سرشناسه : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1390
عنوان و نام پديدآور : زندگينامه مشاهير ايران و جهان/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان.
مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان - 1390.
مشخصات ظاهري : [9018] ص.: مصور.
يادداشت : عنوان روي جلد: زندگينامه مشاهير ايران و جهان : دانشمندان - شاعران - نويسندگان....
يادداشت : كتابنامه: ص. [9018].
عنوان روي جلد : زندگينامه مشاهير ايران و جهان : دانشمندان - شاعران - نويسندگان....
موضوع : سرگذشتنامه -- مجموعه ها
رده بندي كنگره : CT203 /ف28 و67 1385
رده بندي ديويي : 920/02
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س چهاردهم ق)، خواننده. از خوانندگان مطلع و بنام همدان بود. صدايى رسا و زير داشت. اباذرى اصلاً اهل اراك بود و در همدان زندگى مى كرد. در اين شهر مهمانخانه كوچكى داشت و از اين راه امرار معاش مى نمود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (687 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(355 -260 ق)، صوفى. از بزرگان فرقه چشتبه بود و پدرش اميرِ چشت، يكى از روستاهاى هرات، بود. ابواحمد در هفت سالگى در مجلس سماع شيخ ابواسحاق شامى حاضر شد و در سيزده سالگى خلوت گزيد و به مجاهده و رياضت مشغول گرديد. در بيست سالگى، هنگامى كه با پدر به شكار رفته بود، از مردان خدا از جمله شيخ ابواسحاق شامى را ديد و حالش دگرگون شد و لباس پشمينه پوشيد و در پى شيخ روان شد و سرانجام از دست وى خرقه دريافت كرد. او به سماع توجه خاص داشت و حتى يكبار، بدين سبب، در بارگاه امير نصير كه دايى او بود، كار وى به محاجه كشيد. از وى كراماتى نقل مى كنند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طرائق الحقائق (132 -131 /2)، طريقه چشتيه (78)، مزارات هرات (129 -128)، نفحات الانس (329 -328).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از موسيقيدانان خوب و پرآوازه خطه ى خراسان مرحوم فتحعلى ابراهيمى زنجانى است كه به سال 1287 خورشيدى در شهر مقدس مشهد ديده به جهان باز كرد.
وى از كودكى به موسيقى عشق مى ورزيد و اين هنر را نزد اساتيد آن زمان فراگرفت و با نواختن سازهاى: تار، نى، و سه تار آشنايى كامل پيدا نمود و چون از صدايى زيبا و خوش بهره ور بود هنگام خواندن صداى خويش را با ساز خود همراهى مى كرد.
مرحوم فتحعلى ابراهيمى زنجانى، از دراويش نعمت اللهى بود كه هنگام اعياد جشن هاى مذهبى در خانقاه ها مى رفت و با هنر خويش گرمى و طراوتى خاص به آن جشن ها مى داد. وى داراى دوازده فرزند شد كه چهار پسر و هشت دختر بودند و همگى آنان با علم موسيقى زير نظر
پدر آشنايى پيدا كردند كه دو فرزند او از همه مشهورتر گرديدند، يكى هنرمند ارجمند و باارزش منصور زنجانى نوازنده به نام «گلها» و ديگرى مهندس اسماعيل ابراهيمى زنجانى است كه او مانند پدر در مراسم جشن ها و اعياد مذهبى در خانقاه هاى شهر مشهد شركت مى كند و با خواندن و نواختن شور و حالى به آن مراسم مى دهد.
شادروان فتحعلى ابراهيمى زنجانى از همدوره هاى جلال تاج اصفهانى و اديب خوانسارى بود كه با ايشان دوستى نزديك داشت كه در محافل يگديگر شركت مى كردند و از اندوخته هاى خود يكديگر را بهره ور مى ساختند.
زنده ياد فتحعلى ابراهيمى زنجانى به علت مشغله فراوانى كه داشت نتوانست با سازمان هاى راديو و تلويزيون همكارى كند و شاگردان خوبى را تربيت و به عالم موسيقى اصيل و سنتى ايران تحويل داد و خود پس از 83 سال دار فانى را بدرود گفت. خداوند روح او را قرين رحمت خويش فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فارغ التحصيل هنرستان موسيقى ملى در رشته تار در سال 1355 -56 و ليسانس موسيقى از دانشگاه هنر در تيرماه سال 1372 مى باشد كه وضعى مشابه نادر يونسى سينكى دارد و هم اكنون در آن دانشگاه به تدريس سه تار مشغول است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1348 -1274 ش)، صوفى. وى چهارمين رهبر فرقه ى شيخيه بود كه بعد از فوت پدر رهبر فرقه ى شيخيه ى ابراهيميه شد و از فضلاى اين سلسله محسوب مى گردد. از تأليفات وى: «اجتهاد و تقليد»؛ «تنزيه الاولياء»؛ «رجوم الشياطين»؛ «رساله ى ارض تسعين»؛ «رساله ى فلسفيه در جواب فلسفه ى واعظ»؛ «رساله وادى السلام»، «زيارتنامه»؛ «شكايت نامه»؛ «شكوى الملهوف»؛ «فهرست كتب شيخ احمد احسائى و ساير مشايخ»؛ «مشاهدات شنيدنى»؛ «هدايت نامه» در جواب «شكايت نامه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شرح حال رجال (5 /5)، مؤلفين كتب چاپى (226 -225 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد ابراهيمى از جمله هنرمندانى بود كه از همان اوان كودكى با مصائب و مشكلات زمان اجباراً دست و پنجه نرم كرد. وى به سال 1305 در اورامانات كردستان متولد شد و هنوز بيش از دوازده سال نداشت كه به تهران نقل مكان كرد و پس از دريافت گواهى نامه ششم ابتدايى در اين شهر، براى تأمين مخارج مادر و خواهر كوچكش با توجه به اين كه خودش نوجوانى چهار ده ساله بود روزها كار كرد و شبها جهت ادامه تحصيل به كلاس شبانه رفت و به تحصيل ادامه داد؛ سال 1320 بود و نائره ى جنگ جهانى دوم به ميهن عزيز ما ايران نيز سرايت كرد و خرابى ها و كمبودهايى را با خود به ارمغان آورده بود، در اين شرايط سخت احمد ابراهيمى، مردانه ايستاد و با سن كم خود، با تمام مشكلات و نارسايى ها كه با آنها مواجه بود مبارزه كرد و موفق شد. وى در سال 1327 با توجه به صداى خوشى كه داشت با استادان بزرگ موسيقى ايران نظير استادان: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسين تهرانى،
غلامحسين بنان، اديب خوانسارى آشنا شد و از محضر همگى اين بزرگان موسيقى ايران بهره مند مى گردد و پس از پنج سال كه تحت تعليم آنان قرار مى گيرد اولين برنامه راديويى خود را با محمود ذوالفنون در راديو تهران اجرا كرد مورد تشويق و استقبال مردم واقع مى شود. وى پس از يك سال اجراى برنامه هاى مختلف موسيقى در راديو، به سال 1333 به اركستر مرتضى خان محجوبى استاد پيانو كه با همكارى محمد ميرنقيبى اداره مى شد منتقل شد و شكوفايى هنر وى از همين زمان آغاز مى گردد. همكارى وى تا سال 1335 با اين اركستر ادامه داشت ولى در همين سال بنا به دعوتى كه هنرهاى زيباى كشور از وى به عمل آورد، همكارى خود را با هنرمندان اين اداره كه شامل بودند از اركسترهاى على محمد خادم ميثاق، فروتن راد، صبا و اركسترهاى ديگرى كه سرپرستى آنها با آقايان: فرامرز پايور، محمود تاجبخش، مهرافشان، عامرى و چند اركستر ديگر، شروع و ادامه مى دهد.
از اين تاريخ، ابراهيمى علاوه بر شركت در برنامه هاى راديو تلويزيونى، براى برنامه هاى هنرى دانشگاهها، ميهمانان وزارت امور خارجه، كارگردان شركت نفت، كاركنان وزارت آموزش و پرورش و پادگانهاى ارتشى چه در تهران و چه در شهرستانها حتى پادگانهاى مرزى كشور و بزرگداشت شعراى نامى ايران مثل: فردوسى، حافظ، سعدى، مولوى و غيره در تهران و شهرستانها و اقبال لاهورى در پاكستان برنامه هايى اجرا مى كند كه يكى از پركارترين خوانندگان در آن زمان به شمار مى رفت. وى در مسافرتى كه براى مجلس يادبود اقبال لاهورى به پاكستان و كنسرتى به هندوستان، كرده بود، پس از سه شبانه روز كه در آنجا با هيئت اركستر بودند،
چون در آن شبه قاره هند مرض وبا شيوع يافته بود نزديك بود كه با همراهان دچار اين مرض هولناك شوند لذا برنامه هاى خود را به طور فشرده اجرا و به سرعت به سوى ايران بازمى گردند ولى از بخت آنان، هواپيماى ايشان دچار نقص فنى مى شود و در بيابانهاى كوير يزد اجباراً با چرخهاى بسته به زمين فرود مى آيد و مدت چهل و هشت ساعت گرسنه و تشنه با همراهان در بيابانها سرگردان و بدون آب و غذا مى مانند و نزديك بود كه همگى هلاك شوند ولى خوشبختانه هلى كوپترهاى نجات پس از تجسس، آنان را به حال اغماء يافته و نجات مى دهند. احمد ابراهيمى، هنرمندى است كه در زمان خود از جمله ى بله گويان نبود و زيربار حرف زور نمى رفت و همين امر هم موجب شد تا شبى كه وى جهت اجراى برنامه با اركستر فروتن راد در تلويزيون آماده مى گرديد، معاونت وزير فرهنگ و هنر با وى بگو و مگوى داشته باشد و آن چنين بوده كه وقتى اركستر به سالن اجراى برنامه وارد مى شود، چون هواى سالن اجراى برنامه با هواى سالن تمرين برنامه، چند درجه تفاوت داشته، در نتيجه كوك سازها تغيير پيدا مى كنند لذا هيئت اركستر ناچار مى شوند سازها را دوباره كوك كنند و چون سر ساعت 8 شب مى بايستى برنامه اجرا شود و در آن زمان هنوز دستگاه «ويدئوتيپ» به ايران نيامده بود و برنامه هاى زنده اجرا مى شد، آقاى معاونت وزير كه سرپرستى كل برنامه هاى هنرى وزارتخانه را هم به عهده داشته، به جاى اين كه موضوع را با رئيس اركستر در ميان بگذارد يقه ى ابراهيمى را مى چسبد و مى گويد: «دو
دقيقه به ساعت 8 جهت شروع برنامه نمانده شماها چكار مى كنيد يك پيچ ساز شل و سفت كردن كه اين قدر معطلى ندارد؟» ابراهيمى بى اختيار از اين بى اطلاعى و صحبت آقاى معاون وزير و سرپرست كل برنامه هاى هنرى وزارتخانه خنده اش مى گيرد زيرا اين جناب، سفت و شل كردن سازها را با سفت كردن ميل گاردان اتومبيل يكى مى دانست و همين خنده ى ناگهانى ابراهيمى سبب رنجش و كينه ى جناب معاونت مى شود و موجب تصفيه حسابهاى بعدى وى با ابراهيمى مى گردد و موجب مى شود كه در حقوق و مزاياى وى كارشكنى شود لذا وى براى كسرى هزينه ى زندگى، نامه اى به وزير مى نويسد كه شرح مى دهد زندگى من با اين حقوق ناچيز كه مانند ديگران از پاداش و مزايا بى بهره هستم اداره نمى شود پس از چندى همين آقاى معاون به وى مى گويد آقا فرمودند: «اگر مى خواهى پول بيشترى جهت اداره ى زندگيت دريافت كنى بايد كار ادارى را هم به عهده بگيرى». لذا وى مى پذيرد و از سال 1342 تا اواخر سال 1354 به سمت رئيس دفتر اداره كل فعاليت هاى هنرى و از سال 1354 تا اواخر سال 1358 به سمت مدير امور ادارى سازمان ملى «فولكلور» ايران منتصب و مشغول كار مى گردد و ضمناً به برنامه هاى هنرى خودش ادامه مى دهد. احمد ابراهيمى در فروردين ماه 1359 با تقاضاى خودش بازنشسته مى شود و مدت بيست و چهار سال سابقه هنرى را پشت سر مى گذارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1360 -1276 ق)، صوفى. وى سومين رهبر فرقه ى شيخيه بود در كربلا مدفون است. از آثارش: «ايضاح الاشتباه»؛ «تذييل در ردّ شبهات» هاشم شامى؛ «صراط
المنعمين»؛ «صواعق البرهان»؛ «معراج السعادة»؛ «مناسك حج»؛ «موجز».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شرح حال رجال (4 /4)، مؤلفين كتب چاپى (272 -270 /3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدحسين ابراهيمي
محل تولد : كازرون
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1329/1/1
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي ابراهيمي
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/10/1
زندگينامه علمي
اينجانب مهدي ابراهيمي متولد 1342 در مشهد از خانواده اي روحاني هستم. دوران تحصيل ابتدايي را در مدرسه جواديه كه يكي از مدارس حاج آقاي عابدزاده بود گذراندم و پس از تعطيلي آن مدارس توسط رژيم پهلوي به مدارس دولتي رفتم و تا پايان دوره راهنمايي تحصيل كردم. بعد از اتمام دوره راهنمايي كه مصادف با سال 57 شروع انقلاب اسلامي بود وارد حوزه علميه مشهد شدم و در مدرسه علميه حاج آقاي موسوي نژاد به تحصيل پرداختم و همزمان دروس دبيرستان را نيز تا مقطع ديپلم ادامه دادم.
دروس سطح اول و عالي حوزه علميه و 2 سال درس خارج را در مشهد گذراندم و از سال سوم ورود به حوزه به تدريس ادبيات، منطق و معاني بيان و اصول نيز پرداختم. در سال 1366 وارد حوزه علميه قم شدم و تا سال 1372 در درسهاي خارج فقه و اصول استادان محترم آن حوزه بنام آيت الله تبريزي، فاضل، وحيد خراساني و ... شركت كردم و درسهاي فلسفه را نيز در مشهد و قم نزد استاد آقاي آشتياني و آيت الله حسن زاده آملي گذراندم.
در ايام تحصيل در قم در امتحانات مركز تربيت مدرس دانشگاه قم شركت كردم و در مقطع فوق ليسانس ادامه تحصيل دادم. در سال 1372 موفق به اخذ فوق ليسانس شدم و مجددا به مشهد مراجعت كردم و در گروه معارف اسلامي دانشگاه علوم پزشكي و
فردوسي مشهد مشغول به كار شدم. در سال 1376 به استخدام دانشگاه علوم پزشكي مشهد درآمدم و به عنوان عضو هيئت علمي و مدير گروه فعاليت خود را ادامه دادم. در بهمن سال 1377 در گرايش علوم قرآن و حديث در دانشگاه قم در مقطع دكتري پذيرفته شدم و در سال 1382 فارغ التحصيل شدم و هم اكنون در رتبه استادياري پايه در دانشگاه علوم پزشكي مشهد در گروه معارف اسلامي مشغول به كار هستم و بعضي از واحدهاي درسي مرتبط با علوم انساني مثل اصول و فلسفه تعليم و تربيت را در اين دانشگاه نيز تدريس مي كنم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس قاسم ابريشمى، از هنرمندانى است كه در نواختن ويولن داراى پنجه اى بس شيرين و تكنواز و بديع نوازى است كه آن را در مكتب شادروان حبيب اللَّه بديعى آموخته است وى در بهمن ماه سال 1312 در تهران خيابان رى نواحى بازارچه نايب السلطنه در خانواده اى متدين و متعين متولد شد. از همان كودكى با گرامافونى كه در منزل داشتند با نواى موسيقى و اصوات آن آشنا گرديد و دستگاههاى سه گاه، همايون، دشتى را با توجه به سن بسيار كم خود به خوبى مى شناخت.
علاقه و كشش او به سوى موسيقى به قدرى بود كه روزها به جاى بازى كردن در منزل، كنار گرامافون مى نشست و ساعت ها به صفحاتى كه روى آن مى گذاشت گوش فرامى داد، عاقبت روزى كه براى زيارت حضرت عبدالعظيم همراه پدر و مادر خود به شهر رى رفته بود نى لبكى براى وى خريدارى كردند و او روزها در منزل شروع به نواختن نى لبك كرد. در سن شانزده سالگى اقدام به خريد يك قره نى كرد و ابتدا
نزد شادروان رضا گلشن راد شروع به يادگيرى اين ساز و نت پرداخت و پس از چندى نزد هنرمند ديگرى بنام داويديان اتودو كلاسيك را كار كرد. او مى گويد: «از اوان كودكى به فراگيرى علم موسيقى و از ابتداى نوجوانى به تحصيل علم فيزيك علاقه ى بسيار داشتم و با توجه به اين كه پدرم بعد از دوره ابتدايى نگذاشت به تحصيل در دبيرستان ادامه دهم و كلاس هاى شبانه آموزشگاه خزئلى دوره ى كامل متوسطه در رشته رياضى سه ساله به اتمام رساندم، به طورى كه وقتى ديپلم گرفتم همدوره هاى من در دبيرستان در كلاس سوم و يا چهارم مشغول به تحصيل بودند.
پس از آن براى انجام خدمت سربازى به دانشكده احتياط رفتم. در گروهانى كه مشغول خدمت بودم، خوشبختانه چند نفر از دوستان هم محلى نظير: آقاى ناصر آشتيانى كه بعداً به درجه ليسانس موسيقى نائل شدند و چند نفر ديگر كه اهل موسيقى بودند همدوره شدم و عصرها بعد از مراسم خدمت، محفل بسيار خوبى در داخل گروهان داشتيم.
در آنجا با يك نفر گروهبان موزيك آشنا شدم كه ايشان يك شب ساز قره نى مرا به عنوان امانت گرفت كه ديگر آن را نياورد، من هم كه با خط نت آشنا بودم با ويولن آقاى آشتيانى شروع به تمرين كردم تا كمى دستم با آرشه و سيم ها آشنا شد و زمانى كه به درجه ستوان سومى نائل شدم و عصرها بعد از خدمت آزاد بودم در هنرستان موسيقى ثبت نام كردم و در كلاس آقاى محمود ذوالفنون در زمان خدمت و بعد از آن كتاب هاى اول و دوم و سوم را در هنرستان موسيقى نزد ايشان تمام كردم و
در سال 1336 در دانشگاه پلى تكنيك كه جديداً به يارى مهندس حبيب نفيسى تأسيس شده بود شركت نموده و در كنكور آن سال قبول شدم و در رشته الكترومكانيك ثبت نام نمودم و با همدوره ديگرى در دانشگاه آشنا شدم كه ايشان هم كمى ويولن كار كرده بود. با هم قرار گذاشتيم كه در كلاس هاى شبانه هنرستان موسيقى ملى واقع در خيابان منوچهرى كوچه ارباب جمشيد شركت نمائيم.
در آن دوره، آقاى محمدعلى اميرجاهد مدير هنرستان و آقاى منصور گلزارى ناظم آنجا بودند، در هنرستان نزد شادروان حبيب اللَّه بديعى مشغول تحصيل علم موسيقى شدم و دوره هاى رديف اول و دوم و سوم و هجده قطعه آهنگ زنده ياد استاد ابوالحسن صبا را به اتمام رسانيدم، البته در اين هنرستان شادروان نصراللَّه زرين پنجه سلفژ به ما تدريس مى نمودند و به طورى بنده آمادگى پيدا نمودم كه در پايان دوره، زنده ياد حبيب اللَّه بديعى به بنده پيشنهاد همكارى در اركستر راديو را نمودند وليكن چون من همزمان دانشكده مكانيك را تمام كرده و مهندس شده بودم شغل كار صنعتى برايم مطلوب تر بود و جذب كارهاى صنعتى شدم». مهندس قاسم ابريشمى، پس از اين كه روى به كارهاى صنعتى آورد، منشاء خدمات گرانبها و مفيد در رشته هاى مختلف صنعتى و اقتصادى در سطحى وسيع در كشور گرديد، از جمله تأسيس: «شركت صنعتى بهرو»، «شركت صنعتى ايران برنا» و بازسازى «شركت توليدى ايران والونو»، (VALV - NOU)، «شركت صنعتى توان» كه فعلاً در همين شركت مشغول ساخت ماشين آلات صنايع ريخته گرى مدرن مى باشد.
وى سال هاى متمادى در دانشكده مكانيك پلى تكنيك به سمت استاد، درس هاى طراحى قالب «جيك و فيكسچر» و طراحى ابزار و در دانشگاه
آزاد رشته متالورژى دروس متالورژى كارگاهى و طراحى قالب و مدل سازى تدريس نموده است.
مهندس قاسم ابريشمى، از دوستان نزديك استاد عباس شاپورى، مسعود حسنخانى و اكبر سليمانى تبار است كه بيشتر با اين هنرمندان حشر و نشر دارد، موسيقى در وجود او است و يكى از علاقمندان به ساز ويولن است كه بيشتر مواقع با آن به راز و نياز و گفتگو مى پردازد و درباره سازهاى زهى فرمولى را به نام محاسبه كشش سيم سازها ارائه مى دهد كه در زير از نظرتان مى گذرد.
محاسبه كشش سيم ها از فرمول زير استخراج مى گردد.
F=فركانس صوتى سيم برحسب Herta
T=كشش سيم به كيلوگرم
Gb=مقاومت نهائى كششى جنس سيم برحسب Kgs/mm2
L=طول سيم برحسب متر
d=قطر سيم
براى مثال اگر سيم (لا)ى ويولن را دياپازن در نظر بگيريم فركانسى معادل 440 هرتس توليد مى نمايد.
و چنانچه سختى سيم را mm2/Kgm60 فرض كنيم و طول سيم را تا روى خرك 35 سانتى متر در نظر بگيريم و محاسبه چنين خواهد شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابطحى شهرت سلسله اى از سادات رفيع الدرجات است و تيره هاى مختلفى هستند كه در اصفهان و كاشان و تهران و قم و خراسان و ساير نقاط ايران و عراق سكونت دارند بعضى از آنها حسينى و بعضى موسوى و برخى رضوى و يا علوى و غيره مى باشند ولى به اين شهرت و صفت هويت خود را معروف ساخته اند مثلا اخ الزوجه نگارنده جناب حجه الاسلام حاج سيد حسن ابطحى خانى نسبا موسوى هستند ولى به ابطحى شهرت يافته اند.
يكى از اين تيره ها ابطحى هاى اصفهان و خمينى شهرند كه در آن سامان و قم و تهران و رى زندگى مى كنند و تمامى با همبستگى و
خويشاوندى دارند و در پشت سوم و چهارم الى دهم يكى مى شوند و از آنهاست جناب حجه الاسلام و محقق فهام و مفسر علام آقاى حاج سيد محمدباقر ابطحى فرزند آيت الله حاج سيد مرتضى ابطحى كه در تاريخ 1349 قمرى در اصفهان متولد و پس از طى مقدمات و متون فقه و اصول در تاريخ 1366 قمرى به قم مهاجرت نموده و از محضر زعيم اعظم آيت الله بروجردى و آيات ديگر حوزه علميه چون آيت الله آقاى خمينى و گلپايگانى و حاج سيد احمد خونسارى و آقاى اراكى و محقق يزدى استفاده كامل نموده و هم علوم عقليه فلسفه و الهيات شفا را از استاد بزرگوار علامه طباطبائى فراگرفته و ضمنا تدريس فقه و اصول را براى عده اى از محصلين مى نمايند.
آثار علمى معظم له عبارت است از: 1- الدور اللامعه فى الاحاديث الجامعه 2- المدخل للتفسير الموضوعى للقرآن الكريم پنج مجلد كه جلد اول آن مطبوع و بقيه آماده براى طبع است.
3- ترتيب اساتيد الوسائل و مصادرها و تحقيق رجالها على اسلوب منهجى دراسى
آيت اللَّه آقاى حاج سيد محمدباقر موحد ابطحى اولين فرزند حجةالاسلام والمسلمين حاج سيد مرتضى موحد ابطحى و سبط مرحوم آيت اللَّه متقى حاج سيد محمد تقى فقيه احمدآبادى در سال 1346 قمرى در شب دوم ماه مبارك رمضان در بيت علم و تقوا متولد شده و مقدمات و متون فقه و اصول را در حوزه علميه (مدرسه صدر اصفهان) نزد والد ماجدش و اساتيد مشهور اصفهان از جمله آيت اللَّه حاج آقا رحيم ارباب و آيت اللَّه حاج شيخ محمود مفيد فراگرفته و در ربيع الاول سال 1365 قمرى مهاجرت به قم نموده و در مدرسه حجتيه اقامت و
از دراسات و ابحاث مرحوم آيت اللَّه حجت و نيز محضر و درس زعيم اعظم آيت اللَّه العظمى بروجردى قدس سره حاضر و با اينكه در آن موقع سنش از بيست تجاوز نكرده بود كاملا با ايراد و نقد و صحبت كردن در درس معظم له جلب نظر ايشان را نموده و پاسخ مى گرفت و كتاب قضاء و شهادات را در محضر آيت اللَّه العظمى حاج سيد احمد خونسارى استفاده نموده و در سال 1370 ق- ه به قصد استفاده از حوزه علميه نجف مسافرت به آن سامان و از محضر آيات عظام و اساتيد بزرگ آميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه حكيم و آيت اللَّه شاهرودى و خوئى مستفيض و بهره مند شده ليكن به علت گرماى طاقت فرساى نجف مجبور به مراجعت به قم گرديده و پيوسته تحقيق راه و روش تعاليم فقه و اصول و رجال و حديث و تفسير را از محضر آيت اللَّه العظمى بروجردى و نائب الامام آيت اللَّه العظمى خمينى و آيت اللَّه العظمى گلپايگانى و آقاى شريعتمدارى و آقاى حاج شيخ محمد على اراكى و مرحوم آقاى محقق يزدى و فلسفه و اسفار و شفاء را از فيلسوف بزرگ علامه طباطبائى و قانون بوعلى را از والد ماجدش و علامه حاج ميرزا محمد طبيب زاده فراگرفته و ضمناً به تدريس سطوح عاليه فقه و اصول پرداخته و اكنون داراى حوزه درسى تحقيقى و استدلالى فقه و اصول كه جمعى از فضلا و محصلين با استداد از محضر و بياشان استفاده مى كنند. مى باشند.
داراى تاليفات و آثار علمى چندى مى باشند كه از ديدگاه دانش پژوهان مى گذرانم. 1- كتاب زكوة و خمس و صوم و اعتكاف از كتاب جامع الاحاديث آيت اللَّه العظمى بروجردى كه
با شركت و معاونت چند تن از فضلاء چون حجةالاسلام حاج آقا جواد خندق آبادى و حاج آقا جلال گلپايگانى و آقاى حاج سيد محمدعلى موحد ابطحى (برادر گرامى خود) تاليف نموده و به آن مرحوم تحويل كه بعد از رحلتش با تجديد نظر و مقابله با حضرت آيت اللَّه العظمى خوئى به طبع رسيد.
2- الدرر العلامه فى الاحاديث الجامعه للاحكام الفقهيه... كه آن مقدمه اى است براى كتاب جامع الاحاديث كه اخبار طولانى در آن تقطيع شده است.
3- المدخل الى (التفسير الموضوعى) للقرآن الحكيم پنج جلد كه جلد اول در دو جزء به چاپ رسيده است.
4- جامع الاثار فى تفسير القرآن كه به اسلوب جديد تمام اخبار مصادر و جوامع احاديث اهلبيت عليهم السلام بررسى (به كمك فضلاء لجنه تحقيق).
5- معجم اسناد روايات كه از تمام احاديث موجوده در مصادر اوليه و جوامع بزرگ حديث چون بحارالانوار و عوالم و وسايل اتخاذ و به اسلوب جدولى منظم و با كمك فضلاء لجنه تحقيق در شرف اتمام است.
6- توحيدالروايات كه در تمام اخبار مصادر و جوامع حديث در هر موضوع با استقصاء وحدت روايت از نظر سند و متن (با كمك فضلاء لجنه انجام گرفته).
7- فقه جامع الاحاديث كه از نظر تفسير و دلالت بر حديث و جمع دلالات احاديث و بررسى معارضات و كيفيت علاج و جمع آن (با كمك فضلاء لجنه تحقيق).
اما باقيات الصالحات و آثار تاريخى معظم له.
1- مدرسه الامام المهدى در قم 2- مدرسه علمى در شهرستان اقليد 3- مساجد بسيارى در منطقه وسيع اقليد و سرحد چهار دانگه ييلاق تمام عشاير فارس 4- مراكز تبليغ در شهرستان اقليد و سرحد چهار دانگه 5- درمانگاه ولى عصر (ع) در
حومه اقليد 6- بيمارستان ولى عصر (ع) در شهرستان اقليد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد اسماعيل ابطحى ملقب به حجت فرزند ابراهيم، به سال 1339 خورشيدى در تهران متولد شد. وى ابتدا وارد خدمت نظام (شهربانى) شد ولى چون از همان ابتداى كودكى به موسيقى و حرفه سازگرى علاقمند شده بود براى فراگيرى ساختن سه تار، نزد هنرمندانى مثل: اميرعطايى و مرادى رفت و فن سازسازى را از ايشان آموخت.
پس از چندى نزد استاد حسين مسعود رفت و مدت سه سال در خدمت استاد كار كرد و به تكميل آموخته هاى خويش پرداخت. سپس با تأسيس كارگاه براى خود، مستقلا شروع به ساخت سه تار نمود كه در اين راستا، با بهره گيرى از الگوى كاسه هاى ساز مرحوم عشقى و ارائه متدهاى جديد و راهنمايى تعدادى از اساتيد فن بر كيفيت روزافزون سازهاى خود همت گمارد.
وى براى اينكه بتواند روى صدا و كيفيت سازهاى ساخته شده خود تسلط داشته باشد و صاحب نظر باشد، مدت ها افتخار شاگردى استادان: احمد عبادى و على تجويدى را دارا بود كه تاكنون كمك فراوانى به وى در رفع نواقص ساز به وى كرده است. و راهنمايى هايى كه استاد حسين مسعود به ايشان در اين باره نمود، موجب بهبودى و پيشرفت كار وى گرديده است.
سيد اسماعيل ابطحى، با هدف توليد مرغوب و كيفيت مطلوب و همچنين ارائه سازى در خور شأن اقتصادى جامعه هنرجو، كوشيده است با توجه به بازار كاذب قيمت ها از اين طريق خدمتى به ساير هنرمندان اهل فن و نوآموزان و اقشار متوسط و كم درآمد و علاقمند به نواختن سه تار بنمايد تا از اين راه بتواند در احياى
موسيقى سنتى اين مرز و بوم گامى هرچند ناچيز برداشته باشد.
سيد اسماعيل ابطحى، در كارگاه خود، از همكارى بى دريغ و همه جانبه برادر خويش سيد احمد ابطحى كه ايشان صنعتگرى خوب و بااستعداد نيز مى باشد بهره ور بوده است.
در سال هاى اخير كه دوستداران و علاقمندان موسيقى سنتى ايران به فراگيرى اين هنر روى آورده اند، موجب گرديده كه عده يى سودجو، قيمتهاى بى حساب و ناعادلانه يى بابت سازهاى سنتى از هنرجويان موسيقى دريافت دارند كه اين امر اجحافى بزرگ به اين گروه مى باشد به همين دليل در كيهان چهارشنبه نوزدهم مهرماه 1368، سيد اسماعيل ابطحى طى مصاحبه يى با خبرنگاران اين روزنامه گفت:
«بعد از انقلاب به علت اهميتى كه سازهاى سنتى يافت، علاوه بر كيفيت ساز، شكل شكيل آن هم سخت مورد توجه قرار گرفت. امروزه اصولا هر سازى كه ساخته مى شود تا توسط يك نوازنده كهنه كار نواخته نشود، قابليت و مرغوبيت آن را نمى توان مشخص كرد. بنابراين مى توان گفت اجحاف تنها به نوازنده مبتدى مى شود و يك نوازنده باتجربه هرگز مورد اجحاف قرار نمى گيرد و و از طرفى بعضى از مواد براى ما خيلى گران تمام ميشود. لاك كيلويى 40 هزار ريال، چسب مرغوب كيلويى 15 هزار ريال، سيم سفيد كيلويى 70 هزار ريال سيم سل كيلويى 90 هزار ريال و... (قيمت ها بر حسب سال 1368 ميباشد)، در نتيجه قيمت تمام شده ساز نيز گران تمام مى شود، مثلا سنتور چوب گردويى با 12 خرك تا 9 هزار تومان. سنتور 12 خركى با چوب جنگلى 4 تا 5 هزار تومان، سه تار با چوب مرغوب 5 هزار تومان و... ولى اين سازها وقتى وارد بازار مى شوند به قيمت هاى سرسام آورى عرضه مى شوند،
مثلا سنتور با مهر استادان سرشناس، گاه تا 65 هزار تومان و سه تار 9 تا 12 هزار تومان خريد و فروش مى شود كه اين امر بيشتر به توليد اندك سازهاى مرغوب مربوط مى شود».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
برادر معظم له حجه الاسلام ذخر العلماء الاعلام آقاى آقاسيد محمدعلى ابطحى در سال 1350 قمرى در اصفهان متولد و پس از طى مقدمات و سطوح عاليه در سال 1368 به قم مهاجرت نموده و از محضر آيات عظام و بالاخص آيت الله العظمى بروجردى استفاده نموده، و در سال 1378 قمرى مهاجرت به نجف نموده و در آنجا از محضر درس مرحوم آيت الله العظمى حكيم و آيت الله العظمى خوئى و مرحوم آيت الله ميرزا عبدالهادى شيرازى استفاده نموده، و ضمنا اشتغال به تدريس فقه و اصول دارند از تاليفات ايشانست تهذيب المقال فى تنفيح الرجال للشيخ النجاشى كه جلد اول و دوم آن به طبع رسيده است.
حاج سيد محمد على فرزند دوم حجةالاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد مرتضى حفيد آيت اللَّه حاج سيد محمدتقى فقيه احمدآبادى صاحب (مكيال المكارم) معظم له كه از فقهاء و جامع معقول و منقول و از اساتيد حوزه علميه نجف اشرف و اصفهان مى باشد.
در شهر اصفهان سال در 1349 ق روز 26 صفرالمظفر متولد گرديد و پس از تحصيلات فارسى به علوم عربى اشتغال پيدا كرد و اكثر كتب نحو و صرف و منطق را نزد پدر بزرگوارش تلمذ نمود و منظومه منطق حاج سبزوارى را نزد استاد بزرگوار آيت اللَّه حاج شيخ محمدرضا كلباسى و شرح نفيسى و شرح اسباب را نزد پدر خود و مقدارى از قانون را
نزد اساتيد معروف آيت اللَّه حاج ميرزا على آقا شيرازى قدس سره و سطح اصول و فقه تا كفايه و مكاسب شيخ را نزد اساتيد عالى قدر حوزه اصفهان از جمله آيت اللَّه ارباب و آيت اللَّه حاج شيخ محمود مفيد استفاده كرد.
در سال 1364 به حوزه مقدسه (قم) مشرف و اكثر تحصيلات فلسفه را فيلسوف بزرگ علامه بزرگوار آيت اللَّه حاج سيد محمدحسين طباطبائى صاحب (الميزان) دام ظله بود.
و به درس اسفار و شفاء ابن سينا و ساير دروس و ابحاث معظم له حاضر شده و در فقه و اصول به درس آيات عظام حوزه مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى و آيت اللَّه العظمى آقاى حجت و ساير آيات و اساتيد حوزه حاضر و از مبرزين فضلاء و مؤلفين و مدرسين حوزه به شمار مى رفت و در درس آيت اللَّه بروجردى ره اشكالات او مورد توجه بود و آن مرحوم اظهار علاقه به وى مى نمود و از مؤلفين كتاب نفيس (جامع الحاديث) مى باشد.
و در ربيع الاول سال 1374 به نجف اشرف تشرف پيدا كرده و به درس آيات عظام آيت اللَّه حكيم، و آيت اللَّه سيد عبدالهادى و آيت اللَّه خوئى حاضر و پس از وفات استاد بزرگوارش آيت اللَّه بروجردى به تدريس اصول و فقه خارج و تاليف منحصراً پرداخته و جماعتى از فضلاء به درس وى حاضر مى شدند.
و پس از حادثه اسف بار بيرون كردن حوزه علميه نجف اشرف و ايرانيان به مدتى در دهم جمادى الثانى 1394 به علت كسالت قلبى به ايران آمدند و تاكنون در اصفهان استاد خارج فقه و اصول و تفسير و رجال در اصفهان و مورد استفاده حوزه علميه اصفهان و مردم اين شهر مى باشند.
مترجم گرامى ما از دانشمندان پركار و جدى
چه در تحصيل و چه در تدريس و چه در تاليف مى باشند و از روز ورود به تحصيل تا حال حاضر همواره اشتغال به مطالعه و تاليف كتب قيمه و مفيده داشته و هرگز بيكار نبوده و لذا تاليفات بسيارى در قم و نجف نموده اند كه فهرست آن را غير از تقريرات بحث اساتيد از نظر اهل ادب مى گذرانيم. و اكثراً تاكنون طبع نشده و از مطبوعات آن است. 1- تهذيب المقال اول، و دوم كه در نجف اشرف و اخيراً در بيروت- تجديد طبع شده.
2- شرح رساله ابى غالب زرارى ره.
3- تاريخ آل زراره.
و از غير مطبوع - مؤلفات معظم له:
1- الطبقات الكبرى، در احوال و تراجم اصحاب پيغمبر اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) 36 مجلد.
2- شرح رجال نجاشى 6 مجلد.
3- شرح رجال كشى 2 مجلد.
4- شرح فهرست شيخ طوسى 2 مجلد بزرگ.
5- اخبارالرواة در شناسائى رواة شيعه از طريق رواياتى كه در مدح و ذم آنان رسيده و يا از طريق رواياتى كه او روايت نموده.
6- شرح كفايةالاصول 3 مجلد دوره اصول تحقيقى استدلالى.
7- شرح (عروةالوثقى فقه استدلالى، كتاب طهارت، و صلوات و صوم، و خمس، و حج و اجاره و مضاربه و نكاح و وصيت آن تاليف شده.
8- الجهاد فى الاسلام فقه استدلالى.
9- الخمس فى الاسلام.
10- شرح وسايل الشيعه شرح تحقيقى كامل از نظر سند، و دلالة و ساير جهات فقهيه آنها و قسمتى از كتب آن تاليف شده مثل كتاب طهارت، صلواة، صوم، حج، جهاد، نكاح.
11- كتاب الامام اميرالمؤمنين على ابن ابى طالب (ع) 2 مجلد.
12- علوم القرآن 2 مجلد.
13- المعراج- بحث استدلالى مبسوط در معراج.
14- التوحيد بحث استدلالى مبسوط در الهيات.
15- النبوه.
16- النهضة.
17- الحكومة
الاسلاميه بحث استدلالى مبسوط در انحاء حكومات و حكومت اسلامى. 18- المالكية فى الاسلام.
19- رسالة فى الرضاع.
20- رسالة فى صلواة الجمعه.
21- رسالة فى النيابه.
22- رسالة فى صلة الرحم.
23- رسالة فى الشفاعه.
24- رسالة فى الذباحه.
25- شرح الوسيله.
26- نخبة الاثر فى رجال المعتبر.
27- مصادر تراجم رواة الشيعه.
28- مواليد النبى الاكرم و الائمه (ع) و وفياتهم.
29- تاريخ اصبهان.
30- الزهراء عليهاسلام.
31- على (ع) فى القرآن.
32- النبى و عايشه.
33- على و عايشه.
34- ازواج النبى و عايشه.
35- تاريخ عايشه.
36- ابوهريره.
37- مراسيل ابن ابى عمير و اصحاب الاجماع.
38- الموعودالمنتظر (ع).
39- اخبارالزمان و وفيات الاعيان.
40- شرح كتاب طهارت و صلوة وافى فيض، شرح استدلالى و غير از اين رسائل ديگرى كه تاليف آن كامل نشده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم ق)، عالم، مفسر و واعظ شيعى. شيخ منتجب الدين از او به صفتهاى عالم، مفسر، صالح و واعظ ياد كرده است. از آثار وى: «مفتاح التفسير» يا «تفسير ابن ابى الخير»؛ «دلائل القرآن»؛ «عين الاصول»؛ «شرح الشهاب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (323 /21 ،367 /15 ،344 /13 ،252 /8 ،240 /4). رياض العلماء (128 /5)، فوائد الرضويه (571)، فهرست منتجب الدين (161).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 327 -240 ق)، متكلم، مفسر، فقيه، رجال شناس، حافظ و محدث. در رى متولد شد و در همانجا نشو و نما يافت. وى در محله ى درب حنظله ى رى ساكن، و خانه و مسجدش در آن محل واقع بود. به همراه پدر به حج رفت و سفرهاى بسيارى نيز به شهرهاى مختلف اسلامى، همچون شام و مصر و اصفهان داشت. قرآن را نزد فضل بن شاذان آموخت و پس از آن به فراگيرى حديث روى آورد، زيرا پدرش اجازه نداده بود كه قبل از قرائت قرآن به حديث بپردازد. در فراگيرى حديث از محضر استادان بسيارى از جمله پدرش، ابوحاتم رازى، و ابوسعيد اشج و يونس بن عبدالاعلى و على بن مُنذر طريقى و احمد بن سِنان و مسلم بن حجاج و حجّاج بن شاعر و ابراهيم مُزنى و بحر بن نصر و محمد بن عبدالملك بن زَنجويه و ابوزرعه رازى و ابن وارة بهره جست و از آنها حديث شنيد. ابن عدى، حسين بن على حسينك تميمى، على بن عبدالعزيز بن مَردك، حَمد اصفهانى، ابواحمد حاكم، احمد بن محمد بصير رازى، ابراهيم بن محمد بن يَزداد، احمد بن محمد بن يزداد، ابراهيم بن محمد نصرآبادى، ابوسعيد عبدالوهاب رازى و ديگران از
وى حديث نقل كرده اند و او را ثقه دانسته اند. چون ابن ابى حاتم، اميرالمؤمنين على (ع) را مقدم بر عثمان مى داند، سليمانى وى را شيعه به حساب آورده است. پدرش ابوحاتم، عبادت و ورع وى را ستوده ست. از آثار وى: «الجرح والتعديل». «تقدمة المعرفة للجرح والتعديل»؛ «التفسير»؛ «الردعلى الجهميه»؛ «العلل» يا «علل الحديث»؛ «المسند»؛ «الفوائد الكبير»؛ «ثواب الاعمال»؛ «المراسيل»؛ «فوائد الرازيين» يا «فوائد اهل الرى»؛ «الكنى»؛ «الزهد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (99 /4)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (32)، تهذيب التهذيب (29 /9)، الجرح والتعديل (مقدمه/ د- ط)، ريحانه (286 /2)، سير النبلاء (269 -263 /13)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 147 /4)، كشف الظنون (1840 ،1458 ،1440 ،583 -582 ،436)، لسان الميزان (300 -299 /4)، لغت نامه (ذيل/ رازى)، معجم المؤلفين (171 -170 /5)، هدية العارفين (513 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 458 ق)، مفسر و شاعر. در نيشابور متولد شد. در اوايل قرن پنجم قمرى در نيشابور چهار مدرسه بزرگ براى چهار فرقه بنا شد و آن مدرسه را كه جهت شيعه و عدليه و زيديه، در محله اسفريس بنا كردند، به نام امام على بن ابى طيّب ناميدند. او را در 414 ق براى موعظه به دربار سلطان محمود غزنوى بردند، به محض ورود بى اجازه نشست و بى اجازه شروع به حديث خواندن كرد، سلطان پندناپذير فرمان داد تا بر سر او چنان ضربه اى زدند كه از اثر آن ناشنوا شد. وى را شاگردان بسيارى بود كه از آن جمله: خواجه ابوالقاسم على بن محمد است. وى در سبزوار درگذشت. از آثارش: «التفسير الكبير»، در سى جلد؛ «التفسير الاوسط»، در يازده جلد؛ و «التفسير الصغير»، در سه جلد؛
«ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (119 /5)، تاريخ ادبيات در ايران (267 /1)، تاريخ بيهق (194)، سير النبلاء (174 -173 /18)، معجم الادباء (276 -273 /13)، معجم المؤلفين (131 -130 /7).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 565 ق)، مفسر، خطيب، دانشمند و اديب. اهل فسا بود. در تفسير، قرائت و نحو مهارت داشت و خطيب شيراز بود. از برهان الدين محمود كرمانى روايت مى كرد. قاضى مجدالدين اسماعيل و قاضى سراج الدين مكرم از شاگردان او بودند. از آثارش: «الكشف والبيان»، در تفسير قرآن، در هشت جلد، مشهور به «تفسير ابن ابى مريم»؛ «الموضح»، در قراآت هشتگانه يا دهگانه، كه آن را شاگردان از گفته هاى استاد تقرير كرده اند؛ «الارفاد فى شرح الارشاد»؛ «الافصاح فى شرح الايضاح»، در شرح «ايضاح» ابوعلى فارسى؛ «عيون التصريف»؛ «المنتقى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (348 -347 /8)، تذكره ى هزار مزار (430 -429)، ريحانه (367 -366 /7)، كشف الظنون (1905 -1904 ،437 ،212)، معجم الادباء (225 -224 /19)، معجم المؤلفين (91 -90 /13)، هدية العارفين (491 /2).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 141 -1139 ق)، محدث و مفسر شيعى. وى از ياران امام باقر (ع) بود. در خراسان به دنيا آمد. وى از سعيد بن مسيب و عكرمه و شعبى و حسن بصرى و محمد بن سيرين و بسيارى ديگر حديث شنيد؛ و ثورى و شعبه و ابن جريح و يحيى القطان و ابن عُليّه و بسيارى ديگر از او نقل حديث كرده اند. او را از حفاظ بصره مى شناسند. وى در زمان حسن بصرى فتوى مى داد. احمد بن حنبل و ابن معين و نسائى و ابوحاتم رازى و عجلى او را ثقه دانسته اند. در پنج «صحيح» از صحاح ششگانه به روايات او احتجاج شده است. در سفرى كه به حج مى رفت در ميانه راه درگذشت. از آثار وى: «تفسير ابن ابى هند».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (370 /6)، تاريخ الاسلام (حوادث
415 -413 /140 -121)، تاريخ الكبير (232 -231 /3)، تهذيب التهذيب (183 -182 /3)، الجرح والتعديل (ج 1، ق 412 -411 /2)، الذريعه (240 /4)، ذيل تاريخ الكبير (90 -89 /2)، رجال الطوسى (120)، سير النبلاء (379 -376 /6)، طبقات ابن سعد (190 -189 /7)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (59)، معجم رجال الحديث (91 /7).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوجعفر محمد بن على ابن حسين فرزند مهتر ابوالحسن على بن حسين قمى و ملقب به صدوق (ف. 381. ه.ق.). او از اساتيد بسيار از جمله پدر خود و محمد بن حسن ابن الوليد ادب و فقه را فراگرفت.
وى با سلاطين و اعاظم شيعه زمان خود آميزش داشت. كتاب من لا يحضره الفقيه خود را كه از كتب معتبر شيعه و يكى از كتب اربعه است به نام الوليد نوشته است. مدتى نيز در بغداد تدريس مى كرده در اواخر عمر در رى متوطن شد و وزير ركن الدوله، صاحب بن عباد او را گرامى مى داشت. ابن بابويه كتاب عيون الاخبار الرضا را به نام صاحب بن عباد نوشت. از كتب ديگر اوست: اكمال الدين، امالى، معانى، الاخبار، كتاب التوحيد، ثواب الاعمال، علل الشرائع، كتاب الخصال، و كتاب الاعتقاد كه همه به طبع رسيده.
محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمى. كنيه وى ابوجعفر و لقبش (صدوق) است و او چنانكه شيخ گويد: به جلالت قدر معروف و به قوه حافظه موصوف در مضمار فقاهت يكه سوار و در ميدان احاديث و اخبار و بصيرت به احوال رجال علمدار، او را كتابهاى بسيار و مصنفات بيشمارى است و آنها را در فهرست ذكر كرده ايم.
نجاشى و علامه فرموده اند: او پيشواى ما شيعه و فقيه ماست. و
در خراسان رئيس طايفه بوده.
در سنه ى 355 وارد بغداد شد و با حداثت سن شيوخ طائفه بسماع حديث مستفيض و بهره مند شدند و علامه نيز پس از اين سخن او را به جلالت قدر و حفظ و بصيرت به احوال رجال و ناقديت اخبار ستايش كرده و گفته است در قميين مانند او در قوه حافظه و حفظ حديث و كثرت علم ديده نشده قريب سيصد كتاب تصنيف كرده و آنها را در كتاب كبير خود ذكر كرده ايم و به موافقت نجاشى گفته وفات وى در رى سنه ى 381 بوده.
وحيد بهبهانى قدس سره الشريف در تعليقه از محقق بحرانى نقل كرده كه در حاشيه كتاب بلغه كه در علم رجال است چنين گفته: مشايخ ما يكى از ديگرى از شيخ بهائى رحمةاللَّه عليه روايت كرده اند كه: كسى از وى از حال اين شيخ بزرگوار سؤال كرد. پس از تعديل و توثيق و ثنا و ستايش او فرمود كه در قديم الايام كسى از من سؤال كرد كه زكريا بن آدم و شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه كدام يك افضل و در مرتبه جلالت اكملند گفتم زكريا بن آدم، چه اخبار بسيار و احاديث بى شمار از ائمه اطهار عليهم صلوات اللَّه الملك الغفار در مدح او وارد شده. پس از اين جواب در خواب خدمت شيخ صدوق (ره) رسيدم آن جناب به من عتاب كرده فرمود، از كجا دانستى كه زكريا بن آدم از من افضل است و روى از من برگردانيد.
اين بزرگوار در السنه اهل علم ملقب به ريئس المحدثين و صدوق مطلق است و گفتيم كه او با برادرش (حسين بن بابويه) بدعاء حضرت صاحب الامر عجل اللَّه فرجه
متولد شده اند و مدح ايشان قبل از ولادتش به زبان آن لسان اللَّه جارى شده.
بالجمله جلالت او پيدا و آشكار و عدالت او كالشمس فى رايعة النهار است كتب و مصنفات وى بتفصيل در كتاب رجال شيخ و نجاشى (ره) مذكور است و حضرتش را در مجلس ركن الدوله ديلمى با علماى مخالفين در اثبات خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين و حقانيت مذهب شيعه مناظره ايست كه قاضى نوراللَّه شوشترى نوراللَّه مرقده الشريف در (مجالس المؤمنين) آن را نقل كرده از خوف اطناب از درجش اجتناب شد.
قبر شريفش در شهر رى نزديكى قبر منور حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در وسط باغ مستوفى با بقعه و قبه عالى زيارتگاه عامه مردم است، اين نويسنده ترجمه او را مفصلا با تراجم دانشمندان و رجال علمى كه در اطراف مزار او مدفون اند در كتاب «تذكرة المقابر» فى «احوال المفاخر» خود نگاشته ام من جمله كرامات آن بزرگوار كه جماعتى از اعلام در كتب خود ثبت نموده اند در زمان فتحعليشاه خواستند قبر شريفش را تعمير نمايند ناگزير به نبش شدند ديدند جسد مطهرش بحال خود باقيست و نپوسيده است و بر نوك ناخن و محاسن او رنگ حنا باقى است.
مرحوم حاج شيخ عبداللَّه مامقانى در رجال خود (تنقيح المقال) مى گويد و از چيزهائى كه گواهى به جلالت او مى دهد اضافه بر آنچه گذشت كه براى من نقل كرده اند بسند صحيح متجاوز از چهل سال قبل، از عدل ثقه امين سيد ابراهيم لواسانى تهرانى (جد سادات لواسانى) قدس سره كه در اواخر صده سوم بعد از هزار (1300) سيل قبر او را خراب كرد و جسد شريفش نمودار شد، سيد لواسانى از اشخاصى بوده
كه داخل قبر شده و ديده كه جسد شريفش صحيح و سالم است و تغيير نكرده گويا روح او الآن از جسدش مفارقت نموده و رنگ حنا بر محاسن و زردى حنا در پاى او موجود است.
نگارنده گويد- اين حكايت را شنيدم از سيد استادم علامه بزرگوار فقيه و محدث اهل البيت عليهم السلام آيةاللَّه نجفى مرعشى مدظله كه فرمودند مرحوم پدرم علامه ورع حاج سيد محمود مرعشى در سفر مشهدش در تهران با عده اى از علماء مركز به زيارت بدن شريف مرحوم صدوق موفق شده و دست او را بوسيده كه نرم بود و ناخن يك دستش را گرفته و دست ديگرش را نگرفته بود (گويا دست راست را روز پنجشنبه گرفته و دست چپ را براى روز جمعه گذارده كه در شب جمعه وفات نموده).
و اين مطلب از متواتراتست و افرادى كه به اين فيض رسيده اند نامبردگان زيراند:
1- سيد ابراهيم لواسانى 2- ميرزا ابوالحسن جلوه حكيم و فيلسوف آن عصر 3- سيد محمود مرعشى 4- حاج آقا محمد آل آقا سبط وحيد بهبهانى 5- آخوند ملا محمد اندرمانى و بعضى ديگر.
از تصنيفات و تأليفات آن بزرگوار قدس سره كه مطبوع و در كتابخانه نگارنده موجود است نامبرده هاى زير است: 1- كتاب من لا يحضره الفقيه 2- كتاب علل الشرايع 3- كتاب معانى الاخبار 4- كتاب الامالى 5- كتاب التوحيد 6- كتاب خصال 7- كتاب المقنع 8- كتاب ثواب الاعمال 9- كتاب عقاب الاعمال 10- كتاب عيون اخبارالرضا 11- كتاب الاعتقادات 12- كتاب حقوق الاخوان 13- كتاب صفات الشيعه 14- كتاب اكمال الدين و اتمام النعمه كه به امر حضرت صاحب الامر روحى له الفداء نوشته است و از
كتابهاى بسيار ارزنده او كتاب مدينةالعلم است كه متأسفانه از قرن ششم به بعد مفقود شده و اثرى از او نيست و به گفته بعضى از بزرگان اگر مفقود نشده بود ما را از كتب اربعه مستغنى مى كرد.
اين بزرگوار دانشمندى نابغه و متحرك بوده و فكرى مواج داشته است. او در روزگار سلطنت ركن الدوله ديلمى و وزارت صاحب بن عباد كه هر دو شيعى مذهب و شخصيتى ممتاز داشته اند به منظور معرفى شيعه، دست به يك سلسله مسافرتهاى طولانى زد و همه جا با استقبال شايان اهل فضل و رجال حديث روبرو شد، اين مسافرتها از رى كه مقر وى بود شروع و به رى نيز پايان يافت، به طورى كه از تأليفات او استفاده مى شود صدوق در سال 352 هجرى در نيشابور بود كه آن روز مركز علمى بزرگ اهل تسنن بود توقف داشت و همانسال به بغداد و از بغداد به كوفه رفته و تا سال 354 در كوفه بوده سپس در 355 به بغداد مراجعت كرده و در 367 به خراسان سفر كرد و تا سال 368 در نيشابور ماند و همان سال عازم ماوراءالنهر و بخارا شد و در سال 372 كتاب با عظمت «من لا يحضره الفقيه» را در قصبه «ايلاف» از توابع شهر تاريخى «بلخ» تأليف كرد.
رجال و دانشمندانى كه افتخار مجاورت اين بزرگوار را يافته اند بسيار و از معاريف و مشاهير آنان نامبردگان زير مى باشند.
1- مرحوم علامه عاليقدر و حكيم ربانى حاج شيخ على مدرس نورى (ره)
2- مرحوم سيد المتالهين فيلسوف و حكيم اماميه علامه بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه.
3- مرحوم شيخ الحكماء والفقهاء ميرزا طاهر تنكابنى.
4- مرحوم عالم
جليل القدر ميرزا مسيح طالقانى استاد و مدرس مدرسه مروى كه ماده تاريخ فوتش اين آيه: (لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً للَّه) است
5- مرحوم حجةالاسلام و شيخ الاعلام حاج شيخ محمد آملى والد ماجد آيةاللَّه آملى معاصر ما.
6- عالم بزرگوار حاج شيخ احمد خندق آبادى پدر بزرگوار شيخ المحدثين حاج شيخ جعفر خندق آبادى معاصر.
7- دانشمند جليل القدر حاج شيخ محمد خندق آبادى فرزند آن مرحوم.
و بسيارى ديگر كه ذكر آنها موجب اطناب و طالبين مراجعه به كتاب تذكرةالمقابر نويسنده كنند.
(وف 381 ق)، محدث، مفسر، فقيه، اصولى، حافظ قرآن و رجال شناس شيعى. مشهور به شيخ صدوق. وى يكى از برجسته ترين فقها و محدثان شيعه است. اهل قم بود و در خانواده اى فقيه و دانشور به دنيا آمد. پدرش، ابوالحسن على بن حسين، شيخ قمى ها در زمان خويش، نيز محدث و فقيه والايى بود. در قم از پدرش و محمد بن حسين بن وليد و محمد بن على ماجيلويه و احمد بن على بن ابراهيم قمى و ديگران، فقه و حديث آموخت. استادان شناخته شده ى او را در قم و ديگر شهرها متجاوز از دويست نفر مى دانند. سپس راهى سفرى دراز گرديد و در رى، نيشابور، مشهد، بلخ، بخارا، مدينه، كوفه، بغداد و همدان، نزد عالمان بزرگ آن عصر به تحصيل علم پرداخت و از سرآمدان شيعه ى آن روزگار شد. شيخ مفيد و حسين بن عبيداللَّه غضائرى و حسين بن على بن بابويه از شاگردان معروف او بودند. دانش، حافظه قوى و استوارى او در معارف شيعى، آثارش را به لحاظ اهميت در صدر قرار مى دهد. در آخرين سالهاى زندگى به درخواست شيعيان رى در آن شهر ساكن شد و
در همان جا درگذشت. تأليف حدود سيصد اثر را به وى نسبت مى دهند و نجاشى از يكصد و هشتاد كتاب او نام مى برد. مهم ترين اثار وى عبارت اند از: «من لا يحضره الفقيه»، يكى از كتب چهارگانه ى شيعه؛ «الاعتقادات»؛ «مدينة العلم»؛ «عيون اخبار الرضا (ع)»، كه به درخواست صاحب بن عباد نوشت؛ «الخصال» «اثبات الخلافة»؛ «فضائل الشيعة»؛.«علل الشرايع»؛ «دعائم الاسلام»؛ «ثواب الاعمال»؛ «كتاب الامالى»، معروف به «مجالس»؛ «معانى الاخبار»؛ «اثبات الوصية»؛ كتاب «التوحيد»؛ «صفات الشيعة»؛ «نصوص الائمة».[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (159 / 7)، اعيان الشيعه (25 -24 / 10)، ايضاح المكنون (584 ،505 ،491 ،490 ،456 ،350 ،342 ،316 ،315 ،297 ،261 ،196 ،103 / 2 ،477 ،473 ،348 ،123 / 1)، تاريخ ادبى ايران (548 -547 / 1)، تاريخ بغداد (89 / 3)، خاتمة مستدرك الوسائل (265 -257 ،240 / 3)، دانشنامه (432 -431 / 3)، دايرة المعارف فارسى (17 -16 / 1)، الذريعه (179 / 24 ،232 / 22 ،204 / 21 ،260 / 16 ،375 ،313 ،45 / 15 ،162 / 7 ،482 / 4 ،315 ،226 / 2)، رجال الطوسى (495)، رجال النجاشى (316 -311 / 2)، روضات الجنات (135 -123 / 6)، رجال ابن داود (قسم 325 -324 / 1)، رياض العلماء (122 -119 / 5)، رى باستان (422 / 2 ،426 -424 / 1)، ريحانه (439 -434 / 3)، سير النبلاء (304 -303 / 16)، الفهرست لابن النديم (363)، الفهرست للطوسى (305 -304)، فوائد الرضويه (564 -560)، كشف الظنون (1174)، الكنى والالقاب (223 -221 / 1)، لغت نامه (ذيل/ ابن بابويه)، مؤلفين كتب چاپى (617 -612
/ 5)، مجالس المؤمنين (463 -454 / 1)، معجم المؤلفين (3 / 11)، معجم رجال الحديث (326 -316 / 16)، هدية الاحباب (50 -49)، هدية العارفين (53 -52 / 2).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هشتم ق)، صوفى. وى از مردم اردبيل و از پيروان صدرالدين موسى، پسر و جانشين شيخ صفى الدين اردبيلى است كه در شرح مقامات شيخ صفى الدين كتابى مشروح به نام «المواهب السَنيّة فى مناقب الصفويه» معروف به «صفوة الصفا» به سال 759 ق تأليف كرد. در آن مطالب بسيار سودمندى در بيان احوال سردودمان صفويه و نيز مطالب اجتماعى و ادبى ديگرى است كه اطلاعات سودمندى براى تحقيق در اوضاع زمان به دست مى دهد. نثر كتاب بسيار روان و زيبا و به شيوه ى متقدمين است. اين كتاب چون بسيار مشروح بود شخصى به نام ابوالفتح حسينى به امر شاه طهماسب صفوى آنرا اصلاح و تهذيب كرد.[1]
درويش توكلى بن اسماعيل كه كتاب صفوةالصفاء در مناقب و احوال شيخ صفى الدين اردبيلى تأليف اوست. ابن بزاز معاصر و معاشر با خود شيخ بوده و در قرن هشتم هجرى مى زيسته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (50 -49 /15)، تاريخ ادبى ايران، براون (26 /4)، تاريخ ادبيات در ايران (140 /5 ،1293 -1292 /3)، تاريخ نظم و نثر (186)، حبيب السير (423 /4)، صفوة الصفا (17 -16)، كشف الظنون (1080 -1079)، لغت نامه (ذيل/ ابن بّزاز).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(588 -488 ق)، عالم، متكلم، محدث، فقيه، مفسر، اديب و شاعر شيعى. در سارى متولد شد. نياى وى شهرآشوب از شاگردان شيخ طوسى بود و ابن شهرآشوب به واسطه ى پدر خود از او روايت مى كرد. در هشت سالگى قرآن را حفظ مى خواند. از زمخشرى و احمد و محمد غزالى و خطيب خوارزمى اجازه ى روايت داشت. بنا به دلايل مذهبى به حلب كه در آن زمان در پرتو حمايت حمدانيها پيشرفته ترين مركز
علمى تشيع و پناهگاه شيعيان بود، رفت. مدتى نيز در بغداد اقامت داشت. به دليل اينكه بلاغتش در خطبه مورد پسند مقتفى، خليفه ى عباسى، واقع شد و مواعظش در وى مؤثر افتاد، منصب تدريس در بغداد و لقب رشيدالدين گرفت. پدرش شيخ على بن شهرآشوب، ابومنصور احمد طبرسى، امين الدين طبرسى، ابوالفتوح رازى، قطب راوندى، وفتال نيشابورى، از جمله ى استادان وى بودند. شاگردان زيادى نزد وى تربيت شدند. محقق حلى خود را به يك واسطه شاگرد او مى دانسته است. شهرت و مقبوليت وى چندان بود كه على رغم اعتقادات شيعى، مورد احترام و قبول اهل تسنن نيز بود و وى را از محدثين ثقه مى دانند. مقبره ى ابن شهرآشوب در جبل جوشن نزديك مشهد حسينى قرار دارد. از آثار وى: «معالم العلما»، كه فصلى از آن درباره ى شعراى شيعه است؛ «مناقب آل ابى طالب»؛ «متشابه القرآن»؛ «بيان التنزيل»؛ «اعلام الطرائق فى الحدود والحقائق»؛ «انساب آل ابيطالب»؛ «الاسباب والنزول على مذهب آل رسول (ص)»؛ «الحاوى»؛ «الاوصاف»؛ «المنهاج»؛ «المخزون المكنون فى عيون الفنون».[1]
سارى قديم الايام معدن رجال و دانشمندان بزرگ علمى بوده و بزرگان از قبيل علامه جليل القدر جناب محمد بن على بن شهرآشوب ساروى مازندرانى منسوب به آن مى باشد.
اين بزرگوار از علماء قرن ششم هجرى و صاحب تأليفات عديده مانند مناقب آل ابيطالب و متشابهات القرآن و معالم العلماء و غيره مى باشد.
علماء علم رجال وى را چنين ستوده اند.
محمد بن على بن آشوب السروى نوراللَّه مرقده السنى فخر الشيعه و تاج الشريعه محى آثار المناقب والفضائل والبحر المتلاطم الزخار الذى ليس له ساحل قطب المحدثين و شيخ مشايخهم رئيس العلماء و فقيههم رشيد الملة والدين شمس الاسلام والمسلمين فقيه وجيه و محدث مفسر محقق اديب اريب شاعر منشى بليغ
جامع فنون فضائل و محاسن عالم ربانى شيخ رشيد بن ابن شهر آشوب المازندرانى صاحب 1- مناقب آل ابيطالب 2- والمعالم 3- و مثالب النواصب 4- والمخزون المكنون فى عيون الفنون 5- و اعلام الطرائق فى الحدود 6- والحقايق 7- والاوصاف 8- و مائدة الفايده 9- والمثال فى الامثال والاسباب 10- والنزول على مذهب آل الرسول 11- والحاوى 12- والانصاف 13- والمنهاج الى غير ذلك مما ذكره فى رجاله المسمى بمعالم العلماء.
وى در شب جمعه 22 شعبان سنه 588 ق ه وفات يافته و در بيرون حلب در بالاى كوه معروف به جبل جوشن در جوار مشهدالسقط (محسن بن حسين الشهيد (ع)) و قبر احمد بن منير و ابن زهره.
و ما به خواست خدا عده اى از رجال گذشته و معاصر اين شهر را به نظر ارباب فضل و دانش مى آوريم.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (167 /7)، اعيان الشيعه (17 /10)، ايضاح المكنون (452 ،427 ،421 /2 ،103 ،69 /1)، خاتمة مستدرك الوسائل (60 -56 /3)، دانشنامه ى ايران و اسلام (663 -662 /5)، الذريعه (233 ،154 /23 ،319 -318 /22 ،201 ،99 -98 /21 ،231 /20 ،76 ،73 ،63 -62 ،11 -10 /19 ،178 -177 /3 ،477 ،476 ،378 ،239 ،12 /2)، روضات الجنات (272 -269 /6)، رياض العلماء (128 -124 /5)، ريحانه (60 -58 /8)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 274 -273 /6)، فوائد الرضويه (571 -568)، قصص العلماء (429 -428)، كشف الظنون (1584 ،1269 ،77)، الكنى والالقاب (333 -332 /1)، لسان الميزان (395 /6)، لغت نامه (ذيل/ ابن شهرآشوب)، مؤلفين كتب چاپى (625 -624 /5)، معجم المؤلفين (17 -16 /11)، نامه ى دانشوران (46
-45 /5)، الوافى بالوفيات (164 /4)، هدية الاحباب (69)، هدية العارفين (102 /2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(486 /475 -422 /421 ق)، رجال شناس، حافظ، محدث و شاعر. از فرزندزادگان ابودلف عجلى است. اصل وى از گلپايگان بود. در عكبرا، نزديك بغداد، متولد شد. نزد ابن بشران، خرائطى حنبلى، ابوالطيب طبرى و قشيرى درس خواند و در 447 ق پس از مرگ عمويش، قاضى القضات بغداد شد. وى با ابراهيم بن اسحاق حبّال دوستى داشت و با احمد عتيقى و خطيب بغدادى معاشر بود. ابن مأكولا با محافل نيمه حنبلى و نيمه شافعى اطراف ابن مسلمه وزير و قائم، خليفه عباسى كه تلاش در براندازى آل بويه، كه خاندان ماكولا قدرت و ثروت از آنها داشتند، پيوستگى داشت. ابونصر به شام، مصر، عراق، ماوراءالنهر، جزيره و خراسان سفر كرد و از دانشمندان آن مرز و بوم حديث شنيد و كسانى مثل حسن بن احمد سمرقندى و شجاع بن فارس ذهلى از وى روايت كرده اند. او سرانجام به دست غلام ترك خود به قتل رسيد. در مكان و سال مرگ وى اختلاف است. از جمله آثارش: «الاكمال فى المؤتلف والمختلف» در اسماء الرجال و بررسى اسامى متشابه رجال حديث است؛ «تهذيب مستمر الاوهام على ذوى التمنى والاحلام»؛ «مفاخر القلم والسيف والدينار»؛ «الوزراء».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (183 /5)، دانشنامه ى ايران و اسلام (826 -825 /6)، دائرةالمعارف البستانى (674 -673 /1)، سير النبلاء (578 -569 /18)، كشف الظنون (1758 ،1637)، الكنى والالقاب (399 /1)، المستفاد فى ذيل تاريخ بغداد (203 -201)، معجم الادباء (111 -102 /15)، معجم المؤلفين (257 /7)، وفيات الاعيان (306 -305 /3)، هدية الاحباب (85)، هدية العارفين (693 /1)، ريحانه
(185 /8).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 140 ق)، موسيقيدان، آهنگساز و خواننده. معروف به صنّاج العرب. از بزرگان ايرانى آزاد شده ى عبدالدار بن قصى و فرزند يكى از پرده داران كعبه بود. در آغاز نزد ابن مسجح موسيقى آموخت. چندى در مكه و چندى در مدينه بود و در آنجا نزد عزت الميلاء، بانوى تنبك نواز، ضرب آموخت. سپس به شام و ايران رفت. نغمه ها (الحان) و آوازها (غناى) ايرانى و يونانى را فراگرفت. آنچه به نظرش نيكو مى آمد برمى گزيد. آوازه ى وى بيشتر براى اختراع دايره ى ايقاعى رحل و گونه اى همسرايى معروف به زوج خوانى است كه دختران اجرا مى كرده اند. زيبايى كارهاى او در سادگى آنها است. در جشنواره ى نوازندگان زمان وليد اموى، كه به افتخار جميله خواننده ى پرآوازه ى عرب برپا شده بود، ابن محرز چنگ مى نواخت. او را پس از ابن سريج بزرگترين موسيقيدان عرب مى دانند. وى دچار جذام بود و كمتر در برابر مردم ظاهر مى شد آهنگهايش را به احتمال بايد كنيزى خنياگر اجرا مى كرده. يونس الكاتب و حبابه (زن خنياگر) از شاگردان او بودند. بيمارى اش او را از ديار و مردم دور ساخت و سرانجام در گمنامى درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (24)، الاعلام (120 /8)، تاريخ موسيقى (85 -84 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (715 /2)، دانشنامه ى ايران و اسلام (832 /6)، دائرةالمعارف البستانى (678 /1)، لغت نامه (ذيل/ ابن محرز)، مروج الذهب، ترجمه (217 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(410 -323 ق)، محدث، حافظ، مفسر و مورخ. از ابوسهل بن زياد قطان، ابن اسحاق خراسانى، محمد اسوارى، احمد بندار و ديگران حديث شنيد. ابوالقاسم عبدالرحمان بن منده، ابوبكر مستملى عطار و ابن شكرويه و برخى ديگر از وى روايت شنيدند. در «معجم البلدان»
و «الكنى والالقاب» و «هدية الاحباب» سال وفات او 352 ق ذكر شده است. از آثار وى: «المستخرج على صحيح البخارى»؛ «التاريخ»، درباره ى تاريخ اصفهان؛ «تفسير القرآن» يا «تفسير الكبير»، معروف به «تفسير ابن مردويه»؛ «الامالى»، در سيصد مجلس.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (246 /1)، ريحانه (200 /8)، سير النبلاء (311 -308 /17)، كشف الظنون (439)، الكنى والالقاب (406 /1)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم البلدان (216 /1)، معجم المؤلفين (190 /2)، الوافى بالوفيات (201 /8)، هدية الاحباب (87)، هدية العارفين (72 -71 /1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(698 -611 ق)، مفسر و فقيه حنفى. پدرانش از مردم بلخ بودند. در قدس به دنيا آمد. به مصر رفت و در مدرسه عاشوريه آنجا مشغول تدريس شد. سپس به قدس مراجعت كرد و در همان جا درگذشت. از آثارش: تفسيرى است به نام «التحرير والتحبير لاقوال ائمة التفسير فى معانى كلام السميع البصير»، شامل اسباب نزول و قراآت و اعراب و لغات و علم باطن و حقايق آن در پنجاه يا هفتاد يا نود و نه مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (21 /7)، دائرةالمعارف البستانى (724 /1)، ريحانه (256 /8)، كشف الظنون (358)، الكنى والالقاب (441 /1)، لغت نامه (ذيل/ ابن نقيب)، معجم المؤلفين (50 -49 /10)، الوافى بالوفيات (137 -136 /3)، هدية العارفين (139 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(اواخر س چهارم ق)، زاهد. برادر شيخ صدوق بود و زندگى زاهدانه اى داشت و تمامى عمر خود را در زهد و عبادت صرف كرد و در انزوا گذرانيد. وى همچون برادرانش فقيه و محدث نبود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :خاتمة مستدرك الوسائل (258 /3)، ريحانه (400 /7)، فوائد الرضويه (561)، معجم رجال الحديث (30 /5).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، اديب، محدث، نحوى، لغوى و رجال شناس امامى. در روزگار غيبت صغرى در قم و بغداد مى زيست. وى معاصر شيخ كلينى بود. محدثان و رجال نويسان شيعى وى را محدث داراى مسامحه مى دانند و مى گويند كه در روايتهايش احاديث سستى يافت مى شود. وى از احمد بن محمد بن خالد برقى و حسين به حسن قمى و محمد بن حسن صفّار و محمد بن حسين بن ابى الخطاب حديث شنيد. على بن حاتم از وى روايت كرده است. از آثار وى: «تفسير اسماء اللَّه تعالى و ما يدعى به»، «كتاب قرب الاسناد»، «فهرست ابن بطه». نجاشى در كتاب خود آثار ديگرى از وى را آورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (261 /2)، الذريعه (70 /17 ،375 -374 /16)، رجال النجاشى (283 -282 /2)، ريحانه (417 /7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 254 -253 /4)، الفهرست للطوسى (39)، معجم المؤلفين (148 /9).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(488 -393 ق)، مفسر، متكلم و محدث معتزلى. اصلاً قزوينى است و در آنجا به دنيا آمد. ابتدا در زادگاهش به تحصيل پرداخت. وى از شاگردان برجسته قاضى عبدالجبار همدانى بود و در نزد وى كلام خواند و مذهب اعتزال را از او اخذ كرد. در همدان از ابوطاهر بن سَلمة و در اصفهان از ابونعيم، و نيز از اساتيد ديگر بهره گرفت. گرانمايه، خوش محضر و ظريف بود. ابوالقاسم بن سمرقندى ابوغالب بن بنّاء، هبة اللَّه بن طاووس و اسماعيل بن محمد تيمى و أبوسَعْد بغدادى و ديگران از وى حديث شنيدند. ساليان بسيارى در مصر به سر برد. چندى هم در طرابلس (شام) سكنى كرد. از دمشق ديدار كرد و آن
شهر را بَلَدِالنَّصْب، شهر دشمنان اميرالمؤمنين و خاندانش (ع) ناميد. در اواخر عمر مقيم بغداد شد، و در همان جا درگذشت و در گورستان خيزران دفن شد. ابن اثير تاريخ تولد وى را 411 ق ذكر كرده است و در «هدية العارفين» نيز به تبع آن چنين آمده است. ازآثار وى: «حدائق ذات بهجة»، تفسير قرآن در سيصد جزء كه هفت جزء آن درباره ى سوره فاتحه است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (131 /4)، سير النبلاء (620 -616 /18)، الكامل (178 /8)، كشف الظنون (634)، لسان الميزان (362 ،350 -347 /4)، معجم المؤلفين (231 /5)، هدية العارفين (569 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 423 /413 ق)، خطاط مذهّب، حافظ، قارى، اديب و شاعر شيعى. مشهور به ابن بواب يا ابن سترى و ملقّب به علاءالدين و قبلةالكتاب. پدرش پرده دار دستگاه آل بويه بود و شهرت وى هم از اين رو است. ابوالحسن نيز يك چند در خدمت بهاءالدوله ى ديلمى سرپرستى كتابخانه ى بهاءالدوله را در شيراز بر عهده داشت. خوشنويسى را از ابن اسد كاتب آموخت، برخى او را شاگرد حسن بن مقله و بعضى شاگرد محمد بن مقله دانسته اند. خط نسخ را به شيوه ى خود مى نوشت و اصولى نيز براى آن وضع كرد. وى را پايه گذار شيوه ى ريحانى و محقق نيز دانسته اند. آموزشگاهى براى تعليم خط تأسيس كرد كه تا 698 ق برجا بود. شصت و چهار نسخه قرآن به خط خود نوشته بود. ابن بواب به خدمت فخرالملك، ابوغالب محمد بن على بن خلف واسطى، والى عراق، از جانب بهاءالدوله، درآمد و نديم وى شد. در بغداد درگذشت و در جوار امام احمد حنبل به خاك سپرده شد. آثارى از وى
در مجموعه ى چستربيتى لندن و كتابخانه لاله لى استانبول باقى است. نسخه قرآن كتابخانه چستربيتى به امضاى او و به تاريخ 391 ق است كه هم از نظر خط و هم از تذهيب مجلل است. اشعارى نيز در فن خط و لوازم آن سروده كه اديبان «القصيدة الرائية» او را در نهايت بلاغت دانسته اند. شهرت او در تكميل و تنقيح شيوه ى ابن مقله است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اطلس خط (308 -300)، الاعلام (183 /5)، پيدايش خط و خطاطان (75 ،74 -70)، تاريخ گزيده (696)، تاريخ هنرهاى ملى (744 -739 /2)، خوشنويسان و هنرمندان (22)، دانشنامه ى ايران و اسلام (454 /3)، دائرةالمعارف البستانى (411 -410 /1)، ريحانه (424 -422 /7)، سرآمدان فرهنگ (36 -35 /1)، سير النبلاء (320 -315 /17)، كارنامه ى بزرگان (24)، كشف الظنون (1339)، الكنى والالقاب (234 /1)، گلستان هنر (19 ،18 ،12)، مجالس المؤمنين (488 /2)، معجم الادباء (134 -120 /15)، معجم المؤلفين (258 /7)، مناقب هنرمندان (113 ،42 ،38 -37)، نامه ى دانشوران (105 -91 /5)، وفيات الاعيان (344 -342 /3)، هدية الاحباب (51).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(334 -245 ق)، اديب، نويسنده، محدث، مفسر و مورخ. از خاندانى ايرانى تبار بود. از احمد بن بُديل قاضى و حسن بن محمد زعفرانى و ديگران حديث شنيد. فرزندش عيسى و ابوالقاسم طبرانى و ابوطاهر ذهلى از او حديث روايت كرده اند. وى وزير مقتدر و قاهر عباسى بود كه امور مالى دولت را سامان داد. مدتى خليفه او را بركنار كرد و به زندان انداخت و پس از آزادى به رياست ديوانها منصوب شد. در 311 ق او را به مكه، سپس به صنعا تبعيد كرد. در 312
ق بخشوده و رياست ديوان اشراف مصر و شام به او سپرده شد. پس از آن در 315 ق مجدداً به وزارت رسيد، ولى باز بر اثر حسد درباريان خشم خليفه بر وى نازل شد و او را دستگير و زندانى كردند. ابن جراح از وزراى ايرانى دربار خلفاى عباسى بود، كه زندگى پر فراز و نشيبى را گذراند، اما در پايان زندگى، در بغداد، محتشم زيست. او را به نيك رفتارى و نيك خلقى ستوده اند. هارولدباون خاورشناس انگليسى كتابى درباره ى زندگى وى به نام «زندگى على بن عيسى و عصر او» به انگليسى نوشته است. از آثارش: «ديوان رسائل»؛ «معانى القرآن» و تفسير آن كه با همكارى ابوالحسن واسطى و ابن مجاهد مقرى تأليف شد، «جامع الدعاء»؛ «كتاب الكتّاب و سياسة المملكة و سيرة الخلفاء».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار الوزراء (131 -126) الاعلام (133 /5)، تاريخ بغداد (16 -14 /12)، روضات الجنات (207 -206 /5)، سير النبلاء (301 -298 /15)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (212 -211 ،60)، معجم الادباء (73 -68 /14)، معجم المؤلفين (162 -161 /7).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 406 ق)، مفسر، قارى، واعظ، مورخ، اديب و نحوى. از اصم و ابوالحسن كارزى و ابوحاتم بن حِبّان و ابوزكريا عنبرى حديث شنيد. ابوالقاسم ثعلبى از خواص شاگردان وى بود. نخست مذهب كرامى داشت، اما بعدها به مذهب شافعى گرويد. در علوم و معانى قراآت مختلف امام عصر خود بود و در نيشابور سرچشمه علم به حساب مى آمد. وى در آنجا به تدريس مشغول بود و گروه فراوانى از مجلس درس او بهره مند گرديدند. ابوبكر حيرى واعظ و محمد فرغانى و حسين سكّاكى از وى روايت
كرده اند. ابن حبيب در مغازى، قصص و سير نيز پيشگام بود. از آثار وى: «تفسير النيسابورى القديم» يا «تفسير قرآن مجيد»؛ «عقلاء المجانين». از وى آثارى در آداب و مواعظ و نيز اشعارى پراكنده بر جاى ماند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (278 /6)، سير النبلاء (238 -237 /17)، كشف الظنون (460)، لغت نامه (ذيل/ حسن)، معجم المؤلفين (278 /3)، الوافى بالوفيات (240 -239 /12)، هدية العارفين (274 /1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(530 -449 ق)، نويسنده، صوفى. در خراسان به دنيا آمد و از امام الحرمين فقه و اصول آموخت. از ياران ابوالحسن بستى بود. از عايشه بنت بسطامى و موسى بن عمران صوفى و ديگران روايت كرد و ابومحمد بن خشاب و ابن عساكه و ابواحمد بن سكينه از او حديث روايت كرده اند. وى در خراسان به شهرت رسيد اما گوشه نشينى گزيد. از آثارش: «لطايف الاذهان»، در تفسير قرآن؛ «علم الصوفيه»؛ «سلوة الطالبين»، در سير سيد المرسين؛ «اربعين حديثاً».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (343 /6)، سير النبلاء (598 -597 /19)، نفحات الانس (414)، الوافى بالوفيات (28 /3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 300 /280 -205 ق)، مورخ، جغرافيدان و موسيقيدان. پدربزرگ وى زرتشتى بود و به دست برامكه اسلام آورد. به روايتى پدرش در خلافت مأمون حاكم طبرستان بود و خود او نيز ظاهراً در خراسان به دنيا آمد. گفته اند كه براى كسب علم شوق وافر داشت و هنر و ادب را به خوبى فراگرفت. وى در موسيقى نيز دست داشت و آن را نزد اسحاق موصلى فراگرفت. نخست چندى در ولايت جبال مأمور پست و خبر بود و سپس با حفظ سمت به بغداد و سامرا رفت و در دربار معتمد، خليفه ى عباسى، از مقربين گشت. فهرستى از آثار او را ابن نديم در كتاب خود آورده كه اكثر آنها مفقود شده است. مهم ترين اثر وى «المسالك والممالك» يا «تاريخ ابن خرداذبه» است كه به زبان فرانسه نيز ترجمه و چاپ شده است و مشتمل بر اطلاعاتى درباره ى راهها و شهرها مى باشد. اين كتاب مورد استفاده ى جغرافى نويسان پس از او از قبيل: ابن فقيه، مقدسى، ابن حوقل و جيهانى قرار گرفته
است، ولى درباره ى ارزش علمى اين كتاب نويسندگان قديم عرب و خاورشناسان جديد آراء متضاد ارائه كرده اند؛ از ديگر آثار او: «كتاب اللهو و الملاهى»، درباره ى موسيقى و موسيقيدانان؛ «كتاب جمهرة انساب الفرس والنواقل»، درباره ى طايفه ى ايرانيان و اقوام جابه جا شده؛ «كتاب التاريخ»، كه مسعودى آن را بهترين و كامل ترين تأليف در نوع خود دانسته است؛ «الندماء والجلساء»؛ «ادب السماع».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (29 -28)، الاعلام (343 /4)، تاريخ ادبيات در ايران (350 -349 /1)، تاريخ گزيده (697)، تاريخ موسيقى (557 /2 ،131 ،73 ،58 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (727 /2)، دانشنامه ى ايران و اسلام (529 -528 /4)، دائرةالمعارف البستانى (457 /1)، دايرةالمعارف فارسى (18 /1)، ذيل تاريخ بغداد (13 -11 /17)، ريحانه (498 -497 /7)، سرآمدان فرهنگ (39 /1)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (245)، كارنامه بزرگان (31 -30)، كشف الظنون (1665 ،278)، لغت نامه (ذيل/ ابن خرداذبه)، معجم المؤلفين (236 /6)، هدية العارفين (645 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 371 ق)، صوفى و عالم. ملقب به شيخ كبير و شيخ شيرازى. اهل شيراز بود. از مشايخ بزرگ صوفيه به شمار مى رفت، به همين خاطر وى را شيخ الاسلام مى خواندند. ابن خفيف مؤسس مكتب عرفانى مستقلى بود و رباطى در شيراز بنا كرده كه تا اواخر سده ششم داير بود. تعليمات او كه كم و بيش متأثر از مذهب حلاج بود تا زمان آغاز حمله ى مغول در فارس نفوذ عميق داشت. ابن خفيف در فقه، ظاهرى مذهب و در كلام، اشعرى مذهب و در الهيات عرفانى روشى ضد سالميان داشته است. ابوعبداللَّه صحبت جنيد و ابومحمد رُوَيم و ابوالعباس بن عطا را دريافت و با حسين بن منصور
حلاج ملاقات داشت. شيخ كبير در دستگاه عضدالدوله ى ديلمى صاحب نفوذى سياسى بود و از حلاجيان حمايت آشكار مى ركد. جامى سال مرگ وى را 331 ق و هدايت در «رياض العارفين» 391 ق و در «مجمع الفصحا» به غلط 319 ق مى نويسند. ابن خفيف تأليفات بسيارى داشته است، از آن جمله: «آداب المريدين»؛ «اختلاف الناس فى الروح»؛ «جامع الارشاد»؛ «الجمع والتفريق»؛ «الرد على ابن سالم»؛ «ديوان» شعر؛ «شرف الفقراء على الاغنياء» يا «شرف الفقراء المتحققين على الاغنياء المنفقين»؛ «فضل التصوف»؛ «كتاب الاستدراج»؛ «كتاب السماع»؛ «كتاب الفضائل و جامع الدعوات والاذكار»؛ «كتاب المعتقد الصغير»؛ «كتاب المعتقد الكبير»؛ «كتاب المعراج»؛ «كتاب المفردات»؛ «لبس المرقعات».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (401 ،349 ،340 ،335 ،333 ،303 ،270 ،269 ،266 ،198 ،194 ،47 ،46 /2 ،553 ،485 ،367 ،350 ،4 /1)، بزرگان نامى پارس (103 -101 /1)، تاريخ اسلام (حوادث 511 -506 /380 -351)، تاريخ گزيده (657)، تذكره ى هزار مزار (88 -79)، تذكرة الاولياء (131 -124 /2)، تذكره ى روز روشن (22)، حلية الاولياء (389 -385 /10)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (149 -139 /1)، دانشنامه ى ايران و اسلام (537 -536 /4)، الذريعه (44 /9)، رياض العارفين (43)، سفرنامه ابن بطوطه (262 /1)، سير النبلاء (347 -342 /16)، طبقات الصوفيه هروى (539 -537)، طبقات الصوفيه سُلمى (466 -462)، طرائق الحقائق (487 /3 ،477 -474 /2)، فارسنامه ى ناصرى (1200 /2)، كشف الظنون (1447)، لغت نامه (ذيل/ ابوعبداللَّه)، مجمع الفصحا (144 /1)، معجم البلدان (432 /3)، معجم المؤلفين (283 -282 /9)، نفحات الانس (241 -240)، نامه ى دانشوران (359 -350 /5)، الوافى بالوفيات (42 /3)، هدية العارفين (50 -49 /2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 440 ق)، حكيم،
رياضيدان، فيلسوف و موسيقدان. اهل اصفهان و از شاگردان برجسته ى ابن سينا بود. در ادبيات نيز دست داشت. شرحى بر رساله «حىّ بن يقظان» ابن سينا نوشت كه شارحان پس از وى از آن بسيار بهره بردند. از آثارش: «النفس»؛ كتاب «الكافى فى الموسيقى»؛ «الاختصار من طبيعيات الشفاء» ابن سينا است. ابن ابى اصيبعة در «طبقات الاطباء» نام او را به صورت ابن زيلا آورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (33)، الاعلام (278 /2)، تاريخ ادبيات در ايران (319 /1)، تاريخ طب (865 ،514 ،498 /2)، تاريخ موسيقى (154 -153 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (745 -744 /2)، ترجمه ى تتمه ى صوان الحكمه (58)، دانشنامه ى ايران و اسلام (619 -618 /4)، كشف الظنون (862)، معجم المؤلفين (13 /4).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 415 ق)، صوفى. از شاگردان ابواسحاق كازرونى بود و خرقه ى تصوف از دست ابوالحسن سيروانى پوشيد. او از مشايخ بزرگ صوفيه در فارس بود و در پارسايى شهره. ابن سالبه معاصر ابوحيان توحيدى بود. از شيراز به هندوستان رفت و در آن كشور مدتى اقامت گزيد و چون بازگشت گوشه گيرى اختيار كرد. گويند بهاءالدوله ى ديلمى به خدمت او مى رفت و از شيخ مى خواست كه وى را پند دهد. هجويرى مى گويد كه شيخ در تصوف افصح اللسان و در توحيد اوضح البيان بود. ابوالفتح عبدالسلام پسر وى بود. در بيضا درگذشت و در تل بيضاى فارس دفن شد. مزار وى اكنون زيارتگاه مردم بومى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (337)، تذكره ى هزارمزار (239)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (94 /1)، شيرازنامه (148)، فارسنامه ى ناصرى (1273 /2)، كشف المحجوب (215 ،208 ،130)، نامه ى دانشوران (228 /7).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 473 ق)، صوفى و محدث. پدرش ابوالحسين احمد سالبه نيز از مشايخ بزرگ صوفيه در فارس بود. ابن سالبه در طلب حديث به عراق و شام سفر كرد و در مصر از ابوعبداللَّه بن نظيف و در اصفهان از ابوبكر بن زيده و در بغداد از ابوالقاسم بن بشران و ابوعلى بن شاذان حديث شنيد. وى مدتى ملازم شيخ ابواسحاق كازرونى بود. يحيى بن عبدالوهاب بن منده از جمله كسانى بود كه از وى حديث روايت كرده اند. در فارس درگذشت و در تل بيضا دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شيرازنامه (149 -148)، الكامل (129 /8)، كشف المحجوب (215)، نامه ى دانشوران (228 /7).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 562 ق)، صوفى. نياى او عبدالسلام و نياى بزرگ او احمد نيز از مشايخ بزرگ فارس بودند. وى معاصر اتابك سنقر بود و سلسله ى خرقه ى وى به ابواسحاق كازرونى مى رسد. به گفته ى جنيد شيرازى، ابن سالبه «مقتداى جهان و اسوه ى عرفا و مشايخ دوران بود. در كشف حقايق و نكات توحيد زبانى شافى و بيانى عجيب داشت». روز بهان بقلى خرقه ى طريقت از وى گرفت. او در خانقاهى كه در كوى برامكه داشت به تدريس و ارشاد مريدان مى پرداخت. پيكرش را پس از مرگ در خانقاهش دفن كردند. پس از او پسرش قطب الدين احمد، جانشين وى گرديد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (787)، تذكره ى هزارمزار (343).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(291 -211 ق)، عالم، حافظ، محدث و مفسر. در رى متولد شد. وى امام مسجد جامع اصفهان بود. از سهل بن عثمان و عبدالعزيز بن يحيى و حسين بن عيسى زُهرى روايت كرده، و قاضى ابواحمد عسّال و ابوالقاسم طَبَرانى و ابوالشيخ بن حَيّان و عبدالرحمان بن سياه از وى حديث شنيدند. از آثارش: «المسند»، در حديث؛ «التفسير»، تفسيرى بر قرآن.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (99 /4)، رى باستان (319 /2)، سير النبلاء (531 -530 /13)، معجم المؤلفين (175 /5)، هدية العارفين (513 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(427 /428 -370 ق)، پزشك، فيلسوف، منطقى و دانشمند. مشهور به ابن سينا يا ابوعلى سينا، در مغرب زمين آويسن يا آويسنا و ملقب به حجةالحق، شيخ الرييس، شرف الملك و امام الحكما. ابن سينا در افشنه ى بخارا، زادگاه مادرش، متولد شد. پدر وى از ديوانيان دستگاه سامانيان بود و در تربيت فرزندان خود سخت كوشا. پدر ابن سينا، عبداللَّه، شيفته ى تعليمات اسماعيليان بود. ابن سينا، على رغم اشراف به نظر و عقايد اين گروه، گرايشى به اين فرقه نداشت. در چهارده سالگى در علم بر استاد خود ابوعبداللَّه ناتلى پيشى گرفت، چندان كه مشكلات منطق را بر استاد خود مى گشود. در شانزده سالگى جمعى از پزشكان فاضل زيردست او كار مى كردند. ابوعلى با مداواى بيمارى نوح بن منصور سامانى امير خراسان اجازه يافت كه از كتابخانه ى عالى امير استفاده كند. در هجده سالگى جامع العلوم شد و از اين پس ترقيات وى نتيجه ى اجتهاد شخصى خود وى بود. در بيست و يك سالگى نخستين اثر فلسفى خود را تحت عنوان «العروضيه» به درخواست ابوالخير عروضى نوشت. پس از درگذشت پدر، به خدمات ديوانى روى آورد.
به زودى فكر و تدبير او مورد قدردانى واقع شد. اميران علاوه بر نصايح پزشكى او در سياست نيز خواستار رأى او شدند. چندين بار به وزارت رسيد، و در معرض رشك ديگران قرار گرفت. چندين بار فرار كرد. مدتى زندانى شد. ولى از زندان گريخت. چهارده سال در آرامش در دربار علاءالدوله ديلمى در اصفهان مى زيست. بر اثر مسافرتها و شب زنده داريها و بى توجهى به خود به قولنج مبتلا شد و در ضمن لشكركشى علاءالدوله در همدان درگذشت و در همين شهر به خاك سپرده شد. در جشن يادبود هزاره ى او بر مزارش بنايى ساختند. شهرت ابن سينا چندان است كه از مرزهاى سرزمينهاى اسلامى گذشته و به سراسر جهان رسيده است. آثار او به زبانهاى مختلفى ترجمه و منتشر شده اند. ابن سينا، علاوه بر پزشكى و فلسفه، در نجوم، فيزيك، علوم طبيعى نيز آثارى دارد از آن جمله، در اواخر عمر به دستور علاءالدوله آلتى شبيه ورنيه ى كنونى براى به دست آوردن نتايج دقيق در رصد اختراع كرد. از هوش و حافظه ى وى سخنها گفته اند و او را سرآمد فلاسفه اسلامى دانسته اند. وى با ابوريحان بيرونى و ابوسهل مسيحى، معاشرت و مباحثه داشت و از معاصرينش مى توان ابن خمار و ابوالفرج بن طيّب را نام برد و از جمله شاگردان او ابوالحسن بهمنيار بن مرزبان، ابن زيله، ابوعبداللَّه معصومى، ابوعبيد جوزجانى را با ابوسعيد ابوالخير نيز مباحثه اى داشت كه بسيار مشهور است. ابن سينا در زمينه ى ادبيات نيز كتابهايى نوشت و اشعارى نيز به وى منسوب است. از آثار او: «النجاة»؛ «الاشارات والتنبيهات»، در منطق و حكمت؛ «الشفا» در حكمت علمى نظرى؛ «دانشنامه ى علائى»، به فارسى؛ «اسرار الصلاة»؛
«مبدأ و معاد»؛ «قانون»، در طب. اين كتاب با وجود ناقص بودن، سبب اشتهار ابن سينا در اروپا شد. «اسباب حدوث الحروف و مخارجها»، در زبان شناسى؛ «الموجز الكبير»؛ «الموجز الصغير»، هر دو در منطق؛ «رساله حى بن يقظان»؛ «المدخل الى صناعة الموسيقى»، در موسيقى كه از آثار فارابى كامل تر و جامع تر است؛ «مقالة فى آلة رصديه». در كل 276 عنوان كتاب به او نسبت مى دهند كه 131 اثر را با انتساب صحيح و مابقى را با انتساب مشكوك از او دانسته اند.[1]
شيخ الرئيس حجةالحق شرف الملك امام الحكماء ابوعلى حسين بن عبداللَّه بن حسن بن على معروف به ابن سينا (و. افشنه يا خرميثن 370- ف. همدان 428 ه.ق.) پدر او از مردم بلخ و مادر وى ستاره از اهل افشنه (نزديك بخارا) بود. ابن سينا در بخارا كسب علم كرد و در ده سالگى قرآن را از بر نمود و نزد ابو عبداللَّه ناتلى منطق و هندسه و نجوم آموخت. و پايه وى از استاد در گذشت. از آن پس به تعقيب علوم طبيعى و ما بعدالطبيعه و طب پرداخت. آثار فارابى فكر ابن سينا را به خود جلب كرد و مشوق او در مطالعه آثار فلسفى گرديد. وى در عنفوان شباب نوح بن منصور پادشاه سامانى را معالجه كرد و از كتابخانه گرانبهاى او بهره ها برد. ابن سينا بخارا را ترك گفت و به گرگانج شتافت، و از آنجا به حكم ضرورت به خراسان و سپس به گرگان و رى و همدان و اصفهان شد و آثار ذى قيمت خويش را در اين سفرها تحرير كرد. شيخ در همدان به وزارت شمس الدوله رسيد. و سالهاى اخير عمر را در اصفهان در
حمايت علاءالدوله كاكويه گذرانيد و در سفرى كه همراه امير مزبور به همدان مى شد، در راه مريض گرديد و در همدان درگذشت. آرامگاه او را بدانجا برپا داشته اند. به مناسبت هزارمين سال تولد وى، جشنى در سال 1331، ه. ش. در ايران منعقد گرديد. مؤلفات ابن سينا همواره مورد توجه بوده و شروح متعدد بر آنها نوشته اند و بسيارى از آنها نيز به زبانهاى غربى ترجمه شده است. آثار مهم ابن سينا- كتاب الشفاء كتاب القانون فى الطب، كتاب اشارات، كتاب النجاة، دانشنامه علائى (به فارسى) و غيره است. آرامگاه ابن سينا.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] آثار الباقيه (395)، از فردوسى تا سعدى (157 -152)، استادان موسيقى (33 -32)، الاعلام (262 -261 /2)، اعيان الشيعه (80 -69 /6)، ايضاح المكنون (672 ،555 /2)، بزرگان و سخن سرايان همدان (149 -148 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (347 -346 ،343 -342 ،319 -303 /1)، تاريخ الحكماء قفطى (570 -555)، تاريخ طب (633 -477 /2)، تاريخ فلسفه در اسلام (721 -683 /1)، تاريخ گزيده (689 -688)، تاريخ موسيقى (153 -148 /1)، تاريخ نجوم اسلامى (321 -320 ،313 ،45 ،38 ،35 -34)، ترجمه ى تتمه ى صوان الحكمه (43 -29)، حبيب السير (449 /2)، دائرةالمعارف البستانى (539 -535 /1)، الذريعه (232 ،223 -222 ،220 ،218 -217 ،215 ،154 ،145 ،144 ،140 ،139 ،129 ،122 ،121 ،94 ،93 ،92 ،65 ،51 ،48 ،26 ،25 -24 /17 ،381 /15 ،201 /14 ،240 ،239 /10 ،47 /8 ،184 ،130 ،128 /7 ،286 ،43 /5 ،484 ،407 ،371 /1)، روضات الجنات (173 -159 /3)، زندگينامه ى رياضيدانان (34 -29)، سرگذشت ابن سينا (19 -1)،
سير النبلاء (537 -531 /17)، فوائد الرضويه (459 -458 /2)، كشف الظنون (2031 ،1900 ،1793 ،1783 ،1621 ،1550 ،1533 ،1520 ،1466 ،1455 ،1454 ،1440 ،1430 ،1408 ،1389 ،1341 ،1327 ،1311 ،1186 ،1055 ،953 ،900 ،897 ،896 ،894 ،891 ،889 ،880 -879 ،876 ،870 ،862 ،861 ،852 ،846 ،843 ،841 ،766 ،757 ،736 ،685 ،624 ،463 ،451 ،449 ،380 ،377 ،238 ،201 ،183 ،94 ،63 ،51 ،37 -36 ،12)، الكنى والالقاب (323 -320 /1)، لسان الميزان (541 -538 /2)، لغت نامه (ذيل/ ابوعلى سينا)، مجالس المؤمنين (189 -181 /2)، معجم المؤلفين (23 -20 /4)، مقدمه بر تاريخ علم (818 -816 /1)، مؤلفين كتب چاپى (800 -779 /2)، نامه ى دانشوران (146 -89 /1)، وفيات الاعيان (162 -157 /2)، الوافى بالوفيات (412 -391 /12)، هدية الاحباب (67 -66)، هدية العارفين (309 -308 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(376 -313 ق)، شاعر، اديب، صوفى و فقيه حنفى. اصل وى از خوارزم بود و خود از اهالى بخارا. ابن سينا از شاگردان او بود. به گفته ى ذهبى او از پيشگامان بود و تصانيف زيبائى داشت. از آثارش: «ديوان» اشعار، كه ابن ماكولا آن را ديده كه اكثرش به خط ابن سينا بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (202 /1)، ايضاح المكنون (485 /1)، معجم المؤلفين (77 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(385 -297 ق)، محدث، حافظ، واعظ و مفسر. از محدثين ثقه و مورد اعتماد است كه در بغداد متولد شد و در شام، عراق، بصره و فارس حديث شنيد. ابوبكر باغندى و ابوالقاسم بغوى از جمله ى محدثانى بودند كه وى از آنان حديث شنيد. و ابوبكر برقانى، ابوسعد مالينى و ابوبكر محمد بن اسماعيل وراق از او روايت حديث كردند. بيش از سيصد تصنيف داشته است از جمله ى آنها: «تفسير قرآن»، حدود سى مجلد با اسناد مفصل؛ «المسند» يا «السنة»، در حديث؛ «معجم الشيوخ»؛ «كشف الممالك»؛ «ناسخ الحديث و منسوخه»؛ «تاريخ اسماء الثقات»؛ «الافراد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (196 /5)، تاريخ بغداد (268 -265 /11)، دائرةالمعارف البستانى (540 -539 /1)، سير النبلاء (435 -431 /16)، كشف الظنون (1920 ،1426 -1425 ،1394)، معجم المؤلفين (274 -273 /7)، هدية العارفين (781 /1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 262 ق)، عابد و محدث. وى برادر بزرگتر اسيد بن عاصم است و از سفيان بن عيينه و حسين بن على جعفى و عَبدَة بن سليمان حديث شنيد. احمد بن على بن جارود و محمد بن يحيى بن مَنده و محمد بن عمر گورگيرى از او روايت كرده اند. از آثار وى: جزوه اى معروف به «جزء العالى»، در حديث.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تهذيب التهذيب (207 /9)، الجرح والتعديل (ج 4، ق 46 /1)، سير النبلاء (378 -377 /12)، معجم المؤلفين (115 /10)، الوافى بالوفيات (180 /3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 340 ق)، مفسر، اديب، فقيه و متكلم امامى. معروف به عبدكى. عبدك اختصار عبدالكريم است. اهل گرگان بود و پيشواى شيعيان آنجا. مدتى در نيشابور توطن كرد. از عمران بن موسى جرجانى و همطبقه او حديث شنيد. حاكم نيشابورى از وى روايت كرده است. او سرانجام در گرگان درگذشت. از آثار وى: «التفسير» يا «تفسير ابن عبدك»؛ «شرح الجامع الصغير» و «شرح الجامع الكبير» محمد بن حسن شيبانى، در فروع فقه حنفى؛ «الاقتداء بعلى»؛ «الرد على الاسماعيليه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (159 /7)، اعيان الشيعه (438 -437 /9)، الذريعه (183 /10 ،244 /4)، رجال ابن داود (قسم 325 /1)، رجال النجاشى (301 -300 /2)، ريحانه (103 /8)، الفهرست للطوسى (368 ،306)، كشف الظنون (568 ،562)، معجم رجال الحديث (331 /16)، معجم المؤلفين (26 /11).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(145 /144 -80 ق)، زاهد قَدَرى و متكلم معتزلى. معروف به ابن باب. نياى او از موالى ايرانى و اصل وى از كابل بود. در بصره متولد شد و در همان جا نشو و نما يافت. پدرش ابتدا پيشه ى بافندگى داشت؛ اما بعد، به فرمان حجاج بن يوسف ثقفى خونخوار، صاحب شرطه ى (رييس پليس)، بصره شد. عمرو از معاصران حسن بصرى و از مشهوران به زهد عصر خود بود. با روى كار آمدن عباسيان به آنان پيوست وى به دربار منصور خليفه ى عباسى رفت و آمد مى كرد و خليفه را پند مى داد. وى از ابوعاليه و ابوقلابه و حسن بصرى حديث شنيد. حمادان و عبدالوارث و ابن عيينه از وى روايت مى كردند. عمرو از محدثان بود. ابوحاتم رازى او را متروك الحديث دانسته و نسائى گويد كه در حديث
غيرقابل اعتماد است. وى وقتى به معتزله پيوست بسيارى از محدثان قدرى مذهب بصره به او پيوستند. او امامت اميرالمؤمنين (ع) را قبول نداشت. مناظره ى هشام بن حكم از اصحاب امام صادق (ع) با وى در زمينه امامت و به زانو درآمدن عمرو بسيار مشهور است. وى اصحاب جمل را فاسق مى دانست، از ابن رو برخى او را از خوارج دانسته اند. گروهى از علما و دانشمندان او را از بدعت گذاران حساب كرده و يحيى بن معين او را از دهريون به شمار آورده است. عمرو بن عبيد در مران، نزديكى مكه، درگذشت و منصور خليفه در شعرى وى را رثا گفت. از آثار وى: «كتاب التفسير عن حسن بصرى»؛ «الرد على القدريه»؛ كتابى در «عدل» و «توحيد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (252 /5)، تاريخ الاسلام (حوادث 243 -238 /160 -141)، تاريخ بغداد (188 -166 /12)، تهذيب التهذيب (61 -58 /8)، الجرح والتعديل (ج 3، ق 247 -246 /1)، روضات الجنات (190 /8)، ريحانه (398 /7)، سير النبلاء (106 -104 /6)، تاريخ فلسفه در جهان اسلامى (126 -125 ،115 -114)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (294)، الكنى والالقاب (155 /1)، لغت نامه (ذيل/ عمرو)، مروج الذهب، ترجمه (308 -306 /2)، معجم المؤلفين (9 /8)، الملل والنحل (38 -37)، وفيات الاعيان (462 -460 /3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(365 -277 ق)، حافظ، محدث، رجال شناس و فقيه شافعى. مشهور به ابن عدى و ابن قَطّان. در گرگان به دنيا آمد. در طلب حديث از اسكندريه تا سمرقند سفر كرد، و از محمد بن خزيم، عبدالصمد بن عبداللَّه بن ابى زيد، عبدان اهوازى، ابومحمد بن صاعد و ديگران كه متجاوز از هزار نفرند حديث شنيد.
برخى نيز چون ابوالعباس بن عقده، استاد خود وى، و حمزه بن يوسف سهمى و ابوسعد مالينى و ديگران از او حديث شنيده، و وى را محدثى فقيه و حافظ دانسته اند. در گرگان وفات يافت. از آثار او: «الكامل فى الجرح والتعديل» يا «الكامل فى معرفة الضعفاء و المتروكين من الرواة»، در معرفى ضعيفان اهل حديث؛ «الانتصار» يا «الابصار»، در نقل حديث جماعتى از متقدمان؛ «علل الحديث»، در هشت جزء؛ «معجم»، در اسامى استادانش.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (239 /4)، ايضاح المكنون (274 /2)، تاريخ اسلام (حوادث 341 -339 /380 -351)، دانشنامه ى ايران و اسلام (703 /5)، ريحانه (402 -401 /1)، سير النبلاء (156 -154 /16)، كشف الظنون (1382)، معجم البلدان (142 -141 /2)، معجم المؤلفين (82 /6)، هدية العارفين (447 /1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 311 -309 ق)، عارف. وى اهل آمل و از شاگردان ابراهيم مارستانى بود. به جنيد پيوست اما پس از چندى از وى گسست و بر پاره اى از گفتارهاى استادش، از آن جمله برترى توانگران بر تهيدستان و مسأله خواطر خرده گرفت. در آخرين محاكمه ى حلّاج به دفاع از وى برخاست. اين جانبدارى سبب گرديد كه حلّاج در ميان صوفيان از بسيارى اتهامها تبرئه گردد. وى نيز به فرمان حامد بن عباس وزير مقتدر عباسى كشته شد. ابن عطا قريحه ى شعرى نيز داشت. بعضى كتابهاى صوفيه از جمله كتاب «اللمع» ابونصر سراج اشعار جالبى از وى نقل كرده اند. ابن عطا تفسير رمزى بر قرآن نوشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (26 /5)، تاريخ تصوف در اصلام (321 /2)، تذكرة الاولياء (75 - 67 /2)، جستجو در تصوف (145 -144)،
حلية الاولياء (305 -302 /10)، ريحانه (116 /8)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (65)، سير النبلاء (256 -255 /14)، طبقات الصوفيه سلمى (272 -265)، طرائق الحقائق (425 /2)، كشف المحجوب (189 -188 ،127)، نفحات الانس (144 -143)، الوافى بالوفيات (25 -24 /8)، طبقات الصوفيه هروى (360 -357).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 493 ق)، لغوى، نحوى و مفسر. متولد نهروان بود. ياقوت حموى گويد كه نشو و نماى او در رى بوده است. وى در بغداد نحو را نزد ثمانينى و لغت را نزد حسن بن دهّان و حديث را از قاضى ابوطيّب طبرى فراگرفت، و به شهرهاى عراق سفر كرد و به تعليم پرداخت. سرانجام در اصفهان مقيم شد و در همان جا درگذشت. از آثار او: «تفسير القرآن»؛ «شرح الايضاح» ابوعلى فارسى، در نحو؛ «شرح ديوان المتنبى»؛ «شرح الامالى»؛ «علل القراآت»؛ «القانون»، در زبان شناسى، ده مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (169 /3)، روضات الجنات (84 -82 /4)، ريحانه (138 -137 /8)، كشف الظنون (1313 ،1160 ،812 ،446 ،212 ،163)، معجم الادباء (253 -251 /11)، معجم المؤلفين (239 /4)، الوافى بالوفيات (313 -311 /15).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(276 -213 ق)، فرهنگ نويس، زبان شناس، نويسنده، محدث و مفسر. از مردم مرو بود. نزد استادانى چون اسحاق بن راهويه، ابوحاتم سهل بن محمد سجستانى و عباس بن فرج رياشى درس خواند. بيشترين تأثير را از ابن مقفع و ارسطو پذيرفت. آثار جاحظ را خوب مى شناخت. شكوفايى او با جنبش سنت گرايى متوكل همزمان بود. وى توانست با پاره اى از نوشته هاى خود از اصلاحات متوكل پشتيبانى كند، و در اندك زمانى سخنگوى اين مذهب شود. در 236 ق قاضى دينور شد و بعد از آن همين سمت را در بصره داشت تا زنگيان، شهر را تاراج كردند. ابن قتيبه پس از آن تمام همّ خود را بر سر تدريس گذاشت. وى علاوه بر پايگاه بلندى كه در ميان اهل سنت داشت، پايه گذار مكتب زبان شناسى بغداد بود كه مكتبى آميخته از مكاتب
نحوى كوفه و بصره به شمار مى رفت. وى سومين نثرنويس بزرگ عرب پس از ابن مقفع و جاحظ است. آوازه ى او در عرب به خاطر توانايى وى در نگارش آثار ادبى است كه گونه اى انسان گرايى را در جريانهاى فكرى آن زمان نشان مى دهد. پسرش، احمد، و قاسم بن اصنع و عبدالرحمان شكرى از شاگردان او بودند. آثار او تا مصر نيز رفت. از آثارش: «ادب الكاتب»، كتابى واژگانى است براى دبيران كه پيشگفتار پرآوازه ى آن بيانيه اى فرنگى- سياسى است؛ «كتاب الانواء» درباره ى گاهنامه اخترشناسى با اطلاعاتى درباره ى برجهاى دوازده گانه، كهكشان راه شيرى و پيكره هاى آسمانى كه تمام متن كتاب باقى مانده است؛ «المعارف»، در شناخت و شرح رجال؛ «الشعر والشعراء» برگزيده ى شعر عرب به ترتيب زمان حيات شاعران كه پيشگفتار آن بيانيه ى مكتب نئوكلاسيك شمرده مى شود؛ «تفسير غريب قرآن»، تفسير واژگانى بر آيه هاى دشوار؛ «تأويل مختلف الحديث»، بزرگ ترين اثر كلامى ابن قتيبه كه در آن شرح انديشه هاى دينى و سياسى و باورهاى وى آمده است؛ «تأويل القرآن»، در معانى و بيان و اعجاز قرآن؛ «عيون الاخبار»، مجموعه ى بزرگ ادبى؛ «غريب الحديث»، شرحى لغوى بر حديث از پيامبر (ص) تا معاويه؛ «اعلام النبوة»؛ «الامامة والسياسة»؛ «جامع النحو».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (280 /4)، ايضاح المكنون (506 ،146 ،134 /2 ،356 /1)، تاريخ مشاهير كرد (7 /1)، تاريخ بغداد (170 /10)، دائرةالمعارف البستانى (645 /1)، دانشنامه ى ايران و اسلام (781 -775 /6)، روضات الجنات (103 -100 /5)، ريحانه (152 /8)، سير النبلاء (297 -296 ،7 /12)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (130)، كشف الظنون (1724 ،1465 ،1464 ،1415 ،1399 ،1392 ،1204 ،1184 ،1102 ،807 ،760 ،722 ،609 ،575
،463 ،335 ،108 ،47 ،32)، الكنى والالقاب (387 -383 /1)، لسان الميزان (161 -158 /4)، معجم المؤلفين (402 /13 ،150 /6)، وفيات الاعيان (43 -42 /3)، هدية العارفين (442 -441 /1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 988 ق)، صوفى، شاعر و خطاط. معروف به كربلايى، بابافرجى و حافظ حسين. وى از متصوفه ى طريقه ى عبداللهيه علويه و مريد سيد احمد حسينى حسنى موسوى باب الابوابى بود. در سال 988 ق به دمشق رفت و با شيخ بورينى ملاقات كرد و شيخ زبان فارسى را از او فراگرفت و در همين ايام بود كه با شيخ بهايى ملاقات كرد. وى خط را نيكو مى نوشت و از شاگردان علاءالدين على بيگ تبريزى بود. وى در دمشق درگذشت و در موضع مرج الدحداح در جوار قبر شيخ ابوشامه دفن شد. از آثار وى: «روضات الجنان و جنات الجنان»، در خصوص مقابر فضلاء و مشاهير اولياى تبريز.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (406)، تذكره ى شعراى آذربايجان (569 /2)، دانشمندان آذربايجان (149)، الذريعه (27 /11 ،908 /9)، روضات الجنان (1/ مقدمه)، ريحانه (168 /8).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(273 -209 ق)، حافظ، محدث، مفسر و مورخ. برخى گفته اند كه ماجه لقب پدر وى است نه جدش. ابن ماجه براى گردآورى حديث به رى، بصره، دمشق، بغداد، حمص، شام مصر و حجاز سفر كرد. در دمشق از هشام بن عمار و عباس بن وليد خلاّل و در حمص از محمد بن مصفى و در عراق از ابوبكر بن ابى شيبه و احمد بن عبده و اسماعيل فزارى و ديگران حديث شنيد. محمد بن عيسى ابهرى و ابوطيّب بغدادى و ابوعمرو احمد مدينى و ابوالحسن على بن قَطّان از شاگردان وى بودند. وى سرانجام در قزوين درگذشت. آوازه ى او بيشتر به جهت كتاب «السنن» است كه چهار هزار حديث را در آن گرد آورده و يكى از كتابهاى ششگانه
«صحيح» در حديث اهل سنت است. ابن ماجه خود گويد: چون كتاب «السنن» را بر ابوزرعه عرضه كردم، گفت: «گمان من آن است كه اگر اين كتاب در دسترس مردم قرار گيرد ديگر كتابها يا اكثرشان بى رونق شوند». از ديگر آثار وى: «تفسير القرآن»؛ «تاريخ قزوين»، كه گويا هر دو از ميان رفته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (15 /8)، تهذيب التهذيب (458 -457 /9)، دانشنامه ى ايران و اسلام (823 -822 /6)، دائرةالمعارف البستانى (673 /1)، دايرةالمعارف فارسى (22 /1)، ريحانه (183 /8)، سير النبلاء (281 -277 /13)، كشف الظنون (1405 ،1004 ،439 ،300)، الكامل (62 /6)، الكنى والالقاب (398 /1)، نامه ى دانشوران (342 -340 /4)، معجم البلدان (391 /4)، معجم المؤلفين (116 -115 /12)، الوافى بالوفيات (220 /5)، وفيات الاعيان (279 /4).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(181 -119 /118 ق)، عالم، عارف و محدث. از موالى بنى حنظله و مادرش از خوارزميان بود. بيشتر زندگيش را در سفرهاى بازرگانى، حج گزارى و جهاد با روميان گذراند. از بيست سالگى به دنبال علم رفت و از سليمان اعمش، اوزاعى، شعبه، ابن عيينه، ابن جُريح، ابوحنيفه كوفى، سفيان ثورى و مالك بن انس فقه و حديث آموخت. يحيى بن معين، اسحاق بن راهويه، قطّان، احمد بن مردويه، ابواسحاق فزارى، حسن بورانى، فضيل بن عياض، عبدالرحمن بن مهدى، و ابن منيع از وى روايت كرده اند. به گفته ى ابن معين، وى داراى مجموعه ى احاديثى حدود بيست هزار موضوع بود. خود مى گفت كه چهار هزار حديث شنيده و از هزار نفر روايت كرده است. ابن مبارك بازرگان پارسا و بخشنده بود و گويد هر سال هزار دينار از اموال خود را به تهيدستان مى بخشيد. وى در بازگشت از جنگ
با روميان در عراق درگذشت. از آثار او: «السنن»، در فقه؛ «التفسير»؛ «التاريخ»؛ «الزهد»؛ «البر والصلة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (256 /4)، تاريخ بغداد (169 -152 /10)، تاريخ الكبير (212 /5)، تذكرة الاولياء (188 -179 /1)، تهذيب التهذيب (341 -338 /5)، الجرح والتعديل (ج 2، ق 180 -179 /2)، حلية الاولياء (190 -162 /8)، دانشنامه ى ايران و اسلام (829 /6)، ريحانه (191 -189 /8)، سير النبلاء (421 -378 /8)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (416)، كشف الظنون (1422 ،1410 ،911 ،57)، لغت نامه (ذيل/ ابن مبارك)، معجم المؤلفين (106 /6)، وفيات الاعيان (34 -32 /3)، هدية العارفين (438 /1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 740 ق)، حافظ، صوفى و محدث. نزد شيخ على ديوانى واسطى درس خواند، و «كتاب شاطبى» و «جامع الاصول» را بر او خواند. وى در قراآت هفتگانه قرآن ماهر بود. در بقعه پدر و جدش و همچنين مسجد سرو با بيانى خوش وعظ مى گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (218)، تذكره ى هزار مزار (249 -248).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 782 ق)، زاهد و صوفى. نخست به بغداد رفت و نزد استادان درس خواند و با مشايخ ديدار كرد. پس از بازگشت به زادگاهش، شيراز، خانقاهى در نزديكى باغ نو، حوالى بقعه اجداد خود، ساخت. وى پارسايى بخشنده و نيكوكار بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى هزار مزار (257 -256 ،24).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 725 ق)، مفسر، واعظ، عارف و دانشور. وى نياى مادرى ابوالعباس زركوب شيرازى، نويسنده ى «شيرازنامه» و نياى سوم جنيد شيرازى، نويسنده ى «شد الازار» بود. دوبار حج گزارد اما سعى كرد كه مردم بر آن مطلع نشوند. او در مسجد آدينه ى سنقرى وعظ مى كرد و در بقعه ى شيخ كبير درس حكمت مى گفت. در شيراز سپرده شد. از تأليفات وى: «كتاب مفتاح الروايات و مصباح الحكايات»، كتابى در فضائل اهل بيت- عليهم السلام- در چهار مجلد، مشتمل بر دوازده باب. بعلاوه وى داراى تأليفات و مجموعات و اجازات و اسانيد معتبر است كه اكثر آنها از شيوخ پدرش بوده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (217)، بزرگان نامى پارس (407 -406 /1)، تذكره ى هزار مزار (132 -131)، شيرازنامه (179)، معجم المؤلفين (231 /12).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 740 /733 ق)، عارف، عالم دينى و سخنور. مشهور به راست گوى. نزد پدر به تحصيل پرداخت و مصنفات پدر را خواند. آنگاه به سلك مريدان شيخ يوسف سروستانى درآمد و بر دست او خرقه پوشيد. حج گزارد و از علما و مشايخ حجاز بهره گرفت. در راه بازگشت چندى در بصره ماند و به فراگيرى علوم پرداخت. پس از مرگ پدرش به كرمان و سيرجان و كرانه هاى خليج فارس و درياى عمان رفت و از راه دريا خود را به عدن و يمن رسانيد و به دربار شمس الدين مظفر ابومنصور يوسف بن عمر رسولى، سلطان يمن راه يافت و كتاب «الاربعين العوالى» تأليف سلطان را، جهت اطمينان از صحت آن، بر سلطان خواند. از آنجا به مكه رفت و بار ديگر حج گزارد و به زادگاهش بازگشت. ركن الدين در مسجد عتيق وعظ مى كرد
و ضمن گفتار خود بى پروا به حكام و كار بدستان دولتى مى تاخت و از آنان بسختى انتقاد مى كرد. از شاگردان وى ابوالعباس زركوب شيرازى، مؤلف «شيرازنامه» است. زركوب قسمتى از «صحيح» بخارى را نزد وى خواند و از او به دريافت اجازه نيز نائل شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى هزار مزار (246 -243 ،23 -22)، شيرازنامه (مقدمه/ شانزده 190 ،179).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف پس از 700 ق)، عالم، عارف، مفسر و محدث. براى تحصيل علم مسافرت بسيار كرد و صحبت مشايخ را دريافت. به تدريس و تربيت اهل علم علاقه داشت و چندين سال در سير و سلوك و درس و افاده و وعظ بود. كتاب «جامع الاصول» مجدالدين ابن اثير جزرى را از قطب الدين محمود شيرازى روايت مى كرد. او را مجموعه ها و اجازات از پدر خود در تفسير و حديث و فقه و تصوف و تاريخ است. در پايان زندگى سفرى به جزاير خليج فارس، كيش و هرمز، كرد. در بين راه چون به نماز شب نشست و برخاست مى كرد، نگهبان قافله، به اشتباه، تيرى به پيشانى او زد و به زندگيش خاتمه داد. جنازه اش را به شيراز آوردند و در بيرون دروازه فسا دفن كردند. از آثار وى: كتابى در فضيلت علم و شرف دانشمندان به نام «تحفة الحلفاء الى حضرة الخلفاء».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (215 -214)، بزرگان نامى پارس (273 -271 /1)، تذكره ى هزار مزار (235 -231 ،22 -21)، شيرازنامه (179)، معجم المؤلفين (39 /5).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 634 ق)، عالم دينى، زاهد و واعظ. نزد پدرش و شمس الدين عمر تركى و محمود بن حسن كازرونى- از شاگردان برجسته شيخ ابواسحاق مرشد كازرونى- درس خواند. در سفرى دور و دراز كه دوازده سال طول كشيد تا هند را سياحت كرد. در مدرسه ى اتابكيه و منكو برزيه ى شيراز استاد شد. سعدالدين حافظه اى پرتوان داشت و بخش بزرگى از كتابهاى علمى را از بر درس مى گفت. در علوم حديث اجازه وى را معتبر مى شناختند. او از عبدالرحيم سروستانى و ابوالفتوح عجلى و شيخ عبدالوهاب
ابن سكينه بغدادى و ديگران روايت كرده است. در جامع عتيق و جامع سنقرى وعظ مى كرد و بسيارى شيفته ى سخنانش بودند. توجه مردم به شيخ باعث شد كه امير فخرالدين، وزير اتابك سعد پس از اتمام بناى مسجد جامع فخريه از او درخواست كند تا در آنجا به موعظه بپردازد. وى بسيار متعصب بود و سعى داشت تا مردم را نيز با چنان خصلتى بار آورد. او نياى چهارم جُنيد شيرازى، نويسنده «شدالازار» است. مدفن او در كنار پدرش در مقبره ى باغ نو است. مؤلفات و خطبه ها و اشعار عربى از او مانده كه برخى از آنها در «شد الازار» آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (211 -209)، بزرگان نامى پارس (271 -270 /1)، تذكره ى هزار مزار (284 -278 ،19 -18)، شيرازنامه (180 -179).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 755 ق)، عارف و زاهد، مردى گوشه گير بود و پنجاه سال در رباط شيخ كبير و جامع سنقرى وعظ و ارشاد مى كرد. در شيراز درگذشت و در جوار پدرش دفن شد. براى جنيد شيرازى پندنامه اى نوشته كه بخشى از آن را در شرح حال وى آورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان نامى پارس (406 /1)، تذكره ى هزار مزار (133 -132).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 688 /687 /681 ق)، عالم، عارف و محدث. ابتدا نزد پدرش، سعدالدين محمد، درس خواند. عمويش، شمس الدين ابوالمفاخر و شمس الدين محمد بن صفى، ابوالخير سيرافى و شهاب الدين فضل اللَّه تورپشتى و قاضى مجدالدين فالى و امام الدين بيضاوى از استادان او بودند. وى در فقه و حديث از سرآمدان بود و در مسجد باغ نو وعظ مى كرد. اتابك ابوبكر سعد بن زنگى از مريدان وى بود. او با يكى از دختران شيخ بيضاوى ازدواج كرد و هفت فرزندش همگى از علما بودند. حدود شصت كتاب و رساله به زبانهاى عرب و فارسى نوشت. از آثار وى: «التلويح»، شرح بر «مصابيح السنة» حسين بن مسعود؛ «غررالمعانى والنكات»، در شرح «المقامات» حريرى، «غايةالايجاز فى بيان الحقيقة والمجاز»؛ «توضيح السبيل فى الجرح والتعديل»؛ «المرموزات العشرين»؛ «منتهى المطالب فى معرفة اميرالمؤمنين على بن ابى طالب- كرم اللَّه وجهه-»؛ «تحفة الاحرار»؛ «حلية الافاضل و زينة المحافل»؛ «انيس القلوب»؛ «تبصير الملوك والسلاطين فى التحذير عن اعوان الشياطين»؛ «مسائل الخلاف المستخرجة من كتب الاشراف»؛ «منتقد الاخبار و معتقد الاخيار فى شرح احاديث النبى المختار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (213 -211)، بزرگان نامى پارس (295 -293)، تذكره ى هزار مزار (242 -237 ،21 -20)، شيرازنامه (179 -178)،
كشف الظنون (1791 -1202)، معجم المؤلفين (301 /12).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 743 ق)، عارف و عالم دينى. مردى توانگر بود. حج گزارد و سفرى هم به آذربايجان كرد و با مشايخ بسيارى ديدار نمود. در محله ى سراجان شيراز نزديك جامع عتيق خانقاهى ساخت. وى در مسجد عتيق و جامع سنقرى هر هفته وعظ مى كرد و درس مى گفت. او از خود خيرات بسيار به جاى گذاشت. جنيد شيرازى از دانش وى بهره مند شد و خرقه ى خود را از او گرفت. در شيراز درگذشت و در مقبره خانوادگى نزديك پدر و برادرانش دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (214)، تذكره ى هزار مزار (247 -246 ،24 -23)، شيرازنامه (179).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 740 ق)، زاهد، واعظ و نساخ. نزد شهاب الدين زنجانى و نورالدين خراسانى درس خواند. زبان آور بود و در رباط ضيائيه و گاه مسجد عتيق وعظ مى كرد. در حفظ قرآن و ضبط وجوه قراآت و بيان متشابهات نيز دست داشت. از طريقه ى پدر و عم خود پيروى كرد و به انزوا گراييد و به در خانه حاكمى نرفت. وى در مقبره ى پدرانش مدفون است. معين الدين ابوالقاسم جنيد شيرازى، نويسنده ى «شدالازار» پسر او بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان نامى پارس (397 -396)، تذكره ى هزار مزار (254 -251 ،16).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 295 ق)، محدث و مفسر و فقيه حنفى. از مردم روستاى سانج در نزديكى نسف بود. «صحيح» بخارى را از مؤلف آن روايت كرد و از قتيبة بن سعيد، ابوكريب، هشام بن عمّار حديث شنيد. فرزندش، سعيد بن ابراهيم، و على طَغامى و خلف بن محمد خَيّام از وى روايت كردند. ابن معقل چندى قاضى نسف (نخشب) بود و عالم آن سامان به حساب مى آمد. از آثار وى: «المسند» در حديث؛ «التفسير».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (70 /1)، سير النبلاء (493 /13)، كشف الظنون (1685 ،436)، معجم المؤلفين (115 /1)، الوافى بالوفيات (149 /4).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(352 -277 /276 ق)، اديب، شاعر، منجم، متكلم و نسب شناس. وى در بغداد متولد شد. با صاحب بن عباد نيز مدتى معاشر بود.، نديمى گروهى از خلفاء را كرد گويا به وزارت نيز رسيد. از آثارش؛ كتاب «القوافى»؛ فضائل «شهر رمضان»؛ «الرّد على الخليل»، در عروض؛ كتاب «النيروز النوروز والمهرجان»؛ «الفرق بين ابراهيم بن المهدى و اسحاق الموصلى فى الغناء» و «اللفظ المحيط بنقض مالفظ به اللقيط»، در معارضه ى كتاب «الفرق والمعيار» ابوالفرج اصفهانى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (183 /5)، ريحانه (267 /8 ،369 /7)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (238)، كشف الظنون (1559 ،1468 ،1256)، لغت نامه (ذيل/ على)، معجم الادباء (120 -112 /15)، معجم المؤلفين (256 /7)، وفيات الاعيان (376 -375 /3)، هدية العارفين (680 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(459 /457 -366 ق)، اديب، مفسر و محدث معتزلى. معروف به ابومسلم اصفهانى. وى محدث اصفهانى و از بزرگان معتزله ى عصر خويش است. ابومسلم آشناى به عربيت و به گفته يحيى بن منده آشناى به نحو بود. او از شاگردان ابوبكر بن مُقْرى بود و سعيد بن ابى رجاء صيرفى و حسين خلّال و محمد بن حَمد كبريتى از وى روايت كرده اند. او شيخ و استاد اسماعيل بن على حمامى است. در اصفهان درگذشت. از آثار وى: «جامع التأويل لمحكم التنزيل» يا «تفسير قرآن»، تفسير بزرگى در بيست مجلد؛ «جامع الرسائل»؛ «ناسخ الحديث و منسوخه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (163 /7)، سير النبلاء (147 -146 /18)، لسان الميزان (374 -373 /6)، معجم المؤلفين (50 -49 /11)، ميزان الاعتدال (655 /3)، الوافى بالوفيات (131 -130 /4)، هدية العارفين (71 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 343 ق)، فقيه، محدث و رجال شناس شيعى. از محمد بن صفار و سعد بن عبداللَّه اشعرى و ديگران علم آموخت. وى به دقت در شنيدن حديث شهرت داشت. نجاشى او را ثقه خوانده است. شيخ صدوق، تلعكبرى، ابوالحسين بن ابى جيدوعلى بن حسين بن بابويه از شاگردان وى بودند و از او روايت كرده اند. فرزندش، احمد بن محمد استاد شيخ مفيد و از مشايخ اجازه اوست. از آثارش: «التفسير القرآن»؛ «الجامع»؛ و فهرستى در رجال.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :رجال ابن داود (قسم 308 /1)، رجال الطوسى (495)، رجال النجاشى (302 -301 /2 ،123 /1)، ريحانه (265 /8)، الفهرست للطوسى (285 -284)، الكنى والالقاب (446 /1)، معجم رجال الحديث (208 -206 /15).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 305 ق)، فقيه، محدث و مفسر حنفى. از مردم رى بود. اما مدتى در نيشابور نيز زندگى كرد. از محمد بن شجاع ثَلْجى فقه آموخت و از محمد بن حميد رازى حديث شنيد. ابوبكر احمد بن سعد بن نصر و احمد كاغَدى از او روايت مى كردند. چندى در نيشابور به املاى حديث مى پرداخت. ابن يزداد در فقه دستى توانا داشت و از مشاهير فقهاى حنفى روزگار خويش بود. با انديشه هاى شافعى مخالفت مى ورزيد و بر كتابهاى او خرده مى گرفت و بر اصحاب شافعى ردّيه مى نوشت. از آثار وى: «احكام القرآن»؛ «اثبات القياس والاجتهاد و خبر الواحد»؛ شرح «الجامع الكبير» شيبانى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (178 /5)، سير النبلاء (237 -236 /14)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (384)، كشف الظنون (20)، معجم المؤلفين (251 -250 /7)، هدية العارفين (675 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 333 ق)، عارف. از عارفان كرد ايرانى است كه برخى او را از مردم ارمنستان مى دانند. از زادگاهش به عراق رفت و چندى با صوفيان عراق همنشينى داشت، اما سرانجام به انكار آنها برخاست. وى در سخنانش نورى، جنيد و سمنون محب را سرزنش مى كرد. گويا دشمنى وى تنها با صوفيان عراق بوده است نه با تصوف، چه خود در عرفان طريقه ى ويژه اى داشته است. وى استاد شيخ ابوبكر رازى بود. برخى وى را گوينده ى جمله ى معروف «امسيت كردياً و اصبحُت عربياً» و نياى حسام الدين چلبى مى دانند. ابوبكر در اروميه درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (659 -658)، جستجو درتصوف (129 -128)، حلية الاولياء (364 -363 /10)، دانشمندان آذربايجان (401)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (545 ،143 ،77)، طبقات الصوفيه سلمى (406)، طبقات
الصوفيه هروى (463 -462)، طرائق الحقائق (470 -469 /2)، نفحات الانس (188 -187).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسجد كبود تبريز
اين مسجد كه از ابنيه تاريخي دوره ي پادشاهان قراقويونلو بشمار ميايد با مدرسه و مقبره و جتميع عمارات ملحق به آن بنام ابو المظفر جهانشاه بن قرا يوسف (872 -839 ه) مظفريه خوانده ميشده است. حافظ حسين كربلائي در روضات الجنان و جنات الجنان درباره اين تأسيسات عظيم مي نويسد:
«در درآمد تبريز جانب شرق كه خيابان گويند، عمارتي است در كمال لطافت و نيكويي موسوم به مظفريه از مآثر ابوالمظفر جهانشاه بن قرا يوسف بن توره قستي بن بيرام خواجه تركمان، گويا اين عمارت به سعي و اهمام حرم محترمه خاتون جان بيكم انار الله برهانها بنا شد و مشاره اليها كه بسيار خير و صالحه و عنيفه بود، در همان بقعه مدفون است» (1) بنا به قطعه كاشي معرفي كه سال گذشته در پايه جنبي طاق شبستان سمت راست كفش كن پيدا شده و عبارت: «بسر كاري عز الدين تابوچي بن ملك» بر آن نقش گشته، معلوم ميشود كه اين بناي عالي بسر كاري و نظارت عز الدين دربان بانجام رسيده است. ويرانه هاي اين مسجد اكنون در محله خيابان در سمت شمال شاه راه تبريز به تهران واقع شده و در تداول تركي «گوي مسجد» بني مسجد كبود خوانده مي شود كه نامي است مأخوذ از صفت بنا و كاشي هاي آبي رنگ آن.
خوشبختانه وقفنامه اين بناي عالي اخيرا در كتابخانه هاي سلطنتي پيدا شده و اين خطابه در پيرامون آنست.
خلاصه وقنامه نام اين وقنامه صريح الملك است و در چند جاي كتاب صريحا آن اسم ذكر شده است و معمولا اينگونه اسناد
دولتي را صريح الملك ميخوانده اند. اين وقفنامه در سال 1265 هجري در دارلسلطنه تبريز ابتياع، و به توسط امير نظام گورهي به خزانه سلطنتي فرستاده شد سواد دستخط مرحوم امير نظام كه در بالاي ورق اول كتاب صفحه (ب) مرقوم رفته از اينقرار است:
بسمه تعالي - اين كتاب مستطاب صريح الملك بر حسب امر قدر قدرت جهانمطاع اعليحضرت قويشو كت شاهنشاه صابحقران السلطان المظفر المؤيد ناصر الدين شاه قاجار خلد الله ملكه و سلطانه و افاض علي العالمين بره و احسانه بابلاغ جناب مستطاب ميرزاعلي خان امين الدوله العلية العاليه رئيس دار الشورء الكبري بدستياري اين چاكر درگاه از وراث مرحوم حاجي ميرزا باقي خطيب باشي آذربايجان دريافت شد 5 بدارالخلافة الباهرة فرستاده شد و عدد اوراق آن سيصد و شصت وسه ورق است. دوم يكشنبه بيست و پنجم شهر صفر يكهزار و سيصد و پنج هجري 1305
ه) و انا العبد الله ولة البهية العلية حسنعلي الگروسي (مهر امير نظام).
وزن اين كتاب در حدود شش كيلو گرم و طول و عرض آن با جلد 27 ضربدر 37 و ضخامت آن با جلد 9 /5 و بدون جلد 8 /5 سانتيمتر است و هر صفحه يازده سطر دارد جلد آن از چرم ممتاز پشمي و پشت و روي آن در هر طرف در پنج محل بطور عمودي تذهيب شده است و تحت شماره 2458 به ثبت اداره بيوتات سلطنتي رسيده و در اطاق اسناد دولتي مضبوط است.
اين وقفنامه را فقيه و عالم زمان شيخ نجم الدين اسكويي در ظهر آن مجلد به شرح زير تصديق و تأئيد كرده است:
الله حي
ثبت و تحقق بما هو طريق الثبوت و
طريق التحقيق شرعا ان الخاقان الاعظم الاعدل الاعلم سلطان السلاطين العرب و العجم مالك سر الخلاقه بالاستحاق ناشر الوي المعدلة في الافاق المظفر من السماء المنظور علي الاعداء هادم اساس الجور و الظلم و الفساد. معهد قواعد الشريعة في البلاد المجاهد في سبيل الله المؤيد من عند الله الموفق بتوفيق الله السلطان جهانشاه خلد الله خلافته و سلطانه و اوضح علي العالمين بره و احسانه، وقف و تصدق علي مصالح ابواب البرا المذكورة في هذه الوقفته بحدودها بعد ان تملكها ابد الله ظلال معدلته بمبايعات شرعيه و مملكات سمعيه حسبما نطقت بها تمسكات شرعيه و اني نفذته و امضيته مسؤلا، حرره الداعي للدولة الباهره افقر العباد نجم الدين الاسكوئي مولادا ثم التبريزي مسكناو منشأ عفي الله عن هفواتة بالنبي و آله في شهور سنة تسع و ستين و ثمانمائه (869) (2) اين وقفنامه به عربي است و چنين آغاز مي شود:
«بسم الله الرحمن الرحيم ذلك من فضل اله علينا، الحمد لله العلي القادر الولي الناصر الملي القاهر الغني الشاكر.... (3)«بعد از حمد خدا و نعت رسل ول او محمد (ص) و ستايش «السلطان جهانشاه» و ذكر امثال و آيات و شواهدي در بي ثباتي دنيا... مي نويسد كه جهانشاه به همسر و زن خود خاتون جان خاتون معروف به بيگم بنت صاحب الاعظم غياث الملة و الدين، امر فرمود كه بقعه اي را كه كشتمل بر ابواب خيرات و مبرات باشد بنا كند. و اين بقعه در بيرون شهر تبريز در دروازه جديد در محله پس كوشك در جائي بنام «فخرآزاد» ساخته شد آن عمارتي عالي و رفيع البنيان است و مشتمل بر مسجدي و قبه ي (گنبد) شامخي است كه
آن زن آنرا براي مدفن خود و فرزندانش و شوهرش در نظر گرفته است. و نيز مشتمل بر خانقاهي است كه در باغي پر گل و ريحان قرار گرفته و اطاقها و غرفه هاي تابستاني و زمستاني دارد و آنها را محلي براي ذكر و تسبيح خداوند قرار داده، وقف علماء وقفها و متصوفها و زهاد كرده است.
و نيز آن بقعه مشتمل بر قناتي است كه متصل به خانقاه مذكور است كه است آنرا با گنبدي كه بر دهانه ي آن ساخته و دو حوضي كه زير آنه قبه است وقف بر جميع مسلمين كرده است (4).
موقوفات داخل شهر تبريز
اما املاكي را كه در داخل تبريز واقع است و وقف اين بقعه كرده از اين قرار است:
1- حمام معرفو به حمام صباحي در شهر تبريز در نزديكي بازار سمساران.
2- باغي كه معروف به «ليلوا» است و در بيرون شهر در خارج دروازه ي «نهاد مهان» (مهاد مهين؟) مي باشد و محدود به باغ «توخيذ» و بباغ ورثه سديد الطبيب و باغ احمدآباد و امير منصور بن اخي زاهد، و باغچه خواجه مطهر به باغ كولخيد، و بكوچه «نوخيذ و به كوچه «ليلوا» است كه روي هم منقسم بر هشت قسمت است كه هفت قسمت آن محدود به حدود مذكور از موقوفات سلطان و يك قسمت آن ملك امير منصور بن اخي زاهد است.
3- باغ برج كه متصل بباغ ليلوا و باغ بيلچن، و باغ نوخيذ و باغ سد الدين طبيب است (5).
4- باغ نوخيذ، كه حدود آن متصل به باغ برج و باغ و باغ شيخ تاج الدين و باغ قاضي آباد و «باغ محمود آباد، و باغچه خواجه
مطهر و باغ ليلاباد است.
5- باغ احمد آباد در دروازه نامبرده و محدوده بباغ ليلوا و به زمين شادآباد و كوچه حجاران، و باغ خواجه يوسف.
6- باغ معروف به باغچه خواجه مطهر محدود با باغ ليلوا و باغ نوخيذ و باغ قاضياباد، و كوچه نوخيذ.
7- يازده سهم از چهارده سهم قنات معروف به ليلوا كه دهانه آن در نزديكي گنبد «جفيان» ظاهر شده و انتهاي چاههاي آن نزديك غار معروف به محمد ختايي است.
8- ربع از قنا معروف به صدريه كه دهانه ي آن در باغ معروف به صدريه و انتهاي چاههاي آن در جائي بنام قلاقه نشين» است (6).
9- هفده سهم مشاع از اصل هفتاد و دو سهم قنات معروف به نوخيذ كه دهانه آن در استخر باغ نوخيذ آفتابي ميشود.
10- قناتي كه معروف به نورين است از قنوات دروازه مذكور.
11- جميع حريم قنات معروف به قنات پيلتن، از قنوات دروازه ي مذكور.
12- ثلث و طسوج مشاعي از قنات معروف به «سلول» كه حسين آباد ناميده مي شود و از قنوات دروازه ي مذكور است.
13- ربع مشاع از قنات معروف به «برزناو» در دروازه مذكور. قنات پيلتن در باغ پيلتن آفتاي مي شود و چاههاي آن ده كججان به سد ول ادامه مي يابد. اما قنات سدول، و قنات برزناو، بين راه كججان، و «هوزه بران» كشيده مي شود (7).
14- همه زمينهاي كه «محمدآباد» خوانده مي شود و بيرون از دروازه ي «ويجوبه» نزديك «حكماباد» كه محدود به زمين محمدآباد مي باشد و آن از موقوفات «مدرسه محموديه» و «باغ نومو» معروف به خواجه پير حسين بن خواجه ناصر - الدين عمر، در راه «شب عتيق» در زمين «ربيباد» است.
15- همه ي عمارت باغ معروف
به «شمساباد» به دروازه ي مذكور در موضعي كه از سه طرف محدود به اراضي حكماباد، و از جهتي محدود به اراضي محمدآباد است و آن از جمله موقوفات «مدرسه محموديه» و «باغ خلفان» و باغ «نوموي» مذكور است.
16- همه اراضي كه «ربيباد» خوانده مي شود و به دروازه مذكور واقع است و حدود آن متصل به اراضي موقوفه محمدآباد، و اراضي صدرآباد است.
17- همه عمارت باغ محمدآباد بدروازه ي مذكور، و زمين اين باغ از موقوفات مدرسه محموديه است (8).
18- سه سهم از هفت سهم قنات معروف به محمدآباد از قنوات دروازه ي
ويجويه، كه دهانه ي آن در باغ خلفان آفتابي مي شود و چاههاي آن به دروازه ي «طاق» منتهي مي گردد. و اين هفت سهم عبارت از هجده سهم از چهل و دو سهم است.
19- همه ي باغ بزرگي كه معروف به باغ «خلفان» واقع به دروازه ي مذكور در نزديكي «حكماباد» است و حدود آن به باغ محمدآباد، و شمس آباد، و اراضي «ماره» و اراضي «نزه زار» و راهي كه به شنب عتيق ميرود محدود است.
20- همه اراضي واقع در «حكماباد» است و آن قطعه زميني معروف به زمين «بخش ضيا» است كه به كوچه هاي صدر آباد و از دو جانب به سقاخانه (9)صدر آباد و زميني كه معروف به امير زين العارفين است محدود مي باشد.
21- و نصف اراضي واقع در موضع مذكور كه از دو جانب محدود به سقاخانه صدرآباد و زمين معروف به امير زين العارفين و به زمين معروف به خواجه حسن سفريجي محدود است. اين زمين كشتزار هشتادمن، و زمين اول كشتزار صدمن از گندم است (10).
22- زمين معروف به «باغ برج» كه از دو جانب به سقاخانه
احمدآباد بزمين معروف به صاحب الاعظم السعيد تاج المله ي والدين آقا اخي، و بزمين خواجه علي تاجر، و بزمين الاعظم نظام كاشي محدود است، و آن كشتزار يكصد و چهل من مي باشد.
23- همه ي زمينهاي كه موسوم به «تيم بخش» است و محدود به ملك خواجه علي تاجر كه نيز معروف به «قراباد» مي باشد و محدود به اراضي حكماباد و اراضي خواجه حسن سفريجي، و سقاخانه صدرآباد، و سقاخانه عزآباد است. و كشتزار سي من از گندم مي باشد.
24- اراضي ماره بزرگ محدود بباغ خلفان و باغ نومر عمرآباد، و باغ شمساباد، و ملك ماره بابا احمدان، و آن كشتزار دويست و هشتاد من است (11).
25- زمين معروف به ماره كيار كه از دو جانب محدود، بزمين برزا، و
تاج باد، و ماره دوله، و آن كشتزار دويست و سي من است.
26- زمين معروف به خواج فتح الله بهشتي، كه محدود بباغ برج، و به ملك نظام كاشي، به زمين موقوفه قاضي، و بر زمين مرحوم سعيد آقا اخي، و آن كشتزار چهل من است.
27- زمين واقعه در حكماباد و محدود به سقاخانه صدرآباد و موقوفات قاضي زمين شيخ ابي يزيد و كشتزار شصت من است.
28- زمين جدا شده از ماره كوچك كه كشتزار يكصدر و پنجاه من است و محدود به كوچه هاي صدرآباد و اراضي شمساباد و ماره بزرگ، زمين امير زين العارفين، زمين ماره كوچك است (12).
29- زمين ماره بزرگ كه كشتزار دويست من است، و به شمس آباد واقع است، و زمين ماره كوچك.
30- زمين جدا شده از ملك صلاخان كه كشتزار يكصد وبيست من است و به ملك صالحان متعلق به كمال الدين، و ملك
صدرآباد، و راه صدرآباد و محمدآباد و شمس آباد محدود است.
31- زميني كه معروف به «دوله ماره كوچك» است و كشتزار چهل من مي باشد و به زمين امير عارفين و شركاء او و بزمين شيخ ابي يزيد حمامي و بزمين قاضي آباد (قاضياباد) و زمين ماره بزرگ محدود است.
32- زميني كه از زمين صلاخان جدا شده و كشتزار يكصد و بيست من است و محدود به زمين شمساباد و به قطعه اي كه از زمين صلاخان و سقاخانه صدرآباد است.
33- زميني كه از ملك ماره كوچك جدا شده و كشتزار، شصت من است و حدود آن متصل به زمين ماره بابا احمدان، و زمين ماره بزرگ، و زمين ماره دوله و زمين امير زين العارفين و شركاء او مي باشد (13).
34- زمين محدود به ملك خواجه حسن سفريجي، و موقوفات شيخيه كججيه
زمين نظام كاشي، و زمين امير زين العارفين و شركاء اوست، و كشتزار شصت من است.
35- زميني كه كشتزار چهل من است و از يك طرف بزمين موقوفه، و از جهت ديگر بزمين شيخ ابي يزيد حمامي، و باغ برج محدود است.
36- زمين احمدآباد و آن كشتزار سيصد من است و متصل بزمين صاحب السعيد خواجه ناصر الدين عمرو زمين معروف به كوشك امير قتلغشاه، و بزمني امير اوزون شمس الدين، و بناء برج است.
37- زميني كه كشتزار سيصدو شصت ما ست و محدود به زمين كوشك امير قتلغشاه و زمين عزآباد، و از دو جانب بزميني كه از موقوفات شيخيه، و بزمين موقوفات قاضيان صالحي مي باشد.
38- زميني كه كشتزار يكصد و بيست من است و محدود به سقاخانه ي صدرآباد و زمين بخش ضياء و به را صدرآباد مي باشد
(14).
39- زميني كه كشتزار هشتاد من است و محدود به سقاخانه حكماباد و بزيمن ورثه شيخ ابي يزيد حمامي است.
40- زميني كه كشتزار شصت من است و محدود براه صدرآباد و بزمين ماره كوچك، بزمين شيخ ابي يزيد، به سقاخانه ماره است.
41- زميني كه محدود به اراضي عزآباد، و نيم بخش، و سقاخانه صدرآباد و راه صدرآباد است.
42- زميني كه كشتزار پنجاه من است و محدود به زمين خواجه علي تاجر از موقوفات سلطاني، و بموقوفات قاضي، و به زمين احمدآباد و باغ برج است.
43- سي و دو «هفتوي» و نصف «هفتوي» از اصل چهل و هشت «هفتوي» از حريم سقنات معروف به قنات حكماباد كه دهانه آن در نزديكي حكماباد آفتابي شده و چاههاي ان يك رشته به خان المولي لطف الطبيب، رشته ديگر به نزديكي كوچه عالم ناسك خواجه فقيه زاهد منتهي مي شود (15).
املاك واقع در توابع تبريز
1- سراة 2- القرنه: مشهور به دودزان 3- قريه رزلق از قراء ناحيه زرند
از نواحي سراة 4- قريه بارداران، از قراء بر آغوش از اعمال شهر سراة 5- قريه - باسنيق از قراءخان بر آغوش از نواحي شهر سراة 6- قريه باشتق كه آن ر اشتلق گويند از توابع خان بر آغوش (16).
نام قريه ها
در فصل سوم نام اين قريه ها آمده ي است:
1- فخرآباد، از قراء صحرا از اعمال تبريز 2- زمين معروف به بوشان.
3- زمين معروف به اراضي فقيه 4- زمين معروف به اراضي هراوجان 5- زميني كه يلمان خوانده مي شود. 6- زمين معروف به راه رواسبحان. 7- زمين معروف به خواجه كرشت 8- زمين معروف به حلان 9- زمين معروف به كويين دشت 10- زمين
معروف به آسيا 11- زمين معروف به هراوج قضاه 12- زمين معروف به اهمقيه 13- زمين معروف به اراضي اصيلان (17)14- دمنيان 15- نيمه نره 16- سنيكنانه 17- اخي باله 18- اشترود 19- پيرزن 20- باغ صنعت 21- اخي رز 22- اخي احمد تاش 23- باغچه بابا احمد 24- باغچه فضلان 25- باغ كوك 26- باغ موزه دوزان 27- اشتردوك 28- باغ اصيلان 29- باغ سوزن كنان 30- باغ محمود شاه (18) 31- باغ قاروني 32- كوچه قاروني 33- كوچه فضلان 34- باغ زكي 35- زمين كاك 36- باغ برزين كمران 37- باغ حاجيان 38- خرمنگاه 39- باغ ديلان 40- باغ اصطرخ 41- قنات بلوق از قنوات فخرآباد كه در زيمن سكيانه آفتابي شود و چاههايش تا به قريه اهمقيه مي رسد. 42- قنات معروف به حاجب (19)كه در زمين باو آفتابي شده و چاههايش تا قريه «جولان دزق» كشيده مي شود.
43- جوي جديد معروف به انشاء مولي حاكم اعظم قاضي عبدلالمك خدادي يبان كه از نهر سراة رود منشعب است و به نزديكي ممدآباد (يل ممد آباد) در اراضي اطراف تبريز جاري است و از قريه رواسبحان و خواهنبر مي گذرد.
املاكي كه در جايهاي مختلف تبريز و آذربايجان پراكنده است
1- قريه هيروي، از قراء مهرانرود من اعمال تبريز 2- قريه زرنق 3- قريه مردناب 4- قريه فهوسفنج 5- قريه بيرق 6- قريه سفين سره، از قراء مهرانورد از نواحي تبريز 7- قريه كرناب 8- قريه خوشاب 9- قريه سرسكان (سراسكند؟(20)10- زمين كئوجه 11- قريه كندرو 12- قريه محمدآباد 13- قريه سعيدآباد 14- باغ ياقوت 15- شاه آباد عليا 16- قريه باوتكين 17- بر كشاط از اعمال ارسبار
18- قريه ملك يونس 19- قريه بره دره 20- سنگي كه اژدها داشي خوانند 21- قريه سالور 22- اندرآب، از نواحي بشكين (21) 23- نهر ييلقان منشعب از ارس و من جملة الاملاك:
1- قريه نسوز من قري هشترود از اعمال مراغه در جايي بنام رودخانه آي دوغمش 2- قريه سنجه از قراء هشترود 3- قريه ديكان كه جديدا قره وران خوانده مي شود از نواحي هشترود (22) 4- كوكرچنلك ا قراء هشترود 5- قريه فيزه ويران 6- قريه كوشاب 7- قريه نحستار 8- قريه بولاغ كه ينكجه خوانده مي شود 9- قريه قره آغاج 10- قريه زاويه جوك - از قراء هشترود 11- قريه بيات از قراء هشترود 12- قريه مصقلي از قراء هشترود 13- رودخانه سياه كلاه 14- قريه ترخان 15- قريه يوزآباد 16- قريه زربيل (23) 17- قريه آغاجري 18- قريه لمسان، از ناحيه هشترود 19- قريه اغجه كينتي، از قراء هشترود 20- قريه و سينه 21- بزه ديكار 22- اياز سرخاب 23- بايقران از قراء هشترود ك سابقا نحور نام داشت 24- اراضي تلخاب 25- قريه ي كنجان 26- قريه دزكاه 27- خرم آباد 28- قره بالغ 29- ساروجه 30- حسين لان 31- كيكه هله 32- تولكته (توكلته) 33- حسن كينتي (24) 34- قريه نولق 35- قريه احمدلو 36- قواخ لو 37- ديحدي 38- قراباد 39- قريه خراساني 40- كج كباب 41- صومعه 42- خجستان 43- ديجه تاب 44- كشه خيد 45- ارغناب 46- كلغا 47- و نستنق 48- و هراني 49- وزدناب 50- سهند 51- ساچ اياغ 52- يالغوز آغج 53- ارختو 54- كلتو 55- آغ چشمه 56- كرزنه 57- كاروان 58- افشينه 59-
آغاجري بقلي 60- قلعجوق 61- ويران جه كنت (طاس لولجه) 62- كوكر
حسين لك 63- جرغلان 64- قزلجه(25)65- تيكان لو 66- لوهل جوك 67- طاطاب 68- هرناباد 69- شيخاباد 70- قتن قو 71- باريك آب 72- عمرآباد 73- كورناباد 74- قوشجي 75- ارباد 76- باغ زيارت 77- كون تو 78- خرم درق 79- شبيلومن توابع ليلان (26)
املاكي كه در شهر تبريز و بلهجان واقع است
1- صالحان باو 2- يونجه لغ 3- نهر شاهباد 4- قنات مزرع از قنوان - بلهجان عليا 5- كنل نشاندن 6- شهرستان رشيدي 7- برج فتح آباد (27) 8- زمين جعفر دولق در تبريز در دروازه آهنين در محاذات پل عمر ديو 9- قنات كبودان 10- خانه زغال لان 11- محله سرانكش (28) 12- حمام امير علي بدروازه ي ماها نغلق در بازار مهادين. 13- خان (كاروانسرا) اسفنديار 14- بازارتا كهان يا سوق السكاكين 15- محله پس كوشك (29) 16- درب ويجويه 17- بريان خانه 18- باب السنجار (سنجاران) 19- راه بنه ووژه 20- حمام اخي ماحمد شاه بدروازه دروازه اعلي 23- كوچه خواجه مجدالدين 24- باغ نقاشان در ربع رشيدي (30) 25- محله فخرآزاد 26- خان سدلان در محاذات مسجد جامع عتيق 27- كوچه دولتشاه 28- خان اخي يادگار در محله پس كوشك (31) 29- باب ماهانقلق 30- فاليز امير عبد الله 31- خان اخي يادگار 32- زمين جعفر دولق 33- قنات كريمان در قريه بارنج از ناحيه مهرانرود كه دهانه آن در باغ ابي اسحق آفتابي شده چاههايش تا حاجي بنام ننيكش - ادامه پيدا مي كند.
املاكي كه در ديد من (ديدمر) از اعمال تبريز واقع است
1- جوي زير 2- باغ پشت
راه دهخوارقان 3- خاتون آباد 4- بيگم آباد 5- باغ خطيبان از قريه بيرام از ناحيه و يد هراز از اعمال تبريز 6- قريه خسرو شاه 7- راه ديزه كوچه 8- روقات از قراء تبريز متصل به اراضي قريه هرزنق (32)
9- زمين اسبست زار معروف به عثمان كلو 10- فاطمه كله 11- كبودوار 12- شتربان 13- يونجلق 14- بلوژه 15- لواش پز 16- سعادت آباد (33).
بعضي از اقرار نامه هائي كه در اين وقفنامه بپارسي آمده است
1- بخريد وكيل خاتون عظمي بانوي كبري بيگم و وكيل او خواجه ميرك و او نيز فروخت همه و تمام دو دانگ كامل مقسم و مفروز از اصل ش دانگ قطعه زمين معروفه و مشهوره به نوباغ بدارالسلطنة تبريز خارج درب ويجويه محدود به رودخانه تبريز و به شارغ سهلان و به زمين حظيره.... و بيع ببدز شانزده خروار تخم است و حقابه آن از چشمه عزآباد به توابع بمبلغ نه هزار خرواز زر سفيد رائج شهر تبريز.... در غره رمضان سنه واحدي و ستين و ثماناه (861) بخط قاضي - احمد بن علي الملكي (34).
1- باغ الصاحب الاعظم الخواجه شمس الدين محمد بن الخواجه بخشايش بن الخواجه بابا احمد در تبريز.
3- باغ ففقاعين در تبريز در دروازه جديد در محله پس كوشك (35).
4- باغ سواران در تبريز در ربع رشيدي در بيروه دروازه اعلي محدود به باغ نقاشان وياع سهروردي، به خانقاه شاهي خاتون (خواتون) (36).
5- باغ پهلوان پيري كيان بباب ماها نفلق در محله پس كوشك در كوچه مولي سليمان ديوبند (37).
6- باغ تنكرومش بن منكلي بدرب ماها نفلق (38).
7- مصبغه (رنگرزي) - و اين مصبغه مشتمل است
به خمها و صحن و دو كوشك و يك خانه كه آنرا بر خانه گويند در بلده تبريز بدرب جديد پس كوشك (39).
8- مسجد خواجه معروف به سبزي فروش تبريز (40).
توليت موقوفات
توليت اين موقوفات را خاتون جان بيگم بخودش اختصاص داده و براي
خود قائمقامي معين كرده است و يك عشر از محصولا آن موقوفات را بوي مخصوص گردانيده است و اين شرايط را براي او در نظر گرفته است:
اولا قائمقام متولي را نايبي براي ضبط موقوفات باشد.
ثانيا دو دبير يا كاتب داشته باشد كه يكي در تبريز بماند و ديگري در ولايات گردش كرده موقوفات را بازرسي نمايد و محاسبات آن رسيدگي كند.
سپس مي نويسد كه خاتون جان بيگم جميع املاك آن موقوفات را وقف دو خواهر خود صالحه سلطان و حبيب سلطان و دختران آن دو مي نمايد (41).
و شيخ متقي متشرعي را كه بطريق صوفيه و متخلق به اخلاق حميده و داراي مذهب اهل سنت و جماعت باشد برايامامت مسجد در نظر گيرند و بايستي از موقوفات هر سال پنجاه هزار دينار از وجه نقد ابيض رائج تبريز به او بدهند.
و ده تن نيز حافظ قرآن تعيين گردد كه بهر كدام در سال سه هزار دينار به پردازند.
و دو مدرس براي مدرسه تعيين گردد كه مشغول تدريس علوم شرعيه از تفسير و حديث و فقه و مقدمات آن باشند و بهر كدام از آندو در هر سال ده هزار دينار نقد رائج تبريز بپردازند (42).
و نيز خطيبي براي نمازهاي جمعه و اعياد معين گردد كه باو در سال پنج هزار دينار رائج تبريز بپردازند.
و مقرئي كه خطيب را كمك مي كند و باو در سال سه
هزار دينار بپردازند.
و به درباني كه در مسجد را باز كرده و سرايدار آنست در هر سال سه هزار دينار بپردازند.
و فراشي كه فرش مي اندازد و چراغها را روشن ميكند و آنرا جاروب ميكند هر سال سه هزار دينار باو بپردازند.
و دو مؤذن كودك خوش آواز كه اذان گويند كه به هر كدام از آنها چهار هزار دينار بپردازند.
و سقائي كه هر سال به او هزار دينار دهند.
و دو خادم كه آب را درهنگام اجتماع مردم دور بگردانند و بفارسي به ايشان «مشربه دار» گويند و بهر كدام از آندو.... دينار (جايش سفيد است) بپردازند و براي مصرف شمع و روغن قنديلها هر سال سه هزار دينار صرف كنند.
و براي جاروب و تطهير و برف روبي مسجد هزار دينار در سال (43)بپردازند.
برايخانقاه - دو طباخ كه به آنان «باورچي» گويند تعيين كرد و آنها موظف به پختن دو نوع خوراك هستند يكي: «قليه برنج»و ديگري «حليم آب گندم» و در آنكار هرسال هشت هزار دينار صرف كنند.
و دو قيب براي خانقاه معين نمايند كه وظيفه آنان پهن كردن و جمع كردن سفره و آوردن غذا است و بهر كدام در سال شش هزار دينار بدهند.
و خادمي كه او را «حوائج دار» گويند كه حافظ و نگاهدار غذاها است و باو در هر سال سه هزار دينار بدهند و خادم ديگر كه «اياغچي» گويند و او حافظ و مواظب ظروف و متعلقات به آن است و به او هر سال سه هزار دينار بدهند.
و فراشي كه مأمور پهن كردن فرشها و بساطها و زيلوها است و باو هر سال سه هزار دينار بدهند.
و چهار شتردار كه
با نان «شتربانان» گويند كه مأمور چراندن شترها هستند و به هركدام از ايشان هر سال چهار هزار دينار بپردازند.
و چهار نفر طبال كه به ايشان «نقاره چيان» گيند و بهر كدام در سال هزار دينار بدهند.
و معلمي كه ده يتيم را قرآن بيآموزد و به او هر سال پنجهزار دينار بدهند و ايتام مذكور را در خانقاه اطعام كنند.
و معرفي كه در مسجد و خانقاه مشغول به حمد و ستايش خدا و مدح رسول باشد و به او سه قزار دينار در سال بدهند (44).
و يك سقا كه آب را به مطبخ مبارك ميبرد به او هر سال يكهزار و پانصد دينار از مرسومات مسجد و خانقاه بطور مناصفه بپردازند.
مصارف غذاي خانقاه:
دو نوع خوراك پختني يكي از برنج و گوشت كه به فارسي آنرا «قليه برنج» و ديگر از گوشت و گندم كه به فارسي آنرا «حليم آب گندم» گويند بپزند و در شبهاي متبركه از دو عيد (فطر و قربان) و شب قدر ليلة البرائه و ليلة الرغائب و شب ميلاد پيغمبر و ديگر شبهاي رمضان در هر سال پانزده دينار صرف اطعام مردم و مساكين شود و سزاوار است كه در هر شب از شبهاي رمضان غذائي مخلوط با عسل كه آنرا به فارسي رشته قطائف گويند فراهم آورند. و براي پلاس و پالان شتران و اقسام آنها كه به فارسي آنرا «رخت اشتران» گويند در هر سال دو هزار دينار صرف كنند، و شتران را هم هر سال از اين مبلغ روغن مالي كنند (45).
اما و پيش نماز مسجد باشد خوش لهجه و نيكو سيرت و مواظب بر اداي نماز و
ملازم طريفت اهل صلاح و حافظ قرآن باشد، و سوره هاي دراز و كوتاه را از بر بخواند و بتواند مانند ديگر ائمه آن سور را در نماز و در تعقيب آن بخواند و بوي هر سال شش هزار دينار بدهند (46).
و واعظي كه در هر هفته دو بار روز جمعه ور روز دوشنبه وعظ كند و بهره كند و بهره كافي از علوم تفسير و حديث و فقه داشته و عالم به قصص و اخبار و نكت و امثال و نصائح و پير و مذهب سنت و جماعت باشد، در هر سال به وي چهار هزار دينار بدهند.
و يك قاضي بر اين اوقاف ناظر قرار دهند و او قاضي قطب الدين عتيق بن المولي قاضي جلال الدين محمد عتيقي است و بعد از او فرزندان وي نسلا بعد از نسل ناظر اين موقوفات خواهند بود و در حكم وكيل و مأمور ادعاهاي كاذبه بر اين موقوفانند و هر سال به ايشان هجده هزار دينار بدهند (47).
تاريخ اواخر وقفنامه مذكور
غره شهر ربيع الثان سنه ثمان و تسعين اثما نمأه 898 (ورق 330 ب) كمال بن فتوح الدين بن كمال الدين الاصفهاني.
آخر كتاب به اين عبارت خاتمه مي بايد:
«الله و له الهداب ية و التوفيق، ما حوي الزبر الاسلايم الموسوم بصريح المكه من الاملاك المفصلة المحصلة بمساعي امناء الحضرة العالية العفيقة الطاهرة البانية للخيرات المرضية و المبرات الحسيبة خلد الله تعالي سلطنتها و افاض علي كافة البرايا برها و مرحمتها و صح لدي و اتضح بين يدي بما هو طريق آلثبوت و الايضاح شرعا وافي اثران امرت بتبجيل فخاوي الححج و التعسكات المحررة.... بقيه افتاده و ناقص است
و طاهرا صفحه بعد از المحررة فضانته آغاز مي شده است (48)و يك صفحه آخر كتاب ناقص است.
اصطلاحات
1- التجصيص و الطبيني و ما يدعي بالفارسي آهك كاري (49).
2- كنك نشاندن (50).
3- طاس دمشقي مدرو برنج زر اندر سيم
4- طاس برنجي دمشقي نقره كوفت. 5- شربتي نقره كوفت سفيد 60- آبخور حلبي
7- طشتك حلبي 8- گلاب دان كبود باسمه 9- شربتي بلدي زرد. 10- سبوچه كبود فقاعي لاجوردي (51)11- كاغذ سمرقندي، كاغذ تبريزي (52)12- دوشاب، ابس، 13- پيراهن كرباس 14- پوستين كول.
پي نوشت:
1- روضات الجنان ص 524 ج 1.
2- نقل از ورق اول كتاب صفحه A.
3- ورق 2 ب تا ورق 10 الف.
4- ورق 10 ب الي 13 الف.
5- ورق 13 ب.
6- ورق 14 الف تا اول 14 ب.
7- ورق 14 ب.
8- ورق 15 الف.
9- در اصل: ساقيه.
10- ورق 15 ب.
11- ورق 16 الف.
12- ورق 16 ب.
13- ورق 17 الف.
14- ورق 17 ب.
15- ورق 18 الف.
16- ورق 18 ب و 19 الف.
17- ورق 19 ب و 20 الف.
18- 19 الف و 20 ب.
19- ورق 20 ب و 21 الف.
20- ورق 21 ب.
21- ورق 21 ب، 22 الف.
22- 25 ب، 26 الف.
23- 26 ب 27 الف.
24- 27 ب 28 الف.
25- 28 ب 29 الف.
26- 29 الف.
27- ورق 36 الف - 37 الف.
28- ورق 37 ب- 38 الف.
29- ورق 38 ب - 39 الف.
30- ورق 43 ب تا 44 الف.
31- 44 ب تا 47 ب.
32- 49 ب.
33- 50 الف تا 52 ب.
34- ورق 57 تا 58 الف.
35- ورق 66 الف.
36- ورق 77 الف.
37- ورق 28 ب.
38- ورق 85 ب.
39- ورق 89 ب.
40- ورق 93 الف.
41- ورق 315 الف تا
317 ب.
42- ورق 319 ب و 320 الف.
43- ورق 320 ب تا 321 ب.
44- 321 ب تا 322 الف.
45- ورق ب ص 322-الف 323.
46- ورق 324 الف.
47- ورق 324 ب و 325 الف.
48- ورق 359 و 360 سياه ب.
49- ورق 80 الف.
50- ورق 80 ب.
51- ورق 90 ب.
52- ورق 197 ب.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 247 ق)، صوفى و محدث. از مردم اصفهان بود. با معروف كرخى و ابراهيم خوّاص معاشرت داشت. به او كراماتى نسبت داده اند. وى از ابوداود الطيالسى و جويرية بن اسماء روايت كرده است. و ابوالعباس احمد بن محمد بزار و نضر بن محمد بن هشام اصفهانى از وى روايت كرده اند. ابواسحاق در اصفهان درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الجرح والتعديل (ج 1، ق 117 /1)، حلية الاولياء (393 /10)، لسان الميزان (129 -128 /1)، نفحات الانس (141).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ ابوالبركات تاج الدين محمد بن احمد بن ابراهيم مدنى شافعى كازرونى معروف به (حاج هراس) از دانشمندان قرن هشتم و نهم هجريست زيرا تولدش 757 و وفاتش 843 مى باشد. تأليفات عديده دارد كه از آنهاست.
1- بحرالساده فى الاخلاق والادب (فارسى) 2- تفسير القرآن 3- شرح التنبيه (تأليف ابواسحاق اسفراينى) 4- شرح فروع (ابن ابى الحديد) 5- شرح مختصر التنبيه (در سه جلد) 6- مختصر المعنى (للبارزى در فروع دين).
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(369 -274 ق)، محدث، مفسر و رجالى. محدث اصفهان بود. وى از كودكى در جستجوى حديث بود. از جد مادرى اش، محمود بن فرج زاهد، و محمد بن عبدالله همدانى، رييس اصفهان، و ابراهيم بن رسته، و احمد بن رسته اصفهانى، و ابوالقاسم بغوى و على بن سعيد رازى، و محمد بن يحيى مروزى، و جعفر فريابى حديث شنيد. ابن منده و ابن مردويه و احمد بن عبدالرحمان شيرازى و سفيان بن حسنكويه و ابونعيم حافظ و محمد بن على بن بهروز مرد و فضل بن محمد كاشانى و محمد بن على بن سمويه و احمد بن محمد يزدى از وى حديث شنيدند. ابن مردويه او را محدثى امين و مورد اعتماد دانسته است. وى شصت سال به تصنيف و تأليف اشتغال داشت. از آثا وى: «التفسير»؛ «ثواب الاعمال»، در پنج مجلد؛ «السنن»؛ در چند مجلد؛ «السنة»؛ «طبقات المحدثين باصفهان و الواردين عليها»، در دو مجلد؛ «العظمة»، رساله اى در تاريخ.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (264 /4)، ريحانه (156 -155 /7)، سير النبلاء (280 -276 /16)، كشف الظنون (1439 ،1407 ،1406)، لغت نامه (ذيل/ عبدالله)، معجم المؤلفين (114 /6)، هدية العارفين (447 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(356 -284 ق)، مورخ، محدث، اديب شاعر و موسيقيدان. در اصفهان متولد شد و در بغداد نشو و نما يافت و نزد ابن دريد و ابن انبارى و محمد بن جرير طبرى تحصيل كرد. وى از على بن عباس بجلى و محمد بن جعفر قتّات و ابوبكر بن دريد و نفطويه حديث شنيد. دارقطنى و ابراهيم بن احمد طبرى و ابوالفتح بن ابى الفوارس از وى حديث روايت كرده اند. ابوالفرج در ادبيات، نحو، لغت، تاريخ، سير،
انساب، طب، نجوم و حديث متبحر بود و شعر را نيكو مى گفت. با اينكه نسب اموى داشت، شيعى زيدى بود و اين را از عجايب شمرده اند. وى در بغداد درگذشت و همان جا دفن شد. مهمترين اثرش كه او را جاودانه ساخته، كتاب «الاغانى» است كه رجال قرن چهارم، مانند صاحب بن عباد و عضدالدوله ى ديلمى به آن توجه بسيار داشتند و گفته اند كه عضدالدوله اين كتاب را از خود در سفر و حضر دور نمى داشت. از ديگر آثار وى: «الاماء الشواعر»؛ «الديارات»؛ «مقاتل الطالبين»؛ «اعيان الفرس»؛ «آداب الفرباء من اهل الفضل و الاداب»؛ «اخبار جحظة البرمكى»، «اخبار الطفيليين»؛ «اشعار الاماء و المماليك»؛ «جمهرة النسب»؛ «دعوة التجار»؛ «كتاب التنزيل فى اميرالمؤمنين (ع)»؛ «كتاب الخمارين و الخمارات»؛ «كتاب الغلمان المغنين»؛ «مجرد الاغانى » و « ديوان» شعر.[1]
اصفهانى على بن حسين (و. 284 ه.ق./ 897 م.- ف. 356 ه.ق./ 967 م.) نويسنده و اديب قرن چهارم. وى در ادب عرب شاگرد ابن دريد و ابن الانبارى و محمد- ابن جرير طبرى بود و كتاب مشهورش الاغانى (اغانى) است، ديگر از آثار او «مقاتل الطالبين»، «الاماء الشواعر» و «الديارات» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (31)، الاعلام (88 /5)، اعيان الشيعه (201 -198 /8)، تاريخ ادبيات در ايران (642 /1)، تاريخ الاسلام (حوادث 145 -143 /380 -351)، تاريخ برگزيدگان (274 -272)، تاريخ بغداد (400 -398 /11)، تاريخ در ايران (24 -23)، تاريخ هنرهاى ملى (736 -735 /2)، دانشنامه ى ايران و اسلام (978 -977 /7)، دائرةالمعارف البستانى (304 -303 /2)، دايرةالمعارف فارسى (26 /1)، الذريعه (377 -376 /21 ،742 /9 ،287 /8 ،250 -249 /2)، سرآمدان
فرهنگ (82 -81 /1)، سير النبلاء (203 -201 -16)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 184 -183 /4)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (189)، الفهرست للطوسى (379)، فوائد الرضويه (280 -278)، الكامل (25 /7)، كشف الظنون (1951 ،1947 ،1444 ،1256 ،756 ،605 ،419 ،360 ،161 ،129 ،128)، الكنى و الالقاب (139 -138 /1)، لسان الميزان (15 -13 /5)، لغت نامه (ذيل/ ابوالفرج)، معجم الادباء (136 -94 /13)، معجم المؤلفين (79 -78 /7)، مؤلفين كتب چاپى (213 -212 /4)، نامه ى دانشوران (58 -44 /4)، الوافى بالوفيات (26 -20 /21)، وفيات الاعيان (309 -307 /3)، هدية العارفين (681 /1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، موسيقيدان. از علماى موسيقى اواخر عصر تيموريان و تأليفاتى در موسيقى به وى نسبت داده اند. اطلاع ديگرى از وى در دست نيست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (234 ،134 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عتيق بن محمد هروى سورآبادى، به قول حمداللَّه مستوفى و حاج خليفه معاصر الب ارسلان سلجوقى بود، و بنابرين در اواسط قرن پنجم زندگى مى كرده است. وى مؤلف «تفسير سور آبادى» (ه.م.) است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجت الاسلام و المسلمين سيد على اكبر ابوترابي، در سال 1318 هجرى شمسى در شهر مقدس قم متولد شد. پدر بزرگوارش آيت الله سيد عباس ابوترابي، فرزند آيت الله سيد ابوتراب و مادرش دختر آيت الله سيد محمد باقر علوى قزوينى است. حجت الاسلام ابوترابى تحصيلات ابتدايى تا پايان دوره دبيرستان را با موفقيت سپرى كرد و در سال 1336، موفق به اخذ ديپلم رياضى شد. پس از اخذ ديپلم با توصيه پدر بزرگوارش به تحصيل دروس دينى علاقمند شد و در سال 1337 به مشهد مقدس عزيمت نمود و در مدرسه نواب اقامت گزيد. دروس مقدماتى و دوره سطح را با جديت و تلاش شبانه روزى و استعدادى شگرف در حوزه علميه مشهد گذراند و از اساتيد بزرگى چون اديب نيشابورى و مرحوم آيت الله شيخ مجتبى قزوينى بهره هاى فراوانى برد.
با آغاز نهضت امام خمينى (ره) در سال 42، همراه با حاج آقا مصطفى وارد جريانات سياسى شد و در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد سال 42، حضورى فعال داشت. در هجوم عوامل رژيم ستمشاهى به مدرسه فيضيه، مورد ضرب و شتم مأمورين شاه قرار گرفت. در پى تبعيد حضرت امام (ره) به نجف اشرف، ايشان نيز به نجف مشرف و مشغول تحصيل شد و در محضر امام راحل(ره) از درس خارج فقه و اصول معظم له بهره مند شد.
پس از
حدود شش سال تحصيل در نجف، هنگامى كه اعلاميه هاى امام خمينى (ره) را در كيف خود جاسازى كرده بود تا به ايران بياورد، در مرز خسروى باز داشت شد و ساواك ايشان را به زندان قصر شيرين، سپس به زندان كرمانشاه و زندان كميته مشترك و پس از آن به زندان اوين منتقل كرد و او را مورد شكنجه و بازجويى قرار داد. پس از آزادى از زندان، فصل جديدى در فعاليتهاى سياسى ايشان آغاز شد و همراه با شهيد مجاهد، سيد على اندرزگو علاوه برمبارزات سياسي، به سازماندهى جهاد مسلحانه همت گماشتند و در اين دوره بارها مورد تعقيب ساواك قرار گرفتند.
مرحوم ابوترابى به واسطه حشر و نشر فراوان با شهيد اندرزگو، عميقاً با خصوصيات اخلاقى و صفات حسنه آن مجاهد فى سبيل الله آشنا شده بود و خاطرات بسيارى از او به ياد داشت. در توصيف شهيد اندرزگو فرموده است كه: ”شهيد سيد على اندرزگو، از يك اخلاق اسلامى در سطح بسيار بالا برخوردار بود و آن گونه بود كه قرآن مى فرمايد: ”... اشداء على الكفار و رحماء بينهم”.
مرحوم ابوترابي، با افرادى چون شهيد رجايى ارتباط نزديك و همكارى تنگاتنگى داشت و در جلسات ماهانه شهيد آيت الله بهشتى شركت مى كرد و از نزديك با آن شهيد عزيز در زمينه جذب نيروهاى فعال و تحصيلكرده همكارى داشت. وى همچنين با ساير مبارزان و علماى مجاهد دوران ستمشاهي، از جمله رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اى همكارى و ارتباط داشت.
با آغاز مبارزات انقلابى مردم ايران، او سر از پا نمى شناخت و خواب را بر خويش
حرام كرده بود به طورى كه خود ايشان مى گفت: ”در آن روزهاى پر التهاب، كار ما سنگين بود و بسيار اتفاق مى افتاد كه در طول شبانه روز كمتر از يك ساعت مى خوابيديم”. در جريان پيروزى انقلاب، فرماندهى گروهى از مردم كه كاخ سعدآباد را به تصرف در آوردند به عهده داشت و امكانات و وسايل موجود در كاخ را مورد حفاظت قرار داده و تحويل مقامات ذى صلاح داد. ايشان همچنين با همكارى برادرشان حجت الاسلام سيد محمد حسن ابوترابي، در تصرف پادگان لشكر قزوين نقش كليدى داشتند و از خروج اسلحه و ادوات و تجهيزات جنگى ممانعت كردند. پس از پيروزى انقلاب اسلامي، به عنوان رئيس كميته انقلاب اسلامى قزوين به خدمت محرومان و مستضعفان پرداخت و پس از آن با رأى مردم، به عضويت شوراى شهر قزوين انتخاب و رئيس شورا شد. همزمان با آغاز جنگ تحميلي، با لباس رزم به سوى جبهه رفت و در كنار شهيد دكتر مصطفى چمران در ستاد جنگهاى نا منظم به سازماندهى نيروهاى مردمى پرداخت و شخصاً به ماموريت هاى شناسايى رزمى و دشوار مى رفت. آزادى منطقه پر حادثه و خطرناك ((دب حردان)) به فرماندهى وى و در رأس يك گروه متشكل از يكصد رزمنده فداكار، يكى از اقدامات ايشان است.
مرحوم ابوترابى سرانجام در روز 26 آذر ماه سال 59 در جريان يكى از مأموريتهاى شناسايى كه براى تكميل شناسايى قبلى خويش انجام داد تا نيروهاى ستاد جنگهاى نامنظم آماده يك عمليات گسترده شوند، بر اثر اشتباه يكى از همراهان خود، در حالى كه هفت كيلومتر از نيروهاى خودى دور شده و
تا 200 مترى دشمن پيشروى كرده بود، هنگام بازگشت مورد شناسايى دشمن بعثى قرار گرفت و گرچه مى توانست خود را از دام دشمن برهاند، اما چون قصد داشت همراهان خود را نجات دهد، با تانك و نفربر به تعقيب وى پرداختند و نهايتاً به اسارت دشمن در آمد. مرحوم ابوترابى پانزده ماه اول اسارت را در سلولهاى زندانهاى بغداد و تحت شديد ترين شكنجه ها گذراند و در اراده پولادين اين مرد خدا خللى ايجاد نشد تا پس از سپرى كردن سختى هاى فراوان و دو بار تا پاى چوبه دار رفتن با لطف و رحمت الهى و امدادهاى غيبي، ايشان به اردوگاه و جمع اسيران ايرانى منتقل شد.
حجت الاسلام ابوترابى پس از حضور در جمع ساير اسيران، با رهبرى حكيمانه خود و با تمسك به ائمه معصومين (ع) و با معنويت و سعه صدر و حلم و بردبارى فوق العاده مكر و حيله دشمنان بعثى را بى تأثير نمود و شمع محفل ايران شد و در جهت تقويت روحيه مقاومت و ايمان آنان از هيچ اقدام و ايثارى دريغ نورزيد. هدف و راه را به آنان نشان مى داد و چون ابرى فياض، اميد و ايمان را بر آنان مى باريد. اردوگاههاى عنبر، موصل1، 3، 4 و رماديه و تكريت 5، 17، 18، و نيز سلولهاى زندانهاى بغداد شاهد خوبيها و مجاهدتهاى خستگى ناپذير آن عارف حكيم هستند. اين عارف مجاهد، پس از ده سال اسارت سرانجام در سال 1369، همراه با خيل آزادگان سرافراز به ميهن اسلامى بازگشت و به جاى آنكه پس از سى سال مبارزه و تلاش طاقت فرسا
به استراحت بپردازد، راهى دشوارتر را در پيش گرفت و همراهى آزادگان و پى گيرى مشكلات آنان را وظيفه خود مى دانست و در اين راه تمام تلاش و توان خود را صرف كرد و در تاريخ 7/7/69 با حكم رهبر معظم انقلاب در جايگاه نماينده ولى فقيه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعى خويش را به كار بست تا آزادگان، مايه عزت و تقويت نظام جمهورى اسلامى باشند.
در دوره هاى چهارم و پنجم مجلس شوراى اسلامي، با رأى بالاى مردم قدرشناس تهران به عنوان نفر دوم و سوم مجلس راه يافت و در خانه ملت، با نطق هاى خود، مسئولين و كارگزاران نظام را به رعايت عدالت، توجه به توده مردم و حفظ ارزشهاى دينى نمود. مرحوم ابوترابي، تقويت و دفاع از نظام اسلامى و ولايت فقيه را واجب مى دانست و نسبت به شخص مقام معظم رهبرى ارادت و اعتقاد ويژه اى داشت و اطاعت از ايشان و تقويت معظم له را در هر مجلس و محفلى متذكر مى شد. آن مجاهد خستگى ناپذير، سرانجام در تاريخ دوازدهم خرداد 79 در حالى كه همراه پدر بزرگوارشان عازم مشهد مقدس و زيارت حضرت ثامن الحجج (ع) بودند، در جاده بين سبزوار و نيشابور، براثر تصادف جان به جان آفرين تسليم كرد و ارواح آن عالمان وارسته از خاك به افلاك پر كشيده و به لقاء الله پيوستند. اين بزرگوار در صحن آزادي حرم مطهر امام رضا (ع) غرفه 24 به خاك سپرده شد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود ابوترابي آبندانسري
محل تولد : سارى
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه
علمي
در سال 1340 شمسي در خانواده اي مذهبي در شهر ساري متولد شدم. در سال تحصيلي 55 _ 56 شمسي از كلاس سوم نظري به سبب اوضاع ناهنجار و نامساعد محيط دبيرستان، ترك تحصيل كردم. از آن پس تا سال 1358 به كار كشاورزي و مشاغل آزاد مشغول بودم، تا اينكه پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در سال تحصيلي 58 _ 59 توفيق ورود به حوزه علميه قم را يافتم.
دروس مقدماتي تا سطح عالي را سال 1366 به پايان رساندم و از سال 67 در درس خارج اصول از محضر آيات عظام: فاضل لنكراني و شيخ جواد تبريزي و شيخ جعفر سبحاني و در درس خارج فقه از محضر حضرات آيات عظام: شيخ جواد تبريزي و جوادي آملى و احمدي فقيه يزدي و برخي ديگر از بزرگان استفاده فراوان نمودم. در خلال سالهاي مذكور حداقل يك سال از درس تفسير حضرت آيت الله مشكيني و دو سال از درس تفسير استاد فرزانه جوادي آملى با قرآن بيشتر آشنا شده و مأنوس گشتم، كه ذوق حلاوت آن سبب شد تا در سال تحصيل 73 _ 74 در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن حوزه علميه شركت نمايم، كه به لطف حق تعالي در سال 76 _ 77 دوره را به پايان رسانده، كه مهر ماه سال 1384 از رساله سطح چهار (دكترا) با عنوان «پژوهشي در تفاسير روايي شيعه» دفاع نمودم.
در خلال سالهاي 61 تا 75 در دروس كلام، فلسفه و عرفان از محضر اساتيد فرزانه و آيات عظام: حسن زاده آملى، جوادي آملى، عسكري گيلاني و انصاري شيرازي استفاده شايان بردم. همزمان
با تحصيلات به فعاليتهاي تدريسى، تحقيقى، تاليفي و تبليغي در حد توان پرداختم و نيز در طول هشت سال دفاع مقدس حداقل به مدت يك سال توفيق حضور در جبهه هاي حق عليه باطل به شكل رزمي، تبليغي را داشتم.
در حال حاضر با برخي از مراكز تحقيقى و نيز در مركز جامعة الزهراء (س) در بخش امور پايان نامه به راهنمايي دانش پژوهان، همكاري دارم.
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوم ق)، موسيقيدان. اصل وى از رى بود، اما پدرش از رى به عربسان مهاجرت كرد و ابوجعفر در آن سامان نشو و نما يافت. به تشويق پدرش كه قاضى بود به تحصيل موسيقى پرداخت و مدتى شاگردى ابراهيم موصلى كرد. و از او نواختن بربط را فراگرفت. ابوجعفر در نواختن سازهاى ديگر نيز مهارت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (128 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(440 -357 ق)، عارف و صوفى اشعرى. در يكى از قراى شمال خراسان در ميهنه به دنيا آمد. قرائت قرآن را در زادگاه خود، نزد ابومحمد عنازى و ادبيات عرب را نزد ابوسعيد عنازى آموخت، سپس براى ادامه ى تحصيلات به مرو رفت و نزد ابوعبدالله خضرى، مدت پنج سال متفق و مختلف (فقه تطبيقى ميان مذاهب اربعه) را فراگرفت. پس از مرگ خضرى، به محضر ابوبكر قفّال رفته و پنج سال نزد وى فقه خواند. در اين زمان بسيارى از بزرگان علماى عصر مثل ابوعلى سنجى و ناصر مروزى و ابومحمد جوينى همدرسان وى بودند. بعد از 378 ق به سرخس رفت و نزد ابوعلى زاهر بن احمد فقيه به تكميل تحصيلات خويش پرداخت. پس از مرگ وى از طريق لقمان سرخسى به خانقاه ابوالفضل حسن سرخسى راه يافت و تحت تأثير سخنان پير خود، علوم رسمى و علوم ظاهر را به يكسو نهاد و از جانب او نزد ابوعبدالرحمن سلمى راه يافت و پس از مرگ وى به آمل طبرستان رفت و حدود يك سال مقيم خانقاه ابوالعباس قصاب آملى شد و از دست او نيز خرقه ى تبرّك گرفت. ابوسعيد در علوم تفسير، حديث، فقه و تصوف
تبحر داشت و كرامات بسيارى نيز به وى منسوب است. وى حديث را از ابوعلى شبويى و ابوبكر جوزقى آموخت. بسيارى از علماى حديث و تصوف از ابوسعيد اجازه ى روايت حديث داشتند. حسن سمرقندى در مجلس وى حضور مى يافت و ابوبكر عبدالله نسّاج و ابوعلى فارمدى و ابو عمر و بشخوانى از مريدان ابوسعيد بودند. به ابوسعيد شعرهاى بسيارى منسوب است كه در مجموعه اى به نام رباعيات ابوسعيد گرد آمده است اما آنچه كه مسلم است كه ابوسعيد سروده دو رباعى و يك بيت بيشتر نيست. شعر دوستى بيش از حد ابوسعيد و خواندن شعرهاى مناسب در حالات مختلف و گفتن همان دو رباعى سبب شده وجود او نيز مانند خيام مركزى براى انتساب رباعيهاى عاشقانه و عارفانه گردد. ابوسعيد سرانجام در ميهنه درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد. از آثار وى : «نام هايى كه ميان او و ميان ابن سينا رد و بدل شده است»؛ «مقامات اربعين» يا «چهل مقام»؛ احوال و كرامات وى در دو كتاب «اسرار التوحيد» و «حالات و سخنان ابوسعيد» به وسيله نوادگان وى گرد آمده است.[1]
فضل اللَّه بن ابى الخير ميهنى، صوفى و شاعر بزرگ مشهور قرن چهارم و پنجم (و. 357 ه.ق./ 967 م.- ف. ميهنه 440 ه.ق./ 1048 م.). وى پس از آنكه از تحصيلات ادبى و دينى در ميهنه و مرو و سرخس فراغت يافت، چندى در سرخس و نيشابور و آمل به رياضت و سلوك سرگرم بود تا عارفى كامل شد و در خانقاه خود در ميهنه و چندى در نيشابور به ارشاد سالكان و وعظ و هدايت پرداخت و در 83 سالگى در
ميهنه درگذشت. وى از قديمى ترين كسانى است كه اصول تصوف را در خراسان اشاعه داد و قول و سماع را در ميان خانقاهيان متداول ساخت. اسرار التوحيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (66 -663 /1)، اسرارالتوحيد (1 / مقدمه)، تاريخ ادبيات در ايران (979 -978 /2 ،606 -603 /1)، تاريخ نظم و نثر (62 -61)، تذكره ى روز روشن (21 -20)، تذكره ى الاولياء (337 -322 /2)، جستجو در تصوف (64 -61)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1050 -1028 /8)، دايرة المعارف اسلاميه (147 -145 /1)، دايرة المعارف فارسى (30 /1)، الذريعه (41 /9)، رياض العارفين (30 -29)، ريحانه (133 -131 /7)، سير النبلاء (622 /17)، مجمع الفصحا (143 -142 /1)، فرهنگ سخنوران (26)، كشف المحجوب (208 -206)، لغت نامه (ذيل/ ابوسعيد)، مؤلفين كتب چاپى (851 -849 /4)، نفحات الانس (312 -305)، يادداشتهاى قزوينى (121 -120 /5).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 865 ق)، عارف و شاعر. از اكابر مشايخ نقشبنديّه و جامع اصول شريعت و فنون طريقت بود، او بعد از وفات پدر در هر دو قسمت شريعت و طريقت خليفه و جانشين وى گرديد. وى شعر نيز مى گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :رشحات عين الحياة (111 -110 /1)، روضة الصفا (790 /6 ،108 /5)، ريحانه (283 /7)، طرائق الحقائق (352)، نفحات الانس (401).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 378 ق)، صوفى و محدث. مشهور به طاووس الفقراء. در طوس متولد شد و مدتى در بغداد زيست. وى از جعفر خلدى و ابوبكر دقّى و جز ايشان روايت كرده است. سرانجام در زادگاهش درگذشت و همان جا دفن شد. كتاب «اللمع فى التصوف» از اوست. اين كتاب به اهتمام نيكلسون چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (552 /2)، تاريخ ادبيات در ايران (257 /1)، تاريخ گزيده (677)، تذكرة الاولياء (183 -182 /2)، تعليقات اسرارالتوحيد (682 -681)، تلبيس ابليس (137)، دايرةالمعارف فارسى (36 /1)، كشف الظنون (1562)، لغت نامه (ذيل/ ابونصر)، معجم المؤلفين (89 /6)، نفحات الانس (300 -289)، هدية العارفين (447 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(430 -336 /334 ق)، محدث، عارف و مورخ. معروف به حافظ اصفهانى و حافظ دنيا. به گفته صاحب «رياض العلماء» ابونعيم نياى بزرگ علامه مجلسى است. وى فقه و تصوف را با حديث توأم ساخت. در خانانى ايرانى نژاد در اصفهان متولد شد. در مذهب او اختلاف است. بعضى او را از اهل سنت مى دانند ولى يك گمان بر اين است كه از شدت تقيه حاكم بر زمانش تشيع خود را از مخالفين مذهب كتمان مى كرده است. ابونعيم در هشت سالگى رسما شروع به استماع حديث از محدثان معروف اصفهان كرد. و از پدرش و ابوالقاسم طبرانى و ابن فارس و ابن مقرى حديث شنيد. پدرش كه از بزرگان علما و محدثان بود براى وى از علماى شهرهاى ديگر درخواست اجازه روايت كرد. خيثمة بن سليمان از شام و ابوالعباس اصم از نيشابور و عبداللَّه بن عمر از واسط و ابوسهل قطان از بغداد و ابوبكر بن سنى از
دينور به او اجازه حديث دادند. وى از سال 356 ق براى تكميل تحصيلات به خراسان، خوزستان، عراق و حجاز سفر كرد و استادان بسيار ديد و از ابواحمد حاكم و ابن حمدان و ابو عبدالرحمان سلمى در نيشابور و از ابوزرعه استرآبادى در استرآباد و از محمد بن احمد غطريفى در گرگان و از محمد بن احمد بن سختويه در شوشتر و ديگران حديث شنيد. در مورد وى گفته اند: كه بيش از چهار صد و سى عالم حديث به او اجازه ى روايت دادند كه براى بعضى از آنان وى تنها راوى شناخته شده است. از جمله آثارش: «منقبة المطهرين و مرتبة الطيبين»؛ «ما نزل من القرآن فى اميرالمؤمنين (ع)»؛ «حلية الاولياء و طبقات الاصفياء»؛ «تاريخ اصفهان» يا «ذكر اخبار اصفهان»، در دو مجلد كه در 1931 م در ليدن چاپ شد؛ «المستخرج على الصحيحين»؛ «دلائل النبوه»، در سيره پيامبر (ص)؛ «معرفة الصحابة»؛ «تاريخ بلد»؛ «فضايل الصحابة»؛ «النفاق»؛ «علوم الحديث»؛ «طب النبى»؛ «كتاب الطب» يا «الشفا فى الطب»؛ «الاربعين» يا «كتاب المهدى»، در حالات حضرت مهدى (عج)؛ «مختصر الاستيعاب»؛ «رياضه المتعلم»؛ «معجم الشيوخ»؛ «حرمة المساجد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (150 /1)، اعيان الشيعه (438 /2)، تتمة المنتهى (393)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1120 -1118 /8)، دايرةالمعارف فارسى (36 /1)، الذريعه (143 /15 ،81 /7 ،396 /6 ،232 /3)، روضات الجنات (285 -282 /1)، ريحانه (286 -285 /7)، سير النبلاء (464 -453 /17)، الكامل (18 /8)، كشف الظنون (1739 ،1735 ،1672 -1671 ،1465 ،1435 ،1433 ،1422 ،1411 ،1279 ،1276 ،1209 ،1095 ،1055 ،938 ،760 ،689 ،282 ،116 ،53)، لسان الميزان (38 /8 ،304 -303
/1)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، الكنى و الالقاب (168 -165 /1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 430)، معجم المؤلفين (283 -282 /1)، الوافى بالوفيات (84 -81 /7)، وفيات الاعيان (92 -91 /1)، هدية الاحباب (43 -42)، هدية العارفين (75 -74 /1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(535 -466 /440 ق)، صوفى، فقيه و محدث. ملقب به شيخ الاسلام. در بوزنجرد نزديك همدان متولد شد. وى شخصيت برجسته اى در تاريخ تصوف ايران و آسياى مركزى بود. ابويعقوب نخستين كس از خواجگان، يعنى سلسله اى از مشايخ ماوراء النهر است، كه طريقت نقشبندى و يسوى از ميان آنان برخاست. در 18 سالگى به بغداد رفت و در آنجا به تحصيل فقه و حديث در محضر استادان بزرگى چون ابواسحاق شيرازى پرداخت. از ابوبكر خطيب و ابوجعفر سلمه و ابن هزار مرد حديث شنيد و به خدمت جمعى از مشايخ از جمله حسن سمنانى و عبداللَّه جوينى رسيد. در ضمن تحصيلات خود به شهرهاى دور دست چون سمرقند سفر كرد. در حدود سى سالگى به تصوف متمايل شد. و مربى اصلى وى ابوعلى فارمدى بود. همدانى در مرو خانقاهى تأسيس كرد كه به نام كعبه ى خراسان شهرت يافت، وى پيوسته در خانقاه نمى ماند، دوبار به هرات سفر كرد و سى و هشت بار به حج رفت و مدتى در بخارا و سمرقند به سر برد، در همين دو شهر بود كه برجسته ترين پيروان خود كه بعدها جانشينان وى شدند به دست آورد. ابويعقوب در هرات وفات يافت و در مرو دفن شد. شرح «منازل السائرين» خواجه عبداللَّه انصارى از جمله آثار وى است كه مفقود شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اوراد الاحباب (74 -72)،
تذكرة الشعراء (109)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1131 /9)، رشحات عين الحياة (مقدمه/ 36 -13 ،43 -40)، سير النبلاء (69 -66 /20)، مجمل فصيحى (ذيل/ سالهاى 466 و 535)، نفحات الانس (380)، وفيات الاعيان (81 -78 /7)، هدية العارفين (552 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 330 ق)، عارف. وى از بزرگان مشايخ و عرفاى جبال و از اقران شبلى و عالمى با ورع بود كه با يوسف بن حسين صحبت داشت و با مظفر كرمانشاهى رفيق بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حلية الاولياء (352 -351 /10)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (76)، ريحانه (40 /7)، طبقات الصوفيه سلمى (395 -391)، طبقات الصوفيه هروى (464)، مجمل فصيحى (ذيل / سال 330)، معجم البلدان (106 /1)، نفحات الانس (189).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم مبرور سالك صادق و تقى متقى حاج هادى ابهرى از مردم با ايمان و پرهيزكار ابهر است و در زمان خود از بكائين شمرده ميشد زيرا روزى نبود كه از گريه آرام داشته باشد مرد عامى بى سواد بود ولى روى اخلاص عمل و خلوص نيت و صفا و معنويتيكه داشت كلمات حكمت آميزى بر زبانش جارى ميشد گويا مصداق حديث شريف نبوى صلى الله عليه و آله كه ميفرمايد: (من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه الى لسانه) بود گريه بسيار ميكرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضايائى از آن مرحوم دارم كه اگر بخواهم آنچه را كه ديده و شنيده ام از آن مرحوم بنويسم يك كتابى خواهد بود.
در سال 1361 ق كه براى تحصيل به نجف اشرف مهاجرت كردم با دست خالى بحضرت امير عليه السلام عرضكردم اگر اجازه توقف باين عبد خود ميدهيد وسائل ماندنم را مرحمت فرمائيد بعد از چند روز در صحن مطهر بمرحوم حاج هادى مزبور برخورد كردم و اصلا او را قبلا نديده و نمى شناختم چون مرا ديد گفت اسمت محمد است گفتم آرى گفت اهل شاه عبدالعظيم هستى گفتم آرى. گفت خدمت
حضرت امير عليه السلام تقاضائى داده اى گفتم آرى گفت بمن حواله كرده اند كه مايحتاج ماندن تو را فراهم كنم و هر چه لازم داشتم خريد و مبلغ هفت دينار عراقى كه خرج چندين ماه مرا تأمين ميكرد بمن داد و مرا از آيه الله اصفهانى و غيره مستغنى نمود خلاصه آنمرحوم روابط عجيبى با حضرات ائمه عليهم السلام داشت مكاشفات و منامات غريبى داشت، مورد توجه مخصوص مرحوم آيه الله العظمى اصفهانى و بعضى از مراجع ديگر بود با اين نگارنده در حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام عقد اخوت و برادرى بسته و با بسيارى از علماء معاصر صيغه برادرى خوانده بود، مكاشفه عجيبى براى مرحوم شهيد نواب صفوى دارد كه ذكر آن موجب سرور دلها و روشنى چشمها خواهد بود.
فرمود در سفر مكه چون بمدينه مشرف شدم روزى براى زيارت قبور ائمه شريف بقيع رفتم و چون قبور ويران چهار امام عليهم السلام را ديدم گريه مرا دست داد بطوريكه بيخود شده و روى زمين حرم افتاده ميبوسيدم و گريه ميكردم عسكرهاى سعودى آمده مرا بلند و كشان كشان باداره برده و از من تعهد گرفتند كه ديگر آنجا نروم و مرا آزاد كردند من بحرم حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله رفته و عرض حال كردم و شكايت كه تا كى ما اينگونه شدايد را به بينيم پس از ساعتى بيرون آمدم ولى با اينكه از طرف عسكرها و اداره امر بمعروف آنان ممنوع از تشرف به بقيع شريف بودم، اما عشق آن بزرگواران مرا تحريف نموده و بى اختيار بطرف قبرستان بقيع رفتم و چون بدرب قبرستان رسيدم درب بسيار عالى و صحن و سراى عجيب و بديعى ديدم
كه در هيچ يك از مشاهد مشرفه عراق و ايران نديده بودم كفشهايم را درآورده و وارد صحن شدم ديدم حرم مطهر ائمه بقيع با گنبد و مناره هاى طلاى رفيع و ايوان بسيار با صفائى كه هرگز مثلش را نديده بودم ميباشد تعجب كردم كه از ديروز عصر تاكنون اين بناء مجلل را كى ساخته است، پس با ذوق و شوق فراوان بطرف حرم ائمه عليهم السلام روان شدم ولى هيچكس را نميديدم تا بايوان رسيدم مشاهده كردم كه سيد بزرگوارى كه عمامه سبز بر سر دارد درب حرم ائمه عليهم السلام ايستاده و با يك هيبت و وقار تمام دربانى ائمه عليهم السلام را مينمايد. گفتم خدايا اين آقا كيست كه اين اندازه مقام دارد دربان امامانست نزديك رفتم ديدم مرحوم مغفور سيد مجتبى ميرلوحى (نواب صفوى) است خوشحال شدم و رفتم با او مصافحه و معانقه كنم ناگهان ديدم كنار قبور ويران شده آنها ايستاده ام و از آن مناظر هيچ اثرى نيست دانستم كه باطن مشاهد آنست كه ديدم و فهميدم مرحوم نواب مقام بلندى نزد اجدادش دارد.
مرحوم حاج هادى در سال 1390 ق در تهران وفات نموده و جنازه اش را حمل بقم و در جوار جناب على بن جعفر عليهماالسلام بخاك سپردند جزاه الله خيرالجزاء و حشره الله مع اولياء المعصومين عليهم السلام آمين يا رب العالمين.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا اتابكى، نوازنده ماهر و باسابقه كه در نواختن ويلن، پنجه اى شيرين و دلنواز دارد، در مهرماه سال 1319 شمسى در تهران خيابان باب همايون متولد شد. دوره ابتدائى تحصيل را در دبستان طوسى و دوره متوسطه را در دبيرستان هاى مدرس و عليمه گذرانيد.
وى از كودكى
به شنيدن موسيقى و نواى دل انگيز اين هنر آسمانى عشق مى ورزيد و بهترين تفريح و لذت او گوش دادن به صفحات و نغمات خوانندگان و نوازندگان مختلف آن وقت بود و آن قدر در اين راه از خود علاقه نشان داد و در اين مسير گام برداشت تا برادر هنرمندش جعفر اتابكى كه به تمام رديف هاى موسيقى و مقام هاى آواز ايرانى تسلط داشت و فلوت را به خوبى مى نواخت وى را ابتدا تحت تعليم خويش قرار داد و سپس او را براى فراگيرى ساز ويولن ابتدا به كلاس موسيقى امين نزد هنرمندى به نام پرويز كوهستانى كه رديف هاى استاد صبا را تدريس مى كرد فرستاد و پس از چندى وى را به هنركده موسيقى ملى برد.
محمدرضا اتابكى، در اين هنركده نزد هنرمند شايسته على تجويدى و دوره هاى مرحوم آقاميرزا عبداله را نزد استاد ديگر هنرستان فرا گرفت.
محمدرضا اتابكى، در مورد موسيقى اصيل ايرانى كه شامل رديف ها، گوشه ها و مقامات، مهارت و مطالعه كافى دارد و در نواختن ويولن صاحب سبك جذاب و دلنشين خاص خود مى باشد كه حاصل زحمت و پشتكار وى و بهره ورى از استادان ماهر و چيره دست موسيقى است. در خلال اين مدت اتابكى با وزارت آموزش و پرورش به عنوان معلم موسيقى تربيت معلم و دانشسرا همكارى كرده و درضمن عهده دار مسئوليت انستيتو (2) كه شامل موسيقى و هنرهاى تجسمى است بوده است.
وى در اين انستيتو به تدريس ويولن و رهبرى اركستر دانشجويان اشتغال داشته و همزمان با اين فعاليت ها، با اركستر فرهنگ و هنر همكارى داشته است و كنسرت هاى متعددى در تهران و شهرستان ها در مراكز فرهنگى با ديگر نوازندگان اجرا نموده است.
در سال
1359 با سمت كارشناسى خدمات هنر در دفتر پژوهش و نمونه سازى آموزش و پرورش در زمينه تأليف كتاب هنر (موسيقى و سرود) مدارس شروع به فعاليت كرد و همزمان با آن در دانشگاه ابوريحان و دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران به عنوان مدرس زحمات ارزنده اى ارائه داد و در سال 1364 بنا به پيشنهاد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى با سمت معاونت هنرى مركز سرود و آهنگهاى انقلابى فعاليتهاى خود را در اين وزارتخانه آغاز كرد. سپس از سال 1366 تاكنون معاونت هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى پسران را بر عهده دارد و علاوه بر اين در انجمن دوستداران هنر كه در همين مكان واقع است با تدريس ويولن در خدمات مشتاقان و طالبان و دوستداران موسيقى اصيل ايرانى مى باشد و از اين طريق شاگردان علاقمند و موفق نيز بسيار داشته است كه اكثرشان توانسته اند رديف هاى شادروان استاد صبا را نزد وى فرا گيرند و با مهارت و زيبايى خاصى در نواختن ويولن اجرا نمايند.
(1341 -1266 ش)، موسيقيدان. وى در تبريز متولد شد و تحصيلات مقدماتى و متوسطه را در تفليس به پايان رسانيد و سپس براى ادامه ى تحصيلات به دانشگاه نوراسيك در ادسا رفت و ضمن تحصيل در رشته ى حقوق قضايى به فراگيرى موسيقى پرداخت و در پراگ و برلين از اساتيدى چون كارل دوژاك و بك كر نواختن ويولن سل و ويولن را آموخت و به رياست كنسرواتوار تفليس برگزيده شد. آراكليان بعد از بازگشت به ايران همكارى با مدرسه ى موسيقى را آغاز كرد و علاوه بر داشتن سمتهاى مختلف در مدرسه به تدريس ويولن نيز پرداخت. وى در سال 1323 ش به
بيروت رفت و مدت 5 سال در آكادمى هنرى آنجا تدريس كرد و سپس به ايران بازگشت و به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و مانند گذشته به تدريس پرداخت. در سال 1330 ش كوارتت جديدى در هنرستان به همت آراكليان تأسيس شد و نيز از سال 1334 ش عضو شوراى فنى هنرستان شد و در سال 1335 ش به آلمان سفر كرد. وى در سال 1337 ش كتابى به زبان فرانسه در زمينه ى ساختمان ويولن در تهران انتشار داد كه بعدها توسط يك مؤسسه آلمانى به زبان آلمانى ترجمه شد و در آنجا به چاپ رسيد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (200)، شناسايى موسيقى (119 -118 / 1)، مردان موسيقى (62 -57 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده. وى يكى از استادان نوازنده ى تار در اواخر عصر قاجاريه بود و از آنجا كه از نوازندگان دستگاه ميرزا على اصغرخان اتابك بود به اتابكى معروف گرديد. وى از اهالى كرمان بود و نوازندگى را در زادگاه خود آموخت و پس از انتقال به تهران نزد آقا غلامحسين به تكميل آن همت گماشت. به طورى كه به تصديق استادان موسيقى فن نوازندگى استاد بود و در اين فن در رديف ميرزا حسينقلى به شمار مى رفت ولى بعدها حسينقلى بر او برترى يافت. خواننده اى كه با اتابكى همكارى مى كرد، اكبرخان نام داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (566 /2)، سرگذشت موسيقى (112 -111 /1)، مردان موسيقى (348 ،21 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج محمدتقي اتفاق فرزند حاج كريم در سال 1325ه_.ق در تهران متولد شد و از هشت سالگي بنا به اقتضاي محيط و موقعيت خانوادگي به بازار آمد، اما به مقتضاي گرايش دروني به علم و علماي دين، از كار درس و مدرسه نيز غافل نماند و پاره اي از كتابهاي حوزوي را نزد اساتيد آموخت. به قول خودشان، در اين عمر طولاني و متبرك كه بر 90 سال بالغ مي گردد، سر و كار و رفت و آمد و مراوده و معاشرت ايشان پيوسته با علما و فضلاي صاحب نام و معرفت بوده است. و به سابقه همين كشش و خواهش فطري و ذاتي، سرمايه زندگاني خويش را جز در راه خير و صلاح و راستي و درستي خرج نكرده است.
از مهمترين آثار خيرات و مبرّات ايشان، بناي مدرسه علمي نجف است موسوم به «جامعة النجف» كه از مدارس علمي طراز اول
اين شهر به شمار است و فارغ التحصيلان و درس خواندگان اين مدرسه در ايران و عراق و ساير كشورهاي اسلامي، منشأ خدماتند و صاحب اسم و اعتبار.
اين مدرسه، ساختماني است چهارطبقه با 13 هزار متر زيربنا كه زمين آن در همان روزگاران به ده هزار دينار عراقي خريداري شده است و در آن هنگام، جز بياباني دور از آب و آباداني نشانه اي نداشت. به واسطه بُعد مسافت آن با مركز شهر و با توجه به امكانات 50 سال پيش، خشت خشت آن با دشواريها و مشقّ_ات فراوان به روي ه_م چي_ده ش_ده و اگ_ر نبود عنايت پروردگ_ار و پشتيباني علماي بزرگ نجف، شايد به چنين سرانجامي نيكو نمي رسيد. حاج اتفاق مي گويد:
«در ميان كار، عدّه اي قصد سنگ اندازي و دلسرد كردن مرا داشتند، اما علماي اعلام و روحانيون طراز اول نجف با نوشتن نامه و فرستادن پيغام مرا در اين امر قوّت قلب بخشيدند.»
وي آن گاه دستخط عدّه اي از اين بزرگان را پيش روي ما برمي گشايد: آيات عظام حكيم، شاهرودي، خويي، صدر
بادكوبه اي، محمدباقر زنجاني، عبدالكريم زنجاني، محمدجواد طباطبايي، بجنوردي، فيروزآبادي و علي موسوي حلّي رحمة اللّه عليهم.
كار احداث اين ساختمان، هشت سال به طول انجاميد و در سال 1378ه_.ق، در شب افتتاح آن، عدّه زيادي از علما، قضات، رؤسا و شخصيتهاي سرشناس عراق شركت داشتند. معمار اين مدرسه، آقاي لرزاده از معماران معروف آن دوره است كه بسياري از بناهاي مذهبي، نام ايشان را بر خود دارد، از جمله مسجد لرزاده در ميدان خراسان تهران.
و اما از ديگر آثار آقاي حاج محمدتقي اتفاق، سفارش ساخت درِ طلاي حرم مطهر حضرت علي (ع) است كه صنعتكاران و هنرمندان
اصفهان به مدت دو سال ذوق و هنر خويش را _ از سر شوق و شيفتگي به خاندان عترت و طهارت _ در آن تعبيه كردند تا اين متاع گرانبهاي معنوي، با آبرومندي تمام بر ديوارهاي مرقد مبارك آن حضرت قامت آرايد. همچنين است در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا در كربلا، كه هم به همّت و هزينه ايشان ساخته شده است.
به اين آثار، مي توان بيمارستان جاويد تهران و مسجد امامزاده زيد را در بازار تهران _ پشت هنرستان حافظ _ افزود؛ و جز آن به كمكهاي مادي و معنوي بسيار ايشان به بعضي از بيمارستانهاي كشور و دستگيري گرفتاران و درماندگان اشاره كرد.
حاج محمدتقي اتفاق به واسطه انس و الفت ديرينه اي كه با كتابهاي احاديث و روايات دارد، اوقات فراغت را به جمع آوري احاديث و ادعيه و آيات و روايات در موضوعات مختلف مي گذراند و از اين رهگذر، چندين مجموعه حديث و دعا و روايت فراهم آمده كه از جمله آنها جواهرالكلمات است كه در نجف اشرف به چاپ رسيده و طريق الجنان كه كتابي است مختصر در ادعيه مذهبي، و به صورت اُفست چاپ شده است و كتاب ديگر، حقيقة الايمان و فضيلة الانسان كه مجموعه اي است از 450 حديث از پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام.
براي ايشان از خداوند منّان آرزوي طول عمر و توفيق خدمات بيشتر به اسلام و امت اسلام را مسئلت داريم.
لازم به توضيح است همانگونه كه در مصاحبه اشاره شده است، در حين انجام كار و احداث مدرسه علميه در نجف اشرف عدّه اي ناشناس با ارسال نامه هايي به محضر مراجع وقت نسبت به احداث آن مدرسه اعتراضات و اشكالاتي
را مطرح نمودند. اين امر موجب دلسردي باني مدرسه آقاي حاج اتفاق گرديده و ايشان طي نامه هاي جداگانه از محضر مراجع عظام تقاضاي اظهارنظر نموده بود و آن بزرگان نظرات خود را مفصلاً مرقوم فرمودند كه كليشه آنها را در اين صفحات درج كرديم و به عنوان نمونه بخشي از آنها را در اينجا نقل مي كنيم:
آيت اللّه العظمي حكيم:
«... راجع به عزم خودتان برتأسيس و بناي مدرسه از جهت شاگردان دبستان جعفر بن محمد عليه و علي ابائه الكرام افضل التحية والسلام در جوار مولي الموالي كه اين خود يك صدقه ايست جاريه شرحي مرقوم داشته بوديد البته اين عزم، عزم مقدس و عمل قابل تقدير و شايسته تمجيد مي باشد. اينجانب سالها بود كه در اين فكر بودم زيرا كه بحمداللّه در اين ايام روزبروز بر تعداد طلاب افزوده شده و در مدارس جائي نمانده است، ولي متأسفانه تا كنون چنين فرصتي بدست نيامد و حال آنكه عده اي از آقايان طلاب را در منازل شخصي اهالي جا داده و به فراخور حالشان اط_اق يا منزل در بست برايش_ان كرايه مي شود، بهرحال توفيق با حضرت حق جلّ وعلا است.
زهي سعادت جنابعالي كه در اين فكر افتاده و موفق شده ايد و سابقه خانوادگي و دودمان خود را كه هميشه در اينگونه اعمال پيش قدم و همواره به عالم ديانت و تشيع خدمتگذار بوده اند، محفوظ داشته ايد. اميد دارم كه جنابعالي در اثر اين اقدام شرافتمندانه از مصاديق (من يعظم شعائراللّه ) بشمار رفته و در انجام آن به اسرع وقت موفق شويد، راجع به مناسبت محل استفسار نموده بوديد. گرچه داخل شهر اگر ممكن مي شد بهتر بود ولي باز هم بحمداللّه در اثر مساعي
قرة العين عزيزم آقاي كلانتر بهترين جائي كه ممكن بود تهيه شود، تهيه گرديد و عنقريب آن نقطه يكي از نقاط معموره خواهد شد...».
آيت اللّه العظمي بجنوردي:
«... اما اشكالشان به اينكه نجف مدرسه خرابه زياد است و احتياج به مدرسه ندارد كذب محض است السّاعه در غالب حجرات بعضي از مدارس با كمال كوچكي حجره دو نفر طلبه زندگي مي كنند و عدّه اي از آقايان طلاّب بيجا و مكان مانده اند و اما اشكالشان به اينكه طلبه ها گرسنه و معطلند، اولاً اين طور نيست و ثانيا اگر اين طور بود پس چرا آقاي بروجردي دام ظله اين كار را كرد و اين ها چرا آن وقت اين اشكالات را نكردند و ثالثا اگر پولي كه در اين مدرسه خرج مي شود بر آقايان طلاب قسمت نمايند، خرج يكماه شان بيشتر نخواهد بود. اين ها كه مي گويند سختي مي كشند بگذار يكماه ديگر سختي بكشند در عوض يك مدرسه اي كه موجب عظمت نجف و شيعه و حوزه علميه است درست بشود و از براي اهل علم آبرويي پيدا شود، در زمان مرحوم خلد آشيان آقاي آقاسيّد ابوالحسن رضوان اللّه تعالي عليه شايد بيشترازاين مبالغ همه ماهه به آقايان مي رسيد چه شد وچه كردند و اگر يكي دو مدرسه صحيح و مرتب درست مي شد و يك مقداري كمتر به آقايان داده مي شد آن هم فقط ظرف دوسه ماه البته بهتر بود...»
آيت اللّه العظمي ميرزا محمّدباقر زنجاني:
«... صحيح است در نجف اشرف مدارس قديمي زياد است و عدّه اي از آنها محتاج اصلاح و تعمير است و موقوفاتي كه مصرف تعمير بشود، ندارند و يا اگر داشته باشند وصول نمي شود كه در تعميرات آنها صرف بشود وليكن اين جهت مقتضي اين است كه وجود محترم و امثال وجود
محترم را تنبه نموده و تشويق نمايند كه اين جهت را هم منظور نظر داشته و در مواقع مقتضي در تعميرات آنها هم مساعي جميله مبذول بفرمايند نه اينكه از انجام يك مشروع مقدس كه اهل علم به ملاحظه ضيق مكان شديدا احتياج به آن دارند، منصرف بنمايند.
و البته خاطر محترم مستحضر است كه حضرت آيت اللّه في الارضين آقاي بروجردي دام ظله العالي جديدا در نجف اشرف مدرسه جليله احداث فرموده اند و فعلاً عده كثيري از آقايان اهل علم در اين مدرسه به رفاهيّت مشغول تحصيل هستند البته فعل ايشان براي وجود محترم اسوه حسنه بوده و رافع هر نحو تشكيكات خواهد بود. انشااللّه تعالي.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج آقا حسين بن السيد الجليل المرحوم الحاج السيد حاج آقا اثنى عشرى اعتمادى از علماء ابرار و اتقياء اخيار شهرستان رى (زاويه مقدسه حضرت عبدالعظيم عليه السلام) است كه به تقوا و پارسائى و تعصب در دين معروف و موصوف بوده اند.
وى در سال 1318 قمرى در شهر رى متولد و در مهد تربيت مرحوم والدش كه از روساء آستانه مقدسه و محترمين زاويه مقدسه بوده نشو و نما يافته و دروس جديد را به پايان رسانيده آنگاه بتحصيل مقدمات و ادبيات در مدرسه محمديه تهران پرداخته و بعد از تكميل آن در سال 1349 قمرى به قم مهاجرت و سطوح را از اساتيد حوزه چون مرحوم اديب تهرانى و ميرزا محمد همدانى و آيت اللَّه العظمى نجفى مرعشى مد ظله فراگرفته و در دروس خارج مرحوم آيت اللَّه حايرى مقدارى و پس از ايشان از محضر مرحومين علمين آيتين حجت و خونسارى استفاده نموده و در سال
1362 قمرى بوطن مذكور خود برگشته و بوظائف دينى پرداخته و در آستانه مقدسه اقامه جماعت و همه شب تبليغ دين و تفسير كتاب مبين نموده و در امر بمعروف و نهى از منكر بسيار ساعى و جدى و در اين موضوع (لا يخافه لومه لائم) بوده تا در شب پنجشنبه پنجم ماه شعبان 1384 قمرى كه در هنگام انجام وظيفه در بالاى منبر بسكته قلبى بدرود حيات گفته و در رواق مطهر نزديك درب حرم شريف مدفون گرديده است.
از آثار اوست تفسير اثنى عشرى در 14 جلد كه در حيات آن مرحوم طبع و نشر گرديده و ديگرى رساله اى در اخبار و احاديث و رساله اى در اصول عقايد كه بطبع رسيده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از شاگردان بزرگ و باارزش استاد حسين تهرانى و اميرناصر افتتاح، آبتين اجلالى بود كه پله هاى ترقى هنر را در نواختن ضرب به سرعت پيمود و يكى از ستاره هاى درخشان آسمان هنر موسيقى گرديد ولى صد افسوس كه خيلى زود داس اجل به خرمن جان او زد و جهان فانى را وداع گفت و موسيقى ايران را از وجود باارزش خويش محروم ساخت.
آبتين اجلالى، فرزند امراللَّه خان اجلالى به سال 1319 خورشيدى در تهران حوالى ميدان سابق گمرك تهران خيابان (اعتمادالاسلام) ديده به جهان باز كرد. تحصيلات دوره ابتدايى خود را در دبستان رازى كه در خيابان مولوى واقع بود به پايان و دوره متوسطه را، در يكى از دبيرستان هاى واقع در ميدان رشديه به اتمام رسانيد.
وى از همان كودكى به نواختن ضرب علاقه شديد پيدا كرد به طورى كه از هر فرصتى براى نواختن استفاده
مى كرد و آنقدر خود به تمرين ادامه داد كه ديگر مى توانست نواختن تنبك را به خوبى و زيبايى انجام دهد ولى براى اين كه بتواند اين ساز پايه را به طور علمى و اصولى بنوازد، به كلاس اميرناصر افتتاح رفت و زير نظر و مكتب اين نوازنده ماهر و زبردست مشغول فراگيرى نواختن ضرب گرديد و پس از مدتى براى تكميل كار هنرى خويش نزد استاد فقيد حسين تهرانى رفت و بسيارى نياموخته ها را در نواختن ضرب آموخت كه بايد گفت استاد از محضر و مكتب اين استاد ضرب، وى را در قلل رفيع هنر و فن تنبك نوازى قرار داد.
آبتين اجلالى، پس از اين دوران، رسماً براى همكارى به سازمان فرهنگ و هنر وقت رفت و در اركسترهاى مختلف و گوناگون اين سازمان به همكارى پرداخت و با هنرمندانى مثل: پريسا، محمد حيدرى، محمد موسوى، فرهنگ شريف، جمال جهانشاد، حسن منوچهرى، پروين شكالور، فريده بروجردى، نادر گلچين و... به اجراى برنامه پرداخت و همراه اين هنرمندان سفرهايى نيز به چند كشور خارجى تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى كه با ايران داشتند انجام داد كه با اجراى برنامه هاى هنرى موسيقى سنتى ايران را به مردم آن ممالك شناساندند.
پس از چندى، آبتين اجلالى به سازمان راديو تلويزيون راه يافت و در برنامه هاى مختلف آن مؤسسه همراه با ساير هنرمندان به اجراى برنامه و همكارى مشغول گشت، سپس به برنامه هاى «گلها» دعوت شد و همكارى او با «گلها»، «شاخه گل»، «برگ سبز»، «گلهاى صحرايى» تا پايان عمر ادامه داشت.
آبتين اجلالى در تاريخ نهم دى ماه 1364 در تهران بر اثر سكته قلبى چشم از جهان فروبست و در بهشت
زهرا به خاك سپرده شد. روانش شاد و يادش گرامى باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فريدون احتشامى در سال 1341 در تهران متولد شد. وى در دوران كودكى علاقه و كشش خود را به موسيقى نمايان مى كرد و اكثر بازيهاى او در آن زمان ساخت سنتور با يك تكه چوب و مقدارى سيم بود كه صرفاً بازتاب همان تمايلات بشمار مى آمد، خانواده وى چون اين علاقه را در او يافته بودند وى را بيشتر تشويق مى كردند. ولى مخالف بودند كه او فقط يك ساز را ياد بگيرد و بيشتر تمايل آنها به اين بود كه هنر را بايد علمى و با اصول آموخت. به همين سبب پس از تحقيقات مفصل وى را در دانشسراى هنر نام نويسى كردند و بعد از مدتى او به هنرستان ملى موسيقى و بعد هنرستان عالى موسيقى رفت و تا پايان تحصيلات در آنجا ماند. فريدون احتشامى از كودكى به موسيقى سنتى ايران علاقه زيادى داشت به همين خاطر و با راهنمائى اساتيد آن زمان او ساز «تار» را براى خود انتخاب كرد. احتشامى هميشه در شيوه نوازندگى خود از تكنيك همراه با لطافت صحبت مى كند و بيشتر پيرو مكتب دهه ى گذشته مى باشد ضمن اينكه به تحول و پيشرفت موسيقى همراه با زمان نيز اعتقاد دارد. احتشامى در هنر آهنگسازى نيز ممارست داشته و تا به حال چندين اثر از جمله موسيقى محلى و موسيقى سنتى و موسيقى فيلم و تئاتر بوجود آورده است و در تمام آثار خود احساس همراه با تكنيك را رعايت كرده است.
علاقه وى در ساز تار به جايى رسيد كه
وى حتى روزهاى تعطيل به بهانه هاى مختلف به منزل اساتيد خود مى رفت و سعى بر اين داشت كه بتواند بهره اى از اين ديدارها بگيرد.
فريدون احتشامى براى استادان خود احترامى فوق العاده قائل است بخصوص مرحوم حبيب اللَّه صالحى كه درباره وى نه تنها از لحاظ موسيقى بلكه از جهت اخلاقى و عاطفى سرمشق بوده است، او مى گويد:
«يادم مى آيد روزى شايد يكى از روزهاى عيد بود به منزل شادروان حبيب اللَّه صالحى در خيابان سهروردى رفتم و در زدم بعد از مدتى در باز شد ديدم خود استاد صالحى در را باز كرد چهره ناراحتى داشت ولى با اين حال پذيرايم شد. داخل رفتم وقتى چند دقيقه گذشت و من ديدم حرفى براى گفتن ندارم! گفتم استاد چون روز تعطيل بود فكر كردم كه بهتر است به منزل شما بيايم و پرده هاى ساز شما را عوض كنم شادروان صالحى لبخند رضايت آميزى زد. و من مشغول شدم در مدتى كه مشغول كار بودم، خود استاد ساز ديگرى آورد و روبروى من نشست و شروع به نواختن كرد. هر قطعه اى كه مى نواخت توضيحى راجع به آن مى داد. به هر حال چند ساعتى گذشت و كار تمام شد بعد از آن من متوجه شدم كه روز قبل در منزل استاد اتفاق ناگوارى پيش آمده بود كه منجر به آتش سوزى شده بود كه براى همسر ايشان ايجاد ناراحتى كرده بود ولى آن روز ايشان با آغوش باز من را پذيرفته بودند روحش شاد».
به هر حال فريدون احتشامى در مسير كار خود از مكتب شادروان على اكبر شهنازى، شادروان مرحوم حبيب اللَّه صالحى و استاد هوشنگ ظريف بهره فراوان برده است و در كار آهنگ سازى خود
را مديون استاد فريدون ناصرى و پرويز منصورى مى داند.
از كارهاى ضبط شده فريدون احتشامى به طور خصوصى بايد متجاوز بيست ساعت نوار همراه با ويولن دكتر جهانشاه برومند، ضرب جهانگير ملك، هوشنگ مهرورزان.
نوارهايى با صداى ايرج خواجه اميرى، حسن گلنراقى مهدى بهزادپور.
بداهه نوازى همراه ويولن دكتر جهانشاه برومند، سنتور فضل اللَّه توكل، ضرب جهانگير ملك و هوشنگ مهرورزان و تعدادى نوارهاى ديگر ياد كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدى احدي
محل تولد : بابل
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1354 وارد حوزه علميه قم شدم. ادبيات را در حد تدريس فرا گرفتم، بطورى كه پس از گذشت چهار سال، شرح بر هدايه بنام كتاب "الزبده" را نوشته و استاد مدرس افغانى تقريظ بسيار ارزشمندى را بر اين كتاب نوشتند. دو نكته را در آنجا اشاره فرمودند:
1- بنده را بعنوان مجتهد در نحو و صرف تلقى دادند.
2- ديگران را در اخذ مسائل متقن نحوى، بر كتاب حقير ارجاع داده اند. اين دو نكته مايه تشويق بنده شد، بطورى كه تدريس را در كنار تحصيل شروع نمودم. همواره از اساتيد بسيار مجرب در اصول پايه نظير استاد مصطفى اعتمادى استفاده نمودم، كه تعليقه فرائد الاصول را پس از اتمام رسائل شروع نمودم. پس از آن مكاسب را محضر استاد ستوده و حاج شيخ على پناه اشتهاردى، و كفاية الاصول را نزد فاضل لنكرانى تلمذ نمودم.
خارج اصول را نزد استاد وحيد خراسانى به اتمام رساندم. خارج فقه را نزد آية الله مرحوم حاج ميرزا هاشم آملى و وحيد خراسانى استفاده نمودم. اشتياق وافر به فلسفه
و عرفان و تفسير باعث شد كه شرح منظومه را از محضر انصارى شيرازى و اسفار را از محضر جوادى آملى و حسن زاده آملى و نيز عرفان را از اين دو بزرگوار فيض ببرم و هنوز ادامه دارد و اكنون مشغول تدريس اسفار و تمهيد و كفايه و خارج اصول مى باشم.
مباحث روانشناسى را مدت هفت سال با تحقيق و پژوهش ادامه دادم و به مقطع صاحب نظرى رسيدم و اكنون در حد كارشناسى، استفاده مى گردد. و اين دانش باعث شد كه در زمينه هاى مختلف اجتماعى، فرهنگى وارد شوم و از اطلاعات به روز استفاده كامل نمايم.
منابع زندگينامه :مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(895 -806 ق)، صوفى. از بزرگترين مشايخ نقشبنديه بود. وى در روستاى باغستان به دنيا آمد و در روستاى كماگران يا كوماگران نزديك سمرقند مى زيست و در همان جا نيز وفات يافت. قبرش هم اكنون در سمرقند زيارتگاه است. از مولانا چرخى و مولانا نظام الدين خاموش، ارشاد و تربيت يافت و نوشته اند كه امير عليشير نوايى بدو توجه داشته و عبدالرحمان جامى از شاگردان او بوده است. مولانا محمد قاضى كه از اصحابش بود كتابى در مناقب وى به نام «سلسله العارفين و تذكره الصديقين» نوشته است. خواجه عبيدالله در تصوف تأليفات بسيار دارد. ازآن جمله: كتابهاى «تحفه الاحرار»؛ «انيس السالكين»؛ و غيره.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (149 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (351 ،76 / 4)، تاريخ نظم و نثر (264 -263)، حبيب السير (110 -109 / 4)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1201 -1200 / 9)، دايره المعارف فارسى (1678 / 2)، دنباله ى
جستجو در تصوف (207)، رشحات عين الحيات (121 / 1)، ريحانه (78 / 1)، معجم المؤلفين (246 -245 / 6)، نفحات الانس (417 -410)، هديه العارفين (650 / 1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوازدهم ق)، تعزيه گردان و خواننده. سيد احمدخان در دوره ى ناصرى مى زيست و در تعزيه ها، نقش حرّ بن يزيد رياحى و عباس بن على (ع) را خوب ايفاء مى كرده است. او اولين خواننده اى است كه صفحات موسيقى از او به يادگار مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سرگذشت موسيقى (349 ،134 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد عبدالمطلب احمدزاده بزاز
محل تولد : خرمشهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
از سال 1360 وارد حوزه علميه امام خميني (ره) اهواز شدم. در زمان ورود به حوزه مدرك سال دوم تجربي را داشتم، تا سال 1365 در اين حوزه درس خواندم. ادبيات را به طور كامل، معالم الاصول، شرح لمعه، اصول مظفر و قسمت قطع و ظن رسائل را در اهواز به پايان بردم. از سال 1365 به حوزه قم آمدم و تا سال 69- 68 باقيمانده سطح يعني برائت و استصحاب، رسائل، مكاسب و كفايه را گذراندم. پس از آن همزمان با شروع درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، باقيمانده دوره متوسطه را به صورت متفرقه خواندم.
درس خارج اصول از ابتدا بر اساس كفاية الاصول از سال 1369 شروع و در سال 1386 به پايان رسيده است. درس خارج فقه در سالهاي 69 و 70 مباحث صلاة بوده است و پس از آن مباحث فقه المعاملات (از ابتداي بيع) بر اساس مكاسب شروع شده كه تاكنون ادامه دارد.حدوداً ده سال همزمان با درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله وحيد خراساني از محضر درس خارج مباحث طهارت تا خمس (بر اساس عروه) حضرت حجةالاسلام
حاج شيخ محسن وحيد خراساني نيز استفاده برده ام.
از سال 1371 جهت تحصيل در رشته حقوق وارد دانشگاه مفيد شده ام كه اكنون در حال تدوين رساله در مقطع دكتري مي باشم. امتحان جامع نيز سپري شده است.
در زمان تحصيل دروس حوزوي، به صورت پراكنده از مباحث ادبيات گرفته تا فقه و اصول تدريس داشته ام كه بيشتر آنها را در خاطر ندارم. پس از اخذ مدرك كارشناسي ارشد نيز دروس تخصصي رشته حقوق را از جمله در دانشگاه آزاد اسلامي اهواز تدريس كرده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس احمدى، يكى از چهره هايى است كه در موسيقى سنتى، به شيرين نوازى در محافل دوستان و آشنايان مشهور است. وى به سال 1300 خورشيدى در شهر مقدس مشهد متولد شد و تحصيلات ابتدايى را در دبستان علميه و متوسطه را در دبيرستان هاى فردوسى و شاهرضا (ع) به پايان برد. صداى خوب و رسا در خانواده او موروثى بود و مادر و دائى وى از صداى بسيار خوب بهره ور بوده اند به طورى كه در زمان مظفرالدين شاه دائى وى با صداى خوب و رسايى كه داشت يكى از اذان گوهاى خوب شهر سيرجان كرمان بوده است.
عباس احمدى از كودكى به دنبال پدر در شهر مقدس مشهد به جلسات نوحه خوانى، سينه زنى و جلسات قرآن مى رفت و از همان كودكى شروع به خواندن اشعار مذهبى در اين مجالس مى نمود، صداى خوب وى خيلى زود طرفداران فراوان پيدا كرد به طورى كه در مدرسه در مسابقات شاهنامه خوانى در ميان ده نفر، اول شد و براى خواندن شاهنامه در جشن هزاره فردوسى انتخاب گرديد و در مقابل مهمانان داخلى و خارجى اين وظيفه را به
خوبى انجام داد و پس از آن از وى دعوت به عمل آمد تا در نمايش يوسف و زليخا كه در سالن شير و خورشيد وقت مشهد اجرا مى شد شركت كند.
عباس احمدى، رديف ها و گوشه هاى آواز ايرانى را از روى صفحات گرامافون كه با خواندن، خوانندگانى نظير: جواد بديع زاده، سيد حسين طاهرزاده، قمرالمولك وزيرى، تاج اصفهانى، اديب خوانسارى، روح انگيز و تعداد ديگرى از نام آوران موسيقى سنتى ايران فراگرفت و سعى مى كرد كه از مكتب هر يك از ايشان بهره اى برگيرد، ولى از كلاس ششم ابتدايى با يكى از همكلاسى هاى خود كه مشق تار مى كرد به نواختن اين ساز علاقمند شد و از آن زمان روى به يادگيرى اين ساز كرد ولى آن را به واسطه تحصيل جدى دنبال نكرد. تا اين كه به دانشسرا جهت تحصيلات عاليه راه يافت، در دانشسرا، هفته اى يك ساعت درس موسيقى بود كه معلم آن هنرمندى بود به نام مبشرى كه سرود و تئورى علم موسيقى را به دانشجويان مى آموخت. وى در سال دوم دانشسرا كه مشغول تحصيل بود، يك ساز تار را به بهاى 30 ريال براى خود خريدارى كرد و از آن زمان به طور سينه به سينه و از راه گوش دادن به نواختن هنرمندان مشغول فراگيرى نواختن ساز تار شد و پس از اين كه موفق به دريافت ليسانس شد به شهرهاى فردوس و گناباد به مأموريت رفت و چون در اين شهرها تنها بود امكان تمرين براى او زياد بود، لذا اين تمرينات موجب پيشرفت نوازندگى وى شد، پس از مدتى به مشهد منتقل شد و در محافل فرهنگى و هنرى اين شهر مشغول نوازندگى
و خواندن شد و در سال 1330 به تهران منتقل و به وزارت آموزش و پرورش رفت و با سمت ناظم دبستان هاى اوحدى و كاخ مشغول خدمت گرديد. در اسفندماه سال 1335 به اداره هنرهاى زيباى كشور منتقل شد و به سمت بازرس آن اداره مشغول انجام وظيفه شد و سپس به عنوان رئيس اداره خدمات، رئيس اداره آموزش و فعاليت هاى هنرى در مؤسسات آموزشى كشور همكارى نمود و در سال 1343 از دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه ى ليسانس باستان شناسى شد ولى هيچگاه موسيقى اصيل سنتى ايران كه با خون او عجين شده، از وجود و تار و پود او بيرون نرفت بلكه روز به روز عشق و علاقه او به اين هنر والا و عاطفى افزون تر گشت به طورى كه هر وقت احساس تنهايى مى كند ساز تار را چون دوستى ديرينه و باوفا در آغوش مى گيرد و با او به راز و نياز مى پردازد و با خواندن اشعارى از مولانا، سعدى و حافظ از گذشته ها و خاطره هاى خود ياد مى كند. وى علاوه بر نواختن تار با نواختن ويولن نيز آشنايى دارد ولى ساز تخصصى او تار مى باشد كه موسيقى را فقط به خاطر نفس موسيقى و دل خود فراگرفت و دنبال كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
متولد: 1303 تهران. تحصيلات: ديپلم، پيش پرده خوانى و بازى در تئاتر 1322، مهاجرت به اهواز 1332 و فعاليت مجدد از 1342، فعاليت در راديو و دوبله 1342، فعاليت در تلويزيون. شروع بازيگرى: ماجراى زندگى (1333)
عمده ى فيلمها:
شيرين و فرهاد (1349)، ميوه ى گناه (1349)، جنجال عروسى (1349)، فرياد (1350)، شراره (1350)، بابا شمل (1350)، قلندر (1351)، فرار از زندگى (1351)، مطرب (1351)، قايقرانان (1351)، نانجيب (1351)، جعفر جنى و محبوبه اش (1352)، تنها و گلها (1352)، موسرخه (1353)، خانه خراب (1354)، مردى كه زياد مى دانست (1363)، نادر مى تواند (كوتاه- 1364)، مدرك جرم (1364)، اتوبوس (1364)، معما (1365)، ماموريت (1365)، جدال در تاسوكى (1365)، در انتظار شيطان (1366)، ارثيه (1367)، تا غروب (1367)، گراند سينما (1367)، صنوبرهاى سوزان (1368)، خانه خلوت (1370)، ناصرالدين شاه (1370)، راه و بيراه (1371)، يكبار براى هميشه (1371)، بلنديهاى صفر (1372)، كلاه قرمزى و پسرخاله (1373)، حشره شانس (1373)، عروسى خون (1373)، خانه ى پدرى (1373)، پاكباخته (1374)
سال 1303 شمسى بود كه مرتضى احمدى در يكى از محلات جنوب شهر تهران، در يك خانواده ى مذهبى ديده به جهان باز كرد. در آن روزگار جنوب شهر تهران محل زندگى داش مشدى ها و لوطى ها و تقريباً پهلوانان بود كه اين گروه خود را حامى ضعيفان و اهل محل خود مى دانستند و موسيقى مخصوص به خودشان داشتند كه «غزل» مى ناميدند و با صداى خوش در مايه هاى دشتى و سه گاه مى خواندند كه آن را كوچه باغى و بنابه گفته ى موسيقى دانان بيات تهران گفته مى شد. كه در رأس آنان شخصى بود از بچه هاى پامنار به نام
«ابراهيم غزل خوان» كه بسيار در اين نوع خوانندگى استاد و سبك و شيوه ى خاصى داشت و يكى از غزل خوانان مشهور تهران به شمار مى رفت و هرچندگاه در قهوه خانه هاى آن زمان كه مركز تجمع اينگونه افراد بود مردم دور هم جمع مى شدند و به غزل خوانى با اشعارى بسيار نغز و شيوا مى پرداخت و چون فرستنده ى راديويى در كار نبود كه بشود از طريق آن موسيقى را به گوش مردم رسانيد لذا موسيقى و آواز مردم بيشتر همين نوع خوانندگى بود كه مرتضى احمدى هم سخت تحت تأثير آن قرار گرفت و به زمزمه و خواندن نزد خود گاه گاهى ادامه مى داد. مرتضى احمدى، پس از گذراندن دوران تحصيلى دبستان وارد دبيرستان شرف شد و از سال دوم دبيرستان كارهاى هنرى و ورزشى خود را آغاز كرد و در سال 1321 در تئاتر فرهنگ شروع به فعاليت هاى هنرى نمود و با خواندن ترانه هاى فكاهى كه رهبرى نوازندگان آن با زنده ياد حسن رادمرد بود آغاز خوانندگى كرد، نوازندگان بزرگ آن زمان مرحوم وزيرى تبار (قره نى)، ميرداديان (ترمپت) و حسن رادمرد (پيانو) بودند كه وى همكارى خود را با اين اساتيد شروع و ادامه داد.
از آنجايى كه خواندن ترانه هاى فكاهى و به اصطلاح پيش پرده مورد توجه شديد تماشاچيان بود خيلى زود شهرت وى دهان به دهان گشت تا به گوش پدر وى رسيد و چون پدرش با كارهاى هنرى و خواندن مخالف بود، او را از اين كار منع و مرتضى را تحت فشار و ناراحتى هاى مختلف قرار داد تا دست از خواندن بكشد ولى وى عاشق هنر خود بود و به خوانندگى ادامه مى داد تا اين كه، پدر او را
از خانه و كاشانه طرد كرد.
از اين زمان به بعد مرتضى احمدى مردانه از خواسته ى بحق خود كه همان هنر خواندن و بازى گرى بود دفاع و با ناملايمات زندگى پنجه در پنجه افكند و مبارزه كرد تا موفق شد شيرينى پيروزى و موفقيت را خيلى زود به كام خود كشد.
از طرفى مرتضى احمدى چون از كودكى شديداً تحت تأثير مرحوم جواد بديع زاده بود، به سوى ترانه هاى سنتى جذب و در سال 1323 با تشويق حسن رادمرد و اصغر تفكرى كه خود را مديون آنها مى داند خواندن «غزل»، «كوچه باغى» و با بهتر بگويم «بيات تهران» را كه از مرحوم بديع زاده آموخته بود و مى رفت تا اين نوع موسيقى رفته رفته فراموش شود، دوباره به اوج خود رساند و وى را در اجراى اين برنامه ها مرحوم حسينقلى طاطائى با ويولن همراهى مى كرد.
در سال 1322 بود كه ترانه ى معروف «گل پرى جون» را كه پس از ترانه ى «مبارك باد» معروف ترين و پراجراترين ترانه هاى ايران بود، خواند و با اجراى همين ترانه به اوج شهرت رسيد كه پى آمد آن دعوتى بود كه راديو تهران از وى جهت اجرا و خواندن به صورت زنده به عمل آورد و پس از آن سال هاى زيادى در راديو برنامه هاى تئاتر و خواندن ترانه هاى مختلف را عهده دار گرديد و از سال 1342 به بعد با اركسترهاى مختلف راديو بخصوص گروه نوازندگان شما و راديو همكارى مكرر خود را ادامه داد.
همانطور كه در بالا اشاره شد، به علت علاقه شديدى كه به ترانه هاى سنتى (روحوضى) داشت و سال ها با آن مأنوس و با آن خو گرفته بود، تا آنجا كه در توانش بود آنچه را كه به نام ضربى
خوانده مى شد اجرا و به اوج رسانيد كه نمونه ى شاخص آن در فيلم «حسن كچل» به كارگردانى على حاتمى بود.
متأسفانه بعد از مرتضى احمدى هنوز هنرمندى به طور جدى اين هنر و حفظ و اشاعه ى آن را كه از هنگ مردم كوچه و بازار و سنت آنان سرچشمه گرفته دنبال نكرده و با پراكنده شدن بچه ها و مردم اصيل تهران و گم شدن فرهنگ خاص جنوب شهرى بيم آن مى رود كه اين نوع موسيقى و خواندن به فراموشى سپرده شود. البته مرتضى احمدى، پس از چندين سال تلاش قسمت اعظم ترانه هاى روحوضى را كه مربوط به يك قرن مى باشد جمع آورى و آماده ى به چاپ رسانيدن است كه به صورت كتابى مدون درآيد.
مرتضى احمدى در سال 1328 تعداد پنج صفحه براى كمپانى هيزمسترويس انگليسى اجرا و ضبط كرد كه هنرمندان نوازنده ى آن عبارت بودند از شادروانان مرتضى خان محبوبى، موسى خان معروفى، ابراهيم خان منصورى، حسين تهرانى، وزيرى تبار و... گويا دو صفحه ى اين آهنگ ها در آرشيو راديو باشد.
مرتضى احمدى در دوران فعاليت هاى هنرى خود بيش از چهارصد ترانه ضربى و يكصد و پنجاه ترانه فكاهى خوانده كه متجاوز از دوسوم آن در آرشيو راديو موجود مى باشد و در بسيارى از فيلم هاى ايرانى و نمايشنامه ها شركت كرد و به طور كلى خواننده، بازيگر تئاتر و سينما و سمت گويندگى و دوبله ها را به عهده داشت و از اين طريق به فرهنگ و هنر وطن خود، ايران كمك شايان توجهى نموده است.
از نمايشنامه هاى عمده ى وى مى توان از: عروسكى فيگارو، مريض خيالى، مشدى عباد، هزار و يك شب، خسيس نام برد و از فيلم هاى وى در سينما بايد از فيلم هاى: «ماجراى زندگى»،
«ميوه گناه»، «شيرين و فرهاد»، «جنجال عروسى»، «فرياد»، «شراره»، «نانجيب»، «قلندر»، «فرار از زندگى»، «قايقرانان»، «مطرب»، «جعفر جنى و محبوبه اش»، «تنها و گل ها»، «خانه خراب»، «مردى كه زياد مى دانست»، «مدرك جرم»، «اتوبوس»، «معما»، «جدال»، «تاسوكى»، «مأموريت»، «در انتظار شيطان»، «گراند سينما» نام برد. مرتضى احمدى علاوه بر پيش پرده خوانى قطعات فكاهى و ضربى (ريتميك) و بازى در تئاتر و سينما در سريال هاى متعدد تلويزيونى نظير: «تك مضراب»، «هردم بيل و هردم كلنگ»، «چنگك»، «سلطان صاحبقران»، «بخش چهار جراحى» و «آينه» شركت فعال و چشم گير داشته و هم اكنون با شركت در فيلم ها و سريال هاى مختلف و خواندن بعضى از ترانه ها در برنامه هاى راديو به فعاليت هاى هنرى خود ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ بازيگران سينماي ايران
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم احمديان
محل تولد : شيراز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب ابراهيم احمديان در سال 1361 وارد حوزه علميه قم شدم. نخست در مدرسه مرحوم آقاي خلخالي (امام صادق عليه السلام) و سپس مدرسه امام خميني (ره) و آن گاه در مدرسه مرحوم آقاي گلپايگاني مشغول شدم.
دوره ادبيات را زير نظر آقايان طالقاني و مرحوم مدرس افغاني و نيز آقاي آدينه وند و عليدوست گذراندم. همزمان در جبهه هاي جنگ نيز حضور داشتم و اين موجب شد تا دوره ادبيات برايم اندكي طولاني شود. استادانم در فقه و اصول عبارت بودند از: آقايان اشتهاردي، پاياني و نامدار .
در سال 1370 به دانشگاه مشهد رفتم و در رشته اديان و عرفان دوره كارشناسي را طي كردم. سپس در دانشگاه تهران با رتبه يك پذيرفته شدم و دوره را طي كردم. همزمان در درس خارج آقايان
مرحوم خاتم يزدي و نيز آيت الله وحيدي شركت جستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم علوم دينى.
تولد: 1300(1340 ق.)، نجف آباد.
درگذشت: 18 فروردين 1367(28 ذيقعدة 1417 ق.).
آيت الله حاج شيخ محمدعلى احمديان نجف آبادى پس از گذران دوران كودكى به فراگيرى قرآن مجيد، ادبيات فارسى و حساب و هندسه پرداخت. در پانزده سالگى به اصفهان رفت و در محضر اساتيد وقت به آموختن ادبيات (سيوطى، مغنى، مطول) و حاشيه و معالم همت برگماشت.
سپس به حوزه ى علميه ى قم مشرف شد و سطوح را در محضر حضرات آيات شيخ عبدالرزاق قاينى (قوانين)، آيت الله نجفى مرعشى، ميرزا محمدعلى اديب تهرانى و حاج سيد مرتضى علوى (شرح لمعه)، آيت الله گلپايگانى و حاج سيد محمدباقر قزوينى (مكاسب و تفسير) را فراگرفت و اين همه چهار سال به طول انجاميد. آنگاه در سال 1320 پس از سقوط رضاخان، عازم بيت الله الحرام و زيارت عتبات گرديد و در بازگشت، حوزه ى علميه ى نجف اشرف رحل اقامت افكند و باقى مانده سطوح مكاسب و رسائل و كفاية الاصول را نزد آيت الله شيخ عبدالحسين رشتى به پايان رساند. پس از آن به درس خارج حضرات آيات عظام سيد عبدالهادى شيرازى (فقه و اصول)، سيد جمال الدين گلپايگانى (در فقه)، ميرزا باقر زنجانى و سيد ابوالقاسم خويى (اصول) و سرانجام به درس آقاى حكيم حاضر شد و از محضر آنان توشه برگرفت و در كنار آن به تدريس سطوح و تأليفات و تحقيق دست يازيد.
ايشان در سال 1393 ق. به ايران آمد و اقامت در قم و تدريس و تأليف را برگزيد و آن كار تا پايان زندگى اش ادامه يافت.
از آثار وى مى توان اين عنوان ها را نام برد:
رسالة فى المكاسب المحرمة؛ رسالة
فى الاستصحاب (هر دو رساله از تقريرات درس آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى است)؛ قاعدة الضرر؛ الصحابة الكرام (سه جلد)؛ رسالة فى الخمس؛ رسالة فى القضاء؛ رسالة فى الديات؛ المعمرون (حدود 550 نفر)؛ الاربعون حديثا؛ شرح كتاب نقد الرجال مير مصطفى تفرشى؛ طبقات مفسرين شيعه (از صدر اسلام تاكنون)؛ كشكول (اين كتاب بسيار مفصل بوده و شامل مطالب: تفسير، منتخب اشعار فارسى و عربى، حل مشكلات بعضى از احاديث، تاريخ، جغرافيا، شرح حال بزرگان و علما و شعراى عرب و عجم و در 1500 صفحه مى باشد)، حاشيه بر كتاب مسالك الافهام؛ تحقيق و حاشيه بر زبدة التفاسير ملا فتح الله كاشانى؛ تعليقه بر كتاب هاى شيخ صدوق؛ فهرست امالى شيخ؛ فهرست حاشيه مكاسب كمپانى و فهرست اصول سنة عشر.
آيت الله احمديان نجف آبادى سرانجام در تاريخ دوشنبه هيجدهم فروردين 1367(28 ذيقعده 1417 ق.) در هفتاد و هفت سالگى بدرود حيات گفت و پس از تشييع، در قبرستان شيخان در خاك آرميد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرتضي احمديان
محل تولد : نجف آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1323/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مرتضي احمديان متولد 1323 شمسي در شهرستان نجف آباد اصفهان متولد شدم و در سال 1339 گواهينامه پايان تحصيلاتي خود را از دبستان شيخ بهائي گرفتم.
در سال 1341 ش طلبه شدم و در مدرسه الحجة نجف آباد مشغول تحصيلات دروس حوزوي شدم. جامع المقدمات را كه در نجف آباد خواندم راهي حوزه علميه قم شدم و به مدرسه حقاني وارد شدم. در آنجا مشغول خواندن كتاب سيوطي شدم. كتاب سيوطي، مغني، مختصر، معالم، اصول الفقه رسائل، مكاسب و كفايه را در مدرسه حقاني خواندم. به اضافه
دروس جنبي مانند: تاريخ اسلام، معارف، دروس عقائد، طبيعي (يك دوره فشرده طب) زبان، مكالمه عربى، المحاورات العربيه، زبان انگليسى، شامل كتاب هاي دايركت متد 1 و 2 و 3، اكسفورد و... تفسير قرآن، تعليم خط نستعليق، رياضيات، ادبيات فارسي و... و حدود سال 51 يا 1352 بود كه پس از كفايه از مدرسه حقاني بيرون آمدم و به درس خارج مراجع آن وقت مانند آيت الله حاج آقا مرتضي حائري و آيت الله العظمي فاني اصفهاني و آيت الله العظمي وحيدخراساني و آيت الله العظمي گلپايگاني تلمذ كردم.
البته به درس آيت الله العظمي تبريزي و غيره نيز رفتم و در نجف اشرف كه رفتم در سال 1347 و 1348 به قسمتي از درس ولايت فقيه امام خميني (ره) هم رفتم البته در آن موقع اينجانب مشغول دروس سطح بودم اما پس از اينكه از نجف اشرف آمدم و ازدواج نمودم در مضيقه مالي بسيار شديدي قرار گرفتم به طوري كه نه كرايه منزل را مي توانستم بپردازم و نه هزينه روزمره زندگي را، لذا مدتي مشغول روزه و نماز استيجاري شدم اما چون بسيار مشكل بود، رفتم به چاپخانه علميه نبش كوچه آبشار قم و در آنجا خط خود را ارائه دادم و مشغول خطاطي كتب علمي مانند آيات الاحكام آيت الله سلطاني و فقه الحج، و الشواهد المنتخبه مدرس افغاني و غيره شدم و در برابر هر صفحه سي خطي كه به صورت رحلي بود فقط 3 تومان دريافت مي كردم و تقريباً در آن موقع ماهي هزار تومان خطاطي مي نمودم و با همين پول ناچيز توانستم منزلي هم در نيروگاه قم بسازيم و يادم هست
يكماه كار كردم تا توانستم پرده كركره اطاق را بخرم و بابت يك كتاب كه نياز داشتم سه روز روزه استيجاري گرفتم تا كتاب معراج السعادة نراقي را بخرم حالا چون اصل بر اين بود كه زندگينامه علمي به نگارش درآيد لذا از زندگينامه سياسي و غيره و كارهاي سياسي قبل از انقلاب و دستگير شدن و زنداني شدن و... خودداري مي شود. اينجانب در سال 1347 در نجف اشرف اولين كتاب خود را به زبان عربي نگاشتم و آن را به نام "دليل الزائر" نام گذاري كردم .
دومين كتاب خود را به نام "زندگي زناشوئي" نوشتم كه متأسفانه اولين كتاب در نقل و انتقال به ايران مفقود شد و كتاب دوم را طلبه اي كه عازم كويت بود از من گرفت كه بخواند و برگرداند ولي برد و ديگر آن را برنگرداند، و چون طبع شعر مختصري داشتم از اين رو شهيد محمد منتظري مجله فردوسي آن زمان را آورد كه بخوانم و در شعر و ادبيات فارسي از آن بهره گيرم و علت توفيق يافتن به نوشتن اين بود كه روزي به اتفاق حجةالاسلام سيد محمود دعائي از نجف اشرف راهي كربلا شديم و در آنجا خدمت آيت الله العظمي سيدمحمد شيرازي رسيديم ايشان هم ما را تشويق به نوشتن كتاب كرد، كه اينجانب خدمت ايشان عرض كردم كه ما طلبه اي مبتدي هستيم چه بنويسيم؟ ايشان فرمودند: «شما لازم نيست كتاب هاي علمي بنويسيد بلكه مي توانيد از كتاب هاي مختصري كه معارف اسلامي را به زبان ساده براي عوام بيان نمايد شروع كنيد و بنده كتاب هاي كوچك چند صفحه اي مانند: "اعرف الشيعه، من هم الشيعه" و... نوشته ام
تا كتاب هاي بزرگ اينجانب هم با تشويق ايشان شروع به نوشتن كتاب كردم.
در نجف اشرف مقالات عربي مي نوشتم و به مناسبت هاي مختلف در احتفالات مي خواندم. يادم هست در آن زمان مقاله اي نوشتم به نام «مَن هُوَ الامام جعفر بن محمد الصادق (ع)» و داستان حمله نظاميان شاه به مدرسه فيضيه و قتل و غارت و دستگيري طلاب را هم در آن مقاله نوشتم و در جشن تولد آن حضرت خواندم، و چون علاقه به اشعار هم داشتم سه دفترچه 200 برگي از اشعار عربي و فارسي و مطالب متفرقه يادداشت كردم كه دو جلد كتاب كشكول قسمتي از آنهاست، و از شدت علاقه به نوشتن صبح كه شروع به كار مي نمودم ناگاه مي ديدم ظهر شده و هيچ احساس خستگي نمي كردم.
اكثر كتاب هايي كه نوشته ام به سفارش ناشرين و غيره بوده است، مخصوصاً ترجمه ها و خطاطي ها تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. و شايد اين به خاطر توجه و گوشه چشمي است كه حضرت به اينجانب نموده باشد
اوائل طلبگي نمي دانم حالا خواب ديدم يا حالت شهود بود كه در پشت بام منزل ديدم حضرت ولي عصر(عج) نشسته و شمشير دو دم «ذوالفقار» را بر زانوي خود نهاده و كاغذي پيچيده شده به صورت لوله اي در دست دارد و ما چند طلبه بوديم دو زانو حلقه وار در جلو ايشان نشسته بوديم و هرگاه با هم صحبتي مي كرديم ايشان چيزي بر روي آن طومار و كاغذ مي نوشت و ما طلاب از وحشت ديگر قادر بر سخن گفتن نبوديم، و خانم بنده نقل مي نمايد كه قبل از اينكه من شوهر كنم در نجف آباد بودم و چون در
آن زمان منازل، آب لوله كشي نداشت ما مي رفتيم از قنات آب مي آورديم، قناتي در نجف آباد است به نام شير بچه كه با سطح زمين تقريباً چهار متر و خورده اي فاصله داشت كه هم اكنون هم هست و از آبش مردم استفاده مي كنند، خلاصه مي گويد رفتم آب بياورم ديدم سيدي نوراني بر روي آب نشسته و جا نماز خود را پهن نموده و بر روي قبله نشسته است تا من نگاه كردم او به من نظر فرمود، من هم چون به حد بلوغ نرسيده بودم از ديدن منظره دلهره و اضطراب مرا گرفت و رفتم به مادر خود و ديگران گفتم، آنها نگاه كردند و چيزي نديدند، باز من نگاه كردم و حضرت را ديدم و به آنها گفتم، آنها باز نگاه كردند و چيزي نديدند، من به همسرم گفتم، حضرت به تو توجه نموده است.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، عارف. به تصريح جامى در «نفحات الانس» از بزرگان مشايخ همدان است. از زندگى و احوال او اطلاع چندانى در دست نيست. در تمام منابعى كه در ذيل بدانها اشاره رفته است تنها همين قول جامى در باب او آمده و همچنين داستان در بيابان ماندن وى و مورد عنايت حق واقع شدنش.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (123 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (489)، لغت نامه (ذيل/ احنف همدانى)، نفحات الانس (76 -75)، هفت اقليم (541 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1334 /1333 -1268 ق)، عارف و شاعر، متخلص به اختر. در خراسان به دنيا آمد و از هنگام كودكى به تحصيل علوم پرداخت و در فارسى و عربى استادى و در خوشنويسى مهارت يافت. در عروض و قافيه مطالبى آموخت و فن بديع را نيز نيك مى دانست. از عنفوان جوانى به سرودن اشعار مى پرداخت، اما به گفته ى معصومعليشاه شاعرى پاكدامن و پاك دهن بود و هيچگاه اعيان و اركان مملكت را نستود. به شيراز و اصفهان و تهران سفر كرد و به سفر حج رفت و در عتبات مشاهد ائمه ى اطهار (ع) را زيارت كرد. در اواخر عمر به مشهد رفت و به خدمت در آستان قدس پرداخت. اختر در انواع شعر بالاخص غزل و قصيده دشت داشت اما بيشتر اشعار او مدايح و مراثى است. خصوصا حضرت على (ع) و شهداى كربلا. اختر عمرش را در قناعت بسر برد. همه ى عمر را مجرد زيست و جز با ارباب و جد و حال و اصحاب فضل و كمال مصاحبت نكرد. وى مجموعه اى از اشعارش را در دفترى به
نام «گلزار حسينى» گرد آورده بود. صاحب «تاريخ تذكره هاى فارسى» نام وى را غلامحسين آورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (352 -347 /2)، الذريعه (216 /18 ،61 /9)، صد سال شعر خراسان (60 -56)، طرائق الحقائق (550 -548 /3)، فرهنگ سخنوران (48)، مؤلفين كتب چاپى (515 -514 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
متولد 27 دي ماه 1351 تهران- بيمارستان باهر-ساعت 6 صبح
محل زندگي تا 7 سالگي: تهران-خ جيحون-ك شهيد صالحي
محل زندگي از 7 تا 18 سالگي: تنكابن-محله -خانه ي پدري
رشته دبيرستان : در ابتدا رشته تجربي را برگزيد تا طبق علاقه اش دكتر شود اما بعد با راهنمايي استاد فرامرز پايور تغيير رشته داد و رياضي -فيزيك خواند!!!
تحصيلات:مهندسي عمران(دانشگاه فني چالوس) - كارشناسي موسيقي(دانشگاه هنر)- هم اكنون نيز مشغول تحصيل در دوره كارشناسي ارشد(دانشگاه هنر)
داراي دو خواهر و دو برادر : اكبر-احمد-عشرت-اشرف(نوازنده و مدرس سنتور كه آموزشگاهي زير نظر جناب اخشابي دارد)
تلخ ترين حادثه ي زندگي: مرگ پدر در 22 دي ماه 1381
بهترين خاطره: سفر به مكه 1381
ورود به وادي موسيقي: در 9 سالگي و مجذوب شدن به سنتور دوست پدرش به نام محمد ابراهيم لعلي كه نوازنده سنتور و يولن بود
آغاز فعاليت حرفه اي: از 1370 در زمينه اهنگسازي - نوازندگي - تنظيم - نظارت بر ضبط و توليد اثار موسيقي
سازهاي تخصصي:سنتور - سه تار
سال 1375: تشكيل گروه هنري مهر اوا و همكاري با سازمان صدا و سيما
برگزاري كنسرتهاي متعدد در ايران و مراكز معتبر علمي و فرهنگي كشورهايي چون : انگلستان ؛ روسيه ؛ اسپانيا ؛ ژاپن ( فستيوال مين
اون[جاده ابريشم]) ؛ كره ؛ هندوستان ؛ مالزي و...
كشف صدا : در استوديو براي خواننده اي مي خواند كه صدابردار و ديگر عوامل گفتند كه اين كار با صداي خودت زيباتر است , بهتر است خودت ان را اجرا كني!
آغاز معرفي رسمي به عنوان خواننده : 1380 با اجراي ترانه ي تيتراژ سريال گمگشته
مجموعه آثار تا كنون : گمگشته - همراز - پريزاد
همكاري با اساتيدي چون : علي معلم - فريدون شهبازيان - همايون خرم - مرحوم بابك بيات - مجيد انتظامي و ...
پاتوق : محل كارش , دفتر مهر اوا
اتومبيل: پژو پرشيا
محل سكونت : خ افريقا - در يك اپارتمان 8 واحدي با مادر
قد : 1 و 74
وزن : متغير بين 70 تا 76 كيلو گرم
معروفترين آثار از نظر خودش : مهتاب - گمگشته
غذا : دستپخت مادر خصوصا قرمه سبزي
نوشابه : خوشش نمي ايد!
عادت : هر روز و هميشه صدقه مي دهد
رنگ : آبي ِ آسماني
صداهاي مورد علاقه : محمد اصفهاني - مرحوم ناصر عبداللهي
تنها تيتراژ سينمايي : تلافي
از سال 1380 تا كنون هر سال صداي او در يكي از مجموعه هاي تلويزيوني شنيده شده : گمگشته - همراز - عروج- خانه به دوش - متهم گريخت ( كوچ) -بوي خوش زندگي - يك وجب خاك
معتقد است:
1. صدا ماندگارتر از تصوير است
2.براي نزديكي به خدا بايد بخشنده و مهربان بود
3.در تمام مراحل زندگي خدا به او لطف داشته است
4. آرزو درياي ِ شوره !!
5.وظيفه ما در زندگي انسانيت است...
6.بهترين سفر
, سفر به شهر دل است...
ارتفاعات البرز: جايي است كه او كلبه اي در انجا دارد كه براي رسيدن به اين كلبه ي كوچك بايد 5 ساعت پياده راه رفت!كلبه اي كه برق هم ندارد و مجيد براي فرار از هياهوي شهر به انجا پناه مي برد.
دوره هاي ورزشي: ورزشهاي رزمي و فوتبال در دوره هاي جواني و نوجواني
ورزشهاي مورد علاقه: شنا - كوهنوردي
دوستان مطبوعاتي : جعفر گودرزي - رضا كريمي
كارگردان مورد علاقه : اسپيلبرگ!
كتاب : كتابهاي جبران خليل جبران- فلسفي
لذتبخش ترين تفريح : خواب!
اولين كارشناسي كه نظرش را در مورد اثارش مي پرسد : پريزاد زندگيش : مادر !
جالب ترين آهنگسازي : ساخت آهنگ سيب گلاب و محله بنده نواز در راه شمال
بن بست راز از نظر او : دنيا!
وحشتناك ترين تصادف : ارديبهشت 86 در بازگشت از ساري
منابع زندگينامه :http://0111music.ir
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1238 ق)، شاعر و صوفى. وى از سلسله ى ميرزا حسين خان و كلانتران كرمان بود. در طريقت به مولانا محمد كهبنانى دست ارادت داده بود. در سرودن شعر، بخصوص قصيده، ماهر بود. وقتى كه مولانا محمد و جمعى از صوفيان را از كرمان اخراج كردند، وى نيز همراه آنان رفت. وقتى با راهزنان بلوچ برخوردند، دزدان همه را كشتند. به جز سه نفر كه يكى از آنها ميرزا محمد يوسف بود. پس از آن با مشقت زياد به كرمان بازگشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شاعران كرمان (33)، حديقة الشعراء (100 -99 /1)، الذريعه (62 /9)، رياض العارفين (242)، طرائق الحقائق (236 /3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد اخوان طبسي
محل تولد : طبس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمداخوان طبسي در سال 1354 يا 1355 بود كه براي تحصيل علوم حوزوي به شهر قم آمدم و در مدرسه علميه اي كه در خيابان صفائيه كوچه ممتاز به نام مدرسه رسالت معروف بود مشغول به تحصيل شدم. بعد از انقلاب هم در مدارس ديگري به تحصيل اشتغال داشتم از جمله سه سال در مدرسه علميه اسلاميه و سه سال هم در اصفهان و بعد هم دوباره به قم برگشتم و تا به حال ساكن قم بوده ام.
براي تدريس به مدارس علميه چند شهر به نامهاي آباده، گرگان، شيراز، گلپايگان، لردگان كه از جمله آنهاست رفته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد اخوان طبسي
محل تولد : طبس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمداخوان طبسي در سال 1354 يا 1355 بود كه براي تحصيل علوم حوزوي به شهر قم آمدم و در مدرسه علميه اي كه در خيابان صفائيه كوچه ممتاز به نام مدرسه رسالت معروف بود مشغول به تحصيل شدم. بعد از انقلاب هم در مدارس ديگري به تحصيل اشتغال داشتم از جمله سه سال در مدرسه علميه اسلاميه و سه سال هم در اصفهان و بعد هم دوباره به قم برگشتم و تا به حال ساكن قم بوده ام.
براي تدريس به مدارس علميه چند شهر به نامهاي آباده، گرگان، شيراز، گلپايگان، لردگان كه از جمله آنهاست رفته ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا اخوان زنجانى، از هنرمندان خوب و با ارزش و با فرهنگ در رشته موسيقى مى باشد كه به سال 1332 در خانواده اى هنرمند و هنرپرور در تهران متولد شد.
از همان كودكى بنا به وضع و محيط مناسب هنرى خانواده به موسيقى علاقمند شد و چون از صداى خوش و زيبا بهره مند بود، ابتدا موسيقى را نزد خود، سپس احمد مستان آموخت و از سال 1351 همراه با آغاز كار كر ملى ايران به عنوان خواننده باس با آن سازمان همكارى و برنامه هايى را در ايران و خارج از كشور اجرا نمود ودر ضمن از سال 1351 الى سال 1354 ميكل كازاتو و از سال 1354 الى سال 1357 لودويك اشنايدر به فراگيرى آواز پرداخت.
وى در سال 1354 نيز، با آغاز كار همسرايان راديو تلويزيون ايران به رهبرى گلنوش خالقى به عنوان خواننده تكخوان و كر همكارى نمود
كه در اين مدت با رهبرانى چون كارول تويچ و روبيك گريگوريان و يك دو استاد ديگر كار نمود كه همزمان نيز زير نظر استادانى مثل: مصطفى پورتراب و محمدعيسى پورتراب به فراگيرى نكات تازه اى همت گماشت.
پس از سال 1357 با ادغام شدن كر ملى كراپرا و كر سمفونيك در تالار رودكى مشغول به كار شد و در سال 1367 همكارى خود را با هنرستان موسيقى به عنوان رهبر كر و معلم آواز و سلفژ آغاز نمود و به اجراى برنامه با كر هنرستان پرداخت كه اين همكارى همچنان ادامه دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 457 ق)، صوفى. از مشايخ بزرگ صوفيه و مريد شيخ ابوالعباس نهاوندى بود. گويند نظامى گنجوى از شاگردان اخى فرج زنجانى بوده است. او را پس از مرگ در زنجان به خاك سپردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طرائق الحقائق (625 ،517 ،441 ،51 /2)، نفحات الانس (151 -150)، هفت اقليم (197 -196 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالرحيم اخيانى به سال 1320 خورشيدى در شهرستان شاهرود متولد شد و تحصيلات مقدماتى را در همان شهرستان به پايان برد و چون به موسيقى بسيار علاقمند و شائق بود، براى ارضاى علاقه باطنى خويش در سال 1334 وارد هنرستان عالى موسيقى گرديد و ساز ترومپت را براى خود برگزيد.
اخيانى، در اين هنرستان، نزد استادانى مثل: ساكوف و هندسى مشغول فراگيرى علم موسيقى شد و در سال 1336 به هنرستان عالى موسيقى ملى رفت و فراگيرى و نواختن ساز تار را نزد استاد زنده ياد حاج على اكبر خان شهبازى و شادروان نصراله زرين پنجه و هنرمندان به نام ديگرى نظير: فرهاد ارژنگى و حبيت اله صالحى آموخت كه حدود هفت سال طول كشيد و فارغ التحصيل شد.
عبدالرحيم اخيانى در مدت زمانى كه در هنرستان عالى موسيقى تحصيل مى كرد با اركسترهاى مختلفى مثل اركستر رادمرد، به رهبرى استاد مصطفى پورتراب و اركستر صبا به رهبرى استاد حسين دهلوى همكارى مى كرد و در سال 1345 وارد دانشكده هنرهاى زيبا شد و نزد استاد نورعلى خان برومند فن نواختن تار را تكميل كرد و به خاطر علاقه اى كه به سازهاى زهى داشت كنترباس را نزد نيكاژ و ژيف پوپوف استاد بلغارى تا مرحله استادى آموخت.
وى در طول تحصيل موسيقى ساز پيانو رانزد خانم ها: هاكوپيان، مارتيروسيان
و استاد جواد معروفى آموخت كه از تكنيك استادان فوق الذكر بهره فراوان گرفت. در سال 1350 موفق به اخذ ليسانس در رشته موسيقى از دانشكده هنرهاى زيبا گرديد و ضمن همكارى با اركسترهاى گل ها، نكيسا و اركستر بزرگ راديو و تلويزيون، از سال 1354 تا سال 1357 همكارى صميمانه و نزديك و پربارى را با اين مؤسسات داشت. از سال 1343 به استخدام وزارت فرهنگ و هنر سابق (وزارت ارشاد اسلامى) درآمد و تدريس در دانشگاه تربيت معلم و فرهنگ سراى نياوران و هنرستان هاى عالى موسيقى و موسيقى ملى را ادامه داد كه از جمله فعاليت هاى بزرگ و پرثمر اين هنرمند ارزنده مى باشد.
عبدالرحيم اخيانى، مدت ها عضو شوراى اداره كل پژوهش و آموزش هنرى كشور بوده و در سال ها در سمت بازرس آموزشگاههاى آزاد هنرى انجام وظيفه مى كرده است. در سال 1359 به معاونت هنرستان عالى موسيقى منصوب و از سال 1359 به رياست هنرستان سرود و آهنگ هاى انقلابى و مدتى هم رئيس هيأت ممتحنه هنرستان هاى سرود و آهنگ هاى انقلابى بوده، وى فعلا در هنرستان عالى موسيقى به تدريس مشغول مى باشد.
فارغ التحصيل دوره ديپلم كامل هنرستان، سال 1335 -36 در رشته تار است او در سال 1350 موفق به دريافت ليسانس موسيقى از دانشگاه تهران گرديد و به سال 1359 به رياست هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى پسران منصوب شد. ادب و وفادارى اخيانى قابل تحسين است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1060 ق)، شاعر و صوفى. وى مانند پدرش عارفى دل آگاه بود و ذوقى خوش و طبعى روان داشت. در زمان شاه جهان از موطنش تويسركان به هندوستان رفت و
در آن سامان بر اثر رفتار ناشايست به زندان افتاد و در همان جا رخت از جهان بربست. از اوست:
هر فيض كه در حسن گل و لاله و شمع است
از روى تو و رنگ تو و خوى تو پيداست
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (220 -217 /1)، تذكره ى نصرآبادى (360 -359)، الذريعه (64 /9)، فرهنگ سخنوران (51)، كاروان هند (37 -31 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهمن ادهم نژاد اطاق وري
محل تولد : لنگرود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/4/30
زندگينامه علمي
اينجانب بهمن ادهم نژاد لنگرودي مشهور به محمد تقي در تاريخ 30/ 44/ 1344شمسي در روستاي كردسراكوه از توابع بخش "اتاق ور" شهرستان لنگرود در خانواده متدين و كشاورز متولد شدم. تحصيلات را تا سيكل در همان منطقه ادامه داده و آن گاه بخاطر مشكلات مالي به كمك خانواده شتافتم.
در سال 1362 وارد حوزه علميه لاهيجان شدم و تا سال 1366 شمسي موفق به تكميل مقدمات و مقداري از سطح شدم و آن گاه در سال 1366 شمسي به تهران آمدم و در مدرسه علميه قائم چيذر به مدت 3 سال به ادامه تحصيل پرداخته و در سال 1369 شمسي تاكنون در حوزه علميه مباركه قم مشغول بوده و از محضر اساتيد بزرگواري همانند حضرات آيات عظام آقايان: سيد محمد علي مرتضوي لنگرودى، فاضل هرندى، محامي خراسانى، مجتهدي خراسانى، مرحوم پاياني، محفوظى، استادى، ذوالقدري، زنجانى، سيد احمد خاتمى، علوي گرگانى، مكارم شيرازى، فاضل لنكرانى، مرحوم وجداني فخر و... بهره مند بوده و هستم كه خداوند سايه همه اساتيد بزرگوارمان را بر سر ما مستدام بدارد و
عزيزان از دست رفته مان را غريق درياي رحمت خويش فرمايد.
از بدو ورود به حوزه علميه از آنجايي كه علاقه و ذوق نويسندگي را در خود احساس كردم مدتي را در مجله «نور علم» نشريه جامعه مدرسين حوزه علميه قم و مجله «پيام حوزه» اشتغال داشتم و كار نويسندگي را از روزنامه جمهوري اسلامي و مجله حوزه نشريه دفتر تبليغات اسلامي آغاز كردم كه تاكنون دهها جلد تأليف مستقل دارم كه 4 جلد آن به زيور طبع آراسته شده است و بيش از 200 مقاله داشته ام كه بيش از نيمي از آنان چاپ شده است و برخي از آنان به مرور به چاپ خواهد رسيد. اغلب و بلكه تمام مقالات و تأليفاتم در رشته رجال و تراجم شيعه بوده است و بيشترين مطالعات روزانه حقير را همين موضوع تشكيل مي دهد و البته از مطالعات فقه و تاريخ و اخلاق بي بهره نيستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد حسين موسوي نسل، معروف به «اديب بجنوردي»، فرزند ميرزا ابوالحسن، در سال 1300 ه ق 1259 ه ش، در قريه خراشاه (1) واقع در شصت كيلومتري جنوب بجنورد، به دنيا آمد (2).
دو ساله بود كه پدرش فوت كرد. وي در سن هفت سالگي به مكتب سپرده شد و دروس مقدماتي و صرف و نحو و خواندن قرآن مجيد را، در آنجا آموخت. سيد حسين در سن پانزده سالگي، به مشهد رفت و در مدرسه ي نواب، به ادامه ي تحصيل پرداخت.
سيد حسين، صرف و نحو، مقدمات و ادبيات را، در مشهد نزد كساني چون «حاج محقق قوچاني»، «فاضل بسطامي»، «شيخ عبدالعزيز» و «عبدالخالق» آموخت. همچنين حكمت را نزد «شيخ ابوالقاسم نيشابوري»
- كه از شاگردان بلاواسطه ي حكيم شهير، حاج ملا هادي سبزواري بود فراگرفت و از درسهاي فلسفه ي آقا سيد محمد بجنوردي، عموي خويش بهره جست. همچنين درس خارج را نزد افرادي چون «حاج شيخ حسنعلي تهراني»، «آقازاده» و «حاج آقا حسين قمي»، فراگرفت و در مجالس تفسير عرفاني حاج ميرزا حبيب نيز، حضور پيدا مي كرد. بالاخره، دروس ادبيات خود را در محضر استاد ادب عصر، اديب نيشابوري تكميل كرد. معلم رياضيات او نيز، آقا ميرزا عبدالرحمن مدرس و معلم هيأت وي، مشكان طبسي بود (3).
در سابق معمول بود، طلاب، علم طب نيز مي آموختند. اديب نيز، قانون بوعلي، شرح نفيس و تشريع پولاك را در نزد آقايان صدرالاطبا و اشراف الاطبا و مشيرالاطبا (4) آموخت و علاوه بر علوم طب، زبان فرانسه را فراگرفت (5).
همان طور كه گفته شد، سيد حسين، تمام مراحل فرهنگي را در خراسان طي كرد (6)او، علوم رايج، فنون متنوع ادب، فقه، اصول، حكمت، رياضي و اندكي علم طب را نزد استادان، در مشهد مقدس فراگرفت و به قوت حافظه و
شوق فطري و پشتكار، از فضلاي جامع اين عصر بود. وي علاوه بر علو مقام علمي، طبعي منيع و خلقي عالي داشت (7) وي همچنين در حين تحصيل - چنانكه مرسوم بود - به تدريس هم (8) اشتغال داشت.
وي در سال 1324 ق - كه مصادف با انقلاب مشروطيت بود - خدمات فرهنگي خود را در يكي از مدارس مشهد به نام «معرفت (9) «شروع كرد. علاوه بر آن، در مدارس «مظفري (10) «و مؤسسات شركت فرهنگ، دروس قديمه از قبيل ادبيات و منطق و درسهاي جديد فيزيك و شيمي تدريس مي كرد (11)
سپس در سال 1298، با آمدن سيد محمد سلطان العلما، فرهنگ خراسان تاسيس شد. اديب، رسما به خدمت فرهنگ درآمد و ديري نگذشت كه وي به اتفاق دانش (12) بزرگ نيا و انتخاب الملك رام و مستشارالملك، مدرسه ي متوسطه ي دانش را تاسيس كردند كه دبيرستان منحصر به فرد مشهد بود. اديب، علاوه بر داشتن سمتهاي رئيس اوقاف و كفالت فرهنگ، در اين دبيرستان نيز تدريس مي كردند (13).
در زمان حكومت قوام السلطنه در خراسان كه از ارديبهشت 1297 تا 13 فروردين 1300 ش، والي خراسان و سيستان بود - مشهد از نظر فعاليتهاي ادبي، وطني و سياسي، اهميت خاصي داشت. اين شهر، از مردان وطن دوست و آزاديخواه خالي نبود. ملك زاده (برادر ملك الشعراي بهار)، رئيس معارف خراسان بود. او و اديب بجنوردي به همراه عده اي از سرشناسان از جمله شيخ احمد بهار دور هم جمع مي شدند و به گفتگو مي پرداختند.
در گزارش «كلنل پريدوكس»، سركنسول و مامور اطلاعاتي انگلستان در مشهد، به تاريخ 18 نوامبر 1922 م. / آبان 1301 ش. آمده است، انجمن دمكراتهاي مشهد، مجددا تشكيل شده است. او، در اين مورد مي نويسد: «سالار ممتاز، رئيس انجمن بلدي و يكي از نمايندگان مشهد در مجلس، اخيرا انجمن دموكراتهاي مشهد را مجددا تشكيل داده است. مهمترين اعضاي اين انجمن، عبارتند از: رفعت التوليه، مدير روزنامه ي «شرق ايران»؛ شيخ احمد، مدير روزنامه «بهار»؛ ميرزا محمد ملك زاده، مدير معارف و اوقاف؛ بقراطالملك پزشك؛... و اديب بجنوردي. جلسات اينها، هفته اي دو بار تشكيل مي شود. تا اين تاريخ، بحثهاي اين جمعيت، محدود به مسئله ي انجام اصلاحات در امور آستانه بوده است. با توجه به گذشته ي بعضي از اعضاي اين جمعيت فعاليتهاي اين انجمن در
زمينه هاي كم سر و صداتري توسعه خواهد يافت». اديب در انجمن ادبي خراسان نيز عضويت داشت (14)اديب، از سال 1297 ش، مفتش اداره ي معارف خراسان (15) و از زمان رياست محمد ملك زاده، به كفالت اين اداره منصوب شد (16).
محمد ولي اسدي، توليت آستان قدس رضوي، در سال 1308 ش، دانشكده معقول و منقول را در مشهد تاسيس كرد و دروس تاريخ ادبيات و تفسير آن دانشكده را به اديب واگذار كرد. او، در مدرسه ي نواب نيز، در همان موقع منطق و ادبيات و منظومه درس مي داد (17).
اديب در سال 1314 ش. به اصفهان منتقل شد. و 12 سال رياست اداره ي اوقاف و معاونت فرهنگ اصفهان با او بود (18) همچنين، در اين مدت وي، مأمور تاسيس دانشكده ي معقول و منقول در آن شهرستان شد. ابتدا رياست دبيرستان صارميه به عهده اش واگذار شد. مرحوم اديب در مدرسه ي صدر اصفهان، شوارق و در مدرسه ي چهارباغ علم كلام تدريس مي كرد و حوزه هاي درس خارج تفسير را در مسجد حاج ميرزاهاشم تشكيل مي داد (19).
اديب، در سال 1326 ش به تهران منتقل شد و معاونت و مشاورت فني كتابخانه ملي به عهده اش واگذار شد (20) او در همين سمت، از فرهنگ بازنشسته شد و از آن به بعد، در رديف استادان دانشگاه تهران، در دانشكده ي معقول و منقول شروع به تدريس دروس حكمت، منطق و كلام كرد (21)ضمنا در مدرسه ي سپهسالار، منظومه مي گفت و در مدرسه ي شيخ عبدالحسين نيز، حكمت و كلام تدريس مي كرد. او، در سالهاي آخر عمر، به علت شكستگي پا و ضعف مفرط، قادر به حركت نبود و اغلب دانشجويان به منزل وي مي رفتند و كسب فيض
مي كردند (22).
اديب بجنوردي، در اواخر عمر پس از چند سال تحمل بيماري و رنج و مرارت، عاقبت در روز يكشنبه 4 شهريور 1341 ش. / 25 ربيع الاول 1382 ق. در تهران، دعوت حق را لبيك و به سراي ابدي شتافت (23)جنازه ي او را به مشهد انتقال دادند و در رواق دارالعزه حرم مطهر حضرت رضا (ع)، آسايشگاه پاسداران آستان قدس به خاك سپردند (24).
فعاليتهاي فرهنگي اديب
مرحوم اديب بجنوردي علاوه بر جزوات درسي كه براي دانشجويان تهيه كرد، چند كتاب و جزوه ي خطي نيز تأليف كرد كه مي توان به كتابهاي: «سير طبيعت»، «مقدمه اي بر توحيد مفضل» و كتابي در منطق اشاره كرد. همچنين از آن مرحوم جزوه اي در معراج و مقاله هايي در مجله هاي الكمال، تمدن، خرد به چاپ رسيده است (26).
اديب (سيد حسين الموسوي)، مدير نشريه ي عصر جديد بود، اين نشريه دو هفته نامه ي خبري و در سال 1328 قمري با چاپ سنگي در مشهد چاب و منتشر مي شد (27)وي همچنين مدتي سردبير اخلاقي روزنامه مهر منير بود. اين روزنامه در سال 1339 ق-1299 ش. در مشهد منتشر شد (28).
اديب در سال 1327 ش به مشهد بازگشت و فهرستي از كتب خطي و كمياب آستان قدس تهيه كرد. همچنين در كتابخانه ي ملي فهرست تعدادي از كتب خطي آن جا را نيز تنظيم كرد (29).
تأليفات اديب
1- در محاورات مربوط به انقلابات و نهضتهاي ديني در مغرب و مشرق.
2- ترجمه ي محاوره ي تاگور با انيشتين.
3- نيازمندي انسان به منطق.
4- نيازمندي انسان به تمدن.
5- نيازمندي انسان به ديانت.
6- سير طبيعت
7- توضيحات و حواشي بر صحيفه سجاديه
8- ترجمه ي شرحي بر حديث شريف محض السلام.
9- رساله ي انتظاريه در لزوم وجود حجت در هر عصر
و زماني.
10- در بيان و شرح دوره هاي شبهات اسلامي.
11- در بيان نبوت عامه و خاصه.
12- در معناي ولايت و مراتب آن.
13- سير تجددي معارف در خراسان.
14- ترجمه ي كتاب المراة المسلمه تاليف محمد وجدي فريد مصري صاحب دايرةالمعارف عربي (30).
پي نوشت:
1- در طول جغرافيايي 49 دقيقه 56 درجه و 07 دقيقه و 37 درجه عرض جغرافيايي و طبق آمار سال 1365 ش، جمعيت آن 1296 نفر بوده است.
صادقي، سليمان - جغرافياي شهرستان بجنورد، مشهد: موسسه چاپ و انتشار آستان قدس رضوي، 1373 ش، ص 168.
2- ميرزا عبدالرحمن، تاريخ علماي خراسان، با مقدمه تصحيح و تحشيه محمد باقر ساعدي، مشهد:[بي نا]، 1340 ش، ص 249.
3- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي، نشريه فرهنگ خراسان، سال چهارم، شماره چهار، مهرماه 1341 ش، ص 48 تا 51.
4- دايرةالمعارف تشيع، جلد دوم، تهران: نشر شهيد سعيد محبي، 1375 ش، ص 43.
5- نقوي، نقيب. مقاله نامه خراسان، مشهد: معاونت فرهنگي آستان قدس رضوي، 1372 ش، چاپ دوم، ص 181.
6- اوكتايي، مجيد. همان، ص 57-56.
7- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي. همان، ص 51-48.
8- مولف مدارس جديد در دوره قاجاريه، بانيان و پيشروان، مي نويسد، اولين مدرسه مشهد مدرسه همت است كه در سال 1312 قمري تاسيس شده و مدرسه معرف در سال 1320 ش تاسيس شد. قاسمي پويا، اقبال - مدارس جديد در دوره ي قاجاريه، بانيان و پيشروان، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1377 ش، ص 410.
9- مدرسه مظفري در سال 1321 ق. تاسيس و باني آن محمد حسن خان ملك الحكما بود، محل مدرسه در ارگ مشهد و مديريت مدرسه به عهده شيخ محمدعلي مدير بود.
قاسمي پويا، اقبال، همان، ص 411.
10- شهرستاني، محمد
- اديب بجنوردي، همان، ص 25.
11- مدرسه متوسطه دانش در سال 1296 ش تاسيس شد.
قاسمي پويا، اقبال، همان، ص 415.
12- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي، همان ص 51-48.
13- بهار، احمد. شناسنامه (زندگاني و آثار شيخ احمد بهار، به كوشش خليل بهار و مجيد تفرشي، تهران: نشر ندا، 1377 ش، ص 185-184.
14- انجمن ادبي خراسان ابتدا به رياست افتخاري عبدالجواد اديب نيشابوري در زمان رياست معارف محمد ملك زاده، تاسيس شد ولي عملا رياست انجمن با سيد حسن طبسي بود كه مجله دبستان ناشر افكار انجمن نيز به اهتمام نامبرده، منتشر مي شد. جلسات هفتگي انجمن در محل كتابخانه معارف واقع در باغ نادري مشهد، مجاور آرامگاه نادرشاه تشكيل مي شده است.
بهار، احمد. ديوان اشعار شيخ احمد بهار، مشهد: ناشر مهندس راشد بهار، 1370 ش، ص 8.
15- حكمت، علي اصغر. سالنامه احصائيه وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه، سالنامه احصائيه 1304 وزارت معارف، ص 90.
16- بيات، كاوه و مسعود كوهستاني نژاد. اسناد مطبوعات (1286-1320 ه ش)، ج اول، تهران: سازمان اسناد ملي ايران، 1372 ش، 493.
17- شهرستاني، محمد. اديب بجنوردي، همان، ص 25.
18- دايرةالمعارف تشيع، همان، ص 43.
19- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي، همان، ص 51-48.
20- شهرستاني، محمد. اديب بجنوردي، همان، ص 26-25.
21- عباسيان، علي اكبر و احسان سيدي زاده، دانشوران بجنورد، بجنورد: دانشگاه آزاد اسلامي، 1372 ش، ص 151.
22- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي، همان، ص 51-48.
23- ميرزا عبدالرحمان، همان، ص 249.
و عباسيان، علي اكبر و...، همان، ص 151.
24- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي، همان، ص 51-48.
25- رسا، قاسم. ديوان كامل، تهران: اميركبير، 1340 ش، ص 340.
26- شهرستاني، محمد. اديب بجنوردي، همان، ص 26.
27- برزين، مسعود. شناسنامه
مطبوعات ايران از 1215 تا 1357 ش، تهران: انتشارات بهجت، 1371 ش، ص 293.
28- الهي، حسين. روزنامه و روزنامه نگاري در خراسان (از آغاز تا شهريور 1320)، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد، 1379 ش ص 116.
29- شهرستاني، محمد. شرح حال اديب بجنوردي، همان، ص 51.
30- شهرساني، محمد. اديب بجنوردي،همان، ص 26.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محسن اديب بهروز
محل تولد : كرمانشاه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/9
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز اذكائي، به سال 1318 در همدان زاده شد.تحصيلات خود را در آن شهر و تهران و سپس دانشگاه منچستر (انگلستان) ادامه داد. مطالعات وي به طور عمده در تاريخ و فلسفه است. كتاب"الآثار الباقية عن القرون الخالية" پرويز اذكايي، در دوره بيستم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.گروه : علوم انسانيرشته : تاريخ و فلسفهتحصيلات رسمي و حرفه اي : پرويز اذكائي تحصيلات خود را درهمدان و تهران و سپس دانشگاه منچستر (انگلستان) ادامه داد. مطالعات وي به طور عمده در تاريخ و فلسفه است.جوائز و نشانها : كتاب"الآثار الباقية عن القرون الخالية" پرويز اذكايي، در دوره بيستم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.چگونگي عرضه آثار : پرويز اذكائي در رشته هاي كتاب شناسي و رجال شناسي و تاريخ علم نيز داراي تأليفات است. تاكنون 340 عنوان اثر، شامل 30 كتاب، 60 رسالة علمي مفصّل و گفتارهاي بلند و كوتاه در دائرة المعارف ها و نشريات معتبر، از وي به چاپ رسيده است. چند اثر مشهور وي از اين قرار است: زندگينامة بيروني (ترجمه)، كارنامة بيروني (تأليف)، فرمانروايان گمنام (تاريخ)، رسالة قبّة الارض ايراني (هيأت و نجوم)، رسالة زرواني (علماي اسلام)، مفاتيح الاسرار (تفسير شهرستاني)، تاريخ نگاران ايران (ج1)، ابوريحان بيروني (آراء و افكار)، خاندان شاهية خوارزم (رساله)، فهرست ماقبل الفهرست (2 ج)، تبارشناسي درايران (رساله)، الآثار الباقيه بيروني (تحقيق و تعليق)، حكيم
رازي (نظام فلسفي)، طب روحاني (رازي) ، ماتيكان عين القضات همداني، فهرست نسخ خطي همدان، فرهنگ مردم همدان، مور ّخان همدان، ناموران همدان، قراگزلوهاي همدان، علويان همدان، ميرسيد علي همداني (احوال و آثار)، رسالة حكيم الهي همدان (عين القضات)، باباطاهر نامه (هفده گفتار)، رسالة عراق عجم (در عهد ايلخانان)، درگزين تا كاشان (سه گفتار)، كتاب شناسي همدان، تاريخ معاصر همدان، راهنماي همدان، گفتارهاي مغان، مادشناسي و همدان نامه (بيست گفتار دربارة مادستان).
________________________________________
آثار : الآثار الباقية عن القرون الخالية ويژگي اثر : تحقيق،اين كتاب ، در دوره بيستم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال معرفي و برگزيده شد. آشنايي با كتاب:الآثار الباقية عن القرون الخالية/ تأليف ابي ريحان محم_ّدبناحمد البيروني؛ تحقيق و تعليق پرويز اذكائي. _ تهران: مركز نشر ميراث مكتوب، 1380. كط، 895ص.: جدول، نمونه، نمودار.كتابنامه: ص [749]-771؛ همچنين به صورت زيرنويس. به اعتقاد برخي از محققان، الآثار الباقية، شاهكار دانشمند و محقق بزرگ ابوريحان بيروني و ماية افتخار مسلمانان، خاصّة ايرانيان است. اين كتاب به دليل داشتن مطالب با ارزش بسياري دربارة تقويم و گاه¬شماري ملل مختلف، جشن ها، اعياد، ايام شادماني و روزهاي غمناكي اقوام گوناگون، مراسم فرقه¬هاي مذهبي، نكات تازه اي در تاريخ شاهان بابل و ايران و روم و ...، مطالبي مهم در باب كتب مقدس، يهود، صابئيان، زرتشتيان، مانويان، مزدك، حلاّج و ... از اهميت بسيار برخوردار است. به همين سبب، نخستين بار، 125 سال پيش، ادوارد زاخائو (خاورشناس بزرگ آلماني) آن را با مقدمه اي عالمانه در لايپزيگ (آلمان) در سال 1878م. تصحيح و چاپ كرد. وي كه
به اهميت اين كتاب پي برده بود، سال بعد (1879) آن را به انگليسي ترجمه كرد و با حواشي و شروح بسيار در لندن منتشر ساخت. اما آنچه تصحيح و چاپ مجدد آن را ضروري ساخته، دستيابي به سه نسخة خطي نسبتاً كهن است كه حكايت از تجديدنظر و تكميل به دست ابوريحان دارد. تصحيح متن حاضر، افزون بر نسخة تصحيح شدة زاخائو (بر اساس نسخ موجود در لندن، پاريس و ...) با مقابلة چند نسخة ديگر از كتابخانه هاي «عمومي» استانبول، «توپقاپوسراي» استانبول و «دانشگاه ادينبورگ» انگلستان كه زاخائو آن هارا نديده بود، صورت گرفته است. اين اثر گرانسنگ كه از اعتبار جهاني برخوردار است و همواره مورد استناد و مراجعة محققان بوده، با ويرايشي دقيق و تحقيقي جامع به اهتمام استاد اذكائي، از بيروني شناسان معاصر، كه ساليان متمادي دربارة احوال و آثار بيروني قلم مي زند، سامان پذيرفته است. از ويژگي هاي اين كتاب، علاوه بر مقدمة تحقيقي، تعليقات آن، يعني حجمي افزون بر ثلث كتاب حاضر است كه مشتمل بر پانصد و بيست يادداشت مفيد و عميق كوتاه و بلند است كه برخي از آن ها حاصل كار زاخائو و برخي ديگر، حاصل كار محقق كتاب است و هر يادداشت با نام پژوهشگر آن متمايز شده است. از ديگر امتيازات اين چاپ، فقره بندي و شماره گذاري عبارات، تنظيم دقيق جدول ها و نيز فهارس فنّي و نمايه هاي ضروري و كارآمد است كه بر اعتبار آن افزوده است. 2 زندگينامة بيروني (ترجمه) nbsp3 فرمانروايان گمنام (تاريخ) ويژگي اثر : رساله4 كارنامة بيروني (تأليف)
منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1317 ق)، فقيه، عارف و استاد اخلاق. از شاگردان آقا سيد محمد سلطان آبادى بود. در جوانى به نجف رفت و اواخر ايام شيخ محمد حسن نجفى صاحب «جواهر» را درك كرد و نزد شيخ انصارى ميرزاى شيرازى تلمذ نمود. با ميرزاى شيرازى به سامرا رفت و تا مرگ ميرزاى شيرازى در سال 1312 ق در سامرا بود. سپس به كربلا مهاجرت نمود و در همان جا درگذشت. شاگردان بسيارى داشت كه از آن جمله اند: علامه نورى صاحب «مستدرك الوسائل»، سيد ابوالقاسم دهكردى، سيد اسداللَّه قزوينى و آقا بزرگ ساوجى. علامه نورى درباره ى وى چنين نوشته است«...از هر مكرمتى اعلاى آن و از هر فضيلتى ارفعش و از هر خصلتى اشرفش و از هر خيرى پايه بلندش و از هر علم شريفى جوهر و حقيقتش در وى جمع است، سالها با وى در سفر و حضر و شب و روز و شدت و رخاء مصاحبت و معاشرت نمودم زلتى در مكروهى و لغزشى در مرجوحى نديدم و در يك خصلتى از آن خصال كريمه ى كه حضرت امير صلوات اللَّه عليه از براى همام بن عباده در صفات شيعه خود برشمرده شريكى و نظيرى بر وى نيافتم...» آقا سيد محمد سلطان آبادى و حاج ملاعلى تهرانى مشايخ سلوك او بوده اند و ميان او و آخوند ملا حسينقلى همدانى همدلى و دوستى نزديك برقرار بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (392 /8)، فوائد الرضويه (344 -343)، علماء معاصرين (338)، گنجينه ى دانشمندان (51 /3)، المآثر والآثار (149).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم قبل از م)، موبد. موبدى در زمان شاپور اول ساسانى، كه سفرى روحانى به جهان مينوى كرد. رساله ى ارداويرافنامه در شرح اين مسافرت و سيرارداويراف در بهشت و دوزخ است. در كتاب «تمدن ساسانى» آمده است كه ارداويراف مؤلف كتاب «ارداويرافنامه» است و قديمى ترين نسخه ى خطى آن كتاب مربوط به قرن چهارم هجرى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات پيش از اسلام (169 -167)، تاريخ ادبيات در ايران (137 /1)، تمدن ساسانى (142 /1)، دايرةالمعارف فارسى (89 /1)، لغت نامه (ذيل/ ارداويراف و ارداويراف نامه).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 415 ق)، دانشمند و صوفى. وى اهل اردبيل بود و از پارسايان آن شهر. به زيارت خانه خدا رفت و در راه حجاز تا مدينه با ابوعبداللَّه محمد بن خفيف شيرازى معروف به شيخ كبير همسفر بود. و پس از مراجعت از مكه در شيراز اقامت كرد و تمام اوقات خود را به موعظه و اندرز مردم اختصاص داد و در همان جا درگذشت. در آخر عمر بر كردار و گفتار بعضى از صوفيه منكر شد و افعال و اعمال آنان را تقبيح كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (164 ،163)، تذكره ى هزار مزار (272)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (499)، دانشمندان آذربايجان (23)، شيرازنامه (137)، طرائق الحقائق (96/2)، لغت نامه (ذيل/ ابوزرعه)، نامه ى دانشوران (47 -46 /5)، نفحات الانس (325 -324)، هفت اقليم (255/2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 647 ق)، مفسر، فقيه و نحوى. از اهالى اردبيل بود. وى مؤلف كتاب «شرح انموذج» زمخشرى است كه از قرن هفتم تاكنون از كتب درسى حوزوى بوده و در مجموعه ى «جامع المقدمات» براى تعليم مبتديان علوم عربى آمده است. از ديگر آثار وى: حاشيه بر «انوار التنزيل» بيضاوى، در تفسير؛ «الانوار»، در فقه شافعى. صاحب «هدية العارفين» اردبيلى را با نادرى رومى، معروف به غنى زاده، شاعر ترك زبان قرن دهم و يازدهم، اشتباه كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (80 /7)، تاريخ ادبيات در ايران (290 /3)، ريحانه (425 /1)، كشف الظنون (185)، معجم المؤلفين (178 /10)، هدية العارفين (275 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1260 /1251 ق)، عارف. ملقب به نصرت عليشاه. وى مدتها خدمت مجذوب عليشاه و حسين عليشاه را كرد و از جانب مجذوب عليشاه مأمور به ارشاد اهل آذربايجان شد. وى در تهران بدرود حيات گفت، مطابق وصيتش جدش را به تبريز بردند و در سيد حمزه در جوار مجذوب عليشاه دفن كردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (1055 -1054 /2)، طرائق الحقائق (268 -267 /3).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1134 ق)، عارف، فيلسوف و زاهد. از اهالى اصفهان بود. پدرانش همه اهل فضل و از جمله ى عرفا بودند. وى در اصفهان حكمت عاليه تدريس مى كرد. از جمله شاگردانش مولى حمزه ى گيلانى، شيخ محمدعلى حزين، محمدصالح بن سعيد خلخالى و آقا محمد صادق تفرشى بوده اند. پس از مرگ پيكرش را در سمت جنوب شرقى پل خواجو دفن كردند، به همين جهت به آخوندپلى يا آخوند پلوى شهرت يافت.
ولى در موقع تعريض خيابان جنازه ى وى به تخت فولاد منتقل شد. از آثار وى: «تباشير»، در عرفان؛ «رسايل جعليه»؛ حواشى بر «شفا».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (383 -382)، ريحانه (105 -104 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وقفنامه مسجد و مدرسه دارالاحسان:
در سال1234 والي كردستان، امان ا... خان اردلان، شش دانگ قريه خليچيان و هر چه در آن است از آب و زمين و باغات و غيره را به مسجد و مدرسه دارالاحسان وقف كرد. توليت آن را در زمان حيات به نفس خود و بعد از آن به ارشد اولاد خود بطناً من بطن محول نمود و دستور داد كه متولي نهايت دقت را براي گماشتن ناظرين و مباشران متدين و امين مبذول دارند (وقفنامه مسجد و مدرسه دارالاحسان، 1374، ص119).
در اين موقوفه نيز امانت و تدين ناظر و حسابرس، مورد تاكيد واقف قرار گرفته است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. وى مصاحب و معاصر ابوالحسن عبادانى بوده و در صحبت وى به بصره رفته است. خواجه عبداللَّه انصارى روزگار پايانى عمر او را دريافته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (106 /1)، طبقات الصوفيه هروى (358)، لغت نامه (ذيل/ ابالعباس)، نامه ى دانشوران (279 -278 /5)، نفحات الانس (146 -144).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عارف شاعر. اصل وى از قم بود، در اوايل حال به شغل دبيرى و نويسندگى صاحب منصبان اشتغال داشت، سپس به خدمت موّيدالدوله طهماسب ميرزا (پسر دوم محمدعلى ميرزاى دولتشاه) رسيد و مويدالدوله به اعزاز و تربيتش كوشيد تا بدان پايه كه در حكومت كرمانشاهان و كردستان، وزارت با او بود، وى خود را فقير مى دانست و خدمت عرفا و فقرا مى كرد. پير طريقت وى استاد غلامرضا شيشه گر بود. ميرز ارسطو گاهى شعر مى سرود اما، به شاعرى معروف نبود، تخلص هم نداشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (122 -121 /1)، فرهنگ سخنوران (54).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1274 ق)، شاعر و عارف. اصلش از مازندران و ساكن قصبه ى ارسنجان شيراز بود. وى پس از تحصيل علوم رسمى و عقلى و نقلى، ترك علائق دنيوى گفت و خلوت گزيد و به ذكر حق پرداخت و به تأليف مشغول شد و كتابهايى به نظم و نثر نوشت. ارسنجانى در شيراز بدرود زندگى گفت و در دارالسلام دفن شد. از آثارش: «جواب سؤالات متفرقه» و مثنوى « شوريه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (248)، دانشمندان و سخن سريان فارس (197 -196 /1)، ريحانه (106 /1)، مكارم الآثار (2064 /6).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1302 ق)، اديب، عارف، خطاط، نقاش و شاعر. از اهالى قصبه ى ارسنجان شيراز و مردى درويش مسلك بود كه به ملااحمد ارسنجانى دست ارادت داده بود. از علوم رسمى و كمالات بهره داشت و خط نسخ را خوب مى نوشت و در نقاشى و چهره سازى نيز دست داشت. وى در زادگاه خود بدرود حيات گفت. از آثار او: دعاى صباح، جانمازى، دو صفحه ى اول مذهّب عالى نسخ و آخر رقاع كتابت خوش. ترجمه ى نستعليق كتابت خفى عالى، حواشى شكسته خفى خوش، با رقم: «على عسكر الارسنجانى الشيرازى 1292»؛ قرآن جلد روغنى، به خط نسخ و آخر رقاع كتابت خفى عالى، با رقم: «على عسكر بن محمد شفيع الارسنجانى سنه 1253»؛ يك قطعه نسخ و رقاع كتابت عالى، با رقم: «وانا العبد الاقل على عسكر الارسنجانى 1281».[1]
على عسكر ارسنجانى مشهور به ميرزا آقا در هنر خطاطى و شعر از نوابغ بود. على عسكر در شعر «الحان» تخلص مى كرده است. قطعات بسيارى از مرحوم ميرزا آقا به جاى مانده است كه از ذوق و
ابتكار وى حكايت مى كند.
على عسكر در اوان جوانى چنان در هنر خط و نقاشى درخشيد كه شهرت جهانى يافت و از طرف دولت هندوستان به آن كشور دعوت شد. سپس از آن كشور بازگشت و در شيراز بدرود حيات گفت و در حرم مطهر امامزاده سيد حاج غريب شيراز مدفون گرديد.
دعاى صباح، جانمازى، دو صفحه ى اول مذهب عالى نسخ و آخر رقاع كتابت خوش. ترجمه ى نستعليق كتابت خفى عالى، حواشى شكسته خفى خوش با رقم:
«كتبه فى شهر ربيع الاول سنة اثنى و تسعين و مأتين بعد الالف من الهجرة على عسكر الارسنجانى الشيرازى» «1292» در مجموعه ى آقاى سلطان القرائى.
- قرآن جلد روغنى رقم «يا اميرالمؤمنين» نسخ و آخر رقاع كتابت خى عالى با رفم: «حسب الخواهش... ميرزا عابد مستوفى شيرازى له الاعز... ميرزا محمدرضا من شهور سنة ثلث و خمسين و مأتين بعد الاف من الهجرة... سمت اختتام پذيرفت. و انا العبد الاثم الخاطى الجانى العاصى الفانى على عسكر ابن محمد شفيع الارسنجانى سنة 1253».
- يك قطعه نسخ و رقاع كتابت عالى با رقم: «كتبه فى شهر ذى القعدةالحرام سنة احدى و ثمان و مأتين بعد الف من الهجرة النبوية المصطفوية و انا العبد الاقل على عسكر الارسنجانى 1281» در مجموعه ى بيانى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (249 -248)، احوال و آثار خوشنويسان (1121 -1120 /4)، حديقة الشعراء (20 /1)، ريحانه (106 /1)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (707 /3)، فارسنامه ى ناصرى (1251 /2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالمؤمن بن يوسف بن فاخر دانشمند و موسيقى دان ايرانى (و. اروميه حدود 613 ه.ق- ف.693 ه.ق) در كودكى وى را به بغداد بردند و او در آن شهر به تحصيل
پرداخت و پس از آموختن فقه شافعى به روزگار مستنصر به مستنصريه و به محاضرات و آداب و عربيت پرداخت و به سبب خوشنويسى در كتابخانه ى خليفه به خطاطى مشغول شد. سپس به نواختن عود پرداخت و به سبب مهارتى كه در اين راه بيافت ملازم و نديم مستعصم آخرين خليفه ى عباسى گرديد. هنگامى كه هولاكو بغداد را فتح نمود ارموى نزد او رفت و به سبب هنر موسيقى خود در دستگاه خان مغول احترامى فوق العاده يافت. سپس به رياست دارالانشاء علاءالدين عطاملك جوينى رسيد. آنگاه به تبريز آمد و به دستور شمس الدين محمد جوينى صاحب ديوان پسرش شرف الدين هارون را تعليم موسيقى داد و رساله ى «شرفيه» را به نام وى تأليف كرد. موسيقيدانان ادوار بعد از رسايل وى استفاده بسيار بردند و «بارون دولانژه» فرانسوى آنها را به فرانسه ترجمه نمود. ارموى را مخترع سازى به نام «مغنى» دانسته اند و گويند آن تركيبى از «قانون» و «رباب» و «نزهه» بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1285 ق)، شاعر و صوفى. از بزرگان و اشراف افشار اروميه و نايب الصدر آنجا بود. دست ارادت به صدرالممالك داده بود و خلافت و نيابت وى را عهده دار بود و در ارشاد طالبين و خدمت فقرا مى كوشيد. از آثارش «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طرائق الحقائق (249/3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1320 ق)، موسيقيدان. وى، در اوايل سلطنت مظفرالدين شاه، در قسمت موزيك مدرسه ى نظام، به تحصيل موسيقى پرداخت. پس از آن يك سال نزد مسيولومر فرانوسى، مدرس شعبه موزيك دارالفنون رفت و از تعليمات او استفاده كرد. بعدها در مدرسه ى نظامى با كليه ى آلات موسيقى نظام آشنا شد و دروس علمى و تئورى سلفژ، اركستراسيون و هارمونى را فراگرفت. وى نزد مسيو دووال به فراگيرى ويولن پرداخت و به طورى در نواختن آن مهارت پيدا كرد كه به ابراهيم ويولنى معروف شد. آژنگ رياست موزيك فوج لاريجان معاونت كلاس موزيك دارالفنون را به عهده داشت. وى براى تدريس موسيقى، از روى نت و قواعد علمى، اقدام به تأسيس كلاس موسيقى كرد. او رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را از آقاميرزا حسينقلى فراگرفت و آنها را به صورت نت درآورد و به شاگردان خود تعليم داد. و در ضمن براى تمام دستگاهها، پيش درآمد و رنگ و تصنيف ساخت. از جمله ى پيش درآمدهاى شوشترى، ماهور و راست پنجگاهش بسيار مشهور بود و تا آن زمان كسى چنين كارى نكرده بود. از شاگردان بنام وى مى توان مرتضى و رضا محجوبى و شهباز برمكى را نام برد. پس از تأسيس راديو تهران آژنگ براى سرپرستى نوازندگان راديو برگزيده شد و تا سال 1320 در اين
سمت باقى بود. آثارش: قطعاتى براى موسيقى ايرانى تنظيم كرد؛ چند مارش نظامى ساخت كه در موزيك ارتش از آن استفاده مى گرديد؛ با كمك فكرى شاهزاده احمدميرزا اپرايى به نام «دكتر رياضيدان» ساخت كه به نمايش درآمد و با استقبال مردم مواجه شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (583 ،439 /2)، سرگذشت موسيقى (264 ،252 ،231 -230 /1)، شناسايى موسيقى (38 /1)، مردان موسيقى (65 -62 /3).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در نيمه دوم قرن دوازدهم هجري ستاره اي در آسمان علمِ و فقاهت تشيع درخشيد كه تلألو درخشش آن تا ابد روشنگر راه مشتاقان علم و حقيقت خواهد بود و او كسي نيست جزملا علي اكبر اژه اي از چهره هاي درخشان علمي و فرهنگي اصفهان در قرن سيزدهم هجري، وي در روستاي اژه از توابع رويدشت در دامان خانواده اي اهل فضل و تقوي پاي به عرصه گيتي نهاد و پرورش يافت.
نياكانش همه از علما و بزرگان عرصه علم و فقاهت بوده اند. ملا علي اكبر مرحوم محمد شريف بن شمس الدين محمد مشهور به مولانا شريفا (آقاي شريفاي اژه اي اصفهاني) از علماي صاحب نام عصر صفوي بود كه شاگردي شيخ بهايي را نموده و از استادان عالم و محقق بزرگ شيعه مرحوم ملا محمد باقر مجلسي به شمار مي رفت و به سال 1087ق درگذشت و در رويدشت به خاك سپرده شد اينك مزارش زيارتگاه اهل دل است. همچنين آخوند ملا اكبر از نوادگان دختري علامه فاضل اصفهاني (فاضل هندي) به شمار مي رود. آخوند ملا علي اكبر قدم در راه نيكان گذاشت و براي كسب معرفت به اصفهان آمد
و از محضر بزرگاني همچون ميرزا ابوالقاسم مدرس خاتون آبادي از چهره هاي درخشان و مدرسين برجسته مدرس چهارباغ و آقا محمد بيدآبادي عالم و فاضل متأله و عارف برجسته قرن دوازدهم بهره مند شد و خود چشمة خودشان علم و حكمت گرديد و به مقام اجتهاد نائل آمد در زمينه هاي فقه، اصول و حكمت جامع علوم گرديد. وي از جمله علماي اصولي است كه با عقايد شيخ احمد احسائي زعيم فرقة شيخيه و ميرزا محمد اخباري سخت مخالف بود و در رد عقايد آنها رسالاتي نوشت. از جمله اين رديه ها: رساله اي در رد پادري نصراني كه شبهاتي به دين اسلام وارد آورده است و رديّه بر برخي رسائل شيخ احمد احسايي ورديّه اي بر حاج ميرزا محمد اخباري كه منكر اساس اجتهاد در احكام شرعي بوده است.
وي داراي شخصيتي با ويژگيهاي بارز اخلاقي بود و صاحب روضات او را فقيهي متكلم و واعظي متبحر عنوان مي كند و از فصاحت و بلاغت، زهد و تقوي و مقام بلند عرفاني اش بسيار ياد مي كند. مرحوم عبدالكريم گزي هم در بيان شخصيت او مي نويسد: « اين بزرگوار از اهل زهد و تقوي و رياضات شاقّه و قناعت و تهجّد و نماز شب و حالت خوش بوده....»
ملا علي اكبر اژه اي كلامي دلنشين داشت و مواعظ و نصايحش كه با حلاوت خاص بيان شده دل را جلا مي دهد:« اگركسي ديده بگشايد و ساعتي سر برگريبان تفكر فرو برد ودر احوال خود تفكر نمايد خواهد يافت كه اين عمر مانند كشتي بر روي دريا در گذراست ومردم مسافرند. اول
منزل گهواره و وقت تولد و آخر منزل لحد و قبر و وطن يا بهشت است يا جهنم»
اين عارف انديشمند اندوخته هاي علمي خود را در قالب كتب و رسالات متعددي براي آيندگان به يادگار گذارده و آثار ارزشمندي در علوم مختلف از وي به جا مانده است. از جمله :
- رساله نماز شب كه دربارة چگونگي نماز شب و آداب و ثواب آن بوده و به نوعي بيانگر شخصيت مؤلف است.
- رساله سير آسماني در معراج،- ارشاد الواعظين وانحاج الطالبين در اجتهاد و...
اين استاد فرزانه شاگردان بسياري تربيت نمود از جمله از آنها حاج ميرزا زين العابدين خوانساري پدر صاحب روضات ملا علي اكبر در محله جوباره سكونت داشت و در مسجد علي در محله هارونيه امامت جماعت را داشت و در همين مدرسه هم تدريس مي نمود . وي در كسوت فقر و درويشي روزگار مي گذرانيد در تهجد و شب زنده داري بسيار استوار بود.
سرانجام مرغ جان اين عالم رباني در يازدهم شوال 1232 ق از قفس خاكي تن رها شد و به افلاك پرگشود و پيكرش را در تخت فولاد در جوار قبر مرحوم ملا اسماعيل خواجويي به خاك سپردند.
قرن:9
جنسيت:زن
مليت:ايران
(اسپست، قريه اى است بين سردرود و اسكو)، ز اوايل قرن نهم هجرى، تاج النساء ماما عصمت از زنان عارف و شاعر. وى اهل تبريز بود و كراماتى به او نسبت داده اند. روضات الجنان از جمله كرامات اين زن مى نويسد كه مادر جهانشاه قرايوسف به زيارت حضرت ماما رفته و جهانشاه را كه كودكى بوده با
خود به همراه برده و در پاى او مى اندازد. ماما عصمت به مادر جهانشاه مى گويد كه اين كودك پادشاه عظيم الشانى خواهد شد و چنان نيز شد. به نوشته همين كتاب ماما معاصر مولانا كمال الدين باكويى بود و پس از مرگ ماما مولانا برحسب وصيت بر سر خاك او به سر برده است. بيت زير از اوست:
مفلس بى مايه بودم كاندر اين فقر آمدم
در و گوهر مى فروشم از دكان نيستى
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تذكره شعراى آذربايجان، 453 -451 / 2؛ روضات الجنان، 54 -49 / 2؛ سخنوران آذربايجان، 547 -545.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، صوفى. از صوفيان بزرگ و از قصبه ى سنجان خواف بود و از مريدان خواجه محمد چشتى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (329).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا استادي مقدم
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1316/1/1
زندگينامه علمي
آية الله رضا استادي مقدم (تهراني ) در سال 1316 در تهران در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش مرحوم حاج خداداد كه در سال 1372 دار فاني را وداع گفت ، مردي متدين و اهل خير بود كه هماره فرزند خود را در مسائل معنوي و مادي كمك مي كرد. او در قبرستان وادي السلام قم در مقبره اي كه خود تهيه كرده بود، مدفون است .
آية الله استادي در سن هفت سالگي به دبستان رفت و در دوازده سالگي تحصيلات دوره ابتدايي را به پايان رساند. پس از آن تا شانزده سالگي به كار و كسب مشغول بود. در شانزده سالگي به وساطت دو نفر از مؤمنان ، به مسجد امين الدوله بازار تهران و مدرسه علميه مروي رفت و تحصيل علوم ديني را آغاز كرد. حدود چهار سال از عمر طلبگي خود را در تهران سپري كرد و سپس به حوزه علميه قم شرفياب شد و در دروس دوره سطح شركت مي كرد. سپس حدود ده سال در دروس خارج فقه و اصول شركت كرد و از محضر استادان برجسته روزگار خود بهره برد. او دو بار به عتبات عاليات مشرف شده بود كه نخستين بار آن در دوران كودكي و بار دوم در دوران تحصيل بود و چند ماه به طول انجاميد كه در طي اين چند ماه در درس
خارج برخي از استادان آن ديار نيز حاضر شد.
آية الله استادي در طي اين سالها، شوق فراواني به گردآوري كتب و مطالعه آنها داشت كه اين مسأله ، بعدها در شكل گيري روحيه پژوهشگري او تأثير بسزايي داشت . همچنين در اين سالها در درس اخلاق استادان حوزه علميه تهران و قم حاضر مي شد.
آية الله رضا استادي در سالهاي تحصيل خود، محضر استادان بسياري را درك كرد. او در حدود چهار سال در تهران ، از محضر آقايان حاج شيخ عبدالكريم حق شناس امام جماعت مسجد امين الدوله ، حاج شيخ احمد مجتهدي امام جماعت مسجد حاج ملاجعفر، مرحوم حاج شيخ هادي مقدس واعظ ، مرحوم حاج ميرزا عبدالعلي تهراني امام جماعت مسجد بزازهاي تهران و... استفاده كرد. در قم نيز در چند سالي كه دروس دوره سطح را مي خواند به درس آية الله ستوده ، آية الله ميرزا حسين نوري ، آية الله خزعلي ، آية الله محمدي شاه آبادي ، آية الله جعفر سبحاني ، آية الله منتظري ، آية الله مكارم شيرازي ، آية الله سلطاني بروجردي ، آية الله آذري قمي رفت و از درس ايشان بهره برد.
در ضمن در درس اخلاق و توسل مرحوم آية الله حاج شيخ عباس طهراني و مرحوم حاج آقا حسين فاطمي شركت كرد. با پايان يافتن دوره سطح نيز به دروس خارج آيات عظام مرحوم سيد حسن فريد اراكي، مرحوم سيد محمد محقق داماد يزدي ، مرحوم سيد محمدرضا گلپايگاني ، مرحوم سيد كاظم شريعتمداري، مرحوم حاج شيخ محمد علي اراكي و آية الله حاج سيد موسي شبيري زنجاني رفت و در چند ماهي كه در نجف حضور داشت ، در درس خارج امام خميني (ره )، آية الله العظمي خويي (ره ) و شهيد سيد محمد باقر صدر (ره ) شركت جست . او در سالهاي تحصيل خود كه نزديك
به بيست سال بود، با برخي از فضلا و بيش از همه با آية الله سيد محسن خرازي درسها را مباحثه مي نموده است و در طي اين سالها، خود از تدريس دروسي كه خوانده بود، غافل نماند. ايشان از باب تيمّن و تبرك از مرحوم آية الله سيد مصطفي صفايي خوانساري و مرحوم آية الله شيخ محمد تقي تستري (مؤلف قاموس الرجال ) و آية الله نجومي اجازه روايت دريافت كرد.
آقاي استادي تا به امروز فعاليتهاي فرهنگي بسياري را به عالم اسلام تقديم داشته است . او در طول سالهاي متمادي به تدريس كتابهاي شرح لمعه ، اصول فقه ، مكاسب ، رسائل ، كفايه ، و نيز اصول عقايد و تفسير پرداخته و از اين رهگذر، شاگردان بسياري را پرورانده است .
از آغازين سالهاي تحصيل ، به امر تبليغ اهتمام داشته و به نقاط گوناگوني رفته و مردم آنجا را ارشاد نموده است . همچنين در برخي سمينارها و همايشهاي علمي ، مانند كنگره شيخ انصاري ، شيخ فضل الله نوري ، رشيدالدين ميبدي ، سيد حسن مدرس ، ميرزاكوچك خان ، سيد شرف الدين و كنگره امام رضا (ع ) و نيز همايش اقتصاد اسلامي به ايراد سخن پرداخته است . از كارهاي مهم ايشان در اين عرصه تهيه ، تنظيم و چاپ آثار سه كنگره عظيم شيخ مفيد، مقدس اردبيلي و آقاحسين خوانساري است كه حدود 5 سال ، بيشتر اوقات ايشان را به خود مصروف داشته است . پس از آن نيز تنظيم آثار كنگره فاضلين نراقي و نخبگان گلپايگان و چاپ آن به عهده ايشان بوده است .
آية الله استادي سه سال مدير حوزه علميه قم و پنج سال سرپرست كتابخانه مسجداعظم بود و چند سال است كه عضو شوراي عالي حوزه علميه قم مي باشد. او حدود
شش سال از اعضاي هيأت امناي دائرة المعارف اسلامي ، سه سال از اعضاي مشاوران كتابخانه آستان قدس رضوي بود و حدود سي سال است كه به همراه آية الله خرازي ، در هيأت مديرة مؤسسة در راه حق مي باشد. وي از سال 1350 تاكنون در كنار درس ، به تأليف ، تصحيح و ترجمه نيز اشتغال داشته است .
آية الله استادي تاكنون حدود 150 مقاله نگاشته كه پس از چاپ در مجلاّت به صورت كتابهايي با نام هاي مختلف تجديد چاپ شده كه در بخش تأليفات ايشان ياد شد. وي كتب بسياري را تصحيح نموده است كه از جمله مي توان الكافي في الفقه ، تقريب المعارف ، نفس المهموم ، دو جلد از جواهر الكلام ، المسلك محقق حلّي ، 9 رساله از محقق حلّي ، منهج الرشاد، هفده رساله فارسي ، چهارده رساله عربي ، سي رساله مرحوم آقاميرزا احمد آشتياني را نام برد.
همچنين وي بر چاپ كتب بسياري نظارت داشته است كه از جمله آنها به ميزان الطالب ، چهارده جلد از تفسير نور، التوازن الاسلامي ، الحكومت الاسلاميه في روايات الشيعه و چند جلد از تأليفات آية الله العظمي اراكي را مي توان اشاره كرد.
آيت الله استادي در پيش از انقلاب ، دوشادوش مردم به مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه پرداخت و پس از انقلاب به عضويت جامعه مدرسين حوزه علميه قم درآمد. وي همواره به تبعيت از راه امام خميني (ره ) و حمايت از رهبري مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد داشته و هماره دستاوردهاي انقلاب را كه همانا حاصل خون هزاران شهيد بوده ، پاس مي داشته است .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا استادى يكى از ستارگان درخشان حوزه علميه قم است. كه در سال 1316 شمسى در تهران به دنيا آمده و در دامان والدشان
حاج خداداد استادى كه از مردان نيك و خير تهران است پرورش يافته و پس از خواندن دروس ابتدائى به تحصيل علوم دينى پرداخته و در خدمت حاج شيخ عبدالكريم حقشناسى و حاج شيخ احمد مجتهدى و حاج شيخ هادى مقدس واعظ و مرحوم حاج ميرزا عبدالعلى تهرانى و ديگران مقدمات و سطوح را خوانده و سپس عزيمت به قم نموده و سطوح وسطحى و نهائى را از اساتيد بزرگ آيات حوزه چون حاج شيخ محمدتقى ستوده و حاج ميرزا حسين نورى و حاج شيخ ابوالقاسم خزعلى و حاج ميرزا محمدشاه آبادى و حاج شيخ جعفر سبحانى و آقاى منتظرى و حاج آقاى مكارم و آقاى آذرى و حاج سيد محمدباقر سلطانى و جوادى آملى استفاده نموده سپس حدود 12 سال از دروس خارج فقه و اصول آقايان مراجع و اساتيد بزرگ چون حاج آقا حسن فريد محسنى اراكى و آيت اللَّه محقق داماد و آيت اللَّه العظمى گلپايگانى و حاج شيخ محمدعلى اراكى و آيت اللَّه حاج شيخ كاظم تبريزى و حاج آقا موسى شبيرى زنجانى استفاده كرده و در خلال اين سالها عزيمت به نجف اشرف نموده و از محضر آيات آنجا چون آيت اللَّه خوئى و آيت اللَّه خمينى و آيت اللَّه حاج سيد محمدباقر صدر شهيد استفاده نموده و در طول بيست سال غالبا شريك بحث آيت اللَّه سيد محسن خرازى بوده.
آقاى استادى در خلال تحصيل اشتغال به تدريس سطوح فقه و اصول شرح لمعه و اصول مظفر و رسائل و مكاسب و كفايه و اصول عقايد داشته و دارند.
آثار و تأليفات استادى
آقاى استادى در طول پانزده سال است كه در كنار تدريس اشتغال به تأليف و تصنيف
و ترجمه و تصحيح دارند و از خود آثار به جاى گذارده كه اغلب به طبع رسيده است و آنها از اين قرار است:
1- فهرست كتابهاى خطى كتابخانه مدرسه فيضيه قم در دو مجلد كه به چاپ رسيده است- چاپ قم.
2- فهرست كتابهاى خطى كتابخانه عمومى آيت اللَّه گلپايگانى جلد دوم و سوم.
3- فهرست كتب خطى مدرسه حجتيه.
4- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مسجد جامع چهل ستون تهران.
5- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه حسينيه شوشتريهاى نجف اشرف ج 12 -11.
6- فهرست صد و شصت نسخه خطى چاپ قم.
7- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه حجت (ره).
8- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه طبسى حايرى.
9- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه حاج شيخ على خونسارى.
10- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مسجد اعظم.
11- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آيت اللَّه زنجانى.
12- كتابنامه نهج البلاغه چاپ بنياد نهج البلاغه.
13- كتابنامه امام صادق عليه السلام چاپ موسسه راه حق قم.
14- كتابنامه امام حسين عليه السلام.
15- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه سيد مهدى روحانى.
16- اصول دين براى همه چاپ دارالفكر.
17- شورى در قرآن و حديث.
18- مدارك نهج البلاغه.
19- تحقيق در يك مسئله فقهى.
20- بررسى قسمتى از كتاب شهيد جاويد.
21- خاتميت از ديدگاه عقل و قرآن و حديث.
22- شفاعت در قرآن و حديث.
23- چهل داستان چاپ كتابفروشى علامه.
24- تحقيق درباره دعاء ندبه.
25- توضيحى در پيرامون آيه خمس.
26- امامت در چند درس.
27- تحقيق در پيرامون فقه الرضا و چندين مقاله و جزوه هاى ديگر كه به طبع رسيده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا مهدي خان استرآبادي
ميرزا مهدي خان استرآبادي متخلص به كوكب و مورخ دوره ي نادري (مؤلف كتاب جهانگشاي نادري و دره نادره و سنگلاخ و منشئات و...) كتابهاي ملكي خود را بر اولاد ذكور خود وقف
كرد و در آن باره وقفنامه اي نگاشت كه مشحون است به نام كتاب ها و متصنع است به بازي لفظي.
نسخه اي ازين وقفنامه كه در صفحات 94 - 85 مجموعه ي خطي شماره ي 3669 كتابخانه ي ملي ملك (تهران) مندرج است درينجا به چاپ رسانيده مي شود.
نام هاي كتاب ها و يا آن چه مناسب با كتاب است با خطي كه در زير آن كشيده شده مشخص شده است.
فرايد طريفه ي حمد و سپاس، و طرايف فريده ي شكر بيقياس، كه نتيجة الاصداف عزوبها و تحفة الاشراف ملاء اعلي تواند بود، نثار محافل قدس واقف السرايري است كه شمسه ي آفتاب و قبسات ماه جهانتاب و جذوات سيارات و
مواقف ثابتات و مطالع افق و طوالع صبح و اشراقات ضياء و انوار الملكوت بيضاء و اثني عشريه ي روح و هياكل الانوار نجوم و كشف الخفاء فجر و غره و دره ي هلال و بدر و اسرار خفيه ي شب و تلويحات روز و تجريد مجردات عقول و در مكنون مفردات نفوس ملخص از حكمت لايزال اوست
و سبحه ي ثريا و سلسلة الذهب كهكشان و حيرة الابرار خمسه ي متحيره ي هفت اورنگ سبعه ي سياره و منطق الطير فم الدجاجه و جام جم خورشيد و مطلع السعدين زهره و مشتري و كشكول قصعة المساكين و انوار سهيلي شعري و هماي همايون فر و عنقاي مغرب غراب و نگارستان كف الخصيب و تاج الماثر اكليل و قسطاس ميزان و ممالك و مسالك ربع مسكون و خطط مصري امصار و آثار البلاد هفت اقليم و طبقات سموات شرذمه اي از داستان جلال او
قراباذين ليل و شرح آقسرائي نهار و منهاج مجره و حاوي چرخ برين و بحر الجواهر سپهر و غنا و مناي ماه و
مهر و اقطاب قطبين شمالي و جنوبي و شرح نفيسي نفوس و عقول و ذخيره ي جواهر و اعراض و اسباب و علامات عالم اسباب از قانون حكمت كامل الصناعه اش تذكره اي است مغني و شافي و كليات قرون و دهور و تصريف سنين و شهور و موجز دقايق و ساعات و تشريح ثواني و آنات و شرح فصول اربعه و مقالات سته ي جهات و ذهبيه ي معادن و دواعي اللذات نفسي نباتي و حيوة الحيوان روح حيواني و هيكل وجود انساني از فوايد افضليه ي قدرت شاملش تحفه اي است جامع و كافي مفتاح ماه نو و لوامع البنيان قمر از فن بديع ابداع او نكته اي است و سطح مستدير ارض از خطوط تذكره ي جلالش نقطه اي رشحات سحاب و نفحات صبا از گلشن راز صنعش ورقي است و محاسن برقي رعد و صواعق محرقه برق و صوارم مهرقه ي نياز از شهاب الاخبار قدرتش سيفي از حكمة العين صنعت كامله در مستهل هر ماه بر حاشيه ي قديم چرخ كهن به اشارات ابروي هلال حاشيه ي جديد پردازد و به مفاد «انا زينا السماء الدنيا» مصابيح سراچه ي سپهر را به سراج المنير ماه و نبراس الضياء «كمشكوة فيها مصباح» منور سازد.
لوامع الاشراق چراغ خورشيد از انوار جلاليه ي شوكتش پرتوي است بر عالم امكان تافته و لوايح بسيط غبرا بر كتاب سر مكتوم قدرتش شرحي مبسوط كه به خط غبار تحرير يافته صبح انوار در كتابخانه ي آثارش تفسير بيضاوي است كه به آب طلاي آفتاب و سرخي شفق رقم گشته و مكاتيب ليالي و ايام در نظر قدرت عالم آرايش نظام التواريخي كه كاتب قدر به سياهي ظلمت و سفيداب ضيا فهرست نوشته
كتاب السماء و العالم سپهر از بحار قدرتش بخاري است برخاسته و جسم هيولائي بر جمال جلالش شاهدي كه با در و مرجان جواهر فرده صورت آراسته اوراق بسايط در دبستان ايجاد كاغذ مشقي دبيران ابداع اوست و مداد مركبات در مكتب تكوين دوده ي مشعل دودمان اختراع او.
هر صدف از خوض بحر الحقايق حكمتش ديده ي نظاره اي است آب مرواريد آورده و هر حجر در حجره ي كان كتاب ياقوتي، كه در وصف يكتايي گوهر ذاتش به عبارات رنگين تأليف گشته خاك تيره را به مواهب عليه در چله خانه ي «و خمرت طينة آدم بيدي اربعين صباحا» مجمع غرايب و مظهر بدايع صنايع ساخته، به مفاتيح عنايت، ابواب جنان هدايت و تكريم بر چهره گشاده و غبار فرموده را از عواطف جليه در كارخانه ي «كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف» مخزن اسرار و كاشف استار كرده در مدرس تعليم «و علم آدم الاسماء كلها» كتاب علم اليقين شناسايي حقايق اشياء بر دامن نهاده به صيقل ارشاد تجليه ي مرآت جنان و تصفيه ي سجنجل دل كرده مدارك حواس و مسالك خيال و مرآت العقول قوت عاقله و نهج الحق خرد و نهاية الادراك مدركه و نهج البلاغه ي نطق و افصاح فصاحت و امالي تقدير و خصايص انسانيت كرامت فرموده و به لطف كامل كنز الدقايق دانش و حقايق بينش و عوارف معارف و معارف عوارف و مهذب خصال و تهذيب مكارم الاخلاق به دست قبول داده استبصار بصيرت كافي و عيون بينايي شافي و محجة البيضاء عقل وافي و اصفاي ذهن صافي از مبدء فيض افاضه نموده از قاموس قدرت كامله و مجمع البحرين حكمت و صنعت شامله درر لغات
نظيفه به ساحل ظهور آورده زبان گوياي نفس ناطقه را مفتح المفاتيح ابواب فرهنگ و هوش گردانيده و به دستور مهذب و رسم مغرب اصلاح منطق انساني نموده به مفاد «و هديناه النجدين» صحاح از اسقام و صراح از ابهام بازشناسانيده تا به پايمردي اين اسباب تسليك؟ نفس الي حضرت القدس نموده در معارج حق يقين و مدارج معرفت رب العالمين به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط اين استعداد تحصيل حق شناسائي و تمهيد قواعد بندگي كرده فوايد جليله از عمر ابدي و عيش سرمدي «مالا عين رات و لا اذن سمعت» دريابند و درر غرر نعت و ثنايش و جواهر زواهر مدح و ستايش كه دره ي بيضاي گوش ولدان مخلدان «... و لا لم... حور عين كامثال اللؤلؤ المكنون» تواند بود شايان روضه ي بهيه ي جناب صاحب كتابي است كه جوهر النضيد عقل اول فص خاتم رسالت اوست و در النظيم نفس كل آويزه ي گوش نبوت او اسرار بلاغت كتاب عزيزش «ان هذا لشي ء عجيب» و دلايل اعجاز قرآن حميدش تبصرة و ذكري لكل عبد منيب با آن كه قلم نگرفت قلم نسخ بر صحف ابراهيم و زبور داود و تورات موسي و انجيل عيسي كشيد و با آن كه ورق ننوشت لوح محفوظ تخته ي ابجد خوانان مكتب تعليم او گرديد
اگر ثبت بيت انتخاب وجود مسعودش سبب نگشتي صحاف قدر اجزاء زمان را به دفتين روز و شب بهم نپيوستي، و اگر بيان معاني ذات بديعش غرض نبودي دست قضا مطول سنين و ملخص شهور و مجمل ساعات را به رشته ي طول زمان شيرازه نبستي
اگر نور شريفش باعث كشف اسرار نمي شد
نكته ي برجسته ي سپهر از كتاب ليس عدم نقل دفتر وجود نمي گشت. و اگر ذات مقدسش موجب حل مضمرات نمي آمد مضامين پيچيده ي گردون و معاني سربسته ي افلاك از صحيفه ي نيستي عيان نمي گرديد. يوم تبلي السراير كه دبير شفاعتش رقم بخشش زند صحايف اعمال مذنبين را كسي محرر و معتبر نداند و يوم نطوي السماء كطي السجل للكتب كه سر پنجه ي عنايتش قلم از ترجمان عملها برگيرد حاشيه ي خطايي گناهان صادره و كتاب مبكيات نادره را كسي نخواند. عنوان تعليقة الكبري نبوتش آيه ي «آتيناه الحكمة و فصل الخطاب» و ديباچه ي رساله ي رسالتش «الحمد الله الذي انزل علي عبده الكتاب» منهل شرع شريفش ينابيع اصول و فروع شمس الافاق نور كرامتش پيش از انفجار فجر تكوين در طلوع ضمير منيرش جامع حقايق حدوث و قدم.
وجود مسعودش علت غائي تأليف كتاب خلق الانسان و حدوث العالم اعني دره ي يتيمه ي درياي ايجاد نتيجه ي صغري و كبراي مبدأ و معاد. محبوب حضرت رب العالمين، ثمره ي پيشرس صديقه ي «كنت نبيأ و آدم بين الماء و الطين» زبده و خلاصه ي عالم، عمده و گزيده ي سلسله ي بني آدم، مغيث الخلق و غياث الامم بيان الاحسان و كتاب الكرم و كشف الغمه و هداية الامة سيد الرسل و ايضاح السبل عليه من الصلوة اذكاها و من التحيات انماها. مادام البحر محيطا و الارض بسيطا و الدهر مطولا و الشهر مفصلا، و نفايس فنون تسليمات به جناب ولي ولايت «من كنت مولاي» سابقه سالار «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله» كه حديث مسايل و خاتم، از جوامع اخبار خلافتش روايتي است و كريمه ي «اليوم اكملت لكم دينكم و انعمت عليكم نعمتي»
از كمال الدين امامتش... به كندن در خيبر از حمله ي حيدري غزواتش بابي است و معجزات انبياء و اوليا از مناقب مرتضوي فضايل و فتوحاتش كتابي سيف مسلولش در احقاق حق ملت به هنگام احتجاج برهان قاطع است و نكت بديعه ي كلامش در تنقيح احكام شرايع اسلام نور ساطع. كتاب موالاتش نامه ي بيزاري از نار جحيم است و مظهر خلافش مستوجب حرمان از روح و ريحان و جنة النعيم اعني مآب مدينه ي علم و كامل نصاب مدارج حلم. بلدالامين ايمان را ركن ركين و شهرستان ولايت را حصن حصين.
منبع انوار طيبين و طاهرين و جامع علوم اولين و آخرين، و صحيفه ي كامله قدرت لم يزل عارف رموز نهايه ي ابد و هدايه ي ازل مروج ذهب المذهب بالامر الجلي ذو الوجن الباهر البهي مشرق الشمسين و مطلع السعدين لعلم عروض الايجاد كتاب العين مولي الثقلين ابي الحسنين علي عليه السلام و اولاد امجاد آن حضرت كه شموع خاندان خير البشرند و كتابخانه ي ايجاد را نسخه ي حادي عشر. جوامع آثار رحمت ذوالجلالند و مكتب رسالت را كتاب آن. مستغرقان بحر گناه را سفينة النجاةاند و گمگشتگان ظلمات ضلالت را عين الحيات. جواهر تفسيرشان به وقت تبيان، جوامع جامع انوار تنزيل است و قول و خبرشان در مجمع بيان كشاف معالم تنزيل و تأويل.
خاتم نبوت خاتم النبيين را فصوص اند و دلايل رسالت را نصوص. اركان دعائم دين اند و نخبه ي خاندان ابداع و تكوين. اعلام الهدي و مصابيح الدجي و عروة الوثقي و كتاب الحجة علي اهل الدنيا. عليهم من لطايف طرايف المدحات اشرفها و من الصلوة اتحفها. مادامت يواقيت النجوم متلألية و عدة الشهور متوالية و شوارق البدر طالعة
و لمعات الشمس لامعة.
و بعد غرض از تحرير اين ورقه، و تمهيد اين مقدمه، آن است كه چون امري كثير الفوايد كه به وسايل آن ذخيره ي عقبي و سرمايه ي ايمان توان اندوخت، و از انوار مضيئه اش چراغ خلاصي در راه اعقاب اعمال توان افروخت. سيه نامگان صحيفه ي سوء عمل را باعث تحصيل رستگاري، و درماندگان كتاب مرقوم گنه كاري را سبب رفع شرمساري. و سياحان طريق نجات را زاد المعاد و سباحان بحر النافع حق طلبي را ذريعه ي ادراك گوهر مراد. و عالمان معالم اصول بندگي را منتهي المطلب و مقصد اسني، و طالبان صراط المستقيم سداد را منتهي المرام و غاية القصوي.
و در مواقف «وقفوهم انهم مسئولون» گرفتاران علل عصيان را باعث شفا. و در محاكمات روز جزا واماندگان تيه حيرت را نجات بخشا بوده، در نشأه اولي موجب حصول مقاصد وافيه و سبب وصول به مطالب عاليه و مآرب كافيه وجوه شافيه باشد، و در عقبات عقبي انيس صالحين و حليه ي متقين و امان اخطار و ربيع اسرار و مفتاح فلاح و مصابيح نجاح و حرز امان و مسكن التهاب نيران الاحزان گردد بجز حسنات اعمال نمي تواند بود.
لهذا بنده ي حقير و محتاج رحمت رب قدير محمد مهدي
ابن محمد نصير وقف صحيح شرعي نمود تمامي قرآن مجيد و فرقان حميد و جمع كتب فقه و تفسير و حديث و كلام و غيرها من الفارسية و العربية و اللغوية و الادبية متملكات خود را كه نقد محصل و ذخيره ي ايام عمل صرف جمع و تحصيل آن ها گشته في الحقيقة هر يك تحفه ي عراقين و مايه ي سعادت دارين مي تواند بود به موجب تفصيل عليحده و تفصيل الكتاب
لاريب فيه خالصا لمرضات الله بر اولاد ذكور و اولاد اولاد ايشان نسلا بعد نسل و بعد از انقراض ايشان بر اقربا و ذوي الارحام كما فرض الله و بعد هم بر علماي بلد مفوض نمود. توليت آن را هم مادام الحيوة به نفس خود و بعد از آن به اكبر و ارشد ولد و بعد هم بر افقه و اعلم بلد بحيث لايباع و لا يوهب و لا يرهن و لا ينقل عن البلد كالاينقل توليته الي عام البلد.
عمده ي شرايط آن كه نسخه را زياده از شش ماه نزد احدي نگذارند و بدون قبض به كسي ندهند و قلم نسخ بر قواعد وقفيت نكشند.
منبع: ميراث جاويدان
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :منبع: ميراث جاويدان
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم حسين استوار، در تاريخ 1375 متولد شد و يكى از نوازندگان بزرگ و خوب پيانو بود. ولى هيچگاه اين ساز اشرافى و فرنگى روح حساس و لطيف او را، راضى نكرد و خود بيشتر به تار و نواختن آن علاقه پيدا كرد، به اين سبب به كلاس درويش خان رفت و به فراگيرى و تكميل ساز تار كرد. مرحوم استوار كه خانمش دختر سالار معزز رئيس موزيك نظام بود و خانوده اش كه همگى اهل ذوق و موسيقى بودند، از محيطى مساعد و خوب جهت فراگيرى علم موسيقى بهره مند بود و همين امر موجب پيشرفت او و ساختن آثارى جالب در موسيقى گرديد.
حسين استوار، بعد از شادروان درويش خان با زنده ياد على اكبرخان شهنازى دوستى نزديكى داشت و در كنسرت هاى متعددى كه به نفع انجمن ها و موسسات خيريه برپا مى گرديد با آن استاد سرفراز همراهى داشت. وى اپرت هايى نوشت كه با شركت هنرمندانى
نظير: فكرى و ظلى به روى صحنه آمد.
پدر حسين استوار، با نواختن تار و سه تار آشنايى كامل داشت كه مدتى حسين زير نظر پدر به فراگيرى اين سازهاى ملى پرداخت و پس از چندى، سال ها نزد مرحوم مفخم به فراگيرى نواختن پيانو پرداخت، از شادروان حسين استوار، فرزند هنرمندى به يادگار ماند، به نام هوشنگ استوار.
(تو 1275 ش)، نوازنده ى تار. پدرش با نواختن تار و سه تار آشنايى كامل داشت. او مدتى زير نظر پدر به فراگيرى اين ساز پرداخت. سپس در كلاس درويش خان آن را تكميل كرد. پيانويى تهيه كرد و نواختن آن را نزد مفخم آموخت. اما پيانو هيچگاه روح حساس و لطيف او را راضى نكرد، به همين جهت به تار گرايش يافت. بعد از درويش خان با على اكبر شهنازى دوستى نزديك داشت و در كنسرتهاى متعددى كه به نفع انجمن ها و مؤسسات خيريه برپا مى گرديد، همراه وى بود. اپرت هايى نوشت كه با شركت هنرمندانى نظير فكرى و ظلى به روى صحنه آمد.[1]
حسين استوار يكى ديگر از پيانونوازان برجسته بود كه ابتدا در كلاس درويش خان به فراگيرى موسيقى پرداخت و سپس نزد مفخم رفت و نيز رحمت اللَّه مهتدى يكى ديگر از پيانيست هاى بزرگ كشور بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (532 / 2)، سرگذشت موسيقى (249 -248 / 1)، مردان موسيقى (164 -163 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هوشنگ استوار آهنگساز پيشكسوت معاصر ايران نهم بهمن سال 1306 در تهران متولد شد.هوشنگ استوار، موسيقي را از اولين سالهاي زندگيش شنيده است. تأثيرگذارتر استادش ،پدرش، حسين استوار بود كه از اولين پيانيست هاي حرفه اي در موسيقي ايران است .استوار
از كودكي زير نظر پدر با سه تار و سنتور و با نواختن موسيقي ايراني روي پيانو آشنا شد. در ابتداي نوجواني كنسرتي در كالج دكتر جردن ( مدرسه البرز بعدي) اجرا كرد كه خبرش در روزنامه ها هم نوشته شد. او رشته هارموني را با رتبه جايزه اول (در سيستم هاي فرانسوي) به پايان برد و دو سال هم در سوئيس، كنسرواتوار ژنو، دروس كمپوزيسيون و پيانو و كلارينت را گذراند؛ و هميشه با عنوان شاگرد ممتاز از او ياد مي شد.
گروه : هنر
رشته : موسيقي
گرايش : آهنگساز
والدين و انساب : هوشنگ استوار، موسيقي را از اولين سالهاي زندگيش شنيده است. نكته اي كه براي موسيقيدان شدن هر صاحب استعدادي بسيار مهم است. مادرش قمرالزمان فرزند غلامرضا خان اميرپنجه سالار معزز از اولين زنان ايراني بود كه پيانو مي نواخت. هم موسيقي ايراني و هم فرنگي. خانواده مادرش _ مين باشيان ها _ همگي از اولين تحصيلكرده هاي ايراني در كنسرواتوارهاي مهم و معتبر جهان _ مسكو، برلين و بروكسل _ بودند و پرويز محمود، موسيقيدان نام آور ايراني پسرعمه اوست. تأثيرگذارتر از همه، پدرش، حسين استوار بود كه از اولين پيانيست هاي حرفه اي در موسيقي ايران است . حسين استوار ذوق آهنگسازي و پيس نويسي داشت و از مهارت هاي خود در ترتيب دادن برنامه هاي تئاتر و موسيقي و ضبط صفحه استفاده مي كرد. تعدادي از ساخته هاي او در صفحات ?? دور با پيانوي خلاقش، ديوان ابراهيم منصوري، تار سالاري و آواز جمال صفوي و بانو لرتا هاپراپفيان (بازيگر نامدار تئاتر و همسر عبدالحسين نوشين) ضبط شده است. تئاترها و برنامه هاي موسيقي او در لاله زار تهران سال هاي شور
و استقبال خارج از حدي را به دنبال مي آورد و استوار پدر، از هر حيث، بين موسيقيدانان همدوره خود از مردان موفق حساب مي شد.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : هوشنگ استوار از كودكي زير نظر پدر با سه تار و سنتور و با نواختن موسيقي ايراني روي پيانو آشنا شد. در ابتداي نوجواني كنسرتي در كالج دكتر جردن ( مدرسه البرز بعدي) اجرا كرد كه خبرش در روزنامه ها هم نوشته شد. ورود پرويز محمود به ايران در سالهاي جنگ جهاني دوم، مسير زندگي استوار نوجوان را عوض كرد. محمود از اولين فارغ التحصيلان ايراني كنسرواتوار سلطنتي بروكسل بود و در زمينه آهنگسازي، از پيشرفته ترين هنرمندان ايران آن روزگار محسوب مي شد. او اوايل بعد از بازگشت به ايران با خانواده استوار زندگي مي كرد و توصيه او مبني بر يادگيري پيانو با تكنيك بين المللي، در حسين استوار مؤثر افتاد؛ و خود نيز بر آن شد كه به هوشنگ استوار نوجوان ، هارموني درس بدهد. به توصيه محمود، آدام شيمكويچ لهستاني كه همان زمان به سيروس شهردار (فرزند مير همايون شهردار پيانيست برجسته موسيقي ايراني) پيانو مي آموخت، معلمي هوشنگ استوار را به عهده گرفت. استوار از اين دوران، با قدر شناسي آميخته به تأسف ياد مي كند: «من درس پيانو با شيمكويچ را در سنيني نسبتاً بالا شروع كردم ولي چون متأسفانه از آغاز آشنايي با پيانو طبق روش درست بين المللي با من كار نشده بود،هيچ وقت موفق نشدم به حداكثر امكاناتي كه مي توانستم در تكنيك پيانو داشته باشم دست پيدا كنم. اميدوارم اين درسي باشد براي پدر و مادرهايي كه اصرار
دارند خودشان دست بچه هايشان را روي ساز بگذارند. بدون آن كه صلاحيت يك استاد متخصص و معلم با تجربه را داشته باشند». پافشاري پرويز محمود و همكارش روبيك گريگوريان (ويولونيست و آهنگساز معروف ارمني _ ايراني) كه طرح تأسيس اركستر سمفونيك تهران را در سالهاي جنگ جهاني دوم مي ريختند، استوار پدر را ترغيب كرد تا فرزند را براي تحصيل به كنسرواتوار بروكسل بفرستد. او رشته هارموني را با رتبه جايزه اول (در سيستم هاي فرانسوي) به پايان برد و دو سال هم در سوئيس، كنسرواتوار ژنو، دروس كمپوزيسيون و پيانو و كلارينت را گذراند؛ و هميشه با عنوان شاگرد ممتاز از او ياد مي شد. او هميشه از استاد بزرگش ، «آندره سوري» با احترام ياد مي كند و جامعيت او را در موسيقي، فلسفه، ادبيات و شفافيت اخلاقش مي ستايد (فريدون ناصري نيز از شاگردان او بوده است)؛ و همچنين از مارسل كي نه كه استاد كمپوزيسون او بود.
استادان و مربيان : تأثيرگذارترين اساتيد هوشنگ استوار ،پدرش، حسين استوار بود كه از اولين پيانيست هاي حرفه اي در موسيقي ايران است و با مرتضي محجوبي نزد محمودخان مفخم الممالك پيانو آموخته و با تار و سه تار و سنتور نيز آشنايي كامل داشت. نام خانوادگي آنها در تهران، كه در كنار «باغ ارفع» (متعلق به تيمسار حسن ارفع) قرار داشت مركز تجمع و همنشيني هاي دوستانه هنرمنداني مثل مرتضي محجوبي، حبيب سماعي و علي اكبر شهنازي بود.
هم دوره اي ها و همكاران : برادران گريگوريان، لوئيجي پاساناري، فريدون فرزانه و ... استوار از آن دوران با خوشي آميخته به حسرت و كمي تلخي ياد مي
كند: «كار خيلي هم جدي بود. قضيه مطربي هم نبود. درست وحسابي تمرين مي كرديم. البته آن زمان كساني كه فقط «آهنگساز» بودند و هيچ سازي بلد نبودند كه بزنند، به كساني كه آهنگساز بودند و ساز هم مي زدند «مطرب» مي گفتند! ما پارتيسيون هايي داشتيم كه اجراي آنها خيلي جدي بود. از اوورتورهاي مختلف اپراها تا والس هاي اشتراوس و حتي موسيقي هاي ديكسي لند و جزموزيك. گاهي وقت ها خودم هم بداهه نوازي مي كردم. مواقعي پشت پيانو مي نشستم و براي خودم قطعاتي از همان دوره ها مي زنم و به هيچ وجه هم ناراحت نيستم. من هميشه مدافع موسيقي هاي به اصطلاح غيركلاسيك بودم. در كشور ما طرز برخورد با موسيقي غربي به هيچ وجه از راه درست وصحيح نبود و برداشت درست از فرهنگ غرب نبوده و اشتباهاً فكر مي كنيم كه موسيقي غرب فقط بتهوون و واگنر است. در حالي كه قسمت موسيقي تفريحي شان براي غربي ها خيلي جدي است.»
همسر و فرزندان : با اين حال استوار تا امروز هم پيانو نواختن را ترك نكرده است، هرچند كه اجراي حرفه اي آثارش به عهده خانم فريده بهبود بوده كه همسر او و پيانيست برجسته و معلمي عالي رتبه است.
وقايع ميانسالي : استوار در سال به ايران بازگشت و علي محمدرشيدي در مجله موزيك ايران _ تريبون روشنفكري موسيقي در ايران آن روز _ با مقاله اي او را معرفي كرد. با همه سفرهاي پي درپي به فرانسه و سوئيس و بلژيك، استوار عملاً در ايران اقامت داشت و حتي در سالهاي پيش از آن نيز با ايرانيان فرهيخته در ارتباط بود: «از سال با احمدشاملو آشنا
بودم. يك بار يك آهنگ خراساني خيلي جالب را برايم خواند كه نت آن را نوشتم و هنوز هم دارم. ولي هيچ وقت اجرا نشد. قطعه «لالايي» را همان موقع ساختم. براساس اشعار لالايي كه شاملو چندبار برايم خواند.»
فعاليتهاي آموزشي : براي كساني كه فضاهاي موسيقي و موسيقيدانان موسوم به «كلاسيك كار» در ايران را خوب مي شناسند، تكان دهنده است كه بدانند هوشنگ استوار، استاد عالي هارموني در هنرستان و دانشگاه كه بهترين موسيقيدان هاي امروز ايران به شاگردي او افتخار مي كنند، سال هاي سال در هتل ريتس و كافه نادري و كلوپ آمريكايي ها، يعني مراكزي كه مخصوص اوقات فراغت طبقه فرهيخته و مرفه و روشنفكران تهران بود، نوازنده پيانو و عضو اركسترهايي بوده كه موسيقي جز و بلوز و قطعات معروف موسيقي رومي را مي نواختند
آرا و گرايشهاي خاص : هوشنگ استوار با اين كه از خانواده اشرافي و اصيلي برخاسته بود، هيچ وقت تمايلي به زندگي مجلل نداشت، در تمام عمرش بسيار ساده و بي پيرايه زيسته و در بافت زندگي آموزگاري بوده است. وارستگي و آزادگي او جايي براي «استوبيسم» باقي نگذاشته و جالب تر اين كه زندگي موسيقايي او هم هيچ گاه به تفرعن و برج عاج نشيني «هنرمندان» موسيقي كلاسيك آلوده نشده است. شخصيت هنري هوشنگ استوار در دو شاخه اصلي قابل بررسي است: آموزگاري و آهنگسازي و هر دو در سطوح عالي، نسبت به آن زمان و اين زمان، اما ساير جنبه هاي قومي شخصيت هنري او از ديده ها پنهان مانده است: آشنايي خوب او با موسيقي ايراني، آشنايي خوبتر او با انواع موسيقي هاي «جز» و «بلوز»، تسلط بر نوازندگي
و تكنيك هاي پيچيده پيانونوازي (بسيار بيش از حد متعارفي كه ديگر آهنگسازان از پيانو مي دانند) و مطالعه عميق و گسترده او از ادبيات و فلسفه، دست كم به دو زبان و ادراك ژرفي كه ازتمام اين مقولات به هم پيوسته، در وابستگي به موسيقي، در ذهن اوست. استوار نيز مثل هر استاد حقيقي هنر، محدود به مجموعه اي از دانش فني و مهارت هاي اجرايي نيست، بلكه دنيايي از انديشه و نوع نگاه به هستي است كه امتيازات برجسته اي، آن را از انواع مشابه خود جدا مي كند.
--------------------------------------------------------------------------------
آثار :
1 آهنگ بي كلام
ويژگي اثر : براي آواز دسته جمعي (كر)
2 آهنگ شبانه (نكتورن).
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
3 اجاق سرد (شعر از نيما يوشيج
ويژگي اثر : براي آواز و اركستر زهي
4 اوورتور
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
5 بهار جاودان (بالت)
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
6 تأثرات (امپرسيونها
ويژگي اثر : براي اركستر زهي
7 سبزه بهار
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
8 سوئيت ايراني
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
9 شب خيام بر مبناي سيزده رباعي از خيام
ويژگي اثر : براي اركستر زهي و پيانو
10 طرح سمفونيك ايراني
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
11 فانتزي
ويژگي اثر : اركستر سمفونيك
12 مثلث (تري انگل)
ويژگي اثر : براي اركستر زهي
13 مرثيه (اله ژي) و كاليز براي سدپراند
ويژگي اثر : براي آواز و پيانو
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد على اسدي نسب
محل تولد : بروجرد
شهرت : اسدي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب تا كلاس اول علوم تجربي (دبيرستان) را به صورت شبانه خواندم. در سال 56 وارد حوزه علميه بروجرد شدم و در سال 59 وارد حوزه علميه قم گرديدم، تا سال 67 دروس سطح را به اتمام رساندم و وارد دروس خارج شدم.
از سال 70 تا 73 (به مدت چهار سال) در اولين دوره رشته تخصصي تفسير شركت نمودم و از اساتيدي چون آية الله معرفت، مكارم، خزعلي، شب زنده دار و ديگران بهره مند شدم و رساله سطح چهار را با موضوع قرآن و سكولاريسم با راهنمايي آية الله غروي و مشاوره حجة الاسلام غرويان انجام دادم و دفاع كردم.
از آن زمان تاكنون مشغول تدريس و تحقيق مي باشم كه به آنها اشاره مي كنم:
الف: فلسفه، تدريس بدايه و نهايه ب: ادبيات عرب، تدريس سيوطي و جامع المقدمات ج: تفسير، تدريس الميزان مجمع البيان و علوم قرآن در حوزه و دانشگاه علامه طباطبائي د: اصول، رسائل و كفايه ه: فقه، مكاسب و لمعه.
در زمينه تحقيقاتي:
الف: نوشتن كتبي در زمينه علوم قرآن مثل جامع البيان في الاحاديث المشتركه حول القرآن حدود 650 صفحه ب: مناهج التفسير از
ديدگاه شيعه و سني به ميزان 550 صفحه ج: قرآن و سكولاريسم براي دانشجويان د: اشتغال به تفسيري روان براي جوان در يك جلد كه هم اكنون مشغول آن هستم. ه: نوشتن مقالات مختلف در زمينه علوم قرآن كه به برخي از آنها اشاره شد. و: ترجمه برخي از آثار و مقالات از جمله ترجمه جلد اول تفسير " المختصر المفيد في تفسير القرآن المجيد " به ميزان 600صفحه و هم اكنون نيز با سمت عضو هيات علمي گروه قرآن پژوهي در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ٰ مشغول نوشتن تفسير كامل فارسي روان و تك جلدي مي باشم كه اميد است در سال 1390 به اتمام برسد. اين تفسير طوري طراحي شده است كه بتواند حدود هفتصد هزار كلمه در خود جاي دهد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اسدي
محل تولد : زنجان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1348/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب علي اسدي در سال 1348در يكي از روستاهاي اطراف زنجان متولد شدم. تحصيلات ابتدائي راهنمايي و دبيرستان را در زنجان گذراندم. سال 1365 وارد حوزه علميه شده و سطح يك حوزه را در زنجان و تهران به پايان رساندم. در سال 1371 وارد حوزه علميه قم شدم.
همراه با درسهاي حوزه تا مقطع خارج فقه و اصول در مقطع كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي از موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) فارغ التحصيل شدم. در سال 1380 از پايان نامه مقطع كارشناسي ارشد با عنوان "مواجهه آيات و روايات با جنبه هاي منفي فرهنگ پذيري" دفاع كردم. پايان نامه ياد شده در سال 1382 از سوي دبيرخانه دين پژوهان
كشور به عنوان پژوهش برتر ديني سال انتخاب و در پنجمين همايش تجليل از پژوهشگران برتر حوزه دين موفق به دريافت لوح تقدير و جايزه شد و هم اكنون در دست پاره اي اصلاحات است تا از سوي موسسه امام خميني (ره) منتشر شود.
از سال 1379 در زمينه تاليف و ارزيابي با دايرة المعارف قرآن كريم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي) همكاري دارم، بيش از20 مقاله براي دايرة المعارف مزبور نوشته ام. از سال 1382 تاكنون مدير گروه اديان دايرة المعارف هستم، همچنين عضو هيات علمي و عضو شوراي علمي گروه دايرة المعارف ها در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي مي باشم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فتحعلى اسدى به سال 1314 خورشيدى ديده به جهان باز كرد، خاندان او از عشاير دشت مغان بودند كه به هنر و هنرمندى نزد ايل مشهور و شهرتى خاص داشتند. اين ايل زمان شاه عباس صفوى به تهران و ساوه و اطراف تهران پراكنده و نقل مكان كردند و ايل اسدى هم به ساوه كوچ داده شدند.
پدر فتحعلى اسدى به نام حمداللَّه اسدى يكى از نوازندگان خوب بود كه در نواختن سازى به نام چوگور استاد بود و بعداً به نواختن ساز تار روى آورد كه در نواختن اين ساز هم مهارت كافى بدست آورد.
حمداللَّه اسدى، مردى بود كشاورز كه در چهار فرسنگى شهرستان ساوه مزرعه اى داشت كه به كار كشاورزى سرگرم بود و چون در نواختن ساز چوگور استاد بود و از موسيقى ايرانى بهره ور بود، لذا براى فراگيرى ساز تار و نواختن اين ساز، در هفته سه روز، با اسب و قاطر فاصله بين مزرعه و منزل هنرمندى به نام
فخيمى كه از شاگردان مرحوم درويش خان بود، طى مى كرد و نزد اين هنرمند مشق تار مى كرد، حمداللَّه اسدى هر روز در منزل اوقات فراغت را به تمرين و نواختن تار مشغول مى شد و اين امر موجب گشته بود تا گوش هاى طفل چهار ساله او فتحعلى اسدى با نواى دل انگيز موسيقى و صداى تار انس و الفتى پيوسته پيدا نمايند به طورى كه بيشتر شب ها با نواى تار پدر به جاى لالائى مادر به خواب خوش و ناز فرومى رفت.
موسيقى با خون و تمام وجود اين كودك عجين شده بود به طورى كه از همان كودكى شروع به نواختن ضرب كرد و پدر را در نواختن رديف هاى موسيقى ايرانى به طور سينه به سينه همراهى مى كرد ولى همه هوش و حواس متوجه مضراب ها و پنجه هاى شيرين پدر بود كه هنگام نوازندگى با تار او را مشغول مى داشت و هر وقت كه پدر او به مزرعه مى رفت وى ساز پدر را در بر مى گرفت و شروع مى كرد به تقليد از پدر به نواختن تار و چون كوك ساز به هم مى ريخت پدر اين وضع را از او جويا مى شد و او از ترس از اين موضوع اظهار بى اطلاعى مى كرد. پس از دو سال تمرين دور از چشم پدر، روزى هنگام تمرين، پدر او ناگهان وارد مى شود و او در آن لحظه آهنگ «مريم جان» مرحوم منوچهر شفيعى را تمرين مى كرد كه پدر خيلى خوشش آمد و او را تشويق كرد و ساز خود را به او به عنوان كادو هديه كرد و او از آن به بعد بدون دغدغه خاطر به تمرين و نواختن ساز چه نزد خود
و چه نزد پدر ادامه داد.
وى در سال 1337 به تهران آمد و در شركت بيمه ايران استخدام شد و از اين به بعد بقيه اوقات او صرف نواختن و تمرين و سير و تفحص در اين ساز شد و در سال 1343 كه با اميرناصر افتتاح هنرمند ارزنده برنامه هاى «گلها» افتخار آشنايى پيدا كرد نزد فرهنگ شريف رفت و با توجه به اين كه شاگردى جهت تعليم اين هنرمند قبول نمى كرد ولى بنا به خواهش اميرناصر افتتاح، وى را به اين شرط پذيرفت تحت تعليم قرار دهد كه هر 10 روز يكبار نزد وى مشغول فراگيرى ساز تار شود و او مدت سه سال نزد فرهنگ كار كرد تا داراى پنجه اى قوى و شيرين گرديد.
وى در سال 1347 توسط استاد خود فرعنگ شريف به راديو راه يافت و در برنامه هاى مختلف راديو ايران در اركستر شركت كرد كه بيشتر آنها روز جمعه از برنامه ويژه جمعه پخش مى گرديد.
فتحعلى اسدى، به قدرى نظر استاد خود فرهنگ شريف را نسبت به سبك و سياق نوازندگى خويش جذب كرده بود كه استاد يك تار ساخت مرحوم يحيى را به او هديه كرد و او سالها با اين ساز انس و خو گرفته بود كه متأسفانه يك شب اين ساز را از پشت اتومبيل او به سرقت بردند كه چشم وى هنوز به دنبال گمشده خود مى باشد و از ميان صدها ساز تارى كه به دست او رسيده هنوز جالى خالى ساز استاد يحيى را نتوانسته بگيرد ولى او مى گويد: «به حق تنها سازى كه توانسته مرا راضى و خشنود نمايد پس از تار مرحوم يحيى ساز مهندس
يوسف پوريا است كه هم از لحاظ زيبايى و هم از نظر صدا، بسيار شبيه ساز مرحوم استاد يحيى است كه از آن سالها بهره ور بوده ام».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : فريبا اسدي در سال 1360 سلفژ و آموختن گيتار را به مدت يكسال و نيمآغاز نمود و در سال 1363 با آواز كلاسيك از طريق مرحوم حسين سرشار آشنا شد و مباني موسيقي را زير نظر وي آموخت. سپس مدت 2 سال اصول ومباني موسيقي را نزد شريف لطفي فراگرفت و پس از آن مدت 3 سال نزد خانم آريازند آواز كلاسيك را ادامه داد .بعدها از محضر خانم بهجت قصري و پروفسور داويد فيض برد اخيرا نيز مدت كوتاهي نزد دكتر ناربه چولاكيان به آموختن اين رشته پرداخت .آغاز فعاليتهاي او از سال 1369 با ورود به صداوسيما بود كه اين فعاليت همچنان ادامه دارد .از سال 74 نيز با گروه كر سمفونيك و كر در گروه كر اين مركز حدود 4 سال به مربيگري ارف مشغول بود .
گروه : هنر
رشته : موسيقي
تحصيلات رسمي و حرفه اي : فريبا اسدي در سال 1360 سلفژ و آموختن گيتار را به مدت يكسال و نيم نزد گارنيك دروهانيان و عباس دبير دانش آغاز نمود . در سال 1363 با آواز كلاسيك از طريق مرحوم حسين سرشار آشنا شد و مباني موسيقي را زير نظر وي آموخت. سپس مدت 2 سال اصول ومباني موسيقي را نزد شريف لطفي فراگرفت و پس از آن مدت 3 سال نزد خانم آريازند آواز كلاسيك را ادامه داد .بعدها از محضر خانم بهجت
قصري و پروفسور داويد فيض برد اخيرا نيز مدت كوتاهي نزد دكتر ناربه چولاكيان به آموختن اين رشته پرداخت .
استادان و مربيان : ازا ستادان فريبا اسدي مي توان به گارنيك دروهانيان ، عباس دبير، مرحوم حسين سرشار، شريف لطفي و خانم آريا زند اشاره كرد.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : آغاز فعاليتهاي او از سال 1369 با ورود به صداوسيما بود كه اين فعاليت همچنان ادامه دارد .از سال 74 نيز با گروه كر سمفونيك و كر در گروه كر اين مركز حدود 4 سال به مربيگري ارف مشغول بود .
فعاليتهاي آموزشي : فريبا اسدي از سال 76 به مدت 3 سال در دانشگاه هنر تهران به عنوان مدرس آواز كلاسيك همكاري داشت .
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : فريبا اسدي مدت سه سال است كه همچنان به عنوان داور در جشنواره هاي موسيقي دانش آموزي و دانشجويي همكاري دارد فعاليت اصلي اسدي در زمينه موسيقي كودك ، موسيقي فيلم و سريال و ترانه است.از سال 1380 به بعد به صورت تكخوان بارها در تالاروحدت در جشنواره هاي مختلف بانوان اجراي برنامه نموده است و اين فعاليت همچنان ادامه دارد .فريبا اسدي در انتخابات اخير كانون خوانندگان كلاسيك خانه موسيقي دومين نفر از نظر تعداد اراي بدست آمده شد.در زمينه ادامه فعاليتهاي هنري، اسدي در حال حاضرتصميم به تدريس آواز دارد و در فكر تدارك كنسرت و شركت در جشنواره موسيقي بانوان است.
آرا و گرايشهاي خاص : فريبا اسدي از كودكي به موسيقي علاقه و توجه خاصي داشت و همچنين استعداد قابل توجهي در اين زمينه از خود نشان داد .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كاظم اسدي
محل تولد : بصره
شهرت
تابعيت : عراق
تاريخ تولد : 1350/1/1
زندگينامه علمي
نشات احب الشعر و الرسم و الخط و قراءت القرآن الكريم و الكتب الدينيه خاصه التي فيها ذكر مولانا الحجه بن الحسن المهدي (عليه الصلاه و السلام) و حفظت المزيد من القصائد الشعريه و الفت العريد من القصائد الشعريه و كذلك في مجال الرسم، و كان لي شغف بتعلم علوم اهل البيت (ع) منذ الصغر و حاولت منذ البدايه و تمنيت ذلك كثيرا ان اكون طالبا طيله حياتي و قد رزقني الله ذلك بعد عناءكبير.
و كنت اعشق المنبر و قراءت العزاء الحسيني و قد رزقني الله عز وجل ذلك بعد جهد جهيد.- درست الابتدائيه و المتوسطه والثانويه في محافظه البصره بتفوق وكنت اعظي من الامتحانات النهائيه بسبب التفوق.
- درست معهد الكترونيك و تخرجت من الاوائل.
- تم ايفاوي الي ايطاليا – روما و فلورنسا و اكملت فيها دراسه الالكترونيك و تخرجت بتفوق و بدرجه ممتاز.
- درست اللغه الايطاليه لمده اربعه سنوات دراسه تخصص في البصره.
- درست اللغه الانگليزيه لمده اربعه سنوات دراسه تخصص في البصره.
- درست اللغه الايطاليه لمده سنتين في البصره.
- درست اللغه الانگليزيه لمده سنتين في البصره.
- بدات بدراسه الحوزه المباركه في سنه 1985 م في عهد السيد الخوئي (رض) و لكن بصوره سريه.
- ارتبطت بالسيد ابوالقاسم الخوئي و كنت احمل الخمس اليه من البصره و الاحكام الشرعيه و غيرها.
- درست في معهد الامامين الحسنين (ع) للخطابه لمده (4 سنوات).
- درست في حوزه دائره العلوم الاسلاميه المقدمات و السطوح.
- درست في جامعه آل البيت العالميه لاكمال الماجستير(كارشناسي ارشد) لمده ثلاث سنوات.
- درست البحث الخارج فقها و اصولا في
مدرسه الحجتيه.
- درست البحث الخارج فقها و اصولا في منتدي جبل عامل(حوزه لبنانيها).
- درست الفلسفه و الاصول و العرفان النظري علي يد آيت الله السيدكمال الحيدري(حفظه الله).
- درست الاصول (بحث خارج) علي يد السيد علي رضا الحائري.
- درست الفقه و الاصول (بحث خارج) علي يد آيت الله الشيخ فاضل المالكي من 1384-1382 .
- توجهت للكتابه و التاليف و خاصه في مجال الاديان و القصائد و لي بحوث و كتب و مقالات في القرآن الكريم و العهدين (الكتاب المقدس) و السيره و التاريخ و القصائد و عقائد الاديان السماويه.
- تم طبع ثلاث كتب لحد الان و لكن طبع محدود علي حسابي الخاص.
- لي عشره كتب جاهزه للطبع مبتكره.
- تم تكليفي شخصيا بكتابه كتب خاصه في مواضيع خاصه و مهمه و تلائم روح العصر و ذلك من قبل بعض العلماء و الاساتيذه الكبار في قم المقدسه و لازالت هذه الكتب تحت اليد اسال الله عز و جل التوفيق بانجازها. و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد وآله الطيبين الطاهرين.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر اسدى آذر، نوازند آكوردئون به سال 1315 در تهران متولد شد. نامبرده به تشويق پدرش كه در آن زمان استاد زبان فرانسه و تحصيل كرده روسيه و فرانسه بود از سن دوازده سالگى نزد استاد يوسف يوسف زاده معلم و استاد سلفژ و تئورى هنرستان عالى موسيقى به فراگيرى اصول و مبانى موسيقى و تئورى آن پرداخت و با علاقه وافرى كه داشت فن فراگيرى آكوردئون را نزد استاد نامبرده پيگيرى نمود، به طورى كه بعد از مدتى استاد يوسف زاده در اثر كثرت مشاغل و ضيق وقت اغلب شاگردانى را كه جهت فراگيرى آكوردئون به
استاد مراجعه مى نمودند تدريسشان را به نامبرده محول نمود.
ناصر اسدى آذر، در سن بيست سالگى علاوه بر تدريس به شاگردان خصوصى در كلاس موسيقى كه به نام «هنركده موسيقى تهران» در خيابان اميريه، تحت سرپرستى عباس زندى اداره مى شد، به تدريس آكوردئون به هنرآموزان اين فن، فراگيرى اين ساز را مى آموخت و همزمان با اركسترهاى مختلف نيز همكارى متداوم و فشرده اى را داشت.
ناصر اسدى آذر، در سال 1336 جهت ادامه تحصيل عازم آلمان غربى شد و پس از پنج سال اقامت در آن كشور، ضمن اخذ ليسانس در رشته زبان آلمانى به فراگيرى رشته مورد علاقه خود پرداخته و بهره ها و ره آوردهايى از موسيقى و سبك نوازندگى آكوردئون كلاسيك اروپايى را با خود به ارمغان آورد.
پس از مراجعت از آلمان و خاتمه تحصيلات به خدمت وزارت اطلاعات جهانگردى سابق و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى درآمد كه ابتدا به عنوان كارمند دفتر طرح ها و بررسى ها و پس از آن معاون اداره خدمات مطبوعاتى و مدتى بعد تصدى رئيس اداره امور اعلانات اين وزارت خانه را عهده دار شد كه در سال 1358 به افتخار بازنشستگى نائل گرديد.
وى در سال 1352 با خانم مهرى رضايى نراقى ازدواج نمود كه ثمره اين ازدواج دو فرزند به نام هاى: برژن، گلاره مى باشند، نامبرده در سال هاى اخير، با همكارى مرحوم اميرناصر افتتاح نوازنده تنبك در كلاس اين هنرمند فقيد، به تدريس آكوردئون و ارگ پرداخت كه اين همكارى تا زمان فقدان مرحوم افتتاح ادامه داشت.
ناصر اسدى آذر، در حال حاضر عضو انجمن هنرمندان ايران است و به تدريس خصوصى و تعليم هنرآموزان فن نواختن آكوردئون و ارگ اشتغال دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين
ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 471 ق)، فقيه، اصولى، مفسر و متكلم شافعى. از بزرگان عصر خويش بود و در فنون مختلف دست داشت. وى داماد استاد ابومنصور بغدادى بود. او از ابن مَحمِش و اصحاب اصم نقل حديث كرده و زاهر شحّامى از شاگردان او بوده است. در «طبقات الشافعية» و به تبع آن «الاعلام» و «تاريخ نظم و نثر» و همچنين در جلد چهارم «معجم المؤلفين» از وى به عنوان فرزند طاهر ياد شده است. ابوالمظفر در طوس درگذشت. از آثار وى: «التبصير فى الدين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالكين»؛ «تاج التراجم فى تفسير القرآن للاعاجم»، تفسيرى از قرآن به زبان فارسى؛ «الاوسط» در ملل و نحل؛ كتابى در «اصول».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (260 /3)، تاريخ نظم و نثر (117)، سير النبلاء (402 -401 /18)، كشف الظنون (1820 ،442 ،340 ،268)، لغت نامه (ذيل/ اسفراينى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 471)، معجم المؤلفين (38 /5 ،310 /4)، هدية العارفين (430 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم و چهارم ق)، عارف. شاگرد حلاج و با پير فارسى و ابوالحسن طبرى و ابوالقاسم حنانه هم صحبت و از ياران شريف حمزه ى عقيلى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (382)، نفحات الانس (155 -154).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد جواد اسكندر لو
محل تولد : همدان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/2
زندگينامه علمي
بنده در سال 1340 در شهرستان همدان در يك خانواده مذهبي متولد شدم. در سال 1356 به منظور فراگيري معارف و علوم اسلامي به حوزه علميه قم آمدم. ادبيات عرب، منطق و علوم بلاغي را (60 _ 1356) در مدرسه مباركه رضويه خواندم. لمعتين (63 _ 61) را نزد آيت الله اشتهاردي و استاد شماعي همداني، رسائل و مكاسب (67 _ 64) را نزد آيت الله اعتمادي و آيت الله علوي گرگاني، كفايتين (69 _ 67) را نزد آيت الله اعتمادي، خارج فقه (80 _ 70) را نزد آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله نوري همداني خارج اصول (78 _ 70) را نزد آيت الله فاضل و آيت الله مكارم شيرازي.
تحصيلات دانشگاهي:
مقطع كارشناسي الهيات و معارف اسلامي (74 _ 71) موسسه در راه حق.
مقطع كارشناسي ارشد علوم قرآني (78 _ 74) موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)
مقطع دكتري علوم قرآن و حديث (83 _ 79) تربيت مدرس دانشگاه قم.
ملاحظات: در مهر ماه 1378 از پايان نامه كارشناسي ارشد خود تحت عنوان "نقد و ترجمه مدخل قرآن از دايرة المعارف دين" دفاع نموده و امتياز 20 را احراز كردم و در سال 1379 در كنكور دكتراي علوم قرآن و حديث تربيت مدرس
دانشگاه قم شركت كرده و با كسب رتبه اول پذيرفته شدم. در تاريخ 22/ 3/ 82 موضوع پايان نامه دكتري بنده تحت عنوان "نقد و بررسي تحقيقات خاور شناسان در زمينه تاريخ گذاري آيات و سور قرآن" به تصويب رسيد و در تاريخ 15/ 10/ 83 مورد دفاع قرار گرفت و با درجه عالي و امتياز 5 /18 پذيرفته شد.
فراگيري زبان انگليسي:
الف) دوره عالي زبان انگليسي مركز زبان هاي خارجي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم در سال 1365 (طي 700 ساعت آموزش) كه در تاريخ 31/ 4 / 66 گواهينامه آن را (ممهور به مهر مركز زبان هاي خارجي دانشگاه تهران، مركز زبان هاي خارجي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي و مركز زبان هاي خارجي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم) است، دريافت نمودم.
ب) در سال 1369 جهت تقويت مكالمه زبان انلگيسي، كلاس هاي آن را در زبانكده انگليسي (اي. اچ. پ) پشت سر نهاده و موفق به اخذ ديپلم زبان (با امتياز 20) گرديدم.
ت) اخذ گواهينامه مترجمي زبان از نيروي دريايي پاكستان (1370)
ملاحظه: در سال 1370 از سوي نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي عازم بندر كراچي پاكستان شدم و در طي مدت شش ماه در جمع برادران سپاهي كه جهت گذراندن دوره تخصصي زير دريايي به نيروي دريايي پاكستان اعزام شده بودند، به عنوان مبلغ و مترجم زبان انگليسي حضور داشته و در پايان دوره موفق به اخذ گواهينامه مزبور شدم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هادي اسلامي پناه
محل تولد : كربلا
شهرت
تابعيت : عراق
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب هادي اسلامي پناه در سال 1337 در شهر
كربلا و در يك خانواده روحاني بدنيا آمدم . تحصيلات ابتدائي را در مدارس عراقي گذرانده ، از همان زمان با حوزه كربلا و نجف آشنا شدم . در سال 1351 از كربلا اخراج شده و در قم سكونت كردم . در سال 1352 وارد حوزه علميه قم شده ، در مدرسه آيت الله گلپايگاني دروس مقدمات را طي نمودم . از دروس سطح ، رسائل را نزد استاد اعتمادي و مكاسب و كفايه را نزد استاد ستوده به پايان رساندم.
در همان زمان در سال 1359 وارد موسسه در راه حق شدم و دوره چهار ساله را طي نمودم . بيشتر درسها را نزد استاد مصباح يزدي و آيت الله معرفت و استاد فياضي گذراندم . در سال 1373 پايان نامه خود را به راهنمائي استاد اعرافي دفاع كردم . از همان زمان در بخش تاريخ و سيره اهل بيت (ع) ، با دفتر تبليغات اسلامي همكاري خوبي داشتم و عضو گروه زن در انديشه اسلامي موسسه امام خميني (ره) شدم و اين دو كار تا سال 1380 ادامه داشت . از سال 1380 در مدارس وابسته به مركز جهاني علوم اسلامي به تدريس علوم قرآن ، تفسير و فقه پرداخته و هم اكنون نيز ادامه دارد .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين خان نوازنده ى مشهور اواخر دوره ى ناصرى و پسر اسماعيل كمانچه كش است. پس از فراگرفتن كمانچه از عمويش قلى خان، مدتى با دسته ى مطربان سرپولك همكارى مى كرد، چون در نواختن كمانچه مهارت بسيار يافت و با «انجمن اخوت» نيز آشنايى پيدا كرد، به تشويق ظهيرالدوله در سلك «اخوان صفا» درآمد و نوازندگى در مجالس را كنار گذاشت،
و در كلاس مشق كمانچه و تعليم مشغول كار شد.
وى در جلسات انجمن اخوت هم شركت مى كرد و تكنواز كنسرت هاى درويش و عارف بود. با مهارت فوق العاده اى كه حسين خان در نواختن كمانچه داشت، با روى كار آمدن ويولن اغلب كسانى كه مى خواستند ويولن بزنند از محضر او استفاده مى كردند. او ويولن را به سبك كمانچه روى زمين و گاه روى زانو مى گذاشت و مى نواخت و همان طور تعليم مى داد. از جمله شاگردان وى كه در نوازندگى به شهرت رسيدند، مى توان از ركن الدين خان مختارى، ابوالحسن صبا، شهباز برمكى و ابراهيم خان منصورى نام برد. حسين ياحقى از شاگردان او در رشته ى كمانچه است كه تا پايان عمر به اين ساز وفادار باقى ماند.
حسين خان اسماعيل زاده آخرين و برجسته ترين كمانچه كش دوران اخير است كه تكنيك درست و صحيح كمانچه را تثبيت كرده است. علاوه بر اين از وى رنگ ها و پيش درآمدهايى باقى مانده كه از جهت زيبايى و بخصوص از جهت تنوع و ريتم يا وزن بى نظيرند.
يكى ديگر از شاگردان اسماعيل زاده، مرحوم جهانگيرمراد معروف به حسام السلطنه بود كه همانند استادش قطعات چشم گير زيادى خلق كرده است.
حسين خان اسماعيل زاده نه فقط پايه گذار راستين كمانچه در قرن گذشته است. بلكه يكى از زبردست ترين آفرينندگان پيش درآمد و رنگ نيز محسوب مى گردد.
(ز 1294 ق)، مذهب. هنرمند چيره دست شهر مشهد بود. از آثار وى جلد روغنى كتابى است كه بر رويه آن، با گلهاى الوان آذين شده و بوته سازى زيبا دارد. حواشى جلد نيز تذهيب ممتاز لچكى است، با رقم: «... بنده ى درگاه اسداللَّه مذهب مشهدى، بتاريخ شهر محرم الحرام سنه 1294».[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] احوال
و آثار نقاشان (64 / 1)، گلستان هنر (پنجاه و دو).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن اسماعيلى، به سال 1335 خورشيدى در شهر مذهبى و مقدس قم تحصيلات ابتدايى را به پايان برد، هر وقت كه بنا به مناسبت هاى ايام سوگوارى در اين شهر تعزيه برپا مى گشت، پدر او، وى را كه از سن سه سالگى شروع گرديده بود به مراسم تعزيه مى برد و او از اين سن با تعزيه آشنا و مراسم آن مانوس گرديد.
پس از چندى كه وى بزرگتر شد، در مراسم تعزيه شخصا شركت مى كرد و در نواختن طبل ساير گردانندگان را يارى مى داد.
حسن اسماعيلى از سال 1345 به تهران آمد و ضمن كارهاى خود از سال 1352 علاقمند به ساختن نى شد و براى به دست آوردن نى به زادگاه خود شهر قم و شهر كويرى كاشان رفت و نى را كه محل بومى و طبيعى آن ديار است تهيه و پس از مدتى در قطعه زمينى كه خود در آن حوالى داشت، اقدام به كشت چوب نى كرد و آنها را براى ساختن ساز نى به كار گرفت.
حسن اسماعيلى، از سال 59 رسما با گروه تعزيه وزارت ارشاد اسلامى همكارى خود را آغاز كرد و در تالار محراب زير نظر دكتر جابر عناصرى، حاج آقا لنكرانى، اسماعيل محمدى، رضا حيدرى، حجازى و على ترابى در تعزيه به عنوان نوازنده نى شركت كرد.
وى، در سال 61 جهت فراگيرى و نواختن فلوت نزد عليرضا بس دست هنرمند ارجمند رفت و مدت 6 سال شاگردى اين معلم دلسوز را عهده دار گرديد و پس از آن براى يادگيرى نى نزد حسن ناهيد هنرمند ارزنده «گلها» رفت كه تاكنون در محضر
اين هنرمند ارجمند بوده و مشغول كسب فيض مى باشد.
حسن اسماعيلى، در ساز نى تبحر خاصى دارد كه ساز نى هاى ساخته شده توسط او به كشورهاى عربى، آلمان، آمريكا، سوئد و نروژ و شهرهاى مختف ايران صادر مى گردد و او علاوه بر ساختن نى، در تعمير سازهاى تار، سنتور، سه تار كمانچه و قانون دستى دارد. وى علاقه وافرى به ساز نى و نفير آن دارد و براى اينكه اين ساز دلنشين و عارفى همه گير شود، قيمت اين ساز را بسيار پائين نگهداشته و حتى به بسيارى از هنرجويان براى تشويق ايشان به رايگان اهدا كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حيدر اسماعيلى به سال 1304 در شهرستان قزوين متولد شد. وى هنوز كودكى بيش نبود كه مادرش براى اين كه طفل خردسال خود را خوشحال كند روزى از بازار قزوين نى لبكى از يك فروشنده ى دوره گرد براى او خريد.
ساعت ها، روزها، شب ها و خلاصه در بيشتر ساعات شبانه روز وى با آن نفس كودكانه اش در سوراخ نى مى دميد و صداهاى مختلف درمى آورد و تا جائى كه توانست آوازهايى را كه تعزيه خوانها با صداى بلند روى رديف و مقام هاى ايرانى مى خواندند تقليد نمايد و اين تقليد به قدرى استادانه انجام مى پذيرفت كه باعث شگفتى همه مى گرديد.
سال ها گذشت و وى با علاقه به تمرين هاى مكرر خود ادامه مى داد تا اين كه روزى با پس انداز پول توجيبى خود توانست يك فلوت خريدارى كند و از اين پس با فلوت به نواختن آن رديف ها مشغول شد.
حيدر اسماعيلى در كلاس دوم دبستان بود كه معلم سرود توسط يكى از هم كلاسى هاى اسماعيلى باخبر مى گردد كه وى با نواختن فلوت
آشنايى دارد معلم سرود از وى مى خواهد تا در جلسه ى ديگر او فلوت خود را به كلاس درس بياورد و اسماعيلى نيز اين كار را مى كند و سرودهاى مورد نظر معلم را پس از يكبار زدن توسط معلم بى كم و كاست تكرار مى كند كه بسيار مورد تشويق معلم و ساير اولياء دبستان خود قرار مى گيرد و در واقع او از هشت سالگى خليفه ى كلاس موسيقى مى گردد.
حيدر اسماعيلى فلوت را بسيار شيرين مى نوازد او سال ها با خط نت آشنايى نداشت و آن را به طور سينه به سينه اجرا مى كرد ولى در سال 1330 پس از آشنايى با عبداللَّه جهان پناه ويلنيست هنرمند و رحمت اللَّه مهتدى پيانيست با اين پديده ى جديد اروپايى آشنا و همكارى خود را با اركستر شماره ى هفت كه رهبرى آن با عبداللَّه جهان پناه بود آغاز مى كند او سالها در كلاس جهان پناه كه در چهار راه مخبرالدوله بود شاگردان بسيارى را تعليم مى دهد و مدت 22 سال در كلاس وى تدريس مى كند.
وى غير از اركستر شماره ى هفت با بسيارى از اركسترهاى مختلف راديو همكارى كرد و اين همكارى تا سال 1349 ادامه داشت.
حيدر اسماعيلى، روز يكشنبه 70/7/21 بر اثر سكته دار فانى را وداع گفت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد، خداوند رحمتش كند.
نوازنده.
تولد: 1304، قزوين.
درگذشت: 21 مهر 1370.
حيدر اسماعيلى از دوران كودكى با نواختن فلوت آشنا شد. در دوران تحصيل در دبستان، از هشت سالگى خليفه ى كلاس موسيقى گرديد. تا سال 1330 فلوت را سينه به سينه و بدون نت اجرا مى كرد تا اين كه در اين سال پس از آشنايى با عبدالله جهان پناه (ويولن نواز) و رحمت الله مهتدى (پيانونواز) همكارى خود
را اركستر شماره ى هفت كه رهبرى آن با عبدالله جهان پناه بود آغاز نمود. مدت بيست و دو سال در كلاس جهان پناه واقع در تهران در چهارراه مخبرالدوله شاگردان بسيارى را تعليم داد. علاوه بر اركستر شماره ى هفت با بسيارى از اركسترهاى مختلف راديو ايران همكارى داشت و اين فعاليت تا سال 1349 ادامه داشت.
حيدر اسماعيلى به سبب سكته دار فانى را وداع گفت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدعلى اسماعيلى، به سال 1313 شهريور ماه، در تهران متولد شد و از همان اوان كودكى علاقه ى شديدى به نواختن تمبك داشت و هر جا كه سينى و پيت و ناودان و غيره... به دستش مى رسيد شروع به نواختن مى كرد.
مرتضى و مصطفى گرگين زاده، دايى هاى وى كه هر دو اهل موسيقى بودند مشوق وى در نواختن ضرب بودند و پس از تحصيلات عمومى خواهرزاده ى خود، وى را در سال 1330 به حسين تهرانى، استاد تمبك نواز معرفى مى نمايند و در هنرستان موسيقى ملى زيرنظر حسين تهرانى به فراگرفتن فن نواختن ضرب مشغول مى شود و در تاريخ 1337 توسط استاد به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى و در اركسترهاى موسيقى ملى و گروه تمبك شروع به همكارى مى نمايد و بعد از 5 سال براى اجراى برنامه هاى موسيقى ملى و هرچه بيشتر شناساندن آن به كشورهاى: آفريقايى، آسيايى، اروپايى و آمريكايى مسافرت كرد و برنامه هايى اجرا نموده، از سال 1343 در هنرستان موسيقى ملى ايران مشغول تدريس تمبك شد و از آن تاريخ به بعد شاگردان بسيار تعليم داد كه در مراكز رسمى هنرى كشور مشغول فعاليت مى باشند.
در سال 1345 سرپرستى گروه تمبك وزارت فرهنگ و هنر آن زمان را عهده دار شد كه براى اين گروه، حدود پانزده قطعه فانتزى روى ريتمهاى ايرانى تنظيم كرد و در كشورهاى خارج و تالار رودكى سابق اجرا شد، موسيقى قطعه اى به نام «رونما» نوشته ى خانم سرلك سرپرست موسيقى ملى تالار رودكى سابق كه روى يكى از داستانهاى اصيل ايرانى نوشته شده بود، به وسيله ى اسماعيلى
تنظيم و توسط گروه تنبك وزارت فرهنگ و هنر سابق در تالار رودكى سابق اجرا گرديد كه با استقبال فراوان مردم روبرو شد و همين امر موجب شد كه بيش از دويست بار اجرا گردد. از ساخته هاى ديگر او قطعه اى است كه به ياد استادش حسين تهرانى، براى اركستر سازهاى ايرانى و گروه تنبك ساخته است كه ملودى آن از استاد فرامرز پايور بوده و با اركستر پايور و گروه تنبك در شبى كه به ياد استاد حسين تهرانى در تالار رودكى سابق برپا گرديده بود اجرا شد.
محمدعلى اسماعيلى مشغول تدوين جلد دوم كتاب «تنبك و تدريس آن» مى باشد. وى بيشتر اوقات خود را با استاد فرامرز پايور مى گذراند.
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : محيط خانوادگي محمداسماعيلي در كودكي و نوجواني، با صداي موسيقي آشنا بوده است. دايي هاي او، مصطفي گرگين زاده و مرتضي گرگين زاده ، نوازندگان ترومپت و كلارينت بودند و در جامعه موسيقي تهران شهرت داشتند. استادان متعددي با اين دو دايي هنرمند معاشرت مي كردند و اسماعيلي نوجوان، در همين معاشرت ها بود كه صداي پنجه هاي توانمند استاد حسين تهراني را شنيد و به هنر و شخصيت او دل بست.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : محمد اسماعيلي هنرآموخته در مكتب استاد حسين تهراني بوده و بسيار زود مراحل پيشرفت و تسلط به فنون تنبك نوازي را در همان مكتب گذراند
استادان و مربيان : از استادان برجسته محمد اسماعيلي استاد حسين تهراني بزرگ ميباشد استاد تهراني در آخرين گفت وگويي كه روي تخت بيمارستان انجام داد، به صراحت گفت: «بين شاگردانم فقط محمد اسماعيلي را مي شناسم و به او
اميد دارم، اگر خودش را حفظ كند و وقتش را روي اين چوب و پوست بگذارد.» زمان نشان داد كه انتخاب و تشخيص حسين تهراني چقدر بجا بوده است. محمداسماعيلي مي گويد: «افتخار حقير اين است كه سال ها در مكتب اين نازنين زانوي شاگردي به زمين نهاده ام و دست ادب برسينه. او قبل از هر چيز، معلم زندگيم بود. بسيار كم صحبت مي كرد و زياد مي انديشيد و به همين معتقد بود. مي فرمود: اول پاك و سالم باشيد، بعد هنرمند، كسي كه در اثر آلودگي هاي محيط نيازمند شد و هنرش را به پستي كشانيد، ديگر هنرمند نيست زيرا ناگزير است پيش هر كسي دست دراز كند و به حيثيت هنري خود لطمه بزند. به كسي كه هنرش را بفروشد، نمي توان عنوان هنرمند داد. استاد تهراني در سال 1352 چشم از جهان فرو بست
هم دوره اي ها و همكاران : از فرامرز پايور تا پرويز ياحقي. اين نوازندگان با آن كه در حوزه هاي متفاوتي از سليقه و لحن هاي موسيقايي بودند، استادي و برتري محمد اسماعيلي را قبول داشتند و همكاري با او را براي خود فرصتي مغتنم مي دانستند.
وقايع ميانسالي : روزگار در چهل سالگي، ضربه جانكاهي را به روان حساس محمد اسماعيلي وارد آورد. در ، استاد حسين تهراني درگذشت. هنوز هم هنگام نماز و دعاي صبح، ياد پدر را همراه ياد و نام استادش بردل و بر زبان مي راند و اندوه فقدان او را در دل دارد. اجراي بسيار ظريف وزيباي او در برنامه «چهارگاه» كه به كوشش استاد فرامرز پايور و به ياد
استاد تهراني روي صحنه رفت، اجرايي است از دل برآمده و بر دل نشسته كه اسماعيلي را در اوج ارادت و توانايي نشان مي دهد. از همان سال بود كه مكتب داري استاد تهراني را با جديتي دوچندان پي گرفت و در سخت ترين شرايط، تنبك را از دست فرو نگذاشت.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : محمد اسماعيلي در سال به سرپرستي گروه سازهاي ضربي در تشكيلات وزارت فرهنگ و هنر رسيد. . بسياري از افراد با استعداد و علاقه مند در اين سالها زير سايه او باليدند و آموختند. گروه او دوازده سال تمام فعاليت متمركز و فشرده داشت
فعاليتهاي آموزشي : محمد اسماعيلي هم اكنون به آموزش و تدريس در هنرستان موسيقي مشغول است
شاگردان : خانواده دوستي محمد اسماعيلي او نيز ميان اهل موسيقي شهره است و فرزندان او نيز در موسيقي فعال هستند. گذشته از چهار فرزند و پنج نوه، شاگردان بسياري فدايي و كمر به خدمت بسته او هستند. از آنها بايد سيامك بنايي را نام برد كه در تمام بيست سال گذشته، همراه او بوده، كتاب هاي آموزشي او را ويرايش كرده و براي انتشار آنها، تلاش و كوشش به خرج داده و به نوبه خود در حفظ اين مكتب، استوار و پركار بوده و در بزرگداشت استاد كوشيده است.
آرا و گرايشهاي خاص : اعتقاد به شرافت هنر و آموزه هاي اخلاقي و عرفاني استاد حسين تهراني، پايه و مايه اي قوي براي زندگي سالم و مؤمنانه به محمد اسماعيلي داده و او را لايق نام بلند «مكتب دار» در موسيقي ايران ساخته است. او مردي با معتقدات اصيل و
محكم و پايبندي به اخلاق و حفظ مراتب است.
چگونگي عرضه آثار : شركت در ده ها كنسرت داخل و خارج از ايران به همراه اساتيد برجسته (جليل شهناز، فرامرز پايور، اصغر بهاري و ...)، ساخت قطعاتي براي اجرا با گروه تنبك (از جمله قطعه «رونما») تعدادي از درخشان ترين اجراهاي او همراه سنتور استاد فرامرز پايور است. به هنگام اوج لحظات همدلي در همنوازي، ضربه هاي دست و پنجه محمد اسماعيلي روي تنبك چنان با ضربه هاي مضراب فرامرز پايور روي سنتور، جفت و هماهنگ مي شد كه موزون تر از آن ممكن نبود. ضبط هاي آن سال ها از برنامه هاي اساتيد، پر است از لحظه هاي همدلي نوازنده تنبك با همنواز، ولي هم صدايي سازهاي اسماعيلي و پايور از نوعي ديگر بود و انرژي فزاينده اي از اين اجراها حس مي شد. هنوز هم شنيدن آنها شور و حال را برمي انگيزد. نمونه اي ديگر، كنسرت گروه اساتيد (به كوشش فرامرز پايور) در مايه دشتي به سال همراه صداي محمدرضا شجريان است. در آلبوم «پيغام اهل راز» استاد فرامرز پايور، روايتي ديگر و برداشتي خاص از تصنيف «خون جوانان وطن» اثر عارف را ارائه داده و يكي از زيبا ترين اجراهاي استاد اسماعيلي در همين آلبوم است. ارتباط شنونده اين آثار باصداي ضرب (تنبك) استاد، ارتباطي ناخودآگاه است. مانند ارتباط شنونده اركستر سمفونيك با صداي كنترباس ها و ويولونسل ها و دست چپ پيانو. شنونده صداي اين سازها را شايد به وضوح نشنود، ولي اگر يك لحظه اين سازها به صدا درنيايند، اركستر، عريان و «خالي» خواهد شد. نقش تنبك هنرمندانه استاد
اسماعيلي نيز در تمام اركسترها چنين است. ده سال بعد، هنگام كنسرت بزرگ گروه اساتيد در تالار وحدت ، او صدايي پخته تر و دگرگون تر از تنبك برآورد. چرا كه در تمام سال هاي بعد از انقلاب و خانه نشيني اساتيد موسيقي كشور او تنبك را رها نكرد و يك لحظه از تمرين و آموختن باز نايستاد؛ مجموعه كاملي از تكنيك درست در نوازندگي.ناگفته نماند كه استاد اسماعيلي از هنرمندان كثير سفر به اقصي نقاط عالم بوده و تنبك، اين سازكوبي مهم ايران، را به بيش از بيست كشور جهان شناسانده است. صفحه اي هم از هنر تك نوازي او در سال هاي در آمريكا ضبط شده است. او تنها يك نوازنده برتر و يك معلم برجسته نيست، همانند استادش حسين تهراني گنجينه اي است از فرهنگ سنتي، آموزه هاي عرفاني، اشعار حكمي و فلسفي فراوان و معلومات جانبي وسيع در موسيقي. كمتر كسي مي داند كه اين سلطان تنبك و داناي وزن ها، چه اندازه به موسيقي ملوديك (در مقابل موسيقي ريتميك) وارد است و چند سال در هنرستان به آموختن ساز مشكل كلارينت پرداخته و هيچ گاه به نواختن آن تظاهري نكرده است. كارنامه هنري محمد اسماعيلي ميان نوازندگان تنبك، از پركارترين ها و پربارترين ها باشد. وي در دوازده سال قطعه ساخت و براي گروه سازهاي ضربي تنظيم كرد و روي صحنه برد.
--------------------------------------------------------------------------------
آثار :
1 آلبوم آموزش تنبك (با همكاري سيامك بنايي)
ويژگي اثر : اسماعيلي با حسين دهلوي و جمعي ديگر (هوشنگ ظريف، فرهاد فخرالديني و مصطفي پورتراب)
دست اندركار كتاب «آموزش تنبك» شد. اين كتاب نخستين گام مهم در آموزش سازهاي كوبه اي ايراني بود؛ كتابي كه با توجه به ويرايش هاي متعددي كه استاد اسماعيلي و شاگردانش بر آن كرده اند هنوز هم بي رقيب است. هنگام تدوين اين كتاب، استاد تهراني هنوز حيات داشت. او نمونه هاي تمرين را مي نواخت، هوشنگ ظريف به نت مي نوشت، دهلوي و پورتراب نظارت فني داشتند و اسماعيلي نيز آنها را به شاگردان تعليم مي داد.
2 اجراي دوره آموزش تنبك (كتابهاي آموزشي استاد تهراني)
ويژگي اثر : در دو حلقه نوار
3 رونما
ويژگي اثر : «رونما» كه بسيار مورد توجه قرارگرفت. اين قطعه بر مبناي يكي از داستان هاي اصيل ايراني تنظيم شده است. تلاش اسماعيلي گامي بود افزون تر از آنچه كه استاد تهراني براي استقلال بخشيدن به تنبك برداشت و حركتي بود جديد براي «روايتگر» كردن صدا و بيان هنري سازهاي كوبه اي موسيقي ايران.
4 قطعاتي براي گروه تنبك
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 912 -840 ق)، عارف و شاعر، متخلص به اسيرى. از بزرگان طريقت نوربخشيه بود. در سال 849 ق به خدمت سيد محمد نوربخش درآمد و مدت شانزده يا بيست سال در ملازمت او بود. پس از مرگ وى به شيراز رفت و به ارشاد نوربخشيان فارس اشتغال جست و در آنجا خانقاه نوريه را تأسيس كرد. به حج رفت و پس از بازگشت در شيراز ساكن شد و در همان جا درگذشت و در خانقاهش دفن شد. آثار
وى: «مفاتيح الاعجاز»، در شرح «گلشن راز» شيخ شبسترى كه به سبب آن كه بر همه ى شروح «منظومه ى» شيخ شبسترى رجحان يافته رايج ترين كتاب در اين زمينه است؛ «اسرار الشهود» منظومه اى در بحر رمل مشتمل بر تحقيقات و تمثيلات؛ «معاش السالكين»؛ «ديوان» اشعار مشتمل بر قصائد و غزليات كه هدايت شماره ى ابيات آن را حدود پنج هزار بيت نوشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (463 -462)، تاريخ ادبيات در ايران (531 -529 ،455 /4)، تاريخ نظم و نثر (341 -319)، دانشمندان آذربايجان (337 -336)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (308 -300 /3)، الذريعه (1006 ،76 /9)، رياض العارفين (40)، ريحانه (126 -125 /1)، مجالس المؤمنين (156 -150 /2)، مرآت الفصاحه (459 -457).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1175 ق)، شاعر و عارف. در ابتداى امر به عرفان و تصوف گرايش پيداكرد و به همين جهت به جستجوى مرشدى برآمد و در طوس به خدمت مير محمدتقى مشهدى مشهور به شاهى رسيد و مريد آن بزرگوار شد. پس از طى مراحل كمال به زادگاهش مراغه مراجعت كرد و در اواخر عمر به امر شيخ الاسلامى آن ديار اشتغال يافت. وى اشعار عارفانه ى رنگين به زبان فارسى و تركى مى سرود. در شعر فارسى اشراق و در تركى فتاح تخلص مى كرد. از آثار وى: «ساقى نامه»؛ مثنوى «رياض الفتوح»؛ «قيامت نامه»، به تركى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان آذربايجان (42 -41)، الذريعه (333 /11 ،807 ،77 /9)، فرهنگ سخنوران (65)، مؤلفين كتب چاپى (899/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1368 -1313 ق)، عالم، مفسر، خطيب و شاعر. حجت الاسلام اشراقى در قم متولد شد. مقدمات و سطوح را نزد پدرش و ساير مدرسين مانند حاج شيخ ابوالقاسم كبير فراگرفت و عمده ى تحصيلات خود را نزد آيت اللَّه حائرى به پايان برد و از برجسته ترين شاگردان وى بود. او سرانجام به مقام اجتهاد نايل آمد و در فقه و اصول و حكمت و فلسفه و منطق و عرفان صاحب نظر گرديد. در حيات آيت اللَّه حائرى به تدريس فقه و اصول و حكمت و كلام پرداخت. اشراقى طبع شاعرى نيز داشت. در تهران درگذشت و در قم در مسجد بالا سر دفن شد. از آثار وى: «تفسير سوره ى يوسف» و «تفسير سوره ى اعلى و ن والقلم». آثار ديگرى از او بجا مانده كه به چاپ نرسيده از جمله: «اربعين»؛ تقريرات فقه «مكاسب» آيت اللَّه حائرى؛ و تعليقاتى بركتب فقهى و اصولى.[1]
ميرزا شهاب الدين بن العالم
الجليل و الخطيب الجميل ميرزا محمدتقى اشراقى يكى از افاضل حوزه و حفيد مرحوم آيت الله ارباب مى باشد.
در سال 1302 شمسى در شهر مذهبى قم به دنيا آمده و اوان كودكى را در مهد تربيت والد ماجد خود گذرانيده و تحصيلات جديد را تا دريافت ديپلم موفق شده و به زبان فرانسه مسلط گرديده و ضمنا علوم قديمه ادبيات و منطق را نزد والد خود خوانده و پس از آن در سال 1321 شمسى رسما در سلك روحانيت درآمده و در مدت سه سال سطوح فقه و اصول را نزد اساتيد حوزه تمام نموده و درس خارج را نزد مرحوم آيت الله حاج سيد محمد محقق يزدى شروع كرده و در سن بيست و پنج سالگى پدر را از دست داده و يكسال پس از آن با وصلت كردن با مرجع عاليقدر آيت الله العظمى... پدر روحانى بزرگى خداوند تعالى نصيبش فرموده كه از محضر درس و جلسات خصوصى وى بهره هاى وافرى برده و هم به درس مرحوم آيت الله العظمى بروجردى شركت نموده و مدت دوازده سال تمام از محضر آيت الله... (ابوالزوجه) خود خوشه چينى كرده و در ضمن در رشته معقول از اساتيد فن استفاده نموده و در فن تفسير از محضر درس پدر و زحمات فراوانى كه خود متحمل گشته مهارت تامى پيدا نموده و هم به تدريس فقه و اصول اشتغال دارد از تاليفات ارزنده مطبوع ايشان كتب زير مى باشد:
1- پاسداران وحى كه در بحث امامت كتاب كم نظيريست كه با معيت آقاى محمد فاضل نوشته است.
2- چهره هاى درخشان بحث در آيه تطهير 3- سخن حق در تفسير در 20 مجلد كه دو مجلد آن به
چاپ رسيده است اما كتب چاپ نشده ايشان 1- دانستنيهائى از اسلام 2- شرح بر عروةالوثقى كه كتاب طهارت آن تكميل است و در نظر دارد دماء ثلاثه را كه كتاب مستدل نفيسى است عليحده چاپ نمايد 3- فى الاحوط والاقوى كه فتاوى مراجع را بر حاشيه عروه مورد بحث قرار داده است.
ميرزا محمدتقى اشراقى فرزند مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمد ارباب يكى از علماء و دانشمندان بنام حوزه علميه قم بوده اند كه در سال 1313 ق در قم متولد شده و در مهد تربيت پدرى چون مرحوم علامه ارباب نشو و نما نموده و مقدمات و سطوح را از والد خود و ساير اساتيد و آيات عظام قم مثل مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم كبير و ديگران آموخته تا در سلك شاگردان مبرز مرحوم آيت الله حايرى درآمده و عمده تحصيلات را از آن بزرگوار تحصيل نموده و از برجسته ترين شاگردان آن مرحوم به شمار مى رفته است
مرحوم علامه اشراقى داراى مقام اجتهاد و حقا در هر علم و فنى از فقه و اصول و حكمت و فلسفه و منطق و عرفان حايز آن مقام منيع بود و از زمان مرحوم آيت الله حايرى تدريس فقه و اصول و كلام و حكمت و تفسير را با بيانى شيرين مى نمود و مخصوص در فن خطابه و ابتكارات منبرى و تحقيق در مطالب در عصر خود كم نظير بود علم خود را به زيور حلم و وقار و تواضع و حسن اخلاق آراسته و در اين فضائل گوى سبقت از بسيارى از اقران خود ربوده بود به قدرى مهارت و استادى در تطبيق مطالب داشت و حق مطلب را اداء كرده
و داد سخن مى داد كه عقول مات و خردها حيران مى ماند، در 25 ماه رمضان 1368 در تهران سكته قلبى نموده و جنازه اش با احترام فوق العاده اى حمل به قم و در مسجد بالاسر نزديكى قبر مرحوم آيت الله حايرى مدفون گرديد.
تاليفات ايشان كه مطبوع شده تفسير سوره يوسف و سوره ن والقلم و غير مطبوع اربعين در حدوث و تقريرات فقه مكاسب مرحوم آيت الله حايرى و تعليقاتى بر كتب فقيه و اصوليه و حكمت و فلسفه مى باشد مانند مرحوم والدش داراى طبع روان و ذوق فراوان بود.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (219/26)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (184 -183 /1)، گنجينه ى دانشمندان (338 -337 /2)، مؤلفين كتب چاپى (246 -245 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از شاگردان قديمى، خوب و صميمى استاد ابوالحسن خان صبا، على اشرف سميعى است كه به سال 1302 در تهران، متولد شد.
خانواده وى عموما اهل هنر و موسيقى بودند، به خصوص پدربزرگ او مرحوم فاخرالدوله سمعى كه مردى محترم و اهل موسيقى و معاونت وزارت امور خارجه را به عهده داشت و منزلش محل آمد و شد بزرگان موسيقى بود.
دوران كودكى را وى در اين محيط سپرى كرد و كشش و جوش و خروشى نسبت به موسيقى و فراگيرى آن در خود احساس نمود و آن قدر اين علاقه و عشق به موسيقى در وى قوى و قوى تر گشت تا عاقبت در سن 18 سالگى به مكتب استاد صبا رفت و تحت تعليم آن مرد بزرگ قرار گرفت. وى هفته اى دو روز در هفته به كلاس استاد مى رفت و با دقت درس استاد را فرامى گرفت و در منزل آن را تمرين مى كرد
و هميشه اولين نفرى بود كه ساعت چهار بعدازظهر در كلاس درس استاد حاضر مى شد و آخرين نفرى هم بود كه ساعت هشت شب از كلاس خارج مى گرديد.
استعداد، كوشش و فراست در راه فراگيرى موسيقى و از همه مهمتر وجود استاد بى نظير و عزيزى چون صبا، موجب گشت كه در مدت چهار سال وى به مرحله اى برسد كه بسيارى در همان زمان نرسيده بودند.
به مرور زمان، بين استاد و شاگرد انس و الفتى پدرانه به وجود آمد و استاد به وى براى شركت در اركسترهاى راديو، پيشنهاد همكارى داد. على اشرف سميعى بلافاصله با خوشحالى بسيار اين دستور و پيشنهاد استاد را پذيرفت و بدون دريافت حقوق براى تمرين همراه استاد به ميدان ارك مى رود و مدت ها پس از تمرين براى اجراى برنامه به طور زنده با وانت راديو به بى سيم قصر واقع در خيابان قديم شميران مى رفت و در برنامه هاى گوناگون به نوازندگى مشغول مى شد.
وى، هفته اى دو شب در هفته بين ساعات 8 / 30تا 9 كه از راديو برنامه پخش مى شد،شركت مى جست و چون در آن زمان اداره راديو بودجه كافى نداشت وى در برنامه به طور افتخارى شركت مى كرد و پولى جهت كار خويش دريافت نمى كرد و اين وضع تا مدت دو سال ادامه داشت كه كم كم وضع اداره تبليغات و راديو سروسامانى پيدا كرد و جهت هنرمندانى كه در راديو همكارى داشتند حقوقى تعيين كردند و وى هم از حقوق و مزايايى بهره مند گرديد.
همكارى وى با راديو همچنان به صورت نوازندگى در اركسترهاى مختلف ادامه داشت تا اين كه براى شركت در اركستر هنرهاى زيبا كه به رهبرى استاد حسن رادمرد برگزار
مى شد از او دعوت به عمل آمد و او همكارى خود را مدت ها با اين اركستر در راديو و تلويزيون ادامه داد. سپس بنا به دعوتى كه از وى جهت همكارى وشركت در اركستر «گل ها» به عمل آمد، سميعى همكارى خويش را با اين اركستر و شركت در برنامه هاى مختلفت راديو آن را ادامه داد كه مجموعا همكارى وى با راديو بيش از بيست سال بود.
در مورد زنده ياد ابوالحسن خان صبا و سجاياى اخلاقى آن بزرك مرد، على اشرف سميعى مى گويد:
«شادروان استاد ابوالحسن صبا، بسيار علاقمند بودند كه هرچه معلومات داشتند به شاگردان خود منتقل نمايند و تمام عمر پربار و گهربار خويش را صرف اعتلاى فرهنگ صوتى كشور و تعليم و تربيت شاگرد و اين را از شاگردانى كه تربيت كرد، رديف هايى را كه در موسيقى ايرانى نوشت، آهنگ ها و ترانه هايى را كه از گوشه و كنار و اقصى نقاط مملكت جمع آورى و آن ها را به نت درآورد و براى نسل هاى آينده از خود به يادگار گذارد مى توان فهميد.»
استاد صبا، با زحمات فراوان و روى باز و شادان و با اخلاق خوش و حوصله فراوان به شاگرد، درس مى داد و برخلاف بعضى از معلمين و نوازندگان قديمى كه تا اندازه اى حسادت داشتند و مايل بودند نوازندگى خوب مخصوص خود و اولادهاى خودشان باشد او عقيده داشت كه نوازندگى خوب بايد شامل تمام فرزندان ايران و علاقمندان به اين هنر باشد و من كه خود شاهد و ناظر بوده ام، واقعا آن استاد بى نظير و بى همتا از جان خويش در اين راه مايه مى گذاشت.
از صفات ممتاز و بارز ديگر استاد صبا، ادب و تواضع او بود، يادم مى آيد
شبى پس از خاتمه برنامه كه از راديو تهران در بى سيم عصر اجرا كرديم به اتفاق ايشان به طرف شهر حركت كرديم، بين راه استاد به من پيشنهاد كرد كه امشب به اتفاق به انجمن موسيقى ملى مى رويم، من هم اطاعت امر كردم و همراه استاد به انجمن موسيقى ملى كه در آن زمان در خيابان هدايت بود رفتم، فصل تابستان بود، در حياط انجمن ميز و صندلى هاى چهار نفرى نزديك هم چيده بودند و عده اى هم در پش آن ها قرار گرفته بودند، ما هم پس از ورود پشت يكى از ميزها با استاد نشستيم و تقريبا بعد از گذشت ده دقيقه، شخص مسن و محترمى كه حدود هفتاد سال از سنش مى گذشت به طرف ميز ما آمد، استاد صبا از جاى بلند شد و نسبت به آن مرد اداى احترام نمود و من هم به تبعيت از استاد به آن شخص احترام گذاشته و از جاى خود بلند شدم و پس ازخوش و بش مجددا در جاى خويش قرار گرفتم
سه نفرى به اتفاق پشت ميز نشستيم و آن شخص تازه وارد شروع كرد با استاد صبا راجع به شخص ديگرى صحبت كردن و استاد هم بلافاصله چون كاغذ در اختيار نداشت،پشت قوطى سيگار هماى 50 مقوايى خود، آن مطالب را يادداشت مى كرد.
من هم دستان خود را زير چانه گذارده و آرنج ها را روى ميز نهاده بودم، و به گفت و شنود آنها گوش مى دادم در اين اثناء متوجه شدم كه استاد صبا از زير ميز آهسته به پاى من زدند و مرا متوجه طرز نشستن خود نمودند و من به سرعت خود را جمع و
جور كردم و دستان را از زير چانه برداشتم و مرتب نشستم، پس از پايان صحبت آن مرد و خارج شدن از ساختمان انجمن موسيقى ملى، همراه استاد تا در منزلشان كه در همان حوالى و نزديكى ها بود رفتم و ايشان در راه با مهربانى و رويى شادان و خوش از من عذرخوانى نمودند و گفتند فرزندم آن شخص كه در انجمن موسيقى ملى ديديد و با من صحبت مى كرد، دكتر قزل اياغ بود كه شخصيتى بزرگ و از دوستداران موسيقى است، شما نمى بايستى در حضور يك شخص محترم و مسنى دستتان را زير چانه روى ميز قرار مى داديد و اين عمل شما علاوه بر اين كه بى احترامى به آن مرد سالخورده و مسن بود، براى خود شما هم مناسب نبود. يادش به خير، اين انسان ها به چه نكاتى توجه داشتند كه در اين زمان متأسفانه اين مسائل كمتر توجه و رعايت مى شود، صبا براى شاگردان و فرزندان ايران تنها معلم موسيقى نبود بلكه معلم اخلاق و انسانيت نيز بود، خداوند روح او را قرين رحمت خويش فرمايد.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اميررضا اشرفي
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1363 به حول و قوه الهي و با عنايات حضرت ولي عصر ارواحنا له الفداء وارد حوزه مقدسه علميه قم شدم. دروس مقدمات را در مدرسه علميه امام خميني (ره) به مديريت حجت الاسلام والمسلمين علي عطايي اصفهاني گذراندم. در آن زمان تدريس دروس ادبيات عرب و منطق را در آن مدرسه استاد تهراني، طالقاني و مظهر علي (پاكستاني) به
عهده داشتند، لذا دروس مذكور را در محضر اين سه استاد گذراندم. در درس معالم الاصول از محضر آيت الله شيخ يحيي انواري استفاده بردم. دروس اصول فقه و لمعه را نزد حجج اسلام علي حسيني بوشهري و سيد احمد خاتمي و علي محمدي خراساني گذراندم.
بين سالهاي 1367تا 1370 در درس رسائل استاد علي محمدي خراسانى و مكاسب محرمه آيت الله عراقچي حاضر شدم. جلد اول و دوم كفاية الاصول را نزد استاد سيد محمد رضا يزدي (عضو فعلي فقهاي شوراي نگهبان) گذراندم. و پس از آن حدود 5 سال در درس خارج اصول ايشان در مدرسه علميه آيت الله العظمي گلپايگاني (روبروي شيخان قم) تلمذ نمودم. ضمناً حدود 4 سال از محضر درس خارج فقه آيت الله العظمي ميرزا جواد آقا تبريزي (ره) و خارج فقه آيت الله عبدالله جوادي آملي استفاده بردم.
همزمان با اشتغال به دروس فقه و اصول بين سالهاي 1369 تا 1374 دوره پنج ساله الهيات و معارف اسلامي موسسه در راه حق را گذراندم و در سال 1374 از آن موسسه با مدرك كارشناسي الهيات و معارف اسلامي فارغ التحصيل شدم. در همان سالها گروه هاي آموزشي و پژوهشي موسسه مزبور به رياست آيت الله مصباح يزدي فعاليت خود را در قالب موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ادامه دادند، بنده نيز دوره آموزشي كارشناسي ارشد پيوسته علوم قرآني آن موسسه را بين سالهاي 1374 تا 1378 گذراندم و در سال 1378 از رساله ام با عنوان نقد و بررسي ديدگاههاي علوم قرآني علامه بلاغي (ره) دفاع نموده و با مدرك كارشناسي ارشد علوم قرآني از آن موسسه فارغ
التحصيل شدم. در سال 1380 در دوره دكتري علوم قرآن و حديث مركز تربيت مدرس دانشگاه قم پذيرفته شدم و در خرداد 1385 از رساله ام با عنوان مباني و قواعد تفسيري علامه طباطبائي (ره) دفاع نمودم و با مدرك دكتري علوم قرآن و حديث از آن مركز فارغ التحصيل شدم.
ضمناً از سال 1379 به عنوان عضو هيئت علمي و عضو شوراي علمي گروه علوم قرآني و از بهمن 1385 به عنوان قائم مقام مدير گروه علوم قرآني با موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) همكاري مي كنم. والحمد لله رب العالمين.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وقفنامه ميرزا محمد يونس اشرفي:
در وقفنامه ي ميرزا محمد يونس اشرفي كه در آن تعدادي حمام و دكّان در ساري و تهران و برخي اموال ديگر را وقف تعزيه ي حضرت سيدالشهدا (ع) نموده آمده است:
«توليت تمامي موقوفات اولاً به نفس نفيس واقف مادام الحياه و بعد به ارشد اولاد ذكور و نظارت منافع به اصلح و اتقي و اورع اولاد ذكور مفوّض است و العياذبا... در صورت انقراض يا عدم اهليت و قابليت، توليت به ارشد اولاد ذكور از بطن اولاد اناث و نظارت به اصلح اولاد ذكور بطن اناثِ واقف موكول است و بعدالانقراض بايد امام جمعه و جماعتِ بلدي كه موقوفات در آن واقع است خود را متولي و اتقي و اورع علماي آن بلد، خود را ناظر داند»
وي همچنين يك دهم در آمد موقوفات را براي ناظر و دو دهم را براي متولي در نظر گرفته است ( اشرفي، 1376، ص40).
واقف، دقت جالبي در تعيين صفات و ويژگي هاي ناظر دارد. انتخاب اتقي و اورع
اولاد و يا علما به عنوان ناظر، در مقابل انتخاب ارشد اولاد و يا امام جمعه يا جماعت به عنوان متولي، منبعث از توجه وي به مساله مهم نظارت است. لزوم صداقت و درستكاري حسابرس و ناظر، در زمان حاضر نيز از اصول حسابرسي به شمار مي رود. اما واقف با تعيين فرد ناظر از ميان اولاد و بستگان، هدفي را دنبال مي كند كه مي تواند تعصب بيشتر ناظر در حفظ اموال و دارايي هاي سازمان مربوطه باشد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 174 ق). عالم، محدث و مفسر. ذهبى از او تعبير به عالم اهل قم كرده است. از برادرانش، عبدالرحمن و عيسى و عمران بن عبدالله، و نيز جعفر بن ابى المغيره و اعمش و ليث بن ابى سليم روايت كرده است. ابن مهدى، منصور خزاعى، هيثم بن خارجه، ابوربيع زهرانى و عمرو بن رافع قزوينى و محمد بن حميد رازى و بسيارى ديگر از وى روايت كرده اند. نسائى و ابوالقاسم طبرانى او را موثق دانسته و ابن حبان او را در كتاب «الثقات» خود ذكر كرده است. در «سنن» چهارگانه از او نقل حديث شده است. و بخارى نيز در «صحيح» خود از او بطور تعليق حديث نقل كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تهذيب التهذيب (340 /11)، الجرح و التعديل (ج 4، ق 210 -209 /2)، سير النبلاء (300 -299 /8)، لسان الميزان (322 -321 /9)، ميزان الاعتدال (452 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1354 -1291 ق)، عالم، عارف و اديب. ملقب به شيخ المحققين و معروف به شيخ الاسلام. در اصطهبانات به دنيا آمد و سالهاى بسيار در شيراز در محضر پدرش و هم در خدمت حاج سيد على حكيم كازرونى تحصيل علم و كمال كرد. وى در علوم غريبه ماندن جفر نيز دست داشت. او با سيد عبدالحسين مجتهد لارى كه از آزادى خواهان مشهور بود، محاصر و دوست بوده و به خواهش او «رساله اى در وجوب نماز جمعه» نوشته است. وى در امامزاده عبدالله شهر رى مدفون است. آثار وى عبارت اند از: «بيان الحق»، در مهدويت شخصيه و شخصيت مهدويه با تقريظ آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى بر آن؛ «كشكول الادباء» و «كشكول العرفاء»؛ «تنبيهات عشر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بروجرد (302 /2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (200 -197 /1)، الذريعه (180 -179 /3)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (189 -188 /1)، گنجينه ى دانشمندان (119 /3).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ديگر از مدفونين در اين بقعه است: شيخ على بن محمد، معروف به شيخ على نقى اصطهباناتى اصفهانى، عالم حكيم عارف شاعر صوفى، مؤلف «برهان المرتاضين» در بيان طريقه ى ذهبيه، در يك مقدمه و پنج فصل و خاتمه. نسخه به خط مؤلف در كتابخانه ى آستانه ى رضويه موجود است.
مشاراليه جانشين شيخ نجيب الدين رضا تبريزى اصفهانى بوده، و پس از فوت او، قطب سلسله ى ذهبيه، سيد قطب الدين محمد تبريزى شده است. صاحب عنوان در سال 1129 وفات يافته، و در بقعه ى آقا رضى مدفون گرديده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند علاّمه ملاّ محمّد. از فضلاى اصفهان و معروف به زهد و تقوى بوده، در شوّال سال 1336 وفات يافته، در تخت فولاد مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 323 ق)، صوفى. از محققان و صوفيان صاحب كرامت بود و مقبول نظر شيخ ابوعبداللَّه خفيف. به سبب جمعيت خاطرى كه كسب كرده بود، او را حلولى نيز مى خواندند. وى در پايان عمر به شهر طرسوس رفت و در آنجا دار فانى را وداع گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (81)، شرح شطحيات (581)، نفحات الانس (109).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1365 -1303 ق)، عالم، عارف و مدرس. وى در خاندان مشايخ بيدآباد متولد شد. پس از تحصيل در مضحر پدر خويش و آقا سيد محمد باقر درچه اى و آخوند كاشانى و جهانگيرخان قشقايى در دوازده سالگى به عتبات رفت و به توصيه ى حاج آقا رحيم ارباب خدمت آقا سيد اسماعيل صدر رسيد. مدتى در حوزه ى درس آخوند خراسانى و سيد محمد كاظم يزدى حضور داشت. فقه و اصول و مبانى شيخ انصارى را از ميرزاى نائينى فراگرفت و به درجه ى اجتهاد رسيد. در مراتب سلوك تحت تربيت آقاى صدر كه از خواص اصحاب آخوند ملا فتحعلى اراكى بود قرار گرفت. سپس با آقا سيد احمد كربلايى و اقا شيخ محمد بهارى كه هر دو از بزرگان ملا حسينقلى همدانى بودند مجالست پيدا كرد و نيز با جمعى ديگر از اهل سلوك همچون آقا سيد على قاضى و آقا سيد جمال الدين گلپايگانى انس گرفت. پس از مدتى اعتكاف در مسجد سهله و مكاشفه اى كه به وى دست داد، از جزوه هايى كه در حين اشتغال به فلسفه و عرفان نوشته بود دست شست و مكتبى جديد در معارف ربوبى مبتنى بر قرآن و احاديث پديد آورد كه بعدا تنى چند از شاگردانش آن را به كمال
رساندند. در 1345 ق به مشهد رضوى رفت و در آنجا به تدريس پرداخت و سه دوره اصول به سه شيوه تدريس كرد: 1- مفصل و مطابق معمول 2- در بيان مبانى مختاره ى خويش و اثبات آن 3- در تبيين قواعد مهم مورد استدلال در فقه. در ايام تعطيل حوزه، درس اخلاق و معارف داشت و همچنين جمعى را تحت تربيت خويش درآورد و به مراحلى رساند. از شاگردانش: شيخ غلامحسين مهامى، شيخ كاظم دامغانى، شيخ هاشم قزوينى، شيخ مجتبى قزوينى، شيخ زين العابدين مازندرانى، شيخ حسنعلى مرواريد و شيخ حسينعلى راشد را مى توان نام برد. از آثار وى: «ابواب الهدى»؛ «اعجاز قرآن»؛ «الجنات الرضويه»؛ «غايه المنى»؛ «الصوارم العقليه»؛ «معارف قرآن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كيهان فرهنگى (س 9، ش 12)، گنجينه ى دانشمندان (119 -113 /7).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 418 /412 ق)، عارف و محدث حنبلى. معروف به شيخ اصفهان. وى در اصفهان زندگى مى كرده. عالم به علوم ظاهرى و باطنى، و يگانه شيخ زمان خود بوده و معاصر عارفانى چون ابونصر سراج طوسى و ابوعبدالرحمان سلمى و ابوبكر كلاباذى.از ابوعبدالله محمد بن يوسف بنا و على بن سهل به عنوان امام خود در تصوف ياد مى كند. شيخ احمد كوفانى وى را ديده بوده است. او صاحب تصانيف بسيار است،از آثار وى: «نهج الخاص»؛ «اربعين صوفيان»؛ «غربت».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (625 -624)، كشف المحجوب (63 -62)، معارف (س 6، ص 80 -3)، نفحات الانس (289).
قرن:16
جنسيت:زن
مليت:ايران
از زنان آوازخوان. سماك بن نعمان به او عشق مى ورزيد و تعداد زيادى از املاك خود را به او بخشيد و اسناد آن را كه برابر بار يك قاطر بود نزد او فرستاد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: اعلام النساء: 363 / 3.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفات مرحوم حاج محمد محسن اصفهاني
در خصوص دارايي ها و موقوفات حاج محمد محسن اصفهاني در شهر هوگلي داستانهاي زيادي نقل شده است. گفته مي شود جواهرات آن مرحوم در موزه ي بانك مركزي ايالت بنگال غربي و پولهاي نقدي ايشان در نزد بانك مركزي آن ايالت نگهداري مي شود و بانك مركزي در قبال ادعاهاي شيعيان نسبت به اموال نقدي مرحوم اصفهاني آن را امانت اعلام كرده است. در عين حال هيچ كس حتي معتمدين محل از سودهاي حاصل از اموال نقدي آن مرحوم خبري ندارند. به نقل از يكي از معتمدين محل فردي به نام حاج صدر اصفهاني كه در حال حاضر مقيم دمشق است طبق اقامه ي دعوي در دادگاه ايالت بنگال غربي خود را حافظ منافع اموال مرحوم حاج محمدمحسن اصفهاني اعلام و درخواست استرداد اموال آن مرحوم را كرده استحسينيه ي هوگلي
هوگلي دو حسينيه دارد؛ يكي حسينيه ي كوچك و ديگر حسينيه ي بزرگ.
حسينيه ي كوچك را خود حاج محمدمحسن اصفهاني در سال 1806 ميلادي بنا كرده است و خود وي در آنجا به عبادت مشغول بود.
ديگري حسينيه ي بزرگ كه در سال 1847 ميلادي پس از فوت مرحوم حاج محمدمحسن اصفهاني (1812 ميلادي) ساخته شد. بدين ترتيب كه بعد از فوت مرحوم حاج محمدمحسن اصفهاني فردي به نام مولوي سيد محمد كرامت علي از طرف دولت وقت انگليس
مسؤول حفاظت از دارايي هاي مرحوم حاج محمدمحسن اصفهاني مي شود و اين شخص در سال 1847 از درآمد حاصله از دارايي هاي آن مرحوم حسينيه ي بزرگ هوگلي را بنا مي كند. در اينجا ذكر اين نكته قابل توجه است كه درآمد حاصله از دارايي هاي آن مرحوم به قدري از نظر ارزشي بالا بود كه حسينيه اي به آن عظمت بنا شده است. بنابراين مي توان حدس زد كه دارايي هاي نقدي ايشان بي حساب بوده است.
بر سردر اين حسينيه برج بسيار بلندي قرار دارد و ساعتي بر روي آن برج نصب شده است كه از اين ساعت در دنيا فقط دو نمونه وجود دارد؛ يكي ساعت BIG BEN لندن و ديگري ساعت حسينيه ي هوگلي.
در خصوص علت نصب اين ساعت داستانهاي زيادي نقل شده است ولي آنچه كه مسلم است اين است كه ساعت، اهدايي ويكتوريا ملكه ي انگليس به اين حسينيه مي باشد و به هنگام ديدار ملكه ويكتوريا از هوگلي، وي آنچنان تحت تأثير زيبايي هنري معماري حسينيه قرار گرفته كه ساعت ياد شده را به اين حسينيه اهدا كرده است.
ساعت بزرگ حسينيه سه زنگوله دارد كه زنگوله ي كوچك 400 كيلوگرم وزن دارد و هر يك ربع ساعت زنگ مي زند و زنگوله ي متوسط 600 كيلوگرم وزن دارد و هر نيم ساعت زنگ مي زند و زنگوله ي بزرگ 800 كيلوگرم وزن دارد و هر ساعت زنگ مي زند. سه چكش زنگوله ها هر يك به ترتيب 35، 25، و 40 كيلوگرم وزن دارند و دستگاه ساعت 2,500 كيلوگرم وزن دارد به اين ترتيب كل وزن ساعت 4,400 كيلوگرم است. اين ساعت هفته اي يك بار كوك مي شود.
مرحوم حاج محمدمحسن اصفهاني تا آخر عمر ازدواج
نكرد و لذا وارثي نداشت و مسلك درويشي را پيش گرفت و زندگي خود را وقف عبادت و خدمت به مردم كرد. پدر حاج محمدمحسن اصفهاني تاجر بسيار معروفي بود و بين ايران و هند تجارت مي كرد اين حسينيه به قدري زيبا و بي نظير ساخته شده است كه در نگاه اول هر بيننده اي را به حيرت مي اندازد. اين حسينيه داراي حياط بسيار بزرگ و در وسط آن يك حوض بزرگ و سه حياط اندرون - بيروني دارد. ساختمان آن دو طبقه با اتاقهاي متعدد و دو برج بلند دارد و با سنگ كاري سنتي بنا شده است. در حاشيه ي آن املاك سرسبز و خرم به وسعت بيش از 4,000 هكتار و يك آبگير اختصاصي جهت پرورش ماهي وجود دارد.
آرامگاه خانوادگي حاج محمدمحسن اصفهاني در كنار حسينيه ي هوگلي در يك قبرستان كوچك اختصاصي قرار دارد كه شامل قبر آن مرحوم، مادرش، خواهر بزرگش، و استاد وي است. ايراني هايي كه در قديم در هوگلي زندگي مي كردند بعد از جدا شدن پاكستان از هند از هوگلي به بنگلادش و پاكستان مهاجرت كرده اند. بعد از فوت حاج محمدمحسن اصفهاني توليت حسينيه ي بزرگ و حسينيه ي كوچك به فردي به نام سيد محمد كرامت علي سپرده شد و آخرين متوليان حسينيه آقايان سيد الطاف حسيني و دكتر اعجاز حسين جعفري بودند؛ ولي بعد از فوت آنها به علت اختلاف شديد بين متوليان دولت ايالتي بنگال غربي دو نفر را براي اداره ي حسينيه تعيين كرد كه هر دو از اهل تسنن مي باشند از آن تاريخ تا به حال كشمش و شكايت در دادگاه براي تسلط شيعيان جهت اداره ي حسينيه همچنان ادامه دارد.
در عين حال بخش كوچكي از حسينيه به همت آقاي سيد محسن رضا موسوي عابدي به عنوان حوزه علميه اي به نام اهل بيت اداره مي شود و آقاي محمد زين العابدين بنگالي اعزامي از سازمان مدارس ديني خارج از كشور در حوزه ي علميه تدريس مي كند. اين حوزه در حال حاضر 30 طلبه دارد در صورتي كه تا 10 سال پيش 85 طلبه در آن به تحصيل اشتغال داشتند. يكي از عوامل تقليل متقاضيان تحصيل فقير بودن اهالي آن شهر و دومي بلاتكليف بودن وضعيت حسينيه است. در ضلع جنوب ديوار حسينيه ي بزرگ وقف نامه ي مرحوم حاج محمدمحسن اصفهاني به صورت سنگ نوشته روي ديوار به طول 20 متر حك شده است. اين حسينيه داراي مغازه هاي بيشماري (حدود 600 باب) است كه چون از سالها پيش به اجاره واگذار شده درآمد چنداني ندارد كه آن هم گوشه اي از مخارج حسينيه را تأمين مي كند. يك قبرستان كوچك براي دفن اموات شيعيان، يك كالج به نام محسن كالج، يك بيمارستان، يك مدرسه به نام هوگلي اسكول متعلق به حسينيه است كه در حال حاضر از طرف اوقاف اداره مي شود. يك باب مدرسه ي ديگر كه قبلا زائر سراي حسينيه بود و فعلا به مدرسه تبديل شده داير است كه متولي آن حاج محسن علي شيرازي از مؤمنين كلكته مي باشد و از درآمد آن مخارج بخشي از امور خيريه ي حسينيه تأمين مي شود.
با توجه به زمينه هاي بسيار مساعد در اهالي شهر كه قريب به اتفاق آنها مسلمان و شيعه مي باشند و از طرفداران انقلاب اسلامي ايران هستند در صورت انجام يك برنامه ريزي دقيق و در نتيجه، تسلط كامل شيعيان بر حسينيه و ابنيه و
املاك آن كه تقريبا به جز منازل ساكنين، تمام ابنيه و املاك هوگلي را دربر مي گيرد و با اضافه كردن 24 دهكده اطراف آن كه اهالي آن نيز اكثرا مسلمان و شيعه مي باشند مي توان موقعيت خوبي را براي ايجاد يك پايگاه اسلامي شيعه در هوگلي و حومه ي آن به دست آورد. از طرف ديگر از تصرف املاك و موقوفات هوگلي توسط هندوها كه به نقل از معتمدين محل تاكنون به لحاظ قدمت و عظمت بناي آن قيمتي براي آن تعيين نشده است جلوگيري كرد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفه ي حاج محمدجواد اصفهاني
اين موقوفه به وسعت 8,107 يارد مربع زمين واقع در خيابان كليسا در مركز شهر پونا شامل حسينيه، دفتر انجمن، كلينيك بيماران، مدرسه، اتاق مراجعين، 6 واحد آپارتمان مسكوني و يك واحد آپارتمان جهت اقامت امام جماعت حسينيه است كه در تاريخ 26 آوريل 1913 توسط مرحوم حاج محمدجواد اصفهاني وقف شده است. اين موقوفه در سال 1950 تحت شماره ي B0112 در اداره ي ثبت پونا به ثبت رسيده است.
كليه ي واحدهاي آپارتماني اين موقوفه در اختيار مستأجرين قرار دارد كه به علت اقامت طولاني اجاره بهاي بسيار كمي پرداخت مي كنند. در هر صورت عوايد اين موقوفه تحت نظر اعضاي توليت جمع آوري با هماهنگي اعضاي انجمن صرف امور
[ صفحه 108]
خيرات مي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن علي اكبر [مقدادي] عارف فاضل زاهد. مقدّس، از مريدان و تربيت يافتگان از محضر حاج محمّد جواد عارف سرجويى بيد آبادى. سالها در مشهد (در قريه نخودك) ساكن، و مورد توجّه و عنايت خواصّ و عوام بوده، و عموم طبقات از انفاس قدسى او مستفيض مى شدند.
در 17 شعبان 1361 وفات يافته، در صحن كهنه مدفون گرديد.
از آثارش نشر رساله ترجمة الصلاة فيض است كه تأويلاتى از او درباره نماز و معانى آن به ضميمه رساله مزبور به طبع رسيده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1361 -1279 ق)، عالم، مدرس، عارف ربانى و حكيم الهى. مشهور به نخودكى. مقدمات را تا يازده سالگى نزد پدر خويش و ديگران آموخت. سپس زير نظر حاج ميرزا محمدصادق به سير و سلوك عارفانه پرداخت. در سنين جوانى ادبيات و قسمتى از رياضيات مانند حساب و هيئت را نزد آخوند كاشى و فلسفه را نزد ميرزا جهانگيرخان قشقايى تحصيل كرد و سپس راهى عتبات عاليه شد و در نجف به ادامه ى تحصيل پرداخت. و در آنجا با حاج سيد مرتضى كشميرى معاشرت و مجالست كرد. سپس به اصفهان بازگشت و پس از مدتى در مشهد اقامت گزيد. حاج شيخ حسنعلى بيشتر ايام عمر را در رياضت هاى طاقت فرسا سپرى كرد. وى داراى مقامات و كرامات بسيار بوده كه شرح جزئى از كرامات و كارهاى خارق العادى وى در كتابى تحت عنوان «نشان از بى نشانها» توسط فرزند آن مرحوم گردآورى شده و نشر يافته است. او به تدريس فقه مانند شرح لمعه و درس تفسير و گاهى هم هيئت و حساب مى پرداخت و بقيه ى اوقات را به برآوردن
حاجات مؤمنان از دعا و دوا مى گذراند. در مدت اقامت او در مشهد هزاران هزار مريض با دعاى وى معالجه شدند. آيت الله اصفهانى پس از يك بيمارى چهل روزه در محله سعدآباد مشهد رحلت كرد و در صحن رضوى دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :زندگينامه ى رجال و مشاهير (192 -191 /1)، گنجينه ى دانشمندان (113 -111 /7)،نشان از بى نشانها (مقدمه).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(649 -674 ق)، مفسر، صوفى، متكلم، منطقى، عروضى و نحوى. در اصفهان متولد شد و فنون متداول را در زادگاه خود نزد پدر و جمال الدين ابى رجا و ديگران فراگرفت. مدتى در اصفهان و تبريز به تدريس پرداخت و از معاصران شيخ حسن چوپانى و قاضى مظفرالدين شاه قزوينى بود. پس از زيارت خانه خدا به دمشق رفت و در جامع اموى به تدريس پرداخت، سپس به قاهره رفت و در خانقاهى كه قوصون براى او بنا كرده بود به ارشاد و تربيت مريدان مشغول شد و در همان شهر بود تا درگذشت. و در قرافه دفن شد. از آثار: وى «تشييد القواعد فى شرح تجريد العقايد»؛ شرح «كافيه» ابن حاجب در نحو؛ شرح «ساويه»، در عروض؛ «انوار الحقايق الربانيه فى تفسير الآيات القرآنيه»؛ شرح «منهاج» بيضاوى؛ «ناظر العين»؛ «شرح مختصر السؤل و الأمل فى علمى الاصول و الجدل»؛ «شرح الطوالع»، در منطق و كتاب مختصرى در اصول دين.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (52 /8)، تاريخ ادبيات در ايران (230 ،229 /3)، حبيب السير (232 /3)، الذريعه (140 /13)، روضات الجنات (117 /8)، ريحانه (249 -248 /3)، كشف الظنون (1991 ،1921 ،1879 ،1855 ،1717 ،1371 ،1148 ،1137 ،1116 ،443 ،442 ،346 ،235)، لغت نامه
(ذيل/ محمود)، معجم المؤلفين (173 /12)، هديه العارفين (409 /2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و موسيقيدان. پدرش جارچى باشى درگاه شاه عباس بود. صفى قلى بيگ جوانى با ذوق و قريحه بود و شعر مى گفت و از موسيقى دانان و نوازندگان چهارتار در عهد شاه عباس دوم (1077 -1052 ق) بود. اثر وى «ديوان» شعر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (242 -241)، تاريخ موسيقى (335 -334 / 1)، تذكره ى روز روشن (477)، تذكره ى نصرآبادى (42 -41)، الذريعه (614 / 9)، فرهنگ سخنوران (561)، لغت نامه (ذيل/ صفى قلى بيگ).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1319 ش)، خواننده. از استادان بنام اواخر عصر قاجاريه بود كه در اصفهان به دنيا آمد. از ابتداى جوانى به واسطه ى داشتن صداى خوش، به روضه خوانى اشتغال داشت. رديف دستگاههاى موسيقى را از ابراهيم آقاباشى آموخت.سيد عبدالرحيم در احاطه به موسيقى ملى و سليقه خوانندگى و تنوع و اطلاع از گوشه ها در عصر خود بى مانند بود و شاگردان بسيارى تربيت كرد. او محفوظات بسيار داشت، به طورى كه اشعار مناسب دستگاهها و گوشه ها را به مقدار فراوان به خاطر مى سپرد. وى تنها خواننده اى است كه طاهرزاده روش او را قابل اقتباس دانسته است. از شاگردان معروف وى اديب خوانسارى، تاج اصفهانى، حسين اديب و سيد حسين طاهرزاده اند كه اين يك غيرمستقيم از او بهره مند شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (243 ،170)، تاريخ موسيقى (676 -675 / 2)، سرگذشت موسيقى (377 -376 ،372 / 1)، مردان موسيقى (205 ،169 ،166 ،154 / 2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن محمدبن ازهر اصفهانى. هجويرى در «كشف المحجوب» گويد: ابوالحسن على بن سهل نصرآبادى اصفهانى، عالم عارف زاهد، از قدماى مشايخ اصفهان. جماعتى كثير از علما و عرفا در حديث و عرفان نزد او تملذ نموده، كه از آن جمله است: سليمان بن احمد طبرانى، و قشيرى، و ممشاد دينورى، و ابوبكر محمدبن عبدالله طبرانى؛ و خود نزد جمعى كثير در تصوف و حديث تلمذ نموده كه از آن جمله است: احمدبن مهدى، و جنيد بغدادى، و ابوعبدالله محمدبن يوسف بن معدان بناء اصفهانى، و يونس بن حبيب؛ و غيره.
در عموم كتب تذكره نامش به عظمت برده شده است.
در سال 280 وفات يافته (در «اخبار
اصفهان» فوتش را 307 مى نويسد) در قبرستان طوقچى مدفون گرديد، و از حين فوت تاكنون قبرش مورد توجه عباد و زهاد بوده؛ در رحله ى ابن بطوط و كشكول شيخ بهائى راجع به مزار او مطالبى است، طالبين مراجعه نمايند.
مقبره ى او قديم داراى دستگاه بوده، و فعلا از آن اطاقى بيش باقى نمانده، در سال هاى اخير يكى از مشايخ خاكساريه آنجا را خانقاه خود ساخته، و بساط ارشاد [!] گسترده است.
سهل بن على بن سهل اصفهانى از عرفا و صوفيه است. ابونصر سراج در «لمع» از قول او گويد: حرام است اصحاب ما را فقرا بنامند، زيرا آنها غنى ترين خلق خدايند.
شيخ ابوعبداالله محمدبن على بن سهل اصفهانى عارف در هارم فارس بوده، و مزارش تاكنون باقى است. سال هاى اخير هادى فسايى عارف متخلص به «بيدل» مؤلف «تذكرة العارفين» مقبره ى او را بر روى شالوده ى قديم تجديد بنا نموده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مهدي واعظي در روز چهاردهم تيرماه سال 1345 در تهران و در خيابان 17 شهريور بدنيا آمد . پدربزرگ وي صداي خوبي داشت و به واعظ اصفهاني معروف بود ، بهمين خاطر وي نام هنري اصفهاني را براي خود انتخاب كرد .
تحصيلات
تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در مدرسه علوي تهران به پايان رساند . سپس با شركت در كنكور سراسري و اخذ رتبه 178 به دانشكده پزشكي دانشگاه علوم پزشكي ايران راه يافت و در سال 1376 در رشته پزشكي موفق به اخذ دكترا شد . وي همزمان با تحصيل علم به كسب هنر نيز اهتمام ورزيد .
قرائت قرآن
وي از اوان كودكي قرائت قرآن كريم را به سه روايت نزد اساتيد وقت آموخته و از شيوه هاي مختلف اين فن به ويژه شيوه استاد "مصطفي اسماعيل" بهره مند شده است . تاكنون در محافل مهم بسياري از حضور دكتر اصفهاني برا ي قرائت قرآن استفاده شده است .
محمد اصفهاني موسيقي ايراني را با بهره مندي از مكتب استاد محمدرضا شجريان خواننده شهير و با رهنمودهاي اين استاد آواز ايران و شاگرد مبرزش علي جهاندار آموخت . نزد استاد شجريان رديف و موسيقي آوازي را فراگرفت . استاد ديگر او فريدون شهبازيان بود كه نزد او تلفيق و تحديد فني در موسيقي كلامي و زيبايي شناسي در الحان موسيقي ملي ايران را آموخت . از ديگر اساتيد او مي توان به همايون خرم و بابك بيات اشاره كرد . او همواره از اساتيد ارجمندش در زمينه
موسيقي بخصوص فريدون شهبازيان با تواضع و مهر ياد مي كند .
آلبوم ها
گلچين
حسرت
نازنين كار مشترك
فاصله
...تنها ماندم
ماه غريبستان
نون و دلقك
بركت
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
در سال تحصيلى 1345 -46 به اخذ ديپلم كامل در رشته سنتور از هنرستان موسيقى ملى نائل گرديد و در خردادماه 1357 به درجه ليسانس سنتور از هنركده موسيقى ملى توفيق يافت و سپس در سال 1359 به هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى دختران راه يافت و به تدريس سنتور مشغول گرديد هم اكنون نيز به كار و خدمت خود ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 884 /883 ق)، مفسر و محدث. وى در زمان سلطان ابو سعيد گوركان از شيراز به هرات رفت و در آنجا اقامت گزيد به همين جهت به هروى نيز مشهور بوده است. او به دستور آن پادشاه هفته اى يكبار در مدرسه ى عاليه گوهرشادآغا، به موعظه و نصيحت مى پرداخت. وى در هرات درگذشت و نزديك مدرسه گوهرشادآغا دفن شد. از جمله تأليفات وى: كتاب «درج الدرر
فى ميلاد سيدالبشر»؛ رساله ى «مزارات هرات» يا «مقصد الاقبال السلطانيه و مرصدالاعمال الخاقانيه»؛ رساله ى «مزارات شيراز»؛ «المجتبى فى سيره المصطفى»؛ «المجتنى من كتاب المجتبى فى سيره المصطفى»، خلاصه اى از كتاب سابق الذكر است كه براى جمال الدين ابراهيم معروف به ابى كاليجار وزير نوشته است؛ كتاب «معراج الاعمال»، در اوراد و عبارات؛ «غرفه الحصن»، ترجمه «مختصر حصن الحصين»، به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (607)، تاريخ ادبيات در ايران (1606/5)، تاريخ نظم و نثر (244 -243)، حبيب السير (334/4)، الذريعه (110/22 ،228/21 ،326 ،1/20 ،44/16 ،58/8)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 78/9)، كشف الظنون (745 ،670)، مجالس المومنين (527 -526 /1)، مزارت هرات (مقدمه)، معجم المولفين (68/6)، هديه العارفين (470 -469 /1)، هفت اقليم (217 -216
/1).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
از فارغ التحصيلان دوره سوم هنرستان است كه در سال 1337 -38 به اخذ ديپلم كامل متوسطه در رشته سنتور نائل شده و در اين مقام اول را احراز نموده است. در سال 1340 به سمت هنرآموز سنتور به خدمت هنرستان درآمد و پس از سالها تدريس در سال تحصيلى 1356 -57 از هنركده موسيقى ملى به درجه ليسانس در رشته كارشناس موسيقى ملى نائل گرديد و بالاخره در سال 1359 بازنشسته شد، ارفع اطرائى مدارج يادگيرى سنتور را نزد استادان حسين صبا- فرامرز پايور و تمرين و تكامل رديف را نزد محمود كريمى طى نموده است در جريان اين سالها موفق گرديد شاگردان بسيارى تربيت كند كه جمعى از آنان اكنون در مراكز مختلف هنرى مشغول خدمتند، او در سايه انضباط و وظيفه شناسى توانسته است در فعاليتهاى مختلف هنرى چه در داخل و چه در خارج از هنرستان موفقيتهاى چشمگيرى داشته باشد، از كار قلم نيز غافل نبوده است، اكنون كه در مسير پيشرفت هرچه بهتر سازش قدم برمى دارد آينده درخشان ترى را نويد مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(304/302 -230/225 ق)، مفسر، متكلم، فقيه، محدث، اديب و شاعر شيعى. مشهور به ناصر كبير. جد مادرى شريف رضى و شريف مرتضى است. شيخ طوسى او را در شمار اصحاب امام هادى (ع) آورده است. حاكم طبرستان بود و از اين رو كه بر اثر اصابت شمشيرى در نبردگاه كر شده بود به اطروش خوانده مى شد. وى در فقه و دين علامه بود و در شعر توانا. ابن ابى الحديد گويد كه او صاحب سيف و قلم و از بزرگان فقهاى اماميه
و شيخ طالبيين و عالم و زاهد و اديب و شاعر ايشان بود. او اسلام را در ميان ساكنان ساحل درياى خزر نشر داد و در حدود دويست هزار ديلمى و گيلانى به دست وى ايمان آوردند، و او را در شهرهاى آنان مساجدى بنا كرد. به گفته ى طبرى و ابن اثير او حاكمى عادل و نيك سيرت بود و مردم همانند او را در عدل و برپايى حق و حسن روش نديدند. وى سرانجام در آمل طبرستان درگذشت و مزارش در همان شهر زيارتگاه عموم است. تاليفات و آثار وى بيش از سيصد كتاب بوده است. از جمله آثارش: «اصول الدين»؛ «الامالى»؛ «الامامه الصغير»؛ «الامامه الكبير»؛ «امهات الاولاد»؛ «البساط»، در علم كلام؛ «تفسير الاطروش»، در دو مجلد كه در آن به 1000 بيت از 1000 قصيده احتجاج كرده؛ «الفقه الناصريه» كه شريف مرتضى علم الهدى آن را شرح و تصحيح كرد و «المسائل الناصريات» ناميد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (216/2)، اعيان الشيعه (184 -179 /5)، الذريعه (299/16 ،261/4 ،315 ،308 /2)، رجال الطوسى (412)، رجال النجاشى (171 -170 /1)، روضات الجنات (253 -251 /2)، ريحانه (98/6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 92/4)، الكامل (148/6)، الكنى و الالقاب (232/3)، لغت نامه (ذيل/ اطروش)، مروج الذهب، ترجمه (690/2)، معجم المولفين (252/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1301.
درگذشت: 1372.
اهتمام در چاپ تذكرةالعلماء (نوشته محمد بن سليمان تنكابنى، با همكارى غلامرضا پرنده؛ مشهد، 1372).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ويولن نواز و هنرمند و آهنگساز باقريحه، حسن اعتمادى در سال 1322 در تهران محله پامنار ديده به جهان باز كرد. وى تحصيلات ابتدايى را در دبستان روزبه تهران به پايان برد، سپس وارد دبيرستان علميه گرديد و پس از آن در دبيرستانهاى پانزده بهمن، خاقانى و ناصرخسرو ادامه تحصيل داد و نائل به اخذ ديپلم رياضى گرديد. حسن اعتمادى از كودكى به موسيقى اشتياق پيدا نمود و آن را به طور جدى از سن دوازده سالگى دنبال كرد. وى در اين سن بود كه به تشويق مادربزرگ خود، تعليم ويولن رانزد هنرمند نه چندان معروف به نام اسكندر برهان آزاد شروع و براى آشنايى به موسيقى به طور علمى و عملى وارد هنرستان شبانه موسيقى ملى گرديد و زير نظر رحمت اله بديعى به آموختن اساسى ويولن پرداخت و در همان دوران شبانه، تئورى و سلفژ و... تا حدودى هارمونى رازير نظر استادانى چون مصطفى پورتراب، فروتن راد آغاز كرد و بعد از مدت پنج سال كه در هنرستان تحصيل موسيقى مى كرد وارد اركستر هنرستان گرديد و بنا به توصيه شادروان امير جاهد رئيس وقت هنرستان شبانه موسيقى از پرداخت شهريه معاف شد. پس از چندى، حسن اعتمادى با چند نفر ديگر از همكلاسى هاى خود، همكارى گروهى خود را با اركستر هنرستان روزانه موسيقى ملى آغاز مى كند كه رهبرى اين اركستر با حسين دهلوى بود. وى پس از اتمام متدهاى هنرستان، نزد رحمت اله بديعى، تارخانيان و محمود ذوالفنون، به كلاس حبيب اله بديعى كه در همان هنرستان تدريس
مى كرد مى رفت و مدت چهار سال رديف هاى مرحوم ابوالحسن خان صبا را از ايشان فراگرفت. پس از اتمام دوره هنرستان وارد دوره عالى موسيقى شد كه متأسفانه به علت گرفتارى و اشتغال در اركسترهاى راديو نتوانست آن دوره را به پايان برساند، زيرا از سال 1347 در اركستر نكيسا و باربد و چند اركستر ديگر راديو ايران به نوازندگى مشغول شده بود وديگر مجالى براى وى باقى نمانده بود.
اين همكارى اعتمادى در راديو ادامه داشت تا اين كه در سال 1350، راديو و تلويزيون درهم ادغام گرديدند، در اين سال وارد اركستر سازهاى ملى راديو تلويزيون گرديد كه رهبرى آن با مهدى مفتاح بود. پس از مدت پنج سال رهبرى اين اركستر به مهندس همايون خرم واگذار گرديد و تا انقلاب اسلامى ادامه داشت در اين مدت آهنگ هايى براى چند خواننده راديو و تلويزيون مثل: جمال وفايى،بهرام گودرزى، سيما بينا و تنى چند ساخت و اجرا كرد.
بعد از انقلاب اسلامى، اين همكارى همچنان با صدا و سيماى جمهورى اسلامى ادامه يافت. و در اين دوره هم از فعاليت هاى هنرى خود، تعداد پنج آهنگ براى گروه كر و رضا منفرد با شعر شاعر باذوق سبزوارى ساخت كه اجرا گرديد. وى داراى همسر و سه فرزند است كه يك پسر و دو دختر مى باشند.
حسن اعتمادى، تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بين ايران و كشورهاى جهان،مسافرت هاى متعددى به كشورهاى: اروپايى، آسيايى همراه با اركستر كرده كه بايد از كشورهاى: پاكستان، هندوستان، كويت، المان، فرانسه و... نام برد و با كنسرت هايى كه در آن شركت داشته به سهم خود موجب شناسايى موسيقى سنتى ايران به اين ممالك شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي
سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود اعرابى موسيقى دان برجسته در سال 1313 در تهران محله ى سنگلج متولد شد، هنوز بيش از هفت سال از سن او نمى گذشت كه به موسيقى علاقه مند شد و پس از طى تحصيلات ابتدايى در دبستان خاقانى، دوره ى تحصيلات متوسطه را در هنرستان عالى موسيقى آغاز كرد.
محمود اعرابى، در هنرستان عالى موسيقى زير نظر استاد «ويدر» كه يكى از اساتيد چكسلواكى بود مشغول به فراگيرى كلارينت شد و پس از طى دو سال آلات ضربى اركستر سمفونيك را نيز فراگرفت و در آنها مهارت تام يافت. در سال 1335 به وزارت فرهنگ و هنر رفت و در اركسترهاى اين وزارتخانه شروع به همكارى كرد. همزمان با فعاليت در اين وزاراتخانه، به راديو رفت و همكارى خود را با اركستر بزرگ راديو به سرپرستى سيروس شهردار آغاز كرد.
محمود اعرابى، پس از مدتى در دانشگاه الزهرا و كانون هنرى وزارت كار و امور اجتماعى به سمت استاد مشغول تدريس شد. همكارى اعرابى با وزارت فرهنگ و هنر تا زمان انقلاب ادامه داشت و پس از انقلاب به سمت سرپرست اركسترهاى سنتى موسيقى ايران در وزارت ارشاد اسلامى مشغول فعاليت شد و سپس مسئول روابط عمومى و كارشناس سازها گرديد تا اين كه در سال 1369 بازنشسته شد. وى شاگردان بسيارى را به طور خصوصى و يا در دانشگاه تعليم و تربيت نمود و در اوائل جوانى در كلاس موسيقى مجيد مشغول تعليم شاگرد بوده است. محمود اعرابى، كنسرت هاى فراوانى در تهران و شهرستان ها جهت مراكز فرهنگى و هنرى همراه با گروه هاى نوازنده اجرا كرده و در چارچوب قراردادهاى فرهنگى هنرى بين ايران
و ممالك جهان، همراه با گروه هاى نوازنده در پاكستان و افغانستان نيز كنسرت هايى اجرا نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هشتم ق)، عالم دينى، مفسر، عارف و اديب. معروف به نظام نيشابورى و نظام اعرج. او را از علماى عامه دانسته اند و بعضى به او نسبت تشيع داده اند. اصلش از قم و ساكن نيشابور و به آورده ى برخى از مآخذ اصلش از نيشابور و ساكن قم بود. وى از شاگردان قطب الدين محمد بن مسعود شيرازى به شمار مى آمد. در پاره اى از منابع وى جزو علماى سده ى نهم قمرى آورده شده چون تاريخ اتمام بعضى از مجلدات «تفسير» مشهور او را در حدود 850 ق ذكر كرده اند، در حالى كه برخى از منابع 728 ق را تاريخ صحيح اتمام مى دانند. از آثارش: «غرائب القرآن و رغائب الفرقان»، در تفسير كه به «تفسير نيشابورى» معروف است و آن را به اشاره استادش، قطب الدين محمد بن مسعود شيرازى، تأليف كرد؛ «لب التأويل»، در تفسير قرآن؛ «اوقاف القرآن»، كه به امر قطب الدين شيرازى به اسم خواجه سعدالدين ساوجى وزير الجايتو (م 711 ق) نوشته است، «توضيح التذكرة»، شرح «تذكرة النصيرية» خواجه نصير طوسى، در هيئت كه در 711 ق تأليف نموده است؛ شرح «الشافية» ابن حاجب، در علم صرف كه به «شرح نظام» معروف است؛ شرح «مفتاح العلوم» سكاكى؛ «الربع المقنطر»؛ رساله اى در «علم الحساب».[1]
نظام الدين حسن بن محمد نيشابورى (ف. 900 ه.ق). از علماى قرن نهم است. آثارش: كتاب «شرح تذكره ى طوسى» در هيأت، كتاب «شرح مجسطى»، كتاب «شرح نظام» در صرف، كتاب «تفسير» معروف به تفسير نيشابورى و شرحى بر كتب زيج.
برگرفته از
كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (234 ،233/ 2)، اعيان الشيعه (249 -248/ 5)، الذريعه (284/ 18 ،32 -31/ 16 ،142/ 13 ،72/ 10 ،492 ،206/ 4 ،121/ 3 ،480/ 2)، روضات الجنات (101 -96/ 3)، ريحانه (199 -197/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 47 -46/ 8)، كشف الظنون (1763 ،1595 ،1195 ،1062 ،1021 ،392 -391)، الكنى والالقاب (256/ 3)، معجم المؤلفين (291 ،282 -281/ 3)، هديةالاحباب (257)، هديةالعارفين (283/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حضرت مستطاب شيخنا الجليل الكبير المتتبع حجه الاسلام والمسلمين الحاج شيخ محمدحسين بن الشيخ سليمان الاعلمى المهرجانى اصلا والنجفى تحصيلا و الحايرى مسكنا والقمى خاتمه در سال 1320 در مهرجان از مضافات جندق و بيابانك متولد شده و پس از برهه اى از زمان مشرف به خراسان شده و مدتى در آنجا اقامت نموده و به تحصيل پرداخته آنگاه در سال 1340 ق مهاجرت به نجف اشرف و اعتاب عاليات نموده و با جدى تمام سطوح را در مدت ده سال نزد اساتيد نجف خوانده و مسافرتى هم به زيارت مشهد نموده و بعد به اتفاق مادر و دو برادر مراجعت به نجف كرد و از محضر مرحوم آيت الله نائينى و آيت الله اصفهانى و آيت الله آقا ضياءالدين عراقى و آيت الله كمپانى اصفهانى و حاج شيخ على زاهد قمى استفاده نموده و مسافرتى به مكه كرده و با عده اى از علماء اهل سنت ملاقات و مباحثاتى در امور دينيه نموده و بعد از مراجعت در سال 1368 ق مهاجرت به كربلا نموده و به درس مرحوم آيت الله ميرزا مهدى شيرازى و آيت الله ميلانى حاضر شده و مشغول به تاليف كتاب مقتبس الاثر و مجدد مادثر فى تاريخ البشر در علوم مختلفه
در علم رجال از صحابه و تابعين و رواة و علماء و غيرهم نموده و در سال 1374 مشرف به ارض اقدس شده و بعد مراجعت به تهران و پس از چندى توقف در آنجا منتقل به قم در عصر زعامت آيت الله العظمى بروجردى منتقل به قم و در مدرسه فيضيه اقامت و از محضر معظم له استفاده و در خلال مشغول به طبع كتاب نفيس خود گرديده و تاكنون كه ربيع الثانى 1393 قمريست بيست و هشت مجلد آن از طبع خارج شده است.
مرحوم علامه آيت الله حاج شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء درباره كتاب معظم له گويد بسم الله الرحمن الرحيم و له الحمد نظرت فى اجزاء هذه الموسوعه القيمه نظره عابره و هى وانكان عجلى لكن قد ظهرلى ان جناب المولف العالم العلامه الجليل المويد من الاله الاجل الشيخ محمدحسين بن الشيخ سليمان الاعلمى ادام الله تاييده قد بذل جهده و استفرغ وسعه و احسن فى ما جمع و اصاب فيما وضع و رفع فشكر الله مساعيه و زاد معارفه و معاليه و رفقه لاتمامه فانه اذاتم يكون من جلائل المولفات النافعه والله ينفعه و ينفع به صدر من كربلاء المشرفه 16 شعبان 1369 قمرى
و مرحوم آيت الله الحاج السيد يونس اردبيلى رحمه الله درباره كتاب ارزنده وى گويد بعد البسمله هذا هو الكلام الفحل و القول الجزل وفقه الله راقمه الاحقر يونس الموسوى الاردبيلى كتبه فى جمادى الاولى 1374 قال الشاعر:
هذا كتاب نافع للبشر
سطوره منظومه كالدرر
مبرهن احوال ما قد غبر
جاء اسمه مقتبس للاثر
اكثر اعلام عصر تقاريظى بر اين اثر ارزنده و نفيس نوشته اند كه در جلد اول و دوم و سوم آن مندرج مى باشد فرزندان فاضل و عالمى به
نام شيخ محمدحسن و شيخ محمدحسين و شيخ محمدمحسن دارد كه در سلك روحانيت به خدمات دينى اشتغال دارند داماد معظم ايشان خطيب توانا آقا سيد حسين شهرستانى است ادام الله توفيقاتهم.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1136 ق)، خطاط، موسيقى دان و شاعر. از مردم كوسار اصفهان بود و از كودكى با محمدعلى حزين معاشرت داشت. وى در موسيقى ماهر بود و خوش مى خواند و همه ى خطوط را نيك مى نوشت. از علوم متداول نيز بهره مند بود و شعر مى گفت و اشعار فراوان از حفظ داشت و به علم قرائت مسلط بود. ملاعلى هنگام غلبه ى روميه بر همدان به قتل رسيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (435 / 2)، تذكره المعاصرين (218 -216).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قارى اصفهانى، فاضل اديب شاعر، از دانايان به علوم قرآن و تجويد، و از دانشمندان قرن دهم در اصفهان است.
كتب چندى در تجويد تأليف نموده، از آن جمله است:
1- درج المضامين، منظومه اى در 72 بيت در تجويد، در سال 949 تأليف نموده، و آن را مولى على بن جعفر استرآبادى شرح نموده، و آن را: «در نثار» در شرح تجويد ملا مختار ناميده، و در 1280 از شرح فارغ شده، و اين شرح به طبع رسيده. در الذريعه سه شرح ديگر از اين تجويد نام مى برد
2- رساله اى فارسى در تجويد 3- مختار القراء، نسخه اى از آن نزد نگارنده موجوداست؛ و غيره.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1325 شمسى، كودكى در خانواده اى اهل هنر و موسيقى ديده به جهان باز كرد كه نامش را مرتضى اعيان نهادند.
اين كودك دوران طفوليت را هنوز تمام نكرده بود كه به موسيقى ايران بخصوص سنتى علاقه اى مفرط پيدا نمود و همين موضوع موجب شد كه پدر او، وى را نزد حسين خرسندى كه يكى از نوازندگان باارزش ضرب بود ببرد. مرتضى اعيان بيش از يك سال نزد او كار كرد و به آشنايى با رمز و راز آن پرداخت.
كوشش در يادگيرى و كشش در نواختن و جوشش در سبك و شيوه اى خاص، او را به محضر اميرناصر افتتاح كشاند و او تنها شاگردى بود كه افتتاح براى يادگيرى و پيشرفت وى به طور خصوصى به تدريس پرداخت.
مرتضى اعيان بيش از پانزده سال نداشت كه در برنامه ى كودكان راديو شروع به همكارى كرد ولى پس از يك سال از راديو كناره گيرى كرد و اين كناره گيرى و
دورى فقط به خاطر آموزش و تحقيق بيشتر در نواختن تنبك بود. وى به سال 1351 بنا به دعوت دكتر داريوش صفوت به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران رفت و پس از امتحانى كه استاد هرمزى از وى به عمل آورد، مورد تأييد ايشان قرار گرفت و اولين گروهى كه همكارى او با آن آغاز گشت متشكل از هنرمندان بزرگى همچون: حسين عليزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجه اى، داريوش طلائى، محمد مقدسى، خانم مانى زاده به خوانندگى رضوى سروستانى. همكارى او تا سال 1359 متناوباً ادامه داشت و هنوز كم و بيش نيز ادامه دارد.
مرتضى اعيان در كنسرت هاى متعددى كه توسط گروه هاى مختلف در باغ فردوس تجريش، تئاتر شهر، تالار رودكى، جشن هنر شيراز و تلويزيون كرمان به نفع مؤسسات فرهنگى و هنرى و خيريه برپا مى شده شركت مى كرد و بارها به كشورهاى انگلستان، اسپانيا، بلژيك، فرانسه، تونس، و ژاپن همراه هنرمندانى چون: رضا شفيعيان، حسين عمومى، محمد مقدسى، داريوش طلائى، رضوى سروستانى، جلال ذوالفنون و خانم پريسا مسافرت و تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى اجرا كرده اند. وى در كشور آلمان جهت تدريس و شناساندن موسيقى سنتى و بخصوص ضرب كوشش فراوان نمودن و همراه حميد متبسم (تار)، مجيد درخشانى (تار و سه تار) و انوشه (نى) فعاليت چشم گيرى دارند و در كشورهاى آمريكا و سوئيس نيز همراه محمدرضا شجريان، داريوش پيرنياكان (تار)، جمشيد عندليبى (نى) برنامه هاى هنرى اجرا نمود.
وى از زمانى كه وارد مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران شد به امر تدريس و در خارج از اين مركز نيز كانون چنگ به مديريت رضا گرگين زاده و محمدرضا درويشى و على اكبر شكارچى شاگردان خوبى
تعليم داد كه از شاخصين ايشان مى توان از: سعيد رودبارى، مهرداد اعرابى فرد، هومان پورمهدى، بهمن وكيليان نام برد.
مرتضى اعيان يك جلد كتاب درباره ى نواختن تنبك و شيوه هاى فراگيرى آن تأليف نموده است و امروز يكى از نوازندگان بزرگ و صاحب سبك در تنبك نوازى موسيقى سنتى ايران به حساب مى آيد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
در سال تحصيلى 1350 -51 به اخذ ديپلم كامل هنرستان در رشته سنتور موفق گرديد و در مهرماه سال 1351 به سمت هنرآموز سنتور در هنرستان به كار پرداخت و ضمن تدريس در رشته سنتور نائل گرديد، پس از چند سالى تدريس مدتى هنرستان را ترك گفت و مجدداً از سال 1359 به هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى برگشت و هم اكنون به تدريس ساز تخصصى خود در آن هنرستان مشغول است.
جمع ديگرى از فارغ التحصيلان هنرستان در سالهاى بعد كه نگارنده حضور نداشته ام به هنرستان موسيقى ملى و دوره عالى آن «هنركده» و يا در جريان تغييرات نظام آموزشى هنرستانها، در هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى دختران و پسران «نام جديد هنرستانها» راه يافتند كه چون نگارنده از كم و كيف خدماتشان اطلاع درستى ندارم به اختصار برگزار مى كنم:
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: 1314، تهران.
درگذشت: 11 بهمن 1366، تهران.
اميرناصر افتتاح در اوايل نوجوانى نزد هوشنگ مهرورزان كه از شاگردان استاد حسن تهرانى بود به فراگيرى نواختن ضرب پرداخت. پس از فراگيرى ضرب هاى مختلف و فارغ التحصيل شدن از مدرسه ى رازى، در سال 1344 كه به راديو راه يافت و در «برنامه گل ها» بنا به دعوت داود پيرنيا همكارى خود را آغاز كرد. افتتاح، بيشتر دوران عمر هنرى خود را با اكبر گلپايگانى، خواننده ى اين برنامه سپرى كرد و در بسيارى از مسافرت هاى داخل و خارج كشور كه از طرف راديو براى شناساندن موسيقى كشور برپا مى شد با او به كشورهاى كويت، آلمان، آمريكا، انگلستان و بسيارى از شهرهاى ايران نظير شيراز، اصفهان، آبادان، اهواز، بندرعباس و استان هاى گيلان و
مازندران همراهى و همكارى داشت.
از جمله شاگردان افتتاح مى توان از محمد اسماعيلى، بهمن رجبى، آبتين اجلالى و اميربابك ركنى را نام برد.
اميرناصر افتتاح در سال 1366 درگذشت و پيكر وى در امامزاده طاهر كرج به خاك سپرده شد.
اميرناصر افتتاح در سال 1314 در تهران خيابان مولوى، كوچه خدايارى ديده به جهان گشود، وى از همان كودكى به نواختن ضرب علاقه ى زيادى داشت و همين علاقه عاقبت وى را يكى از بزرگترين و بهترين نوازندگان معاصر ضرب كشور قرار داد. افتتاح، اوائل نوجوانى، نزد آقاى هوشنگ مهرورزان كه از شاگردان بنام استاد حسين تهرانى بود رفته و با پشتكار و استعداد فوق العاده ى خود، مدارج نواختن صحيح ضرب را با پشتكار زياد فرامى گيرد بعد از تسلط كامل به ضربهاى مختلف، در سال 1334 كه بيش از بيست سال از سنش نمى گذشت به راديو راه يافت و در برنامه گلها بنا به دعوت مرحوم پيرنيا همكارى خود را آغاز كرد. افتتاح، بيشتر دوران عمر هنرى خود را با اكبر گلپايگانى، خواننده به نام گلها سپرى كرد و در بسيارى از شهرهاى ايران نظير: شيراز، اصفهان، آبادان، اهواز، بندرعباس و استانهاى گيلان و مازندران همراهى و همكارى داشت. افتتاح، پس از اتمام تحصيلات ابتدايى وارد مدرسه ى رازى شد و در اين مدرسه موفق به اخذ ديپلم گرديد، وى در سن هجده سالگى پدرش را از دست داد كه ضربه بزرگى به روحيه او وارد آمد و وى را شخصى عصبى و تا حدى تند كرده بود ولى مردى بود بسيار صميمى، دست و دل باز، رفيق دوست كه تمام عمر خود را صرف هنر اين مرز و بوم كرد. اميرناصر
افتتاح در سال 1343 با خانم صديقه خادم (منيژه) متولد شهر رشت ازدواج نمود و در زندگى خانوادگى خوشبخت و راضى بود وى هميشه در كارهاى امور خيريه پيشقدم بود و با افتتاح كلاس ضرب، خدمات بزرگ و مفيدى به موسيقى ملى و سنتى كشور كرد و شاگردان صاحب نامى تربيت و از خود به يادگار گذاشت كه از ميان آنها مى توان از آقايان: محمد اسماعيلى، بهمن رجبى، آبتين اجلالى، رضوى، امير بابك ركنى والا و اصغرى را نام برد.
زنده ياد امير ناصر افتتاح، معتقد بود كه شاگردان بسيارى تربيت كرده كه متمايزترين و شاخص ترين آنان آقايان: اسماعيلى، رجبى، آبتين بودند ولى آقاى اسماعيلى با پشت كار و كوشش و روحيه ى طلبگى كه داشت توانست به مقامى بزرگ و بالا، دست يابد. افتتاح يكى از نوازندگان مشهور و چيره دست موسيقى ملى ايران بود، كه همراه با ساير اساتيد، آثارى بس ارزنده و جاويدانى از خود به يادگار گذاشت، اما بسى دريغ و افسوس كه وى در عنفوان جوانى، در تاريخ دهم بهمن ماه 1366 به علت فشار روحى و سكته ى قلبى دار فانى را وداع گفت و در روز 11 بهمن ماه فوق در امامزاده طاهر كرج به خاك سپرده شد، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علم موسيقى و هنر والا و ارزشمند آن، مسئله اى است كه هر انسان بااحساس و صاحبدل و عارفى را از هنر صنف و طبقه به سوى خود جذب مى نمايد به طورى كه ما ميان دوستداران موسيقى صنوف مختلفى را از قبيل: دكتر، مهندس، تكنيسين، كارگر، كارمند، دانشجو، پيشه ور و... مى بينيم كه در جوار كار اصلى خود، چه خالصانه به سوى موسيقى
آمده و ساعاتى از زندگى خويش را اختصاص به هنر موسيقى داده اند، از علاقمندان به اين هنر بايد از دكتر پرويز افتخارى، دكتر جراح و دندان پزشك نام برد كه به سال 1325 در شهرستان شاهرود متولد شد و هم اكنون در زادگاه خود به مداواى بيماران مى پردازد و در ضمن عشق به موسيقى و نواختن ساز سنتور، با تار و پود وى به هم آميخته گرديده است، وقتى از ايشان سؤال كردم كه چگونه به موسيقى علاقمند و بدان روى آورد، در جواب گفت:
«از زمان كودكى تا آنجا كه بياد دارم به موسيقى علاقمند بودم. علاقه و كنجكاويم به هنگام گوش دادن به صداى تار مرحوم پدرم كه با ساز آشنا بود و گوشه هايى را خوش مى نواخت روزبه روز تشديد گرديد. بياد دارم كه در منزل گرامافونى داشتيم بين صفحه ها يك صفحه قديمى كوچك و يك طرفه وجود داشت كه روى آن نوشته شده بود «رنگ عربى سنتور على اكبرخان شاهى» (كه بعدها متوجه شدم كه همان رنگ فرح در دستگاه همايون است كه شايد اشتباه چاپى بود) با اينكه كيفيت صدا خيلى خوب نبود اما صداى سازهاى تنهاى او آن چنان بر من تأثير نهاد كه در ضمير خود نيز آن را هميشه مى شنيدم. من تا آن هنگام حتى نمى دانستم سنتور چيست. چگونه سازى است و اصولاً ساختمان تركيب و طريقه ى نواختن آن چگونه است. بعدها يك روز در منزل مادربزرگم يك جعبه قديمى پيدا كردم كه درون آن سازى وجود داشت با التماس قرار شد كه فقط چند دقيقه آن را نگاه كنم و اين خود غنيمتى بود. از آن به بعد به هر بهانه اى به خانه
مادربزرگ مى رفتم و قرار بر اين مى شد كه در ازاى كمك در كارهاى خانه كه شايد ساعتى طول مى انجاميد دقايقى با آن ساز كه فهميدم سنتور است خلوت كنم. بالاخره بعد از مدت ها سنتور را به من بخشيدند. كار من با گوش دادن به صفحه هاى قديمى مختلفى از هنرمندان ديگر و عيناً پياده كردن آن روى سنتور شروع شد. گفتم كه صداى سنتور على اكبرخان شاهى در ذهن من تصويرى برجاى نهاده بود كه هرگز در راديو شبيه به آن را نمى يافتم تا اين كه صداى ساز مرحوم رضا ورزنده را روزهاى چهارشنبه ساعت يك بعدازظهر پخش مى شد شنيدم و گمشده خويش را را بازيافتم اين ندا به درستى در گوش جواب تمامى خواسته ها و نيازهاى روحى مرا از گذرگاه موسيقى اجابت مى نمود. من نمى دانم چرا شايد در آن روزگاران اصلاً غير از مرحوم ورزنده كس ديگرى در برنامه ساز تنها يا برنامه هاى ديگر سنتور نمى نواخت يا شايد بى توجهى از من بود. به هر صورت اين صدا، صداى آشناى من بود و با تمامى هستى ام و احساسم بدان عشق مى ورزيدم و آن را نكته به نكته و مو به مو حفظ مى كردم و در تار و پود وجودم جاى مى دادم. خودآگاه يا ناخودآگاه دنباله روى سبك وى كار و بار من شد.
حدود بيست سال در اين رهگذر ممارست و پيگيرى نمودم، رديف ها و گوشه ها را از اساتيد از طريق گوش دادن و تا حدودى هم نت خوانى آموختم و با سازهاى ديگر از جمله تار و سه تار و پيانو اين مهم را دنبال نمودم.
عشق به موسيقى و جذبه خاص ساز ورزنده مرا كه همواره طلبه اى در اين فن
بوده ام ناخودآگاه به طرف تكوين و تمرين اصول و سبك او كشانده و پيروى او نمود، تاكنون به غير از دوره اى كه با اركستر دانشگاه همكارى داشتم هرگز كار اجرائى رسمى در هيچ جا نداشته ام موسيقى را براى خود و دوستان و آشنايان علاقمند اجراء كرده ام و احياناً براى اهل موسيقى و اهل فن هرگز كارى ارائه نداده ام ولى در جرگه ى همكاران شغلى و دوستان و آشنايان همواره سعى من بر آن بوده كه آنان را با موسيقى اصيل الفت داده و حداقل علاقمندشان نمايم و خدا را شكر كه در اين مورد بسيار موفق بوده ام. در چند سال اخير چندين تجربه درباره ى ساختن چند سنتور كسب كردم كه خوشبختانه همگى جوابگوى نياز روحى من از نظر كيفيت و جنس صدا واقع گرديده اند در اين مورد نيز از كمك هاى استاد محترم آقاى ابراهيم قنبرى نيز كه باصفا و يكرنگى و بى غل و غش تجربيات گرانبهاى خويش را در اختيارم مى گذاشت بهره ها گرفته ام.
خلاصه اين كه شايد خيلى ها كلمه ى تكنيك را بهانه اى يا دليلى براى مقايسه و در نهايت تضعيف كار استاد مرحوم ورزنده مورد اسفتاده قرار دهند كه به عقيده اين جانب اين گونه استفاده كردن از واژه تكنيك به ويژه در موسيقى ايرانى جايز نيست كه اين خود برمى گردد به نحوه نگرش به فلسفه موسيقى و در اين خصوص به موسيقى ملى، كه داراى ويژگى هائيست كه نهايت تكنيك كار نوازنده را بدانجا مى كشاند كه بتواند احساسات فردى و درونى خويش را كه احساساتى هنرمندانه و ظريف و لطيف و... مى باشد بگونه اى كه همگان را خاصه خاصان را خوش آيد بيان كند و اگر جز اين است
من از آن بى خبرم به هر صورت با توصيف فوق بعضى از اساتيد خود تكنيك اند به عبارتى خود رديفند و از آنها نبايد سراغ رديف و تكنيك گرفت. تكنيك و رديف از آن آنانست كه دريابند و در آغاز راه و البته براى ايشان از هر واجب واجب تر همان است».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عليرضا افتخارى، به سال 1335 در شهر اصفهان (نصف جهان كه بايد گفت اين شهر هنرپرور از بعضى جهات به اندازه ى همه ى جهان هنرمند در رشته هاى گوناگون در خود پرورش داده و از اين حيث تمام جهان بايد خوانده شود)، ديده به جهان باز كرد، و از كودكى در منزل كه محيطى مساعد براى شكوفا شدن هنرش بود آغاز خواندن كرد وى از همان ابتدا بسيار خوب و رسا مى خواند به طورى كه آوازه ى آوازش از چهار ديوارى خانه شان گذشت و به گوش استاد تاج اصفهانى مى رسد و وى كه بيش از 12 سال از سنش نمى گذشت به محضر تاج رفته و مدتها افتخار شاگردى آن بزرگ استاد آواز ايران نصيبش مى گردد و رديفهاى آوازى موسيقى سنتى و اصيل ايران را فرامى گيرد.
پس از فوت تاج، افتخارى، نزد استادان ديگرى چون: حسن كسايى، جليل شهناز، دادبه و محمدرضا شجريان رفته و از ايشان در راه تحكيم آواز و گوشه ها و رديفهاى مختلف تعليم و كسب معلومات مى كند به طورى كه تحت تأثير شيوه ى دادبه و تا حدودى طاهرزاده قرار مى گيرد. افتخارى در سال 1357 در آزمون باربد كه زير نظر اساتيدى مثل: على اكبر خان شهنازى، دكتر مهدى بركشلى، دكتر مهدى فروغ، دكتر داريوش صفوت و على
تجويدى برگزار گرديده بود موفق به دريافت جايزه ى اول اين آزمون مى گردد و از همين سال همكاريش با راديو و 1363 با تالار وحدت (رودكى) و مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران و وزارت ارشاد اسلامى آغاز مى گردد.
همانطور كه اشاره شد وى از صدايى بسيار گرم، جذاب و رسا برخوردار و هنگام خواندن و اجراى برنامه بين روش و سبكهاى تاج، اديب خوانسارى، دادبه و طاهرزاده سرگردان مى شود ولى خيلى زود به خود مسلط مى گردد و خود را باز مى يابد. عليرضا افتخارى خواننده ى بسيار جوانى است كه آينده اى درخشان در موسيقى سنتى ايران در انتظارش مى باشد، وى تاكنون در جشنواره ها و تالارهاى مختلف فرهنگى و هنرى ايران و نيز در كشورهاى خارج، اجراهاى موفقى داشته و همواره كوشش مى كند كه بيشتر در موسيقى سنتى ايران كاوش و تفحص كند و بيشتر از اين فضاى لايتناهى پرستاره آسمان هنر موسيقى ايران كسب بهره نمايد. افتخارى، براى معرفى موسيقى سنتى، سفرهايى به كشورهاى: آلمان، انگلستان، يونان، ژاپن نموده كه با همكارى هنرمندان مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران و وزارت ارشاد اسلامى برنامه هايى اجرا نموده كه با استقبال گرم مردم روبرو گرديده، عليرضا افتخارى كارمند قسمت موسيقى و سرودهاى انقلابى وزارت ارشاد اسلامى مى باشد و در مركز سرود تدريس مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1277 -1211 ق)، عارف و شاعر، متخلص به افسر. وى پس از عزل خسروخان گرجى، حاكم گيلان شد. افسر به فرقه دراويش گرويد و مريد حاج محمدجعفر كبودرآهنگى، مجذوب عليشاه شد. چون اطراف او را عده اى از فرقه ى نعمت اللهى گرفته بودند، سوءظن فتحعلى شاه را
برانگيخت تا شاهزاده محمدرضا و اطرافيانش را احضار و بعضى از ايشان را تنبيه كرد و فاضل خان گروسى را جهت مصادره ى اموال مجذوب عليشاه به همدان فرستاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (145 -143 /1)، شرح حال رجال (401/3)، طرائق الحقائق (235 -323)، فرهنگ سخنوران (73)، مجمع الفصحا (15 -11 /1)، مصطبه ى خراب (13)، مكارم الآثار (401 -400 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عليرضا افشار
محل تولد : كرج
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب متولد 1341 هستم. در شهرستان كرج مدت 20 سال زندگي كردم و تا ديپلم تحصيل مي كردم كه مصادف با جنگ تحميلي شد و عازم جبهه شدم و مجروح گرديدم و از ساق پا قطع گرديده كه به علت علاقه شديد به دروس حوزوي نسبت به تحصيل كلاسيك بي ميل شده و در چهارم نظري تجديد آورده و ديگر ادامه ندادم و وارد حوزه علميه شهرستان كرج شدم.
در سال 1362 كه تا سال 1374 در حوزه علميه كرج مشغول تحصيل و تدريس بودم. البته نه به طور رسمي. از سال 74 وارد حوزه علميه قم شدم و مشغول تحصيل در درس خارج شدم كه مدت 12 سال است كه مشغول تحصيل در دروس خارج فقه و اصول هستم. اساتيد درس خارج عبارتند از آيت الله فاضل لنكراني (فقه) آيت الله مكارم شيرازي (فقه) آيت الله صالحي مازندراني (اصول) آيت الله شيخ جواد تبريزي (فقه) آيت الله جوادي آملي (تفسير) آيت الله فاضل لنكراني (اصول) و هم اكنون مشغول تحصيل در درس خارج اصول آيت الله وحيد خراساني و فقه آيت الله مكارم شيرازي هستم.
مدت 2 سال
نيز هر پنج شنبه به اتفاق دوستان طلبه عازم كرج مي شدم و در هر پنج شنبه مدت چهار ساعت در دو مدرسه جلسه پرسش و پاسخ براي مقاطع مختلف دانش آموزان تشكيل مي داديم كه حدود 90 مدرسه رفته ام و جلسه پرسش و پاسخ تشكيل داده ام كه امام جمعه محترم سابق كرج آقاي رمضاني مقدمات حضور ما را در مدارس فراهم مي كردند كه دفتري به نام دفتر فرج طلوع تشكيل داده بودند. و چندين دوره كلاس كامپيوتر رفته ام از جمله مباني، ويندوز، سخت افزار. چهار سال دوره تخصصي تبليغ را گذرانده ام ك اين چهار سال را در مدت 3 سال گذراندم. مدت دو سال نيز مشغول حفظ قرآن با دوستان بوديم كه يك بار از اول تا آخر قرآن حفظ كردم اما به علت عدم تكرار فراموش كرده ام.
از سال 84 نيز مشغول تدريس در دانشگاه تهران، ورامين، پيشوا و ساوه مي باشم. هم اكنون نيز مشغول نوشتن پايان نامه سطح چهار مي باشم. در بدو ورود به حوزه در طرح هجرت تابستان نيز شركت كردم و امتياز نيز آورده ام كه جايزه نيز به بنده تعلق گرفته چندين بار از طرف دفتر تبليغات قم، و چندين بار نيز از جانب سازمان تبليغات تهران جايزه گرفتم به علت مربي نمونه در تبليغات تابستاني.
منابع زندگينامه :پايگاه انديشوران حوزه
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از هنرمندان بنام و مشخص كه در نواختن نى بسيار متبحر و خود معلمى دلسوز و بافرهنگ مى باشد. وى به سال 1330 شمسى در شهر تاريخى دزفول متولد شد. نواختن ساز نى را از سن پانزده سالگى نزد استادان محلى به شيوه هاى سنتى و با استفاده از نوارهاى موسيقى آغاز كرد و تا پايان دوره دبيرستان
ادامه داد.
وى در سال 1349 براى ادامه تحصيل در رشته آمار به تهران آمد و از سال 1351 در كلاس هاى فوق برنامه كوى دانشگاه تهران تدريس نى را شروع كرد و در سال 1352 پس از فراغت از تحصيل در رشته آمار موفق به گذراندن امتحان وروردى رشته موسيقى دانشكده هنرهاى زيبا داشگاه تهران گرديد.
افشارنيا، در طول دو سال اول تحصيل در دانشگاه تهران زير نظر دكتر داريوش صفوت به نواختن رديف هاى موسيقى ايرانى پرداخت، ضمنا در خلال اين مدت به عنوان سليست با اركستر ژونس موزيكال ايران كه زير نظر شادروان دكتر سعدى حسنى اداره مى شد همكارى كرد. ا زسال 1354 همزمان با شروع فعاليت حرفه اى خود به عنوان يكى از اعضاى تشكيل دهنده گروه شيدا به سرپرستى محمدرضا لطفى در راديو، توفيق شاگردى استاد بزرگ موسيقى ايران دكتر نورعلى خان برومند را پيدا كرد و آموختن رديف ها و ظرافت هاى ويژه موسيقى سنتى ايران را در كنار فعاليت حرفه اى خود ادامه داد و در سال 1357 موفق به اخذ ليسانس موسيقى ايرانى گرديد.
عبدالنقى افشارنيا، در سال 1365 به استخدام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى درآمد و به عنوان هنرآموز هنرستان موسيقى به خدمت فرهنگى و هنرى مشغول گرديد و درحال حاضر با سود جستن از تجربيات حاصل از بيست سال تدريس و برخوردارى از فرهنگ غنى موسيقى ايران و فعاليته هاى حرفه اى خويش، مشغول پاره اى تحقيقات در مورد امكانات گوناگون ساز نى بوده و در هنرستان موسيقى پسران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى و همچنين دانشگاه هنر به تدريس اشتغال دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس حسن افشارى كاشانيان در تهران متولد
شد و پس از تحصيلات ابتدايى براى ادامه تحصيلات متوسطه به دبيرستان رفت. در دبيرستان بود كه شيفته ى موسيقى ايرانى گرديد و آروز مى كرد كه روزى بتواند سازى را بسازد و يا آن را بنوازد. پدر او ضمن اين كه خود با موسيقى مأنوس و به آن علاقه داشت معهذا پسر را از يادگيرى اين هنر منع مى كرد و مى گفت كه بايد بيشتر به درس و مشق خود برسد تا به موسيقى و نوازندگى و براى همين منظور سخت وى را زير نظر قرار مى داد تا او از درس غفلت نورزد، ولى وى روزها كه به دبيرستان مى رفت در راه با خود تصنيف هاى خوانندگان را زير لب زمزمه مى كرد به طورى كه از فرط علاقه بيش از يكصد تصنيف از خوانندگان مختلف را از حفظ داشت.
در همين سال هايى كه مشغول تحصيل در دبيرستان بود، ازدواج كرد ولى باز هم عشق به موسيقى و يادگيرى آن از سر او بيرون نرفت و پس از فوت پدر بود كه با تمام گرفتارى هاى خانواده و تحصيل يك ساز آكوردئون خريدارى كرد و نزد خود و با كمك چند كتاب شروع به يادگيرى و نواختن اين ساز نمود و در دوران خدمت سربازى اين آموخته ها را به حد كمال رساند.
وى چون از وضع مالى نسبتاً خوبى بهره مند بود پس از خاتمه خدمت سربازى جهت ادامه تحصيل عازم آمريكا گرديد و بعد از اخذ مهندسى الكترونيك به وطن بازگشت و آموخته هاى خود را در راه پيشرفت و آبادانى ايران عزيز قرار داد.
وى حدود يك سال و نيم نزد خانم شهنازى همشيره على اكبرخان شهنازى رفت و نواختن ساز تار را نزد
ايشان فراگرفت تا اين كه در سال 1362 با مهندس سعيد تجويدى (فرزند استاد على تجويدى) آشنا شد كه در اينباره مهندس حسن افشارى كاشانيان مى گفت:
«پس از آشنايى خود در سال 62 با مهندس سعيد تجويدى كه يكى از همكاران خوب و عزيزم مى باشد، از ايشان خواستم كه امكان فراگيرى و نواختن ساز تار را نزد جليل شهناز براى من از طريق پدرشان فراهم آورند، ايشان اظهار داشتند كه استاد جليل شهناز كلاس تعليم فعلاً ندارند. چون در اين زمان بود كه امكان زيادى براى يادگيرى موسيقى برايم فراهم بود، لذا تصميم گرفتم نزد استاد على تجويدى بروم و اصول و گوشه هاى موسيقى ايرانى را بخصوص رديف هاى شادروان ابوالحسن صبا را فراگيرم تا بعداً بتوانم آموخته ها و اطلاعاتم را روى ساز تار پياده كنم.
روزى كه به منزل استاد على تجويدى رفتم و در همان ابتداى ورودم به منزل ايشان ويولونى نظر مرا جلب كرد كه بسيار زيبا و خوش خوان بود، داخل آن اسم استاد ابراهيم قنبرى حك گرديده بود، باور نمى كردم كه اين كار يك استاد ايرانى باشد. از آن پس در جستجوى ايشان برآمدم تا او را بهتر بشناسم، در يكى از جلسات تعليم ويولن در منزل استاد، دوباره با ساز سه تار زيبا و بى نظيرى با طرح و نقشى استثنايى كه ديدم يك چنين اثرى فقط در موزه ها امكان پذير است روبرو شدم كه متوجه گرديدم اين نيز كار استاد قنبرى است. تصميم گرفتم سازى از كارهاى ايشان را تهيه كنم ولى با كمال تأسف متوجه شدم كه استاد به علت گرفتارى هاى كارى فرصت ساختن ساز براى همه را ندارند و اصولاً كسانى كه خصوصيات هنرى
و اخلاقى شان مورد تأييد استاد باشد هم بايد سال ها به انتظار باشند تا اين كه افتخار داشتن ساز ايشان را داشته باشند.
در همين ايام نياز به سازى خوش خوان مثل ساز استاد آرام آرام اين فكر را در من ايجاد مى كرد كه شايد بشود با بررسى و علاقمندى و پشتكار و استعداد هنرى خود اين كار را آغاز كنم. ابتدا موضوع را با استاد تجويدى در ميان گذاشتم، ايشان قول دادند در فرصتى مناسب ترتيب اين كار را بدهند و من از همان زمان، ساز سه تار ساخته شد استاد قنبرى را، الگوى خويش قرار دادم و شبانه روز، روى آن فكر و بررسى مى كردم، تا اين كه در اواخر سال 1364 تمام اطلاعات و اندازه هاى مختلف را ثبت كردم، يك شب در كلاس درس استاد با آقاى دكتر صرافى كه از دوستان استاد تجويدى هستند آشنا شدم، ضمن صحبت در مورد ساختن ساز، ايشان گفت:
«شما كه تمام اطلاعات را داريد بهتر است با استاد حسين مسعود آشنا شويد و زير نظر ايشان كار را شروع كنيد».
از ايشان تشكر كردم، استاد تجويدى بعداً امكان آشنايى مرا با استاد مسعود فراهم آوردند و پس از چندى در خدمت اين استاد توانستم كار تارسازى را شروع كنم و از راهنمايى هاى بى دريغ ايشان استفاده نمايم و مى توانم بگويم كه اگر اطلاعات و راهنمايى هاى اين استاد نبود، شايد سال ها مى بايستى تجربه كسب كنم تا بتوانم به اندازه يك روز در محضر ايشان چيز ياد بگيرم.
به هر حال پس از مدتى توانستم تعدادى تار و سه تار بسازم ولى قبل از اينكه آنها را جمع كنم لازم ديدم كه هر طور شده نظر استاد
محترم آقاى قنبرى را هم جويا شوم، لذا از دوست عزيزم آقاى دكتر هادى پورتراب كه با استاد دوستى ديرينه داشتند خواهش كردم كه هر طور هست ترتيب اين ملاقات را با استاد بدهند و ايشان هم قول دادند كه در اولين فرصت مرا به استاد معرفى كند، البته حدود يك سال و نيم طول كشيد و كارهاى انجام شده به همان صورت ماند تا اين كه يك روز ايشان اطلاع دادند كه روز سه شنبه استاد تصميم دارند كه به كارگاه شما بيايند، من از شوق و شادى آرام و قرار نداشتم و آن روز يكى از بهترين روزهاى فراموش نشدنى زندگى من است.
آن روز عصر استاد قنبرى تا عصر منزل ما بود و من توانستم تمام سؤالات خود را از ايشان بپرسم و استاد هم دستوراتى فرمودند و در مورد ساختن ساز سه تار هم اظهاراتى داشتند: «كه شما مدتى فرصت دهيد تا من اصول ساخت سه تار تركه اى را به شما ياد دهم. و سپس فرمودند: من مصمم هستم كه اين كار را بكنم و بايد اين امكان را براى شما فراهم آورم».
من كه در مقابل اين همه ايثار و بزرگوارى، واقعاً درمانده بودم كه چه جوابى بدهم، اصلاً جوابى براى گفتن نداشتم و خود را در مقابل استادى وارسته و بى نياز و دلسوزى مى ديدم كه در زمانه بى نظير است.
به هر حال ايشان همان طور كه فرموده بودند در منزل ما و در همان كارگاه ناقص كار را به بنده آموختند و تمام اصول و ريزه كارى هاى مربوط را يا به وسيله تلفن و زمانى هم در منزل خودشان به من ياد دادند و اكنون قادر هستم كه
تمام فكر و وقت خود را به اين كار اختصاص دهم و جا دارد كه من متواضعانه از زحمات استاد قنبرى و استاد مسعود كه در راهنمايى و ارشاد و تعليم در اين راه پرپيچ و خم و پر از فراز و نشيب حق بزرگى به گردن من دارند قدردانى نمايم و فكر مى كنم كه بهترين سپاس از استاد قنبرى اين است كه راه و رسم استاد و خصوصيات اخلاقى و بى نيازى عارفانه ايشان را دنبال نمايم. من از ايشان تنها ساختن ساز را نياموختم، بلكه درس هاى معنوى و اخلاقى را كه استاد با ظرافت هاى خاص خودشان مطرح و من توانستم درس هاى اخلاقى و آزادگى هم از ايشان فرابگيرم و اذعان نمايم كه كسى مى تواند ادعاى شاگردى اين استاد فرزانه و والامقام را بكند كه مثل ايشان فكر كند و عمل نمايد.
پس از گذراندن دوره آموزش تصميم به ساختن الگويى نمودم كه اصول آن قبلاً توسط استاد طرح شده بود و اين به آن خاطر بود كه بتوانم شايستگى خود را نسبت به آموخته هايم ثابت كنم و اكنون نيز در فكر ساختن ويولن هستم كه اميدوارم بتوانم از اين راه خدمتى به جامعه هنرى و صنعت سازسازى كشور بكنم، ناگفته نماند كه اين حركت در من به هيچ گونه انگيزه ى مادى نداشته تنها ارضاء هنرى و شناخته هايم بوده است و اكنون هم كه ده سال از ادامه اين راه مى گذرد ذكر اين مهم كه تمدن هنرى هر جامعه بستگى دارد به هنرمندان لايق و دلسوز در تمام زمينه هاى هنرى و براى ارائه يك اثر هنرى والا و ارزشمند و برتر به داشتن ابزار مناسب مى باشد، بخصوص
در فن نوازندگى بى شك در اختيار داشتن ساز مناسب، هنرمند را قادر مى سازد كه خلاقيت هنرى خودش را به نحو دلخواه ارائه نمايد و از طرفى ساختن ساز نياز به بررسى و تجربه و بخصوص ابتكار و نبوغ و آشنايى كامل با فن نوازندگى را طلب مى كند، كه البته در كارهاى ساختمانى ساز نيز مهارت و دقت از اولويت خاصى برخوردار است.
در اينجا از همسر فداكارم كه واقعاً در راه به ثمر رسيدن زندگيم و شكوفا شدن استعداد هنريم اين امكان را به من دادند كه بتوانم در خدمت هنر و صنعت ايران زمين باشم قدردانى و سپاسگذارى كنم و همچنين از فرزندان عزيزم دو دخترم كه يكى از آنها علاوه بر تحصيلات عاليه در رشته هاى راديولوژى از دانشگاه تهران و رشته مامائى از دانشگاه آزاد، دختر ديگرم در رشته مترجمى زبان انگليسى و پسرم فريد كه ساز تخصصى وى پيانو مى باشد و در واقع هر سه با نواختن چند ساز و آشنايى با دستگاههاى موسيقى سنتى ايران مرا تشويق به ادامه ى كارم كردند تشكر كنم. در خاتمه از تمام كسانى كه به طور گمنام در راه تداوم و اعتلاى هنر اين مرز و بوم زحمت كشيده و مى كشند و بخصوص دوست عزيزم خادم ديرآشناى مطبوعات ايران آقاى حبيب اللَّه نصيرى فر كه واقعاً جهت آشنايى ملت ايران با هنرمندان و سازندگان اين سرزمين و جامعه هنرى همت و تلاش و پيگيرى نموده اند قدردانى كنم».
مهندس احمدعلى سهراب زاده كه از دوستان و اقوام وى مى باشد و طى ساليان زيادى با مهندس افشارى كاشانيان رفت و آمد و نشست و برخاست داشته است مى نويسد:
«آقاى حسن افشارى از سازندگان ماهر
و باسليقه آلات و لوازم موسيقى از قبيل: ضرب، سه تار، ويولن و تار و سنتور مى باشد و در ساختن آلات موسيقى براى بهبود صدا و زيبايى و كيفيت آنها از نظر علمى و عملى و فنى مطالعات و تحقيقات فراوان نموده است.
اين هنرمند در ساختن ويولن به حدى مهارت و تسلط داد كه تشخيص ويولن هاى ساخت وى از بهترين ويولن هاى ساخت كارخانجات خارجى مقدور نيست معهذا بر اثر ذوق و استعداد فطرى و توجه كافى و به كار بردن نكات علمى و فنى در سازندگى آلات موسيقى بخصوص ويولن به پيشرفت هاى شايان توجه و تكامل فوق العاده اى دست يافته است و اين از سازهاى ساخته شده توسط وى نمايان است و به قول معروف:
مشك آن است كه خود ببويد
نه آنكه عطار بگويد
بى شك در هنر موسيقى و سازندگان لوازم وابسته به اين هنر در زمان گذشته و حال تاريخ كشور ما، نوابغى و استادانى بزرگ بوده اند كه موجب پيشرفت روزافزون و تكامل آن از هر جهت گرديده اند. هر كدام از اين اساتيد گنجينه و سرمايه اى عظيم و پربها براى موسيقى ايران بوده و خواهند بود.
در اين راستا كسانى بودند و هستند كه اصلاً دنبال شهرت طلبى و مادى گرائى نبودند و تنها به هنرشان فكر مى كنند و من خيلى از اين قبيل هنرمندان را از نزديك مى شناسم كه يكى از ايشان همين مهندس حسن افشارى مى باشد. وى به سال 1323 در محله قنات آباد تهران خيابان مولوى متولد شد. از سن ده سالگى با راديو و از طريق مجلات موزيك موسيقى آشنا شد و در سال سوم متوسطه كه مشغول تحصيل بود ازدواج كرد و از همين سال هم با
خريد يك ساز آكوردئون مشغول فراگيرى و نواختن اين ساز شد سپس به خدمت سربازى رفت و پس از پايان خدمت سربازى جهت ادامه تحصيل عازم آمريكا شد و پس از پايان تحصيلات عاليه به وطن بازگشت و در سال 1353 به استخدام سازمان راديو تلويزيون ملى ايران درآمد و پس از چندى توسط دوست خود آقاى مهندس سعيد تجويدى نزد آقاى على تجويدى استاد موسيقى سنتى ايران رفت و به تحصيل علم موسيقى پرداخت و پس از چندى توسط ايشان با استاد مسعود كه خود از سازندگان خوب و ممتاز ساز تار مى باشد آشنا شد و مشغول ساختن تار گرديد و پس از تكنيك سه تار سازى و ويولن را از ايشان آموخت و در سفرى كه پس از چندى به كشور آلمان نمود، زيرنظر آقاى بالزويت استاد ويولن ساز كارخانجات آلمان، ساخت و تعميرات ورگلاژ ساير مسائل مربوط به اين ساز را فراگرفت و اطلاعات باارزشى را كسب كرد كه در مراجعت به كشور، ابزار و لوازمات مربوط به ساخت ويولن را با خود به ايران آورد و اكنون دور از سروصدا و شهرت طلبى هاى كاذب و مادى ولى با عشق و علاقه در تحقيق و تفحص در اين راه تلاش مى نمايد. چون با شناختى كه بنده با موسيقى و هنرمندان اين رشته دارم، معتقدم كه فيزيك ساز و صداى آن بايد طورى باشد كه نوازنده سر ذوق آمده و از نواختن و ديدن شكل ساز لذت ببرد و چون خود گوشه ها و نغمات موسيقى ايرانى هم، اين حالت عاطفى را شديد و افزون مى كند، لذا نوازنده تحت تأثير اين سه جريان كه عبارت است از: زيبائى،
طنين صدا و شكل و حالت ساز كه البته خود سازنده هم بايد در اين رابطه با زيباشناسى، صداشناسى و حتى نواختن ساز هم آشنايى كامل داشته باشد به اضافه مسائل فنى و تكنيك كه فيزيك ساز را هم بداند.
به هر حال وى در زمانى كه در آلمان مشغول تحصيل و فراگيرى ساخت ويولن بود، توسط آقاى بالزويت به عضويت انجمن ويولن سازان درآمد كه مقر اين انجمن در دانشگاه سانديگو كاليفرنيا مى باشد و اين خود كمك بزرگى براى او بود تا در جريان گذشتگان در اين رشته بااطلاع شود اين جلسات هر ماهه در دانشگاه سانديگو با حضور اعضاء تشكيل مى شود و به نقد و بررسى و ارزيابى مسائل در مورد هنر و صنعت ويولن سازى اعم از چوب و مراحل ساخت تا رنگ آميزى مى پردازد و اطلاعات و نتايج به دست آمده در بولتن انجمن زير نظر رئيس انجمن آقاى وينستون ماس ماهيانه براى اعضاء انجمن در تمام جهان ارسال مى شود.
تا آنجا كه من اطلاع دارم، آقاى مهندس افشارى كوشش دارد تا ساير سازندگان ساز ويولن را در ايران عضو اين آكادمى جهانى كند تا از اين شناخت بيشترى از صنعت سازسازى كشور به جهانيان بدهد».
مهندس افشارى، مى گفت: «از راهنمايى ها و كمك برادران هوشنگ و سياوش اكبرى كه به حق از شاگردان خوب و شايسته استاد قنبرى مى باشند بهره فراوان بردم و اين شاگردان بافضيلت از خوى و خصلت عاطفى و جوانمردى و بى نيازى استاد خود ابراهيم قنبرى مهر بهره ور گشته اند و به استاد و شاگردان شايسته او تبريك و خسته نباشيد مى گويم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1130 -1066 ق)، عالم
امامى و رجال شناس. در اصفهان به دنيا آمد. نياى او محمدصالح بيك از مقربان درگاه شاه عباس اول و پدر از فضلا و علماى عهد خود بود. در كودكى بعد از فوت مادر و پدرش تحت تعليم برادرش آقاميرزا محمدجعفر قرار گرفت. علوم دينى را در محضر استادانى چون محقق شيرازى، ميرزا محمد شيروانى، آقا حسين خوانسارى و علامه ى مجلسى فراگرفت. به گفته ى خود نيمى از زندگيش را در سفر بوده است. به خراسان و فارس و حجاز و عراق سفر كرد و از كتابخانه مجلسى در اصفهان و كتابخانه هاى شهرهاى گوناگون از جمله كتابخانه هاى مختلف عثمانى راه جست و آن چنان تقرب يافت كه در مجلس او كرسيى خاص خود داشت و لقب افندى را كسب نمود. سپس او ساكن شهر تبريز شد و ساليانى در آن جا زيست و همان جا ازدواج كرد و سرانجام در تبريز درگذشت. آثار بسيارى از وى به جا مانده از جمله: «رياض العلماء و حياض الفضلاء»، به عربى كه شرح حال علماى اسلام از زمان غيبت تا سال 1119 ق است، در 10 مجلد كه نيمى از آن به علماى شيعه و نيم ديگر به علماى اهل سنت اختصاص يافته؛ «روضه الشهداء» به سه زبان فارسى، تركى و عربى؛ «ثمار المجالس و نثار العرايس»، به تقليد از كشكول شيخ بهايى؛ حاشيه بر «وافى» ملامحسن كاشانى؛ «صحيفه ثالثه سجاديه» يا «الدرر المنظومه الماثوره»، در دعاهاى امام زين العابدين (ع) كه در صحيفه كامله اولى و در صحيفه ثانيه شيخ حر عاملى موجود نيست؛ كتاب «الخطب» يا «بساتين الخطباء» يا «رياحين القدس» يا «رياض الازهار» يا «عونه الخطيب» در سه
مجلد؛ «وثيقه النجاه من ورطه الهلكات»؛ ترجمه «جاماسب نامه»، از پهلوى به فارسى؛ شرح فارسى بر «شافيه ى» ابن حاجب؛ «تفسير سوره ى واقعه»، به فارسى؛ «لسان الواعظين و جنان المتعظين»، در چند جلد؛ «الامان من النيران»، در تفسير قرآن؛ «رساله فى وجوب صلاه الجمعه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (251/4)، اعيان الشيعه (65 -64 /8)، الذريعه (27/25 ،312/18 ،138/8 ،268/7 ،49/6 ،22/5 ،93/4 ،343/2)، روضات الجنات (249 -247 /4)، رياض العلماء (234 -230 /3)، ريحانه (163 -161 /1)، فوائد الرضويه (255 -253)، لغت نامه (ذيل/ عبدالله)، الكنى والالقاب (50 -48 /2)، معجم المولفين (99/6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1331 عبدالرضا اقبال در تهران متولد شد، پدرش به موسيقى سنتى ايران علاقمند و خود از صدايى نسبتاً خوش برخوردار بود و تصانيف قديم را هرچند گاهى زير لب زمزمه مى كرد و اغلب آنها را با سه تارى كه خود مى نواخت مى خواند، عبدالرضا كم كم با اين وضع در منزل خو گرفته و خود از شيفتگان سه تار مى شود و هر روز در غياب پدر با ساز وى تمرين و كلنجار مى رفت تا اين كه به مرور زمان نزد خود چيزهايى ياد مى گيرد و مى نوازد ولى سه تار را به طور اصولى از سال 1352 كه نزد استاد سعيد هرمزى مى رود مى آموزد، زيرا وى در اين سال به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران رفته بود و از محضر اين استاد باارزش و يكى دو استاد ديگر كسب فيض مى كند و در همين اثنا نيز از ساز هنرمند خوب و باصفا، جلال ذوالفنون استفاده و به معلومات موسيقى خود مى افزايد، وى به علت شوق و علاقه ى زياد به موسيقى سنتى، پس از
چندى نزد استاد يوسف فروتن رفت و مدتى نزد او كار مى كند و به دانش موسيقى خود مى افزايد. عبدالرضا اقبال از استادان مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران به نيكى ياد مى كند و آنها را بزرگترين مشوق دانشجويان مى داند ولى از ميان آنان بيش از همه به دكتر داريوش صفوت ارادت مى ورزد و اين استاد ارجمند را مشوقى بزرگ براى هنرمندان موسيقى سنتى ايران، بخصوص كسانى كه در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى بودند مى داند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالحسن اقبال آذر، فرزند ملا موسى قزوينى به سال 1245 شمسى در دهى نزديك شهرستان قزوين ديده به جهان گشود. پدرش با اين كه اهل علم و كمال و از فضلاى بنام زمان بود ولى از طريق كشاورزى و كار خود زندگانى خود و خانواده را اداره مى كرد.
اقبال آذر هنوز طفلى بيش نبود كه پدرش به سراى باقى شتافت و او را تنها گذاشت وى با خانواده به قزوين آمد و در همين شهر بود كه به واسطه ى آشنايى با حاجى ملا كريم جناب قزوينى به داشتن صداى خوش و خدادادى خود پى برد و راه ترقى وى هموار گشت. در چهره هايى از پيشروان هنر و ادبيات معاصر ايران آمده:
«ابوالحسن اقبال آذر»، پسر ملا موسى زارع قزوينى بود. وى از محضر حاجى ملا جناب قزوينى فنون آواز را آموخت و در جوانى به تبريز رفت. و پس از مدتى به دربار محمدعلى ميرزا (وليعهد) معرفى گرديد. پس از فوت مظفرالدين شاه وى با شاهزاده به تهران آمده و در تعزيه دولتى به خوانندگى نام بردار شد. پس از عزل محمدعلى ميرزا،
به دستور ستارخان به تبريز رفت و در دوره ى احمدشاه به «اقبال السلطان» ملقب گرديد.
وى علاوه بر اين كه در تعزيه خوانى دست داشت به رديف هاى موسيقى نيز مسلط بود و خواننده ى مجلسى به حساب مى آمد. اقبال السلطان براى ضبط صفحه، سفرى به تفليس و باكو كرد. روش او در خواندن آواز، از سبك تعزيه بهره مى گرفت و در عين اين كه بلند و با تحرير مى خواند، به كيفيت اداى شعر توجهى نداشت و در «مكتب تبريز»، آواز اقبال آذر، يكى از مشخص ترين مكاتب غزل خوانى در موسيقى سنتى ايران است.»
مرحوم منوچهر جهانبگلو در يادنامه ى شادروان استاد محمود كريمى، درباره ى « مكتب تبريز» و اقبال آذر مى نويسد: «مى دانيم شهر تبريز از زمان سلاطين قاجار تا سقوط اين سلسله وليعهدنشين بوده است و آنچه در دربار تهران عناوين دربارى داشت نظير نسقچى باشى، يوزباشى، آبدارباشى و غيره ابعاد كوچكترى در دربار تبريزى و وليعهدنشين جريان داشت. با آن كه در آغاز پاى گيرى و استوار شدن اين خاندان، آنها خود را از اولاد و احفاد مغول و تركمن قلمداد مى كردند ولى از هنگامى كه تهران را به پايتختى برگزيدند و ناچار در جاى و شخصيت فارس زبان و دربارى فارسى زبانان اكناف ايران آشنا شدند، كم كم ايرانى الاصل خود را معرفى كرده و به فارسى و تركى تكلم و گفتگو مى كردند اما همه شاهان و خواص دربار به تركى آذرى صحبت مى داشتند و مسائل خصوصى را به نزديكان با لهجه آذرى تفهيم مى كردند.
اين مقدمه بدين جهت نگاشته شد كه دربار تبريزى و وليعهدنشين آن نمى توانست از موسيقى آذرى دور باشد. در اواخر عهد مظفرالدين شاه و آغاز وليعهدى محمدعلى شاه قاجار شخصيتى والامقام و درخشان جلوه كرد
و او مرحوم اقبال آذر بود كه صدايى رسا و حنجره اى پرصلابت و باقدرت داشت و مبدأ سبك و روشى شد كه آواز را به گونه ى تازه اى مى خواند. در صفحه هاى اوليه اى كه از او در تهران و باكو و تفليس پر شد و به طور گسترده توزيع و منتشر و خريدارى گرديد، مشتاقان فراوانى يافت در صفحاتى كه از او به جاى مانده در همه حال با تنها نوازنده ى قوى پنجه و چيره دست يعنى حاج على اكبر شهنازى خوانده است. در ايام كودكى به دفعات به منزل قديم ما در خيابان شاپور تهران رفت و آمد داشت و هنگامى كه براى اولين بار صداى او را شنيدم با آن كه در سالن كه به نام پنج درى خوانده مى شد از زنگ و انعكاس صداى او تمام جارها به صدا درآمد و گويى صداى ملكوتى او زمين و زمان را به لرزه درآورده بود. اين سبك و مكتب به دلائل مختلف پاى و جاى درخور توجه در موسيقى آوازى ايران نيافت زيرا اقبال آذر توجه و اقبالى به آموزش شاگردان نداشت و تنها شاگرد صديق و باوفايى كه از او به ياد دارم و مى شناسيم جناب بوذرى است كه هر از گاهى كه مجلس حالى حتى در سال هاى اخير در خانه ى مرحوم اميرى فيروزكوهى دست مى داد هنوز به سبك و روش اقبال السلطان بانگ و نوايى در آواز سر مى داد و ايشان هم از سر تعصب و با اعتقاد سبك و روشى را غير از استادش قبول نداشت.
مكتب تبريز از چند جهت قابل توجه و ارزيابى است يكى آن كه در محيطى كه بيشتر افراد آن به تركى آذرى تكلم مى كردند
و داراى سنن و روش هاى قومى خاص بودند او و شاگردانش كه متأسفانه نام و نشانى از آنها در خاطر ندارم سعى بليغ داشتند كه به فارسى و به شيوه ى فارسى زبانان بخوانند و اشعار شعراى فارسى زبان را در آواز خود ترنم و تكلم كنند و ديگران كه تحت تأثير موسيقى آذرى قسمتى از انواع تحريرها و تكيه و سكوت و سكون ها كه در آن موسيقى جارى و جاى گرفته بود ناخودآگاه به اين مكتب راه يافت و اين تفاوت فاحش در سبك اجرايى را به هم نزديك كرد.
مرحوم اقبال آذر تاريخ متحرك زمان خود بود زيرا بسيارى از بزرگان موسيقى ايران را درك كرده و خاطراتى از آنها در سينه داشت او با مرحوم ميرزا عبداللَّه، آقا حسينقلى و درويش خان و بسيارى از بزرگان موسيقى از نزديك حشر و نشر داشت. از رفتار بزرگان عصر با موسيقى دانان خاطراتى در ضميرش نهفته بود. مى گويند در زمان استيلاى ارتش شوروى در شمال ايران و بعد از وقايع سوم شهريور 1320 و هنگام غائله آذربايجان و حكومت دموكرات ها در آذربايجان، روزى وزير فرهنگ پيشه ورى بيريا، نزد اقبال آذر آمد و او را به مجلس جشنى كه به مناسبتى دموكرات ها برپا داشته بودند، دعوت كرد. مرحوم اقبال آذر گفت به شرطى مى آيم كه اشعار فارسى و موسيقى و آواز ايرانى بخوانم. حضور او در روى صحنه با هلهله و شادى دموكراتها روبرو شد و دقايقى بپا خاسته و براى او دست زدند. در آن هنگام كه فارسى حرف زدن در همه آذربايجان ممنوع و فرقه گرايى مد روز بود او به عنوان يك ايران دوست واقعى تن به قضايى خطرناك داد و
غزلى از عارف را با اين مطلع آغاز كرد: «خاك وطن كه رفت چه خاكى بسر كنيم» مى گويند سران دموكرات با آن كه برافروخته و زير لب دندان قروچه مى كردند ولى شخصيت و وقار متانت و ميزان محبوبيت او در مردم آذربايجان آن چنان بود كه تا پايان برنامه كه او اشعار وطنى و تصانيفى از عارف خواند، از جاى نجنبيدند و حركت ناشايستى از كسى سر نزد و بسيارى از آنان گريستند. هرچه كردند كه او به تهران عزيمت كند تا پايان غائله در آذربايجان موطن كرد و نام وطن و ايران را بلندآوازه ساخت.» كريم صالح عظيمى، پس از رضاقلى ظلى و ابراهيم بوذرى، از شاگردان خوب و با استعداد مرحوم اقبال آذر مى باشد، وى به سال 1325 در شهرستان تبريز متولد شد و در سال 1342 با استاد اقبال آذر آشنا شد و تا آخر عمر استاد از محضر وى تلمذ نمود.
كريم صالح عظيمى در سال 1353 نزد استاد عبداللَّه خان دوامى رفت و تا سال 1357 در مكتب اين استاد، به فراگيرى رديف هاى آوازى ايران پرداخت و موفق به اخذ گواهى از استاد دوامى گرديد. وى بسيار به اقبال آذر علاقمند و از شيفتگان موسيقى سنتى ايران مى باشد و همين عشق و علاقه به استاد خود موجب شد تا وى كنسرت باشكوهى در بيستمين سالگرد استاد اقبال در تالار وحدت (رودكى) به سرپرستى داود آزاد، داريوش فيض آبادى نوازنده (كمانچه)، سعيد كامجو نوازنده (كمانچه)، شهاب فياض نوازنده (نى)، مهران قلعه اى نوازنده (سنتور)، داود آزاد نوازنده (تار)، رضا موسوى زاده نوازنده (تار)، مسعود صميمى نوازنده (بم تار) و غلامرضا صدرالدينى نوازنده (تنبك)، برپا نمايد. اقبال آذر به سال يكهزار
و سيصد و پنجاه شمسى به ديار باقى شتافت و نامى كه از خود در موسيقى سنتى ايران به جاى نهاد تا ابد بر تارك اين موسيقى مى درخشد، خداوند روح او را قرين رحمت خود فرمايد.
استاد محمدحسين شهريار، شاعر گرانمايه در وصف اقبال، شعرى تحت عنوان «اقبال و موسيقى» سروده كه به نظر گرامى تان مى رسد:
اقبال و موسيقى
گرفت رونق از اقبال كار موسيقى
شكف از گل رويش بهار موسيقى
نه صوت اوست بگوشم كه گيسو افشاند
بكوهسار هنر آبشار موسيقى
در اين خزان فضيلت هزار دستانى است
فكنده غلغله بر شاخسار موسيقى
صفاى سينه ى او جلوه داده آينه وار
جمال شاهد لاله عذار موسيقى
بشوق زمزمه ى چشمه سار سينه ى اوست
كه لاله بشكفد از لاله زار موسيقى
زهى ترازوى عزت كه با كف خالى
بزر و سيم نسنجد عيار موسيقى
بآن خدا كه على شاهكار خلقت اوست
ترانه ى تو بود شاهكار موسيقى
به صحنه اى كه در او كار شعر مى شد زار
توئى كه دم زدى از كارزار موسيقى
به شعر پارسى آتش زدى بجان حريف
زهى كبوتر شاهين شكار موسيقى
بناز توسن همت كه پرچم اقبال
سزد بدوش تو اى شهسوار موسيقى
بس افتخار كنم زين غزل كه به سر و دم
به افتخار تو اى افتخار موسيقى
سپرده باربد روزگار پشت به پشت
به سينه ى تو همه يادگار موسيقى
تو زنده ى ابدى ليك چنگ و بربط و ساز
پس از تو نوحه كند بر مزار موسيقى
دگر ز پاى تو سر بر نمى تواند داشت
اگر به خاك تو افتد گذار موسيقى
دگر بسان تو ماهى فلك نخواهد داشت
كه تابد از دل شبهاى تار موسيقى
صحيفه اى كه بر او نقش صوت دلكش تست
بروى ديده نهد اشكبار موسيقى
هزار شكر كه در روزگار ما تاريخ
نشد بدولت تو شرمسار موسيقى
دلا بساط سخن گستران كه مهمان است
به شهريار غزل شهريار موسيقى
(1350 -1245
ش)، خواننده. در قريه ى الوند قزوين متولد شد. پس از درگذشت پدر با خانواده خود به قزوين رفت. به يمن صداى خوش به محضر خوانندگان بزرگ قزوين مانند ميرزاحسن و ملا عبدالكريم جناب راه يافت، و با داشتن مايه ى كافى از آواز، در اطلاع از رديف دستگاههاى موسيقى و خوانندگى مهارت يافت. در تبريز و تهران در خدمت محمدعلى شاه و احمدشاه و ستارخان خوانندگى كرد و از جانب احمدشاه به اقبال السلطان ملقب شد. وى علاوه بر اين كه در تعزيه خوانى دست داشت، به رديف هاى موسيقى نيز مسلط بود و خواننده ى مجلسى به حساب مى آمد. اقبال السلطنه براى ضبط صفحه، با درويش خان سفرى به تفليس كرد. در هنگام توقف در تهران، در شبهاى ماه رمضان، صداى او از گلدسته هاى مسجد سپهسالار شنيده مى شد. در 104 سالگى نوارى در افشارى و سه گاه با تار بيگچه خانى پر كرده است. در خواندن آواز از سبك تعزيه بهره مى گرفت و در عين اين كه بلند و با تحرير مى خواند به كيفيت اداى شعر توجهى نداشت. در مكتب تبريز، آواز وى يكى از مشخص ترين مكاتب غزلخوانى در موسيقى سنتى ايران است. اقبال شاگردانى نيز تربيت كرده است از جمله ابراهيم بوذرى، خوشنويس معروف كه در خوانندگى بسيار شبيه استاد خود مى خواند، رضا قلى ظلى و كريم صالح عظيمى.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (662 -661/ 2)، سرگذشت موسيقى (353 -351/ 1)، مردان موسيقى (148 -143/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از سرزمين زيباى گيلان، هنرمندان خوب و مشخص و بى ادعايى در هنر موسيقى ايران ظهور كردند كه هر كدام در جاى، جاى
خود منشأ خدماتى به اين هنر گرديدند، يكى از اين هنرمندان على اكبرپور است كه خيلى بى ادعا و بى تكبر مى باشد و براى همه ى هنرمندان ارج و احترامى خاص قائل مى باشد.
على اكبرپور (كاسعلى اكبرپور اسطلخى) فرزند حاج اسماعيل در عيد قربان در سياه اسطلخ كه يكى از قصبات شمال شرقى گيلان است متولد شد. وى دوران كودكى را در نهايت فقر و فاقه گذراند و با اين كه كودكى خردسال بود و نمى توانست به كارهاى شاق بپردازد معهذا با كار و تلاش در مزارع اطراف زادگاه خود كار مى كرد و اين زمان را سپرى نمود و بيش از 9 سال از سنش نمى گذشت كه به رشت آمد و در منزل يكى از نزديكانش سكنى گزيد و خواندن و نوشتن را فراگرفت. وى در اين شهر بود كه رفته رفته علاقه وافرى به موسيقى پيدا كرد و اين علاقه چنان در وجودش اوج گرفت كه براى يادگيرى اين هنر به آموزشگاه گروهبانى ارتش وارد شد و نزد مرحوم مسيو يروان كه يكى از معلمين خوب و بارز آن زمان بود و بسيارى از نوازندگان آن روزگار، تكنيك موسيقى را نزد ايشان كار مى كردند تعليم ويولن را آغاز كرد. مسيو يروان علاوه بر ويولن، انواع سازهاى بادى را در ارتش مى نواخت و ضمن نواختن آنها به شاگردان، نت را آموزش مى داد. اكبرپور زير نظر اين معلم دلسوز به سرعت مدارج ترقى را پيمود به طورى كه در رديف اولين نوازندگانى قرار گرفت كه با فرستنده ى مخابراتى اين استان هفته اى يك ربع ساعت با خوانندگان مختلف از: جمله ناصر مسعودى برنامه اجرا مى كرد. علاقه، پشتكار و استعداد وى موجب شد
كه با وجود داشتن همسر و فرزندان موفق به گرفتن ديپلم شد و در ارتش با عنوان استاد موسيقى به تدريس در كلاس موسيقى مى پردازد.
على اكبرپور از سال 1344 به گروه نوازندگان راديو پيوست و در اركسترهاى مختلف به نوازندگى (آلتو) پرداخت، سپس با اركسترهاى: باربد، نكيسا و اركسترهاى بزرگ راديو و تلويزيون همكارى كرد و در سال 51 -54 موفق به اخذ ليسانس موسيقى در رشته ى آهنگسازى از هنركده ى موسيقى ملى وابسته به دانشگاه مى گردد و جزو اولين هنرمندانى بود كه بورس ادامه ى تحصيل موسيقى در كشور انگلستان نصيب وى و محمدرضا گرگين زاده مى گردد ولى او به خاطر زن و بچه و گرفتارى زندگى از رفتن به سفر منصرف مى شود. اكبرپور براى هنرمندانى چون: يروان پدر ژرژ مارتيروسيان، كيهان ديوانبگى، ركن الدين نژند احترامى خاص قائل است ولى پيشرفت خود را مديون: ابراهيم روحى فر، والوت تارخانيان، حسن رادمرد، محمود كريمى، مصطفى پورتراب، رحمت اللَّه بديعى، حسين دهلوى، فرهاد فخرالدينى، احمد پژمان، كريستيان داويد مى داند و همكارى با مرتضى حنانه، فريدون ناصرى، مصطفى كسروى، مهدى مفتاح و سيروس شهردار را براى خود افتخار مى داند و از سالهاى پربار هنرى خود تلقى مى كند. موسيقى محلى در وجود اكبرپور موج مى زند به طورى كه بسيارى از قطعه هاى ساخته شده توسط او گوياى اين ادعا و الهام گرفته از زادگاه خود، سرسبز و خرم گيلان زمين مى باشد و در طول ساليان همكارى وى با راديو و تلويزيون پخش گرديد كه حدود 300 آهنگ و قطعه مى باشد و بيشتر آنها تم هاى محلى دارد. كاسعلى اكبرپور، هنرمندى است بسيار حساس، زودرنج ولى متواضع، خوش قلب و مهربان كه علاقه اى بسيار به همسر و
خانواده، به زادگاه، به موسيقى ايران، به هنرمندان آن و شعرايى كه در دوران فعاليتهاى هنرى همكارى داشته مثل: سيمين بهبهانى، شهين حنانه، آذر صرافپور، شهر آشوب، تيمور گورگين، ماهدخت مخبر، راغب، خورشيدى دارد و به صداى هنگامه اخوان بسيار علاقمند است و ايشان را مثل دختر خود مى داند خداوند حدود 20 اولاد به اكبرپور عنايت فرمود كه بيش از 6 دختر برايش باقى نماندند و متأسفانه بقيه عمرى نكردند و خيلى زود از اين جهان رفتند و به سراى باقى شتافتند؛ ولى اكبرپور نوه هايى دارد كه موجب گرمى كانون خانوادگى او مى باشند. وى در صدا و سيما به كار نوازندگى و آهنگسازى مشغول است و براى خوانندگانى چون: مهرداد كاظمى، جهانگير زمانى، گودرزى، قدمى آهنگهايى ساخت كه ضبط و اجرا گرديد و از آثار باارزشى مى باشد كه وى ساخته.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده. در گرفتن ضرب و خواندن تصنيف نيز مهارت داشت. در دستگاه على اصغر خان اتابك بود و با تار اسداللَّه خان اتابكى و كمانچه حسين خان اسماعيل زاده خوانندگى مى كرد باقرخان رامشگر از خوانندگى او تعريف كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى(659 ،643 /2)، سرگذشت موسيقى(112 /1)، گلهاى جاويدان(71).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي اكبر نژاد
محل تولد : شيروان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مهدي اكبر نژاد در سال 1356 وارد حوزه علميه ايلام شدم و برخي دروس مقدماتي را در آنجا گذراندم. با شروع تظاهرات و راهپيمايي هاي دوران انقلاب عملاً دروس حوزوي تعطيل شد و با پيروزي انقلاب، در اسفند 1357 وارد حوزه علميه قم شدم.
در سال 1368 دروس سطح را به پايان رساندم و وارد درس خارج شدم همزمان با دوره سطح برخي دروس مانند بعضي از كتابهاي فلسفي از جمله بدايه و نهايه را خواندم و در زمان تحصيل در دوره خارج، مدتي در درس اسفار آيت الله حسن زاده و آيت الله جوادي آملي نيز شركت كردم. درس خارج را نزد آيات عظام فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، نوري همداني، وحيد خراساني و مومن قمي گذراندم.
در سال 1370 بعنوان عضو تحقيقاتي تفسير راهنما، به اعضاي نويسنده آن تفسير ملحق و بعد از چند ماه كار در گروه برداشتهاي اوليه روائي، وارد گروه كنترل نهايي فيش هاي حديثي تفسير شدم و اين همكاري تا سال 1374 ادامه داشت و بدليل رفتن به شهرستان در سال 1374 پايان يافت.
در سال 1371 در آزمون تربيت مدرس دانشگاه قم شركت كردم و در
دوره كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي پذيرفته شدم. در پاييز سال 1374 از رساله اين دوره با عنوان "جدال در قرآن" دفاع كردم.
در زمستان 1374 بعنوان مسئول نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه هاي ايلام و علوم پزشكي ايلام منصوب شدم و همزمان دروس دانشگاهي را تدريس مي كردم. در سال 1377 بعنوان عضو هيئت علمي دانشگاه در آمدم تا سال 1380 كه با قبولي در دوره دكتراي علوم قرآن و حديث تربيت مدرس دانشگاه قم، به قم منتقل شدم و عملاً مشغول تحصيل حوزوي و دانشگاهي و نيز انجام كارهاي تحقيقي شدم كه اكنون رساله دكترا آماده دفاع مي باشد.
در سال 1381 با دعوت مركز فرهنگي انتظار نور وابسته به دفتر تبليغات اسلامي قم به گروه حديث اين موسسه پيوسته و با همكاري چند تن از دوستان، اكنون مجموعه احاديث مهدويت دسته بندي و آماده چاپ و ارائه نرم افزاري مي باشد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد اكبري كارمزدي
محل تولد : سواد كوه (عباس آباد)
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/10
زندگينامه علمي
اينجانب محمد اكبري كارمزدي فرزند هادي در تاريخ 10/1/1343 در خانواده اي مذهبي و قرآني متولد شدم. دوران ابتدائي را در محل و راهنمائي را در آلاشت به پايان رساندم به پيشنهاد ابوي مرحوم و به خاطر علاقه اي كه در درون خود نسبت به دروس حوزوي مي ديدم راهي حوزه علميه رستم كلاه در يكي از شهرهاي استان مازندران به سرپرستي مرحوم آية الله ايازي شدم و جامع المقدمات را همگام با قيام عمومي مردم در سال 1357 شروع نمودم كه با تهديدات طاغوت حوزه
علميه تعطيل شد به نا چار در سال 1359 وارد حوزه علميه قم شدم و در سال 1360 مشغول تحصيل در مدرسه مرحوم آية الله گلپايگاني شدم. با اتمام لمعتين در درس هاي آزاد حوزه شركت نمودم كه اصول فقه را در خدمت استاد حسيني بوشهري و صالحي افغاني بودم. مكاسب را در محضر اساتيدي چون استاد بني فضل، مرحوم پاياني و استاد قدبري تلمذ بودم و رسائل را محضر آية الله فاضل استفاده بردم و پنج سال متوالي خارج اصول را در محضر آية الله سبحاني به پايان رساندم . همگام با خارج اصول به مدت 8سال خارج فقه را در محضر آية الله مكارم تلمذ نمودم. ضمنا ساليان سال در درس تفسير قرآن محضر آية الله جوادي آملي بودم .حدود سال 1372 به خاطر علاقه اي كه به قرآن و تفسير قرآن پيدا كردم وارد رشته علوم قرآ ني و تفسير شدم. بعد از اتمام 4سال مشغول تدوين رساله سطح چهار شدم كه بخاطر مشكلاتي، كار ناتمام و مهلت آن به سر آمد كه براي بار دوم مشغول تدوين رساله سطح چهار شدم كه تا به حال ادامه دارد. بعد از پايان دوره تخصصي براي انجام كار تحقيقات قرآني در مركز فرهنگ معارف قرآن مشغول و با تشكيل پرونده ها و سپس ارزيابي مقاله ها و نهائي كردن مقاله ها در بخش مقابله، نزديك به 9 سال است كه دنبال مي كنم نتيجه كارهائي كه انجام گرفت انتشار پنج جلد از دايرة المعارف قرآني و دو جلد اعلام قرآن گروهي مي باشد و چند مقاله كه به نام اينجانب در دايرة المعارف
چاپ شده است. د رحال حاضر در درس فقه آية الله جوادي آملي مشغول مي باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سليمان اكبرى، يكى از هنرمندان باارزش و قابل بحثى است كه علاوه بر نواختن قره نى آكوردئون، پيانو را نيز در حد زيبايى و كمال مى نوازد، زيرا ساز اختصاصى او پيانو مى باشد وى نواختن قره نى و آكوردئون را از سن پانزده سالگى آغاز كرد ولى به طور جدى هنر موسيقى را، از سن هجده سالگى دنبال نمود. وى براى نواختن پيانو و تحصيل صحيح علم موسيقى در سال 1337 به هنرستان عالى موسيقى رفت و مدت چهار سال نزد استادان وقت هنرستان كه عبارت بودند از: مليك اصلانيان، كاپوشينسكى و مادام خاراتيان به فراگيرى موسيقى و نواختن پيانو پرداخت و سلفژ و ديكته موسيقى را زير نظر فريدون فرزانه و هارمونى را نزد هوشنگ استوار مى ساخت.
سليمان اكبرى، از سال 1338 همكارى خود را با راديو تلويزيون آغاز كرد و با شركت در اركسترهاى شما و راديو و ساير اركسترها، ادامه همكارى داد. وى مدت ها سرپرست اداره هنرى و كارشناس تربيت بدنى وزارت كار و امور اجتماعى بوده كلاس هايى جهت فراگيرى آواز و موسيقى، هنرپيشگى، تئاتر و نقاشى براى كارگران كارخانجات ترتيب داد كه در كارگاههاى خود به اجراى برنامه هاى هنرى و فرهنگى مى پرداختند. وى از سال 1338 نيز اقدام به تأسيس كلاس موسيقى كرد و شاگردانى را با فن نواختن، پيانو و آكوردئون آشنا كرد.
سليمان اكبرى، حدود دويست آهنگ براى خوانندگان راديو ساخت و در سال هاى 1352 و 1353 موزيك هاى متن فيلم هاى: «زير پوست شب» و «وقتى برگ ها مى ريزد» را ساخت كه موسيقى متن فيلم «زير پوست شب»
ميان شانزده فيلم شركت كننده در مسابقه برنده جايزه گرديد.
و همچنين تعداد دو آهنگ بدون كلام با اركستر پاپ راديو، سلو پيانو و اركستر به نامهاى «طوفان و امواج بى آرام» در سالهاى 1350 و 1351 ساخته كه به نظر خود وى از آثار خوب و جاودانى است و به آنها بسيار علاقه مند است. وى حدود سى آهنگ بدون كلام نيز براى سلو پيانو ساخته كه براى هنرجويان پيانو، مى تواند راهگشا و نت ها و ضرب هاى موسيقى را در قالب آهنگ فراگيرند.
سليمان اكبرى همراه همكاران هنرمند خود جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران، تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى مسافرت هايى كه به كشورهاى جهان نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از نوازندگان چيره دست و خوب ضرب، سياوش اكبرى است كه به سال 1317 در تهران متولد شد و از ميان آلات موسيقى بيش از همه به نواختن ضرب و سنتور علاقه پيدا كرد ولى امكانات براى وى موجود نبود و با مشكلاتى كه در اين راه براى او موجود بود، مجبود به دست و پنجه نرم كردن گرديد. وى مى گويد:
«علاقه اى بسيار در كودكى به فراگيرى و نواختن ضرب پيدا نمودم ولى پدرم مخالفت مى كرد و اصرار مى ورزيد كه وارد ارتش و خدمت نظام گردم. پس از پايان تحصيلات متوسطه و دريافت ديپلم رياضى، با پول توجيبى خود، يك تنبك حلبى خريدم و در منزل شروع به نواختن كردم و خيلى خوب هم صداها را تقليد مى كردم و بجا آنها را پياده مى نمودم ولى براى اينكه بتوانم فن نواختن ضرب را به طور صحيح فراگيرم در سال 1335 در كلاس هاى شبانه هنرستان موسيقى ملى
ثبت نام كردم و دسترسى به كلاس استاد بزرگ و والامقامى چون حسين تهرانى پيدا نمودم.
بدين طريق اولين استاد تهرانى بود، از كالس درس اين استاد فقيد خاطره اى دارم كه به عرض مى رسانم: جلسه اول كه نزد استاد رفتم، به محض اين كه ضرب را بغل گرفتم بدون هيچ دليلى مرا از كلاس بيرون كرد كه احساس كردم، دنيا برايم تمام شده است. درس استاد كه تمام شد، نزد او رفتم و با خواهش و تمنا از وى خواستم كه من را به شاگردى قبول كند، ايشان فرمودند:
«چون تو تنبك را طرف راست مى گذارى، هيچوقت ياد نمى گيرى».
به خود جرأت داده گفتم:
«استاد شما هرچه طرف چپ بزنيد، من طرف راست مى زنم».
اين كار را كردم، خوشبختانه قبول كردند. ناگفته نماند كه در آن زمان يادگيرى از راه گوش بود و من نزد ايشان با همان سبك ياد گرفتم و بعدها طبق تجربه اى كه آموخته بودم، سعى كردم چپ و راست تنبك براى شاگردان اين رشته مسئله اى نباشد كه موفق هم شدم.
من چون هميشه در اين رشته طلبه بوده ام و هستم بنابراين علاقه زيادى به فراگيرى نت پيدا كردم و همين امر باعث شد كه چند وقتى نزد مرحوم اميرناصر افتتاح رفتم و در سال 1347 -1348 مشغول فراگيرى نت گرديدم و بعدها كه كتاب نت استاد حسين تهرانى چاپ شد براى فراگيرى بيشتر، نزد استاد محمد اسماعيلى رفتم و به فراگيرى هرچه بيشتر و سبك و سياق نوازندگى وى پرداختم و پس از آن، در حال كاوش درباره تنبك و بهتر ارائه دادن آن بوده و هستم».
سياوش اكبرى، از سال 1345 فعاليت هاى هنرى خود را در راديو و
تلويزيون آغاز كرد و در اركستر سازهاى ملى كه با همكارى دكتر منوچهر جهانبگلو، محمدرضا شجريان، منتشرى، نادر گلچين، كامران داروغه، عباس زندى، حسن ناهيد، محمد موسوى، مهدى تاكستانى و عده اى ديگر از هنرمندان اداره مى شد شركت كرد و با اركسترهاى ديگر راديو و تلويزيون شروع به همكارى نمود كه با همين اركسترها، جهت شناساندن هرچه بيشتر موسيقى سنتى ايران، تحت عنوان قراردادهاى فرهنگى و هنرى، مسافرت هايى به كشورهاى: آلمان، فرانسه، عراق، كويت، ژاپن، عربستان و آمريكا كه در آمريكا در هفده ايالت آن همراه جليل شهناز فرهنگ شريف، محمدرضا شجريان و عده اى ديگر كرد و برنامه هايى اجرا نمود.
سياوش اكبرى، تا سال 1357 فعاليت هاى هنرى خود را در راديو و تلويزيون ادامه داد و از اين سال به بعد مشغول تدريس تنبك به هنرجويان مى باشد و سبكى ارائه داده است كه شاگردان اين رشته در مدت كمترى مى توانند فن نواختن ضرب را بياموزند. وى چون علاقه وافرى به نواختن سنتور داشت، در سن هفده سالگى نزد استاد رضا ورزنده مدتى نواختن سنتور را آموخت و با نواختن اين نيز آشنايى دارد.
وى داراى يك دختر به نام ماندانا است كه ديپلم هنرستان موسيقى ملى است در رشته سنتور و نزد استاد فرامرز پايور دوره كامل اين ساز را به پايان برده و نواختن تنبك را به طور كامل و صحيح مى داند و فرزند ديگر وى مازيار كه فن نواختن ضرب را نزد پدر خويش آموخته و داراى سبك مخصوص پدر خود مى باشد.
سياوش اكبرى، يكى ديگر از برادران خودساخته ى اكبرى است كه در سال 1341 در روستايى از توابع شهرستان اروميه متولد شد. دوران كودكى وى مثل
برادرش هوشنگ در نهايت محروميت سپرى شد ولى اين نارسايى هاى روزگار و اجتماعى آنان را مردان خودساخته اى ساخت كه هم اكنون در صنعت سازسازى كشور خود، افتخارآفرين مى باشند.
سياوش اكبرى نيز از طفوليت به موسيقى علاقمند شد و هر وقت صداى سازى را از راديو و يا تلويزيون هاى همسايه مى شنيد و مى ديد سراپا به آن گوش مى داد و در عالم ديگرى سير و سياحت مى كرد. خودش مى گويد: «من موسيقى سنتى ايران را، يك موسيقى عارفانه مى دانم و هر وقت و هر زمان به اين موسيقى گوش مى دهم، دنياى ديگرى در ديدگانم مجسم مى گردد.»
سياوش اكبرى، به واسطه اين عشق و علاقه به موسيقى سنتى ايران مثل برادرش به سوى اين هنر والا، كشيده شد زيرا سال 1363 به كلاس شاهرخ در اروميه براى فراگيرى ساز «تار» رفت و نزد وى شروع به فراگيرى موسيقى و نواختن اين ساز پرداخت. در اين باره، سياوش اكبرى مى گويد: «مدتى كه از تعليم و تعلم من نزد اين استاد مى گذشت، روزى به ايشان گفتم كه ممكن است يك تار خوب كه قيمتش هم مناسب باشد براى من تهيه كنيد؟ ايشان گفتند يك تار است كه سرپنجه ى آن شكسته و خرك و پوست و پرده هم ندارد، قيمتش در حدود پنج هزار تومان مى باشد گفتم اشكالى ندارد، همه ى كارهايش را خودم انجام مى دهم و از اين زمان بود كه به فكر ساختن تار افتادم و چون زمستان بود و مكانى را هم نداشتم كه از آن محل جهت كارگاه استفاده كنم، رخت كن حمام منزل را براى كارگاه انتخاب كردم و با چند عدد سوهان و مغار و يك عدد هم پيچ گوشتى شروع به
كار كردم و اولين تار را ساختم كه خودم مدت يك سال با آن تمرين كردم. در اين موقع برادرم ماشين بارى كه داشت فروخت و در كارگاهى كه با وى خياطى را در زمان خدمت سربازى آموخته بود كار مى كرديم و چون ايشان هم به سازسازى علاقه ى زيادى داشت با وسائلى كه شخص خيرى به نام آقاى شيوا به ايشان داده بود، در اين مغازه كه خياطى بود شروع به ساختن تار و ويولن در سطحى وسيع تر نموديم، ولى هزينه زندگى خانواده و درآمد مختصر و كارشكنى هاى متعدد تنى چند از حاسدان، مجبور گرديدم به تهران روم و در شركت حفارى چاه عميق كه قبلاً كار مى كردم بروم و ضمن كار از حق خويش كه ساختن تار و نواختن آن بود هيچ گاه دور نباشم لذا از هر فرصتى استفاده مى نمودم و به مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى نزد آقاى محمود فرهمند مى رفتم تا هرچه بيشتر با اين ساز آشنا شوم، سپس مدت چهار ماه نزد آقاى على اصغر صادقى درس گرفتم و مدت دو سال هم از هنرمند خوب و باارزشى مثل آقاى جلال دوستى كه اهل همدان هستند بهره ور گرديدم. مدتى هم نزد استاد هوشنگ ظريف مشغول فراگيرى گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايرانى هستم. همچنين با نواختن سه تار و سنتور تا آنجا كه بتوانم صداى آن را تشخيص بدهم آشنا مى باشم؛ پس از يك سال مجدداً به اروميه بازگشتم كه در اين زمان، هواپيماهاى عراق به شدت اين شهر را مورد هجوم هوايى قرار داده بودند و در شهر نمى شد ماند، لذا همراه خانواده به روستاى خود محل زادگاهمان نقل مكان كرديم،
در روستا، در كارگاهى با طول و عرض 2 ضربدر 3 كه با برادرم ساخته بوديم مشغول كار شديم، در اين زمان به خاطر توسعه ى كار و نياز جامعه ى هنردوست كشور، ساخت سنتور را نيز مورد توجه قرار داديم كه مورد تشويق مسئولين قرار گرفتيم و اداره امور هنرى ارشاد اسلامى ما را به تالار وحدت معرفى كرد.
در اين تالار، مورد تشويق آقايان: اتابكى، اعرابى، آقاسى (منظور آقاسى خواننده نيست) قرار گرفتيم و براى بار دوم كه ويولن دست ساز خود را به اين تالار برديم، مرحوم آقاسى گفت كه اى كاش اين كار شما را استاد قنبرى مى ديد، من و برادرم هوشنگ كه سالها اشتياق ديدار و آشنايى با اين استاد را داشتيم تلفنى با ايشان صحبت نموديم و گفتيم كه ما از اروميه آمده ايم و ويولنى ساخته ايم كه مى خواهيم شما آن را ببينيد و نواقص و معايب آن را به ما گوشزد فرماييد تا در رفع آن عيوب بكوشيم.
استاد قنبرى، پس از تعارفات خيلى گرم از آن طرف سيم، سراغ بزرگان «شيوا» را گرفتند و حال ايشان را جويا گرديدند كه به عرضشان رسانديم كه حالشان خوب است (بزرگان شيوا، متأسفانه در حال حاضر در قيد حيات نيستند و دار فانى را وداع گفته اند).
به هر حال، استاد قنبرى با كمال فروتنى اجازه دادند خدمتشان برسيم و همان روز بعد از ظهر به منزل استاد رفتيم. با خوشرويى ما را پذيرفت و پس از پذيرايى از ما، ويولن ساخت خود را نشان استاد داديم، اندازه هاى بيرونى ويولن را گرفتند. در ضمن پرسشهايى درباره وضع خانوادگى و كارمان از ما جويا شدند. پس از اين كه
به سؤالات استاد قنبرى پاسخ گفتيم، ايشان فرمودند: با اين توصيف كه كرديد من مى فهمم كه شما واقعاً برادر هستيد و كمتر بين برادرها اين طور تفاهم و اشتراك نيت و كار وجود دارد، زيرا يك نمونه كار اين بود كه برادرم هوشنگ ويولنى را كه ساخته بود اسم كوچك خود را به آن ننوشته و فقط به كلمه «اكبرى» اكتفا كرده بود و اين نمونه اى از محبت وى نسبت به من بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 300 ق)، صوفى. معروف به شيخ بازيار. از اصحاب شيخ ابوعبدالله خفيف و پيرو شيخ ابواسحق كازرونى بود. وى در صحبت پير خود به عراق و حجاز مسافرت كرد. قبرالاكار در روضه ى شيخ ابوعبدالله خفيف در شيراز است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شيرازنامه (132 -131)، نفحات الانس (259)، تذكره ى هزار مزار (92 -91).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نياد فرهنگي البرز در 27 اسفندماه 1342 با سرمايه آقاي حسينعلي البرز در تهران تشكيل شد. هدف اين بنياد خيريه اشاعه فرهنگ اسلامي، از طريق اعطاي وام و كمك هزينه دانشجويي و اهداء جوايزي با عنوان «جوايز حسن تحصيل» به دانش آموزان و دانشجويان ممتاز بود.
در سال 1358 آقاي حسينعلي البرز طي نامه اي از كانادا به حضرت امام خميني (ره)، از ايشان استدعا كرد كه توليت موقوفات بنياد را قبول فرمايند.
حسب دستور حضرت امام ذيل نامه مذكور به سازمان اوقاف و امور خيريه، گزارشي از فعاليتهاي بنياد از بدو تأسيس، اهداف و احراز عمل به نيت واقف تهيه و تقديم شد.
از سال 1359 بنياد فرهنگي البرز تحت نظارت هيأت امناي منتخب سازمان اوقاف، فعاليتهاي خود را پي گرفت.
بنياد فرهنگي البرز، قبل از انقلاب اسلامي، داراي 4 باب ساختمان بود كه 2 باب آن نيمه ويران بود و به كار نمي آمد.
سارمان اوقاف از سال 1360 به احيا و بازسازي موقوفات بنياد پرداخت و آقاي حسينعلي البرز پس از آنكه از احيا و بازسازي موقوفات و تعيين هيأت امنا و اقداماتي كه برابر اساسنامه بايد به عمل مي آمد واقف و آگاه گرديد طي نامه اي به هيئت امناي بنياد با ذكر انگيزه و هدف از تأسيس و علاقمندي
ايشان در ابقاء و پايداري بنياد، يك دستگاه ساختمان ملك شخصي خود واقع در خيابان فلسطين تهران را كه زميني به مساحت 800 متر مربع بود به بنياد فرهنگي البرز اهداء نمود كه با توجه به كلنگي بودن ساختمان نسبت به بازسازي آن اقدام و هم اكنون داراي 6 دستگاه آپارتمان 6 باب مغازه و زيرزمين در 4 طبقه مي باشد.
موقوفات بنياد فرهنگي البرز
در حال حاضر اين بنياد داراي 12رقبه وقفي است كه مشخّصات آنها عبارت اند از:
واحد شماره 1: واقع در خيابان لاله زار _ چهارراه مهنا در پنج طبقه. دفتر مركزي بنياد نيز در اين ساختمان واقع شده است. واحدهاي تجاري اين ساختمان در اجاره صنوف مختلف است.
واحد شماره 2: ساختمان تجاري _ محل هتل ايرانشهر در تهران
واحد شماره 3: مجتمع تجاري در 6 طبقه واقع در خيابان لاله زارنو.
واحد شماره 4: واحد تجاري واقع در خيابان قلهك.
واحد شماره 5: مدرسه راهنمايي آيت اللّه شيخ جعفر شوشتري واقع در منطقه «كيان آباد» شهرستان اهواز.
واحد شماره 6: مدرسه راهنمايي حضرت سجاد (ع) واقع در منطقه «زيتون كارگري» شهرستان اهواز، اين دو مدرسه در زمان جنگ با موافقت هيأت امنا و نظارت فني سازمان توسعه و تجهيز مدارس ساخته شد و در اختيار اداره آموزش و پرورش شهرستان اهواز قرار گرفت.
واحد شماره 7: ساختمان مسكوني تجاري در اجاره مستأجران واقع در خيابان فلسطين.
واحد شماره 8: مدرسه راهنمايي «آيت اللّه طالقاني». اين مدرسه مجهز به 21 باب كلاس، آزمايشگاه و چند تالار اجتماعات است و در اختيار منطقه 3 آموزش و پرورش تهران قرار گرفته است.
واحد شماره 9: يك باب دبستان واقع در روستاي «خورزن»
از توابع شهرستان خمين، اين دبستان در اختيار اداره آموزش و پرورش شهرستان خمين قرار داد.
واحد شماره 10: مجتمع آموزشي شامل دبستان، مدرسه راهنمايي، دبيرستان به مساحت 31 هزار متر مربع واقع در شهرستان آشتيان. عمليات ساختماني اين واحد از سال 1371 شروع شده و شامل غذاخوري، خوابگاه دانش آموزان و آزمايشگاه خواهد بود.
واحد شماره 11: ساختمان تجاري واقع در خيابان منوچهري تهران مشتمل بر 8 دستگاه آپارتمان.
واحد شماره 12: واقع در اراضي «آسياب كهك» از موقوفات نوش آفرين خانم.
اراضي «آسياب كهك» موقوفه آموزشي است كه عرصه آن در زمره موقوفه نوش آفرين خانم بوده و اعيان آن در اجاره بنياد البرز است. بنياد فرهنگي البرز در اين اراضي يك مدرسه راهنمايي در 4 طبقه داراي 16 باب كلاس، محل امتحانات، كارگاه و آزمايشگاه احداث كرده است. اين مدرسه در اختيار منطقه 2 آموزش و پرورش قرار گرفته است.
بنياد فرهنگي البرز از درآمدهاي حاصل از واحدهاي تجاري خود، به دانشجويان دانشگاهها نيز وام تحصيلي پرداخت مي كند. تا پايان خردادماه سال 1372، حدود 2658 دانشجو از وام تحصيلي بنياد استفاده كرده اند.
وام تحصيلي به مبلغ 200000 ريال در 20 قسط مساوي پرداخت مي شود.
بنياد هر ساله طي مراسم ويژه اي جوايزي را به دانش آموزان و دانشجويان ممتاز در مقاطع مختلف تحصيلي كه از دانشگاهها و مراكز آموزشي معرفي مي شوند، اهدا مي كند.
همچنين بر اساس اهداف و اساسنامه اين بنياد اقداماتي در زمينه انتشار كتب علمي و ديني و تهيه كتاب براي كتابخانه هاي مراكز علمي و ديني صورت گرفته است. ذيلاً به برخي از خدمات فرهنگي اين بنياد اشاره مي كنيم:
1 _ اعطاي جوايز برگزاري مسابقات
علمي سالگرد شهادت استاد مرتضي مطهري از طريق مدرسه عالي شهيد مطهري.
2 _ اه_داي كتاب ب_ه كتابخانه بنياد دائرة ال_معارف بزرگ اسلامي.
3 _ اهداي قرآن مجيد و كتب مختلف مذهبي و علمي و كيف جاي نوار قرآن و كيف جاي مداد و ماشين حساب و ساعت روميزي و چادر نماز و جوايز ديگر به نهادها، مناطق جنگي، مدارس، مساجد، دانشگاه علم وصنعت ايران و دانشكده علوم تربيتي و دانش آموزان ممتاز.
4 _ خريد 500 دوره كتاب تفسير الميزان نوشته مرحوم آيت اللّه علامه طباطبائي جهت اهدا به كتابخانه هاي عمومي داخل كشور.
5 _ چاپ تعداد 20000 جلد كتاب معاد نوشته حجت الاسلام آقاي محسن قرائتي با جلد زركوب و پرداخت 50 درصد هزينه چاپ آن توسط بنياد به سود خريداران، تا كتاب مزبور به بهاي نصف قيمت در دسترس علاقمندان قرار گيرد.
6 _ چاپ تعداد 2000 جلد كتاب ارث از نظر اسلام نوشته مرحوم حضرت آيت اللّه محمدباقر آشتياني.
7 _ كمك به انتشار مجله آينده سازان ارگان اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان و مجله پيوند ارگان انجمن اولياء و مربيان وزارت آموزش و پرورش.
8 _ كمك به مدارس و مركز تربيت معلم شهيد چمران.
9 _ پرداخت بورس تحصيلي و جايزه به دانش آموزان برنده مسابقات رياضي و ادبيات فارسي سراسر كشور معرفي شده از سوي دفتر تحقيقات و برنامه ريزي وزارت آموزش و پرورش.
10 _ پرداخت وام به فرهنگيان از طريق انجمن اسلامي معلمان و مؤلفين كتاب و دانشجويان دانشگاهها.
11 _ پرداخت وام جهت كمك به انتشار آثار علمي و فرهنگي ومذهبي به نهادها.
12 _ پرداخت وام به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان
جهت انتشار كتاب «حماسه ايمان» و...
ضمنا جالب است بدانيد كه موقوفات گسترده البرز با 27091 مترمربع زيربناي ساختمانهاي آن و 242 نفر مستأجر، تنها توسّط سه نفر اعضاء هيئت امنا و 8 نفر كادر اجرائي (شامل 3 نفر كارمند اداري و 5 نفر نگهبان) اداره مي شود و تاكنون با حداقل نيرو، بيشترين بازدهي فرهنگي و خدماتي را داشته است.
در خاتمه با آرزوي طول عمر براي واقف محترم و توفيق خدمتگزاري براي هيأت امنا و دست اندركاران بنياد فرهنگي البرز، اميدواريم كه ساير متمكنين نيز با وقف بخشي از اموال خود و صرف عوايد آن در راه گسترش فرهنگ و دانش و بينش مردم، نام و ياد خود را جاودانه سازند.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ولى اللَّه البرز به سال 1292 شمسى در تهران ديده به جهان باز كرد و از دوران كودكى به نواختن نى لبك پرداخت و پس از طى دوره تحصيل ابتدايى به فراگيرى قره نى پرداخت. پدر وى لطف اللَّه (معزخاقان) كه از مستوفيان عهد قاجارى بود با فراگيرى ساز توسط فرزندش مخالف بود و فرزند را از اين كار بازمى داشت ولى، ولى با سماجت ايستادگى مى كرد و عاقبت در مدرسه ى نظام نام نويسى كرد و به فراگيرى موسيقى پرداخت. ولى اللَّه البرز در مدرسه نظام زير نظر استاد دلسوز و بنامى نظير: حسينعلى وزيرى تبار آموزش ديد و از محضر اين استاد بلندمرتبه كسب فيض كرد، و بعدها خود، شادروان حسين قوامى، غلامحسين بنان را با قره نى در اجراى برنامه ها همراهى مى كرد.
ولى اللَّه البرز، علاوه بر ساز تخصصى خود قره نى با نواختن اغلب سازها بويژه تار و پيانو آشنايى كامل داشت. البرز، بيش از يكصد و هشتاد آهنگ در دستگاهها
و گوشه هاى مختلف موسيقى ايران ساخت كه بسيارى از آنها از آثار خوب و به يادماندنى مى باشند و اشعار بسيارى از آهنگ هاى وى را شاعران بزرگى چون: رهى معيرى، دكتر نيرسينا، تورج نگهبان، معينى كرمانشاهى، دكتر على پور و نظام وفا سروده اند. وى در كنسرت هاى بسيارى براى مؤسسات فرهنگى و هنرى و عالم المنفعه در تهران و شهرستان ها شركت كرد و از سال 1347 تا 1354 رئيس دايره موسيقى اداره كل فرهنگ و هنر استان اهواز بود كه خدمات گرانبهايى به موسيقى كشور در اين سمت خود در آن شهرستان انجام داد و كتاب هايى جهت رديف سازى براى قره نى نوشت.
وى از سال 1318 كلاسى جهت تدريس و تعليم شاگردان در تهران سه راه بوذر جمهورى داير كرده بود كه تا پايان عمر به تعليم و آموزش شاگرد مشغول بود. ولى اللَّه البرز شاگردان بسيارى تربيت كرد كه از ميان آنان مى توان از محمدابراهيم ذوالقدر خواننده خوش صدا و بااستعداد نام برد كه متأسفانه كارهاى ادارى به وى هنوز اجازه نداده آنطور كه بايد و شايد در عرصه ى هنر و خوانندگى با وجود مايه هاى اصيلى كه دارد عرض وجود نمايد.
به هر حال ولى اللَّه البرز هم مانند همه انسان ها و موجودات لحظه رفتنش فرارسيد و آن، روز دوشنبه 62/3/2 بود كه به شاگرد وفادار خود محمدابراهيم ذوالقدر تلفن مى زند و از وى مى خواهد كه عصر به منزل ايشان برود و ذوالقدر هم عصر به منزل البرز مى رود، دقايقى چند پس از اين ديدار حال استاد، منقلب، ساعتى بعد دچار سكته قلبى مى گردد. و متأسفانه در ساعت 6 بعدازظهر همان روز دار فانى را وداع مى گويد. ولى اللَّه البرز سابقه ناراحتى قلبى داشت. از آنجا
كه البرز مردى متقى و متدين بود قبلاً در امامزاده عبداللَّه (ع) واقع در شهر رى قبرى براى خود خريدارى كرده بود كه در همانجا به خاك سپرده شد. روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند حاج شيخ محمّد تقى آقا نجفى سابق الذكر. عالم فاضل عارف كامل اديب جامع، در جمعه دوّم جمادى الاولى سال 1301 متولّد شده، در اصفهان و نجف اشرف در نزد علماى اعلام تحصيلات خويش را به پايان رسانيده، و در اوايل مشروطيّت ايران در عداد آزادى خواهان وارد شده، در سال 1307 خورشيدى از طرف مردم اصفهان به نمايندگى مجلس شوراى ملّى انتخاب گرديده، در طّى مسافرت هاى خود در ايران و خارج در همدان خدمت آقا سيد محمّد غمام عارف مشهور رسيده و دست ارادت بدو داده.
كتب عديده اى تأليف نموده كه از آن جمله است: 1- مجلّه ي آفتاب، كه در آن كتاب هاى: 1- وسائل رستگارى 2- پرورش استقلال از كتب خارجى را مرحوم الفت ترجمه كرده و ضميمه آن مرتّب به طبع رسانيده است.
2- ابواب الروضات، فهرست كتاب روضات الجّنات كه به طبع رسيده 3- كشف الحجب؛ در اسامى كتب 4- مجمع الاجازات، دو مجلّد 5- نسب نامه ي الفت، كتاب مفيد و قابل توجّهى است. 6- ديوان اشعار با تخلّص الفت؛ و چندين مجلّد ديگر.
الفت در صبح چهارشنبه 26 ربيع الاوّل 1384 وفات يافته، در مقبره ي پدر جنب امامزاده احمد مدفون گرديد، و به مناسبت چهلمين روز وفاتش جزوه اى به نام (ياد نامه الفت) به طبع رسيد كه در آن مادّه تاريخ هاى شعرا كه جهت او مرثيه گفته و چندين
غزل از اشعار او به طبع رسيده
آقاى مير سيّد على خان نوربخش «آزاد» در مرثيه مادّه تاريخ وفاتش گويد:
گفت آزاد بهر تاريخش
حيف الفت ز ما بريد الفت
مرحوم الفت داراى كتابخانه ي معظّم و آبرومندى بود كه پس از وفاتش به دانشكده ي ادبيّات اصفهان اهدا گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1007 ق)، عارف و شاعر. از صوفيان عصر خويش و مردى دانشمند بود. «فصوص الحكم» و «فتوحات مكيه ى» ابن العربى را درس مى داد و با دانشمندان عصر خود در اثبات ايمان فرعون مناظره و مباحثه مى كرد، به همين جهت او را «وكيل فرعون» لقب داده بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر(670)، تذكره ى روز روشن(77 -76)، الذريعه(91 /9)، فرهنگ سخنوران(83).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محسن الهاميان، از معلمين دلسوز و مترجمين خوب هنرستان موسيقى پسران مى باشد كه در سال 1327 در تهران ديده به جهان باز كرد.
وى درباره فراگيرى موسيقى و نحوه آشنايى خويش با اين هنر والا مى گويد:
«با اينكه از سن نوجوانى علاقه زيادى به موسيقى داشتم ولى متأسفانه امكانى از طرف خانواده جهت فراگيرى اين هنر برايم فراهم نشد و پس از اخذ ديپلم رياضى و گذراندن دوران خدمت سربازى دريك شركت خصوصى به عنوان كمك حسابدار استخدام شدم و توانستم درآمدى براى خودم داشته باشم و به آموزش آنچه از دوران نوجوانى در حسرتش بودم بپردازم.
حقوق اندك خودم را جمع كردم و بعد از چند ماه توانستم پيانويى تهيه كنم و شروع به آموختن نمايم. ابتدا چند ماهى را پيش آقاى اردشير روحانى كار كردم و او كه قصد سفر به اروپا را داشت پيشنهاد كرد كه به هنرستان شبانه مراجعه و در آن جا كار را ادامه دهم.
به اين ترتيب به هنرستان مراجعه نمودم و نزد، يك خانم كه از هنرمندان كشور رومانى بود و متأسفانه اسمشان را فراموش كردم ثبت نام نمودم و آموختن پيانو را ادامه دادم. در اين فرصت توانستم به علاقه و عشق ديگرى هم كه داشتم بپردازم
و آن آموختن زبان فرانسه بود. بعد از هجده ماه آموختن پيانو، در سال 1352 در كنكور موسيقى هنرهاى زيبا شركت كرده و قبول شدم، از اين به بعد فراگيرى پيانو را نزد خانم لوست مارتيروسيان ادامه دادم.
بايد بگويم كه كل آموختن موسيقى خود و نيز زبان فرانسه خود را مرهون اين خانم هستم، علاوه بر پيانو، هارمونى پراتيك را نيز از سال سوم دانشكده كار كردم و بعد از اخذ ليسانس نيز تا چند سال بعد روزانه چند ساعت را صرف كار هارمونى پراتيك كردم و همين موضوع باعث استحكام آموزش موسيقى من شد.
در دروس نظرى در دوران دانشكده آموزش چندانى نديدم، فقط آقاى دكتر مسعوديه كه علاقه مرا به هارمونى ديد و چون مى دانست كه از زبان فرانسه بى اطلاع نيستم پيشنهاد كرد كه هارمونى تئودور دوبوا را مطالعه كنم. شايد مدت هشت سال بدون داشتن استادى اين كتاب را بدون آن كه خسته شوم بارها و بارها مطالعه و مسائل آن را حل كردم. آن قدر به در و ديوار خوردم تا اين كه بالاخره فن كار را ياد گرفتم و مى توانم اين ادعا را داشته باشم كه در هارمونى و كلاسيك مسئله اى در كار اساتيد وجود ندارد كه نتوانم از آن سر دربياورم و از آناليزش عاجز باشم در اين كار آن قدر ممارست كردم كه حتى توانستم قطعه درياى دبوسى يا اورتور تريستان ايزولدواگنر را شيفره گذارى كنم.
باز هم به پيشنهاد آقاى دكتر مسعوديه كنترپوان كروبينى و نيز فوگ آندره ژوالژ را سال ها مطالعه كردم تا بالاخره توانستم فن كنترپوان و فوگ نويسى را نزد خودم بياموزم.
همين طور كتاب چهار جلدى اركستراسيون كوكلن را البته قطعاتى نيز براى
اركستر بزرگ نوشته ام كه هرگز در پى اجراى آن ها نبودم.
به اين ترتيب موارد نظرى موسيقى را تقريبا بدون استاد، پيش خودم آموخته ام، مثلا در مورد سلفژ فقط دو ترم سلفژ را در دانشكده با آقاى استاد مصطفى پورتراب گذراندم و همين كل آموزش سلفژ من بود بعدا با چه زحمتى كتاب هاى پوزولى را خودم تمرين كردم با چه مشقتى ديكته موسيقى را ابتدا خودم با پيانو زده و يك نوار ضبط مى كردم بعدا با استفاده از نوار تمرين ديكته موسيقى مى كردم.
سال هايى را به ياد دارم كه تا دو و سه نيمه شب به خود آموزى موسيقى و زبان فرانسه مشغول بودم، در سال 1356 از دانشكده هنرها فارغ التحصيل شدم، البته صرف گرفتن ليسانس دليلى بر آگاهى از دروس و تكنيك موسيقى نيست، در اينجا فقط شاگرد راهنمايى مى شود كه چه بايد بخواند و چه كار بايد بكند، فقط اول راهى را كه بايد طى شود نشان مى دهند و الا با چهار سال در اين راه به انجامى نخواهد رسيد.
بعد از اخذ ليسانس براى ادامه تحصيل مدت كوتاهى به استراسبورگ رفتم ولى دپارتمان موسيقى آن جا را فوق العاده ضعيف يافتم و به دليل جريان انقلاب در ايران، به ايران باز گشتم، بعدا از سوربن پاريس پذيرش بگيرم كه اين كار امكان نيافت و به دلايل روابط سياسى، ديگر براى تابعين ايرانى از دانشگاه هاى فرانسه پذيرش ارسال نگرديد. باز هم خودم آموزش موسيقى خود را بر عهده گرفتم. با مراجعه به رسالات، كتابها، سعى كردم كه معلومات خود را در اين زمينه گسترش بدهم و هنوز هم به عنوان يك شاگرد موسيقى اين كار را دنبال مى كنم.
در
سال 1362 همكارى با هنرستان عالى موسيقى را آغاز كردم، البته هنرستانى كه بعد از چند سال وقفه بازگشايى مى شد تا هنرستانى كه امروز بعد از 10 سال تجربه شكل گرفته تفاوت كيفى و انضباطى بسيارى پيدا كرده و اميدوارم كه با ديسيپلينى كه در هنرستان به وجود آمده بتوانيم شاگردانى مفيد به حال موسيقى و فرهنگ صوتى و هنر كشور تربيت كنيم.
چون رشد و بالندگى هر موضوع و رشته اى در گرو آموزش مى باشد به همين دليل رشته آموزشى را پايه كار قرار دادم و علاوه بر تدريس، شروع به ترجمه كتاب هايى در زمينه نظرى و عملى موسيقى نمودم كه كتاب هاى زير در اين مدت با ترجمه اين جانب به چاپ رسيده است.
1- رساله هارمونى تئودور دوبوا.
2- رساله كنترپوان كروبينى.
3- رساله فوگ آندره ژوالژ.
4- خاطرات هكتور برليوز.
و نيز كتاب هاى زير ترجمه و در مرحله چاپ مى باشند:
1- موسيقى بين النهرين.
2- تكنيك پيانو.
3- بتهوون از زبان خودش.
4- نامه هاى شوپن.
در زمينه آهنگ سازى چون خود را صاحب معلومات و ذيصلاح نمى دانستم تا اين اواخر اقدامى به اين كار نكردم تا اين كه در دو سه سال اخير آثارى به خصوص براى پيانو (چون امكان اجرا و ضبطش ساده تر از هر چيز ديگر است) كردم كه اميدوارم به تدريج اين آثار را ضبط و عرضه نمايم. در ميان آنها نوارى است يك ساعته براى پيانو به عنوان «براى تو» كه شامل قطعاتى است كوتاه براى پيانو. در اين قطعات بيشتر سليقه عام ترى مورد توجه قرار گرفته هرچند قطعه جدى ما با هارمونى كم پيچيده تر در آنها و زمان خاصى از موسيقى ايرانى در آن ها وجود دارد. علاوه بر آنها وارياسيون روى تم هاى محلى
براى پيانو نوشته ام و پنج تم محلى «دست به دستالم نزن»، «مستم مستم»، «دختر بويراحمد و پاچ ليلى» انتخاب و براى هر يك چهار تا يازده وارياسيون نوشته شده كه فكر مى كنم كار جديدى در زمينه موسيقى ايرانى باشد، وارياسيون ها كاملا تكنيكال و بديع هستند. مشغول تمرين اين قطعات هستم تا آن ها را ضبط و عرضه كنم.
علاوه بر آن، هارمونى خاصى براى موسيقى ايرانى پيشنهاد كرده ام و براساس اين هارمونى سه قطعه براى پيانو نوشته ام با عنوان فضاى ايرانى، يك سونات براى پيانو و ويولن در سه موومان و يك قطعه سه موومانه براى اركستر مجلسى كه بعدا براى ضبط آنها اقدام خواهم كرد.
اخيرا كتاب مفصلى با عنوان مبانى آهنگهايى را به پايان رسانده ام كه به صورت ترجمه و تأليف مى باشد و از اولين تعريف تئورى شروع شده و به هارمونى اى كه خود در هنرستان تدريس مى نمايم كشانده و سپس به اصول آهنگ سازى مى پردازد كه دانشگاه هنر اقدام به بررسى اين كتاب كرده كه بعد از بررسى آن را چاپ نمايد».
محسن الهاميان، در سال 1359 ازدواج كرده كه ثمر اين ازدواج سه فرزند به نام هاى كاوه، كاميار و گلناز مى باشد. پسر بزرگ وى كاوه داراى استعدادى خوب در موسيقى كه علاوه بر گوش و فراگيرى، توان خوبى هم در نواختن پيانو دارد، به طورى كه در سن 9 سالگى سونات هاى موزارت و سوئيت و پارتيهاى باخ را مى نوازد، تمام اين پيشرفت ها مرهون همسر فداكار و مهربان الهاميان است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 896 ق)، عارف. معروف به شيخ الهى. اصل وى از سماوه بود. نخست به تحصيل علوم
شرعى پرداخت و مدتى به ايران سفر كرد و در حوزه ى درس على طوسى شركت كرد. او از بزرگان عرفا و از مشايخ نقشبنديه در روزگار سلطان محمدفاتح بود. عاقبت ترك دنيا كرد و كتاب هاى خود را به فقيرى بذل كرد و به سمرقند و بخارا رفت. در هرات صحبت جامى را درك كرد و در پايان عمر به موطن خود بازگشت و به ارشاد عباد پرداخت. سرانجام در سماوه درگذشت. از آثار وى: «زاد المشتاقين»؛ «نجاة الارواح من دنس الاشباح»؛ «تحلية الارواح فى التصوف»؛ «كشف الواردات لطالب الكمالات»؛ «مسلك الطالبين والواعظين فى المواعظ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (814)، ريحانه (170 -169 /1)، كشف الظنون (1928 ،947 -379)، معجم المؤلفين (36 /6)، هدية العارفين (470 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد حسن الهي طباطبايي
ولادت:1325ق.
محل ولادت: تبريز
وفات:1388ق
محل دفن :قم
محل تحصيل: تبريز ، نجف
اساتيد: حضرات سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزا محمد حسين نائيني ، سيد حسين بادكوبه اي و ....
شاگردان: حسن حسن زاده آملي ، ميرزا محمد علي ارتقايي، ميزرا موسي تبريزي و ....
تاليفات: رساله اي در علم موسيقي و روابط معنوي روح با صداها ( كه خود آن را از بين برد).
او از شاگردان مبرز مرحوم سيد علي قاضي بود. در سعه صدر و پاكي و حسن خلق زبانزد بود. سير و سلوك را يك دوران خاص و با اعمال خاصي نيم دانست بلكه آن را در متن همين زندگي عادي تعريف مي كرد و زندگي رسول الله (ص) را شاهد اين مطلب مي آورد. مي فرمود: مراقبه يعني آدم در همين زندگي روزمره غفلت را از خودش دور كند.
ايشان پس از
يازده سال اقامت در شهر ساقي كوثر، به دليل وضع نامناسب معيشتي مجبور شد همراه برادر خويش، علامه طباطبايي ، به تبريز باز گردد. در تبريز به تدريس فلسفه و تربيت جويندگان كمال پرداخت. ارتباط ايشان با مرحوم قاضي از طريق نامه برقرار بود، عباراتي چون " جعلت فداك " و " عزيز دلم " كه آيت الله قاضي در اين نامه ها خطاب به آقاي الهي به كار مي برد گوياي عظمت شان ايشان نزد استاد است . استاد سيد محمد حسين قاضي مي فرمايد : با اينكه خود آقا به علامه و بردارش گفته بود كه به ايران برگردند اما دوري آن ها برايشان بسيار ناگوار بود و هر وقت ياد آن ها مي افتاد گريه مي كرد.
زماني كه آيت الله الهي در قم بود ، در مجلس روضه اي كه در منزل ميرزا تقي زرگري تشكيل مي شد ، شركت مي كرد. يك بار بعد از اتمام روضه در سيني مسي برايش چاي آورند. او انگشت خود را بر لب گذارد و بعد به سيني مسي زد . سيني تبديل به طلا شد . بعد فرمود: " ما طلا را مي خواهيم چه كنيم"؟ دوباره انگشت بر لب گذاشت و به سيني زد و سيني به حالت اول برگشت ! با وجود چنين قدرت روحي ، زماني براي پرداخت قرضش به دو هزار تومان احتياج پيدا كردو چون اين مبلغ را نداشت مدتي زنداني شد!
اين گفتار علامه طباطبايي مشهور است كه مي فرمود: من خودم از اخوي استفاده مي كنم توصيه هميشگي ايشان هنوز در خاطر اطرافيان است : از حسنات اعمالتان
كه خيال مي كنيد حسنه است توبه كنيد ، تا چه رسد به معاصي!
سيد محمد حسن الهي در سال 1388 هجري قمري درگذشت.
شرح احوال ايشان دركتاب الهيه از انتشارات موسسه فرهنگي مطالعاتي شمس الشموس آمده است .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم ربانى و حكيم متاله استاد ميرزا مهدى الهى قمشه اى فرزند حكيم و عارف بزرگ ميرزا ابوالحسن از دانشمندان به نام و حكماء والامقام و اساتيد عظام معاصر تهران بوده اند تولد ايشان در حدود 1322 در قمشه اصفهان (شهرضا) واقع شده و در بيت علم و تقوا پرورش و دروس ابتدائى و سطوح نهائى را در فقه و اصول از علماء بزرگ و حكماء قمشه و اصفهان فراگرفته و از آنجا مسافرت به مشهد مقدس نموده و از اساتيد خراسان چون مرحوم آقا بزرگ حكيم و آيت اللَّه حاج آقا حسين قمى و ميرزا مهدى اصفهانى و مرحوم آيت اللَّه برسى و ديگران استفاده نموده آنگاه به تهران عزيمت نموده و در دانشكده الهيات و دانشگاه به تدريس فلسفه و حكمت و ساير علوم پرداخته تا در ربيع الثانى 1393 قمرى بدرود حيات گفته و جنازه اش حمل به قم و در جوار حضرت معصومه (ع) مدفون شده است.
استاد الهى داراى تأليفات ارزنده مرحوم استاد الهى قمشه اى در فلسفه و حكمت و ديوان بزرگ هزار صفحه اى مى باشد كه شرح حال خود را در صفحه 395 ديوانش به نظم آورده كه نويسنده عين آن را با بعضى از غزلياتش تقديم اهل ذوق و معرفت و پژوهش مى نمايم باشد كه روح پرفتوح آن حكيم ربانى و عارف صمدانى اين گنهكار را ياد و دوستانش دعا فرمايند.
آثار گرانقدر مرحوم استاد الهى قمشه اى.
1- ترجمه
آزاد و خلاصه التفسير قرآن كريم.
2- ترجمه آزاد مفاتيح الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمى طاب ثراه.
3- ترجمه و شرح صحيفه سجاديه.
4- حكمت الهى جلد اول (يك دوره حكمت از امور عامه و طبيعيات و الهيات خاص و بيان نبوت و امامت عامه و خاصه و معاد).
5- حكمت الهى جلد سوم شرح خصوص حكيم فارابى و شرح خطبه توحيده مولا اميرالمؤمنين و اخلاق علمى و عرفانى صد كلمه از كلمات مولا على عليه السلام.
6- كليات ديوان الهى (نغمه الهى - نغمه حسينى- نغمه عشاق).
7- توحيد هوشمندان ترجمه و شرح خصوص فارابى.
(1392 -1320 ق)، حكيم، عالم و شاعر، متخلص به الهى. در شهرضا (قمشه) متولد شد. مقدمات علوم فقه و اصول و حكمت را از شيخ هادى قمشه اى و ديگران آموخت و جهت تكميل آن به اصفهان رفت و در خدمت آقا شيخ محمدحكيم خراسانى و پس از آن در خراسان در محضر مرحوم آقابزرگ حكيم مشهدى و آقا شيخ اسداللَّه يزدى مشغول شد تا در حكمت و فلسفه صاحب نظر شد. مدتى نيز در حوزه ى درس آيت اللَّه حاج آقا حسين قمى و ميرزامهدى اصفهانى حاضر گشت. سپس به تهران آمد و در مدرسه ى عالى سپهسالار به تدريس حكمت و فلسفه پرداخت. همچنين به سمت استاد زبان عربى در دانشكده ى ادبيات دانشگاه تهران و استاد فلسفه در دانشكده ى الهيات (معقول و منقول)، تدريس كرد. وى در تهران وفات يافت و در قم، در جوار حضرت معصومه (ع)، به خاك سپرده شد. از آثار منثور وى: «رساله اى در فلسفه ى كلى»؛ «شرح رساله ى حكيم فارابى»؛ «رساله اى در سير و سلوك»؛ حاشيه اى بر «مبدأ و معاد» ملاصدرا؛ «رساله اى در مراتب ادراك»؛ «رساله اى در مراتب عشق».
و از آثار منظوم وى: «نغمه ى عشاق»؛ «ديوان» شعر؛ «نغمه ى حسينى»، كه تاريخ بزرگترين شهيد اسلام است؛ «نغمه ى الهى». و از ديگر آثار او: «ترجمه ى قرآن مجيد»؛ «ترجمه صحيفه ى سجاديه»؛ «ترجمه مفاتيح الجنان»؛ و «تصحيح و تحشيه ى تفسير ابوالفتوح رازى».[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هشتم)
منابع زندگينامه :[1] تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (55 -53)، الذريعه (1135 ،92 / 9)، سخنوران نامى معاصر (339 -334 / 1)، فرهنگ سخنوران (85)، گلزار معانى (458 -451)، گنجينه ى دانشمندان (116 -108 / 8)، مؤلفين كتب چاپى (370 -368 / 6).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس الهي
محل تولد : آمل
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/7/1
زندگينامه علمي
اينجانب پس از اخذ ديپلم تجربي در سال 1383 وارد حوزه علميه شهرستان بابل شدم و پس از مدت كمي تحصيل در حوزه علميه روحيه وارد حوزه علميه قم گرديده و در مدرسه الهادي (ع) شروع به تحصيل كردم و پس از گذراندن دوران مقدماتي و سپس در خارج از مدرسه موفق به گذراندن دوره سطوح عالي حوزه علميه قم شدم.
حدود 6 سال در مدارس علميه قم مانند الهادي (ع) و رضويه و علوي به تدريس ادبيات عرب، تفسير و علوم قرآني پرداختم و امتحانات سطوح عالي را با موفقيت گذرانده و 4 بار مصاحبه خارج فقه و اصول شركت كردم و پايان نامه اي را تحت عنوان علوم قرآني در تفسير الميزان براي اخذ سطح سه يا كارشناسي ارشد نوشته و دو سال و خرده اي پيش دفاع كرده و اصلاحات آن پس از اخذ نمره 17 رو به پايان است.
و براي نوشتن دوره دكتري آماده ام البته پس
از تحويل مدرك فوق ليسانس هم اكنون در مدرسه امام (ع) با سابقه سه سال تدريس و در دانشكده علوم قرآني با سابقه دو سال تدريس و در دانشكده اصول دين و مدرسه عالي بنت الهدي در خدمت طلاب خارجي و دانشجويان ايراني هستم. و مشغول مطالعه و تحقيق و آماده كردن مقالاتي با عناوين و موضوعات مختلف هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند حاج ملاطاهر شهركى شهركردى، عالم فاضل زاهد، از شاگردان آقا سيد محمود مغنى و آقا سيد محمد باقر درچه اى و ديگران بوده، در شب شنبه 15 ربيع الثانى سال 1361 وفات يافته، بيرون بقعه مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم و چهارم هجرى، از زنان پرهيزگار شيعه. وى همسر محمد بن موسى بن محمد بن رضا (ع) و خواهر بريهه بود. كه در قم، جنب قبر حضرت معصومه (ع) در قبه اول دفن شد. بعدها اين قبه و قبه دوم در زمان صفويه تخريب و به صورت گنبد فعلى ساخته شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ قم (حسن بن محمد بن حسن قمى)، 214؛ تاريخ قم (محمدحسين ناصرالشريعه)، 75؛ رياحين الشريعه، 36 / 5.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت الله شيخ محمود امجد به سال 1318 ه_.ش در خانواده اى روحانى در شهرستان كنگاور از توابع شهر «كرمانشاه» به دنيا آمد، پدرش از واعظان توانا و از علماي آن ديار بود كه به عنوان پايگاهي در مسير ايران به كربلا، ميزبان علماي هم عصر خويش بود. ، و جدّشان از عالمان ذى فنون ملقّب به «افصح المتكلّمين» بود. پدر بزرگ ايشان از علما و شعراي با اخلاص و ارادتمند خاندان عصمت و طهارت است كه تضمين هاي عاشورايي ايشان از اشعار حافظ مشهور است.
در حدود 18 سالگى تحصيلات جديد را رها و به انگيزه تحصيل علوم دينى به شهر مقدّس قم مشرّف شد و در مدّت كوتاهى دوره مقدّمات و سطح را به پايان رسانده و به دروس خارج مشغول گرديد. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادانى چون حضرات آيات عظام: امام خمينى، داماد، حاج آقا حسين فاطمي ، بهاءالدينى و بهجت _ قدّس الله اسرار الماضين، و دامت بركات الباقين منهم _ و در فلسفه و عرفان عملى از محضر پربار علاّمه طباطبايى قدّس سرّه استفاده فراوان
برد. و در حدود 20 سال پايان عمر گهربار معظّم له با ايشان انس داشت و در جلسات عمومى و خصوصى ايشان شركت مى كرد ارادت علامه نيز به ايشان مشهود بوده است بطوري كه مي فرموده اند به او امجد كرمانشاهي نگوييد بلكه امجد كربلايي بگوييد.
بزرگترين استاد اخلاق و عرفان ايشان مرحوم آيت الله العظمي بهاءالديني است كه از سال 1351 ه_.ش. با آيت الله العظمى بهاء الدينى مأنوس و استفاده فراوان برد. و نيز در حدود سال 1350 با آيت اللّه العظمى بهجت _ دامت بركاته _ مرتبط شد و افزون بر بهره بردارى از دروس خارج فقه و اصول آن عارف ارتباط خاص و نزديك با معظّم له داشت و اينك حدود يك دهه است كه ايشان در تهران ساكن و دانشجويان و جوانان از جلساتش بهره هاى اخلاقى مى برند و علامه طباطبايي مي گفت: «ايشان قوي است.»
روش تربيتي و رفتاري و اخلاق اجتماعي و زهد بي نظير ايشان باعث شده، جوانان خصوصا دانشجويان، اين عالم گرانقدر را همچون نگيني در آغوش بگيرند. مباحث اخلاقي و نماز جماعت ايشان در مسجد كوي دانشگاه تهران و مراسمي چون عزاداري ايام محرم و احياء شبهاي قدر، همه عاشقان فضيلت را به سوي خويش جذب كرده است.
از خصوصيات بارز ايشان اخلاص عجيب و بي اعتنايي او به دنياست به طوري كه بسيار ديده اند كه مجالس بسيار كوچك و در ظاهر كم اهميت و افراد بي نام و نشان را بر مجالس بسيار بزرگ ترجيح داده اند. آنچه در نظر ايشان اهميت دارد ارادت و اخلاص به اهل بيت عصمت طهارت عليهم السلام
است. عشق به جوانان، دلسوزي براي آنان و محبت پدرانه ايشان باعث شده است كه جوانان هم به او عشق ورزند و با ايشان رابطه اي صميمي داشته باشند.
قرن:4
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم و چهارم هجرى، از زنان پرهيزگار شيعه. وى دختر احمد بن موسى بن محمد بن رضا (ع) و همسر ابوعلى محمد بن احمد بن موسى بن محمد بن رضا (ع) بود. او در قم در نزديك قبر حضرت معصومه و در قبه دوم دفن شد. بعدها اين قبه و قبه اول در زمان صفويه تخريب و به صورت گنبد فعلى ساخته شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ قم (حسن بن محمد بن حسن قمى)، 214؛ تاريخ قم (محمد حسين ناصرالشريعه 75 ،9؛ دايرةالمعارف تشيع، 495 / 2 رياحين الشريعه، 36 / 5 ،372 -371 / 3. النساءالمؤمنات، 133.
قرن:4
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم و چهارم هجرى، از زنان پرهيزكار شيعه. وى دختر محمد بن احمد بن موسى بن محمد بن رضا (ع) و خواهر ام كلثوم بود كه در بقعه چهل دختران قم دفن شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ قم (محمدحسين ناصرالشريعه)، 122.
قرن:16
جنسيت:زن
مليت:ايران
از زنان پرهيزگار شيعه. وى دختر على كوكبى بود و در قم در نزديكى قبر حضرت معصومه (ع) در قبه دوم دفن گرديد. اين قبه و قبه اول كه آن حضرت مدفون بود، در زمان صفويه تخريب و به صورت گنبد فعلى ساخته شد. تاريخ تولد و وفات او معلوم نيست.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ قم (حسن بن محمد بن حسن قمى)، 214؛ تاريخ قم (محمدحسين ناصرالشيعه)، 75؛ دايرةالمعارف تشيع، 82 / 1؛ رياحين الشريعه، 36 / 5.
قرن:4
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم و چهارم هجرى، از زنان پرهيزگار شيعه. وى دختر محمد بن احمد بن موسى بن محمد بن رضا (ع) و خواهر ام سلمه بود كه در بقعه چهل اختران شهر قم دفن شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ قم (محمدحسين ناصرالشريعه)، 122.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبد الله اميدي فرد
محل تولد : فارمد مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/4/20
زندگينامه علمي
اينجانب عبدالله اميدي فرد در سال 1336 در يكي از روستاهاي نزديك به مشهد مقدس به نام فارمد كه مردم محل آنرا پژمه هم مي خوانند ديده به جهان گشودم. در همان روستا دوره ابتدائي را كه آن زمان شش سال طول مي كشيد به پايان رساندم و به پيشنهاد پدرم كه از شاگردان و دوستان نزديك آيات حضرت آية الله حاج آقاي مرواريد و حضرت آية الله حاج ميرزا جواد آقا تهراني بود وارد حوزه علميه مشهد شدم و تحصيلات حوزوي را در مدرسه علميه بعثت زير نظر آية الله مرواريد شروع كردم اين زمان مهر ماه 1350 بود پس از سه سال با موافقت پدرم با مرحوم حاج شيخ عباسعلي سبزي عازم حوزه علميه قم شدم.
در سال هزار سيصد و پنجاه و چهار به درس مكاسب حضرت آيت الله حاج شيخ يوسف صانعي و رسايل حضرت آيت الله اعتمادي و برخي از مباحث مكاسب را هم نزد آيت الله ستوده شركت نموده و تلمذ نمودم. در ادامه دروس سطح توفيق يافتم كفايتين را نزد آية الله العظمي فاضل و شرح تجريد را نزد استاد شهيد خليلي و منظومه را نزد آقايان دكتر بهشتي
و آية الله يحيي انصاري و برخي از مباحث اشارات را نزد آيت الله حسن زاده و برخي از قسمت هاي اسفار را نزد آية الله جوادي آملي فرا بگيرم. در سال 58 رسماً حضور در دروس خارج را با شركت در فقه آية الله صانعي و آقايان ديگر شروع كردم بيشترين تاثير را از آيات عظام فاضل، صانعي، منتظري و تا اندازه اي هم از محضر آيات عظام وحيد خراساني، آية الله حاج شيخ جواد تبريزي داشته ام.
بايد ياد آور شوم كه همزمان با دروس حوزه به تحصيلات جديد هم ادامه دادم نخست دوره راهنمايي را و سپس دوره دبيرستان را با اخذ ديپلم اقتصاد به پايان رساندم و در اولين دوره مدرسه عالي طلاب موفق به اخذ مدرك آن دوره كه ارزش ليسانس معارف اسلامي را داشت گرديدم و در اولين دوره تربيت مدرس هم موفق به اخذ كارشناسي ارشد شدم و از سال 1371 ضمن تدريس در دانشگاه به عنوان هيات علمي، توفيق دريافت درجه دكتري در رشته فقه و مباحث حقوق اسلامي از دانشكده الهيات تهران را پيدا كردم.
از توفيقات بزرگ كه خداوند به اينجانب عطا فرموده آن است كه از آغاز انقلاب شكوهمند اسلامي همواره در خدمت انقلاب بوده هر چند سمت هاي مهم و حساس را نداشته ام اما در حد توان از سويي در خدمت نظام مقدس بوده و هستم و... و از سويي از خدمت در دانشگاه به قشر جوان در راستاي اهداف نظام اسلامي خدمت نموده ام و از همه بهتر در حوزه همواره با تدريس تلاش كرده ام اندوخته هاي اندكم را به ديگران انتقال
دهم در همين راستا مدتي را به عنوان مدير يكي از مدارس علميه قم سپري مي كرده ام غير از تدريس در مدارس تحت برنامه مديريت حوزه تدريس خصوصي ادبيات و دروس سطح از سال 1374 با تدريس صفات اصول شهيد صدر سپس كفايه و مكاسب و... را در حجرات و سپس مدرسه حضرت آية الله العظمي گلپايگاني را داشته ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كم نبودند و كم نيز نيستند در گوشه و كنار سرزمين كهن سال ايران، هنرمندان و شاعران و عارفانى كه تمام عمر خويش را صرف پيشرفت هنر و تعالى آن نمودند و به خاطر همين هنر كه اهداف آنان را تشكيل مى داد، تا واپسين حيات خود با آن در كنج خلوت وتنهايى روزگار گذرانيدند.
ميان هنرها، موسيقى از همه والاتر و مشخص تر است، موسيقى زبان دل ها است، زبان آزاد هنرمندان، زبان ملت ها است، هر ملتى با زبان خود سخن مى گويد و بايد هم با زبان خويش سخن بگويد و اصالت و قوميت و قدمت خود را بيان كند.
اين عبارت زيبا و دلنشين، همواره بر زبان هنرمندى جارى بود كه رحيم اميدى نام داشت و در بهار سال 1300 خورشيدى متولد شد.
رحيم اميدى از سن بيست سالگى به موسيقى روى آورد و مشتاق و عاشق، شوريده حال و بيقرار، آموزش و فراگيرى موسيقى را آغاز كرد. او پدر را در اين راه پرفراز و نشيب و سخت و دشوار، اولين مشوق و حامى خود مى دانست و اين چنين بيان مى داشت:
«پدرم هنر و هنرمند را مى ستود و به هر دوى آن ها ارج مى نهاد و گرامى مى داشت.» اولين استاد او، مرحوم مهدى خالدى است و پس از آن
استاد ابوالحسن صبا بود. رحيم اميدى، پس از ساليان ممارست و كوشش و درك محضر صبا و شاگرد بزرگ او خالدى به مرحله يى از نوازندگى رسيد كه صداى سازش از يك پختگى و ملاحت خاصى برخوردار گرديده بود. به همين سبب، بنا بر توصيه و تشويق مرحوم مهدى خالدى به راديو رفت و مدت بيست سال به طور مداوم در اركسترهاى مختلف راديو به نوازندگى پرداخت و در اين اداره با هنرمندان بزرگ و طراز اول حشر و نشر پيدا نمود.
وى پس از چندى، جهت مطالعه موسيقى مشرق زمين و كشورهاى همجوار، سفرى به كشورهاى: سوريه، لبنان، مصر و هند و پاكستان نمود و ديدارى پرثمر با «سامى شوا» ويولنيست و «عبدالوهاب» خواننده مصرى به عمل آورد سپس به بمبئى و پاكستان رفت و مدت 6 ماه در راديو پاكستان نوازندگى كرد. و با يك چنين اندوخته و آگاهى از موسيقى اين سرزمين ها كه در خاطر او ايجاد معنايى تازه مى كرد، راهى وطن شد و به ايران آمد.
رحيم اميدى، كه هنرمندى بسيار حساس و زودرنج بود و اين حساسيت در تمام كالبد او ريشه دوانيده بود به طورى كه از كوچكترين ناراحتى كه براى او پيش مى آمد، كنترل خود را از دست مى داد و به واسطه همين حساسيت و زودرنجى يك روز، در يك صبحگاه غم انگيز پاييزى، ديگر دست به ساز نبرد و آن را به يكسو نهاد، مدت 10 سال بدين طريق سپرى شد، ولى يكباره همان طور كه ساز را كنار نهاده بود در يك صبح دل انيگز بهارى نواختن ساز را دوباره آغاز كرد. چه نواختنى كه با هر پنجه و
آرشه، هزاران هزار گفتگو و راز درون خويش را بيان ميكرد، زيرا او نواختن ساز را به لحاظ بيان آرمان ها و دردهاى ناگفتنى انجام مى داد، او ترنم موسيقى و ارتعاشات آن را در كائنات با تمام وجود احساس مى كرد. صداى بارش باران، سروش و سرود پرندگان، عطر خاطرنواز بهاران، برگ ريزان خزان، امواج و خروش اقيانوس ها، عظمت كهكشان ها، همه براى روح حساس او الهام بخش نوايى دگر بود.
رحيم اميدى، علاوه بر موسيقى، علاقه خاصى به خوشنويسى و نقاشى داشت و آثارى كه از او به يادگار مانده است، بيانگر و نمايانگر آن است كه هنر را در هر بعد و زاويه مى شناخت و هر از چند گاهى به دامن يكى از آن ها مى آويخت و مشتاقانه كام تشنه خود از هنر را سيراب مى كرد. او تا واپسين ايام حيات خود به موسيقى عشق مى ورزيد و تنها حسرت او در آن لحظات، عدم توانايى به نواختن ساز بود و با اين تألم دردانگيز، طومار زندگى هنرمندانه اش در پاييز 1369 درهم پيچيد.
روانش شاد و يادش گرامى باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وقف نامه ي امير رفيع الدين قديمي ترين سند وقفي در شهرستان قاينات است كه در سنه 920 هجري قمري نگارش يافته است. اين وقف نامه به لحاظ متن ادبي، قدمت تاريخي و موارد مصرف خاص، داراي اهميت و در خور تأمل است. بازخواني آن از وقف نامه ي موجود در اداره اوقاف و امور خيريه ي خضري دشت بياض يكي از شهرهاي قاينات انجام گرفته و پرونده آن به كلاسه ي - الف 40 موجود مي باشد. اميد است انتشار اين قبيل وقف نامه ها سپاسي به ساحت مقدس واقفان خيرانديش باشد.
متن وقف
نامه امير رفيع الدين
العزة لله تعالي شأنه
الله هو الواقف علي السرائر و الضمائر
بنابر مقتضاي حديث «من بني لله مسجدا بني الله له بيتا في الجنة» در قريه ي فارس بهشتي كه وطن مألوف آن جناب و آباء و اجداد بزرگوار اوست و نمونه اي است از بهشت و رشكي است از روضه ي اعلي عليين در زمين ملك خود به اهتمام معماران غيب و مهندسان لاريب مسجدي جامع بنا فرموده كه ظاهر فرخنده مآثر آن چون ظاهر و باطن باني نوراني و باطن خجسته مواطن آن چون ظاهر حميده ي بيت الله الحرام ايمن از تفرقه و پريشاني
مسجد او جامع فيض اله
روضه ي او خطبه ي او تا به ماه
آمده در وي ز سپهر كبود
فيض حق از خواندن قرآن فرود
بر سر ايوانش مؤذن چو گشت
قامتش از مسجد عيسي گذشت
هواي دلگشايش چون روايح انفاس عيسوي روح افزا و فزاي جان فزايش چون يد و بيضاي
موسي معجز نما
بحر مسجور سرابش چون زلال سلسبيل
بيت معمور است صحنش يا بهشت جاودان
بر بساط عزتش آيات رحمت را نزول
در حريم دولتش سلطان دولت را مكان
و واقع است آن مسجد جامع مذكور به قريه ي فارس منزلت از بلوك دشت بياض به ولايت قهستان از سر كار قرين شرقي المتصل به حريم نهر عام، و غربي آن به خانه هايي كه به تصرف مولانا الاكرم مولانا كمال الدين محمود ابن مولانا ابوي المعاني ام ابن مولانا محمد است، شمالي آن متصل به راه عام، جنوبي آن متصل به كوچه پيش بسته كه ممر سراي مولانا كمال الدين محمود مذكور در آن است و خيابان كوچه مذكور ايدالله تعالي ظلال
دولته الي يوم الدين مسلمانان را مأذون كرد كه آنجا نماز به جماعت گزارند و مسلمانان به اذن و اجازت آن جناب نماز گزاردند پس جناب واقف مذكور به حكم «خير الافعال ما انفق منه و خير الاعمال ما وفق فيه فمن عمر دنياه ضيع ماله و من عمر آخرته بلغ ماله» وقف كرد و تصدق نمود خالصا لله تعالي و ابتغاء لمرضاته و طلبا لجزيل نواله و هو يا من اليم عقابه از آنچه حق و ملك باني مذكور بوده و در تحت صرف مالكانه خود داشت تا زمان اين وقف كردن بر اين مسجد موقوف عليه محدوده مذكور از آنچه بود حق غير عما يمنع جواز الوقف و لزومه همگي و تمامي محدوداتي كه مبين محدوه مي شود و واقع است به قريه ي فارس مذكور از سركار قاين به ولايت قهستان مذكور منها همگي و تمامي محوطه معروف به محوطه ي بايزيد بكشمان قريه ي مزبوره يك صد من تخم كشت تخمينا، شرقي آن متصل به زمين خواجه عبيدالله ابن محمد كاخكي، غربي آن متصل بعضي به باغچه ي سراي قوام الدين و بعضي به باغچه ي حسنعلي ابن محمد ساربان و بعضي به خانه و باغچه ي محمد ابن علي ابن محمود ساربان و بعضي به خانه و باغچه ي متروكه ي شيخ جنكر و بعضي به خانه و باغچه ي متروكه يوسف ابن شيخ محمد ابن محمودي و بعضي به باغچه ي سراي متروكه ي يوسف خافي، شمالي آن متصل به راه عام، جنوبي آن متصل بعضي به باغچه ملك ابن فيروز قصاب و بعضي به كوچه پيش بسته كه ممر ملك مذكور در آن است منها قطعه زمين به قريه ي مذكوره ي كشمان
نو و ناصري معروف به پاي درخت سنو شصت من تخم كشت تخمينا، شرقي به زمين مولانا محمد ابن مولانا ابوالحسن فارس بعضي و بعضي به زمين اميرزاده ي اعظم عمدة الاماثل بين الامم، امير معين الدين محمود ولد رشيد جناب واقف مذكور، غربي آن متصل به حريم نهر عام و كذا الشمالي و الجنوبي و منها قطعه زمين به كشمان توت و ناصري مذكور معروف به زمين امير مير عليا عماد بيست من تخم كشت كه شرقي آن متصل به حريم جوي عام و غربي آن متصل به زمين حاجي ابن محمود حاجي شمال آن متصل كالشرقي، جنوبي آن متصل به زمين مولانا كمال الدين اويس ابن مولانا ابوالحسن مذكور منها قطعه زمين به كشمان مذكور سي من تخم كشت كه شرقي آن
متصل به زمين مولانا محمد ابن مولانا ابوالحسن مذكور بعضي و بعضي به زمين مولانا كمال الدين اويس مذكور، غربي آن متصل به زمين خواجه حاجي محمد ابن حسن ابن شرف الدين، شمالي آن متصل به حريم نهر عام، جنوبي آن متصل به زمين جناب دولت پناه سعادت دستگاه اميرزاده اعظم امير قياس الدين خليل الله ولد حميده خصال جناب واقف مذكور بعضي و بعضي به زمين مولانا محمد ابن مولانا ابوالحسن مذكور همگي و تمامي يك صد و چهل فنجان آب از قنات قريه مذكور كه مدار آن بين الارباب و الشركاء بر شانزده شبانه روز است و هر شبانه روزي يك صد و شصت فنجان آب است كه اين قريه مذكور را قنات ديگر نيست كه شرب و حقابه آن محدودات مذكور است. و منها همگي و تمامي نصف شايع كامل از تمامي طاحونه علياي قريه ي مذكوره، شرقي آن
متصل بعضي به رودخانه عامه قريه مذكوره و بعضي به بطن نهر عام و بعضي به حريم آن غربي آن متصل كالبعض الاخرن الشرقي، شمالا متصل به اراضي كه مالكي ندارد و جنوبي آن به محوطه واقف مذكور به درستي و راستي كه اين محدودات مذكورات با شرب مذكوره وقف شد بر اين مسجد موقوف عليه محدود مذكور و اخران علي فقراء و المسلمين شرط فرموده جناب واقف مذكور زادالله تعالي توفيقه كه متولي عام اين وقف خود باشند مدت حيات خود و هر نوع تصرفي كه خواهد در اين وقف كند و هرگاه كه خواهد او را از توليت عزل كند و هر شرطي كه خواهد تعيين كند و وظيفه از باب وظايف اگر خواهد چيزي كم كند و اگر خواهد زياد كند كه هيچ آفريده را بر وي ولايت منع و اعتراض نيست و شرطي كرد عالي جناب واقف مذكور طول الله تعالي في دوام الدولته عمره كه چون شربت ناگريز (كل نفس ذائقة الموت) از دست ساقي (كل شي ء هالك الا وجهه) نوش نمايد و رخت حيات از اين منزل فاني خراب به سراي باقي كشد هر كس كه در مسجد مذكور خطيب و پيشنماز باشد متولي وقف او باشد و حاصلات اين وقف اولا به عمارت و مرمت ضروريه اين مسجد جامع مذكور از فرش و روشنايي آن صرف نمايد و آنچه زياده آيد از چهار سهم سه سهم خطيب جهت وظيفه ي خطابت و امامت بردارد و يك سهم باقي را هر كس كه در اين مسجد جامع مؤذن باشد و به اذن اوقاف خمسه قيام نمايد مشروط آنكه از در
و ديوار اين مسجد با خبر باشد و درب بندد و گشايد و مسجد را جاروب كشد و آب پاشد و زمستان به اتفاق خطيب برف آن را پاك سازد و شرط كرد عالي جناب واقف مذكور ايدالله تعالي ظلال دولته الي يوم النشور كه هر روز خطيب در گنبد فردوس منزلت جنت آيين كه گويي نمونه اي است از بهشت برين و رشكي است از روضه ي اعلي عليين مردن آنجا به كه بودن زنده در جاي دگر كه عالي جناب واقف مذكور جهت مدفن و مضجع خود در اندرون مسجد جامع مذكور در جانب شمالي مقصوره ي مسجد جامع مذكور ساخته هر روز يك جزو از كلام ملك علام جل شأنه و عظم سلطانه جهت ترويح روح آن عالي جناب بخواند و هيچ تعطيل نكند و اين وظيفه را بردارد و اگر او را مانعي پيش آيد كسي تعيين نمايد كه عوض آن اين جزو را
بخواند و شرط كرد عالي جناب واقف مذكور كه هيچ يك از حكام اسلام و متوليان عام و گماشتگان صدور ذوي الاحترام و قضاة اسلام در اين وقف مدخل ننمايند و از آنجا چيزي نگيرند و اين وقف را زياده از سه سال به يك كس به اجاره ندهند و بعد از آن عالي جناب واقف مذكور كسي را از قبل خود متولي تعيين كرده بود و فرعا اين موقوفات را به تصرف او باز گذاشت و آن جهت وقف تصرف كرد و عالي جناب واقف مذكور تعليق به موت كرد و گفت كه بعد از فوت من وقف باشد به طريق مسطور و هر كس در تبديل و تغيير
اين وقف كوشد فعليه لعنت الله و الملائكة و الناس اجمعين خالدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون وقفا مخلدا مؤبدا بطرار التخليد و التأييد دائما دوام الارضين و الافلاك محفوظا عن التلف و الاستهلاك لايباع و لايوهب و لايورث و لايملك بوجه من الوجوه و سبب من الاسباب (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم) و كان هذا الوقف من الواقف المذكور تقبل الله تعالي في رابع عشر شهر النبي الامي صلي الله عليه و آله و سلم شعبان المعظم سنة عشرين و تسعمائه (920 ه ق) كتبه العبد القريب الخاطي المعترف بالذنب و التقصير والراجي الي رحمة الله الهادي جلال الدين ابن اويس المومن ابادي معروف به جلال الكاتب سر الله عيوبه في الدارين.
مخفي نماند كه چون اوايل ديباچه ي اين وقف نامه در وقتي كه سواد مي شد قدري كاغذ پاره و مندرس شده بود ديباچه معلوم نشد كه چه عبارت بوده است.
و ايضا جناب واقف مذكور شرط كرد كه اگر طاحونه مذكور را احتياج به مرمت و مصالح شود هركس متولي اين وقف باشد از حال آن املاك ضروريات آن را انجام دهد مرمت و مصالح ضروريه سرانجام نمايد و اگر املاك مذكور را احتياج تخم و مصالح شود از حاصل آن املاك ضروريات آن را انجام دهد مرمت و مصالح الاملاك ديواني بر همه ارباب وظيفه مقدم دارند و معطلي ندهند و نسخه ي وقف نامچه ديگر مطابق و موافق يكديگر را لفظ به لفظ موافق است گرفته شود و مجموع را اصل ساخته محكوم و مشتمل شده كه اگر نعوذ بالله يكي را
نقصان رسد ديگري موجود باشد و ايضا در وقف داخل است بيست فنجان آب ديگر از قنات مذكور
چنانچه مجموع آن يك صد و شصت فنجان وقف باشد كه يك شبانه روز باشد و يك سهم باشد از جمله شانزده سهم از قنات قريه مذكور مع جميع حقوق داخله و الخارجه از آبار و انهار و كل ما يتعلق بها من المنبع الي المصب و همگي و تمامي يك قطعه زمين به كشمان توت ناصري مذكور به مساحت بيست من تخم كشت، شرقا متصل به زمين خواجه محمدي حسن ميمي، غربها متصل به زمين جناب دولت مآب مير غياث الدين علي ابن واقف مذكور، شمالها و جنوبها متصل بند عام و همگي و تمامي قطعه زمين ايضا به كشمان مذكور معروف به زمين استاد احمدي بيدختي شرقي متصل به زمين خواجه حاجي محمد ابن حسن شرف الدين و غربها متصل به زمين مير غياث الدين علي مذكور، شمالها متصل بند عام، جنوبها متصل به زمين محمد حسن ميمي به مساحت سي من تخم كشت و همگي و تمامي قطعه زمين به موضع باغ نو به كشمان رودخانه، شرقي متصل به زمين جناب واقف مذكور، غربي متصل به زمين مولانا ابوالفضل ابن مولانا ابوالحسن مذكور، شمالها متصل به زمين خواجه حاجي محمد ابن حسن مذكور بعضي و بعضي به زمين واقف مذكور و بعضي به باغچه سراي جناب امير معزالدين خليل الله مذكور به ساحت شصت من تخم كشت با جميع حقوق و مرافق آن شرعا وقف صحيح شرعي مخلد مؤبد الي ان ترث الارض و في عليها و آخرها علي فقراء المسلمين.
و ايضا واقف مذكور تقبل الله تعالي
عنه شرط كرد كه در ايام و ليالي متبركه كه در هر سال واقع است جهت روح پر فتوح آن جناب واقف مذكور و اهل بيت او روح الله ارواحهم هر كس متولي آن وقف باشد رعايت ترتيب نموده به فقرا و مساكين و خواص و عام دهد بدين موجب: ايام عيدين كه صباح مسلمانان از نماز عيد فارغ شوند در مسجد مذكور حاضر شوند نان هريسه بديشان دهند. نان ده من، گوشت به جهت هريسه پنج من، گندم به جهت هريسه پنج من، روغن يك من. روز عاشورا آش قلور ترتيب نمايند حوايج به قدر احتياج كه به عامه خلايق مي دهند گندم ده من، پيه يك من، حوايج مقدار احتياج. روز استفتاح كه نصف ماه رجب باشد به دستور روز عاشورا آش قلور ترتيب نمايند. روز ولادت حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم كه در ماه ربيع الاول باشد به دستور روز عاشورا قلور ترتيب نمايند و در مسجد مذكور ختم كنند. شب هاي ليلة البراة كه نصفه ي ماه شعبان است چلپك و حلوا ترتيب نمايند روغن سه من، آرد پنج من، دو شاب پنج من. و دو ماه چله هاي زمستان هر روز پنج من گندم و ده من شلجم و جزر را مع نيم من پيه قلور كرده به عامه فقراي مسلمانان در مسجد و مقبره مذكور دهند و تغيير و تبديل ندهند.
ذامع اصله مطابق و ليس فيه خلاف. حرره الاقل حسين ابن افضل مهر شد لا اله الا الله. قد قوبل السواد مع اصله الاصيل المعتبر المضبوط فوجد ذا معه سيان و مطابقان. حرره الاقل مهر شد [ناخوانا.] ذا واصله
سيان حرره المذنب مهر شد اللهم صل علي محمد. بسم الله تعالي مطابق السواد مع الاصل مهر شد. [الف - 40]
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از تصنيف سازان بزرگ كه بعد از عارف مى توان گفت تنها شاعرى است كه شعر و آهنگ را خود گفت و ساخت و تا مدت ها يكه تاز بود اميرجاهد بود كه خدمات گرانبهائى به تصنيف سازى در كشور كرد و راهگشايى بود براى نسل بعد. در شرح حال اين هنرمند دانشمند كه در ديوانش چاپ شده آمده است: «اميرجاهد، محمدعلى فرزند عباسقلى، اولين فرزند خانواده به سال 1313 قمرى در تهران به دنيا آمد. محمدعلى، پس از تحصيلات ابتدايى در مكتب خانه شمس «گذر شيخ سيفا الدين» و مدرسه عليمه در خيابان شنى كه دانشسراى عالى شد، براى تكميل تحصيلات به دارالفنون رفت و در عين حال در روزنامه رسمى و جرايد ديگر آن زمان تا آغاز جنگ بين المللى اول، به كار خبرنگارى و خدمات مطبوعاتى اشتغال داشت».
در جنگ اول بين المللى، مطبوعات ملى مملكت در مقابل اوراق مسموم مزدور كه به خون هموطنان ما آغشته بود، صف آرايى كرده بودند و در كمال شهادت به سياست متجاوزين و تاخت و تاز آنان در بلاد بلادفاع ايران اعتراض مى كردند. محمدعلى كه از عوامل موثر مطبوعات بد، با سرى پرشور و جانى سرشار از مهر ميهن اشعار و تصانيف شورانگيزى مى ساخت و تخلص (جاهد) را براى خويش اختيار كرده بود.
اين شاعر و تصنيف ساز پرشور، هنگام مهاجرت به غرب و الحاق به مهاجرين، در شهر قزوين گرفتار قزاقان روسى تزارى شد و قونسول مذكور كه به تمامى يك فرد بى وطن بود، مأمور
مخصوصى مقابل دروازه پنبه ريسه قزوين گماشته بود كه مهاجر ژوليده و آشفته را در آن لباس به خوبى شناخت و به قونسولگرى جلب كرد و پس از تحقيقات مفصل، تحت نظر قرار داد و دو قزاق مسلح روسى به ترتيب از وى مراقبت مى كردند.
عصر يكى از روزها كه رئيس ايلات قزوين با يكى از بزرگان شهر به گردش مى رفت، اميرجاهد اغتنام فرصت نموده خواهش كرد كه همراه ايشان باشد و همين كه به محل گردشگاه رسيدند به عزم فرار، از ايشان جدا شد و اتفاقا به جمعى از سربازان روسى كه مشغول غارت شهر بودند برخورد و به سختى مجروح گرديد و در بيمارستان روس ها زير نظر قرار گرفت و پس از چند روز كه مختصر بهبود حاصل نمود، تصنيف جانسوزى ساخت و به ياران ميهن پرست خويش تعليم داد و يكباره فرياد «ز جفاى دشمنان سر و تن من، شده قطعه قطعه همچو وطن من»، «به بين چو جاهد تن واحد شده ايران ما» در تمام شهر قزوين شور و غوغاى عجيبى برانگيخت و بالنتيجه قونسول روسى اميرجاهد را به قونسولگرى جلب نموده به وى گفت:
«هم اكنون چوبه دار در مقابل قونسولخانه برپا شده و تا چند لحظه ديگر در بالاى آن مشغول» رقص خواهى شد و به شكرانه مرگ تو، همه دست خواهند زد»
در اين موقع فرمانده كل قواى تزارى روس در قزوين، به اطاق قونسول وارد شد و پس از مذاكره مختصرى هر دو مضطربانه از اتاق خارج شدند و اميرجاهد تنها قدم مى زد و متحير بود كه چه پيش آيد و به چه وسيله خود را به خارج از قونسولخانه برساند، ناگهان
هياهوى عظيمى برخاست و سربازان روسى از سر درب قونسولگرى بالا رفتند و نشان عقاب تزارى را به پايين افكندند و به غارت قونسولخانه پرداختند كسى هم با اميرجاهد كارى نداشت، در اين موقع نيز دوستان وى به سراغ او آمده بودند و يكى از تصانيف انقلابى او را با هيجان ميهن پرستانه مى خواندند. اين فرج بعد از شدت، بر اثر انقلاب اكتبر 1917 روسيه شوروى بود. بالاخره اميرجاهد پس از چند روز، به عزم الحاق به مهاجرين از قزوين خارج شد.
شرح وقايع مهاجرت جانكاه مهاجرين از پايتخت كه هر يك با چه احوال اسف اشتمالى از چنگ قواى روس، فرارى و متوارى شدند و در رباط كريم چند فرسنگى تهران، چگونه دژخيمان تزارى آنها را قتل عام كردند، درين مختصر نمى گنجد و بالاخره اميرجاهد در كمال مشقت به مهاجرين غرب ملحق گرديد.
اميرجاهد در تلفيق شعر و آهنگ به احسن وجه خلاقيت مسلم داست. تصانيف اميرجاهد وطنى، اجتماعى، فلسفى، سياسى و عشقى است. بالاخص شور و ذوق و تحليات بديع طبيعى و مسحور كننده در اشعار و آهنگهايش هويدا است و كليه گوشه هاى دستگاههاى موسيقى ملى را به طور حساسى به گوش مى رساند به علاوه هر يك از تصانيف امير جاهد در مورد مخصوصى ساخته شده كه مناسب وضع زمان بوده و منحصر به فرد.
اميرجاهد قريب يك صد سرود و تصنيف عالى و ممتاز ساخته است، كه قطعات زيادى از آن توسط خوانندگان مشهور زمان، قمرالملوك وزيرى در صفحات پوليفون ضبط شده و در خانواده هاى علاقه مند محفوظ مى باشد كه او در قبال واگذارى حق ضبط تصانيف خود هفتاد و پنج تختخواب فلزى فنرى از كمپانى پوليفون دريافت
داشت.
اميرجاهد، مدت ها عضو انجمن اشاعه و اتلاء موسيقى بود كه ساير اعضاى آن عبارت بودند از: ركن الدين مختار، موسيقى دان و نواساز، موسى معروفى موسيقى دان و هنرآموز هنرستان موسيقى ملى، اميرجاهد موسيقى دان و سازنده آهنگ و تصنيف، على محمد خادم ميثاق رهبر اركستر، حشمت سنجرى رهبر اركستر سمفونيك تهران و هنرآموز هنرستان عالى موسيقى، ابوالحسن صبا موسيقى دان و رهبر اركستر موسيقى ايران و هنرآموز هنرستان موسيقى ملى، احمد فروتن راد رهبر اركستر و هنر آموز هنرستان عالى موسيقى، حسن رادمرد رهبر اركستر و بازرس فين، روح اللَّه خالقى رئيس هنرستان عالى موسيقى ملى و رهبر اركستر، اشرفى موسيقى دان و رهبر كر هنرستان عالى موسيقى، دكتر بركشلى استاد دانشگاه و رئيس اداره موسيقى كشور.
مرحوم اميرجاهد، مردى بود متقى و باتقوا كه به خداوند و ائمه اطهار عشق مى ورزيد و اين از بسيارى از اشعارش پيداست.
اى آنكه تو طالب خدايى بخود آ
از خود بطلب كز تو جدا نيست خدا
اول بخود آ چون بخود آيى بخدا
اقرار نمايى بخدايى خدا
يا در وصف محبوب على شاه، درويش روشن ضمير سرود:
محبوب على، گفته و محبوب على بود
بر جمله محبان على نيز ولى بود
يك جرعه مى صافى از دست يداله
نوشيده و بيخود شده مست ازلى بود
در خاطره ظاهر، او ذكر خفى داشت
در ذاكره باطن، اذكار جلى بود
با خلقت فرزانه ى پيران طريقت
او آيت نعم البدل و بى بدلى بود
خوش خرقه تهى كرد و در اين خانقه آسود
محبوب عليشاه كه محبوب على بود
محمدعلى اميرجاهد به تاريخ شانزدهم ارديبهشت سال 1356 به سراى باقى شتافت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 719/717 -671 ق)، عارف و شاعر، متخلص به حسينى. معروف به اميرحسينى يا حسين سادات.
در شهر غزيو يا گزيو از بلادغور متولد شد. چون بيشتر عمرش را در هرات گذراند به هروى مشهور شد. اوايل عمر خود را در تحصيل علوم و آداب و بعد از آن در سير و سوك در تصوف و عرفان گذراند. دوران مجاهدت خود را در خدمت شيخ بهاءِالدين زكرياى مولتانى از تربيت شدگان شيخ شهاب الدين سهروردى و پسرش شيخ صدرالدين عارف مولتانى به پايان برد. بعد از اتمام دوره ى مجاهدت در مولتان، به هرات بازگشت و در آنجا به ارشاد خلق مشغول شد. در همان جا درگذشت و در گورستان قهندز، بيرون گنبد سيدالسادات عبداللَّه بن معاويه دفن شد. مقبره ى او اكنون باقى است. آثار وى: مثنوى هاى عرفانى «زاد المسافرين»؛ «كنزالرموز» بر وزن مثنوى مولوى؛ «سى نامه»، در هزار و دويست بيت به بحر هزج مسدس؛ «ديوان اميرحسينى»، مركب از قصائد «پنج گنج» و غزلها و تركيبات و ترجيعات و مقطعات و رباعيات، در حدود هزار و پانصد بيت؛ «نزهة الارواح».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (605 -597 /2)، از سعدى تا جامى (188)، تاريخ ادبيات در ايران (1282 -1281 ،763 -751 /3)، تاريخ نظم و نثر (742)، تذكرة الشعراء (250 -246)، حبيب السير (379/3)، الذريعه (9/12 ،100/9)، رياض العارفين (65)، ريحانه (46/2)، كشف الظنون (947)، مزارات هرات (44 -43)، نفحات النس (603 -602)، هفت اقليم (125 -124 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس منوچهر اميرحشمتى به سال 1323 خورشيدى در شهر شعر و سخن، عشق و هنر، زادگاه حافظ و سعدى ديده به جهان باز كرد. وى ليسانس حقوق قضائى، فوق ليسانس علوم آمار اقتصادى است. پدر او از وكلاى مبرز و سرشناس
دادگسترى بود و علاقه اى بسيار به هنر و ادبيات ايران بخصوص موسيقى اصيل سنتى ايران كه بيشتر وقت استراحت او صرف گوش دادن به برنامه هاى جالب و گوناگون و متنوع «گلهاى جاويدان» و «گلهاى رنگارنگ» مى گرديد. وقتى از آقاى مهندس منوچهر اميرحشمتى جويا گرديدم كه چگونه به موسيقى علاقمند و به يادگيرى آن اقدام نموده است؟ گفت:
«پدرم به برنامه هاى «گلها» بسيار علاقه داشت و شب ها را با گوش دادن به اين برنامه ها طى مى كرد و ياد ندارم از زمانى كه برنامه هاى «گلها» توسط شادروان داود پيرنيا به وجود آمد شبى را به پايان برده باشد كه به اين برنامه ها گوش نداده باشد.
به هر حال من هم از سن 9 سالگى با صداى ساز و آواى خوانندگان برنامه هاى «گلها» آشنا گرديدم، كشش و جذبه اى در برنامه هاى «گلها» بود كه هر كودك و جوان و پيرى را و هر عاشق و عارفى را به سوى خود مى كشيد كه من هم يكى از اين شيفتگان گرديده بودم.
در ميان سازها، بيش از همه ساز ويولن مرا عاشق و شيداى خود كرده بود بخصوص صداى ويولن استاد پرويز ياحقى كه هر وقت به آن گوش فرامى دادم، مرا ميخكوب مى كرد و در آن لحظات به موسيقى و سبك و سياق نوازندگى اين هنرمند نامى و ارجمند فكر مى كردم تا اين كه اين علاقه مرا بر آن داشت به يادگيرى موسيقى و فن نواختن ويولن پردازم. هر وقت كه با پدر و مادرم در اين باره صحبت مى كردم آنها به واسطه جو نامساعد و نامطلوب آن زمان با تقاضاى من مخالفت مى كردند و حدود دو سال تقاضاى يادگيرى موسيقى از جانب من و
رد اين تقاضا از طرف والدينم ادامه پيدا كرد تا اين كه عشق به اين هنر اختيار را از كف من ربود و در سن شانزده سالگى با پول توجيبى خودم كه روزانه مبلغ پنج ريال بود ويولنى را خريدارى كردم و نزد هنرمندى در شهر شيراز به نام آقاى لطيف نعمان شروع به فراگيرى ويولن گرديدم و در ضمن كتاب هاى اول و دوم و سوم هنرستان موسيقى و رديف هاى اول و دوم آوازى استاد ابوالحسن صبا را در مدت شش ماه تمام كردم.
در اين مدت به واسطه عشق و علاقه و تمرينات مداوم شبانه روزى، چنان پيشرفتى در امر نواختن ويولن حاصل كردم كه بيشتر سلوهاى استاد پرويز ياحقى را شبيه خود استاد اجرا مى نمودم و اين پيشرفت موجب شد تا از من براى كنسرت در مدرسه دعوت و برنامه اجرا نمايم، لذا در اولين كنسرتى كه پس از يك سال از فراگيرى و نواختن ويولن سپرى كرده بودم در دبيرستان نمازى شيراز شركت كردم كه اجراى سلوى برنامه با من بود و با استقبال شديد مدعوين روبرو گرديدم و پس از اين موفقيت از طرف مسئولين راديو شيراز از من دعوت به عمل آمد تا در راديو به اجراى برنامه پرداخته و با آن مؤسسه همكارى نمايم كه من اين دعوت را پذيرفتم و هفته اى يكبار، يك برنامه سلونوازى يك ربعى اجرا مى كردم.
پس از چهار سال، شبى با شنيدن صداى ساز استاد جليل شهناز، بى اختيار عشق و علاقه ى عجيبى نسبت به ساز تار در من پيدا شد كه همين عشق و علاقه مرا به سوى اين ساز كشانيد. با خريد يك تار، نزد خود
شروع به نواختن ساز كردم، در ارتباط با اين ساز، استادى اختيار نكردم تنها يكى از دوستانم كه نوازنده تار بود مرا راهنمايى كرد و خودم از روى كتاب زنده ياد استاد علينقى وزيرى با مشخصات و پرده ها و سيم هاى اين ساز آشنا شدم و از را شنيدن سلوهاى استاد جليل شهناز شروع به نواختن تار روى سبك و سياق و تقليد از اين استاد ارجمند كردم، ولى بيشتر وقت ها باز هم ويولن مى نواختم، تا اين كه وارد دانشگاه شدم، در خلال تحصيل در اركستر دانشگاه تار مى زدم و به كارهاى هنرى خود ادامه مى دادم به علت علاقه ى فراوان من به موسيقى و ساز تار، كار به جايى رسيد كه سلوهاى برنامه هاى هنرى دانشگاه را به من محول كرده بودند كه تار بزنم و اين را اضافه كنم كه در مسابقه هنرى دانشگاهى كه در شهر رامسر برپا گرديده بود در بين رقباى حرفه اى كه فارغ التحصيل رشته تار و داراى نمره اول بودند، من توانستم رتبه ى دوم را احراز نمايم. اين مسائل و علاقه روز به روز من نسبت به ساز تار، موجب شد تا به تدريج ويولن و نواختن آن را كنار گذاردم و بيشتر اوقات استراحت من صرف نوازندگى تار مى شد و پس از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه شيراز براى اخذ فوق ليسانس از شيراز به تهران آمدم كه متأسفانه كار روزانه و تحصيل شبانه كمتر مجال نواختن تار را به من داد و به شيراز بازگشتم و تا سال 1350 در شيراز بودم و چون علاقه به علم حقوق داشتم مجدداً به تهران آمدم و در دانشگاه ملى شبانه حقوق مى خواندم. ديگر نواختن
ويولن به طور كلى در اين زمان از برنامه هاى من حذف گرديده بود و تا اين مراحلى رسيده بودم كه استادانى نظير: شادروان احمد عبادى، پرويز ياحقى، على تجويدى، جليل شهناز مرا در امر نواختن ويولن تأييد كردند.
من متأسفانه يا خوشبختانه هيچوقت فعاليت حرفه اى در رشته ى موسيقى نداشته ام و هميشه به صورت غيرحرفه اى و فقط از روى عشق مفرط به هنر و موسيقى ايرانى نوازندگى كرده ام البته كنسرت هاى فراوانى اجرا كرده ام و هميشه به عنوان سليست از من در اين كنسرت ها استفاده شده است. كه تماماً در برنامه هاى مؤسسات علمى و فرهنگى بوده است.
از سال 1362 با استاد جليل شهناز آشنا شدم، از سال 1364 با زنده ياد استاد احمد عبادى افتخار آشنايى پيدا نمودم كه از مكتب اين دو استاد چه از جهت موسيقى و چه از حيث اخلاقى بخصوص استاد عبادى كه نه تنها استاد موسيقى بلكه معلم اخلاق، انسانيت و زندگى و عرفان بود و من هميشه او را مثل پدرى روحانى براى خود مى دانم و درس هايى كه از ايشان آموخته ام آويزه گوش خود قرار خواهم داد و آن را فراراه خويش قرار داده ام».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على اميرخاني
محل تولد : گونبان بخش دينور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب علي اميرخاني فرزند امام قلي در سال 1351در روستاي گونبان از توابع بخش دينور استان كرمانشاه به دنيا آمده و تحصيلات مقطع ابتدائي را در همان روستا گذرانده و در سال 1363 تحصيلات دوره راهنمائي را در كرمانشاه آغاز كردم.
در سال 1367به سبب علاقه به معارف و
علوم اسلامي و حوزوي وارد حوزه علميه آيت الله بروجردي (ره) شدم و پس از يك سال به خاطر فقدان امكانات علمي و آموزشي در آزمون سراسري حوزه علميه قم شركت و موفق به كسب رتبه قبولي شدم.
دروس مقدمات را در مدرسه علميه مهدي موعود (عج) خواندم و در سال 1371براي ادامه تحصيل و تكميل دروس سطح وارد مدرسه علميه امام محمد باقر (ع) شدم و از محضر اساتيد بزرگوار و توانا بهره بردم. درسال 1380موفق شدم كه دروس سطح (كفايتين و مكاسب) را به اتمام برسانم و به درس خارج راه پيدا كردم. از سال 1380 تاكنون در درس خارج فقه استاد بزرگوارم حضرت آيت الله جوادي آملي بهره مي برم. از سال 1372شروع به نوشتن كردم و در سميناري كه باني آن دانشگاه تهران بود مقاله ارائه كردم كه عنوان رتبه سوم را به خود اختصاص داد. در سال 1373 همكاري خود را با چاپ مقاله به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه در روزنامه اطلاعا ت با روزنامه و مجلات آغاز كردم سپس با مراكز پژوهشي و تحقيقاتي همكاري خود را آغاز كردم.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 790 ق)، عارف و نويسنده. معروف به ميرخرد. وى از مشايخ سلسله چشتى و نواده ى سيد محمد علوى بود كه در خاندانى معروف و متنفذ در هند متولد شد. وى مريد شيخ نصيرالدين اودهى معروف به چراغ دهلى جانشين نظام الدين بود و در ميان بزرگان فرقه ى چشتيه ى هند شهرت و مقام بلندى داشت. وى از معاصران سلطان جلال الدين فيروزشاه تغلقى بود و كتاب خود را به نام او نوشت. اثر وى: «سير الاولياء. فى محبة الحق جل و
علا»، در شرح احوال مشايخ چشتيه مخصوصاً خواجه قطب الدين بختيار كاكى و فريدالدين شكرگنج و نظام الدين اولياء و خلفاء آنان است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1316 -1315 /3)، تاريخ نظم و نثر (759).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 857 ق)، خطاط، نقاش، موسيقيدان و شاعر، متخلص به شاهى. از غزلسرايان معروف شيعه ى قرن خود بود و ظاهراً در شاعرى، استاد عبدالرحمان جامى بوده است. در سبزوار به دنيا آمد و نياكانش از امراى سربدارى و خود خواهرزاده ى خواجه على مؤيد سربدارى بود. علت اشتهار شاعر به امير به همين سبب، و انتخاب تخلص شاهى هم ظاهراً به اين دليل است. وى در طلب علم و ادب به هرات رفت و در خدمت شاهزاده بايسنقر منصب تقرب و نديمى يافت. بعد از مدتى از او رنجيده شد و از هرات به سبزوار رفت و در آنجا به كشاورزى پرداخت. در اواخر عمر براى نقاشى كوشك گل افشان كه بابر ميرزا در استرآباد ساخته بود، به آنجا رفت و همان درگذشت. جنازه ى او را به سبزوار انتقال دادند و در خانقاه مربوط به نياكانش به خاك سپردند. اميرشاهى انواع خطوط را خوش مى نوشت و نام وى را در زمره ى خوشنويسان كتابخانه ى بايسنقرى آورده اند، ولى تاكنون نمونه ى خطى از وى ديده نشده است. امير در فن نقاشى مصور و مذهب شهرت داشت و در موسيقى ماهر بود و عود مى نواخت. از آثار وى: «ديوان شعر»، مشتمل بر دوازده هزار بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (404 -400 /1)، احوال و آثار خوشنويسان (79 -77 /1)، احوال و آثار نقاشان (92/1)، از سعدى تا جامى
(726 -723)، پيدايش خط و خطاطان (84 -83)، تاريخ ادبيات در ايران (314 -310 /4)، تاريخ موسيقى (232/1)، تاريخ نظم و نثر (301)، تذكرة الشعراء (492 -480)، حبيب السير (19 -18 /4)، الذريعه (503 -502 /9)، ريحانه (180 -179 /1)، سرآمدان فرهنگ (195/1)، صبح گلشن (221)، لغت نامه (ذيل/ شاهى سبزوارى)، مؤلفين كتب چاپى (282/6)، مجالس المؤمنين (667 -666 /2)، مجالس النفائس (24 -23)، مجمع الفصحا (44/4)، مناقب هنروران (58)، هفت اقليم (287 -286 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بياض اميرعطائى، به سال 1334 در شهرستان ميانه ديده به جهان باز كرد. از طفوليت به موسيقى علاقه مند بود و مى خواست روزى نوازنده يا سازنده آلات و لوازم موسيقى گردد و عاقبت هم با علاقه و پشتكارى كه از خود نشان داد، در سال 1354 رسما به استخدام وزارت فرهنگ و هنر وقت درآمد و زير نظر استاد ابراهيم قنبرى شروع به كار كرد و تاكنون همكارى خود را با اين مركز هنرى ادامه مى دهد و داراى مدرك درجه دو هنرى كه معادل فوق ليسانس هنرى است مى باشد. وى مسئول كارگاه سازسازى ميراث فرهنگى كشور است و در مصاحبه اى كه در كيهان چهارشنبه 19 مهرماه 1368 با خبرنگار اين روزنامه به عمل آورد، درباره سازسازى سنتى و تورم قيمت آن و فعاليت در اين رشته از هنر و صنعت مطالبى ايراد داشته و به عقيده نگارنده بسيار جالب و منطقى است و نقل آن در اينجا بى مناسبت نيست:
«استادانى چون استاد زنگنه، ناظمى، هاشمى، زادخيل و... قبلا با كارگاههاى سازسازى دولتى همكارى داشته اند و در نتيجه توليد آنها به لحاظ كيفى كاملا تأييد شده است. ولى بسيارى از مراكزى كه در بخش
خصوصى به وجود آمدند از اوضاع بهم ريخته بازار سود جسته اند. قبل از انقلاب هركس كه قصد ايجاد كارگاه سازسازى وزارت فرهنگ و هنر مجوز دريافت مى كرد. بعد از انقلاب وزارت فرهنگ و هنر منحل شد و دو وزارتخانه فرهنگ و آموزش عالى و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى وظايف وزارتخانه سابق را به عهده گرفتند. در نتيجه هيچ يك از اين دو وزارتخانه مسئوليت صدر و مجوز براى كارگاههاى سازسازى را به عهده نگرفت و در حال حاضر توليدات اين كارگاهها مورد تأييد ما نيست. و گرانى سازهاى سنتى هم مى تواند ناشى از توليد اندك كارگاههاى دولتى باشد چون بعد از انقلاب نيروهاى اين كارگاهها كاهش يافت و در حال حاضر نيرويى استخدام نمى شود و در شهرستان هاى هم كارگاههاى دولتى سازسازى وجود ندارد.»
اميرعطائى، مى گفت: «مشكل اصلى كارگاه سازسازى سازمان ميراث فرهنگ كشور در حال حاضر كمبود نيروهاى ماهر و باتجربه است، البته در گوشه و كنار مملكت اشخاص وارد و كارآمد و خوبى وجود دارد كه مى شود به نحو خوب و مطلوبى از وجودشان در كارگاه ميراث فرهنگى كشور استفاده نمود ولى متاسفانه به علت پايين بود حقوق كه كفاف هزينه هاى روزافزون را نمى كند، حاضر به همكارى با سازمان ميراث نمى باشند، آن ها ترجيح مى دهند كه با دور بودن از قيد و بندهاى ادارى به طور آزاد، سازهاى ساخته شده خود را در بازار بى هيچ دردسر و كش و قوسى به فروش رسانند كه بى شك درآمد حاصله از اين راه بيش از حقوقى است كه در اداره دريافت مى دارند و از لحاظ طبقه بندى مشاغل او را مانند يك كار ساده نجار به حساب نمى آورند.
ما هم به خاطر
علاقه و حفظ هنر سازسازى اين كشور كه با زحمات فراوان و شبانه روزى استاد قنبرى، اين هنر زنده و پا گرفت، مصائب و مشكلات را تحمل مى كنيم و حفظ و ادامه كار را وظيفه ملى و ميهنى خود مى دانيم و ادامه كار كارگاه را برخود لازم مى دانيم و براى اين منظور همراه دوستان هنرمندم از هيچ كوشش فروگذار نخواهيم كرد و اگر هم روزى ما نباشيم، هستند جوانانى كه در اين مرز و بوم زندگى مى كنند و به آن عشق مى ورزند كه به هنر و فرهنگ آن ارج مى نهند و در راه آن حاضر به از خودگذشتگى مى باشند و اين كار را ادامه خواهند داد. زيرا موسيقى بخشى از وجود زندگى مردم ميهن ما است و اين هنر والا و ارزنده، ريشه در فرهنگ و تاريخ كشور دارد. آن ها اين بار امانت و گوهر گرانهبا را به دوش خواهند گرفت و به نسل هاى بعد خواهند سپرد.
بايد توجه داشت كه پيش از ما هم، انسان هاى بزرگ و شريفى براى حفظ و نشر اين هنر، گمنام آمدند و گمنام زيستند و بدون هيچ چشمداشتى تلاش و كوشش كردند و عمر گران بهاى خويش را صرف پيشبرد آن ساختند و در فراز و نشيب هاى روزگار با فقر و تنگدستى ساختند ولى به خاطر عشق به هنر و وظيفه ملى خويش هيچگاه از پاى ننشستند و حتى جان شيرين خود را هم در اين راه نهادند. استاد ابراهيم قنبرى مهر، پايه گذار اصلى كارگاه سازسازى وزرات فرهنگ و هنر سابق (وزارت ارشاد اسلامى) و مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى بوده اند كه شاگردان خوبى تربيت كردند كه هر كدام در حال حاضر خود
استادانى بزرگ و بنام در اين حرفه به شمار مى روند. سازهاى ساخت استاد قنبرى در خارج از كشور، هر كدام به بهاى بيش از دهها دلار به فروش مى رود كه بزرگترين ويولونست هاى جهان به خصوص اروپايى آن را مى نوازند ولى خود استاد قنبرى در منزلى محقر در يك شهرستان كوچك زندگى مى كند كه تمام وسائل زندگى ايشان به اندازه ارزش دلارى يك ساز او قيمت ندارد.
البته استاد ابراهيم قنبرى مهر، را آن هايى كه مى شناسند و با طبع بلند و همت- والا و درويش مسلكى كه در وى سراغ دارند مى دانند كه او به دنيا و مال دنيا به اندازه پشيزى ارزش قائل نيست، اما روال كار بايد درست باشد و به هنر و هنرمند، به صنعت و صنتعتگر بايد احترام و ارج در خور او نهاد. به هر حال بايد از اين هنر ظريف و ارزشمند حمايت جدى شود به سازهاى ايرانى كه دست ساز هنرمندان كشور مى باشد و در بسيارى از نقاط جهان از آن در حال حاضر استفاه مى شود برنامه ريزى هاى خاص شده و از آن حمايت جدى شود.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درگذشت: 1359.
از آثار اوست: با دانشمندان شيعه و مكتب آنها آشنا شويم (تأليف، قم، سه جلد).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خواننده.
تولد: 1280، بندرانزلى (محله ى سنگاچين).
درگذشت: 16 آذر 1373.
رجب على اميرى فلاح تنها بازمانده از نسل خوانندگان پيشين بود. نخستين آوازش را در هفت سالگى در حضور مظفرالدين شاه قاجار اجرا كرد. رديف را نزد محمدخان عطاالملكى معروف به «بلبل» ياد گرفت و از موسيقى دانان رشت نظير حسين صوتى و يعقوب شهنازى و نيز ابوالحسن صبا، موسى معروفى، امير قاسمى، نورعلى برومند و هرمزى بهره مند گرديد. در جوانى با قمرالملوك وزيرى و سليمان اميرقاسمى آشنا شد. سال ها به كار صيادى در كنار دريا و سپس مستخدمى دولت گذراند.
رجب على اميرى فلاح در سن 94 سالگى درگذشت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد رجب اميرى، فرزند مرحوم امير اميرى به سال 1278 خورشيدى در روستاى سنگاچين (از توابع بندرانزلى) ديده به جهان گشود، صداى خوش در خانواده او موروثى بود و تا آن جا كه به ياد دارد جد و پدر او هم از اين نعمت خدادادى بهره ور بوده اند.
اميرى، دوران كودكى را در روستاى خود به مكتب خانه مرحوم ملا عبداللَّه طالقانى مى رود و به يادگيرى قرآن و دروس معمولى آن زمان مى پردازد. هنوز بيش از 9 بهار از سن او نمى گذشت كه مادر خود را از دست داد و سه سال بعد هم پدر او به رحمت ايزدى پيوست. از اين زمان به بعد براى هزينه زندگى به كشاورزى و ماهى گيرى روى آورد و چهار فصل سال را به كار و كوشش مى پرداخت. به طورى كه بهار و تابستان به كشاورزى و پاييز و زمستان به صيادى و ماهى گيرى مشغول گرديد.
از نوجوانى شروع به خواندن كرد و در تعزيه هايى كه بنا به مناسبت هاى ايام سوگوارى حضرت حسين بن على (ع) برپا مى شد
شركت فعال داشت و هرگاه وى در تعزيه اى شركت نمى كرد، آن جوش و خروشى كه بايد آن تعزيه پيدا نمى كرد به هر حال زمانى كه به وى به حرفه صيادى روى آورده بود، در قهوه خانه اى به نام قهوه خانه «زهتابى» واقع در چهارسوى سابق بندرانزلى مى رفت و به صفحاتى كه در اين قهوه خانه روى گرامافون مى گذاشتند گوش مى داد و سپس آنها را در اوقات بيكارى در كناره هاى درياى مازندران و حاشيه هاى زيباى جنگل هاى شمال مى خواند و تمرين مى كرد و خود او مى گويد:
«در زادگاه خويش شروع به خواندن ترانه هاى محلى مثل: «كراشيم بابا»، «مى ياراللَّه»، «بيجار كتامى»، «هى يار هى يار»، «جارو جارو» و بسيارى ترانه هاى ديگر كه در حال حاضر به خاطرم نمى آيد كردم، كه همه كس قادر به خواندن اين ترانه ها در آن دوران نبود، فقط خواننده اى خوش صدا و هنرمندى بود در رشت به نام حسين صوتى رشتى كه از خوانندگان بزرگ گيلان بود، مى توانست اين ترانه ها را به زيبايى خاص بخواند.
به هر حال، در همان ايام جوانى كه با ساير همكاران مشغول صيادى ماهى بوديم، روزى به اتفاق دو نفر از صيادان، با مقدارى ماهى جهت فروش به شهرستان شاهى (قائم شهر) كه بازار خوبى جهت فروش ماهى داشت رفتم. شب در يكى از مهمانخانه هاى اين شهر با دوستان نشسته بودم كه پس از صرف شام، بنا به خواست آنها، مشغول آواز خواندن شدم، اتفاقاً، شخصى به نام افشارطوس كه رئيس املاك بود و شخص مقتدرى هم بود در طبقه بالاى آن هتل در خواب بود، از صداى آواز من كه بسيار بلند هم مى خواندم از خواب بيدار شد و به طبقه پايين آمد و به مدير
هتل گفت:
«چه كسى آواز مى خواند؟»
مدير هتل: مرا با دست نشان داد.
افشارطوس گفت:
«اين شخص فردا حق خروج از مهمانخانه را ندارد».
فردا صبح، نگذاشتند از هتل خارج شوم و به دستور افشارطوس ماهى ها را هم با قيمت بسيار خوبى از ما خريدارى كردند و دو نفر همراهان مرا مرخص كردند ولى من را به مهمانخانه آمل بردند و در اين مهمانخانه مدت 15 روز شروع به خواندن آواز و ترانه هاى محلى كردم، در اين هتل با خواننده اى آشنا شدم كه بلبل خان نام داشت و از خوانندگان دوره مظفرالدين شاه قاجار بود و از او قسمت هايى از گوشه هاى موسيقى سنتى ايران را فراگرفتم و در واقع وى اولين مربى آواز من بود. و نيز در همين هتل توسط آقاى چيت ساز كه از مالكين بزرگ آن ديار بود، با دختر خانمى آشنا شدم به نام عصمت كه صدايى بسيار زيبا داشت و آقاى چيت ساز از من خواست كه ترانه هاى محلى و آواز را تا زمانى كه در آنجا سكونت دارم با وى كار كنم و من اين كار را كردم و بعدها اين دخترخانم به تهران آمد و نام عصمت دلكش را انتخاب كرد و يكى از خوانندگان بزرگ شد. و خوب به خاطر دارم همزمان كه خانم عصمت نزد من تعليم مى گرفت، آقايى به نام سيد عباس اميركلاهى كه او نيز داراى صداى خوبى بود به مهمانخانه مى آمد و من آنچه كه مى دانستم به وى نيز مى آموختم.
پس از چندى مجدداً به بندرانزلى بازگشتم و مشغول صيد ماهى و شغل صيادى گرديدم، روزى در كنار ساحل با صدايى رسا مشغول خواندن بودم كه آقايى با لباس سرمه اى كه به
تن داشت، همراه با سه نفر از يك نقطه ى دور ساحل به طرف من آمد و از صداى من تعريف كرد و مرا مورد تشويق و تمجيد خويش قرار داد. من پس از ساعاتى كه در خدمت آنها بودم متوجه شدم كه آن شخص مرحوم استاد ابوالحسن صبا است.
ايشان مرا به تهران دعوت كردند كه در اين شهر به تحصيل و كسب علم موسيقى نزد استادان اين هنر بروم و خودشان همه گونه مساعدت را نمودند و بنده را با همان لباس صيادى به تهران بردند. خوبه به ياد دارم، زمانى كه به تهران رسيديم عروسى فوزيه بود، از ميدان توپخانه تا ميدان ارك چادرهايى جهت پذيرايى مهمانان برپا كرده بودند كه مرا هم در يكى از چادرها جاى دادند، من چون با لباس صيادى آمده بودم و لباسم بوى ماهى مى داد، تنى چند از مهمانان اظهار نارضايتى كردند و مرا تحقير نمودند كه اين شخص را چه كسى به اين محل راه داده، در ميان مهمانان خانمى بسيار زيبا و بلندقامت، با جواهرات فراوان كه خوى انسانى در تمام وجودش نمايان بود، وقتى كه آن وضع را ديد با مهربانى خاصى از من سؤال كرد:
«شما چرا لباس بهتر و مناسب اين محل را نپوشيده ايد؟»
در جواب گفتم:
«من صيادم و محل كارم در بندر است و آقاى صبا مرا جهت فراگيرى آواز و موسيقى به تهران آورده اند».
ايشان به من گفتند:
«چه آوازى مى خوانى؟»
گفتم:
«آوازهاى قمرالملوك وزيرى».
گفت:
«ايشان را مى شناسى؟»
گفتم:
«خير».
گفت:
«قدرى براى ما بخوان».
گفتم:
«مردم جمع مى شوند».
گفت:
«اشكالى ندارد، نترس آن با من».
من با اصرار ايشان شروع به خواندن كردم كه مردم به سوى چادر ما هجوم آوردند و من پس از يكى دو
دهن خواندن، به واسطه ازدحام جمعيت از خواندن بازايستادم و نزديك بود نظم آنجا به هم بخورد كه تا حدودى هم اين نظم و ترتيب به هم خورد، با آمدن استاد صبا، من تازه فهميدم كه اين خانم، قمرالملوك وزيرى مى باشد و مرا در چادر هنرمندان جاى داده بودند، خانم وزيرى به صبا گفتند كه اين شخص از صداى بسيار خوبى بهره ور است ولى تعليم خوبى ندارد.
به هر حال، پس از اجراى چند برنامه موسيقى محلى و آواز، دوباره به بندرانرلى مراجعت كردم ولى هنوز يكى دو ماهى از مراجعتم نگذشته بود كه از تهران تلگرافى برايم رسيد و مرا به تهران احضار كرده بودند، به تهران آمدم در بانك صنعتى استخدام شدم و در راديو مشغول خواندن ترانه هاى محلى گرديدم، در تهران، با عزيزان و بزرگان موسيقى اصيل و سنتى ايران چون: خود استاد صبا، قمرالملوك وزيرى، ابراهيم خان منصورى، عبدالحسين خان شهنازى، على اكبر شهنازى، نورعلى خان برومند، سعيد هرمزى، اسماعيل مهرتاش، اصغر بهادرى، سليمان اميرقاسمى و بسيارى ديگر از صاحبان نام در موسيقى ايران از نزديك حشر و نشر پيدا كردم و به جهان بى انتهاى موسيقى ايران گام نهادم و بسيارى از نياموخته ها را از آنان آموختم و بعداً به همراهى مرحوم نورعلى خان برومند، سعيد هرمزى، اسماعيل مهرتاش و سليمان اميرقاسمى كلاس تعليم آواز و موسيقى سنتى و اصيل ايرانى را داير و به علاقمندان تعليم مى داديم از شاگردانى كه نزد من كار كردند، يادم مى آيد آقايان: عبدالوهاب شهيدى، صديف، دكتر امير عسگرى، وفايى و تعداد ديگرى كه به خاطر ندارم بودند».
استاد رجب اميرى كه هم اكنون 94 سال دارند، در سن بيست سالگى ازدواج كردند و
از همسر سوم خود، داراى سه پسر و سه دختر و بيست نوه و دوازده نتيجه مى باشد.
وى در حال حاضر به تعليم شاگرد مشغول است و هنوز هم با قدرت و زيبايى كامل مى خواند و هر روز هنگام غروب در مسجد امام حسن مجتبى (ع) بريانك به بانگ اذان مشغول است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(امين الواعظين)، روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 745/744 ق)، عارف و شاعر. از نوادگان ابوعلى دّقاق بليانى كازرونى بود. وى از شاعرانى است كه نسخ ديوان او كمياب است. علت اشتهار او به بليانى انتساب او و خاندان وى به بليان از توابع كازرون بود. وى امام طريقت مرشديّه ى كازرونيّه يعنى پيشواى صوفيانى بود كه حلقه ى ارادت شيخ ابواسحق ابراهيم بن شهريار كازرونى، صوفى مشهور، را بر گوش دل داشتند و عده اى از بزرگان عرفان و ادب چون خواجو و حافظ به او تأسى و اقتفا مى جستند. تربيت امين الدين به دست پدر و على الخصوص عمّش، شيخ اوحدالدين عبداللَّه، شيخ صوفيان كازرونيه، انجام گرفت. ابوالعباس احمد بن ابى الخير زركوب، صاحب «شيرازنامه» كه خود از معاصران وى بود، درباره ى او شرحى مستوفى دارد و چون خود از مريدان امين الدين بوده و درك صحبتش كرده، كتابى در لطايف كلمات و عبارات و اشعارى كه از او شنيده جمع آورده است، از ديگر معاصران وى محمود بن عثمان است. از وى «ديوان» شعرى قريب به سه هزار بيت به جا مانده و كتابى داشته به نام «بداية الذاكرين» حاوى دستورها و تعليماتى براى سالكان.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (886 -868 /3)، الذريعه (104/9)، رياض العارفين (33)، ريحانه (183/1)، سرآمدان فرهنگ (203/1)، فارسنامه ى ناصرى (1438/2)، فرهنگ سخنوران (95)، مجمع الفصحا (144/1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 745)، هفت اقليم (178 -177 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد رضا امين زارع
محل تولد : سبزوار
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1346 در خانواده اي مذهبي و متوسط در سبزوار متولد شدم. تحصيلات ابتدائي و راهنمائي را در
همان شهر سپري كردم. در ميان اساتيد آن دوره استاد محمود كياني دبير ادبيات بيشترين تاثير مثبت را بر من داشتند. در بحبوحه انقلاب با حضرت آيت الله سيد محمد حسن علوي آشنا شدم و ارتباط خوبي با محضر ايشان پيدا كردم. ارتباط با ايشان درس تقوي، معنويت، خلوص و سادگي بود و هم اكنون نيز از اين جهت بهره هاي وافري از ايشان مي برم. همچنين ادامه فعاليت درسي ام تاكنون نتيجه سفارش، تاكيد و تشويق ايشان و استادم آيت الله سبحاني مي باشد.
حدود سال 1361 به واسطه استادم حجة الاسلام سيد سليمان علوي وارد حوزه علميه شدم و تا پايه سوم را در مدرسه رسالت و امام خميني (ره) گذراندم. بعد از آن به صورت آزاد سطح را به پايان رساندم. پس از پايان سطح حدود پنج سال در مبحث خارج نكاح استاد آيت الله شبيري زنجاني و خارج اصول آيت الله سبحاني شركت كردم. تقريرات نيم دوره اصول و بخشي از كتاب نكاح به زبان عربي مكتوبات اين دوره است.
هم اكنون در درس فقه آيت الله مكارم شيرازي شركت مي نمايم. ساير فعاليتهاي بنده به ترتيب: در سالهاي 66 و 67 دوبار افتخار حضور در جبهه داشتم و در سال 71 به عنوان نماينده سازمان تبليغات در مقدونيه به آن كشور مسافرت كردم و در مسير راه در كشور آلباني توقفي داشتم. ماموريت بنده در مقدونيه با تظاهرات خياباني و اعتراضات مسلمانان مقدونيه مصادف شد و همين امر باعث شد دولت مركزي و مسيحي مقدونيه تقريبا همه مجموعه ها و هيئت هاي خارجي مسلمان را از مقدونيه اخراج كند و مجموعه بنده
نيز مشمول همين قاعده شده و به ايران بازگشتيم.
گذراندن يك دوره كامل زبان انگليسي در دانشكده باقرالعلوم عليه السلام دفتر تبليغات حوزه علميه قم نيز از فعاليتهاي سالهاي 73 و 74 اينجانب بوده است از سال 78 تاكنون در بخش هاي مختلف پايگاه حوزه نت (تحقيقات، پاسخ به سوالات، بخش انگليسي و...) مشغول به همكاري هستم. همچنين در سال 79 به مناسبت پاسخگويي به چند پرسش راجع به جناب ذوالقرنين و اقوام ياجوج و ماجوج، كتابچه اي در مورد ايشان با نام «ذوالقرنين در قرآن» تحرير و چاپ نمودم كه بحمدالله مورد استقبال خوبي هم قرار گرفت.
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، صوفى و شاعر. وى از سلسله ى صوفيه ى داوودى بوده و گاهى شعر مى سروده است. از وى ابياتى بر جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (86)، تذكره ى سخنوران يزد (22)، فرهنگ سخنوران (97).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
(1405 -1308 ق)، عالم و مجتهد. آمنه بيگم حاجيه نصرت خانم، فرزند حاج سيد محمدعلى امين التجار اصفهانى، در اصفهان متولد شد. دايى اش آيت اللَّه شريعت اصفهانى بود. از كودكى به تحصيل پرداخت و پس از فراگيرى مقدمات در محضر حاج آخوند زفره اى، فقه و اصول و علوم معقول و منقول و حكمت و كلام را نزد آيت اللَّه آقاسيد على مجتهد نجف آبادى و آقاسيد ابوالقاسم دهكردى تكميل كرد و به مرتبه ى استنباط رسيد. پس از امتحانات كتبى به دريافت اجازه ى اجتهاد از آقاميرزا ابراهيم اصطهباناتى شيرازى و حاج شيخ محمدكاظم شيرازى و آيت اللَّه حائرى يزدى و آيت اللَّه نجفى مرعشى؛ و اجازه ى روايت از آقاشيخ محمدرضا نجفى مسجدشاهى نائل آمد. تمام عمر را به تأليف و تدريس گذراند و مدرسه اى به نام مكتب فاطمه (س) تأسيس كرد كه در آن زنان و دختران ايرانى به تحصيل و كسب علوم و معارف اسلامى مى پرداختند. آيت اللَّه ميرزاآقاى شيرازى در اجازه نامه اش به وى، او را با اين اشعار توصيف كرده است.
فلَوُ كُنّ النّساء بِمثلِ هذى
لَفضّلت النّساءِ عَلى الرّجال
فلا التَأنيث لاسم الشمس عار
و لا التّذكير فخر للهِلال
وى آثار خود را تحت نام «يك بانوى ايرانى» منتشر مى كرد از جمله آثارش: «الاربعين الهاشميه»، «شرح چهل حديث»؛ «اخلاق و راه سعادت بشر»، كه ترجمه و اقتباسى است از «طهارة الاعراق فى تصحيل الاخلاق» ابن مسكويه؛ «روش خوشبختى و توصيه به خواهران»؛ «سير و سلوك»، در روش اولياءِاللَّه؛ «مخزن
العرفان» و «كنز العرفان»، در علوم قرآن؛ «تفسير قرآن»، در پانزده جلد؛ «معاد يا آخرين سير بشر»؛ «النفخات الرحمانية فى الواردات القلبية»، حاوى كشفيات و مشاهدات معارف؛ «مخزن اللئالى فى فضايل مولى الموالى».[1]
1308 ق- 1362 ش، حاجيه نصرت خانم از زنان دانشمند معاصر. پدرش حاج سيد محمدعلى بن حسن حسينى مشهور به امين التجار اصفهانى و مادرش دختر حاج سيد مهدى جناب و دائى اش مرحوم شريعت اصفهانى بود. از اوان كودكى در اصفهان به تحصيل پرداخت و پس از آموزش مقدمات در محضر حاج آخوند زفره اى، ساليانى دراز در فقه و اصول فرائد و فصول و كفاية و خارج صلات و طهارت، و در كلام دو جلد شوارق، و در فلسفه از ابتدا تا الهيات اسفار را در خدمت آقا مير سيد على نجف آبادى آموخت و هر چند كه در اين ضمن به عقد ازدواج پسر عم خويش حاج ميرزا آقا معين التجار درآمده بود و تعهد وظائف خانه دارى مى كرد، كمال سعى در تحصيل مبذول مى داشت.
بر اثر اين گونه استقامت و بذل سعى به مراقب علمى والائى رسيد و از پى امتحان كتبى به دريافت اجازه ى اجتهاد از آقا ميرزا آقاى اصطهباناتى و حاج شيخ محمدكاظم شيرازى و آيت اللَّه نجفى مرعشى و همچنين اجازه ى روايت از آقا شيخ محمدرضا مسجد شاهى نائل آمد. خانم امين عمر خود را يكسره به تاليف و تدريس گذراند. مدرسه اى به نام «مكتب فاطمه» تاسيس كرد كه زنان و دختران در آن به كسب علوم و معارف اسلامى مى پرداختند. آثار بسيارى تأليف كرد كه از آن جمله اند، الاربعين الهاشمية (1328 ش) كه ترجمه و اقتباسى است از اخلاق ابن مسكويه؛ روش خوشبختى و
اقتباسى است از اخلاق ابن مسكويه؛ روش خوشبختى و توصيه به خواهران (1371 ق)؛ سير و سلوك در روش اولياء (1323 ش)؛ مخزن العرفان (1326 ش به بعد)؛ تفسير كامل قرآن در 15 جلد؛ معاد يا آخرين سير بشر (1326 ش)، النفحات الرحمانية فى الواردات القلبية (1369 ق) حاوى كشفيات و مشاهدات معارف؛ مخزن اللئالى در فضل مولى الموالى. خانم امين آثار خود را تحت نام «يك بانوى ايرانى» منتشر مى كرد.[2]
مجتهد، فقيه، مدرس.
تولد: 1265، اصفهان.
درگذشت: 23 خرداد 1362، اصفهان.
حجت الاسلام سيده نصرت بيگم امين (معروف به بانوى ايران) فرزند سيد محمدعلى امين التجار اصفهانى، در چهار سالگى براى آموزش قرآن و فراگيرى خواندن و نوشتن راهى مكتب شد.
بانو امين همچنان به تحصيل ادامه مى داد تا اينكه در پانزده سالگى با پسر عموى خود حاج ميرزا ملقب به معين التجار كه از بازرگانان سرشناس و معتبر اصفهان بود ازدواج نمود و به خانه دارى و تربيت فرزندان مشغول شد. اما اين امر مانع ادامه تحصيل و مطالعه و تحقيق وى در معارف اسلامى نشد و به تحصيل صرف، نحو، بلاغت، تفسير، علم حديث، فقه، اصول، فلسفه و عرفان پرداخت و با وجود مشكلاتى كه در فضارى حاكم بر آن ايام براى زنان در امر تحصيل وجود داشت، طلبگى و تحصيل خود را در سطوح عاليه نيز ادامه داد تا اينكه در چهل سالگى مرتبت و تسلط علمى ايشان مورد تأييد مراجع تقليد وقت قرار گرفت و به دريافت درجه ى اجتهاد و روايت نايل شد. بانو امين از چهل سالگى تا پايان عمر به تأليف كتب، تدريس، پاسخگويى به پرسش هاى دينى و ارشاد دختران و زنان پرداخت.
آثار ايشان عبارتند از: اربعين الهاشميه (به زبان عربى،
1356 ق.)؛ جامع الشتات (زبان عربى) معاد يا آخرين سير بشر (تهران، 1326، تبريز چاپ دوم، 1334)؛ نفحات الرحمانية فى الواردات القلبية (به زبان عربى، اصفهان، 1369)؛ اخلاق (ترجمه كتاب ابن مسكويه)؛ مخزن العرفان (تفسير قرآن در پانزده جلد)؛ روش خوشبختى و توصيه به خواهران ايمانى (تهران، 1331، اين كتاب در تبريز و اصفهان نيز به چاپ رسيده است)؛ مخزن اللئالى در مناقب مولى الموالى اميرالمؤمنين على (ع)؛ سير و سلوك؛ در روش اولياء و طريق سير سعداء (اصفهان 1323).
حجت الاسلام امين در سال 1344 با سرمايه خود مكتبى به نام «فاطمه سلام الله عليها» و نيز دبيرستانى دخترانه تأسيس كرد تا فضايى براى ادامه تحصيل بانوان فراهم آيد. ايشان همچنين در كانون تبليغات و تعليمات دينى بانوان اصفهان به تدريس معارف و تفسير قرآن مى پرداخت.
مزار بانو امين در اصفهان قرار دارد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] تذكرة القبور (445)، الذريعه (248/24 ،229/20)، علماء معاصرين (325 -311)، گنجينه ى دانشمندان (116 -114 /3)، مؤلفين كتب چاپى (559 -557 /6).
[2] منبع: دايرةالمعارف تشيع، 527 /2.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1002 ق)، تذكره نويس و اديب. در رى متولد شد، پدرش از جانب شاه طهماسب صفوى به كلانترى رى مأمور بود، امين احمد نيز از اعيان دربار صفوى بود و به روزگار شاه عباس كبير به هندوستان رفت و به دربار جهانگير شاه راه يافت و طى مدت شش سال تذكره نفيس خود، «هفت اقليم» را به رشته ى تحرير درآورد. امين احمد در هندوستان درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (288)، تاريخ ادبيات در ايران (1691 -1688 /5)، تاريخ تذكره هاى فارسى (414 -410 /2)، تاريخ
نظم و نثر (382)، الذريعه (230 -229 /25 ،52/4)، طرائق الحقائق (159/3)، كاروان هند (116 -115 /1)، كشف الظنون (2044).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امين اللَّه حسين، يكى از موسيقيدانان بزرگ جهان است كه خود، بيش از هر چيز به ايران عشق مى ورزد. وى كه در تاريخ كهن ايران زمين را به خوبى مى شناسد و با فرهنگ و ادبيات ايران آشنايى كامل دارد، خود را از ايران و ايرانى جدا نمى داند. و معتقد است كه موسيقى ايران با غنا و فرهنگ هنرى خود مرزى را نمى شناسد.
وى در سال 1282 خورشيدى متولد شد، ابتدا موسيقى را نزد مادر خويش آموخت و تحصيلات ابتدايى را تا انقلاب اكتبر 1917 در پتروگردا به پايان رسانيد، سپس براى تحصيل در رشته طب عازم آلمان شد و پس از چندى به فرانسه رفت و از آنجايى كه به موسيقى علاقه يى بسيار داشت در شهر پاريس به هنرستان موسيقى رفت و در كنسرواتوار پاريس تحصيلات خود را در رشته موسيقى به اتمام رسانيد.
امين اللَّه حسين، آهنگ ها و آثار بزرگ و ذيقيمتى براى فيلم ها و سريال ها، تئاترها و اپراهاى فرانسه، اسپانيا، آمريكا، ايتاليا و... ساخته است كه نه تنها در رديف بزرگترين آثار آهنگسازان اروپايى است، بلكه از بسيارى آثار ايشان بالاتر و ممتازتر است و اين موضوع را بسيارى از منتقدان و نويسندگان اروپايى اذعان دارند.
امين اللَّه حسين، غير از آثار فراوان و به ياد ماندنى كه جهت مراكز فرهنگى و هنرى جهان خلق و ارائه كرده، آثار متعددى نظير دو سمفونى: «تراژدى رستم و سهراب» اثر جاودان حماسه سراى بزرگ ايران زمين، حكيم ابوالقاسم فردوسى و «ليلى و مجنون» اثر سمخنور نامى ايران نظامى گنجوى و چند اثر
ديگر مثل: «ساقى» با الهام از فيلسوف بزرگ ايران خيام نيشابورى، اتود راپسودى ايرانى، سمفونيك «خرابه هاى تخت جمشيد»، باله «مينياتورهاى ايرانى»، «آوازهاى زرمه»، «رقص چركسى»، «گل و بلبل»، «اى ساربان»، «اسكرتسو و كنسرتو پيانو، شماره 2» ،«گل و بلبل»، «جوشش روان»، «باله قصه ايرانى» و چند اثر ديگر را ساخته كه هر كدام نمودار ذوق هنرى وى مى باشد.
در سمفونى «رستم و سهراب» وى، بيش از 60 نفر از اعضاى «كر» و 180 نفر نوازنده در اركستر كار كردند و همزمان يك نفر گوشه هاى اين تراژدى را نقل مى كند كه بايد يادآور شد اين يك جهانى است.
امين اللَّه حسين معتقد است كه: «موسيقى ايرانى، يك موسيقى جهانى است و ايرانى بااستعداد و باهوش و ذكاوت است و هستند كسانى كه استعدادهاى درخشانى در زمينه موسيقى دارند اما آن ها احتياج به استاد دارند تا كارهايى در سطح و معيار جهانى انجام دهند، در كار موسيقى استاد لازم است، شاگرد لازم است، بدبختى بسيارى از ما ايرانى ها به خصوص در مورد موسيقى اين است كه وقتى پنج نفر دور هم جمع مى شويم، هر پنج نفر مى خواهيم رئيس باشيم، اين درست نيست.
امين اللَّه حسين، موسيقى ايرانى را، پدر و مادر موسيقى جهان مى داند و اين موسيقى را مثل آسمان ها و كهكشان ها پربار و غنى و بى انتها مى داند.
تمام آثار حسين رنگ و بوى ايرانى دارد و حسين شديدا تحت تأثير موسيقى اصيل و سنتى ايران است و در ساخته هاى خويش از آهنگ هاى محلى (فولكوريك) آذربايجانى استفاده مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله اميني پور
محل تولد : شوش دانيال
شهرت : عبدالله (امير) اميني
تابعيت
: ايران
تاريخ تولد : 1344/6/3
زندگينامه علمي
زندگي نامه علمي
نگارش و ترجمه:
كودكان و نوجوانان (1371- 1383)
آغاز نگارش و ترجمه از 1373 با مجله سلام بجه ها و در ادامه (1372 - 1383) با پوپك و دوچرخه و حديث زندگي و در ده ها شماره و در حدود 100صفحه، براي كودكان و نوجوانان نوشته شد.
سردبيري(1374 – 1376)
كار با سردبيري مجله ميراث شهاب (نشريه كتابخانه آيت اله مرعشي نجفي) ادامه يافت . چاپ و انتشار آن در دو سال و نيمي كه با كتابخانه همكاري وجود داشت، ادامه يافت، سپس در 1374 و 75 با مجله تبيان همكاري (ترجمه ).
همكاري با مجلات و روزنامه ها (1375 تا كنون)
از 1375 همكاري با روزنامه ها آغاز مي شود. در ابتدا روزنامه كيهان با درج مقاله « فرهنگبان بزرگ ميراث اسلامي» و چاپ دوباره آن در روزنامه رسالت (خرداد 76).
نخستين معرفي و نقد كتاب (كتاب شناسي) در مجله فقه (بهار 76) سپس در مجلات زير ادامه مي يابد: حوزه ، آينه پژوهش، كتاب ماه دين، پژوهش و حوزه ، حكومت اسلامي، ميقات حج، روزنامه جمهوري اسلامي (ضميمه صحيفه) ، كوثر، پيام زن و ...
در كتاب «برگزيده مقالات» چاپ 1384شرحي درباره نهج البلاغه به چاپ رسيده است.
زن پژوهي:
از 1379 به بعد نگارش و ترجمه مقالات زن پژوهي در مجلات : پيام زن ، زنان و پگاه حوزه شروع مي شود، كه برآيند چاپ و انتشار مقالاتي در اين نشريه است:
پيام زن ، شماره 99 و 115 و 118 و116 و 122 و 124 و 125 و 131 و 135 و 136
و پگاه
حوزه ، شماره 70 و 71 و 75 و 93 و زنان ، شماره 116
شرح حال: از 1376 به بعد كتب و مقالاتي در شرح حال نوشته شده ، از جمله در : روزنامه كيهان و رسالت،
مجلات: ميراث شهاب، تبيان، كوثر، ياد ايام (شهريور 76) بينات و پيام زن.
كتابها : شكوه فقاهت (1379) فرزانه ناشناخته (1381) مزربان وحي و خرد (1381)
قرآن پژوهي : نخستين كتاب در اين باره «مصحف فاطمي» است كه 1382 (چاپ اول) و 1387 (چاپ دوم) توسط «دليل ما» به چاپ رسيد . نيز در كتاب «زندگي شخصي امام علي» مصحف امام علي (ع) (1380) چاپ شد. كتاب ديگر «تحقيق و حاشيه بر تفسير سوره حمد» مرحوم محمد تقي فلسفي است كه آذر 78 مركز فرهنگ و معارف قرآن با عنوان « تفسير بيان» بدون ذكر نام محقق چاپ كرده است.
سپس مقالاتي در نشريات:
تبيان، كوثر (ش 33) پيام زن (116 و135 و136 و87 و88) كتاب ماه دين ، روزنامه جام جم (ش 925) بينات( ش 33) و ميراث شهاب (ش 14)
مهدي پژوهي:
افزون بر ترجمه كتاب چند جلدي «معجم احاديث الامام المهدي» و «غيبت امام مهدي » (چ موعود عصر، 1378) مقالاتي در مجلات: موعود و انتظار
تدريس:
از سال 1371 تا 1382 در جامعه الزهرا (بخش غير ايراني ها و بخش روزانه) تدريس ادبيات عرب و تاريخ اسلام به مدت ده سال .
تبلغ: در جبهه جنگ (1362) و نيز زادگاه محقق .
مديريت: مديريت روابط عمومي و اموربين الملل كتابخانه آيت اله مرعشي نجفي، مدير آموزش كتابخانه، (1373 – 1376)
مدير اجرايي مجله فقه اهل بيت (1378 – 1383) نيز همكاري
با مركز جهاني علوم اسلامي و سازمان مدارس خارج از كشور (1370 – 1373)
نوآوري:
تأسيس انجمن علمي مترجمان كه شرح آن در مصاحبه با نشريات زير آمده
روزنامه جام جم/ 20 ارديبهشت 83
روزنامه كيهان/ 19 خرداد 83
نشريه كتاب هفته / 23 شهريور 81 و 6 تير 83
نشريه پگاه حوزه/ 28 فروردين 81
نشريه نصوص معاصره / كشور بحرين / محرم 1416 (مارس 2005)
نشريه پژوهش و حوزه / بهار 81
كسب نشان و جوايز علمي:
تقدير از نگارش مقالات در كنگره بين المللي شرف الدين
تقدير از نگارش مقاله براي همايش سيره حكومتي امام علي ، مشهد (دانشگاه فردوسي)
تقدير از نگارش مقاله مصحف فاطمي ، همايش بانوي آفتاب ، گرگان
تقدير از نگارش مقاله مهدي موعود از ديدگاه آيات ، تهران (دانشگاه رودهن)
تقدير از نگارش مقاله براي دومين كنگره عاشورا پژوهشي ، قم
نيز تقدير از همكاري با دفتر تبليغات اسلامي ، همچنين مجله پيام زن
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
متولد: 1303 تهران، پدر مجيد انتظامى (آهنگساز)، فارغ التحصيل دانشكده هنرهاى دراماتيك تهران، فارغ التحصيل مدرسه شبانه بازيگرى در آلمان، پيش پرده خوانى و بازى در تئاتر، برنده جايزه بهترين بازيگر مرد از جشنواره شيكاكو (گاو- 1970)، برنده جايزه بهترين بازيگر مرد از هفتمين جشنواره فجر (گراند سينما)، برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر مرد از دوازدهمين جشنواره فجر (روز فرشته)، رتبه ى اول در راى گيرى بهترين بازيگران سينماى ايران (1373)، فعاليت در تلويزيون از 1357، شروع بازيگرى: واريته بهارى (نقش كوتاه- 1328)
عمده ى فيلمها:
گاو (1348)، آقاى هالو (1349)، پستچى (1351)، صادق كرده (1351)، بى تا (1351)، ستارخان (1351)، قيامت عشق (1352)، ملكوت (1355)، شير خفته (مشترك با آلمان- 1355)، دايره ى مينا (1357)، غبارنشين ها (1357)، اين گروه محكومين (1357)، مدرسه اى كه مى رفتيم
(1359)، حاجى واشنگتن (1361)، خانه ى عنكبوت (1362)، كمال الملك (1362)، شير سنگى (1365)، چمدان (1365)، اجاره نشينها (1365)، شيرك (1366)، جعفرخان از فرنگ برگشته (1366)، در مسير تندباد (1367)، كشتى آنجليكا (1367)، گراند سينما (1367)، هامون (1368)، سايه ى خيال (1369)، خانه ى خلوت (1370)، ناصرالدين شاه (1370)، بانو (1370)، بازيچه (1372)، جنگ نفتكشها (1372)، روز فرشته (1372)، روز شيطان (1373)، روز واقعه (1373)، روسرى آبى (1373)، توفان (1374).
هنرمند شايسته و باارزش، عزت اللَّه انتظامى به سال 1303 در تهران متولد شد و فعاليت هاى هنرى خود را از سال 1320 با پيش پرده خوانى و بازيگرى در تاترهاى لاله زار آغاز كرد. در سال 1333 به آلمان عزيمت و در مدرسه سينما تئاتر «هانور» به تحصيل پرداخت. وى در سال 1338 به تهران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر وقت استخدام و در اداره ى هنرهاى دراماتيك مشغول به كار شد. سپس در كارگردانى و اجراى نمايشنامه هاى تلويزيونى و صحنه تئاتر «سنگلج» فعاليت هاى هنرى خود را شروع نمود و با شركت در نمايشنامه هاى: «آى با كلاه آى بى كلاه»، «اميرارسلان نامدار»، «چوب بدست هاى ورزيل»، «افول»، «كرگدن»، «مردى كه مرده بود و خود نمى دانست»، «كلمب»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، «بنگاه تاترال»، «خانه روشنى»، «شيدوش و ناهيد»، «آخرين نيرنگ» خدمات ذيقيمتى به هنر تئاتر كرد.
وى در سال 1347، در دانشكده هنرهاى زيباى كشور دانشگاه تهران مجدداً مشغول به تحصيل شد و در سال 1351 با درجه ليسانس تحصيلات خود را در هنرهاى زيبا در دانشگاه تهران به پايان برد. در سال 1347 با شركت در فيلم «گاو»، بازيگرى در سينما را آغاز كرد و در سال 1971 به خاطر بازى گيرا و درخشانى كه در
اين فيلم ارائه كرد، جايزه ى بهترين بازيگر را در هفتمين فستيوال بين المللى فيلم شيكاگو را نصيب خود گردانيد، همچنين ديپلم منتقدين و نويسندگان شركت كننده در فستيوال بين المللى فيلم شيكاگو به او اعطاء شد. در سال 1349 در سومين جشنواره سينمايى سپاس تهران، برنده ى جايزه ى سپاس به خاطر ايفاء نقش دوم در فيلم «هالو»، در هفتمين جشنواره ى سينمايى فيلم فجر در سال 1367 براى بازى در فيلم «گراند سينما» موفق به اخذ جايزه بهترين بازيگر مى شود، همچنين انجمن منتقدان و نويسندگان سينمائى ايران، ديپلم افتخار خود را به عنوان بهترين بازيگر مرد، در اين فيلم به او اهداء كرد.
عزت اللَّه انتظامى، به طور كلى در فيلم هايى كه شركت داشته، از اينقرار مى باشند:
«گاو»، «آقاى هالو»، «ستارخان»، «بى تا»، «صادق كرده»، «پستچى»، «قيامت عشق»، «بنگاه تاترال»، «ملكوت»، «شير خفته»، «دايره مينا»، «اين گروه محكومين»، «غبارنشين ها»، «مدارسه اى كه مى رفتم»، «حاجى واشنگتن»، «خانه عنكبوت»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، «چمدان»، «شير سنگى»، «اجاره نشين ها»، «شيرك»، «كشتى آنجليكا»، «گراند سينما»، «در مسير تندباد»، «كمال الملك»، «بانو»، «هامون»، «خانه خلوت»، و «خانه شاگرد» در ضمن در سريال هاى تلويزيونى هزاردستان و حسن صباح نيز شركت داشته.
انتظامى، مدتى نيز در دانشگاه الزهرا و دانشكده هنرهاى دراماتيك به تدريس و آموزش اين هنر مشغول بود و هيئت ارزشيابى هنرى، هنرمندان كشور در سال 1367 با بررسى سوابق هنرى وى، درجه ى دكترا، به او اعطاء كرد.
نگارنده وقتى در يكى از استوديوهاى فيلمبردارى تهران با ايشان به مصاحبه نشستم، درباره ى كارها و سوابق هنرى خود، چنين اظهار داشت:
«از سال 1320، در تماشانه «كشور» واقع در لاله زار كوچه برلن شروع به پيش پرده خوانى كردم و از سال هاى اوليه تحصيلات متوسطه در مدرسه صنعتى تهران،
همراه با فعاليت در اغلب تئاترهاى لاله زار كارهاى هنرى خود را پيش بردم. سپس اغلب پيش پرده ها يا قطعات فكاهى را در راديو تهران «واقع در بى سيم، جاده قديم شميران)، روزهاى جمعه بعد از ظهر به طور زنده اجرا مى كردم، علاوه بر اين در نمايشنامه هاى كمدى مخصوص روز جمعه راديو كه به نوشته و سرپرستى پرويز خطيبى بود و توسط خود وى كارگردانى مى شد، شركت مى كردم، علاقه ى وافرى به خواندن پيش پرده هاى سياسى داشتم كه به همين علت هم چندين بار از طرف پليس توقيف و زندانى شدم.
در اين دوران، پيش پرده خوانى، پس از شروع سال هاى آغازين خود، به بالاترين مقام و موقعيت خود رسيد و گاهى جنبه و شكل مبارزات سياسى به خود مى گرفت. برجسته ترين اين نوع پيش پرده، قطعه اى بود كه به نام «بهشت برين» ساخته ى پرويز خطيبى، در اجراى اين پيش پرده، دستگاه حكومت با مهارت و زيركى خاصى به ريشخند گرفته مى شد، مثلاً قطعه ى فكاهى «بهشت برين» تماماً تعريف و تمجيد از دولت و حكومت وقت بود كه چگونه براى رفاه حال مردم كار مى كند، تا ملت در آرامش و آسايش به زندگى خود ادامه دهد و همانطور كه از اسمش پيدا است مملكت واقعاً «بهشت برين» شده است! اين پيش پرده اين چنين اجرا مى گرديد:
خواننده، جلوى صحنه ظاهر مى شد و شروع به خواندن مى كرد (آهنگ تركى برى باخ).
ز سعى دولت دگر- مملكت آباد شده- قلب حزين همه ز غصه آزاد شده.
لطف سران وطن- شامل افراد شده- بساط ظلم و ستم- يكسره برباد شده.
سال و ماه ارزونيه- روز و شب مهمونيه- بساط اعيونيه- اى عمو.
اندرين سال بخدا- درد تو ميشه دوا- ديگه پشت وزراء بد نگو.
اگر كه اهل
دلى- بگفته ام كن يقين- شكر خدا مملكت- گشته بهشت برين.
پس از انجام بند اول، خواننده سكوت مى كرد. صداى خوانندگانى چند به صورت كر، از پشت پرده شنيده مى شد كه مى خواندند:
قاسم كوريه... قاسم كوريه... قاسم كوريه... قاسم كوريه... (يعنى دروغه، دروغه، دروغه، دروغه).
سپس خواننده بند دوم را شروع مى كرد و صداى خوانندگان كر، كاملاً آرام خواننده را همراهى مى كرد و بلافاصله پس از انجام هر بند كر، قاسم كورى با صداى بلند اجرا مى شد و همين طور تا پايان پيش پرده.
گروه كر، كه از كليه بازيگران تئاتر تشكيل مى شد، اين همخوانى را كمك مى كردند، علاوه بر گروه كر، خواننده هم با آهنگ و ريتم «قاسم كورى» يك چشم خود را باز و بسته مى نمود كه معنى و مفهوم آن، اين بود كه همه ى اين تعريف و تمجيدها و «بهشت برين» دروغ و بى اساس است.
هنگام اجراى اين پيش پرده عكس العمل تماشاگر فوق العاده و بى نظير بود، زيرا تماشاگر كه خود قدرت بيان چنين انتقادى را نداشت در اين ماجرا به طور زنده خواندن قاسم كورى را با گروه كر همراهى مى كرد.
مجسم كنيد يك سالن پر از تماشاچى با خواننده همكارى و هم صدا مى شود و همراه با گروه كر، قاسم كورى، قاسم كورى... را از ته دل بخواند و دم دهد چه وضعى به وجود مى آيد.
خوب به خاطر دارم دوران حكومت قوام السلطنه بود، از شروع خواندن اين پيش پرده گاهى شب ها از شهربانى و ارتش و حتى يك بار سپهبد اميراحمدى به پشت صحنه حاضر شد و دستور داد كه ديگر شعر مزبور اجرا نگردد ولى من گوشم بدهكار نبود و استقبال تماشاگر آن چنان من را متعهد كرده بود كه سر
از پا نمى شناختم، بالاخره كار بالا كشيد و ناگهان شبى هنگام اجراى برنامه، پليس به روى صحنه هجوم آورد و پس از مضروب كردن من، مرا بازداشت و در جيپ شهربانى نهادند و به كلانترى بردند، شب را در كلانترى به سر بردم و فرداى آن روز به زندان موقت تهران بند (1) منتقل شدم. نجاتم از زندان، تقريباً پانزده روز طول كشيد، خيلى بيشتر از دفعات قبل كه فقط چند روز در توفيق مى ماندم. بالاخره اين بار با ضمانت و خلاصه كلى پارتى بازى و برو بياى مرسوم آن زمان، پرونده تشكيل شد كه بعداً رسيدگى شود و از زندان نجات پيدا كردم.
لازم به تذكر است كه لحظه ى بردن من به كلانترى توسط مأمورين با سر و صورت خون آلود، ازدحام مردم و اعتراض جماعت، ديدنى و فراموش نشدنى بود.
به هر حال خبر به روزنامه ها رسيد و يكى از روزنامه هاى كثيرالانتشار آن زمان در سرمقاله ى خود نوشت: «هنرمندان زنجيرهاى اسارت را پاره مى كنند.»
در آن روزگار، پيش پرده خوانى جزء لاينفك تئاتر به حساب مى آمد و اگر تئاتر يا تماشاخانه اى از اجراى پيش پرده، خوددارى مى كرد، كمتر مورد استقبال تماشاگر قرار مى گرفت. گرچه من علاوه بر پيش پرده خوانى در نمايشنامه ها نيز به ايفاى نقش مى پرداختيم ولى در سال 1326 با افتتاح تئاتر فردوسى توسط عبدالحسين نوشين و گروهش به طور كلى و براى هميشه پيش پرده خوانى را كنار گذاشتم و به عنوان هنرپيشه تئاتر، با گروه نوشين به همكارى پرداختم، پس از بسته شدن تئاتر فردوسى، كليه ى هنرپيشگان در تئاتر سعدى به فعاليت مشغول شدند كه من نيز جزو اين گروه در تئاتر سعدى به بازيگرى پرداختم. در سال 1333 به آلمان
عزيمت و پس از انجام دوره هنرپيشگى و كارگردانى در شهر «هانور» عازم تهران شدم و بلافاصله در وزارت فرهنگ و هنر استخدام و در اداره ى هنرهاى دراماتيك مشغول به كار گرديدم. همزمان با اجراى نمايشنامه هاى تلويزيونى و نمايش هاى صحنه در تالار سنگلج، در سال 1347 به دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران مراجعه و مجدداً به تحصيل و آموختن پرداختم و در سال 1351 با درجه ليسانس پايان نامه ى تحصيلى خود را در رابطه با پيش پرده خوانى در ايران نوشتم كه مورد تشويق كتبى از طرف مسئولين دانشگاهى قرار گرفتم، پايان نامه ى تحصيلى به نام پيش پرده خوانى در ايران در چهار فصل تنظيم و به شرح زير است:
Avant-Seene
فصل اول
1- ريشه يابى آوان سن (پيش پرده)
2- پيدايش پيش پرده در ايران.
الف- زمينه پيش پرده در ايران.
ب- آغاز اجراى پيش پرده در ايران و توسعه آن.
فصل دوم
1- اجراى پيش پرده.
2- آهنگ سازى براى پيش پرده.
3- لباس و آرايش در پيش پرده.
فصل سوم
مضامين پيش پرده.
انحطاط در پيش پرده خوانى.
فصل چهارم
خوانندگان معروف پيش پرده.
بايد يادآور شوم، به نظر اينجانب، بهترين سازندگان اشعار و قطعات فكاهى پيش پرده، با احترام فراوان از اسماعيل نواب صفا، پرويز خطبيى، ابوالقاسم حالت ياد مى كنم و بهترين پيش پرده خوانان استادان ارجمند، زنده ياد مجيد محسنى، آقايان حميد قنبرى، مرتضى احمدى، نصرت اللَّه كريمى، عباس حكمت شعار، جمشيد شيبانى و چند نفر ديگرى كه نامشان را به خاطر ندارم بودند.
در اينجا، درباره ى خودم لازم به توضيح مى دانم كه من هنگام خواندن پيش پرده يا قطعات فكاهى و آوانسن، دانسته يا ندانسته سعى مى كردم شعر ساخته شده را بازى كنم. دقيقاً مانند يك بازيگر تئاتر مطالب و كلمات و لحظات حساس و زيباى شعر را با صدا و حركات بدن و ميميك صورت به تصوير مى كشيدم و
در قضاوت تماشاگر كه فقط چند مترى با من فاصله داشت قرار مى دادم. به اين ترتيب، احساس و عكس العمل و تأثير كلام بيان شده را در چهره ى تماشاگر مى ديدم. رابطه ى مستقيم يك نفره بين بازيگر و تماشاگر.»
برگرفته از كتاب :فرهنگ بازيگران سينماي ايران
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنر برتر از گوهر آمد پديد
عزت اللَّه انتظامى هنرمند ارزنده و بزرگ سينما و تأتر ايران كه بازيهاى گيرا و هنرمندانه ى وى به خصوص در فيلم هاى: «گاو»، «هالو»، «پستچى»، «دايره ى مينا»، «خانه ى عنكبوت»، «كمال الملك»، «اجاره نشين ها» هيچگاه از خاطره و ذهن تماشاچى ايرانى محو نخواهد شد، فرزندانى در رشته ى موسيقى تربيت و به جامعه موسيقى كشور معرفى كرد كه از جمله: مجيد انتظامى ميان آنان مشخص مى باشد هر چند كه دو برادر ديگرش نيز هنرمندانى با استعداد مى باشند.
مجيد انتظامى هنرمند شايسته اى كه براى بيش 35 فيلم تاكنون موسيقى ساخته كه با توجه به سن كم و خيلى جوان وى تصديق اهل فن، اين آهنگها را از ارزشى والا برخوردار مى باشند، شاهد آن هم نوارهاى موجود و فيلمهاى آنان است. وى در سال 1326 در خانواده اى هنرمند در تهران متولد و با راهنمايى هاى پدرش، همراه با دو برادر خود به تحصيل موسيقى پرداخت. تحصيلات موسيقى خويش را در كنسرواتوار تهران آغاز كرد و پس از پايان اين دوره براى ادامه تحصيل به كشور آلمان غربى رفت و در دانشگاه دولتى برلين نزد استادانى چون: «كارل اشتاين» و «لوتاركخ» به تحصيل ادامه دارد. او به عنوان هنرمند تكنواز بر صحنه شهرهاى برلين در آلمان غربى، نانسى، مارسى و ليون در فرانسه ظاهر شده است.
مجيد انتظامى در سال 1352 به دعوت اركستر سنفونيك تهران به عنوان تكنواز
به تهران دعوت شد و پس از اجراى موفقيت آميز يك كنسرت بار ديگر به آلمان غربى بازگشت. در طول اقامتش در آلمان غربى به عنوان نوازنده با اركستر سنفونيك برلين و اركستر فيلارمونيك آلمان غربى همكارى داشت.
در سال 1353 به ايران بازگشت و به همكارى با اركستر سنفونيك تهران پرداخت و به تدريس در دانشگاه تهران و هنرستان عالى موسيقى مشغول شد. مجيد انتظامى در حال حاضر به عنوان هنرمند درجه ى يك در طبقه بندى مشاغل هنرمند شناخته شده و در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به كار اشتغال دارد.
او تا كنون جوايز متعددي را از جشنواره هاي داخلي دريافت كرده است. دريافت چهار سيمرغ بلورين، يك ديپلم افتخار و يك تقدير و نامزدي 9 فيلم در دوره هاي مختلف جشنواره فيلم فجر از افتخارات او محسوب مي شود. جوايز (سيمرغ بلورين جشنواره فيلم فجر): باي سيكل ران / جشنواره هفتم روز واقعه / جشنواره سيزدهم آژانس شيشه اي / جشنواره شانزدهم ديوانه از قفس پريد / جشنواره بيست و يكم جوايز (ديپلم افتخار جشنواره فيلم فجر): از كرخه تا راين / جشنواره يازدهم راز خنجر / جشنواره يازدهم تقدير (جشنواره فيلم فجر): ناصرالدين شاه آكتور سينما / جشنواره دهم كانديدا (جشنواره فيلم فجر): ترن / جشنواره ششم راه افتخار / جشنواره سيزدهم نون و گلدون / جشنواره چهاردهم اعتراض / جشنواره هجدهم در ضمن مجيد انتظامي از ششمين جشن خانه سينما هم تنديس بهترين موسيقي متن را براي فيلم نورا گرفت. فيلم شناسي: سفر سنگ (1357) در محاصره (1360) آفتاب نشين ها (1360) خط قرمز (1361) پرونده (1362) سردار جنگل (1363) سناتور (1363) تفنگ شكسته
(1364) عقابها (1364) گردباد (1364) پلاك (1365) دبيرستان (1365) دستفروش (1365) گذرگاه (1365) ماموريت (1365) آشيانه مهر (1365) بحران (1366) ترن (1366) هراس (1366) باي سيكل ران (1367) زرد قناري (1367) سيمرغ (1367) آخرين پرواز (1368) آتش پنهان (1369) ابليس (1369) چشم شيشه اي (1369) در آرزوي ازدواج (1369) راز كوكب (1369) اوينار (1370) شب بيست و نهم (1369) پوتين (1370) تبعيدي ها (1370) ناصرالدين شاه آكتور سينما (1370) وصل نيكان (1370) از كرخه تا راين (1371) راز خنجر (1371) آذرخش (1371) طعمه (1371) آخرين خون (1372) ضربه آخر (1372) آرزوي بزرگ (1372) روز واقعه (1372) سوء ظن (1371) راه افتخار (1373) بازمانده (1374) بوي پيراهن يوسف (1374) مرد آفتابي (1374) دشمن (1374) نون و گلدون (1374) سرعت (1375) تنهاترين سردار (مجموعه، 1375) آژانس شيشه اي (1376) مردان آنجلس (مجموعه،1376) عشق بدون مرز (1377) اعتراض (1378) مريم مقدس (1379) من ترانه 15 سال دارم (1380) نورا (1380) نغمه (1381) ديوانه از قفس پريد (1381)
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :http://www.iranactor.com/
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 923 ق)، عارف و شاعر، متخلص به انسى. معروف به ميرحاج حسنى. در قصيده متخلص به اميرحاج از شاعران صوفى مشرب و زهد پيشه بود. شهرتش به جنابدى از آن جهت است كه اهل جنابد (گناباد) و از نوادگان شاه نعمت اللَّه ولى بود. علوم ادبى و شرعى را در هرات فراگرفت. بعد از اتمام تحصيلات به ارشاد و هدايت مريدان پرداخت، به همين جهت در ميان رجال آن عهد مانند اميرعليشير نوايى و جامى صاحب عزت و احترام بود تا حدى كه او را از اوليا مى دانستند.
پس از اتمام تحصيلات به گناباد بازگشت و مدتى به ادامه ى مجاهداتش در كسب فضائل و كمالات نفسانى پرداخت و چندى عمر را در زيارت قبور ائمه اطهار گذراند. سيد در گناباد درگذشت. اثر وى: «ديوان» اشعار مشتمل بر چهار هزار بيت قصيده و غزل است كه غالباً در جواب شاعران بزرگ پيش از او خصوصاً اميرخسرو و حافظ بوده؛ قصه «ليلى مجنون» را نيز به نظم درآورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (275/1)، تاريخ ادبيات در ايران (424 -417 /4)، تاريخ نظم و نثر (321)، حبيب السير (345/4)، الذريعه (107 ،99 /9)، رياض العارفين (41)، ريحانه (179 -178 /1)، هفت اقليم (316/2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(481 -396 ق)، عارف، محدث، فقيه و شاعر. معروف به پير هرات و پير انصار و شيخ الاسلام. وى از اعقاب ابوايوب انصارى صاحب رحل پيغمبر بود، كه در قهندز هرات متولد شد. از كودكى زبانى گويا و توانا داشت چنانكه به عربى و فارسى شعر مى سرود و اشعار عربى بسيار در خاطر داشت. خواجه در تصوف و حديث و كلام و فقه سرآمد زمان خود بود. او در تصوف از شيخ ابوالحسن خرقانى تعليم گرفت و جانشين او شد و علاوه بر او از مشاهير متصوفه ى عهد خود مانند شيخ ابوسعيد ابوالخير نيز بهره جست. وى از عبدالجبار جراحى، قاضى ابومنصور ازدى، ابوسعيد سرخسى، ابوالفوارس پوشنجى، احمد بن منجويه اصفهانى و محمد بن عبداللَّه شيرازى و بسيارى ديگر حديث شنيد. و مؤتمن ساجى و عبداللَّه سمرقندى و عبدالصبور هروى و حنبل بخارى و ابوالوقت، خادمش، و ديگران از وى روايت كرده اند. او در فقه پيرو روش احمد
بن حنبل بود. خواجه بيشتر اوقات در هرات به ارشاد و تعليم مشغول بود. در همان جا درگذشت و در گازرگاه دفن شد. مزار او امروز زيارتگاه است. از آثار وى: «منازل السائرين»، «در عرفان و سلوك»؛ «انوارالتحقيق»؛ «رحل الرسول»؛ «رساله ى اربعين»؛ «طبقات الصوفيه»، به گويش هروى در شرح احوال عرفا؛ تفسيرى كه بر قرآن نوشت و اساس كار ميبدى در تأليف «كشف الاسرار وعدةالابرار»، معروف به «تفسير خواجه عبداللَّه»؛ «زاد العارفين»؛ «كنز السالكين»؛ «قلندرنامه»؛ «محبت نامه»؛ «الهى نامه»؛ «رساله ى واردات»؛ «ذم الكلام».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (741 -739 /2)، الاعلام (267/4)، ايضاح المكنون (118/2 ،310/1)، تاريخ ادبيات در ايران (915 -911 /2)، تاريخ نظم و نثر (58 -57)، الذريعه (306/9 و 368/2 و 241 -240 /22)، رياض العارفين (31 -30)، ريحانه (170 -168 /2)، سير النبلاء (518 -503 /18)، صبح گلشن (44)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 109/5)، فرهنگ سخنوران (102)، الكامل (148/8)، كشف الظنون (1836 ،1828 ،828 ،420 ،56)، الكنى والالقاب (201/2)، لغت نامه (ذيل/ انصارى هروى)، مجمع الفصحا (135/1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 481)، معجم طبقات الحفّاظ (120)، نفحات الانس (339 -336)، هدية العارفين (453 -452 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 430 ق)، صوفى. پدر شيخ الاسلام خواجه عبداللَّه انصارى معروف به پير هرات بود. وى مريد شريف حمزه عقيلى بود و خدمت ابوالمظفر ترمذى مى كرد. در بلخ از دنيا رفت و نزديك مقبره ى شريف حمزه عقيلى به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نامه ى دانشوران (78 /8)، نفحات الانس (344).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
واقف: بي بي بزرگ انصاري فرزند آقاجان دارنده ي شماره شناسنامه ي 1280 / 11469 ساكن بوشهر
موقوف عليه: بقعه ي مباركه ي حضرت امام زاده عبدالمهيمن واقع در بخش دو بوشهري كوي امام زاده
عين موقوفه: شش دانگ يك باب خانه پلاك شماره ي 3780 / 175 به مساحت 25 ر 301 متر مربع در بخش دو بوشهر كوي هلالي، ثبت شده در صفحه ي 545 جلد 64 تحت شماره 11343 دفتر املاك بوشهر با جميع متعلقات آن بدون استثناء چيزي كه به تصرف موقوف عليه داده شد، حدود و حقوق برابر سند مالكيت مربوطه با انضمام رشته ي سيم كشي برق - انشعاب لوله كشي آب منصوبه و حق الامتياز و اشتراك آنها.
در اين سند كاملا روشن نيست كه حق توليت و نظارت بر موقوفه متعلق به چه نهادي است اما با توجه به اينكه نماينده ي اداره ي كل اوقاف و امور خيريه استان بوشهر در دفتر خانه ي اسناد رسمي حاضر و امضاء كرده است، به نظر مي رسد كه توليت و نظارت بر موقوفه از همان ابتدا بر عهده ي اداره ي اوقاف منطقه قرار داده شده است.
اين سند در دفتر خانه ي شماره ي چهار بوشهر به تاريخ 1 / 6 / 1369 هجري شمسي و تحت شماره ي 94264 در صفحه ي 88 دفتر جلد 128 به ثبت رسيده است.
علاوه بر وقف
نامه هايي كه در اين نوشتار بدان اشاره شد، وقف نامه هاي قديم و جديد ديگري كه متعلق به زنان متدين و بزرگوار اين ديار است، وجود دارد كه در اين مجال فرصت پرداختن به آنها نيست.
اما اكنون و در پايان تنها به ذكر اين نكته اكتفا مي كنيم كه يگي ديگر از زناني كه موقوفاتي از خود به عنوان صدقه ي جاريه در بوشهر باقي نهاده بانو حاجيه خير النساء عطار است كه در طي سال هاي 1363، 1360 و 1366 موقوفاتي را وقف نموده و در هر سه مورد موقوف عليه را اداره ي كل اوقاف استان بوشهر قرار داده است.
در هر سه وقف نامه ي متعلق به بانو حاجيه خير النساء عطار، مسؤوليت نظارت و توليت موقوفات بر عهده ي ايشان است تا مادامي كه در قيد حيات هستند و پس از آن به عهده ي اداره كل اوقاف استان واگذار شده است.
كاربرد منافع و درآمدهاي ناشي از اين موقوفات به ترتيب به بر پا نمودن مجالس روضه خواني حضرت سيد الشهداء، كمك به محصلين بي بضاعت و اشخاص فقير مسلمان، روضه خواني خاندان آل عبا، تعميرات موقوفه و امور مشابه اختصاص يافته است.
در پايان چكيده اي از متن وقف نامه ي اين بانوي ارجمند نقل مي شود:
نوع سند: وقفي
واقف: بانو حاجيه خير النساء عطار فرزند مرحوم غلامحسين به شماره شناسنانه ي 1327 بوشهر - ساكن بوشهر
موقوف عليه: اداره ي كل اوقاف و امور خيريه بوشهر به نمايندگي...
مورد وقف: شش دانك يك باب خانه به پلاك شماره ي 2826 بخش يك بوشهر كوي شنبدي مورد ثبت در يك جلد سند مالكيت به شماره ي 2338، صفحه ي 369، دفتر 23 صادر شده
است به انضمام كنتورهاي آب و برق و لوله كشي و سيم كشي و امتيازات آنها بلا استثناء كه بر حسب اظهارات واقف و موقوف عليه مورد وقف فعلا به صورت زمين درآمده است.
شروط د: مادام الحيات واقف از مورد وقف شخصا مورد استفاده نامبرده خواهد بود اما پس از فوت واقف اداره ي اوقاف عهده دار آن خواهد بود كه از درآمد جهت برپا نمودن مجالس روضه خواني حضرت سيدالشهدا و كمك به محصلين بي بضاعت و اشخاص فقير مسلمان برساند.
اين سند در تاريخ 21 / 2 / 1369 برابر با 12 شوال 1404 هجري قمري در دفتر خانه ي اسناد رسمي شماره ي يك بوشهر تحت شماره ي 42953 در صفحه ي 142، دفتر شماره ي 54 به ثبت رسيده است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم انصاري
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مراحل ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را تا سال اول دانشگاه رشته مهندسي برق در كشور عراق طي كردم. سپس در سال 1359 به جمهوري اسلامي ايران تبعيد شدم.
در سال 1361 تحصيلات حوزوي خود را شروع كردم. مقدمات را پيش عمده اي از اساتيد مشهد خواندم. سپس دروس لمعتين را نزد استاد مهدوي و مكاسب و رسائل را نزد اساتيد: تبريزيان و اعتمادي (نوار كاست) خواندم. كفايتين را نزد استاد رضا زاده و خارج فقه و اصول تا پنج سال نزد آيت الله مرحوم حاج آقاي فلسفي (قدس سره) خواندم.
سال 1375 به شهر مقدس قم منتقل شدم. بلافاصله در درس خارج اصول آيت الله العظمي وحيد خراساني و فقه آيت الله العظمي ميرزا جواد
تبريزي شركت نمودم. در سال 1380 _ 1381 دوره كامل اصول را به اتمام رسانيدم و هم اكنون درس خارج فقه شركت مي كنم. به مدت كوتاهي، اشتغال به تدريس داشتم كه حدوداً سه الي چهار سال ادامه داشت. به علت اشتغال به تحقيقات علوم اسلامي و نوشته هاي مختلف، تدريس را رها كردم.
سال 1365 شروع به فعاليت تحقيقات اسلامي نمودم و نزديك به تحقيق شصت جلد كتاب شركت نمودم. از سال 1368 به عنوان مدير تحقيقات موسسه آل البيت (ع) شعبه مشهد منصوب شدم. از سال 1375 كه به شهر قم منتقل شدم، در شعبه مركز موسسه آل البيت (ع) به عنوان مسئوول كل تحقيقات موسسه منصوب شده و عضو هيئت مديره آن موسسه گرديدم و اين سمت تا به حال ادامه دارد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد مسعود انصاري خوشابر ، يكي از اسلام شناسان و محققان عالي مقام و سختكوش و پركار و صاحب نظر و صاحب اثر در اغلب زمينه ها و رشته هاي علوم اسلامي ، به ويژه علوم قرآني و فقه ( همراه با حقوق ) و حديث و نيز مترجمي تواناست كه به شمه اي از آثار ايشان اشاره خواهد شد .
او در سال 1345 در شهرستان تالش / طالش به دنيا آمد . تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود گذراند ، و همزمان به آموزش مقدمات علوم ديني پرداخت . پس از به پايان رساندن تحصيلات دوره ي متوسطه ، براي تكميل آموخته هاي ديني به حوزه ي علميه ي دارالعلوم زاهدان رفت . پس از طي مراحل لازم ، در تهران به تحصيل در دانشكده ي حقوق (
در دانشگاه شهيد بهشتي ) پرداخت ، و با شور و شوقي بيكران تحصيلات حوزوي را پي گرفت و نزد استاد محمد شيخ الاسلامي ، فقه ، كلام ، تفسير ، علوم قرآني ، نحو و علوم بلاغي را تا مدارج عالي فرا گرفت و در سال 1370 ش در محضر اين استاد عاليقدر و از دست ايشان _ در 25 سالگي _ اجازه ي مكتوب « افتاء » به شيوه ي مرسوم در مذهب شافعي ، دريافت داشت و دو سال بعد از دانشكده ي حقوق فارغ التحصيل شد و پس از آن قرآن پژوهي و اسلام شناسي و تاليف و ترجمه و تحقيق را پيشه ي خود ساخت و تاكنون آثار معتنابهي ، هم از نظر ارزشمندي خود اثر ، و هم از نظر كيفيت عالي پژوهش ، پديد آورده كه مايه ي اعجاب اهل فن و ارباب نظر است . مهم ترين و طبعاً شريف ترين اثر ايشان ترجمه ي قرآن كريم به شيوه اي شيوا در كمال صحت و دقت است كه بخشهاي بعدي اين مقاله ، تماماً به بحث درباره ي آن و معرفي آن اختصاص دارد . بعضي از آثار ديگر ايشان عبارت است از :
_ تاليف بيش از چهارصد مقاله براي دو اثر مرجع : دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي و فرهنگ آثار ( بخش معرفي كتابهاي عربي و فارسي ، به سرپرستي جناب رضا سيد حسيني و سه محقق برجسته ي ديگر )
_ ترجمه ي كتاب واقعه ي كربلا، اثر عباس محمود عقاد
_ ترجمه ي مجموعه اي از حدوداً چهار هزار حديث و
خطبه و نامه و عهدنامه ، و وصايا و كلمات قصار ، و احاديث موضوعي ، با ذكر اسناد هر حديث از كتب ششگانه ( صحاح سته ) اهل سنت و كتب اربعه ي شيعه ، با همكاري بهاء الدين خرمشاهي . نام اين مجموعه كه تدوين فرهنگ وار و انواع فهارس را در بر دارد ، پيام پيامبر ( ص ) است .
_ هديه ي معراج ( احكام نماز در فقه شافعي )
_ اهميت نماز جماعت ( ترجمه )
_ پديده ي افراط در تكفير ( ترجمه از اثر دكتر قرضاوي )
_ زن در اسلام و نقش زن در فعاليتهاي اجتماعي ( ترجمه از اثر فيصل مولوي )
_ ترجمه ي مجموعه اي از آثار جبران خليل جبران ( از جمله اشكي و لبخندي ، تندبادها ، موسيقي ، عروسان مرغزار ، بالهاي شكسته ، عيسي فرزند انسان ، تازه و طرفه ها ، و ارواح سركش )
_ ترجمه ي كتاب خاتم النبيين اثر سميح عاطف الزين كه ممكن است عنوان فارسي آن « حضرت محمد در مكه / حضرت محمد در مدينه » باشد .
_ قاموس شگرفيهاي قرآن ( در دست تدوين )
_ پژوهشهاي تاريخي در قرآن ( ترجمه ي اثر بيومي مهران ، زير چاپ )
_ دانشنامه ي حقوق خصوصي اين اثر مرجع 3 جلدي ، در مرحله ي حروف نگاري است . و يكي از آثار و كوششهاي قرآن پژوهي ديگر ايشان تصحيحي علمي و هر چه دقيق تر ترجمه ي شاه ولي الله دهلوي از مهم ترين و دقيق ترين ترجمه هاي قرآن
مجيد به زبان فارسي است ، كه متاسفانه چاپ آن در حدود يك دهه به درازا كشيده و هنوز هم منتشر نشده است .
برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منوچهر انصارى، يكى ديگر از هنرمندان باارزش و تحصيل كرده موسيقى نوين كشور است كه در سال 1325 در تهران ديده به جهان باز كرد. از سال 1338 بنا به تشويق پدر كه با موسيقى غريبه نبود و دايى خود شادروان سرهنگ محمد انصارى، (از فارغ التحصيلان دوره دوم مدرسه موسيقى حدود سال 1305)، براى تحصيل علم موسيقى به هنرستان عالى موسيقى وارد شد.
وى، در ابتداى ورود به هنرستان عالى موسيقى به مدت يك سال در كلاس هنرمند ارجمند والود تارخانيان نواختن ويولن را فراگرفت و سپس تا مرحله دريافت ديپلم تحت نظر استاد گرامى حشمت سنجرى و بعد از آن تا اخذ ليسانس با هنرمند خارجى سرژ خوتسيف كار كرد.
بعد از فراغت از تحصيل به مدت دو سال در كنسرواتوار سلطنتى بروكسل (بلژيك) در كلاس ويولن آگوستين لئون آرا، به فراگيرى ويولن پرداخت و در سال 1357 موفق به اخذ ديپلم در رشته موسيقى مجلسى CHEBER MUSIC از كلاس وان دن دوران و همين طور به اخذ ديپلم در رشته تجزيه و تحليل موسيقى كلاسيك گرديد.
وى در سال 1355 از دوره تكميلى موسيقى اسپانيايى در شهر سانتياگو دكومپوستلا تحت نظر آگوستين لئون آرا و در سال 1356 از دوره تكميلى مانوئل دوفايا از كلاس استاد فوق الذكر و درسال1359ازآكادمى بين المللى شهرنيس (فرانسه) تحت نظر ويولنيست مشهور بلژيكى موريس راسكن ديپلم گرفت. از فعاليت هاى منوچهر انصارى مى توان در زمينه موسيقى شركت در كنسرت هاى مختلف موسيقى مجلسى
نظير: دوئو، تريو و كوارتت مى باشد.
وى از اواسط سال 1357 به عنوان كنسرت مايستر در اركستر مجلسى صدا و سيما مشغول كار بوده و از سال 1365 به مدت چهار سال در اركستر سمفونيك تهران به عنوان كنسرت مايستر فعاليت داشته و اكنون نيز با همان عنوان در اركستر مجلسى صدا و سيما به كار مشغول مى باشد، در ضمن در سال تحصيلى 70-71 در هنرستان موسيقى پسران و دختران به عنوان استاد ويولن مشغول تدريس مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جعفر انواري
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب جعفر انواري در سال 1350 وارد حوزه شدم و در مدرسه مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) دروس مقدماتي را به پايان رساندم و دروس سطح (رسائل، مكاسب و كفايه) را در حوزه، بصورت آزاد خواندم.
در كنار تحصيل فقه و اصول در ديگر دروس حوزه مانند نهج البلاغه، عقائد، تفسير و... شركت داشتم. در سال 1356 پس از پايان دروس سطح به درس خارج فقه و اصول راه يافتم و در دوران شركت در درس خارج كه حدود بيست سال بطول انجاميد از محضر حضرات آيات عظام وحيد خراساني، تبريزي، مكارم شيرازي و جوادي آملي بهره مند شدم.
در سال 1360 وارد موسسه در راه حق شدم و از دروس آن موسسه كه افزون بر رشته هاي مختلف اقتصادي و فلسفي، در قالب اقتصاد و فلسفه شهيد صدر، از دروس فلسفه (فلسفه، نهايه، برهان، شفا و اسفار) و معارف قرآن استاد مصباح يزدي كسب فيض نمودم.
در سال 1363 در
گروههاي تحقيقاتي تفسير و علوم قرآن، به كاوش و پژوهش پرداختم و در همان سال ها تدريس مباحث معارف قرآن استاد مصباح يزدي را نيز عهده دار شدم. از سال 1361 تدريس دروس معارف اسلامي را در دانشگاه آغاز كردم كه 18 سال تدريس اين دروس در دانشگاه تهران بطول انجاميد.
با تاسيس موسسه علمي پژوهشي امام خميني (ره)، در رشته علوم قرآني به پژوهش و همكاري با بخش آموزش ادامه دادم و در سال 1380 بعنوان عضو هيئت علمي آن موسسه پذيرفته شدم كه هم اكنون با بخش آموزش در تدريس دروس قرآني و با پژوهش در تحقيقات قرآني ادامه همكاري دارم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسينيه ي شهر باردوان (حومه ي كلكته)
در شهر بارداوان در 100 كيلومتري كلكته يك حسينيه بوده كه اكنون خراب شده است و فقط قسمتي از آن به عنوان آثار تاريخي باقي مانده است. مسجد كوچكي در كنار حسينيه وجود دارد كه توسط انور شهيد بيك بنا شده است. انور شهيد بيك از ايرانيان معروف و متمول مقيم شهر بارداوان در زمان خويش بود و حدود 500 سال پيش فوت كرده است. حسينيه و مسجد از جانب ايشان وقف نسلهاي بعدي آن مرحوم مي باشد. در حال حاضر آن مرحوم به نام سيد محمد حسين توليت مسجد را در اختيار دارد قبر مرحوم انور شهيد بيك در كنار مسجد واقع است. مساحت اين مسجد با محوطه ي آن حدود 300 متر مربع مي باشد كه در وسط آن يك استخر وجود دارد. اين مسجد زميني زراعي به مساحت 90,000 مترمربع دارد كه در آن برنج كشت و درآمد آن صرف مسجد و امور خيريه مي شود.
برگرفته از كتاب
:پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد انوشه، يكى از نى نوازان جوان كه آينده درخشان براى وى پيش بينى مى كنند، به سال 1329 خورشيدى در شهرستان مرند ديده به جهان باز كرد، مثل اكثر هنرمندان موسيقى از همان كودكى به موسيقى علاقمند شد و به آن روى آورد به فراگيرى و نواختن سازهاى مختلف پرداخت.
انوشه از سن هيجده سالگى ساز نى را انتخاب كرد و بيشتر ابتدا از روى نوارهاى استاد حسن كسائى مشغول نواختن و تمرين شد ولى بعدها از محضر استادانى مثل: دكتر داريوش صفوت، دكتر محمدتقى مسعوديه و محمدرضا لطفى بهره ور شد.
احمد انوشه تاكنون در برنامه هاى مختلف موسيقى اركسرتهاى گوناگون صدا وسيما و مراكز هنرى شركت داشته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
وقف از امور بسيار پسنديده است كه از جهات مختلف اجتماعي و اعتقادي سودمنديهاي بسيار داشته است و دارد و در اسلام بر آن تأكيد بسيار شده است. از وقف اصطلاحا به «تثبيت عين و تسبيل ثمره» تعبير مي شود و امري است كه اجر آن براي واقف در دو جهان مسلم است و نفع آن براي افراد جامعه عام و دائم واثر اجتماعي و اخلاقي آن غيرقابل انكار و احكام آن متقن و عمل به نيات واقف براي متوليان و مباشران موقوفه بهره ي دنيوي و اخروي به همراه دارد. متقابلا مسامحه در اجراي مفاد وقفنامه و يا تصرف به غير حق در درآمد موقوفه و يا خارج ساختن عين از وقفيت و به ملكيت در آوردن آن، كه نتيجه اش محروم ساختن بسياري مردم نيازمند است از خواني بي منت، مايه ي بدنامي در اين جهان و عذاب آن جهاني است و نيز خلل رساندن
به بنيان اعتقادي متعينان در استقبال از وقف و اقدام به اين امر خير. اما از آنجا كه همگان به سودمندي و عام المنفعه بودن اين امر آگاهي داشته اند و دارند و تصرفات گهگاهي غير حقه ي برخي متوليان و مباشران همه وقت مورد طعن و لعن بوده و سبب نشده است كه انقطاعي در اين سنت سنيه راه يابد و به اصطلاح زمين از حجت و سرزمين اسلامي از واقف و وقف خالي بماند، پيوسته معتقداني مؤمن و دلسوز، كه تمكن مالي داشته اند، بدان عمل نموده اند و مي نمايند. سعيشان مشكور وعملشان مأجور باد!
نگارنده پس از مطالعه ي مقاله ي ممتع آقاي علي فرحاني تحت عنوان «دو وقف نامه از بازار تهران» در (ص 128 تا 132) شماره ي 46 مجله ي وزين ميراث جاويدان به مناسبتي كه ذكر خواهد شد، اقدام به نگارش اين مقاله درباره ي موقوفات خانم انيس الدوله در همان بازار تهران و نيز در قريه ي كاشانك نمود. همراه دو فقره وقف ديگر كه افرادي نيكوكار در همان بازار آن را از هر حيث تابع ضوابط موقوفه ي مرحومه ي انيس الدوله كرده اند (كه خود عمل ايشان تازگي و سعه ي صدر و گذشت خاص دارد) با نقل مندرجات وقفنامه ها را با توضيحات لازم و تمهيد مقدمه اي براي درج آن در مجله ي شريف باشد كه مايه ي ترغيب دارندگان تمكن در پرداختن به اين گونه امور خير گردد.
پيش از آنكه از مرحومه ي وقف كننده و احوال و نيات ايشان سخن بگوييم، مناسب آن است كه بپردازيم به نقل آنچه ايشان به بقاع متبركه هديه و يا براي امور خيريه وقف كرده و آگاهان از اين امر خير آن را دركتب خويش
ثبت كرده اند.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در كتاب خيرات حسان مي نويسد:
«نواب عليه ي عاليه انيس الدوله - دامت شوكتها - عقيله ي معظمه ي مشاراليها از بانوان سراي سلطنت و از مخدرات عظيم الشأن حرم جلالت است. از حضرت گردون بسطت شاهنشاهي - خلد الله ملكه و دولته - خلوتي تمام دارد وحصول مرضات الهي را با استرضاي خاطر مقدس ظل اللهي واجبي فوري مي شمارد. اصل اصيلش از دارالخلافه ي طهران و شغل منيفش حمايت ضعفاي هر سامان، عقل و كفايت و كاردانيش ضرب المثل، از اكثر عقلا و كفات اكفي و اعقل... پذيرايي نساء محترمه ي خانواده ي سلطنت و دودمان سعادت اقتران خلافت در مواقع رسمي و اعياد و غيره به عهده ي قدرداني و منزلت شناسي نواب عليه ي مفخمه - دام اجلالها - موكول است . و مكارم اخلاق و محاسن آدابش در اوقات تشريفات و ترتيبات آن مشهور و منقول. نشان تمثال بي مثال شهرياري كه از امتيازات بزرگ دولت عليه است و نشان شفقت دولت فخيمه ي عثماني، درجه ي احترام و بلندي مرتبه و مقام مجلله ي مشاراليها را ظاهر مي سازد. شرح آثار خيريه ي او از قرار ذيل است:
جيقه ي الماس، تقديم روضه ي مقدسه ي حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام؛
پرده ي مرواريد تقديم آستان حضرت سيدالشهدا عليه آلاف التحية و الثناء؛
ضريح نقره براي شهداي كربلا عليهم رضوان الله؛
نيمتاج الماس تقديم عتبه ي منوره ي حضرت رضا (ع)؛
تعمير در نقره ي طلاكوب مسجد گوهرشاد
ده باب .
وقف كاشانك؛
بقعه و گنبد شاهزاده حسين در امامه
بناي پل در ناصرآباد سمت لواسان
در نقل احوال مرحومه ي واقف و خاندان وي و چگونگي ازدواج او با ناصرالدين شاه به آنچه اعتمادالسلطنه در «روزنامه ي خاطرات» خود آورده است بسنده
مي كنيم؛ وي مي نويسد:
«انيس الدوله، فاطمه خانم حرم محترم پادشاه كه سوگلي است از اهل قريه ي [امامه] است. از قرار تقرير يكي از اهل قريه پدر اين خاتون محترمه نورمحمد نام از طايفه ي گرجي بوده است، گر چه دو نفر ديگر مي گفتند، آملي و از اهل مازندران بوده است، ليكن گمانم اين است كه بر فرض هم آملي بوده اند شايد از طايفه ي گرجي بوده اند كه صفويه كوچانده در مازندران سكني داده بودند مي باشند. در هر صورت نورمحمد مرد و سه اولاد از او ماند: حبيب الله و محمدحسن و اين دختر.
والده ي آنها به يكي از سادات ناصرآبادي شوهر كرد و دختر را عمه ي او، كه زوجه ي فتح الله نامي بود، نزد خود نگاه داشت. مابين فتح الله و اهل امامه نزاعي شد. فتح الله از امامه قهر كرد. عيال خود را برداشته به دولاب تهران رفت.
نبات خانم صبيه ي مصطفي بيك لواساني كه سمت للگي شاه را داشت در حرمخانه بود. جهت پسر خود دختري مي خواست كه وجيه باشد. اين دختر را يافته خواستگار شد. شوهر عمه و عموي او، كه كربلايي مهدي باشد، ندادند. فورا عمه را ديده بودند نقد و جنس تعارف به او دادند و دختر را آوردند. همين كه وارد حرمخانه كردند جيران خانم فروغ السلطنه كه تا
آن وقت سوگلي بود اين دختر را به خدمت خود نگاه داشت. كم كم در خدمت شاه طرف ميل شد، ترقي كرد و تربيت شد.
در سفر سلطانيه (1276 هجري قمري) صيغه ي پادشاه شد. حالا از نسوان بزرگ عالم است. بسيار مقدسه ومحترمه است و غالبا غضب شاه را فرو مي نشاند و توسط از بيچارگان مي كند.
اعتمادالسلطنه در
همان «روزنامه خاطرات» از شفاعت انيس الدوله از سيدباقر جماراني ناظم العلماء كه شاه دستور تبعييد او را از شهر داده بود و نيز از شفاعت ايشان گلين خانم، زن اول شاه، كه حكم شده بود از اندرون به نگارستان منتقل شود و همچنين از برادر ناتني او عبدالكريم ياد مي كند و مي نويسد:
«در ميان حرم هاي شاه كسي كه به من اظهار لطفي دارد و با اهل خانه ي من دوست است، انيس الدوله است. و چون اين زن را پاك
اعطاي تمثال شاه را به انيس الدوله روز چهارشنبه ششم صفر 1304 هجري قمري و اعطاي نشان حمايل آفتاب را به ايشان روز ششم صفر سال 1306 هجري قمري مي نويسد و مي افزايد كه او اول زني است كه اين تمثال را دريافت داشته است.
اعطاي لقب «حضرت قدسيه» را كه خود او اين لقب را پيدا كرده بوده است روز پنجشنبه بيست و يكم جمادي الثانيه سال 1312 هجري قمري نوشته است.
مهدي بامداد دركتاب شرح حال رجال ايران مي نويسد:
«انيس الدوله، نامش فاطمه و از اهالي امامه و عاقلترين و متشخصترين زنان ناصرالدين شاه و عنوانش «ملكه ي ايران» بوده و ناصرالدين شاه خيلي از وي حرف شنوي داشته و گاهي نيز طرف شورا او واقع مي شده است. در سال 1290 هجري قمري، سفر اول شاه به اروپا، شاه او را به عنوان ملكه همراه خود تا مسكو برد و چون موضوع حجاب در ميان بود و به آن شكل و شمايل در اروپا بد جلوه مي كرد، بنا به گفته و رأي حاج ميرزا حسين خان مشيرالدوله صدراعظم، شاه او را از مسكو به تهران برگرداند»
بامداد درباره ي نامه ي انيس الدوله
به شاه و درخواست ابقاء ركن الدوله محمدتقي ميرزا، فرزند چهارم محمدشاه برادر كوچك صلبي ناصرالدين شاه در حكومت فارس، چنين مي نويسد: «ركن الدوله در اواسط سال 1309 هجري قمري با تقديم پيشكش قابلي به شاه به استانداري فارس منصوب شد. هفت ماه از استانداري او نگذشته بود كه ديگران داوطلب و حاضر شدند كه پيشكشي زيادتري داده به استانداري فارس منصوب شوند. ركن الدوله از اين قضيه مطلع شد و به وسايلي حكومت خود را در فارس تثبيت نمود. از جمله به انيس الدوله زن سوگلي ناصرالدين شاه متوسل و او در نزد شاه اقداماتي نمود و ركن الدوله تغيير نكرد. انيس الدوله راجع به تغيير ندادن او اين نامه را به ناصرالدين شاه مي نويسد:
قربان خاك پاي مباركت گردم. جواب عريضه ي ركن الدوله را نفرموده ايد. آدمش مطالبه مي كند. دستخط در عريضه مزين التفات فرماييد. باري شنيدم كه حكومت شيراز را باز تغيير داده ايد. والله خيلي تعجب است كه بيچاره ركن الدوله هفت ماه است رفته با آن همه خسارت. اگر براي پيشكشي است از خود شاهزاده بگيريد و خودش باشد. اين طورها كه پدر رعيت بيچاره در مي آيد. رعيت اين طور تمام مي شود. حاكم كه از خودش نمي دهد. دور از مروت است. از هر جهت بيچاره ها تمام شده اند. عريضه را به دست كسي ندهيد. محرمانه ملاحظه فرموده پس بدهيد خواجه بياورد.
ناصرالدين شاه در بالاي عريضه ي انيس الدوله چنين دستخط مي نمايد: «ركن الدوله حاكم است. جواب عريضه اش را هم با تلگراف داديم. ديگر جوابي ندارد كه داده شود.
دوستعلي خان معيرالممالك در كتاب يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه چند جا از انيس الدوله و مقام وكارهاي او ياد كرده است. از جمله مي نويسد:
«صيغه هاي محترم ديگر كه از شاهزاده خانم ها نبودند؛ انيس الدوله كه در واقع ملكه بود ولي فرزندي نياورد. شاه او را از دل و جان دوست داشت و چندين بار خواست وي را در زمره ي زنهاي عقدي خويش درآورد، ولي او نپذيرفت و اظهار داشت كه نمي خواهد ساعت سعد زناشويي خود را برهم زند. پس از كشته شدن شاه روزي برايش دسته اي اسكناس آوردند و چون تمثال شوهر را روي آنها ديد چندان بر سينه و شكم كوفت كه سخت بيمار شد و پس از چند ماه به همسر خويش پيوست»
و نيز مي نويسد:
«آشپزخانه انيس الدوله جداگانه بود و دري به خارج داشت. همه روزه براي او سفره اي بس رنگين و مزين مي چيدند كه گويي براي ضيافتي گسترده باشند
«انيس الدوله همه جا پيوسته در عمارت اختصاصي در كنار شاه به سر مي برد ««در عيد ميلاد شاه (ششم صفر) سه ضيافت باشكوه برپا مي شد: يكي در عمارت انيس الدوله ... و انيس الدوله از بانوان سفرا و ديگر مأموران اروپايي مقيم تهران و همسران وزرا و اعيان و اشراف دعوت مي كرد... و از ميهمانان پذيرايي مي نمود
«در مراسم تعزيه داري ماه محرم و صفر، حركت دادن علم خاص شاه در سوم محرم معمول مي گرديد... علم را كه پنجه ي بزرگي از زر ناب بر بالايش مي درخشيد به اندرون مي آوردند و انيس الدوله متصدي بستن و زينت آن بود. به انواع جواهر و طاقه ي شال و زري گرانبها مي آراست و آن را كنار حوض بزرگ اندرون قرار مي داد و دوستكاميهاي بزرگ پر از شربت كنارش مي نهاد و زنهاي شاه و ديگر اهل حرم ، كه بالغ بر سه هزار تن مي شدند،
گرد علم حلقه مي زيستند و انيس الدوله در پاي آن ايستاده شربت مي داد
محمد علي خان سديدالسلطنه ي مينايي بندرعباسي در سفرنامه ي خود با نام «التدقيق في سير الطريق» در شرح سفر خود به شهر جمادي الثانيه 1314 هجري قمري مي نويسد: «دو سال است حكومت قم با محمدحسن خان معظم الدوله اميرتومان است، برادر انيس الدوله و بسيار مقدس و پرهيزگار است. انيس الدوله متلعقه ي ناصرالدين شاه كه در اواخر «حضرت قدسيه» لقب داشت دو ماه است وفات يافته است.
توليت موقوفات
برطبق مندرجات وقفنامه، توليت موقوفات در زمان حيات وقف كننده با خود ايشان بوده است بدون دريافت حق توليت (از تاريخ وقف، رجب المرجب 1311 هجري قمري تا درگذشت ايشان در ربيع الثاني 1314 هجري). پس از آن با برادران وي حاجي حبيب الله خان و محمدحسن خان اميرتومان و بعد از آنان با اصلح و ارشد اولاد ذكور ايشان نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن، با تقدم بطن اول بر بطن ثاني كه در هر طبقه از اين دو نسل، يك نفر از پسران اصلح و ارشد ايشان معا متولي خواهند بود. و با نبودن اولاد هر يك از اخوان و تعدد ذكور از ديگري، توليت موقوفه با دو نفر اولاد ذكور اصلح از ديگري خواهد بود. و با فقدان اولاد ذكور مطلقا يا فقدان وصف توليت، راجع است به دو نفر مجتهد جامع الشرائط دارالخلافه ي طهران.
برطبق اين شروط، توليت موقوفات با دو برادر حبيب الله خان معظم السلطنه و محمدحسن خان اميرتومان معظم الدوله بوده
است. حبيب الله خان معظم السلطنه دو پسر داشت: عباس خان معظم السلطنه ي دوم و حاج محمد خان.
معظم السلطنه ي دوم از همسر عقدي خود دختر معاون
لشكر ايرواني سه دختر و چهار پسر به نامهاي ابراهيم انيسي (معظم السلطنه ي سوم)؛ فرج الله انيسي؛ حسين انيسي و مهدي انيسي داشت و از همسران غيرمعقوده خود نيز دو دختر و سه پسر با نامهاي ابوالفتح انيسي، ابوالقاسم انيسي و مرتضي انيسي. اما ظاهرا پس از درگذشت برادران خانم انيس الدوله، با آنكه توليت مي بايست با اولاد هر دو برادر باشد، امر توليت در خانواده محمدحسن خان معظم الدوله اميرتومان برقرار شده و پس از حاج محمدخان به فرزند او مرحوم محمود خان انيسي كه از صاحب منصبان وزارت فرهنگ بود و ديري رياست دبيرستان شرف را داشت و در بازار آهنگران منزل او بود ، رسيد. محمودخان ساليان دراز به امر توليت قيام و اقدام مجدانه داشت. پس از درگذشت ايشان در سال 1355 شمسي مقرر بود كه فرزند ايشان امير يا يكي از فرزندان معظم السلطنه ي دوم توليت را برعهده بگيرند، اما از فرزندان معظم السلطنه، ابراهيم انيسي و فرج الله انيسي و ابوالفتح انيسي درگذشته بودند و ابوالقاسم خان ومرتضي خان تن به قبول مسؤوليت توليت ندادند و امير فرزند محمدخان انيسي نيز در جواني درگذشت و در آن خاندان فردي كه از عهده ي اين مهم برآيد نبود به همين دليل مهدي خان انيسي، فرزند بازمانده ي معظم السلطنه ي دوم توليت موقوفات را برعهده گرفت و پس از ايشان چندي فرزند ايشان سعيد انيسي فرزند فرج الله انيسي و ديگر عباس انيسي فرزند ابوالفتح انيسي مشتركا با موافقت اداره ي كل اوقاف، توليت را در دست گرفتند و تمشيتي در كار موقوفات از نظر تعميرات و تجديدنظر در مال الاجاره ي مستغلات موقوفه با رضايت مستأجران دادند، و با جلب رضايت
رعاياي قريه ي كاشانك در آن موقوفه نيز اقدامات سودمندي كردند كه موجب رضاي خداي تعالي و خشنودي روان وقف كننده و سپاس بر خورداران از خوان احساس وقف گرديده است. اينك متن وقف نامه ي مرحومه ي انيس الدوله:
وقف نامه ي شمس فلك عصمت و طهارت بانوي حرم جلالت نواب مستطاب عليه ي عاليه ي متعاليه حضرت قدسيه انيس الدوله دامت شوكتها
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الواقف علي الضمائر و المطلع علي السرائر. الذي رحمته واسع علي العباد و اسبل غفرانه علي من ينبغي سبل الرشاد و صلي الله علي محمد و آله المعصومين الامجاد الي يوم التناد. و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين الي يوم الميعاد.
بعد الحمد و التسليم، ستايش و سپاس مر خداوند رحيمي را سزاست كه نعم بي منتهي و انعام عامش وقف است بر كافه ي موجودات و مخلوقات و الطاف بي پايانش متواتر بر جميع موجودات. كريمي كه از خوان كرم و احسانش پيوسته عالم و عامي ريزه خوار و از الطاف بي اندازه اش [منعم و درويش] بهره بر. وهابي كه از قدرت كامله اش از مستغلات جودش هر روزه روزي موجودي را به عرصه ي ظهور نمود آورد و آن را بر هر يك از موجود روزي بخشد، تا وجودشان پاينده وپردوام ماند. تعالي شأنه و عظم سلطانه.
و درود نامحدود بر پيغمبر محمودي را سزد كه دين قويم و شرع مستقيمش در ربع مسكون منتشر گرديد. هر تني كه در او توفيق ايمان مضمر و مستتر بود به راهنمايي صاحبان درگاهش از طريق انحراف منصرف گشته، به سرمنزل ايمان كامل و سعادت ابديه ي جاوداني رسيده.
و صلوات زاكيات متواليات متكاثرات بر آل اطهار او باد كه هر يك در انجمن
امامت بي مثل و نظير و در محفل شرافت بي عديل و شبيه اند. خصوصا اميرالبرره و قاتل الكفرة و الفجرة اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام باد.
فبعد چون اين معني از شائبه ي ارتياب مبرا و معرا، كه دنياي فاني را بقايي نيست، پس شخص عاقل بايد كمال همتش مصروف به امور آخرتش باشد و آني و دقيقه اي از موت و تدارك بعد از موت غفلت نداشته باشد و آنچه سعي است در امور آخرت خود داشته، اعتمادي به غير خود ننمايد كه گفته اند:
برگ عيشي به گور خويش فرست
كس نيارد ز پس تو پيش فرست
و تعجيل در امور آخرت مطلوب و تسامح غيرمرغوب، چنانچه فرموده اند: «اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا و اعمل لآخرتك كانك تموت غدا». كذا «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له».
لهذا توفيقات رباني و سعادت ابديه ي جاوداني شامل احوال خيريت اشتمال حضرت مستطاب شمس فلك رفعت خدارت. درخشنده ي برج عصمت و طهارت، محتجبه به حجاب عزت و سعادت، بانوي حرم جلالت، صدرنشين سرير سلطنت، مستوره ي آفاق حضرت مستطاب عليه ي عاليه ي متعاليه انيس الدوله، دام اجلالها و توفيقها، با تحقق كافه ي شرايط صحت و شرعيت در محضر جمعي از اجله ي علماي اعلام و مجتهدين فخام - ادام ظلهم العالي - قربة الي الله تعالي و طلبا لمرضات الله، وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد صريح ملي فرمودند همگي و تمامي كل شش دانگ قريه ي كاشانك، من قراي بلوك غار ري، حومه ي دارالخلافه ي ملكي متصرفي خودشان، با كافه ي ملحقات شرعيه و عامه ي منضمات عرفيه ي آن از اراضي و صحاري و مزارع و
مراتع و قلعه و بيوتات و قنوات و مجاري رود و انهار و اشجار و غيرها مما يتعلق بها و ما يضاف اليها كه لغاية الشهرة و الاشتهار في محله عند اهله غني التحديدست. به انضمام كل شش دانگ كاروانسراي مشهور به سه دالاني ملك در راستا بازار مرحمت پناه امير طاب ثراه. به انضمام اراضي كه در عقب سه دالاني ابتياع فرمودند مع جميع ما يتعلق بها شرعا من القديم الي الآن، از صحن و دالان و بارانداز و حجرات تحتاني و فوقاني و ارسي و دروب و ابواب و غيرها ذكر ام لم يذكر و سمي ام لم يسم كه لغاية الشهرة و الاشتهار في محله مستغني است از ذكر حدود. و به انضمام سه دانگ مشاع از كل شش دانگ يك باب دكان بزازي و همگي و تمامي سه دانگ از شش دانگ دكان سقط فروشي كه به شرح قباله ي ابتياعي معين است، واقعه در قرب سراي مزبوره محدوده به حدود ذيل السطر با جميع توابع شرعيه و لواحق عرفيه ي آنها. حدود بزازي: (حدي به شارع بازار، حدي... حدي... حدي.) (حدود سقط فروشي: حدي به شارع بازار. حدي... حدي... حدي.)
از طاق بازار و جدران و ارسي جلو دكان و غيرها عرصة و اعيانا بقدر الحصة النصفية، همگي و تمامي را برجهات و مصارف مقرره مفصله ي ذيل الكتاب، به اينكه همه ساله متولي هر زمان منافع رقبات و اعيان موقوفه را اخذ و استيفاي آن را نموده، اولا دو عشر از تمام منافع را مقدما علي التعمير و المصارف از بابت حق التولية و النظاره از براي متولي غير زمان واقفه ي
خير موفقه ي معظمه دامت شوكتها منظور فرمايند، و در زمان توليت خود واقفه ي معظمه دامت شوكتها اين يك عشر مقرر نشد، همان يك عشر حق النظاره به شرح ذيل مقرر است؛ و ثانيا همه ساله معادل دويست و شصت و پنج تومان به جهت شموعات روضات منوره ي مقدسه، كه شرح آنها در ذيل مسطورست، موضوع نمايند:
روضه ي مقدسه ي حضرت مولاي متقيان عليه صلوات الله الملك المنان: دو شمع؛
روضه ي منوره ي حضرت ابي عبدالله الحسين ارواح العالمين له الفداء: دو شمع؛
در روضه ي مطهره ي حضرت ابي الفضل صلوات الله عليه، دو شمع؛
در روضه ي منوره ي كاظمين (ع)، دو شمع؛
روضه ي مطهره ي عسكريين (ع)، دو شمع؛
در سرداب مقدس، يك شمع.
ثالثا مصارف لازمه ي عين موقوفه از قبيل تنقيه و لاروبي قنوات و تعميرات لازمه ي عين موقوفه را مقدم دارند كه رقبات موقوفه همواره معمور و داير باشد. بعد از اين مصارف ثلثه به همين ترتيب كه مسطور شد، آنچه از منافع موقوفه كه باقي ماند نصف از تمام آن را در مصارف تعزيه داري خامس آل عبا ابي عبدالله الحسين ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء و ساير ائمه ي معصومين و اولاد امجاد ايشان و ذكر مناقب ايشان صلوات الله عليهم اجمعين از قهوه و غليان و چاي و اطعام و تدارك لوازم مجلس و اجرت راثي و امثال ذلك در هر محل و هر قسم كه متولي هر زمان صلاح داند و اقرب به ثواب بشمارد از كاروانسرا و خانه و غيرها صرف نمايد و نصف باقي را چهار سهم مساوي نموده: دو سهم آن را در مصارف نايب الزياره ي كربلاي معلي و مشهد مقدس صرف نمايند و يك
سهم در افطاريه ي شهر رمضان كه در مجالس افطار ذكر مصيبت حضرت ابي عبدالله ارواح العالمين له الفداء هم بشود، به هر نوع كه متولي صلاح داند در هر مكان كه خواهد صرف نمايد. و يك سهم باقي را در مطلق خيرات و مبرات از قبيل عروسي عزاب از سادات وعلويات و غيرهم و تجهيز و تكفين فقراي از اموات و يا ابتياع و طبع نمودن كتب علميه از براي محتاجين از اهل علم و امثال اينها، هر چه به نظر متولي عصر اقرب و اصلح باشد صرف نمايند. و تمامي مراتب مسطوره و مصارف مقرره بايد به نظارت نظار باشد كه در هر عصر صرف شود. و توليت موقوفه مادام حياتها، اطال الله بقائها، با خود واقف موفقه ي معظمه دامت شوكتها شرط شد و بعد از عمر طبيعي، توليت عين موقوفه مرجوع و مفوض است با اخوان عظام ايشان مقربي الخاقان معتمدي السلطان آقاي حاجي حبيب الله خان و آقاي محمدحسن خان اميرتومان دام اقبالهما العالي. و بعد از ايشان با اصلح و ارشد اولاد ذكور ايشان نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن با تقديم بطن اول بر ثاني كه در هر طبقه از نسل مشاراليهما يك نفر اولاد ذكور و اصلح و ارشد ايشان معا متولي خواهند بود و باعدم اولاد بالنسبه هر يك از اخوان و تعدد ذكور از ديگري توليت موقوفه با دو نفر اولاد ذكور اصلح از ديگري خواهد بود و العياذ بالله با فقدان اولاد ذكور مطلقا يا فقدان وصف، توليت از موقوفه راجع است به دو نفر مجتهد جامع الشرايط دارالخلافه ي طهران با تعاقب الليل و النهار و القرون
و الاعصار حق التوليه حق ايشان بالسويه و بالمناصفه خواهد بود.
اما امرنظارت موقوفه مفوض است به دو نفر مجتهد عادل دارالخلافه و حسب الشرط، تعيين اين دو نفر مادام حيات واقفه ي معظمه ي مجلله دامت شوكتها راجع است به نظر و تشخيص خود ايشان كه هر كه را بخواهند معين فرمايند و در اين تاريخ واقفه ي خير موفقه ي معظمه دامت شوكتها معين فرمودند از براي نظارت موقوفه جنابان مستطابان شريعتمداران ملاذي الاسلام و المسلمين عمدتي الفقهاء و المجتهدين آقاي آقا شيخ فضل الله نوري و آقاي آقا شيخ محمدحسن طهراني سلمهما الله تعالي، و حسب الشرط يك عشر از منافع موقوفه حق اين دو نفر ناظر است و امر نظارت منتهي مي شود در زماني كه متولي موقوفه دو نفر مجتهد جامع الشرائط دارالخلافه باشد كه در آن زمان ناظري مشروط نشده و عشر حق النظاره بايد تعطيل شود و در جزء منافع موقوفه به مصارف مقرره صرف شود.
و كذا قربة الي الله تعالي وقف صحيح شرعي و حبس مخلد صريح ملي فرمودند همگي و تمامي عرصه و اعيان كل شش دانگ عمارت ملكي متصرفي خود را واقعه در كربلاي معلي قرب صحن مقدس حضرت ابي عبدالله ارواح العالمين له الفداء محدوده به حدود ذيل: حدي... حدي... حدي... حدي...
كه از ورثه ي مرحوم طوبي مكان آقا شيخ عبدالحسين مجتهد طهراني اعلي الله مقامه خريداري فرموده اند با جميع توابع شرعيه ان كائنا ما كان بر سقايه ي صحن مقدس حضرت ابي عبدالله و صحن مطهر حضرت عباس عليهماالسلام كه هر ساله متولي موقوفه اجاره ي آن را گرفته، بعد از مصارف تعميرات لازم، آب خريداري نموده در صحن مباركه سبيل
نمايند. و توليت موقوفه ي مسطوره با خود حضرت عليه ي واقفه است و بعد از ايشان با مجتهد جامع الشرائط كربلاي معلي
و با نبودن، با مجتهد جامع الشرايط نجف اشرف است. و صيغه ي وقف مستجمعة بجميع شرايط الصحة و حاوية للاحتياطات الشرعية جاري و شرائط صحت و لزوم از قبض و اقباض توليتي و حكومتي در آن مرعي گردد.
توضيحا لما رقم اينكه حضرت مستطاب عليه ي عاليه دامت شوكتها محض اتقان امر وقف مجمعي از اجله ي علماي اعلام و مجتهدين فخام، ادام الله ظلهم العالي، تسكين و تشريف فرموده، اولا املاك و رقبات مفصله را از شبهات شرعيه خارج و رعايت اباحه ي حليت واقفيت آنها نموده و بعد در همان مجلس صيغه ي وقف به ترتيب شرعي جاري و شرائط صحت و شرعيت در آنها مرعي گرديد. فصار وقفا دائما ابديا مخلدا صريحا و آنكه موارد وقف بالنسبة به مستغلات دارالخلافه تا دو سال هلالي از تاريخ وقف و بالنسبة به قريه ي مزبوره تا رفع دو محصول مسلوب المنفعة است. في عشر اول رجب المرجب 1311 [هجري قمري].
«آنچه در اين وقف نامچه نوشته شده به اذن و اجازه ي من واقع شده صحيح است».محل مهر نواب مستطاب عليه ي عاليه ي متعاليه حضرت قدسيه انيس الدوله دامت شوكتها.
سجلات
حسب الامر و فرمايش نواب مستطاب عليه ي عاليه شمس فلك عصمت و طهارت حرم جلالت عظمي حضرت قدسيه انيس الدوله دامت شوكتها و توفيقها [...] املاك مفصله ي ايشان در جزء كتاب لئالي الاخبار به طبع رسيد كه در هر جلدي از هفت صد جلد اين كتاب يك نسخه از اين وقف نامچه باشد. فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه.
هو الله تعالي
شأنه العزيز - نواب عليه ي عاليه ي متعاليه دامت شوكتها و عفتها [...] مرقوم فرموده و به فقرات مرقومه در اين كتاب اقرار و اعتراف مي فرمايند. پنجم ذي حجة الحرام 1311. محل مهر جناب مستطاب حجةالاسلام آقاي [...] امام جمعه ي طهران
بسم الله تعالي - قد وقع وقف الاملاك مسطوره من الواقفة المعظمة دامت شوكتها و توفيقها بجهات المرقومه و الشرائط المفصلة من التولية و النظارة، من القبوض و الاقباض لدي. حرره في شهر رجب المرجب من شهور 1311. محل مهر جناب مستطاب آقاي حاجي شيخ اسماعيل طهراني سلمه الله تعالي [...]
«بسم الله تعالي - وقع الوقف من الواقفة الموفقة بالرقبات المسطورات في الورقة للمصارف المعينة مع الشروط المزبورة و التولية و اعتراف بالقبض مع مراعات لازمة الاحتياط لدي الاحقر في العشر الأول من رجب المرجب 1311. محل مهر شريف جناب مستطاب عمدة العلماء الاعلام شريعتمدار آقاي آقا سيد علي اكبر مجتهد تفرشي سلمه الله تعالي.
آنچه مرقوم فرمودند صحيح است و واقع شده. محل مهر جناب مستطاب شريعتمدار قدوةالفقهاء الفخام آقاي حاجي ميرزا حسن مجتهد آشتياني سلمه الله تعالي.
بمنه تعالي - نعم قد صح و اتضح وقوع الامر عن النواب العلية العالية دامت خدارتها تحسبما هو مشروح في هذه الاوراق عقدا و قبضا و تولية و النظارة الامر حرره العاصي [...] عبدالله البهبهاني في شهر ذي الحجة 1311. محل خاتم شريف جناب مستطاب عمدة العلماء العظام آقاي آقا سيد عبدالله سلمه الله تعالي.
بسم الله خير الاسماء - قد وقع وقف الاملاك و الرقبات المسطورات من الواقفة الموفقة المعظمة ادام الله ايام توفيقها علي [...] المصارف المقرره بالشروط المزبورة من التولية و النظارة مع رعاية الشروط
المعتبرة من القبض و الاقباض بعد رعاية الاحتياط و تخليص الاملاك عن الشبهات الشرعية في العشر الاول من شهر رجب المرجب 1311 - محل مهر شريف جناب مستطاب زين العلماء الكرام آقاي آقا شيخ محمد حسن مجتهد طهراني سلمه الله تعالي.
بسم الله و له الحمد - [...] الاعتراف منها، ادام الله تعالي عفتها و عصمتها و توفيقاتها، بتمام ما رقم فيه في السادس من شهر ذي الحجة الحرام من شهور 1311 - محل
مهر شريف جناب مستطاب عمدةالعلماء الكرام آقاي آقا سيد باقر صدرالعلماء سلمه الله تعالي.
بسم الله الرحمن الرحيم. وقع الوقف قربة الي الله تعالي من الواقفة المعظمة الجليلة العالية دام [...] و توفيقها علي المصارف المسطورة و جعل التولية و النظارة المشروطة: [...] بقبول من يصح منه القبول [...] للقبض و الاقباض و كذلك الوقف الثاني بالنسبة [...] المعينة فيه [...] الاول و الثاني في ثمانية عشر صفحه بعد مراعات [...] الشرعي في الفقرتين [...] من شهر رجب المرجب لدي الاحقر فضل الله نوري 1311 حرره في ستة نسخ. محل مهر شريف جناب مستطاب شريعتمدار آقاي آقا شيخ فضل الله مجتهد نوري سلمه الله تعالي.
بسمه تعالي - قد وقع الوقف المزبور من الواقفة المعظمة دامت شوكتها للمصارف المقرره علي حسبما فصل و سطر في الاوراق المسطورة من البداية الي النهاية و صح الاعتراف بالقبض لدي في عشر الاول من رجب المرجب من شهور 1311. محل مهر شريف جناب مستطاب آقاي آقا سيد حسن پيشنماز شوشتري سلمه الله تعالي .
بسمه الله تعالي - قد تحقق اقرار الواقفة الموفقة زيد توفيقها بصحة ما في هذه الاوراق في نسخ ستة حرره في سلخ محرم
1312 - محل خاتم شريف جناب مستطاب قدوة الفقهاء و المحققين آقاي آقا سيد ريحان الله مجتهد بروجردي سلمه الله تعالي.
هو قد اعترفت دامت شوكتها و توفيقها بتمام ما نسب اليها في هذه الاوراق. في غرة شهر رجب 1312 محل خاتم شريف جناب عمدةالعلماء آقاي آقا شيخ محمد نبي مجتهد تويسركاني سلمه الله تعالي.
چنانكه در مقدمه اشاره كرديم چند تن از نيكوكاران كه در بازار تهران املاكي داشتند يعني آقايان محمدرضا حاجيها و علي بابا اصفهاني مالكين سراي عالي و آقاي محمدتقي عبداللهيان مالك مستغلاتي در بخش هشت بازار امامزاده زيد تهران هر يك بخشي از املاك متعلق به خود را وقف كرده اند. و نكته ي قابل توجه آن است كه موقوفات خود را تابع شروط وقفنامه ي مرحومه ي انيس الدوله از جميع جهات (مصرف درآمد موقوفات و متولي آن) قرار داده اند و اين امر بديع شايد در مسئله ي وقف احتمالا كم سابقه باشد. بديهي است ممكن است مصارفي كه مرحومه ي انيس الدوله براي درآمد موقوفات خود در نظر گرفته بوده است از هر جهت با نيات خيرخواهانه ي واقفان مورد اشاره موافقت داشته است، اما تفويض توليت موقوفات به متوليان موقوفات انيس الدوله تازگي داشته است و مي توان حدس زد كه شخصيت مرحوم محمودخان انيسي، متولي وقت موقوفات انيس الدوله، و كيفيت عمل او در مصارف صحيح درآمد، مطلوب واقفان قرار گرفته و به تفويض توليت موقوفاتشان به ايشان واداشته باشد. به هر حال بر نيت خيرشان ارج مي نهيم و عملشان را عندالله مأجور مسئلت مي نماييم.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين اوجاقي قهرمان ارزنده اي است كه بارها پرچم كشورش را در جاي جاي جهان به اهتزاز درآورده وي فرزند
ارشد خانواده اي 6 نفره مي باشد، پدرش كارمند صنايع دفاع بوده و در خانواده او علاوه بر وي امير اوجاقي برادرش نيز توانسته چند عنوان جهاني در سن شو و مهدي اوجاقي ديگر برادر او نيز در بوكس هاي داخلي مقام آور باشد.
وي داراي مدرك فوق ليسانس رشته مديريت تربيت بدني و مجرد مي باشد. حسين اوجاقي نيمه شب هشتم شهريور يك هزار و سيصد و پنجاه و چهار در بيمارستان فيروزگر تهران ديده به جهان گشوده، زندگيش را در جنوب شهر تهران منطقه شهر ري ادامه داده، ورزش را در سن هشت سالگي با ژيمناستيك آن هم بطور هفته اي سه جلسه آغاز نموده سپس در دوازده سالگي (1366) به كان ذن ريو روي آورد و نزد اولين استاد رزمي خود، نيك روش ورزشهاي رزمي را با هفته اي سه جلسه آغاز نمود. دوران نوجواني او با كلنجارها و سرشاخ شدن با هم سن و سالهايش سپري شد. وي به تمرينات مستمر و كلاسيك خود زير نظر مربيش با نظم، خاصي ادامه داد.
پس از چند سال با افتتاح كلاس كيك بوكس در منطقه شهر ري توسط همان مربي وي به سوي رشته هاي كيك بوكس روي آورد اين روش تا سال 1372 ادامه يافت، پس از آن با مرحوم فريدون مالكي (يكي از نام آوران رشته هاي رزمي ايران) آشنا شد و در لباس شاگردي به تمرين پرداخت به زعم وي شخصيت رزمي اش نزد ايشان شكل گرفت و احساس تكامل در هنر رزمي به او دست داد وي معتقد است از لحاظ تكنيك و مسائل مربوط به هنر رزمي هر آنچه دارد را مدعون مرحوم مالكي مي باشد در كنار اينها بوكس را نزد حاج آقا محمدي باز هم در همان
محله تهران ادامه داد، پس از چند سال نگاه وي به ورزش حرفه اي جلب شد چرا كه او بصورت حرفه اي تمرين مي كرد، اما او احساس كرد در مسابقات حرفه اي جاي خالي پرچم ايران احساس مي شود هر چند در برخي از رشته ها و در قسمت آماتور پرچم كشورش به اهتزاز در مي آمد، اما حسي دروني او را به حضور در مياديني بزرگتر فراخواند اين حس باعث شد تا براي ارضاي نياز دروني خود به مسابقات حرفه اي روي آورد
* تكنيك برتر مبارزاتي اوجاقي
بيشتر سعي مي كند از تمام ضربات دست و پا استفاده كند و فنون درگيري را هم داشته باشد اما ضربه پا بالا (هاي كيك) وي چيزي ديگر است و او را راضي مي كند.
* به آنچه كه خواسته رسيده يا نه
پاسخ وي در اين خصوص منفي بود چرا كه اعتقاد دارد هر گاه به آنچه كه مي خواهي برسي اين درست زماني است كه انگيزه اصلي كه همان ادامه روند پيشرفت است را از دست خواهيد داد.
* آخرين برنامه حرفه اي كه حسين در پيش رو دارد
بنا به دعوتي از طرف يكي از باشگاي ژاپني به توكيو (ژاپن) رفتم و نزد كوبوسان رفتم وي با هماهنگي با مسئولين سازمان K-1 ژاپن آقاي كاني گاوا و ايشي كاي چو و توافق انجام شده به عضويت تيم K-1 جهت حضور در رقابتهاي 11 ژوئن 2006 (مسابقات آزاد بين سازمان K-1 و سانداچين) تيم سانداچين با قهرمانان نامي ساندا و در تيم K-1 نيز قهرمانان نامي اين سازمان از جمله آلن كرايف (روسيه) و… تيم را همراهي مي كند در وزن 80 كيلو افتخار همراهي اين تيم را دارم يكي
از حسن هاي K-1 اين است كه از هر فرد از تيم K-1 با پرچم كشورش وارد مسابقات مي شود و اين يكي از شرط هاي من بوده.
* بهترين برد
بازيهاي آسيايي بوسان و كسب مدال طلاي اين دوره براي من شيرين بود چرا كه توانستيم با اين طلا چند پله كشورم در بين كشورهاي آسيايي صعود كند.
عناوين
مدال محل مسابقات سال رشته عنوان مسابقات
نقره چين 2007 سن شو جهاني
طلا ايتاليا 1997 سن شو جهاني
طلا هنگ كنگ 1999 سن شو جهاني
نقره ارمنستان 2001 سن شو جهاني
برنز ماكائو
2003 سن شو جهاني
طلا ايتاليا 2001 ساندا جام جهاني
طلا شانگهاي (چين) 2002 سن شو جام جهاني
طلا ايتاليا 2005 ساندا جام جهاني
نقره تايلند 1998 سن شو بازيهاي آسيايي
طلا بوسان (كره جنوبي) 2002 سن شو بازيهاي آسيايي
طلا ويتنام 2000 سن شو
قهرماني آسيا
طلا ميانمار 2004 سن شو قهرماني آسيا
طلا تركيه 1998 سن شو بين المللي
طلا ارمنستان 1999 سن شو بين المللي
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 686/683/673 ق)، عارف. از نوه هاى شيخ ابوعلى دقاق و معروف به «كهف العرفا» بود. در بليان كازرون متولد شد. سلسله او به ابن خفيف و به روايتى از طريق احمد غزالى به شيخ جنيد مى رسد. شيخ خرقه و پير تربيت وى اصيل الدين محمد شيرازى بود. شيخ صفى الدين اردبيلى به صحبت بليانى رسيد و او بود كه صفى الدين را به خدمت شيخ زاهد گيلانى راهنمايى كرد. اوحدالدين در زمان سلطنت آباقاآن و حكومت آبش خاتون، در بليان به رحمت ايزدى پيوست و در خانقاه خويش دفن شد. «رساله ى عينية الوجود» را كه در سال 1316 ق در تهران به چاپ سنگى رسيد به او نسبت داده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (326)، بزرگان نامى پارس (286 -283 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (871/3)، الذريعه (374/15)، رياض العارفين
(104)، ريحانه (200/1)، شيرازنامه (186)، فارسنامه ى ناصرى (1438/2)، فردوس المرشديه (435)، كشف الظنون (1770)، مؤلفين كتب چاپى (995/3)، مجمع الفصحا (866/2)، معجم المؤلفين (150/6)، نفحات الانس (268 -264)، هدية العارفين (463/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1030 -973 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به اوحدى. از خاندان مشايخ معروف بليانى كازورن بود. نسب او با هفت واسطه به يكى از مشايخ اين طايفه يعنى اوحدالدين عبداللَّه بن ضياءالدين مسعود مى كشد و نسب ضياءِالدين مسعود بليانى با پنج واسطه به ابوعلى نيشابورى معروف به دقّاق، از عارفان بزرگ سده ى چهارم و آغاز سده ى پنجم قمرى، مى رسد. پدرش پيش از ولادت او به هندوستان رفت و در همان جا درگذشت. تقى الدين تا دوازده سالگى كه مادرش درگذشت در اصفهان ماند و مقدمات ادب و بعضى از معارف را فراگرفت. پس از فوت مادرش به شيراز رفت و نزد ملامير قارى گيلانى رياضيات و علوم غريبه را آموخت و داماد او شد. در دكان ميرمحمود طرحى شيرازى كه مجمع شاعران بود با چند تن از آنان كه سرشناس تر از همه عرفى شيرازى بود آشنا شد. از مختصان و تربيت شدگان شاه طهماسب اول بود و در دربار شاه اسماعيل دوم و محمد خدابنده و سپس شاه عباس اول مقام داشت و ملازم ركاب شاه عباس بود. در شهرهايى مانند قزوين و قم و كاشان و اصفهان و يزد و شيراز به سر برد و بين سالهاى 1009 -1005 ق به زيارت عتبات رفت. در اواخر عمر در 1015 ق در عهد جهانگير شاه به هندوستان رفت. پس از يك سال و نيم همراه اردوى جهانگير متوجه ى آگره شد و پس از مدتى كمتر از يك
سال به گجرات رفت و سه سال آنجا اقامت نمود.در سال 1020 ق قصد حجاز كرد كه ممكن نشد. به آگره بازگشت و در آنجا به تأليف «عرفات» پرداخت. وى در هندوستان درگذشت. از آثار وى: «سرمه ى سليمانى» در بيان واژه هاى دشوار فارسى و برخى از نامهاى تاريخى و جغرافيايى و داروها و پاره اى اصطلاحات و كنايه ها؛ «تذكره ى عرفات العاشقين و عرصات العارفين» كه تذكره ى عمومى است و شامل سرگذشت و منتخب اشعار بيش از سه هزار و سيصد شاعر متقدم و متأخر تا زمان مؤلف و به ترتيب الفبايى است؛ اوحدى در سال 1022 ق تأليف آن را آغاز كرد و در سال 1024 ق به پايان رسانيد؛ «مفتاح مفاتيح»؛ «كافية القافيه»؛ «جفر اوحد»؛ «عينيه»؛ «ديوان وحشى» را هم او گرد آورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1732 -1730 /5)، تاريخ تذكره هاى فارسى (23 -21 /2)، تاريخ نظم و نثر (380 -379)، تذكره ى نصرآبادى (304 -303)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (371 -370 /1)، الذريعه (173/9 ،173 ،104 /12)، ريحانه (201/1)، صبح گلشن (89 -88)، فارسنامه ى ناصرى (1445/2)، فرهنگ سخنوران (109)، لغت نامه (ذيل/ اوحدى)، مرآت الفصاحه (74 -73).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 635/636 ق)، عارف و شاعر. از بزرگان صوفيه بود كه در بردسير كرمان متولد شد. در شانزده سالگى به بغداد رفت و در مدرسه ى حكاكيه ى بغداد به فراگيرى حديث و فقه پرداخت و پس از درگذشت استادش همان جا به تدريس پرداخت. بعد از مدتى، تدريس را رها كرد و به رياضت پرداخت و در آخر، قصد سفر مكه و زيارت خانه ى خدا كرد. مدتى در بغداد حيران و
سرگردان به هر جايى مى رفت و از همين رو به جنون متهم شد. سپس به خدمت ركن الدين سجاسى رفت و مريد وى شد. از شيخ ركن الدين خرقه و اجازه ى ارشاد گرفت و ظاهراً با دختر وى ازدواج كرد. در خوارزم با شيخ نجم الدين كبرى ملاقات كرد و با محيى الدين عربى، شمس تبريزى و سعدالدين حموى مصاحب بود. گويا با سلطان جلال الدين خوارزمشاه و پادشاه شروان نيز ملاقات داشته. مستنصر خليفه ى عباسى مريد او بود و در سال 632 ق از سوى خليفه ى بغداد به پيشوايى صوفيان بغداد در رباط مرزبانيه منصوب شد. فخرالدين عراقى و اوحدى مراغه اى از شاگردان او بودند. وى مدام به چله نشينى و رياضت مشغول بود در مجالس او غالباً مطربان به خواندن اشعار عرفانى مى پرداختند و هنگامى كه شيخ گرم مى شد پيراهن خود را چاك مى زد و سينه به سينه عارفى مى گذاشت تا آرام شود. گويند پسر خليفه ى بغداد مى خواست در مجلس او حاضر شود، به او گفتند كه طريقه ى شيخ اين است، پسر خليفه گفت كه اگر با من چنين كند او را مى كشم. اما وقتى در مجلس او حاضر شد گريبان دريد و با عذرخواهى سر در قدم او نهاد. در سرودن شعر فارسى به سبك عرفا بسيار توانا بود و رباعياتش در تصوف بسيار معروف است و بسيارى از آنها به اسم عمر خيّام معروف شده است. در صالحيه ى دمشق در جوار قبر شيخ محيى الدين عربى مدفون است. از آثار وى: «ديوان» اشعار.[1]
ابوحامد (يا حامد) كرمانى، عارف مشهور قرن هفتم (ف. 635 ه.ق./ 1237 م.) وى به صحبت محيى الدين عربى رسيد. در سال 632 مستنصر خليفه وى را
خلعت داد و به سمت شيخى رباط مرزبانيه منصوب كرد. اهل بغداد نزد او مى رفتند و از مجالس او فوايد برمى گرفتند. روش وى در تصوف مبتنى بر عشق به مظاهر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (616 -612 /2)، از سعدى تا جامى (182 -181)، تاريخ گزيده (667)، تاريخ نظم و نثر (173)، جستجو در تصوف (181 -178)، حبيب السير (116/3)، دايرةالمعارف فارسى (292/1)، رياض العارفين (38 -37)، ريحانه (202 -201 /1)، ستارگان كرمان (66 -64)، طرائق الحقائق (630 -627 /2)، مجمع الفصحا (237 -236 /1)، نفحات الانس (590 -586)، هفت اقليم (267 -265 /1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(738 -673 /670 ق)، عارف و شاعر. در مراغه متولد شد. تخلص او در ابتدا صافى بود، اما بعد از انتساب به طريقت اوحدالدين كرمانى اوحدى تخلص مى كرد، و ظاهراً با يك واسطه مريد او بود. اوحدالدين در زمان ارغون خان مغول متولد و معاصر غازان خان بود. سالهاى اول حيات را در مراغه گذراند و تربيت عرفانى خود را از آذربايجان آغاز كرد. مدتى نيز به سير در آفاق و انفس و درك حضور مشايخ در بلاد مختلف پرداخت. چند سال در زادگاه پدر خويش اصفهان اقامت گزيد و مجدداً به آذربايجان بازگشت و در مراغه به ارشاد خلق و نظم اشعار عارفانه پرداخت و در همان جا درگذشت. آثار وى: «ديوان» اشعار مشتمل بر قصايد و ترجيعات و غزلها و رباعيات در هشت هزار بيت؛ «ده نامه» يا «منطق العشاق» كه حدود ششصد بيت شعر دارد؛ «جام جم» منظومه اى در پنج هزار بيت.[1]
مراغه اى اصفهانى، ركن الدين شاعر متصوف قرن هشتم (ف. 738 ه.ق./ 1337 م.) وى
به سبب ولادت در مراغه به مراغه اى و به سبب مدتى سكونت در اصفهان به اصفهانى مشهور است. تخلص او از لقب اوحدالدين ابوحامد كرمانى- كه به يك واسطه مريدش بوده- مأخوذ است. اوحدى قسمت اخير عمر خود را در آذربايجان به سر برده و در آنجا مثنوى «جام جم» (ه. م.) را پرداخته. وى ديوانى شامل قصايد و غزليات و رباعيات دارد كه در هند به طبع رسيده.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (212 -206 /1)، از سعدى تا جامى (186 -183)، تاريخ ادبيات در ايران (844 -831 /3)، تاريخ گزيده (719 -718)، تاريخ نظم و نثر (199)، تذكرة الشعراء (238 -232)، جستجو در تصوف (328)، حبيب السير (220/3)، دانشمندان آذربايجان (56 -55)، دايرةالمعارف فارسى (292/1)، الذريعه (111/9 -23/5)، رياض العارفين (35 -34)، ريحانه (204 -202 /1)، فرهنگ سخنوران (108)، لغت نامه (ذيل/ اوحدى مراغى)، مؤلفين كتب چاپى (704 -703 /1)، مجالس المؤمنين (125 -121 /2)، مجمع الفصحا (255 -248 /1)، نفحات الانس (604 -603)، هفت اقليم (395 -388 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرتضي اورعي
محل تولد : خوانسار
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
پس از پايان دوره ابتدائي در سال 51 وارد حوزه علميه خوانسار و در سال 53 وارد حوزه علميه قم شدم. سطح را در مدرسه مرحوم آيةالله گلپايگاني خواندم و درس خارج را در محضر مرحوم آيةالله فاضل و حضرت آيةالله مكارم شيرازي شركت كردم. زبان انگليسي را در دفتر تبليغات فرا گرفتم. سفرهاي تبليغي به زبان انگليسي در كشورهاي ياد شده داشتم. 14 سال است كه در نگارش دائرة المعارف قرآن كريم
و فرهنگ قرآن در مركز فرهنگ و معارف قرآن مشاركت دارم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شاعر.
تولد: 20 بهمن 1308، بروجرد.
درگذشت: 17 ارديبهشت، 1370، تهران.
محمدرضا رحمانى ياراحمدى مشهور به مهرداد اوستا كه در شعر «اوستا» تخلص مى كرد، از ده سالگى به سرودن شعر پرداخت و تخستين شعرى را كه سرود در سوگ امام حسين (ع) بود. بعد از پايان دوره ى دبستان در سال 1321، براى تحصيلات متوسطه به تهران آمد و پس از تحصيل در يكى از دبيرستان هاى شبانه در سال 1327 ديپلم ادبى گرفت. در همان سال همكارى با آموزش و پرورش (به عنوان مسئول سامان داده به كتابخانه هاى موجود در اين وزارتخانه و تأسيس كتابخانه هاى شهرستان ها، اصلاح متون و مقالات و كتب ادبى اين وزارتخانه، تدريس در چند دبيرستان) آغاز و همزمان وارد دانشگاه شد و در سال 1330 از دانشكده معقول و منقول (دانشكده ى الهيات و معارف اسلامى تهران) موفق به دريافت مدرك كارشناسى شد و سپس به ادامه ى تحصيل پرداخت و كارشناسى ارشد خود را در همين رشته گرفت. در شهريور 1332 به سبب طرفدارى از دكتر محمد مصدق، مخالفت با شاه و سخنرانى هاى انقلابى در جريان كودتاى 28 مرداد دستگير و به مدت هفت ماه زندانى شد. ضمنا همان سال اوستا به تصحيح و چاپ ديوان سلمان ساوجى اقدام نمود. در سال 1333 رساله اى در فلسفه، منطق و روان شناسى و اخلاق را منتشر ساخت و شروع به تدريس در دانشگاه تهران نمود. سپس كتاب فلسفى عقل و اشراق و پس از آن رسائل خيام (نوروزنامه- رساله ى موجود) را با مقدمه و تحقيق در زندگى خيام تحقيق و منتشر كرد.
در سال 1335 با سباستين
مونه، فيلسوف و شرق شناس فرانسوى، آشنا شد و نزد ايشان شروع به تحصيل فسلفه تكميلى نمود و در مقابل، عرفان مشرق زمين و آثار عرفاى اسلامى از جمله مولوى و عطار نيشابورى را به مونه درس مى داد. اين ارتباط تا سال 1339 ادامه داشت. در اين سال اولين مجموعه شعر خود را به نام كاروان از دست رفته را منتشر ساخت. سال ها بعد پاليزبان، حماسه آرش و از امروز تا هرگز را منتشر ساخت. در تابستان 1346 براى نخستين بار براى مدت يك ماه به كشورهاى فرانسه، انگلستان و ايتاليا سفر كرد. دو سال بعد كتاب اشك و سرنوشت كه گزيده اى از شاهكارهاى ادبى جهان است و سپس روش تحقيق در دستور زبان فارسى و شيوه نگارش را منتشر كرد. در سال 1349 براى بار دوم به اروپا سفر كرد و در مدت اقامت يك ماه اش در فرانسه و سوييس با ژان پل سارتر ارتباط برقرار كرد. اين ارتباط چندين سال ادامه داشته است. در تير 1351 مجموعه ى شعر شراب خانگى ترس محتسب خوره را به رشته ى تحرير درآورد كه در همان سال توقيف شد. در خرداد 1352 كتاب انتقادى تيرانا را منتشر كرد كه اين كتاب هم توقيف شد. ضمنا به سبب طرح پاره اى از مسائل و از جمله ذكر نام حضرت امام خمينى (ره) در اين كتاب مدت يك سال ممنوع القلم گرديد. در تابستان 1356 به فرانسه و سوييس رفت و با سيد محمدعلى جمالزاده در ژنو ديدارى داشت. در شهريور 1359 نيز يك ماهى در فراسنه اقامت گزيد و در دانشگاه ها و مراكز فرهنگى اين كشور سخنرانى هايى نمود. با شروع جنگ تحميلى بارها
در جبهه ها و مناطق جنگى حضور داشت. در سال 1360 مجموعه شعر امام حماسه اى ديگر را ساخت. در زمستان سال 1362 جهت معالجه بيمارى قلبى و بازگردانيدن چند كتاب ارزشمند خطى به كشور كه در سال هاى انقلاب به فرانسه منتقل شده بود، براى مدت يك ماه به فرانسه رفت. در زمستان 1367 به پاكستان رفت و چندين سخنرانى درباره ى شخصيت حافظ و آثار او ايراد نمود. ضمنا مجتمع هنر و ادبيات مقدس طى مراسمى در تالار وحدت در سال 1367 لوح دست خط زرين حضرت امام (ره) و ديپلم افتخار و سكه ى يادبود مجتمع را به مهرداد اوستا به عنوان برگزيده ى بخش شعر اهدا نمود. در سال 1369 نيز خليل الله خليلى، قصيده سراى افغانى، سخنراى نمود. استاد اوستا، طى سال هاى تدريس در مراكزى چون دانشگاه هاى تهران، ملى، مدارس عالى ترجمه و پارس، مجتمع عالى هنر، فلسفه تاريخ هنر، تاريخ اجتماعى هنر، روش تحقيق هنر در اروپا، روش تحقيق هنر در شوق، ادبيات جهان، ادبيات نمايشى، زيبايى شناسى، روش تحقيق در زيبايى شناسى، به تدريس تاريخ موسيقى اشتغال داشت. آخرين سال هاى تدريس استاد 1369 و 1370 بود كه در دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران تاريخ موسيقى تدريس مى كرد. وى همچنين مشاور هنرى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى بود.
استاد اوستا با اينكه بيشتر به قصيده سرايى متمايل بود در زمينه هاى ديگر شعر همانند غزل، مثنوى، دو بيتى هاى پيوسته، رباعى و غيره نيز تسلط داشت. از نظر قالب به شيوه شعراى خراسانى و بيشتر پيرو ناصر خسرو، خاقانى و مسعود سعد بود و در انديشه هاى شاعرانه اش غالبا دقايق فلسفى و تفكرات حكيمانه را مى پرواند. وى معتقد بود كه «يك هنرمند
بايد فرزند زمان خود باشد و اگر احيانا خود نيازمندى هاى زيادى از نظر مادى ندارد بايد آنقدر روحيه ى حساس و تأثير پذيرى داشته باشد كه درها و نيازمندى هاى اكثريت مردم را درك كند و آينه ى گوياى رنج و شادى مردم زمان باشد.»
فهرست آثارش (هرچند برخى از كتاب هايى كه در زير آمده در هيچ كتابخانه اى يافت نشد، معهذا عنوان آن در اينجا ذكر شد). به اين شرح است: از امروز تا هرگز (نثر داستانى، 1345)؛ از كاروان رفته (شعر، 1339)؛ اشك و سرنوشت (قطعه هاى ادبى، ترجمه، شعر)؛ امام، حماسه اى ديگر (1368)؛ پاليزبان (شعر، 1342)، پرنيان (شعر)؛ تحليل فلسفى علمى پيرامون اصول اديان؛ رسائل خيام؛ نوروزنامه- رساله وجود (تصحيح، مقدمه و تحقيق در زندگى خيام)؛ تصحيح ديوان سلمان ساوجى؛ تصحيح و تحقيق كليات شيخ سعدى؛ تعريف و توجيه انسان؛ تيرانا (نثر انتقادى، 1352)؛ حماسه آرش (شعر، 1344)؛ راما (شعر 1370)؛ رساله اى در منطق؛ فلسفه؛ روان شناسى و اخلاق، روش تحقيقى در تاريخ هنر؛ روش تحقيق در تحولات فكرى و فلسفى در اروپا و آسيا؛ روش تحقيق در دستور زبان و شيوه نگاش (1348)، روش تحقيق در زيبا شناسى؛ روش تحقيق در بيان فلسفى اسطوره ها؛ روش تحقيق در بيان دين و اخلاق؛ سرود ناتمام (مجموعه شعر از عبدالله صاحلى سمنانى، با ديباچه اى از استاد اوستا، 1353)؛ سير مكاتب هنرى در ايران؛ شراب خانگى ترس محتسب خورده (شعر، 1351)؛ عدالت، حكومت، جامعه، عقل و اشراق؛ كارنامه ى شعر معاصر پارسى؛ لحن شناسى (پيرامون آثار و افكار بزرگان سخن ايران)؛ مجموعه مقالات، مقدمه اى بر ديوان حافظ، مكاتب فلسفى در آسيا؛ مكاتب فلسفى در اروپا؛ مكاتب هنرى در اروپا؛ مكاتب هنرى در
شرق؛ منطق حماسى مهابهارات؛ منطق كلام حافظ؛ منطق كلام فردوسى؛ نامه ها؛ نقد و بررسى آثار سنائى.
استاد مهرداد اوستا سرانجام در روز هفدهم ارديبهشت 1370 به هنگام اشتغال به تصحيح شعر و تعليم، در تالار وحدت- شوراى شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى- در ساعت 1 / 30 بعدارظهر به سبب سكته ى قلبى درگذشت و فرداى آن روز پيكر وى در بهشت زهرا در مقبره ى مشاهير فرهنگ، ادب و هنر ايران در كنار مجتبى مينوى و مشايخ فريدنى (حجره 953) به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفي اوليايي در سال 1316 ، در يكي از روستاهاي ملاير به دنيا آمد. پس از آنكه تحصيلات خود را در مقطع ابتدايي و متوسطه به پايان برد ، در سال 1344 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1349 موفق به اخذ ليسانس شد. پس از آن هم چنان به تحصيلات خود ادامه داد تا آنكه در سال 1355 ، موفق به اخذ درجه ي دكتري فرهنگ عربي و علوم قرآني شد. او كه در سال1326وارد شده بود، پس از اخذ درجه دكترا به دانشگاه تربيت معلم منتقل گرديد و تا سال 1356 در دانشسراي عالي زاهدان كه وابسته دانشگاه زاهدان بود به تدريس پرداخت. دكتر اوليايي سپس به دانشگاه اراك رفته و فعاليت هاي آموزشي خود را در اين دانشگاه دنبال نمود. وي در طول خدمات آموزشي و تدريس در دانشگاه ، به كار پژوهش و تاليف نيز پرداخته است و آثاري چند به چاپ رسانده است.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي گرايش : علوم قرآني تحصيلات رسمي و حرفه اي :
مصطفي اوليايي پس از آنكه تحصيلات خود را در مقطع ابتدايي و متوسطه را به پايان برد ، در سال 1344 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1349 موفق به اخذ ليسانس شد. پس از آن همچنان به تحصيلات خود ادامه داد تا آنكه در سال 1355 ، موفق به اخذ درجه ي دكتري فرهنگ عربي و علوم قرآني شد.فعاليتهاي آموزشي : مصطفي اوليايي پس از آنكه تحصيلات متوسطه را به پايان برد ، در سال 1326 وارد آموزش و پرورش شد. او پس از اخذ مدرك دكترا در سال 1353 از آموزش و پرورش به دانشگاه تربيت معلم منتقل گرديد و تا سال 1356 در دانشسراي عالي زاهدان كه وابسته دانشگاه زاهدان بود به تدريس پرداخت. دكتر اوليايي سپس به دانشگاه اراك رفته و فعاليت هاي آموزشي خود را در اين دانشگاه دنبال نمود.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مصطفي اولياي در طول خدمات آموزشي و تدريس در دانشگاه ، از كار پژوهش و تاليف نيز غافل نبوده و آثاري چند به چاپ رسانده است.آثار : آشنايي با علوم قرآني ويژگي اثر : اين كتاب به بحث پيرامون علوم قرآني از آغاز پيدايي آن در زمينه هاي علوم في القرآن و للقرآن و آن دسته از علومي كه قرآن موجب گسترش آنها شده در شانزده فصل مورد بررسي قرار گرفته است.
منابع زندگينامه :دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، به كوشش: بهاءالدين خرمشاهي ، تهران: انتشارات دوستان و ناهيد، ص 323
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در يكى از محله هاى تهران قديم، معروف به گارماشين دودى (پاماشين) يا به بيان
روشن تر «چاله ميدان» كوى ياورخان كه از فرعى هاى كوچه حاج عليرضا يخچالى بود ساعت 12 ظهر سه شنبه ماه شعبان 28 حوت «اسفندماه» سال 1302 خورشيدى فضل اللَّه اويسى ديده به جهان گشود. هنوز به هفت سالگى نرسيده كه خداوند كريم لطف و محبت خود را شامل او كرد و عشق به موسيقى شعله دلنواز خود را به جانش افكند.
گرامافون كوكى تازه در آن زمان به ايران رسيده بود و ميان اهل دل و ذوق غوغايى به پا كرده بود، چرا كه خوانندگان معروف آن ايام چون: اقبال السطان آذر، حسين طاهرزاده، قمرالملوك وزيرى، ايران الدوله، حسن قصاب، روح انگيز، جلال تاج اصفهانى، رضاقلى ظلى، جناب دماوندى، و ديگران كه ديروز فقط عده يى از خواص با هزينه اى شيرين و نسبتا سنگين از آواى دلنشينان بهره مى جستند، اكنون بى منتى به خانه مردم راه يافته و تصنيف ها و آهنگ هاى جانبخش آنها كه در صفحات متعدد ضبط شده بود، قبله گاه جان مشتاقان بود.
هنگامى كه شادروان حسين اويسى پدر فضل اللَّه گرامافون را با صفحات هنرمندان مشهور روز به خانه آورد. نقطه عطفى در زندگى او آغاز شد و وى هر وقت امكانات به او اجازه مى داد در ساعات تنهايى با اين جعبه جادويى خلوت مى كرد و سراپا به صدايى كه از درون آن هنگام گذرادن صفحات بيرون مى آمد گوش فرا مى داد و در دنيايى ماوارى جهان خاكى بر امواج ارتعاشات موسيقى مى گشت و به دنبال آن به خلوت زيرزمين خانه مى شتافت و خود به تمرين شنيده هايى كه از گرامافون به گوش هايش رسيده بود، مى پرداخت و بدين ترتيب به جهان پهناور موسيقى پا نهاد و كشانيده شد چه بسا كه مرحوم مادرش ناخودآگاه نخستين الهام بخش
او دراين زمينه بوده است زيرا كه وقتى با آواى روحنواز خود پاى گهواره خواهر شيرخوارش ترانه هاى خوانندگان آن روز را به صورت «لالايى» زمزمه ميكرد، تار و پود وجودش را به ارتعاش در مى آورد.
در اين مورد فضل اللَّه اويسى مى گويد: «به ياد مى آورم كه كوچه پس كوچه هاى آن روزى منازل مجاور، بهترين محل تمرين آواز براى من بود و شب ها هر وقت پدرم مرا براى خريد مى فرستاد، با خواندن اشعارى، صداى آوازم در كوچه هاى تنگ و تاريك تهران آن روزى مى پيچيد. همين كه به سن بلوغ رسيدم به محضر استادان فن آن زمان راه يافتم و نخستين استادم حسين تعزيه خوان بود. او كه مردى مسلط بر تمام رموز و رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى بود مرا با اين هنر آشنا ساخت. سپس چندى بعد به سراغ حسن خان لحنى معروف به حسن قصاب رفتم».
فضل اللَّه اويسى در طلب معشوق خويش رنجها ديد و به اصطلاح معروف شب ها و روزها و ماهها و سالها دود چراغ خورد تا خداى موسيقى او را به بندگى پذيرفت.
در اينجا توضيح اين نكته به عنوان يكى از ضروريات واجب است براى نسل جوان و آن اينكه در آن روزگاران، خوانندگان از فرصت هاى به دست آمده حداكثر استفاده را مى كردند، يكى از آن فرصت هاى مناسب، سى روز مبارك رمضان بود كه خوانندگان جهت درك فيض و همچنين تمرين آواز، سحرها به پشت بام ها يا گلدسته و مناره ها مى رفتند و به درگاه خداوند منان به مناجات مى پرداختند. وى نيز از اين قاعده مستثنى نبود و او هم چون ديگر خوانندگان اغتنام فرصت كرده، در شب هاى ماه رمضان هر سحر به بام خانه مى رفت و دستگاه
كاملى را به مدت يك ساعت با اشعار پرشور و دلنشين از شعراى نامدار به خصوص خواجه عبداللَّه انصارى اختصاص مى داد و ضمنا همسايگان را نيز براى تهيه و خوردن سحرى با صداى ملكوتيش بيدار مى كرد. اگر شبى به طور تصادفى وقفه اى به جهاتى در مناجات براى وى پيش مى آمد و مناجات آن شب تعطيل مى شد، فرداى آن شب همسايگان با اخلاص و نكته سنج اظهار تأسف مى كردند كه شب گذشته چون از مناجات خبرى نبود، بنابراين آنها از خواب بيدار نشده اند و به همين دليل از خوردن سحرى كه تنها عامل توانمندى يك روزه دار مى باشد، محروم مانده اند.
مراد از تذكار مطالب فوق اين بود تداعى شود اويسى جهت دستيابى و نيل به اهدافش به هر چيزى دست مى يازيد و اين اشارات بيانگر اين معنا است كه او از هيچگونه تلاش و كوشش مضايقه نمى كرد و در اين راه نيز مكتب استادان چندى را درك كرد من جمله: حسين طاهرزاده، قمرالملوك وزيرى، حسن سنجرانى، ابراهيم خان منصورى، اركستر ابراهيم سرخوش، اركستر قاسم نيكپو و اركستر شاپور نياكان و...
فضل اللَّه اويسى ديگر عضو پيوسته و دائم محفل استادان و هنرمندان موسيقى شده بود و با آنها حشر و نشر مداوم پيدا كرده بود و هم اكنون خاطرات به ياد ماندنى و تابناك آن روزگاران است كه مذاق جانش را شيرين مى كند، خاطراتى كه با استادان و هنرمندان هنر موسيقى ايران نظير: على تجويدى، حسين ياحقى، مهدى خالدى، محمدحسين محمودى، اكبر محسنى، نصرت اللَّه سپهرى، اصغر زارع، عباس شاپورى، محسن چراغچى، حسين روانبخش، سيد اكبر امينى، احمد فرخزاد، حشمت جودكى، شاپور نياكان، ابراهيم خان منصورى، «ويولن»، موسى خان معروفى، على اكبر شهنازى، حبيب اللَّه صالحى، اكبر جديكار،
عباس داوچى، قاسم غراب «فاريا» اصغر كردبچه، فرخ حدادى، نصراللَّه دلارامجو، محمدعلى مانى، اكبر فروردين، شهبازى «تار»، رضا گلشن راد، محمد شيرخدايى، مرتضى گرگين زاده، حسين وكيلى، جواد فكرى «قره نى»، فضل اللَّه ياريارى، صبا اصفهانى، شاطر اصفهانى «نى»، اكبر تجويدى، حسن ناصرخانى، اصغر بيكزاده، «فلوت»، بهرام بدخش، منصور صارمى، ابراهيم سلمكى «سنتور»، پرويز فرصت «عود»، آرامى «كمانچه»، حسين كهندانى، مصطفى غراب «آواز و ضرب»، حسين خرسندى ، جهانگير ملك، حسين همدانيان، دلشاد، نصراللَّه معمارپور «ضرب»، محمد رسايى، جلال تاج اصفهانى، داريوش رفيعى، حسن يكرنگى، على مستوفى، عباس نوروزى معروف به (سبزى كار)، احمد ابراهيمى، على درويش، محمد صديق، محمد خاتمى، حسين مدنى، حبيب وزيرى، امير عسگرى، على نوايى معروف به (عندليب)، ستار روشن، احمد كوكبى، رضا شاهمرادى، منوچهر شفيعى، محسن انصاف گر معروف به (برنجى)، رضا مهديه «آواز».
فضل اللَّه اويسى انديشمند جستجوگر را جز هنر موسيقى فضيلت هاى ديگرى هم هست. در ورزش، رشته كشتى، زيبايى اندام، آكروبات، صنايع ظريفه و شعر و شاعرى هم مورد قبول اهل فن است. كتابهاى پرمغز «گلبانگ اويسى» و «هفت شهر عشق»، «نفايس اويسى» از آثار ناياب اوست و كتاب سنگين ديگرى را تحت عنوان «گنج بى رنج»، (ارمغان اويسى) زير چاپ دارد كه حاصل چهل و چند سال تجربه و مطالعه او است كتابى كه تا امروز مشابه آن در ايران انتشار نيافته و جلوه اى از عمق فكرى و احاطه ادبى وى مى باشد و مى تواند به صورت كتابى مرجع مورد استفاده خاص و عام قرار گيرد.
اينك يكى از سروده هاى وى:
سپر ستمگران
هرگز نشد كه عقده ز دل، واكند
كسى دردى ز لطف و مهر، مداوا كند كسى
قطع نظر، ز مردم دنيا، بود ضرور
آرامش ار بدهر تمنا كند كسى
لاف
گره گشايى مردم، شنيده ام
ليكن نديده ام گرهى واكند كسى
نامى ز مردمى به جهان مانده است و بس
لب را بدين فسانه، چرا واكند كسى
بيگانه است آنكه تو پندارى آشناست
با ديو و دد، كه ديده كه سودا كند كسى
جز اهل معرفت، مده ره در حريم خويش
تا غيرتت ز حيله تماشا كند كسى
مكر و فسون و حيله شده شيوه اى رواج
ديگر نه جاى شبهه كه حاشا كند كسى
هر كس ستم، به نسبت قارون همى كند
يكدم مروتى شده آيا كند كسى
قارون هلاك گشت زافزونى زرش
ديگر طمع چه دولت دنيا كند كسى
نام وفا بود سپر اين ستمگران
جز ايزد اين جماعت و رسوا كند كسى
خوردى بسى فريب اويسى ز ناكسان
اين نكته را چگونه هويدا كند كسى
پوشيده دار نزد خلايق شكيب خويش
اين راز سر به مهر، نه افشا كند كسى
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ محمدحسين اويسي فرزند غلامعلي اويسي قزويني ( 1336 _ 1411 ق ) از علماي اعلام و مدرسان نامدار حكمت و فلسفه در قزوين بود. وي پس از آنكه تحصيلات خود را در حوزه علميه ي قم به پايان رساند ، به زادگاه خود قزوين مراجعت كرد و به تدريس فقه و اصول و فلسفه پرداخت. او آثاري چند در حوزه علوم قرآني به تاليف رسانده است.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي والدين و انساب : شيخ محمدحسين فرزند غلامعلي اويسي قزويني ( 1336 _ 1411 ق ) از علماي اعلام و مدرسان نامدار حكمت و فلسفه در قزوين بوده است.تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ محمدحسين اويسي مقدمات علوم و فنون ادب را در زادگاه خود فراگرفت. در حدود سال
1372 ق به قم هجرت هجرت نموده و در مجلس درس بزرگان حوزه حاضر گرديد.استادان و مربيان : محمدحسين اويسي دروس طلبگي همچون صرف و نحو و... را در قزوين نزد سيد احمد عمادحاج سيدجوادي و شيخ مهدي قاضي فراگرفت و سپس مشغول تحصيل در فقه و اصول گرديد و فلسفه را از محضر فيلسوف شهير ، شيخ ابوالحسن رفيعي قزويني استفاده كرد. وي پس از آنكه به قم مهاجرت نمود ، خارج فقه را از محضر آيت الله بروجردي استفاده كرد و براي يادگيري اصول درس شيخ عباس شاهرودي و سيدمحمد داماد حاضر شد. اويسي ساليان متمادي از محضر درس علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان استفاده كرد.فعاليتهاي آموزشي : محمدحسين اويسي پس از آنكه تحصيلات خود را در حوزه علميه ي قم به پايان رساند ، به زادگاه خود قزوين مراجعت كرد و به تدريس فقه و اصول و فلسفه پرداخت.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : محمدحسين اويسي همراه با تدريس ، به تاليف و تفسير قرآن نيز پرداخت. او تفسير خود را مدت سي سال در چندين مجلد جمع و تاليف نموده است.آرا و گرايشهاي خاص : شيوه و روش محمدحسين اويسي در تفسير قرآن بدين گونه است كه پس از ذكر آيه با بهره گيري از روايات ، به تفسير آن مي پردازد و در ضمنِ آن اقوال ديگر مفسران ، مانند فخر رازي را بيان كرده و مورد نقد عالمانه قرار مي دهد و سپس براي روشن تر شدن بحث به اشعاري از شاعران قديم تمسك مي كند.آثار : تفسير اويسي ويژگي اثر : اين
تفسير به زبان فارسي و ثمره جلسات تفسير قرآني است كه شبهاي ماه رمضان براي مردم و طلاب در طول سي سال بيان داشته است و سپس آن را جمع آوري و به صورت كتاب مستقلي درآورده است.
منابع زندگينامه :قرآن پژوهان قزوين ، تاليف: سيدمحمدعلي ايازي ، تهران: موسسه نمايشگاه هاي فرهنگي ايران ، ص 148
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(942 -858 ق)، شاعر و صوفى. ظاهراً از شاگردان علامه دوانى بود و در اغلب علوم عهد خود خاصه در علوم ادبى اطلاعات وافر داشت. توجه وى به آثار مصنوع، خود نشانه اى از همين اطلاعت مختلف ادبى وى در صنايع ملفوظ و معميات و عروض و امثال آنها است. در جوانى در هرات به خدمت سلطان حسين بايقرا رسيد و قصيده ى معروف مصنوع خود را در مدح او سرود. سپس به نزد سلطان يعقوب آق قويونلو رفت و قصيده ى مصنوع دومى در مدح وى و مثنوع «شمع و پروانه» را به نام او سرود. پس از جلوس شاه اسماعيل صفوى به خدمت او پيوست و قصيده ى مصنوع سوم را در مدح او و مثنوى «سحر حلال» را به نام او سرود. پس از مرگ شاه اسماعيل به شيراز بازگشت و در همان جا درگذشت و در كنار مزار حافظ دفن گرديد. بر روى سنگ قبر او چنين آمده است: «شيخ محمد اهلى شيرازى طاب ثراه، به عمر هشتاد و چهار وفات نمود در سنه ى 942» آثار وى: «ديوان» اشعار مشتمل بر دوازده هزار بيت كه تاكنون چاپ نشده است؛ «ساقى نامه»؛ «رساله ى نغز»؛ «فوائد الفوائد»؛ «سرّ الحقيقه»؛ «رسالة في العروض»؛ «رسالة فى المعمّى»؛ «زبدة الاخلاق».[1]
شاعر معروف (ف. 942 ه.ق./ 1535 م.).
وى در فنون شاعرى توانا و در ايراد سخنان دشوار و ابلاغ معانى بلند شهرت دارد و شعرش توأم با صنايع شعرى است و مع هذا از دقت انديشه و رقت خيال برخوردار است. وى ديوان قصايد و غزليات و رباعيات دارد و نيز مثنوى «سحر حلال» از اوست كه آن را در جواب تجنيسات و مجمع البحرين كاتبى بد و بحرود و قافيه سروده و ديگر مثنوى «شمع و پروانه» كه در آن تصويرى تخييلى و لطيف از عشق پروانه و جلوه هاى دلبرانه شمع كرده است. اهلى قصايد متعدد در مناقب رسول (ص) و رثاء شهيدان كربلا دارد. رباعيات او بسيار و از حيث شعر متوسط است. اهلى از آن ميان يك مجموعه رباعى را ساقى نامه نام داده است. وى معاصر شاه اسماعيل و اوايل شاه طهماسب صفوى بود. پس از مرگ او را در جوار قبر حافظ به خاك سپردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از سعدى تا جامى (712 -710)، تاريخ ادبيات در ايران (453 -447 /4)، تاريخ نظم و نثر (440/1)، تحفه ى سامى (179 -177)، تذكره ى روز روشن (93)، تذكره ى نصرآبادى (512 -511)، حبيب السير (606/4)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (379 -376 /1)، دويست سخنور (49 -48)، الذريعه (113/9)، ريحانه (210/1)، فارسنامه ى ناصرى (293/1)، الكنى والالقاب (60/2)، لغت نامه (ذيل/ اهلى)، مجالس المؤمنين (696 -693 /2)، مجالس النفائس (387)، مرآت الفصاحه (77 -76)، معجم المؤلفين (127/12)، هدية العارفين (237/236/2)، هفت اقليم (227 -223 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، شاعر و صوفى. وى از بزرگان طايفه ى طالش و خوانين آن حدود بود و به مجذوب عليشاه ارادت مى ورزيد. گاهى شعرى مى سرود. از
اوست:
چو نكو ديدم به غير از آن نگار
در دو عالم هيچ موجودى نبود
خود دل آمد آن نگار ده دله
خود ز بى دلها دل آن دلبر ربود
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (203/1)، الذريعه (113/9)، رياض العارفين (243)، طرائق الحقائق (270/3)، فرهنگ سخنوران (111).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد على ايازي
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
استاد سيّد محمّد علي ايازي متولد 1333 شمسي يكي از قرآن پژوهان معاصر است كه تحصيلات حوزوي خود را از سال 1347 از حوزه علميه مشهد آغاز كرد. پس از گذراندن دوره ادبيات و مقداري از سطح به حوزه علميه قم وارد شد و از استادان سطح آقايان: محقق داماد، فاضل ، ستوده، صلواتي و سلطاني از درس خارج اصول آيات عظام: وحيد خراساني ، آقا موسي زنجاني و فاضل لنكراني يك دوره را تمام كرد. همچنين از درس فقه آيات عظام: منتظري و شيخ جواد تبريزي ( به مدّت 15 سال ) و نيز اندكي از درس حاج شيخ مرتضي حائري و اراكي استفاده برد. درس فلسفه را گرچه در آغاز با درس آيت الله حسن زاده آملي شروع كرد، اما مدت 10 سال در خدمت آيت الله جوادي آملي اسفار و تمهيد القواعد و شرح فصوص الحكم را تلمذ كرد و نيز از محضر سيد جلال الدين آشتياني در فلسفه و عرفان بهره برد. در كنار تحصيلات و از همان سال هاي نخست ورود به حوزه، به درس تحقيق و پژوهشهاي تحقيقي در زمينه قرآن توجه بسيار داشت و مدت 3 سال در درس تفسير آية الله
خزعلي و درس فلسفه جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن شهيد مطهري و در كارهاي تحقيقاتي با اين شهيد در سال 55 تا 57 شركت داشت. او در كنار تحصيل و تحقيق از كارهاي فرهنگي و تاليف نيز غافل نبود و به ويژه پس از دوره هاي متمادي تحصيل فقه و اصول و فلسفه ، بيشتر وقت خود را به تحقيقات قرآني اختصاص داده است و در اين زمينه افزون بر مقالات گوناگون در مجلات و همايش ها، كتاب هاي بسياري را تاليف كرده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : دكتر مهدي ايپكچي سال 1306ه.ش داراي مدرك دكتراي در رشته ي بيوشيمي ازدانشگاه پاريس درسال1345 و عضو هئيت علمي دانشكده ي علوم دانشگاه فردوسي مشهد با مرتبه ي علمي استادي مي باشد.
گروه : علوم پايه
رشته : بيوشيمي
تحصيلات رسمي و حرفه اي : مهدي ايپكچي داراي مدرك كارشناسي شيمي و كارشناسي ارشد شيمي از دانشگاه تهران و دكتراي در رشته ي بيوشيمي از دانشگاه پاريس درسال1345 مي باشد.
خاطرات و وقايع تحصيل : اخذ مدرك دكتراي شيمي ازدانشگاه پاريس در سال1345 ه.ش از مهمترين مقاطع علمي زندگي مهدي ايپكچي مي باشد.
فعاليتهاي ضمن تحصيل : مهدي ايپكچي ضمن تحصيل به مطالعه و تحقيق پيرامون موضوعاتي چون اثرهورمونهاي استروئيدي درسلوهاي سترولي موش و انسان، مكانيسم كاهش دهندگي گلوكز، تري كليسيريدهاي عصاره ميوه نوعي درخت سرو پرداخته است.
زمينه هاى علمى و تحقيقاتى: بررسى اثر هورمونهاى استروئيدى در سلولهاى سرتولى موش و انسان، مكانيسم كاهش دهندگى گلوكز، كلسترول، ترى كليسيريدهاى عصاره ميوه نوعى درخت سرو، تهيه اسيدسيتريك و تخليص آن از ملاس به روش ميكروبيولوژى، مكانيسم داروهاى لاغركننده بر روى موش، اثر بيولوژيكى
ويتامين در بدن، نقش پروستاگلاندين ها و مشخصات آنها، روشهاى اندازه گيرى كلسترول در سرم خون، استاد راهنماى 4 پايان نامه دكترا. تأليفات تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 2 تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان خارجى: 5 زمينه علمى تأليفات: بيوشيمى، شيمى صنعتى، شيمى مواد غذائى و اصول صنايع شيمى. مقالات تعداد مقالات بزبان فارسى: 2، تعداد مقالات بزبان خارجى: 5 زمينه علمى مقالات: بيوشيمى و تغذيه.
وقايع ميانسالي : مهدي ايپكچي پس از اخذ مدرك دكتراي بيوشيمي ازدانشگاه پاريس در سال1345 ه.ش به ايران بازگشت و به عنوان عضو هئيت علعي دانشكده ي علوم دانشگاه فردوسي مشهد استخدام شدو و مرتبه ي علمي استادي را كسب نمود.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : مهدي ايپكچي عضو هئيت علمي دانشكده ي علوم دانشگاه فردوسي مشهد پس از طي مرحله استادياري و سپس دانشياري به مرحله ي علمي استادي تمام وقت پايه ي 16گروه شيمي و زيست شناسي اين دانشكده رسيد.
فعاليتهاي آموزشي : مهدي ايپكچي در گروه علوم دانشگاههاي فردوسي مشهدي به تدريس دروس رشته ي بيوشيمي پرداخته و استاد راهنماي 4پايان نامه دكترا و چندين پايان نامه كارشناسي ارشد بوده است.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مهدي ايپكچي در كنار تدريس به مطالعه و تحقيق پيرامون موضوعاتي چون تهيه اسيدسيتريك در تلخيص آن از ملاس به روشهاي ميكروبيولوژي، مكانيسم داروهاي لاغر كننده برروي موش پرداخته است.
آرا و گرايشهاي خاص : مهدي ايپكچي ازجمله متخصصان رشته ي بيوشيمي مي باشد كه دراموري چون بيوشيمي، شيمي صنعتي، شيمي مواد مواد غذايي و اصول صنايع شيمي و بيوشيمي تغذيه داراي تخصص مي باشد.
آثار :
1 بيوشيمي صنعتي
2 بيوشيمي و تغذيه
3 شيمي مواد غذايي و اصول صنايع شيمي
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علاء ايجادى، به سال 1331 در شميران متولد شد، پس از طى تحصيلات ابتدايى، از دبيرستان پيمان موفق به اخذ ديپلم گرديد و پس از آن در رشته اقتصاد مشغول تحصيل شد و در سال پايانى تحصيل به نواختن سه تار و فراگيرى علم موسيقى نيز علاقمند شد.
او در همين زمان به هنرستان شبانه موسيقى رفت و در آنجا ثبت نام نمود و زير نظر مرحوم نصراللَّه خان زرين پنجه مشغول موسيقى گرديد. پس از يك سال به خدمت سربازى رفت و در سال 1358 پس از پايان خدمت به نواختن ساز تار علاقمند شد و در خدمت هنرمند ارزنده زيداللَّه طلوعى شروع به فراگيرى و نواختن تار كرد و پس از چندى نزد هنرمند ديگرى به نام حميد متبسم كه از نوازندگان خوب و آهنگسازى با استعداد است رفت و مشغول تحصيل موسيقى شد.
در سال 1362، پس از شنيدن صداى تار جلال ذوالفنون، عشق نهفته ى او به ساز سه تار، دوباره در وى پيدا شد و شيفته ساز ذوالفنون گرديد و در خدمت اين هنرمند ارجمند و والا، شروع به فراگيرى هرچه بيشتر ساز سه تار و راز و رمز نوازندگى با اين ساز عرفانى شد و پس از سه سال دوره هاى آموزشى را به پايان رسانيد و پس از آن حدود يك سال نزد استاد محمود تاجبخش رفت و مدتى را نيز از محضر ايشان كسب فيض كرد و از سال 1367 در خدمت
استاد هوشنگ ظريف هنرمند ارزنده رفت و به فراگيرى علم موسيقى نزد اين استاد ادامه داد. سپس براى ساختن ساز تار و سه تار زير نظر امير عطائى كه از سازندگان خوب ساز و از صنعتگران بزرگ اين حرفه مى باشد مشغول فراگيرى اين فن گرديد.
علاء ايجادى، ضمن نواختن سه تار و تار، در كارگاه خود مشغول ساختن تار و سه تار مى باشد كه خيلى در كار خويش وسواس و حوصله به خرج مى دهد و از استادكاران تحصيلكرده مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(906/905 -832 ق)، مفسر، محدث و عالم شافعى. وى از اهالى ايج از توابع فارس بود. از آثار وى: «جامع البيان» يا «جوامع التبيان فى تفسير القرآن»، مشهور به «تفسير صوفى»، يا «تفسير ايجى»، كه در سال 1789 م در لاهور چاپ شده است؛ «بيان المعاد الجسمانى والروح»؛ «شرح اربعين النووى»؛ «شعب الايمان»، در اخبار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (68/7)، ايضاح المكنون (303/1)، تاريخ ادبيات در ايران (87/4)، تاريخ نظم و نثر (272)، ريحانه (211 -210 /1)، كشف الظنون (610 ،452 ،60)، معجم المؤلفين (153/10).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1349 -1240 ش)، موسيقيدان و شاعر. در خانواده اى متعيّن متولد شد. از كودكى با اساتيد بزرگ موسيقى آشنا شد و با حافظه ى قوى، ذوق سليم و درك قوى خود در موسيقى سنتى به مراحل پختگى و كمال رسيد. او از شاگردان منتظم الحكما بود كه توانسته به مكتب ميرزا عبداللَّه راه يابد. حاج آقا محمد گرچه سه تار نيز مى نواخت اما نوازنده نبود، در حقيقت موسيقى شناس بود. طبع شعر داشت و اشعارى نغز و شيوا مى سرود. وى سالها از مهمترين مراجع و يكى از مطلعين بزرگ موسيقى ايران بود و خانه اش سالها مأمن و مركز تجمع موسيقى دوستانى بود كه علاقه مند به تحقيق در اين زمينه بودند و از آن جمله مى توان از حسين طاهرزاده، نورعلى برومند، محجوبى، تجويدى و صبا نام برد. از مهمترين خدمات حاج آقا محمد نظارت بر امر ضبط و ثبت رديف هاى موسيقى ايران بود كه در زمان او انجام مى شد. او تا آنجا كه مى توانست در پالايش اين رديف ها از تحريفاتى كه در چند دهه ى معاصر باب شده بود، كوشيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع
زندگينامه :تاريخ موسيقى (707 ،660 ،600 ،561 ،512 ،508)، سرگذشت موسيقى (434 ،127 -126 ،121 /1)، مردان موسيقى (507 -504 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1325 -1262 ش)، عالم، صوفى، روزنامه نگار و شاعر، متخلص به شمس. در گلپايگان متولد شد. تا سن هجده سالگى در زادگاه خويش به تحصيل علوم ادبى، صرف و نحو، منطق و معانى و بيان پرداخت. پس از آن به اصفهان رفت و حكمت و كلام را نزد استادان آن شهر فراگرفت. سپس در 1280 ش به نجف رفت و چند سالى به تحصيل فقه و اصول و حكمت پرداخت. پس از بازگشت به ايران، به تهران و مشهد سفرهايى كرد و به خدمت بعضى از مشايخ صوفيه رسيد و دست ارادت به حاج ملا سلطانعلى گنابادى داد و پس از او به فرزندش پيوست و از طرف صالح عليشاه، شيخ طايفه در اصفهان گرديد و اجازه ى ارشاد و دستگيرى به او داده شد و به ناصر عليشاه شهرت يافت. مدتى در فرهنگ اصفهان مدير دبستان حكمت و چندى دبير دبيرستانها بود. در سال 1305 ش روزنامه ى «عنقا» را منتشر ساخت و مدت يك سال به نشر آن همت گماشت. سرانجام در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد، جنب تكيه ى كازرونى دفن شد. آثار وى: «نور الابصار»؛ «اسرار عشق»؛ «تفسير سوره ى يوسف»، به شعر؛ «شمس التواريخ»؛ «جذوات الهيه»، به شعر؛ «نامه ى سخنوران»؛ «هداية الامم»؛ «معرفة الروح».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ جرايد (54 -52 /4)، تذكرة القبور (131 -130)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (321 -320 /1)، سخنوران نامى معاصر (2009 -2005 /3)، مؤلفين كتب چاپى (540 -539 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سهيل ايقانى، برادر سيامك ايقانى، يكى ديگر از هنرمندان خوب موسيقى سنتى ايران است كه به سال 1336 در شهر شيراز، شهر گل و بلبل، شهر
سعدى، و حافظ شهر علم و ادب و شعر و هنر، شهرى كه تا جهان پايدار است، افتخار هر ايرانى است ديده به جهان گشود.
سهيل ايقانى از سن شش سالگى به موسيقى علاقمند شد و ميان سازهاى سنتى ايران بيشتر به سنتور علاقه نشان داد و هر محفل دوستانه و هر كجا كه اين ساز را مى ديد به طرف آن مى رفت و با كنجكاوى كودكانه خود مدت ها به ان نگاه مى كرد و اگر كسى مزاحمش نمى شد شروع مى كرد با آن كلنجار رفتن.
به هر حال، وى از سن شش سالگى نواختن سنتور را نزد خود شروع كرد و هر آهنگى را كه به گوشش مى رسيد، آن قدر آن را تمرين مى كرد تا مى توانست آن را خوب بنوازد و همين كوشش و ممارست و تمرين هاى مكرر موجب گشت تا وى در سن دوازده سالگى قطعات بسيار مشكل را به راحتى بنوازد و به زيبايى به بداهه نوازى پردازد.
وى دوران تحصيل دبستان و دبيرستان را در شيراز گذراند و همه سال در مسابقاتى كه براى هنرمندان محصل از طرف آموزش و پرورش برگزار مى شد، شركت و بااستعدادى كه داشت در رشته سنتور، مقام اول را كسب مى كرد.
سهيل ايقانى، از سال 1353 تا 1346 با راديو تلويزيون فارس (مركز شيراز) و همچنين اركستر فرهنگ و هنر سابق همكارى كرد، در كار موسيقى در سال هاى اوليه، از راهنمايى هاى برادر بزرگ خود سيامك ايقانى ودوست هنرمندش مهران مهتدى بهره گرفت.
وى بعد از اتمام دوران تحصيل ابتدايى و متوسطه از شيراز به تهران آمد و فعاليت هاى هنرى خود را دنبال كرد، در سالهاى 1354 تا 1358 با راديو ايران همكارى نمود، در تهران
فرصتى خوب و ذى قيمتى به دست آورد تا از محضر هنرمندانى مثل: على تجويدى، پرويز ياحقى، رضا ورزنده، انوشيروان روحانى،فضل اله توكل، اميرناصر افتتاح كسب فيض كند و محضر و مصابحت همين هنرمندان براى وى موجب گشت كه ساز وى را هر شنونده اى كه گوش مى كرد، بى اختيار به ياد مرحوم مرتضى خان محجوبى مى افتاد كه اين آثار هم اكنون هم موجود مى باشد.
سهيل ايقانى، علاوه بر نواختن سنتور كه ساز تخصصى او بود، با نواختن پيانو، ويولن، تار و سه تار هم آشنايى كامل داشت به خصوص كه پيانو را بسيار شيرين مى نواخت و خود از صدايى گرم و گيرا برخوردار بود و در هنگام نواختن، اكثر اوقات خوانندگى را خود انجام مى داد. او انسانى بود واقعا هنرمند، ملايم، محجوب و گوشه گير و داراى روحى بسيار حساس و طبعى بسيار لطيف كه مورد ستايش تمام دوستان ونزديكانش بود، هنرمندى بود بسيار خوددار و خودخور كه تمام رنج و غم زندگى را در سينه نگاه مى داشت و هيچگاه براى كسى بازگو نمى كرد چون معتقد بود كه موجب اندوه آنان مى شود و تنها بار گران آن را خود مى كشيد ولى افسوس كه چه نابه هنگام دست غدار روزگار اين عزيز را كه يكى از جوان ترين و بااستعدادترين چهره هاى موسيقى اصيل و سنتى ايران بود از ما گرفت و در آخرين بهار زندگى خود كه اول ارديبهشت ماه 1365 بود، در سن 29 سالگى، با اين جهان فانى وداع نمود و دوستان و آشنايان و هنردوستان را در ماتمى بزرگ و هميشگى باقى گذارد. در وصيت نامه هايى كه به خط اين هنرمند بر جاى مانده نشان دهنده اين است كه شادروان سهيل ايقانى، در
تمام طول زندگى پربار هنرى خويش هرگز كسى صداى بلند او را نشنيند، نه با كسى دشمن بود و نه دشمنى داشت، هميشه و همه وقت سرش به كار خود و موسيقى و راز و نياز با ساز خويش بود كه گويى عاشق و معشوقى با هم نجوا مى كنند.
آثارى كه از وى به جا مانده، او را نوازنده اى چيره دست و خلاق در سنتور نشان مى دهد كه به جرأت مى توان گفت كه وى صاحب سبك خاصى در نوازندگى بوده است، او يكى از محبوب ترين هنرمندان شهر شيراز بود كه دست اجل خيلى زود پاييز، گلستان وجودش را پرپر نمود. تربت او در محل زادگاهش شيراز مى باشد، يادش گرامى و روح بزرگ او شاد باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
متولد سال 1326 شمسى در خانواده اى علاقمند و تا حدى آشنا به موسيقى ايرانى در شهر شعر و ادب و هنر، شيراز متولد گرديد. دوران تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در همانجا به پايان رسانيد وى از كودكى علاقه شديدى به موسيقى ايرانى داشت و با شنيدن نواى هر سازى مجذوب آن مى شد، از دوران دبستان، ساز دهنى كوچكى كه همواره همراهش بود در زنگ تفريح دوستانش را به دور خود جمع مى نمود براى آنها ساز مى زد. دايى او با فلوت آشنايى داشت و در هر فرصتى كه پيش مى آمد به سراغ فلوت دايى خود مى رفت و صداهاى دلنشينى از آن در مى آورد بعد از مدتى با تهيه فلوتى تمرين اين ساز را شروع نموده و آنقدر علاقه و پشتكار از خود نشان مى دهد كه در مدتى بسيار كوتاه نواختن اين ساز را
به خوبى فرا مى گيرد و قطعات مشكلى را با اين ساز مى نوازد، پس از فراگيرى فلوت به سنتور روى آورده و در اين رشته نيز موفقيت هايى كسب مى نمايد اما اين ساز هم عطش او را فروكش نمى كند و همچنان به دنبال صدا و نواى دل انگيز ديگرى بود و سرانجام گمشده خود را در ويولن پيدا مى كند و با شنيدن هر نغمه اى از اين ساز بى اختيار تحت تأثير قرار گرفته و تمام وجودش گويى همه گوش شده و آن را به نواى دل انگيز- ويولن مى سپرد، تمام زير و بم ها و ملوديهايى را كه مى شنيد در حافظه خود ثبت و ضبط مى نمود عطش فراگيرى اين ساز در وى به حدى بود كه با تهيه ويولن ارزان قيمت، فراگيرى اين ساز را بدون استاد شروع مى نمايد و با تشويق هاى مادر خود و با علاقه و پشتكار زياد نواختن ويولن را ياد مى گيرد. او فرا گيرى اين ساز را از سن 14 سالگى يعنى زمانى كه در كلاس دوم دبيرستان بود شروع مى نمايد. او آن چنان پشتكارى داشت كه پس از دو سه روز تمرين توانست يكى از ترانه هاى مشهور آن زمان را بنوازد و پس از قريب به سه يا چهار ماه تمرين و ممارست توانست در اركسترهاى مختلف شركت جسته و جاى خود را در ميان هنرمندان ديگر باز نمايد «بگفته يكى از دوستانش او به حدى تشنه فراگيرى و پيشرفت بود كه از صبح به تمرين مشغول مى شد و گاهى تا 12 ساعت ساز مى زد.»
وى در مدت كمتر از يك سالى كه با ويولن آشنا شده بود تقريبا تمام آهنگ ها و چهار مضراب هاى روز را ياد گرفته
و به خوبى از عهده اجراى آنان برمى آمد. در پنجه هاى او از همان ابتدا شيرينى خاص و غم عجيبى نهفته بود كه هر شنونده اى را بى اختيار مجذوب مى كرد.
مدت 6 تا 7 سال با راديو تلويزيون فارس (مركز شيراز) همكارى نموده و همچينن در اركستر سازهاى ملى (وزارت فرهنگ و هنر سابق) فعاليت داشته و آهنگ هاى-متعددى براى اركستر ساخته و نوشته كه تعدادى از آنها اجرا گرديده و برخى ديگر هنوز اجرا نشده است. او فراگيرى نت و تئورى موسيقى ايرانى را چندى كوتاه نزد، هنرمند بنام (نعمان) كه از استادان قديم در رشته موسيقى ايرانى در شيراز است فراگرفته و پس از آشنايى با فن و علم موسيقى كتابهاى دوره هنرستان و رديف هاى استاد ابوالحسن صبا را به اتمام رسانيد. حدودا بيست سال در شيراز زندگى نموده و شاگردان زيادى را در رشته هاى فلوت، سنتور، كمانچه و ويولن تعليم داده و دوستداران و طرفداران زيادى پيدا نموده است، در سال 1352 به خدمت نظام رفته و پس از پايان اين دوره از شهر و موطن خود شيراز راهى تهران مى گردد. در سالهاى 54 تا 58 با راديو ايران همكارى نموده و در سالها با اساتيد فن موسيقى آشنايى پيدا مى نمايد و از محضر اساتيدى چون احمد عبادى، جليل شهناز، على تجويدى، پرويز ياحقى، حبيب اله بديعى و شجريان... و اساتيد ديگر موسيقى ايرانى كسب فيض مى نمايد او با اينكه در فراگيرى ويولن عملا شاگرد هيچ استادى نبوده، لذا تمام اساتيد و پيش كسوتان موسيقى اصيل ايرانى را استاد خود مى داند و طبعا رهرو آنان مى باشد، وى با ساز كمانچه آشنايى داشته و مدتى هم در اركستر سازهاى
ملى فعاليت و همكارى نموده است.
سيامك ايقانى يكى از نوازندگان انگشت شمارى است كه در حال حاضر در نواختن ويولن مى تواند حرفى و مطلبى براى گفتن داشته باشد. چون تكنوازان خوب ويولن در ايران از انگشتان دست تجاوز نمى كنند.
آنهايى كه با ويولن آشنايى دارند به خوبى بر اين نكته واقف هستند كه تكنوازى موسيقى ايرانى روح موسيقى اين مرز و بوم است به خصوص با سازى چون ويولن كه استعدادى استثنايى را طالب است و سيامك ايقانى در نواختن اين ساز مورد تأييد اساتيد نامبرده مى باشد. ساز او بسيار شيرين روان، خوش برخورد، مهربان، متين باشخصيت و باذوق و بااحساس مى دانند او معتقد است كه ويولن سلطان سازها بوده و خوب نواختن آن به قدرت، همت، پشتكار و استعداد ويژه اى نياز دارد تا بتوان اين ساز سركش و افسار گسيخته را رام نمود و چنانچه نوازنده اين ساز، يك روز از نواختن غفلت ورزد به خوبى مى توان گفت كه ده روز به عقب برگشته است و زحمات گذشته خود را به هدر داده است.» ايشان مدت كوتاهى نيز با صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران همكارى داشته و بعضى از ساخته هاى ايشان با صداى مهرداد كاظمى اجرا و پخش گرديده است، سيامك ايقانى در حال حاضر ساكن تهران بوده و در سازمان تأمين اجتماعى شاغل مى باشد و كماكان فعاليت هنرى خود را دنبال و به تدريس اين ساز مشغول است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين ايماني
محل تولد : همدان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سهيل ايوانى، هنرمند بااستعداد ديگرى از سرزمين كرمانشاه است كه در سال 1336 در خانواده اى مذهبى و متدين ديده به جهان باز نمود. وى پيش از اين كه به دبستان رود، چون داراى صدايى خوش بود بنا به تشويق برادر خود شروع به خواندن نمود و بيشتر تصنيف هاى آن زمان را ياد مى گرفت و آن ها را با صدايى خوش و لطيف اجرا مى كرد كه بنا به گفته وى نوار آن ها هنوز هم موجود مى باشد.
سهيل ايوانى، به قدرى به موسيقى دلبستگى پيدا نمود كه پس از درس، اوقات فراغت را به موسيقى گوش دادن و خواندن مى پرداخت. از سن دوازده سالگى، موسيقى را به طور جدى دنبال كرد و در كلاس موسيقى فرهنگ و هنر استان كرمانشاه زير نظر هنرمند ارجمند آقاى محمود مرآتى شروع به مشق ويولن نمود به قدرى موسيقى را جدى گرفت و آن را دنبال كرد و با وجودى كه در رشته رياضى تحصيل مى كرد و آن درس براى وى بسيار مشكل بود، معهذا در دروس خود پيشرفت هاى شايان توجهى داشت، او موسيقى را اولين هدف خود قرار داد و خيلى زود، وارد اركسترهاى فرهنگ و هنر استان شد و علاوه بر نوازندگى به تك نوازى نيز پرداخت.
وى هنوز نوجوانى بود كه با هم سن و سالان خود در راديو تلويزيون، در برنامه هاى كودكان و نوجوانان شركت دائمى نمود و تا سن پانزده سالگى اين همكارى ادامه داشت تا در آزمون سراسرى باربد كه به ابتكار مرحوم استاد نور على برومند در تهران برپا گشته بود
در رشته كمانچه اول شد و پس از شركت در كلاس هاى دانشگاه تهران (هنرهاى زيبا) با بهترين نمره قبول و از اين زمان ساز كمانچه را به عنوان ساز تخصصى خويش پذيرفت.
وى در سال هاى انقلاب فرهنگى كه دانشگاه تعطيل شده بود به كرمانشاه برگشت و در اين چند سالى كه به كلاس هاى دانشگاه دچار فترت شده بود، فرصت زيادى براى تمرين آشنايى با سازهاى ديگر مخصوصا سه تار، تار و سنتور و... پيدا كرد.
سهيل ايوانى، مجددا در سال 1365 به تهران بازگشت و دوباره همكارى خود را با راديو و اركستر بزرگ شروع كرد ولى غير از نى، با كليه سازهاى موسيقى سنتى ايران آشنائى كامل دارد و آن ها را با قدرت اجرايى خوب مى نوازد و اين ادعا نيست، بلكه به مرحله عمل نيز درآمده چرا كه در نوار كاست به نام «فضاى سينه حافظ» با خوانندگى محمديان كه تقريبا اولين كار بعد از برگشت به تهران بوده، تمام سازهاى آن به غير از «نى» از وى بوده كه ميكس شده.
سهيل ايوانى به كار آهنگ سازى سخت علاقه مند است كه تمام نيروى خود را روى اين كار گذارد و تعداد زيادى آهنگ بى كلام و باكلام و محلى كردى ساخت كه مرتبا از راديو و تلويزيون پخش مى گردد و از طرف شوراى موسيقى مورد تشويق قرار گرفته است. يكى از آخرين كارهاى وى كاستى است به نام «خيال خوبان» با خوانندگى هنرمند خوش صدا و بافرهنگ ملك مسعودى و نوازندگى عده اى از هنرمندان زبده در شركت آواى دل كه مورد توجه واقع شد.
وى در ارديبهشت سال 1369 به عنوان نوازنده كمانچه با اركستر صدا و سيما جهت اجراى برنامه هاى
موسيقى سنتى به كشور ژاپن رفت و هنر كمانچه نوازى اين ساز سنتى ايران را به نمايش گذارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا ايوانى، برادر سهيل ايوانى نوازنده خوب و چيره دست كمانچه به سال 1334 در كرمانشاه در يك خانواده مذهبى متولد شد و هم اكنون يكى از هنرمندان خوب و باارزش اين استان به شمار مى رود. محمدرضا ايوانى درباره فراگيرى موسيقى و روى آورى خود به اين هنر والا و باارزش مى گويد:
«بيش از هشت سال از سن من نمى گذشت كه در منزل دايى خود براى اولين بار از نزديك ساز سنتور را ديدم و با آن آشنا گرديدم و به آن بسيار علاقمند شدم و به سبب همين علاقه، در خانه با قرار دادن سيم باز شده فنر خودكار به وسيله دو ميخ بر تكه يى تخته و صدا دادن آن با كشش و ارتعاش سيم آشنايى پيدا كردم و بعدها سنتور را از دايى خود گرفته و پس از گذشت دوسال با مرارت بسيار (به عنوان مثال نت خرك اول (مى) را به عنوان پايه گرفته و فاصله خرك تا شيطانك همان نت را به 9 قسمت تقسيم كرده و با قرار دادن خرك در هر يك از اين فواصل نت بعدى را كوك مى كردم و هر بار فواصل را كم و زياد مى نمودم و كارهايى از همين قبيل كه نتيجه يى نمى گرفتم، از طرفى نظر به تعصب وضع خاص و جوى كه در منزل ما در آن زمان حكفرما بود جرأت اينكه مطرح كنم كه قصد رفتن به كلاس سنتور را دارم نداشتم). تا بالاخره موفق به كوك كردن سنتور
شدم به طورى كه بعدها در سر كلاس درس، استاد فقط از يكى از نت هاى آن (ركرن زرد) ايراد گرفت. البته لازم به يادآورى است قبل از رفتن به كلاس فرهنگ و هنر، حدود دو سال و نيم بدون استاد به صورت تجربى كار مى كردم و تنها منبع يادگيرى من تماشاى تلويزيون بود و چون حس مى كردم كه بدون نت به بن بست رسيده ام، با مشقت فراوان خانواده را راضى كردم كه در كلاس فرهنگ و هنر كرمانشاه ثبت نام نمايم و از آن پس نزد استاد اكبر ايزدى كه از هنرمندان خوب و برجسته مى باشد، به فراگيرى كتاب دستور سنتور و رديف هاى استاد ابوالحسن صبا پرداختم، البته در اين سالها در برنامه هاى كودك راديو و تلويزيون كرمانشاه همراه برادرم سهيل ايوانى كه كمانچه را به خوبى و در نهايت زيبايى به تصديق اهل فن مى نوازد، به اجراى برنامه مى پرداختم. خوشبختانه پس از چندى افتخار شركت در كلاس مكتب صبا نصيبم گشت به خدمت استاد ارجمند فرامرز پايور راه پيدا كردم و از اين كه ايشان مرا به عنوان شاگرد پذيرفتند، سر از پا نمى شناختم به طورى كه هر هفته از كرمانشاه به تهران مسافرت مى كردم و پس از حضور در كلاس درس، مجددا به كرمانشاه برمى گشتم و در اين مدت با كسب فيض از محضر اين استاد عاليقدر و گرانمايه، با اصول صحيح اين نواختن سنتور آشنا شدم تا اينكه همزمان با شروع و مشكلات جنگ تحميلى به خصوص نارسايى هايى كه اين جنگ در مناطق غرب كشور به وجود آورد، اجبارا از كلاس درس استاد محروم شدم.
پس از چندى در وزارت دارايى استخدام شدم و
جهت خدمت به محل مأموريتم كه در شهر مرزى مريوان بود رفتم و چون جابجا كردن ساز در آن زمان غير ممكن بود در آنجا اقدام به ساختن سنتور نمودم و در موقع فراغ از كار اداره به تمرينات مشغول مى شدم و از آنچه استادان خود آموخته بودم مرور مى كردم».
محمدرضا ايوانى در حال حاضر مشغول خدمت در اداره دارايى كرمانشاه مى باشد و علاوه بر تدريس خصوصى به شاگردان، در مركز فراگيرى هنر وابسته به صدا و سيماى كرمانشاه به تدريس مشغول مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از صنعتگران هنرمند كشور، نريمان آبنوسى است كه در سال 1302 در شهرستان ساوه متولد شد. وى از سن 8 سالگى به موسيقى روى آورد و به آن علاقه اى وافر پيدا نمود. پس از چندى اقدام به ساختن سازى محلى به نام «چگور» كرد، اين ساز 9 سيمه مى باشد و داراى صدايى خوش است.
نريمان آبنوسى از آنجا كه به ايران و ايرانى عشق مى ورزيد براى زنده كردن هنر و صنعت ايران، در سال 1328 اولين ساز «عود» را كه همان «بربط» ساز ايران باستان است ساخت و به قدرى آن را خوب و خوش صدا از كار درآورد كه شهرت آن از مرزهاى كشور گذشت و به سراسر شيخ نشين هاى خليج فارس و از آنجا به عراق، لبنان، سوريه و مصر كشيده شد از جمله يكى از استادان «عود» نواز مصر از طرف محمد عبدالوهاب نزد وى مى آيد عود را مى بيند و بسيار مورد توجه او واقع مى گردد. از اين زمان به بعد نريمان ايرانى اين ساز ايرانى را براى كشورهاى عربى مى سازد تا
جلوه گر موسيقى آنها شود ولى متأسفانه در اركسترهاى ايرانى از آن يا استفاده نمى شد يا اگر هم مى شد كمتر ميدانى به نوازنده ى آن مى دادند.
نريمان آبنوسى، علاوه بر ساختن «عود»، «سه تار» و «سنتور» نيز مى ساخته والحق هم خوب از عهده ى كار برمى آمده ولى عود كار دست وى چيز ديگرى بوده. وى مدتى بنابه دعوت وزارت فرهنگ و هنر وقت به آن اداره رفت و در كارگاه آنجا مشغول كار شد ولى بنابر اختلافى كه با رؤساى آنجا پيدا نمود از اين وزارتخانه قهر كرد و ديگر به آنجا نرفت و تا پايان عمر در كارگاه خصوصى خود مشغول فعاليت بود، نريمان سازهاى خود را بيشتر از چوب هاى افرا و گردو مى ساخت و خشك كردن چوب طرز مخصوص خود او بود.
نريمان در ساختن «عود»، استاد يحياى دوران خود بود و بهترين و زيباترين «عود»ها را ساخت. «سه تار»ها «چگور»ها و «تنبور»هاى وى نيز بسيار مشهور و كمياب مى باشد. مرحوم نريمان سازهاى ديگرى چون «تار»، «قانون» و «سنتور» نيز مى ساخت و در درزگيرى و وصل قطعات ساز بخصوص «عود» از استادان بى نظير بود، روانش شاد، از وى، دو پسر و سه دختر به جاى مانده كه همگى ايشان هنرمند مى باشند، آمو آبنوسى در رشته پيانو از انگلستان فارغ التحصيل گرديده، دختران هم با پيانو و نواختن آن آشنايى كامل دارند و پسر بزرگ وى، ساهاك آبنوسى است كه با نواختن تمام سازها آشنايى دارد و بخصوص يكى از «عود»نوازان خوب به شمار مى آيد ولى بيشتر فعاليت وى در ساختن ساز در كارگاه پدر صرف مى شود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1248- ح 1300 ق)، عالم
دينى، مدرس و زاهد. در شيراز متولد شد. سالها در خدمت علما درس خواند چندانكه در هر فنى ماهر شد. ملا عبداللَّه ساكن محله آتش بود و در مسجد آنجا اقامه جماعت مى كرد و درس مى گفت. او مرجع مردم آتش بود و عهده دار وظائف دينى و بخاطر سلامت نفس از محبوبيت خاصى برخوردار، و احكامش مورد تاييد مرجع عاليقدر شيعه ميرزاى شيرازى بود. وى در عتبات عاليات به رحمت الهى واصل شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1185 /14)، فارسنامه ى ناصرى (958 /2)، مكارم الآثار (1337 -1336 /4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1286 ق)، قاضى، شاعر و تذكره نويس. قاضى ملامحمد صديق بيشتر عمر خود را در كابل گذراند. سپس به زادگاه خويش هرات بازگشت و به امور قضايى پرداخت. وى همچنين رياست انجمن ادبى هرات را بر عهده داشت. از او به عنوان قاضى صاحب نيز ياد شده است، چه، علاوه بر رياست انجمن ادبى، قضاوت شرعيه ى هرات نيز بر عهده ى وى بود. آخوندزاده ى هروى در گفتن ماده تاريخ نيز مهارت داشت. اثر وى «تذكره النساء»، تأليف 1327 ق، كه در شرح حال 140 نفر از زنان شاعره مسلمان عرب و عجم است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (395 -394 /1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 562 /561 ق)، مفسر، نحوى، لغوى و محدث. ملقب به زين المشايخ. او در ادبيات از پيشگامان و در زبان عرب خحجت به حساب مى آيد. لغت و علم اِعراب را از زمخشرى آموخت و پس از او بر جايش نشست. او حديث را نيز از زمخشرى و ديگران شنيد. در ترسل و نقد شعر دست داشت. از آثارش: «تفسير القرآن»؛ «شرح الاسماء الحُسنى»؛ «مفتاح التنزيل»؛ «تقويم اللسان»، در نحو؛ «الاعجاب فى علم الاعراب»؛ «الهدايه فى المعانى والبيان»؛ «اعجاز القرآن»؛ «اسرار الادب و افتخار العرب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (227 /7)، كشف الظنون (2040 ،1829 ،1760 ،595 ،488 ،469 ،400 ،132 ،120 ،91 ،84 ،51)، معجم الادباء (5 /19)، معجم المؤلفين (138 -137 /11)، الوافى بالوفيات (340 /4)، هدية العارفين (98 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1339 ق)، حكيم، فقيه و زاهد. از مبرزين شاگردان جهانگيرخان قشقائى بود. وى از مدرسين حكمت در مدرسه صدر و مسجد ذوالفقار اصفهان بود و متون معقول و منقول را تدريس مى كرد. خط او نيز پخته و شيرين بود. همچنين از نجوم و هيئت سر رشته داشت. استاد جلال همايى و آقاميرزا محمود مفيد اصفهانى از شاگردان نامور وى بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (242 -241)، همايى نامه (22).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عادل آذربار، به سال 1323 در تهران خيابان اقبال متولد شد، دوران كودكى را مثل بسيارى از هم سن و سال هاى خود به طور عادى سپرى مى كرد كه روزى ناگاه در مسير مدرسه تا منزل به نى زن رهگذرى برخورد كرد كه اولين جرقه را در وجود او جهت كشيده شدن به سوى موسيقى زد، او از آن لحظه به نواختن نى علاقمند شد و به جاى رفتن به منزل، دنبال آن نى زن چند خيابان رفت و او را مشايعت ميكرد و به ناى نى او گوش فرا مى داد كه از آن به بعد سعى مى كرد كه همان ساعت كه آن نى زن از آن مسير عبور مى كند خود را به او برساند تا از نفير او گوش و جان را بهره ور سازد.
علاقه روزافزون او به نواختن نى به قدرى شد كه عاقبت پدر او براى وى نى لبكى خريدارى كرد و او روزها بجاى پرداختن به بازى، با نواختن نى لبك خود را سرگرم مى نمود و آهنگ هايى را كه از راديو پخش مى شد آنقدر تمرين مى كرد تا مى توانست شبيه آن را بنوازد، تا اينكه كم كم بزرگ شد و ديگر اين نواختن جوابگوى خواسته هاى درونى او نبود
لذا به كلاس موسيقى نكيسا رفت و زير نظر هنرمند ارجمند عباس خوشدل شروع به يادگيرى فلوت كرد، زمانى كه وى در اين كلاس مشغول فراگيرى موسيقى و نواختن فلوت بود هنرجويانى معروف و صاحب نامى چون مسعود لقاء، عماد رام و چند تن از نوازندگان خوب فعلى صدا و سيما در اين كلاس مشغول تحصيل علم و موسيقى بودند كه وى با ايشان همدوره گرديد.
پس از چندى وى تصميم به فراگيرى و نواختن فلوت كليددار گرفت، لذا نزد شادروان حسين افتاده كه در نزديكى منزل آنان سكونت داشت رفت و فن نواختن اين فلوت را نزد آن هنرمند فقيد آموخت كه وى بيشتر آموخته هاى خود را در ساز فلوت مديون ايشان مى داند و از آن جايى كه وى هميشه در موسيقى طلبه بوده و هست پس از چندى به فراگيرى و نواختن ساز قانون روى آورد و اين ساز را به خوبى مى نوازد و در واقع ساز دوم وى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:0
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نام پسر فرامرز پسر رستم است كه دلاوريهاى او در بهمن نامه (ه.م) و آذر برزين نامه (ه.م) آمده.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : مهدي آذرسينا دوره دبيرستان را با نوازندگي ويولون آغاز كرد و بعد وارد هنرستان موسيقي تهران شد. در دانشگاه در گروه هنر و رشته موسيقي ادامه تحصيل كرد. تدرسي در كلاسهاي موسيقي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوان را در دوره دانشجويي ادامه داد. وي مدرس نوازندگي كمانچه و ويولون در مراكز حفظ و اشاعه موسيقي مي باشد.
گروه : هنر
رشته : موسيقي
تحصيلات رسمي و حرفه اي : در اوايل دورة دبيرستان نوازندگي ويولن را شروع كرد. بعد از دبيرستان به تهران آمد و در كلاس هاي آزاد هنرستان موسيقي ملي شاگرد كلاس "رحمت اله بديعي" شد. از دانشكدة هنرهاي زيباي دانشگاه تهران در رشتة موسيقي فارغ التحصيل شد. موسيقي رديف دستگاهي را در محضر "داريوش صفوت" و " نورعلي برومند" فراگرفت. نوازندگي كمانچه را نزد بهاري در دانشگاه آغاز كرد. از چهار رشتة تخصصي موسيقي، رشتة " آموزش موسيقي" را برگزيد و متد ارف را به طور عملي نزد دكتر سعيد خديري آموخت.
استادان و مربيان : از استادان مهدي آذرسينا مي توان به رحمت اله بديعي، داريوش صفوت، نورعلي برومند، بهاري و سعيد خديري اشاره كرد.
هم دوره اي ها و همكاران : از همدوره اي هاي مهدي آذرسينا مي توان به غلامحسين بيگجه خاني، محمود فرنام، احد بهجت، رضوي سروستاني، كريم صالح عظيمي، شهرام ناظري و عليرضا شاه محمدي اشاره كرد.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : عضو هيئت مديرة نوازندگان خانة موسيقي از بدو تاسيس خانة موسيقي در سه
دورة اول –عضو شوراي فرهنگستان هنر در تدوين واژه هاي موسيقي ايراني –عضو شوراي پژوهشكدة هنر در حوزة هنر به سخنراني و داوري در آزمون ها و جشنواره هاي موسيقي مختلف در تهران و شهرستانها.
فعاليتهاي آموزشي : مهدي آذرسينا مدرس رديف نوازي در رشتة موسيقي دانشگاه آزاد تهران ---بر گزاري مستر كلاس در دانشگاه هنر تهران مربي كلاسهاي موسيقي كانون پرورش كودكان و نوجوانان در دورة دانشجوئي و تعليم موسيقي با متد ارف. موسس و مدير كارگاه موسيقي كودكان و نوجوانان تبريز از سال 1353 تا 1359 و مربيگري كلاسهاي ارف كارگاه و كلاس كمانچه. مدرس نوازندگي كمانچه و ويولن در مركز حفظ و اشاعة موسيقي تبريز در همان سالها مدر س نوازندگي كمانچه و ويولن در مركز حفظ و اشاعة موسيقي تهران از سال 59 تا
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : موسس و مدير كارگاه موسيقي كودكان و نوجوانان تبريز از سال 1353 تا 1359 و مربيگري كلاسهاي ارف كارگاه و كلاس كمانچه
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : -سرپرستي كنسرت هاي متعدد در ايران و در كشور هاي اروپائي به اتفاق آقايان شهرام ناظري، مسعود شناسا و محمد اخوان و تشكيل گروه موسيقي آينه (مسعود شناسا، نويد افقه، عماد حنيفه، مهدي علومي، عليرضا شاه محمدي، امير حاج ابراهيمي، بهزاد ميرلو ،و محسن حسيني) -آهنگسازي و نوازندگي كمانچه در اركستر موسيقي ملي تبريز در كنار غلامحسين بيگجه خاني و محمود فرنام و احد بهجت ( نوازنده سنتور و سر پرست گروه) اجراهاي متعدد با اين دو استاد (بيگجه خاني و فرنام) از جمله اجراي يك سه نوازي در جشن
هنر شيراز .
چگونگي عرضه آثار : آهنگسازي در فرم هاي ايراني و اجرا با گروه هاي مختلف و با آوازخواني نورالدين رضوي سروستاني، كريم صالح عظيمي و شهرام ناظري
آثار :
1 آثاري از استاد بهاري
ويژگي اثر : كتاب آثاري از استاد بهاري به همراه آلبوم كمانچه نوازي خود استاد( انتشارات سروش
2 آهنگسازي و اجرا در آلبوم كاست و CD منتشر شده
ويژگي اثر : چليپا ( تكنوازي كمانچه ) – سخن تازه (با خوانندگي شهرام ناظزي ) آلبوم شور آفرين (كمانچه نوازي ) «سياوشانه» با آواز عليرضا شاه محمدي( انتشارات سروش) «سياه مشق» با آواز عليرضا شاه محمدي( موسسه مشكات و چهارگاه) –البوم« رديف موسيقي ايران روايت برومند »( انتشارات سروش)(كمانچه نوازي)
3 از متد ارف تا چهارگاه
ويژگي اثر : كتابي در زمينة شعر و موسيقي و كتابي در دو جلد با نام " از متد ارف تا چهارگاه" (كتابي كه با استفاده از متد ارف اموزش موسيقي براي كودكان ايراني را به عهده مي گيرد و آنها را با موسيقي اصيل ايران آشنا مي كند.
4 خنياگر
5 رديف موسيقي ايران روايت برومند
ويژگي اثر : ( انتشارات سروش) و مقاله هاي متعدد در موسيقي.
6 شيوة كمانچه نوازي
ويژگي اثر : براي چهار دوره در يك مجلد( انتشارات سروش)
7 صفير سيمرغ
ويژگي اثر : انتشار دو اثر با
نام " صفير سيمرغ" به صورت cdكه شامل بخش هائيست از دونوازي و تكنوازي در كنسرت شفق( موسسة چهارگاه) .
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(866 /864 -784 ق)، عارف و شاعر، متخلص به آذرى. وى از پيشوايان تصوف كه نسبش به خاندان سربداران مى رسيد. آذرى در اسفراين در ماه آذر متولد شد و به همين جهت آذرى تخلص مى كرد. او تيمور و پسرش شاهرخ را مدح مى گفت. تا آنكه به درك محضر شيخ محيى الدين غزالى نايل گرديد و سپس به صحبت شه نعمت اللَّه ولى رسيد و دوبار پياده به حج رفت و يكسال مجاور بيت اللَّه الحرام شد، و چند بار به هند سفر كرد. در 832 ق ملازم احمدشاه بهمنى در دكن شد و منصب ملك الشعرايى يافت، و به خواست او سرودن «بهمن نامه» را آغاز كرد و چون به اسفراين بازگشت پيوسته سروده هاى خود را براى اتمام «بهمن نامه» به دكن مى فرستاد. سپس انزوا را برگزيد و بر در خانه هيچ كس نرفت و تنها به مدح پيامبر (ص) و بيان مناقب اهل بيت (ع) پرداخت. آذرى در اسفراين بقع و رباطها ساخت. مزار وى در اسفرين است. از آثار او: «جواهر الاسرار»، مشتمل بر چند علم؛ «طغراى همايونى»؛ «عجايب الدنيا»؛ مثنوى «سعى الصفا»، در مناسك حج؛ «ديوان» اشعار كه اكثراً قصايدى است در منقبت عترت پيامبر (ص).[1]
نورالدين حمزة به على ملك طوسى بيهقى اسفراينى. نسب وى به احمد بن محمد زمجى هاشمى مروزى ميرسد. او از پيشوايان متصوفه و از دانشمندان و اديبان و شاعران به نام قرن نهم هجرى است. وجه تسميه وى بنا به قول خود او به جهت تولد اوست در ماه آذر. آذرى تغيير
حالى يافت و در سلك درويشى درآمد و صحبت محيى الدين غزالى طوسى يافت و از او اخذ طريقت و حديث كرد و همراه او سفرى به حج رفت سپس به هندوستان شد و از دهلى به دكن رفت و به درگاه احمدشاه بهمنى درآمد و به دستور او سرودن منظومه «بهمن نامه» را آغاز كرد و از او اوصله يافت. وى پس از سفر هند سى سال در اسفراين به فراغ خاطر زندگى كرد و به تدريج هرچه از بهمن نامه به نظم مى آورد به دارلملك دكن مى فرستاد. آذرى در 866 ق. در همين شهر درگذشت. از آثار اوست: «سعى الصفاء» در مناسك حج، «طغراى همايون»، «جواهر الاسرار» (ه.م.)، «بهمن نامه» (ه.م.)، «غرائب الدنيا و عجايب الاعلا»، «مرآت» در مطالب فلسفى، «ديوان اشعار» مشتمل بر قصايد و غزليات و تركيب بند و ترجيع بند و قطعات و رباعيات، و بسيارى از قصايد وى در مدح اهل بيت است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (451 -443 /2)، ايضاح المكنون (93 ،16 /2 ،483 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (333 -323 /4)، تاريخ نظم و نثر (786 ،294 -293)، تذكرة الشعراء (456 -448)، حبيب السير (61 /4)، حماسه سرايى در ايران (357 -356)، دانشنامه ى ايران و اسلام (70 -69 /1)، دايرةالمعارف فارسى (80 /1)، الذريعه (184 /12 ،4 -3 /9)، رياض العارفين (39)، ريحانه (47 -46 /1)، شام غريبان (23 -19)، فهرستواره كتابهاى فارسى (88 /1 و 238) كشف الظنون (1126 ،612)، مؤلفين كتب چاپى (962 -961 /2)، مجالس المؤمنين (133 -125 /2)، مجالس النفائس (186 -185)، مجمع الفصحا (8 /4)، مرآت الخيال (68)، معجم المؤلفين (80 /4)، نشتر عشق (60
-56 /1)، هدية العارفين (337 /1)، هفت اقليم (300 -296 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كم نبودند استادان واقعى و بزرگى در هنر موسيقى پهندشت ايران زمين كه احساس و تفكر و كار و زندگى را براى وطن خود ايران مى خواستند و در حال حاضر نيز مى خواهند. اينان ساليان دراز، هم و كوشش خود را مصروف بدان داشته بودند تا از تجربيات و مطالعه هنرى شان چراغى فراراه پويندگان مشتاقان هنر برافروزند استادانى كه سراسر عمر پربار و جوانى خويش را صرف اين مهم كردند و مى كنند و با تمام اين ها، از ديده مردمان بدور مانده اند و چهره و نامشان را با چشم و گوش ها، انس و الفتى نيست.
سورن آراكليان يكى از چهره هاى درخشان و پايه گذار هنر و صنعت سازسازى در ايران است كه در يكى از شماره هاى مجله موسيقى از وى چنين نقل گرديده:
«سورن آراكليان در سال 1266 هجرى خورشيدى برابر 1887 ميلادى در تبريز پا به عرصه وجود نهاد. هوش و قريحه اى كه در اوان كودكى از سورن بروز مى كرد، به خوبى مى توانست نشانه پيشروى و پيروزى هاى آينده او باشد.
سورن تحصيلات مقدماتى و متوسطه خود را در شهر تفليس به پايان رسانيد. وى نيز شايد چون هزاران نوجوان ديگر كه در آستانه گزينش راهى براى زندگى آينده خود، مردد و دودل مى مانند و شايد چون همان ها كه عاقبت در اين گزينش از توصيه هاى پدر و مادر تأثير مى پذيرند و دل به «دور انديشى و مصلحت بينى» آنان مى سپارند به هر سببى كه باشد وارد دانشگاه امپراتورى «نواراسيسك»، در «ادسا»گرديد و رشته حقوق قضايى را براى خود برگزيد... گواهى فعلى آراكليان خود مؤيد نارضايى گذشته او در انتخاب رشته اى است
كه قبل از همه به اعصابى پولادين و قلبى بى احساس نياز دارد. او در خود حساسيت مواجى را مى ديد كه مى بايست در مسيرى مناسب به راه افتد و ثمر برساند... با همه اين راستى ها، سورن از دانشكده حقوق دانشگاه امپراتورى در ادسا، به اخذ پايان نامه تحصيلى توفيق يافت... شعله اشتياقى كه در او در سوز بود، تا بدانجا زبانه كشيد كه وى را واله و مشتاق به سوى موسيقى روى آور ساخت.
سورن در اوان تحصيل حقوق هرگز نتوانست چشم از موسيقى بپوشد و دوستانش در لحظات فراغت از دانشكده، تنها مى توانستند در كنسرواتوار تفليس سراغى از وى بگيرند.
استعداد اوليه سورن در كنسرواتوار تفليس شگرف و چشم گير بود و از استاد مجرب و كارآزموده اش اين توصيه را دريافت كه به پراگ برود و استعداد و قريحه شايان خود را در آنجا، صيقل دهد. در پراگ به تكنيك ساز انتخابى خود ويولنسل آشناتر شد و دستى توانا بر آن يافت. اولين ثمره تلاش تحصيلى سورن، در «كوارتت»ى كه با همكارى دوستانش برپا شده بود، بروز كرد، «كوارتت» سورن و دوستان، در كنسرواتوار پراگ تا سه سال فعاليت داشت و برنامه هاى مرتب و جالبى به دوستداران عرضه مى نمود.
در پراگ استعداد سورن به راه ديگرى نيز معطوف شد. «كارل دورژاك» استاد ويولن سازى و از نسب آنتوان دورژاك آهنگساز بزرگ- استادى وى را پذيرفت و در اندك زمانى با فنون و رموز ساختن و پرداختن ويولن آشنايش ساخت.
سفر برلن سورن را در كار ويولن سل مجرب تر ساخت. چه كه يك سال تمام در آكادمى برلن و در محضر پروفسور «بك كر» به شاگردى نشست و از تجربه و استادى او،فيضى
اندوخت. پس از اين سفر يك ساله، سورن دوباره به ادسا بازگشت و به تكميل معلومات حقوقى خود پرداخت! او هرگز جاى شگفتى نيست، تجربه ها بدو آموخته بود كه با همه جنجال ها و قال و مقال ها كه در دنيا بر سر هنر برپا است هرگز آن را يارايى نيست كه همه مسؤليت ها را تحمل نمايد و همه زندگى ها را تأمين سازد! و اين دنياى پر اضطراب و دغدغه طبيعتا از يك پزشك و يا مرد حقوقى بيشتر استقبال مى كند تا يك هنرمند با همه ارج و منزلش!
پس از تكميل مطالعات حقوقى، گذشته درخشان سورن، موقعيتى بس مهم برايش پيش آورد: سورن آراكليان به رياست كنسرواتوار تفليس برگزيده شد. در اين مقام نيز انگيزه تلاش هاى فراوان گرديد. و به ايران وطنش بازگشت.
در آن زمان به تازگى مدرسه موسيقى اى به همت كلنل علينقى خان وزيرى احداث شده بود.
سورن آراكليان، در سال 1311 هجرى خورشيدى همكارى با مدرسه موسيقى را با 150 ريال حقوق ماهيانه آغاز نمود! از آن سال به بعد با چند وقفه كوتاه، آراكليان استادى ويولنسل را در مدارس موسيقى بعهده داشته است.
دو سال بعد، به خاطر تلاش هايش حقوقش به 250 ريال رسيد و يك سال بعد از آن به 350 ريال و به تناسب سابقه هر سال افزونى يافت و فعاليتش گسترش پيدا نمود.
از شهريور 1315 با توجه به تحصيل جداگانه او در زمينه ويولن سازى، تعمير سازهاى زهى مدرسه موسيقى نيز بدو محول شد.
در سال 1320 با كمك «نصراله خان مين باشيان» و «كنت» مشهور تريويى بوجود آورد.
با روى كار آمدن مين باشيان تصميم جديدى به مرحله اجرا درآمد. چه كه وى نقشه هاى فراوان و بزرگى براى گسترش فعاليت هاى
هنرى در ايران در سر داشت، و يكى از آن جمله استخدام استادانى از اروپا بود. آقاى آراكليان از آنجا كه اطلاعات مفيدى از نحوه كار استادان اروپايى داشت مورد شور قرار گرفت و انجام اين مهم از او خواسته شد. آراكليان به دوستان اروپايى خود در پاريس، برلن و هامبورگ نامه نوشت و همين گونه نامه اى براى «زلنيكا» رئيس كنسرواتوار پراگ.
از آلمان براى هر استاد 1000 تومان و از پراگ 600 تومان تقاضاى حقوق شد و عاقبت 9 تن استاد چك، به پيشنهاد آراكليان به استخدام مدرسه موسيقى در آمدند.
متأسفانه پس از اندك زمانى جنگ بين الملل آغاز شد و استادان چك به پراگ بازگشتند و اين نقشه سودمند نيز تا حدى بلااثر و منتفى ماند.
سال 1322، براى آراكليان ارتقاء مقامى در برداشت و تدريس دوره عالى هنرستان موسيقى نيز بدو واگذار گرديد.
در سال 1323، به موجب كدورتى، موقتا از كار بركنار شد و شايد اين بركنارى به سود وى نيز بوده است، چه كه بلافاصله به بيروت عزيمت نمود و 5 سال در آكادمى هنرى آن ديار به استادى و تدريس اشتغال داشت.
سورن آراكليان در شهريور 1328 به ايران بازگشت و مجددا به استخدام رسمى وزرات فرهنگ درآمد و راه تدريس گذشته خود را ادامه داد، در همان سال ليسانس وى در رشته حقوق از دانشگاه «نواراسيسك» مورد تأييد و تصديق شوراى عالى فرهنگ قرار گرفت.
در سال 1330 كوارتت جديدى در هنرستان به همت آراكليان تأسيس شد و اولين برنامه خود را مشتمل بر كوارتتى از هايدن و يك رشته آهنگ هاى محلى در خرداد ماه همان سال اجرا نمود. و نيز از سال 1330، به
عضويت هيئت ممتحنه هنرستان عالى موسيقى درآمده و از سال 1334، عضويت شوراى فنى هنرستان را نيز بدست آورده است.
در سال 1335، آراكليان خود مصمم شد به آلمان سفر كند و به دعوت كنگره بين المللى فولكلور موسيقى در جلسات آن شركت جويد.
در همين سفر، از طرف هنرهاى زيباى كشور، مأموريت يافت كه وسائل ضرورى براى تأسيس يك كارگاه ويولن سازى در ايران را تهيه كند و نيز براى استخدام چهار تن استاد اتريشى اقدام نمايد.
سورن آراكليان پس از كوشش و جستجوى بسيار چند تن از نوازندگان اتريشى را براى سفر به ايران آماده و موافق ساخت. يكى از اين چهار تن «هايموتويبر» رهبر سابق اركستر سمفونيك تهران بود سه تن ديگر نوازندگان سازهاى بادى بودند. در بيست و چهارم مهرماه 1337، آراكليان هفتاد ساله با بيست و پنج سال خدمات صادقانه بازنشسته گرديد.
سورن آراكليان در سال 1331، كتابى به زبان فرانسه در زمينه ساختمان ويولن، در تهران به انتشار گذاشت كه بيش از حد مورد توجه قرار گرفت. با ارسال نسخ كتاب مزبور به بلژيك و فرانسه، نامه هاى متعددى از هنرمندان و هنردوستان اروپا به آدرس آراكليان رسيد كه همه مشحون از تقدير و تحسين بود.
پنج سال بعد از انتشار كتاب ويولن، به آلمانى برگردانده شد و در مجله نفيس و زيبايى در آلمان به چاپ رسيد.
مجله «داس نوريك اينسترومنت» چاپ آلمان (در شماره ژانويه 1957) درباره كتاب راكليان اين گونه نوشت: «اين كتاب بايد در كارگاه هر ويولن سازى وجود داشته باشد...» مسيو گونيك رئيس مدرسه دولتى سازسازى سوئيس نيز براى آراكليان نوشت: «همكار عزيز آقاى سورن آراكليان، من براى تعليم از كتاب شما استفاده مى كنم، مطالبى
را كه در كتاب ويولن مطرح كرده ايد قابل توجه است...» پس از آن نام آراكليان در زمره سازندگان ويولن در همه كتاب ها و نشريات مربوطه، قرار گرفت.
از جمله در يك «فرهنگ بين المللى سازسازان» كه در بروكسل چاپ و منتشر شده است در رديف نام سورن آراكليان و مختصرى از زندگى هنرى او و نمونه امضايش به چشم مى خورد.
آراكليان اعتقاد داشت كه تأسيس يك مدرسه و يا دست كم كلاسى براى تعليم فن سازسازى براى سرزمين ما بسيار نافع و ضرورى و در عين حال مقرون به صرفه است، زيرا تنها تجربه، توفيق كامل در ساختن سازى را تضمين نمى كند، بلكه رعايت قواعد علمى و نسبت هاى تثبيت شده بايد به صورت پشتوانه تجربايت يك سازنده قرار گيرد. به طور اصولى مى توان گفت كه هر سازنده ساز بايد قبل از همه موسيقى دان باشد و طنين، رنگ و حساسيت ساز را به خوبى بشناسد... در حال حاضر ما تنها كارگاهى داريم كه بايد در تكميل آن به كوشيم.
ماده اوليه براى ساختن ساز در ايران به فراوانى در دسترس است و آن چوب «افرا»ى بسيار مرغوب است. با تلاش بيشتر و با امكانات طبيعى كه داريم حتى خواهيم توانست سازهاى تهيه شده در ايران را به خارج صادر كنيم...»
ناگفته نماند كه آراكليان تاكنون سازهاى مختلفى ساخته است كه تعداد ويولن ها بيش از همه است (36 دستگاه)، امروز در دست غالب نوازندگان متبحر ايرانى ويولن ديده مى شود كه نتيجه تجربيات و مطالعات مردى است كه هم اكنون با همه كهولت، رنگ تندى در چشمان بى فروغش تتق مى كشد، رنگى از يك غرور، غرور خدماتى صادقانه به هنر ميهنش ايران عزيز...»
سورن آراكليان در سال
1341 چشم از جهان فروبست و بدين ترتيب پرده فرو افتاد و فراز و نشيب يك زندگى فخرآفرين پس از هفتاد و پنج سال از ديده ها ناپديد گشت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن نهم هجرى، از زنان شاعر. وى دختر اسكندر ميرزا (841 -823 ق)، از امراى سلسله قراقوينلو و خواهر اوراق سلطان بيگم بود. قاضى نوراللَّه شوشترى در مجالس المؤمنين او و قبيله اش را شيعه مى خواند. بيت زير از سروده هاى اوست:
در مشغله دنيا در معركه محشر
از آل على گويد آرايش اسكندر[1]
(س نهم ق)، شاعر و فاضل. دختر ميرزا اسكندر فرزند قرايوسف تركمان است. قاضى نوراللَّه شوشترى او و طايفه اش را از شيعيان مى داند. اسكندر قراقوينلو (وف 841 ق) پدر آرايش بيگم از فرمانروايان مشهور خاندان قراقوينلو است كه به قتل رسيد. بيت زير از سروده هاى آرايش بيگم است:
در مشغله ى دنيا در معركه ى محشر
از آل على گويد آرايش اسكندر
بيت بالا نقش خاتم وى نيز بوده است.[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] منابع: اعيان الشيعه، 86 / 2؛ تراجم اعلام النساء، 190 / 1؛ دايرةالمعارف تشيع، 51 -50 / 1؛ النساءالمؤمنات، 74.
[2] اعيان الشيعه (300 / 3 ،86 / 2)، رياحين الشريعه (320 / 3)، مجالس المؤمنين (367 / 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1037 ق)، شاعر و عارف. از مردم آرتيمان، از توابع تويسركان، بود. تا اوايل سلطنت شاه صفى در قيد حيات بود. در قصيده اى او را ستود. در ولايت خويش مقام شيخ الاسلامى داشت. غزليات و رباعيات ميرزا رضى بسيار شورانگيز است، مثنوى «ساقى نامه ى» وى مشهور است. فرزندش ابراهيم آرتيمانى متخلص به ادهم بود. در كتابخانه ى ملى ملك نسخه اى از «ديوان» او مشتمل بر بيش از يك هزار بيت در غزل و رباعى موجود است كه در قرن دوازدهم كتابت شده است. ظاهراً در برخى تذكره ها ميان او و مير محمد رضى اصفهانى اشتباه شده است، زيرا
ميرزا رضى از سادات نبود، در صورتى كه مير محمد رضى از سادات اصفهان بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (259 -256 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (1074 -1069 /5)، تذكره ى ميخانه (946 -937)، تذكره ى نصرآبادى (274 -273)، الذريعه (371 /9)، رياض العارفين (80)، صبح گلشن (79)، طرائق الحقائق (573 /3)، فرهنگ سخنوران (385)، نام آوران فرهنگ (559).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هادى آرزم به سال 1327 در بندرانزلى ديده به جهان گشود، پدرش با نواختن ويولن آشنائى داشت و هر وقت كه پدر براى دل خود ساز مى نواخت وى به دقت به آن نواها گوش مى داد و لذت مى برد و كششى عميق از همان زمان به موسيقى پيدا كرد ولى با همه علاقه و توجهى كه به موسيقى پيدا نمود، در آن زمان نتوانست به موسيقى به طور جدى روى آورد و آن را تعليم بگيرد.
هادى آرزم پس از طى تحصيلات ابتدايى در شهرهاى بندرانزلى، رشت و فومن، تتحصيلات متوسطه را در دبيرستان الهى تهران به اتمام رسانيد و چون در اين مدت نزد پدر به طور سينه به سينه ويولن را مى نواخت و چيزهايى را آموخته بود،براى تحصيل و فراگيرى موسيقى روانه كلاس هاى شبانه هنرستان عالى موسيقى شد و نزد هنرمندان خوب و شايسته اى مثل ابراهيم روحى فر و هراج مانوكيان تعليم گرفت. وى پيشرفت خود را بيشتر مديون استاد ابراهيم روحى فر هنرمند برجسته «اركستر سمفونيك تهران» مى داند. او ويولن نوازى در سبك و سياق موسيقى ايرانى را نيز از سال 1357 تا 1359 نزد مهندس همايون خرم استاد هنرستان موسيقى ملى فرا گرفت.
وى از سال 1349 همكار خود را با اركسترهاى ايرانى وزارت
فرهنگ و هنر وقت آغاز و از سال 1350 به استخدام اين وزارتخانه درآمد و اركسترهاى استادانى چون: فرهاد فخرالدينى، حسين دهلوى، مصطفى كسروى و با هنرمندانى مثل عباس خوشدل و عماد رام و... همكاى كرد. هادى آرزم از سال 1355 كمانچه را نزد خود به سبك استاد بهارى شروع و هم اكنون بيشتر با اين ساز، دمساز و آن را در كمال هنرمندى مى نوازد. از سال 1359 در تالار رودكى همكارى خود را با «اركستر سمفونيك تهران» به رهبرى حشمت سنجرى آغاز و اين همكارى تا سال 1363 ادامه داشت و در ضمن از سال 1358 تا سال 1362 سرپرست اركستر موسيقى سنتى بود و از مدت ها قبل عضو شوراى موسيقى تالار وحدت بود. هادى آرزم، از سال 1358 به طور جدى به كار آهنگسازى روى آورد و بيشتر فعاليت وكوشش خود را روى مسائل انقلاب صرف كرد و در حال حاضر هم نمونه كارهاى او بيشتر تم هاى نوحه خوانى ومايه هاى مذهبى است كه هارمونى گرديده است و چند قطعه بلند نيز با اركستر سنتى اجرا كرده كه روى اشعار شاعر بزرگ دوران صفوى مرحوم محتشم كاشانى «باز اين چه شورش است»، «تبار نور» ساخته شده است. هادى آرزم، از سال 1355 ضمن كارهاى مشكل و متفاوتى كه در پيش داشت و به آنها مى رسيد، همكارى خود را با اركستر استاد فرامرز پايور قطع نكرد. وى براى خوانندگانى نظير: مهرداد كاظمى،اسفنديار قره باغى، محمد گلريز، قاسم رفعتى، على مداح و... آهنگ ساخت و در سال 1369 همراه با اركستر سنتى صبا و گروه مولانا، تحت قراردادهاى فرهنگى،هنرى بين ايران ويونان به آن كشور مسافرت نمود كه
خوانندگان آن شهرام ناظرى، رضوى سرووستانى بودند. آرزم در حال حاضر بيشتر كارهاى خود را روى مناجات ها و دعاها با فرمى جديد متمركز كرده كه كارى نو مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آندرانيك آرزومانيان هنرمند خوب و بااستعدادى است كه در آبان ماه سال 1333 در تهران خيابان لاله زار نو متولد شد.
هنر موسيقى در خانواده وى مانند بسيارى از هنرمندان كشورمان موروثى بود، زيرا جد وى با هنر نوازندگى آشنا و حرفه او بوده، پس وى نوازنده كلارينت كه به زبان آذرى قره نى ناميده مى شود و در اركسترهاى آذربايجان زمان خود مى نواخته است.
پسر اين شخص كه پدر آندرانيك است در سنين نوجوانى نوازندگى كمانچه را فرامى گيرد و بعدها در اركسترهاى بزرگ آذربايجانى به عنوان نوازنده اول كمانچه مشغول همكارى مى گردد و مدت ها بعد نوازندگى آكوردئون را نيز ياد گرفته و براى فراگيرى پيانو در كنسرواتوار وقت نام نويسى مى كند ولى چون پسر بزرگوار وى كه در آن زمان حدود پانزده سال داشته و تمايل به رفتن كنسرواتوار و فراگيرى پيانو از خود نشان مى داده، لذا به علت مشكلات مالى پدر از تحصيل خود صرف نظر مى كند و در عوض پسر را كه برادر بزرگتر آندرانيك بود به كنسرواتوار شبانه برده و از وى در آنجا ثبت نام مى كند.
پدر آندرانيك نواختن قره نى را نيز از پدر خود به خوبى آموخته بود و به كرات قطعاتى در اركستر يا به صورت سلو در راديو باكو اجرا كه پخش گرديده بود و مورد تقدير قرار گرفته بود. برادر آندرانيك كه روبن آرزومانيان نام دارد، در كنسرواتوار شبانه به فراگيرى پيانو مشغول مى شود
و در حال حاضر، يكى از نوازندگان خوب و باارزش اين ساز مى باشد كه در جاى خود از ايشان سخن خواهم راند.
به هر حال وقتى درباره خود آندرانيك آرزومانيان از وى سؤال كردم درباره كارها و فعاليت هاى هنرى خويش چنين پاسخ داد:
«من از زمانى كه خود را شناختم، ساز زيباى پيانو را در خانه مان ديدم و بالطبع روى اصل مسائل «ژنى» به طرف آن و كلا هنر موسيقى كشيده و جذب شدم. واقعا به خاطر نمى آورم كه نوازندگى با پيانو را از چه زمان و سنى آغاز كردم ولى بنا به گفته اهل خانه بسيار كوچك بوده و مسلما پاهايم از روى صندلى پيانو به زمين نمى رسيده است! فقط اين را مى دانم كه تا اين لحظه كه حدود 38 سال سن دارم، حتى يك جلسه هم استاد معلم رسمى براى پيانو يا ديگر رشته هاى موسيقى نداشته ام و فقط با يك پشتكار و سعى و كوشش و زحمات فراوان و تمرينات مداوم خود توانسته ام كليه متدهاى معمول مربوط به پيانو را به اتمام برسانم.
در زمينه هاى ديگر موسيقى نيز مانند: تئورى و سلفژ، ديكته موسيقى، هارمونى، سازشناسى، اركستراسيون و آهنگسازان نيز مطالعاتى كرده و ميكنم ولى بعد از همه اين مطالب بايد بگويم كه هيچ نمى دانم!
مدت بيست و دو سال است كه به صورت حرفه اى در رشته موسيقى فعاليت دارم. البته قبل از آن هم نوازندگى مى كردم ولى به صورت آماتور در جشن هاى آخر سال مدارس و مسابقات آموزشگاه ها و غيره.
از زمانى كه شروع به كار حرفه اى كردم با گروه هاى موسيقى متعددى همكارى داشته ام و در بعضى نيز به صورت سليست پيانو فعاليت داشته ام. از سن 13
سالگى به طور پراكنده شروع به ساختن قطعاتى براى پيانو و اركستر كوچك كردم. به مدت چند سال در گروه هاى كر چند صدايى آواز خواندم كه اين مسئله به شناخت هارمونى در بخش شنوايى من بسيار مثمر ثمر بود.
آهنسازى را به طور جدى از سال 1358 آغاز كردم و اولين كارم در زمينه موسيقى ارامنه بود، سپس از سال 1362 همكارى خود را با مركز صدا و سيما با ساختن موسيقى برنامه «بزبز قندى» كه در بخش كودكان بود آغاز كردم و بعد از مدت كوتاهى موسيقى برنامه «گنجشكك اشى مشى» و «ابر و باد و مه و خورشيد» را براى صدا و سيما ساختم كه هر دوى اين ها جزو برنامه هاى كودكان و نوجوانان بود.
تعداد 2 ترانه براى برنامه «رنگين كمان» و 2 ترانه براى برنامه «گلاب بپاش» ساختم كه يكى از اين ترانه ها به نام «كى بود كى بود كه پرسيد» با استقبال خوبى روبرو شد. نيمى از موسيقى برنامه «سلامتى چه خوبه» را در سال 1366 ساختم و كل موسيقى برنامه «شادمانه» را براى شبكه دوم صدا و سيما كار كردم و در سال 1368 موسيقى برنامه 1369 موسيقى برنامه كودكان «قصه هاى آشنا»، همچنين موسيقى تئاترهاى عروسكى «مدرسه خرگوش ها»، «لى لى لى لى حوضك» را براى مركز تئاتر عروسكى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان به ترتيب در سال 1368 و 1369 ساختم. در ضمن به عنوان سليست پيانو در نوارهاى منتشر شده: «افسانه سلطان و شبان»، «سكوت سرشار از ناگفته هاست»، «چيدن سپيده دم» از ساخته هاى هنرمند باارزش و خوب بابك بيات، آلبوم «يادگار خورشيد» كه شامل 2 نوار از ساخته هاى هنرمند ارجمند خانم روح انگيز
راهگانى و آلبوم «پاييز طلايى» از ساخته هاى هنرمند والا، فريبرز لاچينى نوازندگى و اجرا كرده ام.
از سال 1364 در زمينه ساخت موسيقى فيلم شروع به فعاليت كردم و اولين كار سينمايى ام را با ساخت موسيقى فيلم «ترلان» آغاز كردم و موسيقى فيلم «بلاس» را براى صدا و سيما كار كردم و همچنين موسيقى فيلم «ياقوت آبى» را كه از صدا و سيما پخش شد ساختم كه آخرى كلا با سازهاى الكترونيك كار شده بود. به طور كلى موسيقى هاى فيلمى كه براى سينماى حرفه يى ساخته ام غير از آن هايى كه نام برده شد، عبارتند از: فيلم هاى «سيمرغ»، «ماهى»، «رانده شده»، «شنگول و منگول»، «سكوت» و بخشى از موسيقى فيلم: «على كوچولو و غول جنگلى»، اجراى موسيقى فيلم: «تيغ و ابريشم». به غير از كار آهنگسازى، در اكثر موسيقى هاى فيلم به عنوان نوازنده پيانو و سازهاى الكترونيك و گاهى به عنوان مشاور يا ناظر ضبط حضور فعال داشته ام.
همچنين با انجمن هاى فرهنگى و خيريه و ديگر مراكز مربوطه همكارى نزديك دارم، چه به عنوان آهنگساز، نوازنده و يا مشاور در امور موسيقى.
در ضمن در حال حاضر با گروه كر هفتاد نفرى انجمن ارامنه چهارمحال به عنوان پيانيست اول انجام وظيفه مى كنم و همكارى ام با صدا و سيما به عنوان آهنگساز و نوازنده و با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان همكارى نزديك و صميمانه دارم.
با اميد به اينكه از اين پس نيز با الطاف بى دريغ خداوند متعال بتوانم در خدمت موسيقى كشور عزيزم ايران بوده و سهم بسيار كوچكى در اين امر وسيع و شناساندن و اجراى موسيقى صحيح و همگون با فرهنگ و سنن غنى وطنمان داشته باشم».
برگرفته از
كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1270 -1190 ق)، عارف، حكيم و رياضيدان. در آرند، از تابع نائين، متولد شد. در دهات نائين به شبانى روزگار مى گذرانيد تا آنكه حاج محمد حسن نائينى، از مشايخ سلسله ى اويسيه، او را تشويق به تحصيل علم و تكميل نفس كرد. پس از آن به اصفهان رفت و شصت سال در فقرو قناعت در يكى از حجره هاى مدرسه ى نيماورد اصفهان در تنهايى و تجرد زيست. ظاهراً شاگرد ملا محراب گيلانى و آخوند نورى بو. در عرفان و حكمت الهى و انواع علوم رياضى تبحر داشت. او را از مشايخ سلسله ى نعمت اللهيه مى دانند. ميرزا محمد حسن صفى عليشاه از شاگردان او است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (263 -262)، طرائق الحقائق (240 -239 /3)، المآثر والآثار (169).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر غلامعلي آريا در سال 1316 در شهر فسا به دنيا آمد. ايشان داراي مدرك دكتري رشته اديان و عرفان از دانشكده الهيات دانشگاه (؟) است. وي هم اكنون عضو هيئت علمي و استاد دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر ري مي باشد.
گروه : علوم انساني
رشته : الهيات و معارف اسلامي
گرايش : اديان و عرفان
والدين و انساب : خانواده پدري غلامعلي آريا از تيره فائديهاي چهرلنگ بختياري بودند كه در اثر اختلافي كه بعد از فتح اصفهان با كريم خان زند پيدا كرده بودند به روستاي خيرآباد در سه كيلومتري شهر فسا تبعيد شد. بنابراين نياي دكتر آريا در حدود دو قرن پيش در آنجا سكني گزيده اند.خانواده مادري دكتر آريا نيز از روستاي مجاور بنام كوشك قاضي بود.
خاطرات كودكي : دوران كودكي غلامعلي آريا با جنگ جهاني دوم و نابساماني هاي موجود مصادف بود ايشان
از آن دوران چنين مي گويد:" دوران كودكي من مصادف با جنگ جهاني دوم بود از اين رو دولت مركزي قدرتي چنداني براي تامين امنيت و بهداشت نداشت. ناامني، دزدي و بيماري لااقل در ناحيه فسا و مناطق فارس وجود داشت. افزون بر اين قحطي و ملخ خوراكي نيز مزيد بر علت بود. بيشتر خانواده هاي روستاي ما مهاجرت كردند و تنها چند خانواده نسبتا متمكن باقي ماندند. اين تعداد خانواده ها را اندك هم از دزدان گوناگون در امام نبودند. من خودم شاهد بودم كه گروهي از دزدان از ده مجاور به خانه ما هجوم آوردند و شبانه از گاو و گوسفند و هرچه كه بود به غارت بردند."
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : خانواده غلامعلي آريا علاوه بر كشاورزي به دامداري سنتي و عصاري نيز مشغول بودند پدرش هم زمينهاي مالكان غير بومي را اجاره مي كرد و به كشاورزي مي پرداخت.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : غلامعلي آريا كلاس سوم ابتدايي را تا سوم متوسطه را در شهر فسا گذراند. سپس در شيراز وارد دانشسراي مقدماتي گرديد. كارشناسي رشته حقوق را از دانشگاه تهران و كارشناسي ارشد و دكتري رشته اديان وعرفان را از دانشكده الهيات دانشگاه تهران اخذ كرد. او همچنين دبيري ادبيات را از دانشسراي عالي تهران دريافت كرده است.
خاطرات و وقايع تحصيل : غلامعلي آريا از خاطرات دوران تحصيل خود چنين به ياد دارد: "مهمترين خاطرات من مربوط به دوران تحصيل در فسا مي باشد كه مي بايست روزانه در هواي سرد و باراني و بدون امكانات از روستا تا شهر حدود نيم فرسنگ صبح زود برويم و غروب برگرديم.معمولا روزانه
نان محلي را براي نهار مي برديم و گاهي هم شاگردان غير بومي آن را از ما مي دزديدند."
فعاليتهاي ضمن تحصيل : فعاليت هاي حين تحصيل غلامعلي آريا به دو بخش تقسيم مي شود. اولي در دوره دبيرستان بود كه با تدريس خصوصي و يا كار در تابستانها سپري شد و ديگري تحصيل در دانشگاه بود كه در حين تحصيل در مدارس تهران و مراكز تربيت معلم تدريس مي كردند.
استادان و مربيان : نخستين معلم غلامعلي آريا پيرزني بود كه در روستاي خير آباد به او خواندن قرآن و الفباي فارسي را آموخت. اساتيد غلامعلي آريا در دانشكده حقوق، مرحوم دكتر حميد عنايت و در دانشكده الهيات در مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري، دكتر فتح الله مجتبايي بود كه در زندگي علمي وي نقش بسزايي داشته اند.
همسر و فرزندان : غلامعلي آريا در سال 1340 با همسرش (بازنشسته آموزش و پرورش) ازدواج كرد كه ماحصل اين ازدواج 6 فرزند مي باشد كه دو فرزند آخرش در دانشگاه مشغول تحصيل هستند و دو فرزند بزرگتر داراي تحصيلات عاليه مي باشند و دو فرزند ديگرش در شركتهاي نيمه دولتي به كار مشغول هستند.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : مشاغل و سمتهاي اداري غلامعلي آريا به قرار زير است: مدير دبستانهاي روستاي بيضاي فارس، نماينده فرهنگ (آموزش و پرورش) دبستانها كام فيروز و ابرح و رامجرد فارس از سال 1337-1342،مدير گروه اديان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر ري، رئيس دانشكده تربيت معلم همان واحد، معاون آموزش واحد شهر ري از سال 1381 تاكنون، رئيس دانشكده معارف اسلامي (خواهران) دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شمال، مدير گروه كارشناسي ارشد اديان و
عرفان دانشكده معارف اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شمال.
فعاليتهاي آموزشي : سوابق تدريس غلامعلي آريا به ترتيب زير است: مدير و آموزگار نواحي اطراف شيراز از سال 1337، از سال 1343-1345 آموزگار دبستانهاي شيراز، از سال 1346 آموزگار دبستانهاي شهر تهران، از سال 1350 دبير دبيرستانهاي شهر تهران (تدريس رياضي)، از سال 1353 مربي مراكز تربيت معلم (تدريس ادبيات و معارف اسلامي)، پس از انقلاب فرهنگي تدريس در دانشگاههاي شهيد بهشتي، تربيت معلم، دانشگاه تهران و سرانجام از سال 1364 به بعد ضمن تدريس در دانشگاههاي مذكور در دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر ري (با درجه استادي). او همچنين مسئوليت دانشكده الهيات دانشگاه تهران شمال را هم بر عهده دارد و دروس اديان و تاريخ تصوف و متون عرفان را تدريس مي كند.
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : غلامعلي آريا در تاسيس دبستانهاي نوبنياد جعفر آباد بيضا و درودزن ابرج سهم بسزايي داشتند. ايشان در دوران اشتغال در دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر ري دوره هاي كارشناسي و كارشناسي ارشد اديان و عرفان را به راه انداخت. دكتر آريا همچنين باني همين رشته (اديان و عرفان) در دانشگاه آزاد واحد اسلامي واحد تهران شمال مي باشد.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : غلامعلي آريا در كنار تدريس با دايره المعارف بزرگ اسلامي در تاليف مقاله هاي عرفاني همكاري داشته است. او همچنين در فرهنگستان زبان و ادب فارسي در بخش شبه قاره بطوره پاره وقت به فعاليت مي پردازد.
جوائز و نشانها : غلامعلي آريا چندين مورد لوح تقدير به خاطر انتخاب او بعنوان استاد نمونه دريافت كرده است.
چگونگي عرضه
آثار : - تعداد مقالات ارائه شده در همايشها به همراه سخنراني : بيش از 5 مورد - تعداد مقالات منتشر شده در مجلات علمي : بيش از 7 مورد
--------------------------------------------------------------------------------
آثار :
1 آشنايي با تاريخ اديان
ويژگي اثر : پديدآورنده: غلامعلي آريا ناشر: پايا - 1382
2 برگزيده متون عرفان فارسي
ويژگي اثر : تهران- 1380
3 تاريخ فرق اسلامي و مذاهب كلامي
ويژگي اثر : پديدآورنده: غلامعلي آريا ناشر: پايا - 1382
4 جغرافياي تاريخي ،حافظ ابرو(تصحيح و تعليق بخش سرزمين فارسي )
ويژگي اثر : زير چاپ
5 سلك السلوك
ويژگي اثر : پديدآورنده: غلامعلي آريا، ضياء الدين نخشبي ناشر: زوار - 1382
6 شيخ روزبهان فسايي
ويژگي اثر : انتشارات روزبهان1363
7 طريقه چشتيه هند و پاكستان
ويژگي اثر : پديدآورنده: غلامعلي آريا ناشر: زوار - 1383
8 طوطي نامه
ويژگي اثر : پديد آورنده گان : ضياء بخشي ،منوچهري و دكتر مجتبايي ،غلامعلي آريا-1372
9 فارسي (2) دوره تكميلي
ويژگي اثر : پديدآورنده: غلامعلي آريا، بشير خزامي پور، علي النقي بافنده، رضا خوشنويسان، مصطفي سالاري (خطاط) ناشر: سازمان نهضت سوادآموزي - 16 مهر
10 كلياتي در مباني عرفان و تصوف، مطابق سرفصلهاي كارشناسي ادبيات و گرايش دبيري رشته الهيات
ويژگي اثر
: پديدآورنده: غلامعلي آريا ناشر: پايا - 1382
11 متون روضه العقول (مرزبان نامه كهن)
ويژگي اثر : تصحيح-با همكاري دكتر مجتبايي _خوارزمي زير چاپ
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، موسيقيدان. به روايت «تمدن ساسانى» وى از موسيقيدانان عصر خسروپرويز (627 -590 م) بود، ولى نويسنده ى كتاب «تاريخ موسيقى ايران» وى را از زنان معروف موسيقيدان عهد بهرام گور (438 -420 م) مى داند كه در نواختن چنگ شهرت داشته است. شهرتش تا به حدى است كه هنرمندان و نگارگران ايرانى پس از اسلام نيز ياد آن را در آثار هنرى خود جاودان كردند، مانند قدح لعابدار رنگين با نگاره ى بهرام گور و آزاده، كار رى، از آثار سده هفتم هجرى، و نظير آن با نقاشى و زرّين از سده ششم هجرى كار كاشان. فردوسى نيز در «شاهنامه» از او ياد مى كند:
به پشت هيونى دمان بر نشست
ابا سرو آزاده چنگى به دست
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (8)، تاريخ موسيقى (67 /1)، تاريخ مختصر موسيقى (35)، تمدن ساسانى (177 /1)، شعر و موسيقى در ايران (53).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم آژنگ، از موسيقى دانان زمان قاجار بود كه ابتداء با حقوق ماهيانه هفت قران در دستجات موزيك نظام خدمت مى كرد و مراحل ترقى را تا درجه سروانى طى كرد و ساليان متمادى در همين سمت و درجه باقى ماند كه موجب دلسردى و ناراحتى وى شده بود.
ابراهيم آژنگ، در اوايل سلطنت مظفرالدين شاه، در قسمت موزيك مدرسه نظام كه به سرپرستى شخصى به نام «مسيو كبوير» اتريشى اداره مى شد به تحصيل موسيقى پرداخت سپس پس از يك سال نزد «مسيو لومر» فرانسوى، رئيس دستجات موزيك نظام رفت و از معلومات او جهت كسب علوم و دانش موسيقى استفاده نمود و با حقوقى معادل هفت قران و نيم در همان قسمت استخدام شد كه بعدها درجه اش به سروانى
ارتفاء پيدا كرد و حقوقش هم از ماهى هفت قران و نيم به ماهى چهار تومان و هفت قران ترقى پيدا كرد. آژنگ در مدرسه نظامى با كليه آلات موسيقى نظامى آشنا شد و دروس علمى تئورى، سلفژ، اركستر و هارمونى را فرا گرفت.
در آن زمان مظفرالدين شاه، در مراجعت از سفر اروپا، چند ويولن براى يك دسته اركستر همراه خود آورد ولى چون «مسيو لومر» معلم موزيك نظامى بود و بيشتر با سازهاى بادى آشنايى داشت و با سازهاى زهى مأنوس نبود، لذا بنا به پيشنهاد وى، يك معلم ويولن براى آموزش به هنرجويان از فرانسه استخدام شد و شخصى به نام «مسيو ديوال» براى مدت دو سال به ايران آمد و آموزش شاگردان را به عهده گرفت.
ابراهيم آژنگ نزد وى نيز شروع به فراگيرى ويولن نمود و در اندك مدتى در نواختن اين ساز مهارت پيدا كرد، به طورى كه در محافل هنرى آن زمان به «ابراهيم ويولنى» معروف شد و در محافل و مجالس و مهمانى هاى مظفرالدين شاه قاجار كه براى مهمانان خارجى خود برپا مى كرد به اجبار و از روى ناچارى شركت مى كرد. از آن پس مدارج ترقى را به سرعت پيمود و پست هايى نظير:رياست موزيك فوج لاريجان، معاونت كلاس موزيك دارالفنون و اجراى برنامه هاى موسيقى درحضور مظفرالدين شاه، سفرا و مهمانان خارجى وى در جشن ها و مراسم بود.
آژنگ، براى تعليم موسيقى به شاگردان و هنرآموزان، از روى نت و قواعد علمى، اقدام به تأسيس كلاس موسيقى كرد و چون در اين زمان اكثريت شاگردانى كه براى فراگيرى موسيقى مراجعه مى كردند، طالب فراگيرى موسيقى ايرانى بودند و او، در اين باره چيزى نمى دانست، لذا به
مرحوم آقاميرزا حسينقلى مراجعه كرد و به وى پيشنهاد كرد تا دوره موسيقى ايرانى را از روى ساز استاد به خط نت بياورد، ولى مرحوم استاد، اين كار را بسيار مشكل و غير عملى دانست كه از عهده هركسى ساخته نيست ولى آژنگ با اصرار و خواهش فراوان تمام دستگاههاى موسيقى ايرانى را، از روى پنجه استاد تعليم گرفت و آن ها را با نت نوشته و به تدريج موفق مى شود كه تمام رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى آقاميرزا حسينقلى را نت نمايد و در ضمن براى تمام دستگاهها، پيش درآمد و رنگ و تصنيف بسازد از جمله:پيش در آمدهاى شوشترى، ماهور و راست پنجگاهش بسيار مشهور بود و تا آن زمان كسى چنين كارهايى نكرده بود. از شاگردان بزرگ و به نام وى مى توان از زنده ياد مرتضى و رضا محجوبى نام برد. ابراهيم آژنگ علاوه بر قطعاتى كه براى موسيقى ايرانى تنظيم كرد، مقدارى هم مارش هاى نظامى ساخت كه در موزيك ارتش از آن استفاده مى گرديد و بعدها هم با كمك فكرى شاهزاه احمد ميرزا، اپرتى به نام «دكتر رياضى دان» ساخت كه با به نمايش درآمد و با اقبال عمومى مواجه گشت. وى زمانى كه راديو تهران تأسيس گشت، به سمت سرپرستى نوازندگان راديو برگزيده شد و تا سال 1320 در اين سمت باقى بود، تا اين كه بازنشسته شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، عالم، حكيم و صوفى. ظاهراً از شاگردان ميرداماد است. وى داراى مؤلفات و تعليقات بسيار است كه صاحب «رياض العلماء» برخى از آنها را در رشت ديده است. از آثارش: «تعليقات بر «شرح
الهياكل» علامه دوانى؛ «رسالة المصطفوية فى تحقيق الخير والشر على مسلك الحكماء والصوفية»؛ كه به فارسى و عربى تأليف شده؛ رساله اى در «وحدت الوجود»؛ به فارسى بر مذاق صوفيه و حكماى اشراق؛ رساله اى در «تفسير اسماءاللَّه الحسنى»؛ به فارسى؛ «حديقةالانوار» در جواب شبهه ى ابن كمونه در قدم حوادث يوميه؛ تعليقات بر رساله «جام گيتى نما» قاضى اميرحسين ميبدى، به فارسى، در حكمت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (381 /6)، رياض العلماء (96 /2).
قرن:12
جنسيت:زن
مليت:ايران
1217 ق، از زنان عابد و نيكوكار. وى مادر فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) و از طايفه يوخارى باش بود. او در ترويج علم و بزرگداشت علما مى كوشيد. از آثار خير او تعمير مدرسه حكيم هاشم بود كه از آن پس به مدرسه مادر شاه شهرت يافت. او شهريه مرتبى براى طلاب و مدرسان برقرار كرد و اوقافى براى مدرسان آن منظور نمود. آسيه خانم در تهران درگذشت. جنازه اش را بنابر وصيت به نجف منتقل كردند و در روضه حيدريه به خاك سپردند.[1]
(وف 1217 ق)، عابد و نيكوكار. وى مادر فتحعلى شاه قاجار و از طايفه ى يوخارى باش بود. آسيه خانم در ترويج علم و بزرگداشت علما مى كوشيد. از آثار خير او تعمير مدرسه ى حكيم هاشم در تهران بود كه از آن پس به مدرسه ى مادرشاه شهرت يافت. او شهريه ى مرتبى براى طلاب و مدرسان برقرار كرد و اوقافى براى مدرسان آن منظور داشت. آسيه خانم در تهران درگذشت. جنازه اش بنا به وصيتش به نجف منتقل شد و در روضه ى حيدريه به خاك سپرده شد.[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] منابع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 4 / 3؛ خيرات حسان، 10 / 1؛
دايرةالمعارف تشيع، 115 / 1؛ رياحين الشريعه، 324 / 3.
[2] رياحين الشريعة (324 / 3)، مستدركات اعيان (4 / 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1285 ق)، خطاط. وى خط شكسته را چون متقدمين مى نوشت و در خط سياق سرآمد زمان خود بود. از علوم ادبى و عربى نيز بهره داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (1248 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اميرناصر آشتيانى، به سال 1313 خورشيدى در تهران متولد شد. خانواده ى او، اهل هنر و با موسيقى انس و الفتى صميمانه داشتند، پدربزرگ وى كمانچه را به خوبى مى نواخت و با نواختن ساز تار نيز آشنا بود. پدر او، ويولن مى نواخت و شيرينى پنجه او، زبانزد دوستان و فاميل بود.
اميرناصر، در اين محيط دوران طفوليت را سپرى كرد و هنوز تحصيلات ابتدايى خود را به پايان نبرده بود كه نواختن ويولن و فراگيرى گوشه هاى موسيقى ايرانى را زير نظر پدر هنرمند خويش آغاز كرد ولى موسيقى را به طور جدى زمانى كه مشغول تحصيل در كلاس ششم دبيرستان بود، دنبال نمود.
چند سال بعد به هنرستان شبانه موسيقى رفت و نت خوانى و علم موسيقى را در اين هنرستان آموخت سپس به دانشكده ى هنرهاى زيبا دانشگاه تهران رفت و در رشته موسيقى در اين دانشكده مشغول تحصيل گرديد و در تاريخ 30 دى ماه 1348 با شايستگى موفق به دريافت درجه ليسانس در رشته موسيقى گرديد. اميرناصر آشتيانى، پس از اين تاريخ براى همكارى به راديو دعوت شد و همكارى خود را اركسترهاى گوناگون اين مؤسسه آغاز كرد كه مى شود گفت اين همكارى ها، حدود بيست سال مجموعا در راديو تلويزيون ادامه داشت.
وى بنا به پيشنهاد و ابلاغ شماره ى 2568 مورخ 42/12/13 شوارى موسيقى به سمت نوازنده ويولن اركستر جوانان ايران همكارى كرد و به پيشهاد شماره 11576 مورخ 43/7/19 اداره
كل راديو ايران به سمت نوازنده ى ويولن اركستر دانشجويان راديو ايران تعيين شد، به موجب ابلاغ شماره 16745 مورخ 47/12/27 به سمت نوازنده اركستر بزرگ راديو انتخاب و روزهاى دوشنبه از ساعت 18/ 30 و روزهاى جمعه از ساعت 9/ 30 صبح تا پايان كار به اجراى برنامه و همكارى با اين اركستر پرداخت.
اميرناصر آشتيانى، يكى از هنرمندان خوب و باارزش ويولن است كه طى دوران همكارى خود با سازمان راديو و تلويزيون ايران و سپس صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران، دور از جنجال به خدمات فرهنگى و هنرى خود ادامه داد تا اين كه در سال 1360 طى ابلاغ شماره 1034/ م كه از طرف سرپرست وقت واحد موسيقى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران به وى ابلاغ شد به افتخار بازنشستگى نائل آمد و در شهر مشهد مقدس اسكان گزيد ولى او كه هنرمندى پرجوش و خروش و فعال از ساليان جوانى بود، در اين زمان هم با تأسيس كلاس و تدريس علم موسيقى، به خدمات علمى، فرهنگى و هنرى خود در اين شهر ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا مهدي آشتياني، حكيم، عارف و دانشمند شيعي در حدود سال 1266 ش (1306 ق) در تهران متولد گرديد. پدرش ميرزا جعفر ملقب به ميرزا كوچك از شاگردان آقا محمدرضا حكيم قمشه اي و مادرش دختر حاج ميرزا حسن آشتياني، مجتهد معروف تهران بود. ايشان پس از فراگيري مقدمات، خارج فقه و اصول را نزد شيخ فضل اللَّه نوري و آقا سيدعبدالكريم مدرس آموخت. وي از آن پس سال ها در تهران مُدَرس فلسفه و عرفان بود و
عنوان مدرس رسمي مدرسه سپهسالار را داشت. در اين ميان شاگردان فرهيخته اي تربيت نمود كه ميرزا ابوالحسن شعراني، دكتر عبدالجواد فلاطوري، دكتر محمدابراهيم آيتي، سيدجلال آشتياني، مهدي حائري يزدي و بديع الزمان فروزانفر و... از آن جمله اند. آيت اللَّه ميرزا مهدي آشتياني در سال 1325ش برابر با سال هاي 1366 - 1365 هجري قمري، به استدعاي فضلا و طلاب حوزه علميه قم چندي به قم مهاجرت كرد و به تدريس و افاضه پرداخت و استاد شهيد مرتضي مطهري در آن مدت قليل توفيق استفاده از محضر او را داشت. ميرزا مهدي آشتياني بي گمان يكي از متبحرترين شارحان و مدرسان فلسفه بود ولي ذوق عرفاني او بر مشرب عقلي اش غلبه داشت و اين همه در آثار و شروح و حواشي او كه البته از حد شرح و تفسير بسيار فراتر مي روند و خود، آثار مستقلي به شمار مي روند، به خوبي هويداست. از اين عالم برجسته و محقق توانا آثار متعددي بر جاي مانده كه: حاشيه شرح منظومه منطق و حكمت، اساس التوحيد درباره قاعده "الواحد" در وحدت وجود از آن جمله است. ميرزا مهدي آشتياني سرانجام در دوم ارديبهشت 1332 ش برابر با نهم شعبان 1372 ق در 66 سالگي درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) مدفون گرديد.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر. از منشيان شاه طهماسب صفوى بود. اين دو بيت از او است:
مگر اظهار رنجش كرد دوش آن گلعذار از من
كه دورى مى كنند امروز نزديكان يار از من
خوش آن دم كز كمال آشناييها به من گفتى
كه بگذر پيش مردم بعد از اين بيگانه وار از من[1]
آقا حسينقلى فرزند آقا على اكبرخان، تارزن دربار ناصرى بين سالهاى 1224 تا 1234
خورشيدى متولد گرديده، او ابتدا شاگرد برادر بزرگ خود ميرزا عبداللَّه و سپس آقا غلامحسين بود و از بزرگترين نوازندگان تار در زمان خويش به شمار مى رفت. تخصص وى نواختن تار با پنج سيم بود و هيچگاه دست به تار شش سيم كه تازه متداول شده بود، نزد.
علينقى وزيرى و غلامحسين درويش كه خود در موسيقى ايرانى تأثير فراوان داشته اند از جمله شاگردان آقا حسينقلى بودند.
وى بعداً به اتفاق برادرش در جرگه ى نوازندگان دربارى درآمدند.
آقا حسينقلى، به رديف موسيقى و نغمات دستگاه كاملاً وارد بود و در رديف، سبكى مخصوص داشت كه از روش برادرش پركارتر و تنظيم آن با ذوق بيشترى همراه بود.
وى به همراه اسداللَّه خان نوازنده ى تار و باقرخان رامشگر و اسداللَّه خان نوازنده ى تار و سنتور و سيد احمدخان آوازخوان و محمدباقر ضرب گير، براى پر كردن صفحه به پاريس مسافرت كرد و علاوه بر انجام چند كنسرت در پاريس، در بازگشت از راه صربستان يوگسلاوى، به استانبول رفت و در سفارت ايران، با تشويق ارفع الدوله كنسرت هايى اجرا كرد كه نيمى از درآمد آن را به رسم اعانه به مدرسه ايرانيان استانبول هديه نمود.
از جمله صفحاتى كه استاد به تنهايى در آنها تار نواخته و هم اكنون در دست است مى توان از: «ماهور»، «سه گاه»، «شور»، «همايون»، «رهاب»، و «مسيحى» نام برد.
آقا حسينقلى رديف موسيقى ايرانى را دقيقاً به همان دقت و سلامت كه برادر بزرگترش مى دانست فراگرفته بود، ولى در نواختن، سبك ديگرى داشت، مضراب هاى چپ و راست او منظم و يكنواخت بود و اصولاً ساز او لطافت و شيرينى ديگرى داشت. در اين حد تمام كسانى كه ساز عبدالحسين ثابت مى گردد كه اين پدر
و فرزند در عين اين كه تمامى اصول تكنيكى را حفظ كرده بودند، سازشان گرمى خاصى داشته و به قول معروف پنجه شيرينى داشتند.
آقا حسينقلى در سال 1296 شمسى در سن شصت و شش سالگى درگذشت، روانش شاد و روحش قرين رحمت الهى باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ نظم و نثر (665)، تذكره ى روز روشن (10)، فرهنگ سخنوران (10)، مينو در (356 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده ى تار. وى يگانه پسر آقا غلامحسين بود كه ابتدا از پدر نواختن تار را آموخت و سپس نزد آقا ميرزا عبداللَّه و آقا حسينقلى به تكميل هنر خود پرداخت. آقا رضا با دلسوزى و مراقبت پدر به رموز نوازندگى و رديف موسيقى آشنا و همپايه ى پدر خود در نوازندگى تار شد. آقا رضا بعدها كلاس مشق تار داير كرد و شاگردانى تربيت كرد از جمله پدر خالقى مدتى شاگرد او بود. وى داماد آقا حسينقلى نيز بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (55)، تاريخ موسيقى (565 /2)، تاريخ هنرهاى ملى (612 ،611 /1)، سرگذشت موسيقى (142 ،139 ،126 /1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وقفنامه ي مدرسه ي سلطان حسينيه
نويسنده: رسول جعفريان
معروف به مدرسه ي آقا كمال
درآمد
بحث از اهميت وقفنامه ها به ويژه وقفنامه هاي مدراسو تأثير آنها در بازشناسي نهادهاي آموزشي عصر صفوي خارج از حوصله ي اين مقدمه است. در اينجا صرفا درباهر اين وقفنامه و واقف آن اشاراتي خواهيم داشت. وقفناه حاضر از وقفنامه هاي جالبي است كه از اواخر دوره ي صفوي، كه به حق بايد آن را «عصر وقف» ناميد بر جاي مانده است. عامل عمده اين موقوفات طبقه آقايان يعني خواجه هاي (1)وابسته به دربار بودند كه بدليل بستگي به دربار، از ثروت هنگفتي برخوردار مي شدند. از آنجا كه آنان فرزندي نداشتند تا خود ثروت را به ارث بگذارند، يا آن را در سفر عبتات و حرمين شريفين خرج كرده و يا صرف خيرات و مبرات مي نمودند. بهترين مصرف ان ايجاد مسجد و تكيه و مدرسه و رباط بود. آنان، پس از ساختن اين اماكن، موقوفاتي براي آنها قرار مي دادند تا مخارج اماكن مزبور به
راحتي تأمين شود. بدون اين موقوفات،اين اماكن به سرعت روبه انحلال و اضمحلال مي رفت. يكي از آقايان كه از چهره هاي برجسته دوره شاه سلطان حسين (1135 -1106) بوده آقا كمال است.
وي صاحب جمع خطانه عامره بوده و توان گفت كه به عبارتي وزير ماليه دولت وقت بوده است. ميرزا سمعيا درباره ي شغل مزبور مي نويسد: شغل صاحب جمع خزانه ي عامره آن است كه صاحب جمع مزبور مقرب الخاقان و آنچه از نقد وجوهات ممالك محروسه و دارالسلطنه ي متعلق به سركار ديوان است،
به تحويل صاحب جمع خزانه ي عامره مقرر بود و هر يك از عمال و حكام و مباشرين ماليات دياني، تأخير در وجوه انفادي خزانه ي عامره مي نمودند، صاحب جمع خزانه به جهت وصول انفاديات خزانه، توابين خود را محصل و به ولايات فرستاده جوه تحويلي را وصسول و ابواب جمع خود مي نمود(2).
وي به عنان نمونه از «آقا كمال» ياد مي كند كه چندين سال متوالي اين سمت را در اختيار داشته است:.... آقا كمال صاحب جمع به خدمت پادشاه سابق عرض و حاجي مهدي خان [كه نام وي را نيز در همين وقفنامه داريم.] معتمد خود را محصل و هر ساله مومي اليه تمام و كمال وصول و انفاد خزانه ي عامره مي نمود و آنچه انفس اجناس سر كار خاصه ي شريفه است، خواه از جواهر يا اقمشه ي نفيسه ي پيكش، ا زكتاب و سمور و زربفت و ساير اجناس بسيار تحفه، در خزانه ي عامره به تحويل مشار اليه مقرر و صاحب جمع خزانه در نهايت اعتبار و كمال اقتدار و كليد دار خزانه نيز از معتبرين خواجه سرايانست (3)بر اساس يكي از احكامي كه از شاه درباره ي موقوفات آقا
كمال صادر شده وي در سال 1107 پست صاحب جمعي را عهده دار شده است.
آقا كمال از شخصيت هاي متنفذ در دربار بوده است، شخص ديگري نيز از همين آقايان احمد آقا نام داشته كه يوز باشي غلامان خاصه بوده و او نيز نفوذ زياد در شاه داشته است. گفته شده كه زماني احمد آقا آن چنان جرأت يافته كه به وزير اعظم نيز دشنام داده است.(4)شاعري ناشناخته از همين دره فصلي از چكامه ي خود از عنوان مكافات نامه (5)را به وضع آقايان و تأثير فراوان اما نامطلوب آنها در درباره شاه اختصاص داده و از آقا كمال و احمد آقا ياد كرده است:
ز خواجه سرا خامه را نفرت است
كه مقبولشان گنده و نكبت است
چه اين ناقصان نه مرد و نه زن
خدا ناشناسان ابليس فن
نه از نوع انسان نه از جنس دد
ندانستند كاري بغير از لگد
نه عقل و نه فهم و نه دين و نه داد
نه آب و نه آتش نه خاك و نه باد
نه ابليس و نه جن و نه ديو و نه غول
نه كافر نه مسلم نه رد نه قبول....
ز محمود و فعلس دو محمود زاد
ز احمد هم اين احمد به نژاد
كمال از كمالش به ما شوم شد
ز ادراكش ادراك معدوم شد
و در جاي ديگر درباره ي نفوذ آقا كمال و آقا بر شاه مي گويد:
ولي حرف فراش آقا كمال
بود وحي منزل خلافش محال
اگر احمد آقا شدي مدعي
نبودي ز انكار حق مانعي
به هر روي اين خواجه سرايان مورد تنفر اقشاري از مردم بوده اند به ويژه كه نوعا اصالت خانوادگي نيز نداشتند چنانكه خانواده نيز نداشتند. در برابر آنان
وفادار به دربار بوده و حياتشان در گروه همين وفاداري بود.
آقا كمال در طول سالهاي 1107 تا 1133 كار وقف رقبات اين وقفنامه را انجام داده است. تاريخ اول، قديمي ترين تاريخي است كه در يكي از فرامين شاه درباره موقوفات آقا كمال آمده و تاريخ دوم، آخرين تاريخي است كه در يكي ديگر از فرامين شاه آمده است. وقفنامه حاضر از روي يكي از چند نسخه اي كه بر اساس نسخه ي اصل كه طومار بوده نگاشته شده، به چاپ مي رسد.
پيش از آنكه متن وقفنامه را بياوريم لازم است درباره ي مدرسه مورد نظر توضيحاتي بدهيم. متأسفانه بر خلاف نظر واقف كه تمام كوشش خود را براي حفظ مدرسه انجام داده و با نوشتن وقفنامه اي با اين دقت راه را بر هر گونه سودجويي بسته، امروزه هيچ اثري از اين مدرسه بر جاي نمانده و حتي جاي آن نيز مشخص نيست. به احتمال قوي از موقوفات آن نيز خبري نباشد جز آنكه ما بي اطلاع مانده باشيم. ا زيكي از فرامين شاه كه در حاشيه وقفنامه آمده بدست مي آيد كه آقا كما لا سال 1107 ساختن مدرسه را آغاز كرده است. همانطور كه اشاره شد از اين مدرسه اثر باقي نمانده و تنها يادي كه از اين مدرسه در دست است
بقاياي قسمتي از كاشيكاري سر در مدرسه است كه در انبار يكي از مساجد اصفهان نگهداري مي شود. در اين باره بهتر است به توضيحات استاد هنرفر توجه كنيم. او ذيل عنوان كتيبه مدرسه آقا كمال خازن از آثار دوره صفويه مي نويسد:
روز دوشنبه 18 خرداد ماه 1343 كه باتفاق دوست فاضل آقاي سيد مصلح الدين مهدوي مشغول تطبيق كتيبه هاي
مسج رحيم خان بوديم دو نفر از خادمين مسجد بنام شكر الله و حسن گنلجعلي اظهار داشتند كه در انبار مسجد چند قطعه كتيبه سنگي خوش خط نيز وجود دارد و ما را به درون انبار راهمائي كردند، از ملاحطه آثار مزبور معلوم شد كه كتيبه متعلق به يكي از هفت مدرسه از بناهاي عصر صفويه است كه بوسيله آقا كمال خازن خزانه شاه سلطان حسين صفوي بنا شده. آقايان نامبرده اظهار داشتند كه قطعات كتيبه را در زير خاكهاي انباشته شده يكي از زواياي مسجد يافته اند و تا اين تاريخ شخصا از آنها مراقبت كرده اند، مؤلف با قدرداني از سعي و اهتمام نامبردگان مخصوصا آقاي حسن گنجعلي كه علاوه بر خدمت در مسجد به شغل آموزگاري نيز اشتغال دارد و خط نستعليق را نيكو مي نويسد در حفظ بقاياي يكي از آثار گمنام دوره صفويه بقرائت و عكس برداري از قطعات موجود كتيبه توفيق يافت و بان ترتيب اثر ديگري بر آثار پراكنده عهد صفويه ميافزايد. (ظاهرا مصالح بنائي هفت مدرسه در بناي مسجد رحيم خان، كتيبه مزبور هم انتقال يافته و همچنان در اين محل جاي مانده است، از قرار معلوم دو مدرسه از هفت مدرسه در محله مستهلك جنب شاهزاده ابراهيم قرار داشته است كه تدريجا به ويراني گرائيده و از مصالح آنها در ساختمان مسجد رحيم خان و شبستان مسجد محله نو (مسجد فشاركي) استفاده شده است).
كتيبه مزبور كه بخط ثلث فرو رفته بر سنگ پارسي و به قلم عبد الرحيم جزايري خطا معروف دوره ي شاه سلطان حسين صفوي است بشرح زير مي باشد:
«بسم الله الرحمن الرحيم من فضل الله سبحانه و ميامين
دولة السلطان الاعظم و بركات خدمة الخاقان الافخم ظل الله في العالم سيد السلاطين قهرمان الماء و الطين السلطان بن السلطان ابو المظفر شاه سلطان حسين الصفوي الموسوي الحسيني بهادر خان لازال بهبه مرجعا لأعاظم السلاطين وفق لبناء هذه المدرسة خادمه الخازن لخزانة عطياته الممتاز بالقرب الي حريم سرادقاته آقا كمال جعل الله سعيه مشكورا واتفق اتمامها في 1108 كتبه عبد الرحيم عمل محمد طاهر.»(6).
از آقا كمال در موارد ديگر نيز ياد شده است. درباره ي بناي مدرسه چهار باغ اصفهاني آمده است:... و مدرسه ي سلطاني صد و پنجاه حجره دارد در كمال تكلف ساخته شده به سركاري آقا كمال صاحب جمع خزانه عامره(7).
در اشعار اطراف سرسراي مدخل مدرسه چهار باغ كه بخ خط محمد صالح اصفهان و مورخ به سال 1119 است چنين آمده:
وارث تخت سليمان خسرو گيتي ستان
پادشاه شيعيان، جان جهان سلطان حسين
آنكه از تيغ كجش شد راست كار عالمي
آنكه از خلق و كرم بگرفت حد مشرقين
شد مقرر تا غلام و خازنش آقا كمال
كز كمال عقل و دانش، عقل و دانش راست عين (8).
و در اشعال منقوش بر دست اندازهاي چوبي غرفه هاي فوقاني مدخل مدرسه چهار باغ آمده است:
به عهد دولت سلطان حسين شاه جوان
كه از عدالت او گشت ملك و دين آباد
ز صدق بود چو آقا كمال سر كارش
شد مست منزل اهل كمال و استعداد
قلم گرفت و ن.شت از هري بتاريخش
بنام مدرسه شد شه از كمال آباد (9).
و در اشعار سراسري شمالي مدرسه به خط محمد صالح اصفهاني آمده:
ابر عالمگير گوهر قطره بحر كرم
عالم آرا آفتاب داد و دين سلطان حسين
يافت چون اتمام اين عالي بنا
از وجود شاه
.... داد چون سركاري آقا كمالش زيب و زين(10).
مشهورترين آنها محمد باقر حسيني خاتون آبادي و محمد حسين تبريزي آخرين ملاباشي عصر سلطنت شاه سلطان حسين است . علاوه بر اينها نام زين الدين عاملي، محمد شفيع خراساني و حسين بن حسن گيلاني ديده مي شود.
متن وقفنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
فهرست موقوفات عاليجاه مقرب الخاقاني مؤتمن السلطاني آقائي مستغني الألقاب و الاوصافي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه ي عاليه و صاحب جمع خزانه ي عامره - زيد اقباله العالي - كه توليت آنها با بندگان نواب.... گردون قباب اشرف اقدس همايون اعلي است و هر كس از سلسله ي عليه صفويه كه فرمان فرماي ممالك وسيع المسالك ايران باشد و نظارت آنا مدام الحيات باعليجاه واقف و بعده با عاليجاه مقرب الخاقاني توفيق آثاري محمود بيك جبادار باشي كه حال ناظر بيوتاتست و بعد با عاليجاه مقرب الخاقاني محمد ابراهيم بيك يوز باشي آقا يانست و بعده به هركس كه به منصب مومي اليه سر افراز باشد، و هر گاه محمود بيك مشار اليه قبل از واقف داعي حق را لبيك اجابت گويد نظارت بعده از عاليجاه واقف به عالياه محمد ابراهيم بيك يوز باشي و بعده به هركس بوز باشي طرف خسرو آقا بوده باشد متعلق است و اگر آن منصب به احدي مرجوه نشود اختيار تعيين ناظر با بندگان اعليحضرت متولي است تا آنكه يوز باشي مزبور تعيين شود و در وقفنامجه ي ثالثه قيد شده كه اگر يوز باشي آقايان طرف خسرو آقا تعيين نشده باشد جبادار باشي اگر از آقايان عظام باشد و اگر جبادار باشي از آقايان عظام نباشد امير آخور
باشي اگر از آقايان باشد تا اينكه يوز باشي طرف خسرو آقا تعيين شود و اگر تمام مناصب عاليه كه در امر نظارت سر افرازي به آن شرطست به احدي داده نشده باشد اختيار با بندگان اعليحضرت متولي است كه هريك از بندگان را مأذون فرمايند كه با استصواب عالم متوجه باشد تا تعيين بوز باشي آقايان عظام؛ و شرط نمود، كه بعد از واقف هر كس ناظر باشد به استصواب عالم ديني كه رياست اين طبقه ي عليه به او مسلم باشد و از ساير علما در مجلس اعليحضرت متولي مقدم نشيند و با فقدان وصف مزبور عالمي كه به افضليت اشهر بين الأنام باشد؛ و با
اختلاف به مختار به قرعه ي شرعيه عمل نمايند و تصدي آنها را تفويض نموده به رفعت و معالي پناهان حاجي محمد كبير تاجر اصفهاني و حاجي مهديخان بيك تا بين عاليجاه واقف و حسين بيك اصفهاني كه مادام قابليت و اهليت داشته باشند به مصلحت يكديگر به نسق و ضبط و اخذ حاصل آنها اقدام نمايند و اگر يكي از ايشان غايب باشد يا مانعي داشته باشد نايبي تعين نمايد كه به مصلحت متصدي حاضر به امور لازمه ي تصدي قيام نمايد و هر گاه بعد از حيات واقف، متصديان يا احدي از ايشان را وفات رسد و اولاد ايشان قابليت نداشته باشد به كسي كه عالم و ناظر مصلحت دانند بعد از عرض به خدمت اعليحضرت متولي رجوع نمايند و حسب الاحكام مطاعه ي لازم الاطاعه مالوجهات و وجوهات و حقوق ديواني موقوفات مزبوره به سيور غال و معافي مدرسه ي احداثيه واقف موسومه به مدرسه سلطان حسينيه و سركار فيض
آثار امام الجن و الانس كه موقوف عليهم اين اوقافند مقرر و شفقت شده است و مادام امر نظارت با واقف است حق النظاره را در وجوه خيرات و مبرات صرف نمايد.
دفعه ي ديگر كه وقف است بر مدرسه ي احداثيه ي عاليجاه واقف واقعه در حوالي و چهار سوق بزرگ عباس آباد اصفهان موسومه به مدرسه ي سلطان حسينيه و بر مصالح آن و مصارف آن را بر اين نحو مقرر شده كه اولا مؤنات زراعات و خرج قنات و تعمير عمارات و مستغلات و تعميرات مدرسه ي مزبوره و روشنائي مسجد و راهروها و متوضاهاي مدرسه و فرش مسجد و دو مدرس و شبستان و فرش جرات هرگاه احتياج شود و قيمت دلو و ريسمان و چرخ جهت آبكشيدن از حاصل آنها وضع شود و از بقيه ي آن به حق التوليه و يك عشر به حق النظاره يي ناظر و عالم بعد از واقف بالمناصفه و نصف عشر به حق التصدي تصرف نمايند وا زبقيه ي حاصل و مداخله هر ساله پانطده تومان به حق التدريس و هر يوم سه هزار و هفتصد دينار به وظيفه ي طلبه ي مدرسه كه حين الوقف سي و هفت نفر بوده اند و چهار تومان به خدام و دو تومان به مؤذن به شرطي كه به كار خود قيام نمايد بدهند و در هر شب جمعه يك هزار و پانصد دينار به طلبه ي مدرسه ي مذكور بدهند كه يك ختم قرآن مجيد نموده ثواب آن را به روح كثير الفتوح نواب طوبي آشيان قدس مكان - نور الله مرقده - قربت نمايند و در اوقات متبركه ي مفصله ي ذيل:
ليلة العيدين، ليلة العرفة، ليلة (و) يوم عيد الغدير، ليلة
(و) اليوم المباهله، ليله (و) يوم مولود النبي (ص)، ليلة (و) يوم التاسع شهر ربيع الاول، ليلة الاولي من رجب المرجب،
ليلة الرغائب، ليلة المبعث، ليلة النصف من شعبان، ليلالي افراد ثلاثة شهر رمضان، ليلة الاربعين.
هر شب شش قاب طعام كه عبارت از شش من برنج به وزن تبريز و گوشت به وزن مزبور و روغن با ساير اسباب باشد طبخ و طعام طلبه و خدمه ي مدرسه ي مذكوره نمايند و ثواب آن را به روح نواب و طوبي آشيان قدس مكان قربت نموده و اگر از مداخل موقوفات بعد از مصارف مذكوره چيزي اضافه بماند در مرتبه ي فوقانيه ي مدرسه ي مزبوره به قدري كه مدرس و ناظر مصلحت دانند، بعد از عرض به خدمت بندگان متولي، حجرات بساطند و اضافه را به سكنه ي حجرات فوقانيه بدهند و آنچه از آن اضافه باشد بر وظيفه ي مدرس و اهل اضافه نمايند.
قريه مروق سميرم فارس كه حيدر آباد نيز گفته مي شود با اراضي و صحاري و قنوات و دهكده و حمام و قلعه و طاحونه و غير ذلك مفصله ي ذيل: قنات سركاه مشهوره به باش كهيريز، قنات موسوم به كمال آباد، قنات موسوم به دولت آباد، رشته قنات حيدر آباد، رشه قنات رفيع آباد، رشته قنات بكوكجه دره، رشته قنات سلطان آباد، رشته قنات حاجي آباد، رشته قنات سياه كل، رشته جدول رباط آب رودخانه بالتمام، رشته چشمه سبز ميدان بالتمام حمام، قلعه، طاحونه، دهكده بالتمام. قريه معموره گندمان ناحيه كيار وارو مزدوج اصفهان با اراضي و صحاري و حمام و باغات و قنوات ثلاثه ذيل و مجاري و خان معين احداثي عاليجاه واقف، قنات مشهوره به قنات معموره، رشته
قنات موسوم به كمال اباد احداثي عاليجاه واقف، رشته قنات سنگ سفيد احداثي عاليجاه مشار اليه بالتمام. قريه موسومه به كمال آباد من محال سميرم به قرب مباركه لنجان اصفهان با توابع شرعيه از اراضي و صحاري و قنوات و مجاري و قلعه و حمام و حضار و غير ذلك بالتمام. قريه موسومه به كمال اباد من محال سميرم به قرب مباركه لنجان اصفهان با توابع شرعيه از اراضي و صحاري و قنوات و مجاري و قلعه و حمام و حصار و غير ذلك بالتمام. مزرعه ي عباس آباد گندمان با اراضي و صحاري و قنات و مجاري و انهار و جدوال و دهكده و قلعه و غير ذلك سيما اراضي مزرعه ي صفي آباد متصله به آن كه از آب رودخانه چيغا خور شرب مي شود بالتمام. مزرعه ي علي آباد متصله به كمال آباد مزبور با اراضي و صحاري و قنوات و مجاري و قلعه و حصار و خيابان و اشجار مغروسه در خيابان و حريم و غير ذلك قديما و جديدا داخلا و خارجا داير و بايرا بالتمام. مزرعه كاري من مزارع جي اصفهان با اراضي و صحاري و قنوات و مجاري و قلعه و بازارچه
غير ذلك سيما قنات موسومه به فيض آباد و اراضي تابعه بالتمام.
بازارگاه واقعه در خارج سيد احمديان اصفهان كه حين الوقف بيست و يك بابو ثاني الحال بيست وشش باب شده با افزار و انكار كه نزد مستأجران است: دكان حدادي، دكان نعلبندي، علافي، عصاري با سنگ آسياب، ندافي، صباغي با تغار، طباخي با پس دكان، قنادي گري، علاقه بندي، رواسي با پس دكان، سفيد گري، پالان دوزي، خبازي با زيرزمين،
خراطي با زير زمين، فواكهي با زير زمين، بقالي با زيرزمين، عطاري با زيرزمين، حلاجي، رزازي با زير زمين، مصب اتوگري، رزگري، مطب حكيم، تنابكو فروشي با زيرزمين، شماعي، قصابي، كبابي بالتمام - دكاكين متصله به مدرسه ي مباركه ي سلطان حسينيه احداثيه عاليجاه واقف موفق مشار اليه هشت باب اصل دكاكين.... باب، انبار خبازي يك باب بالتمام.
محوطه مشتمهل بر آيينه تحتانيه و فوقاينه وفضاي مربوط به آن واقعه در كنار زاينده رود اصفهان جنب منزل مرحوم ميرزا ابو الحسن مستوفي الممالك سابق كه به جهت انبار محصولات موقوفات ساخته و انبار داري را به محد قلي بيك عتيق كوچك مرجوع و چنين قرار داديم كه امام قلي بيك عتيق ديگر تا هنگام قابليت محد قلي بيكم ناب او باشد و هر گاه محمد قلي بيك قابليت نداشته باشد امام قلي بيك بالاصاله انبار دار باشد و بعد از ايشان هر يك از عتقاء ديگر او كه امانت و ديانت و شايستگي امر مزبور داشته باشند؛ و با تعدد در اوصاف به قرعه عمل شود وبعد از وفات عتقاء.... و هر يك از اولاد ذكور ايشان و اولاد اولاد ذكور ايشان و هكذا كه شايستگي داشته باشند. با تعدد در وصف مختار، به قرعه و با عدم اتصاف ايشان و اولاد ايشان به وصف مزبوره يا انقراض ايشان و اولاد ايشان ناظر و عالم به كسي كه شايستگي داشته باشد رجوع نمايند بالتمام. مزرعه ي فيض آباد مشهوره به كشكول از مزارع برخوار از بلكات تسعه ي دار السلطنه ي اصفهان با توابع شرعيه كه آن تا حال جاري نشده است. مسعود آباد برخوار اصفهان كه قنات دولت آباد از
جمله قنوات فيض آباد مشهور به دهچي در اراضي آن شرب مي شود و قنات آن به اراضي خيرآباد برخوار جاري است بالتمام.
دفعه ي ديگر توليت و نظارت و استصواب عالم و تصدي آن به دستور دفعه ي اولي و حق التوليه و حق النظاره ناظر و عالم و حق التصدي آن به نحويست كه در دفعه ي اولي مكتوب شده برين نهج است كه بعد از اخراجات تنقيه ي قنوات و مؤنات زراعات و سايراموري كه مصلحت وقف در آن باشد و سبب آبادي و نما و زياتي محصول شود و تعمير عمارات حصص موقوفه كه ساخته شده يا بعد ازين ساخته شود و تعمير وروشنائي مسجد و حمامي كه در قريه ي كمال آباد ساخته شده و حمام و مسجدي كه در اشرف آباد و خير آباد ساخته شود و درب و بورياي آنها و سه تومان به مؤذني و خادمي قيام نمايد و همچنين به نحو مسطور در مسجدي كه در اشرف آباد و خير آباد ساخته شود و بعد هر ساله واقف موفق مادام حياته، مبلغ بيست تومان از حاصل اين قوف را در وجوه خيرات و مبرات مصروف دارد و بعد وفاته به امر متولي هر عصر و مدخليت عالم و ناظر آن عصر، بيست تومان مزبور را هر ساله به جمعي از صلحا و اتقياي سكنه ي مدرسه ي مزبوره كه خاطر از قرائت و ديانت ايشان جمع باشد بدهند كه در تمام سال دويست ختم كلام ملك علام از قرار ختمي يكهزار دينار بدين موجب نموده ثواب آن را به روح عاليجاه شهر رجب المرجب، يك ختم، شهر شعبان المعظم يك ختم، شهر رمضان المبارك يك
ختم، شهور تسعه ي بقيه سال... ختم.
واقف تبرع نمايند و چهار صد من گندم به وزن سابق اصفهان به جهت حمامي قريه مذكوره كه حمام را پاكيزه نگاه دارد تعيين نمايند و مثل آن به جهت حمامي كه در اشرف آباد و خير آباد ساخته شود؛ و هفت تومان تبريزي به جهت طالب علمي كه قدري علم فقه داند و در كمال آباد به اجراي عقود شرعيه و تعليم امور واجبه و تعليم اطفال ايشان قيام نمايد و در تغسيل و تكفين مؤمنين مطلع باشد و همچنين در اشرف آباد و خير آباد؛ و مبلغ بيست تومان در ايام عاشورا در مدرسه ي مزبوره صرف مراسم تعزيه نمايند و دو نفر خادم ديگر به جهت مدرسه ي مزبوره تعيين نمايند و تتمه ي حصل و منافع را با آنچه از حاصل وقف سابق باشد به ازاي هر حجره ي از حجرات مدرسه ي مزبوره يومي يكصد دينار و ريئس را دويست دينار بدهند و حق التدريس به ضميمه ي آنچه سابق بود تا بيست تومان داده شود و آنچه باقي بماند منوط به رأي اشرف اعليحضرت متولي و عالم و ناظر صرف مرمت تعميمرات مدرسه و تجديد فروش و وظيفه ي طلبه ي سكنه و روشنائي آنجا بهر نحوي كه رأي ايشان قرار گيرد به عمل آورند خواه به كل اين وجوه و خواه به بعض آن، و اگر چنانچه متولي و ناظ و عالم مصلحت دانند كه وجه باقي مخصوص تعميرات و تجديد فروش و روشنائي متوضاها و راهروها و پلكه كانها و قيمت دلو و چرخ و ر يسمان مدرسه شوند مختارند.
قريه ي كمال آباد برخوار مشهوره به كنجار كه در آن حمام و
مسجد و آب انبار في سبيل الله ساخته شده است. اراضي عليا كه آب گرگاب و باينجه و اله آباد و جلال آباد و احمدآباد و رحمت آباد و.... زراعت مي شود مع طاحونه.... و دهكده و خيابان و اشجار و غيرها.
اراضي سفلي كه قنات كمال آباد مخصوص آن است مع قلعه و دكاكين و دو برج و حمام و دوباغ و خيابان و اشجار و.... و غيرها سيما قنات بايره اشرف آباد بالتمام. مزرعه اشرف آباد بخروار با توابع شرعيه سيما قنات اشرف آباد و
قنات كمال آباد و قنات علياآباد و باغات و طاحونه و غير ذلك كه قدري از آب قنات آن بهر اراضي گرگاب و باينچه شري مي شود. مزرعه خيرآباد برخوار با اراضي و غير ذلك سيما قنات خيرآباد و مسعودآباد و باغات و خيابان و اشجار مغروسه و برج حمام و قلعه كه حمام و آب انبار و مسجد در آن في سبيل الله و في سبيل الخير ساخته شد بالتمام. خان آقانور واقع در شاع مورچه خورت برخوار اصفهان با توابع شرعيه كه از كرايه ي دكان آن تعميرات ضروريه آن به عمل آيد و آنتچه باقي بماند به دستور فوق مصروف گردد بالتمام.
دفعه ي ديگر كه وقف است بر طلبه ي سكنه ي مدرسه ي مذكوره و مصالح و متعلقات آن و بر سكنه و متوطنين نجف اشرف و كربلاي معلي و بلاد كاظمين عليهما السلام و بر زورار عبتابت علايات از سادات عظام و طلبه ي كرام وصحاي ذوي الأحترام كه از فرقه ي ناجيه ي اثني عشريه و در آن اماكن مشرف ساكن بوده و به جاي ديگر نقل ننموه باشند وبه صفت استحقاق و فقر مصوف باشند و توليت و نظارت
و استصواب عالم و تصدي به دستور مسطور در دفعه ي اولي و ثانيه و حق التوليه يك عشر و حق النظاره ي علام و ناظر يك عشر بالمناصفه و حق التصدي يك عشر بالمساواتست. و مصارف اين وقف به اين نحو شرط و قرار شده كه هر ساله اولا اخراجات و مؤنات موقوفات از خرج قنوات و تعمير عمارات و مايحتاج اليه انتفاعات و موقوف عليه زيادتي ريع و تكثير زراعات و غير ذلك و مرمت و تعميرات مدرسه ي مزبوره و تجديد فروش و روشنائي متوضاها و راهروهاي تحتانيه و فوقانيه و دلو و ريسمان و جارب و ساير ضروريات مدرسه ي مذكوره را اگر وجهي كه از حاصل موقوفات مرقومه در دو وقفنامجه ي سابقه جهت آنها تعيين نموده است وفا به اخراجات و ضروريات آنها نكند از حاصل اين موقوفات بر سبيل تتمه كما ينبغي و يليق عمل آيد و همچنين هر گاه حاصل موقوفات مكتوبه در وقفنامجتين سابقتين وفا نكند به وظيفه ي طلبه ي سكنه و حق التدريس به نهجي كه در آنها تعيين شده است از حاصل اين موقوفات تتمه ي آنها داده شود و سواي آنچه در دفعتين سابقتين به جهت مصارف مدرسه ي مذكور تهيين نموده است از حاصل اين موقوفات هر ساله دو تومان به جهت يك نفر مؤذن ديگر مقرر نمود كه به اتفاق يك نفر مؤذني كه سابق تهيين شده و در مدرسه ي مزبوره در اوقاف صلوات به وظايف اذان و لوازم آن اشتغال نمايند و چون حجرات فوقاني به مساعدت توفيقات رباني ساخته شده و حال به انضمام حجرات تحتاني شصت حجره مسكونست از حاصل اين موقوفات و موقوفات مكتوبه در
دو وقفنامجه ي سابقه هريوم دويست دينار به رئيس مدرسه و هريون پنجهزار و نهصد دينار به ساير طلبه داده شود و در هر شب جمعه از حاصل اين موقوفات سوي يك ختمي كه در دفعه ي اولي به جهت روح نواب طوبي آشيان قدس مكان مقرر شده كهطار و پانصد دينار به سكنه ي طلبه ي مدرسه ي مزبوره داده شود كه يك ختم قرآن مجيد نموده ثواب آن را به روح كثير الفتوح، قربت نمايند و همچنين از حاصل اين وقف سوي ش قاب طعام مرقومه در دفعه ي اولي، شش قاب طعام ديگر در هر شب از ليالي و ايمام متبركه ي مفصله در آن، جهت طلبه ي سكنه و خدام مدرسه مزبوره از مصارف مزبور و حق التوليه و حق النظاره ي عالم و ناظ و حق التصدي باقي بماند برده سهم نموده سه سهم را بهجمعي كه در نجف اشرف سكني داشته باشند و به جاي ديگر نقل نكرده و به صفت استحقاق و فقر مصوف از فرقه ي ناجيه اماميه اثني عشريه باند نصف به سادات و علويات بي شوهر و ايتام سادات و نصف به غير سادات از صلحا و بيوه زنان و ايتام آنجا و سه سهم ديگر را به جمعي ديگر كه در كربلاي معلي ساكن باشند به تفصيل و شروط سكان نجف اشرف، و دو سهم ديگر به جمعي كه در بلده ي مباركه ي كاظمين عليهما السلام ساكن باشند به شروط و تفصيل سكنه ي نجف اشرف عايد سازند؛ و تعيين قدر اعطا به هر يك منوط به رأي بندگان متولي و عالم و ناظر است كه به هر نحو مصلحت دانند عمل نمايند و و يك سهم
ديگر را به زوار عبتاب عاليات از قرار هر يك نفر پنجهزار دينار بدهند و اگر در سالي آن قدر زوار نروند كه مجموع يك سهم به ايشان داده شود آنچه از رسد زوار باقي بماند ضميمه ي هشت سهم حصه ي سكنه ي اماكن مشرفه نمايند و يك سهم بقيه را در وجه متصديان بالمساوات به علاوه ي يك عشر مذكور فوق رسانند.
مزرعه موسومه به فيض آباد مشهوره به دهچي از مزارع مورچه خورت برخواراصفهان با اراضي و صحاري و مجاريي و باغات و قلاع و خيابانها و اشجار نابته در خيابانها و در حرايم آنجا كه اراضي آن به آب قنات موسومه به فيض آباد و به قنات موسومه به دهچي شرب مي شود و قنات ديگر آن كه موسوم به دولت آباد است به مزرعه ي مسعودآباد مزبور شرب مي شود بالتمام. قريه ي محدثه عاليجاه واقف موسوه به مؤمن آباد با راضي تابعه ي آن كه آب آن به مزرعه فيض آباد مشهوره به دهچي مذكوره قبل، شرب مي شود و به اين اعتبار در وقف نامچه ذكر آن نشده است. قنات باره كه پود آن در جنب كمال آباد است و قنات آن ار روي قنات جزآباد و جلاساباد و زمين اميرآباد مي گذرد و در پيش طاحونه گرگاب نزبديك قنات كمال آباد است و علامت دهكده و قلعه و باغات بايره دارد و موسوم به بهرام آباد بوده و در وقف نامچه قريه ي مستحدثه واقف نوشته شده بالتمام. قنات و مجري المياه موسومه به گرگاب كه آب آن به ارضاي كمال آباد و غيره وقفي عاليجاه واقف شرب مي شود بالتمام. قريه مستحدثه عاليجاه واقف متصله به اراضي خيرآباد برخوار كه آب آن به اراضي كمال آباد مزبور شرب
مي شود بالتما. قنات و مجري المياه موسومه به باينچه كه آب آن به كمال آباد مزبور شرب مي شود مزرعه ي رحمت آباد كه رحيم آباد نيز گفته مي شود محدود به رودخانه سهر و به قلعه ي خرم آباد و به قنات احمدآباد و به ارضاي مسعودآباد و به اراضي و صحاري و قنات و مجاري و دهكده و ابنيه و عمارات و باغات و قلاع و اشجار و اعيانات و غيرها بالتمام. طاحونتين معينتين كه يكي از آنها به آب گرگاب و ديگري به آب اشرف آباد داير است هريك با آلات و ادوات حديديه و مجريه و خشبيه و غيرذلك بالتمام.
دفعه ي ديگر كه وقف است بر كافه ي مومنين و مترددين و عامه مسافرين و عابرين كه به قدري كه مترددان و مسافران در رباط منزل مي نمايند هر كس وارد شود و در آن منزل نمايد و توليت و نظارت نو استصواب عالم و تصدي آن به دستور مسطور است و مصرف آن به اين نحو است كه مال الاجاره ي دكان رباط صرف تعمير ضروري آن و ملحقات آن شود به نحوي كه هميشه به حليه ي آبادي و معموري بوده مترددان از آن منتفع شونند و وجه اجاره ي دكان اگر از تعمير ضروري رباط زياده باشد آن زياده را در مصارف موقوفات مكتوبه در تحت دفعه ي ثالثه صرف شود و مال الاجاره ي دكان را زياده از قر كه گنتجايش داشته باشد نگيرند و قدغن نمايند كه مستاجر اجناس را به قيمت زياد تحميل مترددان ننمايد و هنيشه حجره ها و عرصه و طويله ها را پاكيزه و معمور نگاه دارد.
رباط مستحدثه عاليجاه واقف موفق مشار اليه واقعه در قريه خيرآباد با توابع شرعيه بالتمام.
رباط محدثه ي عاليجاه واقف واقعه ي در اراضي سنگ سفيد حوالي قريه ي معموره گندمان با توابع شرعيه بالتمام. رباطين مزبورين در آخر وقفنامجات اربعه نوشته شده، ايضا وقف مخلد شرعي نمود عاليجاه واقف مشار اليه تمامي رباط واقع در اراضي عشق آباد ماربين معروف به رباط انوشيروان را به نهجي كه در وقف رباطين متن مسطور است و صيغه كرده و به تصرف وقف داده است.
دفعه ي ديگر كه وقف است بر تعميرات و فروش عمارات سر كار فيض آثار آستانه ي متبركه و روضه ي منوره ي مطهره ي امام الانس و الجان المفترض طاعته و بقواطع البرهانها خليفة الله في ارضه امينه علي فرضه و ندبه؛ و توليت و نطارت و استصواب عالم و تصدي آن به تصيلي است كه آنفا مذكور شهد و مصرف آن هب اين نحو است كه هر ساله آنچه ا زحاصل آن بعد از وضع مايحتاج زراعات و موقوف عليه زيادتي ريع و تكثير انتفاعات و خرج قنوات و ساير ضروريات و مؤنات به عمل آيد يك عشر به حق التوليه مخصوص اعليحضرت متولي و يك عشر مخصوص علام و ناظر و يك عشر به حق التصدي متصدريون مشترك بوده باشد ه هفت عشر باثي را گماشته ي بندگان متولي و عالم و ناظر اولا صرف تعميرات ضروريه قبه ي مباركه ي حضرت و دارالحفاظ و ساير عمارات متصله به قبه ي مباركه و آنچه از تعميرات ضروريه زياد آيد ثانيا صرف فروش ضروريه ي قبه مباركه و دارالحفاظ و بيوتات متصله به آن نمايند. و اگر از تعميرات و فروش ضروريه چيزي باقي بماند علاوه ي اطعام مقرري هرر روزه ي سركار فيض آثار نمايند و هفت عشر مزبور را به
اين نحو به مصرف رسانند كه در اصفهان تسليم تجار معتبر و چتي؟ به استم تجار مشهد مقدس باز يافت نمايند و چتي را مصحوب زوار معتبر به مشهد مقدس نزدي احدي از آقايان معتبر كه در مشهد مقدس سكني داشته باشد فرستاده مقرر دارند كه آن آقا وجه آن را باز يافت و خود به ترتبي كه مذكور شد در تعميرا و فروش و اطعام الاول فالاول صرف نمايند و اگر از آقايان احدي در آنجا سكني نداشته باشد به عهده ي شخص معتير دين داري مقرر دارند كه او خود به خدمت مزبور قيام نمايد و وجه مزبور را به گماشتگان متولي و ناظر سركار فيض آثار ندهند و به اين اعتماد ننمايند كه گماشتگان ايشان به مصرف مي رسانند و متولي و ناظر سركار فيض آثار را به هيچوه من الوجوه در وقف مزبوره در مصرف رسانيدن حاصل آن تمكين ننمايند.
مزرعه محمد آباد بسطام مشتمله بر چهار رشته قنات يكي موسومه به كودينان و ديگري به كلوي و ديگري به دن زنو (؟) و ديگري به دو تپه محدوده شرقيا به ارضاي قنات جاريه خوزيان كه رودخانه از جانب شرقي قبرستان خوزيان كشيده و منتهي شده به سياه آب رودخانه ي مزبوره واسطه ميانه ي مزرعه ي مزبوره و اراضي خوزيان است و غريبا به اراضي موات متصله به شارع قريه ي ده ملا و شماليا به جبل و جنوبيا به اراضي مزرعه بيجن آور و رودخانه سياه آب با كافه ي ملحقات از اراضي دايره ي و بايره و مجاري و انهار و جدوال و شرب مشارب و اعيانات و مارات شش دانگ و غير ذلك بالتمام. مزرعه ي دايره ي
مشهوره به مزرعه تقي آباد واقعه در بلوك قهپايه ولايت بسطام با توابع شرعيه از اراضي و صحاري و اوشات معموره و غير ذلك بالتمام. مزرعه ي دايره ي مشهوره به مزعره تقي آباد واقعه در بولك قهپايه ولايت بسطام با توابع شرعيه ار اراضي و صحاري و اوشات معموره و غير معموره و قنوات و انهار و مجاري دايره و بايره و باغات و حصار و دهكده و جدران و اشجار و كروم و ساير ما يتعلق بها شرعا و قديما و جديدا داخلا و خارجا سمي ام لم يسم و ذكر فيه اولم يذكر؛ مزرعه مزبور، در آخر وقفنامجات اربعه نوشته شده ليكن چون موافق است با مزرعه محمدآباد در جميع مصارف و قيود و خصوصيات، لهذا در اين فهرست با وقف محمدآباد قلمي گرديد.
دفعه ي ديگر كه وقف است و توليت و نظارت و استصواب عالم و تصدي آن ه نهجي است كه در دفعه ي اولي و ثانيه نوشته شده و درباره ي متصدين چنين قرار داه كه اگر در ايام حيات واقف، ايشان يا احدي از ايان را وفات رسد خود را از احوال اولاد ذكور ايشان استفسار نموده و با اتصاف به ديانت و امانت به او رجوع نمايد و الا به هر كس ديگر كه مناسب داند مفوض دارد و بعد از واقف ناظر به استصواب عالم، بعد از عرض به خدمت بندگان اعليحضرت متولي به هركس كه متصف به امانت و ديانت و راستي و وقوف و كارداني باشد به او رجوع نمايد لكن بايد كه از اولاد ذكور متصديون استفسار نمايد و چنانچه اولاد ذكور ايشان قابليت داشته باشند ايشان را مقدم
دارد و متصديون خدمات جزو خود را به هريك از عتقاء واقف كه قابليت داشته باشند رجوع نمياند و همچنين در متن عقد وقف قرار داده كه نجابت و رفعت و معالي پناه حاجي محد رحيم ولد حاجي ابوالعلا به امر نويسندگي و سر رشته ي داد و ستد و جمع و خرج محصولات و اخراجات قنوات و تعميرات مدرسه ي مزبوره و عمارات اين وقف و موقوفات سابقه و لاحقه ي مكتوبه در وقفنامجات متلاصقه مادام به وصف ديانت و امانت و راست قلمي متصف باشد قيام نمايد و بعد از وفات او عاليجاه واقف مادام الحيات بدون مدخليت غير به هريك از اولاد و برادارن و اولاد ايشان كه متصف به صفات مذكوره باشند رجوع نمايد، و اگر از ايشان چنين كسي نباشد به ديگري كه متصف به صفات مذكوره باشد رجوع خواهد نمود و بعد از واقف، ناظر هر عصر به استصواب عالم آن عصر به اولاد و برادران حاجي رحيم مزبور و اولاد ايشان اگر متصف به صفات مزبوره باشند و الا هب هركس كه قابليت داشته باشد بعد از عرض به خدمت اعليحضرت متولي رجوع نمايند تا سر رشته بر داد و ستد و باقي و فاضل متصديون و تحويلداران و حاصل و مداخل و مخارج موقوفات و ساير امور متعلقه به اين وقف و موقوفات سابقه و الحقه كه نويسندگي در كار داشته باشد به لوازم آن قيام نمايد و مصارف اين وقف را متن عقد وقف مزبور چنين قرار داده كه هر ساله ا زحاصل آن اولا اخراجات قنات و تعميرات و عمارات و مؤنات زراعات اين وقف كه هر آينه
در توفير محصولات و تكثير انتفاعات مدخليت داشته باشد كرده شود و اخراجات موقوفات سابقه و لاحقه اگر نعوذ بالله مداخل آنها وفا به مخارج آنها نكند واخراجات و تعميرات مدرسه ي مزبوره هر گاه محتاج به تعمير زيادي شود كه از مداخل موقوفات سابقه تدارك آن حسب الواقع نشود بر سبيل تتمه از حاصل اين وقف صرف آن شود و آنچه از اخراجات مزبوره باقي بماند يك عشر آن بح حق التوليه مخصوص بندگان اعليحضرت متولي و يك عشر ديگر را مادام الحيات، واقف در وجود خيرات و مبرات صرف نمايد و بعد از واقف يك عشر مزبور به جهت ناظر و عالم بالمناصفه و يك عشر ديگر به حق التصدي متصديون بالمساوات بوده باشد و از هفت عشر بقيه هر ساله دوازده تومان تبريزي مواجب در وجه نويسنده ي سركار اين وقف و موقوفات سابقه و لاحقه رسانند و هر ساله شش هزار من غله بالمناصفه به وزن شاه در وجه مقرري رفعت و معالي پناهان امام قلي بيك و حاجي محمد علي بيك و الله و يريد بيك بزرگ و عليرضا بيك و محمد قلي بيك كوچك و الله و يردي بيك كوچك گرجي كه سابقه گرگين نامد داشته عتقاء سته ي عاليجاه واقف هر يك يكهزار من داده شود و رسد هر يك از عتقاء سته بعد از فوت او فيمابين اولاد او و اولاد اولاد او و هكذا للذكر مثل حظ الأنثين منقسم شود به شرط تقدم بطن سابق بر بطن لاحق و اگر ولدي نداشته باشد رسد او به ساير جماعت مزبوره كه درآن مرتبه باشند به دستور مسطور داده شود و
در ماده ي اولاد اناث ايشان چنين شرط نموده قرار داد كه مادام به حباله ي زوجيت احدي در نيامده باشند يا آنكه شوهري از آن سلسله كرده باشند رسد به ايشان داده شود و اگر به غير آن سلسله شوهر كنند از ايشان مقطوع و علاوه ي ساير آن سلسله كه در آن مرتبه باشند نمايند و اگر شوهري كه از غير آن سلسله باشد فوت شود باز رسد به او داده شود و چون احدي از ايشان وفات يابد و فرزندي نداشته باشد رسد او علاوه ي ساير موجودين در آن مرتبه شود و اگر سلسله عتقاي سته و اولاد ايشان منقرض شوند مجموع حصه ي ايشان منضم به ساير محصولات وقف مزبور و در ساير مصارف آن مصروف گردد. و هر ساله در روز عيد مولود حضرت امير المؤمنين و امام المتقين دوازده قاب طعام به آنان و افشره و غليان و قهوه و لوازم آن در مدرسه ي مزبوره طبخ نمايند و عالم مشار اليه جمعي از علماء و فضلاء و اعيان و اكابر را كه مناسب داند در ان روط حاضر ساخته مضمون وقفنامجات سابقه و حال و لاحقه رار در حضور ايشان خواد همگي را بر مضامين آنها مطلع سازد تا ازحاضرين به غايبين رسيده دائما دارالسنه و افواه امر موقوفات مزبوره شايع و داير و متواتر گرديده از شوايب تغيير و تبديل و اندارس مصون و محروس باشد و بقيه را منضم به محصولات موقوفات سابقه در مصارف حق التدريسو وظيفه ي رئيس و ساير طلبه و خدام و مؤذن و وجه ختم كلام الله مجيد رباني و اخراجات تعزيه ي و اطعام مقرري و فروش
و روشنايي مسجد مدرس و شبستان و متوضاها و پله كانها و چرخ و دلو ريسمان جهت آب كشيدن و ساير مصارف مدرسه ي مباركه ي سلطان حسينيه ي مزبوره صرف نمايند و آنچه از آنها اضافه بماند بر ده سهم نموده سه سهم را به ادات و علويات و ايتام نجف اشرف و سه سهم را به ساات و علويات و ايتامكربلاي معلي و دو سهم به سادات و علويات و ايتام قصيه ي طيبه ي كاظمين عليهما السلام به شرح و تفصيل و شروطي كه در دفعه ي متقدمه ذكر شده و دو سهم را بقيه را به زوار عتباب عاليات منوط به رأي عالم و ناظر بدهند لكن بايد به هركس زياده از يك تومان ندهند و ازين اضافه كه برده سهم مي شود حق التوليه و حق النظاره و حق التصدي اضاف نشود و مبلغ سيصد تومان تبريزي از حاصل مظفرآباد مزبور به موجب مزرعه مظفرآباد برخوار اصفهان واقعه در دامنه كوه فلارته با كافه ملحقات شرعيه از اراضي و صحاري و قنوات و انهار و مجاري و باغات و دهكده و قلعه وعمارات و اشجار و غير ذلك محدوده به اراضي دهنو و به اراضي محمود آباد و به اراضي نعميم آباد و به اراضي عاشق آباد و به مزرعه كلنگان و به اراضي محمدآباد و به اراضي عشق آباد بالتمام. مزرعه ي بيجن آور كه بيجن آباد نيزگفته مي شود واقعه در خوزيان بسطام با اراضي و صحاري وقنوات و انهار و مجاري كلما يتعلق بها شرعا من القديم الي الان محدوده شرقيا به دو تپه و رودخانه و غريبا به راهجن و شماليا به شارعغ عام عراق و خراسان و
بعضي به دو تپه ملك خوزيان و جنوبيا به نهر سياه آب بالتمام.
شرطي كه در متن عقد وقف آن نموده بود به جهت كرايه ي نقل و حمل محصولات موقوفات حوالي و حواشي اصفهان به انبار مذكور در دفعه ي اولي واقعه در كنار زاينده رود اصفهان به جهت زيادي اخراجات تعميرات و خرابي مدرسه ي مزبوره و عمارات موقوفات لاحقه و قنوات آنها وضع و به تاجر معتبري به قرض داده و تمسك معتبر مشروعي گرفته و مرابحه ي مشروعه بر آن قرار شده و چينين شرط نموده كه دائما مبلغ مزبور به جهت مصرفين مزبورين در نزد تجار معتبر بوده باشد و ناظر موقوفات عاليجاه مشار اليه در جميع اعصار به استصواب عالم مذكور خاطر از اعتبار تجاري كه مبلغ مزبور به ايشان داده مي شود و از وثيقه و مرهوني كه بر مبلغ مزبور قرار مي دهند جمع نمايند و نويسنده ي سركار موقوفات محاسبه ي نما و مرابحه ي آن را دائما مشخص نموده سر رشته بر آن نگاه دارد و يكصد و پنجاه تومان از آن جمله به جهت احتيطا اين معني باشد كه در رفع محصولات اگر زرنقد موجود از حاصل و مداخل موقوفات نبوده باشد و صرفه در فروختن حاصل در آن وقت نبوده باشد از يكصد و پنجاه تومان مزبور كرايه ي محصولات را داده محصولات را به انبار مذكور نقل و در آنجا منبر ساخته بعد از نوروز فيروز سلطاني كه هنگام ارتفاع قيمت و نفع آن به مصارف وقف بيشتر است فروخته شود و وجه كرايه ي مزبوره را كه از تاجر گرفته باشند از قيمت حاصل مزبوره و اگر وفا نكند از حاصل سال بعد باز
به تاجر مزبور بدهند و هكذا يكصد و پنجاه تومان ديگر به جهت احتياط اين معني بوده باشد كه اگر العياذ بالله خرابي زيادي در عمارات مدرسه ي مزبوره و عمارات ساير موقوفات و قنوات اصفهان و بسطام بهم رسد كه در آن وقت زرنقدي از بابت حاصل و مدخل موقوفات موجود نباشد و صرفه در فروختن حاصل در آن وقت نباشد يا آنكه زرنقد موقوفات وفا به اخراجات مزبوره نكند از يكصد و پنجاه توما مزبوره تدارك اخراجات مزبوره شده بعد از آن عوض آن حاصل و مدخل موقوفات به تاجر مزبور داده شود و هكذا و چون از نماء سيصد تومان مزبور مبلغي بهم رسد كه گنجايش داشته باشد كه ملي يا مستغلي خريده شود اضافه را ملك يا مستغلي خريده و به شرايط مذكوره ودر وقف مظفرآباد مزبور وقف نمايند و اصل سيصد تومان را به جهت مصرفين مزبورين باقي بگذارند و بايد هميشه اين قاعده مرعي و مستتمر باشد كه يكصد و پنجاه تومان در وقف احتياج در مصرف كرايه ي نقل و حمل محصولات به انبار مزبور و يكصد و پنجاه تومان د رمصرف اخراجات خرابي و تعميرات زياد مدرسه و عمارات و قنوات و موقوفات صرف شود و بعد از كار سازي عوض آن به تاجر داده شود و از نما و مرابحه ي آن ملك يا مستغلي خريده و وقف شود و بايد كه مادام نما و مرابحه ي از آن بهم رسد كه ملك و مسغلي خريده نشده باشد آن نما را به علاوه ي اصل مورد معاملات شرعيه ساخته از آن نيز تحصيل مرابحه ي مشروعه نمايند و در دادو ستدي كه
به تجار داده مي شود رهن بگيرند و نهايت احتياط نمايند كه تلف نشود و چون وجهي كه به جهت مصرفين مزبورين داده شود به تصديق ناظر و عالم نوشته به مهر متصديون بگيرند و جايز و روا نيست كه از سيصد تومان مزبور در غير اين دو مصرف صرف نمايند فهرست مكتوب مذكور مجملي است از وقنامجات اين بنده ي درگاه كه در باب موقوفات خود و توليت و نظارت و استصواب عالم و تصدي و جماعت موقوف عليهم و مصارف حاصل و نماي آنها و شروط و قيود آنها مرقوم شده و آنجچه وقف نموده ام از مدرسه ي مباركه موسومه به مدرسه ي سلطان حسينيه و مساجد و حمامات و رباطات و باغات و دكاكين و بازارگاه و مستغلات و آب انبارها و عمارت انبار و قري و مزارع و لقاطات و غير ذلك چون در مدت متمادي به مساعدت توفيقات الهي و بركات اعليحضرت شاهنشاهي اين غلام بهم رسانيده و وقف نموده امر ثواب آنها به روزگار فرخنده آثار آن اعليحضرت عايد خواهد گرديد و چون بر اين موقوفات مجلات وقفنامجات شرعيه قلمي و به يكديگر ملصق و در يك طومار مجتمع و به مهر مهر آثار مبارك اشرف اقدس اعلي مزين و به خطوط و امهار اهالي شرع شريف و علماي اعلام و سادات ذوي الاحترام محلي شده و دو سوادمعتبركه مطابقه آنها با اصل به امهار اهالي شرع شريف و سادات عظام كرام رسده و همگي آنها مضبوط گرديده در اين وقت به جهت تذكره و مزيد استحكام و به جهت بازيافت و استيفاء بعضي قيود و تفاصيل موقوفات اين فهرست قلمي شده و
آن را نسخ متعدد نموده و خود مهر كرده و به امهار آن جماعت رسانيده ام و يك نسخه از آن جمله را به حضرت علامي فهامي مولانا محمد مؤمنا مدرس مدرسه ي مزبوره و يك نسخه ي ديگر را به فضيلت و كمالات پناه شيخ جلال رئيس مدرسه ي مزبوره و يك نسخه ي ديگر را به عاليجاه مقرب الخاقاين محمد ابراهيم بيك يوز باشي آقايان و يك نسخه را به حاجي محمد كبير و يك نسخه ي ديگر را به حاجي مهديخان بيك و يك نسخه ي ديگر را به حسن بيك و يك نسخه ي ديگر را به شخص كه در بسطام متوجه نسق محمدآباد و تقي آباد و بيجن آور است سپرده و يك نسخه را به انباردار سپرده و يك نسخه را خود نگاه داشته ئ ام و يك نسخهي ديگر در خزانه ي عام مضبوطست تا دست بدست به اولاد مدرس و متصديان و غير هم عقبا تعقيب عقب رسيده از اخلتال و اختلاف و اندارس مصون و محروس شود و در نظر دارم كه انشاء الله تعلي ثبيت از فهرست مزبور به دفاتر سر كار ضابطه و به دفتر موقوفات ممالك محروسه سپرده شود كه در طي ازمنه و اياممتماديه كه به آنها رجوع كنند موجب تذكر و مزيد استحكام اوقاف مذكوره گردد و اين بنده درگاه خلايق اميدگاه موقوفات مذكوره را موافق قانون شريعت مقدسه ي غرا وقف نموده و بر نهج شرايط مرقومه صيغ شرعيه بالعربيه و الفارسيه جاري ساخته ام و چون اعليحضرت شاهنشاهي ظلل اللهي كه متولي اين اوقافند بالمشافهة العلية العاليه نيابت توليت خود را به اين غلام شفقت فرموده اند وبر طبق آن رقم مبارك اشرف عز
صدور يافته است اين غلام به عنوان وقفيت و نيابت توليت در جميع آنها دخل و تصرف نموده و مي نمايم و نجابت و رفعت و معالي پناه حاج الحرمين الشريفين حاجي محمد كبير تاجر اصفهاني را كه يكي از متصديانست و به ديانت و امانت و كارداني موصفست و اطلاع تمام بر جزئيات موقوفات مزبور دارد به نيابت نظارت خود تعيين نموده ام كه مادمت حيا باقيا نيابت نظارت اوقاف مزبوره به او مفوض باشد و بعد از آنكه نوبت نظارت به ناظرا بعد و علماي اعلام رسد هرگاه ايشان نيز مناسب دانند نيابت نظارت را به مشار اليه مرجوع خواهند فرمود كه به استصواب عالم ديني عمل نمايدء والا به هر نحو كه مصلحت حال موقوفات را دنن معمول خواهند داشت و بالجمله شرايط صحت و لزوم وقف در همگي موقوفات مزبوره تحق و وقوع يافته و وقف لازم گرديده و من بعد هيچ احدي را جايز و سايغ و روانيست كه تغيير و تبديل آنها نمايد و در ضمن صيغ همگي اوقاف شرط نموده ام كه هيچ احدي تصرفات مالكان ننمايد و در معرض بيع لازم و بيع شرط و رهن و هبه غير ذلك از تصرفات مالكان در نياورند و به متغلبه اصلا و مطلقا به اجاره ندهند و به اجارات طويله خواه به عقد واحد و خواه به عقود متعدده ندهنء و بر خلامف مصارف مرقومه صرف ننمايند و در هيچ عصري از اعصار صدر عظام خاصه عام و نايبان ايشان در موقوفات مزبوره مدخل ننمايند و به احدي از مستحقين به صيغه ي وطيفه و مدد معاش و ارتزاق چيزي از آن را
ندهند مستوفيان ممالك محروسه و مباشرين موقوفات متفرقه اصلا و مطلقا دخلي در آنها نكنند و حواله و اطلاقي ننمايند و اگر به خلاف ذكر صدور عظام يا نايبان ايشان يا احدي از مباشرين موقوفات در اين موقوفات دخل نمايند مورد غضب الهيا و سخط حضرت رسالت پناهي و محل طعن ملائكه و پيغمبران و ائمه ي طاهرين و عباد الله صالحين باشند فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم و عليه لعنة الله و الملائكة و الناساجميعن و حرر ذلك في غرة شهر محرم الحرام السنة خس و عشريه و مائة و الف من الهجرة المباركة المصطفوية المحمدية علي مهاجرها و اله الائمة البررة الف الف آلاف و سلامه و صلوته ثنآء و تحية.
احكام و فرامين شاه در حاشيه ي وقفناه
شرح عريضه ي عاليجاه واقف موفق مشار اليه آنكه به عرض مي رساند كه اين پيره غلام، قليلي املاك و رقبات كه به دولت ولي نعمت بهم رسانيده ام، همگي وقف و به تصرف داده، متولي شرعي آنها ولي نعمت اند؛ و چون بعضي آز آن محتاج به تعميرات و اجراي قنوات بود، روز اول، اين غلام عرض نموده كه بنده را مرخص فرمايند كه نظم و نسق آنها بكنم؛ ولي نعمت مرخص فرمودند؛ بنابراين استدعا دارد كه لي نعمت عالميان در اين باب رقم مبارك مرحمت و صادر شود كه تا حيات مستعار باقي باشد از جانب ولي نعمت، مباشر نظمو نسق آنها شود؛ يا به خط مبارك بر حاشيه همين عريضه دو كلمه رقم فرمياند كه احتياج به رقم مبارك عليحده نباشد كه اين غلام هر ساله حق التوليه را به نظ اقدس رسانم
و مابقي را به مصارف وقف دهم؛ امره اعلي
شرح رقم مبارك نواب اشرف اقدس ارفع همايون اعلي بر عنوان عريضه ي مزبوره - هو محل مهر به نظر رسد به نحو استدعاء، واقف را مرخص و مأذون فرموديم كه تعميرات ضروريه و اجراي قنوات و نظم و نسق املاك و رقبات موقوفه را آنچه لازمه ي نظم و نسق است كما ينبغي بجا آورده، آثار سعي خود را به روز به روز به ظهور رساند. تحريرا في شهر شعبان المعظم 1125.
قد صرت فائزا بزيارة اصله الاشراف الاقدس الاعلي - محل مهر چون به موجب مبادي آداب عاليجاهي مستغني الالقابي مقرب واقف موفق معظم اليه در ضمن عقد وقف مزبور متن قرار و شرط نموده بودند كه مادام متصديونمزبورون قابليت و اهليت داشته باشند به امر تصدي مزبور قيام نمايند و الا اختيار عزل و تغيير ايشان با عاليجاه معظم اليه بوده باشد و عاليجاه واقف معظم اليه نمودند كه مدت پنج سال قبل از اين حاجي كبير مذكور كه احديالمتصدين است عدم صلاحيت و اهليت و ديانت به منصه ظهور رسيده، در آن تاريخ او را از امر تصدي مزبور اخراج و بي دخل، و شيخ لطف الله را در عوض حاجي كبير مذكور تعيين نموده اند كه به امر تصدي نسلا بعد نسل قيام و اقدام نمايد و تعويض امر مزبور به آنها كه به زيور قابليت و اهليت و ديانت آراسته و پيراسته باشند؛ عاشر شهر شعبان المعظم سنة 1133
چون وكلاء اجلاء ذوي الاعتداء عالي جاهي مستغني الالقابي كل حصص مفصله مرقومه متن را به شرايط و اركان مقرره آن وقف و تعيين اعليحضرت متولي و ناظر
و متصديان جهت آنها و در متن عقد وقف مزبور شرط شرعي نموده بودند كه متصديان آن مادام به زيور اهليت صلاحيت آراسته باشند به امر تصدي مزبور قيام و اختيار عزل و تغيير ايشان با عاليجاه واقف معظم اليه بوده باشد و عاليجاه معظم اليه نمودند كه از حسن بيك مزبور متن كه احد المتصدين است عدم صلاح و ديانت و اهليت به ظهور رسيده، لهذا حسن بيك مزبور را از امر مذكور اخراج و تصدي و رسيد حق التصدي او را ضميمه و علاوه تصدي رفعت و معالي پناه حاجي مهدي خان بيك مزبور نموده كه كما ينبغي و يليق به امر تصدي مذكور قيام و اقدام و حسن سعي خود را به منصه ظهور رساند، حق التصدي مزبور را اخذ و تصرف نمايد. عاشر شهر ذي حجة سنه 1129.
حكم جهان مطاع شد آنكه رفعت و معالي پناه مقرب الخاقاني نظاما للرفعة و المعالي آقا كمال صاحب جمع خزانه عامره به عرض رسانيد كه املاك مفصله ضمن خود را قبل از اين بر مدرسه كه اراده ساختن آن نموده و ساير مصارف شرعيه وقف نموده و چون در اين وقت به مرتبه ي صاحب جمعي مزبور سرافراز گشته خدمت مزبور تحويلداريست، امكان دارد كه ارباب غرض سخن هاي خلاف واقع درباره ي مشار اليه به عرض اقدس رسانند. استدعا دارد كه رقم اشرف در باب اينكه املاك مذكور، قبل از تعويض خدمت مزبور در تصرف مشار اليه بوده و بر مصارف وقف نمود صادر گردد بنابر شفقت شاهانه درباره ي مقرب الخاقان مشار اليه مقرر فرموديم كه املاك مزبوره به شروطي كه وقف نموده كماكان وقف بوده،
احدي به عنوان ملكيت دست تصرف بر آن دراز نكرده پيرامون نگردد و مدرسه ره به نحوي كه در نظر دارد بنا بموده به اتمام رساند و در جميع ابواب به توجهات گوناگون پادشاهي مستوثق و اميداوار بوده باشد كه به هيچ وجه سخن ارباب غرض در پيشگاه خاطر اقدس فروغي ندارد؛ تحريرا في شهر محرم الحرام سنه 1107.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون از شرف خازني نقد خالص عيار اخلاق و ايمان و سعادت جاوداني كمال خلوص عقيدت و ايقان اين خاندان ولايت نشان بحكم «ان الله لا يضيع اجر المحسنين» توفيق مالك الملك يزدان و تأييد پادشاه علي الاطلاق مستعان دست قدرت سلطنت و خلافت و يد مقدرت بسالت اين خانواده ي ولايت و امامت بالاي دست سلاطين روي زمين و همدست كارگزاران قضا و قدر كردگار معين در ترويج دين مبين و تكثير خيرات و مبرات سنن سيد المرسلين و تحصيل رضاي الهي و اجراي اوامر و نواهي و يد بيضا نماست «هذا من فضل ربي ليبلوني، ءاشكر أم اكفر و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان ربي غني كريم» (11)لاجرم به شكرانه ي اين موهبت عظمي در اين ولاء كه به رهنمايي هادي توفيق ذو الجلال و دلالت قايد تأييد ايزد متعال از كمال اخلاص و بندگي و نهايت عقيدت و صوفي گري رفعت و معالي پناه مقرب الخاقاني نظاما للرفعة و المعالي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه ي عامره مظهره كريمه ي «الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآب» گشته و سعادت دو جهان اندوخته مدرسه رفيعه ي در محله ي عباس آباد
در دارالسلطنه اصفهان به نام نامي و اسم سامي نواب همايون تا بر اوج گردون افراخته و مسمي به مدرسه ي سلطان حسينيه ساخته و املاك و مستغلات كتبي خود را به تفصيل ذيل (12)جهت مدد معاش و وظيفه و مواجب مدرس و طلبه و مؤذن و خدمه و شيلان و آب اش و غيره مصارف بر وقف مؤبد و ثواب ان را به روح پر فتوح نواب خاقان طوبي آشايان قدس مكان و به روزگار نواب كامياب همايون مؤبد قربت نموده بر ذمت بلند خسروانه و همت ارجمند پادشاهانه لازمه ي گشت به مؤداي صدق انتماي «و يجزي الذين أحسنوا بالحسني» او را مشمول عواطف خاقاني و منظور انظار سلطاني و بين الاماثل و الاقران به ارجاع دو منصب عظيم المرتبه بلند و دو خدمت جليل المنزله ارجمند مباهي و ممتاز و مفتخر و سرافراز و بنابر توجه خاطر دريا مقاطر اشرف به ترويج امور خيرات و مبرات و كال اهتمام در اشاعه ي علوم شرعيات و تحصيل رضاي خالق البريات و شركت تام در اجر جزيل ان مثوبات تمام مالوجهات و وجوهات و حقوق ديوان محال مفصله فوق را اعم از آنكه جمع دفتري داشته باشند يا نود درآمد و مميز ملاحظه و جمع آن را مشخص نكرده باشند از تاريخ دو ماه ي توشيقان ئيل در وجه سيور غال ابدي و معافي سرمدي سركار وقف مزبور و داخل مداخل وقفي كه مصارف مقرره مسطوره دروقفنامچه كه به خط مبارك شعاع كردار و مهر خورشيد خير مهر آثار نواب همايون ما مزين گشته صرف شود مقرر، و آنچه ازمالوجهات و ساير جهات مزبوره به تيول و سيورغال
و همه ساله مقرر بوده باشد از تاريخ مزبور قطع فرموديم كه به سيور غال و معافي مذكور منظور بوده به تيولداران و همه ساله داران عوض داده شود. مستوفيان عظام و حكام و وزراء كرام و عمال خجسته اعمال و كلانتران و داروغگان و تيولداران و همه ساله داران و متصديان و مميزان تفاوت جمع و نو درآمد و مباشران مهمات ديواني محال عراق و فارس اصلا و مطلقا به هيچ وجه من الوجوه به خلاف حكم و حساب، مدخل در موقوفات مزبور ننمده قلم و قدم كوتا و كشيده دارند و از حشو نتيجه ي اخراجات موضوع و مستثني دانند و به علت اخراجات و استصوابيات و مالوجهات و وجوهات حكمي و غير حكمي و عوارض مسددة الابواب از علفه و علوف و قنلغا (13)و رسومات داروغعگي و ساير اعتمال و توجيهات خلاف حساب و سرشمار و خانه شمار و سلامي و ساوزي و مهماني و پيشكشي و عيدي نوروزي و هوايي و مدد خرج و حواله ي تنفنگچ و چريك و مقطعي و بيگار و شكار و الام و الاغ و خرج (طرح) و دست انداز و يراق پوشي ايام عاشورا و سايرتكاليف ممنوعه و غير ذلك به هراسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقي بر موقوفات مزبوره و رعايا و مستأجران و ضابطان آن نكرده اعزاز و احترام مباشرين و رعايت و مراقبت رعايا و متسأجرين موقوفات مزبوره را واجب و لازم شناسند وشكر و شكايتي كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند. كدخديان و رعايا و زراعين و مسأجرين و ضابطان و دكانداران سال به سال مالوجهات و
حقوق ديواني خود را به مباشرين ضبط و صرف موقوفات مزبوره واصل ساخته چيزي قاصر و منكسر نگردانند. مستوفيان و حكام كرام در دفاتر خلود رقم اين عطيه را در دفاتر خلود ثبت نموده به تيلوداران همه ساله داران و صاحبان سيورغال محال مزبوره عوض دهند و از شائبه تغيير و تبديل مصون و محروس شناسند و در اين باب قدغن دانسته هر ساله رقم مجدد طلب نمايند و در عهده دانند؛ تحريرا في شهر رجب المرجب سنه 1111.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون پيوسته از خزانه جود و عطاي دادار بي همال بر وفق خواهش اولياي اين دولت عديم المثال به ضميمه ي اين خاندان مكرمت و افضال در مرتبه ي اعلي و عين كمال مهياست، ما نيز، در ازاي آلاي الهي نهمت فلك فرساي شاهنشاهي را مصروف به انتظام احوال علماي ديندار و فقهاي حقانيت شعار و تنسيق اماكن و مدارس و توسع معايش و ملابس آن گروه دانش پژوه فرموده ايم تا از رهگذر نشر فضل و افضال و انشراح بال و.... اماني و آمال آن قوم حميده خصال صيت معدلت گستري و دين پروري اين خاندان پيغمبري مرسله گوش مكتبان مكان امكن گردد و قبل از اين كه از كمال اخلاص و صوفي گري رفعت و معالي پناه مقرب الخاقاني حاج الحرمي الشريفين نظاما للرفعة و المعالي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه عامره به سبب بناي مدرسه اي بنام نامي همايون در محله عباس آباد دارالسلطنه اصفهان گردن مباهات از همگنان افروخته و در اندك زماني پيرايه ي اتمام را زيب اندام آن بناي خجسته فرجام ساخته، قدري رقبات را كه
به سعي خويش تحصيل و وقف مدرسه نموده و بدان جهت جالب اجر جزيل و طالب ثواب جميل جهت ذات با بركات نواب همايون گرديده بود و حسب الاستدعاي مقرب الخاقان مشار اليه مالوجهات و وجوهات و حقوق ديواني رقبات مزبوره را به موجب رقم قضا توأم عليحده به سيور غال ابدي مدرسه ي مزبوره مقرر فرموده بوديم و در اين ولاء نيز معروض قوايم سرير عرش نظير سلطاني و استدعا نمود كه مالوجهات و وجوهات و حقوق ديواني بعضي رقبات كه به تفصيل ذيل مزرعه فيض آباد مشهور به دهچي واقعه در مورچه خورت.... بالتمام، مزرعه كمال آباد.... كه از بايرات قديم است بالتمام، مزرعه خيرآباد واقعه در مورچه خورت از احداثي، مزرعه اشرف آباد واقعه در مورچه خورت كه پنج رشته قنات دارد تحصيل نموده به دستور سيورغال مدرسه ي مذكوره مقرر گردد بناء عليه عنايت شاهانه را به استكمال آن امر خير مآل نامزد فرموده از ابتداء ششماهه يونيت ئيل كل مالوجهات و وجوهات و حقوق ديواني مزارع اربعه مذكوره را كه بعضي ابتياعي و بعضي احداثي مقرب الخاقان مشار اليه است اعم از آنكه جمع دفتري داشته باشند يا نو درآمد و مميز ملاحظه و جميع آن را مشخص نكرده باشد به سيورغال ابدي و احسان سرمدي مدرسه ي رفيعه مزبوره مقرر فرموديم. مستوفيان عظام و وزراء و حكام كرام عمال خجسته اعمال و كلانتران و داروغگان و متصديان و مميزان تفاوت جمع و نو درآمد و مباشران مهمات ديواني دارالسلطنة مذكوره اصلا و مطلقا و به هيج وجه من الوجوه و به هيچ جهتي از جهات.... محال مزبوره نمو، پيرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه
و كشيده دارند و از حشو نتيجه ي اخراجات موضوع و مستثني دانند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمي و غير حكمي و خارج المال اربابي و رعيتي و اخراجات و استصوابيات و عوارضات مسددة الابواب از علفه و علوفه قنلغا و سيورسات و الام والاغ و طرح و دست انداز و شكار و پيگار و رسوم داروغگي و رسم المهر و رسم الصداره و عشر و ده نيم و رسوم ميرابي و رسوم ساير عمال و توجيهات خلاف حساب و سرشمار و
خانه شما و سلامي و ساوري و مهماني و پيشكش و عيدي و نوروزي و هوايي و مدد خرج و حواله تفنگچي و چريك و مقطعي و يراق پوشي عاشورا و شاطر دواني و وجوه محترفه و كندلك و مشتبق و اسب چاپار و ساير تكاليف به هراسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاق بر محال مزبوره ننموده و اگر فرضا در وقتي از اوقات حكمي در باب سيورغالات صادر گردد كه في الجمله تكليفي در آن باشد محال مزبوره را از آن تكليف نيز معاف و مسلم داشته، سيورغال مزبور را از سيوغالات مستثني شمارند و اعزاز و احترام مباشرين و رعايت و مراقبت رعايا و مستاجران محال مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكايت كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند و صدور عظام و مباشرين موقوفات به هيچ وجه من الوجوه و به هيچ وقتي از اوقات، دخل در سيورغال مذكوره و محال مزبوره نكرده اصلا و مطلقا متعرض نگردند.
كدخدايان و رعايا و زارعين و ضابطان و مستأجران محال مزبوره، سال به
سال مالوجهات و وجوهات و حقوق ديواني خود را به مباشرين ضبط و صرف سيورغال مزبور و اصل ساخته، چيزي قاصر و منكسر نگردانند و گفتگويي كه فيمابين ايشان واقع شود و قضايايي كه سانح گردد، سوي خون كه به ديوان اعلي متعلق است در هر عصري به متصديان موقوفات مدرسه رفع نمايند. مستوفين عظام كرام ديوان اعلي رقم اين عطيه را در دفاتر خود ثبت نموده از شائبه تغيير و تبديل مصون و محروس شناسند و در عهده دانند؛ تحريرا في شهر ربيع الثاني سنة 1114.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون در اين وقت رفعت و معالي پنا مقرب الخاقان حاج الحرمين الشريفين نظاما للرفعة و المعالي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه عامره به عز عرض رسايند كه بعضي رقبات و املاك ابتياعي و احداثي خود را بدين موجب به شروطي كه در تحت هر محلي نوشته شده فيض آباد مشهور به كشكول و قنات گرگاب و قنات باينچه و مزرعه رحمت آباد و رباط قريه خيرآباد وقفي مدرسه و مزرعه مسعودآباد و دور حجر طاحونه.... در صحراي مورچه خورت واقع است و رباط سنگ سفيد واقع در گندمان كه تمامي آنها را به اين قيد وقف نموده كه حاصل و انتفاع و اجاره آنها را بعد از وضع اخراجات و تعميرات مدرسه كه به اسم نواب همايون در عباس آباد درالسلطنه اصفهان احداث نموده شود و هرگاه حاصل و انتفاع و اجاره آنها از اخراجات و تعميرات مدسه مزبوره زياد باشد زيادتي آن به سادات و صلحا و ارباب استحقاق اماكن منوره نجف اشرف و كرلاي معلي و
كاظمين كه در آنجا ساكن باشند داده شود رضيه رضويه علي مشرفها الف سلام و تحيه؛ مزرعه محمد آباد واقعه در بسطام كه مشتمل است بر چهار رشته قنات را به اين قيد وقف نموده كه حاصل آن بعد از وضع اخراجات و خرج قنوات و تعميرات آنچه باقي بماند صرف تعميرات قبه ي مباركه ي آستانه ي مقدسه ي منوره ي متبركه و درالحفاظ و ساير عمارات متصله به قيه مباركه و فرش روضه ي مباركه و درالحفاظ و ساير بيوتات متصل به آن نمايند، به موجب وقفنامچه عليحده وقف نموده و استدعا نمود كه مالوجهات و وجوهات ديواني محال مزبوره به هراسم و رسم كه بوده باشد به سيورغال ابدي و احسان سرمدي مدرسه مزبوره و سركار فيض آثار مزبور عنايت و مقرر شود كه بيگلر بيگيان و حكام و وزراء و عمال به هيچ وجه من الوجوه مدخل در موقوفات مذكوره ننمايند. بناء عليه عنايت بي غايت شاهانه شامل حال و كافي اماني و آمال مقرب الخاقاني مشار اليه فرموده از ابداي شكوري ئيل كل مالوجهات و وجوهات و حقوق ديواني مزارع و قنوات مزبوره را كه بعضي ابتياعي و بعضي احداثي مقرب الخاقان مشار اليه است اعم از آنكه جمع دفتري داشته باشد يا نو درآمد و مميز ملاحظ و جمع آنرا مشخص نكرده باشد، سيورغال ابدي ابدي و احسان سرمدي مدرسه ي رفيعه ي مذكوره و سركار فيض آثار مقرر فرموديم، مستوفيان عظام و وزراء و حكام كرام و عمال خجسته اعمال و كلانتران و داروغگان و متصديان تفاوت جمع و نو درآمد و مباشران مهمات ديواني دارالسلطنه مذكوره اصلا و مطلقه به هيچ وجه من الوجوه و به
هيچ جهتي از جهات دخل در مهمات محال مزبور ننموده پيرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه و كشيده دارند و از حشو نتيجه ي اخراجات موضوع و مستثني دارند؛ و به علت مالوجهات و وجوهات حكمي و غير حكمي و خارج المال اربابي و رعيتي و استصوابيات و عوارضات مسددة الابواب از علفه و علوفه و قيلغا و سيورسات و الام و الاغ و طرح و دست انداز و شكار و پيكار و رسوم داروغگي و رسم المهر و رسم الصدارة و عشر و ده نيم و رسوم ميرابي و رسوم ساير عال و توجيهات خلاف حساب و سرشكار و خانه شمار و سلامي و ساوري و ميهماني و پيشكش و عيدي و نوروزي و هوايي و مدد خرج و حواله ي تفتگچي و چريك و مقطعي و يراق پوشي ايام عاشورا و شاطر دواني و وجوه محترفه و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و ساير تكاليف به هراسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقي بر محال مذكوره ننموده و اگر فرضا در وقتي از اوقات حكمي در باب سيورغالات صادر گردد كه في الجمله تكليفي در آن باشد، محال مزبوره را از آن تكليف نيز معاف و مسلم دانسته، سيورغال مزكور را از ساير سيورغالات مستثني شمارند و اعزاز و احترام مباشران و رعايت و مراقبت رعايا و مستأجران محال مزبوره را واجب و لازم شناسند و شكر و شكايتي كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند.
صدور عظام و مباشرين موقوفات به هيچ وجه من الوجوه و در هيچ قتي از اوقات دخل در سيورغال مذكور و محال مزبوره
نكرده، اصلا و مطلقا متعرض نگردند. كدخدايان و رعايا و زارعين و ضابطان و مستأجران محال مزبوره سال به سال مالوجهات و گفتگويي كه فيما بين ايشان واقع شود قضاياي كه سانح گردد سواي قضيه خون كه به ديوان اعلي متعلق است و هدر هر عصري به متصديان موقوفات مدرسه مزبوره رفع نمايند. مستوفيان عظام كرام ديوان اعلي رقم اين عطيه را در دفاتر خلود ثبت نموده، از شايبه تغيير و تبديل مصون و محروس دانند و در عهده شناسند؛ تحريرا في شهر ذي قعدة الحرام سنه 1118.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون در اين وقت رعت و معالي پناه مقرب الخاقان حارج الحرمين الشريفين نظاما للرفعة و المعالي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه ي عامره، املاك و رقبات و مستغلات ملكي و مكتسبي خود را وقف بر روضه ي رضيه ي رضويه علي مشرفها الف سلام و تحيه، مطهره ي متبركه سدره مرتبه عرش درجه، و مدرسه ي جديد موسومه به مدرسه ي سلطان حسينيه كه به نيابت نواب كامياب همايون ما ساخته نموده و توليت اوقاف مزبوره را به نواب همايون تفويض و نظارت آنها را به خود متعلق ساخته بود، در اين وقت بنابر آنكه علماي اماميه احتياط مي نمايند كه مادام كه شرايط وقف منجز و موقوفات به تصرف واقف داده نشود وقف صحيح نخواهد بود، استدعاي آن نمود كه مقرب الخاقان و مشار اليه را مرخص فرماييم كه موقوفات مزبوره را به تصرف وقف دهد. بنابر كمال شفقت و مرحمت پادشاهانه درباره ي مقرب الخاقان مشار اليه نيابت توليت مزبور را به مقرب الخاقان مومي اليه مفوض و مرجوع،و مقرر فرموديم
كه نظارت موقوفات مذكوره را به معتمدي كه خاطر از امانت و ديانت او جمع داشته باشد مرجوع نموده به عنوان وقفيت مباشر امور نسق املاك و رقبات و مستغلات متعدد گشته حاصل آنها را به نيابت نواب همايون ما، به مصارفي كه به موجب وقف نامچه قرار داده مصروف سازد و در ايصال منافع و حاصل املاك و رقبات و مستغلات مزبوره به مصارف مقرره ساعي بوده اهتمام تمام در آن باب به عمل آورد؛ و در اين باب قدغن دانسته هر ساله رقم مجد طلب نكنند. مستوفيان عظام حسب المسطور مقرر دانسته رقم مطاع را در دفاتر خلود ثبت نمايند و در عهده شناسند؛ تحريرا في شهر ذي قعدة سنه 1120.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون در اين وقت رفعت و معالي پناه مقرب الخاقاني حاج الحرمين الشريفين نظاما للرفعة و العزة و المعالي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه ي عامره، مزارع مذكوره ذيل ملكي و مكتسبي خود را: مزارع بيج آباد و مزرعه ي تقي آباد واقعه فيمابين مده ملا و شاهرود من محال بسطام، مزرعه ي سعدآباد واعهد در كسر و طسوج دارالمؤمنين كاشان؛ مزرعه ي مظفرآباد واقعه در محله ي ماربين اصفهان در دامن كوه ثلاثه، مزرعه ي فيض آباد مشهور به آقا نور وقف مدرسه خود مرسوم به مدرسه ي سلطان حسينيه واقعه در عباس آباد دار السلطنه ي اصفهان نمود كه حاصل آن به مصارفي كه درقف نامچه آن تفصيل يافته مصروف گردد و نواب همايون ما نيز جهت تحصيل مثوبات اخروي از ابتداي لوي ئيل تمامي مالوجهات و وجوهات و حقوق ديوان محال مزبوره فوق را خواه جمع دفتري داشته يا آنكه
نو درآمد باشد به سيورغال ابدي و احسان سرمدي اهل مدرسه ي مزبوره شفقت و مرحمت فرموديم كه هر ساله... حاصل موقوفات مزبوره صرف مصارف مدرسه مذكوره و غيره گردد. حكام و وزراء و كلانتران و داروغگان و ميرابان و ساير عمال و مباشرين كل وجوه امور ديواني دارالسلطنه مزبوره و بسطام و دارالمؤمنين كاشان حسب المسطور مقرر دانسته به هيچ وجه من الوجوه مدخل از موقوفات مزبوره ننموده قلم و قدم كوتاه و كشيده دارند و مزارع مذكور را از حشو اخراجات موضوع ومستثني دانند و به علت اخراجات و استصوابيات و مالوجهات و وجوهات حكمي و غير حكمي و يراق يوشي ايام عاشورا و رسومات داروغگي و ساير عمال و مدد خرج و حواله ي تفنگچي و چريك و مقطعي و پيكار و شكار و طرح و دست انداز وااقامه و سيورسات و مرد الاغ و پيشكش و سلامانه و غيره تكاليف ديواني و ساير شلتقات مسدودة الابواب و امور خلاف حساب به هراسم و رسم و هر صيغه كه بوده باشد حواله و اطلاقي بر موقوفات مزبوره و رعايا و مستأجران و ضابطان آنها ننمايند و گذارند كه ايشان مرفه الحال به رعيتي و دعا گويي دوام دولت بي زوال اشتغال نمايند واگر به عرض رسد كه از فرمان مطاع تجاوز نموده اند باز خواست خواهد شد.
رعايا و مستأجران و ضابطان موقوفات مزبوره سال به سال مالوجهات و حقوق ديواني خود را به مباشرين موقوفات مزبوره واصل ساخته چيزي قاصر و منكسر نگردانند. مستوفيان عظام رقم اين عطيه را در دفاتر خلود ثبت نموده از
شوايب تغيير و تبديل مصون و محروس شناسند و چنانچه چيزي از
مالوجهات و متوجهات محال مزبوره به تيول و سيورغال و همه ساله مقرر باشد از تاريخ مزبوره مقطوع دانسته به ايشان عوض دهند و در اين باب قدغن لازم دانسته هر ساله رقم مجدد طب ندارند و از فرموده تخلف نورزند؛ تحريرا في شهر رجب المرجب سنه 1125.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون در اين وقت رفعت و معالي پناه مقرب الخاقاني حاج الحرمين الشريفين نظاما للرفعة و المعالي، آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه ي عامره به عرض اقدس رسانيد كه مزارع مذكور ذيل... (14)واقعات در محال بيوه كوه و صحرا ومال خان ميرزا را كه بعضي داير و بعضي باير است ابيتاع و بر زوار نجف اشرف و كربلاي معلي و روضات مقدسات مرتبات عرض درجات ابا عبدالله الحسين عليه الصلوة و السلام و كاظمين و عسكريين صلوات الله الملك المشرقين، رضيه روضيه علي مشرفها الف سالم و تحية و اخراجات مراسم تعزيه حضرت سيد الشهداء و خامس آل عبا و ساير مصارف خير وقف نمود كه ثواب آن به روزگار فرخنده آثار اشرف عايد گردد و استدعا نمود كه مالوجهت و وجوهات و خارج المال و ساير متوجهات و حقوق ديواني موقوفات مزبوره به دستور محالي كه بر روضه مقدسه منوره ي متبركه سدره مرتبه عرش درجه ي و مدرسه ي موسومه به سلطان حسينيه وقف نمود به سيورغال مقرر كرده و بنابرين شمه از شفقت بي غايت شاهانه و مرحمت بي نهايت پادشاهانه شامل حال مقرب الخاقان مشاراليه فرموده از ابتداء ششماهه لوي ئيل كل مالوجهات و وجوها و خارج المال اربابي و رعيتي و مواشي و مراعي و ساير متوجهات
و حق ديواني موقوفات مزبور اعم از آنكه جمع داشته باشد يا نداشته اشد و به هر اسم و رسم كه بوده باشد به سيورغال ابدي و احسان سرمدي زوار عتبات عاليات و ساير مصارف واقف مزبور مرحمت فرموديم. بيگلر بيگيان و حكام و وزراء و عمال و داروغگان و كلانتران و متصديان و مميزان تفاوت جمع و نو درآمد و كدخدايان و ريش سفيدان و غيره، مباشرين جزو و كل امور ديوان الگاه كوه كيلويه و محال خان ميرزا حسب المسطور مقرر دانسته من بعد اصلا و مطلقا و به هيچ وجه من الوجوه و به هيچ جهتي از جهات، دخل در محال مزبوره ننموده پيرامون نگردند و قلم و قدم كوتاه و كشيده دارند و محال مذكوره را از حشو نتيجه ي اخراجات موضوع و مستثني دانند و به علت مالوجهات و وجوهات حكمي و غير حكمي و ساير متوجهات و حقوق ديواني و اخراجات و استصوابيات و عوارض مسددة الابواب از علف و علوفه و قليغا و سيورسات و الام و الاغ و طرح و دست انداز و شكار و پيكار و رسوم داروغگي و رسم المهر و رسم الصدارة و عشر و ده نيم و سوم هوايي و رسوم عمالي و توجيهات خلاف حساب و سرشكار و خانه شمار و سلامي و ساوري و مهماني و پيشكش و عيدي و نوروزي و هوايي و مدد خرج و حواله ي تفنگچي و چريك و مقطعي و كندلك و مشتلق و اسب چاپار و ساير تكاليف به هراسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقي بر محال مذكوره ننمايند و اگر فرضا در وقتي
از اوقات حكمي در باب سيورغالات صادر گردد كه في الجمله تكليفي در آن باشد، محال مزبوره را از آن تكاليف نيز معاف و مسلم دانسته، سيورغال مذكوره را از ساير سيورغالات مستثني دانند و اعزاز و احترام و مباشرين و رعايت و مراقبت مستأجرين محال مزبور را واجب و لازم شناسند و شكر و شكايتي كه از آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند. صدور عظام و مباشرين موقوفات به هيچ وجه من الوجوه و در هيچ وقتي از اوقات دخل در سيورغال و محال مذكوره نكرده اصلا و مطلقا متعرض نگردند. كدخدايان و رعايا و زارعين و ضابطان و مستاجران محال مزبوره سال به سال متوجهات خود را مهمسازي متصديان موقوفات مزبوره نموده گفتگويي كه فيما بين ايشان واقع شود و قضايايي كيه سانح گردد سواي قضيه ي خون كه به ديوان اعلي متعلق است در هر عصري كه بوده باشد به متصديان و موقوفات مذكور رفع نمايند. مستوفيان عظام كرام ديوان اعلي رقم اين عطيه را در دفاتر خلود ثبت نموده از شايبه تغيير و تبديل مصون و محروس شناسند و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند؛ جمادي الثانيه 1126.
حكم جهان مطاع شد آنكه چون در اين وقت رفعت و معالي پناه مقرب الخاقاني حاج الحرمين الشريفين نظاما للرفعة و العز و المعالي آقا كمال ريش سفيد حرم محترم عليه عاليه و صاحب جمع خزانه ي عامره به عرض اقدس رسيد كه قراي مذكوره ذيل(15)واقعات در مال بيوه كوه و صحرا من محال خان ميرزاي كو كيلويه و.... قريه دو مكان (حومكان) مشهور به شاكريه نبار و توابع بالتمام، قريه شاكريه چنار و
توابع بالتمام؛ قريه تحت بوستان بالتمام، قريه فيض آباد مشهور به هوايي بالتمام و قريه ولي قان به سميرم فارس با مزارع... ابتياع و به زوار نجف اشرف و عتبات عاليات و ساير مشاهده مشرفه و مدرسه موسومه به سلطان حسينيه و ساير مصارف خير وقف نموده كه ثواب آن به روزگار فرخنده آثار اشرف عايد شود و استدعا نموده مالوجهات نقدي و جنسي اربابي و رعيتي و ماشي و مراعي و ساير متوجهات و حقوق دوياني املاك مزبور به سيورغال ابدي و احسان سرمدي وقف مرحمت شود. بنابراين شمه از شفقت بي غايت شاهانه و مرحمت بي نهايت پادشاهانه شامل حال مقرب الخاقاين مشار اليه فرموده از ابتداي تخاقوي ئيل كل مالوجهات و وجوهات و خارج المال نقدي و جنسي ارباب و رعيتي و مواشي و مراعي و ساير متوجهات و حقوق ديواني موقوفات مزبور را اعم از آنكه جمع داشته باشد يا نداشته باشد و به هراسم و رسم كه بوده باشد به سيورغال ابدي و احسان سرمدي زوار نجف اشرف و عتبات عاليات و ساير مشاهد مشرفه و مدرسه ي مذكور و غيره مصارف وقف مزبور عنايت و مرحمت فرموديم. بيگلر بيگيان و حكام و وزراء و عمال و داروغگان و كلانتران و متصديان و مميزان تفاوت جمع و نو درآمد و كدخدايان و ريش سفيدان و غيره، مباشرين جزو و كل امور ديواني الگاي كوه كيلويه و خان ميرزا و سميرم، حسب المسطور مقرر دانسته من بعد اصلا و مطلقا و به هيچ وجه من الوجوه و به هچ جهتي از جهات دخل در مال وقفي مزبور را ننموده پيرامون نگردند و قلم و قدم
كوتاه و كشيده دارند و محال مذكور را از حشو نتيجه ي اخراجات موضوع و مستثني دانند و به علت مالوجهات حكمي و غير حكمي و خارج المال و اربابي و رعيتي و مواشي و مراعي و ساير متوجهات و حقوق ديواني و اخراجات و استصوابيات و عوارضات مسدودة الابواب از علفه و علوفه و قيلغا و سيورسات و الام و الاغ و دست انداز و شكار و پيكار و رسوم داروغگي و رسم المهر و رسم الصدارة و عشر و ده و نيم و رسوم هوايي و رسوم عمال و توجيهات خلافي و سر شممار و خانه شمار و سلامي و ساوري و مهماني و پيشكشي و عيدي و نوروزي و هوايي و مدد خرج و حواله ي تفنگچي و چريك و مقطعي و كندلكار و مشتلق و اسب چاپار و ساير تكاليف به هراسم و رسم كه بوده باشد حواله و اطلاقي بر محال وقفي مزبور ننمايند و اگر فرضا و در وقتي از اوقات حكمي در باب سيورغالات صادر گرد كه في الجمله تكليفي در آن باشد محال مزبوره را از آن تكاليف نيز معافق و مسلم دانسته سيورغال مذكور را از ساير سيورغالات مستثني دانند و اعزاز و احترام مباشيرن و رعايت و مراقبت مستأجرين محال مزبور را لازم و واجب شناسند و شكر و شكايتي كه زا آن جماعت به عرض اقدس رسد مؤثر دانند؛ صدور عظام و مباشرين موقوفات به هيچ وجه من الوجوه و هيچ وقتي از اوقات دخل در سيورغال مزبور و محال مذكوره نكرده اصلا و مطلقا متعرض نگردند. كدخدايان و رعايا و زارعين و ضابطان و مستأجران
محال مزبوره سال به سال متوجهات خود را مهمسازي متصديان موقوفات مزبوره نموده گفتگويي كه فيما بين ايشان واقع شود و قضايايي كه سانح گردد سواي قضيه خون كه به ديوان اعلي متعلق است در هر عصري كه بوده باشد به متصديان موقوفات مذكور رفع نمايند. مستوفيان عظام كرام ديوان اعلي رقم اين عطيه را در دفاتر خلود ثبت نموده از شايبه تغيير و تبديل مصون و محروس شناسند و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند و در عهده شناسند. شهر جمادي الثانيه سنه 1129.
گواهي علما بر وقف نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله كما ينبغي بجلاله و يليق بكماله و الصلوه و السلام علي اشرف المرسلين محمد و المعصومين من عترته و اله و بعد فان هذا الكتاب الصواب و الخطاب المستطاب طوبي للواقف فيه و حسن مآب قد انطوي علي خلاصة ما ادرج فيالوقفية الرفيعة المنيعة الجليلة الموشحة بالتوقيع الارفع الاقدس و الختم الاشرف الاعلي المحلاة بخطوط اعلام العلماء و ارقام الفضلاء المختومة بختم الداعي لا بود الدولة القاهرة الكبري المستدعي لخلود السلطنة الزاهرة العظمي قد لا حظته مع نسخه الرفيع الاعلي و صنوه المنيع المطاع فالفيته محتويا علي جملة ما سطر في تلك الوقفية الرفيعة الموشحة بالتوقيعات العلية العاليه مشتمله علي رمة ما زبر في الوثيقة الانيقة المحلاة بالسجلات الساميه و الارقام النامية و سمعت الاقرار عن عاليحضرت الواقف المؤيد المسدد الفايز بمحرمية سرادق السلطنة الباهرة لا زالت عارجا معارج الرفعة و الكمال مرتقيا مدارج الدولة و الاقبال بما رقم و ذكر في هذا الكتاب المقترن بالصدق و الصواب فصرت بمضمونه شاهدا و بمفهومه عارفا و رقمت فيه علي الاجمال ما اشهدني سابقا
و لا حقا رعاية لمقتضي الحال في الثاني و العشرين في شهر جمادي الاخرة لسنة 1125 داعبا ابود الدولة القاهرة الباهرة الزاهرة العليه العالية الكبري؛ محل مهر...
لقد اشهدني عاليجاه الواقف المعظم الراجي للمراحم الكريمة السبحانيه اسوة المعتمدين علي سراد قات العتبة العليا العلوية الخاقانية قدوة المؤمنين علي خزائن الدولة السنية السميا السلطانية ما برح موردا للعواطف الالهية العوارف الشاهي ةعلي ما انطوي عليه هذا الكتاب المستطاب و هو واحدة من عشر نسخ متابقه اجمل فيها ما فصله في الطومار الرفيع الاسني الذي وعت اذني ما حواه مفصلا و كان هذا في فواتح شهر رجب افرد من سنة خمس و عشرين بعد مائة والف من الهجرة المباركة كتبه بيمناه الداثرة الخاسرة اقل العباد عملا و اكثر هم زللا محمد حسين شاه محمد التبريزي عفي عنهما - محل مهر
بسم الله الرحمن الرحيم
لقد صرت شاهدا بما وفق له الواقف المويد المسدد زاده الله تعالي توفيقا و تعاطيا لا حضعاف ما تيسر له من صنوف الخيرات و ضروب المبرات و سمعت من جانبه بصريح الاقرار و واضح الاعتراف بجيمع ما اندرج في هذا الكتاب كما سمعت به ما يطابقه و يشهد من الطومار الوثيقة الانيقة المنيعة و جري عليهما خاتمي و رسمي و كان ذلك في 12 شهر الله الاصب رجب المرجب من شهور سنه 1125 و كتب بيمناه الداثرة الداعي لدوام الدولة القاهرة الباهرة الزاهرة الظاهرة الابدية؛ حسين بن حسن الجيلاني. محل مهر
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله و كفي و سلامه علي عباده الذين اصطفي؛ لقد اشهدني عاليجاه المقرب الخاقان المؤتمن السلطان العارج معارج العز و الكمال المرتقي مدارج الرفعة و الاقبال علي ما حواه الكتاب من المبدء
الي المآب و كتب الداعي لدوام الدولة القاهرة الحسينية الكبري محمد باقر ابن المرحوم المغفور... المشكمور محمد اسماعيل الحسيني عفي الله عنهما بالنبي و الوصي و آلهما، عاليجاه واقف موفق مسدد مشار اليه بعد از آنكه اخبار نمود به آنكه آنچه به موجب و قفنامجات معتبره متلاصقه عليحده و به تواريخ متفرقه و اوضاع مختلف وقف فرموده بود شراط و اركان آنها بتمامها در آن اوقات به عمل نيامده بود اقرار نمود كه در تاريخ شهر ذي قعده ي الحرام 1124 كه به موجب وقفنامچه ديگر ملصق به آنها وقف جديدي از او صادر شده و خلاصه ي مجموع اوقاف سابقه و لاحقه در اين كتاب مشتمل بر بيست و هفت ورق مختومه به ختم داعي كه بر ده نسخه شده است ذكر شده جميع شرايط لزوم موقوفات سابقه و لاحقه متحقق شده است
محمد باقر الحسيني
بسم الله الرحمن الرحيم
اشهدني عمدة المعتمدين في الدولة الباهرة القاهر السلطانية و زبدة المقربين الي سرير السلطنة العظمي الخاقانية الخازن للخزانة العامرة الواقف الموفق المؤيد آقا كمال علي ما نسب اليه في هذا الكتاب من وقف الاعيان المحدودة حبس الاصول المعدودة علي الشرايط و القيود المذكوره في كل باب رزقه الله تعالي ثواب اعماله يوم يقوم الحساب و اشهدني سابقا علي ما في الصحيفة الاخري و كتب شهادتي فيها موافقا لا قراره في المرة الاولي و اعترف بتحقيق ما هو معتبر و شرط في لزوم الوقف و ثبوته بحيث لا يقبل النقص و التبديل. كتبه الداعي لدوام الدولة القاهرة محمد شفيع الخراساني في شهر رجب سنة 1125 - محل مهر
بسم الله الرحمن الرحيم
اشهدني عاليحضرت الواقف الموفق المؤيد لا زالت اغصان آماله و
اعماله الصالحة مورقة و شموس عزه و اقباله من افق التوفيق مشرقه علي مضمون هذا الكتاب كما اشهدني سابقا معترفا بجيمع ما سطر فيه من اوله الي اخره، فصرت شاهدا عليه في 29 من شهر جمادي الثانية سنه 1125 و كتب الداعي لدوام الدولة القاهره زين الدين العاملي
فهرست چند كتاب وقفي مدرسه
تفصيل كتب مذكوره ذيل كه.... حاجي مهدي خان بيك متصدي شرعي مدرسه مباركه... الشهير به مدرسه مرحمت و غفران پناه آقا كمال بر طلب.... مذكور وقف در اين وقت واقف مشار اليه به اذن.... معلي القاب شهابا الانامي علامي فهامي ملا عبد الله... موقوف عليه داده تسليم اهل طلبه نموده تحريرا في.... كتاب تهذيب، كتاب ارشاد، كتاب حاشيه بر مطول، كتاب احقاق الحق، كتاب كليني، كتاب شفا، كتاب مجمع البيان، كتاب استيصار، كتاب من لا يحضر، كتاب شهر مواقف، كتاب منطق تجريد، كتاب تمهيد القواعد، كتاب مسالك، كتاب شرح قواعد، كتاب تهذيب الاصول....
.... فصيلت و كمالات پناه ملا شيخ جلال الدين محمد رئيس مدرسه ي رفيعه سلطان حسينيه كه به سركار خير مدار وكلاء عاليجاهي مستغني الالقاب و الاوصافي واقف معظم اليه سپرده و كتب مفصله ذيل را اخذ نموده؛ آنكه مجلدات كتاب بحار الانوار كه سركار نواب عاليجاهي آقائي مدظله العالي خريداري و وقف مدرسه ي مباركه سلطان حسينيه نموده اند، بدين موجب است: جلد اول، سيم، (چهارم ندارد) پنجم، ششم، هفتم، نهم ايضا نهم، دهم، سيزدهم، هيجدهم، آنچه از سركار عاليجاه آقائي مدظله العالي خريداري و وقف مدرسه مباركه مزبوره نموده اند: كتاب نهج البلاغه يك جلد، كتاب دروس تمام درسه جلد، كتاب كفعمي يك جلد، كتاب وافي تمام در پنج جلد، وسائل الشيعه در شش جلد؛
كتب مذكورات فوق به مدرسه ي مباركه مزبوره آورده شده و در نزد داعي جلال الدين محمد است.
پي نوشت:
1- نك: سياحتنامه ي شاردن ج6 صص 404-400، سازمان اداري حكومت صفوي، مينورسكي ص 107.
2- تذكرة الملوك ص 29 درباره خزانه شاه، كيفيت گردآوري امال و خزانه دار شاه سليمان كه آقا كافور نام داشته نك: سياحتنامه شادرن ج 6 صص 310 - 308.
3- تذكرة الملوك ص 29.
4- سازمان اداري حكومت صفوي ص 107.
5- اين چكامه همراه مقالات ديگر يا با عنوان «علل بر افتادن صفويان در مكافات نامه» در حال انتشار است.
6- گنجينه آثار تاريخي اصفهان صص 804 -803.
7- وقايع السنين و الاعوام ص 557.
8- گنيجينه ي آثار تاريخي اصفهان ص 694.
9- كمال آباد مساوي 1119؛ نك: گنجينه آثار تاريخي اصفهان ص 695.
10- گنجينه ي آثار تاريخي اصفهان ص 711.
11- نمل /40.
12- در اينجا نام برخي از محلات و دكاكين برده شده كه در فهرست رقبات موقوفه در داخل متن آمده است.
13- يا قليغا يا قنغلا: نوعي ماليات كه براي پذيرايي عمال حكومت و ديگران وصوف مي شود (معين).
14- در اينجا نام چند مزرعه آمده كه به سختي خوانده مي شود.
15- اين قسمت مطالب صفحه نخست وقفنامه است بر اساس آنچه در عكس نسخه آشكار است كه از اطراف خوردگي داشته و افتادگي هايي دارد كه بجاي آنها نقطه چين گذاشته شده است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده و خواننده. در اصفهان مى زيست. رياست خواجگان دستگاه ظل السلطان را بر عهده داشت و به همين مناسبت به آقاباشى معروف بود. او از اساتيد معتبر و مسلم موسيقى عصر خود به شمار مى رفت و در نواختن نى و خوانندگى شاگردانى تربيت كرد
كه هر يك شهرت به سزايى يافتند. از جمله شاگردان وى: سيد عبدالرحيم اصفهانى، نايب اسداللَّه، عليخان دهكى و عيسى آقاباشى بودند. ابراهيم آقاباشى حدوداً صد سال عمر كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (62)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (140)، تاريخ مختصر موسيقى (182)، تاريخ موسيقى (676 ،665 ،659 ،617 /2)، سرگذشت موسيقى (369 ،292 /1)، شناسايى موسيقى (178 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(سيزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. برادر كوچك عيسى آقاباشى و خواننده ى با استعدادى بود. وى در خواندن تصنيف و گرفتن ضرب هم دست داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (677/2)، سرگذشت موسيقى (370/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان و خواننده. هم در خواندن تصنيف و هم در آواز مهارت داشت و در ضمن با دستگاه ها آشنا و در ضرب استاد بود. وى تربيت شده ابراهيم آقاباشى اصفهانى بود. و بدين سبب وى را تربيت كرد كه جانشين او براى خوانندگى در دستگاه ظل السلطان باشد، و عيسى هم از اين جهت به آقاباشى ملقب گرديد. از جمله شاگردان او سليمان امير قاسمى خواننده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (63 ،62)، تاريخ مختصر موسيقى (184)، تاريخ موسيقى (676 ،675 ،665 ،661 ،659 ،643 /2)، سرگذشت موسيقى (408 ،382 ،119 ،118 /1)، شناسايى موسيقى (181 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرتضي آقا تهراني
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
حجت الاسلام والمسلمين دكتر مرتضي آقا تهراني در سال 1336 در اصفهان متولد شد. تحصيلات مقدماتي علوم حوزوي را در مدرسه حقاني قم و زير نظر شهيدان گرانقدر، قدوسي و بهشتي به اتمام رسانيد.
ايشان از رزمندگان پر تلاش دوران دفاع مقدس بوده و همزمان دروس متوسطه و عالي فقه و اصول، فلسفه و تفسير را در مكتب بزرگاني چون حضرات آيات بهجت، مظاهري و مصباح يزدي(دامت بركاتهم) فرا گرفته است. تحصيل در مؤسسات باقرالعلوم، در راه حق، امام خميني(ره) و اخذ فوق ليسانس روانشناسي در قم، فوق ليسانس فلسفه غرب و دكتراي فلسفه عرفان از دانشگاه بينگ همتون آمريكا، كارشناسي ارشد مطالعات اسلامي از دانشگاه لگ گيل كانادا بخش ديگري از كارنامه درخشان علمي ايشان است.
حجت الاسلام والمسلمين تهراني، 5 سال به عنوان امام جمعه شهر نيويورك و مسئول مؤسسه اسلامي اين شهر فعاليت نمودند
و پس از بازگشت از آمريكا تا به امروز به تدريس و تبليغ در حوزه و دانشگاه و تحقيق و پژوهش در گستره فقه، اصول، اخلاق، عرفان و علوم تربيتي پرداخته است.
منابع زندگينامه :مركز تحقيقات علوم كامپيوتري علوم اسلامي
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده و تصنيف خوان. وى در ضرب گرفتن و خواندن آهنگهاى ضربى تسلط داشت و از اساتيد زمان ناصرالدين شاه به حساب مى آمد. براى اينكه وى با آقاجان ديگر كه در اواخر عصر ناصرى ظهور كرد اشتباه نشود و او را آقاجان اوّل ناميدند. حاجى خان عين الدوله فرزند و شاگرد وى بود. معيرالممالك سماع حضور را پسر آقاجان اول مى داند و خالقى سماع حضور را استاد آقاجان اوّل مى داند امّا ديگران بر آنند كه حبيب سماع حضور از شاگردان وى بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (61)، تاريخ موسيقى (641 /2)، تاريخ مختصر موسيقى (182)، سرگذشت موسيقى (404 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق) موسيقيدان، تصنيف خوان و نوازنده ى عهد ناصرى. پدر وى نوازنده ى معروف تار و از منسوبين حسن خان سنتورى بود. او از شاگردان حبيب سماع حضور و همدوره آقاميرزا عبداللَّه و آقا حسينقلى فراهانى و ارفع الملك بود. برخى از كتب او را با عنوان آقاجان كليمى آورده اند. از شاگردان بنام وى: فرزندش، رضا روانبخش، كه در تصنيف و ضرب استاد بود، و نيز بالاخان پدر مرتضى نى داوود را مى توان نام برد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (62 ،61)، تاريخ مختصر موسيقى (182)، تاريخ موسيقى (642 -641 /2)، سرگذشت موسيقى (407 -406 /1)، شناسايى موسيقى (181 /1)، هفت اورنگ (180).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1071 ق)، عارف، حكيم و فيلسوف. اصل وى از استرآباد يا مازندران بود. در قم مسكن گزيد و در محضر ملاصدراى شيرازى شاگردى كرد. وى منكر وحدت وجود و برخلاف سيد داماد وجود را اعتبارى نمى داند. از آثار وى: «شرح القبسات» محقق داماد، كه كتاب بزرگى در حدود 80 هزار سطر است؛ «الانوار شاهية» در كلام؛ تعليقات «الهيات شفا»؛ رساله در «ابطال الهيولى»؛ رساله در «حدوث الدهرى»؛ «رياض الطالبين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (391 -390 /13)، راهنماى كتاب (س 21، ص 338 -332)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 494 -493 /11).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى ديگر از سازندگان لوازم و آلات موسيقى، محمد آقاحكيم فرزند غلامحسين است كه در سال 1329 در تهران متولد شد .و عشق به موسيقى از نوجوانى در تار و پود او ريشه دوانيده بود و هر روز نزد خود در منزل شروع به نواختن ضرب مى كرد و هر آهنگى را كه از راديو مى شنيد نواختن ضرب آن آهنگ را آنقدر نزد خويش مى نواخت و تمرين مى كرد تا نظير آن صدا را از ضرب در مى آورد.
محمد آقاحكيم، به سرعت دوران كودكى و نوجوانى را پشت سر گذارد و در كارگاهى منبت كارى و خاتم كارى مشغول كار گرديد و دستان هنرمند او، به خلق آثارى زيبا و فراموش نشدنى آشنا گرديدند ولى ديرى نگذشت كه عشق به موسيقى كه درون او نهفته شده بود و مثل آتشى كه زير خاكستر مانده باشد، او را به سخن ساز كشانيد و چون داراى استعدادى خداداد و ابتكارات شخصى بود، از سال 1357 شروع به ساختن: تار، سه تار، ويلون و ضرب نمود كه تاكنون حدود پانزده
سال از تاريخ سازسازى وى مى گذرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اسداللَّه آقاكثيرى به سال 1332 خورشيدى در خوانسار متولد شد. در سه سالگى همراه خانواده به تهران نقل مكان كرد. وى داراى صدايى خوش و رسا است كه از پدر به ارث برده است و از همان كودكى بنا به تشويق پدر خود شروع به خواندن كرد و هنگامى كه در مدرسه مشغول تحصيل بود، در جشن هايى كه از طرف ناحيه 5 آموزش و پرورش به مناسبت هايى برپا مى گشت فعالانه شركت كرد و در اين برنامه به خوانندگى مى پرداخت.
اسداللَّه آقاكثيرى از سن 12 سالگى ابتدا نزد مرحوم فضل اللَّه اعظمى كه از شاگردان شادروان اديب خوانسارى بود مى رود و پس از سالها كسب فيض به كلاس استاد اسماعيل مهرتاش رفته و افتخار شاگردى آن استاد بزرگ موسيقى اصيل نصيبش مى گردد. در سالهاى 1344 -1345 در كلاس درس مهرتاش همزمان با محمدرضا شجريان، جمال وفايى، على رستمى، منتشرى، محمدرضا نوابى و... مشغول فراگيرى رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايران مى شود و در چند مراسم شب چهارشنبه سورى كه به وسيله استاد مهرتاش برپا مى گردد به بازى و خواندن مى پردازد و در اولين كنسرتى كه در تالار فرهنگ به رهبرى فاميلى و خسروبيك برپا مى شد، شركت مى نمايد. در سال 1354 در آزمون باربد شركت مى كند وپس از موفقيت بنا به عللى از همكارى و شركت سرباز مى زند. اسداللَّه آقاكثيرى مى گويد:
«چون داراى استعداد آهنگسازى هستم، تاكنون آهنگهاى مختلفى به نامهاى: «قايقران»، «موج»، «ترا دوست دارم»، «نگران»، «عمر كوتاه»، «عالم فانى» را ساخته ام كه از هنرمندان بزرگ و خوب كشور مثل: محمد ميرنقيبى و مسعود
حسنخانى كمك گرفته ام».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(اوايل س چهاردهم ق)، موسيقيدان. آقاگلى تارساز خوبى بود و در اصفهان به ساختن تار و سنتور اشتغال داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (699 /2)، سرگذشت موسيقى (170 /1)، مردان موسيقى (322 /2)، هفت اورنگ (164).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1324 ق)، عالم دينى، فقيه و مفسر. در نجف اشرف به دنيا آمد. پس از پرورش در محضر پدر كه از علماى همدان بود و خواندن مقدمات و سطرح به حوزه درس علماى بزرگ نجف چون آيت اللَّه نايينى و آيت اللَّه اصفهانى و آقا ضياءالدين عراقى و آيت اللَّه غروى اصفهانى راه يافت و از آنان بهره ى كامل گرفت. پس از نيل به مقامات عاليه به همدان مهاجرت كرد و به ترويج مذهب و تأليف و تصنيف پرداخت. از آثار وى: تفسير شريف «انوار درخشان» است كه در پانزده جلد عرضه شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (244 /2)، گنجينه ى دانشمندان (416 -415 /7).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جمشيد آقايى از هنرمندان جوان و علاقمند به موسيقى است كه به سال 1345 خورشيدى در شهرستان زيبا و سبز و خرم شاهرود متولد شد. پس از اتمام تحصيلاتت ابتدايى بود كه به موسيقى سنتى ايران و نواختن ساز سنتور علاقمند گرديد و با خريدن يك ساز سنتور، نزد خود نواختن اين ساز را آغاز كرد و از سال 1363 در تهران به كلاس هنرمند ارزنده و دلسوز حسين ملك رفت و فراگيرى و نواختن موسيقى و ساز سنتور را نزد وى آغاز كرد و در ضمن در همين كلاس از وجود هنرمندان خوب و باارزش ديگرى چون: منوچهر گودرزى، ايزد كاويانى نيز بهره ور گرديد.
در سال 1367 با ساختن آهنگهايى در ابوعطا، مخالف سه گاه، نوا شور و شوشترى جهت آموزش و پرورش و سرودهاى انقلابى براى اعياد و جشنها فعاليتهاى هنرى خود را آغاز كرد كه يكى از اين آهنگها به مقام اول رسيد و قطعه نوازى
وى همراه با ضرب غلامرضا گودرزى در بيات اصفهان از راديو پخش گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 770 ق)، طبيب، عارف و محقق. وى در شهر آقسراى قونيه در مدرسه معروف به سلسله يا مسلسله مدرّس بود. او معاصر با مير سيد شريف جرجانى بود. شاگردان او سه طبقه بوده اند كه يكى در حين رفتن به مدرسه و ديگرى در داخل مدرسه و سومى در خارج آن، كلمات استاد را استماع مى نمودند و از روى تقليد حكماى يونان يكى را مشانيّون نام داده و ديگرى را هم رواقيّون مى ناميدند. از آثارش: «حاشيه كشاف»؛ «ايضاح الايضاح» يا «شرح الايضاح»، در معانى و بيان؛ «حل الموجز» يا شرح «موجز القانون» ابن نفيس، در طب؛ «شرح اللباب»، در نحو، به نام «كشف الاعراب» كه در 740 ق در شيراز از تأليف آن فراغت يافت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (433 /2)، ريحانه (58 /1)، لغت نامه (ذيل/ آقسرايى)، كشف الظنون (1900 ،1544 ،1478 ،1192 ،687 ،210 ،36)، معجم المؤلفين (273 ،192 /11) هدية العارفى (166 /2).
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، خواننده. وى از رؤساى ثبت اسناد بود و از موسيقى و آواز خوش بهره كافى داشت. ولى چون مردى متعيّن بود كمتر به هنر خود تظاهر مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (686 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1326 -1269 ش)، موسيقيدان و شاعر، متخلص به آگاهى. مشهور به ملاباشى. وى در مشهد متولد شد، فارسى و عربى را از محضر پدر فاضلش فراگرفت. چون جوانى خوش ذوق و خوش آواز و مستعد بود، موسيقى را نزد پدر كه استاد اين فن بود، و از ساير استادان فن، آموخت. در اوايل مشروطيت روزنامه ى «آگاهى» را تأسيس كرد. وى چندين سال دادستان قوچان و داديار استيناف خراسان بود. در اواخر عمر به تهران آمد ولى پس از سالى درگذشت. از وى اشعارى به جاى مانده كه ابياتى از آن به لهجه ى مشهدى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :صد سال شعر خراسان (49 -46)، تاريخ موسيقى (686 -685 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1244 ق)، شاعر، عارف و خطاط. اصلاً از قزوين بودند ولى در زمان صفويه با خانواده به اصفهان آمده بودند و در فتنه ى افغان به قزوين و سپس به شيراز رفتند. پدر وى آقا على مدرس و عمويش آقا خليل مشهور به آقا بزرگ مدرس از سلسله مدرسين شيراز بودند. دو برادر وى حاج على اكبر نواب شيرازى و لطفعلى مدرس نيز شاعر بودند و به ترتيب «بسمل» و «فكار» تخلص مى كردند. آقاعلى مدرس دست ارادت به مولانا عبدالحسين كازرونى نوربخشى داده بود. على اشرف پس از تحصيل علوم متداوله ى عصر به خدمت حاج ميرزا ابوالقاسم سكوت، درويش شيرازى، قطب سلسله ى ذهبيه رسيد؛ و مجذوب وى گشت. در اندك زمان از فيض صحبت پير عارف به معارف الهيه پى برد و به مقامات رسيد. آگه خط شكسته را نيز نيكو مى نوشت. اثر وى: «ديوان» اشعار است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (62
-61 /1)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (42 -40 /1)، الذريعه (12 /9)، رياض العارفين (241 -239)، طرائق الحقائق (347 /3)، فارسنامه ى ناصرى (942 -941 /2)، لغت نامه (ذيل/ آگه)، مجمع الفصحا (139 -137 /4)، مرآت الفصاحة (29 -28)، مصطبه ى خراب (9)، مكارم الآثار (1216 -1215 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ علي آل اسحاق در 25 تير سال 1318ش. در خوئين، از توابع زنجان، خانواده مذهبي اش را با ميلاد خود پر از شور و شادي كرد. پدرش نام علي را براي وي برگزيد. علي از همان هشت سالگي كه با پدر به قم آمد، شروع به تحصيل نمود و مقدمات را در محضر آيه الله سيد حسن بدلا( رئيس ائمه جماعت) و استادان ديگر به پايان برد. وي در شانزده سالگي در سال 1334ش به نجف اشرف مي رود و در مدرسه آيه الله بروجردي اقامت مي گزيند و دروس حوزه را تا رسيدن به مرحله اجتهاد ادامه داد و به گفته خانواده ايشان ، از دو عالم بزرگ: آيه الله سيد محسن حكيم و آقا بزرگ تهراني، اجازه اجتهاد گرفت. او در شب جمعه 24 خرداد سال 1380ش بر اثر سكته قلبي دار فاني را وداع مي گويد.
گروه : علوم انساني
رشته : الهيات و معارف اسلامي
والدين و انساب : پدر شيخ علي آل اسحاق، حاج شيخ عبدالكريم خوئيني، از عالمان بزرگ عصر خود به شمار مي رود. وي از شاگردان مرحوم آخوند خراساني بود. روحيه مبارزاتي شديدي داشت و با عمّال و وابستگان حكومت طاغوتي رضاخان، كه با منافع مردم در تضاد بود، به شدت مقابله مي كرد؛ به عنوان نمونه در مقابل دو خان، كه مي خواستند زمين هاي كشاورزي مردم را
به تصرف خود درآورند، ايستادگي كرد و توانست آنان را از تصرف در اموال مردم باز دارد.مادر علي كه از سلاله پاك پيامبر بود، زني صبور در مقابل مشكلات و دوستدار علم و فضيلت بود.
خاطرات كودكي : برادر شيخ علي آل اسحاق مي گويد: در نزديكي هاي خانه ما تعدادي بوقلمون آورده بودند. من و بچه هاي ديگر، از جمله علي، به تماشاي آن ها رفتيم و نزديك غروب براي انجام فريضه مغرب به خانه برگشتيم. رسم خانه ما اين بود كه نمازها را در خانه به جماعت و با امامت پدر برگزار مي كرديم و تمامي افراد خانواده، چه مردان و چه زنان، در نماز جماعت شركت مي كردند. هنگامي كه پدر مي خواست اقامه نماز كند، علي شروع به گريه كرد. وقتي پدر علت گريه اش را پرسيد، گفت: «من هم بوقلمون مي خواهم.» و به گريه خود ادامه مي دهد. پدر بدون عصبانيت و با آرامش كامل رو به فرزند مي كند و مي گويد: نماز مغرب را با خلوص نيت بخوان و هر حاجتي كه داري از خدا بخواه؛ خداوند است كه حاجات را برآورده مي كند. علي همين كار را انجام مي دهد. پس از تمام شدن نماز، در خانه به صدا در مي آيد. هنگامي كه من در را باز كردم، يكي از همشهريان را كه يك بوقلمون در دست داشت، ديدم. او به خانه وارد شد و علي به خواسته خود رسيد.از اين خاطره به خوبي مي توان فهميد كه محيط رشد علي چگونه بوده است؛ او در خانواده اي پرورش مي يابد كه اهل خانه مقيد به نماز اول وقت بودند و تحت تربيت پدري بودند كه نام و ياد خدا را گره گشاي مشكلات و
برآوردن حاجات مي دانست و روشن است كه تنها از چنين خانواده هايي، مرداني شايسته و الگو چون آقاشيخ علي آل اسحاق، برخواهند خاست.
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : تربيت فرزندان يكي از وظايف مهم هر پدر و مادري است. مرحوم شيخ علي آل اسحاق نيز با جديت فراوان مي كوشيد تابه اين وظيفه خود عمل كند. از اين رو، او هيچ گاه از سفارش به فرزندان خود دريغ نمي ورزيد و واضح است كه اين سفارش ها، راه گشاي افكار تمامي جوانان خواهد بود؛ چنان كه گفته است:«'...اسلام رابه دقت بشناسيد و آن طوري كه دسته بندي كرده ام، به دقت مطالعه كنيد. تاريخ زندگي پيامبر اسلام و ائمه (ع) را هر چند سال يك بار بررسي نماييد. تا مي توانيد با هم دوست و با محبت باشيد و بر سر مسائل جزئي با هم اختلاف نكنيد. در اين انقلاب، تا وقت درس است، درس بخوانيد و سپس خدمت كنيد. به مادرتان كه خيلي رنج كشيده است، كمك كار باشيد، پس از ازدواج رابطه صميمي خود را با مادرتان قطع نكنيد. والسلام. با چشم گريان و دستي لرزان. خداحافظ».
تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ علي آل اسحاق در سال 1326 ش. از زنجان به قم مهاجرت كرد تا در آن شهر به تدريس علوم اسلامي و ساير فعاليت ها بپردازد؛ وي در آن سال، هشت بهار از عمرش گذشته بود. وي از همان هشت سالگي كه با پدر به قم آمد، شروع به تحصيل نمود و مقدمات را در محضر آيةاللّه سيد حسين بُدَلّا(رئيس ائمه جماعات) و استادان ديگر به پايان برد.وي در شانزده سالگي در سال 1334 ش. در حالي كه دو
سال از فوت پدر مهربانش مي گذشت، تصميم گرفت به عراق برود و در آن جا به تحصيل ادامه دهد؛ اما تيرگي روابط دو كشور ايران و عراق، باعث شد كه اين سفر انجام نشود. به همين سبب به حضرت معصومه (س) پناه برد و با توسل به آن حضرت، توانست مجوز اقامت در عراق را دريافت كند و به عتبات عاليات سفر نمايد. او به نجف اشرف مي رود و در مدرسه آيةاللّه بروجردي اقامت مي گزيند.آقا شيخ علي آل اسحاق در نجف اشرف در محضر شيخ صدراي بادكوبه اي «مكاسب» را فرا گرفت و كتاب «رسائل» را، به همراه 3 نفر ديگر به طور خصوصي در محضر آيةاللّه آقا جواد تبريزي، آموخت. وي جلد اول «كفايه» را نزد آيةاللّه حسين راستي كاشاني، آيةاللّه حسين وحيد خراساني، آيةاللّه حاج شيخ علي فلسفي(كه اكنون در مشهد ساكن است) و جلد دوم آن را با پيشنهاد آيةاللّه محمدباقر حكيم نزد آيةاللّه شهيد محمدباقر صدر به اتمام رساند. وي كه به مقام علمي شهيد صدر پي برده بود، در جلسات درس ديگر او، كه كتاب هاي «فلسفتنا»، «اقتصادنا» و برخي مباحث ديگر را تعليم مي داد، شركت مي كند و همان دروس را در مسجد هنديِ نجف براي عموم محصّلين تدريس مي نمايد. شيخ علي، «شرح تجريد» رادر محضر آيةاللّه شهيد سيّداسداللّه مدني و «فلسفه» را در محضر آيةاللّه شيخ عباس قوچاني و همچنين علم طب را از مرحوم سيدحسين حكيم فرا گرفت. به علاوه، دو سال در درس خارج فقه آيةاللّه سيدابوالقاسم خوئي و سيدمحمود شاهرودي شركت جست و سپس به مدت 12 سال، دو دوره درس خارج فقه آيةاللّه ميرزا محمدباقر زنجاني را گذراند.پس از تشريف
فرمايي امام خميني به نجف، در درس خارج فقه ايشان و نيز در درس «ولايت فقيه» امام شركت كرد و تا سال 1353 ش. كه حكومت بعث عراق امام را دستگير كرد، در محضر ايشان بود. شيخ علي دروس حوزه را تا رسيدن به مرحله اجتهاد ادامه داد و به گفته خانواده ايشان، از دو عالم بزرگ: آيةاللّه سيدمحسن حكيم و آقابزرگ تهراني، اجازه اجتهاد گرفت.
خاطرات و وقايع تحصيل : پس از رحلت آيةاللّه حكيم وي نمايندگي امام راحل در همان منطقه را بر عهده گرفت. او در بخشي از خاطراتش ارتباط نزديك با امام را اين چنين بيان مي دارد:«آن روزها در حوزه علميه نجف اشرف من موقعيت خوبي داشتم؛ داماد مرحوم آيةاللّه العظمي آقاميرزاباقر زنجاني(ره) بودم و نمايندگي از طرف مرحوم آيةاللّه العظمي حكيم(ره) در شهر سنجار استان موصل عراق را داشتم. و امام راحل با مرحوم پدرم حضرت آيةاللّه آقاي شيخ عبدالكريم خوييني آشنايي كامل و علاقه داشتند و آن روز دل و جرأت مي خواست كه كسي به امام اظهار محبت كرده، در كنارش قرار گيرد. من با تمام ناملايماتي كه برايم فراهم شده بود، شب و روز در كنار آن رادمرد الهي قرار گرفته، با تمام نيرو آنچه در توان داشتم، در خدمت ايشان بودم. در تمام جلسات عمومي و از اولين روز شروع درس فقه و نماز جماعت ها و گاه در جلسات خصوصي شركت مي كردم. مدتي مسئوليت پرداخت شهريه را بر عهده گرفته و مدتي در جلسه استفتائات به دستور ايشان شركت مي كردم و شبانه روز حداقل پنج بار به خدمتشان مي رسيدم. خلاصه اخبار راديوهاي عربي و خارجي را در مسير راه بيان
مي كردم. لذت بخش ترين خاطره يك شب زمستاني بود كه امام مرا جهت تجديد كتابت صورت نمايندگي نمايندگان خود در سطح جهان خواسته بودند. آن شب تا اذان صبح مشغول نوشتن شده و از اين كه امام چنين اعتمادي را به من نموده و از ميان دوستان مرا انتخاب فرموده، بيش از حد خوشحال و خرسند بودم».وي درباره حساسيت امام به بيت المال چنين مي گويد:«در نجف، روزي به منزل امام رفتم. برخلاف هميشه درب خانه امام بسته بود و صداي فرياد امام به گوش مي رسيد. درب خانه را زدم، خادم درب را باز كرد و گفت: امام بسيار ناراحتند. وقتي وارد شدم، فهميدم ناراحتي امام به خاطر آن است كه آقاسيدمصطفي 250 درهم(يك چهارم دينار) به گوجه فرنگي نوبر داده است و امام مي فرمود: چرا هنوز كه گوجه ارزان نشده، آن مقدار پول را از سهم امام به گوجه داده است؟ سپس به او فرمود: همين الآن برو گوجه ها را پس بده».
استادان و مربيان : ازاستادان شيخ علي آل اسحاق كه دروس مختلف را در محضرشان آموخته بود مي توان به افراد زير اشاره كرد: شيخ صدراي بادكوبه اي آيه الله حسين راستي كاشاني آيه الله حسين وحيد خراساني آيه الله حاج شيخ علي فلسفي آيه الله محمدباقر حكيم آيه الله شهيد محمدباقر صدر آيه الله شهيد سيد اسدالله مدني آيه الله شيخ عباس قوچاني آيه الله سيد ابوالقاسم خوئي مرحوم سيد حسين حكيم سيد محمود شاهرودي آيه الله ميرزا محمدباقر زنجاني امام خميني
همسر و فرزندان : شيخ علي آل اسحاق داراي 5 فرزند بود: سه دختر و دو پسر. يكي از پسران او در جبهه هاي جنگ به شهادت
رسيد كه نامش «محمدجواد» بود. محمدجواد جواني فعال، پرشور، و خداجوي بود و در مسجد اباذر(واقع در محلّه زاويه قم) در عرصه هاي مختلف به فعاليت مشغول بود؛ همانند جمع آوري كمك ها به رزمندگان، جذب جوانان براي امور فرهنگي و مذهبي و... . اكنون نيز كتابخانه آن مسجد به نام همين جوان فعال مزيّن است. پسر ديگر ايشان «رضا» نام دارد كه هم اكنون در حال تحصيل است. دامادهاي اين عالم پرتلاش عبارتند از:1 - مهندس ابوالحسن آل اسحاق، كه در جبهه جنگ به فيض شهادت نايل شد. و برادر وي به نام حسين پس از او به افتخار دامادي عموي خود يافت.2 - دكتر ساحلي است، كه در محله نيروگاه قم، مطب دارد. و به درمان بيماران توفيق يافته است.3 - آقاي دهقان كه كاردار وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران در ژاپن مي باشد.
وقايع ميانسالي : اين مرد مجاهد و نستوه كه تا آخرين نفس بر آرمان هاي خود پافشاري كرد و يك لحظه از خدمت به دين و نظام اسلامي غفلت نورزيد، در اواخر عمرش به خاطر مرض قند و ناراحتي قلبي، كمتر موفق به فعاليت هاي اجتماعي مي شد؛ اما دغدغه تهاجم آشكار فرهنگي و گسترش فساد در ميان جوانان و... آراكش را از او ربوده بود؛ به طوري كه شب جمعه 24 خرداد سال 1380 ش. در تماس تلفني با برادرش درباره اوضاع فرهنگي گفت و گو مي كند.
زمان و علت فوت : شيخ علي آل اسحاق ساعت 2 نيمه شب 24 خرداد 1380ش نيز بر اثر سكته قلبي دار فاني را وداع مي گويد.پيكر مرحوم شيخ علي (ره) روز شنبه 26 خرداد با شركت گسترده مردم از مسجد
امام حسن عسكري (ع) تا حرم مطهر حضرت معصومه (س) تشييع شد و شركت كنندگان در غم از دست دادن اين يار دلسوز امام، اشك ماتم ريختند. پس از تشييع، بدن مطهرش در گلزار علي بن جعفر (ع) ، در قطعه مخصوص پدر شهيدان به خاك سپرده شد.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : شيخ علي آل اسحاق نيز مانند بسياري از روحانيون ديگر كه مردم را به انقلاب فرا مي خواندند، هميشه در سفرهاي تبليغي خود، ضمن تبيين اهداف نظام اسلامي، مردم را با انقلاب و امام آشنا مي كرد. در همين راستا وقتي در شهر خرّم آباد در مسجد علوي سخنراني نمود و مواضع انقلاب را بيان كرد، دستگير شد.(3) در اوايل سال 1356 ش. به مدت 3 ماه در، يافت آباد تهران به تبليغ و فعاليت هاي فرهنگي و مذهبي پرداخت. همچنين، صندوق قرض الحسنه اي تأسيس كرد تا سهمي در رفع مشكلات مادي مردم آن جا داشته باشد.همزمان با پيروزي انقلاب در شهر سنجان، واقع در استان مركزي مشغول تبليغ شد. پس از پيروزي انقلاب بر اساسِ احساسِ وظيفه و با تجربه اي كه در مناطق سنّي نشين داشت، به استان سيستان و بلوچستان سفر كرد و با تشكيل بسيج مردمي و ايجاد وحدت ميان شيعه و سنّي، توانست توطئه هاي ضدانقلاب را در آن سامان خنثي كند. نتيجه فعاليت هاي وي، تصرّف صدا و سيماي آن ناحيه به دست نيروهاي انقلاب بود و از آن طريق خبر پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي با شور و شعف خاصي به گوش هموطنان رسيد.پس از آرام شدن اوضاع، به استان مركزي بازگشت و در سمت مسئول كميته انقلاب اسلامي همان منطقه به فعاليت خود ادامه داد.آشوب هاي كردستان
موجب شد كه شيخ علي چندين بار براي ايجاد آرامش در آن منطقه، با نيروهاي تحت فرمان خود به آن جا برود. پس از آن به تهران دعوت شد و مسئوليت بخش فرهنگي كلّ كميته هاي انقلاب اسلامي را بر عهده گرفت.با پيروزي انقلاب اسلامي، عده زيادي به دنبال فرصت بودند تا اين انقلاب نوپا را تضعيف كنند و آن گونه كه مي خواهند، انقلاب را تغيير دهند. آنان براي رسيدن به همين هدف، جوانان پاكدل و ساده را فريفته، با شعارها و افكار انحرافي، آنان را گمراه مي ساختند.شيخ علي آل اسحاق كه اين خطر را به خوبي حس كرده بود، به مقابله با اين جريان برخاست و با پاسخ به شبهات و جذب جوانان نقشه هاي آنان را خنثي مي ساخت.وي بعدها نيز در ارگان هاي مختلف، از جمله: سپاه پاسداران، جهاد سازندگي، اداره بهداري و بهزيستي در شهرهاي مختلف كلاس هايي را تشكيل داد. گذشته از اين ها، شيخ علي دو سفر تبليغي نيز به خارج از كشور داشت؛ يك بار به آذربايجان سفر كرد و بار ديگر به لبنان رفت. همچنين مدت 10 تا 11 سال از طرف آيةاللّه گلپايگاني امام جماعت مسجد اباذر واقع در منطقه زاويه قم بود. او رابطه بسيار صميمي با جوانان مخصوصاً طلاب جوان داشت؛ به طوري كه حتي در اردوهاي زيارتي نيز همراه آنان بود.
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : وي در زمان مرجعيت آيةاللّه حكيم، نماينده ايشان در استان موصل عراق در شهرهاي سنجار و طلّعفر بود و به مدت 11 سال در فصل تابستان، دهه محرم، دهه صفر و ماه رمضان به آن جا مي رفت. از آن جا كه
مردم آن مناطق كرد بودند، او قبل از اعزام در طي سه ماه زبان كردي را فرامي گيرد. شيخ علي، در ايّام تبليغ، در جلسات مناظره و مباحثه با اهل سنّت آن ناحيه شركت مي جست. اين تلاش ها، باعث گرايش و جذب عدّه زيادي به مذهب تشيع گرديد؛ به طوري كه توانست مسجد و مدرسه علميه بسازد.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : از فعاليت هاي شيخ علي آل اسحاق به خوبي آشكار است كه وي به امور فكري، فرهنگي و ديني مردم بسيار حساس بوده است. اگر چه وي در طول عمر خود فعاليت هاي فرهنگي، مبارزاتي داشت، اما بنا بر احساس وظيفه در برابر اقشار كم درآمد و طلاب، اقدام به فعاليت هاي اقتصادي كرد. يكي از آن فعاليت ها، گرفتن امتياز صادرات و واردات از طريق مرز آذربايجان بود. وي درآمد حاصله را در امور فرهنگي و حمايت از طلاب و ديگر موارد لازم صرف نمود. همچنين به منظور خدمت به طلاب، يكي از مؤسّسين تعاوني طلاب نيز بود.او كه براي پيشبرد اهداف اسلام از هيچ كاري دريغ نورزيده بود، وقتي جنگ نابرابر عراق بر ايران تحميل شد، باز هم وظيفه خود را به خوبي انجام داد و بارها و بارها در جبهه هاي حق عليه باطل شركت جست و دوشادوش رزمندگان اسلام اسلحه به دست گرفت و به ستيز با دشمنان دين خدا برخاست.وي در تشكيل بسيج عشاير و سازماندهي نيروهاي مقاوم بومي در منطقه جنوب نيز نقش خود را به خوبي ايفا نمود
شاگردان : وي شيخ علي آل اسحاق مبارز تركيه اي) يكي از آنان است. وي پس از انقلاب در دانشگاه هاي مختلف از جمله: دانشگاه شهيد بهشتي
تهران، دانشگاه تبريز و دانشكده امام حسين (ع) به فعاليت پرداخت و به عنوان استاد دانشگاه، معارف دين اسلام را براي دانشجويان مطرح مي كرد. همچنين در مدارس علميه از جمله: مدرسه امام خميني (ره) ، مدرسه حجّتيه (براي طلاب خارجي)، مدرسه الهادي و مدرسه صدوقي(براي طلاب ايراني) درس اخلاق و دروس ديگر مي گفت.فقه و اصول را نيز در خانه اش تدريس مي نمود. همچنين براي پاسخ به شبهه هاي مطرح شده، كلاسي در مدرسه فيضيه تحت عنوان «احكام اجتماعي قرآن و تبيين مسائل روز» تشكيل داده بود.
آرا و گرايشهاي خاص : زندگي شيخ علي آل اسحاق رنگ خدايي داشت و اين، در اعمال و رفتارش هويدا بود. رابطه روحي و معنوي با ائمه اطهار داشت. زهد و پارسايي او زبانزد و كاملاً به زخارف دنيا بي توجه بود. با وجود اين كه موقعيت رسيدن به پست ها و مقامات متعددي داشت، ترجيح مي داد ساده زندگي كند. هركس وارد منزلش مي شد؛ساده زيستي را به خوبي در او و زندگي اش مشاهده مي كرد. با اهل خانه بسيار مهربان بود. خانواده اش چنان با اخلاق خوش و رفتار اسلامي او انس داشتند كه تحمل فقدان او، بر ايشان، بسيار دشوار بود.
چگونگي عرضه آثار : شيخ علي آل اسحاق آثار ديگري نيز دارد كه به چاپ نرسيده است؛ از جمله :.1 قرائت امام خميني (ره) از ولايت مطلقه فقيه يا حكومت جهاني فرامين الهي؛.2 تقريرات اصول فقه مرحوم آية اللّه العظمي محمد باقر زنجاني؛.3 النكاح علي المذاهب الخمسه(عربي)؛.4 الفقه الاسلامي(الحلقه الاولي، عربي)؛.5 آخرين نظريات علماي اصول در محور كفايةالاصول از مرحوم آخوند تا امام؛.6 مباني فكري امام امت يا اصول سياسي، اجتماعي اسلام؛.7 بهترين راهنماي حج(مطابق با
فتاواي امام خميني)؛.8 معالم دين يا تنظيم مضامين عالي دعاي ندبه.
--------------------------------------------------------------------------------
آثار :
1 آشنايي با مكتب وحي
2 اخلاق و رفتار يا اصول تزكيه و حكمت
3 اسلام از ديدگاه دانشمندان جهان
4 اصول خود سازي يا اخلاق در مكتب وحي الهي
5 جبهه يا دانشگاه خود سازي
6 زمينه اسلام شناسي
7 كنترل زبان
8 مسئوليت امت از ديدگاه امام
9 ياد خدا عامل انقلاب
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1377 -1281 ق)، فقيه، اصولى، رجالى و محدث. در نجف به دنيا آمد. در كودكى پدر را از دست داد و تحت سرپرستى جدش، سيد على، قرار گرفت. پس از فراگيرى مقدمات علوم سطوح عالى فقه و اصول را نزد سيد محمدكاظم يزدى و سيد محمد بحرالعلوم و آخوند خراسانى خواند و به دريافت اجازه نايل شد. او در تاريخ و رجال و درايه چيره دست بود. از آثار وى: «تقريرات يزدى و خراسانى»، در مباحث فقهى و اصولى؛ «تحفة العالم فى شرح خطبة المعالم»، در دو مجلد، جلد اول در شرح خود خطبه كه تواريخ معصومين عليهم السلام و مشاهد آنان است و جلد دوم در شرح سى و نه حديث كه در صدر كتاب معالم بعد از خطبه در فضل علم و علما نگاشته شده؛ «تحفة الطالب»؛ «اسرار العارفين»، در شرح دعاى كميل؛ «بغيه الطالب»؛ «حدائق
العارفين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (451 ،448 /3 ،51 /2)، علماء معاصرين (276 -271)، مؤلفين كتب چاپى (299 -298 /2)، معجم المؤلفين (145 /3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1253 -1189 ق)، فقيه، اصولى، محدث و رجالى. در نجف به دنيا آمد. مقدمات علوم و ادبيات را نزد پدر خواند. فقه و اصول ر نزد عالمانى چون شيخ جعفر كاشف الغطاء و شيخ محمد سعيد دينورى و شيخ محمدتقى ملاكتاب تكميل كرد و از ايشان به دريافت اجازه نايل شد. او پس از پدر عهده دار سرپرستى حوزه ى نجف و مرجعيت دينى شد. از آثارش: «اصول الفقه»؛ «شرح الشرايع»؛ «شرح اللمعه»؛ «كشف القناع فى اصحاب الاجماع»؛ «الفقه الاستدلالى»؛ «الفوائد الرجالية».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (282 /9 ،19 /7)، الذريعه (338 ،286 /16 ،205 -204 ،120 /2)، شهيدان راه فضيلت (496 -495)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 573 -571 /13)، فوائد الرضويه (182)، مكارم الآثار (1446 -1445 /4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1319 -1248 ق)، اديب، فقيه و عارف. در نجف به دنيا آمد. مقدمات را در خدمت برادر خويش، سيد هاشم، فراگرفت و ادبيات را در محضر شيخ احمد قفطان خواند. سپس به مجالس درس شيخ انصارى و شيخ مهدى آل كاشف الغطاء و ميرزاى شيرازى حاضر شد، تا در فقه و اصول به اجتهاد رسيد. در اخلاق نيز مدتى نزد ملا حسينقلى همدانى رفت و از محضرش بهره ها گرفت. بيشترين شهرت وى در زمينه ادبيات است بدان پايه كه او را سيبويه ملقب كردند. جماعتى از ادباء از شاگردان وى به حساب مى آيند، از جمله: شيخ جعفر بديرى. در نجف وفات كرد و در صحن علوى دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مكارم الآثار (1340 -1339 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1362 -1311 ق)، فقيه، محقق، واعظ و زاهد. از خاندان سيد نعمت اللَّه جزايرى است. در شوشتر به دنيا آمد. تحصيلات سطوح نهايى را نزد عم خويش آقا سيد بزرگ آل طيب و حاج شيخ محمدكاظم شوشترى به پايان رساند و از محضر حاج شيخ محمد رضاى دزفولى نيز بهره برد و از او اجازه اجتهاد دريافت كرد. وى در زهد و پارسايى و موعظه و خطابه يگانه دوران خود بود. او عهده دار مرجعيت اهالى شوشتر بود. در شوشتر از دنيا رفت و همان جا دفن شد. آثار بسيارى از او به يادگار ماند كه از جمله آنها: شرحى بر «كفاية الاصول»؛ شرحى بر «معالم الاصول»؛ «معالى الاخلاق»؛ «الوسيلة الكبرى فيما يعم به البلوى»، فارسى، در اصول دين و فروع از طهارت تا آخر عبادات و نيز معاملات؛ شرحى بر وصيت نامه حضرت اميرالمؤمنين (ع) به فرزندش امام
حسن (ع).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (82 /25)، گنجينه ى دانشمندان (415 -414 /5).
قرن:12
جنسيت:زن
مليت:ايران
(س دوازدهم و سيزدهم ق)، فاضل، عابد و زاهد. شريف ابوالحسن عاملى اصفهانى، از علماى بزرگ و از شاگردان علامه مجلسى، جد مادرى او است. وى مادر شيخ باقر اصفهانى نجفى پدر شيخ محمد حسن نجفى صاحب «جواهر» است. جدّه عالى مادرى آمنه خانم، مادر شريف ابوالحسن عاملى، نيز آمنه است كه از سادات بزرگ و خواهر اميرمحمد صالح خاتون آبادى، داماد مجلسى، است. لقب «شريف» اين خاندان از رهگذر سيادت اين آمنه است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (212 -211 /3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1303 ق)، عالم شيعى. كتاب «منهاج الكرام» از تأليفات او است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (589 /2)، معجم المؤلفى (164 /3).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(720- وف بعد از 782 ق) فقيه و عارف شيعى امامى. وى از نوادگان علويان مازندران بود و به صوفى شهرت داشت. در طلب علم از آمل كه زادگاه وى بود به استرآباد و خراسان و اصفهان رفت. پس از 20 سال به آمل بازگشت و وزير فخرالدوله پادشاه مازندران شد و به جاه و جلال فراوان رسيد. در سى سالگى شور حقيقت جويى در وى پديد آمد و براى تزكيه ى نفس، عيال و فرزند و مال و مكنت را گذارده و به قصد حج و زيارت بارگاه پيامبر (ص) از آمل خارج شد، به اصفهان رفت و مدتى به تصفيه ى باطن پرداخت و به نورالدين اصفهانى دست ارادت داد و از انفاس او بهره مند گرديد. سپس آهنگ حج كرد و قصد مجاورت داشت امّا به علت نابسامانى حال جسمى اش به عراق سفر كرد و پس از زيارت نجف و كربلا در بغداد رحل اقامت افكند و از محضر مولانا نصيرالدين كاشانى مشهور به حلّى و ديگر علما و عرفاى شيعه ى اماميّه استفاده برد و در 761 ق فخرالمحققين، پسر علامه حلّى، به وى اجازه داد. سيد تا پايان عمر به تزكيه ى نفس و تصنيف كتب پرداخت. از آثار وى: «التأويلات»، در تفسير قرآن؛ «جامع الاسرار و منبع الانوار»؛ «نص النصوص»، كه شرحى بر «فصوص الحكم» ابن عربى است؛ «الاركان فى فروع شرايع اهل الايمان»؛ «اسرار الشريعة و اطوار الطريقة و انوار الحقيقة»؛ «امثلة التوحيد و ابنية التجريد»؛ «رافعة الخلاف عن
وجه سكوت اميرالمؤمنين عن الاختلاف»؛ «محيط الاعظم»؛ «الكشكول فيما جرى لآل الرسلول»؛ «رسالة فى العلوم العاليه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (273 -271 /6)، ايضاح المكنون (192 /2)، جامع الاسرار و منبع الانوار (مقدمه)، دنباله ى جستجو در تصوف (41 -138)، الذريعه (281 -280 /24 ،162 -161 /20 ،82 /18 ،327 -326 /15 ،39 -38 /5 ،73 -72 /2)، روضات الجنات (368 -365 /2)، رياض العلماء (225 -218 /2)، ريحانه (104 /4 ،475 /3 ،64 /1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 70 -66 /8)، الكنى والالقاب (9 /2)، مجالس المؤمنين (54 -51 /2)، معجم المؤلفين (91 /4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1297 ق)، عارف. از آثار وى: «اخبارالاسرار فى مراحل الابرار» كه تأليف آن را در سال 1297 ق به پايان رسانيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (320 /1)، مؤلفين كتب چاپى (278 /5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1391 -1304 ق)، عارف، حكيم، فقيه و اصولى. در تهران متولد شد. پس از آموختن صرف و نحو و منطق، سطوح فقه و اصول را نزد پدرش و شيخ رضا نورى آموخت. درس «شوارق» شيخ على نورى را نيز دريافت. حكمت و فلسفه را نزد ميرزا حسن كرمانشاهى تحصيل كرد و چهار سال از حوزه درس معقول و منقول شيخ عبدالنبى نورى استفاده برد. در 1340 به عراق رفت و محضر آقاضياء عراقى، علامه نائينى و آقا سيد ابوالحسن اصفهانى را دريافت. وى پس از نيل به اجتهاد در 1353 ق به تهران بازگشت و حوزه ى درس حكمت و فقه و اصول داير كرد. او از اصحاب بزرگ آقا سيد على قاضى طباطبائى بود. آقا شيخ محمدتقى آملى در تهران درگذشت. آثار او عبارت اند از: «اثبات صانع از ماترياليسم تا ايدئاليسم»؛ «تقريرات اصول نائينى»؛ «حيات جاويد»، در اخلاق؛ «خداشناسى»؛ «دررالفوائد»؛ تعليقه اى بر «شرح منظومه ى» سبزوارى؛ «رسالة فى الرضاع»؛ «رسالة فى قاعدة لاضرر»؛ «كتاب الصلوة»؛ «مصباح الهدى فى شرح عروة الوثقى»؛ «تعليقة على المكاسب والبيع»؛ حاشيه بر «شرح اشارات» بوعلى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :خدمات متقابل اسلام و ايران (618)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (52 /1)، گنجينه ى دانشمندان (372 -371 /4)، مؤلفين كتب چاپى (245 -243 /2).
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن دوم هجرى. او را از دختران امام صادق (ع) مى دانند. مرقد وى در قزوين و در حرمى هشت ضعلى قرار دارد كه قسمت اصلى بنا مربوط به دوران صفويه است. در صحت انتساب وى جاى ترديد است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف تشيع، 402 / 2.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالحسين بافقي يزدي ( 1288 ق _ 13741 ق / 1332 ش ) معروف به آيتي و متخلص به « ضيايي » ، « آواره » و « آيتي » ، از شعرا ، محققان ، نويسندگان و قرآن پژوهان معاصر كه پس از ورود و درنگ 18 _ 20 ساله ي او در سلك بهائيت و طي مدارج تبليغ در آن مسلك و دريافت لقب رئيس المبلغين و القاب ديگر و الواح تشويقي از عباس افندي و شوقي افندي و به سر بردن چند سالي با آنها ، با ديدن كژيها و ناراستيها ، دوباره به اسلام و تشيع بازگشت و شرح حال اين دوران سرگشتگي فكري و به تعبير خود فريب خوردگي را در كتاب كشف الحيل ( 3 جلد ، تهران ، 1370 _ 1310 ش با تجديد چاپهاي مكرر ) نوشته و اين زندگي پرتلاطم از او شخصيت پرآوازه و حقيقت جو ساخته است . او فرزند حاج ملا محمد بن محمد بن حاج بزرگ ، در خانواده ي علم و عرفان به دنيا آمد . پدرش حاج ( ملا ) آخوند تفتي از ائمه ي جماعت و خطباي فرهيخته ي يزد ، و در زادگاه خويش نيز امام جماعت و مرجع حل و فصل امور شرعي
مردم بود . زادگاهش قصبه ي تفت از نواحي يزد بود . تحصيلات مقدماتي را در مكتب خانه ي زادگاهش آغاز كرد و اولين معلمش پدرش بود . در سال 1303 ق به يزد رفت و پس از فراگيري صرف و نحو و علم بلاغت و منطق در 1305 ق به قصد ادامه ي تحصيلات ، سفر به عتبات عاليات كرد ، و به فراگيري فقه و اصول پرداخت . يك سال بعد پدرش درگذشت و او به درخواست مادر به زادگاهش بازگشت و نظر به ابراز علاقه ي هم ولايتي ها مسند پدر را كه امامت جماعت و وعظ و خطابه بود عهده دار شد . در سي و سه سالگي كه امامت جماعت مسجد تفت و تصدي امور شرعيه را عهده دار بود ، بعضي از مبلغان بهايي كتابهاي اين فرقه را به ترفند ، به تعبير خودش ، به مطالعه ي او رساندند و چون مطالعه ي اين كتابها آشكار شد ، يكي از رقباي روحاني ، او را به بد ديني و انحراف عقيده متهم كرد و آزار و ايذاء و بدنامي و رنجهاي روحي همراه آن ، او را به دامان بهائيت سوق داد . خود در اين مورد مي گويد : « ... دستار از سر برافكندم و ريش خود را از بن بركندم و به جهانگردي پرداختم . چون محرم اسرار شدم و مقام عالي يافته بودم رئيس المبلغين شدم » .
ابتدا مدتي در تهران و رشت و اردستان و كاشان به كارهاي فرهنگي و تاسيس مدارس و تبليغ بهائيت پرداخت و سپس چند بار به عكّا
( مقرّ سران بهائيت ) مسافرت كرد و از طرف عباس افندي ( عبدالبهاء ) به « آواره » مشهورگرديد و به دستور يا درخواست او و ساير روساي مركز به تاليف كتاب مآثر البهائيه پرداخت ( نام كامل آن الكواكب الدريه في مآثر البهائيه ) كه در تاريخ ظهور و تشكيل بهائيت است . خود در مورد اين كتاب مي گويد : « چون خواستم طبع كنم عباس افندي نسخه ي آن را طلبيد و دستوراتي داد . ناچار بسياري از آن را تغيير دادم و بنده سه دفعه در تحت نفوذ حضرات به تحريفات و جعليات مبتلا شد و اينك مي گويم آن كتاب كه بعداً به كواكب الدريه موسوم شده ، در دو جلد ، به كلي از درجه ي اعتبار ساقط است .... » اما چون تغييرات دلخواه سران بهائيت در آن وارد شده طبيعي است چنانكه در مقاله ي دانشنامه ي ايرانيكا ( به انگليسي ، جلد سوم ، ذيل « آيتي » آمده است « اين كتاب هنوز اثر عمده اي در موضوع خود به شمار مي آيد » .
به نوشته ي دايره المعارف تشيع : « ... پس از فوت عباس افندي ( 1340 ق ) ، شوقي افندي جانشين او آواره را به عكا احضار نمود و آواره از طريق بادكوبه و اسلامبول به عكا و از آنجا به دستور شوقي و براي تبليغ ، مسافرتي به انگلستان و فرانسه نمود . آواره در اواخر عمر عباس افندي و سپس در اوايل شوقي افندي به ميزان زيادي از سوء اخلاق و فساد روسا و مبلغين فرقه
ي بهائيت اطلاع حاصل نمود و از كرده ي خود پشيمان شد ؛ و در مسافرت به اروپا و در مراجعت هنگام اقامت در مصر ، در احوالات آنها و مخصوصاً در علل و جهات انصراف ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و ميرزا نعيم و ميرزا علي اكبر رفسنجاني [ با رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام ، در اين عصر ، اشتباه نشود ] كه از بهائيان اصلي و از مبلغين به نام آنها بودند ، از فرقه ي بهائيت تحقيق و تفحص بسيار نمود و يقين حاصل كرد كه آن سه تن با وجود تحمل زحمات و مشقات در طريق بهائيت و انجام تبليغات فراوان براي اين فرقه اخيراً از آن تبري جسته و از عمل خود نادم گشته بودند . آواره نيز هنگام اقامت در مصر زمزمه ي مخالفت آغاز و به جمع آوري اسناد و تصاوير و تهيه ي يادداشتهاي لازم عليه بهائيت مبادرت نمود و با ورود به تهران مخالفت خود را آشكار كرد و به تاليف كتاب كشف الحيل اقدام نمود . اين كتاب در سه جلد [ و گاه چاپ شده در يك مجلد ، چاپ تهران 1307 _ 1310 ] و حاوي شرح و تفصيل كافي راجع به حيله ها و نيرنگهاي بهائيان تدوين گرديده و ... سند ارزنده و گوهر گرانبهايي است ... » ( داريه المعارف تشيع ، ج 1 ، ص 242 )
به نوشته ي دايره المعارف بزرگ اسلامي او در سال 1348 ق / 1929 م در تهران اقامت گزيد و به خدمت وزارت معارف ( آموزش و پرورش ) درآمد ، و
به عنوان دبير به تدريس در دوره ي متوسطه پرداخت . با طبع و ذوق سخنوري كه داشت ، به پژوهشهاي ادبي روي آورد و نشريه اي ادبي / انتقادي به نام نمكدان [ كه بعضي منابع برآنند كه مقالات مختلف اغلب يا تمامي 61 شماره ي آن را خود او با اسامي مستعار گوناگون نوشته است ] در سال 1308 ش منتشر كرد كه در واقع گاهنامه بود و انتشارنامنظم آن چند سالي دوام آورد . مجموعه ي آثار او مشتمل بر 17 كتاب است كه عمده ترين آنها ترجمه ي تفسير آميز قرآن كريم است كه به كتاب نبي ( به ضم نون ) يا قرآن فارسي [ يا به قول خود آيتي ، به نقل از يكي از فضلا كه در مقدمه ي ترجمه اش آورده فارسي قرآن، كه دقيق تر و به ادب شرعي نزديك تر از قرآن فارسي است ] مشهور است . از دو كتاب الكوكب الدريه و كشف الحيل نيز نام برديم . كتابي نيز به نام تكميل كتاب كشف الحيل و بيان الحق و نيز جزوه اي به نام ضميمه ي كشف الحيل دارد و آتشكده ي يزدان ( تاريخ يزد ) ، و تاريخ فلاسفه ، و فرهنگ آيتي و اثر قرآني ديگري به نام قصيده ي قرآنيه و ترانه ي روحي ( كه چون تاريخ نشر آن در منابع شرح حال او نيامده نميتوان راجع به صحت كلي آنكه در كدام مرحله ي حياتش نوشته / سروده است ، قضاوت كرد ) .
برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم
قرن:20
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آلن ازاييل
آيورسن (به انگليسي: Allen Ezail Iverson ) (7 ژوئن 1975، همپتون، ويرجينيا - ) بسكتباليست حرفه اي آمريكايي است.
وي اكتون در تيم ديترويت پيستونز در ان بي اي بازي مي كند.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن امير مظفر بن امير مسعود باب الدشتى.
از عرفا و فضلاى اصفهان، در صفر سال 955 فوت شده، و در جنب مسجد قطبيّه در بقعه اى مخصوص مدفون گرديده، مسجدى كه در جنب مقبره قرار دارد را به مناسب اين قبر مسجد قطبيّه مى نامند، و مدفون در مقبره را قطب الدين على باب الدشتى مى گويند.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، صوفى. وى در فرغانه مى زيست، و از بزرگان طريقت عهد خويش به شمار مى آمد. مردى صاحب كرامات بود. چون درويشان آن ديار مشايخ بزرگان را باب مى خواندند، به همين علت وى به باب مشهور است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه سلمى (229)، طبقات الصوفيه هروى (589 ،236)، نفحات الانس (289 -288).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 667 ق)، حكيم، نويسنده، عارف، اديب، شاعر، متخلص به افضل. معروف به بابا افضل. ولادت او در مرق بين اصفهان و كاشان اتفاق افتاد. بابا افضل بيشتر در زادگاه خود به اعتكاف، تدريس، تأليف، تحقيق و مباحثه روزگار مى گذرانيد. نسبت تعليم خواجه نصير طوسى با يك واسطه به او مى رسد. وى مدتى از عمر خود را به علت رشك حاسدان و سخن چينى آنها در زندان گذرانده است كه با توجه به گفته هاى صفا حبس وى سخت مورد ترديد است شيوه نثر بابا افضل بسيار پخته و به اصول متقدمان نزديك است. در رسالات خود كوشيده لغات فارسى را به جاى اصطلاحات عربى قرار دهد. وى چند رساله در تصوف و سلوك و حكمت به زبان فارسى دارد با متنى بسيار فصيح. مجموع رسائل وى تحت عنوان «مصنفات بابا افضل» نشر يافته است، اين رسايل بيانگر انديشه هاى حكمى و تفكراتى است كه بر نويسنده دست مى داده است و همچنين بيان كننده مواعظ و حكم و حقايق عرفانى است. مدفن وى در مرق كاشان است. تاريخ وفات وى را به اختلاف 707 ،606 و 664 ق نوشته اند كه صحيحتر آن همان است كه در بالا ذكر شد. آثار بسيارى از وى به جا مانده است، از آن جمله اند: «المفيد للمتسفيد»؛
ترجمه ى «رساله ى نفس» ارسطو؛ «جاودان نامه» يا «جاويدنامه»؛ «ره انجام نامه»؛ يا «آغاز و انجام»؛ «انشاء نامه»؛ «مدارج الكمال؛ «ساز و پيرايه شاهان پرمايه»؛ «منهاج المبين»؛ «عرض نامه»؛ «مبادى موجودات نفسانى»؛ «مكتوبات»؛ «رباعيات»؛ «رساله در منطق»؛ ترجمه ى «رساله تفاحه»، ارسطو.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1187 -1182 ،434 -426 ،252 -250 /3)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (459 -451) تاريخ كاشان (563 -562 ،439)، حبسيه در ادب فارسى (123 -122)، دايرةالمعارف فارسى (357/1)، الذريعه (116/9)، رباعى و رباعى سرايان (215 ،212 ،192)، رياض العارفين (164)، ريحانه (213 -212 /1)، سبك شناسى (165 -162 /3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 20/7)، فرهنگ ادبيات فارسى (63 -62)، فرهنگ سخنوران (76)، كشف الظنون (1640 ،578)، لغت نامه (ذيل/ بابا افضل كاشانى) مؤلفين كتب چاپى (395 -393 /5) مجمع الفصحا (259 -255 /1)، مخزن الغرائب (77/1)، هفت اقليم (452 -449 /2)، يغما (س 4، ش 9، ص 417 -414).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم ق)، صوفى و عارف. مرشد و استاد طريقت بابا ركن الدين بود. مقبره ى وى در تخت فولاد اصفهان است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (213/1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1320 ق)، خطاط. وى مستوفى و منشى خاصه ى وزارت امور خارجه و اصلا قوچانى و از طايفه ى زعفرانلو بود. از علوم ادبى آگاهى داشت و سياق را خوب مى دانست. از خطوط، جز نستعليق، نسخ و رقاع و شكسته را نيز خوش مى نوشت و شيوا بيان هم بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (1257/4 ،85/1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود بن عبداللَّه انصارى بيضاوى فارسى. عارف مشهور، برخى از بزرگان مانند: شيخ بهائى و (مولى محمّد تقى) و مجلسى، و حاجى كلباسى درباره او اعتقاد داشته و وى را به جلالت قدر مى ستوده اند. حتّى در تذكرة القبور و برخى مواضع ديگر از شيخ بهائى مكاشفه اى در جلالت قدر او نقل مى كنند.
در روز يك شنبه 26 ربيع الاول سال 769 وفات يافته، و در ايوان بقعه ي تكيه ي معروف به بابا ركن الدين مدفون گرديد.
گويند بابا بيات استاد و پير طريقت او بوده است.
هيچ يك از قبور واقعه در تخت فولاد از نظر تاريخ (قبور تاريخ دار) به قدمت قبر بابا ركن الدين نمى رسد و به همين لحاظ، در عهد صفويّه و بعد از آن، از تخت فولاد به مزار بابا ركن الدين تعبير مى شود، و پل خواجو را نيز پل بابا ركن الدين گويند.
گنبد مقبره ي او از آثار باستانى اصفهان و موّرخ به سال 1039 هجرى مى باشد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 769)، عارف. از بزرگان عرفانى زمان خود بود. او در تخت فولاد اصفهان مدفون است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دايرةالمعارف فارسى (357/1)، ريحانه (213/1)، طرائق الحقايق (261/1)، الكنى و الالقاب (62/2)، هدية الاحباب (102).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 853 ق)، شاعر و صوفى. وى از مردم ابيورد خاوران بود. و به همين جهت در آغاز خاورى تخلص مى كرد. مولانا در ابيورد دهى داشت به نام سكان و هميشه در آنجا مى زيست. وى مردى عارف مشرب و وارسته بود. با شاهرخ و بايسنقر معاصر و اشعارى در مدح ايشان سروده و در نزد هر دو محترم بوده است. و از آنجائى كه دچار عشق و جذبه گشته و سر و پاى برهنه راه مى رفته به بابا سودايى ملقب شده است. عاقبت در همان روستاى سكان درگذشت. وى از شاعران صوفى مشرب بود، و قصيده و غزل را خوب مى سرود، مخصوصا غزل او همه جا با افكار عارفانه آميخته است، مولانا اشعارى هم در مناقب ائمه سروده است. از وى «ديوان» شعرى به جاى مانده.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (729 ،723 ،721) تاريخ ادبيات در ايران (178/4)، تاريخ نظم و نثر (300)، حبيب السير (18/4)، الذريعه (117/9)، رجال حبيب السير (114)، ريحانه (214 -213/1) لغت نامه (ذيل/ باباى سودائى)، مجالس النفائس (193 ،37 ،18)، هفت اقليم (30 -29 /2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، عارف و شاعر. بابا طاهر عريان همدانى از بزرگان مشايخ صوفيه و عارفى شوريده حال بوده است. رواياتى كه راجع به او نوشته اند به قدرى افسانه آميز است كه وى را از يك سو با آل بويه و ابن سينا همعصر جلوه مى دهد و از سوى ديگر شاهد قتل عين القضاة همدانى و حتى معاصر خواجه نصير طوسى. به هر حال، قديمترين مآخذى كه وجود دارد نشان مى دهد كه هنگام ورود طغرل به همدان زنده بوده است و قول بعضى
مأخذ ديگر را كه وفات وى را به سال 410 ق دانسته اند، نمى توان قبول كرد. البته ملاقات وى با طغرل با قول كسانى كه وى را معاصر ديالمه دانسته اند منافاتى ندارد. چون از اشعار بابا طاهر نسخه ى موثق و معتبر قديمى در دست نيست، نمى توان از روى تحقيق حكمى كرد. مقبره ى وى در سمت غربى كنار شهر همدان در كويى معروف به بن بازار در مقابل بقعه ى امامزاده حارث بن على واقع است. از بابا طاهر مجموعه يى از «كلمات قصار» به عربى باقى مانده است كه عقايد عرفانى او را در علم و معرفت و ذكر و عبادت بيان كرده است. همچنين مجموعه دوبيتى ها، كه به لهجه ى لرى است پر از لطايف و عواطف رقيق و معانى دل انگير مى باشد.[1]
باباطاهر عريان همدانى، از شاعران و عارفان اواسط قرن پنجم معاصر طغرل سلجوقى است. ولادت او در اواخر قرن چهارم اتفاق افتاده. طغرل آنگاه كه به همدان رفت (445 ه.ق.) با او و بابا جعفر و شيخ حمشا در كوه خضر ديدار كرد. باباطاهر او را اندرز داد و سر ابريقى شكسته كه سالها از آن وضو كرده بود در انگشت سلطان كرد و گفت مملكت عالم چنين در دست تو كردم، بر عدل باش! وفات او را به سال 410 نوشته اند. از وى مجموعه اى از كلمات (ه. م.) به عربى در دست است، و ديگر مجموعه ترانه هاى او به لهجه خاص. اين ترانه ها لطيف و مشحون از عواطف رقيق است و مكرر با تصرفاتى به طبع رسيده (آرامگاه باباطاهر).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] بزرگان و سخن سرايان همدان (76 -63 /1)، تاريخ ادبيات
در ايران (386 -383 /2)، تذكره ى روز روشن (495)، جستجو در تصوف (192 -186)، دايرةالمعارف فارسى (357/1)، الذريعه (117/9)، رباعى و رباعى سرايان (193 -191) راحةالصدور (99 -98)، رياض العارفين (103 -102) ريحانه، (215 -214 /1)، سرآمدن فرهنگ (210/1)، شرح احوال و آثار و دوبيتى هاى بابا طاهر عريان، فرهنگ ادبيات فارسى (82 -81)، فرهنگ سخنوران (584)، لغت نامه (ذيل/ بابا طاهر)، مجمع الفصحا (845/2)، مؤلفين كتب چاپى (6-3 /2)، هزار سال شعر فارسى (123 -120).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عارف و شاعر. ملقب به ابدال. وى معاصر شاهرخ و سلطان حسين ميرزا بود. اعمال و كارهاى خارق العاده ى به او نسبت داده اند. وى در مدرسه ى جامى تلمذ مى كرد و جامى به وى ارادت داشت. او شعر فارسى را نيكو مى سرود و صاحب «ديوان» شعرى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (328 ،332)، الذريعه (765/9)، رياض العارفين (221)، فرهنگ سخنوران (652 ،15)، گلزار جاويدان (184/1)، هفت اقليم (157 -156 /2).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالقاسم محمّد از عرفاى قرن هفتم و اوايل قرن هشتم اصفهان است كه شرح حال او مانند ساير باباها مجهول مى باشد.
در سال 740 وفات يافته، و در سال 741 يكى از مريدانش به نام سليمان بن ابى الحسن طالوت دامغانى بر مزار او گنبدى بنا نموده كه جزو آثار باستانى اصفهان به شمار مى رود.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 428/420 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به كوهى. در شيراز متولد شد و در خدمت اصحاب كمال به كسب علوم و فضايل پرداخت. وى از مريدان شيخ ابو عبدالله خفيف مشهور به شيخ كبير و برادر پيرحسين شروانات بود. ابو عبدالله سفرهاى بسيارى كرد و در طى آنها در نيشابور با ابوسعيد ابوالخير و ابوالعباس نهاوندى ديدار كرد. ابن باكويه همچنين متنبى، شاعر معروف عرب، را در شيراز ديد و «ديوان» او را از گوينده ى آن شنيد. باباكوهى اواخر عمر خويش را در خانقاه خويش در انزوا زيست و در همان جا درگذشت و دفن شد. از كوهى «ديوان» شعرى بر جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (484)، تاريخ نظم و نثر (57)، تعليقات اسرار التوحيد (662 -661)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (157 -149 /1) الذريعه (117/9)، رياض العارفين (128 -127)، ريحانه (217 -216 /1)، فارسنامه ى ناصرى (1177/2)، لغت نامه (ذيل/ بابا كوهى)، مرآت الفصاحه (529 -526)، مؤلفين كتب چاپى (573 -572 /5)، مجمع الفصحا (1143/3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 920 ق)، صوفى و مفسر حنفى. معروف به شيخ علوان. وى اهل نخجوان بود و در اواخر عمر به سرزمين عثمانى رفت و در آق شهر ساكن شد، به همين جهت به علوان آق شهرى نيز معروف شد. او از عرفاى طريقت نقشبنديه بود و در آق شهر درگذشت. آثار وى عبارتند از: «فواتح الالهية و مفاتح الغيبية الموضحة للكلم القرآنية و الحكم الفرقانية»، در تفسير، كه در سال 902 ق به پايان رسيده است؛ حاشيه بر «انوار التنزيل و اسرار التأويل»؛ شرح بر «گلشن راز»، به فارسى؛ «هدية الاخوان»، در تصوف.
برگرفته از كتاب
:اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (12/9)، تاريخ نظم و نثر (282)، ريحانه (217/1)، كشف الظنون (2028 ،1292 ،189)، لغت نامه (ذيل/ بابا نعمة الله)، معجم المؤلفين (111/13)، هدية العارفين (497/2).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 918 ق)، صوفى. از بزرگان مشايخ بوده كه سلطان بايزيد به او اخلاص و ارادت داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (217/1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 911 ق)، مذهب، موسيقيدان، و شاعر. از هنرمندان با كمال عصر خود بود و در موسيقى و شعر مهارت بسزايى داشته است. از وى آثار رقم دارى مشاهده نشده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (93/1)، پيدايش خط و خطاطان (177)، فرهنگ سخنوران (115).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خطاط. از كاتبان خوشنويس گمنام بود. از خطوط وى: يك نسخه «گلستان» و «بوستان» سعدى، به قلم كتابت خفى خوش، با رقم: «كتبه العبد المذنب باباميرك تاشكندى... سنه ى 957 سبع و خمسين و تسعمائه... تم بالخير»، در كتابخانه ى انستيتوى خاورشناسى، لنينگراد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (933/3).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خطاط. از كاتبان گمنام است. از آثار او: يك نسخه « يوسف و زليخا» ى جامى، به قلم كتابت خفى متوسط، با رقم: «تمت الكتاب... المحتاج الى رحمة البارى باباى حصارى غفر الله ذنوبه و ستر عيوبه. در بلده ى حصار نوشته شد. سنه ى 973».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (84/1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اكبر بابائي
محل تولد : اراك
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
اين جانب علي اكبر بابائي متولد 1333 در اراك پس از آموختن قرآن و برخي كتاب هاي مذهبي در مكتب خانه و تحصيلات ابتدايي در مدارس دولتي و دروس مقدماتي حوزه مانند صرف و نحو در حوزه علميه اراك در سال 1353 ه.ش وارد حوزة علميه قم شدم و تا سال 1359 ه.ش ساير دروس مقدماتي و سطوح عالي حوزوي را فرا گرفتم و در سال 1360 به دروس خارج اصول و فقه راه يافتم ، مدت كوتاهي از درس خارج اصول آيت الله مكارم و خارج فقه آيت الله تبريزي استفاده كردم ولي عمده تحصيلات خارج فقه و اصول اين جانب از درس هاي خارج فقه و اصول آيت الله وحيد خراساني بوده است حدود 12 سال در درس خارج اصول و حدود 2 سال در درس خارج فقه معظم له شركت كرده ام همزمان با تحصيلات خارج فقه اصول در برنامه هاي درسي مؤسسه در راه حق و پس از اتمام دوره عمومي تحقيقات خود را در رشتة تخصصي تفسير علوم قرآني در اين مؤسسه آغاز كردم و تا سال 1373 ادامه يافت از سال 1373 تا كنون در
پژوهشگاه حوزه و دانشگاه كه قبلا دفتر حوزه و دانشگاه ناميده مي شد به پژوهش در موضوع مباحث علوم قرآني با گرايش منطق فهم قرآن اشتغال داشته ام و نتيجه آن تأليف كتاب هاى: روش شناسي تفسير قرآن. مكاتب تفسيري ج 1 و 2 تاريخ تفسير قرآن بوده است.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خواننده و موسيقيدان. در هنر خود استاد بود و هنر گويندگى و خوانندگى را به مرتبه ى كمال داشت و در زمان خود بر سايرين اين طبقه رحجان. در زمان اسماعيل ميرزا، جالچى باشى شدء و در زمان شاه عباس قرب و منزلت يافت. حافظ جلاجل را به داشتن مذهب تسنن نزد شاه متهم مى كردند. وى سرانجام در قزوين درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران، براون (88/4)، تاريخ ادبيات در ايران (84/5)، تاريخ موسيقى (316 -315 /1)، سرگذشت موسيقى (15/1)، عالم آراى عباسى (190/1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 659 -629 ق)، فقيه، شاعر، صوفى. ملقب به شيخ الاسلام. وى را از مشايخ صوفيه و مريدان و اصحاب عارف مشهور، نجم الدين كبرى، (618 -540 ق) دانسته و گفته اند كه نجم الدين او را بعد از اعطاء خرقه به بخارا فرستاد. باخرزى در بخارا زيست و طريقه كبرويه را نشر داد و در همان جا وفات يافت. وى با عده اى از اصحاب شيخ نجم الدين مانند: شيخ مجدالدين بغدادى، فريدالدين عطار و شيخ سعدالدين حمويه و نجم الدين ابوبكر عبدالله بن محمد، معروف به دايه و رضى الدين على لالاى غزنوى معاصر بوده. سيف الدين در نظم و نثر صاحب اثر است و «ديوان» شعر دارد. پاره اى از رباعيات وى ضمن مجموعه رباعيات ابوسعيد ابوالخير در تهران به چاپ رسيده است. از وى رساله اى به فارسى در معنى عشق و اشعار متوسطى بازمانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اوراد الاحباب (303 -300 و صفحات ديگر)، تاريخ ادبيات در ايران (858 -856 /2)، تاريخ گزيده، (672 -671)، حبيب السير (61/3)، دنباله جستجو در تصوف (112 -108)، الذريعه (486 -485
/9)، رباعى و رباعى سرايان (155 -154)، سفرنامه ى ابن بطوطه (446 -445 /1)، فرهنگ سخنوران (481)، لغت نامه (ذيل- باخرزى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سالهاى 658 ،576)، نفحات الانس (434 -433)، هفت اقليم (166 -165 /2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 699 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به على. از مردم باداميار، از نواحى دهخوارقان آذربايجان و ساكن آنجا بود. او از مشايخ تصوف زمان خود و مريد خواجه يوسف دهخوارقانى بود. خواجه على در زادگاهش درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (747)، دانشمندان آذربايجان (277)، الذريعه (751/9)، روضات الجنان (77 -75 /2)، فرهنگ سخنوران (646).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم م)، موسيقيدان و نوازنده. وى موسيقيدان معروف دربار خسرو پرويز بود. برخى اصل او را از جهرم نوشته و برخى او را مروزى دانسته و گفته اند در بربط نوازى بى نظير بوده است. او آهنگها و نواهاى بسيار اختراع كرده و مشهور است كه 360 لحن موسيقى به تعداد ايام سال ساخته كه به الحان باربدى معروف است. مقام باربد در نزد خسرو به آن پايه بود كه هر كس حاجتى داشت مطلب خود را به وسيله ى او به عرض پادشاه مى رساند، مثل مرگ شبديز، اسب محبوب خسرو پرويز. اختراع اغلب نغمات و ترانه هاى موسيقى را به وى نسبت مى دهند، گويند حوادث و اتفاقات مهم را به صورت نغمات نغز و نواهاى دلفريب درمى آورد و به سمع خسرو پرويز مى رساند. نظامى گنجوى نام سى نغمه از الحان وى را در داستان «خسرو و شيرين» آورده است، ديگر شعرا نيز از الحان وى در اشعار خود نام برده اند. بعضى اختراع «مقامات» را به او نسبت مى دهند.[1]
باربد، نوازنده و موسيقيدان معروف دربار خسروپرويز. برخى اصل او را از جهرم نوشته و گفته اند در بربط نوازى بى نظير بود. الحان باربدى آوازهايى است كه او ساخته و تعداد آنها را 30 يا 31 نوشته اند و همچنين 360
نغمه به تعداد ايام سال بدو نسبت داده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (732/2 ،66 -56 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (705 -703 /2)، تمدن ساسانى (118/2)، حبيب السير (250/1)، دايرةالمعارف فارسى (366/1)، سرگذشت موسيقى (492/1)، كارنامه ى بزرگان (9 -7)، لغت نامه (ذيل/ باربد)، مجمل التواريخ و القصص (81).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. وى اهل باروس نيشابور و از قدماى مشايخ آن سامان بود و همچنين استاد حمدون قصار و پيرى مستجاب الدعوه. وى با محفوظ نيشابورى و محمد بن كرام معاصر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه سلمى (123)، طبقات الصوفيه هروى (122)، معجم البلدان (381/1)، نفحات الانس (60).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
داود باروقى يكى ديگر از سازندگان و نوازندگان سازهاى سنتور، قانون و عود (بربط) است كه به سال 1331 خورشيدى در تهران چهارراه خوش خيابان مرتضوى در خانواده اى كارگر و زحمتكش ديده به جهان باز كرد.
دوران كودكى را مثل ساير همسالان خود سپرى كرد و در همين سنين به موسيقى و نواختن سازى علاقمند شد ولى امكان مالى نداشت كه آن را خريدارى كند و به تمرين و نوازندگى بپردازد، تا اينكه در سن هجده سالگى اقدام به خريد يك سنتور كرد و روزها نزد خود علاوه نوازندگى به ساخت و چوب و طرز عملكرد آن نيز توجه مى نمود.
سالها اين وضع ادامه داشت تا اينكه او براى اينكه بهتر بتواند به راز و رمز هنر موسيقى و اين ساز راه يابد به كلاس موسيقى رفت و مدتى را در كلاس به فراگيرى موسيقى و نواختن ساز سنتور پرداخت و روزها در منزل به زيرزمين خانه مى رفت و در هواى مرطوب و نمناك آن و در فضاى نيمه تاريك و دربسته كه نور از درزهاى در و پنجره به آن مى تابيد به تمرين هاى مكرر طى ساعات متمادى مشغول مى شد، تا مى توانست آهنگى و گوشه اى از گوشه هاى موسيقى اصيل و سنتى ايران را با اين ساز اصيل و سنتى ايرانى مى نواخت.
داود
باروقى پس از چندى به نواختن ساز قانون علاقمند شد و اين ساز را براى فراگيرى و نواختن انتخاب كرد و حالا كه وضع مالى او كمى بهتر از سابق شده بود، اين ساز را به قيمت 6000 ريال خريدارى نمود و شروع به تمرين و نواختن آن كرد و از متدهاى استاد گرامى مهدى مفتاح بهره گرفت و ضمن تمرين و نواختن اين ساز، به نواختن عود (بربط) نيز پرداخت و سبك و سياق هنرمندانى مثل: اكبر محسنى، منصور نريمان، حسن منوچهرى و محمود رحمانى پور را الگوى خود قرار داد، تا توانست از اين خرمن هم خوشه اى چيند.
داود باروقى پس از چندى روى به ساختن ساز قانون كرد كه هم اكنون در كارگاه خود مشغول ساختن اين ساز مى باشد و تصميم دارد كه اين ساز اصيل ايرانى را تا آنجا كه در توان دارد رواج دهد، چه از نظر نواختن و شناساندن آن به نسل جوان و چه از لحاظ ساخت و ارائه آن به بازار هنر.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1373 -1286 ش)، استاد دانشگاه، محقق، اسلام شناس و قرآن پژوه. مهندس بازرگان در تهران به دنيا آمد و پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى در سال 1307 ش با اولين گروه اعزامى دانشجويان به فرانسه عزيمت كرد. او در رشته ى ترموديناميك فارغ التحصيل شد و در سال 1313 ش به ايران بازگشت. و در سال 1315 ش درس ترموديناميك (ماشينهاى حرارتى) را در دانشكده ى فنى بنيان نهاد و به عنوان دانشيار به تدريس اين رشته پرداخت. چند سالى نيز رياست دانشكده ى فنى را عهده دار بود وى همكارى خود را با نوشتن
مقاله ى «مذهب در اروپا» با كانون اسلام در سال 1319 ش شروع كرد. بازرگان با سمت معاون وزارت فرهنگ در دولت دكتر مصدق انجام وظيفه كرد. سپس از سوى دكتر مصدق به رياست هيأت مديره موقت شركت ملى نفت منصوب شد و براى مأموريت خلع يد از شركت نفت انگليس به آبادان رفت. بازرگان زمانى كه مدير كل سازمان آب تهران بود، اولين راه اندازى انشعاب آب تهران را بدون كمك مهندسين خارجى انجام داد. او به خاطر امضاى نامه ى اعتراض آميز به انتخابات غير قانونى مجلس به دستور سپهبد زاهدى نخست وزير كودتا، بركنار شد. بازرگان يكى از مهمترين پايه گذاران و نقش آفرينان نهضت مقاومت ملى بود و با كشف چاپخانه نهضت مقاومت ملى در سال 1334 ش به همراه عده اى ديگر از سران نهضت مقاومت دستگير و زندانى شد. در سال 1341 ش بار ديگر به ده سال زندان محكوم شد. در سالهاى 1356 و 1357 ش، مهندس از چهره هاى درخشان درجه ى اول جنبش انقلابى مردم ايران بود. پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، به طور مخفيانه به عضويت «شوراى انقلاب» درآمد و آنگاه مأمور تشكيل كابينه و تأسيس دولت موقت انقلاب شد. مهندس بازرگان با حكم رهبر و پيشنهاد شوراى انقلاب به نخست وزيرى منصوب شد، ولى در آبان ماه 1358 ش استعفا داد. او در انتخابات نخستين دوره ى مجلس به نمايندگى از طرف مردم تهران به مجلس شوراى اسلامى راه يافت. سرانجام در ضمن سفر طبابتى در ژنو درگذشت و بعد از انتقال پيكر او به تهران، در قم دفن شد. از آثار وى: «علمى بودن ماركسيسم»؛ «بررسى نظريه ى اريك فروم»؛ «بازيابى ارزشها»، در چهار جلد؛
«مطهرات در اسلام»؛ «راه طى شده»؛ «ذره ى بى انتها»؛ «بعثت و تكامل»؛ «جمله شناسى قرآن»؛ «آفات توحيد»؛ «بازگشت به قرآن»، در چهار جلد؛ «بينهايت كوچكها»؛ «ترموديناميك صنعتى»؛ «حكومت جهانى واحد»؛ «عشق و پرستش يا ترموديناميك انسان»؛ «مرز ميان دين و سياست».[1]
محقق، نويسنده، استاد.
تولد: 1286، تهران.
درگذشت: 30 دى 1373، سوييس.
مهدى بازرگان، فرزند حاج عباسقلى آقا تبريزى بازرگان تهرانى، در سال 1307 با نخستين گروه دانشجويان ايرانى به اروپا رفت و در رشته هاى مهندسى ماشين و مهندسى نساجى از فرانسه فارغ التحصيل شد، پس از بازگشت به ايران، در همان رشته ى تخصصى خود در دانشگاه تهران به تدريس مشغول شد. در سال 1320 با پاى گذاشتن در كانون اسلام به فعاليت هاى سياسى و دينى رو آورد. از سال 1314 (تا 1330) در دانشكده ى فنى دانشگاه تهران بر كرسى استادى نشست و از سال 1325 تا 1331 همزمان رياست اين دانشگاه را نيز به عهده داشت.
وى زمان دولت دكتر محمد مصدق به عنوان رييس هيئت مديره ى موقت شركت ملى نفت و سپس به عنوان مدير عامل سازمان آب تهران به فعاليت مى پرداخت.
مهندس مهدى بازرگان نخستين بار در سال 1334 گرفتار زندان شد و پس از آزادى، در بهمن 1341 دوباره دستگير و به ده سال زندان محكوم شد. پس از آزادى از بند، در آبان سال 1346 به كار در شركت هاى مهندسى روى آورد تا آن كه بار ديگر در شهريور سال 1357 دستگير شد. وى پس از پيروزى انقلاب اسلامى از سوى امام خمينى (ره) به عضويت شوراى انقلاب درآمد و زمانى كوتاه پس از آن به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب شد، اما با تسليم استعفانامه ى خود
در اعتراض به اشغال سفارت آمريكا از سوى دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از سمت نخست وزيرى كنار رفت.
وى در گذر عمر خود با گروه هايى چون «كانون اسلام»، «كانون مهندسى ايران»، «انجمن اسلامى مهندسين»، «جامعه ى تعليمات اسلامى» و «مؤسسه ى دين و اخلاق» در زمينه هاى مذهبى همكارى بسيار داشت.
فهرستى از آثار وى به شرح زير است: مطهرات در اسلام (چاپ دوم، 1333)؛ سير تحول در قرآن، راه طى شده (1327، اين كتاب به دفعات به چاپ رسيده است)؛ اسلام با كمونيسم، عشق و پرسش يا ترموديناميك انسان (1335)؛ بررسى نظريه ى اريك فروم؛ بى نهايت كوچكها؛ مذهب در اروپا؛ يادداشت هايى از سفر حج؛ از خداپرستى تا خودپرستى؛ اسلام و جوانان (1341)؛ انسان و خدا (1339)؛ بازى جوانان با سياست؛ ترموديناميك صنعتى (2 جلد، 1333 -1331)؛ حكومت واحد جهانى (1342)؛ خداپرستى و افكار روز؛ خودجوشى؛ ضريب و تبادل ماديات و معنويات؛ مرز ميان دين و سياست مسئله ى وحى.
پيكر مهندس بازرگان بنا بر وصيت خودش در قم به خاك سپرده شد.
فرزند حاج ميرزا عباسقلى خان، در 1286 در تهران متولد شد. تحصيلات ابتدايى را در مدارس ثروت و سلطانى پايان داد و دوره ى متوسطه را در دارالمعلمين مركزى كه بنيانگذار آن ابوالحسن فروغى بود پايان بخشيد. در سال 1307 بازرگان در كنكور اعزام محصل به اروپا شركت كرد و با نمرات عالى جزء ده نفر اول شد و به پاريس رفت. مدت پنج سال مدرسه ليسه و مدرسه سانترال را طى كرد و مهندس معدن شد و مدت يك سال هم در كارخانجات نساجى انگلستان استاژ و كارآموزى داد و در سال 1314 به ايران بازگشت و لدى الورود به خدمت
وظيفه اعزام شد و دوره مزبور را پايان داد. شوراى عالى وزارت فرهنگ تحصيلات بازرگان را معادل درجه دكترا تشخيص داد و بلافاصله براى تدريس به دانشكده فنى دعوت به كار شد. در آن تاريخ استادان دانشگاه مى توانستند با حفظ سمت دانشگاهى در سازمان هاى ديگر نيز استخدام شوند. مهندس بازرگان ابتدا در راه آهن اشتغال ورزيد و سپس به اتفاق احمد على ابتهاج، محسن فروغى، كاظم جفرودى و مهندس مشايخى به بانك ملى وارد شدند و اداره ساختمان را تحويل گرفتند. مهندس بازرگان عهده دار قسمت تأسيسات بانك ملى شد. در سال 1321 بازرگان به معاونت دانشكده فنى انتخاب گرديد و در 1324 پس از فوت غلامحسين رهنما، براى مدت سه سال به رياست دانشكده فنى انتخاب شد و در سال 1327 شوراى استادان دانشكده فنى براى سه سال ديگر رياست او را تمديد نمودند. مجموعاً مدت شش سال رياست دانشكده فنى با او بود.
در سال 1330 كه دكتر مصدق زمام امور را در دست گرفت و صنعت نفت را ملى نمود، سه هيئت براى خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس تعيين شد. يك هيئت از مجلس سنا كه عبارت بودند از: آقايان مرتضى قلى بيات، دكتر احمد متين دفترى، محمد سرورى، ابوالقاسم نجم و دكتر شفق. از مجلس شوراى ملى اعضاء هيئت مختلط براى نظارت در امر خلع يد عبارت بودند از: آقايان دكتر عبداللَّه معظمى، دكتر على شايگان، اللهيار صالح، حسين مكى و ناصرقلى اردلان. از طرف دولت نيز اشخاص زير براى خلع يد تعيين گرديدند: محمدعلى وارسته، مهندس كاظم حسيبى، مهندس مهدى بازرگان، دكتر عبدالحسين على آبادى و محمد بيات.
بازرگان همزمان با انتخاب در هيئت
خلع يد به معاونت وزارت فرهنگ منصوب گرديد. قرار بر اين شد كه هيئت خلع يد براى اداره امور شركت ملى نفت هيئت مديره موقتى از بين خود انتخاب نمايند. نظر به آقاى دكتر محمود حسابى تعلق گرفت ولى ايشان براى قبول چنين سمتى اختياراتى خواستند كه هيئت مختلط و دكتر مصدق با آن مخالف بودند. سرانجام در اثر تلاش آقاى مهندس حسيبى، آقاى مهندس بازرگان براى رياست هيئت مديره موقت تعيين شد و نامه اى از طرف دكتر مصدق به دانشگاه تهران بشرح زير نوشته شد:
دانشگاه تهران- چون لازم است آقاى مهندس بازرگان رئيس و استاد دانشكده فنى تا مدتى وظيفه ى فعلى خود را كه عضويت هيئت مديره موقت شركت ملى نفت ايران است ادامه دهند و نخواهند توانست در اول سال تحصيلى جارى وظايفى را كه در دانشگاه به عهده دارند انجام نمايند، مقتضى است موافقت فرمائيد ايشان با حفظ عنوان و سمت و حقوق در دانشگاه براى مدت يكسال رياست هيئت مديره موقت شركت ملى نفت ايران را عهده دار باشند و مراتب را نيز به ايشان ابلاغ نماييد.
نخست وزير- دكتر محمد مصدق
آقاى مهندس بازرگان در كتاب شصت سال خدمت و مقاومت در مورد مأموريت خطير خود چنين نوشته اند: اداره شركت ملى نفت ايران، با اوضاع و شرايطى كه خلع يد صورت گرفت كار عظيمى بود و حالت «پرش در تاريكى» داشت. ولى به خواست خداوند و همت مردم ايران، مرحله اول مديريت كه حفظ سازمان و بهره بردارى از تأسيسات عمومى بود بخوبى انجام گرفت خلع يد صددرصد انجام گرفت. مديريت سرتاسر شركت نفت سابق به دست ايرانيان افتاد. جاى هفتصد متخصص فنى و ادارى و مالى را عده اى
در حدود 70 نفر ايرانى پر كردند كه تقريباً 50 نفر از كارمندان متخصص شركت و بيست نفر از داوطلبان انتقال يافته از مركز بودند. اما مشكل اخلاقى و فرهنگى بود كه به تدريج و پس از پيروزى با آن روبرو مى شديم و اسم آن را بايد دوران «غنائم گيرى» گذاشت. حسادت ها، برترى جوئى ها، رقابت هاى ناسالم و ملاحظات غيرمسئولانه، منفعت طلبى هاى شخصى، ميدان مساعد پيدا كرده بود.
حالا كارها براه افتاده و خطرات و مشكلات اوليه مرتفع شده بود و همه پهلوان ميدان شده بودند. اين مسئله منحصر به آنجا نبود، بلكه مربوط به كل مملكت و از نوع سياسى و ادارى و اقتصادى بود كه عليه دولت مصدق اعمال مى شد. اشكال عمده و گره كار هيئت مديره اين بود كه همكاران حاضر نمى شدند يك نفر را به عنوان مديرعامل ثابت تعيين كنند و دست او را براى پيشبرد كارها و اجراى تصميمات باز بگذارند در حالى كه به قول دكتر متين دفترى، يك دكان سبزى فروشى هم نمى تواند بدون مسئول و مدير كار كند تا چه رسد به آن دستگاه عظيم و پيچيده شركت نفت.
البته دكتر مصدق به ضرورت اين امر توجه داشت ولى ملاحظات سياسى- اجتماعى مركز و علاقه او به رعايت نظرات بعضى از نمايندگان، دستش را بسته بود. او درگير توطئه هاى داخل و خارج بود و در چند جبهه مبارزه مى كرد. آقاى مكى كه در روز عزيمت دكتر مصدق و همراهان به آمريكا جهت حضور در شوراى امنيت سازمان ملل، اسم خود را در هيئت اعزامى از راديو نشنيد، از همان لحظه ناسازگارى را شروع كرد؛ چون عقيده داشت كه «مصدق را من آورده ام و نفت
را من ملى كرده ام». مكى در همه امور براى خود حق آمريت قائل بود. وى به عنوان يكى از اعضاى هيئت مختلط، شأن خود را بالاتر از آن مى دانست كه در جلسات هيئت مديره بطور منظم حضور و مشاركت داشته باشد. بدون مشورت با ساير اعضاى هيئت با مسئولين مربوطه دستور صادر مى كرد. به عنوان مثال دستور تغيير مسير اتوبوسرانى يا انتقال يك كارگر شاكى، از شهرى به شهر ديگر.
آقايان اعضاى هيئت مختلط كه براى حل و فصل مشكلات و يارى هيئت مديره در ميان احساسات پرشور مردم و كارگران به آبادان آمده بودند نسبت به يكديگر برترى طلبى مى كردند، در يك مورد يكى از اعضاى هيئت مختلط كه استاد دانشگاه هم بود، از اينكه مهندس حسيبى بيش از او مورد احترام و ابراز احساسات واقع شده بود در موقع ناهار با خشم زياد او را مورد بى مهرى و عتاب شديد قرار داد. بعد از ظهر همان روز كه جلسه در منزل من تشكيل شده بود درگيرى ديگرى با لحن ناهنجارترى ميان آقاى مكى و مهندس حسيبى بر سر انتخاب يا اعتماد به بعضى از مسئولين و مشاورين شركت روى داد در حالى كه رانندگان و كاركنان از پشت پنجره با بهت و حيرت شاهد آن صحنه ى تأسف آور بودند! به هر حال، حضور و خدمت من در خوزستان حدود 9 ماه بيشتر نبود.
مأموريت مهدى بازرگان در سمت رياست هيئت مديره موقت صنعت ملى شده نفت قريب 9 ماه طول كشيد. عدم هماهنگى و دسته بندى هائى كه در داخل هيئت خلع يد به تبعيت از اختلافات و رقابت هاى سياسى و ادارى مركز پديدار شده بود. همچنين انعكاس و تأثيرات
غير مستقيم كه اختلاف و كارشكنى هاى مخالفان دولت و سياست هاى مركز در اوضاع داشت او را وادار به كناره گيرى نمود و مجدداً به دانشگاه بازگشت و دو سه ماهى در دانشكده فنى اشتغال به كار داشت تا اينكه دكتر مصدق تصميم گرفت به آب لوله كشى تهران سر و صورتى بدهد، از اين رو مهندس بازرگان براى تصدى آب لوله كشى تهران انتخاب شد و در مدت قليلى كار لوله كشى را به ثمر رسانيد و آب تصفيه شده را به قسمتى از خانه هاى شهر تهران رسانيد.
كودتاى 28 مرداد ماه 1332 و ساقط كردن دولت ملى مصدق، تغييراتى در شئون مملكت ايجاد كرد. اين كودتا براى اين انجام گرفت كه مسئله نفت به صورتى كه منافع دولت هاى خارجى در آن ملحوظ شود حل گردد. بنابراين قرار شد كنسرسيومى كه اكثر سهام آن متعلق به انگليس و آمريكا باشد تشكيل شود و نفت ملى شده ايران به آن كنسرسيوم واگذار گردد. لذا لازم بود انتخابات دوره هجدهم هرچه زودتر با نمايندگانى كه از طرف دولت تعيين و انتخاب مى شوند، قرارداد بين ايران و كنسرسيوم تصويب شود. در چنين اوضاع و احوالى عده اى در صدد برآمدند حداقل ابراز وجود كنند و اعتراضى بنمايند. نامه اى به عنوان وزير كشور يا رئيس انجمن مركزى انتخابات نوشتند و در آن نامه درخواست شده بود دستور فرمايند شرايط آزادى انتخابات تأمين شود. از جمله امضاءكنندگان نامه مهندس مهدى بازرگان رئيس آب تهران بود. اين نامه به دولت گران آمد كه يكى از مديران كه با دولت همكارى دارد اين نامه را امضاء كند. نتيجه ى مذاكرات مهندس بازرگان با دولت بر اين محور قرار گرفت
كه ايشان از رياست سازمان آب تهران استعفا بدهند، و استعفا دادند. دولت زاهدى و دولت هاى بعد از آن تمام مساعى خود را به كار بردند تا استقلال دانشگاه را كه سنگرى عليه طرح هاى سركوب گرانه آنها بود بگيرند و نگذارند در مراكز كشور جزيره امنى وجود داشته باشد. بعد از كودتاى 28 مرداد عده اى از علاقمندان به دكتر مصدق «نهضت مقاومت ملى» را تشكيل دادند. در هفتم شهريور 1332 كميته مخفى نهضت مقاومت اعلاميه اى منتشر كرد و خط مشى خود را در سه اصل بشرح زير اعلام نمود:
1- ادامه نهضت ملى و اعاده استقلال و حكومت ملى.
2- مبارزه عليه هرگونه استعمار خارجى اعم از سرخ و سياه.
3- مبارزه عليه حكومت هاى دست نشانده ى خارجى و عمال فساد.
تدريجاً احزاب ملى نيز به نهضت ملى پيوستند. نهضت مقاومت ملى به پيروى از راه مصدق، آرمان هاى او را عامل اساسى ايجاد اتحاد و همبستگى اقشار جامعه در راستاى مبارزه عليه رژيم كودتا مى دانست.
تظاهرات روز 16 مهر به نشانه اعتراض به محاكمه مصدق، شايگان و رضوى صورت گرفت. در آن روز بازار تهران، دانشگاه و مدارس تعطيل گرديد. اين تظاهرات به طول انجاميد و مأمورين انتظامى و چاقوكشان دولتى با دانشجويان و مردمى كه به صفوف آنها پيوسته بودند به زد و خورد پرداختند. تعداد زيادى مجروح و دستگير شدند. اين تظاهرات بازتاب وسيعى در رسانه هاى خبرى اروپا و آمريكا داشت. تظاهرات ديگرى روز 21 آبان به وقوع پيوست. نقش اول را دانشجويان در دست داشتند. بازار تهران نيز به حمايت دانشجويان تعطيل گرديد. دولت كودتا عده ى زيادى را دستگير و سرانجام سقف قسمتى از بازار را خراب كرد. در روز
16 آذر 1332 در اعتراض به تجديد روابط ايران و انگليس و ورود نيكسون به ايران، از روز شنبه 14 آذر با ايراد سخنرانى در كلاس ها شروع شد. عصر آن روز در دانشكده ها تظاهرات پرشورى انجام پذيرفت. روز دوشنبه 16 آذر عده ى زيادى از افراد نظامى وارد محوطه دانشگاه شدند. دانشجويان در كلاس هاى خود تظاهرات مى كردند و سرانجام برخورد بين دانشجويان و سربازان از دانشكده فنى كه مركز عمده فعاليت دانشگاه بود شروع شد. به همين دليل دستگاه قصد داشت كه با سركوب دانشجويان اين دانشكده زهر چشم خود را نشان دهد. بنابراين تيراندازى در دانشكده فنى شروع شد و در نتيجه سه نفر از دانشجويان به درجه شهادت نائل شدند.
كميته دانشگاه عزاى عمومى و تعطيل اعلام كرد. در مراسم برگزارى سومين روز شهادت دانشجويان چند هزار دانشجو و هزاران نفر از مردم تهران در حالى كه جاده تهران- ميدان شوش را سربازان محاصره كرده بودند و مانع حركت مردم بودند، شركت كردند. در خيابان مقابل امامزاده عبداللَّه، بين مردم و سربازان زد و خورد درگرفت و عده اى مجروح شدند. اعتصاب دانشگاه دو هفته ادامه يافت و حادثه 16 آذر به عنوان يك روز «مقاومت تاريخى» در تاريخ دانشگاه ثبت شد و در همان ايام انتخابات دوره هجدهم مجلس شوراى ملى آغاز گرديد و نهضت مقاومت ملى دوازده نفر از اعضاى خود را كه بيشتر آنها در زندان بودند براى نامزدى انتخابات معرفى كرد. اين دوازده تن عبارت بودند از: مهندس احمد رضوى، دكتر عبداللَّه معظمى، دكتر على شايگان، محمدعلى انگجى، دكتر كريم سنجابى، اللهيار صالح، مهندس احمد زيرك زاده، سرهنگ احمد اخگر، جلالى موسوى، محمود
نريمان، اصغر پارسا و مهندس كاظم حسيبى.
سرانجام دولت تصميم گرفت عده اى از استادان دانشگاه را اخراج كند كه عبارت بودند از: دكتر عبداللَّه معظمى، دكتر يداللَّه سحابى، دكتر قريب، دكتر عابدى، دكتر جناب، مهندس عطائى، مهندس خليلى، مهندس انتظام، دكتر نعمت اللهى، دكتر بيژن، دكتر ميربابائى و مهندس مهدى بازرگان.
با تمام مقاومتى كه از طرف دكتر سياسى رئيس دانشگاه براى ابطال تصميم دولت نسبت به اخراج استادان انجام گرفت، مع الوصف تصميم به تغيير او گرفته شد و احكام اساتيد اخراجى را رضا جعفرى وزير فرهنگ وقت امضاء كرد. اخراج اساتيد هيچگونه اثرى در مبارزات دانشجويان نكرد و حملات به دولت كودتا شديدتر شد و سرانجام دولت تصميم به بازداشت عده اى گرفت كه عبارت بودند از: آيت اللَّه حاج آقا رضا زنجانى، دكتر يداللَّه سحابى، مهندس عزت اللَّه سحابى و مهندس مهدى بازرگان. در شهرستان ها نيز عده اى بازداشت شدند. زندانى شدن مهندس بازرگان و هم سنگران وى قريب پنج ماه به طول كشيد و مجدداً به دانشگاه بازگشتند و همچنان به مبارزه خود عليه رژيم ادامه دادند.
در سال 1339 محمدرضا پهلوى طى نطقى از آزادى انتخابات سخن گفت و در نتيجه سران و كارگردانان سابق جبهه ملى و ديگر دستجات و جمعيت هاى سياسى در صدد برآمدند فعاليت سياسى را بطور علنى شروع كنند. بدين منظور رهبران نهضت مقاومت ملى از جمله مهندس بازرگان، دكتر يداللَّه سحابى و آيت اللَّه سيد محمود طالقانى همراه با سران فعالان جبهه ملى سابق و همكاران دكتر مصدق از قبيل سيد باقرخان كاظمى، دكتر غلامحسين صديقى، دكتر عبداللَّه معظمى، اللهيار صالح، سيد محمود نريمان، مهندس احمد زنگنه، دكتر كريم سنجابى و داريوش فروهر. پس از چند
جلسه بحث و گفتگو درباره تأسيس يك سازمان سياسى در بر گيرنده ى همه ى نيروهاى ملى موافقت شد. سرانجام روز 30 تيرماه 1339 طى اعلاميه اى خبر تشكيل جبهه ملى دوم انتشار يافت. مهندس بازرگان در اين سازمان سياسى، عضو شوراى عالى بود.
اولين برنامه جبهه ملى دوم، شركت در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراى ملى بود كه آنهم با مخالفت شديد دكتر اقبال نخست وزير شروع شد و در نتيجه عده اى از سران جبهه ملى دوم از جمله مهندس مهدى بازرگان در مجلس سنا متحصن شدند. مدت اين تحصن پنج هفته به طول انجاميد و پس از انتخابات و افتتاح مجلس از طرف شاه اجازه دادند متحصنين به خانه هاى خود بروند. نتيجه انتخابات زمستانى دوره ى بيستم بين حزب مليّون و حزب مردم تقسيم شد و سرسپردگان رژيم و كسانى كه در كودتاى مرداد ماه 1332 مشاركت فعال داشتند، به مجلس راه يافتند. از ملى گراها فقط اللهيار صالح از كاشان انتخاب شد. صالح هنگام طرح اعتبارنامه ها، انتخابات دوره ى بيستم را مخدوش دانست و تقاضاى ابطال انتخابات را نمود. در ارديبهشت ماه 1340 دولت شريف امامى سقوط كرد و دكتر امينى با حمايت همه جانبه كندى، به رياست دولت انتخاب گرديد و سرانجام مجلس را منحل نمود. دكتر امينى در نخستين روزهاى حكومت خود، آزادى اجتماعات و نطق و بيان را آزاد كرد. در نتيجه روز 28 مرداد ماه 1332 يك ميتينگ بزرگ در ميدان جلاليه از طرف جبهه ملى تشكيل شد كه قريب يك صد هزار نفر در آن شركت داشتند.
نهضت آزادى در 27 ارديبهشت ماه 1340 چند روز پس از معرفى كابينه دكتر امينى تشكيل شد. نهضت آزادى از عناصر
تركيب دهنده جبهه ملى نبود، آنها با تمام احزاب و دستجات ملى همكارى داشتند.
در اواخر دى ماه 1340 عده اى از دانش آموزان دبيرستان هاى تهران از جمله دارالفنون و البرز در اعتراض به تعطيل مجلس تظاهراتى برپا كردند كه منجر به خراج چند تن از دانش آموزان گرديد و چون اقدام براى بازگشت اخراج شدگان به نتيجه نرسيد. روز اول بهمن چند دانشكده دانشگاه تهران در اعتراض به تعطيل مجلس و پشتيبانى از دانش آموزان اخراجى كلاس هاى درس را تعطيل كردند و به تظاهرات پرداختند. شاه دستور سركوب دانشجويان را صادر كرد. كماندوها پس از يورش به محوطه دانشجويان را تا كلاس درس دنبال كردند و عده زيادى از جمله چند تن از استادان را كتك زدند، وسايل آزمايشگاه ها و كارگاه ها و ميكروسكوپ ها را شكستند، كتابخانه ها را ويران نمودند و كتاب ها را پاره كردند. آمار مجروحين اين حمله وحشيانه از 600 نفر تجاوز كرد. دكتر احمد فرهاد رئيس دانشگاه اين يورش سبعانه را محكوم كرد و از رياست دانشگاه استعفا داد. روزهاى بعد مدارس تهران تظاهراتى در اعتراض به حمله كماندوها به دانشگاه برپا كردند كه به خيابان ها كشيده شد. روز سوم بهمن يكى از دانش آموزان دبيرستان علميه پشت بهارستان به شهادت رسيد و عده ى زيادى مجروح شدند. سرتيپ محسن مبصر رئيس پليس تهران و سرهنگ اكسير معاون پليس در اين حملات عامل اصلى بودند و قتل را كه توسط پليس انجام گرفته بود به گردن ديگرى انداختند.
جبهه ملى دوم در 1333 بدون توفيق در برنامه هاى خود، به انحلال انجاميد و در نتيجه مهندس بازرگان و دكتر سحابى پس از بحث و مذاكره زياد به اين نتيجه رسيدند كه فعاليت
سياسى و تشكيل يك حزب و جمعيت در شرايط موجود مملكت، لازم و واجب است ولى مرام و ايدئولوژى اين جمعيت با حزب بايد مبنى و مأخوذ از اسلام باشد. بر همين اساس تصميم به تأسيس نهضت آزادى ايران گرفته شد. ايدئولوژى نهضت آزادى ايران حفظ اصالت نهضت ملى در چهارچوب وحدت با جنبش نوين اسلامى بود و تدريجاً نهضت آزادى توانست رسالت تاريخى خود را در آن مرحله از رشد جنبش به بهترين وجهى انجام دهد به طورى كه پس از 15 خرداد 1342 به مرحله متكامل ترى ارتقاء يابد و نهضت آن مكتب مجاهدپرورى بشود كه از درون خود مجاهدين پرافتخارى را به ملت تقديم نمايد. بطور خلاصه مرامنامه نهضت آزادى در چهار اصل خلاصه مى شد: 1- مسلمان بودن نه به اين معنى كه يگانه وظيفه ى خود را روزه و نماز مى دانيم بلكه ورود ما به سياست و فعاليت اجتماعى من باب وظيفه ملى و فريضه دينى بود. دين از سياست جدا نيست. 2- ايرانى بودن 3- تابعيت از قانون اساسى 4- مصدقى بودن.
از نظر حزب نهضت آزادى، مصدق يگانه رئيس دولتى بود كه در طول تاريخ ايران محبوب و منتخب واقعى اكثريت مردم بود و قدم در راه خواسته هاى مردم برداشت. ضمناً لازم به يادآورى است كه مهندس بازرگان قبل از اعلام تشكيل نهضت آزادى، تصميم خود را در نامه اى بوسيله ى دكتر غلامحسين مصدق به استحضار دكتر محمد مصدق رسانيده و پاسخى دريافت داشتند. متن نامه و پاسخ آن به شرح زير است:
21 ارديبهشت 1340
جناب آقاى دكتر مصدق پيشواى نهضت ملى ايران
با استحضارى كه از وفادارى و ايمان مداوم مردم نسبت به اصول
نهضت ملى ايران داريد و علاقه و انتظارى كه در دل هاى فرزندان وطن به احياى آزادى و تأمين استقلال كشور عزيز وجود دارد و با توجه به تحولات اخير جهانى، عده اى از افراد مؤمن و مبارز كه در طول هشت سال اختناق از ادامه راه پيشواى محبوب و تعقيب خواسته هاى مردم آرام ننشسته بودند، در صدد برآمدند با توكل به عنايت خداوندى و به سرمايه شرف و غيرت و همت مردم آزاده ايران جمعيتى بنام «نهضت آزادى ايران» تشكيل دهند. يقين دارم از پشتيبانى و راهنمائى هاى پيشواى بزرگ خود پيوسته برخوردار خواهيم بود.
با تقديم صميمى ترين درود و سلام دوستان و ارادتمندان
از طرف مؤسسين نهضت آزادى ايران- مهندس مهدى بازرگان
پاسخ نامه بشرح زير است:
احمدآباد- 25 ارديبهشت 1340
جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان
قربانت شوم. مرقومه محترمه مورخ 21 جمادى، مبشر تشكيل جمعيتى بنام نهضت آزادى ايران عز وصول بخشيد و موجب نهايت امتنان گرديد. تبريكات صميمانه خود را تقديم مى كنم و ترديد ندارم كه اين جمعيت تحت رهبرى شخص شخيص جنابعالى موفق به خدمات بزرگى نسبت به مملكت خواهد شد و بنده توفيق جنابعالى و همكاران محترمتان را در اين راه از خداوند مسئلت دارم.
دكتر محمد مصدق
استقبال مردم مخصوصاً جوانان از عضويت در نهضت آزادى بيش از انتظار شد و گروه كثيرى از طبقات مختلف جامعه، دانشگاهيان، بازاريان و كسبه و كارمندان دولت به نهضت پيوستند. گروهى از فعالين نهضت آزادى در اروپا و آمريكا دوره هاى آموزش چريكى در الجزيره ديدند.
فكر مقاومت مسلحانه در برابر رژيم كودتا از اواخر 1342 پس از سركوب آخرين مقاومت ملى مذهبى و متلاشى شدن نيروهاى اپوزيسيون و شكست نهضت ملى و از
بين رفتن امكانات مبارزه از طريق قانونى، شكل گرفت به طورى كه در سال 1343 همه گروه ها و دستجات مخالف رژيم با افكار و ايدئولوژى هاى گوناگون به يك نتيجه ى واحد رسيدند كه تنها راه مبارزه با رژيم شاه، مبارزه ى مسلحانه است. ترور حسنعلى منصور نخست وزير، در مقابل در ورودى مجلس شوراى ملى در اول بهمن ماه 1343 و به گلوله بستن شاه در كاخ مرمر از طرف يكى از افراد گارد محافظ دربار، اخطار آغاز مبارزه ى مسلحانه عليه رژيم كودتا بود. سازمان چريكى مجاهدين خلق ايران توسط سه تن از اعضاى نهضت آزادى ايران: محمد حنيف نژاد، سيد محسن و على اصغر بديع زادگان در شهريور 1344 پايه گذارى شد.
سازمان فدائيان خلق ايران سابقه ى عضويت يا همكارى با حزب توده را داشتند ولى عناصر تشكيل دهنده ى مجاهدين خلق ايران از اعضاى راديكال نهضت آزادى بودند.
ناگفته نماند بنيانگذاران نهضت آزادى سه نفر بودند كه عبارت بودند از دكتر يداللَّه سحابى، آيت اللَّه طالقانى و مهندس مهدى بازرگان. رياست نهضت عملاً با بازرگان بود.
واكنش نهضت آزادى ايران در روز سوم بهمن ماه 1341 در برابر رفراندوم، بسيار شديد بود. شوراى مركزى نهضت آزادى اعلاميه اى زير عنوان «ايران در آستانه ى يك انقلاب بزرگ!» منتشر كرد. فرازهائى از اعلاميه ى مزبور به اين شرح بود:
... عامل اين انقلاب، نه دهاتى ها هستند، نه شهريها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. يك نفر است، شخص پادشاه مملكت!
اين انقلاب يك پديده ى نوظهور تاريخ است! زيرا انقلاب دو طرف دارد و انقلاب كننده ى آن تو سرى خورده، زجر كشيده، محروم شده، خشمگين و مظلوم اجتماع است. انقلاب را در برابر طبقه ى قاهر غاصب حاكم ظالم انجام مى دهند اما امروز
هيئت حاكمه و دستگاهى انقلاب مى كنند كه تا ديروز خود از طريق ارباب ها، مالك ها و مأمورين دولت، يگانه حامى نظام ارباب رعيتى و فئوداليته و وكيل ساز و برخوردار از اقتصاد اجحاف مالكيت و سرمايه دارى بود و در مرحله ى نهائى عامل تمام فشارها و فسادها (...) انقلاب از اين بزرگتر نمى شود كه با يك گردش كوچك زمان، ضارب خودش مدافع مضروب بى زبان بشود.
اقبال ها و شريف امامى ها مى آيند تا آنچه حزب و دموكراسى و انتخابات است به لجن مالى و رسوائى بكشند. با اشاعه فساد و تعميم و توسعه اختلاس هاى كلان به كليه دستگاه هاى لشكرى و كشورى، پرده ننگ را آنقدر بالا مى زنند و اركان دولت و سلطنت را على رغم ادعاهاى ثبات سياسى و اجتماعى ايران آنقدر متزلزل مى نمايند كه داخل و خارج متوحش مى شوند. مى ترسند مبادا ملت پرمدعاى ايران كاسه صبرش لبريز شود و معجزه انقلاب و قيامى آزاد سر بزند.
سياست توافق به باز كردن يك سوپاپ خطر ديگر، در اين ديگ زنگ خورده پوسيده است (...) دولت امينى را روى كار مى آورند و سياست آمريكا علاقه اى به شخص و طبقه ندارد. آنها برنامه مى خواستند، طالب اصلاحات ارضى و مبارزه با فساد بودند، براى اينكه جلوى كمونيسم را بگيرند. بنابراين مسافرتى به اروپا و آمريكا به عمل آمد و وعده و قول و قرارى مبادله شد. كه شخص اول مملكت شخص اول و وسط و آخر مملكت و مجرى ظاهر و باطن برنامه باشد. نخست وزير رفت و نوكر حلقه بگوشى به جايش نشست، فقط يك مدعى در ميان است، بايد او را از ميدان برد، اسلحه را از دست و زبانش گرفت...
هر فرد عادى از خود مى پرسد اگر
رفراندوم يا مراجعه به آراى عمومى كار مجاز و صحيحى است، پس چرا همين دستگاه در محاكم به قول خودش قانونى ذى صلاحيت، جناب آقاى دكتر مصدق را به جرم رفراندوم، محكوم و محبوس كرد و دكتر اقبال نوكر جان نثار، مليّون ايران را به عنوان رفراندومچى بودن از حق نماينده شدن محروم كرد. اگر اين كار بد و خلاف قانون است، پس چطور شاه مملكت رفراندومچى مى شود؟ سبحان اللَّه، اين چه بام دو هوائى است؟!
انقلاب بايد از درون باشد نه بيرون. كشاورزانى كه با گوسفند و گرگ آشنا هستيد فريب نخوريد و گرگ خود را بشناسيد.
همزمان با انتشار اين اعلاميه، مأمورين ساواك ابتدا مهندس مهدى بازرگان و آيت اللَّه طالقانى و دكتر سحابى را دستگير كردند. چند روز بعد عده اى از دوستان و همكاران آنها را در نهضت آزادى به زندان انداختند و سرانجام محاكمه اى براى آنان ترتيب داده شد و كيفرخواستى تنظيم گرديد.
كيفرخواست دادستان ارتش پس از تشريح موارد اتهام و نتيجه ى تحقيقات از متهمين به اين شرح بود:
... نوع بزه و انطباق با قانون: عمل سه نفر متهمين رديف هاى 3 -2 -1 (مهندس مهدى بازرگان، دكتر يداللَّه سحابى و آيت اللَّه طالقانى) جزء مؤسسين جمعيت نهضت آزادى مى باشند و اين جمعيت، مرام و رويه آنان ضديت با سلطنت مشروطه ايران مى باشد و همچنين متهمين رديف 8 -7 -6 -5 -4 و 9 (مهندس عزت اللَّه سحابى، دكتر عباس شيبانى، احمدعلى بابائى، ابوالفضل حكيمى، سيد مهدى جعفرى و پرويز عدالت منش كه عضو نهضت آزادى نيست) از جهت عضويت مزبور، جنائى منطبق با بند 1 ماده 1 قانون مقدمين عليه امنيت و استقلال كشور و از جهت اهانت هاى مكرر
و گستاخانه به مقام شامخ سلطنت از درجه جنحه و منطبق با ماده 81 قانون مجازات عمومى مى باشد و صدور حكم مجازات آنها با رعايت ماده 2 الحاقيه به اصول محاكمات جزائى مورد تقاضاست. تاريخ و محل وقوع جرم: تهران ارديبهشت ماه 1340 از تاريخ تشكيل جمعيت نهضت آزادى. ضمناً پرونده اى بنام افرادى كه پرونده آنها تاكنون ارجاع نشده يا دستگير نشده اند مفتوح است. دادستان- سرهنگ فخر مدرس.
محاكمه سرانجام انجام گرفت و متهمين و وكلاى مدافع آنها كه از برجسته ترين حقوقدانان كشور بودند، داد سخن دادند به طورى كه بعضى از اعضاى دادگاه تحت تأثير قرار گرفتند. سرانجام در روز 16 دى ماه 1342 دادگاه بدوى نظامى بدون ورود در ماهيت امر و دفاع وكلاى مدافع و متهمين، پايان كار خود را اعلام و متهمين را به جرم اقدام بر ضد امنيت كشور و اهانت به مقام سلطنت به مجازات هاى زير محكوم كرد:
1- مهندس مهدى بازرگان و آيت اللَّه طالقانى، هر يك ده سال زندان تأديبى.
2- دكتر يداللَّه سحابى، دكتر عباس شيبانى و احمدعلى بابائى، هر يك شش سال زندان مجرد.
3- مهندس عزت اللَّه سحابى، ابوالفضل حكيمى و محمد مهدى جعفرى، هر يك چهار سال زندان مجرد.
4- پرويز عدالت منش كه عضو نهضت آزادى ايران نيست، يك سال حبس تأديبى.
دادگاه تجديد نظر سران نهضت آزادى بسيار طولانى شد و مجموعاً 76 جلسه تشكيل گرديد. آراء صادره به شرح زير بود:
متهم رديف يك (آقاى مهندس بازرگان)، متهم رديف 3 (آيت اللَّه طالقانى)، رديف 4 آقاى عزت اللَّه سحابى، رديف 5 دكتر عباس شيبانى، رديف 6 آقاى احمدعلى بابائى، رديف 7 مهندس ابوالفضل حكيمى، رديف 8 آقاى مهدى جعفرى، رديف 9 آقاى
پرويز عدالت منش. حكم دادگاه بدوى تأييد شد. در مورد متهم رديف 2 آقاى دكتر يداللَّه سحابى با توجه به عدم پيشينه كيفرى، 38 سال سابقه ى فرهنگى، كبر سن و معيل بودن متهم و نحوه ى دفاعيات، با رعايت ماده ى 5 مكرر از قانون مجازات عمومى از جهت اهانت به مقام شامخ سلطنت و عهده دار بودن رياست شوراى جمعيتى كه رويه آن ضديت با سلطنت مشروطه است، به چهار سال زندان مجرد محكوم مى شود.
در تاريخ 25 تيرماه هشت تن محكومين طى نامه اى از زندان قصر تقاضاى فرجام خواهى كردند. در 15 مرداد به آنها اطلاع داده شد كه شاه با تقاضاى آنها موافقت نكرده و حكم محكوميت آنها قطعى است. محاكمه مهندس مهدى بازرگان و ساير سران نهضت آزادى در يكى از بيدادگاه هاى محمدرضا پهلوى يكى از محاكمات مهم و پر سر و صداى پنجاه سال اخير است و مى توان گفت كه بعد از محاكمه ى دكتر مصدق و ياران او داراى اهميت و اعتبار خاصى است. پاسخ گوئى بازرگان و ساير متهمين به ياوه سرائى آقاى دادستان بسيار جالب و حائز اهميت بود. دفاعيات وكلاى سران نهضت آزادى تماماً بدون ترس و واهمه، سستى اين محاكمه را عريان ساخت.
بازرگان مخالف سلطنت مشروطه نبود و اين مطلب را چندين بار در دادگاه عنوان كرد. او مخالف دخالت هاى شاه در تمام شئون مملكتى بود. بازرگان از ديكتاتورى شاه سخن گفت و بدون ترس و واهمه، آنچه را لازم تشخيص مى داد در دادگاه بيان نمود.
پس از محاكمه ى سران نهضت آزادى و محكوميت آنان در دادگاه و عدم قبول فرجام خواهى، چهار تن از وكلاى مدافع سران نهضت آزادى ايران به اتهام توهين به مقام
سلطنت به شرح زير بازداشت و محاكمه شدند: سرتيپ على اصغر مسعودى، سرهنگ عزيزاللَّه امير رحيمى، سرهنگ دكتر اسمعيل علميه و سرهنگ على اصغر غفارى. افسران مزبور هركدام به مجازات هائى كه بيش از يك سال بود محكوم گرديدند و نتيجه ى اين محاكمه علاوه بر تحمل زندان، اخراج از ارتش بود.
بازرگان مبارزات سياسى خود را از بعد از كودتاى 28 مرداد ماه 1332 آغاز كرد. اين مبارزه با مخالفت با انتخابات مجلس هيجدهم و سپس قرارداد با كنسرسيوم كه نتيجه ى آن واگذارى صنعت نفت به آمريكا و انگليس بود آغاز شد و سرانجام در مخالفت با انقلاب سفيد شاه و مردم، بازرگان و ياران وى دستگير و محاكمه شدند.
بازرگان پس از آزادى از زندان، مبارزات خود را ادامه داد و از نيمه هاى سال 1356 اين مبارزات بصورت حادى آغاز گرديد.
در سال 1357 بازرگان به محكوميت مجدد آيت اللَّه طالقانى طى اعلاميه اى شديداً اعتراض نمود و بازداشت شد و قريب ده روز در زندان بسر برد و روز 26 شهريور از زندان آزاد شد. روز 29 مهر ماه، مهندس بازرگان به اتفاق دكتر ميناچى براى ملاقات با آيت اللَّه خمينى به پاريس عزيمت نمود. در روز هشتم دى ماه، امام خمينى فرمانى براى حل و فصل مشكلات نفت براى بازرگان صادر نمودند. در اين فرمان آمده بود:... جنابعالى كه در اداره صنايع نفت داراى سوابق و تجارب هستيد يك هيئت پنج نفرى مركب از جناب حجت الاسلام حاج شيخ اكبر رفسنجانى و جناب آقاى مهندس كتيرائى و دو نفر را با نظر خودتان و مشورت آقايان تعيين نمائيد و اين هيئت تحت سرپرستى جنابعالى، مناطق نفتى را بازرسى نموده و در امر
توليد نفت نظارت نمايند. پس از صدور فرمان امام، كاركنان اعتصابى صنعت نفت ايران براى توليد نفت مورد نياز داخلى، به سر كار خود بازگشتند. روز سوم بهمن ماه بازرگان اعلام كرد بختيار بايد استعفا كند، در غير اين صورت بايد ارتش را بكار گيرد.
روز چهارم بهمن ماه مهندس بازرگان طى مصاحبه اى نحوه ى تشكيل شوراى انقلاب و دولت موقت اسلامى را تشريح كرد و گفت الگوئى كه ما براى حكومت اسلامى در نظر داريم دوران رسالت و رهبرى ده ساله ى حضرت محمد (ص) در مدينه و دوران پنج ساله ى امام حضرت على (ع) در كوفه است.
روز 16 بهمن ماه 1357 امام خمينى مهندس بازرگان را بعنوان رئيس دولت موقت تعيين كردند و فرمانى در اين مورد شرف صدور يافت.
در همان روز مهندس بازرگان رئيس دولت موقت در پاسخ مصاحبه ى شاپور بختيار كه گفته بود رئيس دولت موقت را بازداشت مى كنم، گفت از اين اخطار نمى ترسم، اگر تهديد مى خواهند بكنند به چيز ديگرى ما را تهديد كنند، اين چيز خيلى كوچكى است، اگر عملى شود بنده شخصاً خيلى ممنون مى شوم چون راحت مى شوم.
در روز شانزدهم بازرگان نخست وزير موقت، برنامه و وظايف دولت موقت را بيان كرد و گفت از وظايف عمده دولت موقت اينست كه يك همه پرسى برپا كند تا نظر مردم را درباره ى تغيير رژيم و تحول آن به جمهورى دموكراتيك اسلامى بپرسد. سپس اين وظيفه را خواهد داشت كه انتخابات مجلس مؤسسان را برگزار كند، مجلسى كه قانون اساسى آينده را تدوين خواهد كرد. وظيفه ى سوم نيز انتخابات مجلس خواهد بود كه به موجب قانون اساسى جديد تشكيل مى شود و پس از اين مجلس
دولت رسمى تعيين خواهد شد.
روز شانزدهم جامعه ى روحانيت اعلام كرد براى تأييد بازرگان راهپيمائى بزرگ روز پنجشنبه 19 بهمن در تهران و شهرستان ها انجام خواهد گرفت.
در همان روز شاپور بختيار به دنبال انتخاب بازرگان به رياست دولت موقت گفت در ايران تنها يك حكومت وجود خواهد داشت. ساخت ايران تجزيه ناپذير است. اگر بختيار تنها به حرف زدن اكتفا كند يك مسئله است. اگر بخواهد دست به عملى ديگر بزند مسئله ى ديگرى مطرح مى شود.
در اجراى خواسته ى امام روز نوزدهم بهمن ماه مبنى بر راهپيمائى مردم در تأييد دولت موقت، ميليون ها تن از مردم براى حمايت از آيت اللَّه خمينى و دولت موقت اسلامى، در تهران و شهرستان ها به خيابان ها آمدند و راهپيمائى گسترده اى در سراسر ايران برپا نمودند. تنها در تهران متجاوز از دو ميليون نفر در اين راهپيمائى مشاركت داشتند. غير از تمام طبقات مردم روحانيون، اصناف، احزاب سياسى و همافران در اين رفراندوم شركت داشتند. در پايان راهپيمائى تهران قطعنامه اى در 7 ماده قرائت شد و مردم يكپارچه آن را تأييد كردند. در بعضى از شهرستان ها راهپيمائى مردم به آتش و خون كشيده شد. به دنبال راهپيمائى مردم در تأييد دولت بازرگان، بختيار اعلام كرد در كشور واحدى چون ايران دو دولت را نمى پذيرد و دولتى را كه گويا مهندس بازرگان درصدد تشكيل آن است، به رسميت نمى شناسد.
روز بيستم بهمن ماه مهندس مهدى بازرگان نخست وزير دولت انقلابى، طى يك سخنرانى كه در دانشگاه تهران ايراد كرد، برنامه ى دولت موقت را اعلام كرد. بازرگان در نخستين سخنرانى اش در برابر مردم گفت مأمورتى كه رهبر انقلاب به من داده است، پرمخاطره ترين و سنگين ترين مأموريت در عمر 71
ساله ى مشروطيت ايران است كه به نخست وزير ايران داده شده است. آنگاه بازرگان افزود: خطوط اصلى و وظايف دولت موقت به قرار ذيل است:
1- احراز و انتقال قدرت 2- ارائه و اثبات حقانيت (همان رفراندوم) 3- احياء و اداره و اصلاح مملكت 4- انتخابات مجلس مؤسسان و ارجاع به آراء عمومى براى تدوين و تصويب قانون اساسى جديد 5- انتخابات مجلس شوراى ملى 6- استعفا و تحويل كار به رئيس جمهور و دولت رسمى بعدى.
روز 21 بهمن ماه، فرماندار نظامى تهران و حومه اعلاميه ى شماره 40 را انتشار داد و اعلام نمود ساعت منع عبور و مرور در تهران را افزايش داده و رفت و آمد را از ساعت 16/30 تا 5 بامداد ممنوع اعلام كرد. در همان روز متعاقب اعلاميه ى شماره 40، فرماندارى نظامى اعلاميه ى شماره 11 را صادر نمود. در اين اعلاميه آمده بود: فرماندارى نظامى تهران و حومه به حكم وظيفه و مسئوليت سنگينى كه به عهده دارد نمى تواند در مقابل عمليات ضد انسانى و وحشيانه عناصر اخلالگر و فريب خورده بى تفاوت بماند، عليهذا بدينوسيله ساعت عبور و مرور شبانه را تا ساعت 11 روز يكشنبه 22 بهمن تمديد مى نمايد. به دنبال اين اعلاميه، امام خمينى پيام مهمى انتشار داد و اعلاميه هاى حكومت نظامى را خدعه و خلاف شرع دانست و مردم به هيچوجه به آن اعتنا نكردند و در نتيجه مردم به خيابان ها ريختند.
روزهاى 21 و 22 بهمن، تهران و ساير شهرها تبديل به ميدان جنگ شد. لشكر گارد بطور ناگهانى به نيروز هوائى حمله كرد و مردم نيز به كلانترى ها يورش بردند و غالب كلانترى ها به تصرف مردم درآمد. مهندس بازرگان
طى پيامى اعلاميه هاى فرماندارى نظامى را توطئه عليه انقلاب خواند.
سرانجام در ساعت 10/5 بامداد روز 22 بهمن، شوراى عالى ارتش با شركت رئيس ستاد، وزير جنگ و غالب فرماندهان تشكيل جلسه داد و پس از بحث و مذاكره، اعلاميه صادر و متذكر شد براى جلوگيرى از هرج و مرج و خونريزى، بيطرفى خود را در مناقشات فعلى اعلام و به يگان هاى نظامى دستور داده شد كه به پادگان هاى خود مراجعه نمايند. به دنبال اعلاميه شوراى عالى ارتش و جمع آورى سربازان تمام تهران و شهرها به دست مردم انقلابى افتاد و سرانجام صداى انقلاب در روى صفحه تلويزيون نقش بست و بدين ترتيب رژيم 2500 ساله ى شاهنشاهى و آخرين سلسله ى سلطنتى ايران سقوط كرد.
بازرگان سياستمدارى مسلمان و مبارزى خستگى ناپذير بود. وى در سى امين روز دى ماه 1373 در تهران وفات يافت.
تأليفات بازرگان بشرح زير مى باشد: 1- مطهرات در اسلام 2- سير تحول در قرآن 3- ره طى شده 4- اسلام يا كمونيسم 5- عشق و پرستش يا ترموديناميك انسان 6- نظريه اريك فروم 7- بى نهايت كوچكها 8- مذهب در اروپا 9- يادداشت هائى از سفر حج 10- از خداپرستى تا خودپرستى 11- اسلام و جوانان 12- انسان و خدا 13- بازى جوانان با سياست 14- ترموديناميك صنعتى 15- حكومت واحد جهانى 16- خداپرستى و افكار روز 17- خودجوشى 18- ضريب و تبادل ماديات و معنويات 19- مرز ميان دين و سياست 20- مسئله وحى 21- انقلاب در دو حركت 22- شصت سال خدمت و مقاومت (خاطرات مهندس مهدى بازرگان، جلد اول).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] ايران فردا (اسفند 1373، ويژه نامه درگذشت مهندس بازرگان)، خاطرات
بازرگان (شصت سال خدمت و مقاومت)، مؤلفين كتب چاپى (373 -372 /6)، نشر دانش (س 15، ش 1 و 2، ص 82).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منوچهر باستان سير، از هنرمندان باارزش و متعهد مى باشد كه در دوران فعاليت هاى هنرى خود اين را ثابت نموده است. وى در سال 1329 در تهران به دنيا آمد. خانواده ى او تقريباً همگى هنرمند و به موسيقى علاقه مند مى باشند. سه برادر وى فارغ التحصيل در رشته موسيقى از هنرستان عالى موسيقى مى باشند. خود وى در سال 1337 جهت فراگيرى علم موسيقى به هنرستان عالى موسيقى رفت و نوازندگى ويولنسل را آغاز كرد و در سال 1354 با درجه ليسانس از آن هنرستان عالى فارغ التحصيل شد. از سال 1346 با سازمان راديو و تلويزيون همكارى خود را شروع كرد. در سال 1349 به اركستر سمفونيك تهران راه يافت و با اين اركستر بزرگ به همكارى پرداخت.
منوچهر باستان سير، در طول فعاليت هاى هنرى خود در اركسترهاى مجلسى، سمفونيك تهران، سنتى، نكيسا، باربد، بزرگ، صبا به رهبرى حسين دهلوى و نوازنده ى ويولنسل و قيچك بوده است. قيچك، سازى است محلى كه فراموش شده بود و وى سعى دارد كه در آينده بتواند اين ساز را بيشتر نواخته و در اركسترها جا و مكانى شايسته براى آن بيابد. وى سالهاست كه يكى از آهنگسازان موسيقى فيلم مى باشد كه شايد بتوان گفت در ساخت بيش از دوازده هزار قطعه موسيقى كه در راديو و تلويزيون و ساير مكان هاى هنرى ضبط گرديده شركت داشته است. وى غير از نواختن ويولنسل و قيچك، با نواختن سازهايى چون: ساكسيفون، پيانو، فلوت و كلارينت نيز آشنايى دارد. منوچهر باستان سير، همراه با گروه هاى
هنرى مسافت هاى متعددى جهت اجراى برنامه هاى هنرى به كشورهاى خارج انجام داده در حال حاضر وى در صدا و سيما مشغول فعاليت است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1342 ق)، عالم، عارف و خطاط. وى خط نستعليق را در كمال استادى مى نوشت قبرش نزديك مقبره ى فيض در تخت پولاد است. شيخ محمد على معلم حبيب آبادى مى گويد: شمس التواريخ تأليف ايزد گشسب (چاپ اول 1330) به خط اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :زندگينامه ى رجال و مشاهير (11/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامعلى باشوكى، هنرمند شايسته و نوازنده ى ويولنسل به سال 1305 در تهران محله سنگلج ديده به جهان باز كرد. پس از طى دوران تحصيلات ابتدايى به واسطه ى علاقه مفرطى كه به موسيقى پيدا نموده بود، در سال 1320 وارد موزيك ارتش در دانشكده ى افسرى گرديد.
وى مدت چهار سال زير نظر مسيو كاراپتيان كه يك استاد ارمنى و نوازنده ى اركستر سمفونيك تهران بود، تحت تعليم قرار گرفت و با تمرينات سخت و مداوم مدرسه موزيك ارتش خيلى زود با خط نت و نوازندگى قره نى و ويولنسل را فراگرفت به طورى كه در سال 1324 براى اولين بار ويولنسل را وارد اركسترهاى ايرانى نمود و در همين سال در برنامه ى ارتش همراه با اركسترى كه با صداى حسين قوامى (فاخته اى) همكارى داشت شركت كرد.
غلامعلى باشوكى، در سال 1326 طى مسافرت هايى كه به كشورهاى تركيه، يونان، ايتاليا و لبنان همراه با اركسترها كرد در برنامه هاى فرهنگى و هنرى شركت فعال داشت و از سال 1328 ابتدا با اركستر هنرمند ارجمند و شايسته عباس شاپورى و سپس با اركستر مرحوم مهدى خالدى و پس از آن با اركستر شادروان ابوالحسن صبا كه به رهبرى استاد صبا اجرا مى گرديد شركت و همكارى داشت و اين همكارى با اين اركستر تا سال 1357 ادامه داشت.
غلامعلى باشوكى متأهل و داراى 9
فرزند، 4 پسر و 5 دختر مى باشد كه يكى از دختران ايشان هنرمند و فارغ التحصيل موسيقى رشته سازهاى ويولنسل و پيانو از هنرستان عالى موسيقى زير نظر هنرمند شايسته و والا، محمد عيسى پورتراب مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجتبى باعزم از هنرمندان با استعداد شهرستان بروجرد است كه به سال 1330 خورشيدى در اين شهر متولد شد. وى از سن پنج سالگى به خواندن ترانه ها و آواز مشغول شد و زمانى هم كه به مدرسه رفت در جشن هاى مدرسه شركت مى كرد.
وى پس از اين كه دوره تحصيلات ابتدايى را به پايان رسانيد و به دبيرستان رفت، نوارهاى آوازهاى شادروانان: استاد غلامحسين بنان و محمودى خوانسارى و هنرمند باارزش كه خداوند طول عمر به او عنايت فرمايد اكبر گلپايگانى را مورد استفاده قرار داد و سپس به كلاس اسدپوريان كه تنها كلاس موسيقى در دسترس او بود رفت و رديف هاى موسيقى ايرانى را فراگرفت.
از سال 1351 با رديف هاى مرحوم استاد محمود كريمى آشنا شد و در سال 1353 از انستيتوى امور هنرى موفق به كسب فوق ديپلم گرديد، سپس به تهران رفت و نزد اين استاد بزرگ آواز تا اواخر سال 1357 مشغول كسب فيض بود و از اين تاريخ، خود به تدريس پرداخت و مشغول تعليم آواز ايرانى و رديف ها و گوشه هاى اين موسيقى پربار مى باشد و هم اكنون مدت هشت سال است كه با خانه فرهنگ بروجرد همكارى دارد و مشغول تدريس مى باشد. از كارهاى خوب و باارزش وى چاپ جزوه اى است زيبا با خط نستعليق كه به چاپ رسانيده و درباره رديف ها و گوشه هاى موسيقى و آواز
سنتى ايران است كه هر شعر در دستگاه و گوشه اى آمده و خواننده را متوجه مى سازد كه هر شعر را در چه مايه اى بخواند و آن را در چه زمانى و مكانى مورد استفاده قرار دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ثمين باغچه بان، فرزند جبار باغچه بان كه از فرهنگيان بنام و بزرگ كشور است، به سال 1304 خورشيدى در تهران متولد شد. وى پس از گذراندن دوره تحصيل ابتدايى، براى ادامه تحصيل در رشته موسيقى به هنرستان عالى رفت و پس از مدتى به كشور تركيه سفر كرد و در كنسرواتوار آنكارا به تحصيل موسيقى پرداخت و پس از طى دوران تحصيل و اتمام آن در رشته آهنگ سازى به ايران آمد.
وى پس از بازگشت به وطن، در هنرستان عالى موسيقى به تدريس مشغول گشت كه در اين راه، براى موسيقى نوين ايران و شناخت و پيشبرد آن كوشش فراوان نمود و او را در اين كار پرثمر بزرگ، همسر هنرمندش ئولين باغچه بان يار و ياور بود.
ثمن باغچه بان، آهنگ ها و آثار بسيارى از خويش به جاى نهاد كه از ميان آن ها مى توان از: «دو زلفونت»، «لالايى»، «تنها»، «سوئيت مردم»، «رنگين كمون»، نام برد، اين آثار با شركت اركستر سمفونيك وين به رهبرى توماس كريستيان داويد و همكارى ئولين باغچه بان همسر وى و بهجت قصرى اجرا گرديده است.
ديگر از آثار وى: «نوروز تو راهه»، «روز برف بازى»، «جاى آهو»، «گنجشك و برف و بارون»، «ترن قشنگ من»، «گربه يى كه مادره»، «عروسك جون»، «كرنگ بلا» و چند قطعه ديگر كه به يادبود پدر خود جبار باغچه بان ساخته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي
و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف قبل از 1244 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث و رجالى. از شاگردان علامه وحيد بهبهانى و سيد على طباطبايى، صاحب «رياض»، است. بافقى در جنگ روس و ايران شركت داشت. از آثارش: «الوجيزة فى الدراية»، مرتب بر مقدمه و شش فصل است كه به گفته ى شيخ آقا بزرگ تهرانى از اين كتاب مهارت علمى مؤلف در حديث و رجال و ديگر علوم آشكار مى شود. وى از تأليف اين كتاب در 1237 ق فراغت يافته است. در نسخه اى از اين كتاب كه در 1244 ق كتابت شد به وفات مؤلف قبل از 1244 ق تصريح شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (48/25)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 34/13).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد باقريان ساروي
محل تولد : بهشهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1330/1/1
زندگينامه علمي
در آغاز پاييز سال 42 وارد حوزه علميه كوهستان بهشهر شدم و در سال 44-43 در قم و سپس به مدت دو سال در رستمكلاي بهشهر تحصيلات مقدماتي را گذرانده و در سال (پاييز) 48 مجددا وارد قم شدم و دروس سطح را در خدمت اساتيدي همانند مرحوم فاضل هرندي و علوي گرگاني و دوزدوزاني وآيت الله فاضل لنكراني و موسوي تبريزي (سيد ابوالفضل) و مرحوم آيت الله سلطاني(كفايه ج 1 ) و آيت الله حائري(سيد محمد كاظم ) (كفايه ج 2) گذرانده و درس خارج را كه از سال 50 شروع شد نزد اساتيدي همچون وحيد خراساني و مرحوم ميرزا هاشم آملي و حسين نوري همداني و فاضل لنكراني گذراندم. يك دوره كامل خارج اصول را نزد آيت الله فاضل لنكراني گذرانده و
درس ها را به صورت عربي نوشته ام. و در سال 70-69 براي تدريس به گرگان رفته و مدت نه سال در مدرسه علميه امام باقر(ع) گنبد و مدرسه امام خميني گرگان و مدرسه سعديه راميان به تدريس از سيوطي تا اصول فقه و شرح لمعه پپرداخته ام و مجددا وارد قم شده و دروس رسائل و مكاسب و كفايه را تدريس داشته ام. ولي اكنون نزديك به يك سال است كه به سبب بيماري توفيق تدريس عمومي را ندارم ولي كارهاي تحقيقاتي را كه از شش سال پيش در مركز پژوهش هاي اسلامي (فرهنگ و معارف قرآن) شروع كرده ام ادامه مي دهم و در نگارش و تدوين فرهنگ قرآن شركت دارم كه هم اكنون آن اثر 8 جلد به چاپ رسيده است.
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1039 ق)، خطاط، صوفى و شاعر، متخلص به باقى. ملقب به دانشمند. از سخنوران و خوشنويسان معروف و صوفى مشرب تبريز بود و در خانقاه مولويها سكونت داشت، به همين جهت به عبدالباقى صوفى شهرت يافت. او بر حسب دعوت سپهسالار عبدالرحيم خان خانان به هندوستان رفت و مدتى در آنجا مقيم شد. بعد به بغداد مسافرت كرد و نزد مصطفى دده به مشق خط پرداخت. باقى در خدمت علاء بيگ تبريزى نيز تلمذ كرده و خود در نوشتن انواع خطوط بخصوص ثلث و نسخ استادى گرانمايه به شمار مى آمده و نستعليق را نيز خوش مى نگاشته است. شاه عباس اول هنگام بناى مسجد جامع جديد عباسى، از وى درخواست كرد كه نوشتن كتيبه هاى مسجد را به عهده بگيرد اما، او نپذيرفت و بعد از فتح بغداد به اصفهان رفت
و مشغول كتيبه نويسى شد. عبدالباقى در فنون فضايل حكمت و عربيت مهارت داشت و گاهى به نظم اشعار عارفانه و عاشقانه مى پرداخت. باقى از معاصران ميرزا ابراهيم همدانى بود و با وى دوستى و مراسله داشت. در تذكره ى «هفت اقليم» آمده كه باقى شاگرد ميرزا جان بوده است و صاحب «تذكره ى شعراى آذربايجان» نيز او را فرزند بيرام خان مى داند. مؤلف «تذكره ى نصرآبادى» نزد وى تعليم خط ديده است. از آثار وى: كتاب «منهاج الولايه من كتاب نهج البلاغه»، در گزارش نهج البلاغه بر حسب موضوع و در دوازده باب، «تفسير القرآن»، بر طريقه ى تصوف؛ «شرح الصحيفة الكاملة السجادية»، بر طريقه ى صوفيه؛ «ديوان» شعر. از خطوط او: مرقع قصيده ى «برده»، به سال 1036 ق؛ يك رقعه ثلث سه دانگ و نسخ دو دانگ خوش، با رقم: «كتبه باقى»؛ كتيبه ى فوقانى داخل گنبد بزرگ مسجد شاه اصفهان، به خط ثلث و با رقم: «قد تشرف بكتابتها عبدالباقى التبريزى فى سنة ست و ثلثين و الف حامدا لله تعالى»؛ كتيبه ى ايوان بزرگ مسجد شاه و اطراف محوطه زير گنبد، به خط ثلث و با رقم: «كتبه بحمدالله وحده عبدالباقى»؛ كتيبه ى داخل ايوان شمالى مسجد شاه، به خط ثلث و با رقم: «كتبه عبدالباقى فى الف و ثلاثين و خمس».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار ملى اصفهان (681 ،676 ،674 -673)، آتشكده ى آذر (111/1)، احوال و آثار خوشنويسان (1051/4 ،364/2)، اطلس خط (349 -348)، اعيان الشيعه (433/7)، پيدايش خط و خطاطان (133 -131)، تاريخ اصفهان (93 -91)، تاريخ هنرهاى ملى (878 -877 /2)، تذكرة الخطاطين (67 -59 /1)، تذكره ى روز روشن (521)، تذكره ى شعراى آذربايجان (81 -76 /2)، تذكره ى
نصرآبادى (207 -206)، دانشمندان آذربايجان (146 -144)، الذريعه (179/23 ،130/14 ،352/13 ،682 ،123 /9 ،280/4)، ريحانه (212 -211 /2)، رياض العارفين (174)، رياض العلماء (64 -59 /3)، سخنوران آذربايجان (228 -225)، فرهنگ سخوران (121)، گنيجنه ى آثار تاريخى اصفهان (451 ،446 ،441 -439 ،438 ،436)، لغت نامه (ذيل/ باقى)، هفت اقليم (243/3).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1047 ق)، عارف، موسيقيدان و شاعر، متخلص به باقى و باقيا. مولدش نايين بود. در شعر طبع روانى داشت و در موسيقى ماهر بود و رساله اى نيز در اين فن تدوين كرد. باقيا در زمان شاه عباس دوم (عهد جهانگيرى) وارد هند شد و در بنارس اقامت گزيد. در عهد شاهجهان به دهلى آمد و در زمان شاه سليمان صفوى به سفر حج رفت، سپس در اصفهان ساكن شد و همان جا درگذشت. از اوست:
رفتند به منزلگه مقصود عزيزان
باقى است كه وامانده در اين مرحله تنها
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (270)، تاريخ موسيقى (334/1)، تذكره ى ميخانه (875 -872)، تذكره ى نصرآبادى (307 -306)، الذريعه (123/9)، شام غريبان (51)، فرهنگ سخنوران (123)، كاروان هند (160 -158 /1)، لغت نامه (ذيل/ باقيا)، مخزن الغرائب (367/1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 750 ق)، صوفى. وى يكى از بزرگان مشايخ صوفيه است كه استادش خواجه ضياءالدين مسعود بود. او را كلمات روحانى و اشارات رحمانى بوده و در اثناى حالات رساله ها نوشته است. سعادتمندان در صحبت وى به بركت استفاده مى رسيدند، و نورهاى حكمت از او مى گرفتند. قبر وى در شيراز در بقعه ى خودش است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى هزار مزار (126)، نفحات الانس (269 -268).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س ششم م)، موسيقيدان و خواننده. از ملازمان دربار خسرو پرويز بود. وى مطربى بود كه مانند باربد عديل و نظير نداشته است. وجه تسميه ى وى به سبب آن است كه بامشاد چنان مى نواخت و مى خواند كه همه كس را شاد مى كرد. از احوال او اطلاع چندانى در دست نيست.[1]
نوازنده اى بزرگ در عهد ساسانيان:
«بلبلى باغى به باغ دوش نوايى بزد خوبتر از بار بد، نيكتر از بامشاد.»
(منوچهرى)
نوازنده اى بزرگ در عهد ساسانيان.
«بلبل باغى بباغ دوش نوايى نبرد
خوبتر از باربد، نيكتر از بامشاد»
(منوچهرى)
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (67/1)، تاريخ هنرهاى ملى (711/2)، كارنامه ى بزرگان (9)، لغت نامه (ذيل/ بامشاد).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. از مشايخ بزرگ روزگار خود بوده و شيخ ابوبكر طمستانى و شبلى را ملاقات كرده. وى در نيشابور اقامت داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه (364)، نفحات الانس (147).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. او از پيران شيخ الاسلام خواجه عبدالله انصارى بود و با مشايخ بسيارى چون: ابو عبدالله رودبارى و عباس شاعر و بوعمرو نجيد و يعقوب نهرجورى ديدار داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (553 ،507 ،142)، نفحات الانس (347).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، دانشمند و عارف. از معاصران شيخ بهايى، در عهد شاه عباس صفوى و از دانشمندان بزرگ آن عصر بود. وى از اعقاب بايزيد بسطامى اكبر، صوفى معروف، بود و به چند واسطه از شاگردان ملا عبدالله تسترى، و حسين بن حيدر كركى از شاگردان وى بود. از تأليفات او: «الانصاف فى الامامه» و «معرفة الاسلاف» و «تعيين الفرقة الناجيه و انهم الاماميه من بين الثلاث و السبعين فرقه»؛ «رساله اى در مسأله ى قضا و قدر»؛ «معارج التحقيق».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اصحاب امام صادق (ع) (77)، اعيان الشيعه (299/8)، الذريعه (396/2)، رياض العلماء (531/5 ،301/4)، ريحانه (314 -313 /7 ،244/1)، روضات الجنات (55/7)، گنجينه ى دانشمندان (202/3)، معجم المؤلفين (160/7).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 261 ق)، عارف. ملقب به سلطان العارفين. وى از شگفتيهاى تاريخ تصوف ايران و اسلام است. اصل او از اسفراين بود و ساكن بسطام، و گويند جدش گبر بود. بايزيد بعد از مدتها سياحت و رياضت كشيدن به بسطام بازآمد و بيشتر عمر خود را در آنجا گذرانيد و در همان جا درگذشت. مقبره اش امروز از زيارتگاههاى صوفيان و مردان خداست. بايزيد معتقد به وحدت وجود و قائل به فنا بود، و پيروان او را طيفوريه يا بسطاميه مى گويند. وى شخصا اثرى از خود به جا نگذاشته است اما سخنان او را پيروان و مريدانش گردآورده اند، و قريب به پانصد گفته و شطح از وى به ما رسيده است. محمد بن منور نقل مى كند كه بايزيد سقاى حضرت امام صادق بوده است، اين نكته در ميان قدما شهرت و نوعى تواتر داشته است. در بعضى كتب از قبيل «شرح مواقف» آمده
كه ابويزيد امام را نديده و زمان او را درك نكرده، بلكه به فاصله زمانى زياد متأخر از آن حضرت بوده است. از معاصران، مرحوم علامه قزوينى نيز به اين امر معتقد است كه با توجه به سال وفات او و امام بعيد به نظر مى رسد كه بايزيد سقايى امام را كرده باشد. دكتر زرين كوب نيز در كتاب «جستجو در تصوف» به اين امر اشاره كرده است و دكتر شفيعى كدكنى در تعليقات «اسرار التوحيد» مى نويسد كه: «تصور بنده بر اين است كه سال 161 ق، احتمالا صورت تحريف شده ى 261 ق است يا سال ولادت اوست بخصوص كه از قدما هيچ كس ديگر به اين سال اشارتى نكرده است». بايزيد يكى از سلاطين سبعه به شمار مى رود، در اسرار حقايق نظرى نافذ و جدى بليغ داشت و دايم در مقام قرب و هيبت بود، و روايات او در احاديث عالى بود. او از نزديكان احمد خضرويه و ابوحفص حداد و يحيى بن معاذ بوده، شقيق بلخى را نيز ديده است. وى همچنين از شاگردان كردى بوده است.[1]
بايزيد طيفور بن عيسى بن آدم بن عيسى بن على بن سروشان بسطامى معاصر با حضرت صادق مصدق امام ششم بوده و صوفيه او را سلطان العارفين ميدانند. مدح و قدح او در كتب رجالى و تواريخ مسطور است كه اينجا مورد آن نيست و اختلاف در تاريخ فوت او نيز بسيار است از اشعار منسوب باو ابيات ذيل است:
اى عشق تو كشته عارف و عامى را
سوداى تو گم كرده نكو نامى را
ذوق لب ميگون تو آورده برون
از صومعه بايزيد بسطامى را
و نيز گويد
گر قرب خدا ميطلبى دل جو باش
اندر
پس و پيش خلق نيكوگو باش
خواهى كه چو صبح صادق الوعد شوى
خورشيد صفت با همه كس يكرو باش
خواهى كه رسى بكام بردار دو گام
يك گام ز دنيا و دگر گام ز كام
نيكو مثلى شنو ز پير بسطام
از دانه طمع ببر كه رستى از دام
بايزيد دوم.
ملا ابومحمد بن عنايت الله بسطامى از اولاد و احفاد ابويزيد طيفور فوق و او نيز بتصوف مايل و به ابويزيد ثانى معروف و در اكثر مؤلفات خود با خط خودش بايزيد عنايت الله بسطامى نوشته و اسم اصلى خود (ابومحمد) را ذكر نميكرده است. و بهمين جهت در رياض العلماء هم در حرف (ب) ابجد بعنوان بايزيد بشرح حال او پرداخته است.
تأليفات وى از اين قرار است: 1- اجوبه المسائل المستطرفه الكلاميه والعرفانيه و غير هما بفارسى. 2- القضاء والقدر. 3- معراج التحقيق.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (258 -257 /1)، اعيان الشيعه (403/7)، تاريخ ادبيات در ايران (255/1)، ترجمه رساله ى قشيريه (39 -38)، تذكرة الاولياء (179 -134 /1)، تعليقات اسرار التوحيد (691 -690 /2)، جستجو در تصوف (46 -35)، حلية الاولياء (42 -33 /10)، دايرةالمعارف فارسى (387 -386 /1)، الذريعه (653 -125 /9)، ريحانه (313 -309 /7)، سير النبلاء (87 -86 /13)، شرح شطحيات (150 -78)، طبقات الصوفيه سلمى (74 -67)، طرائق الحقائق (153 -151 /2)، كشف المحجوب (134 -132)، الكنى و الالقاب (186 -185 /1)، لغت نامه (ذيل/ طيفور)، معجم البلدان (500/1)، نفحات الانس (55 -54)، وفيات الاعيان (531/2)، هدية الاحباب (44).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم فاضل، گر چه نسب او به بايزيد بسطامى عارف و صوفى معروف مى رسد لكن خود از مخالفين صوفيه است.
در سال 1200 وفات يافته، در
تخت فولاد در كنار جاده ى قديم مدفون شده، و آثار قبر او در خيابان كشى و آسفالت از بين رفت.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، عارف. اصل وى از رى بود و خود در نيشابور نشو و نما يافت. با قادر بالله عباس معاصر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (228 -227 /1)، طبقات الصوفيه (525)، نفحات الانس (230).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1212 -1155 ق)، فقيه، محدث، مفسر و مجتهد. وى در كربلا به دنيا آمد. هنوز به هفت سالگى نرسيده بود كه خواندن و نوشتن را فراگرفت و سطوح اوليه را در مدت سه يا چهار سال تمام كرد و هنوز، به دوازده سالگى نرسيده بود كه در محضر والدش به تحصيل خارج اصول پرداخت و از محضر وحيد بهبهانى و شيخ يوسف بحرانى نيز استفاده كرد. بحرالعلوم به پانزده سالگى نرسيده بود كه به درجه ى اجتهاد نائل شد و استادانش به اجتهاد او شهادت دادند. سپس به نجف رفت و در درس علماء نجف حضور يافت و مشهور شد. پس از چندى به بروجرد رفت. در اواخر سال 1193 ق مجددا به نجف اشرف مراجعت كرد. وى چنان بر احكام آن مذاهب تسلط علمى داشت كه اهل سنت او را از خود مى دانستند. درباره ى وى گفته اند كه از كسانى كه به آخرين مرحله ى ترقى رسيده و در فضايل ادبى و علوم عقلى و نقلى بر همگان فائق آمده است. او در شعر و ادب نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده، منظومه ى فقهى او شاهد زنده است. برخى از آثار وى: «مصابيح»، در فقه؛ «تحفة الكرام»، در تاريخ مكه و بيت الحرام؛ «رساله در عصير عنبى»؛ «الفوائد الرجاليه»؛ «شرح باب حقيقة و مجاز»؛ «فوائد اصوليه»؛ «رساله در مناسك حج و عمره»؛ «رساله در قواعد
احكام مشكوك»؛ «رساله در انفعال آب قليل»؛ «الدرة البهية»، در نظم بعضى مسائل اصوليه؛ «ديوان» شعر، در مدح و رثاء اهل البيت. بحرالعلوم علاوه بر آثار علميه و تأليفات نفيسه، آثار بنايى و خدمات مذهبى و اجتماعى نيز دارد كه برخى از آنها عبارتند از: تعيين مشاعر حج و مواقيت احرام، بنا سور مسجد كوفه، بناء حجرات در اطراف مسجد كوفه، بناء مأذنه ى صحن علوى؛ تجديد ساختمان مسجد شيخ طوسى در نجف، تعيين مقام امام زمان (عج) در مسجد سهله و...
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (334/7)، ايضاح المكنون (242 ،206/2 ،461/1)، تاريخ بروجرد (250 -172 /2)، دايرةالمعارف فارسى (390/1)، الذريعه (83 -82 /21 ،127/9 ،463 -462 /3)، ريحانه (235 -234 /1)، شرح حال رجال (6/4)، الكنى و الالقاب (71 -67 /2)، گنجينه ى دانشمندان (187/3)، معجم المؤلفين (61/12)، هدية العارفين (351/2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1091 /1088 ق)، عالم، محدث، مفسر و شاعر امامى. ساكن شيراز و حيدرآباد هند بود. وى با شيخ حر عاملى معاصر بود، و از شيخ على بن سليمان بحرانى و سيد نورالدين عاملى برادر صاحب «مدارك»، روايت نموده است. سيد نعمت الله جزايرى، در شيراز، نزد وى تلمذ كرده است. سيد على خان، صاحب «السلافة»، نيز از شاگردان او است. شيخ سليمان بن على بن ابى ظبيه بحرانى نيز از وى روايت كرده است. بحرانى از دوستان نزديك شيخ صالح بن عبدالكريم بحرانى بود كه هر دو در شيراز ساكن بودند. شيخ صالح در شيراز باقى ماند اما، شيخ جعفر به حيدرآباد هند رفت و مقيم شد و در آنجا مرجعيت عام يافت و عهده دار امور دينى مردم شد و همان جا
درگذشت. وى تصانيفى در تفسير و حديث و علوم عربى دارد كه از آن جمله كتاب «اللباب» است. از ديگر آثار وى «ديوان» شعر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (138 -136 /4)، الذريعه (194/9)، روضات الجنات (188 -187 /2)، ريحانه (231 -230 /1)، الكنى و الالقاب (94 -93 /3)، معجم المؤلفين (143/3).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1098 ق)، فقيه، محدث، زاهد و شاعر. در كرزكان از توابع بحرين به دنيا آمد. پس از درك محضر علماى بحرين به شيراز رفت و در آنجا ساكن شد، پس از چندى در اغلب علوم و فنون اسلامى تبحر يافت و عهده دار تدريس و فتوا شد. او از معاصرين شيخ حر عاملى و از مشايخ شيخ سلمان بن عبدالله بحرانى است. شاه سليمان صفوى او را قاضى القضات شيراز كرد و خلعت قضا برايش فرستاد، اما، او از پوشيدن خلعت امتناع كرد و آن گاه كه او را از غضب سلطان ترساندند به ناچار به پوشيدن آن، به گونه پوشش عبا، تن داد. او در شيراز درگذشت و در آستانه شاهچراغ، در بقعه اى كه به نامش مشهور است، دفن شد. از آثار وى: «شرح الاسماء الحسنى»؛ شرح «دعاى جوشن»؛ «رسالة الخمرية»؛ «رسالة الجبائر» يا «رسالت الجنائز»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (368/7)، الذريعه (89/13 ،182 -181 /11 ،79/5 ،67/2)، روضات الجنات (115/4 ،188 -187 /2)، رياض العلماء (17/3)، ريحانه (231/1)، فوائد الرضويه (212 -211)، لغت نامه (ذيل/ صالح)، مستدركات اعيان (152/2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1109 /1107 ق)، فقيه، مفسر، محدث و رجالى امامى. معروف به علامة البحرين. در كتكان از توابع بحرين به دنيا آمد. نسب او را به سيد مرتضى علم الهدى و از او به امام موسى كاظم (ع) مى رسانند. او محدثى متتبع بود و در كثرت تتبع او را ثانى مجلسى مى دانند. دامنه مرجعيت او از بحرين فراتر رفت و در بيشتر شهرهاى شيعه نشين از وى تقليد مى كردند. صاحب «جواهر» او و مقدس اردبيلى را، به عنوان نمونه ياد
مى كند و واجد ملكه عدالت مى داند. سيد هاشم بحرانى از كسانى چون شيخ فخرالدين طريحى نجفى و سيد عبدالعظيم استرآبادى نقل روايت كرده و علمايى همچون شيخ حر عاملى از وى روايت كرده اند. او داراى بيش از هفتاد و پنج تأليف بزرگ و كوچك دارد كه صاحب «رياض العلماء» اكثر اين كتابها را در نزد فرزندش، سيد محسن ديده است. از جمله آثار وى: «اثبات الوصية»؛ «ارشاد المسترشدين»؛ «البرهان فى تفسير القرآن»، در شش مجلد، گردآورى خبرهايى در زمينه تفسير از كتابهاى ناشناخته كهن؛ «معالم الزلفى فى معارف النشأة الاولى و الاخرى»؛ «مدينة المعجزات» يا «مدينة المعاجز»؛ ترتيب كتاب «تهذيب» شيخ طوسى؛ «البهجة المرضية فى اثبات الخلافة و الوصية»؛ «نزهة الابرار و منار الافكار فى الجنة و النار»؛ «روضة العارفين»؛ «غاية المرام و حجة الخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام»؛ «الدر النضيد فى فضائل الحسين الشهيد»؛ «تنبيه الاريب»، در رجال «تهذيب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (48/9)، اعيان الشيعه (250 -249 /10)، ايضاح المكنون (716 ،689 ،634 ،505 ،456 ،442 ،141 ،125 /2 ،595 ،453 ،421 ،419 ،323 ،279 ،203 ،179 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (249/5)، الذريعه (48/7 ،93/3 ،398/2)، روضات الجنات (169 -166 /8)، رياض العلماء (304 -298 /5)، ريحانه (233/1)، فوائد الرضويه (706 -705)، الكنى و الالقاب (108 -107 /3)، معجم المؤلفين (132/13).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1004 ق)، حافظ، قارى و شاعر. وى خطيب مسجد جامع بخارا و از مريدان مولانا خواجگى كاشانى بود، پس از مرگ او مدتى از ملازمان خواجه ابواسحاق جويبارى گشت. ابراهيم قرآن را از برداشت و با صدايى خوش مى خواند و در سرودن قصيده،
غزل، رباعى و قطعه نيز توانا بود. يك «مثنوى» در طريقه ى سلسله ى خواجگان و سه «ديوان» شعر سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (588 -587).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 833 ق)، صوفى. وى از صوفيان و بزرگان و مشايخ فرقه ى خلوتيه بود كه از خراسان به آسياى صغير رفته و در آنجا مورد عنايت سلطان بايزيد عثمانى قرار گرفته بود. شمس الدين در بروسه درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (238/1)، لغت نامه (ذيل/ بخارى).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1176 ق)، مفسر، نحوى و عالم حنفى. از آثار وى: حاشيه بر «تفسير سورة البقره» بيضاوى؛ حاشيه بر «شرح العضدية» دوانى؛ حاشيه بر «شرح اثبات الواجب»؛ حاشيه بر «شرح الكافية» جامى، در نحو؛ حاشيه بر «شرح حكمة العين» مباركشاه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (141 /1)، معجم المؤلفين (14 -13 /8)، هدية العارفين (804 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نجات اللَّه بخشى به سال 1303 خورشيدى در تهران متولد شد و چون خانواده او عموما اهل هنر، و ذوق موسيقى داشتند، وى نيز از سن شش سالگى به موسيقى علاقمند شد و نواختن ساز ضرب را نزد خود و اقوام خويش آغاز كرد و همزمان با فراگيرى و نواختن تنبك به كار تعمير و ساختن ساز تار روى آورد.
نجات اللَّه بخشى پس از دو سال كه از فراگيرى و نواختن ضرب را سپرى كرده بود، يعنى از سن هشت سالگى به مجالس و محافل هنرى راه پيدا كرد و شروع به نواختن ضرب كرد و از سنين شانزده سالگى براى يادگيرى و نواختن ساز تار، نزد استاد زنده ياد مرتضى خان نى داود رفت. استعداد ويژه وى در كار و هنر موسيقى اصيل و سنتى ايران و بهره ورى از استاد بزرگ و والايى چون نى داود، او را خيلى زود با بزرگان موسيقى ملى و سنتى ايران آشنا ساخت يكى از دوستان شادروانان استاد حسين تهرانى و مهدى غياثى گرديد و از همين زمان به راديو راه يافت و مدت دو سال به طور افتخارى نوازندگى در راديو را به عهده گرفت.
ساز اصلى وى ضرب است ولى همان طور كه اشاره شد، ساز تار را در نهايت شيرينى مى نوازد
و در تعمير آن كوشا و نهايت وسواس را دارد و استادانى نظير: على اكبرخان شهنازى، و استاد وارتان كار او را قبول داشتند.
نجات اللَّه بخشى، خدمت سربازى خود را در قسمت موزيك لشگر دو ارتش به پايان برد و در كار تعمير و ساختن ساز تار، شاگردانى چون: محمد مهدى آقامحمد اصفهانى، عباس محمدى و جمشيد بخشى تربيت نمود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس اميرهوشنگ بدخش، فرزند بهرام بدخش، به سال 1348 در تهران متولد شد،منشأ اصلى گرايش وى به سوى موسيقى، پدر هنرمندش بود كه خود يكى از نام آوران ساز سنتور بوده و از هنرمندان قديمى راديو ايران مى باشد به همين سبب در منزل، گوش او هميشه و بيشتر اوقات شنونده ساز پدر بود، لذا اين امر موجب علاقه روزافزون وى به موسيقى گشت.
اولين بارى كه بهرام بدخش، متوجه ذوق فطرى و هنرى فرزند خويش شد، شبى بود كه مشغول نواختن سنتور بود، در آن زمان، هوشنگ طفلى سه ساله بود كه در منزل مثل كودكان هم سن و سال خود مشغول بازى با اسباب بازى بود ولى وقتى كه پدر آهنگى را در يك قطعه چهارمضراب سنتور اجرا مى كرد وى به طرف دايره اى كه در اتاق بود رفت و آن را روى پا گذاشت و با مضراب هاى اضاقى سنتور مشغول زدن روى دايره شد و پدر كه متوجه شد، وى ريتم را درست اجرا مى كند و غلط نمى زند و ريتم هاى 6 / 8 و 2 / 4 و 3 / 4 را خوب و درست اجرا مى كند، او را در بغل گرفته و صورت فرزند را غرق در بوسه
مى كند و از آن زمان وى را به طور جدى در امر يادگيرى موسيقى و آموزش و پرورش در كار هنر يارى مى دهد و اولين كارى كه مى كند، خريدارى يك ضرب كوچك بود و وى تا سن پنج سالگى به نواختن آن و تمرين با آن مى پردازد تا اين كه در سن براى اجراى برنامه اى هنرى موفق مى شود از طرف وزارت فرهنگ و هنر وقت يك ضرب كوكى جايزه بگيرد. در سن شش سالگى، پدرش براى وى يك ارگ خريدارى مى كند و در حالى كه در اين سن هنوز قادر به خواندن و نوشتن زبان مادرى خود فارسى را نمى دانست، نت نويسى و نت خوانى را شروع به فراگيرى نمود و ابتدا ساز ارگ را به طور گوشى و حسى مى نواخت و اكثر آهنگ هاى روز خوانندگان آن زمان را اجرا مى كرد.
در سن هفت سالگى به واسطه شركت در برنامه هاى فرهنگى و هنرى وزارت آموزش و پرورش، موفق به دريافت يك آكوردئون مى شود و در سن هشت سالگى، از طرف پدر به عنوان جايزه، صاحب پيانو مى گردد و از اين زمان نزد استاد ارجمند و گرامى مليك اصلانيان مى رود و فراگيرى فن نوازندگى پيانو كلاسيك را آغاز مى كند كه بايد اذعان كرد كه هرچه وى آموخته از اين استاد عاليقدر است و خود مهندس بدخش اين مسئله را قبول دارد و با احترام فراوان از اين استاد و زحمات فراوان ايشان ياد مى كند.
مهندس اميرهوشنگ بدخش در اين باره مى گويد:
«مدت ده سال نزد اين استاد عزيز درس گرفتم و از طرفى چون از كودكى گوش من مملو از ملودى هاى دستگاههاى مختلف ايرانى بود به طور ناخودآگاه احساس مى كردم كه احتياج به
سازى دارم تا اين احساس مرا ارضاء كند تا اين كه اين ساز را پيدا كردم و اين ساز تار بود كه در سن هفده سالگى به فراگرفتن آن مشغول شدم و حدود سه ماه نزد رامين اصلاح، يكى از شاگردان هنرمند ارجمند، جليل شهناز جهت فراگيرى تار رفتم و چون از نظر نت و شناخت دستگاههاى ايرانى مسئله اى نداشتم، خيلى سريع توانستم با پرده ها و مضراب زدن تار آشنا شوم و از آن پس معلم من در منزل نوارهاى مختلف استادان عاليقدر از جمله: جليل شهناز، فرهنگ شريف بود كه با گردآورى نوارهاى مختلف ايشان اعم از نوارهاى راديويى و يا خصوصى به كار كردن و گرفتن از مطلب از اين اساتيد از روى نوار شدم.
در سن هجده سالگى وارد دانشگاه گرديدم و در رشته مهندسى عمران مشغول به تحصيل شدم و همراه با تحصيل به فراگيرى و تمرين هنر مشغول بودم و در سن بيست سالگى با ويولن آشنا شده و به كار كردن و تمرين اين ساز مشغول گشته و ابتدا با زدن رديف هاى ويولن مرحوم استاد صبا شروع كردم، سپس با استفاده از نوارهاى مختلف استادانى چون پرويز ياحقى، حبيب اله بديعى و اسداله ملك استفاده كردم و روى اين ساز خيلى كار مى كنم زيرا علاقه خيلى زيادى به آن پيدا كرده ام.
به طور كلى سه ساز اصلى كه همواره روى آن ها تمرين وممارست دارم، پيانو، تار و ويولن است. البته در طى سالهاى اخير سازهاى ديگرى از جمله عود (بربط) و الكتروساز (ساز تركى)، كه اين سازى است برقى مانند گيتار برقى، با استفاده از آمپلى فاير نواخته مى شود.
در اينجا يادآور مى شوم كه در
تمامى مراحل مختلف هنر موسيقى، پدرم مانند دوستى مهربان همراه من بودند و از هيچگونه كمكى دريغ نكرده و هر نوع امكاناتى كه در زمينه لازم داشته ام براى من فراهم كردند و عامل مهم پيشرفت خودم را مديون تشويق پدرم و راهنمايى هاى ايشان و همچنين وجود اساتيد گرانقدر موسيقى ايرانى كه با داشتن آثارى ارزشمند از آن ها توانستم الگو قرار دهم و از آن ها درس بگيرم.
همچنين، اخيرا به كار ضبط نوار مشغول شده ام و يك كاست كه در آن كليه سازها توسط خودم نواخته شده پر كردم كه البته ملودى هاى اصلى در اين نوار مربوط به الكتروساز مى باشد كه علاوه بر اين ساز، با استفاده از سينتى سايزر، سازهاى ديگر را به عنوان اركستر و زير صداى الكتروساز قرار دادم. و هم اكنون مشغول كار كردن روى كاست دوم هستم كه در اين كاست با ابتكاراتى از قبيل جواب و سؤال التكتروساز، ويولن، عود و همنوازى اين سازها با هم، همراه با سينتى سايزر مشغول كار هستم كه قطعاتى از خودم و همچنين از آهنگ هاى قديمى مختلف كه با تنظيم و اجراى جديدى است مشغول مى باشم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهرام بدخش به سال 1304 شمسى در شهرستان (كرمانشاه) متولد شد. هنوز به مدرسه ابتدايى نرفته بود كه يك روز براى سرگرمى وى والدين او فلوتى برايش خريدارى كردند و از آن زمان اين فلوت مونس او بود و براى خود مى نواخت. انگيزه و كشش او به سوى موسيقى از همين جا آغاز شد و روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها به سرعت سپرى شدند تا سال 1320 فرا رسيد و بهرام با
اعضاى خانوداه به تهران آمد، در اين شهر بزرگ امكان فعاليت هنرى براى وى بيش از محل تولد بود لذا به كلاس ولى اله البرز كه معلم قره نى و ساير سازهاى بادى بود رفت و مدت ها نزد وى به يادگيرى پرداخت ولى طبع حساس و بلندپرواز و دائما در غليان او موجب گشت تا بهرام ساز فلوت و نواختن آن را يكبار رها كند و به سنتور روى آورد.
روزى كه از خيابان ناصرخسرو عبور مى كرد به مغازه روح پرور كه در آن زمان يكى از مغازه هاى معروف فروشنده آلات موسيقى بود رفت و سنتور خوب و خوش صدايى را براى خود خريدارى كرد و براى فراگيرى آن نزد استاد عباس زندى رفت. بدخش به سرعت مراحل يادگيرى و ترقى در نواختن اين ساز را از اين هنرمند ارزشمند فرا گرفت به طورى كه خود از سال 1322 وارد راديو و با اركستر عباس شاپورى همكارى را آغاز كرد.
بهرام بدخش در راديو با اركسترهاى مختلف همكارى كرد ولى بيش از همه با اركستر عباس شاپورى كار مى كرد و همين همكارى صميمانه دوستى ديرينه اى بين آنان به وجود آورد كه هنوز هم پابرجاست و در سال 1327 تعليم موسيقى را به اتفاق هم در خيابان امير به نام «كانون موسيقى» داير كردند كه شاگردان بسيارى را تعليم دادند.
بدخش به نواختن اكثر سازها آشنايى دارد ولى ساز اختصاصى او سنتور است و آهنگ هايى براى پوران، رشيدى، حسين قوامى و سعادتمند قمى ساخته و اجرا شده است.
بهرام بدخش تا سال 1340 در راديو فعاليت هنرى داشت و با فرهنگ و هنر نيز همكارى نزديك مى كرد ولى چون اداره چند موسسه فرهنگى را به عهده
داشت نظير: كودكستان و پانسيون شبانه روزى دانشجويان دختر و اين كار پرمسئوليت بود لذا نتوانست به كارهاى هنرى خود در اركسترها ادامه دهد و رفته رفته دنبال كار را رها كرد. بدخش يكى از تكنوازهاى خوب راديو بود و روزهاى جمعه ساعت 7 / 30 شب و روزهاى دوشنبه ساعت 6 به مدت يك ربع ساعت سلو مى نواخت. وى داراى فرزند هنرمندى است به نام امير بدخش كه او هم اكنون يكى از معلمين ماهر باتجربه موسيقى است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1160 ق)، شاعر و عارف. پدرش از اهالى بدخشان بود كه به ند سفر كرده بود و خليفه در دهلى متولد شد. پس از نشو و نما در آنجا به ملازمت عالمگير شاه اشتغال يافت. سپس با مير جلال الدين حسين بدخشانى كه از مشايخ آن عهد بود آشنا شد و به عالم سير و سلوك كشيده شد. محمدابراهيم از صوفيان سلسله نقشبنديه بود و خانقاهى نيز داشت. در لكهنو درگذشت. وى با اينكه علوم ظاهرى نياموخته بود، تاليفات و تصنيفات چندى داشته و «مثنوى» در شش هزار بيت منظوم كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (16)، الذريعه (14/9)، رياض العارفين (42 -41)، فرهنگ سخنوران (315).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 890 ق)، عارف و شاعر. وى در قريه ى اشكميش از توابع قندهار متولد شد و در سمرقند نشو و نما يافت. در هرات تحصيل دانش كرد. بدخشى از شاعران دربار سلطان حسين بايقرا و از نزديكان بابر بود. سى سال در ملازمت امير عليشيرنوايى زيست. كمال الدين شاه حسين كامى اوبهى، از كودكى شاگرد وى بود و خود شاگرد مير حسين معمائى بود. بدخشى بيشتر به معما رغبت داشت و چند رساله در معما دارد. «ديوان» شعرى نيز از وى باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (333)، تذكره ى نصرآبادى (508)، حبيب السير (347/4)، الذريعه (128 -127 /9)، ريحانه (240/1)، صبح گلشن (57 -56)، فرهنگ سخنوران (125)، لغت نامه (ذيل/ بدخشى)، مجالس النفائس (272 -271 ،96 -95)، نشتر عشق (237/1)، هفت اقليم (101/2).
قرن:11
جنسيت:زن
مليت:ايران
18 رمضان 1090 -1019 ق، ملقب به ام كلثوم از زنان فاضل، اديب و پرهيزگار. وى علوم و فلسفه را نزد پدرش ملا صدرا (1050 ق) فراگرفت و در حدود سال 1034 ق به ازدواج ملا عبدالرزاق لاهيجى مشهور به فياض (1072 ق) درآمد. سپس نزد همسرش درس خواند تا آنكه در اغلب علوم استاد شد. مى گويند كه وى با علما جلسات علمى برگزار مى كرد و با فصاحت و بلاغت با آنها بحث مى كرد. او خواهر صدريه و زبيده و مادر ميرزا حسن معروف به كاشفى (1121 ق)، صاحب كتابهاى شمع اليقين و زواهرالحكم است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 43 / 3؛ مفاخر اسلام، 35 -34 / 7؛ معادن الحكمه (مقدمه)، يب، يج.
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 674 ق)، عارف و عالم. از آثار وى: «سر الخلافة»؛ «كنز الاخبار» يا «كثير الاخيار»؛ «مصباح ذوى الالباب»؛ «كتاب النجاة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (10/2)، تذكره ى هزار مزار (113)، ريحانه (301/3)، معجم المؤلفين (66 -65 /3 -297 /1)، هدية العارفين (98/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1281 خورشيدى در محله پاچنار تهران در خانواده اى روحانى از سادات كاشان پا به عرصه ى وجود گذاشت. پدرش سيد رضا ملقب به بديع المتكلمين معروف به سيد انارى از وعاظ به نام تهران و از بزرگان مبارزين صدر مشروطيت بوده كه نام او و شرح مبارزاتش در تاريخ مشروطيت ايران ثبت است. وى به تمام رديفهاى آواز تسلط كافى داشته است و از سنين كودكى مداوماً تحت تعليمات پدرش براى يادگيرى گوشه ها و رديفهاى آواز قرار مى گيرد و دايى او، ميرزا يحيى سعيدالواعظين كه از بهترين خوانندگان عصر خويش بوده است در يادگيرى او سهم بسزايى داشته است. او از همان سنين كودكى به همراه پدرش در مجالس وعظ و روضه خوانى شركت مى كرده و از مشكلاتى كه براى پدر به علت مبارزات آزادى خواهى، سياسى پيش مى آمد، چون فرزند بزرگ بود، سرپرستى خانواده را به عهده داشت.
دوران تحصيلات ابتدايى را در مدرسه تدين گذراند و تحصيلات متوسطه را به ترتيب در مدارس آليانس فرانسوى ها واقع در خيابان اكباتان (ملت) و دبيرستان دارالفنون به پايان مى رساند. بعد از اتمام دوره تحصيلات متوسطه از دبيرستان دارالفنون براى چند سالى مشغول به كار مترجمى زبان فرانسه و منشى گرى تجارتخانه هاى آن زمان مى گردد، تا آن كه در سال 1304 شمسى به استخدام مجلس شوراى ملى درمى آيد و با سمت مسئول بليت و لوايح
در آنجا به كار مى پردازد. در همان سال نماينده كمپانى صفحه پركنى «هيز مسترزويش» انگلستان به ايران آمده و قصد تهيه و پركردن صفحاتى چند از هنرمندان و خوانندگان ايرانى را داشته است. نماينده اين كمپانى به نام آقاى «جيمس» پس از تحقيق و مطالعات بسيار و گوش فرادادن به صداى بسيارى از خوانندگان ايرانى بنا به توصيه ى عبدالحسين شهنازى نوازنده ى بزرگ تار، پسر كوچكتر آقا حسينقلى استاد بنام اين ساز، بديع زاده را براى پر كردن تعدادى از اين صفحات انتخاب مى كند. ولى او ابتدا از ملاقات با نماينده ى كمپانى به علت كار در مجلس شورا و بعضى مسائل اجتماعى ابا داشته است ولى بعداً با اصرار عبدالحسين شهنازى، روزى به اتفاق جهانگير وفادار (نوازنده ى ويولن و برادر بزرگ مجيد وفادار، و نوراللَّه همايون شاعر و ترانه سرايى كه خيلى از تصانيف او را سروده است در محل استقرار ضبط واقع در چهار راه حسن آباد حاضر و كار ضبط را شروع مى كند. در يادداشتهاى زنده ياد بديع زاده آمده كه خود مى گويد: «در ابتدا، پس از مشورت با نوراللَّه همايون قرار بود با نام مستعار كار را شروع كنم ولى چون پدر من ملقب به «بديع المتكلمين» بود با مشورت دوستان نام بديع زاده را براى روى صفحات انتخاب كردم. قرار شد پنج صفحه آواز و يكى دو تا هم تصنيف بخوانم و همايون قول داد شعر آهنگهاى مرا بسازد. بعد به سراغ عبدالحسين شهنازى رفتم و همراه اين مرد هنرمند كه در آن زمان و تا زمان فعلى نوازنده اى به ظرافت و قدرت اين هنرمند نديده ام به سراغ «مستر جيمس» رفتيم و در يكى دو جلسه دو تصنيف و
سه آواز را خواندم». اولين صفحه ى وى به نام «جلوه گل» بر روى صفحه گرامافون ضبط مى گردد و اين آهنگ به عنوان اولين اثر بديع زاده و از آثار به يادماندنى موسيقى ايرانى است. صفحه بعدى در مايه افشارى به نام «مرغ بى آشيان» و سه صفحه ديگر همگى آواز در دستگاه بيات ترك: سه گاه و ماهور با اشعار خاورى كه عموزاده او و از شاعران دوره ى مشروطيت بوده است، خوشبختانه تمامى اين پنج صفحه هم اكنون، در دسترس هستند و بر روى نوار ضبط گرديده اند. از اين زمان تا سال افتتاح راديو در سال 1319 شمسى تعداد بسيارى از آثار او در كشور جاى خود را باز كرده و معروفترين آنها «ايران»، سرودى در دستگاه ماهور است. «جانا هزاران آفرين» با شعر سعدى شاعر پرآوازه و «خنده گل» با شعر نوراللَّه همايون در مايه دشتى هستند كه هر دو با پيانوى مرتضى محجوبى اجرا شده اند. قطعه اى به نام گرايلى با شعر سعدى، «سوز عاشق» و «شكوه دل» در دستگاه سه گاه با اشعار نوراللَّه همايون كه آهنگ آنها از ساخته هاى خود بديع زاده هستند. بعد از مدتى كه از افتتاح راديو گذشت سرهنگ مين باشيان، بديع زاده را كه در آن روزگار آوازخوانى معروف و شناخته شده بود براى همكارى دعوت و او را به سروان ابراهيم آژنگ (سرپرست برنامه هاى موسيقى ايرانى راديو) معرفى مى كند. در آن ايام تنها خواننده ى راديو، قمرالملوك وزيرى بود و هيئت اركستر آن، استادان ابوالحسن صبا، مرتضى نى داود، حبيب سماعى و تنبك نواز هم حسين تهرانى، بديع زاده مى گويد: «براى تمرين به منزل صبا رفتم و پس از آماده شدن اولين تصنيف به اداره ى موسيقى رفته و با
اركستر ياد شده به محل راديو كه در بى سيم خيابان شميران بود رفتيم و اولين آهنگ را كه عنوان آن «ساز و سبو» بود با قطعه ى ضربى گرايلى در شور و چند شعر با آواز اجرا كردم. و به اين صورت دومين آوازخوان در راديو بعد از قمرالملوك وزيرى بودم». بعد از شروع كارش با راديو چندين آهنگ از ساخته هاى ابراهيم آژنگ و با اشعار نيما يوشيج در اين برنامه ها اجرا كرد كه يكى از آنها در مايه بيات ترك است و دو آهنگ ديگر كه كمى مدرن تر و در ريتم دو چهارم به نام «فوكستروت مينا» و «فوكستروت مينو» با اشعار نيما يوشيج.
تا قبل از افتتاح راديو، بديع زاده خيلى از باارزش ترين آثار خود را خلق كرده بود. در سال 1315 شمسى، كمپانى صفحه پركنى «اودئون» آلمان از وى رسماً دعوت مى كند تا به آلمان برود و تعدادى صفحه پر كند. او در آن سال به برلين مى رود و در اين سفر تنها نوازنده اى كه به همراه داشت اسماعيل ساترى نوازنده ى ويولن و تار بود كه از نظر علمى وارد به موسيقى نيز بود. به همين جهت در آن ديار به كمك ميزبان آلمانى خود براى پيدا كردن هنرمندان مناسب تحقيق و يا گروه كوچكى كه عبارت از يك ويولن و يك پيانو بوده است انتخاب مى كند و تعداد 40 صفحه از آثارش را كه همه ى آنها با همان اركستر است بر روى صفحه ى گرامافون كمپانى اودئون ضبط كرده است. «خزان عشق» با «شد خزان» از معروفترين و زيباترين آثار ماندنى بديع زاده در دستگاه همايون با شعرى از رهى معيرى سراينده ى نامى از همه مشخص تر
است. «داد دل» و «هديه به خاك» هر دو در دستگاه بيات اصفهان ساخته شده اند. اين دو آهنگ مخصوصاً از غنا و تكامل موسيقى ايرانى، نغمات بسيار زيبا برخوردارند شعر هر دو آهنگ از نوراللَّه همايون است. اشعار «خزان عشق» با اين مضمون آغاز مى شود:
شد خزان گلشن آشنايى
باز هم آتش به جان زد جدايى
عمر من اى گل طى بهر تو
و ز تو نديدم جز بد عهدى و بيوفايى
با تو وفا كردم تا به تنم جان بود
عشق و وفادارى با تو چه دارد سود
آهنگ ديگر اثرى حزن انگيز و بس زيبا در رثاى عزيز از دست رفته اى است كه شعرش از خود بديع زاده مى باشد. اين آهنگ به نام «گل پرپر» از همراهى زيباى اركسترى آلمانى برخوردار است. «دل هر جايى» در مايه افشارى، «واى بر من واى بر دل» در دستگاه همايون هر دو با اشعار نوراللَّه همايون و ديگرى اثرى زيبا در دستگاه ماهور به نام «زيب گلشن» كه به سرود فروردين نيز معروف گشته و بالاخره آهنگهايى شاد با اشعارى طنزگونه و فكاهى كه اين اشعار در روزنامه «اميد» آن زمان به چاپ رسيده «يكى يك پول خروس»، «ماشين مشدى ممدلى» و «خيلى قشنگه» همگى در دستگاه ماهور و چون ديگر آثارش نظم اجراى گوشه ها به خوبى احساس مى شود. بديع زاده بعد از قريب به يكسال توقف در شهر برلين و برجاى گذاشتن صفحاتى از آثارش به وطن بازمى گردد و بعد از چندى تدارك سفر ديگرى را مى بيند و اين بار به دعوت كمپانى صفحه پركنى «سودوا» به همراه ابوالحسن صبا، اسماعيل مهرتاش و فرهاد ميرزا معتمد نوازنده ى چندين ساز منجمله پيانو عازم حلب مى گردند و
آهنگهايى بر روى صفحات گرامافون اين كمپانى پر مى كند. سرود «پرچم ايران» در ماهور، ترانه «نقش حقيقت» با اشعار نوراللَّه همايون و آهنگى از اسماعيل مهرتاش به نام «زال زالك» با اشعار فكاهى از سيد غلامرضا روحانى، طنزسراى معروف آن زمان سروده مى باشد. در سال 1324 و بعد از پايان جنگ جهانى پارسيان مقيم هندوستان جشنهاى بزرگى را تدارك مى بينند. براى اجراى برنامه از هنرمندان ايرانى دعوت به عمل مى آيد. بديع زاده با هيئتى به سرپرستى مهدى خالدى آهنگساز و هنرمند شايسته ى ويولن، يوسف كاموسى و محمدتقى پروانه و على زاهدى عازم آن ديار مى گردد. در هندوستان، مدتى بيش از يكسال، بديع زاده و ديگر هنرمندان به طور مرتب به اجراى برنامه هاى موسيقى ايرانى مى پردازند و كنسرتهاى متعدد و بخصوص در محل سفارت ايران در دهلى اجرا مى كنند و موسيقى سنتى ايرانى را به گوش مردمان دوردست اين شكور در آن زمان مى رسانند. بديع زاده و ديگر هنرمندان براى مدتى هم به دعوت كمپانى صفحه پركنى «ايران ركورد» كه در بمبئى مستقر بوده و كاملاً در اختيار ايرانيان پارسى مقيم هند قرار داشته است به اين شهر با هيئت اركستر رفتند و در حدود 50 صفحه پر مى كنند كه از جمله: سرود «ايران و هند»؛ شعر از محمدعلى مشايخ در ماهور، سرود «فر فروردين» در راست پنج گاه، سرود «جشن نوروزى» در دستگاه ماهور با شعر نيرسينا و ترانه «بوسه شيرين» در دستگاه همايون، «خسرو خوبان» در مايه دشتى همگى از ساخته هاى خود بديع زاده هستند و سرود «ايران ما» در مايه ماهور از ساخته هاى موسى معروفى، ترانه هايى در ماهور با شعر و آهنگ اميرجاهد از جمله صفحات ضبط شده
در آن ديار هستند. بديع زاده همچنين كنسرت بزرگى هم در شهر بمبئى براى پارسيان ايرانى براى تجليل از مقام فردوسى شاعر بلند آوازه ى ايران اجرا كرده است كه آن را هميشه از افتخارات بزرگ دوران زندگى خود مى دانست. بعد از بازگشت از اين سفر، كار مداوم چندين ساله و خلق آثار بسيار و سفرهاى پى درپى و طولانى او را بيش از بيش خسته كرده و او را از ادامه كار مداوم و خلق آثار بعدى با همان شوق و علاقه قبلى تا حدى بازمى دارد و در سال 1331 شمسى هم از مجلس شوراى ملى به بازنشستگى نائل مى شود و به طور دائم در اختيار راديو قرار مى گيرد و تا آخرين سالهاى همكارى و فعاليت با راديو به عنوان عضو مؤثر و ناظر بر اجراى برنامه هاى موسيقى ايران در اين سازمان به خدمت مشغول بوده است. حاصل اين ايام ارائه آهنگ براى برنامه ى گلها در مايه سه گاه به نام «رفتى و بازآمدى» با صداى دلنشين حسين قواقى و آهنگى به نام «باد مهرگان» در دستگاه همايون با آواز منوچهر همايون پور با شعرى عارفانه از «ورطا»؛ اركستر سازهاى ملى به رهبرى استاد روح اللَّه خالقى و آهنگى ديگر در شور با شعر مؤيد ثابتى و آهنگى در مايه دشتى با صداى ايرج كه بر روى شعر مقدمه گلستان سعدى ساخته شده نام برد. و اما آهنگهاى ديگر او همانطور كه قبلاً اشاره شد، در تهران بر روى صفحه گرامافون ضبط شده اند مانند: «جلوه گل»، «مرغ بى آشيان»، «سوز عاشق» و «شكوه دل» و ديگر آثار او همگى از آهنگهاى زيبا و به يادماندنى موسيقى ايرانى است كه متأسفانه هنوز
به دست كمتر هنرمندى دوباره سازى و بازخوانى شده اند. بداهت و تازگى و عدم تكرار جمله ها و قسمتهاى مختلف آهنگهاى بديع زاده كه در هيچيك از آنها دو قسمت مساوى و يكسان با يك آهنگ شنيده نمى شود از ويژگى هاى بارز آثار اين هنرمند است. بديع زاده از علاقمندان علمى و منطقى و وسعت موسيقى ايرانى به شمار مى رود و با وجود نظرات ضد و نقيضى كه بر عليه موسيقى ايران زمين توسط معدودى از دنباله روندگان غربى اظهار شده است كه تماماً باطل است، با دلايل منطقى و علمى، وسعت و پايه ى موسيقى اصيل ايرانى را اثبات مى كند. شادروان جواد بديع زاده، با تمام هنرش هنوز براى جامعه ى هنردوستان و ملت ايران به خصوص، آن طور كه بايد شناخته نشده و مى بايست براى شناخت بيشتر او و آثارش در هنر موسيقى اصيل و سنتى ايران هرچه بيشتر مداقه و كاوش كرد تا شايد روزى آن طور كه در خور شأن او است به علاقمندان موسيقى اين مرز و بوم شناسانده شود. وى تا آخرين روزهاى زندگى اش از مصاحبت و همنشينى با استادان و هنرمندان ديگر غافل نبود و منزل مسكونى اش در شميران محل اجتماع و رفت و آمد بسيارى از هنرمندان و هنردوستان بود كه از همنشينى با او لذت مى بردند، از بزرگانى كه هيچگاه او را تا آخرين لحظات زندگى ترك نگفتند، مى توان از اسماعيل مهرتاش، هنرمند ارزنده ى تئاتر، موسيقى و معلم آواز نام برد، على تجويدى، پرويز ياحقى، منوچهر همايون پور و بيژن ترقى و نوراللَّه همايون و بالاخره شاعر گرانقدر نواب صفا از جمله نزديكان دائمى او بوده اند. به واسطه ى همين همنشينى ها، او خاطرات و يادداشتهاى فراوان از
تمامى هنرمندان هم عصر خود و تا حدودى بيش از خود را در حفظ داشت و از اين رو، مى توان او را به عنوان حافظ بخشى از تاريخ موسيقى ايرانى نام برد كه خوشبختانه تمامى اين خاطرات و يادداشتهاى بيش از 60 سال زندگى هنرى و معاشرت با طبقات مختلف هنرمندان به صورت دست نوشته باقى مانده و در اختيار فرزندانش قرار دارد كه اميد است با انتشار آن دورانى از تاريخ ناگفته موسيقى ايرانى را بتوانم در دسترس عموم قرار دهم. او در روز 10 دى ماه 1358 شمسى در سن 77 سالگى به علت بيمارى و ضعف ناشى از سكته ى مغزى، چشم از جهان فروبست و رفت، ولى بسيارى از آثار گرانبهايش در اختيار دوستداران موسيقى ايرانى به جاى مانده است، روانش شاد.
منوچهر همايون پور كه تا آخرين لحظات حيات بديع زاده در منزلش رفت و آمد داشته و سالها با او حشر و نشر داشته مى نويسد:
اين خط جاده ها كه به صحرا نوشته اند
ياران رفته با قلم پا نوشته اند
سنگ مزارها همه سربسته نامه هاست
كز آخرت به مردم دنيا نوشته اند
«صائب»
در ذيل صفحه ى 34 ارزنده و خواندنى: (نان جو و دوغ گو) اثر استاد ابراهيم باستانى پاريزى، درباره ى زندگى نامه انسانها مطلب جالبى است كه براى اين مقدمه آن را نقل مى كنم، «كسى كه عمرى در تاريخ صرف كرده، خود، يك پا مزار تاريخ است». گويا يك مثل اسپانيولى مى گويد: «وقتى كه يك پيرمرد مى ميرد، يك كتابخانه، سوخته مى شود». مقصود آن است كه خاطرات او، كه خود كتابخانه اى است، به گور مى رود و شايد به همين حساب بوده است كه ماكسيم گورگى هم مى گويد: «زير هر سنگ قبر يك تاريخ
كامل خوابيده است»! اين البته ظهار نظر يك شخصيت شناخته شده و بزرگ ادبيات جهان است و نقل آن از يك استاد تاريخ همزمان ما است. اما نويسنده اين سطور را اعتقاد بر آن است كه سرگذشت زندگى كثيرى از انسانها، فقط يك سطر، و بعضى يك صفحه و تعداد بسيار اندكى، يك كتاب و بعضى از نوادر و نوابغ روزگار كتابها است كه در آثار علمى و ادبى و هنرى و تحقيقى آنها به جاى مانده است و به اين ترتيب زندگى نامه ى يك هنرمند عبارت است از آثارى كه از او به جاى مانده است و خصوصياتى كه در ديگر افراد معمولى وجود ندارد و تاريخ تولد و فوت و زن و فرزند و شغل ديگر امور عادى و مشترك همگان در آخر كار است و آنقدرها مهم نيست. بعضى هنرمندان موسيقى، نوازندگان و خوانندگان و... هستند كه اگر آلت موسيقى خود را به زمين بگذارند و يا به علت پيرى و عوامل ديگر از نواختن دست بكشند، يا خواننده اى آواز خود را از دست بدهد، تبديل به آدمى معمولى و عادى مى شود و تنها هنر خود را از دست نداده است بلكه به جهت از دست دادن طرفداران واقعى يا دروغين و تنهايى و خلأ روانى، كج خلقى، عصبانيت و پر مدعايى! كه در افراد عادى وجود ندارد، در او ظاهر مى شود و اطرافيان حتى در حد افرادى عادى به مجالست او تن درنمى دهند.
اگر آوازه خوانى نتوانست مثل دوران جوانى خود نغمه ى دل انگيزى سر بدهد، يا نوازنده اى قادر نبود كه آهنگ بديع و دلنشينى را از دل آلت موسيقى خود بيرون بياورد و در دوران
كهولت و پيرى مردم به معاشرت و مجالست و حضور او رغبت كردند و در محافل هنرى احترام و مقام و منزلت او دچار تزلزل و بى اعتبارى نشد، مى توان هويت و صفت (هنرمند) را به او اطلاق كرد، به تصديق دوستان مشترك ما، نواب صفا و بيژن ترقى، بديع زاده از نوادر هنرمندانى بود كه در دوران پيرى محفل او گرم تر از روزگار جوانى او بوده او در پيرى چون درختى كهن سال با ميوه اى رسيده و نشاط آور، دل انگيز و فرح افزا بود حالا گنجينه اى برگزيده از شعر و ادب فارسى به علت حشر و نشر چندين ساله با شاعران و نويسندگان طراز اول ايران بود. خاطراتى از زندگى پرفراز و نشيب ايام كودكى و روزگار جوانى، ادارى، هنرى، مسافرتهاى آلمان و هندوستان و سوريه و سالهاى گيرودار راديو بوده او از اكثر مظاهرى كه در دوروبر او بود لطيفه اى شادى آفرين ابداع مى كرد كه شنونده را غرق در نشاط و سرور مى كرد و اين هنرمند كيمياگر افسونگر است كه از مس كم بها در آتشكده ى درون خود زر ناب مى سازد. او براى خلق اين لطائف زيبا گذشته از آشنايان و دوستان و همكاران، براى خويشان و نزديكان و حتى همسر و فرزندان خود سوژه هاى بكر ابداع مى كرد، همه ى مظاهر و اشياء دوروبر او با ديگران تفاوت داشت. سگ و گربه ى خانه ى بديع زاده با تمام سگ و گربه هاى شهر تفاوت داشتند و از بى شمار لطائف شادى آفرين كه ما سالها با آن بيان هنرمندانه شنيديم و هيچوقت كهنه نمى شد: «داستان سگ او بود كه از مشاهده ى سبيل پرهيبت گربه ى خانگى و صداى پاى دزد از ترس به لانه پناه مى برد
و در عوض براى افراد خانواده و آشنايان پارس مى كرد و گاهى هم اظهار وجود كرده و پاچه ى شلوار آنها را پاره مى كرد».
ممكن است بعضى از خوانندگان اين سطور تصور كنند كه خواننده هنرمندى كه ترانه هاى شادى آفرين و عامه پسندى: (چون ماشين مشدى ممدلى و زال زالك) را خوانده است كه پس از انتشار در دوردست ترين جاهايى كه گرامافونى بود از پرطرفدارترين شنوندگان را داشت، آدم بى خيال و بى دردى بود و بدون هيچ اندوه و گرفتارى در ميان اسكناس و طلا و تشك پر قو غلت مى زد. اصلاً مسئله خلاف اين تصور است! از عوامل متعدد گرفتاريهاى او فقط اين يكى را نقل مى كنم: «بديع زاده را خواهرى معصوم بود كه پس از اخذ ديپلم عليل و زمين گير شده بود. و آنها كه در منزل او رفت و آمد داشتند اين صحنه ى غم انگيز را سالها ديده بودند هيكل و جسمى بى حركت كه فقط با حركت سر و گردش چشمانى پر از اضطراب و رمز و راز كه از جبر نامفهوم زمانه حكايت داشت به واردين خانه خوش آمدگويى خود را مى فهماند و طرف مقابل را از اين تراژدى درمان ناپذير غرق در اندوه مى كرد و آدم را به ياد اين قطعه ى معروف استاد رعدى آذرخشى مى انداخت، كه: «من ندانم به نگاه تو چه رازى است نهان- كه من آن راز توان ديدن و گفتن نتوان». با وجود اين منظره و ديگر گرفتاريهاى گوناگون اگر كسى چون او سرزنده و شاد بود و به روى خود نياورد هنر كرده است.
با اين كه بديع زاده را دو برادر و خواهرانى بود، روزگار بار سنگين اين اندوه را بر دوش او نهاده بود
كه گويى اصولاً دوش هنرمند براى كشيدن بار حرمان و درد متناسب تر از ديگران است. اما او يا همه ى آنچه كه گفته شد نغمه هاى گوناگون خود را در طول مدت 50 سال به گوش شنوندگان ايرانى و بعضى از كشورهاى همسايه رسانيده و آوازها، تصانيف، سرودها و ترانه هاى عامه پسند از خود به يادگار گذاشت. مشكلات عديده ى زندگى را با استقامت و پايدارى تحمل؛ كه هر يك از آنها كافى است كه آدمى كم تحمل و معمولى را به موجودى ترشرو و بدخو تبديل كند كه هيچگاه خنده به رويش نيايد. خانه ى او محل تجمع افراد مختلف دوستان بود. شاعران و نويسندگان معروف، موسيقيدانها، هنرپيشگان قديمى تئاتر، بستگان و خويشاوندان خود او و همسرش كه ماشاءاللَّه «لاتعدو لاتحسى» گفتنى است كه در كشيدن بار سنگين مشكلات مادى و خانوادگى كه جبر زمان در سرنوشت او قرار داده بود يك تن هميشه در كنار او بود. اين يك تن همسر برازنده، كدبانو، پرتحمل و خوشروى او بوده اين بانو از خانواده هاى قديمى و با اصل نسب ايران است، كه با تحمل آنچه كه گفته شد و با آن همه آمد و رفتهاى با برنامه و يا بى اطلاع و سرزده در طول مدت زندگى و حيات بديع زاده ابرو درهم نكشيد و كلامى شكوه آميز از زبان او شنيده نشد و شايد بعد از موهبت آواز و هنر بديع زاده اين بهترين پشتوانه زندگى او بود كه: «زن پرهيزگار طاعت دوست- با تو چون مغز باشد اندر پوست» (اوحدى). در سالهايى كه كم كم راديو نفوذ و اعتبارى در ميان مردم پيدا كرد و مديران به ظاهر منظم و سخت گيرى در رأس اداره
راديو و وزارت اطلاعات گماشته شدند، براى نظم و انضباط طبقه ى موسيقيدان و ترانه سرايان كه بعضى از آنها اصلاً با قيد و نظم و ترتيب بيگانه اند حالا بايد در ساعت مقرر براى اجراى كارى جدى حاضر شوند و او متصدى اين امر تقريباً محال است. داستان او و شهرآشوب كه قرار بود ترانه اى بسازد و رفت و چند ماه گم شد و پس از چندماه كه پيدا شد بديع زاده از او بازخواست كرد و او برآشفت و قصيده اى در شصت بيت فى المجلس و بالبداهه در ذم او كارسازى كرد و اين از لطائف است كه در طول مدت شش ماه شش سطر ترانه نساخت و در شش دقيقه شصت بيت را انشاء كرده و بديع زاده اين قصيده و قصيده ى ديگرى را كه هر دو در هجو او بود، خود او شادمانه با ذكر تاريخ واقعه براى دوستان مى خواند، گروهى از مخالفان بديع زاده افرادى يك بعدى و كم مايه بودند كه آواز يا ترانه اى در سطح نازل مى خواندند و مى خواستند كار خود را در روزهاى جمعه در راديو ارائه كنند و بديع زاده به آنها جواب رد داده بود. همه ى آنها كه زبان به طعن و بدگويى مى گشودند چه در اين زمان و چه در گذشته معمولاً افرادى بودند كه در مقايسه ى كار خود با او احساس كم مايگى مى كردند. آوازخوانى باسواد: پر مطالعه، شعردان، مناسب خوان، زبان دان، آهنگساز، خواننده ى ترانه هاى ادبى بسيار سطح بالا و سنگين، ترانه هاى مردم پسند، ضربى هاى سنگين و مشكل، مجلس آرا و بذله گو و حاضر جواب و خندان و خوشرو، مردم دار و در خانه باز و مهم تر از همه حدود ششصد آهنگ كه بر روى صفحات گرامافون
و بعداً در نوار ضبط است كه اغلب آهنگها و بعضى شعر ترانه ها از خود او است. در سال 1322 شمسى كه روان شاد روح اللَّه خالقى يك دسته اركستر بزرگ ايرانى با شركت 29 نفر استادان و نوازندگان معروف و زبردست تشكيل داد كه تا آن تاريخ سابقه نداشت بديع زاده و عبدالعلى وزيرى خوانندگان برگزيده اين اركستر بودند. از او چهار فرزند پسر و يك دختر به جاى مانده است كه همه در ضمن آشنايى با موسيقى به درجات عالى علم و دانش رسيده اند.
موسيقيدان.
تولد: 1280، تهران.
درگذشت: 10 دى 1358، تهران.
جواد انارى كه بعدها به «بديع زاده» مشهور شد، فرزند بديع المتكلمين از سادات كاشان، در محله ى پاچنار تهران چشم به جهان گشود. در جوانى به سبب صداى خوشى كه داشت گاهى در مجالس دوستانه و محافل آشنايان شعرهاى حافظ، سعدى و مولوى را زير لب زمزمه مى كرد. به پيشنهاد بنگاه هيزمستيرويس و پليفون به اتفاق ابوالحسن صبا و مرتضى محجوبى به بيروت رفت و به همراهى ساز اين دو استاد آثارى به وجود آورد. يك سال بعد هم كمپانى ديگرى به نام كمپانى ادئون براى ضبط صدايش به آلمان دعوتش نمود (1315). پس از مراجعت از آلمان به انگلستان رفت و در اين سفر در حدود چهل صفحه از صدايش ضبظ شد بديع زاده اولين خواننده اى است كه ترانه هايش را خودش ساخته است. از آغاز تأسيس راديو، شروع به فعاليت در راديو نمود و با اركسترهاى راديو همكارى داشت. ضمنا عضو شوراى موسيقى درام بود. بديع زاده در دوران جنگ جهانى دوم در تهران ماند. بعد از چندى همراه مهدى خالدى و على زاهدى به هندوستان رفت و در آنجا
نيز صفحاتى از صدايش ضبط شده بديع زاده از موسيقيدانانى است كه آثار بسيارى از خود به يادگار گذاشت. به رديف موسيقى ايران آشنا بود. نخستين صفحه ى بديع زاده در سال 1304 ضبط شد. تصنيف «شد خزان» وى با شعر رهى معيرى در آلمان ضبط شد. بديع زاده اولين كسى است كه آواز بابا شملى يا كوچه باغى را كه بعدا بيات تهران نام گرفت اجرا كرد.
(1358 -1281 ش)، موسيقيدان و خواننده. در محله ى پاچنار تهران در خانواده اى از سادات كاشان متولد شد. از كودكى تحت تعليم پدر خود كه رديفهاى آواز را خوب مى دانست، قرار گرفت و از محضر دايى خود، ميرزا يحيى سعيد الواعظين، كه از خوانندگان بنام عصر بود، فايده ها برد. بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايى و متوسطه، مدتى در سمت منشيگرى تجارتخانه هاى آن زمان به كار مشغول شد، سپس به استخدام مجلس شوراى ملى درآمد. بعد از افتتاح راديو، بديع زاده به عنوان اولين خواننده ى مرد همكارى خويش را با راديو آغاز كرد. وى به همراهى هنرمندانى چون ابوالحسن صبا، اسماعيل مهرتاش و چند تن ديگر سفرهايى به خارج از كشور داشت و صفحات متعددى را ضبط كرد. از آثار موسيقى او مى توان به «خزان عشق» (شد خزان)؛ «پرچم ايران»؛ «مرغ بى آشيان»؛ «ايران و هند» و «جشن نوروزى» اشاره كرد. از وى يادداشتهايى نيز به جا مانده كه زندگى هنرى هنرمندان مختلف را در برمى گيرد. وى در تهران درگذشت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (218)، تاريخ موسيقى (691 ،602 -601/ 2)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (297/ 1)، سرگذشت موسيقى (359/ 1)، مردان موسيقى (368
-359/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(بديع المتكلمين كاشى)، روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان، آهنگساز، نوازنده.
تولد: 4 فروردين 1312، سوادكوه مازندران.
درگذشت: 1371 تهران.
حبيب الله بديعى، فرزند على محمد، تا چهار سالگى در سوادكوه مازندران مى زيست و سپس همراه خانواده به سارى آمد. دو سال اول ابتدايى را در سارى به دبستان رفت. سال سوم ابتدايى بود كه به تهران منتقل و در مدرسه ى پانزده بهمن تحصيلات خود را پى گيرى كرد. از سال 1326 نزد دكتر لطف الله مفخم پايان (به مدت سه سال) مشق ويولن نمود و رديف هاى ابوالحسن صبا را فراگرفت. در سال 1329 در برنامه ى موسيقى ارتش براى نخستى بار ساز سلو نواخت. در سال 1330 رسما در اركستر ابراهيم منصورى مشغول كار شد. ابراهيم منصورى در آن سال مدير موسيقى راديو بود و از ايشان دعوت كرد در راديو تكنوازى كند (برنامه اى به مدت يك ربع كه هر پانزده روز يك بار پخش مى شد). در جنب اين فعاليت هنرى در فيلم «ولگرد» كه سال 1331 به روى پرده سينماهاى تهران درآمد، آواى حسين قواى و شمس را با ويولن همراهى كرد. به مدت يك سال هم هفته اى دو روز نزد ابوالحسن صبا كار كرد و نت هاى استاد را كه خارج از رديف هاى به چاپ رسيده ايشان بود، زد.
سال 1333 يا 1334 بود كه اركستر كوچكى تشكيل داد كه خواننده ى آن بانو شمس بود. اين اركستر تا آخر سال 1336 ادامه پيدا كرد و برنامه هاى آن شب هاى جمعه از راديو پخش مى شد. از سال 1337 در برنامه ى گل ها نوازندگى مى كرد ولى ابلاغ رسمى از سال 1338 به وى داده
شد. بديعى بيش از دويست آهنگ ساخت. در سال 1345 معاون اداره ى راديو تهران و سپس معاون اداره ى موسيقى شد. در سال 1346 تا سال 1351 رييس اداره ى موسيقى راديو بود. در سال 1351 تا سال 1358 عضو شوراى واحد موسيقى كه اعضاى ديگر آن مرتضى حنانه، على تجويدى، حسينعلى ملاح بودند. شش سال متوالى هم رهبرى اركستر باربد را به عهده داشت. در سال 1362 بازنشسته شد. در سال 1365 براى جراحى قلب به آمريكا رفت.
حبيب الله بديعى در سال 1371 در تهران درگذشت. آرامگاه وى در امامزاده طاهر كرج قرار دارد.
حبيب اللَّه بديعى در سرزمين هميشه بهار، هنرپرور و مردخيز مازندران در شهر «سوادكوه» در كانونى گرم و با محبت و در آغوش پدر و مادرى كه براى هنر و هنرمند احترامى خاص قائل بودند تولد و پرورش يافت.
دو ساله بود كه پدرش «سوادكوه» را ترك و در شهر سارى اقامت گزيد و به كار فلاحت و تجارت پرداخت، هنوز هشت بهار از سن حبيب نگذشته بود كه همراه خانواده ى خود به تهران آمد و مقيم اين شهر شد.
در سارى برادر بزرگ حبيب براى خود ويولنى تهيه كرده و نزد يك نوازنده ى ارمنى به فراگرفتن ويولن مشغول مى شود ولى بعد از دو سال از ادامه كار خسته شده و نواختن ويولن را ترك مى كند. در اين زمان حبيب گهگاهى بدون اجازه و دور از چشم برادر، مشتاقانه دستى به آرشه ى ويولن برده و نغمات دلنشينى به گوش مى رساند. اين عمل از ديد برادر مكتوم نماند و وقتى كه علاقه ى شديد او را نسبت به موسيقى مى بيند ويولن را به او هديه مى كند.
پدر و مادرش كه
به تعليم و تربيت وى مانند ساير اولادان خود، بى نهايت علاقمند بودند بر تحصيلات او نظارت دقيق داشتند و او تا اخذ ليسانس از دانشكده ى علوم، تمام مراحل تحصيلى را با موفقيت به پايان رسانيد.
سال 1326 بود كه حبيب نوجوان پس از مدتى تمرين نزد خود به كلاس آقاى «مفخم پايان» مى رود و از ايشان كسب فيض مى كند. دكتر لطف اللَّه مفخم پايان يكى از شاگردان خوب و باوفاى استاد ابوالحسن صبا بود چنانكه اغلب رديفهاى استاد به خط و اهتمام اين هنرمند نوشته و چاپ شده است. وى مدت سه سال حبيب اللَّه بديعى را در فراگيرى رديفهاى استاد به خط و اهتمام اين هنرمند نوشته و چاپ شده است. وى مدت سه سال حبيب اللَّه بديعى را در فراگيرى رديفهاى صبا تعليم مى دهد. بديعى رفته رفته چنان پيشرفتى در كار موسيقى حاصل مى كند كه در سال 1329 يعنى پس از چهار سال نوازندگى، به عنوان سوليست در برنامه ى راديو ارتش به نواختن ويولن مشغول مى شود. بعد از دو سال، در واقع در سال 1331 به كلاس استاد ابوالحسن صبا مى رود و مدت دو سال از محضر او كسب فيض كرده و دوره ى تكميلى آوازها را نزد او به پايان مى رساند. در همين زمان كه نزد استاد صبا به فراگيرى مشغول بود، مدت دو سال نيز، نزد يكى از اساتيد موسيقى كلاسيك خارجى به نام «جينگوزيان» كه از ارامنه ى قفقاز بود، دوره مى بيند. بديعى علاقه ى وافرى به موسيقى اصيل و سنتى ايران دارد و اعتقاد او بر اين است كه موسيقى ملى هر كشور نماينده ى اعتلاء روح آن ملت است و اگر بخواهند استقلال و همبستگى ملتى را
از او بگيرند اول موسيقى و فرهنگ و ادبيات آن كشور را تسخير مى كنند بعد به سراغ ساير نشانه هاى ملى آن كشور مى روند، اما فرهنگ و ادبيات و موسيقى ملى ايران همانگونه كه ناملايمات تاريخى و حملات وحشيانه مغول و بعضى از اقوام ديگر را پشت سر گذاشته، در برابر اين تهاجمات مردانه ايستادگى كرده و از اين پس نيز به اتكاء فرهنگ پربار خود در راه آينده را درنورديده و ميراثهاى فرهنگى خويش را پشتوانه ى همت خود قرار مى دهد.
حبيب اللَّه بديعى در نواختن دستگاهها و گوشه هاى آواز، قدرت و توانايى قابل ملاحظه اى دارد. در آهنگسازى و نوازندگى داراى سبك خاصى است كه هر يك از آثار او از شيوايى و لطافت كم نظيرى برخوردار است؛ او همين كه مى بيند تكرار نغمات و گوشه ها ممكن است براى شنونده كسالت آور باشد به قطعه اى ضربى روى مى آورد كه موجب تنوع و مبين قدرت نوازندگيش مى گردد، به طورى كه بسيارى از اهل فن معتقدند سلوى مشهور او كه در دستگاه «شور» نواخته شده به ملاحت و عظمت تمامى درياى مازندران، زادگاهش مى باشد و شنونده را در الهام و رؤياهاى دور و دراز فرومى برد.
حبيب اللَّه بديعى ابتدا در سال 133 اركستر كوچكى را رهبرى مى كرد كه بعدها بنا به تجديد نظر تشكيلات اركسترهاى راديو، اركستر شماره ى 6 نامگذارى گرديد. وى در سال 1337 بنا به دعوت داود پيرنيا، سرپرست برنامه ى گلها كار خود را در اين برنامه با خوانندگانى چون: غلامحسين بنان، حسين قوامى، اكبر گلپايگانى، محمود خوانسارى، محمدرضا شجريان و غيره آغاز كرد.
وى در سال 1343 عضو شوراى موسيقى راديو، در سال 1345 معاون اداره ى راديو تهران و سپس معاون اداره ى
موسيقى، سال 1346 تا سال 1351 رئيس اداره ى موسيقى راديو و از سال 1351 تا سال 1358 عضو شوراى واحد موسيقى كه اعضاء آن متشكل از آقايان: مرتضى حنانه، على تجويدى و حسينعلى ملاح بود منتصب مى گردد و ضمن رهبرى اركسترهاى شماره ى 6 ،4 ،2. سپس مدت 6 سال رهبرى اركستر «باربد» را به عهده داشت.
فريدون ناصرى آهنگساز خوب و هنرمند در يكى از برنامه هاى راديويى مى گويد: «حبيب اللَّه بديعى، يكى از آهنگسازان و نوازندگانى است كه در اين رده مى شناسيم، او يكى از زبردست ترين بداهه نوازان يا بداهه سرايانى است كه ما طى سالهاى اخير در سرزمينمان ديده ايم، حبيب اللَّه بديعى نه فقط استعدادى باورنكردنى در بداهه سرايى و رديف شناسى دارد، بلكه اگر لازم باشد بالاترين درجه قدرت تقليد را هم از هنرمندان گذشته دارد. او اين كار را زمانى انجام مى دهد كه از هر جهت لزوم اين عمل ثابت شده باشد، كما اين كه بعد از فوت استاد بزرگ ابوالحسن خان صبا، نوارى از قطعه ى معروف «زنگ شتر» او در دست نبود و يا حداقل راديو چنين نوارى نداشت حال اين كه لازم بود به خاطر بزرگداشت استاد از دست رفته اين شاهكار هميشه جاودان او پخش مى شد، از سوى ديگر استاد فقيد شاگردان زيادى داشت منجمله حبيب اللَّه بديعى هم شاگرد او بود. بارى بنا به صلاحديد مدير آن روز راديو چند نفر از شاگردان مرحوم استاد اين قطعه «زنگ شتر» را نواختند و قطعه اى كه بنا به نظر بسيارى پذيرفته شد و حتى به نام مرحوم استاد پخش شد قطعه اى بود كه حبيب اللَّه بديعى نواخته بود. يكبار ديگر بايد بگويم كه در همان زمان صريحاً به تصديق
همگان آنچه كه حبيب اللَّه بديعى نواخته بود صددرصد با نحوه ى نوازندگى استاد ابوالحسن خان صبا برابرى مى كرد. اين همه فقط بدان دليل است كه حبيب اللَّه بديعى درست همان راهى را پيمود كه استادش پيموده بود، يعنى او هم مثل مرحوم صبا براى فراگرفتن فن درست آرشه كشى و شناخت ويولن نزد بهترين استادان ويولن كار كرد و نتيجه آن شد كه مسأله آرشه ى چپ و راست حبيب اللَّه بديعى درست همانى است كه نزد ديگر استادان بزرگ غربى مطرح است، يعنى كمتر مى توان فهميد كدام آرشه ى او چپ است و كدام راست، و اين بالاترين حد قدرت آرشه است. اما حبيب اللَّه بديعى همه ى قدرتهاى نوازندگى و بداهه سرايى را يكجا دارد، ولى اين بدان معنا نيست كه احياناً تا بوده چنين بوده چرا كه در گذشته يا در روزگارى كه بعضى از تكنوازان امروزى دوران نوجوانى را مى گذراندند، تكنوازان ديگرى بودند كه برنامه هايشان زنده پخش مى شد و به همين جهت مدرك زياد و زنده اى مثل: صفحه و نوار از اين هنرمندان عزيز كه بعضى هاشان خوشبختانه هنوز ميان ما هستند و بعضى ديگرشان متأسفانه رخت به سراى باقى كشيده اند نداريم، ولى اگر در همين مختصر مدرك باقيمانده جستجو كنيم درمى يابيم كه پايه و اساس بسيارى از خصوصيات تكنوازيهاى امروز به خصوص روى ويولن بستگى به اينها داشته يعنى ابوالحسن خان صبا كه خود صاحب شيوه و مكتبى خاص بود، شاگردانى تربيت كرد مثل: مهدى خالدى، على تجويدى و همايون خرم.
حبيب اللَّه بديعى از جمله ى تكنوازانى است كه بسيارى از خصوصياتى را كه گفتيم يكجا دارد، وى شاگرد ابوالحسن خان صبا بوده و علاوه بر اين با اكثريت قريب به اتفاق تكنوازان
خوبمان هم حشر و نشر مداوم داشته و دارد، به اين ترتيب حبيب اللَّه بديعى به يك طريق تجربى با تحول تكنيك ويولن در موسيقى ايرانى و بعد با شيوه هاى گوناگون نوازندگى آشنا شده گذشته از همه ى اينها: حبيب اللَّه بديعى مثل جمعى ديگر از تكنوازان برجسته ها در مايه ها و گوشه هاى گوناگون موسيقى ملى دست به يك نوع بسط و گسترش زده چرا كه مى دانيم موسيقى ايران با همه ى عظمتش و با همه ى وسعتى كه دارد معذالك الگويى است براى آنهايى كه واقعاً روحيه يا حس بداهه سرايى دارند، گفتيم براى آنها كه دارند چه تجربه ثابت كرده بداهه سرايى كار هر كسى نيست به اين معنا كه يك تكنواز بداهه سرا علاوه بر تكنيكى بزرگ احتياج به دانشى وسيع و محفوظاتى بسيار دارد وگرنه بداهه سرايى به نوعى به تكرار مكررات مى رسد كه خودبه خود قابل شنيدن نيست».
حبيب اللَّه بديعى جهت شناساندن موسيقى سنتى و اصيل ايران، مسافرتهاى متعددى به كشورهاى: افغانستان، آلمان، آمريكا، بلژيك، انگلستان نموده كه هنرمندانى نظير: جهانگير ملك، فرهنگ شريف، مجيد نجاحى، محمودى خوانسارى، جمال وفايى و كورس فرهنگ زاده با وى همكارى داشته اند. حبيب اللَّه بديعى، براى كمك به مؤسسات خيريه مانند بيمارستانهاى مسلولين، معلولين و اماكن فرهنگى كنسرتهاى فراوانى برپا نمود. وى علاوه بر تكنوازى، آهنگهاى بسيارى ساخت كه اكثر آنها از آثار خوب و با ارزش موسيقى اصيل ايران مى باشد و با اقبال روبرو شدند و حدود يكصد و پنجاه آهنگ ساخت كه خودش ميان آنها از: «كعبه ى دلها»، «فرياد از اين دل»، «افسانه عشق»، «دل بى گناه»، «الهى بمونى»، «افسانه زندگى»، «جاودانه»، «رفته بودم»، «افسانه كمتر»، «شعله سركش»، «در آتشم»، «مهربان شو»، «سنگ صبور»، «زندگى من»
را بيشتر از همه مى پسندد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحمت اللَّه بديعى كه از لحاظ نام خانوادگى اش، با زنده ياد حبيب اللَّه بديعى فقط تشابه اسمى دارد، به سال 1315 در شهر كاشان پا به جهان هستى گذارد و بيش از ده سال از عمرش نگذشته بود كه جهت كسب علم موسيقى و براى تحصيل در اين رشته به تهران آمد و در هنرستان عالى موسيقى نام نويسى كرد و دوره ابتدايى و متوسطه را در هنرستان به پايان رساند.
رحمت اللَّه بديعى در هنرستان عالى موسيقى از دو جهت بخت يار او بود از يكسو استعداد خدادادى و شگرف او و از سوى ديگر استادان شريف و زحمتكشى چون: حشمت سنجرى، روبيك گريگوريان و روبن صفاريان از وى چنان هنرمندى ساختند كه به قول معروف يك شبه ره صد ساله پيمود.
رحمت اللَّه بديعى، ضمن تحصيل و فراگيرى موسيقى كلاسيك، نزد استاد بزرگوار موسيقى ايران، زنده ياد ابوالحسن صبا رفت و مدت پنج سال از مكتب او نيز بهره ور گرديد و خود تا مرحله ى استادى پيش رفت. رحمت اللَّه بديعى چنان تحت تأثير نوازندگى استاد صبا قرار گرفت كه بنا به عقيده ى بسيارى از موسيقيدانان ايرانى قطعات مرحوم صبا را هيچكس به شيرينى و لطافت وى نمى تواند بنوازد و از جهت تكنيك در ميان ويولنيست هاى ايرانى كم نظير مى باشد و به صبا كوچولو! معروف بود، ولى وى پس از مدتى به نواختن كمانچه روى آورد و در نواختن اين ساز اصيل ايرانى نيز تبحرى خاص يافت.
رحمت اللَّه بديعى مدت ها در اركسترهاى شماره يك و دو اداره كل هنرهاى زيبا شركت و نيز با اركستر «گلها»، همكارى مى كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد
چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالعلي براتي
محل تولد : مسجد سليمان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
پس از اخذ ديپلم در سال 1360 وارده حوزه شدم حدود 12 سال در دروس خارج حوزه شركت نمودم. نزديك به 15 سال در مراكز و مؤسسات پژوهشي و فرهنگي به فعاليتهاي پژوهشي مشغول بوده ام از جمله آنها پژوهشكده باقرالعلوم(ع) . تاكنون حدود سي مقاله تاليف كرده ام و بيش از يكصد كتاب، مقاله و پايان نامه را نقد، بررسي و ارزيابي كرده ام. در حوزه اطلاع رساني به ويژه كتابشناسي سالها تجربه علمي و عملي دارم كه محصول آن در توليد نرم افزار كتابشناسي هادي با كمك ديگر دوستان و همكاران فني امروز در دسترس بسياري از مراكز پژوهش و پژوهشگران و حوزه و دانشگاه است. اين نرم افزار انديشه اي جديد در حوزه فهرست نويسي و مأخذ شناسي در حوزه علوم اسلامي و علوم انساني را عرضه مي كند.
مشاوره و راهنمايي غير رسمي به طلب، داشنجويان و محققان و نويسندگان در تدوين به ويژه رساله و مقاله از فعاليتهاي مهم اينجانب بوده است و هم اكنون بسياري از پايان نامه ها حوزه هاي علميه خواهران توسط اينجانب مأخذ شناسي مي شود.بارها شيوه كتابداري و كتابشناسي مرسوم را به نقد كشيده ام و آن را بويژه در حوزه علوم اسلامي ناكافي مي دانم.در مباحث علوم اسلامي و سياسي به تدريس در آموزش و پرورش (معلمين)، دبيرستنها و دانشگاه نيز چندين سال هست مشغول بوده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور برادران، از ديگر هنرمندانى است كه در خانواده اى اهل هنر و موسيقى ديده به جهان باز كرد.
پدر و بخصوص پدربزرگش مرحوم ابوالقاسم برادران سازهاى تار و سه تار را به خوبى مى نواختند و دائى او با نواختن ويولن آشنايى كامل داشت.
منصور برادارن به سال 1309 شمسى در تهران خيابان رى در چنين خانواده اى آشنا به موسيقى متولد و رشد كرد، هنوز خيلى جوان بود كه بنا به علاقه اى كه به موسيقى به واسطه محيط مساعد خانوادگى در وى به وجود آمده بود، توسط دائى خود به كلاس هنرمندى به نام غلامحسين نيكرو كه كلاس او در بازارچه نايب السلطنه قرار داشت رفت و شروع به فراگيرى نواختن ويولن كرد و آموخته هاى خود را در كلاس نزد دائى خويش تمرين مى كرد.
پس از چندى، وى نزد هنرمندى ديگرى به نام سيد گلستانه كه شاگردان را به طور خصوصى درس مى داد و از دوستان دائى وى بود رفت و به طلبگى خود در راه موسيقى ادامه داد.
هوش و استعداد برادران، وى را خيلى زود به محافل هنرى و سرشناسان و بزرگان آن دوران كشاند و موجب آشنايى وى با هنرمندانى مثل: مهدى خالدى، ناصر زرآبادى، مهندس همايون خرم، پرويز ياحقى، اسداللَّه ملك و... شد و جهت شركت در برنامه هاى راديو از وى دعوت شد و در اركسترهاى مرحوم مهدى خالدى، شما و راديو، پرويز ياحقى، ابراهيم سلمكى همراه قاسم جبلى و غيره شركت كرد.
منصور برادران، با خوانندگانى مثل: امين اللَّه رشيدى، احمد ابراهيمى، محمود نخست و قاسم جبلى دوستى ديرينه دارد و با زنده ياد محمود كريمى هر روز صبح هاى سپيده دم به اطراف تهران مى رفتند و مرحوم كريمى به تمرين آواز مى پرداخت و سرما و يخبندان و گرما و عرق ريزان هم در تمرين اين استاد فقيد تأثير نداشت و
اين كوشش ها و ممارست ها است كه هنرمندى محمود كريمى مى شود، روانش شاد.
منصور برادران، داراى همسر و صاحب دو فرزند به نام هاى: مهرداد و مژگان مى باشد، مژگان برادران از هنرجويان هنرستان موسيقى ايران و از شاگردان خوب خانم ارفع اطرائى است كه خود به تعليم موسيقى اشتغال دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالحق براري گاوزني
محل تولد : رود بست
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
سال 1356 در عهد طاغوت ديپلم علوم تجربي (طبيعي آن زمان) را دريافت كردم (از شهرستان بابلسر). با اينكه در كنكور دانشگاه آن زمان شركت كرده بودم اما شوق تحصيل حوزوي و دانستن زبان عربي مرا به مدرسه علميه فريدونكنار كه تازه به دست حجة السلام محموديان نماينده آيت الله العظمي گلپايگاني در فريدونكنار (مسجد صاحب الزمان) دائر شده بود، وارد شدم و به تدريج صداي انقلاب از قم و تهران و... به مازندران هم رسيده بود كه البته با حال و هوايي كه داشتيم در اولين اعتراضات مردم قم خود را به قم و تهران مي كشانديم و درس و بحث ها تحت الشعاع فعاليت انقلاب قرار گرفته بود و بارها تهديد و تحت تعقيب بودم بالاخره با پيروزي انقلاب اسلامي به حوزه مشهد جهت تقويت ادبيات رفته بودم و در درس حجت هاشمي اديب معروف شركت كرده بودم. سيوطي را گذراندم. شوق حوزه قم مرا به قم كشانده بود آغاز جنگ آغاز حال و هوايي ديگر بود و چند سال جنگ به خاطر ارتباط با گردان يا رسول فريدونكنار و حاج حسين بصير كه تا جانشيني لشكر
25 كربلا پيش رفته بود و در كربلاي 10 در قله هاي مائوت عراق به شهادت رسيده بود به خاطر ارتباط دامادي و برادرخانمي با ايشان و همراهي با مجاهدان شمال روزگار جنگ را با اهل جنگ محشور بوديم و البته درس و بحثم را در مدرسه گلپايگاني صفائيه مي گذراندم.
يكي از خاطراتم اينكه هرگز بحث خبر واحد را از اصول فقه و معالم تا كفايه استاد نديده بودم و همه اش در اين قسمت از بحث در جبهه ها بودم! دوارن جنگ تمام شد و با دوستان زمان جنگ حاج آقا داود صمدي آملي و حاج آقا مسرور قائم شهري كه هم مباحثه هاي اينجانب بودند به درس و بحث مشغول بوديم بعد از اتمام لمعتين از مدرسه گلپايگاني(ره) براي دروس بعدي وارد حوزه (بيرون از مدرسه) شديم. رسائل را خدمت آيت الله اعتمادي و قسمتي از لمعه را هم با وجداني فخر گذراندم و در ضمن با نوار دروس فلسفه (بداية و نهايه را) با مباحثه دوستان گذراندم. كفايه را با اساتيدي چند از آيت الله صالحي مازندراني و احمدي يزدي و آيت الله راستي پيش برديم و در درس خارج اصول آيت الله فاضل لنكراني حفظه الله شركت كرديم (حدود 6 سال) و با درس فقه آيت الله جوادي بحث اجاره در مدرسه سعادت و حدود و تعزيرات از آيت الله مرحوم شيخ جواد تبريزي(ره) استفاده كرديم.روزها ساعت 11 حدود 5 سال با تفسير آيت الله جوادي آملي در مسجد اعظم همراه بوديم و با آغاز درس مصباح الانس ابن فناري از آيت الله حسن زاده آملي خواستيم تا ما را به حضور بپذيرد نامبرده امتناع
كرد، فرموده بودند چون پاييني ها را نخوانديد نمي شود (تمهيد القواعد _ فصوص الحكم و...) اما اصرار كرديم تا اجازه استفاده از نوارهاي فصوص را مرحمت كردند و همراه با استفاده از درس فصوص به شكل نوار از درس مصباح الانس ايشان استفاده مي كرديم _ حال و هواي عجيبي و شوق زيادي را در اين دوران نشان مي داديم.
متأسفانه درس مصباح الانس به دليلي كه اينجا مطرح نمي كنم تعطيل شد و مايه تاسف ما شد.سه جلد اول اسفار را با آيت الله حسن زاده آملي گذرانديم با اينكه جلد اول را با آيت الله جوادي آملي سر كرده بوديم.سال 72 در كنكور سراسري شركت كردم و در رشته فلسفه غرب در دانشگاه شهيد بهشتي تهران قبول شدم، دوره كارشناسي فلسفه غرب در دانشگاه موجب ضعف ارتباط لازم با حوزه تلقي مي شد و بالاخره سال 76 كارشناسي را تمام نمودم.در طول اين سالها به اندازه يك نماينده پر حرارت مجلس براي مردم زادگاهم چه تلاش ها و عمران و آبادي ها كه نكردم در طول سال تحصيلي علاوه بر تبليغ در حوزه شهر بابلسر و فريدونكنار زادگاهم (كه بين اين دو شهر بوده است (رودبست)) چه وقت ها و سفرها كه هزينه نكردم و ناله اهل خانه به آسمان بلند بود و با توجيه اينكه امروز وقت اين كارها هم هست از درس و بحث گاه مي زدم و چه كارها كه نكرده بودم.بحمدالله از احداث مدرسه ابتدايي تا راهنمايي و ساختن مسجدي باشكوه در حدود هزار متر مربع (با بالكس) و به شكل جمكراني و احداث آسفالت در حدود 3 كيلومتر در زادگاه خود و تلاش براي آوردن تلفن
و آب آشاميدني و بسيار كارهاي عمراني و محلي ديگر كه همين ها مرا مدت ها معطل خود كرده بود مشغول بودم.با سخنراني هاي زمان جنگ و بعد از جنگ از مسجد تا ميدان شهر فريادگر دفاع از امام و انقلاب اسلامي بودم و بحمدالله با همان روحيه همچنان در سنگرم (الحمدالله الذي هدانا...)
در سال 1380 در كارشناسي ارشد فلسفه غرب در دانشگاه تهران مركز قبول شدم و مقارن اين قبولي همراه با حاج آقا دهقان وارد كار در دفتر نهاد رهبري دانشگاه بين المللي امام خميني(ره) همراه با تدريس دروس معارف مشغول شدم قبل از دانشگاه بين المللي امام(ره) در دانشگاه علوم پزشكي ارتش در تهران به تدريس دروس معارف و اخلاق پزشكي و ريشه هاي انقلاب اسلامي مي پرداختم.الان بيش از ده سال است كه به تدريس دروس معارف مشغولم و همچنان در دفتر نهاد رهبري دانشگاه بين المللي در خدمت فعاليت هاي همراه با آمال رهبري مي باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس عليرضا برازش در سال 1334 ش در شهر تهران به دنيا آمد.ايشان داراي مدرك كارشناسي ارشد رشتة «علوم قرآني و حديث» از دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران مي باشد. كتاب "المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي " تاليف عليرضا برازش ، در دوره هفتم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال برگزيده شد.گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : عليرضا برازش پس از طي دورة ابتدائي و متوسطه به دانشگاه علم و صنعت راه يافت و موفق به اخذ درجة مهندسي صنايع (توليد صنعتي) گرديد و پس از آن مدرك فوق ليسانس را در رشتة «علوم قرآني
و حديث» از دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران دريافت كرد.جوائز و نشانها : كتاب "المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي " تاليف عليرضا برازش ، در دوره هفتم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال برگزيده شد.
________________________________________
آثار : المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي ويژگي اثر : تاليف-اين كتاب در دوره هفتم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي معرفي و برگزيده شده است-آشنايي با كتاب: «المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي» اين كتاب از بهترين معاجم لفظي است كه براي كتب حديث تدوين شده است. مؤلف سخت كوش با مبنا قرار دادن متن معتبري از اصول كافي و با اتكاء بر موازين فهرست نگاري موج بات سهولت و سرعت دستيابي محققين را به تمامي كلمات مهم (اسامي و افعال) با توجه به ريشة آنها فراهم كرده و نيز با ارائة يك جدول تطبيقي، محل هر باب را در مهمترين شرحها، تصحيحها و ترجمه هاي اصول كافي به دست داده است 2 قرآن صاعد مجمع الانوار
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، موسيقيدان و نوازنده. چنانكه از شهرتش پيداست نوازنده ى بربط بوده است. وى از موسيقيدانان درجه ى اول عصر غزنوى و از نديمان مجلس سلطان مسعود غزنوى و از نوازندگان دربار او بوده است. محمد بربطى از اساتيد زمان خود بود و در نواختن بربط مهارتى تمام داشت. بيهقى مى گويد: «محمد بربطى سخت خوش استادى بود».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (163/1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم ق)، شاعر، عارف. نسب وى به محمد بن طغان كرمانى مى رسد. در هرات در خانقاه سلطان منصب شيخى داشته و به ارشاد سالكان مشهور بوده است. مثنوى «مصباح الارواح» را كه جامى به اشتباه به اوحدالدين كرمانى نسبت داده از اوست. اين كتاب به همت استاد فقيد بديع الزمان فروزانفر چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (745)، الذريعه (982 -981 /9)، رياض العارفين (98)، ستارگان كرمان (345 -244)، فرهنگ سخنوران (514)، كشف الظنون (1705)، لباب الالباب (281 -279 /1)، مصباح الارواح (مقدمه 5 و 6)، نفحات الانس (915)، هفت اقليم (268 -267 /1).
قرن:8
جنسيت:زن
مليت:ايران
(بردع از بخش هاى آذربايجان، اران)، پيش از قرن نهم هجرى، از زنان عارف. به نوشته عبدالرحمان جامى وى از گويندگان شطح بود. برخى از مشايخ عرفا از وى راجع به اين حديث نبوى سؤال كردند: انا جليس من ذكرنى (من هم نشين كسى هستم كه مرا به ياد آورد). فاطمه ساعتى با سؤال كننده گفتگو كرد پس گفت: ذكر اينست كه با وجود دوام ذكر تو، حق- سبحانه- را ملاحظه نمايى كه مذكور، كه حق- سبحانه- است، ذاكر توست و چون اين ملاحظه نمودى و بر اين ايستادى ذكر تو در ذكر حق- سبحانه- فانى گردد، يعنى نسبت ذكر از تو منقطع گردد و آنچه انديشه كرده بودى كه حق- سبحانه- ذاكر توست باقى ماند ماند بر وجهى كه جميع امور متقابله از زمان و مكان... مرتفع گردد. چون حق را ذاكر يابد، ذاكريت وى در مظهر خود خواهد يافت، پس حقيقت هم نشينى اينجا ظاهر گردد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع:
نفحات الانس، 622 -621.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(مقتول 914 ق)، صوفى. وى از بزرگان صوفيه در عهد خود بوده و از خلفاى حاج شيخ محمد خبوشانى و از مشايخ سلسله نوربخشى به شمار مى رفته و به دو واسطه به سيد محمد نوربخشى مى رسيده است. عمادالدين در فتنه ازبكان در مشهد به قتل رسيد. از جمله آثارش: شرح بر «لوايح» جامى در تصوف؛ اشعارى هم داشته.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (322)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 182 / 10)، مجالس المؤمنين (161 -158 / 2).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عارف و شاعر، متخلص به عبدالله. از مشايخ تصوف و از مريدان خواجه اسحاق ختلانى و از پيشوايان سلسله ى ذهبى بود، رشيدالدين محمد بيدآوازى خليفه و جانشين وى بود. او غزل را نيكو مى سروده است. از جمله ى آثار وى «رساله ى كماليه» است كه آن را در سال 827 ق تأليف كرده و اشعار علاءالدوله سمنانى را در آن آورده است. «ديوان» شعرى نيز از وى باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (320)، الذريعه (138/18 ،733/9).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1283 -1270 ق)، فقيه اصولى و مفسر. وى برادر شهيد ثالث بود. در برغان كرج به دنيا آمد. مقدمات علم و ادب را نزد پدرش در برغان خواند و «قرآن» و «نهج البلاغه» را از حفظ كرد و سپس به قزوين رفت. فقه و اصول را نزد علماى قزوين و علوم عقلى را نزد آخوند ملا آقا محمد بيدآبادى فراگرفت. آنگاه به عتبات عراق رفت و در كربلا به حوزه ى درس علامه وحيد بهبهانى پيوست. بعد از مدتى به زادگاهش بازگشت و از محضر پدر استفاده بيشتر برد. سپس به قم رفت و از حوزه ى درس ميرزاى قمى بهره مند شد و پس از آن به اصفهان سفر كرد و در محضر ملاعلى نورى علوم عقلى را تكميل كرد و بعد در مشهد از حوزه ى درس شهيد ميرزا مهدى خراسانى استفاده برد. وى مجددا به سوى عراق رهسپار شد و در نجف از شيخ جعفر كاشف الغطاء و در كربلا از سيد على طباطبايى، صاحب «رياض»، بهره ها گرفت و به درجه اجتهاد رسيد. در حدود سال 1220 ق به ايران بازگشت
و در تهران سكنى گزيد و عهده دار كرسى تدريس و فتوا شد و طلاب علوم دينى گرد او جمع شدند. خاندان برغانى با جريان شيخيه و بابيه برخوردى جدى داشتند. وى در كربلا در حال دعا در بالاى سر مبارك حضرت سيدالشهدا (ع) از دنيا رفت. از برغانى حدود سيصد كتاب و رساله و حاشيه باقى مانده است كه از آن جمله: تفسير «معدن الانوار و مشكاة الاسرار»، در يك مجلد؛ تفسير «مفتاح الجنان»، در هشت مجلد؛ تفسير «بحر العرفان و معدن الايمان»، در هفده مجلد؛ تفسير «كنز العرفان»؛ «غنيمة المعاد فى شرح الارشاد»، در چهارده مجلد، در فقه؛ «مسالك»؛ «اعمال السنة»، به فارسى؛ «الدرة الثمينة»، در مواعظ؛ «منبع البكاء»، به عربى، مقتل؛ «معدن البكاء»، به فارسى، مقتل.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (34/7)، اعيان الشيعه (369/9)، ايضاح المكنون (148/2 -304/1)، الذريعه (325 ،220 /21 ،159 /18 ،71 /16 ،77 /13 ،96 -95 /8 ،42 -41 /3 ،245 /2)، روضات الجنات (387 -386 /4)، ريحانه (248/1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 661 -660 /13)، الكنى و الالقاب (64/3)، گنجينه ى دانشمندان (162/6)، المآثر و الآثار (183 ،144)، معجم المؤلفين (86/10)، مينودر (845/2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1175- ح 1269 ق)، عالم دينى، فقيه و عارف. معروف به حاج ملا على برغانى. در برغان كرج به دنيا آمد و نزد پدر مقدمات علوم را آموخت و «قرآن» و «نهج البلاغه» را حفظ كرد. سپس به قزوين رفت و سطوح را نزد دو برادر بزرگتر خود، شهيد ثالث و ملا محمد صالح برغانى، تلمذ كرد. آن گاه به اصفهان رفت و فلسفه را از ملا على نورى اخذ كرد. سپس به
عتبات عراق رفت و در كربلا مقيم شد و محضر علامه وحيد بهبهانى را درك كرد و بعد از آن در نجف نزد سيد على طباطبايى، صاحب «رياض»، و شيخ جعفر كاشف الغطاء مدارج عالى را پيمود و به درجه اجتهاد نايل شد. آن گاه به ايران بازگشت و در تهران مسكن گزيد. و يكى از عالمان نام آور عهد قاجارى شد. بر اثر مخالفت با فتحعلى شاه به عراق تبعيد شد و در كاظمين اقامت كرد و از خواص ميرزا محمد اخبارى شد. پس از قتل استادش به كربلا رفت و با شيخ احمد احسايى برخورد كرد و تحت تأثير افكار او قرار گرفت و سالها ملازم وى شد، و از وى نيز اجازه دريافت كرد. وى سالها در كربلا و نجف و كرمانشاه و قزوين به تدريس و فتوا اشتغال داشت. وى بنيانگذار مكتب جديدى بين شيخيه و متشرعه مى باشد.
از مشهورترين شاگردان وى در عرفان و اخلاق ملا حسينقلى همدانى بود. مصنفات بسيارى در تفسير و عرفان و فقه و حديث از او باقى است كه از آن جمله: «الاعتقادات»؛ «تذكرة العارفين»؛ «حياة الايمان فى العرفان»؛ «رموزات العارفين»؛ «رياض الاحزان» كه جلد پنجم آن به نام «جنة النعيم» و جلد هشتم آن به نام «جنة الرضوان» است؛ «الصراط المستقيم»؛ «ضوابط الاصول»؛ «غنائم العارفين فى تفسير القرآن المبين»؛ «فردوس العارفين فى بيان اسرار آل طاها و ياسين»؛ «لسان العارفين»؛ «مشكاة العارفين فى معرفة اصول الدين»؛ «معراج العارفين»؛ «هموم العارفين و اكسير الصادقين»؛ «مجمع الرسائل»، در شرح «المختصر النافع» محقق حلى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (244 /25 ،232 -231 ،58 /21 ،307 -306
/18 ،166 ،64 /16 ،317 ،253 /11 ،117 /7)، ريحانه (248/1)، گنجينه ى دانشمندان (162/6)، المآثر و الآثار (144)، مستدركات اعيان (299/2)، مكارم الآثار (1709 -1707 /5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسي برغاني قزويني در سال 1259 ، در قزوين به دنيا آمد. وي علوم اسلامي را نزد علماي زمان خود و همچنين بزرگان خانواده اش فراگرفت. روش تفسيري برغاني قزويني ، كلامي و روايي است كه با ذكر آيه به بيان روايات و احاديث وارد شده در پيرامون آن مي پردازد و سپس نظرات و آراء مفسران پيشين و پدرش ملا صالح را متذكر شده به نقد و بررسي آنها مي پردازد.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميوالدين و انساب : موسي برغاني قزويني صالحي فرزند ملا صالح برغاني قزويني (م1298ق) از علماي قرن سيزدهم هجري در دوران سلاطين قاجار بوده است.اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : شيخ موسي برغاني قزويني از خانواده علم و دانشي است كه هر كدام از آن خانواده به نوبه خود با تدريس ، تبليغ و تاليف در زمينه هاي قرآني و علوم اسلامي خدمتي در خور تحسين به جامعه علمي نموده و يادگاراني از خود برجاي گذاشته است.تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ موسي برغاني قزويني ، علوم اسلامي را نزد علماي زمان خود و همچنين بزرگان خانواده اش فراگرفت.آرا و گرايشهاي خاص : روش تفسيري موسي برغاني قزويني ، كلامي و روايي است كه با ذكر آيه به بيان روايات و احاديث وارد شده در پيرامون آن مي پردازد و سپس نظرات و آراء مفسران پيشين و پدرش ملا صالح را متذكر شده به نقد و بررسي آنها مي
پردازد.آثار : اسرارالتنزيل في تفسير القرآن ويژگي اثر : اين كتاب تفسيري است به زبان عربي و در دو جلد تاليف شده است. نسخه اصلي اين تفسير نزد ميرزا حسن صالحي در قزوين موجود است.
منابع زندگينامه :قرآن پژوهان قزوين ، مولف: سيدمحمدعلي ايازي ، تهران: موسسه نمايشگاههاي فرهنگي ايران ، 1380 ، ص 104
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(425 -336 ق)، فقيه، محدث، قرآن پژوه، نحوى. معروف به حافظ كبير. از اهالى خوارزم بود كه در بغداد سكنى گزيد. در خوارزم ابوالعباس حيرى نيشابورى و در هرات از ابوالفضل بن خميرويه و در جرجان از ابوبكر اسماعيلى و در بغداد از ابوعلى صواف و محمد بن جعفر بندار و در نيشابور از ابوعمرو بن حمدان و ابواحمد حاكم و در دمشق از ابوبكر بن ابى الحديد و در مصر از حافظ عبدالغنى حديث شنيد. ابو عبدالله صورى و ابوبكر بيهقى و ابوبكر خطيب بغدادى و ابواسحاق شيرازى و ابوطاهر احمد كرجى و بسيارى ديگر از شاگردان وى بودند. خطيب بغدادى او را ثقه، پرهيزكار و داناى فقه و حديث توصيف كرده است. ابوبكر تا زمان مرگ خويش از تأليف و تصنيف باز نايستاد. او در بغداد درگذشت. از آثار وى «مسند» ى است كه جامع تمامى احاديث «صحيح» بخارى و «صحيح» مسلم است. او احاديث سفيان ثورى و شعبه و ايوب و ديگران را نيز جمع آورى كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (205/1)، تاريخ بغداد (376 -373 /4)، ريحانه (249 -248 /1)، سير النبلاء (468 -464 /17)، كشف الظنون (1682)، لكنى و الالقاب (78/2)، معجم المؤلفين (74/2)، الوافى بالوفيات (331/7)، هدية العارفين
(74/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد على اكبر بن السيد الجليل السيد رضى برقعى از علماء فضلاء و نويسندگان ادباء معاصر تهران است. وى در شب يازدهم ماه مبارك رمضان سال يكهزار و سيصد و هفده قمرى ه در شهرستان دينى و دارالعلم والايمان قم ديده بجهان گشوده و در مكتب قديم الفباء را آموخته سپس به تركيب كلمات فارسى كه تركيبى از زبان فارسى و عربى بود چنانكه هم هست پرداخته و از آن پس به فراگرفتن علوم ادبيه و فقه و اصول و منطق و كلام و فلسفه و هيئت همت گماشته و از علوم جديد كه در ايران تازه پا مى نهاد طرفى بسته است.
اساتيد معظم له در رشته هاى مختلف غير از اساتيد علوم ادبى بدين نامها مى باشند.
1- عالم جليل و فقيه نبيه آيت اللَّه حاج ميرزا محمد معروف به ارباب كه علاوه بر معلومات عقلى و نقلى محضرى دوست داشتنى و بيانى دلنشين داشت.
2- عالم اصولى خبير آقاى شيخ ابوالقاسم معروف بصغير
3- عالم بسيار مدقق و متفكر آقاى آقا شيخ ابوالقاسم كبير
4- فاضل فكور كه هم اديب بود و هم فقيه آقاى شيخ حسن فاضل
5- فقيه متبحر و اصولى محقق آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى (موسس حوزه علميه قم) كه 15 سال در حلقات درس ايشان شركت نموده و استفاده كرده است.
6- آيةاللَّه حاج ميرزا حسين نائينى كه حقيقتا احاطه عجيبى به چندين علم داشت.
7- آيت اللَّه العظمى آقا سيد ابوالحسن اصفهانى (البته از اين دو بزرگوار فقط در موقع توقفشان در قم كه بعنوان تبعيد بسر مى بردند استفاده نموده است)
8- در منطق و فلسفه و هيئت استاد يگانه و حكيم فرزانه آقا ميرزا على اكبر حكمى يزدى.
مشايخ
اجازات ايشان چهار نفرند.
1- مرحوم آيت اللَّه حاج ميرزا محمد ارباب كه در سال 1337 قمرى مرقوم داشته اند.
2- مرحوم ثقةالاسلام محدث جليل حاج شيخ عباس قمى در سال 1342 قمرى نوشته اند.
3- مرحوم آيةاللَّه آقا ميرزا محمد تهرانى سامرائى در سال 1352 قمرى نوشته اند.
4- مرحوم علامه تهرانى آقا شيخ محسن معروف به آقا بزرگ تهرانى صاحب الذريعه كه در تاريخ مزبور مرقوم داشته اند.
آثار و تأليفات ارزنده ى ايشان كه بطبع رسيده است باين شرح است:
1- راهنماى دانشوران در ضبط و تقييد نامها و نسبتها در سه مجلد.
2- كاخ دلاويز در تاريخ شريف رضى.
3- كانون احساسات در رستاخيز شگفت انگيز امام حسين عليه السلام.
4- مهر تابان در سيرت مولاى متقيان امير مؤمنان عليه السلام
5- جلوه حق
6- تذكره مبتكران در بنيان گذاران علوم و فنون.
7- بامداد روشن در اسرار صلح امام حسن.
8- راهنماى دينداران پيرامون چندين بحث جالب دينى.
9- درج گهر در متن سخنان كوتاه پيغمبر و ترجمه فارسى آن.
10- راهنماى قم در تاريخ قم و تاريخ اماكن مقدسه.
11- چرا از مرگ بترسم، پيرامون واقعيت مرگ و اثبات روح
12- ترجمه كتاب الشيعه و فنون الاسلام تأليف علامه سيد حسن صدر. بنام شيعه يا بنيان گذاران فنون و علوم اسلام.
13- مقالات بسيار در موضوع هاى مختلف.
و اما آنچه را كه تاكنون بطبع نرسيده است بسيار و از آنها كتب زير است:
1- هدايا العقول فى الحكم المأثوره عن العتره و الرسول. اين كتاب را بفارسى ترجمه نموده بنام گنجينه ى حكمت.
2- كتاب الروض المنى در دو مجلد فى الحكمه و الادب.
3- كتاب السراج الوهاج فى اسرار المعراج بعربى.
4- رساله الناهيه عن الفحشاء در اسرار نماز بعربى
5- رهبر دانشوران در شناخته شدگان بكنيه و لقب و ترجمه خطبه حضرت
فاطمه عليهاالسلام و شرح آن و نام اين كتاب جزو تاليفاتشان در پشت جلد كتاب كاخ دلاويز مذكور است.
(1366 -1278 ش)، فقيه، نويسنده و شاعر، متخلص به كاشف. در شهر قم متولد شد. وى نسبتش به موسى مبرقع، فرزند امام محمد تقى (ع)، مى رسد. آموزش مقدماتى را در مكتب فراگرفت و از آن پس به تحصيل علوم عربى، دينى و ادبى پرداخت. از بزرگترين استادان وى در رشته هاى مختلف، مى توان از حاج ميرزا حسين نايينى و آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى نام برد. برقعى نزد آقا ميرزا على اكبر حكمى يزدى منطق، فلسفه و هيئت را فراگرفت. آيت الله ارباب و محدث قمى و شيخ آقا بزرگ تهرانى از مشايخ اجازه ى وى بودند. برقعى مشاور آيت الله حايرى در برخى از مسائل حوزه ى علميه ى قم بود. او در سال 1313 ش يك دبستان و در سال 1315 ش يك دبيرستان در قم بنا كرد. وى به منظور شركت در كنگره ى جهانى صلح به پاريس و وين دعوت شد و در آنجا سخنرانى كرد كه پس از بازگشت به ايران، به شيراز و بعد به يزد تبعيد شد. از اشعار وى تنها دو هزار بيت باقى مانده است. از آثار او مى توان از «راهنماى دانشوران» در سه مجلد؛ «جلوه ى حق» و «مهر تابان»، در سيرت اميرالمؤمنين (ع)؛ «كاخ دلاويز»، در تاريخ شريف رضى؛ «تذكره ى مبتكران»؛ «درج گهر»، در سخنان سيد بشر؛ «كانون احساسات»، پيرامون جنبش امام حسين (ع)؛ «بامداد روشن»، در اسرار صلح امام حسن (ع)؛ «چرا از مرگ بترسم»، پيرامون واقعيت مرگ؛ «هدايا العقول»؛ «تبصره ى معلمان»، در نحو؛ «السراج الوهاج»؛
«روض المنى فى المختار من قصار الكلمات اميرالمؤمنين (ع)»؛ «سياست نامه حضرت على (ع)»؛ «راهنماى قم»؛ «ديوان» شعر نام برد.[1]
فقيه، محقق، شاعر.
تولد: 1278(1317 ق.)، قم.
وفات: 13 مرداد 1366.
آيت الله سيد على اكبر برقعى قمى متخلص به «كاشف»، فرزند سيد رضى، پس از تحصيلات علوم عقلى و نقلى نزد استادان، شروع به تدريس نمود. حوزه ى درسى به وجود آورد و به دانش پژوهى و دانش پرورى پرداخت.
در بيست سالگى از مراجع زمان اجازه اجتهاد كسب كرد. اساتيد او در ادب شيخ جعفر غفرانى و شيخ ابوالقاسم نحوى و در منقول آقايان محمد ارباب و حسن فاضل و شيخ ابوالقاسم ملا محمد كريم و در خارج از سطح آيات عظام حائرى يزدى و حسن نايينى و سيد ابوالحسن اصفهانى و در مقدمات معقول محمد ارباب و در تحصيلات عاليه معقول شيخ على اكبر حكمى يزدى بودند.
در سال 1313 يك دبستان و سال 1315 يك دبيرستان تأسيس كرد و هر دو را به نام سنايى موسوم ساخت. پس از ورود آيت الله العظمى حائرى يزدى به قم و تأسيس حوزه ى علميه ى، آيت الله برقعى يكى از مشاروان او بود و درباره مشكلات روحانيت و وضع تحصيلى طلاب با او تبادل نظر مى كرد. آيت الله برقعى در زمان جنگ جهانى دوم ياور مردم بود و به تشكيل انجمن خيريه همت گماشت و از متمكنين تهران و قم كمك گرفت و در منطقه اى كه سكونت داشت نانوايى ايجاد كرد. بدين طريق به بينوايان كمك و مساعدت مى نمود.
در سال 1329 كه در ايران جمعيت هواداران صلح به رياست ملك الشعراى بهار تشكيل شد، از آيت الله برقعى خواستند كه به جمعيت صلح در ايران كمك كند و او نيز اولين سخنرانى خود
را در مسجد امام خمينى (ره) (شاه سابق) تهران تحت عنون «صلح و نيروى نگهبان آن» ايراد كرد. شعار «به عدل سوگند، صلح پيروز است» به واسطه ايشان رايج شد. به همين منظور به كنگره ى جهانى صلح دعوت شد كه يك بار در پاريس و بار ديگر در وين تشكيل شد و به عنوان يك پيشواى روحانى مسلمان سخنرانى كرد. پس از مراجعت از سفر اروپا از قم به شيراز و بعد به يزد تبيد شد و اين تبعيد مدت چهارده سال به طول كشيد.
آيت الله برقعى به شعر و شاعرى علاقمند بود و شعر هم مى گفت. قسمتى از اشعار وى از بين رفته است و فقط حدود دو هزار بيت آن گردآورى شده است.
فهرست آثار ايشان به شرح زير است: راهنماى دانشوران (سه جلد؛ 1329 -1328)؛ راهنماى قم (در تاريخ قم و آثار تاريخى آن؛ با مقدمه رسيد ياسمى، 1317)؛ راهنماى دينداران (1324)؛ كانون احساسات (در واقعه كربلا)؛ كاخ دلاويز (يا تاريخ شريف رضى؛ 138)؛ مهر تابان (در سيرت على (ع)؛ 1317)؛ جلوه حق (در سيرت على بن ابى طالب؛ 1319)؛ بامداد روشن (در اسرار واگذارى خلافت حضرت امام حسن (ع) به معاويه؛ 1320)؛ ترجمه شيعه يا پديدآورندگان فنون اسلام (اثر سيد حسن صدر؛ 1319)؛ تذكره مبتكران، درج گهر (در سخنان حضرت سيد البشر؛ 1366 ق.)؛ چرا از مرگ بترسم (اثر ابن مسكويه، ترجمه لماذا اخاف الموت، قم، چاپ دوم، 1327)، راه نو در جهان شناسى؛ دررالكلم در كلمات قصار على (ع)؛ سياست نامه حضرت على (ع).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] سخنوران نامى معاصر (2931 -2924/ 5)، فرهنگ سخنوران (755)، الذريعه (229/ 17 ،64/ 10 ،899/
9). گنجينه ى دانشمندان (393 -389/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (493 -491/ 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مدرس، موسيقيدان.
تولد 1291، تهران.
درگذشت: 19 دى 1366.
مهدى بركشلى تحصيلات ابتدايى را در دبستان توفيق و تحصيلات متوسطه را در دارالمعلمين مركزى (سابق) و دبيرستان شرف در 1309 به پايان رسانيد و تحصيلات دوره ى ليسانس فيزيك و شيمى را در دانشسراى عالى (سابق) كه بعدا به دانشگاه تهران تغيير نام يافت در سال 1312 تمام كرد و از همان تاريخ به تدريس ادامه داد. مدت ها تدريس فيزيك و شيمى را در دوره هاى دوم متوسط دبيرستان هاى دارالفنون و ثروت را به عهده داشت. در آن سال ها فرصتى پيش آمد كه در ميان معلمينى كه براى آشنايى با روش هاى جديد تعليم و تربيت به خارج از كشور اعزام مى شدند، به فرانسه برود. در پاريس علاوه بر مطالعات تعليم و تربيت در مركز بين المللى مطالعات تعليم و تربيت در سور، در دانشگاه سربن هم نام نويسى كرد و موفق شد دكتراى دولتى در علوم را از اين دانشگاه بگيرد و بعد هم چند سالى در مركز تحقيقات علمى فرانسه CNRS در رشته هاى تخصصى آكوستيك شامل آكوستيك ساختمانى، آكوستيك فيزيولوژيك و آكوستيك موسيقى به فعاليت پرداخت و با گرفتن دكتراى تخصصى از دانشگاه اكس مارسى به ايران بازگشت. دكتر بركشلى همچنين داراى ديپلم عالى مدرسه ى عالى موسيقى در رشته ى موسيقى عملى بود.
به سبب ارتباط مستقيم رشته ى موسيقى و رشته ى فيزيك، به شناخت خصوصيات موسيقى سنتى ايران و تاريخ آن، مطالعات و تحقيقاتى بر مبناى تأليفات نوشته هاى فارابى، ابن سينا، صفى الدين و ديگر فلاسفه ايران پرداخت و نتيجه ى تحقيقات وى در مجله هاى داخلى و خارجى و نيز به صورت كتاب به
چاپ رسيد. وقتى به تهران برگشت، به عنوان بازرس تعليماتى وزارت فرهنگ (كه بعدا به وزارت آموزش و پروش تغيير نام يافت) شروع به كار كرد و سپس براى طرح ريزى اداره ى هنرهاى زيبا مأموريت يافت و چند سالى در آنجا مشغول به كار بود.
پس از آن در دانشگاه تهران در گروه فيزيك دانشكده ى علوم به تدريس دروسى مانند حرارت، مكانيك، الكترومگنتيك، فيزيك جديد، آكوستيك و ساير رشته ها اشتغال ورزيد و سرانجام به سمت مدير گروه فيزيك دانشگاه تهران انتخاب شد.
از جمله فعاليت هاى دكتر بركشلى مى توان به تأسيس گروه موسيقى و گروه تئاتر در دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران و تأسيس مؤسسه ى تحقيقات موسيقى شناسى در فرهنگستان ادب و هنر، تأسيس كميته ى ملى موسيقى يونسكو اشاره كرد. وى علاوه بر مقاله هاى تحقيقى در مجله هاى مختلف، و نيز تدوين كتاب هاى درسى دانشگاهى از قبيل حرارت، مكانيك، فيزيك جديد، آكوستيك و چند كتاب ديگر، كتاب شرح رديف موسيقى سنتى ايران (گردآورى به همت موسى معروفى، 1342)؛ را نيز به رشته ى تحرير درآورده است. خلاصه اى از اين كتاب در دانشنامه ى پلياد به زبان فرانسوى به چاپ رسيده است. كتاب هاى ديگر او گام ها و دستگاه هاى موسيقى ايران و موسيقى دوره ى ساسانى (فارسى و فرانسوى، تهران، 1326، نشريه 24 دانشگاه) نام دارد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(981 -929/926 ق)، صوفى، واعظ نحوى، فقيه، مفسر و محدث. وى ايرانى الاصل و از دانشمندان نامى عثمانى بود. ظاهرا چون حنفى مذهب بود، از ترس صفويه به آن سرزمين رفت. از جزئيات احوالش اطلاعى در دست نيست. وى مؤلف كتابهاى بسيارى به زبان عربى و فارسى است كه در فنون مختلف نوشته شده است و
معلوم مى شود كه در همه ى علوم زمان دست داشته است. از آثار وى: تعليقه بر «اصلاح الوقاية فى فروع» ابن كمال پاشا؛ «اظهار الاسرار»، در نحو؛ «انقاذ الهالكين»، كه در سال 967 ق تأليف كرده است؛ «ايقاظ النائمين»، كه در سال 972 به پايان رسانيده؛ «رسالة فى عدم جواز اخذ الاجرة للقراءة و عدم جواز وقف النقود»؛ «جلاء القلوب»، كه در سال 971 ق به پايان رسانيده است؛ «صحاح عجميه»، به فارسى؛ «فرائض» و شرح آن؛ «كفاية المبتدى»، در صرف؛ شرح «لب الالباب فى علم الاعراب» يا شرح «مختصر الكافيه» بيضاوى، معروف به «امتحان الاذكياء»؛ حاشيه بر «شرح الوقاية» صدر الشريعه ثانى. «دامغة المبتدعين و كاشفة بطلان الملحدين»؛ «آداب البركوى»، «الاربعون»، در حديث.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (287 -286 /6)، ايضاح المكنون (442/1) تاريخ نظم و نثر (395)، الذريعه (125/5)، كشف الظنون (2022 -2020 ،1500 ،1246 ،1074 ،592 ،215 -214 ،184 -183 ،117 ،109 ،54)، معجم المؤلفين (124 -123 /9)، هدية العارفين (252/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1275 ش)، نوازنده. وى ذوق موسيقى را از پدر خود به ارث برد و در ضمن تحصيل براى فراگرفتن هنر موسيقى به خدمت ابراهيم آژنگ رفت و رديف موسيقى ايرانى را از حسين خان اسماعيل زاده آموخت و نواختن متدهاى اروپايى را از لئون گرييگوريان. سفرى به تبريز كرد و با اقبال آذر، خواننده نامى، آشنا شد و در كنسرت او شركت جست. برمكى همچنين در كنسرتهايى كه عارف در تهران برگزار مى كرد، شركت مى نمود. شهباز بعدها از نوازندگى كناره گرفت و فقط براى خود ويولن مى زد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (610 -609 /2)، سرگذشت
موسيقى (266 -264 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1302 ق)، فقيه، محدث و مفسر. مشهور به مجتهد بروجردى. وى نوه ى دخترى ميرزاى قمى، صاحب «قوانين»، و خلف حاج ملا اسدالله حجة الاسلام بود كه مقام فقاهت و تبحرش در حديث و تفسير مسلم بود. وى از پدرش حجة الاسلام اجازه ى اجتهاد داشت. جمال الدين در اواخر عمر به مشهد مشرف شد و از آنجا به تهران آمد و چندين سال به ترويج شريعت و ارشاد مردم مشغول بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بروجرد (330 -327 /2)، علماء معاصرين (336 -335)، گنجينه ى دانشمندان (192/3)، المآثر و الآثار (143 -142).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1329 -1256 ق)، عالم، فقيه، اصولى و زاهد. در بروجرد به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات، در محضر پدر خويش و حاج ملا اسداللَّه حجةالاسلام تحصيل كرد. سپس براى تكميل تحصيلات به اصفهان رفت و به حوزه درس شيخ محمد باقر اصفهانى فرزند شيخ محمد تقى صاحب «هداية المسترشدين» وارد شد و از او بهره ها گرفت. پس از فراغت از تحصيل به بروجرد بازگشت و تا پايان عمر در آنجا به تدريس پرداخت. آيت اللَّه بروجردى از شاگردان او است. از آثار وى: رساله اى در «اجماع»؛ رساله اى در «مقدمه ى واجب»؛ رساله اى در «اجتماع امر و نهى»؛ رساله اى در «قطع».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بروجرد (512 -510 /2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1202 -1201 /14).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1257 ق)، عالم رجالى. از بزرگان و دانشمندان رجالى سده سيزدهم هجرى است كه در بروجن متولد شد و بعد از تحصيل دانش به نگارش كتابى در احوال رجال حديث پرداخت. اين كتاب تعليقه اى است بر « مشيخه من لا يحضره الفقيه» كه در سال 1257 ق از تأليف آن فراغت يافت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات اعلام الشيعه (قرن 296/13)، معجم المؤلفين (209/3).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1015 ق)، مفسر و فقيه متصوف. اصل او از اصفهان بود. در بروج هند متولد شد، و در مدينه ساكن شد و تا پايان عمر در آنجا ماند. از آثار وى: «اراءة الدقائق فى شرح مرآة الحقائق»؛ حاشيه بر «تفسير بيضاوى»؛ «باب الوحدة»؛ «مالا يسع المريد تركه كل يوم من سنن القوم»؛ و چند رساله ديگر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (287/3)، ايضاح المكنون (420/2 ،161 ،53 /1)، لغت نامه (ذيل/ بروجى)، معجم المؤلفين (17 -16 /5)، هدية العارفين (425/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر جهانشاه برومند فرزند شاعر و اديب نامدار معاصر، اديب برومند به سال 1327 در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در مدارس رشدى و البرز تهران به پايان رسانيد و در سال 1353 به أخذ درجه دكتراى دندانپزشكى از دانشگاه ملى ايران (شهيد بهشتى فعلى) نائل آمد. در سال 1354 جهت ادامه تحصيل به آمريكا عزيمت نمود در سال 1978 ميلادى با اخذ تخصص در رشته پريونتولوژى (بيماريهاى لثه) از دانشگاه تافتز كه از دانشگاههاى معتبر آمريكا مى باشد فارغ التحصيل گرديد. او در سال 1358 به ايران مراجعت كرد و در حال حاضر از معروفترين جراحان لثه ايران بشمار مى رود.
دكتر جهانشاه برومند علاوه بر اشتغال در مطب تخصصى خود، در فعاليتهاى علمى زير شركت داشته است:
1- تدريس در دانشكده هاى دندان پزشكى دانشگاه شهيد بهشتى و دانشگاه آزاد اسلامى
2- عضويت در آكادمى پريودونتولوژى آمريكا
3- عضويت در كميته علمى جامعه دندانپزشكى ايران
4- ايراد سخنرانى هاى گوناگون در كنگره هاى مختلف دندان پزشكى و مجامع تخصصى در ايران و آمريكا و داشتن مقالات متعدد در نشريات علمى دندانپزشكى در ايران.
جهانشاه برومند در مورد شروع كارش در فراگيرى
ويولن مى گويد:
«از آنجا كه من در خانواده ى شعر و ادب متولد شده بودم و پدرم استاد اديب برومند علاوه بر شعر، در شناخت نقاشى و خط و موسيقى نيز دستى دارند، به اين جهت از همان دوران كودكى، يك پيوستگى تنگاتنگ و علاقه وافر به ادبيات و هنر، بخصوص نسبت به شعر و نويسندگى و موسيقى در خود احساس كردم.
در كودكى به موسيقى اصيل ايرانى دلبستگى داشتم و از ميان سازها، ب
ه ويولن عشق مى ورزيدم به طورى كه اگر در يك برنامه تلويزيونى، فيلمى را مى ديدم كه در آن نوازنده اى مشغول نواختن ويولن بود مشتاقانه به آن چشم مى دوختم. حتى بياد دارم كه وقتى ده ساله بودم، هنگام پخش تكنوازيهاى ويولن، از پاى راديو تكان نمى خوردم و خصوصاً شيفته پنجه سحرآميز پرويز ياحقى و مرحوم حبيب اللَّه بديعى بودم.
سرانجام، عشق مفرط من به موسيقى ايرانى به آنجا رسيد كه از پدربزرگ مادريم كه به او الفتى عجيب داشتم خواستم تا به عنوان هديه تولد ويولنى برايم خريدارى كند. و او نيز اين كار را كرد. به اين ترتيب من كه در دوازده سالگى صاحب يك ويولن شده بودم از شادى در پوست خود نمى گنجيدم به طورى كه تا چند ماه بدون آنكه اصول نوازندگى آن را بدانم پيش خود سعى مى كردم ويولن را به نحوى كوك كنم و بعضى آهنگهاى ساده را با آن بنوازم.
پدر و مادر من نيز با وجود آنكه مايل نبودند من موسيقى را به عنوان حرفه خود برگزينم اما همواره در فراگيرى آن به عنوان يك هنر والا و ارزشمند مشوق من بودند.
معلم ويولن من در ابتدا مرحوم استاد عبدالحسين برازنده بود
كه از موسيقيدانها و آهنگسازان برجسته به شمار مى رفت و در اصفهان به كار آهنگسازى و تعليم موسيقى اشتغال داشت. به اين جهت من كه در تعطيلات نسبتاً طولانى تابستان به اتفاق خانواده ام به اصفهان مى رفتم نزد ايشان به تناوب مقدمات نوازندگى ويولن، نت خوانى، دستگاهها و سرانجام رديفهاى مرحوم استاد صبا را فراگرفتم.
بعد از آن به دليل انتخاب رشته تحصيلى ام كه طبابت بود و وقت زياد مى برد ديگر نتوانستم پيشرفت در موسيقى را به شكل علمى آن ادامه دهم اما از آنجا كه علاقه اى زائدالوصف به نواختن ويولن داشتم هيچگاه حتى در زمان ادامه تحصيلاتم در خارج، قادر نبودم براى مدت طولانى اين ساز را از خود دور كنم و با آنكه فرصت تمرين زياد را هم نداشتم اما از راه حس و گوش، كوكهاى مختلف و نكات ديگر را در نواختن اين ساز فراگرفتم.
در چند سال اخير نيز بر اثر دوستى نزديك با اساتيدى نظير پرويز ياحقى، مرحوم حبيب اللَّه بديعى و مهندس همايون خرم از راهنمائيهاى آنان بهره بسيار گرفته ام. همچنين در كار ريتم، خود را مديون راهنمائيها و همكارى استاد جهانگير ملك مى دانم.
كارهاى ضبط شده به طور خصوصى:
1- تعداد متجاوز از 20 نوار خصوصى بداهه نوازى همراه تار يا سه تار آقاى فريدون احتشامى و ضرب آقاى جهانگير ملك در دستگاهها و گوشه هاى مختلف موسيقى ايرانى.
2- نوارهاى خصوصى با خوانندگانى نظير حسين خواجه اميرى و مرحوم حسن گلنراقى.
3- مركب نوازى همراه تار آقاى فريدون احتشامى و ضرب آقاى هوشنگ مهرورزان.
4- بداهه نوازى همراه سنتور آقاى فضل اللَّه توكل، تار آقاى فريدون احتشامى و ضرب آقاى جهانگير ملك.
5- چندين آهنگ و ملودى ساخته شده بدون كلام با تنظيم آقاى
ميلاد كيائى.
6- ملوديهاى فانتزى با ويولن به همراه ارگ آقاى فريدون احتشامى (اصفهان فانتزى و شور).
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
درگذشت: 1369.
ملكه برومند از شمار نخستين خوانندگان زن موسيقى اصيل ايرانى بود. مدت ها شاگرد نورعلى خان برومند و سپس اسماعيل مهرتاش و ابوالحسن صبا بود. همراه صبا، مرتضى محجوبى، تاج اصفهانى، و بديع زاده در بيروت صفحه پرد كرده (1316 -1308)؛ و آثارى دلنشين دارد. مدت ها نيز در جامعه ى باربد لاله زار به همراه اديب خوانسارى آواز خواند. در آواز بهترين شاگرد صبا بود و ترانه خوانى را نيز به خوبى مى دانست. صفحاتش با نام هاى مستعار «خانم م. ب.»، «ملكه ى حكمت شعار» و «ملكه ى هنر» پر شده است.
ملكه برومند بعدها به خاطر رواج هرج و مرج در موسيقى ايران از خوانندگى كناره گرفت و گوشه نشينى اختيار كرد. وى همسر «نيك زاد» استاد مينياتور بود.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1355 -1285 ش)، موسيقيدان. از كودكى به موسيقى علاقه مند بود و از سيزده سالگى وارد كار موسيقى شد، ابتدا مدتى نزد درويش خان شاگردى كرد و سپس، براى ادامه ى تحصيل روانه ى آلمان شد. در سال آخر دانشكده ى طب به علت عارضه اى نابينا شد و از اتمام تحصيل طب بازماند، به ايران بازگشت و با تمام وجود به آموختن موسيقى ايرانى پرداخت. برومند در محضر حبيب سماعى شاگردى كرد و دوره ى كامل رديف آقا ميرزا عبدالله را از اسماعيل قهرمانى فراگرفت. او اولين استاد گروه موسيقى دانشگاه تهران بود. نور على همه ى سازهاى ايرانى را خوب مى نواخت، اما در نواختن سنتور، سه تار و ضرب استاد بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (63)، تاريخ موسيقى (651 ،517 ،505 /2)، سرگذشت موسيقى (503 -498 ،494)، مردان موسيقى (449 -448 /1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و صوفى. از سادات ابرقو بود كه به تصوف گرايش داشت، و از مريدان قاضى اسد كاشى بود. از ابرقو به سال 1028 ق به اراده ى مطالعه به شيراز رفت و مدت سه سال در آنجا به تحصيل مشغول شد و با شاعران آنجا مثل ميرابوالحسن فراهانى و غياثا شيرازى و ملهمى تبريزى و اهل نظم آن ديار مراوده و مشاعره داشت، بعد از آن به اصفهان رفت و مدت دو سال به تحصيل علم پرداخت و از آنجا به دارالسلطنه ى هرات رفت و بعد از مدتى به هندوستان عزيمت كرد اشعار بسيارى از وى در تذكره ها آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى نصرآبادى (301)، تذكره ى روز روشن (107)، تذكره ى پيمانه (572 -571)، الذريعه (133/9)، دانشمندان و سخن سرايان
فارس (447 -446 /1)، فرهنگ سخنوران (132)، كاروان هند (164 -160 /1)، مخزن الغرائب (375 -374 /1)، مرآت الفصاحه (86).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 803/788 ق)، شاعر و صوفى. خانواده وى از اعقاب ابراهيم بن ادهم بلخى، صوفى نامدار ايرانى، بود و نسب برهان بلخى به هفت واسطه به ابراهيم مى رسد. پدرش در عهد سلطنت محمد بن تغلق از غوريه هند به دهلى رفت و مولانا مظفر در بلخ پيش از مهاجرت پدرش به هند، ولادت يافت، و بعد از ورود به هندوستان مدتها در قيد حيات بود. او در حلقه ى مريدان شرف الدين احمد بن يحيى از مشايخ آن سامان درآمد و سمت جانشينى او يافت. از مولانا «ديوان» اشعار؛ «مجموعه ى نامه ها» و «رساله اى در بدايت و نهايت درويشى» باقى مانده و جز اينها كتب و رسالاتى داشته كه از ميان رفته است. اشعار برهان از حيث ارزش ادبى متوسط و بيشتر مقصور است بر بيان مطالب عرفانى در صورت غزلهاى عاشقانه يا صوفيانه و برهان الدين مظفر در همه آنها برهان تخلص مى كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1058 -1056 /3)، سرآمدان فرهنگ (222/1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، شاعر، عارف و موسيقيدان. از نوادگان احمد جام ژنده پيل بود. در شعر و موسيقى و عرفان دست داشت و در شعر برهان تخلص مى كرد و براى اشعار خود آهنگ هاى موسيقى مى ساخت. امير عليشيرنوايى، وزير سلطان حسين بايقرا، در موسيقى از شاگردان وى بود. در جام مى زيست و همان جا درگذشت و در جوار جدش، احمد جام، به خاك سپرده شد. اثر وى «ترسلى» است كه در برگيرنده ى منشآت نويسندگان پيش از او است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (229/1)، تاريخ نظم و نثر (336)، تاريخ هنرهاى ملى (773/2)، الذريعه (133/9)، طرائق الحقائق
(107/3)، فرهنگ سخنوران (132)، مجالس النفائس (215 ،42).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 638 ق)، صوفى. از سادات ترمذ و از مشايخ آن سرزمين و دست پرورده ى مولانا بهاءالدين ولد بود. در خراسان و ترمذ به سيد سردان مشهور بود. پس از هجرت بهاءالدين ولد به روم، وى در ترمذ ماندگار شد، و پس از مرگ بهاءالدين ولد براى تربيت مولانا جلال الدين به قونيه رفت و نه سال در مصاحبت مولانا زيست و اولين مرشد وى بود. او در ضمن سفرش به روم با شهاب الدين سهروردى نيز ديدار كرد. در قيصريه درگذشت و در دارالفتح آن شهر به خاك سپرده شد. از او كتابى به نام «المعارف» و اثر كوچكى به نام «تفسير سوره ى فتح» باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1172 -1170 /3)، تاريخ نظم و نثر (737 -736)، تذكرة الشعراء (214)، رساله اى در تحقيق احوال و زندگانى مولانا از استاد فروزانفر (41 -38)، فيه مافيه (16)، مناقب العارفين (72 -56 /1)، نفحات الانس (461 -460).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(780- ح 830 ق)، مفسر، متكلم و اديب. معروف به صدر هروى. عالم به معانى و بيان بود و از شاگردان ارشد ملاسعد تفتازانى به حساب مى آمد. در «هدية العارفين» سال وفات وى 845 ق ذكر شده است. از آثارش: حاشيه بر «شرح كشاف» استادش، در تفسير؛ شرح بر «ايضاح المعانى» قزوينى، در معانى و بيان؛ حاشيه بر «فرائض سراجيه» يا شرح «فرائض سجاوندى»؛ شرح «المواقف» قاضى ايجى، در علم كلام.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (256/1)، كشف الظنون (1894 ،1479 ،1247 ،211)، معجم المؤلفين (92/4)، هدية العارفين (342 -341 /1).
قرن:4
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم و چهارم هجرى، از زنان پرهيزگار شيعه. وى دختر ابوعلى محمد بن احمد بن موسى بن محمد بن رضا (ع) و خواهر ام اسحاق بود كه از كوفه به قم آمد و در نزديك قبر حضرت معصومه (ع) دفن شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ قم (محمدحسين ناصرالشريعه)، 115؛ رياحين الشريعه، 36 / 5 79 / 4.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(482 -400 ق)، فقيه اصولى، محدث و مفسر حنفى. مشهور به ابى العسر. نسبتش به بزده، قلعه اى در نزديك نسف، مى رسد از بزرگان سمرقند و پيشواى اصحاب ماوراءالنهر و خود صاحب طريقه اى در مذهب حنفى بود. سمعانى گويد كه دوستش ابوالمعالى محمد بن نصر، خطيب سمرقند، تنها راوى اوست. وى در سمرقند به خاك سپرده شد. او را تصانيف بسيارى است، از آن جمله: «كنز الوصول الى معرفة الاصول» يا «اصول بزدوى»، در اصول فقه، كه به همراه شرح آن به نام «كشف الاسرار» علاءالدين بخارى چاپ شده است؛ «المبسوط»، يازده مجلد؛ شرح «الجامع الكبير» شيبانى؛ شرح «الجامع الصغير» شيبانى؛ شرح «الجامع الصحيح» بخارى؛ «غناء الفقها»، در فقه؛ «كشف الاستار» يا «تفسير القرآن»، در يك صد و بيست جزء.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (148/5)، ايضاح المكنون (388 ،34 /2)، سير النبلاء (603 -602 /18)، كشف الظنون (1581 ،1485 ،1016 ،568 ،563 ،553 ،467 ،113 -112)، معجم البلدان (487 -486 /1)، معجم المؤلفين (192/7)، الوافى بالوفيات (430/21)، و هدية العارفين (693/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رسول بزرگزاد، نوازنده چيره دست سنتور، در سال 1310 خورشيدى، در شهر مقدس مشهد، در خانواده اى روحانى و سرشناس آن ديار، ديده به جهان باز كرد.
وى از سنين پانزده- شانزده سالگى به سوى موسيقى گرايش پيدا كرد و به سوى اين معشوق روح پرور كشيده شد تا عاقبت ساز سنتور را براى نواختن برگزيد.
رسول بزرگزاد، از سال 1320، نواختن و فراگيرى ساز سنتور و موسيقى را نزد چند نفر از دوستان هنرمند خود آغاز كرد و از آموخته ها و تجربيات ايشان كسب هنر كرد و پس از چندى به تهران آمد و در دبيرستان ناصرخسرو
براى ادامه تحصيل نام نويسى كرد، در همين دبيرستان بود كه با ابراهيم سلمكى و محسن بى آزاد كه از نوازندگان خوب سنتور مى باشند هم كلاس شد. و بعدها با راهنمايى ايشان، از رديف هاى: استاد حسين ياحقى و مسعود ميثاقيان بهره گرفت و خود بااستعداد و علاقه اى كه به نواختن سنتور داشت به پيشرفت هاى بزرگى نائل آمد به طورى كه در سال 1330 به راديو رفت و استاد جواد معروفى پس از امتحان از او، به وى پيشنهاد همكارى با راديو را داد و او اين دعوت استاد را كه بسيار مشتاق آن بود با كمال خرسندى پذيرفت و در برنامه كارگران كه در ساعت 12/ 30 بعدازظهر پخش مى گرديد شركت كرد، سپس در زمان تصدى مشير همايون شهردار با برنامه هاى ارتش شروع به همكارى كرد كه در آن زمان رئيس برنامه هاى ارتش سرهنگ شب پره و سرگرد شاه زيدى بودند.
رسول بزرگزاد، ضمن همكارى با راديو تهران، با شادروان محمودى خوانسارى كه از دوستان بسيار صميمى وى، سفرهايى به مشهر كرد و در مركز راديو مشهد چندين نوار با وى به اجرا درآورد كه از كارهاى خوب و شايسته وى مى باشد.
زمانى كه زنده ياد محمودى خوانسارى، در راديو شيراز، سرپرستى موسيقى آنجا را به عهده داشت. رسول بزرگزاد، سفرى به شيراز مى كند و تعدادى نوار با صداى اين هنرمند فقيد در مركز راديو شيراز اجرا و ضبط مى نمايد. رسول بزرگزاد، به واسطه مسئوليت هاى ادارى فعاليت هاى زيادى در اركسترهاى گوناگون راديو نداشت ولى با رفت و آمد در محافل فرهنگى و هنرى و معاشرت با اساتيد و بزرگان موسيقى ايران، به اندوخته هاى هنرى خود هر روز مى افزود و از چشمه فياض گنجينه
پربار و غنى موسيقى اصيل سنتى ايران كه جهان و جهانيان بدان مديون هستند بهره مى گرفت.
رسول بزرگزاد، در نيمه سال 1330 با مرحوم حسن يكرنگى آشنا شد و در آن زمان كه منزل وى در خيابان دولاب سه راه شكوفه قرار داشت، رفت و آمد مى كرد و در يكى از اين روزها كه به منزل يكرنگى رفته بود، با اكبر گلپايگانى با تكنيك و خوش آواى برنامه هاى «گلها» آشنا شد و پس از آن با استادانى مثل: ابوالحسن صبا، نورعلى خان برومند و حاج آقا محمد ايرانى مجرد افتخار آشنايى پيدا كرد و تا آخر عمر حاج آقا محمد در منزل ايشان، هفته اى دوبار، روزهاى يك شنبه و چهارشنبه مى رفت و در محضر استاد كسب فيض مى كرد.
وى، غير از منزل يكرنگى، حاج آقا محمد، به منزل استاد صبا واقع در خيابان ظهيرالاسلام و منزل نورعلى برومند واقع در خيابان اميريه كوچه گنجه اى و منزل سليمان امير قاسمى واقع در خيابان شاپور آن زمان مى رفت و با هنرمندان باارزش و صاحب نامى نظير: صديف و چلبى (اسدى) آشنا شد و به دوستى و رفاقت ديرينه مبدل گشت. در سال 1340 با مرحوم اسماعيل مهرتاش آشنا شد و به منزل آن مرحوم واقع در محموديه شميران مى رفت و از آنجا به تئاتر جامعه باربد رفت و با عبدالوهاب شهدى، منتشرى و شجريان آشنا شد و با هر يك از اين هنرمندان انس و الفتى پيدا كرد كه بايد از دوستان صميمى ديگر وى مثل: اميرناصر افتتاح، منوچهر همايون پور نادر گلچين، ايرج خواجه اميرى، داريوش رفيعى نيز ياد كرد.
رسول بزرگزاد، در طول دوران نوازندگى خود، صداى هنرمندان بزرگى چون: سليمان اميرقاسمى، تاج اصفهانى، حسين قوامى،
اكبر گلپايگانى، محمودى خوانسارى را همراهى كرده و شاگردان و مشتاقان سنتور را در كلاس هاى درس تعليم داده كه بيشترين آنها، در كلاس هنر موسيقى ميثاقيان و كلاس برادران لشگرى واقع در سه راه امين حضور مى باشد. وى تاكنون چندين كنسرت براى كمك به مؤسسات خيريه و فرهنگى چه به صورت تكنوازى و چه با كمك دوستان هنرمند خود ترتيب داده است. وى رئيس اداره كل پرداخت حقوق، كفيل اداره استخدام، مرخصى ها و ذيحساب اداره كل ساختمان بانك صادرات بود كه در ضمن كارهاى ادارى به امور هنرى خود كه همان موسيقى بود مى پرداخت.
رسول بزرگزاد، يكى از دوستان خيلى نزديك و صميمى شادروان محمودى خوانسارى بود كه بيشتر ايام را با او گذرانده بود و خاطرات بسيارى از آن روزگار دارد كه از جمله مى گويد:
«از اوائل سال 1330 خورشيدى من، محمودى خوانسارى و اكبر گلپايگانى اغلب به منزل استادان ابوالحسن خان صبا او نورعلى خان برومند مى رفتيم و هفته اى يك شب در منزل آقاى سلطانى (كه خوشبختانه هم اكنون در قيد حيات هستند) و در تهران خيابان كارگر شمالى قرار داشت همراه استادان ياد شده جمع مى شديم. در يكى از اين شبها كه من به اتفاق مرحوم محمودى خوانسارى رفتيم منزل استاد صبا كه با ايشان به منزل آقاى سلطانى برويم، در منزل استاد صبا مشاهده كردم كه ايشان بر اثر ايستادن زياد روى پاها در هنگام تدريس به شاگردان، پاچه هاى شلوارشان را بالا زده و با دستان خويش مشغول ماساژ دادن و مالش رگ هاى پاهاى خود مى باشد و بعداً من فهميدم كه با توجه به اينكه دكتر استاد را از ايستادن زياد منع كرده بود معهذا
او عاشق تدريس بود و هنگام درس حتى به سلامتى خود هم فكر نمى كرد و هيچگاه اتفاق نيفتاده بود كه او درس را نيمه كاره رها نمايد، به هر حال من و محمودى خوانسارى نزد استاد ايستاده بوديم تا به اتفاق ايشان آماده رفتن به منزل آقاى سلطانى شويم كه ناگاه خانم منتخب صبا (همسر استاد) از در دست راستى اتاق وارد گرديد و گفت: «آقاى صبا، شما تشريف نبريد چون حالتان مساعد نيست».
استاد صبا، نيم نگاهى به ما كردند كه هيچگاه در زندگى اين نگاه را فراموش نخواهم كرد، در جواب خانم گفت:
«بچه ها آمده اند عقب من تا به منزل آقاى سطانى برويم، نمى توانم رويشان را زمين بيندازم.» و با وجودى كه كسالت داشتند و درد پا استاد را رنج مى داد. آماده شدند و گفتند:
«آن سه تار را هم برداريد كه با خود ببريم». ساز سه تار روى طاقچه بود. من گفتم «آقا ويولن را هم بياوريم؟» گفتند: «نه، آنجا ويولن هست». ساعتى بعد در منزل آقاى سلطانى بوديم، به خوبى يادم هست كه در منزل آقاى سلطانى براى استاد و نورعلى خان برومند پشتى هايى كه از جاجيم و رختخواب درست شده بود قرار داده بودند كه اين استادان هر وقت به آنجا مى رفتيم به آنها تكيه مى دادند.
در آنجا، ابتدا آقاى گلپايگانى همراه سه تار مرحوم نورعلى خان برومند قطعاتى را خواندند (آن زمان آقاى گلپايگانى شاگرد استاد نورعلى برومند بود). سپس من با ساز سنتور با اجازه استاد صبا شروع به نواختن سه گاه كردم و مرحوم محمودى خوانسارى آوازى بس دل انگيز و گرمى را اجرا كرد. استاد صبا كه هميشه موقع گوش دادن به يكى از آوازهاى موسيقى ايران، پلك هاى
چشمهايشان را روى هم مى گذاشتند، آن شب هم هنگام گوش دادن همين كار را كردند و در حال و هواى خود بودند كه پس از پايان اجراى موسيقى توسط ما، خودشان تقاضاى ويولن را نمودند و شروع به نواختن ساز كردند و قطعه اى را در «افشارى» نواختند و محمودى خوانسارى خواندند و پس از آن هم به وى گفت:
«شنيده ام كه شما ضربى هم مى خوانيد؟» محمودى در جواب گفت: «استاد تا اندازه اى.» سپس به محمودى گفت: «بخوان». محمودى خوانسارى جواب داد. آن شب ما پس از ساعاتى بعد از اينكه استاد را به منزل رسانيديم هريك به منازل خويش رفتيم. فرداى آن شب كه نزد محمودى خوانسارى به محل كارش كه در آن زمان در پاساژى در خيابان اكباتان بود رفتم (كه منزل استاد صبا هم تقريباً همان نزديكى ها بود، در كوچه ظهيرالاسلام قرار داشت)، محمودى خوانسارى به من گفت: «رسول استاد صبا، امروز تشريف آورده بودن اينجا و مرا مورد لطف و عنايات خود قرار دادند و بسيار تشويق فرمودند.» كه اين تشويق استاد صبا، محمودى را در كار فراگيرى هنر موسيقى ايران هرچه بيشتر از سابق كوشاتر و علاقمندتر گردانيد.
بيشتر وقت به محضر استاد صبا، همراه محمودى خوانسارى مى رفتيم و از بركات وجود استاد چه از نظر اخلاق و انسانيت و چه از لحاظ هنر و موسيقى بهره ور مى شديم، تا اينكه دست اجل استاد بى جايگزين موسيقى ايران را از مردم هنردوست اين سرزمين جدا كرد و او را در آرامگاه ظهيرالدوله به خاك سپردند و من و محمودى خوانسارى، در مقبره ى ظهيرالدوله با استاد و مرشد خود وداع گفتيم و آن شب تا صبح
خواب به چشمان ما راه نيافت و در خيابان هاى خلوت راه مى رفتيم و در فراغ آن عزيز از دست رفته اشك مى ريختيم.
پس از چندى كه ديگر محفل ما در منزل آقاى سلطانى آن شور و جذبه را نداشت، ديگر كمتر به آن مكان مى رفتيم تا اينكه محمودى خوانسارى به شيراز رفت، و مسئول موسيقى راديو شيراز گرديد و پس از چندى من هم چون پدر همسرم در كارخانه قند مرودشت شيراز مأموريت داشت همراه خانواده هرچندگاه به شيراز مى رفتيم و دوباره ديدارها تازه مى گشت، تا اين دوباره وى به تهران آمد و در اين شهر مظلوم زندگى كرد و مظلوم هم چشم از دنيا فروبست، روانش شاد».
خاطره ى ديگرى از اين مرد موسيقى و هنرمند بى نياز از مال و منال دنيا دارم كه دوست دارم براى ثبت در تاريخ موسيقى ايران به يادگار بماند و آن اينكه:
«همان طور كه شرح دادم، بيشتر ايام شب و روز خود را با محمود خوانسارى بسر مى بردم، در يكى از روزهاى گويا سال 1330 بود كه مرحوم محمودى خوانسارى، به من گفت: «برويم نزد آقاى اديبت خوانسارى كه با ايشان همشهرى و نسبتى هم داشتند، من هم به شوق ديدار استاد اديب خوانسارى بلافاصله پيشنهاد وى را قبول كردم و از محل كار او به سمت خيابان لاله زار رفتيم و از آنجا به سمت توپخانه سرازير گشتيم. محل كار استاد اديب خوانسارى در شهردارى تهران بود كه آن زمان آن را هنوز خراب نكرده بودند و به صورت ساختمانى آجرى با پله هاى نسبتاً زيادى به اتاق ها و دواير گوناگون آن راه پيدا مى كرد. از پله كان هاى زيادى بالا رفتيم، در اولين راهرو،
دست راست اولين اتاق، محل كار استاد اديب خوانسارى بود كه پنجره اتاق او مشرف به ميدان توپخانه بود و ميزشان هم كنار همان پنجره قرار داشت.
پس از اينكه به اتاق استاد وارد شديم، خدمت استاد سلام كرديم كه ايشان با گرمى پاسخ دادند و محمودى خوانسارى بلافاصله مرا خدمت استاد معرفى نمودند و استاد اديب هم بعد از ساعتى را كه در خدمتشان بوديم، آدرس منزل خود را كه در آن زمان خيابان كاخ (فلسطين فعلى) قرار داشت به من دادند و گفتند: «با محمودى و يا خودت هم، هر وقت برايت امكان داشت به اين آدرس به منزل ما بيا و دردشتى هم مى آيد» (منظور استاد يونس دردشتى بود كه از خوانندگان بزرگ و مشهور وقت بود).
از آن تاريخ به بعد، من و محمودى خوانسارى مرتباً به منزل استاد اديب خوانسارى مى رفتيم و از محضر ايشان بهره ور مى گرديديم و ايشان راجع به موسيقى بزرگ و پربار و غنى فرهنگى اين هنر ايرانى ساعاتى را به صحبت و خواندن و سير و تفحص در گوشه ها و مقامات اين موسيقى مى نمود كه ما هم از چشمه فياض استاد جرعه اى را در حد عطش مى نوشيديم.
به خوبى ياد دارم كه مرحوم اديب به محمودى مى گفت: «آقاى محمودى، موقعى خواننده شده اى كه اين رفيقت در هر گوش از دستگاهى كه بخوانى تو را به خوبى جواب خواهد داد و در هر كوكى تو بايد كتاب حافظ را باز كنى مثل فال هر غزلى كه آمد فى البداهه به طور ضربى اجرا كنى و او جواب دهد كه محمودى خوانسارى اين كار را هر وقت به آنجا مى رفتيم انجام مى داد
و در ده سال آخر عمرش كه اغلب اوقات با هم بوديم اين كار را مى كرد و با نواختن ضرب هم آشنا بود و ناخنى هم به سه تار داشت كه در محفل دوستانه از اين هنر وى بهره مى جستيم».
براى هنرمند گرامى دوست بزرگوار بزرگزاد
سوزم بسوز نغمه ى ساز بزرگزاد
دل برد ساز و همنواز بزرگزاد
بر آسمان رسيد خروش و نواى دل
صوت خداست نغمه ى ساز بزرگزاد
مهرداد اوستا
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1292 ش)، خواننده و هنرمند. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در دبستان هدايت و دارالفنون گذراند. سينما سبب علاقه مندى وى به هنر شد. با گوش كردن به صفحات مختلف گرامافونى كه پدرش براى او خريده بود به استعداد درونى خود كه همان صداى خوشش بود، پى برد. در سينما سپه فعاليت هنرى تئاترى و سينمايى خود را ادامه داد و با افتتاح راديو ژاندارمرى و راديو شهربانى با حسين شهبازيان، فعاليت هنرى خود را در اين مراكز ادامه داد. بزرگى كنسرتهايى هم به همراهى حسينعلى وزيرى تبار و يوسفى در تئاتر تهران اجرا كرد و صفحاتى از خود باقى گذاشت. با افتتاح راديو اصفهان، براى فعاليت در آن راديو به اصفهان رفت. وى در حال حاضر در قيد حيات است و فعاليتهاى هنرى خود را در تئاتر، سينما و موسيقى همچنان ادامه مى دهد.[1]
يكى از هنرمندان با استعداد و خوب در صحنه ى تئاتر و سينما و موسيقى كه مى شد از وجودش بهتر از اينها در صحنه هاى هنرى بهره گرفت جعفر بزرگى بود كه متأسفانه كمى مهجور و تا حدودى در حاشيه قرار گرفت ولى او توانست با استعداد ذاتى و خدادادى
خويش، هنر خود را مطرح نمايد. جعفر بزرگى در سال 1292 شمسى در تهران، خيابان ايران بخش 7 به دنيا آمد.
تحصيلات ابتدائى و متوسطه را در دبستان هدايت و دارالفنون ادامه داد. علت و انگيزه اى كه وى به عالم هنر كشانده شد آن طور كه خودش مى گويد چنين است:
«در سال 1308 بود كه سينمايى به نام سينما «سپه» خيابان (امام خمينى) نزديك چهارراه حسن آباد بود كه من براى ديدن فيلمى با پدرم به اين سينما رفتم و از همين جا به سينما و تئاتر و موسيقى علاقه مند گرديدم و از پدرم خواستم كه يك گرامافون بخرد و در منزل به صداى خوانندگان گوش دهم، پدرم با توجه به اين كه مردى متدين و مذهبى بود مخالفتى نكرد و يك گرامافون بوقى خريد و نظير اين گرامافون در آن دوران در بيشتر قهوه خانه ها موجود بود و صفحات بديع زاده، طاهرزاده، اقبال السلطان، خانم ملوك و تيلر و... را مى گذاشتند و من هم از آن زمان به بعد يكى از شنوندگان پروپا قرص اين صفحات گرديدم، صداى خوانندگان روى من تأثير گذارد و من بدون اين كه خود متوجه باشم از دودانگ صدايى بهره دارم، روزها همان تصانيف را مى خواندم به طورى كه پدرم وقتى شنيد ظهرها و هنگام غروب مرا با خود به مسجد مى برد و در مسجد شروع به اذان گفتن مى كردم كه مورد توجه بسيار قرار مى گرفتم.
پس از چندى از عبدالحسين كنگرلو مدير سينما سپه كه با پدرم دوستى داشت و گاه گاهى هم با كمك آقاى رجائى پيس هايى در اين سينما روى صحنه مى آوردند خواهش كردم كه اجازه دهد من استعدادم را در صحنه بازى گرى امتحان
نمايم و ايشان هم پذيرفت و در اولين نمايشنامه به نام «حافظ قزوينى» شركت كردم و از همان زمان به بعد همكار ايشان در اين سينما شدم.
سال 1312 بود كه فيلم ايرانى دختر لر از ساخته هاى مرحوم عبدالحسين خان سپنتا در ايران به نمايش درآمد من عاشق اين فيلم شدم به طورى كه تمام گفتارش را حفظ كرده بودم و شب و روزم به فكر خواندن و شركت در نمايش مى گذشت و در سال 1318 بود كه با بچه هاى مدرسه و هنردوستان آن زمان اغلب توى خانه هاى يكديگر براى خود تئاتر جور مى كرديم تا اين كه من با هنرمندى بزرگ به نام على محمد نامدارى كه علاوه بر كلاس موسيقى، نقاشى، خطاطى و نت نويسى موسيقى، تقريباً با نواختن اكثر سازها آشنايى داشت برخورد نمودم و افتخار آشنايى با ايشان نصيبم گشت. و نزد ايشان به فراگيرى موسيقى و خواندن گوشه ها پرداختم و در اين راه قدرى كه پيشرفت كردم، به راديو تهران كه تازه تأسيس يافته بود رفتم و برنامه اى روزهاى جمعه بعد از ظهر برايم در نظر گرفتند و من در راديو بودم كه علاقه ى مفرطم به موسيقى مرا دوباره به تئاتر كشاند و از سال 1321 تا 1325 علاوه بر شركت در پيس ها، پيش پرده خوانى هم مى كردم زيرا در آن زمان پيش پرده خوانى خيلى رواج داشت و مردم درددل و انتقادات خود را در مضامين و اشعارى كه پيش پرده خوانان مى خواندند مى يافتند. پيشرفت سريع من در خوانندگى و شركت در پيس ها موجب گشت تا چند نمايشنامه بزرگ را در صحنه سينما سپه و سالن دبيرستان دارالفنون، از قبيل: «كاوه آهنگر»، كه اركستر آن را حسين شهبازيان هنرمند باارزش
رهبرى مى كردند، «كاوه و ضحاك هاى قرن بيستم»، «نقابداران»، «متهم بى گناه» و... كارگردانى نمايم.
در همين ايام فرستنده هاى راديوهاى نيروى هوايى، راديو ژاندارمرى و راديو شهربانى افتتاح و شروع به كار كردند و من با آقاى حسين شهبازيان هفته اى يك برنامه در اين راديوها اجرا مى كرديم البته همراه با اركستر ايشان. پس از چندى با استاد حسينعلى وزيرى تبار آشنا شدم و با هنرمندى به نام يوسفى كنسرت بزرگى در تئاتر تهران برپا كرديم كه با استقبال مردم مواجه گشت و ادامه ى آن به تئاتر پارس كشيده شد و همچنان مورد توجه مردم قرار گرفته بود ولى در همين زمان راديو اصفهان تأسيس شد و من كنسرت را رها كردم و از تهران مأمور شدم كه بروم در راديو اصفهان فعاليت نمايم، در اصفهان نيز علاوه بر گويندگى، داستان كودكان مى گفتم، روزهاى شنبه تئاترى به نام «على اصغر» را همراه با ساير هنرمندان آنجا اجرا مى كرديم و با آقايان ارحام صدر، نصرت اللَّه وحدت، اكبر مشكين، عباس همت آزاد، على بيدار، رضا رخشانى و خيلى ديگر از دوستان مدت كى سال در تئاتر سپاهان در نمايشنامه هاى مختلف شركت كردم و تا سال 1329 بودم و در اين تاريخ به شيراز رفتم و كارها و فعاليتهاى هنريم چه در راديو و چه تئاتر ادامه داشت تا سال 1335، در اين سال كار تئاتر به وضع نامطلوبى رسيده بود و ديگر نمى شد نام تئاتر به آن اطلاق كرد زيرا صحنه ى تئاتر تبديل به صحنه رقص گرديده بود و من هم يك نوع سرخوردگى و دلزدگى پيدا كرده بودم و متوجه شده بودم كه خيلى از زندگى عقب افتاده ام، لذا از تئاتر و راديو
كناره گيرى كردم و به كسب و كار و زندگى عقب افتاده ام، لذا از تئاتر و راديو كناره گيرى كردم و به كسب و كار و زندگى خود رسيدم و بعد از انقلاب كه دوباره از من براى شركت در چند فيلم دعوت به عمل آمد كه در سال 1369 در پنج فيلم بازى هاى كوتاه و بلندى را به عهده گرفتم كه از جمله «بچه هاى طلاق» به كارگردانى خانم ميلانى، باز هم فيلم ديگرى از اين خانم به نام «افسانه» و سه فيلم كوتاه براى هنرمندانى كه از مدرسه ى صدا و سيما فارغ التحصيل شدند بايد نام ببرم.
از ميان آهنگ هايى كه تاكنون خوانده ام، آهنگى كه در سال 1328 در اصفهان دكتر جهانگير پازوكى ساخت بيش از ساير آهنگ هايم مورد توجه واقع گشت. اين آهنگ كه «مى جان مى جان، جان» نام داشت و چند آهنگ ديگر از اين آهنگساز و نوازنده كه با همكارى نصير ثقفى و ساير هنرمندان اصفهانى در تئاتر سپاهان اجرا كردم در تهران وسيله كمپانى شهرزاد صفحه شد و در دسترس علاقه مندان قرار گرفت. اينها خاطرات من بود درباره فعاليت هاى هنرى خود و تنى چند از دوستان و هيچ وقت از محبت هاى هنرمندانى چون: عباس شاپورى، على تجويدى، ناصر زرآبادى، يحيى نيكنواز، عبداللَّه جهان پناه و... چه آنهايى كه در قيد حيات هستند و چه آنهايى كه رخت از اين جهان فانى بربسته اند هيچ گاه فراموش نمى كنم و تا زنده ام ياد و خاطره اش را گرامى و عزيز مى دارم و از خداوند منان براى آنهايى كه رفتند آمرزش و براى آنهايى كه هستند، سلامت و سعادت آرزو مى كنم و براى شما هم آقاى حبيب اللَّه نصيرى فر، ديرآشناى مطبوعات كه بيوگرافى
و خاطرات هنرمندان را جهت تاريخ موسيقى و فرهنگ صوتى كشور با زحمات شبانه روزى و طاقت فرسا جمع آورى و مى نويسيد كه در تاريخ ثبت گردد، بى نهايت متشكرم و اميدوارم كه شما هم در كارتان موفق و هميشه شاد و سلامت و سربلند باشيد.»
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (290 -287 /2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 630 ق)، صوفى و شاعر. از اصحاب شيخ شهاب الدين سهروردى و از شيوخ سلسله ى بزغشيه بود، اين فرقه از صوفيان شيراز بود و رييس آنها شيخ نجيب الدين على بزغشى نام داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (21)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (133 /1)، رياض العارفين (170)، ريحانه (128 /7)، فارسنامه ى ناصرى (1154 /2)، لغت نامه (ذيل/ ابوسعيد)، مجمع الفصحا (139 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1330 ق)، نوازنده و خواننده. معروف به حسن فرنگ. وى در گرفتن ضرب و خواندن تصنيف مهارت داشت و چون لفظ قلم صبحت مى كرد به حسن فرنگ معروف بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (645/2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، صوفى ملامتى. از معاصران شيخ الاسلام، خواجه عبدالله انصارى بود. شيخ ابوالحسن تيشه ساو و برادر وى، شيخ ابومحمد، از خادمان و مريدان وى بودند. خواجه عبدالله انصارى درباره ى وى و مريدانش چنين مى گويد: «همه ى مريدان بوالقصر چنان بودند كه ايشان را نعره هاى عظيم بود».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (343).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از فلوت نوازان خوش ذوق، عليرضا بس دست است كه در بيست و پنج دى ماه يك هزار و سيصد و پنج در شهرستان مرزى قصر شيرين از توابع استان كرمانشاهان متولد شد. وى تحصيل ابتدايى را در دبستان شهريار گذرانيد و در همين دبستان بود كه موسيقى علاقه مند شد و آهنگ هاى ايرانى و محلى را با صوت كودكانه در جشن هاى سالانه مدرسه مى خواند.
وى در مدرسه شاگردى ساعى و زرنگ بود به طورى كه ضمن روى آورى به موسيقى و شركت در جشن هاى معمول مدرسه، دروس خود را هم به خوبى مى خواند، به طورى كه هر سال شاگرد اول كلاس مى شد.
عليرضا بس دست، در سن ده سالگى به نواختن تنبك و فلوت روى آورد و با كوزه تنبك ساخت و به تقليد از آهنگ هايى كه از طرف راديو پخش مى شد، نواختن را دنبال مى كرد.در سال 1351 وى به اردوى رامسر راه پيدا كرد و در اين اردو، با ساز خوش نواى نى از نزديك آشنا شد و پس از بازگشت از اردو بدون مربى و استاد شروع به ساختن نى كرد.
نگارنده، وقتى از وى پرسيدم كه چگونه پس از فلوت به نى علاقه مند شديد؟ گفت: «نى را از حسن كسائى شناختم و نمى دانستم كه اين ساز خوش صدا «نى هفت بند» نام دارد.
ابتدا، از طريق راديوى قصر شيرين نى كسائى را مى شنيدم و از راه گوش و با مشكلات زيادى كه در سر راه من بود عاشقانه به تمرينات ادامه دادم تا اين كه در سال 1351 در اولين كنكور موسيقى كه با همت يك بنياد فرهنگى برگزار گرديد، شركت كردم و نفر اول نى كشور شدم و چون ديپلم رياضى هم در همان سال گرفتم بدون هيچ مشكلى در سال 1355 وارد هنركده موسيقى ملى براى ادامه تحصيلات عالى موسيقى شدم و همزمان زير نظر زنده ياد استاد محمود كريمى مدتها به فراگيرى گوشه ها و رديف هاى آواز ايرانى پرداختم.
بايد يادآورى كنم كه پيش از آنكه نزد استاد بروم، موسيقى را از راه گوش فرامى گرفتم و با قواعد موسيقى آشنايى چندانى نداشتم ولى از اين زمان به بعد موسيقى را با قواعد و قوانين و به طور علمى و عملى دنبال كردم. در مورد «نى» متأسفانه به دليل نداشتن دسترسى به محضر استاد گرانقدر «نى» حسن كسائى، نتوانستم مستقيما از هنر ايشان استفاده كنم ولى من از همان آغاز شاگرد غير مستقيم ايشان بودم و نى را از طريق راديو در برنامه هاى «گل ها» و تكنوازى ايشان فراگرفتم. و در سال 1356 در روزهاى تعطيل دانشگاه و در هفته دو روز من به عنوان نوازنده «نى» در راديو كرمانشاه مشغول بودم و آهنگ هايى هم در كنار نوازندگى مى ساختم. و در سال 1359 در راديو و تلويزيون ايران به كار نوازندگى و آهنگسازى در اركسترهاى سنتى و بزرگ وارد شدم و در سال 1360 در تالار وحدت، مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى كارهاى هنرى خود را دنبال كردم.»
عليرضا بس دست، با اركسترهاى
بزرگ و صاحب نامى مثل: اركستر مجلسى تلويزيون و اركستر سمفونيك همكارى نموده و در كنسرت هاى متعددى در تالار رودكى و سالن هاى مراكز فرهنگى و هنرى، شركت داشته و به عنوان تكنواز و همنواز «نى» برنامه اجرا كرده است. وى سال هاست كه مشغول تدريس به شاگردان علاقه مند به ساز «نى» مى باشد. او از شيفتگان استاد حسن كسائى، يكى از بنيانگذاران نى هفت بند در تاريخ موسيقى ايران است و او را مرشد و مراد خود مى داند. او تمام تلاش خود را در خدمت به فرهنگ و هنر ايران و هموطنان خود قرار داده و بيشتر اوقات خود را صرف تعليم به شاگردان «نى» مى كند. عليرضا بس دست، حدود بيست نوار كاست، با همكارى خوانندگانى مثل: استاد حسين قوامى، محمودى خوانسارى، مهرداد كاظمى، مظهر خالقى، قاسم رفعتى به همراه هنرمندانى نظير: برادران سينكى، داود ياسرى، مجتبى ميرزاده و محمود فرهمندبافى ضبط و پخش نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، عارف. اصغر از آن جهت به او گفته اند كه با بايزيد اكبر اشتباه نشود، از على بن حسن ترمذى حديث روايت كرده و ابويعقوب و يوسف بن محمد بن بندار از او روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (313 -309 /7)، طبقات الصوفيه سلمى (حاشيه/ 82 ،67)، معجم البلدان (501/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، عالم و عارف. وى از اهالى مشهد بود. آثارش در فقه و عرفان است، از آن جمله: «تحفة المرضية للحضرة الرضويه» در تسليم كه به «رساله ى تسليم» معروف است و در اواخر رجب سال 979 ق به پايان رسانيده است؛ «رسالة فى اوقات»؛ «الصلوة الخمس»، به عربى؛ و «رساله اى در قضا و قدر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (395).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(570 /562 -475 ق)، مفسر، حافظ، محدث، اديب و شاعر. محدث و مسند بلخ و امام مسجد راغوم يا راعوام بود. بسطامى نزد پدرش و سپس نزد ابوالقاسم احمد خليلى و ابراهيم بن محمد اصفهانى درس خواند، و در محضر ابوجعفر محمد بن حسين سمنجانى فقه آموخت. او حتى در كهن سالى نيز بر دانش اندوزى حريص بود و از هر كسى چيزى مى آموخت. كلامش شيرين و در وعظ و خطابه ى او نكته ها نهفته بود. سمعانى و فرزندش، ابومظفر، و ابوالفرج ابن جوزى و ابوروح هروى، و بسيارى ديگر، از شاگردان وى به حساب مى آيند. وى در بلخ درگذشت. از آثار وى: «ادب المريض و العائد»؛ «لقطات العقول»؛ «مزاليق يا مزالق العزلة» يا «من الف العزلة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (223/5)، سير النبلاء (454 -452 /20)، كشف الظنون (1659 -1464 ،48)، معجم المؤلفين (313/7)، هدية العارفين (784/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1359 -1274 ق)، فقيه، فيلسوف و عارف. در بسطام به دنيا آمد. پس از تحصيل مقدمات در بسطام و شاهرود براى ادامه تحصيل رهسپار مشهد شد و پس از دو سال استفاده از محضر فقها و فلاسفه آنجا، به تهران آمد و يك سال به فلسفه پرداخت و نزد آقا سيد عبدالحميد گروسى و آقا صادق همدانى و آقا سيد محمد اصفهانى و ميرزا محمد تقى گرگانى تحصيل كرد. سپس به عتبات مهاجرت كرد و مدت چهار سال در سامرا از محضر ميرزاى بزرگ شيرازى استفاده كرد. بعد به نجف رفت و هشت سال از حوزه ى درس ميرزا حبيب الله رشتى و آخوند خراسانى بهره برد. سپس به ايران بازگشت و در مشهد به تدريس پرداخت. در اواخر
عمر به شاهرود آمد و در آنجا مشغول ارشاد و تدريس شد. از آثار وى: يك دوره «اصول» آخوند خراسانى؛ «مشاهد سبع» يا «رياض العقول» كه مشتمل بر فلسفه علمى و عملى و شرح سفر نفس است.[1]
ميرمطلب بسطامى از علماء بزرگ و معروف گذشته شاهرود بوده اند. وى در سال 1274 ق در قصبه بسطام متولد شده و پس از تكميل تحصيلات مقدماتى در بسطام و شاهرود جهت ادامه تحصيل رهسپار مشهد مقدس گشته و در آنجا دو سالى توقف و از علماء بزرگ آنجا كسب علوم فقه و فلسفه نموده سپس عزيمت به تهران و يكسال هم در آنجا به درس فلسفه اشتغال ورزيده و نزد مرحوم آقاسيد عبدالحميد گروسى و آقا صادق همدانى و مرحوم آقا سيد محمد اصفهانى و ميرزا محمدتقى گرگانى تحصيل كرده و سپس به عتبات عاليات مهاجرت و مدت چهارسال در سامرا از محضر مرحوم آيت اللَّه العظمى ميرزا بزرگ شيرازى استفاده نموده و بعد به نجف آمده و از درس مرحوم ميرزا حبيب اللَّه رشتى و مرحوم آخوند خراسانى مدت هشت سال استفاده نموده و پس از آن مراجعت به ايران و در مشهد مقدس رضوى به افاضه و تدريس پرداخته تا اواخر عمر كه مجددا به وطن خود شاهرود برگشته و مشغول افاضه و وعظ و ارشاد و تدريس گرديده تا اينكه در سال 1359 قمرى به رحمت ايزدى پيوستند.
معظم له گذشته از مقامات علمى داراى نفس زكيه و صاحب كشف و كرامت بودند از جمله در يك ماه رمضانى كه در مسجد خودشان مشغول وعظ و ارشاد بودند سرائر و به وطن مردم پاى منبر به ايشان كشف شد و
مردم را به صورتهاى مختلف ديدند و پس از آن به مسجد و منبر نرفتند و در كنج خلوت و انزوا مشغول به خود شدند تا از دنيا رفتند و ديگر از قضاياى منقوله از ايشان اين بود كه قبل از مرگ خود خبر دادند كه در چه وقت خواهند مرد و كجا دفن خواهند شد و گفتند كه قبرستان شاهرود به هم خواهد خورد و تفريحگاه خواهد شود و اين خبر چند سال قبل به وقوع پيوست ولى هنوز مقبره ايشان دست نخورده و زيارتگاه مردم است و مردم از نذورات براى او و زيارت قبرش نتيجه ها گرفتند. از آثاره او يكدوره اصول مرحوم آخوند است كه ظاهرا قبل از كفايه نوشته شده و ديگر كتاب مشاهد سبع يا رياض العقول كه مشتمل بر فلسفه علمى و عملى و شرح سفر نفس است كه تاكنون مخطوط مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (131 -130 /7).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در گوشه و كنار مملكت، مرواريدهاى درشت و درخشانى وجود دارند كه در پوسته سخت و استخوانى صدف ها پيچيده شده اند و كسى از آنها خبر ندارد يا درصدد كشف و صيد آنان نيست. يكى از اين مرواريدهاى گرانبها، ايرج بسطامى است كه توسط هنرمند ارجمند و باارزش پرويز مشكاتيان صيد و پس از زدودن زنگال، مى رود كه در جايگاه رفيع هنر و بلنداى موسيقى اصيل و سنتى ايران جاى گيرد، البته اگر همكارى اين عزيزان و گروه پرارج عارف ادامه يابد كه اميدوارم همچنان ادامه يابد و شاهد آثار باارزش و بزرگ ايشان باشيم. ايرج بسطامى، با صدايى رسا و باز و بسيار گرمى كه
دارد يك شبه ره صد ساله را پيموده و خودش در اين باره مى گويد:
«موسيقى در خانواده من ريشه اى عميق دارد و غير از صداى خوش كه موروثى است، پدرم با موسيقى آشنايى تام دارد و مرحوم يداللَّه بسطامى عمويم به رديف ها و گوشه ها و مقام هاى موسيقى ايران آشنايى و مهارت كافى داشت و او كه مشوق من در موسيقى و فراگيرى آن بود و هرچه در اول، من از موسيقى ايران اندوخته ام از ايشان بوده و خود را مديون وى مى دانم ولى متأسفانه او در اوائل انقلاب فوت شد (سال 1357) و از اين واقعه تأسف بار بى اندازه دلتنگ و ملول گرديدم وبراى اينكه بتوانم در روحيه خود تغييراتى بدهم به تهران آمدم و در اين شهر بود كه با خيلى از استادان موسيقى و تعليم آواز آشنا شدم كه در رأس ايشان، هنرمند شايسته و ارجمند پرويز مشكاتيان بود.
ايشان با دلسوزى و عطوفت و مهربانى بسيار اجازه داد كه از منبع فياض و الهام بخش و سرشار از ذوق و هنرشان كسب فيض نمايم و هم اكنون هم با گروه عارف كه به سرپرستى و رهبرى اين هنرمند والا، اداره مى شود، افتخار همكارى دارم».
ايرج بسطامى آذر، در سال 1336 در شهرستان بم (از توابع كرمان) شهرى در حاشيه كوير در خانواده اى هنردوست و هنرپرور متولد و پرورش يافت و از هشت سالگى زير نظر عموى هنرمند خويش يداللَّه بسطامى كه در نواختن تار چيره دست بود با موسيقى آشنا و فراگيرى آن را آغاز كرد و پس از فوت عموى خود به تهران آمد و مدت ها رديف هاى استاد عبداللَّه خان دوامى و سيد حسين طاهرزاده را كار كرد و آموخت،
سپس نزد هنرمند شايسته و ارجمند محمدرضا شجريان رفت ومدت 5 سال از محضر و راهنمايى وى بسيار بهره گرفت و خيلى نياموخته ها در آواز را آموخت و مدتى نيز به خدمت شادروان غلامحسين بنان درآمد و از مصاحبت او ارشاد مى شد.
ايرج بسطامى، از سال 1353 همكارى خود را با تلويزيون كرمان آغاز كرد و چند آهنگ از ساخته هاى عموى خود را اجرا كرد كه بسيار مورد توجه و با استقبال مواجه گشت.
وى معتقد است:
«علم و تكنيك به خصوص هنر، هديه اى است براى بشر كه در طول تاريخ تكوين يافته و به اوج رسيده است. بنابراين ذكر نام استادانى كه تحت نظر آنان تعليم گرفته، تضييع حقوق سايرين است و آنچه امروز در موسيقى ايران موجود است از نكيسا و باربد و رامتين گرفته تا آن نوازنده و موسيقيدان گمنام دور افتاده روستايى مجموعا تلاش همگى آنهاست كه موسيقى ايران را ساخته اند، منتها هر كدام در جاى و مكان خود خدمت كرده اند و او خود را مديون همه مى داند، او نوازندگان و خوانندگان گمنام صحراها دشت ها و روستاها را كه حامل انتقال سينه به سينه موسيقى ايران بوده اند در تكامل خود، داراى همان نقشى مى داند كه استاد مستقيم و بلاواسطه معلم وى داشته، لذا خود را مديون همه موسيقيدانان و هنرمندان اين هنر مى داند».
ايرج بسطامى آذر، از صدايى با سوز و هيجان، احساس و اوج و فرود، تكنيك و بيان صحيح شعر و تحريرها بهره مند و با كمك و همكارى گروه عارف مى رود كه يكى از بهترين هاى آواز موسيقى اصيل و سنتى ايران شود و اولين نوارى كه از وى ضبط شد «افشارى مركب» بود كه
در روى سن تالار وحدت (رودكى) اجرا گرديده است. ديگر نوارى در دستگاه «شور» و اجراى آهنگ خوب و جالب «موسم گل» كه به سرپرستى هنرمند ارجمند محمدرضا درويشى با اركستر بزرگ مجلسى اجرا شد.
وى با همكارى گروه عارف، غير از پرويز مشكاتيان كه رهبرى اركستر را به عهده دارد، اردشير كامكار «كمانچه»، بيژن كامكار «دف و ضرب و رباب»، كيوان ساكت «تار»، «كورش بابايى كمانچه»، محمدعلى كيانى نژاد «نى»، سيامك نعمت ناصر «تار»، محمد فيروزى «عود»، پيروزى نيا «عود»، بهرام ساعد «تار و تارباس»، حميد متبسم «تار»، تاكنون كنسرت هاى فراوانى جهت هرچه بيشتر شناساندن موسيقى سنتى ايران، به مناسبت جشن ها و اعياد مذهبى و ملى در سراسر كشور و خارج كشور، در ممالك: فرانسه، آلمان، آمريكا، كانادا، انگلستان، سوئد و دانمارك برپا گرديده شركت داشته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 384 ق)، زاهد. از صالحان مشهور بود. از نيشابور پياده به حج مشرف شد. وى تمامى اموال و املاك موروثى خود را صدقه داد، و از هر نوع كاميابى خود را بر كنار مى داشت و بسيار عبادت مى كرد. بشتى به شام سفر كرد و در بيت المقدس چند ماه اقامت نمود، سپس به مصر و شهرهاى مغرب رفت و از آنجا عازم حج شد سپس به ديار خود بازگشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (264/4)، الكامل (166 -165 /7).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(227 -150 ق)، عارف، صوفى و محدث. در قريه بكرد، يكى از قراى مرو، متولد شد و در بغداد سكونت گزيد. وى را از طبقه ى اوليا مى دانند. او در جوانى مردى عياش بود و به روايت علامه ى حلى در «منهاج الكرامة» در اثر ارشاد امام موسى بن جعفر (ع) و به دست آن حضرت موفق به توبه شد. روايتهاى متفاوتى در باب گرايش او را به راه عرفانى هست. پسر عمش، على بن خشرم، محدث معروفى بود و ظاهرا او قواعد طريقت را از وى آموخت. وى معاصر احمد حنبل بود. از مالك و شريك بن عبداللَّه و حماد بن زيد و فضيل بن عياض و ابن مبارك و عبدالرحمان بن زيد بن اسلم و بسيارى ديگر حديث شنيد و كسب فيض كرد. از شاگردان وى مى توان به نعيم بن هيصم و پسرش محمد بن نعيم، نصر بن منصور بزاز، محمد بن مثنى سمسار، سرى السقطى و ابراهيم بن هانى نيشابورى را نام برد. مأثورات و منقولات او در همه كتب عرفان و تصوف آمده است. از آثار وى: «كتاب الزهد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (26/2)، اعيان الشيعه (581 -578 /3)، تاريخ بغداد (80 -67 /7)، تاريخ گزيده (639 -638)، تذكرة الاولياء (114 -106 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (32)، حلية الاولياء (360 -336 /8)، روضات الجنات (130 -125 /2)، ريحانه (18 -16 /2)، سرآمدان فرهنگ (226/1)، سير النبلاء (477 -469 /10)، طبقات صوفيه سلمى (47 -39)، طبقات الصوفيه هروى (86 -85)، الفهرست لابن النديم (261)، كارنامه ى بزرگان (54 -52)، كشف المحجوب (132 -130)، الكنى و الالقاب (170 -167 /2)، لغت نامه (ذيل/ بشر حافى)، معجم المؤلفين (46/3)، نفحات الانس (45)، وفيات الاعيان (277 -274 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 380 ق)، صوفى. از جمله ى مشاهير و علماى عصر و بزرگان مشايخ دهر بوده است. در ميهنه سكنى گزيده، و در همان جا از دنيا رفته است. وى از نخستين آموزگاران روحانى و عرفانى بوسعيد است كه ابوسعيد تا آخر عمر تحت تأثير اسلوب رفتار و گفتار او بوده است. مقدارى از شعرهايى را كه بوسعيد مى خوانده، گويا از سروده هاى بشر ياسين بوده است. بوسعيد نخستين اصول مسلمانى را از وى آموخته و سخن گفتن با خدا، به زبان شعر را از او ياد گرفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (658)، تعليقات اسرار التوحيد (675 -674)، حالات و سخنان ابوسعيد (54 ،52)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 380)، نفحات الانس (301 -300).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، صوفى. وى در روايات ثقه بود. با مشايخ بسيارى چون شيخ سيروانى، سركى، ابوالحسن جهضم و ابوبكر طرسوسى مراوده داشت و از شاگردان ابوعبداللَّه خفيف شيرازى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (538)، نفحات الانس (343).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(646 -570 ق)، مفسر. ملقب به نجم الدين و مكنى به ابونعمان و معروف به صوفى و زينبى و جعفرى. در اردبيل به دنيا آمد. بشير در بغداد فقه آموخت و از محضر يحيى ثقفى و ابن كليب و ابوالفتح مندائى استفاده كرد. دمياطى و محب طبرى و ابوالعباس ابن ظاهرى و ديگران از شاگردان وى بودند. او در مكه درگذشت. از آثارش: «التفسير الكبير» يا «تفسير نجم الدين»، در چند مجلد؛ «الحديث الاربعين فى امور الدين»؛ «احاسن الكلام و محاسن الكرام».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (29/2)، ايضاح المكنون (30/1)، سير النبلاء (256 -255 /23)، كشف الظنون (644 ،460)، معجم المؤلفين (47 -46 /3)، الوافى بالوفيات (162 -161 /10).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مظفر بشيرى به سال 1319 در شهرستان ساوه پا به جهان هستى گذارد. وى عموى هنرمندى داشت كه روزها، ساعات متوالى براى خود تار مى نواخت و چه بسيار زيبا هم مى نواخت زيرا يكى از شاگردان خوب و بااستعداد يحيى زرين پنجه بود. مظفر بشيرى كه گهگاهى به منزل عموى خود مى رفت محو نواختن و پنجه شيرين او مى شد و از همين زمان بود كه وى در واقع عاشق بى قرار موسيقى و نواختن تار شد.
عموى او كه علاقه و شيفتگى برادرزاده خود را نسبت به يادگيرى تار و نواختن آن ديد براى وى تار كوچكى مى سازد و او را تحت تعليم خود قرار مى دهد. بشيرى از هشت سالگى شروع به فراگيرى و آموختن تار نزد عموى خويش كرد و در شانزده سالگى همراه والدين خود به تهران آمد. در تهران وى براى آموختن نت به كلاس محمود ذوالفنون رفت و مدت يك سال و نيم نزد وى كار
كرد و براى اين كه از سبك هاى مختلف برخوردار شود، پس از چندى نزد استاد حسين ياحقى رفت و مدت پنج سال نزد اين استاد بزرگ كار كرد و بسيارآموخت و شديدا تحت تأثير نوازندگى را قرار گرفت به طورى كه هم اكنون شيوه نوازندگى وى مطابق الگوى استادش مى باشد و به تصديق اهل فن بسيار شيرين مى نوازد.
مظفر بشيرى، مدت ها نزد منوچهر همايون پور رفت و گوشه ها و رديف ها را فراگرفت و همايون پور تا آنجا كه توانست وى را در اين راه همراهى كرد و خود بشيرى اين مسئله را به نگارنده گوشزد كرد.
مظفر بشيرى، از سال 1345، همكارى خود را با سازمان راديو و تلويزيون ايران آغاز و با اركسترهاى مختلف كار كرد. مدت شش سال در اين مؤسسه همكارى مدام داشت. و در چارچوب قراردادهاى، فرهنگى و هنرى همراه با گروه هاى مختلف راديو و تلويزيون جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران مسافرت هاى متعددى به ممالك آمريكا، افغانستان، عراق قطر كرد و هنرمندانى نظير: احمد رحمانى پور، داود ياسرى، منوچهر پازوكى، جمال وفايى، اكبر گلپايگانى و محمودى خوانسارى وى را همراهى مى كردند. وى داراى چهار فرزند است كه سه دختر و يك پسر مى باشد كه پسرش گيتار كلاسيك مى نوازد و يكى از دخترهاى او سه تار مى نوازد كه اين ساز را نزد خانم فريبا هدايتى هنرمند شايسته فراگرفته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسجد بصروي
مسجد بصروي كلكته تنها مسجدي بوده كه به دست ايرانيان در سال 1830 در منطقه ي امام باره كلكته ساخته شده است. اين مسجد حدود 45 مغازه دارد و مساحت كل آن 5,000 فوت مربع است. اين مجموعه موقوفه ي مرحوم
حاج محمود بصروي يكي از ايرانيان آن زمان بوده و براساس وقف نامه، متوليان آن سلسله ي نسلهاي آينده ي آن مرحوم مي باشد و در حال حاضر متولي اين موقوفه ميرزا علي عقيل بصروي است
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن كرم على، از طرف مادر نواده ى ملا محراب سابق الذكر عارف فاضل بوده، و در اواخر عمر در طهران ساكن شده، در شب 4 شنبه 14 رجب سال 1305 به سن قريب به هشتاد سالگى وفات يافته، در صحن امام زاده حمزه مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(516/510 -436 ق)، فقيه شافعى، مفسر، محدث و عارف. ملقب به محيى السنه و مشهور به ابن فراء، يا فراء. منسوب به بغ يا بغشور، از قريه هاى ميان سرخس و هرات در فقه شاگرد قاضى حسين بن محمد مرورودى و در عرفان شاگرد شبلى، ابومحمد مرتعش و عبداللَّه منازل بود. بغوى چون مجلس درس آراست هيچ گاه بى طهارت به تدريس آغاز نكرد. از جمله شاگردان وى در حديث ابوالفتوح محمد بن محمد طايى و ابومنصور محمد عطارى و ابوالمكارم فضل اللَّه بن محمد نوقانى بوده اند. او با غزالى معاصر بود. وى در مرورود، درگذشت و در كنار شيخش، قاضى حسين مرورودى در مقبره ى طالقان دفن شد. از جمله ى آثار وى: «التهذيب»، در فروع فقه شافعى؛ «شرح السنه»، در حديث؛ «معالم التنزيل»، در تفسير؛ «مصابيح السنه»؛ «الجمع بين الصحيحين»؛ «شمائل النبى المختار»؛ «الكفايه فى فروغ الشافعيه»، به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (284/2)، تاريخ ادبيات در ايران (929 -928 ،260 /2)، تاريخ نظم و نثر (126)، حبيب السير (319/2)، دائره المعارف الاسلاميه (27/4)، روضات الجنات (181 -175 /3)، ريحانه (272 -271 /1)، سرآمدان فرهنگ (179/1)، سير النبلاء (443 -439 /19)، كشف الظنون (1499)، الكنى و الالقاب (88/2)، لغت نامه (ذيل/ بغوى)، معجم البلدان (554 -553 /1)، معجم المؤلفين (61/4)، نامه ى دانشوران (259 -257 /7)، الوافى بالوفيات
(63/13)، وفيات الاعيان (137 -136 /2)، هدية العارفين (312/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1353 -1301/1298 ش)، شاعر و موسيقيدان. در رفسنجان به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را در زادگاه خود آموخت، سپس به تهران آمد و به تكميل علوم ادبى و عربى پرداخت و از شيخ ابوالقاسم مسافرى كسب فيض كرد. بقايى به سال 1318 ش به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد و در سال 1333 ش به تهران منتقل شد. وى صداى گرمى داشت، و در جوانى به موسيقى روى آورد و با دستگاهها و رديفهاى آن آشنايى يافت. عبدالحسين در كرمان از استاد يداللَّه خان و در تهران از استاد بنان و ناصر زرآبادى كسب هنر كرد. آواز خوشش در كران مشهور بود. «ديوان» اشعارش به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شاعران كرمانى (108)، ستارگان كرمان (80 -79)، سخنوران نامى معاصر (542 -538 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي بكان متولد 1350 از شهر تهران مي باشد. وي فارغ التحصيل رشته موسيقي از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشجوي دوره دكتراي موسيقي از RCMرويال كالج لندن مي باشد. وي عضو پيوسته كانون آهنگسازان و آكادمي داوري و انتخاب جشن خانه سينماي ايران مي باشد. و معاون فني و ارزشيابي جشنواره دفاع مقدس در سال 1382 و داوري بخش موسيقي جشنواره موسيقي و نواهاي حماسي دفاع مقدس به عهده ايشان است. از وي آثار مختلفي در دست مي باشد.
گروه : هنر
رشته : موسيقي
تحصيلات رسمي و حرفه اي : علي بكان فارغ التحصيل رشته موسيقي از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشجوي دوره دكتراي موسيقي ازRCM( رويال كالج لندن)UCASرشته هاي composition for screen phd of ethnomusicology مي باشد.
استادان و مربيان : اساتيد ساز
پيانو : دكتر احمد محمودي – فريدون ناصح يسه تار : علي بياني اساتيد مباني نظري موسيقي كلاسيك ، سلفژ و ديكته موسيقي : محسن الهاميان ، كريم گوگردچي اساتيد فرم و آناليز –هارموني-كنترپوان و آهنگسازي و اركستراسيون : كريم گوگردچي –دكتر شاهين فرهت – عليرضا مشايخي – احمد پژمان – هوشنگ استوار – فريدون ناصري رهبري اركستر : ايرج صهبايي از اساتيد علي بكان هستند.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : علي بكان فعاليت حرفه خود را از سال 1366 آغاز كرد. مجموعه فعاليتهاي وي به شرح زير است: عضو پيوسته و از اعضاي هيئت مديره كانون تخصصي آهنگسازان – رهبران كرو اركستر خانه موسيقي و بازرس كانون فوق در سالهاي قبل عضو پيوسته و بازرس كانون آهنگسازان فيلم خانه سينما عضو پيوسته آكادمي داوري و انتخاب جشن خانه سينماي ايران هيئت موسس و عضو پيوسته انجمن آهنگسازان جوان از سال 1379 تا 1383 عضو شوراي كارشناسي و شوراي عالي موسيقي مركز موسيقي سازمان صداوسيما از سال 1380 تا 1383 عضو شوراي موسيقي كودك مركز موسيقي و راديو عضو شوراي موسيقي انجمن آهنگسازان جوان عضو شوراي طرح و نظارت در راديو سراسري و راديو جوان سازمان صداوسيما معاون فني و ارزشيابي جشنواره دفاع مقدس در سال 1382 داوري بخش موسيقي جشنواره موسيقي و نواهاي حماسي دفاع مقدس
فعاليتهاي آموزشي : علي بكان مدرس دانشكده صداوسيما گروه ارتباطات از سال 1381 تاكنون و مدرس هنرستان صداوسيما گروه سيما و انيميشن مي باشد.
چگونگي عرضه آثار : مجموعه آثار باكلام با اجراي آقايان اسفنديار قره باغي –رشيدوطن دوست-عليرضا افتخاري-محمد اصفهاني –محمدرضا صادقي-عليرضا عصار-نيما مسيحا-حامي شريف-محمد عبدالحسيني – مهرداد كاظمي
ساخت چند كاست براي كودكان با نام هاي : ترانه هاي كوچك – داستان پرواز – قصه هاي علي كوچولو-مجموعه ترانه هاي داراو سارا ( محصول كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ) مجموعه ترانه هاي صداي شاعرچندين موسيقي متن فيلم هاي سينمايي از جمله آثار علي بكان است.
آثار :
1 تنظيم بسياري قطعات براي آهنگسازان ديگر
2 ساخت آرم هاي اختتاميه و افتتاحيه جشنواره فيلم فجر در سالهاي 1377-78-80-81
3 ساخت آرم هاي شبكه خبر شبكه العالم-شبكه جوان راديو – تا به سرچشمه نور-فرهنگ جبهه
4 ساخت ارم هاي اختتاميه جشن خانه سينما در سالهاي 79-80
5 ساخت بسياري قطعات بي كلام –چهارفصل –خواب هاي طلايي – چهارگاه براي اركستر-مارش پيروزي-وداع
6 ساخت موسيقي متن برنامه چهره هاي ماندگار سالهاي اول و دوم 81-82
7 ساخت و تنظيم بسياري قطعات براي اركستر محلي و ملي و سمفونيك
8 ساخت و تنظيم موسيقي متن برنامه اختتاميه جشنواره سوم و چهارم سيما با اجراي اركستر سمفونيك
9 مجموعه ترانه هاي كودكان براي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علامه شيخ حسن بلاغي
در روز چهارشنبه اي از ماه رجب ، در يكي از محله ها نجف (محله براق ) در خانه دانشمند عامل و روحاني فاضل ، علامه
شيخ حسن بلاغي ، ستاره اي چشم به جهان گشود كه اميد آن مي رفت تا گمشدگان وادي شب گون ناداني را به كرانه هاي صبح اميد رساند. اين نورسيده را محمد جواد نام نهادند. و بدين سان در سال 1282 ق .(80) خداوند نعمتي ديگر به جامعه شيعه عنايت كرد.
آل بلاغي يكي از خاندانهاي نجيب ، شريف و قديمي شهر نجف بوده اند. اين دودمان پاك بسان چشمه اي پربركت همواره جوشيده و طراوت بخشيده اند و تشنگان را سيراب كرده و همگي به جلال و بزرگي در علم و ادب شهرت داشته اند.
جرعه نوش علم و معرفت .
محمد جواد پس از آنكه نشو و نما يافت و دوران كودكي را پشت سر گذاشت در بوستان هميشه سبز حوزه قدم نهاد و شاگردي آن مكتب گرديد. علوم مقدماتي را در حضور نوراني علماي نجف فراگرفت و تا 24 سالگي از اساتيد بزرگ آن حوزه عظيم ، استفاده هاي علمي و معنوي فراواني برد.
روان پاك بلاغي كه شيفته كسب معارف و درك فضايل بود او را در سال 1306 ق . مجبور به ترك زادگاهش كرد و او با دلي مالامال از عشق و علاقه به فراگيري دانش و خودسازي ، وارد شهر مقدس كاظمين شد تا بتواند در سايه انديشه هاي بلند آن ديار، به اهداف عاليه اش نايل آيد.
ايشان شش سال از عمر مباركش را در اين شهر صرف تحصيل و تهذيب نمود و تا سال 1312 ق . در كاظمين ماند. او در همان شهر با خانواده شريف عالم بزرگوار سيد موسي جزايري وصلت نمود.
در سي سالگي به زادگاهش نجف اشرف بازگشت
و در درس سرآمدترين استوانه هاي علمي و عملي عصر خويش حاضر شد و سرزمين سبز فكرش را با زلال آبهاي با صفاي آن حوزه طراوت بخشيد و مدت 14 سال در اين دانشگاه بزرگ اسلامي ماند و از باغ و بوستانهاي نجف خوشه هاي فراوان علم و معنويت چيد.
شيخ محمد جواد بلاغي كه سالهاي متمادي را در پي علم و عمل گذرانده بود در سال 1326 ق . وارد شهر مقدس سامرا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابي ، ميرزا محمد تقي شيرازي شركت جست و ده سال بر سفره علمي اين مجتهد سترگ و بيدار مهمان بود و با استفاده از جنبه هاي روحي و معنوي آن بزرگوار، خويشتن را تقويت كرد.
اين دانشمند وارسته آنچنان شيفته دانش و ياد گرفتن بود كه تا 54 سالگي در درس ميرزاي شيرازي شركت نمود.
راهنمايان رهرو خوبيها
انديشمندان و فرزانگاني كه علامه بلاغي در حضور نوراني آنان نشست و آموخت عبارت اند از:
1. فقيه بزرگوار شيخ محمد طه نجف (متوفي 1323 ق .)
2. فقيه محقق حاج آقا رضا همداني (متوفي 1322 ق .)
3. عالم و اصولي مدقق شيخ محمد كاظم خراساني (متوفي 1329 ق .)
4. علامه فقيه سيد حسن صدرالدين كاظمي (متوفي 1354 ق .)
5. فقيه بزرگ شيخ محمد حسين مامقاني (متوفي 1323 ق .)
6. علامه محدث ميرزا حسين نوري (متوفي 1320 ق .)
7. فقيه عاليمقام سيد محمد حسن هاشم هندي غروي (متوفي 1323 ق .)
8. مرجع مجاهد ميرزا محمد تقي شيرازي (متوفي 1338 ق .)(81)
پيوند دانش و مبارزه
اين متعهد وظيفه شناس از تبار روحانيتي بيدار و آگاه بود كه در پي استقلال طلبي
كشور عراق از يوغ استعمار انگليس در سال 1336 ق . - براي بار دوم - آهنگ شهر كاظمين كرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامي حضور يافت و به صف مجاهدان پيوست .
آينده ساز دلسوز
اينك نام تني چند از پروردگان آن فقيه آينده ساز را ذكر مي نماييم .
1. آية الله العظمي آقاي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (متوفي 1411 ق .)
2. آية الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي (متوفي 1414 ق .)
3. آية الله العظمي آقاي حاج سيد هادي ميلاني (متوفي 1395 ق .)
4. علامه اديب آقاي ميرزا محمد علي اردوباي نجفي (متوفي 1380 ق .)
5. علامه سيد محمد صادق بحرالعلوم (متوفي 1390 ق .)
6. آية الله شيخ محمد رضا آل فرج الله نجفي (متوفي 1386 ق .)
7. آية الله شيخ محمد مهدوي لاهيجي (متوفي 1403 ق .)
8. آية الله شيخ نجم الدين جعفر عسكري تهراني (متوفي 1395 ق .)
9. حاج شيخ ذبيح الله محلاتي (متوفي 1405 ق .)
10. آية الله حاج شيخ محمد رضا طبسي نجفي (متوفق 1405 ق .)
11. ميرزا محمد علي مدرس خياباني
12. استاد اديب علي خاقاني
13. آية الله شيخ علي محمد بروجردي (متوفي 1395 ق .)
14. شيخ مهدي بن داوودالحجار (متوفي 1358 ق .)
15. علامه محقق حاج شيخ مجتبي لنكراني نجفي
16. آية الله سيد صدرالدين جزايري (متوفي 1388 ق .)
17. شيخ ابراهيم بن شيخ مهدي قريشي
18. شيخ مرتضي مظاهري نجفي
19. آية الله سيد مرتضي لنگرودي (متوفي 1383 ق .)
20. علامه ميرزا محمد علي ادبي تهراني
تراوش قلم
آثار سبز او در زمينه هاي فقه ، تفسير، تاريخ ، اصول فقه ، عقايد و رد يهود و نصارا و
ماديون و بابيت و بهائيت تدوين يافته است .
نشانه هاي ماندگار ايشان عبارت است از:
1. تفسير آلاءالرحمن 2. رساله اي در پاسخ به پرسشهايي كه از جبل عامل براي ايشان فرستاده و در آن شبهاتي درباره قرآن نموده بودند 3. الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة 4. الهدي الي يدن المصطفي 5. التوحيد والتثليت 6. اعاجيب الاكاذيب 7. انوارالهدي 8. البلاغ المبين 9. نصايح الهدي 10. المسيح و الانجيل 11. نسمات الهدي 12. المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر 13. مصباح الهدي 14. مسئلة في البداء 15. نورالهدي 16. اجوية المسائل البغدادية 17. داعي الاسلام و داعي النصرانية
18. تا 45. مجموعه از تعليقه ، حاشيه و رساله هاي فقهي ، در اين ميان رساله اي در احكام وضو به چشم مي خورد كه علامه خود آن را به زبان انگليسي ترجمه كرده است 46. رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول 47. رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب 48. رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام 49. رد بر كتاب ((تعليم العلماء)) نوشته غلام احمد قادياني 50 رد بر كتاب ((حياة المسيح )) نووشته غلام احمد قادياني 51 رد بر كتاب ((ينابيع الكلام )) 52. رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي (اين چهار رساله در رد شبه هاي مخالفان اسلام بويژه مبلغان مسيحي نوشته است .)
53. رساله اي در رد حسيون (رد بر فرقه قاديانيه است .) 54. داروين و اصحابه .(82)
مهتاب ادب
يكي از ويژگيهاي شخصيت علمي علامه بلاغي ، جنبه ادبي ايشان است .
او دانشمندي اديب و اديبي دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكي ابتكاري و جديد و در قالبهاي ادبي و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخي از مسائل عقيدتي و فلسفي را در قالب شعر سروده و شعرش حامل پيام بوده است .
ايشان در ثنا و رثاي اهل بيت عليهم السلام چكامه هايي چند سروده است . يكي از آنها را كه مرثيه اي براي امام حسين عليه السلام است مرور مي كنيم :
يا تريب الخد في رمض الطفوف
ليتني دونك نهبا للسيوف
يا نصيرالدين اذ عزالنصير
و حمي الجار اذ عزالمجير
و شديد الباءس واليوم العسير
و ثمال الوفد في العام العسوف
كيف يا خامس اصحاب الكسا
و ابن خيرالمرسلين المصطفي
و ابن ساقي الحوض في يوم الظماء
و شفيع الخلق في اليوم المخوف
يا صريعا ثاويا فوق الصعيد
و خضب الشيب من فيض الوريد
كيف تقضي بين اجناد يزيد
ضاميا تسقي بكاسات الحتوف (83)
- اي كسي كه گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اي كاش من به جاي تو، جايگاه ضربه هاي شمشير مي شدم .
- اي ياور دين هنگامي كه ياران اندك شدند! و اي اميد بي پناهان هنگامي كه پناه دهندگان كم شدند.
- اي كسي كه در روز جنگ و سختي صبر بسيار داري و اي ملجاء وارد شدگان در سالهاي خشكي و سخت .
- چه سان است اي پنجمين اصحاب كساء و اي فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم )
- اي فرزند ساقي حوض (حضرت علي عليه السلام ) در
روز تشنگي ، شفاعت كننده مردم در روز ترسناك .
- اي كشته افتاده روي زمين و اي كسي كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .
- چگونه تشنه ماندي بين لشكر يزيد، در حالي كه سيرابت مي كردند از جام مرگها.
چكاد تلاش
آموختن زبانهاي خارجي با امكانات محدود آن روز، كاري بسيار مشكل بوده است . علامه بلاغي علاوه بر زبان عربي ، زبانهاي عبري ، انگليسي و فارسي (84) را خوب مي دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيري آنها به شخصيت علمي ايشان برجستگي ويژه اي بخشيده بود.
درباره چگونگي آموختن زبان عبري چنين نگاشته اند: ((زبان عبري را از يهود دوره گرد آموخته است . در آن روزگار گروهي يهودي در شهرهاي عراق بودند كه مقداري جنس ، پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مي گشتند و مي فروختند. بلاغي از اين فرصت استفاده مي كرد و درباره مفردات و جمله بندي زبان عبري از آنان چيزهايي مي پرسيد. گاه مجبور مي شد همه اجناس يك يهودي دوره گرد را بخرد تا از او درباره يك واژه يا تركيب سخني بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسيار بخل مي ورزيدند. بلاغي گاه شيريني و شكلات مي خريد تا اگر بچه اي يهودي ببيند به او بدهد و چيزي از او بپرسد.))(85)
شكوه گمنامي
گمنام زيست و بي هياهو، ولي نامش در گمنامي اوست و هنرش در اخلاص والايش ...
شكوه گمنامي و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلي كرده كه مي فرمود:
((اني لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندي بين ان يكون
باسمي او اسم غيري .))(86): من جز دفاع از حق انگيزه اي نداشتم . بنابراين هيچ فرقي نيست كه كتاب به نام من يا نام ديگري منتشر شود.
اسوه زهد
درباره ساده زيستي اش گويند:
((اتاقي كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايي و روفرشي يي كه بر آن مي نشست هيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستان وسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجي ضعيف داشت و بيمار بود. با اين احوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمي رفت مگر براي نيازهاي ضروري .))(87)
بحقيقت كه ايشان با بي پيرايگي اش اسوه برجسته زهد و پارسايي بود.
خنياگر بيداري
حياتش تركيبي از دو عنصر عقيده و جهاد بود و حركتش بر مبناي اين دو عنصر هيچ گاه گوشه نشيني را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روي جامعه اسلامي مي پاشيد و خوابهاي گران را بر مي آشفت گويند:
((برخي از بهائيان جاسوس استعمار در محله اي در بغداد، مكاني را به نام حظيره براي اجتماع خود بنا نهادند. بلاغي با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن محل واداشت و پس از مدتي آنجا را به مسجدي تبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسيني اقامه مي شد.))(88)
اين روحاني آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براي بيدار ساختن جامعه دل مي سوزاند و تمام هستي خود را فداي خدمت به حق و خلق كرد.
وي براي چاپ كتاب ((الهدي )) (در رسوا
سازي خدعه ها و توطئه هاي مبلغان مسيحي ) پولي نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگاني وي را فراهم ساخت .(89)
آخرين هجرت
آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاي شهر جاري بود. زيرا خورشيد انديشه اي رو به غروب بود كه هفتاد سال در آسمان علمي شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمري رو به پايان مي شد كه برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.
باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردي وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار بود و بيداري فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مي نواخت و نسيم ((ارجعي ))(90) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مي رفت كه با قفل مرگ بسته شود. او كه عمري در وادي رضاي حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق نوشيدن جام وصال بود.
سرانجام اين چكاد تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست و دوم شعبان 1352 ق .(91) نداي حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله باري از خدمت و خوبي و افتخار به سراي ابدي پر كشيد و در آستان دوست جاي گرفت . خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاي علميه - بويژه طلاب نجف - در اين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبي سوم در سمت غربي صحن مبارك حضرت علي
عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمد حسيني (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه ) به خاك سپردند.
روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاي جانان نوراني باد.
آثار:
تفسير آلاءالرحمن
الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة
الهدي الي يدن المصطفي
التوحيد والتثليت
اعاجيب الاكاذيب
انوارالهدي
البلاغ المبين
نصايح الهدي
المسيح و الانجيل
نسمات الهدي
المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر
مصباح الهدي
مسئلة في البداء
نورالهدي
اجوية المسائل البغدادية
داعي الاسلام و داعي النصرانية
رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول
رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب
رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام
رد بر كتاب ((تعليم العلماء))
رد بر كتاب ((حياة المسيح ))
رد بر كتاب ((ينابيع الكلام ))
رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي
رساله اي در رد حسيون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در روز چهارشنبه اي از ماه رجب ، در يكي از محله ها نجف (محله براق ) در خانه دانشمند عامل و روحاني فاضل ، علامه شيخ حسن بلاغي ، ستاره اي چشم به جهان گشود كه اميد آن مي رفت تا گمشدگان وادي شب گون ناداني را به كرانه هاي صبح اميد رساند. اين نورسيده را محمد جواد نام نهادند. و بدين سان در سال 1282 ق . خداوند نعمتي ديگر به جامعه شيعه عنايت كرد.
آل بلاغي يكي از خاندانهاي نجيب ، شريف و قديمي شهر نجف بوده اند. اين دودمان پاك بسان چشمه اي پربركت همواره جوشيده و طراوت بخشيده اند و تشنگان را سيراب كرده و همگي به جلال و بزرگي در علم و ادب
شهرت داشته اند.
جرعه نوش علم و معرفت .
محمد جواد پس از آنكه نشو و نما يافت و دوران كودكي را پشت سر گذاشت در بوستان هميشه سبز حوزه قدم نهاد و شاگردي آن مكتب گرديد. علوم مقدماتي را در حضور نوراني علماي نجف فراگرفت و تا 24 سالگي از اساتيد بزرگ آن حوزه عظيم ، استفاده هاي علمي و معنوي فراواني برد.
روان پاك بلاغي كه شيفته كسب معارف و درك فضايل بود او را در سال 1306 ق . مجبور به ترك زادگاهش كرد و او با دلي مالامال از عشق و علاقه به فراگيري دانش و خودسازي ، وارد شهر مقدس كاظمين شد تا بتواند در سايه انديشه هاي بلند آن ديار، به اهداف عاليه اش نايل آيد.
ايشان شش سال از عمر مباركش را در اين شهر صرف تحصيل و تهذيب نمود و تا سال 1312 ق . در كاظمين ماند. او در همان شهر با خانواده شريف عالم بزرگوار سيد موسي جزايري وصلت نمود.
در سي سالگي به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و در درس سرآمدترين استوانه هاي علمي و عملي عصر خويش حاضر شد و سرزمين سبز فكرش را با زلال آبهاي با صفاي آن حوزه طراوت بخشيد و مدت 14 سال در اين دانشگاه بزرگ اسلامي ماند و از باغ و بوستانهاي نجف خوشه هاي فراوان علم و معنويت چيد.
شيخ محمد جواد بلاغي كه سالهاي متمادي را در پي علم و عمل گذرانده بود در سال 1326 ق . وارد شهر مقدس سامرا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابي ، ميرزا محمد تقي شيرازي شركت جست و ده
سال بر سفره علمي اين مجتهد سترگ و بيدار مهمان بود و با استفاده از جنبه هاي روحي و معنوي آن بزرگوار، خويشتن را تقويت كرد.
اين دانشمند وارسته آنچنان شيفته دانش و ياد گرفتن بود كه تا 54 سالگي در درس ميرزاي شيرازي شركت نمود.
راهنمايان رهرو خوبيها
انديشمندان و فرزانگاني كه علامه بلاغي در حضور نوراني آنان نشست و آموخت عبارت اند از:
1. فقيه بزرگوار شيخ محمد طه نجف (متوفي 1323 ق .)
2. فقيه محقق حاج آقا رضا همداني (متوفي 1322 ق .)
3. عالم و اصولي مدقق شيخ محمد كاظم خراساني (متوفي 1329 ق .)
4. علامه فقيه سيد حسن صدرالدين كاظمي (متوفي 1354 ق .)
5. فقيه بزرگ شيخ محمد حسين مامقاني (متوفي 1323 ق .)
6. علامه محدث ميرزا حسين نوري (متوفي 1320 ق .)
7. فقيه عاليمقام سيد محمد حسن هاشم هندي غروي (متوفي 1323 ق .)
8. مرجع مجاهد ميرزا محمد تقي شيرازي (متوفي 1338 ق .)
پيوند دانش و مبارزه
اين متعهد وظيفه شناس از تبار روحانيتي بيدار و آگاه بود كه در پي استقلال طلبي كشور عراق از يوغ استعمار انگليس در سال 1336 ق . - براي بار دوم - آهنگ شهر كاظمين كرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامي حضور يافت و به صف مجاهدان پيوست .
آينده ساز دلسوز
اينك نام تني چند از پروردگان آن فقيه آينده ساز را ذكر مي نماييم .
1. آية الله العظمي آقاي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (متوفي 1411 ق .)
2. آية الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي (متوفي 1414 ق .)
3. آية الله العظمي آقاي حاج سيد هادي ميلاني (متوفي 1395 ق .)
4. علامه اديب آقاي
ميرزا محمد علي اردوباي نجفي (متوفي 1380 ق .)
5. علامه سيد محمد صادق بحرالعلوم (متوفي 1390 ق .)
6. آية الله شيخ محمد رضا آل فرج الله نجفي (متوفي 1386 ق .)
7. آية الله شيخ محمد مهدوي لاهيجي (متوفي 1403 ق .)
8. آية الله شيخ نجم الدين جعفر عسكري تهراني (متوفي 1395 ق .)
9. حاج شيخ ذبيح الله محلاتي (متوفي 1405 ق .)
10. آية الله حاج شيخ محمد رضا طبسي نجفي (متوفق 1405 ق .)
11. ميرزا محمد علي مدرس خياباني
12. استاد اديب علي خاقاني
13. آية الله شيخ علي محمد بروجردي (متوفي 1395 ق .)
14. شيخ مهدي بن داوودالحجار (متوفي 1358 ق .)
15. علامه محقق حاج شيخ مجتبي لنكراني نجفي
16. آية الله سيد صدرالدين جزايري (متوفي 1388 ق .)
17. شيخ ابراهيم بن شيخ مهدي قريشي
18. شيخ مرتضي مظاهري نجفي
19. آية الله سيد مرتضي لنگرودي (متوفي 1383 ق .)
20. علامه ميرزا محمد علي ادبي تهراني
تراوش قلم
آثار سبز او در زمينه هاي فقه ، تفسير، تاريخ ، اصول فقه ، عقايد و رد يهود و نصارا و ماديون و بابيت و بهائيت تدوين يافته است .
نشانه هاي ماندگار ايشان عبارت است از:
1. تفسير آلاءالرحمن 2. رساله اي در پاسخ به پرسشهايي كه از جبل عامل براي ايشان فرستاده و در آن شبهاتي درباره قرآن نموده بودند 3. الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة 4. الهدي الي يدن المصطفي 5. التوحيد والتثليت 6. اعاجيب الاكاذيب 7. انوارالهدي 8. البلاغ المبين 9. نصايح الهدي 10. المسيح و الانجيل 11. نسمات الهدي 12. المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر 13. مصباح الهدي 14. مسئلة في البداء 15.
نورالهدي 16. اجوية المسائل البغدادية 17. داعي الاسلام و داعي النصرانية
18. مجموعه از تعليقه ، حاشيه و رساله هاي فقهي ، در اين ميان رساله اي در احكام وضو به چشم مي خورد كه علامه خود آن را به زبان انگليسي ترجمه كرده است . رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول . رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب . رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام . رد بر كتاب ((تعليم العلماء)) نوشته غلام احمد قادياني رد بر كتاب ((حياة المسيح )) نووشته غلام احمد قادياني رد بر كتاب ((ينابيع الكلام )) . رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي (اين چهار رساله در رد شبه هاي مخالفان اسلام بويژه مبلغان مسيحي نوشته است .)
. رساله اي در رد حسيون (رد بر فرقه قاديانيه است .) داروين و اصحابه .
مهتاب ادب
يكي از ويژگيهاي شخصيت علمي علامه بلاغي ، جنبه ادبي ايشان است . او دانشمندي اديب و اديبي دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكي ابتكاري و جديد و در قالبهاي ادبي و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخي از مسائل عقيدتي و فلسفي را در قالب شعر سروده و شعرش حامل پيام بوده است .
ايشان در ثنا و رثاي اهل بيت عليهم السلام چكامه هايي چند سروده است . يكي از آنها را كه مرثيه اي براي امام حسين عليه السلام است مرور مي كنيم :
يا تريب الخد في رمض الطفوف
ليتني دونك نهبا للسيوف
يا نصيرالدين اذ عزالنصير
و حمي
الجار اذ عزالمجير
و شديد الباءس واليوم العسير
و ثمال الوفد في العام العسوف
كيف يا خامس اصحاب الكسا
و ابن خيرالمرسلين المصطفي
و ابن ساقي الحوض في يوم الظماء
و شفيع الخلق في اليوم المخوف
يا صريعا ثاويا فوق الصعيد
و خضب الشيب من فيض الوريد
كيف تقضي بين اجناد يزيد
ضاميا تسقي بكاسات الحتوف
- اي كسي كه گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اي كاش من به جاي تو، جايگاه ضربه هاي شمشير مي شدم .
- اي ياور دين هنگامي كه ياران اندك شدند! و اي اميد بي پناهان هنگامي كه پناه دهندگان كم شدند.
- اي كسي كه در روز جنگ و سختي صبر بسيار داري و اي ملجاء وارد شدگان در سالهاي خشكي و سخت .
- چه سان است اي پنجمين اصحاب كساء و اي فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم )
- اي فرزند ساقي حوض (حضرت علي عليه السلام ) در روز تشنگي ، شفاعت كننده مردم در روز ترسناك .
- اي كشته افتاده روي زمين و اي كسي كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .
- چگونه تشنه ماندي بين لشكر يزيد، در حالي كه سيرابت مي كردند از جام مرگها.
چكاد تلاش
آموختن زبانهاي خارجي با امكانات محدود آن روز، كاري بسيار مشكل بوده است . علامه بلاغي علاوه بر زبان عربي ، زبانهاي عبري ، انگليسي و فارسي را خوب مي دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيري آنها به شخصيت علمي ايشان برجستگي ويژه اي بخشيده بود.
درباره چگونگي آموختن زبان عبري چنين نگاشته اند: ((زبان عبري را از يهود دوره گرد آموخته است . در آن روزگار گروهي
يهودي در شهرهاي عراق بودند كه مقداري جنس ، پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مي گشتند و مي فروختند. بلاغي از اين فرصت استفاده مي كرد و درباره مفردات و جمله بندي زبان عبري از آنان چيزهايي مي پرسيد. گاه مجبور مي شد همه اجناس يك يهودي دوره گرد را بخرد تا از او درباره يك واژه يا تركيب سخني بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسيار بخل مي ورزيدند. بلاغي گاه شيريني و شكلات مي خريد تا اگر بچه اي يهودي ببيند به او بدهد و چيزي از او بپرسد.))
شكوه گمنامي
گمنام زيست و بي هياهو، ولي نامش در گمنامي اوست و هنرش در اخلاص والايش ...
شكوه گمنامي و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلي كرده كه مي فرمود:
((اني لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندي بين ان يكون باسمي او اسم غيري .)): من جز دفاع از حق انگيزه اي نداشتم . بنابراين هيچ فرقي نيست كه كتاب به نام من يا نام ديگري منتشر شود.
اسوه زهد
درباره ساده زيستي اش گويند:
((اتاقي كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايي و روفرشي يي كه بر آن مي نشست هيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستان وسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجي ضعيف داشت و بيمار بود. با اين احوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمي رفت مگر براي نيازهاي ضروري .))
بحقيقت كه ايشان با بي پيرايگي اش اسوه برجسته زهد و پارسايي بود.
خنياگر بيداري
حياتش تركيبي از دو عنصر عقيده و جهاد بود
و حركتش بر مبناي اين دو عنصر هيچ گاه گوشه نشيني را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روي جامعه اسلامي مي پاشيد و خوابهاي گران را بر مي آشفت گويند:
((برخي از بهائيان جاسوس استعمار در محله اي در بغداد، مكاني را به نام حظيره براي اجتماع خود بنا نهادند. بلاغي با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن محل واداشت و پس از مدتي آنجا را به مسجدي تبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسيني اقامه مي شد.))
اين روحاني آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براي بيدار ساختن جامعه دل مي سوزاند و تمام هستي خود را فداي خدمت به حق و خلق كرد.
وي براي چاپ كتاب ((الهدي )) (در رسوا سازي خدعه ها و توطئه هاي مبلغان مسيحي ) پولي نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگاني وي را فراهم ساخت .
آخرين هجرت
آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاي شهر جاري بود. زيرا خورشيد انديشه اي رو به غروب بود كه هفتاد سال در آسمان علمي شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمري رو به پايان مي شد كه برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.
باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردي وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار بود و بيداري فصل فراق در گوش جان علامه
آهنگ وداع مي نواخت و نسيم ((ارجعي )) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مي رفت كه با قفل مرگ بسته شود. او كه عمري در وادي رضاي حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق نوشيدن جام وصال بود.
سرانجام اين چكاد تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست و دوم شعبان 1352 ق . نداي حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله باري از خدمت و خوبي و افتخار به سراي ابدي پر كشيد و در آستان دوست جاي گرفت . خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاي علميه - بويژه طلاب نجف - در اين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبي سوم در سمت غربي صحن مبارك حضرت علي عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمد حسيني (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه ) به خاك سپردند.
روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاي جانان نوراني باد.
آثار:
1. تفسير آلاءالرحمن
2. الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة
3. الهدي الي يدن المصطفي
4. التوحيد والتثليت
5. اعاجيب الاكاذيب
6. انوارالهدي
7. البلاغ المبين
8. نصايح الهدي
9. المسيح و الانجيل
10. نسمات الهدي
11. المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر
12. مصباح الهدي
13. مسئلة في البداء
14. نورالهدي
15. اجوية المسائل البغدادية
16. داعي الاسلام و داعي النصرانية
17. رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول
18. رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب
19. رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام
20. رد بر كتاب ((تعليم العلماء))
21. رد بر كتاب ((حياة المسيح ))
22. رد بر كتاب ((ينابيع الكلام ))
23. رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي
24. رساله اي در رد حسيون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 162 /161 -112 ق)، عارف و محدث. در خاندانى كوفى در بلخ متولد شد. آنچه درباره ى زندگى او مى گويند بيشتر به افسانه شباهت دارد تا واقعيت؛ از جمله آنكه او را فرزند حاكم بلخ دانسته اند كه بر اثر انقلابى درونى از زندگى اشرافى دست كشيد و به درويشى روى آورد. شايد چون خانواده اش عرب تبار بودند، از ترس ابومسلم ناگزير به ترك وطن شد و از خراسان به شام رفت (ح 132 ق) و پس از آن به سفر در سرزمينهاى اسلامى پرداخت. گويا در جنگهاى مسلمانان با بيزانس شركت داشت. وى بر خلاف بسيارى از متصوفه با كار در مزارع، دروگرى، خوشه چينى، خرمنكوبى و باغبانى روزگار مى گذارنيد و در عين زهد متوجه زندگى نيز بود. به روايتى به خدمت امام باقر (ع) نيز رسيد و از بركات و انفاس او بهره گرفت. به روايت ابن فهد، وى، زمانى كه امام صادق (ع) از كوفه عازم مدينه بود با ايشان ملاقت كرد. در تصوف آوازه اى بلند داشت. ميان زدگى او و افسانه ى بودا شباهتهايى يافته اند. كتاب عاميانه «سيرةالسلطان ابراهيم بن ادهم»، درباره ى زندگى اوست. وى را در شمار محدثين مورد اعتماد نيز آورده اند.[1]
ابواسحاق ابراهيم بن ادهم بلخى از بزرگان زهاد نيمه اول قرن دوم هجرى (مقت. 160 يا 166 ه.ق.) وى از بلخ به مكه رفت و مجاور گرديد. در مكه به صحبت چند تن از اوليا مانند فضيل بن عياض و سفيان ثورى رسيد و سپس به شام رفت و تا پايان عمر بدانجا بود. وى در جنگ
دريايى ضد بيزنطيه (بيزانس) به شهادت رسيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (24 /1)، تاريخ اسلام (حوادث 59 -43 /170 -161)، تاريخ تصوف (435 ،295 ،281 ،270 ،164 -162 ،157 ،59)، تذكرة الاولياء (106 -85 /1)، تهذيب التهذيب (94 -93 /1)، حلية الاولياء (395 -367 /7)، دانشنامه ى ايران و اسلام (336 -334 /2)، دائرةالمعارف البستانى (211 /1)، روضات الجنات (160 -149 /1)، رياض العارفين (21)، ريحانه (98 -97 /1)، سير النبلاء (396 -387 /7)، طبقات الصوفيه هروى (72 -68)، طرائق الحقائق (129 -109 /2)، فضايل بلخى (144 -108)، مجالس المؤمنين (24 /2)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (42 -41)، نفحات الانس (38 -37)، الوافى بالوفيات (319 -318 /5)، وفيات الاعيان (32 -31 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 319 ق)، صوفى و محدث. اصل او از بلخ است. متعصبان، وى را به سبب مذهبش از بلخ راندند و او نيز آنان را نفرين كرد و به سمرقند رفت و در آنجا قاضى شد در ضمن سفر حج در شهر نيشابور مجلس مى گفت بعد از زيارت خانه خدا به سمقرند بازگشت و در همان جا درگذشت. شيخ الاسلام، خواجه عبداللَّه انصارى درباره ى وى گفته كه: «پس از او از بلخ هيچ صوفى نخاست». از كلام اوست: جاهل را مى توان با شش خصلت شناسايى كرد: خشم بى محل و كلام بى ارزش و بخشش بى جا و افشاء سر و اعتماد به هر كس و بازنشناختن دوست از دشمن.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (221/7)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (58 -57)، حليه الاولياء (233 -232 /10)، طبقات الصوفيه سلمى (216 -212)، طبقات الصوفيه هروى (306 -305)، معجم البلدان (569/1)، نفحات
الانس (118 -117).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(698 -611 ق)، مفسر. در قدس متولد شد و در مصر اقامت گزيد و در الازهر تحصيل كرد و سرانجام به زادگاهش بازگشت و همان جا درگذشت. جمال الدين صاحب «تفسير» ى بزرگ است كه آن را با عنايت به پنجاه تفسير نوشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (270/4)، معجم المؤلفين (121/6).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(698 /672 -603 ق)، عارف و شاعر. اصلا از مردم نخجوان بوده و در آن شهر ولادت يافته است. چون به سال 610 ق به وسيله ى تركان بلغارى به اسارت برده شد، شهرت بلغارى يافت. وى از بزرگان مشايخ تصوف و از اصحاب ابوالنجيب سهروردى بوده است. از تألفات وى: ترجمه ى «رساله ى قلب المنقلب» سعدالدين حمويه، به فارسى؛ و همچنين اشعارى صوفيانه نيز از وى بازمانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (744).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سال تولد: 1312، مرتبه علمى: استاد، رشته: شيمى، دانشكده: علوم، دانشگاه: تبريز
خلاصه شرح حال تخصصى
سوابق تحصيلى:
دكتراى دولتى و دكتراى داروسازى.
مرتبه علمى:
استاد پايه 18 دانشگاه تبريز، استاد نمونه سال 1370 و شيميدان برجسته سال 1369، برنده جايزه پژوهشى جشنواره خوارزمى در سال 1368.
زمينه هاى علمى و تحقيقاتى:
ارگانوسيليكونها، سنتز پرودراگهاى داروئى و ايزوسترهاى سيليكونه داروها، سنتز مواد معطر ارگانوسيليكونها، سى سال سابقه تدريس و تحقيق در دانشگاهها، استاد راهنماى 8 پايان نامه كارشناسى ارشد و 3 پايان نامه دكترا.
--------------------------------------
دكتر سيد محمد بلورچيان درسال 1312 در تبريز به دنيا آمد. وي پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در زادگاه خود، به تهران آمدو در سال 1338 پس از اخذ دكتري دارو سازي از دانشگاه تهران براي تحصيل در دانشگاه بورد وي فرانسه عزيمت كرد و پس از بازگشت در سال 1351، عضو هئيت علمي دانشگاه تبريز شد. وي رئيس مركز پژوهش هاي شيمي و مهندسي شيمي ايران و عضو بسياري مجامع علمي است. دكتر بلورچيان در سال 1380درنخستين همايش چهرهاي ماندگار برگزيده و معرفي شد.گروه : علوم پايهرشته : شيميگرايش : شيمي آلياوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : سيد محمد بلورچيان در سال 1312ه.ش
در تبريز به دنياآمد. و سالهاي كودكي و جواني خود را در همان شهر به تحصيل گذراند.تحصيلات رسمي و حرفه اي : سيد محمد بلورچيان پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در زادگاه خود تبريز، به تهران آمد و پس از ورود به دانشگاه تهران، در سال 1338 دكتري داروسازي خود را دريافت كرد. وي سپس به فرانسه رفت و دكتري دولتي خود را با رتبه ممتاز از دانشگاه بورد و در سال 1351دريافت كرد.خاطرات و وقايع تحصيل : از وقايع مهم روزگار تحصيل سيد محمد بلورچيان عزيمت وي به فرانسه و تحصيل در مقطع دكتري دولتي دارو سازي دانشگاه بوردو بوده است. فعاليتهاي ضمن تحصيل : سيد محمد بلورچيان درحين تحصيل، به مطالعه و تحقيق در زمينه تخصصي خود(شيمي) مي پرداخت.وقايع ميانسالي : سيد محمد بلورچيان پس از اخذ مدرك دكتري دولتي داروسازي از دانشگاه بوردوي فرانسه در سال 1351 به ايران بازگشت و عضو هئيت علمي دانشگاه تبريز شد. مدتي نيز عضو هيات مميزه دانشگاه، رئيس مركز پژوهشهاي شيمي و مهندسي شيمي ايران شد. و در بسياري از مجامع كميته ها و شوراي هاي علمي _ فني و سياستگذاري كشور شركت مي كرد. وي درسال 1380 به عنوان چهره ماندگار در عرصه شيمي برگزيده شد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : سيد محمد بلورچيان از سال 1351ه.ش بازگشت از فرانسه و فراغت از تحصيل، عضو هئيت علمي دانشگاه تبريز شد. وي همچنين عضو هئيت مميزه دانشگاه، رئيس مركز پژوهشهاي شيمي و مهندسي شيمي ايران، عضو انجمن شيمي و مهندسي شيمي ايران، عضو انجمن شيمي كشورهاي آمريكا و فرانسه، عضو بسياري از مجامع، كميته ها و
شوراهاي علمي_ فني و سياستگذاري كشور و عضو پيوسته فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران بوده است.فعاليتهاي آموزشي : سيد محمد بلورچيان پس از فراغت از تحصيل و بازگشت از فرانسه در سال 1351، عضو هئيت علمي دانشگاه تبريز شد . و به تدريس در گروههاي شيمي و مهندسي شيمي پرداخت.مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : سيد محمد بلورچيان پنج روش جديد و ثبت شده را در كتب مرجع ابداع كرد و نيز نوآوريهاي در زمينه روشهاي تجزيه شيميايي ابداع كرده است.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : تحقيق، مطالعه و تاليف آثاري درزمينه شيمي به ويژه شيمي آلي از امور مورد علاقه دكتر سيد محمد بلورچيان بوده است.آرا و گرايشهاي خاص : سيد محمد بلورچيان در زمينه شيمي به شيمي آلي علاقه خاص و تحقيقاتي تخصصي دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
آثار : nbsp1 ترجمه سري كتابهاي شيمي آلي ويژگي اثر : دكتر سيد محمد بلورچيان مجموعه سه جلدي كتابهاي شيمي آلي را در سه مبحث شيمي عمومي، عوامل ساده و عوامل پيچيده ترجمه كرده است
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد اول)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 900 ق)، عارف. مشهور به عبدالله اولياء. او از اولاد اوحدالدين عبدالله بليانى كازرونى بود و همان لقب و نام جد خود را داشت و به همين جهت وى را با جدش اشتباه كرده اند. از تأليفات وى: «رياض الطالبين»؛ «مفتاح الكنوز»، در رمل.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (283 -282 /1)، الذريعه (329/11)، كشف الظنون (1770 ،936)، معجم المؤلفين (150/6)، هدية
العارفين (462/1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ امين الدين محمد بلياني، برجسته ترين شخصيت سلسله «بليانيه» است. خانواده و اجدادش همه از علماي دين و مشايخ عرفان بودند. نسب او تا شيخ ابوعلي دقّاق نيشابوري؛ عارف بزرگ قرن چهارم چنين است:
شيخ امين الدين محمدبن زين الدين علي بن ضياءالدين مسعودبن نجم الدين محمدبن علي بن احمدبن عمربن اسماعيل بن ابي علي الدقّاق (م. 405ه.ق. نيشابور)
شيخ امين الدين در حيات خود مورد توجه خاص سلاطين آل اينجو بود و بزرگاني چون خواجوي كرماني، حافظ و زركوب شيرازي _ مؤلف شيرازنامه _ مريدوار او را ستوده اند. يكي از مريدان شيخ محمودبن عثمان؛ نويسنده كتاب فردوس المرشديه في اسرار الصَمديه است كه در مقامات شيخ ابواسحاق كازروني، نوشته شده است.
دو سال پس از مرگ شيخ امين الدين (م. 745ه.ق) محمودبن عثمان، كتابي در حالات و مقامات او تأليف مي كند و نام جواهر الامينّيه بر آن مي نهد. متأسفانه از اين كتاب كه اساسي ترين منبع در شناخت او و ديگر مشايخ بلياني است، خبري نداريم؛ و فقط گزيده اي از اين كتاب كه به دست مؤلف انجام گرفته با نام «مفتاح الهدايه و مصباح العنايه» در كتابخانه اسعد افندي تركيه موجود است (اين كتاب به زودي به كوشش نگارنده به چاپ مي رسد).
در مفتاح الهدايه به احداث چندين بنا؛ چون مسجد، خانقاه، دارالحديث و دارالشفاي مرشدي، سقايه و چشمه بمشق به دست شيخ اشاره رفته است.
سند حاضر كه به وقفنامه «چشمه بمشق» و «قنات قرچه» موسوم است، از جمله پنج وقفنامه مربوط به شيخ امين الدين است كه در اداره اوقاف شهرستان كازرون نگهداري مي شود. شيخ پس از احداث چشمه و قنات مذكور، هر دو را بر مردم كازرون و خانقاه خود وقف كرده و فرزندش
محبّ الدين محمد را به توليت آن برمي گزيند.
تاريخ تنظيم اصل وقفنامه، سوم محرم الحرام سال 715 هجري قمري است و سند حاضر در واقع رونوشتي است كه بر مبناي نسخه اصل در قرن سيزدهم بر كاغذ فرنگي و به خط رقاع نوشته شده است.
اندازه سند 32 در 95 سانتي متر مي باشد. نكات قابل تذكري در پنج وقفنامه مربوط به شيخ امين الدين وجود دارد كه پس از معرفي بقيه اسناد به آن خواهيم پرداخت. در اينجا متن كامل سند را بازنويسي مي كنيم و شماره هر سطر را در ابتداي جملات ذكر مي نمائيم تا خوانندگان گرامي در صورت تمايل بتوانند آن را با متن اصلي مطابقت دهند.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
1 _ الحمدللّه الواقف علي السراير و النيّات الذي يقبل التوبة عن عباده و يأخذالصدقات و وقف علي عباده انواع نعمائه و افاض عليهم اصناف آلائه و فوَّض امر توليته الي نفسه الازليّه.
(يك سطر ناخوانا است)
2 _ و دوام سلطانه تعالي ان يجري في ملكه شيي ء لايشاء و تقدس في ان يأمر بالمنكر و البغي و الفحشاء والصلوة والسلام علي شمس سماء الرساله و بدرفلك الجلاله سيد الانبياء و سندالاصفياء المبعوث علي العرب والعجم بالشريعه.
3 _ السمحاء ابي القاسم محمد المصطفي الذي شهد علي رسالته من كفي به واشهد له الذي اختارهم لتبليغ امره و نهيه و جعلهم خزنة علمه لاسيّما اخيه واحبهم اليه و وزيره و وصيّه و خليفته من بعده.
4 _ سيدالوصّيين و نظام الدين ابي الائمة و سراج الامّة ذي الفضائل والمناقب والمعصوم من المعايب والمثالب امام المشارق والمغارب اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب مخ المكارم واسّ المفاخر_ صلوات اللّه و سلامه.
5 _ عليه و عليهم اجمعين ما
تقارب الماء والطين و تقارن الشك واليقين و بعد الحمد والصلوة.
مطلب از تحرير اين كلمات شرايع قواعد ارشاد و مقصد اُسّي از تسطير حقيقة اين بنيان كافي بداية تهذيب ترجمان كه
6 _ تفسير الفاظ و معاني بيان آن كشاف مفصّلات دين مبين و تأويل حروف و تبيان آن، حلاّل مشكلات شريعت سيدالمرسلين است، ذكر و بيان آن است كه چون بر ضماير اكسير مآثر مهتديان طرق نجات از عباد ابرار
7 _ واضح و لايح است كه دار دنيا محلّ حوادث و آفات، به عرصه انهدام لذّات و شهوات و درصدد فنا و فوات است؛ بجز آنكه بر مضمون حقيقت مشحون «الدنيا مزرعة الاخرة» پيوسته در آن تخم امل از حسن عمل
8 _ بكارند، چاره. و به غير آنكه بر مفهوم حديث صحيح «مالك عن مالِك الاما اكلت فاقيت و لبست فابليت او تصدقت فابقيت» و مصداق «اذامات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلث: صدقة جارية و علم ينفع
9 _ به و ولدصالح يستغفرله» به ايصال مال و نعيم دنيوي كه معرض زوال، بل عين فتنه و وبال است؛ حيث قال «انما اموالكم و اولادكم فتنة» و صرف آن در مصارف خيرات و مبرات، ابواب سعادت دنيا و عقبي بر روي
10 _ خويش گشاده دارند تا در «يوم لا ينفع مال و لا بنون الاّ من اتي اللّه بقلب سليم» از گرداب مخوفات و عثرات رحمت دايمه يزداني و مكرمت شامله ربّاني، مصون و محفوظ مانند، گريزي نه.
بناءً علي هذه
11 _ المقدمات، از جمله مرتقيان معارج توفيق، جناب قطب الاولياء و المحققين، برهان الاصفياء و المدققين، معبرالخلايق الي طريق الحق و ارشاد، محرم كعبة التوحيد،
سراللّه الملك المجيد، سباح
12 _ بحرالولاية و سياح بيداءِ الهداية، كهف العاملين، السيدالايد الجيد الموبد المويد من عنداللّه الملك الملك الولي. حاجي سيد امين الحق والشريعة والحقيقة، ناصح فيمابين المسلمين محمد
13 _ البلياني الخراساني _ ادام اللّه بقائه _ كه هر يك از فقرات حقيقت بيّنات را نصب العين خود ساخته، قبل از وقوع واقعه ضروريّه در تهيه اسباب سفر معاد پرداخته بر معارج
14 _ خيرات و مدارج مبّرات غبّ حضور و رضا بما سيأتي؛ وقف صحيح مؤبّد شرعي و حبس صريح مخلّد ملّي گردانيد، موازي يك رشته قنات موسومه به قرچه و چشمه بمشق مشهوره
15 _ به وادي كه بهر دو احداثي خود مي باشد. قنات موسومه به قرچه را وقف عام بعبارة اُخري وقف بلده طيبه كازرون و چشمه بمشق را وقف خاص اعني بر بقعه عليّه و روضه حلّيه خود _ صينت عن حوادث الدهر
16 _ و مكاره القرون _ كه نخرند و نفروشند و نبخشند و به ميراث برنگيرند و مرهون نسازند و عقد صلح بر آن جاري نسازند و از حاصل آن با غير مصالحه نكنند و در ابقاء آن كوشيده؛ تغيّر
17 _ و تبديل به قواعد آنها راه ندهند؛ الي ان يرث اللّه الارض و من عليها و هو خير الوارثين.
و جناب سيد جليل القدر معظم اليه بعد از وقف و حبس آنها تخليه يد نمود و از تصرّف خود اخراج كرد. و توليت وقف موصوف.
18 _ مفوّض و مرجوع ساخت به اولاد ذكور خود اعني حضرت سيادت و نجابت پناه نقابت و هدايت دستگاه، شمسا للسيادة والنجابة والمعالي، اعلم العلماء والمحدثين، امام الملة «محب الدين محمد» و هكذا ما تعاقبوا
19
_ و تناسلوا و ان فقدالذكور كلاً توليت متعلق است به ذكور اناث، هلّم جرّا. و اگر نعوذباللّه . اولاد ذكور اناث انقطاع يابد، متعلق است به اناث اناث. و بر تقدير انقراض اولاد متولي _ نعوذ باللّه من ذلك _
20 _ توليت متعلق است به اصلح اولاد ذكور قطب ربّاني و عارف صمداني جناب مرتضوي انتساب عمويي ام سيد عبداللّه بلياني _ قدس اللّه سرّه _ به همان نهج مذكور و دستور مسطور. و اگر عوذا باللّه آن هم
21 _ منقرض شود، مفوض است به عالمي از علماي ملّت ناجيّه اماميّه از علماي بلده طيّبه كازرون و جناب واقف موفق، صيغه شرعيّه در وقف مزبوره منعقد گردانيد و به قبول من جازله القبول في مثله مقرون ساخت.
22 _ و به قبض من يعتبر قبضه في نحو ذلك، شرعا داد. وقفي صحيح مخلّد شرعي قويّ البنيان و حبسي صريح مؤبد دين قويم الاركان و ليس لِاَحدٍ من خلقٍ اللّه من يؤمن به و بآياته، تبديل مارقم.
23 _ في هذه النميقه. فان غير احد و سعي في التبديل، او اشاد اليه اواعان المغيّر فيه، فعليه لعان اللّه و الملائكه والناس اجمعين. لا يقبل منه صلوة ولا صوم ولا فرض ولانقل. فمن بدّله بعد.
24 _ ما سمعه فانّما اثمه علي الذين يبدلونه. ان اللّه سميع عليم و حرّر ذلك في ثالث شهر محرم الحرام من شهور سنه خمسة عشر و سبع مائه من الهجرة النبوية المرتضوية المصطفوية عليه الاف السلام والتحيّة.
سجلات وقفنامه
الف: بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه علي ما في البال و الكبير المتعال والصلوة والسلام علي خير من نطق بالصواب و، وصيّ بحسن الاصال و بعد قد اعترف الواقف المعظم
النبيل الموفق بتوفيقات، ربّه الجليل بصحّة ما سطر في هذه الورقه و رقم في هذه النميقه من الوقف الصحيح، الشرعي والحبس المؤبد الملّي و تعيين المتولي لدي الجاني.
ب: بسم اللّه الواقف علي السراير والضماير
الحمدللّه الذي منّ اوليائه بالصدقة المدائمه بالخلد والجنان و رضي عنهم و وعدهم بالنعيم المؤيد والسعادة، الموبّد.
السّرمد من فرط اللطف والاحسان والصلوة والسلام علي من شرفّه اللّه علي كافئة من الرسل، بالانس والجان بمحمد واله المعصومين الذين تشرفت بهم بنوعدنان و بعد فقد جري الاعتراف، الشرعي والاقرار المرعي عن الواقف الموفق المعظم اليه _ كرّم اللّه له بالقبول والرّضوان بما نسب اليه، لا يعتريه شك و لاريب ولا نقصان، كتبت في شهر محرم الحرام من سنة المذكور في المتن الراضي الي ملك الغفور.
ج _ هو
الحمدللّه الذي ذرف بلطفه عيون المعارف من قلوب العارفين علي بلد تمحي اطلالها من غواية، الغاوين. فتردي بها عطاشها الي يوم الدين والصلوة والسلام علي امين الدين محمد المصطفي المجتبي، الامين و علي عليّ اعلي معارج العزّ والعلي، غياث الدين و مقصود اهل اليقين و امام، الدين اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و آله و اولاده المعصومين و عترته الطاهرين، و بعد لا يخفي علي ذوي الدرايَة والبهي قد صدرالاعتراف عن الواقف الموفق، الجليل النبيل. الواقف باهوال يوم المواقف بما نسب من لزوم الوقف و تفويض التولية، و بعد اطلاعي علي ما سطر، كتبت المحلّة الشرعيه الدالة هذه متنا لحقية المتولي فيه و خلّي، يده عن التصرف و اخرج عن ملكه خاليا من التعسف، لدي الفاني الرّاجي.
د _ بسم اللّه الواقف علي السراير والضماير
الحمد لواقف لايقف علي كنه ذاته سواه والشكر لموفق لايصل عبد الي طريق الحق الابهداه،والصلوة علي رسوله الهادي الي منهج الصواب
دينه القويم محمدالداعي الي ما فيه الخير والثواب، [شرعة المستقيم، حبيب اللّه المبعوث بالخلق العظيم و علي آله العظام و عترته حفظه مراسم دينه]، الي يوم القيام. فقد وقف الواقف الخيّر الخبير. الموفق للخير. ضاعف اللّه توفيقه ما، وفق به وقف لها وقف علي ما وقف حسبما رقم فيه لديّ.
شاهدان نسخه اصل
1 _ شهدت بذلك من الوقفية والتوليه. ابن علي
2 _ شهدت علي ذلك من الوقفية والتولية... اللّه دانيال بلميني
3 _ بشهادة العبد الاقل من الوقفية والتوليه، العبد محمدعلي ولد جمال بلياني
4 _ شهد بما زبر فيه علي شاه بن محمد بلميني
5 _ شهدت بمضمونة من الوقف والتولية حسين علي ولد جعفر بلياني.
6 _ شهد بمضمونه من الوقفيه والتوليه العبد الجاني عبدالملك بيضايي
7 _ شهد بما رقم فيه العبدالاقل حاجي ابراهيم اصفهاني.
8 _ شهدت علي ذلك العبدالاقل شاه كرم ولد جعفر بيضايي
9 _ شهد بذلك من الوقفية والتولية العبد الاقل عبدالكريم بن محمودشاه خراساني
10_ مسكينان كمترين فخرالدين ملك احمد و جمال الدين ملك حسين و شرف الدين حسن سامغاني از واقف خير مواقف _ زيد عمره و درجاته _ اقرار به وقفية و توليت و تصرف متولي استماع نموديم.
11 _ شهدت بما رقم فيه من الوقفيّه والتولية العبد ابراهيم بن خليل بواني.
12 _ بشهادة العبد الاقل من الوقفية والتولية جمال ولد علي بيضايي.
13 _ انا من الشاهدين بمضمونة عليّ بن عاصم.
14 _ شهد بذلك من الوقفية والتولية والتصرف ملك حسين بن محمد شاه بواني.
15 _ اقرّالواقف _ زيد درجاته _ بصحة ما رقم فيه حرره الخاطي ابن عبدالكريم، هادي.
16 _ جناب عظيم الشأن واقف خير مواقف به آنچه مرقوم شده، از وقفيت و توليت و تصرف متولي نزد افقر عباد اعتراف نمود. اقل خلق اللّه محمدحسين.
17
_ سمعت و شهدت علي ذلك محمد تقي الحسيني.
18 _ جناب واقف معظم اليه نزد كمترين بندگان اقرار به وقفيت و توليت و تصرف متولي نمود. العبد الجاني ابن مقصود.
19 _ بشهادة العبدالاقل محمود موسوي.
20 _ قد وقف المواقف. الواقف باهوال يوم المواقف الموفق بتوفيق الواقف علي السراير و الضّماير الموقوف المسطور علي نهج المسفور و خلّي يده منه بمحضري.
21 _ شهد بما زبر فيه محمد مرودشتي
22 _ بشهادة العبد الاقل محمد هاشم مرودشتي.
23 _ واقف خير مواقف كمترين بندگان از اين بزرگوار سماع و استماع نموديم. العبدالجاني.
24 _ شهدت علي ذلك منصور فيروز آبادي.
25 _ وقع الواقف الجليل للوقف الماءان و قبض بالتخليه واعترف بصحته عندي.
26 _ ما ذكر فيه واضح عندي. العبدالاقل جمشيد فيروزآبادي.
27 _ كتب العبدالاقل شهدت علي الوقفية والتولية والتصرف، العبدالاقل ابن محمودشاه.
28 _ مارقم في هذه النميقه واضح عندي. الاقل خليفه ابن علي نقي الحسيني.
29 _ قد اعترف _ زيدت مرتبته و توفيقاته بالتوفيق و مايتوقف عليه لزومه علي وقف... كما زبر فيه متنا _ مهر
30 _ شهدت علي ذلك العبد الخاطي محمد...الطباطبايي.
31 _ الحمدللّه الواقف علي الضماير، والصلوة علي من لانبي بعده محمد واله الاطهار و بعد فقد اعترف الواقف الموفق بما جري منه لدي.
32 _ قد اقرّالواقف المعزز _ حفظه اللّه تعالي _ بما اقم في هذه لدي الجاني _.
33 _ قد اعترف الواقف الجليل النبيل _ ادام اللّه عمره _... بما زبر فيه لدي الجانب _.
34 _ قد اعترف الواقف المحترم الموفق بما سطر فيه من الوقف الصحيح و حبس الصريح والتولية والتصرف لدي الجاني الخاطي...
35 _ قداعترف الواقف المكرم بصحة ما رقم في الكتاب المستطاب من المبدأ
و المآب لدي الجاني _ ابن علي نقي.
36 _ قد اعترف الواقف المعظم _ سلّمه اللّه تعالي _ لدي الجاني _ محمد خان افشار.
شاهدان و تأييد كنندگان نسخه برداري
1 _ بعد از مقابله و ملاحظه اصل و فرع، فرع مطابق اصل ديدم و خلافي ندارد. العبد المجرد _ مهر (عبده محمدبن حسين...)
2 _ وضح لي وصح عندي انّ الفرع هذا مطابق لاصله. حِررته الشاهد العبد الفاني _ مهر (... بن عبداللّه سهاءِالديني).
3 _ لا حظت هذاالفرع مساو لاصله ولاريب فيه العبد العاصي. مهر (العبد المذنب قاسم).
4 _ طوبق ذا واصله فوجد ناهما سيّان ولاريب فيه. العبد _ مهر (العبد محب الدين هاشم)
5 _ بعد از مقابله و ملاحظه اصل و فرع، فرع را مطابق اصل ديدم و خلاف ندارد العبد المذنب _ مهر.
6 _ غب...من...صح لي و...الفرع...
7 _ طابقت هذاالفرع مساو مع اصله ولاريب فيه العبد الراجي. مهر (عبدالراجي محب الدين عبدالسلام)
8 _ سواد و اصل مساوي مي باشد و خلافي در آن نيست. حرره الراجي _ مهر (يا امام حسين)
9 _ بعد رعايت المقدمات من المقابلة هذا... هذا مع اصله مطابق _ مهر (العبد المذنب حسين...)
10 _ وضح لي...
11 _ كذلك نحن شاهدين. الرّاجيون مهر (...فخرالدين...)
12 _ بعد از مقابله [فرع و اصل] وقفنامچه معتبره، سواد را مطابق اصل يافتيم و خلافي در ميان...حرره الجانيون. دو مهر
13 _ طوبقنا و قوبلنا ذامع اصله فوجد ناهما مساويان حرره العاصيون الراجيون شش مهر (مهدي بن محمد...) (...علي...) (...نجم الدين شاه...).
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جدّ مادرى صاحب عنوان، از مشايخ صوفيّه، و بزرگان عرفا است. قبرش در محلّه ي خواجوى قديم بوده و اكنون كوچه اى به نام او معروف است و تا اين اواخر قبر در جنب مسجد، باقى بوده است، و نام او را گاهى احمد بن يوسف نوشته اند و غلط است.
وي محمد بن يوسف بن معدان بن يزيد بن عبدالرحمن ثقفي بناء متوفي در 386، عارف صوفي مستجاب الدعوة از بزرگان صوفيه است. كتبي در تصوف تأليف نموده.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خواننده.
تولد: ارديبهشت 1290، رشت.
درگذشت: 8 اسفند 1364، تهران.
غلاحسين بنان، فرزند كريم الدوله مستوفى (خوشنويس و موسيقيدان) اولين آموزش هنرى خود را با مرتضى نى داود گذراند. آواز و گوشه ها و دستگاه هاى موسيقى را نزد ضياءالدين رسايى معروف به شيخ ضياء آموخت. سپس براى تكميل فن خود از محضر ناصر سيف استفاده كرد. سال 1320 به اداره ى موسيقى كشور رفت و روح الله خالقى وى را تشويق كرد كه با راديو همكارى كند. در سال 1321 وارد راديو شد. بنان در برنامه ى رادويى «گل هاى جاويدان» و سپس در «گل هاى رنگارنگ»، «برگ سبز»، «يك شاخه گل» و «گل هاى صحرايى» شركت داشت و حدود هفتاد برنامه ى گل ها با صداى او ضبط و پخش شده است.
بنا خدمات دولتى را در وزارت خوار و بار آغاز كرد و چندى رييس دفتر وزير خوار و بار بود. سال ها نيز سمت مشاور هنرى وزارت فرهنگ و هنر را عهده دار بود. همزمان اشتغال در راديو با اركستر بزرگ انجمن موسيقى ملى به رهبرى روح الله خالقى همكارى داشت. بنان در هنرستان موسيقى سمت استادى آواز را داشت.
در سال 1336 به دنبال يك سانحه ى
رانندگى چشم راست خود را از دست داد و در 1340 به عنوان اعتراض به هرج و مرج در موسيقى، خواندن را كنار گذاشت و سال هاى آخر عمر خود دچار بيمارى جهاز هاضمه بود.
غلاحسين بنان هشتم اسفند ماه سال 1364 در تهران جان سپرد و پيكرش در امامزاده طاهر كرج به خاك سپرده شد.
(1364 -1290 ش)، موسيقيدان و خواننده. مادرش دختر شاهزاده ركن الدوله، برادر ناصرالدين شاه بود. از شش سالگى به توصيه ى استاد نى داوود به خوانندگى و نوازندگى ارگ و پيانو پرداخت و در اين راه از مادرش كه پيانو را بسيار خوب مى نواخت، فايده ها گرفت. استادان وى، پدرش، ضياء ذاكرين و ناصر سيف بودند. از سال 1321 ش همكارى خود را با راديو و همچنين با اركستر شماره يك آغاز كرد. او هم در آواز كلاسيك استاد بود، هم در نغمه هاى جديد و مدرن ايران. بنان در سال 1315 ش به استخدام اداره ى كل كشاورزى درآمد. بعد از چندى به اهواز منتقل شد و در سال 1321 ش به تهران بازگشت و منشى مخصوص وزير خوارو بار شد، بعد از آن به اداره ى كل غله و نان منتقل شد و پس از چندى به توصيه ى استاد خالقى به اداره ى كل هنرهاى زيباى كشور منتقل شد و به سهمت استاد آواز هنرستان ملى موسيقى به كار مشغول گرديد و در سال 1334 ش رييس شوراى موسيقى راديو شد. به علت بيمارى جهاز هاضمه اواخر عمر خود را به دور از دنياى موسيقى به سر برد و حدود بيست سال از فعاليتهاى خود دست كشيد. غلامحسين در تهران درگذشت و در امامزاده طاهر كرج به خاك
سپرده شد. از وى آثار زيادى بر جاى مانده است.[1]
در ارديبهشت ماه سال 1290 خورشيدى در تهران خيابان زرگنده (قلهك)؛ در خانواده اى متعين و صاحب جاه، به دنيا آمد. پدرش كريم خان بنان الدوله ى نورى و مادرش دختر شاهزاده محمدتقى ميرزا ركنى (ركن الدوله) برادر ناصرالدين شاه يا پسر محمدشاه قاجار بود. از شش سالگى بنا به توصيه ى استاد نى داود به خوانندگى و نوازندگى ارگ و پيانو پرداخت و در اين راه از راهنمايى هاى مادرش كه پيانو را بسيار خوب مى نواخت بهره ها گرفت، اولين استاد او پدرش بود و دومين استاد، مرحوم ميرزا طاهر ضياء ذاكرين رثايى و سومين استادش مرحوم ناصر سيف بوده اند.
بنان در سال 1321 خوانندگى در راديو را آغاز كرد، در آن زمان، شادروان روح اللَّه خالقى مسئوليت موسيقى راديو را بر عهده داشت، روزى كه بنان با عبدالعلى وزيرى جهت امتحان به راديو مى رود در دفتر روح اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا هم نشسته بوده، از بنان مى خواهند كه براى ايشان قطعه اى بخواند و او «درآمد سه گاه» را آغاز مى كند و صبا هم با ويولن او را همراهى مى كند. هنوز «درآمد» تمام نشده بود كه خالقى به صبا مى گويد: «شما نواختن ويولن را قطع كنيد» و به بنان اشاره مى كند «گوشه ى حصار» را بخواند و بنان بدون اندك مكثى، با چنان مهارت و استادى «درآمد حصار» را مى خواند و به «سه گاه» فرود مى آيد كه روح اللَّه خالقى بى اختيار برخاسته و او را در آغوش گرفته و مى بوسد و آينده وى را در هنر آواز درخشان پيش بينى مى كند.
«صداى بنان، بسيار لطيف و شيرين، زيبا و خوش آهنگ است، كوتاه مى خواند ولى در همين كوتاهى، ذوق و هنر بسيار نهفته است،
غلتها و تحريرهاى او چون رشته ى مرواريد غلطانى، به هم پيوسته و مانند آب روان است. من از صداى او مسحور مى شوم، لذتى بى پايان مى برم كه فوق آن متصور نيست، تصور نمى كنم خواننده اى به ذوق و لطف و استعداد بنان در قديم داشته باشيم، و به اين زودى ها هم پيدا كنيم... بنان در موسيقى ما از گوهر گرانبها هم گرانبهاتر است.»
از سال 1321 صداى غلامحسين بنان، همراه با همكارى عده اى از هنرمندان ديگر از راديو تهران به گوش مردم ايران رسيد و ديرى نگذشت كه نام بنان زبانزد همه شد و شيفتگان فراوانى در سراسر كشور پيدا كرد. خالقى او را در اركستر انجمن موسيقى شركت داد و با اركستر شماره ى يك نيز همكارى را شروع كرد و از بدو شروع برنامه ى هميشه جاويد «گلهاى جاويدان» بنا به دعوت استاد ارجمند داود پيرنيا همكارى داشت. بنان در طول فعاليت هنرى خود، حدود 250 آهنگ را اجرا كرد و آنچه كه امتياز مسلم صداى او را پديد مى آورد، زير و بمها و تحريرات صداى او است كه مخصوص به خودش مى باشد. بنان نه تنها در آواز قديمى و كلاسيك ايران استاد بود، بلكه در نغمات جديد و مدرن ايران نيز تسلط كامل داشت. تصنيف زيبا و روح پرور «الهه ناز» او بهترين معرف اين ادعا مى باشد.
غلامحسين بنان به سال 1315 خورشيدى به سمت بايگان در اداره ى كل كشاورزى استخدام شد و بعد از چندى به شركت ايران بار كه مركز آن در اهواز بود منتقل گشت. پس از چند سال به معاونت آن اداره منصوب گرديد. در سال 1321 به تهران آمد و بنا به پيشنهاد مرحوم فرخ كه
وزير خواربار بود، به سمت منشى مخصوص وزير به كار پرداخت. بعد از تغيير كابينه، به اداره ى كل غله و نان منتقل شد و چندى كفالت اداره ى دفتر و كارگزينى و مدتى هم مسئوليت تحويل كوپن نان تهران را بر عهده داشت. در سال 1332 به پيشنهاد شادروان خالقى به اداره ى كل هنرهاى زيباى كشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسيقى ملى به كار مشغول گرديد و در سال 1334 رئيس شوراى موسيقى راديو شد.
غلامحسين بنان از ابتدا در برنامه هاى گلهاى جاويدان و گلهاى رنگارنگ و برگ سبز شركت داشته كه ره آورد اين همكارى ها از اين قرار مى باشد:
گلهاى جاويدان بدون شماره در «شور»، گلهاى جاويدان بدون شماره در «سه گاه»، گلهاى جاويدان بدون شماره در «همايون» با سنتور رضا ورزنده، گلهاى جاويدان شماره 19 در «ماهور» با ويولن استاد مهدى خالدى، گلهاى جاويدان شماره 124 در «بيات ترك»، گلهاى جاويدان شماره 128 در «شوشترى»، گلهاى جاويدان شماره 129، گلهاى جاويدان شماره 130، گلهاى جاويدان شماره 131 در «سه گاه»، گلهاى جاويدان شماره 130، گلهاى جاويدان شماره 136، گلهاى جاويدان شماره 137 در «چهارگاه» با پيانو استاد مرتضى محجوبى و استاد على تجويدى، گلهاى جاويدان شماره 138، گلهاى جاويدان شماره 139 در «سه گاه» با استاد جليل شهناز، گلهاى جاويدان شماره 143 در «شور»، گلهاى جاويدان شماره 145 در «شور» با سنتور رضا ورزنده، گلهاى رنگارنگ شماره 103 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ شماره 109 در «سه گاه»، گلهاى رنگارنگ شماره 126 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ شماره 134 در «افشارى»، گلهاى رنگارنگ شماره 136 در «سه گاه»، گلهاى رنگارنگ شماره 140 الف در «افشارى»، گلهاى رنگارنگ شماره 140 ب
در «افشارى»، گلهاى رنگارنگ شماره ب مكرر، گلهاى رنگارنگ شماره 149 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ شماره 171 در «شور»، گلهاى رنگارنگ شماره 172 در «شور»، گلهاى رنگارنگ شماره 174 در «سه گاه»، گلهاى رنگارنگ شماره 176 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ شماره 190 در «سه گاه»، گلهاى رنگارنگ شماره 201 در «ابوعطا»، گلهاى رنگارنگ شماره 205 در «افشارى، گلهاى رنگارنگ شماره 210 در «بوسيلك»، گلهاى رنگارنگ 210 ب مكرر در «بوسليك»، گلهاى رنگارنگ شماره 211 در «سه گاه، گلهاى رنگارنگ شماره 228 در «افشارى»، گلهاى رنگارنگ شماره 330 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ شماره 232 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ شماره 234 در «دشتى و ماهور»، گلهاى رنگارنگ شماره 237 در «ماهور»، گلهاى رنگارنگ شماره 242 در «شور»، گلهاى رنگارنگ شماره 245 در «همايون»، گلهاى رنگارنگ شماره 249 در «شور»، گلهاى رنگارنگ شماره 250 در «دشتى»، گلهاى رنگارنگ بختيارى (محلى)، شماره 251، گلهاى رنگارنگ شماره 252 در «همايون»، گلهاى رنگارنگ شماره 254 در «اصفهان»، گلهاى رنگارنگ شماره شماره 256 در «شور»، گلهاى رنگارنگ شماره 257 در «ماهور»، گلهاى رنگارنگ شماره 265 در «اصفهان» برگ سبز شماره 27 در «سه گاه»، برگ سبز شماره 31 در «افشارى»، برگ سبز شماره 46 در «سه گاه»، برگ سبز شماره 107 در «اصفهان»، برگ سبز شماره 145 در «همايون» و برنامه هاى متعدد و گوناگون ديگرى كه از اين خواننده بزرگ و هنرمند به يادگار مانده است.
غلامحسين بنان مدتها بود كه به ناراحتى جهاز هاضمه مبتلا شده بود از طرف ديگر حنجره اش نيز آمادگى بيان نيازهاى درونيش را نداشت و به همين دليل اندك اندك از خواندن اجتناب ورزيد و از صحنه ى هنر كناره كشيد و ديگر حدود بيست
سال آخر عمر را تقريباً فعاليت چشم گيرى نداشت و روز به روز ناراحتى جهاز هاضمه او را بيشتر رنجور مى كرد و متأسفانه كوششهاى پزشكان و خاصه مراقبتها و از خودگذشتگى هاى پرى بنان همسر وفادار و مهربانش هم مؤثر نيفتاد و سرانجام در ساعت 7 بعد از ظهر پنجشنبه هشتم اسفند ماه سال 1364 خورشيدى در بيمارستان ايرانمهر قلهك جهان را بدرود گفت. روانش شاد باد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (313)، تاريخ موسيقى (670/ 2)، سرگذشت موسيقى (358/ 1)، مردان موسيقى (375 -371/ 1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 918 ق)، خطاط، موسيقيدان، شاعر و عارف. در شهر هرات متولد شد و از مشاهير شعراى آن شهر است كه به جهت معمار و بنا بودن پدرش بنائى تخلص مى كرده است. به وى ملاى شاعران هم لقب داده اند. بنايى در جوانى جزو شاعران دستگاه امير عليشير نوايى درآمده بود. و سپس به دربار سلطان يعقوب آق قويونلو، و بعد از آن در سمرقند نزد سطان على ميرزا رفت و قصيده اى به زبان مروزى به نام «مجمع الغرايب» در مدح او گفت و زمانى هم مداح محمود سلطان بود. وى در زمان استيلاى محمد خان شيبانى منصب ملك الشعرايى دربار او را يافت. بعد به هرات بازگشت و در زمان امير نجم ثانى در قتل عامى كه به فرمان شاه اسماعيل صورت گرفت او هم در آن ميان كشته شد. وى در قصيده، غزل و مثنوى دست داشت و حالى تخلص مى كرد. وى استاد نظيره سازى است. غالب اشعار سعدى حافظ را استقبال كرد. «ديوان» قصايد و غزليات او شامل شش هزار بيت است. ديگر سروده هاى وى عبارت اند از:
«مثنويهاى باغ ارم/ بهرام و بهروز»؛ «شيبانى نامه». وى در پايان عمر به موسيقى پرداخت و آهنگ ساز زبردستى شد و دو رساله در ادوار موسيقى نگاشت. علامه دوانى درباره ى وى گفته است: «وى دانشمند شاعران و شاعر دانشمندان است».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (763 -759 /2)، پيدايش خط و خطاطان (103 -102)، تاريخ ادبيات ايران، براون (65/4)، تاريخ ادبيات در ايران (441 -393 /4)، تاريخ موسيقى (229/1)، تاريخ نظم و نثر (311 -310)، تحفه سامى (168 -167)، حبيب السير (349 -348 /4)، دايرةالمعارف فارسى (448/1) الذريعه (142 -141 /9)، ريحانه (282/1)، شهيدان راه فضيلت (224 -221)، مجالس النفائس (60)، مخزن الغرائب (310/1)، منظومه هاى فارسى (177 -176).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1310.
درگذشت: 1375.
جواد بنايى به پيشه ى خوانندگى اشتغال داشت. پيكر وى در بهشت زهرا در قطعه ى 88 (هنرمندان و نويسندگان) مدفون است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 677 ق)، شاعر و عارف. از خاندان معروف آل بنجير بود كه خانواده اى نامور و از سادات شيراز بودند. وى از دانشمندان نامى زمان خود به شمار مى رفته است و قاضى ناصرالدين بيضاوى و قطب الدين علامه شيرازى و ظهيرالدين عبدالرحمان بن بزغش از شاگردان وى بوده اند. شرف الدين مردى عارف مشرب بوده و كرامات زيادى به وى نسبت داده اند. گفته اند پس از مرگ زنده شد و فتواى علماى مصر را جواب نوشت و به همين جهت به او ذوالموتين گفته اند. او شعر را استادانه مى سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (745).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 353 ق)، صوفى و عالم به اصول. در ارجان فارس به دنيا آمد در عرفان و تصوف شاگرد شبلى بود. وى استاد و معارض ابن خفيف بوده است و خادم ابوالحسن اشعرى مؤسس مذهب اشعرى. او تصوف را در وفاى به عهد مى دانست، و آن در نظر بندار بدان معنى نبود كه آنچه بر زبان مى آورد، بدان عمل كند؛ بلكه وى معتقد بود كه آنچه بر دل مى گذرد، بايد به مرحله ى عمل درآورد. اثر وى: «تفسير بندار» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (134 -133)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (81)، حليةالاولياء (385 -384 /10)، سيرالنبلاء (109 ،108 /16)، شرح شطحيات (42)، طبقات الصوفيه سلمى (470 -467)، طبقات الصوفيه هروى (504 -501).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س چهارم ق)، صوفى. از بزرگان و مشايخ روزگار خود بود و پير خواجه عبداللَّه انصارى. به قول خواجه عبداللَّه، مردى بخشنده بود. او شيخ حصرى را ديده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (348 -347).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم بوذرى به سال 1274 شمسى در قريه كرود از توابع طالقان ديده به جهان گشود، پدرش ملا على اصغر بود، جد وى مرحوم سلطان محمد بود كه قرآن هاى بسيارى به خط زيباى وى موجود مى باشد.
بوذرى، ابتدا در مكتبخانه ى كرود، شروع به فراگيرى دروس فارسى و قرآن كرد و حدود پنج سال داشت به تهران آمد و در منزل مرحوم شيخ محمد آقا بوذرى طالقانى كه از افاضل زمان و مدرس مدرسه عالى شهيد مطهرى (سپهسالار) بود اقامت گزيد.
مرحوم شيخ محمدآقا بوذرى طالقانى در منزل حوزه ى علميه داشت كه فضلا و مدرسين و طلبه ها در اين منزل آمد و شد داشتند و مرحوم ابراهيم بوذرى در اين منزل و در چنين محيطى پرورش يافت.
ابتدا، ادبيات فارسى، عربى، اصول و فقه را نزد مرحومان شيخ مسيح اوانكى، آيت اللَّه كاشانى، حاج ميرزا خليل كمره اى و على شوشترى فراگرفت و از مرحوم شوشترى موفق به دريافت اجازه در امور حسبيه گرفت.
در هنر خطاطى، در رشته نستعليق ابتدا شاگرد مرحوم حاج زين العابدين كه نواده ى مرحوم ميرزا زكى خان نورى بوده رفته، سپس نزد مرحوم عماد طاهرى (عمادالشريعه) كه از شاگردان مرحوم اميرحسين خوشنويس بود به تلمذ پرداخت و بالاخره در محضر عمادالكتاب به كمال رسيد. در خط ثلث شاگرد مرحوم اميرالكتاب استاد بى نظير خط كه در ادب و شعر و شاعرى «شرفى» تخلص مى كرد رفت و در اندك زمانى گوى سبقت از
همگنان خود ربود و خط نسخ و رقاء را در محضر آشيخ على عبدالرسولى (پدر مرتضى عبدالرسولى از شاگردان مرحوم حبيب سماعى) كه از شاگردان سيد محمدتقى شرف المعالى بود به كمال آموخت.
مرحوم استاد ابراهيم بوذرى، خود از بنيان گذاران كلاس هاى انجمن خوشنويسان كه سلف انجمن خوشنويسان فعلى ايران مى باشد بود و در اين رشته شاگردان فراوانى كه همگى هم اكنون از استادان خوشنويس مى باشند تربيت نمود. وى سالها در دبيرستان هاى مختلف تهران از جمله تمدن و اسلام به تعليم خط پرداخت و از سال 1327 شمسى به استاد خط دانشگاه روحانى معقول و منقول انتخاب و مشغول تعليم شد. استاد بوذرى بيش از سى سال كارشناس خط در وزارت دادگسترى بود و خطاط رسمى كتابخانه مجلس شوراى ملى سابق و اداره ى مباشرت و دارالانشاء بود كه همكارى وى در اين ادارات بيش از 37 سال ادامه داشته و در سال 1341 بازنشسته گرديد.
آثار چاپى وى تا آنجا كه در دسترس نگارنده است عبارتند از: ديوان خواجه شيراز، منتخبات ديوان مسعود سعد سلمان، كتاب تاريخ دبيرستاها، صرف و نحو براى دبيرستانها، جوامع الحكايت مرحوم اوفى ترجيع بند مرحوم صفى عليشاه، منتخبات مثنوى، پاورقى نقد مرحوم حكمت اشعار مرحوم حاج ذوالرياستين (مونس عليشاه)، كتيبه هاى آرامگاه شيخ شيراز سعدى، كتيبه ى آرامگاه شاه خليل اللَّه در تفت يزد، كتيبه ى دروازه ى قرآن شيراز، وقف نامه ى بيمارستان نمازى شيراز، تاريخچه ى آب شيراز و...
استاد بوذرى، واقعاً هنرمندى بى نظير بود كه خداوند استعدادى در نهاد او به وديعه نهاده بود كه در كمتر انسانى مى شود مشاهده كرد، زيرا با توجه به اين همه هنر، در رشته آواز و موسيقى از نوادر روزگار بود از صدايى رسا و خوش برخوردار
بود و دستگاهها و گوشه هاى آوازهاى ايرانى را نزد اقبال السلطان، سيد حسين طاهرزاده، ابوالحسن صبا فراگرفت كه بايد يادآور شد كه اقبال السلطان دو شاگرد بيشتر نداشته كه يكى رضاقلى ظلى و ديگرى ابراهيم بوذرى بوده اند.
متأسفانه مشغله ى فراوان و گرفتارى هاى استاد به وى اجازه نداد كه در رشته ى آواز شاگرد بپذيرد و يا آثارى آنچنان از خود به جاى نهد تنها چند نوارى از وى به جاى مانده كه در آرشيو وزارت ارشاد اسلامى (فرهنگ و هنر سابق) موجود مى باشد كه اميد است روزى پخش و براى هنرجويان مورد استفاده قرار گيرد و چاپ دو كتاب در مورد تعزيه و تعزيه خوانى است كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر (ارشاد اسلامى فعلى) در سال 1354 چاپ كرد و به سرعت ناياب گرديد.
مرحوم استاد ابراهيم بوذرى در عرفان هم صاحب مكتب و نظر بود و اشعار زيبايى هم سروده كه خود جاى بحث ها و گفتگوهاى جداگانه دارد و يكى از دو بيتى هاى استاد را كه فى البديه ساخته و آن چنين بوده كه روزى دوستى، فندكى به رسم ياد بود توسط دوست مشتركى براى استاد مى فرستد و مرحوم بوذرى به قدرى تحت تأثير اين محبت و دوستى قرار مى گيرد كه اين دو بيتى را براى وى مى سرايد:
جانا غم هجران تو اندك نبود
در دوستى ما به خدا شك نبود
خود آتش دوريت طى سوختنم
بس باشد و محتاج به فندك نبود
فرزندان مرحوم ابراهيم بوذرى پنج پسر و دو دختر مى باشند به نامهاى: على اصغر، يوسف، پروين، منوچهر، على، شيرين و فريدون كه كليه ايشان از خطى زيبا و خوش برخوردار مى باشند.
از خاطرات استاد بوذرى اين كه يكسال مرحوم اقبال السلطان از تبريز به
تهران مى آيد و در سرچشمه منزل مرحوم شيخ محمد بوذرى طالقانى كه يكى از شب هاى ماه مبارك رمضان بوده مهمان مى شود. هنگام سحر كه در آن زمان از گلدسته هاى مدرسه عالى سپهسالار (شهيد مطهرى فعلى) براى بيدار شدن مردم، جهت اداى فرائض دينى و صرف سحرى، توسط تنى چند از خوش صداترين مؤذنان گلدسته ها، مناجات سر مى دادند آن شب مردم متوجه ى وضع ديگرى شدند چرا كه شب هاى گذشته و سال هاى قبل هر يك از مناجات كنندگان از گلدسته هاى متعدد اين مدرسه مى خواندند و هر يك جواب يكديگر را مى دادند ولى آن شب با خواندن مرحوم اقبال آذر در مدرسه و از پايين گلدسته ها آن خوانندگان همه ساكت شدند و تنها صداى رسا و خوش مرحوم اقبال السلطان به گوش مردم مى رسيد و فردا تمام اهالى خيابان هاى سرچشمه، سيروس، ايران، پامنار، بهارستان، مخبرالدوله و بسيارى خيابان هاى دوردست ديگر از يكديگر مى پرسيدند راستى اين چه كسى بود كه ديشب اين چنين زيبا و عالى مناجاب سر داده بود؟ فقط كسانى كه ساكن منزل مرحوم شيخ محمدآقا بوذرى بودند مى دانستند كه صاحب صداى مناجات اقبال السلطان است.
استاد ابراهيم بوذرى هم در سال 1365 درگذشت و جهان فانى را بدرود گفت و با آثارى كه از خود به جاى نهاد، نامش هميشه زنده و جاويد و خدماتش به فرهنگ و هنر كشور در تاريخ ثبت است. روانش شاد.
(1365 -1274 ش). موسيقيدان، خواننده، خطاط و اديب. در روستاى كرود از توابع طالقان به دنيا آمد. تحصيل خود را از مكتب خانه ى زادگاهش شروع كرد، در سن پنج سالگى به تهران آمد و در مدرسه ى سپهسالار اقامت گزيد. ادبيات فارسى، عربى، اصول و فقه
را نزد شيخ مسيح ايوانكى، آيت اللَّه كاشانى، حاج ميرزا خليل كمره يى و على شوشترى فراگرفت. در هنر خطاطى از محضر حاج زين العابدين، عماد طاهرى، عمادالكتاب و اميرالكتاب بهره برد. وى از بنيانگذاران انجمن خوشنويسان بود. بوذرى سالها در دبيرستانهاى مختلف به تعليم خط پرداخت و بيش از سى سال كارشناس خط در وزارت دادگسترى بود؛ همچنين خطاط رسمى كتابخانه ى مجلس شوراى ملى سابق و اداره ى مباشرت و دارالانشاء نيز بود. ابراهيم صدايى رسا و خوش داشت و دستگاهها و گوشه هاى آوازهاى ايرانى را نزد اقبال السلطان، سيد حسين طاهرزاده و ابوالحسن صبا آموخت، مدتى نيز از حبيب اللَّه كاشانى تعليم گرفت و سرانجام اقبال آذر را به استادى انتخاب كرد. در عرفان هم صاحب مكتب و نظر بود، اشعار زيبايى هم سروده است. از آثار چاپى وى: «ديوان» خواجه شيراز؛ «منتخبات ديوان» مسعود سعد؛ كتاب «تاريخ» دبيرستانها؛ «صرف و نحو» براى دبيرستان ها؛ «جوامع الحكايات» عوفى كتيبه هاى آرامگاه شيخ شيراز و كتيبه ى دروازه قرآن شيراز.[1]
خوشنويس، مدرس خوشنويسى.
تولد: 1274، طالقان.
درگذشت: 1 بهمن 1365، تهران.
ابراهيم بوذرى، فرزند على اصغر طالقانى پس از فرا گرفتن علوم مرسوم زمان مانند ادبيات فارسى و عربى و فقه و اصول و غيره به مطالعه رشته ى قضاء پرداخت و از محضر آيت الله خليل كمره اى و آيت الله كاشانى و همچنين آيت الله شوشترى استفاده كرد و از آيت الله شوشترى اجازه در امور حسبيه گرفت و داراى مدرك اجتهاد شد.
ديرى نگذشت كه به عرصه ى خوشنويسى وارد شد و نكات و دقايق اوليه ى خط نستعليق را در محضر زين العابدين ساعت ساز فراگرفت و سپس از استاد حاج آقا محمد مشهور به عماد طاهرى كه از شاگردان مير حسين خوشنويس باشى
بود استفاده برد و براى تكميل اين خط و همچنين براى آموختن خط ثلث، نزد استاد عبدالحميد ملك الكلامى مشهور به اميرالكتاب (متوفى 1328) به تملذ پرداخت. وى چندى نيز جهت تكميل خط نستعليق در محضر استاد محمدحسين عمادالكتاب سيقى قزوينى (متوفى 1315) حضور يافت. سپس خط نسخ را در مكتب استاد محمدتقى كمال و آقا شيخ عبدالرسولى آموخت.
وى پس از سال ها خدمت در دستگاه هاى دولتى سرانجام در سال 1330 بازنشسته شد. وى مدت ها به فرمان نگارى و خوشنويسى احكام در مجلس شوراى ملى و طى خدمتش در وزارت دادگسترى به كارشناسى رسمى خطوط و امضاى فارسى نيز اشتغال داشت. استاد بوذرى به موسيقى نيز علاقه مند بود و از جمله اساتيد وى در اين زمينه اقبال آذر تعزيه خوان معروف به اقبال السلطان بودند. تجربه هايى از او در «رديف»، «پرده»، «نوا» و ايرانى به ياد مانده است.
بوذرى جزء نخستين كسانى بود كه بنياد كلاس هاى آزاد و رايگان خوشنويسى را به وجود آورده و به همراه ديگر استادان (حسين ميرخانى و على اكبر كاوه) سرانجام انجمن خوشنويسان ايران را پايه گذارى كرد. او تا آخرين لحظات عمر خود در آن انجمن به عنوان مشاور شوراى عالى با حفظ مقام استادى و نيز عضويت در شوراى تعيين شايستگى مقام استادى به كار ادامه داد.
ابراهيم بوذرى ابتدا به سبك مير حسين و بعدا به اسلوب ملك الكلامى و عمادالكتاب گرايش پيدا نمود و سرانجام داراى شيوه اى خاص خود گرديد كه به اسلوب مستقل بوذرى معروف شد.
از آثار كتابت به جاى مانده از وى مى توان به اين عنوان ها اشاره نمود: ملخص مثنوى؛ منتخب ديوان سعد سلمان؛ جلد اول جوامع الحكايات؛ پارسى نغز؛ تاريخچه ى آب شيراز؛ وقف نامه ى
بيمارستان نمازى؛ وقف نامه ى موقوفات مسجد فخرالدوله؛ جزوه هاى قرآن چاپ معروف به حاج ضياءالدنى؛ ارمغان پاك؛ ديوان حافظ؛ كتب كلاسيك؛ كتيبه ى آرامگاه سعدى؛ كتيبه ى شاه خليل الله در يزد؛ كتيبه رو به تهران دروازه شيراز به خط ثلث؛ يك دوره كتاب هاى درسى سال هاى مختلف دبستان و دبيرستان.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (63)، تاريخ موسيقى (669/ 2)، تذكره خوشنويسان معاصر (135 -133)، سرگذشت موسيقى (380/ 1)، مردان موسيقى (152 -149/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 387 ق)، صوفى و شاعر. وى از بزرگان مذهب محمد بن كرام سجستانى نيشابورى بود و نخستين تجربه هاى شعر عرفانى از اوست. وى معاصر با سبكتگين، پدر محمود غزنوى بود و ابوذر كه در آن ايام پيرى موقر بوده به اتكاى پايگاه معنوى خويش سبكتگين را موعظه كرده است. از اقوالى كه از وى روايت شده حالات روحى و عزلت جويى وى آشكار است. بوزجانى در شعر فارسى و عربى دست داشته و اشعارى چند از او در برخى منابع كهن نقل شده است، از جمله:
تو به علم ازل مرا ديدى
ديدى آنگه به عيب بخريدى تو
به علم آن و من به عيب همان
رد مكن آنچه خود پسنديدى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :درخت معرفت (462 -431)، الذريعه (40/9)، رياض العارفين (43)، لغت نامه (ذيل/ ابوذر بوزجانى)، مجمع الفصحا (144 -143 /1)، نفحات الانس (363 -362).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1364 -1317 ش)، نويسنده و روزنامه نگار. در خراسان متولد شد و در مشهد نزد آخوند ملا احمد كدكنى و اديب نيشابورى درس خواند و فرانسه را نزد ميرزا حسين تهرانى حبيب فراگرفت. در تهران نيز از محضر آقاميرزا مهدى آشتيانى و ضياءالدين درّى اصفهانى استفاده كرد. سپس به خدمات دولتى روى آورد و مدتى نيز تدريس كرد خدمات ادبى و اجتماعى وى با نگارش مقالات در روزنامه ها و مجلات مهم مانند «مهر»، «منير»، «سعادت بشر»، «بهار»، «چمن»، «فكر آزاد» و «خورشيد» در خراسان شروع شد، كه به انتشار روزنامه «بوستان» در خراسان و عضويت در انجمن فرهنگستان ايران در تهران و همكارى در نشر مجله ى «ارمغان» انجاميد. برخى از تأليفات وى عبارت اند از: «طريقه ى ترجمه»؛ «رساله ى خرافات»؛ «پندنامه منظوم»؛ «تذكره ى
منتهيان».[1]
محقق، روزنامه نگار.
تولد: 17 ذيقعده 1317 ق.
درگذشت: 2 اسفند 1364.
مجدالعلى بوستان، فرزند شيخ حسن، فارسى و مقدمات عربى را نزد آخوند ملا احمد كدكنى فراگرفت. در سال 1333 ق. (مطابق با 1293 و 1294) در مشهد نزد ميرزا حسين تهران طبيب (ساكن سر قبر مير در محله نوغان) به آموختن زبان فرانسوى پرداخت. از سال 1303 كه به تهران آمد از درس آقا ميرزا مهدى آشتيانى و شيخ ضياءالدين درى اصفهانى استفاده نمود.
بوستان به كار معلمى در مدارس جديد خراسان اشتغال داشت. از سال 1306 در تشكيلات جديد عدليه مشغول به كار شد و سرانجام در شهريور 1347 از كار بازنشسته شد. ابتدا مدعى العموم شهرستان ملاير بود و در پايان مستشار ديوان عالى كشور.
وى مقاله هايى را در موضوعات مختلف اجتماعى و ادبى براى روزنامه هاى «مهر منير»، «سعادت بشر»، «بهار»، «چمن»، «فكر آزاد» و «خورشيد» كه در خراسان منتشر مى شد مى نوشت. وى سپس به انتشار روزنامه ى «بوستان» در خراسان اقدام كرد. از سال 1307 به بعد در انجمن ادبى ايران و انجمن فرهنگستان ايران و انجمن ادبى حكيم نظامى حضور مى يافت. وى همچنين در تصحيح ديوان بابا طاهر عريان با اتفاق محمد حسين وحيد دستگردى و عبرت مصاحبى نايينى و محمود عرفان همكارى داشت. تأليفات وى عبارت است از: رساله خرافات، دستور شرق (كتاب دستور فارسى كه براى مدارس ابتدايى خراسان نوشته شد و چندين بار به چاپ رسيد)، پندنامه منظوم (نصحيت مادر به دختر، چاپ سنگى در تهران 1306)، تذكره ى منتهيان (جلد دوم طريقه ترجمه). آثارى نيز از وى به چاپ نرسيد: اوهام خواس «غلطهاى مشهور»؛ ترجمه احوال بزرگان؛ شرح حال شيخ علاءالدوله سمنانى؛ سيد حسن
مشكانى طبسى (شرح حال)؛ يادداشت هاى قضايى و مقالات ادبى.
بوستان از زمانى كه به تهران آمد با وحيد دستگردى مدير مجله «ارمغان» آشنا شد. اين آشنايى منتهى به همكارى بوستان در نشر مجله ى «ارمغان» شد. وى گاه نوشته هاى خود را با امضاهاى «پونه»، «بيابانى»، «عميدجلال»، «بنده خدا» و «عبد خدا» منتشر مى ساخت.
مجدالعلى بوستان به هنگام اقامت در خراسان از هواداران كلنل محمدتقى خان پسيان بود. وقتى كه براى مدت سه سال رييس دادگسترى سمنان بود به سبب تماس با تبعيد شدگان زمان رضاشاه، تحت تعقيب قرار گرفت و براى مدتى به حالت بازداشت تحت نظر بود. در زمان نخست وزيرى دكتر مصدق به سبب وضع خاص و حساس شهر محلات به هنگام انتخابات، از سوى ايشان مأمور نظارت در انتخابات محلات شد كه چون طرفداران شهاب خسروانى وجود او را مخل دخالت هاى خود در صندوق ها تشخيص دادند، به دادگسترى كه محل اقامت او نيز بود، حمله بردند و قصد جان او را كردند. ناچار بنا به توصيه فرمانده ژاندارمرى و شهربانى ضمن مراقبت ويژه او را از محلات بيرون آورده و راهى تهران كردند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ جرايد (26 -24 /2)، الذريعه (170/15)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (85 -84 /2)، مؤلفين كتب چاپى (188 -187 /5).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 628 ق)، واعظ، صوفى و عارف. مشهور به سلطان العلماء. وى پدر مولانا جلال الدين بود و نسبش به ابوبكر خليفه مى رسيد و مادرش از خاندان خوارزمشاهى بود و از تربيت يافتگان شيخ نجم الدين كبرى. مدتى در خوارزم مى زيست و به واسطه اختلافى كه با سلطان محمد خوارزمشاه پيدا كرد در سال 610 ق از بلخ به
آسياى صغير هجرت كرد. در طول سفر در نيشابور با فريدالدين عطار ديدار كرد و در بغداد نيز چند منبر رفت و بعد از زيارت خانه خدا مدتى در شهرهاى لارنده و ملطيه مسكن گزيد و بالاخره به دعوت سلطان سلجوقى به سال 617 ق به قونيه رفت و در آنجا رحل اقامت افكند و همان جا درگذشت. وى از واعظان و منبريان مشهور زمان خود بود. يگانه اثر بازمانده از وى كتاب «معارف بهاء ولد» است كه به همت استاد فقيد بديع الزمان فروزانفر چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (487/2)، تاريخ ادبيات در ايران (1022 -1019 /2)، تاريخ گزيده (669)، تاريخ نظم و نثر (121)، تذكرةالشعراء (214)، جستجو در تصوف (283 -277)، دايرةالمعارف فارسى (475/1)،، الذريعه (187/21)، فيه مافيه (12)، لغت نامه (ذيل/بهاءالدين ولد)، معجم المؤلفين (233/9)، مؤلفين كتب چاپى (735/5)، مناقب العارفين (55 -7)، نفحات الانس (460 -459)، هديةالعارفين (110/2).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 857 ق)، صوفى. وى خواهرزاده ى شيخ محمدشاه فراهى و مريد او بود. بهاءالدين از كودكى به تصوف روى آورد و در طريقت پيرو شيخ ركن الدين علاءالدوله سمنانى بود. در روزگار خود به سال 844 ق به همراه چند تن از فرارويان مانند سعدالدين كاشغرى و خواجه زين الدين جامى به زيارت خانه ى خدا رفت. در 17 ربيع الاول 857 ق در قريه جغاره از بلوكات هرات وفات يافت. مدفن وى در شمال عيدگاه دارالسلطنه ى هرات است، ميرزا ابوالقاسم بابر بر سر آن مزار عمارتى عالى ساخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حبيب السير (58/4)، رشحات عين الحيات (428 -425 /2)، نفحات الانس (458 -456).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد، سلطان العلماء بن حسين خطيبى، از فاضلان و عارفان (ف. 628 ه.ق.). وى از جمله خلفاى شيخ نجم الدين كبرى بود، و چون از مردم بلخ آزار ديد مجبور به مهاجرت گرديد و با پسر خود جلال الدين مولوى (ه. م.) از راه بغداد قصد سفر كرد. بعد از عبور از نيشابور و ملاقات عطار، از بغداد گذشته به زيارت حج نايل آمد و از آنجا به ملاطيه رسيد و چهار سال در آنجا اقامت كرد و سپس به لارنده- از مراكز حكومت سلجوقيان در آسياى صغير- رفت و هفت سال آنجا مقيم شد. آنگه به دعوت سلطان علاءالدين كيقباد به قونيه- مقر حكومت او رفت و به نشر فضايل و معارف پرداخت.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم علوم دينى.
تولد: 9 فروردين 1267 (عيد غدير خم 1327 ق.)، قم.
درگذشت: 28 تير 1376(13 ربيع الاول 1418 ق.)، قم.
آيت الله سيد رضا بهاءالدينى، فرزند صفى الدين خدمتگزار آستانه حضرت معصومه و حافظ بسيارى از سوره هاى قرآن مجيد و معروف به «كشف الايات» بود. وى پس از پشت سر نهادن دوران كودكى، در شش سالگى به مكتبخانه رفت و به فراگيرى نصاب، گلستان، خواندن و نوشتن پرداخت و پس از آن به آموختن علوم دينى روى آورد، و توانست مغنى را نزد ميرزا محمدعلى اديب تهرانى، شرح لمعه و فرائد الاصول را در محضر آخوند ميرزا محمد همدانى، قوانين الاصول را نزد آيت الله آخوند ملا على همدانى و مكاسب را در مجلس درس آيت الله سيد صدرالدين صدر بياموزد.
سپس در نوزده سالگى در درس خارج فقه و اصول آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى حاضر شد. پس از وفات ايشان
به درس حضرات آيات عظام: سيد صدرالدين صدر، سيد محمد حجت، سيد محمدتقى خوانسارى و حاج آقا حسين بروجردى حاضر شد و مبانى فقهى و اصولى اش را استوار ساخت و در بيست و پنج سالگى از آيت الله خوانسارى اجازه اجتهاد دريافت نمود.
ايشان در كنار تحصيل به تدريس مقدمات و سطوح روى آورد و سيوطى، مغنى، حاشيه، مطول، قوانين (پنج دوره) رسايل، مكاسب و كفايه را تدريس كرد و شاگردان فراوانى را تربيت نمود. سپس خارج فقه و اصول را آغاز كرد و در مدت بيست سال، چند كتاب فقهى و چند دوره اصول را تدريس نمود و مجموع سالهاى تدريس وى، شصت سال به طول انجاميد.
آيت الله بهاءالدينى در جنب تحصيل و تدريس به اقامه جماعت و تأليف نيز پرداخت و نوشتارهايى پيرامون قرآن مجيد، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه از او به يادگار ماند و اين همه خميرمايه درسهاى اخلاقى وى در حوزه ى علميه ى قم را تشكيل داد.
در اسفند 1375 سمينارى در تحليل از وى در حوزه ى علميه ى قم برپا شد و از شخصيت وى تجليل گرديد و كتابى با نام آيت بصيرت در شرح زندگى او منتشر شد.
آيت الله بهاءالدينى در سن نود سالگى در روز شنبه بيست و هشتم تير 1376 (سيزدهم ربيع الاول 1418 ق.) بدرود حيات گفت و پيكرش پس از تشييع و نماز آيت الله فاضل لنكرانى بر آن در مسجد بالا سر حضرت فاطمه معصومه (س) به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدعلى بهارلو به سال 1307 در تهران متولد شد. محيط مناسب و سطح فرهنگ بالاى خانواده ى او كه به موسيقى علاقه اى تام داشتند، در پرورش ذوق او مؤثر افتاد
و اولين نواهاى موسيقى را در خانه پدرى شنيد. همزمان با تحصيلات مدرسه اى، در هنرستان عالى موسيقى آن روزها كه تحت نظر اساتيد «چك اسلواك» اداره مى شد نام نويسى كرد و تحت نظر «كارل يان زوبك» استاد ويولن به آموختن تكنيك غربى ويولن و مبانى علمى موسيقى غرب پرداخت. در عين حال، مجالست و شاگردى دائم در محضر اساتيد و نوازندگانى چون على اكبر شهنازى، ابوالحسن صبا، ابراهيم منصورى و محمد بحرينى پور (شاگرد حسين خان اسماعيل زاده) باعث استوارى معلومات علمى و عملى وى در موسيقى ايران گرديد. تحصيل وى در موسيقى كلاسيك غرب با دوستى و همكارى «حسين ناصحى» ادامه يافت. بهارلو ضمن اتمام تحصيلات تخصصى خود در رشته مخابرات، در راديو تهران آن روزها به نوازندگى پرداخت و ساعاتى را به عنوان تكنواز برنامه داشت. در همين اوان دوستى وى با استاد صبا قوام يافت تا جايى كه از وفادارترين ياران او شد و كار توانفرساى چاپ كتابهاى او و همسرش منتخب را (كه پس از درگذشت نابهنگام صبا تعطيل مانده بود) به عهده گرفت. بهارلو از حدود سالهاى 1328 به بعد به علت رواج مطرب پرورى و بى سامانى در راديو، از آنجا كناره گرفت و به تحقيق در موسيقى ايران و غرب پرداخت و تنها به تدريس ويولن در كلاس خود اكتفا كرد. اين دوران از پربارترين ادوار زندگى او شد به طورى كه 6 كتاب (كتاب هفتم به چاپ نرسيده است) درباره ى «آموزش موسيقى ايرانى به وسيله ويولن» نوشت و به طرز نفيسى به چاپ رسانيد. اين كتابها كه به تأييد اساتيد بزرگ زمان رسيده بود، در نوع خود و در زمان خود بى نظير بود و
بر بسيارى از كتب آموزشى دوره ى خويش رحجان داشت. در طى تمام اين سالها وى موفق شد با تلاشى سخت، به نيابت از طرف خانم صبا و شاگردانش (پايور و صفوت)، دوره كتابهاى سنتور- ويولن و سه تار صبا را به انضمام كتب خانم صبا به چاپ و نشر برساند و در همين حين با موسيقيدانان ديگر نيز (در آن زمان كه هركس در پى بازارى بود و تحقيق و بررسى را بهايى نبود) به همكارى پرداخت و به همت او، «حسين صبا» نخستين «دستور سنتور» را توانست به چاپ برساند. در همين سالها با موسى معروفى نيز در امر گردآورى و تنظيم رديف مكتوب موسيقى ايران همكارى داشت.
به موازات آن، بهارلو در تقويت و استحكام تكنيك نوازندگى خويش در ويولن كوشيد. وى هر چند كه از قوى ترين مجريان آثار صبا به سبك استاد بود ليك در نوازندگى شيوه اى ديگر برگزيد كه خاص خود او است. روش ويولن نوازى بهارلو مبتنى بر اصول و مبانى تكنيك اجرايى موسيقى غرب بر پايه موسيقى ايران است. در حقيقت وى دنباله ى منطقى راه بانيان «موسيقى نوين ايران» است با اين تفاوت كه گرايش به مبانى موسيقى سنتى در او قوى تر است.
وى در آهنگسازاى نيز چنين است. ساخته هاى او به وسيله اركسترش (كه نامدارانى چون حبيب اللَّه صالحى و هوشنگ ظريف در آن مى نواختند) در سالهاى قبل، از طريق تلويزيون پخش شد. اما تخصص اصلى او در تعليم است. شيوه بهارلو در تعليم موسيقى نيز همانند نوازندگى او است. در روش تعليم، او شايد تنها معلم موسيقى اى باشد كه جامع الشرايط تمام مسائل لازم براى اين كار است. موردى كه امروزه، بسيار كمياب
است.
محمد بهارلو كه غير از ويولن، به كمانچه، سه تار و ضرب نيز آشنا است، در سايه معلومات وسيع، حوصله بلند و سلامت جسمى و روحى خويش، حاصل بيش از 40 سال كار خود را هنوز در اختيار خيل شاگردانى قرار مى دهد كه در كلاس او به آموختن موسيقى اشتغال دارند. هنوز به همان شدت وحدت سالهاى جوانى در پى تعليم و تكميل معلومات خويش است و معتقد است كه جز «از طريق هميشه شاگرد ماندن، نمى شود به استادى رسيد». امروزه از آثار مكتوب و مصوت (كتابها و نوارهاى) بهارلو در حال حاضر چيزى در دسترس نيست و اميد است كه اين مهم هر چه زودتر به مورد اجرا گذاشته شود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1333 -1277 ق)، عارف، فقيه، عالم، محدث و رجالى. در بهار از توابع همدان متولد شد و همان جا نزد پدر خود درس خواند. پس از آن به همدان و بروجرد رفت و به ترتيب نزد محمد اسماعيل همدانى و ميرزا محمود طباطبايى بروجردى تلمذ كرد پس از پايان سطوح و قرائت درس خارج به نجف رهسپار شد، و نزد ملا حسينقلى همدانى تحصيلات خود را ادامه داد و از خواص اصحاب او شد. پس از مرگ استادش، ملا حسينقلى همدانى، و بعد از مدت بيست سال توقف در نجف به همدان بازگشت و تا پايان عمر در آنجا زيست و در همان شهر دفن شد. در «اعيان الشيعه» چهل و چهار تأليف او نام برده شده است. از آثار وى: «ابهى الدرر فى تكملة عقد الدرر»؛ «البيان فى حقيقه الايمان»؛ «السلاح الحازم لدفع الظالم»، رد
ابن حجر در منع ذم معاويه»؛ «نثار اللباب»؛ «الدرة الغروية والتحفة الحسينيه»؛ «تسديد المكارم و تفضيح المظالم»؛ «الطلع النضيد فى ابطال المنع عن لعن يزيد»؛ «رسالة فى احوال أخطب خوارزم»؛ حاشيه بر «قوانين الاصول»؛ «ايضاح الخطاء»، در نكوهش استبداد؛ رساله اى در «عدالت».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (538 -537 /3)، الذريعه (51/24 ،179 -178 /15 ،208/12 ،104/8 ،175 -174 /6 ،173/3 ،494/2 ،79/1)، فوائد الرضويه (418)، مؤلفين كتب چاپى (46 -45 /2)، معجم المؤلفين (37 -36 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده. اهل قصبه ى بهار همدان بود. پدرش كه بازرگان بود، با خانواده به تهران آمد و ساكن شد. پس از مدتى آقا محمدعلى در تهران درگذشت و همسرش، مادر عليخان، به همسرى پهلوان ابراهيم- كه در دستگاه عمله طرب شغل معتبرى داشت- درآمد. پهلوان ابراهيم عليخان را براى تعليم كمانچه به دوست خود اسماعيل خان، استاد كمانچه، سپرد. عليخان تحت توجه و تعليم اسماعيل خان در نوازندگى كمانچه مهارت پيدا كرد و به مقام استادى رسيد و از اين زمان كمانچه در خانواده ى بهارى رايج شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (542/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده، رديف دان، مدرس.
تولد: 1284، تهران.
درگذشت: خرداد 1374، تهران.
على اصغر بهارى، فرزند محمدتقى خان، از كودكى با ساز پدر و نواى نى لبك عمومى خود با موسيقى آشنا شد. ده ساله بود كه پدربزگ وى را تعليم كمانچه داد. بعد از مدتى پدرش فوت كرد. پدربزرگ وى در تعليمش تلاش بسيار كرد و لذا وى توانست در چهارده سالگى نوازنده ى كمانچه شود. پس از مدتى عضو اركستر ابراهيم خان منصور شد. در اين اركستر ابراهيم خان منصورى ويولن مى زد، حسن خان اصفهانى خواننده ى اركستر بود، برادر او هم تار مى نواخت و على اصغر بهارى هم كمانچه مى زد. تا زمان برچيده شدن اين اركستر در سال 1332 با اين گروه همكارى داشت. بهارى پس از چندى در مشهد كلاس موسيقى افتتاح كرد. يك سال هم با حبيب سماعى، نوازنده سنتور كار كرد و به تعليم شاگردانى پرداخت. سپس به تهران آمد و به هنرستان موسيقى جهت تعليم دعوت شد و در هنرستان شروع به همكارى نمود. وى با همكارى با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى ايران، شاگردانى
بسيارى را تعليم و تربيت نمود.
پس از آن مشير همايون از وى دعوت كرد تا با راديو همكارى نمايد. وى دوشنبه ها با كمانچه تكنوازى مى كرد. با اين برنامه على اصغر بهارى كمانچه را كنار سازهاى معتبر ديگر مطرح كرد. وى مدتى نيز با تلويزيون همكارى داشت. مدتى بعد، رشته ى موسيقى دانشگاه تهران هم درس تعليم و شناخت كمانچه را وارد دروس تحصيلى نمود و از بهارى براى تدريس و تعليم اين ساز دعوت شد.
در سال 1346 به واسطه دعوتى از سوى راديوى فرانسه براى اجراى تكنوازى به فرانسه رفت و با كمانچه يا به قول خودش با اين ساز غريب و تنها در سالن دولاويل با بيش از سه هزار نفر جمعيت به اجراى برنامه پرداخت.
از جمله شاگردان ايشان مى توان به داود گنجه اى، على اكبر شكارچى، هادى منتظرى، محمد مقدسى و مهدى آذرسينا اشاره نمود. از استاد بهارى آثار بسيارى در هم نوازيى هاى گروهى و تكنوازى ها روى نوار مضبوط و باقى مانده است.
استاد بهارى در سال 1374 درگذشت و در امامزاده طاهر به خاك سپرده شد.
(1374 -1284 ش)، موسيقيدان و استاد كمانچه در تهران متولد شد. وى تحت تعليم مستقيم پدر خود، محمدتقى خان قرار گرفت. همچنين از جد مادرى خود، عليخان، و بعد از فوت وى از فرزندان او استفاده كرد. بيش از همه از محضر رضاخان، دايى خود، بهره ها برد. در مشهد كلاس موسيقى برپا كرد. پس از آن استاد روح اللَّه خالقى او را در جهت تعليم به مدرسه ى موسيقى دعوت كرد. در سال 1332 ش به راديو دعوت شد و با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى ايران و اركسترهاى مختلف همكارى كرد. مدتى نيز در
دانشگاه تهران تدريس كرد و براى اشاعه ى موسيقى ايران به كشورهاى مختلف اروپايى سفر كرد. در تهران درگذشت.[1]
على اصغر بهارى، به سال 1284 در ناحيه ى بازار عباس آباد تهران متولد شد. پدر محمدتقى خان، (آن زمان هنوز نام فاميل رسم نبود) وى را تحت تعليم مستقيم خود قرار داد و به او طرز نواختن كمانچه را آموخت ولى پس از سه ساله به وى گفت: از اين به بعد بايد به نواختن كمانچه ى دايى هايت گوش فرادهى و طرز نواختن آنها را بياموزى.
على اصغر سه دايى داشت به نامهاى: اكبر، رضا و حسن كه هر سه از نوازندگان خوب و بنام كمانچه بودند و در اركستر بزرگ بيست و چهار نفرى كه آقاى ناظم، پدر مرتضى خان محجوبى ترتيب داده بود شركت مى كردند ساير اعضاى اين اركستر. نوازندگان و خوانندگانى نظير: درويش خان: حسين خان اسماعيل زاده، طاهرزاده، اقبال السلطان و غيره بودند و اين نشانگر آن است كه همكارى كردن در يك اركستر با اساتيد موسيقى وقت حتماً مهارت و تبحر مى خواست.
على اصغر بهارى، از دايى هاى خود چيزهايى را كه بايد بياموزد آموخت تا اينكه در هجده سالگى همراه با اركستر ابراهيم خان منصورى در كنسرتى كه در يك سالن برپا شده بود شركت مى كند و از همين جا آوازه ى شهرت بهارى به گوش موسيقيدانان مى رسد و او را به نام يك نوازنده ى خوب و آگاه به نواختن گوشه هاى ايرانى مى پذيرند.
بهارى پس از چندى در مشهد كلاس موسيقى جهت تعليم مى گشايد و يك سال هم با حبيب سماعى استاد سنتور كار مى كند و شاگرد تعليم مى دهند و بعداً به تهران مى آيد و توسط استاد روح اللَّه خالقى به مدرسه ى موسيقى جهت تعليم دعوت مى شود
و در هنرستان شروع به همكارى مى نمايد.
وى با همكارى با مركز حفظ و اشاعه موسيقى ايران، شاگردان خوبى را تربيت كرد كه هر كدام هم اكنون يكى از بهترين كمانچه كش هاى كشور مى باشند. اصغر بهارى مردى است صادق و خوشرو و بى تكبر و خلاصه استاد و هنرمندى است از هر جهت والامقام و براى آموختن به شاگردان خود از هيچ كوشش و از خودگذشتى دريغ نمى كند.
در سال 1332 به راديو دعوت مى شود و در اركسترهاى مختلف كه استادانى نظير: صبا، عبادى، حسين تهرانى و غيره شركت داشتند، همكارى مى كند. على اصغر بهارى، مدتى نيز در دانشگاه تهران به تعليم هنرآموزان مى پردازد و اولين هنرمندى است كه در تلويزيون تكنوازى كرد و مدت هشت بار به دعوت دولتهاى فرانسه، بلژيك و آلمان جهت اشاعه و شناساندن موسيقى ملى و اين ساز اصيل ايرانى، به آن ممالك مسافرت كرد. على اصغر بهارى، يكى از اساتيد و بهترين كمانچه كش هاى ادوار موسيقى سنتى و نوين ايران مى باشد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (543/ 2)، مردان موسيقى (75 -73/ 1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1216 -1144 ق)، فقيه، متكلم و رجال شناس امامى. در كربلا رفت و چندين سال در آنجا با پدر خود به تدريس اشتغال داشت. بعد از ورود به عراق به علت شيوع طاعون و به جهت اصرار اهالى كرمانشاه به ايران آمد و بقيه ايام عمر را در آن ولايت به سر برد، چندان كه به آقا محمدعلى كرمانشاهى معروف شد و اعقابش نيز به آن منسوب شدند. بهبهانى از سرآمدان علماى معقول و منقول و محققى بى نظير در متون فروع و اصول و معارف و ادبيات عرب بود تا آنجا كه پدرش
او را بهاءالدين روزگار خود مى دانست. آقا محمدعلى، پس از پدر، از مراجع بزرگ ايران بود و تا زنده بود فقيهى به شهرت و بزرگوارى وى در ايران وجود نداشت. او در اجراى حدود و احكام، شخصاً اقدام مى كرد. آقا محمدعلى با صوفيه سخت مخالف بود و در رد آنها «رساله ى خيراتيه» را نوشت. در سال 1192 ق به رشت رفت و با هدايت اللَّه خان رشتى مصاحب شد و كتاب «مقامع» را به نام او تأليف كرد. آقا محمدعلى در كرمانشاه درگذشت، مقبره ى وى به نام سر قبر آقا معروف است. از آثار وى: «مقامع الفضل»، شامل هزار و دويست مسأله و حاوى مطالب مشكله بسيارى از فقه و تاريخ كه حاكى از جامعيت و آگاهى بهبهانى در اكثر علوم و فنون متداول مى باشد و هر يك از مطالب طرح شده در خور آن است كه كتابى مستقل شود؛ «انتخاب الزاد»؛ «تاريخ الحرمين»؛ «سنة الهداية لهداية السنة»؛ «سهوالاقلام»؛ «الفائدة فى مصرف رد المظالم»؛ «الفذالك فى شرح المدارك»؛ «رسالة فى الفيض الالهى»؛ «قطع القال والقيل فى انفعال القليل»؛ «قطع المقال فى رد اهل الضلال»، در رد صوفيه؛ «مساحة البلاد»؛ «مشكاةالعارفين»؛ «مظهر المختار»؛ «معترك الاقوال»؛ «معرفةالائمة»؛ «مفتاح/فتاح المجامع بمفاتيح الشرايع»؛ «خوان الاخوان».[1]
دوانى در زندگانى وحيد ص 362 گويد: آقا محمدعلى آئينه تمام نماى پدر عاليقدرش وحيد بهبهانى و نابغه عظيم الشأنى است كه تاريخ رجال اسلام مانند او را كمتر بياد دارد
كليه تراجم نويسان و تاريخ نگاران قرن 13 و 14 وى را به عظمت و جلالت و نبوغ علمى و فكرى ستوده و ياد نموده اند.
او اول فرديست كه از فرزندان وحيد از كربلاء به كرمانشاه روى فرمان والد ماجدش مهاجرت
و عزيمت نمود و بيت آل آقا از او شروع گرديد
معظم له در كرمانشاه خدمات بسيارى نموده از جمله مبارزه با فرقه صوفيه و دراويش (نعمت اللهى) و كشتن معصوم عليشاه قطب آن فرقه و غير از آن كه شرحش موكول بكتاب مبسوطى خواهد بود طالبين را ارجاع به كتاب وحيد بهبهانى دوانى و مرآت الاحوال آقا احمد و غيره مى نمايم
خلاصه آن بزرگوار با يك جهان عظمت و رياست و مرجعيت و آقائى بتمام معنى در آخر عمر مبتلا به كسالت (اسهال) شده و در روز جمعه كه مصادف با مبعث نبى اكرم صلى اللَّه عليه و آله سال 1216 قمرى بود در اثناى نماز ظهرين برحمت ايزدى پيوست
تأليفات و آثار علمى آن رادمرد از اينقرار است
1- منع المنع در حليت جمع بين دوزن فاطمى رد بر شيخ يوسف بحرانى كه قائل به حرمت بوده است (نگارنده گويد و حق با شيخ يوسف است زيرا قطعاً و قهراً هر دو و يا يكى از آنها ناراضى و ناراحت خواهد شد و از ناراحتى آنها مادرشان حضرت فاطمه سلام اللَّه عليها اذيت خواهند شد و ايذاء آن مكرمه هم حرام خواهد بود) 2- پنج رساله به فارسى در مناسك حج 3- مظهر المختار فى حكم النكاح مع الاعسار 4- مقامع الفضل 5- فتاح المجامع شرح مفاتيح الشرايع 6- رساله در امامت 7- فذالك حاشيه بر مدارك و مسالك 8- (خوان الاخوان اخوا لكشكول والمخلات و رياض الجنان) 4 مجلد 9- قطع المقال 10- ملتقط الدر فى تحقيق الكر 11- معترك المقال فى علم الرجال 12- رساله عليه علويه در پاسخ مسائل جبليه 13- الرغايب در فوائد غريبه 14- رساله تفضيليه 15- رساله
خياريه 16- رساله خيراتية در رد صوفيه 17- تاريخ حرمين شريفين مكه و مدينه در دو جلد بنام ام القرى 18- الفوائد در اصول عقايد 19- شرح تجريد و ده ها رساله ديگر
فرزندان آقا محمدعلى
آن مرحوم داراى 9 فرزند چهار دختر و پنج پسر به اسامى 1- آقا محمدجعفر 2- آقا احمد 3- آقا اسماعيل 4- آقا محمود 5- آقا محمد بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (26 -25 /10)، ايضاح المكنون (507/2). تاريخ بروجرد (151 -145 /1)، الذريعه (177/25 ،14/22 ،348 ،347 ،246 ،209 ،170 -169 ،59 /21 ،375/20 ،158/17 ،405 ،130 ،101 ،89 /16 ،266 ،234 /12 ،95/6 ،249/3 ،359/2)، روضات الجنات (145 -142 /7)، ريحانه (399 -198 /3)، شرح حال رجال (423/3)، طرائق الحقائق (185 -184 /1)، فوائد الرضويه (576 -574)، الكنى والالقاب (110 -109 /2)، گنجينه ى دانشمندان (356 -355 /6)، مرآت الاحوال (مقدمه)، معجم المؤلفين (44 -43 /11)، مكارم الآثار (567 -561 /2)، هديةالاحباب (183 -182)، هديةالعارفين (368/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ولادت:
آيت الله العظمي محمد بهجت فومني در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع دراستان گيلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد.
درباره نام آيت الله بهجت خاطره اي شيرين از يكي از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مي نمايد، و آن اينكه:
پدر آيت الله بهجت در سن 16-17 سالگي بر اثر بيماري وبا در بستر بيماري مي افتد و حالش بد مي شود به گونه اي كه اميد زنده ماندن
او از بين مي رود وي مي گفت: در آن حال ناگهان صدايي شنيدم كه گفت:
« با ايشان كاري نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمد تقي است. »
تا اينكه با آن حالت خوابش مي برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مي كند وي از دنيا رفته، اما بعد از مدتي پدر آقاي بهجت از خواب بيدار مي شود و حالش رو به بهبودي مي رود و بالاخره كاملاً شفا مي يابد.
چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مي گيرد و سخني را كه در حال بيماري به او گفته شده بود كاملاً از ياد مي برد.
بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدي مي گذارد، فرزند دومي دختر بوده، وقتي فرزند سومين را خدا به او مي دهد، اسمش را « محمد حسين» مي گذارد، و هنگامي كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مي كند به ياد آن سخن كه در دوران بيماري اش شنيده بود مي افتد، و وي را « محمد تقي » نام مي نهد، ولي وي در كودكي در حوض آب مي افتد و از دنيا مي رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره « محمد تقي » نام مي گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخص مي گردد.
كربلايي محمود بهجت، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مي پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهي ايشان مي رسيد. وي اهل ادب و
از ذوق سرشاري برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثي اهل بيت عليهم السلام به ويژه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام شعر مي سرود، مرثيه هاي جانگدازي كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باري آيت الله بهجت در كودكي تحت تربيت پدري چنين كه دلسوخته اهل بيت عليهم السلام به ويژه سيد الشهداء عليه السلام بود، و نيز با شركت در مجالس حسيني و بهره مندي از انوار آن بار آمد. از همان كودكي از بازيهاي كودكانه پرهيز مي كرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.
تحصيلات :
تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فومن به پايان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصيل علوم ديني پرداخت. به هر حال، روح كمال جو و جان تشنه او تاب نيآ ورد و پس از طي دوران مقدماتي تحصيلات ديني در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامي كه تقريباً 14 سال از عمر شريفش مي گذشت به عراق مشرّف شد و در كربلاي معلّي اقامت گزيد.
بنا به گفته يكي از شاگردان نزديك ايشان، معظّم له خود به مناسبتي فرمودند:
« بيش از يك سال از اقامتم در كربلا گذشته بود كه مكلّف شدم. »
آري، دست تربيت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شايسته را از اوان كودكي و نوجواني تحت نظر جهان بين خود گرفته و فيوضاتش را شامل حال آنان گردانيده و پيوسته مي پايد، تا در بزرگي مشعل راهبري راه پويان طريق الي الله را به دستشان بسپارد.
بدين سان، آيت الله بهجت حدود چهار سال در كربلاي معلّي مي ماند و از فيوضات سيد الشهداء عليه السلام استفاده نموده و به تهذيب نفس مي پردازد و در طي اين مدت بخش معظمي از كتابهاي فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهّر مي خواند.
در سال 1352ه.ق. براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي گردد و قسمتهاي پاياني سطح را در محضر آيات عظام از آن جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني به پايان مي رساند. با اين همه، همّت او تنها مصروف علوم ديني نبوده، بلكه عشق به كمالات والاي انساني هماره جان ناآرام او را به جستجوي مردان الهي و اولياء برجسته وا مي داشته است.
يكي از شاگردان آيت الله بهجت مي گويد: در سالهاي متمادي كه در درس ايشان شركت مي جويم هرگز نشنيده ام كه جز در موارد نادر درباره خود مطلبي فرموده باشد. از جمله سخناني كه از زبان مباركش درباره خود فرمود، اين است كه در ضمن سخني به مناسبت تجليل از مقام معنوي استاد خود حضرت آيت الله نائيني(رحمت الله عليه) فرمود:
« من در ايام نوجاني در نماز جماعت ايشان شركت مي نمودم، و از حالات ايشان چيزهايي را درك مي كردم. »
استادان بر جسته فقه و اصول :
آيت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درك محضر استادان بزرگي چون آيات عظام: آقا سيد ابوالحسن اصفهاني(رحمت الله عليه) ، آقا ضياء عراقي(رحمت الله عليه) ، و ميرزاي نائيني(رحمت الله عليه) ، به حوزه گرانقدر و پر محتواي آيتِ حقّ حاج شيخ محمد حسين
غروي اصفهاني (رحمت الله عليه)، معروف به كمپاني وارد شد و در محضر آن علامه كبير به تكميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت، و به ياري استعداد درخشان و تأييدات الهي از تفكرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علامه كمپاني، كه داراي فكري سريع و جوّال و متحرك و همراه با تيز بيني بوده، بهره ها برد.
آيت الله محمد تقي مصباح درباره استفاده آيت الله بهجت از استادان خود مي گويد:
« در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد كاظم شيرازي- كه شاگردان مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود- استفاده كرده، و در اصول از مرحوم آقاي نائيني، و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپاني اصفهاني فايده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهاني بيشتر بود و هم استفاده هاي جنبي ديگر. »
سير و سلوك وعرفان :
آيت الله بهجت، در ضمن تحصيل و پيش از دوران بلوغ، به تهذيب نفس و استكما ل معنوي همّت گمارده، و در كربلا در تفحّص استاد و مربي اخلاقي بر آمده و به وجود آقاي قاضي كه در نجف بوده پي مي برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خويش آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني كمپاني استفاده هاي اخلاقي مي نمايد.
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلي تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني بودند، چون گاهي مطالبي را از ايشان با اعجابي خاص نقل مي كردند، و بعد نمونه هايش را ما در
رفتار خود ايشان مي ديديم. پيدا بود كه اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوي ايشان تأثير بسزايي داشته است. »
همچنين در درسهاي اخلاقي آقا سيد عبدالغفار در نجف اشرف شركت جسته و از آن استفاده مي نموده، تا اينكه در سلك شاگردان حضرت آيت الله سيد علي قاضي(ره) در آمده و در صدد كسب معرفت از ايشان بر مي آيد، و در سن 18 سالگي به محضر پر فيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي بار مي يابد، و مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظّم قرار مي گيرد و در عنفوان جواني چندان مراحل عرفان را سپري مي كند كه غبطه ديگران را بر مي انگيزد.
آيت الله مصباح مي گويد:
« ايشان از مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي مستقيماً در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سالها شاگردي ايشان را كرده بودند. آيت الله قاضي از كساني بودند كه مُمَحَّضِ در تربيت افراد از جهات معنوي و عرفاني بودند، مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد تقي آملي و مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني از وجود آقاي قاضي بهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگري نيز گهگاه نكاتي نقل مي كردند مثل مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني و ديگران...
خود آقاي بهجت نقل مي كردند: شخصي در آن زمان در صدد بر آمده بود كه ببيند چه كساني سحر ماه مبارك رمضان در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي
ابو حمزه ثمالي مي خوانند، آن طور كه خاطرم هست اگر اشتباه نكنم كساني را كه مقيد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير عليه السلام انجام بدهند شمرده بود و بيش از هفتاد نفر شده بودند.
به هر حال، بزرگاني كه تقيد به جهات عبادي و معنوي داشتند در آن عصرها زياد بودند. متأسفانه در عصر ما كمتر اين نمونه ها را مشاهده مي كنيم. البته علم غيب نداريم، شايد آن كساني كه پيشتر در حرمها اين عبادتها را انجام مي دادند حالا در خانه هايشان انجام مي دهند، ولي مي شود اطمينان پيدا كرد كه تقيد به اعمال عبادي و معنوي سير نزولي داشته و اين بسيار جاي تأسف است.»
يكي ديگر از شاگردان آقا ( حجّة الاسلام و المسلمين آقاي تهراني ) جريان فوق را به صورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت نقل مي كند:
« شخصي در آن زمان شنيده بود كه در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي را مي خواندند، آن شخص تصميم گرفته بود ببيند در زمان خودش چند نفر اين كار را انجام مي دهند، رفته بود و شمارش كرده و ديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا كرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور كه بنده «تهراني» به ياد دارم) در حرم ( اعّم از نزديك ضريح مطهّر، و رواقهاي اطراف) دعاي ابوحمزه را در دعاي نماز وتر خود قرائت مي كنند. »
فلسفه :
آيت الله بهجت، اشارات ابن سينا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم
آيت الله سيد حسن بادكوبه اي فرا گرفته است.
مرجعيت :
با اينكه ايشان فقيهي شناخته شده اند و بيش از سي سال است كه اشتغال به تدريس خارج فقه واصول دارند، ولي هماره از پذيرش مرجعيت سرباز زده اند.
آقاي مصباح درباره علت پذيرش مرجعيت از سوي ايشان و نيز پيرامون عدم تغيير وضعيت آيت الله بهجت بعد از مرجعيت مي گويد:
« بعد از مرجعيت منزل آايت الله بهجت هيچ تغييري نكرده است، ملاقات و پذيرايي از بازديد كنندگان در منزل امكان ندارد لذا در اعياد و ايام سوگواري، در مسجد فاطميه از ملاقات كنندگان پذيرايي مي شود. اصولاً قبول مرجعيت ايشان به نظر من يكي از كرامات ايشان است، يعني شرايط زندگي ايشان آن هم در سن هشتاد سالگي به هيچ وجه ايجاب نمي كرد كه زير بار چنين مسؤليتي برود، و كساني كه با ايشان آشنايي داشتند هيچ وقت حدس نمي زدند كه امكان داشته باشد آقا يك وقتي حاضر بشوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسوليتش را قبول بكنند. و بدون شك جز احساس يك وظيفه متعين چيزي باعث نشد كه ايشان اين مسؤليت را بپذيرند. و بايد گفت كه رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگي و پارسايي، حجت را بر ديگران تمام مي كند كه مي شود در عين مرجعيت با سادگي زندگي كرد، بدون اينكه تغييري در لباس، خوراك، مسكن، خانه و شرايط زندگي پيش بيايد. »
تا اينكه بعد از فوت مرحوم آقاي سيد احمد خوانساري(ره) جلد اول و دوم كتاب «ذخيره العباد» (جامع المسائل كنوني) را به قلم خود تصحيح و در اختيار
خواص گذاشتند، و پيش از فوت مرجع عاليقدر حضرت آيه الله العظمي اراكي(ره) اجازه نشر رساله عمليه خويش را دادند، سرانجام وقتي جامعه مدرسين با انتشار اطلاعيه اي هفت نفر از آن جمله حضرت آيه الله العظمي بهجت را به عنوان مرجع تقليد معرفي كرد و عده اي از علماي ديگر از جمله آيت الله مشكيني و آيت الله جوادي آملي و ... مرجعيت ايشان را اعلام كردند، به دنبال در خواستهاي مصرانه و مكرر راضي شدند تا رساله عمليه ايشان در تيراژ وسيع به چاپ برسد، با اين حال از نوشتن نام خويش بر روي جلد كتاب دريغ ورزيدند.
در همين ارتباط يكي از مرتبطين ايشان مي گويد: ايشان پيش از در گذشت آيت الله العظمي اراكي چون مطلع شدند جامعه مدرسين نظر به معرفي ايشان را دارند پيغام دادند كه راضي نيستم اسمي از بنده برده شود.
و بعد از فوت مرحوم اراكي و پيام جامعه مدرسين و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: « فتاواي بنده را در اختيار كسي قرار ندهيد. از ايشان توضيح خواسته شد فرمودند: صبر كنيد، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر كسي ماند و از ديگران تقليد نكرد و فقط خواست از ما تقليد كند آن وقت فتاوي را منتشر كنيد » چندين ماه پس از اين رخداد رساله ايشان توسط بعضي از اهل لبنان به چاپ رسيد.
هجرت:
ايشان بعد از تكميل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ايران مراجعت كرده و چند ماهي در موطن خود فومن اقامت گزيد و بعداً در حالي كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف
بود، قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام و اطّلاع يافتن از وضعيت حوزه قم را كرد، ولي در طول چند ماهي كه در قم توقف كرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، يكي پس از ديگري شنيده مي شد، لذا ايشان تصميم گرفت كه در شهر مقدس قم اقامت كند.
در قم از محضر آيت الله العضمي حجت كوه كمره اي استفاده كرده و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيد. چند ماهي از اقامت حضرت آيه الله العظمي بروجردي در قم نگذشته بود كه آيت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آيات عظام امام خميني، گلپايگاني و ... به درس فقيد سعيد مرحوم بروجردي حاضر شد.
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت از همان زماني كه مرحوم آيت الله بروجردي(ره) در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشكِلين معروف و مبرّز درس ايشان بودند. معمولاً استاداني كه درس خارج مي گويند، در ميان شاگردانشان يكي دو سه نفر هستند كه ضمن اينكه بيش از همه مطالب را ضبط مي كنند احياناً اشكالاتي به نظرشان مي رسد كه مطرح و پي گيري مي كنند تا مسائل كاملاً حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشكالاتشان علمي تر و نياز به غور و بررسي بيشتري دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيتي را در درس مرحوم آيت الله بروجردي داشتند. »
تدريس :
آيت الله بهجت در همان ايام كه در درس آيات عظام اصفهاني، كمپاني و شيرازي حضور مي يافت، ضمن تهذيب نفس و تعلم، به تعليم هم مي پرداخت و سطوح
عاليه را در نجف اشرف تدريس مي كرد. پس از هجرت به قم نيز پيوسته اين روال را ادامه مي دادند. در رابطه با تدريس خارج فقه توسط ايشان نيز در مجموع مي توا ن گفت كه ايشان بيش از چهل سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گريزي غالباً در منزل تدريس كرده است، و فضلاي گرانقدري ساليان دراز از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند.
شيوه تدريس :
آيت الله مصباح در مورد روش تدريس ايشان مي گويد:
« ايشان در بيان مطالب سعي مي كردند ابتدا مسأله را از روي كتاب شيخ انصاري قدس سره مطرح كنند، و بعد هر كجا مطلب قابل توجهي از ديگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همداني و ديگران مطالب برجسته اي داشتند آن را نقل مي كردند، و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصي داشتند آن را بيان مي كردند. اين شيوه از يك طرف باعث اين مي شد كه انسان از نظر استادان بزرگ در يك موضوع آگاه بشود و در عين حال صرفه جويي در وقت مي شد. استادان ديگر هم براي تدريس شيوه هاي جالبي داشتند كه شايد براي مبتدي مفيدتر بود كه هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مي كردند، ولي خوب اين باعث مي شد كه وقت بيشتري گرفته بشود و احياناً مطالبي تكرار بشود.
در ضمن تدريس، در ميان نكته هايي كه از خود ايشان ما استفاده مي كرديم و طبعاً بعضي از اين نكته ها چيزهايي بود كه
ايشان از استادانشان شفاهاً دريافت كرده بودند، به مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراي دقتهاي كم نظيري بر مي خورديم. »
آيت الله مسعودي كه خود سالها از درس آيت الله العظمي بهجت بهره برده اند درباره ويژگي تدريس ايشان مي گويد:
« سبك درس ايشان سبك خاصي است. معمولاً آقايان مراجع و بزرگان در درس خارج يك مسأله اي را مطرح مي كنند و اقوال ديگران را يكي يكي ذكر مي كنند، سپس يكي را نقد مي كنند و ديگري را تأييد، و سرانجام يكي از آن نظرات را مي پذيرند، يا نظريه ديگري را انتخاب مي كنند. ولي ايشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمي كنند بلكه ابتدا مسأله را مطرح مي كنند و بعد روند استدلالش را بيان مي كنند. اگر شاگرد آراء علماء را ديده و مطالعه كرده باشد، مي فهمد كه دليلي را كه استاد ذكر مي كند چه كسي گفته است، و اشكال يا تأييدي را كه مي كند مي فهمد به سخن چه كسي اشكال يا قول چه كسي را تأييد مي كند. لذا هر كس بخواهد در درس ايشان شركت كند بايد مباني و نظرات آقايان ديگر را ديده باشد. »
آيت الله محمد حسين احمدي فقيه يزدي درباره شيوه درس ايشان مي گويد:
« نوعاً ايشان چند مسئله اصلي يا فرعي را كه عنوان مي فرمودند بعد از توجه به ظرافتهاي حديث و روايت و يا آيه شريفه اي كه دلالت بر موضوع بحث داشت، مقايسه اي بين موضوع بحث و ساير بحثهاي مشابه مي نمودند و دقت عقلي و فكري خاصي در تعادل آن
دو انجام مي دادند، آنگاه نتيجه مي گرفتند كه انصافاً نتيجه علمي و جديد بود. و حقيقتاً مطلبي را كه ذكر مي كردند ناشي از اوج و عظمت ديد و فكرشان بود كه از ائمه عليهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحيح نيز هم اين گونه بحث و تجزيه و تحليل كردن است. »
موعظه در درس :
حجة السلام والمسلمين قدس، امام جمعه كلاچاي كه خود سالها در درس ايشان حضور داشته است مي گويد:
« روال آيت الله العظمي بهجت اين بود كه پيش از شروعِ درس، حدود ده دقيقه موعظه مي كرد، ولي نه به عنوان موعظه بلكه به عنوان حكايت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود كه منظور اصلي آيت الله مصباح يزدي كه سالها در درس خارج فقه ايشان شركت مي كردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمي، استفاده از روحيه ملكوتي آقا بوده است. »
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت گاهي داستاني را يا حديثي را نقل مي كردند كه براي ما تعجب آور بود ايشان چه اصراري دارند كه بر مطالب معلوم و روشن تكيه مي كنند، از جمله مطلبي كه ايشان در تذكّرات پيش از درس اصرار مي كردند امامت امير المؤمنين عليه السلام بود، ما تعجب مي كرديم كه ما مگر در آن حضرت شك داريم كه ايشان اين قدر اصرار دارند كه دلائل امامت حضرت علي عليه السلام را براي ما بيان كنند. يك خورده ته دلمان گله مند بوديم كه چرا به جاي اين مطالب يك چيز هايي كه بيشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقي
و معنوي ) مطالبي را نمي گويند. اما بعد از اين كه به پنجاه- شصت سالگي رسيديم، در بسياري از مباحث ديديم كه آن نكته هايي كه ايشان چهل سال پيشتر در درسشان درباره امامت علي عليه السلام مي فرمودند به دردمان مي خورد. گويا ايشان آن روز مي ديد كه يك مسائلي بناست در آينده مورد غفلت و تشكيك قرار بگيرد.
شايد اگر توجه هاي ايشان نبود ما انگيزه اي نداشتيم درباره اين مسائل مطالعه اي داشته باشيم، حتي از نكته هايي كه ايشان چهل سال پيش بيان مي كردند امروز بنده در نوشته هايم در مورد مسائل اعتقادي يا جاهاي ديگر استفاده كرده ام. »
جايگاه علمي :
گواهي استادان و هم دوره ايها و نيز شاگردان برجسته كه بخشي از آن در ذيل مي آيد نمايانگر دقت نظر و نبوغ برجستگي علمي ايشان است:
از آن جمله گويند:
روزي ايشان در درس كفايه يكي از شاگردانِ مرحوم آخوند خراساني به نحوه تقرير مطالب آخوند خراساني توسط استاد اعتراض مي كند، ولي با توجه به اينكه از همه طلاب شركت كننده در درس كم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدي پيش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مي گيرد، ولي در آن هنگام ناگهان استاد وارد مي شود و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان مي گردد. سپس خطاب به آنان مي فرمايد: « با آقاي بهجت كاري نداشته باشيد. » همه ساكت مي شوند آنگاه استاد ادامه مي دهد: « ديشب كه تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مي كردم متوجه شدم كه حقّ با ايشان است »
و پس از اين سخن، از جديت و نبوغ آيت الله بهجت تمجيد مي نمايد.
يكي از دانشمندان نجف مي گويد:
« ايشان در درس، به مرحوم آيت الله كمپاني امان نمي داد، و پيوسته بحثها را مورد نقد قرار مي داد. »
مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نيز مي گويد:
« ايشان با اظهار نظرهاي دقيق و اشكالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب كرده بود كه چند روزي مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ايرادها براي ما هم مفيد بود؛ ولي آقاي بهجت براي گريز از شهرت ديگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مي دادند معلوم مي شد اگر بالاتر از ديگران نباشند بي شك كمتر از آنان نيستند. »
مرحوم علامه محمد تقي جعفري مي گويد:
« آن هنگام كه در خدمت آقا شيخ كاظم شيرازي مكاسب مي خوانديم، آيت الله بهجت نيز كه اينك در قم اقامت دارند، در درس ايشان شركت مي نمودند، خوب يادم هست كه وقتي ايشان اشكال مي كردند آقا شيخ كاظم با تمام قوا متوجه مي شد، يعني خيلي دقيق و عميق به اشكالات آقاي بهجت توجه مي كرد، و همان موقع ايشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. »
آيت الله سيد محمد حسين طهراني در كتاب انوارالملكوت مي نويسد:
« آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني، وصيّ سيد علي آقاي قاضي مي فرمودند: آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني حاضر مي شدند و چون به حجره خود
در مدرسه مرحوم سيّد باز مي گشتند بعضي از طلابي كه در درس براي آنها اشكالاتي باقي مانده بود به حجره ايشان مي رفتند و اشكالشان را رفع مي نمودند. و چه بسا ايشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مي پرسيدند و ايشان هم مانند بيداري جواب مي دادند جواب كافي وشافي، و چون از خواب بر مي خاستند و از قضايا و پرسشهاي در حال خواب با ايشان سخن به ميان مي آمد ابداً اطلاع نداشتند و مي گفتند: هيچ به نظرم نمي رسد و از آنچه مي گوييد در خاطرم چيزي نيست. »
آيت الله مشكيني مي گويد:
« ايشان از جهت علمي ( هم در فقه و هم در اصول ) در يك مرتبه خيلي بالايي در ميان فقهاي شيعه قرار دارند. »
حجة السلام و المسلمين امجد مي گويد:
« ايشان در علميت در افق اعلي است. فقيهي است بسيار بزرگ، و معتقدم كه بايد مجتهدين پاي درسشان باشند تا نكته بگيرند و بفهمند، و حق اين است كه درس خارج را بايد امثال آيت الله بهجت بگويند نه آنهايي كه به نقل اقوال بسنده مي كنند. »
تشويق بزرگان به شركت در درس ايشان :
آيت الله مصباح مي گويد:
« اولين چيزي كه ما را جذب كرد آن جاذبه معنوي و روحاني ايشان بود. ولي تدريجاً متوجه شديم كه ايشان از لحاظ مقامات علمي و فقاهت هم در درجه بسيار عالي قرار دارد. اين بود كه سعي كرديم خدمت ايشان درسي داشته باشيم تا وسيله اي باشد هم از معلومات ايشان بهره اي ببريم،
و هم بهانه اي باشد كه هر روز خدمت ايشان برسيم و از كمالات روحي و معنوي آقا بهره مند شويم. كتاب طهارت را در خدمت ايشان شروع كرديم، ابتدا در يكي از حجرات مدرسه فيضيه چند نفر از دوستان شركت مي كردند، و بعد از گذشت يك سال، يكي دو سالي هم در حجره اي در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي) خدمت ايشان درس داشتيم، و بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان مي رفتيم كه يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم، و بعد يك دوره هم مكاسب و خيارات را كه تقريباً حدود 15 سال ادامه پيدا كرد. ما در درس ايشان استفاده هايي مي برديم كه در بسياري از درسها كمتر يافت مي شد. »
شهيد بزرگوار استاد مطهري(ره) نيز به درس ايشان عنايت خاصّي داشتند. آيت الله محمد حسين احمدي يزدي در اين رابطه مي گويد:
« آيت الله شهيد مطهري درباره درس آيت الله بهجت به ما خيلي سفارش مي كرد و مي فرمود: حتماً در درس ايشان شركت كنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شركت كنيد.»
استاد خسرو شاهي مي گويد:
« بنده در درس فقه خارج خيارات آيت الله العظمي شيخ مرتضي حائري شركت مي كردم. ايشان اواخر عمر مريض بودند و درسشان تعطيل شد. يك روز وقتي كه آيت الله حايري از حرم بيرون مي آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض كردم: ان شاء الله درس را شروع مي فرماييد؟
فرمودند: نه.
بعد فرمودند:
« شما كه جوان هستيد من يك ضابطه اي را در اختيار شما قرار بدهم، و آن اينكه درس كساني شركت بكنيد كه فقط نقل اقوال نكنند، بلكه اقوال را بررسي كرده و نكاتي را در درس بيان كنند كه در فعليت رساندن ملكه اجتهاد خيلي سودمند باشد. چون درسي براي شما مفيد است كه اين ملكه اجتهاد را از قوه به فعليت برساند، و تنها به نقل اقوال كفايت نكند. »
من همان جا به ايشان عرض كردم: جناب عالي كسي را با اسم براي ما معرفي بفرماييد. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض كردم: من در درس آيت الله العظمي بهجت شركت مي كنم. ايشان اظهار رضايت نمود و تبسم كردند و فرمودند: « درس ايشان از نظر دقت و محتوا همين قاعده و ضابطه اي را كه به شما گفتم دارد، خوب است كه در درس ايشان شركت مي كنيد. درس ايشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمي هم از جهت اخلاقي، اين درس را ادامه بدهيد. »
تأليفات :
حضرت آيت الله بهجت داراي تأليفات متعددي در فقه و اصول هستند كه خود براي چاپ اكثر آنها اقدام نكرده اند، و گاه به كساني كه مي خواهند آنها را حتي با غير وجوه شرعيه چاپ كنند، اجازه نمي دهند و مي فرمايند: هنوز بسياري از كتابهاي علماي بزرگ سالهاست كه به گونه خطي مانده است، آنها را چاپ كنيد نوبت اينها دير نشده است.
فهرست عمده تأليفات ايشان كه برخي نيز با اصرار و پشتكاري برخي از شاگردانشان به چاپ رسيده، عبارتند از:
الف)
كتابهاي چاپ شده:
1. رساله توضيح المسائل ( فارسي و عربي )
2. مناسك حجّ
دو كتاب فوق توسط برخي از فضلا بر اساس فتاوي ايشان تأليف و پس از تأييد آقا به چاپ رسيده است.
3. وسيله النجاة
اين كتاب در بردارنده نظرات فقهي ايشان در اكثر ابواب فقه است كه در متن وسيله النجاه آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) گنجانده شده و نهايتاً جلد نخست آن با تأييد ايشان به چاپ رسيده است.
4. جامع المسائل
اين كتاب مجموعه حواشي ايشان بر كتاب « ذخيره العباد» استادش آيت الله العظمي محمد حسين غروي اصفهاني، و نيز تكميل آن تا آخر فقه مي باشد، كه قسمتهايي از آن ابتدا با نام « ذخيره العباد» با حروفچيني نه چندان زيبا و در تعداد نسخه اندك در اختيار برخي از شاگردان و خواصّ ايشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از اين مجموعه كه قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر كثرت فروع فقهي كه توسط حضرت آيت الله بهجت بر اصل كتاب افزوده شده و جامعيت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت برخي از شاگردان ايشان به چاپ رسيد.
ب) تأليفات آماده چاپ و نشر:
1. جلد اول از كتاب صلوة
آيت الله بهجت در اين كتاب با سبكي ويژه و تلخيص مطالب به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» به بيان نظريات نو و ابتكاري خويش پرداخته اند.
2. جلد اول از دوره اصول
اين كتاب تقريبا" به ترتيب « كفايه الاصول» نگارش يافته است، و بارها توسط ايشان مورد مداقّه و تجديد نظر قرار گرفته، و نظرياتي نو
در بسياري از مباحث اصول را در بردارد.
3. تعليقه بر مناسك شيخ انصاري
اين كتاب در بردارنده نظرات ايشان درباره مناسك حجّ مي باشد.
ج) تأليفاتي كه هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:
1. بقيه مجلّدات دوره اصول
2. حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري
كه به ترتيب مكاسب شيخ انصاري(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثي كه در مكاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش يافته است، ايشان در اين دوره از مباحث فقهي نظرات جديدي را ارائه داده اند.
3. دوره طهارت
در اين كتاب نيز آيت الله بهجت بسان دوره « كتاب الصلوة » به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» با تلخيص و نو آوري نظرات خويش را مطرح نموده اند.
4. بقيه مجلّدات دوره كتاب الصلوة
همچنين ايشان در تأليف سفينة البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمي (ره) همكاري داشته اند، و قسمت زيادي از سفينة البحار خطي، به خط ايشان نوشته شده است.
شاگردان :
با توجه به اينكه ايشان به خاطر شهرت گريزي عمدتاً در منزل خود تدريس مي كردند، با وجود اين افراد بسياري از محضر آن جناب استفاده كرده و مي كنند. كه برخي از آنان خود صاحب رساله و فتوي مي باشند، اينك نام بعضي ديگر از آنان را با حذف القاب ذكر مي كنيم:
1. محمد تقي مصباح يزدي.
2. عبدالمجيد رشيد پور.
3. سيد مهدي روحاني.
4. علي پهلواني تهراني.
5. مختار امينيان.
6. محمدهادي فقهي.
7. هادي قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ايماني.
10. محمد حسن احمدي فقيه يزدي.
11. محمد حسين احمدي فقيه يزدي.
12-
مسعودي خميني
13- سيد رضا خسروشاهي.
14- حسن لاهوتي
15- عزيز علياري
16- سيد محمد مؤمني
17- حسين مفيدي
18- جواد محمد زاده تهراني
19- سيد صابر مازندراني
20- شهيد نمازي شيرازي
اين عارف برجسته و فقيه ارزشمند در ساعت پانزده و ده دقيقه عصر 27 ارديبهشت 1388 مطابق با 22 جمادي الاولي 1430 قمري دار فاني را وداع گفتند.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، صوفى. اصل وى از تويسركان است. در زهد و ورع پايدار بوده، تا حدى كه به قول صاحب «سفينةالمحمود»: "خرمن هوا و هوس را از آتش اشتياق سوخته و ژنده ى بندگى را با رشته ى عبوديت دوخته." از اوست:
اى برق چه سوزى آشيانم
من ساخته ام به مشت خاشاك
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سفينةالمحمود (186 -185 /1)، مصطبه ى خراب (33 -32).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسين بهرامي
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1354/5/3
زندگينامه علمي
اينجانب محمد حسين بهرامي در سال 1354 در تهران متولد شدم. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در شهر قم گذراندم و در سال 1368 وارد حوزه علميه شدم. مقدمات را در مدرسه شهيدين گذراندم. سطح را در حوزه و در محضر اساتيدي از جمله حجج اسلام موسوي تهرانى، اعتمادي(ره)، احمدي ميانجي و ديگر اساتيد طي كردم. چند سالي نيز در درس خارج اساتيدي از جمله آيات عظام شبيري زنجانى، مكارم شيرازي و وحيدتبريزي شركت نمودم.
در كنار تحصيل در مراكز سفيران هدايت، جامعه الزهرا و مدرسه امام خميني(ره) به تدريس پرداخته ام. هم اكنون نيز در مدرسه امام خميني(ره) و دانشگاه قم در رشته علوم قرآن و حديث مشغول به تدريس مي باشم. سال 1375 و همزمان با سطح، از طريق موسسه امام خميني (ره) به كارشناسي ارشد پيوسته در رشته الهيات مشغول شده و در سال 1381 با نگارش پايان نامه "انديشه هاي حديثي علامه محمد تقي شوشتري دركتاب النجعه" فارغ التحصيل شدم.
در سال 1382 در دانشگاه تربيت مدرس قم در رشته علوم قرآن و حديث براي گذراندن مقطع دكتري پذيرفته
شدم. و هم اكنون پس از طي دوره آموزشي در آستانه نگارش پايان نامه مي باشم. از سال 1377 در مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي در بخش شبكه اينترنت مشغول به كار شدم. از سال 1379 تا 1382 مدير پايگاه اطلاع رساني حوزه بودم و از سال 1382 تا كنون نيز به عنوان معاون شبكه مركز مشغول به فعاليت مي باشم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر بهرامي
محل تولد : كرمانشاه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب ناصر بهرامي در سال 1364وارد حوزه علميه شدم و در زادگاهم كرمانشاه در مدرسه آيت الله بروجردي مشغول به فرا گرفتن متون درسي حوزوي شدم. سطح مقدمات را در همانجا به پايان رسانيدم و مشغول به سطوح بالاتر شدم .و دروس بالاتر را مانند كفايه ،رسائل ،مكاسب را در محضر حضرات آقايان آيت الله زرندي نماينده ولي فقيه و امام جمعه كرمانشاه ،حاج آقا مجتبي ميبدي ،حاج آقا عبدالخالق عبداللهي ، فرا گرفتم .و در همان مدرسه مذكور مشغول به تدريس سيوطي ،مغني ، مقدمات شدم و در مدرسه امام صادق (ع)كرمانشاه لمعه و سيوطي تدريس نموده ام و در سال1376وارد حوزه علميه قم شدم و دروس خار ج فقه و اصول را در نزد حضرات آيات مكارم شيرازي ،فاضل لنكراني ،نوري همداني ،جعفر سبحاني ،جوادي آملي و به مدت دو سال هم در تفسير حجت الاسلام سيد احمد خاتمي شركت نمودم و در حال حاضر در درس فقه آيت الله مكارم مشغول هستم . در اين مدّت مشغول پژوهش بوده و هستم و بيشتر كارهايم را در خانه انجام مي دهم
و كاري را در دست اقدام دارم بنام خطابات قرآني و اميدوارم خداوند متعال به ما توفيق دهد تا بتوانيم در راه علم و معرفت كوشا باشيم و براي جامعه اسلامي فردي مفيد و صالح باشيم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مدتها در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى، به دنبال جوانى مى گشتم كه صداى «عود»ش را بارها از راديو و تلويزيون شنيده بودم و كارش نشان مى داد كه از آقاى منصور نريمان، استاد سازش خيلى خوب بهره گرفته و يكى از بااستعدادترين نوازنده هاى عود در حال حاضر بوده كه استاد منصور نريمان براى وى آينده اى بسيار درخشان پيش بينى نموده. به هر حال در اين مركز، ايشان را يافتم و متوجه گرديدم كه وى جوانى تقريباً بلندقامت و لاغر و خيلى محجوب و خوش برخورد مى باشد، پس از احوالپرسى و معرفى خود، ايشان چنين پاسخ داد: «نامم حسين بهروزى نيا و متولد سال 1341 در تهران مى باشم، در سال 1350 كه در كلاس چهارم درس مى خواندم، در هنرستان موسيقى ملى ثبت نام نمودم و زيرنظر استاد رضا وهدانى مدت هفت سال مشغول يادگيرى تار شدم و پس از اين مدت براى فراگيرى عود (بربط) نزد استاد منصور نريمان رفتم و زير نظر ايشان نواختن عود را فراگرفتم و به عنوان ساز دوم پذيرفتم ولى پس از چندى براى اولين بار در تاريخ هنرستان موسيقى ملى اين ساز را به عنوان ساز تخصصى درآورده و با زحماتى كه استاد نريمان برايم متحمل گشت، اولين شخصى بودم كه ديپلم تخصصى اين ساز را توانستم به دست آورم.
در سال 1358 با آزمونى كه به عمل آمد وارد مركز حفظ و اشاعه ى
موسيقى سنتى ايران (وابسته به صدا و سيما) شدم و همكارى خود را با اين مركز آغاز نمودم و با تشكيل گروهى به نام «خالقى» علاوه بر نوازندگى در آن، سرپرستى آن را به عهده گرفتم و در ضمن، اين مدت از راهنمايى ها و محضر آقاى محمدرضا لطفى استفاده كردم. در پنجمين جشنواره ى هنر و ادبيات جزو آهنگسازانى بودم كه مفتخر به دريافت مدال يادبود طلا و ديپلم افتخار گرديدم. از سال 1367 همكارى خود را با مركز سرود و آهنگهاى انقلابى وزارت ارشاد اسلامى شروع كردم و در پايان اين سال همراه با گروه «مولانا» به كشور يونان رفته و كنسرتهايى براى معرفى و شناساندن هرچه بيشتر موسيقى سنتى ايران در آن ديار برپا كرديم و در ماههاى فروردين و ارديبهشت سال 1368 نيز به مدت 45 روز به اتفاق همين گروه به كشور ژاپن رفتم و در 22 شهر اين كشور به همراه گروه هايى از دو كشور چين و شوروى به اجراى برنامه هايى پرداختيم. در حال حاضر ساز تخصصى من عود مى باشد و كوشش مى نمايم تا بتوانم حدودى اگر موفق شوم شاگردان خوبى را براى مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران تربيت كنم و به اين خواسته ى هميشگى استادم آقاى منصور نريمان جامه عمل بپوشانم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1354 ق)، عالم، اديب، لغوى، مفسر، فقيه و محدث. معروف به مفسر. در كربلا متولد شد و همان جا نشو و نما يافت. وى در تهران ساكن و از اعلام معاصر تهران بود. بهشتى در زهد و تقوى كم نظير بود. او متجاوز از بيست و دو
سال پى درپى در مسجد جامع تهران تفسير قرآن مى گفت. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللَّه شهر رى دفن شد. از آثار وى تفسير «مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر»، به عربى، در دوازده مجلد است كه در تهران به طبع رسيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مؤلفين كتب چاپى (179 -178 /4)، مقنيات الدرر (ج 1/ مقدمه مؤلف).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1320 ق)، شاعر. معروف به بهلول. اصل وى بجستان گناباد است. وى در سبزوار متولد شد و همان جا تحصيل علوم قديمى كرد. سپس بيشتر به وعظ و روضه خوانى و مسافرت در ايران و عراق مشغول بود. وى براى مخالفت با قانون اتحاد شكل و تبديل لباسهاى مختلف و معمولى ايرانى به لباس واحد نيم تنه و شاپو، در مشهد سخنرانيهايى كرد كه منجر به شورشى در آنجا شد كه در نهايت وى را به افغانستان بازگشت و در سال 1349 ق به ايران بازگشت. بهلول حافظه اى نيرومند داشت. او را منظومه اى است در حدود هزار و دويست بيت كه خود از آن تعبير به «مجموعه ى دينى» كرده و در آن شرح حال خود و بعضى وقايع زمان خود را به تصوير كشيده است. مجموعه ى شعرش به نام «بهلول» به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (149 -148 /9)، سخنوران نامى معاصر (634 -631 /1)، صد سال شعر خراسان (157 -155)، مؤلفين كتب چاپى (262/2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1310 ق)، شاعر و صوفى. ملقب به بهمنعلى. وى سالها در شيراز از حضور رحمت استفاده كرد. در اواخر عمر در تهران در زاويه امام زاده عبدالعظيم ساكن شد. ملاعلى با صاحب «طرائق الحقائق» همنشين بود. وى در مزار مرحوم سعادت عليشاه دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طرائق الحقائق (433 -432 /3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد بهمني
محل تولد : باجيگران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال61-60وارد حوزه علميه قم شدم . ابتدا به مدت سه سال به طور آزاد درس هاي حوزه را از استادان مختلف آموختم و پس از سه سال در حوزه ثبت نام كرده و قبول شدم. دروس سطح را در سال 69 به پايان رسانده و سپس دروس خارج را آغاز كردم . در سال 71-70 در دوره هاي تربيت محقق و مدير و مبلغ مناطق اهل سنت شركت كرده و به مدت دو سال دوره عمومي آن را گذراندم و پس از يك سال دوره تخصصي فقه و اصول را طي كردم . اين دوره ها پس از مدتي به نام رشته هاي تخصصي فوق و مذاهب اسلامي از سوي حوزه علميه قم به رسميت شناخته شد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: 1317.
درگذشت: 1359.
رضا بهنام از هنرمندان موسيقى در رشته ى ضرب بود و سال ها با افرادى چون پرويز ياحقى همكارى نزديك داشت. از كارهاى او ضرب مجموعه ى تلويزيونى «پهلوانان» و فيلم «قيصر» بود. رضا بهنام در 42 سالگى بر اثر بيمارى سرطان درگذشت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از خوشنوازان سه تار، در شهرستان بروجرد محمد بهنوا مشهور به «بلاشور» مى باشد كه به سال 1298 خورشيدى در اين شهر متولد شد. عشق به موسيقى خصوصاً ساز تار به قدرى در نهاد وى ريشه دوانيده بود كه هر روز به صفحات استاد مرتضى نى داود گوش مى داد و خود نيز عاقبت ساز تارى را براى خويش خريدارى كرد و از روى همان صفحات مشغول فراگيرى و نواختن تار گرديد ولى طبع حساس و جوياى او را اين تمرينات از روى صفحات اقناع نمى كرد، تا اين كه در سال 1319 ترك ديار كرد و به تهران نزد استاد مرتضى نى داود رفت و از محضر اين استاد دلسوز و بزرگ بهره ور گرديد.
محمد بهنوا، ساز تار را چون جان شيرين دوست دارد و اين ساز مونس تنهايى و خاطرات يك عمر وى براى او به شمار مى رود و هم اكنون بازنشسته اداره دارايى بروجرد است كه در منزل به نواختن و تدريس تار به هنرجويان مشغول است و دور از تظاهر به تربيت شاگرد مى پردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي بي باك در 29 تير ماه سال 1357 در تهران به دنيا آمد
نام خانوادگيش به طور كامل (بي باك اصل) است. پدرش اصليت سرابي داشتند و مادرم مهاجر باكو بودند، آشنايي آن دو باعث ازدواجشان شد و ثمره ازدواج هم شش پسر... او هم به عنوان آخرين فرزند خانواده در خيابان معلم تهران به دنيا آمد، هم اكنون به همراه مادرش و برادرش (كيوان) در محله پاسداران زندگي مي كنند. چهار برادر ديگرش، همگي متاهل هستند
در سال 1365، زماني كه نه ساله بود، علاقه وافري
به تكواندو پيدا كرد. به پدر گفت كه مرا در يك باشگاه ثبت نام كند. مادرش مخالف بود و مي گفت به درست لطمه مي خورد، اما پدرش او را قانع كرد كه اجازه بدهيم (مهدي) از حالا كه كودكي بيش نيست، قدرت تصميم گيري براي آينده اش را داشته باشد و مادرش هم به همراه پدر همفكر شدند و اين شد كه دستش را گرفتند و به باشگاه صحرا) بردند. مربي و استادش (علي اكبر سلطاني) به او آموزش تكواندو داد و خيلي زود توانستم كمربندهاي رنگ و وارنگ بگيرد و سرانجام به كمربند مشكي رسيد و دان هاي مختلف... تا امروز هم همچنان زير نظر استاد سلطاني تمرين مي كند... چرا كه زندگي ورزشي ام را مديون وي هست
منابع زندگينامه :http://taekwondo-chagi.blogfa.com
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ علا الدوله بيابانكي سمناني در سال 659 در روستاي بيابانك سمنان متولد شد. علاالدوله از كودكي مقدمات علوم نزد دايي خود ركن الدين صاين آموخت . و از پانزده سالگي وارد دربار ارغون خان ايلخان مغول شد و به كارهاي ديواني مشغول گشت 5-674 هق، و تا سال 685 كه اردوي او را ترك نمود، به اعمال ديواني مشغول بود. اما در آن زمان تغيير حالي در علا الدوله رخ داد و ترك مناصب ديواني كرده به تحصيل و تكميل معلومات خود رفته و حديث و سلوك پرداخت و به بغداد رفت وحلقه ارادت شيخ نورالدين اسفرايني برگردن آويخت در اين حين چند بار به سفر حج و شامات رفت تا اينكه در سال 689 خرقه و اجازه ارشاد خود را از مرادخود چند دريافت نمود. و در خانقاه سكاكيه در سمنان به تعليم مشغول شد.
و نيز خانقاهي بنام برج احرار را با خرج خود ساخت و در آن به تعليم و تاليف پرداخت و تا زمان مرگ در 736 به كار خود ادامه داد . خواجوي كرماني حكمي از شاگردان وي بود. از علا الدوله در سمنان تاليفات بسياري باقي است كه از آن جمله اند: ديوان اشعار علا الدوله سمناني، مقاصد المخلصين، و بيان الاحسان لاهل العرفان.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي گرايش : عرفان اسلامي والدين و انساب : شيخ علا الدوله بيابانكي سمناني در سال 659 در روستاي بيابانك سمنان متولد شد. پدر و اجداد وي از حاكمان محلي و مردمي مرفه و با فرهنگ بودند.اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : علا الدوله بيابانكي سمناني از يك خاندان ثروتمند سمنان بود چنانكه به قول خود وي «صد هزار از ملك پدري و ميراث، صرف و وقف صوفيان كرد». اصل وي از سند بوده است اما در بيابانك سمنان اقامت گزيده بودند و متصديان امور ديواني به شمار مي رفتند. «مقدمان» اين خاندان با عنوان «ملك» مشهور بودند و به همين سبب برخي تذكره نويسان علا الدوله را از ملوك سمنان دانسته اند. پدرش ملك شرف الدين محمد و عمويش ملك جلال الدين از بزرگان دوره ايلخاني به شمار مي رفتند و از متصديان امور دولتي در آن عهد بوده اند.ملك شرف الدين محمود عنوان ملك بغداد (شحنه بغداد) در زمان ارغون را داشت و درزمان غازان خان منصب الغ بيتكچي يافت و در سال 695 به زمان غازان خان همانند برادر خود اعلام گرديد.تحصيلات رسمي و حرفه اي : علا الدوله بيابانكي
سمناني در سمنان فقه و حديث را از دايي خود ركن الدين صاين (م. 700 ه.ق)آموخت و به اردوي ارغون خان پيوست اما به سبب تغيير حال و بيداري ناگهاني اردوي وي را ترك ركد و تكميل تحصيلات خود در فقه، حديث و علم ادبي و نيز سلوك پرداخت و در سال 687 ه.ق به بغداد رفت و حلقه مريدي شيخ نورالدين عبدالرحمن اسفرايني پرداخت. و خرقه خود را از او ، كه با واسطه اي به شيخ نجم الدين كبري مي رسيد پرداخت نمود. و اجازه ارشاد يافت 689 ه .ق و مدتي هم به سفر در فلسطين و شام پرداخت.خاطرات و وقايع تحصيل : حمدالله مستوفي كه معاصر علا الدوله بيابانكي سمناني بود نوشته است كه علا الدوله در زمان ارغون خان مغول در مشاغل دولتي روزگار مي گذراند (در 15 سالگي)فعاليتهاي ضمن تحصيل : علا الدوله بيابانكي سمناني در حين تحصيل علوم ديني و ادبي در دربار ارغون به كارهاي ديواني مشغول بود.وقايع ميانسالي : چنانكه حمد الله مستفي نوشته است، علا الدوله بيابانكي سمناني از 15 سالگي در دربار اباقا و ارغون و به مشاغل دولتي مشغول بود اما در يكي از سفرهاي ارغون بر علا الدوله تغييرحالي دست داد چنانكه از خدمت ديواني منصرف شد ، شيخ خود در كتاب العروه اين واقعه را در زمان جنگ ارغون و سلطان احمد تكودار درنزديكي قزوين نسبت داده است (در حدود سال 682) اما در سال 685 از اردوي خان خارج شد و به سمنان رفت و به تكميل تحصيلات و اطلاعات خود پرداخت و غلامان و كنيزان خود از اارد و
اولا خود را صرف تعمير و ساختن «خانقاهي سكاكيه» منسوب به شيخ حسن سكاك سمناني (قرن 5 ه.ق) كرد. و به مريدان شيخ نور الدين عبدالرحمن اسفرايني در بغداد پيوست و 687 و اندكي بعد به حج رفت و چندبار اين زيارت را تكرار نمود. اما كما بيش با دربار ايلخانان ارتباط داشت در برخي از آخرين ايلخانان را در ديوان خود مدح نموده است و حتي ميان امير چوپان و سلطان ابوسعيد ايلخانان وساطت نمود. آخرين سفر حج وي به سال 732 بوده است.زمان و علت فوت : وفات علا الدوله بيابانكي سمناني رادر شب جمعه 22 رجب سال 736 هجري در 77 سالگي نوشته اند. پيكرش در كنار مقبره عماد الدين عبدالوهاب دفن شد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : علا الدوله بيابانكي سمناني در 15 سالگي درحدود سال 5-673 به خدمت اباقاخان درآمد اشتغال به كارهاي دواني را تا سال 685 ادامه داد. وي پس از ترك اردوي ارغون نيز كما بيش با دربار ايلخانان مرتبط بود.فعاليتهاي آموزشي : علا الدوله بيابانكي سمناني از سال 720 درخانقاه سكاكيه در صوفي آباد سمنان به ارشاد دراويش پرداختمراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : «جرج احراز» نام خانقاهي بود كه علا الدوله بيابانكي سمناني در آخرين سالهاي عمر خود در صوفي آباد سمنان برپا كرد، بودساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : تفكر، تاليف و مناظره درباره موضوعات عرفاني، همواره علا الدوله بيابانكي سمناني را به خود مشغول مي داشته است.شاگردان : از ميان ارادتمندان متعدد علا الدوله بيابانكي سمناني خواجوي كرماني شاعر معروف بود كه مدتي از دوران سلوك را
در خدمت وي در صوفياباد گذرانده و در آنجا معتكف بوده و در وصف وي اشعاري سروده است. اخي علي مصري راحتي محمد دهقان و ابوالبركات تقي الدين علي سمناني و منهاج بن محمد السراين از ديگر شاگردان علا الدوله بودند.آرا و گرايشهاي خاص : علا الدوله بيابانكي سمناني ، سمناني در تصوف معتقد به اعتدال اجراي احكام دين و انطباق آنها با اصول تصوف بود و در اين راه سخت گير بود و با معتقدان وحدت وجود (بويژه ابن عربي) مخالفت داشت و از اين رو با شيخ كمال الدين عبدالرزاق كاشي كه چنين اعتقادي داشته است، مكاتبات و مباحثاتي داشته است.آثار : العروه لاهل الخلوه ، بيان الاحسان لاهو العرفان ، ديوان علا الدوله سمناني [صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج3(بخش 2)، ص 808] ويژگي اثر : امامت علا الدوله سمناني در كتابهاي مقاصدالمخلصين، مفضح عقايد المدعين، بيان الاحسان لاهل العرفان و فلاح، دلايلي بر اثبا امامت علي (ع) آورده است و برخي اين دلايل را نشانه تشيع علاالدوله مي دانند.4 سلوه العاشقين ، فلاح ، مشاريخ ابواب القدس ، مطلع النقط و مجمع اللقط ، مفضح عقايد المدعين ، مقاصد المخلصين ، يسر البال في اطوار سلوك اهل الحال
منابع زندگينامه :صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج3، بخش 2، ص 801
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بابك بيات، از چهره هاى با استعداد موسيقى نوين است كه آثار او نمايانگر اين مدعا مى باشد. وى كه از صدايى خوب بهره مند است مى بايست هم اكنون خواننده
باشد ولى به سوى آهنگسازى كشانده شد و تمام كوشش خود را در اين راه به كار بست و چنان پيشرفت نمود كه يكى از آهنگسازان خوب و باارزش موسيقى فيلم شد. بهتر است درباره ى بابك بيات از قلم خود وى مطالبى را مطالعه نماييم:
«در خردادماه سال 1325 در تهران كوچه ى روز به محله ى پل چوبى متولد شدم و پس از يك سال به خيابان هفده شهريور سه راه شكوفه خيابان كرمان نقل مكان كرديم، تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در همين مكان به پايان بردم، از همان طفوليت با خواندن و موسيقى انس و الفت و علاقه داشتم ولى يادم هست هفده ساله بودم كه يكى از دوستان هنرمندم آقاى ميلاد كيائى مرا با نت موسيقى آشنا ساخت و از اين به بعد بود كه راه خود را يافتم، البته مشوقم در كارهاى هنرى، بيشتر خانواده ايرج عطايى بودند. حدود بيست سالم بود كه توسط يكى از دوستانم به خانم اولين باغچه بان معرفى شدم و در كلاس هاى شبانه هنرستان موسيقى نزد اين هنرمند گرامى به فراگيرى موسيقى علمى مشغول شدم و در دسته كر، اپرا و كرملى وارد گرديدم و موسيقى واقعى را شناختم. در اينجا در چند اپرا شركت كردم از جمله اپراهاى: «كاوالريار وستيكانا»، «دلاور سهند» كار آقاى احمد پژمان و «ايل ترو واتوره» و چند اپراى ديگر. بعد از اين بود كه به موسيقى فيلم علاقمند شدم و به آهنگسازى براى متن فيلم ها روى آوردم. در سن 25 سالگى موسيقى فيلم «خورشيد در مرداب» ساخته ى م. صفار، سال بعد موسيقى متن فيلم «برهنه تا ظهر با سرعت» كار خسرو هريتاش را
ساختم كه برايم بسيار جدى بودند اين كارها و بعد سريال تلويزيونى «چنگك» ساخته ى جلال مقدم و چند فيلم سينمايى آن روز را ساختم، لازم به توضيح است كه هنرمند شايسته آقاى محمد اوشال در يادگيرى و پيشرفت من در كار ساختن موزيك متن فيلمها بسيار مؤثر بودند كه با محبت فراوان مثل يك برادر با ايشان بودم و در زندگى و كارهاى هنرى من بسيار مؤثر بوده اند. بعد از انقلاب بود كه اولين كار هنريم را با نوار كاست خروس زرى پيرهن پرى نوشته آقاى احمد شاملو كه انتشاراتى ابتكار آن را تكثير كرد، سپس موسيقى متن 61 فيلم را با فيلم «مرگ يزدگرد» از ساخته هاى بهرام بيضائى آغاز كردم و تا يك سال و نيم كار نكردم، در سالهاى اخير از فعاليتهاى هنرى ام بايد از دو نوار كاست به نامهاى: «سكوت سرشار از ناگفته هاست» و «چيدن سپيده دم» با آقاى احمد شاملو نام ببريم. »برنده سيمرغ بلورين بهترين موسيقي در نهمين جشنواره فيلم فجر براي ساخت موسيقي فيلم « عروس » (بهروز افخمي) در سال ١٣٦٩. برنده سيمرغ بلورين بهترين موسيقي در پانزدهمين جشنواره فيلم فجر براي ساخت موسيقي فيلم هاي « سرزمين خورشيد » (احمدرضا درويش) و « مردي شبيه باران » (سعيد سهيلي) در سال ١٣٧٥.فيلم شناسي: تنها مرد محله (1351) شيرتوشير (1351) كيفر (1352) خورشيد در مرداب (1352) هياهو (1353) مسلخ (1353) تنها حامي (1355) فرياد زير آب (سيروس الوند - 1356) برهنه تا ظهر با سرعت (1355) مرگ يزد گرد (بهرام بيضايي - 1360) نقطه ضعف (محمدرضا اعلامي - 1362) سلطان و شبان (مجموعه، داريوش فرهنگ - 1362) راه
دوم (1363) ريشه در خون (سيروس الوند - 1363) مترسك (حسن محمدزاده - 1363) آتش در زمستان (حسن هدايت - 1364) اتوبوس (يدالله صمدي - 1364) جستجو در شهر (1364) صاعقه (1364) ترنج (محمدرضا اعلامي - 1365) تشكيلات (منوچهر مصيري - 1365) طلسم (داريوش فرهنگ - 1365) ايستگاه (يدالله صمدي - 1366) شايد وقتي ديگر (بهرام بيضايي - 1366) شكار (مجيد جوانمرد - 1366) گاويار (كيومرث پوراحمد - 1366) گمشدگان (محمدعلي سجادي - 1366) مزدوران (1366) مكافات (منوچهر مصيري - 1366) ويزا (بهرام ري پور - 1366) شاخه هاي بيد (امرالله احمدجو - 1367) شب حادثه (سيروس الوند - 1367) عروسي خوبان (محسن مخملباف - 1367) كشتي آنجليكا (محمدرضا بزرگ نيا - 1367) تمام وسوسه هاي زمين (حميد سمندريان - 1368) دستمزد (مجيد جوانمرد - 1368) دو سرنوشت (مهران تاييدي - 1368) شب مكافات (1368) شنا در زمستان (محمد كاسبي - 1368) گل سرخ (حميد تمجيدي - 1368) پرده آخر (واروژ كريم مسيحي - 1369) عروس (بهرو افخمي - 1369) دو فيلم با يك بليط (داريوش فرهنگ - 1369) آقاي بخشدار (خسرو معصومي - 1370) بهترين باباي دنيا (داريوش فرهنگ - 1370) عشق من، شهر من (علي قوي تن - 1370) قرباني (رسول صدرعاملي - 1370) مار (مجيد جوانمرد - 1370) مسافران (بهرام بيضايي - 1370) مو تو (محمدعلي نظريان - 1370) خوش خيال (1371) روز فرشته (بهروز افخمي - 72/1371) تماس شيطاني (حسن قلي زاده - 1371) آتش در خرمن (سعيد حاجي ميري - 1371) افعي (محمدرضا اعلامي - 1371) بيا با من (مهدي ودادي - 1371) ديدار (محمدرضا هنرمند - 1372) جنگ نفت
كشها (محمدرضا بزرگ نيا - 1372) عروسي خون (مجيد جوانمرد - 1373) روز شيطان (بهروز افخمي - 1373) توفان (محمدرضا بزرگ نيا - 1374) سرزمين خورشيد (احمدرضا درويش - 1375) ديپلمات (داريوش فرهنگ - 1375) حرفه اي (اسماعيل فلاح پور - 1375) مردي شبيه باران (سعيد سهيلي - 1375) پهلوانان نمي ميرند (مجموعه, حسن فتحي، 1375) مرسدس (مسعود كيميايي - 1376) جهان پهلوان تختي (بهروز افخمي - 1376) ساحره (داود ميرباقري - 1376) قرمز (فريدون جيراني - 1377) معصوم (داود توحيدپرست - 1377) فرياد (مسعود كيميايي - 1377) دوزن (تهمينه ميلاني - 1377) شيدا (كمال تبريزي - 1377) ولايت عشق (مجموعه، مهدي فخيم زاده - 1378) دستهاي آلوده (سيروس الوند - 1378) سام و نرگس (ايرج قادري - 1378)
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :http://www.iranactor.com/
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود بيات
محل تولد : نيشابور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمود بيات در حدود سال 1350 وارد حوزه شهرستان نيشابور و تقريباً بعد از 3 سال در حوزه مشهد به مدت دو سال و سپس راهي قم شده و تاكنون مشغول بوده ام . در سال 63 _ 1362 به مدت يك سال تمام از طرف حوزه علميه قم براي تدريس ادبيات به شهرستان ميناب رفتم . در سال 81 _ 82 به مدت يك سال در دانشكده علوم قرآني تدريس قرآن و علوم مربوطه به مقدمات قرآن از قبيل ادبيات بوده ام و در خلال تحصيل مقداري هم تدريس داشته ام .
در ضمن به مدت سه سال از طرف معاونت تهذيب در مدرسه شهيد صدوقي واقع
در بلوار صدوق به امر تهذيب مشغول بوده ام و در مدارس امام صادق و بقية الله واقع در حاجي آباد يك سال تحصيلي تقريباً تدريس تجويد و صرف داشته ام . اكنون پايان نامه سطح چهار را تحويل داده ام و مقدمات دفاع انشاء الله فراهم مي گردد . نيز در دانشگاه علامه طباطبايي تهران مشغول تدريس تفسير موضوعي هفته اي يك روز در هفته مي باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وحيدرضا بيات، در پنجم دى ماه 1347 در شهرستان زنجان و در يك خانواده ى فرهنگى و هنردوست ديده به جهان گشود و هنوز بيش از ده سال نداشت كه دلبستگى و عشق به موسيقى اين هنر ديرپاى و سنتى كشور در او رخ نمود. فعاليت هنرى وى با تكخوانى در گروه سرود مدرسه آغاز شد. او پس از انتخاب شدن در سطح استان به مسابقات سرود كشورى اعزام شد و با اجراى آهنگى ساخته جلال شاهين فر به مقام نخست رسيد و اين امر مايه دلگرمى او براى ادامه دادن جدى تر فعاليت هاى هنرى گرديد. وى به تشويق برادر خويش مشغول فراگيرى رديف هاى موسيقى ايرانى نزد نوازندگان استاد شهر خود گرديد و با هوش سرشار و علاقه بسيارى كه به اين امر داشت در مدتى كوتاه با بيشتر رديف هاى موسيقى ايرانى آشنا شد و از سال 1365 عهده دار تدريس آواز و رديف هاى موسيقى اصيل ايرانى در حوزه هاى هنرى شد. از آن پس با شركت در كنسرتهايى كه توسط سازمانهاى مختلف برقرار مى شد، تصنيف هايى از «عارف»، و «بهار» را به همراهى نوازندگانى چون جلال تقوى اجرا نمود. در سال 1366 نيز به همت صدا و سيماى زنجان چندين برنامه در دستگاه هاى ماهور و همايون و نغمات اصفهانى
و بيات ترك اجرا، ضبط و پخش نمود و علاوه بر آن در جنگ ها و جشنواره هايى كه در سطح استان برگزار شده نيز برنامه هايى را هم به زبان محلى اجرا نموده است. او افزون بر صداى گيرا و دلنشين خود به سبب عشق و علاقه يى كه از همان دوران كودكى به نوازندگى تار داشت، اين ساز را به عنوان ساز اصلى و تخصصى خود برگزيد و نزد استادان گرانقدرى همچون آقايان: منصور سينكى و على اكبر ثقفى (خرم) به فراگيرى و تلمذ اين ساز پرداخته و هم اكنون نيز نزد استاد هوشنگ ظريف به تكميل آموخته هاى خود اشتغال دارد. وحيدرضا هنرمندى فروتن است و با هنر و ساز خود الفتى عاشقانه دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اكبر بياري
محل تولد : جعفر آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1348/5/4
زندگينامه علمي
بنده تا سوم راهنمائي را در محل تولد خواندم. بعد وارد حوزه علميه قم شدم. همزمان بطور غير حضوري ديپلم را گرفتم. در مدارس علميه امام صادق(ع)، امام باقر(ع)، رضويه و معصوميه ادامه تحصيل دادم و در دروس خارج فقه آقايان فاضل لنكرانى، هادوى، كعبي شركت كردم. در تفسير آيت الله جوادي آملي هم 6 سال شركت داشتم، دوره هاي تربيت مربي دفتر تبليغات را گذرانده ام(شش ماه). در مركز ادبي حوزه شركت و دوره ادبيات را گذراندم. در سال 1376 وارد موسسه امام خميني شدم و دوره كارشناسي و سپس ارشد را گذراندم. الان در حال تدوين پايان نامه هستم. همزمان فعاليت هاي تبليغي هم دارم كه عمده آن در دبيرستانهاي كشور است
از طريق اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان و بسيج دانش آموزى.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كلبه ام سر بفلك مى زند و مى نازد
كه گل سرسبد موسيقى و ساز اينجاست
آن وقتها تهران اين چنين بزرگ و گسترده نبود، محدوده اى بود در حصارهايى از ديوار گلى معروف به يخچالى با ارتفاعى حدود 10 متر كه از شمال (دروازه شميران) به جنوب (دروازه حضرت عبدالعظيم) و از مشرق (دروازه دولاب) به سمت مغرب (دروازه ى گمرك) شامل مى شده، در اين محدوده ى كوچك، هر كجا صاحبدلى، دلسوخته اى، شاعر و عارفى بود از شمال و جنوب و مشرق و مغرب اين شهر با درشكه يا پاى پياده و يا هر وسيله ى ديگرى كه در آن زمان در اختيار داشتند خود را به گرد شمع وجود هنرمندان مى رساندند و مدتها از فيض ديدار آنها و از مصاحبت ايشان كسب فيض مى كردند. يكى از اين مجالس بى ريا و پر از صفا، منزل مرحوم محمدحسين بى آزار بود كه دروازه شميران قرار داشت، محمدحسين كه خود از شاگردان مرحوم استاد وزيرى بود كه ويولن را نيز به خوبى مى نواخت و حداقل هفته اى يكبار هنرمندان زبردستى كه ساز را فقط براى اغناء روح و دل خود مى نواختند در منزل مرحوم بى آزار جمع مى شدند و در ميان اين هنرمندان خوب و بى ادعا، شخصى بود به نام رجاء كه سنتور را بسيار خوب و با چيره دستى مى نواخت ولى متأسفانه از دو چشم نابينا بود و از شاگردان مرحوم سماع حضور پدر مرحوم حبيب سماعى بود، وى وقتى كه در اين مجلس سنتور مى نواخت صدايى از هيچكس درنمى آمد و اگر ساعتها هم نواختن سنتور وى ادامه پيدا مى كرد معذالك اين سكوت ادامه مى يافت
و اصولاً خستگى كه در شنونده ها ايجاد نمى كرد بلكه موجب انبساط خاطر و شور و شعف حاضرين هم مى گشت. در چنين منزلى و چنين محفلى بود كه به سال 1309 خداوند فرزندى به محمدحسين بى آزار عنايت فرمود كه نامش را محسن نهاد. وى دوران كودكى را به سرعت پشت سر نهاد و بيش از شش سال نداشت كه در يك مجلس دوستانه ى پدر كه هنرمندان وقت جمع بودند همين مرحوم رجاء كه ذكرش در بالا رفت شروع مى كند به نواختن سنتور، به قدرى نغمات دلپذير سنتور رجاء در محسن كوچولو اثر گذاشت كه وى از آن به بعد به چيزى جز نواختن و فراگيرى سنتور فكر نمى كرد، عاقبت پدرش براى وى سنتورى خريد و از آقاى رجاء خواهش كرد كه وى را با نواختن اين ساز آشنا نمايد. در اين زمان محسن بى آزار در كلاس دوم مدرسه ى ابتدايى مشغول تحصيل بود كه نزد مرحوم رجاء شروع به فراگيرى سنتور مى كند و مدت سه سال به طور سينه به سينه بسيارى از گوشه ها و رديفهاى آوازى ايران را تعليم مى گيرد ولى متأسفانه بعد از اين مدت آقاى رجاء دار فانى را وداع مى گويد و وى از داشتن استادى كم نظير در آن زمان بى نصيب مى گردد ولى او دلسرد نشده و مدتها با پشتكار و تمرينهاى مكرر و ممارست فراوان نزد خود كار مى كند و رديفهاى اول موسيقى ايران را تمام مى كند.
عباسعلى خان مافى كمه از شاگردان مرحوم درويش خان و دايى محسن بود، يكى از هنرمندان بزرگى بود كه صرف نظر از انتصاب فاميلى با بى آزار، در اين جمع هنرى نقشى بزرگ داشت، روزى مرحوم صبحى قصه گوى راديو كه
با همين مرحوم مافى دوستى ديرينه داشت در منزل پدر محسن نواختن و صداى سنتور وى را مى شنود و صبحى از وى مى خواهد كه قطعه اى در مثنوى «افشارى» بنوازد و محسن اين قطعه را مى نوازد و به قدرى خوب اجرا مى كند كه صبحى از آقاى مافى مى خواهد كه وى را به راديو ببرد و در برنامه ى روزهاى جمعه با ايشان شركت نمايد. سال 1323 كه محسن بى آزار اولين برنامه ى راديويى خود را در برنامه ى صبح جمعه صبحى اجرا مى كند كه با تشويق و استقبال فراوان مردم روبرو مى گردد. اين همكارى كم و بيش ادامه مى يابد تا اين كه از سال 1328 رسماً همكارى وى با راديو آغاز مى شود و در برنامه هاى گوناگون و متعددى نظير شركت در كنسرتهاى به نفع مؤسسات خيريه، برنامه كارگردان و برنامه ارتش و غيره... شركت و ساز سلو مى نواخت و رسماً توسط مرحوم استاد روح اللَّه خالقى به سمت نوازنده ى رسمى راديو درآمد و هفته اى يكبار غير از برنامه هاى متفرقه در راديو، برنامه سلو اجرا مى كرد. محسن بى آزار، غير از سلونوازى كه كار اصلى وى در راديو بود، با مرحوم قمرالملوك وزيرى، حسين تهرانى، گرگين زاده و يحيى نيكنواز همكارى داشت و برنامه هايى را با آنها در راديو اجرا كرد. گفته مى شود در سال 1334 بنا به خواست روح اللَّه خالقى عضو شوراى عالى موسيقى راديو گرديد و مدت يكسال اين سمت را عهده دار بود ولى پس از يكسال كه شادروان روح اللَّه خالقى كناره گيرى كرد، بى آزار هم از اين سمت كناره كشيد ولى همكارى خود را تا سال 1343 ادامه داد و از اين تاريخ كلاس موسيقى خود و راديو را تعطيل كرد.
محسن بى آزار، زمانى كه در دبيرستان ناصرخسرو تحصيل مى كرد با مرحوم داريوش رفيعى آشنا مى شود و او را به ابراهيم خان منصورى معرفى و ابراهيم منصورى پس از تمجيد از صداى رفيعى به بى آزار مى گويد يك اركستر تشكيل بدهد كه رفيعى در آن از ساعت 4/ 30 الى 4، دو ترانه يا يك ترانه بخواند و بى آزار اولين آهنگى كه براى داريوش رفيعى مى سازد با شعر معروف رودكى شاعر بلندپايه ى ايران «بوى جوى موليان آيد همى» در شهناز و شور مى سازد، ترانه اى كه بر جان آدمى مى نشيند و شورى بپا مى كند با صداى خسته و پرطنين داريوش رفيعى با مجيد وفادار آغاز مى گردد. از خاطرات محسن بى آزار اين كه مى گويد: «كلاس موسيقى داشتم اول دروازه ى شميران كه بعدها آن را به اول لاله زار كوچه ى مهران نقل مكان دادم، بسيارى از روزهاى هفته، عصرها مرحوم حسين تهرانى، وزيرى تبار، رضا محجوبى و غيره.. مى آمدند در كلاس صحبت مى كرديم از موسيقى و از هر درى سخنى مى رانديم، ولى برخورد مرحوم رضا محجوبى طور ديگرى بود، وى هر وقت كه به كلاس مى آمد دو ويولن مخصوص تمرين شاگردان بود كه به ديوار كلاس زده مى شد يكى ايتاليايى و يكى ايرانى و رضا هر وقت به كلاس مى آمد بدون سلام و عيلك مى رفت و ويولن ايرانى را برمى داشت و خودش آن را كوك مى كرد و حدود يك ساعت ويولن مى زد كه تمام شاگردان و خود من مجذوب پنجه هاى شيرين وى مى شديم و دست از كار خود مى كشيديم ولى هر وقت ما به وى مى گفتيم كه براى ما قدرى ساز بزن در يك وضع خاص روحى قرار مى گرفت و اجرا نمى كرد كه
اين از اخلاق خاص وى بود و اگر دستگاهى يا كسى به وى مى رسيد و او را زير چتر هنرى و حمايت خود قرار مى دادند از نوابغ نادر موسيقى ايران مى گرديد».
محسن بى آزار، روى رديفهاى موسيقى ايرانى براى سنتور در دستگاههاى: «شور»، «ماهور»، «نوا» و «همايون» مطالبى نگاشته كه پس از تكميل آن درصدد چاپ مى باشد. محسن بى آزار، مردى دوست داشتنى، خوش اخلاق، خوش برخورد، رفيق دوست و زود رنج و حساس است و آزارش واقعاً به هيچكس نرسيده حتى به يك مورچه، و واقعاً بى آزار نامى بامسمى و برازنده وى مى باشد.
نوازنده.
تولد: 1309، تهران.
درگذشت: 27 فروردين 1370.
محسن بى آزار، فرزند محمدحسين، سنتورنواز و آهنگساز راديو تهران بود. نزد پدر و اساتيد موسيقى با سازها آشنا شد. با توصيه ى روح الله خالقى به راديو وارد شد. چند سال بعد با قصد تشكيل يك اركستر نخستين آهنگ خود را براى داريوش رفيعى ساخت. وى همچنين عضو شوراى موسيقى راديو بود. از سالهاى 1340 كم كم از رسانه ها و مجامع عمومى دورى گرفت و ساز را براى شاگردان خود مى نواخت. محسن بى آزار سال ها در لاله زار و برخى مراكز آموزشى تدريس سنتور مى كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
از بانوان فاضل. ام عبداللَّه از سادات و فرزندان حضرت فاطمه (ع) بود. معلوم نيست كه وى در چه زمانى و به چه دليلى به شيراز آمده است. ولى احتمال دارد كه وى از علويان بوده و به همراه خانواده خود از ستم مأموران خليفه عباسى به شيراز گريخته و در همان شهر دفن شده است. گويند زنى شوهردار كه مرتكب زنا شده بود پس از توبه از قاضى شرع خواست تا
او را سنگسار نمايند. آن زن را در كنار مزار ام عبداللَّه دفن نمودند و از آن هنگام زيارتگاه مردم شيراز شده است. همسر امير مبارزالدين محمد (759 -713 ق) از امراى جلايرى فارس دستور داد تا گنبد و مدرسه اى در آنجا بسازند. اين گنبد و مدرسه در زلزله هاى شيراز ويران گرديد. محل بى بى دختران را سابقاً دروازه بيضا مى گفتند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: بزرگان شيراز، 487؛ شدالازار، 114 -113.
قرن:1
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن اول هجرى، به اعتقاد مردم بى بى زبيده دختر شهربانو و امام حسين (ع) بوده است. بقعه وى در شهر رى قرار دارد و حرم آن از آثار قرن نهم هجرى است. درباره نسب بى بى زبيده لوحه مفصلى به تاريخ 1286 ق در بقعه نصب شده كه نتيجه تحقيقات فاضل دربندى است. وى با استناد به احاديث و روايات به تفصيل سفر شهربانو و دخترش زبيده را از كربلا تارى و تا آنجا كه قاسم ثانى- فرزند قاسم بن حسن مجتبى (ع)- از زبيده خاتون به دنيا مى آيد شرح مى دهد. برخى پژوهشگران با تكيه بر بعضى نوشته هاى معتبر تاريخى موضوع آمدن شهربانو به رى و نيز انتساب زبيده به امام (ع) را رد كرده اند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف تشيع، 327 -326 / 3.
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
حسينيه ي شيرازي
اين حسينيه به مساحت 350 متر مربع در منطقه ي ريچ من تون بنگلور قرار دارد و زمين آن 110 سال پيش از جانب همسر مرحوم حاج ميرزا علي عسگر شيرازي به نام مرحومه بي بي شهربانو وقف حسينيه شد.
متولي فعلي حسينيه حاج ميرزا محمدمهدي است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
موقوفه ي مرحومه بي بي فضل النساء حسينيه ي بي بي انارو
حسينيه ي بي بي انارو به مساحت 75 هزار فوت مربع موقوفه ي مرحومه بي بي فضل النساء است. اين حسينيه در سال 1833 ميلادي در ميدان پارك شهر كلكته تأسيس شده است. مرحومه بي بي فضل النساء از شيعيان ايراني الاصل بود.
اعضاي توليت حسينيه بي بي انارو عبارتند از 1- حاج محسن علي شيرازي و 2- حاج فاضل اما رضوي.
اين حسينيه ملحقاتي ندارد و هزينه هاي آن از سوي مردم تأمين مي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:5
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن پنجم هجرى، از زنان عارف. عبدالرحمان جامى مى نويسد: «شيخ ابوسعيد ابوالخير- قدس اللَّه روحه- گويد كه: «به مرو بوديم. پيرزنى بود آنجا كه او را بى بيك گفتندى. به نزديك ما آمد و گفت: اى ابوسعيد! به تظلم آمده ام. ما گفتيم: برگوى! گفت: مردمان دعا مى كنند كه: ما را يك نفس به ما باز مگذار، سى سال است كه مى گويم كه: مرا يك طرفةالعين به من بازگذار تا ببينم كه من كيم يا من خود هستم، هنوز اتفاق نيفتاده است.»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: نفحات الانس، 629.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عارف و محقّق، از مشايخ سلسله ذهبيّه در اصفهان، و داراى نفسى قدسى بوده، عدّه اى از بزرگان اين شهر به او ارادت مى ورزيده اند.
در 10 ماه صفر سال 1344 به سنّ قريب به نود در كربلا وفات يافته،
و هم آنجا مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم فاضل محقّق جيل زاهد عابد، افقه و اتقى و اكمل اولاد حاج سيد محمّد باقر حجة الاسلام شفتى است.
در 7-1228 متولّد شده، و در شب آخر ماه جمادى الثانيه سال 1290 در كرند وفات يافته، جنازه به نجف اشرف منتقل گرديده و در دالان قبلى مقابل قبر شيخ انصارى مدفون گرديد.
در اصفهان نزد پدر و ديگران تحصيل نموده، و در نجف از شاگردان شيخ محمّد حسن صاحب جواهر بوده است، و پس از وفات پدر از نجف به ايران مراجعت نموده و مورد توّجه عموم طبقت بوده، و از دنيا و مردم آن، بالاخص امر و بزرگان، اعراض كلّى داشته، به طورى كه مى گويند: در جهات زهد و تقوى بر پدر خويش مقدّم بوده، در صورتى كه پدر بزرگوارش ازهد و اعبد اهل زمان بوده است.
از آثار خيريّه او احداث و اجراى آب فرات است به نجف اشرف كه در سال 1288 انجام يافته، و تاريخ آن: «اشرب الماء الفرات» مى باشد.
كتب زير از آثار اوست:
1- رساله اى در تجويد 2- شرح زيارات عاشوراء 3- شرح بر شرايع (فقه استدلالى) يك دوره كامل 4- كتابى در رجال 5- كتابى در غيبت 6- مناسك حج 7- مناقب الائمّة يا منتخب المناقب؛ و غيره.
در تاريخ اصفهان و رى در وقايع سال وفات سيّد صاحب عنوان فرمايد: وفات ابوذر ثانى
در منزل كرند... سيّد در حسن خط هم مرتبه ي اعلى را دارا بود، انتهى.
كتيبه ي دور بقعه سيّد حجة الاسلام به خطّ ايشان است.
در المآثر و الآثار درباره ي او گويد: در فقاهت و اجتهاد و ورع و زهد و تقوى، مسلّم مسلمين بود، در تنظيم شعر نيز قدرتى داشت.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: آبان 1311، تهران.
درگذشت: اسفند 1374، تهران.
امير بيداريان در تهران در محله ى سنگلج به دنيا آمد. پدرش از صداى خوشى برخوردار بود. امير بيداريان كار خود را از ضرب شروع كرد. تا سن پانزده سالگى ابتدا نزد خود و سپس نزد مرشد نصرالله به تمرين پرداخت. در سال 1337 همكارى خود را در راديو با اركسترى كه رهبرى آن با مشير همايون شهردار بود و نوازندگان آن مجيد وفادار، قاسم نيكپو، ابراهيم خان منصورى، حسين ياحقى و... بودند آغاز كرد، سپس در اركستر سازهاى ملى به رهبرى مهدى مفتاح، اركستر بزرگ شما و راديو به همكارى ادامه داد. امير بيداريان در چند فيلم ايرانى نظير «حسن كچل»، «زير بازارچه»، «سعد و سعيد» و. .. همكارى داشت. از كارهاى ديگر او تهيه يك نوار به اسم «آموزش ضرب» و يك كتاب به نام ريتم به زبان نت است. امير بيداريان در چارچوب قراردادهاى فرهنگى و هنرى و شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران، همراه احمد عبادى، محمدرضا شجريان، حسين ملك، اسدالله ملك، ايرج، وفايى و مجتبى ميرزاده به كشورهاى آلمان، هندوستان و شيخ نشين هاى خليج فارس مسافرت نمود و بعد از انقلاب اسلامى در وزارت ارشاد اسلامى به تدريس مشغول گرديد. وى در كلاس خصوصى نيز به تعليم شاگرد مى پرداخت.
اولين
برنامه ى صحنه اى بيداريان در سال 1369 به مناسبت شب چهلم مهرداد اوستا بود كه همراه با سيد عبدالحسين مختآباد (آواز) و رضا مهدوى (سنتور) اجرا شد و به اين ترتيب در صف هنرمندان حوزه ى هنرى سازمان تبليغات اسلامى قرار گرفت.
امير بيداريان نژاد در اسفند 1374 درگذشت و پيكرش در بهشت زهرا در قطعه ى هنرمندان و نويسندگان به خاك سپرده شده است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امير بيداريان از چهره هاى خوب و با استعداد در فن تنبك نوازى است كه به سال 1311 در تهران در محله سنگلج متولد شد. پدرش از صدايى خوش برخوردار بود و هر زمانى كه پدر سرحال بود آوازى در يكى از گوشه هاى موسيقى ايرانى مى خواند و امير كه طفلى بيش نبود به صداى گرم پدر گوش مى داد و اين انگيزه ى وى شد تا به سوى موسيقى كشانده شود.
برخلاف بسيارى از موسيقى دانان كشور ما كه ابتدا موسيقى را از نى و نى لبك شروع كرده بودند وى ضرب را انتخاب كرد و تا سن پانزده سالگى نزد خود شروع به تمرين كرد تا اين كه در اين سال نزد نوازنده مشهور ضرب محل به نام مرشد نصراللَّه رفت و از وجود وى جهت نواختن بهتر ضرب استفاده نمود. البته در آن زمان تكنيك تنبك نوازى مثل اكنون وجود نداشت ولى به هر حال وى در كار خود خبره بود.
امير بيداريان در سال 1337 همكارى خود را در راديو با اركستر شماره ى 2 كه رهبرى آن با مشيرهمايون شهردار بود و نوازندگان آن مجيد وفادار، قاسم نيكپو، ابراهيم خان منصورى، حسين ياحقى و... بودند آغاز كرد، سپس در اركستر سازهاى ملى به رهبرى مهدى مفتاح، اركستر بزرگ
شما و راديو به همكارى ادامه داد. امير بيداريان در چند فيلم ايرانى نظير: «حسن كچل»، «زير بازارچه»، «سعد و سعيد» و... همكارى نزديك داشت و فيلم ريتميك «حسن كچل» از كارهاى برجسته وى مى باشد. ديگر از كارهاى خوب و باارزش وى تهيه يك نوار به اسم «آموزش ضرب» و يك كتاب به نام «رتيم به زبان نت» مى باشد كه به نظر صاحب نظران در نوع خود كم نظير است. امير بيداريان در چهارچوب قراردادهاى فرهنگى و هنرى و شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران، همراه استاد احمد عبادى، محمدرضا شجريان، حسين ملك، اسداللَّه ملك، ايرج، وفايى و مجتبى ميرزاده به كشورهاى: آلمان، هندوستان و شيخ نشين هاى خليج فارس مسافرت نمود و بعد از انقلاب اسلامى در وزارت ارشاد اسلامى به تدريس مشغول گرديد. وى در كلاس خصوصى نيز به تعليم شاگرد مى پردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1320 -1310 ق)، مفسر و مدرس. وى از بزرگان و سرآمدان علوم دينى در سده ى سيزدهم و اوايل چهاردهم هجرى قمرى بود و همچنين از مشايخ و استادان حاج محمد باقر بيرجندى. از وى تفسيرى دو جلدى به نام «التفسير بالمأثور» به جاى مانده كه نظير «تفسير البرهان» سيد هاشم بحرانى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (265/4)، ريحانه (305/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بيژن بيژنى به سال 1332 در خانواده اى اهل ادب و هنر در شهر بابل متولد شد بيژنى از خوشنويسان ممتاز انجمن خوشنويسان ايران است و در اين زمينه نمايشگاههاى متعددى برپا كرده، نمايشگاه انفرادى در شهر بابل، نمايشگاه گروهى در موزه هنرهاى معاصر، شركت در كنگره انجمن خوشنويسان در اصفهان، نمايشگاه گروهى انجمن خوشنويسان موزه عليرضا عباسى، نمايشگاه انفرادى انجمن فرهنگى ايران و ايتاليا، نمايشگاه انفرادى گالرى سيحون و هم اكنون سرگرم برپائى نمايشگاهى جديد است و سالهاست كه به مشتاقان اين هنر تعليم مى دهد.
وى همواره به موسيقى ايرانى دل سپرده و با آشنايى با هنرمندان صاحب نام به ويژه خانواده «كامكارها» و موسيقى و ساز خوششان در اين زمينه به فعاليت پرداخته و با «افسانه سرزمين پدرى ام» همراه اركستر سنفونيك تهران ساخته ارسلان كامكار فعاليت خود را آغاز كرد و غزل «شوريده دل» عطار را با آواز اجرا كرد و دومين اثر «نهانخانه دل»، ساخته آهنگساز برجسته، كامبيز روشن روان كه در اختيار دوستداران موسيقى قرار گرفته حاصل تلاش جدى او براى پى گيرى كارش در زمينه موسيقى است. تازه ترين اثر او با عنوان «آينه در آينه» از ساخته هاى كامبيز روشن روان بر روى اشعارى از مولانا و امير هوشنگ ابتهاج و باباطاهر است كه از
طريق انتشارات سروش انتشار يافته است.
وى در حال حاضر اثر تازه اى از همين آهنگساز را در دست تمرين دارد كه به زودى به ضبط نهائى مى رسد.
بيژن بيژنى، از خوانندگان خوش صدا و بافرهنگى است كه با انتخاب اشعار عارفانه و پرمغز، مى رود كه در آينده نزديك يكى از بزرگان موسيقى ايران گردد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 696 -680 ق)، عالم، اديب، محدث، مفسر و مورخ اشعرى شافعى. معروف به قاضى بيضاوى. اهل بيضاى فارس بود. پدرش در زمان سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد زنگى قاضى القضاة فارس بود و بعد از او اين منصب به پسرش رسيد. وى بعد از مدتها اقامت در شيراز، اواخر عمر را در تبريز سپرى كرد. قاضى معاصر با علامه حلى امامى و خواجه نصيرالدين طوسى و صلاح الدين صفدى بود. او در گورستان چرنداب تبريز مدفون است. بيضاوى در عربى و فارسى تأليفاتى دارد. از جمله: كتاب تفسير كه به «تفسير بيضاوى» يا «انوار التنزيل و اسرار التأويل» شهرت دارد و شيخ بهايى بر آن شرح نوشته است. «الايضاح»، در اصول دين؛ «تهذيب الاخلاق» در تصوف؛ «شرح التنبيه»، در فقه؛ «شرح الكافيه»، در نحو؛ «شرح المصابيح»، در فقه؛ «شرح مطالع»، در منطق؛ «منهاج الوصول الى علم الاصول»، در اصول فقه؛ «طوالع الانوار» و «مطالع الانظار»، در توحيد و كلام؛ «غاية القصوى فى دراية الفتوى»، در فقه شافعى؛ «شرح منتخب الاصول»، در لغت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (248/4)، بزرگان نامى پارس (281 -274)، تاريخ ادبيات در ايران (1209 ،228 ،223 -222 ،218 /3)، تاريخ گزيده (706)، تاريخ نظم و نثر (140 -139)،
دانشمندان و سخن سرايان فارس (518 -517 /1)، دايرةالمعارف فارسى (490/1)، الذريعه (192/24 ،179 -178 /23)، روضات الجنات (130 -127 /5)، ريحانه (306/1)، شيرازنامه (182)، طرائق الحقائق (666 -662 /2)، فارسنامه ى ناصرى (118/1)، كشف الظنون (1959 ،188 -186)، الكنى و الالقاب (113/2)، لغت نامه (ذيل/ بيضاوى)، معجم المؤلفين (400/13 ،98 -97 /6)، نامه ى دانشوران (151 -137 /8)، هدية الاحباب (111 -110)، هدية العارفين (463 -462 /1)، يادداشتهاى قزوينى (15 -13 /2).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود بن عبد الله بيضاوي معروف به بابا ركن الدين از بزرگان مشايخ عرفان و علماي قرن هشتم هجري است كه درزمان سلطنت ابو سعيد ايلخان مغول دراصفهان زندگي مي كرد . بابا ركن الدين در طول زندگي با نهايت احترام مي زيست و پيوسته معزز و محترم بود . گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي گرايش : عرفان استادان و مربيان : بابا ركن الدين از شاگردان شيخ كمال الدين عبد الرزاق كاشي و همچنين شيخ داوود بن محمود قيصري بود.زمان و علت فوت : بابا ركن الدين درورز يكشنبه 26 ربيع الاول سال 769 هجري قمري وفات يافت . درساحل جنوبي زاينده رود مدفون گرديد . درآن روزگار مزار بابا ركن الدين دركنار جاده شيراز واقع شده بود . ازآن زمان اين محل به تدريج به گورستاني بزرگ تبديل شد وبه نام قبرستان بابا ركن الدين ناميده شد .شاگردان : يكي از مريدان صديق و پاك نهاد بابا ركن الدين ، شيخ بهاء الدين محمد عاملي ، معروف به شيخ بهايي دانشمند معاصر صفويه است . شيخ بهايي دايما به زيارت قبر او مي رفت و از باطن وي مدد مي جست
. ملا محمد تقي مجلسي اول نيز از خواص شاگردان بابا ركن الدين بود . در عصر قاجار نيز بابا ركن الدين مريدان و معتقدان بسياري داشت از جمله ملا حسن ناييني كه از بزرگان و اقطاب زمان خود بود و درعرفان و تصوف سرآمد بود.آرا و گرايشهاي خاص : بابا ركن الدين از عرفاي بزرگي است كه درتمام اوقات ، جمعي كثير از معتقدان صميمي و پاكدل درمحضر وي تلمذ مي كردند و از ارشادات او كسب فيض مي نمودند . اين عارف نيكونهاد در عرفان و سيروسلوك ، همانند استاد و مرشدش ، كمال الدين عبد الرزاق كاشي باسلسله معروف سهرورديه پيوند داشت .آثار : رساله قلندريه ، شرح فصوص الحكم ويژگي اثر : اين كتاب تاليف ابن العربي است و بابا ركن الدين شرحي بر اين كتاب نوشته است . اين شرح با نام فصوص الحكم في شرح الفصوص معروف است.
منابع زندگينامه :سيد مهدي سجادي ناييني ،بابا ركن الدين ، فصلنامه فرهنگ اصفهان ، شماره چهاردهم ، زمستان 1378 ، ص 126
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامحسين بيگجه خانى به سال 1297 شمسى در تبريز متولد شد و از همان اوان كودكى با نواى ساز پدرش كه تار مى نواخت آشنا گرديد. پدر وى آقا حسينقلى كه شغل اصليش كار ديگرى بود ولى بيشتر بيست و چهار ساعت در شبانه روز را به نواختن «تار» مى گذرانيد زيرا از هر لحظه ى استراحت در منزل استفاده مى كرد و با ساز سر و كار داشت، اين محيط هنرى و علاقه ى وافر پدر به موسيقى، وى را به سوى آموختن و فراگيرى تار كشانيد.
بيگجه خانى براى تحصيل
ابتدا به مكتب خانه اى كه در نزديكى خانه شان بود مى رفت و در منزل هنگام فراغت از پدر آموزش نواختن تار را فرامى گرفت. بيش از ده بهار از عمرش نگذشته بود كه پدر را از دست مى دهد و با اين سن كم اين كودك هنرمند علاوه بر هزينه هاى خود، مخارج خانواده را نيز به عهده گرفت و از همين زمان بود كه بالاجبار با شخصى به نام رضاقلى خان به مجالس جشن و عروسى ها رفت و در اين مجالس به تار زدن پرداخت و اين به جهت احتياج شديد و مبرم وى به پول بود و كار ديگر نداشت، ضمناً همكارى با هنرمندانى چون: ميرعلى عسگر و ابوالحسن اقبال آذر را آغاز كرد و در محضر آن استاد، با رديفهاى موسيقى سنتى ايران آشنا شد. چندى بعد كه راديو تبريز تأسيس شد، همكارى خود را با اين راديو شروع كرد و در حدود 25 سال سرپرستى اركستر شماره يك راديو تبريز به عهده ى وى بود و در ضمن موسيقى، برنامه ى كودك راديو تبريز را تهيه مى كرد. وى مدت چهار سال در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران تدريس و همكارى داشته است و مدتى هم كارشناس موسيقى راديو تلويزيون آذربايجانى شرقى بود و تدريس تار را در كارگاه موسيقى كودكان و نوجوانان تبريز عهده دار بود.
(1364 -1297 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تبريز متولد شد. پدرش تار خوب مى نواخت و غلامحسين اولين آموخته هايش را از پدر فراگرفت. براى تحصيل به مكتب خانه ى زادگاهش رفت، ده ساله بود كه پدرش را از دست داد و براى امرار معاش به مجالس جشن و عروسى مى رفت و تار مى نواخت. او
با هنرمندانى چون مير على عسكر و ابوالحسن اقبال آذر همكارى مى كرد. بعد از افتتاح راديو تبريز، همكارى خود را با آن راديو آغاز كرد. بيگجه خانى بيست و پنج سال سرپرستى اركستر شماره يك راديو تبريز را به عهده داشت و به مدت چهار سال در مركز حفظ و اشاعه موسيقى تدريس كرد. مدتى هم كارشناس موسيقى راديو و تلويزيون آذربايجان شرقى بود و در كارگاه موسيقى كودكان و نوجوانان تبريز نيز تار تدريس مى كرد.[1]
نوازنده.
تولد: 1297، تبريز.
درگذشت: فروردين 1366.
غلامحسين بيگجه خانى از همان اوان كودكى نزد پدر آموزش نواختن تار را فراگرفت. بيش از ده بهار از عمرش نگذشته بود كه پدرش را از دست داد و لذا براى گذراندن زندگى شروع به كار كرد. بعدها نزد ابوالحسن اقبال آذر با رديف هاى موسيقى سنتى ايرانى آشنا شد. چندى بعد كه راديو تأسيس شد، همكارى خود را با اين راديو شروع كرد و در حدود بيست و پنج سال سرپرستى اركستر شماره ى يك راديو تبريز به عهده وى بود و در ضمن موسيقى برنامه ى كودك راديو تبريز را مدت ها تهيه مى كرد.
غلامحسين بيگجه خانى مدت چهارسال در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران تدريس و همكارى داشته است و مدتى هم كارشناس موسيقى راديو تلويزيون آذربايجان شرقى بود و تدريس تار را در كارگاه موسيقى كودكان و نوجوانان تبريز عهده دار بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (662/ 2)، مردان موسيقى (456 -455/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجموعه سيد اسماعيل شامل امام زاده، آب انبار، بازار و ميدان سيد اسماعيل و مسجد - مدرسه فيلسوف الدوله است. هسته اصلي و مركزي اين مجموعه، آرامگاه
امام زاده سيد اسماعيل، منسوب به اولاد امام علي النقي (ع)، مي باشد. كاشي هاي زرين فام روي مرقد و وضع اسقرار مرقد در گنبد خانه كنوني - كه نسبت به مركز تقارن بقعه فعلي جا به جاست - بر وجود عناصر ساختماني قرون هفتم و هشتم هجري بناي امام زاده سيد اسماعيل دلالت مي كند هم چنين كتيبه روي در منبت كاري شده ي بنا نشان مي دهد كه ساخت در مزبور، در تاريخ غره جمادي الاول سال 886 ق به اتمام رسيده و اين تاريخ، قديم ترين تاريخي است كه درباره ابنيه قديمي داخل شهر تهران سراغ مي رود. به همين دليل بناي امام زاده سيد اسماعيل براي شهر تهران واجد امتياز مخصوصي است عناصر ساختماني گنبد خانه فعلي امام زاده سيد اسماعيل را مي توان به تغييرات و تحولات ساختماني بنا در دوره صفوي نسبت داد كه براساس آن گنبد خانه كنوني در محل بقعه قبلي با وسعت بيشتري برپا شده است كتيبه ايوان و در منبت كاري قديمي امام زاده از آخرين تحولات مهم ساختماني اين بنا به وسيله حاجي عيسي خان بيگلربيگي، حام دار الخلافه تهران، ياد مي كنند. وي در سال 1262 ق ضمن مرمت و تجديد بناي گنبد خانه، صحن، گل دسته ها، رواق و ايوان آن را احداث مي كند. حاجي عيسي خان بيگلربيگي در سال 1261 ق، به ميرزا موسي وزير اجازه مي دهد تا در ملك شخصي خود - كه شامل زميني به مساحت هزار و شش صد متر بوده - آب انبار عظيمي را بنا كند. (متن وقف نامه آب انبار سيد اسماعيل) اين آب انبار به سبب هم جواري با
بقعه زيارتي سيد اسماعيل از همان ابتداي ساخت به نام آب انبار سيد اسماعيل مشهور مي شود.
پيش از ساخت آب انبار مذكور و تحولات عمده ساختماني بناي امام زاده سيد اسماعيل در دوره حكومت محمد شاه قاجار، بيشتر اراضي محله چال ميدان را گورستان و چاله ها - از چاله ها به عنوان زباله داني استفاده مي شد - تشكيل مي داد. شكل گيري آب انبار و تحولات ساختماني بناي امام زاده باعث از بين رفتن گورستان و چاله ها و ساخت راسته بازار سيد اسماعيل و دكان هاي اطراف ميدان كاه فروش ها (سيد اسماعيل امروزي) و دو دالان منتهي به امام زاده به جاي آنها شد. ياد آور مي شود كه وجود تعداد زيادي از اين مغازه ها و واحدهاي تجاري را بايد مرهون علت پر اهميتي تحت عنوان وقف هم دانست ؛ چرا كه بسياري از اين دكان ها احداث شدند تا از محل درآمد آنها مخارج ضروري امامزاده و آب انبار تأمين شود. بدين ترتيب تاريخ ساخت بازار سيد اسماعيل مربوط به اواخر دهه 1250 ق يعني، تقريبا هم زمان با آخرين مرحله تحولات عمده ساختماني امام زاده و ساخت آب انبار سيد اسماعيل مي باشد. هم چنين وقف نامه تكيه امام زاده سيد اسماعيل در سال 1259 ق از اين بازار تحت عنوان «بازارچه جديد الاحداث موسوم به سيد اسماعيل» ياد مي كند. با احداث اين بازار و به وجود آمدن يك مجموعه با سه قطب قدرتمند مذهبي، تجاري و اجتماعي ضرورت ايجاد يك مركز آموزشي و فرهنگي نيز احساس مي شد و همين امر فيلسوف الدوله را در سال 1322 ق به ساخت مدرسه علميه اي در يگانه فضاي خالي مجموعه،
يعني قبرستان ضلع جنوبي امام زاده ترغيب كرد. بنابراين آخرين عنصر كارآمد مجموعه، مسجد - مدرسه فيلسوف الدوله، نيز بر پيكره آن افزوده شد.
براساس وقف نامه تكيه امام زاده سيد اسماعيل حاجي عيسي خان بيگلربيگي در ماه ربيع الاول سال 1259 ق همگي ملك متصرفي همسرش، عفت الملوك، را - كه شامل كاروان سرايي در ميدان كاه فروش ها و تعدادي مغازه در ميدان مذكور و بازار سيد اسماعيل و هم چنين چندين قطعه زمين واقع در كوچه سيد اسماعيل و خيابان مصطفي خميني (سيروس سابق) بوده است - در ازاي پرداخت چهارصد و پنجاه تومان از وي خريد. حاجي عيسي خان در همان
تاريخي تمامي املاك خريداري شده را بدين صورت وقف مي كند كه درآمد و منافع حاصل از آن ها به وسيله متولي زمان صرف برگزاري مراسم عزاداري ابا عبدالله الحسين (ع) در تكيه امام زاده سيد اسماعيل شود. واقف توليت موقوفات ياد شده را به فرزند ذكور ارشد خود، محمد جعفر خان، و پس از او به محمد يوسف خان، فرزند محمد جعفر خان، واگذار مي نمايد كه به همين ترتيب توليت به فرزند ذكور ارشد هر متولي متوفي از نسل واقف مي رسد. اگر متولي متوفي فرزند ذكور ارشد نداشت و يا فرزندانش همگي اناث بودند، توليت با برادر وي به شرط ارشديت مي باشد. حاجي عيسي خان بيگلربيگي برادر زاده اش، سليمان خان، را نيز به عنوان ناظر مخصوص بر امور فوق انتخاب مي نمايد كه پس از وي اين منصب متعلق به فرزندان شخص نام برده خواهد بود. (متن وقف نامه تكيه امام زاده سيد اسماعيل) .
سراي حاج هادي، يگانه سراي
بازار سيد اسماعيل، در اصل كاروان سرايي متعلق به دوران قاجار بوده با كاربري ترخيص بار كه دور تا دور صحن آن حجره ها، طويله و بهاربند جاي داشته است. در ماه ربيع الثاني سال 1264 ق، شخصي به نام حاج علي اصغر تهراني، فرزند حاج هادي، تمامي ابنيه و حجره هاي كاروان سراي مزبور را وقف كرده است. به استناد وقف نامه اين كاروان سرا ضروري است كه بخشي از منافع و درآمد املاك فوق صرف مخارج ضروري خود آنها شود و ما بقي نيز در راه كمك به افراد تهي دست، برگزاري مراسم تعزيه خواني و انجام كارهاي خير صرف شود. حاج علي اصغر تهراني توليت موقوفات ياد شده را به فرزند ذكورش واگذار نموده كه به همين ترتيب توليت به فرزند ذكور هر متولي به شرط رسيدن به بلوغ و داشتن بصيرت مي رسد. اگر متولي متوفي صاحب چند فرزند ذكور بالغ باشد، توليت بين آنها تقسيم مي شود ؛ چنان چه فرزندان متولي متوفي همگي اناث بودند، توليت با اولاد ذكور از اناث مي باشد. در صورت انقراض نسل واقف، توليت به حاكم شرع جامع الشرايط مي رسد. هم چنين حاج علي اصغر تهراني امام جماعت وقت دار الخلافه تهران، شيخ محمد سلمه، را به عنوان ناظر بر امور فوق انتخاب مي نمايد كه پس از وي اين منصب متعلق به اولاد ذكور شخص نام برده خواهد بود. (متن وقف نامه سراي حاج هادي).
امروزه اين كاروان سرا نيز همانند ساير كاروان سراهاي درون بازار هويت اصلي خود را از دست داده و به مكاني براي فروش كالا تبديل شده است ؛ به طوري كه به مرور زمان تمامي
عناصر اصلي و قديمي سازنده صحن آن تخريب و در عوض مغازه هايي جديد در دو طبقه بدون هيچ گونه ارزش معماري احداث شده است. خوشبختانه در سال 1382 ش دالان سراي حاج هادي و مغازه هاي اطراف آن به همان صورت اصلي و قديمي شان مرمت و تعمير شده و بدين صورت قسمت مذكور از مهلكه بي اصالت شدن نجات يافته است.
گفتني است كه تعميرات و تغييرات انجام شده در راسته بازار سيد اسماعيل در عصر حاضر - به غير از تعميرات داخل حجره ها - به اين شرح است:
1 - تخريب نيمي از سقف قديمي راسته بازار فوق و پوشاندن آن با شيرواني و ساخت طبقه اي جديد برروي مغازه هاي اين قسمت در اواخر دهه 1350 ش ؛
2 - مرمت پوشش طاقي و قديمي راسته بازار سيد اسماعيل در دهه 1360 ش ؛
3 - ساخت بازارچه سيد اسماعيل در ضلع جنوبي بازار سيد اسماعيل در دهه 1350 ش ؛
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد بيگلرى، در سال 1324 در تهران و در خانواده هنرمند متولد شد. پدر او حسين بيگلرى پور از ويولن نوازان بنام و برادرش منوچهر بيگلرى از نوازندگان معروف ترومپت مى باشد.
استعداد ذاتى و عشق و علاقه ى وى به موسيقى و محيط مساعد خانوادگى موجب گشت تا محمد بيگلرى در 6 سالگى راهى هنرستان موسيقى شود و پس از چندى به نوازندگى ويولن روى آورد وى در سال 1348 از هنرستان عالى موسيقى فارغ التحصيل شد. وى در طول زمان فراگيرى موسيقى، علاوه بر ويولن با سازهاى ويولن آلتو، ترومپت، هورن و پيانو آشنا گرديد و در تمامى سازها مهارت پيدا كرد
تا حدى كه در اركستر سمفونيك تهران به عنوان نوازنده هورن اول مشغول كار گرديد و از نظر نوازندگى ترومپت، قطعات آهنگسازان بزرگ را با اركستر مجلسى اجرا نمود.
محمد بيگلرى در سال 1351 به انگلستان رفت و به تحصيلات در رشته ى موسيقى و آهنگسازى ادامه داد. در انگلستان ضمن تحصيل، بارها با اركستر مجلسى «موزار» به عنوان تكنواز قطعاتى اجرا نمود. پس از تحصيل به ايران بازگشت و در اركستر مجلسى صدا و سيما مشغول فعاليت شد. وى به عنوان تكنواز با اركستر مجلسى در سفر به كشورهاى شوروى، لهستان، بلغارستان و يوگسلاوى همكارى كرد كه موفقيت هاى بسيارى را كسب نمود و مجموعاً برنامه هايى موفق در اين ممالك به حساب آمد.
در سال 1358 به عنوان مدير واحد شبكه اول موسيقى صدا و سيما منصوب گرديد و در همان سال سرود ملى جمهورى اسلامى ايران را ساخت و در سال 1360 به عنوان مدير موسيقى شبكه اول و دوم صدا و سيما انتخاب و در سال 1365 نيز به عنوان مدير توليد موسيقى صدا و سيما منصوب گرديد. از سال 1367 به عنوان مدير موسيقى سنتى ايران مشغول به كار مى باشد.
محمد بيگلرى، در سال 1369 به عنوان تكنواز در اركستر سمفونيك صدا و سيما و تكنواز ويولن در كنسرت هايى كه در ژاپن برپا شد شركت و مورد تشويق فراوان قرار گرفت. وى در رشته آهنگسازى فعاليت هاى چشمگيرى داشته و آثار ارزنده اى از خود به جاى نهاده كه حدود 400 آهنگ مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1319 شمسى، منوچهر بيگلرى در خانواده اى اهل هنر و دوستدار موسيقى در تهران
متولد گرديد. پدر وى حسين بيگلرى، از هنرمندان خوب و بنام و از سليست هاى راديو ايران و يكى از مسئولين مدرسه عالى موسيقى بود. منوچهر بيگلرى از پنج سالگى ويولن را نزد پدر آغاز نمود و تا ده سالگى مشق ويولن را در خانه ادامه داد. از ده سالگى به هنرستان عالى موسيقى رفت و نواختن ويولن را نزد اساتيدى مثل على محمد خادم ميثاق ولوئيجى تعليم گرفت و از همان دوران اوليه از خود استعداد ذاتى خويش را نمايان ساخت و پس از دو سال، چون به سازهاى بادى مخصوصاً ترومپت علاقه داشت، نزد هنرمندان بزرگ و مشهورى چون: ساكوف، هندسى فن نواختن اين ساز را به خوبى آموخت و از هنرستان عالى موسيقى فارغ التحصيل گرديد.
وى پس از اتمام دوره ى هنرستان عالى موسيقى در سال 1340، به اركستر سمفونيك تهران پيوست و حدود هيجده سال، همكارى دلسوز و موفق براى اين اركستر بود و در اين مدت، تحت رهبرى استاد حشمت سنجرى هنر خود را به علاقه مندان موسيقى ارائه كرد، سپس به اركستر مجلسى تلويزيون ملحق شد كه همكارى او با اين اركستر همچنان ادامه دارد.
بيگلرى هنرمندى است كه چه در شروع كار موسيقى و چه اكنون كه يك موسيقى دان حرفه اى است، هميشه هوش موسيقيايى و همچنين صداقت و سلامت كار را نشان داده است و دليل آن هم دورى كامل وى از ابتذال كارهاى هنرى است. از جمله آثار او: تنظيم چند آهنگ براى اركستر بزرگ و نيز كاست افسون (قطعاتى براى ترومپت) با همكارى فريبرز لاچينى است. وى اثر جديد ديگرى در شرف ارائه دارد كه نتيجه ى همكارى وى با همين آهنگساز مى باشد.
منوچهر
بيگلرى در نواختن پيانو هم از تكنيكى خوب برخوردار مى باشد. وى چندين كنسرت همراه با گروهاى مختلف هنرى، تحت قراردادهاى فرهنگى هنرى بين ايران و ممالك ديگر جهان به اجرا گذاشته كه كارهايى عموماً موفق بوده اند. در تهران و بسيارى از شهرستانهاى كشور نيز همراه با اركستر مجلسى راديو تلويزيون به اجراى كنسرت پرداخته است. وى هم اكنون در اركستر سمفونيك صدا و سيما به عنوان تكنواز ترومپت مشغول به كار مى باشد و يكى از آهنگسازان موفق صدا و سيما به شمار مى رود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم حسين بيگلرى پور، از خادمان بزرگ موسيقى و فرهنگ صوتى كشور است كه در زمان حيات خويش خدمات ارزنده اى را به جامعه موسيقى ايران انجام داد.
وى از ده سالگى شروع به نواختن ويولن كرد و پس از چند سال وارد هنرستان عالى موسيقى شد و پس از اتمام دوره تحصيلى وارد اركستر سمفونيك تهران كه رهبرى آن با زنده ياد مين باشيان بود شد و همكارى خود را با اين اركستر آغاز و ادامه داد.
حسين بيگلرى پور كه در هنرستان زير نظر نوازندگان ورزيده خارجى به خصوص استادان چك اسلواكى پروش يافته بود و از تكنيك بالايى برخورداد گرديده بود، بعدها به عنوان استاد ويولن در هنرستان عالى موسيقى مشغول تعليم به هنرجويان ايرانى گرديد و بعد از چندى هم به سمت ناظم هنرستان عالى موسيقى برگزيده شد.
وى، چندى بعد به سمت رهبر اركستر صبا انتخاب و خود به عنوان نوازنده اول ويولن اين اركستر فعاليت مى كرد. چند سال بعد به هنرستان دختران منتقل شد و مديريت و اركستر دختران را به عهده گرفت كه شاگردان خوبى را
در اين دوره تربيت كرد و علاوه بر نوازندگى و نظارت، قطعاتى را براى اركستر بزرگ ساخت و همچنين رديف هاى موسيقى را چند سال كار كرد و به كتاب درآورد. زنده ياد حسين بيگلرى پور دو فرزند از خود به يادگار گذارد به نام هاى منوچهر و محمد بيگلرى پور كه هر دو از هنرمندان ارزنده و بزرگ كشور مى باشند.
حسين بيگلرى پور از معلمين بزرگ سرود و موسيقى كشور بود كه همزمان با معلمين بزرگى چون: ابراهيم خان منصورى، احمد فروتن راد، غلامحسين ظهيرالدينى، مهدى مفتاح، جواد معروفى، حسينعلى ملاح، برادران نورين (جعفر و باقر)، نصرت اله سپهرى، اكبر محسنى و جهانگيرى و مهتدى در مدارس تدريس مى كرد، متأسفانه در سال 1356، دار فانى را وداع گفت، خداوند رحمتش كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:12
جنسيت:زن
مليت:ايران
(ز 1163 ق)، عارف و نويسنده. از آثار وى «جامع الكليات»، در سير و سلوك و عرفان است كه در شيراز چاپ شده است.[1]
ز شعبان 1163 ق. وى كتاب جامع الكليات را در سير و سلوك و عرفان به زبان فارسى در چهارده مقاله تاليف كرده است.[2]
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (69/5)، ريحانه (306/8)، لغت نامه (ذيل/ ام سلمه)، مشاهير زنان (18 -17).
[2] منابع: الذريعه، 69 /5؛ ريحانةالادب، 306 /8؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، 116؛ فهرست كتابهاى چاپى فارسى، 1502 /2؛ فهرست نسخه هاى خطى فارسى، 766 /2؛ النساءالمؤمنات، 159؛ مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، 654 /1.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1336 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به بينش. ملقب به كشاف الاسرار. اصل وى از قره باغ ولى مقيم تبريز بود. وى عموى كلنل محمد تقى خان پسيان بود، بينش صوفى مشرب و خود رييس فقراى وقت ذهبيه تبريز بود. از آثارش: مجموعه ى منظوم «هفت مجمر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شعراى آذربايجان (102 -101 /2)، سخنوران آذربايجان (248)، مؤلفين كتب چاپى (148/4).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(458 /454 -384 ق)، فقيه شافعى، حافظ، محدث، مفسر و متكلم اصولى. ملقب به فخرالزمان. در خسروجرد بيهق متولد شد، و در همان جا نشو و نما يافت. وى به بغداد و كوفه و مكه سفر كرد و در نيشابور رحل اقامت افكند، در همان جا درگذشت و در بيهق دفن شد. ابوبكر در علوم گوناگون داراى دستى توانا بود. امام الحرمين گويد كه: شافعى بر گردن تمام شافعيان حق دارد جز بيهقى، و اين بيهقى است كه با كثرت تصنيفاتش در حمايت مذهب شافعى بر او منت دارد. ذهبى گويد كه اگر بيهقى مى خواست قادر به تأسيس مذهب جديد بود. بيهقى از شاگردان ابو عبدالله حاكم نيشابورى و ابوالفتح ناصر مروزى و ابن فورك و ابو على رودبارى و عبدالله بن يوسف بن نامويه است. شيخ الاسلام ابو على انصارى و ابو عبدالله فزارى و ابوالقاسم سحامى و ابوالمعالى محمد فارسى از شاگردان وى بوده اند. به خاطر گستردگى دانش و معرفتش به اختلاف، در حدود يكهزار ساله تصنيف كرد. از جمله ى آثار او: «السنن كبير»، ده مجلد و «السنن صغير»، دو مجلد، در حديث؛ «دلايل النبوة»، در سه مجلد؛ «الجامع المصنف فى شعب الايمان»؛ «المبسوط فى نصوص الشافعى»، در ده مجلد؛
«الاسماء و الصفات»؛ «المعارف».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (113/1)، اعيان الشيعه (569 -568 /2)، تاريخ ادبيات در ايران (274/1)، دائرةالمعارف اسلامية (430 -429 /4)، روضات الجنات (264 -260 /1)، ريحانه (308/1)، سرآمدان فرهنگ (93/1)، سيرالنبلاء (170 -163 /18)، الكامل (104/8)، كشف الظنون (2051 ،1957، 1836 ،1739 ،1726 ،1621 ،1582 ،1455 ،1393 ،1391 ،1047 ،1007 ،760 ،721 ،574 ،400 ،261 ،175 ،53 ،9)، لغت نامه (ذيل/ احمد بن حسين)، معجم البلدان (424/2)، معجم المؤلفين (207 -206 /1)، الوافى بالوفيات (354/6)، وفيات الاعيان (76 -75 /1)، هدية العارفين (78/1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو ح 544 -470 ق)، محدث، فقيه، مفسر و اديب. معروف به بوجعفرك. وى اهل نيشابور بود. گروهى از نجبا همصحبت وى بودند و جماعتى نزد وى دانش فراگرفتند. او از ابونصر احمد بن محمد بن صاعد قاضى و ابوالحسن على بن حسن بن عباس صندلى واعظ و ديگران سماع حديث داشت. تاج الدين محمود بن ابى المعالى خوارى، در مقدمه ى كتاب «ضالة الاديب» مى آورد كه احمد بن على بيهقى در ادب و قرائت امام بود و كتاب «صحاح» جوهرى، در لغت را، پس از قرائت بر ابوالفضل احمد بن محمد ميدانى، حفظ كرد. از جمله ى تأليفات او: «المحيط»، در لغات قرآن؛ «ينابيع اللغة»؛ «تاج المصادر»، در لغت عرب؛ كتاب «المحيط بعلم القرآن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (321 -320 /2)، دايرةالمعارف فارسى (497/1)، روضات الجنات (270/1)، سير النبلاء (208/20)، كشف الظنون (2052 -1619 ،269)، لغت نامه (ذيل/ احمد بن على)، معجم الادباء (51 -49 /4)، معجم المؤلفين (4/2)، الوافى بالوفيات (215 -214 /7)، هدية العارفين (84/1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 822 ق)، مفسر، فقيه، نويسنده و صوفى. وى اهل بخارا و از اصحاب درجه ى اول خواجه بهاءالدين نقشبند و از اولاد عبدالله بن جعفر طيار بود. او نسبتش به حافظالدين كبير، محمد بخارى مى رسد. از مشاهير عرفاى سلسله ى نقشبنديه است. چون مردى پارسا و دانشمند بود، بهاءالدين وى را پارسا لقب داد. پارسا، كتب بسيارى در تصوف دارد كه به شيوه ى تفكر و تحليل ابن عربى از مسائل عرفانى، نزديك است. وى همچنين در نقل حديث نيز دست داشت و كرامات بسيارى را به او نسبت داده اند. در هنگام بازگشت از سفر حج، در مدينه
درگذشت و او را در جوار مزار حضرت عباس (ع) به خاك سپردند. وى پسرى داشت به نام خواجه حافظالدين ابونصر پارسا كه او هم از مشايخ معروف نقشبنديه به شمار مى رود. از آثارش: «فصل الخطاب لوصل الاحباب»، در محاضرات؛ «الفصول الستة»؛ «اربعون حديثا»؛ «تفسير القرآن العظيم»، در يكصد مجلد؛ «رساله ى قدسيه»؛ «عقايد حكيم ابوالقاسم اسحق بن محمد بن اسمعيل بن ابراهيم بن زيد سمرقندى»؛ «انيس الطالبين و عدة السالكين»؛ «تفسير سوره ى فاتحة الكتاب»؛ «رساله ى كشفيه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (273/7)، ايضاح المكنون (191/2)، تاريخ ادبيات در ايران (483 -482 /4)، تاريخ نظم و نثر (281 -280 ،221 -220)، تذكرة الشعراء (379)، حبيب السير (5 -4 /4)، الذريعه (50 /17 ،233-232 /16)، رشحات عين الحيات (مقدمه 111 -101 ،88 ،44)، ريحانه (310/1)، طرائق الحقائق (62/3)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 823)، معجم المؤلفين (300/11)، نفحات الانس (400 -397)، هدية العارفين (183/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منوچهر پازوكى به سال 1318 خورشيدى در تهران سرچشمه كوچه ميرزا محمود وزير متولد شد. از همان طفوليت به موسيقى علاقه پيدا كرد ولى از سن شانزده سالگى براى فراگيرى اين هنر اقدام كرد.
وى ابتدا براى فراگيرى و نواختن «عود»، (بربط) كه يك ساز صددرصد و كاملا ايرانى است، نزد پرويز فرصت و پس از مدتى نزد هنرمندى عرب به نام احمد عبدالوهاب رفت و مدت دو سال نزد وى كار كرد و مدت چهار سال هم نزد شاپور نياكان به فراگيرى رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى پرداخت.
منوچهر پازوكى كار هنرى خود را در راديو، ابتدا با شركت در برنامه كودك زمان مرحوم داود پيرنيا آغاز كرد و پس از مدت ها همكارى
با اين برنامه به اداره هنرهاى زيبا رفت و در برنامه هاى آن اداره مشغول همكارى با ساير اعضاى اركستر آن گرديد، سپس در راديو ايران، در برنامه هاى مختلف مثل: شما و راديو در صبح هاى جمعه، اركستر برنامه هاى آذربايجانى و در خلال اين همكارى ها با راديو، در تلويزيون نيز مشغول همكارى گرديد و از سال 1349 شروع به ساختن آهنگ كرد كه از راديو و تلويزيون پخش گرديد.
وى همراه ساير دوستان هنرمند خود، كنسرت هاى متعددى در شهرهاى: آبادان، اهواز، خرمشهر، بوشهر و بسيارى از مناطق شمالى كشور مثل: رشت، بندرانزلى، منجيل، رودبار و در شهرهاى مختلف مازندران اجرا كرد كه تعدادى از آنها به نفع مجامع و مؤسسات خيريه بوده است. شاگردان خوبى را تعليم داد و تربيت كرد و با نواختن سازهاى بانچو و ماندولين آشنايى كامل دارد و تا سال 1358 با راديو و تلويزيون همكارى داشت ولى پس از چندى به علت مشغله زياد، مجبور به ترك اين همكارى گرديد و فعلا به تعليم شاگرد مى پردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
آهنگساز.
تولد:
درگذشت: 17 ارديبهشت 1374، تهران.
گيتى پاشايى فعاليت هنرى خود را از راديو و تلويزيون در اواخر دهه ى 1340 آغاز كرد. در سال 1356 براى اولين و آخرين بار، بازيگرى در سينما- در فيلم «سفر سنگ»- به كارگردانى مسعود كيميايى را تجربه كرد. وى براى سه فيلم «تيغ و ابريشم» (1356)؛ «سرب» (1376) و «گروهبان» (1369) موسيقى متن ساخت كه در اين ميان موسيقى «سرب» از فيلم هاى ديگر متمايز بود.
گيتى پاشايى پس از آنكه سال ها به سرطان دچار بود، سرانجام روز 17 ارديبهشت 1374 در تهران درگذشت.
برگرفته از
كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد تقي پاشايي
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
محمد تقي پاشايي در فروردين سال 1337 هجري شمسي در شهر مقدس مشهد متولد گرديد. وي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران گذراند و در سال 57 موفق به اخذ ديپلم رياضي گرديد. ايشان در سال 58 جهت تحصيل علوم حوزوي وارد حوزه علميه اشتهارد شد و بعد از شش ماه در مدرسه علميه برهان شهرري ادامه تحصيل داد و از سال 64 تا كنون در حوزه علميه مقدسه قم مشغول تحصيل و تدريس و تحقيق مي باشد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عارف صوفى نعمت اللهى، ملقب به صابر على، فرزند مير محمد هادى، از مشايخ سلسله ى نعمت اللهى. در حسن سلوك و بسط يد و اخلاق و ملكات فاضله از بسيارى از معاصرين ممتاز بود، در زمان او سلسله ى ايشان در اين شهر رونقى داشت.
در صبح 3شنبه 5 ربيع الاول سال 1350 در اصفهان وفات يافته، در مقبره ى خانوادگى خود در تكيه ى آغاباشى جنب تكيه ى خاتون آبادى مدفون گرديد.
دانشمند فرزانه آقاى معلم در تاريخ فوتش فرمايد:
سر برون كرد يكى ناگه و گفت
ز جهان عارف ربانى رفت
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عمده الفضلاء الفخام و العلماء الاعلام آقاى حاج شيخ احمد پايانى در سال 1346 قمرى در شهرستان اردبيل متولد شده و بعد از اتمام فارسى و طى مقدمات در مدرسه ملا ابراهيم اردبيل در سال 1366 به قم آمده و سطوح عاليه را نزد اساتيد معظم قم خوانده و خارج مكاسب را از مرجع عاليقدر مرحوم آيت الله العظمى آقاى حجت قدس الله سره استفاده نموده و پس از فوت آن مرحوم به درس آيت الله العظمى بروجردى حاضر شده و يك دوره درس خارج اصول مرحوم آيت الله آقا سيد محمد محقق يزدى معروف به داماد را فراگرفته و اكنون به تدريس فقه و اصول و مباحثات خصوصى اشتغال دارند.
وى از فضلاء متين و مدرسين خليق و باتقواى حوزه علميه است كه علم خود را با حلم و ورع قرين ساخته است.
عالم علوم دينى.
تولد: 1296(5 رمضان 1346 ق.)، اردبيل.
درگذشت: 6 اسفند 1375، قم.
آيت الله احمد پايانى اردبيلى در حدود پنج سالگى به مكتبخانه رفت و خواندن قرآن مجيد و فنون تجويد و قرائت و متون فارسى چون گلستان و
نصاب الصبيان را فراگرفت و پس از آن در مدارس دولتى تحصيلات ابتدايى را آموخت. در سن چهارده سالگى به مدرسه علميه ى ملا ابراهيم شتافت و به خواندن ادبيات عرب پرداخت و به لباس روحانيت ملبس شد. در اوايل سال 1366 ق. به مقصد ادامه ى تحصيل به حوزه ى علميه ى قم آمد و به تحصيل سطوح فقه و اصول پرداخت و مكاسب را نزد آيت الله مجاهدى و رسائل را در محضر آيت الله سلطانى طباطبايى و كفاية الاصول را هم در درس آيت الله العظمى نجفى مرعشى فراگرفت.
آيت الله پايانى اردبيلى همزمان با ادامه ى تحصيل، به تدريس كتابهاى حاشيه ملا عبدالله و معاصم الاصول پرداخت. وى در سال 1370 ق. به درس فقه آيت الله حاج سيد محمد حجت كوه كمره اى حاضر شد و پس از آن در درسهاى فقه و اصول آيت الله العظمى بروجردى و سپس در درسهاى فقه و اصول آيت الله سيد محقق داماد شركت جست و مبانى عملى خويش را استوار ساخت. استاد حدود پنجاه سال به تدريس كتابهاى مهم فقه و اصول پرداخت.
آيت الله پايانى اردبيلى از بدو شروع مبارزات مرجعيت و روحانيت به رهبرى امام خمينى (ره) عليه رژيم ستم شاهى، به پيكار با نظام پهلوى پرداخت. پس از انقلاب اسلامى نيز از تأييد و پشتيبانى مواضع حضرت امام دريغ نكرد. از اشتغالات ديگر ايشان شركت مستمر در جلسه ديرين تفسير قرآن كريم بود كه با حضور جمعى از بزرگان و دانشمندان تشكيل مى شدند.
آيت الله پايانى به غير از تدريس متوالى، در ايام تعطيلى حوزه ى علميه ى قم رخت سفر برمى بست و براى تبليغ شعاير دين به نقاط ديگر هجرت مى كرد و به راهنمائى مردم و اقامه جماعت مى پرداخت و
اين تا ساليان پايان عمرش ادامه داشت. او داراى اجازه ى نقل حديث و امور حسبيه از استادش آيت الله حجت بود.
تأليفات ايشان عبارتند از: تقريرات درس فقه آيت الله حجت كوه كمره اى (بحث بيع)؛ تقريرات درس فقه آيت الله العظمى بروجردى؛ فهرست جامع الشتات ميرزاى قمى؛ شرح مكاسب به نام «ارشاد الطالى الى حقايق المكاسب» از اول مكاسب محرمه تا اواسط خيارات؛ حاشيه كفاية الاوصل؛ حاشيه ى مكاسب (كه حاشيه بر مكاسب محرمه (در يك جلد) و حاشيه بر بيع در دو جلد به چاپ رسيده است)؛ «رسالة فى احكام الاراضى و اقسام ها» كه در مجموعه ى مقالات كنگره ى شيخ انصارى به چاپ رسيده؛ «رسالة فى بيع الفضولى» كه در مجموعه مقالات كنگره ى محقق اردبيلى به چاپ رسيد. آنچه از تقريرات ايشان به چاپ رسيده است، عبارتند از: در كلاس درس مكاسب (شرح قسمتى از مكاسب محرمه در سه جلد، نوشته آقاى رضا محمودى)؛ در محضر شيخ انصارى (نوشته جواد فخار طوسى؛ در اين كتاب مكاسب محرمه در نه جلد، و نيمى از بيع در هشت جلد و اكثر خيارات در نه جلد شرح گشته و همه آنها نيز به چاپ رسيده است.)
آيت الله پايانى اردبيلى سرانجام در تاريخ يك شنبه ششم اسفند ماه 1375 در هفتاد سالگى جان سپرد. پيكرش پس از تشييع و نماز آيت الله شبيرى زنجانى بر آن، در جوار مرقد استادش آيت الله سيد محقق داماد- كه در صحن حرم حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جعفر پاينده
محل تولد : نجف آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1326/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب جعفر مشهور به پاينده
فرزند حسنعلي پس از گذراندن دروس مكتبي در سال1344 به حوزه علميه الحجه در نجف آباد وارد شدم و در مدت يك سال و نيم دروس مقدمات و سيوطي و مغني و منطق را نزد مرحوم حاج شيخ غلام حسين منصور و مرحوم حاج آقا محمود مدرس و ديگر اساتيد گذراندم . اين مدرسه در آن زمان تحت نظر مرحوم حاج شيخ عباس ايزدي بود و بعضي دروس را شخص ايشان عهده دار بودند. پائيز سال 1346 به حوزه علميه قم آمدم و در مدرسه حاج ملا صادق در چهار مردان كه تحت نظر مرحوم آيت الله گلپايگاني بود، دروس معالم و مختصر و حاشيه و منطق و ... را نزد آقايان اميني و حاج حسن آقا تهراني و آدينه وند خواندم و در سال تحصيلي 1347 به مدرسه حقاني تحت مديريت مرحوم شهيد قدوسي وارد شده و دنباله درس معالم و مختصر را نزد آيات : جنتي و خزعلي خوانده و دروس سطح عالي را به ترتيب نزد اين آقايان گذراندم؛ حضرات آيات: مرحوم حرم پناهي و آيت الله محمدي گيلاني، درس لمعه آيت الله مومن قمي، درس اصول فقه آيت الله آذري قمي ،درس رسائل شيخ مرحوم آيت الله احمدي ميانجي ،درس مكاسب آيت الله يوسف صانعي، درس كفايه آيت الله جوادي آملي، درس بداية الحكمه آيت الله حسن زاده آملي، درس هيئت و كليله و دمنه آيت الله دكتر احمد بهشتي، درس انشاء و نويسندگي آيت الله شهيد قدوسي ،درس اخلاق و عروة الوثقي آيت الله شهيد مفتح و آيت الله انصاري شيرازي ،درس منظومه منطق آيت الله مصباح يزدي ،ضمناً
دروس متفرقه ديگري هم مثل مكالمه عربي ، تجويد قرآن و معلومات عمومي تا حد ديپلم در زمينه طبيعي، زبان انگليسي و تشريح كالبد بدن انسان وجود داشت كه از دبيران فرهنگي استفاده مي شد. نزديك پنج سال دروس ياد شده در مدرسه حقاني گذرانده شد و از سال 52 كه اوج اختناق در زمان شاه بود ، بنده از مدرسه حقاني به مدرسه خان و حجتيه آمدم و سه سال تحت تعقيب ساواك شاه قرار گرفتم و همواره در مسافرت و متواري بودم .سال 55 و 56 در خارج كشور (سوريه و لبنان و كويت و ... ) به سر ميبردم و بيشتر اعلاميه هاي امام را در بين ايرانيان زائر و زوار حج پخش مي كردم (با جمعي از دوستان).در اين پنج سال از نظر دروس حوزه وقفه اي ايجاد شد.
اساتيد دروس خارج يا عالي از سال 1360 : درس اسفار اربعه تا آخر نزد آيت الله جوادي آملي ،قسمتي از اشارات نزد آيت الله حسن زاده آملي،عرفان نظري درس فصوص قيصري نزد آيت الله حسن زاده آملي ،درس تمهيد القواعد نزد آيت الله جوادي آملي،درس خارج اصول نزد آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله صانعي ،درس خارج فقه زكات و مكاسب محرمه و ولايت فقيه نزد آيت الله منتظري ،درس خارج قسمتي از طهارت و صلوة نزد آيت الله تبريزي ،نوارهاي درسي برهان شفا از استاد مصباح يزدي.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرامرز پايور فرزند علي پايور ، استاد زبان فرانسه و نقاشي ، در سال 1311 در تهران متولد شد . او تحصيلات متوسطه را در تهران به پايان رساند . پايور از
سن هفده سالگي ( 1328 ) آموزش موسيقي را نزد ابوالحسن صبا در رشته ي سنتور آغاز كرد ، همكاري او تا پايان عمرصبا ادامه داشت . از سال 1334 برنامه هايي در زمينه ي موسيقي ايراني اجرا كرد و چندي بعد به تدريس سنتور در هنرستان موسيقي ملي پرداخت . پايور مدت سه سال در دانشگاه كمبريج به تحصيل زبان انگليسي پرداخت در دوران اقامت در انگلستان رستيال هايي براي عرضه ي آثار موسيقي اصيل ايراني توام با سخنراني در دانشگاه لندن وكمبريج اجرا كرد . وي پس از بازگشت از انگلستان مسافرت هاي متعددي براي برگزاري كنسرت و عرضه ي موسيقي ايراني به كشورهاي مختلف جهان كرد . همچنين وي در كلاس هنرستان موسيقي ملي و كلاس خصوصيش شاگردان زيادي تربيت كرد . او سال ها در وزارت فرهنگ و هنر سرپرست اركستر گروه هاي ديگر را سرپرست اركستر گروه همنوازي شامل ساز هاي ملي را به عهده داشته است .
گروه : هنر
رشته : موسيقي
گرايش : سنتور
والدين و انساب : پدر فرامرز پايور علي پايور هنرمند نقاش واستاد زبان فرانسه و دانشگاههاي تهران بوده و جدش منصورالدوله نقاش چيره دست و وزير پست و تلگراف، در زمان صدارت مستوفي الممالك بوده است و در عين حال با موسيقي آشنايي كامل داشته و ويلن و سنتور و سه تار را خوب مي نواخته و در اين زمينه از دوستان مرحوم ركن الدين خان مختاري بوده است.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : فرامرز پايور تحصيلات موسيقي خود را از سال 1328 شروع نمود و نزد استاد ابوالحسن صبا، استاد موسيقي ايراني به فرا گرفتن سنتور
اشتغال ورزيد. او پس از ده سال تحصيل مداوم يك دوره كامل از رديف موسيقي ايراني را كه توسط استاد صبا براي سنتور تنظيم شده بود فرا گرفت و موفق به دريافت تقديرنامه يي از طرف استاد شد. در سال 1341 از طرف وزارت فرهنگ و هنر براي مدت سه سال به انگلستان اعزام شد و ضمن فراگيري در آنجا زبان انگليسي، موفق به دريافت ديپلم در رشته تخصصي زبان از دانشگاه كمبريج شد . وي همچنين در رشته موسيقي نيز از آكادمي سلطنتي موسيقي لندن مداراك قابل توجهي كسب نمود.
استادان و مربيان : اساتيدفرامرز پايور عبارت بودند از : ابوالحسن صبا، با گزينش ساز سنتور، به مدت 6 سال. عبدالله دوامي و نور علي برومند، در تكميل رديف آوازي. حسين دهلوي و ملك اصلانيان در اصول هارموني و كنتريوان، و بهره مند از تجارب حسين تهراني در طي سالهاي طولاني همنوازي سنتور و تنبك.
هم دوره اي ها و همكاران : علي تجويدي، صالحي، محمد شير خدايي، عطا الله خرم، ايرانپوي از همدوره اي هاي فرامرز پايور بودند.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : فرامرز پايور فعاليت هنري را از سال 1333 در وزارت فرهنگ و هنر كه در آن موقع اداره كل هنرهاي زيبا ناميده مي شد، شروع كرد و از همان وقت تا به امروز برنامه هايي از موسيقي اصيل ايراني تهيه نموده و در كنسرتها و همچنين در راديو و تلويزيون به اجرا در آورد.
فعاليتهاي آموزشي : فرامرز پايور از سال 1337 تا كنون به تدريس سنتور در هنرستان عالي موسيقي ملي اشتغال دارد.
آرا و گرايشهاي خاص : سبك نوازندگي فرامرز پايور، تكميل
كننده مكتب نوازندگي صبا مي باشد.
چگونگي عرضه آثار : فرامرز پايور براي شناساندن موسيقي ايراني از طرف دانشگاه لندن و دانشگاه كمبريج پايور هنر خود را در موقعيت عرضه نموده است، كه كنفرانسهايي در اين زمينه همراه با ساز خود ترتيب داد كه كليه آنها با موفقيت انجام شد و از طرف دانشگا ههاي مزبور به دريافت جوايزي نايل گرديد. علاوه بر آن فرامرز پايور در طي دوران فعاليت هنري خود، به اغلب كشورهاي جهان براي اجراي كنسرت و شناساندن موسيقي ملي ايران وتهيه صفحه مسافرت نموده است به طور كلي در هر كجا كه فعاليتي در زمينه موسيقي اصيل ايراني انجام مي گرفت پايور هميشه پيش قدم بوده و وجود او براي نشان دادن موسيقي اصيل ايراني براي مؤسسات پخش غير قابل اجتناب و انكار بوده است. وي در سال 1353 همكاري مداوم خود را با سازمان راديو تلويزيون شروع كرد و آثار خود و متقدمين را به معرض اجرا و پخش در آورد.
آثار :
1 0
ويژگي اثر : از آثار ماندگار در موسيقي معاصرايران، و چنان كه درنوشته اي به خط مرحوم دوامي و در ابتداي اين اثر مشهود مي باشد، اين مجموعه يادگار محدوده سالهاي 1337 تا 1339 شمسي است زماني كه به قول استاد دوامي (از دير زماني اينجانب تصميم داشتم كه كليه رديف علمي آوازهاي ايراني را كه از اساتيد اخذ و محفوظ داشته بودم به علاوه تصانيف قديمي از ساخته هاي مرحوم شيدا و شوريده و عارف و استاد فقيد درويش خان و غيره را با كمك دوست
گرامي و استاد فقيد مرحوم ابوالحسن صبا نوشته بعد از چاپ در دسترس عموم قرار دهيم ...بالاخره از دو سال قبل آقاي فرامرز پايور قدم پيش نهاده و حاضر شدند اين كارمهم را با كمال اشتياق و جديت انجام داده كليه دستگاه آوازهاي ايراني را با تحرير نت تهيه نموده اقدام به چاپ آنها نمائيم)نكته مهم اين كه استاد پايور به دقايقي اشاره نموده و براي عدم كوچكترين اختلافي در مطالب مروي از مرحوم دوامي (به علت طبيعي استمراري ضعف حافظه و تدريس مطالب از رديف و تصانيف در زمانهاي متفاوت) پيشنهاد و توصيه مي نمايد تا تمام كساني كه از استاد دوامي مطالبي فرا گرفته اند بر فرض وجود اختلافهايي با مطالب اين كتاب، آن مطالب را به چاپ برسانند. (تا تبحر و تسلط اين استاد بزرگ موسيقي ما در بداهه سرايي بر مبناي رديف موسيقي اصيل ايراني چه در آوازها و چه در تصنيف ها بر همگان روشن گردد) . از صفحه 15 تا 21 كتاب، شرح مختصري از احوال پنج تن از بزرگان قوم موسيقي شيدا، عارف، سماع حضور غلامرضا سالار معزز وشوريده شيرازي به روايت مرحوم دوامي و از 23 تا 27 فهرست اسامي رديف مروي از دوامي ، و از 27 تا 30 فهرست اسامي تصنيف ها، 31 تا 36 واژه نامه اشعار مندرج در متن كتاب است. بخش اول كتاب از صفحه 37 تا 161 رديف ها و بخش دوم از صفحه 163 تا 453 شامل تصنيف هاست.
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
فارغ التحصيل دوره اول است كه به سال 1335 -36 شمسى به اخذ ديپلم كامل در رشته پيانو از كلاس استاد جواد
معروفى، و در سال 1349 -50 به درجه ليسانس در رشته موزيكولوژى، و در سال 1361 -62 به درجه فوق ليسانس در رشته امور فرهنگى در زمينه موسيقى از دانشگاه فارابى نائل شده است، پس از اخذ ديپلم چون از هنرجويان ممتاز و شاگرد اول همان دوره بود بلافاصله به هنرستان راه يافت و در سمت هنرآموزى تمام وقت به كار مشغول گرديد و سالها به تدريس دروس علمى و عملى موسيقى پرداخت، پس از گذراندن دوره هاى عالى در هنركده موسيقى ملى به تعليم پيانو ايرانى مشغول گرديد و با خدمات منظم و صادقانه اش به تربيت هنرمندان ارزنده اى توفيق يافت و نام نيكى به يادگار گذاشت، تا اينكه در سال 1359 به افتخار بازنشستگى نائل گرديد.
افليا پرتو در كنار آموزشى فعاليتهاى پربار ديگرى نيز در خارج از هنرستان داشته است كه چون خارج از بحث ماست از آن مى گذريم، هم اكنون بيكار ننشسته و همچنان شاگردان بسيارى در رشته پيانوى ايرانى تحت تعليم دارد، موفقيت هرچه بيشتر او موجبات دلگرمى دوستداران موسيقى ملى را فراهم مى نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 928 ق)، شاعر و عارف. صاحب «ميخانه» محل تولد او را لاهيجان نوشته و گفته است كه در جوانى به شيراز رفت. ولى ديگر مؤلفان تذكره ها، مانند اميرعليشيرنوايى و سام ميرزا كه از معاصرانش بودند، او را شيرازى دانسته اند. پرتوى از شاگردان علامه جلال الدين دوانى بود، و دانشهاى عقلى را از او فراگرفت. گفته اند در علم نجوم نيز دست و در سرودن انواع شعر نيز مهارت داشته است. به همين سبب او را شاعرى بليغ دانسته اند. شهرت پرتوى به «ساقى نامه»
اش است. او را پس از مرگ در جوار مرقد شيخ سعدى به خاك سپردند. آثار وى: «ساقى نامه»؛ «ديوان» قصيده و غزل؛ «مثنويى» به روش «حديقه ى» سنايى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (653 -648 /5)، تاريخ نظم و نثر (465)، تحفه سامى (226)، تذكره ى ميخانه (140 -124)، الذريعه (157/9)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (548 -547 /2)، صبح گلشن (76)، فارسنامه ى ناصرى (1157/2)، فرهنگ سخنوران (165)، مجالس النفائس (397)، مرآت الفصاحه (107 -106)، هفت اقليم (254/1).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
(وف 1308 ش)، موسيقيدان. وى دختردايى اكرم الدوله، دختر صاحب ديوان شيرازى، بود. اكرم الدوله، همسر يكى از پسران عضدالملك بود كه موسيقى و آواز را از ميرزا محمد صادق خان سرورالملك، استاد سنتور در عهد ناصرى، آموخته بود و پروانه نيز آواز و گوشه هاى رديف موسيقى را نزد اين خواهر رضاعى خود يعنى اكرم الدوله فراگرفت. پروانه به بيمارى سل چشم از جهان فرو بست. درگذشت اين خواننده ى با استعداد موجب شد كه شاعرى چون شهريار را متأثر كند و مثنوى «روح پروانه» را به نام او بسازد. پيش از اين نيز شهريار تحت تأثير غزل «الهى خون شوى اى دل» كه پروانه با سنتور حبيب خوانده بود، غزلى با مطلع:
دلا ديشب چه مى كردى تو در كوى رقيب من
الهى خون شوى اى دل تو هم گشتى رقيب من
را سروده بود. گويند پروانه صداى گرفته ى غم انگيزى داشت و از سبك اكرم الدوله تقليد مى كرد. برخى هم او را از شاگردان رضا قليخان نوروزى دانسته اند. از آثار او يازده صفحه ى گرامافون است كه بيشتر با سنتور حبيب سماعى و بعضى با تار قوام همراه است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع
زندگينامه :ادبستان (س 4، ش 38، ص 29 ،28)، تاريخ موسيقى (690 ،669 ،519 /2)، سرگذشت موسيقى (467/1)، مردان موسيقى (127/4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1313 -1238 ق)، شاعر و عارف. در همدان به دنيا آمد. وى از راه مكتبدارى روزگار مى گذرانيد و در سرودن انواع شعر توانا بود بخصوص در غزل و قصيده مهارت كامل داشت. وى جز در مدح و رثاء ائمه اطهار، شعر نگفت. از معاصران وى غبار، مظهر و تسليم را مى توان نام برد. اثر نشر يافته از او «آتشكده ى پروين» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (5 -4 /1)، سخنوران نامى معاصر (776 -772 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد شهريار پرهيزكار، در 25 مرداد ماه سال 1343 ه_.ش در شهر تهران ديده به جهان گشود. اشتياق خود او به آموختن قرآن و نيز جوّ مذهبى خانواده، يكى از عوامل اصلى در گرايش قرآنى او شد. خود او مى گويد: ميل و اشتياق درونى به شنيدن نغمات روحانى، اعم از دعا و قرآن كه بويژه توسط مادرم در برخى مواقع به شكلى محزون تلاوت مى شد مرا ترغيب مى كرد. يكى از تفريحات كودكى من اين بود كه گوشه اى مى نشستم و مسابقه اى قرانى براى خودم ترتيب مى دادم و خود را قارى تجسم مى نمودم و احساس مى كردم كه از من دعوت شده براى اجراى برنامه و در شروع مسابقه بايد من بخوانم بعد هم با يك لحن و وضعيت خاصى شروع مى كردم به خواندن و خانواده اين را ديدند بيشتر توجه شان جلب شد و مرا به جلسات قرآن راهنمايى كردند، استاد شهريار پرهيزكار، در سال 1352 كه 9 سال بيشتر نداشت، با شنيدن پخش چند تلاوت زيبا از مسابقات جهانى در مالزى كه از طريق تلويزيون پخش مى شد، مجذوب
تلاوت قرآن شد و بخصوص تلاوت استاد محمد تقى مرّوت كه رتبه نخست آن سال را در مسابقات مالزى را كسب كردند، بر او اثرى ويژه گذاشت و زندگى آينده اش در مسير قرآن رقم زد.
آقاى شهريار پرهيزكار، روخوانى و روانخوانى و مباحث اجمالى در زمينه تجويد مقدماتى را در محضر استاد اديب و تجويد و صوت و لحن قرآن كريم را همزمان در جلسات استاد مروت آغاز كرد. و سپس با راهنمايى استاد و مروت به جلسات درس استاد مولائى حضور يافت و بدين ترتيب، حفظ قرآن را نيز آغاز نمود. استاد پرهيزكار، اولين بار بصورت رسمى در مسابقات قرآنى كه در سال 1356 در مسجد لاله زار و در مقابله با رژيم طاغوت برگزار شد به تلاوت پرداخت در اين مراسم كه بسيار با شكوه برگزار شد آياتى از سوره مباركه يوسف را به زيبائى تلاوت كردند.
آقاى پرهيزكار پس از دريافت ديپلم در سال 1360، در دانشگاه شهيد بهشتى تهران و در رشته كامپيوتر و نرم افزار تحصيل خود را آغاز كرد و مدرك كارشناسى را دريافت نمود. آقاى پرهيزكار در سال 1369 ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج دو فرزند بنامهاى فاطمه و مهديه است.
استاد پرهيزكار قرآن كريم را در طول سه سال در جلسات حفظ استاد مولائى از حفظ نمود او همچنين در بسيارى از مسابقات داخلى در كشور شركت كرده و رتبه هاى ممتاز كسب نموده است.
در سال 1362 در مسابقات بين المللى جمهورى سلامى ايران در حفظ 15 جزء رتبه نخست را كسب كرد همچنين در سال 1364 در حفظ 20 جزء رتبه دوم را در كشور عربستان بدست
آورد در سال 66 هم استاد پرهيزكار در رشته حفظ كل قرآن در مسابقات بين المللى ايران شركت كرد و رتبه نخست را در اين مسابقات از آن خود ساخت. او علاوه بر آن، در سال 71 نيز به رتبه نخست مسابقات كشور عربستان در رشته حفظ كل دست يافت. وى شيرين ترين خاطرات فراموش نشدنى خود را دستبوسى حضرت حضرت امام خمينى (ره) و تفقد و صميميت ايشان را با خود دانسته و خاطره ديگر را ورودشان به داخل كعبه پس از انجام مسابقات عربستان، در سال 66 مى داند.
دوره كامل تلاوت ترتيلى با صداى استاد پرهيزكار كه از سالها پيش و به بركت نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران ضبط شده است همه ساله از شبكه هاى مختلف راديو و تلويزيون جمهورى اسلامى ايران پخش مى شود. كه بسيار مورد توجه دوستداران و علاقه مندان به قرآن قرار گرفته است. نوار كاست با تكرار تلاوت ترتيل با صداى استاد پرهيزكار براى علاقه مندان به حفظ قرآن كريم تدوين شده است و در دسترس علاقه مندان است. آقاى پرهيزكار مانند بسيارى ديگر از اساتيد و صاحبظران امر تلاوت معتقدند كه قارى قرآن شايسته است در ابتداى كار از يك قارى مصرى برجسته تقليد كند و در اين مرحله بايد از هرگونه ابداع و ابتكار سبك نوين پرهيز كند او معتقد است پس از سپرى كردن اين دوره مى توان سبكى نو، ابداع كرد به همين دليل خود او نيز در ابتدا از مرحوم استاد عبدالباسط سپس مرحوم منشاوى و پس از آن از مصطفى اسماعيل تقليد نموده است. آقاى پرهيزكار به قاريان جوانى كه در
ابتداى راه هستند سفارش مى كند كه در شنيدن تلاوتها براى يادگيرى توجه و دقت بالايى را مبذول دارند؛ يعنى بصورت تفننى به تلاوت گوش ندهند بلكه به تمام ظرايف و ريزه كارى هاى تلاوت قارى مورد تحقيق گوش بسپارند. استاد پرهيزكار تا كنون در جلسات مختلفى در سطح تهران و يا در دبيرستانهاى مختلف در زمينه اى قرآنى تدريس كرده اند ايشان هم چنين در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران دو واحد درس آوا شناسى را تدريس نموده است. آقاى پرهيزكار در زمينه فعاليت هاى قرآنى خود در دوره هاى تربيت مربى قرآن، در سپاه پاسداران و تصميم گيرى جلسات برخى از نهادهاى كشور حضورى فعال داشته است. او در طول 8 سال دفاع مقدس كه دل و جان نيروهاى رزمنده لبريز از معنويت بود، در ايامى كه مجاهدان اين مرز و بوم با عشق به قرآن و اهل بيت (ع) لحظات را سپرى مى كردند حضور قاريان برجسته كشور در جمع آنان تأثيرى بسزا داشت، از اين رو استاد پرهيزكار نيز مانند بسيارى از برادران قارى در جمع رزمندگان اسلام در جبهه هاى مختلف حاضر مى شد و با تلاوت آيات وحى دل و جان آنها را از عشق حق حياتى دوباره مى بخشيد.
آقاى پرهيزكار از اساتيد؛ رفعت، شعشاعى، مصطفى اسماعيل و شعيشع به عنوان قاريان برتر پيشكسوت در كشور مصر ياد مى كند. او همچنين در ميان اساتيد حاضر در كشور مصر از اساتيد: شحات محمد انور، اللّيثى و نعينع به عنوان قاريان برتر كشور مصر نام مى برد. وى در توصيه هاى خود به جوانان معتقد است كه فعاليت
در امر قرآنى به يك اشتياق و علاقه خاصى نيازمند است و صرف دوست داشتن را كافى نمى داند؛ بايد عشق و علاقه در خود ايجاد كرد تا بتوان با اين موتور محركه كه از درون ما را سوق مى دهد به سمت انس هر چه بيشتر با قرآن در اين عرصه موفق باشيم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وانيك پريا (وانى) فرزند طاطاوس در سال 1331 در شهرستان ساوه متولد شد و هنوز خيلى كوچك بود كه همراه خانواده به تهران آمد و در اين شهر صد دروازه و بزرگ اسكان گزيد.
وى تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در مدارس نوبهار، كوشش و هنرستان صنعتى تهران به پايان رسانيد و ضمن تحصيلات تحت تعليم و آموزش هاى فرهنگى و هنرى هويك گاسپاريان قرار ميگيرد.
وانيك پس از طى دوران خدمت سربازى نزد يكى از اساتيد معروف به نام ژرژ كه نوازنده ماندالين بود، رفت و در كارگاه اين استاد مشغول تعمير آكوردئون و پيانو گرديد و سالها در اين تجربه آموخت و چند سال قبل براى تكميل و فراگيرى هرچه بيشتر درباره ساز پيانو عازم كشور آلمان شد و در كارخانه معروف پيانوسازى «REENER» كه يكى از كارخانه هاى معظم پيانوسازى جهان به شمار مى رود، مشغول كار شد و پس از كسب معلومات و آموخته هاى جديد به وطن خود ايران بازگشت و به تعمير و اصلاح انواع پيانوهاى مدل قديمى و حتى جديد پرداخت و هم اكنون با مكانيزم و تعمير تمام پيانوهاى ساخت ممالك مختلف آشنايى كامل دارد و در اين راه تا آنجا پيشرفت و مهارت دارد كه اقدام به ساختن قطعات يدكى پيانو نموده و بالاخره براى اولين بار در ايران
مبادرت به ساختن يك مدل پيانو ابتكارى كرده كه متأسفانه به علت ضعف مالى موفق نشد آن را به خط توليد انبوه برساند كه اگر موفق شود علاوه بر اينكه از وارد كردن پيانو و خروج ارز از كشور خلاص مى شويم، تعدادى هم مى توان به خارج صادر كرد و ارز هم وارد مملكت بشود زيرا اين پيانو از صدايى خوب، رسا، زيبا و كيفيتى بالا بهره ور مى باشد.
وى بيش از پانزده سال است كه همواره كوشا بوده كه دانش شغلى خود را افزايش دهد و اين كار را هم كرده است و به استاندارهاى جهانى رسانده است و در اين كار موفق بوده است. زيرا با ورود پيانوهاى روسى به ايران كه به علت ارزانى قيمت از كيفيت خوبى برخوردار نمى باشند .وى تصميم مى گيرد كه آنها را از لحاظ صدا طورى دستكارى نمايد كه همطراز با ساير پيانوهاى اروپايى بشود. او اين كار را مى كند و اين امر مورد تاييد و تصديق تمامى استادان به نام پيانو قرار دارد.
و اينك از همان اوايل شروع به فراگيرى و كار در رشته تعمير و ساخت پيانو و عشق وافى به تعمير انواع سازها داشت به خصوص تعمير و كوك پيانو و در اين راه از استعدادى خدادادى و ويژه برخوردار بود و او از اين وضع استثنايى خود به نحو شايسته اى استفاده نموده و اين كارهاى وى نشان مى دهد و به قول معروف: «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد».
وى تعمير و اصلاح سازهاى اكثر مراكز فرهنگى و هنرى كشور را انجام مى دهد كه كار وى مورد تأييد آنان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي
و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد پژمان در سال 1341 در شهر لار به دنيا آمد. از كودكى با گوش دادن به موسيقى محلى فارس و مناطق جنوب، علاقه شديدى به موسيقى پيدا كرد و طى دوران دبيرستان نزد استاد حشمت سنجرى به فراگيرى ويولن پرداخت و همزمان نزد استاد فقيد حسين ناصحى به تحصيل هارمونى و كنترپوئن پرداخت.
پژمان در حين تحصيلات دانشگاهى در رشته زبان و ادبيان، در اركستر سمفونيك تهران به نوازندگى ويولن اشتغال داشت و در سال 1343 با دريافت بورس تحصيلى عازم آكادمى موسيقى وين در اتريش شد و زير نظر توماس كريستيان داويد، آلفرد اوهل و هانس يلينك به فراگيرى آهنگسازى پرداخت. قطعاتى كه پژمان در دوران تحصيلات خود در آكادمى وين نوشت، توسط اركستر راديوى وين و اركستر مجلسى وين به اجرا در آمده اند.
پس از مراجعت به ايران، براى افتتاحيه تالار رودكى، پژمان اولين اپراى ايرانى، جشن دهقان و دلاور سهند را نوشت كه توسط خوانندگان گروه اپراى تهران و به همراهى اركستر سمفونيك تهران به رهبرى حشمت سنجرى به اجرا در آمد. پژمان فعاليت هاى وسيعى در زمينه هاى مختلف موسيقى داشت و به اضافه تدريس در دانشكده موسيقى هنرهاى زيبا و هنرستان عالى موسيقى، به نوشتن آثارى براى سينما و موسيقى براى كودكان پرداخت.
پژمان همواره تحت تأثير موسيقى سنتى و محلى ايرانى با استفاده از سازها و ريتم هاى ايرانى، رنگاميزى اصيل و جالبى به آثار خود مى دهد. آثار پژمان توسط اركسترهاى بين المللى در اتريش لهستان، بروكسل، آلمان، آفريقاى جنوبى و آمريكا به اجرا درآمده اند.
در سال 1356 پژمان براى تحقيق و شناسايى موسيقى الكترونيك وارد برنامه دكتراى دانشگاه در نيويورك
شد و تا سال 1370 در آمريكا به فعاليت هاى موسيقى اشتغال داشت.
آثار كلاسيك:
ياد خرمشهر- اجرا توسط اركستر سمفونيك تهران
سويت براى اركستر- اجرا توسط اركستر مسفونيك نورنبرگ- ضبط توسط كولوسيوم ركوردز
امپرسيون باله- اجرا توسط اركستر سمفونيك نورنبرگ- ضبط توسط كولوسيوم ركوردز
راپسودى- اجرا توسط اركستر سمفونيك نورنبرك- ضبط توسط كولوسيوم ركوردز
اورتور پارسيان- اجرا توسط اركستر راديوى وين
حماسه- اجرا توسط اركستر ناسيونال فيلا رمونيك لندن
اوتور سمفونيك
سويت سمفونيك
كنسرت براى 9 ساز- اجرا و ضبط توسط اركستر مجلسى راديو و تلويزيون وين
سونات براى ويولا و پيانو- چاپ توسط مؤسسه دوبلينگر
باله ملى (رقص محلى)- اجرا براى سازهاى ايرانى توسط اركستر سازهاى ملى و باله ملى تهران
روشنائى- اجرا توسط اركستر اپراى تهران و با شركت سوليست هاى اپراى برلين
اپراى دلاور و سهند- اجرا توسط گروه اپراى تهران
اپراى جشن دهقان- اجرا توسط گروه اپراى تهران
اپراى سمندر- اجرا توسط گروه اپراى تهران
موسيقى فيلم:
سايه هاى بلند باد- فيلم سينمايى- كارگردان بهمن فرمان آرا
ساخت ايران- فيلم سينمايى- كارگردان: امير نادرى
شازده احتجاب- فيلم سينمايى كارگردان: بهمن فرمان آرا
چهارراه تمدن- فيلم مستند- تهيه كننده ديويد فراست
جشن دسه- فيلم مستند- كارگردان عسكرى نصب
دليران تنگستان- سريال تلويزيونى- كارگردان: همايون شهنواز
سمك عيار سريال تلويزيونى- كارگردان: محمد رضا اصلانى
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز 200 ق، از زنان پرهيزگار. وى از اهالى نيشابور بود. هنگامى كه امام رضا (ع) در راه سفر به مرو، در محله ى بلاش آباد نيشابور توقف نمودند به خانه زنى وارد شدند. چون امام آن خانه را پسنديدند، آن زن نيز به پسنده معروف شد. از خديجه، نوه ى پسرى پسنده، نقل شده است كه امام (ع) دانه بادامى در حياط خانه پسنده كاشت كه در
همان سال سبز شد و به بار نشست. چون مردم آگاه شدند به قصد تبرك از ميوه آن مى خوردند. بيماران نيز از آن مى خوردند و شفا مى يافتند. پس از مدتى درخت خشكيد. حمدون پسر پسنده شاخه هاى آنرا بريد و مدتى بعد كور شد و پسر حمدون آن درخت را از ريشه درآورد اما تمام دارايى او از بين رفت و در همان سال دو پسرش نيز مردند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: رياحين الشريعه، 81 -80 / 4؛ عيون اخبارالرضا، 292 / 2؛ كارنامه زنان، 48.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 831 ق)، عارف و نويسنده. وى از مردم پسيخان گيلان بود. نخست پيرو طريقه ى حروفى و از شاگردان فضل الله حروفى بود و پس از طرد فضل الله، در سال 800 ق، طريقه ى نقطوى را اعلام كرد. همين اندازه مى دانيم كه طريقه ى وى تا پايان قرن دهم قمرى در برخى از نواحى ايران رايج بوده است كه البته متشرعين آن را كفر مى دانسته اند و بسيارى از پيروانش را به همين جرم مى كشتند. از شاگردان او تشبيهى كاشانى، فهيمى كاشانى، حياتى كاشانى، مير سيد احمد كاشانى، درويش كمالى و سليمان طبيب ساوجى را مى توان نام برد. آثارش هفده جلد كتاب و هزار و يك «رساله در بيان طريقه ى نقطوى» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (785 -784)، تاريخ ادبيات در ايران (66/4).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مجيد پور طباطبائي
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/6/1
زندگينامه علمي
در مورخه يكم شهريور ماه 1336 در تهران متولد شدم، سه سال اول ابتدايي را در قم خواندم از تابستان 1345 به تهران منتقل شدم.ديپلم رياضى خود را در سال 1354 از دبيرستان محمد على فروغى تهران دريافت كردم. از سال 1350 مشغول آموختن زبان انگليسى در مؤسسات انگليسى شكوه، ملى زبان، انجمن ايران و آمريكا (كانون زبان فعلي) بودم. در همان سال در كنكور سراسر در رشته زبان انگليسى مدرسه عالى ادبيات و زبانهاى خارجى پذيرفته شدم. تحصيل در دورة كارشناسى مدت سيزده سال طول كشيد و در سال 1367 از دانشگاه علامه طباطبايى فارغ التحصيل شدم. علاقه به ادبيات و سينما از سال 1349 به واسطه آشنايى و
رفاقت با يكى از اقوام (كه دانشجوى رشته فيزيك دانشگاه تهران بود) در اينجانب شكل گرفت. (اين علاقه منجر به تسلّط نسبى به ادبيات و سينماى قبل از انقلاب ايران و جهان شد كه البته با هدايت و راهنمايي هاى مرحوم آيت الله حاج شيخ على صفايى حايري(ره) (مشهور به عين – صاد) شكل و سمت و سوى مناسب شد.
در سال 1357 (ارديبهشت ماه) به خاطر شركت در فعاليت هاي سياسى به مدت يك ترم از دانشگاه اخراج شدم كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به دانشگاه باز گشتم.از اواخر سال 59 با آشنايى با مرحوم آيت الله رحمانى خليلى كه به تازگى از نجف به تهران آمده بود علاقمند به آموختن دروس حوزوى گشتم، البته اين علاقه بيشتر ريشه در آشنايى با مرحوم آيت الله حاج شيخ على صفايى حايرى كه در اواخر سال 1355 در منزل يكى از اقوام كه از مكه آمده بود شروع شده بود.از مهر ماه 1360 به طور رسمى از تهران به قم منتقل شدم تا براى آموزش حوزوى خود شكل مناسب و مفيدى فراهم كنم. با توجه به سن (حدود 24 سال) و تلاش برخى از فضلاى حوزه دروس ادبيات را تا پايان سال تحصيلى 1361 به پايان بردم.تير ماه 61 با زمزمه بازگشايى دانشگاه ها به تهران باز گشتم ولى دروس حوزوى را رها نكردم و به طور خصوصى از محضر حجة الاسلام و المسلمين مرحوم شيخ مجتبى عاملى زيد عزه متوفاي فروردين 1385 در محله سرچشمه تهران دروس معالم و كتابهاى اوليه شرح لمعه استفاده كردم.
در اواخر سال 1361 با تشكيل پرونده رسمى در حوزه علميه قم تصميم
به اقامت دائمى در قم گرفتم و از همين رو از شهريور 62 ادامة دروس سطح را پى گرفتم. اصول فقه مظفر را از استاد فقيهى استفاده كردم، و كتابهاى مختلف (لمعه) را از بزرگانى چون مرحوم پايانى، حاج شيخ على پناه اشتهاردى، مرحوم حجه الاسلام محامى (زيد عزه) فرا گرفتم. پس از آن فراگيرى مكاسب محرمه و رسائل را به طور همزمان از محضر اساتيدى چون حجة الاسلام اعتمادى، موسوى تهراني(زيد عزه) آيت الله حاج شيخ على صفايى حايرى آغاز كردم. پس از اتمام رسائل، كفايه جلد يك را از محضر آيت الله صفايى حايرى و جلد دوم را از محضر حجه الاسلام موسوى تهرانى استفاده كردم. بيع و خيارات را هم از محضر مرحوم صفايى حايرى بهره بردم.در سال 1369 موفق به پايان دوره سطح و گذراندن امتحانات شفاهى پايه دهم شدم. درس خارج خود را به منظور فراگيرى رجال، با همراهى چند تن از فضلا با حضور در درس خارج (حج) حضرت آيت الله حاج سيد موسى شبيرى زنجانى شب ها يك ساعت پس از نماز مغرب و عشاء در منزل ايشان آغاز كردم. (در آن تاريخ سال هشتم درس حج ايشان بود كه با حضور حدود 12 تن ادامه مى يافت). همزمان در درس خارج اصول آيت الله وحيد خراسانى شركت مي كردم. پس از دوسال درس خارج فقه خود را در محضر آيت الله حاج شيخ جواد تبريزى و خارج اصول را در محضر آيت الله مومن ادامه دادم.
در همان سال ها حضرت آيت الله مومن مسائل مستحدثه را در روزهاى جمعه در منزل خود با حضور 7 الى 8 نفر پي مي گرفتند
كه اينجانب نيز در آن حلقه شركت مي كردم. در طول اين مدت (از سال 69 تا 78) جمعى از فضلا به صورت موضوعى بر روى برخى عناوين فقهى كار دسته جمعى انجام مي دادند و وقتى در هر موضوع جزئى به نتايجى دست مي يافتند، حاصل مطالعه خود را به عرض مرحوم آيت الله حاج شيخ على صفايى حايرى مي رساندند و ايشان نتيجه بررسي هاى آنان را مورد نقد و ارزيابى قرار داده و نواقص كار آنان را گوشزد و سمت و سو مي داد. افتخار همراهى دوستان در اين محفل را نيز داشتم.از سال 1364 به دليل آن كه دروس متداول حوزوى عطش اينجانب و جمعى از دوستان كه همگى دروس دانشگاهى را نيمه تمام گذارده و به حوزه آمده بوديم،را پاسخ نمى گفت با هدايت مرحوم آيت الله صفايى حايرى به بررسى مطالعه عرفان و فلسفه پرداختيم اين سير مطالعاتى حدود 3 سال طول كشيد كه براى اينجانب حاصلى به عنوان بررسى فلسفة افلاطونى و تأثير آن بر عرفان و فلسفه مسيحيان و مسلمانان را داشت كه به دليل وسواس هاى اينجانب هنوز براى نشر به هيچ ناشرى ارائه نشده است.
از سال 1367 همين جمع به دلالت و هدايت مرحوم استاد به مطالعة تاريخ اسلام رو آورديم كه براى اينجانب حاصلى تحت عنوان (ابوطالب تجلى ايمان) داشت كه بعدها با تجديد نظر به چاپ رسيد.از سال 1371 با آشنايى با دكتر على لاريجانى كه به واسطه حجة الاسلام مهندس مجتبى همدانى (كه از زمان حضور در واحد دانشجويى حزب جمهورى اسلامى در سال هاى 58 – 60 با يكديگر آشنايى و رفاقت داشتيم) به وزارت فرهنگ و ارشال
اسلامى و در پى آن صدا و سيما راه يافتم و در كنار دروس حوزوى به انجام خدماتى نائل آمدم. در سال 1375 با تشكيل دانشكده اصول دين، در اولين دوره آن دانشكده پذيرفته شدم كه در سال 1378 از آن دانشكده با نگارش پايان نامه اى تحت عنوان جايگاه صحيح مسلم در سير تدوين حديث (كه از نمرة 20 برخوردار شد) فارغ التحصيل گرديدم. اين پايان نامه در ششمين دوره پايان نامه برتر رتبة اول مقطع كارشناسى ارشد در رشته الهيات را به خود اختصاص داد. اين رساله بالغ بر 5 جلد و 1560 صفحه آ- چهار است كه هنوز هيچ ناشرى خود را براى چاپ و نشر آن به خطر نينداخته است. در پايان خاطر نشان مي شود كه در حال حاضر در حال نگارش پژوهشى تحت عنوان رويارويى خاورشناسان با قرآن در حدود 1000 صفحه براى مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى هستم.
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم ق)، عارف، شاعر، متخلص به پوريها. معروف به ابن بها. وى مردى دانشور و فاضل بود و در خاندانى كه پدر بر پدر از قضات ولايت جام بودند، نشو و نما كرد. او از معاصران بدرالدين جاجرمى و بدرالدين كرمانى به شمار مى رفت. طبعى خوش داشت و با دانشوران نشست و برخاست مى كرد. بنا به روايت دولتشاه سمرقندى مدتى شاگرد سعيد هروى و ركن الدين قبايى بود. با آنكه مولد و منشاء پوربهاء ولايت جام بود، بيشتر روزگار خود را در هرات گذرانيد. وى در شمار اطرافيان خواجه عزالدين طاهر فريومدى و پسرش، خواجه وجيه الدين زنگى فريومدى، بود و آن دو را مدح مى گفت. مدايح اين دو
در «ديوان» پوربها ديده شده است و اينكه برخى تذكره نويسان، او را فقط مختص به درگاه خواجه وجيه الدين زنگى دانسته اند، باطل است. در ميان ممدوحان پوربها غير از عزالدين و وجيه الدين فريومدى و رجال خاندان جوينى، كسان ديگرى مانند اباقاخان و خواجه نصيرالدين طوسى و صاحب شرف الدين قانجى را مى يابيم. وى پس از خروج از خراسان مدتى در تبريز و بغداد و سپس در اصفهان اقامت داشت؛ اقامتش در تبريز به خاطر تعلق به درگاه شمس الدين صاحب ديوان بود.
پوربها سخنى روان و غالبا متوسط دارد و از اختصاصات شعر او آنست كه گاه قصايدى با كلمات وافر مغولى ساخته و خود را در اين راه مبتكر شمرده است. شهرت پوربها بيشتر در هجوها و هزلهاى او است و خود را در اين شيوه شاگرد سوزنى دانسته است. به هر حال پوربها شاعرى است خوش ذوق و خوش بيان و شوخ طبع و هزال و مديحه ساز و هجاپرداز كه از قريحه ى خود آزادانه به هر نحوى كه مى خواست استفاده مى كرد. او «ديوانى» دارد شامل: قصايد، مقطعات، تركيب بند و رباعيات.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده آذر (293 -292 /1)، از سعدى تا جامى (160 -158)، تاريخ ادبيات در ايران (671 -660 /3)، تاريخ گزيده (724)، تاريخ نظم و نثر (160)، تذكره ى روز روشن (140)، تذكرةالشعراء (205 -201)، الذريعه (159/9)، رباعى و رباعى سرايان (140 -139)، ريحانه (311/1)، صبح گلشن (77)، كشف الظنون (780)، لغت نامه (ذيل/ پوريها)، مجمل فصيحى (ذيل/ سالهاى 669 ،666)، مخزن الغرائب (308/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تيمور پورتراب متولد 1308، موسيقى را از سال 1320 در هنرستان موسيقى شروع كرد. ابتدا در كلاس كلنل وزيرى به نواختن تار پرداخت پس
از چند ماه به كلاس هوبوا زير نظر ياور سلاوبندلچيك (يكى از ده نفر استادان چك كه از پراك به ايران آمده بودند) رفت. پس از چندى كه نتوانست باد و ساز مضرابى و بادى ارتباطى روحى برقرار كند به اميد كنار آمدن با يك ساز زهى به ويولن پناه برد ابتدا نزد روبيك گريگوريان و چندى نزد سرژ خودسيف و پس از آن نزد حشمت سنجرى و لوئيجى پازانارى به فراگيرى نكات تكنيكى ويولن پرداخت به زودى در اركستر هنرستان موسيقى به نوازندگى ويولا پرداخت و از سال 1335 به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و رسماً به كار نوازندگى ويولا در اركستر سمفونيك تهران مشغول شد. مدت سه سال رهبرى اركستر با هايمو اتريشى بود و پس از آن اركستر به دست با كفايت حشمت سنجرى سپرده شد. پورتراب در كنار كار اصلى خود دو سه سالى در اركستر باله و اپرا به كار مشغول بود. از سال 1351 كه فرهاد مشكوة بر سر كار آمد با ايشان همكارى داشت تا سال 1356 كه با استفاده از ماده 74 قانون بازنشسته شد.
تيمور پورتراب، در خلال كار با اركستر در زمان رياست مهدى مفتاح در هنرستان موسيقى ملى به تدريس ويولن اشتغال داشت و در زمان رياست على رهبرى در هنرستان عالى موسيقى به تدريس تئورى و سلفره پرداخت.
او اكنون داراى 3 فرزند به نام هاى ناهيد، رامين و شاهين است كه هر سه نفر ضمن فعاليت هاى دانشگاهى نزد پدر و عمويشان به فراگيرى نكات فنى و تكنيك موسيقى مشغول مى باشند، فرزند ديگرش پرتو كه مى رفت پيانيست بزرگى شود در سال 1360 به شهادت
رسد.
تيمور پورتراب از بلندپروازى روگردان و داراى روحيه و شم معلمى بوده و رفتارش با شاگردان بسيار عاطفى است به گفته روزنامه هاى سال 1369 (موسيقيدان 7 ساله تهرانى در مراسم دهه ى فجر درخشيد) و آن كودك يكى از شاگردان با استعداد او بود. اخيراً پورتراب در هنرستان موسيقى به تدريس ويولا اشتغال دارد و گروه آلتوى اركستر مجلسى هنرستان به همت او شكل گرفته است. به كوشش و ممارست وى، شاگردان بسيارى در زمينه ى ويولن، ويلون آلتو و پيانو تعليم گرفته اند. وى يكى از برادران مصطفى پورتراب مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدعيسى پورتراب متولد 1315، پس از تحصيل دوره ى ابتدايى به هنرستان موسيقى رفت و ويلنسل را انتخاب نمود، ابتدا نزد كاراپتيان و پس از آن نزد ميشل خوتسيف مشغول تحصيل شد، پس از اخذ ديپلم به اتريش رفت و به تحصيل در آكادمى وين پرداخت سپس به ايران بازگشت و در اركستر سمفونيك و اركستر مجلسى به همكارى پرداخت.
او ضمن كار در اركستر به كار تدريس ويلنسل و تئورى و سلفژ در هنرستان هاى موسيقى مركز سازمان راديو تلويزيون و دانشگاه مى پرداخت. به جرأت مى توان گفت اكثر نوازندگان ويلنسل در حال حاضر از شاگردان وى مى باشند. وى هم اكنون در كنسرواتوار كشور اتريش به كار تدريس مشغول مى باشد. ايشان برادر كوچك مصطفى و تيمور پورتراب مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى پورتراب متولد 1303 شمسى در سال 1317 زمانى كه استادان موسيقى چكسلواكى و بلژيكى در هنرستان موسيقى تدريس مى كردند وارد دوره ى متوسطه ى هنرستان شد و در سال 1324 دوره ى متوسطه را به پايان رسانيد و در سال 1330 كه دوره ى عالى آهنگسازى در هنرستان افتتاح شد در كلاس استادان بسيارى مانند حسين ناصحى، فريدون فرزانه، گيتى امير خسروى، امانوئل مليك اصلانيان، دكتر فؤاد روحانى، دكتر مهدى بركشلى هايمو تويبر اتريشى به تحصيل در رشته آهنگسازى پرداخت و پايان نامه تجزيه و تحليل موسيقى باستانى را به عنوان (ربع پرده در موسيقى ايرانى) زير نظر دكتر بركشلى و پايان نامه رشته آهنگسازى را با يك مومان سمفونيك همراه با قطعات ديگرى مانند چند پرلود- انوانسيون- فوك سنات پيانو و سنات ويولن و پيانو زير نظر پرفسور هايمو تويبر پس از 9 سال تحصيل
در دوره ى عالى هنرستان عالى موسيقى به پايان رسانيد و با احراز مرتبه اول در آهنگسازى فارغ التحصيل شد.
در سال 1340 ضمن تدريس در هنرستان هاى موسيقى به رهبرى اركستر شماره ى 4 فرهنگ و هنر منصوب شد و در سال 1347 با استفاده از بورس دولت فرانسه به پاريس رفت و ضمن شركت در كلاس هاى سلفژ هارمونى كنترپوان كنسرواتوارهاى پاريس با گذراندن كنكور در دوره ى دكتراى موزيكولوژى دانشگاه سوربن زير نظر پرفسور ژاك شايه رئيس انستيتوى موزيكولوژى واسكولا كانتوروم پذيرفته شد و در كلاس هاى اين انستيتو مشغول تحصيل و تحقيق شد ضمناً از كلاس هاى فورم آناليز و كمپوزيسيون استاد ناديا بولانژه نيز بهره گرفت و پس از پايان دوره بورس به منظور ادامه تدريس در هنرستان هاى عالى موسيقى به ايران بازگشت. از سال 1347 به مدت چهار سال نزد پرفسور توماس كريستيان داويد استاد موسيقى دانشگاه وين به تحصيل آهنگسازى ادامه داد و در سال 1350 با تأسيس دوره ى عالى در هنرستان موسيقى ملى به رياست آن هنرستان منصوب شد وى مدت 2 سال نيز آسيستان پرفسور داويد بود و قطعاتى مانند سوئيت هفت پيكر نظامى گنجوى براى اركستر سمفونيك سنت ايرانى براى اركستر زهى و چند قطعه براى گروه كر آكاپلا بر مبناى چند رباعى از خيام تصنيف كرد. در سال 1354 بنابه دعوت يكى از رؤساى كنسرواتوارهاى اتحاد جماهير شوروى به اتفاق دكتر مهدى بركشلى به مناسبت يكهزار و صدمين سال ولادت فيلسوف بزرگ و موسيقيدان ايرانى ابونصر فارابى به كشور اتحاد جماهير شوروى دعوت شد. در اين سفر قطعاتى از ساخته هاى ايشان اجرا گرديد و سوئيت هفت پيكر او در اختيار مقامات هنرى قرار
گرفت تا براى اجرا آماده گردد. در يكى از يادداشت هاى دكتر بركشلى آمده:
«در اين سفر، مصطفى پورتراب طى يازده سخنرانى كه در زمينه هاى موسيقى غربى و شرقى در كنسرواتوار تاشكند و در زمينه دستگاههاى موسيقى ايرانى ايراد نمود، مورد تحسين قرار گرفت كه خود شاهد و ناظر آن بودم و همچنين سخنرانى در انستيتو تحقيقات موسيقى شناسى ايران تحت عنوان جازبه صداها و تحول آن از قديم تاكنون كه بسيار جالب توجه بود.»
در سال 1356 در نتيجه ى برسى هيئت استادان بلژيكى و فرانسوى كه به منظور ارزشياى هنرى مدرسين و هنرستان عالى موسيقى به تهران دعوت شده بودند و در كميسيونى مركب از هنرمندان ايرانى مانند زاون هاكوپيان، دكتر تقى مسعوديه، فرهاد مشكوة به مرتبه ى استادى دست يافت و در سال 1359 در گروه 2 استادى بازنشسته شد.
او ضمن كار تدريس از سال 1334 تا 1359 در هنرستان هاى عالى موسيقى به طور مستمر در دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران عهده دار تدريس سلفژ، هارمونى، كنترپوان و همچنين رياست هنركده ى موسيقى ملى، دبير كل كميته ملى موسيقى در يونسكو، عضو كميته موسيقى شوراى ارزشيابى هنرى شوراى عالى فرهنگ و هنر عضو كميته برنامه ريزى وابسته به شوراى هماهنگى دانشگاه هنر، عضو شوراى ژنس موزيكال، عضو شاخه واژه گزينى آكوستيك و موسيقى گروه تخصصى فيزيك، عضويت در هيئت مميزه وزارت علوم و آموزش عالى بوده.
مصطفى پورتراب، داراى مقالات متعدد و ترجمه هاى فراوانى است كه در مجلات موزيك ايران، موسيقى، مجله ژنس موزيكال در مدت 25 سال به چاپ رسيده است و نيز صاحب تصنيفات و كتاب هاى متعددى است به اين شرح: 1- تئورى و آكوردشناسى موسيقى، 2- خلاصه شرح حال تخصصى
كتاب هارمونى، 3- ترجمه ى موسيقى مدرن اثر موريس لورو، 4- ترجمه كنترپوان استاكس يك جلد، 5- هماهنگى كيتسون در 3 جلد، 6- ترجمه قواعد هارمونى اثر شونبرگ يك جلد، 7- ترجمه كنترپوان مارسل دوپره، 8- ترجمه هارمونى مدرن اثر ايگل فليدهال.
مصطفى پورتراب، استاد بزرگ و فرزانه اى كه بدون تظاهر و دور از هرگونه خودنمايى در سنين بازنشستگى هم براى پيشرفت فرهنگ و هنر صوتى وطنش ايران مى كوشد و هم اكنون به تدريس پيانو اشتغال دارد و به تعليم و تربيت هنرجو مى پردازد وى مواقع فراغت را نيز به تحقيق در ويژگى هاى موسيقى ايرانى، مشغول مى كند. كتاب فرهنگ جامع چند زبانه موسيقى او آماده چاپ و به زودى در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت. به هر حال بدون شك مصطفى پورتراب يكى از بزرگترين اساتيد موسيقى ايران است و بسيارى از نوازندگان و آهنگسازان و موسيقى شناسان امروز از شاگردان او بوده يا به نحوى از معلومات بى حد او بهره گرفته اند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم ق)، عارف و شاعر. در فارسى پورحسن و در تركى حسن اوغلى تخلص مى كرد. از بزرگان اسفراين و مريد جمال الدين ذاكر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (255/1)، تاريخ نظم و نثر (180)، تذكره الشعراء (22)، الذريعه (159/9)، لغت نامه (ذيل/ پورحسن اسفراينى).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شهرستان زيبا و هنرپرور رشت، زادگاه و محل پرورش هنرمندان خوب و بااستعدادى بوده كه يكى از آنان ايرج پورخمامى است.
وى به سال 1305 در اين شهر سرسبز و هميشه بهار متولد شد ولى هنوز خيلى كوچك بود كه بنا به مقتضاى شغل پدر به تهران آمد، در تهران پس از طى دوران تحصيلات ابتدايى كه در دبستان بصيرت واقع در تكيه دباغخانه از محلات سنگلج بود، با موسيقى از طريق كلاس سرود اين مدرسه آشنا و مأنوس گرديد.
پدر وى كه هم طبيب و مدير دبستان بصيرت بود، چون علاقه و ذوق و شوق فرزند خود را به موسيقى ديد، بنا به توصيه معلم موسيقى مدرسه مرحوم اميرى، قره نى كوچكى براى فرزند خردسال خود خريد و او را به كلاس درس اين استاد كه در ابتداى خيابان بوذر جمهرى بود برد، البته پورخمامى پيش از اين كه به كلاس اين معلم قره نى راه يابد در سازمان پيش آهنگى پيش قطعاتى را با فلوت براى هم شاگردى هاى خود مى نواخت ولى از اين زمان به بعد نزد اين هنرمند در كلاس شروع به فراگيرى موسيقى كرد.
پايه هاى اوليه يادگيرى قره نى را، وى در كلاس موسيقى اين معلم به سرعت طى كرد كه متأسفانه بايد يادآورد شد كه اميرى و همسرش در يكى از بمباران هاى هوايى عراق در كوى گيشا «نصر» شهيد شدند.
ايرج
پورخمامى، بعدها، با قره نى فعلى كه به سى بمل پركليد معروف است براى تكميل اندوخته هاى هنرى خويش به كلاس شبانه هنرستان عالى موسيقى در شمال محل فعلى تالار فرهنگ رفت. وى مدت ها از محضر استاد معلم اين ساز شادروان حسنعلى خان وزيرى تبار بهره ها برد و براى آشنايى با سبك و سياق ساير نوازندگان و هنرمندان قره نى، مدت ها نزد شادروانان رضا گلشن راد و ولى اله البرز رفت و از كلاس و مصاحبت ايشان استفاده كرد.
پورخمامى، از هنرمندان بافرهنگ و هنردوستى است كه ساز را فقط براى دل خود و به نفع مؤسسات فرهنگى و هنرى و عام المنفعه استفاده كرد. وى در سال 1324 از دانشسراس مقدماتى تهران فارغ التحصيل شد و در سال 1330 به دانشسراى عالى و در سال 1344 به دانشكده حقوق رفت و مدت سى سال از عمر پرثمر و بابركت خود را در راه تعليم و تربيت فرزندان ايران زمين صرف كرد كه عمدتا دبير رياضى دبيرستان ها بوده، وى در دوران خدمت در آموزش و پرورش دبيرى براى شاگردان خود بود كه همه او را پدر خويش مى دانستند و همين پدر از نظر شاگردان، در جشن هاى دبيرستان ها و دانشكده ها غير از نواختن ساز، در تئاترهايى كه توسط انجمن گروه هاى هنرى ترتيب مى يافت شركت مى كرد و بيشتر در نقش هاى هنرى ظاهر مى كرديد و تمام اين ها را به صورت رايگان افقط براى شادى آنان و پيشرفت برنامه هاى فرهنگى و هنرى انجام مى داد.
ايرج پورخمامى، هم اكنون در سن 65 سالگى، قره نى را به خوبى مى نوازد و با صداى اين ساز زندگى كرده و مى كند و خودش مى گويد، صداى قره نى براى من از هر صدايى جان بخش تر و آرامش بخش تر است.
برگرفته از كتاب
:مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جمشيد پوردلجو، فرزند ديگر استاد نادر پوردلجو است كه به سال 1330 خورشيدى در شهرستان سرسبز رشت متولد گرديد. وى از كودكى با موسيقى مأنوس شد و خود به آن روى آورد و نزد پدر هنرمند خود به فراگيرى سازهاى بادى (ساكسيفون- فلوت) پرداخت.
جمشيد پوردلجو، تا زمانى كه مى خواست به خدمت سربازى رود، در منزل از محضر پدر خويش بهره ور مى شد و خود با عشق و علاقه اى كه به نواختن ساكسيفون و فلوت داشت بسيار در نواختن اين سازها پيشرفت حاصل كرد به طورى كه در خدمت سربازى جزو نوازندگان اركستر باشگاه افسران ژاندارمرى درآمد و تا پايان دو سال خدمت سربازى اين همكارى را با آن اركستر ادامه داد. پس از پايان خدمت سربازى بنا به دعوت سرپرست گروه يك اركستر كره ى جنوبى در اهواز به عنوان شف اركستر فعاليت خود را آغاز كرد كه مدت دو سال اين همكارى ادامه يافت. سپس از طرف سرپرست يك اركستر ايتاليايى به همكارى دعوت شد و به عنوان مايستر اركستر فعاليت نمود. پس از دو سال همكارى همراه گروه ايتاليايى به كشور ايتاليا دعوت شد و به اتفاق آن هنرمندان كنسرت هايى در شهرهاى رم و ميلان و ديگر شهرهاى بزرگ آن كشور برپا نمود و خود مى گويد: «اين برايم افتخار بود كه توانستم به عنوان يك ايرانى موسيقى كشورم را به آن سوى مرزها ببرم، چون در آن كنسرت ها، با فلوت دستگاههاى اصيل ايرانى را تكنوازى مى كردم كه مورد تشويق بسيارى از هنردوستان مخصوصاً ايرانى هاى مقيم قرار گرفتم».
جمشيد پوردلجو، در سال 1353 به وطن بازگشت چون دورى از وطن
و عزيزان او را سخت آزرده خاطر و رنج مى داد، ناچاراً از آن گروه جدا شده و در ايران به فعاليت هاى هنرى پرداخت. وى در سال 1354 بنا به دعوت كانون هنرمندان تركيه همراه پدر و برادر خود به آن كشور سفر نمود و اقدام به اجراى كنسرت هايى همراه با ساير هنرمندان نمود كه مورد تشويق هنرمندان سرشناس آن كشور قرار گرفت و پس از دو ماه اقامت همراه برادر خود ناصر به ايران بازگشت و تا سال 57 مشغول فعاليت كنسرتى بود و از اين سال به بعد به كار تدريس موسيقى پرداخت و چون متأسفانه از ناحيه قلب دچار بيمارى شده بود تحت عمل جراحى قرار گرفت و از طرف دكترهاى معالج، كار سنگين را براى وى ممنوع اعلام كردند لذا در حال حاضر مشغول تدريس درس موسيقى مى باشد. خداوند سلامتى كامل به اين جوان هنرمند عنايت فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نادر پوردلجو، از نواده هاى حسين خان سالارى، يكى از موسيقيدانان بزرگ و بنام گيلان و همشيره زاده منصورسالارى از نوازندگان شيرين پنجه و خوب تار، به تاريخ دوم بهمن ماه سال 1308 در شهرستان هميشه سرسبز و خرم رشت ديده به جهان باز كرد
وى، عشق به موسيقى و اين هنر را از خانواده و محيط اطراف خود، درك و كسب كرد و به قدرى به اين هنر علاقمند گرديد كه تحصيلات خود را در هنرسراى موسيقى زير نظر استادان موسيقى آن زمان مسيو يروان مارتيروسيان و همسرش خانم مارگريت كه از موسيقيدانان تحصيل كرده ايتاليا بودند آغاز كرد و به پايان برد. پس از سال ها فراگيرى و تجربه علم موسيقى
و به دليل شناخت موزيك هارمونى، در سال 1326 وارد دسته موزيك ارتش شد و پس از طى دوره آموزشگاه موزيك، به سمت معاونت موزيك تيپ گيلان كه رياست آن موقع آن با يوسف آهنگى و پس از او با داود جعفرى اميد و روحى فر بود انتخاب گرديد و مدت دو سال همكارى كرد. در اين مدت در برنامه هاى مختلف راديو تيپ رشت كه هفته اى يك بار پخش مى شد نيز فعاليت هاى پرثمرى را به عهده داشت.
وى، در سال 1339، بنا به درخواست شعبه كل موزيك ارتش، به دانشگاه نظامى، دانشكده موزيك اعزام و به سمت استاديارى به تعليم هنر موسيقى به صورت علمى و عملى سازهاى بادى، سلفژ و ديكته موزيك پرداخت. در دانشكده موزيك استادان ديگرى نظير: محمد جواد هندسى، رضا همتى رادمرد (پسر مرحوم رادمرد)، صميمى، عباس سليمانى و عده اى ديگر از استادان تدريس مى كردند كه موزيك دانشكده را به طور كلى اداره مى نمودند.
نادر پوردلجو، در سال 1347، طى حكمى به افغانستان سفر كرد، تا به بررسى سازهاى محلى ايرانى كه به كشورهاى همجوار برده شده تحقيقاتى نموده و آن را براى شناسايى بيشتر محافل موسيقى مطرح نمايد، وى در اين باره تحقيقات مفصلى را به عمل آورد كه معلوم شد به طور كلى، سازهايى كه در ممالك همجوار ايران مورد استفاده قرار مى گيرد عموما ريشه ايرانى دارند.
پس از بازگشت از افغانستان، رسما به همكارى با راديو، دعوت شد و كار خود را با سمت نت نويس و همكارى نزديك با اركسترهاى راديو آغاز نمود، در آن زمان، رياست موسيقى راديو، با مرحوم مشير همايون شهردار بود و وى افتخار همكارى با شادروان مرتضى حنانه،
على تجويدى، شادروان حبيب اله بديعى، زنده ياد جواد بديع زاده و انوشيروان روحانى را پيدا كرد و دوستى نزديكى را با اين هنرمندان شروع نمود و ضمن نوشتن نت ها، نوازندگى قره نى (كلارينت) در اركستر راديو ايران را هم به عهده داشت.
طى دوران خدمت در راديو، مسافرت هاى متعددى همراه ساير هنرمندان براى شناسايى موسيقى اصيل ايران و برپايى كنسرت در محافل و مجامع علمى، فرهنگى و هنرى، به كشورهاى: فرانسه، انگليس، آلمان، مصر، دوبى و كويت از طريق اداره موسيقى كه در آن وقت زير نظر مرحوم هاتفى و بعد از آن ايرج گلسرخى و شيرزاد اداره مى شد شركت كرد و تعدادى آهنگ ساخت كه اشعار آن را شاعرانى چون: رهى معيرى، سيمين بهبهانى، معينى كرمانشاهى، ابراهيم صهبا و... سرودند كه مى توان از: «ليلى و مجنون»، «شب هاى گيلان»، «گل من»،«دختر سپيده»، «آرزوى دل»و تعدادى ديگر را نام برد.
نادر پوردلجو، در سال 1350 به وزارت فرهنگ و هنر رفت و در اركستر مصطفى كسروى شركت و همكارى نمود، وى پس از فعاليت هاى چشمگيرى كه در موسيقى اين وزارتخانه از خود نشان داد، پس از شركت در آزمايشات موسيقى علمى و عملى كه زير نظر مرحوم استاد حسن رادمرد كه رياست آن را به عهده داشت شركت و پس از كسب موفقيت در آزمايشات نامبرده، به سمت سرپرست فعاليت هاى هنرى سيستان و بلوچستان مركز زاهدان انتخاب گرديد و ضمن آن طى حكمى ديگر، دبيرى هنرستان موسيقى زاهدان را هم به وى ابلاغ كردند.
مدت دو سال، نادر پوردلجو در اين استان محروم و دور از مركز خدمت كرد كه حاصل آن، تربيت شاگردان خوب و برپايى كنسرت هاى بزرگى با شركت
بيش از چهل نفر از هنرمندان آن استان كه موفقيت بزرگى در سطح استان براى وى و موجب كسب شهرت و موفقيت براى هنرمندان محلى گرديد. پس از اين موفقيت و زحماتى كه در قسمت موسيقى اين استان متحمل گشت، موفق به دريافت بورس تحصيلى شد و براى تحصيل موسيقى و طى دوره هارمونى و سازشناسى با كمك ژرژيك فرزند استاد مسيو يروان كه در آن موقع در وين اقامت داشت و در اركستر سمفونيك وين، ويولن مايستر اركستر بود. اين دروه را با موفقيت گذرانده به تهران بازگشت و در سال 1356 به عنوان كارشناس امور هنرى و موسيقى به استان گيلان شهرستان رشت زادگاه خويش رفت و در اينجا بود كه مى بايست بيش از گذشته فعاليت كند و دين خود را به زادگاه پدرى ادا نمايد و هرچه آموخته و در توان دارد، در طبق اخلاص گذاشته و براى پيشبرد موسيقى اين سرزمين طلاى سبز و گنجينه موسيقى فولكلوريك (محلى) ايران كوشش نمايد.
در رشت فعاليت هاى مفيد و چشمگيرى را انجام داد كه مى توان از: بازسازى آهنگ هاى محلى، ساختن آهنگ هاى جديد و اجرا با خوانندگان و هنرمندان موسيقى محل و رهبرى آن كه از تلويزيون سراسرى هم طى چند برنامه پخش گرديد. وى تا سال 1358 در اين استان به عنوان كارشناس موسيقى به فعاليت هاى پرثمر خود ادامه داد ولى از اين زمان تا سال 1362 انزواطلبى و گوشه گيرى را انتخاب كرد تا اينكه در اين سال از طرف وزارت ارشاد اسلامى از وى براى همكارى دعوت به عمل آمد تا براى اجراى برنامه هاى هنرى كه به مناسبت جشن هاى بيست و دوم بهمن 1362 در اصفهان
و شهركرد برپا مى شود شركت كند و او اين دعوت را پذيرفت كه پس از پايان و برگزارى آن مورد تشويق مسئولين آن وزارتخانه قرار گرفت.
نادر پوردلجو، داراى فرزند، پنج دختر و دو پسر مى باشد كه همگى آن ها در علم و موسيقى و هنر نقاشى فعاليت دارند و اميد است در آينده شاهد موفقيت هاى فرزندان اين هنرمند باشيم و بتوانند راه پدر و جاى خالى او را خالى نگذارند. به هر حال نادر پوردلجو در حال حاضر با توجه به كهولت سن در منازل به تدريس هنرجو به طور خصوصى مى پردازد و از هنرمندانى چون: حسن رادمرد، غلامحسين غريب، مصطفى كسروى و خانم بهنام مديريت كل فرهنگى هنرى سيستان و بلوچستان را كه در زمان مأموريت وى به اين استان به عهده داشت به نيكى و احترام ياد مى كند و از كوششى كه آن عزيزان براى پيشرفت و پيشبرد موسيقى سنتى نوشته كه زير چاپ مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر پوردلجو، فرزند هنرمند ارجمند استاد نادر پوردلجو است كه در سال 1337 خورشيدى در شهرستان زيباى رشت متولد گشت. وى از همان كودكى به موسيقى علاقمند و روى آور شد و چون از محيطى آماده و پدرى هنرمند و دلسوز بهره ور گرديده بود، نزد پدر شروع به يادگيرى علم موسيقى نمود.
وى نواختن ساز پيانو را نزد پدر فراگرفت و چون از صدايى خوش نيز بهره ور بود خيلى زود توانست در محيط هنرى زمان خود شناخته شود، لذا در سال 1354 از طرف كانون هنرمندان كشور تركيه به آن كشور دعوت شد و كنسرت هايى را همراه عده اى از هنرمندان به
اجرا درآورد كه مورد تشويق هنرمندان سرشناس آن ديار مثل: بيات اوغلى، عمراه اتاكوى، زكى مورن و تنى چند ديگر قرار گرفتند. و از اين راه براى موسيقى كشور و شناخت بيشتر آن مؤثر واقع گرديدند.
پس از دو ماه اقامت در تركيه، چون پدر وى استاد نادر پوردلجو براى طى دوره اى به وين مسافرت كرد ناصر پوردلجو به اتفاق برادر خود جمشيد پوردلجو به ايران بازگشتند و فعاليت هاى هنرى خود را به عنوان خواننده و نوازنده در اركسترهاى بزرگ گسترش داد و كار فعاليت او تا سال 57 ادامه داشت و پس از آن به تدريس خصوصى موسيقى مشغول گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
مدرس قرآن.
تولد: 1282 شيراز.
درگذشت: 12 اسفند 1370.
كوكب پوررنجبر، فرزند محمداسماعيل كه پزشكى مشهور بوده است، پس از اتمام تحصيلات خود به شغل معلمى تعليمات دينى در وزارت فرهنگ سابق روى آورد.
از سن شانزده سالگى به جمع آورى مستندات در روش هاى تدريس علوم اسلامى پرداخت. در اثناى آموزش تعليمات دينى در مدارس بود كه ايشان اعراب گذارى و تصحيح نسخ قرآن چاپ كشورهاى پاكستان، هندوستان و ديگر كشورهاى اسلامى را آغاز كرد.
كوكب پوررنجبر با تغيير روش هاى تدريس قرآن و زيباسازى صفحات اين كتاب آسمانى از سويى و ويراستارى و صفحه آرايى متن آموزشى و درك بصرى راحت لغات از سويى ديگر تلاش نمود تا آموزش قرآن را به نونهالان و نوآموزان علوم دينى ساده و آسانتر سازد.
فعاليت ديگر استاد پوررنجبر بازنويسى مفاتيح الجنان بود. ويژگى اين نسخه اعراب گذارى كامل كلمات در زير و بالاى حروف بود و روال سنتى حاشيه نويسى در متن كه دشوارى زيادى براى خوانندگان را
به همراه دارد، كنار گذاشت و حاشيه در متن صفحات قرار داده شد و از فنون زيبانگارى و هنر خطاطى نيز استفاده نمود.
استاد پوررنجبر در سن بيست و هفت سالگى نابينا شد ولى با ديدن حضرت فاطمه (س) در خواب شفا يافت، و عمر خود را وقف قرآن و علوم دينى كرد. ره آورد چهل و شش سال خدمت در مراكز دولتى و ملى ايشان، تأسيس مركز آموزش ابتدايى (كوكبيه) در شهر مشهد است.
استاد از سالهاى 1338 تا 1363 به منظور تدريس قرآن مجيد، ساده ترين روش ممكن خودآموزى در شش جلد تحت عنوان خودآموز و روش تدريس قرائت مجيد را تأليف نمود. اين خودآموز توسط انتشارات اسلاميه به چاپ رسيده است. از آثار ديگر او تصحيح خودآموز گفتگوى حسين و حسن است.
استاد كوكب پوررنجبر سرانجام در سن هشتاد و دو سالگى روز دوازدهم اسفند 1370 دار فانى را وداع گفت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كيخسرو پورناظري در سال 1323 در كرمانشاه متولد شد.كيخسرو نوازنده، آهنگساز و سرپرست گروه تنبور شمس مي باشد. وي موسيقي را از ده سالگي نزد پدرش «حاجي خان ناظري» كه از نوازندان تار و شاگرد درويش خان و كلنل وزيري بود آغاز كرد. بعدها با تقليد از سبك و شيوه نوازندگان استادان گذشته به وسيله صفحات و آثار باقي مانده به تكميل تكنيك هاي اجراي سازتار پرداخت. در دهه چهل وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد و از محضر استادان موسيقي آنجا بهره گرفت. پورناظري از سال ?? به طور مستمر ساز تنبور را انتخاب كرد و هسته اوليه گروه «تنبور شمس» را به وجود آورد.
گروه : هنر
رشته : موسيقي
گرايش :
آهنگساز و نوازنده
والدين و انساب : پدركيخسرو ، پرويز پورناظري، معروف به حاجي خان از شاگردان كلنل علينقي وزيري درويش خان و مادرش، پورانداخت سرحددار، موسس نخستين دبيرستان ملي دختران و اولين زن ديپلمه در كرمانشاه بود.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : كيخسرو پورناظري از كودكي موسيقي را با ساز تار شروع كرد و نزد پدر كتاب هاي هنرستان موسيقي، آثار وزيري و رديف موسيقي سنتي ايران را فرا گرفت. شعر و ادبيات كهن فارسي را از مادر آموخت و محضر بزرگاني چون كيوان سميعي و بهزاد كرمانشاهي را درك نمود. وي در رشته مهندسي راه و ساختمان به تحصيل پرداخت و در سال سوم آن را رها كرد، چرا كه آن را با حال و هواي خود هماهنگ نديد. پس از آن وارد رشته موسيقي در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد. وي بعدها با حضور در محضر استاد دادبه، به مدت 12 سال تاريخ و فرهنگ ايران باستان را نزدش آموخت
استادان و مربيان : پرويز پورناظري (پدر كيخسرو)،كيوان سميعي و بهزاد كرمانشاهي از اساتيد پورناظري بوده اند.
همسر و فرزندان : پورناظري در سال هاي مياني دهه 70 به اتقاق فرزندانش، تهمورس و سهراب تحولي جدي تر در گروه شمس را كليد زد كه حاصل آن اجراي بيش از 300 كنسرت در داخل و خارج از ايران بود. هم اكنون دو فرزند كيخسرو پورناظري خود به چهره هايي شناخته شده در موسيقي ايران تبديل شده اند و علاوه بر زدن ساز در گروه در آهنگسازي و دانش هاي ديگر موسيقايي نيز دستي چيره دارند.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : پورناظري درسال 1351 به عنوان كارشناس موسيقي در وزارت
فرهنگ و هنر وقت به گردآوري و بازسازي نغمه هاي موسيقي كردي و سنتي پرداخت و سرپرستي اركستر كردي و سنتي را تا سال 1357 به عهده داشت. پس از اين دوره به پژوهش در مورد موسيقي و ساز تنبور پرداخت و چنان دلبسته اين ساز راز آميز و ناشناخته شد كه تمام توان خود را روي آن متمركز كرد، تا آنجا كه براي نخستين بار در تاريخ موسيقي تنبور به آهنگسازي پرداخت.
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : كيخسرو پورناظري در سال 1359 گروه تنبور شمس را بنيان نهاد كه اين كار، راهي نوين را براي نگاه به گروه نوازي موسيقي تنبور پيش اهل موسيقي نهاد و از اين منظر بايد پورناظري را نخستين فردي به شمار آورد كه ساز تنبور را از گوشه هاي خانقاه و محافل شخصي به حوزه اي عمومي تر كشاند.
آرا و گرايشهاي خاص : اين منظر كاري را كه كيخسرو پورناظري با ساز تنبور كرد مي توان بعدها با تجربه گروه كامكارها در شهري كردن موسيقي كردي مقايسه نمود. شناخت پورناظري از ساز تنبور و آشنايي عميق اش با موسيقي نواحي منطقه كرمانشاه و علاوه بر آن استفاده ظريف و متناسب از ساز دف در ساختار گروه فضايي را فراهم آورد تا نگاه به گروه نوازي تنبور صورت و صبغه اي متفاوت پيدا كندو بعدها گروه هاي ديگري هم به تاسي از كار وي در اين زمينه شكل بگيرد.
چگونگي عرضه آثار : حاصل كار گروه تنبور شمس به رهبري كيخسرو پورناظري ، آلبوم«صداي سخن عشق»با صداي شهرام ناظري بود. بعدها پورناظري آثاري چون «حيراني» ،«مهتاب رو» را با ناظري كار كرد
و البته در اين ميان برخي از آثار همانند تصنيف مردان خدا را هم با جلاالدين محمديان به صحنه برد. او بار ديگر به همراه فرزندانش گروه شمس را كليد زد.بطوري كه اين گروه آثاري چون «مستان سلامت مي كنند» با صداي بيژن كامكار، و پنهان چودل با صداي حميد رضا نوربخش را هم انتشار عمومي داده است. «بر آفتاب خليج فارس» عنواني است كه كيخسرو پورناظري همسر و فرزندانشان براي كنسرت پيش روي خود برگزيده اند. تنبورنواز متبحر كرمانشاهي كه زماني با گروه «تنبور شمس» اتفاقي نو را در عرصه موسيقي ايران رقم زده بود يكي از طلايه داران استفاده از اشعار مولانا در موسيقي ايراني بود. او با حنجره هاي خوشي همچون پسرعمويش «شهرام ناظري» و خوانندگان خوبي مثل جلال محمديان، بيژن كامكار و حميدرضا نوربخش، آلبوم هاي بسيار موفقي را به علاقه مندان موسيقي ايران تقديم كرده. اما در سال هاي اخير، پورناظري به دور از تبليغات و حواشي مرسوم، همچنان در حال توليد آثار جديد است. آخرين اثر او «پنهان چو دل» با صداي حميدرضا نوربخش مدت ها جزو پرفروش هاي بازار موسيقي ايراني بود. كيخسرو پورناظري از دليل انتخاب عنوان «بر آفتاب خليج فارس» براي كنسرت پيش روي گروه شمس چنين مي گويد: "به دليل حس ميهن دوستي و هماهنگ شدن با خواسته تمام مردم ايران كه به تحريف نام «خليج فارس» معترض بودند و نارضايتي خود را به اشكال مختلف به نمايش گذاشته بودند. نكته اصلي اينجاست كه اين كنسرت، به صورت تصويري ضبط مي شود و علاوه بر ايران در خارج از كشور هم منتشر مي شود. دوست داشتيم نام «خليج فارس» دوباره بر زبان ها جاري شود و براي كساني كه اين
موسيقي را دنبال مي كنند، مدام تكرار و تداعي شود."
--------------------------------------------------------------------------------
آثار :
1 افسانه تنبور
2 پنهان چو دل
3 حيراني
4 صداي سخن عشق
5 مستان سلامت مي كنند
6 مطرب مهتاب رو
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يوسف پوريا دهم فروردين 1318 در شهرستان مراغه به دنيا آمد.او از تار سازان خوب ايران به شمار مي آيد. پوريا در سال 1348 توسط يكي از همكاران شركت نفت كه در كلاس تار شخصي به نام صادق خان موسيقي مي آموخت تشويق شد تا موسيقي را فرابگيرد. به واسطه علاقه اي كه از كودكي به تار داشت در اين كلاس ها شركت كرد. اما بعد از مدت كوتاهي به سمت ساخت تار كشيده شد.استاد پوريا به خاطر فعاليت در عرصه موسيقي در سال 1383از پژوهشكده هنرهاي سنتي سازمان ميراث فرهنگي درجه يك هنري دريافت كرد.
گروه : هنر
رشته : موسيقي
گرايش : سازنده ساز
والدين و انساب : پدر يوسف پوريا ، ميرزا علي اكبر حجار بود كه گاهي مجسمه هاي سنگي مي ساخت.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : يوسف پوريا در سن ده سالگي به همراه خانواده به تهران آمد و ديپلم خود را در رشته رياضي در دبيرستان خوارزمي دريافت كرد. ششم شهريور 1346 در تعاوني شركت ملي نفت استخدام شد و چند دوره تخصصي توسط شركت ملي نفت استخدام شد. سپس براي گذراندن چند دوره تخصصي به آلمان و اسپانيا رفت. سال 1348 توسط يكي
از همكاران شركت نفت كه در كلاس تار شخصي به نام صادق خان موسيقي مي آموخت تشويق شد تا موسيقي را فرابگيرد. به واسطه علاقه اي كه از كودكي به تار داشت در اين كلاس ها شركت كرد. اما بعد از مدت كوتاهي به سمت ساخت تار كشيده شد. او بدون آموزش هاي لازم و با لوازم نجاري خانگي شروع به ساخت يك تار كرد. اگر چه اين تار ويژگي هاي لازم را نداشت. اما استادش او را بسيار تشويق كرد.
هم دوره اي ها و همكاران : استاد پوريا تا سال 66 با هنرمنداني چون دكتر حجازي، حسين عليزاده، محمدرضا لطفي و اصغر كرد بچه به بحث و تبادل نظر درباره ساخت تار و صدادهي آن مشغول بود تا بتواند بهترين و مقبول ترين تارها را ارائه كند. او همچنين به واسطه راهنمايي هاي سليمان روح افزا كه از نوازندگان تار بود و دوستي نزديكي با استاد يحيي داشت، از برخي تكنينك ها و نظرات استاد يحيي درباره تار سازي باخبر شد و آنها را به كار گرفت. آموختن اين تكنيك ها به پوريا در ساخت تار كمك زيادي كرد.
وقايع ميانسالي :
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : يوسف پوريا در سال هاي بعد پوريا به دليل مشكلات مختلف و گرفتاري هاي شغلي، نتوانست نوازندگي و سازندگي را به صورت جدي و حرفه اي ادامه دهد. اما سال 53 فارغ از مشكلات زندگي تصميم گرفت كار ساز سازي را به صورت حرفه اي ادامه دهد. بعد از ساخت چند تار شروع به ساختن سازهاي يك تكه كرد. او در طول مدت تار سازي اش
نوزده تار يك تكه ساخته است. سال 1355 با استاد مرادي كه رئيس كارگاه حفظ و اشاعه موسيقي در خيابان ويلا بود آشنا شد و به پيشنهاد او از ساخت تارهاي يك تكه كه ساختشان بسيار دشوار بود و زمان زيادي طول داشت، دست كشيد و به ساخت تارهاي دو تكه با الگوي يحيي پرداخت. در اين زمان علاوه بر ساخت تار به آموختن آكادميك موسيقي پرداخت و در كلاس هاي هنرستان موسيقي ثبت نام كرد و كتاب هاي سال اول و دوم دبيرستان را به پايان رساند. او عضو كانون سازندگان ساز خانه موسيقي است و از تار سازان خوب ايران به شمار مي آيد. وي همچنين دبير و سخنگوي كانون سازسازان را نيز بر عهده دارد.
جوائز و نشانها : يوسف پوريا در سال 1383از پژوهشكده هنرهاي سنتي سازمان ميراث فرهنگي درجه يك هنري دريافت كرده است .
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پهلوان محمود خوارزمى ملقب به پورياى ولى، و نيز مقلب به قتالى (ف. خيوه 722 ه.ق.) اصل او از گنجه است. وى عارفى شجاع و پهلوان بود. مثنويى به نام كنزالحقائق به نظم درآورده است. داستانهايى از مردانگيهاى او در افواه شايع است.
(وف 722 ق)، پهلوان، عارف و شاعر. احوال اين پير پهلوان بيشتر در ظلمت افسانه ها و خرافات فرو رفته است اما همين افسانه ها تصويرى مطلوب از شخصيت يك جوانمرد صوفى به دست مى دهند. اصل او از مردم گنجه بود و زادگاه او خيوه، از حوالى خوارزم مى باشد. پورياى ولى گذشته از جنبه ى پهلوانى و جوانمردى از لحاظ ادب صوفيانه نيز در خور ذكر است. با توجه به روايات، در ايام جوانى قدرت جسمانى
وى سبب شد كه بر تمام پهلوانان و زورآوران توران غلبه كند و در ايام پيرى قدرت روحانى وى موجب گشت كه بر تمام اوليا و زهاد عصر برترى يابد. گويند علت رسيدن وى به عوالم معنوى، رفتن وى به بنگال و زورآزمايى وى با پهلوان بنام آن ديار بود. علاوه بر پاره اى رباعيات و قطعات چند غزل نيز از او در دست است. مثنويى به نام «كنزالحقايق» و «ديوان» شعرى نيز به او نسبت داده اند.[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ نظم و نثر (771 -770)، جستجو در تصوف (355 -352)، الذريعه (1009 ،876 ،160 -159/ 9)، رباعى و رباعى سرايان (393 ،264 ،222 ،157)، ريحانه (312 -311/ 1)، سرآمدان فرهنگ (243 -242/ 1)، صبح گلشن (330)، فرهنگ سخنوران (739)، كشف الظنون (1514)، لغت نامه (ذيل/ پوريا)، مولفين كتب چاپى (74 -73/ 6)، معجم المولفين (162/ 12)، نفحات الانس (883 -882)، هفت اقليم (331 -330/ 3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم و دهم ق)، شاعر، خواننده و موسيقيدان. وى در زمان سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نوايى در هرات مى زيست و مورد عنايت اين دو بود.او به غير از پهلوانى، به جميع فضايل و كمالات انسانى آراسته و در علم موسيقى استاد بود و تصنيفهاى خوبى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (235/1)، الذريعه (160/9)، فرهنگ سخنوران (170)، مجالس النفائس (91 -89).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور پهلوان
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1332/1/1
زندگينامه علمي
پس از پايان موفقيت آميز دوران متوسطه در سال 1351 هجري شمسي بخاطر عشق و علاقه فراوان وارد حوزه علميه تهران شد. در كنار تحصيل حوزوي در سال 1372 در مقطع دكترا در رشته علوم قرآن و حديث از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. در طي مدت تحصيل سفرهاي علمي و تبليغي فراواني به كشورهاي خارجي داشته است. نامبرده در كنار تحصيل به تدريس در دانشگاههاي تهران پرداخت و در كنار تدريس به راهنما و مشاوره دانشجويان در مقطع و دكترا پرداخت و تاكنون حدود 250 مورد مشاوره و راهنمايي در اين رابطه ارائه كرده است.
ايشان در طول سالهاي عمر خويش خدمات علمي و فرهنگي سياسي انجام داده است كه از آن جمله مي توان سرپرستي شبكه 1 و 2 سيما، سرپرستي دانشگاه بين المللي اسلامي لندن و مدير مسئول بررسي مقالات دانشگاه تهران را نام برد.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 879 ق)، عارف، شاعر و نويسنده. معروف به پيرجمالى و جمالى. وى از اهالى اردستان اصفهان و از عرفاى بزرگ عهد شاهرخ ميرزا، پسر تيمور لنگ، بود. جمالى بنيانگذار طريقه ى پيرجماليه در تصوف بود و كتابهاى بسيارى به نظم و نثر فارسى نوشت. از آثارش: «احكام المحبين»؛ «استقامت نامه»؛ «بدايه المحبه»؛ «ديوان قصايد غزليات و ترجيعات»؛ «روح القدس»؛ «كشف الارواح»؛ «معلومات».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (927/ 3)، تاريخ ادبيات در ايران (455/ 4)، تاريخ نظم و نثر (245 -244)، جستجو در تصوف (334 -332)، الذريعه (317 / 19 ،264/ 11 ،161/ 9)، رياض العارفين (57
-53)، ريحانه (313 -312/ 1)، سرآمدان فرهنگ (262/ 1)، طرائق الحقائق (747/ 3 ،106/ 1)، لغت نامه (ذيل/ جمالى اردستانى).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1340 در تهران متولد شد. از كودكى به موسيقى علاقه بسيار داشت و عليرغم مناسب نبودن محيط، ابتدا نزد خود و سپس در كلاسهاى آموزش كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان نزد اسماعيل تهرانى و افراد ديگر به آموختن مبانى موسيقى پرداخت. سپس در طى ارائه راه، به آموزش سنتورش كشانيد و از درس فرامرز پايور نوازنده چابك دست سنتور بهره ها بود. كيومرث پيرگلو از بااستعدادترين و برجسته ترين شاگردان محضر پايور شد و ضمن آموختن تكنيك سنتور، ساير موضوعات مربوط به كار موسيقى را نيز ادامه داد، به طورى كه امور مربوط به چاپ و انتشار بعضى آثار استاد خود را عهده دار شد و نت هاى بعضى آهنگهاى چاپ شده، به خط خوش و پخته اوست. در ساليان بعد، توجهش به موسيقى كلاسيك اروپايى معطوف شد و ضمن آموختن پيانو به طور جدى، سلفژ هارمونى،اركستراسيون، كنترپوان، انستروماناسيون و ساير رشته هاى مربوط را تا آخرين حد امكان فراگرفت. در سال 1364 براى ادامه تحصيلات رهسپار خارج از كشور شد و چندى بعد در كشور بلژيك دنباله كار خويش را گرفت و ضمن تمرين جدى پيانو و اجراى قطعات مشكل و پيچيده آهنگسازان بزرگ، در مسابقات و آزمونهاى مربوط به اين رشته شركت كرد و مقامهاى شايسته اى را به دست آورد سپس براى تكميل تحصيلات خود راهى كنسرواتوار گوته بورگ (سوئد) شد و نزد استاد چايكوفسكى (نوائد پيوترا يليچ چايكوفسكى آهنگساز بزرگ روس) به فراگيرى پيانو در مراحل عالى پرداخت. وى با وجود اهتمام و تخصصى كه در
رشته تحصيلى خود دارد هيچگاه موسيقى ايرانى را فراموش نكرده و همواره به موزات آن در آموختن و آموزاندن اين موسيقى كوشا بوده است. در سالهاى اخير، نوجوانان و جوانان بسيارى را در كشورهاى اروپائى تعليم داده و به همراه گروه ها و نوازندگان ايرانى مقيم خارج از كشور، كنسرتهاى متعددى در كشورهاى اروپايى برگزار نموده است. شرح مساعى مجدانه و كوشش عاشقانه يك عمر كيومرث پيرگلو خود مقاله اى مفصل است كه جايى ديگر مى طلبد. وى دستى به نگارش و قلم نيز دارد و آشنايان به مقالات موسيقى، نوشته هاى او كه با نام مستعار «سيامك نورى» در مطبوعات ايران انتشار مى يابد را حتما خوانده اند. كيومرث، افتخار نسل نوين ايران در رشته موسيقى (ايرانى و اروپايى) است و اين فخر بيش از آنكه به خاطر پنجه پرقدرت، گوش دقيق، احساس گرم و عميق و يا استعداد و عشق بيكرانش باشد، به خاطر انسانيت فياض او، بينش ژرف او و رنج مداومى است كه براى نيل به هنر و حفظ صفاى باطنش متحمل شده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ش)، موسيقيدان و حقوقدان. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در منزل و نزد استادان و معلمان وقت فراگرفت و پس از آن براى ادامه ى تحصيل به سويس رفت و در رشته ى حقوق فارغ التحصيل شد. او در ضمن تحصيلات عالى به زبانهاى آلمانى، فرانسه، انگليسى تسلط كامل پيدا كرد و با موسيقى كلاسيك نيز آشنا شد و نواختن پيانو را فراگرفت. پيرنيا كانون وكلا را در وزارت دادگسترى، و اداره ى احصائيه (آمار) را در وزارت دارايى، تاسيس كرد. پيرنيا در وزارت دادگسترى
و وزارت دارايى، يك چند خدمت كرد و به رياست بازرسى كل كشور و معاونت نخست وزيرى نيز منصوب شد. او پس از سالها خدمت در مشاغل سياسى و قضايى و ادارى، از همه ى آنها كناره گرفت و به كارهاى فرهنگى روى آورد. پيرنيا، مبدع و مبتكر روشى بود كه قبل از او كسى به آن توجهى نداشت و آن روش تلفيق شعر و موسيقى و كمك گرفتن از يكى براى تفهيم و تاثير ارزش ديگرى بود. از آثار وى: آهنگهاى «گلهاى جاويدان» (در سال 1335 ش)، «اركستر گلها» برنامه «گلهاى رنگارنگ»؛ «برگ سبز»؛ «گلهاى صحرايى»؛ «شاخه گل»؛ تنظيم «برنامه ى كودك».[1]
فرزند ارشد حسن پيرنيا (مشيرالدوله)، متولد 1280، تحصيلات عالى خود را در رشته ى حقوق در سوئيس دنبال كرد و پس از مراجعت به ايران، به خدمت دادگسترى و دارائى درآمد و چند شغل ادارى از جمله رياست اداره ى آمار و اداره ى كانون وكلاء را متصدى شد. در 1325 قوام السلطنه او را به مديركلى بازرسى نخست وزيرى و سپس به معاونت ادارى خويش برگزيد. بعد از سقوط دولت، به كارهاى آزاد پرداخت و زندگى مرفه او از طريق ارث قابل ملاحظه اى كه از پدرش باقى مانده بود، اداره مى شد. از 1335 با اداره ى راديو همكارى خود را آغاز كرد و يك سلسله آهنگهاى اصيل ايرانى را با همكارى نوازندگان و خوانندگان كشور به سبك جالبى عرضه كرد. وقتى اين برنامه ها از راديو پخش مى شد و نام او را به عنوان تهيه كننده و تنظيم كننده ذكر مى كردند، مادرش كه دختر علاءالدوله بود و در آن تاريخ حيات داشت، عصبانى مى شد و مى گفت: «بالاخره پسر مشيرالدوله مطرب از آب درآمد». او
از اين كار فرزند خود سخت ناراحت بود و بعضى از نزديكانش معتقدند كه از غصه ى همين كار دق كرد.
داود پيرنيا به اعتبار پدر و عموى خود مؤتمن الملك، در محافل مختلف راه داشت. با على دشتى در اواخر عمر زياد حشر و نشر داشت. در 73 سالگى در اثر بيمارى در تهران درگذشت. تا حدى از نيكنامى و سلامت نفس برخوردار بود، ولى هوش و پركارى پدرش را نداشت.
داود پيرنيا، بنيانگذار برنامه ى «گلها» در تهران، خيابان ايران در يك خانواده ى بزرگ و قديمى چشم به جهان گشود. دوران طفوليت را در تحت توجهات پدر بزرگوارش حسن پيرنيا (مشيرالدوله) كه از رجال خوشنام و روشنفكر آن زمان بود گذراند.
تحصيلات ابتدايى را طبق سنن و آداب آن زمان در منزل و نزد استادان و معلمين وقت فراگرفت، سپس براى ادامه ى تحصيلات و فراگيرى دروس زبان و غيره به مدرسه ى سن لوئى كه زير نظر معلمين و استادان فرانسوى اداره مى شد قدم نهاد. پس از گذراندن تحصيلات متوسطه بنا به تمايل پدرش مشيرالدوله جهت فراگيرى تحصيلات عاليه به كشور سوئيس سفر نمود. پس از گذرانيدن تحصيلات عاليه در رشته حقوق به وطن مراجعت نمود و به خدمت در وزارت دادگسترى مشغول گرديد.
داود پيرنيا بنيانگذار و مؤسس كانون وكلا بود. در وزارت دادگسترى تا رتبه ى يازده قضائى مدارج را طى كرد و سپس به وزارت دارائى منتقل شد و در اين وزارتخانه اقدام به تأسيس اداره ى احصائيه (آمار) نمود كه براى اولين بار در ايران چنين اداره اى به وجود آمد.
داود پيرنيا در حين فراگيرى تحصيلات عاليه با موسيقى كلاسيك آشنايى كامل پيدا كرد و نواختن پيانو را به خوبى فراگرفت
و ادبيات و موسيقى ايران را نيز از خاطر نبرد. به زبانهاى فرانسه، آلمانى، انگليسى تسلط كامل داشت و در زبان فرانسه تا حد ادبيات عاليه اين زبان پيشرفت كرده بود بعد از چندى در نخست وزيرى به سمت رئيس بازرسى كل در سطح كشور و سپس عهده دار پست معاونت نخست وزيرى گرديد.
پيرنيا همواره در فكر احياى موسيقى سنتى و اصيل ايرانى و زنده نمودن فرهنگ و ادبيات ايران بود و همين فكر باعث شد كه به فكر ايجاد برنامه هاى «گلهاى جاويدان» و سپس «گلهاى رنگارنگ» و ديگر برنامه هاى ارزنده بيافتتد و همواره در اين راه با استادان بنامى چون: كلنل وزيرى، روح اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسين ياحقى، احمد عبادى، مهدى خالدى، على تجويدى، جواد معروفى و غيره تبادل نظر و همفكرى داشت. و اين علاقه شديد باعث شد كه مشاغل دولتى را كنار گذارده و با جديت، هدف والاى خود را دنبال كند و برنامه هايى ارزنده كه امروزه همچون گنجينه اى گرانبها به يادگار مانده است از خود باقى گذارد و موسيقى اصيل ايرانى و ادبيات و فرهنگ غنى اين كشور را نه تنها به مردم ايران بلكه به مردم ساير ملل نيز معرفى نمايد و به اين امر مهم كه تا قبل از ايجاد برنامه هاى «گلها» نه تنها توجهى نمى شد بلكه در بوته فراموشى سپرده شده بود بپردازد.
داود پيرنيا يكى از خدمتگزاران بزرگ موسيقى و ادب ايران در دوره ى معاصر است و ارزش والاى خدمات او بخصوص از آن جهت است كه او مبدع و مبتكر روشى بود كه قبل از او كسى به آن توجهى نداشت و آن روش تلفيق شعر و موسيقى و كمك گرفتن
از يكى براى تفهيم و تأثير ارزش ديگرى بود.
پيرنيا بعد از سالها اشتغال در مشاغل سياسى و قضائى و ادارى از همه ى آنها كناره گرفته بود و وقت خود را مصروف به مطالعه، بخصوص بررسى اشعار فارسى مى كرد.
وقتى يكى از فرزندان او در دبيرستان جم قلهك سرگرم تحصيل بود، دكتر معين افشار كه يكى از دبيران آن دبيرستان بود و به موسيقى آشنايى و علاقه خاص داشت، اركستر كوچكى از دانش آموزان هنرمند تشكيل داده بود و در يكى از جشنهاى دبيرستان، اين اركستر قطعاتى اجرا مى كرد. پيرنيا كه در آن هنگام رئيس انجمن خانه و مدرسه بود كار آنان را بسيار پسنديد و يك روز آنها را به اداره ى كل هنرهاى زيبا برد و نوارى از آهنگهاى آنان ضبط كرد و يك روز عصر اين نوار از راديو پخش شد.
كسى نمى داند كه پيرنيا چگونه به راديو راه يافت، ولى بعضى از شبها مردم برنامه اى از راديو مى شنيدند كه «گلهاى جاويدان» نام داشت و همراه با موسيقى كه مثنوى همايون بود آغاز مى شد و ضمن آن اشعارى بر روى سازى تنها به وسيله گوينده اى خوش صدا به لحنى كه در شنونده تأثيرى عميق مى بخشيد قرائت مى شد و يكى از خوانندگان نيز اشعار ديگرى را به آواز مى خواند. در بعضى از برنامه ها، شرح احوال شاعر و اظهارنظر درباره ى اشعار و افكار او نيز قسمت ديگرى از برنامه بود. برنامه با جمله «اين هم گلى بود جاويدان از گلزار بى همتاى ادب ايران- هميشه شاد و هميشه خوش باشيد» پايان مى يافت.
«گلهاى جاويدان» در سال 1335 شروع شد و همزمان با آن پيرنيا برنامه اى براى كودكان نيز تنظيم كرد كه صبحها
با صداى فرزندش «بيژن» پخش مى شد و هر دو برنامه به شدت مورد استقبال مردم بود.
به تدريج اين انديشه به ذهن پيرنيا راه يافت كه «موسيقى ضربى» ايران نيز مى بايد در برنامه ى «گلها» جايى داشته باشد، به خصوص كه ترانه ها و تصنيفهايى كه در راديو ساخته و پخش مى شد غالباً تحت تأثير و نفوذ موسيقى بيگانه و فاقد اصالت كافى بود. تشكيل اركسترى از هنرمندان صاحب نام كه بتوانند نظر او را اجرا كنند نياز به تأمين بودجه اى داشت كه از توانايى «اداره ى كل انتشارات و راديو»ى آن زمان خارج بود. پيرنيا با كوشش و زحمات طاقت فرسا موفق شد نظر مقامات «سازمان برنامه و بودجه» را به اهميت موضوع جلب و اعتبارى براى اين منظور تحصيل كند و به اين ترتيب اركستر «گلها» تشكيل گرديد و برنامه ى «گلهاى رنگارنگ» حاصل كار بود. برنامه با موسيقى ضربى و اركستره كه آهنگ بى كلام يك ترانه ى اصيل و سنگين بود آغاز مى شد. خانم «روشنك» گوينده ى خوش صداى برنامه ى «گلها» بر روى اين آهنگ چند شعر زيبا، دل انگيز با معنى و مضمونى دلكش و عميق قرائت مى كرد. پس از آن اشعار ديگرى بر روى سازهاى تنها قرائت مى شد، يا خواننده چند بيت شعر كه غالباً قسمتى از يك غزل بود به آواز مى خواند و در پايان آهنگ با كلام به وسيله خواننده همراه با اركستر اجرا مى شد.
مدت دو سال از آغاز برنامه ى «گلها» گذشته بود كه پيرنيا برنامه كودك را به «دكتر معين افشار» همان دبير دبيرستان پسرش محول كرد و با فراغت بيشتر تمام هم خود را صرف برنامه ى «گلها» كرد.
در اين زمان، وضع مالى كشور بهتر شده بود
و اركستر «گلها» بزرگ و بزرگتر شد و از حالت «يك صدايى» بيرون آمد. هنرمند ارجمند «جواد معروفى» آهنگ را به تدريج و تا حدى كه گوش شنونده ى ايرانى آمادگى قبول داشت به صورت چند صدايى مى نوشت و به رهبرى روح اللَّه خالقى اجرا مى شد، «برگ سبز» و «شاخه گل» و «گلهاى صحرايى» برنامه هاى ديگرى بودند كه به بخش «گلها» تنوع و جاذبه مى بخشيدند.
«برگ سبز» از سلو و اشعارى عرفانى با صداى خواننده كه «سيد جواد ذبيحى» يكى از آنان بود در شبهاى جمعه اجرا مى شد. در آغاز برنامه اين دو بيت قرائت مى شد:
«چشم بگشا كه جلوه ى دلدار
به تجلى است از در و ديوار»
اين تماشا چو بنگرى گويى
ليس فى الدار، غيره ديار»
و پيرنيا كه يكى از ارادتمندان مولا على (ع) بود در پايان برنامه اين جمله را منظور كرده بود: «اين هم برگ سبزى بود، هديه ى درويش، على نگهدارتان».
«شاخه گل» يك برنامه ربع ساعته بود كه به معرفى كوتاه يك شاعر و ذكر چند بيت از اشعار او و اجراى يكى از ترانه هاى «گلهاى رنگارنگ» كه خواستار فراوان داشت مى پرداخت و «گلهاى صحرايى» خاص معرفى آهنگهاى محلى ايران بود.
اين سؤال همواره براى مردم مطرح بود كه در برنامه هاى «گلها» چه رمز و رازيست كه تا اين حد در اعماق قلب و روح مردم نفوذ مى كند، در حالى كه از همان هنرمندان و همان شاعران و همان ترانه سرايان، برنامه هاى ديگرى نيز در راديو به وجود مى آيد، ولى نه تأثير برنامه هاى «گلها» را داشت و نه به آن حد مورد استقبال عامه ى شنوندگان و تمامى طبقات مردم بود. علت واقعى اين امر در حقيقت يكى شناخت كامل و دقيقى
بود كه پيرنيا از شعر و ادب و موسيقى ايران داشت و ديگر دقت و وسواس عجيبى بود كه او در انتخاب قطعات موسيقى و اشعار به خرج مى داد. به كرات يك قطعه موسيقى را مى شنيد و قسمتهايى از آن را انتخاب و قسمتهايى را حذف مى كرد، سپس براى شعرى كه روى آن قطعه بايد قرائت شود ديوانهاى اشعار و تذكره هاى متعدد را مطالعه مى كرد. در سالهاى آخر، مرحوم «رهى معيرى» را به كمك گرفت و پس انتخاب اشعار آنها را با موسيقى تلفيق و نوار ضبط شده را به دفعات مى شنيد و حتى براى كسانى كه به ديدنش مى آمدند پخش مى كرد و تأثير آن را بر روى آنان بخصوص افراد صاحب نظر امتحان مى كرد و نظر آنان را جويا مى شد و شايد به اين ترتيب يك برنامه را بيش از سى بار مى شنيد. به همين دلائل كار كردن با پيرنيا مشكل بود و فقط افراد پرحوصله مى توانستند خواسته هاى او را به مرحله اجرا و عمل درآورند.
برنامه ى «گلها» فقط يك نوازندگى و ساز سلوى تنها نبود، بلكه مسأله فرهنگ و ادبيات مملكت بود، مسأله ى موسيقى غنى و پربار گذشته ى كشور بود، مسأله ى لباس فاخر پوشيدن به موسيقى ملى، اصيل و سنتى مملكت بود و به دليل همين توجهات شادروان پيرنيا بود كه برنامه ى «گلها» طورى شده بود كه موسيقيدان آرام آرام، ارج و احترام واقعى خودش را در جامعه به دست آورده بود، اين نبود جز ارائه ى برنامه هاى خوب و ارزشمند، برنامه هاى والا و لباس فاخر و در خور شأن آن پوشيدن، يعنى نه يك چيز مصنوعى، يعنى آن چيزى كه واقعاً قدر اين كار را داشت،
سزاوار بود كه اين موسيقى به اين صورت عرضه بشود.
وقتى «سكته ى قلبى» به سراغ پيرنيا آمد و خانه نشين شد. ديگران بسى كوشش كردند كه راه او را ادامه دهند، ولى «گلهاى» آنان رنگ و بوى «گلهاى» پيرنيا را نداشت و هرگز جاى برنامه هايى را كه او مى ساخت نگرفت.
در يكى از دفعاتى كه پيرنيا دچار «سكته ى قلبى» و در بيمارستان بسترى شده بود، دكتر معين افشار دوست صميمى و باوفاى او كه تا پايان مدت خدمت او در راديو با او همكارى داشت سبدى گل براى او برد و بر روى كارت همراه آن اين رباعى را نوشته بود:
تا مهر درخشنده و مه تابان باد
عمر تو چو «گلهاى» تو جاويدان باد
چون آن همه شاخه هاى گل كز نو شكفت
«پيوسته دلت شاد و لبت خندان باد»
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (515 -509 /1)، تاريخى موسيقى (673/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
داريوش پيرنياكان به سال 1334 شمسى در بخش گرگر كه از توابع استان آذربايجان شرقى است ديده به جهان گشود وى كه مثل بسيارى از هنرمندان از كودكى به موسيقى علاقمند و شيفته اين هنر گرديده بود در انتظار موقعيتى بدو كه بتواند با نواختن «تار» آشنائى پيدا كند.
در يكى از نشريات انجمن موسيقى ايران درباره پيرنيا كان آمده «داريوش پيرنياكان »، پس از اتمام تحصيلات ابتدايى شوق موسيقى و نواختن تار را به خرمن استاد محمد حسن عذارى كشاند و مقدمات موسيقى را نزد او فرا گرفت.
پير نياكان به تدريج با شادروان استاد غلامحسين بيگچه خانى استاد مرحوم فرنام و سپس با استاد بزرگ تار شادروان على اكبر شهنازى آشنا شد و از محضر اين بزرگان، بهره كافى
يافت. همزمان با اين آشنايى ها وارد دانشكده هنرهاى زيبا در رشته موسيقى شد. آشنايى با استاد دكتر داريوش صفوت، او را به مركز حفظ و اشاعه موسيقى ايران و البته به سازمان راديو و تلويزيون ملى ايران كشاند و در اين مركز با اساتيد نام آورى چون شادروانان: فروتن، هرمزى و كريمى آشنا شد و در ارائه نواختن سه تار محضر استاد بزرگ زمان احمد عبادى را نيز درك كرد.
پيرنياكان كنسرت هايى در داخل و خارج از كشور، از جمله در كشورهاى: آلمان،سوئيس، انگلستان و فرانسه همراه استاد شجريان اجرا كرده است و همكارى او از سال 1359 تا به حال با شجريان ادامه دارد.
پيرنياكان شاگردان زيادى را از سال 1360 تا به حال تربيت كرده كه چند تن از آنها اميد آينده سه تار نوازى اند.
در حال حاضر در مركز حفظ و اشاعه موسيقى ايران به تدريس تار و سه تار مشغول است. پيرنياكان يكى از بهترين شاگردان على اكبر شهنازى در ارائه كلاسيك و فاخر اوست. در گروه نوازى و مخصوصا در تكنوازى و جواب آواز، پنجه اش غرورآفرين و دلنشين، استعداد و توانائيش در هنر تارنوازى و سه تار قالب تحسين است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. وى از اهالى تركمان و مردى پارسا بود كه در موسسيقى هم دست داشت و ترانه هاى بسيارى ساخت. وى به دو زبان فارسى و تركى شعر مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (506).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هشتم ق)، خطاط و صوفى. از شاگردان احمد رومى و مباركشاه زرين قلم بود. وى در خدمت سلاطين جلاير، ايلخانى و امير چوپان سلدوز (وف 728 ق)، به سر مى برد و سلسله ى شاگردى خوشنويسان عراق به او مى رسد. اكثر عمارات نجف اشرف و كتيبه هاى آن به خط او است؛ از ديگر آثار وى: قرآن سلطانى كوچك مذهب ممتاز به خط نسخ ياقوتى نيم دو دانگ، با رقم: «كتبه يحيى الصوفى حامدا لله تعالى على نعمه و مصليا على نبيه محمد و آله مسلما فى سنه تسع و ثلثين و سبعمئه» (739)، وصاياى حضرت امير (ع)... به قطع وزيرى كوچك و به خط نسخ كتابت ياقوتى خوش، با رقم: «كتبه اضعف عبادالله تعالى يحيى الصوفى فى سنه احدى و ثلثين و سبعمائه (731)، حامدا و مصليا»؛ چهار صفحه از مرقع طهماسب- بايقرا، به خط ثلث و ريحان پنج دانگ ممتاز و نسخ كتابت عالى، با رقم: «كتبه پيريحيى الصوفى عفاالله عنه». پنج اثر ديگر وى در «احوال و آثار خوشنويسان» ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (1234 -1233 /4)، پيدايش خط و خطاطان (176)، گلستان هنر (24 -23)، مناقب هنروران (114 ،39).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صمد پيوند، در سال 1315 در شهر شعر و زيبايى و هنر پرور شيراز، ديده به جهان باز كرد، هنوز بيش از پنج سال از سن او نمى گذشت كه همراه والدين خويش به منطقه خوزستان رفت و در شهرستان آبادان مسكن گزيد.
اولين بارى كه متوجه صوت خداداى خود شد، زمانى بود كه يك روز صبح در مدرسه سر صف قرآن خواند و چون از صداى خوشى
برخوردار بود، مورد توجه و تشويق اولياء مدرسه قرار گرفت و بعد از آن هر روز صبح سر صف آياتى از كلام اله مجيد را با صداى مليح و دلنشين خود مى خواند.
سال ها از اين تاريخ گذشت تا اين كه هنرمندى به نام ايرج رحيم پور از نوازندگان هنرمند و خوب آبادانى با وى آشنا گرديد و او از وى دعوت به عمل آورد تا در برنامه هاى راديو نفت ملى كه مربوط به شركت ملى نفت ايران بود شركت نمايد.
صمد پيوند از سال 1330 آهنگى را كه ايرج رحيم پور به نام «دلم گرفته» و در دستگاه «شور» ساخته بود، همراه هنرمندانى ديگر به نام شاهرخ امين پور نوازنده سنتور، سراملكى نوازنده فلوت، يعقوب الوانى زاده نوازنده ضرب كه ايشان از شاگردان خوب و بااستعداد زنده ياد اميرناصر افتتاح بودند و هنرمند ديگرى به نام ايرانى نوازنده ويولن اجرا كرد كه با استقبال كم نظير مردم خوزستان روبرو گرديد و چون اين نوازندگان همگى خوزستانى و محلى بودند، موجب برپايى كنسرت هاى متعددى در كليه مناطق اين استان شدند و در مدتى قليل، صمد پيوند را در سراسر مناطق خوزستان همه شناختند و به وى و هنرش ارج نهادند به طورى كه براى هر كنسرت وى ازدحام مى شد و بليطهاى كنسرت او بازار سياه پيدا مى كرد.
در اين زمان زنده ياد محمودى خوانسارى كه به آبادان آمده بود از صداى پيوند خوشش آمد و از وى براى همكارى با راديو ايران دعوت به عمل آورد، صمد پيوند در سال 1339 پس از اين دعوت به راديو ايران آمد و شوراى موسيقى راديو كه در آن زمان مركب از مشير همايون شهردار، على تجويدى، حبيب اله بديعى و تنى چند ديگر
بودند، صداى وى را تأييد كردند و اولين آهنگ را شادروان رضا گلشن راد به نام «عروس آسمان» براى وى ساخت كه در برنامه شما و راديو به سرپرستى ناصر زرآبادى اجرا گرديد.
پس از آن پيوند همكارى خود را با اركسترهاى شماره يك و دو كه رهبرى آن با زنده ياد مجيد وفادار و پرويز ياحقى بود آغاز و ادامه داد تا سال 1348 كه به واسطه مأموريت ادارى مجددا به منطقه خوزستان رفت و همكارى خود را ناچارا با راديو ايران قطع كرد.
در آبادان مجددا همكارى خويش را با سازمان راديو و تلويزيون اين شهر آغاز كرد و هر نوار پخش شده وى توسط راديو و تلويزيون اين شهر در تلويزيون ايران نيز پخش مى گرديد تا اين كه در سال 1354 مجددا پس از پايان مدت مأموريت به تهران آمد.
صمد پيوند، چون مردى متقى و از معتقدات قوى مذهبى برخوردار است، ضمن اجراى برنامه هاى موسيقى، در ماههاى ايام (محرم، صفر و رمضان)، اشعار مذهبى مى خواند و بدين طريق ارتباط هنرى او هيچگاه با مراكز راديو و تلويزيون قطع نگرديد و در حال حاضر هم براى بزرگداشت ايام سوگوارى، بزرگداشت جشن هاى دهه فجر و اعياد ملى، مذهبى و جشن هاى مشابه همكارى خود را با برنامه هاى هنرى اين مراكز ادامه مى دهد و برنامه هاى هنرى خود را بيشتر در تالار وحدت (رودكى) به اجرا درمى آورد.
صمد پيوند، تاكنون همراه با اركستر هنرمندان بزرگى چون عباس شاپورى، مجيد وفادار، پرويز ياحقى، رضا گلشن راد، سليم فرزان بيش از 30 آهنگ از آهنگهاى ساخته شده توسط ايشان و يا آهنگ هاى محلى شيرازى را اجرا كرده و اين آهنگ ها را، بيشتر در كنسرت هايى كه به
نفع بيمارستان ها، بنيادها و مراكز علمى و فرهنگى و مؤسسات عام المنفعه اجرا كرده بدون هيچ چشم داشت مادى بوده كه مى توان از كنسرت هايى در سالن آمفى تئاتر اداره راهنمايى و رانندگى، بيمارستان قلب، بيمارستان لبافى نژاد، سازمان آب منطقه اى تهران، سالن آمفى تئاتر وزارت كار و امور اجتماعى و غيره نام برد. وى ضمن آواز با نواختن ضرب آشنايى كامل داد.
صمد پيوند، هيچگاه در جهت موسيقى وقتى پيدا نكرد كه نزد استادان اين هنر رود و هرچه آموخت نتيجه پشتكار و ذوق استعداد خود بوده و هنوز از صدايى رسا و زيبا و گرم بهره ور است و صداى وى نزديكى زيادى به مرحوم داريوش رفيعى و كورس سرهنگ زاده دارد كه بنا به قولى نزديكى صداى اين سه نفر با هم، ايشان را سه تفنگدار آواز ايران مى خوانند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1293.
درگذشت: 1371.
از آثار اوست: مقدمه رسائل جامع عارف قرن پنجم هجرى قمرى خواجه عبدالله انصارى هروى (تهران، 1368)؛ مقدمه و شرح رسائل جامع عارف قرن چهارم هجرى خواجه عبدالله انصارى (به تصحيح و مقابله وحيد دستگردى، تهران، 1365)؛ كتابى در ترجمه و شرح آيةالكرسى و آيات خوانيم سوره بقره و آيه نور تحت عنوان سه گوهر تابناك از درياى پر فيض كلام الهى (تأليف، تهران، 1365)؛ قرآن مجيد و سه داستان اسراراآميز عرفانى (تهران، 1365)؛ نياز تجلى- دعاى ابوحمزه ثمالى (نثر فارسى از سلطان حسين تابنده گنابادى، نظم از تجلى سبزوارى، تهران، 1362)؛ تجلى حقيقت در اسرار فاجعه كربلا (تهران، 1372)؛ ده سخنرانى (از سخنرانيهاى سلطان حسين تابنده گنابادى رضاعلى شاه، تهران، 1362)؛ رساله التاريخ المختصر فى احوال المعصومين الاربعه عشر عليهم السلام (به
اهتمام محمدحسين خبره فرشچى، تهران 1364)؛ رساله رفع شبهات (1337). على تابنده كتابى درباره ى ايشان تحت عنوان زير نوشته است: خورشيد تابنده: شرح احوال و آثار عالم ربانى و عارف صمدانى حضرت آقاى حاج حسين سلطان حسين تابنده گنابادى (تهران، 1373).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1332 ق)، صوفى و نويسنده. پس از تكميل تحصيلات مقدماتى، دوره ى دانشكده ى معقول و منقول را گذرانيد، و موفق به اخذ درجه ى ليسانس شد. سپس به گناباد مراجعت كرد و تحت توجه و تربيت پدر به رياضت و تصفيه ى قلب مشغول شد و به مقامات معنوى رسيد. در سال 1369 ق از طرف پدر مامور ارشاد فرقه ى گناباديها شد. از آثار وى: «تجلى حقيقت در اسرار كربلا»؛ «خاطرات سفر حج»؛ «شرح حال خواجه عبدالله انصارى»؛ «نابغه ى علم و عرفان»، در شرح حال سلطانعلى شاه؛ «فلسفه ى فلوطين- رئيس افلاطونيان اخير»؛ «نياز تجلى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :زندگينامه ى رجال و مشاهير (231/2)، مولفين كتب چاپى (346 -345 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1282 شمسى (طبق شناسنامه) خداوند به شيخ اسماعيل واعظ اصفهانى كه به «تاج الواعظين» معروف بود؛ فرزندى عطا كرد كه نامش را «جلال» گذاشت. شيخ اسماعيل، پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گيرايى كه داشت از حنجره اى داودى و صدايى دلنشين نيز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانش با گوشه ها و رديفهاى آوازى ايران نيز آشنايى پيدا كرده بود. جلال فرزند شيخ اسماعيل هم، صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود، اين موضوع را اهل خانواده همه مى دانستند ولى چون جلال به احترام پدر هرگز جلوى او دهان باز نكرده بود، پدر از صداى خوش فرزندش خبرى نداشت. عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسيد. پدر او را به مدرسه «عليه» سپرد. اين مدرسه در بازارچه رحيم خان نزديك مسجد رحيم خان واقع بود و با منزلشان فاصله چندانى نداشت. در مدرسه به خاطر
صوت خوشى كه جلال داشت مكبرى و مؤذنى و قرائت كلام اللَّه مجيد را به او واگذار كرده بودند. يك روز عصر وقتى كه جلال 9 ساله از مدرسه برمى گشت؛ با خود اندك اندك زمزمه مى كرد و اين زمزمه تا نزديك در منزل ادامه داشت. غافل از اين كه پدر برخلاف معمول، امروز در منزل است و صداى او را شنيده. وقتى جلال پايش را از هشتى به داخل حياط گذاشت؛ پدرش او را صدا كرد: رنگ از روى جلال پريد و به لكنت افتاد. در اين هنگام پدر با چهره اى گشاده و ملاطفت آميز به فرزند گفت: «جان پدر! تو صدايت خوب است و قشنگ آوازه مى خوانى، من صدايت را شنيدم؛ حالا هم كمى براى من بخوان». وقتى جلال با صداى لرزان اندكى براى پدرش خواند، پدر دستى به سرش كشيد و بوسه اى از مهر بر پيشانيش زد و گفت: «براى آواز خواندن تنها صداى خوب كافى نيست تو بايد تعليم هم ببينى...!».
آن روزها به جلال چون فرزند شيخ اسماعيل تاج الواعظين بود «تاج زاده» مى گفتند. جلال تاج زاده از 9 سالگى تعليم آواز را شروع كرد. ابتدا پيش پدرش با مقدمات و اصول رديفها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم «آسيد عبدالرحيم اصفهانى» استاد مسلم آواز آن زمان سپرد و تاج مدتى نزد اين استاد گوشه ها را ياد گرفت. پس از مرحوم آسيد عبدالرحيم؛ پدر تاج براى اين كه او را با گوشه هاى سازى در رديفها نيز آشنا كند، تاج را به خدمت شادروان «نايب اسداللَّه» نى زن معروف برد. تاج زمانى نسبتاً طولانى در خدمت نايب اسداللَّه نكته ها و ظرايف آواز ايرانى را فراگرفت. آخرين استادى
كه تاج بنا به توصيه پدر براى گوشه ها و رديفها به خدمتش رفت مرحوم شادروان ميرزا حسين ساعت ساز معروف به «خضوعى» بود و تاج پس از اتمام فراگيرى نزد اين استاد، ديگر در آواز سرآمد شده بود و اندك اندك در محافل مى خواند و اينجا و آنجا همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن مى گفتند. تاج در نوجوانى با مرحوم حسين خان اسماعيل زاده استاد معروف و مسلم كمانچه آشنا مى شود و اولين بارى كه قرار بوده به همراه ساز حسين خان آواز بخواند حسين خان ساز را كوك مى كند و هنوز جمله اول را نزده، تاج با عجله درآمد آواز مى كند. مرحوم حسين خان اسماعيل زاده با لبخندى مى گويد: «پسرم در خواندن اينقدر عجله نكن، صبر داشته باشد تا من درآمد بكنم، بعد كمى بيشتر صبر كن تا چهار مضرابى هم بزنم، وقتى كه مجلس سرحال آمد و خودت هم كاملاً سر ذوق آمدى آن وقت شروع كن به خواندن، آن وقت هم با حوصله و طمأنينه بخوان تا مردم فرصت شنيدن و لذت بردن از ريزه كاريهاى آوازت را داشته باشند».
تاج هميشه از آواز مرحوم آسيد عبدالرحيم اصفهانى و مرحوم ميرزا حسين ساعت ساز (خضوعى) با تجليل و گرامى داشت فراوان ياد مى كرد و به خصوص مى گفت: «صوت داود نبى در حنجره و صداى استادم مرحوم آسيد رحيم تجلى مى كرد و ممكن نيست كسى ديگر بتواند مانند او به اين خوبى بخواند». جز اين دو نفر تاج با سعه ى صدر و مناعتى كه داشت و اصولاً هر خواننده اى را تشويق مى كرد، از خوانندگان همزمانش نيز از جمله به اين استادان ارادت داشت و از آنان و آوازشان به نيكى ياد
مى كرد. (اين اسامى را تاج در گفتگويى كه با من در ارديبهشت ماه 1358 داشت بر زبان آورد و من تا آنجا كه حافظه ام يارى مى كند به ذكر آنها مى پردازم): آسيد حسين طاهرزاده اصفهانى، سيداسماعيل خان قراب، قربان خان شاهى، تجلى، حاج محمدعلى، حبيب شاطر حاجى، شهاب (معروف به شهاب چشم دريده كه شاگرد حبيب شاطر حاجى بود و گوشه شهابى در دستگاه بيات زند يا ترك به او منسوب است). بى ترديد بسيارى از استادان مسلم موسيقى و نوازندگان چيره دست سازهاى ايرانى با شادروان تاج ساز نواخته اند ولى تا آنجا كه حافظه من با استعانت از ذهنيات استاد حسن كسايى نوازنده چيره دست و نابغه ى نى يارى مى كند. نام اين هنرمندان را مى توان در رديف نام كسانى كه با تاج همنوازى داشته اند ثبت كرد:
مرحوم نايب اسداللَّه نى زن معروف (اين استاد در زمانى كه تاج نزدش تلمذ مى كرده به عنوان آموزش همراه آواز تاج نى هم مى زده است)، مرحوم شكرى اديب السلطنه استاد (تار)، مرحوم استاد ابوالحسن صبا، (سه تار، سنتور و ويولن)، مرحوم مرتضى محجوبى (پيانو) مرحوم رضا محجوم (ويولن)، مرحوم حسين ياحقى (ويولن)، مرحوم ارسلان خان درگاهى (تار و سه تار)، مرحوم اكبرخان نوروزى (تار)، مرحوم غلامرضا خان سارنگ (كمانچه)، مرحوم شعبان خان اصفهانى (كمانچه)، مرحوم غلامرضا خان سارنگ (كمانچه)، مرحوم شعبان خان اصفهانى (كمانچه)، مرحوم على اكبر خان شهنازى (تار)، مرحوم حسين خان شهناز (تار) استاد حسن كسايى (خداوندگارنى و جانشين به حق نايب اسداللَّه)، استاد جليل شهناز (نوازنده چيره دست تار)، استاد على تجويدى و...
تاج برخلاف اين كه استادان انگشت شمارى داشت؛ شاگردانش فراوان بودند. او در تعليم با لطف پدرانه اى كه داشت با اصرار هركسى را كه حتى دو دانگ
صدايى داشت تشويق به خواندن مى كرد و اغلب خودش نيز محض ترغيب شاگردان جوان و تازه كار بى هيچ ناز و افاده اى چند بيتى مناسب زمزمه مى كرد. تاج با خضوع و خشوع فراوان تعليم مى داد و با روحيه اى كه داشت اكثراً از شاگردانش به عنوان «شاگرد» نام نمى برد و از آنها به نام دوست و رفيق ياد مى كرد. شاگردان تاج فراوانند و من بيشتر آنها را نديده و نمى شناسم ولى در آن ميان فقط با دو نفر آنها آشنايى پيدا كرده ام، يكى آقاى مرتضى شريف (قاضى دادگسترى) از شاگردان قديمى تاج كه شيوه تاج را خوب دريافت كرده و به كار مى گيرد، حنجره ى توانايى دارد و پخته مى خواند و شعر را بجا به كار آواز مى گيرد. يكى هم كه بيش از همه و تا آخرين روزهاى زندگى، با تاج و در خدمت او بود؛ آقاى اصغر شاه زيدى خواننده جوان اصفهان است كه خود به تعليم آواز هنرجويان مشغول است و در يكى از آزمونهاى باربد نيز رتبه اول شده است، عده ى زيادى هم غير مستقيم شاگرد تاج بوده اند، اين عده از راه صفحات و نوارهاى تاج با سبك آواز او آشنا و روش او را در آواز تعقيب كرده اند كه از اين ميان مى توان به نام خواننده خوش صداى معاصر آقاى حسين خواجه اميرى (معروف به ايرج) اشاره كرد. خود من (محمدرضا شجريان) نيز مقدارى روش جمله بندى و تركيب بندى در تحرير را از سبك آوازخوانى تاج به كار گرفته ام. بارها و بارها در محضرش بوده ام. هم از آوازش و هم از ارشادهايش فيض فراوان برده ام.
آخرين بارى كه در محضر اين هنرمند بزرگوار بودم، چهاردهم آبان 1360 درست يك
ماه قبل از درگذشتش بود. در آن روز ايشان به اتفاق استاد حسن كسايى و آقاى محمد موسوى (نوازنده نى و شاگرد استاد كسايى)، آقاى پرويز مشكاتيان (نوازنده سنتور)، آقاى ناصر فرهنگ مهر، آقاى منوچهر غيورى (شاگرد وفادار استاد كسايى)، شاطر رمضان و چند تن ديگر از هنردوستان تهرانى و اصفهانى كلبه ى محقر مرا به قدوم شريف خود آراسته بودند. در آن روز استاد كسايى براى شادروان تاج كه خيلى افسرده به نظر مى رسيد با نى، دشتى درآمد كرد و تاج يا غزلى از سعدى به اين مطلع:
تاجم نمى فرستى تيغم به سر مزن
مرهم نمى گذارى زخمم دگر مزن
آوازى با نهايت قدرت و تأثير خواند كه در حقيقت عقده گشايى دل آزردگى هايش بود. پس از فرود آواز ايشان تكليف كردند كه چيزى بخوانم من هم اطاعت امر استاد كرده چند بيتى خواندم كه طبق معمول مورد ستايش و لطف پدرانه ايشان قرار گرفتم. شادروان تاج مردى بود سليم النفس و با مناعت طبع، هرگز در طول مدت زندگيش به خاطر مال دنيا و مسائل مادى به كسى كرنش نكرد و به اين خاطر مدح كسى را نگفت. او از همه تعريف و تمجيد مى كرد و همه را با نام خير ياد مى كرد، شايد كسى به خاطر نداشته باشد كه او حتى يكبار از كسى گلايه اى بكند و يا از كسى بد بگويد. او حتى اگر از كسى رنجشى مى ديد و خاطرش آزرده مى شد، اين رنج و آزردگى را با سكوت بزرگوارانه اى تحمل مى كرد. تاج از استادانش با احترام فراوان ياد مى كرد. با دوستانش با مهربانى و عطوفت رفتار مى كرد و حتى تا آخرين روزهاى عمرش به اغلب دوستانش سركشى و احوالپرسى
مى كرد. او با شاگردانش نيز عطوف و مهربان بود و مانند پدرى خود را موظف به غمخوارى آنان مى دانست. شادروان تاج در زندگى يك همسر اختيار كرد و هميشه از او به عنوان يك كدبانوى خانه دار مهربان و دلسوز كه موجب و موجد گرمى كانون خانوادگى اوست نام مى برد. خداوند به تاج از اين همسر شش فرزند عطا كرد؛ چهار دختر به نامهاى: تاجى، پروين، هما، پروانه و دو پسر به نامهاى: همايون و جمشيد.
(1360 -1282 ش)، خواننده. در هفت سالگى از آموزشهاى پدرش در موسيقى استفاده كرد و آواز را نزد سيد عبدالرحيم اصفهانى، نايب اسدالله، ميرزا حسين ساعت ساز، حاج عندليب و ميرزا حبيب شاطر حاجى فراگرفت و در نوزده سالگى خوب مى خواند. چند سالى طلبه بود و چون به ادبيات فارسى و مقدمات عربى آشنايى داشت اشعار را مناسب مى خواند. وى در خانه ى وحيد دستگردى با استاد على اكبر شهنازى آشنايى يافت و با او كنسرتهايى اجرا كرد كه چند صفحه ى گرامافون از آنها ضبط شد. وى در آواز داراى سبك خاصى بود و در كنسرت روزنامه «ناهيد»، در باغ سهم الدوله با اركستر مرتضى محجويى آواز خواند. او در اصفهان درگذشت. جلال شاگردان بسيارى داشته است كه مرتضى شريف و حسين خواجه اميرى، معروف به ايرج از آنان اند.[1]
مدرس آواز ايرانى، موسيقيدان.
تولد: 1282، اصفهان.
درگذشت: 13 آذر 1360، اصفهان.
جلال تاج اصفهانى، فرزند شيخ اسماعيل واعظ اصفهان معروف به «تاج الواعظين» تحصيلات ابتدايى را در مدرسه ى عليه پشت سرگذاشت. در همان كودكى چون همانند پدرش از صداى خوشى برخوردار بود، مشهور به «تاج زاده» شد. از نه سالگى تعليم آواز را شروع كرد. ابتدا پيش پدرش با مقدمات و اصول
رديف ها آشنا شد و سپس پدر او را نزد سيد عبدالرحيم اصفهانى برد و تاج مدتى از اين استاد گوشه ها را ياد گرفت. پس از سيد عبدالرحيم، پدر براى اين كه او را با گوشه هاى سازى در رديف ها آشنا كند، تاج را به خدمت نايب اسدالله نى زن برد. تاج مدت طولانى در خدمت نايب اسدالله نكته ها و ظرايف آواز ايرانى را فراگرفت. استادان ديگرى كه تاج اصفهانى براى تكميل گوشه ها و رديف ها به خدمت آنها رفت ميرزا حسين ساعت ساز معروف به «خضوعى» و حبيب شاطر حاجى و عندليب بودند. تاج پس از اين ديگر در آواز سرآمد شد.
كسانى كه با تاج هم آواز بوده اند عبارتند از: سيد حسين طاهرزاده ى اصفهانى، سيد اسماعيل خان قراب، قربانخواهى شاهى، اصغر تجلى، محمدعلى، حبيب شاطر حاجى، سيد صادق شهاب. كسانى كه با تاج ساز نواخته اند عبارتند از حسين اسماعيل زاده (كمانچه)، نايب اسدالله نى زن (نى)، شكرى اديب السلطنه (تار)، ابوالحسن صبا (سه تار، سنتور و ويولن)، مرتضى محجوبى (پيانو)، رضا محجوبى (ويولن)، حسين ياحقى (ويولن)، ارسلان درگاهى (تار و سه تار)، اكبرخان نوروزى (تار)، غلامرضاخان سارنگ (كمانچه)، شعبان خان شهناز، رضاخان باشى (تار)، سليمان خان اصفهانى (كمانچه)، على خان شهناز (تار)، جليل شهناز (تار)، على تجويدى.
با تأسيس راديو، تاج به راديو رفت. هر هفته در برنامه ى راديو اصفهان غزل هاى سعدى و حافظ و نيز حاج آقا حسام دولت آبادى را كه از ميان شعرا بيش از همه مى پسنديد، مى خواند. اين همكارى تا مدت ها ادامه داشت.
آرامگاه تاج در تخت فولاد اصفهان در تكيه سيد العراقين قرار دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ اصفهان (250 ،245 ،243)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (249 ،248 ،243
،242 ،231 ،221)، تاريخ موسيقى (691 ،684 ،606 ،602 ،601/ 2)، سرگذشت موسيقى (461/ 1)، سيماى هنرمندان (172/ 1)، مردان موسيقى (355 -350/ 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم ق)، شاعر و صوفى. ملقب به صدرالشريعه و برهان الاسلام. از بزرگان ماوراءالنهر و از سرآمدان آل سازه و رئيس حنفيان بخارا بود. وى مردى فاضل و در علوم دينى ادبى تبحر داشت. تاج الدين در عهد سلطان قلج طمغاج خان ابراهيم از آل افراسياب به سر مى برد و رباعياتى در مدح وى سروده است. كتاب «خالصه الحقايق لما فيه من اساليب الدقائق»، در اخلاق كه مولف آن ابوالقاسم عمادالدين محمود بن احمد الفارابى است و به سال 597 ق تاليف شده، به نام همين عمر بن مسعود است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (834 -833 /2)، فرهنگ سخنوران (177 -176)، لباب الالباب (174 -169 /1)، لغت نامه (ذيل/ تاج الدين)، هفت اقليم (406 -405 /3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تاج الواعظين)، روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم و دهم ق)،، عارف. ملقب به حاج هراسى. وى مولف كتابى است به نام «بحرالسعاده»، در اخلاق و سلوك و عبادات كه در شعبان 901 ق به پايان رسانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (475/4)، تاريخ نظم و نثر (236)، كشف الظنون (225 -224).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند شايسته و ارجمند هنر موسيقى اصيل ايران محمود تاجبخش كه بيش از نيم قرن به موسيقى ملى كشور دور از جنجال و هياهو خدمت كرد و اين اواخر تعداد 16 نوار كاست يك ساعته با «سه تار» به صورت رديف نوازى و بداهه نوازى به انجام رسانيد كه به شرح زير مى باشد:
دستگاه اصلى شور در 2 كاست، آواز ابوعطا در 1 كاست، آواز افشارى در 1 كاست، آواز بيات ترك در 1 كاست، آواز دشتى در 1 كاست دستگاه همايون در 2 كاست، آواز بيات اصفهان در 1 كاست، دستگاه سه گاه در 1 كاست، دستگاه چهارگاه در 1 كاست، دستگاه راست پنجگاه در 2 كاست، دستگاه نوا در 1 كاست، دستگاه ماهور در 2 كاست. استاد ارجمند حسينعلى ملاح درباره ى زندگانى و فعاليتهاى هنرى محمود تاجبخش مى نويسد:
«از اين سالك نخستين كوى هنر، خواسته شد كه از سيماى هنرى يك دوست هنرمند رقمى، و در باب ويژگى هاى هنرى اش قلمى بزنم- دوستى، كه عمرى در زمينه ى هنر موسيقى ايران دمى از تلاش نايستاده و لحظه اى از پرتوافشانى فروگذار نكرده است. دوستى كه اخيراً بخشى از آموخته ها و آزموده هاى لحنى خود را شخصاً با سه تار نواخته و بر نوار كاست ضبط كرده و بر آن است تا به مشتاقان و سالكان و ياران و نوآموزان اين درياى
ناپيداكرانه پيش كش كند. هنگامى اين نياز با حقير در ميان نهاده شد كه سخت سرگرم نوشتن برگهاى پايانى «فرهنگ سازها» بودم و بى شك مجال و فرصتى براى نوشتن نداشتم... ولى وقتى دريافتم به رقمى كه صاحب اين قلم خواهد زد كام دوستى روا خواهد شد «ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام دوست» از ايشان درخواست كردم دستمايه اى (حتى اگر يك برگ باشد) از چگونگى محيط خانوادگى و نام استادانى كه در بالندگى هنر ايشان مؤثر بوده اند و همچنين مجاهدات هنرى و اجتماعى خودشان، به من بدهند تا بتوانم شرحى درخور، و متكى به استاد معتبر بنگارم. بنابراين رقمى كه در باب احوال و آثار آقاى محمود تاجبخش زده ام نقشى است روشن، از طرحى كمرنگ، كه خود ايشان در اختيار بنده نهاده اند و اگر مشاهده مى شود كه جاى جاى، سخنى درباره ى خصائص هنرى و يا صفات ايشان به ميان آمده است آن ديگر متكى به برداشتى است كه اين حقير از همكارى و مماشات با ايشان، به درازاى يك عمر داشته ام.
در بهار سال 1303 خورشيدى، شكوفه ى وجود «محمود» در گلستانى كه تمام گلهايش از گلزار هنر، آبشخور داشته اند، شكفته شد- عمويش «كريم تاجبخش» از دست پروردگان مرحوم درويش خان بود- سه تار مى نواخت و خوش مى خواند. در اين محيط، براى برادر محمود (كه پنج سال از وى بزرگتر بود) سه تارى تهيه شد تا نزد عمويش تعليم بگيرد «محمود» نيز كه (هشت سال بيشتر نداشت) در جلسات درس حضور مى يافت و گوشه هاى آوازها را به خاطر مى سپرد و به هنگام تمرين برادر، يادآورش مى شد- اندك اندك، برادر بزرگتر كه درمى يابد هوش و استعداد محمود در فراگيرى موسيقى درخور توجه
است سه تار را به او وامى گذارد. از اين زمان، سه تار، به محمود تعلق مى گيرد- تمرين ساز، جدى تر مى شود و به روزى چهار تا پنج ساعت مى رسد- اين پشتكار موجب مى گردد كه در نواختن قطعات تا حدى دشوار، توفيق قابل ملاحظه اى پيدا كند و تا آنجا آواى سازش شنيدنى بشود كه اولياى مدرسه، به وى تكليف كنند در جشن سالانه در برابر شاگردان و اولياء ايشان نوازندگى كند. خود او مى نويسد «وقتى وارد دبيرستان شدم سه تار را نسبتاً خوب مى نواختم و در جلسات انجمن ادبى مدرسه گاهى از من خواسته مى شد، سه تار بنوازم- در دوره دوم دبيرستان بودم كه آقاى سپهرى به عنوان بازرس و كارشناس موسيقى به دبيرستان ما آمدند- ايشان ويولن مى نواختند، اركسترى از شاگردان صاحب استعداد مدرسه تشكيل دادند كه من هم در آن اركستر سه تار مى نواختم» از اين زمان «محمود تاجبخش» به سوى ساز ويولن كشيده مى شود. ويولن يكى از هم كلاسى هاى خود را به امانت مى گيرد و به نواختن مى پردازد، ادامه ى اين نوازندگى، به ابتياع ويولن و تمرين مداوم مى انجامد. روزى آگهى گشايش كلاسهاى شبانه موسيقى، در هنرستان عالى موسيقى نظرش را جلب مى كند خود تاجبخش در اين باب نوشته است: «در شهريور 1320 هنرستان موسيقى دولتى كلاسهاى شبانه اى براى تعليم موسيقى به علاقمندان اين رشته ترتيب داده بود با اين كه براى رشته ويولن فقط 20 نفر آن هم از طريق آزمون مى پذيرفتند من در ميان حدود 440 نفر شركت كننده، قبول شدم. معلم كلاس ويولن آقاى اسماعيل زرين فر بود».
در اين جا رواست يادى از اين هنرمند وارسته كه نخستين استاد تاجبخش بوده است بشود، استاد اسماعيل زرين فر از اولين فارغ التحصيلان
دوره نخستين مدرسه موسيقى دولتى است، وى قطع نظر از بهره مند شدن از تعليمات استاد علينقى وزيرى (كلنل) از محضر درس چند تن ويولنيست خارجى نيز استفاده كرده است، استاد زرين فر پس از فراغت از تحصيل وارد خدمات فرهنگى مى شود، وى از هنرمندانى كه در پيشرفت موسيقى نقش پرارجى داشته اند.
در آن هنگام كه محمود تاجبخش به شاگردى اين استاد مفتخر مى شود آقاى زرين فر در هنرستان موسيقى سمت نظامت و استادى هنرستان را داشته است. تاجبخش مى نويسد: «متد ويولن استاد وزيرى را نزد ايشان تعليم گرفتم، در آن زمان اتفاق مى افتاد كه بعض روزها 12 ساعت تمرين مى كردم، به همين سبب در مدت كوتاهى توانستم علاوه بر متد استاد وزيرى و نواختن تعدادى از آهنگهايى را كه معظم له براى ويولن ساخته بودند و همچنين رديف شادروان عليرضا چنگى را كه از كمانچه نوازان ماهر بود بنوازم».
در بهار سال 1323- استاد زرين فر، شاگرد محبوب و بااستعداد خود را به شادروان روح اللَّه خالقى (كه سمت معاونت هنرستان و مسئوليت موسيقى راديو را داشت) معرفى مى كند، استاد خالقى پس از استماع ويولن تاجبخش موافقت مى كند كه اين هنرمند به گروه نوازندگان راديو بپيوندد. رواست كه در اين باب قلم را به دست خود تاجبخش بدهيم: «ويولن زدن من، مورد توجه دانشمند و موسيقيدان نامدار، استاد روح اللَّه خالقى قرار گرفت. از همان موقع، هفته اى يك روز در راديو نوازندگى مى كردم تا اركستر انجمن موسيقى ملى تشكيل گرديد و من هم به عنوان يكى از نوازندگان آن اركستر برگزيده شدم- اين همكارى، هم در آن زمان كه اركستر وابسته به انجمن موسيقى ملى بود، و هم در آن دوره كه به
نام «اركستر شماره يك» وابسته به راديو شد، ادامه داشت». لازم به يادآورى است كه آقاى تاجبخش از تعليمات مرحوم استاد ابوالحسن صبا نيز برخوردار شده است در اين باب خود ايشان نوشته اند: «در همان اوائل سال 1323 كه به راديو راه يافتم، استاد زرين فر مرا با استاد صبا آشنا كرد و از ايشان خواست كه تعليم به من را بپذيرند: استاد صبا از استماع ساز من مى پذيرند كه به سلك شاگردان ايشان درآيم». تاجبخش شش ماه از تعليمات استاد بهره مى گيرد و بنا به توصيه ى استاد صبا با مرحوم دكتر مفخم پايان كه از شاگردان صبا بود آشنا مى شود و نزد ايشان يكبار ديگر رديف مرحوم صبا، يا درست تر گفته شود آثار چاپ شده و چاپ نشده صبا را مى نوازد و مجدداً توفيق درك افاضات صبا نصيبش مى گردد؛ خود او مى نويسد: «نوازندگى من و آشنائيم با موسيقى ايرانى تا به آنجا رسيده بود كه هر وقت استاد كسالت داشت و در اندرون خانه ى خود به سر مى برد مرا مى پذيرفت و با تعليم دادن خصوصى بر من منت مى گذاشت». اشتياق، و حتى بايد گفت زياده جوئى تاجبخش در فراگرفتن شيوه ها و اسلوب نوازندگى ويولن نوازان زمان خود، سبب بود، تا هرجا شخصيتى را سراغ مى كرد كه شيوه اى خاص در نواختن ويولن داشت به سويش بشتابد و زانوى تلمذ به زمين بزند و درك فيض كند- چند صباحى از محضر درس مرحوم حسين ياحقى- و مدتى كوتاه از راهنمايى هاى استاد دكتر مهدى بركشلى و زمانى از تعليمات چند تن از موسيقيدانهاى خارجى بهره مى گيرد- خود او مى نويسد: «حتى مدتى نزد شادروان استاد هنرمند موسى معروفى رديفهاى تدوين شده
به وسيله ى ايشان را فراگرفتم و به شيوه ى نت نويسى اين كتاب و طرز اجراى آن با سه تار به خوبى آشنا شدم همين آشنايى سبب شد كه بتوانم رديف قدما را بشناسم و از كم و كيف آن آگاه شوم. ناگفته نماند كه مدتى هم نزد مرحوم حسين تهرانى قطعات ضربى را تمرين مى كردم- همين مشاركت موجب گرديد كه درس مشتركى با اين استاد در هنرستان موسيقى داشته باشيم».
آقاى تاجبخش در نوروز سال 1333 كه در سمت رياست بانك كشاورزى ملاير انجام وظيفه مى كرده است در آن شهرستان براى اولين بار با استاد احمد عبادى (سه تار نواز نامدارى اين عصر) آشنا مى شود- خود او مى نويسد: «افتخار آشنايى و ميهماندارى استاد عباسى سبب شد كه مجدداً به سه تار روى آورم و به طور جدى به تمرين و نوازندگى بپردازم و زمانى از تعليمات و افاضات اين استاد ارجمند بهره بگيرم». در خور يادآورى است كه تاجبخش، قطع نظر از مقام هنرى، در كار ديوانى نيز مقامى شامخ داشته است. وى كارمند عالى رتبه بانك كشاورزى بوده و به دفعات رياست بانك كشاورزى پاره اى از شهرستانهاى كشورمان و سرپرستى و مديريت شعب بانك در منطقه گرگان و دشت و استانهاى گيلان و اصفهان را بر عهده داشته است. اكنون بى مناسبت نمى نمايد كه فهرست گونه، آنسان كه خود تاجبخش بر قلم آورده است اشاره اى به خدمات هنرى و فرهنگى اين شيداى موسيقى بشود.
ويولن نوازى، در اركستر انجمن موسيقى ملى، ويولن نوازى در اركستر شماره ى يك راديو، سه تار نوازى در اركستر سازهاى ملى، ويولن نوازى در اركستر گلهاى راديو، ويولن نوازى در اركستر شماره چهار هنرهاى زيباى سابق (به رهبرى مرحوم حسن رادمرد)، ويولن نوازى در اركستر شماره
يك هنرهاى زيباى سابق (به رهبرى استاد حسين دهلوى)، تدريس سه تار در مكتب صبا، تدريس سه تار در هنرستان موسيقى ملى، تدريس سه تار در مركز حفظ و اشاعه موسيقى، تدريس ويولن در هنرستان موسيقى ملى (دوره دوم هنرستان)، تدريس ويولن در هنرستان آزاد موسيقى به مديريت دانشمند و موسيقيدان روان شاد اميرجاهد، سرپرستى يك اركستر كوچك، براى تربيت خواننده و اجراى برنامه در تلويزيون، معاونت سازمان برنامه هاى موسيقى ايرانى (در تالار رودكى)، ساختن آثار موسيقى (پيش درآمد، تصنيف، رنگ)، نوشتن متدى براى تدريس سه تار، نوشتن و تنظيم گوشه هاى چند دستگاه به خط موسيقى (اين مقدمه اى است براى تهيه يك رديف ديگرى از موسيقى ملى ايران)، تأسيس يك كلاس موسيقى به نام ترانه به سال 1326، استادان اين كلاس، ظاهراً اين هنرمندان بوده اند: بديع زاده (آواز)، حسين تهرانى (ضرب)، حسينعلى وزيرى تبار (قره نى)، حسين صبا (سنتور)، نصراللَّه زرين پنجه (تار) و خود تاجبخش (ويولن). قطع نظر از اين موارد، بايد مهمترين خدمت استاد محمود تاجبخش را تربيت شاگردانى دانست كه هم اكنون برخى از آنها از لحاظ نوازندگى به درجه كمال رسيده اند.
نگارنده، با محمود تاجبخش زمانى آشنا شد كه ايشان به جمع نوازندگان اركستر انجمن موسيقى ملى پيوست، اين همكارى تا زمانى كه اركستر شماره يك راديو منحل گرديد ادامه داشت. خصيصه بارز اين هنرمند كه در نخستين برخورد، آشكارا خود را مى نماياند فروتنى اوست. دومين ويژگى او، اشتياق و تا حدى زياده جويى او را در امر فراگيرى است. وى معتقد است كه پرسيدن، خواستن است، به مقام معرفت كسى نائل مى شود كه بپرسد. به همين سبب از هركس كه در او بينشى يا معرفتى در موسيقى سراغ مى كرد مى پرسيد. در نوازندگى، به
تكنيك و يا تدابير نوازندگى بيشتر راغب بوده و هست. اصول فنى را در نوازندگى بيشتر رعايت مى كند تا نوان سانهايى را كه اصطلاحاً به آن «حال» مى گويند. به درست نوازى و شسته و رفته اجرا كردن قطعات موسيقى بيشتر اهميت مى دهد تا شورانگيز كردن نغمه ها با مالشها و نغمه هاى خاص (كه به آن نوازندگى كيفى مى گويند). به همين دلائل است كه برخى از نوازندگان، ساز تاجبخش را ساز كيفى نمى دانند، شايد هم تا حدى نظر اين كسان دور از واقعيت نباشد (شنيده بودم كه گفته بودند: پاى ساز كلنل نمى شود حالى كرد) حقيقت اين است كه: بر كرسى استاد نشستن، و قطعه اى را عارى از هرگونه زوائد، تدريس كردن، تفاوت آشكارى با مجلس آرايى و احتمالاً اشكى درآوردن و يا شورى و تواجدى را موجب گشتن دارد.
محمود تاجبخش، در نوازندگى ويولن و سه تار، استادى است در معنى واقعى كلمه (متأسفانه، اين واژه ى استاد، آنقدر نابجا و نه در خور افراد به كار رفته كه حكم ادات تفخيم يا عناوينى مانند: آقا، حضرت و جناب... را پيدا كرده است). وى به هنگام نوازندگى همان محمود تاجبخشى است كه استاد موسيقى است و به همين سبب هم استادانه مى نوازد، از او نبايد انتظار نوعى نواختن كرد كه خاص محفل باده گسارى و يا تدخين است (البته اين موضوع به آن معنا نيست كه تاجبخش ناتوان از نواختن به اسلوب متعارف است، بى ترديد، روشى را در نوازندگى برگزيده است كه در خور شأن استادى چون اوست). اخيراً توسط اين هنرمند نوارهايى در آوازهاى دشتى، بيات ترك، افشارى و ابوعطا (كه از متعلقات دستگاه شور هستند) به عنوان رديف نوازى و بديهه نوازى تهيه
شده است و قصد دارد تمام دستگاههاى موسيقى ايرانى را يك دوره به همين ترتيب به منظور حفظ آثار خودشان ضبط كنند. اين شيوه نوازندگى بيشتر به روش كلاسيك يا آموزشى نزديك است تا به آيين كيفى- در حقيقت گوشه هايى هستند تقريباً عارى از زوائد لحنى و تزيينى كه به نيت ادراك واقعى رديف موسيقى ايرانى نواخته شده اند، ترديدى نيست كه در عين «متديك» بودن كوشش شده است از لطف اجراء و تنوع ريتم نيز بى نصيب نباشند، به همين سبب گرمى پنجه ى استاد و منظور كردن قطعات ضربى متناسب در لابلاى گوشه ها، چنان لطفى به كار ايشان بخشيده است كه به زحمت مى توان خشكى و متديك بودن را در مجموع اثر احساس كرد. نكته ى در خور يادآورى، ذكر نام گوشه هاى اجرا شده در انتهاى هر نوار است، بعضى ها بهتر مى دانستند كه نام هر گوشه قبل از اجرا ذكر مى شد و سپس آن گوشه به گوش مى رسيد اين كار، دامنه استفاده نوار را محدود مى كرد و صرفاً جنبه ى آموزشى به آن مى داد، در حالى كه نوارهاى فعلى را مى توان از ابتدا تا انتها شنيد، بى آن كه كلام، رشته لحن را بگسلد. نكته ى ديگرى كه سزاوار تذكار مى نمايد، چگونگى اجراى گوشه ها است. عالمان علم موسيقى وقوف دارند كه گوشه ها حكم اتودهايى را دارند كه شاگرد ناگزير است در آغاز، نت به نت آنها را تقليد كند، ولى همين كه به مرحله مهارت در فن، مى رسد مجاز است كه در محدوده ى نتهاى سازنده ى هر گوشه، در چگونگى بديهتاً در همان محدوده ى نتها، لحنى بيافريند، اگر ديده مى شود كه روايتهاى رديف موسيقى ايرانى يكسال نيست، به همين سبب است.
استاد تاجبخش نيز بر بنياد همين سنت متداول، پاره اى از گوشه ها را به همان نحو اجرا كرده است كه ذوق و احساس و مهارت فنى او، به هنگام نواختن حكم كرده است.
اين هنرمند به سال 1326 خورشيدى ازدواج كرده است و ثمره اين ازدواج سه فرزند است (يك پسر و دو دختر كه هر سه داراى تحصيلات عاليه مى باشند).
تاجبخش به سال 1354 از خدمات موظف بانكى بازنشسته مى شود و مجالى مشبع مى يابد تا به نحو دلخواه به كار موسيقى بپردازد. هم اكنون كه 65 سال از عمر او مى گذرد از تلاش نايستاده و ضمن تدريس خصوصى به مشتاقان، بر آن شده است كه حاصل يك عمر تعلم و تعليم و تمرين و آزمودگى و پختگى، آفريده هاى خويشتن را در زمينه موسيقى ايرانى، به صورت چاپ با خط موسيقى، و ضبط روى نوار، پيشكش صاحبنظران و دوستداران موسيقى ايرانى بنمايد. اميد است كوشش او مشكور باشد و اثر مجاهداتش مقبول افتد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خواننده.
تولد: 1316، تهران.
درگذشت: 14 مهر 1366، تهران.
امان الله تاجيك، فرزند حيدر تاجيك، پس از اتمام تحصيلات ابتدايى و متوسطه در سال 1353 به كلاس آزاد هنرستان موسيقى ملى رفت كه در آن زمان رياست آن با على رهبرى بود. مدت چهار سال و نيم در اين هنرستان در كلاس عود شركت جست و نواختن پيانو را هم در اين هنرستان آموخت و موفق به دريافت دوره ى چهار ساله ى ليسانس رشته ى كارشناسى موسيقى ملى گرديد. امان الله تاجيك چون كارمند سازمان مركزى تعاون روستايى بود جهت مأموريت به اهواز رفت و در اين شهر نخستين آهنگ را به نام
«كارون» با عود تنها و آواز اجرا كرد. پس از آن حدود پنجاه آهنگ خواند. امان الله تاجيك حدود چهار سال با راديو اهواز همكارى كرد و پس از پايان مأموريت ادارى خود به تهران آمد و به فعاليت هاى هنرى خود ادامه داد و در تهران نزد استاد صادقپور، هنر نقاشسى را نيز فراگرفت و آثارى را در اين رشته از خود به جا گذاشت.
امان الله تاجيك در پنجاه سالگى به واسطه سكته ى مغزى درگذشت و پيكر وى را در رديف 96 قطعه ى چهارده بهشت زهرا به خاك سپردند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امير تاجيك هشتم شهريور ماه 1347 در تهران متولد شد.وي تحصيلاتش را در زمينه مهندسي طراحي صنعتي به پايان رساند و فعاليت موسيقي را از سال 1370 به صورت حرفه اي آغاز كرد. از آثار ماندگار او مي توان زير آسمان شهر ، سرود تيم ملي ايران ، افتتاحيه جام جهاني كشتي و ... نام برد.وي داراي 2 كاست به نامهاي همكلاسي و زير آسمون شهر مي باشد. كاست جديد او به نام شيطان نيز به زودي روانه بازار خواهد شد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آرداشس تارپين يان، از هنرمندان باارزش است كه حدود بيست سال سابقه ى تعليم و تعلم دارد و شاگردان خوبى در موسيقى نوين ايران تربيت كرده. وى در سال 1310 در داغستان روسيه متولد شد و هنوز يك بهار از عمرش نگذشته بود كه همراه برادر و پدر و مادر خود به ايران آمد.
در ايران، بين پدر و مادر وى اختلاف به وجود آمد تا آنجا كه پدر او خانواده اش را ترك مى كند و مادر و دو كودك تنها و بدون سرپرست مى مانند، حدود شش سال از اين تاريخ مى گذرد كه روزى، وى همراه مادرش، با ديدن يك فيلم سينمايى كه داستان آن مربوط به پدرى بوده كه خانواده اش را ترك مى كند، شديداً تحت تأثير قرار مى گيرد. داستان فيلم به اينجا مى رسد كه پسر بزرگ خانواده سالها پس از جدائى پدر از همسرش روى به موسيقى مى آورد و نوازنده ى مشهورى مى شود و روزى در يكى از تالارهاى شهر كنسرت مى دهد، اتفاقاً پدر وى جلو تماشاچيان حضور داشته و مشاهده مى كند كه كنسرت پسر، بيش از حد مورد تشويق مردم قرار گرفته ولى با اين وصف خود
را معرفى نمى كند و براى ابد دور مى شود.
استعداد، پشتكار و ذوق جوان نوازنده كه يكى از بزرگان هنر شهر گرديده بود، چنان در نهاد اين كودك شش ساله كه پدر او هم سال ها خانواده ى خود را ترك گفته بود اثر مى گذارد كه از آن زمان به بعد نزد مادر گريه را سر مى دهد و از وى مى خواهد كه او هم بايد نوازنده شود، اين مادر فداكار و دلسوز با وجود اين كه شوهر و نان آور خود را سال ها قبل از دست داده، ذوق كودك دلبند خود را برآورده و در عين عسرت و تنگدستى وى را براى فراگيرى موسيقى روانه ساخت و او تا سن 30 سالگى تمام ساعات خالى خود را با آموختن و تمرينات مكرر شبانه روزى پر مى كرد.
آرداشس تارپين يان، براى فراگيرى موسيقى نوين از مكتب استادان برجسته اى نظير: آشوت آروستاميان نواختن «تار قفقازى» رفائيل مسروپيان «ماندولين بانجو»، روبيك گريگوريان «ويولن»، ژرژ «آكوردئون»، اروين موره آلمانى «جاز گيتار»، مسيو سوله اسپانيولى «گيتار كلاسيك»، مادام كارمى اتريشى «پيانو»، پرويز منصورى «هارمونى» بهره فراوان برد و در اين رابطه سفرهايى هم به خارج از كشور كرد و اندوخته هايى از استادن خارجى در اين باره به ارمغان آورد.
وى تاكنون بيش از يكهزار آهنگ ساخته و تنظيم كرده است و بيشتر فعاليت هاى وى در گيتار و پيانو مى باشد. وى ساز جديدى به نام «تارپين» اختراع نمود كه به شماره 8768 ثبت كرد و شماره ى كوك اين ساز 8857 مى باشد كه آن هم با اين شماره به ثبت رسيده است.
تارپين يان، داراى تأليفات چندى در رابطه با موسيقى از جمله كتاب هاى: «ارگ پيانو»، «كلاسيك»، «گام آكورد ارگ»، «خاطرات» و در رابطه
با گيتار: «گنجينه ى گيتار»، «منتخب گيتار كلاسيك»، «آموزش گيتار كتاب 1 و 2»، «آكورد ريتم گيتار»، «تئورى موسيقى و مقدمات هارمونى»، «سرودهاى انقلابى»، «گلچين آهنگ ها 1 و 2» مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آرمن تارپين يانس فرزند آرداشس تارپين يانس به سال 1342 در تهران متولد شد، هنوز تحصيلات ابتدايى را به اتمام نرسانده بود كه تحصيلات هنرى خود را، در كنسرواتوار تهران آغاز و در رشته رقص هاى باله ملى ايران و كلاسيك و نواختن ساز پيانو را زيرنظر دونارنچر كه يك هنرمند مشهور و برجسته چكسلواكى بود به پايان برد. وى مدت هشت سال زير نظر اين استاد به فن يادگيرى نواختن پيانو كار كرد، سپس نزد پدر هنرمند خود، دوران تكميلى اين ساز را به پايان رسانيد و در ضمن نواختن سازهاى گيتاركلاسيك، گيتارجاز، گيتارباس، سپس آكوردئون و ارگ و سازهاى ضربى را نيز آموخت كه در نواختن اين سازها مهارت پيدا نمود.
آرمن تارپين يانس از همان كودكى تا چشم باز كرد با انواع و اقسام سازها آشنا شد به قولى اسباب بازى او در آن دوران سازهاى گوناگون بود و گوش او با صداى آن ها وى را يك چهره موفق در موسيقى ساخته كه بيش از يكصد آهنگ را با توجه به سن كم و جوان خود براى ارگ هاى جديد كه از توان بسيار بالائى برخوردارند و به تنهايى مى توانند يك اركستر كامل باشند و او كوشش مى نمايد كه اين ساز و كاربرد فراوان آن را به هنرجويان و علاقمندان بشناساند كه برداشت هاى نامناسب و غلط از آن بشنود كه مباد احيانا به موسيقى اصيل لطمه وارد آيد. زيرا همچنان
كه علم كامپيوتر در جهان پيشرفت كرده، اين ساز با آن وسعت فراوان و كاربرد كه دارد استفاده درست و صحيح به عمل آيد.
آرمن تارپين يانس، كنسرت هاى متعددى در باشگاه و مراكز فرهنگى و عملى هنرى ارامنه برپا كرده است.
آرداشس تارپين يانس پدر وى داراى سه فرزند دختر و پسر است كه هر سه نفر از نوازندگان خوب و باارزش مى باشند و تاكنون علاوه بر تربيت شاگردانى خوب و قابل بحث كتاب هاى گوناگون و مختلفى در جهت پيشبرد اين هنر تأليف و به چاب رسانيده كه بايد از «گلچين آهنگها شماره يك و نوار مربوطه» كه شامل يكصد و پنجاه آهنگ ايرانى، تركى، روسى، ارمنى، افغانى، عربى و اروپائى است كه در واقع گلچينى از آهنگ هاى زيباى ايران و جهان است نام برد كه قابل استفاده براى سازهاى مختلف به خصوص سيستمهاى جديد ارگ الكترونيك مى باشد كه در تهيه و تنظيم اين كتاب تارپين يانس دقت و كوشش كافى را مبذول داشته و همين سليقه و دقت موجب گشته تا اثرى خوب و قابل درك براى هنرجو و به ياد ماندنى به وجود آيد. زيرا تنظيم قطعات و نوآورى هايى كه در آن به چشم ميخورد آن را يك اثر بديع و ممتاز ساخته است. و ديگر «گلچين آهنگ ها، شماره دو» (كلاسيك)، خودآموز گيتارجاز و نواز مربوطه، خودآموز گيتاركلاسيك و نوار مربوطه، خودآموز آكوردئون، تئورى موسيقى و مقدماتى هارمونى، گام- آكورد- آرپژ- ريتم (ارگ پيانو)، گام- آكورد- آرپژ- ريتم (گيتار) كتاب خاطرات عشق (به زبان ارمنى)، (دفتر نت با خطوط استاندار)، فرمول تارپين (روش ساختن آكوردهاى 13 -11 -9 -7 -5- از پايه هاى مختلف) مى باشد كه حاصل بيش از
نيم قرن فعاليت هاى پرثمر فرهنگى و هنر تارپين يانس مى باشد و در هر محيط هنرى و فرهنگى هميشه خوش درخشيده از جمله در نمايشگاه هاى بين المللى كتاب در تهران و خارج آثار او مورد توجه بوده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و صوفى. از زندگى و آثار او اطلاع چندانى نداريم، جز اينكه از متصوفه زمان بود. و مثنوى «شمع و پروانه» را سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (625)، منظومه هاى فارسى (498).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 791 ق)، عارف، دانشمند و شاعر. وى جامع كمالات صورى و معنوى بود. در علوم ظاهرى كامل، در صفاى باطن و كشف و شهود بحرى بى ساحل. خواجه بهاءالدين نقشبند به خدمت وى رسيده. سيد شريف جرجانى و سعد تفتازانى از معاصران وى بودند و در حق او اعتقادى تمام داشتند. تيمور لنگ بدو ارادت داشت. اشعارى نيز به وى منسوب است. شيخ در تايباد وفات يافت.[1]
ابوبكر زين الدين دانشمند و عارف معروف (ف. 791 ه.ق.). وى شاگرد نظام الدين هروى است. وى از روحانيت شيخ الاسلام احمد جامى تربيت معنوى يافته و بعضى او را مريد ابوطاهر خوارزمى نوشته اند. گويند وى در سفر به مكه چند روزى در شيراز اقامت گزيد و خواجه حافظ را از غوغاى طاعنان رهايى بخشيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ نظم و نثر (221)، الذريعه (409/ 9)، رياض العارفين (83 -82)، ريحانه (40/ 7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 135/ 8)، فرهنگ سخنوران (419)، الكنى والالقاب (21/ 1)، لغت نامه (ذيل/ تايبادى)، مجالس المومنين (41 -40/ 2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 791)، نفحات الانس (501 -498)، هديه الاحباب (6)، يادداشتهاى قزوينى (301 -300/ 3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 891 ق)، عارف و شاعر. وى از عرفاى ساكن هرات و از پارسايان معروف زمان خود و از خلفاى شيخ زين الدين خوافى بود كه پس از مرگش، امير على شير در سر قبر وى خانقاهى ساخت. شمس الدين علاوه بر شرحى كه بر «منازل السائرين» خواجه عبدالله انصارى نوشته، قصيده ى «برده» را نيز به صورت مخمس درآورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (328).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خواننده و شاعر. از خوانندگان زبردست و حافظ قرآن بود كه از اخبار و قصص گذشتگان نيز آگاهى بسيار داشت و بيشتر وقت خود را صرف نقل آنها مى كرد. وى انسان متواضعى بود و غزل را نيكو مى سرود. از وى «ديوان» شعرى باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (702)، تذكره ى شعراى آذربايجان (471/2)، دانشمندان آذربايجان (282)، الذريعه (772/9)، سخنوران آذربايجان (563).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(از شاگردان مرحوم اقبال السلطان) روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن مير محمّد صالح حسينى تبريزى، پدرش از اطبّاى معروف عهد صفوى در اصفهان بوده، و خود از علما و زهّاد، و مؤلّف رساله اى است در محاسبة النفس. وفاتش در سال 1120 روى داده، و در قبرستان سنبلستان مدفون بوده است.
قبر تا اين اواخر معروف و مورد احترام بود كه مردم آن را زيارت مى كردند.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1307 ق)، فقيه، مفسر و زاهد. از شاگردان شيخ انصارى و آيت الله كوه كمرى بود. از آثار وى «اوثق الوسائل»، در شرح «رسائل» شيخ انصارى معروف به «حاشيه ى ميرزا موسى» است كه در 1295 ق از تأليف آن فارغ شده و اين كتاب به عنوان بهترين شرح «رسائل» مورد استفاده ى خواص مى باشد. از ديگر آثار وى: حاشيه اى بر «قوانين الاصول» كه پسر خواهرش، ميرزا لطفعلى بن ميراز على، آن را تدوين نمود و محتمل است كه همان «غايه المأمول»، در كشف معضلات اصول فقه باشد؛ «تفسير ميرزا موسى»، به فارسى و عربى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (178 / 10)، الذريعه (16 / 16 ،179 / 6 ،473 / 2)، ريحانه (353 / 3،325 / 1)، شهيدان راه فضيلت (549)، مؤلفين كتب چاپى (333 -332 / 6).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(714/ 713 -636 ق)، صوفى، عارف و شاعر، متخلص به همام. معروف به خواجه همام. نام او در تذكره ها به صورتهاى علاء و همام الدين بن علاء تبريزى و همامى نيز ذكر شده است. در تبريز به دنيا آمد. از معاصران و ندماى خاص خواجه شمس الدين محمد صاحبديوان جوينى بود. نزد خواجه نصيرالدين طوسى به تحصيل علم پرداخت. او همچنين از محضر مولانا قطب الدين شيرازى استفاده برد و از اقران او به حساب مى آمد. گويند قطب الدين كتاب «مفتاح المفتاح» خود را به خواهش او تأليف نمود. پس از طى اين مدارج علمى مدتى به وزارت آذربايجان رسيد و بعد با خواجه شمس الدين به روم سفر كرد. وى در ادبيات، شعر، انشاء و حسن خط متبحر بود و به عربى و فارسى شعر مى گفت. از جمله ممدوحان
او مى توان خواجه شمس الدين صاحبديوان، خواجه شرف الدين هارون جوينى، رشيدالدين فضل اللَّه، علامه نجم الدين عبدالغفار، سلطان احمد تگودار، غازان خان، سلطان محمد خدابنده و مولانا قطب الدين شيرازى را نام برد. او در شعر از شعرايى چون سنايى و انورى و نظامى و سعدى، كه با او معاصر و معاشر بودند، پيروى مى كرد. وى در اواخر عمر منزوى گشت و از مال و منصب اعراض نمود، سپس به مكه معظمه مشرف گشت و بعد از مراجعت طريقه ى صوفيه را در پيش گرفت و مريد شيخ سعيد فرغانى گرديد. وى در تبريز درگذشت و در مقبرةالشعراء، نزديك مزار بابا مزيد، به خاك سپرده شد و به گفته ى بعضى از تذكره ها در خانقاهى كه خود ساخته بود دفن گرديد. در مورد سال تولد و مرگش بين تذكره ها اختلاف وجود دارد. از آثارش: تقريظى بر «توضيحات» خواجه رشيدالدين، به نثر؛ «ديوان» شعر، مشتمل بر قطعات و قصايد و غزليات و رباعيات، و مثنويات، از جمله يك «مثنوى» بر وزن «حديقةالحقيقة» سنايى، در تحقيق و تهذيب، متجاوز از پانصد بيت و مثنوى «صحبت نامه»، به وزن «خسرو و شيرين» نظامى، به نام خواجه شرف الدين هارون، در سيصد و هشتاد و سه بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (147 -145/ 1)، از سعدى تا جامى (198 -196)، تاريخ ادبيات در ايران (731 -712/ 3)، تاريخ گزيده (756)، تاريخ نظم و نثر (168)، تذكره ى روز روشن (929 -927)، تذكرةالشعراء (242 -241)، تذكره ى شعراى آذربايجان (56 -46/ 3)، دانشمندان آذربايجان (398 -396)، دايرةالمعارف فارسى (3282/ 2)، ديوان همان تبريزى (مقدمه/ سى و يك- هشتاد و چهار)، الذريعه (1296/ 9)، رباعى و
رباعى سرايان (140)، روضات الجنان و جنات الجنان (106 -105/ 1)، رياض العارفين (237)، ريحانه (371 -370/ 6)، فرهنگ سخنوران (1002)، گنج سخن (219 -215/ 2)، لغت نامه (ذيل/ همام)، مجمع الفصحا (1449/ 3)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 714)، مرآةالخيال (44 -43)، مؤلفين كتب چاپى (882 -881/ 5)، هفت اقليم (224 -222/ 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاى حاج ميرزا ابوطالب فرزند مرحوم حاج ميرزا على اكبر تجليل (كه از عباد و صلحاء زمان خود و به قوت ايمان و كمالات نفسانيه ممتاز و در شعبان 1391 ق به رحمت ايزدى پيوسته است) از افاضل دانشمندان و مبرزين تلامذه آيت الله العظمى نجفى مرعشى است كه پس از فوت مرحوم آيت الله بروجردى جز معظم له به درس ديگرى حاضر نشده مى باشد داراى مقام علم و تقوا و متانت و فضائل نفسانى است.
در سال 1345 ق در تبريز متولد شده و با تشويق والد بزرگوارش در سلك روحانيت وارد و پس از خواندن مقدمات ادبيه و منطق و كلام و مقدارى از سطوح در تبريز در سال 1364 ق به قم مهاجرت نموده و پس از فراغت از سطوح نهائى در سال 1365 ق به درس علامه بزرگوار آيت الله العظمى بروجردى و آيت الله العظمى حجت تا زمان فوتشان حاضر گرديده و نيز در فلسفه از مرحوم آيت الله آقا سيد حسن الهى و ميرزا مهدى آشتيانى و زعيم مجاهد آيت الله العظمى امام خمينى و علامه و فيلسوف بزرگوار طباطبائى استفاده نموده است.
آقاى تجليل در خلال تحصيل نيز به تدريس مكاسب و كفايه از سال 1366 تا سال 1390 مشغول و از سال 1391 به تدريس خارج عروه و كفايه اشتغال دارد.
از موفقيت آن جناب شركت (در لجنه ضبط مدارك شيعه) است كه حضرت علامه ذوفنون مرجع عاليقدر آيت الله العظمى مرعشى نجفى مدظله براى معاونت ايشان در جمع فضائل اميرالمومنين و ائمه طاهرين عليهم السلام و سائر مدارك شيعه از كتب عامه
تشكيل داده و با اطلاع وسيعى كه مخصوص معظم له است انجام مى گيرد و انصافا اين اقدام ايشان مايه فخر قرن حاضر و آن مقدار مداركى كه تاكنون جمع و مجلدات آن به طور فشرده و اسقاط مكررات اسانيد و متون به عنوان ملحقات احقاق الحق منتشر مى شود بى نظير است.
اما آثار آقاى تجليل از مطبوع و مخطوط به قرار زير است:
1- كتاب البيع مشتمل بر دو قسمت (1) تقريرات مرحوم آيت الله الكبرى حجت ره 2- و نظريات خودشان كه به طبع رسيده است.
2- رساله حجيه الشهره (مطبوع) كه در آن حجيه شهره قدما را در فقه با شرايط خاصى اثبات شده و 18 حجت فقهى در آن مورد بحث قرار گرفته است.
3- معجم الثقات و ترتيب الطبقات (مطبوع) كه در آن 1588 نفر موثق بالخصوص و 1009 موثق بالعموم از اسانيد استخراج و 1008 ممدوح از كتب شيعه جمع آورى شده است.
4- مدارك الحج (مخلوط) مشتمل بر احاديث هر يك از احكام حج و تقسيم آن بر حسب دلالت كه با مرحوم آيت الله بروجردى تاليف شده است.
5- صلوه المسافر (مخطوط) تقريرات مرحوم آيت الله حجت كه آن مرحوم بر آن تفريظ نوشته اند كه طبع شود.
6- تقريرات مرحوم آيت الله بروجردى در صلوه 7- تقريرات آن مرحوم در وصيت 8- دراسات الاصول تقريرات مرحوم آيت الله بروجردى مخطوط 9- تحريرالاصول تقريرات مرحوم آيت الله حجت مخطوط.
10- رساله فى الاستصحاب (مخطوط) 11- فوائد نفيسه فى الاصول (مخطوط) 12- آنچه حجاج بايد بدانند (مطبوع) 13- حواشى على مختصر المحقق (مخطوط) 14- حواشى على العروه (مخطوط) 15- رساله فى الاجتهاد و التقليد 16- حواشى على كتب الرجال 17- رساله فى ميزان الاستدلال على الاعتبارات 18- فلسفه
حقوق اسلامى و تطبيق آن با حقوق ملل ديگر كه بسيار مبسوط است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1325 -1270 ش)، نقاش، موسيقيدان و شاعر، متخلص به تايب. وى بعد از طى مقدمات اوليه خطنويسى، زير نظر استادان معروف آن زمان، آقا ابراهيم و ميرزا احمد نقاش باشى به فراگيرى رموز هنر پرداخت و مدتى بعد به همراه برادرش هادى، كه او نيز از نقاشان معروف بود، به تهران آمد و در مجمع الصنايع هنرى آن دوران مشغول كار شد و شهرتش بدان پايه رسيد كه جهت طراحى و ارائه نقوش تمبرهاى پستى به چاپخانه مجلس راه يافت. تجويدى علاوه بر آن كه در شبيه سازى و ارائه چهره ها و آبرنگ و سياه قلم استعداد فراوان داشت، شعر نيز مى سرود و در موسيقى نيز دست داشت. وى در تهران درگذشت و در ابن بابويه دفن شد. از آثار او: تصوير آبرنگ حمام قديمى، با رقم: «مهدى تايب 1310»؛ تصوير زنبق زيبايى، با رقم: «مهدى تايب 1308 شمسى»؛ تصوير طبيبى در حين معالجه ى بيمار، با رقم نقاش.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (1246 -1245 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على تجويدى به سال 1298 شمسى در تهران خيابان رى متولد شد و از همان اوان كودكى زير نظر مستقيم پدرش هادى خان تجويدى كه خود هنرمندى بزرگ و از شاگردان ممتاز كمال الملك و اولين استاد مينياتور در ايران بود، قرار داشت و چون پدر علاوه بر نقاشى و مينياتور با موسيقى هم آشنايى داشت و تار را نزد درويش فراگرفته بود و آن را شيرين مى نواخت، كم كم على را با اين ساز آشنا ساخت و پس از چندى كه وى به مرحله نوجوانى رسيد و وارد پيشاهنگى شد نواختن فلوت و «نت» موسيقى را نزد آقاى ظهيرالدينى
آموخت و از شانزده سالگى ويولن را ابتدا نزد آقاى سپهرى آموخت و سپس مدت دو سال نزد استاد حسين ياحقى به فراگرفتن رديفهاى موسيقى ايرانى مشغول گرديد.
على تجويدى پس از چندى به كلاس استاد ابوالحسن خان صبا رفت و مدت هشت سال نزد ايشان به آموختن ويولن و سه تار همت گمارد و بنا به توصيه صبا براى تكميل تكنيك نواختن ويولن و آشنايى با موسيقى غرب، چند سالى را نزد مليك آبراهيميان و بابگن تامبرازيان رفت چرا كه استاد معتقد بود هنرجو يا دوستدار نوازندگى ويولن، براى استحكام انگشتان و آرشه، بايد چند سالى نزديك معلم اروپايى، متد گامهاى خارجى و برخى از قطعات ساده ى موسيقى غربى را بنوازد.
تجويدى پس از آن براى تكميل هنر موسيقى چندين سال به مطالعه در زمينه ى «هارمونى» و اركستراسيون نزد هوشنگ استوار پرداخت به طورى كه بسيارى از آهنگهايى كه قبلاً ساخته بود مانند: آزاده ام، صبرم عطا كن، پشيمانم را شخصاً براى اركستر بزرگ تنظيم و اجرا نمود.
از آنجايى كه موسيقى ايرانى با ادبيات فارسى و فلسفه و عرفان شرق بستگى كامل دارد و رشته ى تحصيلى او هم در زمينه ى ادبيات فارسى بود لذا در كنار كار موسيقى ايرانى از مطالعه ى كتب در اين زمينه غفلت نورزيد و ضمن آموزش در خدمت استاد ابوالحسن خان صبا، در كنار ايشان به تعليم شاگردان پرداخت و در كلاس آزاد موسيقى آن زمان در حقيقت سمت استاديار را به عهده داشت، پس از فوت آن شادروان نيز در هنرستان عالى موسيقى ملى، كار تعليم ويولن شاگردان را به عهده داشت. على تجويدى بحق يكى از بزرگترين آهنگسازان، معاصر اين سرزمين است
كه شاهكارهاى بى شمارى در پهنه هنر موسيقى از خود به يادگار بر جاى نهاده، ترانه هاى پرآوازه و دلنشين او كه در آرشيو برنامه هاى «گلها» ضبط و نگاهدارى شده يكى از ميراثهاى گرانبهاى هنر اين مرز و بوم است.
ترانه هايى چون: «مرا عاشقى شيدا»، «شيرين بر»، «آزاده ام»، «آتش كاروان»، «نه همزبانى»، «ديدى كه رسوا شد دلم»، «صبرم عطا كن»، «پشيمانم» و صدها ترانه ى پرآوازه و پربار ديگر كه هر يك يادآور خاطره اى از گذشته هاى هنرى اين استاد ارجمند است. آثارى كه نمايانگر استعداد شگرف و متعالى او در هنر آهنگسازى است كه ياد آن هيچگاه از خاطر هنردوستان و شيفتگان عالم موسيقى اصيل ايرانى بيرون نخواهد شد. آهنگ جالب و جاودانى وى كه در مايه سه گاه با شعر خانم منيره طاها با صداى الهام بخش زنده ياد غلامحسين بنان در گلهاى رنگارنگ شماره ى 190 به نام «مرا عاشقى شيدا، فارغ از دنيا، تو كردى، تو كردى؛ مرا عاقبت رسوا، مست و بى پروا، تو كردى، تو كردى». اجرا شده يكى ديگر از گنجينه هاى موسيقى ايران است. استاد تجويدى در سوگ صبا استادش آهنگى ساخت كه در گلهاى رنگارنگ شماره 173 با صداى خانم مرضيه و شعر معينى كرمانشاهى در سه گاه ساخت و پخش شد كه مضمون آن چنين است:
چه صبايى چه صبايى
صفاى اين گلها بودى
چه صبايى چه صبايى
چراغ بزم ما بودى
تو كه صاحب نظرى
ز وفا باخبرى
از ياران پا چرا كشيدى بازآ
تجويدى اقدام به نوشتن يكى از دستگاههاى موسيقى ايرانى بر اساس بديهه نوازى كه خود مبتكر ان بوده كرده است كه اثرى بسيار نفيس و ارزشمند و خدمتى بزرگ به موسيقى ملى و اصيل ايران مى باشد. اميد است خداوند بزرگ او را
در فراهم آوردن اين گونه آثار توفيق خدمت عنايت فرمايد، زيرا موسيقى نياز تاريخى انسان، از آغاز تا ابديت خواهد بود.
(تو 1298 ش)، موسيقيدان. در تهران متولد شد. پدر وى از شاگردان كمال الملك بود كه با موسيقى نيز آشنايى داشت و سه تار را نزد درويش خان فراگرفته بود. تجويدى مقدمات موسيقى را نخست در نزد پدر فراگرفت، پس از آن به فراگيرى موسيقى از محضر استادانى چون: ظهيرالدينى، سپهرى، استاد حسين ياحقى، استاد ابوالحسن صبا، مليك آبراهيميان و بابگن تامبرازيان پرداخت، تا اينكه در نواختن سه تار و ويولن مهارت يافت. وى ضمن تحصيل در رشته ى ادبيات فارسى، به كار تدريس در هنرستان موسيقى ملى نيز پرداخت و ترانه هاى: «مرا عاشقى شيدا شيرين بر»؛ «آزاده ام»؛ «آتش كاروان» از جمله آثار اوست.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (344 -343)، تارخى موسيقى (600 -599/ 2)، مردان موسيقى (232 -229/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1318 -1272 ش)، نقاش و نوازنده. در اصفهان متولد شد. پدر او از خوشنويسان و مذهبان اصفهان بوده است. تجويدى پس از فراگيرى اصول اوليه نقاشى نزد پدر، از محضر استادانى چون: آقا ميرزا احمد و استاد آقا محمدابراهيم نعمت اللهى، معروف به نقاش باشى، نيز بهره گرفت. وى بعدها به همراهى آقا محمدابراهيم نقاش باشى جهت افتتاح كارگاهى در مجمع الصنايع به تهران آمد و مدتى با او و ساير هنرمندان همكارى كرد. سپس به دعوت حكيم الملك، وزير فرهنگ، به سمت هنرآموز آبرنگ در مدرسه كمال المك، طبيعت و ساير مراحل نقاشى كلاسيك را تكميل كرد؛ در نتيجه ى اين اظهار لياقتها به دريافت ديپلم صنايع مستظرفه جديد نايل شد و
چون عمده ى علاقه وى مينياتورسازى به شيوه رضاعباسى و معين مصور و شيوه اصفهانى بود، در مسابقه فن و تعليم مينياتور رتبه ى اول را كسب كرد و به سمت استادى مدرسه صنايع مستظرفه نايل آمد. استاد هادى در آبرنگ و نقاشى كلاسيك و مينياتورسازى و شبيه سازى بسيار مهارت داشت و در ضمن تار را نيز خوب مى نواخت و از شاگردان استاد غلامحسين درويش خان بود. از شاگردان وى: على كريمى، محمد على زاويه، ابوطالب مقيمى، زوار و عقيلى در خور ذكرند. از آثار معروف وى، بارگاه سلطان محمود غزنوى و «شاهنامه» آوردن فردوسى است كه فردوسى در حضور سلطان محمود، بر روى صندلى قرار گرفته و ديگر شاعران و رجال دربارى به روى زمين نشسته و آثار خود را عرضه مى دارند، با رقم: «هادى تجويدى 1315»؛ ديگر اثر او، تصوير نيمه كاره ى تابلوى حضرت يوسف، به هنگام رسيدن به حضور حضرت يعقوب است كه به علت مرگ استاد نيمه كاره مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (1412 -1410 /3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عارف زاهد، از عباد و زهاد اصفهان بوده، و در تخت فولاد در تكيه ى مادرشاهزاده ساكن، و به عبادت مشغول بوده، و مردم را نسبت به او اعتقاد بسيار و نيكو بوده، با وجودى كه عامى و بى سواد بوده، در اثر رياضت و تقوا داراى صفاى باطن شده، و دعاى او را اثر خاص بوده است.
در ذى قعده ى سال 1290 وفات يافته، در صحن تكيه ى مزبور به خاك رفته است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 245 ق)، عارف و محدث. از مشايخ بزرگ خراسان و از طبقه اول صوفيان و از مشايخ سلسله طيفوريه بود كه با بايزيد بسطامى معاصر و با وى ملاقات داشت. با حاتم، اصم، ابوحاتم عطار و احمد بن حنبل هم صحبت و استاد ابوعبداللَّه الجلاء و ابوعبيد بسرى بود و از نعيم بن حماد و محمد بن عبداللَّه بن نميو حديث شنيد و فتح بن شخرف و عبداللَّه بن احمد بن حنبل از او روايت كرده اند. در بصره فوت كرد. ابونصر سراج در «اللمع» به كتابى از آثار او اشاره دارد و عبارتى نيز از آن نقل مى كند، امّا امروزه چيزى از آن كتاب باقى نمانده است. اقوال وى به صورت پراكنده در آثار پيشينيان آمده است و كراماتى چند به او نسبت مى دهند و ابياتى در بيان نشانه هاى محبت نيز هم.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (26 -25 /5)، تاريخ بغداد (317 -315 /12)، تاريخ گزيده (641)، تذكرة الاولياء (298 -294 /1)، تذكره ى هزار مزار (51 -50)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (46)، حلية الاولياء (51 -45 /10)، ريحانه (45 /7)، سير النبلاء (546 ،545
/11)، طبقات الصوفيه سلمى (148 -146)، طبقات الصوفيه هروى (90)، طرائق الحقائق (151 /2)، كشف المحجوب (151)، لغت نامه (ذيل/ ابوتراب نخشبى و عسكر)، نفحات الانس (49).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، مذهب و شاعر. وى مردى نيك خو، شيرين سخن و بذله گوى بود. در تذهيب، جدول كشى، الوان و افشان سازى كاغذها و مرقعات و در هنر ابرى سازى به سياق تلفيق رنگ و روغن بسيار هنرمند بود و از شاگردان يحيى قزوينى به شمار مى آمد. او در اقسام مختلف شعر نيز دست داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (126 -125 /1)، تاريخ نظم و نثر (521)، الذريعه (169/9)، فرهنگ سخنوران (182)، گلستان هنر (چهل و دو)، مجمع الخواص (240 -239).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهرداد ترابى، به سال 1342 خورشيدى در تهران متولد شد، پس از طى دوران تحصيلات متوسطه، در سال 1360 نواختن سه تار و مشق موسيقى را نزد محسن نفر، هنرمند باارزش، در مركز حفظ و اشاعه موسيقى آغاز كرد. پس از دو سال كه در اين مركز مشغول آموختن موسيقى بود، در سال 1362 به كلاس جلال ذوالفنون هنرمند شايسته و نوازنده خوب سه تار رفت و مدت پنج سال هم نزد اين معلم دلسوز مشغول تحصيل گرديد. وى در اين مدت منظماً به كلاس درس مى رفت و هيچگاه كلاس درس را ترك نگفت و غيبت نكرد و با علاقه و پشتكار به تحصيل ادامه داد تا جايى كه نه تنها با تكنيك و ويژگى هاى سه تار آشنا شد، بلكه در زمينه شناخت و شيوه نگرش و ارزيابى موسيقى ايرانى از راهنمايى هاى ذيقيمت وى استفاده بسيار برد.
مهرداد ترابى، در ضمن از راهنمايى هاى رضا قاسمى نوازنده خوب سه تار بهره گرفت و از خرمن نوازنده چيره دست و نوازنده ساز تار، استاد هوشنگ ظريف و محمد بهارلو نيز بهره ور گرديد.
وى از سال 1365، طبق صلاحديد جلال ذوالفنون، در امر تدريس هنرجويان موسيقى در كلاس او به ايشان كمك كرد و تقريباً مقارن همين ايام، اقدام به تنظيم و تدوين و بازنويسى جزوه هاى آموزشى ذوالفنون براى سه تار و آماده سازى آنها براى چاپ گرديد. و اين امر دو سال طول كشيد كه حاصل آن دو كتاب در زمينه آموزش سه تار است و كتاب اول در سال 1369 به چاپ رسيد.
در سال 1368 در پايه ريزى گروه موسيقى «مشتاق»
سهيم گرديد كه با توجه به ابتكارات جلال ذوالفنون در زمينه گروه نوازى سه تار و بازسازى و اجراى آثار اصيل موسيقى شكل گرفته و سرپرستى آن به عهده ى وى مى باشد و تاكنون كنسرت هاى متعددى را در سالن هاى فرهنگى و هنرى به اجرا درآورده است.
نوازندگان ويولن
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقا شيخ عباسعلى تربتى عالمى ناسك و دانشمندى زاهد و موصوف بتقوا و ورع و ضرب المثل مردم خراسان و براى او كرامات و مقاماتى حكايت كنند.
وى عمرى را بپاكى و قدس واقعى گذرانيده و تبليغ قولى و عملى و ايفاء وظيفه كرده و باجل موعود بمواليان طاهرين خود ملحق و در جوار حضرت ثامن الحجج عليه الصلوه والسلام در صحن جديد (نادرى) مدفون گرديده است.
واعظ نامى و استاد گرامى آقاى حاج شيخ حسينعلى راشد فرزند ارجند اوست كه شهرتش او را مستغنى از تعريف و ذكر ما نموده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند سيد محمد حسين حسينى خوئى. عالم فاضل محقق جليل، از ائمه ى مسجد شاه، بسيار زاهد و عابد، و مورد وثوق عموم طبقات بوده.
در 3 شنبه 29 ربيع الاول سال 1266 وفات يافته، در اول تخت فولاد در تكيه اى مخصوص مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
اوقاف قراختاييان كرمان
دولت قراختاييان كرمان - از حكومت هاي محلي ايران در قرن هفتم هجري - در حدود سال 620 ه ق به وسيله ي براق حاجب از وابستگان و پيوستگان دربار خوارزمشاهيان تأسيس شد. از آنجا كه براق اصلا از اتباع قراختاييان حاكم بر ماوراءالنهر و تركستان بود دولتي كه او در كرمان تأسيس كرد به قراختاييان كرمان موسوم شده است.
هنگامي كه براق با برادرش خميتبور و جمعي از اطرافيان قراختايي خود، دولتش را در كرمان بنياد مي نهاد، اوضاع ايران به دليل حملات سهمگين مغولان به فرماندهي چنگيزخان سخت نابسامان بود. فرزندان سلطان محمد خوارزم شاه چون غياث الدين و جلال الدين نيز سخت در تكاپوي كسب مجدد قدرت و حفظ سلطنت خويش بودند. در اين حال براق حاجب كوشيد از اين شرايط به نفع خويش براي تأسيس دولتي مستقل در كرمان بهره ببرد. تا سال 628 ه ق كه سلطان جلال الدين خوارزم شاه بر سرير قدرت بود و خوارزم شاهيان تكاپويي داشتند، براق حاجب به ملاحظه ي قدرت آنان، طريق مماشات را در بين آنان و مغول ها در پيش گرفت. سپس از سال 628 تا 632 ه ق كه دور جديد حملات مغول به ايران به فرماندهي اگتاي قاآن بود براق به زد و بند ميان مغولان و عباسيان مشغول شد. به طوري كه از خان مغول لقب
قتلغ خان دريافت كرد و از جانب خليفه ي بغداد صاحب لقب نصرت الدين گرديد. با اين حال و در پايان اين دوران براق حاجب سرانجام به اطاعت از مغولان گردن نهاد. اين امر زماني صورت
گرفت كه حكومت و حيات او در سال 632 ه ق به آخر رسيد.
اينكه براق حاجب علي رغم تمايل به تأسيس حكومتي مستقل، همواره متكي به قدرتي خارج از كرمان مي شد بدين دليل بود كه حاكميت او در آن خطه با هيچ يك از معيارهاي سياسي مورد قبول آن عصر براي تأسيس يك دولت انطباق نداشت. كرمان در اوايل قرن هفتم هجري توسط خوارزم شاهيان تصرف شد و غياث الدين پيرشاه فرزند سلطان محمد خوارزم شاه حاكم و مالك آن ايالت گرديد. براق كه از جانب غياث الدين اداره ي كرمان را در دست داشت، در حقيقت با كفران نعمت، غاصبانه كرمان را زير سلطه ي خود گرفت. او براي كوتاه ساختن دست غياث الدين از كرمان زماني متوسل به جلال الدين خوارزم شاه شد و حتي براي كشتن غياث الدين تلاش كرد اما نتيجه اي از اين اقدامات نگرفت، راه عصيان و طغيان در پيش گرفت و به گونه اي خيانت بار در جدال جلال الدين با مغولان جانب مغولان را گرفت. تماس محدود براق - كه شخصي تازه مسلمان به شمار مي آمد - با خلافت عباسيان نيز در حدي نبود كه مقبوليتي در جامعه ي مسلمانان برايش به وجود آورد و منابع نيز در اين باره ساكت اند جبران اين نقص را در زمان حكومت پسر و جانشين او ركن الدين خواجه جوق مي توان ديد. توضيح آنكه پس از مرگ براق برادرزاده ي او، قطب الدين، قدرت را در دست گرفت. آن هنگام ركن الدين پسر براق در
راه عزيمت به دربار اگتاي قاآن بود. او در برگشت از مغولستان فرمان حكومت كرمان را براي خود به همراه داشت. لذا حكومت قطب الدين فقط يك سال دوام يافت.ركن الدين از سال 633 تا 650 ه ق بر كرمان حكم راند. قطب الدين نيز به فرمان خان مغول احضار شد و حدود هفده سال به همراه همسر خود تركان خاتون در ماوراءالنهر به سر برد.
ركن الدين خواجه جوق در مدت هفده سال حكومت خود بر كرمان، جانب رعاياي آن سامان را گرفت. عمال ديواني كرمان را با خود همراه ساخت و در همان حال درويشان و عالمان و زاهدان آن خطه را از خود خشنود كرد. او براي اين منظور درآمد ديواني كرمان را به خدمت گرفت و از اعمال فشار براي گرفتن ماليات از مردم خودداري ورزيد. او هرچند از جانب مغولان حمايت مي شد اما با خلافت بغداد نيز مناسباتي داشت. مجموعه ي اين اقدامات، كمبودها و نقايص حكومت براق را از ديدگاه جامعه ي مسلمانان جبران مي كرد. اما اين روش تا آن هنگام ادامه يافت كه مغولان از حكومت كرمان توقعات مالي نداشتند و نسبت به خلافت عباسيان با مدارا و مماشات رفتار مي كردند. لذا در حدود سال 650 ه ق در ايام حكومت منگوقاآن سياست امپراتوري مغول در مورد ايالت هاي ايران و خلافت عباسيان وارد مرحله ي جديدي شد، ركن الدين مغضوب شد و سرانجام به جرم تماس با بغداد به قتل رسيد، در چنين شرايطي قطب الدين با همراهي مؤثر با سياست هاي جديد امپراتوري مغول كه مهمترين نمود آن مشاركت در لشكركشي هولاكو عليه اسماعيليان و عباسيان بود به مغولان تقرب جست و در كرمان به قدرت رسيد.
به قدرت رسيدن قطب الدين كه همراه با اطاعت تمام عيار از مغولان بود، در كرمان با مشكلاتي روبه رو بود كه نمود آن را در تصفيه ي شديد عمال ديواني و كشتن بسياري از آنها مي توان ديد. حتي از جانب شيوخ و متصوفه و اهل ديانت كرمان اقداماتي در مخالفت با قطب الدين و به طور كلي مغولان بروز كرد كه با آنها نيز مقابله شد. در چنين شرايطي حكومت قراختاييان كرمان انجام امور خيريه و بنياد موقوفات را وجه همت خود ساخت كه در اين نوشتار بدان خواهيم پرداخت.
دوره ي دوم حكومت قطب الدين از سال 650 ه ق تا 655 ه ق به طول انجاميد. در اين مرحله او احداث مدرسه ي موقوفه اي را آغاز كرد تا ضمن آنكه محلي براي تعليم و تربيت باشد، از آن مطابق رسم آن زمان به عنوان مقبره نيز استفاده شود. بناي اين مدرسه هنوز به پايان نرسيده بود كه قطب الدين در سال 655 ه ق درگذشت. به دليل كم سن و سال بودن فرزندان قطب الدين، هلاكوخان حكومت كرمان را به همسرش تركان خاتون تفويض كرد از آن پس تا حدود سي سال بعد از اين زن در تاريخ كرمان و برپايي موقوفات قراختاييان نقش اصلي را داشت. تركان خاتون در اصل اسيري از مردمان قراختايي بود كه در سال هاي فتوحات خوارزم شاهيان در تركستان به دست تاجري اصفهاني افتاد مؤلف ناشناس تاريخ شاهي قراختاييان كرمان كه كتاب خود را براي ثبت و ضبط موقوفات تركان خاتون تأليف كرده مدعي است كه از همان سال هاي اسارت نام وي حلال خاتون بوده است كه درست به نظر نمي آيد. زيرا قراختاييان اصلا
بودايي بوده اند و نيز خوارزم شاهيان مسلمان نمي توانستند زن مسلماني را برده سازند. به هر حال اين زن كه از جمال و كمال بهره داشت سرانجام به همسري غياث الدين خوارزم شاه درآمد و چون غياث الدين به دست براق حاجب كشته شد، براق كه در همان حال اطاعت از مغولان را پيشه ي خود ساخته بود با اين ادعا كه طبق ياساي مغول همه ي دارايي و ميراث غياث الدين به او مي رسد تركان خاتون را هم تصاحب كرد. زندگي مشترك براق با تركان خاتون ديري نپاييد و پس از مرگ براق در سال 632 ه ق قطب الدين كه حكومت كرمان را به دست گرفته
بود. به نحوي ابهام انگيز با تركان خاتون ازدواج كرد.
پس از مرگ قطب الدين، تركان خاتون عملا فرمانرواي كرمان شد. در حالي كه هم در خاندان قراختايي كرمان مخالفاني داشت و هم در ميان بزرگان كشوري و لشكري آن سامان. او در اولين اقدام خويش مدعي ده هزار دينار از ميراث قطب الدين شد و آن را مهريه ي خود عنوان كرد و چون بدان دست يافت، اين پول را صرف ادامه ي ساختمان و تكميل مدرسه ي موقوفه ي قطب الدين ساخت. مؤلف تاريخ شاهي مي نويسد كه چگونه تركان خاتون در اتمام بناي اين مدرسه كوشيده است چنانكه «در هفته سه روز به زيارت مدرسه مي آمد و از حال عمارت تفحص به جهد مي فرمود« و حتي تا آن درجه در اين كار تعجيل كرد كه تزيينات مدرسه را با گچ به انجام رسانيد كه پس از مدتي خراب شد وسپس امر به كاشي كاري آن كرد و سرانجام آنچه را كه «از جهت صداق به وي منتقل شده بود بر گنبد و
مرقد وقف فرمود و قضات به تسجيل وثايق مكتوبات آن قيام نمودند« در وقف نامه اي كه براي اين مدرسه نوشته شد مقرر گرديد سهامي از روستاهاي شاهيجان، نهر ملكي تروره، خانوك، جنانه جم، چترود و چند روستاي ديگر را بدان اختصاص دهند و نيز چهار مدرس، امام و مؤذن و قيماني براي مدرسه منصوب شدند .
در سال 674 ه ق نيز تركان خاتون اقدامات وقفي جديدي براي مدرسه و مقبره انجام داد. از جمله آنكه باغ فيروزي در دشت حركويه و كاريز ديه فرمتين را بر موقوفات آن افزود.
او تمامي درآمد اين رقبات را صرف روشنايي و خدمه، مشايخ و صوفيه ي ساكن در مدرسه و مقبره كرد به علاوه او تعدادي از غلامان و كنيزكان خاص خود رادر مدرسه و مقبره ساكن كرد و براي آنان مقري خاصي قرار داد. طبق اين وقف نامه به غلامان سالانه 720 من گندم و به هريك از كنيزان 500 من گندم اختصاص داده شد.
اين مدرسه كه در كتاب تاريخ شاهي از آن با عنوان «مدرسه ي مقدسه» نام برده شده ابتدا به نام سلطان قطب الدين به مدرسه ي قطبيه موسوم بود و سپس به نام تركان خاتون كه لقب عصمت الدين داشت به مدرسه ي عصميته معروف شد.محل اين مدرسه در ابتدا خواجه خضر نام داشته و چون آرامگاه قراختاييان كرمان شد، قبه ي سبز ناميده شد. از آنجا كه مقبره ي اين مدرسه تاريخ 640 ه ق را دارد، بايد مقبره را به دوره ي ركن الدين و مدرسه را احداث شده توسط قطب الدين به شمار آورد. استاد باستاني پاريزي بناي آرامگاه و مدرسه را مربوط به دوره ي براق حاجب مي داند و كاشي كاري سردر
و تكميل مدرسه را به زمان تركان خاتون نسبت مي دهد كه شايد دليل ايشان به خاك سپرده شدن براق حاجب در آنجا بوده است.
از آن پس مقام مدرسي و توليت اين مدرسه يكي از مسائل مهم حكومت وقت قراختاييان گرديد و به همان اندازه كه براي آنان مقبوليت و مشروعيتي پديد آورد اسباب دردسر نيز شد. به دستور تركان خاتون تاج الملة والدين سديدي زوزني در مدرسه قطبيه به تدريس مشغول شد و چون درگذشت مولانا شهاب الدين فرزند وي بر جايش نشست. اما شهاب الدين تهمتي كه مستوجب تعزير بود بر تركان خاتون زد كه موجب زنداني شدنش در چاه گرديد ولي بعدا بخشيده شد و در همان مدرسه مسند تدريس صفه ي كتابخانه به او داده شد. اما او پس از مرگ تركان خاتون باز هم موجب دردسرهايي شد. در سال 675 ه ق كه نفسي از علماي بزرگ ماوراءالنهر به كرمان آمد تركان خاتون مقام مدرسي اين مدرسه را به او داد و توليت مدرسه را به امام تاج الشريعه تفويض كرد اما نابساماني در ملك و دولت قراختاييان در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم موجب اختلال در كار مدرسه شد و بعدها زلزله و تصرف اين و آن موجب خرابي كامل مدرسه و مقبره شد و اكنون جز اندكي از آن باقي نمانده است .
از ديگر موقوفات تركان خاتون در دارالاماره ي كرمان دارالشفا بود. مؤلف تاريخ شاهي در اين باره مي نويسد كه عمارت دارالشفا را در سال 659 ه ق به آخر رسانده و در سال 660 ه ق موقوفاتي را بر آن مقرر كرده است. از
آن جمله تمامي درآمد قريه ي ورك، شورآباد، زرند و نه پاره بستان نخلستان از بساتين عبدالابد خبيص و دانگي از ديه مويدي بر آن وقف كرد. نيز مقرر شد طبيبي حاذق در دارالشفا به كار مشغول شود و سالانه پنج هزار من گندم تحويل بگيرد و مشرفي كه به امور آنجا رسيدگي كند و سالي دو هزار من گندم تحويل بگيرد. همچنين استاد عطار داروشناسي سالانه يك هزار من گندم دريافت كند و سرانجام سه نفر خادم كه سالانه هفت صد من گندم به آنها داده شود.
سال 673 ه ق را بايد سال اقدامات وقفي تركان خاتون ناميد زيرا در اين سال موقوفات متعددي تأسيس كرد، از جمله مسجد جامع درب نو را بنا نهاد و دو دانگ از ديه رادان و دو دانگ از ديه كسري آباد با اسبان اصطبلي كه در آن بود بر مسجد وقف كرد و مقرر ساخت كه هر ساله از درآمد اين ديه ها پس از جدا ساختن مصارف مربوط به عمارت و تعميرات مسجد، سه هزار من غله، دو ثلث گندم و يك ثلث جو به خطيب مسجد دهند، هزار و پانصد من گندم به امام جماعت، هفت صد من گندم به قاريان و
سيصد و شصت من گندم به نقيب جهت دعاگويي روز جمعه بدهند. همچنين هر سال سي و شش من روغن چراغ و هزار من غله جهت عمارت و فرش و طرح مسجد بپردازند و توليت آن را به پادشاه كرمان سپرد .
تركان خاتون در اطراف كرمان نيز عمارات و موقوفاتي برپا كرد كه كاربرد اصلي آنها در تجارت و مسافرت بود. در
دوران فرمانروايي او تجارت كرمان روز به روز رونق بيشتري يافت. اين امر دلايل متعددي داشت كه از جمله انتقال مركز تجارت خليج فارس از كيش به هرمز بود كه سر بندر كرمان محسوب مي شد. از آنجا كه در قرن هفتم هجري تهاجمات مغولان صفحات شمالي آسيا از چين تا ايران و شام را در نورديد و نيز جدال هاي طولاني ميان جانشينان چنگيز خان در آسياي مركزي، قفقاز و شمال چين رخ داد تجارت جهاني از طريق اقيانوس هند و خليج فارس گسترش بيش از اندازه اي يافت. براي تجارت در خليج فارس دو ايالت فارس و كرمان سخت ر رقابت بودند و براي يك دوره كه تركان خاتون فرمانرواي كرمان را بر عهده داشت آن ايالت برتري خاصي در امر تجارت به دست آورد. كرمان از يك سو با يزد و اصفهان تجارت مي كرد و از سوي ديگر با خراسان و هند و اينها همگي با تجارت دريايي كرمان مرتبط بودند.
رونق تجارت موجب توسعه ي استخراج معادن در كرمان شد و نيز صنعت پارچه بافي آن ايالت توسعه ي چشمگيري يافت تركان خاتون و دربار قراختاييان كرمان خود اين تجارت پر رونق را در دست داشتند. به واسطه ي امنيت و آسايشي كه او برقرار كرده بود حتي تجار نواحي اطراف نيز به كرمان روي آوردند. اين رونق تجارت، احداث ابنيه و عمارت خيريه ي وقفي براي سهولت مسافرت تجار كاروانيان و رفاه حال آنان را طلب مي كرد. بدين منظور تركان خاتون رباطهايي احداث و بر آنها املاك و درآمدهايي وقف كرد. در آن زمان رباطها كه نقش كاروانسرا داشتند نقش مهمي در تسهيل ارتباطات تجاري
ايفا مي كردند. سلاطين سلغري فارس نيز كه با كرمان براي تجارت در خليج فارس رقابت داشتند در اين دوران رباطهاي متعددي ساختند و موقوفاتي بر آنها مقرر كردند. از جمله رباطهايي كه تركان خاتون برپا داشت در فهرج باغين بود. اين روستا در مسير كرمان به فارس قرار داشت. به دستور تركان خاتون تمامي درآمد آن روستا وقف رباط شد. همچنين سهم قابل توجهي از درآمد روستاي كائوبه از قراي رودان و نيز سهامي از قريه رقاباد را كه آن هم از قراي رودان بود بدان وقف گرديد. براي اداره ي اين رباط امام ضياءالدين حسن را كه به صلاح و عفاف معروف بود در فهرج ساكن گردانيد تا به مسافران خدمت كند و امام مسجد آن رباط باشد. براي اين كار سالانه دو هزار من گندم و دوازده دينار زر ركني نيز برايش
مقرر شد. براي مؤذن آن مسجد نيز هر سال پانصد من گندم اختصاص داده شد. جهت عمران و آبادي رباط مستخدمي كه موظف به پاك كردن پشت بام از برف و بستن و گشادن درب و آگاهي از خراب و آباد رباط اختيار شد و نيز شخصي براي اداره ي حمامي كه در آن روستا براي رفاه حال صادر و وارد بنا شده بود به خدمت گرفته شد و مقرر گرديد براي هر يك سالانه پانصد من گندم به عنوان مزد از محل موقوفه پرداخت شود .
تركان خاتون بر رباط خضرآباد كوبنات نيز موقوفاتي مقرر كرد و بر رباط كهتاب نيز مجموع سهام قريه ي راور را وقف گردانيد .
آخرين موقوفه ي تركان خاتون كه در تاريخ شاهي قراختاييان ذكر شده
مربوط به رباطي است موسوم به رباط كنار خندق. اين رباط كه در كنار خندق دروازه ي خبيص شهر گواشير و بر طريق محله شاهيجان واقع بود سهامي از ديه جنابه بدان وقف شد تا صرف معيشت شيخ ساكن در آن و امام و مؤذن و ديگر خدم آنجا شود و از صادر و وارد ابناي سبيل پذيرايي گردد. تاريخ اين موقوفه سال 65 ه ق بوده است.
در سال 673 ه ق تركان خاتون موقوفاتي براي تأمين امنيت راه ها برقرار ساخت بدين معني كه تمامي ديه كرمانشاهان بر راه كرمان به يزد و قسمتي از سهام ديه كاتوك رودان و نيز ديه صوفيان از همان ناحيه را وقف بر به كارگيري يك نفر سپاهي با سي نفر زيردست جهت تأمين راه قافله ها كرد. در وقف نامه اي كه براي اين منظور تنظيم شد مقرر گرديد توليت با پادشاه كرمان باشد و سر كرده ي سي نفر سپاهي سالانه پنج هزار من غله به عنوان مواجب دريافت كند وبه هر يك از مستحفظان سي گانه دو هزار من گندم داده شود.
از موقوفات قابل توجه تركان خاتون وقف درآمد بعضي از املاك بر غلامان و كنيزان خويش بوده است. در سال 669 ه ق حدود نيمي از ديه فهروج و تمامي ديه عصمت آباد را بر حدود 29 نفر از غلامان و حدود 35 نفر از كنيزان وقف نمود و مقرر داشت سالانه به هر يك از غلامان هفتصد و بيست من گندم و پانزده دينار زر و به هر يك از كنيزان سالانه پانصد و چهل من گندم و ده دينار زر بدهند. به علاوه طبق وقف نامه اي كه تنظيم
شد، مسجل گرديد اين مقرري پس از مرگ ايشان به فرزندانشان پرداخت شود.
در سال 676 ه ق تركان خاتون سه ديه آمش و بهر سليماني و صعبوجه را كه از توابع رودبار و جيرفت بودند وقف بر زنان بيوه و افراد يتيم و معلمان قرآن كرد و توليت آنرا به پادشاه خاتون دختر خويش كه به همسري اباقاخان درآمده بود تفويض كرد تركان خاتون بر مشايخ بزرگ صوفيه نيز موقوفاتي مقرر كرد. چنانكه در سال 673 ه ق ديه شهرآباد عصمتي را به طور كامل بر سيف الدين باخرزي (متوفاي 629 ه ق) و ديه تركان آباد را بر شيخ محقق صلاح الدين حسن بلغاري وقف كرد تا مادام كه در حيات باشد صرف معيشت وي شود. سيف الدين باخرزي از مشايخ معتبر صوفيه و از طريقه ي كبرويه بود كه در بخارا دفن شد و طرفداران بسيار داشت. شخ حسن بلغاري نيز در عصر تركان خاتون به كرمان آمد و مردمان سخت به وي روي آوردند .
از ديگر موقوفات تركان خاتون كه از آن مطلع هستيم آسياب بهرامجرد است. تركان خاتون اين آسياب و آب آن را از صاحبانش خريد تا درآمد آن براي امام جماعت، مؤذن، مسافران و ميهمانان به صورت موقوفه صرف شود.
از آنجا كه متن كتاب تاريخ شاهي قراختاييان به عنوان مهمترين منبع ذكر اخبار موقوفات تركان خاتون، ناقص به دست ما رسيده بدون شك مي توان گفت كه او موقوفات ديگري هم داشته است كه از آن اطلاعي نداريم.
پس از مرگ تركان خاتون در سال 681 ه ق اوضاع كرمان سخت آشفته شد. تا آنكه دخترش پادشاه خاتون براي
مدتي به حكومت كرمان رسيد. اين زن نيز در برپايي موقوفات اقداماتي انجام داده است. اما مهمترين اقدامات او را توليت موقوفات تركان خاتون و حل مشكلات اداره ي آنها بايد دانست. زيرا پس از مرگ تركان خاتون مولانا شهاب الدين كه از مدرسان مدرسه ي عصمتيه بود طي فتوايي كليه ي موقوفات تركان خاتون را باطل اعلام كرد و از جمله فرمان تخريب مسجد درب نو را صادر كرد. پادشاه خاتون بلافاصله با عزل شهاب الدين و نصب برهان الدين برهان شاه به مقام مدرسي مدرسه ي عصمتيه مانع از اقدامات وي شد .
بي بي تركان، خواهر پادشاه خاتون نيز موقوفاتي داشت
كه از جمله ي آنها وقف قرآني سي پاره بر مقبره ي قراختاييان كرمان است. وقف نامه ي اين قرآن كه پشت يكي از جروات آن به زبان عربي آورده شده است تاريخ 687 ه ق را دارد .
از اواخر قرن هفتم هجري دولت قراختاييان بر اثر كشمكش هاي دروني و مداخلات امراي مغول و ايلخانان سخت نابسامان شد و از اقدامات وقفي قراختاييان كرمان نيز اخباري گزارش نشده است.
بدين ترتيب موقوفات قراختاييان كرمان اساسا مربوط به زنان اين خاندان است و در فاصله ي سال هاي 659 تا 687 ه ق صورت گرفته است. با توجه به شرايط سياسي كرمان و به طور كلي ايران آن زمان كه نيمه ي نخست حكمراني ايلخانان را تجربه مي كرد، حكومت زنان خاندان قراختايي با مشكلات فراواني روبه رو بود. زيرا از يك سو با رقيباني سرسخت در كرمان و درون خاندان قراختايي مواجه بودند. و از سوي ديگر جامعه ي مسلمان ايران در برابر حكومت مغولان كه هنوز اسلام را نپذيرفته بودند و نيز حكومت هاي محلي متحد آنها
ايستادگي نشان مي دادند. دولت قراختاييان كرمان با اتكاي به مغول ها شكل گرفت و زناني كه از آنان به فرمانروايي رسيدند اساسا محتاج و متكي به حمايت مغولان بودند. لذا كسب مشروعيت و مقبوليت براي اين دولت مشكلي اساسي به شمار مي آمد. تعدادي از فرمانروايان اين سلسله مانند براق حاجب و تركان خاتون و خميتبور از مسلماناني بودند كه هنوز به طور كامل با شرايط جامعه ي مسلمانان منطبق نشده بودند؛ هرچند براي نيل بدين منظور تلاش مي كردند. برپايي مدرسه و مقبره و گماردن عده اي بر آن، انجام امور ديني در آنجا و نيز همراهي با مدرسان و فقها و تجليل و تكريم از مشايخ صوفيه و اختصاص اوقافي براي اين گونه امور مي توانست در كسب مقبوليت براي آن دولت بسيار مفيد باشد. وقف به عنوان اقدامي ديني كه خيرخواهي و نوع دوستي در آن تبلور كامل دارد محبوبيت خاصي را براي تركان خاتون كه بيشترين موقوفات قراختاييان را به وجود آورد موجب شد. اما او هيچ گاه فرمانرواي بلامنازع كرمان نشد. بلكه همواره شريك فرزند خود حجاج سلطان بود يا از جانب او كه خاتون، جاري خويش، و فرزندش سليمان شاه با رقابت و مخالفت روبه رو بود. مقبوليتي كه براي او از رهگذر اقدامات وقفي به دست آمد در موفقيت وي نقش مهمي داشت. در همان حال دولت قراختاييان نيك دريافته بود كه اقدامات وقفي تا چه درجه در رونق و آبادي قلمروشان تأثير دارد. پس از روزگار سلاجقه ي كرمان، اين خطه همواره دستخوش ناآرامي و نابساماني بود. در نتيجه براي ساليان دراز نه تنها قدمي براي عمران آن برداشته نشد كه حتي بر ويراني
آن افزوده شد. ملك زوزن كه از جانب خوارزم شاهيان در اوايل قرن هفتم كرمان را متصرف شد حتي املاك وقفي را نيز تصاحب كرد. اما با تأسيس دولت قراختاييان كه روزگاري قدرتي به هم رساند فرصت لازم براي آبادي و عمران فراهم آمد. رونق كشاورزي كه در پي امنيت و آرامش حاصل شد گسترش فعاليت هاي تجاري و صنعتي را به دنبال داشت. لذا موقوفاتي كه بتوانند به توسعه ي امنيت راه ها و تسهيل حركت كاروانيان كمك كند مدنظر قرار گرفت. در همان حال افزايش ثروت كرمان موجب رواج معاملات مربوط به اراضي شد. در چنين شرايطي اقدامات وقفي نقش مهمي در حفظ رونق اقتصادي و جلوگيري از دست به دست شدن زمين ها ايفا كرد. اين مسأله در رابطه ي كرمان با دولت مركزي ايلخانان نيز ديده مي شود. در فارس، ايالت مجاور كرمان، كه آن هم طريق اطاعت از مغولان را در پيش گرفته بود املاك بتدريج به تصرف مغولان درآمد و سرانجام به عنوان املاك اينجو به تملك ايلخانان درآمد. تا جايي كه سلسله اي به نام سلسله ي آل اينجو جاي حكمرانان سلغري فارس را گرفتند. اما تركان خاتون با زيركي تمام از تبديل شدن املاك كرمان به اينجو با اين گونه اقدامات وقفي جلوگيري كرد. او نيك دريافته بود كه دولت مغولان ايران (ايلخانان) در حالي كه هنوز اسلام را نپذيرفته بود در برابر نهاد وقف اقدام به دست درازي و تصرف نخواهد كرد. زيرا از همان سال 656 ه ق به دستور هولاكوخان مؤسس سلسله ي ايلخاني خواجه نصيرالدين طوسي مأمور سر و سامان دادن به امور موقوفات شد. اين امر در حفظ مدارس و
مساجد و درس و نماز و ديگر امور عبادي و اجتماعي ايران در عصر هولناك مغولان نقش بسيار ارزنده اي ايفا كرد. اين امر مورد توجه و تقليد تركان خاتون نيز قرار گرفت. بدين ترتيب او از يك سو اقدامي ديني انجام مي داد و از سوي ديگر رابطه با مغولان را حفظ مي كرد.
ناگفته نماند اقدامات وقفي قراختاييان كرمان را مي توان از ديدگاه تحليلي يكي از پيچيده ترين ادوار و اقدامات مربوط به موقوفات به شمار آورد زيرا اين اقدامات در زماني صورت مي گرفت كه حكمرانان دولت مركزي نه تنها مسلمان نبودند بلكه با مسلماني سر ستيز داشتند و حكمرانان دولت قراختاييان نيز خود نو مسلمان محسوب مي شدند. اما در همين دره و به وسيله ي همين دولت، وقف توانست نقش خود را در صيانت از نهادهاي ديني و حفظ موقعيت مسلمانان، رونق اقتصادي و تداوم سنن ديني و اجتماعي ايفا كند.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 835/830 ق)، عارف، دانشمند و شاعر. از خاندان تركه ى اصفهان بود كه اصل آنان از خجند بوده، چون نياى وى، سيد محمد، ترك بود به تركه معروف شدند. تحصيلات صاين الدين نخست در خدمت برادرش و سپس در بلاد مختلف ديگر از طريق زيارت بزرگان و مشايخ زمان انجام گرفت، در مصر مدتى در خدمت شيخ سراج الدين بوالقينى تلمذ كرد، و مدتى را در خدمت اميرزادگان تيمورى عراق و فارس گذراند و سپس در عهد شاهرخ منصب قضاى يزد يافت، ولى به سبب آنكه آثارى در عرفان داشت، متهم به تصوف و بددينى شد و مطرود فقيهان گشت، و به امر شاهرخ به هرات رفت و تا زمان واقعه ى ترور شاهرخ توسط
احمد لُر در آنجا ماند. پس از اين واقعه جمعى از بزرگان از جمله صاين الدين به تهمت همدستى با او ماخوذ و معاقب شدند سرانجام با اعتذار به خدمت شاهرخ بار يافت و با توسل به ميرزا بايسنقر چندگاهى را در امان گذرانيد، بعدها به اصفهان رفت و در آنجا درگذشت. از او آثار متعددى به فارسى و عربى باقى مانده، از جمله: مهمترين اثر وى «شرح فصوص الحكم»، به عربى؛ «رساله التمهيد فى شرح قواعد التوحيد»، در علم كلام به عربى؛ «شرح قصيده ابن فارض»؛ «اسرار الصلوه»، در مسايل عرفانى؛ «اطوار ثلثه تصوف»؛ «تحفه علائيه»؛ «رساله در اعتقاد»؛ «نفثه المصدور اول و ثانى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران (491 -489 ،72 /4)، تاريخ نظم و نثر (779 ،274 -275)، ترجمه ى الملل و النحل (مقدمه/39 -36)، حبيب السير (10 -9 /4)، الذريعه (571 -570 /9 ،272/7 ،434/4)، رياض العلماء (240/3)، سبك شناسى (240 -228 /3)، فرهنگ سخنوران (546)، كشف الظنون (1264)، مجالس المومنين (41 -2 /2).
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، عارف و زاهد حنبلى. امام و شيخ بود و در ترمذ وعظ مى كرد. ابوالمظفر از شاگردان محمد حامد واشگردى بود كه وى نيز از شاگردان ابوبكر وراق بود. از ابوالمظفر سخنان بسيار و حكايتهاى نيكو در زهد و ورع و تقوى نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه، هروى (612 -611)، نفحات الانس (283 -282).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، عارف. از جوانمردان مشايخ بزرگ خراسان بود و با احمد خضرويه ملاقات و ديدار داشت. پسر او، بونصر، از جوانمردان خراسان به شمار مى رفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه سلمى (283 -280)، طبقات الصوفيه هروى (394 -393)، نفحات الانس (743 ،160 -159).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوم ق)، عارف. از مشايخ خراسان و صاحب كرامات بود. ابوعبدالله بن خفيف با او هم صحبت بود و از وى كراماتى نقل كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (126).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. از بزرگان مشايخ طوس و معاصر منصور حلاج بوده كه با ابوعثمان حيرى دوستى داشته است. ابوعبدالله در طريقت، يگانه و داراى كرامات ظاهر بود. تروغبد همان طرقبه ى امروزى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (650)، تذكره الاولياء (103 -101 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (375 ،103)، طبقات الصوفيه سلمى (496 -494)، طبقات الصوفيه هروى (550 -549)، نفحات الانس (271).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به تسليم. وى چندى به غلام عليشاه دست ارادت داد و به سير و سلوك پرداخت. تسليم از پيروان طريقه ى جلاليه بود. صاحب «رياض العارفين» گويد: «ديوانش» به نظر رسيد، قريب پنج هزار بيت است. اثر ديگر وى رساله ى «صبح صادق» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (170/9)، رياض العارفين (246)، المآثر و الآثار (225).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صديق تعريف به سال 1334 در سنندج متولد شد. در دروه كودكى و نوجوانى، شنيدن آواز دلپذير و تحريرهاى باصلابت خواننده بزرگ كرد، «سيد على اصغر كردستانى» ، به باليدن استعداد درون او يارى رساند. تعريف، تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در زادگاهش به پايان برد. در سال 1354 وارد دانشكده هنرهاى زيبا و پنج سال بعد در رشته تئاتر فارغ التحصيل شد. آشنايى او با تئاتر و ادبيات نمايشى و درك قابليت هاى انسانى در هنر، با استفاده از درس مرحوم محمود كريمى توأم شد و گردآورى اطلاعت وى در همه زمينه هاى مورد علاقه اش رشد و شكوفائى استعدادش را تسريع نمود. در همين اوان، سيد نورالدين رضوى سروستانى (خواننده) او را با شيوه تعليم استاد بزرگ نورعلى خان برومند آشنا كرد. روال تعليم نورعلى خان در آواز، مبتنى بر سبك استاد سيد حسين طاهرزاده خواننده بزرگ قرن اخير بود. تعريف، مدت پنج سال در كانون فرهنگى- هنرى «چاوش» (به سرپرستى محمد رضا لطفى)، رديف هاى آوازى استاد عبداله خان دوامى را نزد نصرالله ناصح پور فراگرفت و همزمان به يارى محمدرضا لطفى، رديف ها و اجراى آواز ايرانى (به سبك استاد سيد حسين طاهرزاده) را آموخت. نوار كاست شماره 10 چاووش (مكتب اصفهان: به ياد استاد طاهرزاده) كه در
سال 1362 منتشر شده، حاصل اين همكارى و آموزش است. در اين نوار، قسمتى از رديف هاى آوازى طاهرزاده به انضمام قطعاتى از درويش و مختارى توسط تعريف، لطفى و گروه «شيدا و عارف» در دستگاه سه گاه بازآفرينى شده است. اين نوار، در سال 1369 توسط شركت ساز نوروز مجددا انتشار يافت. نوار دوم او «گلگشت» (در مايه دشتى و بيات اصفهان) به سال 1365 با همكارى گروه شيدا اجرا و در سال 1367 منتشر شد. «شيدايى» سومين كار او با همكارى جلال ذوالفنون و گروه سه تار نوازان (به همراه دف بيژن كامار) در بيات ترك است كه در سال 1369 انتشار يافت. آخرين اجراى تكثيى وى، نوار «فراق» (در راست پنجگاه و ابوعطا) با همكارى گروه شيدا، منتشر شده به سال 1369 است.
نخستين اجراى عمومى صديق تعريف، كنسرت «شورانگيز» كه با همكارى گروه عارف و شيدا (به سرپرستى حسين عليزاده) در پاييز 1367 بر صحنه تالار وحدت بود كه استقبال فراوانى را موجب شد. دومين كنسرت عمومى ايشان، كنسرت هميارى (در تابستان 1369) است كه با همكارى گروه عارف و شيدا (به سرپرستى حسين عليزاده) براى يارى به هموطنان آسيب ديده از فاجعه زلزله خرداد 1369 در شمال ايران بر صحنه تالار وحدت اجرا شد. وى اجراهاى ديگرى نيز بر صحنه گردهمايى هاى كانون فرهنگى- هنرى «چاووش» داشته است. صديق تعريف در كنار تمام اين فعاليت ها، به تدريس آواز و تعليم هنرجويان نيز اشتغال دارد و در محضر استاد على اصغر بهارى، رديف هاى آواز و تصانيف قديمى ايرانى را مى آموزد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ملك الواعظين)، روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در
دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1339 -1290 ش)، هنرمند. مشهور به تفكرى. وى در تهران متولد شد و از همان نوجوانى به هنر بازيگرى علاقه مند شد و كار هنرى خود را با پيش پرده خوانى آغاز كرد. حاجى اسماعيلى پس از آن در نمايشهاى مختلف شركت كرد و كار جدى خود را از سال 1306 ش با گروه هنرى خيرخواه شروع كرد. تفكرى از سال 1330 ش با شركت در فيلم «شكار خانگى» به سينما روى آورد و بعد از آن در فيلمهاى «دستكش سفيد»؛ «مشهدى عباد»؛ «ميليونر»؛ «آقاى اسكناس» و همچنين در نمايشنامه هايى چون «جناب ميرزا»؛ «مردى از آن دنيا» و «انگلهاى اجتماع»، نقش ايفا كرد. وى در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد.[1]
مرحوم اصغر تفكرى كه نام اصلى او، اصغر حاجى اسماعيلى بود، در سال 1290 شمسى در تهران متولد شد و در نقش ها كمدى (خنده آور) باز مى كرد و يكى ديگر از پيش پرده خوانان تئاترهاى تهران بود.
وى كار بازيگرى در تئاتر را از سال 1306 با گروه خيرخواه آغاز كرد سپس با شركت در پيس هاى: «اسرار حرم»، «جناب ميرزا»، «حافظ»، «شوهرهاى عوضى»، «مردى از آن دنيا»، «بازرس»، «انگل هاى اجتماع»، «خروس بى محل»، «نامزد عوضى»، «دختر شكلات فروش» رسماً به حرفه ى بازيگرى پرداخت.
شادروان اصغر تفكرى در سال 1330 با شركت در فيلم «شكار خانگى» با شركت خانم عزت روح بخش به سينما روى آورد و پس از آن در فيلم هاى: «دستكش سفيد»، در سال 1330 با شركت ناهيد سرفراز و حميد قنبرى، «مشهدى عباد» سال 1332 با شركت تقى ظهورى، على تابش، معصومه خاكيار، رضا كريمى، «نقلعلى»
محصول استوديو ارتش رنگى در سال 1333، «ميليونر» سال 1333، «آقاى اسكناس» سال 1337، «آقاى شانس» سال 1338، «آقا جنى شده» سال 1338، «در جستجوى داماد» سال 1339 و «فرياد نيمه شب» در سال 1334 متناوباً شركت كرد. اصغر تفكرى در سال 1339 به رحمت ايزدى پيوست، خداوند رحمت كند وى را.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] ادبيات نمايشى (110/2)، تاريخ سينماى ايران (317 ،306 ،231)، سيماى هنرمندان (344 -343 /1)، مردان موسيقى (292 -291 /2).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1197 ق)، عارف و مفسر ايرانى. در اصفهان زندگى مى كرد. در آن شهر مجلس درسى داشت و هم در آن شهر درگذشت. وى با عارف الهى، آقا محمد بيدآبادى (وف 1197 ق) معاصر بود. اثر مشهور وى «تفسير القرآن» است كه به «تفسير تفليسى» شهرت يافته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (51/6)، تذكره القبور (279)، الذريعه (267/4)، معجم المولفين (317/3).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علامه حاج سيدمحمدتقي تقوي قزويني به سال 1159 ه_.ش ( ه_ .ق ) ، در قزوين ديده به جهان گشود. پس از آموختن مقدمات ، ادبيات عرب ، رياضيات ، فقه و اصول به فراگيري علوم كلام و حكمت نزد استادان زمان خود پرداخت. آن گاه به زيارت بيت الله الحرام مشرف شد و براي تكميل علوم ديني به عتبات عاليات سفر كرد و به كسب كمالات معنوي و طي مراحل عرفاني همت گماشت. سيدمحمدتقي قزويني علاوه بر كسب علوم زمان خود و مطالعات بسيار ، به تاليف آثار متعددي نيز دست زد كه آثار قلمي او به سي و دو عنوان مي رسد. وي سرانجام در سال 1270 هجري قمري ديده از جهان فروبست.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي تحصيلات رسمي و حرفه اي : علامه حاج سيدمحمد تقي قزويني پس از آموختن مقدمات ، ادبيات عرب ، رياضيات ، فقه و اصول به فراگيري علوم كلام و حكمت نزد استادان زمان خود پرداخت. آن گاه به زيارت بيت الله الحرام مشرف شد و براي تكميل علوم ديني به عتبات عاليات سفر كرد و به كسب كمالات معنوي و طي مراحل عرفاني همت گماشت.استادان
و مربيان : سيدمحمد تقي تقوي قزويني علوم كلام و حكمت را از محضر علامه مازندراني معروف به «جدلي» فراگرفت. وي همچنين از محضر سيدمحمد مجاهد كه در اصفهان عهده دار تدريس فقه و اصول بود و نيز از محضر شيخ ابراهيم كرباسي بهره هاي فراوان برد. او پس از آنكه از اصفهان به موطن خود بازگشت ، وارد مدرسه صالحيه شد و در محضر درس بزرگاني چون شهيد ثالث و شيخ محمد صالح برغاني حائري و نيز ملاآقا حكمي قزويني حاضر شد ، و بعد از آن عازم عتبات عاليات گرديد. او ابتدا در كربلا از حوزه درس شريف العلما مازندري حائري (م 1246ق) و سپس از محضر سيدباقر بن سيداحمد قزويني و ملا اسماعيل عقدايي و سيد سليمان طباطبايي يزدي بهره مند گشت و در كاظمين به حوزه درس سيدعبدالله شبر و ديگران ملحق گرديد و به مقام عالي علمي نائل گرديد و از مشايخ خود و همچنين شيخ احمد احسايي اجازه دريافت كرد.زمان و علت فوت : وفات علامه حاج سيد محمدتقي تقوي قزويني در سال 1270 هجري قمري اتفاق افتاد. جسد وي را پس از تشيع با شكوهي به كربلا حمل نموده و در آنجا به خاك سپردند.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : سيدمحمدتقي تقوي قزويني علاوه بر كسب علوم زمان خود و مطالعات بسيار ، به تاليف آثار متعددي نيز دست زد كه آثار قلمي او به سي و دو عنوان مي رسد. او همچنين به شعر و شاعري نيز نزديك بود ، مجموعة از سروده هاي فارسي او در جنگ نفيسي متعلق به كتابخانه امام صادق ( ع)
قزوين وجود دارد كه در آنها با نام « رفيع » و گاه « موفق » تخلص كرده است.آرا و گرايشهاي خاص : شيخ جابركاظمي در كتاب خود سلوه الغريب در مورد سيدمحمدتقي تقوي چنين مي گويد: « وي در حكمت و فقه و اصول و فنون اسلامي به سرحد كمال رسيده بود و مردم از اقصي بلاد جهت اخذ دعا به زيارت وي مي شتافتند... » آثار : ارجوزه هايي در صرف و نحو ، فقه ، معاني و بيان ، كلام ، منطق و عرفان ، التجليات ، انوار الاشراق ، برهان العصمه ، تذكرة انبياي بني اسرائيل مدفون در قزوين ، ترجمه نهج البلاغه ، خلاصه التفاسير، ظرايف الحكمه ، نهايه التحرير في شرح التجريد
منابع زندگينامه :دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، به كوشش بهاء الدين خرمشاهي ، ج 1 ، تهران: دوستان و ناهيد ، 1377 ، ص8022ستايش امير المومنين ( در سروده هاي سخنوران قزوين ) ، پژوهش: محمدعلي حضرتي ، قزوين: بحرالعلوم
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده. معروف به نسقچى باشى. از نوازندگان ضرب و خواننده ى تصنيف بود. وى از حبيب سماع حضور تعليم گرفت و به مقام استادى رسيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (62)، تاريخ موسيقى (516/2)، سرگذشت موسيقى (406 -405 /1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خطاط، موسيقيدان و شاعر. پدرش از اعاظم و بزرگان طايفه ى تكلو بود. خود وى نيز از امراى آن قوم به حساب مى آمد و از خويشاوندان سلاطين صفويه بود. در آن دوره وى مدتى بيگلر بيگى هرات را داشت و چندى حاكم تهران بود. او در اواخر سلطنت سلطان محمد خدابنده به مخالفت با وليعهدى حمزه ميرزا برخاست و خواهان ولايتعهدى طهماسب ميرزا شد. سرانجام به دست حمزه ميرزا اسير گشت و از شوكت و اعتبار افتاد. مسيب خان در فن موسيقى و خطاطى مهارت داشت. تصنيفهاى ساخته ى و در آن زمان معروف بوده است. از آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (87/ 1)، احوال و آثار خوشنويسان (903/ 4)، تاريخ ادبيات در ايران (819/ 5)، تاريخ موسيقى (321/ 1)، تاريخ نظم و نثر (495 -494)، الذريعه (1040/ 9)، عالم آراى عباسى (1/ صفحات متعدد)، فرهنگ سخنوران (842)، لغت نامه (ذيل/ مسيب خان)، مجمع الخواص (30 -29)، مجمع الفصحا (114/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1253 -1194 ق)، نويسنده، صوفى و شاعر، متخلص به تمكين. ملقب به مست عليشاه. در شماخى متولد شد. همراه خانواده به كربلا رفت و تا هفده سالگى در آنجا به تحصيل پرداخت. بعد با معصوم عليشاه و نورعليشاه، سر سلسله ى دراويش نعمت اللهى، ملاقات كرد و به مسافرت و سياحت در مازندران، خراسان، قهستان، زابلستان و افغانستان و هندوستان و مصر و شام و يونان پرداخت. زين العابدين از مريدان حاج محمدجعفر قراگزلوى كبودر آهنگى، مجذوب عليشاه همدانى، شد. پس از مسافرتهاى بسيار در شيراز ساكن شد. علما غالبا او را تكفير مى نموده اند. سرانجام در راه مكه
درگذشت. وى گاهى نظمى مى سرود. از آثار او: «رياض السياحه»؛ «حدائق السياحه»؛ «بستان السياحه»؛ «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (165/7)، حديقه الشعراء (340 -339 /1)، دانشمندان آذربايجان (171 -169)، الذريعه (221/18 ،1033 -1032 ،176/9 ،385/6 ،106/3)، رياض العارفين (246 -245)، ريحانه (336 -337 /3)، سرآمدان فرهنگ (270 -271 /1)، شرح حال رجال (53 -52 /2)، طرائق الحقائق (333 ،12 -11 /2)، فارسنامه ى ناصرى (1160/2)، فرهنگ سخنوران (192 -191)، لغت نامه (ذيل/ زين العابدين)، مجمع الفصحا (185 -184 /4)، معجم المولفين (196/4)، مولفين كتب چاپى (262 -261 /3)، مكارم الآثار (15/1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1085 ق)، شاعر و عارف. اهل بم و از نوادگان شاه نعمت الله ولى بود. مدتى به هندوستان رفت و مورد التفات محمدشاه هندى قرار گرفت. وى بيشتر اوقات به تدريس و ارشاد اشتغال داشت. سراج الدين عليخان آرزو درباره ى ايشان اعتقادى راسخ داشت. بعضى تذكره هاى متاخر نسبت وى را به غلط كرمانشاهى نوشته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (176/9)، رياض العارفين (49)، ريحانه (350 -349 /1)، ستارگان كرمان (138 -137)، صبح گلشن (90)، فرهنگ سخنوران (192)، لغت نامه (ذيل/ تمكين). نشتر عشق (297 -296 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 414/400 -310 ق)، اديب، فيلسوف معتزلى، صوفى و شاعر. معروف به فيلسوف الادباء و اديب الفلاسفه و جاحظ ثانى. اگر چه محل تولد او را به اختلاف شيراز، نيشابور، بغداد، واسط دانسته اند، اما احتمال اين كه در شيراز متولد شده باشد بيشتر است. ابوحيان علوم ادبى را در خدمت ابوسعيد سيرافى آموخت و چندى هم در محضر ابوسليمان منطقى سجستانى بود، در آنجا با گروهى از دانشمندان طراز اول مانند ابوالحسن عامرى و ابن مسكويه معاشرت داشت. وى فقه شافعى را از ابوحامد مرورودى و ابوبكر شاشى آموخت و نزد استادان صوفى آمد و شد داشت و از راه كتابت زندگانى مى كرد. ابوحيان مدتى در بغداد اقامت داشت و پس از آن به رى رفت و در آنجا در خدمت ابوالفضل عميد و صاحب بن عباد بود ولى با آنها ميانه خوبى نداشت و حتى كتابى در ذم آنها به نام «اخلاق الوزيرين» نوشت ولى با وزراء صمصام الدوله يعنى عبداللَّه بن عريض شيرازى و ابن سعدان ميانه خوبى داشت. از جمله اساتيد ديگر وى على بن عيسى رمّانى در تصوف و
يحيى بن عدى در فلسفه و منطق و جعفر خلدى و ابن سمعون در حديث و ساير معارف اسلامى. ابوحيان در نگارش عربى استاد بود و جاحظ را بسيار مى ستود و كتابى در مناقب و شناخت او نيز تأليف كرد. وى در ادبيات عرب به مقامى رسيد كه وى را با جاحظ برابر يا برتر مى شمارند. بعضى او را از زنادقه مى دانند. او علاوه بر نگارش نثر كه در حد اعلاى سلاست و استوارى بود شعر نيز مى گفت. وى در اواخر عمر كتابخانه عمومى خود را آتش زد و علت آن چنانكه خود گفت عدم توجه مردم بغداد در مدت بيست سال اقامت او در آنجا به وى بود چون نمى خواست كسانى كه قدر او ندانستند پس از مرگ او از آنها بهره مند شوند. ابوحيان احتمالاً در خانقاه ابن خفيف در شيراز درگذشت و در كنار مزار شيخ كبير به خاك سپرده شد. از جمله تأليفات وى: «المقابسات»؛ «الصداقة والصديق»؛ «الامتاع والموانسة»، در سه جزء، «اشارات الالهيه»؛ «البصائر والذخائر» يا «بصائر القدما و بشائر الحكما»، در پنج جزء؛ «تقريظ الجاحظ»؛ «المحاضرات والمناظرات».[1]
توحيدى، على بن محمد بن عباس، اديب و فيلسوف معتزلى قرن چهارم (ف. 400 ه.ق.) وى در حسن تنظيم مطالب و سهولت انشاى عربى چندان مهارت داشته كه او را «جاحظ ثانى» لقب داده اند. ابوحيان علوم ادبى را در خدمت ابوسعيد سيرافى آموخت و چندى هم در محضر ابوسليمان منطقى با گروهى از دانشمندان و حكماى عهد معاشرت داشته و مدتى نيز درك خدمت ابن العميد و صاحب بن عباد و ابن سعدان را كرده و با ابوعلى مسكويه نيز رابطه داشته است. از آثار
مهم او كتاب الامتاع و المؤانسة، كتاب الهوامل و الشوامل، كتاب المقابسات، كتاب البصائر، رسالة فى الصداقة است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (145 -144 /5)، ايضاح المكنون (440 ،65 /2 ،602/1)، تاريخ ادبيات در ايران (642 ،353 ،300 ،286 ،260/1)، تاريخ اسلام (حوادث 402 -400/400 -381)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (172 -157)، تاريخ نجوم اسلامى (99 -98 ،70)، تذكره ى هزار مزار (97 -96)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (126 -124 /1)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1029/8)، دايرةالمعارف فارسى (29/1)، روضات الجنات (85 -56 /8)، ريحانه (84/7)، سخن و سخنوران (20)، شيرازنامه (150 -149)، كشف الظنون (1778 ،522 ،246 ،167 ،140)، الكنى والالقاب (61/1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن چهارم/ 12)، لسان الميزان (637 -633 /7)، لغت نامه (ذيل/ ابوحيان)، معجم الادباء (52 -5 /15)، معجم المؤلفين (205/7)، الوافى بالوفيات (41 -39 /22)، وفيات الاعيان (113 -108 /5)، هدية الاحباب (14)، هدية العارفين (685 -648 /1)، يادداشتهاى قزوين (180 -174 /4).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
از فارغ التحصيلان سال تحصيلى 1343 -44 هنرستان است كه ديپلم خود را در رشته سه تار از كلاس نصراللَّه زرين پنجه گرفته است، در دى ماه 1348 موفق به اخذ ليسانس موسيقى از دانشگاه تهران شده است، فوق ليسانسش را با استفاده از بورس دولت فرانسه در سال 1358 در رشته موزيكولوژى از دانشگاه سوربن پاريس دريافت نموده است، در سال 1349 -50 عملاً وارد خدمت هنرستان شده و سالها به تدريس دروس علمى موسيقى پرداخته و پس از چندى به دوره عالى «هنركده» نيز راه يافته است و بالاخره با تغييراتى كه در نظام آموزشى هنرستان حاصل شده است به دانشگاه هنر منتقل شده و در كادر
علمى آن دانشگاه قرار گرفته است.
مهربانو توفيق از جمله هنرجويان منظم، با انضباط و وظيفه شناس و بسيار معقولى بوده است كه در جريان خدمات صادقانه و رفتار سنجيده اش توانسته است مدارج پيشرفت را طى دوران كوتاهى بپيمايد و در سطوح بالاى تشكيلات هنرى كشور قرار گيرد، اميدواريم همچنان توفيق يار و مددكار توفيق باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فضل اللَّه توكل در چهاردهم آبان ماه سال 1321 در هفت ماهگى چشم به جهان گشود. همين هفت ماهه به دنيا آمدن وى، موجب گشته بود كه براى يادگيرى دروس مدرسه و فراگيرى ساز و رديفهاى موسيقى عجله به خرج دهد و هميشه معلمين و استادان كه از اين موضوع باخبر بودند مى گفتند فلانى هفت ماهه به دنيا آمده تقصيرى ندارد. پدر فضل اللَّه كه افسر ارتش بود جهت مأموريت ادارى عازم شيراز مى گردد و فضل اللَّه را كه طفلى بيش نبود همراه خود و ساير اعضاى خانواده به اين شهر مى برد، وى تحصيلات ابتدايى را در شيراز به پايان رسانيد. پس از پايان مأموريت پدر همراه او به تهران مى آيد و در دبيرستان مروى جهت ادامه تحصيل ثبت نام مى نمايد، پس از پايان تحصيلات متوسطه عازم انگلستان شده و در رشته اقتصاد از دانشگاه كمبريج فوق ليسانس دريافت مى كند سپس به وسيله مكاتبه با دانشگاه تهران ليسانس ادبى دريافت مى كند كه همين تحصيلات در سطح بالا موجب گشت وى هنرمندى آگاه گردد. منزل پدر و پدربزرگ فضل اللَّه توكل محفل هنرمندان بزرگ آن زمان مانند: مرتضى محجوبى، حسين تهرانى و غيره... بود و همين امر موجب گشت تا وى ابتدا به نواختن ضرب علاقمند شود و
پدرش براى او ضربى تهيه كرد و حدود شش سال داشت كه نزد استاد بزرگ ضرب ايرانى تهرانى مشغول فراگيرى نواختن ضرب گرديد و چون پس از چندى استعدادش مورد تأييد شادروان حسين تهرانى قرار مى گيرد پدرش در كنار آموزش ريتم، بنا به توصيه استاد محجوبى سنتورى براى وى تهيه مى كند تا او از نواختن اين ساز نيز تجربيات خود را تكميل نمايد. و پس از آن به فراگيرى پيانو بپردازد. آن شبى كه سنتور به دست فضل اللَّه مى رسد خودش مى گويد: «تا صبح خواب به چشمانم راه نيافت و هرچند ساعت از روى تختخوابم بلند مى شدم و سنتور را از زير تخت بيرون آورده و آن را بوسيده و نوازشش مى كردم و دوباره زيرتخت قرار مى دادم».
به هر حال فضل اللَّه توكل، ابتدا تعليم و آموزش سنتور را نزد معلم موسيقى مدرسه ى خود به نام آقاى «خائفى» شروع مى كند و پس از فراگيرى مقدمات كار، دوباره پدرش به شيراز جهت مأموريت ادارى منتقل مى گردد و وى ناچاراً همراه خانواده به اين شهر شعر و موسيقى و هنر مى رود و در همين شهر بود كه با مرد باذوق و هنرمندى به نام آقاى «بهار نوذرى» كه در موسيقى ايرانى و شناخت آن اطلاع كافى داشت، رديفها را مى آموزد.
بهادر نوذرى كه شوهر همشيره ى فضل اللَّه توكل است براى پيشبرد وى زحمات فراوانى متحمل گشت كه اين مورد تأييد خود توكل نيز هست. توكل كه هميشه يكى از شنونده هاى ثابت برنامه هاى موسيقى سنتى ايران بود به ساز استاد رضا ورزنده علاقمند شده و تحت تأثير نحوه ى نوازندگى وى قرار گرفته و سعى مى نمايد كه سبك نواختن او را دنبال كند. در
همين دوران پدرش مجدداً به تهران منتقل شده و دوباره منزل پدر محفل انس هنرمندان بزرگ و سرشناس مى گردد. روزى كه شادروان مرتضى محجوبى براى ديدن پدرش به منزل آنها آمده بود به استاد ارجمند على تجويدى معرفى مى شود و از آن پس مدت هشت سال هم افتخار شاگردى آقاى تجويدى نصيبش مى گردد و در اين مدت استاد، ساعتهاى متمادى به اين شاگرد در ابتداى راه، رديفها و ويولن را مى آموختند. سپس توسط على تجويدى به محضر استادان ديگرى نظير: روح اللَّه خالقى، نورعلى خان برومند، غلامحسين بنان معرفى و مدت پنج سال نيز نزد ايشان مشغول فراگيرى و كسب فيض مى گردد، سپس در كلاسهاى شبانه هنرستان موسيقى ملى نام نويسى كرده و دوره ى اين هنرستان را به پايان مى برد و هميشه خود را يك طلبه مى داند و ادعايى ندارد.
فضل اللَّه توكل در سال 1338 اولين برنامه ى خود را در برنامه ى گلهاى صحرايى شماره ى 5 همراه اميرناصر افتتاح اجراء نمود و پس از آن برگ سبز شماره ى 65 و در بسيارى از برنامه هاى گلها شركت مى نمايد و در اركستر شماره ى 2 كه به سرپرستى استاد على تجويدى اداره مى شد شركت داشته است. همكارى وى با راديو تا سال 1340 ادامه داشته و از اين تاريخ تا سال 1345 ارتباط او با راديو قطع مى شود ولى در سال 1345 مجدداً بنا به دعوت استاد حبيب اللَّه بديعى، براى همكارى با راديو دعوت مى شود و همكارى مجدد خود را آغاز نمايد و در سال 1347 نيز به تلويزيون راه مى يابد كه همراه فرهنگ شريف به كار خود ادامه مى دهد. وى در آهنگسازى نيز آثارى دارد كه بيشتر اشعار آنها را خود ساخته
است و بقيه را شعرايى مانند: بيژن ترقى، تورج نگهبان و معينى كرمانشاهى سروده اند. تاكنون حدود چهل آهنگ توكل اجرا كرده و كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خيريه و فرهنگى از جمله: جذامخانه مشهد سه بار و در مؤسسات فرهنگى اصفهان همراه با آقايان: پرويز ياحقى و على تجويدى چهاربار و در تهران به نفع كودكان بى سرپرست و بيمارستانهاى مختلف بارها و بارها. وى جهت شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران مسافرتهايى به كشورهاى: فرانسه، آلمان، بلژيك، انگلستان، فنلاند، رومانى، يوگسلاوى و شوروى نمود.
فضل اللَّه توكل، هميشه در اين فكر بوده كه براى ساز سنتور، سبك نوينى به وجود بياورد كه با سبكهاى قبلى متفاوت باشد، ضمناً با حفظ اصالت موسيقى سنتى بشود صداى لطيف ترى به سمع شنونده رسانيد و چون تا حدودى ويولن مى دانست تصميم مى گيرد حالتهاى «مالشى» را كه مخصوص ويولن و تار بوده روى ساز سنتور پياده نمايد. اوائل، اين كار برايش خيلى مشكل مى نمود ولى به مرور زمان و با مشورت با آقاى تجويدى و چند استاد ديگر موفق مى شود فرم خاصى به نوازندگيش بدهد، البته در طول اين سالها از محضر استادانى نظير: حبيب اللَّه بديعى و پرويز ياحقى سود فراوان برده و به تجربيات خود در زمينه نوازندگى سلو و آهنگسازى افزوده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 996 ق)، موسيقيدان و شاعر. در دربار همايون بود و از صداى خوبى برخوردار. وى از شاعران قلندر پيشه بود كه مدت زيادى از عمر خود را در هندوستان سپرى كرد. حيدر در موسيقى پرده ى تازه اى در دستگاه راست پنجگاه راست پنجگاه ساخت. «ديوان» شعرى از وى
به جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (412 -411)، الذريعه (269/9)، صبح گلشن (145)، فرهنگ سخنوران (282)، مجالس النفائس (167).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1071 ق)، عالم، زاهد و فقيه. معروف به فاضل تونى. از پارساترين علماى زمان خود و ثانى مقدس اردبيلى بود. وى از مردم بشرويه خراسان بود. نخست در مدرسه ى ملاعبدالله شوشترى اصفهان و سپس در مشهد اقامت گزيد. پس از آن با برادرش ملا احمد تونى در مسير زيارت عتبات عراق مدتى در قزوين به خواهش ملاخليل قزوينى ماندگار شدند. او معاصر صاحب «امل الامل» است. سرانجام در راه زيارت در شهر كرمانشاهان وفات يافت و نزديك پل شاه دفن شد. از تاليفات او: حاشيه بر «معالم»؛ حاشيه بر «مدارك»؛ شرح بر «الارشاد» علامه؛ «الوافيه»، در اصول؛ فهرست «تهذيب» طوسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (70/8)، الذريعه (17/25 ،230/6)، روضات الجنات (240 -237 /4)، رياض العلماء (239 -237 /3)، ريحانه (356/1)، فوائد الرضويه (255)، الكنى و الالقاب (128 -127 /2)، لغت نامه (ذيل/ فاضل تونى)، معجم المولفين (114 -113 /6)، هديه الاحباب (185 -184).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج ميرزا عبدالغفار حسيني تويسركاني فرزند محمد حسين عالم و محقق جليل، فقيه و مجتهد عالي مقام. كه از محضر بزرگاني همچون آقا سيد محمد شهشهاني وملا حسينعلي تويسركاني و....كسب علم نمود.
وي مدتي در شهر همدان به تزكيه وكسب معارف پرداخت وآنگاه در سال 1266 ق براي تحصيل مدارج عاليه به اصفهان هجرت نمود وتا آخر عمر در در اين شهر زيست .
اين عالم بزرگوار در فقه واصول از شاگردان عالم برجسته مدّرس مطلق ( مير سيد حسن) ودر معقول از محضر درس حكيم آقا محمد رضا قمشه اي كسب علم نمود. وي در مراتب علم چنان بود كه خواص وعوام به او ارادت مي
ورزيدند. و به نماز ايشان در مسجد حاج محمد جعفر آباده اي حاضر مي شدند.
همچنين وي يكي از مشوّقين صاحب روضات در تأليف كتاب ارزشمند خويش«روضات الجنات» بوده وخود نيز صاحب آثار ارزشمند همچون:
1- حواشي بر اسفار
2- حاشيه بر شرح اشارات
3- حاشيه بر شرايع و... مي باشد.
فرزندان اين عالم بزرگوار نيز مانند پدر اهل علم وفضل بودند. از جمله فرزندش حاج ميرزا محمد باقر تويسركاني از فقهاء وعلماي پرهيزگار زمان خود كه صاحب آثار ارزشمند بوده و فرزند ديگرش حاج ميرزا ابوالحسن تويسركاني عالم فاضل جليل را مي توان نام برد ( هر دوي آنان كنار پدر بزرگوارشان مدفون مي باشند.)
سرانجام اين عالم بزرگوار در سال 1319 ق وفات يافت ودر تخت فولاداصفهان در تكيه اي كه هم اكنون به نام او مشهور است مدفون گرديد . ماده تاريخ فوت وي چنين است.
كه مداح شوشتر زغفّار ذنب مرا سال تاريخ شد
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى القبور (415 -414)، الذريعه (94/5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1148 -1147 /13).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم تويسركانى، نوازنده باتكنيك ساز ويولنسل در سال 1330 در تهران در خانواده اى هنردوست متولد شد. هنوز بيش از 12 بهار از زندگى او سپرى نشده بود كه بنا به تشويق مادر خود وارد هنرستان عالى موسيقى مى شود و نزد استاد داود جعفرى به فراگيرى ويولنسل مشغول مى گردد.
در هنرستان عالى موسيقى، پس از استاد جعفرى، وى از محضر استادان ديگرى چون محمد پورتراب، استفان پوپوف و هيتوشى كاتو نيز بهره ور گرديد و خيلى زود توانست از استعداد خود
و تجربيات و اندوخته هاى استادان نامبرده بهره كافى گرفته و خود در صحنه هنر و موسيقى صاحب نام گردد.
كريم (محسن) تويسركانى، از سال 1346 ضمن تحصيل در هنرستان عالى موسيقى با اركسترهاى مختلف راديو از جمله اركستر رودكى همكارى خود را شروع كرد و در سال 1348 موفق به اخذ ديپلم از هنرستان عالى موسيقى گرديد و بلافاصله با موفقيت در كنكور، وارد داشنكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران شد و از همان سال نيز فعاليت خود را در اركستر مجلسى راديو و تلويزيون آغاز نمود.
وى، بين سالهاى 1357 -1350 به عنوان نوازنده ساز ويولنسل با اركستر به كشورهاى مختلفى چون فرانسه، بلژيك، هلند، بلغارستان، رومانى، لهستان و روسيه سفر كرد و در سفر روسيه نوازنده اول ويولنسل گروه شد و در پر كردن صفحه و ضبط آن و نوارهاى مختلف كه با اركسترها و گروه هاى مختلف موسيقى داشته سهم به سزايى را عهده دار بوده است.
كريم (محسن)تويسركانى، از سال 1366 تاكنون به سمت معلم در هنرستان عالى موسيقى تهران مشغول تدريس ساز ويولنسل مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
فاطمه سادات تهامي در سال 1339 در تهران متولد شد.ايشان داراي دكتراي رشته علوم قراني از دانشگاه تربيت مدرس مي باشد.وي از بهمن سال 1371 تا شهريور 1383 عضو هيات علمي دانشكده الهيات دانشگاه تهران و پس از آن، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت معلم بود. كتاب " قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك " ترجمه فاطمه سادات تهامي ، در سال1386 از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد. گروه : علوم انسانيرشته
: علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : فاطمه سادات تهامي دوره ابتدايي و راهنمايي را در تهران گذراند و مقطع دبيرستان را در فرانسه در كالج بونل به پايان رساند. بعد از بازگشت به ايران، مدرك كارشناسي خود را در رشته الهيات و مدرك كارشناسي ارشد را در رشته علوم قرآن و حديث از دانشگاه تهران اخذ كرد. سپس در رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه تربيت مدرس مدرك دكتراي خود را گرفت.رساله وي در اين دوره با عنوان «نقش ايرانيان در تدوين و نشر حديث» چاپ و منتشر شد. خاطرات و وقايع تحصيل : فاطمه سادات تهامي از دوران تحصيل خود چنين مي گويد: در دبيرستان رشته رياضي خواندم اما به ادبيات خصوصا ادبيات كلاسيك و نويسندگان روسي علاقه مندم فلسفه اسلامي و فلسفه غرب را هم خوانده ام و در موضوع اديان بيش از بقيه كار كرده ام. مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : فاطمه سادات تهامي از بهمن سال 1371 تا شهريور 1383 عضو هيات علمي دانشكده الهيات دانشگاه تهران و پس از آن، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت معلم بود. جوائز و نشانها : كتاب " قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك " ترجمه فاطمه سادات تهامي ، در سال1386 از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد.چگونگي عرضه آثار : فاطمه سادات تهامي با زبان هاي فرانسه، انگليسي و عربي آشنايي دارد و مقالات متعددي از اين سه زبان ترجمه كرده است و نخستين اثر مستقل او كه از سوي انتشارات سهروردي در سال 1385 به چاپ رسيد، ترجمه اي است از كتاب «قرآن و
كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك» نوشته دنيز ماسون.
________________________________________
آثار : قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك ويژگي اثر : تاليف: دنيز ماسون؛ ترجمه فاطمه سادات تهامي- تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1024 صفحه.اين كتاب در سال 1386 ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شده است.
منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تهرانى پس از اخذ ديپلم كامل هنرستان در رشته سنتور، در دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران رشته موسيقى به تحصيل ادامه داد و به درجه ليسانس نائل گرديد، سپس به هنرستان موسيقى ملى راه يافت و چند سالى به تدريس سنتور پرداخت، پس از آن عازم آمريكا شد و هم اكنون در آن كشور فعاليتهائى در زمينه موسيقى ملى دارد كه به درستى به كم و كيف آن آگاه نيستيم. تهرانى نيز از هنرجويان فعال و شايسته بشمار است، يقين دارم در آن ديار معرف خوبى براى فرهنگ و هنر كشورش مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين تهرانى در سال 1290 شمسى در تهران، خيابان ايران متولد شد و تحصيلات ابتدايى خود را در دبستان امير اتابك به پايان رساند.
تهرانى در كودكى زحمات و مصائب فراوانى متحمل شده بود و آثار آلام و مصائب دوران طفوليت تا پايان عمر در چهره اش باقى بود. وى در جوانى با آن كه از حيث مادى در مضيقه بود ولى هيچگاه از عشق خود كه همين يك مشت پوست و چوب باشد مأيوس نشد و ضرب را به زير عبا مى گرفت و با پشتكار و جديت به نزد استاد خود، حسين خان اسماعيل زاده مى رفت. تهرانى از سال 1307 كار جدى خود را نزد اسماعيل زاده آغاز كرد و به علت رايج نبودن خط موسيقى، تمرينهاى تنبك را به كمك اصطلاحاتى مثل: «بله و بله و بعله ديگه» و «يكصد و بيست و چهار، يكصد و بيست و چهار» و غيره به حافظه مى سپرد.
چندى بعد تهرانى به محضر استادانى چون: رضا روانبخش، مهدى قياسى و كنگرلو
كه در تنبك نوازى تبحرى داشتند، راه يافت و به سبك هر يك آشنايى كامل پيدا كرد. ولى او استاد اصلى خود را ابوالحسن صبا مى دانست زيرا نكات فراوانى از او آموخت كه بعدها بسيار از آن بهره گرفت و آن قدر زحمت كشيد تا در سايه ى سعى و كوشش و عمل توانست با هر آهنگ و نغمه اى، ريتم آن را با انگشتان سحرآور خود به روى ضرب بياورد. او در سال اول تأسيس راديو تهران در آن مؤسسه به فعاليت پرداخت و در سال 1323 به مدرسه ى موسيقى كلنل وزيرى راه يافت و تدريس تنبك را در اين مدرسه به عهده گرفت و كار خود را تا سال 1328 كه هنرستان موسيقى ملى به همت روح اللَّه خالقى شروع به كار كرد، ادامه داد. وى براى اولين بار دست به ايجاد «گروه تنبك» زد و براى آنها قطعاتى را تنظيم كرد كه در اجراى آنها، گروه لزوماً به دو يا چند دسته مختلف تقسيم مى شدند.
درباره ى مرحوم حسين تهرانى، مطلبى به قلم منوچهر همايون پور در كيهان شماره ى 9803 مورخ اسفندماه 1354 چنين آمده:«حسين تهرانى پسر ميرزا اسماعيل، يكى از كسبه مورد احترام خيابان عين الدوله بود. ميرزا اسماعيل دوستدار موسيقى بود و گهگاه دوستان نوازنده خود را به خانه ميهمان مى كرد. در آن روزها، حسين كودكى خردسال بود، اما مجالس شبانه پدر، و ساز و آواز دوستان او شوق و عشق به موسيقى را در وجود او برمى انگيخت، هرچند كه از ترس پدر جرأت ابراز و افشاى آن را نداشت. حسين، كمى كه بزرگتر شد، دور از چشم پدر، پوستى تهيه كرد و بر روى گلدانى كشيد و
در زيرزمين خانه، بدون معلم، به نواختن ضرب مشغول شد او شبها هم از ترس پدر و هم از شدت اشتياق به ضرب، تنبك گلى خود را در رختخواب خويش مى گذاشت ولى سرانجام پدرش از قضيه آگاه شد و با تندخويى حسين را از محبوب خود جدا كرد.
حسين ظاهراً و به احترام پدر تنبك را كنار گذاشت اما عشق او به ضرب آنچنان سرسرى نبود كه با اين حيله ها از ميان برود او همواره با نواختن به در و پنجره خانه و پيشخوان دكان و هر چيزى كه صدا مى داد، انگشتان سحرآفرين خود را به كار مى گرفت و از هرچه كه به دستش مى رسيد صدا درمى آورد. چند سال بعد حسين به زورخانه راه پيدا كرد و ريتم هاى زورخانه، هنر ضرب را در وجود او پرورش دادند اما در همان احوال حادثه مهمى در زندگى او روى داد كه سير زندگى اش را دگرگون كرد، به اين معنى كه يك روز در خانه يكى از اعيان آن روز خيابان عين الدوله با آقاى بديع زاده استاد آواز و موسيقى ايرانى آشنا شد و استعداد و نبوغ او، بديع زاده را تحت تأثير قرار داد چند روز پس از آن مجلس جشنى در خانه يكى از محترمين آن زمان برپا بود و شخصيتهاى ادبى و هنرى مهمى مانند مرحوم ذكاءالملك فروغى و استاد ملك الشعراء بهار و ابوالحسن صبا و حبيب سماعى و بديع زاده در آن شركت داشتند آقاى بديع زاده در اين مجلس داستان حسين و استعداد فوق العاده او را در ضرب نوازى با حضار در ميان گذاشت و آنقدر از او تعريف كرد كه فى المجلس كسى را به دنبال حسين فرستادند. و
به اين ترتيب حسين براى نخستين بار در چنان مجلسى و با چنان اساتيدى روبرو شد سازها كوك شدند و طبق معمول صبا و سماعى پيش درآمدى را شروع كردند و حسين نخستين آزمايش هنرى خود را با دو استاد مسلم موسيقى و ريتم آغاز كرد در آغاز كار، چهره معصوم و ساده حسين سبب شده بود كه كس به او توجه نكند ولى پس از شروع شدن چهار مضراب، حضار كم كم متوجه شدند كه با تنبك نواز چيره دستى روبرو هستند. صبا كه از همان نگاه اول به استعداد حسين پى برده بود، از اين آشنايى خوشحال بود اما حبيب سماعى كه خود ضرب مى نواخت بى ميل نبود كه سر به سر حسين بگذارد لذا ريتم عوض كرد ولى حسين از عهده همراهى آن برآمد. سماعى ريتم را تندتر كرد بلكه حسين را جا بگذارد اما حسين باز هم از عهده برآمد. آنگاه نوبت به بديع زاده رسيد كه آهنگ ضربى سنگينى را آغاز كرد و حسين هم به خوبى از عهده آن برآمد و چون ساز و آواز تمام شد مرحوم فروغى و مرحوم بهار درباره ظهور هنرمندان نابغه از قشرهاى ناشناخته اجتماع به تفصيل سخن گفتند و به گرمى حسين را به ادامه كارش تشويق كردند.
اما كار حسين تهرانى و استاد صبا به اينجا ختم نشد صبا بى اندازه از حسين و استعداد او خوشش آمده بود و حسين به شدت مجذوب و شيفته استاد گرديد و اين اشتياق او را به كلاس درس استاد صبا كشاند و اين آشنايى و دوستى و لطف و ارادت به جايى كشيد كه حسين رحل اقامت به خانه استاد صبا كشيد و
معتكف آن آستان گرديد. پس از شهريور 1320 مرحوم روح اللَّه خالقى با همت و شركت جمعى از دوستان هنرمند و هنردوست خود انجمن موسيقى ملى را پايه گذارى كرد كه حسين از اعضاى اصلى آن و تنها نوازنده تنبك در انجمن بود به همين سبب با تشويق و راهنمايى مرحوم خالقى، كلاس آموزش تنبك تأسيس كرد و شاگردانى تربيت نمود كه مرحوم على زاهدى معروفترين آنها بود حسين در سالهاى بعد همچنان فعالانه به اين كلاس مى رسيد و تا آخرين روزهاى عمر آن را رها نكرد به اين ترتيب آنچه كه امروز به نام هنر ضرب يا تنبك نوازى در همه محافل هنرى و اركسترهاى معروف كشور اجرا مى شود مرهون زحمات چهل ساله حسين تهرانى است.
در واقع تا قبل از حسين تهرانى، آلت ضرب يا تنبك از كم ارج ترين آلات موسيقى بود و نوازنده تنبك بى ارج ترين عضو يك اركستر به شمار مى رفت و موظف به انجام كارهاى ديگر افراد اركستر بود و مثلاً آلات موسيقى را از محل كار به درشكه و از درشكه به محل جشن يا مهمانى مى برد و مى آورد و در يك كلمه «پادو»ى اركستر بود زيرا نواختن تمبك تنها، كار مهمى به شمار نمى رفت و واقعيت هم همين بود صفحه هاى موسيقى كه در پنجاه شصت سال پيش ضبط شده اند نشان مى دهند كه نوازندگان ضرب يك صداى مبهم و بى ارزشى از ضرب درمى آوردند كه هيچ شباهتى با صدايى كه اكنون از تنبك درمى آيد ندارد.
اما حسين تهرانى با نبوغ ذاتى و استعداد خدادادى و گذشت و فداكارى اين آلت كم ارزش را از ذلت نجات و به درجه و مقام كنونى خود رساند. سخن آخر اين كه
هر انسانى براى رسيدن به هدفها و نياتى مى كوشد كه زن و مال دنيا دو عنصر عمده آنها هستند، اما حسين تهرانى چه در زمان حيات و چه پس از مرگ از ثروت و مال و منال دنيا بهره چندانى نداشت همه ثروت او منحصر به خانه محقرى در يكى از محلات دوردست تهران بود كه با قرض از بانكها و كمك وزارت فرهنگ و هنر تهيه كرده بود و در آنچه كه به زن مربوط مى شود همه مى دانند كه حسين تهرانى در بيست سى سال گذشته، چه در زندگى خصوصى و چه در مجالس عمومى با هيچ زن و معشوقى روبرو نبوده است. او شايد از افراد نادرى است كه در طول تاريخ هنر و هنرمندى استعداد و نبوغ خود را صرفاً در راه احياء و اشاعه هنر خود صرف كرد و به كار ديگرى نپرداخت. روانش شاد باد و يادش را گرامى مى داريم. ضمناً در همين زمينه همايون پور در اولين سال يادبود مرحوم تهرانى به تفصيل در جنگ شب راديو مطالبى ايراد كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1376 قمرى بود كه مرحوم مبرور شيخ العلماء والمحدثين العلامة المتتبع الحاج الشيخ محمدحسن الرازى مشهور به حاج شيخ آقا بزرگ التهرانى صاحب الذريعه الى تصانيف الشيعه و نقباء البشر و طبقات اعلام الشيعه و غيرها وارد به قم و مورد تجليل و تكريم آيت اللَّه العظمى بروجردى و قاطبه علماء قرار گرفت. اين بزرگوار كه استاد اجازه و شيخ و جازه متاخرين و معاصرين بوده است، از علماء ابراريست كه در حدود هشتاد سال از عمر شريف خود را
مصروف تأليف و تصنيف نموده و ساعتى فارغ نبوده است حق عظيمى بر اسلام و مسلمين خاصه بر شيعيان و بالاخص بر روحانيون جهان دارد در يازدهم ربيع الاول 1293 متولد و در 1389 قمرى بدرود حيات گفته است.
تولدش در تهران واقع و پس از رشد و طى مقدمات در سال 1313 ق از ايران به عراق مسافرت نموده و از محضر محقق خراسانى كفائى و شريعت اصفهانى و آيت اللَّه يزدى اخذ علوم نموده و تقريرات فقه و اصول آنان را به رشته تحرير آورده و در سامرا از محضر آيت اللَّه مجاهد ميرزا محمدتقى شيرازى استفاده نموده و بعد به تأليف و تصنيف كتب پرداخته و الحق تأليفات مفيده و ارزنده اى از خود به يادگار گذاشت و خدمت شايسته اى به مسلمين نمود. نسبت به اين نگارنده محبت و توجهى مخصوص داشت و اجازه جامعى برايم به طرق عديده اش مرقوم فرمود در سال 1378 كه مشرف به زيارت روضه مرتضويه شدم به زيارتش رفتم وقتى وارد به كتابخانه اش شدم ديدم مشغول مطالعه و نوشتن است تا مرا ديد و شناخت از جا برخاست و مرا در آغوش گرفت و معانقه گرمى نمود و فرمود كتابخانه مرا مى بينى كه همه گونه كتاب دارد ولى انيس من كتاب آثار الحجه تو مى باشد كه از آن بسيار استفاده كرده و مى كنم.
معظم له دو سفر به ايران آمد براى زيارت مشهد مقدس و در هر سفر چند ماه در قم و تهران و مشهد توقف نموده و از كتابخانه هاى عمومى آستان قدس رضوى و كتابخانه ملك تهران و غيره و كتابخانه خصوصى آيت اللَّه العظمى نجفى مرعشى مدظله استفاده نموده و مواد كتاب
ارزنده الذريعه الى تصانيف الشيعه خود را تحصيل آنگاه مراجعت به نجف نمودند. بسيار بى آلايش و ساده و باصفا و زودباور بود و از اين سادگى وى برخى از مغرضين و منحرفين از ولايت سوء استفاده كرده و در بعضى از تأليفات او دست برده و تحريف كرده و نسبت به بعضى از اعاظم روى اغراض نفسانى اسائه ادب نموده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدى تهرانى از هنرمندان ارزشمند و باتجربه در سال 1314 در تهران متولد گرديد. پس از تحصيلات ابتدايى وارد هنرستان موسيقى ملى شد و نواختن ساز سنتور را نزد استاد ابوالحسن صبا و محمد حيدرى آموخت. وى تئورى موسيقى را نزد استاد بزرگ ديگرى مثل حسن رادمرد فراگرفت و آن را تكميل نمود.
مهدى تهرانى، سال ها در اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر سابق همنواز و تكنواز سنتور بود و با اركستر بزرگ صبا همكارى مى كرد. از اين هنرمند باارزش در كتاب يادنامه استاد آواز ايران شادروان محمود كريمى به عنوان مدرس هنرستان موسيقى ياد شده. وى مسافرت هاى متعددى جهت اجراى موسيقى و شناساندن اين هنر ظريف ايرانى در مراكز علمى و هنرى جهان با گروه هاى هنرى داشته و طى ساليان متمادى شاگردان زيادى تعليم داده است.
مهدى تهرانى هم اكنون در مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران و هنرستان موسيقى ملى تدريس مى نمايند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و موسيقيدان. اهل شيرزا بود كه به اصفهان رفت و چون در علم موسيقى مهارت داشت، مورد توجه شاه عباس قرار گرفت و شاه صفوى، قهوه خانه اى در چهارباغ جهت او بنا كرد. وى طبعى موزون داشت و اكثر تصانيفش، شعر خود اوست. از اشعار اوست:
اى شيخ تو خبث جام احباب مزن
خود را به دم گرم مى ناب مزن
زاهد تو به افسردگى خويش بساز
چون بار تو كاغذ است بر آب مزن
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار ملى اصفهان (99)، تاريخ اصفهان (266)، تاريخ موسيقى (329/1)، تذكره ى نصرآبادى (148 -147).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1355 -56 در رشته سنتور از هنرستان ملى فارغ التحصيل شد و هم اكنون در دانشگاه هنر به تحصيلاتش ادامه مى دهد و به عنوان دستيار استادش فرامرز پايور در همان دانشگاه بصورت غيررسمى به كار تدريس مى پردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 437/427/426 ق)، قارى، مفسر، حافظ، مورخ، فقيه، اديب و محدث. از اهالى نيشابور بود. وى از ابوطاهر بن خزيمه و ابوبكر بن مهران مقرى و ابومحمد مخلدى و همطبقه ى آنان روايت كرده است. استادان بسيار ديده و احاديث بسيار شنيده است. ابوالحسن واحدى تفسير را از او روايت كرده است. در علم قرآن او را يگانه ى زمان خود مى دانستند. از آثار وى: «عرايس المجالس فى قصص الانبياء»؛ «الكشف و البيان فى تفسير القرآن» معروف به «تفسير كبير» يا «تفسير ثعلبى»؛ «تاج العرايس»؛ «ربيع المذكرين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (206 -205 /1)، دايره المعارف فارسى (713/1)، الذريعه (67 -66 /18 ،243 -242 /15)، روضات الجنات (257 -255 /1)، ريحانه (368 -367 /1)، سيرالنبلاء (437 -435 /17)، كشف الظنون (1496 ،1131)، الكنى و الالقاب (131/2)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم الادباء (38 -36 /5)، الوافى بالوفيات (308 -307 /7)، وفيات الاعيان (80 -79 /1)، هديه العارفين (75/1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 328 ق)، صوفى. ابوحفص حداد و حمدون قصار را ديده بود و در نيشابور امام و مقدم بود. ابوعلى اكثر علوم شرعى را فرو گذاشت و به علم صوفيان مشغول شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره الاولياء (281 ،175 ،107/2)، ترجمه رساله قشيريه (73)، طبقات الصوفيه سلمى (361 -360)، نفحات الانس (208 -207).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1405 -1313 ق)، فقيه، مفسر و شاعر امامى. وى در تهران به دنيا آمد و در آن شهر نشو و نما يافت. مقدمات علوم را در خدمت استادانى چون آقاميرزا كوچك، آقا شيخ آقا بزرگ اخوان ساوجيان فراگرفت. در سال 1341 ق رهسپار قم شد و به مجلس درس شيخ عبدالكريم حايرى يزدى پيوست. نزديك هفت سال كه در قم بود يك دوره معقول و منقول از سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى آموخت و چندى نيز از مباحث شيخ محمدرضاى اصفهانى مسجد شاهى بهره مند شد. وى از دو استادش، حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى و سيد ابوالحسن رفيعى اجازه ى روايت و اجتهاد داشت. پس از گرفتن اجازه ى اجتهاد به تهران بازگشت و تا پايان زندگى به تاليف كتاب، ارشاد مردم انجام وظايف شرعى پرداخت. چون درگذشت، پيكرش را به مشهد رضوى بردند و در آنجا به خاك سپردند. وى پدر زن امام خمينى (ره) بود. از آثار وى: «تقريرات» بحث نكاح آيت الله حايرى؛ «غرر العوائد» در حواشى بر «درر الفوائد» آيت الله حايرى؛ حواشى بر «تقريرات منظومه ى» سيد ابوالحسن رفيعى؛ «ديوان» اشعار؛ «روان جاويد» در تفسير «قرآن مجيد».[1]
ميرزا محمد بن العلامه المتبحر و البحاثه المتتبع صاحب شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشور الحاج ميرزا ابوالفضل بن العلامه الكبير صاحب التقريرات و
التأليفات الحاج ميرزا ابوالقاسم الكلانتر النورى التهرانى معروف به آيت اللَّه ثقفى از مفاخر علماء معاصر و افاضل فقهاء عصر حاضر و ساكن خيابان پامنار تهرانست كه در همان ناحيه بوظائف دينى و روحى و اقامه جماعت و تبليغات اشتغال دارند.
والد مرحوم ايشان علامه ى شهير حاج ميرزا ابوالفضل فرزند عالم محقق حاج ميرزا ابوالقاسم تهرانى است كه نام نامى آن دو بزرگوار زينت بخش كتب تراجم است در جمادى الثانيه سال 1313 ق- ه در تهران ولادت يافته و از بدو عمر اشتغال بتحصيل علوم دينيه داشته مقدمات و ادبيات و سطوح فقه و اصول را غالبا در نزد دو عالم كامل آقا ميرزا كوچك و آقا شيخ آقا بزرگ اخوان ساوجيان تاب ثراهما بپايان رسانده و در سنه 1341 ق- ه براى تكميل مدارج علم به بلده مقدسه قم هجرت نموده و قريب هفت سال در آن شهر اقامت داشته و در اين مدت يكدوره معقول را در نزد سيد الحكماء و المجتهدين آقاى حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى دامت افاداته فراگرفته و جنابش تصديق كمال ايشان را در علوم عقليه و نقليه نموده است و دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهيه را از بحث رئيس الشيعه مرحوم حاح شيخ عبدالكريم حايرى يزدى رضوان اللَّه عليه استفاده نموده و حضرتش بخط شريف تصريح بمقام اجتهاد و اعتماد او فرموده و در خلال اين احوال چندى از بحث شيخ الفقهاء و المحدثين مرحوم شيخ محمد رضاى اصفهانى مسجد شاهى اعلى اللَّه مقامه مستفيض بوده و از ايشان بتحصيل اجازه عامه بليغه مشتمل بر سه طريق متصل بامام عليه السلام با تصريح به اهليت فتوى فائز گشته
است.
مترجم محترم داراى تأليفات و آثار گرانقدرى است كه ذيلا از نظرتان ميگذرد:
1- غرر العوائد در حواشى بر درر الفوائد مرحوم حايرى.
2- حواشى بر تقريرات منظومه حاج سيد ابوالحسن قزوينى.
3- رساله در عدم جواز رجوع بحكام جور.
4- روان جاويد در تفسير قرآن در 5 جلد كه مطبوع ميباشد.
5- حواشى بر سيوطى.
6- تقريرات نكاح مرحوم آيت اللَّه حائرى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (419 -412 /4)، مكارم الآثار (2045/6).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 746 ق)، فقيه و اديب شافعى. وى از فضلاى شاگردان قاضى بيضاوى و از داناترين دانشمندان تبريز بود و اوقات خود را بيشتر به تدريس و تاليف در زمينه علوم عقلى و نقلى صرف مى كرد. بين جاربردى و قاضى عضدى ايجى مشاجرات بسيارى در علوم بود. وى در تبريز درگذشت. از تاليفات او: «الحواشى على الكشاف» زمخشرى؛ شرح «المنهاج» بيضاوى؛ حاشيه بر «شرح المفصل» ابن حاجب، در نحو؛ «شرح اصول البزدوى»؛ «شرح الحاوى الصغير» قزوينى، و فروع فقه شافعى؛ «شرح الشافيه»، ابن حاجب، در صرف؛ «شرح الهدايه للمرغينانى» در فروع حنفيه؛ «المغنى»، در نحو.[1]
(منسوب به جاربرد) ابوالمكارم فخرالدين احمد ابن حسن بن يوسف، دانشمند معروف قرن هشتم (ف. تبريز 746 ه.ق.) وى پيوسته موظبت بر تحصيل علوم مى كرد و به افاده طالبان علم ممارست داشت.
او ساكن تبريز بود و در همانجا درگذشت. جاربردى نزد قاضى بيضاوى صاحب تفسير معروف تلمذ كرده و با قاضى عضدالدنى ايجى معارضات و مناقضات داشته. وى تأليفات بسيار دارد از جمله: شرح شافيه ابن الحاجب در علم صرف، كتاب السراج الوهاج كه شرح بر كتاب منهاج استادش قاضى ناصرالدين بيضاوى است در علم اصول، تعليقات بر كشاف. المغنى كه
رساله ايست در نحو.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (107/1)، حبيب السير (232/3)، روضات الجنات (347 -345 /1)، ريحانه (380/1)، كشف الظنون (626 ،1021 ،1478 ،1879 ،2036 ،222)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، الكنى و الالقاب (137/2)، معجم المولفين (199 -198 /1)، هديه العارفين (108/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نور الدين عبدالرحمن بن نظام الدين احمد بن شمس الدين محمّد دشتى اصفهانى. شاعر ماهر، و اديب عارف صوفى، پدر و جدّش در محلّه دشت اصفهان ساكن، و خود جامى در جام متولّد گرديده، و در اوايل «دشتى» تخلّص داشته، و بعداً «جامى» را انتخاب نموده است.
در عموم كتب رجال و تذكره هاى شعرا نام و تأليفاتش مذكور است، و بهارستان او كه به سبك گلستان تأليف شده معروف.
در 23 شعبان 817 متولّد، و در محرّم 898 در هرات وفات يافته.
قريب 40 مجلّد كتاب و رساله به نظم و نثر تأليف نموده.
ديگر از تأليفات معروف او نفحات الانس، در شرح حال 614 نفر از مشايخ صوفيّه است. براى اطلاّع بيشتر از حالات او به تذكره هاى شعرا و تاريخ ادبيّات مراجعه شود.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 740 ق)، صوفى. وى از مشايخ صوفيه بود و با ركن الدين علاءالدوله و شيخ صفى الدين اردبيلى و صدرالدين اردبيلى ملاقات داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (391/1)، لغت نامه (ذيل/ جامى)، نفحات الانس (577).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابى نصر احمد بن ابى الحسن بن محمد بن جرير بن عبدالله بن ليث بن جرير بن عبدالله بجلى معروف بزنده پيل احمد جام يكى از پيشوايان صوفيه و مشايخ كشفيه كه گفته اند در ده نامق از اطراف ترشيز بلاد خراسان متولد شده و در برخى كوهها بخدمت حضرت خضر نبى عليه السلام رسيده و دستور ذكر از او گرفته و 18 سال در آنجا رياضيت كشيده و سپس بشهر جام رفته و در آنجا بارشاد مردم پرداخته تا آنكه ششصد هزار مرد ياغى و متمرد بدست او توبه كرده بابا فغانى شاعر درباره او گويد:
مستان اگر كنند سخنانى بتوبه ميل
پيرى باعتقاد به از پير جام نيست
صوفيّه براى او كرامات خرافى بسيار قائل اند منجمله ميگويند در سن 60 سالگى بيكدختر 14 ساله عاشق شد و خواستگارى كرد گفتند ما دختر 14 ساله به پير شصت ساله نميدهيم پس او بر آنخانه غضب كرد و خانه بر اهل آن بحركت و تزلزل درآمد و اهل خانه همه در خوف و ترس افتاده و شيخ گفت اگر دختر را بمن بدهيد اين بليه از شما بگردانم، گفتند ميدهيم ميدهيم پس دختر را تزويج كرد و در شب اول با وى شصت مرتبه جماع كرد و گفت اگر براى كوچكى دختر نبود صد بار جماع ميكردم. نگارنده گويد: واقعا عجيب عارف و ذاكرى بود اگر راست باشد و البته اين بافسانه شبيه تر است. خلاصه وى
مؤلفاتى دارد و ديوان شعرى و بيشتر يا همه ى آن بزبان فارسى است و از اشعارى كه دلالت بر خوبى حالش دارد اين قصيده است:
قصيده جامى در مدح على عليه السلام
اى ز مهر حيدرم هر لحظه در دل صد صفاست
از پى حيدر حسن ما را امام و رهنماست
همچو كلب افتاده ام بر خاك درگاه حسين
خاك نعلين حسين اندر دو چشمم توتياست
عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشن است
دين جعفر بر حق است مذهب موسى رواست
اى موالى وصف سلطان خراسان را شنو
ذره اى از خاك قبرش دردمندان را دواست
پيشواى مؤمنان است، اى مسلمانان تقى
گر نقى را دوست دارم، در همه مذهب رواست
عسكرى نور دو چشم عالم و آدم بود
همچو مهدى يك سپهسالار در ميدان كجاست
قلعه ى خيبر گرفت آن شهنشاه عرب
زانكه در بازوى حيدر نامه اى از لافتى است
شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند
«احمد جامى» غلام خاص اولياست
حكايت است كه سلطان شاه اسماعيل روزى بديوان اين مرد فال گرفت تا حال او روشن شود و ناگاه بر سر صفحه ى راست اين اشعار درآمد (اى زمهر حيدرم تا آخر)
و نيز از اوست:
گر منزل افلاك شود منزل تو
و ز كوثر اگر سرشته باشد دل تو
چون مهر على نباشد اندر دل تو
مسكين تو و سعيهاى بى حاصل تو
قبر ملا احمد در جام مزار اهل عرفان و سنيّان آن سامانست.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مولا عبدالرحمن بن احمد بن محمد دشتى فارسى صوفى نحوى صرفى شاعر فاضل كه نسبش به محمد بن حسن شيبانى شاگرد ابوحنيفه ميرسد او را جامى گويند زادگاهش شهر جام بوده و درباره آن گفته است:
مولدم جام و رشحه ى قلمم
جرعه ى جام شيخ الاسلاميست
لاجرم در جريده ى اشعار
بدو معنى
تخلصم جاميست
جز ديوانش مؤلفات بسيار دارد چون نفحات الانس در ذكر طبقات پنجگانه صوفيه و شح او بر نصوص و سبحه الابرار و شواهد النبوه در فضائل پيغمبر و ائمه عليهم السلام و شرح بر كافيه ابن حاجب بنام فوائد ضيائيه كه بنام پسرش ضياءالدين نوشته و دقايق و تحقيقاتى در آن آورده و از مولا علامه ميرزا محمد شيروانى نقل است كه من 25 بار اين شرح را درس گفتم و هربار دريافتم كه حق فهم و معرفتش را درباره پيش درنيافتم و آيا او سنّى بوده و يا شيعه، زيرا در سبحه الابرارش گويد:
پنجه ور كن اسداللهى را
بيخ بر كن دو سه روباهى را
علامه سيد محمد حسين خاتون آبادى سبط علامه مجلسى صاحب وقايع السنين (كه اخيرا بامر زعم الشيعه و مدارالشريعه آيه الله العظمى مرعشى نجفى مدظله طبع و نشر گرديد) عقيده بر تشيع او دارد و حكايتى نقل ميكند كه خلاصه اش اينست كه شيخ على بن عبدالعالى محقق كركى در سفر زيارت ائمه عراق عليهم السلام همسفر با جامى بود و از او تقيه ميكرد و چون ببغداد رسيدند رفتند كنار دجله براى تفريح و درويش قلندرى آمد و قصيده رسائى در مدح مولانا اميرالمؤمنين عليه السلام خواند و چون جامى آنرا شنيد گريست و بسجده افتاد و در سجده هم گريست و به آن درويش جايزه اى داد و سپس گفت براى اينست كه من خود شيعه خالصى از اماميه هستم ولى تقيه واجب است و اين قصيده هم از خود من است و من خدا را شكر ميكنم كه تا آنجا رسيده كه در اينجا خوانده ميشود.
سپس خاتون آبادى گويد: كه بعضى ثقات افاضل از
قول يك موثق براى من گفته كه همه خادمان و عيال و عشيره اى كه در خانه ى جامى بودند شيعه اماميه بودند و از او نقل است كه در تقيه سفارش اكيد داشت بويژه چون سفر ميكرد و جامى در سال 898 فوت كرده و گفته اند قبرش در هرات است و از شعر اوست اين رباعى:
اى مغبچه ى دهر بده جام ميم
كامد ز نزاع سنى و شيعه رقم
گويند كه جاميا چه مذهب دارى
صد شكر كه سگ سنى و خر شيعه نيم
و نيز از اوست:
آنكه تا كس بود باصل سرشت
بتقاليب دهر كس نشود
سگ مگس را اگر كنى مغلوب
قلب او غير سگ مگس نشود
و نيز از اوست:
دوست دار رسول و آل ويم
دشمن خصم بد سگال ويم
جوهر من زكان ايشانست
رخت من از دكان ايشانست
همچو سلمان شدم ز اهل البيت
گشت روشن چراغ من زآن زيت
چون بود عشق صادق درسم
كى ز قيد منافقان ترسم
اين نه رفض است محض ايمانست
رسم معروف اهل عرفانست
رفض اگر هست حب آل نبى
رفض فرض است بر زكّى و نبى
نورالدين عبدالرحمن ابن نظام الدين احمد بن محمد شاعر و نويسنده معروف ايرانى (و. خرگرد جام (خراسان) 817- ف. هرات 898 ه.ق.) وى به مناسبت مولد خويش (جام) و نيز به سبب ارادت باطنى به شيخ الاسلام احمد جامى (ف. 536 ه.ق.) جامى تخلص كرد. او همراه پدر به هرات و سمرقند رفت. و در آن ديار به سكب علم و ادب پرداخت ودر علوم دينى و ادب و تاريخ كمال يافت، و سپس به سير و سلوك افتاد، و پيروى سعدالدين محمد كاشغرى و خواجه على سمرقندى و قاضى زاده رو مى كرد و به مرتبه ارشاد رسيد، و در سلك بزرگان طريقه نقشبندى
درآمد. پس از وفات سعدالدين كاشغرى كه خليفه نقشبندى بود خلافت اين طريقت بدو تعلفق يافت و شهرت وى شايع شد، و مورد احترام بزرگان عصر گرديد.
جامى سفرى به حج رفت و از راه دمشق و تبريز به هرات بازگشت. (878) پادشاه معصر وى ابوالغازى سلطان حسين بايقرا و وزير عصر امير عليشير بود. جامى بزرگترين شاعر و اديب قرن نهم هجرى محسوب ميشود. از آثار منظوم اوست: ديوان اشعار (مشتمل بر قصايد و غزليات و مراثى و ترجيع بند و تركيب بند و مثنويات و رباعيات)، هفت اورنگ شامل هفت مثنوى به تقليد خمسه نظامى به نام: سلسلةالذهب، سلامان و ابسال، تخفةالاحرار، سبحةالابرار، يوسف و زليخا، ليلى و مجنون خردنامه اسكندرى، و از تأليفات او به نثر فارسى: نقد النصوص فى شرح نقش الفصول، نفخات الانس، لوايح، لوامع، شواهد النبوه، اشعة اللمعات و بهارستان است.
(898 -817 ق)، عارف و شاعر حنفى، متخلص به جامى. اصل خاندان وى از محله ى دشت اصفهان بود. نورالدين در خرجرد جام به دنيا آمد و به مناسبت مولد خويش و نيز به خاطر ارادت به شيخ الاسلام احمد جام، تخلص جامى را اختيار كرد. شيخ الاسلام احمد جام، تخلص جامى را اختيار كرد. عبدالرحمان در نوجوانى همراه پدر به هرات رفت و در آنجا ساكن شد و در زمره ى شاگردان مى رسيد شريف جرجانى و بعد مولانا شهاب الدين محمد جاجرمى درآمد و در همان زمان شاعرى را آغاز كرد، ابتدا دشتى تخلص مى كرد. وى در ضمن تحصيل صرف و نحو، اصول، حديث، تفسير، منطق مشايى، حكمت اشراق، طبيعيات و رياضيات رموز تصوف را نيز فراگرفت و مجذوب تصوف شد و در هرات
به خدمت سعدالدين كاشغرى، از مشايخ بزرگ طريقت خواجگان، درآمد و بعد از فوت وى از مريدان خواجه ناصرالدين عبيدالله احرار شد و همچنين با خواجه محمد پارسا نيز آنگاه كه به سفر حج مى رفت و از جام مى گذشت ملاقات داشت و پس از سير و سلوك در اين وادى به مقام بلند دست يافت و از بزرگان فرقه ى مذكور شد. جامى قسمتى از زمان شاهرخ و تمام دوره ى ابوالقاسم بابر و ابوسعيد گوركانى و قسمت اعظم سلطنت شاه حسين بايقرا را درك كرد. نورالدين با امير على شير نوايى معاصر بود و پس از وفات جامى، كتاب «خمسه المتحيرين» را به يادگار او ساخت. جامى جز چند سفر كوتاه (حجاز، بغداد، دمشق، تبريز و غيره) بقيه عمر را در هرات گذرانيد و دعوت سلطان عثمانى را نيز نپذيرفت. وى داماد سعدالدين كاشغرى بود. عبدالرحمان در هرات وفات يافت و در همان شهر كنار مزار سعدالدين كاشغرى دفن شد. سلطان حسين بايقرا مراسم تشيع و سوگوارى را درباره ى او به كمال رعايت داشت. جامى را آخرين شاعر كلاسيك ايران دانسته اند. وى در فنون مختلف و علوم دين و ادب و تاريخ استاد بود و در شعر به سعدى و حافظ توجه داشت و از نظامى نيز پيروى كرده و به تقليد او آثارى ساخته است آثار وى را بيش از صد اثر دانسته اند، از جمله: آثار منظوم: «ديوان» اشعار كه خود در سه قسمت تقسيم كرده و آنها را فاتح الشباب، واسطه العقد، خاتمه الحيات نام گذارده است. و ديگر: «هفت اورنگ» به تقليد «خمسه» نظامى شامل: «سلسله الذهب»، «سلامان و ابسال»، «تحفه الاحرار»، «سبحه الابرار»،
«يوسف و زليخا»، «ليلى و مجنون»، «خردنامه اسكندرى». از جمله آثار نثر وى: «نفحات الانس»؛ «بهارستان»؛ «لوايح»؛ «اشعه اللمعات»؛ «تاريخ صوفيان و تحقيق مذهب آنها»؛ «نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص ابن عربى»؛ «مناسك حج منظوم»؛ «مناقب جلال الدين رومى»؛ «منشأت».[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (375 -294/ 1)، از سعدى تا جامى (792 -745)، الاعلام (67/ 4)، ايضاح المكنون (414/ 2)، با كاروان حله (294 -287)، تاريخ ادبيات در ايران (368 -374/ 4)، تاريخ تذكره هاى فارسى (800 ،486 ،485 ،482 ،481 ،231/ 2 ،667/ 1)، تاريخ نظم و نثر (289 -285)، تحفه سامى (152 -143)، تذكره الشعراء (558 -546)، تذكره ى ميخانه (111 -100)، تذكره ى نصرآبادى (500 -499)، حبيب السير (338 -337/ 4 ،389/ 2 ،64/ 1)، دايره المعارف فارسى (822/ 1)، دنباله ى جستجو در تصوف (157 -153)، الذريعه (19/ 25 ،69 -68/ 10 ،188/ 9)، رشحات عين الحيات (286 ،233/ 1)، روضات الجنات (71 ،65/ 5)، رياض العارفين (53 -50)، ريحانه (391 -385/ 1)، سبك شناسى (300 ،227 ،225 ،224 ،316/ 3)، فرهنگ ادبيات فارسى (159 -157)، فرهنگ سخنوران (205 -204)، فهرست واره كتابهاى فارسى (512/ 1)، كتاب جامى (تاليف على اصغر حكمت)، كشف الظنون (1972 ،1842 ،1831 ،1563 ،1372 ،1262 ،1039 ،1037 ،975 ،898 ،897 ،886 ،872 ،853 ،781 ،742 ،441 ،361 ،310 -309 ،256)، الكنى والالقاب (140 -138/ 2)، لغت نامه (ذيل/ جامى)، مولفين كتب چاپى (808 ،798/ 3)، مجالس النفائس (229 ،56)، مجمع الفصحا (18 -17/ 4)، مرآت الخيال (74 -73)، مزارات هرات (109 -108)، معجم المومنين (122/ 5)، نفحات الانس (مقدمه)، هديه الاحباب (116)، هديه العارفين (534/ 1)، هفت اقليم (186
-181/ 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، صوفى و شاعر. وى در خارقان قزوين متولد شد. جاويد سير و سياحت بسيار كرد. در حين سفرهاى خود بعد از رسيدن به سيستان به هندوستان مهاجرت كرد و در آن سامان زيست. وى شاعر صوفى مسلك بود و قريب پانزده هزار بيت شعر در برابر «مثنوى» مولوى به رشته نظم درآورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (165)، تذكره ى ميخانه (921 -919)، فرهنگ سخنوران (207)، كاروان هند (271 -269 /1)، مينو در (413 -411 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : صادق جاويدان نژاد داراي دكتراي رشته بيوشيمي و عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران با درجه دانشيار مي باشد.
گروه : علوم پايه
رشته : بيوشيمي
گرايش : دارو سازي
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : صادق جاويدان نژاد عضو هيئت علمي و دانشيار گروه بيوشيمي در دانشكده پزشكي در دانشگاه علوم پزشكي تهران است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1274 ش)، موسيقيدان و شاعر، متخلص به جاهد. وى تحصيلات خود را در دارالفنون شروع كرد، سپس به كارهاى مطبوعاتى مشغول شد. در جنگ جهانى اول به آزاديخواهان پيوست و در روزنامه ها مقاله مى نوشت. هنگامى كه حكومت موقتى مهاجران به سرپرستى نظام السلطنه ى مافى در كرمانشاهان تشكيل شد، به عزم پيوستن به آنها، به آن شهر رفت. در قزوين به دست ماموران كنسولگرى روسيه تزارى دستگير شد و بعد از آزاد شدن به كرمانشاهان رفت. وى پس از متلاشى شدن حكومت موقت به تهران بازگشت و تنظيم اخبار و تصحيح نوشته هاى روزنامه ى «زبان آزاد» را به عهده گرفت؛ و مقاله ها و اشعار و سروده هاى مهيج خود را نيز به چاپ رساند. جاهد مدتى را نيز در خدمت افسرى پليس گذراند، سپس خدمت ادارى خود را در مجس شوراى ملى شروع كرد. در دوره ى خدمت نيز از نشر آثار سودمند فارغ ننشست و نخستين شماره ى سالنامه ى پارس را با شيوه اى نو و مندرجاتى مفيد در سال 1305 ش منتشر كرد. «سالنامه ى پارس» بيست و هشت سال منتشر شد و علاوه بر مطالب سودمند يك دوره از تاريخ سياسى و اجتماعى اخير ايران را نيز در برداشت. امير جاهد شعرها و سرودها و تصنيفهاى بسيارى ساخته كه حاكى از علم موسيقى و درك
اوزان و ذوق سرشار و طبع شعر وى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (482 -477 /2)، الذريعه (191/9)، سرگذشت موسيقى (426/1)، مولفين كتب چاپى (135 -134 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روزگارى بود كه مردم ايران به خصوص تهران با صداى گرم و دلنشينى آشنا شده بودند كه صاحب آن را قاسم عرب مى گفتند، چون صداى آواز او مايه ى عربى داشت، وى كه همان قاسم جبلى است به سال 1305 در تهران محله ى حياط شاهى پا به عرصه ى وجود نهاد و پس از چندى همراه خانواده خود به بازارچه نايب السلطنه واقع در خيابان رى نقل مكان مى كند.
قاسم، تحصيلات ابتدايى را در دبستان فرهنگ و متوسطه را در دبيرستان ايران شهر ادامه داد و از همان دوران كودكى در دبستان و در محل براى همكلاسان و بچه هاى محل خود بنا به درخواست آنان مى خواند و اين هنرمند خردسال كه يك پارچه روح و احساس بود با صداى جادويى خود جايى والا و بس عزيز در دل آن نونهالان و هم سن و سالهاى خود باز كرد و احترامى خاص براى وى قائل مى شدند ولى به سرعت دوران تحصيلات ابتدايى سپرى گشت و قاسم وارد دبيرستان شد و ديگر آن كودك خردسال نبود كه در هر كوى و برزن بخواند، بلكه براى صداى جذاب و گيراى خود ارزشى خاص قائل شده بود و مى گفت بايد به نحو بهترى از آن بهره گرفت. قاسم جبلى مدتها بعد، روزى در باغى كه در اوشان (يكى از مناطق ييلاقى اطراف تهران) دعوت داشت بنا به خواهش دوستان شروع به خواندن مى كند و هنوز چيزى از خواندنش نگذشته بود كه مشاهده مى كنند،
در باغ را به شدت مى زنند وقتى يكى از حاضرين مى رود و در را باز مى كند، شخصى به او مى گويد: «آقا من از باغ مجاور آمده ام و عده اى از هنرمندان در آن جمع هستند كه صداى آواز را از اين باغ شنيده اند و مرا فرستاده اند تا صاحب آن صدا را خواهش كنم پيش آنان برود تا از نزديك با ايشان آشنا شوند و از هنرشان محظوظ گردند».
قاسم جبلى، خواهش آن مرد را اجابت كرده و همراه او و تعدادى از دوستان خود به باغ مجاور مى رود، در آن باغ، قاسم گروهى از هنرمندان بزرگ و سرشناس كشور را كه عبارت بودند از آقايان: احمد عبادى، حسين ياحقى، مهدى خالدى، على زاهدى و تنى چند ديگر مى بيند كه شادروان حسين ياحقى به جبلى مى گويد: «پسرجان چه مى خواندى براى ما هم قدرى بخوان». قاسم مى گويد: «هرچه شما بنوازيد من همان را خواهم خواند». زنده ياد حسين ياحقى ويولن را برداشته و قطعه اى در «اصفهان» مى نوازد كه قاسم مى خواند، سپس هنرمند گرامى احمد عبادى قطعه اى با سه تار در مايه «سه گاه» را مى نوازد كه قاسم جبلى با زيبايى و ملاحت خاصى كه صدايش دارا بود اجرا مى كند و بسيار مورد توجه آن استادان قرار مى گيرد و ايشان از او دعوت به عمل مى آورند كه به راديو برود و قاسم بدون لحظه اى مكث دعوت آنان را پذيرفته و فردا به راديو مى رود.
در راديو، قاسم جبلى به منصور و مسعود (برادران معارفى) معرفى مى شود و ابتدا تا چندى با نام مستعار «فرهمند» مى خواند و از سال 1325 تا اوائل سال 1326 همكارى خود را در راديو ادامه مى دهد. وى پس از چندى
با آقايان: على تجويدى، عباس شاپورى، پرويز ياحقى، اسداللَّه ملك، شاپور نياكان، ابراهيم سلمكى، عماد رام، منوچهر گودرزى و اسداللَّه باقرى همكارى و آهنگهايى از آنان را در راديو اجرا كرد. قاسم جبلى در اين زمان علاوه بر اشتهار در سراسر ايران، شهرتش از مرزهاى كشور گذشته بود و به خصوص طرفداران فراوانى در كشورهاى عرب زبان ممالك همسايه پيدا كرده بود لذا در مسافرتى كه به كشور عراق كرد با يكى از موسيقيدانان آن ديار آشنا شد و توسط وى با يكى از هنرمندان بزرگ موسيقى كشور مصر توسط مكاتبه آشنايى پيدا كرد و رديفها و مقامهاى موسيقى عربى را تا حدود زيادى فراگرفت به طورى كه به وى پيشنهاد مى شود كه چون صدايش براى اجراى موسيقى عربى مناسب است به آن كشور برود در راديو همكارى و برنامه هايى را اجرا نمايد ولى وى چون به وطنش ايران و هموطنانش علاقمند بود و به آن فكر مى كرد و عشق مى ورزيد اين دعوت را نمى پذيرد و از رفتن و اقامت در آن سرزمين شانه خالى مى كند و از بغداد به ايران بازمى گردد.
قاسم جبلى به سبك آهنگسازى و شيوه ى نواختن عباس شاپورى بسيار علاقمند است و ضمن احترام به تمام هنرمندان، ارادتى خاص به وى دارد و مى گويد: «عباس شاپورى، انسان با شخصيت و والايى است كه خود نمونه اى از اخلاق و تربيت است كه انسان در برخورد با وى از همان لحظه ى اوليه ى آشنايى تحت تأثير اين شخصيت باارزش هنرى قرار مى گيرد». جبلى رديفهاى آواز ايرانى را نزد شادروان استاد اسماعيل مهرتاش فراگرفت. و در سال 1318، اولين كار هنرى خود را به نام «اميرالجزيره»
در جامعه باربد اجرا و پس از آن، در برنامه هاى هنرى ديگر اين مؤسسه فرهنگى، هنرى اجرا كرد. وى كنسرتهاى فراوانى به طور رايگان، در مؤسسات خيريه و بيمارستانهاى مسلولين و كارگران صنعت نفت اجرا كرد. و مسافرتهاى متعددى نيز جهت كنسرت به امارات و شيخ نشينهاى عربى نمود. جبلى يكى از خوانندگان مردمى بود كه در دوران شكوفايى خود، شهرتش نه تنها در سراسر كشور عزيزمان ايران پيچيده بود و از محبوبيتى خاص برخوردار بود بلكه در تمام خاورميانه بخصوص كشورهاى عرب و امارات خليج فارس محبوبيتش از بسيارى خوانندگان عرب در آن كشورها بيشتر بود به طورى كه وقتى براى شركت در جشن عروسى پسر يكى از شيوخ خليج فارس با قطار از تهران به سوى اهواز رفته بود وقتى مردم اهواز متوجه مى شوند كه قاسم جبلى همراه با اركستر براى دادن كنسرت به يكى از شيخ نشينها مى رود، در ايستگاه قطار و خيابانهاى اطراف آن جمع مى شوند و چنان ازدحامى مى كنند كه خيابانهاى اهواز از آمد و شد مسدود مى گردد و مى شود گفت به طور كلى مردم اهواز براى ديدن و استقبال وى از كارهاى خود دست كشيده بودند و چنين استقبالى در اين شهر، هنوز از شخصى تا آن زمان سابقه نداشته. به هر حال اين مسافرتها و كنسرتها موجب وقفه در كارهاى اصلى هنرى او در ايران و راديو شد به طورى كه پس از چندى كه به ايران مراجعت كرده بود بنا به خواهش عماد رام كه يكى از دوستان نزديكش بود، نزد مشير همايون شهردار كه در آن زمان رئيس موسيقى راديو بود مى روند كه وى دوباره در راديو برنامه اجرا نمايد؛
جبلى مى گويد: «مشير همايون به من گفت: قسمتى از بيات ترك را بخوانم و من خواندم». مشير همايون گفت: «چقدر مسلط و خوب خواندى». پس از آن قبول كرد كه در راديو دوباره برنامه اجرا كنم و حكم مرا هم امضاء مى كند و وقتى عماد رام به مشير همايون مى گويد: «آقا ايشان قاسم جبلى است كه سابقاً به نام هنرمند مى خواندند»، مشير همايون بلافاصله حكم امضاء شده ى خود را پاره مى كند و مى گويد: «صدايش مايه ى عربى دارد!» و من به عماد گفتم: «ديدى كه براى من اين آقايان كارشكنى مى كنند». از اين تاريخ به بعد قاسم جبلى ديگر به راديو نرفت.
قاسم جبلى، در سال 1349 در سفرى كه به خطه ى خوزستان كرده بود، در راه خرمشهر به اهواز، متأسفانه دچار سانحه تصادف مى شود و اين سانحه به قدرى سهمگين و هولناك بود كه سالها وى به معالجه مشغول بوده و خوشبختانه پس از مدتى سلامتى كامل خود را بازيافت و دست از كارهاى هنرى كشيد و براى دل خود گهگاهى زمزمه مى كند، بايد توجه داشت كه نام قاسم جبلى در موسيقى ايران براى هميشه ثبت و آهنگهايى كه وى اجرا كرده، هيچگاه از خاطره هاى آنهايى كه شنيده اند و آنهايى كه مى شنوند هيچ گاه بيرون نخواهد رفت.
امين اللَّه رشيدى، خواننده و ترانه سراى قديمى درباره ى قاسم جبلى مى گويد: «صداى قاسم جبلى از لطافت و وسعتى نسبى برخوردار بود و مورد توجه بسيارى از مردم و دوستداران موسيقى در زمان خود قرار گرفت. قاسم جبلى با آوردن حالاتى از الحان عربى در موسيقى ايرانى بنايى بنيان نهاد كه عليرغم خصومت طرفداران متعصب موسيقى سنتى با استقبال عجيب و باورنكردنى مردم
مواجه شد و خوانندگان بسيارى امثال: پوران و غيره با پيروى از شيوه ى او به اصطلاح گل كردند و به جايى و نوايى رسيدند و شگرف اين كه دستگاه آن روز راديو و سردمداران مربوط، قاسم جبلى را به گناه عربى خواندن از شركت در برنامه هاى راديو محروم نمودند و عجيب تر آن كه تاكنون، در تاريخ موسيقى ايران و اين سرزمين هيچ خواننده اى از نظر معروفيت و محبوبيت عام نتوانسته است به پاى همان جبلى برسد!!».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در كلاس هوشنگ نوائى من با چند نفر از موسيقيدانان هم سن و سال خود از جمله اكبر جديكار آشنا شدم، جديكار سنتور مى زد و حالا عشق نواختن او را به كلاس تار كشانده بود. پس از يكى دو سال او هم به گروه شاگردان استاد معروفى پيوست و نت و رديف موسيقى را نزد آن استاد يگانه فراگرفت. ابراهيم سرخوش نوازنده ى چيره دست تار كه صاحب سبك و مضرابى با شيوه ى گذشتگان از دوستان پدر اكبر بود و در آن روزگار با خانم روح انگيز فعاليت هنرى داشت. او پس از پايان كلاس استاد معروفى كار با سرخوش را ادامه و در برنامه هايى كه استاد سرخوش با خانم روح انگيز داشت و ديگر اركسترها نوازنده ى دوم تار بود. او از سال 25 به بعد در اركستر برنامه هاى ارتش كه بيشتر هنرمندان موسيقى ما برنامه هاى خود را از آنجا شروع كرده بودند نوازنده ى تار بود. در دو سرى صفحاتى كه من در سال 1329 براى كمپانى شهرزاد و رويال خوانده ام اكبر نوازنده ى تار بوده است در سالهاى بعد گرفتارى روزگار و پاى بندى عيال و اولاد مثل بيشتر ما او را از آنچه دلش در گرو آن بود جدا كرد و با آن كه جديكار است كار دلش را جدى نگرفت. البته گاهگاهى مضرابى به سيم دلش مى زند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(366 /362 -290 ق)، اديب، شاعر، خطاط، مورخ، مفسر و فقيه شافعى. از جرجان به همراه برادرش ابوبكر محمد به نيشابور آمد و در اين شهر حديث شنيد و دانشهاى مختلف را آموخت، تا آنجا كه نعالبى او را در خوشنويسى و
شعر و نثر با ابن مقله و بحترى و جاحظ برابر دانسته است و ابن خلكان نيز شعر وى را ستوده. ابتدا قاضى جرجان بود و بعد قاضى القضاة رى و از نزديكان خاص صاحب بن عباد شد. در هفتاد سالگى در رى درگذشت. جنازه اش به جرجان منتقل شد. ياقوت حموى و ذهبى وفات وى را در دهه آخر قرن چهارم ذكر كرده اند. از آثار او: «الوساطة بين المتنبّى و خُصومه»؛ «تفسير القرآن»؛ «تهذيب التاريخ»، كه گويا همان كتاب «صفة التاريخ» است؛ «مجموعه ى رسائل»؛ «كتاب الوكالة»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (114 /5)، تاريخ ادبيات در ايران (644 -355 /1)، تاريخ الاسلام (حوادث 273 -271 /400 -381)، تاريخ نيشابور (171)، دانشنامه ى ايران و اسلام (946 /7)، ريحانه (402 /1)، سير النبلاء (21 -19 /17)، الكامل (88 /7)، كشف الظنون (1471 ،782)، الكنى والالقاب (144 /2)، لغت نامه (ذيل/ على)، معجم المؤلفين (123 /7)، معجم الادباء (35 -14 /14)، هدية العارفين (684 /1)، وفيات الاعيان (281 -278 /3).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1215 ق)، فقيه عارف و شاعر. از نوادگان سيد نعمت اللَّه جزايرى بود. در كودكى نزد جدش، سيد عبداللَّه، درس خواند و پس از مرگ او از عموهاى خود بهره جست. سيد عبدالكريم از علامه وحيد بهبهانى و علامه بحرالعلوم اجازه ى عامه داشت. وى در سفرش به مشهد از ميرزا مهدى شهيد خراسانى نيز استفاده حكميات نمود و اجازه گرفت. جزايرى پس از بهره جوئى از مجالس درس استادان خود به شوشتر بازگشت. او در نجف درگذشت و همان جا دفن شد. از آثار وى: «كشف الغطاء عن حال الغناء»؛ «الدرر المنثوره فى احكام المأثوره»؛ «مفتاح الجنة»، در
اصول و فروع؛ «مفتاح الايمان»، به فارسى؛ «تنبيه الغافل فى حكم الجاهل»؛ «گرز آتشى بر فرق مرتشى»، در حردمت رشوه؛ «هداية الانام الى ما يستخرج من الاجسام»؛ «نهاية الكفاية»، در شرح مقدمه «بداية الهداية»؛ شرح «الفيه ى ابن مالك؛ «الجنة العاصمة للصوارم القاصمة»؛ «هشت بهشت»، به فارسى، در آداب زيارت، قصائد بسيارى در مدح ائمه معصومين (ع).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (32/8)، الذريعه (172/25 ،405/24 ،325 ،319/21 ،44/18 ،136/8 ،443/4 ،255/1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 760/13)، مكارم الآثار (553 -552 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1274 -1211 ق)، عالم دينى، فقيه و رجال شناس امامى. از نوادگان سيد نعمت اللَّه جزايرى بود. در شوشتر به دنيا آمد و پس از نشو و نما به اصفهان رفت و در محضر استادانى چون محمدابراهيم كلباسى به تكميل تحصيلات خود پرداخت و سرانجام از وى اجازه اجتهاد گرفت. سيد محمدشفيع گذشته از فقه در علم رجال نيز مهارت داشت. پيكر وى در تخت پولاد اصفهان مدفون است. از آثارش: «كشف الرياض» كه حاشيه اى است بر «رياض المسائل» سيد على طباطبائى؛ حاشيه ى «نقد الرجال» ميرمصطفى تفرشى؛ «رساله اى در منجزات مريض»؛ تحقيقات متفرقه در نحو و فقه و رجال.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (371 -370)، الذريعه (36/18)، معجم المؤلفين (392/13 ،70/10)، مكارم الآثار (2062/6 ،411 -408 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1384/1283 -1321 ق)، فقيه و نسّابه. معروف به امام زاده. وى در دو سالگى با پدرش به شوشتر كوچ كردند. درين شهرنشو و نما كرد و مقدمات علوم را نزد كسانى چون پدر و پسر عمويش، سيد محمدعلى، فرزند سيد بزرگ و ديگران فراگرفت. در سال 1344 ق به نجف رفت و به مجلس درس شيخ نعمت اللَّه دامغانى و ديگر عالمان پيوست. پس از چندى به شوشتر بازگشت و به انجام خدمات دينى مشغول شد. چندى به كشورهاى افريقايى سفر كرد. پس از بازگشت، چون پدرش به اهواز رفته بود، به آنجا مهاجرت كرد. اندكى پس از درگذشت پدر، به نجف رفت و از مجلس درس آقا ضياءالدين عراقى و حاج سيد ابوالقاسم خويى بهره ها برد و چندى نيز از محضر درس آق سيد ابوالحسن اصفهانى استفاده كرد. سپس براى بار دوم و اين بار به نمايندگى
از طرف آيت اللَّه بروجردى براى تبليغ اسلام راهى آفريقا شد. پس از چندى به نجف بازگشت و در اين شهر درگذشت. از جمله آثار وى: «بوستان پيغمبر» يا «خاندان سادات جزايرى»، كه زندگينامه ى سادات جزايرى است؛ «گلستان پيغمبر» كه زندگينامه ى سادات مرعشى شوشتر است؛ «تفسير آيات بينات النازلة»، در فضايل اهل بيت سيد كاينات؛ «تقريرات» برخى از دروس خودش.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (220/18 ،236/4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رامين جزايرى، از سازگران و هنرمندان جوانى است كه با علاقه و پشتكار به حرفه سازسازى به خصوص تار مشغول است و با سازهايى كه مى سازد، آينده اى بس درخشان در انتظار او است.
وى به سال 1340 در تهران متولد شد، برادر بزرگ وى نواختن ساز تار را نزد محمدرضا لطفى فراگرفت و چون هر روز در منزل تمرين و مشق تار مى كرد، رامين تحت تأثير نواى دل انگيز تار قرار گرفت و به موسيقى سنتى ايران سخت علاقمند گرديد. لذا خود روزى جهت فراگيرى موسيقى و نواختن تار نزد هنرمند والا و باارزش زيداللَّه طلوعى رفت و مدت يك سال و نيم نزد ايشان مشغول يادگيرى موسيقى شد، سپس نزد محمدرضا لطفى هنرمند باارزش ديگر ساز تار رفت و حدود دو سال هم نزد اين معلم خوب و دلسوز، رديف هاى موسيقى سنتى را كار كرد، پس از چندى نزد جمال سماواتى، هوشنگ ظريف، حسين عليزاده رفت و از اين بزرگان تار بهره ور گرديد. از آنجايى كه وى سخت به موسيقى اصيل و سنتى ايران علاقمند گرديده بود، لذا براى ساختن سازها و ادوات موسيقى سنتى اقدام كرد و از سال 1362 شروع به ساختن سازهاى تار، سه تار نمود و
خود را در اين مورد شاگردى مستقيم استادى را نكرد ولى تحت تأثير آموزش استادان: مهدى كماليان، فرهمند، دكتر ناجى و عده اى ديگر از سازندگان جديد و قديم ساز قرار گرفت و با علاقه و ابتكار و تجربه خود، سازهايى را ساخت و ارائه داد كه قابل تعمق و بحث است در هنر و صنعت سازسازى كشور.
تارهاى ساخت وى را محمدرضا لطفى، حميد متبسم، جمال سماواتى، حسين عليزاده و سه تارهاى او را حميد متبسم، حسين عليزاده، قشنگ كامكار و عده اى از صاحبان نام در دست دارند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(قس. نعمةاللَّه): جزائرى. سيد نعمت اللَّه بن عبداللَّه جزائرى شوشترى (ف. 1112 ه.ق)، از اكابر متأخرين علماى اماميه كه در فقه و حديث و تفسير و ادب و علوم عربى متبحر و استاد بود. وى از شاگردان علامه ى مجلسى و ملامحسن فيض كاشانى است و از تأليفات او: انس الوحيد، حاشيه ى استبصار، حاشيه ى شرح جامى، شرح روضه كافى، شرح كبير، نورالانوار و هديةالمؤمنين است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از بزرگان گمنام گذشته كه مربوط به قرن هشتم و نهم هجرى قمرى تلقى و مغفور فى حينةالسيف (كشته شدن در معركه جنگ) متصف كه با تطبيق تاريخى بايد پس از عصر شيخ صفى الدين اردبيلى بوده و خود از سلسله سادات امامزاده ابوالحسن على زين العابدين محسوب چه از احفاد وى سيّد محمّدعلى بن سلطان محمّد الحسينى العريضى الجزى الاصفهانى متوفى به سنه 955 هجرى قمرى طبق گزارش احوالات و مكتوباتش در كتاب الذريعه جلد 13 صفحه 145 آقابزرگ تهرانى با لقب العريضى كه وابستگى به على العريض فرزند هفتم امام همام محمّد الصادق- عليه السلام- و قريه عريض در حوالى مدينه منوره داشته از او ياد و اين سيّد فخرالدين على جزى از نظر عقيدتى و اجتماعى از مريدان صفويه و در حقيقت معاصر با مشايخ صفوى پس از عصر شيخ صفى الدين و عصر خليفةالخلفايى آنها و در عصر تركمانان و با جنگ هاى قبيله اى آنها درگير بوده و بايد او را از افراد برجسته و بارز دوره قطب الاقطابى و زمان مشايخ صفوى به حساب آورد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ تاريخ گز و برخوار
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
داود جعفرى اميد به سال 1308 شمسى در تهران متولد شد و پس از طى تحصيل ابتدا به دبيرستان رازى رفت. در سال دوم اين دبيرستان به تشويق على محمد خادم ميثاق كه دوستان صميمى پدرش بود به هنرستان عالى موسيقى كه در آن زمان به مديريت پرويز محمد و معاونت روبيك گريگوريان اداره مى شد رفت. در هنرستان ويولنسل را زير نظر ميس خوتسيف (برادر سرژ خوتسيف) و كلاس همنوازى را نزد سورن آراكليان و پيانو را در كلاس استادان مختلف هنرستان فراگرفت.
وى در كنسرت هاى ماهيانه هنرستان، سپس در فرماندهى موزيك تيپ رشت، وزارت فرهنگ و هنر، اركستر سمفونيك تهران، تدريس در هنرستان هاى عالى موسيقى و موسيقى ملى، اركسترهاى مختلف راديو، اركستر بزرگ و برنامه هاى گل شركت و همكارى كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود جعفرى اميد به سال 1326 در خانواده اى اهل هنر موسيقى در تهران پا به عرصه ى وجود نهاد. پدرش كه از دوستان هنرمندان فقيدى مثل: رادمرد و البرز بود، خود به رديفهاى موسيقى ايران آشنا و علاقمند بود. محمود جعفرى اميد، دوران كودكى را در «دروس» (يكى از محلهاى اطراف شميران) سپرى كرد. حدود چهل سال پيش در اين محل كه هنوز ساختمانها اين چنين ساخته نشده بود و هنوز درختان آن قطع نگرديده و مزارع گندم و جو و زمينهاى فراوان وجود داشت، چوپانهايى بودند كه هر روز براى گوسفندان خود كه در آن حوالى مى چرانيدند «نى» مى زدند و وى كه ناظر بر آن بود، از همان كودكى مجذوب «نى» و ناله ها و سوز و گداز اين ساز سحرآميز شد. در اين باره، خود محمود جعفرى مى گويد: «پشت منزل ما كه در دروس قرار داشت، چوپانان هر روز گوسفندان خود را مى چرانيدند و هنگام استراحت براى سرگرمى خود نى مى زدند و من كه گويا حدود 5 يا 6 سال داشتم هر روز براى گوش دادن به صداى نى ايشان جلوى منزلمان مى نشستم تا اين كه خانواده ام نى لبكى به مبلغ 5 ريال برايم خريدارى كردند و از آن زمان من به تلاش بسيار توانستم صداى نى را از چوپانان تقليد كنم ولى چون اين امر موجب سردرد
و ناراحتى اطرافيانم مى شد، مرتب مرا از نى زدن منع مى كردند و من چون دست بردار نبودم، عاقبت نى مرا شكستند ولى اين علاقه در وجود من از بين نرفت كه هيچ، بلكه روزبروز هم براى يادگيرى نى كوشاتر گرديدم، لذا بعد از اتمام تحصيلات دوره ى ابتدايى در سال 1342 در ابتداى مديريت استاد هنرمند آقاى حسين دهلوى وارد هنرستان موسيقى ملى شدم و به عنوان ساز تخصصى فلوت را انتخاب كردم و نزد آقاى منوچهر منشى زاده كه يكى از نوازندگان فلوت او اركستر سنفونيك بود به تحصيل پرداختم و چون در محيطى تحصيل مى كردم كه اكثراً ساز ايرانى مى نواختند، خوشبختانه از راه گوش به دستگاهها و كمى رديف موسيقى ايرانى آشنا شدم و در سال 1348 از هنر موسيقى ملى ديپلم گرفتم». محمود جعفرى اميد سپس در كنكور هنرستان عالى موسيقى كه به سرپرستى آقاى قريب اداره مى شد شركت مى كند و قبول مى شود و در دوره ى عالى هنرستان مشغول تحصيل مى گردد و در سال 1353 از هنرستان عالى با درجه ى ممتاز نائل به دريافت ليسانس مى شود و 2 بورس تحصيلى در اختيارش گذارده مى شود يكى به كشور فرانسه و ديگرى به آمريكا ولى متأسفانه به علت درگيرى و بعضى مشكلات خانوادگى نمى تواند از اين بورس ها استفاده كند و از رفتن خارج منصرف مى گردد. و در همين سال وارد خدمت سربازى مى شود و بعد از دوره ى آموزشى با درجه ى افسرى به بيرجند يكى از شهرهاى توابع استان خراسان اعزام مى شود و فرمانده ى پياده نظام آنجا مى گردد. وى از سال 1348 تا 1353 كه مشغول گرفتن ليسانس بود در اركسترهاى راديو و فرهنگ و هنر مشغول
كار شد و در مدارس شميران سرود و موسيقى تدريس مى كرد. در سال 1355 كه خدمت سربازى وى به پايان مى رسد به تهران مى آيد و به طور دائم در صدا و سيماى جمهورى اسلامى به كار نوازندگى و آهنگسازى ادامه مى دهد و در سال 1358 طى ابلاغى كه از طرف صدا و سيما به وى شد، مشغول تدريس موسيقى در دانشكده ى هنر شيراز گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجة الاسلام والمسلمين استاد مجيد جعفرى تبار در سال 1340 هجرى شمسى در شهر مقدس قم در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود و از همان خردسالى تحت تربيت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله حاج شيخ محمود جعفرى تبار خواندن قرآن را آموختند.
ايشان قرائت و تحقيق مصطلح قرآنى را از سن 10 سالگى آغاز نموده و انس و ممارست زياد با آيات و كتب تفسيرى باعث شد تا بتواند كل قرآن كريم را با 20 روايت _14 روايت مشهور و 6 روايت غير مشهور _حفظ نمايد.
استاد جعفرى تبار در زمينه تفسير، علوم و معارف قرآنى، صاحب آثار متعددى مى باشند و همين احاطه به علوم قرآنى باعث گرديده تا سبك زيباى تلاوت ايشان مبتنى بر «تطابق لحن با معنى» استوار گردد و همين امر موجب گرديده تا شنونده در هنگام شنيدن تلاوت ايشان به درك عميق ترى از آيات الهى نايل گردد. تأثر شديد مستمعين در جلسه تلاوت آيات آخر سوره بقره كه در شب شهادت حضرت على(ع) _مصادف با چهلمين شب درگذشت پدر استاد جعفرى تبار _ اجرا شده تأييد كننده اين مطلب است. اين تلاوت و نيز تلاوت سوره توحيد كه به
وجوه مختلف تلاوت شده است از زيباترين تلاوت هاى ايشان مى باشد.
ايشان در شهرهاى مختلف ايران به تلاوت پرداخته ولى عمدتاً جلسات تلاوت خود را در مسجد رفعت قم برگزار مى كند. جلسات مركزى فنون قرائت و معارف قرآنى در سال 1369 زير نظر ايشان تأسيس شد.
منابع زندگينامه :http://www.ommolketab.net
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجة الاسلام والمسلمين استاد مجيد جعفرى تبار در سال 1340 هجرى شمسى در شهر مقدس قم در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود و از همان خردسالى تحت تربيت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله حاج شيخ محمود جعفرى تبار خواندن قرآن را آموختند.
ايشان قرائت و تحقيق مصطلح قرآنى را از سن 10 سالگى آغاز نموده و انس و ممارست زياد با آيات و كتب تفسيرى باعث شد تا بتواند كل قرآن كريم را با 20 روايت _14 روايت مشهور و 6 روايت غير مشهور _حفظ نمايد.
استاد جعفرى تبار در زمينه تفسير، علوم و معارف قرآنى، صاحب آثار متعددى مى باشند و همين احاطه به علوم قرآنى باعث گرديده تا سبك زيباى تلاوت ايشان مبتنى بر «تطابق لحن با معنى» استوار گردد و همين امر موجب گرديده تا شنونده در هنگام شنيدن تلاوت ايشان به درك عميق ترى از آيات الهى نايل گردد. تأثر شديد مستمعين در جلسه تلاوت آيات آخر سوره بقره كه در شب شهادت حضرت على(ع) _مصادف با چهلمين شب درگذشت پدر استاد جعفرى تبار _ اجرا شده تأييد كننده اين مطلب است. اين تلاوت و نيز تلاوت سوره توحيد كه به وجوه مختلف تلاوت شده است از زيباترين تلاوت هاى ايشان مى باشد.
ايشان در شهرهاى مختلف ايران به تلاوت پرداخته ولى عمدتاً جلسات تلاوت خود را در مسجد رفعت قم برگزار
مى كند. جلسات مركزى فنون قرائت و معارف قرآنى در سال 1369 زير نظر ايشان تأسيس شد.
منابع زندگينامه :http://www.ommolketab.net
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هستند هنرمندان صاحب نام ولى گمنام و ناشناس در گوشه و كنار كشور كه اگر به سراغ ايشان بروم و به صداى ساز آنان گوش فراداريم، خواهيم شنيد كه با ساز خويش حرف مى زنند و با شنونده سخن ها دارند. يكى از اين هنرمندان خوب و باارزش، حبيب اللَّه جعفرى است كه به سال 1322 در ملاير متولد شد.
وى دوازده بهار از سنش گذشته بود كه در يك شب مهتابى در نيمه هاى شب كه مردم به خواب فرورفته بودند. از صحرا به شهر مى آمد و از كوچه و پس كوچه هاى باغات ملاير گذر مى كرد، صداى نفير نى نواز ناشناسى را شنيد كه قدم هايش را بر روى زمين سست كرد و آهسته آهسته او را دنبال صدا كشانيد، تا به در منزل صاحب صدا رسيد. آنقدر ايستاد و به صداى نى گوش فراداد تا ديگر صدا خاموش شد. وقتى به خود آمد ديد كه سپيده صبح دميده است، آن وقت سوى منزل روان گشت و ديگر آن حبيب چند ساعت پيش نبود، بلكه حبيبى بود كه «حبيب» او نى گشته بود. و بدون اين كه به بستر رود و خستگى را از جسم و جان بدر كند در فكر تهيه و خريد نى جهت نواختن گرديد.
همان روز يك نى لبك 5 ريالى پلاستيكى خريدارى كرد و نزد خود شروع به نواختن آهنگ هاى محلى زادگاه خويش كرد. آنقدر نزد خود به تمرين پرداخت و آهنگ هاى مختلف و گوناگون را نواخت تا مكتب نرفته و استاد نديده توانست در سايه استعداد خدادادى و كوشش و ممارست
خود با اين ساز آشنايى پيدا نمود.
سال 1340 به تهران آمد، در ميدان گمرك از يك پيرمرد نى فروش يك نى بلند به قيمت يكصد ريال خريد و از اين به بعد با آن شروع به نواختن آهنگ ها كرد، تا اينكه در سال 1342 از ميدان بهارستان كه گذر مى كرد، در مغازه دلشاد نى هاى متعددى پشت شيشه نظر او را به سوى خود جلب نمود و سؤال كرد كه اين نى ها چگونه است؟ در جواب به او گفته شد: «كه اين نى ها، به نام نى هفت بند مشهور است و صدايشان بسيار خوب مى باشد و بايد با دندان نواخته شود».
حبيب با خريد يك نى يكهزار و پانصد ريال به منزل رفت و خود مى گويد:
«در راه منزل با تعجب به خود مى گفتم مگر مى شود كه نى را با دندان نواخت، تاكنون هرچه نى زن ديده ام و خودم هم نى نواخته ام با لب بوده، چگونه اينها مى گويند كه بايد اينها را با دندان نواخت».
به هر حال در منزل نى را گذاشتم لاى دندان هاى جلويى خود و صداى نى را درآوردم، مدت ها به اين طريق نزد خود تمرين كردم تا اين كه سال 1350 به كلاس استاد اسماعيل مهرتاش جهت نت خوانى و فراگرفتن گوشه ها و رديف هاى آواز ايرانى رفتم و مدت دو سال در كلاس آن استاد دلسوز مشغول فراگيرى نت گرديدم. سپس در سال 1352 به وزارت فرهنگ و هنر وقت رفتم و در امتحانى كه توسط آقايان: مصطفى پورتراب و زنده ياد رادمرد از من به عمل آوردند، قبول شدم و از آن تاريخ در اركسترهاى اين وزارتخانه بخصوص با اركستر آقاى مهرافشان و آقاى حسين فرهادپور آغاز همكارى نمودم
و در خلال اين همكارى ها نزد آقاى حسن ناهيد هنرمند چيره دست نى مشغول فراگيرى نواختن صحيح نى و نت و سبك و سياق نوازندگى ايشان را به مدت يك سال و نيم ادامه دادم و هر سال به شهر هنرمندپرور اصفهان مى رفتم و سه- چهار روز نزد استاد حسن كسائى مى ماندم و كسب فيض مى كردم. و همكارى مداوم در برنامه هاى فرهنگى هنرى خود را ادامه مى دادم و همراه ساير هنرمندان كنسرت هاى متعددى در شهرهاى: بوشهر، شيراز، بندرعباس در سالن ها و مؤسسات فرهنگى هنرى آن ديار شركت كردم و اين همكارى ها ادامه داشت تا اين كه از سال 1357 به شغل آزاد برگشتم و اكنون ساز «نى» را گاهگاهى براى دل خود مى زنم و از گذشته خويش حكايت مى كنم و از روزگار شكايت مى كنم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اباذر جعفري
محل تولد : هشترود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
متولد سال 1351 در شهرستان هشترود از توابعه تبريز .مهاجرت به شهر قم در سال 1354 آغاز تحصيلات ابتدايي از سال 1358 در قم تا سال اول دبيرستان در دبيرستان امام صادق(ع) قم. ورود به حوزه علميه مقدسه در سال 1367 و آغاز تحصيلات در مدرسه علميه رسالت تا سال سوم و ادامه تحصيلات در مدرسه امام محمد باقر(ع) و سپس شركت در دروس عمومي حوزه مباركه تا اتمام سطح و تحصيل خارج.ورود به موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در سال 1375 و تحصيل در دوره كارشناسي ارشد پيوسته آن موسسه و فارغ التحصيل در سال 1380. همزمان اشتغال به فعاليت پژوهشي
در دائرة المعارف علوم عقلي اسلامي اين موسسه به مدت 7 سال. اشتغال به فعاليت تحقيقي و مديريتي در مركز فرهنگ و معارف قرآن وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم. به مدت 4 سال.همكاري با ستاد پاسخگويي به مسائل ديني در امور پژوهشي و ساماندهي اطلاعات پرسش و پاسخ مراكز پاسخگويي ديني بمدت 4 سال.تدريس دروس تفسير، تفسير موضوعي و روش تفسير در دانشگاه.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1308، داود جعفرى اميد در تهران متولد شد. وى به سال 1326 -1325 به هنرستان موسيقى در زمان مديريت پرويز محمود مى رود و در كلاس دوم متوسطه در رشته ويولن سل ثبت نام نمود و در سال 1330 در اين رشته ديپلم مى گيرد. وى يك سال و نيم قبل از گرفتن ديپلم در اركستر سنفونيك كه به رهبرى پرويز محمود برنامه اجرا مى كرد به نوازندگى مشغول مى گردد. بعد از گرفتن ديپلم به مدت دو سال به خدمت سربازى مى رود و به علت تخصص در رشته موسيقى در ارتش به فرماندهى موزيك تيپ رشت منسوب مى شود. پس از اتمام دوره ى خدمت سربازى، در سال 1333 به استخدام وزارت فرهنگ و هنر براى هنرآموزى در هنرستان موسيقى ملى در رشته ويولن سل و همچنين نوازندگى در اركستر سنفونيك به رهبرى آقاى حشمت سنجرى درمى آيد و در همان سالها ضمن فعاليت در اركستر سنفونيك و تدريس در هنرستانهاى عالى موسيقى و موسيقى ملى براى ادامه تحصيل در هنرستان عالى موسيقى در كنكور شركت كرد و بعد از موفقيت در آن به ادامه ى تحصيل در دوره ى عالى مشغول مى شود و در همان زمان ضمن فعاليتهاى مختلف و وظايف محوله و تحصيل؛ در اركسترهاى
مختلف مثل اركستر بزرگ و گلها در راديو و همچنين در اركسترهاى فرهنگ و هنر، مثل اركستر: صبا، رادمرد، خادق ميثاق و حسين دهلوى همكارى كرد.
داود جعفرى اميد در سال 1340 در رشته ويولن سل به درجه ى ليسانس نائل مى شود و در سال 1346 با افتتاح تالار وحدت (كودكى) و اركستر اپرا در اركستر سنفونيك مدت دو سال مشغول فعاليت مى شود. در سال 1356 به علت كار زياد كه ناراحتى در ستون فقرات به وى دست مى دهد، به دستور دكتر از فعاليت زياد منع و در همين سال در اين اركستر مشغول تدريس سلفژ و تئورى به هنرجويان كر اركستر سنفونيك مى شود كه مدت سى سال متداوم مشغول تدريس مى باشد و در اين مدت توانست شاگردان شايسته اى نظير: حميد كازرانى كه مدتى هم ويولن سل اول اركستر سنفونيك تهران بود و در اروپا هم در اركستر معتبرى همين سمت را دارد تربيت نمايد. همچنين آقايان: تويسركانى و مجيد اسماعيلى كه هم اكنون در اركستر سنفونيك مشغول كار مى باشند. وى در سال 1359 بازنشسته شد ولى هم اكنون بنا به دعوت اداره ى پژوهش هاى هنرى وزارت ارشاد اسلامى مشغول تدريس مى باشد و براى آموزش صحيح موسيقى به جوانان علاقمند در سال 1364 كلاسى تأسيس كند كه در آن سازهاى سنتى را زير نظر مربيان متخصص و تحصيل كرده آموزش مى دهد و اميدوار است كه از اين راه بتواند دين خود را به موسيقى سنتى ايران ادا نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على جعفريان، هنرمند بااحساس و باارزشى كه در رشته آهنگسازى جايى براى خود دارد، در اوائل نوجوانى بر اثر حادثه اى قدرت بينايى خود را
از دست داد ولى اين امر نتوانست او را از صحنه هاى نبرد زندگى دور سازد، مردانه ايستاد و مقاومت كرد و مبارزه كرد تا اكنون كه يكى از چهره هاى هنر موسيقى و مردى موفق و بافرهنگ و فضيلت در امور فرهنگى و هنرى مى باشد، على جعفريان مى گويد:
«در تهران متولد شده ام و در سنين نوجوانى بر اثر حادثه اى بينائى خود را از دست دادم. پس از چند سال مدرسه اى مخصوص تعليم به نابينايان تأسيس گرديد كه من در آن مدرسه تا كلاس ششم ابتدايى تحصيل كردم و چون در مدرسه مذكور واحد موسيقى هم وجود داشت، ويولن را به عنوان ساز تخصصى انتخاب و شروع به تعليم گرفتن نمودم.
نخستين معلم من استاد حسينعلى وزرى تبار بود و بعد از ايشان آهنگسازى و اركستر را نزد استاد جواد معروفى و سلفژ و تئورى را نزد آقاى منوچهر رشيدى در مدرسه نابينايان كار كردم و پس از آن دوره هاى دبيرستان را در آموزشگاه شبانه خزائلى به پايان رساندم، به موازات كلاس هاى شبانه، در هنرستان موسيقى رديف هاى استاد صبا را كه مخصوص ويولن بود و همچنين ساير اتودها را نزد استاد حبيب اللَّه بديعى به پايان رساندم و سپس به كار آهنگ سازى پرداختم تا آنجا كه نزديك به 30 آهنگ براى راديو ساختم كه اغلب آنها به وسيله استادانى چون آقايان: مهندس سيروس شهردار، مرتضى حنانه، فريدون ناصرى، مصطفى كسروى براى اركستر تنظيم و به وسيله خوانندگانى كه در راديو فعاليت داشتند اجرا گرديد.
در سال 1348 ابتدا در كنكور دانشگاه شيراز شركت كردم و در رشته ى ادبيات فارسى پذيرفته شدم و در همان سال نيز در كنكور دانشگاه تهران در رشته
حقوق قضايى قبول شدم. نظر به اين كه ادبيات با موسيقى همراه و قرين مى باشد، من هم اين رشته را انتخاب كرده و به شيراز رفتم و در اين رشته فارغ التحصيل شدم و چون در زمان دانشجويى در كارهاى هنرى دانشگاه فعاليت هاى چشمگيرى از خود نشان دادم، پس از فارغ التحصيل شدن به پيشنهاد رئيس دانشگاه استخدام و به عنوان كارشناس امور هنرى و مسئول واحد فوق برنامه مشغول به كار شدم و هم اكنون هم مسئوليت واحد موسيقى دانشگاه علوم پزشكى شيراز را عهده دار هستم و در ساعات فراغت هم به اشخاص علاقمند در رشته هاى ويولن و پيانو تعليم مى دهم.
على جعفريان، تاكنون كنسرت هاى متعددى در مجامع علمى و هنرى برپا كرده كه بيشتر با استادان بزرگ موسيقى كشور بوده است و اين قدرت نوازندگى اين هنرمند والا را مى رساند. از جمله در كيهان چهارشنبه يكم آبان ماه 1370 آمده: «به دعوت كارشناسى امور هنرى دانشگاه علوم پزشكى شيراز، كنسرت استاد جواد معروفى در تالار اقبال لاهورى اين شهر برگزار شد. در اين كنسرت استاد جواد معروفى قطعاتى مانند: «خواب هاى طلائى»، «فانتزى ژيلا»، «چهارگاه»، «كوكو»، و «راپسودى اصفهان» را با پيانو اجرا كرد كه مورد توجه بسيار قرار گرفت.
همچنين در دو شب كنسرت، على جعفريان كارشناس امور هنرى دانشگاه علوم پزشكى شيراز قطعاتى در مايه «ماهور» و «اصفهان» با ويولن به صورت همنوازى با استاد اجرا كرد و استاد جواد معرفى قطعه «مرثيه عاشورا» را ساخته خود را براى اولين بار در شيراز اجرا كرد. به گزارش خبرنگار كيهان در شيراز، در دو شبى كه كنسرت استاد جواد معروفى اجرا شد، دانشجويان و دانشگاهيان و اساتيد و پزشكان از
اين برنامه هنرى استقبال كردند. يكى از مسؤلان امور هنرى داشنگاه اعلام كرد هدف از اجراى چنين برنامه هايى بالا بردن سطح اطلاعات فرهنگى و هنرى دانشجويان و گسترش هرچه بيشتر برنامه هاى هنرى است بنابراين به موازات فعاليت هاى علمى در راستاى اعتلاى پرورش روح و ذوق هنرى دانشجويان مى كوشيم و با دعوت از اساتيد برجسته رشته هاى هنرى، ضمن فراهم آوردن امكان آشنايى مستقيم دانشجويان با اين هنرمندان، ساعات فراغت آنان را نيز با غنى ترين و سالم ترين برنامه هاى فرهنگى پر نمائيم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(منسوب به جلاب بخش 1) هجويرى، ابوالحسن على ابن عثمان بن ابوعلى، از عارفان و نويسندگان قرن پنجم (ف. 465 ه ق.) است. جلابى از مريدان شيخ ابوالفضل محمد بن حسن ختلى است و جز او بسيارى از مشايخ را نيز ديدار و از آنان در كتاب خود نقل قول كرده است. كتاب معروف كشف المحجوب. (ه.م.) از اوست.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، سازنده ى ساز و نوازنده. در قزوين به دنيا آمد و مردى دانشمند و هنرمند بود. وى علاوه بر ساختن تار و سه تار به نواختن آنها نيز آشنايى كامل داشت و سه تار را نيكو مى نواخت. سه تارهاى كار سيد جلال بين اهل فن شهرت دارد. محمد عشقى، سه تار ساز معروف، از تربيت شدگان اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (696 -695 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1372 -1289 ش)، موسيقيدان و شاعر، متخلص به مهجور. وى در كرمانشاه به دنيا آمد و تحصيلات مقدماتى را در همان شهر به پايان رسانيد و نزد افاضل شهر به كسب علم و دانش پرداخت و با فنون ادب و رموز آن آشنا شد. مهجور از آغاز جوانى به شعر و شاعرى پرداخت و چون داراى ذوق و استعداد موسيقى بود كه آموختن تار نيز، نزد پدر، همت گماشت و در اين راه از استاد يحيى خان زرين پنجه تعليم گرفت و مهارت يافت. جلالى مدتى در اداره ى دامپزشكى و شهردارى مشغول كار بود و سپس در راديو مشغول خدمت شد. جلالى شاعرى خوش ذوق بود و غزل و قصيده را نيكو مى سرود.[1]
شاعر.
تولد: 1289، كرمانشاه.
درگذشت: 6 ارديبهشت 1372، كرمانشاه.
احمد جلالى گوران فرزند آقاخان كه در شعر «مهجور» تخلص مى كرد، تحصيلات مقدماتى را در مدرسه ى اسلاميه همان شهر به پايان رسانيد و در خارج از محيط مدرسه، نزد افاضل شهر خود به كسب دانش پرداخت و با فنون ادب و رموز شعر آشنا گرديد.
«مهجور» از آغاز جوانى به شعر و شاعرى پرداخت و بيشتر در غزل و قصيده شعر مى گفت. در بيست سالگى به آموختن تار نزد پدر و
سپس نزد يحيى زرين پنجه پرداخت و با چند دستگاه موسيقى اصيل ايرانى آشنا شد.
جلالى همنگام تأسيس اداره ى دامپزشكى در كرمانشاه به وسيله دكتر اندريات آلمانى در آن اداره استخدام شد و به خدمت پرداخت. پس از چندى به شهردارى رفت و بالاخره در سال 1337 پس از تأسيس اداره ى راديو به خدمت آن دستگاه درآمد و سرانجام بازنشسته شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] سخنوران نامى معاصر (3476 -3472 /5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قبرستان رحمت آباد
اين قبرستان به مساحت 8,000 متر مربع در جنوب شهر بمبئي قرار دارد و 90 سال از سوي شهرداري بمبئي به لحاظ تكميل شدن قبرستان كهنه جهت دفن اموات ايرانيان و شيعيان مقيم بمبئي اهدا شده است. حجت الاسلام و المسلمين رجبي يكي از روحانيون وقت در 22 فوريه 1988 در آن قبرستان دفن شده است كه اكثر ايرانيان به هنگام ورود به قبرستان از مقبره ي آن مرحوم ديدار مي كنند و براي روح او فاتحه مي خوانند و شديدا مورد احترام ايرانيان مقيم بمبئي است.
اعضاي توليت قبرستان عبارتند از پروفسور حسيني، محمد آقا شيرازي، باقر شيرازي سيد حسين سوداگران، مهدي منديل و سيد جلال جلالي.
شايان ذكر است جنب قبرستان رحمت آباد ايرانيان در بمبئي قبرستان اسرائيلي ها قرار دارد كه متروكه است و قرار است شهرداري بمبئي آن را به پارك تبديل كند و به لحاظ وسعت مناسب قبرستان ايرانيان احتمال استفاده ي شهرداري از بخشي از زمين قبرستان ايرانيان بعيد به نظر نمي رسد. البته در اين رابطه متوليان قبرستان پيش بيني لازم را انجام داده و اطراف قبرستان را ديوار و حصاركشي كرده اند.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 743 ق)، دانشمند. وى منسوب به جلدك. از اهالى خراسان بود و در قاهره ساكن. مدتى نيز در دمشق به تحصيل پرداخت. او در آموختن علم كيميا ولع زيادى داشت. در قاهره درگذشت. از آثارش: «كنز الاختصاص فى معرفة الخواص»؛ «البدر المنير فى معرفة اسرار الاكسير»؛ «مختصر»؛ «المصباح فى علم المفتاح»؛ «البرهان فى اسرار علم الميزان»؛ «التقريب فى اسار التركيب والكيميا»؛ «غاية السرور فى شرح تمام الشذور».[1]
على ابوعزالدين كيمياگر و اكسيرى معروف اسلام (ف. 647
ه.ق.) وى تأليفاتى در فن كيميا دارد. از آثار اوست: «المصباح فى اسرار علم المفتاح» و «نتائج الفكر فى احوال الحجر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (157/5)، اعيان الشيعه (518 -517 /3)، الذريعه (13/16 ،664/4 ،68/3)، ريحانه (417/1)، كشف الظنون (1707 ،241 ،230)، الكنى والالقاب (148/2)، لغت نامه (ذيل/ ايدمر جلدكى)، معجم المؤلفين (28/3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پيرفضل الله جمالي اردستاني مشهور به پيرجمالي از شاعران و مولفان و عارفان معروف قرن نهم و بنيانگذار طريقت صوفيانه پيرجماليه مي باشد كه اوايل قرن نهم در اردستان متولد شد. و به تحصيل در علوم ادبي پرداخت و از آغاز به سرودن شعر و نگارش نثرهاي ادبي علاقه مند شد. و به طريقت سهرورد بر روي آورد و نثر پير مرتضي اردستاني سالها به سلوك مشغول شد و پس از سياحت بسيار، طريقت پيرجماليه را بنيان گذارد و كتب سياسي را نگاشت كه مهمترين آنها درباره تصرف مصباح الارواح و فتح الابواب و حقيقه الاداب و نيز ديوان اشعار وي مي باشند. پيرجمالي در سال 879 (يا بنا به قولي در901)درگذشت.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلامي گرايش : عرفان اسلامي تحصيلات رسمي و حرفه اي : پيرجمالي از كودكي اصول عرفان و علوم ادبي (شعر و نثر)را به خوبي آموخت. وي پس از سالها سلوك در طريقت سهرورديه طريقت پيرجماليه را بنيان گذاشت. وي تا پيش از اين نزد پيرمرتضي اردستاني به تحصيل و كسب مراتب معنوي مشغول بود و مدتي را نيز در ولايات مختلف به گردش پرداخته بود.فعاليتهاي ضمن تحصيل : پيرجمالي از آغاز تحصيل به سرودن شعرهايي مي پرداخت و بعدها تخلص
جمالي را براي خود برگزيداستادان و مربيان : نسب تعليم و استادان پيرجمالي به شيخ شهاب الدين سهروردي مي رسيد. اما استاد بلافصل وي پيرمرتضي اردستاني بوده است.وقايع ميانسالي : پيرجمالي بيشتر دوران عمر را به سلوك گذراند و درعين حال به تاليف كتب عرفاي و سرودن اشعار و نثرهايي ادبي پرداخت چنانكه سال868 كتاب مصباح الارواح، در سال 872 كتاب فتح الابواب را نگاشت. و مدتي را به سياحت پرداختزمان و علت فوت : وفات پيرجمالي در سال 879 اتفاق افتاد. اما برخي از جمله ادگار بلوشه ، اتحال معتقدند كه وي در 901 ه.ق درگذشته است.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : پيرجمالي پيش از تاسيس طريقت پيرجماليه به درجه ي عرفاني «پير» (مرشد كامل) دست يافته بود.فعاليتهاي آموزشي : پيروان پيرجمالي در مركز و شرق ايران (بويژه هرات) پراكنده بودند.مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : جمال الدين فضل الله جمالي اردستاني موسس طريقت صوفيانه پيرجماليه به شمار مي رود.شاگردان : پيروان پيرجمالي طريقتي صوفيانه بنام «پيرجماليه» را تشكيل مي دادند. كه در قرن نهم در خراسان و هرات رواج داشت.همفكران فرد : در زمينه شعر، غزل عارفانه پيرجمالي در حد اشعار بزرگاني چون قاسم انوار تبريزي، شاه داغي شيرازي و شمس مغربي بوده است.آرا و گرايشهاي خاص : پيرجمالي با چند واسطه ، شاگرد شيخ شهاب الدين سهروردي بود و احتمالاً طريقتي كه پديد آورد، تحت تاثير طريقت سهرورديه مي باشد.آثار : استقامت نامه ، بيان الحقايق في امواد ، تنبيه الغافلين ،حقيقه الاداب[صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج4، ص 455] ، ديوان قصايد و
غزليات و رباعيات ، رباعيات در شرح منظومه صفوت اهل اتحقيق اضل الدين كاشاني ، سير المرسلين يا حقايق احوالي المصطفي ويژگي اثر : كه مثنوي بزرگي است شامل هفت منظومه:1- مصباح الارواح (تاليف 868) 2- احكام المجبين، 3- نهايه الحكمه 4- بدايه المحبه 5- هدايه المعرفه 6- فتح الابواب (تاليف 873) 7- شرح الواصلين (تاليف 876).8 فتح الابواب ، فرصت نامه ، قدرت نامه ، كشف الارواح يا يوسف و زليخا (در تفسير سوره يوسف) ، كليات ، كنزالدقايق و ميزان الحقايق ، مدح الفقر ، مرآت الافراد ويژگي اثر : (مجموعه 49 رساله)16 مرآت الحبيب ، مشكوه المجين ، مصباح الارواح ،معلومات اسرار القلوب ، مفهومات انوار القلوب ، مكاتيب [نفيسي، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ج1، صص5-244 وج 2، ص 775 ] ويژگي اثر : كليات پيرجمالي شامل چند رساله مركب از نظم و نثر، مثنويات، ترجيحات، غزليات و رباعيات. اما مصباح الارواح و فتح الابواب درباره رموز عرفاني و اصول طريقت عرفاني پيرجماليه است. [صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج4، ص 455 ] رضا قلي خان هدايت وي را از نظر كثرت اشعار صوفيانه پس از شيخ فريدالدين عطار نيشابوري، پركارترين شاعر صوفي دانسته است. و از كتابهاي مشهور وي اشعاري را آورده است. [هدايت، تذكره رياض العارفين، ص72 ]22 منظومه رو حالقدس ، منظومه شرحالكنوز و كشف الرموز (تاليف 864) ، منظومه محبوب الصديقين ، منظومه مهر افروز
و آفتاب ظلمت سوز ، منظومه مهر قلوب ، ناظر و منظور ، نصره نامه ، نور علي نور
منابع زندگينامه :رضا قلي خان هدايت، تذكره رياض العارفين، به تصحيح مهر علي گرگاني، تهران: كتابفروشي بوذر جمهري، بي تا، ص 722صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج4، ص 4453نفيسي، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، ج1، ص 235
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قربان جمالي
محل تولد : محمود آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب بعد از اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي سال 1365 وارد حوزه علميه روحيه بابل شدم و در عرض سه سال خوشه چيني از خرمن علم استاد حاج آقا محمدي لمعتين را تمام نموده و در سال 1368 وارد حوزه علميه قم شدم. دوره عالي سطح حوزه را در 7 سال به اتمام رساندم و همينطور10سال درس خارج فقه و اصول از محضر آيات عظام: فاضل لنكراني _ جوادي آملي _ سبحاني و همينطور 12 سال در درس تفسير استاد جوادي آملي شركت نموده و بهره هاي علمي فراواني بردم. در دوره چهار ساله تخصصي تفسير علوم شركت نموده و با دفاع از پايان نامه با موضوع «تعامل ايمان و عمل در قرآن و سنت» با راهنمايي مرحوم آيت الله معرفت در سال 1381 مدرك سطح 4 را گرفتم و فعلاً اشتغال به كارهاي پژوهشي و نيز تدريس در دانشگاهها مي باشم. در سطح كارشناسي دوره عمومي در گرايش هاي تفسير موضوعي قرآن، تاريخ تحليلي صدر اسلام، انديشه اسلامي 1 و 2 و آيين
زندگي را تدريس مي كنم و در سطح كارشناسي ارشد دروس علوم قرآن 1 و 2 و 3، علم رجال، فق الحديث، حديث شيعه و سني تدريس مي كنم كه تقريباً 10 ترم تحصيلي تدريس مي كنم. و همينطور به عنوان عضو كميته تخصصي گروه راهنمايي و مشاوره و داوري پايان نامه هاي ارشد را انجام مي دهم. و الان نيز راهنمايي و مشاوره چندين پايان نامه را در دانشگاه در دست دارم. در باب كتاب و مقالات و پاسخ به شبهات نيز كارهاي مختصري انجام دادم. يك كتاب تأليف نمودم و با عنوان «تدبير معيشت از ديدگاه آيات و روايات» كه چاپ شده است. در مقاله با عنوان «تدبير معيشت از ديدگاه اسلام 1 و 2» و مقاله برگزيده اجلاس نماز با عنوان «سيماي اخلاقي نمازگزاران».
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصرت الله جمالي
محل تولد : گلپايگان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/4/10
زندگينامه علمي
نصرت الله جمالي در خانواده اي مذهبي و اهل علم و دانش در روستاي ورزنه گلپايگان پرورش يافته و هر روز با صوت دل نشين قرائت قرآن پدر از خواب بيدار مي شد. خانواده او اگر چه روحاني رسمي نبودند ولي نسل اندر نسل اهل قرآن و مكتب رفته گذشتگان بوده اند و محل مراجعه مردم براي مشكلات علمي و نوشتاري. سال 1342 آغاز مرحله آموزش كلاسيك او بود. قرآن و نوشتن را پيش از آن از پدر مهربان آموخته؛ بعد از اتمام 9 سال از تحصيل ، سال 1351 وارد حوزه علميه قم شده و در مدرسه جاني خان (جهانگير خان) ساكن گشت و براي تحصيل به مدرسه آيت الله العظمي گلپايگاني
مي رفت با پشتكاري كه از خود نشان داد در كلاس ديپلمه هاي اين مدرسه وارد شد چند سال را در اين مدرسه و بعد در مدرسه رضويه دوران مقدماتي را سپري كرده سپس وارد دروس فقه واصول موجود در دروس عمومي حوزه شد. در كنار دروس حوزو ي ديپلم خود را نيز به طور متفرقه (ثبت نام براي امتحان ) گرفت . جريان انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام حركت تحصيلي را كند كرد و در ايام تبليغي از سال هزار و سيصد و پنجاه و چهار به سخنراني و تبليغ پرداخت . بعد از پيروزي انقلاب در كنار دروس حوزوي دانشگاه شد و رشته زبان و ادبيات عرب را انتخاب كرد كه به درس هاي حوزوي لطمه نزند. بعد از اتمام سطح در درسهاي خارج فقه و اصول، اخلاق و تفسير و فلسفه شركت كرد و از اساتيدي چون: مرحوم مدرس افغاني ، مرحوم ستوده، مرحوم مشكيني و آقايان دوزدوزاني، محقق داماد، اعتمادي، موسوي تهراني، موسوي تبريزي ، صافي گلپايگاني، سبحاني، وحيد خراساني و ... استفاده كرد. در دانشگاه مورد توجه اساتيدي چون دكتر انوار، دكتر موسوي و دكتر جعفري قرار گرفت و براي دانشجويان همرشته اش نيز مبادي العربيه را مباحثه مي كرد. او علاوه بر مدارج علمي حوزوي خارج بعد از كارشناسي ، در رشته ي علوم قران و حديث ، نايل به اخذ كارشناسي ارشد از دانشكده اصول الدين شد و از اساتيدي چون مرحوم معرفت و مرحوم علامه عسكري بهره گرفت و پايان نامه خود را درباره ي « انقراض امت ها در قرآن و نهج البلاغه» ارائه داد
با نمره عالي پذيرفته شد. او داراي 10 اثر چاپي كه اولين آن : كتاب « سرزمين هاي اسلامي» چاپ عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران در سال 1368 كه بين 7 نوشته در همين موضوع ، رتبه ي اول را در هيأت علمي آن نهاد به دست آورد يك سكه طلا برنده شد. اين كتاب تا چند سال در ارتش تدريس مي شد. بقيه آنها درباره فرهنگ اسلامي است كه عبارتند از : «عوامل سقوط حكومت ها در قرآن و نهج البلاغه» ، «اعتكاف»، «اخلاق تبليغي» ، «فرازي از سيره تبليغي امام علي» ، « عقل و عاقل»، «زن در نهج البلاغه»، «اندرزنامه»، «روش گفتمان يا منظره» و آخرين كتاب چاپي او : «روش گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن» است كه در سال 1376 در دانشكده علوم قرآني قم تدريس و در سال 1386 منتشر شد. نامبرده داراي چند مقاله چاپي و غير چاپي است به اضافه چند نوشته ي منتشر نشده از ديگر آثار اوست كه با توجه به شغل فرهنگي او در سازمان فرهنگ و ارتباطات براي امور كارشناسي نوشته شده است. در ضمن نام او به عنوان دين پژوهان حوزوي در كتابي به همين نام توسط معاونت پژوهش حوزه علميه قم آمده است. دو مقاله از نامبرده به نام : «نامه اي به مادرم افغانستان » و « روش گفتمان يا مناظره» و چند شعر مذهبي در سايت ها آمده است. متن بعضي از كتابهايش نيز در كتابخانه هاي اينترنتي آمده است.
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن اول و دوم هجرى، وى از زنان موسيقيدان ايرانى بود. اطلاع ديگرى از زندگى او
در دست نيست.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ هنز و هنرمندان ايرانى، 137 / 1.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده. وى در آواز مهارت داشت و به شيوه ى خراسانى خوانندگى مى كرد و از گويندگان اذان و مناجات نيز بود. از او چندين صفحه به جا مانده كه صفحه ى اذان وى از همه معروفتر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (663 ،658 /2 ،417/1)، سرگذشت موسيقى (370/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، موسيقيدان و خواننده. از استادان معروف دوره ى مظفرالدين شاه بود. وى بيشتر در زادگاه خود، قزوين سكونت داشت و در شبيه خوانى و وقوف به دستگاههاى موسيقى ممتاز بود. بعضى جناب را شاگرد آقاجان ساوه اى و برخى نيز وى را از تربيت شدگان ميرزا حسن قزوينى دانسته اند. اقبال آذر از شاگردان او بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (661/2 ،412/1)، سرگذشت موسيقى (369 ،351 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در شهرستان لار، يكى از شهرستانهاى استان فارس، خطه ى هنرپرور، شعر و فرهنگ و ادبيات نه تنها ايران بلكه جهان، به سال 1327 عطاء جنگوك ديده به جهان گشود. طبع شاعر پيشه و هنردوست مردم اين قسمت از سرزمين وسيع و پهناور ايران زمين كه هميشه زبانزد همگان بوده و خواهد بود موجب شد كه اين كودك مانند بسيارى از كودكان اين استان كه به شعر و موسيقى و ادبيات روى مى آورند به طرف موسيقى كشانده مى شود و از همان كودكى علاقه ى وافرى به نواختن تار در خود احساس مى كند و اين علاقه مانند آتشى در درون وى همچون شعله ور بود تا در سن 17 سالگى عاقبت توسط شخصى به نام حميد ايلاقى كه شوهر خاله اش بود آموختن تار را آغاز كرد و چون امكانات ديگرى جهت فراگيرى ساز در شهرستان لار وجود نداشت لذا وى از طريق گوش دادن به راديو، نواختن تار را دنبال و تقليد مى كند، وى پس از دريافت ديپلم با هزار مشقت و ناراحتى هاى گوناگون ولى با دلى سرشار از اميد و آرزو به تبريز مى رود و چند صباحى نزد مرحوم هنرمند بزرگ، محمدحسن عذارى كه از شاگردان مرحوم
درويش خان و على اكبرخان شهنازى بود مى رود و بهره هاى فراوان كسب مى كند. پس از چندى، در سال 1351 وارد دانشكده ى هنرهاى زيبا شد و در اين دانشكده از استادان: دكتر برومند، دكتر صفوت كسب فيض مى نمايد و همزمان در اين دانشكده، در هنرستان آزاد موسيقى ملى نيز در كلاس مرحوم على اكبر شهنازى ثبت نام نموده و مدت 7 سال زير نظر اين استاد بزرگ بهره گرفت و به قدرى در تمرين درسهاى اين استاد كوشش كرد كه در سالهاى آخر هنرستان، در مكتب صبا كه استاد شهنازى درس مى داد به عنوان خليفه كلاس انتخاب و به شاگردان جديد درس مى داد. وى در سالهاى دانشكده، رديفهاى مرحوم آقا ميرزا عبداللَّه و رديفهاى مرحوم آقا ميرزا حسينقلى و رديفها و ضربى هاى خود استاد را نيز تمام مى كند و در ضمن در سال 1352 نيز توسط دكتر داريوش صفوت به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى راه پيدا مى كند و از اين زمان آموختن و نواختن سه تار را نيز آغاز مى كند و از محضر استادان هرمزى و فروتن بهره ها مى گيرد و چون لحظه اى از آموختن نمى ايستد در اين مركز با غلامحسين بيگجه خانى نوازنده بنام تار، آشنا مى شود و از اين مرد بزرگ هنرمند كسب فيض مى كند. عطاء جنگوك، يكى از چهره هاى بى ادعا در موسيقى سنتى، ولى قابل بحث مى باشد كه تا اين تاريخ، مدت پانزده سال در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى، شاگردان فراوانى را تعليم داده و از فعاليتهاى وى كنسرتهاى متعدد را در تالار وحدت (رودكى). تئاتر شهر، باغ فردوس و شهرستانهاى مختلف كشور مى توان نام برد و از وى تاكنون سه نوار كاست در «ماهور»،
«بيات اصفهان» و «بيات ترك» كه هر سه با صداى خانم پريسا پر شده مى باشد و سرودهاى: «بهار آزادى»، «پسر ايران»، «گلباران»، «جنگ و گريز»، «بيا و خرم شو»، «فرياد سياوش» (قيام) و نيز عرضه ى سه نوار كاست به نامهاى: «موسيقى محلى فارس»، «مال اكنون» (موسيقى ايل بختيارى) و تكنوازى سه تار به نام «نوروز» و ساختن چند موزيك متن براى فيلمهاى مستند بوده.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 298 /297 -220 ق)، محدث و صوفى. معروف به سيد الطايفه، طاووس العلماء و سلطان المحققين. شهرت قواريرى و خزازى وى به جهت اشتغال او به خزفروشى و آبگينه فروشى بود. اصل وى از نهاوند و منشاء و مولدش بغداد بود، در همين هر زندگى كرد و در همان جا بدرود حيات گفت و در قبرستان شونيزيه بغداد دفن شد. جنيد خواهرزاده سرى سقطى بود و در فقه بر مذهب ثورى بود و از معاصران و مصاحبان شبلى، حارث محاسبى و محمد بن على قصاب بود. او همچنين از مشايخ تازى تصوف على الاطلاق است. اگر بخواهيم در قرن سوم دو سه نمونه براى تصوف انتخاب كنيم، جنيد در صدر آنها قرار مى گيرد. جنيد در ميان مشايخ وقت اين مزيت را داشت كه علم را با حال جمع مى كرد، چنانكه اگر كسى علم او را مى ديد آنرا بر حال وى ترجيح مى داد و اگر حالش را مى ديد آنرا بر علمش رجحان مى نهاد. از جمله آثار وى: «امثال القران المحبة»؛ «المقصد الى اللَّه تعالى»؛ «معانى الهمم فى الفتاوى الصوفيه»؛ «السرّ فى انفاس الصوفيه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (138 -137 /2)،
تاريخ بغداد (249 -241 /7)، تاريخ گزيده (646)، تاريخ نظم و نثر (753 ،630)، تذكرة الاولياء (36 -35 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (51)، تعليقات اسرار التوحيد (693)، جستجو در تصوف (121 -114)، حلية الاولياء (287 -255 /10)، دائرةالمعارف الاسلاميه (151/7)، دائرةالمعارف البستانى (576/6)، دايرةالمعارف فارسى (767/1)، روضات الجنات (248 -242 /2)، ريحانه (434 -432 /1)، سيرالنبلاء (70 -66 /14)، صفة الصفوة (16/2)، طبقات الصوفيه سلمى (163 -155)، طبقات الصوفيه هروى (202 -195)، الفهرست لابن النديم (348)، الكامل (138/6)، كشف الظنون (1806 ،1727)، كشف المحجوب (161)، لغت نامه (ذيل/ جنيد)، معجم المؤلفين (162/3)، نفحات الانس (79 -82)، وفيات الاعيان (375 -373 /1)، هدية العارفين (258/1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 791 ق)، صوفى. ملقب به شيخ الاسلام. مدتى به رياضت و تصفيه ى باطن اشتغال داشت. صدرالدين به زيارت مكه رفت، و از آنجا به شام سفر كرد. پس از آن به شيراز بازگشت و به تأليف پرداخت. وى در شيراز درگذشت. از تأليفات او: «ذيل المعارف فى ترجمة العوارف»؛ «شرح احاديث نبويه» موسوم به «نقاوة الاخبار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (464)، تذكره ى هزار مزار (مقدمه/27 ،14)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (142 -141 /2)، ريحانه (434/1)، معجم المؤلفين (162/3)، هدية العارفين (258/1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 800/791 ق)، صوفى، نويسنده و شاعر، متخلص به جنيد. مشهور به شيخ الاسلام. وى از خاندانهاى مشهور شيراز بود كه بسيارى از علما و وعاظ از آن برخاستند. او مانند اجداد خويش در جامع عتيق به وعظ و تذكير اشتغال داشت و بهترين اثر وى «شَدّالازار فى حطّ الاوزار عن زُوار المزار» است كه راهمايى براى زيارت مقابر بزرگان شيراز است و شامل ترجمه احوال 315 تن از معاريف شيراز تا روزگار تأليف كتاب است. اين كتاب را فرزند مؤلف، عيسى، تحت عنوان: «ملتمس الاحباء خالصاً من الريا»؛ به فارسى گزارش كرد به «هزار مزار» يا «هزار و يك مزار» مشتهر است. از جنيد «ديوان» شعرى حدود هزار و پنجاه بيت باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (465 -464)، بزرگان نامى پارس (457 -462 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (1063 -1059)، تاريخ نظم و نثر (215)، تذكره ى هزار مزار (مقدمه/ 28 -10)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (141 -128 /2)، الذريعه (207/9)، فارسنامه ى ناصرى (126 -125 /1)، كشف الظنون (1028)، لغت نامه (ذيل/ جنيد شيرازى)،
مؤلفين كتب چاپى (396/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد فرزانه و حكيم متأله، حضرت آيت اللَّه جوادى آملى در سال 1312 (ه.ش) در خانواده اى روحانى در شهرستان آمل متولد شدند. پدر ايشان از علما، وعاظ و زهاد مشهور آمل بودند. پس از گذران تحصيلات دوران ابتدايى در سال 1324 (ه.ش) شوق پدر و فرزند به دروس دينى موجب شد تا ايشان در حوزه ى علميه آمل مشغول تحصيل شوند. وى در مدت پنج سال نزد اساتيد مبرز و متقى كه بعضاً شاگرد مرحوم آخوند خراسانى بودند تا حدى سطوح عاليه ى مقدمات، فقه، اصول و حديث را فراگرفتند. سپس در سال 1330 (ه.ش) از آمل به تهران هجرت نموده و با راهنمايى پدر بزرگوارشان به حضور آيت اللَّه شيخ محمدتقى آملى (ره) كه از اعاظم عصر بود، رسيدند و از آن طريق به مدرسى مروى راهنمايى گرديدند و سطوح عاليه و معقول را در آن محضر شريف فراگرفتند. اين سير علمى تا سال 1335 (ه.ش) ادامه يافت و در آن دوره، كتابهاى منظومه، اشارات و بعضى از اسفار را نزد اساتيد مبرزى همچون آيت اللَّه شعرانى (ره) و آيت اللَّه الهى قمشه اى (ره) فراگرفتند و نيز مقدارى از خارج فقه و اصول را نزد استاد والامقام، آيت اللَّه شيخ محمدتقى آملى (ره) تلمذ كردند و در سال 1335 (ه.ش) به دليل جامعيت حوزه ى علميه قم، وارد قم، شهر كريمه ى اهل بيت، حضرت معصومه (سلام اللَّه عليها) شدند و در آنجا از محضر آيت اللَّه العظمى السيد محمدحسين البروجردى بهره بردند و نيز از درس فقه فقيه نامدار، آيت اللَّه محقق داماد (ره) به مدت سيزده سال، و از محضر استاد، امام خمينى (ره) يك دوره ى اصول به مدت هفت سال را
درك كردند. همچنين ايشان به حضور استاد مسلم، علامه طباطبايى (ره) رسيدند و مباحث تكميلى اسفار، خارج حكمت متعاليه عرفان اسلامى و مباحث عاليه ى تفسير حديث و قرآن را در جلسات خصوصى از محضر آن استاد گرانقدر فراگرفتند. ايشان از اوان حضور در تهران و نيز پس از هجرت به قم و تاكنون كه حدود چهل سال مى باشد، انواع دروس معقول و منقول را تدريس كرده اند؛ به گونه اى كه اكنون از بزرگترين رهبران فكرى جهان اسلام، در ابعاد مختلف اسلامى به شمار مى آيند و شاگردان فراوانى در علوم مختلف اسلامى براى عالم اسلام تربيت نموده اند.
از توفيقات الهى ايشان، مداومت با معارف الهى خصوصاً قرآن مجيد است كه انواع حقايق دينى را از طريق تفسير قرآن در جهان اسلام منتشر كرده اند.
آيت الله جوادي آملي و وقف :
واقف بزرگوار، حكيم متأله و انديشمند گرانقدر استاد آيت اللّه جوادي آملي است كه نامشان ما را از هرگونه تعريف و توصيفي در ابعاد شخصيتي ايشان بي نياز مي كند و چهره معنوي و علمي ايشان در قلمرو فرهنگ و معارف اسلامي درخشان تر از آن است كه اين قلم را توان تصوير باشد. ديدگاهها، مقاصد و منويات واقف محترم كه در قالب عبارات بليغ و مشرب عميق عرفاني در وقف نامه مطرح شده است قابل توجه و تعمق است. بويژه توجه دادن خواننده گرامي به اين نكته مفيد و لازم به نظر مي رسد كه در اين وقف نامه يكبار ديگر آيين و سنت نيكوي وقف نامه نويسي كه به عنوان يك سند فقهي، حقوقي و تاريخي همواره در گذشته مورد توجه واقع مي شده است مدّنظر قرار گرفته و علاوه بر آن به ظرايف وقف و اهميت
آن در شريعت نبوي (ص) و نيات واقف و خصوصيات عين موقوفه و تكليف آينده و ساير موارد فقهي و حقوقي آن به سبكي آموزنده اشاره شده است؛ اموري كه متأسفانه در وقف نامه هاي جديد يا متروك مانده و يا به صورت ناقص بدان پرداخته مي شود. در هر صورت اصل وقف نامه خود مشكي است عطرافشان و از بيان عطار بي نياز. سردبير وقف نامه حضرت آيت الله جوادي آملي بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و ايّاه نستعين الحمدللّه الّذي يأخذ الصدقات و يُربيها و صَلّي اللّه ُ علي رسولهِ الّذي يُطهّر نفوسَ المتصدّقين و يُزَكّيها بها، و علي اهل بيته الذين استنّوا بسنته (ص) فيها، واللعن علي اعدائهم الّذين نَبَذوُها وراء ظهورها. بعد از ثنا و تحيّت چنين گويد، عبد محض خدايي كه حق مطلق و هستي صرف است: هيچ موجود امكاني مالك چيزي نبوده. ذاتا، وصفا و فعلاً بلكه اثرا، فاني در ذات، صفت، فعل و اثرخداوند مي باشد، اسناد هر گونه هستي به غير خداوند مجاز است؛ و اگر اسناد شأني از شؤون هستي به غير خدا صحيحا بررسي شود، سبك مجاز از مجاز مي باشد؛ زيرا وقتي اسناد اصل هستي به غير خدا، مجاز بود، اسناد شأني از شؤون آن به غير خدا، مجاز مضاعف خواهد بود. اين مطلب عميق توحيدي، در دنيا براي موحّدان راستين، چونان رسول گرامي (ص) حلّ شد، قل لااملك لنفسي نفعا ولا ضرّا،... ليس لك من الامر شي ءٌ...، و براي ديگران در معاد، روشن مي گردد، يوم لاتملك نفس لنفسٍ شيئا. زيرا، قيامت، ظرف ظهور چنين حقيقت توحيدي است، نه وعائي براي حدوث آن. البته، در دنيا براي حفظ نظام انساني، بسياري از امور، به
غير خدا اسناد مالكانه داده مي شود، و بر همين اساس، اشخاصي مالك، و اشيائي مملوك، و عقود و ايقاعاتي، ممضي، و عهودي ايفاء مي گردد. انسان مؤمن كه به خداوند هستي ايمان آورد و با او بيعت نمود، يعني جان، مال و همه شؤون مجازي خود را به خداوند بيع كرد، بعد از آن هرگونه تصرّفي را در ذات، وصف، فعل و اثر خود، مسبوق به اذن خدا قرار داده و تصرّف در شأني از شؤون هستي خويش را بدون اذن او غاصبانه مي داند، و از خود چيزي ندارد، تا آن را مورد معامله قرار دهد، و اگر چنين كرد، حتما به عنوان امتثال فرمان مالك حقيقي خواهد بود. لذا اينجانب عبداللّه واعظ جوادي معروف به جوادي آملي، نه به عنوان مالك و وليّ، و نه به عنوان خليفه مالك يا وكيل و نائب او، بلكه به عنوان عبد آبق كه به مولاي شفيق و رفيق خود برگشت، درباره خانه ملكي و متصرّفي شهر قم، عهد و قراري با مولاي غيب و شهودم بستم كه ذيلاً بعد از فصول دهگانه، مشروح مي شود. 1_ مهم ترين هدف بعثت، تزكيه نفوس و تعليم كتاب آسماني و حكمت است، نمونه هاي وافري از هر دو رشته علمي و عملي در قرآن مجيد بيان شد، يكي از بارزترين مصداق تزكيه همانا تأديه صدقه مي باشد، و كاملترين مصداق صدقه، وقف است كه اصل آن ثابت و فرع آن با دوام اصل مزبور، جاري خواهد بود، و هيچ صدقه اي چون وقف، چنين مزيّت جاودانه را واجد نيست. اطلاق صدقه بر وقف، حبس، سكني، عمري، رقبي، و نيز بر زكات مال و زكات فطر و
نظائر آن براي آن است كه امور مزبور، نشانه صداقت ايمان و صدق متصدّق و واقف مي باشد. 2_ فضيلت صدقه كه وقف مصداق بارز آن است، در اين است كه خداوند شخصا او را مي پذيرد، و دريافت مي نمايد چنانكه فرمود: اَلَم يَعلَموُا اَنّ اللّه َ هُوَ يَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ وَ يَأخُذُ الصَّدَقاتِ، بنابراين دريافت رسول اكرم (ص)، مَظهر اَخذ خدا خواهد بود، و جمع بين آيه مزبور و آيه خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقةً تُطهّرهُم وَ تُزكّيهِم بها، آن خواهد شد كه، و ما اَخَذتَ اِذ اَخَذتَ، ولكنّ اللّه َ اَخَذَ. 3_ چون صدقه كه، وقف، فرد كامل آن مي باشد، مُطَهّر نَفس از اوساخ، و مُزَكّي روح از ادناس و اقذار است، اميد آن خواهد بود كه چنين روح طاهر از دَرَن و رَين، تواناي ادراك صحيح وحي الهي باشد، زيرا، سروش غيب را جز طاهران طائر باغ ملكوت و طائران طاهر از دَنَس مُلك، مسّ نمي كنند،... لايمسّه الا المطهّرون. 4_ از آن جهت كه صدقه و وقف، كه مصداق بارز آن است، بسيار ظريف و شفّاف مي باشد، با اندك غبار گردِ منّت و اذيّت، غبارين و متوسخ شده، و شايسته صعود به بارگاهي كه جز، كلم طيّب، چيزي به اوج عروج آن بار نمي يابد، اليه يصعد الكلم الطيّب، نخواهد بود، لذا نداي قرآن مجيد چنين است: يا ايّها الّذين آمنوا لاتبطلوا صَدَقاتِكم بالمنّ و الاَذَي. 5 _ چون صدقه جاري همانند سنّت ساري از آثار سودمند مي باشد، و تا برقرار است، روح صاحب آن در دارالقرار قريرالعين خواهد بود، و خداوند، قادم را چون غابر مي نگارد، نَكتُبُ ماقَدَّموا و آثارَهم، و جزء اَعمال برّ متوفي محسوب مي گردد،
اجر جزيل آن در قرآن و سنّت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كاملاً بيان شد،... والمتصدّقين والمتصدّقات... اَعَدّ اللّه ُ لَهُم مَغفِرَةً وَ اَجرا عَظيما_... يُضاعَف لَهُم و لَهُم اَجرُ كَريم _ ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر، الاّ ثلاث خصال: صدقة اجراها في حياته، فهي تجري بعد موته، و سنّة هدي سنَّها، فهي يعمل بها بعد موته، او ولد صالح يدعو له _ و چون معيار در ثواب، همان اثر صالح است، ذكر امور سه گانه در اين حديث يا امور شش گانه در حديث ديگر، از باب تمثيل است، نه تعيين، لذا علم صائب، فرزند صالح، سنّت صحيح، وقف جاري، سيرت ساري و مانند آن مايه روح و ريحانِ روح رائح الي اللّه خواهد بود. 6 _ چون اثر نافع صدقه كه وقف مصداق روشن آن مي باشد، همانند ديگر واقعيت هاي ديني، هنگام احتضار ظاهر مي شود، محرومان از چنين فيض فوزآوري، درخواست ارتجاع به دنيا را بجاي تسريع رجوع الي اللّه ، و رجعت به وطن اصلي، مطرح مي كنند، و به شيوه نكوهيده اَتَستَبدِلوُن الَّذي هُوَ اَدني بِالَّذي هُوَ خَيرُ، انّا للّه ِ وَ انّا اِلَيهِ راجِعوُنَ را، به، رَبِّ ارجِعوُنِ...، مبدّل ساخته، و تمنّي كاذب را به جاي رجاي صادق، در سقيفه خيال و قياس و گمان و وهم نشانده، آنگاه چنين مي گويند:... فَاَصَّدَّقَ وَ اَكُن مِنَ الصّالِحينَ _ و به منظور پرهيز از چنين استبدال ناپسند، صاحب ولايت كبري، حضرت علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين، عليه افضل صلوات المصلّين فرمود: الصَّدقةُ والحبسُ ذخيرتان فدعوهما ليومهما. 7_ از آن جهت كه اهل بيت طهارت و عصمت صلوات اللّه عليهم اجمعين، قرآن ناطق اند، و در تمام حسنات، امامت امّت
را به عهده دارند، و قبل از ديگران به وحي الهي مؤمن و به حِكَم آن معتقد، و به احكام آن عامل اند، لذا رسول گرامي (ص) و اهل بيت معصوم (ع) آن حضرت (ص) اقدام به وقف كرده اند، درباره پيامبر گرامي (ص) چنين آمده است: تصدّق رسول اللّه (ص) باموالٍ جَعَلَها وقفا، وَ كانَ يُنفِق مِنها عَلي اَضيافِهِ، وَ اَوقَفَها عَلي فاطِمةَ عَليهَاالسلام... _ و درباره حضرت اميرالمؤمنين، عليه السلام، آمده است: كان عبدا للّه ، قد اَوجَبَ اللّه ُ له الجنة، عمد الي ماله فَجَعَله صدقةً مبتولةً تجري بعده للفقراء و قال: اللّهم انما جعلت هذا لتَصرِفَ النارَ عن وجهي و لتصرفَ وجهي عن النار، و حضرت صدّيقه كبري، فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها، اموالي را وقف فرموده و توليت آن را به حضرت اميرالمؤمنين (ع)، آنگاه به امام مجتبي حسن بن علي عليهماالسلام، سپس به سيّد شهدا حضرت حسين بن علي عليهماالسلام، روحي لمضجعه الشريف الفداء و بعد از آن حضرت به فرزند بزرگ تر كه علوي و فاطمي باشد، نه علوي محض، سپرد، و همچنين از سائر معصومين عليهم السلام رسيده است كه مال خود را به عنوان وقف، صدقه جاري قرار داده اند، حتي درباره حضرت سيد شهدا (ع) رسيده است كه نواحي قبر شريف خود را از اهل نينوي و غاضريّه به شصت هزار درهم ابتياع فرمود، و آن را بر ايشان تصدق نمود. 8 _ چون اصحاب متعهد اهل بيت طهارت و عصمت، هماره، به آن ذوات مقدّس اتّساء داشته اند، لذا هر صحابي متمكن، اقدام به وقف مي نمود، چه اينكه از جابر روايت شده لم يكن من الصحابة ذو مقدرةٍ الاّ وقف وقفا. 9 _ همان طوري كه
وقف، فضيلت فراوان دارد، هدم آن به فروختن، هبه كردن، ارث بردن و مانند آن، رذيلت وافري را به همراه دارد كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره وقف چشمه يَنبُع چنين فرمود:... هي صدقة، بتةً بتلاً، في حجيج بيت اللّه و عابري سبيلٍ، لاتُباع و لاتوهب و لاتورث فمن باعها او وهبها فعليه لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين، لايقبل اللّه منه صرفا و لا عدلاً. 10 _ شرح صدر، سعه نظر، جامعيت اسلام و همگاني و هميشگي بودن آن، ايجاب مي نمايد كه جهاني بينديشد، و سراسر گيتي را مشمول لطف خود قرار دهد چنانكه رسول گراميِ چنين ديني، رحمة للعالمين معرفي شد. لذا وقف بر جامعه بشري، اعم از مسلم و كافر، ذمّي و حربي مادامي كه اعانت بر عصيان و تعاون بر اثم نباشد، جايز است و آيه مبارك و كريم، لاينهاكم اللّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليه_م انّ اللّه يحبّ المقسطين، گ_واه آن مي باشد. اكنون كه خطوط كلّي صدقه جاري، طي ده فصل بيان شد، به اصل مطلب مي پردازم، و آن اينكه وقف صحيح شرعي _ جامع همه شرايط واقف، موقوف عليه، موقوف و وقف _ نمودم خانه ابتياعي، ملكي و متصرفي خودم را كه واقع است در: قم، خيابان ارم (آية اللّه نجفي مرعشي) پشت مسجد آية اللّه گلپايگاني، جنب مدرسه علميه سعادت (جنوب و جنوب شرقي) براي مدرّسان، محقّقان، مؤلّفان، پژوهشگران علوم و معارف الهي مانند تفسير، فلسفه الهي، كلام، فقه، اصول و سائر دانش هاي ديني، الي ان يرث اللّه الارض و من عليها. توليت آن مادامت الحيوة، در اختيارم مي باشد، و بعد از توّفي و ادراك
لقاء اللّه ، به فرزندم جناب حاج شيخ مرتضي واعظ جوادي است، چنانكه توليت مدرسه علميه سعادت را كه در اختيارم است و تعيين متولّي بعد از من نيز به اختيارم مي باشد، بعد از وفاتم، در اختيار مشاراليه خواهد بود، و توليت مدرسه و خانه وقفي بعد از عمر طولاني نامبرده، به فرزند روحاني از خاندان اينجانب مي باشد، و اگر خداي نخواسته، از اين خاندان، كسي روحاني نشد، به فرزند بزرگ اين خاندان خواهد بود. تمام كتاب ها و سائر لوازم كتابخانه و تلفن، در اختيار مركز تحقيقاتي اسراء است. ايجاب و قبول، اقباض و قبض، حاصل، و صيغه وقف به طور جامع همه مطالب لازم اعم از مرقوم و غير آن جاري شد، ربّنا تقبل منّا و خذه منّا و طهّرنا به والحمدللّه ربّ العالمين، الّذي يرث الارض و من عليها. منبع:ميراث جاويدان
برگرفته از كتاب :موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود جوادي پور در سال 1299 در تهران به دنيا آمد. شهريور 1299 در تهران به دنيا آمدو در دبستان سلطاني و علامه و سپس هنرستان صنعتي ايران - آلمان - دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران - آكادمي هنرهاي زيبا شهر مونيخ در كشور آلمان غربي در زمينه هاي نقاشي و گرافيك درس خوانده است. از سال 1332 تا سال 1338 در دانشكده هنرهاي زيبا - دانشكده هنرهاي ترسيمي هنرستان هنرهاي زيبا به تدريس هنر پرداخت. آغاز گر هنرهاي چاپي ( گرافيك ) در كشورم به آغاز گر چاپ رنگين در ايران بود. آغاز گر گشايش اولين مركز هنرهاي تجسمي، مولف كتابهاي درسي درزمينه هاي – بهداشت – علمي- ادبيات فارسي و قرائتي براي سالهاي
اول تا پنجم دبستان و دوران راهنمايي مي باشد. بر پا كننده بيش از 30 نمايشگاه فردي و 40 نمايشگاه گروهي مي باشد.
گروه : هنر
رشته : هنرهاي تجسمي
گرايش : هنرهاي تجسمي - موسيقي
والدين و انساب : پدرمحمود جوادي پور، علينقي جوادي پور و مادرش از خانواده ابراهيمي بود در تهران به دنيا آمده در حدود امكانات زمان خودش درس خوانده بود به زبان فرانسه آشنايي داشته است.
خاطرات كودكي : محمود جوادي پور از دوران كودكي خود اينچنين ياد مي كند: از دوران كودكي خاطرات بسياري دارم. در خانه ما هميشه آرامش و صلح و صفا برقرار بود. پدر و مادرم هر دو خوشخو و مهربان و دانا بودند. برادرم از من پنج سال بزرگتر بود و خواهرم پنج سال كوچكتر از من بود خواهر ديگري داشتم كه ده سال از من كوچكتر بود و مدتي پيش در گذشت . برادرم و من از كودكي در يك اطاق زندگي مي گرديم در اطاقمان انواع افزارهاي آهنگري بخاري خراطي و انواع ديگر موجود بود و غالبا در همان اطلاق به ساختن انواع و اقسام مسائلي كه در ارتباط با درسهاي مدرسه بود و يا جنبه هاي تفريحي داشت مي پرداختيم و هميشه سرمان گرم بود.
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : در خانواده محمود جوادي پور هميشه يگانگي و مهرباني حكمفرما بود . هميشه همراه برادرانش مشغول ساختن چيزي بود كه پدر و مادر مشوقشان بودند.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : محمود جوادي پور تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان سلطاني و علامه و تحصيلات متوسطه را در هنرستان صنعتي ايران - آلمان آغاز كرد . از سال
1332 تا سال 1338دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران تحصيلات تكميلي خود را آغاز نمود. همچنين در آكادمي هنرهاي زيبا شهر مونيخ در كشور آلمان غربي در زمينه هاي نقاشي و گرافيك درس خوانده است.
خاطرات و وقايع تحصيل : محمود جوادي پور از خاطرات خود اينچنين ياد مي كند: از دوران هنر آموزي در هنرستان صنعتي ايران و آلمان خاطرات بسيار خوب و دلپذيري دارم. استاد درس ادبيات ما نيما يوشيج بود. البته آن زمان نيما شهرت امروزيش را نداشت و مشهور نبود. روزي در كلاس دوم هنرستان مشغول گذراندن امتحان ادبيات فارسي بوديم، شاگردي كه جلوي من نشسته بود تقلب مي كرد. نيما متوجه شد از همان پشت ميزش دفتر كلاس را كه به طرف متقلب پرتاپ كرد و دفتر به او اصابت نكرد و محكم به من خورد. نيما خيلي ناراحت شد از من عذر خواهي كرد و متعاقبا 5 نمره از امتحان او كم شد و 4 نمره به نمره من اضافه شد.
فعاليتهاي ضمن تحصيل : در تمام دروان زندگي محمود جوادي پور چه در دبستان چه در دوران متوسطه و دانشگاه هميشه در كنار تحصيل به كار نيز اشتغال داشت. در دوران ابتدايي با اولين گروهي كه از كشور فرانسه براي تهيه فيلم هاي آموزشي به ايران آمده بودند كاركرد. با گروهي كه براي اولين بار در ايران به ساختن سينماي پرداخته اند همكاري داشته است. مدتي بعنوان ( آپاراتچي) نمايش دهنده فيلم هاي سينمايي به نمايش دادن فيلم هاي محكمي در سالن نمايش مدرسه دارالفنون كاركرده است – با كرايه بالا اطاقي بعنوان كارگاه به ساختن انواع آلات تزييني با چوپ
براي خانمها پرداخته است. سالها با فروش آثار هنري اش در زمينه تامين هزينه تحصيل و زندگي اش فعاليت داشت. حتي در زمان گذراندن دوران تحصيلي اش در كنار تحصيل به كار پرداخت.
همسر و فرزندان : حاصل ازدواج موفق آقاي محمود جوادي پور دو دختر به نام نيوشا و مانيا است كه نيوشا در رشته آموزش هنر در آلمان درس خوانده و مانيا در رشته مهندسي معماري در كشور كانادا شهر تورنتو ادامه فعاليت دارد.
وقايع ميانسالي : دور ماندن محمود جوادي پور و همسرش از فرزندانش مهمترين وقايع زندگي آنها به شمار مي رود.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : از فعاليتهاي محمود جوادي پور مي توان شركت در: دانشگاه تهران دانشكده هنرهاي زيبا هنرستان صتعتي ايران و آلمان دانشكده هنرهاي تزيني هنرستان هنرهاي زيباي دختران همچنين در سال 1360 اقدام به بازگشايي كلاسي نمود كه تا سال 1373 ادامه داشت. در اين كلاس بيش از 500 دانشجو يا هنرجوي كوچك و بزرگ داشت كه بيشتر آنها به دانشكده هاي هنري راه يافتند.
فعاليتهاي آموزشي : محمود جوادي پور استاد در رشته هاي نقاشي ، هنرهاي چاپي در هنرستان هنرهاي زيباي دختران، دانشكده هنرهاي تزيني ، دانشكده هنرهاي زيبا، دانشگاه تهران و همچنين در كلاس آزاد
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : آغازگر هنرگرافيك در كشوراز سال 1322 آغاز گر و براه اندازي چاپ رنگي در ايران از سال 1323 آغاز گر تاسيس اولين مركز هنرهاي تجسمي بنام آپادانا كاشانه هنرهاي زيبا در تهران سال 1328
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : از ديگر فعاليتهاي محمود جوادي پور مي توان به
موارد زير اشاره كرد: خلق آثار هنري در زمينه ي نقاشي و گرافيك مطالعه دايم در زمينه هنر تجسمي نوشتن مطالبي در مورد هنر و در ارتباط با هنرهاي تجسمي كارهاي مختلف براي تامين كمبود هزينه هاي لازم زندگي روزمره
آرا و گرايشهاي خاص : گرايش محمود جوادي پور از آغاز طفوليت به خلاقيت بود . در وحله اول به هنر موسيقي و دوم به هنر نقاشي و بعد از اين دو به هر كاري كه در آن مسئله سازندگي و خلاقيت مطرح مي شد .
جوائز و نشانها : تنديس با علامت خورشيد سال 1384 بمناسبت دومين جشنواره تصوير سازي ، كتابهاي درسي تنديس با پيكره بزكوهي، سال 1384، بادمان پنجمين نمايشگاه سالانه كتابهاي درسي تنديس با علامت خورشيد سال 1384 اولين جشنواره كتاب كودك تنديس كره بلورين سال 1385 اولين بخش هنرمندان ايران، مجموعه فرهنگي تلاش وزارت كار لوح تقدير پنجمين همايش، معرفي چهره هاي ماندگار تقدير نامه از شوراي كتاب كودك تقدير نامه بمناسبت شركت در نمايشگاه گل و گياه از طرف شهرداري تهران لوح تقدير از طرف وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي دكتر عطاء الله مهاجراني بمناسبت فعاليتهاي هنري لوح تقدير بمناسبت چهره ماندگار از طرف ستاد چهره هاي ماندگار لوح سپاس بمناسبت شركت در نمايشگاه بنياد آفرينش هاي معنوي نياوران لوح تقدير بمناسبت فعاليتهاي هنري از طرف سازمان صدا و سيما لوح تقدير بمناسبت احراز مقام رياست نمايشگاه از طرف رئيس فرهنگستان هنر تقدير نامه بمناسبت طرح آرم شركت ملي نفت ايران دريافت جايزه و مدال درمراسم تجليل از اينجانب خرداد ماه سال 1386 از طرف فرهنگستان هنر
چگونگي عرضه آثار
: آثار محمود جوادي پور در زمينه هنر نقاشي و هنرهاي چاپي است كه در نمايشگاههاي مختلف گاهي بصورت فردي و زماني بصورت گروهي عرضه مي گردد. در مجلات و كتب هنري از آنها ياد مي شود و در موزه ها و نزد كليكتورها نگهداري مي شود. از سال 1320 كه رسما به فراگيري هنرهاي تجسمي روي آورد بسياري از آثار نقاشي اش توسط افراد هنر دوست، كلكتورها، موزه هنرهاي تجسمي خريداري شد و يا به نقاط مختلف برده شد.
منابع زندگينامه : 1تكميل پرسشنامه فرهيختگان توسط استاد محمود جوادي پور بنا به درخواست بنياد ايران شناسي ، پاييز 1386
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، صوفى. از اهالى فرغانه و از مجاوران حرم بود كه با شيخ الاسلام خواجه عبداللَّه انصارى معاصر و هم صحبت بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات صوفيه هروى (608 -607)، نفحات الانس (282 -281).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين جوان آراسته
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
به سال 1341 در مشهد مقدس در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. در سال 1356 پس از اتمام مقطع راهنمايي توفيق ورود به حوزه علميه را پيدا نمود و بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در سال 1358 از زادگاه خود، به قم مهاجرت كرده. ابتدا در مدرسه حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني و سپس با بازگشايي مدرسه حقاني در آن جا به تحصيلات حوزوي ادامه داد. دروس سطح عالي حوزه را در محضر اساتيدي همچون حضرات آقايان راستي كاشاني و اعتمادي (رسائل) بني فضل و كاشاني (مكاسب) و ستوده (كفايه) فرا گرفت. از سال 1367 در درس خارج اصول فقه از محضر حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني و در درس خارج فقه از حضرات آيات فاضل لنكرانى، مكارم شيرازي و حاج شيخ جواد تبريزي استفاده كرد. در فاصله سالهاي 1365 تا 1370 با شركت در مباحث تفسير قرآن استاد فرزانه حضرت آيت الله جوادي آملي بيش از پيش با قرآن مأنوس و از اين محفل معنوي بهره برد. در كنار دروس حوزوي از سال 1370 تصميم به ادامه تحصيلات جديد گرفته، دروس دبيرستان را در سال 1374 به پايان رسانده و در همان سال موفق به ورود به دانشگاه تهران (پرديس قم) در رشته حقوق
گرديد. پس از اتمام سه ساله دوره كارشناسي حقوق، در سال 1377 در مقطع كارشناسي ارشد حقوق عمومي همان دانشگاه پذيرفته و در ارديبهشت سال 1380 فارغ التحصيل گرديد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رسول جواني گلوجه
محل تولد : تبريز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1354/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب از سال 1374وارد حوزه علميه شدم. دوران مقدمات حوزه را در حوزه علميه ولي عصر عج شهرستان بناب واقع در آذربايجان شرقي به پايان رساندم.بعد از ورود به قم مشغول دروس سطح حوزه گرديده از دروس اساتيد معظم حوزه استفاده كردم. در همان سالهاي اوليه ورود به حوزه علميه به خاطر علاقه اي كه داشتم، در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني نيز مشغول به تحصيل گرديده و موفق شدم دروس سطح 2 اين رشته را نيز در تاريخ 1383به پايان رساندم.
در ضمن موفق گشتم چندين ترم جزو نفرات ممتاز باشم. و با يك سال تاخير در تاريخ 85 نيز با قبولي در امتحانات ورودي تحصيل در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني را در مقطع كارشناسي ارشد پي بگيرم هم اكنون نيز سه سال است در دروس خارج فقه و اصول مشغول به تحصيل مي باشم كه هم اكنون كه در سال 86 مي باشم سومين سال تحصيل در دروس خارج را مي گذرانيم.در طي اين دوران در ضمن تحصيل در دروس متداول و تخصصي در واحد تحقيقات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه، قسمت قرآن و تربيت و كلام و فلسفه مشغول پاسخ گوئي به سوالات بودم. كه بيش از سه سال سابقه دارم.
مقاله اي با عنوان جوان و بحران هويت اينجانب در هفته
نامه پرتو سخن به چاپ رسيد. و مقاله اي نيز با عنوان جوان و هويت در مجله علمي تخصصي معرفت در حال انتشار مي باشد.مقاله ديگري نيز با عنوان (كرامت انسان در سيره نبوي) براي موسسه نشر آثار حضرت امام ره نيز نوشته ام كه در حال چاپ و انتشار مي باشد.اينجانب در سايت اسلامي حضرت استاد هادوي تهراني نيز به عنوان محقق پاسخ به سوالات اينترنتي مشغول مي باشم.همينطور در پژوهشكده علمي – كاربردي باقرالعلوم مربوط به سازمان تبليغات اسلامي هم مشغول به تحقيق مي باشم.اخيرا نيز از پژوهشكده صدا و سيماي مركز قم جهت همكاري در پروژه اي قرآني دعوت گرديده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جواد جواهرى، از هنرجويان كلاس استاد مهرتاش بود كه در عين خوانندگى به نوازندگى «تار» روى آورد. وى در سال 1318 در شهرستان ميانه متولد شد. بيش از دو سال از سن او نمى گذشت كه مادر را از دست داد و دچار كمبود محبت گرديد و محبت هاى پدر واطرافيان هم نتوانست نبود مادر را جبران كند و هميشه وى ساكت و عبوس و غمگين ميان كودكان خردسال هم سن و سال خود به چشم مى خورد.
تنها يك روز پدر او كه داراى صدايى خوش بود در منزل مشغول خواندن مى شود كه همين جرقه اى بود به كانون درونى وى كه انباشته از كشش به سوى موسيقى و اين هنر بود شد. پدر كه توجه و عشق و علاقه پسر خويش را به موسيقى ديد، خوشحال گرديد و او را كه در حدود 12 سال داشت نزد هنرمندى به نام ارژنگى فرستاد تا درس موسيقى گيرد و رديف ها و گوشه هاى آواز ايرانى
را فراگيرد.
جواد جواهرى توسط ارژنگى به هنرستان موسيقى راه يافت و در اين هنرستان با اساتيد بزرگى مثل عبداللَّه خان دوامى و غلامحسين بنان آشنا شد و نزد ايشان علم موسيقى را تا حدود زيادى فرا گرفت و پس از چندى نزد مرحوم سليمان امير قاسمى و حسن يكرنگى رفت و مدت ها نزد ايشان مشغول تحصيل موسيقى گرديد سپس با راهنمايى استاد على تجويدى هنرمند ارجمند به شادروان اسماعيل مهرتاش معرفى شد كه 23 سال با جامعه باربد همكارى كرد و در كلاس مرحوم مهرتاش همراه محمد رضا شجريان، جمال وفايى، محمد منتشرى، عقيلى، و غيره به فراگيرى موسيقى پرداخت و در همين كلاس بود كه افتخار آشنايى با مرحوم استاد على اكبر شهنازى راپيدا كرد و نزد اين استاد بزرگ و گرانمايه مشق تار و فراگيرى آن را آغاز كرد و در كوتاه مدتى خود نوازنده اى خوب و باارزش شد و در برنامه هاى متعدد هنرى جامعه باربد و برنامه هاى راديويى مثل «صفاى دل »، «جنگ جوان »و... همكارى كرد و از آن به بعد در بسيارى از كنسرت هايى كه به مناسبت هاى مختلف از قبيل: اعياد مذهبى و جشن هاى ملى و كمك به انجمن ها و مؤسسات خيريه و علمى و فرهنگى شركت كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
«هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق»
«ثبت است بر جريده عالم دوام ما»
«حافظ»
بودند و هستند در موسيقى ما كه تكنواز و تنهانوازى كردند و مى كنند ولى بداهه نواز خيلى كم داشتيم و داريم، بداهه نواز بايد خلاق باشد، بداهه نواز بايد ابتكاراتى داشته باشد كه توأم با علم و عشق به موسيقى آن را ادامه
دهد، اصولاً موسيقى اصيل ايرانى داراى راز و رمزهايى است كه همه كس بدان دست نمى يابد و فقط كسانى به اين اسرار پى مى برند كه عارف باشند، عاشق باشند، عاطفى باشند و به موسيقى، اين هنر والا و ارزشمند آسمانى واقعاً عشق بورزند. كسانى مى توانند بداهه نوازى كنند كه اين راز و رمزها را پيدا كرده باشند.
حشمت اللَّه جودكى، يكى از بداهه نوازان خوب و باقدرت است كه داراى پنجه اى شيرين و ورزيده مى باشد و امكان ندارد كه ساعتى دستگاهى يا گوشه هايى از موسيقى سنتى ايران را بنوازد، آن را تكرار نمايد. ولى هيچگاه به او ميدان داده نشد تا بتواند هنر خود را به گوش دوستداران موسيقى سنتى كشور برساند و گردانندگان وقت راديو هم (پيش از انقلاب) كه امكان فعاليت را مى توانستند براى وى و امثال او فراهم آورند، نه تنها كوتاهى كردند بلكه حسادت هم مى كردند و اين مؤسسه فرهنگى و هنرى را كه مى شد مثل بسيارى از ممالك پيشرفته جهان مدرسه اى باشد براى پيشرفت علم و دانش و موسيقى و موسيقى دانان، تبديل به مؤسسه اى كردند كه پيش از آن كه كارهاى آن بر مبناى ضوابط و اصول صحيح قرار گيرد، روى روابط و پارتى بازى قرار گرفت و در نتيجه به او امكان ندادند كه در راديو كه صداى همه مردم بود به هنرنمائى و نوازندگى پردازد و اين مسئله اى است كه همه هنرمندان و اهل فن در اين قسمت درباره وى و عده اى ديگر مى دانند و از آن آگاهى دارند. امثال جودكى ها كم نبودند، آن كسانى كه اين وضع را در طول شكوفائى موسيقى اصيل و سنتى ايران به وجود آوردند موجب گرديدند كه ما
اكنون بداهه نواز جز چهار پنج نفر در موسيقى ايران نداشته باشيم و اين خود يك خيانت به موسيقى اصيل و سنتى ايران بود.
كارشكنى و سنگ اندازى كردن در راه چنين هنرمندان آماده و مستعدى كه در طول زمان خيلى بندرت و كم و استثنائى پيدا مى شوند جاى عفو و بخشش ندارد و آن كارشكنان غافل از اين بودند و شايد هنوز هم باشند، زيرا بايد بدانند كه در طول حيات بشر، انسان هايى متولد شده و مى شوند كه به ظاهر روزى از دار دنيا مى روند.
اين آدمها تولد دارند، اما مرگ ندارند و هميشه زنده خواهند بود و هرچه عمر تاريخ بگذرد جلا و شفافيت هنر آنان بيشتر مى گردد.
سال 1309 شمسى در خانوده هاى هنردوست و هنرمند شهرستان بروجرد كودكى ديده به جهان گشود كه وى را حشمت اللَّه نام نهادند. پدر وى عظيم جودكى يكى از نوازندگان بنام كمانچه در بروجرد و عموى او غلامرضا جودكى نيز با نواختن ويولن آشنا و اين ساز را به خوبى مى نواخت. دوران كودكى حشمت در جوار پدر و عموى هنرمند خويش سپرى مى شد و هنگامى كه پدر و عموى او در خانه به نواختن ساز مشغول بودند حشمت دست از بازى هاى دوران كودكى كه مخصوص سن و سال هر طفلى است مى كشيد و به نواى ساز آنان گوش فرامى داد و چنان موسيقى در تار و پود وى طى چند سال اثر گذاشت كه ديگر آن طفل سال هاى گذشته نبود و تمام خواسته هاى وى در داشتن يك ويولن و نواختن آن يكجا متركز گرديده بود ولى دسترسى به آن براى حشمت امكان نداشت زيرا از يك طرف به واسطه عدم امكان مالى جهت
خريد ويولن و از طرف ديگر مخالفت جدى عموى او با فراگيرى ساز، مدت ها وى را از معشوق خود كه همان ويولن بود دور نگه داشته و شب و روز بى قرار و در التهاب بود ولى يك روز وى تصميم به ساختن ويولن براى خود گرفت. ابتدا تكه تخته اى تهيه نمود و با قرار دادن چهار عدد سيم بر روى آن و يك تركه كه با موى دم اسب درست كرده بود شروع به نواختن و تمرين نزد خود كرد. و آنقدر به تمرين ادامه داد تا توانست از همين تكه تخته پاره، صدايى نسبتاً شنيدنى بيرون بياورد. در اين زمان كه پدر ذوق و شوق فرزند خويش را در نواختن اين ساز بيش از حد تصور ديد، براى او ويولن خريد و در اختيار وى قرار داد و از اين زمان بود كه حشمت اللَّه جودكى در مسيرى درست و صحيح براى فراگيرى اين ساز ظريف، حساس و خوش صدا قرار گرفت. تمرين هاى شبانه روزى و كوشش و ممارست وى به زودى اثر خود را بخشيد به طورى كه وى در سن سيزده سالگى آوازه شهرت و نواى سازش از سراسر بروجرد گذشت و به شهرهاى اطراف رسيد و در مجالس دوستان از وى خواهش مى شد كه براى رونق بخشيدن به محافل آنان، او دست به ساز برد و پنجه اى براى آنان بنوازد.
جودكى در سن سيزده سالگى، زمانى كه مرحوم قمرالملوك وزيرى به بروجرد براى اجراى كنسرت رفته بود، همراه آواز اين هنرمند ممتاز و بزرگ آواز در سينما تاج بروجرد، آواز قمر را با ساز خود همراهى كرد و با توجه به اين كه وى در آن
زمان انگشتانش مسلط روى سيم هاى ساز نبود، به خوبى از عهده كار برآمد و اين ذوق و استعداد وى را در آن سنين نشان مى دهد.
وى از سن چهارده سالگى در شهر بروجرد، بالاى داروخانه بوعلى سينا واقع در خيابان شهداى فعالى اقدام به تأسيس كلاس موسيقى كرد و به هنرجويان مشق ويولن مى داد و در ضمن، خود روزى چهارده ساعت تمرين و به نواختن ويولن مى پرداخت و تنها استراحت كمى كه مى كرد، دوباره به تمرين ادامه مى داد و همين تمرينات، وى را به سرعت در كار نوازندگى پيشبرد و در اين زمان، از طرف مسئولين راديو خرم آباد لرستان كه در قلعه فلك الافلاك متمركز بود از وى براى شركت در برنامه هاى هنرى اين راديو دعوت به عمل آمد و او اين دعوت را پذيرفت و همكارى خود را مدت ها با اين راديو ادامه داد. پس از چندى از طرف راديو اصفهان از او دعوت گرديد تا در برنامه هاى اين راديو شركت كند و حشمت اين دعوت را هم پذيرفت و چند سالى نيز مستقيم با اين راديو همكارى كرد. وى در اين زمان به سن 23 سالگى رسيده بود كه نواى سازش به حد اعلاء به گوش مردم ايران رسيده و به دروازه شهرت نزديك گرديده بود.
مدتى بعد بنا به دعوت مسئولين راديو آبادان به آن ديار رفت و با اين راديو همكارى و در برنامه هاى مختلف آن شركت و نوازندگى كرد. سپس در برنامه هاى شما و راديو چند برنامه مختلف نيز در تهران شركت و همكارى نمود و قطعاتى بس زيبا سلونوازى كرد.
اصولاً بايد دانست كه موسيقى ايران صرفنظر از پيش درآمدها، رنگها و چهار مضرابها
و ترانه هاى محلى، بيشتر بداهه نوازى و بداهه خوانى است و خوانندگان و نوازندگان با يادگيرى كم و بيش دستگاهها و رديف هاى موسيقى ايرانى به آن دست مى زنند و اين وضع منحصر به فرد و ممتاز مخصوص موسيقى ايران است كه چنين اينجاب مى نمايد و براى اين كه يك نواخت و خسته كننده نشود بداهه نواز (سليست) نغمه هايى را در قالب گوشه هاى دستگاهها مى آفريند بدون اينكه احتياج به نت داشته باشد و بنا به آفريده هاى درونى و احساسى خود آن را خلق مى كند و به گوش آدمى مى رساند و به طور كلى اگر بخواهيم بداهه نوازى را تعريف كنيم بايد بگوييم كه بداهه نوازى (سليست): «آفرينش نغمه ها و ملودى هايى است كه قبلاً وجود نداشته و كسى نساخته و نوازنده يا خواننده بدون زمينه قبلى، در همان زمان نوازندگى و خوانندگى فى البداهه به آفرينش نواها و نغمه ها مى پردازد. و اين در وجود هر سليست و خواننده اى نمى باشد. كسانى كه از استعداد خاص و ويژه اى در هنر نوازندگى و خوانندگى برخوردار باشند به اين مقام مى رسند و به همين سبب ما در موسيقى ايران مى بينيم تعداد بداهه نوازان به قول معروف از تعداد انگشتان دستان تجاوز نمى كند».
استعداد ويژه و ذات وجودى جودكى در موسيقى، وى را يكى از بهترين و در رديف خوبان و بزرگان سلونواز موسيقى ايران قرار داد و اين چيزى است كه همه مى دانند ولى افسوس كه جو نامساعد و باندبازى ها، بخل و غرض ورزيهاى عده اى هنرمندنما كه در سيستم گذشته تمام دستگاههاى راديو و تلويزيون را در تيول خود و وابستگان داشتند مانع پخش صداى ساز سلو و سلونوازى حشمت جودكى ها، ناصر زرآبادى، شاپور نياكان ها، مسعود حسنخانى ها، مظفر بشيرى ها، محمدحسين ياحقى ها،
سياوش زندگانى ها و... گرديدند و سدى شدند نه تنها مانع ترقى و پيشرفت جوانان اهل هنر و آگاه و مستعد، بلكه موجب گرديدند كه در كل موسيقى ما ديگر سليستى كمتر قد علم نمايد. و به همين سبب است كه نواى ساز حشمت آنطور كه بايد و شايد به گوش مردم ايران نرسيد و اين هنرمند مهجور و بى ادعا با توجه به هنر بالنده و مشخص خود كه همان بداهه نوازى است، تقريباً ناشناس بماند. حشمت جودكى، آهنگ هاى خوب و به ياد ماندنى ديگر از هنرمندان خواننده ساخت و اجرا كرد و از خصوصيات بارز وى، پاى بند بودن به اصول مذهبى و اخلاقى و انسانيت است. رومن رولان نويسنده بزرگ فرانسوى مى نويسد: «هنر اگر نتواند با انسانيت كنار بيايد بهتر است نباشد». و اين را بايد بسيارى از كارشكنان، حاسدان و نظر تنگانى بدانند كه داراى چنين روش مذموم و ناپسندى مى باشند و هنوز با خود اين بار كثيف را به دوش مى كشند.
حشمت جودكى به موسيقى اصيل و سنتى ايران علاقه بسيار دارد و به زبانى ديگر عاشق است و روزانه بيشتر اوقات خود را صرف تمرين و سلونوازى مى كند و باقدرت و آگاهى تمام مقام ها و گوشه ها و دستگاههاى مختلف موسيقى ايران را مى نوازد و به حفظ و حراست اين موسيقى معتقد مى باشد.
وى هنرمندى است كه به هنرمند و هنرمند واقعى ارج و احترام مى گذارد و هميشه اين بيت شعر را زير لب زمزمه مى كند:
«ما قصه ى سكندر و دارا نخوانده ايم
از ما بجز حكايت مهر و وفا نپرس»
درباره نحوه ى نوازندگى و ساز وى، نگارنده طى هشت سال كه افتخار آشنايى با جودكى را پيدا كرده ام از
هنرمندان بزرگ و صاحب نظرى مثل: استاد على اصغر بهارى، استاد عبداللَّه جهان پناه، رضا گلشن راد، استاد اسماعيل زرين فر، استاد ابراهيم قنبرى، عباس تهرانى (تاش) و اكبر سليمى تبار، عباس شاپورى، محمد ميرنقيبى جويا گرديدم كه به نظر گراميتان مى رسد:
استاد بهارى: «حشمت اللَّه جودكى در بداهه نوازى يكى از نوازندگان خوب و چيره دست مى باشد كه دستگاههاى موسيقى ايرانى را خوب مى شناسد و خوب مى نوازد و شسته و رفته تحويل مى دهد.»
رضا گلشن راد: «حشمت اللَّه جودكى از نظر نوازندگى و سلونوازى بسيار مسلط و اطلاعاتش در مورد رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى بسيار وسيع و گسترده مى باشد، وى در نوازندگى خيلى چيره دست و ماهر است و بر بسيارى از نوازندگانى كه مدعى تكنوازى مى باشند صددرصد ارجحيت دارد.»
محمد ميرنقيبى: «ساز سلوى آقاى حشمت اللَّه جودكى را گوش دادم، بسيار لذت بردم و معتقدم يكى از بهترين سلونوازان مى باشد، خوب بود از وجود چنين استعدادهايى به موقع در موسيقى ايرانى استفاده مى شد.»
عبداللَّه جهان پناه: «حشمت اللَّه جودكى يكى از سلونوازانى است كه اگر به جاى كارشكنى در كارش، وى را تشويق و حمايتش مى كردند يكى از بزرگان موسيقى و سليست نوازان ايرانى مى شد. به هر حال اكنون يكى از ستاره هاى درخشان بداهه نواز است.»
استاد اسماعيل زرين فر: «حشمت اللَّه جودكى در نوازندگى، سبك مخصوص خود را دارد و از تكنيك بالائى برخوردار است كه از تنوعات و ابداعات و تغييرات فراوان بهره مند است و پيداست كه خيلى زحمت كشيده است تا توانسته چنين پوزيسين هايى را هنگام نواختن بگيرد و اين كار نتيجه ساليان دراز و طولانى نوازندگى مى باشد كه از استعداد خدادادى نيز كاملاً بهره برده است و من شخصاً هركسى را هم كه يك ساعت با موسيقى مأنوس و نوازندگى كرده
باشد به او احترام مى گذارم چه رسد به اينكه نوازنده اى اين چنين باشد و در روح و قلب انسان صداى سازش رخنه كند.»
استاد ابراهيم قنيرى: «حشمت اللَّه جودكى در نوازندگى سبك مخصوص خودش را دارد و هنگام نواختن از همه امكانات، از آرشه، سيم ها، پنجه ها و مهمتر استعداد ذاتى خود به حد كافى استفاده مى برد. و به همين دليل است كه ريتم ها، ريتمى هايى خاص و دور از هر تقليدى مى باشد. من باور نمى كردم كه ايشان چنين پنجه اى شيرى و گيرايى داشته باشد و بسيار خوشحالم كه اين اواخر من چنين نوازنده اى را ديدم و صداى سازش را شنيدم و افسوس مى خورم كه چرا از وجود اين هنرمندان استفاده ى درست و كافى نشد.»
عباس شاپورى: «من طى ساليان دراز كه با هنرمندان و نوازندگان خوب بخصوص بداهه نوازان آشنايى و معاشرت داشته ام، كمتر بداهه نوازى را نظير حشمت اللَّه جودكى مشاهده نموده ام. وى علاوه بر شيرين نوازى و پنجه قوى و ورزيده اى كه دارد پوزيسين هاى بسيار خوبى نيز هنگام نوازندگى دارد كه حاكى از تسلط وى بر ساز مى باشد».
اكبر سليمى تبار: «حشمت اللَّه جودكى در سلونوازى، يكى از بزرگان موسيقى سنتى ايران است كه اگر به او توجه مى شد يكى از ستاره هاى درخشان آسمان هنر موسيقى ايران مى گرديد با اين وصف باز هم يكى از بداهه نوازان بزرگ موسيقى ايرانى است».
عباس تهرانى (تاش): من در طول حيات هنرى خود نوازندگان خوب و بزرگى را بسيار ديده و با ايشان آشنايى و انس و الفت داشته و دارم، در ميان اين بزرگان حشمت اللَّه جودكى يكى از ايشان است كه پنجه اى بسيار شيرين و ورزيده دارد».
اكبر سليمى تبار، هنرمند ارزنده «گلها» قطعه شعرى در وصف حشمت اللَّه جودكى سروده
است كه از نظر خوانندگان محترم مى گذرد:
حشمت و عزت است عنداللَّه
جود، كى؟ از خدا جدا باشد
حشمت اللَّه جودكى ز هنر
اين سه نعمت ورا عطا باشد
هنر آيد بكف ز جهد زياد
گر بود ذوق و هوش و استعداد
رنجها برده در هنر بسيار
تا هنرمند گشته و استاد
آنچه را مى نوازد اندر ساز
جملگى دلكشند و روح نواز
نغمه هايش همه خوش و شيرين
شادمان مرغ دل دهد پرواز
در هنر پايه اش بسى والاست
مهربان است و خوب و اهل صفاست
حشمت اللَّه مرد محجوبى است
حق نگهدارد كه او مرد خداست
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. از بزرگان و مشايخ خراسان بود و در عصر خود بى نظير. ابوعلى با محمد بن على ترمذى، محمدفضل بلخى، هم صحبت بوده است. وى را تصانيفى در معاملات و رؤيت آفات است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (648)، تذكرة الاولياء (119 -118 /2)، حلية الاولياء (350/10)، طبقات الصوفيه سلمى (248 -246)، طبقات صوفيه هروى (328)، نفحات الانس (129).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرتضى جوهرى، به سال 1321 شمسى در تهران ديده به جهان باز كرد، هنوز كودكى بيش نبود كه به موسيقى علاقمند شد زيرا پدرش از صداى خوشى كه در خانواده آنان موروثى بود، برخوردار و هر روز در منزل يكى از گوشه ها و رديف هاى آوازى موسيقى ايران را مى خواند. مرتضى تحت تأثير اين فضا و محيط به موسيقى كشانده شد و روزى يكى از گوشه هايى را كه پدر خوانده بود، خواند و چون با صداى خوشى كه داشت آن قسمت را درست عينا شبيه پدر اجرا كرد، مورد تشويق قرار گرفت و از فرداى آن روز، زير نظر پدر به فراگيرى موسيقى به خصوص آواز شروع به تمرين مى كند.
مرتضى جوهرى تا سن شانزده سالگى براى خانواده و آشنايان و فاميل مى خواند و پدر اجازه نمى داد كه وى از اين هنر خدادادى در همه جا و در هرمكان استفاده نمايد. تا اين كه وى در همين سن به راديو رفت و تقاضاى شركت در برنامه هاى راديو را كرد. شادروان داود پيرنيا وى را نزد زنده ياد ورزنده مى فرستد و ورزنده، قطعه اى را با سنتور مى نوازد و از وى مى خواهد بخواند. جوهرى شروع به خواندن مى نمايد و صداى وى مورد قبول واقع مى شود و به
وى گفته مى شود كه شما بايد نزد استاد عبادى كار كنى و پس از چندى در برنامه گلها شركت نمائى، جو آن زمان راديو و محيط خشك و بى روح حاكم بر آن، وى را از ادامه كار بازداشت و پس از چندى او شروع به خواندن و اجرا برنامه در تالارهاى فرهنگ و دبيرستان فردوسى و سالن هاى فرهنگى و هنرى ديگر كرد و با افتتاح تلويزيون كانال 3 با برنامه خردسالان همكارى مستمر را آغاز مى كند و بعد از پايان خدمت سربازى در سال 1343 در آزمون راديو ايران شركت و مجددا قبول و از براى شركت در برنامه هاى راديويى دعوت مى گردد.
مرتضى جوهرى در برنامه هاى «بزم شاعران»، «مشاعره»، و چند برنامه متفرقه شركت مى كند و اولين برنامه اى كه در راديو اجرا مى كند، قطعه آوازى بود در اصفهان كه بسيار خوب اجرا كرد و مورد تشويق مسئولين قرار گرفت و همكاريش تا سال 1345 در راديو ادامه پيدا مى كند و همكارى او با تلويزيون كانال 3 نيز همچنان ادامه مى يابد. مرتضى جوهرى از سال 1346 به تلويزيون ملى مى رود و پس از گذراندن دوره كلاس هاى فشرده موسيقى آنجا در برنامه هاى موسيقى سنتى تلويزيون اصيل درتلويزيون ملى استخدام مى گردد و به كار تهيه كنندگى و اجراى برنامه مى پردازد.
وى، علاوه بر برنامه هاى مخصوص ويژه نظير: اعياد مذهبى، ملى در برنامه هاى جالب عارفى هفت شهر عشق نيز شركت و يكى از هنرمندان ثابت آن برنامه بود. وى يكى از آهنگ هاى سياوش زندگانى را كه بر روى شعر معروف استاد شهريار به نام «على اى هماى رحمت» اجرا كرد كه بسيار مورد استقبال مردم و درخواست ايشان قرار گرفت.
وى در
سال 1348 در جشن هنر شيراز قطعه اى با تار فرهنگ شريف و ضرب اميرناصر افتتاح اجرا كرد و آهنگ هايى را كه اجرا كرده در راديو و تلويزيون بيشتر از شادروان مرتضى حنانه و نصراله زرين پنجه، ميلاد كيايى، فضل الله توكل، عباس زندى، بزرگ لشگرى بوده، آخرين برنامه اى كه از تلويزيون از وى پخش گرديده، در سال 1368 بوده كه روز مبعث حضرت رسول اكرم (ص) مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 783 / 781 ق)، اديب، صوفى و شاعر، متخلص به معين. در برخى از تذكره ها تخلص و شهرت وى معينى ذكر شده است. اهل خراسان بود و در انداده، از توابع جوين، به دنيا آمد. او شاعرى توانا بود و قصايد وى در نعت بارى تعالى همراه با مشرب تحقيق و غزل هايش پر از مايه هاى عرفانى است. وى همچنين در فن تصوف، مواعظ و پند، دقايق حديث و تفسير استاد بود و نزد مولانا فخرالدين خالدى اسفراينى، مؤلف «شرح فرايض»، كسب علم كرد و در تصوف پيرو خاندان شيخ سعدالدين يوسف حمويى شد. او سفرى به عراق و آذربايجان كرد و مورد توجه خواجه غياث الدين محمد فضل اللَّه وزير قرار گرفت و ساكن همدان شد. سپس به بغداد و از آنجا به مكه و مدينه رفت و بعد از آن به خراسان بازگشت. سرانجام در جوين درگذشت و همان جا دفن شد. از آثارش كتاب «نگارستان» است كه آن را به تقليد «گلستان» سعدى، در عهد سلطان ابوسعيد مغول و به نام وزيرش غياث الدين محمد، نگارش كرد. در «ريحانة الادب» آمده است كه كتاب به نام سلطان ابوسعيد نوشته شده
اما صاحب «تاريخ ادبيات در ايران» نويسنده ى آن را سعيدالدين يوسف حمويى دانسته است. اين كتاب در ماوراءالنهر شهرتى عظيم يافت زيرا زمانى كه الغ بيگ گوركان به بحرآباد رفت مشايخ آنجا اين كتاب را پيشكش او كردند و سلطان به نويسندگان دستور داد تا كتاب را به خوبترين خط بنگارند. معين الدين علاوه بر قطعات و ابيات فراوانى كه در «نگارستان» آورده، قصايد و غزلهاى مستقلى نيز سروده است. تقى الدين كاشى از مجموع اشعارش هزار بيت غزل و قسمتى از قصايد را يافته و بخشى از آنها را در «خلاصة الاشعار» نقل كرده است. «احسن القصص»، شرح سوره ى يوسف و قصه ى يوسف و زليخا، اثر ديگر اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1369 -1268 ،1045 -1041/ 3)، تاريخ عصر حافظ (29/ 1)، تاريخ مغول (525)، تاريخ نظم و نثر (771)، تذكرة الشعراء (385 -379)، دايرةالمعارف فارسى (2812/ 2)، الذريعه (308 -307/ 24 ،1079/ 9)، ريحانه (352/ 5 ،444/ 1)، صبح گلشن (435)، فرهنگ سخنوران (864)، كشف الظنون (1976)، لغت نامه (ذيل/ معين الدين جوينى)، هفت اقليم (306 -305/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1296 ش)، نوازنده. در تهران متولد شد. عبداللَّه از دوران كودكى به آموختن موسيقى روى آورد و از استاد عليرضاخان چنگى نواختن ويولن را فراگرفت و سپس اركسترى تشكيل داد وى كلاسى با همكارى رحمت اللَّه مهتدى به نام كانون موسيقى ملى تأسيس كرد و مدت هيجده سال به تدريس كتابهاى روح اللَّه خالقى و رديفهاى آواز ابوالحسن صبا اشتغال ورزيد. جهان پناه در طى سالهاى همكارى با راديو علاوه بر شركت در برنامه ى گلها، سرپرستى اركستر ويژه راديو را نيز به
عهده داشت. او كنسرتهاى فراوانى اجرا كرد و براى خوانندگانى چون: بنان، ايرج، جمال وفايى و ديگران آهنگ ساخت. وى از طرفداران موسيقى اصيل و سنتى ايران بود و هنگام ساختن آهنگ، از اختلاط آن با موسيقى غربى و عربى و هندى و غيره بر حذر بود و تمام آهنگهايى را كه ساخته، خود شاهد اين مدعاست. جهان پناه كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خيريه و بيمارستانها اجرا كرده است. از شاگردان او، مرتضى صالحى، سليمانپور و باستانى هستند كه آخرى به هنرستان عالى موسيقى نيز راه يافته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مردان موسيقى (262 -259 /1).
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
(ز 1304 ق)، اديب، عارف و شاعر، متخلص به جهان. ملقب به جانباجى و فرشته. وى همسر علينقى خان قراگزلو، ملقب به نصرةالملك بود. او زنى خير و عارف مسلك و از مريدان حاجى ميرزا علينقى همدانى بود و زندگى به دور از تجمل داشت و بذل و بخششهاى بسيارى مى كرد. چندين بار به زيارت عتبات رفت. وى اشعارى نيكو مى سرود. از او «ديوان» شعرى به جاى مانده است.[1]
حدود 1305 ق، زبيده خانم، معروف به فرشته از زنان زاهد، عارف و شاعر. وى دختر بيست و هفتم فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) بود و مادرش ماه آفرين خانم نام داشت. به نوشته تاريخ عضدى در ميان تمام فرزندان پسر و دختر فتحعلى شاه هيچكدام به زهد و تقوى و پاكى و اخلاص وى نبودند و از همين رو همه شاهزادگان به او لقب فرشته دادند. زبيده در جوانى به عقد على خان نصرت الملك قراگوزلو درآمد. مدتى بعد به همراه همسرش به همدان رفت و در آنجا
در سلك عرفان حاج ميرزا علينقى همدانى، عارف معروف، درآمد و از مريدان خاص او گرديد. در طول بيش از شصت سال اقامت در همدان، از ثروت خود به دستگيرى مستمندان و عمران و آبادى منطقه پرداخت. كاروانسرايى مدور براى اقامت زوار در قريه تاج آباد با شراكت حاج ميرزا علينقى همدانى بنا كرد.
پلى بر روى روان رود احداث نمود، دو دانگ قريه ى لاله چين را براى تعزيه دارى و روشنايى كربلا وقف نمود، بقعه و صحن امامزاده يحيى واقع در همدان را تعمير كرد و همه ساله مبلغى براى متولى، قارى و روشنايى بقعه باباطاهر- كه مدفن حاج ميرزا علينقى همدانى نيز در آنجاست- مقرر نمود. زبيده دايم الذكر، شب زنده دار و اهل رياضت و در سفر و حضر به دور از تجمل و تشريفات ظاهرى بود. يك بار به زيارت حج، بيست مرتبه به زيارت عتبات و ده مرتبه نيز به زيارت مشهد رضوى مشرف شد.
وى داراى طبعى توانا بود و ديوانى حاوى قصيده، غزل و مراثى داشته كه اشعار زير را مؤلف تاريخ عضدى از آن نقل كرده است:
در ده به من اى ساقى زان مى دو سه پيمانه
كز سوز درون گويم شعرى دو سه مستانه
خواهم كه در اين مستى خود نيز رود از ياد
غير از تو نماند كس نه خويش و نه بيگانه
از عشق رخ جانان، گشته است «جهان» حيران
مستانه سخن گويد اين عاشق ديوانه
خواهم از ساقى مهوش تا نمايد لطف عام
هر زمان ريزد به كام خشك من جامى دگر
گرچه نتوان لنگ لنگان پا نهم در كوى دوست
لطف او گر شامل آيد مى نهم گامى دگر
در شب هجران گدازم همچو شمع
روز وصلت سرفرازم همچو شمع
در رهت
استاده ام از روى شوق
تا بيايى جان ببازم همچو شمع
از غمت با آتش هجران همى
گه بسوزم گه بسازم همچو شمع[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (433/7)، حديقه الشعراء (2143 -2140 /3)، خيرات حسان (14 -11 /2)، الذريعه (401 ،400 ،212 /9)، رياحين الشريعه (267 -266 /4)، ريحانه (361/2)، طرائق الحقائق (329 -325 /3)، فرهنگ سخنوران (227)، الكنى والالقاب (289/2)، لغت نامه (ذيل/ زبيده).
[2] منابع: از رابعه تا پروين، 95 -93؛ اعيان الشيعه، 43 /6؛ تاريخ عضدى، 34 -30؛ حديقةالشعراء، 2143 -2140 /3؛ خيرات حسان، 14 -11 /2؛ الذريعه، 401 -400 ،212 /9؛ رياحين الشريعه، 268 -266 /4؛ زنان سخنور، 164 -162 /1؛ زنان نامى ايران و اسلام، 73 -71؛ طرايق الحقايق، 327 -325 /3؛ فهرست نسخه هاى خطى فارسى، 275 /3؛ كارنامه زنان، 87؛ لغت نامه ى دهخدا، ش 217 /110؛ ديوان.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان.
تولد: 12 مرداد 1305، تهران.
درگذشت: 15 آذر 1369، تهران.
منوچهر جهانبگلو در سن چهارده سالگى بنا به خواست پدرش به خدمت حبيب سماعى رفت تا نزد او به فراگيرى سنتور بپردازد و تا زمانى كه استاد سماعى در قيد حيات بود وى نزد او مى رفت و كسب فيض مى كرد. پس از فوت استاد نزد استاد ابوالحسن صبا به هنرستان ملى موسيقى رفت و نزد اين استاد، سنتورنوازى را آموخت. وى براى ادامه ى تحصيل در سال 1338 به وين رفت و مطالعاتى در رشته ى موسيقى در آن ديار به عمل آورد و پس از بازگشت به ايران، همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در «برنامه ى استادان» به تكنوازى پرداخت. اولين نوشته هايش در مجله ى «نيرو و راستى»، ارگان باشگاه ورزشى نيرو راستى كه به سرپرستى دكتر منچوهر
مهران و همسرش منير مهران اداره مى شد چاپ شد. صمن همكارى با همين نشريه بود كه وى به ورزش كوهنوردى علاقه مند شد و قلل و كوه هاى مرتفعى را فتح كرد. وى در سال 1341 كه در بوئين زهرا زلزله آمده بود، همراه غلامرضا تختى به جمع آورى اعانه پرداخت و در بازسازى مناطق زلزله زده شركت نمود. وى در سال 1343 هنگامى كه عضو هيئت تحريريه ى روزنامه ى «كيهان ورزشى» بود آرم روزنامه ى «كيهان» را بر قله دماوند نصب كرد. از وى مقالات متعددى در روزنامه هاى «كيهان» و «اطلاعات» و مجلات «اطلاعات هفتگى» «اطلاعات جوانان»، «فردسى» و فصلنامه ى «آهنگ» و غيره به چاپ رسيد و كتاب آموزش مقدماتى سنتور نيز با همكارى دكتر اسدالله حجارى تدوين نمود كه نوسط انجمن موسيقى ايران انتشار يافت. از ديگر آثار او، بايد از كتاب هاى: دوره ى دوم آموزش سنتور، رديف سنتور (آوازهاى ايرانى)، تكنيك هاى مضرابى براى سنتور نام برد.
جهانبگلو سنتور را به شيوه ى حبيب سماعى همراه با به كارگيرى ابداعات و فنون خاص خود مى نواخت.
منوچهر جهانبگلو در سن شصت و دو سالگى بر اثر حمله ى قلبى درگذشت.
منوچهر جهانبگلو، در بيست و يكم مردادماه 1305 شمسى در تهران متولد شد، پدر وى يكى از صاحب منصبان وزارت جنگ آن دوران بود و با وجود اين كه مردى نظامى بود، معذالك علاقه مفرطى به موسيقى سنتى و عارفانه داشت، به همين دليل منزلش محفل هنرمندان بزرگ زمان مثل ابوالحسن صبا و سماعى بود. پا به پاى اين هنرمندان كه به منزل پدر منوچهر جهانبگلو رفت و آمد مى كردند، بسيارى از بزرگان هنرمند ديگر و ادبا و نويسندگان نيز در اين خانه حضور مى يافتند.
منوچهر، از كودكى در
اين محيط رشد و نمو كرد و همزمان با علاقه مند شدن به موسيقى، به نويسندگى نيز كشش پيدا نمود و به همين سبب در جوار نويسندگى، روى به موسيقى آورد و در كنار موسيقى، به كار نويسندگى پرداخت و اين هر دو در آثارش هويدا و موجود مى باشد. به هر حال اولين بار در سن چهارده سالگى بنا به خواست پدرش به خدمت حبيب سماعى رفت تا نزد او به فراگيرى سنتور بپردازد و تا زمانى كه استاد سماعى در قيد حيات بود وى نزد او مى رفت و كسب فيض مى كرد و اندوخته هاى بسيارى را تجربه كرد. و پس از فوت استاد نزد استاد ابوالحسن صبا به هنرستان ملى موسيقى رفت و نزد اين استاد گرانقدر موسيقى و بى جايگزين،سنتورنوازى را آموخت.كه بايد يادآور شد استاد اصلى وى كه خيلى براى او زحمت كشيد مرحوم ابوالحسن صبا بود. او بود كه بسيارى از نكات ظريف و اصول كلى نوازندگى سنتور را به وى آموخت.
منوچهر جهانبگلو، به وسيله شادروان صبا به منزل زنده ياد حاج آقا محمد مجردايرانى راه يافت و با بسيارى از اساتيد زمان آشنا و از محاضر آنان كسب فيض و خوشه چينى كرد. وى به سه تار و ضرب و تا حدودى هم به نواختن ويولن آشنايى داشت.
وى براى ادامه تحصيل در سال 1338 به «وين» رفت و مطالعاتى در رشته موسيقى در آن ديار به عمل آورد و پس از بازگشت به ايران، همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در «برنامه استادان» به تكنوازى پرداخت. وى همان طور كه اشاره شد به نويسندگى نيز علاقه مفرط داشت و اولين نوشته هايش در مجله «نيرو و راستى»
ارگان باشگاه ورزشى نيرو و راستى كه به سرپرستى دكتر منوچهر مهران و خانمش منير مهران اداره مى شد چاپ شد و ضمن همكارى با همين نشريه بود كه وى به ورزش كوهنوردى علاقه مند شد و اين علاقه موجب گشت تا وى به طور مستمر به كوهنوردى پردازد و به قلل كوههاى مرتفع و صعب العبور دست يابد و آنها را فتح نمايد.
منوچهر جهانبگلو، در سال 1341 كه در بوئين زهرا زلزله آمده بود، همراه شادروان غلامرضاتختى به جمع آورى اعانه پرداخت و در بازسازى مناطق زلزله زده شركت فعال نمود با راهنمايى و گذشتن از مناطق صعب العبور و كمك هاى به موقع به مصدومين جان بسيارى از هموطنان خود را از مرگ حتمى نجات بخشيد (رجوع شود به آرشيو روزنامه كيهان) وى در سال 1343 هنگامى كه عضو هيئت تحريريه روزنامه كيهان ورزشى بود آرم روزنامه كيهان را بر قله دماوند نصب كرد. از وى مقالات فراوان و متعددى در روزنامه هاى كيهان، اطلاعات و مجلات اطلاعات هفتگى، اطلاعات جوانان، فردوسى و فصلنامه هاى آهنگ و غيره... به چاپ رسيد و اين اواخر كتاب «آموزش مقدماتى سنتور» نيز با همكارى دوستش دكتر اسداله حجازى استاد دانشگاه توسط انجمن موسيقى ايران انتشار يافته است. ديگر از آثار او بايد از كتاب هاى: «دوره دوم آموزش سنتور»، «رديف سنتور» (آوازهاى ايرانى)، «تكنيك هاى مضرابى براى سنتور» و آثار خود و حبيب سماعى نام برد كه هم اكنون آماده چاپ مى باشد.
جهانلگلو، سنتور را به شيوه حبيب سماعى همراه با به كارگيرى ابداعات و تكنيك هاى خاص خود مى نواخت و هنگام نوازندگى از مانورها و كارهاى اضافى و نمايشى استفاده نمى كرد و اظهار عقيده مى كرد كه نواختن سنتور،
كار هر كسى نيست و مهار كردن آن آسان نمى باشد. شيوه سنتور نوازى جز ميان برخى از شاگردانش جاى ديگرى متداول نمى باشد.
منوچهر جهانبلگو، ضمن دارا بودن ليسانس جامعه شناسى، با زبان و فرهنگ هاى ممالك انگليس و فرانسه آشنايى داشت و با موسيقيدانان ارزنده كشور، روابط صميمانه و عاطفى داشت و همواره در بزرگداشت موسيقى سنتى و هنر اصيل ايران و حفظ و حراست از اين موسيقى و بزرگان و اساتيد آن دستى گشاده و غمخوار و پيوسته در حيات و ممات بزرگان آن و حفظ حرمت سلاله موسيقى ايران پيشقدم و پيشتاز بود و ضمن علاقه و دوستى با هنرمندان بى نظيرى چون: على تجويدى، حبيب اله بديعى، مهدى خالدى، مهندس همايون خرم، حسين قوامى، دكتر اسداله حجازى، اسداله ملك و محمودى خوانسارى نسبت به تمام موسيقيدانان كشور كه در موسيقى سنتى زحمت كشيده اند احترام خاصى قائل بود.
در آخرين سخنرانى وى كه در مجلس يادبود زنده ياد مهدى خالدى اجرا شد چنان با حرارت و پرجوش و خروش سخن گفت كه به فاصله چند ساعت بعد چراغ پرنور عمر وى نيز به خاموشى گراييد و به اين ترتيب آخرين ساعات و لحظات زندگى پربارش از حديث موسيقى و عرفان تهى نشد. وى از مدت ها پيش از ناراحتى قلب رنج مى برد و چندين بار تحت مداوا قرار گرفته بود ولى فشارى كه قلب وى متحمل مى شد، گذشته از سوابق طولانى در كوهنوردى هاى طاقت فرسا، حساسيت هاى خاص چشم و خروش هاى ويژه او كه در نوشته ها و سخنرانى هايش و سلوك شخصى وى و افزون بر همه اين ها، درد ناشى از رفتن ياران ديرينه او نيز بود كه ضربات مهلك عاطفى بر
جسم و جان او وارد مى كرد و عاقبت در تاريخ پانزدهم آذرماه 1369 پس از آن سخنرانى پرهيجان دار فانى را وداع گفت و جنازه اش در ميان تشيع دوستان و دوستداران موسيقى ايران به آرامگاه خانوادگى او واقع در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. خداوند او را قرين رحمت خود فرمايد. از جهانبگلو يك فرزند پسر و دو دختر به يادگار مانده است.
شعله عشق پس از مرگ نگردد خاموش
اين چراغى است كزين خانه بر آن خانه برند
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبداللَّه جهان پناه در سال 1296 در تهران خيابان مولوى ديده به جهان گشود، وى كه خانواده اش به خصوصى شخص پدرش به موسيقى سنتى ايران عشق مى ورزيد مشوق پسرش در آموختن موسيقى بود. از سال 1313 جهان پناه توسط يكى از دوستانش به نام حسن سخى كه تحصيل موسيقى مى كرد و به واسطه همين دوستى و آشنايى به منزل ايشان رفت و آمد مى كرد با موسيقى آشنايى پيدا مى كند و پس از چندى نزد عليرضاخان چنگى شروع به ياد گرفتن ويولن مى كند، بعد از مدت زيادى كه از تمرين و نواختن وى خدمت اين استاد مى گذرد، نزد آقاى آساطوريان مى رود و موسيقى غربى را نيز توسط وى آموخته و به فنون و اصول آن موسيقى آشنا مى گردد. در سال 1323، آقايان: پرويز محمود و موسى معروفى كه آن موقع در هنرستان موسيقى بودند و آنجا را اداره مى كردند از وى امتحانى به عمل مى آورند و پس از امتحان به جهان پناه اجازه مى دهند كه اركستر تشكيل دهد. عبداللَّه چهان پناه در اين زمات با تشكيل اركسترى كه مركب از آقايان: محمد شيرخدائى «قره نى»، حبيب اللَّه صالحى «تار»، اسماعيل كمالى
«تار»، عباس صيادى نژاد «پيانو» و مصطفى قراب «ضرب» بود آهنگى را كه در پيش درآمد «اصفهان» و رنگى را كه خود ساخته بود به خوانندگى قاسم فاريا در استوديو بى سيم اجرا مى كنند كه به طور زنده پخش مى گردد و از همين اولين برنامه كه مسئولين وقت راديو پى به استعداد وى بردند، وى را مورد حمايت و تشويق خود قرار دادند و پس از چندى سعادتمند قمى و خواننده ى ديگرى نيز با اركستر عبداللَّه جهان پناه همكارييش را شروع كرد.
جهان پناه پس از چندى، اركستر منظمى با همكارى آقايان: رحمت اللَّه مهتدى «پيانو»، جهانگير كاميان «ويولن»، محمود رحمانى پور «ويولن»، رضا گلشن راد «قره نى»، حيدر اسماعيلى «فلوت»، حبيب اللَّه صالحى «تار»، اسماعيل كمالى «تار»، اعتماد سلطانى «تارباس»، رضا ورقا «ترمپت»، باشوگى «ويولن»، احمد مستان «كنترباس» و مصطفى قراب «ضرب» به خوانندگى دو خواننده تشكيل مى دهد كه روزهاى سه شنبه و بعضى از روزهاى ايام هفته پخش مى شد. در سال 1332 وى كلاسى با همكارى رحمت اللَّه مهتدى كه اين زمان ناظم مدرسه ى عالى موسيقى بود در چهار راه مخبرالدوله به نام كانون موسيقى ملى تأسيس و مدت 18 سال مشغول تدريس كتابهاى مرحوم روح اللَّه خالقى و رديفهاى آوازهاى مرحوم ابوالحسن صبا به شاگردان مى شود، در اين كلاس حيدر اسماعيلى نيز فلوت درس مى دادند و شاگردان خوبى هم در اين كلاس پرورش يافتند كه از جمله: جهانگير كاميان بود و در راديو در اركستر جهان پناه شركت مى كرد. از ديگر شاگردان خوب و با استعداد جهان پناه، آقايان: مرتضى صالحى، حسينى، سليمانپور و باستانى مى باشند كه باستانى به هنرستان عالى موسيقى راه يافت و موفق به اخذ ليسانس در رشته موسيقى از هنرستان گرديد.
پس از چندى
از جهان پناه براى شركت در برنامه هاى گلها دعوت مى شود و وى در اين برنامه با استادانى چون: محجوبى، صبا، تجويدى، تهرانى و چند تن از هنرمندان بزرگ آن زمان همكارى خود را شروع مى نمايد و از اين زمان كه وى در وزارت دارايى خدمت مى كرد بنا به پيشنهاد نخست وزيرى به راديو مى رود و مأمور خدمت در اين اداره مى گردد. در راديو، علاوه بر رياست اركستر خودش، سرپرستى اركستر «ويژه» را كه زير نظر مشير همايون شهردار اداره مى شد به عهده مى گيرد و در آن اركستر از آهنگهاى خودش و شهردار استفاده مى شود و در كلاسى كه در راديو براى فراگيرى تصانيف جهت خوانندگان تشكيل شده بود جهت تعليم شركت مى كرد و در اين هنگام سمت معاونت مشير همايون شهردار كه رئيس موسيقى راديو را به عهده داشت به وى واگذار مى گردد، ولى ايشان پس از چهارماه به علت خستگى و كار سنگين و كسالتى كه عارضش شد به وزارت دارايى محل اداره ى سابقش برمى گردد. عبداللَّه جهان پناه، يكى از طرفداران موسيقى اصيل و سنتى ايران بوده و هنگام ساختن آهنگ، از اختلاط آن با موسيقى غربى و عربى و هندى و غيره برحذر بوده و تمام آهنگهايى را كه ساخته خود شاهد اين ادعا مى باشد. وى كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خيريه، بيمارستانهاى: مسلولين ابوحسين، شميران، تالار وحدت (رودكى)، در اصفهان داده و همراه با آقايان: على تجويدى، فرهنگ شريف، حسين همدانيان در نهم فروردين ماه 1344 به بغداد مى رود و در تلويزيون آن كشور بنا بر روابط هنرى و فرهنگى و شناساندن موسيقى ملى ايران برنامه هايى اجرا مى كنند.
وى تاكنون براى خوانندگانى چون: غلامحسين بنان، ايرج،
ناصر مسعودى، جمال وفايى، مهندس عاشورپور كه شعر گيلكى آن توسط شهيدى لنگرودى سروده شده آهنگ ساخته و آهنگ بسيارى نيز براى خوانندگان ديگر ساخته و اجرا شده كه همگى در مايه هاى موسيقى اصيل ايرانى مى باشد.
تولد: 1296.
درگذشت: 8 آبان 1375، تهران.
عبدالله جهان پناه فرزند رضا، استاد موسيقى بود. پيكر وى در بهشت زهرا در قطعه ى 88 (هنرمندان و نويسندگان) مدفون است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جمال جهانشاد به سال 1327 در شهر رى متولد شد و چون از همان طفوليت به موسيقى ايرانى علاقه داشت و اين علاقه طورى بود كه هر وقت از راديو موسيقى اصيل ايرانى پخش مى شد وى سراپا گوش مى گرديد و اين حالات وى از نظر برادر بزرگتر او مكتوم نماند تا بنا به تشويق همين برادر پس از اتمام تحصيل دوره ى اول ابتدايى به هنرستان موسيقى ملى رفت و در آنجا ثبت نام كرد. در اين هنرستان ابتدا زير نظر زنده ياد فرهاد ارژنگى به فراگرفتن تار پرداخت و بعد از فوت استاد خود، نزد على اكبر خان شهنازى رفت و سپس نزد حبيب اللَّه صالحى و هوشنگ ظريف به تكميل اين هنر در رديفهاى موسيقى سنتى پرداخت و در سال 1348 از هنرستان موسيقى ملى فارغ التحصيل گشت. وى پس از چندى در دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران رفت و افتخار شاگردى نورعلى خان برومند را يافت و سپس نزد دكتر داريوش صفوت تعليم گرفت و به نياموخته هاى خود بسيار اندوخت.
وى از سال 1348 با اركستر فرهنگ و هنر سابق همكارى خود را آغاز و براى شناساندن بيشتر موسيقى اصيل ايران در چهارچوب مبادلات فرهنگى، هنرى مسافرتهايى
به ممالك جهان به خصوص كشورهاى عربى كرد كه در همين مسافرتها با يكى از عودنوازان به نام و بزرگ يك كشور همسايه آشنا شد و همين آشنايى وى را به عودنوازى كشانيد و از سال 1353 به بعد در اركستر سماعى به سرپرستى فريدون ناصرى در راديو تلويزيون همكارى خود را آغاز و ادامه داد و تاكنون با اركستر سازهاى ملى ايران وابسته به صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران همكارى دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ايرج جهانشاهى، در سال 1313 در شهر باختران (كرمانشاه) متولد شد. از شش سالگى به هنر موسيقى علاقمند شد و اولين بار به نواختن ضرب روى آورد ولى پس از مدتى يك روز يكى از بستگان نزديك وى يك نى لبك به رسم هديه به او داد و از آن روز بود كه كار دميدن وى در نى لبك آغاز گشت و آن قدر دميد و دميد كه در دميدن استاد شد و هنوز كه هنوز است با نفس گرم و مسيحايى خويش مى دمد و از اين دميدن ها دل خلق ها و بندگان خدا را شاد و ايشان را محظوظ مى كند.
ايرج جهانشاهى، نواختن نى لبك را ابتدا نزد برادر هنرمند خود رضا جهانشاهى به صورت سنتى و سينه به سينه فرا گرفت و در مدرسه و جشن هاى خانوادگى دوستان و آشنايان مجلس آرايى مى كرد تا اين كه روزى يك نى خيزران خريدارى كرد و از آن يك فلوت براى خويش ساخت كه اتفاقا زيبا و خوش صدا از كار درآمد و از اين زمان به بعد وى روى به نواختن فلوت آورد.
سال ها از اين تاريخ گذشت ايرج حالا شاگرد دبيرستان
رهنماى تهران بود كه در جشن ها و اعياد ملى كه به مناسبت هايى در مدرسه برپا مى شد شركت مى جست و هنرنمايى مى كرد، روزى در يك مسابقه هنرى كه با حضور وزير فرهنگ وقت و مقامات فرهنگى و هنرى دبيرستانهاى مختلف از جمله: دبيرستان هاى رهنما، خاقانى و پيرنيا و يك مدرسه ديگر برگزار شده بود، وى با آقايان: جلال مبين كه نوازنده تار بود، از مدرسه خاقانى، اميرعباس صفوى نوازنده ويولن از مدرسه پيرنيا و ايرج پورخمامى كه ايشان درس رياضى تدريس مى كردند و نوازنده قره نى بودند و جمال مبين كه نوازنده ضرب بودند آشنا شد و خود تشكيل اركسترى را دادند كه سال ها در جلسات هنرى مدرسه كه برپا مى گشت فعالانه شركت مى كردند.
كار جدى و پرثمر ايرج جهانشاهى در موسيقى از زمانى آغاز شد كه با هنرمند شايسته و ارجمند پرويز ياحقى آشنا شد و در اركستر اين هنرمند كه مركب بود از پرويز ياحقى (ويولن اول) سرپرست اركستر، اميرعباس صفوى (ويولن دوم)، ايرج پورخمامى نوازنده كلارينت، مجيد نجاحى نوازنده سنتور، ايرج جهانشاهى نوازنده فلوت، فخرالدين حكيمى نوازنده تار، ايرج على اله نوازنده ضرب به خوانندگى هوشنگ شوكتى كه آهنگ ها از پرويز ياحقى و اشعار از بيژن ترقى بود.
آهنگ ها و اشعارى كه حاصل زحمات اين گروه هنرمندان بود در زمان خود خيلى زود شهرت يافتند و سر زبان ها افتادند و در هر كوى و برزن و كارخانه توسط مردم خوانده و زمزمه مى گرديد كه مى شود از اين آهنگ ها مثل: شكوه شب، «فرشته»، «شب تار» و تعدادى ديگر نام برد.
ايرج جهانشاهى پس از چندى همكارى خود را با اركستر ابراهيم سلمكى به خوانندگى قاسم جبلى، مهرگان (ويولن)، هادى
طاهرى (ضرب)، باشوكى (ويولن سل)آغاز و علاوه بر اجراى برنامه هاى متعدد و گوناگون در راديوها، كنسرت هاى مختلفى در تهران و شهرستان ها بر پا كردند.
سال ها بعد، هنرمند ارجمند و والا، محمود ذوالفنون از وى دعوت به عمل آورد تا با اركستر ايشان همكارى نمايد كه ايرج با افتخار و شادمانى از اين دعوت استقبال كرد و همكارى خود را با اركستر اين هنرمند بزرگ آغاز كرد، نوازندگان اركستر ذوالفنون عبارت بودند از: محمود ذوالفنون رهبر اركستر و نوازنده ويولن اول، تقى مشكاتى نوازنده ويولن دوم، ايرج پورخمامى نوازنده قره نى، ايرج چهانشاهى نوازنده فلوت، منصور صارمى نوازنده سنتور و كهندانى نوازنده ضرب به خوانندگى احمد ابراهيمى كه علاوه بر اجراى برنامه هاى متعدد در راديو، كنسرت هاى بزرگى نيز در شهرستان ها و مجالس و محافل و مراكز فرهنگى و هنرى و مؤسسات عام المنفعه اجرا كردند.
پس از چندى وى همكارى خود را با اركستر بهرام حسن زاده كه به خوانندگى احمد ابراهيمى، ملوك ضرابى و جعفر بزرگى و نوازندگانى چون: حسين صمدى، اميرعباس صفوى نوازندگان ويولن، رضا مهران، ايرج پورخمامى نوازندگان قره نى و سنتور منصور صارمى آغاز و برنامه هاى متعددى در راديو و در سراسر كشور اجرا كردند.
از كارها و فعاليت هاى هنرى ديگر وى، همكارى در برنامه كارگران بود كه با اركستر نادر نياكان (برادر شاپور نياكان) به خوانندگى خواننده هنرمند گيلان، شاپور جفرودى و عبدالعلى همايون روزهاى چهارشنبه هر هفته در مركز راديو ايران در ميدان ارك اجرا مى گردند.
ايرج جهانشاهى، يكى از اولين هايى است كه درموسيقى تلويزيون با هنرمندانى چون: حسن مقراضى (بابك) نوازنده پيانو و آكوردئون، پرويز شهبازى كلارينت، ايرج شهبازى جاز، اميرعباس صفوى آهنگ هايى ساخته و اجرا كرده اند.
از جمله شعر و آهنگ «خاطره» كه در مايه شوشترى منصورى ساخته شده بود كه بعدها با شعر ديگرى به نام «شمع سحرى» پوران اجرا كرد و برنامه ديگر تلويزيونى به نام «بزم آدينه» بود كه خوانندگان آن عبارت بودند از خواننده خوش صدا بيژن فرشاد، رشيد مستقيم، تورج و پرويز باقرى به نوازندگى ميلاد كيائى سنتور، اميرعباس صفوى ويولن، فخرالدين حكيمى تار، رضا بهنام ضرب كه از برنامه هاى جالب و پرطرفدار آن وقت تلويزيون بود.
وى بارها در پيس هاى متعددى كه در تئاتر فردوسى به روى سن مى رفت آهنگ هايى را همراه با ايرج پورخمامى، سالكى بابك و قاسم جبلى در پيس «شبى در بغداد» و «باله بهار» به اجرا درآورد و براى فيلم هاى: «پنجمين ازدواج» از ساخته هاى نصرت اله وحدت، «ميهن پرست» به كارگردانى درم بخش آهنگ هايى ساخت كه با صداى ايرج اجرا گرديد.
ايرج جهانشاهى، سال هاى متمادى در راديو با اركسترهاى عباس شاپورى، شاپور حاتمى و مهدى تاكستانى همكارى كرد و خود غير از نواختن فلوت كه ساز تخصصى وى مى باشد، با نواختن سازهاى، سنتور، ضرب و آكوردئون آشنايى كامل دارد. وى در سال 1335 به شهرستان رشت منتقل گشت و از همين سال همكارى خود را مؤسسات فرهنگى و هنرى و راديو رشت آغاز كرد و اولين كلاسى موسيقى خود را به نام «هنرگاه موسيقى» در كوچه حمام حاج آقابزرگ داير كرد كه شاگردان خوبى از اين كلاس بيرون آمدند. ايرج جهانشاهى، هم اكنون همراه با صمد پيوند خواننده هنرمند همراه با تنى چند از هنرمندان در اعياد اسلامى و جشن هاى ملى در تالار رودكى (وحدت)، سازمان آب، سالن وزارت كار و شهربانى برنامه هاى موسيقى اجرا مى كنند. در مورد
سبك و سياق نوازندگان فلوت وى مى گفت «نوازندگان باسابقه فلوت كه همزمان با دوران نوازندگى ما شهرت داشتند و بسيار خوب مى نواختند عبارت بودند از: سيروس فرصت، پرويز فرصت، سيروس حدادى، چنگيز عسگرپور، الله زارى، تقوامنش، عماد رام كه ايشان از مازندران آمدند و با آهنگ ها و نواى گرم فلوت خودشان برنامه هايى تا اواخر داشتند و ما سبك نوازندگى وى و صداى گرم و آهنگهاى گرم و آهنگ هاى دلنشين او هميشه براى من الهام بخش بوده و آهنگ هاى اين هنرمند را با صداى كمى كه دارم براى خودم و محافل دوستانه به يادشان با فلوت اجرا مى كنم و هميشه يادشان را گرامى داشته و دارم و براى همه هنرمندان عزيز كشورم آرزوى سلامت از درگاه خداوند يكتا دارم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عارف. كتابى در مقامات طاهرالدين محمد در ميان سالهاى 870 ق و 800 ق تاليف كرده است. وى نخست از مريدان شاه نعمت اللَّه ولى بود و پس از آن در سلك پيروان طاهرالدين درآمد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (283).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم و چهارم ق)، صوفى. از مشايخ بزرگ جيرفت بود و پير شيخ ابوعبداللَّه طاقى. وى با ابوعبداللَّه خفيف شيرازى معاصر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (542 -539)، نفحات الانس (269).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده. نام اصلى وى معلوم نيست. چالانچى خان از نوازندگان دربار فتحعلى شاه قاجار بود كه كمانچه را خوب مى نواخت و از موسيقيدانان بنام عصر خويش و در اين كار استاد بود به غير از وى چالانچى خان ديگرى هم بوده كه رياست عمله ى طرب ناصرالدين شاه قاجار را بر عهده داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ عضدى (40 ،38)، تاريخ موسيقى (504/2 ،376 ،375 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (591/1)، سرگذشت موسيقى (16/1)، شرح حال رجال (56/5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 851 ق)، صوفى، نويسنده و شاعر. معروف به يعقوب چرخى نقشبندى. در روستاى چرخ، از توابع غزنين، به دنيا آمد. وى از علوم ظاهرى و باطنى بهره مند بود و مدتى در هرات و مصر به تحصيل علوم پرداخت و از محضر علماى آنجا استفاده ها نمود. مولانا يعقوب از اصحاب خواجه بهاءالدين و خواجه علاءالدين عطار بود و از شاگردان وى مى توان به خواجه ناصرالدين عبيداللَّه اشاره كرد. وى شعر نيز مى سروده و اشعارش در بعضى از تذكره ها نقل شده است. به آورده ى «تاريخ نظم و نثر»، صاحب عنوان چندى در شيراز ساكن بود و تفسيرى به نام «تفسير يعقوب چرخى» دارد. عبيداللَّه احرار، عارف مشهور، خليفه و جانشين او بود. يعقوب در حصار شادمان درگذشت. از آثار وى: «رسالة الانسيه»، به فارسى، در كلمات بهاءالدين نقشبند؛ تفسير «فاتحةالكتاب»، به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (265 -264)، الذريعه (1312/ 9)، رشحات عين الحيات (432 -428/ 2 ،121 -116/ 1)، فرهنگ سخنوران (1014)، لغت نامه (ذيل/ يعقوب)، نفحات الانس (404 -402)، هفت اقليم (334 -333/ 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(599 /577 -507 ق)، صوفى. چشتى از بزرگان طريقت چشتيه بود. خواجه احمد پس از پدر جانشين وى شد. وى پس از مسافرت و اقامت شش ماهه در مكه و مدينه به بغداد رفت و مدتى در خانقاه شيخ شهاب الدين سهروردى اقامت گزيد و در نزد خليفه ى بغداد نيز تقرب يافت. خواجه احمد بعد از مدتى اقامت در آن شهر متوجه خراسان شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حبيب السير (392/2)، مزارات هرات (133)، نفحات الانس (335 -334).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، عارف. شيخ اسماعيل چشتى از صوفيان بنام و برادر شيخ احمد چشتى است. خواجه عبداللَّه انصارى از اين دو برادر بسيار ياد كرده است و در جايى مى گويد: «من هيچ كس نديده ام به ديدار و فراست چون برادرِ احمد چشتى.»
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (625 -22)، مزارات هرات (134)، نفحات الانس (346 -345).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1082 ق)، صوفى و شاعر. از خلفاى سلسله ى چشتيه و از شاعران روزگار اورنگ زيب (1118 -1068 ق)، پادشاه هند، است كه در مثنوى سرايى توانا بوده است. وى صاحب منظومه اى عارفانه به نام «حقيقت الحق» يا « آيينه حق نما» است. اين مثنوى مشتمل بر ديباچه ى نثر و حدود چهار هزار بيت در 93 لطيفه است. نسخه اى از اين منظومه در كتابخانه ملك به شماره 5448 موجود است. در انتهاى مقدمه ى نثر آن گويد كه اين كتاب در 1082 ق به پايان رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (161 / 19)، منظومه هاى فارسى (396 -394).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(527 -430 ق)، صوفى. در سن هفت سالگى تمام كلام اللَّه را حفظ كرد و به تحصيل علوم مشغول شد. وى در سن بيست و شش سالگى بعد از پدر قائم مقام او شد. قطب الدين بعد از ملاقات شيخ احمد جام جهت تحصيل كمال به بلخ و بخارا رفت و مدت چهار سال در آن ديار بود و آنگاه به چشت بازگشت و به تربيت اصحاب ارادت مشغول شد و تا آخر عمر در همان ديار ماندگار شد. خواجه مريدان بسيارى داشت كه از معروفترين آنها فرزندش، خواجه احمد، خواجه شريف زندنى، شاه سنجان و خواجه ى سبزپوش آذربايجانى را مى توان نام برد. از آثار وى: «منهاج العارفين»؛ «خلاصة الشريعه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران (218/2)، تاريخ نظم و نثر (217)، تاريخ گزيده (764)، حبيب السير (320/2)، ريحانه (321/7)، طريقه ى چشتيه (80 -79)، لغت نامه (ذيل/ چشتى)، مزارات هرات (132 -131)، معجم المؤلفين (33/13)، نفحات الانس (334 -331)، هدية العارفين (477/2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(411 -321 ق)، صوفى. وى عالم به علوم دينى و عارف به معارف يقينى بود و در زهد و ورع مقام والا داشت. بعد از پدر قائم مقام وى شد و معاصر با سلطان محمود غزنوى بود. خواجه محمد سخت از دنيا معرض بود و همواره مريدان را بر زهد و ترك دنيا تحريض مى كرد و مى گفت: چون اول و آخر ما ترك دنياست، خود را از غرور و فريب وى نگاه مى بايد داشت. خواجه داراى سه خليفه بود: نخست خواجه ابويوسف، دوم خواجه محمدكاكو، سوم خواجه استاد مردان. وى در چشت درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طريقه ى چشتيه (79 -78)، مزارات هرات (130
-129)، نفحات الانس (330 -329).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 632 ق)، صوفى و شاعر. معروف به معين چشتى سجزى. نسبت وى به قريه ى چشت در نزديك هرات و مشايخ آنجا مى رسد. وى در سيستان متولد شد و نسبت سنجرى او نيز به همين سبب است. در خراسان نشو و نما يافت. از خراسان روانه بغداد شد و در بين راه به قصبه سنجار رسيد و در آنجا با شيخ نجم الدين كبرى ملاقات كرد. در ضمن همين سفر با شيخ عبدالقادر گيلانى و در شهر بغداد با خواجه اوحدالدين كرمانى ملاقات كرد و خرقه خلافت از او دريافت. پس از مدتى، همدان رفت و در آنجا صحبت خواجه يوسف همدانى را دريافت و در تبريز، اصفهان نيز به زيارت پيران طريقت نائل گشت. و در بين راه سفر اصفهان به هند از بسيارى از آرامگاههاى عارفان بزرگ چون ابوسعيد ابوالخير و خواجه عبداللَّه ديدار كرد و از طريق پنجاب وارد هند شد و در شهر لاهور اقامت گزيد. پس از مدتى عازم دهلى شد و بعد از مدتى اعتكاف در آنجا سرانجام به اجمير رفت و همان جا درگذشت. معين چشتى مؤسس و مروج طريقه چشتيه بود كه به وسيله خليفه ى او، شاه نظام اولياء در سراسر هند پرآوازه شد. وى چنانكه از تذكره برمى آيد شعر نيز مى سروده، چند بار در هندوستان «ديوان» شعرى به نام او چاپ شده است. از ديگر آثار وى: «انس الارواح» يا «انيس الدولة»؛ «گنج اسرار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران (818 -817 /3)، تاريخ نظم و نثر (154 -153)، تذكره ى روز روشن (753 -749)، دنباله ى جستجو در تصوف (218
-217)، الذريعه (1076 -215 /9)، رياض العارفين (132)، ريحانه (349/5 ،91 -90 /3)، طريقه چشتيه (103 -83)، لغت نامه (ذيل/ معين)، مجمع الفصحا (1240)، نحفات الانس (884 ،883 ،505).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 459 ق)، صوفى. وى خواهرزاده خواجه محمد بن ابى احمد بود و مريد و تربيت يافته ى وى. خواجه يوسف بيشتر ايام عمر خود را در انزوا و انقطاع گذرانيد. خواجه عبداللَّه انصارى با وى ملاقات داشت و در مجالس خود به نيكى از وى ياد مى كرد. مزار وى در چشت است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (321 -320 /7)، طريقه ى چشتيه (79)، مزارات هرات (131 -130)، نفحات الانس (331 -330).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اسماعيل چشم آذر به سال 1300 در شهر بادكوبه يكى از شهرهاى قفقاز ديده به جهان گشود، وى هنوز بسيار كوچك بود كه همراه خانواده به ايران آمد و تحصيلات ابتدايى را در تبريز گذراند و چون به موسيقى علاقمند و شيفته ى آن گرديده بود، در تهران نواختن كمانچه، تار و ويولن را نزد استادان: ابوالحسن صبا و حسين ياحقى فراگرفت و سالها در اركسترهاى آذربايجانى به نواختن مشغول مى گردد و از سال 1329 فعاليت هاى هنرى خود را در راديو تهران آغاز كرد و در اركسترهاى مختلف راديو شركت و با آنها همكارى كرد. ناصر چشم آذر هنرمند معروف و آهنگساز متن فيلمهاى فارسى فرزند اسماعيل چشم آذر مى باشد.
ضمناً از ديگر هنرمندان باارزش هموطن آذربايجانى خود مثل: صفرعلى جاويد، عادل آخوندزاده، سيف اللَّه ابراهيم زاده، آساطور صفريان، على داستانپور، على سليمى، محمدعلى نجدبنائى (تار)، سرگون رابى گوريل (ماندولين- بانجو). باقر ساورائى، آشوت بابائيان، سروژ آرزميان، مصطفى منفردمنش (كلارينت)، حسينقلى حميدى، ابراهيم نظرى (فلوت)، خسرو رحيميان (ويولن)، ولى اللَّه قاسمى (نقاره)، مسعود حبيبى (پيانو)، اصغر بهرام زاده (گارمون- آكوردئون)، محمدعلى عبادى (بالابان)، يداللَّه زيوه، اباذر عرفيان و مرحوم مصطفى پايان بايد ياد كرد.
(تو 1300 ش)، نوازنده. در بادكوبه ى قفقاز متولد شد. در
كودكى با خانواده ى خود به ايران آمد و تحصيلات ابتدايى را در تبريز به پايان رساند. او در تهران نواختن كمانچه، تار و ويولن را نزد ابوالحسن صبا و حسين ياحقى فراگرفت و سالها در اركسترهاى آذربايجانى، به نواختن مشغول بود. چشم آذر از سال 1329 ش فعاليتهاى هنرى خود را در راديو تهران آغاز كرد و در اركسترهاى مختلف راديو شركت داشت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (551 -550/ 1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(جل. 749 ه.ق./ 1347 م.- مقت. 753 ه.ق./ 1352 م.) شمس الدين فضل اللَّه زمام امور امارت سربداران را تسليم خواجه شمس الدين على- كه پس از قتل امير مسعود رئيس واقعى سربداران محسوب مى شد واگذاشت. اين خواجه كه از مردم قريه چشم بود به فراست و دانايى و كفايت اشتهار داشت، و بار ديگر سبب رونق حكومت سربداران شد. وى با طغاتيمورخان صلح كرد و ولاياتى را كه امير مسعود از او گرفته بود به طغاتيمور مسترد داشت. در سبزوار به آبادى و رفع فحشا و فساد مشغول گرديد، عامه را مرفه كرد و مملكت را در ضبط آورد. او عاملى داشت متصدى تمغاى وى به نام «حيدر قصاب» كه محكوم به پرداخت مبلغى از بابت بقاياى خود شد، و چون خواجه شمس الدين در مطالبه اين مبلغ با او به درشتى سخن گفت. و او را دشنام داد، حيدر به مصلحت ديد يكى از مقربان امير مسعود- كه خواجه يحيى نام داشت خواجه شمس الدين را در سال 753 بعد از چهار سال و نه ماه حكومت به قتل رسانيد و خواجه يحيى جاى او نشست.
برگرفته از
كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسجد اميرچقماق يزد در سال 841 ه_.ق (يعني بيش از 570 سال قبل از اين) توسط اميرجلال الدين چقماق شامي و همسرش بي بي فاطمه خاتون ساخته شد (1) (عكسي از نماي ايوان اين مسجد در همين شماره مجله ميراث جاويدان چاپ شده است) طومار وقف نامه اي براي موقوفات اين مسجد در دست است كه در سال 1300ه_.ق از روي نسخه اصل رونويس شده است.
در اينجا بخشي از اين وقفنامه را كه مصارف موقوفات واهداف واقف را بيان مي كند و از جهات مختلف آموزنده و مفيد است درج مي كنيم:
واقف بايد محصولات موقوفات محرره مزبوره را اولاً به عمارات رقبات معينه مذكوره صرف كند، به نوعي كه غبطه مرعي باشد، و مستلزم ازدياد محصولات و اجارات گردد.
و ثانيا به تعمير و ترميم مباني خيرات موقوف عليها الاهم فالاهم والاغبط فالاغبط.
و بعد از آن در انتظام مهام مسجد وظايف جد به جاي آورد. امامي حسن الكلام را كه در فنون قرائت و وقوف، صاحب وقوف، و در مقام رعايت شرايط و اركان صلاة از تكبيرة الاحرام تا سلام، ثابت و راسخ الاقدام نصب فرمايد كه در ليالي و ايام به شغل شريف امامت از سر فراغ بال اشتغال نمايد. و هر سال مبلغ سيصد و شصت دينار آقچه نقره سره مسكوك رايج كپكي كه هر دو دينار از آن به وزن يك مثقال و نيم دانگ باشد بدو رسانند، چنانچه هر روز يك دينار باشد.
و همچنين ده نفر حافظ كلام اللّه حسن الصوت كه در تجويد و قرائت كلام مجيد فريد باشند، كه آناءالليل و اطراف النهار سيّما العشايين والاسحار تلاوت نمايد. و هر سال مبلغ دو هزار و يكصد و
شصت دينار آقچه كپكي موصوف به ايشان رساند، چنانچه مقتضي رأي متولي شرعي باشد.
و مصدري معين و مقرر فرمايد كه منصب صدارت حفاظ را بستگي داشته باشد، و در قرائت و تجويد و اصول، ماهر و باهر، هر يك از حفاظ اقتضاء به آثار مرضيه [و] سنن سنيه او نمايند. و مرسوم و مقرري او را هر سال مبلغ سيصد و شصت دينار آقچه صوفه مذكوره كپكيه بدو رسانند. و اگر كسي كه قابليت صدارت داشته باشد مفقود و ناموجود، به دو نفر ديگر از حفاظ دهند، تا در امر خطير تلاوت خبير بوده شروع نمايد.
و ايضا مدرسي كه به صيقل اذهان وافيه زنگ رنگ اعضال و اشكال از صفحات اوراق معقول زدوده، به زلال الهام صافيه نقوش شكوك و شبهات از الواح فروع و اصول مغسول فرموده تعيين نمايد، تا در مسجد مذكور بسط بساط درس علوم دينيه و معارف يقينيه نموده، حقايق مسايل به وسايل بيان وافي كامل، و لسان شافي شامل، بر چهره حال طلبه نگارد.
و مُعيدي با هشت نفر طالب علم نصب فرمايد، كه اگر اذهان و طباع طلبه كرة واحدة درك معضلات نتواند معيد مذكور اعاده سبق نمايد، تا اشكال ايشان انحلال يابد. و در ايام تحصيل در مسجد مذكور به وظايف مذاكره و مباحثه قيام نمايد.
وظيفه مدرسي هر سال مبلغ يك هزار و دويست دينار آقچه فضي كپكي موصوف بدو رسانند.
و هر سال مبلغ نهصد و هشتاد دينار كپكي منعوت وظيفه و مقرري معيد و طلبه، چنانچه رأي جناب متولي مذكور _ لازالت امارته مرفوعة بين الجمهور _ باشد، بديشان رسانند.
و همچنين خطيبي كه از شرايط و اركان خطبه باخبر باشد
نصب فرمايد، تا در ايام جمعات خطبي به فصيح ترين عبارتي نمايد، چنانچه مستمعان از آن محظوظ و بهره ور گردند. و هر سال مبلغ يكصدوبيست دينار آقچه فضي موصوف كپكي وظيفه به او رسانند.
و ايضا دو نفر مؤذن صيت عارف الوقت كه قبل الفوت ايام وليالي بامر تأذين و مناجات حضرت لايزالي اشتغال نمايد، و ارباب طاعات را هنگام اداء واجبات اعلام كند. و هر سال مقرري ايشان را مبلغ سيصدوشصت دينار آقچه موصوف به ايشان رسانند.
وايضا واعظي كه در تفسير آيات قرآني، و ترجمه احاديث نبوي گوي سبقت از خم چوگان بسي علما ربوده باشد، تعيين فرمايد، تا در مسجد مذكور در دهور و شهور رنجوران امراض غفلت و جهالت را شربت خوشگوار نصيحت چشاند، و هر سال مقرري و وظيفه او مبلغ يكصد و پنجاه دينار به او رسانند، و جهت مقرري و وظيفه ماه رمضان مبلغ يكصد و سي دينار آقچه موصوف كپكي.
و دو نفر معاشر خوان تعيين فرموده كه در ايام جمعات عهد عند صعود الخطيب الي المنبر به حديث معهود خواندن قيام نمايد. و هر سال مبلغ يكصد دينار آقچه كپكي منعوته، وظيفه به ايشان رسانند.
و هر سال مبلغ يكصد و بيست دينار آقچه فضي كپكي به معلمي كه در مسجد مذكور اطفال مسلمانان را تعليم قرآن قديم و تنزيل حكيم نمايد، رسانند.
و هر سال مبلغ سه هزار آقچه كپكي موصوف در وجه سفره و آش خانقاه مذكور كه به فقرا و مساكين و صادر و وارد رسانند، چنانچه مقتضي رأي منير و فكر و تدبير عالي جناب متولي باشد.
و هر سال يكصد دينار آقچه رايج كپكي موصوف در ليالي متبركه به
وجه حلاوة و نقل صرف نموده به جماعتيان رسانند.
و مبلغ يكصد و هشتاد دينار آقچه موصوف هر سال در وجه ثمن الدهن والبرز والشمع و غيره كه موجب استضائه مسجد و خانقاه باشد صرف گردانند، و قناديل و سرج افروخته دارند.
رجاء صادق و اميد واثق كه حضرت خالق، چنانچه واقفان خيران واليان متزاوجان مشاراليهما، توفيق اتفاق و ترصيص مباني خيرات ارزاني فرموده، عالي جناب دولت مآب متولي مذكور _ مدت ظلاله ما تعاقبت الاعوام والشهور _ تأييد حكام احكام تأييدات محصل، و در فردوس اعلي ايشان را و ساعيان را مقام و مأوي دهاد. والحمدللّه اولاً و اخرا، والصلوة والسلام علي خيرمن اوتي معجزا باهرا، و علي اولاده و اصحابه باطنا و ظاهرا.
و همچنين شرط فرمودند كه اگر _ عوذاباللّه تعالي _ جناب دولت قباب متولي را نسل اولاد ذكور منقطع گردد، امور محرره مذكوره، از توليت شرعيه، و اشراف، و نظارت از آنِ اناث اولاد او باشد، و اولاد اولاد همين طريق، ما تعاقبوا و تناسلوا، بطنا بعد بطن، ونسلاً بعد نسل.
و عقيب از آنكه در عالي مجلس شريف، و سامي ديوان دين حنيف، در ضمن مرافعه شرعيه، ثابت و مبين و واضح و مبرهن شد، نزد حضرت شريعت پناه تقوي شعار مخدوم مطاع، ناشر صحايف العلوم الدينية والمعارف اليقينية في الارباع والاصقاع، اعني حاكم عادل مرافع اليه، كه صدر اين كتاب به سجل شريف [او] مزين و محلي خواهد گشت، اعلي اللّه تعالي لانتصاب رايات الدرس والفتوي و رفع اعلام العلم والتقوي [تعالي] شأنه و رفع محله و مكانه، به شهادت مولانا و صاحب اعظم ركن الملة والدين ضياء الاسلام والمسلمين حسن بن مولانا اعظم اكمل اكرم اقدم،
صفي الملة والدين محمود بن مولانا اعظم سعيد ملاذ القضاة والموالي المتأخرين ضياء الحق والدين محمد بن مخدوم مولانا. اعظم شهيد ملجأ القضاء ذوي المراتب والمناصب والاحكام في اوان حياته الواصل الي رحمة اللّه في روضات جنانه مجد الحق والشريعة والتقوي والدين حسن الرضي اعلي اللّه شأنه في ظل والده، و ابن عم پدرش مولانا و صاحب اعظم مجد الملة والدين شرف الاسلام والمسلمين حسن بن مولانا اعظم سعيد مؤيد الاكابر والموالي شرف الملة والدين حسين بن مخدوم سعيد مجد الحق والدين حسن المشاراليه، اعلي اللّه تعالي شأنه:
و كاتب اين سطور و محرر اين مزبور اصغر عباداللّه ذي الفضل محمد بن مسعود بن محيي بن ابي ملقب به قطب الحجة، غفراللّه ذنوبه، و ستر عيوبه، كه جملگي حصص موقوفه مشروحه تا زمان صدور صيغ وقف حق و ملك متزاوجان واقفان بود.
حكم شرع شريف به صحت اين جمله واقع شد، و به اشهاد شرعي مقرون گشت، في سلخ شهر ربيع الاول عمت ميامنه لسنة تسع و اربعين و ثمانمائة. والسلم، والحمدللّه وحده.
پي نوشت :
1- جامع مفيدي 1/ 170 و 3/ 469_ تاريخ يزد، ص75 و 79
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رهبر و آهنگساز بزرگ اركستر سمفونيك تهران، لوريس چكناواريان به سال 1316 در تهران متولد شد، پس از تحصيلات ابتدايى و متوسطه راهى اتريش شد و از آكادمى موسيقى وين فارغ التحصيل گرديد و پس از چندى نيز فارغ التحصيل شد و در ايران غير از آهنگسازى و رهبرى اركستر سمفونيك تهران با ساختن موسيقى متن فيلم «جلد مار» در جرگه ى آهنگسازان فيلم قرار گرفت و فيلم هايى كه براى آنها موسيقى متن ساخت عبارتند از: «چهلستون»،
«حاج مصورالملكى»، «داديان»، «آدم شاخ درمياره»، «هشت بهشت»، «مسجد شيخ لطف اللَّه»، «عالى قاپور»، «معمارى سلجوقى»، «معمارى تيمورى»، «معمارى ايلخانى»، «بناهاى صفوى»، «آستان قدس رضوى»، «مجموعه گنجعلى خان»، «برپا خاسته»، «مناظر ايران»، «توريست در ايران»، «بى تا»، «تجاوز»، «تنگسير»، «به اميد ديدار».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 684 ق)، عارف و صوفى. معروف به اخى ترك. وى شاگرد و خليفه ى مولوى بود و از مشاهير جوانمردان و متصوفه ى قرن هفتم در آسياى صغير. پدران وى اصلا از اروميه ى آذربايجان بودند و در آسياى صغير از پيشكسوتان اهل فتوت به شمار مى آمدند. حسام الدين بعد از وفات پدر با پيروان خويش به حلقه ى مريدان ملوى پيوست و به سبب اخلاص مورد توجه و تربيت خاص وى قرار گرفت. بدان اندازه كه بى حضور او تقريبا در هيچ مجلس لب به سخن نمى گشود. مولانا «مثنوى» را به ترغيب درخواست همين مريد صادق به نظم آورد. وى بعد از وفات مولوى به مدت يازده سال خليفه ى او و مرشد روحانى خانقاه مولويه بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (464 -461 ،455 /3)، تاريخ نظم و نثر (160)، دايرةالمعارف فارسى (848/1)، ريحانه (42/2)، لغت نامه (ذيل/ چلبى)، مناقب العارفين (741 -740 /2)، نفحات الانس (470).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند روشندل و نوازنده شيرين پنجه خسرو چناريان كاشانى، به سال 1328 خورشيدى در خانى آباد كه يكى از محله هاى قديمى تهران است در خانواده اى زحمتكش متولد شد. وى تا سن هفت سالگى در همان محله دوران كودكى را مى گذراند ولى از آن پس به خيابان هفده شهريور كنونى تهران همراه پدر و مادر خود نقل مكان كرد. خسرو چناريان طى مصاحبه اى گفت:
«پدرم مرد بسيار زحمتكش و خوش قلبى بود، او به خاطر گرداندن امر معاش خانواده، غير از رانندگى شركت واحد اتوبوسرانى، در جاى ديگرى نيز كار مى كرد. برخلاف هيكل درشت و نيرومند و پرجذبه اش قلبى بسيار مهربان و رئوف داشت و اگر هم عصبانى مى شد كمتر
كسى در مقابل او جرأت عرض اندام داشت. ناگفته نماند كه متأسفانه به دليل فاميل بودن پدر و مادرم، من از همان بدو تولد نابينا به دنيا آمدم و حدود 9 ساله بودم كه بنا به توصيه دوستان پدر و مادر و اقوام، مرا در سازمان نابيانايان خدمات اجتماعى در ميدان شوش پشت انبار گندم گذاشتند. در آنجا نابينايان ضمن امر تحصيل كه اهميت خيلى كمى بدان مى دادند، فراگرفتن موسيقى را بسيار ارج مى گذاشتند و آن را از مهمترين هنرها مى دانستند.
در آن زمان كه چند سال قبل از ورود من به اين مكان بود، مرحوم استاد حسينعلى وزيرى تبار امر تعليم موسيقى به نابيانايان را در دست گرفته بود، من مدت كوتاهى نزد اين استاد بزرگ و ارجمند رضوان اللَّه تعالى عليه به شاگردى پرداختم كه متأسفانه آن مرد شريف و دلسوز و فرزانه فوت شد و ديده پرمهر و فروغ خود را از اين جهان فانى فروبست. حدود يك سال و چندى قبل هم آن استاد معظم و بزرگ موسيقى ايران ابوالحسن صبا نيز رخت از اين دنيا بربسته بود. من چون سن بسيار كمى داشتم نتوانستم در آنجا از نظر تحصيل و چه از نظر موسيقى بهره كافى و وافى بگيرم فقط همين قدر به خاطر دارم كه توانستم خط «بريل» را كه همان خط نابينايان است تا حدودى فرابگيرم و بتوانم كمى بخوانم و بنويسم.
حدود اواخر سال 1339 بود كه نزديك يازده سال داشتم كه آن سازمان به دلايلى كه گفتنش ضرورتى ندارد منحل شد و نابينايان جاى مشخصى براى تعليم و تربيت نداشتند و من حدود يك سال و نيم بى كار و عاطل و باطل
در تهران بودم. روزى پدرم وارد خانه شد و جعبه اى در دست داشت كه گفت:
«خسروجان، امروز جعبه اى براى تو آورده ام كه در آن سازى بنام ويولن قرار دارد، دلم مى خواهد كه در آينده اين ساز را ياد بگيرى و خوب بنوازى و من آرزو دارم كه به نواختن ساز ويولن تو نگاه نمايم و صداى آن را با تمام وجودم گوش دهم».
از آن روز به بعد من جهت فراگيرى اين ساز به تكاپو افتادم و در جستجوى كلاس و معلمى دلسوز و وارد بودم تا بتوانم نواختن اين ساز را فراگيرم، لذا پس از جتسجوى بسيار، كلاسى را در سه راه دروازه شميران كه در طبقه بالا بود پيدا كردم كه مرحوم استاد يحيى نيكنواز استاد و معلم آن كلاس بود. او يكى از شاگردان نسبتاً خوب شادروان استاد صبا بود و من هفته اى دو جلسه در آن كلاس شركت مى كردم و تعليم مى گرفتم.
ابتدا او به من موسيقى را به طور گوشى ياد داد و پس از چندى نت را با من روى سيم ها كار كرد. حدود هشت ماهى كه گذشت نمى دانم چرا او در كلاس حاضر نشد و دوباره من بى كار و سرگردان شدم و نمى دانستم چه بكنم كه اين بى كارى و سرگردانى من مدت دو سال ادامه داشت ولى چيزهايى را كه قبلاً آموخته بودم پيش خود تمرين مى كردم، اما متأسفانه ذوق و شوق من كم كم جاى خود را به بى تفاوتى داد و در يكى از روزها نيز ويولنم از دستم افتاد و شكست تا اين كه در چهارده سالگى مطلع شدم كه مدرسه نابينايى زير نظر ميسيونر آلمانى ها در اصفهان وجود دارد. پدرم
برخلاف ميلش كه از من دور مى شد ولى به خاطر آينده بهتر من، مرا به اصفهان فرستاد و متأسفانه يك سال بعد در حالى كه در اصفهان بودم، پدرم را از دست دادم. بگذريم كه در آن شهر غريب يك پسربچه چهارده ساله دور از والدين و اقوام و فاميل چه مصيبت ها كشيدم ولى هميشه طالب پيشرفت و ترقى بودم. اين مدرسه زير نظر آلمانى ها اداره مى شد و آنها در اينجا تبليغ مذهبى مى كردند كه من از همه چيز آنها استفاده بردم جز مسئله مذهب كه كماكان به مذهب خود اسلام پايبند و باقى ماندم.
آنها وقتى ذوق مرا نسبت به ويولن ديدند، سازى براى من تهيه نمودند و من در آنجا مشغول نواختن شدم البته معلمى وجود نداشت كه بشود استفاده كرد، اما خوب اندوخته هاى قبل خود را مورد استفاده قرار مى دادم، تا اينكه حدود سال 1347 وارد دبيرستان شده بودم، استاد رحمت اللَّه بديعى كه از نوازندگان و اساتيد خوب ويولن در آن روزگار بود هفته اى يك روز به هنرستان موسيقى اصفهان مى آمد كه ايشان وقتى مرا ديد، خيلى زود مرا پذيرفت و من مشغول تعليم گرفتن از ايشان شدم. حدود دوسالى كه گذشت ايشان ديگر به اصفهان نيامد، اما من بهره كافى در اين مدت دو سال از كلاس اين استاد بزرگ برده بودم، بعد از اين هركس و هرجا كه مى شد چيزى مى آموختم، ديگر در اين موقع نسبتاً نوازنده اى بودم كه ديگران حاضر بودند به خوبى به ساز من گوش دهند. در اركسترهاى مختلف از جمله اركستر و فرهنگ و هنر اصفهان، اركستر دانش آموزان اصفهان و غيره فعاليتى چشم گير داشتم كه يا نوازنده
بودم يا سرپرست اركستر.
به هر حال در خرداد سال 1352 ديپلم گرفتم و در همان سال نيز ازدواج نمودم، ازدواج ما بنابه خواسته واقعى دو طرف بود. همسرم از همه جهت لياقت و شايستگى دارد او و من هنوز به همان اندازه ى اوائل ازداج يكديگر را دوست داريم و زندگى مى كنيم و همسر فداكارم از هيچ لحاظ چه سواد و دانش، چه عاطفه و انسانيت و خلق و خوى آدمى هيچ چيز كم و كسر ندارد و هم اكنون حاصل اين ازدواج پنج دختر مى باشد كه از آنها كمال رضايت را دارم. دختر بزرگم امسال در دانشگاه بنا به ميل و خواسته خودش رشته مهندسى كامپيوتر را قبول شد و من هم اكنون با داشتن فوق ديپلم كودكان استثنائى در يكى از مدارس نابيانايان اصفهان مشغول تدريس به نابينايان هستم، يعنى در حقيقت نواختن ساز شغل من نيست. من در مقطع ابتدايى تدريس مى كنم.
ناگفته نماند كه حدود سال 1348 مسابقاتى بين دانش آموزان هر استان برگزار مى شد كه اين جانب در اصفهان رشته ويولن به مقام اول رسيدم و پس از آن در مسابقات سراسرى كشورى نائل گرديدم و به قول آن روزى ها مدال طلا را از مدير كل امور تربيتى دريافت نمودم و اين يكى از موفقيت هاى بزرگ من است.
موسيقى چون هنرى است والا و عاطفى كه سرآمد تمام هنرها است، لذا اعتقاد دارم كه بايد در خون هر انسان عاطفى و عارفى باشد و نوازنده هم خصوصاً نوازنده ويولن بايد سعى كند ضمن لطيف نوازى و شيرين نوازى، باكمال قدرت ساز بزند. و من در هر محفل ادبى، هنرى كه شركت مى جويم از استاد فقيد ابوالحسن خان صبا، حتماً
يادى مى كنم، چه او را از نوابغ بزرگ و نادر موسيقى ايرانى مى دانم و خود را مديون اين بزرگمرد هنر مى دانم چرا كه اگر زحمات ايشان نبود شاگردانى چون: حبيب اللَّه بديعى على تجويدى مهدى خالدى فرامرز پايور رحمت اللَّه بديعى و... نبودند و من هيچ بهره غيابى و نتى از آنها نمى جستم.
من از سبك نوازندگى مرحوم استاد حبيب اللَّه بديعى كه تقريباً همان تكيه ها و سبك استاد صبا است بسيار لذت برده و كاملاً از مرحوم بديعى پيروى مى كنم. چنان پيروى مى كنم تا انشاءاللَّه روزى بتوانم تا حدود زيادى جاى آن استاد بزرگ را در دلها بگيرم
من در آرشه كشى و قدرت پنجه سعى ام بر اين است كه به همان قدر ارشه كشى و قدرت پنجه استاد بديعى ساز بزنم. البته من تعليم شاگرد هم مى دهم و شاگردان خوبى هم پرورش داده ام كه در سطح اصفهان آنهايى كه مرا مى شناسند مى دانند. روش تدريس من كاملاً از روى نت و كتاب و اصول صحيح است و اساتيد بزرگ اين روش را تأييد نموده اند و هميشه به شاگردان خود مى گويم هنر موسيقى و ساز را به خاطر خود هنر و پيشبرد هنر ياد بگيريد. من دوست نداشته ام از هنرم استفاده مادى كرده باشم مگر شهريه هنرجو، چون معتقد نيستم كه از هنر استفاده مادى بشود. مردم بايد ذهنشان روشن شود به اينكه هنرمند چيز ديگرى است و مطرب چيزى ديگر و من خوشبختانه از مطرب و مطربى هميشه بيزار بوده و هستم.
من به بازى شطرنج بسيار علاقمندم و تا چندين سال پيش تبحر فوق العاده اى در اين ورزش فكرى داشتم، به زبان هاى آلمانى و انگليسى خصوصاً زبان آلمانى نسبتاً وارد و واقفم
و از صحبت كردن با اين زبان ها لذت مى برم. از كودكى بسيار تيزهوش و بُرا بودم و هر چيز را كه مى خواستم خيلى سريع فرامى گرفتم و به هوشيارى و باهوشى در خانواده و فاميل و ميان دوستان و در محل معروف بوده ام و صداى موسيقى به خصوص ويولن در من تأثير بسزايى مى گذاشت و خوشبختانه هم اكنون نوازنده اى هستم كه در سطح اصفهان و بعضى محافل هنرى ايران از من به خوبى ياد مى كنند كه دوستان مرتباً اين محبت هاى هموطنان را به گوش حقير مى رسانند و اكثراً بداهه نوازى مرا به خوبى قبول دارند و اين براى من جاى بسى خوشحالى و خوشبختى است».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم و دهم ق)، موسيقيدان و نوازنده. از موسيقيدانان معروف هرات و معاصر سلطان حسين بايقرا و اميرعليشير نوايى بود. وى چون در نواختن چنگ استاد بود به چنگى معروف شد. ميرزاعلى، پدر درويش على، موسيقيدان معروف سده ى دهم هجرى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (229/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از كمانچه نوازان بزرگ و مشهور دوران قاجاريه، مرحوم عليرضاخان چنگى است كه در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، ديده به جهان باز كرد و پدرش چون از مستوفيان دستگاه سلطنتى قاجار بود به دربار راه يافت و با موسيقيدانان آن دوران مثل: آقا ميرزا عبداللَّه، آقا حسينقلى، سماع حضور، باقرخان كمانچه كش، ميرزا على اكبر سنتورى، مرادخان (نوازنده ى تار)، داود شيرازى (نوازنده ى تار)، غلام ضرب گير، حبيب (نوازنده ى ضرب)، حاج قربان خان و قلى خان (خوانندگان زمان) و جوادخان قزوينى و غيره... آشنا و مأنوس شد و به موسيقى علاقمند گرديد.
عليرضا چنگى از همان كودكى با تشويق پدر، نزد جوادخان قزوينى رفت و نزد او موسيقى را آموخت و پس از چندى خود در سلك نوازندگان دربار درآمد و يكى از نوازندگان بزرگ عهد خود شد. وى بعدها كلاس موسيقى جهت تعليم شاگرد افتتاح كرد و شاگردان بزرگى تربيت كرد كه يكى از آنها استاد اسماعيل زرين فر مى باشد. او در سال 1327 فوت شد و در امامزاده عبداللَّه به خاك سپرده شد. روحش شاد.
(وف 1327 ق)، نوازنده. در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار به دنيا آمد. از سيزده سالگى نواختن ساز را نزد استاد جوادخان قزوينى شروع كرد و سپس نزد داوود شيرازى، استاد تار، كه معروف به ساقى بود، آموزش ديد. وى به كمك پدرش كه از
مستوفيان دربار بود، به دربار مظفرالدين شاه و بعد از آن به دربار محمدعلى شاه راه يافت و با استادانى نظير ميرزا آقا عبداللَّه، آقا حسينقلى، سماع حضور و باقرخان كمانچه كش آشنا شد و در سلك نوازندگان دربار درآمد. اسماعيل زرين فر، نوازنده ى ويولن، خواهرزاده و شاگرد او بود. عليرضاخان در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللَّه به خاك سپرده شد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (52)، تاريخ موسيقى (546/ 2)، سرگذشت موسيقى (72 -71/ 1)، مردان موسيقى (36 -35/ 2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، نوازنده ى چنگ. استاد سلطان محمد چنگى از نوازندگان عهد شاه طهماسب صفوى است كه در چنگ نوازى استاد بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران، براون (89/4)، تارخى موسيقى (318 -317 /1)، سرگذشت موسيقى (15/1)، عالم آراى عباسى (191/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقا ميرزا محمد باقر چهار سوقي اصفهاني مشهور به « صاحب روضات » عالم فاضل مجتهد، اديب و محقق رجالي برجسته از علماي بزرگ شيعه در قرن سيزدهم فرزند عالم برجسته حاج ميرزا زين العابدين موسوي خوانساري ( مدفون در تكيه شيخ محمد تقي رازي ) مي¬باشد.
اين عالم بزرگوار در خوانسار متولد شد و تحصيلات خود را در اصفهان نزد علماي بزرگي چون سيد محمد شهشهاني، سيد صدرالدين عاملي ، شيخ محمد تقي رازي ( صاحب حاشيه)، سيد محمد باقر حجت الاسلام، حاج محمد ابراهيم كلباسي و ... انجام داد. در نجف اشرف از بزرگاني چون سيد ابراهيم قزويني كسب علم نمود و از بزرگاني چون شيخ محمد كاشف الغطاء و ... اجازه دريافت نمود. پس از بازگشت به اصفهان به تدريس ، تحقيق ، تأليف و عبادت روزگار سپري نمود.
در عهد خود مرجعيت قضا و فتوي را داشت و در مسجدي كه در محله چهارسوق به نام وي نام گذاري شد امام جماعت بود. در تقوي و ديانت مورد تأييد تمامي علما و مردم زمانش بود. در مقامات عرفاني او آورده اند ظل السلطان مي خواست مالي را به آقا ميرزا محمد باقر واگذار كند، صاحب روضات گفته بود قريه توكل آباد من براي كفاف مخارج خود و خاندانم كافي است. ظل السلطان ابتدا تصور مي¬كرد كه واقعا توكل
آباد يكي از روستاهاي آباد اصفهان است وقتي پرس و جو كرد فهميد كه مقصود او توكل به خداوند است.
ايشان در شب دوشنبه 9 جمادي الاول 1313 ه_ . ق در گذشت و بنا بر وصيتش در تخت فولاد در جوار قبر ميرزا حسين خان كشيكچي به خاك سپرده شد.
به جهت احترام و تجليل از مقام برجسته وي به همت ميرزا سليمان خان ركن الملك و فرزندان اين عالم بزرگوار بعقه اي بر سر قبرش بنا گرديد.
تأليفات ايشان عبارتند از: احسن العطيه يا شرح برالفيه ، تسليه الاخوان، حاشيه بر شرح لعمه، حاشيه بر قوانين، رساله در ضروريات دين، رساله در شرح حديث حي ، رساله در امر به معروف و نهي از منكر، رساله عمليه، قصايد عربي و فارسي در مدح و فضيلت اهلبيت پيغمبر، مجالسي در مصائب حضرت سيد الشهداء و كتابهاي ارزشمند بسيار ديگر.
او تاليفات چندى در فقه، اصول و كلام دارد. از جمله: «روضات الجنات»، در احوال علما و سادات؛ «احسن العطيه» در شرح «الالفيه» شهيد اول؛ «تسليه الاحزان» فارسى، در مصيبت؛ حاشيه بر «شرح لمعه »؛ «ارجوزه»، در اصول فقه؛ «اقسام اسباب البلايا النازله فى هذه الدنيا على الشقى و السعيد»؛ «تفصيل ضروريات الدين و المذهب»؛ «حاشيه ى قوانين الاصول»؛ «قرةالعين و سرور النشاتين»؛ «رساله عمليه»؛ «رساله فى الامر بالمعروف و نهى عن المنكر».
مشهورترين كتاب ايشان « روضات الجنات في احوال العلماء و السادات » به عربي است كه بيش از ده سال از عمر خويش را مشغول تحقيق و تأليف اين كتاب ارزشمند نموده است. اين كتاب از كتاب هاي رجال شناسي بسيار محققانه و عميق بوده و
مورد استفاده بسياري از محققين و رجال شناسان قرار گرفته و بسياري ازبزرگان حواشي و فهرست ها بر اين كتاب نموده اند. شهرت اين كتاب به حدي بود كه پس از درگذشت اين عالم بزرگوار به مرور زمان اين خاندان به « صاحب روضات » و فرزندان بزرگوارش به « سادات روضاتي» معروف گشتند.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 237 ق)، عارف. از مشاهير خراسان و شاگرد و مريد شقيق بلخى بود و استاد احمد خضرويه. وى در واشجرد بلخ وفات يافت. به حاتم از اين جهت «اصم» مى گفتند كه خواست ناشايست فردى را بپوشاند خود را كر، وانمود كرد. چون واعظى حكمت گوى بود او را «لقمان زمان» مى گفتند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (151/2)، تاريخ بغداد (245 -241 /8)، تاريخ گزيده (636)، تذكرة الاولياء (244 -25 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (247 ،228 ،42)، حلية الاولياء (83 -73 /8)، روضات الجنات (4 -3 /3)، ريحانه (144 -143 /1)، سير النبلاء (487 -484 /11)، طبقات الصوفيه سلمى (97 -91)، كشف المحجوب (143 -142)، الكنى والالقاب (40/2)، لغت نامه (ذيل/ حاتم)، نفحات الانس (64 -63).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم يحيى خان حاتمى (قوام الدوله) يكى از استادان بزرگ موسيقى اصيل و از نوازندگان باارزش زمان آقا حسينقلى بود، وى كه نوازندگى را نزد استاد ارجمند خود آقا حسينقلى فراگرفته بود به قدرى ميان ساير شاگردان استاد پيشرفت كرده بود كه آقا حسينقلى سمت خليفه گرى كلاس خود را به او واگذار كرده بود و در ضمن تعليم تار عبدالحسين شهنازى را هم استاد به مرحوم يحيى خان واگذار كرده بود. مرحوم روح اللَّه خالقى در كتاب سرگذشت موسيقى ايران آورده كه: «يحيى خان قوام الدوله اى» از دست پروردگان آقا حسينقلى مى باشد كه سازش شنيدنى بود». يحيى خان حاتمى، فردى باشخصيت و سرشناس و متعين بود كه همين مسائل موجب گرديده بود كه نواى سازش به گوش مردم نرسد و هيچگاه هم ديده نشد در مجلسى در حضور اشخاص متفرقه و غريبه ساز بزند مگر در حضور دوستان و آشنايان خيلى نزديك و براى دل خود،
خداوند به سال 1303 به مرحوم يحيى خان فرزندى عنايت فرمود كه نامش را شاپور نهاد و اين كودك از همان زمان كودكى با نواى دل انگيز ساز پدر آشنا و مأنوس گرديد و به نواختن اين ساز روى آورد و در اينجا از قلم خود شاپور حاتمى خواهيم خواند كه چگونه با نواختن اين ساز آشنايى پيدا كرد:
«درست به يادم نيست در چه سنى با تار آشنا شدم در 13 سالگى كه محصل دبستان نظام بودم ساز مى زدم و در 16 سالگى خوب ساز مى زدم، استاد بزرگوارم مرحوم عبدالحسين خان شهنازى بنا به توصيه پدرم مرا پذيرفت و چون محصل دبيرستان نظام بودم روزهاى دوشنبه را براى تمرين تعيين كرده بود و من مجبور بودم ساليان دراز در روزهاى دوشنبه بعد از ظهر در سر كلاس رياضى حاضر نباشم به همين علت تا اين ساعت از رياضيات چيزى نمى دانم بعد از مرحوم شهنازى رديفهاى آواز ايرانى را نزد دايى خودم مرحوم عبداللَّه خان دوامى شروع كردم و به تمام گوشه هايى ايرانى وارد شدم. ادامه تحصيلات بعد از دبيرستان در دانشگاه پليس و بقيه خدمتم در شهربانى به آخر رسيد. در سال 52 با درجه سرهنگى مفتخر به بازنشستگى شدم خدمت هنرى ام را از راديو ژاندارمرى شروع كردم و بعد از دو سال بنا به دعوت استاد عزيز و گرانمايه ام آقاى مهدى خالدى جزو نوازندگان اركستر ايشان به خوانندگى خانم دلكش درآمدم در سال 1325 و در حدود 17 سال اين همكارى را داشتم و از افتخارات دوران هنرى ام به شمار مى آيد بجز نوازندگى در اركستر، نوازندگى سلوى روزهاى يكشنبه بعد از ظهر به عهده اينجانب بود
و مدت 5 سال روزهاى شنبه شب نوازندگى سلوى تلويزيون را به عهده داشتم كه متأسفانه به علت غرض ورزى مشير همايون كليه نوارهاى سلوى اينجانب در راديو از بين برده شده است و اين بزرگترين خيانتى است كه ايشان درباره ى بنده انجام داده اند، خوشبختانه دوست محترم و عزيزم جناب مهندس گلشن ابراهيمى كليه نوارهاى آن زمان را در اختيار دارند من در اين مورد از ايشان متشكرم بعد از جدائى خانم دلكش از آقاى خالدى در اركسترهاى مختلف با خوانندگانى چون خانمهاى: مرضيه، دلكش، پوران، هما و آقايان: داريوش رفيعى، امين اللَّه رشيدى همكارى داشتم بهترين يادگارم در راديو گلهاى شماره 1 است كه به همراه آقاى تجويدى و مرحوم غياثى، خانم مرضيه تصنيف معروف صورتگر نقاش چين را خوانده اند از آهنگهاى ساخته شده ام ترانه «به ياد دوست» است كه در مرگ داريوش رفيعى ساخته ام كه شعر آن از بيژن ترقى است و كوروس سرهنگ زاده و پيوند آن را اجرا كرده اند. نكته قابل توجه اين است كه در هيچ مكانى براى ساز زدن حاضر نشده ام و مانند پدرم از شركت در مجالس و محافل خوددارى كرده ام و هنر نوازندگى را وسيله ارتعاش خود قرار ندادم و اين براى من افتخارى است مگر در منزل و يا نزد دوستان واقعى خودم. در سال 66 دچار سكته قلبى گرديدم كه در خارج تحت عمل جراحى قرار گرفتم و مى بايستى براى بار دوم اين عمل انجام گيرد كه تاكنون به علت مشكلات اين كار انجام نشده است.
قبل از سكته قلبى، زندگى من در سه چيز خلاصه مى شد: تار، تفنگ و سگ شكارى ام و ايام فراغتم در كوهها و شكارگاهها
مى گذشت كه فعلاً از اين كار محروم هستم و بيشتر اوقات را در مزرعه شخصى كه در تفرش دارم به استراحت مى گذرانم من از جوانى شعر مى گفتم و داراى غزليات زيادى هستم و اغلب اين اشعار موجود است كه در موقع آن شايد به چاپ برسد، در ايام بيمارى و بسترى بودن چندين آهنگ ساخته ام كه شعر آنها از خود من است شايد در آينده به گوش علاقمندان برسد».
شاپور حاتمى، بنا به دعوت مرحوم پيرنيا براى همكارى با برنامه گلها دعوت شد و او همكارى خود را با ساير هنرمندان اين برنامه آغاز و ادامه داد. گفته مى شود كه وى اولين كسى است كه با تار چهار مضراب دو چهارم را زده و بنابر همين گفته، پيش از ايشان كسى اين كار را نكرده بوده. شاپور حاتمى به نوه هاى خود بسيار علاقمند است و چون براى استاد ابوالحسن صبا، احترامى خاص و ويژه قائل است نام يكى از آنها را صبا گذاشته است.
نوازنده.
تولد: 1323.
درگذشت: 1369.
شاپور حاتمى در سيزده سالگى كه محصل دبستان نظام بود شروع به ساز زدن نمود. از شانزده سالگى نزد عبدالحسين شهنازى به تمرين مى پرداخت. بعد از شهنازى رديف هاى آواز ايرانى را نزد دايى خود عبدالله خان دوامى شروع كرد و به تمام گوشه هاى ايرانى وارد شد. بعد از اتمام دبيرستان به تحصيل در دانشگاه پليس پرداخت وسپس در شهربانى استخدام شد. درسال 1352 با درجه ى سرهنگى بازنشسته شد خدمت هنرى را از راديو ژاندارمرى شروع كرد و بعد از دو سال بنا به دعوت مهدى خالدى به عضويت اركستر وى درآمد. اين همكارى حدود هفده سال ادامه يافت. نوازندگى سلوى روزهاى يكشنبه
بعدازظهر راديو به عهده وى بود و مدت پنج سال روزهاى شبنه شب نوازندگى سلوى تلويزيون را به عهده داشت. از آهنگ هاى ساخت ايشان ترانه ى «به ياد دوست» است.
شاپور حاتمى پور بنا به دعوت داود پيرنيا براى همكارى با «برنامه ى گل ها» دعوت شد و او همكارى خود را با هنرمندان ديگر برنامه آغاز و ادامه داد. گفته مى شود كه شاپور حاتمى پور اولين كسى است كه تار چهار مضراب دو چهارم را زده و بنا به همين گفته، پيش از وى كسى اين كار را نكرده بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1300 ش)، خواننده و نوازنده. وى صداى پرطنين و بلندى داشت و از شبيه خوانهاى معروف بود كه بيشتر در نقش حضرت عباس (ع) و حرّ بن يزيد رياحى تعزيه مى خواند. او همچنين در مجالس بزم نيز خوانندگى مى كرد. حاجى خان علاوه بر خوانندگى، سنتور هم مى نواخت. وى در حدود شصت سالگى در اوايل سلطنت رضاخان درگذشت.[1]
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (414/1)، سرگذشت موسيقى (350/1)، مردان موسيقى (142/2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حاجي اسماعيلي
محل تولد : وسفو نجرد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1350/1/1
زندگينامه علمي
بنده دوران ابتدائي و راهنمائي را در روستاي وسفونجرد از بخش خلجستان قم سپري نمودم و در ضمن تحصيل مانند ديگر بچه هاي روستائي به كار كشاورزي مشغول بودم و بعد از اتمام تحصيلات راهنمايي نيز مدتي در روستا مشغول كشاورزي نمودم و در سال شصت و هشت براي تحصيلات طلبگي به قم آمدم، شوق اصلي من براي آمدن به حوزه سيد بزرگواري بودند بنام آقاي تقوي كه در روستا بودند و خودشان مقداري دروس حوزوي خوانده بودند و معلومات خوبي داشتند كه بنده در مدتي كه در روستا درس مي خواندم بعد از تمام شدن درس با چند نفر ديگر خدمت ايشان مي رسيديم و آموزش قرآن مي ديديم و در ضمن نكات اخلاقي خوبي نيز ايشان مي فرمود به جهت اينكه از شاگردان خصوصي آيت اله سيد حسين فاطمي بودند و از اين رو نقش موثري در تربيت بنده داشتند به هر حال با مساعدت ايشان به قم آمدم و مشغول درس طلبگي شدم و
بعد از اتمام سال تحصيلي در قم در تعطيلات تابستان، با برخي از دوستان به مشهد مي رفتيم و تعطيلات را مشغول مباحثه و مطالعات آزاد مي شديم. بعد از اتمام پايه پنج حوزه كم كم به امر تبليغ نيز پرداختم ابتدا در تابستان براي دانش آموزان تدريس مي نمودم و سپس در ايام ماه مبارك رمضان و محرم به تبليغ مي رفتيم از آنجا كه به كار با كودكان علاقه مند بودم يك دوره آموزش تربيت مربي كودكان و نوجوانان را در سال هفتاد و سه گذراندم و سپس در همان مركز در بخش تحقيقات مشغول كارهاي قرآني شدم و يك كار گروهي را مشغول شديم كه آيات قرآن از اول تا آخر به صورت سؤال و جواب طرح مي كرديم براي نوجوانان كه جزء اول آن به صورت كتاب منتشر شد و چند جزئي هم به صورت جزوه ولي كار ناتمام باقي ماند در سال هفتاد و هفت همزمان با درس معمول حوزه در رشته تخصصي علوم قرآني دفتر تبليغات دوره محققي و نويسندگي علوم قرآني را گذراندم در سال هفتاد و هشت پس از اتمام سطح به درس خارج مشغول شدم و اصول را با استاد احمد عابدي كه با خواهش خودمان در منزلشان گذاشته بود شروع كردم و فقه را در درس آيت الله جوادي آملي در فيضيه شركت مي كردم و بعد از درس با دوستان مباحثه مي نمودم سال هشتاد و يك در دوره كارشناسي ارشد دانشگاه تربيت مدرس قم پذيرفته شدم و مدت دو سال اين دوره را گذراندم و سپس پايان نامه خود را به نام وحي و
تجربه ديني به راهنمايي استاد رباني گلپايگاني كه چند سالي در درس كلام ايشان در فيضيه شركت مي كردم تدوين نموده و دفاع كردم در كنار فقه و اصول به تفسير علاقه زيادي داشتم و چند سال در درس تفسير آيت الله جوادي آملي و استاد خاتمي شركت مي كردم و اكنون نيز دوره مهارت هاي بيان تفسير را مي گذرانم. و مشغول كارهاي تحقيقاتي در زمينه قرآني هستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله حاجي صادقي
تابعيت : ايران
زندگينامه علمي
سپاس بي كران و شكر خدا را بر همه نعمت هايش به ويژه نعمت هدايت و ولايت كه كاملترين مرحله آن با تمسك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام تحصيل مي شود و درود وصلوات الهي بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام و علماء و مصلحان بزرگ به ويژه حضرت امام خميني ره كه با نهضت خود اسلام ناب محمدي ص را احياء كرد و با درود به ارواح پاك شهداي عزيزي كه به اسلام و مسلمين عزت و اقتدار بخشيده و كفر و نفاق را ذليل كردند.
اين بنده ناچيز و متنعم به الطاف رب العالمين از اينكه در برابر نعمت هاي بي شمار الهي و دولت حقه و فرصت هاي فراواني كه در اختيار داشتم،نتوانستم تكليف و وظيفه خود را انجام دهم، شرمنده و در عين حال چشم اميد به مغفرت و رحمت خدا دارم و آنچه دراين گزارش خواهم آورد اولا نسبت به عنايات خدا و زمينه ها و فرصت هايي كه اسلام و انقلاب براي همه ما فراهم كرده
است بسيار ناچيز مي باشد و ثانيا اگر احتمالا در برخي موارد اندك موفقيتي هم حاصل شده باشد آن را لطف و امداد الهي مي دانم نه نتيجه عملكرد خويش،چرا كه به قول آن روحاني شهيد بزرگوار «توان ما به ميزان امكانات در دست ما نيست، بلكه توان ما به ميزان اتصال ما به خداست»
اينجانب در سال 1354 وارد حوزه علميه اصفهان (مدرسه ذوالفقار) شدم و دروس مقدماتي و پايه را در محضر اساتيد بزرگواري مانند آيت الله سيد حسن امامي و حجت الاسلام و المسلمين علي اكبر فقيه گذراندم و سال 1358 به حوزه علميه قم وارد شدم و سطوح عاليه را در محضر اساتيد برجسته اي نظير مرحوم آيت الله ستوده، آيت الله اعتمادي و آيت الله اشتهاردي به پايان رساندم و حدود ده سال در درس خارج اصول و فقه آيات عظام شركت كردم كه بيشترين آن دروس آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله مظاهري مي باشد و اين در حالي بود كه بنا به اقتضاءات زمان و جنگ تحميلي مدتي از حضور در حوزه علميه محروم ماندم لكن از امدادهاي ديگر خدا بهره مند گشتم.
درسال 1369 در كنار دروس حوزوي در كنكور كارشناسي ارشد مركز تربيت مدرس پذيرفته شدم و هم زمان به عنوان عضو هيات علمي دانشكده شهيد محلاتي به تدريس هم اشتغال داشتم.در سال 1375 به عنوان نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه امام حسين عليه السلام منصوب شدم وهم زمان در كنكور علوم قرآن و حديث (مقطع دكتري) پذيرفته شدم.درسال 1378 به قم بازگشته و مسئوليت گروه الهيات دانشكده شهيد محلاتي را پذيرفته و در سال 1381 دوره
دكتري را به پايان رساندم و از همان سال تا به حال مسئوليت پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه (رياست) را بر عهده دارم.
بعد از جنگ مهمترين اشتغالات علمي اينجانب عبارت بودند از:
1. تدريس درمقطع كارشناسي ارشد، كارشناسي، مراكز حوزوي در موضوعات مختلفي مانند علوم قرآن، روش هاي تفسير، تفسير موضوعي و تربيتي (برخي از سوره ها)، فلسفه اسلامي، فلسفه و نظام سياسي اسلام، دروس معارف و ...
2. تحقيق و تاليف در موضوعاتي كه به نظر حقير مورد نياز جامعه مي باشد كه فهرست حدود سي عنوان از كتاب ها، مقالات و جزوات درسي به پيوست مي باشد.
3. سرپرستي اجرايي مراكز علمي و خدمت گذاري به نخبگان و فرهيختگان علوم اسلامي و حوزوي.
بار ديگر اقرار مي كنم تا به حال نتوانسته ام همچون سربازي شايسته و مقبول براي مولايم باشم اميد است با توفيق الهي در آينده مقداري جبران كنم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله حاجي علي لالاني
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
بعد از پايان دوره ابتدايي وارد هنرستان فني و حرفه اي شدم و بعد از 5 سال دوره دبيرستان (نظام قديم) دروس جديد را رها كرده و در سال 1355 وارد حوزه علميه قم شدم. تا سال 68 سطح حوزه را به پايان رساندم و در دروس خارج حوزه شركت كردم. از اواسط دروس سطح حوزه وارد بحث هاي فلسفه و تفسير (دروس آيت الله جوادي آملي و حسن زاده آملي) شدم. و در سال 1370 با شروع دروس تخصصي حوزه به رشته تخصصي تفسير وارد شدم و همزمان تدريس در دانشگاهها را شروع كردم كه تا به
حال نيز ادامه دارد. بعد از دفاع از پايان نامه حوزه و رساله پايان نامه هاي علمي كارشناسي ارشد با دانشگاه آزاد اسلامي اراك و مركز جهاني همكاري داشته ام كه حدود 13 پايان نامه راهنما و 10 پايان نامه مشاور و حدود پنجاه پايان نامه را داوري كرده ام. از سال 1380 با نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاهها همكاري داشته و در بخش ارزشيابي اساتيد دروس معارف فعاليت داشته ام. و از سال 1383در مركز تخصصي تفسير و مركز جهاني علوم اسلامي به تدريس تفسير و علوم آن مشغول هستم و اخيراً عضو هيئت علمي مركز جهاني علوم اسلامي شده ام.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، شاعر و عارف. از ارادتمندان و سرسپردگان فرقه ى نعمت اللهى بود كه به خدمت حسين عليشاه، مجذوب عليشاه، مست عليشاه و رحمت عليشاه رسيد. وى در پايان عمر به مشهد رفت و در همان شهر درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (1058/2).
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
وقف نامه اي كه در اينجا بدان اشاره خواهيم كرد، سندي است متعلق به سال 1270 هجري قمري كه در كربلاي معلي تهيه و تنظيم شده و بسياري از علماي شيعه ي آن روزگار كه در كربلا سكونت داشته اند آن را تصديق كرده و بر پاي اين وقف نامه مهر و امضاي خود را حك كرده اند.
واقف زني شريف و علويه است به نام «حاجيه خديجه» از اهالي بندر كنگان دختر سيد قاسم الحسيني كه به زيارت كربلاي حسيني مشرف شده و در آن مكان مقدس و طاهر اموال و املاك خود و عوايد آن را صرف تعزيه ي حضرت اباعبدالله الحسين (ع) كرده است.
بر اساس اين وقف نامه مقرر شده بود كه منابع اعيان موقوفه صرف تعميرات اعيان شود و بعد از تعميرات خانه، بايد جمع آوري شود و يك چهارم آن به عنوان حق الزحمه و حق نظارت به ناظر مربوط اختصاص يابد و سه چهارم ديگر صرف خرج تعزيه ي حضرت امام حسين (ع) شود.
هم چنين بر اساس اين وقف نامه توليت موقوفات مورد نظر بر عهده ي واقف بوده است، و پس از آن بر عهده ي حاج آقا سيد مير علي اكبر و پس از فوت نامبرده بر عهده ي اولاد او نسل اندر نسل و در صورت انقراض به اولوالارحام سيد مذكور و در صورت انقراض ولوالارحام
سيد مذكور توليت و نظارت اين موقوفات به سادات مؤمنين و متدينين از اهالي دشتي واگذار شده است.
اكنون به نقل متن وقف نامه مورد نظر مي پردازيم:
الحمدلله الواقف علي الضمائر المطلع علي السرائر و الصلواة علي نبينا محمد و آله سيد الاوائل و الاواخر، صلوة دائمة الي يوم تبلي السرائر
اما بعد، بر ضمير منير خيريت تخمير صافيه ي زاكيه ي ارباب شعور و ادراك، ظاهر و هويدا باد كه حاضر شد در محضر شرع انور و محفل حكم ازهر عليا جناب عفت و عصمت پناه سلالة السادات النجباء، السيدة الشريفة العلوية الحاجية خديجه المعروفه لوالده ميرزا علي بنت مرحوم مغفور السيد قاسم الحسيني و موفقه به توفيقات سبحاني شده و مؤيده به تأييدات رباني گرديده وقف مؤبد و حبس مخلد نمود جميع و همگي و تمامي يك باب خانه ي معينه ي معلومه ي واقعه در بندر كنگان مع ما يتعلق بها و ينسب اليها شرعا و عرفا و لغة عموما و خصوصا من ابواب و اعتاب المحدود بحدود اربعة، قبله خانه ي ملا علي ملا حسين و شرقا خانه ي حاجي الاهلي و شمالا الي... المشهورة و جنوبا بيت يهودي و هم چنين وقف صحيح شرعي نمود دو بند نخل خرما كه عدد نخيل سي و شش دانه مي باشد كه معروف است به خسروي و محدود به حدود اربعه است، قبلة زمين راشد محمد ابول و شرقا الي انبود ابن النجم و فسيل احمد ابن علي شعبان و شمالا زمين خلف قناص و زمين زيره زار و جنوبا زمين علي خميس و باز وقف نمود ثلث اطوية با زمين هايي كه متعلق به آنها مي باشد محدود است شمالا الي المقبرة و
جنوبا تا زمين اولاد عبدالكريم و شرقا طريق شارع و قبلة الطريق المعروف به سرناخ و كذلك وقف نمود هانيتين زمين هاي متعلق به وي المشهورة با السدة عبارة عن اربعين من اعني يزرع فيها اربعون من دشتي جو و گندم و محدود است با اين حدود، شمالا زمين كرده كنار و جنوبا زميني كه مشهور است بزماني از مال حاجي علي خميس و شرقا الي الجبل و قبلة الطريق معروف به سرناخ و كذلك زميني كه معروف است بالمحمدية كه قبله او متصل است به انبود ملا علي و مشرقي او راهي كه معروف است به سرناخ و شمالي وي زمين الابراهميه و جنوبي او زمين شيخ حجر پس مجموع املاك مزبوره وقف صحيح شرعي نمود كه اولا منافع اعيان مرقومه صرف تعميرات اعيان شود در صورت احتياج به تعمير كه خراب شود و بعد از تعمير آنچه منافع جمع آوري شود ربع محصول از منافع، حق التعب و نظارت ناظر باشد و سه ربع ديگر طرا و كلا صرف و خرج تعزيه جناب سيد الشهداء اباعبدالله الحسين (ع) شود اما بايد كه در تعزيه خانه معلومه كه منسوبه به خود واقفه مي باشد صرف شود و نه در تعزيه خانه ي جاهاي ديگر [خوانا نيست] و صيغه ي وقفيت جاري شد شرايط وقف و قبض و اقباض حاصل شد و در ضمن... داد توليت و نظارت اعيان موقوفه مادام الحيوة با خود واقف معلومه و بعد از خود به سلالة السادات العظام آقا سيد مير علي اكبر خلف و نوباوه آقا سيد عبدالله و بعد از فوت مؤمي اليه با اولاد او نسلا بعد نسل و بطنا
بعد بطن و در صورت انقراض با اولي الارحام سيد مسطور و بعد به اولاد اولي الارحام سيد مذكور بود اما بقاعده بعضهم اولي ببعض اي الاقرب فالاقرب اما بشرطي كه جميع طبقات مؤمن و متدين باشند و نعوذبالله بعد از انقراض اولاد اين نسل توليت و نظارت در بحيث لا يباع و لا يشتري و لا يوهب و لا يرهن (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) و كان ذالك في يوم بيست و دوم ماه رمضان المبارك كه در كربلاي معلي في سنه ي هزار [و] دويست و هفتاد من الهجرة 1270.
1. صح ما فيه لدي خادم الشريعة المطهره / محمد حسين القزويني الحائري [مهر چهار گوش / ثلث:] «... المذنب محمد...»
2. بسم الله و الحمدلله
يشهد بايقاع وقف الوقوفات علي نهج المرقومات المسطور / المزبور و انا الراجي عفو ربه / يسبحاني: ابومحمد عبدالحسين البحراني.[مهر چهار گوش / نستعليق:]«ابن عبدالحسين. محمد».
3.[.....][.....]رقم فيه لدي /[.....][.....]من[.....]الحائري[مهر بيضي / نستعليق:]«الواثق؟ بالله؟ عبده: عبدالرحمن»
4. ذلك كذلك و انا الاقل / جواد ابن اسدالله الحسيني [...؟] [مهر بيضي / نستعليق:]«جواد الحسيني»
5. يشهد العبد الاقل[...]/ محمد بن عبدالجعفر الحسيني الهاشمي؟[مهر چهار گوش / نستعليق:]«محمد بن عبدالجعفر الحسيني»
6................ الجاني حسين بن محمد
7. يشهد بشهاده / الشهود اقل عبادالله حسن / بن عبدالحسين البحراني[مهر هشت گوش / نستعليق:]«حسن بن عبدالحسين»
8. شهد بذلك علي بن قاسم يزد خواسي؟ [مهر بيضي/ نستعليق:] «عبده علي بن...» همان گونه كه در متن وقف نامه آمده است عوايد اين موقوفات مي بايست براي برگزاري تعزيه هاي حضرت امام حسين (ع) هزينه شود و اين مطلب خود
نشان دهنده ي اين است كه هنر تعزيه كه اكنون در اين استان سير نزولي خود را طي مي كند، در يك قرن پيش از چه اهميت و جايگاهي برخوردار بوده است و البته اختصاص موقوفات جهت تعزيه تنها به استان بوشهر اختصاص ندارد و در اكثر مناطق ايران زمين، شاهد چنين موقوفاتي هستيم. در اينجا بايد اين نكته را يادآوري كرد كه تعزيه هنر وقفي است، زيرا هنر تعزيه تنها داراي بعد نمايش و آشكار ساختن يك مصيبت و يا تراژدي نيست، بلكه نوعي ستايش از كساني است كه حقارت را نپذيرفتند و نقد جان خود را وقف عدالت و حقيقت كردند. به قول استاد دكتر جابر عناصري تعزيه، شرح ماجراي «وقف خون» دريادلاني است كه قباله ي مهر الهي را با خون خود مهر كردند.
امروزه جاي هزار افسوس و و دريغ است كه نه فقط تعزيه خانه اي از تعزيه خانه هاي منطقه به جاي نمانده، بلكه ياد و نام بانيان تعزيه خانه ها و واقفان آنها نيز در يادها نمانده است. نگارنده به سهم خود بر روان و روح حاجيه خانم خديجه، واقف روشن ضمير و هنرپرور كه املاك و اموال خود را وقف بر پاداري تعزيه ي سيد الشهدا (ع) اين هنر وقفي ايران زمين نموده است، طلب مغفرت مي كند.
سند دوم كه جديدترين سند وقفي استان و در واقع به اطلاع نگارنده آخرين سند وقفي استان است و اتفاقا متعلق به يكي از زنان مؤمن و روشن ضمير منطقه است كه در سال 1369 شمسي تنظيم شده است .
اين وقف نامه مربوط به موقوفه اي است كه وقف بقعه ي مباركه ي حضرت امام زاده عبدالمهمين بوشهر شده
است. ذيلا متن وقف نامه را نقل مي كنيم.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(984 -918 ق)، فقيه امامى، مفسر، محدث، متكلم و محقق. پدر شيخ بهايى بود. اصلاً از جبل عامل و ساكن اصفهان و قزوين بود. نسبت او به حارث اعور هَمْدانى، از خواص اميرالمؤمنين على (ع) مى رسد. حارثى با خانواده خود به دعوت شاه طهماسب صفوى از موطن اصلى به اصفهان آمد و مدتى در آن شهر به تدريس و افادات علمى مشغول شد و بعد به درخواست شاه صفوى در قزوين متوطن شد. عزالدين در پايان عمر به بحرين رفت و در آنجا مسكن اختيار كرد و همان جا درگذشت و در ديه مصلى، از توابع هجر بحرين، دفن شد. وى از شاگردان برتر شهيد ثانى و سيد حسن بن جعفر كركى بود و در اكثر علوم اسلامى روزگار خود توانا و يگانه دهر بود. فرزندش شيخ بهايى و شيخ حسن بن شهيد ثانى، صاحب «المعالم»، و سيد حسن بن على بن شدقم حسينى و شيخ رشيدالدين اصفهانى و بسيارى ديگر از شاگردان شيخ حسين مى باشند. از آثار وى: شرح «الفيه» الشهيد؛ «مناظرة مع بعض علماء حلب»، در امامت؛ «ديوان» شعر؛ شرح «قواعد الاحكام» علامه، «دراية الحديث» يا «وصول الاخيار الى اصول الاخبار»؛ «تحفة اهل الايمان»، در قبله؛ كتاب «الاربعين»، در اخلاق؛ رساله ى «الوسواسية»؛ رساله ى «الرضاعية»؛ «الغرر والدرر»؛ «جوابات الاعتراضات العشره»؛ «رساله فى الاعتقادات حقة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (260/2)، اعيان الشيعه (56/6)، ايضاح المكنون (516 ،346 /1)، تكمله امل الآمل (186 -182)، الذريعه (70/15 ،38/11 ،249/9 ،163 -162 /6 ،175/5 ،414/1)، روضات الجنات (336 -392 /2)، ريحانه (130 -126
/4)، فوائد الرضويه (140 -138)، الكنى والالقاب (105 -102 /2)، لغت نامه (ذيل/ حسين)، معجم المؤلفين (17/4)، هدية العارفين (320/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1342 -1292 ش)، دانشمند، شاعر و موسيقيدان. در بوكان متولد شد. وى تحصيلات مقدماتى خود را نزد پدرش گذراند و براى ادمه ى تحصيل به سقز، و از آنجا به سليمانيه ى عراق رفت. حافدى پس از بازگشت به مهاباد، در آنجا نزد پسر عموى پدرش، ملا احمد ترجانى زاده، به فراگيرى علم و فضيلت مشغول و موفق به اخذ ليسانس در الهيات شد. وى سرانجام در كرمانشاه درگذشت. حافدى علاوه بر علوم دينى و ادبى، با علوم جديد نيز آشنايى داشت و زبان انگليسى و تركى را مى دانست و شعر كردى را نيكو مى گفت و به فارسى و عربى نيز شعر مى سرود. محمدسعيد به موسيقى علاقه داشت و خوب آواز مى خواند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ مشاهير كرد (366 -365 /2)، زندگينامه رجال و مشاهير (54 -53 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم كربلائى كاظم از اهالى ساروق فراهان (حافظ القرآن) عجيب زمان بود.
وى كه مدت چند ماهى در منزل نگارنده بود در قم مردى عامى و بى سواد و پيرمردى سالخورده و كهن سال و داراى سر كوچك و پيشانى پرچين كوتاه و رنگى گندمى تيره بود و دانشمندان روانشناس مى گفتند در مغز اين مرد هيچگونه استعداد و نيروى حفظ و دركى وجود ندارد.
اين مرد با اين كيفيت به طورى قرآن شريف را حافظ بود كه براى غير معصوم و امام كه حجت خداست ميسور نيست و اين بنده صدها بار او را تجربه و آزمايش نمودم نشد كه تأمل و فكر كند و جواب بدهد هر آيه اى از آيات شريفه قرآن را كه مى پرسيدند اگر از آيات مكرره بود فوراً مى گفت اين آيه مشابه دارد.
و در فلان سوره و
فلان سوره هست درسوره فتح مثلا آيه قبلش اين و آيه بعدش اينست و در سوره احزاب هم هست و قبل و بعدش اينست. و اگر غير مكرر بود فوراً مى خواند و مى گفت در آن سوره است و قبل و بعدش چنين است و مشابه ندارد.
آيات را بسيار تند مى خواند و غالباً در شبانه روز دو مرتبه قرآن را ختم مى نمود و بالعكس هم مى خواند يعنى از آخر سوره شروع مى كرد تا به اول مى رسيد.
سوره بقره بزرگترين سور قرآنيه را از آيه شريف (آمن الرسول...) مى خواند تا به اول سوره مضافاً بر اين حفظ با اينكه سواد عربى و فارسى و حتى از دو خواندن قرآن را نداشت هر آيه را كه سؤال مى كردند بدون تأمل و توقف سريعاً مى خواند و مى گفت در كدام سوره است.
آن آيه را نشان هم مى داد يعنى مى گفتند كربلائى كاظم اين آيه را از قرآن نشان بده و هر قرآن كوچك و بزرگ خطى و چاپى بدست او مى دادند با گرفتن يك قبضه از قرآن همان آيه مطلوب را ارائه مى داد چشمش ضعيف و مانند جسمش ناتوان و كم ديده شده بود.
نيازمند به كمك و عصاكش بود غالباً پسر كوچكش دست او را مى گرفت يا كس ديگر. روزى نگارنده دست او را گرفته و نزد پرفسور صدوقى چشم پزشك معروف بردم و پرفسور او را معاينه و گفت چشمش دو آب آورده يكى آب سفيد (آب مرواريد) كه هنوز نرسيده و يكى آب سياه كه پر نشده و حتماً بايد عمل شود.
گفتم آقاى پرفسور ايشان را مى شناسى گفت خير گفتم در روزنامه ى اطلاعات و كيهان و مجله خواندنيها او را معرفى و شرح
حال او را طبع و نشر نمودند گفت در اثر گرفتارى وقت مطالعه جرائد را ندارم شما ايشان را معرفى كنيد گفتم ايشان با اينكه سواد فارسى و عربى و قرآنى و غيره ندارد حافظ القرآن است.
تعجب كرد گفت اگر آيه اى از قرآن سؤال كنم فوراً جواب مى دهد. گفتم امتحانش مجانى است.
گفت عمو بگو آيه خمر در كجاست فوراً گفت در سوره ى مائده آيه 90 (يا ايها الذين آمنوا ان الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون) و آيه قبلش لا يؤاخذكم اللَّه باللغو فى ايمانكم... و آيه بعدش انما يريد الشيطان يوقع بينكم العداوة...
بر تعجب دكتر افزوده شد. گفتم آقاى پرفسور مهمتر اينكه اين آيه و هر آيه را كه سؤال كرديد فوراً از قرآن نشان مى دهد دكتر گفت اين عجيب تر است بعد گفت عمو جان مى توانى اين آيه را از قرآن نشان دهى گفت آرى دكتر يك قرآن خطى مذهب (طلائى) از قفسه كتابهايش بيرون آورد و به دست وى كه پشت دستگاه معاينه چشم نشسته بود داد و گفت اين آيه را نشان بده.
كربلائى كاظم قرآن را گرفت فقط با يك قبضه و دفعه باز و به دست دكتر داد و گفت اين آيه خمر ديديم درست است پرفسور گفت واى بر ما چرا با داشتن مانند اينها گامى براى دين يا دنيايمان برنمى داريم اگر چنانچه اين در كشورهاى خارجه اروپا و امريكا بود همه روز او را در معرض (نمايش) گذارده و براى ديدن او هزارها بليط مى فروختند و بسيار عجيب و بهت آور بود كه با چشم نابينا و آب آورده اش كه بدون دست گير راه رفتن
برايش مشكل بود آيات را از قرآنهاى مختلف بدون ورق زدن قرآن آورده و نشان مى داد.
كليه مراجع تقليد نجف مانند مرحوم آيت اللَّه العظمى آسيد ابوالحسن اصفهانى و آيت اللَّه العظمى خوئى و آيت اللَّه العظمى شيرازى و آيت اللَّه آقاى آقا ميرزا مهدى شيرازى و آيت اللَّه العظمى ميلانى و آيت اللَّه آميرزا هادى خراسانى در كربلا و آيات و مراجع بزرگ حوزه علميه قم چون مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى و آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه خونسارى و آيت اللَّه صدر و آيت اللَّه فيض و آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مدظله و ديگران و علماء بزرگ همدان و كرمانشاه و اراك و ملاير و تهران و مشهد و غيره وى را ديده و آزمايش و امتحان نموده و گفتند اين امر غير عادى و غير طبيعى است.
اجتماع علماء كربلاء براى امتحان وى در منزل آيت اللَّه آميرزا مهدى شيرازى
مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ هادى جليلى كرمانشاهى در كرمانشاه پس از ديدن او وى را به عراق اعزام نمود و چون به كربلاء وارد شد علماء در منزل مرحوم آيت اللَّه آميرزا مهدى شيرازى اجتماع نموده و از وى سؤال كرده و پاسخ همه را داده تا يكى از آقايان سؤال مى كند كربلاء كاظم آيه ى... الذى خلقكم من نفس واحدة ثم خلق منها زوجها... در كدام سوره است.
فوراً مى گويد آيه اين طور نيست گفتند پس چطور است گفت الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و اين آيه اول سوره نساء است كه اولش اين است يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة... گفتند ابن هشام در مغنى در باب (ثم) آيه را با (ثم) ذكر كرده و استشهاد و استدلال به آن
نموده گفت من مغنى و ابن هشام نمى شناسم اين آيه ثم ندارد. و آيه به اين معنى در سه سوره از قرآنست اول سوره چهارم آيه يك كه خواندم.
دوم سوره هفتم اعراف آيه 189 كه اين طور است هوالذى خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها در اينجا هم ثم ندارد و خلق هم ندارد بلكه جعل دارد.
سوم سوره سى و نهم زمر آيه هشتم خلقكم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها... در اينجا (ثم) دارد ولى الذى يا هوالذى ندارد... آقايان علماء همه مبهوت شده وقتى مغنى آوردند ديدند حرف كربلائى كاظم درست و ابن هشام نحوى اشتباه كرده است.
خلاصه خبر او منتشر و در جرائد ثبت و نشر گرديد و همگان گفتند اين فوق العاده و معجزه و خارق عادت است.
حافظ شدن كربلائى كاظم
نگارنده در سال 1365 ق وى را در مدرسه فيضيه قم ملاقات وقتى ديدم طلاب و محصلين و فضلاء اطراف او جمع شده و مرتب از او سؤال و او فوراً جواب مى دهد او را دعوت به منزلم نموده و چندى از او پذيرائى و از كيفيت حافظ شدن او پرسيدم مشروحاً توضيح داد. و من ضبط كردم و اكنون براى روشن شدن دل پيروان مكتب ولايت و كور شدن چشم منكرين ولايت تكوينى مانند (بوالفضول قمى ها) رو كه خود را علامه معرفى و مشهور ساخته ولى عارى از علم و معرفت است. در اينجا مى نگارم.
نگارنده: كربلائى كاظم چگونه حافظ قرآن شدى.
كربلائى كاظم گفت: ماه رمضانى يك نفر عالم از طرف آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم يزدى به قريه ما آمد و درباره احكام دين و خمس و زكوة صحبت كرد و
گفت هركس حساب سال نداشته باشد و يا زكوة مالش را ندهد نماز و روزه اش درست نيست و همه عباداتش عاطل و باطل است.
من بعد از منبر آن آقا به خانه آمده و به پدرم گفتم زكوة مى دهى. گفت زكوة چى. اين حرفها را از كجا ياد گرفته اى گفتم: اين آقا كه از قم آمده مى گويد هركس زكوة مالش را ندهد نماز و روزه اش باطل و مالش حرام است. گفت آن آقا براى خودشان مى گويند. من هيچ وقت مال خودم را به كسى نمى دهم. من گفتم بابا من هم پيش شما نمى مانم چون مال شما حرام است. و از پدرم قهر كرده به قم آمدم پدرم عقب من فرستاد و مرا برد.
به او گفتم زكوة مى دهى مى مانم نمى دهى مى روم گفت اين فضولى ها به تو چه مربوط تو برو كارت را بكن. گفتم من براى شما كار نمى كنم چون مالت حرام است فرار كردم آمدم به تهران و مدتى در دولاب تهران عملگى كردم باز پدرم كسى را فرستاد و مرا برد. باز به او گفتم: اگر مالت را حساب نكنى و زكوة آن را نمى دهى اين بار جائى مى روم كه ديگر مرا نيابى.
بالاخره پيرمردهاى آبادى جمع شده و به پدرم گفتند كاظم بزرگ شده شايد مى خواهد خودش مستقلا براى خود كار كند. تو يك قطعه زمين و قدرى بذر (گندم) به او بده تا خودش بكارد. پدرم قبول كرد يك قطعه زمين و هشت بار گندم به من داد. من فوراً آن گندم را نصف كردم چهار بارش را به فقراء دادم و چهار بارش را كاشتم خداوند بركت زيادى مرحمت كرد. و در موقع
خرمن باز نصف كردم محصول خود را با بينوايان و فقراء و به همين كيفيت زكوة خود را بيش از معمول و حق زكوة مى پرداختم و بركت زيادى هم داشت.
تا سالى گندم را درو كردم و خرمن نمودم و بعد از چند روز كه خرمنم را كوبيده و باد مى دادم نزديك ظهر شد و باد ايستاد و هوا گرم شد. گفتم باشد عصرى كه هوا خنك شد مى آيم و باد مى دهم پس پشته اى علوفه براى گوسفندانم جمع كرده و به پشت گرفته و به سمت آبادى روانه شدم در وسط راه به دو سيد جوان نورانى بسيار خوشگل و زيبا برخوردم. به آنها سلام كردم و گفتم امامزاده مى رويد.
گفتند آرى. گفتم منهم بيايم با شما گفتند بيا و من خيال مى كردم آنها راه امامزاده را بلد نيستند ولى ديدم خير از من جلوتر مى روند رفتيم تا به امامزاده اى كه او را شاهزاده حسين مى گويند رسيديم من پشته را زمين گذارده با آنها به حرم آن امامزاده رفتم آنها فاتحه مى خواندند.
و من صندوق قبر را مى بوسيدم و دور مى گشتم ولى آنها اين كار را نمى كردند بعد از آنجا بيرون آمده به امامزاده ديگر كه نزديك آنجاست و او را شاهزاده جعفر مى گويند رفتيم و من در حرم دور مى زدم و قبر را مى بوسيدم ولى آنها ايستاده و فاتحه مى خواندند.
تصرف ولايتى
بعد به من گفتند آن بالا را بخوان گفتم من سواد ندارم و خواندن نمى دانم گفتند نگاه كن به آن كتيبه خوانا مى شوى. نگاه كردم كتيبه اى ديدم كه نه قبلا بود و نه بعداً و به خط سفيد نورانى نوشته بود در دور حرم.
«ان ربكم اللَّه الذى
خلق السموات والارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر تبارك رب العالمين ادعوا ربكم تضرعاً و خفية انه لا يحب المعتدين و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً ان رحمت اللَّه قريب من المحسنين.
و بعد مرا نگاه داشته يكى از آنها دست به صورت من تا سينه ام كشيده و سوره الحمد را خوانده و به من فوت كرده و قرآن را به تمامى در سينه من هشتند (يعنى گذاشتند) و من غش كردم و افتادم وقتى به هوش آمدم كه شب بود و برخاستم براى آبادى آمدم و چون بده رسيدم يكى از اهالى آبادى بنام كلبعلى مرا صدا زد و گفت كاظم كجائى چرا نمى روى خرمنت را جمع كنى گفتم دو نفر آقا آمده بودند به امامزاده من هم با آنها رفتم آنها تمام قرآن را هشتند تو سينه من. كلبعلى گفت پسر مگر ديوانه شده اى.
تمام قرآن را آقا شيخ عبدالكريم مجتهد يزدى هم از حفظ ندارد گفتم امتحان كنيد مردم ده رسيده و جريان را شنيده مرا به خانه ى ملاى ده بردند او گفت كاظم دروغ نمى گويد حسابش درسته از وقتى از پدرش سوا شده هر سال زكوتش را داده و مى دانم كه او تا حال هيچ سواد نداشته و درس نخوانده است. پس قرآن جلوى من گذارده گفتند بخوان گفتم از رو نمى خوانم از حفظ بپرسيد. پس از سوره الرحمن پرسيد خواندم و بعد سوره يس و بعد سوره مريم. پس از آن از سور بزرگها پرسيدند خواندم.
ملاى آبادى ما قرآن را
كه در جلويش بود و با خواندن مطابقه و مقابله مى كرد قرآن را بوسيد و به طاقچه گذارد و گفت: بچه ها كاظم كارش شده است. كه مردم بر سر من ريخته و لباس بدن مرا پاره پاره كردند و اگر ملا مرا از دست مردم نجات نداده و در اطاق زن و بچه خود نبرده و در را روى من نبسته بود مردم ده گوشت تن مرا هم به عنوان تبرك و نظر كرده شده مى كندند.
و ملا مردم را به زحمت از خانه بيرون كرده و نزد من آمد و گفت كاظم اگر جان خودت را دوست دارى شبانه از اين محل برو و الاصبح مردم تو را به عنوان تبرك تكه تكه مى كنند. گفتم گوسفندها و خرمنم را چكنم گفت من مى گويم كسان تو آنها را جمع و حفظ كنند.
پس به من خرجى داده و شبانه از ده به ملاير خدمت مرحوم حجةالاسلام حاج ميرزا شهاب ملايرى رفته و جريان را گفتم كم كم خبر من به تويسركان و همدان و كرمانشاه و عراق و غيره رسيد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر، موسيقيدان و خطاط. از مردم محله ى خيابان تبريز و حافظ قرآن و صاحب آوازى خوش بود. او سازهاى قانون و شترغو را نيكو مى نواخت و غزل را نيكو مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (323 ،246 /1)، تاريخ نظم و نثر (696)، تحفه سامى (137)، تذكره ى شعراى آذربايجان (167 -166 /2)، دانشمندان آذربايجان (110)، الذريعه (225 -224 /9)، سخنوران آذربايجان (310).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، خطاط. از آثار او: «انوار النعمانيه» سيد نعمت اللَّه جزايرى، به قطع وزيرى و جدول دار مذهَّب، به خط نسخ كتابت خفى متوسط و با رقم: «... بتحرير اقل عباداللَّه محمدحسين الحافظ فى تحت قبة الرضا... اتمام پذيرفت... سنة الف و مائتين و سبع و ثلثين من الهجرة النبوية 1237».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (1163/4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1305 فريدون حافظى در كرمانشاه، در خانواده اى هنردوست به دنيا آمد. پدرش كه مردى درويش و وارسته بود و دورش را عده اى از دوستان رند و خراباتى گرفته بودند، هميشه در منزل درباره ى شعر و هنر، بخصوص موسيقى بحث مى كردند و گاهگاهى نيز با تارى كه در منزل آنها بود شور و حالى به مجلس مى دادند.
پس از رفتن دوستان پدر، فريدون كوچولو، با پنجه هاى كوچك خود شروع به نواختن تار مى كرد و روزها و هفته ها آنقدر اين كار را ادامه داد تا نزد خود توانست قطعاتى را كه از دوستان پدر شنيده بود بنوازد.
در سال 1323 فريدون حافظى براى گذراندن كلاس ششم ادبى از كرمانشاه به تهران آمد و در اين شهر بود كه يك روز آگهى «هنرستان موسيقى ملى» جلب توجهش را كرد و براى ياد گرفتن «نت» و تكميل هنرش جهت نام نويسى به اين هنرستان مى رود در آنجا موسى خان معروفى استاد بنام تاراين هنرستان از او امتحان به عمل آورده و وقتى او شروع به زدن تار مى نمايد، موسى از زدن او بسيار خوشش مى آيد و استادان ديگر را صدا زده و مى گويد چقدر پنجه ى شيرين و دلچسبى دارد و صورت او را بوسيده و تار مخصوص خود را
فى المجلس به او مى بخشد و مى گويد: «بيا جوان از تار من استفاده كن ما، ديگر پير شده ايم، حالا ديگر نوبت شما جوانهاست». اين تار را كه از بهترين تارهاى ايران و شايد دنيا است و از ساخته هاى يحى خان استاد و سازنده ى تار در ايران است، حافظى هم اكنون چون جان شيرين دارد و پيشرفت خود را مرهون تشويقها و مهربانيهاى موسى خان معروفى، پدر جواد معروفى، هنرمند باارزش پيانو مى داند؛ حافظى علاوه بر تار به نواختن سه تار هم مهارت كامل دارد.
حافظى اولين برنامه ى راديويى خود را روز شنبه 23 آذر 1323 اجرا كرد و پس از آن با اركستر استاد مهدى خالدى شروع به همكارى نمود سپس براى شركت در برنامه ى «گلها» دعوت شد كه در آن برنامه ها نيز شركت مى كند، حافظى به تمام دستگاههاى موسيقى سنتى ايران علاقمند است ولى در بين آنها شيفته ى دستگاه «همايون» است. او آهنگهاى بسيار ساخت كه اكثر آنها از بهترين آهنگهاى ايران شناخته شده اند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ابوالحسن حافظيان خراسانى از روحانيون و دانشمندان متقى كراچى مى باشد.
وى در مشهد مقدس متولد شده و در بيت سيادت پرورش يافته و از محضر مرحوم جمال السالكين آقاى حاج شيخ حسنعلى اصفهانى و آيت اللَّه آقا ميرزا مهدى اصفهانى غروى و ديگران استفاده و كسب فيض نموده مخصوص در قسمت علوم غريبه و ادعيه محربة زحمات فراوان كشيده و بيش از سى سالست كه براى خدمت بيشترى به كراچى در پاكستان رفته و در ضمن تجارت انجام وظيفه نموده است.
اكثر مردم كراچى از ايرانى و هندى اعتقاد مخصوصى بدعاء و نفس او دارند از باقيات الصالحات و
آثار اوست ضريح نقره و طلاكارى حضرت على بن موسى الرضا (ع) كه به نقشه ى و همت والاى او و كمك مردم و بودجه خود حضرت رضا (ع) ساخته و بر روى قبر مطهر نصب گرديد و قبلا ضريح فولادين داشت كه جلب نظر نمى نمود
و ديگر تأسيس و توسعه انجمن كراچى و صندوق اعانات و اكنون رياست انجمن بعهده معظم له مى باشد
عارف.
تولد: 1282، مشهد.
درگذشت: 1360، مشهد.
سيد ابوالحسن حافظيان مشهدى ابتدا به فراگرفتن ادبيات و رياضى و طب قديم و نجوم و هيئت و فقه و اخلاق پرداخت، ليكن به زودى وارد رياضيات و تحصيل علوم غريبه گشت.
حافظيان، در حوزه ى مشهد با آيت الله مجتبى قزوينى آشنا شد و از طريق ايشان بود كه با ذكر مقامات و كرامات و علوم سيد موسى زرآبادى، وى را متوجه ى ايشان كرد. و همين باعث شد تا حافظيان به راهنمايى و همراهى مجتبى قزوينى در سال 1348 ق. به قزوين مسافرت كند و به محضر سيد برسد و به كسب مراحلى نايل آيد.
سيد ابوالحسن حافظيان سال ها در يكى از حجره هاى فوقانى صحن عتيق رضوى (صحن انقلاب)- حجره هاى رو به قبله، در سمت شمال شرقى- به عبادت و رياضت اشتغال داشت. از آثار ايشان، يكى لوح محفوظ است و ديگرى كتابى در شرح آن و نيز لوح جنةالاسماء كه با دقت و زيبايى نوشته است.
همچنين ضريح مبارك حضرت امام
رضا (ع) از آثار حافظيان است. ايشان سال ها پيش، به فكر تعويض ضريح قبلى- كه فرسوده شده بود- افتاد، و پس از اتمام ساختن ضريح، به وسيله هنرمندان اصفهانى و مشهدى، و انتقال ضريح سابق به موزه ى آستان قدس رضوى، ضريح جديد نصب
گرديد و به روز نيمه شعبان سال 1379 ق.، از آن پرده بردارى شد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(405 -321 ق)، حافظ، محدّث، فقيه و عارف. معروف به ابن البيّع و مشهور به شيخ المحدثين. در نيشابور متولد شد. از همان دوران كودكى به تحصيل علم و دانش پرداخت. وى در طلب علوم عصر بويژه دانش حديث كه پرجاذبه ترين دانشهاى آن روزگار بود به نقاط مختلف عالم اسلامى از نيشابور تا عراق و حجاز و مارواءالنهر و ديگر بلاد خراسان سفر كرد، و در نيشابور و ديگر بلاد از حدود دو هزار تن از مشايخ سماع حديث داشته است. در شناختن و نقد حديث در آن روزگار كسى همتاى او نبود. يكى از استادان وى حاكم ابواحمد نيشابورى است. ابوعبداللَّه در تصوف نيز از محضر ابوالحسن پوشنجى و جعفر بن نصير و ابوعمر و زجاجى و ابوعثمان مغربى كسب فيض كرد. وى در عصر سامانيان به روزگار وزارت عُتبى در سال 359 ق چندى قضاوت نيشابور را عهده دار بود. برخى نويسندگان يادآور شده اند كه وى نقش ميانجى سياسى ميان سامانيان و آل بويه را نيز عهده ار بوده است. مشهورترين عنوانى كه وى بدان شناخته مى شود «الحاكم» است. بنا به گفته ى ابن خلكان، اين عنوان به اعتبار مقامى است كه در قضاوت داشته است و به گفته ى محدث قمى در «الكنى والالقاب»، حاكم در اصطلاح محدثان به كسى اطلاق مى شود كه احاطه به جميع احاديث داشته باشد. بسيارى از محدثان عامه چون او را متشيع دانسته اند، نقل حديث- غدير- «من كنت مولاه...» و حديث «طير» و نگارش كتاب «فضايل حضرت زهرا (س) را از نقاط ضعف
او شمرده اند. آنه مسلم است اين كه وى اگر چه در باطن شيعى مذهب بود، اما در ظاهر مسلمانى سنى و بر مذهب امام شافعى بوده و مانند اغلب شافعيان به اهل بيت رسول و اميرالمؤمنين على (ع) ارادتى خاص داشته است. او بر اثر سكته در نيشابور درگذشت. از آثار او: «تاريخ نيشابور»؛ «المستدرك على الصحيحين»؛ «معرفة علوم الحديث»؛ «مُزَكّى الاخبار»؛ «المدخل الى الاكليل»؛ «فضايل فاطمة الزهرا»؛ «فضايل الشافعى»؛ «المدخل الى الصحيح»؛ «مفاخر الرضا»؛ «فوائد الشيوخ»؛ «الامالى».[1]
عبدالمجيد طالقانى. خطاط معروف ايرانى (ف. 1185 ه.ق.). وى از مردم طالقان بود و در آغاز جوانى به اصفهان رفت و چندى در كسوت فقر گذرانيد. سپس به مشق خط پرداخت و از نستعليق شروع كرد. پس از اندك زمانى به خط شكسته مشغول شد و در اين هنر استاد مسلم گرديد. خط شكسته را درويش كامل كرد، قواعد اين خط را استوار نمود و زيبايى و شيوايى آن را به حد اعلى رسانيد. از گرانبهاترين آثار او جز مقطعات و مرقعات متعدد نسخه «كليات سعدى» است كه در كتابخانه سلطنتى ايران موجود است. وى شاعر بود و در شعر «خموش» و «درويش» تخلص مى كرد و ديوان غزلياتش موجود است. وى در جوانى (سى و پنج سالگى) درگذشت و از معروفترين شاگردانش ميرزا كوچك است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (101/7)، اعيان الشيعه (391/9)، تاريخ بغداد (474 -473 /5)، تاريخ نيشابور (مقدمه/42 -30)، دايرةالمعارف فارسى (828/1)، الذريعه (199/2)، روضات الجنات (266/7)، ريحانه (427/7)، سيرالنبلاء (177 -162 /17)، كشف الظنون (144)، الكنى والالقاب (170 -172 /2)، لغت نامه (ذيل/ ابن بيع)، مؤلفين كتب چاپى (583 -582 /5)، معجم
المؤلفين (238 -239 /1)، الوافى بالوفيات (321 -320 /3)، وفيات الاعيان (280 -281 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1333 -1247 ش)، خطاط، شاعر و صوفى. معروف به عمادالفقرا. در اردبيل متولد شد. از عرفاى سلسله ى ذهبيه مقيم اردبيل بود. در عتبات وفات يافت. از آثار وى: رساله ى «افاضه ى روحيه»؛ «آينه ى بيابان»؛ «آيات الرجعة»؛ مثنوى «تذكرة السالكين»؛ رساله در «تصوف»؛ ترجمه ى «غررالحكم و دررالحكم» به شعر؛ «قصيده ى عشقيه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (226/9 ،121/4)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (160/3)، فرهنگ سخنوران (244)، مؤلفين كتب چاپى (214 -213 /5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1306 -1246 ق)، عالم امامى، فقيه، محقق، مفسر، محدث، متكلم و اديب. وى را با نسبتهاى موسوى نيشابورى، كنتورى، هندى و كلهنوى نوشته اند. حامد حسين در لكهنو به دنيا آمد. وى از اركان علماى اماميه بوده است. كلام را در محضر پدرش، مفتى سيد محمدقلى، و فقه و اصول را نزد سيد حسين بن دلدار على نقوى، و معقول را در خدمت سيد مرتضى بن سيد محمد و ادب را در حوزه ى مفتى سيد محمد عباس فراگرفت. او تصنيفات فراوانى دارد با مراجعه به كتاب «عبقات» وى معلوم مى شود كه كسى به پايه او در فن كلام بخصوص در باب امامت بدان منوال كار نكرده است. كتابخانه ى ارزشمند ميرحامد حسين يكى از خزاين گرانبهاى شرقى در دوران اخير است. اين كتابخانه حاوى هزاران جلد كتاب است كه برخى از آنها از دستنويسهاى قديمى است. از آثار وى: «عبقات الانوار فى امامة الائمه الاطهار»؛ «اسفار الانوار عن وقايع افضل الاسفار»؛ «استقصاء الافحام و استيفاء الانتقام فى رد المنتهى الكلام»؛ «الشريعة الغراء»، در فقه: «الشعلة الجوالة»؛ «شمع المجالس»، قصايد عربى و فارسى در مراثى؛ مثنوى «شمع و دمع»، به اردو؛ «الظلل الممدود والطلح المنضود»؛
«افحام اهل اليمن فى رد ازالة الغين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (381/4)، ايضاح مكنون (92/2)، الذريعه (215 -214 /15 ،23/10 ،257 ،31 /2)، ريحانه (379 -377 /3)، فوائد الرضويه (92 -91)، لغت نامه (ذيل/ حامد حسين)، معجم المؤلفين (717/3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 884 ق)، شاعر، صوفى و خطاط. از متصوفين پيرو طريقه ى مولوى بود، كه پس از جهانگردى بسيارى به خاك عثمانى و به دربار سلطان محمد فاتح راه يافت و سمت شيخى مزار مولانا جلال الدين در قونيه را عهده دار شد. به جز «ديوان» شعرش، اشعارى در پاسخ معماهاى جامى سرود و نيز براى فرزندش، محمود، زايجه اى به فارسى شامل سى و دو سؤال وضع كرد و در پاسخ هر سوال يك يا دو بيت فارسى سرود و آن را «جام سخن گوى» نام نهاد. همچنين او بيش از نيمى از غزليات حافظ را تضمين كرد. وى خطاط نيز بود، چنانكه «مفردات»ابن بيطار و «دلايل الاعجاز» را به خط خوش براى سلطان محمد فاتح نوشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (342/4)، تاريخ نظم و نثر (793 -792)، فرهنگ سخنوران (245)، مولفين كتب چاپى (467/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حميد حامي شريف 1355متولد / تهران خواننده ي جوان و از آماده ترين استعدادهاي ترانه خواني سال هاي اخير كه علاوه بر توانايي هاي خداداد صدا داشتن ذوق و پشتكار لازم براي خود آموزي ٬ از آموزش و راهنمايي هاي بابك بيات بهره ي فراوان برده است . در واقع خوانندگي او ادامه ي منطقي شيوه و برداشت بابك بيات در ترانه خواني است . شيوه اي كه از اوايل دهه ي 50 بزرگترين خوانندگان پاپ را تربيت كرده و حامي از آخرين هنر آموختگان اين مكتب است كه در حد توانايي صدايش ٬ بدون تقليد و مشابه خواني آغازي قدرتمند و تحسين برانگيز داشته است .
حميدرضا در خانواده اي بزرگ شد كه همواره به موسيقي عشق
مي ورزيدند . او از كودكي حس شنيدن را از بين حواس پنج گانه خود بيشتر دوست مي داشت و به آن عشق مي ورزيد . پدر ومخصوصا مادر او از صداي بسيار مناسبي برخوردار بودند . به طوري كه خود حامي در مصاحبه هايش مي گويد كه صدايش را از پدر و مادرش به ارث برده و يك ارث به حساب مي آيد .
او در گفته هاي خود از سخنان يكي از برترين هنرمندان تاريخ سينماي جهان نام مي برد :
چارلي چاپلين مي گويد :
همه چي ژن است يعني آموزش مي تواند مؤثر باشه ولي ژن 90 درصدو آموزش 10 درصدمؤثر است .
حامي از همان بچگي فردي خجالتي بود و همين موضوع باعث مي شد كه در گروه هاي سرود مدرسه شركت نكند تا سن 11 سالگي كه اين خجالت با خواندن در يك محيط خانوادگي از بين رفت . حامي تحصيلات خود را در دبيرستان در رشته ي علوم تجربي دنبال كرد و در دانشگاه رشته ي دكوراسيون داخلي را دنبال كرده است ولي به دلايلي 1 سال مانده به اتمام تحصيل درس خود رارها كرد . حامي همچنين شعر مي گويد و عكاسي و نقاشي را هم دنبال مي كند . ولي به گفته ي خودش تنها كار كردن در زمينه ي موسيقي را دوست دارد و تنها از فعاليت كردن در زمينه ي موسيقي لذت مي برد . حامي فوق العاده آدم احساسي و مهرباني هست . او پدرش را در 11 سال پيش بر اثرسكته ي قلبي از دست داد . حامي دوست دارد هنرمند تاريخ باشد . از مدت
فعاليت حامي در عرصه ي موسيقي 9 سال مي گذرد . او ابتدا با آهنگي كه براي جشن عاطفه ها و تيتراژ فيلم فالگير درسال 77خواند كار خود را در عرصه ي موسيقي شروع كرد . تا كنون 3 آلبوم از او به نامهاي ( حامي . سال 1379 به آهنگسازي دكتر چراغعلي ) و ( دو نيمه ي رويا . سال 82 بهآهنگسازي زنده ياد استاد بيات ) و ( فقط نگاه مي كنم . سال 86 به آهنگسازي بامداد بيات . حامي .ناصر چشم آذر . پرويز مقصدي . فردين خلعتبري و سيروان خسروي ) منتشر شده است .
حامي همچنين بر روي فيلم هاي سينمايي بسياري و سريال هاآثاري را خوانده است . مانند : فيلمسام و نرگس . گل يخ . هدف اصلي . مردان كوچك . جواني . فالگير .سلام . نقش بر آب و ....
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مهدي حائري پور
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب پس از طي تحصيلات راهنمايي و اول دبيرستان در كاشان وارد حوزه علميه مرحوم آيةالله العظمي يثربي ره كاشان شدم سال 1363 پس از سه سال گذراندن ادبيات عرب در سال 1366 به حوزه علميه قم آمدم و به درس هاي فقه و اصول (لمعه و اصول فقه) پرداختم و همزمان ديپلم گرفتم. و تا سال 1372 سطح را به پايان بردم. در دس خارج يك دوره اصول نزد آيةالله سبحاني از شاگردان حضرت امام خميني ره گذراندم و همزمان حدود 2 سال در بحث هاي خارج فقه ايشان شركت كردم.در سال
1376 در كنار درس خارج به رشته تخصصي علوم قرآن و تفسير روي آوردم و مدت چهار سال در اين دوره بودم. از سال 1370 همزمان با پايان دوره سطح به تدريس دروس حوزوي هم مي پرداختم كه هنوز ادامه دارد.در سال 1380 وارد مركز تخصصي مهدويت شدم و به عنوان اولين دوره اين رشته به تحصيل پرداختم كه حدود سه سال طول كشيد. و فعلا با موسسه آينده روشن هم در زمينه مهدويت همكاري مي كنم.در دهه هفتاد مدت دو سال در مركز ادبي حوزه (زير نظر اقاي جواد محدثي) دوره نگارش عمومي و تخصصي را مقداري نزد اقاي محدثي و بيشتر نزد سيد ابوالقاسم حسيني (ژرفا) گذراندم.فعلا مقداري به درس خارج و بيشتر به تدريس در حوزه مشغول هستم. والحمدالله رب العالمين.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علي حائري
محل تولد : سبزوار
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب از سال 1355 در حالي كه مدرك سيكل را گرفتم وارد حوزه علميّه سبزوار شدم و پس از يك سال وارد حوزه علميّه قم شده در مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني پس از امتحان ورودي پذيرش شدم و تا سال 1366 در آنجا مشغول به تحصيل بودم و سپس در درس مكاسب و كفايه آيت الله ستوده شركت كردم و خلاصه پس از اتمام دوره سطح و اتمام آن در سال 1373 و اتمام امتحانات آن دوره و شش سال شركت در دروس خارج فقه و اصول و فلسفه مثل شرح منظومه ، بداية الحكمه و نهاية الحكمه نزد آيت الله فاضل ، آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله
سبحاني و آيت الله جوادي آملي و آيت الله انصاري شيرازي و دكتر احمد بهشتي، وارد فضاي تحقيق شدم كه درسال 1369 كتاب مسالك الافهام كه مولف آن شهيد ثاني است. اين كتاب شرح كتاب شرايع الاسلام سه جلد آن با محققين آن مركز همكاري داشتم و پس از آن كتاب قواعد الفقهيه آيت الله فاضل را براي تحقيق متون آن به دست گرفتم . و پس از آن كتابي به نام علل و عوامل ظهور و سقوط تمدنها در منابع اسلامي را شروع به نوشتن كردم ، بعد به عنوان پايان نامه هم از من پذيرفته شد و هيئت داوران نمره عالي به آن دادند . مدتي با بخش تحقيق و پژوهش ستاد اقامه نماز استان قم همكاري داشتم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1382 -1295 ق)، عارف، پيشواى فرقه ى ذهبيه. در اردبيل متولد شد. در بيست و سه سالگى وارد فرقه ى ذهبيه شد و پس از طى مراتب سلوك و مقامات عاليه ى عرفانى و ارتقاء به مقام ارشاد و شيخى، به جانشينى پيرو مراد خويش، ميرزا احمد تبريزى، وحيد الاوليا، رسيد و سى هشتمين پيشواى فرقه ى ذهبيه شد. وى در شيراز درگذشت. از آثار او: ساختمان مجلل خانقاهى براى فرقه ى ذهبيه در شيراز، كه آرامگاه وحيد الاوليا و قبر خودش در آنجا قرار دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :زندگينامه ى رجال و مشاهير (75/3)، شرح حال رجال (245 -244 /6).
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن اول و دوم هجرى. وى از موسيقيدانان ايرانى بود. اطلاع ديگرى از زندگى او در دست نيست.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ هنر و هنرمندان ايرانى، 137 / 1.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1327 -1266 ق)، فقيه، مجتهد، عارف و شاعر، متخلص به حبيب. مشهور به شهيدى و آقا. وى از خاندان شهيد ثالث بود كه در مشهد متولد شد. پس از تحصيلات مقدماتى و فراگيرى زبان فرانسه، جهت تكميل تحصيلات به عراق رفت. در سامرا شاگردى ميرزا حسن شيرازى كرد و در نجف به محر حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى رسيد. در عراق توسط ميرزا مهدى گيلانى، معروف به خديو، به جمع مريدان غلامعلى خان هندى پيوست و بعد از مرگ مرشدش، مريد ميرزا خديو شد. ميرزا حبيب پس از بازگشت به مولد خويش، راه عراق را پيش گرفت و به ارشاد مردم پرداخت و در ميان مردم محبوبيتى خاص پيدا كرد. سيد حسن مشكان طبسى از شاگردان وى بود. ميرزا حبيب در مشهد درگذشت و در صفه شاه طهماسب دفن شد. وى طبع و ذوق شاعرى داشت و به زبان فرانسه، مسلط بود. از آثار او: «ديوان» شعر و «گنج گهر».[1]
حبيب خراسانى (حاج ميرزا) ابن حاج ميرزا هاشم بن ميرزا هدايت اللَّه بن ميرزا مهدى خراسانى شهيد، عالم و شاعر خراسانى (و. مشهد 1266 ه.ق.- ف. 1327 ه.ق.). وى پس از طى دوره كودكى در دامان علم و ادب و فضل تربيت يافت و سرآمد اقران گرديد و صاحب ملكات فاضله بود و از عرفان وقوفى تام داشت. ديوان كامل اشعارش به طبع رسيده. غزلبات وى شور و حالى مخصوص دارد.
برگرفته از كتاب
:اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (562 -561 /9)، سخنوران نامى معاصر (1080 -1074 /2)، سرآمدان فرهنگ (288 -287 /1)، شرح حال رجال (77 -76 /6)، مولفين كتب چاپى (495/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده. وى صداى خوشى داشت، اما در جوانى بيمار و صدايش خراب شد. او با عارف قزوينى مانوس بوده و استاد علينقى وزيرى او را در اصفهان ديده و تحسين كرده است. حبيب در اواخر عمر بيشتر در شيراز مى زيست. حسين اديب و تاج اصفهانى از شاگردان وى بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (243)، تاريخ موسيقى (683 ،677 /2)، سرگذشت موسيقى (370/1)، مردان موسيقى (154/2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي حبيبي احمدآبادي
محل تولد : كربلاء
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1351 وارد حوزه علميه قم شدم و در مدرسه المهدي (عج) كه زير نظر حضرت آيت الله گلپايگاني (ره) بود مشغول به تحصيل شدم . بعد از دو سال به مدرسه علميه رسالت منتقل شدم و تا اتمام لمعتين در آن مدرسه به درس خود ادامه دادم . با پيروزي انقلاب اسلامي و نياز شديد به دبيران ديني ، دو سال اول انقلاب را در دبيرستان ها و دانشسراهاي محلات و بوشهر به تدريس كتاب هاي ديني و آموزش قرآن پرداختم و بعد از آن براي ادامه تحصيل به قم بازگشتم و سر درس رسائل و مكاسب حاضر شدم . در كنار تحصيل در فرصت هاي مناسب براي تبليغ به جبهه ها اعزام مي شدم ، ولي با توجه به مطالعات و تحقيقات جنبي كه در علوم قرآني داشتم و تجربيات و موفقيت هاي كسب شده در امر تدريس و كلاسداري و نياز شديد به معلمين قرآن (با توجه به نهضت قرآني كه به بركت انقلاب اسلامي راه افتاده بود)
تمامي همت و وقت خود را صرف برگزاري دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم نمودم .
با تاسيس بخش قرآن سازمان تبليغات اسلامي ، همكاري خود را با آن بخش شروع كردم و ضمن تدريس در دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم ، ويژه معلمين آموزش و پرورش كه از سراسر كشور در تابستان ها در تهران جمع مي شدند براي برگزاري دوره هاي ضمن خدمت معلمين قرآن به شهرها اعزام و به تدريس مهارت هاي تدريس قرآن كريم مي پرداختم .
با گسترش فعاليت هاي قرآني بخش قرآن و تبديل آن به دار القرآن الكريم سازمان تبليغات اسلامي و كانون هاي قرآن در مراكز استان ها و شهرستان هايي كه سازمان تبليغات اسلامي در آن شهرستان ها نمايندگي داشت ، از طرف دار القرآن به آن مركز جهت برگزاري دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم اعزام مي شدم تا معلمين مورد نياز براي آموزش قرآن در تابستان ها و ماه مبارك رمضان ، آموزش لازم را ديده باشند و به تدريس يكنواخت قرآن كريم در سراسر كشور بپردازند .
براي آموزش يكنواخت قرآن كريم در سراسر كشور ، ابتدا با همكاري دو تن از اساتيد دار القرآن كريم ، جزوه آموزش قرآن كريم تهيه نموديم . سپس آن جزوه در دو سطح : يك براي خردسالان و دو براي بزرگسالان توسط اين جانب تكميل و براي معلمين قرآن نيز كتاب راهنماي تدريس روخواني قرآن كريم تاليف نمودم كه بعدها اصلاح و تكميل شد و الحمد الله اكنون به عنوان كتاب مشهور براي آموزش قرآن در اختيار علاقمندان مي باشد ، به طوري كه هر سال بيش از
دويست هزار جلد روخواني قرآن كريم و ده هزار جلد راهنماي تدريس روخواني قرآن كريم چاپ و منتشر مي شود .
همزمان با فعاليت هاي قرآني در شهرستان ها ، كانون قرآن سازمان تبليغات اسلامي قم را تاسيس و دوره هاي متعدد تربيت معلم قرآن كريم در طول سال براي طلاب ايراني و غير ايراني و عموم علاقمندان قرآن كريم برگزار مي نموديم كه الحمد لله با استقبال بسيار طلاب مواجه مي گرديد .
در كنار فعاليت هاي قرآني ، كار تحقيقات در زمينه هاي مختلف علوم قرآني را ادامه دادم و ضمن تكميل كتاب هاي قبلي ، كتاب هاي ديگري را تاليف كه در ادامه آورده ام .
در سال 1376 واحد قرآن مركز مديريت حوزه عليه قم را راه اندازي و اقدام به برگزاري دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم ويژه طلاب علوم ديني (ايراني و غير ايراني) نمودم كه دوره هاي مذكور در سطح عالي و به صورت استدلالي برگزار مي شد .
كتاب رسم و ضبط مهارت هاي تدريس قرآن كريم اين جانب رتبه تشويقي كتب برگزيده حوزه را در اولين سال تشكيل اين نهاد به خود اختصاص داد و امسال نيز به عنوان خادم قرآن در استان قم انتخاب شدم .
خداوند را شاكرم كه در حدود 25 سال فعاليت هاي قرآني بيش ازپنجاه هزار نفر علاقمندان تدريس قرآن كريم ، معلمين آموزش و پرورش ، طلاب علوم ديني ايراني و غير ايراني اعم از خواهر و برادر ، دوره هاي آشنايي با مهارت هاي تدريس قرآن كريم را نزد اين جانب طي كرده اند ، و بيش از صد هزار نفر از كتاب هاي
رسم و ضبط و مهارت هاي تدريس قرآن كريم استفاده كرده اند ، و بيش از دو ميليون نفر از كتاب هاي آموزش قرآن اين جانب بهره مند شده اند .
اكنون به ياري خداوند در كنار حضور در درس خارج فقه آيت الله العظمي فاضل لنكراني به تدريس و تحقيق نيز مشغول مي باشم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1320، اسداللَّه حجازى در محله سرچشمه ى تهران كه يكى از محلات قديمى و اعيان نشين بود، ديده به جهان گشود. پدرش يكى از شاگردان خوب استاد على اكبر شهنازى بود به طورى كه هر وقت استاد، بنا به عللى در كلاس حاضر نمى شد وى به جاى استاد، شاگردان را تمرين و دروس ايشان را مرور مى كرد و خلاصه خليفه ى كلاس استاد بزرگى چون شهنازى بود. كودكى وى در محيطى سپرى شد كه مملو از هنر و صفا بود و با اين خصوصيات وى مرحله ى طفوليت را پشت سر نهاد. چنين بود كه اسداللَّه از زمانى كه چشم باز كرد با موسيقى آشنا شد و با موسيقى بزرگ شد و زندگى كرد. وى، در سال 1334 براى فراگيرى ضرب كه پايه موسيقى سنتى ايران محسوب مى شود نزد حسين تهرانى مى رود و به فراگيرى ضرب مى پردازد و پس از يك سال علاوه بر استفاده از وجود پدر هنرمند خود جهت آموختن «تار» نزد استاد شهنازى مى رود و به طور سينه به سينه از مكتب استاد استفاده مى كند سپس جهت فراگيرى نت نزد استاد موسى معروفى رفت و نيز در همين زمان شروع به فراگيرى مبانى موسيقى (تئورى موسيقى...) نزد ابراهيم صفايى، رادمرد، سپس پيرنيا و نيز ويولن را نزد يكى از
شاگردان استاد صبا در سال 1337 شروع نمود در سال 1339، وى موفق به دريافت گواهينامه و جايزه ى اول در نواختن تار بين جوانان ايران مى شود و پس از 13 سال تحصيل در آلمان غربى در رشته ژنتيك گياهى به اخذ دكترا نائل گرديد. وى هنگام تحصيل در اروپا، پس از اجرا و معرفى موسيقى اصيل و سنتى ايران در دانشكده موزيك دانشگاه «يوس توس ليبيگ» در شهر «گيسن» بنا به درخواست رؤساى آن دانشكده شروع به تدريس بعضى از سازهاى ايرانى نظير: تنبك و سنتور و تار همزمان به فراگيرى چند ساز خارجى مثل: گيتار كلاسيك و پيانو و نيز ديگر مسائل موسيقى فرنگى پرداخت. لازم به تذكر است پس از آموزش تنبك به خارجيان علاقمند اين ساز، ايشان تشكيل گروهى تنبك نواز را مى دهد كه حاصل آن اجراى چندين برنامه ى متوالى و جالب در آن دانشكده بود كه موجب شناسايى هرچه بيشتر ضرب به خارجيان شد. در سال 1353 كه دكتر اسداللَّه حجازى از اروپا به ايران بازگشت، مجدداً رديفهاى عالى مرحوم شهنازى را شروع كرد. دكتر حجازى از آن گروه هنرمندان تحصيل كرده و ارزشمندى است كه هيچ وقت ساز را براى خودنمايى و وسيله اى جهت پول درآوردن و مال اندوزى به دست نگرفت و هيچوقت اگر در محفلى دوستانه ساز زد مجذوب دست زدنها و به به و چه چه ها قرار نگرفت و ساز را فقط به خاطر هنر و نفس آن انتخاب و در حال حاضر هم بر همين معيارها به شاگردان متعدد خود درس مى دهد.
محمد حجازى (مطيع الدوله) نويسنده ى باذوق، سيد حسن حجازى و عباس حجازى پسر عموهاى شكراللَّه حجازى پدر اسداللَّه حجازى مى باشند، رهى
معيرى شاعر و ترانه سراى بزرگ نيز پسر دايى پدر اسداللَّه مى باشد، خواهر مطيع الدوله حجازى بعدها با كلنل علينقى خان وزيرى ازدواج كرد و همبستگى دو خانواده بيشتر گرديد. و به طور كلى در يك جمع بندى متوجه خواهيم گرديد كه اين خانواده، خدمات ارزنده اى به موسيقى و هنر و ادب اين مملكت و تشكيل كلوپ موسيقى كرده اند كه در جلد دوم كتاب سرگذشت موسيقى ايران، صفحات 33 و 35 و 41 نوشته ى استاد روح اللَّه خالقى راجع به فعاليتهاى حجازى ها اشاراتى شده است.
تأليفات وى: كتاب آموزش تار و سه تار، دوره ى اول و دوم به سال 1361، كتاب آموزش تار، دوره ى سوم به سال 1362 (شامل 10 قطعه پيش درآمد، 10 قطعه رنگ، 17 قطعه براى تار، 20 قطعه اتودهاى ايرانى، خارجى در گامهاى ماژور و مينور). كتاب تكنيكهاى مضرابى، شامل (حدود 300 تكنيك جمع آورى و نيز ابداع شده به اضافه چهار درآمد تكنيكى عالى در 4 گام ايرانى). به سال 1362 كتاب دو و سه نوازى با حفظ فرم هاى: فوك، پاساكاليا، آزاد، روندو، (نواسيون و پرلود). بخش آوازهاى ايرانى به سبك جديد با تغييراتى مثل: (استاندارد كردن گوشه ها، حذف مطالب گوشه پركن و غيره و ابداع علامات مضرابى كه تاكنون در اين باره فعاليتى نشده و مورد نياز بوده است). همكارى در تأليف و انتشار كتاب آموزش مقدماتى سنتور توسط آقاى منوچهر جهانبگلو، تهيه كتاب ريتمهاى ورزشى (زورخانه اى) با همكارى آقاى فرامرز تهرانى، اسداللَّه حجازى در جوار كار هنرى و تدريس تار و سه تار، خويش در دانشگاه تهران سمت استادى را دارا مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده باذوق و معلم باحوصله، رحمت اللَّه حجازى،
فرزند سيد شكراللَّه حجازى در سال 1313 در تهران متولد شد. پدربزرگ و مادر بزرگ وى به طور سينه به سينه با گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايرانى آشنايى داشتند و ساز تار را به خوبى مى نواختند. پدر رحمت اللَّه حجازى، شكراللَّه حجازى از شاگردان ممتاز استاد على اكبرخان شهنازى بود كه اين ساز را به خوبى مى نواخت ولى فقط براى دل خود و دوستان يكرنگش، شكراللَّه حجازى بسيارى از مواقع اتفاق مى افتاد كه در غياب استاد، شاگردان كلاس را يا درس مى داد يا درس هاى آموخته شده آنان را پس مى گرفت و آن ها را راهنمايى مى كرد. رحمت اله حجازى، زير نظر پدر مراحل كودكى را سپرى مى كرد تا اين كه روزى پدر، او را با خود به كلاس على اكبرخان شهنازى برد و وى را با اجازه استاد شهنازى جهت فراگيرى فن نواختن ويولن به آقاى بحرينى معرفى نمود.
در اين زمان، بيش از هشت سال از سن رحمت اله نمى گذشت كه با ويولن و نواختن آشنا شد و مدت چهار سال در كلاس آقاى بحرينى بسيارى از نياموخته ها را آموخت.
پس از آن بنا به توصيه يكى از اقوام نزديك خود كه با مرحوم استاد حسين ياحقى نسبت داشت روانه كلاس اين استاد موسيقى گرديد. مدت هشت سال از محضر استاد حسين ياحقى بهره بود. و به علت آشنايى پدرش با استاد ابوالحسن صبا كه هر دو زمانى در شهرستان رشت مأموريت ادارى داشتند. روزى پدر وى را به منزل استاد صبا واقع در خيابان ظهيرالاسلام برد تا از وجود پربركت اين استاد بزرگ و بى همتاى موسيقى ايران فيض برد. استاد صبا وى را امتحان كرد و پس از آزمايش، ايشان را پذيرفت.
رحمت اله
حجازى، رديف آوازهاى ايرانى را نزد استاد صبا به خوبى و باكمال علاقه تعليم گرفت و بارها هم مورد تشويق استاد قرار گرفت. از آنجا كه پنهه موسيقى ايران را، حد و مرزى نيست لذا وى براى تكميل معلومات موسيقى خود به طور علمى، به هنرستان عالى موسيقى رفت و نزد استادان فروتن راد و فرهاد فخرالدينى تئورى موسيقى و ساير علوم موسيقى را فرا گرفت.
وى در سال 1348 اقدام به تأسيس آموزشگاه موسيقى جهت آموزش موسيقى به علاقه مندان نمود و تاكنون هم در سمت استاد مشغول تدريس مى باشد. موسيقى سنتى ايران، با خون وى درآميخته و همين علاقه موجب مهارت حجازى در نواختن بسيارى از سازها مثل «سنتور»، «تار» «سه تار» گرديد. او معتقد است كه موسيقى دل هاى آدمى را به يكديگر نزديك و مخلوق را با خالق يكتا نزديك تر مى سازد و به همين سبب است كه در بسيارى از جوامع، موسيقى ركنى از عبادات مردم به شمار مى رود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مهدي حجازي
محل تولد : شهرضا
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1303/1/1
زندگينامه علمي
نا به ساماني هاي واپسين روزهاي حكومت قاجار در كام زمانه شراره مي ريخت ، سال 1303 هجري بود . در كانون كهن علم و فلسفه شهر باستاني قمشه (شهرضا) و در خانه عالم بزرگ شهر «حاج سيد فضل الله حجازي» لبخندها مي شكفت و تولد سيد مهدي حجازي را با شادي مي آميخت ، او دوران كودكي را در خانواده اي كه در علم و تقوا سابقه ديرين داشت سپري كرد و از تربيت هاي علمي و اخلاق
پدر و نياكان خويش پرتو گرفت.در آغاز جواني براي تحصيل علوم ديني رهسپار اصفهان گرديد. سالها در اصفهان با تلاش پيگير ، ساده زيستي ، خودسازي و باور پولادين ، رشته هاي ختلف فرهنگ اسلامي را فرا گرفت ، استادان او در اصفهان عبارت بودند از :آيت الله حاج شيخ عباسعلي اديب اصفهاني ، آيت الله ميرزا علي آقاي شيرازي ، آيت الله حاج شيخ محمد حسن نجف آبادي ، آيت الله طيب ، آيت الله خادمي ، آيت الله حاج آقا صدر كوهپايه اي ، آيت الله حاج شيخ احمد فياض .آيت الله حجازي در سال 1370 هجري براي تعالي بيشتر علمي و كسب تخصص فراتر فرهنگي و نيل به درجه عالي اجتهاد رهسپار نجف اشرف شد .وي علي رغم تنگناهاي مادي در طول 17 سال سكونت در نجف اشرف به فراگيري پيگير علوم اسلامي پرداخت و از محضر مراجعي چون:حضرت امام خميني ، آيت الله العظمي حكيم، آيت الله العظمي خويي، آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي، آيت الله العظمي حاج سيد عبدالاعلي سبزواري، آيت الله العظمي حاج سيد جواد تبريزي، آيت الله العظمي حاج سيد يحيي يزدي رحمه الله عليهم اجمعين بهره كافي گرفت.دستيابي به درجه اجتهاد يكي از فرازمندترين فله هاي ارتقاي علمي و فقهي در حوزه هاي علميه رسيدن به رتبه اجتهاد و گرفتن اجازه اجتهاد از مراجع بزرگي كه به ايشان اجازه اجتهاد داده اند عبارتند از :آيت الله العظمي سيد يحيي حسيني يزدي نجفي، آيت الله العظمي حاج سيد محمد جواد طباطبائي تبريزي نامبرده در اول نوشته خويش آيت الله حجازي را اين گونه وصف مي كند:سيد مهدي
حجازي، دانشمند فاضل ، تقوا پيشه پيراسته، برگزيده بزرگان، پشتوانه دانشمندان اسلام، رهرو راه استوار صاحب ذوق آراسته به مرتبه اجتهاد رسيده اند.آيت الله العظمي سيد ابوالمعالي حاج سيد عبدالاعلي سبزواري، ايشان نيز در مرقومه خويش درباره آيت الله حجازي مي نويسد:حجه الاسلام حجازي با آراستگي اخلاق معارف اسلامي را فرا گرفته است، مباني احكام را استوار ساخته و به درجه اجتهاد رسيده است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هادي حجت
محل تولد : كرمان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب هادي حجت در سال 1347در شهر كرمان متولد شدم . تحصيلات ابتدايي را در دبستان احمدي و صفاري و راهنمايي را در مدرسه آيت الله سعيدي كرمان پشت سر گذاشتم. پس از يكسال تحصيل در رشته علوم تجربي در سال 1362وارد حوزه علميه كرمان شدم و در سال 1363 وارد حوزه علميه قم ( مدرسه كرمانيها) گرديدم. در سال 1367 در امتحانات سراسري حوزه موفق به احراز رتبه اول پايه سوم گرديدم. در كنار دروس حوزوي در تابستان به صورت متفرقه دروس مقطع متوسطه را امتحان و در رشته علوم انساني ديپلم گرفتم. و همراه با دروس حوزوي از سال 1370 در مقطع كارشناسي رشته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي را آغاز كردم. و در سال 1375 در رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه تربيت مدرس تهران پذيرفته شدم و در سال 1377 با معدل 92/19 فارغ التحصيل گرديدم. پايان نامه اين مقطع با عنوان" بررسي و طبقه بندي فقه هاي مربوط به ترجمه هاي قرآن كريم به زبان فارسي" رتبه سوم كشوري را در رشته علوم قرآن و حديث كسب كرد.
در همان سال در مقطع دكتراي رشته علوم قرآن و حديث مركز تربيت مدرس قم پذيرفته شده و همزمان از سال 1376 در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن حوزه نيز مشغول به تحصيل شدم. و 4 سال دوره آموزشي آن را با موفقيت به اتمام رساندم. سال 1383 موفق به اخذ دكترا از مركز تربيت مدرس قم گريدم. از سال 11379به عنوان عضو هيأت علمي در دانشكده علوم حديث شهر ري به تدريس مشغول گرديده ام و هم اكنون عضو هيأت علمي و معاون آموزشي و تحصيلات تكميلي اين دانشكده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر سيدمحمد باقر حجتى(متولد بيست و پنجم اسفند ماه 1311 -بابل)، نام آشنايى در ميان محققان و مدرسان علوم قرآنى است كه نيم قرن از عمر پرمايه خويش را صرف تعليم و تدريس در اين حوزه معنوى كرده است. او از معدود روحانيانى است كه در كنار طى مدارج حوزوى نزد علماى دينى، تحصيلات عالى را نيز تا دريافت درجه دكتراى حكمت و فلسفه از دانشگاه تهران ( در سال 1346)ادامه داده و در هر دو حوزه تحصيل، مقام و جايگاه ويژه اى يافته است. سيدمحمدباقر در كنار اين دو حوزه معرفتى، در شاخه كتابدارى نيز، خدمات قابل توجهى را براى فهرست نويسى كتب دينى به ثمر رسانده و نخستين تلاشهاى جدى براى تدوين نسخ خطى كتابخانه دانشكده الهيات _ كه سالها سرپرستى آن را نيز بر عهده داشته _ توسط او انجام شده است.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميگرايش : علوم قرآني و حديثوالدين و انساب : سيد محمد باقر حجتي ،فرزند مرحوم حضرت حجه الاسلامي والمسلمين سيد
محمد حجتي ،فرزند مرحوم حضرت آيه العظمي سيد محمد باقر حجتي مازندراني بار فروشي ملا محلي است.جدشان حضرت اليه العظمي سيد محمد باقر حجتي از مراجع تقليد در مازندران و از شاگردان آيات عظام سيدمحمدكاظم طباطبايى و محمدكاظم خراسانى و ملاعبدالله مازندرانى در حوزه علميه نجف بوده است .پدر دكتر حجتي از علما و ائمه جماعت خوشنام شهرستان بابل بوده كه هم اكنون ياد و مزار او و مقام و مزار جدش سخت مورد احترام مردم شهرستان مذكور است.خاطرات كودكي : سيدمحمدباقر حجتي در خانواده اى مذهبي به دنيا آمدو به فراخور محيط، از كودكى با مشى دينى خانواده، راه و رسم شريعت و ديندارى آموخت و تحصيلات ابتدايى را در بابل آغاز كرد در مدرسه نيز شوق آموختن علوم قرآنى در او با حضور خانمى به نام صبورى كه معلم قرآن مدرسه بوده ومشوق سيدمحمدباقر خردسال بيشتر مى شود. «… چون تنها كسى كه در كلاس درس ايشان بيش از ديگران به روخوانى قرآن آشنا بود، مرا شناسايى كرده بودند [و] همواره تشويقم مى كردند. لكن اين خانم شيداى قرآن _ به علت بيمارى سل _ در جوانى دنياى فانى را وداع گفت و اين بنده در همان دوران كودكى آن چنان از مرگ زودرس اين آموزگار دلسوز قرآن، گرفتار افسردگى و اندوه مداوم بودم كه نمى توانستم باور كنم جاى ايشان در دبستان خالى است و همواره خاطره علاقه بى حد وحصر ايشان به قرآن وتقوى و عفت … در ذهنم تجديد مى شود و مرا افسرده و متأثر مى كند »تحصيلات رسمي و حرفه اي : تحصيلات رسمي سيد محمد باقرحجتي از
زبان ايشان به قرار زير است: من از همان اوان كودكي در كنار پدرم (پدرم امام جماعت يكي از مساجد بابل بود و مجلس تفسير قرآن نيز داشت)بودم و عشق و علاقه به قرآن ، از همان دوره در من ايجاد شد. به همين دليل بعد از چند سال تحصيل در حوزه بابل به قصد ادامه تحصيلات حوزوي ، به مدرسه مروي تهران رفتم. در همان زمان به دانشگاه تهران راه يافتم و بعد از اخذ مدرك ليسانس وارد مقطع دكترا شدم ( در آن زمان دوره فوق ليسانس وجود نداشت ). در سال 1346 با ارائه پايان نامه موفق به اخذ درجه دكترا در رشته فلسفه شدمخاطرات و وقايع تحصيل : از وقايع مهم سيد محمود باقر حجتي سفر وي به سوريه و انجام تحقيقات و مطالعاتي پيرامون علم حديث و زبان عربي بود.فعاليتهاي ضمن تحصيل : سيد محمدباقر حجتي در كنار تحصيل در رشته الهيات در دانشگاه تهران، به تحصيل علوم قرآني و حديث در حوزه علميه مشغول بود.استادان و مربيان : سيدمحمد باقر حجتي در طى اين دوران در محضر استادان بنام مدرسه مروى همچون سيد صدرالدين رضوى، حاج ميرزا ابوالقاسم گرجى ، علامه شعرانى ، علامه محمدتقى جعفرى و علامه مرتضى مطهرى ، ميرزا باقر آشتيانى ، سيد ابوالقاسم رفيعى قزوينى و… به تلمذ و تحصيل مي پرداخت و در بيرون از مدرسه نيز سيرحكمت و فلسفه اسلامى را نزد علامه مرتضى مطهرى دنبال مى كند. همزمان با تحصيل در مدرسه مروى، با تشويق دوستان و آشنايان ، در آزمون ورودى دانشكده معقول و منقول _ كه اكنون با نام دانشكده
الهيات و معارف شناخته مى شود _ شركت مى كند و به جمع دانشجويان رشته فقه و مبانى علوم اسلامى دانشگاه تهران مى پيوندد. دوره ليسانس را در محضر استادان نامى دانشكده همچون ميرجلال الدين محدث ارموى، مهدى الهى قمشه اى، سيدمهدى حميدى، سيدمحمدباقر سبزوارى، احمدناظرزاده كرمانى، سيدكمال الدين نوربخش، محمدباقر هوشيار، محمدعبده بروجردى، مجتبى مينوى، سيدحسن تقى زاده و ديگران با كسب امتيازات و نمرات عالى به پايان مى برد و دوره دكترا را نيز در رشته حكمت و فلسفه اسلامى همان دانشگاه با احراز مقام اول به اتمام مى رساند. در دوره دكترا نيز از محضر استادان شيخ محمدعلى حكيم، حاج حسين على راشد، محمود شهابى وغلامحسين صديقى و احمد فرديد استفاده مى كند.وقايع ميانسالي : سيد محمدباقر حجتي پس از اخذ دكتري در سال 1346 به عنوان استاديار به استخدام دانشگاه تهران منصوب شد، وي برخلاف رشته تحصيلي اش ، به دليل علاقه وافر به علوم قرآني به تدريس در رشته زبان و ادبيات عرب و ترجمه و قرائت و تفسير قرآن پرداخت و به تدريج پايه گذار رشته علوم قرآن و حديث در دانشگاه تهران بعد از انقلاب اسلامي شد و از آن زمان تاكنون علاوه بر تدريس و تأليف و ترجمه ، مديريت دانشكده الهيات ومعارف اسلامي/گروه علوم قران وحديث ، را بر عهده دارد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : سيد محمد باقر حجتي از سال 1339 ه.ش استاد گروه الهيات و معارف اسلامي دانشكده اللهيات دانشگاه تهران بوده است. وي مدتي مدير گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران و دانشگاه تربيت مدرس و عضو فرهنگستان دمشق ( مجمع
اللغه العربيه) و ساير مجامع و انجمن هاي علمي قرآني بوده است. رياست دايره كتابداري و راهنمايي و كتاب يابي كتابخانه دانشگاه الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران از سال 1344-1366 رياست كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران از سال 1355 تا 1358 مديريت گروه فرهنگ عربي و علوم قرآني از سال 1352 تا 1355 و مديريت علوم قرآن و حديث از سال 1365 تا كنون در دانشگاه تهران مديريت گروه علوم قرآن و حديث از سال 1365 تا 1380در دانشگاه تربيت مدرس معاونت پژوهشي دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران از سال 1369 تا 1380 عضويت هيئت گزينش كتاب از سال 1361 تا 1373 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عضويت كميته برنامه ريزي الهيات در شوراي عالي برنامه ريزي از تاريخ 1364 تا 1382 از سوي وزارت فرهنگ و آموزش عالي داور و عضو كميته تخصصي علوم انساني جشنواره خوارزمي از تاريخ 1370 تا 1383 عضويت شوراي پژوهشي دانشگاه تهران از سال 1370 تا 1380 عضويت كميته تخصصي علوم انساني معاونت پژوهشي دانشگاه تهران از سال 1370 تا 1374 مشاور سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي از تاريخ 1367 تا 1374 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عضويت شوراي پژوهشي دانشگاه امام صادق و مسئوليت پژوهشي گروه علوم قرآن و حديث همين دانشگاه در سال 1373 عضويت فرهنگستان دمشق «مجمع الغه العربيه به دمشق» در سال 1365 رسمابه عنوان عضو اين فرهنگستان از جمهوري اسلامي ايران انتخاب شد.فعاليتهاي آموزشي : سيد محمد باقر حجتي از سال 1339 به تدريس علوم قرآني و حديث در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي
معتبرايران از جمله دانشگاه تربيت مدرس مشغول بوده است. عناوين دروس آموزشي ارائه شده توسط ايشان: كارشناسي ارشد علوم قرآني 1 علوم قرآني 2 دكتري تحقيق درباره ترجمه قران تفسير 2 نقدمكاتب وروشهاي تفسيري 1 ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مطالعه، تحقيق و تاليف كتابها و مقالات علمي بي شمار در زمينه علوم قرآني و حديث حاصل فعاليت هاي سيد محمدباقر حجتي بوده است.آرا و گرايشهاي خاص : سيد محمد باقر حجتي از جمله دانشمنداني است كه تحصيلات دانشگاهي جديد را با تحصيلات حوزوي قديم همراه كرده و با تلفيق اين دو. آثاري بديع آفريده است و ديدگاهي نوين به علوم قرآني حديث بخشيده است.جوائز و نشانها : · جايزه احراز رتبه اول در مسابقه مقاله نويسي راجع به كودكان و نوجوانان از حوزه علميه قم در سال 1356به مناسبت نگارش مقاله (كارآيي تشويق و تنبيه در تربيت كودكان و نوجوانان). · جايزه و لوح تقدير بهترين پژوهش كاربردي ادبيات و علوم انساني ،دانشگاه تهران در سال 1354 به مناسبت نگارش مقاله تحقيق درباره ابن عباس و مقام وي در تفسير كه در شماره 17 و 18 مجله مقالات و بررسي ها در سال 1353 چاپ و منتشر شده است. · جايزه و لوح تقدير به مناسبت انتخاب كتاب پژوهشي در تاريخ قرآن كريم به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران در سال 1363 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي · جايزه و لوح تقدير به مناسبت طرح و تدوين كتاب "فهرست موضوعي نسخه هاي خطي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ايران" كه در سال 1370 حائز رتبه اول طرحهاي علوم انساني در
پنجمين جشنواره خوارزمي شناخته شد. · جايزه و لوح تقدير كتاب فوق الذكر : علاوه بر اينكه اين كتاب حائز رتبه اول طرحهاي علوم انساني را دريافت كرد،در 1371 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كتاب سال شناخته شد. · جايزه و لوح تقدير به مناسبت انتخاب ايشان به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران در سال 1369. · جايزه و لوح تقدير استاد نمونه كشور در سال تصيلي 1372 -1371 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد و آموزش عالي. · لوح تقدير به مناسبت خدمتگزاري به ساحت قرآن كريم و معرفي دكتر سيد محمد باقر حجتي، به عنوان يكي از خادمين قرآن كريم در سال 1373 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. · دريافت اجازه روايت از دانشمندان برجسته مصري محمد غزالي در سال 1367 در ايام اقامت در الجزاير ضمن شركت در بيست و دومين كنفرانس اسلامي در الجزاير. . برگزيده شده به عنوان چهره ماندگار علوم قرآن و حديث در دومين همايش چهره هاي ماندگار سال 1381 · دريافت جايزه و لوح تقدير و نشان درجه يك پژوهش در سال 1384 از سوي دانشگاه تهران. . دريافت لوح تقدير به مناسبت انتخاب كتاب "فهرست موضوعي نسخ هاي خطي عربي در كتابخانۀ جمهوري اسلامي ايران "تاليف سيد محمد باقر حجتي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران (در دوره دهم) از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چگونگي عرضه آثار : مقلات چاپ شده در نشريات معتبر علمي : - مقالات بزبان فارسي: 74 مقاله - مقلات بزبان عربي : 16 مقاله - مقالات بزبان انگليسي و تركي : 5 مقاله -
بقيه مقالات : 21 مقاله استاد راهنما پايان نامه هاي كارشناسي ،كارشناسي ارشد و دكتري : بيش از 300 پايان نامه
--------------------------------------------------------------------------------
آثار : nbsp1 آداب تعليم و تعلم در اسلام (ترجمه كتاب «منية المريد في آداب المفيد و المستفيد» شهيد ثاني) ويژگي اثر : تاليف- نشر بنياد قرآن -13602 آداب تعليم و تعليم در اسلام ويژگي اثر : ترجمه -13593 ابليس في القرآن و الحديث ويژگي اثر : تاليف- بزبان عربي-4 ابن عباس و مكانته فيا التفسير و المعارف الاخري ويژگي اثر : ترجمه,دارالروضه ,١٣٧٨5 ابن عباس و مكانته فيا التفسير و المعارف الاخري ويژگي اثر : تاليف,دارالروضه ,١٣6٩6 اسباب النزول ويژگي اثر : تاليف -دفتر نشر فرهنگ و ارشاد اسلامي7 اسلام در كنار مصيبت ديدگان و افسرده دلان (ترجمه «مسكن الفؤاد عند فقد الاحبّة والاولاد» از شهيد ثاني) ويژگي اثر : ترجمه -13638 اسلام و تعليم و تربيت (بخش اول: تربيت – بخش دوم: تعليم) در دو مجلد nbsp9 پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ويژگي اثر : تاليف - انتشارات نهضت زنان مسلمان -برنده جايزه كتاب سال 1363 -تاريخ قرآن» اصطلاح تازه اي است كه اول بار «تئودورنولدكه» مستشرق بزرگ آلماني آنرا بكار برد و مرحوم ابوعبدالله زنجاني در پي اين نامگذاري كتابي تحت عنوان «تاريخ القرآن» به
نگارش آورد و قبل از انقلاب نيز رساله اي در همين زمينه توسط استاد محمود راميار تأليف گرديد. براي تدوين كتاب «پژوهشي در تاريخ قرآن كريم» سالها توسط مؤلف محترم كوشش محققانه اي بعمل آمده است. كتاب با بحث از عناوين و اسامي قرآن كريم آغاز شده و سپس به وحي الهي سخن به ميان آورده است. آنگاه تحقيق فشرده اي در زمينه نزول قرآن و اولين و اخرين آيات نازله ارائه مي دهد. سپس فصولي تحت عنوان «آيه»و«سوره» به تحليل مباحث مخلف پيرامون اين دو عنوان پرداخته است. بحث پيرامون فواتح سور، حروف مقطّعه و شمار حروف و كلمات و آيات و پيدايش خط وخط عربي وامّي بودن پيامبر از ديگر مباحث اين كتاب است. سپس به نگارش قرآن در زمان پيامبر و بعد آن و موضوع جمع آوري آيات پرداخته و قرائت قرآن وقاريان آن را به تفصيل تشريح نموده است. جمع و ترتيب و تدوين قرآن و تاريخ آن موضوع ديگري است كه مؤلف محترم به تفصيل به آن مبادرت ورزيده است. تاريخ شيوه نگارش قرآن و اعراب گذاري كلمات و ارائه نمونه هائي از قرآن قديمي و خطوط مختلف ادامه بحث مي باشد. كتاب با فهرست هاي ارزنده اي تكميل گرديده است. 10 پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ويژگي اثر : برگزيده كتاب سال جمهوري اسلامي ايران11 تاريخ شيعه ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨12 تاريخ شيعه ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣6٨13 تاريخ اديان
ويژگي اثر : ترجمه -دفتر نشر فرهنگ اسلامي در سال 137614 تعليم و تربيت اسلامي ويژگي اثر : تاليف -136215 تفسير كاشف ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨،جلد 1 اين كتا با با همكاري عبدالكريم بي آزار شيرازي ترجمه شده است.16 تفسير كاشف در7 جلد ويژگي اثر : تاليف,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣6٨17 تفسير سوره واقعه ويژگي اثر : تاليف- 136118 تقديم و تصحيح پاره اي از رسالات حكمي و عرفاني حكيم قايني ويژگي اثر : اين كتاب در دست طبع و انتشار است.19 توضيح البرهان در تجويد قرآن ويژگي اثر : ترجمه -دفتر نشر فرهنگ و اسلامي و سازمان همت در سال 138120 چهارده مقاله ويژگي اثر : اين كتاب كه اكثر گفتارهاي آن مربوط به تفسير و علوم قرآن است-136121 در حريم كعبه _حاوي حكمتهاي عرفاني مناسك حج ويژگي اثر : تاليف - بزان عربي-مركز تحقيقات حج ,١٣٧٧22 در حريم كعبه _حاوي حكمتهاي عرفاني مناسك حج ويژگي اثر : ترجمه,مركز تحقيقات حج ,١٣٧٨23 درآمد به تحقيق در اهداف و مقاصد سوره هاي قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨24 درآمد به تحقيق در اهداف و مقاصد سوره هاي قرآن كريم
ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣6٩25 روانشناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي (ترجمۀ كتاب «الدراسات النفسية عند المسلمين و الغزالي بوجه خاص» از دكتر عبد الكريم عثمان) در دو مجلد ويژگي اثر : ترجمه - 136126 سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو تا اواخر قرن دوم هجري nbsp27 سيري در سيره نويسي ومروري براحوال وآثارپارهاي ازسيره نويسان ويژگي اثر : تاليف,مشهد كنگره جهاني حضرت رضا(ع) ,١٣٧١28 سيري در سيره نويسي ومروري براحوال وآثارپارهاي ازسيره نويسان ويژگي اثر : ترجمه,مشهد كنگره جهاني حضرت رضا(ع) ,١٣٧٨29 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي در 4 جلد كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ويژگي اثر : ..,تاليف,انتشارات سروش ,١٣٧630 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي در كتابخانه هاي جمهوري اسلامي اي ويژگي اثر : تاليف,تهران سازمان مدارك انقلاب اسلامي ,١٣٧6،اين كتاب در دوره دهم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي معرفي و برگزيده شده است.آشنايي با كتاب:« فهرست موضوعي نسخ هاي خطي عربي در كتابخانۀ جمهوري اسلامي ايران »: فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ايران و تاريخ علوم و تراجم دانشمندان اسلامي / نگارش سيد محمد باقر حجتي به كوشش سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي.- تهران : سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، سروش ( انتشارات صدا و سيما)، 1370.- ج. بالاي عنوان : كشاف الفهارس و وصاف المخطوطات العربيه في
مكتبات فارس. مندرجات : ج 1، علوم قرآني ، قرائت و تجويد. كتابخانه هاي كشور ما هزاران نسخۀ بسيار ارزشمندِ كتابهاي عربي و اسلامي را تا كنون حفظ كرده است. ولي متأسفانه هنوز بطور شايسته معرفي نشده و جهان عرب و غير آن از اين ذخائر گرانبها اطلاعي ندارند. مسلماً فهرست كردن و معرفي آنها امري ضروري و خدمتي شايان به معارف اسلامي و نشان دهندۀ اهتمام و عنايت ايرانيان به ميراث فرهنگي اسلامي است. گرچه مستشرقان مانند سزگين و بروكلمان در اين زمينه كارهايي به انجام رسانيده اند وليكن اين كتاب با شيوۀ خاص خود در زبان فارسي حقاً اثري ابتكاري و منحصر بفرد است. و بدون ترديد راه همواري را پيش روي محققان اسلام و اسلام شناسان قرار مي دهد. اميد است با همّت والاي مؤلف محترم و به وجود آمدن امكانات، بيش از پيش شاهد تكميل و عرضۀ بقيۀ مجلدات اين اثر نفيس به بازار دانش وتحقيق باشيم. 31 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ويژگي اثر : ترجمه,انتشارات سروش ,١٣٧٨32 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي اي ويژگي اثر : ترجمه,تهران سازمان مدارك انقلاب اسلامي ,١٣٧٨33 فهرست نسخ خطي ويژگي اثر : فهرست بسياري از نسخه هاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران توسط استاد دكتر سيد محمد باقر حجتي تهيه شده است كه بالغ بر دهها جلد بوده اند.34 فهرست نسخه هاي خطي و عكسي (كتابخانه دانشكده الهيات و معرف اسلامي دانشگاه تهران) در
دو جلد ويژگي اثر : تاليف - انتشارات دانشگاه تهران در سال 134835 فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه (دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران) ويژگي اثر : تاليف -انتشارات دانشگاه تهران-134536 فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه ملي ملك در شش جلد ويژگي اثر : تاليف - 1352 توسط انتشارات آستان قدس رضوي37 گامي فراسوي روانشناسي اسلامي ويژگي اثر : ترجمه -دفتر نشر فرهنگ و ارشاد اسلامي38 گزيده كتاب آداب تعليم و تربيت در ايلام ويژگي اثر : تاليف- چاپ توسط وزارت آموزش و پرورش -136139 مجموعه بحثهاي تربيتي ويژگي اثر : تاليف- 136240 مختصر تاريخ القرآن الكريم ويژگي اثر : اين كتاب به اهتمام رايزني فرهنگي ايران در دمشق با تيراژ چندين هزار.41 مدخلي بر كاوش در تاريخ اديان ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٧42 مدخلي بر كاوش در تاريخ اديان ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨43 مقدمه اي بر تاريخ قرائات قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,سازمان حج و اوقاف وامور خيريه ,١٣٧٨44 مقدمه اي بر تاريخ قرائات قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,سازمان حج و اوقاف وامور خيريه ,١٣6645 ميثاق در قرآن ويژگي اثر : تاليف-با همكاري
جناب آقاي دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي-136446 نمي ازيم اسرار قران كريم ترجمه «من اسرار القرآن» اثر دكتر مصطفي محمود ويژگي اثر : ترجمه -
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 270 /267 ق)، زاهد ملامتى و محدث. از مردم روستاى كوردآباد نيشابور بود. دكان آهنگرى داشت. در نتيجه ى تغيير حالتى كه به او دست داد، همه كارها را رها كرد. ابوحفص از مشايخ بزرگ تصوف و صاحبان نظريه ملامت در عرفان است. وى از رفقاى احمد بن خضرويه، و ابوعثمان حيرى و شاه شجاع كرمانى بود. او مردى عامى بود و زبان عربى را نمى دانست در پنهان كردن زهد خود و رياضت نفس كوشا بود. جاذبه سخنان او در باب فتوّت، همه صوفيان بغداد را شيفته ى او كرد. ابوحفص از شخصيتهاى جنجالى تاريخ تصوف ايران است از حفص بن عبدالرحمان فقيه حديث شنيد و ابوعثمان حيرى و حمدون قصار از وى روايت كردند. نام او را عمر بن سالم و عمرو بن سلم و عمرو بن مسلم نيز نوشته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (343/2)، تاريخ بغداد (223 -220 /12)، تاريخ نيشابور (226 ،224)، تذكرة الاولياء (331 -322 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (46 -45)، تعليقات اسرار التوحيد (653)، جستجو در تصوف (349 -342)، حلية الاولياء (230 -229 /10)، خاندان نوبختى (83)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1025 -1024 /7)، ريحانه (63/7)، سير النبلاء (513 -510 /12)، طبقات الصوفيه سلمى (115)، طبقات الصوفيه هروى (113)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (316)، نفحات الانس (57 -56).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. در زمان خود از صوفيان بنام بود و درويشى مجرد و ظريفى از ظرفاى روزگار. وى با ديگر مشايخ در مجاورت مكه مى زيست و با شيخ ابوالعباس قصاب از آنجا بازگشت. در اواخر عمر از بعضى احوال صوفيان رسمى اظهار ملامت كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد
اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (610 -608)، مزارات هرات (32)، نفحات الانس (282).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، عارف. از مريدان ابوحفص بود. او به پيشنهاد استاد خود آهنگرى مى كرد و درآمد آن را به درويشان مى بخشيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (115)، نفحات الانس (57).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جناب حاج سيد هاشم موسوي حداد در سال 1318 ق. در كربلا چشم به جهان گشود.
پدرش سيد قاسم و مادرش زني از قبيله جنابي هاي كربلا به نام هديه مي باشد.
جدش سيد حسن از شيعيان هند بوده و به كربلا مهاجرت كرده است. در آنجا به سقايي مشغول و به حيا و پاكدامني زبانزد بوده است.
از حكايتهاي عبرت آموزجد ايشان آنكه:
اعراب غيرتمند اطراف كربلا بعضي اوقات زنان خود را به همراه آقا سيد حسن به كربلا مي فرستادند تا لوازم مورد نياز را تهيه كنند.
در تمام راه تا شهر كربلا حتي يك بار هم بي اختيار نگاه سيد حسن به آنها نمي افتاد و اين نشان از شدت احتياط و توجه وي داشت. ايشان در كربلا خانه ايي را سقايي مي كرد به قدري در هنگام آب رساني خويشتن دار بود كه از وقت داخل شدن به منزل تا خارج شدن سرش را به طرف ديوار بر ميگرداند تا زني را نبيند خواه در آن منزل كسي باشد يا نباشد.
عارف فرزانه حاج سيد هاشم پس از رشد و شكوفايي، در همان كربلا مشغول تحصيل شد. درسهاي طلبگي را تا سيوطي خواند. سپس راهي ديار مولي الموحدين، اميرالمؤمنين عليه السلام شد. ؛ تا علاوه بر تحصيل، از محضر عارف كامل و بي بديل، ميرزا علي قاضي طباطبائي تبريزي، استفاده و همچنين در مدرسه هندي نجف خدمت
كند.
حاج سيد هاشم حداد، زندگيش با فقر و سختي مي گذشت.
حدود دوازده سال در منزل پدر زن خود زندگي مي كرد. چنان زندگي زاهدانه داشت كه مي گويد ما زيرانداز و روانداز نداشتيم و در سرما براي گرم نگهداشتن خود، نيمي از زيلوي كف پوش اتاق را به روي خود مي انداختيم.
ايشان با جديت مشغول كار بود؛ ولي مراجعه فقيران و نسيه دادن به مشتريها كه گاهي بر نمي گرداندند و نصف كردن در آمد با شاگرد خود، چيزي براي وي باقي نمي گذاشت.
حال ايشان به گونه اي بود كه نمي توانست بر خلاف اين رويه عمل كند؛ چرا كه استفاده از محضر استاد عارف علامه قاضي چنين اجازه اي به ايشان براي جمع مال و رد فقير و نسيه ندادن به ايشان نمي داد.
ايشان به نيازمندي كه مي رسيد، دست در جيب مي كرد و بدون شمارش پول مي داد و گاهي هر چه داشت به آن مستمند مي داد.
از خدمت كردن به دوستان بسيار خوشحال مي شد و از هيچ كاري چه تهيه كردن غذا، شستن ظرف ها و جارو كردن اتاق فروگذار نمي كرد. در هديه دادن دست بازي داشت و به دوستان هر چه بود مي داد. سجاده، تسبيح، انشگتر. به طور معمول از فروشندگان فقيري كه كنار صحن مي نشستند، خريد مي نمود و هميشه از عطر استفاده و اغلب در اتاقش عود روشن مي نمود. غذايش نان با كمي سبزيجات بود.
عارف كبير و موحد بي نظير جناب سيد هاشم حداد به بيماري مبتلا شد و نزديكان هر چه تلاش كردند سودي نكرد خود آقا مي فرمود: حال
من خوب است شما چرا اينقدر خود را به زحمت مي اندازيد. ولي نزديكان تحمل نداشتند. ايشان را در بيمارستان كربلا بستري كرده تحت معالجه طبيب مخصوص خودشان، سيد محمد شروقي قرار گرفت.
روز دوازدهم رمضان حدود سه ساعت به غروب آقا مي فرمايد: مرا مرخص كنيد! سادات در منزل، منتظرم مي باشند.
دكتر مي گويد: امكان ندارد.
آقا مي گويد: تو را به جده ام فاطمه زهرا عليها السلام قسمت مي دهم! بگذار بروم؛ سادات منتظر هستند و من تا يك ساعت ديگر از دنيا مي روم.
دكتر با شنيدن قسم، او را مرخص مي نمايد. ايشان به منزل مي آيند. جمعي آنجا بودند و در مورد آيه «انا سنلقي عليك قولا ثقيلا» از آقا مي پرسند. وي مي فرمايد: جبرئيل در برابر عظمت رسول الله ثقلي ندارد تا از آن تعبير به قول ثقيل گردد. مراد از قول ثقيل، اوست.
«لا هو الا هو».
بعد درخواست حنا ميكند و به رسم دامادها حنا مي بندد و مي گويد اتاق را خلوت كنيد و رو به قبله مي خوابد.
لحظاتي مي گذرد و اطرافيان وارد اتاق مي شوند مي بينند ايشان جان به جان آفرين تسليم كرده است.
دكتر بر طبق گفته آقا، در همان ساعت به منزل ايشان آمد وديد حاج سيد رو به قبله خوابيده است. گوشي را بر قلب او گذارده، مي بيند قلب از كار افتاده است. گوشي را به گوشه اي پرت كرد و هاي هاي شروع به گريه مي نمايد.
آقا را شبانه غسل و كفن كردند، جمعيت انبوهي غير منتظرانه و نشناخته براي تشييع از كربلا و اطراف با چراعهاي
زنبوري آمدند. ايشان را پس از طواف در حرم حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام و حضرت اباالفضل العباس عليه السلام، در وادي الصفاي كربلا در مقبره شخصي كه براي ايشان تهيه شده بود، به خاك سپردند.
اين عبد صالح خدا بعد از 86 سال زندگي در اين دنيا وظيفه انسانيت و عهد الهي را به انجام رساند و با كوله باري از بندگي و يگانه پرستي در دوازدهم ماه مبارك رمضان سال 1404 ق. به سوي معشوق رهسپار گرديد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حامد حدادي (زادهٔ 30 ارديبهشت 1364 در اهواز) بازيكن بسكتباليست ايراني است. او با قد 218 سانتيمتري خود در پست سنتر بازي مي كند.
او دومين بازيكن بلندقد حرفه اي ايران بعد از جابر روزبهاني (با قد 222 سانتيمتر) مي باشد.
او در تيمهاي پيكان ايران ،صباباتري ايران ،النصر امارات بازي كرده ودر حال حاضر در ممفيس گريزليز در ان بي اي بازي مي كند.[1] او اولين بسكتباليست ايراني است كه در مهمترين ليگ بسكتبال دنيا بازي مي كند.[2].
افتخارات
قهرمان جوانان آسيا در سال 2005
برنده مدال برنز بازي هاي آسيايي 2006
قهرمان آسيا در 2007 سال
قهرمان جام باشگاهاي آسيا همراه با تيم صباباتري درسال2008
بهترين ريباندر المپيك 2008پكن
بهترين بلاگ شاتر المپيك 2008پكن
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيروس حدادى، كه از چهره هاى سرشناس و ارزنده موسيقى است به سال 1311 در شهرستان تبريز، شهر دلاوران آزاده و قهرمانان آزادى متولد گشت، بيش از سه سال از سنش نمى گذشت كه همراه پدر و مادر عازم تهران شد، دوران كودكى و تحصيل ابتدايى را در اين شهر و در مدرسه جلوه تهران سپرى كرد ولى به واسطه ى نقل مكان كردن خانواده به شهر شيراز: وى تحصيل متوسطه را در هنرستان عالى صنعتى اين شهر گذرانيد. پدر سيروس حدادى، على حدادى از صدايى خوب و گيرا برخوردار بود و گاه گاهى در منزل براى خود زمزمه مى كرد، اين زمزمه ى پدر مثل جويبارهايى كه از پيوستن به هم عاقبت تبديل به رودخانه هايى بزرگ مى شوند، در وى آن عشق نهفته به موسيقى را كم كم زنده كرد و او را كشاند در اين راه تا كسب فيض از علم موسيقى كند. لذا نى لبكى تهيه كرد و نزد خود شروع به تمرين نمود و آهنگهاى روز را آن قدر
مى نواخت و تمرين مى كرد كه شبيه اصل آهنگ، صدا را از نى لبك خود درمى آورد. گويا در كلاس دهم هنرستان بود كه يك فلوت خارجى توسط دوست هم كلاسى اش به دست وى مى رسد و او آن را چون جان شيرين در دست مى گيرد و از اين زمان به بعد موجب بيشتر تمرين كردن و يادگيرى وى مى شود.
سال 1331 دوباره با والدين از شيراز به تهران مى آيد و در همين سال آقاى قريب رئيس هنرستان موسيقى ملى كه با پدرش دوست بود از پدر وى مى خواهد كه اجازه دهد سيروس براى فراگيرى موسيقى علمى در اين هنرستان ثبت نام نمايد و پدر سيروس نام او را در اين مدرسه ثبت و وى در هنرستان شروع به فراگرفتن نواختن فلوت زير نظر منوچهر صادقى مى كند. در مدت يك سال به تكنيك صحيح نواختن اين ساز آشنا مى گردد به طورى كه موجب شگفتى بسيارى از استادان هنرستان مى شود. سيروس حدادى در سال 1334 همكارى خود را با اركسترهاى خارج از هنرستان آغاز كرد و در سال 1336 به شوراى عالى موسيقى كه زير نظر روح اللَّه خالقى بود رفت و پس از آزمايش؛ دعوت به همكارى براى شركت در اركسترهاى مختلف راديو، به خصوص اركسترهايى كه به سرپرستى استاد روح اللَّه خالقى و حسينعلى ملاح و مشير همايون شهردار اداره مى شد مى گردد. سيروس حدادى در اركستر «نوين» كه به سرپرستى كلنل وزيرى و رهبرى حسينعلى ملاح تشكيل شده بود نوازندگى فلوت را داشت. سپس با آمدن مرتضى خان حنانه به راديو و تشكيل اركستر فارابى و بعد از آن اركستر بزرگ راديو تلويزيون كما كان همكارى خود را پى گير و ادامه داد
و از سال 1349 در اركستر گلها سالها همكارى داشت و تكنوازى و همراهى هنرمندان گلها مثل: بنان، قوامى، شجريان و غيره را به عهده داشت. وى در سال 1333 در كلاس موسيقى «هنر» كه زير نظر آقاى ميثاقيان اداره مى شد و در چهار راه يوسف آباد بود، تدريس و مدت چهار سال هم در خيابان سلسبيل كه اين كلاس به همين نام اداره مى شد معلم فلوت بود. در اين كلاس همكارانى نظير: شاپور نياكان، امير ناصر افتتاح و تيمور پورتراب بودند و هر كدام ساز تخصصى خود را تعليم مى دادند. وى به مدت چهار سال تا 1356 در هنرستان عالى موسيقى ملى و دانشكده ى موسيقى ملى به تدريس در دوره ى عالى مشغول و پس از تعطيل دانشكده، بنا به پيشنهاد آقايان: مرتضى حنانه و فرهاد فخرالدينى مشغول نوشتن رديف ايرانى جهت فلوت گرديده كه اميد است با موفقيت روبرو گردد. سيروس حدادى حدود 22 سال در موسيقى سنتى و اصيل ايرانى فعاليت داشت و در حد و توانايى خود كمكهايى به اين موسيقى و پيشبرد آن كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محقق، نويسنده و هنرمند شايسته، نصرت اللَّه حدادى در سال 1308 در شهرستان سنندج متولد شد. آب و هواى خاص و طبيعى اين شهرستان كه پرورش دهنده روح و روان آدمى است و ذوق و استعداد ذاتى، وى را، مثل خيلى از هنرمندان موسيقى كشورمان به سوى اين هنر احساسى سوق داد. نصرت اله موسيقى را به طور جدى مورد نظر خويش قرار داد و در سال 1327 وارد مدرسه فنى موزيك نظام گرديد و با پشتكار و استعداد ذاتى خود،
دوره اين مدرسه را ميان بيست و چهارمين نفر شاگرد با نمره 17 / 3 به پايان و مقام اول را به دست آورد.
نصرت اله حدادى، با علاقه اى كه به اكثر سازها دارد، ويولن را به عنوان ساز تخصصى خود برگزيد و در شهر زادگاه خود از محضر عبداله شامى، اسدپور و استادان ديگر تعليم گرفت و هر زمان به اندوخته هاى هنرى خود افزوده ساخت.
وى پس از چندى سرپرست اركستر نظام و راديو سنندج گرديد و سال ها اين مهم را به عهده داشت و به موازات آن، كلاس موسيقى داير نمود تا به علاقمندان اين هنر علم و تكنيك موسيقى را بياموزد. در سال 1347 امتياز تأسيس هنرستان را از وزارتخانه تعيين شد و تا مرداد 1357 كه به انجمن موسيقى منتقل گرديد، در اين سمت در استان هاى: كرمان، مهاباد، خرم آباد، بندرعباس و تهران به كار هنرى اشتغال داشت.
در سال 1356 كتاب «چهل و دو ترانه قديمى» را منتشر كرد و كتابى به نام «حافظ خوش الحان» تأليف كرد كه در آن اوزان فارسى، بحور عربى، اتانين موسيقى نت و وزن هر غزل، گوشه مناسب براى خواندن هر غزل را مورد بررسى و تحقيق قرار داده است اوزان موسيقى، گوشه ها، آوازه ها، آوارها، سازها و هرآنچه را كه به نحوى از انحاء به موسيقى مربوط مى شود و در غزل هاى حافظ آمده است براساس دستور زبان فارسى نه عروض عربى مطالعه نموده است تدوين واين كتاب كه بيش از هزار صفحه است وسيله وزارت ارشاد جمهورى اسلامى در دست انتشار است. كتاب ديگر فرهنگنامه موسيقى ايران مى باشد كه شامل كليه اصطاحات موسيقى سنتى و محلى ايران است به همراه
توضيحى براى هر يك از آنها. مؤلف در انجام اين كار به كليه آثار ادبى فارسى، كتب فنى موسيقى و فرهنگ هاى جديد و قديم فارسى توجه داشته است. ضمن آن كه كتب تاريخى و سياحت نامه ها نيز مورد مطالعه قرار گرفته اند. اعلام مربوط به تاريخ موسيقى ايرانى، خواه قديم يا جديد نيز در كنار اصطلاحات شناسايى و معرفى شده اند.
اين كار، كه بالغ بر يك هزار صفحه است به زودى پايان خواهد رسيد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد ابن حسن بن على مشغرى، از دانشمندان شيعه عهد صفوى (و. 1040 ه.ق.- ف. پس از 1120 ه.ق.) وى برادر محمد شيخ الاسلام مشهور است. او پس از مرگ برادر در 1104 به مقام شيخ الاسلامى رسيد و در 1115 به دستور شاه سلطان حسين صفوى به اصفهان رفت.
از آثار او: تاريح صغير، تاريخ كبير، تفسير قرآن، جواهر كلام، حاشيه بر مختصر نافع را بايد نام برد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. در موسيقى استاد و مخترع سازى مركب از عود و رباب بود. وى نغمات دلكش مى ساخت و پس از كسب دانش به حج و زيارت حرمين رفت و سپس به بخارا بازگشت. او غزل را نيز نيكو مى سرود و بيشتر در پى مضمون بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (636).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1181 -1103 ق)، اديب، عارف و شاعر، متخلص به حزين و معروف به شيخ على حزين. وى در اصفهان متولد شد. بعد از هجوم افاغنه در سال 1135 ق به اصفهان، از آن شهر فرارى شد و سرگردان، تا اينكه در سال 1146 ق از ترس نادرشاه به هند رفت و تا آخر عمر حدود سى و پنج سال در هندوستان زندگى كرد و در سال 1181 ق در حدود هفتاد و هشت سالگى در بنارس درگذشت و در همان شهر دفن شد. او از احفاد شيخ زاهد گيلانى، عارف معروف، بوده است و خطوط را بسيار نيكو مى نوشت و صاحب كمالات صورى و معنوى بود. او سرگذشت خود و حوادث و وقايع عصر خويش را با احوال و اوضاع سياسى به قلم شيوايى نوشته است. حزين با اكثر علوم و فنون آشنايى كامل داشت. تاليفات متعددى در نظم و نثر به عربى و فارسى داشته كه مهمترين آنها عبارت اند از: «تذكره ى شعرا»؛ «تاريخ حزين»؛ «ديوان» اشعار؛ «كليات» شامل قصايد، قطعات و مثنويهاى «صفير دل»؛ «چمن و انجمن»؛ «مطمح الانظار»؛ «فرهنگنامه»؛ و «تذكارات العاشقين»، در برابر «ليلى و مجنون».[1]
(ع. بخش 1) (شيخ) محمدعلى بن ابوطالب لاهيجى اصفهانى (و. اصفهان 1103 ه.ق./ 1691 م.- ف. بنارس
(هند) 1181 ه.ق./ 1767 م.). وى از اعقاب شيخ زاهد گيلانى است. اجدادش در لاهيجان سكونت داشتند و پدرش از آنجا به اصفهان رفت و محمدعلى در آن شهر تولد يافت، و در حمله افغانان از اصفهان بيرون شد، و پس از سفر در بلاد ايران و عراق و حجاز و يمن به هند شتافت و تا پايان عمر در آن ناحيه بود. حزين كتابى در احوال شاعران به نام «تذكره حزين» و سرگذشتى به نام «تاريخ حزين» دارد كه هر دو حاوى اطلاعات سودمندست. حزين ديوان اشعار خود را در چهار قسمت مدون كرده، و آن مشتمل بر انواع مختلف شعر است سخن او متوسط و مقرون به سادگى و روانى و حد فاصلى است ميان سبك شاعران قديم و سبك هندى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (189/7)، اعيان الشيعه (6/10)، تاريخ ادبيات ايران، براون (185 -182 ،94 -93 /4)، تاريخ ادبيات ايران، دوره ى بازگشت (381 -379 /2)، تاريخ تذكره هاى فارسى (359 -355 /1)، تذكره المعاصرين (82 -42)، لغت نامه (ذيل/ حزين لاهيجى)، دايرةالمعارف فارسى (843/1)، الذريعه (1001- 190 /21 ،235/9 ،356/3)، رياض العارفين (68)، ريحانه (42 -41 /2)، سبك شناسى (306 -305 /3)، سرآمدان فرهنگ (301/1)، سفينه المحمود (625 -624 /2)، سيرى در شعر فارسى (150 -148)، شاعرى در هجوم منتقدان در شرح احوال و آثار حزين، شام غريبان (87 -86)، شخصيتهاى نامى (160 -159)، شرح حال رجال (229/3)، طرائق الحقائق (520/3)، فرهنگ ادبيات فارسى (181 -180)، فرهنگ سخنوران (252)، گنج سخن (137 -134 /3)، مولفين كتب چاپى (104 -102 /4)، مخزن الغرائب (805 -801 /1)، معجم المولفين (19/11)، نامها
و نامدارهاى گيلان (397 -396).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. از نجيب زادگان نطنز بود كه در اصفهان سكونت داشت و مدتى نيز در قزوين از نزديكان محمد قاسم مستوفى، از اعيان دربار شاه طهماسب، بود. حسابى مردى دانشمند، هنرمند و عارف مشرب بود و در موسيقى مهارت كامل داشت، ترانه ها و تصنيفهاى او بر سر زبانها بود. وى در سرودن غزل نيز شاعر زبردستى به شمار مى رفت و قطعه اى در تاريخ رحلت شاه طهماسب سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (941 -940 /3)، تاريخ ادبيات ايران، براون (88/4)، تايخ ادبيات در ايران (526 ،525 /5)، تاريخ موسيقى (323 -322 /1)، تاريخ نظم و نثر (460)، تاريخ هنرهاى ملى (865/2)، الذريعه (236/9)، صبح گلشن (120 -119)، عالم آراى عباسى (185/1)، فرهنگ سخنوران (253)، لغت نامه (ذيل/ حسابى نطنزى)، مجمع الخواص (162 -161)، مخزن الغرائب (751 -747 /1)، نشتر عشق (445 -444 /2)، هفت اقليم (441 -439 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1340 -1260 ش)، موسيقيدان و نوازنده. وى نوه ى مراد ميرزاى حسام السلطنه، فاتح هرات بود. در تهران متولد شد. او پس از تحصيلات مقدماتى سمتى در دربار يافت و ملقب به حسام السلطنه شد و در تمام مدت عمر جز خدمات دربارى به كار ديگرى نپرداخت. جهانگير مراد از كودكى به نوازندگى علاقه نشان مى داد و ابتدا در نزد تقى دانشور به نواختن ويولن پرداخت. وى بيشتر ايام عمر خود را با پرورش گل و معاشرت با استادان هنرمندى چون سيد عزيز ملك و طاهرزاده و ميرزا غلامرضاى شيرازى درويش خان صرف كرد. حسام السلطنه آهنگهاى ضربى بسيارى مى دانست و در موقع نوازندگى آنها را به موقع به كار مى برد. او همچنين
به هنرهاى زيبا عشق مى ورزيد و علاوه بر هنر نقاشى، تار، سه تار، پيانو، عود، ضرب و ويولن نيز مى نواخت و به سبب علاقه اش به قطعات ضربى اقدام به ساختن آنها كرد و آهنگهايى در ماهور، دشتى، ابوعطا و شوشترى براى تصنيف ساخت. اغلب اشعار تصنيفات او ساخته ملك الشعراى بهار بود. حسام در آخر سفر مظفرالدين شاه به اروپا، به همراه وى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (69)، تاريخ موسيقى (583 -582 /2)، سرگذشت موسيقى (264 -256 /1)، مردان موسيقى (277 -276 /3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 923 /922 ق)، صوفى و شاعر. اصلا اهل خوارزم بود و در قراكول بخارا مى زيست. وى مردى وارسته بود و مريد خواجه عبيداللَّه احرار. حسامى از بهترين شعراى ماوراءالنهر محسوب شد و غزل را نيكو مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (318)، تحفه سامى (221 -220)، تذكره ى روز روشن (200 -199 ،192)، الذريعه (237/9)، رياض العارفين (187 -186)، فرهنگ سخنوران (204)، لغت نامه (ذيل/ حسامى قراكولى)، هفت اقليم (331/3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالقاسم حسن پور
محل تولد : گناباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
آقاي ابوالقاسم حسن پور در سال 1336هجري شمسي در خانواده اي متدين و كاملا مذهبي در شهرستان گناباد ديده به جهان گشود. نامبرده دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد و در پي تشويق خانواده و اطرافيان و علاقه خود به فراگيري علوم ديني وارد حوزه علميه گناباد گرديد از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از درس بزرگان آن ديار بهره هاي علمي فراوان برد اما شوق زايد الوصف او به تحصيل او را به مشهد مقدس كشاند و ضمن انس با آستان ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع ) از درس بزرگان آن ديار همچون آيت الله مرتضوي، آيت الله صالحي و آيت الله رضا زاده بهره ها برد.استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته علوم قرآني در مقطع كارشناسي ارشد در سال 1379از دانشگاه رضوي فارغ التحصيل گرديد و پايان نامه خود را با عنوان" كمال
انسان در قرآن" به اتمام رسانيد. ايشان ضمن تبليغ و تدريس، به امر تحقيق و پژوهش هم مشغول مي باشد و در زندگي سراسر علمي خود جز به كلاس و درس و قلم و كتاب و تحقيق و نگارش و تأليف به چيز ديگري نينديشيده است كه مقالات "المعجم في لغت القرآن" و "اهل البيت في القرآن الكريم" و... از جمله آثار ايشان است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ساختمان مرحوم حسن خليلي رحمت آبادي
مرحوم حسن خليلي رحمت آبادي يكي از اعضاي سابق انجمن ايرانيان مقيم پونا ساختماني را به متراژ 800 مترمربع بر حسينيه وقف كرده است. اين ساختمان در جاده ي مهاتما گاندي قرار دارد و دو طبقه است و 8 مستأجر دارد. كرايه ي آن توسط پسر مرحوم حسن خليلي جمع آوري مي شود ولي علي رغم وجود وقف نامه، خانواده ي آن مرحوم از تسليم ساختمان به انجمن يا متوليان موقوفات خودداري كرده و تاكنون از تسليم عوايد ساختمان امتناع ورزيده اند.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجه الاسلام والعلم الاعلام آقا شيخ حسن حسن زاده آملى متولد 1307 شمسي از افاضل ممتاز حوزه علميه صاحب تقويم رسمى و تأليفات ارزنده است.
تولدش در آمل واقع شده و در مهد علم و تقوا تربيت يافته و دروس مقدماتى را تا متوسطه خوانده و بدروس علميه عربى پرداخته و سپس بتهران عزيمت نموده و از اساتيد بزرگ تهران چون مرحوم آيه الله آملى و آيه الله شعرانى و آيه الله حاج ميرزا احمد آشتيانى و آيه الله حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و ديگران در رشته هاى علوم عقلى و نقلى استفاده نموده آنگاه بقم مهاجرت و رحل اقامت افكنده و از محضر آيات عظام حوزه علميه چون آيه الله آملى حاج ميرزا هاشم و ديگران بهره مند گرديده و در مدرسه علميه سعادت بتدريس فقه و اصول اشتغال دارد.
داراى تأليفات عديده اى مانند تقويم حسن زاده و 5 جلد شرح نهج البلاغه مرحوم ميرزا حبيب الله هاشمى خوئى از جلد 15 تا جلد 19 ميباشد. و كتابى در ولايت و غيره دارند كه 15 مجلد آن بطبع رسيده و بقيه آماده براى طبع ميباشد.
مرحوم آيه الله حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى
تقريظ مفصلى براى شرح ايشان مرقوم كه در اول جلد 15 شرح نهج البلاغه خوئى مذكور ميباشد و در آخر جلد 14 شرح مزبور درباره ى معظم له چنين نوشته اند:
(ثم ان حضره الفاضل الاديب العالم الاريب الجامع بين العلوم العقليه والنقليه والحائز للملكه العلميه والعمليه الشيخ المؤتمن الشيخ حسن الاملى ضاعف الله قدره و اجزل اجر له تصدى لشرح باقى كتاب نهج البلاغه و هوالحرى به والمتوقع منه و هو كما قال بعض الانصار كما قيل عذيقها المرجب و جذيلها المحكل فقد جربته سنوات عند قرائه مختلف العلوم على حاز الرتبه القصوى و فاز بالقدح المعلى و نرجو من الله له التوفيق و لنا.
العبد ابوالحسن الشعرانى
تأليفات و تصحيحات
آثار عرفاني و اخلاقي
لقاء الله
وحدت از ديدگاه عارف و حكيم
انه الحق
ولايت تكويني
عرفان و حكمت متعاليه
الهي نامه متن الهي نامه
انسان در عرف عرفان
كلمه عليا در توقيفيت اسماء
اصول و امّهات حكمي و عرفاني
تصحيح رساله مكاتبات
تصحيح و تعليق تمهيد القواعد
تصحيح . تعليق شرح فصوص قيصري
تصحيح و تحشيه رساله تحفة الملوك في السير و السلوك
مفاتيح المخازن
شرح فصوص الحكم
مشكاة القدس علي مصباح الأنس
شرح طايفه اي از اشعار و غزليات حافظ
نور علي نور در ذكر و ذاكر و مذكور
باب رحمت
نامه ها برنامه ها
قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارند
آثار فلسفي و منطقي
اتحاد عاقل به معقول
نصوص الحكم بر فصوص الحكم
رساله جعل
صد كلمه
تصحيح اسفار اربعه
تصحيح و تعليق كتاب نفس شفاء
رساله اي در تضاد
رساله اي در اثبات عالم مثال
رساله اي در حركت جوهري
ممدّ الهِمَم في شرح فصوص الحِكَم
رساله نفس الأمر
نهج الولايه
درر القلائد علي غررِ الفَرائد
النور المتَجَلّي في الظّهور الظِّلّي
مفاتيح الاَسرار لسلّاك الأسفار
سرح العيون في شرح العيون
گشتي در حركت
الحجج البالغة علي تجرد النفس الناطقة
گنجينه گوهر روان
رساله اي در اثبات عالم مثال
رساله
مُثُل
تصحيح و تعليق شرح اشارات
ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات
تصحيح و تعليق شفا
ترجمه و تعليقِ الجمع بين الرَّأيَين
رساله اعتقادات
الأصول الحكميّة
رساله رؤيا
من كيستم
رسالة في التضاد
دروس معرفت نفس
نثر الدراري علي نظم اللئالي
آثار فقهي
رساله اي در مسائل متفرقه فقهي
تعليقات علي العروة الوثقي في الفقه
وجيزه اي در مناسك حج
آثار تفسيري
تصحيح خلاصة المنهج
انسان و قرآن
آثار كلامي
خير الأثر در رد جبر و قدر
تقديم و تصحيح و تعليق رساله قضا و قدر محمد دهدار
ليلةالقدر و فاطمه عليها السلام
رسالة في الإمامة
رساله اي در كسب كلامي
فصل الخطاب في عدم تحريف كتاب ربّ الأرباب
رسالة حول الرؤيا
آثار روايي
تصحيح نهج البلاغه
تصحيح سه كتاب (ابي الجعد ، نثر اللئالي ، طب الأئمّة)
تكملة منهاج البراعة
مصادر و مأاخذ نهج البلاغه
انسان كامل از ديدگاه نهج اليلاغه
شرح چهل حديث در معرفت نفس
رساله اي در اربعين
آثار رياضي و هيوي
دروس معرفة الوقت و القبلة
رساله كلّ في فلك يسبحون
رساله اي در تناهي ابعاد
تصحيح كتاب الإستيعاب في صنعة الأصطرلاب للبيروني
تعيين سمت قبله مدينه
الصحيفة العسجديّة في آلاتٍ رصديّة
الكوكب الدرّي في مطلع التّاريخ الهجري
رساله سي فصل
تعليق تحفة الأجِلَّة في معرفة القبلة
رساله قطب نما و قبله نما
تعليقه بر رساله مولا مظفر
رساله ميل كلّي
رساله ظِلّ
رساله تكسير دايره
تصحيح كتاب المناظر في كيفيّة الابصار
رساله اي در اختلاف منظر و انكسار نور
رسالة في تعيين البُعد بين المركزين و الأوج
رسالة في الصّبح و الشّفق
رساله اي پيرامون فنون رياضي
رساله اي در مطالب رياضي
دروس هيأت و ديگر رشته هاي رياضي
تصحيح و تعليق شرح جغميني
تصحيح و تعليق تحرير اصول اقليدس
تصحيح و تعليق اُكَرِ مانالاؤس
تصحيح و تعليق تحرير اُكَرِ ثاوذوسيوس
شرح زيج بهادري
تصحيح و تعليق شرح بيرجندي بر زيج الغ بيك
تصحيح و تعليق شرح بيرجندي بربيست باب
تصحيح و تعليق تحرير مجسطي
استخراج جداول تقويم
تصحيح و تعليق الدّرّ المَكنون و
الجوهر المَصون
دروس معرفت اوفاق
شرح قصيده كُنوز الأسماء
آثار ادبي
تقديم و تصحيح و تعليق نصاب الصِّبيان
تصحيح كليله و دمنه
تصحيح و اعراب اصول كافي
ديوان اشعار
قصيده يَنبوع الحياة
مصادر اشعار ديوان منصوب به امير المؤمنين
تعليقه بر باب توحيد حديقة الحقيقة
تصحيح گلستان سعدي
تعليقه بر قسمت معاني مطوَّل
امثال طبري
آثار متفرقه
تقديم و تصحيح و تعليق خزائن
هزار و يك نكته
هزار و يك كلمه
مجموعه مقالات
ده رساله فارسي
كشيكل
مصاحبات
مناجات علامه حسن زاده
- الهي، تا تو لبيك نگويي من كجا الهي گويم؟
- الهي، همه گويند: بده و حسن گويد: بگير
- الهي، همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد
- الهي، همه، حيوانات را در كوه و جنگل مي بينند و حسن در شهر و ده
- الهي، عمري آه در بساط نداشتم و اينك جز آه در بساط ندارم
- الهي، شكرت كه دنيايم آخرتم شد
- الهي، من در ذات خود متحيرم چه رسد به ذات تو
- الهي، شيدايي جانان را با حور و غلامان چه كار
- الهي، روزم را چون شبم روحاني بگردان و شبم را چون روز نوراني
- الهي، در جواني شكستم كه پيري، خود شكستگي است
- الهي، آن كه تو را دوست دارد، چگونه با خلق ات مهربان نيست؟
- الهي، اگر من بنده تو نيستم، تو كه مولاي من هستي!
- الهي، گرگ و پلنگ را مي توان رام كرد با نفس سركش چه
كنم؟
- الهي، اگر ستارالعيوب نبودي، ما از رسوايي چه مي كرديم؟!
- الهي، قربان لب و دهانم بروم كه به ذكر تو گويايند
توصيه هايى از علامه حسن زاده آملى
دهان روح و تن
انسان دو دهان دارد: يكى گوش كه دهان روح او است و ديگر دهان كه دهان تن او است. اين دو دهان خيلى محترم اند. انسان بايد خيلى مواظب آن ها باشد. يعنى بايد صادرات و واردات اين دهنها را خيلى مراقب باشد. آن هايى كه هرزه خوراك مى شوند، هرزه كار مى گردند. كسانى كه هرزه شنو مى شوند، هرزه گو مى گردند.
وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پليد و كثيف مى شود. يعنى قلم او هرزه و نوشته هايش زهرآگين خواهد داشت. حضرت وصى، اميرالمؤمنين، عليه السلام فرمود: عمل نبات است و هيچ نبات از آب بى نياز نيست و آب ها گوناگون اند. هر آبى كه پاك است، آن نبات هم پاك و ميوه اش شيرين خواهد بود; و هر آبى كه پليد است، آن نبات هم پليد و ميوه او تلخ است.*
خود عمل، حاكى است كه از چه آبى روييده شده است.
وقت اندك و كار بسيار
بدان كه بايد تخم و ريشه سعادت را در اين نشأ، در مزرعه دلت بكارى و غرس كنى. اين جا را درياب، اين جا جاى تجارت و كسب و كار است; و وقت هم خيلى كم است. وقت خيلى كم است و ابد در پيش داريم. اين جمله را از اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كنم، فرمود: «ردوهم ورود الهيم العطاش » ; يعنى شتران تشنه را مى بينيد كه وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه
مى كوشند و مى شتابند و از يكديگر سبقت مى گيرند كه خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پيغمبر و جوامع روايى كه گنج هاى رحمان اند اين چنين باشيد. بياييد به سوى اين منبع آب حيات كه قرآن و عترت است. وقت خيلى كم است و ما خيلى كار داريم. امروز و فردا نكنيد. امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببينيد، خواهيد ديد اكثر مردم به علت تسويف، به كيفر اعمال بد اين جاى خودشان مبتلا شده اند .» تسويف يعنى سوف سوف كردن، يعنى امروز و فردا كردن، بهار و تابستان كردن، امسال و سال ديگر كردن.
وقت نيست، و بايد به جد بكوشيم تا خودمان را درست بسازيم.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود حسنخانى به سال 1317 در تهران متولد شد و يازده ساله بود كه عشق و علاقه اى شديد به موسيقى در خود احساس كرد و چون از صدايى خوش برخوردار بود روزها در منزل براى خود مى خواند، اهل خانواده كه علاقه ى وى را به موسيقى و آواز در او مى بينند تصميم مى گيرند كه وى را به كلاس موسيقى جهت تعليم گرفتن بفرستند لذا روزى توسط برادرش به كلاس موسيقى راه پيدا مى كند و در آن كلاس ثبت نام مى كند، اما نه براى آواز بلكه جهت فراگيرى ويولن. وى 12 ساله بود كه ويولن را به دست مى گيرد و پس از سه سال دوره مقدماتى ويولن را كه شامل نواختن كتابهاى هنرستان موسيقى ملى بود زيرنظر آقايان: محلوجى و تاجبخش مى گذراند و براى گذراندن دوره هاى بالاتر و استفاده از مكتب استادان ديگر در
كلاس على تجويدى مى رود و مدت چهار سال از مكتب اين استاد دلسوز و بزرگ بهره ها مى گيرد، كمكهاى بى دريغ و راهنمايى هاى بى شائبه تجويدى موجب پيشرفت هرچه بيشتر وى در امر آموختن ويولن مى شود و حسنخانى با احترام فراوان از اين استاد ياد مى كند. وى در كلاس تجويدى علاوه بر فراگيرى و نواختن رديفهاى شادروان صبا، قسمتى از رديفهاى تجويدى را نواخته و بنا به توصيه ى ايشان براى قدرت آرشه كشى و استحكام انگشتان مدتى نيز از اتودها و گاهام موسيقى غربى استفاده مى كند و از فراگيرى علمى موسيقى هم غفلت نمى ورزد. حسنخانى در سال 1336 به عنوان معلم موسيقى در كلاس آقايان: لشگرى و امير ناصر افتتاح مشغول تدريس مى شود و در همين زمان افتخار همكارى با اركستر بزرگ پنجاه نفرى استاد صبا را كه رهبرى آن با حسين دهلوى بود پيدا مى كند و پس از چندى براى بالا بردن اطلاعات موسيقى خود در كلاس تكميلى ويولن هنرآموزان موسيقى كه از طرف اداره ى هنرهاى زيباى كشور تشكيل شده بود شركت مى كند و مدتى نيز از مكتب استاد صبا در رشته ويولن و فروتن راد در قسمت تئورى موسيقى استفاده مى نمايند. وى در سال 1337 به راديو براى همكارى دعوت مى شود و رسماً به عنوان نوازنده در اركستر گلها و اركستر شماره 2 شركت مى نمايد و پس از ادغام راديو و تلويزيون همكارييش توأم با اين دو سازمان آغاز و مدت بيست سال ادامه مى يابد.
حسنخانى چون به رشته تكنوازى ويولن بسيار علاقمند بوده است، بيشتر كار خود را صرف تمرين در اين رشته نموده و به همين جهت بعد از چند سليست بزرگ راديو مى شود به وى اميدوار
بود زيرا علاوه بر پنجه اى گرم و شيرينى كه دارد از قدرت آرشه كشى خوبى نيز برخوردار مى باشد و تكنوازى وى شور و حالى دارد كه انسان را هنگام گوش دادن به آن، از دنياى ماديات و خاكى بيرون و بيخود مى سازد. حسنخانى در رشته آهنگسازى، به واسطه ى مشغله ى فراوان در كارهاى هنرى، كمتر فرصت يافت تا بتواند ذوق و علاقه ى خود را در اين راه مورد آزمايش قرار دهد و به همين سبب كمتر آهنگ ساخت ولى چون هميشه در صدد فراگيرى بود و هميشه خود را نيازمند آموختن مسائل تازه در علم موسيقى مى ديد، در كلاس آهنگسازان راديو كه زير نظر روح اللَّه خالقى و ضياء مختارى اداره مى شد شركت مى كند و پس از چندى شروع به آهنگسازى مى كند و حدود بيست آهنگ مى سازد كه اكثر آنها ضبط و پخش مى گردد و قطعه ى زيبايى در دستگاه «سه گاه» چهار مضراب مى سازد كه به وسيله ى خودش اجرا و نواخته مى شود كه مورد توجه قرار مى گيرد و قطعه اى است زيبا و در خور توجه، مسعود حسنخانى، علاوه بر ساز تخصصى اش ويولن، با سازهاى ديگرى مثل: «سه تار»، «كمانچه» نيز آشنايى كامل دارد و يكى از كارهاى خوب و برجسته ى وى همكارى در اركستر گروه مفتاح بود كه كار اين اركستر ضبط آهنگهاى اصيل و سنتى ايران بود و وى پس از چند سال همكارى با اين اركستر بنا به پيشنهاد آقايان: مهدى مفتاح و مهندس همايون خرم رهبرى اين اركستر را عهده دار مى گردد.
حسنخانى مى گويد: «پس از مدت 38 سال آشنايى با موسيقى ايران، حتى هنوز خود را قطره اى از اقيانوس بيكران و بى انتهاى اين هنر نمى دانم و اگر پيشرفتى
داشته ام آن را مديون بزرگان، پيش كسوتان اين هنر ظريف و احساسى مى دانم و به همه ى آنان ارج مى گذارم و مشتاقانه همواره كوشش مى كنم تا از مكتبشان استفاده ببرم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالرسول حسني اردكاني
محل تولد : اردكان فارس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1321/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب عبد الرسول حسني اردكاني در اردكان فارس شهرستان سپيدان متولد شدم. پس از اخذ مدرك تحصيلي ششم ابتدايى، با رتبه اول در ميان 36 نفر دانش آموز، در مدرسه آقا بابا خان شيراز سه سال طلبه بودم . در سال 43 به قم آمدم و با آيت الله مكارم و آيت الله رباني شيرازي آشنا شدم دو دوره درس خارج اصول آيت الله مكارم شركت كردم. مقداري از اصول را نزد آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله سبحاني استفاده كردم. با تاييد ستاد انقلاب فرهنگي و جامعه مدرسين حوزه علميه قم مدت 12 سال در دانشگاه تهران معارف اسلامي تدريس نمودم. مدت 8 سال در دانشگاه آزاد قم و سه سال در دانشگاه قم تفسير قرآن و نهج البلاغه تدريس نموده ام. شرح لمعه و رسائل را نيز در حوزه تدريس نموده ام . از محضر آيت الله گلپايگانى، نوري همدانى، محمدي گيلانى، انصاري شيرازي و مقداري هم از محضر استاد مطهري استفاده كرده ام.
داراي مدرك ليسانس از دانشگاه قم مي باشم سال 1361، بيشتر از همه اصول و فقه و تفسير و عقايد را از محضر حضرت آيت الله مكارم شيرازي بهره مند شده ام. مدت ده سال از سال 64 تا سال 74
مسئول تبليغات اسلامي راه آهن استان مركزي از قم تا نزديك درود انجام وظيفه تبليغي داشته ام.قائم مقام معاونت تهذيب و اخلاق حوزه علميه قم مركز مديريت هستم. در ماه محرم 56 به جاي حضرت حجت الاسلام و المسلمين آيت الله مجد الدين محلاتي شيرازي در ايرانشهر دهه عاشورا سخنراني داشتم روز سوم بود،عصرها جلسه عقائد براي نسل جوان داشتم بعد از جلسه متوجه روحاني بزرگواري شدم كه در گوشه حسينيه نشسته بودند نزديك رفتم سلام و احترام كردم فرمود" سيد علي خامنه اي "هستم به ايرانشهر تبعيد شده ام. تا روز 13 محرم كه در ايرانشهر بودم شبانه روز در خدمتشان بودم شب ها كه سخنراني مي كردم حضور داشتند. چند بار با اساتيد دانشگاه شرفياب محضر ايشان شدم كه مورد لطف و عنايت خاص قرار دادند.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(828 -748 ق)، نسب شناس امامى معروف به ابن عنبسه يا ابن عقبه يا ابن عنبه يا ابن عتبه. نسبش با هيجده واسطه به امام حسن مجتبى (ع) مى رسد. وى به عنوان بزرگترين نسابه ى طالبى از شهرت و اعتبار ويژه اى برخوردار بود. از شاگردان احمد بن محمد عبيدى نسب شناس بود و از همه مهمتر پدرزنش، ابن معيه، تاج الدين ابوعبداللَّه محمد بن قاسم، شيخ شهيد اول، بود كه مدت دوازده سال در فقه، حديث، علم انساب و رياضى و شعر سمت استادى وى را داشت و جمال الدين به واسطه او از علامه حلى روايت كرده است. از آثار وى: عمده الطالب الكبرى فى انساب آل ابيطالب»؛ «عمده الطالب الصغرى فى انساب آل ابيطالب»؛ «بحر الانساب فى نسب بنى هاشم»؛ «التحفه الجماليه»؛ «تحفه الطالب»؛ «النسب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع
زندگينامه :دانشنامه ى ايران اسلام (743 -742 /5)، الذريعه (448 ،425 -424 /3 ،376 -375 /2)، ريحانه (127/8)، فوائد الرضويه (21)، كشف الظنون (1168 -1167)، الكنى و الالقاب (367/1)، هديه الاحباب (74)، هديه العارفين (124 -123 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان.
تولد: 1 ارديبهشت 1302.
درگذشت: 25 آذر 1365، آلمان.
سعدى حسنى به سال 1324 به اخذ دانشنامه ى ليسانس در رشته ى حقوق سياسى از دانشگاه تهران موفق گرديد. به سال 1332 به اتريش رفت و در دانشكده ى علوم سياسى وين ثبت نام كرد و پس از يك سال به دلائلى، ناگزير گرديد كه در دوره ى دكتراى حقوق دانشگاه وين نام نويسى كند. وى در تمام سه سالى كه در وين بود، تحصيل موسيقى را در دانشكده ى علوم موسيقى رها نكرد ولى چون رسما دوره ى دكتراى دانشكده ى ديگرى را مى گذرانيد از دريافت پايان نامه ى تحصيلى در رشته ى موسيقى صرف نظر كرد. سرانجام به سال 1326 موفق به اخذ دكتراى علوم سياسى شد. دكتر سعدى حسنى پس از فراغت از تحصيل، به آلمان رفت و مدت چهارده سال در شهر هامبورگ اقامت گزيد و ضمن فعاليت براى تأمين معيشت، به تحقيق در مسائل ايران شناسى و به ويژه راز و رمز هنر فرش ايران پرداخت و سرانجام به سال 1346 به ايران مراجعت كرد و سرپرستى هنرى تالار رودكى به وى نهاده شد.
دكتر سعدى حسنى در سال 1352 به مديريت مجله ى «موسيقى» و سپس در سال 1355 به مديريت كل «ژونس موزيكال» ايران منصوب گرديد.
قطع نظر از آثارى كه به طبع نرسيده اند، آثار چاپ شده ى دكتر سعدى حسنى از اين قرار است: تاريخ موسيقى (جلد اول، 1330، جلد دوم، 1331)؛ تفسير موسيقى (جلد اول، 1330، جلد دوم،
1331)؛ هفت نغمه چنگ (مجموعه ى مقاله، 1330) و مقالاتى كه در مجله هاى «موسيقى»، «ژونس موزيكال» و «رودكى» به چاپ رسيده است.
دكتر سعدى حسنى پس از تحمل رنج يك بيمارى طولانى در آلمان ديده از جهان فرو بست.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اكبر حسني
محل تولد : لنگرود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1317/12/4
زندگينامه علمي
اينجانب علي اكبر حسني فرزند حبيب الله ، اسفند ماه 1317 در لنگرود گيلان متولد شدم و تا كلاس هفتم دبيرستان را همان جا گذراندم . در سال 1332 پدرم مرا به قم فرستاد و در مدرسه علميه خان ، حجره اي برايم فراهم شد. به سرعت و با پشتكار ، مقدمات از امثله ، صمديه ، سيوطي ، مغني ، مطول ، معالم ، قوانين و لمعتين را نزد علما و مدرسين آنروز خواندم ؛ رسائل و مكاسب شيخ انصاري (ره) را نيز خوانده و امتحان دادم .
در سال 1339 با اتمام كفايتين بمدت يكماه و نيم در درس خارج علمي و استدلالي آيت الله شيخ عباسعلي شاهرودي(ره) و نيز آيت الله اراكي(ره) شركت كردم و همه مطالب را به عربي نوشته و مورد تشويق واقع شدم كه متاسفانه در حملات ساواك به فيضيه ، در دوم فروردين 1342 از بين رفت .بعد از فوت آيت الله بروجردي (ره) در درس امام خميني (ره) شركت كردم . بعد از سه سال كه تبعيد ايشان به تركيه و عراق پيش آمد ، به درس مراجع آن زمان آيات عظام گلپايگاني(ره) ، شريعتمداري(ره) ، حائري(ره) ، محقق داماد(ره) و ميرزا هاشم آملي(ره) مي رفتم. برخي
از كتب آيت الله حكيم(ره) و آيت الله خوئي(ره) را استفاده و مطالعه مي كرديم ؛ اسفار را نزد علامه طباطبائي (ره) خواندم و فلسفه تطبيقي را نزد آقاي مهدي حائري(ره) و برخي دروس تكميلي را نزد مراجع فعلي خواندم .
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن دوم هجرى، از زنان فاضل، عالم و متكلم. وى از كنيزانى بود كه به اسارت مسلمانان درآمد و در زمان هارون الرشيد (193 -170 ق) مسلمان شد و در اخبار، روايات و اصول اعتقادات، معلومات فراوانى كسب كرد. شيخ ابوالفتوح رازى (525 -480 ق) مناظره اى كه او در مجلس هارون كرده در رساله فارسى خود آورده است. به نوشته رازى وى مذهب اهل سنت را طبق عقايد خودشان رد كرد و مذهب شيعه را ثابت نمود. برخى نويسندگان بر اين نظرند كه اصولا شخصيتى به نام حسنيه وجود خارجى نداشته است و رازى براى طرح نظرات كلامى مذهب شيعه، چنان داستانى را ساخته و پرداخته كرده است، چنانكه سيد بن طاووس در كتاب طرائف خود از زبان يك نفر اهل ذمه چنين كارى نموده است.[1]
(ز 193 ق)، دانشمند، عارف، متكلم و حكيم. وى از زنان ايرانى تبار بود كه به اسارت مسلمانان درآمد و بعضى او را تربيت شده ى خاندان عصمت و طهارت (ع) دانسته اند كه از محضر امام صادق (ع) بخصوص بهره مند گرديده است. وى در اخبار مذاهب چهارگانه عامه و علم كلام وقوف كامل داشته است. حسنيه در حضور هارون الرشيد با شيخ ابواسحاق نظام معتزلى و محمد بن ادريس شافعى و ابويوسف قاضى مناظره كرد و بر آنها پيروز شد. شيخ آقا بزرگ تهرانى در «احياء الداثر» هنگام شرح حال شيخ
ابراهيم استرآبادى مى نويسد: وى در 985 ق در سفر حج رساله ى اين مناظره را نزد بعضى از سادات علوى دمشق يافت و به ايران آورد و به نام شاه طهماسب ترجمه كرد. علامه مجلسى ترجمه ى اين رساله را به فارسى در انتهاى كتاب «حليه المتقين» خود به طور كامل ذكر كرده است.[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] منابع: اعلام النساء، 264 / 1؛ ريحانةالادب، 45 / 2؛ زنان سخنور، 114 / 1؛ النساءالمؤمنات، 302 -300.
[2] اعيان الشيعه (409/ 5)، تاريخ نظم و نثر (120/ 7 ،97/ 4)، روضات الجنات (163/ 1)، رياحين الشريعه (148/ 4)، رياض العماء (406/ 5)، ريحانه (45/ 2)، لغت نامه (ذيل/ حسنيه)، مشاهير زنان (75).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج محمد حسين معروف به شيخ زين الدين، عالم عارف كامل، از اقطاب سلسله ى نعمت اللهيه. پدرانش عموما از علما و فضلا بوده اند.
در علوم ظاهر از شاگردان دايى خود آقا محمد [شيخ زين الدين] آتى الترجمه و ديگران بوده، و در طريقت از مريدان معصوم على شاه دكنى بوده است.
در اصفهان ساكن، و به درس و بحث و اقامه ى جماعت مى گذرانيده، سپس ترك درس و مباحثه نموده، و سال ها به سير و سياحت پرداخته. از طرف نور على شاه اصفهانى مقام خليفة الخلفايى يافته.
كتابى در [رد هانرى] مارتن نصرانى نوشته.
در شب 4 شنبه 11 محرم سال 1234 در كربلا در حين خواندن نماز وفات يافته، و در بيرون باب النجف طرف دست چپ مدفون شده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد يحيي حسين مقدم
محل تولد : نكاء
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1329/1/1
زندگينامه علمي
بعد از گذراندن دوره مكتب خانه در روستاي محل ولادت (سوچلما از توابع شهرستان نكاء) وارد حوزه علميه رستمكلأ (از توابع شهرستان بهشهر مازندران) شدم و از محضر آيت الله ابوالحسن ايازي تا سال 1349 شمسي استفاده كردم، دوره مقدمات و قسمتي از لمعين و معالم الاصول را در آن حوزه خواندم.
و در سال 1349 هجري شمسي روز شهادت امام همام موسي بن جعفر(ع) وارد حوزه علميه قم عش آل محمد(ص) صانها الله عن الحوادث شدم و دروس سطح را در محضر اساتيد بزرگواري كه قبلاً نام آنها ذكر شده تلمذ نمودم. تا اينكه از حدود سال 54 و 55 در درس خارج آيت الله العظمي ميرزا هاشم آملي و آيت الله مكارم
و آيت الله مشكيني و اساتيد ديگري كه نام آنها را قبلاً ذكر كرم شركت نمودم. و مدت سه سال بعد از پيروزي انقلاب در موسسه در راه حق از محضر آيت الله مصباح يزدي استفاده كردم.
لازم به ذكر است در ايام تابستان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بعد از آن تا سال 1363 هجري شمسي در روستاي بادالسبر از توابع شهرستان نكاء در محضر آيت الله سيد خليل محمدي بادالسبري مشغول تحصيل بوده و در ضمن تدريس نيز مي نمودم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مسلم حسيني ادياني
محل تولد : قائم شهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/1/1
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيدمحمدحسن حسيني ارسنجاني
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1329/1/1
زندگينامه علمي
جمعي از اساتيد سطوح عاليه ، تفسير ، فلسفه ، منطق و كلام : آيات عظام سلطاني، فاضل لنكراني و آيات حسيني ارسنجاني ، حاج شيخ يحيي انصاري ، سيد محمد كاظم آيت الهي ، خزئلي ، مشكيني ، ستوده ، جوادي آملي ، مجد الدين محلاتي ، دوزدوزاني ، شب زنده دار ، و كريمي جهرمي ؛ اساتيد خارج فقه و اصول ، آيات عظام : گلپايگاني(ره) (5 سال فقه) ، مرتضي حائري يزدي (ره) (5 سال فقه) ، حسينعلي منتظري (15 سال فقه) ، هاشم آملي (ره) (4 سال اصول) . تدريس سيوطي ، معالم و لمعتين و نهج البلاغه .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شب 13 ربيع الاول سال 1350 ق در نجف اشرف متولد شده.
مرحوم پدرش حاج سيد على اشكورى از شاگردان آيت الله شيخ ضياءالدين عراقى و آيت الله شيخ شعبان گيلانى بود و مقدارى از تقريرات اصولى و فقهى آقا ضياء را نوشته است.
جدش سيد حسن بن سيدعلى بن سيد معصوم حسينى اشكورى از يكى از محال گيلان به نحف اشرف هجرت نموده و از شاگردان آيت الله آخوند خراسانى بود و حدود سال 1367 در نجف بدرود حيات گفت.
نزد اساتيد برجسته ى نجف تحصيلات مقدمات و سطوح را به پايان رساند و در خصوص علوم ادبى عرب تخصص پيدا نموده و كوشش زيادى كرده است.
در سن هيجده سالگى ترك تحصيل نموده از نجف به بغداد رفتند و چهارسال به كسب اشتغال داشته و وضع مادى و كسبشان بسيار خوب بود، اما چون در خود قدرت انجام كارهاى علمى
مى ديدند خود لازم دانستند كه در اين راه بذل مساعى كنند لذا به نجف بازگشته و به ادامه ى تحصيل پرداختند.
در نجف اشرف از سال 1378 ق به كار نويسندگى و تحقيق و تصحيح كتابهاى علمى عربى پرداخته و در راه احياء و زنده نمودن كتب قدما تا توانستند جديت كرده و در ظرف چند سال پاره اى از كتابهاى مهم را تحقيق و چاپ نمودند.
در اثر پيش آمدهائى ناگزير به سال 1391 ه به قم هجرت نموده و مشغول به تاليف و تحقيق شده اند.
بيشتر اوقاتشان صرف مى شود در تاليف كتاب «مولفات الاماميه العربيه» كه بيش از صد جلد مى باشد، و كتاب «الاسماء و مصادر» كه بيش از پنجاه جلد مى باشد و «فهرست كتابخانه ى آيت الله مرعشى» كه حدود بيست جلد مى باشد.
سيد احمد حسينى اشكورى فرزند عالم ربانى و زاهد سبحانى حاج سيد على فرزند سيد حسن اشكورى در شب سيزدهم ربيع الاول 1350 قمرى در نجف اشرف به دنيا آمده و در آنجا نشو و نما يافته و علوم اوليه و اوليات علوم دينيه را نزد افاضل علماء و مدرسين نجف خوانده و دروس عاليه را نيز به سبك سنتى معموله در نجف اشرف در خدمت جماعتى از برزگان آن سامان به اتمام رسانده.
و اكثر از درسهاى خصوصى استفاده كرده و پس از فراغت از آن در سال 1380 ق به تأليف و به تحقيق پرداخته و شوق مفرطى به مطالعه و تحقيق آثار بزرگان داشته و موفق به مطالعه و بررسى صدها كتاب نويسندگان و مولفين شده و مسافرتها به داخل و خارج كشور براى مطالعه و ديدن كتب مطبوعه و غيره نموده است.
در اواخر 1391 قمرى منتقل
به ايران و در قم رحل اقامت افكنده و به تأليف و تحقيق و مباحثات پرداخته و از بسيارى از شهرها و استانها ديدن نموده و درباره كتب مخطوطه كاوش و تفحص به عمل آورده و از كتابخانه هاى عمومى و خصوصى ديدن كرده و بر بسيارى از مصادر صالحه و كتب مخطوطه قديمه كه از مواريث اسلامى بوده راه يافته و استفاده نموده و ده ها كتاب كه از دانشمندان قديم بوده به تحقيق ايشان به عراق و ايران و بيروت به طبع رسيده است.
و از كارها و تاسيسات ايشانست (مجمع الذخائر الاسلاميه) در قم و از تأليفات به چاپ رسسيده معظم له كتب زير است:
1- الامام الحكيم در سال 1385 ق در نجف اشرف به طبع رسيده.
2- الامام الثائر در سال 1386 ق در نجف اشرف به طبع رسيده.
3- الامام الشاهرودى در سال 1386 ق در نجف اشرف به طبع رسيده.
4- فهرست مخطوطات رشتى كه به كتابخانه آيت اللَّه الحكيم اهداء شده.
5- فهرست مخطوطات خزينه اميرالمؤمنين عليه السلام كه در سال 1391 ق به طبع رسيده.
6- زندگانى شريف مرتضى در سال 1385 ق به طبع رسيده.
7- دليل المخطوطات كه جزء اول آن در سال 1397 در قم به طبع رسيده.
8- التعريف بالتراث مقالاتى كه در مجله هادى چاپ شده.
9- فهرست مخطوطات كتابخانه آيت اللَّه گلپايگانى كه جزء اول آن در سال 1357 به طبع رسيده است.
10- فهرست مخطوطات كتابخانه آيت اللَّه مرعشى (ره) كه تاكنون بيست جلد آن به طبع رسيده است.
11- تراجم الرجال در قم چاپ شده.
12- اجازات الحديث علامه مجلسى در سال 1410 ق در قم چاپ شده.
13- تلامذه شاگردان مجلسى در قم چاپ شده.
از كتابهائى كه
به عربى ترجمه نموده اند
1- القرآن فى الاسلام در سال 1393 ق در بيروت چاپ شده.
2- رابطه العالم الاسلامى.
و از تأليفات چاپ نشده ايشان كتب زير است:
1- مهذب الذريعه الى تصانيف الشيعه.
2- المفصل فى تراجم الاعلام.
3- حديث جوله.
4- نهج البلاغه فى الشعر العربى.
5- معجم الاعلام الاماميه.
6- مولفات الزيديه.
7- قضيه حياتى.
8- من كل لون (از هر رنگى).
9- فهرست مخطوطات كتابخانه حكيم در نجف.
10- التراث العربى در كتابخانه آيت اللَّه مرعشى.
11- اجازات الحديث.
12- معجم المولفات القرانيه.
13- احسن المواثر فى اعلام القرن الخامس العشر.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت الله العظمى سيد صادق حسينى شيرازى روز 20 ذى حجه 1360ق در كربلاى معلا ديده به جهان گشود.
وى دروس دينى و حوزوى را از بزرگان علما و مراجع در حوزه ى علميه فرا گرفت وبه درجات عالى اجتهاد نائل شد.
عالمان اسلامى ايشان را فقيهى جامع، اصولىِ مبرز وآشنا به علوم معقول ومنقول مى شناسند و به پرهيزكارى و زهد و ورع و فضايل اخلاقى ايشان اعتراف دارند.
ايشان در بيت مجدد شيرازى رحمة الله عليه كه خاندان علم وفضيلت و پرهيزكارى واجتهاد است رشد يافت.
نگارش آثار متعدد و گوناگون براى سطوح مختلف مردم از خصوصيات ايشان مى باشد كه در ادامه فهرست آنها خواهد آمد. ايشان همچنين براى فقها و مجتهدان درس ها و مباحثى را در فقه و اصول با استدلال علمى و دقيق و با روشى متين و زيبا و علمى به رشته تحرير در آورده اند.
بيش از 30 سال است كه در بحث خارج فقه و اصول ايشان جمعى از علما و دانشمندان و فضلا حاضر مى شوند و برخى از مدرسان خارج در حوزه علميه قم
و سوريه وشمارى از مبلغان نقاط مختلف دنيا از شاگردان اين عالم فرزانه مى باشند.
خاندان آيت الله العظمى شيرازى
آيت الله العظمى سيد صادق حسينى شيرازى از فرزندان زيد بن على بن الحسين بن على اميرالمؤمنين سلام الله عليهم است و در خاندانى پرورش يافته كه در طول يكصد و پنجاه سال اخير در فقاهت ومرجعيت معروف وشاخص بوده اند. در زير به نام برخى از اين اختران تابناك اشاره مى نماييم:
1. بزرگ مرجع آيت الله العظمى حاج سيد محمد حسن شيرازى قدس سره معروف به مجدد شيرازى صاحب نهضت مشهور تنباكو در ايران (وفات وى در سال 1312ق مى باشد)؛
2. بزرگ مرجع آيت الله العظمى ميرزا محمد تقى شيرازى قدس سره رهبر انقلاب 1920م در عراق (وفات وى در سال 1338ق مى باشد)؛
3. بزرگ مرجع آيت الله العظمى حاج سيد على شيرازى قدس سره فرزند مجدد شيرازى از بزرگان ومراجع شيعه در نجف اشرف (وفات وى در سال 1355ق مى باشد)؛
4. آيت الله العظمى آقا سيد اسماعيل شيرازى قدس سره (وفات وى در سال 1305ق مى باشد)؛
5. بزرگ مرجع حضرت آيت الله العظمى آقا سيد عبدالهادى شيرازى (وفات وى در 11 صفر 1382ق مى باشد)؛
6. بزرگ مرجع آيت الله العظمى سيد ميرزا مهدى شيرازى قدس سره (پدر ايشان) از بزرگان مراجع شيعه در كربلاى معلا (وفات وى در 28 شعبان 1380ق مى باشد)؛
7. بزرگ مرجع آيت الله العظمى سيد محمد حسينى شيرازى اعلى الله درجاته (برادر معظم له) كه در 2 شوال 1422ق به رحمت ايزدى پيوست؛
8. آيت الله شهيد سيد حسن شيرازى اعلى الله مقامه (يكى ديگر از برادران معظم له)
بنيانگذار حوزه علميه در كنار حرم مطهر حضرت زينب كبرى سلام الله عليها كه در 6 جمادى الثانى 1400ق در بيروت با ترور ناجوانمردانه دژخيمان بعث عراق به شهادت رسيد.
استادان
ايشان مراحل مختلف دروس علمى را زير نظر بزرگان علما و مراجع در حوزه علميه كربلا دنبال كردند و به درجات بالاى اجتهاد دست يافتند. برخى از استادان ايشان عبارتند از:
1. پدر بزرگوارشان حضرت آيت الله العظمى ميرزا مهدى حسينى شيرازى قدس سره .
2. برادر بزرگوارشان حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد حسينى شيرازى قدس سره .
3. آيت الله العظمى آقا سيد هادى ميلانى قدس سره .
4. آيت الله العظمى آقا شيخ محمد رضا اصفهانى قدس سره .
5. آيت الله شيخ محمد شاهرودى قدس سره .
6. آيت الله حاج شيخ محمد صدقى مازندرانى قدس سره .
7. آيت الله حاج شيخ جعفر رشتى قدس سره .
8. آيت الله سيد كاظم مدرسى قدس سره .
مؤسسات
از جمله اهتمامات خاص ايشان توجه به امر مؤسسات دينى، فرهنگى، خيريه و خدماتى است. صدها مؤسسه دينى وفرهنگى، مساجد، حسينيه ها، شبكه هاى تلويزيونى، شبكه هاى ماهواره اى، راديو ، حوزه ها، زائرسرا، سايت هاى اينترنتى، مدارس، كتابخانه ها، مراكز انتشاراتى و درمانگاه ها تحت عنايات و ارشادات ايشان مشغول به فعاليت مى باشند.
توجه به اخلاق وتهذيب
اين بزرگ مرد علم و اخلاق نسبت به تربيت علمى و اخلاقىِ طلاب و فضلا اهميت شايانى قائل است. دروس اخلاق ايشان كه در كشورهاى عراق، كويت و ايران ايراد شده است زبانزد همه علاقه مندان مكتب اخلاقى اسلام مى باشد و از محضر مباركش شمار فراوانى از فضلا و
علما استفاده كرده اند. شايان ذكر است كه درس هاى اخلاق ايشان به صورت جزوه و كتاب چندين مرحله به چاپ رسيده است. اخلاق اسلامى و نمونه ايشان زينت بخش شخصيت والاى علمى معظم له مى باشد وهر شخصى كه با ايشان معاشرت داشته باشد خلق نيك و فضايل انسانى و خوشرويى معظم له، اولين چيزى است كه توجه او را جلب خواهد كرد.
دورى از مظاهر دنيا در كنار تقوا و ورع، توكل بر خدا، تواضع فراوان در برابر مردم، اخلاق نيكو، احترام به كوچك و بزرگ، صبر، پايدارى و ثبات قدم، تحمل مشكلات در راه اِعلاى كلمه حق، نشر ومعرفى فرهنگ اهل بيت عصمت وطهارت سلام الله عليهم، دوستى براى خدا و در راه خدا، خدمت به مردم و مدارا با آنان و محاسبه نفس شعار اين بزرگوار مى باشد كه خود، قبل از ديگران به اين امور عمل مى نمايد.
تأليفات
ايشان تأليف وتصنيف را در سن جوانى آغاز كرده و تاكنون نيز آن را دنبال مى كند. همچنين در موضوعات وابواب مختلف فقهى، اصولى، اعتقادى، فرهنگى و تاريخى تأليفاتى دارند كه در اين جا به برخى از آثار ايشان اشاره مى شود:
_ بيان الفقه:
در چند مجلد كه جلد اول آن در باب اجتهاد و تقليد مى باشد و 72 مسأله از كتاب اجتهاد و تقليد را شامل مى شود و داراى 700 صفحه مى باشد. اين كتاب در لبنان به چاپ رسيده و از تأليفات آن مرجع بزرگوار در كربلاى معلاست.
_ بيان الأصول «10جلد»:
6 جلد آن (مجلدات مربوط به قاعده «لاضرر ولا ضرار» و استصحاب «قطع ظن» «تعادل
و ترجيح») به چاپ رسيده است. اين كتاب شامل مباحث علمى، دقيق، استدلالى و مفصل در علم اصول بوده، از تأليفات ايشان در شهر مقدس قم مى باشد وتاكنون چندين مرتبه به چاپ رسيده است.
_ توضيح شرائع الاسلام «4 جلد»:
شرح توضيحى بر كتاب شرائع الاسلام تأليف محقق حلى قدس سره شامل هزاران تعليق و توضيح در ابواب مختلف فقهى نظير عبادات و معاملات و ايقاعات و غيره مى باشد. اين كتاب از تأليفات ايشان در كربلاى معلا بوده و مورد توجه بسيار حوزه هاى علميه ومجامع علمى ودانشگاهى قرار گرفته و حتى به عنوان كتاب درسى و مرجعى مهم تعيين گرديده است.
_ شرح تبصرة المتعلمين «2جلد»:
شرحى بر كتاب تبصرة المتعلمين في أحكام الدين مرحوم علامه حلى رحمة الله عليه بوده و ابواب مختلف فقه از طهارت تا ديات را مورد بررسى قرار مى دهد. اين كتاب از تأليفات ايشان در كربلاى معلا در سال 1382ق مى باشد وتاكنون چندين بار تجديد چاپ گرديده و اولين بار در نجف اشرف در سال 1382ق به چاپ رسيده است.
_ شرح بر كتاب سيوطى «2جلد»:
شرح تعليقى است بر كتاب البهجة المرضية في شرح الألفية تأليف جلال الدين سيوطى. اين كتاب از كتب علمى و درسىِ حوزه هاى علميه و از تأليفات ايشان در كربلاى معلا در سال 1386ق مى باشد. در پى استقبال فراوان طلاب سطوح حوزه چندين بار تجديد چاپ شده است.
_ شرح اللمعة الدمشقية «10جلد»:
شرح تعليقى جامع و كامل بر كتاب شرح اللمع_ة الدمشقية تأليف شهيد ثانى قدس سره كه از مهم ترين كتب درسى در حوزه علميه مى باشد و
ان شاء الله به زودى چاپ خواهد شد.
_ موجز در منطق:
در اين اثر اصول علم منطق به روشى آسان و روشن براى نوآموزان حوزه نوشته شده و در بعضى از حوزه ها جزء برنامه درسى قرار گرفته است. اين كتاب از تأليفات ايشان در كربلاى معلا در سال 1384ق مى باشد.
● كتاب هاى اعتقادى:
از جمله كتب مهم در دفاع از مذهب اهل بيت عليهم السلام مى توان به مجموعه كتاب هايى اشاره كرد كه اين عالم ربانى ومرجع بزرگوار تحرير نموده است.
_ على سلام الله عليه در قرآن «2 جلد»:
در اين كتاب 711 آيه شريفه از قرآن كريم كه در بيان فضيلت و عظمت حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب سلام الله عليه ودر شأن ايشان نازل شده مورد بررسى قرار گرفته است. تمامى اين فضايل برگرفته از مصادر و كتب معتبر عامه مى باشد و بر اساس ترتيب سوره هاى قرآنى، از سوره حمد تا سوره اخلاص مى باشد. جمع آورى و تدوين آن در كربلاى معلا انجام شده است.
_ فاطمه زهرا سلام الله عليها در قرآن:
شامل آياتى است كه پيرامون حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نازل شده است. اين كتاب بنابر مصادر و كتب عامه و در شهر مقدس قم در سال 1408ق تأليف شده است. تعداد صفحات اين كتاب 360 صفحه مى باشد وچندين بار تجديد چاپ شده است.
_ اهل البيت سلام الله عليهم در قرآن:
اين كتاب نيز شامل آياتى است كه در شأن و مقام باعظمت اهل بيت عليهم السلام نازل شده و از مصادر و كتب معتبر عامه جمع آورى گرديده واز سوره فاتحه تا
كوثر را شامل مى شود و از تأليفات ايشان در كويت است و شامل 407 صفحه مى باشد.
_ شيعه در قرآن:
موضوع اين اثر آيات شريفه اى از قرآن كريم است كه درباره شيعيان حضرت على بن ابى طالب سلام الله عليهما نازل شده. در اين كتاب تمامى شأن نزول ها، تأويل ها و تفسيرهاى آيات از كتب و مصادر عامه آورده شده است.
_ حضرت مهدى سلام الله عليه در كتب اهل سنت:
اين كتاب شامل مجموعه زيادى از روايات نبوى پيرامون حضرت حجّت عجل الله تعالى فرجه الشريف است و تمامى مصادر آن از كتاب هاى عامه مى باشد. اين اثر ارزشمند از تأليفات ايشان در كربلاى معلاست و در 126 صفحه چندين بار چاپ شده كه نخستين چاپ آن مربوط به سال 1400ق در مؤسسة الوفاى لبنان مى باشد.
_ حقائق عن الشيعة: (شيعه و اتهامات ناروا)
اين كتاب در اثبات عقايد و رد برخى شبهاتى است كه از طرف دشمنان مذهب مطرح شده و ايشان در اين كتاب با بيانى روشن، زيبا و آسان به اين شبهات پاسخ داده اند. كتاب مذكور از تأليفات آن بزرگوار در كربلاى معلاست كه در 80 صفحه چندين مرتبه به چاپ رسيده است.
● كتاب هاى فرهنگى:
در اين بخش به معرفى آثار فكرى و ارشادى معظم له مى پردازيم:
_ قياس در شريعت اسلامى:
اين كتاب مسأله مهم قياس و احكام آن را در شريعت و دين اسلام مورد بحث وبررسى قرار مى دهد و از تأليفات ايشان در شهر مقدس كربلاست.
_ منزلت نماز جماعت در اسلام:
اين كتاب شامل مجموعه اى از احاديث شريفه در فضيلت نماز جماعت و
بيان فلسفه و احكام آن است و ايشان در سن جوانى در كويت تأليف كرده اند.
_ روزه:
فلسفه روزه و احكام آن كه به صورتى ساده و روان در كربلا تأليف شده و در نجف اشرف به چاپ رسيده است.
_ حج
شامل احكام و مسائل مربوط به حج به صورت ساده و روان كه در كربلاى معلا تأليف شده است.
_ مقدماتى در اقتصاد اسلامى:
در اين كتاب كه در كويت و ايران به چاپ رسيده ويژگيهاى مهم اقتصاد اسلامى بررسى شده و تفاوت آن با ديگر مكاتب اقتصادى به روشنى نمايان شده است.
_ اقتصاد و مشكل ربا:
بيانگر زيان هاى ربا در اقتصاد جهانى و راه حل آن مى باشد كه از تأليفات ايشان در سن جوانى است كه در كويت و ايران به چاپ رسيده است.
_ اسلام و سياست: (السياسة من واقع الإسلام)
در اين كتاب ديدگاه اسلام درباره سياست وسيره رسول خدا، اميرالمؤمنين وائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين در زمينه مسائل سياسى شرح و توضيح داده شده است. اين اثر از تأليفات ايشان در كربلاست و شامل 414 صفحه مى باشد و ترجمه آن به نام اسلام و سياست در ايران به رشته چاپ در آمده است.
_ شراب و جامعه:
زيان ها و مفاسد شراب در جامعه موضوع اين كتاب است كه ايشان در كربلاى معلا در سن جوانى تأليف كرده اند و چندين بار در نجف و قم تجديد چاپ شده است.
_ زشتى هاى بى حجابى:
شامل بحثى درباره ضرورت حجاب و مفاسد بى حجابى مى باشد كه از تأليفات ايشان در سن جوانى در كربلاى معلاست.
_ داستان هاى آموزنده:
شامل مجموعه اى از داستان هاى آموزنده و از نوشته هاى ايشان در سن جوانى در كربلاى معلاست كه در نجف اشرف در سال 1378ق به چاپ رسيده است.
_ حدود در اسلام:
اين كتاب درباره فلسفه حدود در اسلام و بيان شروط و احكام آن مى باشد و از تأليفات ايشان در كربلاى معلاست كه در بيروت به چاپ رسيده است.
_ راهى به سوى بانك اسلامى:
اين كتاب ديدگاه كاملى درباره بانكدارى اسلامى ارائه مى دهد و مسائل و اشكالات برطرف شدن قانون ربا را در نظام بانكى بررسى مى نمايد و مسائل و وظايف مهم بانك هاى اسلامى را با توجه به آخرين نظريات موجود در قانون اقتصاد جهانى روشن و بيان مى كند. اين اثر 104 صفحه دارد و در سال 1392ق در كربلاى معلا تأليف شده و در سال 1972م در دارالصادق لبنان به چاپ رسيده است.
• رجال و شخصيت ها
_ مالك اشتر نخعى:
شرح حال شخصيت وسردار بزرگ اسلام مالك اشتر نخعى رضوان الله تعالى عليه است كه در كربلا تأليف شده و در سال 1387ق در چاپخانه الغرى الحديثة در نجف اشرف به چاپ رسيده است.
_ شهيد اول:
شرح حال و بيان زندگى مختصرى از شهيد اول شيخ شمس الدين ابو عبد الله محمد بن جمال الدين مكى فرزند شمس الدين محمد مطلبى دمشقى عاملى جزينى همدانى است. اين اثر از تأليفات ايشان در كربلاى معلاست وضمن سلسله كتاب هايى تحت عنوان «بزرگان شيعه» مى باشد كه در نجف اشرف چاپ شده است.
_ شهيد ثانى:
شرح حال مختصر شهيد ثانى شيخ زين الدين على بن احمد الجبل عاملى مى باشد.
اين اثر از نوشته هاى آن بزرگ مرجع در كربلاى معلا و جزء سلسله كتاب هاى «بزرگان شيعه» است كه در نجف اشرف به چاپ رسيده است.
_ پدر:
اين كتاب شامل بخش هاى آموزنده اى از زندگى مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد ميرزا مهدى شيرازى قدس سره مى باشد كه به مناسبت چهلمين سالگرد رحلت آن مرجع عظيم به رشته تحرير درآمده است.
شايان ذكر است تعدادى از كتاب هاى يادشده به زبان هاى فارسى، انگليسى، اردو، آذرى، كُردى، بنگالى، سواحلى، هندى و ديگر زبان ها ترجمه شده و به چاپ رسيده است.
اجازه مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد شيرازى قدس سره
متن اجازه اجتهاد و ارجاع از طرف مرحوم حضرت آيت الله العمظى حاج سيد محمد حسينى شيرازى اعلى الله درجاته به حضرت آيت الله العظمى سيد صادق حسينى شيرازى دام ظله العالى در امور تقليد.
« ترجمه متن »
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرين
اما بعد، همان گونه كه از نزديك مشاهده كردم، حضرت آيت الله حاج سيد صادق شيرازى دامت تأييداته به مرتبه بالايى از مقام اجتهاد و همچنين مقام والايى از تقوا و عدالت رسيده است و ايشان را شايسته مقام فتوا و تقليد و هر آنچه يك فقيه عادل عهده دار مى شود، مى دانم.
بنابراين رجوع به ايشان در كليه مسائل، مشروط به اجازه مرجع عادل وتقليد از ايشان جايز مى باشد، و او را به تقواى بيشتر و احتياط در كليه احوال كه راه نجات است توصيه مى كنم، همان گونه كه برادران ايمانى را سفارش مى كنم تا به گِرد
ايشان جمع شده، از وجودشان در كليه زمينه ها استفاده كنند. خداى متعال توفيق دهنده وهدايتگر مى باشد و تنها او يارى دهنده است.
محمد الشيرازى
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1149 -1184 ق)، عالم، عارف و شاعر، متخلص به حسينى. در خانواده اى قزوينى الاصل در كربلا متولد شد. پدرش، حاج محمد حسن، صاحب «رياض الشهاده»، از شاگردان مير سيد على بود كه به مرتبه ى اجتهاد رسيده بود. محمد حسين تحصيلات مقدماتى را در زادگاهش نزد حاج ميرزا ابوالقاسم خاموش شيرازى، متخلص به سكوت، فراگرفت. وى براى ادامه ى تحصيلات و تصفيه قلب و تزكيه ى نفس به سفرهاى گوناگونى پرداخت. در طى همين مسافرتها به شيراز رفت و مدتى براى تكميل تحصيلات در اين شهر ساكن شد. پس از وفات پدر، به تحقيق مشغول شد و رياست اهل شريعت و طريقت را بر عهده گرفت. از آثار وى: «خمسه ى حسينى»، مشتمل بر «اشترنامه»، «الهى نامه»، «مهر و ماه»، «وامق و عذرا»، «وصف الحال»؛ «ديوان» قصايد و غزليات كه مفقود شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (260/9)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (267 -265 /2)، الذريعه (119 -118 ،116 /19 ،258 -257 /7 ،284/2)، ريحانه (47/2)، فرهنگ سخنوران (268)، لغت نامه (ذيل/ حسينى قزوينى)، مولفين كتب چاپى (728/2)، مجمع الفصحا (218 -213 /4)، مكارم الآثار (1345 -1344 /4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1316 -1253 ق)، عارف. در سنندج متولد شد. مدتى در روستاهاى كردستان، و سپس در سليمانيه و كركوك به تحصيل پرداخت. در كركوك به طريقه ى قادريه پيوست و چندى هم براى تحصيل به مصر رفت. وى هنگامى كه براى انجام مناسك حج به حجاز رفته بود، با پيشوايان طريقه ى نقشبنديه ملاقات كرد و به طريقه ى نقشبنديه گرويد. پس از بازگشت به وطن، خانقاهى در كنار خانه اش بنا كرد و مريدانى چند پيرامونش گرد آمدند. او پس از
مرگ در يكى از حجره هاى خانقاهش دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ مشاهير كرد (62 -61 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد اسحق حسيني كوهساري
محل تولد : نكا- ساري
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1328/2/15
زندگينامه علمي
حقير سيد اسحاق حسيني كوهساري در سال 1328 در روستاي كوهسار كتن از توابع شهرستان نكا متولد شدم. دوران ابتدائي تحصيل را در حوزه علميه نكا تحت نظر آيت الله سيموندهي طاب ثراه و سپس به مدت چهار سال در حوزه علميه امام صادق(ع) قم تحت نظر آيت الله دار ابكلائي ادامه تحصيل داده ام.
در سال تحصيلي 47-46 وارد حوزه علميه قم شده ام و در مدرسه سعادت تحت نظر آيت الله حسن زاده آملي و جوادي آملي تحت اشراف و نظر آن دو عزيز به تحصيل ادامه داده قوانين را نزد استاد دوزدوزاني، رسائل را نزد استاد اعتمادي، مكاسب را نزد استاد ستوده، كفايتين را نزد آيت الله سلطاني و اسفار را نزد حسن زاده آملي و جوادي آملي و استاد مصباح يزدي گذراندم. تقريبا دو دوره درس اصول و فقه آيت الله ميرزا هاشم آملي و مقدار اندكي از محضر آيت الله گلپايگاني و مرتضي حائري و مدت 8 سال از محضر آيت الله تبريزي و مدت 6 سال از محضر آيت الله جوادي و مدت 4 سال از محضر آيت الله منتظري استفاده كرده ام.
تقريبا چند سال قبل از انقلاب وارد مدرسه در راه حق شده و دوره آموزشي دروس معارف و فلسفه و بقيه دروس موسسه را گذرانده و سپس وارد موسسه باقرالعلوم(ع) و بعد موسسه آموزشي و
پژوهشي امام خميني (ره) شده ام .
مدت 12 سال به عنوان مدرس دروس معرفت شناسي ، انسان شناسي، و خداشناسي با طرح ولايت بسيج دانشجويي افتخار همكاري داشته ام و پايان نامه كارشناسي ارشد علوم قرآني موسسه را دريافت نموده ام.
حقير از سال 60-59 جز اولين گروهي بوده ام كه وارد دانشگاه تهران شده ام و از آن زمان تاكنون به عنوان تدريس معارف اسلامي 1 و 2 اخلاق ، تاريخ اسلام همكاري داشته ام و اكنون عضو گروه الهيات پرديس قم هستم و درس تفسير تاريخ قرآن و تاريخ تفسير و درس هاي وانسيه را به عهده دارم.
كتب و مقالاتي هم نگاشته ام كه خوشبختانه كتاب تاريخ فلسفه اسلامي به عنوان كتاب درس در مركز تخصصي فلسفه حوزه تحت مديريت استاد فياضي كه حقير افتخار تدريس متن كتاب را بر عهده دارم و مركز جهاني اهل بيت (جامعه المصطفي كنوني) و دانشگاه معارف اسلامي قم و برخي از دانشگاهها دولتي و آزاد جز كتب درس قرار گرفت و الان تحت چاپ است.
حقير كارشناسي ارشد فلسفه خبرگان بدون مدرك را هم گرفته ام و اخيراً تز دكتري نقد و بررسي مباني تفسير عرفاني را تحت نظر استاد سيد محمد باقر حجتي و حبيب الله طاهري و مشاوره دكتر الهيات و دكتر سبحاني گذرانده ام.و اكنون مشغول نگارش تفسير سوره حمد به عنوان كتاب درس دانشگاه و آماده سازي پايان نامه جهت چاپ مي باشم.
در ضمن حقير افتخار روحاني كاروان در طول بيست سال را دارم و از نظر منبر و نوكري امام حسين قم و خطابه هم موفق هستم و در استانهاي مختلف افتخار
نوكري را دارم و الان بواسطه عضويت هيئت علمي امكان رفتن به خارج از قم را ندارم تقريبا در لشكر 17 علي ابن ابي طالب و سپاه قم دانشگاه شهيد محلاتي افتخار همكاري را در اين ..... داشته و دارم.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 891 ق)، نويسنده و صوفى. از عرفاى سلسله چشتيه بود و تصانيفى از وى باقى مانده است، از جمله: «بحر العمانى»، در حقايق توحيد كه به قول صاحب «تاريخ نظم و نثر» آن را در سال 824 يا 825 ق تاليف كرده است؛ «دقائق المعانى و حقائق المبانى»، در توحيد؛ «بحر الانساب فى آل على بن ابى طالب كرم اللَّه وجهه»، به فارسى؛ و «پنج نكات»، در اسرار روح به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (475 ،166 ،163 /1)، تاريخ نظم و نثر (264)، هديه العارفين (214/2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد اسماعيل حسيني
محل تولد : آذربايجان شرقي
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1356/3/30
زندگينامه علمي
بنده حقير در استان آذربايجان شرقي، شهرستان اهربخش خاروانا در روستاي نچق در سال 56 بدنيا آمدم بعد از آنكه به سن هفت سالگي رسيده ام ، تحصيلات ابتدائي را در همان محل طي كرده و چون در محل خودمان (روستاي نچق) مدرسه راهنمائي نبود لذا براي ادامه تحصيلات در مقطع راهنمائي به بخش خاروانا مراجعه كرده و در آنجا مشغول تحصيل در مقطع راهنمايي شدم .بعد از تعطيلات دوره راهنمايي به جهت اين كه علاقه زيادي حتي از دوران ابتدائي به درس هاي حوزه و علوم ديني داشتم تا در آينده روحاني خوبي باشم حتي در همان محل با اين كه معلمين اسرار مي كردند كه درس شما خوب است همين دروس را ادامه بدهيد با اين حال اين علاقه شديد مرا از آن درس هاي دوره دبيرستاني منصرف كرد و آمدم به نزديكترين محل كه شهرستان جلفا و هادي شهر بود در
آنجا به تحصيلات حوزوي مشغول شدم، بعد از يك سال تحصيل در آنجا ديدم وضعيت آنجا مرا قانع نمي كند و بر بنده چنان مفيد واقع نمي شود، براي ادامه تحصيل به حوزه علميه وليعصر(عج) تبريز انتقال گرفتم و ادامه تحصيلات مقدماتي را در آن حوزه مباركه گذراندم و در سال 80 به قم آمدم و در خدمت استاداني چون استاد محسن فقيهي و استاد فاطمي و استاد سيد حسن خميني و استاد سيدمحمد ابن الرضا خونساري درس رسايل و مكاسب و كفايه را آموختم و الان در خدمت آيت الله سبحاني و آيةالله مكارم شيرازي و استاد محمدابن الرضا درس خارج فقه و اصول را فرامي گيرم.
اينجانب بعد از طي دوره مقدماتي علاقه زيادي به تبليغ و تحقيق داشتم كه اين علاقه در سال 1385 كه از طرف مقام معظم رهبري به سال پيامبر اعظم(ص) نام گذاري گرديد مرا شديداً وادار نمود تا در آن .سال بتوانم كتابي در مورد آن حضرت به رشته تحرير درآورم.
از آن سال به بعد هم اكنون مدتي است مشغول تحقيق در عنوانهاي مختلفي مي باشم از جمله:( كتابي به نام راهي بسوي سعادت«مواعظ و سفارشات رسول اكرم(ص) به علي (ع) و اباذر» كه چاپ شده ،و آداب زندگي در سيره رسول اكرم(ص) «اخلاقي-اجتماعي- عبادي -سياسي وچهل حديث» كه دردست چاپ است وكتابهايي در موضوعات كرامات و معجزات رسول اكرم(ص) و راههاي مبارزه بافقر و پزشك خانواده )كه هنوز آنها رابخاطر مشكلات مالي نتوانستم به چاپ برسانم و بنده حقير حافظ نصف قرآن كريم مي باشم و به رشته تفسير و علوم قرآني بيشتر علاقه داشته و كار مي كنم كه تا در آينده
به حول قوه الهي بتوانم در عنوانهاي تفسيري تحقيق و تدريس داشته باشم «انشاءالله»
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 968 ق)، عارف چشتى. از آثار وى: «تحقيق النفس»؛ «شرح صحيح بخارى»؛ «فرائض» كه «منظومه ى فرائض» سراجى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (134/3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، نويسنده و صوفى. از مريدان خواجه ناصرالدين عبيدالله احرار (م 895 ق) بوده كه رساله اى در مناقب وى و خاندانش نوشته است. او صاحب كتاب «سلسله ى عاليه» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (781).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد نوركرم حسينى در سال 1327 در هشتگرد از توابع ساوجبلاغ كرج متولد گشت و در سال 1353 در كارگاه سازسازى مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مشغول به كار گرديد.
وى ابتدا نزد فرمان مشغول فراگيرى ساختن سازهاى مختلف به خصوص سه تار گرديد ولى براى تكميل كار خود، پس از چندى نزد استاد محمد عشقى رفت و فن ساختن سه تار را از ايشان فراگرفت. سيد نوركرم حسينى در حال حاضر در كارگاه سازسازى اين مركز مشغول فعاليت مى باشد و سه تار و تنبور را خوب مى نوازد.
فصل پنجم
شاعران، ترايه سرايان، تصنيف سازان
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز پايان نيمه قرن دوم هجرى، از زنان عارف وى از اهالى بصره يا اهواز بود و خدمت شعوانه مى كرد. به نوشته مولانا عبدالرحمن جامى (898 -817 ق) «وى را گفتند كه از بركات صحبت شعوانه چه رسيد ترا؟ گفت از آن وقت باز كه خدمت وى رسيدم دنيا را دوست نداشتم و غم روزى نخوردم و هيچ كس از اهل دنيا در چشم من بزرگ ننمود از جهت طمع، و هيچ يك از مسلمانان را خرد نشمردم.»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ مشاهير كرد،/ 5؛ نفحات الانس، 618.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 916 ق)، فقيه، محدث، مفسر و متكلم شافعى. معروف به شيخ الاسلام. چون از نوادگان محقق تفتازانى بود، به احمد حفيد نيز شهرت داشت. وى مدت سى سال در زمان سلطان حسين بايقرا عهده دار قضاى هرات بود. شاه اسماعيل صفوى، او را با پنج تن از علماء هرات در مرو كشت. وى در بيشتر علوم زمان، بويژه فقه و حديث و تفسير يگانه ى زمان و فريد عصر بود. از آثار وى: «شرحى بر تهذيب المنطق و الكلام»؛ «تعليقه بر شرح عقايد نسفيه»؛ «حاشيه بر مختصر»؛ «حاشيه بر مطول»؛ «الفوائد و الفرائد» و «شرح فرائض السراجيه»؛ «حاشيه بر شرح الوقايه لصدر الشريعه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حبيب السير (349/4)، روضات الجنات (353 -352 /1)، كشف الظنون (2023 ،1480 ،1247 ،1144 ،516 ،475)، الكنى و الالقاب (122 -121 /2)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم المولفين (206 -205 /2)، هديه العارفين (138/1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1077 /1037 ق)، عارف و شاعر، متخلص به حقى. از مشايخ بزرگ خوانسار بود. نسب حقى به خواجه حسن ماضى و از او با چند واسطه به عارف بزرگوار حافظ سعدالدين عنايت اللَّه خوانسار مى رسد. حقى از بنى اعمام حشمتى بود و با تقى اوحدى نسبت خويشى داشت. وى خطيبى زبردست، شاعرى توانا و مرشدى كامل بود. آقا حقى در مسجد جامع اصفهان در كمال فصاحت خطابه مى گفت. وى در خوانسار بدورد حيات گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شعراى خوانسار (47 -46)، تذكره ى نصرآبادى (298 -297)، الذريعه (258/9)، رياض العارفين (69)، ريحانه (190 -189 /2)، فرهنگ سخنوران (273)، مخزن الغرائب (777 -776 /1)، نشتر عشق (465/2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي حقي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/1
زندگينامه علمي
از سال 81 به بعد در درسهاي فقهي حضرات آيات وحيد خراساني و مرحوم آيت الله تبريزي شركت كردم و همزمان به تدريس درس مكاسب مرحوم شيخ در مدرسه خان و مدرسه امام عصر اشتغال دارم و از سال 83 تاكنون به همراه دوست گرامي جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاي سيد علي عماد بيرجندي طرحي را كه در ارتباط با فقه القرآن با نگاهي متفاوت از آنچه تاكنون رايج بوده آغاز كرده ايم كه احتمالا براي تكميل آن بين 10 تا 15 سال نياز به زمان است و مي تواند آثار و نتايج علمي خوبي براي محققان حوزوي در برداشته باشد. طرح مذكور در مرحله فيش برداري و مطالعات اوليه قرآني قرار دارد و در مراحل بعد نياز به همكاري و ياري تعداد زيادي از محققان حوزه خواهد داشت كه
اميد است مورد عنايت حضرت ولي عصر قرار گيرد.
تنظيم آثار علمي مرحوم والدم كه شامل دست نوشته هاي فراوان فقهي، تفسيري، كلامي و فلسفي است از ديگر دغدغه هاي اينجانب است كه اميدوارم بتوان سر و ساماني به آنها داده و بخشهايي از آن را به جامعه عرضه دارم، انشاء الله. از سال 77 تا 84 نيز بطور مستمر در حلقه جلسه تفسير جمعي از بزرگان حوزه كه بصورت هفته اي 2روز تشكيل مي شد شركت كرده و بهره علمي فراواني از محضر آقايان بردم. همچنين با توجه به نياز فراوان جوانان و نوجوانان به مفاهيم و معارف ناب قرآن و اهل بيت و كمبود كارهاي علمي و بي توجهي به اين سنين از سوي محققان حوزه اي، طرح چند جلد كتاب آموزشي موضوعات منتخب قرآن همراه با معاني قابل درك و ابزارهاي تفهيم و انتقال اين مفاهيم به گروههاي سني 4 تا 18 سال را در دست تاليف و تحقيق دارم كه اميدوارم به تدريج تكميل و به جامعه عرضه گردد. بخشهايي از اين موضوعات در موسسه حفظ قرآن كوثر و مدارس تابع آن در سالهاي گذشته تدريس شده و نتايج مثبت آن مورد ارزيابي قرار گرفته است و هم اكنون آماده تكثير و ارائه به ساير مراكز آموزشي كشور است.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. وى اهل همدان بود و از معاصران و نديمان سام ميرزاى صفوى. علاوه بر شاعرى در موسيقى نيز دست داشت و از آواز خوش بهره مند بود. به همين سبب در بعضى تذكره ها او را «حنجرى» گفته اند، شهرت اين شاعر برابر «تحفه ى سامى»، حقيرى است. البته در نسخ
بدل «فقيرى» آمده و صبا در «تذكره ى روز روشن»، حنجرى ياد كرده است. مولف كتاب «بزرگان و سخن سرايان همدان»، ترجمه ى احوال او را يكبار به عنوان فقيرى و بار ديگر ذيل حنجرى ذكر كرده است. ما اساس را بر تذكره «تحفه سامى» گذاشته و ترجمه حال او را تحت عنوان حقيرى آورديم. بيت زير تنها بيت شاعر است كه در همه ى تذكره ها به نام او آمده است:
خاك پايت گه در اين چشم است ما را، گه در آن
بسر مثال شيشه هاى ساعت و ريگ روان
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (286 ،247 /1)، تاريخ موسيقى (322/1)، تاريخ نظم و نثر (674)، تحفه سامى (271)، تذكره ى روز روشن (221)، فرهنگ سخنوران (273)، مجالس النفائس (305).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مورخ، شاعر، مترجم.
تولد: 1271(1310 ق.)، تهران.
درگذشت: 3 شهريور 1359، تهران.
على اصغر حكمت فرزند احمد على مستوفى (حشمت الممالك شيرازى) بود. اجداد وى از علماى شيراز بودند و از طرف مادر نيز نوه ى حسن فسايى نويسنده ى كتاب فارسنامه ناصرى بود و جد او سيد عليخان كبير صاحب شرح صحيفه نام داشت.
على اصغر حكمت تحصيلات علوم قديم (مقدمات علوم و ادبيات فارسى و عربى) را در شيراز (در مدرسه ى علميه و منصوريه) فراگرفت. سپس در تهران در دبيرستان كالج آمريكايى به تحصيل ادامه داد. در تاريخ 1337 ق. در وزارت معارف مشغول به كار شد. در سال 1346 ق. به وزارت دادگسترى انتقال يافت و در سال 1309 به منظور تكميل تحصيلات خود به فرانسه و انگلستان عزيمت كرد و از دانشگاه سربن پاريس در رشته ى ادبيات فارغ التحصل گرديد و به تهران بازگشت.
مشاغل و فعاليت هاى وى به اين شرح است: رييس بازرسى
وزارت معارف، 1299؛ رييس اداره ى كل معارف، 1307؛ مأمور مطالعات در تعليم و تربيت و قوانين ثبت اسناد در اروپا، 1312 -1300 (بازگشت به تهران در شهريور 1312)؛ كفيل وزارت معارف، 1312؛ وزير فرهنگ، 1317 -1313؛ رييس دانشگاه تهران، 1317 -1314؛ وزير كشور 1318؛ وزير بهدارى، 1320؛ وزير دادگسترى، 1322؛ رييس كميسيون ملى يونسكو در ايران از سال 1325؛ وزير مشاور؛ 1326 و 1332 وزير امور خارجه، 1328 -1327؛ استاد كرسى تاريخ مذاهب و ادبيات ايران در دانشگاه تهران از سال 1329؛ رييس هيئت نمايندگى ايران در دانشگاه تهران از سال 1329؛ رييس هيئت نمايندگى ايران در كنفرانس عمومى يونسكو منعقد در فلورانس (1950) و دهلى نو (1956)؛ سفير كبير ايران در هند 1336 -1332؛ وزير مختار در تايلند، 1335؛ وزير امور خارجه، 1338 -1337؛ رييس هيئت مديره انجمن آثار ملى، 1333 -1324؛ رييس هيئت مؤسسان انجمن آثار ملى و رياست انجمن، 1244؛ از نخستين اعضاى فرهنگستان ايران؛ بنيانگذارى مجله «تعليم و تربيت» (اين مجله از انتشارات وزارت فرهنگ بود و شماره ى اول آن در فروردين 1304 منتشر شد)؛ حكمت در بيست و يكم خرداد 1351 كتابخانه شخصى خود را شامل پنج هزار جلد كتاب چاپى، تعداد زيادى نسخ خطى و مجموعه هاى روزنامه (از زمان ناصرالدين شاه تا زمان معاصر) و مجموعه هاى كتاب هاى تفسير و كتاب هاى مربوط به قرآن (از عربى و فارسى و انگليسى و تعدادى مرقعات) به كتابخانه ى مركزى دانشگاه تهران اهدا كرد كه در مخزنى به نام او نگاهدارى مى شود، شركت در جلسات كانون دانش پارس (به هنگامى كه وى براى تدريس و سخنرانى در دانشكده ى ادبيات به شيراز مى آمد، به پيشنهاد
على سامى رياست افتخارى كانون دانش به او واگذار شد)، شركت گابيگاه در جلسات «شب هاى شيراز» در تهران.
از جمله نشان هاى اوست: نشان درجه اول وزارت فرهنگ، 1299؛ نشان لژيون دونور از دولت فرانسه؛ نشان درجه اول همايون، 1325؛ نشان درجه اول نيل از دولت مصر، 1318؛ نشان درجه ى اول الكوكب الاردنى از دولت هاشمى اردن؛ 1328، نشان درجه ى اول سردار اعلا از دولت افغانستان، 1329؛ نشان رسمى درجه ى اول از دولت هاى هلند، دانمارك، انگلستان، ژاپن و ايتاليا.
فهرست آثار او به شرح زير است: امثال قرآن مجيد (فصلى از تاريخ قرآن كريم، 1333)، حروف مقطعه ى قرآنيه يا فواتح صدور و فصلى از تاريخ قرآن (1331، نشريه مجله «مهر»)؛ تفاسير بوعلى سينا از قرآن مجيد؛ تصحيح و تحشيه كشف الاسرار و عدة الابرار خواجه رشيدالدين ميبدى معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى؛ سعدى تا جامى (ترجمه ى جلد سوم دوره ى تاريخ ادبيات ادوارد براون، در منبع ديگر به اين صورت از آن ياد شده است: ترجمه ى جلد سوم تاريخ ادبى ايران و در منبع ديگرى آمده است: چهارمين جلد از تاريخ ادبيات ايران، (1327)؛ شادباش نوروزى (مجموعه اشعار، 1326)؛ پارسى نغز (مجموعه آثار پارسى سره از نويسندگان ايران قديم و جديد، 1323)؛ امين و مأمون (ترجمه عربى آثار جرجى زيدان)؛ پنج حكايت از شكسپير (دو جلد، لاهور، 1957 م.)؛ پنج درام از شكسپير (دو جلد، تهرن، 1333)؛ دوستداران وطن، تقويم معارف از سال 1305 تا 1307 (تحصحيح و تحشيه)؛ جام جهان نما؛ رساله ى قضاياى عامه در «علوم طبيعى» ترجمه از انگليسى؛ رساله در باب عليشير نوايى (1326)؛ ايران در فرهنگ جهان (1326)؛ شعر معاصر؛ رستاخيز (اثر لئون تولستوى،
1339)؛ راه زندگى (اثر نيكلا حداد مصرى، 1346 ق.)؛ شرح حال و منتخب جامى (ظاهرا همين كتاب با نام زندگى جامى شاعر ايرانى در سال 1320 هم به چاپ رسيده است)؛ مطالعاتى در باب حافظ (با عنوان ديگرى: درسى از ديوان حافظ نيز به چاپ رسيده است، 1220 -1319)؛ مطالعه تطبيقى رومئو و ژومليت با ليلى و مجنون نظامى (1317)؛ مقدمه و تحشيه و تصحيح مجالس النفائس عليشير نوايى؛ رساله در احوال «اثر» پرشكفتى شاعر معروف فارسى؛ نقش فارسى بر احجار هند (كلكته، 1957 م.، چاپ دوم، تهران، 1338)؛ شكونتلا يا انگشتر گمشده (كاليداس، ترجمه، بمبئى، 1336)؛ نه گفتار در تاريخ اديان (شيراز، نشريه دانشگاه، تهران، 1341)؛ الواح بابل (اثر ادوار شى ير، 1341)؛ اسلام از نظرگاه دانشمندان غرب (1340، چاپ دوم)؛ اصول فن مناظره (1316)، افسانه دلپذير (اثر ويليام شكسپير، 1321)، الف ليله و ليله (مقدمه كتاب به قلم حكمت، 1315)؛ گلزار حكمت جلد اول؛ مجله ى «تعليم و تربيت»؛ مجله ى رسمى وزارت معارف از سال 1304 تا 1305. سخن حكمت شامل سه هزار و پانصد بيت از اشعار حكمت با مقدمه ى سيد حسن سادات ناصرى به خط نستعليق ابراهيم بوذرى، سرزمين هند (1337، نشريه ى 515 دانشگاه تهران)، تاريخ اديان، ديوان جامى (با مقدمه و تصحيح و اهتمام ايشان). گذشته از اين مجموعه مقالاتى كه به قلم وى در مجلات مختلف ايران منتشر شده و همه شامل مباحث ادبى و تاريخى است.
على اصغر حكمت روز دوشنبه سوم شهريور 1359 برابرچهاردهم شوال 1400 ق. در تهران وفات يافت و در شيراز در مقبره ى خانوادگى در حضرت عبدالعظيم «باغ طوطى » به خاك سپرده شد.
فرزند احمدعلى خان حشمت الممالك است
كه در 1272 در شيراز تولد يافت. حشمت الممالك از مستوفيان شيراز بود. حكمت تحصيلات ابتدائى و متوسطه را در شيراز گذرانيد و در رشته هاى ادبيات فارسى و عربى مطالعاتى نمود و سپس براى ادامه ى تحصيل به تهران وارد شد و ضمن گذراندن مدرسه ى آمريكائى، تحصيلات ادبى و فقه و اصول را ادامه داد و نزد حكما و فقهاء درجه اول آن روز مانند مرحوم ميرزا طاهر تنكابنى تلمذ كرد.
در 1297 وارد خدمات فرهنگى گرديد و با نشر مقالات محققانه و تدريس زبان انگليسى در مدارس متوسطه، كسب شهرت نمود و وارد فعاليت هاى سياسى شد و با كمك عده اى از دوستان و همفكران خود، به زعامت على اكبر داور حزب راديكال را بنيانگذارى كردند. تا 1309 در وزارت معارف خدمت مى نمود و مشاغلى مانند رياست كارگزينى، بازرسى و اداره كل معارف را تصدى مى نمود. در اين سال به تشكيلات جديد داور در دادگسترى وارد شد و پس از چندى براى مطالعه در امور قضائى و ثبتى به اروپا اعزام گرديد.
حكمت در اروپا وارد دانشكده ى حقوق و ادبيات گرديد و درجه ى ليسانس از هر دو رشته گرفت. مأموريت ديگر حكمت در اروپا، مطالعه در امر آموزش و پرورش دانشگاه بود. وى در اين مدت تحقيقاتى درباره ى امر تعليم و تربيت به عمل آورده و مرتباً گزارش آن را به تهران ارسال مى داشت.
حكمت در شهريور 1312 به تهران احضار شد و در كابينه ى ذكاءالملك فروغى ابتدا كفيل و بعد وزير معارف و رئيس دانشگاه گرديد. حكمت در كابينه ى جم نيز وزير فرهنگ بود تا اينكه در شهريور ماه 1317 از خدمت معاف شد.
دوران پنج ساله ى وزارت فرهنگ على اصغر حكمت
را بايد دوران تحول فرهنگى در ايران نام نهاد. تأسيس دانشگاه تهران، تأسيس دانشسراهاى مقدماتى در سراسر كشور، برگزارى جشن هزاره ى فردوسى، تأسيس فرهنگستان ايران، بوجود آوردن پيشاهنگى و تغيير برنامه هاى مدارس به اصول تعليماتى كشورهاى خارج، ايجاد تحول در زبان و ادبيات پارسى، توجه به آثار باستانى و تشكيل موزه ى ايران باستان و تربيت كادر آموزشى و انتشار نشريات سودمند و توجه به امر ورزش در مدارس، توسعه و تكميل مدارس ابتدائى و متوسطه از جمله كارهاى او بود.
حكمت پس از معافيت از وزارت فرهنگ، شش ماه بلاشغل بود تا اينكه در اسفند 1317 در ترميم كابينه ى محمود جم، به وزارت كشور منصوب شد. در كابينه ى دكتر متين دفترى نيز سمت وزارت كشور را عهده دار بود. در خرداد 1319 بار ديگر از خدمت معاف گرديد و به كار تحقيق و مطالعه پرداخت.
در ترميم كابينه ى فروغى در سى ام شهريور 1320، حكمت وزير بازرگانى و پيشه و هنر شد. در ترميم ديگر كابينه ى فروغى، وزارت بهدارى را بر عهده گرفت. در كابينه ى سهيلى نيز همچنان وزير بهدارى بود.
در 1322 در نخست وزيرى دوم على سهيلى، وزارت دادگسترى بر عهده ى حكمت قرار گرفت. در كابينه ى قوام السلطنه در سال 1326 وزارت مشاور يافت. در كابينه ى ساعد در 1327 وزير امور خارجه گرديد و در دولت زاهدى وزير مشاور بود. در 1337 در كابينه ى دكتر اقبال مجدداً وزير امور خارجه شد و آنگاه به سفارت ايران در هند مأمور گرديد. على اصغر حكمت گذشته از اينكه پنج سال در سه كابينه وزير فرهنگ و رئيس دانشگاه تهران بود، دو نوبت وزير كشور، دو مرتبه وزير امور خارجه، يك بار وزير دادگسترى،
دو بار وزير پيشه و هنر، دو بار وزير بهدارى، سه دفعه وزير مشاور و يك بار سفيركبير بوده است.
حكمت در سال 1314 كه وزير فرهنگ بود، كشف حجاب را اجرا كرد و در روز 17 دى ماه جشنى در دانشسراى عالى منعقد نمود و چادر و حجاب از سر عده اى از فرهنگيان برداشت و شاه نيز حجاب همسر و دختران خود را برداشته، در آن مجمع شركت كرد. معلمين و دانش آموزان مجبور شدند در مدارس بدون حجاب شركت نمايند و همين مسئله موجب اشاعه ى كشف حجاب گرديد. اقدام حكمت در اين مورد درخور سرزنش بسيار است. وى در كتابى به نام سى خاطره از عصر پهلوى، اقدام خود را در اين زمينه نوشته است و نقش خود را در آن دوران به نمايش گذاشته است. پاداش حكمت در اين خوشرقصى، اين بود كه از كفالت وزارتخانه به وزارت منصوب شد.
حكمت در دو نوبت وزارت امور خارجه ى خود دست به يك اقدام فرهنگى زد و آن انتشار مجله ى وزارت امور خارجه بود كه مقالات تحقيقى و تاريخى زيادى در آن به چاپ مى رسيد و يكى از منابع مهم سياست خارجى ايران مى باشد. حكمت در اواخر عمر رياست يكى از مدارس عالى را بر عهده داشت. وى در جوانى با خواهر سردار فاخر حكمت ازدواج كرده و صاحب سه دختر شد.
او از روز تأسيس دانشگاه تهران، يكى از اساتيد و مدرسين دانشكده ى ادبيات و علوم معقول و منقول بود و پيوسته با داشتن مشاغل سياسى، دقيقه اى از حضور در سر كلاس غفلت نمى ورزيد.
داراى تأليفات و تحقيقات بسيارى است كه قسمتى از آن به چاپ رسيده است.
ترجمه و تحشيه ى تاريخ ادبيات ايران تأليف پروفسور ادوارد براون تحت عنوان از سعدى تا جامى- پارسى نغز، سرزمين هند، نه گفتار در تاريخ اديان، دو تفسير يكى از ابوالفتوح رازى و ديگرى از خواجه عبداللَّه انصارى در ده مجلد است. تاريخ اديان هم از ديگر تأليفات اوست.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از هنرمندان شيرين پنجه و والاى موسيقى سنتى و اصيل ايران، كه هيچگاه نخواسته نامى از وى برده شود و موسيقى را به خاطر دل خويش و علاقه اى كه به اين هنر عاطفى دارد، مهندس بيژن حكمتى است كه در فرودين ماه سال 1321 در تهران در خانواده اى اهل علم و ادب و فرهنگ ديده به جهان باز كرد.
پدر مهندس حكمتى از علاقمندان به هنر موسيقى سنتى ايران بود كه خود در اين كهكشان هنر با ستارگان پرنور آن حشر و نشر داشت و منزل او محل آمد و شد و نشست و برخاست موسيقيدانان نام آور بود كه اين خود موجب رشد فرهنگى، هنرى بيژن كه طفلى بيش نبود گرديد.
بيژن حكمتى از كودكى به نواختن ساز سنتور علاقمند شد و پدر او، وى را جهت فراگيرى موسيقى و نواختن اين ساز تشويق كرد و او را به كلاس موسيقى گذاشت، علاقه و استعداد اين كودك موجب شد كه وى در دوران تحصيل در دبيرستان يكى از نوازندگان شيرين پنجه سنتور شود به طورى كه در اردوى هنرى مسابقات رامسر شركت كرد و مقام اول را در نواختن سنتور ميان تمام نوازندگان سنتور در سراسر مسابقات كشور از آن خود كرد.
پس از چندى بيژن حكمتى نزد ابوالحسن صبا هنرمند بلند آوازه موسيقى ايران رفت و نزد
اين استاد مشغول فراگيرى نواختن ساز ويولن گرديد و رديف هاى يك و دو ويولن را نزد آن استاد بى همتا آموخت كه متأسفانه پس از چندى كه از تعليم وى نزد استاد صبا مى گذشت، متأسفانه استاد ابوالحسن صبا از مهمانى اين دنياى فانى رفت و بيژن دنباله آموزش را نزد استاد على تجويدى شاگرد بزرگ استاد صبا ادامه داد.
مهندس بيژن حكمتى پس از چندى در اركستر خانه جوانان مشغول همكارى در تلويزيون شد و در اركستر شماره 3 با روح بخش همكارى كرد برنامه هاى «بزم آدينه» و «احساس و انديشه» تلويزيون را مستقلاً اداره و اجرا كرد. وى پس از ورود به دانشكده پلى تكنيك به فعاليت هاى هنرى خود ادامه داد و در سال 1345 از دانشكده فوق، موفق به دريافت ليسانس در رشته نساجى گرديد و پس از آن به خدمت سربازى رفت و پس از گذراندن دوران خدمت سربازى، جذب بازار كار شد ولى از جوشش هنر و موسيقى در وجودش كاسته نگرديد و به دليل همين عشق و علاقه، در سال 1350 در دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران افتخار شاگردى استادانى چون نورعلى خان برومند، استاد داريوش صفوت، ثمين باغچه بان و خانم بركشلى را پيدا مى كند و ره توشه وى از اين دوران، آشنايى با شيوه ها و ارزش هاى موسيقى اصيل و سنتى ايران بوده است. پويائى و عشق به موسيقى، حكمتى را بر آن داشت كه مدتى را نزد هنرمند ارجمند ملكى اصلانيان به آموزش پيانو پردازد تا شناخت بيشتر و جامع ترى را درباره موسيقى كلاسيك جهان كسب كند.
مهندس حكمتى به دلايل شغلى در سال 1365 رهسپار مشهد مى شود و در كنار فعاليت هاى مهندسى در جهاد
دانشگاهى دانشگاه مشهد در رشته موسيقى به تعليم مى پردازد كه طى حكم شماره ى 13/ 33/ 4366 رسماً از خدمات ارزنده وى توسط معاون فرهنگى جهاد دانشگاهى مشهد تشويق و تقدير بعمل مى آيد و در سال 1371 طى ابلاغ شماره ى 66 -1296 به عضويت شوراى شعر و موسيقى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران مركز مشهد انتخاب و به خدمات ارزنده و فعاليت هاى هنرى خويش ادامه مى دهد.
حكمتى از هنرمندان بااحساسى است كه تنها نواختن يك ساز، جان شيفته، عاشق و روح تشنه اش را نسبت به موسيقى سيراب نمى كند، بلكه او علاوه بر نواختن ويولن، سنتور با نواختن سازهاى: سه تار، تار و پيانو آشنايى كامل دارد و او را به تنهايى بايد يك اركستر كامل به حساب آورد. وى در تابستان 1372 به تهران مراجعت كرد و با فراغتى كه هم اكنون از مشكلات كارى به دست آورده، بيشتر وقت خود را در راه تحقيق و مطالعه هرچه بيشتر موسيقى اصيل ايران سپرى نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1343 -1262 /1261 ق)، عارف، فيلسوف و شاعر. معروف به حكيم. در دهستان كرون، از دهستانهاى كرون، از دهستانهاى بخش نجف آباد اصفهان متولد شد. وى تحصيلات خود را نزد استادان فن، در اصفهان به پايان رسانيد و فلسفه را از آقا محمدرضا قمشه اى، حكيم معروف، آموخت. سپس به تهران آمد و تا آخر عمر در حجره اى واقع در مدرسه ى صدر، در جلوخان مسجد شاه به تنهايى زندگى كرد. حكمى از دانشمندان زمان خود بود و در مدرسه ى صدر حوزه ى درسى داشت. مدتى هم در مدرسه ى علوم سياسى تدريس مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع
زندگينامه :تذكره القبور (441)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (120/3)، شرح حال رجال (170/6).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن حكيم باشي
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/1/1
آدرس اينترنتي
زندگينامه علمي
اينجانب در سال 1345 در تهران به دنيا آمدم و در سال 1354 در مشهد مقدس به فراگيري علوم حوزوي مشغول گرديديم و پس از گذراندن سطوح عالي حوزه در درس خارج فقه و اصول نزد آيت الله فلسفي و آيت الله مرتضوي طي مدت 20 سال شركت نمودم . همچنين در درس تفسير آيات معظم ميرزا جواد آقا تهراني ، محمد صادق سعيدي رها و آيت الله سيد عز الدين زنجاني شركت كردم . علوم قرآني را نيز از آيت الله معرفت آموختم . از حدود 15 سال پيش به تحقيق و نگارش در رشته هاي فقه ، علوم قرآني و تفسير پرداختم . هم اينك به تدريس فقه ، علوم قرآني و تفسير در حوزه علميه مشهد مقدس و دانشكده علوم قرآني و مركز تربيت مدرس قرآن اشتغال دارم .
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، شاعر و عارف. از اصحاب شاه نعمت اللَّه ولى بود و با وى مكاتبه داشت. و شاه نعمت اللَّه ولى، يكى از رسايل خود را براى او نوشته است. نسخه اى از اشعار وى به خط پسرش، على بن حكيم ترمذى، به جا مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (341).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 296 ق)، عارف، صوفى و محدث. در ترمذ خراسان به دنيا آمد و بيشتر عمر خويش را همان جا گذراند. از كودكى شوق عجيبى به يادگيرى علم و دانش داشت، تاريخ چنانكه اشتغال به درس و مطالعه، جاى بازى ايام كودكى را گرفت. ابوعبداللَّه علم حديث را ابتدا از پدر آموخت؛ به جز او از محضر على بن حجر، قتيبه ى بن سعيد و سفيان بن وكيع حديث روايت كرد و يحيى بن منصور قاضى حسين بن على و ديگر مشايخ نيشابور نيز از وى حديث نقل كرده اند. وى چندى از مشايخ بلخ علم آموخت و بعد از آن با صوفيه خراسان آشنا شد، به صحبت ابوتراب نخشبى، احمد خضرويه و يحيى معاذ رازى رسيد و چندى در عراق به كسب حديث پرداخت و از آنجا از طريق بصره به مكه رفت، در راه بازگشت به ترمذ به خلوت علاقه پيدا كرد و انزوا اختيار كرد. به سبب اقوال او در «ولايت» از بلخ اخراجش كردند، متهم شده بود كه مقام ولايت را برتر از نبوت مى داند، حال آنكه چنين نبود، چه حتى در دو اثر «نوادر الاصول» و «معرفه الاسرار» به برترى انبياء بر اولياء تاكيد كرده است. از حيث اعتقاد به اهميت مقام ولايت و از
بعضى جهات ديگر، ترمذى تا حدى پيشرو ابن عربى است و ابن به آثار و آراء او توجه تمام داشته است. حكيم بعد از آن از بلخ به نيشابور رفت و اين مقارن بود با فعاليت ملامتيه در بلخ، با آنكه با تنى چند از سران اين فرقه مراوده داشت با اين رويه مخالف بود. او آثار بسيارى از خود بجا گذاشته است، از آن جمله: «نوادر الاصول فى معرفه اخبار الرسول»؛ «ختم الولايه»؛ «رساله ى بدوشان ابى عبداللَّه»؛ «كتاب النهج»؛ «كتاب الرد على الرافضه»؛ «كتاب العقل و الهواى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (156/7)، تذكره الاولياء (99 -91 /3)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (62 -61)، تصوف اسلامى يا رابطه ى انسان و خدا (223 -217)، جستجو در تصوف (55 -49)، حليله الاولياء (235 -233 /10)، دايرةالمعارف فارسى (633/1)، دايرةالمعارف الاسلاميه (228 -227 /5)، الذريعه (380/24)، ريحانه (331/1)، سيرالنبلاء (442 -439 /13)، صفه الصفوه (353/2)، طبقات الصوفيه سلمى (220 -217)، كشف المحجوب (178 -177)، لسان الميزان (395 -392 /6)، لغت نامه (ذيل/ 178 -177)، لسان الميزان (395 -392 /6)، لغت نامه (ذيل/ ترمذى)، معجم المولفين (315/9)، نفحات الانس (119 -118)، هديه العارفين (16 -15 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 342 ق)، اسحاق بن محمد بن اسماعيل. (وف 342 ق)، عارف. وى از بزرگان طبقه ى عرفا بود، كه در معالجه ى عيب نفس و آفات اعمال سخنان نيكويى دارد. او با شيخ ابوبكر وراق مصاحبت و مكاتبت داشت. از اقوال اوست: «گويند كه روزى ابوالقاسم حكيم در سراى خود نشسته بود. ابوطاهر- كه از بزرگان آن وقت بود- به در سراى وى آمد. بنگريست حوض آب ديد و سروها، بازگرديد و بر دكانى
نشست. شيخ ابوالقاسم غلام را گفت: «تبرى بيار و آن سروها را بيفكن». آنگاه گفت: «برو و ابوطاهر را بخوان». چون درآمد گفت: «يا اباطاهر! آن كه تو را از حق- سبحانه- حجاب شد از ميان برداشتيم، لكن با حق صحبت چنان كن كه درختى تو را از وى حجاب نشود».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (255/1)، طبقات الصوفيه هروى (319)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 342)، نامه ى دانشوران (421 -420 /4)، نفحات الانس (125).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 881 ق)، طبيب، عارف و شاعر. اهل طبس و از مريدان سيد نسيمى، عارف و شاعر قرن نهم، بود كه غزل را نيكو مى سرود. وى از وطن بريد و به سبزوار رفت، و شاگردى اميرشاهى سبزوارى را اختيار كرد. بعد از تحصيل در علم طب، در زمره اطباء ملازم سلطان حسين ميرزا درآمد. در تذكره «صبح گلشن» از او به نام حكيمى استرآبادى، و در تذكره هاى ديگر، به نام سيد حكيمى و محبوب على ياد شده است. از او «ديوان» شعرى به جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (321)، تذكره ى روز روشن (220)، الذريعه (264/9)، رياض العارفين (187)، صبح گلشن (142)، فرهنگ سخنوران (276)، مخزن الغرائب (735/1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد منذر حكيم
محل تولد : كربلا
شهرت
تابعيت : ايران
زندگينامه علمي
بسمه تعالى
تولد : 29 شوال 1372 هجرى قمرى ( 20/4/1332ش) كربلا
ورود به حوزه علميه : 1349- 1353 ش ، نجف اشرف ( مقدمات ، سطوح ، خارج )
1353- 1372ش ، قم ( خارج )
اساتيد مقدمات و سطوح :
آية الله شهيد سيد اسد الله مدنى ، آية الله سيد محمود شاهرودى ، آية الله شيخ ابوالفضل ( على ) اسلامى قزوينى ، آية الله شيخ بشيرحسين نجفي ، آية الله سيد نور الدين اشكورى و حجة الإسلام شيخ محمد سعيد نعمانى ، شهيد حجة الإسلام شيخ ماجد بدراوى ، آية الله سيد محمد تقى طباطبائى تبريزى ، آية الله ميرزا حبيب الله اراكى ، آية الله شيخ مرتضى اشرفى شاهرودى ، آية الله سيد حسن مرتضوى ، استاد شهيد سيد عبد
الصاحب حكيم ، آية الله شيخ ابوالحسن انوارى زنجانى ، آية الله شيخ مصطفى اشرفى ، آية الله سيد كاظم الحائرى ، آية الله سيد محمد مفتي الشيعة ، استاد شيخ غلامرضا عرفانيان ، آية الله شيخ على كاتبى مرندى ، و آية الله فرخنده تبريزى ، استاد شيخ عباس طبرسى مازندرانى آية الله شيخ محمد امين زين الدين ، حجة الإسلام دكتر شيخ محمد باقر مقدسى .
اساتيد اخلاق :
آية الله شهيد سيد اسد الله مدنى ، استاد شهيد سيد عبد الصاحب الحكيم ، استاد شيخ نجم الدين طبرسى مازندرانى ، استاد شيخ نجم الدين طبرسى مازندرانى ، شيخ عبد الحسين واعظ خراسانى ، آية الله شيخ ابوالفضل ( على ) اسلامى قزوينى .
اساتيد تفسير :
استاد شيخ نجم الدين طبرسى مازندرانى ، شيخ عباس طبرسى مازندرانى ، آية سيد حسن مرتضوى ، آية الله شيخ بشيرحسين النجفي ، آية الله خزعلى ، آية الله جوادى آملى .
خارج اصول در محضر آيات عظام :
آية الله العظمى سيد ابوالقاسم خوئى ،آية الله العظمى شهيد سيد محمد باقر صدر ، آية الله العظمى شيخ حسين وحيد خراسانى ، آية الله العظمى ناصر مكارم شيرازى ، آية الله العظمى ميرزا هاشم آملى ، آية الله العظمى سيد كاظم حائرى ، آية الله العظمى سيد محمد مفتى الشيعة اردبيلى .
مباحث خارج فقه در محضر محضر آيات عظام :
امام خمينى (ره) ، شهيد سيد محمد باقر صدر ، سيد على سيستانى ، ميرزا كاظم التبريزى ، شيخ محمد طاهر آل شبير خاقانى ، ميرزا جواد آقاى تبريزى ، شيخ حسين وحيد خراسانى
، سيد كاظم حائرى را درك نمودم .
تدريس :
تمام دروس مقدمات ، كتب سطوح اوليه و سطوح عاليه حوزوى ، خارج
تاريخ و علوم تاريخ ، علوم قرآن و تفسير ، علوم تربيتى و اخلاق ، فلسفه و كلام ، مباحث جامعه شناسى
كليه دروس معارف در دانشگاه در مقاطع مختلف تحصيلى
استاد مشاور و راهنماى و داور در بسيارى از رساله هاى علمى در مركز جهانى علوم اسلامى و ( جامعة المصطفى العالمية ) ، حوزه علميه قم ، جامعة الزهراء ، مركز مديرت خواهران ، جامعة آل البيت (ع) ، مؤسسه پژوهشى امام خمينى (قدس) .
برخى تحقيقات و تأليفات :
- المرشد الى تعليم قراءة القرآن الكريم
- اصول عقائد ( در دو سطح مقدماتى )
- نگاهى به سر فصل ها و متون دروس معارف اسلامى در دانشگاهها
- ترجمه ى اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 1
- تحقيق فقه معالم الدين
- تحقيق رساله لاضرر شيخ انصارى
- تحقيق مقالات الأصول ( محقق عراقى )
- تاريخ تطور فقه و أصول در مكتب أهل بيت (ع)
- حياة الإمام شرف الدين
- عصر الإمام شرف الدين
- قراءة فاحصة في تراث الإمام شرف الدين
- عصر الإمام البلاغي
- قبسات من حياة شهيد المحراب السيد محمد باقر الحكيم
- تاريخ عصر غيبت باهمكارى پور سيد آقايى
- درسنامه عصر غيبت
- تاريخ عصر غيبت كبرى
- النظرية الإجتماعية في فكر الشهيد السيد محمد باقر الصدر ( جامعه شناسى قرآنى )
- موسوعة أعلام الهداية ( 14 جلد )
- في رحاب أعلام الهداية (
5 جلد )
- موسوعه " تأريخ الإسلام ( 4 جلد )
- قبسات من سيرة القادة الهداة ( 2جلد )
- دروس تمهيدية في تأريخ و سيرة قادة الهداة ( 2 جلد )
- في رحاب سيد المرسلين الرسول المصطفى (ص)
برخى طرح هاى علمى :
- نظريه ى اخلاقى اسلام
- مبانى نظريه و نظام اخلاقى اسلام
- طرح تاريخ و علوم تاريخ در قرآن كريم
- طرح پيشنهادى آموزش در مقطع إجتهاد
- مبانى و زمينه ها و شيوه ايجاد تحول در حوزه ها ى علميه
- برنامه آموزشى پيشنهادى براى حوزه هاى علميه بر محوريت قرآن كريم
برخى مسؤوليت ها :
مديريت سازمان تبليغات اسلامى خوزستان
مديريت حوزه هاى علميه اهواز و دزفول
مديريت پژوهش در :
مجمع جهانى اهل بيت (ع) ،
دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم ( بخش عربى )
مديريت برنامه ريزى و آموزش در :
سازمان تبليغات اسلامى خوزستان
مجمع انديشه اسلامى
مركز مديريت حوزه هاى علميه خواهران و...
مديريت اولين دوره ى تربيت محقق در مؤسسه ى دائرة المعارف فقه اسلامى
مديريت گروه فقه خانواده در جامعة المصطفى العالمية
مديريت گروه فقه در دانشگاه مجازى المصطفى
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده، سازنده ى سه تار.
تولد: 14 دى 1322.
درگذشت: 12 آذر 1375.
محمد حكيم هاشمى مدت هفده سال به ساختن سه تار مشغول داشت. وى همچنين اين ساز را مى نواخت. پس از فوت احمد عبادى عده اى از مشتاقان صداى سه تار عبادى به محضر هاشمى مى آمدند.
هاشمى در زمره ى آن دسته سازندگانى است كه با نگرشى جديد ولى براساس همان مبانى قديم به ساخت سه تار مى پرداخت. وى پس از يك دوره
بيمارى طولانى در پنجاه و سه سالگى به ديار باقى شتافت. پيكر وى در بهشت زهرا در قطعه ى 88 (هنرمندان و نويسندگان) مدفون است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد حكيمى در چهاردهم فروردين 1354 (1314 ق) (استاد، تاريخ درگذشت خويش را به اصحاب سرش گفته است (و «سر اهل السر مما لا يباح»)؛ اما اميد است كه با دعاى همان اصحاب سر، آن تاريخ به تأخير افتد و استاد ديرتر بزيد. ان ذلك على الله يسير.)، در مشهد زاده شد. پدرش، حاج عبدالوهاب حكيمى (م 1369 ش)، كه از يزد به آستان امام رضا - ع - پناه برده بود، از محترمين بازار مشهد و متشرع و اهل مراقبه بود و از شبهات مى گريخت. حكيمى در سال 1320 به مكتب و سپس به مدرسه رفت. پس از فرا گرفتن قرآن و صد كلمه (از كلمات قصار اميرالمؤمنين على -ع- با ترجمه ى منظوم)، و نيز مقدارى از ديوان حافظ، درسهاى دوره ى ابتدايى را در مدرسه فرا گرفت. درسال 1326 به حوزه ى علميه ى مشهد وارد شد و بيست سال در آنجا به علم اندوزى و خود سازى پرداخت. هشت سال به درسهاى مقدمات و سطح و دوازده سال به درس خارج اشتغال داشت و در جنب آن، پانزده سال به تحصيل فلسفه و كلام پرداخت.
ادبيات عرب را نخست در نزد چند تن از طلاب فاضل، و بار ديگر در نزد شيخ محمد تقى اديب نيشابورى، معروف به اديب ثانى (م 1355 ش)، فرا گرفت و تقريرات همه ى دروس او را نوشت. اصول فقه و فقه را در محضر آيت الله ميرزا احمد مدرس يزدى (م 1350 ش)،
كه خويشاوندش بود، و آيت الله على نمازى شاهرودى (م 1364 ش)، و ديگر دروس سطح و مقدارى از خارج را، از جمله خارج كفايه، در محضر آيت الله شيخ هاشم قزوينى (م 1339 ش)، آموخت. همچنين دوازده سال از افاضات آيت الله شيخ مجتبى قزوينى (م 1346 ش)، بهره برد و جلدين كفايه و خارج فقه و نيز درس معارف اعتقادى و اجتهادى و فلسفه (شرح اشارات و اسفار) و نقد فلسفه را از محضر او فرا گرفت و ضمن تماشاى رواق اشراق، همراه مشائيان تمشى كرد. ده سال نيز در درس خارج فقه واصول آيت الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى (م 1354 ش)، حاضر شد و تقريرات درس اصول وى را بتفصيل و تقريرات برخى از دروس فقه را باختصار نوشت.
شرح باب حادى عشر را از بعضى از فضلا، و شرح تجريد را در محضر شيخ عبدالنبى كجورى (م 1419 ق)، و شرح منظومه را از شيخ غلامحسين محامى بادكوبه اى (م 1333 ش)، آموخت، در پى آموختن علوم مرسوم حوزه، در سرى هم در علوم ديگر كشيد كه مبادا چيزى را فروهشته باشد: نجوم و تقويم را در نزد حاج شيخ اسماعيل نجوميان (م 1356 ش)، و اوفاق و رمل را از محضر حاج سيد ابوالحسن حافظيان (م 1360 ش)، و حاجى خان مخيرى (م ح 1350 ش)، و شيخ مجتبى قزوينى فرا گرفت.
گزافه نيست اگر بگويم از كوچكى آثار بزرگى در مشى حكيمى نمايان بود و: بالاى سرش ز هوشمندى مى تافت ستاره ى بلندى. شاهد اينكه در نوزده سالگى، هنگامى كه درسهايش در نزد اديب ثانى پايان يافته بود، قصيده اى به عربى،
در بيش از چهل بيت، پاس مقام استاد را، سرود و در شب نوروز 1333، به وى پيشكش كرد. آنكه كه آن اديب اريب، آن قصيده ى عربى را، از آن طلبه ى نوجوان ديد، انگشت تعجب به دهان گرفت و او را، على رؤوس الاشهاد، بركشيد و «متنبى جوان» خواند. (شرح اين موضوع خواهد آمد.).
نيز گفتنى است كه استاد حكيمى دو جلد كفايه را در طى يك سال تحصيلى در نزد شيخ مجتبى قزوينى فرا گرفت. شيخ استاد چندان از ذكاوت وسرعت انتقال وى شگفت زده شده بود كه گفت: «تاكنون كسى با اين استعداد نديدم كه جلدين كفايه را در يك سال بخواند». (معاد جسمانى در حكمت متعاليه، ص 402.).
اين را هم بگوييم چندى پس از آنكه حكيمى شرح منظومه را به صورت اجتهادى و انتقادى، در نزد محامى بادكوبه اى فرا گرفت، وى ديگر او را نه «حكيمى»، كه «حكيم» مى خواند و مى گفت: «يا»ى نسبت را از نام حكيمى برداريد؛ او ديگر نه «حكيمى»، كه «حكيم» است.
همچنين روزى آيت الله ميلانى، در هنگام درس اصول، پس از اينكه بسمله گفت و خطبه خواند، چشم چرخاند و شاگرد جوانش را، كه در گوشه اى نشسته بود و در ديدگاه استاد نبود، نديد. سكوت كرد و سكوت مجلس را فرا گرفت كه مگر چه شده آقا درس را متوقف كرده است! آنگاه فرمود: آقاى حكيمى نيستند. افلاطون تا ارسطو حاضر نمى شد درس را شروع نمى كرد؛ مى گفت عقل در مجلس درس حاضر نيست.
آرى، آن «متنبى جوان»، در نزد اديب ثانى، و آن «حكيم»، در نظر محامى بادكوبه اى، «ارسطوى دوم» و «عقل مجلس درس»، در نزد آيت الله ميلانى بود.
و دانستنى است كه حكيمى جوانترين فرد در درس ميلانى بود و همگان از او پيشنه ى علمى و حوزوى ديرينه ترى داشتند. حتى در آن جمع، فاضلانى بودند كه حكيمى برخى از متون مقدمات و سطح را نزد آنان خوانده بود.
اين را نيز بگويم كه استاد حكيمى قدم در سى سالگى نگذاشته بود كه علامه شيخ عبدالحسين امينى (م 1349 ش)، در نامه اى كه از نجف برايش نوشت، وى را با عنوان «العلامة الجليل» مورد خطاب قرار داد. در اين نامه، كه با عبارت «با هزاران شوق ديدار» آغاز شده، استاد حكيمى به همكارى مطبوعاتى دعوت گرديده و در آن آمده است:
زياد از حد مايلم كه از قلم و قدم شما خدمات شايانى نسبت به مولا بوده باشد و شما شريك اين اعمال گرديد كه تحقيقا موجب توفيق است. لذا اين زحمت را به عهده ى جناب عالى مى گذارم؛ والا رفقاى زيادى در تهران هست كه با جان و دل حاضرند كه اين خدمات را عهده دار شوند. و اين تصديع، رمز محبت حقير است نسبت به شما. (اين نامه ى بدون تاريخ در حدود 1341 نوشته شده و تصويرى از آن در نزد اينجانب هست.).
در همين سالها بود كه شيخ آقا بزرگ تهرانى (م 1348 ش)، در ضمن اجازه ى روايى به استاد حكيمى، از وى با القاب «الفاضل الكامل البارع الاريب والاستاد المحقق الماهر الاديب» ياد كرد. (شيخ آقا بزرگ تهرانى، ص 67. تاريخ ابن اجازه رجب 1382، برابر با آذر 1342 است.) و اين اجازه كتبى، پس از اجازه ى شفاهى اى بود كه شيخ در حرم مطهر امام رضا -ع- در جمادى الاول 1382 به استاد حكيمى داده
بود.
هيچگاه استاد حكيمى از زندگى آموزشى خود حكايت نكرده است؛ فقط در يك - دو جا، آن هم جايى كه مى خواسته است خاطر نشان كند كه با علم اصول مخالف نيست، بناچار، از تحصيلاتش، آن هم فقط تحصيلات اصولى خويش، سخن گفته است:
در ايام تحصيل، كفايه و مقدارى از درس خارج را نزد آيت الله حاج شيخ مجتبى قزوينى خواندم، و مقدارى خارج كفايه را نزد آيت الله حاج شيخ هاشم قزوينى. و هفت سال در درس خارج اصول آيت الله العظمى حاج سيد محمد هادى ميلانى (1313 ق - 1395 ق)، حاضر مى شدم و همه ى درس را با دقت مى نوشتم؛ به طورى كه هيچيك از شاگردان ايشان در آن دوره به اين تفصيل نمى نوشتند. سپس مقدارى از مطالب را (از باب «اوامر»)، به عربى برگردانم و در صدد تنظيم و تأليلف تقريرات اصول ايشان بر آمدم. بخشى از مقدار عربى شده را نزد ايشان بردم، ديدند و پسنديدند و بسيار تشويق و ترغيب كردند كه همه، به همان صورت، آماده شود تا به چاپ برسد. و خود اظهار مى داشتند كه اگر اين تقريرات تدوين يابد و تعريب گردد و به چاپ برسد، در شمار بهترين و مهمترين كتب علم اصول جاى خواهد گرفت...
بارى، اين امور بود، ليكن اينجانب پس از تأمل در اينكه در علم اصول فقه كتابهاى بسيارى نوشته شده است، و اصول آيت الله ميلانى نيز مفصل است، و همچنين پس از اينكه استاد ديگر، مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينى، به چاپ كتابهايى در اصول و تقريرات اصولى، افزون بر آنچه هست، رضايت خاطرى ندارند، از ترجمه ى كامل و چاپ و عرضه ى
آن تقريرات منصرف گشتيم. (مكتب تفكيك، ص 369-368. همچنين استاد در همين باره مرقوم داشته اند: «كتاب اصولى را كه از افاضات مرحوم آيت الله العظمى ميلانى (م 1395 ق)، با تحريراتى از خودم، شروع به نوشتن كردم و مقدارى را خدمتشان بردم، پس از ملاحظه فرمودند: «اگر اين كتاب را تكميل كنيد و چاپ شود كفايه را نسخ مى كند.» معاد جسمانى در حكمت متعاليه، ص 403.).
استاد حكيمى سالها در لباس روحانيت بود، (حكيمى تا سال 1345، كه در حوزه ى مشهد بود، كسوت روحانيت داشت، اما لباسش را سنگين نكرده بود. به جاى قبا يك پالتوى ساده مى پوشيد و عمامه اش به دستار شبيه بود.) اما هرگز روحانيت را حرفه ى خود نكرد. زيرا پس از آنكه لباس روحانيت به تن كند، لباس زهد و اعراض به تن كرده بود. سرانجام در سال 1345، با رضايت استادش، شيخ مجتبى قزوينى، از حوزه و لباس روحانيت بيرون آمد، اما هموازه نگاهش به حوزه است و مخاطبش، نسلهاى جوان.
حكيمى جوان، در حوزه علميه ى خراسان، در محضر استادانى زانو زد كه، همه و همه، پروا پيشه بودند و از دنيا رسته و پشت كرده به جاه و مقام. هر يك، جهانى در گوشه اى بودند و همنشين خدا (گفته اند: «رسد آدمى به جاى كه بجز خدا نبيند»، اما از اين برتر هم در امكان است و مى توان گفت رسد آدمى به جايى كه همنشين خدا شود. اين، ادعايى از جانب انسان نيست، بلكه ارتقايى است كه خداوند به آدمى ارزانى داشته و فرموده است: انا جليس من ذكرنى.) و خدازى («خدازى»، از ساخته هاى استاد حكيمى است و آن را معادل كلمه ى «متأله»
نهاده و در توضيح آن نوشته است: «انسانى كه در شناخت خدا و توجه به خدا و عبادت خدا غرق است؛ براى خدا هست و براى خدا زندگى مى كند...» خورشيد مغرب، ص 192. به عبارت ديگر، خدازى كسى است كه ترجمه ى اين آيه باشد: قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين. سوره ى انعام (6)، آيه ى 162.) و به دور از تعلقات دنيوى و مريد بازى و آقا منشى و اشرافيگرى علمى. استاد حكيمى، حكايتهايى از مشى و منش ساده و مردمى آنان نقل مى كند كه امروزه افسانه و مثل شده است و مانند آنها را در كتابهاى گذشتگان مى توان يافت. (شرح حال شمارى از اين استادان در كتاب مكتب تفكيك آمده است.).
از ميان آن استادان، آنكه بيش از همه بر حكيمى تأثير گذاشت و در معمارى شخصيت علميش نقش داشت، شيخ مجتبى قزوينى بود. وى، به گفته ى استاد حكيمى، يكى از سه ركن مكتب تفكيك (مكتب تفكيك به نظريه اى گفته مى شود كه قائل به تفكيك دين از فلسفه و عرفان است. شرح آن بيايد.) در قرن چهاردهم هجرى بود و صاحب كشف و كرامات و مشرف شده به آستان حضرت ولى عصر - عج - و دارى اخلاق باطنى و اهل عبادات و رياضات و مسغرق در خلسات. (براى تحقيق بيشتر درباره ى وى رجوع شود به: محمد على رحيميان، متأله قرآنى شيخ مجتبى قزوينى خراسانى، مقدمه ى محمد رضا حكيمى (چاپ اول: قم، انتشارات دليل ما، 1382).) حكيمى دوازده سال از محضر او درس آموخت، اما چهل سال است كه به مكارم اخلاى او رطب اللسان است و هنوز خود را
مريد وى مى داند.
استاد حكيمى در كتاب خورشيد مغرب، از چهار تن از متقدمان و چهار تن از معاصران ياد كرده است كه به محضر آن حضرت مشرف شدند. چهار فرد اخير عبارتند از: سيد موسى زر آبادى (م 1353 ق)، ميرزا مهدى اصفهانى (م 1365 ق)، شيخ على اكبر الهيان (م 1380 ق) و شيخ مجتبى قزوينى (م 1386 ق). (ر.ك: خورشيد مغرب:، ص 205.) از اين چهار تن، دو فرد اخير، استاد حكيمى بودند و دو فرد نخست، استاد استادان او.
به هر رو، حكيمى در محصر استادانى زانوى ادب زد كه، به يافت او، به محضر حضرت ولى عصر - عج - حضور يافته بودند. از اين روست كه وى، شاهكار خويش را (جلد سوم تا ششم الحياة (كتاب مزبور، تأليف استاد حكيمى و محمد حكيمى و على حكيمى، از دانشوران حوزه ى علميه ى خراسان، است. اين كتاب همواره به استاد نسبت داده مى شود و ما نيز در كتاب حاضر، براى رعايت اختصار، گاه چنين كرده ايم؛ اما به گفته ى استاد، الحياة «تأليف مشترك» است.)، به اين چهار چهره تقديم و از آنان چنين ياد كرده است: «عالمان بزرگ ربانى»، «متألهان سترگ قرآنى»، «سره سازان معارف وحيانى»، «پيرايندگان بنيادهاى تعقل قرآنى»، «متعقلان ژرفكاو» و «مربيان تأثير آفرين». (ر.ك: ترجمه ى الحياة، ج 3، ص 4-3. گفتنى است از آنجا كه ترجمه ى الحياة را استاد حكيمى، با دقت بسيار، ويراسته و با متن آن تطبيق داده، در سراسر اين كتاب بدان ارجاع داده شده است. به هر حال، ترجمه ى الحياة، اعتبار اصل كتاب را دارد و، مضافا اينكه، گاه مطالبى افزون بر اصل، به خامه ى استاد حكيمى، در
آن آمده است.).
هنگامى كه حكيمى مدارج عالى علمى را در حوزه ى علميه ى مشهد گذراند، دو راه در پيش داشت: يا مانند ديگر همدرسان خود در حوزه بماند و به تدريس فقه و اصول بپردازد و، النهايه، سر از مرجعيت در آورد، و يا اينكه پلى از حوزه به جامعه و جوانان بزند و خوراك فكرى براى آنان فراهم آورد و، النهايه، به آنجا برسد كه اينك رسيده است.
گذشت كه استاد حكيمى، مانند همدرسان خود، در حوزه نماند و پلى از حوزه به جامعه زد و، به عبارت خويش، «هجرت الى التكليف» كرد. وى در خرداد 1345، هنگامى كه از سى سالگى گذشته بود، از حوزه ى علميه ى مشهد به تهران آمد، و در واقع، از همه ى القاب و مقامات و مزايا و عناوين حوزه چشم پوشيد.
استاد حكيمى از سال 1345 تا 1357 در چند مؤسسه ى فرهنگى انتشاراتى در تهران، از جمله بنياد فرهنگ ايران، شركت سهامى انتشار و مؤسسه ى انتشارات فرانكلين، اشتغال داشت. (برخى از همكاران حكيمى در انتشارات فرانكلين عبارت بودند از: احمد آرام، احمد سميعى گيلانى، ابوالحسن نجفى، نجف دريابندرى، جهانگير افكارى، اسماعيل سعادت، عبدالمحمد آيتى، غلامعلى حداد عادل و عبدالحسين آذرنگ. كريم امامى، از مسؤولان اين انتشارات، در مصاحبه اى گفته است: برخى از كاركنان فرانكلين كسانى بودند كه به علت فعاليتهاى سياسى به زندان رفته بودند و در سازمانهاى دولتى نمى توانستند شاغل شوند. مؤسسه ى فرانكلين اين افراد را مى پذيرفت و ساواك هم تقريبا راضى بود كه اينها در فرانكلين مشغول به كار شوند. زيرا مى خواست در جايى كار كنند كه آمد و رفت و روابطشان زير نظر باشد. يكى از كسانى كه تحت
نظر ساواك بود، آقاى محمدرضا حكيمى بود. عبدالحسين آذرنگ و على دهباشى (به كوشش)، «سلسله گفت و گوها پيرامون نشر ئو فرهنگ»، بخارا (شماره ى 22-21، آذر ذ اسفند 1380)، ص 157.) او، بدرستى و از سر اجتهاد، تشخيص داده بود كه بايد در مؤسسه هاى فرهنگى داخل شد و تا آنجا كه مى توان «تعالى انديشه ى اسلامى را روشن ساخت.» همچنين محض احتياط و براى اطمينان بيشتر، از دو مرجع تقليد (آيت الله خمينى و آيت الله خوئى)، اجازه گرفت. پس از چند سال فعاليت هم كه مى خواست كناره بگيرد، با استاد مطهرى مشورت كرد و او نه تنها كناره گيرى را صلاح ندانست، بلكه «حرام» شمرد. بدين ترتيب با اطمينان بيشتر به كار مشغول شد و در آن مدت با صتحيح محتوايى شمارى آثار و تعليقه نگارى بر چند كتاب مهم، ضمن كار ادارى، «تعالى انديشه ى اسلامى را روشن ساخت.»
همكاران حكيمى در آن مؤسسه ها، او را يك روحانى بى عمامه مى دانستند كه بر نمى تابد كتابى منتشر شود و كلمه اى خلاف دين در آن باشد. به گفته ى يكى از همكاران او در انتشارات فرانكلين: «محمدرضا حكيمى همه ى دانش و تجربه ى خود را معطوف به اين مى كرد كه هيچ اصلى از اصول اسلام نقض نشود و نكته اى خلاف واقع در نوشته نباشد.»
در خود ذكر است كه تدريس استاد حكيمى در دانشگاه تهران، در دوره ى دكتراى ادبيات، از سال 1355 تا 1357، و بنا به دعوات دكتر عبدالحسين زرين كوب بود. در آغاز در حدود سى نفر در اين دوره ثبت نام كردند؛ اما ديرى نگذشت كه بيش از سيصد نفر در كلاسهاى استاد حضور مى يافتند. وى براى نخستين بار
به جاى متونى چون تاريخ ابن خلكان، كه رايج بود، نهج البلاغه را متن درسى قرار داد. استقبال دانشجويان از اين كلاس و مرعوبيت ساواك از اين ازدحام، منجر بدان شد كه با دخالت پليس و ساواك، تعطيل شود.
همچنين گفتنى است كه استاد حكيمى، در پى هجرت تكليفى از حوزه ى علميه ى مشهد، به جرم فعاليت عليه رژيم شاه، در سال 1345، چند بار در وى و مرند و سلماس و اروميه بازداشت و زندانى شد. وى آخرين بار در سال 1357 دستگير و در كميته ى تهران زندانى گرديد.
در آثار حكيمى، تا سال 1357 (پيروزى انقلاب اسلامى ايران)، بيشتر از قيام و پيكار سخن رفته و از موضوعات ديگرى هم كه سخن گفته شده، قيام و پيكار نتيجه گيرى و بدان دعوت شده است. (از جمله رجوع شود به: فرياد روزها، سرود جهشها، بيدارگران اقاليم قبله و امام در عينيت جامعه.) آهنگ و جهت كلى كتابهاى او، تا آن تاريخ، «قيام» است و گفته ها و نوشته هاى ديگر مقدمه و زمينه و براى آن است. اما از سال 1357 بدين سو، آهنگ و جهت كتابهاى حكيمى تغيير كرد و به «قسط» تبديل شد. (از جمله رجوع شود به: كلام جاودانه، قيام جاودانه، جامعه سازى قرآنى و الحياة (بويژه جلد سوم تا ششم).) وى از آن هنگام همواره از قسط سخن گفته و سخنهاى ديگر را همچون مقدمه ى آن قرار داده و، در واقع، قسط را ترجيع بند سخنان خود ساخته است. بنابراين چكيده ى همه ى نوشته هاى حكيمى و آهنگ و پيام آن، در يك عبارت، عبارت است از: «قيام به قسط».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند باارزش،
عزيزاللَّه حكيمى فرزند حبيب در سال 1321 خورشيدى در تهران متولد شد. خانواده او همگى اهل هنر و با موسيقى مأنوس بودند بخصوص پدر او كه با رديف ها و گوشه هاى موسيقى اصيل و سنتى ايرانى آشنايى داشت.
مرحوم استاد مرتضى خان نى داود، از دوستان صميمى پدر وى بود و اين دوستى بين آن دو نفر تا حدى بود كه مرتضى خان نى داود بيشتر مواقع در طول هفته در منزل ايشان رفت و آمد داشت.
عزيزاللَّه كم كم بزرگ مى شد و با علاقه اى كه به نواختن ضرب و به طور كلى موسيقى در او بوجود آمده بود، توسط استاد نى داود به مرحوم استاد حسين تهرانى معرفى مى شود و در هنرستان موسيقى ملى مدت يازده سال شاگردى استاد حسين تهرانى را پذيرا مى گردد.
وى در اين مدت با پشتكار و علاقه فراوان از استاد تهرانى راز و رمز نواختن ضرب را فراگرفت و استاد هم چون اين شاگرد مستعد و فراگير را طلبه اى كوشا مى ديد، هرچه توانست در مورد او كرد و از وى هنرمندى خوب و باارزش و بى ادعا و دور از تكبر ساخت.
عزيزاللَّه حكيمى، در آغاز فعاليت هاى هنرى خود، با شركت در انجن هاى ادبى و هنرى و محافل پربار شعر و شاعرى، هنر خود را عرضه نمود و نشان داد كه شاگردى فعال و هنرمندى بااستعداد بوده و زحمات استادان خود، مرتضى خان نى داود و حسين تهرانى را بى ارج نگذارده است.
به هر حال، عزيزاللَّه حكيمى كار هنرى خود را، رسماً با اركسترهاى: شاپور نياكان مجيد وفادار و منصور صارمى آغاز كرد و اين همكارى او با ايشان ساليانى ادامه داشت.
در سال 1337 با اجازه اى كه مدت ها قبل از استادش حسين تهرانى گرفته
بود، با شش نفر نوازنده ديگر ضرب اركستر ويژه اين ساز را تأسيس كرد كه مورد توجه همگان قرار گرفت. بيشتر فعاليت هاى هنرى حكيمى را، اجراى كنسرت هايى تشكيل مى دهد كه در حضور هنرمندان و مجامع فرهنگى و هنرى برپا مى گشت.
وى پس از چندى به گروه هنرمندان خانه جوانان پيوست و در فعاليت هاى هنرى، در زمينه موسيقى و آواز جمعى پرداخت. فعاليت هاى هنرى اين گروه علاوه بر ايران، در ساير كشورهاى جهان نيز شناخته شده بود، به طورى كه دعوت هايى از اين گروه هنرى مى شد و آن تحت عنوان قراردادهاى فرهنگى و هنرى به اجراى موسيقى سنتى ايران در آن ممالك مى پرداختند.
عزيزاللَّه حكيمى، مدت ها در تلويزيون همراه اركسترهاى مختلف به اجراى برنامه پرداخت و سبك كار او، خيلى نزديك به كار استادش حسين تهرانى است و شديداً تحت تأثير استعداد بى نظير خود قرار دارد.
وى با توجه به اينكه در كار و شغل آزاد دارد و كمتر در محافل رسمى هنرى به اجراى برنامه پرداخت معهذا يكى از نام آوران نوازنده ضرب ايرانى مى باشد كه به علم و تكنيك و نت آشنايى كامل دارد و شاگردان فراوانى را تربيت كرده كه تعدادى از نوازندگان ضرب امروز از تربيت شدگان كلاس او مى باشند. و امروز نيز با تمام گرفتارى هاى زندگى، به بالا بردن سطح تكنيك و هنر خود ادامه مى دهد. و بعيد نيست روزى فرزندان وى كه همه با نواختن ضرب آشنايى دارند، از استادان هنر ضرب ايران شوند، انشاءاللَّه.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فخرالدين حكيمى از نوادگان مرحوم حاجى ملا هادى سبزوارى متخلص به اسرار، فيلسوف معروف ايران رحمت الله عليه مى باشد كه به
سال 1310 شمسى در خانواده علم در سبزوار ديده به جهان گشود.
وى از كودكى به موسيقى و ادبيات عشق مى ورزيد و همين عشق و علاقه، عاقبت موحب روى آورى او به اين هنر گرديد كه هم اكنون خود يكى از بهترين ها دراين هنر مى باشد.
فخرالدين حكيمى، هنرمندى است حساس و گوشه گير و انزواطلب و اين بيشتر به علت اين است كه وى در شهرى مذهبى و خانواده اى مذهبى متولد شد و از همان اوان هم كه با موسيقى آشنا گرديد، كمتر بين هنرمندان و محافل هنرى آفتابى شد و در خفا بيشتر به هنر موسيقى مى پرداخت و هم اكنون داراى پنجه اى شيرين و قوى است و از ادبيات و شعر كه ميراث گرانبار خانوادگى ايشان مى باشد بهره مند و اشعار سروده شده توسط خود را در دست تدوين و چاپ دارد.
نامبرده به تشويق پدر خود، مرحوم ضياءالحق حكيمى كه شاعرى توانا و خوش قريحه بود و مدت سى و پنج سال رياست معارف و اوقاف شهرستان سبزوار را به عهده داشت،رديف هاى موسيقى و ضرب فرا گرفت و پس از آن زير نظر عموى خود مرحوم حسام الدين حكيمى كه در نواختن تار، سه تار، سنتور و ضرب از نوازندگان بزرگ و خوب زمان خود بود مشغول فراگيرى موسيقى و تعليم گرفتن آن گرديد.
وى علاوه بر فراگيرى نزد پدر و عمو، در دوران تحصيل ابتداييى بنا به توصيه و سفارش پدر، نزد مرحوم ساغرى اصفهانى آموزگار موسيقى مدرسه و تاج سبزوارى كه صدايى رسا وخوش داشته و به دستگاهها و گوشه هاى موسيقى ايرانى مسلط بود رفته و تحت تعليم قرار گرفت. در زمانى كه در تهران مشغول تحصيلات متوسطه بود، به واسطه دوستى كه
پدرش با شادروانان: ابوالحسن صبا، حسين ياحقى، حبيب سماعى،احمد فروتن راد و غلامحسين بنان داشته از محضر يكايك ايشان تلمذ نموده و تحت تعليم مستقيم و غير مستقيم آنان قرار گرفت.
فخرالدين حكيمى، سال ها بعد اركسترى از هنرمندان خراسان تشكيل داد و برنامه هاى متعددى را از راديو مشهد و شهرستان هاى تابعه به اتفاق آن ها به اجرا درآورد. سپس در راديو تهران كه در بى سيم قصر، جاده قديم شميران، واقع بود و برنامه هاى به طور زنده پخش مى گرديد همراه با هنرمندانى نظير: پرويز ياحقى، شاپور نياكان، مجيد نجاحى و... برنامه هايى اجرا كرد، سپس به سمت هنرآموز موسيقى فرهنگ سبزوار منصوب و سال ها به تدريس موسيقى به دانش آموزان اين شهر پرداخت و پس از چند سال تدريس در سبزوار به دانشگاه تهران منتقل شد و مدتى نيز در موزيكولوژى دانشگاه به تدريس هنرآموزان موسيقى مشغول گشت.
وى از بدو تأسيس تلويزيون در ايران، اركسترى با همكارى هنرمندان: ميلاد كيائى، محتبى ميرزاده، چنگيز عسگرپور و دكتر رسته ترتيب داد و برنامه هايى به نام «بزم آدينه» با شركت و خوانندگى رشيد مستقيم و مرتضى جوهرى و ساير هنرمندان آماتور و باذوق اجرا كرد كه مورد تشويق مردم قرار گرفت و طى حكمى به سمت سرپرست اركستر موسيقى تلويزيون زير نظر وزارت فرهنگ و هنر وقت مشغول انجام وظيفه در راه حفظ و اشاعه مسويقى سنتى گرديد. اكثر برنامه هايى كه وى باخوانندگانى نظير: جمال وفايى على اصغر زندوكيل، مرتضى جوهرى و عقيلى در برنامه هاى شما و راديو و مشاعره به اجرا درآورد، آهنگ و شعر از خود وى بوده كه متجاوز بر دويست آهنگ مى شود.
وى با نواختن اكثر سازها آشنايى دارد و آن ها
را در حدى خوب و شيرين مى نوازد ، به اكثر كشورهاى عربى آلمان و انگلستان جهت شناسائى هرچه بيشتر موسيقى سنتى ايران همراه ديگر هنرمندان سفر كرده، فرزند وى فرهاد حكيمى از نوازندگان خوب سنتور و ضرب مى باشد و مى رود كه جاى پدر را بگيرد. يكى از سرده هاى وى بنام «غم دل» در خاتمه از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد.
غم دل
غم و اندوه دل را با نواى ساز مى گويم
شكايت هاى خود با نغمه و آواز مى گويم
به لحن دلكش و ترك و عراق گيلك و دشتى
من از ماهور و افشار و همايون باز مى گويم
عليرغم مخالف، نغمه عشاق مى خوانم
گهى از شور و گاه از نغمه شهناز مى گويم
نباشد گر كه با ما هيچكس همراه و همرازى
نواى سازهاى خويش را همراز مى گويم
بياد استادان صبا و تاج و ياحقى
من از ديوان شمس و خواجه شيراز مى گويم
اگرچه نيستم من در غزل استاد چون حافظ
چه استادانه از طبع غزل پرداز مى گويم
چو حافظ گر «حكيمى »برده ره بر راز مى دارند
كه من در پرده هاى ساز خود صد راز مى گويم
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 823 ق)، عالم و عارف. از شاگردان مسعود تفتازانى بود و مهارتش در علوم و فنون معقول به مرحله اى والا رسيد و در مدرسه ى شريفه و خانقاه معارف هرات به تدريس مشغول شد. او به شاعر معاصر خويش، قاسم انوار، ارادت زيادى داشت. مدفن وى در حظيره ى امام فخرالدين رازى در هرات است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حبيب السير (7 -6 /4)، مزارات هرات (81)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 823).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(309 -244 ق)، عارف. در اصل از بيضاء فارس بود. در واسط و عراق نشو و نما يافت. وى از شاگردان سهل بن عبداللَّه تسترى بود و در بغداد با جنيد و ابوحسين نورى و شبلى مصاحبت داشت. حلاج سفرهاى بسيارى به اقطار عالم اسلام كرد، از جمله سفرهايى كه در انديشه وى تاثيرى شگرف داشت، مسافرت به هند بود. اقوال، درباره ى وى متفاوت و مختلف است. تعداد بسيارى او را از اولياء و بعضى ديگر وى را شعبده باز شمرده اند. حلاج به سبب بيان پاره اى شطحيات، كه عده اى آنها را از فرط محبت او به خدا دانسته اند، چند بار به زندان افتاد. سرانجام كه امر حامد بن عباس، وزير مقتدر عباسى، و به حكم علماى وقت هزار تازيانه اش زدند و دستها و پاهايش را بريدند و در آتشش سوزانيدند و خاكسترش را در دجله ريختند و سرش را در جسر (پل) بغداد آويختند. آثار زيادى به او نسبت داده اند، از جمله: «امر الشيطان»؛ «التوحيد»؛ «جواهر الاكبر»؛ «الشجره الزيتونه النوريه»؛ «طاسين الازل يا الطواسين»؛ «كيد الشيطان»؛ «الوجود الثانى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (285/2)، اعيان الشيعه (175/6)، تاريخ ادبى ايران (531
-529 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (257 ،255 /1)، تاريخ بغداد (141 -112 /8)، تذكره الاولياء (145 -135 /2)، تذكره ى هزار مزار (83)، التصفيه فى احوال المتصوفه (256 ،205 ،204 ،19)، تصوف اسلامى و رابطه انسان و خدا (76 -55)، جستجو در تصوف (150 -131)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (375 -325 /2)، دائرةالمعارف الاسلاميه (19 -17 /8)، دايرةالمعارف فارسى (861/1)، روضات الجنات (141 -101 /3)، ريحانه (62 -61 /2)، سرآمدان فرهنگ (308/1)، سير النبلاء (354 -313 /14)، شرح شطحيات (51 -44 ،545 -201)، طبقات الصوفيه سلمى (311 -307)، طبقات الصوفيه هروى (390 -380)، فردوس المرشديه (287 -286 ،68)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (359 -355)، الكامل (169/6)، كشف المحجوب (193 -189)، الكنى و الالقاب (187 -183 /2)، لسان الميزان (584 -581 /2)، لغت نامه (ذيل/ حلاج)، مولفين كتب چاپى (889 -887 /2)، معجم المولفين (64 -63 /4)، نفحات الانس (154 -153)، وفيات الاعيان (157 -140 /2)، هديه العارفين (305 -304 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد دكتر علي اصغر حلبي از محققان ، مولفان و مترجمان پركار و كوشاي معاصر است و در ميان آثار پرشمار او چندين اثر قرآني ديده مي شود كه ياد خواهد شد . علي اصغر حلبي فرزند علي اكبر در سال 1323 در اردبيل متولد شد . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را همراه با مقدمات عربيت و فقه و اصول و منطق و فلسفه در مدارس قديم همان شهر پيش استادان فرا گرفت . او داراي ليسانس فلسفه از دانشگاه تهران است . سپس چند سال براي ادامه ي تحصيلات عالي به دانشگاه ادينبوره [ ادينبورگ ] در اسكاتلند سفر كرد و در سال 1359
/ 1980 از همان دانشگاه درجه ي دكتراي فلسفه و فرهنگ اسلامي گرفت . آثار كتابي ايشان اعم از تاليف و ترجمه نزديك به چهل اثر است . از آن ميان اين آثار قرآن پژوهانه است : آشنايي با علوم قرآني ، تاثير قرآن و حديث در ادب فارسي ، ترجمه ي تفير كبير فخر رازي كه 4 تا 5 جلد آن تاكنون ( زمستان 1383 ) منتشر شده است و سرانجام ترجمه ي قرآن مجيد كه معرفي و نقد آن موضوع اين مقاله است . در حال حاضر دكتر حلبي به تدريس در دانشگاه هاي تهران و تحقيق و تاليف آثار ارزشمند اشتغال دارد .
برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم و هفتم ق)، حكيم و عارف. از تأليفات وى: «بحر المعانى و صفو الامانى»، در اخلاق و معارف و تصوف كه در سال 601 ق به پايان رسانيد و در آن نظم و نثر فارسى بسيار جالب بكار برده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (122).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز قرن سوم هجرى، او را از نوادگان امام موسى كاظم (ع) مى دانند. مرقدش در قريه لنجرود در سه فرسنگى شهر قم و كنار راه كاشان قرار دارد. آخرين تعميرات بنا مربوط به سال 1302 ق است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ قلم (ناصرالشريعه)، 58 -57؛ تربت پاكان، 175 / 2؛ دايرةالمعارف تشيع، 423 / 2.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، اديب و موسيقيدان. از خاندان معروف موصلى بود. وى موسيقى را از پدرش اسحاق فراگرفت و بيشتر روايات مربوط به ابراهيم و اسحاق و ديگر موسيقيدانان و خلفاى عباسى نقل از اوست. حماد در بسيارى از مجالس آواز خوانى پدرش حضور داشته و بزرگان مشايخ پدر را ديده است. از تاليفات وى: «كتاب الاشريه»؛ «كتاب اخبار الحطيئه»؛ «كتاب اخبار ذى الرمه»؛ «كتاب اخبار الندامى» و چند اثر ديگر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (123/1)، تاريخ هنرهاى ملى (724 -723 /2)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (236).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، صوفى. صاحب «كشف المحجوب» مى نويسد كه مبارز وقت و مدتى رفيق من بود و از وى كار عجايب بسيار ديدم. وى از جوانمردان متصوف بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كشف المحجوب (242 ،216)، نفحات الانس (323 -322).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، عارف. از عرفاى قرن پنجم قمرى و از اقران ابوسعيد بود. خانقاهى داشته به عنوان قدمگاه ابونصر سراج و از عنوان خواجه وى پيداست كه معيشتى خوش و مرفه داشته است. وى در سخن پردازى چيره دست و استاد بود. در «نفحات الانس»، كنيه ى او ابومحمد آمده است. شيخ ابوسعيد ابوالخير (وف 440 ق) درباره ى وى گفته: ما را در اين درگاه از راه بندگى آوردند و خواجه مظفر را از راه خداوندى، يعنى ما به مجاهدت، مشاهدت يافتيم، وى از مشاهدت به مجاهدت آمد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (724)، كشف المحجوب (213 -212)، نفحات الانس (313).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 852 ق)، عارف و شاعر. از خاندان سعدالدين حمويه و از مشايخ قرن نهم و پدر سالك الدين محمد و ساكن يزد بود. اشعارى عارفانه مى سرود و از مريدان فريدالدين ابوسعيد عبدالباقى بن على بن عبدالحق از اولاد خواجه عبداللَّه انصارى بود كه در آغاز سده ى نهم قمرى در يزد مى زيست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (325).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(915 -847 ق)، شاعر و عارف. وى از نوادگان سعدالدين حمويه، عارف مشهور قرن هفتم بود و مانند پدرانش ساكن يزد. وى سفرهايى به خراسان و كرمان و مشهد و قزوين داشت و علاوه بر دستگيرى سالكان، شعر عرفانى نيز مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (325).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(مقتول 910 ق)، عارف و شاعر. از نوادگان سعدالدين حمويه، عارف مشهور قرن هفتم، بود و مانند پدر از مشايخ تصوف يزد. وى به علت نامعلومى كشته شد. كاشف الدين اشعار صوفيانه مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (325).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 650 ق)، صوفى و شاعر. وى از مشهورترين مشايخ قرن ششم و هفتم بود كه در علوم ظاهر و باطن، يگانه ى روزگار بود. وى از مريدان نجم الدين كبرى و شيخ شهاب الدين سهروردى بود و از مشايخ عزيز نسفى. سعدالدين در جوانى مدتى در جبل قاسيون دمشق كه در آن زمان از مراكز مهم صوفيان به شمار مى رفت، به سر برد. در آنجا با صدرالدين قونيوى مصاحبت داشت. او مدت بيست و پنج سال در شام و عراق و خوارزم و ديگر بلاد سفرها كرد و سپس به موطن خود، خراسان بازگشت و در قصبه ى بحرآباد جوين درگذشت. آثار او عبارت اند از: «سجنجل الارواح و نقوش الالواح»؛ «بحر المعانى»؛ «سكينه الصالحين»؛ «قلب المنقلب»؛ «كشف المحجوب»؛ «محبوب المحبين و مطلوب الواصلين»؛ «سفينه الابرار فى لجج الاسرار»؛ «محبوب الاولياء» و «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (284 -282 /1)، ايضاح المكنون (1042 ،17 /2 -161 /1)، تاريخ گزيده (670)، الذريعه (148/12 ،187/8)، رياض العارفين (83)، ريحانه (27 -25 /3)، سيرالنبلاء (284/23)، صبح گلشن (204 -203)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 177 -176 /7)، كشف الظنون (1612 ،980)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 649)، معجم المولفين (70/12)، نفحات الانس (433 -431)، هديه العارفين (124/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آهنگساز.
تولد: 11 اسفند 1301، تهران.
درگذشت: 24 مهر 1368، تهران.
مرتضى حنانه، فرزند مهندس محمد حنانه، مؤسس دبيرستان ايران شهر، پس از پايان دوره ى ابتدايى دبستان در هنرستان موسيقى به تحصيل مشغول شد. در آن زمان، هنرستان موسيقى ده نفر از موسيقيدانان را از چكسلواكى براى آموزش به هنرآموزان هنرستان استخدام كرده بود كه مرتضى حنانه آموختن «هورن» را انتخاب نمود كه بعدها به
عنوان «كريست» اول اركستر سمفونيك تهران شناخته شد.
با شروع جنگ جهانى و كشيده شدن آتش آن به ايران، هنرستان موسيقى تعطيل گرديد. اما حنانه با كمك علاقه مندان ديگر نظير غلامحسين غريب و حسن شيروانى كنسرت هاى گوناگونى به طور آزاد در سالن هاى انجمن هاى فرهنگى و هنرى برپا نمود و پس از چندى با پيوستن پرويز محمود به اين جمع پايه ى اركستر تهران گذاشته شد. در سال 1332 كه جشن هزاره ى بوعلى سينا برگزار گرديد، حنانه توانست آثار خود را در حضور شرق شناسانى كه براى شركت در جشن دعوت شده بودند با هم سرايى و اركستر سمفونيك اجرا نمايد و اين اجرا چنان مورد توجه حضار قرار گرفت كه آقاى چرولى سفير وقت ايتاليا، بورس هنرى آن كشور را در اخيتار وى قرار داد و حنانه براى تكميل تحصيلات و مطالعات خود در رشته هاى مختلف هنرى، به خصوص موسيقى به اين كشور عزيمت نمود. مرتضى حنانه در مؤسسه ى موسيقى مذهبى مقدس ايتاليا به تحصيل پرداخت. پس از بازگشت از ايتاليا در سال 1342، علاوه بر تدريس «اركستراسيون» و اداره ى كلاس «هورن» در هنرستان عالى موسيقى، به عضويت شوراى عالى موسيقى راديو ايران درآمد و در همين زمان بود كه اركستر سمفونيك راديو ايران را به نام اركستر فارابى پايه گذارى كرد. اين اركستر توانست آثار آهنگسازان ايران را مانند خود مرتضى حنانه، خانم شهنيا، فريدون ناصرى، فريدون فرزانه، مصطفى كسروى و سيروس شهردار را اجرا و ضبط نمايد. حنانه در سال 1965 از طرف راديو ايران و بنا به دعوت يونسكو، به «تريبون انتراناسيونال آهنگسازان راديو تلويزيون» اعزام شد و در آنجا قطعاتى از «اوراتوريو» اثر خود
را اجرا كرد كه از راديو ايرلند و سوييس پخش شد. پس از افتتاح تلويزيون ايران، حنانه در سمت مشاور سرپرستى اقدام به تأسيس كلاس هايى جهت تعليم فنى خوانندگان نمود و اركستر سازهاى ايرانى را تشكيل داد. وى در جشنواره ى شيراز قطعه «كاكوتى» را با اركستر مجلسى تلويزيون به رهبرى خود اجرا كرد كه موفق به دريافت جايزه ى «گراندمانسيون اسپسيال» گشت. در جشنواره ى دوم نيز، قطعه ى «كاپريس براى پيانو و اركستر» او به رهبرى فرهاد مشكوة اجرا شد و سال 1350 موفق به اخذ جايزه ى بهترين آهنگساز براى فيلم «فرار از تله» به كارگردانى جلال مقدم مى گردد. حنانه ساخت موسيقى فيلم را از سال 1327 با فيلم «ايران سرزمين طلاى سياه» كه محصول اداره ى كل هنرهاى زيباى وزارت فرهنگ و هنر بود آغاز كرد (گفته مى شود كه وى نخستين كسى بود كه در ايران به ساخت موسيقى فيلم اقدام كرد). وى موسيقى متن فيلم هاى زير را ساخته است: «عروس حجله» (1333)؛ «بهلول» (1336)؛ «ساحل انتظار» (1342)؛ «لذت گناه» (1343)؛ «عروس دريا» (1344)؛ «الماس 1346) 43)؛ «پل» (1350)؛ «كاكو» (1350)؛ «پهلوان مفرد» (1350)؛ «سه قاپ» (1350)؛ «فرار از تله» (1350)؛ «بابا شمل» (1350)؛ «صمد و فولاد زره ديو» (1351)؛ «جهنم به اضافه ى من» (1351)؛ «قلندر» (1351)؛ «خونبارش» (1359)؛ «سند زنده» (1359)؛ «تشريفات» (1364)؛ «مردى كه موش شد » (1364)؛ «تيرباران» (1365)؛ «جفعرخان از فرنگ برگشته» (1363 / 67)؛ و همچنين در برخى از تعدادى فيلم هاى مستند مانند «تپه هاى مارليك» ساخته گلستان.
از نوشته ها و آثار وى مى توان از: «كاپريس» براى پيانو و اركستر سمفونيك، «دعا» براى كر و سولوها و اركستر سمفونيك، «صبر و ظفر» دو
قطعه براى اركستر مجلسى با هارپ و پيانو «بزرگداشت فردوسى» براى پيانو و آواز، «لالايى» براى پيانو سولو براى برزگداشت نيما يوشيج، «مهرگان» براى اركستر سمفونيك نام برد. از ترجمه هاى وى مى توان به اين عنوان ها اشاره نمود: اركستراسيون (شارل كوكلن، در پنج جلد)؛ چگونه ملودى بسازيم، باس. از تأليفات او نيز مى توان از اين عناوينى نام برد: گام هاى گمشده؛ دروازه هاى متروك؛ تئورى آرمونى زرج؛ مقاصد الالحان (عبدالقادر مراغه اى) و قطعات بسيارى از تصنيف ها و آهنگ ها كه براى اركستر آرمونيزه و تنظيم كرده است.
مرتضى حنانه روز سه شنبه 25 مهر 1368، پس از گذراندن يك بيمارى مهلك، جان سپرد. وى در جوار حضرت امامزاده طاهر در كرج به خاك سپرده شد.
بنواخت نور مصطفى آن استن حنانه را
كمتر ز چوبى نيستى حنانه شو حنانه شو
در يازدهم اسفندماه يكهزار و سيصد و يك در خانواده اى تحصيل كرده و اديب كودكى چشم به جهان گشود كه نامش را مرتضى حنانه نهادند، پدر اين كودك مهندس حنانه بود كه خدمات بزرگ و چشم گيرى در ترويج علم و دانش به كشور كرده بود كه مى توان از تأسيس دبيرستان ايرانشهر نام برد. به هر حال مرتضى زير نظر پدر فرهنگى و دانش پژوه خود، دوران كودكى را طى مى كرد تا پس از پايان دوره ى ابتدايى دبستان كه پدرش وى را به هنرستان موسيقى مى فرستد.
در آن زمان، هنرستان موسيقى 10 نفر موسيقيدانان بزرگ را از چكسلواكى جهت آموزش به هنرآموزان هنرستان استخدام كرده بود كه مرتضى حنانه آموختن «هورن» را كه سخت ترين ساز اركسترهاى سنفونيك است انتخاب مى نمايد كه بعدها به عنوان «كريست» اول اركستر سنفونيك تهران شناخته مى شود.
چيزى نمى گذرد كه نائره ى شوم جنگ دوم
جهانى به ايران كشيده شد و موجب تعطيل شدن هنرستان موسيقى مى گردد. تعطيل شدن هنرستان و از هم گسيختگى شيرازه ى هنرستان، موجب يأس و كنار گذاردن موسيقى از طرف حنانه نمى شود بلكه وى با كمك و همت جوانان علاقمندى نظير، غلامحسين غريب و حسن شيروانى كنسرتهاى متعدد و گوناگونى به طور آزاد در سالن هاى انجمن هاى فرهنگى و هنرى برپا مى نمايد و همين پشتكار و كوشش موجب همكارى ساير هنرمندان مى گردد و پس از چندى با پيوستن پرويز محمود به اين جمع پايه ى اركستر سنفونيك تهران گذاشته مى گردد. در سال 1332 كه جشن هزاره ى بوعلى سينا برگزار مى گرديد، حنانه توانست آثار خود را در حضور بزرگترين شرق شناسان كه براى شركت در جشن دعوت شده بودند با كر و اركستر سنفونيك اجرا نمايد و اين اجرا چنان مورد توجه حضار قرار گرفت كه آقاى «چرولى» سفير وقت ايتاليا، بورس هنرى آن كشور را در اختيار وى قرار مى دهد و حنانه براى تكميل تحصيلات و مطالعات خود در رشته هاى مختلف هنرى، به خصوص موسيقى به اين كشور عزيمت نمايد.
مرتضى خان حنانه پس از مراجعت از ايتاليا در سال 1342، علاوه بر تدريس «اركستراسيون» و اداره كلاس «هورن» در هنرستان عالى موسيقى، به عضويت شوراى عالى موسيقى راديو ايران درآمد و در همين زمان بود كه اركستر سنفونيك راديو ايران را به نامه اركستر فارابى پايه گذارى كرد.
اين اركستر، پس از چندى كارهاى ارزنده اى ارائه كرد كه از جمله توانست آثار آهنگسازان ايران را مثل: خود مرتضى حنانه، خانم شهنيا، فريدون ناصرى، فريدون فرزانه، مصطفى كسروى و سيروس شهردار را اجرا و ضبط نمايد. حنانه در سال 1965 از طرف راديو ايران
و بنا به دعوت سازمان جهانى يونسكو، به «تريبون انترناسيونال آهنگسازان راديو تلويزيون» اعزام مى گردد و در آنجا قطعاتى از «اوراتوريو» اثر خود را اجرا كه از راديو ايرلند و سوئيس پخش مى شود. پس از افتتاح تلويزيون ايران، حنانه در سمت مشاور سرپرستى اقدام به تأسيس كلاسهايى جهت تعليم فنى خوانندگان مى كند و اركستر سازهاى ايرانى را تشكيل مى دهد. وى در فستيوال شيراز قطعه «كاكوتى» را با اركستر مجلسى تلويزيون به رهبرى خود اجرا مى كند كه موفق به دريافت جايزه ى «گراندمانسيون اسپسيال» مى گردد در فستيوال دوم نيز، قطعه ى «كاپريس براى پيانو و اركستر» او به رهبرى فرهاد مشكوة اجرا شد و سال 1350 موفق به اخذ جايزه ى بهترين آهنگساز براى فيلم «فرار از تله» به كارگردانى جلال مقدم مى گردد. حنانه موسيقى جهت فيلم را از سال 1327 به نام: «ايران سرزمين طلاى سياه» كه محصول وزارت فرهنگ و هنر بود آغاز كرد.
از نوشته ها و آثار وى مى توان از: «كاپريس» براى پيانو و اركستر سنفونيك، «دعا» براى كر و سولوها و اركستر سنفونيك، «صبر و ظفر» دو قطعه براى اركستر مجلسى با هارپ و پيانو، «بزرگداشت فردوسى» براى پيانو و آواز، «لالايى» براى پيانوسولو براى بزرگداشت نيما يوشيج، «مهرگان» براى اركستر سنفونيك و ترجمه هاى اركستراسيون «شارل كوكلن» در پنج جلد، «چگونه ملودى بسازيم»، «باس»، تأليف «گام هاى گمشده» و انتشار آن توسط سروش، «دروازه هاى متروك»، «تئورى آرمونى زوج»، «مقاصدالالحان» عبدالقادر مراغه اى و قطعات بسيارى از تصانيف و آهنگها كه براى اركستر آرمونيزه و تنظيم كرده است. متأسفانه اين هنرمند ارزنده روز سه شنبه بيست و پنجم مهرماه يكهزار و سيصد و شصت و هشت، پس از گذراندن يك
بيمارى مهلك، دعوت دوست را اجابت كرد و به سراى باقى رفت و جامعه ى هنرمندان موسيقى و دوستداران خود را در سوك نشاند و مردم حق شناس و هنرمندان پيكرش را با عزت هرچه تمامتر، در جوار حضرت امام زاده طاهر كرج به خاك سپردند. روانش شاد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1115 ق)، فقيه امامى، مفسر اخبارى و متكلم. اصلا از حويزه بود و در كمره مولد شد و در اصفهان مسكن گزيد. علم حديث و اخبار را از محمدتقى مجلس فراگرفت و در علوم معقول و منقول از شاگردان آقا حسين محقق خوانسارى و محقق سبزوارى بود. سيد صدر قمى شارح «وافيه» و محمد اكمل بهبهانى، پدر علامه وحيد بهبهانى، نيز از شاگردان صاحب عنوان بودند. وى در تمامى عمر شيخ الاسلام و قاضى اصفهان بود به همين جهت در ميان علماء به شيخ جعفر قاضى شهرت يافت. او داماد محقق خوانسارى بود. از آثار وى: «اصول الدين»؛ حاشيه بر «شرح لمعه»؛ حاشيه بر «الروضه البهيه»؛ «ذخائر العقبى»، در تعقيبات نماز؛ حاشيه بر «كفايه» محقق سبزوارى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (115 -114 /4)، الذريعه (6/10 ،93 -92 /6)، روضات الجنات (192 -188 /2)، ريحانه (87 -85 /2)، معجم المولفين (141 -140 /3).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1065 ق)، فقيه، محدث، مفسر، اديب و شاعر امامى. معروف به عبدالعلى عروسى. در حويزه متولد شد و در شيراز ساكن. وى استاد سيد نعمت اللَّه جزايرى و معاصر شيخ حر، عاملى و علامه مجلسى است. از آثار وى: شرح «لاميه العجم» طغرايى؛ «نورالثقلين»، تفسيرى روايى از قرآن، در چهار مجلد؛ «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (366 -365 /24 ،690/9)، روضات الجنات (27 -25 /5)، ريحانه (124/4 ،89/2)، فوائد الرضويه (237)، معجم المولفين (265/5).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1100 -1031 ق)، متكلم، مفسر، اديب، شاعر و مورخ امامى. از مردم حويزه خوزستان بود و معاصر با شيخ حر عاملى. وى در بيشتر علوم روزگار خويش دست داشت و تاليفاتش دامنه ى گسترده اى داشت. اكثر رجال نويسان او را به داشتن فضل ستوده اند. از آثار وى: «ايجاز المقال فى معرفه الرجال» درباره ى رجال، در دو مجلد؛ «تذكره العنوان» كه به پيروى «عنوان الشرف» شرف الدين اسماعيل يمنى است، در نحو و منطق و عروض؛ «التفسير»؛ «الغايه»، در منطق و كلام؛ «الصفوه»، در اصول؛ شرح «خلاصه الحساب» شيخ بهايى؛ «المناسك الشاهورديه»، در فقه؛ «ديوان» شعر؛ شرح «تشريح الافلاك» شيخ بهايى؛ «تاريخ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (341/5)، اعيان الشيعه (395/8)، ايضاح المكنون (499 ،275 /1)، الذريعه (276/22 ،818/9 ،487/2)، روضات الجنات (341 -399 /6)، رياض العلماء (337/4)، ريحانه (94/2)، فوائد الرضويه (349)، لغت نامه (ذيل/ فرج اللَّه)، معجم المولفين (59/8)،هديه العارفين (816/1).
قرن:12
جنسيت:زن
مليت:ايران
(س دوازدهم و سيزدهم ق)، شاعر و عارف. حياتى آيين و روش عارفان را از همسرش نورعليشاه آموخت و داراى طبع موزون و قريحه اى توانا بود و در نظم و نثر دستى توانا داشت. سروده هايش بيشتر آميخته به گفته ها و راه و روش عارفان است. پس از درگذشت نور عليشاه، با ملا محمد نامى از مردم خراسان ازدواج كرد. شادوران وحيدى در مورد او چنين گفته است: «او بزرگترين شاعره ى قرن اخير است». از آثار او: «ديوان» اشعار در حدود ده هزار بيت، با مقدمه اى به نثر بسيار شيوا و فصيح.[1]
1213 ق، بى بى جانى از زنان عارف و شاعر. وى از اهالى هرات و خواهر رونق عليشاه و همسر نورعلى شاه از بزرگان
صوفيه بود. قواعد و اصطلاحات عرفانى را نزد همسرش فراگرفت. پس از قتل معصوم عليشاه (1212 ق)، نور عليشاه به همراه حياتى به عثمانى پناهنده شد و بعد از مدتى در شهر موصل درگذشت. چندى پس از مرگ وى همسرش با ملا محمد خراسانى ازدواج كرد. حياتى طبع شعر داشت و حدود ده هزار بيت شعر گفته كه غالبا شامل مضامين و اصطلاحات عرفانى است. ديوان اشعار او مشتمل بر پنجاه الى شصت غزل است كه چاپ شده است (1349 ش) از اشعار اوست:
ايا طاير قدس عرش آشيان
مجو دانه از دام اين خاكدان
قفش بشكن و بال و پر باز كن
به گلگشت و گلزار پرواز كن
منع دلم از ناله مكن در پى محمل
كز ناله كسى منع نكرده است جرس را[2]
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] از رابعه تا پروين (111 -110)، خيرات حسان (110/1)، رياحين الشريعه (141/4)، زنان سخنور (175 -173 /1)، ستارگان كرمان (149)، طرائق الحقائق (202/3)، مشاهير زنان (78)، مصطبه ى خراب (45).
[2] منابع: «پرده نشينان سخنگوى»، آريانا، سال دهم، شماره نهم، 56؛ از رابعه تا پروين، 111 -110؛ تذكرةالخواتين، 97؛ خيرات حسان، 110 /1؛ ديوان نور عليشاه، رياحين الشريعه، 141 /4؛ زنان سخنور، 175 -173 /1؛ ستارگان كرمان، 149؛ شرح زندگانى وحيد بهبهانى، 298 -297؛ طرايق الحقايق، 202 /3 فهرست نسخه هاى خطى فارسى، 2303 /3؛ مصطبه ى خراب، 45؛ نقل مجلس، گ 36 -33.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(617 -508 ق)، صوفى. موسس فرقه ى حيدريه و از قلندران صوفيه بود. وى اصلا از تركمانان خراسان و از عقلاى مجانين بود. قطب الدين عمرى دراز كرد مريدان بسيارى داشت. در قرون بعد، بعى از بازماندگان و احفاد او از
اميران و وزيران خراسان بوده اند، بعضى ميان او و قطب الدين حيدر تونى اشتباه كرده اند، و مزار او را در شهر تبريز نوشته اند. سال وفات او را به سال 628 و 613 ق نيز نوشته اند. مزار او، معروف به تربت شيخ حيدر، در شهر تربت حيدريه است كه ابتدا زاوه نام داشت و به نام وى تربت حيدريه خوانده مى شود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (73)، تاريخ نظم و نثر (408)، تذكره الشعراء (213 -212)، جستجو در تصوف (369 -367)، دايرةالمعارف فارسى (2059/2)، الذريعه (883/9)، روضات الجنات (368/2)، ريحانه (465/4)، سرآمدان فرهنگ (323 -322 /1)، سفرنامه ابن بطوطه (470/1)، لغت نامه (ذيل/ حيدر)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 613)، يادداشتهاى قزوينى (181 -180 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على درخشان به سالن 1316 در تهران متولد شد، پدر بزرگ و پدر وى اهل سنندج بودند و با نواختن ويولن آشنايى داشتند و بيشتر روزها در منزل به نواختن اين ساز مشغول بودند، على كه كودكى بيش نبود تحت تأثير اين نواها قرار مى گرفت و رفته رفته به موسيقى و نواختن ويولن علاقمند گرديد و نزد پدر شروع به تمرين كرد به طورى كه در سن 12 سالگى تا حدودى به نواختن اين ساز آشنايى پيدا كرد.
على درخشان تحصيلات ابتدايى را در دبستان غزالى به پايان برد و سال اول دبيرستان را در دبيرستان ابومسلم خراسانى رفت و پس از يك سال تحصيل در اين دبيرستان، به هنرستان ملى موسيقى رفت و مدت دو سال در اين مركز هنرى موسيقى به تحصيل پرداخت و دوباره پس از اين مدت به دبيرستانهاى شرف و دانش جهت ادامه ى تحصيل رفت ولى هيچگاه
موسيقى را رها نكرد.
وى در سال 1333 جهت استفاده از سبك هاى مختلف نوازندگى، نزد هنرمندى به نام مهاجر رفت و پس از مدتى نيز به محضر استاد ابوالحسن صبا رفت و مدت پنج سال نزد ايشان تمام رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را به خوبى فراگرفت، از اين زمان به بعد وى علاقمند به آهنگسازى شد و آهنگهاى زيادى جهت موسيقى متن فيلم ها ساخت ولى در همين دوران به سازهاى كلاويه اى (پيانو- آكوردئون) روى آورد و نزد آقاى خاچاطوريان كه از استادان هنرستان موسيقى تبريز بود رفت و مدت دو سال نزد اين استاد و سپس نزد هنرمند باارزش ديگرى چون يوسف يوسف زاده رفت و به تحصيل و اندوخته هاى خود افزود.
وى اوج آهنگسازى خود را از سال 1347 آغاز و از سال 1349 به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و سرپرست اركستر نوين اين وزارتخانه شد كه همكاران وى در اين اركستر عبارت بودند از مجتبى ميرزاده، هادى آرزم، همايون خواجه نورى، جهان بخش، مرحوم رضاقلى ملكى، و تنى چند از هنرمندان بنام و ارزنده، از سال 1349 نيز با راديو و تلويزيون همكارى خود را آغاز كرد و يك سرى موسيقى براى برنامه هاى مختلف اين مركز ساخت. از سال 1357 به بعد سرپرستى اركستر شماره ى يك سنتى به وى واگذار گرديد اعضاى اركستر عبارت بودند از عباس مياندهى، هادى آرزم، سعيد مهرابى، خسروبيك، منصور سينكى و... كه برنامه هاى متنوع موسيقى ارائه و اجراء كردند.
وى در حاشيه كارهاى هنرى در تلويزيون، راديو و تالار وحدت (رودكى) و وزارت ارشاد اسلامى، براى كودكان و نوجوانان موسيقى بسيار ساخت كه نوارهاى آن گوياى اين ادعا مى باشد. در
ضمن براى سريال هاى مستند 13 قسمتى «طبيعت ايران» و چند فيلم سينمايى به نام «پيرك»، «شيلات» موسيقى ساخت. على درخشان از سالها پيش با اركستر سمفونيك تهران همكارى داشته و اين فعاليت بعد از سال 1357 بيشتر گرديد. وى علاوه بر تعليم شاگرد در مراكز هنرى، به طور خصوصى هم مشغول تعليم مى باشد و شاگردان خوبى را تربيت نموده و در حال حاضر سرپرست اركستر سنتى تالار رودكى مى باشد. و در سال 1367 بنابر ارزشيابى هنرى هنرمندان كه در مجلس شوراى اسلامى به تصويب رسيد، موفق به دريافت درجه دوم هنرى كه معادل فوق ليسانس است گرديد. بنا به گفته ايشان، تاكنون بيش از پانصد موسيقى كودك، متن فيلم ها و سريال ها و موسيقى آوازى جهت خوانندگان ساخته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد حيدري نيك
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/1
زندگينامه علمي
دوره هاي ابتدايي ، راهنمايي و دبيرستان را در دبستان ثقفي ، مدرسه راهنمايي مترجم الدوله و دبيرستان ابوريحان تهران گذراندم و مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي درسال 57 ديپلم رياضي فيزيك را از همان دبيرستان اخذ و در دانشگاه ملي ايران (شهيد بهشتي كنوني) در رشته كامپيوتر نيز قبول شدم . با تعطيلي دانشگاه ها و همزمان با آغاز جنگ تحميلي ، در سنگر جبهه ها مشغول فعاليت شدم . در سال 1360 همزمان در دو جبهه فرهنگي (معلمي) و رزمي (جبهه ها) فعاليت مي كردم . تا سال 63 در آموزش و پرورش منطقه 13 تهران به تدريس اشتغال داشته و پس از حضور يك دوره
سه ماهه در جبهه و بازگشت از آنجا در پائيز 1363 وارد حوزه علميه قم ، مدرسه رضويه شدم . از سال 63 تا 66 علاوه بر مدرسه رضويه از اساتيد مدرسه امام و مدارس ديگر نيز استفاده مي كردم و در نهايت دروس مقدمات ، سيوطي ، حاشيه ، مغني ، معالم و مختصر را از اساتيدي چون حجج اسلام حسيني ، عرفان ، طالقاني ، هادوي ، كديور ، صالحي و مدرس افغاني استفاده كردم .
از سال 66 تا 70 لمعه ، اصول فقه ، رسائل ، مكاسب و كفايتين را از اساتيدي چون حجج اسلام : صلواتي ، محمدي ، هادي زاده ، پاياني ، اعتمادي ، شب زنده دار ، محقق داماد ، استادي ، تهراني و محسن وحيدي خراساني بهره بردم . از سال 70 به مدت ده سال درس خارج فقه و اصول را از آيات عظام فاضل لنكراني ، وحيد خراساني ، تبريزي ، مكارم شيرازي و مومن تلمذ كرده ام . در ضمن درس تفسير قرآن را هم از سال 70 تا 74 از استاد آيت الله جوادي آملي استفاده كردم . از سال 72 تا كنون به عنوان مدرس در دانشگاه هاي آزاد اسلامي واحد تهران و مركز شاهد تهران مشغول تدريس معارف و متون و اخلاق و تاريخ و ريشه هاي انقلاب اسلامي بوده ام . همچنين از سال 80 تا 82 در مركز تخصصي مهدويت به عنوان اولين دوره شركت داشتم و از سال 82 تا كنون در همان مركز به عنوان مدرس دروس حكومت ديني و تاريخ تحليلي اسلام مشغول تدريس هستم
. به علاوه در همان مركز با همكاري تعدادي از دوستان ، فصلنامه انتظار را انتشار داديم و هم اكنون نيز جزء شوراي نويسندگان در نشر اين فصلنامه فعاليت مي كنم . افزون بر اين در همين مركز در زمينه ترويج فرهنگ مهدوي به خصوص در نيمه شعبان و 9 ربيع دراعزام هاي مختلف به تبليغ و پاسخ به شبهات پرداخته ام .
از سال 72 تا كنون نيز در همكاري با نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها به مراكز دانشگاهي مختلف كشور از قبيل دانشگاه جامع هرمزگان ، پزشكي بندر عباس ، بين المللي و پزشكي قزوين ، ميرزا كوچك خان رشت ، خواجه نصير الدين طوسي و علامه طباطبايي ، علوم بهزيستي تهران و ... اعزام و به تبليغ و پاسخگويي به شبهات پرداخته ام . از سال 76 تا كنون به همراه عده اي از دوستان به شكل تحقيقي و كار گروهي در زمينه تفسير قرآن و نهج البلاغه و فقه و اصول مشغول فعاليت هستم .
در زمينه نشر فرهنگ شيعه درزمينه نويسندگي نيز فعاليتم را از سال 70 تا كنون شروع كرده ام . ابتدا در ماهنامه آزادگان شرح حال فرزانگان و دانشمندان شيعه را نوشته و بعد در روزنامه كيهان به همين كار ادامه دادم و سپس در نشريه هاي دانشجويي به نشر ديدگاه هاي خود ادامه دادم . تا اينكه در سال 80 با همكاري عده اي از دوستان در مركز تخصصي مهدويت به انتشار فصلنامه انتظار مشغول شدم و در بعضي از شماره هاي اين نشريه پيرامون فرهنگ مهدوي مقالاتي را به رشته تحرير درآوردم . هم اكنون چند
كتاب پيرامون صلح امام حسن (ع) ، پيشينه تاريخي انتظار ، تاريخ تحليلي اسلام در دست نگارش داردم كه انشاء الله بزودي كار انتشار آن ها به پايان مي رسد .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على بن العابد الزاهد الورع حاج شيخ محمد حيدرى كاشانى يكى از چهره هاى علم و دانش و فضيلت معاصر است در راوند كاشان.
وى در سال 1305 شمسى در شهرستان كاشان به دنيا آمده و پس از تعليمات ابتدائى دوره مقدمات و ادبيات را در كاشان نزد اساتيد بزرگ آن شهر فراگرفته و سپس مهاجرت به اصفهان و با جديت تمام تفسير و درايه و هيئت جديد را خدمت مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ محمدباقر زند كرمانى خوانده و علم كلام و فلسفه را از مرحوم آيت اللَّه صدر كوپائى و علم تفسير و اخلاق را نيز خدمت مرحوم حاج ميرزا على آقاى شيرازى فراگرفته.
ادبيات و شوارق را از مرحوم اديب بجنوردى آموخته سپس به قم عزيمت نموده و فلسفه و حكمت و تفسير را از مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مهدى مازندرانى و آيت اللَّه العظمى امام خمينى و علامه طباطبائى استفاده نموده و مكاسب و كفايه را از آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مدظله و آيت اللَّه آقا شيخ عبدالجواد اصفهانى بهره مند شده و به درس مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى شركت نموده بعد از آن مرحوم به درس خارج مرحوم آيت اللَّه حاج سيد محمد محقق داماد حاضر و مورد توجه مخصوص آن مرحوم واقع شده و ضمناً به تدريس فقه و اصول و معقول و تفسير پرداخته تا سال 1351 قمرى كه بنابر اصرار مردم (راوند كاشان) احساس وظيفه شرعى نموده و به راوند عزيمت و در آنجا
به اقامه جماعت و تبليغ اشتغال پيدا كرده و از همان اوان مورد نظر دانشمندان معاصر كاشان شده و بنابر دعوت آنان براى تدريس و تفسير قرآن مجيد همه روزه به كاشان رفت و آمد و در مدرسه علميه يثربى كاشان تدريس متون فقه و اصول و تفسير براى محصلين و غيره مى نمايند.
معظم له داراى نوشتجاتى در فقه و اصول مى باشند كه هنوز به طبع نرسيده است.
وى نيز طبع روان و ذوقى سرشار دارند و اشعار عربى و فارسى بسيارى در مدح ائمه عليهم السلام مخصوص حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه دارند
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(298 -203 ق)، صوفى. وى در رى ولادت يافت. از طبقه ثانيه صوفيان و ابتدا مريد و شاگرد يحيى بن معاذ رازى بود. پس از آن در كرمان به خدمت شاه شجاع كرمانى رسيد و شاگردى او كرد. وى سفرهايى به بغداد و شهرهاى مختلف خراسان داشت. در تصوف پيرو ابوحفص حدّاد بود و نشر تصوف در خراسان را از او مى دانند. وى در 68 سالگى در نيشابور درگذشت، و در گورستان حيره در كنار مقبره استادش دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ الاسلام (حوادث 150 /300 -291)، تاريخ بغداد (102 -99 /9)، تاريخ گزيده (647)، تاريخ نيشابور (229)، تذكرة الاولياء (63 -55 /2)، حلية الاولياء (246 -244 /10)، سير النبلاء (66 -62 /14)، طبقات الصوفيه هروى (240)، الكنى و الالقاب (123 /1)، لغت نامه (ذيل/ ابوعثمان حيرى)، نامه ى دانشوران (222 -213 /5)، نفحات الانس (85)، الوافى بالوفيات (200 /15).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد احمد خاتمي
محل تولد : سمنان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/2/18
زندگينامه علمي
سيد احمد خاتمي در هجدهم ارديبهشت 1339 در سمنان متولد شد، پدرش مرحوم سيد مهدي خاتمي انساني متعهد و متدين بوده و در ميان اقوام ، معروف به تقوي و غيرت ديني بود وي در سال 1364 از دنيا رفت . ما در ايشان خانم طيبه سادات خاتمي ، بانويي متدين ، مؤمن و مأنوس با قرآن و ادعيه است و هم اكنون (آذر 1383) در قيد حيات است . خاندان خاتمي از سادات معروف سمنان اند و جد اعلاي آنان مرحوم سيد هاشم همواره مورد علاقه و محبت مردم بوده كه همچنان مردم ذكر خير او را دارند.
سيد احمد خاتمي در سال 1351 تحصيل علوم حوزوي را در مدرسه علميه صادقيه سمنان آغاز كرد و به مدّت دو سال در آنجا دروس مقدماتي را نزد اساتيد آن حوزه به پايان برد و در سال 1354 به حوزه علميه قم هجرت كرد و جهت استحكام بيشتر دروس اكثر درسهايي را كه در حوزه سمنان خوانده بود نزد اديب بزرگ مرحوم مدرس افغاني كه به تازگي از نجف آمده بود، مجدداً تكرار كرد و سپس دروس سطح را از اساتيد بزرگ حوزه همانند مرحوم آيت الله ستوده ، آيت الله اشتهاردي ، آيت الله خزعلي ، آيت الله بني فضل و... به پايان برد و سپس در درس خارج حضرات آيات شيخ جواد تبريزي ، محمد فاضل لنكراني ، ميرزا هاشم آملي ، وحيد خراساني ، شبيري زنجاني و... شركت كرده و به مدّت هفده سال در درس خارج فقه و اصول اين حضرات شركت نمود.
در فلسفه و كلام از حضرات آيات : شيخ يحيي انصاري شيرازي ، حسن زاده آملي ، جوادي آملي ، ابراهيم اميني بهره برده است . در تفسير از حضرت آيت الله مشكيني ، آيت الله خزعلي بهره مند شده است و در درس نهج البلاغه از آيت الله حسين نوري همداني بهره برده است او از درس فلسفي «شناخت » از محضر شهيد آيت الله مطهري بهره مند شده است و در فن خطابه از محضر خطيب گرانقدر مرحوم حجة السلام و المسلمين آقاي شيخ محمد تقي فلسفي استفاده نموده است . تدريس وي از سال 1364، تدريس دروس حوزوي را به صورت عمومي شروع كرده است . اگر چه قبل از آن به طور خصوصي چند دوره كتب مقدمات (جامع المقدمات ، سيوطي ، مغني ، مختصر المعاني
و...) را تدريس كرده بود. تا كنون 4 دوره معالم الاصول ، 7 دوره اصول الفقه ، 3 دوره شرح لمعه ، 2 دوره مكاسب ، 3 دوره رسائل و اينك (آذر 1383) مشغول پنجمين دوره تدريس كفاية الاصول است . وي مدت ده سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارد، دوره اول تدريس خارج اصول را به اتمام رسانده و اينك (آذر 1383) مشغول تدريس دوره دوم خارج اصول است و از كتابهاي فقهي بخشهايي از كتاب قصاص و ديات و تقريبا تمام كتاب الحج را تدريس كرده و اينك اشتغال به تدريس خارج كتاب صلوة دارد.
در اين مدت صدها طلبه از محضر وي بهره مند شده و همچنان استفاده مي كنند. وي در كنار تدريس علوم مصطلح حوزوي از سال 1365 به تدريس سيره پيامبر و امامان (آذر 1383) در روزهاي تعطيل (پنج شنبه ها) رو آورد كه در سال 1380 يكدوره از اين دروس به پايان رسيد و اينك سه سال است كه پنج شنبه ها تفسير زيارت جامعه را دنبال مي كند. وي در سال 1367 به دستور برخي از بزرگان حوزه درس تفسير شروع كرد و اينك شانزدهمين سال اين درس است كه هر شب پس از نماز مغرب و عشاء، در مدرس امام مدرسه فيضيه دائر است و تا كنون تفسير 8 جزء قرآن به پايان رسيده (تفسير جزء آخر و 7 جزء اول ) و اينك مشغول تفسير هشتمين جزء قرآن كريم (سوره انعام ) مي باشند. تا كنون 1660 جلسه تفسيري داشته اند، درس تفسير نهج البلاغه نيز در ايام تعطيل داشته اند كه حدود دو سال است بحث موضوعي «امام علي (ع ) و مخالفان حكومت » را
از نگاه مولي در نهج البلاغه دنبال مي كنند.
خوشبختانه نوار كاست اين درسها (گرچه نه به كيفيت عالي ) موجود است . وي كار اصلي خود راتدريس دانسته و سخت علاقه مند به آن است به گونه اي كه در ايام تحصيل به هيچ وجه كار ديگري را جاي آن قرار نمي دهد. در سخنرانيهاي وي هم قرآن و هم روايات و هم مسائل سياسي در حد نياز هست . وي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي تا كنون صدها برنامه اجراء كرده است و امت مسلمان ما استقبال خوبي از خطابه هاي وي داشته و دارند. سيد احمد خاتمي به عنوان استاد راهنما و داور در رسالة سطح چهار و سطح سوّم حوزه و نيز به عنوان استاد راهنما در مؤسسه پژوهشي امام خميني و دانشكده شهيد محلاتي سپاه خدمت مي كنند و تا كنون رساله متعددي را در عرصه معارف ديني ، فعاليتهاي سياسي ، راهنمايي و ساماندهي كرده است . سيد احمد خاتمي قبل از پيروزي انقلاب همگام با رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني در ستيز با رژيم منحط پهلوي بود و با ايراد خطابه هاي حماس عليه آن رژيم سياه نقش مفيدي در روشنگري مردم ايفاء كرد و بعد از پيروزي انقلاب عمده راهي را كه براي خود برگزيد كار فرهنگي بود كه از طريق تدريس ق ، خطابه ، تأليف آنرا دنبال كرد. وي موضع سياسي خود را "موضع ولايت فقيه " قرار داده است تا زماني كه امام راحل در قيد حيات بودند همراهي با آن امام بزرگوار و اينك همراهي با مقام معظم رهبري مدظله العالي وجهه همت اوست . وي در كنار كار فرهنگي در عرصه هايي كه نياز بوده است موضع گيري هاي مناسب سياسي
داشته كه در روزنامه و جرائد كشور منعكس شده است . او در طول 8 سال دفاع مقدس در مواقع مورد نياز در جبهه هاي حاضر شده و به وظيفه خود عمل نموده است .سيد احمد خاتمي هم اكنون عضو جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، عضو كميسيون حوزه آن جامعه نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان رهبري ، عضو هيأت رئيسه مجلس خبرگان ، عضو هيأت مديره مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي ، عضو شورايعالي مجمع جهاني اهل بيت (ع ) ، عضو شوراي سياستگذاري فرهنگي آن مجمع مي باشد.
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن مير محمّد صادق بن مير عبدالحسين عالم فاضل نسّابه، در سال 1095 متولّد، و در 21 شعبان سال 1151 وفات يافته، در صحن نجف اشرف مدفون گرديده.
وى مؤلّف شجره نامه اى است كه در آن سادات خاتون آبادى را تا سال 1139 نام برده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن مير محمد صادق خاتون آبادى، عالم كامل عارف، در 22 جمادى الاولى سال 1238 وفات يافته، در قبرستان مقابل تكيه مادر شاهزاده مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم مير محمّد هادى فرزند حاج ميرزا محمّد، ملقّب به هادى على، از تربيت يافتگان از صابر على شاه نصر آبادى است. ارادت خدمت رحمت على شاه داشته، و از حاج آقا محمّد منوّر على شاه اجازه ي ارشاد و دستگيرى يافته، در دوشنبه 11 رجب سال 1311 وفات يافته، در سردابه ي تكيه ي نامبرده مدفون گرديد.
در طرايق الحقايق (3: 202) درباره ي او گويد: در مقامات سلوك كمتر كسى به اطلاّع وى بود، و در مراتب فقر و مسالك طريق، بيشتر از غالب سلاّك، دانا گرديد؛ رنجها كشيده: بگنج ها رسيد. از منوّر على شاه اجازه ي هدايت و ارشاد يافته، و الحق خدمات شايسته نموده، در نزد عموم طبقات بالاخص علما محترم و معزّز و مقبول القول بوده.
آقا مير محمّد باقر بن مير محمّد هادى نيز از علماى سلسله خاتون آبادى است كه در 17 ذى حجةّ الحرام سال 1348 وفات يافته است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1337 -1286 ش)، نوازنده. در تهران متولد شد. پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى به مدرسه ى فلاحت كشاورزى) رفت و مدت دو سال در اين مدرسه به تحصيل پرداخت. وى به علت علاقه بسيارى كه به موسيقى داشت به مدرسه موزيك رفت و در آنجا سلفژو هارمونى را نزد سالار معزز و كنترباس و پيانو را از سرهنگ نصراللَّه خان مين باشيان و علينقى وزيرى فراگرفت و موفق به اخذ ديپلم از مدرسه ى موزيك شد و پس از چندى به سمت استادى آنجا رسيد. سرانجام بر اثر سانحه اى درگذشت. از آثار او مى توان به «سرودهاى ميهنى و اخلاقى»؛ «چندين مارش نظامى» و «تعدادى آهنگ
روى تم هاى موسيقى محلى ايران» اشاره كرد.[1]
(بادوسپان) از ملوك رستمدار طبرستان پسر جيل گاوباره كه در 40 ه.ق.از برادر خود دابويه پادشاه گيلان جدا شد و به رويان رفت و به خلاف برادر طريق عدل و انصاف مسلوك داشت و بدين سبب مردم رستمدار بطاعتش درآمدند و او 35 سال پادشاهى كرد.
يكى از خادمان به فرهنگ و هنر موسيقى ايران كه شايد سالها طول كشيد تا بتوان جاى خالى او را پر نمود. على محمد خادم ميثاق بود كه به سال 1386 خورشيدى در تهران متولد شد. نگارنده شرح حال و دوران فعاليت هاى هنرى و خدماتى او به موسيقى كشور كرد در جلد دوم كتاب «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» به تحرير درآوردم، ولى هرچه درباره اين هنرمند بزرگ و باارزش نوشته شود كم است. لذا مطالبى را كه استادان بزرگ ديگر موسيقى ايران مثل: استاد حسين دهلوى، حسينعلى ملاح و بهاءالدين بامشاد نوشته اند از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانم، باشد كه اين نوشته ها به عنوان اسنادى مهم و تاريخى در كتابها براى آيندگان به يادگار بماند.
على محمد خادم ميثاق، پس از پايان تحصيلات ابتدايى به مدرسه فلاحت رفت ولى بنا به علاقه اى كه به موسيقى داشت پس از دو سال به مدرسه موزيك كه زير نظر سالار معزز اداره مى شد، رفت و موسيقى را دنبال كرد سال 1337 بر اثر تصادف در جاده تهران و اصفهان به رحمت ايزدى پيوست.
استاد حسينى دهلوى درباره وى مى نويسد:
«اينك كه ياد هنرمند فقيد على محمد خادم ميثاق را گرامى مى داريم توجه به اين نكته لازم است كه او نه تنها هنرمند بلكه انسان واقعى بود.
گرچه بيشتر مردمان فكر مى كنند هنرمندى فقط آموختن رموز
و تكنيك رشته اى از رشته هاى هنرى است، ولى بر اهل نظر پوشيده نيست كه مردمى و بشر دوستى بر مفهوم هنر حكومت دارد و بى وجود آن، وجود اين نيز متصور نيست.
ما در اجتماعى زندگى مى كنم كه متأسفانه ارباب هنر اغلب به اين نكته توجه كافى مبذول نمى كنند و عده كسانى كه هر يك به نحوى با هنر سر و كار دارند ولى از مردمى بهره كافى نبرده اند چندان كم نيست. براى چنين جامعه اى درگذشت هنرمندى چون خادم ميثاق به راستى ضايعه اى تدارك ناپذير محسوب مى گردد.
مرحوم خادم ميثاق هنرمندى بود بى غرض و حقيقت بين. هيچگاه جنبه هاى خوب و بد كار خود را پوشيده نمى داشت و هر نوع انتقاد سالمى را به گوش جان مى شنيد، اغلب در فرصت هاى مناسب آثار خود را در معرض قضاوت دوستان خود قرار مى داد... براى اهل هنر مشوق بسيار خوبى بود و از هر فكر صحيح و منطقى پشتيبانى ميكرد... به كارش واقعا علاقه داشت و بى ريا در بهبود آن مى كوشيد. از تظاهر بيزار بود و هرگز به دانستن آنچه نمى دانست تظاهر نمى كرد... براى كسانى كه در راه صحيح گام مى زدند ارزش زيادى قائل بود... رفتارش اعتماد دوستان را به خود جلب كرده بود، به همين جهت تمام دوستانش معتقدند كه خادم ميثاق دوستى مطمئن و قابل اعتماد بود.
از خصوصيات اخلاقى و مردمى او كه بگذريم، جنبه هاى فنى و ارزش هنرى، كار او را مى توان مورد بحث قرار داد.
خادم ميثاق از طرفداران جدى تحول و تكامل موسيقى ايرانى بود و از هر جنبشى كه در اين راه وجود داشت پشتيبانى مى نمود و خود نيز در اين راه از بذل هيچ كوششى خوددارى نمى كرد.
دوران تجلى و
رونق فعاليت هاى هنرى خادم ميثاق بيشتر از زمانى شروع مى شود كه اركسترهاى اداره هنرهاى زيبا در مسير يك تحول اساسى در موسيقى ايرانى تشكيل شد و رهبرى اركستر شماره 3 به او واگذار گرديد. نتيجه جديت و پشتكار وسعت اطلاعات او بخصوص به علت سالها همكارى با اركستر سنفونيك و تجربه اى كه از اين راه به دست آورده بود، اركستر او پيشروترين اركسترهاى هنرهاى زيبا به شمار مى رفت و اداره كل هنرهاى زيبا همواره در مواقع حساس از وجود او استفاده مى نمود.
رفتارش با اعضاى اركستر بسيار صميمى بود. با آنان چون پدرى مهربان رفتار مى نمود و به همين جهت در عين اينكه بسيار جدى بود، اعضاى اركستر از همكارى صميمانه با او دريغ نداشتند.
سبك كارش در تنظيم و ساختن آهنگها- باز هم به علت سابقه اى كه در موسيقى غربى و شركت در اركستر سنفونيك داشت- داراى رنگ آميزى خاصى بود.
به طور كلى موسيقى او جنبه آرمونى داشت. با اين حال سعى مى كرد از اصولى استفاده كند كه سادگى موسيقى ايرانى بيشتر حفظ گردد.
به آهنگ هاى محلى علاقه اى بسيار داشت و در تنظيم اين آهنگها كوشش فراوان مى نمود. محصول اين كوشش ها چند قطعه زيبا براى اركستر است كه از بين آنها قطعات زير را مى توان نام برد: 1- «واسونك ودوما» دو آهنگ محلى فارس كه در مايه اصفهان است. خادمى به اين دو آهنگ (شايد به اين علت كه بيش ازساير آثارش نشان دهنده سبك كار وى مى باشد.) علاقه بيشترى داشت. 2- بازوشلال كه از آهنگ هاى محلى دزفول است. 3- «لى لى» از آهنگ هاى محلى شيراز 4- «جنگل پر» آهنگ محلى گيلك 5- «صنم» آهنگ محلى گيلك.
به جز تنظيم
آهنگهاى محلى، مرحوم خادم ميثاق چند قطعه از آهنگها و تصنيفهاى قديمى را نيز براى اركستر تنظيم نموده است. از جمله: 1- «گل افشان» در ماهور كه به آن ساقى نامه نيزمى گفتند. 2- «جام وساقى» تصنيف قديمى در بيات ترك 3-تنظيم چند قطعه پيش درآمد و رنگ از آثار آقاى مختار.
از آهنگ هايى كه خود ساخته است نيز ميتوان آهنگ هاى زير را برشمرد: 1- ماه نو-در اصفهان كه بر روى شعر آقاى سالك ساخته شده است و يكى از آثاريست كه مرحوم خادمى علاقه خاصى به آن داشت.
2- نشاط طبيعت- در ماهور كه براى اركستر تصنيف نموده است.
3- خلدبرين- تصينف روى شعر حافظ در سه گاه.
مرحوم خادم ميثاق قبل از فعاليت هاى ثمربخش فوق، ضمن ساير كارهاى هنرى خود، تعدادى مارش و سرود نيز ساخته است كه نت هاى اغلب آنها به چاپ رسيده است و بعضى از آنها نيز از جمله «سرود فرهنگ» بسيار در خور تقدير است.
و اما راجع به ذكر عقايد خادم ميثاق درباره تكامل موسيقى ايرانى احتياجى به تفصيل نيست. چه اينكه وى با جريان عظيمى كه براى تحول موسيقى ايرانى بر پايه علمى- ضمن حفظ خصوصيات موسيسقى ملى، به وجود آمده است، كاملا موفق و همراه بود، و جدا به اين نكته اعتقاد داشت كه تحول موسيقى ايرانى گرچه به استفاده از اصول علمى موسيقى بين المللى احتياج دارد، ولى حفظ خصوصيات موسيقى ملى ايران هيچگاه نبايد فراموش گردد و اين تنها اعتقاد صحيح و منطقى است كه امروزه از طرف اهل فن نيز پشتيبانى و ترويج مى شود.
در پايان، نگارنده كه از نزديك شاهد كوشش هاى مجدانه هنرمند فقيد على محمد خادم ميثاق در راه پيشرفت موسيقى ملى و نيز ناظر نيروى
فراوان و آمادگى او براى كارهاى پرارزش ديگرى در آينده بوده است، به جرأت ادعا مى كند كه درگذشت نابهنگام او براى جامعه هنردوستان- و به خصوص آنان كه در راه تكامل موسيقى ايران ها كوشند- بسيار تأسف انگيز و جبران ناپذير مى باشد.»
حسين على ملاح مى نويسد:
«... بى گمان كسان ديگرى در زمينه زادگاه و تاريخ تولد و مراحل نخستين تحصيلى و محيط اجتماعى و تأثيرات محيط بر روح هنرمند سخن گفته اند... چيزى كه از تكرار آن باكى ندارم يعنى قادر نيستم كه از ابراز آن چشم بپوشم بيان تألم خاطر و اندوه ضميرم از شهادت خادم ميثاق عزيز است. شايد ديگران نيز از اين واقعه جگرسوز ياد كرده اند و تأثرات قلبى باطنى خويش را بر صحايف آورده اند و در اين صورت تذكر اينجانب خسته كننده و زايد به نظر آيد ولى چه مى توان كرد، توسن قلم رام من نمى شود و سعى من و دل در مقيد داشتن احساسات درونى بالكل باطل است.
... آيا اين فريادها و فغان ها بهره اى دارد؟... اى تفو بر تو اى چرخ گردون تفو...
نه!... نه!... خادمى زندگى را بدرود نگفته است... خادمى با ماست با ما زندگى مى كند... با ما سخن مى گويد... «نشاط طبيعت» او را مى شنويم، «سرود نيكنامى اش» را زمزمه مى كنيم... گفتارش را بياد مى آوريم... نه! نه!... خادمى نمرده است، يعنى هيچ هنرمندى نمى ميرد... آنان خودشان مى دانند كه حيات جاودان دارند... و اگر چنين نبود، نمى گفتند:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
تا در آغوشش كشم من تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان
او ز من دلقى ستاد رنگ رنگ
... آرى، خادمى زنده است... نگاه كنيد. در اطاق را باز كنيد... باوقار و طمأنينه داخل شد... موهاى فلفل
نمكى او كه در شقيقه ها بيشتر رسته و اندكى هم درهم است سيمايش را مشخص تر مى نمايد... همان تبسم هميشگى را بر لب دارد... نوازندگان از جا بر مى خيزند، با من كه صدر ويلن اول نشسته ام دست مى دهد، به ديگران نيز تعارفى مى كند... پس از لحظه اى، عينكش را يك دسته ندارد (يعنى شكسته است) بر چشم مى نهد... مدادى در دست مى گيرد... بر نوتى كه روى «پوپيتر» رهبرى دارد نظرها افكند... آنگاه با همان مداد روى «پوپيتر»مى زند و به نوازنده پيانو مى گويد: «لا»... همه ساكت مى شوند... نوازنده پيانو روى كلاويه «لا» مى زند و رهبر اركستر به من اشاره مى كند، من كوك مى كنم و پس از من نيز تمام سازهاى آرشه اى كوك مى كنند نوبت به نوازنده هاى تارها رسد...آنها هم با دقت تمام سازهايشان را كوك ها كنند، سپس سازهاى بادى هم آماده مى شوند. آنگاه از تمام اركسترها خواهد كه همه با هم «لا» را بنوازند... وقتى از درستى كودك اركستر اطمينان پيدا مى كند، يكبار ديگر به نوتى كه در برابر خود دارد مى نگرد (در اين هنگام چنانچه قطعه اى كه مى بايد اركستر بنوازد در مايه هاى ايرانى است، پيش از شروع كار از نوازنده تار مى خواهد كه در همان مايه، درآمدى) بنوازد تا صداى ربع پرده در گوش نوازندگان به ويژه نوازندگان سازهاى بادى بنشيند...» پس شروع به تمرين قطعه مى نمايد... همين كه گروه سازها بخش هاى خود را به خوبى اجرا كردند، اركستر قطعه را با وزن واقعى خودش مى نوازد...
واقعا خادمى حوصله اى بلند داشت... اگر استادى صاحب چنين حوصله اى نباشد مطلقا نمى تواند در امر تعليم و تربيت توفيقى پيدا كند... بارها من خود ناظر بودم كه جهت اصلاح يك گدار (پاساژ) دو ساعت
تمام، وقت اركستر صرف شد تا سرانجام چنان كه بايد اجرا گرديد، با اين حال وقتى از جا بر مى خواستيم همه راضى بوديم زيرا از حوصله جميل و دقت بسيار و توضيحات خردمندانه و راهنمايى هاى درست او چيزها آموخته بوديم... خادمى، گوش موزيكى حساسى داشت... به وسعت سازها آشنا بود... نوازندگى برخى از سازها را مى دانست... پيانو كنترباس ساز تخصصى او بودند... ذوق لطيفى داشت... فوق العاده سريع الانتقال بود، به زودى حالت و «نوانس» قطعه اى را كه براى رهبرى به او مى دادند در مى يافت و چنان كه بايد به اجرا مى نهاد... من بارها از استاد محترم آقاى وزيرى شنيده ام كه راجع به خادم ميثاق مى گفتند: «خادمى در دوران تحصيل، جوانى فكور بود... يعنى مغز او بهتر از انگشتانش كارمى كرد و به همين سبب در «هارمونى» و كارهاى علمى موسيقى، استعداد بيشترى داشت...»
سرودها
خادمى بيش از هر آهنگسازى سرود ساخته است... شايد بتوان انگيزه اين تمايل را تأثير دوران تخستين تحصيلى (مدرسه موزيك نظام) و نياز عمومى دانست... اين سرودها به دو دسته تقسيم مى شوند: چاپ شده و چاپ نشده است.
سرودهايى كه چاپ شده اند عبارتند از:
1- سرود اميد كتاب سرود آموزشگاهها صفحه 5 شعر از نظامى
2- سرود فرهنگ كتاب سرود آموزشگاهها صفحه 30 و 31 شعر از حسن سالك
3- سرود ملك ايران كتاب سورد آموزشگاهها صفحه 41 شعر از فردوسى
4- سرود نيكنامى كتاب سرود آموزشگاهها صفحه 47 و 46 شعر از نظامى
5- سرود هنرمندان كتاب سرود آموزشگاهها صفحه 50 و 51 شعر از دكتر گل گلاب
6- سرود هنر مجله موسيقى شماره 4 سال 1319 صفحه 49 شعر از نظامى
7- سرود ميهن مجله موسيقى شماره 3 سال 1318 صفحه
49 شعر از فردوسى
8- سرود كوشش مجله موسيقى شماره 7 سال 1318 صفحه 53 شعر از فردوسى
9- سرود پايدار ايران جزوه مستقل- شعر از دكتر گل گلاب
سرود راستى ودرستى (چاپ نشده)
مطلع اشعار اين سرود چنين است:
تو اى چرخ دانش بزير آورى
به بال هنر بر ز گردون پرى
ترانه هاى عاميانه
خادم ميثاق عضو انجمن موسيقى ملى بود و از بنيادگذاران اين انجمن محسوب مى گردد... و در اركستر انجمن كنترباس مى نواخت... خادمى وقتى استقبال خلق را از ترانه هاى عاميانه مشاهده كرد تصميم گرفت در اين زمينه چون ساير دوستان و همكاران خود خدمت شايسته اى انجام دهد... به همين سبب در اين طريق جهد بسيار كرد تا جايى كه جان خود را نيز در همين راه فدا ساخت.
ترانه هايى كه جمع آورى كرده است عبارتند از:
1- واسونك و دوما ترانه محلى جنوب ايران براى اركستر نوشته شده است.
2- لى لى ترانه محلى جنوب شيراز براى اركستر نوشته شده است.
3- جنگل پر و شلال دو ترانه محلى مازندرانى براى اركستر نوشته شده است.
4- صنم ترانه محلى مازندرانى براى اركستر نوشته شده است
5- ثريا و لاكو
اين دو ترانه (ثريا و لاكو)، در جزوه اى كه در اسفند سال 1323 از طرف انجمن موسيقى ملى به نام «نغمه هاى زيبا» منتشر شده چاپ گشته است... در صفحه 25 همين جزوه زير عنوان: آقاى على محمد خادم ميثاق ديپلمه مدرسه موسيقى دولتى اين مطالب نوشته شده است.
«آقاى على محمد خادم ميثاق تنها نوازنده ايست كه مى تواند با كنترباس حالات موسيقى ايرانى را به خوبى نشان دهد و اين دو ترانه را كه اولى از گرگان و دومى از گيلان است براى اركستر تنظيم كرده اند... اين هنرمند از موسيقى دانهاى بااطلاع و تحصيل كرده
است كه در ساختن آهنگها داراى روش مخصوصى مى باشد و در تركيب كردن اين دو ترانه نيز كمال ذوق را بكار برده...»
اشعار اين دو ترانه و نت آن در اين جزوه چاپ شده است.
مطلع اشعار ترانه نخستين چنين است:
سر راهت نشينم گل بريزم
اگر شمشير بارد برنخيزم
اشعار ترانه دومى چنين است:
گلى چيدم گلى هنگامه چيدم
لاكو ته، نه نه، بميره
يار خود را لب سرچشمه ديدم
لاكو، ته، نه نه، بميره
آثار اركسترى
خادم ميثاق همچنان كه در صدر مقال اشاره شد موسيقى دانى متفكر بود، آثار او عموما از نظر هم آهنگى واجد ارزش هستند... مهمترين كارهاى وى در اين زمينه عبارتند از:
1- نشاط طبيعت- در «ر» ماژور (ماهور) (تم اصلى اين اثر مربوط به يكى از پيش درآمدهاى قديمى است كه به شيوه اى بسيار دلپذير به اركستر نهاده شده و داراى «موومانهاى» مختلف است).
2- ماه نو «در مايه اصفهان».
3- قطعه اى در مايه سه گاه
4- پيش درآمد چهارگاه (اين اثر از ركن الدين مختار است و توسط خادم ميثاق براى اركستر تنظيم شده است).
5- مارش (اين اثر از ركن الدين مختار است و توسط خادم ميثاق براى اركستر تنظيم شده است).
6- قطعه اى براى ويلن و اركستر (اين اثر از ساخته هاى آقاى وزيرى است و توسط خادم ميثاق براى اركستر نوشته شده است).
اين قطعات تماما به وسيله اركستر شماره 3 هنرهاى زيباى وقت كشور تحت رهبرى خود هنرمند اجرا شده است... خادم ميثاق آثار كوچك ديگرى دارد كه يا ناتمام است و يا اجرا نشده است.
... فقدان اين گونه هنرمندان ضايعه جبران ناپذيرى براى موسيقى ايران است. اينانند كه بر پايه هاى موسيقى علمى نوين بناهايى در خور زمان مى سازند و بر استغناء موسيقى ملى ما مى افزايند... در حقيقت با مرگ خادم ميثاق ما يكى از
معماران موسيقى نوين ايران را از دست داده ايم، وطن ما نياز به اين معماران خردمند دارد و جدا مرگ آنان ضايعه اى ناگوار براى ملت ايران است.
بهاءالدين بامشاد، مى نويسد:
«- گفتى بين خط دوم سوم چيه؟
- لا
سرم را به عقب برگرداندم على محمد و عباسعلى خان دو تن از همدرسانم را ديدم كه اولى با قدمهاى بلند و دومى در حالى كه مى دويد و كيف و كتاب و چنته نهار را با خود مى كشيد در راه مدرسه به سؤالات برادر بزرگ خود جواب مى داد.
در سال 1302 خورشيدى مرحوم خادم ميثاق و نگارنده در رديف شاگردان مدرسه موزيك دولتى درآمديم.
اين مدرسه كه از يك سالن دو كلاس درس و يك دفتر تشكيل مى شد بين ساختمان فعلى وزارت پست و تلگراف و بناى دارالفنون قرار داشت كه در سمت جنوب آن پلاك مدرسه طب و تابلوى وزارت معارف و صنايع مستظرفه به چشم مى خورد.
مدرسه موزيك مخلوطى از نمايندگان دستجات موزيك نظام و داوطلبان غير نظامى بود و در حدود چهل شاگرد داشت كه به آنان زبان فرانسه، تاريخ و جغرافيا، رياضيات، علوم طبيعى، ادبيات فارسى، تئورى موسيقى، هارمونى، سازشناسى، اركستراسيون و كمپوزيسيون مى آموختند و به هر يك از محصلين يك ساز بادى چوبى يا مسى و يك ساز زهى تعليم مى دادند همه مى بايستى پيانو بنوازند و از سال سوم در اركستر مدرسه شركت نمايند.
خادم ميثاق از همان روزهاى اول در صف شاگردان بااستعداد و جدى درآمد و هر روز صداى ترمبون و طين كنترباس او بگوش مى رسيد. به زودى در پيانو پيشرفت بسيار نمود پس از چندى قطعاتى به سبك مارش ساخته و روى پيانو مى نواخت.
ديرى نگذشت كه اداره مدرسه موزيك
به آقاى علينقى وزيرى سپرده شد و تحت نام مدرسه موسيقى دولتى ابتدا در خيابان نادرى و سپس در ناصريه و بازار كنار خندق و كوى اعتماد به حيات خود ادامه داد. در سازمان جديد از هنرجويان ملبس به لباس نظام ديده نمى شد ولى جمعى از علاقمندان به موسيقى در اين مدرسه به تحصيل اشتغال داشتند.
نوازندگى پيانوى اركستر مدرسه به عهده خادم ميثاق بود هوش سرشار و گوش حساس او در پيشرفت كارش تأثير بسزا داشت هميشه در هر كلاس شاگرد اول بود.
اواسط سال پنجم متوسطه معلم هارمونى از كار كناره گرفت از اين پس مرحوم خادم ميثاق رل معلم و متعلم را يكجا بازى مى كرد هم معلم كلاس پنجم و هم محصل آن كلاس بود.
دوره تحصيلات متوسطه به پايان رسيد، نگارنده به خدمت نظام و بعد از آن به دانشكده حقوق رفتم لكن مرحوم خادم ميثاق ضمن ادامه تحصيلات موسيقى پستهاى هنرآموزى رهبرى دسته موزيك وزارت فرهنگ، معاونت دايره سرود و موسيقى، مديريت هنرستان عالى موسيقى و رياست دايره سرود و موسيقى را پشت سرگذاشت در آخر مدير مسئول اركستر سنفونيك تهران شد.
چند روز پس از درگذشت فقيد سعيد دوست مشتركى ها گفت: «خواب ديدم پاى عمارت رفيعى كه روى تپه بلندى قرار داشت ايستاده محو تماشاى آن بناى مجلل بودم كه ناگاه خادم ميثاق از جلويم عبور كرد به او سلام كردم به سردى جوابم را داد و به سرعت از پله هاى عمارت بالا رفت. به مرتبه فوقانى كه رسيد پنجره اى را باز كرد و از آنجا با من به گفتگو پرداخت به وى گفتم چرا پاى عمارت با من صحبت نكردى و يا چرا مرا به بالا
دعوت نمى كنى گفت جاى تو آنجا و جاى من اينجاست». گفتم: «من هم مايلم به آنجا بيايم». گفت: «قيودى كه به دست و پا دارى باز كن تا بدين محل راه يابى».
روزى كه از خبر فوت دوستم آگاه شدم گفتم شايد با گذشت چند ده سال و صرف چندين ميليون ريال بتوان خادم ميثاق ديگرى به جامعه هنرى كشور تحويل داد.»
على محمد خادم ميثاق به سال 1286 در تهران متولد شد و پس از گذراندن دوران ابتدايى تحصيلى به مدرسه فلاحت (كشاورزى) رفت و مدت دو سال در اين مدرسه به تحصيل مشغول گرديد ولى به علت علاقه ى بسيارى كه به موسيقى پيدا كرده بود با راهنمايى يكى از دوستان پدرش به مدرسه موزيك سابق كه زير نظر سالار معزز اداره مى شد و معلم منحصر به فرد آن سرهنگ نصراللَّه خان مين باشيان فرزند سالار معزز بود رفت.
خادم ميثاق سلفژ و هارمونى را نزد سالار معزز و كنترباس و پيانو را در كلاس سرهنگ نصراللَّه مين باشيان آموخت. پس از چندى كه شادروان علينقى وزيرى عهده دار رياست مدرسه موزيك شد و خادم ميثاق به ادامه ى تحصيل در رشته موسيقى مشغول بود با موسيقى ايرانى نيز آشنا شد و در سال 1312 ديپلمه موزيك ايران مدرسه شد و در همين ايام سرتيپ غلامحسين مين باشيان به رياست مدرسه منصوب گرديد خادم ميثاق دعوت شد تا تدريس سلفژ و هارمونى را در كلاس هاى شبانه ى اين مدرسه به عهده گيرد.
پس از چندى مين باشيان تصميم به تشكيل اداره ى موسيقى كشور گرفت و خادم ميثاق را براى اداره و آموزش موسيقى برگزيد و از آن زمان وى سرودهاى بسيار زيبا و جالبى ساخت كه در مدارس
خوانده مى شد. پس از شهريور 1320 كه مجدداً استاد وزيرى به رياست هنرستان برگزيده شد، خادم ميثاق همكارى با ايشان را پذيرفت تا اين كه در سال 1323 خادم ميثاق معاون هنرستان گرديد و در مدت شش ماه نظم و ترتيبى براى اداره ى امور به هنرستان داد. اركستر سمفونيك مشغول فعاليت گرديد و يكى از استادان هنرستان عالى موسيقى تدريس سلفژ را به عهده گرفت و در همين زمان پرويز محمود به رياست هنرستان منصوب شد. در زمان تصدى محمود، خادم ميثاق چند ماهى تدريس تئورى را به عهده داشت و چون در قسمت سرود كارها به آهستگى جلو مى رفت وى به رياست قسمت سرود برگزيده شد و فوراً يك اركستر موسيقى ايرانى تشكيل داد و كارها را سامان داد.
در دوران رياست روبيك گريگوريان وى همكارى خود را ادامه مى داد و در تمام اين مدت نوازنده ى كنترباس اركستر سمفونيك تهران نيز بود. خادم ميثاق كه خود نوازنده ى اين اركستر بوده، به تنى چند از دوستان خود گفته بود: «من از نزديك شاهد فعاليت هاى رهبران مختلف اين اركستر سمفونيك بودم و مخصوصاً از اوربانس رهبر چك و آقاى كنيپر كمپوزيتور شوروى و آقاى مين باشيان كامل بردم.»
خادم ميثاق پس از مدتى سرپرست اركستر هنرستان موسيقى ملى شد و سپس رئيس اركستر شماره ى يك اداره ى هنرهاى زيبا گرديد. پس از تأسيس راديو تهران همكارى خود را آغاز و با هنرمندان بزرگ و قابلى نظير: مهندس همايون خرم و امين اللَّه رشيدى و تعدادى ديگر از سرشناسان موسيقى كشور همكارى كرد و چند سالى هم رئيس اركستر راديو بود. از آثار على محمد خادم ميثاق مى توان:
1- از تعداد زيادى سرودهاى ميهنى
و اخلاقى كه اشعار آنها از شعراى بزرگ گذشته و معاصر نظير: دكتر حسين گل گلاب و سالك بود ساخته شده است.
2- چندين مارش نظامى، قطعاتى در والس و دو قطعه سرود براى اركستر سمفونيك مثل: سرود نيروى هوائى و دانشگاه.
3- تعداد قابل توجهى از آهنگ هاى اساتيد گذشته موسيقى ايران كه براى اركستر تنظيم كرد.
4- تعدادى آهنگ روى تم هاى موسيقى محلى ايران.
على محمد خادم ميثاق در سال 1337 بر اثر تصادف در جاده ى تهران- اصفهان، دار فانى را وداع گفت و خيلى زود جامعه ى هنرى كشور را از وجود باارزش خود تهى كرد. روانش شاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (353 ،352 ،312 ،309)، تاريخ موسيقى (673/2)، مردان موسيقى (199 -197 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود خادم از آن دسته از هنرمندان جوان موسيقي پاپ است كه به رغم تجربه كوتاه مدتش دراين عرصه، اميدهاي بسياري را بوجود آورده است.
مسعود خادم در تهران متولّد شده است، او از سنين نوجواني به تشويق پدر و مادر آواز خواندن را شروع كرد او از محضر استاداني چون (حاتم عسگري ، محمود گروهي و ناصر وحدتي) بهره هاي فراوان برد.
وي همزمان شروع به نواختن (تار) كرد نزد اساتيدي چون (رضا وهداني ، كمال ميرزايي و محمدرضا لطفي).
از سال 71 به عضويت گروه كر در واحد موسيقي صدا و سيما درآمد كه در اين زمان دوره هاي مختلف (سولفژ) و صداسازي را نزد دكتر اسفنديار قره باغي گذراند.
بعد از مدتي سوليست يا تكخوان واحد موسيقي شد و كارهايي از قبيل تيتراژ سريالهاي مختلف از جمله (كت جادويي ، صدف و مرواريد و سريال همراه آفتاب) را
اجرا كرد.
وسواس، دقت و حساسيت بالاي هنري سه ويژگي عمده در كارهاي موسيقيايي مسعود خادم است؛ خواننده اي كه تصميم به فتح قله هاي موسيقي پاپ گرفته است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد خادم معبودى (معبود) به سال 1325 خورشيدى در تهران متولد شد، پس از پايان تحصيلات ابتدايى بود كه روزى از لاله زار عبور مى كند، چشمش به ويترين تئاتر جامعه باربد مى افتد كه در آن از هنرجويان دعوت بعمل آمده بود تا در كلاس موسيقى اين تئاتر براى فراگيرى موسيقى نام نويسى نمايند.
معبودى، آن روز بى خيال از مقابل ويترين رد مى شود ولى وسوسه آگهى پذيرش هنرجو، او را لحظه اى آرام نمى گذارد، زيرا از قبل، خود عاشق موسيقى بود و آرزوى روزى را مى كرد كه بتواند با اين هنر آشنايى پيدا كند. بالاخره يك روز، با عزمى استوار و راسخ به كلاس موسيقى جامعه باربد مى رود و نزد استاد اسماعيل مهرتاش شروع به فراگيرى موسيقى مى نمايد.
وى مدت 10 سال زير نظر استاد مهرتاش مشغول فراگيرى رديف ها و گوشه هاى موسيقى اصيل و سنتى ايران مى گردد و سپس نواختن ويولن را از سال 1340 نزد دوستان هنرمند خود كه با نواختن اين ساز آشنايى داشتند مى آموزد و پس از چندى نزد استاد على تجويدى مى رود و در خدمت استاد تجويدى شروع به يادگيرى فن صحيح نواختن ويولن مى كند.
پس از چندى، معبودى اقدام به ساختن آهنگ هايى چند مى كند و همراه با اركستر باربد به سرپرستى استاد اسماعيل مهرتاش همكارى مى نمايد و پس از آن در كنسرت هايى كه به نفع مؤسسات خيريه و در مجامع و مجالس هنرى و فرهنگى برپا مى شد شركت مى نمايد و هيچگاه از فراگيرى علم موسيقى باز نايستاد،
او 4 كتاب هنرستان موسيقى همراه با هجده قطعه رديف كتاب هاى استاد صبا و يك كتاب استاد على نقى وزيرى را به مدت سه سال به پايان رساند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيدابوالقاسم خادمي حسيني
محل تولد : --
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1360 وارد حوزه علميه كاشان شدم و مدّت نه سال در حوزه علميّه آية الله مدني (ره) و آية الله يثربي (ره) مشغول تحصيل بودم. بعد از آن درسال 1370 وارد حوزه علميه قم شدم و در درسهاي آيات عظام اعتمادي، پاياني،آية الله تبريزي ،آية الله وحيد خراساني ،آية الله سبحاني وآية الله جوادي آملي شركت نمودم. درسال 1376 در دوره چهار ساله تخصّصي تفسير شركت و در سال 79فارغ التحصيل شدم. مدت 12سال در دروس خارج فقه و اصول شركت نموده و انشاءالله تصميم دارم پايان نامه تفسير را بنويسم به خاطر مشكلاتي تا بحال نتوانستم موضوع پايان نامه را بگيرم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علي خادمي كوشا
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1350/6/15
زندگينامه علمي
كليه تحصيلات قرآني (پيش از دبستان) و ابتدائي و ... در شهر قم بود كه با تشويق پدر كه خود از صنف روحانيت مي باشد به حوزه وارد شد . آغاز ورود به حوزه 1365 بود كه از سال دوم آغاز به تدريس در موضوعات نحو و منطق نمود و در موضوعات متفرقه به مطالعه پرداخت.در ايام تابستان به همراه دوستان برخي از موضوعات درسي را آموزش ديده و از سال 68 در درس لمعه استاد وجداني فخر شركت نمود و در كنار دروس حوزه اقدام به تحصيلات نيمه كاره مانده فرهنگي نموده و ديپلم را گرفت.از سال 1374 در درس خارج اساتيد بزرگي چون استاد آيت الله تبريزي، سبحاني، شبيري
زنجاني، مكارم، فاضل شركت نمود كه بيشتر مدت را از درس استاد تبريزي استفاده نمود.
در سال 73 و 74 به صورت رسمي در برخي مراكز حوزه شروع به تدريس نموده و از سال 76 تا كنون مشغول تدريس فقه و اصول در مدارس شهيد صدوقي، معصوميه، آيت الله گلپايگاني، مدرسه خان، كه از سال 79 به تدريس سطوح عالي(رسائل، مكاسب و كفايه) مشغول گرديد.همزمان با درس و تدريس در حوزه مدتي نيز در مراكز آموزش عالي به تدريس مشغول گرديد و در سال 79 نيز براي آموزش زبان عربي در مركز آموزش دفتر تبليغات شركت نمود و پس از اين ايام در موضوعات علوم قرآني به مطالعه و تحقيق گذراند و در برخي مراكز قرآني مانند مركز تخصصي تفسير، مدرسه عالي بنت الهدي، موسسه امام خميني(ره) در رشته علوم قرآني به تدريس پرداخت ولي همچنان در رشته فقه و اصول در حوزه علميه به درس و تحقيق و تدريس ادامه داده و هم اكنون نيز به اين مهم اشتغال دارد.با توجه به علاقه زياد به خدمت در نشر فرهنگ اهل بيت(ع) در سال 1378 اقدام به نوشتن كتاب جوان در پرتو اهل بيت(ع) نمود كه عمدتا براي روشنگري و جلوگيري از سودجويي برخي سياست مداران از توانايي جوانان بود اين كتاب به نام مشكلات ... تا سال 1380 چاپ نشد و پس از تحويل آن به بوستان كتاب با هزينه ناشر در سال 82 از چاپ خارج گرديد البته به غير از اين نوشتار برخي نوشتار ديگر همچنان چاپ نشده باقي است.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، خواننده. وى صداى بم و گيرايى داشت و با
منتظم الحكما نوازنده ى سه تار، مانوس بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سرگذشت موسيقى (369/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى و شاعر. وى از عارفان كاشان و از متصوفه آن شهر بود. پس از سير و سياحتهاى بسيار در هندوستان درگذشت. اين رباعى از اوست:
ماييم كه نوحه مايه ى شادى ماست
در عشق اسير بودن آزادى ماست
هر غمزه كه خون ما خورد مرهم دل
هر عشوه كه راه ما زند هادى ماست
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (707)، رياض العارفين (73)، شام غريبان (94)، فرهنگ سخنوران (292)، كاروان هند (368 -367 /1)، لغت نامه (ذيل/ خاطرى كاشانى).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1236 -1234 ق)، عارف و شاعر. پدرش اهل بروجرد بود اما، او در مشهد به دنيا آمد. خاكى از علوم رسمى و فنون ادبى بهره مند شد و خراسان، پيشاور و كابل را سياحت كرد و به خدمت مسكين شاه هندى رسيد. از ايشان تربيتها ديد، آنگاه به جانب عراقين و فارس شتافت و سعادت خدمت سيد قطب الدين محمد نيريزى و آقا محمد هاشم را يافت و بنابر اخلاص به خدمت آقا محمد هاشم، فرزند سعادتمند خود را محمد هاشم نهاد. مولانا خاكى اغلب اوقات صائم و مشغول ذكر بود و بيشتر اوقات را در خدمت و صحبت حاج ميرزا ابوالقاسم شيرازى مى گذرانيد. وى در حافظيه شيراز دفن است. خاكى داراى «ديوان» شعر است و مثنوى مختصرى در وصيت فرزندش محمدهاشم دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (522 -521 /1)، الذريعه (282 -281 /9)، رياض العارفين (257 -256)، طرائق الحقائق (254 -253 /3)، لغت نامه (ذيل/ خاكى خراسانى)، مجمع الفصحا (243 -242 /4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عارف و شاعر، متخلص به خاكى. ملقب به خاكيشاه. وى در اوايل عمر مشغول به كسب بود. ناگهان طالب صحبت اصحاب حال شد و به محب عليشاه چشتى سر سپرد و به تصفيه باطن و رياضتهاى شاق مشغول شد. چندى به سفر عراق عرب و عجم رفت و در طى سفر گروهى مريد وى شدند، سپس به شيراز بازگشت. فقهاى عصر محب عليشاه را به كفر منصوب داشتند و از شيراز اخراج كردند. ميرزا چندى در تكيه هفت تنان خارج شهر صومعه و خانقاه داشت. وى در اواخر عمر به تهران آمد و بعد از مدتى از دنيا
رفت و خارج از شهر تهران دفن شد. خاكى گاهى شعر مى سرود و داراى «ديوان» شعر، در مراثى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (545 -524 /1)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (405 -404 /2)، الذريعه (283 -282 /9)، رياض العارفين (258)، طرائق الحقائق (336 -335 /3)، فارسنامه ى ناصرى (1166 -1165 /2)، فرهنگ سخنوران (295)، لغت نامه (ذيل/ خاكى شيرازى)، مجمع الفصحا (242 -241 /4)، مرآت الفصاحه (180).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1242 ق)، عارف و شاعر. اصل وى از اكراد سليمانيه و در بغداد صاحب خانقاهى بود. شيخ خالد سالها در تحصيل و طلب در خدمت عرفا و مشايخ رياضتها كشيد تا از سرآمدان مشايخ نقشبنديه شد. شيخ عبدالكريم كه خليفه ى او بود در بغداد تكيه اى به نام خالديه بنا كرد و كتابخانه اى نيز براى آن آماده كرد. وى مريدان بسيارى داشت به طورى كه خليفه ى بغداد هراسان شد و شيخ به روم مسافرت كرد. خالد طبع خوشى داشت و شعر مى سرود. بعضى از تذكره ها محل مرگ او را در شهرزور نوشته اند. وى داراى «ديوان» شعر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (526 -525 /1)، الذريعه (238/9)، رياض العارفين (257)، سفينه المحمود (495 -494 /2)، طرائق الحقائق (252 -251 /3)، لغت نامه (ذيل/ خالد سليمانيه)، مجمع الفصحا (247/4)، مصطبه ى خراب (54 -53)، مكارم الاثار (1178/4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اصغر خالدى در بيست و پنجم شهريور يكهزار و سيصد و دو در تهران محله ى سنگلج، يكى از قديمى ترين محله هاى تهران متولد شد و مانند برادرش استادمهدى خالدى از همان كودكى به موسيقى و نواختن سنتور علاقه ى وافرى نشان مى داد و هميشه آرزو داشت كه يك سنتور داشته باشد ولى امكان آن برايش فراهم نمى شد كه صاحب اين ساز شود و چون در همين اوان فرستنده ى راديو تهران تازه به كار افتاده بود و حبيب سماعى به مدت يك ربع ساعت يعنى از شش و چهل و پنج دقيقه تا هفت بعد از ظهر در هفته برنامه اجرا مى كرد؛ در آن موقع آنها راديو نداشتند، و اصغر از پشت پنجره به راديوى همسايه گوش مى داد و با
شنيدن اين برنامه بيش از پيش به آشنايى و نواختن سنتور علاقه و اشتياق نشان مى داد. تا اين كه روزى نزد مادرش مى رود و از او مبلغ سى و پنج تومان مى گيرد و يك سنتور خريدارى كرده و پيش خود بدون معلم شروع به تمرين مى كند ولى برادرش مهدى خالدى كه مى بيند اينگونه او راه به جايى نمى برد وى را نزد حبيب سماعى مى برد تا او را تعليم دهد.
خانه ى حبيب سماعى در سرچشمه بود و در منزل او حوض خانه ى بزرگى بود كه آب قنات معروف «حاج عليرضا» از فواره اى فوران مى كرد و در آن ماهى هاى قرمز به شنا مشغول بودند، در چنين محيطى نزد استاد سماعى شروع به تعليم گرفتن نمود. پس از چندى او به همراه سى و هشت نفر ديگر در هنرستان موسيقى ملى نام نويسى كرد، و از آن ميان فقط پنج نفر قبول شدند كه عبارت بودند از: منصور ياحقى، منوچهر جهانبگلو، حسين صبا، سيدمصطفى قراب و اصغر خالدى.
در هنرستان موسيقى، حبيب سماعى هفته اى دو جلسه به ايشان درس مى داد و چون در اين دو جلسه آنها كاملاً نمى توانستند نظر استاد را تأمين نمايند، اين بود كه آنها به منزل جهانبگلو مى رفتند و از طريق راديوى او به برنامه ى سماعى گوش فرامى دادند تا بيشتر بتوانند از صداى ساز استاد خود كسب فيض كنند.
در سال 1325 كه حبيب سماعى فوت شد، خالدى نزد استاد «صبا» مى رود و از او تعليم مى گيرد تا اين كه در اركستر برادرش مهدى خالدى در راديو، شروع به همكارى مى كند. خالدى در برنامه ى «گلها» نيز با محمد شيرخدايى، اجراى «اورتور» آن برنامه را به عهده داشت و در
همين برنامه بود كه با خوانندگان به نامى چون: اديب خوانسارى، غلامحسين بنان، حسين قوامى و... آشنا شد و به همكارى پرداخت. اصغر خالدى به همراه حسين تهرانى، مدت پانزده روز براى شركت در جشن هزاره ى بوعلى سينا، دانشمند و فيلسوف بزرگ ايرانى كه از طرف وزارت هنرهاى زيباى عراق ترتيب يافته بود به بغداد رفته و برنامه هايى اجرا كردند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1298 شمسى، مهدى خالدى در تهران، خيابان خيام، (سنگلج) ديده به جهان گشود، او از كودكى به نواختن ويولن علاقمند بود و عاقبت هم اين عشق، وى را به موسيقى كشانيد و روزى ضمن حضور در كلاس درس مدرسه، در كلاس موسيقى استاد صبا هم حاضر و از اين زمان به بعد از محضر زنده ياد صبا كسب فيض كرد. مهدى خالدى به سرعت با استعداد شگرف و خدادادى خود توانست مكتب استاد را تمام و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ قرار گيرد به طورى كه خليفه ى كلاس گرديد و در غياب صبا كلاس را اداره و به شاگردان تعليم مى داد. چندى بعد به راديو راه يافت و توسط سرگرد غلامرضا مين باشيان سرپرست هنرستان موسيقى و سروان آژنگ معاون اين هنرستان، حبيب سماعى (سنتور)، على اكبر شهنازى (تار)، موسى معروفى (تار)، ابراهيم منصورى (ويولن)، مرتضى نى داود (تار)، مرتضى محجوبى (پيانو)، وزيرى تبار (قره)، روانبخش (ضرب) كه همگى از نوابغ موسيقى اصيل ايران بودند امتحانى از وى به عمل آوردند قبول و همكارى خود را از بدو تأسيس راديو با اين دستگاه آغاز كرد.
مهدى خالدى يكى از بدعت گذاران و آهنگسازان دوره ى جديد آهنگسازى در موسيقى
ايران است كه تار و پود آهنگسازى در ايران را به هم ريخت و راهگشايى براى بسيارى از آهنگسازان شد وى كه خود داراى سبكى مشخص بود و هنوز ويولن وى را هر صاحب نظرى بشنود پى مى برد كه نوازنده ى آن خالدى است هرچند كه تنى چند از سبك و شيوه ى او برداشت و پيروى كردند ولى هرگز خالدى نشدند و نخواهند شد. در زمان شادروان ابوالحسن خان صبا براى نواختن ويولن در راديو سه سبك رايج بودند كه عبارت بود از سبك: ابوالحسن صبا، سبك حسين ياحقى و سبك مهدى خالدى. وى جزو بهترين و شاخص ترين آهنگسازان موسيقى اصيل و ملى ايران است كه در آهنگسازى سبك و شيوه ى خاصى را به وجود آورد كه بعداً در موسيقى ايران رواج يافت و آن اين بود كه روش قديمى پيش درآمد، آواز، چهار مضراب، تصنيف رنگ را به شكل تصنيف، آواز، چهار مضراب، تصنيف درآورد و متداول شد كه امكان بيشترى به خواننده براى خواندن مى دهد. آهنگهاى خالدى چون از درون موسيقى اصيل ايران و توده ى سراسر مرز و بوم ايران الهام گرفته هيچگاه كهنه نمى شود و هر وقت انسان بشنود برايش تازگى دارد و براى قديمى ترها خاطره انگيز است، خالدى بالغ بر 350 پيش درآمد و آهنگ ساخت كه حدود 250 عدد آن از راديو پخش شده است. مهدى خالدى در سالهاى 1324 و 1326 طى سفرى كه به هندوستان با دلكش، بديع زاده، كاموسى، زاهدى و زرين پنجه كرد، تعدادى صفحه ضبط كردند كه عبارت بودند از سرود: «ايران و هند» با صداى بديع زاده، «دل پريشان» آواز بديع زاده، سرود «آذربايجان» با صداى بديع زاده، سرود جشن «نوروزى» با صداى
بديع زاده، «پريوش» با آواز بديع زاده، «خون اشم وهو» با آواز بديع زاده، «خسرو خوبان» آواز بديع زاده، «تاج محل» آواز بديع زاده.
(تو 1298 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران متولد شد. از كودكى به نواختن ويولن علاقه مند بود، سپس نزد استاد ابوالحسن صبا به شاگردى پرداخت. وى پس از گذراندن امتحانات خود در نزد استادان موسيقى، از بدو تاسيس راديو همكارى خود را با اين دستگاه آغاز كرد. خالدى يكى از مبتكران و آهنگسازان دوره ى جديد در موسيقى ايران بود، او براى اينكه امكان بيشترى به خواننده بدهد، روش قديمى پيش درآمد، آواز، چهار مضراب و تصنيف رنگ را به شكل تصنيف، آواز، چهار مضراب و تصنيف درآورد و متداول كرد. وى بالغ بر سيصد و پنجاه پيش در آمد و آهنگ ساخت و طى سفرى به هندوستان، با دلكش، بديع زاده، كاموسى، زاهدى و زرين پنجه چندين صفحه ضبط كرد. از آن جمله: «ايران و هند»؛ «دل پريشان»؛ «خسرو خوبان» و... كه همگى با صداى بديع زاده است.[1]
موسيقيدان، آهنگساز، نوازنده.
تولد: 5 شهريور 1298، تهران.
درگذشت: 9 آذر 1369، تهران.
مهدى خالدى، فرزند حسين، در خيابان خيام (سنگلج) تهران ديده به جهان گشود. از كودكى به نواختن ويولن علاقه مند بود و با شركت در كلاس هاى موسيقى استاد ابوالحسن صبا از وى كسب فيض مى نمود. چندى بعد به راديو راه يافت و توسط سرگرد غلامرضا مين باشيان، سرپرست هنرستان موسيقى و سروان ابراهيم آژنگ، معاون اين هنرستان، حبيب سماعى (سنتور)؛ على اكبر شهنازى (تار)؛ موسى معروفى (تار)؛ ابراهيم منصورى (ويولن)؛ مرتضى نى داود (تار)؛ مرتضى محجوبى (پيانو)؛ وزيرى تبار (قره)؛ روانبخش (ضرب) امتحانى از وى به عمل آوردند قبول و همكارى خود را از
بدو تأسيس راديو با اين دستگاه آغاز كرد.
خالدى در آغاز كار با حسين تهرانى همدم بود، كم كم از تهرانى كناره گرفت و با على زاهدى همكار شد.
مهدى خالدى سبك تازه اى را در آهنگسازى در موسيقى ايران از خود به جا گذاشت كه در زمان حياتش يكى از سه سبك رايج ويولن در راديو بود (دو سبك ديگر، يكى سبك ابوالحسن صبا و ديگرى سبك حسين ياحقى بود). خالدى بالغ بر 350 پيش درآمد و آهنگ ساخت كه حدود 250 عدد آن از راديو پخش شده است. مهدى خالدى در سال هاى 1324 و 1325 در سفرى كه به هندوستان داشت، تعدادى صفحه ضبط كرد كه عبارت بودند از سرود «ايران و هند» با صداى جواد بديع زاده، «دل پريشان» و آواز بديع زاده، سرود «آذربايجان» با صداى بديع زاده، سرود «جشن نوروزى» با صداى بديع زاده، «پريوش» با صداى بديع زاده، «خوان اشم و هو» با آواز بديع زاده، «خسرو خوبان» آواز بديع زاده، «تاج محل» آواز بديع زاده.
در سال 1334 -1333 از طرف راديو به عنوان سرپرست موسيقى انتخاب گرديد و در اين راه هفت اركستر براى راديو تشيكل داد كه در آن هر آهنگساز و نوازنده اى را به همراه يك خواننده قرار داد. مهدى خالدى يك فيلم موسيقيايى به نام «ماجراى زندگى» (در سال 1333) ساخت كه تنها فعاليت سينمايى او بود. وى بعدا با استوديوهاى تصويربردارى پارس فيلم و ديانا فيلم همكارى كرد. از جمله آهنگهاى وى مى توان به اين عنوان ها اشاره كرد: «داغ لاله» (چهارگاه)؛ «دل غافل»، (همايون) و «آمد نوبهار» را نام برد.
ساز اصلى خالدى ويولن و سه تار بود و به ضرب نيز آشنايى داشت. خالدى در نواختن ويولن
روش استادش را دنبال كرد. وى دومين نوازنده اى بود كه در راديو تهران بعد از ابوالحسن صبا ساز تنها «ويولن» نواخت.
از جمله استادان وى مى توان به اين نام ها اشاره نمود: ابوالحسن صبا، حسين ياحقى، حسين خالدى، عليرضا چنگى كمانچه كش، حبيب سماعى، شيخ حسين (نيم تاج اصفهانى)؛ اسماعيل اديب خوانسارى، جلال تاج اصفهانى، روح الله خالقى، آقا ضياء (ضياءالدين رسايى)؛ عبدالحسين برازنده، جواد بديع زاده، مرتضى نى داود و عبدالحسين شهنازى.
مهدى خالدى در سال 1363 دچار سكته ى مغزى شد كه مدت ها بيمار و بسترى بود و سرانجام در آذر 1369 در تهران درگذشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (325 ،316 ،310 ،307)، تاريخ موسيقى (604 -601/ 2)، سيماى هنرمندان (368 ،159/ 1)، مردان موسيقى (229 -227/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد خالق پور
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مجيد خالق پور در سال 1356 تحصيلات خود را در حوزه علميه مشهد آغاز نمودم. با راهنمائي يكي از نوادگان مرحوم آخوند خراساني صاحب كفايه ، سال اول دروس حوزوي را شروع نمودم و در ادامه تا لمعتين در يكي از مدارس مشهور و معتبر مشهد معروف به مدرسه موسوي نژاد تحصيلات خود را ادامه دادم . دوره تحصيل ما همزمان بود با انقلاب اسلامي و حقير نيز همچون ساير طلاب با موج خروشان مردمي چون قطره اي ناچيز همراهي داشتم ؛ با پيروزي انقلاب و اوصافي كه از تفسير مقام معظم رهبري شنيده بودم و امتيازات ويژه اي كه در قم براي ادامه تحصيل وجود داشت به قصد قم درسال 1361 وارد
حوزه علميه قم شدم. دروس سطح را نزد حضرات آيت الله ستوده ، مرحوم آيت الله صالحي مازندراني و بخشي از كفايه آيت الله اعتمادي، آيت الله علوي گرگاني (مكاسب) آيت الله انصاري شيرازي و آيت الله حسن زاده آملي و آيت الله جوادي آملي جهت درس فلسفه و تفسير؛ پس از آن وارد دروس خارج حوزه شدم كه يك دوره كامل اصول نزد آيت الله ميرزا جواد آقاي تبريزي و بخشي از فقه نزد آيات عظام تبريزي و آيت الله وحيد خراساني و علوي گرگاني داشتم.
همزمان با تحصيلات خارج فقه و اصول، بخاطر اشتياقي كه به تفسير داشتم وارد دوره سوم رشته تخصصي تفسير شدم كه اين دوره را با موفقيت طي چهار سال سپري نمودم و فارغ التحصيل گشتم اكنون نيز علاوه بر تحصيل و تحقيق با طلاب غير ايراني مركز جهاني علوم اسلامي مباحثي تحت عنوان تدريس دارم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1344 -1285 ش)، موسيقيدان و نويسنده. در كرمان متولد شد. در دامان پدر و مادرى كه هر دو در نواختن تار مهارت داشتند تربيت يافت و از همان دوران كودكى به موسيقى علاقه ى زيادى نشان داد. دوره ى دبيرستان را در مدرسه ى آمريكايى و دارالفنون تهران طى كرد، سپس به مدرسه ى عالى موسيقى رفت و تحت نظر استاد علينقى وزيرى به فراگرفتن موسيقى پرداخت. وى پس از فراگيرى ويولن و پيشرفت در دروس علمى و نظرى موسيقى، به تدريس در همان مدرسه مشغول شد. خالقى پس از دريافت ليسانس از دانشسراى عالى، در رشته ى ادبيات فارسى، يك سال بعد در سال 1313 ش وارد وزارت فرهنگ شد و در سال 1320 ش معاون اداره
كل موسيقى كشور و معاون هنرستان عالى موسيقى گرديد. او پس از عمل جراحى سرطان معده، در اطريش درگذشت و در مقبره ى ظهيرالدوله تهران دفن شد. از اقدامات وى: تاسيس انجمن موسيقى ملى؛ تاسيس هنرستان موسيقى ملى و از تاليفاتش: «ساز و آهنگ باستانى يا تاريخ موسيقى»؛ «سرگذشت موسيقى ايران»؛ «سرودهاى دبستان»؛ « نظرى به موسيقى»؛ «هم آهنگى موسيقى». و از تصنيفاتش: «رنگارنگ»؛ «يار رميده»؛ «وعده ى وصال»؛ «بهار عشق»؛ «اميد زندگانى» و چندين اثر ديگر.[1]
روح اللَّه خالقى، در سال 1285 در شهرستان كرمان متولد شد و از شاگردان ممتاز و بزرگ استاد علينقى وزيرى بود، وى يكى از مفاخر موسيقى ملى ايران بود، بهترين سال هاى زندگى خود را صرف پيشرفت موسيقى ملى ايران و تعليم و تعلم هنرجويان در راه اين هنر ارزنده و آسمانى و ظريف كرد و خودشناختى كامل و همه جانبه در موسيقى ايرانى و فرنگى داشت.
آثار متعددى، شامل متدها و دستورهاى علمى براى تدريس موسيقى ملى، قطعات اركسترى، قطعات آواز، اتودها، آثار ساده براى مدارس، كتاب ها و نوشته ها و رسالات علمى از جمله: «نظرى به موسيقى» و «سرگذشت موسيقى ايران» در دو جلد و غيره... از او به جاى مانده كه داراى ارزشى گرانبها و پربار مى باشند.
آهنگ ها و ديگر آثار استاد خالقى بالغ بر يكصد آهنگ مى باشد كه همگى آنها تم ايرانى دارند و اصالت موسيقى ايرانى كاملاً در آنها رعايت گرديده است. از جمله: «آمدى حالا چرا» با شعر استاد شهريار و دو ترانه بختيارى و آهنگ هاى: «ور ساقى»، «نواى عروس»، «رقص چى بى»، «آه سحر»، «سرود آذرآبادگان»، «سرود اصفهان»، «قوچانى»، «بهار عاشق»، «مستى عاشقان»، «شب جوانى و شب من» و «مى ناب» كه
يكى ديگر از آثار خوب و به يادماندنى اين استاد كم نظير و فرهنگ صوتى ايران است.
شادروان روح اللَّه خالقى، از سن شانزده سالگى به خدمت زنده ياد كلنل وزيرى درآمد و مدت چهل و سه سال در خدمت استاد بود و كليه كارهاى خود را در امور موسيقى زير نظر ايشان انجام مى داد و به قدرى به استاد خود عشق مى ورزيد كه جلد دوم كتاب «سرگذشت موسيقى ايران» را اختصاص به استاد بزرگوار خود داد.
سرودهاى دلنشين و جاودانى مثل سرود «اى ايران» با شعر زيباى دكتر حسين گل گلاب و برنامه هاى جالب و متنوع «گل ها» وجود دارد كه نشان دهنده دانش موسيقى و ذوق هنرى اين هنرمند بى نظير ايران است.
استاد روح اللَّه خالقى، علاوه بر رياست هنرستان موسيقى ملى، تا هنگام فوت رهبرى اركستر «گل ها» و عضويت شوراى موسيقى راديو ايران را به عهده داشت. سالها نيز سرپرستى اركسترهاى شماره يك و دو راديو به عهده او بود و برنامه ى جالب و به ياد ماندنى «يادى از هنرمندان» را كه از بزرگان موسيقى و هنرمندان ارزنده و فقيد ياد مى كرد از ديگر كارها و آثار برجسته او مى باشد. يكى ديگر از آثار و خدمات بزرگ اى ابرمرد موسيقى ايران، برنامه «ساز و سخن» بود كه در آن مطالبى راهگشا و آموزنده درباره ى موسيقى براى اهل اين فن داشت.
استاد روح اللَّه خالقى، سال ها از بيمارى سرطان معده رنج مى برد و پس از يك عمل جراحى معده تا حدودى بهبودى حاصل كرد و پس از بهبودى باشوق و فعاليت هرچه تمامتر به كار موسيقى پرداخت و هيچگاه در تمام مدت بيست و چهار ساعت شبانه روز، جز چند ساعتى جهت استراحت بقيه را
به كار ساختن آهنگ ها و نواهاى دل انگيز، جسم بيمار خود را تسكين مى داد. ولى پس از چندى بيمارى و درد او را راهى سفر اتريش كرد و در بيمارستان شهر سالزبورگ بسترى شد و دوباره مورد عمل جراحى قرار گرفت اما متأسفانه دو روز بعد از عمل در شبانگاه بيست و يكم آبان ماه سال 1344 دار فانى را وداع گفت و موسيقى ايران و دوستدارانش را در اندوه و ماتم بسيار باقى گذاشت.
از زنده ياد استاد روح اللَّه خالقى دو فرزند دختر و پسر به يادگار ماند كه دختر راه پدر را در پيش گرفت و خود موسيقى دانى بزرگ و فخرآفرين گرديد.
روح اللَّه خالقى، مردى بود باتقوى و باايمان كه بعد از خداوند و ائمه اطهار (ع)، تمام ذرات وجودش مملو از عشق به ايران و ايرانى بود و براى سربلندى وطنش ايران و به زيستى مردم اين سرزمين هميشه به درگاه حضرت اهديت دعا مى كرد و آرزومند سعادت ايرانيان بود، سرود زيبا و جاودان «اى ايران، اى مرز پرگهر» وى نمونه ى بارز اين ايران دوستى او مى باشد.
زنده ياد استاد روح اللَّه خالقى، هيچگاه نمى ميرد و همواره يادش در خاطر مردم ايران و ايران دوستان و در تاريخ موسيقى و هنر ايران براى هميشه جاودان خواهد ماند، چه وى زندگانى بارور و پربار فرهنگى و هنرى داشت.
شادروان روح اللَّه خالقى، يكى از بزرگمردان تاريخ موسيقى كشور است كه خدمات بزرگ و شايان توجه او هيچگاه فراموش نخواهد شد و نامش در تاريخ موسيقى ايران جاودان خواهد ماند.
درباره ى اين استاد گرانقدر موسيقى ايران، زنده ياد محمدعلى اميرجاهد مى نويسد:
«استاد خالقى هجده ساله بود كه در كلاس كلنل وزيرى وارد شد. استاد مى نويسد: «هنگامى كه
آقاى روح اللَّه خالقى تحصيل موسيقى مى كرد، هوش سرشار و اشتياق فطرى او مرا اميدوار مى نمود، حتى آينه ى درخشان و خدماتى را در اين زمينه از او انتظار داشتم».انتظارى كه استاد از شاگرد بااستعدادش داشت به بهترين وجهى به منصه ى ظهور رسيد.
خالقى در 1313 دانشنامه ى خود را از دانشسراى عالى گرفت و در سال 1320 معاون اداره موسيقى كشور شد و تا سل 1325 همكارى با استاد داشت. خالقى در سال 1323 به تأسيس انجمن موسيقى ملى اقدام كرد و در مدت كوتاهى توانست در اين كار توفيق كامل حاصل كند و در سال 1328 بالاخره موفق به تأسيس هنرستان موسيقى ملى گرديد. از آثار اين هنرمند كه ناشى از غرور ملى است (سرود اى ايران) است كه در سال 1323 زمانى كه ارتش خارجى در ايران اقامت داشت ساخت و آهنگ آذربايجان سبك خالقى پيروى از روش استاد علينقى وزيرى است، تأليفات پرقدر وى «نظرى به موسيقى» در دو جلد (هم آهنگى موسيقى) و آهنگ هاى محلى ساحل درياى مازندران و سرگذشت پنجاه ساله ى موسيقى ايران است در دو جلد».
زنده ياد، حسينعلى ملاح درباه ى استاد روح اللَّه خالقى مى نويسد:
«روح اللَّه خالقى، موجودى بود كه در مهر و صفا و پاكى طينت كم نظير بود. هنرمندى بود كه سرمايه علمى خود را به روزگار دراز و بارنج و محنت بسيار اندوخته بو د، بى منت براى پيشرفت هنر كشورش تا دم واپسين آسوده نشست...»
مرگ استاد روح اللَّه خالقى، چنان ضربه اى بزرگ و سهمگين به موسيقى اصيل ايران زد كه شايد بتوان گفت كه تا صد سال آينده هم جبران نخواهد شد و كسى جاى اين بزرگمرد موسيقى اصيل ايران نخواهد گرفت.
سرود اى ايران
آهنگساز آقاى
روح اللَّه خالقى
شعر از: آقاى حسين گل گلاب
بند اول
اى ايران اى مرز پرگهر
اى خاكت سرچشمه ى هنر
دور از انديشه ى بدان
پاينده مانى تو جاودان
اى دشمن ار تو سنگ خاره اى من آهنم
جان من فداى خاك پاك ميهنم
مهر تو چون شد پيشه ام
دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو كى ارزشى دارد اين جان ما
پاينده باد خاك ايران ما
بند دوم
سنگ كوهت در و گهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كى برون كنم
برگو بى مهر تو چون كنم
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ايزدى هميشه رهنماى ماست
مهر تو چون شد پيشه ام
دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو كى ارزشى دارد اين جان ما
پاينده باد خاك ايران ما
بند سوم
ايران اى خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پيكرم
جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاك و مهر تو سرشته شد گلم
مهر اگر برون رود گلى شود دلم
مهر تو چون شد پيشه ام
دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو كى ارزشى دارد اين جان ما
پاينده باد خاك ايران ما
مقالات و مطالب متعدد و فراوانى در مطبوعات به هنگام مرگ خالقى نوشته شد كه از آن جمله على محمد رشيدى محقق و نويسنده محترم در يادداشتى كه در مجله موزيك ايران شماره 140 آذرماه 1344 درج گرديد، چنين نوشت:
مرگ خالقى يك فاجعه بود. فاجعه اى كه سراپاى وجود انسان را مى لرزاند و اندوهى عميق و ناگفتنى در انسان بوجود مى آورد. مرگ يك انسان امر تأثرآورى است. ولى مرگ سرنوشت محتوم و مقدر همه انسانهاست و از آن گريزى نيست انسانها بوجود مى آيند و در طلب حيات و زيست به تكاپو برمى خيزند و سرانجام به بستر مرگ مى روند. ولى جاى خالى آنها را كسان
ديگر پر مى كنند و زندگى همچنان ادامه مى يابد. اما فاجعه در آنجاست كه جاى يك انسان، خالى بماند و كس ديگر نتواند اين خلأ را پر كند و به عبارت ديگر ادامه دهنده زندگى و راه و روش او باشد و امروز ما در دوره اى زندگى مى كنيم كه در زمينه هنر و موسيقى هركس كه مى ميرد، جاى او خالى مى ماند، چند سال از مرگ صبا مى گذرد و هنوز در انتظار آن هستيم كه نوازنده اى به قدرت و اصالت او بوجود آيد، در ايام اخير محجوبى مرد، معروفى مرد آيا كسى هست كه بتواند ترانه ها و تصنيف هاى اصيل و زيبائى بسان محجوبى بوجود آورد و آيا كس ديگر قادر خواهد بود كه مانند معروفى نگاهدارنده امين دستگاههاى موسيقى ايران باشد. امروز بار ديگر مرگ خالقى اين خلأ را بوجود آورده است و ما با مرگ او يكى ديگر از خدمتگزاران صديق و اصيل و شاخص موسيقى ايران را از دست داديم موسيقى دانى را از دست داديم كه تمام زندگيش را وقف موسيقى ايران كرد و در هر جا و هر زمان در راه ترقى و تكامل موسيقى ايران گام برداشت. و آثار او نشان دهنده اين واقعيت است كه اگر انسان اراده كند و فرهنگ و هنر ملت خود را بدرستى بشناسد، هيچگاه از راه راست منحرف نخواهد شد. راه خالقى مشخص بود در نوشته ها و گفته ها و سرودهايش اين حقيقت موج مى زد كه:
«موسيقى ايران را فراموش نكنيم و در حفظ و نگاهدارى آن كوشا باشيم و در راه اعتلاء و تكامل آن گام برداريم».
با مرگ خالقى دفتر يك مكتب مهم و اساسى در موسيقى ايران بسته شد.
مكتبى كه پايه گذار آن آقاى وزيرى بود. اين مكتب چه بود؟ اين مكتب آغاز راه تحول در موسيقى ايران بود در دورانى كه به موسيقيدان و نوازندگان عمله طرب مى گفتند و موسيقى ارجى نداشت و موسيقى ايران در يك زمينه محدود درجا مى زد، همت مردانه و آهنين وزيرى باعث شد كه موسيقى ايران در خط سير ديگرى بيفتد و مسائل تازه اى در اين باره مطح گردد وزيرى در حد توانائى و قدرت خود براى تحول و تكامل در موسيقى ايران جدوجهد كرد و خالقى نيز تا آنجا كه امكانات اجازه مى داد و تا حد دانش و بينش خود راه و روش استاد را ادامه داد. خالقى ادامه دهنده صادق مكتب وزيرى بود و باشخصيت والاى خود در راه تحقيق هدفهاى استاد كوشش مى كرد. مكتب وزيرى باعث شد كه ديگر موسيقيدانان، عمله طرب نباشند. شخصيت داشته باشند و بالاتر از همه هنر خود را به هر قيمتى نفروشند.
وزيرى درباره مرگ خالقى در مصاحبه اى گفت: «... من با مرگ خالقى، فرزندم را از دست دادم.»
اين جمله نشان دهنده واقعيتى است. خالقى فرزند معنوى و مجازى وزيرى بود كه متأسفانه خالقى فرزندى كه بتواند راه و روش وزيرى و خودش را ادامه دهد. بجاى ننهاد و مرگش نقطه پايانى به سرانجام زندگى و عمر اين مكتب بود. امروز كه به اطراف خود نظر مى افكنيم، مى بينيم كه با همان مسائلى كه وزيرى در شروع كار با آنها مواجه بود، روبرو هستيم. با عمله هاى طرب، با عروسك هاى سرخاب سفيداب ماليده، با ايده آلهاى پست و مبتذل با طرز فكرى كه از حدود پائين تنه فراتر نمى گذرد و بالاخره با واسطه هاى حقير و روسپى هاى بزرگوار!!
ارزش
موسيقى هر جامعه بسته به شخصيت موسيقيدانان آن جامعه است. اگر موسيقى ملتى پست باشد، مبتذل باشد، حقير باشد، ناشى از آن است كه موسيقيدانان آن جامعه پست و مبتذل و حقير هستند و اگر موسيقى ملتى اصيل باشد، والا باشد، باارزش باشد. معلوم است كه موسيقيدانان اصيل و شايسته اى اين ارزش را به موسيقى آن ملت داده اند. خالقى موسيقيدان باارزشى بود و آثار او اصيل و ارزنده است. شخصى بود كه تاريخ موسيقى ايران نام او را با حروف زرين در قلب صفحات خود ثبت خواهد كرد و فراموش نكنيم كه تاريخ داورى راستين و بى غرض است.
امروز خالقى مرده و موسيقى ايران با مرگ او جامه عزا به تن كرده است. امروز يك سنگر خالى مانده و سنگربان به ابديت پيوسته است، راستى كيست كه از خالى بودن سنگر احساس تأسف نكند؟. سنگرى كه از اصالت و هستى موسيقى ايران جانانه دفاع مى كرد. آيا امروز كسى هست كه بتواند همچون سنگربان مرده به دفاع از اصالت موسيقى ايران برخيزد؟ و يا اينكه سنگر همچنان خالى خواهد ماند؟!.»
درباره ى آثار و تأليفات، روح اللَّه خالقى، دكتر ساسان سپنتا، هنرمند، موسيقيدان و نويسنده دانشمند در همان زمان چنين نوشت:
«قيافه هوشيار و صميمى او همراه با دقت و صراحت خاصى كه داشت در اولين نظر، توجه را جلب مى كرد، پس از چند لحظه انسان بخوبى درمى يافت كه مصاحب او مرديست دقيق، صميمى و بى نظير كه وسعت اطلاعات او بخصوص در زمينه موسيقى كه رشته محبوب او بود انسان را بشگفتى و تحسين وامى داشت. در قضاوت هايش بى نظرى خاص وى كاملاً هويدا بود و به عكس اكثر هنرمندان ما در قضاوت عادل
و بى نظر بود.»
با وجودى كه حس حسادت اكثر قريب به اتفاق هنرمندان ما را از بى نظر بودن معاف داشته است. خالقى نسبت به دوستان و اساتيد و هنرمندان سلف احترام و حق شناسى خاصى قائل بود، و هيچگاه حق شناسى و تمجيد از زحمات ديگران را فداى خودنمائى نكرد.
كتاب سرگذشت موسيقى او در زمينه معرفى موسيقى دانان نيم قرن اخير بخوبى اين خصلت پسنديده وى را ظاهر مى سازد، وى به معرفى هنرمندانى پرداخت كه در زمان خود نامى داشتند ولى امروزه اكثر آنان گمنام بودند خالقى از زحمات و محروميت ها و خدمات آنان سخن گفت و بمعرفى آثارشان پرداخت.
روح اللَّه خالقى در سال 1285 در كرمان متولد شد، در هفت سالگلى وارد مدرسه آمريكائى تهران شد و در تحصيلات مقدماتى را در آنجا طى كرد و از همان زمان تحصيل علاقه و اشتياقش به ادبيات زبانزد دوستان وى بود در خانواده آنها رفت و آمد داشت كه به پدر و مادر روح اللَّه تار مى آموخت اين فرد بنام غلامرضا شيرازى بود و روح اللَّه به او «عموجان» مى گفت، در همان زمان كه تصانيف عارف در مجالس خانوادگى او نواخته مى شد، روح اللَّه علاقه خاصى به موسيقى در خود حس مى كرد و اغلب اشعار اين تصنيفها را فرامى گرفت و در تنهائى با خود زمزمه مى كرد، غلامرضا شيرازى نوازنده تار به صداى خوش روح اللَّه پى برد و به او توصيه مى كرد كه آواز بخواند ولى كودك خردسال خجالت مى كشيد، خالقى با شنيدن آهنگها و اشعار مهيج عارف قزوينى شور ديگرى در خود مى يافت و نغمات دلنشين موسيقى از كودكى او را شيفته خود كرد، وى مى خواست نزد اساتيد زمان به آموختن اين هنر بپردازد
ولى در ابتدا نتوانست اجازه پدرش را كسب كند و پدرش عقيده داشت كه او بايد تحصيلات خود را ادامه دهد، ولى روح اللَّه در ضمن تحصيل به نواختن تار و ويولن پرداخت.
آشنائى به موسيقى و خدمات هنرى
در آن زمان كه خالقى شور موسيقى را در خويش يافت امكانات تحصيل موسيقى مانند امروز نبود، و صحبت كردن از اين هنر حرام بود، در سه سال قبل (1341) كه از آمريكا با وى مكاتبه داشتم خالقى در يكى از نامه هايش در اين مورد به من نوشت (خوب به ياد دارم وقتى در سالهاى 1300 و 1301 يعنى در چهل سال قبل مشق موسيقى مى كردم ويولن را در زير عبا بوسيله بندى كه بدوش مى انداختم نگاه مى داشتم كه ديده نشود و مردم لعن و نفرين و مذمت نكنند و يا كسى آنرا نشكند. هنگامى كه براى اولين بار كتاب دستور تار وزيرى را خواندم دريافتم كه موسيقى علم است و قبل از آن اين مطلب خبرى نبود، حالا كودكان هم نام باخ و بتهوون را مى دانند در صورتى كه در آن زمان كسى از علم موسيقى اطلاع نداشت.
روح اللَّه مدتى به نواختن تار و ويولن پرداخت. در همان زمان علينقى وزيرى از اروپا بازگشته بود و در سال 1303 مدرسه عالى موسيقى را تأسيس كرد، خالقى براى ادامه تحصيلات موسيقى خويش با يك دنيا شوق و علاقه بدانجا شتافت، تعليمات مدرسه موسيقى چنان وى را بخود مشغول كرد كه در سال 1304 ناگهان كلاس چهارم متوسطه را ترك گفت و از آن به بعد شب و روز در مدرسه موسيقى وزيرى به آموختن پرداخت.
خالقى در آن زمان روزى هشت
ساعت ويولن مى زد و در فواصل آن به خواندن تئورى و سلفژ و هارمونى مشغول بود، و از روى كتب فرانسه و انگليسى كه از وزيرى مى گرفت تحصيلات موسيقى خود را نزد او تعقيب مى كرد. همچنين يك دوره هارمونى را وسيله مكاتبه با مدرسه اونيورسل پاريس تحصيل كرد و همين دوره اساس كتاب هم آهنگى او شد كه بعدها منتشر كرد.
خالقى مدتى نيز به فراگرفتن موسيقى اروپائى مشغول بود و مدتى نزد آقاى خوتسيف استاد ويولن بنواختن ويولن پرداخت، خالقى از همان دوران تحصيل موسيقى علاقه خود را به رشته آهنگسازى و رهبرى دريافت و به اين مناسبت به تحصيل تعمق در اين رشته پرداخت. او مدتى مجدداً به فكر ادامه تحصيل خويش افتاد و تحصيلات خود را تعقيب كرد و در سال 1313 موفق به اخذ ليسانس در رشته ادبيات گرديد.
خالقى پس از خاتمه تحصيلات خود در سال 1314 وارد خدمت دولت در وزارت فرهنگ گرديد و ابتدا به عنوان دبير هنرستان موسيقى مشغول بكار شد در همين دوران بنا به مقتضيات زمان آقاى علينقى وزيرى كناره گرفت و اداره موسيقى و هنرستان موسيقى به دست آقاى مين باشيان سپرده شد، از آنجائى كه همه كارهاى ما افراط و تفريط است و در هيچ موردى رويه اعتدال را در نظر نمى گيريم پس از روى كار آمدن مين باشيان موسيقى ايرانى به كلى از برنامه ها حذف شد و رويه افراطى طرفدارى موسيقى غربى و طرد موسيقى ملى اعمال گشت در سال 1320 مجدداً وزيرى به رياست اداره موسيقى كشور و هنرستان عالى موسيقى منصوب شد، و خالقى با سوابق ادارى و اطلاعات جامع و سوابقى كه با وزيرى
داشت به عنوان معاونت وى مشغول به كار گرديد.
آنها سعى كردند مجدداً علاقه هنرجويان را به هنر ملى جلب كنند ولى با وجود سعى بسيار از آنجائى كه در زمان تصدى مين باشيان عقايد ديگرى ترويج شده بود، كوشش جهت اشاعه موسيقى ايرانى در محيط هنرستان بى فايده بود و با مقاومت و دسته بندى عده اى از هنرآموزان و هنرجويان مواجعه شد، در سال 1325 بار ديگر آقاى وزيرى از كار كناره گرفت و پس از بركنارى وى بار ديگر موسيقى ملى در اداره و هنرستان موسيقى تحريم شد و كسى را ياراى آن نبود كه از موسيقى ملى صحبتى به ميان آورد. در اينجا ذكر اين نكته لازمست كه اشخاصى كه سنگ موسيقى غرب را به سينه مى زدند خود از موسيقى ملى ايران هيچ اطلاعى نداشتند و به زعم آنكه انسان دشمن چيزيست كه نمى داند علم مخالفت برافراشته بودند، تا آنجا كه من اطلاع دارم نه آقاى مين باشيان، بلكه آقاى پرويز محمود نيز اطلاعى از موسيقى ايران نداشتند و هر دو از همان اوان طفوليت براى تحصيل به اروپا رفته بودند بنابراين به هيچوجه صلاحيت اين كار را نداشتند و با عقايد خود ضربه هاى جبران ناشدنى به هنر ملى ايران وارد ساختند، چند سال قبل در كتابخانه كنگره در واشنگتن موقعى كه تفحص مى كردم به جزوه كوچكى رسيدم كه آقاى پرويز محمود براى گذرانيدن رساله دكتراى خويش درباره موسيقى ايرانى نوشته بود، و در اين جزوه به نحو احسن از نوشته هاى خالقى استفاده كرده عجب اينجاست كه اين مرد در ايران علاقه به موسيقى ملى نشان نمى داد و در آمريكا براى اخذ مدرك دست به دامن همين
موسيقى ملى تحريم شده زده بود.
بارى در اين دوران خالقى با تمام كارشكنى ها و حسادتها و عدواتهاى مغرضين سودجو جاه طلب در سال 1323 به تأسيس هنرستان موسيقى ملى پرداخت، و در كنسرتهاى انجمن موسيقى ملى كه خود رهبرى اركستر آن را به عهده داشت آهنگهاى اصيل موسيقى ايرانى همراه با ساز نوازندگانى چون صبا و آواز بنان و عبدالعلى وزيرى به گوش هنردوستان مى رسيد. خالقى اولين كسى است كه آهنگهاى محلى را براى اركستر تنظيم كرد هنرستان او همان منزل او بود و محلش در خيابان هدايت واقع بود، خالقى مردى مثبت بود و با وجود تمام ناملايمات موقعى كه حتى استاد علينقى وزيرى گوشه نشينى انتخاب كرد خدمات او را تعقيب كرد. در همان زمان موقعى كه در زيرزمين هنرستان موسيقى ملى در خيابان هدايت كه دفتر كارش بود او را مى ديدم از كارش راضى به نظر مى رسيد و مشغول تهيه كتابهاى ويولن بود كه بعدها به چاپ رسيد. خالقى محيطى براى هنرجويان موسيقى ملى بوجود آورده بود كه نتايجش بعدها بارور شدند و اكنون اكثر نوازندگان خوب شاگردان هنرستان او هستند. خالقى يك صفحه خانه بسيار باارزش جهت هنرستان تشكيل داد و تعداد قابل ملاحظه اى از صفحات موسيقى ايرانى را از بدو ضبط صفحه جمع آورى كرد تا مورد استفاده هنرجويان هنرستان و ساير هنرپژوهان واقع شود، همچنين مدتها در راديو برنامه «يادى از هنرمندان» را تنظيم و تهيه مى كرد و در اين برنامه ها شرح حال كوتاهى از هنرمندان گذشته و حال با ذكر نمونه از ساز آنها اجرا مى شد و براى اولين بار شرح حال و آثار هنرمندانى چون درويش را از راديو بگوش هنرمندان
رسانيد نمى دانم امروز چه كسى برنامه بياد او اجرا خواهد كرد؟!
خالقى تا چند سال قبل كه هنرستان موسيقى ملى دولتى و جزو اداره هنرهاى زيبا (وزارت فرهنگ و هنر قبلى) شد با زحمات فراوان موسيقيدانان ايرانى را در هنرستان بدور هم گردآورده بود و آنجا تنها كانونى بود كه موسيقى ايرانى صحيح و علمى تدريس مى شد ولى از اين زمان دلسردى و نااميدى خالقى آغاز گشت.خالقى مى گفت:
«كسى به حرفهاى من گوش نمى دهد و هر پيشنهادى مى دادم در كشو ميزها بايگانى مى شد، هنرستان به صورت يك اداره درآمد و خود من از شور و شوق اوليه افتادم و فقط مثل يك كارمند انجام وظيفه مى كردم.»
در 27 خرداد 1338 جشن كوچك ولى صميمانه اى به مناسبت خاتمه سال تحصيلى در هنرستان موسيقى ملى برپا بود آقاى خالقى رئيس هنرستان نيز از عده اى از رؤساى اداره هنرهاى زيبا و كليه هنرآموزان و هنرجويان دعوت كرده بود، در اين جلسه آقاى خالقى ضمن سخنرانى خود گفت: «وضع مادى هنرستان پس از دولتى شدن خوب شد- پيانو تهيه شد- ساختمان مجلل شد. اسباب و لوازم كار بيشتر فراهم گرديد ولى از لحاظ معنوى هنرستان بسيار عقب رفته است.
... من كار خود را كرده ام. قصد ما آن بود كه نظريه استاد وزيرى را كه تأسيس هنرستانى براى موسيقى ملى و بالنتيجه بخاطر حفظ آن موسيقى بود تأمين كنيم و اين كار را هم كرديم و امروز ديگر با كناره گيرى افراد جويندگان از راه نخواهند ماند.
لذا بهتر است جوان جوياى نام و باحرارت و پركارترى بجاى من برگزيده شود كه بهتر بتواند به كارها رسيدگى كند و با اداره دمسازى و همزيستى بيشترى
داشته باشد».
پس از اين مطالب خالقى گفت كه تقاضاى بازنشستگى خواهد نمود و از كار كناره خواهد گرفت و با وجود آنكه آقاى علينقى وزيرى كه در آن جلسه حضور داشت تقاضا كرد كه خالقى از تصميم خود منصرف شود او نپذيرفت و بعداً تقاضاى بازنشستگى نمود.
متأسفانه تقاضاى بازنشستگى او قبول شد و از آن تاريخ (1338) خالقى با هنرستان موسيقى ملى كه خود مؤسس و بنيان گذار آن بود و آنجا را چون خانه خود دوست مى داشت خداحافظى نمود.
در همان زمان كه خالقى بازنشسته شده بود مجله موزيك ايران به آئين جوانمردى از شخصيت خالقى و گذشته پرافتخار وى مردانه دفاع كرد و يكى از شماره هاى مجله (شماره پنجم سال هشتم) را به او اختصاص داد. اينجانب نيز مقالاتى تحت عنوان «خالقى و موسيقى ايران» در همان زمان تقديم علاقمندان نمودم و بشرح خدمات و آثار وى پرداختم.
خالقى پس از بازنشستگى باز به خدمات خود ادامه داد، وى رهبر اركستر گلها گرديد و آهنگهاى اصيل موسيقى ايران را در برنامه گلهاى راديو اجرا كرد همچنين بعضى تصنيفهاى عارف را جهت اركستر تنظيم نمود و با اركستر بزرگ گلها اجرا كرد، خالقى مردى مثبت و فعال بود، تا ايام آخر با وجودى كه از كسالت مزاج ناراحت بود از كار دريغ نمى كرد، وسعت معلومات و اطلاعات او در زمينه موسيقى ايرانى بى نظير بود، در اين سالهاى آخر موقعى كه در باغچه مصفاى او در كوى همايونى تجريش به خدمتش مى شتافتم به شنيدن نوار و تنظيم آهنگ مى پرداخت، نوارهاى خوبى نيز جمع آورى نموده بود روزى نوارى از يكى از تصنيفهاى عارف بنام «گريه كه گر» كه در چهل
سال قبل قمرالملوك وزيرى خوانده بود به او هديه كردم، با آنكه بارها از كودكى آن را شنيده بود از شنيدن آن كه با تار خوش مرتضى نى داود همراه بود، خاطرات قديم را بازگو كرد بعدها خالقى اين آهنگها را براى اركستر گلها بطرز هم آهنگى تنظيم نمود، الحق خوب از عهده برآمده بود، روزى از او پرسيدم شما روش كارتان را در مورد تنظيم قطعات براى اركستر و هم آهنگى و هارمونيزه كردن آن براى من بيان كنيد. خالقى جزو ساير مطالب ارزنده و جالبى كه گفت، بيان داشت كه: «من گذشته از اطلاعات و تئوريهاى مختلفى كه در نظر مى گيرم گوش خودم را قاضى و حاكم خوبى مى دانم و جملات هارمونيزه شده را بارها با پيانو مى نوازم و آن قدر در آن دخل و تصرف مى كنم تا بگوش خوش آهنگ و طبيعى بيايد». و از اين نظر است كه عقيده داشت حتماً يك آهنگساز ايرانى بايد گوشش بشنيدن قطعات اصيل موسيقى ملى آشنا باشد در غير اين صورت فقط اطلاعات كلاسيك مدرسه اى داشتن براى آهنگسازى لازم است كافى نيست. خالقى عقيده داشت براى هارمونيزه كردن قطعات بايد ديد چه نوتهائى در خود ملودى هاى ايرانى زياد تكرار مى شود و بيشتر از همانها استفاده كرد، چون معلوم است نوتهائى كه زياد روى آنها تأكيد مى شود با گوش شنونده مأنوس تر خواهد بود.
خالقى در بيان اطلاعات عميق و ارائه طريق به علاقمندان واقعى هيچ مضايقه نداشت و آنچه كه سالها با زحمت و مطالعه فراوان به دست آورده بود بدون مضايقه در اختيار علاقه مندان قرار مى داد، من هرگاه به خدمتش مى شتافتم با توشه فراوان از بينش عميق او در زمينه موسيقى
ايران بازمى گشتم و مصاحبتش هيچگاه بى استفاضه نبود.
خالقى علاقه عجيبى به معرفى موسيقى ملى داشت و خود در اين راه از هيچ كوششى فروگذار نكرد، در آخرين نامه اى كه به نگارنده نوشت چنين نگاشته است:
«انشاءاللَّه با پيشرفت طبقه فاضله خاصه جوانان كه هنرهاى اروپا و آمريكا را مى بينند و اهميتى را كه آنها براى هنر و هنرمند قائل هستند درك مى كنند اميدوارى حاصل است كه كم كم ما هم از اين قافله واپس نمانيم. براى معرفى موسيقى ايرانى اگر مجالى دست داد و مناسبتى به ميان آمد بد نيست كه چند سخنرانى با ذكر نمونه از نوار تهيه كنيد و تا حدود توانائى خودتان عده اى را بهتر آشنا سازيد كه خود موجب كمال خشنودى اهل فن خواهد بود، همواره انتظار نامه هاى شما را دارم».
ولى ديگر او انتظارى ندارد، ديرگاهى نيست كه روى در نقاب خاك كشيده.
او تا آخرين ايام اميدوار بود و كلامش نيرو و حرارت مى بخشيد. خالقى در زمينه موسيقى ايران داراى آثار ارزنده اى است كه اجمالا بشرح زير است.
آثار و تأليفات
خالقى قطعات زيبا و دلنشينى ساخته است و بيشتر ساخته هاى خود را بر زمينه موسيقى محلى استوار كرده است. آهنگهاى قوچانى- ورساقى- نواى عروس رقص چوبى و زيباتر از همه دو ترانه محلى شليل و ترانه ايست كه با اين شعر شروع مى شود «دست بدستمالم نزن جونم» كه خالقى براى اركستر تنظيم كرده و هارمونى لطيفى در آن بكار برده است، خالقى آهنگهاى زيبائى نيز بنام شرقى دارد كه بتدريج در كتابهاى هنرستان موسيقى ملى به چاپ رسيده است، همچنين اتودهاى چندى براى ويولن ساخته است از تصانيف او- يار رميده- وعده وصال- نغمه نوروزى- بهار
عاشق- اميد زندگى- و شب جوانى را مى توان نام برد.
خالقى در اكثر دستگاهها و آوازهاى ايرانى آهنگها و تصانيف زيبائى ساخته است، در بين تصانيفى كه ساخته است تا آنجا كه مى دانم اينها معروفتر است جام جم در سه گاه كه روى شعر معروف حافظ «سالها دل طلب جام جم از ما مى كرد» ساخته شده است.
ديگر آه سحر در دشتى «يك شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت».
شب هجران در افشارى و تصنيفى در شور «نه قرار داده بودى كه شبى بخلوت آئى بگذشت روزگارى و نيامدى كجائى» كه اكثراً از راديو اجرا شده است.
خالقى قطعات ديگرى جهت اركستر بزرگ تنظيم كرده است كه از آن جمله: حالا چرا؟، كه در پرده بوسليك روى اين شعر شهريار ساخته شده (آمدى جانم به قربانت ولى حالا چرا) ديگر نغمه هاى ماهور روى شعر معروف حافظ (دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را) ساخته شده است و ديگرى كه اين اواخر ساخته بود بنام (خاموش) مى باشد و نوار آن را به نگارنده لطف نمود، قطعه بسيار جالبى است و از نظر اركستراسيون و هم آهنگى بسيار زيبا و دلنشين مى باشد.
خالقى قطعاتى بنام (رنگارنگ) ساخته است كه در مايه هاى مختلف موسيقى كلاسيك ايران سير مى كند همچنين در اين سالهاى اخير به تنظيم آهنگهاى قديمى پرداخت و تعدادى از تصنيفهاى عارف را جهت اركستر تنظيم كرد كه در برنامه گلها اجرا شد و از اين راه خدمت شايسته اى به معرفى آثار هنرمندان گذشته نموده است. آهنگهاى خالقى روان و دلنشين است و داراى ملوديهاى غنى مى باشد اشعار اكثر تصنيفهاى او از آقاى رهى معيرى مى باشد و بخوبى با موسيقى تلفيق يافته است، خالقى داراى
تأليفات بسيار ارزنده مى باشد كه سالهاست منبع تفحص و استفاده موسيقيدانان قرار گرفته و در نوع خود بى نظير مى باشد. از جمله كتاب نظرى به موسيقى در دو جلد كه در سال 1317 منتشر شد جلد اول شامل موسيقى نظرى عمومى است و جلد دوم كه داراى ارزش منحصر بفرد مى باشد در مورد موسيقى نظرى ايرانى است در اين كتاب خالقى به بيان تاريخچه موسيقى ايران از زمان هخامنشيان تاكنون پرداخته و به ذكر دستگاهها و نغمات موسيقى كلاسيك ايران با ذكر شواهد نوت شده و حالات هر كدام پرداخته است كه در سالهاى اخير با اصلاحات و تجديد نظر كامل در مجله موزيك ايران به چاپ رسيده است و اين مقالات ارزنده در سالهاى نهم و دهم مجله منتشر گشته است يكى ديگر از آثار او كتاب هم آهنگى است كه مطابق برنامه هنرستان عالى موسيقى نگاشته است و اولين كتابى است كه در مورد هارمونى در ايران به چاپ رسيده مدتها نيز خود او استاد اين رشته در هنرستان عالى موسيقى بود آهنگهاى محلى ساحل درياى مازندران در يك جلد، سرودهاى مدارس در يك جلد كه جهت دبيرستانها و دبستانها مى باشد و به روى اشعار شعراى بزرگ سرودهاى مهيج و جالبى ساخته است همچنين كتاب، سرگذشت موسيقى ايران در دو جلد كه از آخرين تأليفات اوست در سال 1333 جلد اول آن و چند سال بعد جلد دوم منتشر شد.
خالقى در جلد اول اين كتاب بذكر شرح حال موسيقيدانان و نوازندگان نيم قرن اخير ايران پرداخته است و جلد دوم آن بشرح تأسيس مدرسه عالى موسيقى از سال 1302 و شرح خدمات استادش آقاى علينقى
وزيرى اختصاص يافته است، همچنين مجله چنگ را كه مقالاتى در مورد موسيقى داشت از فرودين 1325 چاپ و منتشر كرد.
گذشته از اينها خالقى چهار جلد كتاب ويولن را جهت هنرستان موسيقى ملى منتشر نمود كه به سعى و اهتمام او آثارى از هنرمندان ايران به چاپ رسيد، در اين كتابها گذشته از اتودهايش درآمد و رنگها و آهنگهائى، از درويش، علينقى وزيرى، موسى معروفى، ركن الدين مختارى، و بسيارى از هنرمندان بچاپ رسيده است. بجز آثار فوق در طى ساليان دراز خالقى از همكاران و نويسندگان مجله موزيك ايران بود و مقالات و نظرات ارزنده اش در صفحات اين مجله به چشم مى خورد بخصوص خالقى هميشه آرزو داشت جلد سوم سرگذشت موسيقى ايران را كه مربوط به دوره معاصر است به چاپ برساند و فصلهائى از آن را نيز در مجله موزيك ايران (سال هشتم) نگذشته است ولى اجل مهلتش نداد و نتوانست آنها را جداگانه منتشر سازد، فقدان خالقى ضايعه اى جبران ناپذير براى جامعه هنرى ايران بود، بدون شك همانطور كه پس از مرگ صبا جاى خالى او را كسى نتوانست پر كند پس از درگذشت خالقى با وسعت نظر و معلومات بى نظيرى كه داشت لطمه بس عظيم به موسيقى ايران وارد آمد ما درگذشت دوست و همكار عزيزمان را به كليه هنرمندان و هنردوستان تسليت مى گوئيم.»
شادروان روح اللَّه خالقى، علاوه بر همه ى مشكلات و مسائلى كه درباره ى موسيقى كشور با آن روبرو بود، معهذا در همه حال سعى و كوشش مى كرد تا به پراكندگى و دور بودن هنرمندان موسيقى از يكديگر، سروسامان ببخشد و اتحاديه و سنديكايى جهت رسميت دادن حقوق صنفى ايشان، براى آنان برپا
نمايد، لذا در اين راستا نيز متحمل زحمات فراوان و طاقت فرسايى گرديد كه نگارنده قسمتى از آن فعاليت ها را در جهت تشكيل اتحاديه با خط استاد، جهت اطلاع خوانندگان گرامى درج مى نمايم:
روح اللَّه خالقى در سال 1285 در كرمان متولد شد، سالها شاگرد ممتاز استاد علينقى وزيرى و از مفاخر موسيقى ملى ايران بود بهترين سالهاى زندگيش را صرف دل انگيزترين هنرها كرد و به تشخيص اهل فن موسيقى ايرانى و فرنگى، شناخت او صلاحيت كامل يافت در سال 1325 انجمن موسيقى ملى، به همت او تأسيس شد و سه سال پس از آن با تأسيس هنرستان ملى موسيقى به يكى از آرمانهاى هنرى كشور ما جامه عمل پوشاند. انتشار آثار متعدد شامل متد و دستورهاى علمى براى تدريس موسيقى ملى خدمت بزرگى به هنر كرد. هم اكنون قطعات آواز، قطعات اركسترى، اتودها، آثار ساده ى مدرسه اى، كتابها و رسالات علمى مانند نظرى به موسيقى از او به جاى مانده است كه هر كدام داراى ارزش فراوانى است.
خالقى علاوه بر رياست هنرستان موسيقى ملى تا هنگام فوتش رهبرى اركستر «گلها» و عضويت شوراى موسيقى راديو ايران را دارد و مدتها سرپرستى اركسترهاى شماره يك و دو راديو را به عهده داشت.
روح اللَّه خالقى در دامان پدر و مادرى كه هر دو در نواختن تار مهارت داشتند تربيت يافت، او نيز از كودكى به موسيقى علاقه مفرطى نشان مى داد ولى پدرش از بيم اين كه مبادا وى از تحصيل عقب بماند او را از اشتغال به موسيقى منع مى كرد، اما روح اللَّه كوچولوى آن روزى، هر وقت خود را در خانه تنها مى يافت با عشق عجيبى كه به موسيقى داشت «مخفيانه و
پنهانى» تارى را كه بزرگتر از جثه اش بود بغل مى گرفت و مشغول نواختن مى شد!!
بالاخره در نتيجه علاقه ى خستگى ناپذير وى به موسيقى، پدرش مجبور شد او را از هفده سالگى در آموختن ويولن آزاد بگذارد بعد از يكى دو سال به محض اين كه مدرسه ى موسيقى وزيرى تأسيس شد اولين شاگرد استاد وزيرى بود كه به فراگرفتن موسيقى پرداخت و همانطور كه پدرش پيش بينى كرده بود بقدرى موسيقى در روح او تأثير كرد كه تحصيلات خود را ناقص گذاشت و مدت هشت سال فقط به موسيقى پرداخت و چون احساس كرد كه موسيقيدان بايستى در درجه ى اول داراى اطلاعات كافى باشد اين بود كه مجدداً در ضمن اين كه موسيقى را ترك نكرد تحصيلات متوسطه ى خود را در دارالفنون و عالى را در دانشسراى عالى در رشته ادبيات كه ارتباط بيشترى به موسيقى داشت به پايان رسانيد.
خالقى در مدت بيست و هفت سال كه در رشته موسيقى ايرانى كار كرد بيش از صد آهنگ و دو جلد كتاب «نظرى به موسيقى» كه جلد اول آن مربوط به قواعد و اصول كلى موسيقى است و جلد دوم تاريخچه موسيقى و قواعد و اصول موسيقى ايرانى است و كتاب ديگرى نيز به نام «هماهنگى موسيقى» راجع به توافق و تناسب اصوات نوشته است كه با كمك وزارت فرهنگ در سالهاى 1316 و 17 و 20 به چاپ رسيده است.
ديگر از آثار او علاوه بر تعدادى اتود براى ويولن و عود و تار عبارت است از «رنگارنگ» (خالقى در مورد ساختن اين قطعه گفته است: منظور من اين بود كه روى هر يك از دستگاههاى ايرانى يك چنين قطعه اى
بسازم، در واقع مبناى كار نوآموزان است. اين فكر بديع اگر جامع عمل به خود بپوشد اساسى براى كار كمپوزيتورهاى آينده به جاى مى ماند). اين اثر به طورى كه از نامش مستفاد مى شود همچون گلستانى است كه داراى گلهاى رنگارنگ باشد، ضربها و حركات مختلف اين قطعه و به طور كلى فرم و يا پيكره ى آن واجد اين امتياز است كه آن را مبناى كار قرار بدهند به علاوه آهنگهاى: «يار رميده»، «وعده ى وصال»، «پيمان شكن»، «نغمه ى نوروزى»، «بهار عشق»، «مستى عاشقان»، «شب جوانى»، «شب من» و «اميد زندگانى» تصانيفى است كه توسط اين موسيقى شناس عاليقدر ساخته شده است.
مرحوم خالقى در موسيقى سخت پيرو استادش مرحوم كلنل علينقى وزيرى بود و همواره اعتقاد داشت كه وزيرى خدمتى به موسيقى ايران كشور كرده كه تا به حال احدى به هيچيك از صنايع ظريفه ى اين مملكت نكرده است و مى گفت تا مؤسساتى وجود نداشته باشند كه بدان وسيله بتوان اين روش را ترويج كرد زحمات وزيرى آن چنان ثمربخش نخواهد بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (324)، تاريخ موسيقى (609 -608 /2)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (139/3)، سرگذشت موسيقى (55 -51 /1)، مولفين كتب چاپى (231 -230 /3)، مردان موسيقى (49 -47 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود خالقي
محل تولد : زرند كرمان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
درس هاي حوزه را به طور معمول خوانده و به خاطر علاقه مندي به مباحث تفسيري در مهرماه سال 76 تهيه و پخش برنامه اي قرآني تحت عنوان (مائده آسماني) را به صداي مركز كرمان پيشنهاد دادم كه
بحمدالله تعالي مورد موافقت مسئولين وقت سازمان مذكور قرار گرفت و از آن زمان روزانه تاكنون در حال پخش است كه به اواسط سوره انفال رسيده ايم.
حدود نيمي از اين برنامه 25 دقيقه اي به بيان مباحث تفسير ترتيبي قرآن كريم اختصاص دارد و توسط بنده اجرا مي شود.پس از گذشت دو سه سال از اجراي اين برنامه با تقاضاي شنوندگان مباحث پخش شده جزء سوم قرآن كريم به صورت كتاب چاپ و در اختيار علاقه مندان قرار گرفت. آيات 93 تا پايان سوره آل عمران نيز جلد بعدي كتاب را به خود اختصاص داد و جلد سوم نيز مشتمل بر آيات اول تا 70 سوره نساء طي سال هاي 79 تا 81 منتشر شده است.
متاسفانه به خاطر كثرت اشتغالات اينجانب به امور اجرايي معاونت آموزش مركز ، فرصت تهيه و نگارش مباحث بعدي به دست نيامده است.اميدواريم تا پايان تابستان سال جاري 2 جلد ديگر اين مباحث آماده شود و در نهايت به حول و قوه الهي به انتشار يك دوره تفسير قرآن كريم برگرفته از تفاسير موجود با تكيه بر مباحث اجتماعي و اخلاقي و به صورت ساده و روان كه قابل استفاده براي عموم مردم باشد موفق شويم. انشاءالله
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، صوفى. مشهور به خالوى سرخسى. وى از صوفيه بنام روزگار خود و معاصر با شيخ ابوسعيد ابوالخير بود كه مدتى در هرات مقيم بوده و در آنجا خانقاهى داشته است. احمد در سرخس درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد (698/2 ،228/1)، نفحات الانس (292).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، عارف. اصل وى از كرمان بود و در هرات مسكن داشت. ابونصر به مكه و مدينه بيت المقدس سفر كرد و سرانجام در هرات درگذشت. گويند حدود سيصد پير را خدمت كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (823 ،360 -359).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم و هفتم ق)، عارف. وى مولف كتابى به نثر شيواى فارى به نام «گزيده» و كتابهاى «خلاصه السلوك» و «تحفه» است كه همه در تصوف و عارفان نوشته شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1316/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز خانلربيك به سال 1316 در تهران متولد شد و از نوجوانى به نواختن نى لبك پرداخت و پس از مدتى به نواختن ساز فلوت پرداخت. وى ابتدا فلوت كوچك مى نواخت و پس از چند سال فلوت بلند را انتخاب و با اين ساز مشغول نواختن شد .
پرويز خانلربيك فلوت كوچك را از سن سيزده سالگى آغاز كرد و چون محل كار پدر او به شهرستان انتقال يافت وى ناگزير فلوت را ابتدا چند سالى از راه گوش و تقليد فراگرفت و پس از آن نت خوانى را از دوست خود خسرو تهرانى كه نوازده يى خوب و باتجربه و نت را به خوبى و در كمال ايده آل مى دانست فراگرفت و كم كم با اركسترهاى دبيرستان و بعد از آن در برنامه هاى راديو شركت و صبح ها از ساعت 7/ 45 الى 8 به اجراى برنامه مى پرداخت.
وى تعدادى آهنگ ساخت و در راديو اجرا كرد كه دو برنامه آن با پوران بود و از سال 1345 بنا به دلايل شخصى خود از محافل هنرى دورى گزيد و ساز را براى دل خود زد و فعاليت آنچنانى نداشت ولى از سال 1359 بنا به درخواست دوستان مجددا به موسيقى روى آورد و به تعليم شاگرد نيز مشغول گرديد و در طول فعاليت هاى هنرى خود در بسيارى از كنسرت هايى كه به نفع موسسات فرهنگى و هنرى و خيريه برپا
مى گشت فعالانه شركت مى نمود ولى از ظاهر شدن بيش از حد در انظار دورى مى جست و بيشتر به انزوا روى مى آورد.
پرويز خانلربيك با بسياى از شعرا و ترانه سرايان بزرگ آشنايى و دوستى نزديك و صميمانه داشت از جمله شادروان رهى معيرى است كه يكى از غزل هاى خود را با خط و امضاى خويش به وى اهداء نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله خائفي
محل تولد : بندرانزلي
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1309/11/14
زندگينامه علمي
معظم له در يك خانواده مذهبي و متدين و زاهد كه با گذشت چند دهه هنوز زبانزد خاص و عام مي باشد در 14 بهمن سال 1309 شمسي در شهرستان بندر انزلي ديده به جهان گشود. دوران طفوليت و كودكي را تحت تعليم و تربيت پدر و مادري والامقام و وارسته و پرهيزگار سپري نموده و با فرا رسيدن به سن مدرسه تحصيلات ابتدائي و مقداري از دوره متوسطه را در همان شهر سپري نموده بود كه بخاطر علاقه فراوان به تحصيل علوم اسلامي و تشويق پدر بزرگوارشان در سن 15 سالگي وارد حوزه علميه شهرستان رشت شد و پس از پايان رساندن دوره مقدماتي علوم حوزوي براي كسب مقامات بالاتر عازم حوزه مقدسه قم شده و با تمام كردن دوره سطح از محضر اساتيد بنام وقت در درس خارج فقه و اصول مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمي بروجردي (رحمةالله عليه) حاضر شده و بهره هاي فراوان برده ولي عطش دروني ايشان معظم له را در سال 1343 همراه با تبعيد پير و مرادش امام خميني (ره)
به نجف اشرف كشاند كه از جمله اولين كساني بود كه براي استقبال امام از نجف به كاظمين آمده بودند. در نجف اشرف از محضر اساتيد والامقامي همچون آية الله العظمي خوئي (ره) به مدت 27 سال، مگر يك روز كه آن هم علتي داشت. و به صورت مكاتبه ائي از حضرت آيةالله العظمي سيد عبدالاعلي سبزواري( قدس الله اسرارهم) بهره هاي فراوان نموده كه در همان دوران اول به مقام اجتهاد نائل گشتند كه در آذر ماه سال 1370 شمسي به وطن عزيز و اسلامي ايران برگشتند و در شهر مقدس قم رحل اقامت افكندند و در طول اين سالها طلاب و فضلاي زيادي از كشورهاي مختلف عربي از درس خارج فقه و اصول عربي ايشان و همچنين دوستان زيادي نيز از بحث خارج فقه فارسي ايشان كه هنوز هم بحث خارج بيع ايشان در مدرس امام فيضيه و بحث اجتهاد و تقليد معظم له كه در دفتر ايشان ادامه دارد و مخصوصا از سيره زاهدانه عملي ايشان بهره مند هستند. لازم به ذكر است كه حضرت ايشان در تمامي دوران زندگي و طول عمر شريفشان در حال تحصيل و تدريس بوده و هستند كه نتيجه آن تحقيقات گسترده ايشان خصوصا در فقه و اصول بصورت متن و حاشيه و تقريرات موجود مي باشد كه بخشي از آن به زيور طبع آراسته شده و بخش ديگر آماده چاپ و بسياري بصورت دست نوشته و جزوات موجود است. كتابهاي راهنماي ارث و سيستم قضائي اسلام در سال هاي 43 و 42 چاپ شده و كتاب ارزشمند" بحوث في ولاية الفقيه" در سال 1378 در اختيار
اهل علم قرار گرفته است. همچنين خاطراتي از استاد خود مرحوم امام (ره) به زبان عربي توسط انتشارات كوثر به زيور طبع آراسته گرديده است. جواب با ذكر ادله بر استفتا ئات مركز تحقيقات فقهي قوه قضائيه ايشان آماده براي چاپ گرديد. "الربا و تحليله با لحيل اشرعيه" و شرح بر رسائل ثلاث و حاشيه بر رساله مناسك حج و ... موجود است كه انشاءالله جامعه علمي از آن بهره مند خواهند شد. فعاليتهاي تدريسي استاد در طول تحصيل تاكنون ادامه داشته كه در طي سپري شدن هر مرحله اي از درس مراحل پائين را تدريس مي نمودند كه از جمله آنها تدريس كتابهاي سيوطي، معالم، شرح لمعه و مكاسب و كفايتين و الان درس خارج مي باشد كه الحمدلله طلاب و فضلائي اكنون از سفره علمي ايشان متنعم هستند.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 938 ق)، عارف و شاعر، متخلص به حاجى. از بزرگان مشايخ ماوراءالنهر و پيشواى طريقه كبرويه و فرقه ى ذهبيه در روزگار خود بود و نسبت ارادتش به چهار واسطه به مير سيد على همدانى مى رسيد. وى معاصر با شاه اسماعيل صفوى و از منقبت گويان حضرت امير (ع) بود و مريد شيخ محمد لاهيجى و سيد محمد نوربخش. خبوشانى در خوارزم درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (611 -610)، لغت نامه (ذيل/ خبوشانى)، هفت اقليم (307 -306 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درسال1360درتهران متولدشد.وي فرزند اول خانواده وداراي مدرك كارشناسي تربيت بدني است.او در رشته هاي ژيمناستيك وفوتبال نيز فعاليت داشته بطوري كه اولين مقام هاي خودرا دراين دو رشته كسب كرده است.وي ازسال1370 به رشته تكواندو علاقه مندشدودرسال 1371رتبه سوم مسابقات آموزشگاهي تهران راكسب كرد.اوكه قهرمان مسابقات تكواندو مي باشد ودرتهران سكونت داردازاواخرسال 1376به عضويت تيم ملي درآمدوزيرنظر استاداني چون پرويز زماني،غلامحسين ذوالقدر،مرتضي كريمي ومرتضي بهرامي نژاد به فعاليت وتمرين پرداخت.مشوقين اصلي بهزاد والدين وسپس مربيان تيم ملي وباشگاهي اوبودند.
مقام هاي جهاني نامبرده درسطوح مختلف عبارتند از:
نفردوم جام جهاني بزرگسالان آلمان (1998)
نفردوم جام جهاني مسابقات بزرگسال المپيك سيدني(1999)
نفرسوم مسابقات ارتشهاي جهان (1999)
نفراول تورنمنت بلژيك-بروكسل(2000)
نفراول جام ساكسون آلمان ومسابقات قهرماني جهان درآلمان (2001)
نفراول جام پارك پوكان آلمان(2002)
نفر اول جام اپن فرانسه(2002)
نفرسوم جام جهاني توكيو(2002)
نفردوم مسابقات قهرماني جهان درآلمان(2003)
منابع زندگينامه :http://taekwondo-chagi.blogfa.com
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. گويند دستگاه همايون را كسى بخوبى او نخوانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (687/2)، سرگذشت موسيقى (369/1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف قبل از 310 ق)، عارف. اهل رى بود و ساكن مكه. اصحاب با يزيد او را تكريم مى كردند. وى با شيخ ابوعمران كبير همصحبت بود و ابوحفص حداد را ديده بود. بسيار پرهيزكار و با ورع بود وقول «گرسنگى طعام زاهدان است و ذكر، طعام عارفان» از اقوال مشهور اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (230)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (66)، رى باستان (324/2)، طبقات الصوفيه سلمى (290 -288)، طبقات الصوفيه هروى (396)، نفحات الانس (161 -160).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 290 ق)، عارف حلولى. از محله ملقاباد نيشابور بود كه با مشايخ عراق، جنيد، ابوتراب نخشبى و ابوسعيد مصاحبت داشت و معاصر با مكتفى، خليفه عباسى، بود. در نيشابور درگذشت. ابوحمزه از جوانمردان مشايخ خراسان بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (646 -645)، تاريخ نيشابور (231)، تذكره الاولياء (115 -113 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (258 ،70)، شرح شطحيات (203 -201)، كشف المحجوب (185 -183)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 290)، نفحات الانس (688 ،70 -69).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و صوفى. از سادات صحيح النسب و مردى مهذب و درويش مسلك بود. شعر نيز مى سرود و تنها اندكى از رباعيات او باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (582).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عالم، اديب، نوازنده و دانشمند. معروف به مدرس كبير. از دانشمندان بنام اصفهان بود و شاگردان و مريدان زيادى داشت. بنا به قول گوبينو وزير مختار فرانسه در ايران در كتاب «سه سال در آسيا»، وى در موسيقى خيلى ورزيده بود و تار را خيلى خوب مى نواخت. ولى به جهت حرمت موسيقى هنر را مكتوم مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (385/1)، سرگذشت موسيقى (19/1)، شرح حال رجال (238/2) المآثر و الآثار (183).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على خراسانى
محل تولد : تربت حيدريه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب در سال تحصيلي 68-69 پايه دهم حوزه را به پايان رساندم و سپس در دروس خارج شركت كردم همزمان با اشتغال به دروس پاياني دوره سطح در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي دامت بركاته شركت مي كردم . در همين سالها دوره عالي زبان انگليسي موسسه باقرالعلوم دفتر تبليغات را به پايان رساندم.در سال 70 به دعوت نماينده مقام معظم رهبري در امور اهل سنت بلوچستان به زاهدان رفتم و به مدت 5 سال مديريت مدارس ديني اهل سنت بلوچستان را عهده دار بودم در اين سالها به اقتضاي مسووليت با متون درسي اهل سنت آشنائي اجمالي پيدا كردم .
همچنين چند متن آموزشي از جمله «آشنائي با انقلاب اسلامي» و «آشنائي با اخلاق اسلامي» و «آشنائي با مذاهب اسلامي»را به عنوان درسهاي جنبي مدارس اهل سنت تدوين و تنظيم كردم . در اين سالها برخي از اشتغالات ديگر علمي همچون حضور در همايش هاي وحدت نيز وجود داشت.در اسفند 76 به قصد ادامه تحصيل و
پژوهش به قم مراجعت كردم و از همان تاريخ فعاليت پژوهشي خود را با مسئوليت گزينش مدخل هاي دائره المعارف آغاز كردم و پس از مدتي در سال 77 مسئوليت بخش تدوين مقالات دائره المعارف و جانشين رياست دائره المعارف را عهده دار شدم .
در اين سالها كه طرح دائره المعارف قرآن كريم در مركز مطرح شده بود ، آن را سازماندهي كردم و ضمن كار مسئوليت علمي هيأت هاي تحريريه را به مدت 3 سال مستقيما عهده دار بودم از سال 80 مديريت دائره المعارف قرآن كريم را عهده دار شدم قابل ذكر است كه دائره المعارف قرآن كريم بزرگترين دائره المعارف قرآني و اولين دائره المعارف در جهان اسلام است كه پيش بيني مي شود در 25 جلد منتشر شود.در سال 83 مديريت مركز فرهنگ و معارف قرآن كه بزرگترين مركز قرآن پژوهي در كشور است را عهده دار شدم و همزمان مسئوليت گروه دائر المعارف ها و نيز گروه تفسير موضوعي را به عهده دارم. اين مسئوليت ها همچنان ادامه دارد.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم فاضل [عارف مفسر]، متوفى در غره ى ذى حجه ى سال 1284، مدفون در بقعه ى تكيه ى آباده اى.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:5
جنسيت:زن
مليت:ايران
454 ق، از زنان مطرب و متنفذ. وى مادر ابومنصور فولادستون (454 -447 ق)، از امراى آل بويه در فارس بود. به تحريك خراسويه، ابومنصور، صاحب عادل را كه وزير خيرخواه او بود كشت. سپس فضلويه، رئيس كردان شبانكاره كه دوست صاحب عادل بود با همراهى اعيان و بزرگان فارس ابومنصور را دستگير كرده و زندانى نمودند و مادرش را نيز در گرمابه اى گرم و بى آب نگاه داشت تا جان داد. به نوشته فارسنامه ابن بلخى «مادر ابومنصور زنى مطربه بود و پراكنده مى زيست.»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: فارسنامه ناصرى 231 / 1 7؛ لغت نامه دهخدا، 383 / 115.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(425 -352 ق)، صوفى و عارف. در روستاى خرقان بسطام متولد شد. وى از بزرگترين عارفان قرن پنجم و يكى از نمونه هاى شگفت آور تصوف ايران و اسلام است. ابوالحسن مردى امى بوده و با اين همه قطب زمانه و قبله ى عارف روزگار خويش بوده است و امثال امام قشيرى و شيخ الاسلام انصارى، همواره، آرزوى ديدار او را داشته اند و ابوسعيد نيز در خرقان با او ديدار داشته است. از خرقانى داستانها و سخنانى پراكنده در كتب مشايخ تصوف باقى است و نيز كتاى به نام «نورالعلوم» در مبانى عرفانى. اشعارى چند نيز به او نسبت داده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (261 -259 /1)، احوال و اقوال شيخ ابوالحسن خرقانى، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (381 -356)، تاريخ نظم و نثر (57)، تذكره الاولياء (255 -201 /2)، تعليقات اسرار التوحيد (651 -650)، جستجو در تصوف (59 -56)، دايرةالمعارف فارسى (24/1)، الذريعه (371/24 ،40 -39 /9)، رياض العارفين (29
-28)، ريحانه (125 -124 /2)، سرآمدان فرهنگ (63 -62 /1)، سيرالنبلاء (422 -421 /17)، صبح گلشن (11)، طبقات الصوفيه هروى (431)، فرهنگ ادبيات فارسى (521 -193)، فرهنگ سخنوران (23)، كارنامه ى بزرگان (121 -119)، كشف المحجوب (204)، الكنى و الالقاب (50/1)، لغت نامه (ذيل/ ابوالحسن)، مجمع الفصحا (141 -140 /1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 425)، مخزن الغرائب (30 -28 /1)، نامه ى دانشوران (305 -281 /1)، نتايج الافكار (20 -19)، نفحات الانس (305 -303)، نورالعلوم كتابى يكتا، هفت اقليم (335 -334 /2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خرقانى، على بن جعفر (يا احمد)، از بزرگان مشايخ طريقت (و. خرقان بسطام 348- ف. 425 ه.ق.) پدر او از دهقانان خرقان بود، و او در اول امر به تحصيل علوم دينى همت گماشت و در آن سرآمد عصر گرديد و سپس به طريقت مايل شد و با مجاهدت و رياضت به كمال رسيد. گويند او رفت و وى را به ولايت عهد خويش برگزيد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قرآن شناس ( مفسر و مترجم قرآن كريم به فارسي ) صاحب نظر و سختكوش معاصر ، جناب آقاي دكتر مصطفي خرم دل از استادان دانشگاه كردستان در سنندج و متولد در مهاباد در سال 1315 ش ، و از علماي اهل سنت . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهر زادگاهش طي كرده ، و همزمان به آموزش علوم ديني به شيوه ي حوزوي و سنتي نيز پرداخته است . در سال 1346 از دانشگاه تهران ، در رشته ي زبان و ادبيات عرب ، مدرك كارشناسي ( ليسانس ) گرفته ، و همزمان با دانشجويي به خدمت در آموزش و پرورش هم اشتغال داشته است . در سال 1352 از همان رشته و همان دانشگاه ، مدرك فوق ليسانس ( كارشناسي ارشد ) گرفته ، و در سال 1358 به دريافت درجه ي دكتري در رشته ي فرهنگ عربي و علوم قرآني از دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران نايل آمده است . سپس چندي در دانشسراي عالي سنندج در دانشكده ي تربيت دبير ، و سرانجام در دانشگاه كردستان به تدريس و پرورش دانشجويان و آموزگاران و دبيران
پرداخته و سرانجام در سال 1367 ش بازنشسته شده ، و در حال حاضر ، مدتي است كه به تدريس در دانشگاه آزاد اسلامي ( واحد مهاباد ) اشتغال دارد . دكتر خرم دل در زمينه هاي گوناگون علوم اسلامي ، به ويژه قرآن ، داراي چند تاليف و ترجمه است . از جمله :
1 _ تفسير نور كه چون ترجمه ي قرآن كريم هم به صورت قابل تمايز از مواد تفسيري در دل آن مندرج است ، توانستيم آن را جزو ترجمه هاي امروزين به شمار آوريم و همانند ترجمه هاي مستقل و به همان شيوه معرفي و ارزيابي كنيم .
2 _ نگارش تفسير المقتطف ( به زبان عربي )
3 _ ترجمه ي تفسير اجتماعي و انقلابي و تحرك انگيز و بيدارگر في ظلال القرآن ، اثر سيد قطب ( 1906 _ 1966 م ) ( از بزرگان اخوان المسلمين مصر كه در راه آرمان انقلابي و اسلامي خود ، به دستور ضد بشري جمال عبدالناصر اعدام شد ) از عربي ، كه ترجمه ي ناقصي از آن به قلم شادروان احمد آرام انجام گرفته و به طبع رسيده است . تا كنون ( فروردين 1381 ) ، دو ، و احتمالاً سه جلد از آن چاپ شده كه دو جلد اول شامل ترجمه ي تفسير سوره هاي فاتحه ، بقره ، آل عمران ، و نساء است . ( دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي ، مقاله ي « خرم دل ، دكتر مصطفي » ، نوشته ي قرآن شناس كوشا و مترجم قرآن كريم به فارسي ( نشر فرزان
، 1377 ، معرفي شده در همين كتاب ) و نيز ( مقاله ي تفسير نور در همين دانشنامه ) .
برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
همايون خرم به سال 1309 در شهر بوشهر ميان مردم خونگرم و مهمان دوست آن ديار، ديده به جهان گشود. مادرش كه عاشق و شيفته ى «همايون»، يكى از دستگاههاى موسيقى اصيل ايرانى بود نام وى را «همايون» گذارد و هنوز هم كه 85 سال از سن اين خانم محترم و با فرهنگ مى گذرد، اگر نغمه اى در دستگاه «همايون» بشنود چشمانش پر از اشك مى شود، اشكى آميخته به شادى و اندوه.
همايون بيش از يكسال از سنش نگذشته بود كه همراه خانواده، به تهران آمد. پدرش كه مردى امين و از صفات انسانى والايى برخوردار بود، با توجه به اينكه شغلش بانكدارى بود و بيشتر وقتش در زمينه هاى اقتصادى صرف مى شد معهذا هر وقت فرصت مى يافت از موسيقى اصيل ايرانى هم غفلت نمى ورزيد و به دستگاهها و گوشه هاى اين موسيقى غنى توجه خاص داشت و هنگام فراغت را با صفحات گرامافون و گوش دادن به آن سپرى مى كرد و از دستگاهها و مقامهاى موسيقى اصيل، بيش از همه به «اصفهان» علاقه داشت. به همين سبب هم وقتى همايون بزرگ شد و نوازنده ى ماهرى گرديد، به خاطر دلبستگى مادر و پدرش، آهنگهايى نظير: «رهگذر»، «خسته شدن» در «همايون» و «گم شده» در «اصفهان» را ساخت و تقديم آنان نمود.
بيش از هفت بهار از سنش نگذشته بود كه با تهيه «نى لبكى» روزها براى خود با آن نواهايى را زمزمه مى كرد. در سن يازده سالگى به مكتب استاد «صبا» راه
يافت. صبا همانطور كه بارها در اين كتاب يادآور شده ايم، مردى رئوف و خوش خلق و باحوصله بود و در مورد دانشجويان با استعداد از هيچگونه كمك و صرف وقت دريغ نمى كرد؛ به همين لحاظ «همايون» اين كودك مشتاق را تحت مراقبت و تعليم خاص خود قرار داده، پس از چهار سال و نيم تمرينهاى مداوم وى را آماده ى نوازندگى نمود. در اين زمان ديگر ساز وى قابل استفاده ى عموم شده بود، لذا پس از امتحانى كه توسط ابراهيم خان منصورى كه در آن زمان سرپرستى موسيقى راديو را به عهده داشت از وى به عمل آمد، اولين برنامه ى او تحت عنوان «نوازنده ى چهارده ساله»، (اين عنوان را مرحوم منصورى با توجه به سن همايون براى وى انتخاب كرده بود). در ساعت نه و چهل و پنج دقيقه شب از راديو تهران پخش شد و از فرداى آن روز نام نوازنده ى چهارده ساله در بسيارى محافل مطرح شد.
در آن زمان برنامه هاى راديو به طور مستقيم و زنده از فرستنده اجرا و پخش مى شد و شبى همايون خرم كه كاملاً تحت تأثير نوازندگى استادش «صبا» قرار داشت مشغول اجراى برنامه در راديو بود. حسين تهرانى كه در بوفه فرستنده راديو نشسته و به راديو گوش مى داد از متصدى راديو سؤال مى كند «مگر امشب صبا برنامه دارد؟» او در جواب مى گويد: نه اين صداى ساز همايون خرم است كه گوشه ها و رديفهاى استادش «صبا» را اجرا مى كند. (ناگفته نماند كه همايون خرم آنچه از هنر نوازندگى ويولن در گنجينه ى خاطر داشت از استادش «صبا» فراگرفته بود. به هر حال حسين تهرانى، اين بزرگ مرد موسيقى اصيل و سنتى
ايران آن شب آن قدر در بوفه مى نشيند تا برنامه ى همايون تمام مى شود و او را مورد تشويق قرار مى دهد.
آنچه در مورد همايون قابل توجه بود آن كه به موازات آموختن نوازندگى ويولن و رمز و راز موسيقى ايرانى، از كسب علم و طى مراحل تحصيل نيز غافل نبود. چنانكه در دوران تحصيل هميشه از شاگردان ممتاز و برجسته ى كلاس بود و تحصيلات عاليه ى خود را با اخذ دانشنامه در رشته ى «مهندسى برق» ادامه داد و در مؤسساتى مانند: «تأسيسات اداره ساختمان بانك ملى ايران» و تأسيسات برق سد اميركبير و... مشغول به فعاليت شد و مانند يك طلبه حقيقى موسيقى، از آثار اساتيدى چون كلنل وزيرى، روح اللَّه خالقى بهره مند شد و آموزش «هارمونى» را نزد استاد فريدون فرزانه ادامه داد.
همايون خرم به طورى در مؤسسات ياد شده سرگرم كار و فعاليت بود كه فكر نمى كرد مجدداً روزى سر و كارش با راديو بيفتد؛ تا اين كه شبى در منزل يكى از دوستان خود به طور اتفاقى يا امين اللَّه رشيدى خواننده ى آن زمان راديو و على محمد خادم ميثاق برخورد مى نمايد و خادم ميثاق پس از شنيدن ويولن خرم بلافاصله از وى دعوت مى كند كه براى نواختن ساز سلو در برنامه وى به راديو برود و هرچه همايون از رفتن امتناع مى كند، بالاخره خادم ميثاق وى ار متقاعد مى نمايد و خرم دعوت او را پذيرفته به راديو بازمى گردد و طى حكمى كه براى وى صادر مى شود از سال 1333 در برنامه هاى موسيقى راديو شركت مى نمايد. وى در اركستر خادم ميثاق ضمن نوازندگى ويولن، آهنگهايى را نيز مى سازد كه مورد دوستداران موسيقى واقع مى شود. آهنگهايى چون: «غروب
عشق»، «گل من»، «نيمه هاى شب» و نيز قطعه محلى و معروف «زردمليجه» را كه تنظيم آن از ابوالحسن صبا بود با ويولن اجرا مى كند كه يكى از بهترين كارهاى وى به شمار مى رود.
همايون خرم از آن سال به بعد به طور مداوم با راديو همكارى داشت تا اين كه برنامه ى «گلها» به همت بزرگ مرد ادب و هنر ايران «داود پيرنيا» به وجود آمد و بنا به دعوت ايشان، همكارى خود را با «گلها» آغاز كرد و يكى از اركان اوليه ى برنامه هاى هميشه ماندنى و بى همتاى «گلها» گرديد.
همايون خرم از آن زمان به بعد مدتها رهبرى اركستر شماره ى 6 راديو و بعد اركستر شماره ى 2 راديو را به عهده داشت. (توضيح اين كه اركستر شماره ى 2 راديو با هشت خواننده كار مى كرد كه اجراى اركستر با 4 خواننده به رهبرى «حبيب اللَّه بديعى» و اجراى اركستر با 4 خواننده ى ديگر به رهبرى همايون خرم بود). همايون خرم مدتى هم عضو شوراى موسيقى راديو مى شود و پس از آن سرپرست اركستر «سازهاى ملى» نيز مى گردد.
در اين زمان، سرپرستى موسيقى برنامه ى سوم راديو يا «FM» كه به طريقه استريوفونيك پخش مى شد به وى واگذار مى شود و در اين برنامه خوانندگانى چون «حسين قوامى»، «محمودى خوانسارى»، «محمدرضا شجريان»، «اكبر گلپايگانى»، «عبدالوهاب شهيدى» شركت داشتند و خرم موفق مى شود حدود 80 برنامه تهيه و اجرا نمايد كه سخت مورد توجه صاحبدلانى كه به موسيقى ايرانى علاقمند بودند قرار گرفت.
خرم بيش از بيست و پنج سال با راديو همكارى داشت كه چندين سال به عنوان «تكنواز ويولن» روزهاى جمعه برنامه داشت و ضمناً در برنامه ى «تكنوازان» همراه با هنرمندانى چون: «جليل
شهناز»، «فرهنگ شريف»، «منصور صارمى»، «رضا ورزنده»، «مجيد نجاحى» و «فضل اللَّه توكل» همراه با «اميرناصر افتتاح» و «جهانگير ملك» همكارى و برنامه داشت. برنامه ى ديگرى نيز به نام: «شاعران قصه مى گويند» روزهاى جمعه از راديو پخش مى شد كه بيشتر برنامه هاى آن توسط وى ساخته و اجرا مى شد و آرم مخصوص و جالبى داشت كه از ساخته هاى خود او بود.
اگر بخواهيم تعداد كل برنامه هاى موسيقى ايرانى اعم از برنامه موسيقى ايرانى «نيم ساعته» موسيقى ايرانى «ربع ساعته». برنامه هاى مختلف «گلها» و موسيقى ايرانى «FM» و ساز سلو «تكنوازان» را كه همايون خرم در راديو اجرا كرده است برشمريم جمعاً شايد به بيش از چهارصد برنامه برسد.
همايون خرم، از ميان انبوه آهنگهاى ساخته شده ى خرم به ترانه هاى: «رسواى زمانه منم»، «تو اى پرى كجايى»، «ميناى شكسته»، «بگذار از كوى ما»، «اشك من هويدا شد»، «طاقتم ده»، «ساغرم شكست اى ساقى»، «بعد از تو هم در بستر غم»، «غوغاى ستارگان»، «امشب در سر شورى دارم»، «يكنفس اى پيك سحرى»، «شباهنگ»، «دل پريشانم»، «آمدى كه با دلم گفتگو كنى»، «گمشده»، «خسته دلان» و «راز دل» را بيشتر از همه مى پسندد. همايون خرم متأهل و داراى چهار فرزند به نامهاى: رضا، على، اميرمحسن و هاله مى باشد كه ايشان هم مانند پدرشان به موسيقى ايرانى علاقه ى خاصى دارند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهاءالدين خرمشاهي، متولد 1324، قزوين
- انصراف از رشته پزشكي دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) 1342
- اخذ مدرك ليسانس ادبيات از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران 1347
- دكتراي كتابداري از دانشگاه تهران
- نويسنده بيش از 50 كتاب و هزار مقاله
- سردبير نشريه فرهنگ
از 1366 الي1370
- تأليف بيش از 12 جلد كتاب درباره حافظ و حافظ شناسي
- ترجمه قرآن كريم با 4 هزار يادداشت در ذيل صفحات و واژه نامه اي با 12 هزار لغت
- تأليف فرهنگ شش جلدي انگليسي - فارسي «واژه پژوهي»
- برخي از تأليفات او عبارتند از: هنري ميلر (ترجمه)، شيطان در بهشت (ترجمه)، علم در تاريخ (ترجمه)، هابيل و چند داستان ديگر (ترجمه)، عرفان و فلسفه (ترجمه)، علم و دين (ترجمه)، تاريخ فلسفه (ترجمه)، كتيبه اي بر باد، پوزيتيويسم منطقي، ذهن و زبان حافظ، فرهنگ موضوعي قرآن مجيد، حافظ نامه، چهارده روايت، سيربي سلوك، دايرهٔ المعارف تشيع.
تعبيري را درباره بهاءالدين خرمشاهي بپذيريم كه مي گويد: «خرمشاهي در ميان نسلي كه در سالهاي دهه بيست متولد شدند، در سالهاي دهه چهل به دانشگاه رفتند و در دهه پنجاه به كار تأليف و تحقيق و ترجمه پرداختند، بي شك بي نظيرترين و برجسته ترين چهره شناخته شده است. كارنامه پر بار و پربرگ او شگفت انگيز است. بيش از 50 كتاب و هزار مقاله زاييده پويش و پژوهش بي وقفه و عاشقانه اوست. آن هم در زمانه اي كه كار تحقيق و تأليف با ناكامي و نابساماني بسيار همراه است. استادان دانشگاه جز به تدريس نمي پردازند و كمتر فرصت تحقيق و پژوهش دارند. محققان و نويسندگان ما هم آنچنان درگير گرفتاريهاي پيچيده مادي و گذران معاشند كه امكان پژوهش ندارند. در اين زمانه عسرت اگر هم نويسنده اي به پركاري و كثرت آثار شهره شده، كارش را نازل و قدرش را ناچيز مي دانند و شعار «كوچك زيباست» را سر
مي دهند...» بسيارند نويسندگاني كه دقت و سرعت را در هم آميخته اند و هم كميت و هم كيفيت كارشان درخشان است. خرمشاهي در زمره همين نويسندگان است. آثارش گسترده سرشار از تنوع است، نكته ياب و باريك بين است، كوشا و كوشنده و جستجوگر است. لطف بيان دارد و زبانش جذاب و شيرين و دلنشين است. پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي است، شاعر و مترجم و مصحح و منتقد و ويراستار و دايرهٔ المعارف نويس است. و هر چند يكبار خود را «مؤلف و مترجمي پراكنده كار» ناميده، اما متفنن نيست. بي شك در دو حوزه تخصصي قرآن پژوهي و حافظ پژوهي كم نظير است. بهاءالدين خرمشاهي متولد فروردين 1324 قزوين است و در آستانه 60 سالگي مي گويد: «من به چند روايت و اختلاف در روز دوازدهم فروردين 1324 ديده به جهان گشودم. سالهاي ابتدايي عمر و تحصيلم را در دبستان رزبان و دو دبيرستان ديگر سپري كردم. رشته طبيعي خواندم. ولي همه عشقم به ادبيات فارسي و علوم قرآني و علوم اسلامي معطوف بوده و هست.» پدرش اولين معلم علم و ادب و شيوه زندگاني اوست. و اگر عربيتي آموخته باشد از فضل پدر بوده است. از نويسندگان و قرآن پژوهان معاصر و از ويراستاران دايرة المعارف حاضر. تفسير مورد بحث در يك مجلد به قطع بزرگ رحلى و شيوه ادبى دايرة المعارفى شامل تمام قرآن كريم است مؤلف پس از درج هر يك صفحه از مصحف شريف، در ستون مقابل ترجمه فارسى آن را آورده سپس كلمات مشكله و متشابه و غريب هر آيه و مفاهيم كليدى و مسائل و عبارات
دشوار را ذيل آن توضيح مى دهد. اين ترجمه همراه با تفسير از سوى مؤسسات انتشاراتى نيلوفر و جامى به طبع رسيده و نزديك به انتشار است. در پ_ايان اين تفسير واژه نامه قرآنى - فارسى و چند مقاله در زمينه تاريخ قرآن و عدم تحريف آن و مسائل ديگر قرآن پژوهى درج گرديده است. مؤلف از جمله محققين شيعه است كه چهار اثر در زمينه قرآن پژوهى و تفسير نگاشته است كه سه دي_گ_ر آن ع_ب_ارت_ن_د از: 1) فرهنگ موضوعى قرآن مجيد در يك مجلد به زبان عربى و فارسى با همكارى استاد محقق توانا آقاى كامران فانى اين اثر شامل تدوين كلمات قرآن بر اساس موضوعى است. ش_ي_وه ساده مؤلفان در تنظيم كلمات و لغات قرآن، به ترتيب حرف اول كلمه بر اساس ابجدى يا دق_ي_ق_ت_ر بگوئيم ابتثى است - و نه بر رسم فرهنگهاى كهن عربى كه از روى ماده اصلى كلمات تنظيم يافته است. ل_ذا مبتديان و علماء و محققين يك سان بدون زحمت، خواسته خويش را در اندك زمان به دست مى آورند. اين اثر نزديك به هشت هزار مدخل از موضوعات قرآنى را با ذكر نام سوره و شماره آيه در برابر آنها دربردارد. طبع اول اين اثر در 1364 ش از سوى نشر فرهنگ معاصر (تهران), و طبع دوم آن در 1369 ش از سوى انتشارات الهدى صورت گرفته است. 2) ق_رآن پ_ژوهى : در يك مجلد به زبان فارسى، شامل هفتاد بحث و تحقيق قرآنى است كه توس ط نشر مشرق در تهران در 1372 ش طبع گرديده است. 3) ت_ف_سير و تفاسير جديد در يك مجلد
به زبان فارسى (تهران، كيهان، 1364 ش) اين اثر توس ط عصام حسن به عربى ترجمه گرديده و در بيروت توسط انتشارات دارالروضة طبع و نشر گرديده است (1991/1411 ق). درباره پدرش مي گويد: «اولين معلم قرآني و عربي من پدرم بود. گاهي در ايام تحصيل در دانشگاه بين من و پدرم نامه هاي عربي رد و بدل مي شد كه ايشان از اين كار بسيار به وجد مي آمدند. هر چند كه عربي هر دوي ما عجمي بود.» خرمشاهي در سال 1342 ايام دبيرستان را به پايان مي رساند و با شركت در اولين دوره كنكور رد مي شود. چرا؟ مي گويد: «من مي بايست امتحان ادبي مي دادم در حالي كه دانش آموز رشته طبيعي بودم. اما با خواندن كتابهاي ادبي در سال بعد موفق شدم در دانشگاه تهران و دانشگاه شيراز، در رشته ادبيات فارسي قبول شوم. در ضمن در حد فاصل ردي اول و قبولي دوم يك سال فاصله زماني وجود داشت كه من در همان خلال به دانشگاه ملي (آن روزگار) كه در همان سال تأسيس شده بود رفتم (1342). وجه تسميه ملي براي اين دانشگاه بيشتر به علت پرداخت شهريه اش بود. لاجرم پدرم از يكي از نزديكان وام گرفت تا من بتوانم وارد دانشكده پزشكي شوم و شهريه سنگين 5 هزار توماني اش را پرداخت نمايم. اما اين رشته دانشگاهي براي من چندان دوامي نداشت چرا كه من دلي درگير ادبيات و سري در سوداي عربيت داشتم و لاجرم از رشته پزشكي انصراف داده و سال بعد با قبولي در كنكور وارد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران شدم.» او
در دانشگاه تهران، نزد اساتيدي چون دكتر پرويز ناتل خانلري، دكتر ذبيح الله صفا، دكتر فره وشي، استاد پورداوود، استاد عبدالحميد بديع الزماني كردستاني، دكتر سيد صادق گوهرين، دكتر مهدي محقق، دكتر سيد جعفر شهيدي و... تلمذ مي كند. با اين همه خودش دكتر عبدالحميد بديع الزماني را دومين معلم قرآني خود مي داند و مي گويد: «هر هفته در محضر و كلاس او سؤالاتي كه در حين قرائت قرآن برايم موضوعيت مي يافت مطرح مي كردم.» بهاءالدين خرمشاهي در سال 1347 از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران فارغ التحصيل مي شود و پس از گرفتن ليسانس ادبيات، رشته كتابداري را انتخاب مي كند و پس از آن به انجمن حكمت و فلسفه مي رود. از مهمترين علايق زندگي بهاءالدين خرمشاهي قرآن است و قرآن پژوهي. درباره اش مي گويد «اصلاً بدين صورت نيست كه هر كسي تحصيلكرده باشد بتواند قرآن را بفهمد و گاهي حتي از عهده روخواني قرآن نيز برنمي آيند تا چه رسد به فهم عبارات و تفسير قرآن، كه در حقيقت اين روند روخواني و فهم عبارات و تفسير مستلزم يك عمر جهد و ممارست و عشق و علاقه است كه عمري پنجاه ساله مي طلبد تا شخص از عهده آن برآيد. بنده شايد به تقريب حدود چهل سال از عمرم را صرف اين كار كرده ام و فعاليتهاي مستمري در حوزه قرآن پژوهي و حافظ پژوهي نمودم و با يك نگاه اجمالي در مي يابم كه حتي همين مدت طولاني نيز هنوز چندان كافي نيست و عمر بيشتري مي طلبد تا به فهم دقايق و رموزات قرآن و حافظ، توأمان، پي
ببريم. و با آن كه ده كتاب قرآني و پانصد مقاله قرآن پژوهانه نوشته ام هنوز فكر مي كنم كه از آن آب و گل اوليه بيرون نيامده ام. از خداوند بزرگ مسألت دارم تا ما قرآن را مهجور نگيريم. چرا كه مهجور گرفتن قرآن چنين نيست كه ما قرآن را نخوانيم يا كه كم بخوانيم، بلكه مهجوريت قرآن زماني آغاز مي شود كه به مفاد قرآن توجه نكنيم و در آن تدبر ننماييم.»
برخي از تأليفات او عبارتند از: هنري ميلر (ترجمه)، شيطان در بهشت (ترجمه)، علم در تاريخ (ترجمه)، هابيل و چند داستان ديگر (ترجمه)، عرفان و فلسفه (ترجمه)، علم و دين (ترجمه)، تاريخ فلسفه (ترجمه)، كتيبه اي بر باد، پوزيتيويسم منطقي، ذهن و زبان حافظ، فرهنگ موضوعي قرآن مجيد، حافظ نامه، چهارده روايت، سيربي سلوك، دايرهٔ المعارف تشيع.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم علوم دينى، محقق.
تولد: 1284، كرمانشاه.
درگذشت: 1 مرداد 1375، كرمانشاه.
آيت الله سيد جواد خرمشاهى تحصيلات علوم دينى و فقهى خود را نزد آيات عظام بروجردى، گلپايگانى و مرعشى نجفى به پايان برد. وى مدت شصت سال از عمر خود را به ترويج دين اسلام سپرى نمود.
از آيت الله خرمشاهى كتابهاى يك صد گفتار در حقانيت آل محمد (ص)، مفاتيح القرآن (در شش جلد) و فرهنگ قرآن (به چهار زبان عربى، انگليسى، تركى و فارسى به جا مانده است).
آيت الله خرمشاهى در سن نود و پنج سالگى در كرمانشاه دار فانى را وداع گفت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، موسيقيدان و خواننده. معروف به غنه. وى برادر شيخ مرتضى خزانه و از اهالى تهران بود كه در علم موسيقى و خوانندگى از استادان درجه اول زمان خود محسوب مى شد. شيخ محمود به دستگاههاى موسيقى احاطه ى كامل داشت و خواننده اى مقتدر بود. اوج را به حد اعلى مى خواند و پست را با تحريرهايى كه به اصطلاح از توى دماغ مى داد به خوبى ادا مى كرد و از اين جهت به شيخ محمود غنه معروف شده بود. وى بيش از هفتاد سال عمر كرد و در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه يا مظفرالدين شاه درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (661 -660 /2)، سرگذشت موسيقى (372 -371 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علي خزائلي
محل تولد : نجف آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/1/1
زندگينامه علمي
حاج شيخ محمد علي خزائلي فرزند عبد الله در 26 دي ماه 1334 هجري شمسي در خانواده اي زحمتكش و كشاورز و مذهبي وابسته به روحانيت در شهرستان شهيد پرور و مهد علم و ايثار ، نجف آباد چشم به جهان گشود و در دامن مادري پاكدامن و علاقمند به روحانيت و عاشق و دلباخته اهل بيت (ع) بنام حاجيه معصومه مصطفايي ، تربيت و پروش يافت و ازآغاز نوجواني علاقه وافري به روحانيت اصيل و متعهد و مراكز دين و مساجد و حوزه هاي علميه داشت و در ضمن فراگيري علوم جديد ، در كار كشاورزي همراه با پدر بزرگوارش شركت داشت. پس از اتمام دوره راهنمايي (سال 1349) در سن شانزده سالگي ، تشنگي و شوق زايد الوصف به معارف ديني و
نامساعد بودن اوضاع اجتماعي آن زمان و كافي نبودن محيط مدارس دولتي براي تامين خواسته هاي معنوي و روحاني، ايشان را به حوزه مقدسه علميه كشاند و با شوق و اشتياق شروع به تحصيل علوم دين كرد و دروس اخلاق ، عقايد ، صرف ، نحو ، ادبيات ، منطق ، معالم الاصول و معاني و بيان را در محضر اساتيد بزرگواري نظير : مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس ايزدي (پدر خانم خود) امام جمعه فقيد نجف آباد اصفهان ، حاج دايي خود حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ ابوطالب مصطفايي ، مرحوم سيد محمد باقر حسني ، حاج سيد حسين اسماعيليان و حاج شيخ محمود واحد فرا گرفت ، و براي ادامه تحصيلات ديني و بهره گيري از اساتيد بلند مرتبه در علوم بلند پايه در سال 1355 راهي حوزه علميه قم شد و دوره سطح را خدمت اساتيد گرانقدر ، آيات : فاضل هرندي ، ستوده ، سيد علي محقق داماد و سيد حسن طاهري خرم آبادي فرا گرفت و همراه دروس حوزوي تحصيلات متوسطه را به انجام رسانيد و موفق به اخذ ديپلم گرديد . پس از گذراندن سطح عالي علوم حوزوي شروع به فراگيري خارج فقه و اصول نمود و فلسفه ، اخلاق ، عرفان (كتاب هاي منظومه ، منطق و حكمت ، اسفار ، فصوص الحكم و مصباح الانس ، علم هيئت) را از محضر حضرات آيات : مرحوم ايزدي ، انصاري شيرازي ، گرامي ، جوادي آملي ، محمدي گيلاني و حسن زاده آملي به طور كامل در ساليان متمادي فرا گرفت و علم رجال و درايه را
خدمت اساتيد بزرگوار ، آيات : آقا موسي شبيري زنجاني ، جعفر سبحاني، و تجليل تبريزي كسب فيض نمود و تفسيرقرآن كريم را خوشه چين خرمن پرفيض مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس ايزدي ، و حضرات آيات : خزعلي ، مشكيني و جوادي آملي بود .
خارج فقه و اصول را مدت قريب 25 سال خدمت حضرات آيات عظام : گلپايگاني ، حاج شيخ جواد تبريزي ، حاج شيخ حسينعلي منتظري ، حاج شيخ محمد فاضل لنكراني ، وحيد خراساني و مكارم شيرازي بود و سرانجام به ياري خداوند منان و عنايات خاصه امام زمان (عج) با تلاش و كوشش پيگير و جديت تمام به درجه اجتهاد نايل آمد . مبارزات و فعاليت هاي سياسي : ايشان در دوران جواني علاقمند به مسايل سياسي و اجتماعي و مبارزاتي بود . در مسايل ديني و سياسي از حضرت امام خميني (ره) تقليد مي كرد و با هدايت و ارشاد و الگوگيري از علماي بزرگ و مبارز در دوران رژيم ستم شاهي از مبارزان و مخالفان سرسخت نظام شاهنشاهي بود و در اين رابطه با يورش ماموران ساواك به حوزه ها چندين بار تحت تعقيب و به زندان افتاد و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران با الهام گيري از علماي بزرگ و مبارز كه در داخل و خارج از كشور فعاليت داشتند و در زندان و تبعيد به سر مي بردند به نشر و تكثير رساله هاي عمليه حضرت امام خميني (ره) و اعلاميه هاي افشاگرانه و روشني بخش مي پرداخت . هم زمان با تحصيل در حوزه علميه قم ، شب و روز در فرصت
هاي مناسب سعي مي كرد با هدايت حجه الاسلام حاج شيخ محمود واحد اعلاميه هاي حضرت امام را كه از نجف اشرف صادر و به ايران مي رسيد به درب منازل علما و مدرسان قم برساند و مخفيانه داخل خانه ها آنها بياندازد .
در شهرستان هاي مختلف كشور به خصوص مناطق محروم به تشكيل كلاس هاي روشنگرانه و آگاهي بخش براي نوجوانان و جوانان عزيز ميپرداخت و با عشق و علاقه و ايماني كه به تبليغ و ارشاد داشت در مناطق دزفول و شهر كرد و اصفهان به تبليغ و ارشاد جوانان مي پرداخت . طلاب زيادي با راهنمايي ايشان از شهرستان دزفول و شهركهاي اطراف به حوزه علميه قم آمدند و بعدا تعدادي از آنها به شهادت رسيدند و تعدادي هم اكنون بحمد الله از فضلاي آن محل شده اند و در حوزه علميه قم به تدريس و تحقيق مشغولند .
نامبرده با عشق و ايماني كه به تبليغ و ارشاد داشت جوانان زيادي را با مباني و احكام اسلامي و قرآن و مقدمات انقلاب و افكار عالي علماي بزرگ و راستين آشنا نمود . بارها از طرف ماموران ساواك و چماقداران رژيم ستم شاهي در هجوم به مساجد شهرستان هاي محروم مثل شهرستان بن شهر كرد ، به علت جلوگيري از سخنراني هاي آتشين و افشاگرانه مورد ضرب و شتم قرار گرفت و شبانه از آن محل در شب تاسوعا با لباس مبدل فراري داده شد . اما استاد در اين راستا به خاطر اعتقاد و ايماني كه به برپايي نظام عادلانه الهي و استقرار آزادي قلم و بيان و انديشه در چارچوب حكومت
اسلامي داشت از هيچ تلاش و كوششي فروگذار نكرد ، و با استقلال و اراده قوي شب و روز در كنار تحصيل و تدريس در حوزه و دانشگاه ، مراكز علمي ، محافل و مساجد و مراكز تبليغي به مبارزه خود عليه رژيم طاغوت ادامه داد تا بحمد الله انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد . با شروع جنگ تحميلي در جبهه هاي مختلف غرب و جنوب چند نوبت به ياري رزمندگان عزيز- كه بسياري از آنان هم اكنون متنعم به نعم الهي در بهشت برين اند شتافت و انجام وظيفه نمود . بعد از پيروزي انقلاب نيز در سنگر قضاوت و تدريس و تحقيقات و ارشاد و تبليغ قرار گرفت .
تدريس : سابقه تدريس و شاگرد پروي استاد از اوايل دوران طلبگي شروع شد و هر چه ر ا فرا گرفت تدريس نمود و زماني كه رژيم پهلوي درب حوزه علميه نجف آباد را بست در مساجد اطراف شهر به تحصيل و تدريس مشغول بود و شاگردان زيادي را در دوره ادبيات ، فلسفه ، اخلاق و تفسير تا سطح عالي فقه و اصول تربيت نمود و نزديك به 30 سال است در حوزه علميه قم و بعضي حوزه هاي شهرستان ها و مراكز علمي و دانشگاهي اشتغال به تدريس در علوم مختلف داشته و دارند . ايشان چندين مرتبه رسائل و مكاسب و فلسفه و كفايه را تدريس نموده است و الان 9 سال است مشغول تدريس خارج اصول و مكاسب مرحوم شيخ و فلسفه هستند . همچنين نزديك 16 سال است در مركز امتحانات شفاهي از اعضاء هيئت ممتحنه مي باشند .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالقاسم خزعلي
محل تولد : بروجرد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1304/1/1
آية الله ابوالقاسم خزعلي ، در سال 1304 هجري شمسي در بروجرد، از توابع استان لرستان چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم غلامرضا، به شغل ندافي روزگار مي گذراند و بسيار شيفته خاندان پيامبر (ص ) بود؛ به گونه اي كه شبها فرزند خود را به روضه هاي مخفي و منبرهاي استادان با سواد آن روزگار مي برد تا بذر عشق و محبت به قرآن و اهل بيت : در دل و جان فرزندش شكوفه بزند. اوضاع اقتصادي خانوادة آية الله خزعلي نابسامان بود تا آنجا كه مادرش ، مرحوم ربابه ، مجبور بود محصولات غذايي خانگي ، از قبيل ترشي تهيه كند و آن را بفروشد تا كمكي براي مخارج خانواده باشد. آقاي خزعلي ده ساله بود كه به همراه خانواده و برخي از بستگان به مشهد مقدس مهاجرت كرد و در آنجا روزگار گذرانيد. دوران تحصيل آية الله خزعلي ، در 6 يا 7 سالگي به مكتب خانة محلة «سرسوزني » در بروجرد رفت . معلّم او فردي بود به نام «سيد جعفر شيرازي » كه در مسجد محلّه درس مي گفت . با هجرت به مشهد به دبستان رفت و پس از قبولي در امتحان ، در كلاس چهارم ابتدايي مشغول به تحصيل شد و همواره از شاگردان نمونة كلاس بود. پس از پايان رساندن كلاس ششم ابتدايي ، به دبيرستان رفت . در آن زمان در مدارس ، زبان فرانسوي تدريس مي شد؛ وي نيز به فراگيري زبان فرانسه مشغول بود كه بعدها آن را رها كرد. در سن 17 سالگي _ هم زمان با سقوط حكومت رضاشاه و اشغال ايران از سوي متفقين _
به كار نوشتن دخل و خرج مغازه اي و توزيع جنسها بين كسبه سرگرم بود تا از اين راه ، به امرار معاش خانواده كمك كند كه ناگهان ، بارقه هاي اشتياق به علوم حوزوي و تحصيل حوزة علمية مشهد دل و جانش را شعله ور ساخت ؛ به گونه اي كه كار و كسب را وانهاد، به تحصيل علوم ديني روي آورد. مقدمات را در حوزه مشهد فرا گرفت و براي تحصيل سطوح به سراغ استادان ممتاز آن ديار رفت . دو سال قبل از ازدواج راهي قم شد تا از محضر بزرگان آن شهر مقدس نيز بهره گيرد و براي نخستين بار در درس خارج فقه آية الله بروجردي (ره ) و خارج اصول امام خميني (ره ) حاضر شد كه اين مسأله تا سالها ادامه داشت . همچنين وي در زمينة فلسفه و تفسير نيز از استادان بسياري در حوزه علميه قم بهره برد. استادان و دوستان آية الله خزعلي در طول دوران تحصيل خود از محضر استادان ممتاز و وارستة بسياري بهره برده است . نخستين استاد وي ، مرحوم سيد جعفر شيرازي بود كه در مكتب خانه به ايشان قرآن و مسائل مذهبي را آموخت . وي از اينكه نخستين استادش يكي از فرزندان پاك حضرت زهرا 3 بوده اظهار خرسندي مي كند و آن را به فال نيك مي گيرد. با شروع به تحصيل در حوزة مشهد، صرف و نحو را نزد شيخ علي اكبر دامغاني فرا گرفت و كتاب مغني اللبيب را نزد محقق قوچاني خواند. معالم و لمعه و قوانين را نزد سيد احمد يزدي آموخت . رسائل ، مكاسب و كفايه را نزد مرحوم شيخ هاشم قزويني و بخشي از كفايه را نزد شيخ
مجتبي قزويني فراگرفت . اين دو، از استادان ممتاز حوزه علميه مشهد در علم و عمل بودند كه آثار علمي و معنوي ايشان ، هنوز در ميان شاگردانشان و در رشد و تعالي حوزه علميه مشهد باقي است . آية الله خزعلي در قم ، در درس خارج فقه آية الله بروجردي (ره ) و درس خارج فقه حضرت امام خميني (ره ) شركت كرد. وي همچنين مدتي در درس آية الله بهجت حاضر شد و از محضر اين مرد بزرگ نيز كسب فيض كرد. در بخش فلسفه ، اشارات را نزد مرحوم حاج شيخ جواد خندق آبادي تهراني خواند و در درس منظومه و اسفار علامه طباطبايي حاضر شد. آية الله خزعلي در دوران تحصيل و مبارزه با طلاب و فضلاي بسياري همراه بود كه از ميان آنان مي توان به شهيد آية الله مطهري ، شهيد آية الله بهشتي و آية الله رباني شيرازي اشاره كرد.فعاليتهاي علمي و فرهنگي آية الله خزعلي در سالهاي تحصيل و مبارزه خدمات فرهنگي و علمي شاياني به جامعه اسلامي ارزاني داشته است . مهم ترين خدمت فرهنگي ايشان در دورة طاغوت ، تنوير افكار عمومي و آگاه كردن جوانان مستعدّ و انقلابي از خطرهاي موجود، همچون جريانهاي التقاطي و تز اسلام منهاي روحانيت و مبارزه با جريان روشنفكري غير متعهّد بود. وي در سخنرانيهاي خود همواره بر اسلام ناب و اصيل پاي مي فشرد و جوانان را به اُنس با علما روحانيّت شيعه و پرهيز از فراگيري اسلام از دست ديگران دعوت مي كرد. در زمينة فعاليتهاي علمي ، تنها اثري كه از وي به چاپ رسيده ، تفسير سورة فاتحة الكتاب است . همچنين او بر شعرهاي عينيّه ابن ابي الحديد دربارة اميرمؤمنان 7
شرحي نگاشته است و در زمينه هاي قرآني نيز تلاشهايي انجام داده است . بيشتر مطالعات و فعاليتهاي ايشان دربارة قرآن و نهج البلاغه است . بخش زيادي از زندگي آية الله خزعلي به مبارزه با رژيم طاغوت مصروف شده است . او در فاجعه مسجد گوهرشاد در مشهد، نوجواني ده ساله بود كه فرداي حادثه ، با پدرش در محل حاضر شده بود و خود مي گويد فجايع رژيم پهلوي چنان بود كه بر من تأثير گذاشت و آن شب ، تب كردم ! از آغازين حركتهاي ايشان در مبارزه بر ضد رژيم شاه ، تبليغ در رفسنجان و افشاي ماهيت شاه بر سر منبر بود كه به دست گيري ايشان و تبعيد به گناباد انجاميد. در ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي ، آية الله خزعلي همواره در كنار امام (ره ) بود و از جمله ، حامل پيام ايشان براي علماي نجف آباد شد. همچنين وي در هيجدهم فروردين ماه 1343 به ديدار امام رفت . امام (ره ) به تازگي آزاد شده بود و روزنامه اطلاعات در آن زمان مطلبي نوشته بود مبني بر اينكه امام با دستگاه شاه كنار آمده و آزاد شد. اين مطلب باعث تأثر امام شده بود در جلسه اي كه چند روز بعد در فيضيه تشكيل شده بود، آية الله خزعلي به دستور امام بر سر منبر رفت و ماهيّت كذب مطلب روزنامه اطلاعات را افشا كرد. اين سخنراني ، در آن روزگار، به دليل حماسي و مستحكم بودن ، مشهور شد. آية الله خزعلي در طول دوران رژيم شاه ، يك بار در زندان قزل قلعه زنداني شد و سه بار تبعيد شد. تبعيد نخست ايشان به گناوه و دامغان بود كه سه سال به
طول انجاميد. تبعيد دوم به زابل بود و در تبعيد سوم پنهان شد و روي نشان نداد. در اين زمان بود كه حضرت آيت الله خامنه اي در مخفيگاه به ديدار ايشان رفته و با هم از نزديك آشنا شدند. آية الله خزعلي در گزارشهاي ساواك ، روحاني افراطي ، اخلال گر طرفدار خميني ناميده شده بود. در تبعيد سوم وي پنهان شده بود تا ساواك نتواند او را دستگير كند. در اين هنگام خبر شهادت فرزندش در قم به دست او مي رسد. آية الله خزعلي در تشييع جنازة فرزندش شركت مي كند. او هرگز در تشييع فرزندش ، اشك نريخت و خدا را در آن مصيبت سپاس مي گفت . امضاي آية الله خزعلي در بسياري از بيانيه ها در مرجعيت امام (ره ) و لزوم مبارزه با رژيم شاه به چشم مي خورد. همچنين وي در دوره طاغوت ، همكاري نزديكي با جامعة مدرسين حوزة علميه قم و اعضاي آن داشته است و در مبارزات آن مركز با رژيم شاه به طور جدي شركت مي كرده است . از ديگر فعاليتهاي او در پيش از انقلاب اسلامي ، حمل پيامهاي امام (ره ) به آية الله سيد كاظم شريعتمداري و همچنين دريافت پاسخ آية الله شريعتمداري به امام (ره ) بوده است . حضرت آية الله خزعلي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز فعاليتهاي گسترده اي براي پيشبرد انقلاب انجام داده است . وي در اين سالها، همواره يار صديق امام خميني (ره ) و رهبر معظم انقلاب اسلامي ، حضرت آية الله خامنه اي بوده و همواره مردم را به پيروي از ولايت مطلقة فقيه ، و شناخت هوشمندانة توطئه هاي دشمن و نيز مبارزه با خط نفاق تشويق مي كرده است . آية الله در طول دوران جنگ
تحميلي بارها در جبهه ها حضور يافت و همواره ماية دلگرمي رزمندگان اسلام بوده است .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
لطف اللَّه خسروبيك، فرزند على خسروبيك، در بيست و نهم خردادماه 1330 متولد شد.
پدر لطف اللَّه، خود از نوازندگان تار و ويولن بود و فرزند ديگرش خسروبيك هم با نواختن ويولن آشنا و هر روز در منزق صداى موسيقى به گوش مى رسيد.
لطف اللَّه خسروبيك، در اين محيط به موسيقى رفته رفته علاقمند شد و خود از 9 سالگى رسما به موسيقى روى آورد اما نه به تار و ويولن، بلكه براى خود «ضرب» را انتخاب كرد و پس از مدتى كه روزها نواختن آن را پيش خويش تمرين مى كرد، ابتدا نزد هنرمند مشهور اين ساز رضا صيرفى رفت و پس از مدتى كه نزد اين هنرمند كار كرد، به خدمت محمد اسماعيلى استاد ضرب رفت كه مدت پنج سال فراگيرى فن نواختن تنبك وى نزد ايشان طول كشيد كه اندوخته هاى پربارى را براى او به دنبال داشت.
لطف اللَّه خسروبيك، از سال 1354 همكارى خود را با اركستر برنامه هاى ويژه راديو آغاز كرد و از سال 1355 نيز فعاليت هاى فراوانى را با برنامه هاى تالار وحدت (رودكى) آغاز كرد و بيشتر كارهاى خويش را با اركستر خوشدل و اركستر مهرافشان انجام داد. وى هم اكنون همكارى خود را تحت نظر وزارت ارشاد اسلامى همچنان ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خانواده اى كه او يكى از فرزندان آن بود، در تهران و نيز روستايى از روستاهاى همدان متعلق به پدرش مى زيستند و او در سال 1320 (ه.ش) در همان روستا چشم به جهان هستى گشود. پدر و دايى اش ساز محلى «چگور» را به خوبى مى نواختند و گفتنى است كه: صداى ساز آنان تقريبا جز خود و
نزديكانش كس ديگرى نمى توانست بشنود، چرا كه بنا به موقعيت محلى شان مى بايستى تنها به خواست دل و براى خود، دست به مضراب ساز مى بردند!
اما او كه كودكى، شنونده هميشگى ساز آنان بود و نيز مى توان گفت كه احساس و استعداد موسيقى را از دو سو به ارث برده بود نمى توانست به دنياى موسيقى كشيده نشود. از اين رو در پيش از ده سالگى نخست به نواختن آن ساز دست يافت.اما پس از آن وقتى خواست كه جهت برآورده شدن هرچه بيشتر نياز روحى و ذوقيش به صورتى جدى تر به كلاس موسيقى ويولن برود با مخالفت شديد پدر روبرو شد ولى او كه تصميم خود را گرفته بود، به محض ديدن تابلوى اولين آموزشگاه موسيقى- مخفيانه و دوراز چشم پدر- بدان جا مراجعه نمود كه مايل است در همين جا از نخستين استادش «ناصر هاتفى» كه در آنجا تدريس مى كرد با حق شناسى ياد كند، چرا كه تعليم و تشويق او، پس از يك سال آموزش، توانست يكى از برندگان مسابقه موسيقى دانش آموزان كشور شناخته شود.
مرحله ى دوم فراگيرى او در كلاس ويولن شادروان «نصرت اله گلپايگانى»- يكى از بهترين شاگردان صبا كه در عنفوان جوانى چشم از جهان فروبست- بود و اين كلاس در «هنرستان آزاد موسيقى ملى» قرار داشت كه به سرپرستى موسيقى دان و اديب سرشناس شادروان «محمدعلى اميرجاهد» اداره مى شد كه پدرانه وى را مورد تشويق و حمايت قرار داد تا اين كه با گذراندن آزمونى، گواهينامه پايان تحصيلات موسيقى ملى را از آن هنرستان دريافت داشت. پس از آن بنا به ضرورتى كه تشخيص آن را داده بود به كلاسهاى شبانه «هنرستان عالى موسيقى» مراجعه نموده و تحت تعليم
اساتيدى چون: «واهه خوجايان» و «ابراهيم روحى فر» و نيز «فريدون فرزانه» و «مصطفى پورتراب» و «هوشنگ استوار» به آموختن علمى و عملى موسيقى كلاسيك غربى (بين المللى) پرداخت.
وى از سال 1347 تا 1358 در اركسترهاى: صبا (دهلوى)، فارابى (حنانه-ناصرى)،گلها (معروفى)، اركستر بزرگ راديو تلويزيون (ناصرى- فخرالدينى) و ديگر اركسترهاى راديو تلويزون و فرهنگ و هنر سابق به نوازندگى ويولن و ويولن آلتو اشتغال داشت و اكنون تنها به آموزش هنرجويان اهتمام دارد.
بايد گفت كه: او در طول قسمتى از اين مدت، تحصيلات عمومى دبيرستانى و دانشگاهى خود را نيز انجام داده و هم اكنون دبير ادبيات دبيرستانهاى تهران مى باشد.
خسروى در مورد آموزش ويولن و ارتباط آن با موسيقى ايرانى سخنانى دارد كه كوتاهى آورده مى شود:
الف: اين ساز با امكانات وسيع و سونوريته (صدادارى) بى نظير از سالها پيش از اين به خدمت موسيقى ايرانى درآمده و تحول و تنوع بسيارى را در اجراى اين موسيقى موجب گرديده كه در درستى اين نظريه، كافى است تا نگاهى به آثار بجا مانده از اركسترهاى: گلها، فارابى و ديگر اركسترها بيفكنيم كه سازهاى معروف به «خانواده ويولن» در اجراى آن آثار نقش اساسى و تعيين كننده را دارا بوده اند و يا انكه توجه بزرگانى مانند: علينقى وزيرى و ابوالحسن صبا به اين ساز را مطمح نظر سازيم كه با اينكه خود از نوازندگان برگزيده سازهاى سنتى بوده اند اما به ضرورت حضور آن در فضاى موسيقى ايرانى- جهت غناى هرچه بيشتر آن- اصرار ورزيده اند. بنابراين گفته بعضى خشك انديشان كه اخيرا پيدا شده و مى خواهند منكر اهميت و نقش آن در پويايى بيشتر موسيقى ما باشند، صحيح به نظر نمى رسد. اين بدان مى ماند
كه ما خواسته باشيم خود را از پيشرفت ها و امكانات پزشكى جهان بركنار داريم و يا اينكه از اتومبيل و هواپيما براى سفر استفاده نكنيم، با اين بهانه كه چون اين پديده ها را ما به وجود نياورده ايم، بنابراين مورد استفاده هاى ما هم نبايد قرار گيرند. در صورتى كه استفاده عقلايى از اختراعات و اكتشافات جهانيان، هم ضرورى و اجتناب ناپذير و هم سودمند مى تواند باشد. آنچه مهم است ايرانى بودن و ايرانى ماندن ماست و به كارگيرى همه امكانات خودى يا بيگانه در حفظ و تعالى شئونمان.
ب: در مورد آموزش ويولن مى گويد: نخست بايد نواختن آن را به شكل صحيح و اصولى فرا گرفت- كه اين امر جز به وسيله متدهاو تكنيك هاى بين المللى شناخته شده عملى نمى تواند باشد- و پس از آن به آموزش و اجراى موسيقى ايرانى پرداخت وگرنه، هم ويولن و هم خود موسيقى ايرانى شكلى ناپسند و مسخ شده به خود خواهند گرفت. در چند دهه پيش از اين استاد فقيد ابوالحسن صبا را داشتيم كه نوازندگيش، هم غناى موسيقى ايرانى و هم شخصيت اين ساز را توأمان با خود داشت و به عقيده من هنروران حال و آينده بايد همان كسب و روش را زيربنا و زمينه كار قرار دهند تا شايد بعدها كسانى بتوانند قدمهايى به جلو نيز بردارند.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين خضرلوزاده، در سال 1322 در شهرستان خوى متولد گرديد، وى از كودكى همواره به موسيقى علاقه فراوان داشت و هر زمان كه آوايى از اين هنر والا را مى شنيد، نظرش به آن طرف معطوف مى گرديد.
پس از اتمام دوره اول متوسطه، در
دبيرستان فيوضات تبريز به دنبال شوق و علاقه خود، در هنرستان موسيقى تبريز ثبت نام و مشغول فراگيرى موسيقى گرديد.
حسين در هنرستان موسيقى ابتدا پيانو را نزد ستوان نيك زاد، فرمانده موزيك ارتش شروع كرد و بعد از مدتى نزد خانم لوست استاد پيانو هنرستان آن را، ادامه داد و همواره يكى از بهترين و پركارترين هنرجويان هنرستان بود. وى همزمان با فراگيرى پيانو، ساز ويولن را نزد استاد استپان سانوسيان (استاد هنرستاتن موسيقى) و هارمونى را نزد استاد يوسف يوسف زاده فراگرفت و در درس هارمونى نيز يكى از ساعى ترين و بهترين هنرجويان كلاس بود. پس از اتمام تحصيلات دوره متوسطه هنرستان و اخذ ديپلم به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و در شهرستان ملاير مشغول خدمت گرديد.
حسين خصرلوزاده در شهر ملاير، به تشكيل گروه كر و اركستر اقدام كرد و با اجراى برنامه هاى مختلف هنرى با حضور فعال خود به اعتبار و پيشبرد اهداف برنامه هاى فرهنگى و هنرى هرچه بيشتر افزود. پس از چندى كه در تاريخ 1346 بود به شهرستان تبريز منتقل شد و ضمن خدمت در آموزش و پرورش، در هنرستان موسيقى اين شهر نيز مشغول تدريس علم موسيقى گرديد. او در طول مدت اقامت خود در تبريز، اكثر وقت خود را صرف تعليم و تربيت و آموزش و فعاليتهاى هنرى فرزندان اين شهر كرد و سرپرستى و اجراى برنامه هاى هنرى آموزشى و پرورشى و همچنين اجراى كنسرت هاى متعدد هنرستان موسيقى را فعالانه و با موفقيت اداره مى كرد.
وى در سال 1348 به تهران منتقل شد و وارد انستيتو مربيان امور هنرى شد و پس 2 سال تحصيل موفق به دريافت فوق ديپلم هنرى
گرديد. سپس در كنكور ورودى رشته موسيقى دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران شركت و پس از موفقيت به تحصيلات خود در دانشگاه ادامه داد.
حسين در دانشگاه، پيانو را با خانم پرى بركشلى و مدتى با خانم لوست مارتروسيان و ساز ويولن را نزد استاد هراج مانوكيان ادامه داد و از محضر استادان دكتر هرمز فرهت، عليرضا مشايخى، احمد پژمان، دكتر محمد تقى مسعوديه،دكتر داريوش صفوت و دكتر شاهين فرهت بهره فراوان گرفت و بالاخره در سال 1355 در رشته موسيقى از دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران فارغ التحصيل گرديد و با سمت كارشناس امور هنرى خدمت خود را ادامه داد.
وى، بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهى، پست هاى آموزشى و هنرى حائز اهميت به شرح زير را احراز نموده و همواره با تلاش و كوشش خستگى ناپذير خود، در احياء تكامل مراكز آموزشى وهنرى از جمله:
1- كارشناس و تدريس در انستيتو مربيان امور هنرى.
2- معاون هنرى انستيتو مربيان امور هنرى.
3- معاون اداره كل پژوهش و نمونه سازى وزارت آموزش و پرورش.
4- معاون مركز تربيت معلم.
رسالت و تعهد خود را ارائه و به اثبات رسانده است.
خصرلوزاده، در سال 1364 به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى منتقل و با عنوان سرپرست مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى مشغول خدمت گرديد و در ايام خدمت خود در اين مركز هنرى تا جايى كه در توان و امكان داشت با شوق و علاقه هرچه بيشتر نسبت به بازسازى كادر اركستر سمفونيك تهران و احياء مجدد آن سعى نموده و براى اولين بار بعد از انقلاب با اجراى كنسرت هاى آموزشى توسط اركستر سمفونيك و اركستر سنتى مركز سرود نسبت به شناساندن سازهاى موسيقى كلاسيك و
موسيقى سنتى ايران به دانشجويان و هنر آموزان وساير علاقمندان اقدام نمود و در ال 1365 به اتفاق دو تن از دوستان خود به منظور آموزش موسيقى به علاقمندان، در خارج از وقت ادارى، مؤسسه آزاد آموزشى تحت عنوان «مؤسسه دوستداران هنر» را تأسيس نمود. وى در حال حاضر ضمن خدمت در پست معاونت امور هنرى ادراه كل پژوهش و آموزش هنرى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در هنرستان (تهران)مشغول تدريس مى باشد.
حسين خضرلوزاده، داراى 2 فرزند به نام آيدا و آيدين مى باشد كه هر دو ايشان پس از گذراندن كلاس هاى مقدماتى موسيقى با روش «كارل اوف» در هنرستان موسيقى به فراگيرى ويولن مشغول مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 240 ق)، عارف. از اهالى بلخ و از مشايخ بزرگ خراسان بود، با ابوتراب نخشبى و حاتم اصم صحبت داشت و ابراهيم ادهم را ديده بود. او از نظيران بايزيد و ابوحفص حدّاد بود. ابوحفص را سر راه سفر حج، در نيشابور و بايزيد را در بسطام زيارت كرد. ابوحفص را گفتند كه: «از اين طايفه كه را بزرگتر ديدى ؟» گفت: «از احمد خضرويه بزرگتر نديدم به همت و صدق احوال». گويند شيخ ابوحامد در نود و پنج سالگى در بلخ درگذشت. مقبره ى وى در همان شهر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (640)، تذكرة الاولياء (294 -288 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (45 -44)، حلية الاولياء (43 -42 /10)، طبقات الصوفيه سلمى (106 -103)، طبقات الصوفيه هروى (100 -98)، طرائق الحقائق (178 -176 /2)، كشف المحجوب (150 -149)، نفحات الانس (53 -52).
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم هجرى، از زنان صوفى. وى دختر امير بلخ و همسر احمد بن خضرويه بلخى بود. به نوشته هجويرى فاطمه «در طريقت شأنى بزرگ داشت. چون وى را ارادت توبه پديد آمد به احمد بن خضرويه بلخى كس فرستاد كه مرا از پدرم بخواه، اما او اجابت نكرد. دوباره كس فرستاد كه يا احمد من تو را آن مرد پنداشتم كه راه حق به زنى راهبر باشى نه راهبر. احمد كس فرستاد و او را از پدرش خواستگارى كرد و پدرش به حكم تبرك او را به عقد احمد درآورد. فاطمه بترك مشغولى دنيا بگفت و به حكم عزلت با احمد بياراميد تا احمد را قصد زيارت خواجه با يزيد افتاد، فاطمه با وى برفت. هنگامى كه
با بايزيد روبرو شد نقاب از روى برداشت و با او گستاخ وار سخن گفت. احمد ناراحت شد و گفت: چرا اينطور سخن مى گويى؟ فاطمه گفت: از آنرو كه تو محرم طبيعت منى و وى محرم طريقت من. من از توبه هوا رسم و از وى به خدا و دليل آن اينست كه وى از صحبت من بى نياز است و توبه من محتاج... زمانى كه با يزيد درباره حناى دست فاطمه از او سؤال كرد كه براى چه حنا بسته اى؟ فاطمه گفت: از اين به بعد كه چشم تو بر دست من افتاد صحبت ما حرام شد و از آنجا برگشت و در نيشابور اقامت گزيد.»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: كشف المحجوب، 150 -149.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين خضوعى- ميرزا حسين مشهور به ساعت ساز، استاد آواز و موسيقى شناس دوره ى ناصرى، فرزند ميرزا محمدحسن خان قارى خوش صداى قرآن، به سال 1253 شمسى در خانواده اى متقى ديده به جهان گشود. رساله ى خطى كه از استاد به جا مانده، نشان مى دهد كه به موسيقى علمى و عملى زمان خود كاملاً مسلط بوده و با نواختن تار نيز آشنائى داشته است. هنگامى كه از سه تن از اساتيد برگزيده ى آواز در دوره ى قاجار سخن به ميان آيد، بى ترديد نام ميرزا حسين خان ساعت ساز، يكى از آن اسامى خواهد بود.
ميراز حسين خان، موسيقى را نزد ميرزا عبدالوهاب، خواننده و موسيقى دان قديمى اصفهانى آموخت، وى در سنين نوجوانى به تهران آمد و حدود بيست و پنج سال در دربار ناصرالدين شاه رفت و آمد داشت و با هنرمندان نامدار انجمن اخوت دمساز بوده، و طبق نوشته ى شادروان خالقى در سرگذشت موسيقى، در
كنسرت هاى آن انجمن به عنوان خواننده با هنرمندان چون سيد حسين طاهرزاده و ناصر سيف، شركت فعال داشته است. سپس به اصفهان بازگشته و ضمن تشكيل خانواده، كه حاصل آن يك پسر و يك دختر بود، به علت دارا بودن سواد و خط خوش، در اداره ى دخانيات به امور دفترى مشغول مى گردد، و كار ساعت سازى و در واقع تعمير آن را به صورت تفريحى در منزل انجام مى داده است.
از هنرمندان هم دوره ى استاد كه مجالست دائم بين آنها برقرار بوده مى توان از آقا سيد رحيم، ميرزا حبيب اصفهانى، سليمان اميرقاسمى، و طاهرزاده اساتيد نامدار آواز در اصفهان، و بنان الدوله، سيد صادق شهاب اصفهانى- كه گوشه ى شهابى در آواز بيات ترك منسوب به وى مى باشد، و فيض اللَّه خان اخگر را نام برد، همچنين نايب اسداللَّه مواقعى كه در اصفهان به سر مى برد به اين جمع مى پيوست.
از شاگردان نامدارى كه از محضر استاد ميرزا حسين خان بهره بردند مى توان از تاج اصفهانى، اديب خوانسارى، و دردشتى را نام برد و شاگردان فراوان ديگرى كه رديف موسيقى ايران را چه با آواز و چه بر روى ساز تعليم مى گرفتند. بيشتر جلسات درس و اجتماع هنرمندان موسيقى، در منزل حاج آقا ملك اصفهانى برپا مى گرديد و حمايت زنده ياد، حاج آقا در بهره دهى و برپائى و دلگرمى هنرمندان بسيار مؤثر بوده است.
ميرزا حسين خان، به علم عروض كاملاً مسلط بوده و شناخت فنون ادبى و آشنائى با عروض را بر اهل موسيقى واجب مى دانسته، وى داراى طبعى روان و لطيف در شعر بوده و به سرورالشعرا تخلص مى نموده است. در رساله اى كه به خط خود استاد، در دو دفتر (بياض) از ايشان به جاى مانده،
به سبك كتاب بحورالالحان، اشعارى گنجانيده شد. و تناسب معنى و بحر آنها در مقامات موسيقى معين گرديده، همچنين تقسيمات قديم موسيقى بر پايه ى آوازها و شعبات و نغمات و فواصل موسيقى به عدد و حروف ابجدى در حد اولى منظم ذكر گرديده و نيز تقسيمات جدى بر پايه ى دستگاهها و آوازها و گوشه هاى معمول امروز و جاى نت ها بر روى پرده هاى تار تعيين گرديده است، و اظهار تأسف نموده اند كه بسيارى از نغمات فراموش شده و هنرمندان امروز آنها را اجرا نمى كنند و اظهار اميدوارى كرده اند كه روزى اين علم از سطح مدارس به بالا آموزش داده شود.
از امتيازات مثبت استاد آنكه در آموزش به ديگران همانند ميرزا عبداللَّه و نايب اسداللَّه بسيار سخى و داراى طبعى بلند و خلقى خوش بوده، و محفوظات خود را بى دريغ و سخاوتمندانه در اختيار طالبين قرار مى داده است.
استاد ميرزا حسين خضوعى، در سن هفتاد سالگى، در آبان ماه 1323 ش. از عوارض بيمارى ديابت جهان را وداع گفت. آرامگاه وى، در تخت فولاد اصفهان، تكيه شهدا مى باشد. روانش شاد.
(1323 -1253 ش)، موسيقيدان، خواننده و شاعر، متخلص به سرورالشعراء. چون شغل اصلى او ساعت سازى بود، به ساعت ساز مشهور و به علت تبحرش در موسيقى سمت معين البكايى (تعزيه گردانى) داشت. وى موسيقى را نزد ميرزا عبدالوهاب اصفهانى آموخت و در نوجوانى به تهران آمد و در دربار ناصرالدين شاه رفت و آمد مى كرد. بعد از مراجعت به اصفهان، در اداره ى دخانيات مشغول به كار شد و كار تعمير و ساعت سازى را در منزل خود انجام مى داد. ميرزا حسين به علم عروض كاملا مسلط بود و در شعر طبعى روان داشت.
در رساله اى كه به خط خود وى در دفترى بر جاى مانده، به سبك كتاب «بحور الالحان» اشعارى گنجانده و تناسب معنى و بحر آنها را در مقامات موسيقى معين كرده است. او همچنين تقسيمات قديم موسيقى را بر پايه آوازها و شعبات و نغمات و فواصل موسيقى به عدد و حروف ابجدى در جداولى ذكر كرده است. آرامگاه وى، در تخت فولاد اصفهان، تكيه شهدا است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (243)، تاريخ موسيقى (676/ 2)، سرگذشت موسيقى (369 ،87/ 1)، مردان موسيقى (156 -153/ 2).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 859 ق)، خطاط، عارف، نويسنده و شاعر، متخلص به خلوتى. وى مريد مولانا محمد مغربى بود و تربيت از او يافت. پس از چندى به خدمت جمعى ديگر از بزرگان مثل سلطان خواجه على صفوى و شيخ زين الدين خوافى و شيخ كال خجندى نيز رسيد. خلوتى در خوشنويسى از سرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت و سند خط استادان آذربايجان و خراسان بدو مى پيوندد. خواجه عبدالرحيم و برادر مهترش، خواجه عبدالحى، هر دو در خوشنويسى شاگرد پدر خود بودند. وى در حظيره بابا مزيد مدفون است. از تاليفات او: «مفاتيح الغيب»، در تصوف؛ «حاشيه بر شرح اصطلاحات شيخ عبدالرزاق كاشى»؛ «شرح بر رباعى حوراييه ى» ابوسعيد ابوالخير؛ «تعليقات بر بعضى ابيات مشكله گلشن راز» و چند اثر ديگر: از خطوط وى: يك قطعه از مرقع مالك، به خط ثلث دو دانگ جلى و رقاع و نسخ و توقيع كتابت جلى ممتاز، با رقم: «كتبه اضعف عباداللَّه تعالى... عبدالرحيم الخلوتى ابن شمس التبريزى المشرقى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد
اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (1100/4)، تاريخ نظم و نثر (795 ،742)، تذكره ى شعراى آذربايجان (205 -204 /2)، دانشمندان آذربايجان (142 -141)، الذريعه (305/21 -301 /9)، روضات الجنات (88 ،83 ،75 /1)، سخنوران آذربايجان (338 -336)، گلستان هنر (28 ،25).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده. وى از شاگردان ميرزا عبداللَّه، استاد معروف تار، بود. در محضر استاد سمت جانشينى داشت و مشقهاى شاگردان ديگر را روان مى كرد. مدتى هم شاگرد آقا حسينقلى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (578/2)، سرگذشت موسيقى (122 ،120 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. وى به دستگاههاى موسيقى احاطه داشت و از معاشران ميرزا غلامرضاى شيرازى نوازنده ى تار بود و با ساز آن استاد خوانندگى مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (659/2)، سرگذشت موسيقى (370 -369 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رهبر و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، فقيه، عارف.
تولد: 30 شهريور 1281(20 جمادى الثانى 1320 ق. 24 سپتامبر 1902)، خمين.
درگذشت: 14 خرداد 1368، تهران، بيمارستان قلب.
روح الله مصطفوى مشهور به موسوى خمينى، فرزند سيد مصطفى موسوى از علماى آن زمان، در پنج ماهگى پدرش را از دست داد. خوانين تحت حمايت عمال حكومت وقت پدرش را در مسير خمين به اراك به شهادت رساندند. بستگان وى براى اجراى حكم الهى قصاص به تهران (دارالحكومه وقت) رهسپار شدند و بر اجراى عدالت اصرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد.
دوران كودكى را تحت سرپرستى مادرش (بانو هاجر) از نوادگان آيت الله خوانسارى (صاحب زبدة التصانيف)، و نزد عمه اش (صاحبه خانم) سپرى كرد، ولى در پانزده سالگى هم مادر و همه عمه اش را از دست داد.
از نوجوانى به تحصيل معارف روز و علوم مقدماتى و سطح حوزه هاى دينيه و از جمله ادبيات عرب، منطق و فقه و اصول پرداخت و نزد معلمين و علماى منطقه (نظير ميرزا محمود افتخارالعلماء حاج ميرزا نجفى خمينى، آيت الله شيخ على محمد بروجردى، آيت الله شيخ محمد گلپايگانى و آيت الله عباس اراكى و بيش از همه نزد برادر بزرگترش آيت الله سيد مرتضى پسنديده) فراگرفت و در سال 1298 عازم حوزه ى علميه ى اراك شد. پس از تحصيلات بسيارى از دروس در اراك، عازم حوزه ى علميه ى قم شد. در قم در علوم فلسفه و اخلاق استادان او آيت الله محمدعلى شاه آبادى
و آقا سيد ابوالحسن حكيم قزوينى و حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى بودند و علم منقول و فقه و اصول را از محضر آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى و آقا مير سيد على كاشانى فراگرفت. ايشان در همان اوان در دروس فقه و اصول آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى و آيت الله يثربى حضور و به مراتب فقه و اصول احاطه يافت و به اجتهاد رسيد.
در سال 1339 ق. كه آيت الله عبدالكريم حائى يزدى درگذشت، آيت الله العظمى خمينى ديگر خود يكى از فضلاى و مدرسين حوزه علميه قم به ويژه در رشته فلسفه، تهذيب نفس و اخلاق گرديده بود كه بعدها در تدريس فقه و اصول فقه نيز نام آور شد. ايشان كه در همان زمان با محافل و شخصيت هاى ضد دربارى ارتباط كامل داشت، در مبارزه عليه حكومت رضاخان در حد اقتضاى سن خود كوشش نمود. ايشان عليه رژيم فرزند رضاخان نيز مبارزه و افشاگرى مى كرد و بعد از رحلت آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى، آيت الله حسن بروجردى را در حد امور و مسائل يارى رساند. بعد از درگذشت آيت الله بروجردى حوزه علميه قم و محافل روحانى ديگر او را به عنوان «آيت الله خمينى» شناختند.
درسال 1340 با تشكيل انجمن هاى ايالتى و ولايتى و طرح لوايح شش گانه شاه، امام خمينى مخالفت قاطع خود را عليه رژيم آغاز كرد. با پيش آمدن واقعه خونين 15 خرداد ايشان به دنبال نطقى كه عليه رژيم ايراد نمود، دستگير و به پادگان عشرت آباد تهران منتقل شد. يك سال پس از آزادى، مجددا در مخالفت با «كاپيتولاسيون» سخنرانى ايراد كرد كه منجر به تبعيد ايشان در سيزده آبان سال 1344 به تركيه
شد. پانزده سال به حالت تبعيد در نجف اشرف به سر برد. سرانجام پس از شهادت پسرشان- آيت الله سيد مصطفى خمينى- به دست رژيم و پس از آن كه از عراق به پاريس رفت و با فرار شاه، در 12 بهمن 1357 با ورودشان به خاك ميهن، استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى را براى مردم ايران به ارمغان آوردند و در 22 بهمن ماه 1357 با حمايت توده هاى ميليونى مردم رژيم شاهنشاهى در ايران را سرنگون ساخت و براى نخستين بار در ايران حكومت جمهورى اسلامى را برقرار ساخت و به عنوان «امام» همه مسلمانان جهان به رسميت شناخته شد. امام خمينى ده سال پس از تأسيس جمهورى اسلامى در ايران و هدايت انقلاب اسلامى در اين مدت در چهاردهم خرداد سال 1368 در تهران درگذشت.
از آثار ايشان ميتوان به اين عنوان ها اشاره نمود: شرح دعاى سحر (به عربى، ترجمه سيد احمد فهرى)، شرح حديث رأس الجالوت (تأليف 1348)، حاشيه امام بر شرح حديث رأس الجالوت، حاشيه بر شرح فوائد الرضويه، شرح حديث جنود عقل و جهل، مصباح الهداية الى الخلافة والولاية، حاشيه بر شرح فصوص الحكم، حاشيه بر مصباح الانس، شرح چهل حديث (اربعين حديث)، سر الصلوة (صلاة العارفين و معراج السالكين)، آداب نماز (يا آداب الصلوة)، رسالة لقاءالله، حاشيه بر اسفار، كشف الاسرار (در اسرار هزار ساله حكمى زاده، چاپ سوم 1363 ق.)، انوار الهداية فى التعليقة على الكفاية، بدايع الدرر فى قاعدة نفى الضرر، رسالة الاستصحاب، رسالة فى التعادل و التراجيع، رسالة الاجتهاد و التقليد، مناهج الوصول الى علم الاصول (دو جلد)، رسالة فى الطلب و الارادة، رسالة فى التقية، رسالة فى قاعدة من ملك،
رسالة فى تعيين الفجر فى اليالى المقمره، كتاب الطهارة (چهار جلد)، تعليقه على العروة الوثقى، مكاسب محرمه (دو جلد) تعليقة على وسيلة النجاة، رسالة نجاةالعباد)، حاشيه بر رساله ارث، تقريرات درس اصول آيت الله العظمى بروجردى، توضيح المسائل (رساله عملية)، مناسك حج، تحرير الوسيله (دو جلد)، كتاب البيع (پنج جلد)، تقريرات دروس امام خمينى، كتاب الخلل فى الصلوة، حكومت اسلامى يا ولايت فقيه، جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، تفسير سوره حمد، استفتائات، ديوان شعر، نامه هاى عرفانى، پيامها، سخنرانيها، مصاحبه ها و احكام و نامه ها (بيست و دو جلد)، وصيت نامه ى سياسى الهى، المكاسب المحرمة (عربى، 1381 ق.)، تهذيب الاصول (عربى، دو جلد تقرير امام و تحرير جعفر سبحانى، 1380 -1375 ق.).
حضرت آيةاللَّه العظمى امام سيد روح اللَّه موسوى خمينى 20 جمادى الثانى 1320 (ه.ق.) در خمين در يك خانواده روحانى به دنيا آمد. والدايشان- آيةاللَّه سيد مصطفى خمينى- در اواخر 1320 در سن 47 سالگى به وسيله فئودالها شهيد شد.
امام، تحت تربيت عمه و مادر دلسوز و مراقبت هاى برادر بزرگوارش آيةاللَّه پسنديده رشد كرد. و پس از تحصيلات مقدماتى در خمين در 1339 عازم حوزه علميه اراك شد و سپس در 1340 در محضر آيةاللَّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائى به قم عزيمت كرد. او در 1345 ه.ق. سطوح عاليه را طى كرده و در محضر درس مؤسس حوزه- آيةاللَّه حائرى حضور يافت. پس از رحلت مرحوم حائرى در 1355، به عنوان استادى گرانقدر و مجتهدى عالم در حوزه درخشيد. وى در كنار فقه و اصول به تحصيل پرداخت و از محضر آيةاللَّه شيخ محمد على شاه آبادى عارف كامل، بهره هاى روحى فراوانى برد. آوازه شهرت وى به عنوان
يك استاد مسلم و صاحب شيوه تدريس و تعليم، طلاب بيشمارى را گرد او جمع كرد. درس اخلاق و روش تدريس و تعليم وى كه موجد روح فداكارى و شجاعت و تعهد و تقوى در طلاب ميشد، موجب تحول عظيمى در حوزه و منجر به تعطيلى درسش از طرف ديكتاتور وقت- رضاخان- گرديد. پس از سقوط رضاخان، اين درس مجددا در فيضيه آغاز گشت.
در سال 1364 ه.ق. همزمان با ورود آيت اللَّه بروجردى، بزرگترين كرسى تدريس حوزه علميه به وى اختصاص يافت. مسجد سلماسى و مدرسه فيضيه شاهد حضور انبوهى از مشتاقان معرفت و دهها مجتهد اصولى، اديب و مفسر در محضرش گشت. او در مسند اجتهاد و فتوى نشست و ميليونها تن به عنوان مقلد و پيرو، سر به فرمانش نهادند و در انتظار صدور حكم و فتوايش نشستند.
در سال 1340 ه.ش. با تشكيل انجمنهاى ايالتى و ولايتى و طرح لوايح ششگانه شاه- كه خود وسيله اى براى تثبيت حكومت امريكا در ايران بود- مخالفت جدى و قاطع نمود. حادثه 15 خرداد 1341 پيش آمد كه هزاران نفر از مسلمانان انقلابى آماج گلوله هاى سفاكان پهلوى گشتند و خود ايشان به دنبال نطقى كوبنده در مدرسه فيضيه به پادگان عشرت آباد منتقل و زندانى شد. ولى پس از يك سال آزاد و هنگام بازگشت به قم در مخالفت با كاپيتولاسيون سخنرانى رسوا كننده اى در مسجد اعظم ايراد كرد كه منجر به تبعيدش در 13 آبان 1342 به تركيه گرديد. پس از مدتى به نجف منتقل و قريب 15 سال اجبارا در حوزه نجف اقامت گزيد. و از همانجا عهده دار رهبرى فكرى و ارشادى مردم بود و در فرصت هاى
مناسب اعلاميه هاى لازم را صادر مى كرد. در 1356 ه.ش. به مناسبت شهادت فرزند برومندش آيةاللَّه مصطفى خمينى مجالس ترحيم باشكوه و خونينى برپا گشت كه شخصيت امام را بيشتر مطرح و موجب انتقال ايشان به پاريس گرديد. و اين در حالى بود كه احساسات مذهبى مردم به اوج خود رسيده و كنترل از دست رژيم خارج گشته بود و شاه از ايران خارج شده و اساس حكومت اسلامى به رهبرى امام و فداكارى مردم مسلمان در ايران پايه ريزى شده بود.
آثار و تأليفات گرانبهايى از معظم له در اختيار محافل علمى است كه از آن ميان مى توان از «تحرير الوسيله كتاب الصلوة، كتاب المكاسب، كتاب الطهاره، كتاب الخلل، كتاب البيع (در 5 جلد)، مصباح الهداية (شرح دعاى سحر)، چهل حديث برگزيده در اخلاق و عرفان و...» را نام برد و اكنون دعاى ميليونها تن از مسلمانان و مستضعفين جهان اين است:
خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدى خمينى را نگه دار!
(1410 -1320 ق)، عالم، فقيه، مرجع تقليد، بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، عارف و شاعر. در خانواده اى روحانى در شهر خمين متولد شد. پدرش در چهل و هفت سالگى به دست مالكين محلى كشته شد و امام تحت سرپرستى و حضانت عمه و مادر و برادرش آيت اللَّه پسنديده قرار گرفت. تحصيلات مقدماتى را در زادگاهش آموخت و در سال 1339 ق براى ادامه تحصيل رهسپار اراك شد. پنج سال در آنجا اقامت كرد و تا سطوح عاليه را خواند. با عزيمت آيت اللَّه حائرى يزدى در سال 1340 ق به قم و بنا نهادن حوزه ى علميه، در ساذل 1345 ق به قم رفت و به تحصيل فلسفه و حكمت مشغول شد.
فلسفه را از آيت اللَّه شيخ محمدعلى شاه آبادى فراگفت. سپس به تحصيل دروس خارج از سطح پرداخت و از محضر آيت اللَّه حائرى كسب فيض كرد و به درجه ى اجتهاد رسيد. وى از محضر مى رسيد على يثربى و حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى و آقا ميرزا على اكبر حكمى يزدى و حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و حاج شيخ محمدرضا نجفى مسجد شاهى و آقاميرزا محمدعلى اديب تهرانى و حاجى سيد محمدتقى خوانسارى و آيت اللَّه بروجردى و حاج سيد محسن امين و حاج شيخ عباس محدث قمى و سيد ابوالقاسم دهكردى اصفهانى و حاج شيخ محمدتقى بافقى بهره مند گشت و اينان از مشايخ وى بودند. امام خمينى از سال 1368 ق به تدريس «كفايه» و «منظومه» و «اسفار» و فقه و اصول پرداخت. وى علاوه بر علوم عقلى و نقلى، تحصيل علم اخلاق را جزو دروس تحصيلى طلاب خود قرار داده بود، و از ديرباز به تدريس اخلاق مشغول بود. در دوره ى رضاخان درس اخلاق ايشان مدتى تعطيل شد و پس از سقوط رضاخان، اين درس مجدداً در مدرسه ى فيضيه داير گشت. وى علاوه بر مدرسه ى فيضيه، در مسجد سلماسى نيز تدريس مى نمود. در سال 1340 ش كه تشكيل انجمنهاى ايالتى و ولايتى و لوايح ششگانه شاه مطرح شد، با مخالفت جدى امام روبه رو گرديد و در نتيجه حادثه ى پانزده خرداد 1342 ش پيش آمد. امام به پادگان عشرت آباد منتقل و زندانى شد و پس از چندى آزاد گرديد و به قم مراجعت كرد. مخالفت ايشان با مسئله كاپيتولاسيون و سخنرانى وى در مسجد اعظم سبب شد كه معظم له به تركيه تبعيد شود. پس از مدتى به نجف
منتقل گشت و قريب پانزده سال در نجف اقامت گزيد. از همين زمان عهده دار رهبرى مبارزات سياسى شد و در هر فرصتى با صدور اعلاميه هايى مردم را به مبارزه ى تهييج مى كرد. با درگذشت ناگهانى فرزند ايشان حاج سيد مصطفى خمينى در سال 1356 ش و برگزارى مراسم سوگوارى، تبليغات عليه دستگاه هيئت حاكمه را دنبال كرد. به تدريج دامنه ى تظاهرات به خيابانها كشيده شد. در اين زمان امام از نجف به پاريس رفت و مبارزات عليه شاه اوج گرفت و شاه مجبور به ترك كشور شد و امام به ايران بازگشت و جمهورى اسلامى را بنا نهاد و رهبرى حكومت اسلامى ايران را تا 14 خرداد ماه سال 1368 ش كه جان به جان آفرين تسليم كرد، خردمندانه عهده دار بود. پيكر پاك وى با مراسم با شكوهى در محلى كه اكنون به نام مرقد مطهر معروف است دفن گرديد. امام خمينى از آغاز جوانى به شعر و شاعرى پرداخت. از آثار وى: «كشف الاسرار»؛ «تحرير الوسيله»؛ «كتاب الصلوة»؛ «كتاب المكاسب»؛ «تهذيب الاصول»؛ «كتاب الطهارة»؛ «كتاب الخلل»؛ «كتاب البيع»، در پنج مجلد؛ «مصباح الهداية»؛ «چهل حديث برگزيده در اخلاق»؛ «آداب نماز»؛ «مجموعه ى اشعار»، كه پس از رحلت ايشان در دسترس عموم قرار گرفت.[1]
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] آينه ى دانشوران (187 -185)، الذريعه (52 / 22 ،123 / 21 ،13 / 18 ،69 / 13)، سخنوران نامى معاصر (347 -340 / 1)، كيهان فرهنگى (س 6، ش 3، ص 15 -1)، گنجينه ى دانشمندان (29 -12 / 8)، مؤلفين كتب چاپى (232 -231 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهروز خندانى به سال 1334 درتهران خيابان گرگان متولد شد، تحصيلات
ابتدايى و متوسطه را در دبستان حافظ و متوسطه را در دبيرستان رودكى به پايان برد.
بهروز خندانى از كودكى به موسيقى علاقمند شد و با اين هنر دوران كودكى خود را سپرى مى كرد، بدين طريق كه آنها راديو نداشتند و او با گوش دادن به صداى راديوى همسايه آهنگ ها و تصنيف ها را ياد مى گرفت و آنها را براى خود مى خواند و اين خود، انگيزه اى را در او به وجود آورد تا به سوى اين هنر بيشتر كشش و گرايش پيدا كند، لذا در دبيرستان در گروه سرود و تئاتر شركت كرد و يكى از فعالين هنرى گروه سرود و نمايش مدرسه شد و پس از پايان تحصيلات به كلاس موسيقى جهت فراگيرى و نواختن فن ويولن، ابتدا زير نظر هنرمند ارجمند و معلم دلسوز، على نوعدوستى مدت سه سال كتاب هاى اول و دوم هنرستان و كتاب هجده قطعه پيش درآمد را به پايان برد، سپس به كلاس هنرمند گرامى شاول كاربند راه يافت و جهت ورزيدگى انگشتان و متد و گام هاى موسيقى غرب و آرشه كشى مدت سه سال از وجود اين معلم خوب بهره ور گرديد. و كتاب سوم هنرستان موسيقى را هم به پايان رسانيد، سپس براى بهتر فراگرفتن رديف هاى موسيقى ايرانى به هنرستان شبانه موسيقى رفت و نزد هنرمند گرامى و باارزش كامران داروغه به مدت يك سال رديف هاى شادروان ابوالحسن صبا را آموخت و پس از آن براى سير و تفحص در موسيقى سنتى و اصيل ايران به خدمت حشمت اللَّه جودكى رفت واز سبك و سياق نوازندگى وى بهره ور شد و تحت تأثير نوازندگى وى قرار گرفت كه خود هم اكنون يكى از شيرين نوازان
ويولن مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از دانشمندان و مطّلعين از علوم قرآن بوده، رساله اى در تجويد بفارسى نگاشته، تاريخ تأليف 1225 هجرى مى باشد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احسان خواجه اميري فرزند ايرج خواننده قديمي موسيقي سنتي ايران در تاريخ 7 آبان 1363٬ متولد شد .اودررشته مهندسي كامپيوترادامه تحصيل نمود و فرزند آخر خانواده مي باشد. احسان با ترانه «جان بابا» كه همراه با ايرج، پدر خود اجرا كرده بود به دنياي موسيقي شناخته شد. با به بازار آمدن آلبوم «من و بابا» در تابستان 1383 و در پي آن راه يافتن احسان به صدا و سيماي ايران به خواننده اي شناخته شده و محبوب در ايران تبديل شد .
مي توان گفت احسان با ترانه «براي آخرين بار» كه براي تيتراژ پاياني سريالي با همين نام اجرا كرده بود به اوج محبوبيت رسيد. آلبوم دوم او در سال 1384 با نام «براي اولين بار» و اثر سوم با نام «سلام آخر» در مهرماه 1386 به بازار آمد تا احسان خواجه اميري جزو برترين خوانندگان پاپ داخل ايران مطرح شود
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين خواجه اميري ( ايرج )به سال 1313 در شهر كاشان متولد شد ، بيش از شش سال از سنش نمي گذشت كه شروع به زمزمه اشعار روز و عاميانه مردم كه رايج آن زمان بود مي كند .
پدر بزرگ وي كه از صدايي بسيار خوش برخوردار بوده ، يكي از خوانندگان به نام ناصرالدين شاه قاجار بود و هر وقت كه شاه قاجار اراده مي كرده بايد وي براي او بخواند ولي به طوري كه از شواهد و آثار بر مي آيد ، غير از دربار ، او خيلي مواقع براي مردم عادي نيز مي خواند و در محافل شركت مي كرده و مي خوانده ، پدر حسين خواجه اميري كه از صدايي خوب
برخوردار و از پدرش به ارث برده بود حسين را تحت تعليم خود قرار مي دهد و بسياري از شب ها كه ستاره هاي منطقه كويري كاشان مانند خوشه هايي از زمرد در آسمان خودنمايي مي كردند و محيطي شاعرانه به وجود مي آوردند ، وي را به صحراي اطراف شهر مي برد و او را تشويق به خواندن با صدايي هر چه بلند مي كرد . مدت ها حسين تحت تعليم پدر اين كار را ادامه داد و پس از چندي به تهران مي آيد و به كلاس روان شاد استاد ابوالحسن خان راه يافت ، مدت شش ماه متوالي از محضر استاد صبا كسب فيض كرد ، سپس در سال 1327 توسط ابراهيم خان منصوري براي شركت در برنامه هاي راديويي به راديو دعوت شد . حسين مدت ها با اين اركستر همكاري مي كند و خودش ارتشي بود ، شب هاي جمعه به مدت نيم ساعت در برنامه ارتش شركت مي كند و پس از مدتي در اركستر آقاي عبدالله جهان پناه شركت و با اركستر او همكاري كرد .
در سال 1336 بنا به دعوت مرحوم داود پيرنيا به برنامه گلها راه مي يابد و در اولين همكاري خود با گلها، آوازي در مايه " سه گاه " همراه با ويولون استاد علي تجويدي مي خواند و چندي بعد يكي از آهنگ هاي آقاي مهندس همايون خرم را با همكاري جليل شهناز و جهانگير ملك به نام گلهاي 510 در مايه مخالف "سه گاه " اجرا مي كند و از اين به بعد همكاريش با اين برنامه ادامه مي يابد .
ايرج ، علاوه بر خواندن ، به نواختن ضرب نيز علاقه وافر دارد وضرب به خوبي مي نوازد . وي معتقد است كه جامعه ايران ، آواز و آهنگ هاي اصيل ايراني را مي خواند و همين آثار و آهنگ ها است كه نمودار فرهنگ صوتي و ملي كشور بوده و توسط گذشتگان ما به طور سينه به سينه حفظ و نسل به نسل به ما منتقل شده و اين ميراث گرانقدر برايمان مانده و بايد در حفظ و اشاعه آن سعي و كوشش وافر داشته باشيم و به موسيقي ملي و سنتي سرزمين خود خيلي بيش از اين ها ارج گذاريم .
حسين خواجه اميري چون افسر ارتش بود لذا مشكلاتي براي اجراي برنامه هاي هنري خود از جمله نام حقيقي خود پيش روي داشت ، بدين سبب نام مستعار ( ايرج ) را براي خود برگزيد . ايرج كه از صدايي خوش و رسا و مطلوب برخوردار است در زمان خود به آواز ايران خدمات شايان توجهي نمود به طوري كه در دور افتاده ترين قراء مملكت هم علاقمندان فراوان پيدا كرد ، ولي افسوس كه اين هنرمند خوش صدا ، اشتباه بزرگي را در زندگي هنري خود مرتكب شد و آن اين كه يكي از كارگردانان ابن الوقت سينماي آن زمان كه ضربات فراوان و سنگيني به صنعت فيلم سازي كشور زده بود ، وي را اغوا كرد و در بسياري از فيلم هاي ساخته او ، آهنگ هاي " آن چناني!" خواند كه اي كاش نمي خواند و به شهرت و مقام والا و اصيل هنري خود خدشه وارد نمي كرد
. به هر حال صاحب نظران در موسيقي ايران ، متفق القولند كه وي يكي از بهترينهاي آواز ايران بوده كه هيچوقت خاطره او در آواز و موسيقي سنتي ايران فراموش نخواهد به قول معروف اگر در و گوهر در لجن زار هم بيفتد ، اصليت خود را از دست نخواهد داد و حسين خواجه اميري ( ايرج ) هم حكم همين در و گوهر را دارد .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين خواجه اميرى به سال 1313 در شهر كاشان متولد شد، بيش از شش سال از سنش نمى گذشت كه شروع به زمزمه ى اشعار روز و عاميانه مردم كه رايج آن زمان بود مى كند.
پدربزرگ وى كه از صدايى بسيار خوش برخوردار بوده، يكى از خوانندگان بنام دربار ناصرالدين شاه قاجار بود و هر وقت كه شاه قاجار اراده مى كرده بايد وى براى او بخواند ولى به طورى كه از شواهد و آثار برمى آيد، غير از دربار، او خيلى مواقع براى مردم عادى نيز مى خواند و در محافل شركت مى كرده و مى خوانده، پدر حسين خواجه اميرى كه از صدايى خوب برخوردار و از پدرش به ارث برده بود حسين را تحت تعليم خود قرار مى دهد و بسيارى از شبها كه ستاره هاى منطقه ى كويرى كاشان مانند خوشه هايى از زمرد در آسمان خودنمايى مى كردند و محيطى شاعرانه به وجود مى آوردند، وى را به صحراى اطراف شهر مى برد و او را تشويق به خواندن با صدايى هرچه بلند مى كرد. مدتها حسين تحت تعليم پدر اين كار را ادامه داد و پس از چندى به تهران مى آيد و به كلاس روان شاد استاد ابوالحسن خان صبا راه يافت، مدت شش ماه متوالى از محضر
استاد صبا كسب فيض كرد، سپس در سال 1327 توسط ابراهيم خان منصورى براى شركت در برنامه هاى راديويى به راديو دعوت شد. حسين مدتها با اين اركستر همكارى مى كند و خودش چون ارتشى بود، شبهاى جمعه به مدت نيم ساعت در برنامه ارتش شركت مى كرد و پس از مدتى در اركستر آقاى عبداللَّه جهان پناه شركت و با اركستر او همكارى كرد.
در سال 1336 بنا به دعوت مرحوم داود پيرنيا به برنامه گلها راه مى يابد و در اولين همكارى خود با گلها، آوازى در مايه ى «سه گاه» همراه با ويولن استاد على تجويدى مى خواند و چندى بعد يكى از آهنگهاى آقاى مهندس همايون خرم را با همكارى جليل شهناز و جهانگير ملك به نام گلهاى 510 در مايه ى مخالف «سه گاه» اجرا مى كند و از اين به بعد همكاريش با اين برنامه ادامه مى يابد. ايرج، علاوه بر خواندن، به نواختن ضرب نيز علاقه ى وافر دارد و ضرب به خوبى مى نوازد. وى معتقد است كه جامعه ى ايران، آواز و آهنگهاى اصيل ايرانى را مى خواهند و همين آثار و آهنگها است كه نمودار فرهنگ صوتى و ملى كشور بوده و توسط گذشتگان ما به طور سينه به سينه حفظ و نسل به نسل به ما منتقل شده و اين ميراث گرانقدر برايمان مانده و بايد در حفظ و اشاعه ى آن سعى و كوشش وافر داشته باشيم و به موسيقى ملى و سنتى سرزمين خود خيلى بيش از اينها ارج گذاريم.
حسين خواجه اميرى چون افسر ارتش بود لذا مشكلاتى براى اجراى برنامه هاى هنرى خود از جمله نام حقيقى خود پيش روى داشت، بدين سبب نام مستعار (ايرج) را براى خود برگزيد. ايرج
كه از صدايى خوش و رسا و مطلوب برخوردار است در زمان خود به آواز ايران خدمات شايان توجهى نمود به طورى كه در دورافتاده ترين قراء مملكت هم علاقمندان فراوان پيدا كرد، ولى افسوس كه اين هنرمند خوش صدا، اشتباه بزرگى را در زندگى هنرى خود مرتكب شد و آن اين كه يكى از كارگردانان ابن الوقت سينماى آن زمان كه ضربات فراوان و سنگينى به صنعت فيلم سازى كشور زده بود، وى را اغوا كرد و در بسيارى از فيلمهاى ساخته ى او، آهنگهاى «آن چنانى!» خواند كه اى كاش نمى خواند و به شهرت و مقام والا و اصيل هنرى خود خدشه وارد نمى كرد. به هر حال صاحب نظران در موسيقى ايران، متفق القولند كه وى يكى از بهترين هاى آواز ايران بوده كه هيچوقت خاطره ى او در آواز و موسيقى سنتى ايران فراموش نخواهد به قول معروف اگر در گوهر در لجن زار هم بيفتد، اصليت خود را از دست نخواهد داد و حسين خواجه اميرى (ايرج) هم حكم همين در و گوهر را دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1098 ق)، خطاط. از خطوط وى: قرآنى به خط نسخ كتابت جلى عالى، با رقم: «... خواجه زاده محمد سنه 1080»؛ دو مرقع ثلث دو دانگ جلى و نسخ كتابت خوش، با رقم: «حرره محمد الشهير بخواجه زاده»؛ مرقع نسخ نيم دو دانگ جلى خوش و رقاع، با رقم: «نمقه المذنب محمد خواجه زاده»؛ يك مرقع «آيةالكرسى»، ثلث پنج دانگ و رقاع سه دانگ عالى، با رقم: «خدمه العبد الضعيف محمد خواجه زاده سنه 1098».[1]
اثر اوست: يك مرقع آيةالكرسى، ثلث پنج دانگ و رقاع سه دانگ عالى با
رقم: «خدمه العبد الضعيف محمد خواجه زاده سنة 1098» در موزه ى اسلامى ترك.
برگرفته از كتاب :قرآن نويسان و گزيده قرآنهاي نفيس ايراني
منابع زندگينامه :[1] احوال و آثار خوشنويسان (1165 -1164 /4).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 835 ق)، عارف، شاعر، نويسنده و موسيقيدان. معروف به پير فرشته. خواجه در خوارزم مى زيست، و در علوم ظاهرى و باطنى و حتى در علوم غريبه و موسيقى هم دست داشت، از آغاز جوانى در طريقه ى تصوف سير كرد وسرانجام در خوارزم درگذشت و همان جا دفن شد. وى چند رساله در تصوف و رساله اى در موسيقى تأليف كرد. برخى از رباعيات و ترجيعات او موجود است. مردم خوارزم به سبب حسن خلق او را «پير فرشته» لقب داده بودند. او را جناب شيخ ابوالفتح كه به چند واسطه از مريدان حضرت شيخ نجم الدين كبرى بود تربيت كرد. مولانا حسين بن حسن كاشى، صاحب شرح مثنوى موسوم به «جواهر الاسرار» از مريدان او بود. «رساله ى كنز الجواهر» از تصنيفات است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (235 -234 ،229 /1)، تاريخ نظم و نثر (321)، حبيب السير (8 /4)، دانشنامه ى ايران و اسلام (998 -997 /7)، الذريعه (52 /9)، روضات الجنان (600 ،328 /2)، رياض العارفين (33)، ريحانه (183 -182 /2)، طرائق الحقائق (338 ،337 /2)، فرهنگ سخنوران (37)، لغت نامه (ذيل/ پير فرشته)، مجالس النفائس (185 /9)، مجمع الفصحا (8 /4)، نفحات الانس (436)، هفت اقليم (329 /3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابواسحاق بغدادى (ف. 291 ه.ق.) اصلا ايرانى و پدرش از مردم آمل بود و چون تولد و پرورش ابراهيم در بغداد بود و به بغدادى مشهور شده. ابراهيم در آغاز عمر چندى به تحصيل پرداخت و پس از آن به تصوف متمايل شد و چنانكه از لقب او برمى آيد معاش خود را از بافتن بوريا و زنبيل و مانند آن مى گذرانيد(خوص بگ درخت خرما
است كه در عربستان براى ساختن بادبزن و سفره و زنبيل به كار ميرود). ابراهيم پيوسته در سفر بوده و حكاياتى كه از او نقل مى كنند غالبا راجع به سياحت يا حج است. او در بين عرفا شهرت بسزايى دارد.
(وف 291 ق)، عارف. اصلش از آمل بود، اما چون در بغداد زاده شد به بغدادى شهرت يافت. در آغاز عمر چندى به تحصيل پرداخت و پس از آن به تصوف روى آورد. وى با بافتن بوريا و زنبيل از برگ خرما روزگار مى گذرانيد و از اين روى به خوّاص (خوص: برگ خرما» شهرت يافت. او از اقران جنيد و نورى بود. در جامع رى درگذشت. حكاياتى كه از او نقل مى كنند غالباً راجع به سياحت يا حج است.[1]
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (22 / 1)، تذكرة الاولياء (157 -148 / 2)، حلية الاولياء (331 -325 / 10)، دائرةالمعارف البستانى (245 / 1)، دايرةالمعارف فارسى (9 / 1)، سرآمدان فرهنگ (26 / 1)، طبقات الصوفيه هروى (351 -348)، لغت نامه (ذيل/ ابراهيم خواص)، نامه ى دانشوران (389 -368 / 6)، نفحات الانس (140 -138).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(820 -734)، صوفى. از آثار وى: «جنون المجانين فى طريق القوم».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (370/1)، معجم المولفين (96/13).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1346 -1271 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى و رجالى. وى عالم در علوم عقلى و نقلى بود. در خوانسار متولد شد و در اصفهان تحصيل كرد. در علوم شرعيه و حساب و جغرافيا و رياضيات و هندسه به مقام بلندى رسيد. او از شاگردان سيد حسين كوه كمرى بود كه بعد از وفات او مشغول به تدريس شد و در احكام و فتاوى مرجع خاص و عام گرديد. محمدمهدى اصفهانى درباره ى وى رساله اى به نام «مواهب البارى فى ترجمه العلامه الخوانسارى» نگاشته است. پيكر وى را پس از مرگ در وادى السلام نجف دفن كردند. از آثار وى: «الاحكام الوضيعه»؛ «اصاله العدم»؛ «اصول الفقه»؛ «البيان»، در تفسير قرآن؛ «الصراح فى الاحاديث الحسان و الصحاح»؛ «سبيل الرشاد فى شرح نجاه العباد»، در ده مجلد؛ «النجوم الزاهرات»، در اثبات امامت ائمه (ع).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (156/4)، الذريعه (238/23 ،172/3 ،117/2 ،303/1)، ريحانه (189 -187 /2)، علماء معاصرين (143 -139)، معجم المولفين (90/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اديب اهل خوانسار و زاده ى همين شهر دلگشاست. نامش اسماعيل بوده و به سال 1318 هجرى قمرى مطابق با سال 1280 هجرى شمسى كه سال كبيسه بوده در خوانسار چشم به جهان گشوده است. پدرش مرحوم ميرزا محمود خوانسارى اهل علم و تقوى و از روحانيون خوانسار به شمار مى رفته است. پدربزرگش نيز به همين گونه روحانى و اهل علم بوده.
ميرزا محمود پدر اديب به هنرهاى ظريفه بسيار علاقمند بود و مخصوصاً به هنر خوشنويسى عشق مى ورزيد. او كه در انواع خط و به خصوص در خط نستعليق سرآمد و ممتاز بود؛ بيشتر عمرش را به كتابت و مطالعه مبانى دينى مى گذراند.
هر هفته عده اى گرد او در منزلش جمع مى شدند و از محضرش استفاده مى كردند.
منابع مادى زندگى پدر اديب چندان خوب نبود و با مختصر درآمد حاصل از زراعت و باغ دارى با قناعت روزگار مى گذراندند.
اسماعيل را پدر به هنگام طفوليت به مكتب فرستاد به اين اميد كه يگانه فرزند پسرش را پس از آموختن مقدمات زبان فارسى و عربى و مبانى دينى به نجف اشرف بفرستد و او در آنجا ره توشه اى فراهم كند و در بازگشت به وطن به حوزه ى علماء و روحانيون بپيوندد.
اديب تا چهارده سالگى دروس ياد شده را در خوانسار فراگرفت و چون صوت خوشى داشت؛ به توصيه ى پدر، اكثراً مؤذنى مسجد شهر را به عهده داشت.
از اين سال به بعد شوق شعر و موسيقى در جان اديب ريشه دواند. به مطالعه ى آثار شعراى نامدار فارسى زبان پرداخت و در آن ميان بيش از همه با آثار مولانا، حافظ و سعدى مأنوس و سرگرم شد.
كلام موزون اين شعرا گل آواز را در حنجره ى اديب شكفته كرد؛ حالا ديگر اين طفل چهارده پانزده ساله گهگاه غزلهاى سعدى را با آوازى خوش و مخفيانه با خود زمزمه كرد.
شادروان اديب خوانسارى تعريف مى كرد: «آن روزها آرزو مى كردم معلم خوبى پيدا كنم تا نزد او تعليم آواز بگيرم كه متأسفانه چنين شخصى در «خوانسار» پيدا نمى شد. چندى به اين منوال گذشت تا شخصى بنام «عندليب گلپايگانى» كه بعدها نام خانوادگى «تولائى» را براى خود انتخاب كرد؛ به خوانسار آمد. او اولين معلم آواز من بود. صداى بسيار خوبى داشت. با پدرم آشنا بود و مسافرتهاى زيادى كرده بود. «عندليت» صداى مرا پسنديد و من دور از چشم
پدر، مخفيانه نزد او به تعليم آواز پرداختم؛ تا جايى كه ديگر اين استاد چيزى نداشت كه به شاگرد بياموزد و من همه ى آنچه را كه او از آواز مى دانست فراگرفته بودم.»
اديب كه شيفته ى موسيقى و آواز ايرانى بود اينك 18 ساله شده بود. برخلاف ميل پدر در اصفهان رحل اقامت افكند. اصفهان در آن زمان مركز هنرمندان و استادان بزرگ آواز و موسيقى بود؛ استادانى چون: مرحوم آسيد رحيم، ميرزا حسين ساعت ساز (مشهور به خضوعى)، حبيب شاطر حاجى و ديگران كه هر يك به نوبه ى خود در كار آواز ايرانى سرآمد و يكتا بودند. اديب نزديك به دو سال هر روز به خدمت «آسيد رحيم» مى رفت. گوشه هاى فراگرفته را پس مى داد و رديفها و گوشه هاى تازه مى آموخت. حالا اديب، جوان بيست ساله و مستعد، با صداى صاف و رسا و ممتاز، رديفها و بيشتر گوشه هاى آواز ايرانى را به خوبى مى دانست. حدود سال 1300 هجرى شمسى اديب به خدمت شادروان نايب اسداللَّه استاد طراز اول «نى» راه يافت. (نايب اسداللَّه كسى است كه نى و نوازندگى آن را از حضيض به اوج رسانده است، او استاد «نوائى» است و «نوائى» استاد «استاد حسن كسائى» نوازنده ى بى همتاى نى در روزگار ماست).
اديب پس از فراغت از شاگردى «نايب اسداللَّه» ديگر خود سرآمد شده بود و وقتى كه خواست پيش «حبيب شاطر حاجى» هم برود و گوشه هايى هم از او بياموزد متأسفانه حبيب صدايش گرفته بود و به ناچار به دنبال تلاش معاش جلاى زادگاه گفته به شيراز رفته بود و در آنجا دكان پيراهن دوزى باز كرده بود.
اديب جستجوگر چندى هم به بختيارى سفر كرد و در
زمينه ى «موسيقى لرى بختيارى» تحقيقاتى به عمل آورد.
«اسماعيل خوانسارى» تنها پسر ميرزا محمود خوانسارى كه همه كس او را با نام «اديب خوانسارى» مى شناخت؛ حالا ديگر سرآمد و كارديده شده بود. وقتى در سال 1303 شمسى اديب به تهران آمد «مرحوم آسيد حسين طاهرزاده» تنها استاد مسلم آواز كه مقيم تهران بود، به علت كهولت، انزوا اختيار كرده بود و «جواد بديع زاده»، «سليمانخان» و «حسينقلى خان تفرشى» تنها خوانندگان آن روز تهران بودند. اديب در تهران هر روز به اتفاق چند تن از هنرمندان زمان از جمله «مرحوم ابوالحسن صبا و «مرحوم رضا محجوبى» كه هر دو از شاگردان «مرحوم حسين خان اسماعيل زاده» (دايى استاد اصغر بهارى) بودند؛ اكثر اوقات به منزل اين استاد مى رفت و از محضر درس مرحوم «حسين خان اسماعيل زاده «كه رديفها و گوشه ها را با نام و به سبك مكتب تهران آموزش مى داد؛ بهره ها مى گرفت. منزل اين استاد تقريباً به صورت پاتوق درآمده بود و اديب در همين پاتوق بود كه با مرحوم «حبيب سماعى»، «حاج على اكبر خان شهنازى» و برادرش «عبدالحسين شهنازى»، «مرحوم درويش خان و به تبع اين استاد با شاگردش مرتضى خان نى داود آشنا شد. اديب در ميان همه كسانى كه در تهران با آنها آشنا شده بود بيشترين رابطه ى دوستى و محبت را با مرحوم «مرتضى خان محجوبى» نوازنده ى بى نظير پيانو برقرار كرد. دوستى اديب و مرتضى محجوبى تا زمان مرگ اين استاد (كه خود ضربه ى سختى به روحيه ى اديب وارد كرد) ادامه داشت.
اديب كه در فضاى هنرى آن عصر ساز عرفانى «سه تار» را فراگرفته بود و خوب هم مى نواخت؛ پس از آشنايى با «مرتضى خان محجوبى» نواختن پيانو را
فراگرفت.
با تأسيس راديو، از اديب دعوت شد كه خواننده ثابت راديو باشد و او هر هفته در راديو حاضر مى شد و به اتفاق اساتيد موسيقى برنامه اجرا مى كردند (در آن زمان و تا مدتها بعد برنامه ها زنده اجرا مى شد).
در اين سالها اديب به دادن كنسرت و ضبط آوازش بر روى صفحات گرامافون پرداخت. و صفحاتش جز در ايران، در كشورهاى همسايه و حتى نقاط مختلف دنيا به فروش رفت.
فكر داشتن سالنى براى اجراء كنسرت از سوى اديب و انديشه داشتن مكانى براى كنسرت و نيز اجزاء نمايشنامه از سوى مرحوم «اسماعيل خان مهرتاش» اين دو نفر را به هم نزديك كرد و اديب و مهرتاش «جامعه باربد» را بنياد گذاشتند.
عاقبت اين استاد بزرگ در سن 81 سالگى، ساعت 4/ 30 بامداد روز 6 فروردين 1361 پس از اين كه مدتها بيمار و بسترى بود رخت از اين جهان فانى بركشيد و به سراى باقى شتافت.
اديب سالهاى متمادى به خاطر ناراحتى ريوى و تنگى نفس رنج مى برد ولى طبيب معالج او اظهارنظر مى كرد كه اديب بيشتر از ناراحتى هاى عصبى و روحى از پا درآمده است.
شيرين دختر او در تمام مدت بيمارى پدر روز و شب غمگسانه تيمار پدر مى داشت و از او با دلسوزى و مهربانى پرستارى و مواظبت مى كرد.
كالبد بى جان اديب را به بهشت زهرا بردند و در چهارمين گور از رديف 103 قطعه 91 به خاك سپردند؛ روانش شاد باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، موسيقيدان و شاعر، متخلص به مراد. از تصنيف سازهاى معروف زمان شاه عباس و در علم ادوار و فن موسيقى و تركيب
تصنيف استاد بود. وى به خاطر تصنيفى كه در مقام دو گاه و نوروز صبا ساخته بود، مورد تشويق شاه عباس قرار گرفت. مطلع آن تصنيف، بيت زير است:
صد داغ به دل دارم ز آن دلبر شيدايى
آزرده دلى دارم من دانم و رسوايى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (269 -268)، تاريخ موسيقى (328/1)، تذكره ى نصرآبادى (319 -318)، فرهنگ سخنوران (491).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. وى برادر كاكا احمد سنبل بود. او مردى درويش و صاحب كرامات و ولايت بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (343).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند ارجمند و شايسته، عليرضا خورشيدفر، به سال 1326 در تهران متولد شد و بنابر علائقى كه به موسيقى داشت از سن 9 سالگى شروع به يادگيرى ساز آكوردئون كرد، سپس از سن 12 سالگى وارد هنرستان عالى موسيقى شد و در رشته كنترباس مشغول تحصيل گرديد و در سال 1351 با درجه ليسانس در رشته كنترباس فارغ التحصيل شد.
عليرضا خورشيدفر، در طى دوران تحصيل از وجود استادانى مثل نعمت اله مجيد، خواهر و برادران پورتراب، كنستاتين، نيكلا نيكولف، نيكلاپوپوف، بهره برد و همين استادان بودند كه با مايه هاى غنى و پربار علم موسيقى موجب پيشرفت سربع و بزرگ وى در عالم هنر موسيقى گرديدند.
وى، در طرح ارزشيابى هنرمندان كشور كه در جلسه و تاريخ 67/3/17 تشكيل شد به عنوان هنرمند درجه يك شناخته شد.
عليرضا خورشيدفر، از سال 1346 با اركسترهاى راديو، اعم از اركستر بزرگ، اركسترهاى گل ها، اركستر بزرگ دانشگاه تهران همكارى كرد و از سال 1348 وارد اركستر سمفونيك تهران شد و با اين اركستر به همكارى ادامه داد كه اين همكارى هنوز هم ادامه دارد و از سال 1351 نيز به عنوان معاون گروه كنترباس و از اوايل سال 1357 به عنوان مايستر گروه كنترباس تا اين زمان در اركستر سمفونيك تهران همكارى دارد.
وى از سال 1367 به عنوان استاد كنترباس در هنرستان موسيقى پسران مشغول تدريس و خدمات فرهنگى هنرى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 472 ق)، شاعر و عارف. وى از خاندان معروف آل بنجير از سادات حسينى فارس بود و از صوفيان بزرگ عصر خود بوده و كراماتى نيز به او نسبت مى دهند. ابوحفص سفرهاى بسيار
كرده و با شيخ ابوسعيد ابوالخير و باباكوهى شيرازى ديدار داشته است. و كتابى به نام «كنوزالقلوب و رموزالغيوب»، در علوم غريبه نيز داشته است. از اشعار وى تنها رباعى زير در دست است:
از بس كه بديدم از وصاف تو فراق
جوياى فراق گشتم اندر آفاق
اكنون كه فراق تو به من كرده
وفا خواهى تو به شام باش خواهى به عراق
البته در «اسرارالتوحيد» به ملاقات و ديدار صاحب ترجمه با ابوسعيد اشاره اى نشده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (56)، الذريعه (142 ،40 /9)، رياض العارفين (43)، ريحانه (64/7)، لغت نامه (ذيل/ ابوحفص)، مجمع الفصحا (144/1)، يادگار (س 18، ش 5، ص 260 -257).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
سارا خوش جمال فكري در سال 1367 در رودبار متولد شد
وي دو برادر و يك خواهر بزرگ تر از خود دارد كه همگي آنها ورزشكار بوده اند. پدر و مادرش معلم هستند و كمك آنها باعث شد كه سارا در سن16 سالگي وارد دانشگاه شد و در رشته فيزيك ادامه تحصيل دهد. به خاطر حضور در اردوهاي مختلف مجبور شد كه رشته فيزيك را رها كند و در حال حاضر دانشجوي ترم دوم تربيت بدني است. حدود9 سال است كه تكواندو را تحت نظر خانم آذر مهر پيگيري ميكند ودر 5 سال گذشته به صورت دائم در اردوهاي تيم ملي حضور يافته است. در حال حاضر دان 3 تكواندو دارد
از عناوينش مي توان به مقام دوم پايتخت هاي كشور هاي اسلامي ، مقام دوم مسابقات چين، مقتم دوم مسابقات كره، سوم مسابقات لبنان، مقام دوم مسابقات هلند، مقام اول دهه فجر و سر انجام مقام 3 مسابقات
آسيايي و كسب سهميه المپيك اشاره كرد
سارا خوش جمال فكري امروز سي ام مرداد 1387 در آوردگاه المپيك پكن بعد از شكست اولين حريف خود در ديدار دوم مقابل حريفي از چين تايپه بعد از سه راند مبارزه و مساوي شدن نتيجه در راند طلايي نتيجه را واگذار كرد و در عين شايستگي حذف شد
منابع زندگينامه :http://taekwondo-chagi.blogfa.com
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عارف و شاعر. مردى با تقوا و دريش مسلك، و شهره ى عصر خود بود. در آن هنگام كه ميرزا ابوالقاسم بابر، در مشهد قشلاق مى كرد، از سبزوار به خدمت شاه رسيد و مورد عنايت او قرار گرفت. خوشمردان در فن عروض و صنايع شعرى شاگرد مولا يحيى سبيك بود و در علم تصوف به طريقه ى حافظ على جامى. از آثار وى: «دو رساله در علم عروض»؛ و «قصيده اى در جواب قصيده ى خواجه سلمان».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (323)، حبيب السير (62/4)، فرهنگ سخنوران (647)، لغت نامه (ذيل/ باباعلى خوشمردان)، مجالس النفائس (103).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده. وى استاد مسلم كمانچه در زمان محمدشاه و اوايل سلطنت ناصرالدين شاه به شمار مى رفت و به مهارت در نوازندگى آن شهرت داشت. از معاصران وى آقا على اكبر استاد نوازنده ى تار و حسن خان (سنتور خان) بودند كه از هنر او به نيكى ياد كرده اند. وى كمانچه اى به نام «خورشيد» داشت كه پس از درگذشت او، توسط ناصرالدين شاه از بازماندگانش خريدارى شد. آقا مطلب، پدر محمدصادق خان سرور الملك، و اسماعيل خان، پدر حسين خان، از شاگردان او بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (51)، تاريخ موسيقى (538/2)، سرگذشت موسيقى (157 -156 ،65 -64 /1)، شرح حال رجال (94/5 ،491/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1317 ق- 1371 ش)، مجتهد، فقيه، اصولى، مفسر، مدرس و مرجع بزرگ شيعه. آيت اللَّه خويى در خوى متولد شد. در سال 1330 به نجف رفت و پس از تحصيل علوم ادبى و منطق و اصول فقه و كلام و فلسفه، بحث عالى خارج را نزد مجتهدان بزرگى چون آيت اللَّه شيخ الشريعه ى اصفهانى، شيخ مهدى مازندرانى، شيخ ضياءالدين عراقى، شيخ محمد حسين غروى، شيخ محمد حسين نايينى، شيخ محمد جواد بلاغى و آيت اللَّه سيد حسن بادكوبه اى، فراگرفت و به درجه ى اجتهاد رسيد. آيت اللَّه خويى مدتى در مسجد الخضراء نزديك حرم اميرالمومنين (ع) به تدريس بحث خارج «مكاسب» شيخ انصارى، كتاب «صلاه» و بحث خارج «عروه»، و همچنين تفسير قرآن پرداخت. در حوزه ى درس ايشان هزاران شاگرد تربيت يافتند كه هر يك به عنوان مرجعى در سراسر بلاد اسلامى منتشرند. در عراق درگذشت و در نجف دفن شد. او تاليفات متعددى دارد كه برخى از آنها عبارت است از: «اجود التقريرات»؛
«الامر بين الامرين»؛ «البيان فى تفسير القرآن»؛ «التنبيه على حكم اللباس المشكوك عليه»؛ «التنقيح فى شرح العروه الوثقى»؛ «مدارك العروه»؛ «الدراسات فى الاصول»؛ «مصباح الفقاهه»؛ «تكمله منهاج الصالحين»؛ «مبانى تكمله ى منهاج الصالحين»؛ «تهذيب و تتميم منهاج الصالحين»؛ «مستحدثات المسائل»؛ «منتخب الرسائل»؛ «مناسك الحج»؛ «المسائل المنتخبه»؛ «فقه القرآن على المذاهب الخمس»؛ «المحاضرات فى الفقه الجعفرى»؛ «معجم رجال الحديث» در بيست و سه جلد و برخى كتب ديگر كه هنوز طبع نشده.[1]
فقيه مرجع مدرس.
تولد: 15(1278 رجب 1317 ق.)، خوى.
درگذشت: 17 مرداد 1371، كوفه.
آيت الله سيد ابوالقاسم خويى، فرزند على اكبر فرزند هاشم موسوى خويى نجفى، در شهر خوى به تحصيل برخى مقدمات پرداخت. در سال 1330 ق. به نجف اشرف رفت و در حوزه ى علميه ى نجف به فراگرفتن علوم ادبى و منطق پرداخت. پس از فراگيرى كتاب هاى درسى اصولى و فقهى و از جمله نزد پدرش، به تحصيل خارج نزد استادان مختلف و از جمله آيت الله شيخ فتح الله معروف به شيخ الشريعه اصفهانى، آيت الله شيخ مهدى مازندرانى، آيت الله شيخ ضياءالدين عراقى، آيت الله محمدحسين اصفهانى، آيت الله محمدحسين نايينى، آيت الله شيخ محمدجواد بلاغى، آيت الله سيد محمدحسين بادكوبى پرداخت. بعد با اجازه آيت الله محمدحسين نايينى به تدريس كتب اماميه و غير اماميه، كتب اربعه (كافى، فقه، تهذيب، استبصار) و جوامع (وسايل بحار، وافى) پرداخت.
در سال 1352 ق. بسيارى از علما مانند آيت الله نايينى، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى، آيت الله عراقى و آيت الله بلاغى به مقام علمى و اجتهاد ايشان شهادت دادند. در اين زمان بود كه آيت الله العظمى خويى مجلس بحث خارج خود را در مسجدالخضراء نزديك حرم حضرت امير (ع) تشكيل داد و سال ها به تدريس بحث خارج مكاسب آيت الله شيخ مرتضى
انصارى، كتاب صلاة و بحث خارج عروة از سيد محمدكاظم يزدى از كتاب طهارت وبعدها نيز به تفسير قرآن كريم پرداخت.
از جمله آيار ايشان مى توان به عنوان هاى زير اشاره نمود: البيان فى تفسير القرآن؛ اجود التقريرات (دو جلد)؛ تكمله منهاج الصالحين؛ مبانى تكمله منهاج الصالحين (دو جلد) المسائل منتخبه، مستحدثات المسائل؛ تعليقه على العروة الوثقى؛ رسالة فى اللباس المشكوك؛ نفحات الاعجاز فى الرد على حسن الايجاز؛ منتخب الرسائل؛ تعليقه على المسائل الفقيه؛ منتخب توضيح المسائل؛ تلخيص المنتخب؛ مناسك الحج (به عربى و نيز به فارسى)؛ تعليقه المنهج الاحكام الحج؛ معجم رجال الحديث (بيست و سه جلد).
تقريرات آيت الله العظمى خويى به شرح زير هستند: تنقيح العروة الوثقى، شش جلد در علم و فقه، دروس فى فقه الشيعه چهار جلد در علم فقه، مستند العروة سه جلد در علم فقه، فقه العترة، دو جلد در علم فقه، تحرير العروة يك جلد در علم فقه، مصباح الفقاهه، سه جلد در علم فقه، محاضرات فى الفقه الجعفرى، دو جلد در علم فقه، الدر الغوالى فى فروع العلم الاجمالى، يك جلد در علم فقه، محاضرات فى اصول الفقه، پنج جلد در علم اصول، مصباح الاصول، دو جلد در علم اصول؛ مبانى الاستنباط، دو جلد در علم اصول؛ دراسات فى الاصول، مصابيح الاصول يك جلد در علم اصول، جواهر الاصول، يك جلد در علم اصول؛ الامر بين الامرين، يك جلد در علم اصول؛ الرأى السديد فى الاجتهاد و التقليد، يك جلد در علم فقه؛ رسالة فى التحقيق الكر، يك جلد در علم فقه؛ رسالة فى حكم اوانى الذهب، يك جلد در علم فقه.
از كتاب هاى طبع نشده وى ميتوان به عنوان هاى زير
اشاره كرد: اضاةالقلوب؛ فقه القرآن على المذاهب الخمس؛ فهرست جامع الشتات؛ ازالة المحاده عن ملك المنافع المتضادة؛ آثارة العقول؛ قاعدة التحاوز؛ تعارض.
آيت الله العظمى خويى در پى يك بيمارى قلبى در بيمارستان ابن النفيس بغداد بسترى و پس از يك هفته به نجف اشرف بازگشت و پس از گذشت چند روز به علت كهولت سن در ساعت سه بعدازظهر به وقت بغداد در روز هفدهم مرداد 1371 (مطابق با هشتم صفر 1413 ق.) در كوفه چشم از جهان فروبست. پيكر ايشان صبح يك شنبه در نجف اشرف تشييع شد و در مسجد الخضراء (صحن مطهر علوى) به خاك سپرده شد.
منابع: معجم رجال الحديث، جلد 22، ص. 17. آيت الله العظمى خويى به رحمت ايزدى پيوست»، كيهان فرهنگى س. 9 ش. 6 (شهريور 1371)، ص. 55. «چهره درخشان علوم مختلف اسلامى، حاج سيد ابوالقاسم خويى (ره)»، كيهان، ش. 14575(25 شهريور 1371)، ص. 18 ص. گنجينه دانشمندان، جلد پنجم/ شيخ محمد شريف رازى، ص. 65 -64 مجلس نشين قدس، يادوراه پيشگام شهداى محراب، آيت الله قاضى طباطبائى/ شعر دوست، با مقدمه اى از حجت الاسلام سدى حسين موسوى تبريزى گنجنيه دانشمندان، جلد دوم/ شيخ محمد شريف رازى، ص. 9 -3.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 9، ش 6، ص 55)، مولفين كتب چاپى (242 -240 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1274 ق)، صوفى، منشى و شاعر. در خوى به دنيا آمد. مدتى براى تحصيل علم ظاهر و باطن به مسافرت و سياحت پرداخت و در اصفهان از محضر شيخ محمدحسين و شيخ زين العابدين حسن عليشاه، و رييس سلسله ى نعمت الهى كسب فيض كرد. نزد آخوند ملاعلى نورى، كه حكيم عصر بود
حكمت آموخت و بعد از چندى سير و سلوك و تحصيل، به خدمت محمدشاه رسيد و منشى خاصه و كاتب اسرار و محرم او شد. در اواخر عمر، از كار دنيا ملول شد و انزوا گزيد. سرانجام در تهران درگذشت. ميرزا مهدى در نظم و نثر توانا بود و از اشعارش مقدارى قصايد و غزليات و مثنويات بر جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1759 -1755 /3)، دانشمندان آذربايجان (365 -364)، گنج شايگان (437 -436)، مجمع الفصحا (927 -919/5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولدش در نيمه ماه رجب سنه هزار و سيصد و هفده در شهر خوى واقع شده و والد ماجدش مرحوم حجه الاسلام حاج سيد على اكبر موسوى خوئى در سال 1364 قمرى در مشهد مقدس براى نگارنده گفت قبل از ولادتش يكى از فضلاء خوى از شاگردان من كه طلبه باتقوا و متدينى بود نزد من آمد و گفت حضرت اميرالمومنين عليه السلام را در خواب ديدم و چند پيام براى شما داده و گفت فرمودند به سيد على اكبر بگو نماز و روزه استيجارى را بده و آن خانه را هم مال ايتام نيست مال مدعى است به صاحبش بگذار و حملى كه همسرت دارد پسر است نامش را ابوالقاسم بگذار.
آن بزرگوار پس از تولد و نشو و نما در خاندان علم و دانش در سال 1330 با مرحوم والدش به نجف مشرف شده و به ادامه تحصيل پرداخته تا در مدت كوتاهى حاضر درس مرحوم آيت الله نائينى و آيت الله عراقى و آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى گرديده و گوى سبقت از همگنان ربوده و تقريرات استادش مرحوم نائينى را به نام (اجود التقريرات)
به رشته تحرير و طبع آورده و شهرت علميش مخصوص در علم اصول زبانزد همه گرديده و حوزه درس مستقلى تشكيل و فضلاء بلاد از همه جا به درسش حاضر و كسب افتخار مى نمودند.
از مزاياى درس معظم له عربى تدريس كردن بود زيرا با اينكه ايرانى و آذربايجانى بود درس فقه و اصول خود را در مسجد الخضراء عربى سليس و كتابى و فصيح بدون هيچ وقفه و لكنتى بيان مى كرد كه عرب و عجم از او استفاده و كامياب مى شدند.
مرحوم والدش حجه الاسلام حاج سيد على اكبر موسوى خوئى كه از علماء مشهد و ائمه جماعت مسجد جامع گوهرشاد بودند سيدى بسيار جليل و بزرگوار و به خود مى باليد و افتخار مى كرد با داشتن چنين فرزند برومندى كه از مبرزين علماء و مراجع و مجتهدين شيعه مى باشد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. معروف به شيخ الابدال. از ابدال هندوستان بود. وى در بدو امر غلام بود، چون آزاد شد به هرات رفت و در آنجا مسكن گزيد، تا دار فانى را وداع گفت. قبر وى بالاتر از مزار خواجه عبداللَّه انصارى در گازرگاه است. به خواجه كراماتى نسبت داده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (596 -595)، مزارات هرات (24)، نفحات الانس (823 ،358 -357).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد خير خواه
محل تولد : روستاي طوسكلاء
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب احمد خيرخواه دوره تحصيلات ابتدايي را در روستاي زادگاهم طوسكلا از توابع شهرستان نكاء گذرانده ام و تحصيل در مقطع راهنمايي را درشهرستان هاي ساري(مركز استان مازندران) و گرگان (مركز استان گلستان) انجام دادم و در سال 1357 همزمان با انقلاب اسلامي به جهت علاقه زيادي كه به تحصيل علوم ديني داشتم وارد حوزه علميه رستمكلاء (حومه بهشهر) شدم كه زير نظر عارف كامل و عالم عامل حضرت آيت الله شيخ ابوالحسن ايازي (رضوان الله تعالي عليه) تاسيس و اداره مي شد و دروس آغازين صرف و نحو (ادبيات عرب) را در آن حوزه نوراني فراگرفتم. لازم به ذكر مي دانم كه فضاي تحصيلي در آن حوزه با دو ويژگي تعليم و تزكيه ممتاز بود و مرحوم آيت الله ايازي با تعليم و تربيت هزاران تن از طلاب فاضل و روحانيون ارجمند كه بسياري از آنان خود از اساتيد شايسته و از محققان و پژوهشگران پرتلاش هستند در توسعه علم و فرهنگ ديني نقش بسيار مفيد و ماندگاري را ايفا نمودند.اينجانب در سال 59 وارد
حوزه علميه قم شدم و كتاب مغني اللبيب (در ادبيات) را نزد مرحوم استاد مدرس افغاني(ره) و كتاب مطول (در معاني وبيان و بديع) را محضر آيت الله فشاركي و كتاب رسائل (در علم اصول) را نزد آيت الله اعتمادي و كتاب مكاسب (در فقه) را محضر آيت الله بني فضل و مرحوم آيت الله پاياني و كتاب كفاية الاصول آخوند خراساني را محضر مرحوم آيت الله ستوده تلمذ نمودم و دروس خارج اصول و فقه را محضر حضرات آيات فاضل لنكراني(ره)، صالحي مازندراني(ره)، ناصر مكارم شيرازي، و جوادي آملي افتخار حضور يافتم. به جهت علاقه خاصي كه به مطالعه و پژوهش در علوم قرآن و تفسير داشتم و نيز به جهت اهميت ويژه اي كه خود اين دانش در مقايسه با ديگر علوم دارد، وارد اين رشته تخصصي شدم كه با شركت كنندگان در آن با شرايط ويژه اي و با دو مرحله امتحان گزينش مي شوند در اين دوره كه به مدت چهار سال به طول انجاميد از محضر اساتيد بزرگوار و حضرت آيت الله معرفت استفاده كردم و موضوع پايان نامه اينجانب (بررسي مترادف در قرآن كريم) است. و همزمان و به موازات حضور در دوره تخصصي تفسير جهت عينيت بخشيدن به مطالعات و پژوهشهاي قرآني وارد مركز فرهنگ و معارف قرآن كريم در قم شدم و اين مركز كه از مهمترين مراكز مطالعات تحقيقي و كاربردي در محور موضوعات قرآني است متشكل از بخش ها و واحدهاي مختلفي از جمله دائرةالمعارف قرآن كريم، پاسخ به پرسش ها و شبهات قرآني، تفسير راهنما، قرآن و علم، واحد فرهنگ قرآن و... مي باشد
و اينجانب به اتفاق جمعي از همكاران گرامي در واحد فرهنگ قرآن قريب به ده سال است كه به تحقيق و پژوهش در مفاهيم قرآني مشغول هستيم كه با منطق نظم الفبايي تدوين مي شود و براي اين منظور بيش از دو هزار مدخل كه با بيشتر از صد هزار نمايه توسعه مي يابد بر مبناي معارف برگرفته از قرآن كريم و تفاسير در قالب برداشت هاي قرآني و با راهكارهاي كاملا تعريف شده و ضابطه مند مورد تحقيق قرار مي گيرد. اين پژوهش كه با نام (فرهنگ قرآن) آغاز شده و ادامه دارد در حقيقت پروژه اي عظيم و در عين حال بي سابقه در حوزه علوم قرآن و تفسير است كه از سوي حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني ارائه شده است و به وسيله تلاش هاي مستمر و دلسوزانه جمعي از همكاران همدل و همراه اين مركز انجام مي گيرد و به سامان مي رسد كه بنده نيز به عنوان عضوي كوچك از آن مجموعه بزرگوار محسوب مي شوم. تحقيق مذكور كه به مثابه يك موسوعه بزرگ از مفاهيم قرآني است در حدود 25 جلد خواهد بود كه 10 جلد آن تا كنون از چاپ خارج شده است و در دسترس علاقمندان مطالعات قرآني قرار گرفته است و بقيه مجلدات آن نيز در شرف نهايي شدن قرار دارد. اينجانب جداي از تحقيق جمعي فوق مقالاتي را در موضوعات علوم قرآني، كلامي، معارف ديني و اجتماعي براي دايرةالمعارف قرآن كريم و مركز مطالعات حوزه علميه قم و برخي از نشريات نوشته ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على خيرخواه، برادر هنرمند منوچهر خيرخواه، به سال 1312 خورشيدى
در شهر كاشان متولد شد. وى طى يك مصاحبه درباره ى فعاليت هاى هنرى خويش چنين اظهار داشت:
«در سال 1320، پس از پايان تحصيلات ابتدايى، احساس كردم، مانند پدرم داراى صدايى زيبا و خوش بوده و از يك استعداد هنرى بهره دارم و گاهى زير لب آوازى را زمزمه مى كردم، دوستان دور من جمع شده و لذت مى بردند و همين تشويق و توجه دوستان موجب شد كه اوقات فراغت خود را با شنيدن صفحه هاى گرامافون و صداى خوانندگانى همچون شادروان: تاج اصفهانى، پُر كنم.
از آنجايى كه در قديم، نام رديف هاى خوانده شد در روى صفحه نوشته مى شد، لذا سعى مى نمودم آنچه را تقليد مى نمايم نام رديف را نيز يادداشت نموده و به خاطر بسپارم، تا اينكه در سال 1330 براى ادامه تحصيل به تهران آمدم، در تهران مدتى در انجمن هاى ادبى شركت داشتم سپس به دليل علاقه فراوانى كه به ياد گرفتن رديف هاى آوازى داشتم، در تئاتر جامعه باربد نزد شادروان اسماعيل مهرتاش مشغول يادگيرى رديف هاى آوازى گرديدم. پس از آن با انجام كنسرت هايى در تهران و شهرستان هاى بزرگ كشور، افتخار آشنايى با بزرگان موسيقى ايران را پيدا نمودم و توسط همين استادان و به توصيه ايشان به تلويزيون ايران معرفى شدم و مدتى را در تلويزيون و برنامه هاى هنرى آن به فعاليت پرداختم.
روزى در انجمن ادبى با شادروان استاد محمود كرمى افتخار آشنايى پيدا كردم و آن استاد بزرگ آواز ايران، مرا به ادامه فراگيرى موسيقى، خوانندگى و شناخت گوشه هاى آواز ايرانى تشويق نمود كه از همان روز، در هنرستان موسيقى ايران نزد استاد مشغول فراگيرى آواز و رديف هاى آن گرديدم.
من رسماً كار خود را از
سال 1340 در راديو با برنامه روز جمعه (شما و راديو)، آغاز كردم و پس از آن در برنامه (مشاعره) راديو و تلويزيون ملى ايران به اجراى چندين برنامه پرداختم و بعد از آن به دليل گرفتارى هاى ادارى، فعاليت خود را به حال تعليق درآوردم، ولى موسيقى ايرانى در تار و پود وجودم است و هميشه با من بوده و يار و همدم ديرينه من است و در خلوت با همين هنر آواز، با خداى خويش به راز و نياز مى پردازم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سرزمين كاشان، يكى ديگر از شهرهايى است كه نامداران بزرگى اعم از شاعر، هنرمند و صنعتگر تحويل اجتماع ايران داده كه در تاريخ هنر و شعر و صنعت اين مرز و بوم جاى والايى دارند. منوچهر خيرخواه، يكى از اين هنرمندان است كه در دى ماه 1314 در خانواده اى هنرمند در شهر كاشان متولد شد. او درباره ى خود، طى مصاحبه اى چنين اظهار داشت:
«در يك خانواده ى مذهبى و اهل علم متولد شدم، پدر و عموهايم داراى صدايى رسا و گرم بودند فاميل مادرى هم اكثراً اهل ذوق و هنر بودند لذا مى توانم بگويم كه موسيقى به ويژه آواز در خانه ما موروثى است و به همين لحاظ من و دو برادرم داراى صدايى خوش بوده، بخصوص برادر بزرگترم كه از آوازى گرم و سبكى خاص برخوردار است و اولين مشوق من در كار آواز بوده است.
من خواندن آواز را با تقليد ترانه ها و آوازهاى رديفى كه به صورت مختلف از راديو پخش مى شد آغاز كردم و همراه با تحصيل در انجمن هاى ادبى و هنرى دوستان شركت
مى كردم. اشتياق زياد به خواندن آواز، موجب شد كه پس از پايان تحصيلات متوسطه، قدرى جدى تر با مسئله برخورد كرده و دامنه فعاليت را وسيع تر نمايم، از اين رو، به توصيه دوستان خيرخواه هنرمند به انجمن خانه جوانان كه برنامه هاى مختلف هنرى در راديو، تلويزيون، سالن هاى هنرى و تالار فرهنگ سابق داشت هدايت گرديدم و مدت دو سه سالى به اجراى برنامه در خانه جوانان و انجام كنسرت هايى در شهرستان ها به فعاليت پرداختم، سپس به منظور تعليم و تربيت در خوانندگى و اجراى صحيح و اصولى آن، با راهنمايى و محبت دوستان هنرمند به حضور استاد فقيد، شادروان اسماعيل مهرتاش معرفى گرديدم.
مرحوم مهرتاش كه علاقه فراوانى به ترويج آواز اصيل ايرانى داشت، هيچ فردى را نااميد نمى كرد و هركس را مى پذيرفت خواه صدا داشت خواه صدا نداشت، زيرا معتقد بود افرادى هم كه صدا ندارند چنانچه در كلاس حضور يابند، حداقل با رديف ها و گوشه هاى آوازى آشنا مى شوند و در موقع شنيدن آواز لذت بيشترى مى برند و همين آشنا شدن ايشان با موسيقى سنتى موجب رواج اين هنر والا و آسمانى در خانواده ها مى گردد. به همين جهت براى مدتى شايد حدود يكى دو ماه هنرجو در كلاس به آنچه نواخته و خوانده مى شد گوش مى كرد و بعد از چندين جلسه شنيدن استاد سؤال مى كرد:
«آيا در اين مدت از كلاس استفاده برده اى يا خير؟»
لذا من هم همچون ساير هنرجويان جديدالورود چندين جلسه فقط به ساز استاد گوش فراداده و از صداى دلنشين هنرجويان قديمى مانند: جمال وفائى، منتشرى و سايرين كه در حال حاضر نامشان در خاطرم نيست لذت مى بردم، تا اين كه يك روز، استاد پرسيدند:
«آيا
آنچه آقايان خواندند مى دانى چه نام دارد؟»
گفتم: «سه گاه».
فرمودند: «مى توانى، بخوانى».
گفتم: «شايد».
سپس آواز «سه گاه» را كه چندين جلسه شنيده بودم درآمد كردم و در ادامه آن يكى دو گوشه ديگر از آواز «سه گاه» را خواندم، استاد با لبخندى كه هميشه بر لب داشت، با تكان دادن سر تأييد كرد ولى از آن جايى كه استاد معتقد بود كه آواز از دو قسمت تشكيل مى گردد: صدا و شعر، لذا از اداى كلماتى مانند: «جانم»، «عزيزم»، «حبيبم»، و غيره به شدت ناراحت مى شدند و كراراً توصيه مى كردند هنگام آواز خواندن از به كارگيرى اين قبيل كلمات جداً خوددارى گردد و ايرادى كه از من گرفتند اداى كلمات مذكور بود كه در شروع خواندن به كار گرفته بودم.
از ويژگى هاى استاد، زياد به خاطر دارم ولى چون بيان آن موجب طولانى شدن مى گردد، لذا به همين يكى دو مورد اكتفا كردم.
به هر حال من از سال 1340 تا سال 1350، در محضر مرحوم استاد اسماعيل مهرتاش مشغول يادگيرى رديف ها و گوشه هاى آواز موسيقى سنتى ايران گرديدم و با اين كه از سال 1345 توسط استاد فقيد شادروان مهدى خالدى به كلاس آواز تلويزيون كه زير نظر زنده ياد مرتضى حنانه اداره مى شد معرفى گرديدم و تا مدت سه سال تئورى موسيقى، ريتم شناسى و سلفژ را آموختم، معذلك به سبب ارادتى كه به استاد داشتم، تا اواخر دوران حيات او، از ايشان جدا نبودم.
ناگفته نماند كه در خلال اين مدت از محضر استادان فقيد همچون سليمان اميرقاسمى، عبداللَّه خان دوامى، محمود كريمى، حسين قوامى و بخصوص دوست خوب و گرانمايه ام محمودى خوانسارى كسب فيض مى كردم.
من از سال 1347 در تلويزيون با توجه به
قرارداد منعقده فعاليت هنرى خود را رسماً شروع و تا سال 1352 به دليل اين كه وضعيت موسيقى در اين دستگاه به صورت هركى هركى درآمد و با توجه به مشكلات ادارى كه به قولى: «آب باريك زندگى را نبايد از دست داد»، دست از فعاليت هاى هنرى رسمى برداشتم ولى هيچوقت خود را از موسيقى جدا نكردم و بين خود و اين هنر والا، نگذاشتم فاصله ايجاد شود و بيشتر اوقات را با مرحوم محمودى خوانسارى كه سال هاى متمادى با او افتخار دوستى داشتم به بحث و تبادل نظر در رابطه با موسيقى مى گذراندم و به همين مناسبت پس از وفات نابهنگام او، استاد شاپور نياكان به دليل ارادتى كه به وى داشت به ياد او آهنگى در مايه «افشارى» ساخت كه من به همراهى تار آقاى مهندس ناصر كشاورز و ضرب عزيزاللَّه حكيمى اجرا نمودم و شايد همين امر باعث شد كه مجدداً فعاليت خود را در راديو، با برنامه «ره آورد»، با آهنگى در «سه گاه» از مجتبى ميرزاده شروع نمودم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1345، يوسف زاده به تهران منتقل و هدايت اللَّه خيرخواه نوازنده فلوت و هنرآموز موسيقى عازم تبريز شد و به مدت دو سال در اين سمت باقى ماند. خيرخواه در مدت اقامت خود در تبريز اركستر بزرگ هنرستان موسيقى تبريز را تشكيل داد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بيژن داداشى، در هفدهم تيرماه يك هزار و سيصد و سى و دو در تهران متولد شد. از كودكى زير نظر پدر خود كه نوازنده آكوردئون بود راز و رمز نوازندگى را فراگرفت و چون خود او هم از استعداد خدادادى بهره اى وافر داشت هنوز بيش از هفت بهار از عمرش نمى گذشت كه در برنامه كودك راديو ايران شروع به نوازندگى كرد واين برنامه را در هفته يك بار اجرا مى كرد.
بيژن داداشى از سال 1342 براى ادامه تحصيل وارد هنرستان عالى موسيقى ملى شد و در سال 1350 در رشته پيانو فارغ التحصيل گرديد. همزمان با تحصيل در هنرستان عالى موسيقى، در اركستر جوانان راديو ايران همكارى كرد و در سال 1350 نيز همزمان با تأسيس سازمان كر ملى ايران با اين سازمان شروع به همكارى نمود وى مدت ها آسيستان رهبر كر و پيانيست اين اركستر بود تا خود در سال 1357 سرپرست و رهبر كر ملى شد و تا سال 1361 در اين سمت مشغول فعاليت بود.
بيژن داداشى، در سال 1357 نيز در هنرستان سرود و آهنگ هاى انقلابى پسران و دختران به تدريس سلفژ و كر پرداخت و در حال حاضر نيز به تدريس خصوصى پيانو و آكوردئون مشغول مى باشد.
وى در سال هاى قبل و بعد از انقلاب در زمينه هنرى به دريافت جوائز
و لوح زرين و ديپلم افتخار نائل گشته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1273 ش)، نوازنده. پدرش اهل دانش و ادب بود و با هنرمندان عصر معاشرت داشت. او از كودكى با موسيقى مأنوس شد و براى فراگيرى آن نزد درويش خان رفت. تحصيلاتش را در مدرسه ى دارالفنون گذرانيد و سپس در مدرسه ى سن لويى، زبان فرانسه آموخت. دادور مدتى هم براى تكميل هنر خود و فراگرفتن آهنگهاى ضربى به محضر حاجى خان، استاد ضرب، رفت. او با پيانو نيز آشنايى داشت، ولى بيتشر توجه به سه تار داشت و مدتى هم نزد منتظم الحكماء كار كرد. وى در ادارات گمرك،دارايى و وزارت جنگ خدمت مى كرد و يكى از اعضاى مؤسس انجمن موسيقى ملى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (64)، تاريخ موسيقى (518 / 2)، سرگذشت موسيقى (436 -432 / 1)، مردان موسيقى (21 / 4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1257 ق)، عالم و كاتب. مشهور به شيرازى. وى در نجف ساكن بود. از آثار وى كتابت «تذكره تستر» سيد عبداللَّه تسترى در سال 1275 ق.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات اعلام الشيعه (قرن 78/13).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، تذكره نويس، نويسنده و شاعر. وى گاهى عارف و گاهى شاه تخلص مى كرد. وى از نويسندگان و شاعرانى بوده كه تا اوايل سده ى دوازدهم هجرى مى زيسته است. تحصيلات خود را در ايران انجام داد و مدتى در خدمت شيخ بهاءالدين عاملى شاگردى كرد و بعد از آن سفرهايى به مكه و عتبات و هندوستان نمود و در بازگشت از هند مدتى نزد سيد نورالدين مرعشى به مقابله كتابهاى حديث پرداخت. مدتى نيز در اصفهان زيست. از آثار او: تذكره ى «لطايف الخيال»؛ «لطيفه ى غيبيه»؛ «معراج الكمال».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1793 -1791 /5)، تاريخ تذكره هاى فارسى (99 -87 /2)، تذكره ى نصرآبادى (186)، رياض العلماء (275 -274 /5)، صبح گلشن (220)، فرهنگ سخنوران (491)، كاروان هند (854 -850 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1304 ق)، عالم، اديب، عارف و شاعر، متخلص به عندليب. معروف به حاج آخوند. در مدينه از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد. از آثارش: شرح «زياره المفجعه»؛ «ديوان» اشعار؛ «بيت الاحزان».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (103)، الذريعه (772/9)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 853/14)، گنجينه ى دانشمندان (106/5)، مرآت الفصاحه (428).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1226 ق)، شاعر و عارف. از داراب بود و در اصفهان تحصيل حكمت مى كرد. به تصوف روى آورد و به ارشاد حسين عليشاه به خدمت سيد شهيد و نور عليشاه رسيد و مامور ارشاد شد و به داراب بازگشت و در آن سامان به امر ارشاد همچنان مشغول بود تا درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1044/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بقعه ي متبركه ي شيخ ابوسليمان داراني در شهر داران مركز شهرستان فريدن واقع است. شهرستان فريدن از جمله شهرستان هاي استان اصفهان است. اين شهرستان از غرب با شهرستان فريدن شهر، از شمال با شهرستان خوانسار و گلپايگان و از جنوب با شهرستان هاي شهركرد و تيران و كروند و از شرق با شهرستان خوانسار هم مرز است.
بقعه ي متبركه ي شيخ سليمان داراني، يگانه مركز مذهبي - زيارتي شهر داران در جنوب شهر واقع و اخيرا به وسيله ي اداره ي اوقاف و امور خيريه ي شهرستان فريدن در حال نوسازي است. كوشش نگارنده جهت يافتن شرحي از زندگاني و احوال صاحب بقعه تاكنون بي ثمر بوده و آنچه در تواريخ گذشته در شرح حال ابوسليمان داراني، عارف معروف قرن دوم قمري آمده است نيز ارتباطي با صاحب بقعه ي پيش گفته ندارد. توضيح آن كه ابوسليمان عبدالرحمن بن احمد بن عطيه عنسي، مذحجي ، عارف و صوفي متولد در داريا در دمشق، متوفا در شام، به بغداد و شام سفر كرد و در هر يك از اين مناطق مدتي سكونت گزيد و مرشد صوفيان و پير اهل طريقت بود. كراماتي نيز بدو منسوب است(1).براساس اسناد خطي موجود، ابوسليمان، ادعاي ديدار و گفت وگو با فرشتگان را داشته و اين دقيقا همان است كه به
ابوسليمان عبدالرحمن عارف قرن دوم و سوم قمري نسبت مي دهند(2).
به نظر مي رسد آن چه در اسناد خطي به صورت كرامات و حالات خارق العاده به صاحب بقعه نسبت داده شده، به نقل از كتاب هايي است كه در شرح حال ابوسليمان داراني (دمشقي) اشاراتي كرده اند. با اين حال، صاحب بقعه نيز به همين نام «شيخ ابوسليمان داراني»، بين عوام شهرت يافته و اكنون گروه بسياري از ساكنان شهر داران به شيخ سليماني داراني مشهورند. بقعه ي پيش گفته، اخير تخريب شده و در حال نوسازي است. شرحي كه كارشناسان اداره ي كل فرهنگ و هنر استان اصفهان در سال 36 [25] از بقعه داده اند، چنين است:
داخل مقبره داراي پلان هشت گوش است كه مقبره در وسط قرار دارد. گنبد بنا از نوع دو پوش گسسته است و پوشش خارجي گنبد از كاشي خشت بدون نقش به رنگ آبي آسماني است و كلمه ي يا الله با خط بنايي و از كاشي سفيد و لاجوردي تنها نقش روي گنبد بالاي سر در ورودي قرار دارد. چندين ترك بر روي گنبد ديده مي شودو كاشي ها در بعضي جاها يخ بر شده و مصالح بنا بيشتر از آجر است. ورودي مقبره را ايوان ساده ي كاهگلي تشكيل مي دهد و در جبهه ي شمالي ورودي يك پله موزاييك پشت بام قرار دارد. بنا از قسمت شمال توسعه داشته و آثار باقيمانده ي آن موجود است. در صحن مقبره، تعدادي سنگ قبر ديده مي شود و ديوار اطراف صحن و مقبره خشتي است(3).
بقعه ي پيش گفته داراي موقوفات بسياري بوده كه در طول زمان به طور كامل به تصرف اشخاص درآمده و اكنون فاقد موقوفه است. براساس رونوشت
وقف نامه ي خطي موجود، حدود 360 جريب املاك و اراضي از نهر كردان شهر داران از جمله موقوفات بقعه بوده كه هر بخشي از آن اكنون در تصرف اشخاص گوناگون قرار دارد و ملك شخصي افراد منظور شده است. اميد است انتشار اين اسناد در جهت شناسايي موقوفات بقعه مؤثر افتد وگامي در جهت احياي موقوفات بقعه متبركه باشد؛ ان شاء الله. [شايان ذكر است كليه ي اسناد خطي را كه در اين مقاله عنوان يا اشاراتي بدان شده، دادگستري فريدن رسما تأييد كرده است] براساس وقف نامه ي خطي موجود كه در سه برگ مجزا و به يكديگر متصل شده اند چنين آمده است:
متن وقف نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلوة علي خاتم الانبياء سيد المرسلين محمد المحمود و صلي الله عليه و آله و سلم.فبعد بر ارباب ذكاوت (4)مخفي و مستور نماناد كه حضرت واجب التعظيم شاهزاده شيخ ابوسليمان كنية كه اسم آن جناب ريحانة القلوب است، در قريه ي داران من قراء فريدن مدفون است و ذو بقعه ي متبركه و گنبد حاير و صفه و حجرات مي باشد و اين شيخ بزرگوار جليل القدر همچه كه از كتب تواريخ و رجال معلوم مي شود و از قراطيس قديم و تذكرات و ساير نوشتجات معلوم مي شود كه از اخيار و اوتاد و بنده ي خالص خداوند عالم بود و صاحب كشف وكرامات و ساير مقامات عاليه و خوارق عادات در اين تذكره ذيل خوارقا كثيرا در زمان خود آن بزرگوار نوشته بودند وكاغذي كه اين كشف و كرامات را نوشته اند، اسقاط و مندرس شده بنابر تاريخي كه در تحت ذيل مرقوم است؛ لهذا في الجمله از كشف
و كرامات آن حضرت كه از قراطيس مسقطه و مندرسه مضبوط گرديده و به نظر رسيده است، اين است كه حضرت شبي مشغول بودند به نماز از كثرت عبادت پشت مباركش متوجه گرديد بر سر سجاده عبادت نشستند خواب بر چشم هاي مباركش غلبه كرد؛ حوريه يا ملكي آمد فرياد كرد: اي ابوسليمان! حجاب هاي آسمان ها برداشته
شده و عبادات تو را ملكي چند بالا مي برند و ملائكه ي بسيار سر از حجاب ها بيرون آورده اند و تماشاي عبادت تو را مي كنند و.... و بعضي ديگر از معجزات و خارق عادات در همين تذكره قديمي ذيل الكتاب مسطور است... سنه 1311 [متن پيشين، افزون بر اغلاط نگارشي فراوان، بخشي از آن از شرح حال ابوسليمان داراني دمشقي اقتباس گرديده].
رونوشت وقف نامه
الحمد لله و سلام علي عباد الله الذين اصطفي سيما محمد المصطفي واله نجوم الهدي وقف كرد حضرت رفعت، كيوان منزلت، خورشيد جاه، سليمان مكان، اتابيك نيك بخت، صاحب تاج و تخت و الدنيا والدين بر حضرت واجب التعظيم و الاحترام جهت معيشت مجاوران حضرت بر مذكور و تعميرات بقعه و مساجد و حمام و مد و سفره ي درويشان به موجب ذيل وقف كرد تا صواب آن به روح همايون واصل گردد و الله يحب المحسنين و الله اعلم بالصواب.
مزرعه در حضرت شش جريب از ديم و فارياب از سنگ تا كلوخ بري وبحري، شرقي و غربي آن چه از زمان قديم بدو متعلق است به لعنت نامه مؤكد ساخت و ملك ملك قاسم شيرازي و ملك فريدون دولت آبادي من محال اردستان چهار دانگ.
مزرعه پاي قلعه شش جريب از ديم و فاريب از سنگ تا كلوخ
شرقي و غربي آن چه از زمان قديم بدو متعلق است و به لعنت نامه مؤكد است و شش دانگ آسياب با حدودات چهارگانه و خرابه و ويرانه از زمان قديم بدو متعلق است.
مزرعه جوغ (5)كدران تمام و كمال از ديم و فارياب از سنگ تا كلوخ بري وبحري، شرقي و غربي آن چه از زمان قديم بدو متعلق است و بلعنت نامه ي مؤكد است نظر در آمد به قلم در آمد نسخه حضار مجلس ملك داور. جهت معيشت مجاوران آستانه و مشايخ وراثان و مد و سفره ي درويشان گردد تا ثواب آن به روح صاحب خيران واصل گردد وخورنده ي آن در هر دو جهان به لعنت يزدان ست تا به روز قيامت در سنه ي شش صد و پنجاه و يك بود و اين نقل اصلح در سنه ي هفت صد و ده به قلم درآمد به خط يدالضعيف اميدوار به لطف و رحمت يزداني حسن زاهد گيلاني غفر الله ذنوبه و ستر الله عيوبه.
در حاشيه ي قسمت اول اوراق متصل به وقف نامه ي سنه ي 1311 و در ذيل وقف نامه ي سنه ي 710 ذكر شده است همچنين در حاشيه ي وقف نامه محل چند مهر وجود دارد و من جمله محل مهر شاهزاده سليمان نور مرقده و محل مهر ملك اتابك اصل وقف نامه و ملحقات آن از نظر نگارش و خط با سه خط متفاوت نگاشته شده است اتصال اين سه برگ به يكديگر در هنگام انجام تعميرات لازم در جهت جلوگيري از نابودي اوراق توسط اداره ي كل اوقاف و امور خيريه ي استان اصفهان صورت پذيرفته است.
حدود هشتاد سال پيش املاك وقفي متعلق به بقعه ي متبركه ي شيخ ابوسليمان به تصرف اشخاص درآمده است؛
و از پرداخت عايدات املاك به توليت آن خودداري كرده اند؛ به همين سبب، مير سيد يوسف خوانساري(6) امام جمعه ي داران جهت احياي موقوفات و بازگرداندن املاك وقفي، شرحي بدين مضمون به وزارت معارف و اوقاف وقت ارسال داشته است:
مقام منيع محترم وزارت جليله ي معارف و اوقاف دام بقائها
دعاگوي مير سيد يوسف امام جمعه و جماعت فريدن ملاحظه ي تصديق امين اوقاف اصفهان را فرموده كه در كمال دقت و تحقيقات كافيه از محل و رسيده ها در اداره ي محترمه از وقف نامه و فرامين و غيره كه مرقوم فرموده اند چون غاصبين نهر «كدران» واقعه در داران اشخاص قوي پنجه و صاحبان عده و نفر هستند، لهذا امين اوقاف شرحي به اداره ي قشوني لشكر جنوب مرقوم فرمودند ضبط و زرع اين محل از بين نرود و توقيف نمايند و اداره ي محترمه متعرض به اين كه از جانب وزارتين جليله ي معارف و اوقاف خطاب و حكمي به ما نشده، متمني آن كه حكمي تلگرافا به اداره ي محترمه قشوني لشكر جنوب بفرمايند كه ملك را ضبط هذه السنه تا تفريط نشده يا تصرف داعي بدهند و يا توقيف بنمايند و اجرت المثل سنواتي را هم آن چه را در اوقاف اصفهان مدلل داشتم، گرفته برسانند كه به مصارف مقرره در وقف نامچه برسد زياده ايام سعادت مستدام باد و هر گاه مكتوبا مرقوم شود (آدرس منزل) خلف مسجد شاه خانه ي مرحوم حاجي ملاصادق خوانساري به داعي مي رسانند [مراسله پيشين، تحت نمره ي 430 در اداره ي اوقاف اصفهان ثبت شده است].
به دنبال پي گيري موضوع وقفيت نهر كدران از سوي مير سيد يوسف خوانساري، امام جمعه ي فريدن و تقاضاي تصرف املاك پيشين از وزارت
معارف و اوقاف وقت اداره ي اوقاف اصفهان، مراسله اي تحت نمره ي 430 ضميمه ي 2 در تاريخ 20 برج اسد 1302 مطابق با 17 شهر ذي حجه ي 1340 به وزارت معارف و اوقاف ارسال مي دارد. مضمون مراسله ي پيشين چنين است:
مقام منيع وزارت جليله ي معارف و اوقاف دامت شوكته
در تعقيق مراسله ي جوابيه تحت نمره ي 221 راجع به نهر كدران فريدن كه آقاي سيد يوسف امام جمعه ي خوانساري مدعي وقفيت آن بوده، لزوما خاطر مبارك اولياي وزارت جليله ي متبوعه را مستحضر مي دارد: چون اوراق احضاريه ي دايره ي تحقيق تكميل و توليت مشار اليه تحت نمره ي 31 صادر و به مدعي عليهم ابلاغ نمود و نيز بر حسب تقاضاي مدعي شرحي به اداره ي اركان حرب لشكر جنوب تحت نمره ي 386 نوشته شد كه مقرر دارند نظاميان فريدن محل مرقوم را توقيف نمايند كه عوايد آن محفوظ باشد و مدعي عليهم هم هر گاه اعتراض دارند در مدت معين اعتراضات خود را اظهارنمايند. ليك چون اداره ي مزبوره اقدام به امر توقيف نموده و منافع محل مرقوم در حرب هر چه زودتر اقدام به امر توقيف نمايند كه عجالتا عوايد محفوظ باشد و مدعي عليهم به طريق قانوني مشغول بر دفاعيات خود بشوند. سواد ورقه ي تصديقه و امر مراسله كه به اداره ي اركان حرب نوشته شده، لذا تقديم مي دارد تا به نحو مقتضي به وسيله ي وزارت جنگ، احكام لازم به عنوان رياست اركان حرب لشكر جنوب در اسرع وقت در جواب درخواست فوق و ساير تقاضاهاي قانوني اين اداره صادر گردد.
رئيس اداره ي اوقاف امضاء مهر اداره ي اوقاف اصفهان
همچنين درخصوص لزوم تصرف املاك وقفي نهر كدران فريدن از سوي اداره ي اوقاف
اصفهان، مراسله اي تحت نمره ي 386 در تاريخ 4 برج اسد 1301 به رياست اركان حرب جنوب ارسال شده است. سواد مراسله چنين است:
رياست محترم اركان حرب لشكر جنوب
نظر به اين كه آقاي سيد يوسف خوانساري راجع به وقفيت نهر كدران و املاك تابعه ي آن به طرفيت
حضرات مرقومين ذيل در اين اداره اقامه دعوا نمود و چون اوراق احضاريه به دايره ي تحقيق تكميل شده، لذا دايره ي مزبوره برحسب
جعفر قلي خان، احمد قلي خان، ميرزا جلال
مقررات قانوني و تقاضاي عارض غيابا رسيدگي در نتيجه تصديق وقفيت آن را صادر نموده است و اينك به موجب ماده ي 5 از موادي كه در ظهر اوراق احضاريه مرقوم شده است، عارض تقاضاي توقيف محل مرقوم و مقدار متصرفي معروضين را نموده عليهذا درخواست مي شود مقرر فرماييد نظاميان فريدن عايدات مقدار متصرفي معروضين را كه بر حسب اظهار عارض از قراري است كه ذيلا مرقوم مي شود، عيناو تماما توقيف نمايند تا هر گاه معروضين در موعد تعيين اعتراض داشته، اعتراضات خود را
جعفر قلي خان، 8 ربع
احمد قلي خان، 9 ربع
ميرزا جلال، 11 ربع (7)در اين اداره اظهار دارند.
محل امضاء حاج ميرزا محمد باقر سلطان زاده
رئيس اداره ي اوقاف اصفهان
مطابق با اصل است.، الاحقر الحاج محمدباقر سلطان زاده محل مهر دفتر اوقاف اصفهان
در پاسخ به مراسله ي پيشين، وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه چنين اظهار داشته است:
اداره ي اوقاف راپرت نمره ي 430 و ضمايم آن در خصوص نهر كدران فريدن و تقاضاي صدور توصيه از وزارت جليله ي جنگ داير بر مساعدت اداره ي قشوني به آن اداره رسيد سابقا به طوري كه بر
حسب تقاضايي كه كرده بودند توصيه صادر و ارسال شد ؛ بنابراين براي هر كار جزئي حاجت به مراجعه نيست.
محل امضاء
پس از اين امر، اراضي متعلق به بقعه ي شيخ سليمان با دخالت نيروي نظامي به تصرف اوقاف درآمده و توليت آن به سيد يوسف خوانساري، امام جمعه ي داران واگذار شده است. سواد تصديق وقفيت نهر كدران و توليت آقا سيد يوسف را اداره ي اوقاف اصفهان در مورخه ي 30 برج اسد 1301 تحت نمره ي 31 چنين ضبط كرده است:
در تاريخ 8 شهر رجب 1340 آقاي سيد يوسف خوانساري مطابق عرض حال نمره ي 42 به طرفيت اشخاص مرقومه ي ذيل
جعفر قلي خان ولد آجودان،
احمد قلي خان ولد سراب خان،
ميرزا جلال ولد ميرزا خسرو،
در اداره ي اوقاف اصفهان راجع به وقفيت نهر كدران فريدن و املاك تابعه ي آن كه مقداري از آن ها متصرف معروضين است، اقامه ي دعوا نموده و براي مدرك عرض حالي خود سه ورقه تقديم داشت كه يكي سواد وقف نامچه است كه مرحوم ملك اتابك نهر مرقوم و بعضي املاك را (كه از نهر مرقوم مشروب مي شود) بر مشايخ و مجاورين بقعه ي شيخ ابوسليمان وقف نموده، يكي ديگر سواد از آن همايوني است كه در باب رقبات مرقومه ي مزبوره به حكومت سابق اصفهان مرحوم
ظل السلطان نوشته است كه ديگران را از مداخله نمودن در مرقومه ي مزبوره ممنوع داشته و آقاي آقا سيد يوسف به عنوان توليت مداخله نموده، منافع را به مصارف مقرره ي مزبوره برساند. يكي ديگر سواد دستخط وزراي جليله ي معارف و اوقاف است كه در ذيل نمره ي 226 سابق اصفهان دستور داده اند كه نهر كدران و املاك آن را
به تصرف آقا سيد يوسف خوانساري بدهيد و اجرت سنواتي را گرفته به ايشان رد نمايند كه به مصارف مقرره برساند؛ عليهذا اداره ي اوقاف عرض حالي عارض را پذيرفته و قضيه را ارجاع به دايره ي تحقيق ورقه ي احضاريه نوبت اولي و احضاريه ي نوبت ثاني به عنوان معروضين ارسال شد و آن ها حاضر نشدند. اخيرا جعفرقلي خان (احد معروضين) حاضر و آقا سيد فخرالدين خوانساري را به عنوان وكالت از طرف خود معرفي نمود. وكيل مرقوم هم سلب مالكيت از موكل خود نمود و اظهار داشت آن چه كه موكل متصرف است به عنوان استجاره از غير مي باشد. دايره ي تحقيق مطابق مقررات قانوني و تقاضاي عارض نسبت به دو نفر ديگر از معروضين (احمد قلي خان و ميرزا جلال) نظر به تكميل احضاريه غيابا رسيدگي نموده و نتيجه به شرح ذيل اظهار عقيده نمايند نظر به مستندات مرقومه كه عارض ابراز نموده و سواد آن ها نيز ضبط گرديد و اقوا امان است براي صدق دعواي عارض و نظر به اينكه وكيل مدعي جعفر قلي خان سلب مالكيت از موكل خود نمود و سايرين هم دفاعي از مستندات عارض ننموده، لذا تصديق مي شود كه نهر مزبور و املاك تابعه ي آن (كه برحسب اظهار عارض، سيصد جريب ملك از ابتداي نهر تا انتهاي آن مي باشد و دوازده جريب آن را بعضي از اهالي آن حدود از طرف ايشان به عنوان وقفيت مداخله مي نمايند و نيز برحسب عرض حال عارض، هشت ربع به تصرف جعفر قلي خان و نه ربع به تصرف احمد قلي خان و نيز ده ربع به تصرف ميرزا جلال است) وقف و توليت آن عجالتا با
عارض مي باشد كه بايد ايشان مداخله نموده و نيز به اقراري كه به دفتر اوقاف سپرده اند، منافع آن ها را به مصارف متعرض واقف به اطلاع و نظارت اداره ي اوقاف اصفهان برساند و حق النظاره ي دولتي آن را همه ساله به اداره ي اوقاف تسليم نموده، قبض رسيد دريافت نمايد.
في 25 شهر ذي حجه 1340 توضيح آن كه از تاريخ ابلاغ تا پانزده روز معترضين حق اعتراض دارند.
محل امضاي آقاي سلطان زاده رئيس اداره ي اوقاف
محل امضاء... محل امضاء... محمد آقا عضو دوم در تاريخ غره ي في ذي حجةالحرام 1340 آن ورقه رؤيت شد و مطابق ماده ي 5 مرقومه در ظهر احضاريه ها تقاضاي تعيين محل مرقومه و زرع آن را از اداره ي جليله دارم تا مطابق ماده ي 7 از قانون 8 B معروضين اعتراض دارند اظهار نمايند و اقامه ي حجت نمايند.
سيد يوسف صحيح است. محل امضاء
ملك مرقوم راجع به عموم ساكنين و اهالي داران مي باشد و خود اين جانب هم شخصا مالك نيستم؛ 5 شهر ذي حجةالحرام.
جعفر قلي خان محل امضاء
اين ادعا در صورتي كه حقوقي است، بايد عرض حالي به اداره ي جليله ي عدليه بدهند تا جواب
داده شود چنانچه راجع به اداره ي اوقاف است، خود رياست محترم اوقاف تشريف دارند و در محل رسيدگي نمايند. اين ملك مابين تمام نفرات داران و قدري هم متعلق به خوانين بختياري است. خصوصي نيست. 5 شهر ذي حجةالحرام 1340.
محل مهر ميرزا جلال
اين ملك راجع به مالكين داران است؛ به تاريخ پنجم ذي حجةالحرام 1340.
محل امضاي احمد قلي خان
حكم فوق توسط مأمور نظامي به جعفر قلي خان و احمدخان و ميرزا
جلال ابلاغ شد. برج اسد 1301.
محل امضاء اسدالله خان رئيس نظاميان فريدن
محل امضاء آقاي محمدباقر سلطان زاده رئيس اوقاف [اصفهان]
سواد مطابق اصل است.، محل مهر و امضاي اداره ي اوقاف اصفهان
از اسناد مربوطه به بقعه ي پيش گفته، يكي نيز سواد رقبات مرقومه و نيز توليت آقا سيد يوسف امام جمعه است كه از سوي ظل السلطان بدين شرح نوشته شده است:
نواب حال و استقبال فريدن سرافراز بوده بدانند چون به موجب وقف نامه ي شرعيه ي معتبره قدري املاك و نهر كدران واقعه در داران وقف بر بقعه ي شيخ ابوسليمان است به مصارف برسد و موافق نوشتجات علماي عظام و مطابق مدلول قضاشمول فرمان جهان مطاع همايوني توليت آن به جناب شريعت ماب آقا سيد يوسف امام جمعه ي فريدن واگذار است و بايد جناب مشاراليه در املاك و نهر كدران مداخله نمايد و منافع آن را به مصارف خود برساند؛ لهذا به موجب اين حكم مطاع امر مقرر مي داريم بايد از اين تاريخ به بعد املاك مرقومه و نهر كدران را به تصرف جناب امام جمعه بدهيد و ابدا متصدي حق مداخله در آن ندارد. هر گاه كسي هم بخواهد متعرض شود، ممانعت نمايند. با كلي آسودگي منافع آن را ضبط نموده، به مصارفش برساند و به تكليف شرعي خود رفتار نمايد؛ [...] شهر شوال 1314.
در حاشيه چنين آمده است:
محل حاتم شريف مبارك حضرت ظل السلطان
و نيز السواد كالاصل خذو النعل و القذه و حرره الداعي. مهر الراجي محمود بن العظيم (8)شوال 1314.
به ظاهر، مدت كوتاهي، زمان توليت آقا سيد يوسف، امام جمعه، درصدي از درآمدهاي موقوفات متعلق به بقعه ي شيخ ابوسليمان طبق رونوشت
وقف نامه كه ذكر آن گذشت، صرف مي شده است و دوباره موقوفات عدوانا تصرف شده و امروزه متأسفانه هيچ گونه درآمدي از اين موقوفات عايد بقعه و موارد مصرف مذكور در وقف نامه نمي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(255 -181 ق)، مفسر، فقيه و محدث. در سمرقند به دنيا آمد و در همان شهر ساكن بود. به اصرار سلطان، منصب قضاوت سمرقند را پذيرفت، اما پس از اولين مرافعه استعفا داد. در طلب حديث سفرهاى بسيارى كرد و در حجاز و شام و مصر و عراق و خراسان استماع حديث نمود. از يحيى بن حسان و ابوعلى عبيداللَّه بن عبدالمجيد و يزيد بن هارون و يعلى بن عبيد و جعفر بن عون و وهب بن جرير و نضر بن شميل و بشر زهرانى حديث شنيد. مسلم و ابوداود و ترمذى، سه تن از صاحبان «صحاح» ششگانه، و نيز ابوزرعه و ابوحاتم رازى و محمد بن بشار بندار و عيسى بن عمر سمرقندى و ديگران از او استماع حديث كرده اند و همگان به فضل و كمال او اقرار داشتند. در شهر مرو درگذشت و در همان جا دفن شد. از آثار وى: «مسند»، در حديث؛ «التفسر»؛ «الجامع الصحيح».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (230/4)، تاريخ بغداد (32 -29/10)، تهذيب التهذيب (262 -261/5)، الجرح و التعديل (ج 2 ق 99/2)، ريحانه (206/2)، سير النبلاء (232 -224/12)، الكنى و الالقاب (225/2)، لغت نامه (ذيل/ ابومحمد)، معجم المولفين (71/6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1321 در تهران متولد شد و از سن دوازده سالگى بنا به تشويق و توصيه ى پدر موسيقى آغاز نمود و در هنرستان عالى موسيقى ثبت نام كرد. او در طى يك سالى كه در اين مدرسه تحصيل مى كرد، چون در آن جا موسيقى كلاسيك تدريس مى شد، چندان موفقيتى به دست نمى آورد و مردود مى گردد و بدون اين كه به استعداد او توجه شود، عذر
وى را از هنرستان عالى موسيقى مى خواهند ولى پدرش كه به استعداد نهان فرزند اعتقاد و توجه زيادى داشت به وسيله ى يكى از دوستانش على محمد خادم ميثاق به هنرستان موسيقى ملى ايران راهنمايى و با سفارش او در اين هنرستان ثبت نام مى كند. رئيس هنرستان شادروان روح اللَّه خالقى از وى شخصاً مى گيرد كه اگر نتواند در مدت يك سال موفقيتى كسب كند وى را از هنرستان اخراج نمايد. عشق و علاقه و استعداد و پشتكار او به زودى موجب مى شود كه در هنرستان پذيرفته شود. ناگفته نماند كه داروغه در هنرستان موسيقى ملى در آغاز كار زير نظر استاد حسينعلى ملاح به فراگيرى ويولن مى پردازد و چنانچه خود وى از زحمات و كوشش فراوانى كه استاد ملاح براى آموزش او متحمل شده ياد مى كند و همواره خود را مديون مراقبتها و توجه آن استاد ارجمند مى داند.
روزى اعلانى از طرف مسئولين هنرستان شده بود كه كلاسهايى جهت دوره ى عالى هنرستان داير خواهد شد و در نتيجه جهت ثبت نام شاگرد مى پذيرفتند در آن ايام يكى از شاگردانى كه جهت فراگيرى دوره ى عالى آمده بود، اسداللَّه ملك نوازنده ى معروف بود كه در يكى از اتاقهاى هنرستان مشغول نواختن كمانچه بود كه داروغه را بى اختيار مفتون خود مى كند و وى بلافاصله از اسداللَّه ملك خواهش مى كند كه نواختن اين ساز را به وى تعليم دهد و مدت سه ماهى نزد ملك تعليم مى گيرد و از آن تاريخ كامران داروغه به نواختن كمانچه روى مى آورد.
داروغه پس از فارغ التحصيل شدن از هنرستان به مدت دو سال به خدمت مقدس سربازى مى رود و پس از پايان خدمت سربازى وارد دانشكده ى هنرهاى
زيبا كه رشته موسيقى هم جزو آن بود مى شود. اين دانشكده كه با همت استادانى مثل: دكتر نورعلى خان برومند و دكتر داريوش صفوت داير گرديده بود موسيقى را شروع و كمانچه را بنا به پيشنهاد مرحوم برومند نزد استاد بهارى و رديفهاى موسيقى ايرانى را در خدمت استاد برومند به مدت پنج سال فرامى گيرد و از دانشكده فارغ التحصيل مى شود. كامران داروغه، از سال 1345 به راديو راه مى يابد سپس به برنامه «گلها» توسط آقاى ملاح راه يافت و در راديو به نوازندگى ويولن و كمانچه مى پردازد و پس از تأسيس تلويزيون ملى ايران به نوازندگى كمانچه به سرپرستى مرحوم مرتضى حنانه به عنوان موسيقى اصيل ايرانى مشغول مى گردد و از سال 1355 به تكنوازى كمانچه مى پردازد و حدود چهل تكنوازى انجام مى دهد كه در آرشيو راديو موجود و از بهترين هاى تكنوازى اين ساز مى باشد.
وى هميشه سعى داشته كه اين ساز را بين جوانها رواج دهد و تغييراتى از لحاظ تكنيك براى كمانچه به وجود آورد كه اميد دارد با كمك شاگردانش، كمانچه را كه يك ساز ملى و سنتى ايران است و از جهت تكنيك و وسعت صدا و اخوان هاى آوازى خيلى غنى و پربار است رواج و احياء كند و معتقد است اگر كسى بخواهد، پربارى و غنى بودن اين ساز را بر مبناى واقعى آن درك كند بايستى حتماً سفرى به باكو داشته باشد تا ببيند آقاى هابيل على اف استاد كمانچه جهان چه كار مى كند و چه مى گويد درباره ى ساز كمانچه داروغه مى گويد: «اگر كسى تكنيك اين ساز را به دست آورد، كارهايى مى شود روى آن پياده كرد كه در ويولن امكان پذير نيست.
به هر حال حق كمانچه هنوز ادا نشده و بايد آنهايى كه در موسيقى ادعايى دارند بيايند و اين كارها را انجام دهند و مشوق جوانان باشند كه اين ساز ملى و سنتى جاى والاى خود را از دست ندهد و ما هر وقت كه به خارج جهت شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران مسافرتهايى داشتيم وقتى هنرمندان ما ويولن مى زدند براى آنها زياد جالب نبود ولى هنگام گوش دادن به نواى كمانچه سراپا گوش مى شدند و نوازنده را بسيار تشويق مى كردند».
كامران داروغه، كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خيريه و فرهنگى نظير: هلال احمر (شير و خورشيد)، انجمن نابينايان، بيمارستانهاى مسلولين و دانشجويان بى بضاعت ترتيب داد و براى شناساندن موسيقى سنتى و ملى ايران، مسافرتهايى از طرف راديو تلويزيون به كشورهاى: تركيه، آلمان، فرانسه، ايتاليا، افغانستان، ژاپن، پاكستان، هندوستان، شوروى و در آمريكا شهرهاى: نيويورك، كاليفرنيا، او كلاهما، فلوريدا و واشنگتن نموده است.
وى حدود 7 آهنگ ساخت كه از تلويزيون و راديو پخش گرديد و همراه با ساز جليل شهناز، احمد عبادى، منصور صارمى، ورزنده، نجاحى، فضل اللَّه توكل، محمد موسوى، ابراهيم سرخوش، فرهنگ شريف تكنوازى داشته و در اركسترها با استاد مهدى خالدى، نصراللَّه زرين پنجه، اصغر بهارى، عباس زندى، منصور نريمان، بزرگ لشگرى، محمود ذوالفنون، قاسم نيكپو و استادان قومى و بنان همكارى داشته و در جشنهاى حافظيه شيراز، يكى از ستاره هاى موسيقى سنتى ايران بوده و از كارهاى ارزنده ى ديگر وى به نت درآوردن ريتمهاى زورخانه مى باشد كه وى با كمك محمد اسماعيلى چاپ و در اختيار علاقمندان به اين سبك از موسيقى قرار داد و در حال حاضر نيز كتابى درباره ى كمانچه و
متدهايى درباره ى نواختن اين ساز نوشته. كامران داروغه، چند سالى بود كه از نواختن دلسرد شده بود و ساز را كنار گذارده بود به طورى كه سال 65 تصميم داشت ديگر دست به ساز نبرد ولى با تشويقهاى مكرر و پى درپى خانمش كه هميشه مشوق وى بوده از اين كار منصرف گرديد و كماكان به كار هنرى خود ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد داريني
محل تولد : دارين
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/9/1
زندگينامه علمي
آقاي محمد داريني در سال 1345هجري شمسي در خانواده اي متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در شهرستان دارين از توابع سبزوار ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1357 همزمان با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي وارد حوزه علميه سبزوار گرديد از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از درس بزرگان آن ديار بهره هاي علمي فراوان برد اما شوق زيارت و هم جواري با بارگاه ثامن الحجج عليه السلام او را راهي حوزه علميه مشهد گردانيد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه مشهد و ضمن انس با آستان ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع ) با تلاش و كوشش فراوان، در درس بزرگان حوزه علميه آن ديارحاضر شد و پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1374 به حلقه دروس خارج
راه يافت. و از درس بزرگان آن ديار همچون مرحوم آيت الله فلسفي، مرحوم آيت الله معرفت، آيت الله حجتي، آيت الله واعظي خراساني و... بهره ها برد.
استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته علوم قرآن در مقطع كارشناسي ارشد در سال 1379 از دانشگاه علوم اسلامي رضوي فارغ التحصيل گرديد. و با موفقيت از پايان نامه خويش با عنوان"هدايت و مباني آن در قرآن" دفاع كرد. ايشان ضمن تبليغ به تدريس در دانشگاه آزاد اسلامي، مشغول است. و در زندگي سراسر علمي خود جز به امر تبليغ، تحقيق و نگارش و تأليف به چيز ديگري نينديشيده است كه مقالات متعددي به رشته تحرير در آورده است.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 417/416 ق)، عارف و صوفى. معروف به شيخ المشايخ. وى از ديه داستان از روستاهاى نزديك بسطام بود، در بسطام اقامت داشت. ابوعبداللَّه از اقران ابوالحسن خرقانى و ابوسعيد ابى الخير و شاگرد ابوالعباس قصاب بوده است. نسب ارادت وى به سه واسطه به شيخ عمر بسطامى، برادرزاده و خليفه با يزيد، مى رسد. در بسطام درگذشت. در «نزهه القلوب» آمده است كه در «بطام در مزار شيخ المشايخ ابوعبداللَّه داستانى بر سر قبر او درخت خشكى است، چون از فرزندان آن شيخ، يكى را وفات رسد از آن درخت شاخى مى شكند».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد (تعليقات 662/2)، جستجو در تصوف (57 -56)، ريحانه (334 -333/3)، كشف المحجوب (205)، لغت نامه (ذيل/ ابوعبداللَّه)، نزهه القلوب (379)، نفحات الانس (305).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم و دهم ق)، شاعر و صوفى. در سرخس در مزار شيخ لقمان سرخسى مى زيست و گاهى با مردم اندك سودايى و معامله اى جهت معاش مى كرد. وى معاصر شاه اسماعيل صفوى و اميرعليشير نوايى بود. داعى شعر نيز مى سروده است و صاحب «الذريعه» ديوانى به او نسبت مى دهد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (651)، الذريعه (314/9)، صبح گلشن (159)، لغت نامه (ذيل/ داعى)، مجالس النفائس (249 ،74 -73).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(870 -810 ق)، عارف و شاعر، متخلص به داعى. معروف به داعى الى اللَّه و شاه داعى. از سادات علوى شيراز است كه در همان شهر تولد يافت. وى پس از كسب فنون ادبى و علوم متداول، در جوانى قدم به سير و سلوك گذاشت و به خدمت شيخ مرشدالدين، ابواسحاق بهرانى كه از مريدان شاه نعمت اللَّه ولى و پيشواى صوفيان نمت اللهى در شيراز بود، رسيد و به تشويق او به ديدار شاه نعمت اللَّه ولى به ماهان رفت و از دست وى خرقه گرفت. شاه دايى پس از مرگ شيخ مرشدالدين جانشين وى شد و تا آخر عمر در اين مقام باقى ماند. در شيراز درگذشت. از آثار وى: «اسوه الكسوه»؛ «بيان عيان در حقايق»؛ «تحرير الوجود المطلق»؛ رساله ى «تاج نامه»؛ «مشاهد»؛ «رضائيه»؛ «سلوه القلوب»؛ «مراه الوجود»؛ «تحفه المشتاق»؛ «ترجمه الاخبار العلويه»؛ «التلويحات الحرميه»؛ «ثمره الجيب»؛ «جواهر الكنوز»؛ «چشمه ى زندگانى»؛ «چهار چمن»؛ «عشق نامه»؛ «چهل صباح»؛ «گنج روان»؛ «نسائم گلشن» يا شرح «گلشن راز».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (489 -485)، تاريخ ادبيات در ايران (342 -333/4)، تاريخ نظم و نثر (311)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (469 -464/2)، دايرةالمعارف
فارسى (943/1)، الذريعه (237/18 ،314/9 ،307/5)، رياض العارفين (77 -73)، ريحانه (210 -209/2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 134/9)، طرائق الحقائق (51 -49/3)، فارسنامه ناصرى (1166/2)، فرهنگ سخنوران (329)، لغت نامه (ذيل/ داعى)، مجمع الفصحا (35 -33/4)، مرآت الفصاحه (205 -202)، هفت اقليم (254/1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عارف و شاعر. ملقب به شاه تاج الدين. از اصحاب شاه نعمه اللَّه ولى بوده و شعر فارسى را نيكو مى سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (326).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س پنجم ق)، صوفى. از بزرگان و مشايخ صوفيه در عهد خود بود كه بيشتر ايام خود را در مدينه منوره به رياضت و عبادت مشغول بود. وى معاصر ابوبكر كتانى و صاحب كرامات نيز بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات لانس (177 -176).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(و ف 775 ق)، علام دينى و مفسر. وى در علوم عقلى و نقلى مهارت داشت. او در نزد شيخ كبير مدفون است. از جمله آثار وى: «الكاشف»، در تفسير، در هفت مجلد؛ شرح «العيون» عضدالدين عبدالرحمان؛ «شرح الاشارات» به نام «تنقيح العبارات فى توضيح الاشارات»؛ «المدارك»، در منطق؛ شرح «آداب البحث».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (280)، تذكره ى هزار مزار (109 -107)، معجم المولفين (79/12).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1339 -1258 ش)، موسيقى دان، شاعر و نويسنده. در تهران متولد شد. او توسط مزين الدوله نقاش باشى كه از بستگان نزديكش بود، به مدرسه دارالفنون وارد شد تا زير نظر لومر فرانسوى تحصيل موسيقى كند. تقى خان پس از فراگرفتن قواعد نت خوانى، به زدن آلات بادى مشغول شد. بعد نزد دووال نواختن ويولن را آغاز كرد. تا اينجا تقى خان فقط به موسيقى اروپايى آشنا بود، سپس براى اينكه موسيقى اروپايى آشنا بود، سپس براى اين كه موسيقى ايرانى را فراگيرد، مدتى در كلاس حسين خان اسماعيل زاده و چندى در خدمت ميرزا عبداللَّه رديفها را فراگرفت و نزد حسام السلطنه به تلعيم ويولن پرداخت و توسط او به دربار راه يافت و ملقب به اعلم السلطان شد و چند بار در حضور مظفرالدين شاه ساز زد. وى اولين ايرانى است كه به ويولن آشنا شد. اين ساز را نواخت. خاطرات دربار قاجاريه كه از مشاهدات عينى وى بوده قريب دو سال در مجله هفتگى «روشنفكر» منتشر مى شد. موسيقى از كارهاى تفننى دانشور بود، زيرا خدمات و مشاغل ادارى به او فرصت نمى داد كه در اين قمست كار فوق العاده اى كند. كارهاى هنرى وى منحصر بوده به تدريس موسيقى آن هم
فقط چند سالى در جوانى در مدرسه دارالفنون و آموزش موسيقى به چند نفر از علاقه مندان از قبيل: محمدعلى شاه قاجار، محمدحسن ميرزا، شاهزاده جهانگير ميرزاى حسام و ركن الدين مختارى. او در علم پزشكى هم مدتى تحصيل كرده و در بيمارستان دولتى آن زمان (سيناى فعلى) مدت زمانى كارآموزى داشته است. دانشور در سن هشتاد سالگى در تهران در گذشت. وى آهنگى در چهارگاه ساخته كه اشعار آن را خود سروده است.[1]
مرحوم تقى دانشور (اعلم السلطان) در سال 1258 هجرى شمسى در تهران متولد شده، پدرش مرحوم نور محمدخان از حكام دوره ى قاجاريه در ايالات مختلف آن زمان بوده است. نامبرده تا قبل از نائل شدن به لقب اعلم السلطلان از طرف مظفرالدين شاه قاجار به نام ميرزا تقى خان شهرت داشته است.
ميرزا تقى خان در دوران كودكى به اتفاق سه نفر از بستگان نزديكش به توسط مرحوم ميرزا على اكبرخان مزين الدوله نقاشباشى كه با آنها خويشى داشت به مدرسه دارالفنون وارد و پس از تكميل علوم و فنون آن زمان كه عبارت بود از ادبيات زبان هاى فارسى، عربى، فرانسه و فن نظام، وارد رشته موزيك دارالفنون شده و علم موسيقى غربى را علماً و عملاً نزد ژنرال لومر فرانسوى موزيكانچى باشى دربار قاجار و معلم موسيقى دارالفنون فراگرفته است و پس از فراغت از تحصيل و هنگام ورود موسيو دوال معلم سازهاى زهى كه از كشور فرانسه آمده بود به معاونت وى منصوب گرديد و ضمن انجام خدمت و تدريس موسيقى به محصلين، نواختن ساز ويولن را از موسيو دوال فراگرفته و در اين فن استاد شده است و در تاريخ رجب سال 1311 هجرى قمرى به موجب فرمان صادره
با درجه ياور اولى (سرگردى) و يك قطعه نشان مطلا از مدرسه مباركه دارالفنون فارغ التحصيل و مشغول خدمات دولتى گرديده، در تاريخ ربيع الاول 1319 هجرى قمرى به موجب فرمان صادره با مهر و امضاى مظفرالدين شاه قاجار از درجه سرهنگى به منصب سرتيپى از درجه سيم و دريافت يك قطعه نشان و يك رشته حمايل از همان درجه ارتقا يافته و در تاريخ شهر ذيحجةالحرام سنه 1326 هجرى قمرى به موجب فرمان صادره با مهر و امضاى محمدعلى شاه قاجار، به منصب سرتيپى از درجه دوم و لقب اعلم السلطان مفتخر گرديد.
ميرزا تقى خان چون به موسيقى ايرانى علاقه مفرط داشت و از طرفى دوست و همسايه حسين خان اسماعيل زاده استاد كمانچه و ميرزا عبداللَّه استاد سه تار بوده، لذا از اين دو نفر رديف هاى ايرانى را از راه گوش فراگرفته و آنها را با نت فرنگى تنظيم و مى نواخته است بدين ترتيب نامبرده اولين كسى است كه رديف هاى ايرانى را با نت غربى و با ساز ويولن اجرا نموده و در زمان خود شهرت بسزايى يافته است.
مرحوم تقى دانشور چون همواره شاغل مشاغل نسبتاً مهمى بوده، لذا موسيقى را به عنوان يك هنر براى خود مى دانسته و در مجامع عمومى كه در آن زمان شهرت چندان خوبى هم نداشته از موسيقى استفاده نمى كرده، فعاليت هنرى وى منحصر بوده به تدريس موسيقى آن هم فقط چند سالى در جوانى در مدرسه دارالفنون و آموزش موسيقى به چند نفر از علاقمندان از قبيل: محمدعلى شاه قاجار، احمدشاه قاجار، محمدحسن ميراز وليعهد احمدشاه، شاهزاده جهانگير ميرزاى حسام (نوه ى حسام السلطنه فاتح هرات) و ركن الدين مختارى و غيره.
وى چند بار، در كنسرت انجمن
اخوت به صورت افتخارى شركت داشته و چند سالى هم در مدرسه سن لوئى تهران تدريس مى كرده و عده اى از ادبا و شخصيت هايى معروف در مدرسه مذكور شاگرد وى بوده اند.
مرحوم تقى دانشور مدتى در گمرك در زمان رياست موسيو نوز بلژيكى با سمت مترجمى زبان فرانسه و مدتى در وزارت تجارت مشغول خدمت بوده سپس با تأسيس وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه به آن وزارت منتقل و تا سال 1312 در مشاغل مهم آن وزارت مانند رياست دارالانشاء، رياست تعليمات متوسطه، رياست محاسبات، رياست پرسنل (كارگزينى) و با عنوان مديركلى اصفهان و يزد و كاشان و توابع آنها انجام وظيفه كرده و در سال 1312 با درخواست خودش به افتخار بازنشستگى نائل گرديده و در ارديبهشت ماه 1339 شمسى دار فانى را بدرود گفته است. مشاراليه مردى اديب شاعر و نويسنده زبردستى بوده، در علم پزشكى هم مدتى تحصيل كرده و در بيمارستان دولتى آن زمان (بيمارستان سيناى فعلى) مدت زمانى كارآموزى داشته است.
خاطرات دربار قاجاريه كه از مشاهدات عينى وى بوده قريب دو سال در مجله هفتگى روشنفكر منتشر شده است بقيه تصنيفات و تأليفات وى به علت گوشه گيرى در دوران بازنشستگى چاپ نشده باقى مانده و مقدارى از آنها هم از بين رفته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (582 -581 /2)، سرگذشت موسيقى (256 -253 /1)، مردان موسيقى (60 -57 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد داودي ليموني
محل تولد : سارى
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سعيد داودي ليموني در سال 1353 شمسي وارد حوزه علميه شهر رستم كلا (بهشهر) شدم و
تا قسمتي از رسائل را در محضر مرحوم آيت الله ايازي خواندم و در سال 1361 وارد حوزه علميه قم شدم و رسائل را از محضر آيت الله اعتمادي و مكاسب را از محضر حضرات آيات دوزدوزاني ، مرحوم پاياني و مرحوم ستوده بهره گرفتم. كفايتين را نيز نزد مرحوم آيت الله ستوده خواندم و در درسهاي خارج حضرات آيات مكارم شيرازى، شيخ جواد تبريزى، وحيد خراسانى، جوادي آملي و لنگرودي شركت كردم و مدت ده سال (به طورمتناوب) از اين آقايان بهره گرفتم. هر چند بيشترين بهره اينجانب از محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازى (8 سال) بوده است.
بداية الحكمه را از محضر استاد فياضي و نهاية الحكمه را از محضر آيت الله مصباح يزدي بهره گرفتم و مدت دو سال در درس اسفار آيت الله جوادي آملي شركت كردم و در درسهاي تفسير آيت الله جوادي آملي به مدت 3 سال شركت كردم دوره تخصصي تفسير و علوم قرآني را در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني به مدت چهار سال گذارندم و در اين دوره از اساتيد گرامي ، حضرات آيات : مكارم شيرازى، خزعلى، معرفت، مرحوم طاهر شمس، محقق داماد، شب زنده دار و توفيقي بهره مند شدم.درسال 1381 پايان نامه سطح چهار را در رشته تفسير با عنوان «جايگاه زن در قرآن كريم» دفاع كردم و مدرك سطح چهار را گرفتم.از سال 1371 در محضر حضرت آيت الله مكارم شيرازى به اتفاق جمعي از محققان به تدوين شرح نهج البلاغه پرداختيم كه تا كنون (ارديبهشت 1385) هفت جلد ازآن به چاپ رسيده و همچنان ادامه دارد (به نام پيام
امام اميرالمومنين عليه اسلام)در اين مدت بيش از ده مقاله براي روزنامه ها، مجلات، سمينارها و ... تدوين كردم كه به چاپ رسيده است.
علاوه بر تدريس ادبيات و فقه و اصول كه چند سال بدان پرداختم، سه سال در دانشگاه آزاد اسلامي اراك در رشته تفسير و نهج البلاغه تدريس مي كردم و اكنون به مدت چهار سال است كه در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني به تدريس اشتغال دارم همچنين به مدت چهار سال است كه در تدوين موسوعه فقهي مقارن زير نظر آيت الله العظمي مكارم شيرازى به اتفاق جمعي از محققان به تدوين مقالات مي پردازيم كه جلد اول آن به پايان رسيده است و چند سالي است كه در مركز مديريت حوزه علميه بخش مدارج علمي، راهنمايي و داوري پايان نامه هاي سطح 3 و 4 را به عهده دارم.علاوه بر آن در تدوين كتب و مقالات ديگر به فعاليت مشغول هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على آقا داور (درويش)، در راديو همراه با فلوت خسروانى و بارها، با «نى» نيستانى و اين اواخر، هم با اسماعيلى برنامه اجرا مى كرد. آقاى حاتم عسگرى كه از نزديك با فعاليت هاى هنرى ايشان آشنا و با او دوست مى باشد درباره ى وى چنين مى گويد:
«بنده كسى را، در راديو سراغ ندارم كه فرم و سبك خاص مثنوى را كه آقاى على داور اجرا و مى خواند، بخواند. البته بعدها مرحوم صبحى مثنوى خواندند ولى به گرمى و به حالاتى كه على درويش خوانده نبوده است. چون على درويش ساليان متوالى كار كرده و كارش اين بوده ولى ديگران كار نكرده بودند و كارشان و فرم اجراشان اين نبود. على آقا درويش،
مثنوى را خوب مى شناسد و از صدايى گرم و گيرا هم بهره مندند و استادان خوب و بنام قديمى را هم ديده اند و مدت ها هم با شادروان حسين ياحقى معاصر بوده اند اين همه دست به دست هم داد كه ايشان به مرحله اى ممتاز و عالى رسيدند.
پدر و برادران ايشان هم از صدايى بس گرم و دلنشين برخوردار بودند. پدرش مثنوى را خيلى خوب مى خواند از دراويش گنابادى بود و با موسيقى آشنايى كامل داشت. من نزد على آقا درويش مثنوى كار كرده ام و به خوبى مى دانم كه تاكنون مثنوى خوان به اين خوبى و استادى نداشته ايم.
ايشان از آن انسانهايى بود كه گوشه گيرى را انتخاب كرده اند و به مناسبت شغلى كه در وزارت صنايع و معادن داشت نمى رسيد كه شاگرد تربيت نمايد و وقت اين را هم نداشت كه در محافل و مجالس اهل موسيقى حضور به هم رساند. البته ايشان رديف ها را هم خيلى خوب مى خواند ولى كار خواندن مثنوى وى بى نظير بود.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1325 -1251 ق)، فقيه، عارف، حكيم، تذكره نويس، شاعر، متخلص به داور. در شيراز متولد شد. در زادگاهش علوم ادبى و عربى، فقه و اصول و رياضيات را فراگرفت و در عين حال مشغول رياضت نيز بود. به كرمان رفت و در آنجا هم چله نشينى كرد و هم رياضيات را تكميل كرد و در شيراز مدتى به تدريس فقه و اصول و تفسسير كلام پرداخت. داور مدتى امام جماعت شاهچراغ بود و در شاعرى استاد فرصت شيرازى و قدسى مشهدى. از آثار وى: «اصلاح الفاظ»؛ «حاشيه ى تفسير صافى»؛ شرح «زيارت عاشورا»؛ «ضياء القلوب»؛ «نور اليقين فى
شرح الاربعين»؛ «ديوان» اشعار؛ «مرآت الفصاحه»؛ «اساس الكمال»؛ «گنج گوهر»؛ «العشره الكامله»؛ «الاربعين»، در شرح چهل حديث.[1]
(شيخ) محمد مفيد بن محمد نبى بن محمد كاظم بن عبدالنبى شيرازى، امام جماعت شاه چراغ در شيراز و مردى فاضل (و. 1251- ف. شيراز 1325 ه.ق.). وى استاد فرصت بود افادات او در باب اشعار حافظ در حواشى ديوان حافظ چاپ قدسى مندرج است. قبرش در قبرستان «درسلم» در جنوب شيراز است
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار العجم (33 -26)، ايضاح المكنون (688 ،461 ،265 ،101 /2 ،90 /1)، تاريخ تذكره هاى فارسى (263 -247 /2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (517 -493/ 2)، الذريعه (268 -267 ،127/ 15 ،1088 -1087 ،319 /9)، ريحانه (360 -359 /5)، مرآت الفصاحه (مقدمه)، مؤلفين كتب چاپى (271 -270 /6)، هديه العارفين (469/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محقق.
تولد: 1322.
درگذشت: 3 آبان 1372، تهران.
حسين داورى آشتيانى استاديار پژوهشكده ى زبان شناسى بود. از وى كتابى به نام ويژگيهاى املاكى دست نويس تفسير قرآن پاك در 176 صفحه (تهران، 1357) به يادگار مانده است.
حسين داورى آشتيانى روز سوم آبان 1372 در مسير عزيمت به محل كارش درگذشت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوم ق)، صوفى. وى از يكى از روستاهاى آبادان بلخ بود و از پيشينيان مشايخ خراسان بود كه با عارف مشهور ابراهيم ادهم مصاحبت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (48 -47).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا داوودي كهكي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1349/6/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمدرضا داودى، در سال 1365 وارد حوزه علميه قم شدم كه به مقدمات و سطح پرداختم. در سال 1372 وارد موسسه در راه حق-دروس عمومى- شدم. كه پس از دو سال به موسسه امام خميني(ره) منتقل شد، اين دروس آشنايي با مباني علوم انساني بود كه تا 1377 به طول انجاميد. از سال 1377 كارشناسي ارشد رشته تخصصي علوم قرآني و تفسير در موسسه امام خميني(ره) را آغاز كردم. همزمان با گذراندن اين رشته، در دوره كارورزي تحقيق كه زير نظر يكي از اساتيد برگزار مي شد شركت كردم كه در موضوع تفسير موضوعي به مطالعه و تشكيل پرونده مي پرداختيم. پس از پايان دوره نوبت به نگارش پايان نامه رسيد، كه موضوع پايان نامه اينجانب «شادابي و نشاط از ديدگاه آيات و روايات تفسيري» بود و به مدت يك سال از خرداد 1381 تا 1382 به طول انجاميد. پس از دفاع پايان نامه كه با امتياز عالي و نمره 18 پذيرفته شد در سال 1383 در دوره تربيت مربي اخلاق زيرنظر حجت الاسلام دكتر آقاتهراني شركت كردم و در پايان دوره يكسال، تحقيقي پاياني با عنوان «نگاهي به آثار تربيتي بينش در منابع اسلامي» به نگارش درآوردم. در سال 1384 هفته اي يك روز تدريس در دانشگاه آزاد گرمسار را آغاز
كردم كه درس هاي متون اسلامى، تفسير موضوعي قرآن و تاريخ صدر اسلام و اخلاق اسلامي را در آنجا تدريس كردم. به جهت نبود كتاب درسي مناسب براي تفسير قرآن جزوه اي را خودم تهيه كردم و تفسير سوره حمد و آياتي از سوره بقره و اسراء را در آن جاي دادم. همزمان با آن و داشتن كار اجرايي كتابخانه علوم قرآنى، چند مقاله نيز به نگارش درآوردم كه در ليست مقالات آمده است.
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(654 -573 ق)، نويسنده، صوفى و شاعر، متخلص به نجم. معروف به دايه و نجم رازى. در رى به دنيا آمد و در آنجا نشو و نما يافت. وى از اصحاب نجم الدين كبرى بود و از جوانى به مسافرت پرداخت. بعد از اداى فريضه ى حج و مسافرت در شام و مصر در حدود 600 ق به صحبت شيخ مجدالدين بغدادى (مقتول 616 / 607 ق) رسيد و شيخ مجدالدين، به اشارت نجم الدين كبرى، به تربيت و ارشاد او پرداخت. بعد از كشته شدن مراد و شيخ خود، مجدالدين بغدادى، به خراسان بازگشت. در هنگام فتنه ى مغول به عراق عجم گريخت. بعد از مدتى به همدان رفت و در آنجا ساكن شد. به قول محمد امين رياحى در مقدمه ى «مرصادالعباد» پس از آن به اربيل مسافرت كرد و از آنجا به بلاد روم و درگاه سلاجقه آنجا رفت و از راه ديار بكر به شهر قيصريه رسيد و در شهر ملاطيه يا ملطيه با شيخ شهاب الدين عمر به محمد سهروردى ملاقات كرد. نجم الدين به سفارش سهروردى به خدمت علاءالدين كيقباد سلجوقى (634 -616 ق) رسيد و كتاب «مرصادالعباد» را به وى تقديم كرد
و مقبول نظر سلطان قرار گرفت. بعد از اين نجم الدين در بلاد مختلف روم و شام و بخصوص در بغداد سكونت كرد. در ارزنجان به خدمت علاءالدين داوود بن بهرامشاه رسيد و كتاب «مرموزات اسدى در مزمورات داودى» را به نام وى نوشت. اقامت و مسافرت او در اين بلاد حدود چهار يا پنج سال به طول انجاميد. در 622 ق نزد سلطان جلال الدين خوارزمشاه رفت، سپس به آسياى صغير بازگشت و به سير و سياحت در آن بلاد پرداخت. وى مدتى در قونيه با صدرالدين قونيوى و مولانا جلال الدين بلخى معاشر بود. نجم الدين در اين مسافرت ها، در روم يا بغداد با اوحدالدين كرمانى نيز ملاقات كرد. عاقبت به بغداد رفت و در آنجا درگذشت. گويند قبر وى در شونيزيه ى بغداد، بيرون مقبره ى شيخ سرى سقطى و شيخ جنيد بغدادى است. استاد سادات ناصرى در حاشيه «آتشكده ى آذر» آورده است كه نجم الدين دايه به سبك سنايى شعر مى گفت. از آثار وى «مرصادالعباد من المبدأ الى المعاد»، تأليف شده بين 618 و 620 ق؛ «معيار الصدق فى مصداق العشق» معروف به رساله «عشق و عقل»؛ «رسالة الطير» يا «رسالة الطيور»، به فارسى؛ «رسالة العاشق الى المعشوق»، كه در شرح عبارت "الصوفى غير مخلوق" شيخ ابوالحسن خرقانى مى باشد؛ «منارات السائرين» يا «منارات السائرين الى حضرت اللَّه و مقامات الطائرين باللَّه»، به عربى، در 654 ق؛ «بحر الحقايق والمعانى فى تفسير السبع المثانى»، در تفسير؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (1119 -1113/ 3)، تاريخ ادبيات در ايران (1196 -1189/ 3)، تاريخ گزيده (671)، تاريخ مغول (500 -499)، دايرةالمعارف فارسى (3012/ 2)، دنباله ى جستجو
در تصوف (108 -105)، الذريعه (280/ 21 ،309 -308/ 20 ،1174 ،960/ 9)، رساله عشق و عقل (مقدمه/ 34 -21)، رياض العارفين (149 -148)، رى باستان (396 / 2)، ريحانه (139 -138/ 6)، سبك شناسى (27 -20/ 3)، شذرات الذهب (265/ 5)، صبح گلشن (507)، طرائق الحقائق (342 -341/ 2)، فرهنگ ادبيات فارسى (501)، فرهنگ سخنوران (933)، كشف الظنون (1823 ،1744 ،1655 ،224)، لغت نامه (ذيل/ نجم الدين)، مبانى عرفان و احوال و آثار عارفان (465 -460)، مجالس النفائس (320)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 641 ،573)، مرصادالعباد (مقدمه)، معجم المؤلفين (122/ 6)، مؤلفين كتب چاپى (986 -985/ 3)، نفحات الانس (437)، الوافى بالوفيات (579/ 17)، هديةالعارفين (461/ 1)، هفت اقليم (11 -10 / 3).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، صوفى. وى محدث بود و از پيران شيخ الاسلام خواجه عبداللَّه انصارى، محضر شيخ مومن شيرازى را درك كرد و حكايت بسيارى درباره ى وى نقل نمود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (348).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مهدى دبيرى، فرزند سيد على محمدخان دبيرى به سال 1273 متولد شد، وى كه در خانواده اى هنرمند و هنردوست چشم به جهان باز كرده بود، رفته رفته خود نيز به هنر موسيقى علاقمند شد و تا سن هفده سالگى نزد خود به نواختن تار مشغول بود، پس از چندى نزد دكتر مهدى صلحى رفت و شروع به فراگيرى سه تار نمود، سپس نزد آقاميرزا عبداللَّه رفت و به تكميل معلومات خود پرداخت و پس از مدتى نيز از محضر موسى خان معروفى بهره مند گرديد.
سيد مهدى دبيرى، برادرى به نام سيد باقر دبيرى داشت كه او نيز از شاگردان آقاميرزا عبداللَّه بود.
(تو 1273 ش)، نوازنده. وى تا سن هفده سالگى پيش خود به نواختن تار مشغول بود، پس از چندى نزد دكتر مهدى صلحى، آقا ميرزا عبداللَّه و موسى خان معروفى رفت و به فراگيرى سه تار و تكميل معلومات خود پرداخت. او در نواختن تار بقدرى مهارت داشت كه مورد تشويق آقا حسينقلى و درويش خان قرار گرفته بود. دبيرى پس از آن كه دوره ى درس تار را نزد ميرزا عبداللَّه به پايان رسانيد، نزد خود به تمرين سه تار پرداخت و آهنگهاى ضربى و پيش درآمدهاى جديد را نيز نزد موسى معروفى آموخت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (14)، سرگذشت موسيقى (125 -124/ 1)، مردان موسيقى
(174 -173/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند سيد عبدالوهاب بن سيد ميرزا حسينى، از علماى معمّر اصفهان كه در زهد و تقوى و فضل، بين الخواصّ و العوام شهرت داشت، 15 ذيقعده سال 1359 وفات يافته، در قبر ميرزا محمّد باقر كه از اجداد مادرى او بود مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1286/1285 ق)، فقيه اصولى و رجالى امامى. مشهور به فاضل دربندى. متولد و بزرگ شده ى دربند ايران. مدتى در كربلا زيست. دربندى از شاگردان شريف العلماى مازندرانى بود و از معاصران شيخ مرتضى انصارى. در بلاغت و فصاحت عرب و عجم و علوم عربى و رجالى و كلام و حكمت بى نظير بود. ميرزا محمد تنكابنى، صاحب «قصص العلماء»، و ميرزا سيد محمدرضا موسوى هندى، ملقب به ميرزا على جاه بهادرخان، از شاگردان وى بودند. در تهران درگذشت و در كربلا به خاك سپرده شد. از آثار وى: «اسرار الشهاده» يا «اكسير العبادات فى اسرار الشهادات»، و ترجمه قسمتى از آن به نام «سعادات ناصرى»؛ «جواهر الايقان»؛ «الجوهره» يا «جوهر الصناعه»، در اسطرلاب؛ «خزائن الاحكام»؛ «خزائن الاصول»؛ «قواميس القواعد»، در رجال؛ «قواميس الصناعه فى فنون الاخبار»، در اخبار و تراجم.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (18 -17 /1)، اعيان الشيعه (88 -87 /2)، الذريعه (153 ،152 /7 ،291 ،289 /5 ،279 ،46 /2)، ريحانه (216/2)، شرح حال رجال (138 -137 /4)، قصص العلماء (113 -107)، الكنى و الالقاب (229 -228 /2)، لغت نامه (ذيل/ فاضل)، المآثر و الآثار (139)، معجم المؤلفين (309 ،304 /2)، هديه الاحباب (135 -134).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سخن از هنرمند فقيد و از دست رفته يى است كه سال ها نه در موسيقى بلكه در هنر نقشى و مينياتور از بزرگان زمان خود بود، او ابوالقاسم دربندى نام داشت كه در سال 1309 در دربند شميران از حوالى تهران ديده به جهان باز كرد.
پدر وى مرحوم مصطفى دربندى با موسيقى مأنوس بود و خود با نواختن سنتور و ضرب آشنايى فراوان داشت. دوران كودكى
را نزد پدر به فراگيرى سنتور پرداخت و از سن هفده سالگى به هنرستان ملى رفت و در آنجا به فراگيرى موسيقى به صورت عملى مشغول گرديد.
در سن بيست و يك سالگى توسط يكى از دوستان خود به محضر شادروان رضا ورزنده رفت و مدت پنج سال نزد اين هنرمند ارجمند مشق سنتور كرد و خيلى چيزها آموخت . كلاس زنده ياد ورزنده در آن زمان در خيابان زرين نعل پشت خيابان مقابل اداره برق تهران بود، كه وى هميشه از علاقه يى كه به استاد ورزنده داشت هميشه يكى دو ساعت زودتر در جلوى كلاس ايشان حاضر مى شد تا از مكتب آن هنرمند فقيد و باارزش بهره مى گيرد.
ابوالقاسم دربندى در سال 1330 به راديو راه يافت و برنامه هايى را به اجرا درآورد و در سال 1356 توسط استاد ارجمند حسن كسايى در راديو اصفهان برنامه هاى هنرى متعددى اجرا كرد.
وى، همزمان با فراگيرى علم موسيقى، دست به كار يادگيرى نقاشى نيز زد و به كلاس نقاشى كمال الملك كه زير نظر مستقيم استاد حسين زاويه مينياتوريست بزرگ ايران اداره مى شد رفت و نقاشى و مينياتور را فراگرفت و به سرعت در اين كار هنرى پيشرفت كرد به طورى كه خود بعدها، آتليه مجهزى را در خيابان ولى عصر (ع) داير كرد و به تربيت شاگردان همت گماشت و اشعار شعراى بزرگ و نامى ايران مثل: حكيم ابوالقاسم فردوسى، شيخ اجل سعدى و خواجه حافظ شيرازى و مولوى را به تصوير كشيد كه از كارهاى جالب هنرى و مفيد در هنر نقاشى و مينياتور كشور است.
روى ساز سنتور ابوالقاسم دربندى يك نقاشى مينياتور مى باشد كه از كارهاى بديع هنرى است و
منحصر به فرد مى باشد كه از يادگارهاى خود اين هنرمند والا مى باشد، ابوالقاسم دربندى، در سال 1346 موفق به اختراع چسبى به نام «فويل» شد كه در كار تابلوسازى نئون كاربرد بسيار دارد و از بهترين چسب هاى خارجى هم باارزش تر مى باشد و با آنها كاملا رقابت مى نمايد.
وى در سال 1336 ازدواج كرد و صاحب سه فرزند، دو پسر و يك دختر شد كه پسر بزرگ وى به نام فريبرز دربندى هنرمند نقاش و پسر كوچكتر او نوازنده سنتور و ضرب مى باشد. ابوالقاسم دربندى در هفتم فروردين ماه 1366 دار فانى را وداع گفت و او را در بهشت زهرا به خاك سپردند، خداوند روحش را قرين رحمت خود فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رامين دربندى، هنرمند گمنام و بااستعدادى كه نظير او در گوشه و كنار ايران اين سرزمين علم و هنر كم نيستند، در خرم آباد لرستان متولد شد. از سن ده سالگى به موسيقى عشق پيدا كرد و چون پدرش كارگر كوره پزخانه بود و پولى در بساط جهت خريدن ساز نداشت. روزى با يك تركه درخت و گلدانى كه در خانه داشت براى خود اقدام به ساختن كمانچه كرد و روزها شروع به تمرين با آن كرد.
چند سالى به اين وضع سپرى شد ولى اين ساز نمى توانست صداهاى مورد نظر او را تأمين كند و به اصطلاح خارج مى زد و او با گوش حساس خود اين مسئله را به خوبى درك مى كرد، لذا تصميم گرفت همراه پدر به كوره پز خانه رود و در آنجا آنقدر كار كند تا بتواند پول يك كمانچه را جمع كند.
رامين به
خاطر رسيدن كمانچه آنقدر در كوره پز خانه زحمت كشيد تا توانست پولى جهت خريدن يك كمانچه به دست آورد. وى پس از خريد كمانچه اقدام به تمرين نزد خود كرد و شبانه روز تمرين آهنگ هايى را كه از راديو خرم آباد مى شيند مى نمود. استعداد و تمرين هاى مكرر و شبانه روزى او موجب شد تا وى به طور سينه به سينه به علم موسيقى دسترسى پيدا كند و با گذشت زمان يكى از نوازندگان خوب محلى كمانچه در خرم آباد گرديد.
وى از سن بيست سالگى شروع به آهنگسازى كرد و يكى از آهنگ هاى زيبايى كه وى اخيرا ساخت و در جشنواره سراسرى دهه فجر مقام اول را به دست آورد، مربوط به جنگ تحميلى رژيم بعثى عراق عليه ايران بود كه «تا نفس دارم مى جنگم» نام داشت كه با خوانندگى محمد ميرزاده اجرا گرديده بود. رامين دربندى، يكى از نوازندگان خوب كمانچه خرم آباد است كه در مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى تالار رودكى مشغول فعاليت است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد درخشانى، به سال 1336 خورشيدى در سمنان متولد شد و پس از چندى همراه خانواده به تهران آمد. و در اين شهر بود كه به موسيقى علاقمند گرديد و از سن هجده سالگى براى فراگيرى اين علم به هنرستان شبانه موسيقى ملى رفت.
وى در همين زمان نيز در رشته نقاشى دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت و پس از يك سال به علت تمركز و علاقه شديد به هنر موسيقى، وارد دانشكده موسيقى همين دانشگاه گرديد، معهذا براى پيشرفت فن و هنر خود در موسيقى، بطور خصوصى مدتى نزد محمدرضا
لطفى به فراگيرى رموز موسيقى پرداخت.
در آغاز دوران دانشجويى در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان و فوق برنامه دانشگاه صنعتى به تعليم موسيقى پرداخت، ضمناً براى گسترش و بسط موسيقى اصيل و سنتى، چند مجموعه (آرشيو) موسيقى در محل هاى دانشكده هنرهاى زيبا، كانون پرورش فكرى و نوجوانان و مركز هنرى و فرهنگى «چاووش» از بهترين موسيقيدان ها و استادان گذشته جمع آورى نمود كه هنوز هم از مهمترين بايگانى هاى موسيقى ايرانى است.
در سال 1356 وارد گروه شيدا شد و پس از آن جزو هيئت مؤسس كانون فرهنگى و هنرى «چاووش» شد كه از ادغام دو گروه شيدا و عارف تأسيس شده بود. بدين قرار، در كانون «چاووش» به تدريس و تعليم ساز تار پرداخت و قطعات فراوانى براى اركستر ايرانى تصنيف كرده است كه به صورت نوار انتشار يافته است.
بطور كلى، فعاليت هاى مجيد درخشانى وجوه مختلف دارد كه از جمله: ساختن قطعاتى از موسيقى كودكان و موسيقى و تصانيفى جهت نمايش هاى كودكان، در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان و تلويزيون، موسيقى متن «قاصدك» با صداى مهدى اخوان ثالث و... مى باشد.
وى در سال 1363 به آلمان سفر كرد و در آنجا با تشكيل گروه موسيقى «نوا» و مركز «نوا» در آلمان، با همكارى عده اى از هنرمندان و هنردوستان و دست اندركاران موسيقى و شناساندن موسيقى اصيل ايران به مردم آن كشور، از ديگر فعاليت هاى چشمگير وى مى باشد.
مجيد درخشانى، با شركت در فستيوال هاى موسيقى جهانى و معرفى موسيقى ايرانى و ساز تار به مردم كشورهاى مختلف جهان سهم بزرگى داشته است. از آثار وى مى توان از: «خانه ام ايران است» با صداى بيژن كامكار، «بى كران» با صداى مهدى فلاح
و قطعاتى به همراهى نى جمشيد عندليبى، قطعاتى بر روى اشعار: مولوى، حافظ، سعدى، عطار، نيما، شفيعى كدكنى و سايه ساخته است و چهار مضراب هاى متعددى كه در اكثر دستگاههاى موسيقى ايرانى ساخته كه به مرور منتشر خواهد شد. وى شاگردانى را در تار و سه تار تعليم داده و از آخرين كارهاى او مى توان از همكارى وى با محمدرضا شجريان نام برد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يونس دردشتى، به سال 1288 خورشيدى در خانواده اى پا به جهان گذاشت كه صداى خوش و خوب و رسا در آن خانواده موروثى و موهبتى خدادادى بود. پدر او هر روز با صداى بلند شروع به خواندن آواز ميكرد و او نيز به تقليد از پدر آواز مى خواند و از سن پنج سالگى خوانندگى را نزد پدر شروع و مشغول يادگيرى رديف ها و مقام هاى آواز ايرانى گرديد.
شوق و علاقه اين كودك به موسيقى و آواز به حدى بود كه روزانه به جاى بازى هاى كودكانه و شيطنت، به هيچ چيز جز موسيقى فكر نمى كرد و خيلى مؤدب جلوى پدر مى نشست و به فراگيرى موسيقى مى پرداخت.
يونس دردشتى در سن سيزده سالگى پدر را از دست داد و ديگر نتوانست از محضر او بهره ور شود لذا، روزها به صفحات گرامافون گوش مى داد و به اندوخته هاى خود مى افزود تا اينكه به محضر مرحوم استاد موسى نى داود راه يافت و نزد آن استاد بى نظير مشغول تحصيل و فراگيرى علم موسيقى گرديد. نخستين دستگاهى كه نزد استاد آموخت «دشتى» بود كه در اولين كنسرت خود كه به همراهى يحيى خان زرين پنجه در گراند هتل برپا كرد از موفقيت بزرگ و
فراوانى برخوردار گشت و همين موفقيت سبب شهرت و معروفيت بيش از حد براى او شد و به راديو راه يافت تا جائى كه نام «بلبل راديو» را به او اطلاق كردند. وى در طول همكارى خود را راديو، با هنرمندانى مثل: مرتضى محجوبى، حسين ياحقى، ابراهيم منصورى، جليل شهناز همكارى داشت و تمام دستگاههاى ايرانى را اجرا كرده است و در حال حاضر كه حدود 70 سال از سن او مى گذرد به خوبى مى خواند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1352 -1281 ش)، نوازنده. از سه تاز نوازان خوب و مشهور زمان خود بود. وى در تهران به دنيا آمد و از كودكى به ساز علاقه داشت و بدون معلم سه تار مى زد. او جهت فراگرفتن هنر نقاشى به مدرسه كمال الملك رفت و مدتها به تحصيل اين هنر مشغول بود. از سن پانزده سالگى براى يادگيرى موسيقى به كلاس درويش خان رفت و يكى از شاگران برجسته و بزرگ او به شمار مى آمد. در گاهى علاوه بر نواختن سه تار كه ساز تخصصى اش بود، به قدرى در نواخت تار پيشرفت كرد كه همه ى اهل فن به آن اذعان داشتند و صفحاتى از وى همراه با صداى تاج اصفهان و قمرالملوك وزير در دستگاهها و مايه هاى مختلف رديف آوازى ايرانى موجود است. وى به تدريج تار را كنار نهاد و مجددا به سه تار روى آورد.[1]
ارسلان درگاهى، از سه تارنوازان خوب و مشهور زمان بود كه به سال 1281 خورشيدى در تهران متولد شد. وى سه تار را نزد خود مى زد و جهت تعليم گرفتن نقاشى به مدرسه كمال الملك رفت و مدت ها به
فراگيرى اين هنر مشغول بود و از سن پانزده سالگى براى يادگيرى موسيقى به كلاس زنده ياد درويش خان رفت و يكى از شاگردان برجسته و بزرگ اين مرد موسيقى ايران گرديد.
ارسلان درگاهى، علاوه بر نواختن سه تار كه ساز تخصصى بود، به قدرى در نواختن تار پيشرفت كرد و به حدى تار را شيرين و دوست داشتنى مى نواخت كه همه اهل فن و آن اذعان داشتند و صفحاتى كه هم اكنون از وى همراه يا صداى مرحوم تاج اصفهانى و قمرالملوك وزيرى در دستگاهها و مايه هاى مختلف رديف آوازى ايران مثل: ابوعطا، ماهور، شور، دشتى، بيات ترك، افشارى، نوا به جاى مانده مؤيد اين مدعا است.
ارسلان درگاهى، به تدريج تار را كنار نهاد و مجددا به سه تار روى آورد و در هر مكان و محفلى هم ساز نمى زد، وى در سال 1352 دار فانى را وداع گفت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (385 ،356 ،256 ،221 ،220 ،196)، سرگذشت موسيقى (446 -444 /1)، سيماى هنرمندان (159/1)، مردان موسيقى (183 -182 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1305 -1251 ش)، موسيقى دان و نوازنده. معروف به درويش خان. پدرش با سه تار آشنايى داشت و غلامحسين را درويش خطاب مى كرد و اين نام بر او ماند. درويش در دارالفنون به فراگرفتن خط موسيقى و نواختن شيپور و طبل كوچك مشغول شد. او ابتدا در دسته موزيك مليجك بود. تار را از آقا حسينقلى فراگرفت و بعد نوازنده مخصوص شعاع السلطنه، پسر مظفرالدين، شاه شد. او پس از آقا حسينقلى و ميرزا عبداللَّه، بهترين نوازنده ى تار در عصر خود بود. بعد از مدتى به شيراز رفت و پس از چندى به
تهران مراجعت و در منزل خود كلاس موسيقى داير كرد. درويش خان پس از چندى در سلك اخوان صفايى درآمد و به ظهيرالدوله سر سپرد. او در كنسرتهاى آن زمان كه در انجمن اخوت داده مى شد، شركت مى كرد و همواره سمت رياست اركستر را داشت. وى در موسيقى سنتى ايران تحولى ايجاد كرده است، همچنين پيش درآمد را از نوآوريهاى غلامحسين درويش مى داند. وى دوبار براى ضبط صفحه به خارج از ايران سفر كرد. سفر اول را باتفاق حسين هنگ آفرين، باقر خان رامشگر، حبيب اللَّه شهردار، اسداللَّه خان اكبرخان فلوتى از راه روسيه به لندن رفتند. سفر دوم درويش به اتفاق باقر خان، طاهرزاده، اقبال السلطان، عبداللَّه دوامى به تفليس بود. از شاگردان معروف وى: مرتضى نى داوود، موسى معروفى، ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهى و عبداللَّه دادور بودند. اين استاد شبى از منزل يكى از دوستان به خانه مى رفت كه در شكه اش با اتومبيلى تصادف كرد و بر اثر ضربه اى كه به سر او وارد آمد، جان سپرد. وى در جوار مزار ظهيرالدوله كه قبرستان درويشان صفايى است به خاك سپرده اند. از آثار وى: «پيش درآمدها»؛ «رنگها»؛ «تصنيفها»؛ «قطعات متفرقه» و «كنسرتها».[1]
(خان) غلامحسين پسر حاجى بشير طالقانى موسيقى دان معروف ايرانى (و. 1251 ه.ش. ف. 1305 ه.ش). وى در دارالفنون تهران به فراگرفتن موسيقى پرداخت. درويش در نواختن تار مكتب حسينقلى را اختيار كرد و در مدتى قليل از بهترين شاگردان آن استاد شد، و به زودى مشهور گرديد و در نتيجه به دستگاه شاهزاده شعاع السلطنه راه يافت و همدم سفر و حضر او گرديد و سپس از دستگاه او خارج شد و به تدريس موسيقى با
روشى بديع مشغول گرديد. بعدا بر اثر پيشامدى به ساختن چهار مضراب و سپس درآمد و رنگ پرداخت. درويش به دعوت كمپانيى انگليسى براى پر كردن صفحات به اروپا سفر كرد و صفحاتى پر كرد كه هم موجب شهرت او شد و هم باعث جلوه ى تار. پيش از او در ايران ساز دسته جمعى و كنسرت معمول نبود، استاد آهنگهاى جديد خود را اولين بار بين سازها تقسيم كرد و كنسرتى منظم تشكيل داد. او در سلك «اخوان الصفاء» درآمد و به ظهيرالدوله سر سپرد.
در ميان موسيقيدانان سنتى صد سال اخير، غلامحسين درويش معروف به درويش خان، از جهاتى خاص، يكتاست و منحصر به فرد. مهمترين ويژگى او، پيش درآمدها و رنگهاى ساخته ى اوست به طرزى كه اولا بر پايه ى سنت قديم موسيقى ايران است و ثانياً بدون تحريف، موجبات پيشرفت موسيقى ايران را فراهم آورد.
سرگذشت درويش خان سابقاً چندين بار توسط روح اللَّه خالقى و حسينعلى ملاح نوشته شده است و هرمز فرهت، موسيقيدان معاصر نيز آهنگهاى وى را از لحاظ وزن و ضرب تجزيه و تحليل كرده است. نظر به حجم محدود صفحات از تكرار مكررات پرهيز و جنبه هاى تازه اى از زندگى و آثار او را در اينجا مى آورم.
غلامحسين فرزند حاج بشير طالقانى به سال 1251 در تهران متولد شد. به سبب علاقه به موسيقى، از كودكى در دسته موزيكچى هاى مليجك و كامران ميرزا، نوازنده ى طبل كوچك بود و به قولى در همانجا با مقدمات موسيقى آشنا گرديد. پس از يك دوره ى كوتاه آموزش سه تار نزد پدر، به مجلس درس بزرگترين نوازنده ى تار آن زمان «آقا ميرزا حسينقلى» راه يافت و بهترين شاگرد او شد. در آن زمان
هنرمندان براى حفظ موقعيت اجتماعى و تأمين معيشت خويش، دربار سلاطين و امرا را پايگاه خود قرار داده بودند. درويش نيز چنين كرد و در همانجا با رجال معروف و موسيقيدانان و هنردوستان آن زمان آشنا شد. سپس به دربار شعاع السلطنه (پسر مظفرالدين شاه) راه يافت و جزو نوازندگان مخصوص وى شد: عايدات وى در آنجا كفاف مخارج او را نمى داد و مجبور شد دعوت ديگر بزرگان را نيز براى نوازندگى بپذيرد. بعد از يك برخورد كوتاه با دستگاه جبار شعاع السلطنه كه با وساطت كمال السلطنه (پدر صبا) به خير گذشت، درويش خان از ارباب خود خواست كه كناره گيرى اش را از آن دستگاه بپذيرد. اين درخواست با عكس العملى تند مواجه شد و درويش از ترس جان، در مملكتى كه هركس به اتكاى زور و قدرت خود هر كارى كه مى خواست مى كرد، به سفارت انگليس پناه برد. شخصيت متين و هنر قابل توجه درويش، سفير انگليس را كه در آن زمان سلطان بى تاج و تخت ايران بود بر آن داشت كه با نوشتن نامه اى به شاهزاده ى مستبد، سند آزادى درويش را بگيرد. از اين پس، او با اشتياق و علاقه ى بيشترى به كار تدريس پرداخت و به لحاظ روحيه ى خاص خويش، به گروه انجمن اخوت و مريدان صفاعلى ظهيرالدوله درآمد. در كنسرتهاى انجمن اخوت، هميشه رياست گروه را داشت و با تكنوازى خود، مجلس را به شور مى آورد. به زودى به عنوان مشهورترين نوازنده پس از ميرزا حسينقلى و ميرزا عبداللَّه در بين هنردوستان شهرت يافت. اخلاق بسيار پسنديده و روح پاك و پر از عاطفه وى (كه هنوز هم ضرب المثل است) نيز در اين حسن شهرت مؤثر
بود. درويش خان به همراه هنرمندانى چون سيد حسين طاهرزاده (خواننده)، ابوالحسن خان اقبال السلطان قزوينى معروف به اقبال آذر (خواننده)، عبداللَّه خان دوامى (نوازنده ى ضرب و تصنيف خوان)، باقرخان (نوازنده ى كمانچه)، رضاقلى خان تجريشى (نوازنده ى ضرب و تصنيف خوان) و مشير همايون شهردار (نوازنده ى پيانو)، اكبر خان رشتى (نوازنده ى فلوت)، ميرزا اسداللَّه خان (نوازنده ى سنتور) و حسين هنگ آفرين (نوازنده ى ويولن و سه تار) در دو نوبت براى ضبط صفحه به خارج سفر كرد. صفحات معدودى كه از آن دوران به يادگار مانده است از بهترين نمونه هاى موسيقى سنتى و صحيح ايران است كه عالمى از زيبايى و كمال هنرى در آنها شنيده مى شود. از ميان صفحاتى كه درويش خان در آنها به تنهايى تار نواخته است «بيداد همايون» معروف است. درويش خان در بين نوازندگان عصر خود از خصوصيات اخلاقى بسيار بالاتر و والاترى برخوردار بود. شخصيت خود و همكاران و هنرش را بسيار گرامى مى داشت و با رفتار خود، آبروى از دست رفته ى موسيقى را در آن دوران احيا مى كرد. درويش خان اولين كلاس موسيقى را براى خانم ها داير كرد و خواهرش در آنجا تار مى زد. عايدات كنسرتهايش بيشتر وقف مردم بلاديده و مصيبت زده ى روزگار خود بود. از جمله كنسرت براى جمع آورى اعانه به منفعت قحطى زدگان روسيه، كنسرت به نفع ايتام بى بضاعت مدارس و كنسرت به نفع بازماندگان حريق بازار تهران. با اين كه خود نيز وضع زندگى مرتبى نداشت و حتى به خاطر عسرت و تنگدستى مجبور شد كه در اواخر عمر، خانه مسكونى خود را نيز به فروش برساند.
در اواخر عمر، كنسرتهاى وى در گراند هتل با كسان ديگرى نيز همراه شد: عارف قزوينى (تصنيف ساز،
شاعر و خواننده)، حاجى خان ضرب گير معروف به عين الدوله اى (مشهورترين نوازنده ى ضرب و خواننده ى تصنيف در آن دوران) حسين خان اسماعيل زاده (استاد كمانچه)، ابراهيم منصورى و رضا محجوبى (نوازندگان ويولن) و مرتضى محجوبى (نوازنده ى جوان پيانو در آن سالها) و ركن الدين مختارى. در اين كنسرتها اكثراً ساخته هاى درويش عارف و ركن الدين خان اجرا مى شد. از شاگردان خوب او مى توان: مرتضى نى داوود، موسى معروفى، ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهى و عبداللَّه دادور (قوام السلطان) را نام برد. درويش خان در شب چهارشنبه دوم آذرماه 1305، در سن 54 سالگى در اثر تصادف درشگه با اتومبيل و ضربه ى سر جان سپرد. در محافل موسيقى و مطبوعات مترقى آن زمان از او تجليل شايسته به عمل آمد و كلنل علينقى وزيرى، در مدرسه عالى موسيقى با همكارى اركستر مدرسه خود و با يارى ابوالحسن صبا و دكتر حسين گل گلاب، مجلس يادبودى به خاطر او تشكيل داد و خدمات وى را تجليل كرد، از درويش خان فرزندى به نام قمرالملوك درويشى باقى ماند (حاصل ازدواج او در شيراز بود) كه در سال 1352 فوت كرد، مقبره ى وى در گورستان ظهيرالدوله است.
اين استاد بى نظير، آخرين بازمانده از نسل قديم موسيقى سنتى ايران است. درويش خان از غريزه قوى و درك عميقى برخوردار بود او توانست با شناخت ويژگى هاى موسيقى سنتى از يك طرف و لزوم تحولات زمانه از طرف ديگر، موسيقى ايران را حياتى تازه دهد. مهمترين ويژگى هاى او عبارتند از: مردمى بودن او بود، هنر ايران به لحاظ مقتضيات اجتماعى، در چارچوب دربار و درگاه امرا و سلاطين بود و بهره بردارى از موسيقى خوب نيز در انحصار آنها. اساتيد بزرگ قبل از
درويش خان مثل: آقاميرزا حسينقلى، آقاميرزا عبداللَّه و سماع حضور نيز اجباراً زاده و پرورده ى همين دستگاهها بودند و دربارهاى قاجار به اين استادان و نظاير ايشان با وجود كمال هنرى والايى كه دارا بودند، اجازه نمى دادند با مردم ارتباطى در جهت ارائه موسيقى داشته باشند، ولى درويش با كمك دوستانش، موسيقى را به ميان توده هاى مردم برد، كنسرتهاى دسته جمعى ترتيب داد، در كلاس خصوصى خود به احوال شاگردان مستمند و با استعداد خود رسيدگى مى كرد و حتى به آنها پول هم مى داد، براى زنان كلاس موسيقى ترتيب داد و چون فساد حاكم بر دستگاههاى حكومتى آن روز را مى شناخت، با آزادى خواهان آن زمان همراه شد و با ساختن آهنگ براى اشعار انقلابى آن زمان با آزادى خواهان همكارى كرد.
در مورد تحول موسيقى سنتى ايران، بايد در اينجا توضيحى داد و اين كه هر تغييرى را نمى توان تحول ناميد. منظور از تحول، نوعى دگرگونى در شكل مثبت است و بيشتر تغييرات در موسيقى ما در 70 سال اخير، نوعى تحريف بوده است. شرط لازم براى تحول در هنر و موسيقى سه چيز است: شناخت همه جانبه و عميق نظرى و عملى از پشتوانه هاى گذشته، پاى بندى به اصول صحيح و درست هنرى و پرهيز از تقليد و تحريف، داشتن قوه ى ابتكار و قريحه ى طبيعى كه گاه به نبوغ نيز ناميده مى شود. درويش خان هر سه اينها را در خود به حد اكمل داشت و حال پس از گذر 80 سال كه آثار او را بررسى مى كنيم، مى بينيم كه چنين بوده است. مهمترين تحولات انجام شده به وسيله درويش خان چنين است:
در اينجا خلاصه كردن رديف به معنى دروغين بعضى
از آنها و نگهدارى بعضى ديگر (به منظور تجددطلبى) نيست. بلكه مقتضيات زمان چنين ايجاب كرده است. در زمان درويش خان رديف موسيقى ايران و گوشه هاى آن در هنگام اجرا بسيار مطول و وسيع بود. مثلا هنگام نواختن شور، پانزده مرتبه «نغمه» مى نواختند و اين شيوه در آن زمان مورد پسند نوازندگان پرقدرت و شنوندگان موسيقى شناس و پرحوصله ى آن دوران بود. درويش خان بدون تغيير در چهارچوب رديف و به هم ريختن آن، نوعى فرم و فشردگى را باب كرد كه مطلوب زمان خود شد. درويش خان به تقليد از سه تار كه داراى سيم چهارم (مشتاق) بود، يك سيم ديگر به تار اضافه كرد. در آن زمان تار پنج سيم داشت و اين سيم ششم، به وسعت صدا و ايجاد امكانات ديگر در تار كمك زيادى كرد. كما اين كه هنوز هم رايج است. بسيارى از تارهاى بعد از درويش خان كه به نام تارهاى سپرانو و باريتون و باس و... ساخته شدند و در اركسترها به كار رفتند، اكنون عملا منسوخ شده اند.
در موسيقى سنتى ايران، اساس كار، رديف آوازها است كه هنرجوى مشتاق بايد آنها را به دقت فراگيرد و طى ساليان دراز هنرآموزى، نكات لطيف و دقيق اجراى هنرى آن را از استاد فراگيرد. در قديم، آوازها اهميت بيشترى به نسبت فرمهاى ديگر موسيقى مثل: چهارمضراب و تصنيف و رنگ داشت. درويش خان هنگام بروز انقلاب مشروطيت و رواج تصانيف عارف، متوجه اهميت بخشيدن به فرمهاى ديگر موسيقى ايران شد. خلاصه كارهاى او در اين زمينه از اين قرار است: «پيش درآمد» كه وى را مبتكر پيش درآمد مى دانند و در تاريخ موسيقى ايران نيز نام او
با اين فرم موسيقى همراه است. در هنر اصيل، هيچ نابغه اى نمى تواند همينطور خودسرانه و بدون نگاه به جا پاهاى گذشته، بدعتى بگذارد. درويش خان در حقيقت با نبوغ طبيعى خود، پرورش دهنده ى نهالهاى كوچك كاشته شده قبل از خود است كه به وسيله اساتيد قديم به عرصه آورده شده بود. پيش درآمدهايى قبل از درويش خان به نامهاى: «پيش درآمد محمد صادقخانى در همايون» و «پيش درآمد جناب ميرزا (حسينقلى) در ماهور» بوده ولى اينها قطعات بسيار كوچكى بوده است كه قابليت استقلال و مطرح شدن به عنوان يك قطعه كامل را نداشته است و گاه از درآمد آواز تجاوز نمى كرده است. درويش خان، پيش درآمد را توسعه داد و آن را در تمام گوشه هاى آواز پرورانيد و آن را قطعه مستقلى ساخت. اين فرم در موسيقى ايران رواج بسيار يافت و هنوز هم رايج است. غير از نمونه هاى بسيار معدودى از آهنگسازان ديگر بيشتر قطعات ساخته شده در اين فرم بعد از او به پاى آثار او نمى رسد و ساخته هاى درويش در اين ميان ممتاز است. درويش خان در صفحاتش از پيش درآمدهايش صفحه اى ضبط نكرد ولى به واسطه اجراى آنها در كنسرتهايش، اشتهار بسيار يافت و بعدها به خط موسيقى درآمد و ساليان بعد، توسط موسيقى دانان ديگر اجرا شد. و اما «تصنيف»، همانطور كه گفته شد در زمان قديم، بيشتر توجه به آوازها معطوف بود و به فرمهاى ديگر توجهى نداشتند. تصانيف آن زمان نيز معدود بودند با وجود زيبايى و اصالتشان، اهميت در خور خود را نداشتند و حتى گاه داراى كلماتى عاميانه و پست و ركيك بودند. در حقيقت رشد و اعتلاى تصنيف اصيل ايرانى مديون «شيدا» و
بيشتر «عارف» است، درويش به تصنيف توجه بيشترى مبذول كرد، آن را گسترش داد و با ساختن نغمات زيبا و دلنشين براى آن (چنانچه هنوز هم بى رقيب است) و معاشرت با سخن سرايان بزرگى چون ملك الشعراى بهار، اعتبارى تازه به آن بخشيد. تصانيف او از آن زمان تا به حال با شيوه هاى گوناگون اجرايى وسيله ى موسيقيدانان نواخته شده است. و اما رنگهاى درويش نيز از آثار جاويدان موسيقى سنتى ماست كه با گذشت حدود هفتاد سال از آن زمان هنوز توسط هنرمندان و شيفتگان موسيقى ايران نواخته و شنيده مى شود. رنگهاى درويش خان نسبت به قدما از بسط بيشتر برخوردار است و از لحاظ ابتكارى نيز در حيطه ى موسيقى سنتى جالب توجه است، نمونه ى آن رنگ افشارى است كه ابتدا بر وزن سنگين، سپس متوسط و در آخر تند مى شود. بايد توجه داشت كه مهمترين خصوصيت هنرى درويش، حفظ اصالت است. مانند هر هنرمند بزرگ ديگر درويش خان هنر خويش را به خوبى درك كرده بود و ضمن پرهيز از تعصب كوركورانه، از تحريف و مخلوط ساختن آن به شدت پرهيز داشت. غير از پيش درآمدها، تصانيف و رنگهاى او، آثارى از نوازندگى وى در صفحات قديم موجود است كه با شنيدن آنها مى توان موقعيت والاى درويش خان را به عنوان يك نوازنده. بسيار چيره دست و پراحساس و مبتكر در موسيقى سنتى ايران ارزيابى كرد. درويش با موسيقى اروپايى نيز آشنايى داشت و قطعات اروپايى را به سهولت مى نواخت و حتى چند قطعه فانتزى و متفرقه نيز در اين زمينه ساخته است كه به نامهاى سرود درويش خان (در صفحه ضبط شده) و «پولكا»ى درويش معروف هستند
(پولكا نام فرمى از موسيقى روس است). با اين همه در ساز درويش مانند نوازندگان بعد از او، هيچگونه اثرى از التقاط موسيقى ايرانى با اروپايى به چشم نمى خورد.
از آثار درويش خان در سالهاى قبل، توسط روح اللَّه خالقى و حسينعلى ملاح به روى كاغذ آورده شده است كه از روى آنها خلاصه شده ى آن درج مى گردد:
پيش درآمد ماهور، دو پيش درآمد در ابوعطا، پيش درآمد سه گاه، پيش درآمد شوشترى، پيش درآمد افشارى و پيش درآمد راك. از تصانيف: تصنيف ماهور با شعر «دائم مه من بر من دلريش كند ناز»، تصنيف افشارى: با شعر «باد خزان وزان شد»، تصنيف ابوعطا با شعر «بهار دلكش رسيد و دل بجا نباشد»، تصنيف حرم ماهور با شعر «زمن نگارم خبر ندارد»، تصنيف اول سه گاه با شعر «صبحدم ز مشرق طلوعى در جهان كن»، تصنيف حرم سه گاه با شعر «عروس گل از باد صبا»، دو قطعه رنگ در ماهور، رنگ ابوعطا، رنگ سه گاه، رنگ شوشترى، رنگ همايون، رنگ افشارى، دو قطعه رنگ در اصفهان. گزيده ى آثار وى نيز به خط نت در سالها قبل توسط ارشد طهماسبى نوازنده ى تار به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (57)، تاريخ برگزيدگان (558 -557)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (142 -141)، تاريخ موسيقى (681 ،590 ،543 ،483 /2 ،386 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (980 -976 /2)، سرآمدان فرهنگ (353/1)، سركذشت موسيقى (325 - 298 /1)، سيماى هنرمندان (300 ،101 ،45 /1)، شرح حال رجال (495 -494 /1)، كارنامه ى بزرگان (396 -394)، لغت نامه (ذيل/ درويش)، مردان موسيقى (33 -27 /1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، شاعر و صوفى. از شاعرن نامى هرات بود در تصوف شاگرد
حافظ على جامى. درويش منصور در علم عروض شاگرد مولانا يحيى سيبك فتاحى نيشابورى بود و اميرعليشير نوايى عروض را از وى فراگرفت قصيده مصنوع سلمان ساوجى را تتبع كرد با مطلع:
بس دويدم در هواى وصل يار
كس نديدم آشناى اصل كار
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (335 -334)، مجالس النفايس (206).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا درويشى، به سال 1334 در شيراز، شهر شاعران و سخنوران ديده به جهان گشود. وى چون به موسيقى علاقمند بود، پس از تحصيلات ابتدايى و متوسطه، مقدمات موسيقى را در همان زادگاه خود آموخت سپس در سال 1353 به تهران آمد و وارد دانشكده ى هنرهاى زيبا- دانشگاه تهران گرديد.
در سال 1355 كار آهنگسازى را شروع كرد و در سال 1357 در رشته ى آهنگسازى از اين دانشكده موفق به اخذ ليسانس شد. محمدرضا درويشى سپس به عنوان مربى و راهنماى آموزشى فعاليت خود را در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان آغاز كرد و در سال 1358 در دانشكده ى هنرهاى زيبا مشغول تدريس شد. وى در سال 1359 به اتفاق عده اى از هنرمندان سرشناس موسيقى، كانون «چنگ» را داير كرد.
از كارها و آثار محمدرضا درويشى كه مورد توجه و استقبال فراوان قرار گرفته بايد از:
1- آواز «چگورى» براى اركستر و خواننده ى سلو و نوار ضبط صوت روى شعرى از مهدى اخوان ثالث.
2- «حيات» براى 30 ساز زهى.
3- مجموعه قطعات براى كودكان.
4- قطعاتى براى پيانو.
5- وارياسيون روى «رنگ حربى» براى اركستر سمفونيك.
6- تنظيمى از موسيقى محلى مازندران براى اركستر و خواننده ى سلو.
7- «زمستان» كارى مشترك با شهرام ناظرى براى اركستر سمفونيك و خواننده ى سلو، روى شعرى از زنده ياد مهدى اخوان
ثالث.
8- تنظيم قطعاتى در اصفهان و دشتى، همراه با همكارى هنرمند ارجمند پرويز مشكاتيان، براى اركستر و آواز.
9- موسيقى فيلم هاى كارده و.
10- كتاب بيست ترانه ى محلى فارس.
11- و مقالات چندى درباره ى موسيقى.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، تذكره نويس. تذكره اى به نام «چمن سرور» در لطايف شعرى و نثرى و حكايتها براى اميرزاده اسماعيل مرعشى تاليف كرده است؛ «اقبالنامه»؛ تنظيم فهرست و نگارش ديباچه و ملحقات به «سفينه ى خوشگو» به دستور محمدعلى ميرزاى دولت شاه و پس از وى فرزندش حشمت الدوله، كه حدود دوازده سال تنظيم و جمع آورى اين نسخه ى مشوش، به طول انجاميد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (716 -713 /1)، فهرستواره كتابهاى فارسى (310/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1326 -1258 ق)، عالم دينى و زاهد. در كاظمين متولد شد و در همان جا نشو و نما يافت و مقدمات را از علماى آن سامان فراگرفت. سپس به نجف سفر كرد و در آنجا در محضر درس شيخ راضى نجفى و علامه انصارى و افضل ايروانى حاضر شد. پس از چندى به كاظمين بازگشت و در آنجا به تاليف و تصنيف و اقامه نماز جماعت مشغول شد. شيخ باقر دزفولى به زهد و ورع و صلاح معروف بود. در زادگاهش درگذشت و در مقبره خانوادگى دفن شد. از آثار وى: «ميزان الحق لاختيار مذهب الاحق»، در دو مجلد؛ «لب اللباب»، در برائت و استصحاب؛ رساله هاى ديگر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (534/3)، الذريعه (310 -309 /23 ،290/18)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 205/14).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسنعلى دفترى كه متأسفانه در بسيارى از رسانه ها و مطبوعات و محافل هنرى نامش اشتباهاً حسينعلى و يا حسينقلى از جمله در جلد اول، كتاب حقير چاپ گرديده، و بدين وسيله به تصحيح آن مبادرت مى گردد. به سال 1289 در تهران، متولد گرديد. پدرش نوراللَّه خان دفترى از شيفتگان موسيقى اصيل ايرانى بود و خود در تمام كنسرتهايى كه توسط اركستر انجمن اخوت داده مى شد با علاقه ى وافر شركت مى كرد.
اين علاقه مندى به موسيقى موجب شد كه وى براى آشنا شدن فرزندانش به موسيقى سنتى ايران، شخص نوازنده اى به نام «شاه جانى» را براى تعليم و تعلم ايشان بگمارد.
«شاه جانى» كه داراى پنجه اى شيرين و خوش بود تار را بسيار زيبا مى نواخت خوش نوازى اين هنرمند موجب مى شد كه شاگردان پيش از اين كه چيزى از استاد بياموزند، سراپا محو نوازندگى او مى شدند و
چيزى نمى آموختند و اغلب دچار اشتباه مى گرديدند.
حسنعلى كه كودكى بيش نبود در گوشه اى مى نشست و با علاقه به نواختن تار استاد توجه مى كرد و اشتباهات خواهران خود را كه نزد اين استاد تعليم مى ديدند تذكر مى داد و با دهان آهنگ درست آن گوشه يا رديف را ادا مى كرد. و استاد اين علاقه و توجه وى را مى ستود.
اصرار وى براى آموختن و فراگيرى ساز با مخالفت پدر روبرو شد. پدر مرتباً مى گفت كه بايد درس بخوانى زيرا علاقه ى بيش از حد تو به موسيقى به طور كلى تو را از درس و مشق بازخواهد داشت. و عاقبت براى اين كه حسنعلى را از معبود خويش ساز و موسيقى دور نمايد، او را كه بيش از هشت بهار از سنش نگذشته بود براى تحصيل روانه ى اروپا مى نمايد و وى پس از چند سال تحصيل به وطن بازگشت و در اين زمان بود كه پدر براى تشويق و احترام به عشق فرزند كه همان داشتن ساز و آشنايى با موسيقى بود، يكى ويولن بسيار لوكس كار بهترين ويولن سازان اروپا بود براى وى خريد و به او هديه كرد. حسنعلى دفترى مدت دوازده سال روى اين ويولن تمرين و كار كرد.
وى ابتدا نزد باقرخان اسماعيل زاده، چندى نزد ركن الدين مختارى در تهران و كرمانشاه مى رود و خيلى از نياموخته ها را از ايشان مى آموزد و زمانى كه به تهران مى آيد به نزد استاد ابوالحسن صبا مى رود ولى چون نت نمى دانست صبا وى را نمى پذيرد و با مهربانى به او مى گويد كه فرزندم اگر مى خواهى چيزى بشوى بايد حتماً نت را بدانى و به او گوشزد مى كند كه با كثرت شاگردان نمى تواند
به او نت ياد دهد و وى را تشويق كرد تا نزد استادى خط نت را فراگيرد.
در دانشكده ى افسرى ابتدا سروان يغما و سپس حسين خان هنگ آفرين تعليم و تعلم دفترى را به عهده فرامى گيرد آن وقت نزد استاد صبا مى آيد و صبا با مهربانى هميشگى و محبت زايدالوصفى كه نسبت به تمام طلبه هاى موسيقى و هنرهاى ظريفه داشت با وى كار مى كند و مدت پنج سال هم نزد صبا تعليم مى گيرد. وى ديگر براى جامعه ى هنرى كشور شناخته شده بود و دعوت بسيارى براى شركت در اركسترهاى و محافل از او به عمل مى آمد تا از هنر نوازندگى و پنجه ى شيرينش استفاده كنند ولى چون شغلش اجازه ى چنين كارى را به وى نمى داد اين دعوت ها را قبول نمى كرد.
حسنعلى دفترى در همين ايام به مأموريت ادارى به كردستان منطقه سنندج مى رود و مسئول انتشارات لشگر كردستان مى شود و در سنندج كلاسى براى علاقمندان موسيقى و آشنايى ايشان با اين هنر ترتيب مى دهد و خود براى راديو سنندج ضمن انجام كارهاى ادراى، آهنگ هاى چندى مى سازد و انواع سازها را براى تعليم هنرجويان كلاس موسيقى خود تهيه و آماده مى نمايد.
حسنعلى دفترى، سفر كوتاهى به كرمانشاه مى كند. پس از بازگشت ويولن خود را ميان سازها نمى بيند وقتى موضوع را از مسئول مربوط جويا مى شود به وى مى گويد كه فلان شخص با نفوذ اين ويولن را براى پسرش برداشته و آن را تصاحب كرده، دفترى از همين زمان با خود عهد مى كند كه ديگر دست به ويولن ديگرى نزند زيرا اين ويولن علاوه بر اين كه، از بهترين ويولن هاى زمان بود، از يادگارهاى پدرش نيز بود.
به هر حال وى از
اين تاريخ به نواختن «سه تار» و آشنايى با اين ساز عارفانه روى مى آورد.
حسنعلى دفترى در سال 1345 كه فارغ از كار ادارى و مشغله هاى دولتى گرديده، همكارى فرهنگى، هنرى خود را با سازمان راديو و تلويزيون آغاز كرد و تكنوازى بسيارى در اين دو دستگاه را به عهده گرفت كه نوارهاى زيباى آن هم اكنون موجود مى باشد.
حسنعلى دفترى، مردى درستكار و متدين و حساس بود و همين حساسيت بيش از حد وى موجب گشت كه در تاريخ 65/10/30 به واسطه سكته ى مغزى كه عارض وى شد جهان فانى را ترك گفته و دعوت حق را اجابت نمايد دفترى را در امامزاده طاهر كرج به خاك سپردند. خدايش بيامرزد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
درگذشت: 1366.
حسينقلى دفترى به تشويق استاد شاه جانى به موسيقى ايرانى علاقه مند شد. در هشت سالگى به اروپا رفت و تحصيلات خود را در آنجا ادامه داد و بعد از چند سال به ايران برگشت. نواختن ويولن را از همين زمان آغاز كرد و مدت دوازده سال روى آن كار كرد. ابتدا پيش باقرخان كمانچه كش تعليم ديد. بعد كه پدرش والى كرمانشاه شد با علاقه اى كه به موسيقى داشت از مختارى كه در آن زمان رييس شهربانى بود خواست كه هر وقت به منزلشان مى آيد با وى تمرين كند. مدتى هم به اين ترتيب تعليم ديد تا از كرمانشاه به تهران آيد.
وقتى براى انجام خدمت سربازى به كردستان رفت. در آنجا با علاقه به كار موسيقى پرداخت. در آنجا براى راديو سنندج هم آهنگ ساخت.
وى به سبب آنكه نتوانست ويولن قديمى خود را كه ظاهرا گم شده بود،
بيابد، ويولن را كنار گذاشت و به سه تار روى آورد. براى فراگيرى اين ساز به نزد استاد ابوالحسن صبا رفت و چند سالى نزد وى كار كرد.
از سال 1346 وارد تلويزيون شد و تكنوازى را با برنامه هاى يك ربعه ى ساز تنها آغار كرد. پس از اين كه اين برنامه به مقتضاى خاص برنامه ريزى قطع شد به راديو رفت و در آنجا به كارش ادامه داد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 412/405 ق)، عالم، عارف، مفسر، واعظ و شاعر. در نيشابور به دنيا آمد و همان جا نشو و نما يافت. از اكابر عرفا و جامع اصول شريعت و فنون طريقت به شمار مى رفت. در بيان احاديث و اخبار دستى توانا داشت و در تفسير و تاويل آيات بصير و بينا بود. از كثرت شوق و ذوق و درد و گريه كه داشته او را شيخ نوحه گر مى گفتند. كلمات معروفه اى نيز از وى به يادگار مانده است. گويند خواجه عبداللَّه انصارى مناجات مشهور خود را از كلمات اين عارف ربانى اقتباس نموده است. ابوالقاسم عبدالكريم قشيرى داماد و شاگرد وى بود. دقاق در نيشابور وفات يافت و او در مدسه ى خو در سمت قبله ى كهن دز دفن كردند. از آثار وى: «تاويل بعضى از آيات قرآنيه»؛ «خلافت»؛ «زهد»؛ «مواعظ»، كه بر سيصد و شصت مجلس مشتمل مى باشد؛ «كتاب الضحايا».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (24)، تاريخ نيشابور (226 ،225)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (مقدمه، 29)، ريحانه (223 -222 /2)، طبقات الصوفيه هروى (631 -630)، كشف الظنون (1434)، الكنى و الالقاب (229/2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 406)، معجم المؤلفين (261/3)، نفحات الانس (299
-297)، وفيات الاعيان (208 ،207 ،206 /3)، هديه الاحباب (135)، هفت اقليم (225/2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 979 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به معين. وى پدر تقى الدين اوحدى مولف تذكره «عرفات العاشقين» است. در قزوين در خدمت شاه طهماسب صفوى بود. از آنجا به شيراز رفت و پس از چندى به هندوستان مهاجرت كرد و در دكن مقيم شد تا درگذشت. وى از غزلسرايان توانمند روزگار خود بود. از آثار وى: «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (660)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (491/4)، الذريعه (1076/9)، ريحانه (349/5)، صبح گلشن (433)، فرهنگ سخنوران (863 -862).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 360/359 ق)، عارف، حافظ قرآن، قارى و محدث. اصل وى از دينور بود، و در شام مى زيست و به شيخ شامى ها معروف بود. وى از اقران ابوعلى رودبارى و شاگرد زقاق كبير بود و با جنيد بغدادى و ابوبكر مصرى صحبت داشته است. و از مشايخ وقت، و در ميان همطبقه خود به جلالت موصوف بود. قرآن را نزد ابوبكر بن مجاهد فراگرفت و از سعيد بن عبدالعزيز حلبى و ابوبكر خرائطى و ابوبكر دقاق حديث شنيد. عبدالوهاب ميدانى از راويان دقى است. در صد و بيست سالگى در گذشت. اين شخصيت در «تاريخ بغداد» تحت عنوان زقى آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (267 -266 /5)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (79)، ريحانه (223/2)، سير النبلاء (139 -138 /16)، طبقات الصوفيه سلمى (448)، طبقات صوفيه هروى (507 -505)، نفحات الانس (193 -192)، الوافى بالوفيات (63/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم فيض اللَّه دلشاد ملقب به استاد به سال 1292، در خانواده اى هنرمند و هنردوست پا به عرصه وجود نهاد. پدرش زنده ياد ابراهيم خان در خيابان سيروس جنب حمام كشورى مغازه تعمير و ساخت لوازم و آلات موسيقى داشت كه آن زمان عبارت بود از تار و كمانچه و ضرب چوبى و گلى و دايره زنگى و دايره قفقازى و لوازن خيمه شب بازى و سياه بازى.
ابراهيم خان خود نوازنده ضرب بود و پدرش مرد خابلند هم سه دانگ صدايى خوش داشت و به قدرى به موسيقى اصيل و سنتى ايران علاقه مند بود كه نه تنها پسران خود را به فراگيرى علم موسيقى تشويق مى كرد بلكه مشوق ديگران هم براى يادگيرى موسيقى اصيل ايران بود. به همين سبب پسران
وى علاوه بر آشنايى كامل با موسيقى سنتى ايران همگى داراى كارگاه تعمير لوازم و آلات موسيقى و مغازه فروش سازهاى مختلف بودند و از راه اين صنعت و هنر، روزگار ميگذرانيدند.
فرزندان ابراهيم خان، عبارت بودند از سليمان خان، مهدى، نشاط و دلشاد كه در ميدان بهارستان مغازه داشتند و خريد و فروش انواع و اقسام سازهاى مختلف ايرانى و خارجى را انجام مى دادند و در ضمن به تعمير و مرمت آنها هم مى پرداختند.
مرحوم فيض اللَّه دلشاد، در سالهاى اول تأسيس راديو كه هنوز به صورت زنده پخش مى شد و محل آن در (بى سيم قصر) بود با خواننده هاى معروف زمان خود همراهى مى كرد. وى گوشه گير و دور از جنجال و شهرت و از طرفى علاقه مند به ساخت و تعمير سازها بود، بيشتر فعاليت خود را صرف اين هنر و صنعت كرد. او در حد توانايى خود، خدمات ذى قيمتى به موسيقى و هنر سازسازى كرد و سازهايى كه از او به جاى مانده، از بهترين كار دست مى باشد و نزد بهترين نوازندگان و در بزرگترين موزه هاى دنيا موجود مى باشد. وى در سال 1362 دار فانى را وداع گفت در حالى كه در هنر موسيقى كشور خود و خدمت به آن كارنامه اى گويا و بارز از خود به جاى گذارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرهاد دلشاد، به سال 1324 در تهران متولد شد و ميان برادرهاى خود هوشنگ و فريور دلشاد تنها خود به موسيقى روى آورد و شغل پدر را دنبال كرد.
فرهاد دلشاد، در همان مغازه پدر به تعمير و ساخت لوازم و آلات موسيقى پرداخت و همچنان به خدمات فرهنگى هنرى خود مشغول مى باشد.
وى از سنين كودكى كه در مغازه پدر، رفت و آمد مى كرد به ساختن ساز علاقه مند شد و در اين دوران سازهايى ساخت كه نبوغ او را در اين حرفه نشان مى داد و هنوز دوران طفوليت را به اتمام نرسانيده بود كه روزى استاد ابراهيم قنبرى كه در وزارت فرهنگ و هنر كار مى كرد و دوستى نزديكى با مرحوم دلشاد، پدر فرهاد داشت، كارهاى ظريف و زيبا و ابتكارى فرهاد را ديد، او را بسيار مورد شويق قرار داد. همين امر جرقه اى بود كه به انبار وجود سراسر ذوق و استعداد او زده شد و وى را به ساختن ساز كشاند و چندى بعد نزد استاد محمد عشقى رفت و فن سه تارسازى را از ايشان فرا گرفت.
فرهاد دلشاد، پس از اخذ ديپلم از هنرستان صنعتى تهران، براى تحقيق بيشتر و توسعه و پربار كردن اندوخته هاى خود به بسيارى از كشورهاى غربى مسافرت كرد و دوره هاى چندى را در رشته هاى ساخت و تعمير سازهاى زهى و بادى نيز به اتمام رسانيد. و اخيرا هم فن ويولن سازى را نزد ابراهيم قنبرى كه از نوابغ و نوادر روزگار در صنعت ويولن سازى جهان است و يكى از افتخارات ميهن عزيزمان ايران مى باشد، با تمام وجود فراگرفته و استاد قنبرى هم، همان طور كه شيوه او بوده، وى را پدرانه و سينه به سينه باحوصله و بى شائبه و صرف اوقات بسيار، تمام ريزه كارى ها و اصول سازسازى خود را به فرهاد آموخته كه همين جا لازم به تذكر است كه فرهاد درود فراوان و سپاس بى پايان خويش را نثار اين استاد بى جايگزين نموده و به نگارنده اظهار داشت: «هميشه مديون اين ابر
مرد صنعت و هنر ايران خواهم بود.»
فرهاد دلشاد، جوانى است خوش برخورد، هنرمند كه با اكثر سازها، با ساخت و نواختن آنها آشنايى كامل دارد و دور از هرگونه خودخواهى و تكبر به همه هنرمندان احترام مى گذارد به خصوص به استاد ابراهيم قنبرى، دكتر صفوت، مرحوم محمد عشقى و عباس شاپورى.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1362 -1292 ش)، سازنده ى ساز و نوازنده. در خانواده اى هنرمند به دنيا آمد. پدرش نوازنده ى ضرب بود و در ساخت و تعمير لوازم و آلات موسيقى دست داشت. فيض اللَّه در سالهاى اول تاسيس راديو با خواننده هاى معروف زمان خود همراهى مى كرد. او بيشتر فعاليت خود را صرف هنر سازسازى مى كرد و سازهايى كه از وى به جا مانده، از بهترين كارهايى مى باشد، كه نزد بهترين نوازندگان و در بزرگترين موزه هاى دنيا موجود است.[1]
سازنده ى ساز.
تولد: 1292، تهران.
درگذشت: 1362.
فيض الله دلشاد ملقب به «استاد»، فرزند ابراهيم دلشاد سازنده ى آلات موسيقى، بود. پدرش وى را تشويق كرد كه به يادگيرى موسيقى اصيل ايرانى بپردازد. فيض الله دلشاد، در سال هاى اول تأسيس راديو كه به صورت زنده پخش مى شد، با خواننده هاى زمان خود همراهى مى كرد. وى گوشه گير و دور از جنجال و شهرت و از طرفى علاقه مند به ساخت و تعمير سازها بود، بيشتر فعاليت خود را صرف اين هنر و صنعت كرد. او در حد توانايى خود، سازهاى بسيارى ساخته است و سازهايى كه از او به جا مانده است نزد بهترين نوازندگان و در بزرگ ترين موزه هاى دنيا موجود است.
مرحوم فيض اللَّه دلشاد ملقب به استاد به سال 1292، در خانواده اى هنرمند و هنردوست پا به عرصه وجود نهاد.
پدرش زنده ياد ابراهيم خان در خيابان سيروس جنب حمام كشورى مغازه تعمير و ساخت لوازم و آلات موسيقى داشت كه آن زمان عبارت بود از تار و كمانچه و ضرب چوبى و گلى و دايره زنگى و دايره قفقازى و لوازن خيمه شب بازى و سياه بازى.
ابراهيم خان خود نوازنده ضرب بود و پدرش مرد خابلند هم سه دانگ صدايى خوش داشت و به قدرى به موسيقى اصيل و سنتى ايران علاقه مند بود كه نه تنها پسران خود را به فراگيرى علم موسيقى تشويق مى كرد بلكه مشوق ديگران هم براى يادگيرى موسيقى اصيل ايران بود. به همين سبب پسران وى علاوه بر آشنايى كامل با موسيقى سنتى ايران همگى داراى كارگاه تعمير لوازم و آلات موسيقى و مغازه فروش سازهاى مختلف بودند و از راه اين صنعت و هنر، روزگار ميگذرانيدند.
فرزندان ابراهيم خان، عبارت بودند از سليمان خان، مهدى، نشاط و دلشاد كه در ميدان بهارستان مغازه داشتند و خريد و فروش انواع و اقسام سازهاى مختلف ايرانى و خارجى را انجام مى دادند و در ضمن به تعمير و مرمت آنها هم مى پرداختند.
مرحوم فيض اللَّه دلشاد، در سالهاى اول تأسيس راديو كه هنوز به صورت زنده پخش مى شد و محل آن در (بى سيم قصر) بود با خواننده هاى معروف زمان خود همراهى مى كرد. وى گوشه گير و دور از جنجال و شهرت و از طرفى علاقه مند به ساخت و تعمير سازها بود، بيشتر فعاليت خود را صرف اين هنر و صنعت كرد. او در حد توانايى خود، خدمات ذى قيمتى به موسيقى و هنر سازسازى كرد و سازهايى كه از او به جاى مانده، از بهترين كار دست مى باشد و نزد بهترين نوازندگان و
در بزرگترين موزه هاى دنيا موجود مى باشد. وى در سال 1362 دار فانى را وداع گفت در حالى كه در هنر موسيقى كشور خود و خدمت به آن كارنامه اى گويا و بارز از خود به جاى گذارد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (363 -362 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده هنرمند تار، محمد دلنوازى در سال 1332 در تهران متولد شد، پس از طى تحصيلات ابتدايى در سال 1346 جهت تحصيل در رشته موسيقى وارد هنرستان موسيقى شد. ابتدا نزد هنرمند باارزش احمد رحمانى پور شروع به يادگيرى موسيقى كرد، پس از مدت يك سال، نزد هنرمند عزيز و معلم دلسوز هوشنگ ظريف رفت و بعد از دريافت ديپلم به خدمت استاد على اكبر شهنازى رفت و رديف هاى سازى را مدت سه سالاز محضر اين استاد بزرگ فراگرفت.
محمد دلنوازى همزمان با تحصيل نزد اين اساتيد، نزد شادروان استاد محمود كريمى رفت رديف هاى آوازى را نزد ايشان كسب فيض و بهره ور گرديد. سپس براى گذراندن دوره ليسانس در سال 1352 وارد هنركده موسيقى شد كه مجددا از محضر استادان فوق براى تكميل رديف ها و گوشه هاى موسيقى سنتى ايران استفاده كرد و در سال 1356 موفق به اخذ ليسانس در رشته ساز تخصصى تار گرديد.
وى از سال 1350 كار خود را با اركسترهاى ملى در وزارت فرهنگ و هنر وقت به سرپرستى استاد فرامرز پايور شروع كرد و همان سال براى اجراى كنسرتى همراه با گروه نوازنده جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران به كشورهاى الجزاير و ايتاليا سفر نمود، سپس با استاد فرامرز پايور جهت كنسرت هايى تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بين ايران و ممالك جهان، مسافرت هايى به كشورهاى تونس، ايتاليا، فرانسه،
يونان و چند كشور ديگر كرد و تجربيات بسيارى را در اين مسافرت ها كسب نمود. وى مدت 12 سال در خدمت استاد پايور بسيارى نياموخته ها را از اين استاد آموخت.
محمد دلنوازى، فعاليت هاى هنرى فراوانى، از جمله اجراى كنسرت هاى متعدد در تالار رودكى و ديگر شهرهاى كشور، در اركستر سماعى راديو، اركستر سنتى صبا در وزارت ارشاد اسلامى و اركستر سنتى صداو سيما جمهورى اسلامى ايران، داشت است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهرداد دلنوازى، هنرمند جوان و بااستعداد در سال 1338 در تهران متولد گرديد. پس از گذراندن دوران تحصيلات ابتدايى، چون به موسيقى علاقمند بود، جهت فراگيرى علم موسيقى به هنرستان موسيقى ملى رفت.
در هنرستان زير نظر هنرمندان باارزشى مثل: شادروان صالحى و استاد هوشنگ ظريف كه در شكوفايى استعداد و بارورى در نوازندگى وى بسيار مؤثر بودند، به فراگيرى رديف هاى مرحوم آقاحسينقلى و زنده ياد على اكبر خان شهنازى پرداخت.
با اتمام دروس و فارغ التحصيل شدن، در سال 1358 در مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى آغاز به كار كرد و از همان سال به بعد در مكتب استاد فرامرز پايور مشغول فراگيرى موسيقى است.
مهرداد دلنوازى، در مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى قطعات زيادى را تنظيم و آهنگسازى كرد كه اين قطعات را با اركسترى كه خود سرپرستى آن را به عهده داشت اجرا و ضبط كرده است.
از سال 1386 در وزارت ارشاد اسلامى در گروه صبا مشغول به كار شد و به همراه همين گروه از طرف وزارت ارشاد اسلامى براى آشنا كردن خارجيان به موسيقى سنتى ايران همراه گروه به كشور يونان سفر كرد كه اين كنسرت با
موفقيت زيادى روبرو گشت.
از ديگر فعاليت هاى وى عرضه تعدادى نوار كاست است كه به نام هاى «آتش دل»، «صداى زنگ»كه برداشتى است از ترانه هاى محلى مازندران «مويه»، «خزان عشق» و به ياد شادروان جواد بديع زاده كار شده است.
وى كنسرت هاى مختلفى را تاكنون همراه گروه در تالار وحدت (رودكى) و ساير مراكز هنرى وفرهنگى اجرا كرده است.
در سال تحصيلى 1358 -59 موفق به دريافت ديپلم كامل از هنرستان موسيقى ملى در رشته تار گرديد، از سال تحصيلى 64 -65 به هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى دختران به منظور تدريس تار راه يافت و سپس در سال 1370 هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى پسران نيز از او براى تدريس تا دعوت بعمل آورد، هم اكنون در دانشگاه هنر، به سرپرستى گروه همنوازى آن دانشگاه گمارده شده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 294 ق)، صوفى. از اهالى نيشابور و از شاگردان احمد حرب بود كه در زهد و توكل مقام و مرتبه داشت و از كسب خود روزى مى خورد وى در نيشابور درگذشت، مقبره ى او در نيشابور است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (86).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قاسم دماوندى، از نواده هاى هنرمند فقيد جناب حسن دماوندى بزرگ هنرمند آواز قديم ايران است كه به سال 1335 در تهران متولد شد. وى از نوجوانى به موسيقى علاقمند شد و با گوش دادن به صفحات قديمى و نغمات هنرمندان و نام آوران موسيقى اصيل و سنتى ايران رفته رفته با اين هنر آشنا و به سوى آن كشش پيدا كرد.
قاسم دماوندى به نواختن ضرب علاقمند شد و نواختن اين ساز را از روى نوار نوازندگان ضرب آموخت و همراه على ورزنده برادر هنرمند فقيد رضا ورزنده براى دوستان و دل خود به نوازندگى مى پرداخت و اين هنر را فقط به خاطر دل خود و علاقه به موسيقى دنبال كرد و مى كند. وى فرزند هنرمندى دارد به نام سعيد دماوندى كه نزد هنرمند ارجمند رحمت اللَّه عنايتى مشغول فراگيرى ساز سنتور مى باشد كه داراى استعدادى بسيار خوب است و يكى از نوازندگان خوب سنتور در آينده خواهد بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1307 ق)، عالم دينى، فقيه، حكيم، رياضى دان و زاهد. او در نجف در محضر شيخ انصارى و سيد حسين كوهكمرى به مقامات عاليه ى علمى رسيد، تا جايى كه علامه ى كوهكمرى وى را بر ميرزاى بزرگ شيرازى برترى مى داده است. گذشته از فقه و اصول، دماوندى در علم طب و حكمت و رياضيات ماهر بود و بر تاريخ و سير احاطه ى بسيارى داشت، و از حافظه ى قوى و عجيبى نيز برخوردار بود به طورى كه بيشتر متون ادبى و فقهى را در حافظه داشت. در عصر علامه كوهكمرى به دماوند بازگشت و در آن نواحى مرجع امور دينى مردم
شد. او از مكارم والاى اخلاقى برخوردار بود.[1]
محمدباقر بن حسن سارانى عالمى بزرگ و دانشمندى متقى و پارسا بوده است وى از دماوند هجرت به نجف اشرف نموده و از محضر علامتين شيخ مرتضى انصارى و سيد حسين كوه كمرى استفاده نموده و در عصر علامه كوه كمرى به دماوند برگشته و به وظائف دينى پرداخته است داراى كمالات و مقامات عاليه علم و عمل بوده تا جائى كه علامه كوه كمرى وى را بر ميرزاء بزرگ مجدد شيرازى تفضيل مى داده است مخصوص در علم طب و حكمت و رياضيات يد طولائى داشته و به تواريخ و حكايات اطلاع زياد و حافظه اش نيز عجيب و بيشتر متون ادبيه و فقهيه را محفوظ بوده و در دماوند و حومه آن رياست تامه داشته و حتى در بعضى از قضايا علامه كنى ره با وى معارضه مى نموده است و آن مرحوم عالمى ثروتمند و ميهمان دوست و كريم النفس و منيع الطبع و بخشنده بوده است در سال 1307 قمرى وفات نموده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (قرن 206 -205 /14)، گنجينه ى دانشمندان (157 -156 /5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز دوامي درسال 1320 در تهران متولد شد. وي داراي دكتراي متالوژي از دانشگاه صنعتي شريف، استاد همان رشته در همان جا و رئيس دانشكده علوم مهندسي مواد تاسال 1357 بوده است. وي از سال 1363ه.ش رئيس مركز پژوهشي متالوژي رازي است. وي در دومين همايش چهره هاي ماندگار در سال 1381 به عنوان چهره ماندگار معرفي و برگزيده شد.از دوامي در سال 1386 به عنوان برگزيده فرهنگستان علوم تجليل به عمل آمد و نشان درجه يك دانش به ايشان اهدا
شد.گروه : فني و مهندسيرشته : مهندسي موادتحصيلات رسمي و حرفه اي : پرويز دوامي در سال 1344 با درجه ليسانس مهندسي متالورژي از دانشسراي عالي صنعتي تهران فارغ التحصيل شد . در سال 1351 دكتراي خود را از دانشگاه ليدز انگلستان دريافت كرد .خاطرات و وقايع تحصيل : از وقايع مهم زمان تحصيل پرويز دوامي، كسب مدرك دكتري رشته مهندسي مواد بود كه از نخستين كساني بود كه در اين رشته در ايران فارغ التحصيل مي شدند.فعاليتهاي ضمن تحصيل : پرويز دوامي در كنار تحصيل به مطالعه، تحقيق و ترجمه ژورنالهاي خارجي در زمينه تخصصي خود( مهندسي مواد) مي پرداخت و دراين زمينه آثاري را منتشر كرده است.وقايع ميانسالي : پرويز دوامي پس از فراغت از تحصيل در مقطع دكتري دانشگاه صنعتي شريف، در همان دانشگاه به عنوان عضو هئيت علمي استخدام شد. وي تا سال 1357 رئيس دانشكده علم و مهندسي مواد دانشگاه و از سال 1363 تا كنون رئيس مركز پژوهشي متالوژي رازي است.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : پرويز دوامي در كنار فعاليت هاي آموزشي و پژوهشي خود در دانشگاه و صنايع ، مسئوليت هاي مديريتي ، اجرايي و فرهنگي بسياري را در كشور بر عهده داشته است . رياست دانشكده مهندسي و علم مواد دانشگاه صنعتي شريف ، عضويت در هيئت تحريريه نشريه جامعه ريخته گران آمريكا ، از جمله موسسان و رئيس شوراي جامعه ريخته گران اين و انجمن مهندسي متالورژي ايران ، استاد مدعو انستيتو تكنولوژي ماساچوست آمريكا ، مدير مسئول نشريه هاي ريخته گري و مهندسي متالورژي ، سردبير نشريه هاي Iranian journal material science engineering
از انتشارات مشترك دانشگاه عمل و صنعت ايران ، انجمن مهندسين متالورژي ايران و انجمن سراميك ايران و مجله آموزشي مهندسي ايران ، نشريه فرهنگستان علوم ايران و عضويت در هيئت تحريريه بسياري از مجله هاي مهندسي در ايران در كارنامه فعاليت حرفه اي ايشان ديده مي شود . وي از سال 1363 رئيس مركز پژوهشهاي متالوژي رازي بوده است.فعاليتهاي آموزشي : پرويز دوامي پس از فراغت از تحصيل در حدود سال 1350ه.ش به استخدام گروه مهندسي مواد (متالوژي) در دانشگاه صنعتي شريف به عنوان عضو هيئت علمي استخدام شد.مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : پرويز دوامي موسس جامعه ريخته گران ايران است.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : پرويز دوامي علاوه بر تدريس و رسيدگي به كارهاي اجرايي دانشگاه و نشريه هاي مذكور، عضو پيوسته فرهنگستان علوم نيز مي باشد. و علاوه بر آن به تحقيق و مطالعه و انتشار آثاري در رشته مهندسي مواد مي پردازد.آرا و گرايشهاي خاص : پرويز دوامي علاوه بر مطالعه و تحقيق، به جنبه هاي نو آورانه و اختراعات در زمينه رشته مهندسي متالوژي علاقمند است و دراين مورد فعاليت مهمي داشته است.جوائز و نشانها : پرويز دوامي علاوه بر دريافت چندين لوح سپاس و تقدير بابت اختراعات و ابداعات در زمينة علم مهندسي متالوژي دريافت كرده است. .از جمله نشان هاي عملي ايشان مي توان به نشان درجه اول علمي وزارت فرهنگ ، محقق ممتاز دانشگاه صنعتي شريف ، برنده جايزه طراحي جهان QIT كانادا ، مدال طلاي سازمان جهاني مالكيت معنوي سازمان ملل متحد WIPO ، جايزه دوم ابتكار در دو
سال در جشنواره خوارزمي ، انتخاب و تقدير از ايشان به عنوان چهره ماندگار ايران ، رتبه اول توسعه علمي ، دريافت لوح سپاس و تقدير بابت اختراعات و ابداعات در زمينه علم مهندسي متالورژي ، دريافت لوح ثبت اختراع توليد نمونه هاي استاندارد اشاره كرد .چگونگي عرضه آثار : پرويز دوامي تاكنون 9 مقاله در سمينارهاي جهاني 51 مقاله در مجلات معتبر بين المللي و بيش از 160 مقاله علمي و صنعتي در كنفرانس ها و نشريات داخلي ارائه كرده است . وي مولف 9 جلد كتاب و ويراستاري بسياري از كتابهاي مهندسي و استاد راهنماي بسياري از پروژه هاي كارشناسي ارشد و دكترا بوده است .
--------------------------------------------------------------------------------
آثار : nbsp1 چندين ابداع و اختراع در زمينة مهندسي متالوژي ( مهندسي مواد)
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1270 در (طا) كه يكى از دهات تفرش مى باشد كودكى ديده به جهان گشود كه والدينش نام عبداللَّه را براى او برگزيدند. عبداللَّه دوران كودكى را در اين ده سپرى كرد و تحصيلات ابتدايى را نزد تنى چند از ملاهاى ده فراگرفت. وى پس از چندى به تهران آمد و در مدرسه تربيت نام نويسى كرد و در اين مدسه با ركن الدين خان مختارى همكلاس بود. وى شبى در منزل شخصى به نام مجدالممالك كه از دوستانش بود با على خان نايب السلطنه كه از خوانندگان بزرگ آن زمان بود آشنا شد و در حضور وى قطعه اى بنا به درخواست مجدالممالك مى خواند كه مورد قبول على خان نايب السلطنه قرار مى گيرد و او دوامى را تشويق مى كند كه نزد
وى آواز را كار كند و اولين مشق خود را كه دستگاه «شور» بود نزد على خان آغاز مى كند كه اولين استاد وى همين شخص مى باشد. عبداللَّه دوامى پس از چندى نزد استادان: آقا ميرزا حسينقلى، حسين خان كمانچه كش، درويش خان، ملك الذاكرين و آقا ميرزا عبداللَّه رفت و بسيارى نياموخته ها را از آنان آموخت و خود شد استاد عبداللَّه خان دوامى.
دوامى قبل از انقلاب مشروطيت براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران و براى حفظ و حراست و اشاعه ى آن قرار شد كه به اتفاق اقبال السلطان، باقرخان و مشير همايون شهردار و عده اى ديگر براى ضبط صفحه به برلن بروند ولى به واسطه جنگ جهانى اول وقفه اى در اين مسافرت هنرى پيش آمد كه اجباراً به جاى برلن به تفليس و قفقاز رفتند و تصميم خود را در آنجا عملى كردند. استاد دوامى مدت هفت سال در اداره ى پست كار كرد و پس از اين مدت به وزارت دارايى منتقل و تا پايان دوران بازنشستگى در اين وزارتخانه مشغول كار بود. وى از فروردين ماه 1334 همكارى خود را با سازمان راديو تلويزيون وقت و مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران شروع كرد كه به واسطه ى كبرسن شاگردان را در منزل تعليم مى داد، گفته مى شود از شاگردان خوب استاد دوامى شاپور حاتمى (وى خواهرزاده عبداللَّه خان دوامى است)، پرويز مشكاتيان، داريوش طلايى و... هستند و استادانى چون: نوعلى خان برومند و حاج آقا محمد مجرد ايرانى نزد دوامى پاره اى از تصانيف را آموخته اند. استاد عبداللَّه خان دوامى در بيستم دى ماه 1359 دار فانى را وداع گفت. روانش شاد.
(1359 -1270 ش)، مويسقيدان. وى در قريه ى طا، يكى از روستاهاى تفرش
متولد شد و تحصيلات ابتدايى را در زادگاه خويش فراگرفت؛ سپس در تهران آن را دنبال كرد. عبداللَّه كه صدايى خوش و گيرا داشت مورد تشويق على خان نايب السلطنه كه از خوانندگان بزرگ آن زمان بود قرار گرفت. در ضرب نيز دست پرورده ى حاجى خان عين الدوله اى بود. اولين استاد وى در فراگيرى دستگاه شور، على خان بود و پس از چندى نزد استادانى چون: آقا ميرزا حسين قلى، حسين خان كمانچه كش، درويش خان، ملك الذاكرين و آقا ميرزا عبداللَّه به تكميل هنر موسيقى پرداخت. وى براى ضبط صفحه به اتفاق اقبال السلطان، باقر خان و مشير همايون و عده اى ديگر به تفليس و قفقاز رفت و صفحاتى را در آنجا پر كرد. از سال 1334 ش همكارى خود را با سازمان راديو و تلويزيون وقت و مركز حفظ و اشاعه ى مويسقى سنتى ايران شروع كرد. به واسطه ى كبر سن شاگردان را در منزل تعليم مى داد. از شاگردان خوب استاد دوامى، محمود كريمى، شاپور حاتمى، پرويز مشكاتيان و داريوش طلايى هستند و استادانى چون: نورعلى خان برومند و حاج آقا محمد مجرد ايرانى نزد دوامى پاره اى از تصانيف را آموخته اند.[1]
استاد، موسيقيدان.
تولد: 1270، يكى از روستاهاى تفرش (ده طا).
درگذشت: 20 دى 1359.
عبدالله دوامى كودكى خود را در روستاى ده طا سپرى كرد و دروس اوليه و قرآن را در همان روستا فراگرفت. پس از طى دوره ى كودكى به تهران آمد و در مدرسه ى تربيت، صرف و نحو را آموخت. در اين مدرسه با ركن الدين مختارى همكلاس بود. پس از اتمام دوران تحصيل، ابتدا در خدمت اداره ى پست درآمد (مدت هفت سال در آنجا ماند) و سپس به اداره ى
ماليه رفت و تا زمان بازنشستگى در اين اداره خدمت نمود.
براى نخستين بار لطف الله مجد مشهور به مجدالملك وى را تشويقى به آموختن آواز نمود. اولين مشق خود را كه دستگاه «شور» بود نزد على خان نايب السلنطه آغاز مى كند و مدت ها از محضر وى استفاده كرد و رديف راست پنجگاه را كه در آن زمان بين خوانندگان تنها على خان مى دانست مشق كرد. كم كم با اساتيد ديگر موسيقى آشنا شد و به ترتيب نزد ميرزا حسينقلى خان، حسين خان كمانچه كش، درويش خان، ملك الذاكرين و ميرزا عبدالله نكاتى را آموخت. پيش از انقلاب مشروطيت براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران و براى حفظ و حراست و اشاعه ى آن قرار شد كه به اتفاق اقبال السلطان، باقرخان كمانچه كش و مشير همايون شهردار و عده اى ديگر براى ضبط صفحه به برلين رفتند ولى به واسطه ى جنگ جهان اول وقفه اى در اين مسافرت هنرى پيش آمد كه اجبارا به جاى برلين به تفليس و قفقاز رفتند و تصميم خود را در آنجا عملى كردند.
استاد عبدالله دوامى از فروردين ماه 1334 همكارى خود را با سازمان راديو تلويزيون ملى ايران و مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران شروع كرد. كه به واسطه ى كبر سن شاگردان را در منزل تعليم مى داد. گفته مى شود از شاگردان استاد دوامى، شاپور حاتمى (خواهر زاده اش)؛ پرويز مشكاتيان، داريوش طلايى و... هستند و استادانى چون: نورعلى برومند و محمد مجرد ايرانى نزد دوامى در مدرسه ى شبانه ى موسيقى اداره ى هنرهاى زيبا نيز تدريس آواز مى نمود.
استاد عبدالله دوامى در بيستم دى 1359 ديده از جهان فرو پوشيد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه
:[1] استادان موسيقى (64)، تاريخ موسيقى (647 -646/ 2)، سرگذشت موسيقى (410 -408/ 1)، مردان موسيقى (440 -439/ 1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(830- ح 918/908 ق)، حيكم، فيلسوف، فقيه، متكلم، مفسر، قاضى و شاعر، متخلص به جلال و دوانى نيز فانى. معروف به علامه دوانى و مشهور به محقق دوانى. نسبش به محمد بن ابى بكر مى رسد. در دوان از قراى كازرون فارس متولد شد. ابدا نزد پدر دانش آموخت و سپس براى تكميل معلومات خود به شيراز رفت و در خدمت ملا محى الدين انصارى (از اولاد سعد بن عباده صحابى) درآمد. دوانى مسافرتهايى به گيلان، كاشان، تبريز، عراق، مدينه و مكه داشت. در شيراز اقامت گزيد و سالها در مدرسه ى بيگم به تدريس مشغول بود.بين او و امير صدرالدين دشتكى شيرازى مناظرات و مباحثات حضورى و غيابى بسيار، در زمينه ى حكمت و كلام، جريان داشت و شاگردان وى بيشتر از شاگردان امير صدرالدين دشتكى بودند. در دوران آق قويونلوها منصب قاضى القضاتى فارس را بر عهده داشت. علامه ى دوانى در همه ى علوم زمان خود تبحر داشت و شعر فارسى را نيز به خوبى مى سرود. وى ابتدا شافعى مذهب بود و بعد مذهب شيعه را برگزيد، و سپس رساله اى به نام «نور الهدايه» نگاشت كه بر تشيع او تصريح دارد، و نيز حاشيه ى او بر «تجريد»، در جواب مير صدرالدين شيرازى در تفضيل ابوبكر بر على (ع)، مويد تشيع اوست. او در اين رباطه اشعارى نيز سروده است. دوانى صاحب بيش از صد تاليف به زبان عربى و فارسى در علوم مختلف بود كه برخى از آنها عبارت اند از: «انموذج العلوم»، محتوى مسايلى از هر علم؛ «اثبات الواجب القديم»؛
«اثبات الواجب الجديد»؛ رساله در «افعال العباد»؛ شرح بر متن «تهذيب المنطق» تفتازانى؛ شرح بر «العقائد العضديه»؛ حاشيه ى قديمه و جديده و اجد بر «شرح التجريد» فاضل قوشچى يا «طبقات الجلاليه»؛ «لوامع الاشراق فى مكارم الاخلاق» يا «اخلاق جلالى»؛ «التوحيد»؛ تعليقه بر «الانوار لعمل الابرار» اردبيلى، در فقه شافعى؛ «الجبر و الاختيار» يا «خلق الاعمال»؛ «التصوف و العرفان»؛ «تحفه ى روحانى»؛ تفسير چندين آيه و سوره ى قرآن از جمله سوره ى «اخلاق» و «كافرون».[1]
(منسوب به دوان) جلال الدين محمد بن سعد (يا سعدالدين) اسعد كازرونى، دانشمند و قاضى معروف. (و. دوان 830 ف. 908 ه.ق.). پدرش قاضى كازرون بود و دوانى بخش اول عمر خود را در آن شهر گذرانيد و در مدرسه دارالايتام به تعليم پرداخت. وى حكيمى متكلم و محقق است. از آثار اوست: اخلاق جلالى (علم اخلاق) اثبات الواجب الجديد، اثبات الواجب القديم، افعال اللَّه تعالى انموذج علوم.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (325 -309)، احقاق الحق (124 -122 /3)، الاعلام (257/6)، اعيان الشعيه (12/9)، تاريخ ادبيات در ايران (100 -99 /4)، تاريخ نظم و نثر (267 -265)، تذكره ى روز روشن (175 -167)، الذريعه (57/25 ،147/15 ،199/9 ،82/5 ،206/2)، روضات الجنات (548 -541 /2)، ريحانه (236 -232 /2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 222 -220 /10)، كشف الظنون (2048 ،1893 ،1567 ،1144 ،1096 ،863 ،847 ،842 ،516 ،457 ،449 ،349 ،195 ،184)، لغت نامه (ذيل/ دوانى)، مجالس المومنين (229 -221 /2)، معجم المؤلفين (47/9)، هديه الاحباب (136).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نويسنده ارجمند و خطيب دانشمند حجه الاسلام آقاى حاج شيخ على دوانى از مشاهير گويندگان و معاريف نويسندگان و اساتيد اهل منبر و وعظ و خطابه
و عالمى كامل و فاضلى عامل و اديبى اديب و شاعرى حسيب و محققى فرزانه است.
وى در سال 1308 شمسى در «دوان» نزديك كازرون كه تا شيراز بيست فرسنگ فاصله دارد و زادگاه فيلسوف نامى جلال الدين دوانى مى باشد به دنيا آمده و در سن 8 سالگى از موطن خود به آبادان نزد ارحامش كه در آنجا ساكن بودند رفته و 7 سالى در آنجا اقامت و دروس مقدماتى را در اين شهر آموخته و سپس مهاجرت به نجف نموده و در تحت رعايت و توجهات مخصوص مرحوم آيت الله العظمى اصفهانى حدود 4 سال و نيم در نجف اشرف اقامت و به فرا گرفتن علوم دينى از ادبيات و سطوح وسطى در خدمت مدرسين بزرگوارى چون آقا شيخ كاظم تبريزى و آقا شيخ على كاشانى و حاج شيخ على آقا فلسفى و آيت الله حاج شيخ محمدرضا طبسى و غيرهم پرداخت و ضمنا خود به تدريس دروس خوانده اشتغال داشته تا در سال 1327 شمسى به واسطه كسالت عارضه عازم ايران و پس از زيارت حضرت رضا عليه السلام در محرم آن سال در شهر (نهاوند) براى نخستين بار سرگرم وعظ و تبليغ گرديده و در همان شهر با صبيه مرحوم آيت الله آقا احمد آل آقا نهاوندى از احفاد مرحوم استاد كل آقا محمدباقر وحيد بهبهانى ازدواج و ناگزير رحل اقامت در قم افكنده و بقيه سطوح را از دانشمندان حوزه چون آيت الله صدوقى يزدى و آيت الله لاكانى و آيت الله العظمى آقاى مرعشى نجفى به پايان رسانيده و دروس معقولى شرح منظومه را هم خدمت آيت الله فكورى يزدى و آيت الله آقا رضاى صدر و قسمتى از اسفار و تفسير
قرآن را از محضر علامه بزرگوار آقاى طباطبائى فراگرفته و پس از دادن امتحان در دروس خارج آيت الله العظمى بروجردى و آيت الله شريعتمدارى و آيت الله خمينى حاضر و بهره مند گرديده است.
در سال 1337 شمسى با همكارى جمعى از افاضل حوزه ى علميه قم مجله درس هائى از مكتب اسلام را تاسيس و خود يكى از اعضاء موسس و هيئت مديره و تحريريه اصلى آن مجله بوده و پس از تاسيس دارالتبليغ اسلامى قم به عنوان استاد تراجم علماء شيعه مدت 6 سال اشتغال به تدريس داشته است.
جناب آقاى دوانى در مدت 22 سالى كه در قم اقامت داشت در محرم و صفر و ماه مبارك رمضان مانند اكثر فضلاء سخنگوى حوزه علميه در اغلب شهرهاى ايران و بعضى جزاير مانند (خارك) و كويت 7 سال متوالى مسافرت كرده و در همه جا مواجهه به استقبال گرم مردم شده و خدمات ارزنده و آثار خالده اى چون تاسيس مساجد و مدارس و نشر معارف اسلامى شيعه نموده و سفرى هم به كشورهاى عربى كرده كه مشاهدات و مطالعات خود را طى كتابى به نام سفرى به ممالك عربى خاورميانه نوشته كه هنور به طبع نرسيده است.
آقاى دوانى از نويسندگان مشهور امروز به شمار مى رود و تاكنون 24 كتاب پر ارزش تاليف و تصنيف و ترجمه و منتشر نموده كه مى نگاريم:
1- شرح زندگانى جلال الدين دوانى.
2- شرح زندگانى استاد كل وحيد بهبهانى.
3- مقدمه و اصلاح كتاب شاه راه هدايت.
4- فروغ هدايت ترجمه كتاب مصباح الهدايه آيت الله حاج سيد على بهبهانى
5- ترجمه سيزدهم بحارالانوار به نام:(مهدى موعود)
6- مقدمه و اصلاح و اضافات تاريخ قم مرحوم ناصرالشريعه.
7- شرح زندگانى آيت الله بروجردى.
8- داستانهاى اسلامى جلد
اول.
9- داستانهاى اسلامى جلد دوم.
10- نهضت روحانيون ايران.
11- اجتهاد در مقابل نص ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدين عاملى.
12- صحنه هاى تكان دهنده در تاريخ اسلام ترجمه مواقف صانحه فى تاريخ الاسلام.
13- داستانهاى ما جلد سوم داستان هاى اسلامى.
14- هزاره شيخ طوسى 2 جلد.
15- شعاع وحى بر فراز كوه حرا.
16- سيماى جوانان.
17- على عليه السلام چهره درخشان اسلام.
18- تاريخ فتوحات اسلامى در اروپا- فرانسه- سويس- ايتاليا- جزاير درياى مديترانه.
19- سيرى در زندگانى شيخ طوسى.
20- شيعه در اندونزى.
21- در پيرامون همسران پيامبر.
22- موعودى كه جهان در انتظار اوست.
23- جهانگردى و جهان گردان نامى.
24- آثار تمدن اسلام در اسپانيا و پرتقال.
مضافا بر آثار مطبوعه مذكوره ايشان مدت بيست سال است كه سرگرم نگارش تراجم علماء شيعه و بيوگرافى دانشمندان اسلام بوده اند و از سال اول انتشار مجله مكتب اسلام تا سال پنجم را از كلينى تا شهيد ثانى نوشتند و اكنون پس از مطالعات عميق و جمع آورى منابع و مدارك سنى و شيعى وزيدى و اسماعيلى و داخلى و خارجى در بيش از ده جلد به عنوان (مفاخر اسلام) آماده چاپ دارند و كتاب (شرح زندگانى وحيد بهبهانى) ايشان مورد توجه خاص آيت الله العظمى بروجردى واقع شد و از طرف آن مرحوم به دريافت بهترين جايزه و عاليترين تشويق و تقدير قرار گرفتند.
و تا سال 1390 ق در قم اقامت داشتند ولى مدت 3 سال است كه در تهران مقيم هستند و به كار تاليف و تصنيف و تبليغ مبانى اسلام اشتغال دارند و ايشان گذشته از ذوق و شوق نويسندگى داراى طبع روان مى باشند و اشعار بسيارى در مدايح و مرائى اهل بيت عصمت عليهم السلام و فقدان مراجع بزرگ و
قصايد ديگر سروده اند.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. در مرو متولد شد و همان جا نشو و نما يافت وى از عرفاى مشهور قرن چهارم است كه به زهد و تقوى معروف بود و با احمد چشتى معاصر. گويند «تعظيم حق سبحانه بر ابوحامد دوستان چنان غالب شده بود كه چون به نماز ايستادى و گفتى اللَّه پيش از آنكه اكبر گفتى بيهوش شدى و بيفتادى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرر التوحيد، تعليقات (649)، ريحانه (238/2)، طبقات الصوفيه هروى (625)، كشف المحجوب (59)، نفحات الانس (288 -287).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(320/310 -234/224 ق)، حافظ، محدث و مورخ. وى از دولاب رى بود و پيشه وراقى داشت. در زادگاهش به علم آموزى پرداخت و در شام و عراق و حجاز حديث شنيد و در مصر مسكن گزيد. وى از محمد بن بشار و احمد بن ابى سريج رازى و احمد بن عبدالجبار عطاردى و ابواسحاق جوزجانى و بسيارى ديگر حديث شنيد. ابوحاتم رازى و ابواحمد بن عدى و ابوالقاسم طبرانى و ابوالحسن بن حيويه و ابوحاتم ابن حبان بستى و ديگران از وى روايت كرده اند. دولابى در راه زيارت خانه خدا، بين مكه و مدينه، در عرج، درگذشت. وى تصانيف سودمندى در تاريخ و مواليد و وفيات علما از خود به جاى گذاشت كه از آن جمله كتاب «الكنى و الاسماء» است كه در حيدرآباد هند به چاپ رسيده است. از ديگر آثار او: «الذريه الطاهره»؛ «اخبار الخلفاء».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (198/6)، رى باستان (347/2)، ريحانه (239/2)، سير النبلاء (309/14)، كشف الظنون (1419 ،827)، الكنى و الالقاب (236/2)، لسان الميزان (652 -651 /5)، لغت نامه (ذيل/ ابوبشر دولابى)، معجم المؤلفين
(255/8)، الوافى بالوفيات (36/2)، وفيات الاعيان (353 -352 /4)، هديه العارفين (31/2).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 805 ق)، صوفى.از مشايخ طريقه نقشبندى بود. و صاحب تاليفات متعددى در تصوف از آن جمله: «رساله فى بيان طريقه النقشبنديه»؛ «نوار المعارف».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (272).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1016/1010 ق) اديب، صوفى و شاعر. در شيراز ولادت يافت و نزد شاه فتح اللَّه شيرازى تحصيل كرد. وى پس از چندى به هندوستان رفت و در دكن و در دربار احمد نگر نزد حاكمان آنجا تقرب يافت و در آنجا از مريدان شيخ حسن نجفى شد و در تصوف به درجه ى كمال رسيد. مدتى نيز در آن سامان حكومت يافت و سرانجام در سورات درگذشت. از آثار وى: «شرح گلشن راز»؛ «شرح فصل الخطاب»؛ حواشى بر «نفات الانس» و «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (656 -655)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (212 -211/1)، الذريعه (359/9).
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، صوفى. به عهد خود در تصوف سرآمد بود. و از او نقل است كه گفت: «لا يعرفه احد غيره! اللَّه را جز اللَّه كسى نشناسد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (222).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اكبر دهقان
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/7/1
زندگينامه علمي
اينجانب اكبر دهقان در سال 1343 در مشهد مقدس به دنيا آمدم بعد از كلاس پنجم ابتدايي در سال 1357 وارد حوزه علميه مشهد شدم و به مدت پنج سال دروس ادبيات معالم معاني بيان منطق و قسمتي از لمعتين را در نزد اساتيد محترم آقايان رضواني، واعظي، صالحي، حجت هاشمي خواندم و در سال 62 وارد حوزه علميه قم شدم و در مدت چهار سال قسمتي از لمعتين و رسائل و مكاسب و كفايتين را در نزد اساتيد بزرگوار آيات عظام آقايان اشتهاردي، اعتمادي، ستوده خواندم. از سال 67 تا 81 در دروس خارج آيات عظام آقايان شيخ جواد تبريزي، شيخ جعفر سبحاني، شيخ عبدالله جوادي آملي شركت كرده و در كنار درس خارج به مدت هشت سال از درس تفسير استاد گرانقدر آيت الله جوادي آملي بهره مند شدم و حدود يك سال و نيم توفيق حاصل شد در جبهه هاي جنگ در كنار رزمندگان دلاور اسلام بودم. در سال 69 _ 70 در دوره تربيت مدرس شركت كرده و به مدت سه سال دروس دانشگاهي را خوانده و موفق به اخذ مدرك فوق ليسانس شده و بعد از آن به مدت دو سال در دانشگاه شهيد باهنر كرمان تدريس كردم.
از سال 75 تا كنون 84 همكار استاد بزرگوار
جناب آقاي محسن قرائتي هستم به مدت 5 سال است كه مسئول ستاد التفسير حوزه علميه قم از طرف معظم له مي باشم بحمد الله در پرتو مطالعات تفسيري و قرآني بركاتي براي اينجانب حاصل شده است. از جمله تدريس تفسير به مدت سه سال در حوزه علميه قم كه هم اكنون ادامه دارد.بيش از 200 جلسه مباحث قرآني و تفسيري در راديو معارف و راديو قرآن و راديو جوان داشته ام كه بحمد الله پخش شده است. حدود 20 كتاب در مدت 10 سال است كه نوشته ام و 16 تاي آن چاپ رسيده و مابقي آن در آستانه چاپ است
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسين دهقان اشكذري
محل تولد : اشكذر يزد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/2
زندگينامه علمي
در سال 1356 پس از قبولي در امتحانات سال اول راهنمايي وارد حوزه علميه يزد شدم. با شروع انقلاب اسلامي و حادثه نوزدهم ديماه همان سال حوزه هاي علميه با تعطيلات مكرر و طولاني مدت مواجه گرديد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي آغاز گرديد.لذا دروس مقدمات حوزه را همزمان با مبارزات دوران انقلاب و حضور در جبهه ها ادامه دادم و همراه با دروس حوزوي سال دوم و سوم راهنمايي را به صورت شبانه به پايان رساندم و وارد دبيرستان گرديدم ولي به علل مختلف تحصيلات دبيرستان را ادامه ندادم.در سال 1364 وارد حوزه علميه قم شدم و بخش اعظم لمعه، رسائل، مكاسب، كفايه و دروس عمومي حوزه را در محضر اساتيد بزرگي مانند وجداني فخر، اعتمادى، محفوظى، محامد، خاتمي و ... فرا
گرفته و سپس در محضر اساتيد و آيات عظام به خارج فقه و اصول مشغول شده و در سال 1370 در اولين دوره رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن، كه مشروط به اتمام سطح 3 و دو سال درس خارج بود پذيرفته شدم و چهار سال همزمان با شركت در درس خارج فقه و اصول در محضر اساتيد گرانقدري چون حضرات آيات مكارم شيرازى، خزعلى، معرفت، احمدي ميانجى، شب زنده دار، طاهر شمس و ... به فراگيري تفسير و علوم قرآن پرداختم در سال 1373 موضوع «آيات دال بر حجيت خبر واحد» را كه يك موضوع اصولي قرآني بود به واحد مدارج علمي حوزه ارائه دادم و موفق به اخذ گواهينامه سطح 3 گرديدم.پس از پايان دروس تخصصي تفسير و علوم قرآن موضوع امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه قرآن را به عنوان پايان نامه سطح 4 انتخاب نموده و طرح تفصيلي آن را پس از فيش برداري و مطالعات مقدماتي به واحد مدارج علمي تحويل دادم ولي پس از تاييد طرح با توجه به وجود مشكلات خاص از ادامه آن منصرف گرديدم.از سال 1374 تا كنون ضمن پذيرش برخي از مسئوليت ها در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن و مركز جهاني علوم اسلامي به فعاليت هاي علمي از قبيل تدريس، ويراستاري و نگارش مقاله و ... مشغول مي باشم.در طول تحصيل نيز سعي بر اين بود كه تقريرات دروس سطح و خارج را بنويسم و بيشتر دروس سطح را به صورت پرسش و پاسخ در آورده ام.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند سيد محمّد باقر. عالم عارف، معروف به رحمتعليشاه حقّانى،
از اقطاب سلسله خاكساريّه، اديب و شاعر و مفسرّ. در اصفهان در خدمت آخوند ملا محمّد حسين دهكردى - دايى خود - و آخوند كاشى، و ميرزا محمّد حسن نجفى، و برادر خود سيد ابوالقاسم و ديگران تحصيل نموده، به نجف اشرف رفته، نزد آخوند خراسانى و جمعى تلمّذ نموده، در علوم شريعت و طريقت صاحب نظر شده.
در حدود سال 1285 در شهر كرد متولّد، و در شب 12 جمادى الاولى سال 1339 در اصفهان وفات يافته، در محّله ي در كوشك در كوچه ي باغ حرم (خانه هاى حرم سلاطين آق قويونلو) در بقعه اى مخصوص مدفون گرديد.
كتب زير از اوست:
1- آغاز حقيقت 2- برهان حقيقت نامه 3- رشحات رحمت 4- ديوان فنائى 5- مثنوى در شرح آيه نور 6- مثنوى در شرح سؤال كميل بن زياد از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در معنى حقيقت 7- منطق الطير منظوم، در شرح هفت وادى؛ و غيره.
از اشعار اوست:
سلطنت خواهى اگر خدمت درويشان كن
حكم بر خشك و تر از همّت درويشان كن
خواهى از عارف باللَّه شوى بى شبهه
طلب معرفت از صحبت درويشان كن
به جهان خواهى اگر قبله حاجات شوى
خويش را وقف ره حاجت درويشان كن
صاحب عنوان در محلّه در كوشك، خانقاه داشته، و جمعى را هدايت و ارشاد نموده [!] و قبول از وفات، مريدان را به خواهر زاده خود حاج آقا رحيم دهكردى منوّر عليشاه سپرده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عارف فاضل، از عرفاى عالى مقدار، و مردان وارسته، بيشتر ايّام سال را در محلّ تولد خود ساكن، و گاهى به اصفهان آمده و در خانقاه پير خود ساكن بود.
در روز تاسوعا
سال 1368 در مراجعت از مكّه معظّمه در بيروت وفات يافت، و هم آنجا مدفون گرديد.
از اشعار اوست:
در همه شهر چو ديوانه تر از ما كس نيست
پس يقين است كه فرزانه تر از ما كس نيست
در خرابات حقيقت كه مقام امن است
بس خرابيم كه ويرانه تر از ما كس نيست
گنج در خانه ويرانه دل هست نهان
دل ويرانه ي ديوانه تر از ما كس نيست
زير آن بار كه افلاك و زمين ناف نهند
باركش اشتر مستانه تر از ما كس نيست
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(725 -651 ق)، عارف، شاعر و موسيقيدان. از امراى قبيله ى لاچين از تركان ختايى ماوراءالنهر ساكن كش بود. پدرش در روزگار حمله و استيلاى مغول به هندوستان رفت، و به خدمت شمس الدين التتمش رسيد و در سلك امراى او درآمد و مدتى سمت اميرالامرائى يافت. در قصبه ى پيتالى ساكن شد و با دختر عمادالملك ازدواج نمود. در كودكى امير خسرو به شرف دستبوس نظام الدين محمد دهلوى معروف به «نظام اولياء» از كبار مشايخ چشتيه رفت و از آن پس تا پايان حيات ارادت خود را نسبت به آن پير حفظ كرد و خود در شمار بزرگان سلسله ى عرفاى چشتيه در آمد. اميرخسرو در خدمت سلطان المشايخ با خواجه حسن دهلوى شاعر معروف و ضياءالدين بن رجب برنى مؤلف تاريخ «فيروز شاهى» آشنايى يافت. در همان حال به تعلّم علوم ظاهرى نيز سرگرم بود، و با بسيارى از علوم متداول زمان آشنا گشت. چون به حد رشد رسيد به دربار غياث الدين بلبن راه يافت و بعضى از امراء او مانند ملك چهجو را مدح گفت. سپس به خدمت پسر بزرگ غياث الدين بلبن درآمد. وى
بعد از فوت غياث الدين بلبن در سال 686 ق ملازم درگاه معزالدين كيقباد و سپس مقرب درگاه جلال الدين فيروزشاه خلجى شد و مانند پدر و برادر خود در زمره ى امرا درآمد و عنوان «امير» گرفت و به «اميرخسرو» اشتهار يافت. در دستگاه سلاطين دهلى يعنى ركن الدين ابراهيم، علاءالدين محمد، شهاب الدين عمر، قطب الدين مباركشاه و تغلق شاه مغزز و محترم بود. در سفر تغلق شاه به بنگاله همراه او بود و در بازگشت پس از آن كه شنيد شيخ نظام الدين اولياء درگذشته. ترك خدمت گفت و به دهلى رفت در جوار قبر مرشد خود مقيم شد. هرچه داشت به بينوايان بخشيد و بعد از شش ماه درگذشت. و در جوار نظام اولياء به خاك سپرده شد. امير از بزرگترين شاعران ايرانى هندوستان بود و به همين جهت به او لقب سعدى هندوستان داده اند. وى علاوه بر اطلاعات وسيع از زبانهاى فارسى و تركى و عربى به زبان هندى آشنايى داشت و در موسيقى هندى و يارانى نيز ماهر و توانا بود. آثار وى: «ديوان» اميرخسرو شامل انواع مختلف شعِر مثنوى هاى. «پنج گنج» «ثمانيه ى خسرويه» مثنوى هشت گانه؛ «اعجاز خسروى» در فن انشاء؛ «خزاين الفتوح»، معروف به «تاريخ علايى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (320/6)، با كاروان حله (267 -261)، تاريخ ادبيات در ايران (797 -771 /3)، تاريخ نظم و نثر (170)، تذكرة الشعراء (275 -265)، حبيب السير (550/3)، دنباله ى جستجو در تصوف (219 -218)، الذريعه (27/23 ،107/19 ،218/12 ،293/9 ،287/8 ،259/7)، رياض العارفين (71 -70)، ريحانه (179/1)، طرائق الحقائق (66 -65 /2)، طريقه چشتيه (142 -138)، لغت نامه (ذيل/ امير خسرو دهلوى)، مجمع الفصحا (641 -638
/2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 684)، نفحات الانس (608 -607)، هفت اقليم (366 -358 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين دهلوى به سال 1306 در تهران متولد شد. پدرش كه از نوازندگان بنام موسيقى ايرانى بود، وى را تحت تعليم خود قرار داد و حسين كه خود شيفته موسيقى بود از اين امر استقبال شايان نمود و بيش از يازده سال از سنش نگذشته بود كه چندين نغمات را با ويولن آموخت و از اين زمان به بعد موسيقى جزء برنامه ى روزانه ى وى گرديد. دهلوى، بيش از هفده سال نداشت كه اداره ى زندگى بخود و خانواده اش را به عهده گرفت و مجبور به تلاش و فعاليت گرديد ولى با توجه به اين از كسب معلومات و آموختن موسيقى غافل نماند و چون علاقه ى فراوانى به آهنگسازى داشت، براى فراگيرى موسيقى ملى نزد استاد ابوالحسن خان صبا مى رود و در كلاس استاد به ادامه فراگيرى موسيقى ايرانى مى پردازد.
پس از چندى «آرمونى» و «كنترپوآن» و تكنيك آهنگسازى را نزد حسن ناصحى قرار گرفته و با تمام مشكلات و گرفتاريهاى زندگى، ضمن خدمت در وزارت دارايى، در هنرستان عالى موسيقى ثبت نام نموده و در رشته آهنگسازى اين هنرستان به ادامه ى تحصيل مى پردازد و پس از چند سال تحصيل در رشته آهنگسازى، از آنجا فارغ التحصيل مى گردد و در همين سالها بود كه به اداره ى هنرهاى زيبا منتقل مى شود و سپس به رياست هنرستان موسيقى ملى منصوب مى گردد. دهلوى چون درصدد بود كه همچنان به اندوخته هاى گوناگون خود در رشته موسيقى ادامه دهد، لذا نزد پرفسور «توماس كريستين داويد» كه يكى از اساتيد موسيقى آكادمى وين بود و بنا به دعوت دانشگاه تهران
به ايران آمده بود، به فراگيرى و نكات دقيق و رموز فنى موسيقى و آهنگسازى پرداخت و مدتها از محضر اين استاد برجسته ى اتريش بهره برد. پس از درگذشت استاد صبا، در سال 1336 دهلوى به رهبرى اركستر شماره ى يك هنرهاى زيباى كشور (اركستر صبا) منصوب گرديد كه پس از مدتى، اين اركستر فعاليتهاى خود را گسترده تر كرد و برنامه هاى متعدد و گوناگونى را علاوه بر تلويزيون ملى ايران در تهران و بعضى شهرستانها و مؤسسات علمى و فرهنگى و كشورهاى همجوار اجرا نمود ولى متأسفانه پس از يازده سال فعاليت پرثمر، به علت مشكلات مختلف، اين اركستر منحل گرديد ولى دهلوى اركستر ديگرى با شركت هنرجويان هنرستان موسيقى با نام «اركستر رودكى» تشكيل داد كه تا سال 1350 به فعاليتش ادامه داد. در زمانى كه رهبرى اركستر صبا به عهده ى دهلوى بود، وى به خاطر علاقه ى وافرى كه به استفاده از ساز سنتور در اركستر كه يكى از سازهاى سنتى و ملى ايران است، توانست با همكارى چند تن از صاحبنظران، تغييرى در وضع اين ساز به وجود آورد و سعى كرد تا آنجا كه امكان دارد اجراى صداهاى «كروماتيك» را در اين ساز بالا بر دو سنتورى به نام «سنتور اركستر» به وجود آمد و نيز در جهت ايجاد وسعت بيشتر و توسعه بخشيدن به فواصل اين ساز، توصيه نمود تا «سنتور كروماتيك بم» ساخته شود كه حدودى تكميل كننده ى سنتور پيش گفته شده باشد. به اين ترتيب دهلوى موفق شد راهى را ارائه ننمايد تا اين ساز ملى كه به علت محدود بودن «نت»ها و اشكالات فراوان، در فعاليتهاى جمعى موسيقى از
آن استفاده نمى شد، به اركستر بزرگ موسيقى ايرانى راه يابد و دهلوى خود در ساخته ها و آثارش، نقشهاى مشخص و روشنى را به اين ساز ملى محول نمود و از اين به بعد گروه سازهاى مضرابى ايرانى كه شامل تمام سازهاى مختلف مضرابى مى شود نقش مستقلى را در اركسترهاى ايرانى به دست آورد و بر گروه هاى ديگر اركستر (بادى چوبى و آرشه اى) اضافه شد كه از نظر آهنگسازى و تكميل اركستر ايرانى حائز اهميت مى باشد.
دهلوى از جمله مردان نادرى است در موسيقى ايران كه هيچوقت زيربار خط گرفتنهاى آن چنانى نرفت و هيچ شخص و عاملى نتوانست وى را مرعوب و يا تحت تأثير قرار دهد كه او تابع نظريات و سياست خاص آن روزگردانان موسيقى باشد و براى پيشبرد و پيشرفت موسيقى ملى كشورش كوشش نكند و به همين سبب، مدتى كه عضويت شوراى موسيقى هنرهاى زيبا را كه خودش مؤسس آن بود به عهده داشت، وقتى اختلاف نظرهايى كه در مورد كارهاى اساسى و بنيادى هنرى با مسئولان آن زمان پيدا كرد از كار كناره گيرى كرد و همكارى خود را قطع كرد و اين يكى از خصائص بارز انسانهاى والاى روزگار است كه در دوران زندگانى، جاهايى كه بايد «نه» بگويند و بايستند «نه» بگويند و دهلوى در آن جو و زمان، «نه» را گفت و با آنان همكارى خود را قطع كرد.
حسين دهلوى، در مهرماه 1336 به دعوت شادروان روح اللَّه خالقى، رئيس وقت هنرستان موسيقى ملى، تدريس بعضى از دروس موسيقى را در اين هنرستان به عهده گرفت و با پشتكار و ذوق و استعداد خود به خوبى از اداره كردن آن
برآمد به طورى كه در شهريور سال 1341 به رياست هنرستان منصوب مى گردد و در زمان رياست چنان علاقه و كوششى براى تربيت شاگردان و پيشرفت اين واحد هنرى و آموزشى از خود نشان داد كه در مدتى كوتاه، استعدادهاى نهفته هنرجويان هرچه بيشتر شكوفا شد و ثمره ى 9 سال تلاش پى گير و بى وقفه وى، شاگردانى شد كه حتى برخى از آنان در خارج از كشور در سطح جهانى به فعاليتهاى شايان توجه و قابل قبولى رسيدند. دهلوى، براى كسب تجربه و شناخت بيشتر از موسيقى، چندى بعد مسافرتهايى به كشورهاى، آلمان و اتريش كه مهد و مركز موسيقى اروپا مى باشند نمود، دهلوى در اينباره مى گويد:
«چون فراگرفتن قواعد آهنگسازى در آن زمان در ايران به علت نبودن معلمين واجد شرايط و همچنين مشكلات مالى و محدوديتهاى ديگر، كارى بود بس دشوار و تحصيل در اين رشته به سادگى انجام نمى گرفت، با وجود اين با پيگيرى زياد توانستم پس از گذشت چند سال تحصيل، رشته ى مورد علاقه ام را دنبال كنم. به گمان من كسانى كه بخواهند آثارى در زمينه ى موسيقى ملى به وجود آورند مى بايست ضمن آموختن قواعد و تكنيك آهنگسازى، موسيقى ملى را نيز خوب بشناسند و آن را عملاً بنوازند و با زير و بم آن آشنا گردند. در چنين شرايطى است كه مى توان اميد داشت آثار خلق شده تا حدود زيادى به گوش مردم اين مرز و بوم آشنا بوده و در دل آنها تأثير عميق به جاى گذارد». حسين دهلوى، در جاى ديگر چنين مى گويد: «در عين حال كه براى رديفهاى موسيقى ايرانى ارزش فراوان قائلم، ناگزير از عنوان كردن اين نكته ام
كه موسيقى ما اكنون بيش از هر چيز نيازمند خلق آثارى در زمينه هاى گوناگون از موسيقى آوازى تا اركستر و از موسيقى كودك تا اپرا است. آثار كه از يك سو از ويژگى هاى موسيقى ملى ما الهام بگيرد و از سوى ديگر رابطه اى انديشمندانه و متناسب با تحولات جهان امروز و زمان و نيازهاى جامعه ى كنونى ما داشته باشد...». حسين دهلوى، بر اساس همين انديشه ها و نظريات، تاكنون آثار مختلفى در زمينه ى موسيقى ايرانى براى اركستر، آواز و اركستر و نيز قطعاتى براى آواز گروهى و اركستر تصنيف نموده است و براى كارآيى بيشتر و افزايش بهره ورى سازهاى ايرانى علاوه بر استفاده ى گروهى اين سازها در اركستر، براى اولين بار قطعاتى براى سازهاى ايرانى به همراهى اركستر تصنيف و تنظيم نمود كه پس از اجرا مورد استقبال قرار گرفت و ديگر از آثار وى، مى توان از، دوئو سنتور در «سه گاه»، سبكبال در «شور» براى اركستر، شورآفرين در «ابوعطا» براى اركستر، چهار نوازى مضرابى در «اصفهان» كنسرتينو براى سنتور و اركستر، فانتزى براى تار و اركستر، سوئيت بيژن و منيژه از حكيم ابوالقاسم فردوسى شاعر نامدار ايران براى اركستر زهى، دو نوازى سنتور در «نوا» (سوسن دهلوى)، «فانتزى» براى گروه تمبك و اركستر، «شوشترى» براى ويولن و اركستر، «سرباز» براى آواز گروهى و اركستر نام برد. دهلوى، هنرمندى است كه هدفش خدمت به موسيقى ملى ايران و پيشبرد آن است و هميشه و در هر حال جهت هرچه بيشتر بارور ساختن نهال آن به تلاش همه جانبه ى خود با همه ى مشكلاتى كه دارد ادامه مى دهد و مى گويد:
1- بايد با «حفظ موسيقى سنتى از طريق نت نويسى و ضبط
آن بر روى نوار و صفحه توسط استادان و نوازندگان ورزيده موسيقى ملى كه خوشبختانه قسمتهاى اساسى آن تاكنون انجام شده و همچنين آموزش اين موسيقى به نوازندگان جوان، تا اين گنجينه نسل به نسل به ارث رسيده به ما، حفظ شده و باقى بماند.
2- با خلق آثار جديد توسط آهنگسازان تحصيل كرده و صاحب صلاحيت ايرانى كه بنا به احتياج زمان و نياز مردم اين سرزمين مى بايست به شيوه هاى مختلف انجام گيرد، تا به اين ترتيب ادبيات موسيقى ما غنى تر گردد. به همانگونه كه ادبيات نظم ما توسط استادان سخن و شعراى برجسته اى چون، فردوسى، حافظ، سعدى و صدها شاعر قديم و نوپرداز به وجود آمده و گسترش يافته است، ادبيات موسيقى ما نيز بايد بر روى پايه هايى از نواهاى موسيقى ملى ما بنا گشته و بيش از پيش آثارى در اين زمينه خلق گردد.
3- آموزش صحيح و اصولى در سطح مدارس موسيقى از كلاسهاى چهارم و پنجم ابتدايى تا پايان دوره ى متوسطه.
4- آموزش موسيقى در سطح عالى و دانشگاه.
5- آموزش آزاد موسيقى در سطح شهرها براى علاقمندان از طريق صدور مجوز تأسيس كلاسهاى آزاد موسيقى.
6- آموزش موسيقى نظامى از طريق گذراندن دوره ى عالى اين رشته و تشكيل اركسترهاى مورد نياز در اين زمينه.
7- اختصاص برنامه هاى مستقل روزانه براى ارائه ى موسيقى هاى مختلف در راديو و تلويزيون با توضيح و تفسير جهت آگاهى مردم از كم و كيف اين هنر كه با دانش بيشترى به آن توجه كنند، بدون آن كه موسيقى به عنوان يك عامل دنباله رو و زمينه ساز براى برنامه هاى ديگر باشد.
8- اجراى كنسرتهاى مختلف در تمام فصول هنرى سالهاى مختلف در شهرها.
9- تسهيلات
لازم براى پخش نوار در زمينه ى موسيقى ملى و موسيقى جهانى.
10- تشكيل گروه ها و اركسترهاى مختلف در سطح شهرهاى بزرگ.
11- حمايت از آفرينشهاى اصولى و منطقى در زمينه ى موسيقى ملى و امكان عرضه ى آنها به منظور خودكفايى در برخى از عرصه هاى هنرى كشور.
12- حمايت واقعى و برنامه ريزى شده از هنر و هنرمند موسيقى ايران.
13- امكان فعاليت كليه هنرمندان شايسته ى موسيقى كشور به تساوى و بدون در نظر گرفتن جنسيت آنان.
14- چاپ و انتشار رديفهاى موسيقى سنتى كه قبلاً گردآورى شده است به همراه نوار.
15- گردآورى هرچه زودتر و بيشتر آهنگهاى محلى و چاپ و انتشار آنها به همراه نوار.
16- انتشار كتابهاى مختلف موسيقى در بخش دولتى.
17- اجازه ى انتشار مجلات موسيقى در بخش خصوصى.
18- تشكيل سمينارهاى مختلف درباره ى پيشبرد هنر موسيقى در ايران.
19- تكميل و ساختن سازهاى ملى و ديگر سازهاى مورد نياز.
20- امكان پژوهش هاى علمى در زمينه ى موسيقى ملى.
21- حمايت از تشكيل انجمن هاى موسيقى در بخش خصوصى».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالفياض قطب الدين احمد بن عبدالرحيم معروف به « شاه ولي الله دهلوي » و « محدث دهلوي » ( 1114 _ 1176 ق / 1753 _ 1762 م ) دانشمند مسلمان ( قرآن شناس ، حديث پژوه ، فقه پژوه و متكلم ) و اسلام شناس و احياگر / اصلاحگري عرفاني مشرب بزرگ انديشه ديني / اخلاقي و اجتماعي / سياسي در قرن دوازدهم هجري / هجدهم ميلادي در شبه قاره ي هند ، ( متولد و متوفي و مدفون در دهلي ) .
وي داراي آثار عديده ، در حدود يكصد اثر به دو زبان فارسي
و عربي است كه از آن ميان در حدود سي و پنج اثر چاپ و به انگليسي و زبانهاي ديگر ترجمه شده است . اولين معلم او پدرش شاه [ كلمه ي شاه ، لقب طريقتي / عرفاني است ] عبدالرحيم عمري ( م 1131 / 1719 م ) ، موسس و مدير مدرسه ي علميه ي رحيميه در دهلي بود . معروف است كه در هفت سالگي قرآن كريم را حفظ كرد . در پانزده سالگي به توصيه ي پدر به طريقت صوفيانه ي نقشبنديه وارد شد . سپس استاد و مدير مدرسه ي پدر گرديد .
در سال 1143 به حج رفت و اين فريضه ي ديني واجب را به جاي آورد ؛ و چهارده ماه در حرمين شريفين ، به ويژه مدينه رحل اقامت افكند و نزد علماي بزرگ آنجا به تجديد و توسعه ي آموخته هاي خود ، به ويژه در زمينه ي حديث پرداخت .
در سال 1145 ق / 1732 م به هند بازگشت و از آن پس عمر خود را يكسره وقف تعليم و تاليف و ارشاد ياران طريقت خود كرد . يك دهه ي بعد ، اثر گران سنگ علمي _ اجتماعي خود حجت الله البالغه را به عربي نوشت ( چاپ قاهره ، 2 جلد ، 1952 _ 1953 ) . در اين كتاب صلاي احياگري و بازگشت به خلوص اوليه ي فرهنگ و علوم اسلامي ، با تاكيد بر قرآن و حديث ، و نيز چاره انديشي هاي اجتماعي براي حل معضلات مسلمانان در داده است . نگرش و انديشه ي صوفيانه ي او ته
رنگي در آثارش دارد و هدفش به بار آوردن تهذيب نفس و وسعت مشرب است ، و در هر حال برجسته و موكد نيست .
تجددگرايان مسلمان نظير علامه محمد اقبال لاهوري ( م 938 ) و فضل الرحمن ( م 1988 ) در او شخصيت وحدت بخش تفرقه ها و تحزب ها و فرقه گرايي هاي فقهي / حقوقي و ايدئولوژيك مي ديدند كه دعوتگر به اجتهادي نوين است و روي آوردن به باطن كتاب و سنت .
او داراي زندگينامه ي خودنوشت كوتاهي به نام الجزء اللطيف في ترجمه ي العبد الضعيف ( به فارسي ) است و در كتاب انفاس العارفين هم اشارات زندگينامه اي دارد . نهضت فرهنگي و اجتماعي _ سياسي اي كه او ، فرزندان ( به ويژه عبدالعزيز از ميان پنج پسرش ) و شاگردانش به بار آورند ، به تعبير عبيدالله سندي ( م 1944 ) « نهضت ولي الله » نام گرفت . پس از تاسيس پاكستان و استقلال آن ، شاه ولي الله به صورت قهرمان ملي و متفكر سياسي _ اجتماعي تلقي شد ؛ و به او همان شأني را دادند كه به عارف مسلمان هندي و مصلح ديني _ اجتماعي قرن هفدهم ميلادي يعني شيخ احمد سرهندي داده بودند . امروزه ، چنان كه اشاره شد ، نهضتهاي بزرگ ديني اسلامي در گستره ي جنوب آسيا ، به ويژه گروهي به نام ديوبندي Deobandis _ كه تكثرگرايي و روحيه و پيش زمينه ي عرفاني دارند _ خود را ملهم از آراء و آثار شاه ولي الله و فرزندش شاه عبدالعزيز مي دانند
. جنبش هايي كه كما بيش صوفي / تصوف ستيزند ، نظير اهل حديث ، حتي پيروان مولانا مودودي ، در زندگي و آثار شاه ولي الله ، بازگشت به مباني اصلي شريعت ، طرد سياسي تاثيرات و نفوذ فرهنگي / استعماري بيگانه ، و در يك كلام ، سرچشمه ي اعتقادات اصلاح طلبانه ي خود را مي يابند . در زمان حيات شاه ولي الله ، مخالفتهاي فرقه هاي نژادي غيرمسلمان هندي نظير « جات » و « مراتهه » ، و قهراً پس از وفاتش اشغال و استعمار انگلستان در كار بود . نواده ي او شاه اسماعيل شهيد با وجود تلاش براي برانداختن رسوم خرافه آميز محلي بعضي از توده هاي مسلمانان ، و نيز اعتقاد به لزوم جهاد با نيروهاي غيرمسلمان و اشغالگر هند ، در عين حال _ مانند جدش شاه ولي الله _ داراي آثار عرفاني بر وفق مكتب بن عربي است . دسته ي ديگري از پيروان او كه برجسته ترين آنها شاگرد و خويشاوند نزديك او محمد عاشق ( م 1773 ) بود ، در عمل ، پيگير گرايشهاي عرفاني شاه ولي الله شدند .
شاه ولي الله مردي كوشا و كثيرالتاليف بود . آثار او را تا يكصد كتاب و رساله هم برشمرده اند كه در حدود سي اثر از آنها به چاپ رسيده ( و بقيه يا به صورت نسخه ي خطي است يا از بين رفته است ) . آثار او به دو زبان عربي _ زبان رسمي و علمي سراسر جهان اسلام از آغاز تا امروز _ و فارسي _ زبان رسمي و
ادبي هشتصد ساله ي هندوستان از عهد غزنويان تا استعمار بريتانيا _ نوشته شده است .
بعضي از آثار فارسي او ( كه در آن زمان ، زبان ادبي و رسمي / اداري هند بود ) عبارتند از :
1 _ الطاف القدس في معرفه لطائف النفس ( چاپ هند ، 1964 م )
2 _ الانتباه في سلاسل اولياء الله
3 _ اتحاف النبيه في ما يحتاج اليه المحدث و الفقيه ( لاهور ، 1969 م ) .
و مهمتر از نظر بحث و تحقيق ، آثار قرآن پژوهي اوست كه برجسته ترين آنها عبارتند از :
4 _ فتح الرحمن في ترجمه ي القرآن كه پايان ترجمه و پاكنويس آن به تصريح خود شاه ولي الله در 1151 ق / 1738 م بوده و در كراچي و بعشي شهرهاي هند كراراً چاپ شده و بحث درباره ي آن موضوع اصلي اين مقاله است .
5 _ الفوز الكبير في اصول التفسير كه رساله اي كم حجم و پر مغز درباره ي اصول و مباني تفسير قرآن است كه هم به مسائل زباني / ادبي و بلاغي و هم عناصر و اركان و اصول تفسير نگاري در پنج مبحث و بخش اصلي پرداخته است . ( كراچي ، 1964 م ) ترجمه ي عربي اين كتاب در جهان اسلام ( عرب زبان ) اشتهار و به حق اعتبار دارد و تحت عنوان ترجمه ي الفوز الكبير ... بارها در كراچي و كشورهاي عربي به طبع رسيده است . ترجمه ي انگليسي اش به كوشش گ . ه_ . جلبني ( G.H.Jalbani ) با عنوان
The Principle of Quran Commentary انتشار يافته است ( اسلام آباد ، 1985 م )
6 _ المقدمه في قوانين الترجمه رساله اي كوتاه و چاپ نشده در باب اصول و روشهاي درست ترجمه ي قرآن است .
7 _ نامه هاي فارسي او در چندين كتابخانه از كتابخانه هاي هند نگهداري مي شود كه گزينه هايي از آنها به اردو ترجمه و چاپ شده است .
برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد تقي دياري بيدگلي
محل تولد : بيدگل كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد تقي دياري بيدگلي فرزند غلامرضا در سال 1338 هجري شمسي در حومه كاشان (بيدگل) چشم به جهان گشودم، تحصيلات ابتدايي و دوره راهنمايي و متوسطه را نخست در زادگاه خود و سپس در كاشان سپري نمودم، در سال 1354 قبل از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامى، افتخار حضور در حوزه مقدسه علميه را پيدا نمودم، دروس مقدمات و سطوح عالي حوزه را نزد استادان گرانقدر حوزه علميه كاشان و قم از جمله حضرات آيات عظام اعتمادى، خراسانى، وجداني فخر، ستوده و محقق داماد فرا گرفتم، آنگاه از سال 1366 به بعد از محضر استادان معظم و عاليقدر حضرات آيات عظام مكارم شيرازي مظاهرى، فاضل لنكرانى، منتظري ، صانعى، جوادي آملي و سبحاني در زمينه هاي دروس خارج فقه، اصول و تفسير قرآن كريم كسب فيض نمودم. هم زمان با تحصيلات حوزوي دوره كارشناسي ارشد را در مركز تربيت مدرس دانشگاه قم و دوره دكتراي تخصصي را در دانشكده الهيات دانشگاه تهران به پايان رساندم و در
سال 1377 از پايان نامه خود تحت عنوان نقد و بررسي انديشه هاي وارداتي يهود ( اسرائيليات ) در تفاسير قرآن دفاع كردم.
از سال 1371 تاكنون به عنوان عضو هيأت علمي گروه آموزشي علوم قرآن و حديث دانشگاه قم، اشتغال به فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي دارم .از همان زمان به مدت 6 سال با گروههاي معارف اسلامي دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران همكاري علمي داشتم و از آن پس نيز برخي از مراكز آموزش عالي از جمله دانشكده علوم قرآني قم، دانشكده شهيد محلاتي قم و مركز جهاني علوم اسلامي در مدرسه امام خميني ره مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره و مركز تخصصي تفسير حوزه علميه قم همكاري آموزشي علمي داشته و دارم. علاوه بر تدريس و انجام خدمت موظف خود در دانشگاه و نيز اهتمام به فعاليتهاي پژوهشي و نگارش و نشر آثار علمى، تا به حال راهنمايي و مشاوره بيش از چهل پايان نامه را در دوره هاي كارشناسي ارشد و دكتري بر عهده داشته ام.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 444 ق)، مفسر. با يازده واسطه نسب وى به امام حسن مجتبى (ع) مى رسد. در ديلم متولد شد و همان جا تعليم يافت. سپس به يمن رفت و در آن جا مردم را به امامت خود خواند. قبايل با او بيعت كردند و چنان پشت گرمى يافت كه بر شهر صعده و صنعاء نيز حكومت راند. او سرانجام كشته شد و در قريه افيق دفن شد. از آثارش كتابى در «تفسير»، در چهار مجلد است كه به نام «تفسير ابوالفتح ديلمى» موسوم است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام
(310 -309 /8)، الذريعه (255/4)، ريحانه (250/2)، كشف الظنون (1724)، لغت نامه (ذيل/ ناصر)، معجم المؤلفين (70 -69 /13).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 760 ق)، محدث، عالم و عارف امامى. معاصر با شهيد اول و فخرالمحققين بن علامه ى حل است. ابن فهد از او روايت مى كند. كتاب «ارشاد القلوب» وى مورد اعتماد مجلسى و شيخ حر عاملى بوده و اين دو در «بحار» و «وسائل» از اين كتاب بسيار نقل كرده اند و سيد عليخان مدتى شيرازى اين كتاب را طى ابياتى بسيار ستوده است. از آثار وى: «الربعون حديثا»؛ «ارشاد القلوب الى الصواب المنجى من عمل به من اليم العقاب»، در دو مجلد؛ «الاعلام الدين فى صفات المومنين»؛ «تفسير قرآن»؛ «غرر الاخبار و درر الآثار فى مناقب الاطهار»، كه علامه مجلسى در «بحار» از آن نقل كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعلام الدين (مقدمه، 97)، اعيان الشيعه (251 -250 /5)، بحارالانوار (33 ،16 /1)، الذريعه (36/16 ،517/1)، روضات الجنات (286 -284 /2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 38/8)، الكنى و الالقاب (239 -237 /2)، لغت نامه (ذيل/ حسن ديلمى)، هديه العارفين (287/1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 589 ق)، متكلم و صوفى. وى از علماى قرن ششم هجرى بود كه داراى تصانيف بسيارى است. از جمله آثارش: «اصلاح الاخلاق»؛ «اصول مذاهب العرفاء باللَّه»؛ «برهان المحبه»، در تصوف؛ «التجريد و التعظيم»؛ «جواهر الاسرار»؛ «عجائب المعارف»؛ «عيون المعارف»؛ «تصديق المعارف»؛ «محك النفس»؛ «مهمات الواصلين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (610 ،512 ،475 ،359 ،336 ،333 ،330 ،329 ،135 ،94 ،30/2 ،375 ،357 ،317 ،269 ،179/1)، كشف الظنون (1956 ،1916 ،601 ،351 ،115)، معجم المؤلفين (257/10)، هديه العارفين (103/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كاو ديلمى، يكى از هنرمندان خوش صدا و تحصيلكرده اى است كه بحق مى توان او را از شاگردان موفق غلامحسين بنان به حساب آورد. وى به سال 1319 خورشيدى در شهرستان زيبا و خاطره انگيز رشت و در خانوده اى دوستدار علم و ادب و موسيقى ديده به جهان گشود.
كاوه ديلمى، پس از پايان تحصيلات ابتدايى و متوسطه، جهت ادامه تحصيل به انگلستان رفت و پس از پايان تحصيلات در سال 1354 به وطن خود ايران بازگشت. وى به علت علاقه فراوانى كه به موسيقى سنتى ايران داشت براى فراگيرى و نواختن ساز تار نزد هوشنگ ظريف هنرمند والا و ارجمند رفت و پس از چندى به خدمت استاد احمد عبادى رفت و مدت ها از وجود اين دو استاد بهره ور گرديد.
كاوه ديلمى، از صدايى گرم و دلنشين بهره ور است كه شاگردى وى نزد استاد بنان آن را گرمتر و دلنشين تر گردانيده است. وى در سالن هاى فرهنگى و هنرى تاكنون همراه گروه هاى مختلف هنرى از جمله «شيدا» به سرپرستى پشنگ كامكار، برنامه هاى جالب و متنوعى را در هنر آواز و موسيقى ارائه داده است، همچنين با ساز
هنرمند گرامى و ارجمند حسين عليزاده، چند كنسرت موفق در شهرهاى اروپا و ساير ممالك جهان اجرا كرده است. اميد است كه از اين هنرمند والا آثار جديدترى روى كاست جهت فرهنگ صوتى ايران بوجود آيد و ضبط گردد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد حسين دين پرور
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1317/1/1
زندگينامه علمي
حضرت آيت الله سيد حسين دين پرور مشهور جمال الدين دين پرور در سال 1317 در خانواده اي مذهبي و متدين در تهران به دنيا آمد. نامبرده پس از مدتي عشق وافر او به علوم ديني او را به سوي حوزه علميه رهسپار كرد و پس از سالها تلاش و مجاهدت در راه علم و تحصيل به درجه اجتهاد نايل گرديد. در دوران تحصيل خويش از محضر اساتيد بزرگي چون مرحوم علامه طباطبائي، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني ، مرحوم آيت الله بروجردي، مرحوم آيت الله العظمي امام خميني و ... بهره ها برد.
نامبرده در دوران حيات علمي خويش تأليفات فراواني به رشته تحرير درآورده است كه وي هم اكنون در حوزه هاي علميه تهران و دانشگاههاي تهران به تدريس علوم ناب اسلامي مشغول است و در اين راستا شاگردان فراواني تربيت و تقديم انقلاب اسلامي كرده است.
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 340 ق)، صوفى. از مصاحبان يوسف بن الحسين، حداد، حريرى، ابن عطاو رويم بود. ابتداى امر از دينور به نيشابور رفت، و در آن جا به موعظه و ارشاد پرداخت. از نيشابور نيز به ترمذ رفت و بعد از مدتى اقامت در آنجا به سمرقند رفت و در همان جا درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (372 /2)، تاريخ نيشابور (233)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (82 ،81)، حلية الاولياء (383 /10)، رجال الطوسى (438)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 44 /4)، طبقات الصوفيه هروى (364 -363)، طبقات الصوفيه سلمى (475)، لغت نامه
(ذيل/ ابوالعباس)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 340)، نفحات الانس (146).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 367/366/340 ق)، عالم و عارف. ملقب به استونه. در دينور متولد شد و در اطراف آن شهر و بغداد مدتى در سير و سلوك بود. با مستكفى و المطيع باللَّه عباسى معاصر بود. او نسب خود را در عرفان به يوسف حسين رازى رسانيد. وى شيخ عبداللَّه خراز، ابومحمد حريرى، ابن عطار و رويم را ديده و با پيروان و مشايخ ديگر نيز صحبت داشت. به عراق عرب و نيشابور مسافرت كرد و در آنجا باب موعظه و ارشاد را باز كرد. پس از آنجا ميل رفتن به ترمذ نمود و در آنجا باب موعظه و ارشاد را باز كرد. پس از آنجا ميل رفتن به ترمذ نمود و در آنجا خواجه محمد بن حامد كه از شاگردان شيخ ابوبكر وراق بود به ديدار او آمد. بعد از اقامت چندى در ترمذ به شهر سمرقند رفته و در آن شهر نيز مدت زمانى به ارشاد و موعظه مشغول شد تا آنگاه كه زمان عمرش به پايان رسيد و در آن شهر فوت كرد و در قبرستان آن شهرت مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (110 -109 /3)، تاريخ نيشابور (233)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (82 -81)، حليه الاولياء (383/10)، رجال الطوسى (438)، ريحانه (252/2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 45 -44 /4)، طبقات الصوفيه هروى (363)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، نفحات الانس (146).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 411 ق)، اديب، كاتب، معبر و شاعر. وى از كاتبان بزرگ بود و عهده دار مناصب نيشابور. زمانى كه سلطان محمود براى پاسخگويى به خليفه القادر باللَّه، احتياج به معتمدى داشت، وى را برگزيد. از آثار وى: «روائع التوجيهات من بدائع
التشبيهات»؛ «ثمار الانس فى تشبيهات الفرس»؛ «التعبير القادرى» يا «القادرى فى التعبير»، در احكام، كه براى خليفه القادر باللَّه در 397 ق تاليف كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (352/8)، كشف الظنون (1305 ،914 ،523 ،417)، معجم المؤلفين (94/13)، هديه العارفين (490/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1241- وف بعد از 1313 ق)، تذكره نويس، مورخ. از اهالى محله ى ميدان شاه شيراز بود و معاصر ناصرالدين شاه و داراى منصب ايشك آقاسى باشى بود. وى سفرهاى مختلف به اقطار ايران داشت و در طى همين مسافرتها با بسيارى از شاعران ديدار كرد و شرح حال آنها را فراهم نمود و در نگارش تذكره بزرگ و نسبتا جامع خود «حديقه الشعراء» بهره جست. در اين تذكره بيش از 1500 تن از شاعران ايران در فاصله ى سالهاى 1200 ق تا 1310 ق معرفى شده اند. آثا ديگر وى: «تاريخ يزد» يا «اخبار اليزد»؛ «كتابى در مصائب اهل بيت نبوت (ع)» و ذيلى بر كتاب «رياض الجنه». وى در شيراز درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران، دوره ى بازگشت (74 -73 /2)، تاريخ تذكره هاى فارسى (457 -439 /1)، حديقه الشعراء (مقدمه كتاب)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (213 -212 /1)، الذريعه (385/6)، شرح حال رجال (28 -27 /6)، مكارم الاثار (1140 -1139 /4).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1151 ق)، شاعر و صوفى. وى از شاعران و مشايخ طريقه ى خلوتيه و از مردم كاشان بود. از جانشينان شيخ حقى افندى بروسه بود و پس از وى به دستگيرى و ارشاد اشتغال داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :لغت نامه (ذيل/ ذاتى).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1024/1022 -946 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به ذكرى و معروف به مير تذكره. در كاشان متولد شد و در همان شهر نشو و نما يافت. وى پيش محتشم كاشانى شاگردى كرد و به تتبع ديوانها و جمع آورى شرح حال شاعران پيش از خود و معاصر خويش پرداخت و مشروح ترين تذكره ى شاعران فارسى، «خلاصه الاشعار و زبده الافكار» را فراهم آورد. از ديگر آثار وى: «مجمع القصايد»، مشتمل بر قصيده هايى كه مولف از متقدمان براى تذكره ى خود برگزيده در پنج مجلد؛ تدوين «ديوان» محتشم؛ «ماثر الخضريه»، در شرح حال و آثار خضراى نهاوندى، حاكم كاشان و روزگار شاعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران (1715 -1713 /5)، تاريخ تذكره هاى فارسى (563 -524 /1)، تاريخ نظم و نثر (379)، دايره المعارف فارسى (907/1)، الذريعه (339 ،174 /9 ،212/7 ،31 ،30 /4)، فرهنگ سخنوران (190)، مكتب وقوع (518 -494).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1367 -1281/1278 ق)، منجم و شاعر. در سلطان آباد اراك متولد شد. مدت بيست سال به تصحيل علوم مختلف پرداخت، بدون آنكه استاد معينى داشته باشد. سپس به نجف رفت و مت ده سال به فراگيرى زبان عربى و علوم دينى به خصوص تفسير قرآن پرداخت. پس از مراجعت، مدتى را در شهرهاى بوشهر و شيراز گذراند. بعد مقيم تهران شد. مدتى در دارالمعلمين مركزى مثلثات كروى تدريس مى كرد و همچنين در مدرسه ى عالى سپهسالار. وى به عربى نيز شعر مى گفت. از آثار او «حركت قمر» و «تقويم استخراجى ذوالفنون» است كه تا چندين سال در سالنامه ى پارس چاپ و منتشر مى شد.[1]
(ع. صاحب فنها) حبيب اللَّه سلطان آبادى عراقى (و. 1278 ه.ق.- ف. 1367 ه.ق./ 1326 ه.ش.). منجم فاضل
و مستخرج تقويم بود و در ادبيات و رياضيات و تفسير نيز دست داشت. مدتى در دارالمعلمين مركزى مثلثات كروى و نيز در مدرسه عالى سپهسالار تدريس مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] زندگينامه ى رجال و مشاهير (268 -267 /3)، سرآمدان فرهنگ (368 -367 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جلال ذوالفنون به سال 1316 شمسى در شهر آباده، ميان مردمان خونگرم و مهمان دوست جنوب، ديده به جهان گشود. زخمه هاى سه تار پدرش، كه از عاشقان موسيقى اصيل ايرانى است و نغمه هاى دلنشين ويولن برادرش، محمود ذوالفنون، از بدو تولد وى نوازشگر گوش و جلادهنده ى روح حساس او بود و همين امر موجب گرديد تا جلال در سن ده سالگى به فراگيرى موسيقى روى آورد.
وى كه تحت تأثير پدر هنرمندش قرار داشت، علاقه ى زيادى به نواختن سه تار داشت و موسيقى را با اين ساز آغاز كرد و پس از مدتى در هنرستان ملى موسيقى ثبت نام نمود تا موسيقى را با اصول علمى بياموزد. ولى چون در هنرستان به سه تار اهميت چندانى نمى دادند، دلسرد شده و مدتى را روى ساز ديگر گذراند تا اينكه پس از مدتى تصميم مى گيرد به جاى سه تار، تار را جهت آموزش و نواختن انتخاب نمايد و با تمرين و نواختن اين ساز، متوجه مى شود كه مى تواند ويولن را هم تمرين كند و استعداد نواختن آن را دارد لذا نزد برادرش كه استاد ويولن بود شروع به فراگيرى اين ساز را مى نمايد. برادرش كه استعداد و علاقه وى را مى بيند، او را به شاگردى مى پذيرد ولى جلال براى دل خود نيز گهگاهى سه تار مى نواخت و استاد هنرستان، موسى خان معروفى نيز در زمينه ى تكنيك سه تار
هر وقت فرصت مى يافت راهنمايى هايى به او مى كرد.
جلال مدت هشت سالى كه در هنرستان بود، تار، سه تار و ويولن را در كنار هم آموخت. و پس از پايان دوره ى هنرستان به استخدام اداره ى هنرهاى زيبا كه بعداً به وزارت فرهنگ و هنر و وزارت آموزش عالى تبديل شد درمى آيد و در كادر آموزشى آن سازمان به تدريس موسيقى مشغول شد. چندى بعد كه رشته ى موسيقى در دانشگاه تهران دائر شد به دانشگاه رفته و در آنجا كه آموزش به صورت سنتى يعنى سينه به سينه بود با مرحوم «نورعلى خان برومند» و دكتر «داريوش صفوت» كه استادان دانشگاه بودند آشنا و نحوه ى كار ايشان باعث گرديد كه برداشت تازه اى از موسيقى ايرانى بنمايد. در اين زمان بود كه جلال متوجه مى شود موسيقى ايرانى را مى تواند با حالتهاى خاص خود و به نحوى كه تا حدى مورد پسند اهل فن و اساتيد باشد اجرا كند و چون تار و ويولن را زبان گويايى براى بيان احساس خود نمى ديد لذا از سال 1346 كار خود را روى سه تار متمركز مى كند و خودش در اين باره مى گويد: «سه تار سازى است خوش صدا و دلنشين و از نظر نوازنده نيز سازى است كامل، باوفا و فرمانبردار.»
از اين به بعد تمام فكر و حواس وى دنبال سه تار و نواختن بود و هر امكانى را كه به دست مى آورد براى پيشبرد اين ساز به كار گرفت. از نوارهاى مرحوم «صبا» و مرحوم «ارسلان خان درگاهى» استفاده كرد و از راهنمايى هاى ارزشمند دكتر «داريوش صفوت» نيز بهره ى فراوان برد.
پس از اتمام دانشگاه، همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه موسيقى ايرانى كه در
واقع مكمل موسيقى دانشگاه تهران بود شروع نمود. ضمناً در دانشگاه، موسيقى ايرانى را تدريس كرد. جلال ذوالفنون در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى ايرانى از راهنمايى هاى مرحوم «يوسف فروتن» و مرحوم «سعيد هرمزى» كه از نوازندگان قديمى سه تار بودند و هر يك چند صباحى در مركز نامبرده تدريس مى گردد استفاده كرده و در آن مركز به كار تحقيق و تدريس موسيقى ايرانى مشغول مى گردد و به منظور ارائه ى موسيقى ايرانى در خارج از كشور، سفرهايى به ممالك: اروپايى و ژاپن مى كند و با هنرمندان بزرگى آشنا مى شود كه از لحاظ گسترش هنرى، براى وى مغتنم واقع مى گردد.
جلال ذوالفنون، رفته رفته متوجه مى شود كه در ميان سازهاى ايرانى، سه تار ارزش والايى دارد و اين ارزش را بايد كشف كرد و به كار گرفت و اين كه موسيقى سازهاى ديگر روى اين ساز نواخته شود كافى نيست بلكه موسيقى سازهاى ديگر را بايد به زبان سه تار ترجمه نموده و بعد روى سه تار آورد و اين امر را به گونه اى انجام داد كه در خور ارزش والاى اين ساز باشد.
جلال معتقد است: «در زمينه ى فراگيرى موسيقى ايرانى به يكى دو استاد نبايد اكتفا كرد بلكه بايد هرجا كه از موسيقى ايرانى خبرى هست سرى زد و توشه اى برگرفت تا شخصيت هنرى رشد كند و بال و پر بگيرد و بتواند پرواز كند و در چنين شرايطى است كه مى توان اثر قابل توجهى به وجود آورد و در واقع از مرحله ابتدايى هنر به مرحله ى تحقيق و خلاقيت رسيد».
كار جلال ذوالفنون، در موسيقى بيشتر در زمينه ى تدريس و تحقيق بوده و قدمهاى با ارزشى در اين زمينه كه نتيجه ى
تجربيات چندين ساله ى وى در رشته ى موسيقى سنتى ايران است برداشته و آنها را تدوين و آماده ى چاپ نموده و اميدوار است در راه زنده نگهداشتن موسيقى اصيل ايرانى قدم مؤثرى باشد.
تأليفات:
1- آناليز و بررسى قطعاتى از درويش خان، (به مناسبت پايان نامه ى دوره ى ليسانس).
2- آموزش موسيقى ايرانى بر اساس تكنيك سه تار در چهار جلد، همراه با نوار، اين كتاب از نظر محتواى چكيده اى است از موسيقى ايرانى كه سعى شده است از نظر آموزش، پاسخگوى نياز هنرجويان موسيقى ايرانى باشد.
3- مقاله هاى پراكنده اى در زمينه ى سه تار و بررسى موسيقى ايرانى از نظر تاريخى و اجتماعى.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1299 شمسى در آباده متولد شد، تحت تأثير نواى تار پدر، ذوق موسيقى از كودكى در او قوت گرفت و از 8 سالگى با نواختن تار آشنايى پيدا كرد، بعد از چندى به ويولن علاقمند شد ولى به علت كمبود معلم ويولن در آن زمان، نوازندگى ويولن را با ويولنى كه خودش ساخته بود بدون استاد پيش خود شروع كرد، در سن بيست سالگى از زادگاه خود راهى شيراز شد و و مدتى در كادر ادارى كارخانه قند مرودشت به كار مشغول شد و در آنجا با يكى از مهندسين كارخانه كه اهل لهستان بود و ويولن مى نواخت آشنايى پيدا كرد و اصول نواختن ويولن را نزد او آموخت و به كمك اطلاعاتى كه از موسيقى ايرانى داشت و تكنيكى كه آموخته بود و همچنين با تمرين زياد بعد از دو سه سال، نواختن ويولن را به جايى رسانيد كه كاملاً قابل شنيدن بود و به كمك طرفدارانى كه
پيدا كرده بود در شيراز كلاس موسيقى داير نمود.
محمود ذوالفنون در سال 1320 به تهران آمد و در اولين فرصت، به كلاس مرحوم صبا در كوچه ظهيرالاسلام رفت و از تجربيات استاد صبا استفاده كرد، ضمناً تكنيك ويولن را نيز نزد روبيك گريگوريان كه نوازنده ى قابلى در زمينه موسيقى غربى بود تقويت مى كند، حدود سال 1328 كه انجمن موسيقى ملى با مديريت مرحوم روح اللَّه خالقى تأسيس شد، ذوالفنون به جهت علاقه اى كه اصولاً به موسيقى سنتى ايران داشت به عضويت آن انجمن درآمد و به دنبال آن تعليم ويولن را در هنرستان موسيقى ملى كه با همت انجمن نامبرده داير شده بود به عهده گرفت و تا سال 1352 اين سمت را داشت و از طرف وزارت فرهنگ و هنر با همين سمت بازنشسته شد. ذوالفنون به كار تدريس عشق مى ورزيد به طورى كه مرحوم صبا در اواخر عمر كه حوصله ى لازم را براى تدريس نداشت به بسيارى از شاگردان مى گفت حالا كه نمى توانيد در كلاس من باشيد، من توصيه مى كنم به كلاس ذوالفنون يا به قول خود «ويولن فنون» برويد. (مرحوم صبا با طبع شوخى كه داشت محمود ذوالفنون را، ويولن فنون مى ناميد). ذوالفنون به لحاظ علاقه يى كه به كار تدريس داشت در كنار كار هنرستان، كلاس خصوصى خود را هم داشت و بعدها تدريس در كلاس شبانه موسيقى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر را عهده دار شده و نيز در تأليف كتابهاى آموزشى ويولن كه توسط هنرستان موسيقى ملى منتشر شد سهم بسزايى داشت.
محمود ذوالفنون در جوار كار تدريس، در زمينه ى ارائه موسيقى نيز بسيار پركار بود فعاليت راديويى او تقريباً از اوايل
تأسيس راديو تا سال 1354 ادامه داشت و گرچه در برنامه هاى راديو در زمينه ى آهنگسازى و نوازندگى و سرپرستى گروه هاى موسيقى نقش مؤثرى داشت، معذلك كار راديو را يك فعاليت فرهنگى و هنرى جدى براى خود نمى دانست و عقيده داشت كه اين فعاليتى است در كنار هنر!.
وى به منظور معرفى و شناساندن هر چه بيشتر موسيقى اصيل ايران به اقوام و ملل جهان، مسافرتهاى متعددى از طرف سازمان راديو تلويزيون، وزارت فرهنگ و هنر وقت به خارج كشور نموده و نيز تحقيقى در زمينه ى موسيقى آذربايجان دارد كه گزارش تحقيقى آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مى باشد، ارزيابى كارهاى هنرى وى شرح مفصلى دارد كه متأسفانه در حوصله اين كتاب نمى باشد.
(تو 1299 ش)، موسيقيدان. وى در آباده ى شيراز متولد شد. تار را در هشت سالگى از پدر آوخت. بعد به ويولن علاقه مند شد و به فراگيرى آن بدون استاد پرداخت. در بيست سالگى به شيراز آمد و در كارخانه ى قند مشغول كار شد. از مهندس لهستانى آنجا اصول نواختن ويولن را آموخت و در شيراز كلاس موسيقى داير كرد. وى سپس در سال 1320 ش به تهران آمد و از كلاسهاى ابوالحسن صبا استفاده كرد. تكنيك ويولن را نزد روبيك گريگوريان تقويت كرد. پس از تشكيل انجمن موسيقى ملى در 1328 ش به عضويت انجمن درآمد و در هنرستان انجمن ملى به تعليم همين ساز پرداخت. ذوالفنون همچنين تدريس در كلاس شبانه ى موسيقى وابسته به وزارت فرهنگ را بر عهده گرفت و در سال 1352 ش با همين سمت بازنشسته شد. سالها با راديو در زمنيه ى آهنگسازى و نوازندگى و سرپرستى گروههاى موسيقى همكارى
داشت و به منظور معرفى موسيقى اصيل ايرانى مسافرتهايى نيز به خارج از كشور كرد. ذوالفنون تحقيقى در زمينه ى موسيقى آذربايجان دارد كه گزارش آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى است. همچنين در تاليف كتابهاى آموزشى ويولن كه توسط هنرستان موسيقى ملى منتشر شد، سهم بسزايى داشت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (596/ 2)، مردان موسيقى (102 -100/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن ذوالقدر رافتخارترين مربي تكواندو است.
او در اين چند سال آن قدر مورد توجه فدراسيون پولادگر بودكه حالا همه پذيرفته اند او بيش از ساير همتاهايش با جو و فضاي تكواندوي دنيا آشناست. سرمربي تيم ملي تكواندو يكي از مربيان مطرح كنوني جهان هم محسوب مي شود. اعتماد به نفس و دلسوزي او زبانزد است، مهم آنكه شاگردانش او را بسيار قبول دارند و كاملا در طول مبارزات از تدابيرش نهايت بهره را مي برند . ذوالقدر پيرامون دوره هفدهم مسابقات قهرماني جهان مي گويد: «اميدوارم حوادث دوره پيش در مادريد تكرار نشود.» او كه تاب مقاومت در مقابل بي عدالتي هاي كره اي ها را از دست داده بود، حتي با محروميت هم مواجه شد، و ليكن رايزني هاي گسترده فدراسيون تكواندو باعث شد تا او دوباره به صحنه بازگردد. وي اعتقاد دارد كه تيم پرستاره ايران هيچ چيز براي قهرماني كم ندارد و حتي مي توان گفت كه اين تيم بهترين تيم تاريخ تكواندوي ايران است
منابع زندگينامه :http://taekwondo-chagi.blogfa.com
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدابراهيم ذوالقدر به سال 1328 در تهران متولد شد و از همان كودكى داراى صوتى خوش بود به طورى كه هر وقت نغمه اى سر مى داد، توجه خانواده و همسايه ها را به سوى خود معطوف مى داشت، روزبروز صداى او پخته تر و آماده تر مى شد ولى از دستگاهها و گوشه هاى موسيقى ايرانى اطلاعى نداشت؛ پس از پايان تحصيلات ابتدايى و متوسطه به سال 1342 اولين بار توسط هنرمند شايسته منصور صارمى به فراگيرى علم موسيقى پرداخت ضمناً پدرش هم چون از صداى خوبى برخوردار بود و از گوشه هاى آواز موسيقى اطلاعاتى داشت وى را بى نصيب
نمى گذاشت ولى به طور اصولى وى در سال 1346 نزد آقايان: حسين قوامى و عبدالعلى وزيرى و مدتى نيز نزد مرتضى خان حنانه و در سال 1348 نزد اسماعيل مهرتاش، سپس نزد محمود كريمى و گوشه ها و رديفهاى آوازى ايران را فرامى گيرد.
همكارى وى با سازمان راديو و تلويزيون ايران پيش از انقلاب آغاز و بعد از انقلاب هم ادامه داشته و در سال 1367 با خواندن سرود زيباى «منابع طبيعى» به طور رسمى فعاليت هاى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران كه وابسته به صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران است، ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن رادمرد، به سال 1285 شمسى در تهران ديده به جهان باز كرد. تحصيلات ابتدايى را در مدرسه ى اسلام و دو سال از متوسطه را در دبيرستان ثروت گذراند. رادمرد از كلاس سوم متوسطه در مدرسه موزيك كه زير نظر زنده ياد سالار معزز و شادروان نصيرالسلطان (نصراللَّه خان مين باشيان) معاون وى اداره مى شد نام نويسى كرد و مدت هفت سال دوران تحصيل وى طول كشيد.
در اين هفت سال رادمرد، دو سال اول تئورى، سه سال هارمونى، فوگ، كنترپوان، سال ششم سازشناسى و سال هفتم كه اركستراسيون و موسيقى ايرانى تدريس مى شد تحصيل كرد. رادمرد در اين مدرسه با سازهاى قره نى، فلوت، پيانو و ويولن نيز آشنايى پيدا كرد.
حسن رادمرد در سال 1305 از مدرسه ى موزيك فارغ التحصيل گرديد و در لشگر يك مشغول خدمت گرديد. و پس از چندى بنا به تشويق سالار معزز براى آشنايى با رديف ها و موسيقى ايرانى نزد اسماعيل خان كمانچه كش و درويش خان رفت و پس از مدتى رديف ها و
دستگاههاى موسيقى را از كمانچه به ويولن منتقل كرد.
حسن رادمرد در سال 1317 به وزارت معارف منتقل گرديد و مدت ها بازرس سرود و موسيقى مدارس بود.
در سال 1336 رهبر يكى از اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر شد سپس مدتى عضو شوراى موسيقى اداره كل فعاليت هاى هنرى اين وزارتخانه بود و تدريس سازشناسى و اركسترشناسى در كنسرواتوار را نيز به عهده داشت. حسن رادمرد در طى دوران آهنگسازى و فعاليت هاى هنرى خود، حدود پنجاه قطعه كوچك براى كودكستان ها ساخت كه معروفترين آنها قطعه «كلاغ» مى باشد. علاوه بر اين از ساخته هاى وى بايد از آهنگ هاى «گيلى دخترجان» كه داراى تم محلى است، چهار مضراب اصفهان براى پيانو، بعضى از تصنيف هاى شيدا، تنظيم گوشه ى خسروانى براى پيانو، ويولن و آلتو (متن اين آهنگ از مايه ماهور گرفته شده) و مقدار زيادى از تصنيف هاى نشاطآور و نوين ياد كرد.
استاد حسن رادمرد، در ساخت آهنگ هاى خود بيشتر ريتم هاى ويژه اى به كار مى برد. و آثار او در موسيقى شاد و نوين جهان با تم ايرانى كه دارد به عنوان موسيقى خوب و نوين ايران شناخته شده است.
(تو 1285 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى تا متوسطه را در مدارس اسلام و ثروت گذراند. سپس در مدرسه موزيك ثبت نام كرد و مدت هفت سال در آن مدرسه به فراگيرى موسيقى پرداخت و با سازهاى مختلف چون قره نى، فلوت، پياون و ويولن آشنا شد. وى در سال 1305 ش از مدرسه موزيك فارغ التحصيل شد و بعدها نزد اسماعيل خان كمانچه كش و درويش خان رديفها و دستگاههاى موسيقى را از كمانچه به ويولن منتقل كرد. برخى از
فعاليتهاى هنرى او عبارت اند از: بازرسى سرود و موسيقى مدارس، رهبرى يكى از اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر، عضويت شوراى موسيقى اداره كل وزارت فرهنگ و هنر، تدريس سازشناسى و اركستر شناسى در كنسرواتور. آثار او در موسيقى شاد و نوين جهان با تم ايرانى كه دارد به عنوان موسيقى خوب و نوين ايران شناخته شده است. از آثار وى: «قطعه كلاغ»؛ «گيلى دختر جان» كه داراى تم محلى است؛ «چهار مضراب اصفهان» براى پيانو؛ «تصنيفهاى شيدا»؛ «تنظيم گوشه ى خسروانى» براى پيانو، ويولن و آلتو.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (441/ 2)، سرگذشت موسيقى (238/ 1)، مردان موسيقى (201 -200/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1286 -1202 ق)، فقيه، عارف و شاعر، متخلص به راز. مشهور به ميرزا بابا. وى در شيراز متولد شد و به اقتضاى حال خانوادگى و محيط زندگى به تصحيل علوم زمان خود همت گماشت و در امور مذهبى به درجه ى اجتهاد رسيد. او از مريدان پدر خود، كه قطب سلسله ى ذهبيه بود، شد و پس از مرگ او، به ارشاد آن سلسله پرداخت و توليت آستانه ى شاهچراغ شيراز بدو محول گرديد. وى به قصد زيارت مشهدالرضا به مشهد رفت و در مراجعت سه سال در تهران ماند از جانب ناصرالدين شاه لقب مجدالاشراقى يافت. در سال 1286 ق، به هنگام مراجعت از تهران در مورچه خورت اصفهان وفات يفات. پيكرش را به مشهد منتقل كردند و در ايوان طلا به خاك سپردند. وى داراى تاليفات و تصانيف بسيار است از آن جمله: «آيات الولايه»؛ «اسرار التوحيد و النبوه و الولايه و المعاد»؛ «اسرار الولايه»؛ «انوار الشموس
المطالعه»، در عقايد ذهبيه؛ «اقطاب سلسله ى ذهبيه»؛ «براهين الامامه»؛ «تنبيه المريد»؛ «تباشير الحكمه» و «مجموعه ى اشعار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (416/2)، حديقه الشعراء (652 -650 /1)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (565 -559 /2)، الذريعه (346/9 ،49/1)، رياض العارفين (259 -258)، ريحانه (284 -283 /2)، طرائق الحقائق (456/3)، فارس نامه ى ناصرى (948 -946 /2)، فرهنگ سخنوران (361)، لغت نامه (ذيل/ راز شيرازى)، مؤلفين كتب چاپى (250 -247 /1)، مرآت الفصاحه (226 -223).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 353 ق) عارف. اصل وى از رى بود و در نيشابور نشو و نما يافت. رازى با جنيد و محد بن الفضل و سمنون و رويم و ابوعلى جوزجانى و محمد حامد صحبت داشت و از ياران ابوعثمان حيرى به شمار مى رفت. وى در امر رياضت سخت كوش بوده و حديث روايت مى كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ترجمه ى رساله ى قشيريه (79)، رى باستان (323/2)، طبقات الصوفيه سلمى (453 -451)، طبقات الصوفيه هروى (519)، نفحات الانس (233 -232).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 552 ق)، مفسر بزرگ شيعى. اصلا از نيشابور بود ولى در رى مى زيست. نسبش به بديل بن ورقاء خزاعى، صحابى مشهور، مى رسد. خانواده وى همه اهل فضل و دانش بودند و خود نيز در رى از واعظان معروف بود. شيخ ابوالفتوح از پدر و عم خود و نيز از شيخ عبدالجبّار رازى و شيخ ابوعلى طوسى روايت كرده و به واسطه ايشان از شيخ طوسى روايت مى كند. وى معاصر زمخشرى و از مشايخ ابن شهرآشوب و منتجب الدين بن بابويه بود. در شهر رى وفات يافت. و مقبره اش در بقعه امامزاده حمزه در شاهزاده عبدالعظيم معروف بود. وى مؤلفاتى داشته از جمله: «رساله يوحنا»؛ «رساله ى حسنيه»، در امامت؛ «روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب» يا «شرح الشهاب». معروفترين كتاب او تفسير بزرگى است در زبان فارسى به نام «روض الجنان و روح الجنان»، مشهور به «تفسير شيخ ابوالفتوح رازى» كه نخستين تفسير فارسى شيعى و مشتمل بر بيست مجلد است. جانب فقه در اين تفسير بسيار قوى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (126 -124 /6)، ايضاح المكنون (594 ،585
/1)، تاريخ ادبيات در ايران (695 -964 /2)، تاريخ نظم و نثر (127 -126)، دانشنامه ى ايران و اسلام (975 -974 /7)، دايرةالمعارف فارسى (26 /1)، الذريعه (343 /13 ،275 -274 -261 /11)، روضات الجنات (309 -306 /2)، رياض العلماء (489 -488 /5)، رى باستان (430 -429 /1)، ريحانه (229 -226 /7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 80 -79 /6)، فهرست منتجب الدين (8)، الكنى و الالقاب (135 /1)، لغت نامه (ذيل/ حسين)، معجم المؤلفين (35 /4)، هدية الاحباب (33)، هديه العارفين (312 /1)، يادداشتهاى قزوينى (92 -90 /6 ،221 -220 /3).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 447 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، اديب شافعى و محدث. وى در آغاز فنون ادب را به كمال آموخت و پس از چهل سالگى به تدريس پرداخت. او در فقه شاگرد ابوحامد اسفراينى بود و از احمد بن محمد بن بصير و احمد بن فارس لغوى و محمد بن جعفر تميمى و ابى حامد اسفراينى و احمد بن محمد بن صلت مجبر و ابواحمد فرضى روايت مى كرد. وى به بغداد رفت و به فقه پرداخت و به نشر علم در سواحل شام و صور همت گماشت. ابوبكر خطبى و ابومحمد كتانى و سهل بن بشر اسفراينى و فقيه نصر بن ابراهيم مقدسى و ابوالقاسم نسيب از وى روايت كردند. گويند: وقتى كه در بغداد بود نامه هايى را كه برايش مى آمد باز نمى كرد و همه را جمع مى كرد، تا موقعى كه از تحصيل علم فراغ حاصل كرد، سپس همه ى نامه ها را گشود و خواند و به اخبار دردناك مندرج در آنها- كه اگر قبلا خوانده بود از كار علم باز مى ماند همانند مرگ كسان و خويشان- وقوف يافت.
سليم در سفر مكه پس از انجام اعمال حج در ساحل جده در درياى قلزم غرق شد. از آثارش: «التقريب» در فروع؛ «روح المسائل»، در فروع؛ «ضياء القلوب»، در تفسير قرآن؛ «غريب الحديث»؛ «الكافى»، در فروع؛ «المجرد»، در فروع؛ «الاشاره»، در فروع.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كشف الظنون (1630 ،1593 ،1378 ،1205 ،1091 ،915 ،466 ،98)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (128 -127)، معجم المؤلفين (243/4)، الوافى بالوفيات (334/15)، وفيات الاعيان (399 -397 /2)، هديه العارفين (409/1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 378 ق)، صوفى. از مشايخ صوفيه بود كه در نيشابور مقام داشت، و با ابن عطا و محمد بن ابى الحوارى و ابوعلى رودبارى هم صحبت بود. وى مال بسيار داشت و جمله ى آن را براى طايفه درويشان خرج كرد، و خود درويش از دنيا بيرون رفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :رى باستان (293 /2)، طبقات الصوفيه ى سلمى (509)، نفحات الانس (124).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س سوم و چهارم ق)، عارف. در «نفحات الانس» آمده كه: وى معاصر ابوبكر زقاق صغير و ابوعمرو زجاجى و مردى متورع و مجتهد بود. گفته اند «از مشايخ كس ز وى گريان تر نبود. هر مريد مبتدى كه وى را بديدى اسير و گرفتار وى مى شد از كثرت عبادت و گريه و بى صبرى و آتش اضطراب وى در سماع. در ابتداى كار خود به سفر مكه رفت و مشايخ صوفيه را دريافت و يك سال مجاورت آنجا كرد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :رى باستان (273/2)، نفحات الانس (201)، هفت اقليم (11/3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى و دانشمند. از مشاهير علما و قُرّاء و فقرا بود. او معاصر با يوسف بن حسين متوفى به سال 304 ق است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :رى باستان (273 /2)، نفحات الانس (100 ،99).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(277 -195 ق)، حافظ، محدث، مفسر و رجال شناس اهل سنت. معروف به حافظ شرق. چون ساكن محله ى درب حنظله ى رى بود، او را حنظلى نيز گفته اند. از چهارده سالگى به استماع و كتابت حديث پرداخت و در كسب علم سرگشته ى شهرها شد. به عراق و شامات و مصر و حجاز سفر كرد و از علمايى چون عبيداللَّه بن موسى و ابونعيم، در كوفه و محمد بن عبداللَّه انصارى و اصمعى، در بصره و هوذه بن خليفه در بغداد، و ابومسهر در دمشق و ابويمان در حمص، و سعيد بن ابى مريم در مصر و بسيارى ديگر حديثها شنيد و در طلب آن بيش از هزار فرسنگ راه با قدم پيمود. او از كارشناسان بزرگ متن و اسناد حديث و جرح و تعديل راويان حديث بود، لذا به او شيخ المحدثين نيز گفته اند. وى از اقران بخارى، مسلم، ابوزرعه رازى و ابوزرعه دمشقى بود و اين دو از راويان ابوحاتم هستند. ابوداوود و نسائى، صاحبان «سنن»، به نقل حديث از او پرداخته اند و نسائى از وى تعبير به «ثقه» كرده است. از شاگردان بنام او فرزندش، عبدالرحمان بن ابى حاتم است. ابن ابى حاتم در مقدمه ى كتاب «الجرح و التعديل» شرح حال زيباى براى پدر نگاشته و به نكاتى كه حاكى از عظمت قدر و وسعت حفظش مى باشد، اشاره كرده است. عبداللَّه بن جعفر حميرى شيعى و سعد بن
عبداللَّه اشعرى قمى نيز از راويان او هستند. او در هشتاد و دو سالگى در رى درگذشت. از آثر وى: «تفسير القرآن»؛ «الجامع فى الفقه»؛ «الزينه»، در حدود چهارصد برگ؛ «طبقات التابعين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (250/6)، تاريخ بغداد (77 -73 /2)، تهذيب التهذيب (29 -27 /9)، الجرح و التعديل (مقدمه/ 368 -349، ق 2 ج 204/3)، دايرةالمعارف فارسى (29/1)، رجال ابن داود (قسم 498/2)، رجال الطوسى (512)، رجال النجاشى (401/1)، رى باستان (349 -348 /2)، ريحانه (286/2)، سير النبلاء (263 -247 /13)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (354)، الفهرست الطوسى (276)، الكنى و الالقاب (44/1)، لغت نامه (ذيل/ رازى، ابوحاتم رازى)، معجم المؤلفين (35/9)، الوافى بالوفيات (183/2)، هديه العارفين (19/2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 258 ق)، واعظ و زاهد. اهل رى بود. در بلخ اقامت داشت و در نيشابور درگذشت. از آثار وى: «كتاب المريدين» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (218/9)، الفهرست لابن النديم (260)، معجم المؤلفين (232/13)، هديه العارفين (516/2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 382 ق)، صوفى، مسند و محدث. در رى از ابن ابى حاتم و در بغداد از يحيى بن صاعد و در دمشق از ابن جوصاء و محمد بن عبدالاعلى حديث شنيد. حاكم نيشابورى و ابونعيم و شيخ الاسلام صابونى و محمد بن عبدالعزيز مروزى و ابوسعد كنجرودى از وى حديث شنيدند. او به مصر و شام رفت و حج گزارد و مدتى ساكن نيشابور و مصاحب ابوعلى ثقفى زاهد بود. او را از راويان محمد بن ايوب رازى و يوسف بن عصام نيز شمرده اند. در اواخر عمر به مرو رفت و از آنجا به بخارا سفر نمود و تا پايان عمر در آنجا حديث مى گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ الاسلام (حوادث 53 -52 /400 -381)، رى باستان (324/2)، سير النبلاء (428 -427 /16).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 353 ق)، صوفى. اصل وى از رى بود و مولدش به نيشابور. او چندى در مصر به سر برد و يك چند در عراق و شاگرد ابوجعفر بن محمد بن عبداللَّه فرقانى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (655)، تاريخ نيشابور (233)، تعليقات اسرار التوحيد (663/2)، رى باستان (299/2)، طبقات الصوفيه سلمى (319).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوم ق)، عارف. وى معاصر ابوسعد مالينى بوده و گويند با فضيل عياض ديدار داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ترجمه ى رساله ى قشيريه (28)، طبقات الصوفيه هروى (594 ،455)، نحفات الانس (768 ،210).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 304/303 ق)، عارف، صوفى و محدث. از بزرگان و مشايخ روزگار خود بود كه به انواع علوم ظاهرى و باطنى آراسته و شيخ رى و امام جبال بوده. گويند طريقه ملاميته داشته و در بيان معارف و اسرار سخت گويا بوده است، و لذا مردم رى او را طرد كردند و كلماتى نازيبا درباره اش گفتند. يوسف رازى به بغداد و مصر سفر كرده و با ذوالنون مصرى و ابوتراب نخشبى و يحيى بن معاذ رازى و قاسم جوعى و ابن ابى الجوارى صحبت داشته و با جنيد بغدادى مكاتباتى داشته، و از احمد بن حنبل و دحيم روايت كرده است. ابواحمد عسال و ابوبكر نقاش و محمد ابن شاذان و بسيارى ديگر از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حليه الاولياء (243 -238 /10)، رى باستان (406 -405 /2)، سير النبلاء (251 -248 /14)، شرح شطحيات (200 -192)، طبقات الصوفيه سلمى (509)، طبقات الصوفيه هروى (269 -266).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور بن جعفر موسيقى دان و عودنواز معروف معاصر هارون و مأمون عباسى. (اواخر قرن 2 و اوايل قرن 53 ه.53) وى در جايگاه انگشتان در عود و شاهرود تصرفاتى كرد، و اسحاق ابن ابراهيم موصلى نزد او موسيقى آموخت.
هارون الرشيد بر او غضب كرد و قريب 10 سال وى را از خود دور داشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 666 ق)، فقيه، مفسر، لغوى، اديب و صوفى حنفى. اصل وى از رى است. طى سفرى از مصر و شام ديدار كرد و در پايان عمر، در سال 666 ق، در قونيه بود. او در تفسير قرآن مشهور است. صاحب «ريحانه الادب» و به تبع آن دهخدا در «لغت نامه» رازى را از علماى قرن هشتم و متوفاى بعد از سال 768 ق دانسته اند. از آثار وى: «انموذج جليل فى اسئله و اجوبه من غرائب آى التنزيل»؛ «الذهب الابريز فى تفسير الكتاب العزيز»؛ «روضه الفصاحه»، در علم بيان؛ «كنوز البراعه فى شرح المقامات الحريريه»؛ «مختار الصحاح»، در لغت كه تلخيص «صحاح» جوهرى است و در 660 ق خاتمه يافته؛ «حدائق الحقائق»، در مواعظ؛ «دقائق الحقايق»، در تصوف.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (279/6)، ايضاح المكنون (389/2 ،475/1)، تاريخ ادبيات در ايران (287 -286 /3)، رى باستان (346/2)، ريحانه (405 ،288 /2)، كشف الظنون (1073 -1072 ،633 ،92)، لغت نامه (ذيل/ رازى، زين الدين)، معجم المؤلفين (112/9)، هديه العارفين (127/2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ عبداللَّه بن محمد مكنى به ابوبكر و معروف به شيخ نجم الدين دايه (ف. 645 ه.ق) از عرفاى بزرگ قرن هفتم و از شاگردان شيخ نجم الدين كبرى است. به سال 617 پس از واقعه ى قتل استادش نجم الدين كبرى به هنگام حمله ى مغول به خراسان از خوارزم فرار كرد و به همدان آمد و در 618 همدان را ترك كرده به اردبيل رفت ولى در همان سال روانه ى بلاد روم شد و در قيساريه ى روم به خدمت سلطان علاءالدوله كيقباد سلجوقى رسيد و از آن پس در حمايت وى قرار گرفت و به
پاس انعام سلطان در 620 در شهر سيواس كتاب مرصادالعباد را به فارسى به نام علاءالدوله تصنيف كرد، و بقيه ى عمر را در بلاد روم با مصاحبانى چون صدرالدين قونيوى و جلال الدين مولوى گذرانيد و در سال 645 ه.ق وفات يافت.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين راستي
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1306/1/1
زندگينامه علمي
آية الله حاج شيخ حسين راستي كاشاني در سال 1306 در شهرستان كاشان در محلّه سلطان امير احمد (از فرزندان موسي بن جعفر (ع ) ) به دنيا آمد. مادرش ، ربابه بود و پدر وي ، علي نام داشت كه از راه ابريشم بافي ، روزگار مي گذرانيد و مدتي نيز كارمند دولت بود. زندگي آية الله راستي كاشاني در خانواده اي ساده ، امّا متديّن و دوستدار خاندان پيامبر (ص ) آغاز شد؛ شيفتگي پدر او به روحانيّت به حدّي بود كه اگر در كوچه خيابان ، فرد معمّمي را از دور مي ديد، صلوات مي فرستاد و در پيشگاهش اداي احترام مي كرد. آية الله راستي كاشاني ، تحصيلات ابتدايي را تا پاية ششم در شهر كاشان به پايان رسانيد. پس از آن ، به دليل نارضايتي پدر از وضعيت دبيرستانهاي آن روزگار، به دبيرستان نرفت و در بعضي از تجارت خانه ها و مغازه ها به كار مشغول شد.
پس از مدتي به سراغ نقاشي طرحها و نقشه هاي قالي رفت و آن حرفه را نزد استادان معروف و مجرّب فرا گرفت ؛ امّا به سبب شوق فراوان به كسب معارف اسلامي و علوم ديني ، راهي حوزه علميه كاشان شد. دروس دورة ادبيات و بخشي از دروس سطح را نزد استادان مشهور
آن ديار آموخت و سپس ، عازم حوزه علميه قم شد. در قم ، نيز رسائل ، مكاسب و كفايه را به پايان رساند و در كنار آن به تحصيل فلسفه ، كلام و تفسير مشغول بود. پس از آن ، عازم نجف اشرف شد تا ضمن باريابي به درگاه مولاي متقيان ، علي (ع ) از محضر استادان آن ديار نيز بهره ببرد كه اين سفر بيش از بيست و پنج سال به طول انجاميد. علت مهاجرت ايشان به نجف اشرف ، علاقه فراوان ايشان به تفسير قرآن كريم واطلاع از جلسات درس تفسير حضرت آيت الله العظمي آقاي خويي بود. آية الله راستي كاشاني ، در طي اين سالها، به تدريس درسهاي آموخته نيز مي پرداخت و شاگردان بسياري را تربيت مي نمود؛ امّا با شرفيابي حضرت امام (ره ) به شهر اميرمؤمنان علي (ع ) ، آية الله راستي درس خود را كه طلاب بسياري در آن شركت مي جستند، تعطيل كرد و همراه با شاگردان ، در درس امام خميني (ره ) شركت كرد. آية الله راستي كاشاني ، در طول دوران تحصيل خود از محضر استادان برجسته اي بهره مند بود.
وي در كاشان ، دروس دورة ادبيات و بخشي از دروس دورة سطح را نزد استاداني همچون آية الله العظمي سيد محمد حسين رضوي ، آية الله ميرزا حسين فاضل نراقي ، آية الله غروي كاشاني ، آية الله شيخ علي اكبر صمدي و آية الله حاج شيخ جعفر صبوري قمي فرا گرفت . با ورود به قم ، رسائل و مكاسب و كفايه را نزد آية الله العظمي حاج شيخ مرتضي حائري يزدي ، آية الله حاج شيخ عبدالجواد اصفهاني ، آية الله العظمي حاج سيد شهاب الدين مرعشي نجفي و حضرت آية الله العظمي حاج سيد محمدباقر طباطبايي بروجردي
(سلطاني ) آموخت و براي آموختن تفسير، هيئت ، فلسفه نزد مرحوم علامه طباطبايي رفت .در دورة تحصيل در نجف نيز، به درس خارج اصول و فقه و تفسير آية الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي و آية الله العظمي ميرزا باقر زنجاني رفت . همچنين در درس حضرات آيات حاج سيد محسن حكيم و حاج سيد محمود شاهرودي ، حاج سيد عبدالهادي شيرازي ، ميرزا حسن يزدي ، شيخ حسن حلّي ، حاج ميرزا حسن بجنوردي و حاج سيد حسين حمّامي نيز به تناوب شركت مي جست . وي براي فراگيري علم حديث و درايه و بخشي از حكمت و فلسفه به نزد آية الله العظمي حاج سيد عبدالاعلي سبزواري رفت .
از ديگر استادان او در فلسفه و كلام ، آية الله حاج شيخ صدرا مي باشد. همچنين وي تفسير را نزد عالم رباني ، آية الله شيخ محمد علي سرابي و آية الله العظمي آقاي خويي آموخت در اين مدت ايشان از جلسات خصوصي اخلاق حضرت آيت الله العظمي حاج سيد جمال گلپايگاني بهره برد. با حضور امام (ره ) در حوزه علميه نجف اشرف ، آية الله راستي به درس ايشان شتافت و از محضر وي بهره هاي بسيار برد. آية الله راستي مدتي در جلسات فقهي شوراي استفتاي آية الله خويي شركت داشت . آية الله راستي كاشاني در دوران تحصيل در قم با آية الله مرحوم حاج شيخ علي حيدري ، آية الله حاج سيد جلال فقيه ايماني ، آية الله حاج شيخ محمدرضا مهدوي كني ، انس فراوان داشت و در جلسات مباحثه درسي آنان شركت مي كرد. در نجف نيز با مرحوم آية الله حاج سيد نصر الله مستنبط ، آية الله حاج سيد حسن قزويني ، آية الله حاج سيد مرتضي نجومي و آية الله حاج
سيد محمد نوري جلسات مباحثه علمي برقرار مي كرد كه اين جلسات ساليان متمادي ادامه داشت . از ديگر دوستان نزديك وي ، آية الله حاج سيد اسدالله مدني ، مرحوم آية الله شيخ محمد فكوريزدي و مرحوم آية الله حاج سيد مرتضي خلخالي است . آية الله راستي كاشاني با مرحوم آية الله حاج سيد عبدالكريم كشميري ، انس فراواني داشته است .
آية الله راستي كاشاني در طول عمر خود، تا كنون فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسياري را به انجام رسانده است كه ذكر همة آنها در اين مختصر نمي گنجد. وي حدود پنجاه سال است كه به تدريس در حوزه هاي علميه كاشان ، نجف اشرف و قم مي پردازد و از اين رهگذر، شاگردان بسياري را پرورش داده است كه برخي از آنان خود، از استادان و فضلايي هستند كه در حوزه هاي علميه ايران و ديگر كشورها به خدمت به جامعة تشيع مي پردازند. برخي نيز در پستهاي مهم و حساس نظام اسلامي ، خدمت مي نمايند. آية الله راستي ، در زمان حيات امام (ره ) به نمايندگي ايشان براي ساماندهي امور حوزه و ايجاد تشكيلات شوراي مديريت حوزة علميه قم منصوب شد و مُجاز به تصرف در امور شرعيه شد. در اين زمينه ، وي خدمات شاياني را به سرانجام رسانده است كه آثار و بركات آن تا هم اكنون نيز بر جاي مانده است . آية الله راستي به پژوهش در زمينه هاي گوناگون ديني ، پرداخته كه برخي از آنان در نشريات كشور به چاپ رسيده است . وي همچنين تقريرات دروس برخي از اساتيد خود را نگاشته و حواشي و دستنوشته هايي در زمينه فقه و اصول دارد. اشتغال به درس و علوم ديني ، آية الله راستي را از مبارزه بر
ضد طاغوت بازنداشت .
وي از نخستين روزهاي نهضت ، به جمع مبارزان پيوست و همواره با اطاعت از رهنمودهاي امام خميني (ره ) به افشاگري ماهيت شوم خاندان پهلوي و تلاش براي استقرار نظامي اسلامي با بهره گيري از معارف اهل بيت (ع ) مي پرداخت . از جمله فعاليتهاي سياسي وي كه پيش تر، ذكر آن آمد، تعطيل كردن درس خود در نجف و حضور در درس امام (ره ) به منظور مطرح نمودن و تقويت نهضت امام خميني (ره ) بود. ديگر اينكه وي در سال 1343، مسأله تقليد از امام خميني (ره ) را به طور جدي مطرح كرد. آية الله راستي ، با عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، جزء فعالان اين مجموعه شد و امضاي او در زير بسياري از اعلاميه ها و بيانيه هايي كه بر ضد شاه منتشر مي شد، به چشم مي خورد. از ديگر فعاليتهاي وي در زمان رژيم شاه ، سفر به آبادان ، به نمايندگي از طرف امام خميني (ره )، براي حمايت و پشتيباني از اعتصاب كاركنان صنعت نفت بود. وي از كساني بود كه در مسجد دانشگاه تهران متحصن شد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن 1357، فعاليتهاي سياسي معظم له پايان نيافت . و تاكنون به نيز ادامه دارد.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 502 ق)، اديب، لغوى، شاعر، مفسر، محدث، متكلم، حكيم و فقيه شافعى/ معتزلى. اهل اصفهان و ساكن بغداد بود. وى را همتا و قرين امام محمد غزالى مى دانند. به گفته ى كاتب چلبى، غزالى كتاب «الذريعه» او را از خود جدا نمى كرد و آن را به خاطر نفاستش مى ستود. بعضى از علما به استناد اينكه او از اهل بيت (ع) بسيار روايت كرده و از اميرالمومنين على بن ابيطالب (ع) فقط
با عبارت اميرالمومنين (ع) تعبير مى كند، او را شيعه خوانده اند، ولى فخر رازى در «تاسيس التقديس» او را از ائمه اهل سنت مى شمارد. صاحب «روضات الجنات» به نقل از «تاريخ اخبار البشر» سال وفات وى را 565 ق ذكر كرده است. از آثار وى: «تحقيق البيان فى تاويل القرآن»؛ «تفسير القرآن»، معروف به «جامع التفاسير» يا «جامع التفسير» كه بيضاوى تفسير خويش را از آن اخذ كرده؛ «الذريعه الى مكارم الشريعه»، در علوم اخلاق و پندهاى نيكو؛ «المفردات فى غريب القرآن» يا «مفردات الفاظ القرآن»؛ «افانين البلاغه»؛ «اخلاق الراغب»؛ «رساله فى فوائد القرآن»؛ «المعانى الاكبر»؛ «الايمان و الكفر»؛ «تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين»، در معرفت نفس؛ «درة التاويل فى متشابه التنزيل»؛ «محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء» در نوادر حكم و حكايات كه محمدصالح قزوينى آن را با عنوان «النوادر» به فارسى ترجمه كرده است.[1]
(بخش 1) اصفهانى، ابوالقاسم حسين بن محمد (ف. 502 ه.ق.) از ادبا و علماى بزرگ اصفهان و او را است: مفردات الفاظ القرآن، محاضرات الادباء، تفصيل التشأتين، الذريعة الى مكارم الشريعة (ه.م.)، تفسير القرآن، حل متشابهات القرآن.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (279/2)، اعيان الشيعه (162 -160 /6)، تاريخ ادبيات در ايران (266/2)، تاريخ گزيده (693)، دايرةالمعارف فارسى (1061/1)، الذريعه (364/21 -128/20 ،28/10 ،46 -45 /5)، روضات الجنات (216 -186 /3)، رياض العلماء (101/7 ،172/2)، ريحانه (293 -292 /2)، سرآمدان فرهنگ (371 -370 /1)، سير النبلاء (121 -120 /18)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 82 -81 /6)، فرهنگ سخنوران (363)، كشف الظنون (1773 ،1729 ،1609 ،881 ،827 ،739 ،462 ،447 ،377 ،131 ،36)، الكنى و الالقاب (269 -268
/2)، لغت نامه (ذيل/ راغب اصفهانى)، مؤلفين كتب چاپى (862/2)، معجم المؤلفين (59/4)، هديه الاحباب (140 -139)، هديه العارفين (311/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمدعلى راغب، يكى از هنرمندان باارزش سرزمين سرسبز گيلان زمين مى باشد كه به سال 1323 شمسى در خانواده اى هنردوست و هنرشناس در بندرانزلى متولد شد.احمدعلى راغب از همان طفوليت تحت تأثير فضاى آكنده از كوهستان هاى سرسبز و جنگلهاى باطراوت و درياى الهام برانگيز زادگاه خود قرار گرفت و مفتون و شيداى موسيقى و شعر گشت به طورى كه در نوجوانى ابتدا براى خود ساز دهنى خريدارى كرد و نزد خود نواخت سپس به نواختن سنتور روى آورد. پدر راغب صاحب قهوه خانه اى بود كه به خصوص هنرمندان محلى در آن رفت و آمد داشتند و وى سعى داشت كه خود را به گروه و جمع هنرمندان موسيقى نزديك كند تا از ايشان چيزهايى بياموزد. همين ذوق و شوق موجب پيشرف وى شد طورى كه آهنگ هاى محلى را با اشعارى از سروده هاى خود كه به زبان گيلكى بود اجرا مى كرد و موجب شهرت او در شهر شده بود از ايشان خواهش كردم شرح دهند كه چگونه به موسيقى روى آورد در پاسخ گفت:
«در جوانى نزد مرحوم يحيى نيكنواز نوازندگى تار را فراگرفتم و در سال 1342 كه پس از اخذ ديپلم به عنوان معلم در آموزش و پرورش رشت مشغول خدمت گرديدم،همزمان وارد اركستر راديو شدم و هفته اى يك تصنيف همراه با شعر براى خوانندگان راديو گيلان آماده مى كردم، ماهى دو بار به تهران مى آمدم و نزد مرحوم على اكبر سرخوش به فراگيرى تار مى پرداختم تا در زمينه بداهه نوازى تجربه كسب كنم. پس از هشت سال همكارى با
راديو و تلويزيون گيلان و ساختن چهل قطعه موسيقى با كلام و بدون كلام در سال 1350 جهت ادامه تحصيل در رشته مورد علاقه ام به تهران منتقل شدم ودر دانشگاه مشغول به تحصيل گرديدم و همچنان به عنوان معلم در خدمت آموزش و پرورش نيز بودم و سعى كردم ازمجلس اساتيدى چون جليل شهناز، جوادمعروفى، على اكبر سرخوش، مصطفى كسروى، فريدون ناصرى، فرهاد فخرالدينى، مرتضى حنانه، هوشنگ ظريف و فرهنگ شريف كسب فيض نمايم.
پس از چندى در اركستر ايرانى مفتاح، زير نظر استاد مهدى مفتاح به عنوان آهنگساز و نوازنده عود مشغول به كار گرديدم و آهنگ هايى نيز براى خوانندگان معروف و طراز اول ساختم و نيز قطعات «فولكور» گيلانى بدون كلام را كه سال ها براى آن زحمت كشيده بودم توانستم با همين اركستر اجرا نمايم كه هنوز هم پخش مى شوند.
مسافرت هاى زيادى، همراه با گروه هاى هنرى به خارج از ايران جهت معرفى و اشاعه موسيقى سنتى ايران داشتم: دوبار به آمريكا، دوبار به انگلستان، يك بار به فرانسه، يك بار به ايتاليا، دوبار به آلمان، دوبار به ژاپن، يك بار قبل از انقلاب به مصر و يك بار هم بعد از انقلاب به اين كشور و كشورهاى ديگر عربى رفتم.
در سال 1358 كه واحد موسيقى صداو سيما منحل علام شد، بنده به اتفاق چند نوازنده ديگر و همكارى محمد گلريز مشغول ساخت و اجراى سرود در ارتباط با انقلاب گرديدم. ناگفته نماند كه مشكلات زيادى را نيز متحمل مى شدم و پس از آشنايى با استاد حميد سبزوارى و همكارى صميمانه شهيد مجيد حدادعادل مدير راديوى وقت به تهيه سرودهايى همچون شهيد: «مطهرى»و «نواب صفوى»، «نغمه اتحاد»، «نعمه
توحيد»، «مارش حركت»،«پاسداران»، «سرودبسيج»، «خدايا خدايا»، «باز آى»، «آمريكا آمريكا»، دهها سرود ديگر همت گماشتم و پس از شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران براى در صحنه نگاهداشتن مردم در شهرها و پشت جبهه تمام تلاشم را در زمينه موسيقى جنگ معطوف داشتم كه نمونه بارز آن سرود اين «پيروزى خجسته باد» مى باشد.
در سال 1359 از آموزش و پرورش به صدا و سيما منتقل شدم تا بهتر بتوانم در زمينه موسقى فعال باشم و در سال 1367 به افتخار بازنشستگى در صدا و سيما نائل شدم ولى مجددا به عنوان كارشناس و مسئول توليد موسيقى مراكز و سرپرست واحد موسيقى مركز رشت و عضو شوراى عالى موسيقى صدا و سيما و سرپرست اركستر سنتى شماره 2 به خدمت مشغول شدم و همچنان در اين سمت ها مشغول كار هستم و آرزوى من اعتلاى موسيقى ايران و شناساندن آن به همه ملل مى باشد چون موسيقى ايران به نظر من موسيقى تفكر و انديشه است و بهترين موسيقى در جهت بروز احساسات درونى بشر است، ارتباط نزديك با درون انسان دارد، قابل درك براى همه ملت ها است از اين رو، موسيقى ايران را موسيقى كمال يافته مى بينم.
من به دليل آهنگسازى با همه سازها آشنايى دارم و از نظر اجرا به پيانو، فلوت، سنتور، تار، عود، سه تار، تسلط دارم و با سه تار مداوم زندگى مى كنم. از ابتداى پيروزى انقلاب تاكنون 319 سرود باكلام و 20 قطعه بدون كلام دارم. سه موسيقى فيلم نيز ساخته ام و تعداد آهنگ هايم قبل از انقلاب بالغ بر 60 قطعه مى باشد كه در آرشيو راديو موجود است. من به موسيقى محلى و فولكور ايران عشق
مى ورزم و تحقيقاتى نيز در اين زمينه نموده ام و اثرى در اين رابطه تهيه و اجرا كرده ام.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي گرايش : اديان و عرفان اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : علي رافعي در خانواده اي معتقد و مسلمان ديده به جهان گشود .تحصيلات رسمي و حرفه اي : علي رافعي از سنين نوجواني كشش دروني عجيبي نسبت به عرفان داشت و همين امر باعث شد كه دردبيرستان علوي ، تحت تعليمات معنوي و عرفاني فرا گيرد . در اين مسير او از آموزش عالي بزرگان ديگري نيز بهره برده است . وي درسال 1357 شمسي به دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران وارد شد و تامرحله فوق ليسانس (كارشناسي ارشد )به تحصيل خود در اين دانشكده ادامه داد.فعاليتهاي ضمن تحصيل : فعاليتهاي ضمن تحصيل علي رافعي را مي توان فراگيري تعليمات معنوي و عرفاني دانست . او همزمان با تحصيل درمدرسه ، از آموزش بزرگان ديني نيز بهره مي برده است .استادان و مربيان : علي رافعي دردوران دبيرستان علوي ، از استاد علي مدرسي تعليمات معنوي و عرفاني را آموخت . او همچنين از آموزش هاي همزمان علامه جعفري و استاد عبد الكريم روشن بهره برده است .مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : علي رافعي ، مدرس دانشگاه است . او مشاغل و مسئوليت هاي گوناگوني از جمله تدريس در دانشگاه هاي تهران و همچنين مراكزو مومسسات ديگر دارد .وي همچنين به عنوان مولف نيز مشاغلي براي خود ايجاد كرده است .فعاليتهاي آموزشي : فعاليت هاي آموزشي علي رافعي را
مي توان در فعاليت وي دردانشگاه هاي گوناگون ، همانند دانشگاه آزاد اسلامي ، دانشگاه الزهرا و دانشگاه مذاهب اسلامي خلاصه كرد .ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : علي رافعي معتقد است كه راه عرفان ، راه تربيت است و اين تربيت به يك معنا ، زياد آموختني نيست ، بلكه انسان بايد مربي داشته باشد يعني كسي كه براي شاگرد الگو باشد . اين ملازمت و توجه به مربي ، آنچنان تاثيري دارد كه به تدريج افراد به آيينه افكار و انديشه هاي استادشان تبديل مي شوند چنانكه صدرالدين قونوي آنقدر ملازم ابن عربي بود كه دست آخر داماد او شد و درعين حال ، بهترين شارح نظريات اين عربي هم اوست .آرا و گرايشهاي خاص : علي رافعي درتبيين عشق وعرفان معتقد است كه عشق الهي آموختني نيست . او بر اين باور است كه عشق الهي يك طرفش انتخاب خداوند است . خداوند بايد فردي را براي خودش ، براي بيان اسرار و ورموز خودش انتخاب نمايد . چون كه قرن ها بايد كه تا صاحبدلي پيدا شود «بوسعيد اندر خراسان يااويس قرن »آثار : اديان ابتدايي ، اديان هند، تكاپوي انديشه ها ويژگي اثر : اين كتاب دوجلد بوده و درباره علامه جعفري مي باشد .4 يهودو مسيحيت
منابع زندگينامه :مقام عشق و عرفان ،يادنامه جناب شيخ رجبعلي خياط نكوگويان درگفت و گو با استاد علي رافعي ،ماهنامه كيهان فرهنگي ،سال بيستم ،شهريور 1382 ، پياپي 203 ، ص25
قرن:0
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نام شخصى دانسته اند كه واضع چنگ بوده.
«بر فلك برداشته خورشيد جام و
آنگهى
بر سما بنواخته ناهيد چنگ رامتين»
(عبدالواسع جبلى)
رامتين سازنده و نوازنده ى چنگى مخصوص بود و چنگ را بنام او «رامتين» گفتند.
(س هفتم م)، نوازنده. نام وى را رامى و رامين نيز نوشته اند و او را با رامين، عاشق ويس، يكى دانسته اند. او مخترع چنگى است كه آن را رام و رامى مى گفتند. رامتين از چنگ نوازان عهد خسرو پرويز ساسانى بود و نام او در اشعار شاعران بسيار آمده است. از جمله منوچهرى دامغانى در اين بيت:
حاسدم گويد كه شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد كسى بربط ز چنگ رامتين[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (12 -11)، تاريخ برگزيدگان (550)، تاريخ موسيقى (67 ،56/ 1)، تاريخ هنرهاى ملى (710 -709/ 2)، تمدن ساسانى (177/ 1)، لغت نامه (ذيل/ رامتين).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1320 ش)، موسيقيدان و نوازنده. از اهالى اصفهان بود. وى كمانچه را از موسى كاشى فراگرفت و پس از فراگيرى آن وارد دستگاه بانو عظمى، خواهر ظل السلطان شد، پس از چندى به تهران آمد و با دختر ميرزا حسينقلى ازدواج كرد و در نزد پدر زن خود رديف دستگاههاى موسيقى را تكميل كرد. در نواختن آهنگهاى ضربى و رنگ مهارت و سرعت عمل داشت. وى سه سفر براى پر كردن صفحه به خارج از ايران مسافرت كرد. باقرخان در سن هشتاد سالگى بدرود حيات گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى ايران (52)، تاريخ ادبيات ايران، دوره ى بازگشت (218/1)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (146 -145)، تاريخ موسيقى (546 -545 ،541 -451/2)، سرگذشت موسيقى (71 -68 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نويسنده، استاد.
تولد: 1301، مشهد.
درگذشت: 20 شهريور 1363، انگلستان.
محمود راميار تحصيلات خود را تا پايان دوره ى متوسطه در مشهد به پايان رسانيد و سپس براى ادامه ى تحصيل به تهران عزيمت كرد و در مدرسه ى سهپسالار قديم تحصيلات خود را در فقه و اصول ادامه داد. در مدت اقامت در تهران موفق به اخذ دكتراى حقوق از دانشگاه تهران شد. وى مدتى نيز در فرانسه به تحقيق و تحصيل مشغول بود. آخرين مرحله از تحقيقات ايشان نزد پروفسور مونتگمرى وات در دانشگاه ادينبورگ بود كه اين دوره را نيز با درجه ى دكترى به پايان رسانيد. پس از فراغت از تحصيل در سال 1349 به مشهد بازگشت و به عنوان استاد و رييس دانشكده ى الهيات دانشگاه مشهد به تحصيل و تحقق پرداخت. از جمله خدمات وى تأسيس چاپخانه ى دانشگاه مشهد بود. وى در سال 1359 بازنشسته
شد.
آثار دكتر محمود راميار عبارتند از: تاريخ قرآن، كشف الآيات قرآن مجيد، در آستانه سالزاد پيامبر (ص)؛ ترجمه ى كتاب در آستانه ى قرآن (ترجمه از كتاب بالشر فرانسوى، 1358)؛ آخرين اثر استاد تفسيرى از قرآن بود كه به انجام نرسيد.
كتاب تاريخ قرآن وى در دومين دوره ى كتاب سال جمهورى اسلامى ايران برگزيده شد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، شاعر و تذكره نويس. اصل وى از هرات بود. كتابى موسوم به «دير راهب» به نظم درآورد و «تذكره اى» به نام عليرضا پاشا، والى بغداد، تنظيم كرد كه ناتمام ماند. از اوست:
آنان كه شب و روز مرا مونس و يارند
يكروزه چو گل، يك شبه چون شمع مزارند
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تايخ تذكره هاى فارسى (240 -239 /1)، فرهنگ سخنوران (367)، مصطبه ى خراب (70 -69).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس مجيد راهدوست، يكى از هنرمندان خوب و باارزشى است كه به سال 1320 خورشيدى، در شهر تبريز، شهر قهرمان پرور و فخرآفرين استان آذربايجان، شهر ستارخان ها، شهر باقرخان ها ديده به جهان گشود. پدر وى افسر ارتش و پزشك بود كه از علاقمندان و طرفداران موسيقى اصيل و سنتى ايران بود، عموى او ميرزا حسن خان سالك از آوازى خوش و رسا بهره ور بود و با تمام گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايران آشنايى كامل داشت.
مجيد تازه مدرسه ابتدايى را به اتمام رسانيده بود كه براى تحصيل علم موسيقى به هنرستان عالى موسيقى تبريز رفت. در هنرستان كه تحصيل مى كرد، مورد توجه عزيز شعبانى، رئيس وقت هنرستان قرار گرفت و با علاقه و پشتكارى كه از خود نشان داد، در سال دوم هنرستان وارد دسته موزيك ترومپت شد. رهبرى اين دسته موزيك در آن زمان با مرحوم سروربخش بود، پس از مدتى كه وى كليه دروس مربوط به ساز ترومپت را فراگرفت، پس از دو سال به دسته گروه كر هنرستان رفت و تا پايان دوره تحصيلى هنرستان شاگرد نمونه بود.
در سال 1338 كه وى به سن 18 سالگى رسيده بود، در مسابقاتى كه در كل استان برپا شده بود،
مقام اول را كسب كرد و در همان سال جهت شركت در مسابقات هنرى كشور كه در منظريه تهران برگزار مى شد به تهران آمد و پس از يك دوره 15 روزه در منظريه توانست مقام اول را در ميان هنرمندان جوان سراسر كشور را به دست آورد و با سربلندى به زادگاه خويش بازگشت.
مجيد راهدوست، مدتى در تبريز به تدريس موسيقى و شركت در جشن هاى فرهنگى و هنرى و جشن هاى ملى و مذهبى سرگرم شد كه در ضمن با آشنايى بزرگان موسيقى آن زمان مثل: ابوالحسن خان اقبال آذر، غلامحسين بيگجه خانى و حسن عذارى توانست به اندوخته هاى هنرى خويش بيفزايد. سپس رهبرى موزيك فرهنگ و آموزش عالى را پذيرا شد و در اين زمان بنا به پيشنهاد عزيز شعبانى رئيس هنرستان عالى موسيقى ساز دوم خود را ويولن بود انتخاب كرد و موسيقى كلاسيك را نزد مرحوم مسيو استپان سانوسيان و مسيو زاون فراگرفت. و خود در تعليم ويولن شروع به فعاليت كرد و كليه كتاب هاى كلاسيك و كنسرت هاى بزرگ را همراه مسيو زاون اجرا كرد. پس از اين براى همكارى به راديو تبريز دعوت شد كه در اركستر مرحوم ارمغانى شركت فعال داشت.
مجيد راهدوست، پس از چندى جهت ادامه تحصيل به اروپا رفت و در كشورهاى آلمان غربى آن زمان و اتريش با آهنگسازان و موسيقى اين ممالك آشنا شد و در سال 1347 به وطن بازگشت و در تهران فعاليت هاى هنرى خود را دنبال كرد، در تهران توسط يكى از دوستانش نزد استاد فقيد حبيب اللَّه بديعى و پس از آن نزد اسداللَّه ملك هنرمند باارزش رفت و در مكتب آنان به فراگيرى موسيقى
اصيل ايرانى و بداهه نوازى پرداخت و مدتى كلاس استاد را اداره كرد و شاگردان را راهنمايى و آموزش داد.
وى مدتى نيز در خدمت شاپور نياكان كار كرد و از كلاس درس وى بهره گرفت، در سال 1367 همكارى خود را با گروه موسيقى سنتى شهربانى جمهورى اسلامى ايران به خوانندگى صمد پيوند آغاز و با اجراى برنامه هاى متعدد هنرى در تالارهاى راهنمائى و رانندگى، تالار شهربانى و تالار وحدت (رودكى) به خدمات فرهنگى و هنرى خود ادامه داد. وى ليسانسيه زبان آلمانى مى باشد و طى دوران تحصيل زبان رهبرى موسيقى دانشگاه را به عهده داشته و در حال حاضر مترجم آلمانى است و شاگردانى را تحت تعليم موسيقى سنتى و اصيل ايران دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، عارف، نويسنده و شاعر. از آثار او است: «ده بند مراثى»، به ضميمه ى وصيت نامه ى مجدالاشراف؛ «كنوز الاسرار»؛ «كرائم الكريمه»؛ «اسؤله ى پرويزيه»، موسوم به «رساله الغيبيه»، «قصايد و غزليات» كه به سال 1306 ق در تبريز چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :فرهنگ سخنوران (368)، مولفين كتب چاپى (920 -919 /3).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم و هشتم ق)، موسيقيدان و نوازنده. از موسيقيدانهاى قديم ايران است كه اختراع چهار ضرب را به او نسبت داده اند. چون چهار ضرب را عبدالقادر مراغى (وف 828 ق) در «مقاصد الالحان» ذكر كرده بنابراين او پيش از عبدالقادر مراغى مى زيسته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (188/1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س دوم وسوم ق)، عارف. معروف به ابراهيم مورجه هروى. وى مريد ابراهيم ستنبه است و طريق توكل از وى گرفته است. قبرش در هرات در رباط رنگى زاده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (77 -76)، نفحات الانس (42 -41).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و صوفى. معروف به شيخ رباعى. وى مردى درويش مسلك و رياضت كش و بسيار مورد توجه سلطان ابراهيم ميرزاى صفوى بود. ظاهرا در زمان جلال الدين محمداكبر سفرى به هند داشت. چون هميشه رباعى مى سرود، به شيخ رباعى معروف شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (527)، تحفه ى سامى (239)، الذريعه (354/9)، ريحانه (300/2)، صبح گلشن (172)، فرهنگ سخنوران (368)، لغت نامه (ذيل/ رباعى)، مجمع الخواص (266 -265)، هفت اقليم (216 -215 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامعلى ربيعى، فرزند يوسف به سال 1316 در شعر گلپايگان متولد شد، از كودكى به نواختن ضرب اشتياق پيدا نمود و نزد خود به نواختن مشغول شد و از روى صداى نواختن ضرب مرشدان زورخانه ها و راديو و تلويزيون مشغول تمرين و نواختن مى شد، تا اينكه از سال 1348 نزد هنرمند ارجمند و باارزش ناصر فرهنگ فر رفت و مدت يك سال نزد وى مشغول فراگيرى و نواختن فن تنبك گرديد، چو فرهنگ فر به واسطه مشغله فراوانى كه در تلويزيون و ضبط آهنگ با اركسترهاى مختلف را داشت و نمى توانست شاگرد تعليم دهد در آن زمان، لذا وى نزد هنرمند ديگرى به نام رضا بهنام رفت و مدتى را نزد اين هنرمند بسر برد و از وجود وى در نواختن ضرب بهره گرفت.
غلامعلى ربيعى پس از چندى به هنرستان موسيقى رفت و زير نظر استاد محمد اسماعيلى مشغول فراگيرى موسيقى و فن نواختن تنبك گرديد، در هنرستان وى كتاب زنده ياد حسين تهرانى را در دو جلد به پايان برد و تا زمان انقلاب در اين هنرستان مشغول فراگيرى موسيقى بود و از همين هنرستان نيز طى
حكمى به شماره 42/ 1697 موفق به اجازه نامه گرديد تا خود به تدريس ساز ضرب بپردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اميد رجبى به سال 1349 خورشيدى در شهر شيراز متولد شد و سال 1364 به تهران آمد و از سال 1367 در كارگاه سازسازى استاد حسين ملك مشغول به كار شد و هم اكنون كار وى بيشتر سيم كشى سنتور و خرك گذارى مى باشد.
فصل ششم
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهمن رجبى در سال 1319 در رشت متولد شد، از كودكى به نواختن ضرب علاقه داشت و در سال هاى بعد، با فراگيرى تنبك نزد مرحوم اميرناصر افتتاح، اندوختن معلومات خود را در آموزش ظرايف اين ساز مشكل آغاز كرد سپس خود به تحقيق درباره ى امكانات بالقوه ى نوازندگى تنبك، وزن هاى مختلف، گسترش وزن هاى متنوع و اوزان مهجور پرداخت. بالقوه ى نوازندگى تنبك، وزن هاى مختلف، گسترش وزن هاى متنوع و اوزان مهجور پرداخت. رجبى ثمره ى مدت ها مطالعه و تفحص خود را در سخنرانى هاى بسيار، نوارهاى متعدد، اجراهاى گوناگون و كتابهاى خويش عرضه كرده است. از رجبى كتاب «تنبك و نگرشى به ريتم از زواياى مختلف» در سال 1356 به سرمايه ى شخصى او انتشار يافته و كتاب هاى ديگر او نيز آماده ى چاپ و انتشار است. از جمله كتاب «آموزش تنبك» كه شامل سه دوره ى ابتدايى، متوسطه و عالى است و برخلاف سابق كه نت تنبك با سيستم سه خطى نوشته مى شد، با سيستم يك خطى نوشته شده است.
روش اجراى بهمن رجبى در تنبك نوازى مخصوص خود او است. رجبى، گذشته از تسلط و احاطه اى كه به ظرايف فنى تنبك نوازان سال هاى اخير (نسل بعد از آقا رضاخان روانبخش) دارد، خود نيز ابداعاتى را شخصاً به ميان آورده و اجرا نموده است.
او تنبك را نه به شيوه ى گذشتگان بلكه به شيوه ى
خود مى نوازد و سعى او بر اين است كه اين آلت ضربى به مثابه ى يك ساز نغمه گر عمل كند. نه به اين معنا كه فى المثل با تنبك بتوان شور و سه گاه نواخت، بلكه به وسيله ى فنون و روش هاى بخصوص بتوان با اين آلت ضربى، تجسم ملودى كرد.
بهمن رجبى كنسرت هاى متعددى را برگزار كرده است. چه همراه ساز ديگران (مانند سنتور رضا شفيعيان)، چه به همراه تنبك ديگران (دونوازى به همراه محمود فرهمندبافى) و چه با تكنوازى خويش. سخنرانى هاى وى در ابتداى هر كنسرت، مؤيد و مبين مبانى فكرى عقيدتى او درباره مقوله هنر به طور كلى و فن تنبك نوازى است. گريز از شهرت طلبى، بى اعتنا به ماديات از خصوصيات بارز وى مى باشد.
فصل چهارم
تعزيه و نوحه خوانى- مربيان آواز و موسيقى سنتى.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس رجبي
محل تولد : محلات
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب عباس رجبي در سال 1353 تحصيلات ابتدايي خود را در شهر نيمور از توابع شهرستان محلات آغاز كردم و تا پايان دوره راهنمايي در همانجا گذراندم. در سال 1361 به خاطر حضور در جبهه ترك تحصيل كردم و در سال 1362 در حوزه علميه القائم محلات دروس حوزوي را آغاز نمودم و پس از گذشت يك سال به قم مهاجرت كردم و در مدرسه امام باقر(ع) (جنب پل نيروگاه) مشغول به درس شدم. با اتمام لمعتين معمم شدم و به سال 67 به مدرسه فيضيه آمدم و تا سال 1369 حجره داشتم. سال 71 در موسسه در راه حق كه بعداً به موسسه آموزشي و پژوهشي امام
خميني تغيير نام داد مشغول به تحصيل علوم قرآني و فلسفه شدم و همزمان در دروس حوزوي شركت مي كردم. سال 72 سطح را با انجام آخرين آزمون آن به پايان رساندم در حالي كه از دو سال قبل آن در دروس خارج فقه و اصول شركت مي كردم. اساتيدي كه در درس خارج از آنها بهره بردم عبارتند از: استاد جوادي آملي و در فقه و تفسير، استاد جعفر سبحاني در اصول، استاد فاضل لنكراني در فقه، مرحوم استاد تبريزي در فقه و استاد كعبي در فقه، در سال 73 با يك سال مرخصي از موسسه راهي سفر تبليغ به كرند غرب در استان كرمانشاه شدم و مدير و استاد حوزه علميه خواهران آنجا شدم. در سال 76 با پايان رساندن دوره دروس معارف موسسه، در دوره تخصصي روان شناسي شركت كردم و تا سال 81 به تحصيل ادامه دادم. سال 1382 با نوشتن پايان نامه و دفاع از آن با اخذ نمره 19 موفق به كسب مدرك كارشناسي ارشد روان شناسي شدم. در سال 80 در بخش مشاوره تربيتي مركز نهاد رهبري در دانشگاهها مشغول به فعاليت شدم كه تاكنون ادامه دارد. در طول تحصيل مقالات زيادي براي مراكز مختلف و مجله هاي علمي نوشتم كه عبارتند از: مجله معرفت از موسسه آموزش امام خمينى، مجله پرسمان از نهاد رهبري در دانشگاه و موسسه انتظار نور وابسته به دفتر تبليغات، مجله شميم ياس از حوزه علميه خواهران و مجله صبح از صدا و سيما. همچنين در برخي همايش هاي علمي و تربيتي در سطح دانشگاهها شركت كردم و به ارائه مقاله و سخنراني پرداختم. در سال 84 به عضويت مشاوران
مركز مشاوره و راهنمايي بلاغ و وابسته به مركز جهاني علوم اسلامي درآمدم كه از آن زمان تاكنون در دو مدرسه عالي فقه و معارف و مدرسه تخصصي فقه و اصول به سمت مشاوره مشغول به خدمت هستم.در سال 85 به اداره ارشاد قم بخش بررسي كتاب براي نقد و بررسي كتاب دعوت شدم كه تاكنون ادامه دارد.فعاليتهاي تبليغي بنده از سال 65 براي اولين بار به عنوان مبلغ در جبهه هاي نبرد با استكبار حاضر شدم و در سال 66 رسماً معمم شدم و در ايام تبليغي به شهرها و روستاها مهاجرت كردم. در سال 74 به عنوان روحاني كاروان هاي حج و عمره و عتبات پذيرفته شدم كه از آن زمان تاكنون 15 سفر تبليغي همراه با كاروان ها داشته ام كه به ترتيب سه مرتبه حج تمتع 9 مرتبه عمره، دو مرتبه كربلا و يك مرتبه سوريه.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود رجبي
محل تولد : جاسب
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1330/1/1
زندگينامه علمي
حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي در سال 1330 هجري شمسي در شهيديه جاسب در ميان خانواده اي متدين و پاك طينت به دنيا آمد. پدرش مرحوم غلامحسين رجبي به شغل كشاورزي و آهنگري روزگار مي گذراند و به روحانيت شيعه و راه مقدس آن علاقه وافري داشت . او دو سال پس از تولد فرزندش به همراه خانواده به قم آمد. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي تحصيلات خود را از دبستان آغاز كرد و با به پايان بردن آن ، در سال 1343 به حوزه علميه قم وارد شد. مشوق اصلي وي در اين امر پدرش بود. پدرش از علاقه مندان به اهل بيت (ع ) بود و
همواره در شهادتها و ولادتها به برگزاري مراسم اهتمام جدي داشت . او همواره به روحانيت شيعه عشق مي ورزيد و از اين رو فرزند خود را بسيار تشويق مي كرد تا در اين راه پرافتخار گام بردارد.او تحصيلات علوم ديني را در مدرسه علميه آية الله العظمي گلپايگاني (ره ) آغاز كرد و كتب دوره مقدمات و سطح را نزد استادان برجستة آن روزگار به پايان برد. سپس در سال 1350 به درس خارج فقه و اصول استادان برجستة حوزه علميه قم راه يافت و سالها از محضر آنان بهره برد. او در طي اين سالها از تحصيل تفسير، علوم عقلي و شركت در دروس اخلاق نيز بازنماند و در اولين دوره آموزشي ويژه مؤسسه در راه حق كه تحت اشراف علمي حضرت آية الله مصباح يزدي اداره مي شد شركت نمود. وي همچنين با تأسيس دفتر همكاري حوزه و دانشگاه نيز در گروه علوم اجتماعي اين دفتر به تحقيق ، ارائه كنفرانس و بازسازي علوم انساني در قلمرو جامعه شناسي پرداخت . حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي به محضر استادان فراواني راه يافت . او بخشي از مقدمات و سيوطي را نزد آقايان فلاح زاده و شايسته (ره )، منطق مظفر و اصول فقه مظفر را نزد آية الله امينيان و حجة الاسلام و المسلمين فياضي ، معالم الاصول را نزد آية الله مقتدايي و معاني و بيان را نزد آية الله حاج شيخ حسن آقا تهراني فرا گرفت . شرح لمعه را نزد حضرات آيات آقايان محمد مؤمن ، حسين شب زنده دار، شيخ حسن تهراني ، فاضلي و امراللهي فرا گرفت و در درس رسائل آية الله طاهري خرم آبادي و آية الله مؤمن و در درس مكاسب آية الله ستوده ، آية الله مصلحي اراكي و آية الله مؤمن شركت كرد.
براي آموختن كفاية الاصول نيز به درس آية الله سلطاني طباطبايي (ره ) و آية الله مؤمن رفت . وي با پايان يافتن دورة سطح ، به درس خارج آية الله حاج شيخ كاظم تبريزي (ره )، آية الله حاج شيخ مرتضي حائري (ره )، آية الله العظمي وحيد خراساني ، آية الله شاه آبادي آملي رفت و سالها از محضر ايشان بهره برد. ضمناً او در درس تفسير آية الله شب زنده دار نيز حاضر مي شد و باب حادي عشر رانزد آية الله صلواتي و شرح تجريد را نزد آية الله حسيني كاشاني آموخت . او در طي اين سالها از درس اخلاق حضرات آيات مشكيني و مصباح يزدي بهره برد. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي در سالهاي تحصيل خود با استادان و فضلاي بسياري رابطة دوستي داشت كه از آن جمله ، حجج اسلام آقايان سيد محمد غروي ، علي مؤمن ، مهدي شب زنده دار و محمود محمدي عراقي را مي توان نام برد. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي در سالهاي زندگاني خود تا به امروز، خدمات علمي و فرهنگي بسياري از خود برجاي نهاده است . او بسياري از كتب دوره سطح را بارها تدريس كرده و از اين رهگذر شاگردان فراواني را تربيت كرده است . بخشي از تدريس او مربوط به مؤسسه در راه حق و مؤسسه امام خميني (ره ) است . او با توجه به رشته تحصيلي خود در مؤسسه در راه حق (جامعه شناسي ) و مطالعات و تحقيقات فراوان در علوم قرآني و تفسير، سالها به تدريس در آن دو مؤسسه و نيز دانشگاه ها و مراكز آموزش ضمن خدمت آموزش و پرورش در رشته هاي جامعه شناسي ، علوم قرآني و تفسير اشتغال داشته است . بخشي از فعاليتهاي علمي و فرهنگي وي تهيه متون و منابع درسي در دو رشته «تفسير و علوم قرآن » و
«جامعه شناسي » است او از اين رهگذر كتابهاي متعددي را تأليف كرده كه از آن جمله مي توان به كتابهاي «روش تفسير قرآن »، «شناخت قرآن »، «اعجاز قرآن »، «انسان شناسي » و «قرآن شناسي » _ كه حاصل تلاش ايشان در تحقيق و تدوين درسهاي استاد مصباح يزدي مي باشد _ را نام برد او همچنين كتابهاي «درآمدي به جامعه شناسي اسلامي »، «تاريخچه جامعه شناسي »، «مباني جامعه شناسي » و «تاريخ تفكرات اجتماعي » را در قلمرو علوم اجتماعي به رشته تحرير درآورده است . ايشان در زمينه ترجمه نيز كتاب «عوامل ضعف المسلمين » نوشته عاطف الزين را به فارسي ترجمه كرده است . حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي از مؤسسان دفتر همكاري حوزه و دانشگاه و مسؤول گروه علوم اجتماعي اين دفتر است ، وي همچنين ضمن عضويت در شوراي عالي بررسي متون درسي دانشگاه ها، معاونت پژوهشي مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره ) را نيز بر عهده دارد.او از اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم است و هم اكنون در قم به تدريس مي پردازد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد كاظم رحمان ستايش
محل تولد : شيراز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
درسال 1360 شروع به تحصيل دروس حوزوي نمودم. در شيراز از درس حضرت آيت الله سيد علي اصغر دستغيب و استاد شيخ علي موحد تا اتمام لمعتين و اصول فقه استفاده كردم. در سال تحصلي 63 تا 64 به قم مهاجرت كردم و يك سال در مدرسه امام مهدي (عج) زير نظر آيت الله العظمي گلپايگاني تحصيل كردم. دروس سطح عالي را نزد اساتيد برجسته حوزه آقايان شيخ علي پناه اشتهاردى، وجداني فخر، اعتمادى، پايانى، ستوده، روشنى، تا سال 1366 گذراندم. فلسفه را از دروس آقايان
روشنى، انصاري شيرازى، حسن زاده آملي استفاده كردم. از سال 1366 در درس اساتيد خارج فقه و اصول شركت كردم كه شرح آن چنين است :2 سال كتاب القصاص آيت الله مشكينى، 5 سال ولايت فقيه و كتاب الزكات آيت الله منتظرى، 7 سال كتاب الطهارةو صلاة و حدود آيت الله تبريزى، 4 سال خارج اصول آيت الله تبريزى، 2 سال خارج اصول آيت الله فاضل لنكرانى، 3 سال خارج بيع آيت الله وحيد خراسانى،15 سال خارج اصول آيت الله وحيد خراسانى، 2 سال خارج اجاره آيت الله شبيري زنجانى،3 سال خارج خلل صلاة و كتاب الحج آيت الله سيد محمد روحانى،3 سال تعظيلات درس رجال استاد سيد محمد جواد شبيرى، 5 سال تفسير آيت الله جوادي آملى، تقرير همه دروس و اكثرا به عربي تدوين شده است. در سال 1371 فعاليت پژوهشي رسمي را با همكاري با معاونت انديشه اسلامي مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري (درآن زمان) آغاز كردم.
درسال 1374 در راه اندازي پژوهشكده فقه و حقوق دفتر تبليغات مشاركت داشته و تا سال 1380 به صورت مستمر با اين پژوهشكده همكاري داشته ام. مديريت گروه پژوهشى، تاسيس و مديريت كتابخانه تخصصي فقه وحقوق را نيز بر عهده داشته ام. از سال 1377 به مركز تحقيقات دار الحديث دعوت شدم و به عنوان مدير گروه رجال فعاليت نمودم از سال 1378 معاونت پژوهشي و آموزشي اين مركز را نيز پذيرفتم و تا كنون در اين سمت بوده ام. در طول سال هاي 1381 و 1382 با موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني همكاري داشته ام و ضمن فعاليت پژوهشى، مديريت و راه اندازي
واحد پژوهش هاي گفتاري را بر عهده داشته ام. در تمام اين مدت در ضمن مسئوليت و مديريت پژوهشى، فعاليت پژوهشي مستمر و تدريس هم داشته ام. برخي از آثار پژوهشي هم به عنوان آثار برگزيده يا تشويقي معرفي شده اند. گذشته از اين آثار، محصولات مختلفي نيز با نظارت يا راهنمايي يا مشاوره اينجانب تدوين شده است كه شرح آن به قرار زير است. 1. راهنمايي يا مشاوره حدود 20 پايان نامه كارشناسي ارشد در مراكز مختلف آموزشي2. اشراف/ معجم مصطلحات الرجال و الدراية / دار الحديث 3. نظارت/ دانش رجال از ديدگاه اهل سنت/ دار الحديث 4. نظارت/ مأخذ شناسي رجال شيعه/ دار الحديث 5. جهود الشيخ المفيد و مصادره الفقهيه/ بازنويسي دو فصل آن/ دفتر تبليغات 6. گفتگوهاي فلسفه فقه/ شركت در گفتگوها/ دفتر تبليغات .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين رحماني فرد
محل تولد : سبزوار
شهرت : رحماني
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
از آنجا كه در آبادي ما مدرسه نبود و بعد هم كه آمد خانواده ما چندان اعتقادي به مدرسه علوم جديده نداشتند. لذا از سنين كودكي به مكتب خانه رفتم و قرآن و كتاب گلستان سعدي و ديوان حافظ شيرازي را در مكتب خانه خواندم و بعد وارد حوزه علميه سبزوار شدم و در مدرسه فصيحيه مشغول به تحصيل علوم قديمه شدم و در همان ايام شبانه تحصيلات كلاسيك را تا سيكل خواندم و در اوايل سال 1353 به قم عزيمت كردم و در دروس اساتيد سطح ( پايه 6و 7) شركت كردم و همزمان با وارد شدن به حوزه علميه قم و
شركت در محافل سياسي و پخش بيانيه ها و نوارها و كتابهاي حضرت امام خميني ره همواره تحت تعقيب ساواك رژيم بودم و در جريان يورش بيرحمانه ماموران شاه به مدرسه فيضيه در سال 1354 دستگير و پس از ضرب و شتم به زندان اوين منتقل شدم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به كارهاي تحقيقي و تبليغي و فرهنگي مشغول ميباشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد رحمانى پور به سال 1314 در تهران خيابان ايران كوچه روحى متولد گرديد. وى كه برادر آقاى محمود رحمانى پور نوازنده ى باارزش عود مى باشد از همان كودكى زير نظر پدر خود هر چند گاهى نواختن «تار» و آموختن آن را فرامى گرفت پدر ضمن آموزش به وى او را راهنمايى و تشويق مى كند كه هرچه بيشتر از اين هنر با اطلاع گردد و عاقبت احمد را كه بيش از چهارده سال نداشت براى آموختن صحيح اين فن به هنرستان موسيقى ملى فرستاد و در سال 1328 در اين هنرستان ثبت نام مى نمايد و بنا به پيشنهاد استاد روح اللَّه خالقى در رشته «تار» مشغول تحصيل مى گردد.
اولين استاد وى شادروان موسى خان معروفى بود كه تار را به وى آموزش مى دهد، سپس وى براى تكميل آن مدت 5 سال زير نظر و در كلاس شادروان نصراللَّه زرين پنجه تعليم مى بيند و پس از آن آقاى سليمان سپائلو كه از شاگردان خوب مرحوم استاد علينقى وزيرى بود كار مى كند و فراگيرى اين ساز ملى مى پردازد. وى در ضمن آموختن تار در هنرستان، به فراگيرى قره نى زير نظر وزيرى تبار، سه تار را نزد احمد عبادى، ضرب را نزد حسين تهرانى تمرين نمود و به خوبى فرامى گيرد. وى پس از دريافت ديپلم موسيقى
از هنرستان موسيقى ملى، بنا به تشويق مرحوم روح اللَّه خالقى به مدت يك سال نزد استاد وزيرى آموخته هاى خود را مرور مى كند و پس از كسب بهره ى فراوان از محضر اين استاد بزرگ، جهت آموختن و فراگيرى موسيقى سينه به سينه ى ايران و رديفهاى آن نزد مرحوم على اكبر خان شهنازى مى رود و مدتها نيز در كلاس ايشان از محضرش بهره مى گيرد.
احمد رحمانى پور، از سال 1333 همكاريش را با راديو در اركستر شماره ى يك به رهبرى استاد روح اللَّه خالقى شروع و سپس در اركستر سازهاى ملى ايران به رهبرى مهدى مفتاح شركت مى كند و همكاريش تا سال 1355 ادامه مى يابد. وى از سال 1338 همكارى خود را با برنامه ى دوم تلويزيون آغاز و در برنامه هايى كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر وقت در تلويزيون اجرا مى شد شركت داشت و با اركسترهاى كوچك به سرپرستى نصرت اللَّه گلپايگانى و اركستر سازهاى ملى ايران به رهبرى استاد فرامرز پايور شركت و همكارى داشت. رحمانى پور همراه با اركسترهاى مختلف در كنسرتهايى كه به نفع جذامخانه ى مشهد، آسايشگاه امين آباد، تالار فرهنگ، شير و خورشيد وقت (هلال احمر) فعالانه شركت مى كرد.
احمد رحمانى پور، به ساختن «تار» علاقه و كشش وافرى در هنرستان از خود نشان مى داد به همين سبب مرحوم روح اللَّه خالقى وى را مورد حمايت و تشويق خود قرار داد و او در همان زمان كه دانشجو بودند به ساختن و تعمير «تار» هم روى آورد و هم اكنون گفته مى شود «تار»هاى ساخت وى از ريزه كاريهاى يحيى مسيحى كه «تار»هايش شهرت فراوان دارد برخوردار مى باشد. وى جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران، همراه اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر وقت مسافرتهايى به كشورهاى: آلمان،
آمريكا، انگلستان، فرانسه، ژاپن، افغانستان، هندوستان، پاكستان و مصر نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود رحمانى پور به سال 1315 در ولى آباد واقع در خيابان هدايت ديده به جهان گشود، پدرش على رحمانى پور كه خود با نواختن «تار» آشنايى داشت، روزها در منزل براى خويش ساز مى زد و محمود كه طفلى بيش نبود به آن نواها گوش مى كرد به طورى كه رفته رفته به موسيقى علاقه و با آن انس و الفتى پيدا مى كند و همين علاقه موجب مى گردد كه از سال پنجم دبستان مسعود سعد كه در آن به تحصيل مشغول بود، به هنرستان موسيقى ملى كه به سرپرستى شادروان روح اللَّه خالقى اداره مى شد مى رود و ثبت نام مى نمايد.
محمود در هنرستان بنا به پيشنهاد استاد روح اللَّه خالقى، به فراگيرى ويولن مى پردازد و اولين استادش در تعليم ويولن، استاد ابوالحسن صبا بود، و وى مدت 7 سال علاوه بر زير نظر اين استاد بزرگ، از وجود استادان: روح اللَّه خالقى، مهدى مفتاح و نصراللَّه زرين پنجه استفاده برده و به فراگيرى علم موسيقى مى پردازد.
رحمانى پور، سپس بنا به توصيه ى سرپرست هنرستان كه فراگيرى و دانستن ضرب را هم براى هنرآموزان واجب و پايه اى براى ايشان مى دانست، نزد حسين تهرانى مشغول فراگيرى ضرب مى گردد. بدين ترتيب او ويولن را نزد ابوالحسن صبا، عود را نزد زرين پنجه و ضرب را نزد تهرانى به حد اكمل مى آموزد و در اولين برنامه ى هنرى كه خارج از هنرستان شركت مى كند، در اركستر وزارت فرهنگ و هنر سابق به سرپرستى على محمد خادم ميثاق بود كه پس از آن در سال 1332 به راديو راه مى يابد و اولين بار در اركستر
بزرگ «گلها» كه با شركت آقايان: على تجويدى، امير ناصر افتتاح، جواد معروفى، نصراللَّه زرين پنجه و برادرش احمد رحمانى پور كه تار مى نواخت شركت و همكارى خود را آغاز نمود. وى در راديو علاوه بر شركت در برنامه ى «گلها»، در اركسترهاى آقايان: عبداللَّه جهان پناه، سازهاى ملى به سرپرستى مهدى مفتاح كه در اين اركسترها، رحمانى پور نوازنده ى «عود» بود و ديگر در برنامه ى «نوايى از موسيقى ملى» به سرپرستى آقاى منوچهر جهانبگلو و هنرمندان آقايان: اسداللَّه ملك، مجيد نجاحى، فرهنگ شريف، جهانگير ملك، فريدون حافظى، حسين همدانيان، حسن ناهيد بود كه در اين برنامه ها رحمانى پور نوازنده و سليست عود بود و نوارهاى آن هم اكنون در دسترس مى باشد. رحمانى پور در برنامه ى «FM» كه از برنامه ى دوم و اركستر آن به سرپرستى آقاى مهندس همايون خرم بود شركت و در اين برنامه ها خوانندگانى چون: اكبر گلپايگانى، محمدرضا شجريان، محمودى خوانسارى، ايرج و عبدالوهاب شهيدى را همراهى مى كرد. وى آهنگ چندانى در موسيقى ايرانى نساخت ولى همان چند عددى هم كه ساخت از لطافت كم نظيرى برخوردار مى باشد.
محمود رحمانى پور حدود 21 سال با راديو همكارى كرد، حدود 22 سال معلم موسيقى سرود مدارس بود و ساز اختصاصى وى ويولن مى باشد ولى عود را به همان راحتى و زيبايى و ويولن مى نوازد به طورى كه نمى شود گفت كه در كدام يك تخصصش بيشتر است. وى همراه با حسين تهرانى، شهيدى، بهارى، فرهنگ شريف، احمد عبادى و حسن ناهيد در حافظيه شيراز در جشن هنر شركت داشته و ساير برنامه هايى نيز ارائه داده است. محمود رحمانى پور براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران مسافرتهاى فراوانى به كشورها و ممالك مختلف جهان نموده از
جمله: آمريكا، كويت، (همراه انوشيروان روحانى)، افغانستان، پاكستان، فرانسه (به سرپرستى مهدى مفتاح)، شوروى جهت كنسرت سازهاى ملى ايران، كانادا در سالن نمايشگاه جهانى كتاب، در خانه كتاب ايران.
رحمانى پور، بيش از 20 سال نداشت كه ازدواج كرد و ثمره آن فرزندى است بنام فرهاد و هم اكنون وى در خارج مشغول تحصيل در رشته كامپيوتر مى باشد ولى اين ازدواج سرانجامى براى وى نداشت و پس از دو سال منجر به جدايى گرديد و پس از 10 سال مجدداً با خانمى هنرمند كه از دانشجويان ممتاز هنرستان موسيقى ملى بود و در رشته ى سنتور مشغول تحصيل بود ازدواج نمود و ثمره ى آن دو فرزند به نامهاى ساسان و سارا رحمانى پور مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1343 -1278/1277 ق)، مجتهد، عالم، عارف و شاعر، متخلص به رحمت. معروف به مجتهد يا حاج مجتهد. وى در شيراز به دنيا آمد و مقدمات علوم را در آن شهر فراگرفت. به نجف هجرت كرد و در مجلس درس ميرزا حبيب اللَّه رشتى و شيخ محمدكاظم خراسانى و ديگران حضور يافت. آنگاه به ايران بازگشت و در كازرون و سپس در شيراز امام جمعه و مدرس شد. وى در شيراز درگذشت و در حافظيه به خاك سپرده شد. از آثارش: «تقريرات اصول»؛ «تقريرات» بحث استادانش در «صلاه» و «بيع»؛ «فوائد مشروطيت»؛ «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (594 -578 /2)، الذريعه (723 ،356 /9)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1460/14)، فرهنگ سخنوران (370)، مؤلفين كتب چاپى (306/4)، مرآت الفصاحه (234 -231).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1339 -1285 ق)، شاعر و عارف. در نوجوانى از زادگاه خود به اصفهان مهاجرت كرد و قريب چهارده سال به تحصيل علوم رسمى مشغول بود و ضمنا به علوم غريبه و معاشرت با عرفا و متصوفه وارد شد. در سال 1323 ق به عتبات رفت و راه سلوك در پيش گرفت و در عصر خويش رياست سلسسله سالكان خود داشت. در اصفهان وفات يافت و در محله درب كوشك اصفهان دفن شد. از آثار وى: روزنامه ى «نامه حقيقت» ؛ «برهان نامه ى حقيقت»، شعر؛ «ترجيع بند»، شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ جرايد (271 -268 /4)، فرهنگ سخنوران (370)، مؤلفين كتب چاپى (489/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1278 -1208 ق)، عارف و شاعر در كاظمين متولد شد و تا بيست سالگى در آن شهر به تحصيل مشغول بود، سپس به شيراز رفت و نزد جدش به تكميل علوم معقول و منقول پرداخت. وى از محضر مست عليشاه شيروانى كه از مشايخ طرقه نعمت اللهى بود و همچنين از مجذوب عليشاه استفاده كرد. از طرف محمدشاه قاجار به نايب الصدرى مقلب شد. وى در شيراز وفات يافت و بنا بر وصيت خود در قبرستان باب السلم، صفه ى تربت مدفون گرديد. از آثار او رساله اى است در جواب از سوال وحدت وجود و بعضى حواشى بر كتب عربى و فقهى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1063 -1059 /2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (605 -595 /2)، طرائق الحقائق (340 -339 /3)، فرهنگ سخنوران (370).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد رحمتي شهرضا
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1358/2/10
زندگينامه علمي
اينجانب محمد رحمتي شهرضا بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايي، راهنمايي در رشته علوم تجربي مقطع دبيرستان در دبيرستان مبعث ادامه تحصيل داده و پس از اخذ مدرك ديپلم به حوزه مقدسه علميه قم مدرسه علميه معصوميه رفته و مشغول تحصيل علوم حوزوي شدم و پس از گذراندن مقدمات تحت برنامه آن مركز مشغول سطح شده و فعلا مشغول درس خارج حوزه هستم. در كنار تحصيل علوم حوزوي نيز با تحصيل در رشته علوم كامپيوتر دانشگاه آزاد اصفهان فارغ التحصيل ليسانس نرم افزار و علوم كامپيوتر شدم. در كنار درسهاي عمومي حوزوي علاقه وافري به مطالعه و تحقيق در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي داشته و مطالعات خود را با آثار شهيد مطهري
ره شروع نموده و آثار مختلف علمي را مطالعه نمودم. قبل از شروع تحصيلات حوزوي نيز در دوره هاي مختلف آموزش روخواني و روانخواني قرآن كريم در سازمان تبليغات اسلامي به تدريس مشغول بودم . حدود 6 سال مستمر نيز در زمينه تحصيل علوم قرآني مثل روخواني و روانخواني، تجويد، اختلاف قرائات و ديگر علوم نيز كار نموده و تحصيل نمودم. از سال چهارم طلبگي نيز مشغول به تبليغ و منبر بوده و در ماههاي مبارك رمضان و محرم نيز هر ساله برنامه ي منبر و سفرهاي تبليغي داشته ام و براي اهالي ، كلاسهاي مختلف تشكيل داده ايم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا رحيمى به سال 1314 خورشيدى در بخش 5 تهران واقع در قنات آباد متولد شد. او مى گويد:
«اولين نغمات دلنواز موسيقى سنتى را به وسيله مادرم كه با نواختن ساز تار آشنايى داشت، زمزمه لالايى و بيت:
«هزار مرتبه به به از اين لب شكرينت
خدا كند كه نباشد اجل به قصد كمينت»
كه بعدها فهميدم در گوشه اى از مايه «شور» است. روشنگر علاقه شديد من به موسيقى گرديد و اولين سازى كه براى يادگيرى شروع كردم تنبك بود كه مقدمات آن را نزد مادرم و بعدها از استاد حسين خرسندى و سپس با معرفى يكى از اقوام، نزد استاد حسين تهرانى رفتم و از مكتب او بهره ور گرديدم و استفاده شايانى بردم تا جايى كه در اركسترهاى همنوازى ضرب كه توسط استاد تهرانى تشكيل مى گرديد، شركت مى نمودم و در اركسترهاى بزرگى كه به نوازندگى مى پرداختم، تجربه اندوزى نيز مى كردم.
همزمان با آموزش ضرب، چند سالى با ساز تار آشنايى پيدا نمودم و در منزل به نواختن ساز تار مشغول بودم ولى
خوب به ياد دارم كه موسيقى را از سن چهارده سالگى بطور جدى آغاز كردم و با خريد ويولن و در جهت استفاده از اساتيد، با توجه به تأسيس كلاس هاى شبانه هنرستان عالى موسيقى و با اعتقاد به فراگيرى اصول علمى، در كلاس هاى آن هنرستان ثبت نام نمودم و نزد استادان بزرگى چون سرژ خوتسيف و افشار، با اصول و فنون صحيح ويولن آشنا گرديدم و همزمان از اساتيد گرانقدر ديگرى مثل: فريدون فرزانه و مصطفى پورتراب از كلاس هاى سلفژ و تئورى و اصول علمى موسيقى بهره ور گرديده و علاوه بر فراگيرى ويولن و اصول علمى موسيقى مدت دو سال نزديك استاد موسيقى اتريشى به نام «هلموت اشميدل» مشغول فراگيرى و نوازندگى ساز هورن پرداخته و همزمان در كلاس آواز خانم فاخره صبا شركت مى كردم و به فراگيرى آواز كلاسيك مى پرداختم.
چندى بعد، با شركت در گروه كر هنرستان عالى موسيقى به رهبرى آقاى باغچه بان و خانم ايشان ئولين باغچه بان و شركت در اجرا و ضبط آهنگ هاى باغچه بان روى اشعار فردوسى و جمعاً بيش از 10 سال استفاده از كلاس هاى هنرستان عالى موسيقى و اساتيد بزرگ آن بهره ور و تجربه اندوزى كردم.
عشق عميق من به موسيقى سنتى ايران كه از طفوليت در جسم و روحم، ريشه داشت باعث گرديد كه پس از آموختن مقدمات علمى موسيقى كلاسيك و آشنايى به اصول صحيح نوازندگى ويولن در هنرستان عالى موسيقى، همزمان موفق به شركت در كلاس استاد بزرگوار ابوالحسن صبا گرديدم و تا سال 1336 كه استاد در قيد حيات بود، بيش از 6 سال به عنوان خاكروب آستان وجود او، انجام وظيفه و عاشقانه از فيض فياض آن بزرگوار
بهره ور گرديدم كه علاوه بر دروس هنرى و موسيقى، درس اخلاق و معرفت و زندگى نيز آموختم كه همواره چراغ راه زندگى ام بوده است.
مدت دو سال هم از كلاس استاد فقيد حسين ياحقى بهره گرفتم و به سبك مخصوص اين استاد كه در اجراى تكيه گاهى موسيقى ايرانى داشت آشنا گرديدم، در سال هاى بعد به علت اشتغال به شغل ادارى و نظامى و محدوديت هاى كارى، به طور غيرمستقيم فعاليت هاى هنرى را دنبال كردم از جمله: ساخت آهنگ بر روى اشعار حافظ و سعدى و شاعر گرانمايه معاصر عماد خراسانى و تشكيل و تأسيس كلاس موسيقى با آقاى محمد شيرخدايى و تدريس خصوصى شاگردان و هنرجويان موسيقى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1326 شاپور رحيمى در خيابان سلسبيل تهران ديده به جهان باز كرد و به واسطه شرايط خاص خانوادگى اش از همان كودكى به فرهنگ و ادبيات و هنر و موسيقى ايران علاقمند گرديد و تحت سرپرستى و راهنمايى هاى پدرش با آهنگهاى خوانندگان بزرگ موسيقى اصيل ايرانى آشنايى پيدا مى كند و چون از صداى خوشى برخوردار بود، پدرش وى را كه بيش از دوازده سال از سنش نمى گذشت به كلاس استاد اسماعيل مهرتاش مى برد و او تعليم آواز و عود را به مدت هشت سال نزد اين استاد بزرگ فراگرفت. پس از چندى در هنرستان موسيقى ثبت نام كرد كه مدت سه سال هم از محضر نصراللَّه زرين پنجه، كسب علم موسيقى بيشتر و نواختن ساز «عود» مى كند ولى براى پيشرفت در اقيانوس بيكران و بى انتهاى موسيقى اصيل ايران مى بايست كوشش بيشترى مى نمود، به همين جهت براى تكميل رديفهاى موسيقى
سنتى ايران به خدمت استاد محمود كريمى مى رود و مدت هفده سال افتخار شاگردى اين استاد بزرگ را پيدا مى كند و چون هنگامى كه در كلاس استاد مهرتاش تعليم مى گرفت و در آن زمان مرحوم اديب خوانسارى هم در آن تدريس مى نمود، وى از اديب هم بسيار نياموخته ها را فرامى گيرد و در كلاس كريمى از آن استاد استفاده هاى شايانى برده و در كار هنرى او راهنمايى بزرگ برايش مى شود.
به هر حال، تا زمانى كه شادروان محمود كريمى در حيات بود، وى در كلاس ايشان حاضر و بهره مند مى شد و اين بهره ورى تا زمان حيات استاد ادامه داشت. شاپور رحيمى از سال 1350 در دانشگاه تربيت معلم به تدريس آواز و عود مشغول گشت و همكارى خود را جهت حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران، با اين مركز كه وابسته به صدا و سيما مى باشد گسترش داد و كارهاى رحيمى بيشتر از طريق اين مركز پخش مى شد. شاپور رحيمى در هنرستان عالى موسيقى وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به تدريس آواز نيز اشتغال دارد.
وى از آن معلمين دلسوزى است كه هرچه آموخته، در طبق اخلاص نهاده و شاگردانش را از منابع بزرگ و فياض آموخته هايش كه از اساتيدى چون: محمود كريمى، اسماعيل مهرتاش، نصراللَّه زرين پنجه و اديب خوانسارى آموخته به آنان تعليم داده و سعى وافر دارد كه گوشه ها و رديفهاى موسيقى ايرانى را هرچه بيشتر به شاگردان جوان بياموزد و اين را راهگشايى براى نسل حاضر و آينده مى داند. شاپور رحيمى به موسيقى سنتى ايران همانگونه نگاه مى كند كه به ديوان شعرايى نظير: حافظ، سعدى، مولانا، فردوسى، رودكى، فارابى و غيره مى كند و
اعتقاد دارد كه موسيقى سنتى و اصيل ايران، فرهنگ صوتى اين كشور است كه بايد با ديده بهتر و احترام انگيزترى به آن نگاه و با آن روبرو گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر رحيمى به سال 1331 خورشيدى در يكى از محله هاى جنوب تهران ديده به جهان باز كرد. از سال چهارم ابتدايى كه مشغول تحصيل بود به موسيقى علاقه پيدا كرد و ديگر به جاى بازى در منزل و كوچه فقط به موسيقى فكر ميكرد و آرزو مى كرد كه روزى بتواند يك ساز را بنوازد ولى امكان چنين كارى براى او وجود نداشت و خود در اين باره مى گويد:
«اولين صدايى كه در هنر موسيقى مرا مجذوب خود كرد، صداى زيبا و جادويى ويولن بود. خاطرم هست كه بعدازظهرها در روزگارى راديو ايران برنامه موسيقى اى پخش مى گرديد كه غلبا نوازندگان آن هنرمندان بزرگى نظير: پرويز ياحقى، على تجويدى، همايون خرم، اسداللَّه ملك و... بودند كه من هميشه از مشتريان پر و پا قرص اين برنامه ها بودم.
در سال 1342 به نارمك نقل مكان كرديم، يادم هست آن زمان نارمك بسيار خلوت بود و بعدازظهرها با يكى از دوستانم كه سنتور داشت به پشت بام منزل مى رفتيم و آهنگهاى روز آن زمان را تمرين مى كرديم كه مدت پنج سال اين حال كم و بيش ادامه داشت. از سال 1347 بر خلاف عقيده پدرم كه بسيار با موسيقى مخالف بود، يك شب سنتورى به مبلغ 400 ريال خريدارى كردم و دور از چشم پدر، بدون معلم مستقلا مشغول تمرين و نواختن سنتور شدم، تا اينكه پدرم فهميد و پس از اينكه مرا كتك
مفصلى زد، ساز مرا شكست و مرا از اين مؤنس بى نظير كه واقعا عاشقش بودم، محروم كرد ولى من درصدد بودم تا اولين فرصتى كه به دست آوردم، دوباره فراگيرى و نواختن ساز را دنبال كنم و عاقبت اين فرصت را در سال 1351 به دست آوردم و منزلى اجاره كردم و ساز سنتورى خريدارى نمودم و به كلاس ماندانا نزد هنرمند خوب و شايسته آرايى نژاد رفتم و مشغول فراگيرى اين ساز شدم و پس از چندى با خريد يك ساز قانون نواختن اين ساز را هم آغاز كردم و براى يادگيرى صحيح و كوك درست اين ساز، نزد هنرمند شايسته و باارزش خانم سيمين آقارضى رفتم و از مكتبت اين هنرمند كسب فيض كردم و خوشحالم كه شاگرد اين هنرمند شيرين نواز مى باشم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده خوب و باتكنيك فلوت، ناصر رحيمى فراهانى، به سال 1341 در تهران متولد شد. پس از طى دوران تحصيلات ابتدايى، در سال 1352 وارد هنرستان موسيقى ملى شد تا با آموختن علم موسيقى و نواختن يكى از سازها به اين علاقه خود جامه عمل به پوشاند.
در آن زمان براى ورود به هنرستان موسيقى ملى از شاگردان امتحان به عمل مى آوردند و در همين آزمايش بود كه ساز ويولن را براى وى پيشنهاد كردند ولى به لحاظ علاقه اى كه وى به نواختن فلوت داشت، اين ساز را برگزيد.
اولين معلم و استاد وى در هنرستان موسيقى ملى، هنرمند باارزش و آهنگساز بزرگ موسيقى فيلم، كامبيز روشن روان بود كه مدت سه سال اين شاگرد ساعى را تعليم داد ولى بعد از اين مدت چون ايشان
به خارج كشور مسافرت كرد، وى مدت چهار سال ديگر را نزد معلم و استاد ديگرى مثل: منوچهر منشى زاده تعليم گرفت.
ناصر رحيمى فراهانى، در آذرماه 1358 كه سال آخر كلاس را مى گذراند، همكارى خود را با اركستر بزرگ راديو آغاز كرد. اين همكارى ادامه داشت تا اين كه در سال 1362 براى تكميل نوازندگى و استفاده از تجربيات معلم و استاد ديگرى، نزد فرهاد شمس كه از نوازندگان خوب فلوت مى باشند رفت و مدت يك سال هم از مكتب اين معلم ارزنده بهره جست.
در سال 1363 به خدمت سربازى اعزام شد و پس از پايان دوره خدمت سربازى گويا سال 1366 بود كه همكارى مجدد خويش را با اركستر بزرگ راديو كه در آن زمان به تلويزيون منتقل گرديده بود از سر گرفت و هم اكنون به عنوان نوازنده فلوت با اركستر مجلسى صدا و سيما همكارى دارد.
ناصر رحيمى فراهنى، در طول سال ها، فعاليت هاى هنرى و نوازندگى خود، كنسرت هاى متعددى در داخل و خارج كشور همراه با ساير دوستان هنرمند خود جهت شناساندن موسيقى سنتى كشور و كمك به مؤسسات علمى و فرهنگى و خيريه به اجرا درآورده و همواره پيشرف هاى هنرى خود را، مديون معلمانى مى داند كه مدرس وى بوده اند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابومحمد يعسوب الدين فرزند حاج ميرزا احمد فرزند محمدصادق فرزند محمد مشهور به رستگار از افاضل دانشمندان و اكابر مفسرين معاصر حوزه علميه قم مى باشند.
ايشان اصلا اهل كلا (كوزه گر) محله از محلات شهرستان جويبار مازندران مى باشند كه در سال 1319 شمسى متولد شده و پس از تحصيل كلاس ششم ابتدائى و كتابت يك جلد كلام اللَّه مجيد با ترجمه
با خط خود جهت تحصيل علوم دينيه عازم مشهد مقدس شده و ادبيات را از محضر استاد كل اديب نيشابورى و تمام دروس سطح را با تدريس در مدت پنجسال در مدرسه خيرات خان و استفاده تفسير و روايت و اخلاق از زاهد زمان آيت اللَّه حاج ميرزا حبيب اللَّه گلپايگانى و شركت درس خارج آيت اللَّه العظمى ميلانى قدس اللَّه سرهما عزيمت به قم نموده و از محضر آيات عظام قم بالاخص مرحوم شريعتمدارى تبريزى و آيت اللَّه العظمى گلپايگانى و مرحوم آيت اللَّه محقق داماد يزدى و آيت اللَّه حاج ميرزا هاشم آملى تا سال 1355 شمسى استفاده نموده و در تمام دوران تحصيلات سطح و خارج و تعطيلات تابستانى و اعياد و وفيات و تعطيلى هاى ديگر به كار نوشتن تفسير وزين و جامع البصائر و كتب ديگر كه يادآور مى شوم اشتغال داشته است پس تفسير را در چهل جلد مسوده و به صورت شصت جلد مبيضه درآورده كه در سال 1356 شمسى شروع به طبع آن نموده و تا سال 1364 شمسى بيست و يك جلد آن به طبع رسيده است. و چند سالى به علل عدم امكانات ادامه طبع آن متوقف ولى در سال 1369 شمسى جلد پنجاه و هشتم آن نيز از طبع خارج و به طبع مجلدات ديگر اشتغال دارند و انشاءاللَّه به زودى تمام آن به طبع خواهد رسيد.
آثار علمى مفسر بزرگوار آقاى رستگار
1- تفسير البصائر
2- مفتاح البصائر
3- تبصره البصائر
4- حماسه اى از تفسير البصائر
5- حبل المتين من فقه آل ياسين
6- خلاصه الاصول
7- تبويب عناوين نهج البلاغه
8- روحانيت و روحانى
9- اصول پنجگانه دين مبين اسلام
10- فروع ده گانه دين مبين اسلام
11- ابوالفضل العباس حامى ولايت و مظهر شهامت و
استقامت
12- خاطرات هزار و يكصد و شصت روزه
13- مازندران پس از طوفان نوح تاكنون
آقاى رستگار دانشمندى غيور و ولايتى و داراى محاسن اخلاق و محامد آداب و گذشته از آثار علمى داراى فرزندان فاضل و برومنديست كه در حوزه علميه به تحصيل دروس استدلالى فقه و اصول و تدريس متون و سطوح متوسط و عالى اشتغال دارند و از فضلاء جوانان حوزه محسوب و انشاءاللَّه در آينده نزديك مانند والدشان از علماء خدوم بدين و ملت خواهند بود.
روزهاى جمعه دوره سال را به ياد ولى اللَّه اعظم حضرت بقيه اللَّه عجل اللَّه فرجه الشريف در منزلشان مجلس باشكوهى كه مجتمع افاضل حوزه علميه قم مى باشد برقرار است.
نگارنده گويد: تفسير وزين البصائر معظم له را مطالعه كرده ام انصافا زحمات بسيارى را متحمل شده و به اعتقاد قاصرم تفسيرى جامع تر از آن نوشته نشده زيرا انسان را از بسيارى از تفاسير عامه و خاصه (سنى و شيعه) مستغنى و بى نياز مى دارد جزاه اللَّه عن الاسلام والقرآن و عديله خير الجزاه و افضل الجزاء و اكثر الجزاء.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غضنفر رستم نژاد
محل تولد : قائم شهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/9/21
زندگينامه علمي
اينجانب غضنفر(مهدي) رستم نژاد در يك روز پاييزي (24، آذر 1341) در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشودم. بركاتي كه از الطاف الهي نصيبم شده است همه از شير طيب و دامان پاك مادر بزرگوار و روزي حلال و اخلاص پدر گرامي ام بوده است.در سال 1353 پس از اتمام كلاس پنجم ابتدايي وارد حوزه علميه رستمكلا از توابع بهشهر مازندران شدم. آن حوزه كه به رياست و تدبير
حضرت آيةالله حاج شيخ ابوالحسن ابازي -رضوان الله تعالي عليه- اداره مي شد گرم ترين حوزه علميه در خطّه روحاني پرور شمال بوده است.از لحظه ورود به آن حوزه (8/8/1353) تا هفت سال تمام با شوق وافر و علاقه كامل به خواندن دوره ي ادبيات و قسمتي از سطح (تا مبعث استصاب رسائل) اشتغال داشتم.
پس از آن در تاريخ 11/7/1361، وارد حوزه علميه قم شدم و از محضر انور آيات معظّم، جناب حاج شيخ مصطفي اعتمادي در رسائل، جناب حاج شيخ احمد پاياني (رحمةالله عليه) در مكاسب(بيع) ،جناب حاج شيخ محمدتقي ستوده(رحمةالله عليه) در رسائل و مكاسب (خيارات) و كفايه استفاده كردم. و از تاريخ 22/7/1364 در محضر حضرت آيةالله حاج شيخ ناصر مكارم شيرازي (دامت بركاته) به مدت شش سال تمام يك دوره خارج اصول را گذراندم و در كنار آن در درس خارج فقه (كتاب خمس، صلاة المسافر و كتاب البيع) نيز اشتغال داشتم و همچنين در دروس خارج فقه حضرات آيات جوادي آملي، وحيد خراساني و هاشمي شاهرودي (دامت بركاتهم) جمعاً به مدت 10 سال اشتغال داشتم.به موازات اين دروس، كتب فلسفه از منظومه سبزواري و بدايةالحكمه و نهاية الحكمه و اسفار را نزد بزرگواراني چون حضرات آيات جناب آقاي انصاري شيرازي، مصباح يزدي و جوادي آملي( دامت بركاتهم) گذراندم.
كنار تحصيل علوم حوزوي، از گذراندن دروس دولتي غافل نبوده و در سال 1375 به صورت متفرقه موفق به اخذ مدرك ديپلم در رشته ادبيات شدم.در سال 1370 در اولين دوره رشته تخصصي تفسير قرآن شركت كردم و چهار سال در اين رشته در محضر اساتيد تفسير چون حضرات آيات حاج شيخ ناصر مكارم شيرازي،
جناب حاج شيخ علي خزعلي، جناب حاج شيخ محمد هادي معرفت، جناب حاج شيخ علي احمدي ميانجي(ره)، جناب حاج شيخ شب زنده دار، جناب حاج شيخ طاهر شمس(ره) و جناب حاج شيخ محقق داماد، بهره هاي فراوان بردم. علاوه بر اين سال ها در محضر تفسير حضرت آيةالله جوادي آملي شركت كردم.پس از پايان دوره با تدوين رساله اي با عنوان «التوسل في الكتاب و السنّة» به عربي در 220 صفحه (در تاريخ 27/7/1381) موفق به اخذ مدرك سطح چهار حوزه شدم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على رستمى، از خوانندگان خوب و بااستعداد است كه در فرودين ماه سال 1324 در شهرستان خمين ديده به جهان باز كرد.
صداى خوش كه يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است در خانواده وى موروثى بود زيرا پدربزرگ و پدر وى از صدايى خوب و گرم نيز بهره ور بودند و در منزل ايشان هميشه هنرمندان محلى و غيرمحلى رفت و آمد داشتند و محفلى هنرى و دائمى ايشان بود.
به هر حال على رستمى، از شش، هفت سالگى بنا به تشويق پدر خود شروع به تمرين و خواندن كرد و بر اثر دوستى و معاشرتى كه با زنده ياد حسين قوامى كه در آن زمان افسر ارتش بود و در آن منطقه مشغول خدمت بود، تحت تعليم و مورد محبت اين استاد قرار گرفت.
به مرور زمان، عشق به خواندن و موسيقى در نهاد على كه هنوز طفلى بيش نبود زنده و زنده تر مى گشت و شوق و اشتياق وى به موسيقى موجب شد تا او در سال 1341 به تهران آمد و توسط زنده ياد عطااللَّه زاهد به شادروان استاد اسماعيل مهرتاش معرفى و در كلاس اين استاد مدت سه سال همراه
با هنرمندان بنام و مشهورى چون: محمدرضا شجريان، منتشرى و وفايى در كلاس آواز شركت و از محضر آن استادان كم نظير كسب فيض كرد.
وى از سال 1343 در آموزشگاه «جاويد» كه به سرپرستى هنرمند و معلم باارزش عبداللَّه جهان پناه اداره مى شد رفت و از فيض حضور ايشان تلمذ كرد و مدت ها خود معلم آواز كلاس موسيقى «جاويد» شد و توسط عبداللَّه جهان پناه به راديو معرفى و چندين آهنگ ايشان را در راديو اجرا نمود.
در سال 1345 كه تلويزيون تأسيس شد، از طريق امتحان كنكور و آزمايش حضورى به تلويزيون دعوت و پذيرفته شد و زير نظر استادانى مثل شادروانان: محمود كريمى، حسين قوامى، مرتضى حنانه و نصراللَّه زرين پنجه شركت و اندوخته هاى خود را درباره موسيقى سنتى و اجرا و شناخت هرچه بيشتر آن پربارتر كرد و بهره گرفت، سپس همراه با كمانچه استاد اصغر بهارى و ساير هنرمندان برنامه هايى را در تلويزيون و راديو اجرا كرد و شعراى بزرگى چون: مشفق كاشانى، جواهرى وجدى و مهدى سهيلى براى ترانه هايى ساختند.
على رستمى، طى دوران فعاليت هاى هنرى خود، با هنرمندان بزرگى مثل: اصغر بهارى، رضا ورزنده، عباس زندى، جواد لشگرى، جهانگير ملك و اميرناصر افتتاح همكارى داشته، وى كارمند شهردارى منطقه هفت تهران بود كه از تاريخ 66/9/15 به مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى منتقل گرديد.
شاعر خوش قريحه و بزرگ معاصر، استاد ابوالحسن ورزى، درباره ى على رستمى قطعه شعرى زيبا سروده كه از نظر گرامى خوانندگان عزيز مى گذرد:
«نغمه رستمى»
چون رستمى به نغمه دهان باز مى كند
شورى بپا ز گرمى آواز مى كند
در بزم هركسى كه نهد پا بدوستى
او را ز لطف خويش سرافراز مى كند
جانانه است نغمه شورآفرين او
در شور چون
اشاره به شهناز مى كند
خوانندگان اگر همه افسونگرى كنند
او چون پيمبرى است كه اعجاز مى كند
اعجاز او سرود دلاويز او بود
آن جانفزا سرود كه او ساز مى كند
خواند اگر ز حافظ شيراز يك غزل
پرواز جان ز شوق بشيراز مى كند
خواند اگر ز من غزلى با نواى گرم
يارى بمن چو يار هم آواز مى كند
از بس نواى دلكش او آسمانى است
تا آسمان دل همه پرواز مى كند
آرد برون ز ساز بسى نغمه هاى نغز
هرجا كه هم نوائى با ساز مى كند
چون مى كند عيان ز لب خويش رمز عشق
راز نهان ماست كه ابراز مى كند
گر بشنود كبوتر از او يك ترانه را
رقص طرب به لانه شهباز مى كند
در گوش هركسى رسد آواز گرم او
دورى ز بلبلان خوش آواز مى كند
هركس كه بشنود غزلى دلنشين از او
تحسين به شاعران غزلساز مى كند
چون نام او على است على باد! يار او
خود را بعشق او است كه دمساز مى كند
بلبل ز شرم نغمه سرائى نمى كند
هرجا كه او به نغمه دهان باز مى كند
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اصفهان سرزمينى كه اگر آتش كم سويى از هر هنر در وجود هر شهروندش به وجود آيد، رفته رفته تبديل به شعله ى فروزانى مى گردد كه از اين نصف جهان به تمام جهان پرتوافشانى خواهد كرد مثل: (كاشى سازى، سراميك سازى، معمارى، قاليبافى، خاتم كارى، منبت كارى شعر و خلاصه آواز و موسيقى) و ما در اينجا منظورمان چون موسيقى است به ساير هنرها و هنرمندان و نقش آفرينان آن كارى نداريم و در رشته موسيقى مى بينيم هنرمندان موسيقيدانان اين استان چه خدمات ارزنده و بزرگى به موسيقى ملى و اصيل كشور كرده اند و نسل به نسل هنرمندانى را جايگزين يكديگر قرار داده اند. على رستميان يكى از خوانندگان هنرمند اصفهانى است كه به
سال 1328 در خطه ى هنرپرور اصفهان ديده به جهان گشود، وى از كودكى از صداى خوبى برخوردار بود و براى خود و اهالى منزل بيشتر وقتها مى خواند كه مورد تشويق آنان قرار مى گرفت، على رستميان اولين بار نزد شخصى به نام على ساغرى كه نوازنده ى تار بود و با فرهنگ و هنر اصفهان همكار داشت مى رود و چيزهايى از وى مى آموزد سپس در سال 1346 نزد استاد فقيد تاج اصفهانى رفت و رديفهاى آواز ايرانى را مى آموزد و پس از شركت در مسابقات اردوى رامسر مقام اول را به دست آورد، در سال 1360 در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران نزد زنده ياد محمود كريمى رفت و مدت يكسال از محضر آن استاد فقيد كسب معلومات موسيقى مى كند و از سال 1362 الى 1366 در كلاس آقاى محمدرضا در كلاس آقاى محمدرضا شجريان يكدوره رديف و مركب خوانى را آموخت و در ضمن نزد استاد حسن كسايى سبك آواز اصفهان را فراگرفت و در ارديبهشت سال 1368 در كلاس آقاى حسين عليزاده سلفژ و تئورى موسيقى و همچنين تلفيق شعر و موسيقى را كه آقاى هوشنگ ابتهاج «سايه» تدريس مى نمود كسب فيض كرد. وى در سال 1363 قطعه آوازى در دستگاه «شور» كه به مناسبت بزرگداشت مرحوم محمود كريمى برپا بود، در حضور استاد فرامرز پايور و عده اى ديگر اجرا كرد كه مورد توجه حضار قرار گرفت و در سال 1365 قطعه آوازى را در «ابوعطا» به مناسبت بزرگداشت مرحوم غلامحسين بنان برپا شده بود همراه با سنتور آقاى فرامرز پايور اجرا كرد و همين برنامه موجب شد تا استاد پايور همراه با گروه هنرمندان
بزرگى چون: اصغر بهارى، جليل شهناز، محمد موسوى، محمد اسماعيلى نوار معروف «چهارباغ» را از وى ضبط كه در دسترس عموم قرار داده شد. همكارى اين هنرمندان سرشناس و بزرگ با وى ارزش هنرى رستميان را تثبيت كرد.
دومين كار رستميان نوار كاست «مويه» است كه آهنگ آن قديمى است و از ساخته هاى مرحوم محمدعلى اميرجاهد مى باشد كه تنظيم آن از آقاى فرامرز پايور مى باشد و تكنوازان آن جليل شهناز و محمد موسوى مى باشند. سومين كار وى «بامدادان» نام دارد در دستگاه «همايون» كه آهنگساز و سرپرست اركستر آقاى حسين فرهادپور مى باشد و تكنوازان آن آقايان: هوشنگ ظريف و محمد موسوى مى باشند و چهارمين كار او «خزان عشق» نام دارد در «همايون» و «بيات اصفهان» كه آهنگها از مرحوم جواد بديع زاده و عبدالحسين برازنده مى باشد كه به ياد شادروان بديع زاده اجرا كرده. على رستميان اولين كنسرت خود را در سال 1367 در تالار وحدت (رودكى) با گروه مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران وابسته به صدا و سيما اجرا و دومين كنسرت را به مناسبت بزرگداشت ميلاد پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد (ص) در تالار ابوريحان دانشگاه شهيد بهشتى به مدت 10 شب اجرا كرد. وى از سال 1366 در ارشاد اصفهان در كلاس آواز موسيقى سنتى تدريس مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند آقا ميرزا محمد رضا رشتى، فاضل عادل زاهد، در 1331 متولد، و در ظهر 3 شنبه 3 ذى قعده سال 1386 به سكته وفات يافته، در روز چهارشنبه مدفون گرديد.
مشاراليه در خدمت: حاج آقا آخوند زفره اى، و آقا شيخ هبةالله هرندى، و حاج سيد محمد
باقر سدهى و جمعى ديگر از معاصرين تلمذ نموده، عمرى به زهد و قناعت به سر برده، و بدون اولاد وفات يافت.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا حبيب الله رشتي فرزند ميرزا محمد علي خان فرزند جهانگير خان قوچاني گيلاني ، دانشمند و محقق ژرف نگر، از بزرگترين فقهاي جهان تشيع و يگانه ي دوران خود بود.
پدرانش در اصل اهل قوچان بودند كه در سالهاي آغازين قرن يازده به گيلان كوچانده شده و از آن پس در گيلان ساكن شدند.
ميرزا حبيب الله سال 1234 ق . در املش چشم به جهان گشود و پدر خود را كه مدتها در انتظار بود شاد كرد. آري ميرزا محمد علي خان كه از نيك مردان روزگار و حاكم منطقه بود خوابهايي ديده بود كه اين فرزند را از طلايه داران قرن نشان مي داد.او در سالهاي نخستين زندگي حبيب الله در تكاپوي يافتن معلمي مومن و دانا بود تا فرزندش گامهاي اول ترقي را در زادگاه بپيمايد. چنين بود كه حبيب الله در خانه ، نخستين كلمات را از قرآن آموخت .
دوازده ساله بود كه از املش به لنگرود و سپس به رشت عزيمت نمود تا بر اندوخته اش افزوده و پاسخي درخور پرسشهايش بيابد.
هيجده بهار را ديده بود كه به خواست پدر در ميهماني يكي از خوانين (امين ديوان لاهيجي ) منطقه حضور يافت . خان حاكم با استفاده از قدرت و نفوذش تصميم به پايمالي حق رعيتي داشت كه با مخالفت سر سخت شيخ حبيب الله جوان روبرو شد. چون نصايح روحاني جوان كارگر نيفتاد به نشاني اعتراض مجلس مهماني را ترك
كرد و از همان روز تصميم به ترك ديار گرفت .
در حوزه قزوين
شيخ حبيب الله در پي آرماني بلند راه هجرت پيش گرفت و عازم حوزه ي عمليه ي قزوين شد. پدرش كه او را به دليل شهامت و اراده ي شگفتش مي ستود براي تهيه لوازم زندگي ، او را تا قزوين همراهي نمود.
او در قزوين استادي عاليمقام يافت كه ((شيخ عبدالكريم ايرواني )) نام داشت . استادي كه در فقه و اصول نامور و ممتاز بود. شيخ حبيب الله هفت سال پياپي از محضر ايشان بهره گرفت . و در همان شهر به خواست پدر، با خانواده ي ارباب وصلت نمود.
مشي زاهدانه ي استاد تاثير شگرفي در او نهاد به گونه اي كه از آن پس خود به زندگي زاهدانه روي كرد و تا پايان عمر بر روش پسنديده ي استاد وفادار ماند.
در 25 سالگي ، سيراب از سرچشمه ي معارف ديني به مقام عالي اجتهاد نائل آمد و با نظر شيخ عبدالكريم ايرواني خود را مهياي سفر به املش نمود.
سال 1259 ق . از قزوين به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور ديني مردم بود. برپايي نماز جماعت ، هدايت و ارشاد مردم ، پاسخگويي به پرسشهاي اعتقادي و قضاوت عادلانه او موجب شده بود مردم ارادتي عاشقانه به مجتهد جوان داشته باشند اما او دوست داشت سفري به ديار اهل بيت عليهم السلام نمايد و از اساتيد آن سامان بهره جويد. آري او تصميم گرفت به نجف اشرف رفته و از حوزه ي علميه ي آن شهر مقدس جرعه جرعه شراب معرفت نوشد.
مردم كه از حضورش
غرق محبت بودند، او را با عواطفي وصف ناپذير بدرقه نمودند و او، همسر و فرزندش محمد را به خداي بي همتا سپردند.
شهر آسماني
شيخ حبيب الله مجتهد املشي در سال 1263 ق . وارد نجف شد و در حلقه ي شاگردان فقيه كبير شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهر) به كامجويي نشست . او تا سال 1266 ق . كه سال وفات صاحب جواهر بود از كلاسش بهره برد و از آن فقيه نامور اجازه ي اجتهاد دريافت داشت .
پس از آن به درس شيخ اعظم انصاري دل بست و تا پايان زندگي پر افتخار شيخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وي بود. شيخ حبيب الله فرموده بود: ((با آنكه هفت سال پيش از فوت شيخ از درس او مستغني بودم ولي از هنگام ورود در جلسه ي شيخ تا موقع تشييع جنازه اش بحثي از ابحاث او از من فوت نشد.))
اسرار عشق
ويژگيهاي اخلاقي ميرزا حبيب الله رشتي او را به شخصيتي وارسته تبديل كرد كه زهدش زبانزد خاص و عام بود. در اين مختصر تنها به اشاره اي اكتفا كرده تا دوستداران بخوانند و بدانند شخصيتهاي روحاني تاريخ شيعه چگونه زيستند.
1. ميرزا حبيب الله پس از مرگ پدرش كه حاكم منطقه بود براي پاسداشت مقامش به گيلان سفر نمود اما اختلاف برادران بر ميراث پدري موجب بازگشت او به نجف اشرف شد. او با اينكه زندگي بسيار فقيرانه اي داشت از سهم ارث چشم پوشيد. ميرزاي رشتي پس از رسيدن به نجف ، براي تامين معاش ، بتدريج لوازم زندگي را يكي پس از ديگري فروخت به گونه اي كه در گرماي
طاقت فرساي تابستان از خريد آب نيز عاجز بود.
2. ياد خدا در جان او چنان عجين شده بود كه از هر فرصتي براي ذكر و تسبيح و قرائت قرآن كريم بهره مي جست . حتي هنگامي كه براي تدريس به سوي حرم مطهر مي رفت وضو مي گرفت و سوره ي مباركه ي ((يس )) را در راه از حفظ مي خواند تا به در قبله ي صحن اميرالمومنين عليه السلام مي رسيد، خواندن سوره را در كنار آرامگاه استاد خود شيخ انصاري (ره ) به پايان مي رسانيد.
3. در دقت و احتياط ضرب المثل بود. همين امر وي را از پاسخگويي سريع و بدون تحقيق باز مي داشت .
از ديگر سو مردم را تشويق مي نمود تا استفتائات خود را به ميرزاي شيرازي ارجاع دهند. نوشته اند پس از پايان ماه رمضان براي اثبات اولين روز شوال بيش از 40 نفر شهادت دادند و او فرمود ((نزديك قطع شده است )) كنايه از اينكه هنوز برايم قطعي و يقين نشده است .
4. او در ادب عشق نيز ممتاز بود. آنگاه كه جان به حضرت عزرائيل مي سپرد، هر چه پايش را رو به قبله دراز مي كردند او پاي خود را جمع مي كرد و چيزي نمي گفت . چون چند بار اين كار تكرار شد، از او علت را پرسيدند، به زحمت فرمود: ((چون وضو ندارم پايم را رو به قبله دراز نمي كنم )).
5. هرگز وجوه شرعي را نمي پذيرفت ، با آنكه امري مرسوم و رايج بود. نقل مي كنند: مردي ثروتمند از هند براي پرداخت وجوه شرعي به زيارت ميرزاي
رشتي شتافت ، اما او چندان عصباني شد كه اطرافيان از حالتش متعجب شدند و چون از عصبانيتش پرسيدند فرمود: ((چاره اي جز عصبانيت نبود)). نيز نوشته اند علاءالدوله براي پرداخت پولي به عنوان وجوه شرعي به نجف اشرف مسافرت كرده بود ولي با بي اعتنايي ميرزاي رشتي مواجه شد و محقق رشتي با اين رفتار به آيندگان نشان داد كه مردان بزرگ خدا براي مال دنيا ارزشي قائل نيستند.
6. نوشته اند: چهار نفر از شاگردان شيخ انصاري اركان پايدار اعلميت و رياست بودند ولي مقام علمي و تدريس منحصر به ميرزا حبيب الله رشتي بود. او جز تدريس منظوري نداشت . رياست نمي خواست ، از روي عمد تجاهل مي ورزيد و شاگردان خود را نمي شناخت براي اينكه از او اجازه ي اجتهاد نخواهند و تنها درس بخواهند... در خط مرجعيت هم نبود. كسي از مجتهدين به خوش نيتي و سلامت نفس ميرزاي رشتي نبود. از پرتگاه هاي رياست خود را نجات داد. قناعت پيشه نمود...))
7. محقق رشتي ديانت و سياست را به هم سرشته بود. پس از رحلت شيخ انصاري بسياري از دانشمندان مردم را براي تقليد به ميرزاي رشتي ارجاع داده بودند. اما او با پيشنهادها مخالفت مي كرد و نيك مي دانست كه دنياي اسلام به مرجعي سياستمدار نيازمند است . او ميرزاي شيرازي را مجتهدي آگاه به مسائل سياسي و چهره هاي سرشناس و محبوب يافته بود.
محقق رشتي بر آن بود تا مرجعيت ميرزاي شيرازي را به علماي نجف پيشنهاد كرده از آن حمايت كند. اين امر موجب شد تا توطئه ي دشمن براي لطمه زدن به وحدت
شيعيان نقش بر آب شود.
ژرف انديشي سياسي ميرزاي رشتي را در گفتارش مي جوييم . وقتي پرسيدند از چه كسي تقليد كنيم ؟ در پاسخ گفت : ((از مرجعي تقليد كنيد كه تقليدش جايز باشد. امروز پرچم بر دوش عالم جليل سيد محمد حسين (شيرازي ) است و همه پيرامون اويند كه پرچم ساقط نشود.))
8. نظم از ديگر ويژگيهاي محقق رشتي بود. او پس از اداي نماز مغرب و عشا و انجام مستحبات مربوط به آن و پس از صرف مقدار كمي شام ، آنگاه كه آسمان چادر سيه شب را بروي خود مي كشيد و ستاره ها چشمك زنان نمايان مي شدند، اندكي مي خفت تا جان را آماده ي خدمت روح كند و جان خود را در چشمه ي نور بشويد و عاشقانه تر با خداي خويش راز و نياز كند.
9. تواضع و فروتني (از دستورات عالي اسلامي ) در جاي جاي رفتار محقق رشتي نمايان است . او دانشمندان را به ديده ي احترام مي نگريست و با بهره گيري از نظر نيك ، برترين روش را بر مي گزيد. در پي سفر محقق رشتي به ايران ، حوزه ي درس ايشان تعطيل شد و دانشوران از خورشيد وجودش محروم شدند. آنگاه كه به سفري ديگر بار بست ، دانشمندان نجف بر آن شدند تا او را از سفر باز دارند. وي به وساطت شيخ حسن مامقاني برنامه ي سفر را لغو كرد و به او فرمود: ((چون شما مجتهد عادل هستيد، حكمتان را واجب الاطاعه مي دانم )) اين در حالي است كه شيخ حسن مامقاني در رديف شاگردان محقق
رشتي بود و نسبت ميان آن دو مثل استاد و شاگرد بود.
10. اعزام شاگردان برجسته براي تبليغ ، از ديگر ويژگيهاي اين محقق بود. از جمله ي آنان آيت الله سيد علي اكبر فال اسيري از شاگرداني بود كه در پرتو انديشه ي والاي آن استاد پرورش يافت . او به تشويق محقق رشتي و ميرزاي شيرازي به شيراز بازگشت و با كوششي در خور به تبليغ و هدايتگري پرداخت . همچنين در نهضت توتون و تنباكو نيز عهده دار نقشي سترگ در تثبيت فتواي ميرزاي شيرازي بود.
11. سپاسگزاري او در حق پدر و مادر آموختني و بي نظير است و نشانه ي بالندگي او در مراحل عالي شكر به درگاه حضرت ربوبي است . درخشندگي معنوي او مديوين دعاهاي پدر و مادر در روزگاران دور بود. نوشته اند او نمازهاي پدر و مادر خود را سه بار خواند. يك بار به تقليد از مراجع آنان و دو بار به اجتهاد خودش و اين مطلب درباره ي هيچيك از علماي تاريخ ذكر نشده است .
12. او را بايد به حق از حافظان حريم روحانيت در عصر خويش خواند. شخصي در نجف بود كه به هنگام سخن حرمت علما را پاس نمي داشت و بارها از او پرخاشگري و اهانت نسبت به علماي سابق و معاصر شنيده مي شد.
محقق رشتي در جمعي كه وي نيز حضور داشت دستور داد استكانش را آب بكشند، به گونه اي كه مردم گمان بر تكفير وي برده و او را راندند. پس از آن هرگز نتوانست جايگاه از دست رفته خود را بازيابد.
باري رفتار شديد ميرزاي رشتي و شيوه نهي
از منكر او موجب شد تا آنانكه در پي چنين خيالي بودند از گمان خويش بازگردند.
گنج نامه
آثار ميرزاحبيب الله جلوه گاه تلاش هاي شبانه روزي اوست . وي كاوشگري گنج ياب بود كه هرگاه معدني نوين مي يافت از جواهر آن استخراج مي كرد و بر دانش طلبان ارزاني مي داشت .
آثار او در علم اصول عبارتند از:
رساله في الضد و اقتضاء الامر بشي ء النهي عنه و عدمه ، التعادل و التراجيح ، بدايع الافكار، اجتماع الامر و النهي ، رساله في مقدمه الواجب ، رساله في المشتق ، التقريرات .
در علم فقه :
كتاب الطهاره ، الحاشيه علي المكاسب ، كتاب الزكاه ، كتاب الاجاره ، الالتقاط، كتاب العضب ، كتاب القضاء و الشهادات ، الوقوف و الصدقات ، رساله في اللباس المشكوك ، حاشيه علي منهج الرشاد، حاشيه علي نجاه العباد، حاشيه علي النخبه .
در علم تفسير:
حواشي بر تفسير جلالين ، و علم كلام : الامامه ، كاشف الظلام في حل معضلات الكلام است .
نسخه هاي خطي از آثار محقق رشتي كه مي رفت در غبار زمان به فراموشي سپرده شود اخيرا به كتابخانه آيت الله مرعشي سپرده شد و اكنون در كاروان نسخه هاي خطي آن كتابخانه ماندگار است .
تقريرات
از انبوه شاگردان كوشا و دانشمند محقق رشتي ، بسياري تقريرات درس ايشان را نوشته اند كه در گرامي داشت مقامشان نام برخي از آنان مي آيد:
سيد حاج ميرزا حسن همداني ، سيد صادق قمي ، ميرزا باقر فرزند ميرزا محمد علي ، شيخ حسن تويسركاني ، شيخ محمد باقر فرزند محمد جعفر بهاري همداني ، سيد ابوالقاسم فرزند
معصوم حسيني اشكوري ...
اجازات
محقق رشتي از صدور اجازه ي اجتهاد به شدت پرهيز داشت و تنها براي اندكي از شاگردان برگزيده اجازه ي اجتهاد نگاشت . نام برخي شاگردان ارجمند وي كه مفتخر به اجازه ي نقل روايت و اجتهادند ذكر مي شود. حاج آقا مجتهد رشت (اجتهاد)، سيد عبدالكريم فرزند سيد حسن اعرجي (روايت )، حاج ميرزا احمد ديلارستاقي لاريجاني (اجتهاد)، سيد علي آقا ميري دزفولي (اجتهاد)،...
با كاروان دانش
نظر گاه همه ي انديشمندان حوزه بر شيوه ي نقادانه ي محقق رشتي در تدريس و ديگر پهنه هاي علمي ، پديدآور محفل علمي ، پديدآور محفل علمي شكوهمندي بود كه دلدادگان آن ، پس از كامجويي هر يك چون ستاره اي درخشان ، روشنگر جامعه ي خويش شدند. برخي مرجع ديني شدند و عده اي رهبر حركتهاي سياسي و اجتماعي ديار خويش و دسته اي نيز در عرصه ي تدريس و تحقيق طلايه دار حوزه بودند.
نام مسافران اين كاروان به اختصار مي آيد و شرح حال هر يك در كتب تاريخ آمده است كه دوستداران را بدان حوالت مي دهيم .
آيت الله العظمي سيد محمد كاظم يزدي ، آيت الله العظمي آقا ضياء الدين عراقي ، آيت الله العظمي حاج ميرزا حسين نائيني ، آيت الله شيخ شعبان ديوشلي (لنگرودي )، آيت الله شيخ عبدالله مازاندراني (لنگرودي )، آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري ، آيت الله شهيد حاج آقا مير بحرالعلوم رشتي ، آيت الله شهيد شيخ علي رشتي ، آيت الله شهيد شيخ عبدالغني بادكوبه اي ، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني ، آيت الله سيد ابوالقاسم
اشكوري .
پرواز تا آسمانها
مردم نجف به چهره نوراني پيرمردي كه سحرگاهان در بارگاه ملكوتي امير المومنين (ع ) به زيارت ، نماز و تضرع مي نشست انس گرفته بودند. چهره اي كه هيبت و شوكتش يادآور پيامبران و لطف و صفا در صورتش نمايان بود. اما شب پنج شنبه چهاردهم جمادي الثاني 1312 ق . فرا رسيد. خبر كسالت محقق رشتي مردم را در نگراني فرو برده بود و آنگاه كه صداي ناله و فغان از منزل وي برخاست همگان يافتند كه دوست خدا، پيش خدا رفته است . او آسوده در بستر خفته بود. تو گويي به خوابي نازنين آسوده كه چنين چهره اش متين است . شهر را گويا با پارچه اي سياه پوشانده بودند و همه جا صداي گريه به گوش مي رسيد. در تهران و مشهد و ديكر شهرها نيز مجالس عزا و سوگواري بپا شد. مردم نوحه كنان مي خواندند:
باز خاكستر غم ريخت فلك بر سر ما
رفت از دار فنا نائب پيغمبر ما
و نجف آماده ي تشييع پيكر مطهر آن فرزانه پارسا بود. جنازه ي پاك او را مشايعت كردند و به بارگاه امام متقين انتقال داده و در يكي از حجره هاي صحن مطهر علوي دفن كردند.
بازماندگان
1. آيت الله محمد رشتي ، فرزند ارشد، كه از معصومه ارباب همسر اول ميرزاي رشتي بود. او در علم و فضل به مراتبي درخور دست يافت و در سال 1316 ق . به ديار باقي شتافت . آرامگاهش در مقبره ي پدر ارجمندش مي باشد.
2. آيت الله شيخ اسماعيل رشتي ، كه از همسر
دوم ميرزاي رشتي ولادت يافت . او در كسب دانش سخت كوشيد و پله هاي ترقي را پيمود و در 1343 ق . به ديدار دوست شتافت .
3. آيت الله شيخ اسحاق رشتي ، او در نجف ولادت يافت . مادرش كلثوم همسر دوم ميرزاي رشتي بود ابتدا نزد پدرش به تحصيل پرداخت و پس از عمري تحقيق ، تاليف و تدريس در سال 1357 ق . ديده از جهان فرو بسته ، رخ در نقاب خاك كشيد.
آثار:
رساله في الضد و اقتضاء الامر بشي ء النهي عنه و عدمه
التعادل و التراجيح
بدايع الافكار
اجتماع الامر و النهي
رساله في مقدمه الواجب
رساله في المشتق
كتاب الطهاره
الحاشيه علي المكاسب
كتاب الزكاه
كتاب الاجاره
الالتقاط، كتاب العضب
كتاب القضاء و الشهادات
الوقوف و الصدقات
حاشيه علي منهج الرشاد
رساله في اللباس المشكوك
حاشيه علي نجاه العباد
حاشيه علي النخبه
حاشيه بر تفسير جلالين
الامامه
كاشف الظلام في حل معضلات الكلام
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. وى از بزرگ زادگان همدان و برادر كوچك شرارى همدانى بود و زكى همدانى. رشكى از رجال عهد شاه طهماسب است كه شاه شحنگى تبريز را به او داد و در همان مقام كشته شد. وى در غزل سرايى توانا بود و در موسيقى نيز مهارت داشت. از آثار او «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (253/1)، تاريخ ادبيات در ايران (1032/5)، تاريخ نظم و نثر (467)، تذكره ى ميخانه (844 -841)، الذريعه (360/9)، مجمع الخواص (198 -197)، هفت اقليم (567 -566 /2).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، شاعر و صوفى. وى مثنوى خوبى دارد به بحر رمل مسدس موسوم به «المصباح» در شرح مسائل عرفانى كه آن را چنانكه خو گفته در شرح سه اصل: محبت، فنا، نياز ترتيب داده و آن را به سال 852 ق به پايان برده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (457/4)، منظومه هاى فارسى (271).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عارف و شاعر، متخلص به رشيد. وى از خلفاى شهاب الدين عبداللَّه برزش آبادى مشهدى و از مشايخ سلسله ذهبى بود. از آثار وى: «ديوان» اشعار است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (320).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بيوگرافي و كارنامه امين الله رشيدي آهنگساز و خواننده راديو ايران
امين الله رشيدي متولد شهرستان كاشان، نخستين خواننده ايراني آشنا با خط بين المللي موسيقي (نوت)هنر آموخته در كلاسهاي رايگان شبانه هنرستان موسيقي ايران ،ساختمان قبلي تالار رودكي در سالهاي 1326 تا 1328 شمسي نزد استادان موسي خوان معروفي و دكتر مهدي فروغ و پيش از اين تاريخ فراگيري مقدمات تار نوازي نزد آقايان حسن نقشپور و مسعود معارفي و نيز آموزش خط و نقاشي در مدت تحصيل در دبستان شاهپور و دبيرستان پهلوي كاشان از استاد علي اكبر صناعتي و بعد از تحصيلات ادامه آموزش نقاشي در كاشان نزد آقايان محمود دبير الصنايع و نقشپور نام برده تا رسيدن به مرحله طراحي.
آهنگ سازي و خوانندگي رشيدي در راديو تهران-ايران-از سال 1327 شمسي آغاز و تا پايان سال 1344 بطور مداوم و مستمر ادامه داشته و در ظرف اين مدت بيش از 120 آهنگ ساخته و با همكاري نوازندگان هنرمند،آقايان حبيب الله بديعي ،پرويز ياحقي،همايون خرم،عباس شاپوري،انوشيروان روحاني،رضا ياوري و جمعي از عزيزهنرمندان در راديو اجرا نموده است.
او غير از آهنگ هايي كه خود ساخته است ،تعدادي آهنگ(ترانه)از ديگر اساتيد موسيقي ايران همچون آقايان موسي معروفي ،حسين يا حقي،علي تجويدي،همايون خرم،شاپور نياكان،عباس زندي و ديگران را نيز به طور زنده و مستقيم در راديو خوانده است.
در حدود نيمي از آهنگ هاي ياد شده در سالهاي قبل
از 1334،يعني پيش از رسيدن ظبط صوت به ايران در راديو اجرا شده و بدين جهت اثري از آنها برجاي نمانده است.اما بخشي از نيم ديگر آن آثار از سال 1378 تا اين زمان در 5 كاست و cd بنامهاي (عطرگيسو)و(من عشقم)و(افسونگر)و(دلم تنگ است،چاوشي)با ... از قطعه (چاووشي)سروده مهدي اخوان ثالث و چشم شب محتوي 50 آهنگ –ترانه و آواز-در ايران منتشر شده است- و دو كاست بنامهاي (شهر افسانه ها )و(زمستان) در سال آينده انتشار خواهد يافت.
اشعار ترانه هاي ياد شده را شاعران و ترانه سرايان مشهور ارجمند ايران ،آقايان ابوالقاسم حالت،رهي معيري،فريدون مشيري،مهرداد اوستا،تورج نگهبان،بيژن ترقي،دكتر مهدي حميدي شيرازي،عبداله الفت،پرويز وكيلي و ... سروده اند.
رشيدي آهنگهاي بسياري نيز روي اشعار شاعران نو پرداز ،آقايان مهدي اخوان ثالث،نادر نادر پور،فريدون مشيري،نيما يوشيج،منچهر آتشي،نصرت رحماني و ديگران ساخته كه فقط يكي از آنها –زمستان-سروده مهدي اخوان ثالث براي اولين بار در سال 1348 بوسيله اركستر يزرگ راديو ايران بخوانندگي خانم پروين و تنظيم سيروس شهردار اجرا و پخش شده و اميد است درآينده بقيه آن آهنگها بوسيله خود رشيدي يا ديگر خوانندگان اجرا گردد.
شغل اصلي رشيدي سردفتري اسناد رسمي بوده است.او داراي دو فرزند دختر و پسر بنامهاي افسانه و صباح است كه داراي ذوق موسيقي هستند.رشيدي در نويسندگي و شاعري نيز دستي دارد . اشعار بعضي از ترانه هايش را منجمله (دريا)خود ساخته است.سفرنامه اي از او بنام (از كاشان تا كاناري،جزائر قناري)محتوي گزارش سفرهاي متعدد او به كشورهاي اروپا تا جزائر قناري با چاشني طنز و انتقاد و شعر و موسيقي در سال 1372 توسط انتشارات سنائي تهران و دومين كتابش بنام
(خاطره ها و نغمه ها-عطر گيسو)محتوي بخشي از نيم قرن خاطرات راديويي هنري و يادداشتهاي ادبي،اجتماعي و سياسي و مطالبي نو و ناگفته در ارتباط با هنر مندان موسيقي و نويسندگان و شاعران معروف ايران با چاپي نفيس در 650 صفحه و 260 تصوير از آنان بوسيله انتشارات عطايي تهران درمعرض نظر و مطالعه علاقمندان به هنر و ادبيات قرار گرفته است.
اين كتاب با اداي احترام به فرهيختگان جهان موسيقي –بعنوان مقدمه- شروع و با اتو بيو گرافي نويسنده به شيوه اي خاص ،ابتكاري،طنز آميز و محاكمه مانند ادامه يافت وبا گزارشات ويژه اي در دودهه 30 و 40 در راديو ايران در مورد هنر مندان ،ظهور برنامه (گلها) و شان نزول آن ،انجاك سه كدتاي هنري در راديو ايران و همچنين گزارشي مفصل و پرهيجان در مورد مسابقه و جدال بين مدعيان شعر نو و كهن در نيم قرن اخير ،كارنامه مطبوعات در سالهاي 1340 تا 1350 .
ياد داشتهايي در باره دكتر محمد مصدق ،اسرار..محمد مسعود مدير روزنامه مردامروز و مطالب متنوع ديگري در هر زمينه در اين كتاب منتشر شده و سرانجام با نوت ها و اشعار 38 آهنگ –ترانه-در كاست هاي نامبرده پايان ميگيرد.
با نظري گذرا بر مطالب خاطره ها و نغمه ها چنين بر مي آيد كه اين هنر مند كاشاني در اكثر هنرهاي رايج زمان كم و بيش دستي داشته و نمونه هايي از آن هنرها در اين كتاب منعكس شده است و ميتوان گفت كه چاپ كتابي با اين فرم و محتوي ،آنهم از طرف يك هنرمند اهل موسيقي ،كم سابقه و اين ،نمايانگر دلبستگي و علاقه شديد مولف
بموسيقي و ادبيات ايران و ساير هنرهاست و از نظري ديگر ساده نويسي ،صداقت ،حقگوئي و بت شكني نيز وجه مناسب (خاطره ها و نغمه ها)است.
كتاب نامبرده دو شاخه ديگر نيز دارد .اولي دلبستگي عميق نويسنده به زادگاه خود ،شهر كاشان است كه در سرتاسر كتاب بمناسبتهايي خاص از ضرب المثلها ،خاطرات مربوط به هنرمندان مشهور كاشاني الاصل نام ميبرد و دومين ،ارادت مخصوصي است كه مولف نسبت به نويسندگان و محققين ارجمند ايران ،امثال پروفسور فضل الله رضا ،دكتر شفيعي كدكني،مهدي اخوان ثالث ،نجف دريابندري و بالاخص دكتر باستاني پاريزي دارد كه در موارد بسيار در جهت تاييد نظرات خود از نوشته هاي ايشان مدد ميگيرد.
جلد دوم كتاب خاطره ها و نغمه ها در 700 صفحه تخت عنوان "تا مرزهاي بي سرانجامي"در مرحله حروف چيني است و اميد است كه تا چند ماه ديگر چاپ و منتشر گردد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امين اللَّه رشيدى، شاعر، ترانه سرا و تصنيف ساز، خواننده كه قسمتى از شرح حال وى در جلد اول «كتاب مردان موسيقى سنتى و نوين ايران آمد، در ارديبهشت ماه سال 1304 در يكى از روستاهاى مصفاى كاشان (راوند) متولد شد.
رشيدى از جمله خوانندگانى است كه براى خود تصنيف و آهنگ ساخته و آن را اجرا كرده است و نيز ساخته هاى وى توسط ديگران به اجرا درآمده است. او با تمام رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى آشنا و از هنرمندان بافرهنگ و دانش مى باشد و با تمام سجايايى كه دارد ولى ذره اى از تكبر و تفرعن در وجودش ديده نمى شود و در برخورد با مردم بسيار فروتن و خوش برخورد است، اينك در اينجا چند نمونه از
آثار وى را به نظر خوانندگان عزيز كه در روزنامه اطلاعات شماره 19276 مورخ سه شنبه 14 اسفند ماه 1369، از وى چنين آمده:
«در پايان جنگ جهانى دوم، بعد از بمباران اتمى هيروشيما، كه فاتحين جنگ و ابرقدرت هاى آن روز (و همچنين امروز) بر سر تقسيم عنايم و عيين منطقه نفوذ، در مناطقى، از جهان، مستقيم و غيرمستقيم به جان يكديگر افتاده و كشتار بى رحمانه اى به راه انداخته بودند به طورى كه هر آن بيم شعله ور شدن نائره جنگ سوم و نابودى دنيا مى رفت، اينجانب متأثر از آن رويدادهاى غم انگيز، چكامه اى مختصر سرودم و اينك كه سال ها از آن مى گذر و ديگر بار در خليج فارس اين دومين نقطه بحرانى جهان (نقطه اول آلمان بود كه با اتحاد دو آلمان و كل خانواده اروپا بحمدالله برطرف شد) با قدرت طلبى آمريكا و نقش مرموز و محيلانه شورى «كه بايد گفت هميشه همين طور بوده است» (بنگريد به زمان دولت دكتر محمد مصدق و ملى شدن نفت و تحريم اقتصادى جهان غرب و عدم فروش نفت ايران و احتياج ايران در تنگناى مضيقه مادى به شمش هاى طلاى امانى در شوروى كه به مصدق نداد و بلافاصله بعد از كودتاى سپهبد زاهدى به ايران تسليم كرد و نيز جنگ 8 سابه تحميلى...) آتش جنگ شعله ور شد با عنايت به اين كه در اين جهان مست و ديوانه و دنياى زور و زر، از دست صاحبان عقول تسليم و وجدان بشرى كارى ساخته نيست، اين چكامه را تقديم و قبل از آن، توجه شما را به فاجعه اى ديگر از اين قبيل، يعنى حمله ويرانگر قوم مغول به ايران در هفت قرن پيش
و انعكاس تأثربار آن فاجعه در روح بزرگ و انسانى خواجه شيراز در متن يك غزل با اين اشعار جلب مى كنم»:
«فغان اهل زمين»
ز تندباد حوادث نمى توان ديدن
در اين چمن كه گلى بوده است ياسمنى
ببين در آينه ى جام نقشبندى غيب
كه كس به ياد ندارد چنين عجب فتنى
از اين سموم كه برطرف بوستان بگذشت
عجب كه رنگ گلى ماند و يوى ياسمنى
مراج دهرتبه در اين بلا حافظ
كجاست فكر حكيمى و راى برهمنى
فغان كه بار دگر منقلب جهان بينيم
ز انقلاب جهان، خلق در فغان بينيم
من آنچه عالم فردا عيان كند، امروز
به پشت پرده استمگرى نهان بينيم
ز جنگ اول و دوم بسى نرفته كه باز
ز دود جنگ سوم تيره آسمان بينيم
بهار صلح ملل را ز حرص و آز دول
بسى نمانده كه بار دگر خزان بينيم
دو چشم مادر گيتى و قلب محزونش
ز داغ تازه عزيزانش خون فشان بينيم
چهان خراب و سيه روزگار و آدم را
به پرتگاه فنا دم به دم روان بينيم
هنوز مرغ صفا را ز يأس و نوميدى
چو جغد در غم و ويرانه آشيان بينيم
هنوز خون جوانان نگشته خشك كه باز
روانه به جانب پيكار بس جوان بينيم
هنوز جسم دليران به صحنه پيكار
هنوز دربدر و زار كودكان بينيم
پى تصرف خاكى كه خاك بر سر آن
هزار تازه جوان را به خون تپان بينيم
دوباره ز آتش بيداد دسته ى خونخوار
فغان اهل زمين را بر آسمان بينيم
ز بحر ژرف سياست چه موج ها خيزد
خطر زياد در اين بر بى كران بينيم
چه مايه گوهر جان ها كه اندر اين دريا
ز جور و كين بشر رفته رايگان بينيم
عجب كه طاير فكرم كجاست پروازش
كه هر طرف نگرم آنچه گفتم آن بينيم
الهى اى كه شوى موجب نزاع دگر
ميان خار تو را جاى گلستان بينيم
براى
سرورى افروزى اى كه آتش جنگ
الهى آن كه به خاكسترت مكان بينيم
من از خداى دو عالم اميد مى دارم
هماره صلح و صفا در جهانيان بينيم
ميان نوع بشر رأفت و داد بود
قلوب خلق به هم يار و مهربان بينيم
ز جنگ هاى پياپى چه سود برد بشر؟
جز آن كه نفع و را سر به سر زبان بينيم
همى ز باده شوق و شعف شوم سرمست
به سر هماى محبت چو سايبان بينيم
چنين كه داد بشر دوستى (رشيدى) زد
نشاط و وجد بخيل فرشتگان بينيم
«بهار و جوانى»
نگر بر طرف چمن گل ها را
شنو نواى مرغك شيدا را
هر كجا باشد گل زيبايى
در كنارش بلبل شيدايى
فرصت دان يك زمان در جهان اين بهار و جوانى
بستان از ساقى مه جبين باده ارغوانى
مكن رنجه خاطر همى از جفا و غم دوران
ز حسرت به دامن مبار اشك درد و غم از مژگان
گيتى را با كس و مهر و وفا نيست
ما را آگاهى زين ماجرا نيست
غم مخورد گر باده بنوش از كف ساقى آتش رويى
با نواى نى ساغر مى خوش بود با گلى طرف جويى
بهره اى از لب ميگونش
وز رخ مهوش و گلگونش
برگير اى جان
وصل ياران حل مشكل ها
راحت جان آرام دل ها
آرام دل ها
آشنا با غمش- در جهان غم ندارد- غير او را نخواهد- جز ره كوى جانان راه ديگر نداند
در صحن بستان- از ناى بلبل- بشنو راز نهان- فرصت دان وصل گل را- چون باشد بهارش خزان در دوران
«شرار عشق»
بنالم از غم دل چون نى
كه عمرم در غم تو شد طى
دمى كن درد مرا درمان
پريشان حال دلم تا كى
بتا از فراقت ديده ى من پرخون است
چه گويم دل من از غم عشقت چون است
چون به دام افتادم در رهت سر و جان دادم
شد سيه همه روزم
تا كه شمع رويت ديدم از شرار عشقت اى مه سر به سر همى سوزم
بيا بيا كه از غمت مى رود خون دل از ديده ام اى قرار جان
مرو مرو كه مى رود طاقت و صبر من با رفتنت راحت روان
جانا دل مرا از غم مشكن
يارا مكن تو بى مهرى با من
تو آن غنچه ى گلستان اميد منى
وفاى مرا بين مكن تو پيمان شكنى
امين اللَّه رشيدى در طلوع يكى از روزهاى ارديبهشت ماه 1304 شمسى در روستاى زيبا و مصفاى راوند كاشان از پدرى كشاورز و مادر شاعرزاده و شاعرمنش (دختر اديب بيضائى كاشانى) متولد شد. در چهار ماهگى او را به كاشان آوردند و تحصيلات ابتدائى و متوسطه را در آنجا به پايان رساند و بلافاصله پس از پايان تحصيل در يكى از دفاتر اسناد رسمى كاشان مشغول كار شد. او در ضمن تحصيل، نقاشى قالى ايرانى را نزد استادان آن زمان، آقايان: محمد دبيرالصنايع و حسن نقشپور اراكى فراگرفت و در زمانى كوتاه تا مرحله ى طراحى و ابتكار پيش رفت و در حين نقاشى نيز با مقدمات نوازندگى تار نزد نقشپور نامبرده كه تار را در نهايت شيرينى مى نواخت، آشنا شد و در سال 1325 به تهران نقل مكان يافت.
رشيدى با موسيقى به اصطلاح كلاسيك (رديف آواز ايرانى) از راه شنيدن صفحات قديم گرامافون و خوانندگان دهه 1320 راديو ايران آشنا گرديد و در اوائل ورود به تهران چندگاهى در كلاسهاى شبانه هنرستان موسيقى (تالار وحدت كنونى) اصول نت خوانى را نزد آقاى موسى معروفى و يكى دو ماه نيز در كلاس موسيقى مسعود معارفى و تئورى آواز را نزد دكتر مهدى فروغ در هنرستان نامبرده آموخت و
با يادگيرى نت، تار را رها كرد و از آن پس نت آهنگهايى را كه مى ساخت بدون استفاده از ساز بر روى كاغذ مى آورد.
در سال 1328 رشيدى از طريق استاد گرانقدر موسى معروفى به آقاى على محمد ميثاق رهبر يكى از اركسترهاى راديو ايران معرفى شد و از همان سال به عنوان خواننده و آهنگساز فعاليت خود را در راديو آغاز نمود و اولين بار ترانه (رنج جدايى) از ساخته هاى زنده ياد موسى معروفى را در مايه افشارى با اركستر نامبرده در راديو اجرا كرد و همزمان، مدتى نيز در برنامه هاى موسيقى ارتش (كه شبهاى جمعه ساعت هفت و نيم بعد از ظهر از راديو ايران پخش مى شد) در اركستر به سرپرستى هنرمند گرامى على تجويدى مى خواند و در چند برنامه راديويى محمد بهارلو نيز شركت نمود. در سال 1336 شمسى با دخترى از كاشان ازدواج نمود كه حاصل آن دو فرزند دختر و پسر (افسانه و صبا) است كه آنان نيز از ذوق موسيقى بهره اى بسزا دارند. در سال 1344 بنا به مقتضيات شغلى از راديو استعفا داد و اين داستان تأثرانگيزى دارد كه در اينجا مجال گفتن آن نيست.
رشيدى در مدت فعاليت در راديو ايران در حدود 100 آهنگ ساخت كه شعر بعضى از آنها را نيز خود مى سرود (براى نمونه شعر ترانه ى دريا) اما بيشترين شعر آن آهنگها را شاعران گرانمايه، آقايان: تورج نگهبان، بيژن ترقى، مهرداد اوستا، فريدون مشيرى، رضا ثابتى، نظام فاطمى، ابوالقاسم حالت، نواب صفا، عبداللَّه الفت، پرويز وكيلى و غيره سروده اند و اكثراً به وسيله اركسترهاى شماره ى 1 و 2 راديو ايران با نوازندگى و همكارى هنرمندان ارجمند آقايان: حبيب اللَّه
بديعى، پرويز ياحقى، مهندس همايون خرم، عباس شاپورى، محمد ميرنقيبى، انوشيروان روحانى، ولى اللَّه البرز، ياورى، حدادى و ديگر عزيزان و با نظارت و سرپرستى استادان: مشير همايون شهردار و حسينعلى ملاح ضبط و پخش شده است.
شيوه ى رشيدى در خوانندگى و آهنگسازى، مرز ميان سنت و نوگرايى مى باشد و به قول خودش حد وسط را انتخاب كرده است او مى گويد: «اگر اين ميانه روى و اعتدال در تمام امور دنيا جارى بود چهره ى جهان و زندگى خيلى زيباتر و مطبوع تر از آن چه تاكنون هست مى بود».
رشيدى در شاعرى و نويسندگى و نقد نيز دستى دارد و مقالاتى از او در مطبوعات سالهاى قبل به چاپ رسيده كه آخرين آنها نقدى است بر كتاب (شعر نو از آغاز تا امروز، تأليف محمد حقوقى از انتشارات مؤسسه فرانكلين) كه در شماره 10 سال 52 مجله وحيد چاپ شده و اكنون نيز سفرنامه اى به نام (از كاشان تا كانارى) آماده براى انتشار دارد. رشيدى درباره ى موسيقى كلاسيك و رديف آواز كه سينه به سينه به ما رسيده و تا اين زمان حفظ شده و خوشبختانه كاملترين آن به وسيله شادروان استاد موسى معروفى به صورت نت درآمده است، نظرياتى دارد، منجمله معتقد است كه در اجراى آوازها، به شرط حفظ اصالت ايرانى و به خصوص تلفيق آن با شعر پارسى بايد شيوه اى نو ايجاد كرد و از تكرار مكررات آن هم به طور گسترده امساك نمود و همچنين او، نسبت به كلمات والا و ارزشمند (هنر) و (هنرمند) كه دست اندركاران و به تبغ ايشان مردم عادى بدون ضابطه و بى محابا، به هر چيز و هركس اطلاق مى كنند و دست و
دلبازانه مى بخشند، وسواس و حساسيتى خاص دارد. او به اعتبار قول بزرگان و هنرشناسان مى گويد: «هنر يعنى خلاقيت و هنرمند يعنى خلاق و آفريننده. بنابراين اگر در يك اثر هنرى (اعم از شعر و موسيقى و نقاشى و غيره) ابتكار و نوآورى به چشم نخورد، به اين معنى كه اگر در قطعه شعرى يك مضمون نو و در آهنگى حتى يك ملودى جديد و زيبا نتوان پيدا كرد، اين ديگر هنر نيست و صاحب چنين آثارى مستحق لفظ (هنرمند) نه. و بر همين منوال برچسب كلمه (هنرمند) به خواننده و يا نوازنده يا صاحب اثر ديگرى كه فاقد شيوه اى نو و ابتكارى و مستقل در كارشان باشند، جايز نيست. بايد به اين مجريان ماهر و مسلط و چيره دست هنرآفرين گفت و با اطلاق كلمه ى (استاد) از آنان تقدير كرد و ارجشان را پاس داشت!» اين هم نمونه اى از اشعار رشيدى با نام هنرى (آشنا).
«افسانه وجود»
آوخ كه شام تيره ى محنت سحر نداشت
نخل اميد و شاخه ى هستى ثمر نداشت
بر ما هماى فر و سعادت گذر نكرد
از حال دل بجز من و دل كس خبر نداشت
رفتيم گر زدست، كسى را خبر نشد
مرديم گر ز درد، به قلبى اثر نداشت
جز اشك و چشم و خون دلم در ميان نبود
گويى كه خوان هستى از اين بيشتر نداشت
كى مى نهاد بار مصائب به دوش ما
گردون بناتوانى ما گر نظر نداشت
اين يافت زيب هستى و آن شد سوى عدم
افسانه ى وجود حديثى دگر نداشت
از زندگى چو مرگ سيه مى گريختم
بر چهره گر نشان و صفاى هنر نداشت
ديدى كه آخر اين دل دير (آشنا)ى من
در دامى اوفتاد كه راه مفر نداشت؟
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي
و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحمت اللَّه رشيدى، متولد 1306 تهران از كودكى به موسيقى علاقمند گرديد و مثل بسيارى از هنرمندان بنام كشور، از همين دوران جوش و خروش پا به دايره هنر پرآوازه موسيقى نهاد.
وى از ده سالگى شروع به نواختن فلوت نزد خود كرد ولى از زمان تحصيل در دبستان براى فراگيرى علمى اين ساز، نزد هنرمندى به نام اميرى رفت و پس از مدت كوتاهى كه از فراگيرى وى نزد اين هنرمند گذشت به سرعت مراحل پيشرفت را طى كرد و به دسته موزيك مدرسه پيوست و از اين به بعد خود يكى از بزرگان اين دسته موزيك گرديد.
پدر وى علاوه بر اين كه از موسيقى سنتى بهره داشت و آن را مى شناخت، خود، نيز داراى صدايى گرم و گيرا بود و وى را در شناخت هرچه بيشتر اين گوشه ها و رديف ها آشنا مى ساخت.
سال ها، رحمت اله رشيدى به نواختن فلوت ادامه مى داد ولى از سال 1319 بناگاه علاقه شديدى به نواختن قره نى پيدا كرد و به قدرى تحت تأثير صداى اين ساز واقع شد كه بلافاصله يك قره نى براى خود خريدارى كرد و نزد هنرمندى به نام رحيم خان كه از دوستان و اقوام خانوادگى و از نوازندگان قديمى موزيك ارتش بود رفت و مشغول فراگيرى و نواختن اين ساز نزد وى گرديد. سال ها كه از تعليم گرفتن وى نزد اين هنرمند گذشت، روى به مكتب استاد زنده ياد حسينعلى خان وزيرى تبار آورد و پس از سال ها كه از مكتب پربار اين استاد ارزنده بهره گرفت، در سال 1324 با دوست هنرمند و باارزشى چون حسين شهبازيان تشكيل اركسترى را دادند و اولين كنسرت خويش را در
تالار دبيرستان دارالفنون براى فرهنگيان و بزرگان علم و ادب برپا نمودند كه بسيار مورد توجه حضار قرار گرفت و همين موجب دلگرمى بيشتر و پيشرفت ايشان گرديد.
پس از چندى اركستر تئاتر يكى از تئاترها را تشكيل دادند و مشغول فعاليت هاى هنرى گرديدند، تا اين كه روزى توسط على اصغر زارع براى همكارى با راديو، به راديو تهران دعوت گرديد، در آن زمان مركز اين فرستنده در جاده قديم شميران واقع بود و وى روز موعود خود را به اين مركز رساند و همكارى خود را با اركسترى كه خواننده هاى آن يونس دردشتى، سعادتمند قمى و غلامعلى رومى بود آغاز كرد و ادامه داد، چندى نگذشت كه مركز فرستنده راديو تهران از قصر بى سيم به ميدان پانزدهم خرداد (ارك) انتقال يافت و به نام راديو ايران مشغول فعاليت گرديد. وى مدت سه سال با اركسترهاى مختلف اين راديو همكارى كرد ولى به علت گرفتارى ها و مشاغل ادارى نتوانست ادامه دهد و در گوشه و كنار جهت فعاليت هاى گوناگون هنرى و برپايى كنسرت هاى متعدد جهت كمك به مراكز خيريه و علمى و فرهنگى و هنرى همچنان كوشا و به اين خدمت خود ادامه مى داد.
رحمت اله رشيدى، سال ها با هنرمندان بزرگ موسيقى كشور كه از نوازندگان تحصيل كرده و باسابقه كشور بودند، مثل: برادران نورين، باقر نوازنده ويولن و جعفر نوازنده پيانو، قائمى نوازنده پيانو، محمود اسكويى نوازنده پيانو، قاسم نيكپو نوازنده ويولن و سيد حسين رضوى نوازنده ويولن همكارى كرد و علاوه بر نواختن فلوت، قره نى با نواختن ساكسيفون نيز آشنايى كامل دارد.
رحمت اله رشيدى، داراى هفت فرزند مى باشد كه فرزنداى وى نيز مثل پدر به موسيقى و هنر
علاقمند و يكى از فرزندان وى به نام منصور رشيدى علاوه بر نواختن ويولن، ضرب را در نهايت زيبايى، مى نوازد و خود يكى از مدرسين كلاس موسيقى گلبانگ شاملو مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رشيدى آخرين رئيس هنرستان موسيقى تبريز بود كه از سال 1339 تا سال 1342 به سمت معاونت هنرستان و سپس رئيس دانشسراى هنر گرديكه از سال 1346 تا سال 1358 به مدت يازده سال (با يك وقفه يكساله) اين سمت را به عهده داشت. رشيدى از فارغ التحصيلان هنرستان عالى موسيقى است و سالها سردبير مجله موزيك ايران بود و مقالات او در زمينه نقد و تاريخ موسيقى و شرح حال موسيقيدانان در مجلات موزيك ايران، موسيقى، هنرنو، دنياى سخن و ادبستان به چاپ رسيده است. و در سالهاى اخير با مؤسسه فرهنگى و انتشاراتى ماهور در انتشار سه جلد كتاب ماهور همكارى نزديك داشته است. نامبرده شده در طول اقامت خود در تبريز فعاليت اركستر بزرگ هنرستان را گسترش داد و به عنوان رئيس هنرستان و كارشناس موسيقى در آذربايجان شرقى و همكارى در راه انتشار بعضى از نشريات فرهنگ و هنر آذربايجان، تلاش مستمر و سازنده اى در زمينه آموزش موسيقى علمى انجام داده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور رشيدى، در ارديبهشت ماه سال 1325 در تهران متولد شد. وى كه از همان ابتدا ذوق و شوق موسيقى داشت، روزها هنگام تمرين پدرش كه خود از هنرمندان خوب راديو بود مى ايستاد و ساعت ها محو و مجذوب موسيقى و نواختن پدر مى شد، عاقبت اين ذوق و شوق و كشش به سوى موسيقى و تشويق پدر، در سال 1340 براى فراگيرى و نواختن ويولن نزد هنرمندى بنام محمد اسكوئى رفت و پس از مدت چهار سال كوشش و ممارست توانست تا حدودى به مطلوب قلبى خود دست يابد ولى چون
علاقه وافرى در اين زمان به نواختن «تنبك» پيدا كرده بود، در سال 1352 براى فراگيرى و نواختن «ضرب» به كلاس شادروان اميرناصر افتتاح رفت و در اين كلاس ثبت نام كرد و از محضر استاد افتتاح و هنرمند ديگرى بنام البرزى بهره گرفت.
منصور رشيدى، در سال 1356 به هنرستان موسيقى ملى رفت و بقيه دوره نواختن «تنبك» را نزد استاد محمد اسماعيلى، هنرمند بزرگ و كم نظير طى نمود و بسيارى نياموخته ها را آموخت و در سال 1358 دوره ى خود را كامل كرد و مدت مديدى در اركسترهاى مختلف راديو و تلويزيون شركت كرد و يكى از پركاران برنامه ى شما و راديو بود.
وى پس از چندى در كلاس «گلبانگ» نزد هنرمند بزرگ و بافرهنگ موسيقى، شاملو كاربند به تكميل دوره ى ويولن خود پرداخت و در همين كلاس به تدريس «تنبك»پرداخت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاي حاج سيد حسين رضازاده در روز دوازدهم خرداد ماه يكهزار و سيصد و سي و نه شمسي تولد يافت. در رؤياهاي پدر بزرگوارش، بزرگ مرد علم و عمل و حامي و دلباخته اهل البيت «عليهم السلام»،حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد فضل الله رضازاده (دام عزه) و مادر صالحه اش، حاجيه خانم دياني جاي نمي گرفت كه سيد حسين، روزي در گستره ي انسانهاي شيفته اهل البيت «عليهم السلام» در سطح جهان مؤثر واقع شود.
مهم آنست كه دانش بطلبيم و مهمتر از آن نور دانش را در جهان نهادينه سازيم.
وي با بهره گيري از فيوضات و كمالات روحي و اخلاقي و اعتقادي درمحضر پدر دانشمند و شيرپاك مادري با ولايت و
تربيت دردامان مطهر او، مراحل رشد و ترقي و انساني و ايماني را طي نمود. تحصيلاتش از مدرسه نور دانش آغاز شد. يعني همان دومين مهد سيد حسين، كه با راهنمايي پدر، در آن زمزمه عشق را شنيد و باوركرد و... عاشق شد.
زمينه هايي كه از نگرش متعالي به شناخت مسئوليت از طريق اجداد پاكش داشت، در خانه ي پدري در محله ي دردشت اصفهان درميان حرارت عشق علوي، حماسه حسيني و شور انتظار مهدي موعود«عجل الله تعالي فرجه الشريف» در روح و جسم او جوانه زد و ثمره اش، بالندگي او بود. در نوجواني، هفده محله ي اصفهان را عرصه ابلاغ و گسترش معارف اهل البيت «عليهم السلام» نمود، تا زمينه رشد براي انجام اين مهم در سراسر گيتي مهيا گردد. جوانان هدف اصلي اين حركت و پيام بودند.
دلسوختگاني از مكتب اهل البيت «عليهم السلام»، همچون رياست سابق حوزه علميه اصفهان، مرحوم حضرت آيت الله حاج شيخ حسن صافي اصفهاني (قدس سره) مدافع حريم پاك ولايت و امامت؛ مرحوم حضرت آيت الله حاج سيداحمد فقيه امامي (قدس سره) كه روش ومنش وراهنمايي هاي پرجاذبه ي آن بزرگ مرد جهت دهنده افكارواحساسات سيد حسين بود- و افتخار بزرگ حوزه علميه و جامعه مذهبي اصفهان، حضرت آيت الله سيد حسن فقيه امامي (دامت بركاته) پشتيبان علمي، معنوي و موجب دلگرمي او شدند.
هركاري راكه ميتوانست،خودانجام ميداد؛وبه ديگري وا نمي نهاد. و در اين رهگذر چه بسيار انديشيد ودست و نيت خيرش را در امري نيكو وعظيم وارد نمود. شاهد صدق اين ادعا، وجود فعال مؤسّسات و مجامع خيريه زير مي باشد
كه از همت والا و مساعدت هاي فكري- معنوي و مادي او بي بهره نمانده اند.
مؤسسه خيريه امام حسين «عليه السلام»- مؤسسه خيريه امام جواد «عليه السلام» - مؤسسه خيريه حضرت ابوالفضل «عليه السلام»- مؤسسه خيريه حضرت ام البنين«سلام الله عليهما»- مؤسسه دارالشفاي فاطميه«سلام الله عليهما»- مجمع خيريه هاي درماني استان اصفهان (ويژه بيماران خاص و صعب العلاج)- مجمع خيريه هاي استان اصفهان- صندوق قرض الحسنه حضرت ام البنين «سلام الله عليهما»- انجمن مددكاري امام زمان«عج»- انجمن بيماران M.S - فاطميه- مهديه- دارالقرآن الكريم- انجمن خيريه امداد و درمان حضرت ولي عصر«عج».
جنگ تحميلي عراق عليه ايران فرصتي بود تا خود را بيازمايد كه چگونه در برابر دشمن بايستد. پشتيباني وي از مقاومت دليرانه مردم ايران موجب گرديد؛ تا در اين آزمون الهي نيز پيروز باشد.
بلند همتي او باعث شد تا همه چيز را در نقطه اعلاي آن بخواهد. اجراي پروژه خوابگاه دانشجويان متأهل دانشگاه صنعتي اصفهان و مديريت آن، كه در قالب خيريه حضرت جواد «عليه السلام» انجام گرفت، نشان دهنده اين اشتياق و همت اوست. اين مجموعه شامل 120 واحد مسكوني و سالنهاي چند منظوره مي باشد كه بعد از احداث در كاملترين شكل ممكن وقف گرديد.
اما آنچه ثمره پرورش، آموزش، تجارب و كسب معنويت هاي خلقي او ميباشد، تأسيس مؤسسه تحقيقات ونشرمعارف اهل- البيت «عليهم السلام» است.اميد اينكه اين مهم به همان هدفي دست يابد كه مولاي او، مصلح جهاني- حضرت حجت بن الحسن العسگري- صاحب الزمان «عجل الله تعالي فرجه الشريف» به انتظار آن است...انشاءالله.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن رضا رضايي زرنديني
محل تولد : زرندين
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
سال 1365 وارد حوزه علميه امام صادق نكاء (مازندران) شدم و زير نظر حضرت آية الله صادقي گلدوردي مشغول تحصيل شدم و از سال 1371 وارد حوزه علميه قم و در مدرسه مرعشيه ساكن شدم همزمان درس هاي كلاسيك را شروع نمودم. در سال 1376 وارد تربيت محقق و نويسندگي علوم قرآن شدم و كارشناسي ارشد آن را با پايان نامه قرآن و فرهنگ زمانه به اتمام رساندم و در سال 1379 وارد تخصصي تفسير شدم و در سال 1382 با پايان نامه نيازهاي متعالي انسان در قرآن تمام نمودم. و بيش از 5 سال در درس خارج مكام ، سبحاني و عابدي شركت جستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي رضايي
محل تولد : بيرجند
شهرت : رضايي بيرجندي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/3
زندگينامه علمي
در سوم فروردين سال 1339 شمسي در روستاي شاخن بيرجند در خانوادهاي مذ هبي چشم به جهان گشود و پس از سپري كردن دوره ابتدايي تحصيلي ، در سال 1350به حوزه علميه شهرستان بيرجند وارد شد. سپس با گذارندن دوره مقدماتي در سال 1356وارد حوزه علميه قم شد پس از اتمام دوره سطح توفيق شركت در دروس خارج نصيبش شد آن گاه دوره هاي تخصصي فقه اصول را به مدت ده سال از محضر استادان بزرگ حوزه نظير آيات عظام : جعفر سبحاني . فاضل لنكراني . وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي فرا گرفت و با سپري ساختن آزمون هاي حوزوي به تدريس در حوزه علميه مشغول شد . ضمناَ به علت داشتن علاقه وافر به
تفسير و معارف بي بديل قرآن . مدت هفت سال در درس تفسير آيت الله جوادي آملي دامت بركاته شركت كرد و با توصيه معظم له به تدريس تفسير قرآن پرداخت. همچنين از بحث هاي فلسفي و عرفاني معظم له و ساير دانشمندان هم بهره وافر برد و ي در سال 1373 با گذراندن دوره تخصصي الهيات و معارف اسلامي در مركز تربيت مدرس حوزه علميه قم به اخذ كار شناسي ارشد در رشته الهيات و معار ف اسلامي نايل آمد و هم اكنون در حال تدوين تز دكتراي خويش در مورد ( تناسخ ) مي باشد . شايان ذكر است كه با عنايت به پيش آمد معجزه قرن حاضر يعني انقلاب شكوهمند اسلامي و سپس تهاجم دشمنان به كيان جمهور ياسلامي و وقوع جنگ تحميلي كه مصادف با آغاز جواني ايشان بود و سرمستي از خم خمخانه خميني كبير . علاوه بر حضور در صحنه هاي گوناگون انقلاب به مدب دو سال از عمر خويش را نيز به صورت مستمر و بعد هم به صورت متفرقه در جبهه هاي دفاع مقدس و ناطق جنگي گذراند.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علي رضايي
محل تولد : رهنان اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/2/1
زندگينامه علمي
محمدعلى رضايى اصفهانى در سال1341شمسى درخانواده اى مذهبى در رهنان اصفهان متولد شد. دوره دبستان وراهنمايى را در محل تولد ودوره متوسطه را در شهر اصفهان در دبيرستان شهيد صديقى(خوارزمى) گذراند، درسال1361وارد حوزه علميه(مدرسه ذوالفقار) اصفهان گرديد وتا يك سال درس خارج را در آن حوزه گذراند.
در سال 1369وارد حوزه علميه قم گرديد
وبه مدت ده سال در درس خارج اساتيدى همچون آيات عظام فاضل لنكرانى، مكارم شيرازى، معرفت، صالحى مازندرانى و وحيد خراسانى حاضر شد وموفق به گذراندن پايان نامه سطح چهارم (دكترى فقه) شد و همزمان سطح چهارم (دكترى) رشته تخصصى تفسير حوزه علميه قم ودكترى علوم قرآن و حديث واحد تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامى را به پايان رساندند.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هشتم و نهم ق)، موسيقيدان، خواننده و تصنيف ساز. وى در دوره ى ايلكانيان و تيموريان مى زيست. او از ملازمان دربار پادشاه ايلكانى بود كه در دستگاه سلطان اويس و فرزندانش، سلطان حسين و سلطان احمد، كه هر دو موسيقيدان و هنرمند و هنرپرور بودند، مقامى ارجمند داشت. وى ظاهرا پس از برافتادن ايلخانيان و غلبه ى تيمور بر قلمرو حكومت آنان به دربار هرات روى آورد و در كنف حمايت شاهرخ ميرزاى تيمورى و جانشيان او قرار گرفت. رضوانشاه در علم و عمل موسيقى و ساختن تصانيف و الحان بر ديگران امتياز داشت و به سبب شاهكارش در موسيقى شهرت تمام يافته بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (225/1)، دانشمندان آذربايجان (160).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در دهم دى ماه يك هزار و سيصد و بيست و هشت در شهرستان اليگودرز ديده به جهان گشود. او در دوران كودكى علاقه وافرى به نقاشى، موسيقى و كارهاى دستى خصوصا در زمينه صنايع چوبى داشت و پيوسته آرزو داشت كه در يكى از رشته هاى هنرى موفقيتى كسب نمايد، به همين دليل در دوران دبيرستان پيوسته عضو گروه هنرى دبيرستان خود بوده و در تمامى دوران تحصيل عليرغم نداشتن هيچگونه امكاناتى در شهر زادگاهش رتبه هاى خوبى را در رشته نقاشى، آواز و كارهاى دستى از جمله ساخت وسايل ظريف چوبى بدست آورد، او مى گويد: «زمانى كه خودم را شناختم عاشق چوب و كار كردن با اين ماده طبيعى كه انس و الفتى خاص با انسان دارد بودم، ابتدا به كار معرق و مشبك كارى كه خود يكى از اصيل ترين هنرهاى سنتى ايران است رو آوردم و با تلفيقى از نقاشى و
چوب وسايلى را براى منزل خود و دوستانم مى ساختم، تا اينكه در يكى از برنامه هاى هنرى دوران دبيرستان با دو نفر نوازنده كه تار و سنتور مى نواختند آشنا شدم ناخودآگاه شكل سنتور با آن صداى دلنشين توجه مرا جلب كرد بلافاصله تصميم گرفتم تا سنتور را براى استفاده شخصى بسازم با تلاش فراوان و بدون هيچگونه كمكى ساخت آن را شروع كردم و با هر مشكلى كه در آن زمان وجود داشت آن را كامل كرده و به تنى چند از دوستان و علاقمندان به موسيقى سنتى نشان دادم كه مورد استقبال آنها قرار گرفت و با تشويق و راهنمايى چند نفر از نوازندگان نعيم شهر اليگودرز دنباله ساخت را گرفتم. رسما و به طور فعال از 25 سالگى به طور جدى و با تحقيق كامل و آشنايى با اساتيد بزرگى كه ذكر آنها بدون اجازه اين عزيزان جايز نيست كارهايى را ساختم و از نقطه نظران اين بزرگان كمال استفاده را نمودم.
در چند سال گذشته تعداد زيادى سنتور از چوب گردو، آزاد و بعضا افرا ساخته ام كه در هنرستان هاى موسيقى، كلاسهاى خصوصى در دسترس عزيزان هنرجو قرار گيرد، در حال حاضر درصدد ساخت وسيله اى هستم كه جايگزين گوشى هاى سنتور گردد و اگر اين دستگاه مورد تأييد استادان قرار گيرد، مى تواند كمكى هرچند بسيار كوچك در كم كردن مشكل كوك سنتور گردد. البته اين فكر هنوز هم به مرحله اجرا درنيامده و فعلا مراحل مقدماتى و آزمايشى خود را مى گذراند و لازم به ذكر است كه اين دستگاه كه حدود يك سال و نيم است كه در دست ساخت قرار گرفته به كمك يكى از دوستداران
موسيقى اصيل ايرانى در خارج از كشور تكميل گرديده كه در صورت موفقيت جا دارد كه از زحمات اين عزيز نيز قدردانى گردد».
رضوانى هم اكنون در زيرزمين آپارتمانش كه فضاى بسيار كوچكى نيز دارد مشغول ساخت سنتور است و اميدوار است كه بتواند قدمى هرچند ناچيز در راه خدمت به فرهنگ و موسيقى اصيل ايرانى بردارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1314، كودكى در سروستان شيراز ديده به جهان گشود كه بعدها در موسيقى آن ديار، خود او سرو سروستان بود و وى را نورالدين رضوى سروستانى نام نهادند. وى كه از صداى خوشى بهره مند بود، بيش از پانزده سال نداشت كه جهت فراگيرى آواز نزد هنرمندى به نام آقاى مشير معظم افشار كه سه تار را خوب مى نواخت رفت، پس از مدتها كه وى نزد اين شخص كار كرد شيراز را به قصد تهران ترك كرد و در اين شهر بزرگ، با هنرمندان بزرگترى چون: مرتضى محجوبى، احمد عبادى، على اصغر بهارى، نورعلى برومند و عبداللَّه دوامى آشنا و نزد آنان به آموختن موسيقى اصيل و رديفهاى آوازى ايرانى پرداخت و پس از چندى به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران راه يافت و همكارى خود را با اين مركز آغاز كرد. وى بيشتر به اجراى موسيقى اصيل ايرانى كه عرفانى باشد علاقه دارد و همين مورد را هميشه ادامه داده و در اجراهاى همين نوع موسيقى در خارج از ايران نيز كارش مورد توجه بوده.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1263 ق)، رضوى، مسند، محدث، و طبيب. وى در سمرقند به دنيا آمد و در مدينه از دنيا رفت. او تاليفاتى در تصوف و علوم اسرار و اسناد و مسلسلات دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :معجم المؤلفين (83/10).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1168 ق)، شاعر، عالم، حكيم، مفسر، محدث و فقيه اصولى. اصل وى از قم است، ولى در همدان متولد شد.
در همان جا نشو و نما يافت. او برادر صدرالدين رضوى قمى، شارح «الوافيه»، است ك از وى روايت كرده است. سيد ابراهيم بعد از وفات برادرش به كرمانشاه رفت. وى يكى از مشايخ دوازده گانه سيد شبر حويزى است. حاج محمدجعفر مجذوب (مجذوب عليشاه) نيز از شاگردان وى به حساب مى آيد. سال درگذشت و محل دفنش نامعلوم است. او خطى نيكو داشت. از آثار وى: «شرح مفاتيح الشرايع»؛ «شرح الوافى» فيض كاشانى.[1]
سيد صدرالدين بن سيد محمدباقر الرضوى القمى مجاور نجف اشرف از علماء اواخر دولت صفويه به بعد و از بزرگان محققين اين طايفه عليه مى باشد صاحب روضات در كتابش گويد: در مرحله فضيلت و تدقيق وجودت تصرف و تحقيق فرديست بلاثانى و تلمذش در بدو امر نزد آقا جمال الدين خونسارى و شيخ جعفر قاضى و مدقق شيروانى و ساير علماء اصفهان بود و پس از فراغ از تحصيل بوطن مألوف معاودت نموده و در آن ارض شريف مشغول تدريس و ارشاد عباد گرديده.
تا زمانى كه در آن جايگاه فتنه افاغنه رخ نمود بناچار به موطن برادر خود سيد ابراهيم رضوى به همدان هجرت فرمود و از آنجا به نجف اشرف على مشرفها آلاف التحية والثناء رفت و در آن ارض مقدس نيز نزد
شريف ابوالحسن عاملى و شيخ احمد جزايرى مشغول تحصيل شد تا فارغ التحصيل گرديد سپس در آنجا مشغول تدريس شد.
و از شاگردان اوست سيد عبداللَّه بن سيد نورالدين بن سيد نعمت اللَّه جزايرى صاحب اجازه كبيره و از جمله چيزى كه سيد مذكور در آن اجازه در حق استادش گفته اينست كه او اعلم علمائى است كه من آنها را در عراق عرب ديده ام و اجمع آنها در معقول و منقول نزد اهل عراق و عظيم القدر بوده و زوار از هر ناحيه به ملاقات او مى آمدند و به زيارتش تبرك مى جستند و از وى استفاده مى نمودند و از جمله تلامذه اوست وحيد بهبهانى آقا باقر معروف رحمةاللَّه عليه داراى تأليفاتى مى باشد كه از آنهاست «كتاب طهارت» و كتاب «شرح وافيه ملا عبداللَّه تونى» در سال 1160 وفات نموده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (204/2)، بزرگان و سخن سرايان همدان (86/2)، الذريعه (165 ،74 /14 ،144 -143 /11 ،229/6)، رياض العارفين (302)، ريحانه (431/3)، الكنى و الالقاب (415/2)، طرائق الحقائق (258/3)، معجم المؤلفين (87/1)، مكارم الآثار (642/3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1311 ق)، فقيه، زاهد و شاعر. وى در نجف نزد علامه هاى بزرگ شيخ مهدى آل كاشف الغطاء و شيخ مرتضى انصارى تلمذ كرد و به دريافت اجازه اجتهاد نايل آمد. در اواخر عمر به بيمارى عصبى دچار شده بود و به همين بيمارى از دنيا رفت و در مشهد در دارالضيافه به خاك سپرده شد. صاحب «شجره الطيبه» در شرح حال وى گويد كه وى حواشى بر كتب متفرقه داشته و اشعارى به عربى و فارسى از وى ذكر كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه
:اعيان الشيعه (331/2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 44/14)، معجم المؤلفين (281/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفه شادروان عبداللّه رضوي را مي توان از بزرگترين و پربارترين موقوفات مشهد و خراسان شمرد. اين موقوفه، شامل اراضي بسيار وسيعي در چندين نقطه شهرستان مشهد مانند اراضي سوران و بژمهن و حسين آباد كرماني ها و همچنين مسافرخانه ها و مغازه ها، در داخل شهر مشهد و حتي داراي رقباتي در ديگر شهرهاي ايران است.
اين موقوفه از هر جهت بر بسياري از موقوفات ديگر خراسان برتري دارد و موارد مصرف آن بسيار چشمگير و قابل توجه بوده كه از آن جمله موارد مصرف سه گانه آن شايان توجه است.
آقاي عبداللّه رضوي در سال 1343 برابر وقفنامه رسمي، تمامي شش دانگ مزرعه سوران و دو رشته قنات داير و يك رشته قنات باير و ثلث از كل فاضل آب رودخانه شانديز و املاك ديگري را طبق اساسنامه براي انجام امور عام المنفعه وقف نمود و براي بهره برداري بهتر از اين موقوفه بزرگ، برابر سند رسمي و اساسنامه موجود، شرايطي قرار داد كه قابل توجه است از آن جمله يادآور شده است كه:
«كليه درآمد و عوايد حاصله از موارد وقف از هر جهت و هر بابت را، متوليان مربوطه در هر زمان و هر موقع، بايستي جمع آوري و پس از وضع مخارجات قنوات و اشجار و باغات به ده عشر تقسيم و به مصارف معينه ذيل برسد:
و نيز در اساسنامه مورخ 6/ 3 /1357 آمده است: «... سه دهم (سي درصد) از درآمد موقوفه به مصرف پرورشگاه برسد» كه جزئي از «بنياد نيكوكاري» عبداللّه رضوي (ميرزاي ناظر) است. در ذيل اين بند افزوده اند كه بناي درمانگاه و ساختمان پرورشگاه را
تكميل و همچنين درمانگاه و پرورشگاه بايد طبق شرايط مذكور در وقفنامه و اين اساسنامه اداره شود.
و نيز در سند وقفنامه آمده است كه: «متوليان وقف موظف اند كه روز عاشورا، هر ساله در مزرعه سوران اقامه عزاي حضرت سيدالشهدا (ع) نموده و يك دهم را نيز
جهت روضه خواني و اطعام اهالي و مستضعفين در اين روز مصرف و خرج نمايند.»
به دنبال پايان يافتن جريانهاي ثبتي اداري موقوفه، اداره كل اوقاف خراسان با پشتكار و دقت از محل عوايد موقوفات به سرمايه گذاري و تأسيس شركتها و پي گيري امر احداث ساختمان براي دارالايتام و فعاليتهاي كشاورزي پرداخت.
از آن جمله، در مزرعه سوران كه بالغ بر شش هزار هكتار مساحت دارد علي رغم كمبود آب و وضع نامناسب زمين، نسبت به ايجاد و بازسازي باغهاي قبلي كه بر اثر بي توجهي و عدم رسيدگي رو به نابودي بود، اصلاحاتي صورت گرفت و باغهاي جديد به مساحت 28 هكتار، برابر روش جديد باغداري ايجاد گرديد و از زمينهاي ديگر كه توانايي بازدهي گندم و يونجه داشت با آبياري باراني، براي تأمين آذوقه و علوفه بهره گيري شد. در حال حاضر ميزان زمين زير كشت يونجه اين موقوفه، 70 هكتار است.
همچنين جهت بهره گيري بهتر و بيشتر از زمينهاي باير موقوفه و در ضمن براي كمك به خودكفايي و ايجاد زمينه اشتغال براي مردم محل و جز آن در سال 1366 خورشيدي به تأسيس شركت كشاورزي و دامپروري سوران، با سرمايه گذاري از وجوه مازاد موقوفات سراسر كشور مبادرت گرديد و در اجراي اهداف آن مجتمعي شامل دو واحد گاوداري با زيربنايي به مساحت 33 هزار مترمربع بناي مسقف و 40
هزار مترمربع بهاربند در مدت كوتاهي ساخته شد و با مساعدت اولياي امور وزارت كشاورزي و سازمان دامپروري كشور فعاليت خود را با خريد دهها رأس گاو اصيل هلشتاين عملاً آغاز كرد و هم اكنون سالانه حدود 2000 تن شير توليد مي كند.
مي بينيم كه اين همه بازدهي، ره آوردي است كه از بركت روح پاك واقفي خيرانديش و انسان دوست، به جامعه مصرف كننده شهري تحويل مي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(قارى قرآن)، از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهزاد رضوى نيا، دومين فرزند خانواده ى خود مى باشد كه در سال 1329 در شهر باستانى يزد متولد شد، وى در منزل كنار دو برادر و شش خواهر خود دوران كودكى را سپرى مى كرد ولى ميان آنان كمتر مى رفت و با ايشان هم بازى نمى شد بلكه در گوشه اى خلوت مى نشست و براى خود به نواختن ضرب مشغول مى گشت و همين علاقه به نواختن تنبك وى را عاقبت به راديو كشانيد و يكى از هنرمندان خوب و باارزش اين رشته از موسيقى سنتى شد. بهزاد رضوى نيا، پس از چندى بنا به ضرورت شغل پدر همراه خانواده به تهران آمد و هنگام تحصيل در دبيرستانهاى: دانش، ابوريحان، بدر، كاوه و مهر كيش در فعاليتهاى هنرى آنجا شركت و در نمايشنامه ها بازى و در اركسترها ضرب مى نواخت و چون از صدايى خوش نيز بهره مند بود با حضور در كلاسهاى آواز ايرانى زنده ياد استاد اسماعيل مهرتاش كه در جامعه ى باربد به صورت رايگان تشكيل مى شد و آموختن رديفهاى آواز موسيقى ايرانى به آموختن تنبك به صورت علمى نزد استاد حسين تهرانى و استاد محمد اسماعيلى در هنرستان موسيقى پرداخت (1346) همزمان از كلاسهاى هنرستان نيز استفاده مى برد.
در سالهاى پايانى دبيرستان در مسابقه هاى هنرى تهران و سراسرى ايران متوالياً به مقام اول دست يافت كه تا پايان دوره دبيرستان ادامه داشت (1347) و (1349) با اتمام دوره ى دبيرستان همكارى گهگاهى خود را با راديو به همكارى مستمر تبديل كرد (1349) و مدتى با گروه كر اپراى تهران همكارى كرد (1349) در سال 1351 به دعوت
گروه موسيقى تلويزيون در برنامه هاى ساز و آواز گروه نوازى، همنوازى و تكنوازى شروع به همكارى نمود. به منظور معرفى و اجراى موسيقى ايرانى سفرهايى به كشورهاى آسيايى، اروپايى و آمريكا داشت. در سال 1353 با گروه اساتيد موسيقى همراه شد و در كنار استادان مسلم موسيقى اصيل ايرانى چون: فرامرز پايور، حسن كسايى، اصغر بهارى و جليل شهناز قرار گرفت و در برنامه هاى مختلف هنرى با ايشان همكارى كرد و طى سالهاى 1353 تا 1357 با گروه جليل شهناز، گروه اصغر بهارى، گروه سماعى، اركستر سازهاى ايرانى (اركستر مفتاح) و برنامه تكنوازان راديو همكارى نمود. با وجود اشتغال دائمى به كار نوازندگى به صورت حرفه اى از تحصيلات عالى غافل نماند و در رشته جامعه شناسى از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. پس از پيروزى انقلاب به عنوان نماينده و سخن گوى واحد موسيقى از طرف همكاران انتخاب شد و اين سمت تا سال 1360 ادامه داشت و در جهت اعتلاى موسيقى و اقتدار اين گروه هنرمند، زحمات بسيار كشيد كه متأسفانه عقيم ماند.
در سال 1361 به دعوت اداره تئاتر در نمايشنامه مرواريد به كارگردانى اكبر زنجانپور به ايفاى نقشى پرداخت كه داشتن صداى خوش از ضروريات آن بود و بالاخره آوازى را كه سالها براى دل خود مى خواند با وسوسه ى تئاتر براى دل ديگران سر داد. بر روى بسيارى از اشعار حافظ و مولانا آهنگ ساخته و تعداد زيادى از نغمات بومى را آرايش داده و اجراهاى دلنشينى از آنها تدارك ديده است. در سال 1367 در نمايشنامه هاى سوگ سياوش به كارگردانى سياوش تهمورث و نمايش (من به باغ عرفان) روايتى از زندگى سهراب سپهرى به كارگردانى
خانم پرى صابرى شركت جست و تمامى آهنگها و ملودى هاى اجرا شده و در اين نمايشنامه ها را خود ساخت و اجرا نمود. بهزاد رضوى نيا مى گويد: «عالم هنر خصوصاً وادى موسيقى آنقدر وسيع است كه هرگز نمى شود گفت: اين منم طاووس عليين». با همين باور بسيار متواضع است و مى گويد: «من به شيوه ى خودم يعنى درست گوش كردن از همه همكارانم نكاتى آموخته ام، و اين تلمذ هنوز ادامه دارد».
هم اكنون پس از اتمام كار در اركستر ايرانى و گروه سازهاى سنتى واحد موسيقى راديو، چند نفرى از هنرجويان رشته تنبك را آموزش مى دهد و خودش معتقد است كه از ميان آنان اگر 4 نفر به عالم موسيقى حرفه اى و قابل عرضه براى مردم راه يابند من سهم خود را ادا كرده ام. از ديگر كارهاى او سازسازى است كه دستى در ساختن سازهاى مختلف خاصه تنبك دارد. و به عقيده صاحبنظران تنبكهاى ساخت وى از ظرافت و صدايى خوش برخوردار است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 643/642 ق)، صوفى و شاعر. وى در شهر غزنه متولد شد و به شهرهاى مختلف خراسان و هند سفر كرد و سرانجام در غزنه درگذشت. شيخ رضى الدين از بزرگان و نجم الدين كبرى بود و صحبت شيخ كبرى را نيز دريافته بود، گفته اند كه مصاحبت شيخ احمد يسوى و خواجه يوسف همدانى و بسيارى از مشايخ ديگر را دريافته و از 124 شيخ خرقه گرفت و بر علوم ظاهر و باطن چيره بوده است. در شعر فارسى نيز استاد بوده است. رضى سفرى نيز به هند داشته و به خدمت مشايخ هند رسيده است. رضى الدين على لالا
بنابر مشهور در قريه ى جوين در اسفراين وفات يافت و همان جا دفن شد و ظاهرا به سبب طول اقامت در اين نواحى است كه در «مجمل فصيحى» از وى به جوينى تعبير شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1013/2)، تاريخ گزيده (672)، تاريخ نظم و نثر (746)، تذكره الشعراء (246 -245)، دنباله ى جستجو در تصوف (105 -103)، الذريعه (374/9)، ريحانه (318 -317 /2)، صبح گلشن (178)، فرهنگ سخنوران (386)، لغت نامه (ذيل/ رضى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 642)، نفحات الانس (437)، هفت اقليم (318 -317 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد نقى رفعت نژاد
محل تولد : اروميه
شهرت : رفيعي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
بنده سال 1360 وارد حوزه علميه تبريز شدم. بعد از مدتي تحصيل در آن شهر به اتفاق حاج آقا بنايي مسئول حوزه علميه ولي عصر(عج) بعد از دو سال تلمذ به شهر تهران عزيمت كردم و در آن شهر سه حوزه ومدرسه علميه را تشكيل داديم و طلبه هاي بسياري جذب شدند كه برخي از آنها بسيجيان جان بركفي بودند كه به درجه شهادت نايل گشتند (خداوند همه آنان را با سالار شهيدان محشور فرمايد).در سال 1364 وارد حوزه علميه قم و در مدرسه فيضيه سكونت داشتم و همزمان در درس تفسير استاد جوادي آملي به همراه دروس رسائل و مكاسب و كفايتين از محضر اساتيد وقت آقايان اعتمادى، پايانى، ستوده تلمذ مي كردم، در سال 1367 بعد از اتمام كفايتين از محضر آيات عظام فاضل لنكراني(ره) به مدت 2 سال درس خارج اصول، يك سال خارج اصول آيت الله
صانعي و 15 سال ازخارج اصول حاج آقا وحيد خراساني و همچنين به مدت 17 سال از درس خارج فقه آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي(قدس سره) استفاده كردم. در سال 1370 در دروس تخصصي تفسير و علوم قرآن از محضر اساتيدي همچون آيت الله خزعلى، آيت الله معرفت، آيت الله ميانجي(ره) و آيت الله محقق داماد، آيت الله استادي و آيات و اساتيد ديگر و همچنين از محضر آيت الله العظمي مكارم شيرازي استفاده¬هاي علمي تفسيري داشتم.در مركز فرهنگ و معارف قرآن از سال 1367 در قسمت دايرة المعارف بزرگ قرآن در قسمت تشكيل پرونده هاي علمى، تشكيل مدخلهاي قرآني و تفسيرى، تشكيل شناسنامه علمي مشغول امور تحقيقي و پژوهشي بودم و متجاوز از 60 پرونده علمي و بيش از 100 شناسنامه علمي و همچنين تأليف مقالات در دايرة المعارف فعاليت داشتم. برخي از مدخلها و پرونده هاي تشكيل داده شده عبارتند از 1.ابتكار،2.اختلاف،3.اسماعيل صادق الوعد،4.آل لوط،5.آزمايش 6.احترام،7.استثمار،8.استضعاف9.اصطفاء،10.استدراج،11. ... . در سال 1382 با دفاع از پايان نامه سطح 4 با موضوع سنت هاي املاء و امهال و استدراج در قرآن و احاديث، موفق به اخذ سطح 4 در رشته تفسير و علوم قرآن شدم.در كنار تحصيل و تملذ دروس فقه و اصول و تفسير و علوم قرآن از سال 1374 بنده در دانشگاههاي مختلف كشور مشغول تدريس دروس معارف و الهيات بودم از جمله اين دانشگاهها عبارتند از دانشگاه اروميه،دانشكده علوم قرآني ،دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران،دانشگاه علامه طباطبايى،دانشگاه پيام نور اروميه و الان در دانشگاه پيام نور قم دروس الهيات را مشغول هستم و در كنار تدريس، فعاليت هاي علمى،
پژوهشي و فرهنگي دانشگاه را در قم و تهران همكاري دارم. ضمناً بنده در سال 1367 در دانشگاه مفيد قم مشغول تحصيل در رشته اقتصاد بودم و بعد از گذراندن 4 ترم به جهت مشكلاتي موفق به ادامه آن نگشتم.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عارف و شاعر، متخلص به رفعت. وى اهل نهاوند بود. در زمان سيف الدوله سلطان محمد ميرزا به مقام سركردگى يكصد و پنجاه سوار رسيد و در اين مقام باقى ماند تا سالك طريقت شد و بعد از آن چندان به مشاغل و امور دنيايى اعتنايى نداشت. رفعت در اواخر عمر نابينا شد و چون اشعارى برخلاف طريقه متشرعين مى گفت در زمان صدارت ميرزا محمدخان سپهسالار قاجار او نيز به همراه عده اى ديگر متهم به زندقه و محكوم به مرگ شد؛ اما به علت نابينايى بخشوده و به قم تبعيد شد. بعد از عزل سپهسالار به رشت رفت و در آنجا بود تا وفات يافت و در صحن بقعه خواهر امام دفن شد. رفعت معاصر محمد اصفهانى بود. طبعش به سرودن غزل، بيشتر از قصيده مايل بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى طلعت (87 -86)، حديقه الشعراء (688 -684 /1)، گنج شايگان (190 -189)، فرهنگ سخنوران (389)، مجمع الفصحا (303/4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سال 1324 خورشيدى در يكى از محلات جنوبى ترين قسمت شهر تهران كودكى زاده شد كه او را قاسم نام نهادند. خانواده اين طفل مردمانى متدين و مورد احترام مردم محل بودند و پدرش كه يك بقالى بزرگ داشت، (به قول امروزى ها سوپر ماركت) يكى از معتمدين محل و از سرشناسان بود و خود به هنر آواز علاقمند بود.
قاسم دوران كودكى و نوجوانى را در چنين خانواده و محفلى پشت سر گذاشت و هنوز بيش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود كه شروع به خواندن و فراگيرى علم موسيقى كرد و اولين بار نزد معلم باتجربه و خوش اخلاق و هنرمندى مثل
مسعود حسنخانى رفت و مدت چهار سال به رمز و راز و فراگيرى گوشه ها و مقام هاى آواز ايرانى پرداخت و به واسطه هوش خداداى و سرشارى كه داشت به سرعت بسيارى از گوشه هاى موسيقى ايرانى را آموخت و براى اينكه بتواند از هر باغ و بوستانى خوشه چين باشد، نزد استاد محمود كريمى معلم و مربى آواز كه آن زمان كلاس ايشان در خيابان ارباب جمشيد سابق قرار داشت رفت و در اين كلاس كه وابسته به اداره هنرهاى زيباى كشور بود، حدود شش سال هم از مكتب اين استاد بزرگ بهره ور شد.
كلاس زنده ياد كريمى با وجود چهل و دو شاگرد وى هرچه استاد مى گفت بلافاصله تحويل مى داد به طورى شادروان كريمى بارها به او مى گفت: «شما مثل ضبط صوت هستيد زيرا من هرچه مى گويم شما بلافاصله همان را بدون كم و كسر جواب مى دهيد و اين را من براى شما يك موفقيت بزرگ مى دانم».
به هر حال قاسم رفعتى با داشتن صداى خداداى و هوش سرشار و استفاده از مكتب هنرمندان بزرگ، به زودى جاى خود را در محافل هنرى باز كرد و اولين برنامه هنرى خود را در برنامه «شما و راديو» كه در صبح جمعه ها پخش مى شد اجرا كرد و سپس در برنامه هاى متعدد و گوناگون راديو و تلويزيون شركت و اين همكارى ها همچنان ادامه داشت ولى نواساناتى در اجراى برنامه هاى هنرى وى به چشم مى خورد كه آن مربوط مى شود به گرفتارى هاى شغلى او، زيرا وى چون به كار تجارت در بازار مشغول مى باشد زياد نمى تواند در اجراى برنامه هاى هنرى فعاليت داشته باشد.
قاسم رفعتى، هنرمندى حساس و از خانواده اى با دانش و فرهنگ است
به طورى كه خود، بسيارى از اشعار ديوان شعرا را از حفظ دارد و جدش مرحوم حاج محمدصادق متلخصص به (رفعت سمنانى) است كه صاحب ديوان شعر مى باشد.
قاسم رفعتى حدود بيست آهنگ خوانده كه سازنده آنها هنرمندانى چون: حسين يوسف زمانى، حسن يوسف زمانى، مهيار فيروزبخت، حسين فرهادپور و محمد عبدالصمدى بوده اند. وى از سال 1359 به بعد نزد محمدرضا شجريان رفت و زير نظر وى و با كوشش او به اندوخته هاى خود، مى اندوزد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خطاط، موسيقيدان، پزشك و شاعر. وى در بيشتر علوم دست داشت و پزشك حاذقى بود. در خط نستعليق شاگرد سلطانعلى مشهدى و از خوشنويسان معروف زمان خود بود. رفيع قانون را خوب مى نواخت و در فن موسيقى مهارت داشت. وى را در اين فن پس از خواجه عبداللَّه مرواريد از همه برتر مى دانستند. او در سن هفتاد سالگى درگذشت و در جوار پدرش، در بخارا، دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (624)، تاريخ هنرهاى ملى (870/2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، عارف و شاعر. در نايين متولد شد و در يزد نشو و نما يافت. گاهى به اصفهان سفر مى كرد پس از چندى به ايروان مهاجرت كرد و در خدمت نجف قلى خان بن قزاق خان بود پس از درگذشت وى به مشهد رفت و بعد از دو سال اقامت، به اصفهان بازگشت. از آثار وى: «ديوان» شعر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى سخنوران يزد (137)، تذكره ى نصرآبادى (129 -128)، الذريعه (378 -377 /9)، رياض العارفين (81)، ريحانه (325/2)، صبح گلشن (182).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر رفيعي محمدي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/7/1
زندگينامه علمي
اينجانب ناصررفيعي محمدي در سال 1344 در شهر مقدس قم درخانواده اي مذهبي متولد شدم. تحصيلات ابتدايي راهنمايي و متوسطه را در اين شهر گذرانده ودر سال 1362 موفق به اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي از دبيرستان صدوق شدم .
در سالهاي انقلاب شكوهمند اسلامي در جنبش دانش آموزي وجلسات مذهبي سياسي با پخش اعلاميه وشركت در تظاهرات در حد وسع واقتضاي سن نوجواني شركت داشتم . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با حزب جمهوري اسلامي شاخه دانش آموزي همكاري مي نمودم . درسال 1362 با اخذ ديپلم وارد حوزه مقدسه قم شدم. طي 5 سال دوره سطح را تا پايان كفايه به اتمام رسانده كليه امتحانات ان را با موفقيت گذراندم و در پايه پنجم از امتحانات با كسب رتبه اول در آزمون شوراي مديريت حوزه يك دوره بحارالانوار از حضرت امام خميني (ره) به عنوان جايزه دريافت نمودم.
دروس سطح را نزد اساتيدي چون آيات
عظام وجداني فخر اعتمادي پاياني دوزدوزاني صلواتي راستي كاشاني و ستوده تلمذ نمودم. از سال 1368 تا 1373 در دروس خارج آيات عظام فاضل لنكراني مظاهري وصانعي شركت داشتم.
همچنين ضمن گذراندن دروس اصلي حوزه دروس جنبي را نيز نزد اساتيد متعددي خواندم به عنوان مثال فلسفه (نهايه الحكمه) نزد استاد آيت الله صالحي مازندراني (ره) علوم قرآن نزد آيت الله معرفت شرح تجريد نزد آيت الله استادي تفسير نزد آيت الله جوادي رجال نزد آيت الله سبحاني تلمذ گرديد.
درسالهايي كه به دروس حوزه مشغول بودم موفق به اخذ ليسانس الهيات از دانشكده باقر العلوم وفوق ليسانس از دانشگاه قم گرديده ودر سال 1373 با قبولي در آزمون دكتري در رشته علوم قرآن وحديث در تهران مشغول تحصيل در اين دوره شدم .سال 1377 بادفاع از رساله موفق به اخذ دكتري با رتبه عالي گرديدم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم داريوش رفيعى چراغ فروزان و شعله ى تابناكى بود از سرزمين هنرپرور كرمان كه اگر چه فروغ حيات او به سرعت رو به خاموشى گرائيد، ولى تأثيرات هنر استثنائى و جاويدان او همچنان در خاطره ها زنده و برقرار است و با گذشت زمان هرگز فراموش نخواهد شد. داريوش از دودمانى سرشناس و خانواده اى اصيل و ريشه دار بود، رفتار و گفتار و طريقه ى معاشرت و سلوك او با هنرمندان و هنردوستان معرف والايى مقام و اصالت انديشه هاى هنرى او بود.
وى با درگذشت پدر، در سنين 20 سالگى از كرمان به تهران آمد و از آنجا كه شيفته ى ذوق سليم و شور و حال فطرت هنرمندانه خود بود و در فراگيرى موسيقى استعداد و علاقه شگرفى داشت، به محض
ورود به تهران به محضر اساتيد بزرگ موسيقى مانند مرحوم ياحقى، مرحوم بديع زاده، نوازنده ى بزرگ ضرب مرحوم حسين تهرانى و مجيد وفادار و سپس پرويز ياحقى جوان روى آورد. نخست رديفها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را نزد حسين ياحقى فراگرفته و نوازندگى ضرب را كه در نواختن آن داراى سوابقى نيز بود نزد حسين تهرانى تكميل نمود و با سرپنجه هاى ظريف و پرتحرك خود سبكى را در نواختن ضرب ارائه داد كه از شيرينى و ملاحت خاصى برخوردار بود، سپس نزد مرحوم بديع زاده كه يكى از خوانندگان و آهنگسازان مشهور زمان خود بود و در آفرينش آهنگهاى ضربى (كار عمل) و تسلط به ادبيات شهرت خاص و عام داشت روى آورده و براى مدت طولانى در خانه ى استاد و در كنف حمايت و تربيت وى به سر برد.
خانه مرحوم بديع زاده كه آن روزها محل رفت و آمد هنرمندان بزرگ موسيقى بود فضاى گرم و صميمانه اى را به وجود آورده بود كه اكثر هنرمندان و دست اندركاران موسيقى در آنجا با هم ملاقات كرده و آثار جديد خود را به گوش هم مى رساندند و از نظريات يكديگر مطلع مى شدند، داريوش رفيعى در چنين محفل پرجذبه و گرم با بيشتر هنرمندان آن روزگار آشنا شده، خود نيز گاهى به شوق و نشاط آمده از گوشه مجلس با صداى پرطنين و مردانه اش ترانه ى محلى و پرسوز و گدازى را سر مى داد:
«رختخواب مرا مستانه بنداز
تو پيچ پيچ ره ميخانه بنداز»
رفته رفته صدا به اوج و نهايت قدرت خود رسيده و نواى ضرب زير پنجه هاى سحار او فضاى خانه و محفل دوستان را از عشق و شور و حال لبريز مى نمود.
داريوش در
آغاز ورود به راديو با معرفى و راهنمايى استاد بديع زاده كار خود را با اركستر ابراهيم منصورى آغاز كرد، و پس از اجراى چند برنامه كه مورد توجه زياد شنوندگان واقع شد، بعد به مجيد وفادار آهنگساز معروف معرفى شد، در اين موقع بود كه ناگهان نام او و ترانه هاى او زبانزد خاص و عام شده، گروه گروه مشتاقان و علاقمندان اين هنرمند جوان به راديو روى آورده در جستجوى صاحب اين صدا بودند ولى وى با خوى درويشى و عزت نفس كم نظيرى كه داشت به ندرت در مجامع خصوصى شركت مى كرد، او داراى طبعى حساس و چهره اى موقر و بسيار دوست داشتنى بود. در بلندنظرى و گشاده دستى زبانزد دوستان خود بود و به همان نسبت از مواهب عالى انسانى و لطائف روحى و صفاى درون بهره مند بود ترانه هاى پراحساس محلى كه از سرچشمه ى پرعطوفت دلهاى پاك و عشقهاى آسمانى و بى شائبه ى روستائيان گمنام تراويده و از روزگاران گذشته برجاى مانده اگرچه به وسيله خوانندگان محلى گاه و بيگاه خوانده مى شد، ولى داراى آن مقدار تأثير نبود كه در زمان داريوش رفيعى مورد استقبال قرار گرفت.
جاى ترديد نيست كه اين سبك از خوانندگى نخست از منوچهر همايون پور كه از خوانندگان معروف و با سابقه ى زمان خود بود آغاز گرديد و پس از آن داريوش رفيعى بود كه اين روش را دنبال كرد، آرى اين دو تن بودند كه به علت تسلط عميقى كه به ملودى هاى وسيع و آهنگهاى محلى سامان خود داشتند و نغمه هاى دلنشينى كه از زمان كودكى در كوهپايه ها و كنار چشمه ساران، سايه زير درختها و آلاچيقهاى روستايى به گوش جانشان زمزمه كرده بودند،
توانستند خدمتى ارزنده به فولكور و معرفى هرچه بيشتر ترانه هاى محلى اين مرز و بوم نمايند.
داريوش رفيعى از آغاز جوانى دوست و معاشر لاينفك هنرمند چيره دست و آهنگساز معروف پرويز ياحقى بود هنگامى كه اين دو دوست هنرمند و جوان در كنار هم به كار خوانندگى و نوازندگى مى پرداختند اين يك با پنجه سحرآميز و نغمات هوش رباى ويولن و آن ديگرى با صداى گرم و پخته خود در حالى كه نواى ضرب عظمت و قدرت خاصى به هنر آنان مى داد، مجلس و مجلسيان را شور و حالى مى برد كه سماع صوفيانه و جذبات عارفانه را در خاطره ها زنده مى كرد، اين معاشرتهاى ممتد كه تا آخر حيات داريوش ادامه داشت باعث پديد آمدن چندين آهنگ و ترانه جديد شد كه هر يك به ترتيب زمان در راديو ضبط و پخش شد. اين سرى از آهنگهاى داريوش و پرويز از بهترين آثارى است كه از آن زمان برجاى مانده است.
داريوش رفيعى در 32 سالگى و در عنفوان جوانى به بستر بيمارى افتاد و به علت بى توجهى پزشكى عارى از مسئوليت در حالى كه دانه هاى برف به آهستگى چرخى زده بر زمين مى نشست چشم از جهان فروبست و دوستداران خود را به درد و رنجى فراموش نشدنى مبتلا كرد، چه روز غمگينى و پرغوغايى بود روزى كه او را در مقبره ى ظهيرالدوله به خاك مى سپردند. يادش به خير باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محسن رفيعي
محل تولد : شهركرد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محسن رفيعي در خانواده اي مذهبي و علاقمند به قرآن كريم
و اهل بيت(ع) متولد و رشد نموده ام. از نوجواني به آموزش قرآن مجيد در حوزه علميه و مساجد روي آوردم.
همزمان با ايام دفاع مقدس، درس هاي دبيرستان و حوزه را به صورت آزاد و يا استماع نوار خواندم. در دوران دفاع مقدس، توفيق سه بار مجروحيت را داشته ام. سپس در كنكور سراسري شركت كرده و در رشته الهيات و معارف اسلامي موفق به اخذ مدرك ليسانس شدم. آنگاه به دليل علاقه فراوان به مطالعات و پژوهش هاي قرآني و حديثي، در مقطع كارشناسي ارشد به اتفاق همسرم در رشته علوم قرآن و حديث تحصيل نمودم كه هر دو پايان نامه خويش را با رتبه عالي دفاع نموديم.
اكنون نيز به اتفاق همسرم دانشجوي مقطع دكتري در رشته علوم قرآن و حديث در دانشكده اصول دين قم مشغول به تحصيل هستيم و به لطف خداوند متعال موفق به تاليف چند كتاب و مقالات علمي شده ايم. تاكنون درس هاي زير را در مراكز تربيت معلم، حوزه هاي علميه و دانشگاه ها تدريس نموده ام: علوم قرآني، علوم الحديث، فقه الحديث، تاريخ حديث، تفسير، تاريخ قرآن، اخلاق اسلامي، مبادي العربيه (صرف و نحو)، ترجمه متون عربي، المنهج القويم، نهج البلاغه.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پاييز سال 1372، افتخار نصيبم گشت تا از شهر زيبا، شهر علم و دانش و هنر و صنعت بروجرد ديدن نمايم، طى ساليانى كه در مطبوعات مشغول قلم زدن بودم نتوانستم به اين شهر خاطره انگيز سفر كنم كه حالا يا قسمتم نبود يا سعادت يارى ام نگشته بود. به هر حال وسائل سفر آماده گشت و به ديار اين مردم هنردوست و هنرمندپرور و خون گرم و مهمان نواز و خوش برخورد كه هرچه من بگويم و بنويسم كم است رفتم.
اولين
برخورد من در اين شهر با هنرمند وارسته و درويش مسلكى بود كه او را رحيم رفيعى منش نام بود، او را در كارگاه ساز سازى اش ملاقات كردم، چنان به خاطر عشق به موسيقى و علاقه به آن تيشه را بركنده چوب درخت توت فرود مى آورد و آن را تراش مى داد كه گوئى فرهاد به خاطر عشق شيرين كوه بيستون را حجارى مى كرد. رفيعى منش را هنرمندى بزرگ و مردى درويش مسلك و دور از هر تظاهر و تقريباً غيرعادى يافتم، غيرعادى از اين جهت كه به مال دنيا و خود دنيا بى اعتنا و داراى قلبى پاك و رئوف و مهربان كه انباشته از نيكى ها و محبتها بود و ديگر جايى براى كثرى ها و ناراستى ها نبود كه در آن مسكن گزينند.
رحيم رفيعى منش اين هنرمند فخرآفرين شهرستان بروجرد به سال 1322 خورشيدى در اين شهر متولد شد. تحصيلات ابتدايى و متوسط را در بروجرد به پايان برد سپس به تهران آمد و به دانشسراى عالى تهران رفت و فارغ التحصيل و موفق به دريافت ليسانس روانشناسى از اين دانشسرا گرديد.
در سال 1336 با موسيقى آشنا شد و به ساز تار علاقه اى وافر پيدا كرد و با آن مأنوس گشت تا اينكه در سال 1349 وارد دانشكده موسيقى به سرپرستى استاد هرمز فرهت شد. وى در اين دوره، با هنرمندان صاحب نام و بزرگى چون: حسين عليزاده، محمدرضا لطفى، كامل عليپور، منيژه عليپور همدوره بود و ساز تار را نزد شادروان دكتر نورعلى خان برومند مشق كرد. از سال سوم و چهارم پس از تمرين و نواختن كتاب هفت رديف دستگاه موسيقى، تأليف زنده ياد موسى خان معروفى، تحت تأثير شخصيت سليمان خان روح افزا قرار
گرفت و دست از تحصيل علمى موسيقى كشيد و موسيقى را به صورت سينه به سينه و بداهه نوازى آغاز كرد، وى در اين باره مى گويد:
«در كار علمى و عملى موسيقى خيلى خوب و سريع به پيشرفت هايى نائل گرديده بودم، ولى روزى يكباره شخصيت و هنر نوازندگى سليمان خان روح افزا، مرا دگرگون ساخت و دست از كار تحصيل علمى موسيقى كشيدم و به دنبال اين مرد روان گشتم و تا آخر عمر ايشان كه يازده سال اين آشنايى طول كشيد ادامه پيدا كرد، و به كلبه ى محقر او مى رفتم و تلمذ مى كردم و پس از آن با دعوتى كه از من بعمل آمد مشغول همكارى در تلويزيون شدم و در اين فرستنده به صورت تكنواز تار برنامه هاى مختلفى را اجرا كردم، سپس به بروجرد زادگاه خود مراجعه كردم و با اندوخته هايى كه طى ساليانى از بزرگان موسيقى آموخته بودم، براى خدمت به هنر موسيقى و مبارزه با گرانفروشى و رفع بعضى از نواقص ساز تار، اقدام به تأسيس كارگاهى جهت ساختن ساز تار كردم و يكى از ابتكارات من ساختن ساز تارى است به نام «تار سه نقاره» كه در سال 1370 ساختم و با آن در دانشكده فنى لويزان به اتفاق اركستر هنرمندان بروجرد، آقايان: منوچهر ناصرى (ويولن)، سعيد باعزم (ضرب)، (مرتضى اثنى عشرى (خواننده)، حبيب اللَّه پارسا (سنتور)، عزيز سيف (تار دوم) برنامه كنسرتى را اجرا كرديم كه با موفقيت توأم بود.
تارهايى را كه تاكنون ساخته ام، تا آنجا كه به ياد دارم هنرمندان بزرگى مثل آقايان: رضا وهدانى، سرخوش، سيدانى، دلشاد و... استفاده كرده اند».
رحيم رفيعى منش، داراى پنجه اى بسيار شيرين است كه در نواختن تار مخصوص خود او
است، وى داراى سبك ويژه اى است كه در آن نوآورى هاى كاملاً محسوس مشاهده مى شود و اين از استعداد خاص اين هنرمند توانا مى باشد كه جاى دارد از وجود اين هنرمند به صورت كنسرت ها و ضبط نوارها اقدام شايسته بعمل آيد.
رفيعى منش تاكنون برنامه هايى با محمدرضا شجريان، محمد موسوى، جهانگير ملك در محفل هاى هنرى و ادبى به اجرا درآورده ولى او از شركت در جلساتى كه به موسيقى ارج واقعى آن گذاشته نشود و اين هنر والا را احترام شايسته نكنند خوددارى مى نمايد و اگر هم بنا به مناسبت هايى شركت نمايد، هرگز دست به ساز نمى برد و به هيچ عنوان ساز نمى زند. و ما داريم هنرمندانى در تاريخ موسيقى ايران را مثل: زنده ياد رضا محجوبى كه يكبار وقتى در محفلى ويولن مى زد، بسيارى از مدعوين به ساز او گوش نمى دادند و مشغول صحبت و بگو و مگوى هاى خود بودند، آن هنرمند والا و بزرگ، روى خود را به سوى ديوار مى كند و پشت به مدعوين و با صداى بلند مى گويد: «ديوار اين ها كه معرفت شنيدن اين موسيقى و هنر آسمانى را ندارند، تو گوش به اين نوا بده!» و يا از شادروان غلامحسين بنان نقل مى كنند كه در محفلى مشغول اجراى برنامه همراه پيانوى زنده ياد مرتضى خان محجوبى بوده، گويا عده اى از حاضرين ضمن اجراى موسيقى با هم صحبت مى كردند و ظاهراً كم توجهى مى شده نسبت به موسيقى، استاد بنان همراه استاد محجوبى برنامه را كوتاه مى كنند و به اصطلاح درز مى گيرند كه مدعوين متوجه قضايا مى گردند و با عذرخواهى كليه حاضرى مسئله فيصله داده مى شود و در واقع به آنان فهمانيده مى شود كه هنگام اجراى موسيقى سنتى كشور
كه يادگار نياكان ما مردم است بايد سراپا گوش باشيم و به آن با ديده ى احترام بنگريم.
رحيم رفيعى منش به نگارنده چنين اظهار داشت:
«بايد بگويم كه هرچه دارم از استاد عزيزم حشمت اللَّه جودكى است كه مرا و بسيارى از جوانان بروجرد را به سوى اين هنر بزرگ و آسمانى رهبر و راهبر بود و از سبك و سياق نوازندگى اين هنرمند والا و توانا خاطراتى در ذهن دارم كه يادآور مى شوم:
«در يكى از شب هاى ساليان گذشته در منزب دوست عزيزم آقاى محمد لهراسبى كه يكى از علاقمندان به شعر و موسيقى اصيل و سنتى ايران است و خود از طبع شعر و شاعرى بهره ور است، با عده اى از دوستان و استاد عزيزم حشمت اللَّه جودكى نشسته بود كه بنا به خواهش و تقاضاى دوستان استاد جودكى در مايه چهارگاه قطعاتى را با شيرينى و زيبايى هرچه تمامتر نواختند كه بسيار عالى بود و همه ما را به جهانى ديگر برد قطعه اى را كه استاد جودكى نواخت و اينچنين در محفل ما آشوب به راه انداخت خود «شهرآشوب» نام دارد كه در دستگاههاى: «همايون»، «ماهور»، «شور»، «چهارگاه» از قديم الايام نواخته شده است. شهرآشوب قطعه اى است كه شهر دلهاى عاشقان را آشوب مى كند، چنان كه به روايت استاد موسى معروفى:
مجلس بزمى در عهد باستان در خانواده اى اشرافى برپا بوده كه خبر مى آورند شما اينجا نشسته ايد و مشغول بزم و خوشى هستيد، در صورتى كه يكى از عزيزان شما فوت كرده است. حاضرين زياد به اين مسئله توجه نكردند ولى مادر خانواده بلافاصله سوار بر اسب مى شود و به محل حادثه مى شتابد كه مى بيند بلى فرزند او بر اثر حادثه اى
فوت شده، لذا شروع به شيون و گريه و زارى مى نمايد و به سر و صورت خود مى زند و موى هاى خود را دسته دسته مى كند و عاقبت ديوانه مى شود و از فرط جنون شروع به رقص و پايكوبى و خنده مى نمايد، كه شهر را به آشوب مى كشد و درهم مى ريزد حالت متضادى كه در آن حال به اين مادر داغ ديده دست مى دهد، توسط نوازنده ى چيره دستى در عهد باستان با ساز منعكس مى شود و به صورت آهنگ موسيقى نواخته مى گردد و اين قسمت به نام «شهرآشوب» ناميده مى شود».
رحيم رفيعى منش از هنرمندان بافرهنگ و دانش است كه با نقاشى آب و رنگ آشنايى كامل نيز دارد و تابلويى از داستان هاى شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسى سخنور نامى ايران زمين را كه از مفاخر علمى و هنرى كشور است به تصوير كشيده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. وى به بدخويى شهرت داشته و از راه خوانندگى امرار معاش مى كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (323/1)، تحفه سامى (262)، تذكره ى شعراى آذربايجان (258/2)، دانشمندان آذربايجان (160)، الذريعه (381/9)، سخنوران آذربايجان (377 -376).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان و نوازنده. از استادان بنام و از برجسته ترين آهنگسازان و نوازندگان ويلون است. وى ويولن را از استادانى چون حسين هنگ آفرين و حسين خان اسماعيل زاده فراگرفت و از شاگردان درجه اول حسين خان بود. ركن الدين در ساختن پيش درآمد و رنگ و تصنيف مهارت داشت، بطورى كه رضا محجوبى و درويش خان به هزار و بسيار ارج مى نهادند. ساخته هاى او به خاطر وزنهاى گوناگون و نعمه هاى زيبا و سليقه ى خاصى كه در پروراندن آنها به كار مى برد بر ساخته هاى ديگران برترى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (583 ،486 -485 /2)، سرگذشت موسيقى (456 ،447 ،331 ،247 ،235 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امير بابك ركنى والا، يكى ديگر از شاگردان با استعداد مرحوم استاد اميرناصر افتتاح مى باشد كه به سال 1343 در تهران متولد شده، پدر وى كه محمد كريم ركنى يكى از كارگردانان سينماى ايران بود مشوق پسرش در نواختن ضرب مى شود و وى را نزد آقاى محمد اسماعيلى هنرمند ارزشمند ضرب جهت تعليم مى برد، پس از چندى كه بابك، چند دوره ضرب را نزد اسماعيلى فرامى گيرد، به سال 1356 نزد افتتاح مى رود و به فراگيرى ضرب مى پردازد كه مجموعاً حدود يازده سال ادامه مى يابد.
امير بابك ركنى، آشنايى كمى با نواختن پيانو دارد كه نزد آقاى هوشنگ روح افزا، هنرمند سرشناس و باارزش ديگرى، تعليم گرفته و همين آشنا شدن وى با نواختن پيانو و معاشرت با آقايان: حسين دهلوى، على تجويدى، دكتر اسداللَّه حجازى و محمود اعرابى به پيشبرد كارش كمك شايانى كرد، به طورى كه پس از فوت اميرناصر افتتاح، اداره ى كلاس استاد چندى به عهده ى وى قرار گرفت.
اميربابك ركنى هم اكنون شاگردان بسيارى را تعليم و آموزش مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
معروف به اصغر شمر. از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 871 ق)، صوفى و عالم. وى از خلفاى شيخ زين الدين خوافى و از علوم ظاهرى و باطنى بهره مند بود. در اوايل چندى در مدينه اقامت داشت و سپس به وطنش اسفراين بازگشت و در آنجا به ارشاد پرداخت. وى در شهر هرات درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حبيب السير (103/4)، لغت نامه (ذيل/ صدرالدين)، مجالس النفائس (202 ،28).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1320 ش)، خواننده و نوازنده. وى از توجه پدر و استعدادى كه در نواختن ضرب داشت در جوانى شهرت پيدا كرد. روانبخش ضرب را نيكو مى گرفت و آواز را در حدود دو دانگ مليح مى خواند و در خواندن اشعار ضربى دستى قوى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (642/2)، سرگذشت موسيقى (408 -407 /1).
قرن:11
جنسيت:زن
مليت:ايران
1087 ق، از زنان عالم، فاضل، عارف و رجالى. وى دختر مولانا محمد رويدشتى اصفهانى، از شاگردان شيخ بهايى، بود. به نوشته صاحب رياض. اين بانو نزد پدرش درس خوانده بود. پدرش او را مى ستود و با ظرافت مى گفت: «حميده ربطى به رجال دارد! يعنى توجه به علم رجال دارد.» و با مزاح او را «علامته» (با دو تاء) مى خواند و مى گفت: يكى از اين دو تاء براى تانيث و ديگرى علامت مبالغه است!» وى مى نويسد: «اين بانو... استاد بانوان عصر خود بود و در علم رجال اطلاع كافى داشت و هم داراى نوشته هاى پاكيزه بود. او بازمانده فضلاى سرشناس و زنى پرهيزگار بود. حواشى و دقت نظرهايى بر كتب حديث مانند استبصار شيخ طوسى و غيره دارد كه دلالت بر نهايت فهم و دقت نظر و اطلاع وى مى كند؛ به خصوص در آنچه مربوط به تحقيق در علم رجال است. من نسخه اى از استبصار را ديده ام كه تا آخر كتاب را حاشيه زده بود و گمان مى كنم به خط خود او (حميده) بود.» و مى افزايد: «پدرم (قدس سره) بارها حواشى او را در حاشيه هاى كتب حديث نقل مى كرد و مى گفت كه نيكو نوشته آن را تحسين مى كرد. نسخه اى از كتاب استبصار در نزد ماست كه
حواشى حميده به خط پدرم تا آخر كتاب صلوة بر آن است و داراى فوايد نيكويى است. از اتفاقات شگفت آور اين است كه اين دختر به خواهش مادرش با مردى نادان از بستگان خود در آن قريه ازدواج كرد.»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تذكرةالقبور، 30؛ الذريعه، 103 / 7 18 / 6؛ رياض العلماء، 405 -404/ 5 طبقات اعلام الشيعه، 192 -191 / 5؛ فهرست كتابخانه عمومى معارف (كتب خطى)، 56 / 1؛ مفاخر اسلام، 121 -120 / 8؛ النساءالمؤمنات، 311 -310.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 904 ق)، عارف و شاعر. وى از مردم قريه ى روج هرات بو و از مشايخ و عرفاى معاصر اميرعليشير نوايى بود كه قريب هفتاد سال به ارشاد و سلوك پرداخت از مريدان وى مى توان مولانا كمال الدين فيضى خيابانى را نام برد. او در هرات درگذشت و در كنار قبر مولانا سعدالدين كاشغرى قرار دفن شد، ولى پس از چند روزى قبر وى را به كنار قبر خواجه عبداللَّه انصارى تغيير مكان دادند. روجى در سرودن غزل توانا بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (614 -613)، حبيب السير (342/4)، مزارات هرات (119).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيمون ايمره معروف به سليمان روح افزا، از نوازندگان قديمى تار بود كه ويولن را نيز به خوبى و شيرينى تار مى نواخت ولى ساز اختصاصى او تار بود.
روح افزا، يكى از شاگردان بااستعداد و خوب زنده ياد درويش خان بود كه تمام دستگاه ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را نزد درويش خان فراگرفت و پس از چندى به فراگرفتن خط نت پرداخت و آنقدر پيشرفت كرد كه خود سهم بزرگى در چاپ كتب رديف موسيقى ايرانى كه هنرهاى زيباى وقت كشور منتشر كرد بدست آورد.
وى، سالها در اركسترهاى مختلف راديو خدمت و همكارى كرد و در راه پيشبرد موسيقى سنتى ايران زحمات فراوانى را متحمل گشت ولى متأسفانه داراى روحيه اى بود منزوى و كناره جويى و انزواطلبى از عادات خاص او بود و همين مسئله موجب گشت تا اين هنرمند خوب و باارزش در سطح موسيقى سنتى ايران آنطور كه بايد و شايد شناخته نشد و در گمنامى كامل روزگار را سپرى نمود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
خواننده.
تولد: 1283، شيراز.
درگذشت: 1363.
قدرت يا بتول عباسى معروف به روح انگيز (نام انتخابى وزيرى و حسين سنجرى براى او كه در ضبطها و مواقع لازم از آن استفاده مى شد) از مكتب آواز وزيرى و تعليم ابوالحسن صبا، مرتضى نى داود، مرتضى محجوب، حسين سنجرى درس گرفت. وى با كمك حسين سنجرى به هنرستان موسيقى رفت و هفت سال شاگرد مدرسه ى موسيقى بود. بعد به مدرسه ى ديگرى كه پرويز ايرانپور در چهارراه حسن آباد برپا كرده بود، رفت. در اين مدرسه مجيد وفادار و مهدى مفتاح نيز فعاليت داشتند كه با همكاريشان صفحه پر مى كرد.
زمانى كه راديو افتتاح شد در شيراز بود. وقتى به
تهران بازگشت با كمك حسين تهرانى به راديو راه يافت. بعدها با ابراهيم سرخوش همكار نمود.
روح انگيز در سال 1363 درگذشت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد روحاني
محل تولد : نوشهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1362ه.ش وارد حوزه علميه قم شدم . پس از طي مراحل مقدمات وسطح به درس خارج پرداختم ود رسال 1371ه.ش دررشته تفسير تخصصي مشغول به تحصيل شدم ومدّت 4سال زير نظرآيت الله مكارم شيرازي دردرس هاي تفسيري مشغول بودم .وحدود پنج سال است كه به كارهاي پژوهش مشغولم وكتابهائي را هم ترجمه كردم اگر خداوند توفيق عنايت فرمايد دوست دارم كارهاي تحقيقي وپژوهشي وترجمه هاي ديگري را هم انجام دهيم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اردشير روحانى، به سال 1325 در خانواده اى كه همگى عاشق موسيقى بودند متولد شد. دوران كودكى را در منزل زير نظر پدر هنرمندش با نواختن سازهاى مختلف آشنا گرديد. اولين مشوش و معلم او در موسيقى مرحوم پدر بزرگ و سپس پدرش رضا روحانى بودند كه در اين راه براى وى زحمات فراوانى را متحمل شدند و او را آماده پذيرش مراحل پر پيچ و خم موسيقى نمودند.
پس از طى دوره تحصيلات ابتدايى، آموختن موسيقى را از سال اول دبيرستان در هنرستان موسيقى ملى آغاز كرد. در ابتدا به يادگيرى موسيقسى كلاسيك و سپس به فراگيرى موسيقى ايرانى پرداخت و چون ساز تخصصى او پيانو بود، اين امكان براى وى عملى گشت كه هر دو نوع موسيقى را بياموزد.
در اين دوران از وجود استادان ارجمندى مثل: جواد معروفى، حسين دهلوى و حسين تهرانى بهره مند شد و با اخذ ديپلم متوسطه در سال 1343 از طرف وزارت فرهنگ و هنر وقت جهت ادامه تحصيل با اخذ بورس تحصيلى در رشته آهنگسازى عزم «وين»
شد و نزد استاد بزرگى چون كريستين داويد به آموختن آهنگسازى پرداخت. با تأسيس رشته موسيقى در دانشگاه تهران و دعوت پروفسور داويد جهت آمدن به ايران و تدريس در دانشگاه تهران وى نيز بنا به علاقه و عشق به سرزمين و ميهن خود ايران، از اين فرصت استفاده كرد و به وطن بازگشت و تحصيلات خود را در رشته موسيقى دانشكده هنرهاى زيبا در دانشگاه تهران ادامه داد.
پس از پاپان تحصيلات دانشگاهى به تدريس در هنرستان موسيقى مشغول شد. لازم به يادآورى است كه يكى از شانس هاى خوب و بزرگ وى در دوران تحصيل در دانشگاه، آشنائى و كسب فيض از محضر استادى بزرگ و انسانى فوق العاده در هنر موسيقى به نام مليك اصلانيان بود كه بسيارى از هنرمندان خوب كشور ما نيز از محضر اين استاد برجسته بهره ها برده اند.
شروع كار اردشير روحانى، جهت ادامه آثارى در زمينه موسيقى با ساختن قطعاتى براساس موسيقى سنتى و موسيقى فولكلوريك ايرانى و همچنين ساختن اتودهايى براى پيانو شروع شد كه اين آثار با همكارى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان ضبط و نشر گرديد. پاپان نامه دوره تحصيلات دانشگاهى وى قطعه اى بود به نام «شليل» براى پيانو و اركستر كه در دانشگاه و شهرهاى مختلف اجرا گرديد. از آنجايى كه وى كار آموزش و تدريس را، امرى مهم اساسى و مقدس مى شمارد، لذا جهت آموزش هنرجويان رشته پيانو قطعات معروف و شناخته شده را با تكنيك هاى مختلف و متناسب با توان هنرجويان تنظيم و آماده مى كند و در اختيار آنها قرار مى دهد وى اخيرا آثارى از خود اجرا كرده كه اميدوار است به زودى آماده شده در
اختيار علاقه مندان قرار گيرد. وى به علت علاقه در زمينه آموزش، قطعات و آثار مختلفى را به صورت مجموعه اى مناسب جهت هنرجويان پيانو آماده و منتشر خواهد ساخت.
از فارغ التحصيلان سال تحصيلى 1343 -44 هنرستان در رشته پيانوست، در سال تحصيلى 1348 -49 به اخذ ليسانس موسيقى از دانشگاه تهران نائل شد، روحانى در جريان تحصيل در هنرستان شايستگى و استعداد برجسته خود را در كار نوازندگى نشان داد، به همين علت از سال 1348 براى تدريس پيانو به هنرستان دعوت شد، چون به استخدام رسمى درنيامده بود به صورت قراردادى و سالهاى بعد در دوره تصدى رهبرى مجدداً به كار تدريس پيانو در دوره عالى هنرستان گمارده شد، بعد از كناره گيرى رهبرى او نيز هنرستان را ترك گفت، اكنون بطور آزاد به فعاليتهاى هنرى خود مخصوصاً تدريس خصوصى مشغول است، روحانى از جمله هنرجويانى بود كه براى ادامه و تكميل تحصيلاتش به اروپا اعزام گرديد لكن به علت مشكلاتى كارش ناتمام ماند و به ايران برگشت. آينده بهترى برايش آرزو داريم.
على رهبرى، كامبيز روشن روان، اسماعيل تهرانى، اسماعيل واثقى: اين چهار نفر از هنرجويان فارغ التحصيل دوره كامل متوسطه هنرستان در سال تحصيلى 1345 -46 مى باشند، تا زمانى كه نگارنده در هنرستان حضور داشتم هر يك به ترتيبى به خدمت هنرستان درآمدند:
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
انوشيروان روحاني به سال 1318 در شهر پر طراوت و سر سبز رشت، عروس شهرهاي استان گيلان ديده به جهان گشود. پدرش رضا روحاني مهندس كشاورزي، در استان گيلان بود كه در كار نواختن ويلون و سرودن شعر نيز تجربيات زيادي داشت. او از
لحظه تولّد «انوش»، وي را تحت مراقبت خود قرار داد و هر وقت كه ساز را به دست مي گرفت آهنگ ملايم و مشهور «لالايي» را براي او در كنار گهواره اش مي نواخت و در واقع مي توان گفت كه روحاني از زمان شيرخوارگي گوشش با نواي موسيقي آشنا مي شود.مهندس روحاني، براي فرزندان ديگر خود، به نامهاي: اردشير، شهداد، شهريار روحاني نيز علاوه بر اين كه پدري مهربان و دلسوز، معلّمي سخت گير نيز بود به طوري كه زحماتش به ثمر رسيد و اين فرزندانش نيز هر كدام در موسيقي پيشرفت شايان توجهي نموده اند، اردشير معلم پيانو است كه يكي از آهنگهايش آرم برنامه سلام صبح به خير راديو مي باشد. شهداد آهنگساز و رهبر اركستر سمفونيك يكي از كشورهاي خارج مي باشد. و بيشتر آهنگهاي «انوش» را وي تنظيم كرده است و شهريار روحاني كه فرغ التحصيل مدرسه موسيقي «وين» مي باشد و يكي از چهره هاي خوب موسيقي نوين ايران مي باشد. پس از دو سال كه مدّت مأموريت پدر «انوش» به پايان مي رسد به اتفاق خانواده به تهران مي آيد و در سه سالگي به جاي اسباب بازي، يك ارگِ بادي دستي براي او خريد و او كه در آن هنگام بيش از سه سال نداشت سرگرم نواختن ساز مي شود. سپس با راهنمايي پدر، و تداوم در راه فراگيري موسيقي آن قدر پيشرفت مي كند كه در سن شش سالگي در «جامعه باربد» كه به سرپرستي شادروان اسماعيل مهرتاش اداره مي شد، برنامه هايي اجرا مي كند كه مورد لطف و تشويق اين استاد عاليقدر و مدعوين
قرار مي گيرد. انوشيروان روحاني، در سن 7 سالگي با راهنمايي هاي پدر، با خط «نت» آشنا مي شود و در همين اوقات وارد هنرستان موسيقي شده و جواد معروفي استاد پيانوي ايران، تعليم وي را بر عهده مي گيرد.
انوشيروان از اين تاريخ به بعد مدارج ترقي را به سرعت طي نموده و با آشنايي كه پدر وي با اقاي عباش شاپوري داشت به راديو راه يافت و در اركستر شاپوري برنامه هايي اجرا مي كند. در اولين جلسه اي كه «انوش كوچولو» را جهت اجراي برنامه به راديو مي برند به علت كوچكي و كوتاهي قد و قامتش، آقاي صبحي مهتدي ايشان را به روي صندلي گذاشته تا سازش به ميكروفن نزديك شود. انوشيروان روحاني از سن يازده سالگي عضو روز مزد راديو مي شود و در سن هجده سالگي در كنسرواتور پاريس مشغول تحصيل و از اين مركز فارغ التحصيل مي گردد و اولين آهنگي كه مي سازد و در راديو اجرا مي شود «اسرار ساز» نام داشت كه پوران مي خواند.
انوشيروان روحاني بيش از 25 سال نداشت كه عضو شوراي موسيقي راديو مي شود و تا آخرين سالي كه در آن سازمان فعاليت داشت، ايت سمت را عهده دار بود. وي از اولين برنامه «گلها» با اين برنامه همكاري فراوان داشت و رهبري اركستر شماره 8 به عهده ايشان بود. انوشيروان روحاني يكي از آهنگسازان خوب معاصر است كه بيش از دويست آهنگ متنوع و جالب ساخت كه اكثر آنها از معروف ترين آهنگ هاي زمان خود بود. روحاني در آهنگسازي ويژه فيلم و سينما نيز داراي آثار معروف و ارزنده
اي مي باشد. اولين بار در سال 1346 توسط وي «ارگ» به ايران مي ايد و شناسانده مي شود. از ميان آهنگ هاي ايشان مردم بيشتر به آهنگ «سلطان قلبها» و «گل سنگ» و «تولدت مبارك» علاقمندند... روحاني كنسرتهاي فراواني به نفع موسسات خيريه و فرهنگي : بيمارستان هاي معلولين، مسلولين و انجمن هاي خيريه تهران و شهرستانها به پا كرد و براي شناساندن موسيقي اصيل و ملي ايران مسافرت هاي متعددي به كشورهاي : آلمان، فرانسه، انگلستان، ژاپن، آمريكا، تايلند، هند، اتريش، افغانستان، و لبنان در چهارچوب مسايل فرهنگي، هنري نموده و خدمات وي به موسيقي كشور قابل تقدير است.» :(مردان موسيقي سنتي و نوين ايران، ج1، حبيب اله نصيري فر، انتشارات راد، تهران، چاپ 4، 1370، صص 141- 139 ).
«چند سال پيش انوشيروان روحاني دوست هنرمند من كه شعر نخستين آهنگش را بعد از فارغ التحصيلي از مدرسه موسيقي ملي ساخته ام و به نام پرستو معروف است، به افتخار استاد نقشينه، تقي روحاني، من(نواب صفا) ومحمد ميرنقيبي در منزل برادرش ارذشير روحاني كه امروز شهرت زيادي به هم زده است بر پا ساخت. انوشيروان روحاني فرزند آقاي مهندس رضا روحاني است كه خود مردي موسيقي دان بود. در اثر تشويق و تربيت پدر به مدرسه عالي موسيقي راه يافت و رشته پيانو را زير نظر استاد فقيد جواد معروفي به پايان رسانيد. انوشيروان روحاني از بهترين شاگردان استاد محسوب مي شود و از سال 1338 تا زماني كه من در تهران بودم اشعار متعددي بر روي آهنگ هاي او ساختم. آخرين شعر من بر روي آهنگِ همايون از ساخته هاي اوست
كه به شب جاويدان (سكوت جاويدان) معروف است و توسط خانم مهستي اجرا گرديده است.» : (قصه شمع – خاطرات هنري نواب صفا، نشر البرز، ص 588).
« در سال 1347 اين آهنگ به وسيله ارگ خود انوشيروان با خوانندگي مهستي اجرا شد و يكي از كارهاي مورد علاقه من است.»:(همان، ص589). « يكي ديگر از آثار مشترك ما «روز بي فردا» نام دارد كه آن را در دماوند به پايان رسانيده ايم و در آن سال روحاني از همسر خود خانم گيتي كه تازه با او ازدواج كرده بود، داراي نخستين دخترش به نام ندا شد... به نظر من انوشيروان يكي از پاكترين و فعالترين هنرمنداني است كه در طي همكاري خود با موسيقي دانان معاصر ديده ام.» :(همان، صص589- 590).
استاد روحاني در سالهاي اخير در خارج از ايران اقامت دارند و به عنوان آهنگساز و رهبر اركستر با اركسترهاي معروف جهان همكاري نزديك دارند، كه اين امر نشان دهنده تسط ايشان بر سبكهاي جهاني موسيقي از جمله موسيقي كلاسيك دارد. از آخرين آثار استاد روحاني مي توان به آهنگ Maybe I Maybe You از آلبوم Unbreakable گروه Scorpios اشاره كرد كه حاصل همكاري استاد روحاني با اين گروه در اواخر سال 2003 مي باشد. پانزدهم نوامبر 2004 آلبوم جديد "اسكورپيونز"( SCORPIONS )با آهنگسازي" انوشيروان روحاني" توسط يك شركت فرانسوي روانه بازار شد. قطعه( MAY BE I MAY BE YOU ) در سال 2003 در آخرين اجراي اين گروه معروف در "راك هال" (ROCK HALL) در آلمان اجرا شد، كه باعث شد اين گروه علاوه بر اين قطعه، دو قطعه ديگر را در آلبوم جديد
خود از "روحاني" خواستار باشند. نكته جالب توجه در اين قطعه استفاده از تم هاي ايراني است كه در حال حاضر درجدول تاپ تونتي (TOP 12) در رده نهم قطعات موسيقي دنيا قرار گرفته است. لازم به ذكر است حضور " انوشيروان روحاني" در آلمان و اجراهاي متعدد وي در فرانسه و آلمان و آمريكا باعث شده است، نگاه موزيسين هاي بزرگ دنيا به موسيقي ايراني و ملودي هاي وي جلب شود.
قابل توجه است كه سبك كار اين گروه Alternative Rock (كه بين Soft Rock و Metal Rock متغير است) مي باشد، سبكي كه مطمعنآ براي آهنگسازي بايد تسط زيادي روي اصول كار داشت، كه استاد روحاني به خوبي از عهده آن بر آمده اند و به جرأت مي توان گفت آهنگ استاد روحاني زيباترين آهنگ اين آلبوم مي باشد. و نكته آخر اينكه بايد دست پنجه چنين استادي را بوسيد كسي كه نه تنها اهل فن است بلكه علم موسيقي روز دنيا را مي داند و از سنتي گرفته تا كلاسيك و Rock حرف براي گفتن دارد. و جاي بسي تأسف كه بايد چنين مرداني در عرصه موسيقي داشته باشيم امّا مشكل عدم خلاقيت و افول در موسيقي ايراني مطرح باشد. و اين گناه كساني است كه بايد زمينه فعاليت اساتيد طراز اول ايراني را در داخل كشور فراهم كنند نه اينكه ما در آلبوم گروههاي خارجي به دنبال نام اساتيد ايراني باشيم. و از طرفي برخي اساتيد داخلي كه غير از خود كسي را قبول ندارند و وسعت فكرشان از دسته سازشان فراتر نمي رود و كساني كه هنوز سر مكتب اصفهان و
تهران دعوا دارند بايد كمي به اطراف نگاه كنند و ببيند كه در موسيقي دنيا در چه جايگاهي قرار داريم.
منابع زندگينامه :http://www.yadeyar.ir
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1291.
درگذشت: 1365.
رضا روحانى كه تحصيلات رسمى اش در رشته ى مهندسى كشاورزى بود و ضمنا در رشته ى ادبيات و زبان هاى خارجى داراى ليسانس بود، از نوجوانى به موسيقى نيز علاقه مند شد. از اين رو نزد ابوالحسن صبا به فراگيرى موسيقى رفت.
يكى ديگر از موسيقى دانان هنرمند، مهندس رضا روحانى بود كه در سال 1291 چشم به جهان گشود و در سراسر عمر، انسانى ارزنده، بانشاط و خوش برخورد بود.
رضا روحانى كه تحصيلات رسمى اش در رشته مهندسى كشاورزى بود و ضمنا در رشته ادبيات و زبانهاى خارجى ليسانس بود، از نوجوانى به موسيقى نيز علاقه بسيار داشت. از اين رو به مكتب استاد بزرگ موسيقى ايران زنده ياد ابوالحسن صبا رفت و آن استاد بى نظير اين شاگرد بااستعداد و سرشار از ذوق موسيقى خود را چنان تعليم مى دهد و آماده مى كند كه خود وى بعدها يكى از استادان باارزش موسيقى مى گردد كه غير از فرزندان هنرمندش، به تربيت هنرمندان شايسته اى همت مى گمارد.به علت ذوق سرشار در شعر و موسيقى، در تدريس، تلفيقى از اين دو را به صورتى بسيار جالب براى شاگردان و هنرجويان ارائه مى نمود كه براى آنان بسيار خوش آيند بود و موجب پيشرفت سريع تر آنان مى گشت. مهندس رضا روحانى متأسفانه در سال 1365 دار فانى را وداع گفت در صورتى كه كارهاى فرهنگى و هنرى وى جاودانه باقى خواهد ماند.
از مرحوم مهندس رضا روحانى، چهار پسر و يك دختر و نه نوه و دو نتيجه به يادگار مانده كه همه فرزندان به علت آموزش صحيح شان، در كار
موسيقى فعال مى باشند، حاصل ازدواج مهندس رضا روحانى و همسر فداكار و مهربانش خانم عذرا شاهرودى، انوشيروان، شيرين، اردشير، و شهريار روحانى مى باشند كه همگى ايشان به داشتن چنين پدر و مادرى افتخار مى كنند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد شمس الدين روحاني
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1328/7/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيدشمس الدين روحاني پس از تحصيل در دبيرستان علوي ايرانيان در نجف اشرف ، وارد حوزه علميه نجف اشرف شدم . سطوح عاليه را در محضر اساتيدي همچون آيت الله مرحوم آقاي شيخ محمد علي مدرس افغاني و مرحوم آيت الله آقاي شيخ مجتبي لنكراني و آيت الله شهيد ميرزا علي غروي و شهيد محراب آيت الله مدني و آيت الله مرتضوي "حفظه الله" كه هم اكنون در مشهد مقدس افاضه مي فرمايند و ... گذراندم . در سال 1354 وارد حوزه علميه قم شدم .
از آنجا كه با برخي از مولفات حضرت آيت الله مكارم شيرازي " دامت بركاته " آشنا بودم و شيفته قلم روان و بيان شيوا و مقام علمي ايشان شده بودم ، توسط يكي از دوستان با معظم له آشنا شدم . حدود 25 سال در محضرايشان و در برنامه هاي مختلف مدرسه علميه امام امير المومنين (ع) همكاري داشته ام .
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 369/367 ق)، صوفى، محدث و قارى. وى خواهرزاده ابوعلى رودبارى است. در رودبار به دنيا آمد و در بغداد نشو و نما يافت. مدتى در بغداد زندگى كرد و سپس به صور منتقل شد و تا پايان عمر در شامات زيست. او از اعاظم مشايخ صوفيه و عارفان شام به حساب مى آيد. وى عالم به شريعت و حقيقت بود و معاصر ابوعبداللَّه باكو و شيخ ابوالقاسم بوسلمه باوردى. وى از دايى خود، ابوعلى رودبارى، و بغوى و قاضى محاملى و يوسف بن يعقوب
بن اسحاق حديث روايت كرد ابن باكويه و على بن عياض و محمد بن على صورى از او حديث شنيدند. او در حومه عكا از دنيا رفت. پيكرش به صور انتقال داده شد و در آنجا دفن گرديد. رودبارى صاحب كتابى در «آداب فقر» بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (337 -336 /4)، تاريخ گزيده (656)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (86 -84)، حليه الاولياء (384 -383 /10)، ريحانه (188/7)، سير النبلاء (228 -227 /16)، طبقات الصوفيه سلمى (500 -497)، طبقات الصوفيه هروى (554 -553)، كشف المحجوب (410)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم البلدان (88/3)، نفحات الانس (272 -271).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 322 ق)، صوفى، اديب و فقيه. در رودبار متولد شد. و در بغداد ساكن گرديد. او از وزيرزادگان سلاله ى كسرى بود و نسبش را به انوشيروان مى رساند. روزى با مريدان جنيد بغدادى صحبت كرد و چون كلماتى از او شنيد در دل وى محبت اهل طريقت جاى گرفت و ترك مال و منال كرد و در سلك مريدان جنيد درآمد. از مسعود رملى حديث روايت كرد. با ابن جلاء و ابوالحسين نورى و ابوحمزه بغدادى صحبت داشت و همنشين بود. فقه را نزد ابوالعباس بن سريج و ادبيات را نزد ثلعب و حديث را از ابراهيم بن سريج و ادبيات را نزد ثلعب و حديث را از ابراهيم حربى آموخت. عاقبت به مصر رفت و خود مرجع استفاده علما شد. سرانجام در همان جا درگذشت. بعضى او را جامع سه علم شريعت و طريقت و حقيقت مى دانند. فرزند خواهرش، احمد بن عطا رودبارى، محمد بن عبداللَّه رازى، احمد بن على وجيهى و معروف زنجانى
از شاگردان وى مى باشند. وى تصانيفى نيكو در تصوف دارد. اشعارى نيز از وى به جاى مانده است. از كلمات او است: «برترين يقين آن است كه حق را در چشمان تو عظمت بخشد و هرچه جز اوست كوچك گرداند، و اميد و ترس را در دلت تثبيت كند».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (333 -329 /1)، تاريخ گزيده (651)، تاريخ نظم و نثر (753)، تذكره الاولياء (288 -285 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (73 -72)، حليه الاولياء (357 -356 /10)، رياض العارفين (40)، سير النبلاء (536 -535 /14)، طبقات الصوفيه سلمى (360 -354)، كشف المحجوب (198 -197)، الكنى و الالقاب (125/1)، لغت نامه (ذيل/ ابوعلى)، معجم البلدن (89/3)، نفحات الانس (207 -205).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1352 -1300 ش)، استاد، فيزيكدان، رياضيدان، اديب، فيلسوف، فقيه و زاهد. در زنجان به دنيا آمد و تحت تعليمات عاليه پدرش و عمويش كه هر دو عالم و زاهد بودند قرار گرفت. در دبستان و دبيرستان هم از نظر درس و هم از جنبه فضايل اخلاقى دانش آموزى برجسته بود. با پايان گرفتن تحصيلات دبيرستانى به كار تعليم و تربيت در دبستان توفيق زنجان پرداخت. استعداد عالى و روزش كار بى نظيرش در زمينه ى تعليم و تربيت او را در اين امر بسيار موفق ساخت. در 1330 ش وارد دانشكده ى علوم دانشگاه تهران شد. در تصحيلات عاليه هم دانشجويى ممتاز و بى رقيب بود. پس از فراغت از تحصيل در رشته ى فيزيك تحقيقات خود را در اين زمينه ى پى گير شد و به عنوان محقق فيزيك شناخته شد. رساله ى پايان نامه ى تحصيلى اش در زمينه ى «مطالعه در آثار ميدان الكتريكى و رادياسيون و گاز ازن روى موجودات
زنده» بود، و در پايان رساله طرح جديدى براى استفاده از گاز ازن را در پزشكى ارائه داد. با وجود پيشنهادات مكرر براى احراز كرسى تدريس دانشگاه به سمت دانشيارى دكتر هوشيار، و همچنين عضويت در مجامع تحقيقى غرب همراه مزاياى كلان مادى، وى پايه گذارى دبيرستان علوى و تدريس در آن را ترجيح داد و تمام عمرش را صرف انسان سازى كرد و شاگردانى تربيت كرد كه به گفته ى خودش هر كدام يك مدرسه ى علوى بودند. در كنار تحقيقات گسترده در زمنيه فيزيك استاد روزبه در مساله تعليم و تربيت نيز نظرى صائب و متقن داشت. تسلط كامل وى بر معارف اسلامى و تفسير قرآن و فقه و اصول چشمگير بود. «رسائل» و «مكاسب» را به خوبى مى دانست. با ادبيات عرب و زبان فرانسه كاملا آشنا بود. در بعد اخلاق نيز شخصى نمونه و كم نظير بود. پاكى و صفا و زهد بى رياى او، حاكى از شاخص بودنش در اين زمينه بود. او انسانى بود كه همه ى مصلحان جهان آرزوى يافتن مثل او را داشتند. استاد روزبه تاليفات و تحقيقات متعددى در زمينه ى علوم مثبته و نيز فقه دارد. حتى در آخرين شب حياتش به تجديد نظر در اين تاليفات مشغول بود. او همگى اين آثار را در پايان عمر به يكى از شاگردان فاضلش سپرد تا به چاپ برساند. سرانجام به بيمارى سرطان از دنيا رفت و در قم در گورستان نو به خاك سپرده شد. از آثار وى: «خداشناسى»، كه توسط جامعه مدرسين منتشر شده است؛ «عربى آسان»، كه محصول كار اواخر عمر استاد با همكارى استاد شهيد سيد كاظم موسوى مى باشد؛ رسائل بسيارى در
علوم و فقه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بيادبود استاد روزبه، كيهان فرهنگى (س 4، ش 8، ص 53 -52).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(606 -552 ق)، صوفى. معروف به شيخ شطاح. در شهر فسا متولد شد، در شيراز تربيت يافت و جامع علوم ظاهرى و باطنى بود. وى دكانى داشت كه در آن بقل مى فروخت و به همين سبب به بقلى معروف شد، و نيز به علت داشتن شط حيات زياد به شيخ شطاح معروف است. وى با شيخ ابوالنجيب سهروردى در شنيدن صحيح بخارى در مرز اسكندريه شريك بوده است. او خرقه از شيخ سراج الدين محمود بن خلفه بن عبدالسلام بن احمد گرفته، چندى نزد فقيه ارشدالدين نيريزى شاگردى كرده است. علاوه بر اين پنجاه سال در مسجد جامع عتيق مردم را موعظه و ارشاد مى كرد. از مشايخى كه در محضر وى حاضر مى شدند، على لالا و بهاءالدين يزدى و ابوالحسن كرد و شيخ ابوالقاسم خاوى و ابوالفتح نيريزى مى باشد. از وى بيست و هشت تصنيف در تفسير، فقه، حديث و اصول و تصوف به جاى مانده است. از جمله: «عبهر العاشقين»؛ «حقايق الاخبار»؛ «العقائد»؛ «مشرب الارواح»؛ «لوامع التوحيد»؛ «رساله النفس فى روح القدس»؛ «لطائف الايمان فى تفسير القرآن»؛ «شرح شطحيات»؛ «الموشح فى مذاهب الاربعه»؛ «عرائس البيان فى حقايق القرآن»؛ «الانوار فى كشف الاسرار»؛ «سير ارواح»؛ «صفوه مشارب العشق».[1]
(قس. روزبه) ابومحمد بن ابونصر بقلى(ه.م.) شيرازى ديلمى مشهور به شيخ شطاح (و. فسا 522- ف. 606 ه.ق.) عارف بزرگ بزرگ قرن ششم. وى نزد ارشدالدين ابوالحسن على نيريزى، فخرالدين مريم، صدرالدين ابوطار احمد بن محمد سلفى علم آموخت. شيوخ وى در ارشاد جمال الدين بن خليل فسايى،جاگير كردى، سراج الدين
محمود بن خليفه، ابوبكر بن عمر بن محمد معروف به بركر بودند و زندگى او بيشتر در شيراز به مجاهده و وعظ و تذكير گذشت. او در علوم قرآنى و تفسير و حديث و فقه و عرفان براعت يافت و مدت 50 سال در جامع عتيق شيراز موعظه كرد. آرامگاه او در محله «بالاكفت» شيراز است. از آثار اوست در تفسير، لطائف البيان فى تفسير القرآن، عرائس البيان (ه.م.)، در احاديث: مكنون حديث، حقائق الاخبار، در فقه: الموشح فى المذاهب الاربعة، در اصول: العقايد،الارشاد،المناهج، در تصوف: مشرب الارواح، منطق الاسرار به بيان الانوار، شرح شطحيات (ه.م.)، لوامع التوحيد، مسالك التوحيد، كشف الاسرار و مكاشفات الانوار، شرح الحجب و الاستار، سير الارواح، العرفان فى خلق الانسان، رسالة الانس فى روح القدس.
شيخ روزبهان ابومحمد بن ابى نصر معروف به شيخ شطاح كه مدت 50 سال در شيراز وعظ مى نمود و در سال 606 ق وفات كرد
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] بزرگان شيراز (224 -220)، بزرگان نامى پارس (243 -238 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (257/2)، تاريخ نظم و نثر (109)، تاريخ گزيده (675 -674)، تذكره ى هزار مزار (293 -289)، جستجو در تصوف (225 -219)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (174 -171 /1)، الذريعه (242 /15 ،190 -189 /14 ،390 /9)، ريحانه (324/3)، سرآمدان فرهنگ (227 -226 /1)، شيرازنامه (161 -159)، طرائق الحقائق (641 -640 /2)، فارسنامه ى ناصرى (1169 -1167 /2)، فرهنگ سخنوران (402)، كشف الظنون (1131 ،1079 ،1011 ،196)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 606)، مؤلفين كتب چاپى (300 -299 /1)، معجم المؤلفين (176 -175 /4)، نفحات الانس (263 -261)، هديه العارفين (371/1)، هفت اقليم (183/1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 451
ق)، عارف. وى از مريدان ابوالحسن حضرمى و از عرفاى به نام سده ى پنجم و از بزرگان مشايخ آن عهد بود. از جمله آثارش: «رباط روزى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (342/2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1305 ق)، عارف و شاعر، متخلص به روشن. وى در اصفهان متولد شد و پيشه ى صحافى داشت. در اثر مهارت و شهرت به اين كار، عهده دار مجلدگرى و شيرازه بندى كتابهاى نفيس در دارالطباعه ى تهران گرديد. سرانجام در تهران وفات يافت و جنازه اش را جهت دفن به عتبات بردند. «ديوان» اشعارش به نام «بستان السعاده» در تهران به طبع رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره القبور (383)، حديقه الشعراء (694 -691 /1)، الذريعه (998/9)، طرائق الحقائق (166 -165 /3)، فرهنگ سخنوران (403)، مجمع الفصحا (330 -322 /4)، مؤلفين كتب چاپى (491 -490 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدى روشن پور فرزند خليل به سال 1323 در شهرستان ملاير متولد شد. پس از اتمام تحصيلات ابتدايى و متوسطه و دريافت فوق ديپلم در امور مالى و اقتصادى به استخدام وزارت امور اقتصادى و دارايى درآمد و پس از مدت 23 سال خدمت در سال 1366 بازنشسته شد، وى درباره فراگيرى موسيقى و نواختن ساز تار مى گويد:
«فراگيرى موسيقى و نواختن ساز تار را از سن پانزده سالگى در شهر ملاير با تشويق پدرم و ميل باطنى خود آغاز كردم، معلم اول من شخصى بود به نام لطيف كه ديوانه اين ساز شد و پنجه و شيرين نوازى او را اهالى ملاير مى دانستند و سبك نوازندگى او را در تمام منطقه لرستان كسى نداشت و نمى توانست يكى از مضراب هاى او را بنوازد.
مدت يك سال نزد وى كار كردم و پس از آن به طور سينه به سينه و پنجه اى نزد خود روزها و شبها به طور متوالى نواختن و به تمرينات مكرر پرداختم تا اينكه به تهران آمدم و در سال
1346 به استخدام وزرات داراى درآمدم و يك سال بعد به هنرستان موسيقى ملى رفتم و نت را نزد مرحوم حبيب اللَّه صالحى فرا گرفتم و پس از آن دوباره به صورت تجربى نزد خود مشغول نواختن گرديدم و هر گوشه و رديفى را از هنرمند و استادى مى آموختم و از هر بوستانى گلى و از هر خرمنى خوشه اى مى چيدم و با گوش دادن به راديو و نوارهاى متعدد نوازندگان ساز تار قطعه اى را با هزاران اميد و آرزو و زحمت مى نواختم تا اينكه دوران زحمت و فراگيرى آن چنانى برايم سپرى گشت و ديگر به جايى رسيده بودم كه صداى سازم مورد توجه همگان قرار مى گرفت و از آن لذت مى بردند و مرا مورد عنايت و تشويق خود قرار مى دادند.
در ضمن چون با هنرمندانى مثل اكبر گلپايگانى، عبداللَّه معافرى، ابراهيم سلمكى دوست بودم، از محضر ايشان هم در پيشبرد كارم بهره فراوان بردم و بعدها با گلپايگانى و جمال وفايى، درويش جاويدان، روح انگيز و عده اى ديگر از هنرمندان برنامه اجرا كردم و همراه ساير دوستان هنرمندم در كنسرت هايى كه به مناسبت هاى مختلف در شركت نفت، آموزش و پرورش، ارتش برپا مى شد شركت كردم و موفق به دريافت تشويق نامه هايى گرديدم كه موجود است و در ضمن با اركسترهاى محلى، كردى، لرى، بلوچى كنسرت هايى به نفع معلولين و سالمندان، بيماران كليوى و جمعيت حمايت از زندانيان برپا كرديم و فعلا علاوه بر شركت در برنامه هاى هنرى به تدريس در كلاس موسيقى مشغول مى باشم.
سبك نوازندگى من براساس شيرين نوازى است و اعتقاد دارم تار سازى است كه بايد آن را نوازش كرد نه اينكه نواخت و جز تعدادى به
اين مهم دست نيافته اند، آن زخمه هايى كه دل را از جاى مى كند و در تار و پود انسان رسوخ مى كند با رقص انگشتان روى سيم هاى ساز و پياده نمودن احساس نوازنده روى سيم ها و پرده ها ميسر است و الا ساز تار مخصوصا مخالف با مضراب خشك و چكشى روى سيم هاى خود مى باشد و اين امر ظرافت و زيبايى صداى تار را از بين مى برد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كامبيز روشن روان در خرداد ماه سال 1328 در تهران متولد گرديد. تحصيلات موسيقى را ابتدا از هنرستان عالى ملى آغاز نموده و در ايام تحصيل موسيقى در هنرستان با رديف موسيقى ايران از طريق ساز سنتور و تكنيكهاى موسيقى غربى از طريق سازهاى فلوت و پيانو و ريتمهاى گوناگون و فرهنگ سازهاى كوبه اى را از طريق اجراى تنبك به دست آورد. سپس از گروه موسيقى دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه ى ليسانس در آهنگسازى شده و پس از گذراندن خدمت سربازى راهى آمريكا شد و در دانشگاه جنوب كاليفرنيا به تجربه اندوزى در تكنيكهاى آهنگسازى موسيقى معاصر و موسيقى الكترنيك پرداخت و سرانجام پس از اخذ درجه فوق ليسانس آهنگسازى در سال 1358 به ايران بازگشت.
آثار روشن روان تماماً ملهم از موسيقى سنتى و محلى ايران است و گوشه هاى موسيقى سنتى را با سازهاى ايرانى و غربى با اركستراسيون خاص خود منطبق كرده و به اين ترتيب بيان و موسيقى خاص خود را مى يابد. او تلاش دارد تا با استفاده از تكنيكها و سازهاى غربى كه به طور كامل در خدمت بيان هرچه قوى تر و مؤثرتر موسيقى و سازهاى ايرانى قرار مى دهد به
بيان جديدى در موسيقى ايرانى دست يابد تا از اين رهگذر شايد بتوان حركتى و تحولى در موسيقى اركسترال ايران به وجود آورد. آثار روشن روان با وجود پيچيدگى در ساخت و بناى موزيكال به سادگى قابل شنيدن براى گوشهاى غير متخصص است. آثار او علاوه بر اين كه از بطن موسيقى سنتى سرچشمه گرفته با تكنيكهاى غربى هم آميخته شده و از اين رو اين آثار مقبوليت زيادى چه در ميان علاقمندان موسيقى ايرانى و چه در ميان علاقمندان موسيقى كلاسيك غربى پيدا مى كنند و اين نقطه ى شروعى است براى آشتى دادن نسل جوان با فرهنگ سنتى و محلى موسيقى سرزمين مادريشان.
فعاليتهاى هنرى روشن روان را مى توان به سه بخش اجرا، آموزش و آهنگسازى تقسيم كرد.
الف- اجرا: روشن روان در سالهاى پايانى تحصيلات هنرستانى به عنوان نوازنده ى فلوت، سنتور و تنبك در برنامه هاى تلويزيونى هنرستان شركت داشت و هنگام اخذ ديپلم به عنوان سوليست سنتور در مقابل اركستر قرار گرفت. از آن پس به عنوان تكنواز فلوت در طول تحصيلات دانشگاهى رستيال ها و كنسرتهاى فراوانى را اجرا نمود و با تشكيل يك گروه چهار نفرى نوازندگان تنبك و ديگر سازهاى كوبه اى ايرانى اجراهاى بسيار موفق در گوشه و كنار ايران داشت. در خلال تحصيلات دانشگاهى به خصوص در آمريكا، پيانو را به عنوان ساز تخصصى مد نظر قرار داد و به عنوان سازى كه مورد نياز قطعى براى آهنگسازى است توجه خاصى به آن مبذول داشت.
ب- آموزشى: روشن روان از لحظه ى فارغ التحصيلى از هنرستان عالى موسيقى ملى به عنوان معلم موسيقى تا امروز بسيار فعال بوده و حتى دوران خدمت سربازى او هم به آموزش موسيقى گذشت. او در
مراكزى چون هنرستان عالى موسيقى ملى، هنركده ى موسيقى، گروه موسيقى دانشگاه تهران دانشسراى هنر، مجتمع دانشگاهى هنر و دانشكده ى صدا و سيما، به تدريس مشغول بوده و هم اكنون نيز به عنوان مدرس موسيقى در هنرستان موسيقى، مجتمع دانشگاهى هنر و دانشكده صدا و سيما به تعليم موسيقى اشتغال دارد.
ج- آهنگسازى: اولين قطعات ساخته شده روشن روان به سال 1344 بازمى گردد، زمانى كه سالهاى آخر تحصيل در هنرستان موسيقى را مى گذراند. او تا امروز به عنوان يكى از پركارترين آهنگسازان ايران به ساخت آثار گوناگونى در زمينه هاى مختلف مشغول بوده است. آثار او را به چند بخش عمده از جمله موسيقى كودكان و نوجوانان، موسيقى آموزشى، موسيقى مجلسى، موسيقى فيلم و موسيقى سمفونيك و موسيقى توليد شده براى نوار مى توان تقسيم نمود:
الف- موسيقى كودكان و نوجوانان: اين آثار عمدتاً براى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان ساخته شده اند: «پسرك چشم آبى»، «اتل متل توتوله»، موسيقى روى اشعار «ابوسعيد ابوالخير»، «آهنگهاى محلى»، «بچه هاى محله ى شادى» و «آى قصه قصه قصه».
ب- موسيقى آموزشى: شامل سه مجموعه ى بزرگ است به نامهاى «دستگاههاى موسيقى ايران كه مشتمل بر ده صفحه ى بزرگ موسيقى به همراه توضيحات مختصرى درباره ى موسيقى سنتى ايران و مشخصات گوشه هاى استفاده شده در هر دستگاه به فارسى و انگليسى. آشنايى با سازهاى اركستر سنتى شامل سه نوار و جزوه اى حاوى مطالبى درباره ى وسعت صداى سازها و قابليتهاى اجرايى آنها. كتاب سازشناسى و اركستراسيون موسيقى ايرانى كه نگارش آن مراحل پايانى خود را طى مى كند.
ج- موسيقى مجلسى: در اين زمينه آثار بسيارى تصنيف شده كه تعدادى هنوز به اجرا درنيامده اند از اين نمونه ى آثار مى توان از موسيقى براى سازهاى
ضربه اى ايرانى، مينياتورها (براى 7 تنبك) آهنگهاى: «محلى»، «لالايى»، «آى سركتل» و «دختر بوير احمدى» براى آواز به همراه پيانو- پرلودوروند و براى فلوت و پيانو- دوازده واسياسيون روى دوازده صدا براى فلوت تنها- دوثت براى فلوت و سنتور- تريو بادى- كوارتت زهى- آزادى براى گروه كر و پيانو- سونات براى ويولن آلتو به همراهى پيانو- و سوئيت براى پيانو نام برد.
د- موسيقى فيلم: روشن روان اولين موسيقى متن فيلم را در سال 1353 تصنيف نمود و تا امروز متجاوز از 38 موسيقى متن فيلم ساخته است. اسامى موسيقى متن هاى ساخته شده به ترتيب زمانى به اين شرح است: «مسافر»، «مداد بنفش» (انيميشن)، «گوسفند قربانى»، «ملكوت»، «مرثيه»، «خشم طوفان»، «برنج خونين»، «سفير»، «مس فلز سياسى» (مستند)، «ديار عاشقان»، «شاه شكار» (سريانى تلويزيونى)، «با من حرف بزن»، «تاتوره»، «جستجو در خليج فارس» (مستند)، «زير باران»، «دوله تو»، «گلهاى داودى»، «در آبى آسمان در سپيدى پرنده» (مستند هنرى)، «تهران» (انيميشن)، «زنگ انشاء»، «بى بى چلچله»، «عاشق كوچك»، «گم شده»، «پدر بزرگ»، «جاده هاى سرد»، «نورى در ظلمت»، «اميركبير» (سريال تلويزيونى)، «بگذار زندگى كنم»، «رابطه»، «قصه زندگى»، «سايه هاى غم»، «گل مريم»، «پرنده كوچك خوشبختى»، «شكوه زندگى»، «سرزمين آرزوها»، «آخرين لحظه»، «افسون»، «طپش».
و- موسيقى سمونيك: در اين زمينه آثار متنوعى براى آنسامبل هاى گوناگون تصنيف شده كه از جمله مى توان از: كنسرتو براى فلوت به همراهى اركستر زهى، سه گاه براى بيست ساز زهى، انقلاب براى سازهاى بادى برنجى و سازهاى كوبه اى. جمعه خونين براى اركستر سمفونيك، دو گروه كر، خوانندگان سلو گوينده و نوار الكترونيك. خنياگران خون. سمفونى شماره يك. و آثار توليد شده جهت نوار: يادگار دوست بر روى رباعيات شمس با صداى شهرام
ناظرى، گل هزار بهار به ياد دكتر على شريعتى با آواز عليرضا افتخارى. ساقى نامه «روى ساقى نامه هاى حافظ و رضى الدين آرتيمانى با صداى شهرام ناظرى. فصل ايثار «تريولوژى جنگ» با صداى سيامك علينقى.
پس از اخذ ديپلم كامل هنرستان در رشته فلوت به دانشگاه تهران راه يافت و در دانشكده هنرهاى زيبا رشته موسيقى به ادامه تحصيل پرداخت و به درجه ليسانس موسيقى نائل گرديد، از اين پس وارد خدمت هنرستان شد و به تدريس دروس علمى و عملى موسيقى پرداخت، مدتى بدين منوال گذشت تا اينكه احساس نمود موفقيتهايش را بايد در جاى ديگرى بيابد، اين چنين كرد و اكنون در كارهاى هنرى موفق است و در مراكز مختلفى منشاء اثر، روشن روان از جمله هنرجويان جدى، پركار و بااستعداد بود رفتار و سكناتش سنجيده و معقول و در ادب و تواضع سرآمد اقران بود، اميدواريم همچنان بسوى كمال اخلاقى و هنرى پيش برود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 892 ق)، صوفى. از مشايخ تصوف بود كه در آيدين متولد شد. در بادكوبه با سيد يحيى شيروانى شماخى ديدار كرد از وى فنون طريقت را كسب كرد و مدتها در گنجه و بردعه و شيروان به ارشاد پرداخت و از آنجا به اردبيل رفت و تعداد بسيارى از مردم آن سامان مريد وى شدند. وى بنيانگذار طريقه ى روشنى در تصوف بود و خانقاهى در مظفريه ى تبريز براى او ساخته شد. در همان شهر درگذشت و در كوى مقصوديه ى تبريز دفن شد. او اشعار عارفانه ى زيبايى به زبان تركى سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (796)،
روضات الجنات (476 -472 /1)، ريحانه (342/2)، فرهنگ سخنوران (404).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج مير سيد احمد روضاتى اصفهانى بن مرحوم حجةالاسلام و المسلمين حاج سيد محمد باقر بن مرحوم علامه فقيه آيت اللَّه آقا ميرزا جلال الدين روضاتى ابن مرحوم علامه كبير شهير آيت اللَّه اقا سيد محمد مسيح بن مرحوم علامه مشهور در آفاق آيت اللَّه العظمى آقا سيد محمد باقر خونسارى صاحب كتاب معروف (روضات الجنات) از علماء معاصر تهران است. وى در هفتم ماه رجب سال 1347 ق در اصفهان بدنيا آمده و پس از تحصيلات علوم جديد بتحصيل علوم دينى پرداخته و مقدمات و سطوح عالى را در اصفهان خوانده آنگاه به قم آمده و كفايه را از محضر آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مد ظله و آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى حايرى فراگرفته و بدرس خارج مرحومين آيتين خونسارى و حجت شركت نموده و در خلال آن شرح تجريد و شرح شوارق لاهيجى را از حضرت آيت اللَّه العظمى حاج احمد خونسارى مد ظله استفاده نموده و از محضر و درس فقه و مقدارى اصول آيت اللَّه العظمى بروجردى اعلى اللَّه مقامه بهره مند گرديده و تقريرات دروس ايشان را برشته تحرير درآورده خصوصا مسئله لباس مشكوك را بصورت رساله جداگانهاى بنام (السبيل المسلوك فى اللباس المشكوك) نوشته و پس از ده سال اقامت در قم باصفهان مراجعت و بتدريس معالم و شرح لمعه در مدرسه صدر و اقامه جماعت در مساجد اجداد خود مانند (مسجد البادران هنگام ظهر و مسجد خيابان هنگام شب و مسجد شيخ بهائى هنگام صبح) و بيان درس تفسير قرآن كريم براى مؤمنين اشتغال داشته سپس بر حسب تصادف به تهران آمده و جمعى از مومنين و
نماز گزاران (مسجد الرحمن) واقع در شمال تهران از معظم له براى اقامه جماعت در آن مسجد تقاضا نموده و ايشان هم اجابت و تا اين تاريخ بانجام وظيفه اشتغال دارد.
نگارنده گويد: علامه روضاتى معاصر را از اولى كه در حوزه علميه قم ديده و آشنا شده اهل مطالعه و تأليف و تصنيف يافتم همواره موفق بوده و ميباشد و از تاليفاتى كه از آن جناب بطبع رسيده كتب زير مى باشد:
1- كتاب (المستدركات على روضات الجنات) كه مدت 12 سال در تأليف آن رنج برده و هر چه از قلم جدش در اصل كتاب ساقط شده از تراجم دانشمندان شيعه و سنى همه را با مدارك متقن تا عصر حاضر استدراك نموده كه با اصل روضات طبع ميشود.
2- كتاب (مناهج المعارف يا فرهنگ عقايد شيعه) كه اصل كتاب از تأليفات جد اعلاى وى مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج ميرزا ابوالقاسم خونسارى معروف به مير كبير است كه از شاگردان علامه مجلسى صاحب بحارالانوار بوده و يكدوره اصول دين را بفارسى در كمال تحقيق تأليف فرموده و اين كتاب در (300 صفحه) بطبع رسيده و نصف از كتاب پاورقى هاى مبوسط ايشانست و مقدمه مبسوطى مشتمل بر شرح حال مؤلف و خاندان و فرزندان او نوشته است و كتاب بسيار نفيسى ميباشد.
3- (سلسله المخطوطات) و آن عبارت از چاپ كتابهاى دانشمندان قديم است كه چاپ نشده بضميمه مقدمه و پاورقيها كه دو نمونه آن بطبع رسيده است:
1- كتاب (النهريه) كه چهار رساله فقهى است با مقدمه و پاورقى ايشان كه در سال 1377 ق بطبع رسيده.
2- كتاب (زواهر الجواهر) كه با مقدمه و تذييل ايشان در سال 1379
چاپ شده است.
3- كتاب (گفتگوى شيعه و سنى) كه تاكنون دو مرتبه چاپ شده است.
4- كتاب (فلسفه روزه) كه نيز دو مرتبه بطبع رسيده است.
5- كتاب (ميزان الانساب) كه اصلش از تأليفات جد وى مرحوم آيت اللَّه العظمى ميرزا محمد هاشمى چهار سوقى صاحب (كتاب مبانى الاصول) با مقدمه و تذييل زيادى از ايشان در سال 1373 ق چاپ شده است.
6- كتاب (فوائد منطقى) با شرح كبراى منطق كه اصل آن تأليف اسفرائينى با مقدمه و پاورقى در سال 1385 در اصفهان چاپ شده است.
7- مقدمه مبسوطى بر كتاب سفينه البحار مرحوم محدث قمى.
8- مقدمه بر كتاب رسائل شيخ انصارى.
9- مقدمه بر كتاب حاشيه جواد بر قوانين كه بطبع رسيده است.
10- نداى شيعه از انتشارات (مسجد الرحمن) كه تاكنون چندين شماره آن بنامهاى زير چاپ شده: 1- چرا امام حسين عليه السلام قيام فرمود. 2- چرا ما بايد فقط مسلمان باشيم 3- بررسى كوتاهى از شخصيت حضرت زهراء عليهاسلام. 4- چرا ما بايد فقط شيعه باشيم.
11- كتاب (شيعه و ترقيات شگفت آور آنان) كه در طى 12 شماره از روزنامه چهل ستون از شماره 142 تا (155) سال هزار و سيصد و هفتاد و چهار قمرى در اصفهان چاپ شده است.
اما تأليفات چاپ نشده آن جناب از اين قرار است:
1- السبيل المسلوك در لباس المشكوك.
2- (مغانم الفصول فى شرح معالم الاصول) كه شرح مزجى بر كتاب معالم الاصول است و مرحوم علامه رازى در (جلد 14 كتاب الذريعه ص 70) و در حرف ميم هم در جلد 21 ص 293 آن را ذكر كرده است.
3- رساله در عدالت.
4- سير علم الاصول فى مختلف العصور كه تاريخچه اى است از علم
اصول.
5- موقظ الاعلام فى تراجم الاسره و الاقوام در سه مجلد تأليف نموده و شرح حال و تراجم سه خاندان بزرگ در آن ذكر شده و مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى هم در كتاب (مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال در صفحه ى 64 آنرا معرفى كرده است).
6- كتاب (المشايخ و الاساتذه) كه شرح حال اساتيد و مشايخ اوست و مرحوم صاحب الذريعه در جلد 21 ص 39 آن را ياد كرده است.
7- كتاب محاسن الاجازات فى سلسله الروايات كه نيز آن مرحوم در جلد 20 ص 133 آنرا تعريف نموده.
8- كتاب (سيره صاحب الروضات و حياته العلمى)
9- كتاب (علماء الاسره) كه شرح حال علماء خاندان خود را نوشته است.
10- كتاب مناظرات مذهبى در 3 مجلد كه جلد اول آن بنام (گفتگوى شيعه و سنى) چاپ شده است.
11- صوفى بازى در 2 جلد رد بر صوفيه.
12- پاسخ پرسشها در سه مجلد كه جلد اول آن (فلسفه روزه) بچاپ رسيده.
13- فرهنگ منظوم يا شرح نصاب.
14- فلسفه نماز.
15- در پيرامون كتاب فلسفه روزه.
16- كتاب ماحراى (ريش و سبيل) در اثبات حرمت ريش تراشى نوشته است.
17- گمراهان باب و بهاء.
18- كتاب (الفوائد النمينه) در دو مجلد كه صاحب الذريعه در جلد 16 صفحه ى 329 ياد كرده است.
19- قلائد العقيان ترجمه سوره حمد از تفسير تبيان شيخ طوسى.
20- ترجمه مسكن الفوائد شهيد ثانى.
21- كتاب (الوجوه الكشره فى ترجمه ابن العشه كه شرح حال عجيب و غريب ابن العشره است و مختصر آنرا در مقدمه (زواهر الجواهر) بطبع رسيده است.
22- حواشى بر كتب درسى.
23- حواشى بر كتب رجالى.
علامه روضاتى معاصر داراى بيست و سه اجازه روايتى جامع و غيره از آيات
عظام و مشايخ كرام اجازه گذشته و معاصرين ميباشد كه براى رعايت اختصار از ذكر آنان خوددارى نمودم و شرح حال و مآثر و آثار آن جناب را اكثر نويسندگان رجالى حاضر در كتب خود ذكر كرده اند و ترجمه و شرح احوال خاندان و اسلاف جليل ايشان زينت بخش كتب رجالى ميباشد و ما بعضى از آنها را در باب اصفهان نگاشتيم.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيه الله آقا ميرزا جلال الدين روضاتى بن آيه الله العظمى آقا ميرزا مسيح روضاتى در 21 ماه صفر 1283 در اصفهان متولد شده و در فقه و اصول بدرجه عاليه اجتهاد رسيده و از مشايخ خود اجازه اجتهاد داشت و تمام عمر خود را بمطالعه و تأليف و اقامه جماعت و نشر احكام صرف كرد و كتابخانه بسيار نفيسى داشت كه هميشه در گوشه آن مشغول تأليف بود و در خدمت مرحوم حاج ميرزا بديع و جد خود صاحب روضات و عموى خود صاحب مبانى الاصول تلمذ نموده و از جدش صاحب روضات و عمو و پدرش خود اجازه داشت و در مدت حياتش در مسجد خيابان اقامه جماعت نموده و نشر احكام ميفرمود. از آثار و تأليفات ايشانست كتاب بزرگ (مكائد الشيطان) و نيز شش جلد بزرگ كه هر جلدى بيش از پانصد صفحه است در جنگ متفرقات.
در 16 ماه رمضان 1360 قمرى وفات نموده و در مقبره جدش مدفون گرديده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بيت روضاتى اصفهان از بيوتات اصيل و ريشه دار علمى استان اصفهانست.
سر سلسله اين بيت مرحوم مبرور سيدالفقهاء والمجتهدين آيه الله حاج سيد محمد باقر موسوى خونسارى صاحب كتاب مستطاب (روضات الجنات) ميباشد.
اين بيت بيش از يكقرن است كه در اصفهان و غيره خدمتگزار دين بوده و هستند.
از اين بيت رجال علم و دانشمندان بزرگ برخاسته اند و اكنون مردان با فضيلتى از اين بيت در اصفهان مانند حضرت حجه الاسلام والمسلمين حاج سيد محمود روضاتى بخدمات دينى اشتغال دارند.
از معاريف معاصر اين بيت جناب حجه الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد روضاتى مقيم تهرانست.
والد آنجناب مرحوم حجه الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد باقر روضاتى
فرزند فقيه مجتهد آيه الله آقا ميرزا جلال الدين روضاتى در 12 ربيع المولود 1316 قمرى در اصفهان متولد شده و تحصيلات خود را نزد علماء اصفهان مانند مرحوم آقاى حاج شيخ على يزدى و آقا ميرزا احمد مدرس اصفهانى و حاج ميرزا محمد رضا خونسارى و آقا شيخ محمد خراسانى و آقا سيد مهدى درچه اى و آقاى حاج ميرزا محمد صادق مدرس در فقه و اصول تلمذ نموده و از مرحوم آيه الله آقا شيخ محمد حسين فشاركى و آيه الله العظمى آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و آيه الله العظمى بروجردى و آيه الله صدر و آيه الله حاج سيد محمد تقى خونسارى اعلى الله مقامهم اجازه روايتى داشته و تا آخر عمر در مسجد خيابان و مسجد شيخ بهائى اقامه جماعت و ترويج دين و بيان احكام نموده تا در روز 29 ماه رجب 1383 قمرى در اصفهان وفات نموده و با تشييع كم نظيرى در تكيه (مقبره) جد خود صاحب روضات مدفون و جمعى از ادباء و شعراء اصفهان در رثاء ايشان قصائدى گفته اند از جمله آقاى برنا گويد:
باقر عالم فاضل ز جهان كرد عبور
شد پناهنده بدرگاه خداوند غفور
زد رقم از پى تاريخ وفاتش (برنا)
باقر عالم و زاهد بجنان شد مسرور
1383 قمرى
از آثار اوست كتاب كوچكى در نحو فارسى كه ظاهرا شرح و ترجمه (عوامل ملا محسن) است.
2- كتابى در شرح لغات تاريخ معجم 3- جنگى در متفرقات شبيه كشكول.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1310 غلامعلى رومى در شهرستان سنندج متولد شد. پدر و مادر وى كه از صدايى خوش و لطيف برخوردار بودند، مخصوصاً پدرش رديفهاى موسيقى ايرانى را به خوبى مى دانست و با شادروان
سيد على اصغر كردستانى كه يكى از خوانندگان بزرگ كردستان بود و آوازه ى شهرتش سراسر مناطق كردنشين سلسله جبال زاگرس را فراگرفته بود معشور و مأنوس بود و همين انس و الفت و ميراث خدادادى كه از پدر و مادر به وى رسيد بود موجب شد كه هر وقت زمزمه اى بكند با تشويق و استقبال پدر و مادر و دوستانش روبرو گردد.
وى در سال اول دبيرستان بود كه با دوستانش يك روز از كوچه باغهاى سنندج مى گذشت و به اصرار همين دوستان كه از او خواسته بودند براى آنها بخواند، شروع به خواندن مى كند كه ناگهان در باغى باز مى شود و شخصى كه خيلى مرتب و خوش لباس بود و بعدها معلوم شد كه وى سرهنگ دفترى شاگرد ارزنده ى مرحوم استاد صبا بوده و در نواختن ويولن و سه تار صاحب مكتبى خاص است، رومى و دوستانش را به باغ خود دعوت مى كند. رومى پس از اجراى چند قطعه آواز مورد تشويق و تمجيد آقاى دفترى قرار گرفته و همزبان با اين جريان وى را به راديو سنندج دعوت مى نمايند، وى بعد از چند جلسه تمرين، اولين برنامه ى خود را در پاييز سال 1327 در راديو سنندج اجرا مى كند اين برنامه كه آهنگى بود در مايه «سه گاه» بى اندازه در خطه ى كردستان مورد توجه قرار مى گيرد و موجب شهرت فراوان او مى گردد. از آن به بعد رومى تا پايان تحصيلات خود مرتباً هفته اى يكبار در راديو سنندج برنامه اجرا مى كرد. همزمان با اجراى برنامه هاى راديو و ادامه ى تحصيلات، رديفهاى آواز را زير نظر آقايان: سرهنگ دفترى و سروان ناظرى كه پنجه ى نرم و شيرينى فرامى گيرد.
غلامعلى رومى بعد از
گرفتن ديپلم، براى ادامه تحصيل به تهران مى آيد و در اين زمان با هنرمند شايسته و استاد خوب، محمد بهارلو كه مردى صميمى و خوش برخورد مى باشد و در آن زمان رئيس اركستر برنامه ارتش بود آشنا مى گردد و به وسيله ايشان به راديو مى رود و در برنامه ارتش با هنرمند خوش صدا حسين خواجه اميرى (ايرج) كه در آن زمان دانش آموز دبيرستان نظام بود، مشتركا برنامه اجرا مى كند، رومى در ضمن با استفاده از استادان ارجمند محمود كريمى و غلامحسين بنان كه نامشان براى هميشه در موسيقى اصيل ايران جاودان مى باشد، رديفها را ياد مى گيرد و كم كم به برنامه هاى راديو تهران و سپس راديو ايران راه مى يابد و تا پايان دوره ى تحصيلات در دانشكده ادبيات خواننده رسمى راديو ايران بود، وى كنسرتهاى زيادى به نفع مؤسسات خيريه و تيمارستانها برپا كرد و عشق و علاقه ى فراوانى داشت براى مردم محروم و علاقمند بخواند. وى با هنرمندان ارزشمند و بزرگى نظير: محمد ميرنقيبى، محمد بهارلو، مجيد وفادار و مشير همايون شهردار همكارى داشته و حدود هفتاد و پنج ترانه و تصنيف محلى خواند كه اكثر آنها ترانه هاى اصيل و محل كردى بوده است كه كارى ارزنده و خدمتى درخور توجه به هنر موسيقى كردستان ايران بوده است و نيز به عنوان اولين خواننده ى ليسانسيه راديو ايران، از مسئولين وقت راديو جايزه دريافت كرد.
رومى در سال 1337 به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و چند سالى دبير دبيرستان شاپور تجريش بود و پس از آن به عنوان دبير دبيرستانهاى ايرانى در كشور عراق انتخاب و رهسپار آن ديار مى گردد، مدتى سرپرست دبيرستان علوم در نجف اشرف
مى شود و سپس به بغداد مى آيد كه مدت چهار سال جمعاً در كشور عراق مى ماند و در همانجا ازدواج مى كند كه حاصل آن ازدواج سه فرزند دختر است كه هر سه آنها نيز از هنر بهره اى برده اند.
غلامعلى رومى پس از مراجعت به ايران با توجه به سابقه كار و تحصيلاتش، پستهايى به وى محول مى گردد كه عبارت بودند از: رئيس دبيرستان (كوروش كبير سابق) باختران، معاونت امور تربيتى استان تهران، رئيس دانشسراى هنر تهران، سرپرست سازمان ملى فولكلور ايران، مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامى كردستان، معاون هنرى اداره ى كل پژوهش و آموزش هنرى، سرپرست فرهنگسراى نياوران. وى در سال 1363 به علت گرفتارى خانوادگى با تقاضاى شخصى بازنشسته گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1280 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به رونق. اصلش از همدان بود. جدش به سنندج آمد و متوقف شد. وى نيز در آنجا متولد گرديد. در خدمت واليان سندج منشى بود. وى تذكره اى در احوال و اشعار شعراى كردستان نگاشت و به نام امان اللهى والى، آن مجموعه را «حديقه امان اللهى» نام گذاشت، كه در تذكره ها به نام «تذكره ى صغير» نيز معروف است. ظاهرا تذكره ى ديگرى هم به نام «تذكره ى كبير» داشته است. رونق اندكى از اشعار خود نيز را در خاتمه ى آن نقل نموده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (438 -436 /1)، حديقه امان اللهى (مقدمه)، حديقه الشعراء (698 -697 /1)، فرهنگ سخنوران (405)، مجمع الفصحا (339 -338 /4).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1235/1230/1225 ق)، شاعر و عارف. مشهور به رونق عليشاه. وى از نوادگان خواجه نصيرالدين طوسى بود و در بم ولادت يافت و در كرمان مسكن گزيد. او شاگرد و جانشينى نور عليشاه در شهر كرمان بود و بعد از رونق عليشاه، نظام عليشاه كرمانى شاگرد و جانشين وى شد. در كرمان وفات يافت. ميرزا محمدحسين در سرودن شعر استاد بود؛ چنان كه گفته اند كه پروين اعتصامى اشعار او را در ديوانش به نام خود چاپ مى كرده است كه اين قول درست نمى نمايد، چه هيچ تشابهى بين اشعار هر دو ديده نمى شود. از آثار وى: «ديوان» اشعار؛ «مرآت المحققين»؛ «غرايب» در احوال مشتاق عليشاه و تتمه ى كتاب «جنات الوصال» نور عليشاه است كه سه دفتر از كتاب «جنات الوصال» از وى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شاعران كرمان (261 -260)، حديقه الشعراء (1045/2)، الذريعه (292/19 ،392/9)، رياض العارفين
(260)، ريحانه (344 -343 /2)، ستارگان كرمان (209 -207)، طرائق الحقائق (205/3)، فرهنگ سخنوران (405)، لغت نامه (ذيل/ رونق كرمانى)، مجمع الفصحا (330/4).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(833 -766 ق)، صوفى و لغوى شافعى. در كجور رويان به دنيا آمد. به قاهره رفت و با امرا و بزرگان همنشينى كرد. كتبهاى نفيس فراوانى جمع آورى كرد. وى در روزگار خود به نام و شهرتى رسيد. در قاهره درگذشت و در خانه اش دفن شد. از آثارش: «اعلام الشهود بحقايق الوجود»، در تصوف؛ «غنيه الطالب فيما اشتمل عليه الوهم من المطالب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (353/8)، معجم المؤلفين (96/13)، هديه العارفين (493/2).
قرن:12
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز 1102 ق، از زنان عابد و فاضل. وى دختر حميده ى رويدشتى است. صاحب رياض كه معاصر او بوده شرح حالش را چنين مى نويسد: «اين دختر هم مانند مادرش فاضله عالمه عابده باتقوا بود و اطلاعى ندارم كه تاليفى داشته باشد. او نيز استاد زنان عصر خود بود. وى اغلب اوقات در خانه خاندان وزير مرحوم، خليفه سلطان در اصفهان است و هم اكنون هم در قيد حيات مى باشد. او را هم به مردى دهاتى تزويج كرده اند كه از مرد باديه نشين بدتر است! و در فهم همچون باقلا فروش و در حماقت مانند پدرش است كه عقل درستى ندارد.»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: اعلام النساء 48 / 4 اعيان الشيعه، 390 / 8؛ رياض العلماء، 406 -405 / 5؛ مفاخر اسلام، 121 / 8؛ النساءالمومنات، 516.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1281 ش)، صوفى و شاعر، متخلص به رهبر. در اصفهان متولد شد و از لرهاى بيرآباد بود. به آقا ميرزا زين العابدين نعمت اللهى پاقلعه اى ارادت مى ورزيد. از سن ده سالگى چنان كه خود گويد قدم در جاده ى سير و سلوك نهاد و به خدمت جمعى از مشايخ و اقطاب رسيد. رهبر شعر نيز مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (225 -224).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على رهبرى به سال 1325 ديده به جهان گشود و هنوز طفلى بيش نبود كه به موسيقى علاقه مند گرديد. از سن 9 سالگى به آموختن ويولن و موسيقى ايرانى پرداخت و در آغاز تأسيس تلويزيون در برنامه هاى خردسالان شركت كرد و با علاقه كار هنرى خود را پيش مى برد.
على رهبرى از سال پنجم ابتدايى در هنرستان ملى نام نويسى كرد و در سال 1345 موفق به اخذ ديپلم از اين هنرستان گرديد. رهبرى كه زير نظر استاد حسين دهلوى آموزش ديده بود و خود نيز از استعدادى خوب بهره مند بود در همان دوران تحصيل موسيقى، قطعاتى را براى اركستر هنرستان تنظيم كرد. وى پس از دريافت ديپلم از طرف وزارت فرهنگ و هنر، براى آشنايى با موسيقى اروپا، عازم اتريش گرديد و در رشته ى آهنگسازى و تنظيم موسيقى و رهبرى اركستر به تحصيل مشغول و در سال 1349 از آكادمى موزيك وين فارغ التحصيل شد.
وى در سال 1352 به تهران بازگشت و به رياست هنرستان و هنركده ى موسيقى ملى منصوب گشت و پس از چندى رياست هنرستان عالى موسيقى به وى سپرده شد.
در مورد رهبرى، آنجا كه از دوره هاى مختلف و سرپرستان آن صحبت شد گفتنى ها را در حدود مقدورات گفتيم،
به علت شايستگى و آمادگى خاصى كه او در جريان تحصيل در هنرستان از خود نشان داد، ترتيب اعزامش به اروپا داده شد تا در محيطى بازتر با امكانات بهتر و مجهزتر جوهر ذاتيش شكوفاتر شود، خوشبختانه او نيز كه به شدت به كار خود عشق مى ورزيد و احساس مسئوليت نيز از جمله خصايص با ارزش بود، به پيش رفت تا در رشته رهبرى اركستر، خود را بجائى كشانيد كه به اوج رسيد، موفقيتهايش موجب كمال خوشوقتى و قابل تمجيد و تحسين است.
رهبرى پس از پايان تحصيلاتش عازم ايران شد و به سرپرستى هنرستانهاى موسيقى درآمد، رهبرى براى هنرستانهاى موسيقى افكار بلندى در سر داشت ولى به عللى كه قبلاً از آن صحبت شد به كار اصلى خود برگشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روزنامه نگار.
تولد: 1272، نجف.
درگذشت: 12 تير 1368، تهران.
زين العابدين رهنما، فرزند شيخ العراقين مازندرانى، در رشته هاى علوم ادبى، فلسفى و اصول فقه اسلامى تحصيل نمود. خدمت مطبوعاتى خود را قبل از سال 1299 آغاز كرد و در اين مدت مدير و سردبير روزنامه ى «ايران»، مجله ى «راهنما»، و روزنامه ى «راهنما» بود. چندين دوره به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در دوره ى رضا شاه مدتى خانه نشين و بعدا به خارج از كشور تبعيد گرديد. پس از حوادث شهريور 1320 به ايران بازگشت. در تهران مى زيست، تا به سفارت ايران در فرانسه و سپس به سفارت سوريه در لبنان انتخاب گرديد. وى همچنين مدتى وزير كشور و مدتى نيز معاون نخست وزير بود. به فرانسوى و انگليسى و عربى و تركى آشنا بود و به دريافت نشان درجه اول «همايون»
نايل آمد. به آمريكا و كشورهاى اروپايى و آفريقايى و آسيايى سفر كرد و از تأليفات وى مى توان از كتاب هاى پيامبر (داستان تاريخى- مذهبى، 1316، خلاصه اى از اين كتاب به زبان فرانسوى ترجمه شده است)؛ امام حسين؛ داستان اجتماعى ژاله؛ ترجمه و تفسير قرآن (چهار جلد)؛ ترجمه ى حقوق در اسلام (تأليف دكتر مجيد خدورى) و ترجمه ى قانون در خاورميانه نام برد.
(1273 ق- 1368 ش)، نويسنده، مترجم و روزنامه نگار. وى در نجف به دنيا آمد و پس از تحصيل در رشته هاى علوم ادبى، فلسفه و اصول فقه اسلامى به تهران آمد و به فعاليتهاى ادبى و سياسى پرداخت. در 1302 ش مديريت روزنامه «ايران» را عهده دار شد. اين روزنامه كه به صورت روزانه چاپ مى شد، سالها روزنامه ى درجه اول كشور به حساب مى آمد. زمانى كه رهنما به خارج از ايران تبعيد شد، امتياز روزنامه ى «ايران» به ديگرى منتقل گرديد، اما پس از وقايع شهريور 1320 ش كه رهنما به ايران بازگشت، مجددا اداره ى روزنامه را خود بر عهده گرفت. او به زبانهاى عربى و فرانسوى تسلط كامل داشت. از وى تاليفات و ترجمه اى چند بر جاى مانده است از جمله: «پيامبر، زندگانى حضرت رسول اكرم»؛ «امام حسين»؛ «ترجمه و تفسير قرآن»؛ «قانون در خاورميانه»؛ «ژاله، رمان اجتماعى»؛ «حقوق در اسلام».[1]
روزنامه نگار، مورخ و محقق، سياستمدار، فرزند شيخ على شيخ العراقين و داماد شيخ عبدالله از بزرگان و روساء و اقطاب سلسله ى معروف صوفيه، در 1268 ش تولد يافت. قسمتى از تحصيلات خود را در تهران و قسمتى را در عراق در تاريخ، فقه، اصول و حكمت و ادبيات فارسى و عربى به پايان برد. پس از ورود به
ايران، كار روزنامه نگارى را پيشه خود ساخت. چندى با مطبوعات مختلف همكارى داشت، سرانجام در سال 1299 ش مديريت روزنامه ى نيمه رسمى ايران به او سپرده شد. روزنامه ى ايران به طور يوميه انتشار مى يافت و از لحاظ كيفيت چاپ و كاغذ، ممتاز بود. پس از مدتى كوتاه، نفوذ روزنامه ى ايران در تمام محافل هويدا شد و تحقيقا روزنامه ى رسمى ايران بود. سرمقاله هاى روزنامه در خطمشى سياسى دولت اثر داشت. رهنما تدريجا خود را منتسب به سردار سپه كه قدرتى در كشور شده بود، نمود و روزنامه ى خود را در جهت منويات او تنظيم نمود.
در سال 1302 به زور سرنيزه سردار سپه در دوره ى پنجم از تبريز به وكالت مجلس انتخاب شد و به خلع سلسله ى قاجاريه راى داد. در مجلس موسسان هم عضويت يافت. در 1306 از طرف مخبرالسلطنه هدايت كه وزير فوائد عامه بود، به معاونت آن وازرتخانه برگزيده شد. چند ماهى در آن سمت انجام وظيفه كرد، بعد از آنكه مخبرالسلطنه به رئيس الوزرائى رسيد، رهنما به معاونت رئيس الوزراء منصوب شد. دو سال در آن سمت بود كه در دوره ى هشتم، از شهر رى به وكالت مجلس انتخاب گرديد. در دوره ى نهم همچنان سمت نمايندگى داشت و روزنامه ى ايران نيز به صورت يوميه انتشار مى يافت. در 1314 بعضى از مطالب روزنامه ى ايران مورد پسند رضاشاه واقع نشد. سرلشكر آيرم هم مرتبا گزارش هاى نامساعدى از رهنما و روزنامه اش به شاه مى داد. سرانجام رهنما مورد غضب واقع شد. از او سلب مصونيت كردند و او را به زندان قصر بردند و امتياز روزنامه ى ايران را لغو كردند و كليه ى دارائى و اثاثيه و مطبعه را به مجيد
موقر واگذار نمودند و امتياز روزنامه ى ايران نيز به نام او صادر شد. رهنما چند ماهى در زندان بود تا بالاخره موى سفيد و روى سياه مخبرالسلطنه موثر افتاد، رضاشاه شفاعت او را پذيرفت و دستور آزاديش را از زندان صادر كرد، مشروط بر اينكه خاك ايران را ترك كند. رهنما به سرعت خاك ايران را ترك كرد در عراق اقامت گزيد و تا شهريور 1320 در عراق و لبنان به سر مى برد. پس از استعفاى رضاشاه، براى پس گرفتن مطبعه روزنامه ى خود به تهران آمد و عليه مجيد موقر طرح دعوى نمود. سرانجام امتياز روزنامه ى ايران مجددا به او واگذار شد و در عوض امتياز روزنامه ى مهر ايران را به موقر دادند. روزنامه ى ايران مجددا حيات خود را از سر گرفت ولى كار اداره ى آن با حميد رهنما بود. زين العابدين رهنما بعد از شهريور 1320 به سمت وزيرمختار ايران در دولت موقت فرانسه درويشى و سپس پاريس منصوب شد و چندى نيز سفير ايران در كشورهاى لبنان و سوريه بود. مدتى هم معاونت نخست وزيرى و رياست انتشارات و تبليغات را عهده دار گرديد.
رهنما بدون شك يكى از فضلاى درجه اول ايران است. وى به ادبيات فارسى و ادبيات زبانهاى عربى و فرانسه كاملا مسلط بوده است. علاوه بر دوره ى منظم روزنامه ى ايران كه حاكى از ذوق و قدرت نويسندگى اوست، تاليفات زيادى عرضه نموده است. كتاب معروف او به نام پيامبر و كتاب امام حسين (ع) و تفسير و ترجمه قرآن مجيد از آثار انتشار يافته ى او مى باشد. در 1368 درگذشت. حين الفوت يك قرن كامل را پشت سر گذاشته بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد
اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ جرايد (316 -315/ 1)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (351 -347/ 3)، مؤلفين كتب چاپى (266 -264/ 3)، نشر دانش (س 9، ش 4، ص 99).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد ري شهري
محل تولد : شهر ري
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1325/8/1
زندگينامه علمي
حجت الاسلام و المسلمين محمد محمدي نيك، مشهور به «ري شهري» در آبان سال 1325 در شهرري در خانوده اي متدين ديده به جهان گشود. وي پس از پايان تحصيلات ابتدايي، درسال 1339 وارد حوزه علميه شهرري (مدرسه برهان) شد و در سال 1340 براي ادامه تحصيل به قم رفت و تا پيروزي انقلاب اسلامي، مدارج تحصيل را تا سطوح عالي در حوزه علميه قم طي كرد. حجت الاسلام ري شهري، سطوح عاليه را نزد اساتيد بزرگي چون حضرات آيات عظام حاج ميرزا علي مشكيني، حاج شيخ محمد فاضل لنكراني و حاج سيد محمد باقر طباطبايي تلمذ نمود و دروس خارج فقه و اصول را در سال 1347 در شرايطي آغاز كرد كه حوزه علميه قم از فيض حضور امام خميني (ره) بي بهره بود، بنابراين خارج اصول را از محضر حضرات آيات عظام مرحوم حاج شيخ محمد علي اراكي و حاج شيخ حسين وحيد خراساني استفاده كرد و خارج فقه را از محضر حضرات آيات عظام حاج ميرزا علي مشكيني، حاج شيخ جواد تبريزي، مرحوم حاج سيد محمدرضا گلپايگاني و مرحوم حاج شيخ مرتضي حائري بهره برد.
حجت الاسلام ري شهري از ابتداي نهضت اسلامي، بويژه تحت تأثير جريان 15 خرداد 1342 با اهداف و ديدگاههاي حضرت امام (ره) آشنا شد و در تاريخ 20 تير ماه 1344
توسط ساواك مشهد دستگير و به زندان محكوم شد. وي در سال 1345 ضمن تمرد از شركت در جلسه دادگاه تجديد نظر ساواك، به نجف اشرف رفت و پس از مدت يكسال به ايران بازگشت و حدود 18 ماه در حوزه علميه مشهد به تحصيل پرداخت. در همين زمان مجدداً تحت تعقيب ساواك قرار گرفت و در دادگاه تجديد نظر بار ديگر به زندان محكوم شد.حجت الاسلام ري شهري در سال 1356 به دليل سخنراني عليه رژيم شاه در حسينيه اصفهاني هاي آبادان، توسط ساواك ممنوع المنبر شد. وي به دليل سخنراني عليه رژيم در نهاوند آبادان، مشهد، هرمزگان و زابل مورد تعقيب ساواك بود و تظاهرات مردم هرمزگان و زابل در رابطه با قيام سراسري مردم ايران عليه رژيم، پس از سخنرانيهاي او صورت گرفت.
حجت الاسلام ري شهري پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سمت حاكم شرع دادگاههاي انقلاب اسلامي دزفول، بهبهان، گچساران، بروجرد، رشت و گنبدكاووس خدمت كرد و سپس به اهميت حفظ و اصلاح نيروهاي مسلح، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به منظور مقابله با توطئه هاي ضد انقلاب دراين ركن مهم، در اواسط سال 1358 به رياست دادگاه انقلاب ارتش منصوب شد. وي با توجه به شرايطي كه قانون اساسي براي تصدي وزارت اطلاعات معين كرده بود (بويژه شرط اجتهاد)، نخستين وزيراطلاعات در جمهوري اسلامي ايران بود كه با كسب آراء اكثريت قاطع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در سال 1363 به اين سمت منصوب گرديد.حجت الاسلام ري شهري در سال 1368 به دادستاني كل كشور منصوب شد و تا اوايل سال 1370 در اين سمت خدمت كرد و همزمان در
تاريخ 13 دي ماه 1368 از سوي رهبر معظم انقلاب به عنوان دادستان ويژه روحانيت منصوب شد. حجت الاسلام ري شهري همچنين در سال 1369 به فرمان رهبر فرزانه انقلاب به توليت آستان مقدس حضرت عبدالعظيم الحسني (عليه السلام) منصوب گرديد. انتصاب وي دراين سمت، آغاز تحول اساسي درعمران و توسعه اين مجموعه مهم مذهبي بوده است. وي در انتخابات دومين دوره مجلس خبرگان رهبري، به عنوان داوطلب منفرد شركت كرد و از سوي مردم استان تهران برگزيده شد، همچنين در سومين دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبري، كانديداتوري او از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم و جامعه روحانيت مبارز و ساير گروههاي سياسي مورد حمايت قرار گرفت و با رأي قاطع مردم بار ديگر به نمايندگي اين مجلس انتخاب گرديد.
حجت الاسلام ري شهري در سال 1370 به سمت نماينده مقام معظم رهبري و سرپرست حجاج منصوب شد كه اين مسئوليت هنوز ادامه دارد. حجت الاسلام ري شهري بنيانگذار اولين و بزرگترين مجموعه فرهنگي در حديث و علوم مربوط به آن است. وي در اواسط سال 1374 به همراه جمعي از شخصيتهاي صاحب نام سياسي و مذهبي، جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي را بنيان نهاد. اين جمعيت پس از طي مراحل قانوني رسميت يافت و هيئت مؤسس آن، به اتفاق آراء، حجت الاسلام ري شهري را به سمت دبيركل جمعيت انتخاب كردند. اين جمعيت پس از چند سال حضور مؤثر، خيلي زود عرصه سياسي كشور را ترك كرد. اوج فعاليت جمعيت دفاع از ارزشها به هنگام نامزد كردن دبير كل خود براي رياست جمهوري هفتم بود. حجت الاسلام ري شهري هم اكنون، ضمن تحقيق و تدريس و توليت
آستان حضرت عبدالعظيم (ع)، عهده دار نمايندگي ولي فقيه و سرپرستي حجاج ايراني است. از وي تاكنون بيش از 30 كتاب پژوهشي در59 جلد منتشر شده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در بيست و دوم بهمن ماه 1323، حسن رياحى، در خانواده اى اهل هنر ديده به جهان باز كرد، وى ضمن تحصيل دوران ابتدايى و متوسطه، نزد پدر هنرمندش موسيقى را آموخت و به نواختن پيانو پرداخت.
حسن رياحى، بيش از 12 سال نداشت كه وارد هنرستان عالى موسيقى شد. وى در رشته ى ويولن از آن هنرستان فارغ التحصيل شد، سپس در دانشگاه شيراز به عنوان سرپرست كلاسهاى فوق برنامه مشغول به كار گرديد. وى در اين دانشگاه، براى اولين بار بخش هنرها را در دانشكده ادبيات و علوم تأسيس كرد و به تربيت هنرجو پرداخت. پس از سه سال كه از فعاليت هاى رياحى در اين دانشگاه مى گذشت با بورس دانشگاهى جهت تحصيل به آمريكا رفت و در دانشگاه تمپل در فيلادلفيا و همچنين در دانشگاه موسيقى كمبز ادامه تحصيل داد و در سال 1359 در رشته ى دكتراى در هنرهاى موسيقى.D.M.A فارغ التحصيل گشت كه پس از آن به وطن مراجعت كرد و در سازمان صدا و سيما واحد موسيقى مشغول همكارى شد. دكتر حسن رياحى، يكى از چهره هاى دلسوز براى موسيقى سنتى و اصيل و دور از تكبر و بسيار خونگرم و خوش برخورد با مردم است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر رياضى به سال 1327 خورشيدى، در شهرستان زيبا و باصفاى رشت به دنيا آمد. پدر وى يكى از نوازندگان خوب ويولن بود كه پنجه يى شيرين و جذاب داشت.
ناصر كه روزها در منزل صداى ساز پدر را مى شنيد كم كم به اين ساز و نواختن آن علاقمند مى شود و از سن شش سالگى رسما هر وقت كه پدر او ساز را
شروع به نواختن مى كرد، وى هر كارى كه داشت رها مى كرد و ششدانگ گوش و حواسش متوجه نواختن و پنجه هاى هنرمندانه پدر مى شد به طورى كه در سن ده سالگى بدون اينكه تخصصى در نواختن يكى از آلات موسيقى داشته باشد، دستگاه ها و گوشه ها و نغمات موسيقى ايرانى را به صورت متعارف مى شناخت و بسيارى از آنها را براى ديگران تعريف و تجزيه و تحليل مى نمود.
بالاخره با تشويق هنردوستان شهر رشت، نوازندگى را با ساز فلوت آغاز و به علت علاقه فراوان به نواختن و استعداد خوبى كه در اين زمينه داشت به سرعت در نواختن اين ساز پيشرفت كرد به طورى كه پس از هشت ماه به صورت آماتور در راديو رشت مشغول همكارى با برنامه هاى ارتش شد. اين همكارى تا مدت سه سال ادامه داشت و در اين مدت وى جهت فراگيرى و نواختن ساز ويولن، ضرب و سنتور نيز اقدام كرد. ابتدا، ويولن را نزد پدر خود به طور سينه به سينه به مدت پنج سال مشغول يادگيرى شد و پس از آن از طريق علمى مشغول يادگيرى نت، نواختن اين ساز را آغاز كرد و به شهرهاى تبريز و اصفهان سفر كرد و با راديوهاى آنجا همكارى چندى كرد و در شهر اصفهان ساكن گرديد.
وى در شهر زيباى اصفهان مدت ها با سازمان راديو و تلويزيون اين شهر همكارى مستمر كرد كه اين همكارى تا سال 1358 ادامه داشت و حاصل اين همكارى ها ساختن تعدادى آهنگ بود كه توسط وى ساخته و از مركز صدا و سيماى اصفهان پخش گرديد. وى در حال حاضر به تعليم شاگرد مشغول مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان
موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1363 -1290 ش)، فقيه، مفسر، مورخ، رجالى، نويسنده و شاعر. در يزد متولد شد. پس از تصحيل مقدمات در بيست و يك سالگى براى تكميل تحصيلات خود به قم مهاجرت كرد و از محضر آيت اللَّه حائرى و استادان ديگر استفاده برد. سپس به تهران آمد و به انجام وظائف مذهبى و ترويج دين مشغول شد. گاه گاهى شعر مى سرود. و غزلياتى دارد. از آثارش: «آينه ى دانشوران»، دائرةالمعارف گونه اى حاوى بيوگرافى علماى يزد و معاصران نويسنده در قم و تاريخ تاسيس حوزه؛ «درس انشاء يا علم بيان»؛ «تفسير ريحان»؛ ترجمه ى فارسى سره «بلوهر»؛ «كتابهايى كه خوانده ام».[1]
سيد على رضا (ريحان) يزدى كه سالهاست در تهران اقامت دارند و در آنجا در مسجد سجاد يزديها در خيابان ميرفندرسكى اقامه جماعت مى نمايند و هم چند ماهى به هند مسافرت و در حيدرآباد و بمبئى تبليغ دين و ضمنا تتبع در كتابخانه هاى آن سامان مى نمايند.
آقاى ريحان محرم 1330 قمرى در يزد به دنيا آمده و در حال حاضر شصت و پنجسال از عمرش مى گذرد.
وى ترجمه خود را در كتاب دانشمندان گمنام يا آئينه دانشوران خود به طور مفصل نوشته است طالبين به آنجا مراجعه نمايند.
آثار قلمى ريحان از اين قرار است: 1- آئينه دانشوران 2- درس انشاء يا علم بيان 3- بازرگانى محمد (ص) 4- تفسير ريحان 5- بلوهر ترجمه فارسى سره از عربى 6- كتابهائى كه خوانده ام مشتمل بر دوازده جلد 7- داماد كربلا.
آقاى ريحان سفرهاى عديده به كشور پهناور هندوستان نموده و از بسيارى از شهرهاى مهم آن ديدن و كتابخانه هاى عمومى و خصوصى آنجا را ديده و از هر باغ گلى
چيده و از هر خرمن خوشه اى برداشته و به نام (آنچه من ديده و خوانده ام) تدوين نموده است.
نگارنده در دو سفرى كه در سال 1389 و سال 1390 قمرى به هندوستان رفتم دو ماهى در مدينه هتل حيدرآباددكن با معظم له مصاحب و مجاور و ناظر سعى و كوشش ايشان بودم ادام اللَّه توفيقه.
وى داراى ذوق سرشار و طبع روان و موزونى مى باشد و اشعار بسيارى سروده كه شايسته است جمع گردد به صورت ديوان ريحان درآيد.
شاعر، عالم دينى.
تولد: 1330، ق.، يزد.
درگذشت: 1367.
سيد عليرضا مدرس متخلص به «ريحان يزدى». فرزند سيد محمد مدرس، از تربيت شدگان حوزه ى درس عبدالكريم مهرجردى يزدى و يكى از روحانيون يزد بوده است. وى صاحب تأليفاتى چون بازرگانى محمد (ص) و درس انشاء و آينه ى دانشوران است. وى شعر نيز سروده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
منابع زندگينامه :[1] آثار الحجه (263 -262 /2)، آيينه ى دانشوران (مقدمه)، تاريخ تذكره هاى فارسى (822/2)، تذكره سخنوران يزد (545 -541)، الذريعه (19/26)، گنجينه ى دانشمندان (457 ،451 /7)، مؤلفين كتب چاپى (566 -565 /4).
قرن:16
جنسيت:زن
مليت:ايران
از زنان عارف و شاعر. به نوشته تذكره ى نسوان وى ديوانه بود و در قبرستان ها به سر مى برد. وقتى كه از او سؤال مى كردند كه چرا همه عمر در قبرستان ها مى باشد؟ جواب مى داد: «بر دروازه وصال نشسته ام و انتظار آن را مى برم كه كى باشد كه به اين سعادت مشرف شوم.» بيت زير از اوست:
منتظر باش و چشم بر در دار
كونظر را در انتظار گذشت
تاريخ تولد، وفات و يا زندگى او معلوم نيست.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: «پرده نشينان سخنگوى»، آريانا، سال دهم، شماره دهم، 35.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود رئيسى از علماء مبرز و به نام معاصر شهرستان قزوين است تولدش در سال 1300 قمرى واقع شده و اكنون نود و پنج سال از عمر مباركش مى گذرد و در دارالمؤمنين قزوين به خدمات دينى و امامت در مسجد جامع آنجا اشتغال دارد و روزهاى جمعه براى دعاى سمات به مزار كثير البركات جناب شاهزاده حسين قزوين آمده و با صدها نفر مردم متدين آن شهرستان پس از دعاى مزبور اقامه جماعت مى نمايند.
معظم له پس از خواندن اوليات شرح لمعه و قوانين را در خدمت مرحوم آيت اللَّه آقا محمد تحصيل كرده و رسائل و مكاسب را از مرحوم آيت اللَّه حاج ملا على طارمى خوانده و خارج فقه و اصول را از محضر مرحوم آيت اللَّه حاج ملا على اكبر قزوينى كه از مجتهدين بزرگ اين شهرستان بودند استفاده نموده و فنون مختلف ديگر مانند خلاصة الحساب شيخ بهائى و بيست باب ملا مظفر و هيئة فارسى را نزد مرحوم حاج ملا على و مارگووليك تور فرانسه فيزيك و شيمى را نزد دكتر ابوالقاسم خان و قانونچه
و شرح نفيس و شرح اسباب را نزد مرحوم حاج ميرزا احمد احسن الحكماء خوانده و ضمناً تدريس مطول و شرح لمعه و قوانين را نموده و در مسجد خويش بعد از اداء فرائض براى مردم مسائل اعتقادى و احكام شرعى و موعظه مى نمايد.
مرحوم ميرزا فضل اللَّه جد معظم له رئيس جامع معقول و منقول بوده و اهل صنعت در حق او عقيده بزرگى داشتند و مى گفتند كه وى داراى علم كيميا بوده و خودش در يكى از دو بيت اشعارش به اين موضوع اشاره كرده و گفته:
چه فاضل از غم ايام مى سوخت
خداوندش ز صنعت بهرور كرد
و در بيت ديگر گفته:
تو فاضلا نرسيدى به اين مقام بلند
مگر بحب على و مگر بلعن ع م ر
جناب آقاى رئيسى در علم طب نيز زحماتى كشيده و اطلاعاتى در اين فن بدست آورده و درباره چشم و اجزاء آن سروده است.
كرد آفريدگار تعالى بلطف خويش
چشمت به هفت پرده و سه آب منقسم
فلس مشيمه شبكه زجاجى و پس جليه
پس عنكبوت بيض عنبسه قرن ملتئم
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(559 -472 ق)، حافظ، محدث، مفسر، لغوى و فقيه شافعى. منتسب به زاغول از قراى پنج ده مرو رود بود در انجا به دنيا آمد و در مرو سكنى گزيد و اشتهار يافت. نزد ابوبكر محمد سمعانى و موفق بن عبدالكريم هروى فقه آموخت و از ابوالفتح نصر بن ابراهيم حنفى و ابومحمد بغوى و عيسى بن شعيب سجزى حديث شنيد. وى تمام عمر خويش را در طلب و گردآورى حديث و تاليف و تصنيف به سر آورد. او در لغت صاحب نظر بود. سفرى به هرات كرد و در
آنجا شاگردانى تربيت كرد. ابوسعد عبدالكريم سمعانى و پسرش ابوالمظفر عبدالرحيم سمعانى از شاگردان وى مى باشند. زاغولى بيش از چهارصد مجلد مشتمل بر تفسير و حديث و فقه و لغت را گردآورد و آن را «قيد الاوابد» ناميد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (333/6)، سير النبلاء (493 -492 /20)، كشف الظنون (1367)، معجم المؤلفين (254/9)، الوافى بالوفيات (373/2)، هديه العارفين (94/2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 592 ق)، شاعر و عارف. مشهور به فقيه زاهد. وى از اوليايى بود و در تبريز مى زيست و به علوم ظاهرى و باطنى آراسته بود و پيران دى، خواجه محمد خوشنام و شيخ محمد سالم و پير خرقه ى او، عبدالواحد تميمى، از مريدان جنيد بودند. زاهد، صاحب سلسله اى بود كه بسيارى از مشايخ به آن منتسب بودند. او خانقاهى در تبريز داشت و در آنجا به ارشاد و دستگيرى سالكان مشغول بود. وى با اتابك نصره الدين ابوبكر ايلدگز از اتابكان آذربايجان معاصر بود. در تبريز درگذشت و در مقبره گجيل آن شهر دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (666)، دانشمندان آذربايجان (162)، الذريعه (399/9)، روضات الجنات (394 -391 /1)، فرهنگ سخنوران (410/1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 546/545 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، واعظ و متكلم حنفى. معروف به علاء زاهد. در آخر عمرش املاى حديث مى كرد. وى از مشايخ صاحب «الهدايه» بود. از آثارش «تفسير القرآن» يا «تفسير محمد بن عبدالرحمان» يا «تفسير علائى» است كه بيش از هزار جزء مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كشف الظنون (458 ،454)، معجم المؤلفين (133/10)، الوافى بالوفيات (232/3)، هديه العارفين (91/2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1119 ق)، عالم، اديب، عارف، شاعر و خطاط. وى عموى محمدعلى حزين لاهيجى، صاحب «تذكره المعاصرين» بود. نسبش با چهارده واسطه به شيخ زاهد گيلانى مى رسد. او مقدمات علوم را در لاهيجان نزد پدرش و ملا على نورى فراگرفت و در شاعرى و خوشنويسى و ترسل مهارت يافت. هفت قلم را نيكو مى نوشت و خوشنويسان اصفهان از نمونه هاى خط او كه به آنجا مى رسيد، بهره مى بردند. هنگامى كه با پدر خود به لاهيجان سفر كرده بود، مدت يك سال نزد عموى خود به تحصيل مشغول شد و «خلاصه الحساب» شيخ بهايى را نزد او فراگرفت. وى سپس به خدمت حسينعلى شاه رسيد و به هدايت مردم مامور شد. شيخ ابراهيم از پيروان سلسله ى نعمت اللهيه بود. او در لاهيجان درگذشت. از آثار وى: حاشيه بر «المختلف» علامه، به نام «رافع الخلاف»؛ حاشيه بر «كشاف» به نام «كاشف الغواشى»؛ رساله اى در توضيح «كتاب اقليدس»؛ «القصائد الغراء»، در مدح آل عباء (ع)؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (9 -8 /1)، اعيان الشيعه (181/2)، تذكره المعاصرين (246 -245 ،116 -113)، الذريعه (239 ،86/17 ،60/10 ،399/9)، رياض العارفين (261 -260)، ريحانه (357 -356 /2)، طرائق الحقائق (223/3)، لغت نامه (ذيل/
زاهد)، معجم المؤلفين (53/1)، مكارم الآثار (750/3)، نامها و نامدارهاى گيلان (8).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(700 -615 ق)، صوفى. در سياه رود متولد شد و در طفوليت هنگامى كه هنوز به مكتب مى رفته است به خدمت سيد جمال الدين رسيده و مريد او گشته و آغاز زهد و زندگى صوفيانه ى وى از همان اوان كودكى شروع شده است. شيخ اوقات خود را به زراعت مى گذرانده و زمين برنجزارى داشته كه آن را «عاشقه امير» مى گفتند. وى دو همسر اختيار كرده و مسافرتهايى به شمال آذربايجان داشته است. شيخ صفى الدين اردبيلى مريد و داماد و جانشين وى بود. در محل دفن شيخ زاهد اختلاف بسيار است؛ برخى محل آن را سياه رود و گروهى ديگر بوته سر و سعد كران و فومن نوشته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (326)، تاريخ نظم و نثر (212)، حبيب السير (417 -414 /4)، صفوه الصفا (صفحات متعدد)، طرائق الحقائق (656/2)، لغت نامه (ذيل/ زاهد گيلانى)، نامها و نامدارهاى گيلان (239 -236).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 778 ق)، عارف. از اهالى مرغاب. وى در علوم ظاهرى شاگرد مولانا نظام الدين هروى بود و در متابعت شريعت و سنت سعى فراوان مى كرد، تا آنجا كه گويند از قبول يك صره زر كه ملك هرات به رسم هديه براى وى فرستاده بود، امتناع كرد. او در مرغاب هرات مدفون است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تعليقات مزارات هرات (111)، حبيب السير (542/3)، لغت نامه (ذيل/ زاهد مرغابى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 778)، نفحات الانس (502 -501).
قرن:6
جنسيت:زن
مليت:ايران
(ز 543 ق)، موسس. از زنان عابد، زاهد و مدبر و همسر اتابك بزابه، حاكم فارس بود. او به كمك همسرش به امر كشوردارى مى پرداخت و مدرسه اى بسيار عالى در شيراز بنا كرد كه آن را مدرسه زاهده مى گفتند و املاك زيادى براى آن وقف نمود و توليت آن را به علماى حنفى مذهب دارد، ولى پس از چندى از حنفيان به شافعيان منتقل كرد و امام ناصرالدين سيرافى را كه امامت و خطابت مسجد جامع عتيق از گذشته به اجداد او تفويض شده بود، به توليت آن مدرسه گماشت.[1]
ز 543 ق، از زنان عابد، زاهد و مدبر. وى همسر اتابك بزابه (542 -532 ق) حاكم فارس بود. او به كمك همسرش به امر كشوردارى مى پرداخت و مدرسه اى بسيار عالى در شيراز بنا كرد كه آن را مدرسه زاهده مى گفتند و املاك زيادى براى آن وقف نمود و توليت آن را به علماى حنفى مذهب داد ولى پس از چندى از حنفيان به شافعيان منتقل كرد و امام ناصرالدين سيرافى را كه امامت و خطابت مسجد جامع عتيق از گذشته به اجداد او تفويض شده بود
به توليت آن مدرسه گماشت. در سال 542 ق در جنگى كه بين بزابه و سلطان مسعود بن محمد بن ملكشاه سلجوقى در ميان همدان و اصفهان درگرفت بزابه كشته شد و در اصفهان دفن گرديد. زاهده خاتون دستور داد تا استخوان هاى همسرش را به شيراز بياورند و در مدرسه زاهده دفن كرد و قبه اى عالى براى آن ساخت و خود نيز پس از مرگ در همانجا دفن شد. به نوشته شدالازار مرقد اين زوج براى مردم شيراز متيمن و متبرك بوده است.[2]
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] بزرگان شيراز (382)، مشاهير زنان (109).
[2] منابع: بزرگان شيراز، 382؛ تذكره هزار مزار، 226 -224؛ شدالازار، 282 -281؛
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1127 -1058 ق)، مفسر، عالم دينى، رياضيدان، شاعر و خطاط. در لاهيجان متولد شد. علوم عربى و سطح را در همان شهر نزد شيخ الاسلام ملا حسن لاهيجى خواند. در بيست سالگى به اصفهان رفت و رياضى را نزد ملا رفيع يزدى و ساير علوم متداول را از اكابر علماى آن شهر همچون آقا حسين خوانسارى فراگرفت و به مراتب عاليه ى علمى نايل گرديد. چون از فقر قادر به خريد كتاب نبود كتابهاى مورد احتياج خود را استنساخ مى كرد و تا روزى هزار بيت كه هر بيت پنجاه حرف بود مى نوشت. خوش خط و سريع القلم بود. وى كتابخانه اى با بيش از پنج هزار جلد كتاب گردآورد كه بسيارى از آنها را به خط خود تصحيح كرده و بر بيشتر آنها شرح و حاشيه نوشته است. «تفسير بيضاوى» و «قاموس» و «تهذيب» و «شرح لمعه» را به خط خوش نوشت. در اصفهان وفات يافت و در
همان شهر دفن شد. از آثار وى: «رساله الحركه»؛ رساله در «مساله العلم»؛ رساله در «عمل المسبع و المتسع و الدائره»؛ رساله در شرح آيه ى «قل الروح من امر ربى»؛ شرح قول ارسطو «لم صار ماء المطر خفيفا»؛ شرح حديث «عرفت اللَّه بفسخ العزائم» كه برخى از اين تاليفات را پسرش شيخ محمدعلى حزين لاهيجى به فارسى ترجمه و شرح كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (367/2)، تذكره القبور (79)، تذكره المعاصرين (44 -43)، الذريعه (347 ،315 /15 ،24/14 ،202/13 ،394/6 ،328/4)، ريحانه (166/7 ،357 -356 /2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 394 -393 /12)، الكنى و الالقاب (108 -107 /1)، لغت نامه (ذيل/ زاهدى)، نامها و نامدارهاى گيلان (22).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1309 ق)، محدث، مفسر، فقيه و مدرس. وى در قم به دنيا آمد. پس از گذراندن مقدمات و سطوح نزد ميرزا سيد محمد برقعى حدود ده سال از محضر حاج شيخ ابوالقاسم كبير استفاده نمود. مدت دو سال در اراك اقامت داشت، سپس به قم مراجعت كرد و در درس فقه و اصول آيت اللَّه حايرى، موسس حوزه ى علميه ى قم، حاضر شد. علم حكمت و فلسفه را نزد ميرزا على اكبر حكمى يزدى فراگرفت. پس از فوت آيت اللَّه حايرى دو سال در تهران در مسجد جامع به گفتن تفسير و احاديث و مواعظ پرداخت. در 1368 ق به قم بازگشت و به گفتن تفسير قرآن در مدرسه ى فيضيه و تدريس فقه و اصول مشغول شد. از آثار عام المنفعه وى، بناء و تعمير قسمت غربى مسجد امام كه در دو طبقه كه به بهترين اسلوب ساخته شده است. از آثار علمى اش: «رساله الشرط و آثاره»؛
«رساله الضرر»؛ «افعل و ما افعل»؛ «منطق الحسين (ع)»؛ «مقصد الحسين (ع)»؛ «تسهيل الامر فى بحث الامر»؛ «اثبات المعلوم فى نفى المفهوم»؛ «ارغام الكفره فى سوره البقره»، ناتمام؛ «اقسام الدين»، ناتمام؛ حواشى بر «جواهر».[1]
آقاى حاج ميرزا ابوالفضل بن العلامه الناطق حاج ملا محمود الواعظ از آيات عظام و علماء اعلام و حجج اسلام شهرتسان قم و حوزه علميه عالمى عامل و فاضلى كامل و محدثى خبير و مفسرى بصير است و ايشان از طرف مادر منسوب به سادات رضوى و سبط مرحوم حاج سيد عبدالباقى رضوى كه از خدام ذوى الاحترام حضرت معصومه عليهاالسلام بوده مى باشد.
تولدش در 16 شعبان 1309 قمرى در بلده طيبه قم واقع شده و پس از بلوغ و رشد مقدمات و سطوح را خدمت مرحوم علامه ميرزا سيد محمد برقعى بن العلامه حاج سيد عبدالله قمى خوانده و حدود ده سال از محضر مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم كبير استفاده نموده و دوبار در سال 1336 و 1339 به اراك مسافرت كرده و دو سالى در آنجا توقف و در سال 1340 قمرى مراجعت به قم و حاضر به درس فقه و اصول مرحوم آيت الله موسس حايرى گرديده و علم حكمت و فلسفه را نزد مرحوم ميرزا على اكبر يزدى خوانده و پس از فوت مرحوم حايرى چند سال در تهران توقف نموده و به گفتن تفسير و احاديث و مواعظ در منبر مسجد جامع ترويج دين نموده و هم در آنجا اقامه جماعت كرده تا سال 1368 قمرى كه مراجعت به قم و به گفتن تفسير قرآن در مدرسه فيضيه و درس فقه و اصول براى طلاب و فضلاء حوزه اشتغال و
از تاريخ مزبور تاكنون در مسجد امام عليه السلام قم اقامه جماعت دارند و شبها براى مردم تفسير گفته و از اين طريق خدمت به شرع انور مى نمايند. آثار علمى و باقيات الصالحات معظم له از اين قرار است:
1- بناء و تعمير قسمت غربى مسجد امام دو طبقه كه به بهترين اسلوب ساخته و تكميل نموده و براى اين منظور در مقابل نادانان و حسودان ابناء نوع استقامتى عجيب كرده و در راه حق از ملامت ملامت كننده نهراسيده تا به مقصود كه احياء مسجد باشد رسيده است.
و اما آثار علمى از اين قرار است:
1- رساله الشرط و آثاره 2- رساله الضرر 3- افعل و ما افعل 4- منطق الحسين عليه السلام 5- مقصد الحسين عليه السلام 6- تسهيل الامر فى بحث الامر 7- اثبات المعلوم فى نفى المفهوم 8- ارغام الكفره فى سوره البقره ناتمام 9- اقسام الدين ناتمام 10- بعضى حواشى بر جواهر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (166 -165 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1332 در هتفكل خوزستان متولد شد. از كودكى به مسائل هنرى علاقه داشت و عليرغم فقر فرهنگى محيط، همواره در پى ارضاى روح تشنه خود بود. از راه مطبوعات موجود در آنجا و استفاده از برنامه هاى فرهنگى- هنرى راديو تهران با مبانى كلى هنر و بخصوص موسيقى آشنا شد و پس از آمدن به تهران همزمان با پى گيرى مداوم آموزش خود، به نوشتن مقالاتى در مطبوعات مهم و مطرح پيش از انقلاب پرداخت. وى نخستين كسى است كه مبحث موسيقى فيلم و نقد آن را به طور جدى در مطبوعات ايران مطرح كرد و با نگاشتن نقدهاى بسيار و انتشار كتاب
«موسيقى فيلم» اولين قدم هاى جدى را در اين زمينه برداشت. او خود نيز فنون آهنگسازى را تحصيل كرده و موسيقى فيلم «صعود» (به كارگردانى فريدون جيرانى) از اوست. زاهدى، نوازندگى تار و فنون موسيقى ايرانى را در كانون فرهنگى چاووش (به سرپرستى محمدرضا لطفى) آموخت و غير از تعليم تار و سه تار به نوآموزان، آهنگهاى چندى از قبيل پيش درآمد، چهار مضراب، قطعه سازى و تصنيف ساخته كه اجراى عمومى آن توسط گروه معراج (به سرپرستى خود او) در اسفند 1368 در تالار وحدت به اجرا درآمد و حاصل اين اجرا نواز «سوز و گداز» است كه با صداى او پر شده است. زاهدى به موسيقى بختيارى نيز به خوبى آشنا است. او در فيلمهاى «شير سنگى» و «ميرزا كوچك خان» وظيفه خوانندگى تصانيف فيلمها را عهده دار بوده و خود نيز در فيلم «مدرسه جايى» (به كارگردانى محسن مخملباف) و «در مسير تندباد» (به كارگردانى مسعود جعفرى جوزانى) بازى داشته است. زاهدى از نخستين كسانى است كه به طور دقيق و عملى، به شخصيت و آثار مرحوم مرتضى حنانه پرداخت و مهم ترين نوشته ها درباره حنانه از اوست كه ساليان سال را با استاد دوست و معاشر بود. حاصل اين دوستى (كه بعدها حتى هنگامى كه مواضع هنرى زاهدى در موسيقى ايرانى تغيير يافت)، كتابى است كه كار مشترك او و سيد عليرضا ميرعلينقى مى باشد و شامل تحليل هايى درباره ى زندگى و آثار مرحوم حنانه است. كتاب ديگر زاهدى «بررسى نظام معنوى رديف» است كه شامل نوعى تحليل و بررسى هاى شخصى درباره موسيقى ايران مى باشد.
تورج زاهدى در ساير هنرها مانند شعر و نقاشى نيز دست دارد و خود
نيز اشعار مؤثرى سروده است. گذشته از همه ى اينها، او نخستين كسى است كه درباره كارلوس كاستاندا و عرفان غربى تحليل ها و موشكافى هاى دقيق بدست داده و با نگاشتن مقالات مفصلى در نشريات معتبر (مانند كيهان فرهنگى) سعى در شناساندن مسائل مربوط به مقوله عرفان نموده است. زاهدى، از كسانى است كه در بسيارى از هنرها دست دارد و با تمسك به ديد عرفان دوستانه ى خويش، همه ى آنها را تجلياتى از يك ذات واحد مى بيند و در راه اعتلاى آنها تلاش مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر حميد زاهدى، از نوازندگان قديمى و هنرمند است كه در سال 1305 در تهران متولد شد. دوران تحصيلات ابتدايى را در دبستان فرهنگ و متوسطه را در يكى از دبيرستان هاى اين شهر با موفقيت به پايان برد.
حميد زاهدى، متعلق به خانواده اى بود كه به هنر موسيقى علاقمند بوده اند و لذا وى از سن 10 سالگى به تشويق برادرش مرحوم على زاهدى طاهرى كه هفت سال از وى بزرگتر بود، نواختن و فراگيرى ويولن را نزد مرحوم مهدى خالدى شروع كرد و رديف هاى اول و دوم را نزد شادروان استاد ابوالحسن صبا به اتمام رسانيد. سپس اتودهاى تكنيك فى ويولن علمى را خدمت مهندس ويكتور آوانسيان كنسرت مايستر سمفونى اركستر آبادان دنبال كرد.
حميد زاهدى، خود از سال 1327 تا سال 1330 با اركستر سمفونى آبادان همكارى كرد كه يكى از اعضاى آن اركستر مهندس شوقى است كه هم اكنون اين هنرمند ارجمند در تهران به سر مى برد.
حميد زاهدى، در سال 1330 در مسابقات هنرى تهران كه ژورى آن متشكل بود از استادانى نظير: ابوالحسن
صبا، مرتضى نى داود، موسى معروفى، مرتضى محجوبى،حشمت اله سنجرى و خانم فاخره صبا. برنده جايزه اول موسيقى در فن نوازندگى ويولن شد و سپس به سفر خارج از ايران رفت و براى تحصيل سيستماتيك موسيقى علمى هنر ناب جهانى وارد فاكوكته A.B.F لايپزيك شد و پس از گرفتن مدرك ديپلم در رشته موسيقى در كنكور هنرستان عالى موسيقى لايپزيك و هنرستان عالى موسيقى و يمار در دو رشته تخصصى «تعليم و تربيت فن ويولن» و «تئورى كمپوزيسيون» قبول گرديد كه در سال هاى 1955 تا 1961 به اخذ مدرك ليسانس در هر دو رشته نائل آمد و در رشته آهنگ سازى برنده جايزه دوم فستيوال بين المللى ورشو (لهستان) گرديد.
از سال 1961 با وقفه تا سال 1967 ضمن تدريس ويولن در مدارس موزيك شهرهاى ويمار، آپولدار، ارفورد كه زير نظر هنرستان عالى موسيقى فرانس ليست ويمار بود، رشته موزيكولوژى و مراحل فوق ليسانس وتز دولتى را از دانشكده موزيك دانشگاه موزيك دانشگاه لايپزيك دريافت كرد.
وى در سال 1960 كتاب تئورى موسيقى، اصول هارمونى هوموفونى، پوليفونى و علوم موسيقى را به رشته تحرير درآورده كه در آلمان به چاپ رسيد. در سال فرنگى 1948 بود كه به ايران مراجعت كرد و ضمن تدريس ويولن در سال هاى 1348 -1347 در هنرستان عالى موسيقى تهران رشته «موسيقى آموزشى»را در دانشكده علوم تربيتى دانشگاه تهران تدريس نمود و سپس با سمت استاديار رشته هاى فرم شناسى مكاتيب، فلسفه هنز و زيباشناسى را در دانشكده علوم تربيتى و دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تبريز تدريس كرد كه با سى سال سابقه خدمت بازنشسته شد.
چاپ اول كتاب تئورى موسيقى اصولى هارمونى هوموفونى و پوليفونى و
علوم موسيقى وى كه درسال 1948 در آلمان چاپ گرديده بود چاپ دوم آن در سال 1370 تجديد گرديد. وى از همان اوائل كار هنرى خويش ضمن فراگيرى و تفحص در موسيقى جهانى مشغول كارهاى تحقيقاتى و چاپ و نگارش مقالاتى در روزنامه هاى اطلاعات و كيهان و مجلاتى نظير: عصر جديد، در زمينه موسيقى و ترجمه و چاپ 6 جلد كتاب آموزش نوين فن ويولن بوده است. وى داراى دو فرزند يك دختر به نام سالومه و يك پسر به نام نيما مى باشد كه هر دو نفر از سن هاى 9 و 8 سالگى ويولن را نزد پدر آموخته اند و هر دو نفر در حال حاضر مشغول تدريس در مدرسه هنر و ادبيات سازمان صدا و سيما مى باشند.
سالومه تاكنون كنسرت هاى موفقى همراه با جمعى از شاگردانش مثل: مريم فرهمند،حسين طبرى، مانا كاشيان، بهار ادهمى، بهار ادريسى، مارال صديقى در تئاتر شهر اجرا و نيما نيز، همراه فرزاد صابرى، افشين ادريسى، مجيد همايونى، حسين ابوحسينى فرزين ضيايى و بابك تقى خانى كنسرت هايى با اجراى آثارى از: باخ،هندل و موتزارت استعداد خود را نشان داده اند و مى رود كه از آينده سازان موسيقى نوين كشور شوند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(352 -318 ق)، صوفى و شاعر شيعى. معروف به زاهى. اصل وى از قريه ى زاه نيشابور بود كه در بغداد متولد شد و در همان شهر زيست. وى شاعرى توانا در تشبيهات و استعارات و بخصوص در منقبت و مدح اهل بيت رسول (ص) بود. همچنين در مدح سيف الدوله نيز اشعارى سروده است. وى در كاظمين دفن شد. از آثارش: «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد
اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (68/5)، اعيان الشيعه (163/8)، تاريخ بغداد (350/11)، الذريعه (400 -399 /9)، ريحانه (357/2)، الكنى و الالقاب (288 -287 /2)، لغت نامه (ذيل/ على زاهدى)، معجم المؤلفين (34/7)، هديه العارفين (680/1).
قرن:11
جنسيت:زن
مليت:ايران
ذوالقعده 1092 -1024 ق، از زنان عالم، فاضل، اديب و مفسر. وى دختر ملاصدراى شيرازى (1050 ق) و خواهر بدريه و صدريه بود. زبيده نزد پدر و خواهرش بدريه درس خواند و در ادبيات و تفسير به مقام استادى رسيد و حافظ قرآن شد. او با معين الدين محمد فسايى ازدواج كرد و از او كمال الدين محمد معروف به ميرزا كمالا را به دنيا آورد و به فرزندش نيز ادبيات آموخت، تا اينكه از اساتيد مبرز اين رشته شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 83 / 3؛ معادن الحكمه (مقدمه)، يج.
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 348 ق)، صوفى. از اهالى نيشابور و عرفاى قرن چهارم هجرى بود. وى، ابراهيم خواص و جيد ابوعثمان حيرى و برخى عرفاى بزرگ ديگر را ملاقات كرد و چهل سال در مكه مجاور شد و شصت مرتبه حج كرد. سرانجام در همان شهر نيز بدرود حيات گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ترجمه ى رساله ى قشيريه (78 -77)، حليه الاولياء (376/10)، ريحانه (370 -369 /2)، طبقات الصوفيه سلمى (433 -431)، الكنى و الالقاب (296/2)، لغت نامه (ذيل/ زجاجى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 348)، نفحات الانس (228 -227).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. مشهور به زجاجى. از عرفاى بزرگ عهد متوكل عباسى (247 -232 ق) و از ياران شيخ ابوحفص نيشابورى و جنيد بغدادى بود. وى موسس مشرب ملامتيه بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (369 -368 /2)، طبقات الصوفيه هروى (495)، لغت نامه (ذيل/ زجاجى)، نفحات الانس (228).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر زرافشان، به سال 1325 در شهر علم وهنر و صنعت، اصفهان متولد شد. زرافشان نواختن كلارين را از نوجوانى و ابتدا به صورت حاشيه اى در دسته موزيك ناحيه يك اصفهان آغاز كرد.
اين دسته موزيك ملى در قالب موزيك نظام و به همت و با هزينه پدر وى تأسيس شده بود و اعضاى آن عموما از ميان جوانان فاميل و جوانان مستعد ناحيه يك اصفهان انتخاب شده و آموزش مى ديدند.
پس از توقف تدريجى فعاليت دسته موزيك ياد شده چون در اصفهان، استاد يا كلاس مشخصى براى آموزش كلارينت وجود نداشت، آموزش اين ساز را نزد خود به كمك خودآموز و متدهاى كلارينت و با استفاده پراكنده از امكانات گوناگون مانند معلمين ساير سازهاى بادى و فعاليت در موزيك پيشاهنگى و برخى اركسترهاى موجود در سطح استان ادامه داد.
ناصر زرافشان، پس از خاتمه تحصيلات دبيرستان در سال 44 براى تحصيل در دانشكده حقوق به تهران آمد و به موزات تحصيل در دانشكده حقوق، از كلاس استاد رحمت افشار در هنرستان ملى موسيقى بهره گرفت و مدتى نزد نامبرده به فراگيرى موسيقى پرداخت.
وى، پس از گرفتن فوق ليسانس علوم سياسى براى ادامه تحصيل عازم فرانسه شد و در آنجا نيز به موازات تحصيلات دانشگاهى خود از كلاس «برنارد و اندورن» بره گرفت و پس از
بازگشت به ايران نيز مدت ها از محضر استاد رحمت افشار براى تكميل كار نوازندگى كلارينت بهره برده است.
زرافشان در دوران تحصيل دانشگاه تهران، به عنوان نوازنده كلارينت با اركستر دانشجويان دانشگاه همكارى داشت و در مسابقات سراسرى كشور كه بين دانشگاهها و مدارس عاليه كشور در رامسر برگزار مى شد مدال طلاى كلارينت را در سال 1345 و مدال طلاى سازهاى بادى را در سال 1347 از آن خود ساخت.
دكتر ناصر زرافشان، بسيارى از آثار كلاسيك كلارينت را تاكنون اجرا كرده و كتابى نيز در زمينه تاريخچه تكاملى كلارينت و مكتب هاى ملى مختلف در نوازندگى كلاسيك و مسائل و مشكلات تكنيكى اين ساز و نحوه آموزش و غلبه بر آن ها نوشته كه هنوز منتشر نشده است.
وى كلارينت را به صورت غير حرفه اى مى نوازد و در حال حاضر به عنوان وكيل دادگسترى در تهران به كار اشتغال دارد و با علاقه فراوان به طور مرتب در تمرين و اجراهاى اركستر سمفونيك هنرستان موسيقى شركت مى نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1299 شمسى در كوچه روغنى ها واقع در سنگلج (يكى از محلات قديمى) تهران، طفلى ديده به جهان گشود كه نامش را ناصر ناميدند. دوران كودكى را ناصر به سرعت پشت سر گذارد و وارد مدرسه ابتدايى گرديد وى از سال چهارم دبستان شيفته موسيقى گرديد و از پدر خود كه افسر ارتش بود خواهش كرد كه نام وى را در مدرسه موزيك ارتش جهت فراگيرى موسيقى بنويسد. پدر هم تمايل فرزند خويش را اجابت نمود و در سال 1211 ناصر را به مدرسه موزيك نظام برد و از اين تاريخ وى شاگرد
اين مدرسه گرديد.
ناصر زرآبادى، در اين مدرسه مدت دو سال زير نظر حسين خان هنگ آفرين و مدت چهار سال هم زير نظر سرهنگ محمود ايروانى فن نواختن ترومپت و ويولن را آموخت و به قدرى از خود ذوق و استعداد در فراگيرى و نواختن گوشه ها و مقام هاى دستگاههاى موسيقى ايران نشان داد كه دائما مورد تشويق استادان خود قرار گرفت.
چندى بعد زرآبادى، جهت تكميل و استفاده از سبك و مكتب نوازندگى مربيان مختلف نزد معلمى آگاه و وارد به نام مسيو «هايك» رفت و نزد اين معلم هم بسيارى چيزها راجع به موسيقى فراگرفت و به گفته يكى از هنرمندان در كلاس اين معلم هر گوشه و مقامى را كه آقاى هايك مى زد ناصر بلافاصله بدون كم و كاست مى نواخت و همين مسئله موجب شده بود كه هايك به وى لقب «دزد موسيقى بدهد.»
ناصر زرآبادى، از سال 1323 همكارى خود را با راديو آغاز كرد. در آن زمان كه وسيله اياب و ذهاب در دسترس همه قرار نداشت وى با دوچرخه خود را به بى سيم قصر مركز راديو مى رساند و در روزهاى دوشنبه ساعت 1 / 45 دقيقه به مدت يك ربع به صورت زنده تك نوازى مى كرد. پس از مدتى همكارى وى با خانم قمرالملوك وزيرى (آواز)، اسماعيل كمالى (تار)، مهدى غياثى (ضرب) آغاز و در روزهاى جمعه برنامه اجرا مى كردند و اين همكارى تا مدت يك سال ادامه داشت.
تا اين كه يك شب ناصر زرآبادى، در محل «انجمن موسيقى ملى» كه از طرف شادروان روح اله خالقى برپا گرديده بود دعوت داشت، خانم روح بخش به او مى گويد: «شما همان شخصى هستيد كه در راديو با خانم قمر همكارى
داريد؟» وى جواب مثبت مى دهد، خانم روح بخش از وى مى خواهد اگر مقدور است ضمن همكارى با خانم قمرالملوك با او نيز همكارى نمايد.
ناصر زرآبادى اين پيشنهاد را مى پذيرد و از سال 1324 به اتفاق عباس شاپورى، مهدى تاكستانى، مرتضى گرگين زاده، قاسم جلاليان برنامه هاى روحبخش را به مدت سه سال با اركستر خود اداره مى كنند پس از چندى اتفاقا در همين «انجمن موسيقى ملى» خانم دلكش او را مى بيند و از وى دعوت به همكارى مى نمايد و ناصر اين دعوت را مى پذيرد و مدت پانزده سال اين همكارى ادامه مى يابد كه حاصلش آهنگ هاى زيبايى چون: «بردى از يادم»، «مهمانت كنم»، «شمع وگل و پروانه»، «مرو تا مرو»، «روى تو زيبا شده»، و... بود كه از آهنگ هاى به ياد ماندنى در موسيقى ايران مى باشد.
ناصر زرآبادى در اين زمان ضمن همكارى با خانم دلكش سرپرستى اركستر شماره 3 و اركستر شما و راديو را هم پذيرفته بود و مدتهاى مديد با اعضاى اين اركستر كه جمعا عبارت بودند از: ناصر زرآبادى (ويولن)، رضا گلشن راد (قره نى)، امير قره داش (ويولن)، حسن زرگريان (ويولن)، اصغر زارع (ويولن)، حسين صمدى (ويولن)، ناصر خديوى (ويولن)، چنگيز عسگرپور (فلوت)، يوسف كاموسى (عود)، اصغر كردبچه (تار)، مهدى تاكستانى (تار)، شاپور حاتمى (تار)، ابراهيم سلمكى (سنتور)، حسن لشگرى (آكوردئون)، سليمان اكبرى (جاز)، غلامعلى باشوكى (ويولنسل)، اصغر ذوالفقارى (كنترباس)، عباس زرساز (جاز)، حسين همدانيان (ضرب)، امير بيداريان (ضرب)، روزهاى دوشنبه و سه شنبه براى برنامه هاى صبح روز جمعه با زحمات فراوان برنامه اجرا و ضبط مى كردند.
زرآبادى در سال 1329 در كوچه مهران واقع در خيابان لاله زار اقدام به تأسيس كلاس موسيقى جهت تعليم و تربيت هنرجويان موسيقى كرد
و مدت دوازده سال از بهترين سال هاى عمر خود را وقف آموزش موسيقى ايرانى نمود. وى كنسرت هاى بسيارى جهت كمك به امور خيريه و پيشبرد اهداف فرهنگى- هنرى مؤسسات علمى و فرهنگى برپا كرد و با ساير اعضاى اركستر خود درآمد آنها را صرف اين امور كرد وى مسافرتهاى متعددى به كشورهاى همسايه و آلمان و هلند نمود و برنامه هاى هنرى و كنسرت هاى ساز سلو برپا و موسيقى سنتى ايران را به مردم آن ممالك در حد توان خود شناساند و از اين راه كمك شايانى به شناسايى موسيقى ايرانى كرد.
ناصر زرآبادى، مدت ها در يكى از قهوخانه هاى دروازه شميران مى رفت و از نزديك يكى از قهوه چى ها را كه هنگام شستن استكان ها آن ها را به هم مى زد و از آن صداهاى موزون و يكنواختى درمى آورد به صداى آن گوش مى داد و تماشا مى كرد و همين امر موجب گرديد تا وى كارى ابتكارى و نو انجام دهد. به اين ترتيب كه پس از روزها امتحان و تمرين تعداد هفت ليوان آب خورى را انتخاب و در هر كدام مقدارى متفاوت آب ريخت و با نواختن چوبى روى ليوان، شروع به نواختن كرد كه صداى آن با صداى ارگ بسيار نزديك مى باشد به طورى كه اگر صداى آن در اتاق ديگرى شنيده شود تشخيص آن از صداى ارگ براى انسان نامشخص و ناماموس مى نمايد. و اين برنامه ابتكارى به قدرى جالب و سرگرم كننده است كه از طرف بخش ديدنى هاى تلويزيون فيلمبردارى و در اين برنامه به نمايش درآمد.
به هرحال ناصر زر آبادى، حدود پنجاه سال در عرصه موسيقى سنتى ايران فعاليت كرد و كارنامه وى در حد يك تكنواز و آهنگساز
و رهبر اركستر، كارنامه اى بس درخشان است. وى در حال حاضر سرگرمى اش نواختن ويولن و راز و نياز كردن با اين معشوق خود مى باشد.
(تو 1299 ش)، نوازنده. در محله ى سنگلج تهران متولد شد. وى تحصيل موسيقى را از سال چهارم دبستان در سال 1311 ش در مدرسه موزيك نظام آغاز كرد. مدت دو سال زير نظر حسين خان هنگ آفرين و چهار سال زير نظر سرهنگ محمود ايروانى فن نواختن ترومپت و ويولن را آموخت. مدتى نيز نزد مسيوها يك شاگردى كرد وهايك به وى لقب دزد موسيقى داد. از سال 1323 ش همكارى خود را در راديو با قمرالملوك وزيرى آغاز كرد. مدت سه سال نيز با اركستر خانم روحبخش همكارى داشت. او مدتها ضمن همكارى با دلكش، سرپرستى اركستر شماره سه و اركستر شما و راديو را پذيرفت. در سال 1329 ش اقدام به تاسيس كلاس موسيقى جهت تعليم و تربيت هنرجويان، موسيقى كرد. زرآبادى علاوه بر كنسرتهاى متعددى كه جهت كمك به امور خيريه و پيشبرد اهداف فرهنگى- هنرى و موسسات علمى و فرهنگى اجرا كرد، مسافرتهاى متعددى به آلمان، هلند و كشورهاى همسايه ايران براى معرفى موسيقى سنتى ايران نمود.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :
[1] مردان موسيقى (251 -246/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محسن زربافيان به سال 1314 در تهران ديده به جهان باز كرد، از كودكى به موسيقى علاقمند بود و اين علاقمندى و كشش وى به سوى موسيقى، او را مثل اكثر هنرمندان در رشته موسيقى كه از سنين طفوليت جذب اين هنر مى گرديدند، او نيز مجذوب اين هنر گرديد، وى ابتدا با نواختن نى لبك كه
سازى ابتدايى و به آسانى در در دسترس قرار مى گرفت آغاز كرد.
تمرين هاى متوالى و علاقمندى شديد وى به نواختن ساز موجب شد كه او از سن پانزده سالگى نزد سليم فرزان هنرمند ارجمند و نوازنده بزرگ قره نى رفت و مدت 10 سال در خدمت ايشان به فراگيرى و نواختن اين ساز پرداخت. سپس نزد هنرمند ديگرى به نام اكبر حق كردار كه ايشان هم از هنرمندان شايسته و خوب كلارينت است رفت و نت را نزد اين هنرمند فرا گرفت.
محسن زربافيان، از سال 1338، همكارى خود را با راديو ايران آغاز كرد و اولين كار خود را با اركستر دانشجويان دانشگاه و سپس با اركسترهايى مثل: اركستر شماره 3 هنرهاى زيباى، اركستر كوچك به رهبرى عباس شاپورى، اركستر نوين به رهبرى عطاله خرم، اركستر مهندس همايون خرم، انوشيروان روحانى، اسفنديار منفردزاده، پرويز اتابكى و پرويز شهبازيان كار كرد.
محسن زربافيان، از هنرمندان خوب و بااستعدادى است كه در دوران فعاليت هاى هنرى خويش در رشته موسيقى، آهنگ هاى خوب چشمگيرى ساخت كه مى توان از: «حقله طلائى»، «چشم انتظار»، «دل افسرده»، «چشمه نور»، «كى ميشه فردا»، «عروسك چينى »، «ستاره»، «گلريز»، «شكوفه»، «دل بى قرار»، «جام طلايى»، «راز دل»، «آمدى»، «ماه حسن» و تعدادى ديگر نام برد. وى مدت ها اقدام به تربيت و تعليم شاگردان در رشته قره نى پرداخت و شاگردان فراوانى را تعليم داد و براى شناساندن موسيقى سنتى ايران مسافرت هايى در چهارچوب مبادلات فرهنگى و هنرى همراه هنرمندانى نظير: امير قره داش، احمدعلى راغب، عباس زرساز، مختار محمدى، جواد لشگرى، چنگيز عسگرپور و سليمان اكبرى به آمريكا و عمان مسافرت هايى كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد
سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يحيى زرپنجه (هارون) به سال 1270 هجرى شمسى در خانواده اى كه همگى با موسيقى آشنايى داشتند در تهران متولد شد. پدر وى از آوازى خوش بهره مند بود و با نواختن «دف» آشنايى كامل داشت. برادرش موسى زرپنجه نيز تار را خوب مى نواخت.
يحيى از كودكى تار را نزد براردش موسى فراگرفت ولى براى تكميل آن نزد استاد هميشه دوران مرحوم درويش خان رفت و مدتى كه در محضر اين مرد بزرگ موسيقى تعليم گرفت، ديگر نزد استاد نرفت و در همين مدت توانست بسيارى از دستگاهها و رديف هاى آوازى ايرانى را به خوبى بنوازد كه مى گويند دستگاه شور را نيكوتر و زيباتر از ساير دستگاهها مى نواخته است. چند صفحه اى از وى به جاى مانده كه يكى از زيباترين آنها پيش درآمد «اصفهان» از ساخته هاى مرتضى خان نى داود است.
يحيى زرپنجه ضمن اينكه هنرمندى توانا بود، ورزشكار باستانى قوى و خوش بنيه نيز بود. زرپنجه به نفع مستمندان و تهيدستان مسافرت هاى بسيارى به شهرهاى: رشت، اصفهان و شيراز كرد و براى هنردوستان و مشتاقان خود برنامه هايى اجرا كرد. متأسفانه وى در سال 1310 در جوانى زندگانى را بدرود گفت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 712 ق)، صوفى، شاعر، متخلص به زركوب و مشهور به شيخ نجم الدين زركوب. وى از اهالى تبريز بود كه با تنگدستى و عسرت زندگى كرد. شيخ سعدالدين حموى (وف 650 ق) او را در كودكى نظر كرده بود و فرموده بود كه اين كودك از ماست و مردم از وى بهره مند خواهند شد. زركوب هميشه مرجع علما و فقرا و چنان مورد احترام مردم بود كه خواجه رشيدالدين وزير با
وى در كمال ادب مكاتبه مى كرد. نويسنده ى «تاريخ گزيده» نجم الدين زركوب را معاصر با اباقاخان (685 -663 ق) مى داند. نجم الدين زركوب در تبريز وفات يافت و در گورستان گجيل دفن شد. از آثارش: رساله ى «فتوت نامه»؛ ترجيع بندى نزديك به صد بيت در «مونس الاحرار»؛ «ديوان» شعر از وى نقل شده است.[1]
(بخش 1) تبريزى، نجم الدين. شاعر ايرانى (ف. 712 يا 722 ه.ق.). وى معاصر آباقا بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ گزيده (752)، تاريخ نظم و نثر (177 -76)، تذكره ى شعراى آذربايجان (272 -268 /2)، حبيب السير (134/3)، دانشمندان آذربايجان (166 -165)، الذريعه (401/9)، رياض العارفين (81)، ريحانه (140 -139 /6)، سخنوران آذربايجان (387 -385)، فرهنگ سخنوران (412)، لغت نامه (ذيل/ نجم الدين زركوب).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1080 ق)، شاعر و عارف. از عارفان عامى و بى سواد بود. در اصل تبريزى بود، ولى در اصفهان اقامت داشت ارادت به شيخ محمدعلى موذن خراسانى از مشايخ سلسله ى ذهبيه داشته و خود نيز از مشايخ آن سلسله است. در بعضى مقاطع جوهرى و رضا و نجيب الدين تخلص مى نمود. وى در اصفهان وفات نمود و در تخت فولاد دفن شد. از جمله آثار وى: «خلاصه الحقايق»؛ مثنويهاى «سبع المثانى»، «غزليات زرگر»، «نور الهدايه» در عرفان.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (225/7 ،402/9)، رياض العارفين (82)، ريحانه (375/2)، مؤلفين كتب چاپى (162 -161 /3).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، صوفى. در «نفحات الانس» آمده است كه شيخ الاسلام خواجه عبداللَّه انصارى گفته: «بوعلى زرگر از پيران من است، از پيران مهين. صوفى بود. شاگرد ابوالعباس قصاب آملى و از وى حكايت كردى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (347).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد زروندي رحماني
محل تولد : نيشابور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
سال 1336 در روستاي زروند از بخش طاغون كوه نيشابور در خانواده اي مذهبي متولد شدم . در طول سه سال تحصيلي موفق شدم تا كلاس پنجم ابتدائي را با نمره هاي خوب به پايان برسانم . سال 1349 به مدرسه علميه گلشن در نيشابور رفته ، امثله و شرح آنرا ظرف مدت هفت- هشت روز تمام كردم . بعد از نه ماه وارد حوزه علميه مشهد شدم و در مدرسه اي بنام مدرسه آقاي موسوي نژاد كه از بهترين مدارس داراي برنامه مشهد بود ، پذيرفته شدم . اولين استاد بنده در همان روستاي خودمان جناب آقاي شيخ قاسم شور گشتي بود .
دروس مقدماتي و بخشي از دروس سطح را در مشهد خواندم از جمله بخش اول رسائل را خدمت استاد عزيز مرحوم شهيد هاشمي نژاد تلمذ نمودم و مكاسب محرمه را خدمت مقام معظم رهبري خواندم .
سال 1354 به حوزه علميه قم آمدم . سال 56-55 بود كه در مدرسه خان مستقر شدم و از اساتيد متعددي استفاده كردم ؛ بخشي از مكاسب را نزد آيت الله صانعي خواندم و بخش باقيمانده رسائل را خدمت آقاي اعتمادي گذراندم . كفايه را نيز نزد حضرات آيات فاضل ، سلطاني ، سبحاني و مظاهري تلمذ نمودم . در تفسير، درس آيت الله خزعلي و آيت الله مشكيني شركت كردم .اما اساتيدي كه درس خارج را خدمتشان تلمذ
كردم عبارتند از : آيات عظام وحيد خراساني ( حدود بيست و دو- سه سال خارج فقه و اصول ) ، شيخ جواد تبريزي ( هفت- هشت سال خارج فقه ) ، ميرزا هاشم لاريجاني ( مدت كوتاهي خارج اصول ) و آيت الله سيد محمود هاشمي شاهرودي .دروس فلسفه ( منظومه ، نهايه الحكمه ، اسفار ، فصوص الحكم و اشارات ) را نزد حضرات آيات محمدي گيلاني ، حاج شيخ يحيي انصاري دارابي ، مصباح يزدي ، جوادي آملي و حسن زاده آملي خواندم .
از الطاف الهي اين بوده كه اين توفيق را داشته ام و از همان سالهاي اولي كه وارد حوزه علميه مشهد شدم ، تدريس را شروع كردم و تا كنون علاوه بر دروس مقدمات ، دروس سطح از جمله رسائل ، مكاسب ، كفايه ، بدايه و نهايه را سالهاي سال تدريس كرده ام . در حال حاضر علاوه بر چندين جلد كتاب ( كه در دست چاپ مي باشد ) ، افزون بر نود و پنج مقاله در مجله تخصصي فقه و مجلات ديگر از بنده چاپ شده است .
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 230 ق)، موسيقيدان، نوازنده، اديب و شاعر. ملقب به زرياب و معروف به بصرى. از موسيقيدانان بنام ايرانى بود كه محل تولد وى را برخى شهر رى دانسته اند. او هنر موسيقى را در بغداد از اسحاق موصلى فراگرفت و در اين هنر مهارت يافت. شهرتش تا بدانجا رسيد كه به دربار خليفه هارون الرشيد راه يافت و به واسطه ى وسعت اطلاعات علمى و ادبى و مهارت در فن موسيقى مورد توجه قرار گرفت و رقيب اسحاق
موصلى شد. از اين رو اسحاق او را وادار كرد كه از بغداد رخت بربندد، زرياب هم ابتدا به سوريه و مصر و سپس به اندلس رفت و حكم بن هشام، امير اندلس، از وى استقبال نمود. او مدرسه ى بزرگى براى تعليم و توسعه ى فن موسيقى مشرق زمين در اندلس داير كرد و دامنه ى فعاليت خود را گسترش داد. زرياب در نواختن عود و در سبك و شيوه ى آواز تصرفاتى كرد كه باعث سهولت يادگيرى شاگردان شد. وى در قرطبه درگذشت. همانطور كه مكتب ابراهيم موصلى و فرزندش، اسحاق، و خاندان موصلى در بغداد مشهور بود، مكتب او نيز در اسپانيا شهرت فراوان يافت و منشا اثر در كشورهاى ساحلى آفريقا و نيز در موسيقى اروپا شد. زرياب از ادب نيز بهره ى وافى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (180/5)، تاريخ ادبيات زبان عربى (614 ،572)، تاريخ موسيقى (126 -123 ،116 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (719/2)، لغت نامه (ذيل/ زرياب).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1310 -1270 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در خانواده اى هنردوست در تهران متولد شد. يحيى از كودكى تار را نزد برادرش موسى زرين پنجه فراگرفت و براى تكميل آن نزد استاد درويش خان رفت و توانست بسيارى از دستگاهها و رديفهاى آواز ايرانى را خوب بنوازد. دستگاه شور را بهتر از ساير دستگاهها مى نواخت. او به نفع مستمندان و تهيدستان مسافرتهاى بسيارى به شهرهاى رشت، اصفهان و شيراز نمود و برنامه هايى اجرا كرد. چند صفحه اى از وى به يادگار مانده كه پيش در آمد «اصفهان» از ساخته هاى مرتضى خان نى داوود از زيباترين آنهاست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مردان موسيقى (25 -24
/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصراللَّه زرين پنجه بسيار جوان بود كه در خود ذوق به موسيقى را احساس كرد و با دلى سرشار از اين علاقه به نزد ميرزا ربيع برادر درويش خان رفت و شاگردى او را به جان و دل پذيرفت. ميرزا ربيع همين كه نصراللَّه را جوان مستعدى يافت با شوقى مطبوع تعليم او را برعهده گرفت و نصراللَّه را به رموز موسيقى آشنا ساخت. نصراللَّه همين كه محضر استاد را براى درك نكات برجسته ى موسيقى آماده يافت. شب و روز به كار آموختن پرداخت و ديرى نگذشت كه در اين راه به جايى رسيد آنگاه نزد حسين خان هنگ آفرين و موسى خان معروفى رفت و از محضر اين دو استاد نيز بهره گرفت و نكات بسيارى آموخت، زرين پنجه رفته رفته در سه تار و عود و ترمپت دستى يافت و خود در اين راه استاد گرديد ولى با اين همه چون از روزگار نخست به تار علاقه ى بيشترى داشت آن را ساز تخصصى خود قرار داد و شب و روز وقت خود را صرف تكميل آن نمود تا آنجا كه پنجه اش در اين راه زرين شد و زرين پنجه لقب گرفت.
زرين پنجه، از سال 1322 در راديو به كار نوازندگى پرداخت و با اركسترهاى مختلفى كار كرد و مدتى هم رهبرى اركستر شماره يك راديو را به عهده داشت و در هنرستان موسيقى ملى هم معلم تار و سه تار بوده است. زرين پنجه، در دوران فعاليت هنرى خود حدود 50 آهنگ ساخت.
به سال 1285 در تهران متولد شد و از همان كودكى با موسيقى مأنوس شد و خود با آن انس گرفت.
ثمره ى ازدواج زرين پنجه دو دختر است كه از او به يادگار
مانده به نامهاى مهين زرين پنجه و شهين زرين پنجه، كه مهين پيانو و شهين ويولن مى نوازند و هر دو از فارغ التحصيلان هنرستان موسيقى ملى مى باشند، نصراللَّه زرين پنجه در آذرماه 1360 دار فانى وداع گفت، روانش شاد.
(1360 -1285 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران به دنيا آمد. در جوانى تار را نزد ميرزا ربيع، برادر دريوش خان، فراگرفت. سپس از محضر استادانى چون: حسين خان هنگ آفرين، موسى خان معروفى، نى داوود و شهنازى بهره گرفت. وى جزو دسته موزيك هنگ آفرين بود و تار را در كلاس خصوصى او فراگرفت. زرين پنجه در سه تار و عود و ترومپت نيز مهارت يافت و استاد اين فن شد. تار را ساز تخصصى خود قرار داد و تا آنجا پيش رفت كه لقب زرين پنجه گرفت. وى از سال 1322 ش در راديو به نوازندگى پرداخت و با اركستر شماره يك راديو را به عهده داشت در هنرستان موسيقى ملى معلم تار و سه تار بود. زرين پنجه، در دوران فعاليت هنرى خود حدود پنجاه آهنگ ساخت. از شاگردان او مى توان به امان اللَّه تاجيك اشاره كرد كه در زمينه ى عود هنرآموز بود.[1]
نوازنده.
تولد: 1285، تهران.
درگذشت: 25 آذر 1360، تهران.
نصرالله زرين پنجه از كودكى با موسيقى مأنوس شد. در سيزده سالگى به شاگردى ميرزا ربيع براى فراگيرى تار رفت. بعدها وارد خدمت موسيقى نظام شد. سپس نزد حسين خان هنگ آفرين و موسى معروفى رفت و از محضر اين دو نفر نيز بهره گرفت و نكات بسيارى آموخت. بعدها از خدمت موسيقى ارتش استعفا داد. زرين پنجه رفته رفته در سه تار و عود و ترمپت دستى يافت ولى با اين همه چون از روزگار نخست به
تار علاقه بيشترى داشت آن را ساز تخصصى خود قرار داد و شب و روز وقت خود را صرف تكميل آن نمود تا آنجا كه زرين پنجه لقب گرتف. چندى از مرتضى نى داود و يحيى زرپنچه و على اكبر شهنازى تعليم گرفت. تا اينكه با موسى معروفى آشنا شد و از رديف هاى ايشان استفاده برد.
نصرالله زرين پنجه در سال 1313 از موسيقى دلسرد شد و تار را كنار گذاشت و به خدمت دولت درآمد و در وزارت دارايى مشغول به كار شد. در سال 1320 كه در هنرستان موسيقى كلاس هايى تأسيس شد، دوباره شوقى يافت و در آن كلاس از حسين سنجرى تعليماتى گرفت. هنگامى كه اركستر انجمن موسيقى ملى تشكيل شد، از اولين نوازندگانى بود كه در اين اركستر شركت كرد. بعدها بر اثر تشويق روح الله خالقى از وزارت دارايى به فرهنگ انتقال يافت و دوباره به موسيقى پرداخت.
نصرالله زرين پنجه از سال 1322 در راديو به كار نوازندگى پرداخت و با اركسترهاى مختلفى كار كرد و مدتى هم رهبرى اركستر شماره ى يك راديو (اركستر سازهاى ايرانى) را به عهده داشت و در هنرستان موسيقى ملى هم معلم تار و سه تار بوده است. زرين پنجه، در دوران فعاليت هنرى خود حدود پنجاه آهنگ ساخت. وى همچنين اتودهايى براى تار نوشته كه به چاپ رسيده است. (دو جلد).
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ هنرهاى ملى (619/ 1)، سرگذشت موسيقى (226/ 1)، سيماى هنرمندان (225 ،99 ،24/ 1)، مردان موسيقى (73 -71/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اسماعيل زرين فر، فرزند مهدى روز عيد قربان در تكيه زرگرها، جنوب تهران متولد شد. و از حدود چهارصد سال پيش
اصل و نسب وى در تهران زيست مى كردند. پدربزرگ وى در دربار ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه، مستوفى دربار بود و هر روز غروب در آن زمان دربار چراغانى مى شد و براى شب نشينى و بزم شبانه شاه و درباريان جمع مى شدند و به ساز اساتيد وقت گوش مى دادند.
پدربزرگ اسماعيل، پسرى داشت به نام عليرضا كه بنا به معمول آن روز به مكتب مى رفت، چند سالى از مكتب رفتن وى نگذشته بود كه روزى با پدرش به دربار مى رود و آن روز هم بساط موسيقى دربار برپا بود و استادانى چون: آقا ميرزا عبداللَّه، آقا حسينقلى، سماع حضور، باقرخان كمانچه كش، جوادخان قزوينى كه استاد كمانچه بود حضور داشتند، عليرضا كه طفلى بيش نبود از همان ابتدا محو نوازندگى اين اساتيد شده و شيفته ى موسيقى مى گردد و از پدرش خواهش مى كند كه وى را جهت آموختن ساز نزد يكى از اين استادان ببرد، پدر هم چون علاقه ى بيش از حد پسر را به موسيقى مى بيند كمانچه اى تهيه مى كند و وى را نزد جوادخان قزوينى مى برد و از ايشان خواهش مى كند كه وى را تعليم كمانچه دهد. (ناگفته نماند كه جوادخان قزوينى يكى از نوابع زمان بوده و كمانچه زدن وى همطراز بود با نى زدن نايب اسداللَّه نوايى كه در اصفهان استادانى حسن كسايى بوده و مى گويند هر وقت نى مى زده گوسفندان از دور و نزديك به دورش جمع مى شدند و گوش مى دادند و پرندگان نيز قدرت حركت و پر زدن هم نداشتند و مى نشستند و به نواى نى وى گوش مى دادند.) به هر حال عليرضا مدت سه سال تحت تعليم چنين استادى قرار مى گيرد و از محضر وى
كسب فيض مى كند.
سابق بر اين موسيقى ايران علمى نبود و هرچه بود عملى بود و به طور سينه به سينه باقى مانده و همينطور هم به شاگردان آموخته مى شد و بايد گفت اين آموزش روى رديفها بود و در سه دوره، رديف موسيقى ايرانى، آموخته مى شد. دوره ى اول، دوره ى دوم، دوره ى سوم. دوره ى اول؛ يك دوره ى ساده بود؛ دوره ى دوم، يك كمى تحريرات و گوشه هايى بيشتر آموخته مى شد، دوره ى سوم كاملاً گوشه هاى هفت دستگاه به تمام معنى تعليم داده مى شد.
روزى كه پدر عليرضا عده اى مهمان از درباريان داشت به او مى گويد: «كه پسرجان سازت را بياور و قدرى ما را سرگرم كن»، وى اطاعت امر پدر مى كند و سازش را مى آورد و شروع مى كند به كمانچه زدن نزد مهمانان و چون از استاد بزرگى تعليم گرفته بود و خودش نيز داراى استعدادى فوق العاده بود و جز به موسيقى به چيز ديگرى فكر نمى كرد و سعى اش بر اين بود كه برسد به مقام استادى، وقتى آن روز نوازندگى مى كند سخت مورد توجه و نظر درباريان قرار مى گيرد به طورى كه تعريف ساز زدن وى به گوش مظفرالدين شاه مى رسد و مظفرالدين شاه پدر وى را احضار و از او مى پرسد؟ «ميرزا عبداللَّه، پسر شما كمانچه مى زند؟» ميرزا عبداللَّه پاسخ مى گويد: «بله». مى پرسد: «استادش چه شخصى بوده؟» مى گويد: «جوادخان قزوينى». سپس مظفرالدين شاه مى گويد: «پس بايد خيلى خوب ساز بزند، وى را نزد ما بياور تا سازش را گوش كنيم».
ميرزا عبداللَّه، پسرش عليرضا را نزد مظفرالدين شاه مى برد و وى براى شاه قدرى ساز مى زند و به قدرى انگشتانش روى كمانچه قرص و محكم و خوش حالت
و پخته قرار مى گيرد كه شاه شديداً تحت تأثير نواختن او قرار مى گيرد و بلافاصله دستور مى دهد هر شب عليرضا كه هنوز كودكى بيش نبود برود دربار موقع خواب شاه ساز بزند تا شاه خوابش ببرد و از آن زمان به بعد، پس از پايان، مجلس موسيقى كه توسط آقا ميرزا عبداللَّه، آقا حسينقلى، باقرخان، حسين خان اسماعيل زاده و عده اى ديگر از اساتيد برپا مى گشت، چشمان عليرضا را مى بستند و وى را كنار تختخواب شاه مى نشاندند و زنهاى حرمسرا اطراف تخت مى نشستند و به ساز كودك هنرمند گوش فرامى دادند و عليرضا آنقدر ساز مى زد تا مظفرالدين شاه خوابش ببرد و پس از خواب شاه وى با چشم بسته تعظيم مى كرد و يكى از خواجگان حرم زير بغلش را مى گرفت و به بيرون هدايت مى شد. مظفرالدين شاه خيلى به سبك زدن عليرضا علاقه پيدا مى كند به طورى كه به وى دستور مى دهد كه بعد از اين غير از دربار حق ندارى در جاى ديگرى كمانچه بزنى و مى گويد: «اگر بشنوم جاى ديگرى ساز بزنى تو را تنبيه سختى خواهم كرد». اتفاقاً، روزى عده اى از درباريان دور هم جمع بودند، با اصرار فراوان عليرضا را وادار مى كنند كه براى ايشان ساز بزند و عليرضا هم ناچار مى پذيرد و براى آنها شروع به نواختن مى كند. ولى اين موضوع به گوش شاه مى رسيد و مظفرالدين شاه وى را احضار مى كند و با پرخاش به او مى گويد: «مگر به تو دستور نداده بودم كه غير از دربار حق ندارى جاى ديگر ساز بزنى؟» عليرضا سرش را پايين مى اندازد و با لحن مظلومانه اى كه انگار بزرگترين گناهان و خطاها را مرتكب گرديده،
مى گويد: «گول خوردم و خطا كردم، ديگر غير از حضور شاه و دربار، جاى ديگر و براى هيچ احدى ساز نمى زنم». ولى مظفرالدين شاه كه خيلى از اين بابت خشمگين گشته بود، دستور مى دهد كه دست وى را قطع كنند كه او ديگر نتواند ساز بزند.
درباريان جملگى روى دست و پاى شاه مى افتند و بسيار عجز و لابه مى كنند كه قربان دست اين هنرمند را قطع نفرماييد وى را ببخشيد ما همگى ضامن مى شويم كه جاى ديگرى غير از دربار ساز نزند، در اينجا مظفرالدين شاه دستور مى دهد تا وى را فلكش كنند و كتك مفصلى به عليرضا مى زنند و آنقدر با تركه وى را مى زنند تا چند بار بيهوش مى گردد. آرى اين وضع دربار قاجار با هنرمندان بود.
بايد يادآور شد كه به طور كلى شيوه ى آزار هنرمندان از ديرباز در اين مرز و بوم و به خصوص در دربار سلاطين و بين درباريان، امرى عادى و مرسوم بوده چنان كه شبيه حادثه اى نيز در زمان فتحعليشاه قاجار روى داده كه ذكر آن از نظر آشنايى به چگونگى احوال آن گروه از مردم، شايان توجه است. ذكر اين واقعه در شرح احوال عبداللَّه خلف كه از مستوفيان و خطان زمان فتحعليشاه قاجار بود، در مجله ى يادگار، جلد سوم شماره ى يك صفحه ى 61 بدينگونه آمده است:
«در كتابخانه ى سلطنتى فتحعلى شاه قرآنى موجود بوده كه با خط بسيار زيبايى نوشته شده بود، ولى روزى معلوم شد كه يكى از جزوات قرآن مجيد مفقود شده است، درباريان به امر شاه درصدد جستجوى كسى برآمدند كه بتواند آن جزوه ى كتاب آسمانى را به همان زيبايى و اسلوب جزوات ديگر
بنويسد.
قرعه به نام مرحوم حاج ميرزا عبداللَّه خلف اصابت كرد و اين شاعر خوشنويس به فاصله ى چند روز آن جزوه ى مفقود شده را چنان شبيه به خط ساير جزوات نوشت كه شاه در تشخيص جزوه ى نو نوشته، از ساير جزوات بازماند و نام كاتب را پرسيد تا او را مشمول عنايات شاهانه قرار دهد... ليكن خدعه و نيرنگى كه خاص درباريان آن ايام بود باعث شد كه از دربار معدلت مدار امر شود كه دست راست مرحوم خلف را به اين بهانه كه ممكن است طغراى ظلل اللهى را جعل نمايد از شانه قطع نمايند.» پس از انقراض سلسله ى قاجاريه عليرضاى كودك كه حالا استادى بزرگ گرديده بوده و از آزادى كامل برخوردار بود، در منزل به تدريس موسيقى مشغول مى گردد و شاگردان زيادى را تعليم مى دهد و اين همان استاد عليرضا چنگى بود كه يكى از مفاخر بزرگ موسيقى كشور گرديده بود.
اسماعيل زرين فر خواهرزاده ى اين استاد فرزانه و بزرگ بيش از هفت بهار از زندگيش نگذشته بود كه نزد دايى خود، عليرضا چنگى جهت تعليم گرفتن كمانچه و ويولن رفت و موسيقى را به طور سنتى و سينه به سينه فراگرفت، سپس نزد حسين اسماعيل زاده مى رود و چند سالى نيز از اين استاد بزرگوار تعليم مى گيرد. زرين فر در سال 1300 با شخصى به نام آقا ميرمهدى ورزنده كه از بروكسل آمده بود و سمت استاد ورزش نوين ايران را به عهده داشت آشنا مى شود و چون در اين زمان در دبيرستان دارالفنون شاگرد بود و يكى از ورزشكاران به نام وقت آن مدرسه بود، همراه با 9 نفر ديگر براى تدريس و تعليم ورزش در مدارس
انتخاب مى شود و همين زمان هم كلنل وزيرى كه تازه از اروپا به ايران آمده بود و در نظر داشت مدرسه عالى موسيقى را تأسيس نمايد و سرودهايى نيز جهت مدارس ساخته بود، روزى همراه با ميرمهدى ورزنده ويولونش را برمى دارد و به منزل كلنل وزيرى مى روند، كلنل از ايشان سؤالاتى مى كند و مى گويد قدرى ساز بزن و او قطعاتى را مى نوازد كه كلنل از وزيرى مى گويد: «شما نت مى دانيد»، وى پاسخ مى دهد: «كه نه موسيقى را به طور سنتى ياد گرفته»، كلنل وزيرى مى گويد: «با اين استعداد و نوازندگى حيف است كه نت ندانيد، بيايد شما هم مانند آقايان: ابوالحسن صبا، سليمان سپانلو، حسين سنجرى و عده اى ديگر از اشخاص كه اسم نوشته اند، شما هم ثبت نام نماييد». و وى هم بلافاصله مى پذيرد و ثبت نام مى كند و اولين آهنگى را هم كه كلنل وزيرى ساخته بود و با پيانو توسط خود استاد نواخته شده بود به شاگردان آموخته مى شود كه شعر آن چنين است:
نيروخواهى چون ما بيا و ورزش نما
زور بازو گر بايدت كوشش نما
ورزش بدهد تن را نيرو
آرد به جوان زور بازو
حال سالم دارد ورزشكار
حال سالم دارد ورزشكار
زرين فر در مدرسه عالى موسيقى پس از سالها زحمت و كوشش و بهره گيرى از اساتيدى چون: كلنل وزيرى، سورن آراكليان، سرژ حوتسيف، جانبازيان، استپانيان و پروو كه يك ويولونيست ممتاز و عالى مقام فرانسوى بود و موسيو رونى متدهاى نت فرنگى را ياد مى گيرد و روزى 16 ساعت ويولن مى زند و چون خودش استاد ورزش و ورزشكار بود و از نيرو و توانايى بدن كاملاً بهره ور بود، توانست با قدرت تمام به جلو برود و خيلى
بيش از عده اى ديگر، توانست از محضر اين استادان بزرگ جهت نيل به مقصود خود استفاده نمايد و مدت هجده سال اين كار متداوم، توأم با ساير كارها و مسئوليت هايى كه در وزارت فرهنگ به عهده داشت ادامه مى يابد و همين امر سبب خستگى و فرسودگى استاد مى شود ولى او توانست در عوض به اهداف خود برسد.
در سال 1307 كه سالار معزز پس از آن همه خدمات شايان توجهى كه انجام داد، و شاگردان بسيار خوبى كه در مدرسه موزيك تربيت كرد، جا دارد كه از اين استاد گرانمايه و خدمات گرانبهايش ياد مى شود و بايد گفت چون ايشان ديگر پير شده بود، بازنشسته گرديد و كلنل وزيرى به جاى وى مشغول كار شد. كلنل وزيرى كه از نظر نظامى، خودش افسر بود ولى با موزيك نظامى چندان آشنايى نداشت، لكن در نواختن تار و قواعد ويولن و پيانو و هارمونى استاد و خيلى خوب آنها را مى دانست و تحصيل كرده ى كشورهاى: فرانسه و آلمان بود و از بزرگان و استثنائات زمان خود به شمار مى رفت و وى از طرفى ديدى وسيع و مديرى مدبر بود و همين ويژگى هاى مخصوص كه در نهاد اين مرد بود موجب پيشرفت و تربيت شاگردان بسيار خوبى در مدرسه موسيقى گرديد. اسماعيل زرين فر، بنا به پيشنهاد كلنل وزيرى در سال 1307 به سمت نظامت و معلمى مدرسه انتخاب مى شود و وى از همين سال در هنرستان شروع به تدريس مى كند. در اين زمان كل بودجه ى مدرسه عالى موسيقى مبلغى در حدود 5000 ريال بود و اغلب در مدرسه وسائل نداشتند و شاگردان اين مدرسه، روى ميز و نيكمت هايى مى نشستند
كه با دوده و سريشم رنگ شده بود و وقتى كمى هوا گرم مى شد لباس شاگردان به ميز و نيمكت مى چسبيد و كثيف مى شد. حقوق استاد زرين فر هم در اين زمان با توجه به اين كه سمت نظامت مدرسه را داشت، معلم ويولن بود، معلم تئورى بود، دفترنويس، ماشين نويس بود و خلاصه تمام كارهاى دفترى را نيز انجام مى داد فقط مبلغى در حدود چهل تومان بود.
وى در مدرسه موسيقى شش رشته درس مى داد و بسيارى از كارهاى مدرسه به عهده ى وى بود و تا سالهاى متمادى ادامه داشت تا كلاسهايى تأسيس شد به نام كلاسهاى پرورش افكارى كه چهل نفر انتخاب و آماده شده بودند جهت موسيقى نظامى و كلنل وزيرى، زرين فر براى تربيت معلمى سرود و موسيقى نظامى، اين چهل نفر با همكارى دكتر مصطفى اديب، ضرابى، سورن آراكليان، مختارى، روح اللَّه خالقى، منوچهر وارسته، سرژ خوتسيف و دكتر حسين گل گلاب كه خودش نيز از شاگردان مدرسه عالى موسيقى بود و اشعار سرودها را مى سرود كار آموزش را اداره مى كردند. در مدرسه عالى موسيقى بود كه زرين فر با استاد روح اللَّه خالقى آشنا شد، خالقى كه مورد علاقه ى شديد كلنل وزيرى بود و كلنل كمكهاى شايانى به پيشرفت وى در اين مدرسه نموده بود، از همكارى زرين فر هم جهت آموزش ويولن به هنرجويان بهره مند گرديد ولى چون نواختن ويولن، يك استعداد خاص و قدرت و عظمتى اصولاً در دست آدمى بايد باشد و خلاصه نبوغى بايد نوازنده داشته باشد تا بتواند جلو برود و در جا نزد زيرا بعضى ها هستند كه همان وسط كار مى مانند و ديگر پيشرفتى ندارند، تكنيك ندارند، ولى بعضى ها هم هستند كه
خيلى سريع پيش مى روند و قدرت آرشه كشى دارند، نبوغ و استعداد خاصى دارند و ميان صدها نفر، نام آور مى شوند و روح اللَّه خالقى هم، استادى اش در موسيقى، بيشتر در تنظيم اركستر و آرمونى بود كه مى توان گفت در اين باب نابغه بود و در مدرسه هم رفته رفته روى آورد به تئورى موسيقى و درس تئورى موسيقى به شاگردان مى داد، روانش شاد.
به هر حال زرين فر روزى در مدرسه مى بيند كه روح اللَّه خالقى يك مسئله اى از آرمونى در دستش است كه دارد حل مى كند، از خالقى مى پرسد «كه چگونه و كجا مى خوانى؟» خالقى مى گويد: «من به صورت مكاتبه اى در بيروت با كلس و اندانس استاد منحصر آرمونى آنجا ارتباط دارم و به طور مكاتبه اى درس مى خوانم». زرين فر مى پرسد «آيا من هم مى توانم مانند شما درس بخوانم؟» خالقى جواب مى گويد: «اشكالى ندارد، شما هم تقاضا كنيد». و وى بلافاصله مبلغ 240 ريال توسط آدرسى كه استاد خالقى در اختيار وى مى گذارد به بيروت مى فرستد و ثبت نام مى نمايد و هارمونى را نيز توسط استاد بيروتى مانند خالقى مى آموزد و بعداً استاد خالقى به سمت معلم هارمونى مدرسه ى عالى موسيقى برگزيده شد كه زحمات فراوانى نيز در اين مدرسه براى تربيت شاگردان متحمل گرديد و بعد از سالها مدرسه اى جهت اداره ى موسيقى كشور تأسيس گرديد كه كلنل وزيرى رئيس موسيقى كشور، روح اللَّه خالقى معاون موسيقى كشور و اسماعيل زرين فر مسئول هنرستان عالى موسيقى گرديدند.
زرين فر حدود چهارصد آهنگ با سرودها ساخته و هفته اى دوبار كه به راديو مى رفت، بدون استثناء قطعه ى تازه اى مى ساخت و مى نواخت و در مأموريتى كه به وى محول مى شود به شهرستان مشهد مى رود و در جشن
فردوسى شركت و مدت چهار سال در فرهنگ آن سامان مأموريتش به طول مى انجامد.
در مشهد استاد، اقدام به تأسيس كلاس موسيقى مى نمايد و شاگردان زيادى را تحت تعليم و تربيت قرار مى دهد كه از جمله خانم پوران شفيعى، استاد عاليقدر دانشگاه اصفهان و دختر خاله ى آقاى محمد ميرنقيبى بود. بايد گفت زمانى كه اين خانم تعليم ويولن مى گرفت، محمد خيلى كوچك بود كه همراه دختر خاله ى خود به كلاس مى آمده و گوش مى داد و چون خيلى دقت مى كرد و با كنجكاوى ناظر بر درس دختر خاله ى خود بود، اين مسئله از چشم استاد زرين فر دور نمى ماند و استاد به وى مى گويد: «فرزندم از رفتارت پيداست كه به موسيقى علاقه دارى، بيا همين طور كه من به دختر خاله ات درس مى دهم به شما درس بدهم». و محمد ميرنقيبى هم نزد استاد شروع به تعليم ويولن مى كند.
ديگر از شاگردان خوب و با استعداد استاد زرين فر، آقاى عباس شاپورى است كه صرفنظر از بعضى ساخته هايش، يكى از موسيقيدانان باذوق و از آهنگسازان با قريحه ى ما مى باشد.
از شاگردان ديگر استاد، دكتر باقر شريعت، مدير مجله ى تهران اكونوميست بود كه خيلى خوب ويولن مى زد و مى رفت كه يكى از بزرگان موسيقى كشور شود ولى كارهاى روزنامه نگارى وى را در مسيرى ديگر قرارداد، عطااللَّه زيبايى، احمد خاص هم كه خوب ويولن مى زد و هم بسيار عالى مى خواند از ديگر شاگردان استاد بودند كه آنها هم به كارهاى ديگر دولتى روى آوردند.
محمود تاجبخش يكى ديگر از شاگردان خوب و با ارزش ديگر استاد است كه بسيار مورد لطف و توجه او بوده و متقابلاً محمود تاجبخش هم علاقه و احترامى خاص و ويژه
براى استاد خود قائل هستند و اين احترام دو طرفه ى مريد و مرشد موجب گرديد كه استاد زرين فر يك رباعى در وصف وى به سرايد كه آن چنين است:
جز مهر و وفا من ز وجود تو نديدم
زان غنچه ى بشگفته به جز خنده نديدم
اى گل به خدا مظهر مهرى و صفايى
همانند تو من شمع فروزنده نديدم
يكى ديگر از شاگردان ممتاز استاد، دكتر مهدى بركشلى بود. استاد زرين فر در سال 1302 در مدرسه توفيق روبروى تكيه ى زرگرها كه منزل استاد هم همانطور كه اشارت رفت در همانجا بود، درس ورزش مى داد، پدر بركشلى مردى بود لاغراندام، خوش سيما، با خدا و متدين كه در همين مدرسه درس مى داد كه بيشتر وقتش يا صرف نماز و عبادت مى شد و يا در مدرسه به شاگردان درس مى داد و پسر وى مهدى به واسطه همسايگى در محل آمد و شد در مدرسه با زرين فر، بيش از ساير شاگردان دوست و مأنوس مى گردد، لذا از استاد تقاضا مى كند كه نزد وى ويولن درس بگيرد و استاد هم مدت دو سال و اندى به وى تعليم ويولن مى دهد، دكتر مهدى بركشلى بعدها در هنر موسيقى كشور، يكى از بزرگان و نوابع مى گردد كه خدمات شايانى به موسيقى علمى مملكت نمود.
استاد اسماعيل زرين فر، در مدرسه عالى موسيقى با مرحوم صبا، خالقى و ساير استادان آن زمان حدود 22 صفحه پر مى كند و همراه با همين استادان از سال 1322 تا 1326 در راديو فعاليت داشت و غير از ويولن و كمانچه با ويولن آلتو هم آشنايى كامل دارد كه بسيارى مواقع آلتو مى نواخت. وى مى گويد: «طاهرزاده يكى از خوانندگان خوب و طراز اول مركب خوانى
بود و اقبال آذر هم از موسيقيدانان و خوانندگان بزرگ ايران است و ساليان دراز با ايشان نشست و برخاست داشته ام به طورى كه در همان تكيه زرگرها، نزديكى منزلمان، شخصى به نام ابراهيم عاصى منزل داشت كه معلم كلاس پنجم ابتدايى بود، (اين شخص پدر آقاى على تابش هنرپيشه ى معروف تأتر و سينما) مردى بود باذوق، شاعر و ورزشكار كه شعر چندين سرود از ساخته هاى بنده را هم سروده بود، هر هفته با اقبال السلطان به منزل تابش مى رفتيم و شروع مى كرديم به خواندن و شعر گفتن و ساز زدن و اقبال السلطان هم بيشتر مواقع در آنجا شروع مى كرد به خواندن، يادم هست روزى وى آوازى در «عراق و ماهور» كه بايد «نهيب و عراق» با صدا برود بالا و به اصطلاح چهاردانگ كافى باشد مى خواند ولى وقتى مى خواند همانطور كه او لبخند و تبسم بر لبانش نقش بسته بود، به راحتى و قشنگى و زيبايى چهاردانگ را عالى مى خواند و او يك چنين قدرتى در خواندن داشت و يكى از كارهاى انحصارى كه وى انجام داد و هيچكس ديگر نتوانست مانند اقبال السلطان بكند اين بود كه يك شعر داشت كه تقريباً تمام هفت دستگاه را كه هر شعر مناسب اين دستگاهها بود اشاره مى كرد مى خواند:
راست گويان حجازى به نوا مى گويند
كه حسين كشته شد از راه مخالف به عراق
يك چنين هنرى را هيچكس جز اقبال آذر نداشت. سالها در منزل شادروان ابراهيم عاصسى اين محفل دوستانه ى ما ادامه داشت تا عاصى و اقبال السلطان به رحمت ايزدى پيوستند. روانشان شاد».
(س چهاردهم ق)، موسيقيدان و نوازنده. خواهرزاده استاد عليرضا چنگى بود. وى در تهران متولد شد. كمانچه و
ويولن را در هفت سالگى نزد دايى خود آموخت و موسيقى را به طور سنتى فراگرفت. مدتى نيز شاگرد حسين خان اسماعيل زاده بود. از سال 1300 ش در مدرسه عالى موسيقى نزد استادانى چون: كلنل وزيرى، سورن آراكليان، سرژ حوتسيف، جانبازيان، استپانيان و پروو، كه يك ويولونيست ممتاز و عالى مقام فرانسوى بود، و موسيورونى متدهاى نت فرنگى را تكميل كرد و در سال 1307 ش به پيشنهاد كلنل وزير سمت ناظمى و معلمى مدرسه عالى موسيقى را به عهده گرفت. در همين مدرسه بود كه زرين فر با استاد روح اللَّه خالقى آشنا شد و اين آشنايى باعث شد كه هارمونى را نيز توسط استاد بيروتى مانند خالقى بياموزد. بعدها كه مدرسه اى جهت اداره ى موسيقى كشور تاسيس شد، كلنل وزيرى رييس موسيقى كشور، روح اللَّه خالقى معاون موسيقى كشور، و اسماعيل زرين فر مسئول هنرستان عالى موسيقى گرديدند. وى حدود چهارصد آهنگ و سرود ساخته است. او در ماموريتى كه به مشهد مى رود اقدام به تاسيس كلاس موسيقى مى نمايد و شاگردان زيادى را تحت تعلمى و تربيت قرار مى دهد از جمله، خانم پوران شجيعى، محمود تاجبخش و دكتر مهدى بركشلى. زرين فر در سال 1314 تا 1317 ش در مشهد با كمك عده اى از هنرمندان جمعيتى در مدرسه عالى موسيقى با استاد صبا، خالقى و ساير استادان آن زمان حدود بيست و دو صفحه پر مى كند. او غير از ويولن و كمانچه با ويولن آلتو هم آشنايى كامل داشت و بسيارى مواقع آلتو مى نواخت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (546/ 2)، سرگذشت موسيقى (72/ 1)، سيماى هنرمندان (292/ 1)، مردان
موسيقى (59 -49/ 1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 369 ق)، حافظ، محدث، اصولى و مفسر. وى از ابوالقاسم بغوى و ابومحمد بن صاعد و حسين بن على بن زيد و همطبقه ى آنان حديث شنيد. ابوبكر بن ابى على و ابونعيم اصفهانى و گروهى ديگر از وى حديث روايت كرده اند.ابونعيم اصفهانى گويد كه زعفرانى به لحاظ شناخت استوار و دانش فراگيرش بندار اصول و حديث شهر ما بود. او داراى تصنيفات بسيار بود. از آثارش: «السمند» يا «مسند زعفرانى»، در حديث؛ «التفسير زعفرانى» يا «تفسير القرآن»؛ «الشيوخ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (277/2)، ايضاح المكنون (482 ،305 /1)، سير النبلاء (518 -517 /16)، معجم المؤلفين (55/4)، الوافى بالوفيات (46 -45 /13)، هديه العارفين (305/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جعفر زعيمى نيكو، از هنرمندان فعال و مبتكر است كه در سال 1343 وارد خدمت در نيروى هوايى شد و پس از قبولى در آموزش هاى مربوط، با درجه گروهبانى به نواختن ترومپت در يكى از واحدهاى آموزشى موزيك آن نيرو مشغول خدمت گرديد. در دوران هفت ساله نوازندگى با ترومپت ضمن اجراى انواع مارش و سرودهاى ايرانى و خارجى، با اجراى آثار كلاسيك جهان تحت رهبرى جناب سرهنگ افشار را تجربه كرد.
جعفر زعيمى نيكو، پس از اخذ ديپلم رياضى، با استفاده از بورسيه ارتش و قبولى در رقابت واجدين شرايط به هنرستان عالى موسيقى راه يافت و پس از اخذ ليسانس از اين هنرستان به درجه ستوان دومى نائل آمد و بلافاصله در مسابقات اعزام به مدرسه سلطنتى موزيك نظام انگلستان شركت و برنده اين بورس تحصيلى شد و بعد از پايان آموزش زبان انگليسى به آن مدرسه اعزام شد و پس از دو سال تحصيل در
امتحانات وزارت دفاع انگلستان شركت كرد و با كسب عناوين اولى در دروس رهبرى، هارمونى، اركستراسيون و عناوين دومى در دروس كنترپوان و ديكته موسيقى مدرك قبولى را دريافت كرد. در پايان سال سوم تحصيلى با كسب عناوين اولى و لوح يادبود دروس علمى سازشناسى سازهاى اركستر و پركوشن، همچنين كرال و بهترين دانشجوى خارجى در دروس هارمونى، رهبرى و تنظيم براى انواع اركسترها دوم شد و مدرك قبولى را دريافت نمود.
وى، در سال 1358 به وطن مراجعت كرد و به عنوان فرمانده در نيروى هوايى مشغول خدمت شد و يكى از همكاران دائمى ستاد مشترك در امور موزيك شد كه پس از 27 سال خدمت به افتخار بازنشستگى نائل آمد.
جعفر زعيمى نيكو، در سال 1367 بنا به پيشنهاد جناب سرهنگ افشار كه از اساتيد قديمى هنرستان موسيقى كشور است، تدريس در كلاس هاى سازهاى بادى و ترمبون را در هنرستان عالى موسيقى به عهده گرفت كه هنوز هم مشغول انجام اين خدمات فرهنگى هنرى مى باشد و با تشويق و حمايت استاد ارجمند و رياست محترم هنرستان عالى موسيقى، مبادرت به راه اندازى كلاس هاى سازهاى بادى نمود و با تنظيم چند قطعه موسيقى در خور تعداد و انواع سازهاى موجود كرد كه كمك مؤثرى به آموزش هنرجويان نمود.
عمده فعاليت هاى هنرى ديگر وى، رهبرى گروه كر هنرجويان همافرى نيروى هوايى با اجراى آثار فولكور ايران در حضور پرسنل نيروى هوايى در مدت تحصيل در مدرسه زبان انگليسى و قبل از اعزام، رهبرى گروه بزرگ مدرسه مشتمل بر بيش از 50 نفر نوازنده در مدرسه سلطنتى موسيقى نظام در حضور مردم همان طور كه اشاره كردم، در سال 1358 از
انگلستان به ايران مراجعت كرد و چون تفريبا بيش از نود درصد واحدهاى موزيك نيروى هوايى منحل و بعدا هم شروع جنگ تحميلى رژيم بعث عراق، وى جهت ايجاد انگيزه در بين پرسنل و مطرح نمودن موسيقى در بين مردم شروع به ساخت و تنظيم بسيارى از آهنگ ها، كرد كه حاصل آن مارش هايى شد مثل: عقاب آسمان ها، مارش سعيد، مارش ظفر، بازسازى رساله فارغ التحصيل خود به نام برداشتى از چهارگاه و تنظيم چندين سرود رايج و آرم راديويى ارتش.
وى، پس از شروع جنگ عراق بعثى عليه ايران، با پشتكارى فراوان و كمك دوستانش توانست طرح ايجاد يك آموزشگاه موزيك براى كليه نيروهاى مسلح را به تصويب مقامات برساند كه در اجرا نيز از همان روزهاى اول پا به پاى همكاران خود در نيروى زمينى به راه اندازى آن مشغول شد.
جعفر زعيمى نيكو، براى اولين بار در ايران، سازهاى باس سى بمل و مى بمل، همچنين باريتون را با روش كليدفا و انگشت گذارى مدرن آموزش داد كه هنوز هم اين روش وى تداوم دارد، در عين حال با برگزارى كنسرت هايى كه در سطح شهر و مراكز علمى و فرهنگى و در تالار رودكى (وحدت) كه با همكارى وزارت ارشاد اسلامى برقرار مى گردد شركت فعال دارد و در چهارمين جشنواره مجتمع هنر و ادبيات در خدمت جنگ نيز، برنده برنده لوح يادبود و جايزه اول شد و جهت هرچه پربار شدن برنامه هاى موزيك نظام، قطعات موسيقى نظير مرثيه در سوگ شهيد بابايى، سرود هفده ربيع الاول، تجليل از شهدا و چند قطعه موسيقى بدون كلام و يك قطعه موسيقى به نام فروردين بر روى شعر خانم شيده كاشانى براى صدا و
سيما تحرير كرد كه از كارهاى به ياد ماندنى به شمار مى رود.
در سال هاى اخير، وى اقدام به ساختن سه آهنگ لالايى و دو ترانه كودك بنا به سفارش كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان، سه قطعه موسيقى طويل المدت تصنيف كرد كه هر كدام به سهم خود جايگاه خاصى را دارا است، يك آهنگ به نام «خداوند جان و خرد» جهت گرامى داشت هزارمين سال حكيم ابوالقاسم فردوسى شاعر جاودان و حماسه سراى ايران زمين، به سفارش صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران،از بلندترين قطعات موسيقى در جهان است كه اختصاصا براى اركستر نظامى نوشته شده است، سه يادواره حماسه حر و حضرت عباس با زمان تقريبى يك ساعت كه هر دو اثر با تمهيدات نمايش و نور همراه بود. اولى در تالار وحدت و دومى در فرهنگ سراى بهمن به اجرا درآمد.
شايان ذكر است اركستر بزرگ نظامى كه سال دوم تأسيس خود را مى گذراند با همت و پى گيرى و زحمات مهندس چمران و همكاران ايشان تشكل يافت و اعضاى آن منتخب نيروهاى مسلح مى باشند و جعفر زعيمى نيكو نيز آنچه در توان داشت در پيشبرد اين اركستر به كار برده و آينده روشن و پربارى براى آن پيش بينى مى شود البته اگر با اين نحو به فعاليت هاى پرثمر خود ادامه دهد.
جعفر زعيمى نيكو، حدود سال هاى 65-66 با فكر تشكيل هنرستان موسيقى نظامى دست به يك رشته فعاليت هاى ادارى و تماس با مسئولين آموزش فنى و حرفه اى وزارت آموزش و پرورش و همچنين همكاران خويش در هنرستان موسيقى پسران با همكارى صميمانه آقاى فخيمى رياست اين هنرستان زد كه با اقبال مواجه گشت و پس از طى مراحل ادارى و
موافقت فرمانده نيروى هوايى دستور اجراى آن صادر شده كه اميد مى رود در آينده نزديك شاهد فارغ التحصيلان اين هنرستان باشيم كه پس از اخذ ديپلم كامل متوسطه از آموزش و پرورش به صفوف نوازندگان موسيقى نظامى كشور بپيوندند و در دانشگاه هنر، در يكى از رشته هاى موسيقى ادامه تحصيل دهند. اشتياق موسيقى در وجود جعفر زعيمى نيكو و انگيزه خدمت به موسيقى ملى موجب گشت تا چند سال پيش وى با تغييراتى در سازهاى برنجى، زمينه نواختن فواصل ايرانى را بر روى گام 24 قسمتى به وجود آورد كه البته كسى به آن ترتيب اثر نداد و كمتر اهميت آن را درك كرد ولى اخيرا وى تحقيقات زيادى روى سه تار انجام داد كه با كمك آقايان مهندس بهروز و عبداله باقرى كه ايشان هم از علاقمندان به موسيقى و شائق خدمت به اين هنر والا مى باشند، موفق به ساخت تعداد زيادى از اين نوع ساز گرديد كه مورد قبول تنى چند از استادان و دوستداران قرار گرفته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و صوفى. از عموزادگان خواجه سيف الدين محمود، و از نوه هاى خواجه غياث نقشبند بود و اصل او از يزد، اما در اصفهان مى زيست در همان جا درگذشت. وى علاوه بر استادى در نقشبندى، شعر نيز مى سرود. از او است:
در سينه دلم گم شده تهمت به كه بندم
غير از تو در اين خانه كسى راه ندارد
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى سخنوران يزد (146)، تذكره ى نصرآبادى (413)، الذريعه (404/9)، صبح گلشن (190)، فرهنگ سخنوران (414).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 200 ق)، موسيقيدان و خواننده. از مردم رى و از استادان بنام دوره ى عباسى است. زلزل استاد اسحاق بن ابراهيم موصلى و از رامشگران درجه ى اول عصر مهدى عباسى و هارون الرشيد بود. وى در خوانندگى، موسيقى و نوازندگى بربط (عود) تبحر داشت و اسحاق او را در نواختن بربط بى مانند مى دانست. وى در فواصل بعضى پرده هاى بربط ايرانى كه در آن زمان مرسوم بود، تصرفاتى كرد. از جمله تغيير فاصله پرده سوم كه به وسطاى زلزل معروف است. به گفته ى ابوالفرج اصفهانى وى نخستين كسى است كه بربطهاى شبوط مانند را ساخته است. منصور از جوانمردان بود كه بينوايان را از اموال خويش بهره مند مى ساخت. آب انبار زلزل در بغداد، از موقوفات اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (26)، الاغانى (292 -291 ،286 -285 ،217 -216/ 5)، تاريخ موسيقى (128 -126/ 1)، لغت نامه (ذيل/ زلزل)، وفيات الاعيان (42 ،40/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جهانگير زمانى، يكى ديگر از خوانندگان خوش صدا و بافرهنگ كشور است كه در سال 1314 در تهران متولد شد، هنوز خيلى كوچك بود كه اطرافيان او متوجه گرديدند وى داراى صوتى زيبا و خدادادى است كه هرچندگاه از وى مى خواستند براى آنان بخواند و ايشان را به فيض برساند.
جهانگير زمانى همزمان با ورود به دبيرستان رسماً به فراگيرى گوشه ها و رديفهاى موسيقى ايرانى پرداخت. در سال 1340 تحت تعليم استادانى چون محمود كريمى و اسماعيل مهرتاش قرار گرفت و بسيارى از نياموخته ها را آموخت. سپس نزد استادان ديگرى مثل رضازاده و احمد پارسى به تكميل فنون آواز پرداخت. در سال 1347 همكارى خود را با راديو آغاز كرد و پس از چندى به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و در تالار رودكى به گروه اپراى تهران پيوست و پس از آن به طور مستمر نقش هاى مختلفى اجرا كرد كه مى توان از تعدادى از آنها مثل اپراى «سالومه»، «دخترهوشيار»، «ايل تابارو» و... ياد كرد. جهانگير زمانى يكى از خوانندگانى است كه در طول جنگ تحميلى رژيم خونخوار و متجاوز بعث عراق عليه ايران، بيش از پنجاه ترانه و اثر هنرى با گروه ها و اعضاى اركستر سمفونيك تهران اجرا و در سال 1367 از طرف شوراى ارزشيابى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى نشان درجه دو هنرى به او اهدا شد. جهانگير زمانى تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى ايران و ژاپن، همراه با گروه هاى موسيقى به آن كشور مسافرت كرد و كنسرت هايى داد كه موجب شناسايى بيشتر موسيقى سنتى ايران شد
و مورد استقبال مردم هنردوست آن كشور قرار گرفت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد هاشم زماني
محل تولد : مرودشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
پس از انقلاب اسلامي بنابر ضرورت درك اسلام و باورهاي صحيح به حوزه علميه قم آمدم و دروس حوزه را شروع كردم و از همين ابتدا به قرآن و مباحث تفسيري پرداختم و در كنار آن به مباحث علمي و پژوهشي مي پرداختم و در سال 67 در جبهه به اسارت عراق درآمدم و در آنجا در حد توان به ترويج قرآن و مباحث اعتقادي پرداختم و در سال 69 پس از آزادي از اسارت در مركز قرآني مشغول به كار شدم و در ضمن برنامه نويسي كامپيوتر به تحقيق در مباحث قرآني مي پرداختم تا اينكه در سال 75 پس از طرح هاي بسياري كه براي رسيدن به اطلاعات منسجم و دقيق ريختم و هيچكدام پايدار نبود به طرحي تحت عنوان «نور فرقان و سير انديشه» دست پيدا كردم كه جامع و بنيادي بود و توانستم براي رسيدن به آن به طرح پروژه هايي بپردازم و اطلاعات زيادي تهيه كنم و در سال 79 به تأسيس مؤسسه اي تحت عنوان «نور فرقان» اقدام كردم تا فعاليت و پژوهشها موجه و نتايج آن جهت اطلاع رساني ميسر باشد.مدتي كوتاه در معاونت پژوهشي حوزه خواهران مشغول بودم و مدتي در معاونت پژوهشي جامعة الزهرا و نيز دو ترم براي خواهران حوزوي درس قرآن و تفسير آن و عدم تحريف قرآن را بحث داشتيم و نيز در نمايشگاههاي قرآني بسياري شركت كردم و
اكنون هم سه سال است كه در نمايشگاههاي قرآن شركت مي كنم در نمايشگاه بين المللي قرآني در مصلي تهران دو بار غرفه داشتيم و نيز در قم در دانشگاه مفيد هفته پژوهش و نيز در نمايشگاه حوزه در عرصه بين الملل و نيز در هفته كرامت در نمايشگاه رضوي شركت داشتيم و اكنون نيز در معاونت پژوهشي حوزه بحث توسعه علوم را دنبال مي كنيم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسن زماني
محل تولد : تربت حيدريه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
پس از تحصيلات ابتدائي از سال 1349 هجري شمسي تحصيلات حوزوي را در شهرستان حيدريه آغاز كردم و 4 سال در حوزه علميه هراتي تحصيل كردم.سال 53 وارد حوزه علميه قم شدم و در مدرسه مرحوم آيه العظمي گلپايگاني ادامه تحصيل دادم. دروس سطح را در خدمت اساتيد مانند حجج اسلام : صلواتى، حسن تهرانى، ستوده ، سيد علي محقق داماد ، كريمي جهرمى، شريعتي كاشاني ، صانعي و موسوي تهراني فراگرفتم.از سال 61 درس خارج فقه و اصول را نزد اساتيد بزرگوار حضرات آيات : فاضل لنكرانى، مكارم شيرازي ، صانعي ، منتظري ، وحيد خراساني و گلپايگاني نزديك 15 سال گذراندم.در اين دوره تحصيلي 5 جلد اصول فقه استدلالي را كه مشتمل بر بيش از نيمي از علم اصول فقه است را تأليف كردم كه هنوز به صورت مخطوط است وانگيره اين كار سنگين آن بود كه اجتهاد واقعي و اتخاذ آراء در مسائل فقهبدون اجتهاد و اتخاذ آراء در مسائل اصول فقه ممكن نيست.سپس رساله فقهي اجتهادي پيرامون (طهارت اهل كتاب و مشركين) را بعنوان رساله كارشناسي ارشد قرار
داده و تاليف كردم.فلسفه اسلامي را با خواندن كتب : منظومه سبزوارى، نهايه الحكمه، اشارات بوعلى، مجلداتي از اسفار ملا صدرا، و فلسفه جامعه تاريخ نزد اساتيد بزرگواري چون: شهيد مطهرى، آيه الله جوادي آملى، انصاري شيرازى، حسن زاده آملى، محمدي گيلانى، نكونام و فياضي فرا گرفتم.عرفان اسلامي را با تلمذ و تحصيل كتاب: فصوص الحكم محي الدين و مصباح الانس نزد عارف رهپيموده استاد حسن زاده آملى فرا گرفتم.جهت فرا گيري زبان انگليسى، چون از كلاس ششم ابتدائي به حوزه علميه منتقل شده بودم، تمام كتب درسهاي زبان راهنمائي ، دبيرستان و كارشناسي دانشگاه را در طول يكسال نزد استاد محرم خاني گذراندم. سپس دوره 4 جلدي زبان را در مركز آموزش زبان مركز آموش عالي باقر العلوم (عليه السلام) سپري كردم تا آمادگي حضور در كلاس هاي زبان دوره ارشد و دكتراي دانشگاه را بيابم.سپس در كنكور ورودي كارشناسي ارشد (تربيت مدرس دانشگاه قم) شركت كرده و پس از قبولى و گذراندن دوره تحصيلي فارغ التحصيل شدم و رساله پايان نامه من با نمره 20 حائز بالاترين رتبه دانشگاه شد.سال 77 در كنكور دكتراي علوم قرآن و حديث همان (تربيت مدرس دانشگاه قم) شركت كرده و سال 80دوره آموزشي را با معدل 78/18 به پايان رساندم.
در آن سال عضو هيئت علمي گروه علمي قرآن و حديث مركز جهاني علوم اسلامي قم شده و تا كنون به تدريس براي طلاب غير ايراني مشغولم.در طول دوران تحصيل مشغول تدريس رشته ها ودروس ادبيات عربى، منطق، فلسفه، معارف، اقتصاد اسلامى، اخلاق، نظام تربيتى، فقه مقارن، علوم قرآن و قرآن و مشركان در حوزه ها و
مدارس و دانشگاه هاي مختلف بوده ام.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(538 -467 ق)، مفسر، محدث، نحوى، متكلم، لغوى و شاعر حنفى معتزلى. ملقب به جاراللَّه. نسبت وى به زمخشر، از آباديهاى خوارزم است در زمخشر به دنيا آمد. او در ادب و لغت عرب و فقه و حديث و تفسير استاد و متكلم معتزلى بود و شعر را بسيار نيكو مى سرود. در ضمن مسافرتهاى خود مدت مديدى در مكه اقامت كرد و به همين مناسبت به جاراللَّه (همسايه ى خدا) معروف شد. به بغداد نيز سفر كرد و در آنجا از نصر بن بطر و ديگران حديث شنيد. ادب را از ابومضر محمود بن جرير ضبى اصفهانى و ابوالحسن على بن مظفر نيشابورى فراگرفت و از ابومنصور نصر حارثى و ابوسعد شقانى حديث روايت كرد است. ابوطاهر سلفى و زينب دختر شعرى از زمخشرى با اجازه روايت كرده اند اسماعيل بن عبداللَّه خوارزمى و ابوسعد احمد بن محمود و ديگران از وى اشعارش را نقل كرده اند. سرانجام در جرجانيه ى خوارزم درگذشت. از آثار متعددش: «الكشاف عن حقايق التنزيل»، در تفسير قرآن؛ «الامالى»، در نحو؛ «الانموذج»، در نحو؛ «مقدمه الادب»، در لغت؛ «اساس البلاغه»، در لغت؛ «اعجب العجب فى شرح لاميه العرب»؛ «اطواق الذهب»، در مواعظ و خطب؛ «الجبال و الامكنه و المياه»؛ «ديوان» خطب؛ «ديوان» شعر؛ «ديوان» رسائل؛ «ديوان» تمثيل؛ «الرائض فى علم الفرائض»؛ «روس المسائل»، در فقه؛ «ربيع الابرار»، در ادبيات؛ «سوائر الامثال»؛ شرح «ابيات الكتاب» سيبويه؛ شرح مشكلات «المفصل»؛ «ضاله الناشد»؛ «القسطاس»، در عروض؛ «المجاز و الاستعاره»؛ «متشابه اسامى الرواه»؛ «المستقصى»، در امثال عرب؛ «معجم الحدود»؛ «المفرد و الموتلف»، در نحو؛ «المقامات»، در اخلاق؛ «المنهاج»، در
اصول؛ «النصائح الكبار يا كبرى»؛ «النصائح الصغار»؛ «الكلم النوابغ»، در مواعظ؛ «الاحاجى النحويه»؛ «المفصل»، در نحو؛ «الفائق فى غريب الحديث».[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (55/8)، ايضاح المكنون (86/2 ،67/1)، تاريخ ادبيات در ايران (320/2)، تاريخ نظم و نثر (197 ،102 ،92)، التفسير و المفسرون (482 -429 /1)، دايرةالمعارف فارسى (2222 -2221 /2 ،1180 /1)، روضات الجنات (118/8)، ريحانه (382 -379 /2)، سفرنامه ابن بطوطه (571 ،436 /1)، سير النبلاء (156 -151 /20)، الكامل (8/9)، كشف الظنون (1978 ،1955 ،1890 ،1877 ،1837 ،1798 ،1791 ،1774 ،1734 ،1675 ،1674 ،1607 ،1584 ،1539 ،1475 ،1427 ،1407 ،1396 ،1326 ،1217 ،1206 ،1085 ،1082 ،1056 ،1022 ،1009 ،915 ،895 ،832 ،831 ،791 ،781 ،616 ،185 ،164 ،117)، الكنى و الالقاب (300 -298 /2)، لسان الميزان (653 -651 /6)، لغت نامه (ذيل/ زمخشرى)، مؤلفين كتب چاپى (67 -66 /6)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 538)، معجم الادباء (135 -126 /19)، معجم البلدان (166 -165 /3)، معجم المؤلفين (187 -186 /12)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (229 -228)، وفيات الاعيان (174 -168 /5)، هديه الاحباب (146 -145)، هديه العارفين (403 -402 /2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو ح 471 -380)، حافظ، محدث، صوفى و شاعر. از ابوعبداللَّه بن نظيف و حسين صدفى در مصر و محمد بن ابى عبيد در زنجان و عبدالرحمان بن ياسر و عبدالرحمان بن طبيز حلبى در دمشق حديث شنيد. خطيب بغدادى و ابومظفر منصور سمعانى و عبدالمنعم بن قشيرى و مختار اهوازى و عده اى ديگر از شاگردان وى در حديث مى باشند. او را در حديث ثقه اى پرهيزكار شمرده اند و عده اى او را صاحب كرامات دانسته اند. از آنجايى كه او در
مكه املاى حديث مى كرد، او را شيخ الحرم مى گفتند. قسمتهايى از «قصايد» او در «سير اعلام النبلاء» آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (389 -385 /18).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 656 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، محدث و لغوى شافعى. وى در بغداد متوطن بود. مدتى نيز نيابت قاضى القضاتى را بر عهده داشت تا عزل شد. در نظاميه به تحصيل و تدريس پرداخت. وى درايام فتح بغداد به دست هلاكو كشته شد. از آثارش: «السحر الحلال فى غرائب المقال»، در فروع فقه شافعى؛ «ترويح الارواح فى تهذيب الصحاح» جوهرى، در لغت؛ «تفسير القرآن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كشف الظنون (1073 ،981)، معجم المؤلفين (149 -148 /12)، هديه العارفين (405/2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(674 -597 ق)، فقيه شافعى و صوفى. وى از اصحاب شهاب الدين سهروردى بود و از او و ابوالمعالى صاعد حديث روايت كرده است. از آثارش «الرساله المقنذه منالجمر فى الحاق الانبذه بالخمر» مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :معجم المؤلفين (178/12).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1330 -1255 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث، رجالى، اديب و شاعر. در زنجان به دنيا آمد. پس از تحصيل مقدمات در زادگاهش به قزوين رفت و در آنجا به تحصيل ادامه داد. در 1278 ق به عراق رتف و در نجف اشرف نزد شيخ انصارى و علامه سيد حسين ترك كوه كمرى و ميرزاى شيرازى تحصيلات خود را تكميل كرد. در 1288 ق به زنجان بازگشت و پس از وفات پدرش مرجع رياست شرعى شد و منصب قضا و افتاء بدو رسيد. وى داراى تصانيف بسيارى است كه از جمله آثارش: «لطائف الكلام فى الاوانى الذهب و الفضه من الاحكام»؛ «مفتاح الظفر»، در نماز سفر؛ «التحيه المباركه»، در احكام سلام؛ شرح «دعاء كميل»؛ «جواب السوال عن آيات بدء الخلق و آيه رد الشمس لسليمان»؛ «الصبح الصادق»، به فارسى، در مسائل اجتماعى و وظائف سلطان؛ «معارج الرضوان فى مصائب الامام العطشان»؛ تعليقات بر «الرسائل»؛ حواشى بر «الرياض»؛ «رساله فى حرمه الخمر»؛ وى قصايدى به عربى و فارسى نيز داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (63/9)، الذريعه (321/18)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 81 -80 /14)، علماء معاصرين (340 -339)، المآثر و الآثار (149)، مكارم الآثار (1503 -1502 /5).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 604 ق)، عارف. مشهور به صدر ديوان. وى در زنجان متولد شد، از زنجان به هند رفت و در لاهور اقامت گزيد و در آنجا مريدان بسيار يافت. وى از مشايخ و عرفاى سلسله ى جنيديه شهر لاهور بود كه علوم ظاهرى و باطنى را جامع بود نسب او به شانزده نسبت به حضرت موسى بن جعفر (ع) موصول بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه
:ريحانه (388/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند آقا سيد محمدبن حسن بن هاشم بن ميرزا محمد موسوى.
سيد سند، و فاضل معتمد، از اساتيد فن تجويد و قرائت بوده، نزد عاصم كاشانى قرائات دهگانه را بياموخته، و سال ها تدريس «شاطبى» در اصفهان منحصر بدو بوده، و عده اى زياد شاگرد تربيت نموده كه هر يك استاد فن به شمار مى رفته اند.
در حدود 1275 متولد، و در 1351 وفات يافته، در تكيه ى آقا شيخ مرتضى ريزى مدفون، و سپس به اعتاب مقدسه منتقل گرديد.
پدر و جدرش از علماى اصفهان بوده، و جهت امرار معاش به شغل زنجيره بافى مشغول بوده اند.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از ويولنست هاى خوب شيرين پنجه ى ناحيه ى جنوب كشور، سياوش زندگانى است كه به سال 1321 خورشيدى در شهر صنعتى آبادان چشم به جهان باز كرد و از همان زمان كودكى خونگرمى مردم جنوب ايران به خصوص خطه ى خوزستان را با خود به ارث برد كه هنوز هم وقتى شخصى با وى روبرو شود با خوشرويى و خونگرمى كه از خصايص مردم آن سامان است مواجه مى گردد.
سياوش زندگانى، از سن هفت سالگى با نواختن فلوت آشنا شد و پس از دو سال همكارى خود را با راديو آبادان (شركت نفت) آغاز كرد، در واقع وى از 9 سالگى همكارى خود را با مؤسسات هنرى كشور شروع نمود كه اين از استعداد خاص و ويژه اين كودك هنرمند بود. وى مدت دو سال همكارى خود را با اين راديو ادامه داد و در اركسترهاى گوناگون مشغول فعاليت شد و يازده سالگى با ويولن و نواختن آن آشنا شد و در تلويزيون آبادان (كانال 3) هفته اى يك شب به صورت
زنده مشغول تكنوازى و اجراى برنامه گرديد، سپس اركسترى را بوجود آورد و با خوانندگان آماتور شهر آبادان و حومه اقدام به اجراى برنامه هاى موسيقى گرديد.
سياوش زندگانى، در سن بيست سالگى به تهران آمد و همكارى خود را با سازمان راديو و تلويزيون ايران آغاز كرد و پس يك سال كه از ادامه همكارى وى با اين سازمان گذشت، به سمت كارمند دبيرخانه و تهيه كننده موسيقى مشغول كار شد و در ضمن تكنوازى ويولن و اداره اركستر، آهنگ سازى را نيز به عهده داشت.
وى آهنگ هاى زيبا و جالبى ساخت كه اكثراً در تلويزيون ضبط شد و چند آهنگ هم با خوانندگان مختلف در برنامه هاى گوناگون اجرا كرد و در برنامه هاى تكنوازان با گروه هاى مختلفى به اجراى برنامه ساخت. هم اكنون به تدريس و تربيت شاگرد مشغول است و اوقات فراغت را به ساختن آهنگ مى پردازد.
على عليشاهى كه يكى از علاقمندان موسيقى سنتى ايران است و ساليان متمادى با سياوش زندگانى دوست مى باشد درباره وى مى گفت:
«ساليان درازى است كه با سياوش دوستى ديرينه اى دارم و او را از كودكى مى شناسم، او هنوز بيش از 6 سال از سنش نمى گذشت كه به موسيقى علاقه پيدا كرد و در شهر خود آبادان به دنبال اين عشق در هر كوى و برزن مى گشت تا عاقبت روزى گمشده خود را يافت و با خريد يك فلوت روزها به نواختن آن نزد خود و تقليد از نوازندگان محلى پرداخت و به قدرى تقليد وى در نواختن قوى بود كه خيلى زود آهنگ ها را مثل صاحب و سازنده آن آهنگ مى نواخت و اين را من شخصاً از استعداد عجيب و خارق العاده اين هنرمند مى دانم».
بعدها
كه فلوت نتوانست وى را قانع كند، او را به ويولن روى آورد، خاله ى او جهت تشويق وى ويولنى براى او خريدارى و آن را به وى هديه كرد و او از سن هفت سالگى نزد خود شروع به نواختن اين ساز كرد و همان طور كه قبلاً گفتم قدرت فراگيرى و تقليد قوى كه خداوند در نهاد اين هنرمند قرار داده توانست خيلى زود چند آهنگ زيبا و خوب روز را فراگيرد و در جشنى كه به مناسبت سال تحصيلى در يكى از مدارس آبادان برپا شده بود از وى تقاضاى اجراى برنامه كردند و او اين تقاضا را پذيرفت و به اجراى برنامه پرداخت و در واقع اين اولين كنسرت سياوش زندگانى بود كه با استقبال زايدالوصفى روبرو شد.
هنگامى كه مدير مدرسه از او سؤال مى كند كه شما چند وقت است كه ساز مى زنيد؟او در جواب مى گويد: «حدود چهارماه». مدير مدرسه قبول نمى كند و خيال مى كند او دروغ مى گويد، لذا سياوش با حالى پريشان و ناراحت به منزل خاله مى رود و جريان را به او مى گويد، خاله فرداى آن روز به آن مدرسه مى رود و به مدير مدرسه مى گويد: «كه سياوش راست مى گويد و او نه اينكه حدود چهارماه است كه ويولن مى زند، بلكه نه معلمى داشته و نه از روى دفتر نت موسيقى استادى، به چنين مهمى دست يافته است». مدير مدرسه از سياوش پس از باخبر شدن اين حقيقت دلجويى مى كند و او را مورد ملاطفت و تشويق خويش قرار مى دهد.
روز به روز آوازه شهرت ساز وى در سراسر آبادان بيشتر مى شود تا جايى كه مسئولين راديو آبادان از وى دعوت به
عمل آوردند كه تا در آن راديو با ايشان همكارى نمايد و او اين دعوت را پذيرفت و ساليانى با اين راديو همكارى كرد.
زمانى بود كه هنرمند ارجمند پرويز ياحقى همراه ايرج و تنى چند از هنرمندان مقيم تهران به آبادان آمده بودند به پرويز ياحقى خبر مى دهند كه هنرمندى در اين شهر است بنام سياوش زندگانى كه سبك و سياق نوازندگى او نظير شما مى باشد. آقاى ياحقى اظهار علاقه مى كند كه ساز وى را بشنود و سياوش را به پرويز ياحقى معرفى مى كنند و او در حضور ياحقى شروع به نواختن قطعاتى در مايه هاى مختلف موسيقى ايرانى مى كند، پرويز ياحقى از نوازندگى وى خرسند مى گردد و كارتى به وى مى دهد كه به تهران جهت اجراى برنامه در راديو بيايد و او اين دعوت را به كمال ميل مى پذيرد و پس از چندى به تهران مى آيد ولى مسئولين وقت راديو و جوى كه در آن زمان بر فضاى آن دستگاه حاكم بود و جز به آشنايان و نظركردگان خود امكان فعاليت را نمى دادند به اين جوان بااستعداد و هنرمند را هم ندادند و با اصرار چند نفر از انسان هاى خوش قلب كه بالاخره در مقابل آدم هاى بدطينت در هر كجا وجود دارند، به او مى گويند: «خوب حالا كه شما از شهر دورى مثل آبادان آمده ايد برويد حدود 2 دقيقه وقت براى شما در نظر گرفته ايم در برنامه ى شما و راديو بنوازيد». و او قطعه اى در شوشترى مى نوازد كه بسيار مورد توجه حضار قرار مى گيرد و همين دو دقيقه وى را در عرصه موسيقى و به دوستان و دوستداران اين هنر شناساند و همكارى وى با خوانندگان
بزرگ وقت آغاز گشت. لازم به يادآورى است كه سياوش زندگانى به نواختن كمانچه نيز وارد است و يكى از كمانچه كش هاى خوب و زبردست مى باشد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على اصغر زندوكيلى، به سال 1320 در اذگل شميران كه در آن زمان از هر طرف پر از گل و چمن و رياحين و درخت بود و آن را احاطه كرده بودند ديده به جهان گشود.
پدر و برادر بزرگتر وى كه خود اهل موسيقى بودند و با آن آشنايى تام داشتند هر روز و بيشتر اوقات وى را مورد تشويق قرار مى دادند تا به موسيقى روى آورد و از صداى خدادادى خود بهره گيرد و به محفل دوستانه و شاعرانه اى كه در منزل بيشتر وقت ها توسط ادبا، عرفا و شاعران و موسيقيدانان تشكيل مى شد گرمى بخشد.
زندوكيلى در اين باره مى گويد، به قول شاعر:
كودكان شاد و بى خبر باشند
فارغ از رنج و شور و شر باشند.
«دوران كودكى را در منزل در محيطى پر از احساس كه حاكى از موسيقى و شعر و شاعرى بود و در خارج منزل و اطراف كه باغات فراوان با درختان تنومند و باغچه هاى پر از گل بود آشنا و پروش يافتم، در آن عالم رويا پر از شادى و زيبايى و بى خبرى، از هر صداى دل انگيزى حالم تغيير مى كرد و از خود بى خود مى شدم و لذت مى بردم مخصوصا وقتى پدر و برادر بزرگم كه هر دو موسيقيدان و صداى دلنوازى داشتند مى خواندند مرا به آسمان ها و كهكشان هاى الهام و شادى و ذوق مى بردند.
من از علم موسيقى و نغمه جانبخش هر دو استفاده ها كردم و لطف خداوند هم شامل
حالم شد تا با سيروس لطيفى كه از شاگردان ممتاز مرحوم استاد نورعلى خان برومند آشنا شدم و ترانه هاى قديمى و رديف هاى موسيقى ايرانى را به خوبى آموختم و او مرا تشويق و ترغيب بسيار كرد و مرتب مى گفت كه تو استعداد فوق العاده اى در فراگيرى موسيقى دارى و اگر كوشش نمايى در اين راه موفق خواهى شد به شرط آنكه موسيقى كه اقيانوسى است بى كرانه، آنقدر بروى تا به بى نهايت برسى:
«در ره منزل ليلى كه خطرهاست به جان
شرط اول قدم اينست كه مجنون باشى»
خوشبختانه با همين شور و حال برخوردى با استاد احمد عبادى دست داد و افتخار آشنايى با اين استاد مسلم موسيقى سنتى پيدا كردم كه بايد يادآور شوم شخصيت هنرى اين استاد را از شعر شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى آورد كه:
«صبر بسيار بيايد پدر پير فلك را
تا دگر مادر گيتى چو تو فرزند بزايد»
از پير هنر موسيقى ايران جناب استاد احمد عبادى، بسيار آموختم و پس از چندى به خدمت استاد معلم موسيقى اصيل در سبك اصفهانى، زنده ياد اديب خوانسارى رسيدم و بيشتر رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايران را از آن بزرگ مرد موسيقى و آواز فرا گرفتم.
مدتى بعد، بخت يارى كرد و در محضر شادروان استاد سليمان امير قاسمى رفتم و ساليان دراز، در خدمت ايشان بودم و كسب فيض نمودم و اغلب يادم هست كه شعر خواجه شيراز حافظ را به سبك و سياق و شيوه استاد زمزمه مى كردم:
«گر بود عمر به ميخانه روم بار دگر
به جز از خدمت رندان نكنم كار دگر»
و نشيب و فرازها و بم و زيرهاى او را در خلوت و جلوت زمزمه و مى خواندم
و اين اثر را در ساير شاگردان استاد مثل: اكبر جقه، صديف، اميرعسگرى، اخلاقى، سامانى پور و هادى فرزانه مشاهده مى كردم.
در بهشت معنوى خانه استاد امير قاسمى به گلستان شاداب و سرسبزى چون استاد سعدى هرمزى برخورد كردم كه نمى دانم چه بگويم از اين مرد بزرگ «سه تار»:
«قطره چه دارد مقابل دريا
ذره چه گويد برابر خورشيد»
زنده ياد سعيد هرمزى، هم استاد موسيقى، هم مظهر اخلاق و محبت، انسانيت، صفا، وفا و تواضع بود كه بايد گفت هرچه خوبان همه داشتند او به تنهايى داشت و همه اين اوصاف و سجايا در وى جمع بود و من به قدرى مفتون و مجذوب اين استاد بزرگ و فرزانه بودم كه اغلب اين يك بيت شعر را در حضورش مى خواندم:
«از همه بگذشتى و در ملك وجود
كس زبان تو ندانست و درونت نشناخت»
به هر حال، نواختن سه تار را نزد ايشان آموختم و همزمان با دوستى و آشنايى با استادان: احمد عبادى، سليمان اميرقاسمى، اديب خوانسارى و سيروس لطيفى، با مرحوم حسن يكرنگى كه از شاگردان ممتاز و متعالى شادروان اقبال آذر بود آشنا شدم و پس از مدتى كه به منزل اين مرد درويش و وارسته آمد و شد كردم، دوستى و جذبه يى عميق بين ما پيدا شد و اين دوستى و برادرى طورى گرديد كه هر زمان كه شروع به خواندن مى كردم بى اختيار اين شعر را مى خواندم:
«در آغار محبت دست و پا گم كرده اى اى دل
نمى دانم كجا خواهد كشيد آخر سرانجامد»
اغلب با هم خوانندگى و نغمه گرى داشتيم، فراموش نمى كنم هر وقت مى خواستم «يكرنگى» بخواند، اين شعر را مى خواندم:
«دنبال بلبل اگر با منت سر ياريست
كه ما دو عاشق زاريم و كار ما زاريست»
در
خلال اين مدت از نوارهاى هنرمند بزرگ و فقيد آواز ايران سيد حسين طاهرزاده بسيار استفاده كردم اولين نوار من برگ سبز شماره 200 بود كه در سال 1342 همراه با سه تار استاد عبادى از راديو پخش گرديد و حدود پانزده ساعت نوارم در گوشه ها و رديف هاى گوناگون موسيقى سنتى ايران تكثير و در بازار پخش گرديده و چندين آواز همراه با سازهاى هنرمندان ارزشمندى چون: حسن كسائى، فرهنگ شريف، منصور صارمى، مهندس همايون خرم، اميرناصر افتتاح اجرا كرده ام و اخيرا آلبوم جديدى با آهنگ و تنظيم هنرمند ارجمند و والا حسين يوسف زمانى كه روى اشعار سعدى گذارده اجرا نموده ام.
بايد يادآور شوم كه در سيستم گذشته، در راديو، روابط بر ضوابط مسلط بود كه با روحيه و افكار من مغايرت داشت و مرا با باندبازى هاى آن روزگار سر و كله نبود لذا به جاى آنكه با كارشكنى هاى آنان مبارزه كنم از آن محيط كناره گرفتم و براى اقناع و آرامش روح حساس خود كه از نوجوانى جذب شاعرانى چون: مولوى، حافظ و باباطار و تنى چند از اين بزرگان بودم، به محافل عرفا و انجمن هاى ادبى و شعر و شاعرى پناه بردم كه خوشبختانه با استقبال روبرو شدم دلگرم گرديدم و انجمن هاى ادبى را رها نكردم»
درباره هنر خوانندگى و نوازندگى على اصغر زندوكيلى شعراى متعددى اشعارى سروده اند كه از آن ميان شعر زيبايى را كه شاعر گرامى سيد جلال الدين ميرآفتابى (افتخارالشعرا) سروده اند انتخاب كه از نظر گرامى تان مى گذرد:
«نوايت كه بر جان شيدا نشيند
چو آواى عرشى به دلها نشيند
بود چون نسيم خوش صبحگاهان
كه بر پرنيان موج دريا نشيند
به هر نغمه شورآفرينى، چو باران
كه در كام لب تشنه صحرا نشيند
تو
هر آسمانى سرودى كه خوانى
فراتر ز بزم ثريا نشيند
سزد «باربد» را كه خاموش ماند
به بزم تو كانجا «نكيسا» نشيند
نشيند به بزم سرور تو جانم
چو مجنون كه با ياد ليلا نشيند
تو استاد «زندوكيلى» هنرور
به جايت تواند كس آيا نشيند؟
ز آواى تو جان من گشت خرم
چو شبنم كه بر روى گل ها نشيند
تو روشنگر جان صاحبدلانى
چو شمعى كه در شام يلدا نشيند
نوا، از «سه تارى» تو از پرده دل
چو برخاست بر جان شيدا نشيند
بس اين «افتخارم» كه در محفل ما
نه صاحبدلى جز تو آنجا نشيند»
متأسفانه بر اثر سكته قلبى به تاريخ 71/2/9، اين هنرمند درويش و والا رخت از جهان فانى بربست و قلب دوستان خود و هنر موسيقى سنتى ايران را دغدار ساخت، خداوند روح وى را غريق رحمت خويش فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 990 ق)، عارف. در علوم ظاهرى و باطنى نامى بود. پس از پدر بر مسند شيخيت نشست. اين امر سبب اختلاف برادرزاده ها شد و نهايتا به جنگ و سپس پيروزى شيخ انجاميد، و رهبرى از آن شيخ شد. پس از او پسرش شيخ نظام الدين، بر مسند ارشاد نشست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (389 -388 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس زندى به سال 1312 در تهران چشم به جهان گشود، پدرش مرحوم ميرزا حسنخان كريم خان زند (امين السرور) نوازنده ى زبردست تار و سنتور بود و از همان اوائل كودكى كه ذوق سرشار و استعداد پسرش را درباره ى موسيقى مى بيند، تصميم مى گيرد كه وى را ابتدا زير نظر خود تعليم داده سپس در اولين فرصت او را جهت فراگيرى هرچه بيشتر موسيقى به اساتيد وقت معرفى نمايد.
عباس زندى موسيقى را بدون نت نزد پدر فرامى گيرد ولى پس از چندى جهت فراگيرى موسيقى علمى و نت نزد شادروانان: ابوالحسن صبا و فروتن راد مى رود و مدتها از آنها تعليم مى گيرد و سپس نزد استادى به نام مرتضى خان كه در موزيك ارتش خدمت مى كرده مى رود و ويولن را نزد او تعليم مى گيرد و چندى بعد هم مشغول فراگيرى سه تار مى شود و پس از سالها تمرين و زحمت و توفيق در كار هنرى و به خصوص نواختن سنتور، به راديو راه مى يابد و استاد روح اللَّه خالقى كه در آن وقت رئيس وقت موسيقى راديو بود، شخصاً از وى امتحان به عمل مى آورد و پس از اين كه كار وى را مى پسندد به مدت يك ربع روزهاى جمعه به وى تكنوازى مى دهند كه سالها استمرار داشت، و پس از
چندى هم در برنامه ى گلها و در اركستر سازهاى ملى و سنتى راديو و تلويزيون شركت مى كند.
عباس زندى، در كنار فعاليتهاى گوناگون هنرى خود، در كلاس موسيقى شادروان ولى اللَّه البرز سالها به تعليم و تدريس سنتور اين ساز ملى و سنتى و هنر ظريف ايران مشغول و پس از سالها تدريس در هنركده ى موسيقى تهران كه در خيابان اميريه توسط وى داير گشته بود، شاگردان زيادى از محضرش كسب فيض كردند و هم اكنون نيز شاگردان كثيرى را جهت فراگيرى سنتور تعليم مى دهد و كوشش او بر اين است كه هرچه بيشتر شاگرد خوب تعليم و تربيت نموده تا بتوانند از اين راه موسيقى اصيل و سنتى ايران را سرپا و جاودان نگهدارند و نسل به نسل تحويل ديگرى دهند و اين يادگار پرارج نياكانمان فنا نشود. عباس زندى، براى كمك و شادى و روحيه دادن به بيماران مسلول و بيماران بيمارستانهاى توانبخشى و پرورشگاههاى متعدد و خيريه ها و امثال آنها، بارها به نفع آنان كنسرت و برنامه اجرا كرد و آرزومند است كه اين روحيه هميشه بين هنرمندان باقى بماند كه عملى است انسانى و خدمتى است به خلق خدا، وى جهت شناساندن موسيقى سنتى و اصيل ايران مسافرتهاى مكرر و فراوانى به كشورهاى: بلژيك، فرانسه، انگليس، آلمان، لبنان، كويت، افغانستان، پاكستان، يمن شمالى، تركيه و اتريش كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالرضا زنگ زرين به سال 1330 در شهرستان بروجرد متولد شد و پس از طى دوران تحصيلات ابتدائى و متوسطه و دريافت فوق ديپلم در جبر، به سمت دبير راهنمايى مدارس بروجرد مشغول تدريس گرديد.
وى از سال
1349 فعاليت هاى هنرى خود را آغاز كرد و با فراگيرى دستگاهها و رديف هاى آواز و موسيقى ايرانى پا به جرگه ى هنر نهادند، سپس به نواختن ساز سنتور پرداخت ابتدا در زادگاه خود بروجرد شروع به فراگيرى و نواختن اين ساز اصيل ايرانى كرد و زمانى كه به همدان منتقل شد و مدت دو سال در دانشسراى تربيت دبير مشغول تدريس بود، نزد يكى از دوستان خود كه با سنتور آشنايى كامل داشت و در تهران مشق اين ساز را كرده بود مشغول نواختن گرديد و رديف هاى استاد ابوالحسن صبا را نواخت و به پايان برد و پس از آن رديف هاى استاد محمود كريمى را كار كرد.
وى از سال 1367 از طرف اداره ارشاد اسلامى شهرستان بروجرد دعوت به همكارى شد و در خانه فرهنگ اين وزارتخانه مشغول تعليم و تدريس علم موسيقى به هنرجويان مى باشد. كه شاگردان خوبى نيز تربيت نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در مسير جاده همدان به كرمانشاه درتوقفي كوتاه در تفرجگاه و سراب بيستون آن گاه كه انسان عظمت و سترگي كوه هاي بيستون با ستيغ هاي رعب انگيز آن را به نظاره مي نشيند، ناخود آگاه توجه اش به نقوش و آثار تحسين برانگيز به جاي مانده از سلسله اشكانيان و نقش و نوشته ناتمام و نيمه نمايان مربوط به گودرز پسر گيو معطوف مي گردد. آنچه بيش از همه براي ما فارسي زبانان مطمح نظر و كنجكاوي خواهد بود، كتيبه و طاق نمايي است مربوط به يكي از موقوفه هاي شايان توجه اين مرز و بوم به ارتفاع 364 سانتيمتر و به عرض 276 سانتيمتر در 15 سطر
كه با خط خوش ثلث، حجاري و به عنوان وقف نامه اي بي بديل و خلل ناپذير بر صخره هاي بيستون نقر شده است.
بلي، سخن از موقوفات وسيع و در خور بررسي يكي از بزرگان و رجال عهد صفوي، يعني مرحوم شيخ علي خان زنگنه ملقب به اعتماد الدوله است.
پيشينه حيات مادي و معنوي واقف
آنگاه كه شاهان صفوي از كارآمدي قزلباش ها و شاهسون ها مأيوس شدند، دست نياز به حمايت و مشاوره كردان زنگنه دراز كردند. طايفه يا عشيره زنگنه از قديمي ترين و شجاع ترين طوايف عشايري ايران بزرگ بودند كه يكي از ايلات نژاد كرد محسوب مي شده اند.
بنابر آنچه در آثارمكتوب داخلي و خارجي آمده است، برابر تقسيمات كشوري زمان شاه عباس اول در سال 1006 هجري قمري، ايران به چهار ايالت والي نشين و 36 بيگلربيگي تقسيم مي شده كه در سال هاي بعد فرزند مير آخور شاه (شاه عباس دوم) به نام شيخ علي خان زنگنه ابتدا به بيگربيگي و سپس به عنوان والي ولايت مرزي غرب كشور تا بغداد منصوب شد و به دليل بروز لياقت و مقاومت هاي مدبرانه در مقابل دست اندازي ها و تجاوزات نيروهاي ترك عثماني، اين سردار اين زنگنه بيش از پيش موردتوجه دو تن از شاهان صفوي و مخصوصا شاه صفي يا همان شاه سليمان صفوي قرار گرفت و در نهايت مقام وزرات و جبه و قلمدان مرصع صدرات صفويان به جناب ايشان تفويض گرديد. (1).
به علت عدم توجه و تسلط شاه سليمان به اداره امور كشور، دولت صفوي دچار ضعف و انحطاط شد. شيخ علي خان زنگنه صدر اعظم با تدبير و كاردان او كه بايد او را امير كبير عصر صفوي دانست،
انتظامي كامل در ممالك محروسه ي شاهي برقرار كرد.
گويند شاه سليمان ثبات انديشه و سياسيت مقبوله در عرصه هاي حكومتي و اجتماعي را به تدريج از كف داد و به دليل شارب الخمر بودن و بعضا در حالت مستي مبادرت به بذل و بخشش هاي بي حد و حصر مي كرد؛ مثلا فلان بندر مهم را به رقاصه اي مي بخشيد و اين گونه افراد موقعي كه جهت استيفاي حكم مربوط به صدر اعظم (شيخ علي خان) مراجعه مي كردند، اعتماد الدوله با دادن هداياي ديگري به افراد ذينفع و بالاخره با راضي كردن آنان، از به يغما رفتن بنادر و شهرها پيشگيري مي كرد و به همين جهت ضرب المثل «شاه بخشيد، شيخ علي خان نمي بخشد» در بين درباريان و محافل و اجتماعات مردمي منقول و مرسوم شد.
در كتاب ارزشمند سياست و اقتصاد عصر صفوي نوشته ي دكتر محمد ابراهيم باستاني پا ريزي ذيل مبحث «وزير كوشا» پيرامون شخصيت افعال و اعمال شيخ علي خان زنگنه آمده است: «در زمان شاه سليمان براي مدت محدودي از سال 1086 تا 1101 هجري قمري يك وزير نسبتا پر كار بر سر كار آمد؛ ولي باتوجه به اينكه دستگاه ها اصولا فرسوده شده و زنگ خورده بود، اين كوشش ها بي نتيجه مي ماند. اين شخص شيخ علي خان زنگنه بود كه كوشش داشت هميشه شخصيت و استقلال خود را در برابر شاه حفظ كند. او شب ها با لباس مبدل در محلات گردش مي كرد و از اوضاع مملكت خبردار مي گردديد و به فقرا و ضعفا و طلاب علوم دينيه و ايتام، بذل و بخشش مي كرد. حمامات نيكو و رباطات در شهرها و عرض راه اعتاب مقدسه بنا كرده است.
هرگز با
وجود اصرار شاه لب به مشروب نمي زد و مي گفت: «شاه بر جان من حق دارد؛ اما بر دين من حق ندارد.» (2)... اين وزير با قناعت و با كياست املاك و اقطاع و دهكده هاي متعددي در ايالت كرمانشاه و همدان داشت كه تعدادي از آنها را به عنوان موقوفه عام به قبض وقف سپرد و شرح قسمتي از آنها در وقف نامه هاي وزين آن مرحوم درج شده است. اين واقف پاك نهاد بالاخره در سال 1101 هجري قمري دار فاني را وداع گفت.
وقف نامه ها
با امعان نظر به اينكه از آن مرحوم دو فقره وقف نامه تحرير شده در دو زمان جداگانه (هر يك مربوط به استان هاي كرمانشاه و همدان) برجاي مانده و وقف نامه مربوط به استان كرمانشاه كه نسخه اي از آن در اداره كل اوقاف و امور خيريه استان كرمانشاه و مشابه آن (و در واقع نسخه ي بي بديل آن) در كتيبه سنگي سراب بيستون (كنار نقش و فرمان ناتمام گودرز پسر گيو از پادشاهان اشكاني) حجازي و نقر شده مقدم بر ديگري است، ابتدا شرح مختصري بر آن مي آوريم.
وقف نامه ي سنه 1093 هجري قمري
اين وقف نامه معتبر و مسجل در دوران صدرات آن وزير بادرايت در اصفهان كتابت و تحرير يافته كه به قلم و مهر اعلم علماي آن روزگار، چون: علامه ملا محمد باقر مجلسي، ملا ميرزاي شيراري و آقا جمال الدين خوانساري و.. مسجل و ممضي شده است.
آنچه به عنوان موقوفات شيخ علي خان زنگنه شناخته شده و در متن وقف نامه درج شده از حيث متصرفي و غير متصرفي عبارتند از:
1. ششدانگ مزرعه بن عدي (يا بند عبدي)؛
2. ششدانگ مزرعه چم
بطان؛
3. ششدانگ قريه قراولي؛
4. ششدانگ قريه فراش؛
كه توليت همه اين مزارع و قراي موقوفه كه از رودخانه معروف گاماسياب نهاوند مشروب مي شوند، مادام الحيات براي شخص واقف در نظر گرفته شده و بعد از فوت وي نسلا بعد نسل با اكبر و ارشد اولاد ذكور او مي باشد.
عوايد حاصله از ايجاد اراضي و مزارع موصوف بايد به ترتيب به ميزان دو سوم به سادات فاطمي اثني عشري پرداخت شود و مقدار يك سوم باقي مانده به مصرف عمران و آباداني عمارت كاروانسراي واقعه در بيستون (مسير عبور و بيتوته زوار عتبات عاليات) كه آن نيز موقوفه مرحوم شيخ علي خان زنگنه مي باشد، برسد.
ناصرالدين شاه قاجار كه در سال 1287 هجري قمري جهت تشرف به كربلاي معلي و نجف اشرف به كرمانشاه سفر كرده است در سفرنامه خود مي نويسد:
«براي ملاحظه آثار بيستون رفتم اثرها كه مشاهده شد به اين تفضيل است:
اول نزديك زمين يعني به ارتفاع چند ذرع، صفحه بزرگي از سنگ تسطيح كرده اشكال بزرگ نقش كرده بودند كه حالا اثري نمانده است. در همان صفحه شيخ علي خان زنگنه وقف نامه دو ده را كه براي كاروانسرا وقف كرده است حجاري كرده، اين كاروانسراي بيستون را هم شيخ علي خان بنا كرده است. اسم دو ده موقوفه كه آن طرف رودخانه گاماسياب در دامنه كوه ملاحظه شده بود: قراولي و چم بطال است.... (3)
وقف نامه ي سنه ي 1100 هجري قمري
اين وقف نامه وزين در قالب نثر مصنوع با خط زيباي ثلث و تعليق (عربي و فارسي) كه عباراتي مشحون از الفاظ و كنايات و تشبيهات منقح و با مضامين ادبي - عرفان و مواعظ اسلامي - انساني
دارد توسط كاتب و خطاطي چيره دست و اهل فضل در آخرين سال صدارت بر وزير اعظم) 326 سال قبل)، در اصفهان به سلك تحرير در آمده كه رونوشت مصدقي از آن هم اكنون در بايگاني اداره ي كل اوقاف و امور خيريه استان همدان و همچنين در دفتر توليت موقوفات زنگنه (نزد
آقاي مرتضي متولي زنگنه) موجود است.
اين سند وقف كه به تأييد و تسجيل اعلم امام علما و مراجع عظام شيعه در آن روزگار از جمله: علامه شهير مرحوم محمد باقر مجلسي (فرزند محمد تقي) وعلامه سيد بحر العلما و آقا جمال الدين خوانساري و... رسيده، در صفحه طوماري به طول سه متر نگاشته شده است، و به شيوه اي مطمئن با كلاسه پوشت چرمي تجليد شده و رونويس خوانايي از روي نسخه اصلي به شيوه و سياق نستعليق و به خط مرحوم استاد غلامحسين همايوني همداني (تحرير شده به سال 1357 شمسي) دارد.
موقوفات آن مرحوم برابر نص صريح وقف نامه به شرح ذيل است كه ضمن العقد توليت موقوفات را متعلق به نفس نفيس خود و بعد از خود به اكبر و اولاد ذكور خود به شرط اجتناب از فسوق و فجور قرار داده و همچنين اعلم علماي شهر همدان در هر زمان را به عنوان ناظر شرعي موقوفه تعيين كرده است.
در اينجا قسمتي از متن آن به نثر مصنوع عينا نقل مي شود: «و چون به توفيق و عنايت بي غايت رباني و تأييد و شفقت بي نهايت سبحاني پرتو علو رتبه اين معني در جام جهان نماي ذهن مبين و ضمير مستنير نواب مستطاب معلي القاب قدسي جناب قدوسي انتساب وزارت و شوكت و
اقبال پناه عظمت و حشمت و اجلال انتباه: مناعت و متانت و ابهت دستگاه الدستور الاعظم و الصاحب المكرم المعظم و الاعالي و قدرة ارباب المآثر و المعالي اعتماد الدولة العلية العالية الخاقانية و اعتضاد السلطنة القاهر السليمانية المستغني لعلو الشأن و ارتفاع المكان عن نثر المآخر نشر المآثر خاني عظيم الشأني منيع المكاني دستور اعاظم وزرايي ايرانيان مداري شيخ علي خان مد الله تعالي علي مفارق الانام ظلال اجلاله و امدهم علي مر الدهور و عواطف افضاله لا مع و تابان گرديده تقربا الي الله و ابتغاء لمرضاته. وقف مؤبد شرعي و حبس مخلد ديني نمود همگي و تمامي حصص مفصله ذيل الكتاب را با جميع توابع شرعيه و لواحق دينيه و منضمات و منسوبات از ممار و مداخل و شرب و مشارب و اراضي و صحاري و جداول و انهار و مراعي و اشجار و غير ذلك به تفصيلي كه در تحت اسم هر يك مرقوم مي گردد و بر مصالح مفصله آتيه ساكنين مدرسه مستحدثه نواب مستطاب عالي شأن در بلده طيبه همدان و غير ايشان علي التفصيل الاتي و توليت موقوفات معينه آتيه را متعلق ساخته في متن العقد به نفس نفيس خود طال الله بقائه مادام حيا باقيا و بعد از ارتحال به عالم بقاء به اكبر ذكور اولاد بشرط الاجتناب از فسوق ظاهره مثل شرب خمر و باخت قمار و استماع مناهي و ملاهي و غنا و نحو ذلك.»
از نكات جالبي كه بيانگر دقت نظر و نشانگر ژرف انديشي وي بوده، آن است كه قيد فرموده است:
«در هر حجره مدرسه دو تن از طلاب بايستي سكني بگزينند و زياده بر
دو تن موقوف بر رضا و اجازه صاحبان حجرات است». و نيز به متولي: امر و تكليف كرده است كه: «از مؤذني رفيع الصوت من دون غنا براي اعلام اوقات صلوة دعوت به همكاري نمايد بدون آنكه وي را اجير سازد. و همچنين وظيفه طلبه را بالسويه من دون المزية بر رؤوس، نه بر حجرات تقسيم نمايد.»
موقوفات
مدرسه علميه و مسجد شيخ علي خان اعتماد الدوله تويسركان
عرصه و اعيان اين مدرسه با مسجد مياني آن (كه به صورت وقف انتفاع است). به انضمام 15 باب دكاكين بيروني تحت پلاك ثبتي 851 الي 863 ناحيه يك در مركز شهر تاريخي تويسركان واقع شده و هم اكنون تعداد 130 نفر از طلاب محترم علوم دينيه در آن به درس و بحث مشغول هستند و عوايد حاصله از ايجاد دكاكين مزبور به مصرف حوزه علميه مذكور مي رسد.
مدرسه علميه بزرگ شيخ علي خان زنگنه
عرصه و اعيان اين مدرسه موسع و مجهز كه به مدرسه بزرگ معروف است به نحو انتفاع وقف شده و دقيقا در مركز شهر و قلب بازار قديمي همدان، يعني ابتداي خيابان دكتر شريعتي كوچه آرامگاه استر و مردخاي (از بزرگان و امراي قوم يهود) مي باشد كه ظاهرا بناي آن توسط شخص واقف احداث شده و پس از گذشت دوران متمادي نهايتا در سال 1368 شمسي توسط متولي قبلي موقوفه، تخريب و پس از آزاد سازي عرصه آن به مساحت 7000 متر مربع، برابر ضوابط و اسلوب جديد شهرسازي و معماري اسلامي - سنتي در سه طبقه (مجموعا 5500 متر مربع) احداث شده كه شامل حجرات درس طلاب، اطاق ها و حجرات فوقاني و كتابخانه و مسجد و
سلف سرويس و تعداد 35 باب مغازه
بيروني فوقاني و تحتاني تحت پلاك ثبتي 2920 اصلي بخش 3 همدان (داراي نقشه و صورت مجلس تفكيكي از اداره ثبت اسناد و املاك) مي باشد كه هم اكنون تعداد 170 نفر از طلاب محترم تحت تدريس مدرسان و فضلاي عالي قدر به كسب معارف و علوم مشغول هستند كه كليه هزينه هاي جاريه اعم از پرداخت شهريه و حق الزحمه طلاب و مدرسان، تأمين و تهيه غذا و لوازم و ملزومات بيتوته و غيره از محل عوايد موقوفات تجاري و مزروعي آن واقف خير انديش توسط متولي موقوفه (آقاي مرتضي زنگنه) و اداره كل اوقاف و امور خيريه و با نظارت ناظر شرعي موقوفه (آيت الله غياث الدين محمدي - نماينده محترم ولي فقيه در استان و امام جمعه همدان) محقق مي گردد.
عرصه و اعيان دكاكين و رقبات تجاري
به تعداد 150 فقره به نحو مشاع و شش دانگ واقعات در راسته ها و نقاط متعددي از بازار قديمي و سنتي همدان به شرح راسته بازارهاي موسوم به: نخود بريزها، چلنگرها، قناد خانه، پالان دوزها، فلسطين (يهودي هاي سابق) مظفريه، زنگنه، پاره دوزها، سبزه ميدان و سرگذر (ميدان شاه سابق) است كه همگي در اجاره اشخاص و صاحبان سر قفلي مي باشد.
اراضي مزروعي و عرصه رقبات صنعتي و مسكوني
تعداد 300 فقره واقع در قراء و مزارع تابعه شهرستان بهار كه به اين شرح است:
الف. 3 / 4 51 شعير مشاع از 96 شعير شش دانگ قريه هارون آباد تحت پلاك ثبتي 158 اصلي؛
ب. مقدار 76 شعير مشاع از 96 شعير شش دانگ قريه خوشاب سفلي پلاك 159؛
ج. مقدار 24 شعير مشاع از 96 شعير شش
دانگ قريه خوشاب عليا پلاك 160؛
د. مقدار 24 شعير مشاع از 96 شعير شش دانگ قريه حسن قشلاق پلاك 176؛
ه. مقدار 68 شعير مشاع از 96 شعير شش دانگ مزرعه چملو پلاك 177؛
و. مقدار 56 شعير مشاع از 96 شعير شش دانگ مزرعه ملاقيدي پلاك 178 همگي در بخش چهار همدان.
كليه اراضي ذكر شده در اجراي قانون اصلاحات ارضي رژيم گذشته به سال 1351 به زارعان صاحب نسق واگذار شد كه پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و برابر فرمان شرعي حضرت امام خميني (ره) در اجراي ماده واحد قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه به وقف اعاده و با زارعان و متصرفان و ساير افراد حقيقي و حقوقي سند اجاره تنظيم شده است.
با امعان نظر به مختصر تخصص اينجانب به عنوان كارشناس رسمي دادگستري در امور ثبتي و با عطف توجه به بررسي هاي انجام يافته، خوشبختانه كليه موقوفات و رقبات مرحوم زنگنه در سطح شهرهاي بيستون، تويسركان و همدان و نيز قراء و مزارع اطراف بهار همزمان با آغاز عمليات اجرايي قانون ثبت عادي و عمومي اسناد و املاك، در دفاتر توزيع اظهار نامه به عنوان وقف معرفي و برابر مندرجات دفاتر آمار (احصاء) و حكايت محتويات پرونده هاي ثبتي، همگي اظهار نامه ثبتي دارند و اكثريت قريب به اتفاق آنها داراي اسناد مالكيت صادره به نام موقوفه شيخ علي خان زنگنه تحت توليت متولي منصوص مي باشد و نهايتا تعداد قليلي نيز به عنوان به اصطلاح پرونده هاي جاري در مراحل نشر آگهي نوبتي يا تحديد حدود مسكوت مانده يا تعطيل شده است و نياز قطعي به پيگيري و برداشت نقشه رقبات علي
الخصوص محدوده كل روستاي فاقد سند مالكيت با قيد متراژ حدود و تعيين مساحت مي باشد.
پي نوشت :
1-=زندگان عرصه عشق، اردشير كشاورز، ج 1، كرمانشاه، انتشارات طاق بستان، چ 1382،1.
2-سياست و اقتصاد عصر صفوي، دكترابراهيم باستاني پا ريزي، چ 3، انتشارات صفي عليشاه: تهران، 1362.
3-سفرنامه كربلا و نجف، ناصرالدين شاه قاجار.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، مفسر، فقيه، محدث و اديب امامى. وى از عالمان بزرگ تفسير، حديث و فقه و ادب بود در عصر شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب صفوى در اصفهان مى زيست. وى از اكابر شاگردان محقق كركى، شيخ على بن عبدالعالى، سيد غياث الدين جمشيد زواره اى مفسر و سيد امير عبدالوهاب استرآبادى بود. تفسير را از سيد غياث الدين جمشيد زواره اى اخذ و از مير عبدالوهاب بن على حسينى استرآبادى روايت كرد. زواره اى استاد ملا فتح اللَّه كاشانى مفسر معروف است. از آثار وى: «ترجمه الخواص» يا «تفسير زوارى»، در تفسير قرآن، تاليف شده در سال 946 ق؛ شرح «نهج البلاغه» به فارسى به نام «روضه الابرار»؛ ترجمه ى «كشف الغمه» بهاءالدين عيسى اربلى به نام «ترجمه المناقب»؛ ترجمه ى «مكارم الاخلاق» رضى الدين طبرسى به نام «مكارم الكرائم»؛ ترجمه ى «عده الداعى» ابن فهد حلى به نام «مفتاح النجاح»؛ ترجمه «الاحتجاج» طبرسى كه به نام شاه طهماسب به پايان رسانيد؛ ترجمه تفسير منسوب به امام عسگرى (ع) به نام «آثار الاخيار»؛ ترجمه «الطرائف» ابن طاووس به نام «طراوه اللطائف»؛ «مرآت الصفا»، در زيارات؛ «مجمع الهدى»، در تاريخ پيامبران، تلخيص «احسن الكبار فى مناقب ائمه الاطهار» ورامينى به نام «لوامع الانوار الى معرفه ائمه الاطهار»، به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (186/8)،
ايضاح المكنون (528 ،459 ،436 ،413 /2 ،281/1)، تاريخ ادبيات در ايران (1626 -1623 /5)، تاريخ نظم و نثر (371)، الذريعه (88/25 ،355/21 ،362 -361 /18 ،159/15/285/11 ،227/7 ،315/5 ،140 -139 ،75 /4)، روضات الجنات (362 -361 /4)، رياض العلماء (396 -394 /3)، ريحانه (393/2)، سبك شناسى (303 -302 /3)،طبقات اعلام الشيعه (قرن 152/10)، الكنى و الالقاب (200/2)، هديه العارفين (745/1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 370 ق)، فقيه، مفسر، محدث و اديب. وى در نواحى خراسان و ماوراءالنهر منصب قضاوت داشت و در بخارا از دنيا رفت. تصانيفى در «تفسير» و «حديث» و «فقه» و «ادب» دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :معجم المؤلفين (193/9).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(536 -449 ق)، مسند، محدث و صوفى. اصل وى از زوزن خراسان بود در بغداد نشو و نما يافت. از ابويعلى و ابوجعفر بن مسلمه و ابوالحسين بن غريق و ابن هزار مرد و ابوبكر خطيب حديث شنيد. ابن عساكر و سمعانى و ابن جوزى و ابن طبرزد و ابواحمد بن سكينه و يوسف بن كامل و عده اى ديگر از وى حديث روايت كردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (59 -57 /20).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خواننده، آهنگساز.
تولد: 1322.
درگذشت: 11 تير 1370.
على زيباكنارى از كودكى به موسيقى علاقه داشت و در روستاى زادگاه خود زيباكنار نخستين زمزمه هاى هنرى را تمرين كرد. در سال 1344 از آزمون خوانندگى كه در تهران برگزار شد موفق گرديد و در همان سال نخستين ترانه اش از راديو پخش شد. پس از آن به استخدام فرهنگ و هنر گيلان درآمد و با گروه هاى موسيقى اين اداره و همچنين راديو و تلويزيون مركز رشت همكارى مستمر داشت. زيباكنارى در طول عمر كوتاه خود بيش از سى ترانه اجرا كرده است. و براى برخى خوانندگان ديگر آهنگ ساخته است.
وى علاوه بر موسيقى، در شعر گيلكى نيز دست داشت. زندگى ادبى على زيباكنارى از روزنامه ى گيلكى زبان «ادمون» شروع شد كه در سال هاى 1359 و 1360 در رشت چاپ و منتشر مى گرديد. اشعار گيلكى او اغلب در شماره هاى «دامون» به چاپ مى رسيد.
زيبا كنارى سال ها كتابدار كتابخانه هاى رشت و اين اواخر سرپرست موزه ى رشت بود. براى پا گرفتن واحد مردم شناسى در سازمان ميراث فرهنگى گيلان قدم هايى برداشت. حدود چند ماه بود كه به تأسيس يك آموزشكده ى موسيقى به نام «فارابى» دست زده بود و به تعليم هنرآموزان مى پرداخت.
پيكر على
زيباكنارى در گورستان تاريخى سليمان داراب رشت در جوار مقبره ى ميرزا كوچك خان جنگلى به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، موسيقيدان و نوازنده. از موسيقيدانان ممتاز و نوازندگان معروف دوره ى شاه طهماسب و سلطان محمد و اوايل سلطنت شاه عباس بود. وى در نواختن كمانچه از استادان درجه اول زمان خود بود و از نوازندگان مخصوص دربار خان احمد خان، حكمران گيلان.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (328 -327 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بيوگرافي حسن زيرك
حسن زيرك يك نابغه به معناي واقعي بود
استاد حسن زيرك به سال 1300 در شهرستان بوكان واقع در قسمت كردنشين
استان آذربايجان غربي ايران چشم به جهان گشود و در سن 5 سالگي از
مهر پدر محروم گشت و بدبختي و تلخي و سختي هاي فراواني چشيد و
زندگي را در درون درد و رنج گذراند و عمري را در شهرهاي كردستان
ايران و عراق سپري كرد
و مدت زيادي در بخش كردي راديو بغداد همكاري كردو از سال 1337 كه
بخش راديو كردي ايران در تهران براي اولين بار گشايش يافت همكاري
خود را با اين مركز آغاز كرد.
حسن زيرك گرچه به خاطر شرايط سخت زندگي از نعمت درس و تحصيل
بي بهره ماند ولي استعداد كم نظيري در سرودن شعر و آهنگسازي كردي
داشت و اين استعداد به همراه صداي منحصر به فرد، سبب گرديد كه
خالق آثار مانا و ماندگاري در عرصه موسيقي كرد باشد و ترانه هايش در
سرتاسر كردستان محبوبيت يافت به شكلي كه اينك صداي او در جاي
جاي مناطق كردنشين و در كوچه ها و خيابانها و در خانه ها و مغازه ها
طنين انداز گرديده است .
حسن زيرك كه در راديو كردي تهران فعاليت داشت با خانم ميديا زندي
گوينده بخش كردي ازدواج كرد كه حاصل آن ازدواج دو دختر به
نامهاي مهتاب (آرزو) و مهناز (ساكار) بود كه چند ترانه را براي
فرزندانش
اجرا كرده است .زندگي حسن زيرك هميشه با كوچ و آوارگي
همراه بود و يكي از شهرهايي كه در آن مدت زيادي اقامت داشت
كرمانشاه بود و همكاري او در اين شهر با هنرمندان برجسته كرمانشاهي
همچون استاد مجتبي ميرزاده ، محمد عبدالصمدي ، اكبر ايزدي و بهمن
پولكي سبب خلق آثار زيبايي شد.
حسن زيرك مدتي به عراق مي رود و در مسافرخانه "فه نده ق شمال" به
شاگردي مي پردازد و روزي هنگام نظافت كه مشغول زمزمه يكي از
ترانه هايش بوده مسافري به نام جلال طالباني (رهبر اتحاديه ميهني
كردستان عراق و رئيس جمهور كنوني دولت موقت عراق) كه در آنجا اقامت
داشته با شنيدن صداي حسن زيرك او را به راديو بغداد برده و در آنجا
مشغول به كار مي شود و در سال 1337 به ايران برمي گردد.
رفتار دولت وقت ايران با حسن زيرك او را دچار مشكل فراواني كرد، به
ويژه وقتي كه دكتر شيخ عابد سراج الديني رييس وقت برنامه هاي
كردي راديو تهران بود به او اجازه كار نداد و اين كار سراج الدين
چنان تاثير منفي بر دل لطيف حسن گذاشت كه ديگر هيچ وقت به راديو
برنگشت و با دلي شكسته باروبند خود را به سوي بغداد پيچيد.
هنگامي كه به بغداد رسيد در آنجا نيز او را دچار مشكل كردند، او را
گرفته و روانه زندان كردند، در آنجا زيرك را به پنكه سقفي بسته و
شكنجه دادند.
پس از رهايي از بغداد مجددا به تهران برگشت ، در تهران نيز ساواك او
را گرفت و شكنجه داد كه جريان شكنجه اش در ساواك را خودش در نوار
گفته كه صداي او هنوز به يادگار مانده است و اين رويدادها نشان
دهنده اين است كه حسن زيرك نه در ايران و نه در عراق روي خوشي
و راحتي و آزادي را
نديد.
در سال هاي 1341 تا 1343 در كرمانشاه بود و با راديو كرمانشاه همكاري
داشت و بيشتر اين درد و غمها و مصيبتي كه به حسن رسيده بود بخاطر
عدم توجه حكومت وقت به هنرمند بزرگ كرد بود...سالهاي پاياني
زندگي زيرك در تلخي و ناكامي گذشت و چندان به آواز نمي پرداخت. در
منطقه بوكان قهوه خانه يي داير كرد و در ميان مردمي كه دوست شان
داشت و دوستش داشتند آخرين نفس هايش را در رنج و بيماري كشيد و
سرانجام در چهارم تيرماه 1351 در بيمارستان شهر بوكان به علت
بيماري لاعلاج چشم از جهان فروبست و بر فراز كوه ناله شكينه كه از
كوههاي معروف و زيباي آن منطقه است به خاك سپرده شد همسر مرحوم
حسن زيرك كه خودش گوينده بخش كردي راديو تهران قديم است
مي نويسد: »حسن زيرك نزديك به هزار ترانه در تهران و كرمانشاه اجرا
كرده بود و بخاطر همين ترانه هاي او بود كه روزانه نزديك به دوهزار
نامه نوشته مي شد و حتي درون نامه پول قرار مي دادند تا ترانه مورد
درخواست آنان پخش شود و در كل برنامه هاي كردي راديو تهران و
كرمانشاه بخاطر صداي دلنشين حسن زيرك مورد توجه همه قرار گرفته
بود و آن موقع هر روز دو بار برنامه (ما و شنوندگان ) پخش مي شد و
حسن زيرك با صداي رسا و لذت بخش خود باعث معروفيت و كيفيت و
شكوفايي برنامه هاي كردي در تهران و كرمانشاه شده بود و سيل
نامه هاي طرفداران ترانه هاي او هر روز به راديو جاري بود اما پس از
اين همه خدمت ، حسن زيرك را ديگر به راديو راه ندادند واو را از
ياد بردند درحالي كه در 28 مرداد 1341 كه برد ايستگاه راديوي
كرمانشاه به صد كيلو وات رسيده بود صداي حسن زيرك به همه
شهرها و
روستاهاي كردنشين مي رسيد.« استاد شهرام ناظري هنرمند بلند آوازه
موسيقي سنتي ايران در خصوص صداي حسن زيرك چنين اظهار داشت : »در
خصوص مرحوم حسن زيرك ، در مجموع فقط مي توانم بگويم كه يك انسان
نابغه به معناي واقعي بود، يعني در همان لحظه كه وارد اركستر
راديو مي شد و به اتاق ضبط مي رفت بداهتا هم شعر مي سرود، هم آهنگ
مي ساخت و هم آن را مي خواند كه تا كنون چنين موردي در موسيقي
سابقه نداشته است و با توجه به اين نكته كه ايشان سواد خواندن و
نوشتن هم نداشتند اما موسيقي و شعر را به صورت الهامي و حفظ شده
مي خواند و واقعا از افراد كاملا استثنايي و از نوابغ موسيقي كردي
بودند و بنده در ميان خوانندگان كرد علاقه خاصي به صداي حسن زيرك
دارم .«فاروق صفي زاده بوره كه يي ، از پژوهندگان معاصر در خصوص حسن
زيرك مي نويسد: »حسن زيرك بيش از هزار و پانصد ترانه ساخته است و
همه آهنگ هاي ترانه ها و بيشتر سروده هاي آن را خود مي ساخته و
مي سروده است . از آهنگ هاي اين هنرمند بزرگ بيشتر ترانه سرايان
امروز فارس و كرد و بيگانه و ترك نيز سود جسته اند و امروز هر آهنگي
كه پديد مي آيد نشاني از آهنگ هاي اين هنرمند را در خود نهفته دارد،
هنگامي كه به آهنگ هاي او گوش فرا مي دهي ، زندگي را با همه آزارها
و مويه ها و رنج هايش درمي يابي . بر همين پايه آهنگ هاي حسن زيرك
نشانه زندگي هر كرد آريايي رنج كشيده را در خود نهفته دارد. «استاد
مجتبي ميرزاده نوازنده ويولون و موسيقيدان برجسته كه در تمامي
آثار مرحوم حسن زيرك در دهه 1340 در اركستر راديو كرمانشاه نوازندگي
و تنظيم آهنگ هاي او را به عهده داشته در مورد اين هنرمند فقيد در
گفت وگو با راقم اين سطور چنين اظهار داشت : »حسن
زيرك با اينكه
مطلقاً سواد نداشت اما اشعار اغلب آثارش را به صورت بداهه و در آن
لحظه كه مي خواند مي سرود و از حافظه يي بسيار قوي در حفظ شعر و
آهنگ و مقام هاي كردي برخوردار بود و بايد گفت كه حسن زيرك
هيچ گاه در موسيقي كرد تكرار نخواهد شد چرا كه ماندگارترين و
زيباترين نغمات كردي را خلق كرد و اينك نه تنها در ايران حتي در
ميان كردهاي عراق ، سوئد و ساير نقاط جهان آثار و نام و ياد او از
مقام و منزلت والايي برخوردار است .«مرحوم حسن زيرك در راديو تهران
آثاري به ثبت و ضبط رسانيد كه اغلب با ساز اساتيدي همچون استاد
حسين ياحقي ، استاد حسن كسايي ، استاد جليل شهناز، جهانگير ملك ، احمد
عبادي و به سرپرستي زنده ياد مشير همايون شهردار همراه بود. در خصوص
شخصيت هنري حسن زيرك نظر استاد بيژن كامكار خواننده و نوازنده برتر
كشورمان را نيز جويا شديم كه ايشان هم با اعلام اين مطلب كه
علاقه زيادي به صداي مرحوم حسن زيرك دارد گفت : »حسن زيرك يكي از
برجستگان موسيقي كرد به شمار مي آيد و خيلي از آهنگ هاي كردي يا
فارسي كه الان به اجرا در مي آيد الهام گرفته از آثار آن هنرمند
است و شهرت و محبوبيت حسن زيرك فقط محدود به مرزهاي ايران نيست
بلكه در كشورهاي اروپايي وتمام نقاط كردنشين جهان امتداد
دارد.«چندي پيش رييس شوراي اسلامي شهر بوكان در گفت وگو با نشريه
سيروان (يكي از نشريات محلي استان كردستان ) اعلام كرد كه عمليات
اجرايي احداث مجتمع توريستي حسن زيرك و همچنين ايجاد خيابان 12
متري به نام وي تا محل آرامگاهش آغاز مي شود كه اگر اين چنين باشد
بايد به مسوولان مربوطه و ذيصلاح منطقه بوكان دست مريزاد گفت و
همچنين در سال گذشته فيلمي از زندگاني
حسن زيرك در شهر سليمانيه
عراق ساخته و تا چند ماه بر پرده سينماهاي شهرهاي كردستان عراق
اكران شد كه در اين فيلم گوشه هايي از سختي و مشقت هاي اين
هنرمند اصيل و ارزشمند را در ايران و عراق به نمايش گذاشته
بود.اخيرا نيز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، مجوز كاستي از اين هنرمند
را صادر كرده تحت عنوان (ترانه هاي حسن زيرك ) شامل ترانه هايي از
آن مرحوم در راديو كرمانشاه و راديو تهران حوالي دهه 1340 است كه
تدوين و به بازار عرضه شده است .
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 838 ق)، عارف و شاعر. وى از عرفاى بزرگ اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم هجرى و از پيشروان طريقه ى سهروردى و مريد شيخ نورالدين عبدالرحمان مصرى بود. مرد دانشمند و عارف پارسايى به شمار مى رفت. در پايان زندگى حال جذبه اى در او پديد آمد كه قريب يك سال خاموش بود. درويش احمد سمرقندى از مريدان و خلفاى او بود. زين الدين خوافى را پس از مرگ نخست در قصبه ى بالين به خاك سپردند، سپس جنازه ى او را به درويش آباد بردند و پس از آن نزديك عيدگاه هرات، به خاك سپردند و خواجه غياث الدين پير احمد خوافى عمارت عالى بر سر خاك او ساخت. وى شعر فارسى را خوب مى سرود و تاليفاتى نيز در تصوف به زبان فارسى و عربى دارد، از آن جمله: «نهج الرشاد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (431)، تاريخ نظم و نثر (264)، تذكره ى روز روشن (335)، دايرةالمعارف فارسى (1201/1)، الذريعه (410 -409 /9)، رياض العارفين (82)، گلزار جاويدان (581/1)، نفحات الانس (495 -493).
قرن:16
جنسيت:زن
مليت:ايران
در سالهاى اخير شهرت يافت كه مقبره واقعه در قريه ارزنان يك فرسنگى اصفهان كه به نام زينب معروف بود، دختر حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مى باشد، و برخى از علما نيز آن را تأييد كردند، لكن مدرك تاريخى جهت اين انتساب به دست نيامد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(536 -441 ق)، صوفى و شاعر. مشهور به شيخ جام، پير جام و احمد نامقى. احمد جام در ده نامق كاشمر متولد شد. وى از فرزندان جرير بن عبدلله جبلى است. دوران جوانى را صرف عشرت و مى خوارگى كرد، اما به دنبال شوريدگى شديد روحى در بيست و دو سالگى به تصوف روى آورد. مدت هيجده سال در دامنه ها و ارتفاعات نامق و كوهستان بزد به كوه نشينى و مطالعه و تحقيق در احوال عرفا پرداخت. در چهل سالگى به جام رفت و به ارشاد پرداخت و مريدان بسيارى يافت. وى سنى مذهب بود. او با عدى بن مسافر، غزالى، عين القضاه همدانى و سنائى معاصر بود. شيخ جام در نود و پنج سالگى در تربت جام معروف است. آثار وى عبارتند از: «روضه المذنبين و خبه»؛ «رساله ى سمرقنديه»؛ «زهديات»؛ «فتوح الروح»؛ «كنوز الحكمه»؛ «سراج السائرين»؛ «اعتقادات»؛ «انيس التائبين»؛ «مفتاح النجاه»؛ «بحار الحقيقه» و «ديوان اشعار» نيز به وى منتسب است كه جاى ترديد است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (288/1)، ايضاح المكنون (7/2 ،596/1)، تاريخ گزيده (673)، تاريخ نظم و نثر (109 -108)، دانشنامه ى ايران و اسلام (1265 -1262 /10)، دايرةالمعارف فارسى (1522/2)، الذريعه (172/18 ،188/9)، ريحانه (384 -382 /1)، شرح احوال و تحليل آثار ژنده پيل، طرائق الحقائق
(586 -585 /2)، فرهنگ سخنوران (417)، كشف الظنون (1771 ،989 ،872 ،220 ،197)، الكنى و الالقاب (140/2)، گنج و گنجينه (159 -157)، مؤلفين كتب چاپى (380 -379 /1)، مجمع الفصحا (144/1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 536)، معجم المؤلفين (198/1)، مقامات جام ژنده پيل، نفحات الانس (363).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
زندگينامه علمي
اينجانب سيد محمد محسن سادات فخر در سال 1334در شهر مشهد به دنيا آمدم تحصيلات مقدماتي را در حوزه علميه مشهد مقدس از سال 1349 آغاز در سال 1353 به حوزه علميه قم هجرت نمودم. در سال هاي 1365 _ 1368 با پژوهشكده باقرالعلوم همكاري پژوهشي در پروژه موضوع نگاري تفسير مجمع البيان آغاز گرديد.ثمره همكاري ياد شده نشر كتاب مفتاح مجمع البيان از انتشارات اسوره 1383 مي باشد. نيمه دوم سال 1369 تقريباً همكاري رسمي با مركز فرهنگ و معارف قرآن آغاز گرديد. پروژه موضوع نگاري تفاسير قرآن مجيد 80 دوره كامل تفسير قرآن از مفسران بزرگ شيعه و اهل سنت در سه فاز، محور همكاري مستقيم با مركز ياد شده بود در سال 1372 به مديريت گروه معجم نگاري تفاسير انتخاب و پژوهش ادامه يافت. طرح گروه فرهنگنامه ها در مديريت جديد پيشنهاد و موضوع نگاري تفاسير در فاز اول با حجم بيست دوره تفسير كامل در دو فرم كتاب (فرهنگ موضوعي تفاسير) و نرم افزار صراط آماده عرضه گرديد.طرح نمايه سازي كتاب هاي قرآني و مركز فرهنگ و معارف قرآن از سال 1372 در گروه فرهنگنامه ها آغاز گرديد او در سال 1377 بيش از دو هزار و پانصد كتاب قرآنى، نمايه سازي گرديد. نمايه هاي موضوعي (چكيده هاي عنواني) تعداد كتاب هاي ياد شده در حجم بيش از يكصد و بيست و پنج نمايه موضوعى، تركيبي
تقريباً تمامي عرصه ها و حوزه هاي پژوهشي قرآنى، تفسيرى، علوم قرآني و معارف ديني را شامل مي شود.اطلاعات ياد شده در بانك اطلاعات مركز فرهنگ و معارف قرآن علي القاعده موجود مي باشد.بعد از دوره شش ساله مديريت علمي گروه فرهنگنامه ها و انجام پروژه هاي فاز اول موضوع نگاري تفاسير و نمايه سازي كتاب هاي قرآني همكاري در شوراي علمي گروه فرهنگنامه ها ادامه دارد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1335 -1275 ش)، نوازنده. از نوازندگان مهر كمانچه بود و در زادگاه خود، اصفهان، مى زيست. وى اسامى و گوشه هاى آوازها و الحان موسيقى ايرانى را خوب مى دانست و بيشتر با تاج اصفهانى همراه بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (248 -247)، تاريخ موسيقى (553/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1351 ق)، فقيه، عالم دينى و زاهد. وى در نجف از شاگردان علامه ملا محمدكاظم خراسانى بود. سپس به زادگاهش بازگشت در سارى رياست و مرجعيت امور دينى را بر عهده داشت. از آثارش: «تقريرات» استادش در فقه و اصول، و از آن جمله «التحفه الغرويه»، در فوائد قرآنيه، تجويد فارسى، مى باشد.[1]
سيد حسن بن سيد محمد بن سيد اسماعيل ساروى عالمى فقيه و فاضلى پرهيزكار از شاگردان علامه خراسانى صاحب (كفايه) بوده و در سارى رياست تامه و مرجعيت عامه داشته و در حدود 1351 ق وفات نموده است داراى آثارى از تقريرات استادش و غيره بنام (التحفة الغرويه) در فوائد قرآنيه بوده است
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (458/3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 434/14)، گنجينه ى دانشمندان (270 -269 /5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1261/1260 ق)، شاعر و صوفى. مردى فقير مشرب و خوش حالت بود ولى در زمره عوام محسوب مى شد. در كودكى به مكتب رفت و اندك سوادى كسب كرد. در اوايل جامه ى درويشى پوشيد و به سياحت رفت باز به شيراز آمد و و بيشتر مسكن خود را در تكيه ى هفت تنان قرار داده بود. سارى خيلى مفتون اشعار خود بود چنان كه مكرر اظهار مى كرد از جميع دنيا جز سه «ديوان» اشعار خودم به هيچ چيزى دلبستگى ندارم. «ديوان» مدون شده ى او كه قريب هفت هزار بيت است شامل غزليات و اندكى مثنوى ها و متفرقات است. در شيراز درگذشت و در حجره وسط تكيه چهل تنان دفن است. از اوست:
راحت ما به محنت و الم است
شادى ما به درد و عشق و غم است
ما به جنب بقاى او فانى
پيش
بودش وجود ما عدم است
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (719 -717 /1)، مرآت الفصاحه (258 -257).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
مهروز ساعي بيست و دو سال سن دارد
او در رشته ي تربيت بدني تحصيل و از هفت سالگي تكواندو كار مي كند
او دو برادر به نامهاي هادي و مهران دارد هادي ساعي كه ديگر نيازي به معرفي ندارد و آخرين مدالي كه راي ايران كسب كرد مدال طلا بازيهاي المپيك پكن بود. به گفته ي مهروز ، مهران نيز براي اردوي تيم ملي تكواندو انتخاب شد اما بخاطر مسائل كاري ورزش را ادامه نداد. مهروز هم مانند هادي در رقابتهاي دوحه مدال برنز كسب كرد
منابع زندگينامه :http://taekwondo-chagi.blogfa.com
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
متولد 21 خرداد 1355 در شهر ري، قهرمان تكواندو جهان و المپيك است. او با به دست آوردن دو مدال طلا و يك مدال برنز، پرافتخارترين ورزشكار ايراني در تاريخ بازيهاي المپيك است. خواهرش، مهروز ساعي نيز عضو تيم ملي تكواندو بانوان ايران و يكي از زنان نامدار
ورزش زنان ايران است است. هادي ساعي عضو شوراي شهر تهران نيز است.
بازي هاي المپيك
• طلاي پكن 2008
• طلاي آتن 2004
• برنز سيدني 2000
مسابقات جهاني
• طلاي ادمونتون 1999
• طلاي مادريد 2005
• نقره گارميش-پارتنكيرچن 2003
• برنز پكن 2007
بازي هاي آسيايي
• طلاي بوسان 2002
• برنز دوحه 2006
مسابقات آسيايي
• طلاي بانگكوك 2006
• نقره امان 2002
او تمرين تكواندو را از 7 سالگي آغاز كرد و از رده سني نوجوانان تاكنون به طور مستمر در تيم ملي تكواندو ايران حضور داشته است. ساعي برنده مدال طلاي المپيك آتن، مدال برنز المپيك سيدني در دسته 68 كيلوگرم و مدال طلاي المپيك پكن است كه اولين مدال و مدال طلاي ايران در ورزشي غير از كشتي و وزنه برداري در المپيك بودند.
قد او 182 سانتيمتر و وزنش 79 كيلوگرم است
مقام ها
• ارتش هاي جهان 1995
• ارتش هاي جهان كرواسي 1996
• بازي هاي غرب آسيا 1997
•
جام جهاني آلمان 1998
• مسابقات جهاني ادمونتون، كانادا 1999
• انتخابي المپيك سيدني 1999
• جام جهاني فرانسه 2000
• المپيك سيدني 2000
• جام جهاني ويتنام 2001
• قهرماني آسيا و اقيانوسيه 2002
• جام جهاني ژاپن 2002
• بازيهاي آسيايي بوسان 2002
• مسابقات جهاني گارميش-پارتنكيرچن، آلمان 2003
• انتخابي المپيك آتن 2004
• المپيك آتن 2004
• مسابقات جهاني مادريد 2005
• قهرماني آسيا تايلند 2006
• بازي هاي آسيايي دوحه 2006
• مسابقات جهاني پكن 2007
• المپيك پكن 2008
فعاليتهاي سياسي و اجتماعي
هادي ساعي در دي 1382، پس از وقوع زمين لرزه بم مدال هاي خود را (يك مدال برنز المپيك و ديگر مدالهاي كسب شده اش تا آن زمان) را براي كمك به زلزله زدگان اهدا كرد
ساعي در سال 1385 در سومين دوره انتخابات شوراي شهر تهران شركت كرد
و به مقام پنجم انتخابات رسيد و به شوراي شهر تهران راه يافت
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيروس ساغرى، فرزند على خان ساغرى كه از هنرمندان بزرگ و اهل علم موسيقى و يكى از شاگردان خوب و ممتاز شادروان موسى خان معروفى بود، به سال 1311 خورشيدى در اصفهان، اين شهر فخرآفرين ايران ديده به جهان باز كرد.
زنده ياد استاد على خان ساغرى علاوه بر تلمذ از كلاس استاد موسى معروفى، مدت ها در كلاس روانشاد استاد علينقى وزيرى رفت و به تحصيل موسيقى پرداخت و در سال 1312 دبير فنى موسيقى اداره فرهنگ و صنايع مستظرفه آن زمان گرديد و شاگردان خوبى را در موسيقى ايران تربيت و تحويل فرهنگ صوتى كشور نمود.
سيروس ساغرى زير نظر پدرى بافرهنگ و دانش، موسيقيدان و از طرفى بسيار درويش مسلك و دور از تكبر دوران كودكى را سپرى كرد كه از سن شش سالگى فن نواختن سنتور و يادگيرى موسيقى را نزد
او آغاز نمود. در يازده سالگى به قدرى در نواختن اين ساز پيشرفت حاصل كرد كه در زمانى كه همراه پدر در خوزستان بسر مى برد در جشن هاى مختلف اداره فرهنگ آن سامان شركت فعال داشت و موفق به دريافت يك گلدان نقره از مسئولين اين اداره مى گردد.
سيروس ساغرى در سن دوازده سالگى افتخار شاگردى استاد ابوالحسن خان صبا را پيدا كرد و نزد ايشان مشغول تحصيل موسيقى و فراگيرى ساز سنتور گرديد كه بعدها موفق به دريافت تشويق نامه به خط استاد صبا گرديد. از سن هفده سالگى به تعليم و تدريس شاگرد پرداخت كه منشاء خدمات ارزنده اى در اين راه شد و از خود يادگارى فراوان و ارزشمندى بجاى نهاد.
سيروس ساغرى از سال 1340 رسماً به راديو اصفهان دعوت شد و به استخدام آن مؤسسه درآمد و به صورت تكنوازى و آهنگ سازى به اتفاق پدر خود كه سرپرست اركستر بود همراه هنرمندان بزرگى چون: جليل شهناز، حسن كسائى، جهانبخش پازوكى، تاج اصفهانى، عيسى خان، هوشنگ سراج، مرشدزاده، سعادت اللَّه نورده و ناهيد دائى جواد (خواننده غروب كوهستان- دره خاموش) و ساير هنرمندان سرشناس و بزرگ اصفهان مشغول همكارى گرديد.
ناگفته نماند كه ساغرى آهنگ «غروب كوهستان» را در حال و هوائى دگر ساخت و در حال و هوائى هم در زمان پخش آن در كشور به طرز كم سابقه اى مشهور خاص و عام گرديد. اين آهنگ در سال 1342 ساخته شد كه ساغرى در تب شديد چهل درجه مى سوخت و در همان حال اين آهنگ را «نت» كرد و بعداً در «گلهاى صحرائى» شماره ى 61 ضبط و اجرا شد.
اين آهنگ از استقبال فراوان مردم برخوردار شد كه در مطبوعات درباره
آن مطالب فراوانى نگاشته شد از جمله مجله سپيد و سياه مورخ هفت خردادماه 42 به شماره ى 344 طى يك مصاحبه با خواننده و آهنگ ساز و ترانه سرا آن را بيشتر به مردم معرفى نمود و مرحوم مشير همايون شهرداد، رئيس شوراى وقت موسيقى راديو ايران رسماً از وى طى نامه اى در تاريخ 43/1/31 تقدير به عمل آورد.
سيروس ساغرى از بنيان گزاران هنرستان موسيقى در اصفهان است و در سال 1353 به سمت سرپرستى امور موسيقى استان اصفهان منصوب شد و منشاء خدمات ارزنده اى به موسيقى سنتى ايران گرديد.
در سال 1359 طى ابلاغ ديگرى با شماره ى 10781/ 3 به سمت سرپرستى امور موسيقى اداره كل فرهنگ استان اصفهان برگزيده شد و مشغول همكارى شد و در تاريخ 72/8/25 نيز طى نامه شماره 70/ 1704 الف به سرپرستى گروه موسيقى زنده رود، وابسته به حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى اصفهان برگزيده گرديد.
سيروس ساغرى از هنرمندان خوب و ممتاز سنتورنواز كشور است كه از تبليغ و تظاهر دورى جسته ولى صداى ساز دلنشين او و حسن رفتار و اخلاق نيكوى اين هنرمند والا و درويش مسلك مدنظر هنرمندان اصيل و بافرهنگ مى باشد. وى در حال حاضر در منزل مشغول تدريس و ساختن ساز دلنشين سنتور مى باشد كه نگارنده درباره هنر سازسازى ايشان در بخش سازگران در جلد پنجم مفصلاً بحث خواهم كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1286 ق)، عارف و شاعر، متخلص به ساقى. وى ازناحيه كلات نادر خراسان بود كه تحت تاثير تعاليم استاد خويش، على محمداسماعيل ازغدى ترك دنيا گفت به زهد و پارسايى گراييد و به زيارت خانه ى خدا مشرف
شد و پيوسته در سفر و حضر بود تا در تهران درگذشت. از وى آثارى چند به جاى مانده از جمله: «نفحات غيبه»؛ «درج اللئالى و برج المعالى»؛ «صحيفه ى جامعه»؛ «خلاصه مشارق الانوار»؛ «ديوان» اشعار؛ «الهى نامه»؛ «ساقى نامه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (416/9 ،233/7)، ريحانه (413/2)، طرائق الحقائق (243/3)، لغت نامه (ذيل/ ساقى)، المآثر و الآثار (205)، مجمع الفصحا (443 -429 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده. از نوازندگان ماهر تار بود و همواره با شيدا مأنوس و همدم بود و از شاگردان آقا حسينقلى به شمار مى آمد. شيدا تصنيف ابوعطا را در وسف اسماعيل سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (579 ،467 /2)، سرگذشت موسيقى (396 ،139 ،71 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1357/1356 -1285/1277 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به ساكت. در اصفهان متولد گرديد. از اعضاى قديمى انجمن ادبى شيدا بود اشعارش در مجله «دانشكده» دوره اول به طبع مى رسيد. ساكت از صوفيان فرقه ى صفى عليشاه در اصفهان بود. در اصفهان درگذشت. «ديوانى» دارد حاوى چندين هزار بيت از انواع فنون شعرى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (232 -231)، الذريعه (417/9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1314 ش)، موسيقيدان.از شاگردهاى لومر بود كه بعدها معلم شعبه ى موزيك و رييس كل موزيك شد. وى به كمك مزين الدوله دوره ى كتاب «هماهنگى و سازشناسى واركسترشناسى موسيقى نظامى» را براى تدريس به شاگردان مدرسه ى موزيك ترجمه كرد. از ديگر خدمات مين باشيان نت نويسى رديف دستگاه ماهور بود كه در لايپزيك آلمان چاپ شد و در مدرسه موزيك تدريس مى شد. سالار معزز پيانو نيز مى نواخت و آن را كوك ايرانى مى كرد. او پس از سرورالملك نخستين كسى است كه در پيانو رديف آوازهاى ايرانى را نواخت. بيشتر افسران موزيك از تربيت شدگان او بودند و غالب سرودها و آهنگ مارشهاى نظامى و مدارس آن زمان از ساخته هاى اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (438 -437 /2)، سرگذشت موسيقى (225 -220 /1)، مردان موسيقى (236 ،197 ،95 ،33 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين سالارى فرزند محمدحسن بك (پاشنه طلا) از هنرمندان طراز اول دوران قاجار مى باشد كه متأسفانه كمتر يادى از اين بزرگان علم موسيقى تاكنون شده است. وى در تهران متولد شده و در زمان شادروانان آقا ميرزاعبداللَّه و آقا حسينقلى مى زيسته و با ايشان حشر و نشر داشته است.
مرحوم حسين سالارى علاوه بر اين كه در نواختن تار و سه تار از سرشناسان وقت بوده، از صدايى خوش و رسا بهره ور بود كه چندين صفحه هم در اواخر عمر از خود به يادگار گذارد. وى از مريدان صفى عليشاه و از اخوان طريقت بود كه در سال 1295 شمسى در معيت ظهيرالدوله (حاكم گيلان) عازم رشت شد و به كار دولتى مشغول گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دايوش سالارى، به سال 1329 در شهر آبادان شهر مردمان خون گرم، مهماندوست و خوش برخورد، شهرى كه مردمانش جوانمردانه جلوى هجوم ناجوانمردانه عراق را گرفتند و در تاريخ ايران زمين افتخارات بزرگى براى وطن عزيزمان ايران به جاى نهادند ديده به جهان باز كرد.
داريوش سالارى، كه پدرش كارگر شريف و زحمتكش شركت ملى نفت ايران بود، لحظه اى از تعليم و تربيت كودك خود غفلت نمى ورزيد و خود در كارهاى هنرى و ورزشى مشوق كودك خويش بود. همين دلگرمى ها و تشويق هاى پدر بود كه كودك توانست به سرعت در رشته هاى ورزشى و هنرى پله هاى ترقى را طى نمايد. هنوز بيش از هفت سال از سن وى نمى گذشت كه نى لبكى ساخت و روزها با آن خود را سرگرم مى كرد و بيشتر آهنگ هاى محلى را كم و بيش مى نواخت. وى پس از تحصيلات ابتدايى به دبيرستان رازى آن شهر
رفت و موفق به اخذ ديپلم گرديد. در دوران تحصيل در دبيرستان با ورزش ژيمناستيك و تنيس روى ميز و بسكتبال و سپس شنا آشنايى پيدا كرد و مرتبا در مسابقات آموزشگاهى شركت مى كرد، در سال 1347 تيم تنيس روى ميز دبيرستان را به قهرمانى استان رسانيد و در چند مسابقه قهرمانى كشور در رشته هاى شنا و شيرجه و تنيس روى ميز به عنوان تيم خوزستان شركت كرد و چند مقام به دست آورد. در سال 1349 به خدمت وظيفه رفت و در دوران خدمت وظيفه مرتبا به شهرهاى مختلف ايران از جمله: مشهد، شيراز، تبريز و كردستان در تيم هاى مختلف ورزشى براى انجام مسابقات تنيس روى ميز و دو ميدانى اعزام شد.
داريوش سالارى، ضمن اين كه ورزشكارى بااستعداد و در فرم بود، در عين حال تمام وجودش آكنده به هنر و علاقه به موسيقى است. خودش دراين باره مى گويد:
«ضمن درس خواندن و شركت در امتحانات، هنگام ورزش كردن و در مسابقات مختلف مصاف دادن، هيچگاه از موسيقى باز نايستادم و در آبادان زادگاهم موسيقى را دنبال مى كردم و به انواع سازهاى نوازندگان دقت مى نمودم كه متوجه شدم دو نوع موسيقى در اين ديار مطرح و رايج است، يكى سبك موسيقى بندرى ساحل نشينان و ديگرى سبك موسيقى كولى هاى نخلستان نشين.
موسيقى بندرى داراى سازهاى مشخص (نى لبك و نى همبان يا نى هنبان و تمپوى عربى ودهل و دولك) بود. دهل را با چوب مى زدند و دولك را با دست. نى هنبان از نى لبك دوتايى بود و هنبان از پوست بز.
آلات موسيقى كولى هاى نخلستان نشين، ربابه تك سيمه و نوعى تمپوى دهن باريك و خواننده بود و چند نفر كه با دست زدن هاى مختلف
مقطع همراهى مى كردند.
بعدها، فهميدم كه كولى ها علاوه بر محاوره به زبان عربى، هندى و انگليسى، زبان مخصوص به خود را دارند كه بسيار شبيه گويش هاى مازندرانى و لرستانى است گويا اجداد اين كولى ها دائما در حال كوچ بوده اند از مازندران آمده اند و بعدها در اطراف همدان ساكن شده اند و شايد كولى هاى اروپايى از همين تيره باشند. اين كولى ها به افغانستان و پاكستان رفت و آمد داشتند و شايد بسيارى از آلات موسيقى توسط ايشان جا به جا مى شده و به آن نقاط برده شده است.
در سال 1352 مقدمات سفر به هندوستان برايم فراهم گرديد، ابتدا به بمبئى و سپس به دهلى پايتخت هندوستان رفتم. در دهلى همزمان با دروس دانشگاهى، با موسيقى كلاسيك هند آشنايى پيدا كردم. سه تار و طبله را نزد استاد «شرما» استاد دانشگاه دهلى به سبك «راوى شانكار»، (آهنگساز بزرگ كشور هند) دنبال كردم. اين سبك موسيقى كلاسيك سينه به سينه بوده از زمان اميرخسرو و دهلوى شاعر و موسيقى دان ايرانى در شمال هندوستان به تكامل رسيده و سبكى خاص در بداه نوازى است.
موسيقى قوالى نيز در شمال هند به عنوان يك موسيقى مذهبى توسط پيروان نظام الدين اولياء و اميرخسرو دهلوى دنبال مى شود.
در صد ساله اخير، موسيقى كلاسيك هند كه بيست و دو ربع پرده ايست با گام دوازده نيم پرده اى غرب (گام كروماتيك) انطباق داده شده و ربع پرده ها نقش تزيين ملودى ها را يافته اند.
در هندوستان براى يافتن فرهنگ ايرانى به نقاط مختلف سفر كردم و در فرصت هاى مناسب به بررسى سازهاى قديم ايران پرداختم. كمانچه را «سه تار پارسى» شه رود را «سارود»، سنتور را «شاهان تور» يافتم. با انواع و اقسام «شورنده ها» كه
يك نوع آن ها را «قيچك» مى ناميم آشنا شدم، «كشتى تار رنگ» را مادر اگزليفون غربى يافتم. با صداى «سارندگى» كه اقتباس از جمجمه اسب و سازى زهى است آشنا گرديدم، ساز «شور بهار» و «شور شيرين گر» را يافتم و با سازى ديگر به نام «دلربا» مأنوس گشتم. سپس به افغانستان و پاكستان سفر كردم، در افغانستان با «رباب» و«دتنبورك» و در پاكستان با «تمبورا» (شش سيمه) و «سواردو» آشنا شدم، و پى بردم سازى را كه در بلوچستان «رباب» مى نامند، رباب نيست «رود» است. از رعنايى و رامشگر كه هر دو زهى هستند آگاهى يافتم و پى بردم كه در زمان حكومت ترك ها در (خاور ميانه قديم) بسيارى از سازها مبادله شدند و به تدريج كامل تر و كامل تر گشتتند.
در زمان حكومت مغولان مسلمان (از باميرخان تا ارونگ خان زيب) موسيقى خاور ميانه قديم به اوج خود رسيده بود و غزل، ترانه، تپه و سبك هاى ديگر آوازى (هورى) شكل گرفت.
به هر حال اين سفر هفت سال تجربه اى بود تا با قدرت عظيم فرهنگ پارسى كه توانست چندين سرزمين را سيراب كند آشنا شوم و با چشم خود ديدم و با تمام وجود لمس كردم كه فرهنگ پربار و شكوفاى ايران زمين، در شكوفايى فرهنگى عرب ها، ترك ها و هندى ها نقس بسيار عظيم داشته است. در سال 1359 به ايران بازگشتم و عليرغم مشكلات و نارسايى ها بسيار، هم اكنون به ساخت آلات و ادوات موسيقى سنتى ايران مشغول مى باشم.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود سالارى در سال 1323 در كرمانشاه و در خانواده اى سرشناس ديده به جهان گشود. نوجوانى بيش نبود كه در حين
تحصيل افتخار شاگردى استاد يداللَّه بهزاد كرمانشاهى شاعر و اديب تواناى معاصر را پيدا كرد و در محضر پربار آن بزرگوار جوانه هاى ذوق و احساس در وى بارور گرديد.
پس از گرفتن ديپلم فنى در رشته ماشين ابزار و خدمت زير پرچم در سال 1345 به تهران آمد. مدتى در دانشگاه علم و صنعت ادامه تحصيل داد و در كنار پذيرش مشاعر فنى و ادارى به مدت 20 سال در جستجوى چشمه اى جوشان براى خاموش ساختن آتش درون خود بود، در اواخر دهه پنجاه در انجمن خوشنويسان ايران به محضر استاد كيخسرو و خروش راه يافت و در خدمت استاد ضمن تعليم خط به عنوان دستيار در ساختن مركب معروف استاد خروش و رنگهاى سنتى از دستياران استاد بود، در خدمت اين استاد بزرگ روشهاى تحقيق و تتبع در هنرستان هاى سنتى را آموخت و تشويق معظم اللَّه و حجت الاسلام كشفى به بازسازى هنر قلمدان سازى چوبى و منبت كارى گلى و مرغ همت گماشت، در همان هنگام مطالعه وسيعى را در شناخت و كاربرد انواع چوب خصوصا كاربرد چوبهاى محلى در صنايع مستظرفه را آغاز كرد. شكوفايى هنر او تا آنجا بود كه پس از تكميل منبت و قلمدان سازى و گرفتن مدرك ممتاز خط از انجمن خوشنويسان ايران، از طرف موزه شهدا به عنوان كارشناس منبت و قلمدان سازى و دانشگاهى هنر، و الزهرا جهت تدريس منبت به همكارى دعوت شد و چند سالى با اين مؤسسات همكارى نمود.
سالارى در سال 1363 با استادالاساتيد هنر سازسازى يعنى استاد ابراهيم قنبرى مهر آشنا شد. هنر والا و شخصصيت اين پير روشن ضمير و مرشد دل آگاه چنان او را تحت تأثير قرار داد
كه شاگردى در محضر آن بزرگوار را وجه همت خود قرار داد و براى راه يافتن به ساحت آن بزرگ مرد ابتدا در محضر استاد حسين مسعود پير دير هنر سازسازى، مقدمات سازسازى را آموخت و از سال بعد تحت تعليمات استاد قنبرى قرار گرفت.
سوابق 20 ساله كارهاى فنى و هنرى و شوق واستعداد سالارى به زودى او را مورد توجه خاص استاد قرار داد چنانكه ديرى نپايئد كه استاد براى اولين بار به او اجازه ساخت سازهاى سه تار و تنبور و تار را به روش ويژه و ابدايى خودشان به ايشان مرحمت فرمودند. او اولين شاگرد استاد قنبرى است كه سه تار و تار و تنور را با شيوه خرك ثابت و سرپنجه مخصوص و پرده فلزى در محضر استاد آموخت. به همين جهت سازهاى سالارى دقيقا به روش و شيوه استاد ساخته مى شود و بزرگترين افتخارش اين است كه سازش مختصر شباهتى به كارهاى استاد دارد و بيننده متوجه مى شود كه سازنده ساز در محضر استاد قنبرى تلمذ نموده است.
او از سال 1368 كارهاى ادارى و تدريس را به كلى رها كرد و تنها به ساختن ساز اكتفا نمود و در همان سال استاد توزيع و ساخت قالبهاى سه تار و نتبور و كمانچه ابداعى خودشان را به نامبرده واگذار نمود كه در اختيار علاقه مندان قرار گيرد.
سالارى تنها شاگرد استاد قنبرى است كه قطره اى از هنر ظريف كارى انحصارى و ابتكارى استاد را به نام «زر نقش» آموخته است و اميدوار است كه لياقت آن را داشته باشد كه الطاف بى پايان استاد در اين زمينه نيز او را از فيض وجودش محروم نگرداند.
مسعود سالارى درباره سازندگان ساز
(سازگران)، مى نويسد:
«آنچه در زير مى خوانيد درد دلى است دوستانه درباره ساز و سازآفرينى و موقعيت سازآفرينان در اين مقطع از زمان و يادآورى نكات است چند در مورد هنرمندانى كه براى تكامل هنر خويش بايد ابتدا در چند رشته عملى، فنى، و هنرى تجربه و تبحر كافى به دست آورند تا بعد بتوانند خود را به عنوان «سازنده ساز» در جامعه مطرح نمايند.
يك هنرمند سازنده «ساز» و يا «سازآفرين» در حقيقت بايد چوب شناسى ماهر و ابزارشناسى دقيق، نجارى كم نظير و رنگ كارى چيره دست باشد و از زير و بم صوت و موسيقى به خوبى آگاه بوده، طراحى و زيباشناسى را تجربه كرده باشد و در نهايت، داراى حسى لطيف و عشقى عميق نسبت به هنر خود باشد تا سازش قابل ارائه گردد.
مراحل بالاى سازسازى و دقايق والاى استادى اين فن شريف، رياضت است و لطافت حسن و شأن و صفا و عشق، دميدن روح هنرمند است در آثار به وجود آمده و اين خود مطلب ديگرى است كه در حوصله اين مقوله نيست و احيتاج به مقالات متعدد و تحقيقى مفصل دارد.
بنابراين مى پردازيم به اصل مطلب: با وجود اين آمار دقيقى در دست نيست اما با شگفتى به نظر مى رسد كه سازآفرينان اين مرز و بوم از نظر آمارى تعدادشان از خاتم سازان، معرق كاران، منبت كاران، سفالگران، شيشه گران، قلم زنان و به احتمال زياد حتى از نقاشان و مينياتورسازان و عكاسان حرفه اى و كاريكاتورسازان و كتاب كودك نويسان نيز بيشتر است.
آنان با دستهاى توانا، قدرت خلاقه، با كار طاقت فرسا، روح و هنر خود را در چند قطعه چوب و سيم دميده، پديده اى را به وجود مى آورند كه هرگاه زخمه اى بر
آن نواخته شود تا اعماق جان هر شنونده نفوذ مى كند. بيشتر آنان تمام عمر خود را در زيرزمينهاى نمور و بيغوله هاى تاريك سپرى مى كنند و از روح و جسم خود مايه مى گذارند تا به يكى از مظاهر فرهنگ و هنر اين سامان اعتلا بخشند.
اما سئوال اين است، سازآفرينان از كدام گروهند؟ نه سازمان ميراث فرهنگى آنها را از خود مى داند و نه سازمان صنايع دستى، نه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى از آنها استمالتى مى كند ونه حوزه هاى هنرى متعدد، نه صدا و سيما از آنها برنامه اى ارائه مى دهد و نه ساير ارگانها، نه صنف درودگران به آنها جواز كسب مى دهد و نه جماعت صنعتگران! نه موزه ها به آنها بها مى بخشند و نه نمايشگاهها محلى در اختيار آنها قرار مى دهند و از همه تأسف انگيزتر اين كه موسيقيدانها و نوازندگان نيز جز در مواردى كه رابطه اى دوستانه و خصوصى برقرار باشد آنها را به بازى نمى گيرند. تا به حال ديده يا شنيده ايد كه موسيقيدانى پس از اجراى برنامه نام سازنده يا سازندگان سازهايى را كه در دست دارند به مدعوين اعلام كند؟ دهها و صدها نوار تك نوازى، دو نوازى و سه نوازى از اساتيد بزرگ موسيقى در بازار وجود دارد و نام تمام دست اندركاران تهيه نوار در بروشور آن ذكر شده است مگر سازآفرينى كه نوازنده با ساز او هنر خود را به منصفه ظهور رسانده است.
وقتى «منوهين» استاد بزرگ بين المللى ويلن، در هر گوشه اى از جهان برنامه اى با ساز ساخته استاد ابراهيم قنبرى مهر اجرا مى كند حتما از اين بزرگ استاد سازآفرين ايرانى عصر حاضر ياد مى كند. اما اساتيدى كه با ساز استاد قنبرى، استاد ناظمى،
استاد يحيى، و... برنامه اجرا مى كنند يا نوار عرضه مى كنند جز در يك مورد اشاره اى به نام اين بزرگان نكرده اند.
در هيچ يك از مجامع و محافل هنرى، كنسرت هاى موسيقى، دو سالانه ها و يك سالانه ها سازآفرين به عنوان مدعو دعوت نمى شود و اصولا هيچ دانسته و گروه هنرى آنها را از خود نمى داند.
در اين مرز و بوم براى تمام هنرهاى ريز و درشت و براى تمام صنايع بااهيمت و بى اهميت نمايشگاه هاى متعدد با تبليغات و جوايز ويژه و مراسم اعطاى درجات هنرى و بزرگداشت و گرامى داشت برگزار مى گردد. اما ساز و سازآفرينان در اين مقوله محلى از اعراب ندارند. به راستى چرا؟ آيا هنر ساختن يك ساز ظريف زيبا ، كمتر از كنده كارى روى چوب و يا منبت كارى و يا معرق كارى و امثال آنهاست؟مضافا بر اينكه سازنده ساز، روى چوبى كار هنرى انجام مى دهد كه از آن، لطيف ترين نغمات نيز برمى خيزد.
به همين دلايل است كه به نظر نگارنده اين پديده علمى، فنى، هنرى دارد به انحراف كشيده مى شود و بازار مكاره پيدا مى كند، باندبازى و دلال بازى به وجود مى آورد، تعصب بيجا و خمود و جمود ايجاد مى كند، تحقيق و تتبع و ابتكارات قابل دفاع، تخطئه مى گردد و براى حفظ بعضى از سنت هايى كه به غلط بودنش اذعان داريم حتى اصطلاح قداره كشى هم راه مى افتد. ساز استاد يحيى را الگو مى سازند كه خود بزرگترين سنت شكن سازسازى در عصر حاضر است. او يكى از كسانى است كه براى تغيير شكل نوازندگى اقدام كرد، در اندازه كاسه و نقاره و دهانه هاى تار تغييراتى را اعمال نمود و شيوه اى خاص خود ابداع كرد كه تاكنون مورد تأييد همگان است.
اما آيا ساز يحيى هيچگونه ايرادى ندارد؟ اگر چنين است چرا برخى نوازندگان ما در حين اجراى بعضى برنامه هايشان چندين بار نوازندگى را قطع مى كنند و به كوك كردن ساز خود مى پردازند؟ و اگر اين عيب ساز است چرا در دفع آن اقدام نمى كنند و سنت شكنى را در اين مورد حرام مى دانند؟ مگر در قديم درسازهاى مضرابى به جاى سيم از ، زه و ابريشم استفاده نمى شد؟ پس براى حفظ سنت چرا از آنها استفاده نمى گردد مگر در گذشته طبق تصوير ضميمه، سنتور را با سيمهاى قطور دست ساز نمى بستند و آن را با دو حنجر نمى نواختند؟ مگر سيمهاى سه تار از سه سيم به چهار سيم و سيم هاى تار از پنج سيم به شش سيم تبديل نشد؟آيا تمام موارد فوق سنت شكنى نابجا بوده و يا تحقيق تكميلى، كه هنر نوازندگى را تكامل بخشيده است؟ و آيا بر ما واجب نيست كه در جهت تعالى آن نيز تلاشى پى گير داشته باشيم؟
مسلم است كه صداى سازى كه اوتار آن با سيمى كه از آلياژ تحقيقى و مبتنى بر اصول رزونانس ساخته شده، با سازى كه با «زه و ابريشم» به صدا درآمده فرق بسيار دارد .اينك صدا شفاف تر، وسعيتر، زلال تر و به موسيقى علمى نزديك تر است. و به همين دليل اگر بخواهيم در جهت تكميل ساز تار و سه تار و تنبور اقدام كنيم و به نقص كوك و به اصطلاح «گز» پرده آن را برطرف سازيم، صدايى شفافتر و وسعيتر و به موسقى علمى نزديكتر خواهيم داشت، و بسى شگفت انگيز است كه در دانشگاه هاى ما كه موسيقى تدريس مى شود، صداى سازهاى سنتى را حتى از نظر
تحقيقى هم كه شده با دستگاههاى مدرن الكترونيكى فركانس شمار و آواشناس و...مطابقت نمى كنند و اين نظريه اعمال مى شود كه ساز ايرانى «ساز حال» است و نوازنده آن براى دل خود مى زند. بنابراين: «از قانونى تبعيت نمى كند»!
حقيقت را اگر بخواهيم در اين دوران، در اكثر هنرهاى روز همه شمس هستند و از مولانا خبرى نيست. همه مرادند و مريد كمتر يافت مى شود، همه مفتى هستند و از مقلد نشانى نمى يابيم. زيرا اگر جو را اين چنين ساختيم هركس مى تواند ساز خودش را بزند، به روش خودش تدريس كند و به شيوه خودش ساز بسازد و بفروشد. و در چنين محيطى است كه استاد «زيد» مى تواند به هنرآموز بفرمايد كه من جز ساز استاد «عمرو» را به رسميت نمى شناسم (!) يك تحقيق سطحى و آمار سرانگشتى در بعضى از مجامع هنرى آموزش موسيقى و كلاسهاى خصوصى اين بدعت بديع را به سادگى ثابت مى نمايد. و هنر عزيز والاى موسيقى مى ماند و دهها هزار هنرآموز حيران و عاشق كه چه بايد بكنند و اينگونه است كه هواخواه ارگ بيشتر از سنتور است!
روى آوردن جوانان به هنر و مخصوصا هنر موسيقى ايرانى يكى از بهترين راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى است و اگر محيطى پاك و سالم و بى خدشه در اختيار آنها نباشد به انحراف كشيده خواهد شد و گناه آن گريبانگر مسئولين مربوط خواهد بود.
ناگفته نماند كه مطالب فوق قابل تعميم نيست و شامل استادان بزرگوارى كه با تمام وجود عمر و هنر خود را وقف تعليم و تحقيق و تتبع نموده اند نمى شود. آنها دور از هياهوى موجود در كنج زاويه اى به خودسازى و انسان سازى و آموزش
و آفرينش خلاقيت والاى هنر مشغول هستند و هنرشان مانند وجودشان صاف و زلال و بى آلايش است.
در كشور ما براى تمام صنايع معيار و ضابطه و استاندارى وجود دارد الا ساز و به همين دليل است كه اكثر فروشندگان ساز، اخيرا «ساز استاندارد» يا تأييد شده مى فروشند (!) بدون اينكه واقعا چنين پديده اى وجود داشته باشد. زيرا هركس از گرد راه مى رسد جعبه اى را سرهم مى كند و پيشانى آن را با مهرى كه استاندارد هم شده (!؟) با نام خود مزين مى نمايد و تقديم به نوازنده اى و تبليغى و... قس على هذا.
با توجه به توضيحات بالا و عنايت به معضلات موجود راه حلهاى زير به عنوان پيشنهاد و پيش نويس عرضه مى گردد و اميد است بزرگان هنر موسيقى و مسئولين ذيربط دولت نظرات و پيشنهادات جامعترى ارائه فرمايند تا شايد در تعالى اين هنر ارزنده گامى برداشته شود و از انحرافات بيشتر آن جلوگيرى شود.
پيشنهادها
الف: سنخيت سازآفرينان معلوم و مشخص گردد كه اين هنرمندان مى بايست تحت حمايت چه وزارتخانه يا ارگان يا نهادى باشند آيا سر و كار آنها با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى است يا معاونت هنرى وزارتخانه يا مركز خلاقيت هاى هنرى يا دفتر آموزشهاى هنرى يا ميراث فرهنگى و يا نهاد جديد دگيرى؟
ب: در زمينه سازهاى مختلف اساتيد سازنده و نوازنده اى به عنوان استاد طراز اول معرفى كنند كه سره و ناسره را از هم جدا نموده و امتحانى براى سازندگى اعمال نمايند. كه پس از موفقيت در آزمون مورد نظر، سازنده مجاز به ممهور كردن ساز خود با مجوزى كه هيأت فوق به او عطا مى كند، باشد.
ج: به صورت منظم در
هر مقطع زمانى كه صلاح مى دانند براى سازآفرينان سمينار، كنگره و نمايشگاه ترتيب دهند كه در آنها اساتيد پيش كسوت سازنده و نوازنده هر ساز همراه استادان علم اكوستيك، پژوهشگران تاريخ موسيقى، صاحب نظران زيبايى شناسى حضور داشته باشند تا ضمن سخنرانى ها و ارائه طريقها و بررسى مقاله ها و كنكاش و نوآورى ها، بهترين سازندگى، نوآورى، تحقيق و پژوهش را انتخاب و معرفى كنند.
در چنين محيطى است كه اولا نوخاسته هاى اين هنر با كار اساتيد آشنا شده و با شنيدن سخنرانيها و ارائه طريقها در بهبود كارشان كمر همت خواهند بست و هم استمالت و دلجويى از اين جماعت مظلوم و مهجور به عمل خواهد آمد.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور سالارى فرزند شادروان حسين سالارى به سال 1303 خورشيدى در شهر رشت متولد شد.
پدر وى كه خود هنرمند سرشناس و باذوق بود، فرزند را زير نظر خود تربيت كرد و در واقع مشوق او در امر فراگيرى موسيقى گرديد. روزها منصور نزد پدر مشق تار مى كرد و به طور سنتى و سينه به سينه با رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى مأنوس مى گرديد تا اينكه پس از چندى همراه خانواده به تهران آمد. پدر وى كه از هنرمندان موسيقى بود و دوستانى نظير: استاد ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، موسى خان معروفى و... داشت، بنابه توصيه ايشان وى را در هنرستان عالى موسيقى كه در آن زمان در ميدان بهارستان بود ثبت نام كرد و او زير نظر استاد معروفى ساز تار را به طور علمى فراگرفت.
منصور سالارى با توجه به اينكه در نواختن ساز پيشرفت هاى قابل مطاحظه اى كرد و همراه آواز قمرالملوك وزيرى ساز
زد ولى متأسفانه بنا به عللى نتوانست هنر خود را در سطحى وسيع تر ارائه نمايد، ولى هميشه جزو دوستداران و هنر موسيقى سنتى ايران باقى ماند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 473 ق)، صوفى. شيخى بزرگ مرتبه و بلند همت و صاحب كمال بود كه ادب از شيخ ابومسلم فسايى آموخت. سال به با شيخ ابوالحسن على بن خواجه كرمانى ديدار داشت و صحبت شيخ ابوعبداللَّه محمد بن على را درك كرد و در محله ى دركورا شيراز بقعه ساخت و مدت «سى سال به خدمت فقرا مشغول بود و اطعام صادر و وارد مى كرد و جمعى كثير از علما و صلحا مجاور خانقاه وى گشته بودند».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى هزار مزار (230 -229)، فردوس المرشديه (520 ،110)، نفحات الانس (285).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 847 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به سالك. از شاعران و صوفيان نامور عهد خويش است. از آثار وى: «كنز السالكين» مشتمل بر اجازات بسيارى از علماء؛ «ديوان» اشعار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (158/18 ،419/9 ،187/8).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و موسيقيدان. در ايام سلطنت شاه عباس دوم و شاه سليمان صفوى مى زيست. پدرش در دستگاه رستم خان سپهسالار بود و به واسطه ى حركتى در قزوين به قتل رسيد. بيرام بيگ در ساختن تصنيف مهارت داشت و شعر نيز مى سرود. وى براى معالجه ى بيمارى خود به ورنو سفادران، يكى از قراء اصفهان، رفت ولى همان جا درگذشت و دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (333/1)، تذكره ى نصرآبادى (324 -323)، دانمشدان آذربايجان (176)، الذريعه (422/9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درگذشت: 14 دى 1361.
استپان گريگورى سانوسيان از جمله نوازندگان اركستر سمفونيك تهران بود.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا ساورائى، به سال 1299 خورشيدى در شهرستان بندرانزلى متولد شد، وى از همان كودكى عزمى راسخ و روحيه اى سازنده و فراگير داشت و به موسيقى و ساخت و تعمير انواع سازها، از روى الگوهاى مختلف رغبت نشان مى داد و بيشتر ساعات و وقت وى در شبانه روز با سر و كله زدن با انواع سازها سپرى مى شد.
محمدرضا ساورائى مدتى جهت فراگيرى موسيقى نزد حسين ناصحى از هنرمندان خوب و برجسته رفت مدت هفت سال نزد وى به موسيقى و مسائل آن پرداخت و چون عشق بسيار شديدى در جهت تعمير و ساخت پيانو داشت، پس از 10 سال كه نزد ناصحى رفت، عازم كشور آلمان شد، در آلمان مدت 7 سال در جهت ساخت و تعمير پيانو در آنجا به كار عملى و تحصيل پرداخت و براى تكميل آن عازم كشور سوئد گرديد.
در سوئد هم مدت 7 سال در كارگاه هاى پيانوسازى اين كشور كار كرد، سپس عازم وطن خود ايران شد و مى خواست كه كارگاهى جهت ساخت پيانو تأسيس كند اما سرمايه هنگفتى لازم داشت كه از عهده وى بر نمى آمد ولى مأيوى نگشت و كارگاه كوچكى تأسيس كرد كه در آن ويلون، سنتور، عود، ويولنسل ساخته مى شد ولى او بيشتر علاقمند بود كه پيانو بسازد و اين ساز كه با هزينه يى گران و سرسام آور وارد مى گشت در داخل ايران ساخته شود و مدت ها دوست ها به او قول مساعد دادند كه وامى جهت اين كار در اختيار وى قرار دهند ولى آن ها به قول خود وفا نكردند و
ساورائى با سرمايه شخصى خود عاقبت تعداد پنج پيانو كه نمودار ذوق و سليقه اين هنرمند بااستعداد بود به نام «خيام» ساخت و روانه بازار نمود.
اين پيانوها، يكى نزد هنرمند ارجمند تيمور پورتراب، و ديگرى نزد سيامك كريمى، كارمن، تراب پور و هنرمند ديگرى به نام خسرو مى باشد. افسوس كه قدر اين هنرمند بزرگ دانسته نشد و مثل بسيارى از هنرمندان كه در زمان حيات به آنان توجهى نمى شود و در ممات آنان در سوگ ايشان به نوحه سرايى و مرثيه مى پردازند، اگر به وعده اى كه جهت وام براى تأسيس كارخانه به وى داده بودند عمل مى كردند، هم اكنون يكى از كارخانه هاى بزرگ پيانوسازى حداقل در خاورميانه را در ايران داشتيم.
به هر حال ساورائى ضمن ساخت پيانو، تعمير و كوك پيانوهاى راديو و تلويزيون و هنرستان هاى مختلف را به عهده داشت و مدت 10 سال در سازمان راديو و تلويزيون مشغول همكارى بود.
محمدرضا ساورائى، در سال 1369 به علت ناراحتى ريه دار فانى را وداع گفت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1038 ق)، عالم امامى، فقيه، اصولى، محدث، متكلم، رجالى و رياضيدان. اهل ساوه و از شاگردان شيخ بهائى بود، پس از مرگ پدرش تحت نظر شيخ بهائى تربيت يافت. پس از درگذشت استادش، در دربار صفويه زندگى كرد. در 1033 ق سفرى به عتبات عاليات نمود. ساوجى به امر شاه عباس صفوى كتاب «جامع عباسى» استادش شيخ بهائى را، كه تا باب حج تأليف شده بود، تكميل كرد و «تحفه ى عباسى»، در فضائل و مناقب را در تتميم «جامع عباسى» نگاشت. او پس از عزل ملا خليل قزوينى، از مدرسى
حضرت عبدالعظيم (ع)، عهده دار تدريس در بقعه ى عبدالعظيم حسنى شد و اندكى پس از درگذشت شاه عباس (1038 ق)، در شهر رى درگذشت. از ديگر آثارش: «زينةالمجالس»، به شيوه ى «كشكول» استادش شيخ بهائى، «نظام الاقوال»، در شناخت رجال، «الصحيح العباسى»؛ رساله اى در «وجوب نماز جمعه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (253 -252/ 9)، الذريعه (191/ 24 ،15/ 15 ،95/ 12 ،452 ،340/ 3)، رياض العلماء (243 -242/ 5)، ريحانه (204 -203/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 618/ 11)، الكنى والالقاب (257/ 3)، لغت نامه (ذيل/ نظام الدين ساوجى)، معجم المؤلفين (250/ 9)، هديةالاحباب (257).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. از شبيه خوانهاى معروف عهد ناصرى در تكيه دولت بود. آقاجان خواننده اى توانا بود و به موسيقى احاطه كامل داشت. وى را از جمله كسانى مى دانند كه صدايى خوش داشت و به مقام استادى رسيد و تعليم آواز نيز مى داد. از جمله شاگردان او: استاد حاجى ملا جناب قزوينى، حاجى حكيم تهرانى، صادق خان نواب و عليخان نايب السلطنه اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (675 ،664 ،661 /2 ،413 -412 /1)، سرگذشت موسيقى (369 /1)، شناسايى موسيقى (184 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالفضل ساوئى از علماء و ادباء و اطباء زمان خود و يكى از مؤلفين كتاب (نامه دانشوران) به امر ناصرالدين شاه قاجار بوده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد پنجم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، شاعر، خطاط و موسيقيدان. در «مجالس النفائس» درباره ى وى چنين آمده: «از مردم نيك ملك عراق است، و در خراسان فضايل بسيار كسب كرد. اول به شعر مشغول گرديد و آخر به معما و خط كوشيد و اكثر سازها را خوب نواخت و در موسيقى كارهاى نيك ساخت، هم سلامت نفس دارد و هم استقامت طبع».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (427 ،421 /9)، صبح گلشن (196)، فرهنگ سخنوران (437)، لغت نامه (ذيل/ سالمى)، مجالس النفائس (239 -238 ،66).
قرن:1
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 62 ق)، موسيقيدان و نوازنده. اصلا ايرانى و پدرش از بردگان آزاد شده ى بنى ليث بود و به همين خاطر به ليثى معروف بود. ابتدا آواز را بدون همراهى ساز مى خواند و ضرب آن را با چوبى كه روى زمين مى نواخت حفظ مى كرد. بعدها عود آموخت. اول كسى است كه در مدينه عود ساخته و نواخته است. براى نخستين بار همراهى ساز را آواز در ميان اعراب معمول داشت. وى به خاطر صداى سنگينش به خانژ مشهور شده بود. وى تحت تاثير نشيط و آهنگهاى ايرانى او نخستين آهنگ عربى را به نام «ثقيل» با قواعد صحيح و ميزان ملايم ابداع كرده است. اين موسيقيدان استاد و بنام ايرانى در زمان نخستين خلفاى بنى اميه مى زيسته و در دستگاه معاويه و يزيد راه يافته و براى آنان خوانندگى مى كرده است. سائب شاگردان فراوانى تربيت كرد و تربيت شدگان او و ديگر اساتيد موسيقى ايرانى در كشورهاى عربى آواز را بدون انحراف از اصول ايرانى در كشورهاى عربى آواز را بدون انحراف از اصول ايرانى آن در ميان عرب رواج دادند و عده اى
از خوانندگان معروف عرب مانند معبد و ابن سريج و عزةالميلا نيز از شاگردان او بودند. سائب خاثر در جنگ عليه مسلم بن عقبه، فرمانده ى سپاه يزيد، در مدينه كشته شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادن موسيقى (24)، الاعلام (111/2)، تاريخ موسيقى (86 -85 /1)، لغت نامه (ذيل/ سائب خاثر).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على بن محمد علوى خراسانى صوفى، مكنى به ابوبكر (ف. پيش از 385 ه.ق.) وى از احفاد امام حسن (ع) بود و گويند كيمياگرى مى دانسته و از ترس ملك هميشه از شهرى به شهرى ديگر مى رفته، از اوست: الاصول، الطاهر الخفى، رسالة اليتيم، كتاب الحقير النافع، كتاب الشعر و الدم و البيض و عمل مياههما، الحجر الطاهر.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدتقي سبحاني نيا
محل تولد : قزوين
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد تقي سبحاني نيا از سال1366 همزمان با تحصيل در سال چهارم دانشگاه رسماً وارد حوزه علميه قم شدم و در مدرسه رضويه دروس سطح حوزه را شروع نمودم. دروس سطح را تا سال 1376 به پايان رساندم. از اساتيد برجسته اينجانب در دوره سطح، اساتيد معزز آقايان حجج اسلام اسحاق نيا، پرنده غيبي، عالي، مومني، مسعودي، غرويان، دوزدوزاني و عراقچي مي باشند. از سال 1376 در درس خارج آيات عظام مرحوم ميرزا جواد تبريزي و استاد مكارم شيرازي و استاد مددي حاضر شده و مدت كوتاهي نيز در درس استاد آية الله شبيري زنجاني شركت نموده ام.
از سال 1371 با مركز تحقيقات دارالحديث به فعاليت هاي فرهنگي علمي همكاري را شروع نموده و اين همكاري تا به امروز در حوزه هاي مختلف ادامه داشته است. مدتي در بخش تاسيس كتابخانه تخصصي حديث تلاش كرده و مسوليت داشتم . سپس چند سال در گروه موسوسعه نگاري در بخش تحقيقات با آن مركز همكاري داشته و تحقيق و عناوين متعددي را بر عهده داشته ام. و هم اكنون نيز در دانشكده
علوم حديث ضمن مسئوليت اجرايي به تحصيل در مقطع دكتري اشتغال دارم. ضمناً در سال 1380 نيز در آزمون كارشناسي ارشد مدرسي الهيات و معارف اسلامي دانشكده تربيت مدرس قم پذيرفته شده و مدرك كارشناسي ارشدخود را در سال 1383 اخذ نمودم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاى حاج شيخ جعفر بن العلامه الزاهد حاج شيخ محمدحسين سبحانى تبريزى از اساتيد بنام و فضلاء بلا كلام و مدرسين والامقام حوزه علميه قم است كه در فروردين ماه 1308 شمسى در تبريز متولد شده و در مهد علم و فضيلت تربيت يافته و مقدمات و سطوح را در مدت 5 سال در تبريز خوانده و در سال 1365 قمرى مهاجرت به قم نموده و در مدت دو سال بقيه سطوح را خوانده و به درس و بحث آيت الله العظمى حجت و آيت الله العظمى بروجردى شركت نموده و دراسات و تقريرات آن دو بزرگوار را به رشته تحرير آورده و در خلال آن از آيات عظام ديگر حوزه استفاده نموده و فلسفه و معقول را از علامه طباطبائى فراگرفته و جلد اول اصول فلسفه را به امر استادش علامه به عربى ترجمه و منتشر نموده است.
استاد سبحانى حوزه درس بخصوصى دارند و در تربيت و پرورش طلاب و فضلاء روش مخصوصى دارند و از روز تاسيس دارالتبليغ اسلامى قم در رشته هاى تفسير و عقايد و رجال در آن مهد بزرگ اسلامى به تدريس پرداخته اند و نيز از روز نخستين مجله وزين و ارزنده (درسهائى از مكتب اسلام) از مؤسسين آن و جزو هيئت تحريريه آن بوده و در هر شماره از اين مجله علمى و دينى (كه ارگان رسمى
حوزه علميه قم) است علاوه بر مقاله مخصوصى كه به نام وى چاپ مى شود و مقاله ديگر يكى پيرامون تفسير قرآن و ديگرى پاسخ به سوالات علمى خوانندگان مى نويسد گذشته از مقالات مذكوره آثار علمى ديگرى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1- اصول فلسفه كه در نجف اشرف طبع شده.
2- تهذيب الاصول در سه مجلد تقريرات يكى از اساتيد عالى مقام خود كه در قم به طبع رسيده.
3- مفاهيم القرآن كه در دست انتشار است.
4- فروغ ابديت در دو جلد در زندگى پيامبر عاليقدر اسلام كه از مدارك صحيح اسلامى با تجزيه و تحليل كامل نوشته شده است.
5- رسالت جهانى پيامبران در نبوت عامه.
6- قرآن و معارف عقلى تفسير سوره حديد.
7- مرزهاى اعجاز، ترجمه بخش اعجاز قرآن تفسير (البيان).
8- تفسير صحيح آيات مشكله قرآن.
9- سيستم اخلاقى اسلام تفسير سوره حجرات.
10- رمز پيروزى به عنوان اخلاق براى جوانان نوشته و مكرر به طبع رسيده است.
11- سرچشمه هستى در توحيد.
12- داروينسم شرح نظريه تكامل انواع (ترانسفورميسم) مكرر چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن محمّد على بن محمّد ابراهيم بن مرتضى بن ميرزا عبدالمطلب. عالم فاضل محقّق مفسّر اديب، در خدمت ميرزا عبدالعلى هرندى، و ميرزا محمّد مهدى نايب الصدر، و ميرزا محمّد على حسينى و جمعى ديگر تلمّذ فرموده، و از جوانى آثار نبوغ در او ظاهر بوده، چنانچه از تفريظى كه مرحوم نايب الصدر بر يكى از كتب او نوشته ظاهر مى شود.
كتب زير از اوست:
1- اعراب ست سور من القرآن الكريم
2- تذكرة القرّاء 3- شجره طيّبه، در تجويد، دو جلد عربى و فارسى كه در مقدّمه برخى از قرآنها به طبع
رسيده.
در حدود سال 1250 متولّد، و در 1318 وفات يافته، جنب مسجد آقا نور در محلّى كه به نام امامزاده سه تن معروف است مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1355 -1280 ق)، فقيه، مدرس و زاهد. در نجف اشرف متولد شد. پس از فراغ از مقدمات چند سالى از محضر پدرش و ميرزاى بزرگ شيرازى استفاده نمود و پس از فوت ايشان از محضر علامه خراسانى بهره مند گرديد تا به مقام اجتهاد رسيد. در 1353 ق به زيارت مشهد رضوى مشرف شد و به سبب اصرار گروهى در آنجا ساكن گرديد و به تدريس پرداخت. وى در همان شهر درگذشت و در جوار مرقد امام رضا (ع) به خاك سپرده شد. از آثارش: حاشيه بر «رسائل» شيخ انصارى، حاشيه بر «مكاسب»؛ حاشيه بر «كفايه الاصول».[1]
سيد احمد بن العلامه الورع حاج سيد محمدطاهر بن السيد العلامه السيد اسماعيل آغا ميرى دزفولى نجفى از اجله علماء و فقهاء اماميه جامع فروع و اصول كه به زهد و تقوا آراسته بوده.
در اواخر سال 1280 قمرى در نجف اشرف متولد شده و پس از فراغ از مقدمات چند سالى از محضر مجدد شيرازى و والد ماجدش استفاده نموده و پس از فوت ايشان از محضر مرحوم علامه خراسانى بهره مند گرديده تا به مقام شامخ اجتهاد رسيده است.
وى در سال 1353 قمرى به زيارت حضرت رضا عليه السلام مشرف شد و به سبب اصرار جمعى در آنجا اقامت و به تدريس پرداخته تا در روز بيست و ششم ربيع الثانى 1355 قمرى بدرود حيات گفته و در جوار حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام مدفون گرديد.
آثار علمى او
از اينقرار است:
1- حاشيه بر رسائل شيخ
2- حاشيه بر مكاسب
3- حاشيه بر كفايةالاصول.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (144/5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر ساسان سپنتا، فرزند شادروان عبدالحسين خان سپنتا، اولين فيلمساز كارگردان فيلم ناطق ايرانى است كه يكى از موسيقى دانان و پژوهشگران و محققين بزرگ مى باشد. وى آموزش موسيقى را ابتدا نزد زنده ياد استاد ابوالحسن صبا آغاز و پس از چندى نزد استاد محمود تاجبخش رفت و مدتى را از مكتب وى بهره گرفت و با نواختن ساز ويولن آشنايى پيدا كرد. سپس نزد زنده ياد روح اللَّه خالقى و شادروان استاد علينقى وزيرى رفت و مدتى را در كلاس اين بزرگان علم موسيقى سپرى كرد و علم موسيقى را آموخت.
دكتر ساسان سپنتا، طى ساهاى 1336 به بعد مقالات جامع و متعددى درباره هنر موسيقى ايران در مجلات مختلف به خصوص مجله موزيك ايران و ماهنامه موسيقى به چاپ رسانيد كه بسيار سازنده و راهگشا بود. وى در سال 1351 دكتراى خود را تحت عنوان بررسى فونتيكى خصوصيات واج هاى زبان فارسى دريافت داشت و تاكنون متجاوز از شصت مطلب و مقاله تحقيقى از وى راجع به موسيقى و ادبيات و زبانشناسى به چاپ رسيده است و از كارهاى بزرگ و تاريخى وى، بايد از آثار استادان موسيقى عصر ناصرالدين شاه ياد كرد كه او اين آثار را از استوانه هاى مومى «فتوگراف» كه طى بيش از حدود شصت- هفتاد سال متروك مانده و در حال زوال و از بين رفتن بود، با زحمات فراوان و طاقت فرسا و تمهيدات و ابتكارات فنى بازيافت صوتى كرد و براى گنجينه موسيقى اصيل و سنتى ايران از خود به يادگار گذاشت.
از آخرين
آثار اين مرد بزرگ هنردوست تأليف كتاب «تاريخ تحول ضبط موسيقى در ايران» است كه حدود چهارصد و هشتاد صفحه مى گردد كه از آثار گرانبها و تحقيقى در تاريخ ضبط موسيقى و تحول آن در ايران مى باشد.
دكتر ساسان سپنتا در كنگره بين المللى «باربد» كه در شهر «دوشنبه» تاجيكستان برگزار گرديده بود، به عنوان اولين سخنران در مورد موسيقى ايران در زمان ساسانيان و اين موسيقيدان ايرانى صحبت كرد و از طرف هيئت برگزارى اين مراسم رئيس جلسه كنگره نيز انتخاب شد كه موجب شناخت هرچه بيشتر موسيقى ايران به جهانيان گرديد. دكتر سپنتا دو فرزند به نامهاى داريوش و دانش دارد كه اميد است مثل پدربزرگ و پدر خود، منشاء خدمات بزرگ فرهنگى و هنرى به وطن خود ايران گردند.
سال تولد: 1313، مرتبه علمى: دانشيار، رشته: زبان شناسى، دانشكده: ادبيات و علوم انسانى، دانشگاه: تهران
خلاصه شرح حال تخصصى
سوابق تحصيلى:
كارشناسى زبان و ادبيات فارسى از دانشگاه تهران، كارشناسى ارشد و دكتراى زبان شناسى از دانشگاه تهران، گواهى نامه تخصصى در رشته بى سيم و ارتباطات راديوئى از آمريكا، تحصيل موسيقى نزد استادان فن و طى دوره هنرستان عالى موسيقى محلى.
مرتبه علمى:
تدريس در دانشگاههاى تهران و اصفهان، مدرسه عالى ترجمه، دانشگاه دورهام انگلستان، مؤسسه بين المللى لينگافن لندن، دانشيار دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران.
زمينه هاى علمى و تحقيقاتى:
زبان شناسى و مطالعات الكترواكوستيك زبان، تعيين فورماتهاى واجها (صامتها و مصوتها) در زبان فارسى و ثبت و سنجش طيف گفتارى زبان فارسى، سنجش الگوهاى آهنگ كلام و نواخت در زبان فارسى، بازسازى گفتار زبان فارسى با دستگاههاى الكترواكوستيك.
تأليفات
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 4
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان خارجى:-
زمينه علمى
تأليفات:
زبان شناسى و هنر بويژه موسيقى.
مقالات
تعداد مقالات بزبان فارسى: 70، تعداد مقالات بزبان خارجى: 4
زمينه علمى مقالات:
زبان شناسى، ادبيات و هنر موسيقى.
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ساسان سپنتا در سال 1313 در شهر بمبئي هند به دنيا آمد سپنتاي جوان، ديپلم را در اصفهان گرفت و بلافاصله براي ادامه تحصيل به دانشگاه تهران رفت. او تحصيلات كلاسيك را به موازات آموزش موسيقي ادامه داد و هيچ كدام در زندگي او مانع ديگري نشد. نوازندگي ويولون را نزد آرميك گورگين (از تحصيلكردگان موسيقي كلاسيك در روسيه) و سپس نزد ابوالحسن صبا، علينقي وزيري و محمود تاج بخش (از شاگردان قديمي كلاس ويولون صبا) ادامه داد و تكميل كرد گفتني اين كه در سال ،1330 وقتي همراه پدر به تهران آمد. او بعد از اخذ ليسانس در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران، در رشته زبان شناسي فوق ليسانس گرفت از سال ،1339 كارمند فني شبكه بي سيم در وزارت راه بود. بعد از كسب موفقيت در آزمون آموزش حين خدمت، به ايالات متحده آمريكا اعزام شد و به ادامه تحصيل و كارآموزي در رشته الكترونيك در آمريكا نيز از اوقات فراغت خود براي تكميل معلومات در زمينه موسيقي استفاده كرد. او در مؤسسه معروف آر. سي. اي در ايالت نيوجرسي به كار پرداخت و در رشته علوم ارتباطات در دانشگاه ميشيگان درس خواند. در اين زمان (1341)، ساسان سپنتاي بيست و هشت ساله بين همنسلان خود از حيث تحصيل و تربيت علمي سرآمد بود. در همين سالها بود كه مقالات مختلفي (كه فهرست مشخصات آن در «كتابشناسي موسيقي ايران»
درج است)در زمينه موسيقي وي در مجله موزيك ايران و مجلات وقت به چاپ رسيد. ساسان سپنتا بعد از مراجعت به ايران در دوره مترجمي دانشگاه تهران و مدرسه عالي ترجمه (كه در سال هاي قبل از انقلاب در تهران فعال بود) و همچنين در دانشكده فني وزارت راه، به تدريس پرداخت و بعد از مدتي براي مطالعه و تدريس به دانشگاه درهام (انگلستان) رفت. در آنجا نيز از معرفي موسيقي ايراني غافل نبود و جزوه اي كوچك نيز در معرفي موسيقي ايراني به زبان انگليسي، يادگار آن ايام است. او در انگلستان در مؤسسه معروف لينگافن (مخصوص دوره هاي خودآموز زبان هاي زنده دنيا) به عنوان مشاور كار كرد و بعد از تحصيل در دوره دكتراي زبان شناسي عمومي در دانشگاه تهران با پايان نامه مصوب با عنوان «بررسي فونتيكي خصوصيات واج هاي زبان فارسي» به سال 1351 در دانشگاه تهران، درجه دكترا گرفت و در دانشگاه اصفهان به تدريس پرداخت كه هنوز هم ادامه دارد. گروه : هنررشته : زبان شناسي و موسيقيگرايش : نوازندگيوالدين و انساب : ساسان سپنتا يكي از 3 فرزند زنده يادان: عبدالحسين سپنتا و بانو گوهرتاج بزرگزاد ايماني است. پدر، اديب و تاريخدان و باني سينما در ايران بود و بعدها كه سينما را كنار گذاشت، مدير روزنامه «سپنتا» كه تا سال 1338 نيز منتشر مي شد. او به همراه همسرش در اصفهان براي امور ترجمه و تأليف كتب مربوط به ايران باستان كه از طرف دانشمند شهير، دينشاه ايراني (سيلستر) در بمبئي به عبدالحسين خان سپنتا واگذار شده بود، به هندوستان سفر كردند و فرزند آنها -
ساسان - در بمبئي متولد شد. بعد از مدتي كوتاه، مادر به همراه خانواده به اصفهان مراجعت كرد و پدر نيز مدتي بعد آمد. ساسان سپنتا در محيط با فرهنگ و با اصالت خانواده خود، نغمه هاي موسيقي اصيل از ساز و آواز استادان و هنرمنداني چون صبا و ني داوود و قهر و تاج و اديب را به گوش جان شنيد و مجموعه اين موسيقي متعالي كه از صفحات گرامافون (توليد كارخانه هاي انگليسي و آلماني و آمريكايي) پخش مي شد، شالوده ذهني و پسند هنري او را شكل داد. پدر با موسيقي الفت داشت و خود نيز تصنيف هايي را در فيلم هايش خوانده بود و از اين رو، مانعي براي يادگيري موسيقي در آن خانواده وجود نداشت.تحصيلات رسمي و حرفه اي : ساسان سپنتا آموختن نوازندگي ويولون را نزد آرميك گورگين (از تحصيلكردگان موسيقي كلاسيك در روسيه) و سپس نزد ابوالحسن صبا، علينقي وزيري و محمود تاج بخش (از شاگردان قديمي كلاس ويولون صبا) ادامه داد و تكميل كرد. در سال 1330 او بعد از اخذ ليسانس در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران، در رشته زبان شناسي فوق ليسانس گرفت. تحصيل در دوره دكتراي زبان شناسي عمومي در دانشگاه تهران با پايان نامه مصوب با عنوان «بررسي فونتيكي خصوصيات واج هاي زبان فارسي» به سال 1351 در دانشگاه تهران، درجه دكترا گرفت و در دانشگاه اصفهان به تدريس پرداخت كه هنوز هم ادامه دارد. در سال 1339 او براي آموزش حين خدمت در شبكه بي سيم در وزارت راه ، به ايالات متحده آمريكا اعزام شد و به ادامه
تحصيل و كارآموزي در رشته الكترونيك پرداختو در رشته علوم ارتباطات در دانشگاه ميشيگان درس خواند فعاليتهاي ضمن تحصيل : ساسان سپنتا به كارهاي فني در زمينه فيزيك و آكوستيك علاقه مند بود و با تمهيدات صوتي مناسب، صفحات قديم را روي نوار ريل ضبط مي كرد و در اختيار اهل فن قرار مي داد. او خود مي نويسد: «... برخي ايام تعطيل به همراه زنده ياد روح الله خالقي، آن نوارها را مي شنيديم و مباحثه مي كرديم. گاه مواردي كه كم و كسر داشت براي او ضبط مي كردم و مواردي كه نداشتم از مجموعه خود در اختيارم مي گذاشت. در يكي از جلسات، روزي اظهار داشت: شما كه اين صفحه هاي سوزن خورده را به اين خوبي روي نوار آورده ايد آيا مي دانيد كه قبل از ورود صفحه به ايران يكي دو دستگاه قديمي تري به نام فوتوگراف آورده بودند كه روي استوانه هاي آن، اصوات را ضبط مي كردند؟ گفتم: در ديوان عارف خوانده ام و...» زنده ياد خالقي، او را تشويق كرد كه نزد دوستعلي خان معيري (معير الممالك) برود و استوانه هاي موروثي خانواده را از او بخواهد كه با كيفيت مناسب روي نوار ضبط شود. معير هشتاد ساله با اكراه موافقت كرد. زيرا تا آن زمان چند نفر براي تعمير و راه اندازي آن دستگاه اقدام كرده بودند و نتيجه اي گرفته نشده بود. سپنتا تصميم گرفت دستگاه ديگري بسازد تا صداي حاصل از استوانه ها باز يافت شود. بعد از چند ماه تلاش و ساخت وسايل لازم كه شرح آن در كتاب تاريخ تحول ضبط موسيقي
در ايران آمده است، محتوي چند لوله را روي نوار ضبط كرد و نزد معير الممالك برد. شاهزاده قاجار بعد از شنيدن صداي والدينش- پس از پنجاه سال- متأثر شد و گفت: «بيش از نيم قرن مي گذرد كه صداي مادرم را نشنيده بودم و فكر نمي كردم، ديگر هرگز موفق شوم، صداي مادرم را بشنوم» دوستعلي خان معير، دريادداشتي يادگاري كه به اسم يادگار براي سپنتا نوشته، چنين آورده: «... جواني را ديدم زيبا و خوش اندام كه اصالت و نجابت از سر و رويش بارز بود. پس از تعارفات رسمي به صحبت نشسته الحق وضع تكلم و انسانيت ايشان مرا جذب و فريفته نمود. به هر حال مدتي به فوتوگراف به اصطلاح ور رفته و چند لوله بردند، پس از چندي تشريف آورده، لوله ها را روي نوار آورده بودند تا يك درجه كه بهتر از آن نمي شد درست شده بود... اميدوار به درگاه احديت هستم كه سال ها با خوشي زيست نمايند و به آنچه آرزو دارند برسند. يارب دعاي خسته دلان مستجاب باد. دوستعلي معير 1338».استادان و مربيان : ساسان سپنتا نوازندگي ويولون را نزد آرميك گورگين (از تحصيلكردگان موسيقي كلاسيك در روسيه) و سپس نزد ابوالحسن صبا، علينقي وزيري و محمود تاج بخش (از شاگردان قديمي كلاس ويولون صبا) ادامه داد و تكميل كرد. او مورد تشويق استاد روح الله خالقي قرار گرفت و با آن هنرمند بزرگ نيز تا آخر عمر او، دوستي عميق و معاشرت پرفايده اي يافت. تعدادي از نامه هاي خصوصي خالقي به او كه در سال هاي اخير چاپ شده، گوياي اين رابطه پرمهر
شاگرد و استادي است.فعاليتهاي آموزشي : ساسان سپنتا بعد از مراجعت به ايران در دوره مترجمي دانشگاه تهران و مدرسه عالي ترجمه (كه در سال هاي قبل از انقلاب در تهران فعال بود) و همچنين در دانشكده فني وزارت راه، به تدريس پرداخت و بعد از مدتي براي مطالعه و تدريس به دانشگاه درهام (انگلستان) رفت. در آنجا نيز از معرفي موسيقي ايراني غافل نبود و جزوه اي كوچك نيز در معرفي موسيقي ايراني به زبان انگليسي، يادگار آن ايام است. او در انگلستان در مؤسسه معروف لينگافن (مخصوص دوره هاي خودآموز زبان هاي زنده دنيا) به عنوان مشاور كار كرد به سال 1351 در دانشگاه تهران، درجه دكترا گرفت و در دانشگاه اصفهان به تدريس پرداخت كه هنوز هم ادامه دارد. جوائز و نشانها : فعاليت هاي پژوهشي و علمي و آموزشي ساسان سپنتا از طرف سازمان جهاني يونسكو، كنسرواتوار موسيقي شيان، دانشگاه درهام، دانشگاه اصفهان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مورد تقدير كتبي قرار گرفته استچگونگي عرضه آثار : _ فعاليت قلمي در زمينه موسيقي از سال 1336 در مجله موزيك ايران (به سردبيري بهمن هيربد). تاكنون بيش از يكصد و بيست مقاله تخصصي در رشته هاي ادبيات، موسيقي و زبان شناسي به قلم روان و آموزنده دكتر ساسان سپنتا در نشريات تخصصي - پژوهشي داخل و خارج از كشور به چاپ رسيده است. گذشته از دو كتاب مهم و آموزنده «تاريخ تحول ضبط موسيقي در ايران» و «چشم انداز موسيقي ايران» كه به ويرايش مجدد و چاپ دوم رسيده اند، كتاب «آواشناسي فيزيكي زبان فارسي» نيز به قلم او نوشته شده ولي
هنوز منتشر نشده است. فعاليت هاي پژوهشي و علمي و آموزشي دكتر ساسان سپنتا از طرف سازمان جهاني يونسكو، كنسرواتوار موسيقي شيان، دانشگاه درهام، دانشگاه اصفهان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مورد تقدير كتبي قرار گرفته است. او در كنگره بين المللي «باربد» كه به تاريخ ارديبهشت 1369 (آوريل - مه 1990 ميلادي) در شهر «دوشنبه» جمهوري تاجيكستان برگزار شد، به عنوان نخستين سخنران در مورد موسيقي ايراني دوره ساساني و مختصات موسيقايي باربد سخنراني كرد. او از طرف هيأت برگزاري مراسم به عنوان رئيس جلسه كنگره انتخاب شده بود. گذشته از فعاليت قلمي پربار، شهرت دكتر ساسان سپنتا بين اهل موسيقي، مربوط به بازيافت هاي صوتي او از روي لوله هاي فوتوگراف قديم است. همان طور كه گفته شد او از جواني به گردآوري آثار موسيقي قديمي در اصفهان گرامافون (كه در آن زمان هيچ كس به فكر جمع آوري آنها نبود) و نيز به كارهاي فني در زمينه فيزيك و آكوستيك علاقه مند بود و با تمهيدات صوتي مناسب، صفحات قديم را روي نوار ريل ضبط مي كرد و در اختيار اهل فن قرار مي داد دكتر ساسان سپنتا مي افزايد: «آنچه از مجموعه لوله هاي فوتو گراف مذكور حاصل شد، از نخستين آثار بازمانده صوتي ضبط شده و بازيافت شده در ايران به شمار مي آيد كه از نظر بررسي هاي زبانشناسي زبان فارسي و تطور آن، صداي شخصيت هاي معروف ، آثار خطبا و گويندگان نامي، مطالعه در مراسم و اعياد سنتي ، سماع نغمه ها و رديف اصيل موسيقي ايراني، سبك نوازندگي استادان موسيقي عصر ناصرالدين شاه، كه نغمات ساز
آنها به جز وسيله استوانه فوتوگراف در هيچ وسيله ديگري ضبط و پخش نشده، آن منابع مي تواند مفيد بوده و مورد استفاده واقع شود.» ايشان بعد از بازيافت اين آثار در چند مصاحبه راديويي، برخي از آنها را روي نوار ضبط كرد و با شرح و توصيف لازم براي استفاده عموم ارائه داد كه از راديو ايران به تاريخ 11 خرداد 1351 پخش شد. در چهاردهم دي ماه 1351 يك فيلم 16 ميليمتري تلويزيوني از كارگاه آ زمايشهاي علمي دكتر ساسان سپنتا در تلويزيون به نمايش درآمد. دكتر ساسان سپنتا اضافه مي كند: «از آن به بعد، خانواده هاي چندي با من تماس گرفتند و برخي از لوله هاي ضبط شده فوتوگراف را كه در اختيار داشتند براي بازيافت صدا در اختيار من قرار دادند. از آن جمله آقاي مصطفي فاتح چند لوله فوتوگراف آوردند كه روي نوار مغناطيسي منتقل كردم. در بين آن لوله ها قطعاتي از سيدرحيم خواننده معروف اصفهاني و نيز روضه حاج تاج نيشابوري واعظ معروف را كه صدايي گيرنده و سيمايي دلكش داشت، قطعاتي موجود بود.» در سال ،1336 بعد از جدال قلمي اي كه در مجله موزيك ايران بين فريدون فرزانه (1364 - 1289) و روح الله خالقي (1343 - 1285) درگرفت، فريدون فرزانه به روش برخي موسيقيدان هاي شيفته غرب و بيگانه با ارزش هاي فرهنگ ملي، موسيقي ايراني را فاقد ارزش هنري ناميد و مي توان گفت در پاسخ به او بود كه نخستين يادداشت ساسان سپنتا در مجله موزيك ايران چاپ شد و بعد از آن، سلسله مقالات پربار و ارزنده اي (كه فهرست مشخصات
آن در «كتابشناسي موسيقي ايران» درج است)، به قلم او نوشته شد كه جنبه هاي مختلف علمي و هنري موسيقي - بخصوص آواز ايراني - را نشان مي داد. استقبال خوانندگان مجله موزيك ايران از مقاله هاي سپنتا كه با دانش فني كافي و قلمي صريح و روان نوشته مي شد، تداوم در نگارش و نشر آنها را فراهم آورد. گذشته از اين، تعدادي از مقاله هاي انتقادي او در بررسي وضع ناهنجار موسيقي راديو تهران در سال هاي 1343 - 1336 از جمله نوشته هاي خواندني و ماندني در تاريخ موسيقي معاصر است. انتقاد از مسئولان اداري موسيقي آن زمان در راديو و وزارت فرهنگ و هنر كه به هر حال از منسوبان دربار پهلوي بودندْ، خالي از خطر نبود، ولي ساسان سپنتا و گردانندگان آزادانديش مجله موزيك ايران، هراس و پروايي از اين خطرها نداشتند. او در اين زمان مورد تشويق استاد روح الله خالقي قرار گرفت و با آن هنرمند بزرگ نيز تا آخر عمر او، دوستي عميق و معاشرت پرفايده اي يافت. تعدادي از نامه هاي خصوصي خالقي به او كه در سال هاي اخير چاپ شده، گوياي اين رابطه پرمهر شاگرد و استادي است.
________________________________________
آثار : تنظيم و حاشيه نويسي بر جلد سوم «سرگذشت موسيقي ايران» نوشته روح الله خالقي چشم انداز موسيقي ايران (? چاپ) كتاب هاي تاريخ تحول ضبط موسيقي ايران (? چاپ)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
28 سال پيش آخرين پسر خانواده سپه وند به دنيا آمد. ششمين پسر هم كم كم
قد كشيد و بزرگ شد. او هم مثل بقيه پسران و دختران ورزش را فراموش نكرد. اول هم از فوتبال شروع كرد و بعد هم دو و ميدانى اما هيچكدام از اين دو رشته او را مجذوب خود نكرد. حتى كوهنوردى، تيراندازى و جودو هم كه به بقيه برادرانش اهل آن بودند. براى او اما بوكس چيز ديگرى بود. مثل رحيم. هر وقت كه رينگ بوكس را مى ديد چشمانش برق مى زد. به همين خاطر ديگر نتوانست و شروع كرد. 12 ساله بود در بوكس زير نظر مرحوم ايرج ملك حسين پور استارت زد.
البته با برادرش نيز كار مى كرد. تا اينكه به اينجا رسيد اما سپه وند قبل از اينكه عضو خانواده ورزش باشد. در يك خانواده نوازنده به دنيا آمده است. خانواده اى كه همه فرزندانش در آن ساز مى زنند. صداى كمانچه، عود، سنتور، دف، تنبگ، تار و تنبور گوش هر اهل دلى را نوازش مى دهد. البته از بين همه برادرانش تنها يك نفر اهل ورزش نيست. با اين حال مادر مخالف سرسخت ورزش مورد علاقه اش است. خودش مى گويد: تنها كسى كه مخالف ورزش حرفه اى ما است مادرم است. به خاطر اينكه هميشه نگران مصدوميت ما است.
نگاه ويژه
سپهوند، بوكسورى اميدوار
مرتضى سپه وند بوكسور وزن 64 كيلوى ايران بعد از دو دوره حسرت خوردن، بالاخره خودش المپيكى شد. او كه در المپيك هاى 2000 سيدنى و 2004 آتن حريف تمرينى المپيكى ها بود در سومين حضورش در اردوى المپيكى ها، يكى از سه ورزشكار ايرانى است كه بايد در پكن روى رينگ برود. سپه وند كه خيلى
ها پكن را اولين و آخرين المپيك او مى دانند آن هم به خاطر شرايط زندگى و سنى اش، از حالا يكى از سه مدال را براى او كنار گذاشته اند چرا كه معتقدند اين شرايط انگيزه او را بالا برده تا حدى كه مدال المپيك او دور از دسترس نيست. از طرفى رييس فدراسيون معتقد است او با مدالى كه مى گيرد شرايط زندگى اش هم تغيير مى كند. احدى مربى اختصاصى اش اطمينان دارد جسارت، خونسردى و سرعت اش در المپيك به او كمك مى كند تا مقابل حريفانش كم نياورد اگرچه بوكسور 64 كيلويى ايران تا به حال مدال جهانى ندارد اما وقتى جسارت وخونسردى به تكنيك هاى او اضافه مى شود آن وقت با بوكسورهاى مطرح دنيا برابرى مى كند. اگر لطف خدا شامل حال او شود و چاشنى شانس و قرعه نيز به آن اضافه شود آن وقت شايد بوكس ايران نيز بى نصيب از مدال نماند.
4 سال پيش وقتى به المپيك نرفت همان موقع با خودش عهد كرد تا در المپيك بعدى باشد. در المپيك 2008 پكن. او مى خواست حداقل يك بار مبارزه روى رينگ المپيك را تجربه كند و كرد. به همين خاطر همه تمريناتش را براى گرفتن سهميه متمركز كرد. براى مرتضى سپهوند بوكسور وزن 64 كيلوگرم شيكاگو شهر آرزوها بود. او كه براى اولين بار همراه تيم ملى پا به مسابقه هاى جهانى مى گذاشت در رقابت با حريفان هموزنش كار را يكسره كرد با سهميه اى كه گرفت. در وزن او 64 بوكسور در اين رقابت ها حاضر شده بودند. او نفر پنجم
شد. در حالى كه 8 نفر اول المپيكى مى شدند. سپهوند در بازى اول با بوكسور مقدونيه روبه رو شد و برد تا در مسابقه دوم مقابل حريف اوكراينى اش قرار بگيرد اما او نيز مقابلش تاب نياورد و باخت تا در شب سوم مسابقه با بوكسور رومانيايى مبارزه كند. حريف رومانيايى نيز به مرتضى باخت اما چهارمين حريف سپهوند، بوكسور قزاقستانى بود همان قهرمان جهان، مرتضى به او باخت اما سهميه را هم گرفت. اولين سهميه بوكس ايران براى المپيك پكن.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1300 ش)، تذكره نويس. در تهران متولد شد. تحصيلات خود را در مدارس سيروس، امير معزى و ثروت به پايان رسانيد. مدت ده سال علوم قديمى مانند صرف و نحو و ادبيات عرب و علوم معقول و منقول را نزد استادان فن فراگرفت. از آثار وى: «اشعار جاويدان پارسى»، شرح زندگانى عده اى از مشاهير؛ «تاريخ برگزيدگان و عده اى از مشاهير ايران و عرب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مؤلفين كتب چاپى (177 -176 /6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصرت اللَّه سپهرى، هنرمند شايسته و ارزنده كه ساليان درازى، عمر پربار و ثمربخش خود را صرف تعليم و تربيت و اعتلاى موسيقى ايران و فرهنگ صوتى كشور نمود، به سال 1285 در شهر كويرى كاشان ديده به جهان باز كرد.
وى در كودكى پدر خود را از دست داد و در سن چهار سالگى همراه مادر به تهران آمد و پس از طى تحصيلات ابتدايى به مدرسه موسيقى كه زير نظر سالار معزز (مين باشيان) اداره مى شد رفت. محل اين مدرسه در دبيرستان دارالفنون واقع در خيابان ناصرخسرو بود كه مدرسه كوچكى بنام مدرسه «موزيك» ناميده مى شد.
نصرت اللَّه سپهرى، پس از دريافت مدرك ديپلم موسيقى از اين مدرسه، براى تدريس سرود موسيقى به وزارت فرهنگ كه وزير وقت آن دكتر حكمت بود رفت و در سراسر دبيرستان ها و دانشسراهاى مقدماتى دختران و پسران تدريس سرود و موسيقى را آغاز كرد.
وى پس از چندى جهت فراگيرى متد غربى و نواختن ويولن كه يك ساز غربى است، ابتدا نزد سرژخوتسيف رفت و پيشرفت او چنان سريع بود كه از وى جهت همكارى با اركستر سمفونيك تهران دعوت بعمل آمد و او اين دعوت را اجابت
كرد و همكارى خويش را با اين اركستر آغاز كرد و همزمان ضمن تدريس در مدارس، در اركستر سمفونيك تهران هم مشغول فعاليت شد. وى درباره نحوه فعاليت هاى خود در هنرستان موسيقى و اركستر سمفونيك تهران چنين اظهار داشت:
«هنرستان موسيقى كشور، در ميدان بهارستان قرار داشت و غلامحسين مين باشيان در سالهاى 1318 تا 1320 رئيس آن بود، بعد از شهريور 1320 كه وضع جنگ روشن شد، مين باشيان رفت و كلنل وزيرى رئيس هنرستان شد.
هنرستان تقريباً حدود چهار سال به سرپرستى و زير نظر شادروان وزيرى بود و معاون وى زنده ياد روح اللَّه خالقى تا زمانى كه پهلبد شد رئيس فرهنگ و هنر و موسيقى تمام هنرستان ها هم زير نظر و اختيار وى قرار گرفت.
همكارى من غير از هنرستان با اركستر سمفونيك تهران ادامه داشت و در تمام برنامه هاى آنها شركت داشتم كه مجموعاً حدود نوزده سال طول كشيد و تا همين اواخر هم فعالانه شركت مى كردم و رياست اركستر با حشمت اللَّه سنجرى بود، اين وضع تا زمان انقلاب اسلامى ادامه داشت.
من پس از چندى در همان اوائل كارم، براى فراگيرى موسيقى ايرانى و استفاده از استادان مختلف و سبك و سياق و رمز و راز نواختن ويولن، نزد حسين خان اسماعيل زاده كه منزلش در سرتخت بربرى ها مقابل اداره فرهنگ بود رفتم و شروع به فراگيرى نواختن ويولن در مايه هاى موسيقى ايران كردم و يادم مى آمد كه مرحوم اسماعيل زاده به من مى گفت:
«سپهرى شما چرا ويولن را كج مى گيريد و دست خود را تا نزديك قلب مى آوريد؟»
من در جواب مى گفتم: استاد، ويولن يك ساز غربى است، طرز گرفتن آن هم، اينطور معمول است. ايشان در جواب گفتند:
«اى آقا شما
خودتان را ناراحت نكنيد ويولن را بگذاريد روى شصت پايتان، ولى قشنگ بزنيد و از آن صدايى درآريد كه با تار و پود هر شنوده اى بازى كند، و نت هم دست را خراب مى كند، بخصوص براى سلونوازى گوشه ها و رديف هاى ايرانى اصولاً مناسب نيست».
در جواب گفتم استاد، نت براى يادداشت است كه آهنگهاى ساخته شده بماند و فراموش نشود و از بين نرود و نمى شود كه اين آهنگ ها را از حفظ داشت و ايشان قبول كردند كه خط نت براى حفظ آهنگ ها لازم و ضرورى است، پس از چندى كه نزد حسين اسماعيل زاده، استاد و معلم خوب كمانچه افتخار شاگردى داشتم، خدمت ابوالحسن خان صبا و ابراهيم خان منصورى و بسيارى نياموخته ها را در موسيقى ايرانى از ايشان آموختم.
از اين زمان به بعد، از من دعوت بعمل آمد تا در راديو همكارى خود را آغاز نمايم و هر هفته به همراه شادروانان ابوالحسن خان صبا و ابراهيم منصورى به راديو كه آن زمان در جاده قديم شميران (قصر) قرار داشت مى رفتم و به صورت زنده برنامه اجرا مى كردم.
پس از چندى كه راديو و تلويزيون درهم ادغام گرديد و محل راديو تهران هم از قصر به ميدان پانزدهم خرداد (ارك سابق) آمد و من هفته اى يك روز در راديو و هفته اى دو روز در تلويزيون همكارى داشتم. در آن زمان اركسترهاى فرهنگ و هنر به پنج اركستر تقسيم و نام گذارى شده بودند، اركستر شماره يك به رهبرى شادروان صبا، اركستر شماره دو به رهبرى زنده ياد خادم ميثاق، اركستر شماره سه به رهبرى مرحوم رادمرد، اركستر شماره چهار به رهبرى مرحوم فروتن راد و اركستر شماره پنج به رهبرى حسين دهلوى،
اين پنج اركستر موسيقى وزارت فرهنگ و هنر وقت را اداره مى كردند.
در مورد تدريس غير از كلاس ها و آموزشگاههاى دولتى، زمانى بيش از 70 شاگرد داشتم كه صبح ها از 8 صبح تا يك بعدازظهر خانم ها و از 3 بعدازظهر تا 10 شب آقايان را درس مى دادم و از بهترين شاگردانم هم بايد از آقايان: على تجويدى، عباس شاپورى، عبداللَّه جهان پناه، على اصغر زارع و... نام ببرم كه هر كدام خود استادان بزرگى شدند. چون كارم بيشتر تدريس در كلاس هاى خصوصى و عمومى بود و حدود 35 سال بطور مداوم، به تدريس اشتغال داشتم كه مدتى هم به سمت سرپرست فرهنگ و هنر منطقه گرگان مشغول انجام وظيفه بودم. كمتر به آهنگسازى پرداختم و تقريباً پانزده آهنگ به نام هاى مختلف ساختم كه با اركسترهاى: خادم ميثاق، رادمرد و صبا با صداى روح انگيز، امين اللَّه رشيدى يونس دردشتى اجرا شد و تا سال 1357، با راديو و تلويزيون همكارى داشتم كه با تقاضاى شخصى بازنشسته گرديدم».
نصرت اللَّه سپهرى، داراى چهار فرزند سه پسر و يك دختر به نام هاى: حورى، پرويز، كامران، فريدون مى باشد كه پرويز و كامران خود با موسيقى آشنايى كامل و از علاقمندان اين هنر بزرگ و عاطفى مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو ح 615 -610 ق)، نويسندگان و صوفى. معروف به سپهسالار. از پيروان و نزديكان جلال الدين محمد بلخى بود، كه مدت چهل سال از عمر خود را در ملازمت مولوى سپرى كرد. فريدون بعد از مرگ مولوى، رساله اى در «احوال مولانا جلال الدين رومى» به نام «رساله ى فريدون سپهسالار» در شرح احوال مولوى و مشايخ طريقه ى مولويه نوشت كه
از كتب بسيار مهم در تاريخ تصوف و علوم و آداب است. از ديگر آثارش «انموذج المناقب»، در احوال مولوى رومى، كه در خاتمه دفتر ششم «مثنوى» به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :با كاروان حله (232)، تاريخ ادبيات در ايران (1254 -1252 / 3)، تاريخ عرفان و عارفانى ايرانى (489)، تاريخ نظم و نثر (739 -738)، جستجو در تصوف (293 ،285 ،282 ،281 ،280 ،275)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (1718 / 2 ،384 -383 ،125 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (826 / 4).
قرن:6
جنسيت:زن
مليت:ايران
(وف 613 ق)، عارف. وى از اكابر عرفا و داراى اوصاف حميده بود، از طرف شوهر خود مكنى به ام الفقراء و ملقب به ست الفقراء شد و پيوسته از خوف پروردگار در حزن و غم به سر مى برد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره الاولياء (73 -59 /1)، رياحين الشريعه (250/4)، ريحانه (439/2)، لغت نامه (ذيل/ رابعه)، نفحات الانس (617).
قرن:6
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن ششم هجرى، از زنان عابد و شايسته. وى نوه ى دخترى اسماعيل بن محمد قرشى طلحى اصفهانى- از حافظان قرآن كريم- بود. جنيد شيرازى در شرح حال مولانا معين الدين احمد بن ابى الخير مى نويسد كه در بقعه او جمعى كثير از علماى ربانى و عرفاى راستگو و زنان شايسته و عابد مدفونند كه از جمله آنها كريمه است. اين بانو با شيخ شهاب الدين (605 ق) فرزند شيخ روزبهانى بقلى ازدواج كرد. او جده ى پدرى جنيد شيرازى است. ست كريمه در شيراز درگذشت.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تذكرةالقبور، 35؛ شدالازار، 319 -318.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو ح 1277 ش)، موسيقيدان و خواننده. از قدماى منبرى اهل موسيقى بود كه بيشتر به خواندن «مثنوى» شهرت داشت. وى در مشهد به دنيا آمد و در هما جا به تحصيلات قديم پرداخت. ستايشگر از كودكى صدايى رسا و مطبوع داشت و از ميرزا محمود مجتهد كرمانى، كه از دانشمندان و موسيقيدانان عصر بود، بهره ها برد. او در سال 1300 ش به تهران آمد و به تجارت پرداخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (686/2).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوم ق)، عارف. اصل وى از كرمان بود و در هرات مقيم بود و به همين سبب است كه نسبت هروى يافته است. ابراهيم با ابراهيم ادهم و بايزيد بسطامى مصاحبت داشت و به ارشاد ابراهيم ادهم به توكل و تجريد روى آورد و پابرهنه به زيارت كعبه رفت و زمانى هم به امر او به كسب مشغول شد و اندوخته ى خود را بر فقرا هزينه مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (639)، حليه الاولياء (44 -43 /10)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (331 -330)، ريحانه (441 -440 /2)، طبقات الصوفيه هروى (77 -76)، لغت نامه (ذيل/ ابراهيم ستنبه)، نفحات الانس (41 -40).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا ستوده نيا
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1361 موفق به اخذ ديپلم گرديد. از يك سال قبل از انقلاب در حوزه علميه صدر بازار و همزمان با دبيرستان شروع به تحصيلات حوزوي نمود. پس از ديپلم به طور جدي به دروس حوزوي پرداخته و تا سال 1371 عمده دروس حوزوي شامل ادبيات عرب، فقه واصول، منطق و فلسفه را به پايان رسانيد. در اين دوران علاوه بر تحصيل به تدريس دروس حوزوي نيز پرداخت.شايان ذكر است كه در سال هاي 1366 و 1367 در دوران دفاع مقدس با وجود امكان استفاده از معافيت تحصيلي حوزه علميه، به طور داوطلب به خدمت سربازي اعزام گرديد. با عنايت به سياست نزديكي و وحدت حوزه و دانشگاه، در سال 1371 در رشته زبان و ادبيات فارسي مشغول به تحصيل آكادميك شد. بدون هيچ وقفه در سال 1375 موفق به ورود
در دوره كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث شد و پايان نامه را با عنوان «بررسي تطبيقي ميان علم تجويد و آواشناسي» با نمره 20 دفاع نمود.اين پايان نامه در زمره پايان نامه هاي برگزيده در سال 1378 به وسيله وزارت ارشاد به چاپ رسيد. بلافاصله در همان سال در دوره دكتري پذيرفته و در سال 1381 پايان نامه دكتري را با عنوان «تاثير قرائات بر تفسير» دفاع نمود.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد نعمت اللَّه ستوده به سال 1320 خورشيدى در شهر زيباى اصفهان، شهرى كه واقعاً قلم درباره آن و مردمانش از توصيف زيبايى ها و هنر و صنعت آن عاجز است ديده به جهان گشود.
وى تحصيلات ابتدايى و توسطه و دانشگاهى را در زادگاه خود اصفهان به پايان برد و سپس در سال 1341 براى تحصيل در فوق ليسانس زبان و ادبيات انگليسى به تهران آمد و هم اكنون (1372) آخرين سال خدمت خود را در وزارت آموزش و پرورش مى گذراند.
نعمت اللَّه ستوده، هنرمند بافرهنگ و ارجمندى است كه از زمان كودكى همراه با پدر خود به محافل و مجالس «فقر» مى رفت و پس از اقامه نماز مغرب و عشاء در آنجا، يكى دو نفر مثنوى خوان شروع به خواندن اشعارى از كتاب مثنوى معنوى مولوى مى كردند كه همين مايه و پايه علاقمندى وى به موسيقى اصيل و سنتى ايران گرديد و اين عشق و علاقه وى به موسيقى سنتى ايران از سال 1330 به بعد، بخصوص در 1340 كه سالهاى اوج موسيقى ايرانى بود و هنرمندان و استادانى چون: احمد عبادى، حسن كسائى، پرويز ياحقى، حبيب اللَّه بديعى، على تجويدى، فرهنگ شريف و عده اى ديگر از بزرگان موسيقى سنتى ايران، اين هنر را در پنجه هاى ظريف
و جادويى و پرقدرت خود داشتند. علاقه وى به موسيقى دو چندان شد و براى فراگيرى و نواختن سنتور و فلوت نزد هنرمند ارجمند ايرج طاهرى رفت. پس از چندى نزد هنرمند باارزش ديگرى به نام عباس وهوشى رفت و سالها از مكتب اين هنرمند كسب فيض نمود، سپس از محضر مرحوم عبدالحسين خان برازنده كه از نوازندگان بزرگ و آهگسازان خوب بود رفت و رديف هاى موسيقى اصيل ايرانى را بر روى نى پياده كرد.
وى در سال 1341 به تهران آمد، مدتى در كلاس آزاد موسيقى مرحوم نصراللَّه خان زرين پنجه رفت و افتخار شاگردى او را بدست آورد، در سال 1346 با استاد حسن كسائى افتخار آشنايى پيدا كرد و اين آشنايى وى با استاد كسائى موجب پيشرفت هرچه بيشتر كار وى و دوستى ديرينه اى بين ايشان شد كه هنوز هم بحمداللَّه ادامه دارد و از سال 1349 تا سال 1357 در خدمت استاد حسن كسائى و استاد تاج اصفهانى امر تدريس موسيقى اصيل و سنتى ايران را در «مركز فرهنگى راديو و تلويزيون» اصفهان بعهده داشته است كه از آن دوره هم شاگردانى باارزش كه هم اكنون از نوازندگان و خوانندگان خوب استان است به يادگار مانده است.
وى سال ها است كه بيشتر وقت و انرژى خود را در خدمت ساز سه تار گذاشته و در شهر اصفهان مكتب تكنوازى استاد احمد عبادى را اجرا مى كند و به هنرجويان تعليم مى دهد.
وقتى از ايشان درباره ى استاد احمد عبادى و استاد حسن كسائى كه سال ها با اين بزرگان حشر و نشر داشته سؤال كردم؟ گفت:
«بزرگترين واقعه ى هنرى زندگى بنده، آشنايى اتفاقى من با استاد احمد عبادى بود، اگر بخواهيم
در موسيقى ايرانى از لحاظ هنر و اخلاق يك نفر را انتخاب كنيم كه نفر اول باشد، بدون شك آن يك نفر هم استاد عبادى خواهد بود. من هرگز ادعاى شاگردى استاد عبادى را ندارم ولى باكمال افتخار مى گويم، بنده متجاوز از سى سال افتخار نوكرى اين ابرمرد اخلاق و موسيقى را داشتم و هنوز سعى مى كنم آنچه از جنبه اخلاقى از اين مرد بزرگ آموخته ام در زندگى خود به كار بندم.
من به قدرى شيفته اخلاق و هنر استاد عبادى هستم كه گويى ايشان هنوز هم حضور دارند و مرا در كارهاى هنرى راهنمايى مى كنند. و در مورد استاد عزيزم حسن كسائى بايد بگويم كه بايستى كتابى جداگانه درباره ايشان نوشته شود، زيرا مقام هنرى وى در اين مختصر نمى گنجد، چون ايشان زنده كننده ساز نى هستند و درباره عظمت كار او هنوز هيچ يك از نوازندگان نتوانسته اند چيزى بر نواخته هاى استاد بيفزايند و قاطعانه مى گويم كه خيلى از نوازندگان امروزى، اكثراً تقليدى ناقص از كار استاد كسائى مى كنند.
در مورد هنرمندان موسيقى عقيده دارم كه آنها را بايد به سه دسته و گروه تقسيم كرد.
1- گروه مطرب كه احتياج به توضيح ندارند.
2- گروه نوازنده كه فقط در امر نوازندگى چيره دست بوده و فاقد اخلاقيات مى باشند.
3- گروه هنرمند كه معدودترين افراد هستند كه علاوه بر چيرگى در نوازندگى، از لحاظ اخلاق هم نمونه هستند كه مى توان از مرحوم استاد عبادى ياد كرد. البته در تمام صنوف بدون استثناء بد و خوب وجود دارد كه اميدوارم، روز به روز گروه خوبان در موسيقى بر دسته بدان افزونى يابد، انشاءاللَّه».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:5
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز نيمه اول قرن پنجم هجرى، از زنان آوازخوان و نوازنده. وى در دربار سلطان مسعود غزنوى (432 -421 ق) تقرب و نفوذ تمام داشت و پيغام سلطان را به سرايها مى برد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف فارسى، 1273 / 1.
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز اوايل قرن سوم هجرى، او را از فرزندان امام موسى كاظم (ع) مى دانند. در كتب تاريخ و انساب دو دختر به نام فاطمه به امام (ع) نسبت داده اند. همه كتب تواريخ و انساب از آمدن فاطمه كبرى، مشهور به (حضرت) معصومه (ع)، به ايران و دفن ايشان در قم خبر داده اند، اما هيچكدام هجرت فاطمه صغرى به ايران را تاييد نكرده اند. بناى مرقد، مربوط به دوران صفويه و كتيبه هاى آن مربوط به دوره قاجار بوده و در شهر اصفهان واقع است.[1]
اوايل قرن سوم هجرى، از فرزندان امام موسى بن جعفر (ع). بنابر مشهور مرقدى كه در قبرستان محله چهارسوى شيرازى هاست منسوب به اوست ولى مدرك معتبرى براى اين گفته وجود ندارد. بناى صحن و بقعه به دوره صفويه بازمى گردد و در سال 1242 ق نيز تعميراتى در آن صورت گرفته است. اين قبرستان در زمان صفويه اهميت و اعتبار زياد داشته و بقعه شاهزادگان صفوى در ضلع جنوبى آن قرار دارد.[2]
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] منبع: دايرةالمعارف تشيع، 429 / 2؛ گنجينه آثار تاريخى اصفهان، 605 -604.
[2] منابع: تذكرةالقبور 33؛ دايرةالمعارف فارسى، 1273 / 1؛ گنجينه آثار تاريخى اصفهان، 604.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اينجانب حاج سيّد احمد سجّادى در سوّم اسفندماهِ سال يكهزار و سيصد و چهل و چهار در خانواده اى مذهبى در اصفهان بدنيا آمدم.
پدرم از معتمدين محل و كارگر كارخانه بافناز بود و مادرم، بانوى عفيفه اى كه به امور منزل و تعليم و تربيت فرزندان اهتمامى والا داشت.
اينجانب داراى سه برادر و يك خواهرهستم كه هر يك، محور زندگى و خانواده اى ديگر شده اند.
من تحصيلات ابتدايى،
را در دبستان مشتاقْ ودوره راهنمايي را در مدرسه جمشيد طي كردم و ودر همان ايام، از نزديك شاهد وقايع انقلاب بودم و با آنكه در سنين نوجواني به سر مي بردم ، دربسياري از راهپيمايى ها شركت جسته و تمامي شعارهاي مردم را در دفتري ثبت ، كه تاكنون نيز آن را حفظ نموده ام
در سال 1361 وارد حوزه علميّه اصفهان گرديدم و همزمان در جبهه هاى نبرد نيز شركت نموده و حدود 20ماه به طور متناوب در ميان رزمندگان اسلام حضور داشته و در عمليات هاى مختلف و متعدّدى ايفاى نقش كردم و در عمليات «محرم» و «خيبر» از ناحيه پا و صورت مجروح شدم.
حضور در حوزه علميّه اصفهان فرصتى بود تا از محضر اساتيد بزرگى همچون حجت الاسلام و المسلمين حاج على اكبر فقيه، حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد ابوالحسن مهدوى، آيت اللّه حاج سيّد احمد امامى، آيت اللّه حاج سيّد حسن امامى، آيت اللّه حاج حسن صافى، آيت اللّه حاج محمد ناصرى، آيت اللّه حاج سيد محمد علي صادقى، آيت اللّه حاج عباسعلى اديب و آيت اللّه العظمي حاج حسين مظاهرى كسب فيض كرده و علاوه بر آن، از سال 1363 به تدريس در حوزه هاى علميه در زمينه هاى ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول مشغول گرديدم.
اينجانب در سال 1368 در جشن نيمه شعبان به دست مبارك مرحوم حضرت آيت اللّه سيد محمدعلي صادقى قدس سره مفتخّر به لباس روحانيّت گشته و منسب امام جماعت را در مسجد حضرت جوادالائمّه و پس از آن در مسجد امام حسن مجتبى (واقع در اصفهان، خيابان كاوه، خيابان 15 خرداد) عهده دار شده و
تا مهر ماه سال 1387 اين افتخار قرين زندگيم بود.
از سال 1370 فعّاليّت هاى علمى خود را با ارائه مقاله به روزنامه ها و سپس مجلّه هاى مختلف آغاز نمودم و در حال حاضر علاوه بر مقالات فراوانى كه ازمن در زمينه هاى مختلف علمى و مذهبى در دست است، در زمينه تأليف كتاب نيز كتاب هاى متعدّدى از جمله عناوين زير از اينجانب بچاپ رسيده است كه ذيلاً به برخى از كتابهاى تأليف شده توسط حقير اشاره مى نمايم:
1 – «فرهنگ نامه موضوعى صحيفه سجاديه » (در 3 جلد) : در اين كتاب با سبكى جديد به موضوع نگارى صحيفه مباركه سجّاديّه پرداخته ام و اثرى زيبا با بيش از 900 موضوع اصلى 000/10 زير موضوع در سه جلد به همراه متن كامل صحيفه سجّاديه و ترجمه آن ارائه نموده ام.
2 - «اسرار دلبران» : اين كتاب تأملى بر زيارت جامعه كبيره است كه در آن براى هر يك از فرازهاى اين زيارت، توضيحى مختصر و شرحى كوتاه و مرتبط با آن صورت گرفته است.
3 - «پرچم داران سعادت» : اين كتاب تدبّرى در زيارت جامعه كبيره بوده كه در آن با تكيه بر آيات و روايات و استدلال هاى عقلى و نظرى به توضيح فرازهاى زيارت پرداخته و به بيش از نهصد آيه، روايت و حديث در 500 صفحه اشاره نموده ام.
4 - «نجواى عارفانه» : اين كتاب شرح دعاى امام زين العابدين عليه السلام در روز عرفه است كه دعاى چهل و هفتمِ كتاب صحيفه مباركه سجّاديه مى باشد. مؤلّف، اين كتاب را در 180 صفحه به تأليف رسانده ام.
5
و6 «ميراث حوزه علميه اصفهان » (دفتر اوّل و دوّم): اين كتاب ها احياء و عرضه ميراث مكتوب حوزه علميه اصفهان است كه در هر جلد به يكى از محورهاى تفسير، حديث، فقه، اصول فقه، فلسفه، كلام و ديگر ساحت هايى كه تلاش علمى قلمزنانِ اين خطّه در آن حيطه بوده، اختصاص مى يابد. دفتر اوّل اين اثر به اهتمام اينجانب و جناب آقاى رحيم قاسمى و دفتر دوّم نيز به تلاش من و جناب آقاى مجيد هاديزاده به رشته تحرير درآمده است.
7 - «لغت نامه و ترجمه صحيفه سجّاديه» : اين كتاب در 384 صفحه، ترجمه روان و سليس و در عين حال علمى از صحيفه مباركه سجّاديه است كه اينجانب در ذيل متن دعا و ترجمه آن، اقدام به ترجمه لغات صعب و دشوار اين كتاب گرانسنگ نموده ام.
8 - « صحيفه سجّاديه به روايت ابن اشكيب»در اين كتاب به روايتي نادره از صحيفه پرداخته و با روايت مشهوره مقابله كرده ام كه با مقدمه اي مفصل به چاپ رسيد و به همراه CD منتشر شده است
هم اكنون نيز در زمينه صحيفه سجّاديّه تحقيقات جالب و وافرى به انجام رسانيده ام كه بزودي به چاپ خواهم رساند و كتاب «قرآن پژوهان اصفهان» را در حال نشر است و مراحل پاياني «كتاب شناسي وقف» را در حال انجام دارم كه به زودى در چهار مجلد چاپ خواهد گشت.
علاوه بر كتاب هاي فوق الذكر، از بين مقالاتى كه توسط حقير به رشته تحرير درآمده، به اختصار به مقالات زير اشاره مى نمايم:
1 - «بايسته هاى صحيفه سجاديه» : مقاله ايست 16 صفحه اى كه متضمن پيشنهادات
يازده گانه اى به انديشمندان و صحيفه پژوهانِ شيعى جهت احيا و ترويج كتاب مقدّس و دعايى صحيفه مباركه سجّاديه است.
2 - «دعا در نبردهاى نامتقارن» : مقاله اى 17 صفحه ايست كه از تعريف دعا و نياز بشر امروز به آن، نياز مبارزان به دعا و سنت ائمه عليهم السلام در نبردها و جنگ ها را مورد بررسى قرار داده ام.
3 - «سبك شناسى صحيفه مباركه سجاديه» : اين نوشتار در 64 صفحه، پيرامون سبك و سياقى است كه در لابلاى دعاهاى صحيفه سجاديه به چشم مى خورد .
شايان ذكر است علاوه بر فعاليّت علمى ، اينجانب در سال 1377 از سوي زعيم حوزه علميه اصفهان ، حضرت آيت الله العظمي مظاهري (دام عزه) به سِمَت مدير عامل «مركز تحقيقات رايانه اى حوزه علميّه اصفهان» منسوب شدم كه تا كنون موفّق به توليدِ سي و پنج نرم افزار گشته ام كه در تمامى آنها، علاوه بر مديريت پروژه ، تحقيقات و پژوهش نرم افزار به عهده ام بوده است. از جمله نرم افزارهايى كه حقير امر توليد، تحقيق و پژوهش آن را به عهده داشته اند، مى توان به نرم افزارهاى زير اشاره نمود:
1 - «طنين وحى» : متن، ترجمه و صوت قرآن كريم ، يك دوره كامل قرائت قرآن به روش تحقيق ، معجم و امكان جستجو در آيات قرآن به روش هاي مختلف ، هفت ترجمه فارسي و انگليسي (ترجمه هاي فارسي حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي ، دكتر عبدالمحمد آيتي، آقاي محمد مهدي فولادوند و ترجمه منظوم آقاي اميد مجد و ترجمه هاي انگليسي پيكتال، يوسف علي و شاكري) ، امكان مقايسه ترجمه ها با
يكديگر ، املاي لاتين قرآن
2 - «امثال» : ارائه ترجمه و مفاهيم قرآن كريم با ابزار تصاوير ثابت و متحرك با موضوع مثل ها و تشبيه هاى قرآن كريم و نمايش تابلوهاى نقاشى رنگ و روغن متناسب با موضوع هر يك از امثال قرآن به همراه تفسير مربوط به آيه و نيز اشعار مرتبط با آن و بيش از 60 دقيقه انيميشن متناسب با مفهوم آيات.
3 - «دانش نامه جامع نهج البلاغه» : حاوى متن كامل نهج البلاغه با تطبيق با يازده نسخه معتبر به همراه 250 جلد شرح و 41 عنوان ترجمه ، نمايش 16000 موضوع متنوع ، لغت نامه و توضيح لغات به فارسي و عربي به صورت فعال در متن ، نمايش مصادر خطبه ها، نامه ها و حكمت ها به صورت فعال در متن ، معرفي اعلام و شخصيت هاي نهج البلاغه با زندگي نامه هر يك به صورت فعال در متن ، ليست آيات قرآن به صورت فعال در متن با امكان تلاوت آيه ، امثال نهج البلاغه به صورت فعال در متن با توضيح مفصل براي هر يك ، نمايش قديمي ترين نسخه خطي نهج البلاغه به صورت تطبيق يافته با متن ، امكان مقابله ترجمه ها و شرح هاي نهج البلاغه با يكديگر
4 - «دانش نامه جامع صحيفه سجاديه» : شامل 37 جلد ترجمه و 52 جلد شرح ، متن 25 جلد كتاب پيرامون دعاها و سخنان امام سجّاد (عليه السلام) و نمايش هزاران موضوع متنوع با روش ساختار درختي با قابليت جستجو ، كتابخانه جامعي پيرامون سخنان امام سجاد عليه السلام شامل 120 جلد كتاب و
مقاله ، كتابشناسى صحيفه سجّاديه ، معجم كامل الفاظ صحيفه سجاديه ، آيات و احاديث مرتبط با صحيفه سجاديه.، ليست آيات موجود در صحيفه سجاديه ، لغت نامه صحيفه سجاديه به صورت فعال در متن
5 - «مدينه العلم» : حاوى متن 330 كتاب و مقاله پيرامون حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله) در موضوعات تاريخِ زندگانى، تاريخ اسلام، فضائل، سيره و سخنان، امكان مشاهده تمامي فهرستهاي كتابها به صورت يكجا ،
6 - «باب العلم» : شامل متن 880 جلد كتاب و مقاله پيرامون حضرت علي عليه السلام با موضوعيّت سخنان ، سيره ، فضائل ، تاريخ ، ساختار موضوعي جامع پيرامون تمامي اطلاعات و مطالب ، معرفي 14900 كتاب، مقاله و پايان نامه
7 - «ريحانه» : متن 200 جلد كتاب و مقاله پيرامون حضرت زهرا (عليها السلام) و ساختار موضوعى پيرامون آن حضرت، شامل نسب، زندگانى، سيره و... .
8 - «كريمانه» : شامل متن 150 جلد كتاب و مقاله پيرامون امام حسن (عليه السلام) با موضوعات سخنان، سيره، فضائل، تاريخ و... .
9- «سفينه النجاه» : شامل متن 750 جلد كتاب و مقاله پيرامون امام حسين (عليه السلام) با موضوعات سخنان، سيره، فضائل، تاريخ، مقاتل، شعر، عاشورا و...
10 - «شمس الشموس» : شامل متن 320 جلد كتاب و مقاله پيرامون امام رضا (عليه السلام) با موضوعات سخنان، سيره، فضائل، تاريخ ، بارگاه ملكوتي و ...
11 - «موعود» : شامل متن 626 جلد كتاب و مقاله پيرامون حضرت مهدى عليه السلام و نيز روايات، احاديث و دعاهاى منسوب به حضرت مهدى عليه السلام
، معرفي 4000 عنوان كتاب، مقاله و پايان نامه
12 - «به سوى حقيقت» : متن 600 جلد كتاب و مقاله براى آشنا ساختن مردم با اسلام ناب و مكتب تشيع و نيز پاسخگويى به اشكال ها و شبهه هاى مغرضانه وهابيت.
13 - «بصائر »: ارائه ترجمه تصويرى برخى از آيات شريفه قرآن كريم با استفاده از تصاوير ثابت و متحرك (فيلم و انيميشن) با موضوع آيات و نعمتهاى الهى. به همراه ترجمه، ترتيل و احاديث ائمّه اطهار (عليهم السلام) در خصوص آيه شريفه مورد نظر و شرح نكات علمى و شگفتى هاى خلقت پيرامون آيه شريفه مربوطه.
14 - «مشاهير» : معرفى بيش از 25000 نفر از شهرگان و نامداران ايرانى در زمينه هاى علمى، هنرى، سياسى، صنعتى و... به صورت طبقه بندى شده بر اساس حرف الفبا، جنسيت، قرن و تخصص همراه با زندگى نامه مختصر و معرفى آثار آنان.
15 «فيض تمام»: متن كامل قرآن كريم همراه با ترجمه و تفسير نمونه ، متن كامل نهج البلاغه همراه با ترجمه و شرح كامل ابن ميثم ، متن كامل صحيفه سجاديه همراه با ترجمه و شرح ديار عاشقان ، امكان جستجوي دقيق در متون هر سه كتاب مقدس بصورت يكجا و جداگانه ، امكان جستجو در ترجمه ها و شرح ها ، تلاوت كامل متن نهج البلاغه و صحيفه سجاديه ، امكان چاپ و انتقال متن به دفترچه يادداشت ، معجم الفاظ به همراه لغتنامه فعال در متون
16 - «دانش نامه جامع وقف » شامل متن 1342 جلد كتاب و مقاله پيرامون وقف
علاوه بر نرم افزارهاى مذكور، نرم افزار «امام امام صادق عليه السلام » و نيز «رد
بهائيت» در اين مركز با مديريت و پژوهش اينجانب در دست كار مى باشد.
حقيرعلاوه برانجام فعّاليّت هاى علمى كه باعث گرديده به افتخارات متعددي همچون «خادم قرآن استان اصفهان» در سال 1383 و«خادم قرآن كشور» در سال 1384 (با لوح تقدير به امضاء رياست جمهور و به دست ايشان )، «خادم نيايش» درسال 1385 ( با لوح تقدير به امضاء آيت الله زنجاني و آيت الله مظاهري و حجت الاسلام خاتمي و استاد گرجي و به دست حجت الاسلام خاتمي ) و«خادم نمونه فرهنگ عمومي استان اصفهان» در سال 1386 (با لوح تقدير به امضاء امام جمعه اصفهان آيت الله طباطبائي نژاد و به دست ايشان) مفتخر گردم، مديريت برخي از نهادهاي علمي و فرهنگي را نيز عهده دار بوده ام كه از آن جمله مي توان به مسئول نمايندگي ولي فقيه در مراكز سپاه استان اصفهان از سال 1370 تا1377 ، مسئول موسسه فرهنگي اطلاع رساني تبيان اصفهان از سال 1381 تا پايان سال 1386، مشاور امور روحانيون استاندار اصفهان از سال 1384 تا پايان 1386 اشاره كرد.
اينجانب هماكنون علاوه بر مدير عامل مركز تحقيقات رايانه اي حوزه علميه اصفهان ، مشاور پزوهشي سرپرست سازمان اوقاف و امور خيريه بوده و مديرموسسه فرهنگي و اطلاع رساني راسخون مى باشم كه سايتWWW.RASEKHOON.COM يكي از فعاليت هاي آن موسسه است.
شايان ذكر است حقير در كنار فعاليتهاى علمى، مديريتى و مسؤوليتهاى فوق الذكر، به عنوان عضو هيئت علمى در همايش هاى« بزرگداشت فيض الاسلام» سال 1383 و دبير علمي «بزرگداشت آيت اللّه العظمى سيد ابوالحسن مديسه اى اصفهانى» سال 1388، و عضو هيئت مديره «موسسه
فرهنگي و اطلاع رساني تبيان» و عضو اصلي هيئت مديره «شركت چاپ و انتشارات اسوه» مى باشم و علاوه بر سخنراني در محافل مذهبي ، علمي وهمايش هاي فرهنگي ، در برنامه هاي مختلف راديو اصفهان به عنوان كارشناس ديني (از جمله در اكثر اعياد مذهبي و عزاداري ها و تمامي صبح ها قبل و بعد از اذان) به ايراد سخن مي پردازم.
واخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين
سيد احمد سجادي
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1322 ق)، مفسر، اصولى. وى از بزرگان و علماى اعلام زنجان بود. مقدمات را در زنجان فراگرفت. سپس به نجف رفت و در آن حوزه نزد علماى نجف به تكميل تحصيلات پرداخت. آنگاه به زنجان بازگشت و منصب تدريس و قضاوت را بر عهده گرفت و به تصنيف و تاليف اشتغال ورزيد و به انجام وظائف دينى و امامت پرداخت تا از دنيا رفت و در جوار امامزاده سيد ابراهيم در زنجان به خاك سپرده شد. از آثارش: شرح «اصول كافى» به روش «شرح ملاصدرا»، در سه مجلد؛ «تفسير سوره الزمر و الشمس و الرحمن»، در يك مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (26/6)، الذريعه (96/13)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 503/14)، معجم المؤلفين (10 -9 /4).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 560 ق)، مفسر، قارى، فقيه حنفى، رياضيدان و شاعر. وى از دانشمندان و عالمان بزرگ قرن ششم هجرى است كه با سلطان سنجر سلجوقى معاصر بود و آثار بسيار ارزشمندى در تفسير و علوم دينى تاليف كرد. وى در سرودن شعر نيز توانا بود، اشعار چندى نيز از وى در تذكره ها نقل است. از جمله آثارش: «انسان عين المعانى» در تفسير و مختصر آن «عين المعانى فى تفسير السبع المثانى»؛ «ذخاير الثمار فى اخبار السيد المختار»؛ «التفسير»؛ «الايضاح فى الوقف و الابتداء»، در مجلدى بزرگ كه دليل تبحر سجاوندى در علم قرآن است؛ «علل القراآت»، در چند مجلد؛ «غرائب القران»، در تفسير لغات مشكل آن؛ «السراجيه» «يا فرائض سجاونديه»، كه شرحهاى بسيارى بر آن نوشته شده و مشهورترين آنها «شرح سيد شريف جرجانى» است؛ «التجنيس»، در حساب و رياضيات. در منابع مختلف، كنيه
و لقب او چون نام و نام پدرش محل اختلاف است و به صورتهاى مختلف ابوعبداللَّه، ابوطاهر، مجدالدين و سراج الدين ذكر شده است.[1]
ابوالفضل محمد بن ابويزيد طيفور عزنوى، از دانشمندان علم قرائت در قرن ششم (ف. 560 ه.ق.). از آثار معروف وى كتاب وقوف است در شرح موادر وقف در قرآن، كتاب الوقف و الابتداء در شرح انواع وقف، كتاب الموجز در شرح بعض انوع وقف، كتاب انسان عين المعانى در تفسير سبع المثانى، نسخ همه كتابهاى مذكور در دست است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (48/7)، دايرةالمعارف فارسى (1275 -1274 /1)، الذريعه (31/16)، رياض العارفين (174)، ريحانه (443 -442 /2)، كشف الظنون (1182 ،852 ،353)، الكنى و الالقاب (308/2)، لباب الالباب (283 -282 /1)، لغت نامه (ذيل/ سجاوندى و احمد)، معجم المؤلفين (233/11 ،112/10)، الوافى بالوفيات (178/3)، هديه الاحباب (148)، هديه العارفين (106/2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. از بزرگان مشايخ خراسان وفتيان آن سامان بود و با ابوحفص حداد صحبت داشته است. از وى اقوال و حكايات چندى نقل شده است. وى گفته: علامه الاولياء ثلاثه تواضع عن رفعه و زهد عن قدره و انصاف عن قوه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حليه الاولياء (351 -350 /10)، طبقات الصوفيه سلمى (255 -254)، نفحات الانس (114).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(316 -230 ق)، محدث و زاهد. معروف به ابن ابى داوود. در سيستان به دنيا آمد و در بغداد نشو و نما يافت. پدرش وى را در سفرهاى خود همراه ساخت و به محضر علما و محدثان وقت در خراسان و اصفهان و فارس و بصره و بغداد و كوفه و مدينه و مكه و شام و مصر و جزيره برد. اول شيخى كه ابوبكر از او حديث شنيد محمد بن اسلم طوسى بود. او همچنين از پدرش و عمويش و از على بن خشرم مروزى و ابوداوود سليمان سنجى و محمد بن يحيى ذهلى و احمد بن ازهر نيشابورى و محمد بن بشار بندار و عباد بن يعقوب رواجنى و بسيارى ديگر حديث شنيد. ابن حبان و ابواحمد حاكم نيشابورى و ابن شاهين و دارقطنى و ابوعمر بن حيويه و عيسى بن على وزير و ابوالقاسم بن حبابه و ابومسلم محمد بن احمد كاتب و بسيارى ديگر از وى روايت كرده اند. وى را در عداد ابن خزيمه و ابن ابى حاتم رازى دانسته اند. سرانجام در بغداد اقامت گزيد و شيخ بغداد لقب گرفت و به روايت حديث پرداخت. وى در بغداد درگذشت و حدود سيصد هزار نمازگزار بر او نماز گزاردند و در مقبره ى باب البستان
به خاك سپردندش. از آثار وى: «المصاحف»؛ «المسند»؛ «السنن»؛ «التفسير»؛ «القراآت»؛ «الناسخ و المنسوخ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (224/4)، تاريخ بغداد (468 -464 /9)، روضات الجنات (78/4)، ريحانه (445 -444 /2)، سير النبلاء (237 -221 /13)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (288)، الكامل (199/6)، الكنى و الالقاب (309/2)، لسان الميزان (37 -31 /4)، لغت نامه (ذيل/ ابن ابى داود)، معجم المؤلفين (60/6)، الوافى بالوفيات (201 -200 /17)، وفيات الاعيان (405/2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1021/1016/1010 ق)، صفوى و شاعر. وى اصلا اهل جرجان و معاصر با شاه عباس صفوى بود و در شوشتر متولد شد. در جوانى جهت كسب علم به نجف رفت و مدت چهل سال در آن ديار انزوا اختيار كرد و به تهذيب اخلاق و تحصيل كمال پرداخت. سحابى در سرودن غزل و رباعى بسيار توانا بود و به آيات قرآن استشهاد بسيار مى كرد. از آثار وى: «ديوان غزليات» شامل 2800 بيت؛ «مجموعه رباعيات»؛ «رساله ى عروه الوثقى»، مركب از نظم و نثر.[1]
استرابادى شاعر (ف. 1010 ه.ق./ 1601 م.). اصل وى از استرآباد و زادگاهش شوشتر بود و چهل سال از عمر خود را در نجف گذرانيد. او به ترانه ها و رباعيات عارفانه متوسط خود شهرت يافته است و غزلياتى هم دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (788 -780 /2)، تاريخ ادبيات ايران، براون (168/4)، تاريخ ادبيات در ايران (865 -858 /5)، تاريخ نظم و نثر (413 -412)، دايرةالمعارف فارسى (1275 /1)، الذريعه (433/9)، رياض العارفين (86 -85)، ريحانه (446 -445 /2)، سرو آزاد (15 -14)، شعراى مازندران و گرگان (141 -140)، فرهنگ سخنوران (441)، گنج سخن (63 -62 /3)، لغت نامه
(ذيل/ سحابى)، مجمع الخواص (305 -304)، مجمع الفصحا (40 -39 /2)، مؤلفين كتب چاپى (294 -293 /3)، هفت اقليم (113 -111 /3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد سحرخوان
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد سحرخوان در سال 1341 در خانواده اي مذهبي در كاشان به دنيا آمدم بعد از تحصيلات ابتدايي و راهنمايي به خاطر جو مذهبي خانواده و شركت در جلسات مذهبي در سال 1355 وارد حوزه علميه مرحوم آيت الله بشري شدم. دروس مقدمات ج اول و اصول فقه و لمعه را در كاشان نزد اساتيد بزرگوار خواندم و در سال 58 وارد حوزه علميه قم شدم. در سال 60 با خانواده اي محترم از سادات ازدواج كردم كه ثمره ازدواج يك پسر و دو دختر مي باشد كه مشغول تحصيلات حوزوي مي باشند همزمان با شروع جنگ در حد توان در جبهه حضور پيدا كردم و بيشترين برنامه تبليغي اينجانب همكاري با حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه بوده است و مدت يكسال به عنوان مسئول حوزه نمايندگي گچساران مشغول بوده ام از سال 1370 در دوره سوم تخصصي تفسير شركت كرده و در سال 74 به پايان رسيد و در سال 76 تاكنون با مركز فرهنگ و معارف قران در گروه دائرة المعارف ها به عنوان محقق و دبير گروه همكاري مي كنم و در سال 82 با مركز تحقيقاتي اسراء همكاري علمي دارم. دروس فقه و اصول را از اساتيد بزرگوار آيت الله سيد علي محقق داماد، آيت الله فاضل لنكراني ، آيت الله تبريزي، آيت الله معرفت و آيت الله سبحاني
و آيت الله وحيد خراساني بهره مند شده ام. خداوند انشاء الله به ما توفيق بيشتر عنايت فرمايد و اساتيد بزرگوار را خير عنايت فرمايد و از ما راضي نگه دارد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1373 -1306 ق)، عالم دينى، مدرس و زاهد. در طايفه معروف ميرزا سيدهاشم در محله درب سيد از محلات فروشان سده اصفهان به دنيا آمد و در همان جا نشو و نما يافت. سپس به اصفهان رفت و ملازم دائى خود، علامه ميرزا عبدالرحيم، شد و مقدمات را نزد او خواند و آنگاه در 1328 ق عازم نجف گشت و به محضر درس ملا محمدكاظم خراسانى راه يافت. پس از او در حوزه ى درس فقه و اصول شيخ على گنابادى و شيخ اسماعيل محلاتى و ميرزاى نايينى و شيخ آقا ضياءالدين عراقى شركت كرد. او رجال را نزد سيد ابوتراب خوانسارى و معقول را در خدمت شيخ عبدالحسين رشتى و سيد محمدحسين بادكوبه اى فراگرفت. در نجف درگذشت و در صحن علوى دفن شد. از آثارش: «تقريرات» استادانش در فقه و اصول و حكمت؛ رسائل مستقل ناتمام در فقه و اصول.[1]
سيد اسماعيل بن سيد حسن بن سيد اسماعيل بن رضا بن هاشم بن محمد شفيع بن عبدعلى بن ملك بن حبيب بن فصيح بن ابراهيم بن كريم بن ركن الدين بن زين الدين بن صالح بن عيسى بن حسن بن احمد بن يحيى بن ابراهيم بن حسن بن عبداللَّه بن الامام موسى الكاظم (ع) از بيتى كه در اصفهان معروف به طائفه (ميرزا سيدهاشم) عالمى جليل و مدرسى فاضل و ورعى پرهيزكار بوده است.
وى در سال 1306 ق در محله درب سيد از محلات فروشان
(خمينى شهر) متولد شده و پس از پرورش در آنجا به اصفهان آمده و ملازمت دائى خود علامه ميرزا عبدالرحيم را اختيار و به تحصيل مقدمات پرداخته و پس از آن در سال 1328 ق در سن 222 سالگى مهاجرت به نجف اشرف نموده و از محضر علامه ملامحمد كاظم خراسانى و آقا شيخ على گنابادى و علامه شيخ اسماعيل محلاتى و ميرزا محمدحسين نائينى و شيخ آقاضياءالدين عراقى و در رجال از آقاسيد ابوتراب خونسارى و در معقول از علامه آقا شيخ عبدالحسين رشتى و آقا سيد محمدحسين بادكوبه اى استفاده نموده تا به مدارج عاليه در معقول و منقول رسيده است.
تقريراتى در فقه و اصول و غير آن دارد وى در نجف اشرف بيمار شده و در پنجم ماه شوال 1373 ق به اجدادش ملحق و در صحن مطهر نزديك مقبره معين التجار اصفهانى مدفون گرديده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تذكره القبور (137 -136)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 155/14).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، موسيقيدان و شاعر. برادرزاده ى عطاءاللَّه ورامينى رازى، قاضى زمان شاه طهماسب اول (984 -930 ق)، بود. برادر وى، قاضى عبداللَّه نم داشت كه در زمان سلطان محمد خدابنده (996 -985 ق) مى زيست. ميرسديد علاوه بر سرودن شعر در موسيقى نيز دست داشت. در «الذريعه» نسبت صاحب عنوان زارى ذكر شده است. صاحب «تاريخ موسيقى» ميرسديد را فرزند قاضى عطاءاللَّه مى داند. به آورده ى اين تذكره خانواده ى قاضى در رى مردمانى دانشمند و خوش مشرب و شاعر و موسيقيدان و مقرب پادشاهان صفوى بوده اند. از او اشعارى در تذكره ها ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (321/
1)، تاريخ نظم و نثر (502)، الذريعه (398/ 9)، فرهنگ سخنوران (443)، مجمع الخواص (79)، هفت اقليم (52/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند ميرزا مرتضى. از مستوفيان و كارگزاران دستگاه ظل السلطان بوده، در شيراز خدمت رحمت على شاه نعمت اللهى رسيده، و در زمره عرفا و صوفيه وارد شده، در علم سياق، استاد، و خط نستعليق را خوب مى نوشته، در غره ى رجب سال 1320 وفات يافته، بيرون بقعه ى فيض مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد حسام الدين سراج
در سال 1337 در شهر اصفهان در خانواده اي صاحب ذوق ديده به جهان گشود. بزرگترين مشوق وي در تحصيل علم و هنر مرحوم پدرش بود . ايشان بر علوم قديمه و ادبيات احاطه داشت و از صداي خوش آهنگي برخوردار بود و با اساتيد ادب و هنر نظير استاد جلال الدين همائي , استاد تاج اصفهاني , استاد حسن كسائي و ..... حشر و نشر داشت , به همين جهت فضائي مستعد براي تربيت فرزندانش فراهم آورده بود. در چنين محيطي جوانه هاي عشق و علاقه به شعر و موسيقي در جان و دل وي شكوفا شد .
سراج موسيقي را با آموختن تنبك از سيزده سالگي آغاز كرده , سپس سنتور را در اصفهان نزد استاد ساغري آموخته و براي تكميل آن از اساتيدي چون فرامرز پايور , رضا شفيعيان و پشنگ كامكار بهره جسته است . در زمينه آواز از محضر مرحوم استاد محمود كريمي و استاد محمدرضا شجريان استفاده كرده است . در حال حاضر هم به اغتنام فرصت از محضر ايشان اساتيد موسيقي و تحقيق در شيوه قدما بهره مي برد. شاگردي و تعلم را بالاترين توفيق زندگي خود مي داند و به همين لحاظ به موازات آموزش موسيقي تحصلات خود
را در رشته معماري و شهر سازي در دانشگاه شهيد بهشتي ادامه داده و موفق به اخذ فوق ليسانس معماري شده است .
در برخي از آثار كه باصداي او شنيده ايم مانند (باغ ارغوان , شرح فراق , بي نشان , آئينه رو , نرگس مست , ماه نو و ..... ) آهنگسازي را نيز به عهده داشته است .
تحقيقاتي در باب زيبائي شناسي هنر و معماري و تطبيقث وجوه اشتراك هنرها دارد كه بصورت رساله نهائي دانشگاهي ارائه شده و بعضا" به صورت مقاله در مجلات فرهنگي , هنري به چاپ رسيده است .
آثار موسيقي كه تاكنون از او منتشر شده است عبارتند از :
نينوا, باغ ارغوان , وصل مستان , شمس الضحي , ياد يار , آفاق عشق ( خسرو شيرين , ليلي مجنون ), طريقت عشق , شرح فراق , آئينه رو , دل آرا , بي نشان , نگاه آسماني , نرگس مست , بوي بهشت , شهر آشنائي , روياي وصل , وداع , عشق و مستي , نازنين يار , ماه نو و آئينه و آه و .......
تا كنون كنسرت هاي موسيقي موفقي در كشورهاي فرانسه , انگلستان , سوئيس , هلند , آلمان , يونان , اسپانيا , چين , تركيه , كره , كانادا , آمريكا, و روسيه داشته است .
در فرازي از يكي از مصاحبه هاي هنري چنين اظهار ميدارد : من خود را شاگرد كوچك مدارج نخستين آستان هنر مي دانم و اميدوارم تا آخر عمر خاك پاي اساتيد عارف و عاشق اين ديار سرمه چشم من باشد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس نوذر سراج به سال 1314 خورشدى
متولد شد، خانواده او، خود اهل هنر و هنرمند بودند و به هنر و هنرمند احترام خاصى قائل مى گرديدند. پدر نوذر سراج ساز تار را به خوبى مى نواخت و مادر او با نواختن ساز آكوردئون آشنا و از صدايى خوش و زيبا بهره ور بود كه هرگاه پدر او در منزل تار مى نواخت مادر او با آكوردئون و يا آواز ساز پدر را همراهى مى كرد.
نوذر سراج، در چنين محيطى مستعد و آماده دوران كودكى را سپرى مى كرد و خود درباره موسيقى و چگونگى راه يافتن به دروازه هاى زرين اين هنر والا چنين مى گويد:
«خوب به خاطر دارم در سال هاى كودكى هنگامى كه چند سال بيشتر نداشتم با موسيقى آشنا شدم، خداوند روح پدر و مادرم را قرين رحمت خويش فرمايد كه اين عزيزان مرا با موسيقى پيوند دادند.
در آن زمان تنها وسيله شنيدن موسيقى از طريق راديو و گرامافون هاى قديمى بود. بيشتر شب ها براى آنكه من به خواب بروم پدرم يكى از صفحات موسيقى نوازندگان و خوانندگان قديمى را بر روى گرامافون مى گذاشت و من با نواى خوش آن به خواب مى رفتم. عشق و علاقه من به موسيقى آنچنان بود كه هرگاه هر آهنگ و آوازى را مى شنيدم ششدانگ حواسم متوجه آن مى شد و ديگر به اطراف خود نظر نداشتم كه چه در دور و بر من مى گذرد، همين امر موجب گشته بود كه درسن نه سالگى با دستگاه هاى موسيقى سنتى ايران آشنايى پيدا كرده بودم و پدرم هر وقت كه تار مى زد از من سئوال ميكرد كه اين دستگاه يا گوشه هايى كه مى نوازم چه نام دارد و من چون به دفعات شنيده بودم فورى جواب درست
مى دادم و همان زمان سعى مى كردم با فلوتى كه پدرم برايم خريده بود همان دستگاه يا گوشه را بنوازم.
در سال هاى بعد از جنگ بين المللى دوم، حدود سال 1326 در دبستان كلاس ششم مشغول تحصيل بودم كه در جشن هاى مدرسه فلوت مى نواختم و چون اين ساز را با عشق و علاقه مى نواختم و به طور كلى موسيقى را با ديد عاشقانه دنبال مى كردم، هنرم مورد توجه مربيان مدرسه و دوستان و فاميل و اقوام قرار گرفت به طورى كه به پدرم بارها مى گفتند كه پسر شما فلوت را به خوبى و زيبايى مى نوازد و داراى استعدادى فوق العاده است و خوب است براى وى ساز زهى و خوبى در نظر بگيريد تا او بتواند از استعداد خود بهره بيشترى بگيرد.
در آن زمان آلات موسيقى بسيار كم بود و نسبتا قيمت آن ها گران بود، مثلا بهاى يك سنتور در آن وقت حدود 2000 ريال هزار ريال بود كه پدرم قادر نبود با حقوقى كه از اداره خود دريافت مى كرد آن را براى من خريدارى نمايد، به علاوه تا حدودى هم فكر مى كرد كه شايد با داشتن يك ساز سنتور، من از خواندن درس و مشق بازمانم.
به هر حال چون علاقه به فراگيرى و نواختن هر نوع آلات موسيقى در وجودم موج مى زد، هميشه به دنبال موقعيت بودم تا بتوانم به اهدافم دست يابم، از بخت خوش زمانى كه در كلاس ششم بودم، دوستى پيدا كردم كه فاصله منزل آن ها با خانه ما خيلى زياد بود و او سنتورى داشت كه پدر او براى وى معلم موسيقى گرفته بود كه هفته يى سه بار به او درس مى داد، من عصرها به
محض آنكه مدرسه تعطيل مى شد با دويدن به سرعت فاصله بين مدرسه تا خانه آن دوست را طى مى كردم تا بتوانم حدود ده الى پانزده دقيقه با سنتور او نوازندگى كنم.
در يكى از اين روزها، دوستم به من گفت: «ديگر به منزل ما نيا، چون پدرم مرا مرتب سرزنش مى كند و مى گويد من براى تو سنتور خريده ام و معلم گرفته ام و تو چيزى ياد نگرفته يى، در حالى كه اين دوست تو نه سنتور دارد و نه معلم ولى خود به خود به اين خوبى مى زند».
با صرف انرژى زيادى كه من براى رسيدن به مقصود خود مى كردم سبب شد شب ها دچار تب شوم و پدر و مادرم علت آن را نمى دانستد، وقتى مرا به دكتر بردند، دكتر نيز بعد از معاينه اظهار داشت: «ظاهرا در وجود پسر شما چيزى وجود ندارد و او كاملا سالم است ولى به نظر ميرسد كه ورزش زياد مى كند و همين سبب خستگى بيش از حد او مى گردد».
من ناگزير جريان رفت و آمد و دويدن مسافت طولانى را كه براى نواختن سنتور طى مى كردم به پدرم گفتم، او پس از شنيدن ماجرا، نگاهى به من كرد و در حالى كه اشكى در گوشه هاى چشمانش ظاهر گشته بود، به من گفت: «پسرم تو براى نواختن سنتوراين همه راه را هر روز طى مى كنى، آخر چرا به من و مادرت نگفتى؟»، پدرم از آن موقع خيلى سعى كرد تا برايم يك سنتور خريدارى كند ولى باز هم امكان مالى چنين اجازه يى را به وى نداد.
اين ماجرا تا يكى دو سال ديگر نيز ادامه پيدا كرد و روزى من درصدد برآمدم كه از سيمهاى
تار كهنه پدرم با تخته براى خودم سنتورى بسازم كه اين امكان هم برايم ميسر نگشت، تا اينكه روزى تعدادى ليوان و كاسه و بشقاب را دور خود جمع كردم و با ريختن مقدارى آب در ليوان ها سعى مى كردم نت هاى مختلف را به اين وسيله ساخته و آهنگ مورد نظرم را بنوازم و اين موضوع را من در هيچ كجا نه ديده بودم و نه از كسى شنيده بودم. روزها كارم شده بود اينكه تعدادى ليوان و كاسه و بشقاب را با ريختن آب در آن ها و با ضربه زدن قاشق و چنگال بر بدنه آن ها توليد اصوات گوناگون نمايم تا بتوانم آهنگى يا دستگاهى را بنوازم.
اين كار من سبب شد كه سر و صداى مادرم بلند شود و روزى به پدرم گفت: «من از دست اين بچه به تنگ آمده ام، هر روز بايد سى چهل ليوان و كاسه را از اطراف اتاق جمع كنم، فكرى به حال او بكنيد»، پدرم از من سوال كرد «بچه با ليوان و كاسه چكار دارى، مگر وسائل خانه اسباب بازى است؟» به ايشان گفتم: «پدر من از اين وسائل به عنوان اسباب بازى استفاده نمى كنم، بلكه با آن ها سنتور مى نوازم و اگر مايل باشيد الان براى شما يك همايون مى زنم». پدرم نگاهى از روى تعجب به من كرد و گفت: «راستى اگر بتوانى اين كار را انجام دهى، حتما برايت سنتور مى خرم»، من بلافاصله با همان ترتيبى كه هر روز انجام مى دادم ليوان ها و بشقاب ها را پهلوى هم رديف كردم و با ميزان كردن به وسيله آب قسمتى از دستگاه همايون را براى پدرم نواختم چهره آن روز پدرم را
كه از شدت شوق هم مى خنديد و هم گريه مى كرد هرگز فراموش نمى كنم، در اين هنگام مادرم كه شاهد و ناظر كار ما بود رو به پدرم كرد و گفت: «من به شما گفتم كه او را از اين كار منع كنيد ولى مثل اينكه شما او را تشويق مى كنيد كه به اين كار ادامه دهد، من نمى دانم از فردا تكليف من با اين بچه چه خواهد شد».
به هر حال بعد از نمايش كاسه و بشقاب ديگر من نمى دانستم چه كنم از يك طرف عشق و علاقه به فراگيرى موسيقى در من روز به روز افزايش مى يافت و از طرف ديگر، عدم امكانات مالى پدر اجازه نمى داد كه من داراى يك آلت موسيقى باشم. بالاخره در تابستان سال 1328 كه من قرار بود در سال تحصيلى جديد در كلاس دوم دبيرستان مشغول تحصيل شوم، روزى كه پدر و مادرم براى خريد از منزل بيرون رفته بودند، من كليد در اتاق پدرم را كه مى دانستم در كجا مى گذارد برداشتم و در اتاق او را باز كردم و يكراست رفتم به طرف تار او، در آن وقت جثه من به قدرى كوچك و ضعيف بود كه كاسه ساز تار را نمى توانستم روى پاهايم قرار دهم و به طور عادى آن را نگاهدارم ولى بالاخره به هر زحمتى بود فقط دسته ساز را روى پايم قرار دادم و سعى كردم كه با اين ترتيب با انگشت دست راست به عنوان مضراب استفاده كرده و انگشت هاى دست چپ را هم بر روى پرده ها قرار دهم. كار مشكلى بود ولى پس از چند روز با يك انگشت (انگشت سبابه دست
چپ) سعى كردم بر روى سيم هاى سفيد پرده ها را پيدا كنم و چيزى بزنم. اين كار هر روز براى مدت كوتاهى و به مدت يك ماه ادامه پيدا كرد و من هر وقت كه خانه خلوت مى شد ادامه مى دادم و به محض شنيدن صداى در خانه تار را سر جايش قرار مى دادم و در اتاق را مى بستم كه مادر و پدرم متوجه نشوند.
در آن زمان شب ها در حياط خانه تخت مى گذاشتند و رويش فرش پهن مى كردند و بساط سماور و چاى را هم در گوشه آن قرار مى دادند، پدرم گاهى شب ها قدرى تار مى نواخت و بعد از آن تا موقع صرف شام روزنامه مى خواند در يكى از همين شب ها كه او تار را در كنارش قرار داده بود و مشغول روزنامه خواندن بود، من دل به دريا زدم و به آهستگى به طورى كه او متوجه نشد تار را برداشتم و با همان يك انگشت دست راست و يك انگشت دست چپ شروع به نواختن تار كردم. صحنه فراموش نشدنى آن شب را خوب به خاطر دارم، مثل اينكه پدرم را برق گرفته بود، با صداى ساز روزنامه را به گوشه يى پرتاب كرد و در حالى كه به من خيره شده بود و نمى دانست چه بگويد، به لكنت افتاده بود گفت: «اى پسر... تو ساز مى زنى؟... ازكجا... از كجا ياد گرفته يى؟ كى به تو ياد داده است؟» من هم بدون توجه به گفته هاى پدر پشت سر هم چيزهايى را كه بلد بودم مى زدم ولى در عين حال هم ترسيده بودم ولى وقتى به صورت پدرم نگاه كردم و چهره خندان او را ديدم جرأتم بيشتر
شد و كار را ادامه دادم و اتفاقا با همين يك انگشت هم پيش در آمد «بيات ترك» را زدم كه بد از كار درنيامد و به گوش خوش آيند بود.
پدرم ديگر از شوق نمى دانست چه مى كند با صداى بلند مادرم را صدا مى كرد و بچه ها را خبر مى كرد كه بياييد نوذر ساز ميزند، نوذر ساز مى زند... از پدرم به خاطر پنهان كارى كه كرده بودم عذر خواستم و به او گفتم مدت يك ماه است كه بدون اطلاع مادر و شما هر روز مدت كوتاهى به اتاق شما مى روم و با ساز تار تمرين مى كنم و همين قدر ياد گرفته ام. پدرم گفت: «من مى ديدم كه مدتى است كه جاى ساز تقريبا تغيير مى كند و كوك ساز هم به هم مى خورد، پس اين تو بودى كه به آن دست مى زدى و آن را از كوكى كه من كرده بودم خارج مى كردى؟» سپس گفت عزيزم، من از شدت علاقه تو به فراگيرى موسيقى و نواختن ساز تار از همان ابتداى كودكى تو اطلاع داشتم و خودت مى دانى كه خيلى سعى كردم كه براى تو يك سنتور خريدارى كنم ولى نتوانستم، حالا كه تو به نواختن تار علاقمند شده يى مى توانى با تار من تمرين كنى ولى بايد خيلى مواظب باشى كه ساز از دستت رها نشود چون تو به سختى اين كار را انجام مى دهى».
تشويق پدرم و اجازه او براى نواختن با تار ايشان علاقمندى مرا به موسيقى بيشتر نمود و از آن به بعد بدون ترس و واهمه مدت بيشترى را به تمرين اختصاص دادم ولى افسوس كه اين شادى زودگذر بود، زيرا در نيمه سال تحصيلى ام
پدرم به شيراز منتقل شد و من ناچار براى اتمام سال تحصيلى در تهران ماندم و خود با سازش به شيراز رفت. و من از اين بابت بسيار ناراحت شدم، از اين حيث به من گفت: «ناراحت نباش زيرا به زودى، پس از خاتمه سال تحصيلى وقتى به شيراز آمدى دوباره مى توانى با فراغت بيشتر ساز بزنى و تمرين نمايى».
من به ساز تار علاقمند شده بودم و ساز ديگرى هم در اختيار نداشتم ولى چاره يى نبود مى بايستى صبر كنم. مدتى پس از عزيمت پدرم كه كلافه شده بودم و نمى دانستم چه كنم ولى خداوند يارى كرد و يك شب كه با بچه هاى اهل محل در سر كوچه مشغول صحبت و بازى بوديم صداى ضعيف سازى به گوشم خورد و پس از دقت بسيار متوجه شدم صدا از مغازه آرايشگرى كه در سر كوچه ما مغازه داشت مى آيد، صداى ساز رحيم آقا كه اهل خطه ى آذربايجان اين قسمت وطن عزيزمان كه سرشار از موسيقى ناب ايران زمين مى باشد بود.
رحيم آقا پيرمردى مهربان، خوش خلق و خوش برخورد كه همان طور كه گفتم سر كوچه ما مغازه آرايشگرى داشت و شب ها هم در همان مغازه اش مى خوابيد، پيرمردى بود كه مونس او سازش بود كه با آن هر وقت دل تنگ مى شد راز و نياز و صحبت و درددل مى كرد. به اتفاق بچه ها كه از ساز زدن من مطلع بودند به سوى مغازه وى روان شديم و هرچه نزديك تر مى شديم بيشتر متوجه مى گرديديم كه صداى ساز از درون مغازه او بيرون مى آيد. ضربه يى به در مغازه زديم و رحيم آقا را صدا زديم، رحيم آقا با هراس لاى در مغازه را كمى باز
كرد و با همان لهجه شيرين آذرى گفت: «بچه ها چه مى خواهيد مغازه تعطيل است اگر مى خواهيد اصلاح كنيد فردا صبح بياييد». ولى من پافشارى كردم و گفتم: «رحيم آقا شما تار داريد، تار مى زنيد؟» با اضطراب جواب داد: «خير، من تار ندارم و تار هم نمى زنم، بچه ها برويد به خانه هايتان». با اصرار زيادى كه كرديم، من به او گفتم: «من هم بلدم تار بزنم». وقتى اين جمله را شنيد، اجازه داد كه تا ما وارد مغازه بشويم ولى خيلى خواهش و التماس مى كرد كه سروصدا نكنيم، چون اگر صاحب مغازه بفهمد كه من ساز مى زنم مرا از اينجا بيرون مى كند، به كسى نگوييد.
او يك ساز تركى كوچك داشت كه سيم و وضع درستى هم نداشت و در گوشه مغازه قرار داده بود كه به من چشمك مى زد. من مثل تشنه يى كه به آب خنك و گوارايى رسيه باشد، تار را برداشتم و شروع كردم به نواختن، رحيم آقا كه از تعجب چشمايش گرد شده بود به من گفت: «آقانوذر كى ساز زدن ياد گرفته يى، ماشااللَّه بدون مضراب و با دو انگشت چه خوب مى زنى من نمى توانم مثل تو بزنم؟». براى او ماجراى خود را تعريف كردم و از او خواهش كردم اجازه دهد گاهى به من و دوستانم اجازه دهد به مغازه او برويم تا من بتوانم با ساز او تمرين كنم.
در مدت سه ماه تا پايان مدت سال تحصيلى با همان ساز تركى كه گاهى شب ها به مغازه رحيم آقا با دوستان مى رفتم، به مدت نيم ساعت تمرين مى كردم تا توانستم انگشت سوم را به كار گيرم و به جاى انگشت از مضراب استفاده كنم. وقتى در
شروع تعطيلات به شيراز رفتم خدا مى داند با خستگى دو روز راه و مسافرت در جاده هاى خاكى آن زمان چه كشيدم معهذا به محض رسيدن به خانه قبل از هر چيز به سراغ ساز رفتم و هرچه پدرم گفت: «پسر اول بيا به حمام برو و سر و صورت خود را تميز كن،» به خرجم نرفت و ساز را با ولعى خارج از تصور برداشتم و شروع به نواختن كردم، پدرم آنچنان تعجب كرده بود كه نمى توانست چه بگويد زيرا زمانى كه ايشان ما را ترك كرده بود من فقط با دو انگشت و بدون مضراب ساز مى زدم در حالى كه حالا سه انگشت به كار افتاده بود و علاوه بر آن از مضراب استفاده مى كردم، پدرم رو به مادرم كرد و گفت: «اين ناقلا در اين مدت از كجا ساز گير آورده است تا توانسته چنين پيشرفتى كند؟» مادرم كه از جريان باخبر بود، در جواب گفت: «خودت مى دانى، او از زير زمين هم كه شده ساز گير مى آورد.» و جريان را براى پدرم شرح داد.
پدرم مرتب سرش را تكان مى داد و با خود مى گفت: «خدايا ممكن است اين بچه در مدت سه ماه آن هم با يك ساز آذرى تا اين حد پيشرفت كرده باشد». و مرا بسيار تشويق مى كرد. در شهر هنرپرور و زيباى شيراز از تشويق مردم آن و محيط خوب و مساعد و آماده آن بسيار بهره بردم و اين براى من خيلى مغتنم بود به طورى كه در مدت دو سال پيشرفت زيادى كردم، گوش هايم استاد من بودند، هرچه از نوازندگان آن زمان و از راديو پخش مى شد در
مغزم جايگزين مى گرديد و بلافاصله روى ساز پياده مى كردم. به ابتكار خودم كوك هاى مخصوص مى كردم و از نقاط مختلف ساز، دستگاه ها را مى نواختم، زمانى كه به تهران آمدم، در سال 1332 مرحوم استاد غلامحسين بنان مرا بسيار تشويق و مورد عنايت خود قرار داد و مرا به راديو برد و مايل بودند كه در اركستر ايشان مشغول همكارى شوم، در راديو مرحوم استاد حسنى تهرانى، مرحوم استاد لطف اللَّه مجد، مرحوم استاد مهدى خالدى، مرحوم استاد مشير همايون شهردار كه در آن وقت هيئت ژورى راديو بودند، پس از آزمايش از من و نواختن قطعاتى براى ايشان، مرا تشويق كردند و خواستند مرا در راديو استخدام نمايند تا با اركسرتهاى مختلف راديو همكارى نمايم ولى از طرفى چون از پدرم اجازه نداشتم و از طرف ديگر چون در سال آخر دبيرستان بودم از قبول اين پيشنهاد عذر خواستم.
پدرم هم پس از آگاهى از اين جريان مرا نصيحت كرد و از من خواست كه براى تحصيل معاش بهتر است در رشته مورد علاقه ام ادامه تحصيل دهم و كار هنرى و ساز و موسيقى را براى نفس موسيقى و دل خودم و صاحبدلان فراگيرم و ساز بنوازم. من بعدها تحصيلات خود را در رشته مهندسى منابع طبيعى در آمريكا به انجام رسانيدم و پس از بازگشت به وطن مدت 23 سال نيز در كادر دولتى خدمت كردم و در آخرين سمت خود كه مدير كلى دفتر فنى مرتع سازمان جنگلها بود به افتخار بازنشستگى نائل شدم.
تار جزء لاينفك زندگى ام بوده و خواهد بود و هيچگاه نواختن ساز به جز در محافل خصوصى و براى دوستان نزديك جنبه ديگرى
برايم پيدا نكرده است. اعتقاد دارم موسيقى اصيل و سنتى ايران، بسيار ظريف و عارفانه است، رديف هاى موسيقى ما كه با تاريخ و زندگى ما عجين است، داراى آن چنان لطافت و وسعتى است كه هيچ موسيقى ديگرى در جهان قابل مقايسه با اين همه عظمت و شكوه و وسعت نيست. اين موسيقى نبايستى با كج روى ها در به كارگيرى ملودى هاى ديگر اقوام و ملل دچار انحراف شود. در بين سازهاى ايرانى، تار بهترين سازى است كه مى تواند بيان كننده لطائف و ظرائف موسيقى ما باشد و اگر خوب نواخته شود انسان را به آسمان ها مى برد.
براى تمام جوانان ايرانى كه علاقمند به فرهنگ صوتى و موسيقى اصيل و سنتى وطن خود ايران مى باشند و مى خواهند براى اين كار از آلات موسيقى ايرانى استفاده كنند، از خداوند بزرگ آرزوى موفقيت و كاميابى دارم و اميدوارم كه در اجراى اين هدف والا، راه درست را در پيش گيرند و از انحرافات اخلاقى نيز پرهيز نمايند. لازمه فراگيرى و نواختن موسيقى ايرانى به هيچ وجه انحرافات اخلاقى و يا خداى نخواسته در مرداب اعتيادات مضر نيست، بلكه هر هنرمند وجودى پاك و قلبى پاك همراه با پشتكار كه لازمه كار است بايد داشته باشد تا بتواند به اين هنر والا و آسمانى دست يابد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهمن سراجيان به سال 1316 خورشيدى در تهران متولد شد. وى با شنيدن آواى موسيقى از راديو، از همان طفوليت به اين هنر فريفته گرديد و هر وقت كه از راديوى منزل موسيقى پخش مى شد او هر كارى داشت كنار مى گذاشت و حتى بازى را رها
مى كرد و به موسيقى گوش مى داد.
عشق و شوق به موسيقى چنان در وجود او شعله دوانيده بود كه در سن يازده سالگى، سال 1327 به كلاس مهندس رضا روحانى پدر انوشيروان روحانى رفت و درس آواز و نواختن سنتور را مشق كرد.
وى زمانى كه به دبيرستان راه يافت، اولين برنامه هاى هنرى خود را در گروه هاى مختلف هنرى دبيرستان به اجرا درآورد و با مرحوم حسن زرگريان كه از شاگردان مرحوم استاد صبا بود و ساز ويولن را خيلى خوب مى نواخت، شروع به همكارى كرد. سپس به كلاس مرحوم رضا گلشن راد رفت و گوشه ها و رديف ها را فرا گرفت و پس از آن نزد مرحوم جهانگير شنجرفى نوازنده چيره دست برنامه هاى «گلها» به فراگيرى هرچه بهتر و زيبا نواختن ساز سنتور گرديد و پس از آن به راديو راه يافت و در اركسترهاى مختلف ان با ساير هنرمندان به اجراى برنامه پرداخت. وى در سال 1344 به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد و در آن وزارتخانه مشغول انجام وظيفه گرديد و هيچگاه دست از معشوق خود كه ساز سنتور است نكشيد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على سراجيان به سال 1321 در تهران متولد شد و پس از به پايان رساندن تحصيلات ابتدايى و متوسطه، كار موسيقى را به طور جدى و فعال دنبال نمود زيرا هنوز خيلى كوچك بود كه عشق و شوق نواختن تنبك در وى پديدار گشت و همين عشق و علاقه به موسيقى بود كه هر وقت و در هر فرصتى به موسيقى راديو گوش مى داد، توجه اش به ضرب آن به خصوص ريتم جلب مى گرديد.
در آن زمان
بيشتر برنامه هاى موسيقى راديو، نوازنده تنبك آن استاد حسين تهرانى بود كه اهميت و وزن خاصى به اركستر مى داد و جذب و كشش فراوانى در شنونده نسبت به موسيقى ايجاد مى كرد.
به هر حال على سراجيان، درباره عشق و علاقه و كشش خود نسبت به موسيقى مى گويد:
«دقيقا در سنين هفت سالگى در كلاس اول ابتدايى درس مى خواندم كه ريتم هاى ساده ضرب را روى ناودان حياط يا در اتاق و هنگام زنگ هاى تفريح در روى ميز مدرسه اجرا مى كردم و حدود 10 سالم بود كه همين ضرب هاى ساده را روى تنبك آهنى كه تهيه كرده بودم به اجرا درمى آوردم. علاقه بيش از حد من اجرا به موسيقى به خصوص نواختن ضرب، مورد توجه خانواده ام قرار گرفت و بى نهايت مورد تشويق آنان قرار گرفتم. همين امر موجب تشويق من مى گرديد كه تمرين و فراگيرى تنبك را عملا شروع نمايم.
در همين ايام، در يكى از محافل دوستانه و خانوادگى با استاد فقيد مرتضى خان محجوبى افتخار آشنايى پيدا كردم كه چون به ايشان گفتند كه من به موسيقى علاقمند و با نواختن ضرب آشنايى دارم، استاد از من خواستند قطعه اى را اجرا نمايم و من هم اطاعت امر كردم و قطعه اى را نواختم كه استاد مرا همراهى كرد و مرا مورد لطف و مرحمت و تشويق فراوان خويش قرار داد. در همين جلسات دوستانه، چند بار ديگر خدمت استاد محجوبى شرفياب شدم و از راهنمايى هاى ايشان بهره مند گرديدم و يادم هست كه استاد طرز نواختن مرا پيرو سبك و سياق يكى از نوازندگان خوب تنبك كه در برنامه هاى «گل ها» همكارى داشت مى دانستند كه اين استاد اكنون در قيد حيات نيستند
و من بعدها با اين استاد فقيد نيز افتخار آشنايى پيدا نمودم كه دوستى او برايم بس افتخارآميز و كسب فيض فراوان از محضرش بود.
از سنين هجده سالگى با اركستر فرهنگ و هنر كه به رهبرى هنرمند ارزنده اسداله ملك بود همكارى خود را آغاز كردم ولى چون سخت مشغول تحصيل بودم همكاريم بيش از چند برنامه دوان نيافت ولى به مرور زمان تمرينات و فعاليت خود را ادامه مى دادم و از هر استادى در اين زمينه بهره اى مى گرفتم تا اين كه چند سالى را هم در خدمت هنرمند خوب و نوازنده تواناى ضرب حسين همدانيان رفتم كه در اينجا بايد يادآور شوم، بيشتر پيشرفت خود را مديون وى مى دانم.
در همين ايام همكارى خود را با اركستر دانشجويان دانشگاه كه جزو يكى از اركسترهاى راديو بود آغاز كردم و در اين اركستر مشغول فعاليت گرديدم و در ضمن تمرينات عملى مكرر، كتابهاى مربوط به تئورى موسيقى را مطالعه و چندى هم نزد مرحوم رضا گلشن راد، هنرمند شريف و ارجمندى كه هيچگاه محبت هايش را از ياد نخواهم برد، به فراگيرى نت و علم موسيقى پرداختم.
به مروز زمان كه به راديو تلويزيون راه يافتم، با هنرمندان ارزنده اى مثل: فرهنگ شريف، فضل اللَّه توكل، سياوش زندگانى در برنامه هاى همنوازى شركت مى جستم و در اركستر بزرگ راديو به رهبرى انوشيروان روحانى، برنامه هاى مختلفى را اجرا كردم.
در سال 1352، به اتفاق هنرمندان، فرهنگ شريف، سياوش زندگانى و تنى چند كه نام آنان را به خاطر ندارم، براى كنسرت به هامبورگ رفتيم و برنامه هايى هنرى جهت آشنايى مردم آن ديار با موسيقى ملى و فرهنگ صوتى كشورمان به اجرا درآورديم كه مورد
استقبال آنان قرار گرفت.»
على سراجيان، در حال حاضر ساكن تهران و مسئول موسيقى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان استان تهران است و به طور فعال آنچه را كه در طول عمر خود از موسيقى سنتى آموخته به نوجوانان علاقمند به موسيقى مى آموزد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي سراقي
محل تولد : نهاوند
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1349/1/1
زندگينامه علمي
با اتمام تحصيلات دوره راهنمايي در زادگاهم در سال 1364 به هنرستان فني نهاوند رفتم ولي در سال دوم تصميم به شركت در امتحانات حوزه علميه گرفتم و يك سال در نهاوند به تحصيل پرداخته و سال بعد به عنوان مبتدي در امتحانات ورودي قم شركت نموده و توفيق نصيبم شد تا در حوزه علميه قم حضور پيدا كنم. البته سالهاي بعد به صورت متفرقه دروس دبيرستاني در رشته ادبيات فارسي را گذراندم و پس از اتمام دروس سطح در امتحانات ورودي موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) شركت نموده و در رشته علوم قرآني قبول گرديدم كه مدت چهار سال دوران كارشناسي اين رشته را طي نمودم. لازم به ذكر است كه در اين مدت در دروس خارج فقه و اصول حضرات آيات مكارم شيرازي ، وحيد خراساني، صالحي مازندراني و تبريزي شركت نموده ام.
قرن:5
جنسيت:زن
مليت:ايران
(سراوند از روستاهاى همدان)، 502 ق، از زنان عالم، فاضل و مفسر. صلاح الدين صفدى در عنوان النصر فى اعيان العصر، سلوك و علم و دانش او را ستوده و مى نويسد كه زنان را اندرز و موعظه مى كرد و درس تفسير مى داد. سپس به سفر حج رفت و پس از بازگشت انزوا گزيد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: خيرات حسان، 151 / 3؛ عنوان النصر فى اعيان العصر.
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. وى مريد ابونصر سراج و پير و مراد شيخ ابوسعيد ابوالخير بود. خانقاه ابوالفضل حسن در شارستان سرخس بوده و پس از مرگ وى سالها به نام او و گاه با نانم مريدش احمد فله اى داير بوده است. ابوسعيد پس از مرگ ابوالفضل نزد بلعباس قصاب رفت. پس، مرگ او قبل از مسافرت ابوسعيد به نزد قصاب و طبعا قبل از مرگ قصاب بوده است. داستانهايى از زندگى ابوالفضل حسن در كتب تصوف ديده مى شود كه غالبا آميخته با داستانهاى لقمان سرخسى است يعنى يك طرف داستان لقمان است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار ا لتوحيد، تعليقات (673 -672 /2)، تذكره الاولياء (339 -337 /3)، كشف الاسرار (204/6 ،207 -206 /5)، كشف المحجوب (287 ،234 ،206)، نفحات الانس (292 -290).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى. وى مولف كتاب «سعديه» در مناقب خواجه محمد اسلام جويبارى، از مشايخ طريقه ى جويبارى ماوراءالنهر است و با عبيداللَّه و عبداللَّه خان پادشاهان شيبانى معاصر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (406).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(721 -639 ق)، نساخ و محدث. در سرخس برآمد و ساكن دمشق شد. او از علماى حديث بود. برزالى و ذهبى و ابن رافع از شاگردان وى مى باشند. سرخسى در دمشق ديوانهاى شعرى لطيف همچون شعر ابن المشد و الشواء را نسخه نويسى مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (331/9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد سرخ مرد از هنرمندان تحصيلكرده شهرستان بروجرد است كه به سال 1327 خورشيدى در اين شهرستان متولد شده است.
وى از كودكى متوجه صداى خوب خود گرديد و هرجا كه امكان مى يافت و موقعيت به او اجازه مى داد شروع به خواندن و زمزمه آهنگ هايى را كه شنيده بود مى كرد، اين عشق و علاقه به موسيقى و شوق خواندن در وى روزبه روز افزون تر مى گشت تا اين كه از سن پانزده سالگى رسماً اقدام به فراگيرى رديف ها و گوشه هاى آواز موسيقى ايران كرد، لذا به خدمت مرحوم استاد اسماعيل مهرتاش رفت و مدت ها از محضر اين استاد آواز و موسيقى ايران بهره ور گرديد سپس نزد مرحوم استاد محمود كريمى رفت و در هنرستان عالى موسيقى مشغول فراگيرى آواز و نواختن ساز تار شد و دوره كلاس آواز استاد كريمى را به پايان برد.
احمد سرخ مرد، هم اكنون در اداره آموزش و پرورش شهرستان بروجرد به شغل شريف آموزگارى اشتغال دارد و در اوقات فراغت مشغول تدريس آواز به هنرجويان اين شهرستان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم سرخوش را بايد به حق يكى از چيره دست ترين نوازنده ى تار در موسيقى سنتى ايران دانست كه پنجه اى شيرين و سحار داشت به طورى كه در هر مكان و مجلسى كه ساز را به دست مى گرفت و قطعه اى از دستگاههاى مختلف موسيقى عرفانى ايرانى را مى نواخت، امكان نداشت كه حاضرين مجلس را مسحور هنر خويش نسازد. وى بيش از پنجاه سال سابقه ى نوازندگى و سى سال سابقه ى آهنگسازى داشت كه در اين مدت آهنگهاى فراوانى را ساخت و از خود به يادگار نهاد. وى به سال 1290 متولد
و در تاريخ 1360 ديده از اين جهان فانى فروبست، روانش شاد.
منوچهر همايون پور درباره ى ابراهيم سرخوش كه يكى از ستاره هاى درخشان موسيقى اصيل است چنين مى گويد: «من از همان اولين سالهايى كه به راديو راه پيدا كردم با سرخوش آشنا شدم، او در آن سالها تنها نوازنده ى خانم روح انگيز يكى از دو بانوى آواز بى نظير آن روزگار بود. در آن ايام وسائل الكتريكى و ميكروفون وجود نداشت. بايد حدس زد كه يك نوازنده آن هم تار با حساسيت تغيير كوك، تا چه اندازه مى تواند قدرت مضراب داشته باشد كه بدون ميكروفون و در فضاى باز يا سالنى بزرگ نغمه ى سازش را با همراهى آن چنان آوازى به گوش انبوهى شنونده از طبقات مختلف با طرز فكر و سليقه هاى ناهمگون برساند.
برنامه اى كه مهر تأييد بر استادى و هنرمندى سرخوش گذاشت كار او با اركستر انوشيروان روحانى بود، زيرا دوست هنرمند و معروف بنده، انوشيروان در چند سال پيش اركستر نسبتاً بزرگى از سازهاى مختلف تشكيل داده و رهبرى مى كرد. به ياد دارم كه سرخوش با لباس سفيد مخصوصى كه در وسط نشسته بود، نوازنده ى منحصر تار در اين اركستر بزرگ بود و كار خود را با تسلط و قدرت هرچه تمامتر اجرا مى كرد كه اين برنامه با موفقيت بى نظير روبرو و چندين بار از تلويزيون پخش شد. سرخوش مردى ملايم و خوش رفتار بود. با دوستانش با كمال مروت و مدارا رفتار مى كرد و اهل عيب جويى نبود. عاشق ايران و موسيقى ايرانى و فرهنگ و كشور خود بود، از زندگى داخلى خود راضى و عاشق زن و فرزندانش بود. همسرى برازنده و سازگار داشت كه زندگى او
را به خوبى اداره مى كرد و تا آخرين روزهاى زندگيش عاشقانه از او پذيرايى و پرستارى كرد. شش فرزند سه پسر و سه دختر از او به جاى مانده است. من با اين كه از همه ى فراز و نشيبهاى زندگى خصوصى و هنرى او اطلاع دارم و حتى در سالهاى 42 و 1343 كه از طرف وزارت دارايى براى كارى در سازمان جنگلبانى مأمور شده بودم و با او در يك اداره كار مى كردم؛ بقيه ى سرگذشت زندگى او را به نشريه ها و روزنامه ها و از زبان خود او واگذار مى كنم».
در مصاحبه اى كه ابراهيم سرخوش با ناصر بزرگمهر به عمل آورده و در روزنامه اطلاعات شماره ى 15310 مورخ يكشنبه ارديبهشت ماه 1356 درج گرديده، چنين آمده: «با ابراهيم سرخوش استاد و نوازنده ى تار، پيرامون زندگى و كارهايش گفتگو كرديم، از شش، هفت سالگى نواختن ضرب و تار را در محضر پدرم شروع كردم. نواختن تار را بسيار دوست داشتم، ولى مادرم از گرايش من به موسيقى راضى نبود، ناچار نواختن تار را پنهانى ادامه مى دادم. در هجده سالگى از همدان به قزوين آمدم و كلاس موسيقى تشكيل دادم و سپس در رشت نت و نواختن ويولن و پيانو را از يك تحصيلكرده ى موسيقى آموختم. در حال حاضر با نواختن تار، سه تار، سنتور، ضرب، پيانو و ويولن آشنا هستم، اما ساز اصلى من تار است و از زمان تأسيس راديو، تكنوازى تار را در اين سازمان شروع كردم و نواختن سازهاى ديگر را كنار گذاشتم زيرا پدرم مى گفت: «به جاى ده ساز، يك ساز بزن، اما خوب بزن». بعدها در تهران، روح انگيز كه خواننده مشهورى بود به
سراغم آمد با او همكارى كردم سپس مرحوم خالقى مرا به هنرستان دعوت كرد. چون با نت آشنا بودم، كار در اركستر را شروع كردم و با خوانندگانى چون: روح انگيز، بنان، اديب خوانسارى، بديع زاده، ضرابى، وزيرى و چندين نفر ديگر برنامه راديويى (به طور زنده) اجرا كرديم. مدتى با خواننده اى به نام غزال كار مى كردم و آهنگهاى معروفى بر اساس ترانه هاى: «شبهاى ميگون»، «هرچه باداباد»، «ماه رهگذر»، «يك حمومى» و دهها اثر ديگر را برايش ساختم، اما متأسفانه پس از چندى غزال فوت كرد. اولين آهنگ تنظيمى خود را كه از آهنگهاى قديمى و از ساخته هاى مرحوم على اكبر شيدا بود به نام (در فكر تو بودم) را حدود بيست و هفت سال پيش به مرضيه دادم و بيشترين آهنگهايم را براى روح انگيز و غزال و مرضيه ساخته ام. بعد از مرضيه كارم را با الهه شروع كردم. البته آن روزها خواننده شدن و راه يافتن به راديو و تلويزيون آسان نبود بايد خواننده، موسيقى را مى شناخت و خارج نمى خواند. الهه را بعد از گذشتن از هفت خوان رستم به راديو بردم و آهنگ ترانه «چو از غمت مى گريم، به گريه ام مى خندى» را ساختم و اين تنها آهنگى بود كه براى وى ساختم زيرا بعد از اين آهنگ او را ديگر نديدم؛ خب گاهى بايد به روزگار خنديد.
طى سالهاى اخير كه فرزندانم بزرگ و بزرگتر مى شدند، سعى كردم در اجتماعات كمتر ظاهر شوم و فقط براى دل خود و دوستانم تار مى زنم و هميشه به دوستان مى گويم اگر شماها را نداشتم ساز زدن را فراموش مى كردم. در تلويزيون با برنامه هاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و
تكنوازى و گروه نوازى همكارى داشته ام و يك سالى است كه در تلويزيون فعاليتى ندارم. اين روزها من آهنگها و ترانه هاى زيادى مى شنوم كه نمى فهمم، نمى دانم ريشه اين آهنگها از كجاست، اين ترانه هاى من درآوردى چگونه اجازه ى انتشار مى يابند. آهنگ خارجى را مى شنويد و لذت مى بريد، زيرا موسيقى در همه جاى دنيا يكى است اما اينجا موسيقى تبديل به يك زنجوره، يك نعره مى شود و به غصه ختم مى گردد. شايد اين موسيقى مربوط به زمان باشد، شايد دليل نپسنديدن آن پير شدن من باشد، به هر حال مسأله اين است كه من نمى فهمم، من آهنگ را نمى فهمم، شعرش را نمى فهمم، صدا را نمى فهمم و اصلاً معنى آن را نمى فهمم. و نمى دانم اينجا آهنگسازان جديد از چه ايده مى گيرند؟ البته گاه گاه كارهاى خوبى نيز شنيده مى شود. من هيچ فرد بخصوصى را در موسيقى تأييد نمى كنم، من هركس كه نت و موسيقى را بشناسد و بداند تأييد مى كنم، خواننده تا وقتى كه آهنگ ايرانى نخواند، تا معلوم شود كه آيا خارج مى خواند يا نه، شناخته نخواهد شد. من با بعضى از اين خوانندگان جديد در جلساتى آشنا شدم، آنها را تشويق كردم كه بخوانند، اما درست بخوانند، فلان خواننده را ديدم كه خيلى خوب مى خواند ولى وقتى برنامه ى تلويزيونى اش را ديدم و شنيدم تفاوت خيلى زياد بود. بعضى ها مايه هاى خوبى دارند و آهنگسازان بايد به آنها آهنگى بدهند كه به سوى موسيقى اصيل راهى داشته باشد اين آهنگهاى مدروز جنبه ى علمى و درست ندارند، خيلى ساده و پيش پا افتاده هستند و ارزش هنرى ندارند.
به اعتقاد من موسيقى ايرانى در دنيا اول است، اما چون سالهاى گذشته،
بزرگانى چون: ابوعلى و فارابى و غيره به عربى نوشتند، خارجى ها فكر مى كردند موسيقى ما موسيقى عربى است و ما موسيقى را از عرب وام گرفته ايم، مرحوم استاد حسين مسرور مطالعه كرده بود كه موسيقى عرب اصلاً ايرانى است و آنچه آنها اجرا مى كنند ايرانى خالص است، عود، قانون و سازهاى ديگر عربى كه حتى خود ما فكر مى كنيم عربى هستند، خالصاً ايرانى هستند. عرب موسيقى ندارد هنوز مهر ايرانى روى موسيقى عرب است. عرب مى گويد: «سه گاه»، «ماهور»، «شور» و...
شنيدم كسى در جايى نطق كرده كمه موسيقى ايرانى از عرب است و من متعجب شدم البته عرب از نظر متد كار و شيوه علمى پيشرفت كرده است اما اين موسيقى ايرانى است و موسيقى ما، موسيقى دنياپسند است، در موسيقى خارجى پرده و نيم پرده است در حالى كه موسيقى ايرانى «بين» هم دارد. در مورد نابسانى موسيقى كنونى بهتر است سكوت شود، اما روزى در جلسه اى با حضور عده اى از اساتيد موسيقى، يك مقام ادارى گفت: «تقصير شما موسيقيدانان است كه كار نمى كنيد، مردم موسيقى مى خواهند و به ناچار هركسى كارى را ارائه مى كند». در جواب اين مقام پاسخ داده شد، فلان موسيقيدان زحمت را متحمل مى شود اما كاست فروش ميليونر مى شود، آهنگساز نفع مادى ندارد، در موسيقى قانونى براى حق مؤلف وجود ندارد. روزى به رضا محجوبى گفتم: «بيا و براى فلان آهنگ كه مى خواهد صفحه بشود، ساز بزن». گفت، «نمى زنم، من براى اين «ابوعطا» فلان مبلغ خرج كرده ام و اضافه كرد، حالا وقتى آن را بزنم و ضبط شود، ديگه مال من نيست، مال ديگرى است، در حالى كه من يك عمر، همين
كار را كردم و زدم و بلدم. حالا اگر كار ما نوار و كاست بشود و پاداش نداشته باشيم، بعد از مدتى وجود ما ارزشى ندارد. اگر ديگران را هم به مجالس راه مى دهند، بيشتر به خاطر جوانى شان است».
(1360 -1290 ش)، موسيقيدان و نوازنده. از دوران كودكى نواختن ضرب و تار را نزد پدر شروع كرد. در هيجده سالگى از همدان به قزوين آمد و كلاس موسيقى تشكيل داد و سپس در رشت نت و نواختن ويولن و پيانو را از يك تحصيلكرده ى موسيقى آموخت. او در نواختن تار، سه تار، سنتور، ضرب، پيانو و ويولن توانا بود، اما ساز اصلى وى تار بود. از زمان تاسيسى راديو، تكنوازى تار را در اين سازمان شروع كرد و نواختن سازهاى ديگر را كنار گذاشت. سپس روح اللَّه خالقى او را به هنرستان موسيقى ملى دعوت كرد و وى كار در اركستر آنجا را شروع كرد و با خوانندگانى چون: روح انگيز، بنان، اديب خوانسارى، بديع زاده، ضرابى، وزيرى برنامه راديويى اجرا مى كرد. وى بيش از پنجاه سال سابقه ى نوازندگى و سى سال سابقه ى آهنگ سازى داشت كه در اين مدت آهنگهاى فراوانى را از خود به يادگار نهاد.[1]
نوازنده، آهنگ ساز.
تولد: 1290، قزوين.
درگذشت: 29 اسفند 1360.
ابراهيم سرخوش از كودكى با شاگردى نزد پدر به فراگيرى ضرب و تار پرداخت. در شانزده سالگى با ويولن و پيانو هم آشنا شد و نت ها را نيز آموخت. ابراهيم ضمنا با نواختن سنتور نيز آشنا شد. در هيجده سالگى از همدان به قزوين آمد و به تدريج به تعليم شاگردانى پرداخت.
ابراهيم سرخوش تار را به سبك قدما مى نواخت. به رديف موسيقى ايرانى آشنايى داشت. وى ساليان
دراز از تكنوازان راديو بود. گاه سلو مى نواخت و گاه اركستر را اداره مى كرد. آهنگ هاى ساخته ى وى از راديو اجرا شده است. در تلويزيون با برنامه هاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و «تكنوازى و گروه نوازى» همكارى داشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (320)، سيماى هنرمندان (202 ،159/ 1)، مردان موسيقى (294 -289/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده. از خوانندگان ماهرى بود كه به او بلبلك مى گفتند. وى از شاگردان اقبال آذر بود و دستگاه سه گاه را بسيار خوب مى خواند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (399/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1372 -1293 ق)، عالم دينى، فيلسوف، فقيه اصولى، محدث، متكلم، رجالى، مورخ و رياضيدان. از علماى بزرگ شيعه در قرن چهاردهم قمرى بود. اصلش از ايران و از قزلباشان است. پدرش ساكن افغانستان بود و سردار در كابل به دنيا آمد. در هشت سالگى به خواندن و نوشتن پرداخت. چون داراى استعداد فوق العاده اى بود به زودى رياضيات و زبان انگليسى را فراگرفت. در 1304 ق پدرش خانواده خود را به عراق برد و در كاظمين ساكن كرد. معلم وى در رياضيات و انگليسى نيز به همراه آنان مهاجرت كرد و شش سال نيز در عراق به وى آموزش داد و او در حساب و هندسه و هيئت و جغرافى و علوم غريبه صاحب نظر شد. وى همچنين در لغات و ادبيات عربى و فارسى و سانسكريت و هندى و عربى و لاتين دستى توانا داشت. سردار كابلى در اين مدت علاوه بر آموزش علوم جديده به تصحيل علوم قديمه نيز پرداخت و سپس به نجف رفت و فقه و اصول را در محضر علامه ميرزا محمدعلى رشتى چهاردهى و شيخ على اصغر تبريزى و ديگران فراگرفت و فلسفه را نزد استادان بزرگ آن آموخت. در 1310 ق در خدمت پدر عازم ايران شد و در كرمانشاه با شيخ عبدالرحمان شافعى مكى ملاقات كرد و مجذوب كمالات وى گشت و در همان جا ماندگار شد. او از شيخ خود، چهاردهى، و
سيد حسن صدر و سيد عباس لارى و محدث قمى و سيد آقا يحى تهرانى و سيد محسين امين و شيخ آقا بزرگ تهرانى داراى اجازه بود. شيخ مرتضى گيلانى نجفى از شاگردان وى مى باشد. سردار كابلى استاد رياضى و هندسه آيت اللَّه حجت بود. پدرش قبل از مرگ سرپرستى خانواده ى خود را به وى سپرد و او را ملقب به سردار كرد. سردار كابلى در كرمانشاه به نشر احكام و تاليف و تصنيف مشغول شد. او به شهرهاى بسيارى سفر كرد و با علماى هر شهر مصاحبت نمود. سرانجام در كرمانشاه درگذشت و جنازه اش به نجف انتقال يافت و در كنار پدرش در وادى السلام دفن شد. از آثار وى: «الاربعون حديثا»، در فضايل اميرالمومنين (ع) از طرق اهل سنت؛ «تبصره الحر فى تحقيق الكر»، در بيان انطباق تحقيقى بين وزن و مساحت و حجم؛ «تحفه الاحباب»، در بيان آيات قرآن؛ «تحفه الاجله»، در شناخت قبله، كه براى فهم كتاب به دانش جبر و مثلثات و هيئت و جغرافى نياز است؛ «العلم الشاخص فى اسرار ظل الشاخص»، در اعمال فلكى؛ كتابى در «المساحه»، ترجمه از انگليسى؛ ترجمه «انجيل برنابا»، از انگليسى به فارسى؛ «غايه التعديل فى معرفه حقيقه الاوزان و المكاييل»؛ «كشف القناع فى تحقيق الميل و الذراع»؛ «مناهج الوفاق»، در اعداد؛ شرح حديث اميرالمومنين (ع) در بيان قطر و محيط خورشيد و ماه و اختلاف افق خورشيد؛ «ديوان ابوطالب (ع)» و شرح «لاميه ى» آن؛ شرح «تهذيب المنطق»؛ شرح «خطبه ى حضرت زينب (ع)»؛ «مصباح القواعد»، در قواعد علوم رياضى؛ «مثنوى» در نظم «الباب الحادى عشر»؛ «الدرر النثيره»، شبيه به «كشكول»، در سه مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار الحجه (340/2 ،200 -197 /1)، اعيان الشيعه (274 -273 /6)، الذريعه (283/22 ،116/21 ،46 ،17 ،11/16 ،139 ،80 -79 /8 ،410 ،317 /3 ،366/2 ،493 ،415 /1)، ريحانه (7 -5 /5 ،15 -13 /3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 699 -693 /14)، علماء معاصرين (296 -292)، گنجينه ى دانشمندان (227 -225 /6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين سرشار، هنرمند باارزش و خوش صدا به سال 1310 در تهران خيابان فرهنگ ديده به جهان باز كرد. وى از كودكى به موسيقى علاقه مند و از صدايى رسا و خوب برخوردار بود به همين جهت به تشويق دوستان و اطرافيان در هر فرصتى كه پيش مى آمد براى آنان مى خواند و با صداى خدادادى خود آنان را محفوظ مى كرد.
حسين سرشار هنوز خيلى جوان بود كه شروع به پيش پرده خوانى نمايشات كرد و پس از چندى، چند قطعه سرود راديويى نيز اجرا نمود و براى پيشرفت در فن و هنر خوانندگى به هنرستان عالى موسيقى رفت و در اين هنرستان ثبت نام كرد. در هنرستان خيلى زود حسين خود را شناساند و اولياى هنرستان پى به صداى عالى و حنجره طلايى وى بردند و براى او پيش بينى مى كردند كه صاحب اين صدا روزى مى تواند با نغمات روح پرور خود، صاحبش را به اوج شهرت و افتخار برساند.
اين پيش بينى كاملاً درست و حساب شده بود و حسين سرشار پس از اتمام دوره ى هنرستان عالى موسيقى، به توصيه ى اساتيد فن براى گذراندن دوره ى كنسرواتوار بدون استفاده از بورس تحصيلى كه ساير هنرآموزان دريافت مى كردند عازم ايتاليا شد. وى پس از ورود به رم، خود را براى كنكور كنسرواتوار «سانتاچى چيليا»، «سبيل مقدس» آماده كرد و از
اين كنكور دشوار با موفقيت بيرون آمد. از اين زمان به بعد وى پل هاى موفقيت يكى پس از ديگرى طى كرد و در مسابقه بين المللى آواز كه با شركت خوانندگان: آمريكايى، روسى، فرانسوى و ايتاليايى در ونيز برگزار شده بود شركت و مقام اول را به دست آورد و اينجا بود كه سرشار، سرشار از پيروزى گرديد ولى هيچ گاه تكبر و غرور، در وى راه نيافت و هنوز هم همان انسان درويش و خوش برخورد و دوست داشتنى است.
حسين سرشار، پس از اين موفقيت در شهر ونيز، مدت يكسال در اين شهر اقامت كرد و يك دوره ى عالى را پشت سر گذراند و در اين مدت در چند برنامه ى راديو، تلويزيونى شركت و يك بار هم در اركستر سمفونيك ميلان برنامه ى مستقلى اجرا كرد.
در اين دوران بود كه عده اى از هنرمندان ايرانى در ايتاليا در صدد برآمده بودند كه فيلم هاى ايتاليايى را به فارسى برگردانند و چون از صداى خوب حسين مطلع شده بودند به سراغش آمدند.
حسين هنگام فراغت از تحصيل، بنا به دعوت اين متصديان دوبلاژ ايرانى به دوبلاژ نيز روى آورد و از همان ابتداى كار يك «تن عالى» براى هر يك از پرسناژهاى مشهور انتخاب كرد، از جمله: «ويتوريو دسيكا»، «ويتوريو گاسمن»، «آلبرتو سوردى»، «والتر كيارى»، «ايومونتان» و چند هنرپيشه ديگر بود و فيلم هايى كه با شركت اين هنرپيشه ها در ايران نمايش داده شد و موفقيت كسب كرد، صداى حسين سرشار در اين موفقيت ها به طور محسوسى مؤثر بود و اين موضوع عملاً نشان داده شد، زيرا چند فيلم از دسيكا و سوردى كه با صداى ديگرى دوبه شده بود شكست خورد.
حسين سرشار، پس
از پايان تحصيلات در سال 1340 به وطن بازگشت و از بدو تأسيس و تشكيل تالار رودكى، با اين مركز هنرى فرهنگى همكارى كرد و در اپراهاى «ريگو لتو»، «توسكا»، «دون ژوان»، «قدرت سرنوشت»، «لابوهم»، «ايل ترو واتوره» و چند برنامه ى موفقيت آميز ديگر شركت كرد.
در ايران از حسين سرشار جهت شركت در فيلم دعوتهاى بسيارى شد ولى او تنها در چند فيلم ظاهر گرديد كه از آن جمله است فيلم هاى: «جعفرخان از فرنگ برگشته» به كارگردانى على حاتمى، «اجاره نشين ها» به كارگردانى داريوش مهرجويى، «اى ايران» به كارگردانى ناصر تقوايى، «هامون» به كارگردانى داريوش مهرجويى و «رنو تهران 29» به كارگردانى سيامك شائقى.
متولد: 1313 تهران- متوفى 1375 تهران، تحصيلات: فارغ التحصيل مدرسه عالى موسيقى خواننده ى اُپرا و فعاليت در اپراهاى ايتاليا و فرانسه، دوبله فيلمهاى ايتاليايى به فارسى در رم تشكيل مركز اُپراى تهران 1364، شروع بازيگرى: اجاره نشينها (1365)
عمده ى فيلمها:
جعفرخان از فرنگ برگشته (1366)، اى ايران (1368)، هامون (1368)، رنو تهران 29(1369)، راه و بيراه (1371)
استاد موسيقى و اپرا، خواننده، بازيگر.
تولد: 22 خرداد 1313.
درگذشت: 26 اسفند 1374.
حسين سرشار از جوانى شروع به پش پرده خوانى نمايش ها نمود. پس از چندى چند قطعه سرود راديويى اجرا نمود. سپس از هنرستان عالى موسيقى فارغ التحصيل شد. مدتى براى تحصيل اپرا و گذراندن دوره ى كنسرواتوار به ايتاليا رفته بود. هنگامى كه در ايتاليا بود، در چند برنامه ى تلويزيونى شركت كرد و يك بار هم در اركستر سمفونيك ميلان برنامه ى مستقلى اجرا كرد. فعاليت او در زمينه ى اپرا، پس از بازگشت وى از ايتاليا به تشكيل مركز اپراى تهران انجاميد. وى در فيلم هايى نظير: «اجاره نشين ها»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، «هامون»، «اى ايران»، «رنو تهران
21» و صدايش در صدابرگردانى (دوبله) فيلم هاى خارجى از زبان بازيگرانى چون ويتوريودسيكا، ويتوريو گاسمن، آلبرتو سوردى، والتر كيارى، ايو مونتان به يادگار ماند.
از سرشار به دليل ابتلاى وى به فراموشى (بيمارى آلزايمر) مدتى خبرى در دست نبود تا اين كه خانواده اش او را در يكى از شهرهاى جنوبى كشور يافتند وى در 22 اسفند 1374 بار ديگر ناپديد شد و در فروردين ماه 1375 در حالى كه به دليل برخورد با اتومبيل جانى در پيكر نداشت، در پزشكى قانونى پيدا شد. پيكر وى روز 25 فروردين 1375 از تالار وحدت تشييع شد و در بهشت زهرا در قطعه ى 88 (قطعه ى هنرمندان و نويسندگان) دفن گرديد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ بازيگران سينماي ايران
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم و ششم م)، موسيقيدان و خواننده. از رامشگران چيره دست دربار خسرو پرويز، پادشاه معروف ساسانى، بود. محتمل است كه وى مطربى يونانى و نام اصلى وى سرگيوس بوده، كه به سرگس و اندك اندك به سرگش و سركش تبديل شده است. سركب نيز كه در روايات و اشعار فارسى يكى ديگر از رامشگران خسرو پرويز دانسته شده، ظاهرا تحريفى در همين نام سرگش است. او معاصر باربد بود. مى گويند سركش به دليل حسادت به باربد وى را مسموم كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (12)، تاريخ برگزيدگان (550 -549)، تاريخ موسيقى (67 -66 ،58 ،56 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (708 -706 /2)، تمدن ساسانى (178 -177 /1)، دايرةالمعارف فارسى (1288/1)، لغت نامه (ذيل/ سركش).
قرن:0
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقى دانى كه در زمان خسرو دوم زندگى مى كرد و جزو نوازندگان دربار بود. گويند سركس آغاز جوانى رتبه ى اول داشت و به سبب حسادت پيوسته باربد كه رامشگرى جوان بود از قرب شاه دور مى داشت. اما باربد حيله كرد و آواز خويش را به گوش خسرو رساند و خنياگر مغرب شاه گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، فاضل و نويسنده، شاعر، متخلص به سرمست. كتاب «حديقه الانصاف»، در عرفان، به طريق سوال و جواب از او است كه در حدود سال 1305 ق تاليف كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (380/6)، ريحانه (17/3).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، نوازنده. وى در دوره ى شاه طهماسب مى زيست. وى را به دليل اينكه در مجالس سرنا مى نواخت، گرفتند و مدتى محبوس كردند و آخر قسم دادند كه جز در نقارخانه ى همايون در جاى ديگرى ننوازد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (282/1)، تاريخ هنرهاى ملى (498/1)، عالم آراى عباسى (190/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خواننده و شاعر، متخلص به ايمنى و سرودى. از استادان موسيقى زمان خود بود و غزل را نيكو مى سرود.او با حكيم زلالى و تابعى و حقى معاصر بود. سرودى آوازى خوش داشت و به خوانندگى روزگار مى گذراند. وى در زمان سلطان محمد صفوى بدرود حيات گفت. اغلب تذكره نويسان او را در موسيقى صاحب تصنيف دانسته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (274)، تاريخ موسيقى (321/1)، تاريخ نظم و نثر (522)، تحفه سامى (288 -287)، تذكره ى روز روشن (353)، تذكره ى شعراى خوانسار (101 -100)، الذريعه (442/9)، فرهنگ سخنوران (449)، مجمع الخواص (244 -243)،هفت اقليم (486/2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1322 ق)، موسيقيدان و نوازنده. در ابتدا معروف به آقا محمدصادق سنتورچى، محمدصادق خان و بعد معروف به رييس شد. سبب شهرتش به رييس به جهت سرپرستى عمله ى طرب (نوازندگان دربارى و نقاره خانه) دربار ناصرالدين شاه بود. لقب سرورالملك را ناصرالدين شاه به وى داد. او نوازندگى كمانچه را از پدر خود آموخت و سنتور را از حسن خان سنتورچى فراگرفت و چنان در اين ساز پيشرفت كرد كه بعد از مرگ استاد خود، نوازنده ى بنام اين ساز شد. محمدصادق خان علاوه بر تار، سنتور، پيانو، سه تار را نيز با مهارت و ظرافت تمام مى نواخت، ليكن استاد سه تار او را نمى شناسيم. او اولين كسى است كه وقتى پيانو به ايران آمد با اين ساز نغمه هاى ايرانى نواخت. تنها شاگرد او در سه تار منتظم الحكما صلحى بود. از شاگردان وى كه بعدها به درجه استادى رسيدند مشير همايون، سماع حضور، على اكبر شاهى، حسن سنتورى، خانم زينب و گلعذار بودند. سرورالملك كه دير زمانى مبتلا به پا
درد بود، سرانجام زمين گير شد. وى پس از عمرى نسبتا طولانى در تهران درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (59 -58)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (84 ،81 ،63)، تاريخ موسيقى (512 -507 /2)، تاريخ هنرهاى ملى (971 -969 /2)، سرگذشت موسيقى (242 ،162 -157 ،155 ،50 /1)، شرح حال رجال (251 -250 /5)، كارنامه ى بزرگان (319 -317)، مردان موسيقى (43/2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1079 ه.ق شادروان ميرزا محمد جعفر سروقدي وقف نامه تنظيم و تحرير مي كند كه در خاندان و فرزندان او اكنون به وقف نامه اولادي معروف است. اصل اين وقف نامه به همراه چند سواد ديگر كه با اندكي تحريف
در سنوات پسين سوادبرداري شده در مركز اسناد اوقاف خراسان و نيز در مركز خراسان شناسي و نزد چند تن از اولاد موجود است در مقدمه ي وقف نامه مي خوانيم:
«روايت ثنا و سپاس و وظايف محامد بي حد و قياس حضرت واقف السر والخفيات و واهب البر والعطيات را سزاست كه مشهد مقدس دل كامل كه سلطان ممالك رضاست، مطاف اشراف عاكفان حريم الطاف بي پايان اوست . پادشاهي كه خوان سالار فضل عميمش موائد فوائد و في السماء از حاكم جهت اطعام مستحقان آماده گردانيده و سفره ي نوال بي زوال و مامن دابة في الارض الا علي الله رزقها...» و اندكي سپس تر واقف چنين مي نگارد: «.. بناء علي هذا المقدمات، در اين وقت شمه اي توفيقات رباني و شرذمه اي از تأييدات سبحاني شامل حال و كافل اماني و آمال عالي حضرت متعالي منزلت، ستوده مرتبت، خجسته خصلت، پسنديده سيرت، حميده طويت، و مرضيه رتبت، راسخة العقيدت... ميرزا محمد جعفر، خلف الصدق مرحمت پناه، مغفرت دستگاه مبروري... ميرزا محمد
تقي مشهدي گرديده... وقف مخلد و حبس مؤبد نمود بر اولاد ذكور خود بطنا بعد بطن و نسلا بعد نسل و - عياذ بالله - اگر اولاد ذكور و اناث اولاد ذكور واقف مذكور بطنا بعد بطن منقرض گردند، بر ذكور اولاد اناث مشاراليه بطنا بعد بطن و نسلا بعد نسل بر اين موجب، وقفا صحيحا شرعا و حبسا صريحا دينيا اسلاميا.»
املاك موجود در وقف نامه مزبور را مي توان در سه مجموعه دسته بندي كرد:
املاك مشهد مقدس
1. املاك مشهد مقدس 14 ملك و مزرعه ي كوچك و بزرگ است كه در گستره ي وسيع بلوك تبادكان به شرح ذيل پراكنده اند:
- مزرعه ي خارستانك، بلوك درزاب معه ملحقات، دو ربع (در سواد)؛
- مزرعه ي باغوچه، بلوك تبادكان و ملحقات، از جمله ي هشت سهم پنج سهم و از طاحونه ي واقعه در او نصف كه مدار او بر دو سنگ؛
- مزرعه ي كالاكان (مساوي است با كلاكوب) بلوك تبادكان معه ملحقات و باغات نصفه كاري و خاصگي بالتمام؛
- مزرعه ي سرتش (مساوي است با سرطيوش) بلوك تبادكان معه ملحقات و با ميرات و باغات نصفه كاري مالدهي بالتمام؛
- مزرعه ي غياث آباد، بلوك ايضا، معه ملحقات و باغات نصفه كاري و مالدهي بالتمام؛
- مزرعه ي خرم آباد بلوك ايضا، معه ملحقات و باغات بالتمام؛
- مزرعه ي چهار كواره كه در زير مزرعه ي مهنار و گراب واقع است، بالتمام؛
- مزرعه ي نضرآباد، مشهور به حصر سنگ بلوك شهر، معه ملحقات و باغات، كلها، س ربع، و دو يخدان كه زير باغ عمارت واقع است.
- مزرعه ي نظريه بلوك تبادكان معه ملحقات، از جمله بيست و چهار سهم نوزده سهم؛
- مزرعه ي محمدآباد، بلوك تبادكان، دو
شبانه روز آب، معه اراضي شقا چهارده جريب و دو قطعه باغ؛
- مزرعه ي برج آباد بلوك تبادكان، سه ربع معه ملحقات و باغات.
- مزرعه ي دهرود بلوك شهر، معه باغات و ملحقات، بالتمام. (وقف سقاخانه نجف اشرف) طاحونه ي واقع در مزرعه ي دهرود كه بر دو حجر داير است، بالتمام.
2. باغات و غيره
- باغات مكروم مشجر واقع در قريه ي ويراني معه آب كاريز كه متعلق به باغات مذكوره است و دو آلاز آب كوه و اراضي كه در قريه ي مذكور واقع است.
- خان و دكاكين واقع در بازارچه ي عيدگاه،... نصف.
- منزل مهمانخانه با باغچه،: مطبخ و ساير متعلقات و حرمسرا و حمام واقع در كوچه ي مسجد شهرة.
املاك نيشابور
- مزرعه ي داشخانه و مياه كارشك بر هشت زوج عوامل داير است.
- مزرعه ي اردوغشن، حصار سرو، دريا صفي و اراضي آبكوه و طاحونه با ملحقات بالتمام.
- مزرعه ي فخرآباد، بلوك اردوغشن، بالتمام.
املاك سرجام
- مزرعه ي جنابد بلوك پساكوه جام معه متعلقات و باغات از جمله بيست سهم، نه سهم؛
- مزرعه ي معاد سرجام بلوك سرجام، معه ملحقات و قنوات و چشمه ي آب، بالتمام سپس در وقف نامه مي خوانيم : «... كه حاصل محال موقوفه را بعد از اخراج بذر و نفقة القنات و زكوة و اخراجات ضروريه شرعيه و عرفيه به هر اسم و رسم كه بوده باشد، مساوي علي رؤوس الاولاد كه در مشهد مقدس متوطن باشند، قسمت نمايند...».
در وقف نامه ي مورد بحث رقباتي وقف اولاد اناث وجود دارد، كه راقم اين سطور هيچ گاه، از بزرگان و صاحبان اطلاع اولاد خبري در اين خصوص نشنيده است، از سرنوشت و بده بستان هايي كه
در طول سه قرن اتفاق افتاده است، در حافظه ي فردي و جمعي خاندان مورد بحث، جايي ندارد. اولاد دختر واقف متأسفانه در حال حاضر هيچ حصه و سهمي در اختيار ندارند ! در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود.
- چاه آب بلوك جاغرق با باغات و ملحقات بالتمام؛
- مزرعه چميزدر، سفيد كمر، همت آباد بلوك تبادكان با باغات و قنوات و ملحقات؛
- مزرعه قاسم آباد بلوك تبادكان، بالتمام؛
- مزرعه پاژ (مساوي است با فاز مساوي است با باز) و ملحقات از مدار معينه كل مزرعه مذكوره يك فرد.
واقف، ميرزا جعفر، در خصوص توليت املاك و اراضي در وقف نامه مشهور به اولادي، مي نويسد: «... و شرط نمود ضمن العقد توليت را به جهت خود مادام الحياة و بعد از خود در هر مرتبه اي از مراتب هر كس باشد از روي فهميدگي به شرايط مزبوره قيام نمايد... و ايضا شرط نمود كه در هيچ مرتبه اي از مراتب محال موقوفه را نفروشند و رهن ننمايند و به صداق و هبه ندهند... و به ارباب منصب و عمال ديواني متقلبه... و جمعي كه انتزاع از ايشان متعذر باشد
به هيچ وجه ندهند... و هرگاه متولي شرعي هر زمان از ازمنه و ايام خلاف شرعي از او صادر شد و توبه نمايد، باز ساير اولاد او را متولي شرعي دانند...».
و نيز در خصوص املاك وقفي اولاد دختر خود مي نويسد:
«.. و ايضا ضمن العقد، توليت را شرط نمود واقف مشاراليه از براي خود في قيد الحيات و بعد از خود از جهت اسن اولاد اناث خود ذكورا و اناثا بطنا بعد بطن و نسلا بعد
نسل و واقف...».
از برخي نسخ سوادبرداري شده از اصل وقف نامه، كه اندكي در آن تصرف شده است، و تغييرات عمدي در آنها راه يافته است، چندين برمي آيد كه بعد از فوت ميرزا محمد جعفر سروقدي بين ورثه ي نسل اول او منازعه و اختلاف پيش مي آيد، و تعدادي از آنها مدعي مي شوند كه املاك ياد شده از زمره ي وقفيات نبوده است، و كوشش نموده اند كه املاك مزبور را به صورت ملكي به تصرف خويش درآورند. از اين ميان تعدادي هم اقرار به وقف املاك داشته اند، دعوا بالا مي گيرد، از كساني كه در زمان حيات از جريان امر مطلع بوده اند در يك جا جمع مي شوند، و ضمن سوادبرداري مجدد و يحتمل دخل و تصرف در اصل وقف نامه، به صحت وقف نامه شهادت مي دهند. در انتهاي يكي از نسخ مي خوانيم: «... بعد از آن كه في مابين ورثه مرحمت پناه جنت آرامگاه منازعه بود، در باب لزوم وقفيت و عدم لزوم آن و رجوع واقف از وقفيت آن و عدم رجوع آن و تصرف واقف در بعضي از اعيان موقوفه به بيع و اجاره زائد بر مدت مشروطه و غير ذالك من المقدات و جميع فضلا و سادات كه در حضور ايشان اين گفتگو مذكور شده اداء شهادت نمودند، بدين مضمون كه واقف مرحوم در حضور ايشان به لزوم وقفيت و اقباض آن نموده، بنابراين رجوع لغو و تصرفات منافيه باطل و از درجه ي اعتبار ساقط خواهد بود، و علي ذالك وقوع الاشتهاد و كان ذالك في شهر ربيع الثاني سنه 1085».
در اين مجمع 50 نفر از بزرگان و علما و سادات مورد وثوق مردم شهر مقدس مشهد اقرار
و اعتراف به وقفيت مي نمايند.
يك بار ديگر، در دوره ي پهلوي ها، مرحوم ميرزا محمد باقر رضوي، متولي وقت، چشم طمع بر املاك مي دوزد، و تلاش مي كند تمامي املاك اولادي را به نام خود به ثبت برساند كه دعوايي چندين ساله در محاكم آن دوره طرح و نهايتا صلح نامه اي رسمي در سال 1327 شمسي به طرفيت ميرزا محمد باقر رضوي و 30 نفر از رؤوس اولاد منعقد مي شود كه همين صلح نامه پايه عملكرد موقوف عليهم قرار مي گيرد. در پايان سخن لازم است يادآور شد كه موقوفات ميرزا جعفر بويژه املاك آن در اصلاحات ارضي شاه ساخته مورد تعرض قرار مي گيرد و بار ديگر به طور رسمي موقوفات دچار تحديدهاي ظاهرا قانوني مي گردد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا محمد طاهر سروقدي مشهور به وزير خان ساكن هند، به برادر خود در مشهد يعني ميرزا جعفر سروقدي نيابت مي دهد تا رقباتي را از ولايت مشهد خريداري و وقف سقاخانه نجف اشرف نمايد. ميرزا جعفر، مزرعه دهرود را در كنار كشف رود از بلوك شهر (اكنون در مسير جاده سيمان) و يك باب كاروانسرا در (ميدان... مشهد) جمعا به بهاي حدود 550 تومان تبريزي خريده، وقف مي نمايد.
ميرزا جعفر يا كاتب وقف نامه، ميرزا محمد طاهر را با اين القاب معرفي كرده است: «... عمدة اعاظم الاشراف والوزراء الكرام... اعني صاحب السيف و القلم و منبع الجود و البر و النعم جناب آقاي حضرت العظيم الشأن الرفيع اسكان ميرزا محمد طاهر الشريف المخاطب وزيرخان...» و سپس مي افزايد: «نامزد بنده داعي و مخلص بي وداعي المتشرف بالاخوة نسبا و المعترف بالعبودية فضلا و حسبا محمد جعفر بن محمد تقي
المرحوم گرديده بود مشتمل بر اين مضمون خير... كه از جمله رقبات و املاكي كه در مشهد مقدس معلي جهت سر كار خير آثار آن نيكو اطوار از عين المال ايشان وكالة ابتياع نموده ام. قدري كه به حسب قيمت وقت مساوي مبلغ پانصد تومان (500) تبريزي نصفه تأكيدا مبلغ دويست و پنجاه تومان موصوف بوده باشد. به صيغه ي وقف شرعي و توليت اين داعي و اولاد اين داعي به قيدي چند كه مسطور مي گردد، حاصل و منافع آن سال به سال صرف سقاخانه ي نجف اشرف علي مشرفه... شود.»
ميرزا جعفر مي افزايد: «وقف صحيح صريح معتبر شرعي نمودم و انا العبد المذنب الراجي الي رحمة الله الملك الغني محمد جعفر بن محمد تقي الشريف مشهدي، وكالة عن نواب اخي و مخدومي السابق بعض القابه الشريفه مجموع محلين مفصلين زيرا را: همگي و تمامي كل مزرعه... موسوعه به دهرود بلوك شهر من بلوكات مشهد مقدس معلي... محدود به اراضي مزرعه سيس آباد و به اراضي مزرعه ي كبود و به مزرعه ي زيركن و قرامحمد و به حريم رودخانه ي كشف رود باكلي توابع شرعيه و لواحق مليه خصوصا دو قطعه مكروم و يك قطعه دالستان كه به نصف كاري است. كل مزرعه مزبوره كه مدار آن بر شش زوج عوامل (است)، كه هر زوجي هر سال مقدار شش خروار گندم و جو بذر مي شود، داير است. از عين المال نواب منظم اليه وكالة عنه دامت دولته و حشمته به مبلغ چهارصد تومان تبريزي ابتياع نموده ام. مع همگي و تمامي كل يك باب كاروانسراي معين معلوم واقع در بازار جديده راه ميدان مشهد مقدس به موضع سرجيه (...)، شهرة، محدود به كاروانسراي
شيخ حسن داوود و به خانه ي امناء كله پز و تيمچه ي غايب خانه ي محمد حسين خارخسي فروش و به شارع بازار باكل توابع شرعيه خصوصا دكاكين متصله به آن كه منحصر است بر پنج باب دكان از دو جانب در كاروانسراي مزبور، با همه ي توابع و لواحق به مبلغ يكصد و پنجاه تومان تبريزي از خالص مال نواب معظم اليه وكالة عنه دام عزه و عظمة، ابتياع نموده ام...».
در باب توليت آن هم گفته شده است: «... كه متولي شرعي وقف مزبور... سال به سال منافع محلين مزبورين را نقد نموده بعد از اخراجات و برداشتن عشر به صيغه ي حق التوليه بقيه ي آنچه ماند مصحوف امنا نموده روانه نجف اشرف سازد... و متولي محلين مزبورين به اذن نواب سابق الالقاب گردانيدم خود را مادام كه حيات مستعار باقي بوده باشد و بعد از خود از هر طبقه از طبقات اولاد ذكور از روي فهميدگي به شرايط مزبور قيام نمايد و هيچ حصه اي از حصص آنها را به احدي از اهل امارت و فرمانروايي و وكلاي ايشان و جماعتي كه دست از دامن قدرت و مكنت ايشان كوتاه بوده... به اجاره و مصالحه و هيچ يك از عقود شرعيه ندهد، و با هيچ كس زياده بر سه سال مدت تصرف در محلين مزبورين مقرر نسازد و دست تصرف صدور و حكام و عمال متصديان مباشرين موقوفات را به قدر مقدور از مدخل داشتن در وقف مزبور كشيده و كوتاه داشته باشد در منع ايشان بذل مجهود بنمايد... مورخا به تاريخ شهر ربيع الاول من شهور سنة ثمان و سبعين بعد الف من الهجرة النبوية (1078)
برگرفته از كتاب
:پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كورس سرهنگ زاده، خواننده باارزش و بااحساسى كه با صداى خسته و زيباى خود محفل خسته دلان و عارفان و شيفتگان موسيقى را ساليانى چند گرمى مى بخشيد، به سال 1316 در پاريز واقع در سيرجان متولد شد.
تحصيلات ابتدايى خود را در بم و سيرجان به پايان برد و براى ادامه تحصيل به كرمان آمد و ششم ادبى دوره دبيرستان را در اين شهر دنبال و زمانى كه به تهران آمد، در تهران به اتمام رسانيد. در تهران، وى وارد كار مطبوعات شد و سردبيرى كيهان كودكان به وى محول شد، پس از هشت سال، وارد كار دولتى شد و در اداره آمار عمومى مشغول انجام وظيفه گرديد و آخرين پست وى، مدير كلى تداركات سازمان نقشه بردارى كشور بود.
كورس سرهنگ زاده، بنا به تشويق همكاران مطبوعاتى به راديو رفت و اولين آهنگى را كه اجرا كرد، آهنگى بود به نام «غريبى» يا «شروه» كه يك نوع دشتستانى مى باشد و در بسيارى از گوشه و كنار كشور معمول مى باشد. اين آهنگ را كه مايه اى محلى كرمانى دارد 6 ساله بود كه يكبار در شهر كرمان و پس از آن در روى سن دانشكده كشاورزى كرج اجرا كرد.
به هر حال پس از خواندن و اجراى اين آهنگ بود كه مديران وقت راديو از وى خواستند كه همكارى خود را با اين دستگاه ادامه دهد و چون سبك و سياق خوانندگى وى بسيار شبيه مرحوم داريوش رفيعى بود، معتقد بودند كه نبايد اجازه داد كه سبك از بين رود. از اين به بعد همكارى وى با هنرمندانى مثل: عبداللَّه جهان پناه، نصراللَّه زرين پنجه، حيدر اسماعيلى، عباس خوشدل آغاز گشت و وى
ضمن اجراى خوانندگى، رديف ها گوشه ها را نزد عبداللَّه خان جهان پناه و نصراللَّه خان زرين پنجه فراگرفت.
كورس سرهنگ زاده از سال 1338 با حبيب اللَّه بديعى آهنگساز و سليست ارزشمند راديو آشنا شد و افتخار همكارى با اين هنرمند را پيدا نمود و مدت سيزده سال اين همكارى ادامه داشت و اولين آهنگى را كه بديعى براى وى ساخت آهنگ «شب گرد» بود كه سخت مورد توجه واقع گشت، ديگر تهيه و تنظيم چند آهنگ محلى، سپس شركت در چند برنامه «گل هاى صحرائى» و آهنگ ديگرى به نام «افسانه زندگى» كه اكثر آهنگ ها از حبيب اللَّه بديعى بوده است.
از ديگر آهنگ هاى موفق وى: «دل اى دل» بود كه در نمايشنامه پرطرفدار ساخته بيژن مفيد بود و «نه ديگه اين دل واسه ما دل نمى شه» مى باشد. كورس سرهنگ زاده آرزو دارد كه اين آهنگ ها، بازسازى شود و با اركستر بزرگ اجرا شود چون معتقد است كه از آثار خوب و باارزش موسيقى سنتى ايران مى باشد.
وى خواننده اى است بافرهنگ و دانش و در كار خوانندگى، بسيار وسواسى و هر آهنگى را نمى پسندد و سبك و سياق خوانندگى خود را رديف منوچهر همايون پور و داريوش رفيعى مى داند. به شعر و ترانه سرايانى مثل: بيژن ترقى، معينى كرمانشاهى، عماد خراسانى، و... عشق مى ورزد و به خطاطى و نقاشى سخت علاقمند كه خود يكى از بزرگان اين هنر والا است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج محمد كاظم شيخ زين الدين، معروف به طاوس العرفاء.
در اوايل جوانى به تجارت مشغول بوده، در زمره ى صوفيه وارد شده، و از طرف رحمت على شاه اجازه ى تلقين و ارشاد يافته، تا بالاخره به مقام قطبيت رسيده.
در طرايق (184:3)
گويد: اگر چه علم صورى كسب ننموده بلكه امى بود، و لكن در حقايق معانى، و دقايق سير و سلوك، كمتر كسى با آن جناب برابرى مى نمود.
در 1293 در طهران وفات يافته، در اطاقى مخصوص در صحن حضرت حمزة بن موسى بن جعفر عليهماالسلام مدفون گرديد كه بعدها در آنجا جمعى از صوفيه مدفون گرديدند.
ماده تاريخ وفات او را ملا محمد صادق روشن گفته است:
على و رحمت و سعادت را
جمع كن سال رحلتش ميدان
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(691 -606/605 ق)، شاعر، نويسنده و عارف. در شيراز متولد شد. از خاندان اهل علم و فضيلت بود كه تحصيلات اوليه را نزد پدر و در زادگاهش فراگرفت و با اينكه در كودكى پدرش را از دست داد. اما در اوان جوانى به بغداد رفت و آنجا در مدرسه ى نظاميه كه خاص شافعيان بود و به تحصيل علوم ادبى و دينى نزد استادان بزرگى چون شهاب الدين سهروردى و ابن جزوى همت گماشت و سپس به عراق و شام و حجاز سفر كرد و در عهد حكومت اتابك سلغرى ابوبكر بن سعد بن زنگى به شيراز بازگشت و منظومه ى حكمى بوستان را در سال 655 ق به وى تقديم كرد و سال بعد گلستان را در مواعظ و حكم به نثر مزين آميخته با قطعات اشعار دل انگيز به نام شاهزاده سعد بن ابوبكر درآورد و به وى تقديم نمود و از آن پس قسمت عمده ى عمر خود را در شيراز و در خانقاه خود زيست. سعدى، يكى از سه شاعر بسيار بزرگ و بلامنازع فارسى است. در سخن او غزل عاشقانه به والاترين حد
لطافت و زيبايى رسيده است و لطيف ترين معانى در ساده ترين و فصيح ترين و كامل ترين الفاظ آمده است. در حكمت و موعظه و ايراد حكم و امثال از هر شاعر پارسى گوى موفق تر است و نثر مزين و آراسته و شيرين و جذاب او در گلستان بهترين نمونه ى نثرهاى فصيح فارسى است. وى به سبب تقدم در نثر و نظم از قرن هفتم به بعد همواره مورد تقليد و پيروى شاعران و نويسندگان پارسى گوى ايران و خارج از ايران بوده است. وى در شيراز درگذشت. از آثار منثور ديگرش غير از گلستان: «مجالس پنجگانه»؛ «نصيحه الملوك»؛ «رساله عقل و عشق»؛ «تقريرات ثلاثه»؛ و اشعارش به قصائد و مراثى و ترجيعات و چند مجموعه ى غزل و مقطعات و جز آن تقسيم مى شود. كليات سعدى بارها در ايران و ساير كشورها طبع شده است.[1]
(منسوب به سعد بن ابوبكر بن سعد سعد 2) مشرف الدين مصلح بن عبداللَّه شيرازى، نويسنده و گوينده بزرگ قر. 7 ه.(ف. بين 691 و 695 ه.ق.). اجداد وى عالم دينى بودند و پدرش در جوانى او درگذشت. سعدى در شيراز به كسب علم پرداخت و سپس به بغداد شتافت و در مدرسه نظاميه به تحصيل مشغول شد. وى طبعى ناآرام داشت و به سير در آفاق و انفس متمايل بود، از اين رو به سفرى طولانى پرداخت و در بغداد و شام و حجاز تا شمال افريقا سياحت و با طبقات مختلف مردم آميزش كرد. پس از اين سفر با جهانى تجربه و دانش به شيراز برگشت. در اين زمان اتابك ابوبكر بن سعد بن زنگى در فارس حكومت مى كرد و امنيت و آسايش برقرار بود.
سعدى فراغتى يافت و به تأليف و تصنيف شاهكارهاى خود دست يازيد. وى با صاحب ديوان و برادرش عطاملك رابطه داشت و ايشان را مى ستود و با گويندگان عصر خويش (مانند مجد همگر و همام تبريزى) نيز ارتباط داشت. وى در سال 655 ه.ق. سعدى نامه (ه. م.) يا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (656) گلستان (ه. م.) را تأليف كرد. علاوه بر اينها قصايد و غزليات و قطعات و ترجيع بند و رباعيات و مقالات و قصايد عربى دارد كه همه را در كليات وى جمع كرده اند. عمده مهارت او در شعر در غزل عاشقانه است و در اين باب بى نظير- يا كم نظير- است شاهكار نثر او- گلستان- مقامه نگارى فارسى را به كمال خود رسانيده. شعر و نثر سعدى از زمان او تا عهد ما مورد تتبع و اقتفاى بزرگان فارسى زبان قرار گرفته است. سعدى در شيراز درگذشت و آرامگاه او هم بدانجاست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (469 -467)، ارمغان (س 1، ص 32 -21)، با كاروان حله (252 -229)، بزرگان نامى پارس (354 -341 /1)، بهارستان جامى (117)، تاريخ ادبيات در ايران (622 -584 /3)، تاريخ برگزيدگان (441)، تاريخ گزيده (820)، تاريخ نظم و نثر (167)، تذكره الشعراء (210 -202)، حبيب السير (564 ،563 ،561 /2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (159 -102 /3)، دايرةالمعارف الاسلاميه (414 -412 /11)، دايرةالمعارف بستانى (617 -616 /9)، دايرةالمعارف فارسى (1297 -1296 /1)، الذريعه (51/16 ،194/15 ،447 -450 /9 ،155/3)، رجال و مشاهير نامى (293 -281)، رياض العارفين (95 -88)، ريحانه (38 -33 /3)، سبك شناسى (156
-112 /3)، سرآمدان فرهنگ (464 -459 /1)، سعدى، سيرى در شعر فارسى (346 -336)، شخصيتهاى نامى (242 -239)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 181/7)، كارنامه ى بزرگان (260 -258)، كشف الظنون (1507)، الكنى و الالقاب (313/2)، لغت نامه (ذيل/ سعدى)، مؤلفين كتب چاپى (325 -310 /3)، مجمع الفصحا (771 -748 /2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 691)، مدارس نظاميه (199)، مرآت الخيال (45 -44)، مرآت الفصاحه (277 -276)، نفحات الانس (542 -541)، هديه العارفين (462/2)، هفت اقليم (241 -232 ،203 -196 /1)، يادداشتهاى قزوينى (96 -95 /5 ،147 -146 /3)، يغما (س 5، ص 104 -97).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد سعيد، از هنرمندان بااستعداد در موسيقى ايران است كه به سال 1335 در تهران متولد شد. خانواده او همگى اهل هنر و به موسيقى به خصوص موسيقى ايرانى علاقمند بودند. پدر او، نى را بسيار شيرين مى نواخت و بيشتر روزها، صداى اين ساز دل انگيز به گوش اهل منزل مى رسيد و آنان را محظوظ مى كرد.
محمد سعيد از همان كودكى از يكى از گلدان هايى كه در منزل آن ها موجود بود، براى خود تنبكى درست كرد و از روى موسيقى راديو شروع به تمرين نواختن ضرب نزد خويش نمود و به قدرى از خود استعداد و قريحه در اين كار نشان داد كه خيلى زود توانست ريتم هاى 2 / 4 و 3 / 4 8 / 6 را به خوبى بنوازد و در مدرسه آوازه نواختن ضرب وى به گوش اولياء مدرسه رسيد و از وى خواستند كه او در جشن هاى مدرسه شركت نمايد و از همين زمان، رسما صاحب يك تنبك خوب ولى معمولى شد. پس از پايان تحصيلات ابتدايى، وى وارد دبيرستان
جهت تحصيلات متوسطه گرديد ، او درباره فعاليت هاى هنرى خود مى گويد:
«پس از اينكه، دوره ابتدايى را به پايان بردم، به دبيرستان رفتم، در دبيرستان دبيرى داشتم به نام آقاى ماجدى كه فن نواختن فلوت و ويولن را براى دانش آموزان تدريس و بيان مى كرد كه من توسط وى با نواختن اصول اوليه فلوت و ويولن آشنا گرديدم، در سال دوم دبيرستان به نواختن سنتور علاقمند شدم و با تهيه سنتور مشغول فراگيرى نواختن اين ساز شدم، تا اينكه سال سوم دبيرستان را به پايان بردم، در اين سال بنا به تشويق برادر انديشمند و هنرمندم رحمان سعيد، در كنكور ورودى دانشسراى هنر شركت كردم و پس از قبولى براى اينكه بتوانم همزمان با تحصيل در دانشكده هنر، از سبك و كار استادان و هنرمندان ديگر خوشه اى بچينم به كلاس محمد بهارلو كه از شاگردان خوب و دلسوز استاد ابوالحسن صبا مى باشد رفتم و به فراگيرى ويولن و نواختن اين ساز پرداختم».
در اين كلاس، كتاب هاى دوم و سوم و تكنيك هاى آرشه و انگشت را فراگرفته و نواختم، سال بعد ضمن ادامه تكنيك ها و آشنايى هرچه بيشتر با فن نواختن اين ساز، اقدام به فراگيرى فلوت بوهم نزد استاد عباس خوشدل پرداختم و پس از چندى در كلاس ريتم شناسى هنرمند سرشناس بهمن رجبى رفتم و به فراگيرى نواختن صحيح ضرب پرداختم.
چون محيط دانشسرا، بسيار علمى و هنرى بود، پيوسته برايم فرصت آشنايى و يادگيرى با سازهاى ديگر پيش مى آمد: كلارينت را نزد هنرمند باارزش رضا ياورى، تار را، در خدمت هنرمند ارجمند فريدون حافظى، پيانو را از رومانو ، سلفژ و تئورى موسيقى را از روئيفر و هنرمند
باارزش كامبيز روشن روان فراگرفتم و علاوه بر موسيقى با شاخه هاى هنرى ديگر از جمله: هم آوازى، نقاشى و خوشنويسى، مجمسه سازى، سينما و تئاتر آشنا شدم و پس از فارغ التحصيل شدن هم باز به تحصيل و سير و تفحص در دنياى بى كران موسيقى ايران ادامه دادم و با عشق و ارادتى كه به استاد ابوالحسن صبا طى دوران تحصيل به آن مرد بزرگ پيدا كرده بودم، با مجالست با اساتيد روز و پرس و جو درباره آثار استاد صبا، هر روز بر دانش خود افزودم.
سال 1356 به خدمت سربازى رفتم و در گروه سپاه بهداشت در منطقه كهگيلويه و بويراحمد مشغول خدمت گرديدم، در آنجا از مسئول فرهنگ و هنر شهر خواستم تا مرا به ياسوج مركز بويراحمد روانه كند تا بتوانم در زمينه موسيقى و اشاعه آن در آن ديار محروم كمك نمايم. ايشان با اين درخواست من موافقت كرد و من به عنوان معلم موسيقى در خانه فرهنگ شهر مشغول كار شدم، و به شناسايى هنرمندان آن شهر پرداختم.
پس از چندى با جمع آورى چند تن از هنرمندان آنجا كنسرتى در تنها سالن آن شهر كه يك سالن سينما بود، برپا نمودم. اين نخستين قدم هنرى من در اين شهر بود، با پيوندى كه طى دوران خدمت سربازى با اين مردم پيدا كردم، توانستم زبان و موسيقى و آداب خاص محلى اين قسمت از وطن عزيزمان ايران را فراگيرم و در سراسر زندگى از آن بهره ور شوم.
پس از پايان خدمت سربازى، به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدم و در يكى از مناطق جنوب شهر به تدريس مشغول گرديدم و با ساختن آهنگها و سرودهاى كودكانه
موسيقى اصيل ايران را به ايشان آموختم كه كم كم تجربه تدريس علم موسيقى برايم لذت بخش شد و بيشتر ساعات روزم را با كودكان بااستعداد در موسيقى بسر مى بردم و به ايشان درس اضافى مى دادم تا هرچه بيشتر در اين باره بارور گردند.
پس از چندى به تهران آمدم و چون هميشه طلبه و جوياى يادگيرى بوده و هستم، نزد حبيب اللَّه صالحى استاد تار رفتم و پيش درآمدهاى استاد على اكبر خان شهنازى را فراگرفتم و پس از آن نزد هنرمند باارزش عطاءاللَّه جنكوك رفتم و از راه حضور و همنوازى از استادانى مثل رضا ورزنده و فضل اللَّه توكل آموختم وساز سه تار را مجددا به كلاس استاد محمد بهارلو رفتم و در اين كلاس با نواختن اين ساز عرفانى نيز آشنا گرديدم.
پس از مدتى به كلاس خوشنويسى استاد ميرخانى رفتم و مشغول فراگيرى خوشنويسى در كلاس اين استاد شدم و پس از يك سال به تركيه رهسپار گرديدم، در آنجا با هنرمند مشهور و نوزانده قانون و عود آن ديار آشنا شدم، اين هنرمند، بر خلاف ديگر نوازندگان قانون، اين ساز را با ده انگشت مى نواخت و آكوردهايى را با دست چپ و ملودى هايى را با دست راست مى گرفت، اين شيوه را از ايشان آموختم و پس از مراجعت به وطن، براى نوازندگان قانون بيان كردم كه مورد توجه ايشان قرار گرفت.
به هر حال هنوز مدتى از بازگشتم به وطن نگذشته بود كه به مدرسه تيزهوشان منتقل شدم و با عنوان معلم رسمى هنر، 10 كلاس 30 نفرى را اداره ميكردم و با روش هاى تدريسى كه داشتم، در بچه هاى بااستعداد انگيزه و رغبت شايانى ايجاد كردم كه در زمينه
موسيقى فعال شدند و اركسترى از همين دانش آموزان تشكيل شد كه با برپايى كنسرت، كارهاى هنرى مدرسه را پيش مى برد و اداره مى كرد.
پس از چندى سفرى به چند كشور عربى كردم و با هنرمندان و سازهاى آن ممالك آشنا شدم كه در بازگشت جعبه نى مرحوم حجازى را خريدارى و با خود به ايران آوردم. در سال 1363 از طرف سازمان جهانى يونسكو مأمور جمع آورى گروهى موسيقى سنتى براى اجراى برنامه موسيقى در فستيوال جهانى كه در فرانسه برپا مى شد گرديدم، سپس خود را چون طلبه مى دانم و آنچه تاكنون فراگرفته ام را كافى نمى دانم و معتقدم كه هنوز چيزى نمى دانم، لذا به كلاس محمد موسوى رفتم و روش نى نوازى وى به شيوه ايشان آموختم كه در اينجا لازم مى دانم از اين مربى و معلم خوب دلسوز تشكر نمايم. عطش من براى يادگيرى و نواختن كليه سازها و اصولا دانستن همه چيز مربوط به موسيقى به خصوص موسيقى ايرانى، مانند كسى بود كه مى خواهد به چند زبان صحبت كند.
در اسفندماه سال 1368 همراه با ساير هنرمندان، در اركستر سنتى معراج در تالار وحدت ظاهر شدم و مدت 4 شب به اجراى برنامه در اين تالار پرداختم. سپس با توجه به شغل معلمى، من در جنوب شهر در تالار اجتماعات شريعتى در چهارصد دستگاه نازى آباد كنسرتى گذاشتم و باب جديدى در اجراى برنامه هاى هنرى خود باز نمودم، و به طور كلى علاوه بر تدريس موسيقى به معلمين منطقه جنوب، كار كنسرتى خود را در دانشگاههاى ايران همراه با دوستان هنرمندم شروع كرديم كه ابتدا كنسرتى در دانشگاه آزاد، سپس دانشكده پزشكى تهران و پس از آن دانشگاه علوم
انسانى مشهد بود و پس از مدتى همكارى با سازمان هايى مثل راديو و تلويزيون همكارى جانبى را ادامه داده و دست به اجراى برنامه هاى هنرى مكرر در تالار انديشه زدم كه حدود يكصد كنسرت مى گردد.
به عنوان سليست نى در فيلم «آفتاب و عشق» و سليست ويولن فيلم «مخترع 2001» شركت داشتم و در بزرگداشت شاعره بلند آوازه ايران پروين اعتصامى بنا به دعوت هنرمند باارزش مهندس همايون خرم در جمع شعراى ايران تكنوازى سنتور و ضرب داشتم كه قطعاتى از ساخته هاى خود را در دستگاه همايون نواختم كه مورد استقبال قرار گرفت.
من ابتكاراتى روى سازهاى مختلف انجام داده ام كه بدين طريق مى باشد:
1-سرى و كرن كردن فلوت بوهم را به وسيله واشر براى نواختن رديف هاى موسيقى ايرانى.
2-اضافه كردن سه سوراخ به نى براى سرعت و سهولت در نوازندگى.
3-سرى و كرن كردن ماندولين و گيتار براى قطعات ايرانى.
4-ساختن سپنين (با سنتور كروماتيك) كه داراى 80 خرك است و وسعت اجرايى بسيار دارد.
5-مضراب هاى مختلفى براى سنتور مضراب آكورد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد باقر سعيدي روشن
محل تولد : قزوين
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/12/19
زندگينامه علمي
محمد باقر سعيدي روشن در نوزدهم اسفند 1340 هجري شمسي در يكي از روستاهاي استان قزوين بدنيا آمدم، ابتدايي را در روستا گذراندم. به خاطر علاقه به تحصيل علوم دينى، برخي از دروس مقدماتي عربي و راهنمايي تحصيلي را همزمان درمدرسه علميه (شيخ الاسلام) شهرستان قزوين كه در آن زمان با مديريت عالم وارسته جناب حجة الاسلام والمسلمين هادي باريك بين از شاگردان امام خميني(ره) اداره مي شد گذراند، در
گرماگرم انقلاب اسلامي وهجوم ماموران ساواك شاه به مدرسه كه مركز نشر انديشه هاي امام خميني(ره) در اين شهربود . به حوزه علميه قم آمد و دردروس مدرسه علميه (رسالت) با مديريت جناب حجه الاسلام و المسلمين دشتي شركت كرد، پس از طي دروس مقدماتى، منطق را در محضر حجه الاسلام و المسلمين حسيني بوشهرى، اصول فقه را در محضر حجه الاسلام و المسلمين موسوي تهرانى، شرح لمعه را در محضر مرحوم آيت الله وجداني ، رسائل را در محضر آيت الله اعتمادي (دام ظله) مكاسب را در محضر مرحوم آيت الله پايانى، كفايتين را از حضرت آيت الله فاضل بهره برد ودر دروس خارج نيز همزمان از محضر درس آيات عظام؛ مكارم شيرازى، وحيد خراساني و فاضل لنكراني استفاده برد.همچنين در كنار دروس رسمي حوزه، از سال 1358 در برنامه هاي آموزشي موسسه (در راه حق) با مديريت حضرت آيت الله مصباح يزدي (دام عزه) شركت نمود. در اين مركز به جز استفاده از دروس اصلي تفسير، معارف، قرآن ، منطق و فلسفه از محضر استاد بزرگوار مصباح يزدى، با زبان خارجه، اقتصاد، جامعه شناسى، روان شناسى، حقوق، علوم سياسى، و برخيدروس جديد ديگر بيشتر آشنايي يافت.در دهه هفتاد هم زمان با تدريس و پژوهش در حوزه ، علوم قرآن، تفسير، كلام ودين پژوهى، دروس عالي دانشگاهي را نيزاستمرار بخشيد و در سال 1375 كارشناسي ارشد را اخذ و در سال 1381 خورشيدي از رساله دكتري تخصصي در رشته علوم قرآن و حديث تحت عنوان (تحليل زبان قرآن و متدولوژي فهم آن) دفاع نمود.برخي از دروسي كه در مراكز علمي حوزه اي ودانشگاهي در
سطوح كارشناسي و كارشناسي ارشد و دكتري توسط وي ارائه شده به قرار ذيل است:علوم قرآن، تفسير ومعارف قرآن، هرمنوتيك ومباني تفسير قرآن، روش تحقيق در علوم قرآن، معجزه شناسى، كلام جديد و قديم، نهج البلاغه، فقه الحديث و علم الحديث، انسان شناس و تاريخ اديان، زبان قرآن ، زبان دين و ...همچنين در خلال اين مدت راهنمايي يا مشاوره رساله هاي متعدد دانشگاهي و حوزوي را به عهده داشته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رسول سعيدي زاده
محل تولد : رشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/7/1
زندگينامه علمي
شيخ رسول سعيدي زاده فرزند طاهر از محققان و پژوهشگران مقيم مشهد در غروب آخرين روز خرداد سال 1344 ه_.ش مصادف با سالروز تولد خاتم پيغمبران در يكي از محلات قديمي شهر رشت به نام پلكو (جنب كوچه مهديه فعلي) متولد گرديد.
پدر و مادرش هر دو اهل رشت و اجدادش از حومه آنجا بودند. پدر او يك كارگر ساده و مادرش زني زحمت كش بود، كه در ميانسالي به خاطر تحمل كار و سختي زياد از حد زندگي جان بر كف نهاد و دار فاني را وداع گفت. سعيدي زاده متاهل و داراي دو فرزند دختر و پسر و نيز جانباز انقلاب اسلامي مي باشد.
او تحصيلات خود را تا سطح ديپلم در زادگاهش خواند و سپس درسال 1362 ه_.ش، براي فراگيري دروس حوزوي وارد مدرسه علميه جامع رشت شد. پس از طي دروس مقدماتي درسال 1366 ه_ . ش، به مشهد مهاجرت و در آنجا سطح و بعد خارج فقه و اصول را به مدت شش سال متوالي خواند. هم زمان دروس مقدمات
حوزوي را در مدرسه آيت الله خوئي تدريس نمود. در كنار درس هاي حوزه به تحصيلات دانشگاهي تمايل يافت و توانست درسال 1372 ه_ . ش، در رشته كارشناسي ادبيات فارسي از دانشگاه پيام نور مشهد و در سال 1384 ه_ . ش، در رشته كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث از دانشگاه علوم اسلامي رضوي مشهد فارغ التحصيل شود. موضوع پايان نامه كارشناسي ارشد او «خاندان هاي معروف سادات با تكيه بر خاندان علمي» است.
از جمله اساتيدي كه حق بزرگي در تربيت او دارند مي توان به آيات عظام شيخ محمد ازدي لاكاني، سيد مجتبي رودباري، سيد علي اكبر بني هاشمي، سيد حسن مرتضوي شاهرودي، سيد جواد فقيه سبزواري و استاد رضا زاده نام برد.وي مسافرت هايي به كشورهاي تركيه، عراق، سوريه و عربستان انجام داده كه حاصل آن چند سفرنامه مكتوب است.
سعيدي زاده در كنگره هاي داخلي چندي از جمله مشاركت در شيراز، مسكن در اصفهان، دومين و نيز سومين كنگره ديدگاه هاي اسلام در پزشكي در مشهد، ميراث علمي و معنوي حضرت فاطمه زهرا (س) در مشهد، بزرگداشت علامه سيد عبدالحسين شرف الدين در قم، بزرگداشت عالمان فرزانه نهاوندي در نهاوند همدان و بزرگداشت حكيم متاله سيد جلال الدين آشتياني در مشهد و غيره شركت نمود.
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
ديپلم خود را در رشته ويولن در سال تحصيلى 1347 -48 از هنرستان موسيقى دريافت نمود، سپس وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1356 ليسانس موسيقى در رشته قانون گرديد، سعيدى كار خود را در هنرستان از سال 1346 به صورت حق التدريس با سمت دستيارى استادش مهدى مفتاح شروع كرد و تا مدتى ادامه
داشت، پس از آن به علت اشتغالات تحصيلى و خانوادگى از كار كناره گرفت تا مجدداً در سال 1359 به هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى راه يافت و هم اكنون در آن هنرستان به تدريس قانون مى پردازد، او موفق شد با پشتكار قابل تحسين دستورى براى قانون با كمك و راهنمائى حسين دهلوى بنويسد و به چاپ برساند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 300 ق)، شاعر و موسيقيدان. از مردم سمرقند بود، برخى او را اولين شاعر فارسى گوى مى دانند، ولى اين قول اساسى ندارد، چه وى معاصر رودكى است و پيش از او و رودكى، شعراى طاهريه و صفاريه بودند. ابن الاحوص از موسيقيدانان مشهور بود؛ كه خوارزمى و فارابى و صفى الدين ارموى اختراع شهرود را به دست وى مى دانند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (179 -178 /1)، تاريخ موسيقى (156 -155 /1)، تاريخ نظم و نثر (48 ،21 ،18)، دايرةالمعارف فارسى (29/1)، ريحانه (64/7)، لغت نامه (ذيل/ ابوحفص)، مجمع الفصحا (130/1)، المعجم فى معايير اشعار العجم (201)، يادداشت هاى قزوينى (154/4).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. وى از اهالى سغد سمرقندى و از صوفيان آن سامان و از شاگردان ابوبكر وراق بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (319)، نفحات الانس (126).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س چهارم ق)، صوفى. وى از صوفيان شوريده اى بوده كه صاحب «طبقات الصوفيه» فرزند وى را درك كرده و از طريق فرزندش حكاياتى نقل مى كند كه حاكى بر صفاى دل پدر اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (612)، نفحات الانس (284 -283).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف پيش از 400 ق)، عارف. از عرفاى بزرگ عصر خود بود و كلمات عارفانه او در ميان اين طبقه مشهور است از آن جمله است: «مشتاق از مرگ لذت يابد بيشتر از آنچه زنده از شربت شهد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (41/3)، طبقات الصوفيه (466)، نفحات الانس (759 ،191).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1239 ق)، شاعر، صوفى. معروف به سكوت و ميرزا بابا. بعد از تحصيل علوم مرسوم در تحقيق معارف و تذهيب اخلاق به سير انفس و آفاق پرداخت و در اصفهان موفق به ديدار نورعلى و مشتاق شد و به نائين رفت و سپس به شيراز بازگشت و گرفتار ملامت گشت. جمع كثيرى بر او گرويدند و پير طريقتش خواندند. اما كوته نظران و عامى مشربان بى حقيقت به خانه ميرزا ريختند او را بكشتند و خانه اش را خراب كردند. از اوست:
به غير هستى حق هيچ روى ننمايد
ترا كه ديده دل روشن و مصفا شد
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (560)، الذريعه (454/9)، طرائق الحقائق (249 -247 /3).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(813 -784 ق)، نقاش، مذهب، خطاط، موسيقيدان و شاعر. وى نزد پدر تعليم ديد و در خط نستعليق دست داشت. در زمان پادشاهى او نقاشى مينياتور به پايه هاى والاترى از ترقى رسيد و نگارگران چيره دستى بوجود آمدند. سلطان احمد خود به عربى و فارسى شعر مى سرود و در تصوير و تذهيب و خاتم بندى و موسيقى بى مانند بود و شش قلم را خوب مى نوشت. او در نقاشى شاگرد خواجه عبدالحى بود و از او تصوير آموخت. وى بيست و هشت سال سلطنت كرد و در آخر كار، در جنگ با قرايوسف تركمان قراقوينلو بر سر تصرف تبرز كشته شد. سلطان احمد از ممدوحان خواجه حافظ شيرازى بوده و از شاگردان و ملازما او مى توان به خواجه عبدالقادر اشاره كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (57 -56 /1)، از سعدى تا جامى (561 ،380 ،281 ،255)، تاريخ ادبيات در ايران (1114 ،1113
،1112 ،1111 ،1025 /3)، تاريخ موسيقى (225 ،224 ،219 ،200 /1)، تاريخ نظم و نثر (773)، تاريخ هنرهاى ملى (335 -334 /1)، تذكره الشعراء (343 -341)، دانشمندان آذربايجان (30)، الذريعه (57 /9)، روضه السلاطين (65 -63)، فرهنگ سخنوران (43)، گلستان هنر (پانزده، سى و پنج، سى و شش، 26)، مجمع الفصحا (6 -5 /1)، هنر عهد تيموريان (573)، هنر قلمدان (20 -19).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1297 ق)، قارى حافظ و عالم. اجداد وى همه قارى و حافظ بودند. وى قرائت عاصم را كه متقن ترين قراآت است بواسطه پدرانش از خود عاصم روايت مى كرد. از آثارش: «التحفه المحمديه»، در تجويد قرآن؛ «جواهر القرآن»، به عربى، و كتابى ديگر به همان ترتيب، به فارسى، به نام «حل الجواهر»؛ «خزائن القرآن»؛ «كفايه الحفاظ» كه در سال 1297 ق تاليف و طبع شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (275 -274 /5 ،468/3)، ريحانه (61/3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1353 ق)، عالم دينى، رجالى و واعظ. مدتها در تهران و مشهد به وعظ و خطابه مى پرداخت. از وعاظ مشروطه طلب بود، و همه ى طبقات از منبرش سود مى جستند. وى داراى تاليفات چندى است. از جمله آثارش: «زبده المآثر»، در شرح حال برادرش حاج ملا باقر واعظ تهرانى و ذكر تاليفات او؛ منظومه ى «تريخ ام المصائب سيدتنا زينب بنت اميرالمومنين (ع)»، به فارسى، در حدود پنجاه هزار بيت؛ «اساس السياسه فى تاسيس الرياسه»، در ابتدا عهدنامه ى اميرالمومنين (ع) به مالك اشتر شرح داده شده و سپس ساير اخلاق و آداب رياست بيان شده؛ «بشارات الامه»، در مواليد ائمه (ع)، كه در ابتداى آن اصول عقايد مفصلا بيان شده؛ «ترجمه موسى المبرقع».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (32/12 ،166/4 ،263 ،112 /3 ،7/2)، شرح حال رجال (198/5)، ريحانه (62 -61 /3)، علماء معاصرين (368 -367)، معجم المؤلفين (58/9).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(776 -739 ق)، شاعر، موسيقيدان و نقاش. او دومين سلطان جلاير از طايفه ى ايلكانان است. در نوزده سالگى، بعد از وفات پدر، در بغداد به تخت سلطنت نشست. اويس، سلطانى شاعر و شعر دوست و عارف مسلك و در سخن پردازى شاگرد سلمان ساوجى بود و به او علاقه ى مخصوصى داشت و سلمان نيز قصايد و چكامه هاى بسيارى در مدايح و فتوحات اين سلطان به نظم آورده است. وى همچنين در انواع هنر اطلاعات كاملى داشت. نقاشى را خوب مى دانست و از علم موسيقى نيز بهره ى كافى داشت. از معاصران او: عبيد زاكانى، ناصر بخارايى، خواجوى كرمانى و خواجه حافظ شيرازى را مى توان نام برد. تصانيف زيادى از وى نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد
اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1301 ،1008 ،1006 ،273 ،29 -28 /3)، تاريخ نظم و نثر (200 ،198)، تذكره ى روز روشن (93)، تذكره الشعراء (293 -292)، دانشمندان آذربايجان (56)، الذريعه (112/9)، روضه السلاطين (63 -62)، فرهنگ سخنوران (110)، گلستان هنر (22)، مجمع الفصحا (3/1)، يغما (س 3، ص 528 -523).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(712 -623 ق)، عارف و شاعر، متخلص به ولد. معروف به سلطان ولد. در شهر لارنده متولد شد. وى گرچه علوم ظاهر و باطنى را از پدر خود فراگرفت اما مدتى در دمشق تحصيل كرد و شاگرد شمس تبريزى، شيخ صلاح الدين فريدون زركوب، حسام الدين چلبى بود و در عرفان مقامى والا داشت. بهادالدين محمد پس از مرگ پدر در همان خانقاه قونيه جانشين او شد. سطان ولد به لغت و شعر تركى آشنايى داشت و از عوامل انتشار ادبيات ايران در تركيه و از بانيان ادبيات عثمانى بود. در قونيه درگذشت و همان جا دفن شد. از آثار وى: «ديوان» اشعار؛ مثنوى هاى سه گانه او كه به مثنوى «ولدى» يا «ولدنامه» مشهور است.[1]
بهاءالدين ابن جلال الدين مولوى، عارف و شاعر (ف. قونيه 712 ه.ق.) وى مدت 30 سال پيشواى طريقت مولويه بود. سه مثنوى از او باقى است كه معروفترين آنها مثنوى ولد يا ولدنامه است در تفسير معانى عرفانى كه به طبع رسيده. وى به زبان تركى آشنايى كامل داشت و اشعارى به تركى دارد. او را در تربت پدرش مولوى دفن كردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از سعدى تا جامى (201 -200)، تاريخ ادبيات در ايران (712 -705 /3)، تاريخ نظم و نثر (199)، تذكره ى روز روشن (362)، تذكره الشعراء (221)،
جستجو در تصوف (313 -309)، حبيب السير (116 -115 /3)، الذريعه (336/19 ،1280 -1279 /9)، رياض العارفين (84 -83)، ريحانه (63 -62 /3)، فرهنگ ادبيات فارسى (273)، فرهنگ سخنوران (463)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، مجمع الفصحا (695/2)، نفحات الانس (473 -471).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف قبل از 1320 ق)، عالم، فقيه، مرجع و زاهد. اصل وى از كزاز اراك است. از شاگردان شيخ انصارى شمرده شده. او در محضر ميرزاى بزرگ شيرزاى در نجف و سامراء تحصيل نمود. سرانجام به وطنش بازگشت و به اقامه ى وظائف شرعى و تدريس در مدرسه ى حاج آقا محسن عراقى پرداخت و مرجع مردم اراك شد. در «الذريعه» سال مرگ وى 1329 ق است. وى تصانيفى در فقه و اصول دارد. او شرحى بر «نجاه العباد» نگاشته كه مجلد «طهارت» آن موجود است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (101/14)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 47/14).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(حاجى ملا) گنابادى. سلطان محمد بن حيدر محمد بن سلطان محمد بن دوست محمد بن نور محمد بن حاج محمد بن حاج قاسم على، ملقب سلطانعلى شاه عارف و مؤسس سلسله گنابادى و از فضلاى نيمه دوم قر. 13 ربيع الاول قر. 14 ه. (و. بيدخت (گناباد) 1251- ف. 1327 ه.ق.). وى به علت مفقودالاثر شدن پدر از كودكى در دامان مادر و تحت مراقبت برادر بزرگتر خود نشو و نما يافت و از 6 سالگى به تحصيلات مقدماتى پرداخت و سپس در مشهد به آموختن فقه، تفسير و حديث مشغول شد و آنگاه به سبزوار رفت. مدتى در محضر درس حاج ملاهادى سبزوارى به تحصيل حكمت پرداخت.
وى چون به ديدار حاج محمدكاظم سعادت على شاه اصفهانى شيخ سلسله نعمةاللهى نايل آمد، ترك علوم رسوم ظاهر كرد و در پى او به اصفهان شتافت و به هدايت وى وارد طريقت شد و از دست او خرقه ارشاد پوشيد و پس از مراجعت به «بيدخت» به رهبرى و دستگيرى خلق پرداخت.
سپس از راه باطوم، سفرى به مكه رفت. وى با وجود مخالفت ظاهريان، گروه بسيارى را تربيت كرد كه از آن جمله اند: ميرزا محمد صادق نمازى شيرازى ملقب به فيضعلى، حاج محمد جعفر برزكى ملقب به محبوبعلى و حاج شيخ عبداللَّه حائرى مازندرانى. سلسله گنابادى (گنابادى) به دست او تأسيس شده. وى در سن 76 سالگى، هنگام سحر كه براى وضو بر لب جوى آب سراى خود رفته بود، به تحريك دشمنان به دست چند تن از اشرار هلاك گرديد و در تپه مجاور بيدخت به خاك سپرده شد. از تأليفات اوست: بيان السعاده در تفسير قرآن، مجمع السعادات در شرح اصول كافى، ولايت نامه در سير و سلوك، سعادت نامه در مراتب سلوك، تنبيه النائمين، بشارةالمومنين، ايضاح كه شرحى است به عربى بر كلمات قصار باباطاهر، توضيح باباطاهر تهذيب المنطق تفتازانى به نام تذهيب التهذيب، وجيزه (نحو). سلسله فقرى سلطانعلى شاه از اين قرار است.
1- حاج آقا محمدكاظم سعادتعلى شاه.
2- رحمتعلى شاه.
3- حاج ميرزا زين العابدين شيروانى، مستعلى شاه.
4- حاج محمدجعفر همدانى مجذوبعلى شاه.
5- حسينعلى شاه اصفهانى.
6- نورعلى شاه اصفهانى.
7- معصومعلى شاه (معصومعلى شاه).
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مهدي سلطاني رناني
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1358/1/19
زندگينامه علمي
ورود به عرصه علم و تحصيل در مهرماه 1365 هجري شمسي با تحصيلات ابتدايي آغاز گرديد. دوره هاي ابتدايي و راهنمايي و متوسطه را به ترتيب در دبستان پاسداران رهنان، مدرسه راهنمايي شهيد دكتر حسن آيت و دبيرستان منيرخانه اصفهان و به مدت 11 سال با كسب رتبه هاي ممتاز و درجات عالي علمي در سطح استان و حتي
كشور پشت سر گذاشتم. تحصيلات دانشگاهي را با پذيرفته شدن در آزمون سراسري سال 1378 هجري شمسي در دانشگاه تهران و در رشته الهيات (علوم قرآن و حديث) آغاز نمودم. دوره كارشناسي ( ليسانس) را در مدت سه سال طي نمودم و در همه ترم ها به عنوان دانشجوي رتبه اول و ممتاز انتخاب شدم. در سال 1379 از طرف كميته استعدادهاي درخشان دانشگاه تهران به عنوان دانشجوي نخبه ( استعداد درخشان ) انتخاب شده و در بين همه دانشجويان دوره و رشته خويش بالاترين معدل تحصيلي را كسب نمودم. در سال 1382 در آزمون كارشناسي ارشد شركت كرده و در رشته الهيات ، علوم قرآن و حديث دانشگاه دولتي قم پذيرفته شدم. در اين دوره نيز به عنوان دانشجوي نمونه (علمي ، پژوهشي )شناخته شدم . تحصيلات حوزوي را نيز به صورت آزاد و داوطلبانه در مدارس علميه اصفهان و قم آغاز نموده و پشت سر نهادم. ارتباط دائم خويش را نيز با حوزه هميشه حفظ نموده و مي نمايم. و با اين نهاد معنوي همكاري هاي علمي و پژوهشي بسياري داشته و دارم . از جمله عضو انجمن قرآن پژوهي حوزه علميه قم، عضو محققين معاونت تبليغ و پژوهشي هاي كاربردي حوزه علميه قم ، عضو محققين مركز جهاني علوم اسلامي و محققين حوزه علميه اصفهان مي باشم . به لطف و مرحمت و توفيقات الهي فعاليت خويش را در عرصه علم و پژوهش ادامه مي دهم و در صدد تدريس در دانشگاهها و عضويت هيئت علمي هستم كه به زودي انشاء الله محقق خواهد شد. همچنان تدريس خويش را نيز در حوزه
هاي علميه ادامه مي دهم. اين جانب در اولين دوره عالي تربيت مدرس تفسير و علوم قرآن كه توسط انجمن قرآن پژوهي حوزه علميه قم و با همكاري مركز تحقيقات قران الكريم المهدي (عج) قم و مركز هماهنگي ، توسعه و ترويج فعاليتهاي قرآني كشور ، مركز آموزش تخصصي تفسير و علوم قرآن و مركز مديريت حوزه علميه قم در سال 1386 برگزار گرديد شركت كرده و دوره را با موفقيت و رتبه ممتاز پشت سر گذاشته و گواهي نامه عالي آن را دريافت نمودم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم سلمكى، از نوازندگان خوب سنتور است كه در ضمن با نواختن ويولن و سه تار و كمانچه نيز آشنايى كامل دارد. وى فرزند مرحوم محمد رفيع السلطان سلمكى است كه خود از نوازندگان دوران ناصرى است.
ابراهيم سلمكى به سال 1311 خورشيدى در تهران حوالى محله سنگلج متولد شد و از سن 5 سالگى مشغول فراگيرى و نواختن سنتور گرديد. سلمكى بر اثر نواختن اين ساز و ساليان متمادى مأنوس بودن با آن توانست كارهايى ابتكارى روى اين ساز بعمل آورد، زيرا ساز سنتور كه از ابتدا، يك ساز ناقص بود و همانطور كه تمام نوازندگان و اهل ذوق و هنر مى دانند، روى سنتور ناله ى سيم را ابداع كرد و نقايص ديگر اين ساز را مثل خرك هفتم و بم را بمل و خرك پنجم را بطور دو طرفه «سرى و بكار» كوك كرد كه در موقع نواختن صداى مطبوعى بوجود مى آيد. و خرك اول بم را به صورت كوك خرك ششم نمود كه با اضافه كردن همين 3 خرك، 2 اكتاو و به گسترش اكتاوها افزود و نامبرده صداهاى مختلف
از جمله صداى عود و قانون و تار و سه تار و پيانو را از سنتور بيرون آورد و به اين ساز وسعت و اعتبار بيشترى داد و با توجه به اين كه عده اى با اين نوآورى او در زمان خودش مخالف بودند ولى استاد فقيد ابوالحسن خان صبا، وى را مورد تشويق و حمايت قرار داد و او خود را مديون اين ابرمرد تاريخ موسيقى ايران مى داند.
ابراهيم سلمكى، از سال اول تحصيلى دبيرستان مشغول فراگيرى نواختن ويولن گرديد و به مرور زمان نواختن اين ساز را به پابه پاى سنتور به پيش برد، به طورى كه هم اكنون معلوم نيست كه ساز اول وى ويولن است يا سنتور؟
به هر حال وى بيش از صد و پنجاه آهنگ در گوشه ها و دستگاههاى مختلف موسيقى ايرانى ساخته كه تعداد فراوانى از خوانندگان آن را اجرا كرده اند و معروف ترين آنها «امواج كارون» است كه با صداى قاسم جبلى در زماغن خود از پرفروش ترين صفحات روز گرديد و تا آن زمان كسى براى طبيعت آن هم رودخانه اى به اين زيبايى نه شعرى سروده بود و نه آهنگى ساخته بود.
ابراهيم سلمكى اصولاً به سرزمين خوزستان، اين قسمت از سرزمين وطن عزيزمان ايران علاقه اى خاص و وصف ناشدنى دارد، بطورى كه هر ساله به اين ديار سفر مى كند و روى امواج گاه خروشان و گاه خاموش زيباى كارون به گشت و سير مى پردازد و از آن الهام مى گيرد و به همين دليل نام آهنگ خود را كارون گذاشت و نام فرزند خود را نيز «كارون» نهاد. وى هم اكنون در كلاس موسيقى خود مشغول تعليم و تدريس به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي
و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كارون سلمكى، كه بايد او را، نسل سوم از خانواده سلمكى به حساب آورد، نوه مرحوم محمد رفيع السلطان و فرزند ابراهيم سلمكى است. وى به سال 1345 خورشيدى در تهران متولد شد و نواختن و فراگيرى ساز سنتور را ابتدا نزد پدر خود آغاز كرد و پس از آن به هنرستان عالى موسيقى رفت.
كارون سلمكى، مدت چهارسال در هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى به فراگيرى علم موسيقى و نت پرداخت و بااستعداد ذاتى و علاقه اى كه به موسيقى دارد كليه سازها را غير از سازهاى بادى به خوبى مى نوازد ولى ساز تخصصى وى سنتور مى باشد.
كارون سلمكى تاكنون چندين كنسرت كه از طرف دبيرستان ها و مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى برپا شده شركت كرده است كه مورد تقدير مربيان قرار گرفته است و بنابر گفته ى خودش، در اين مركز، آهنگها و سرودهايى ساخته كه اجرا گرديده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد رفيع السلطان به تاريخ 1270 در تهران ديده به جهان گشود. وى در خانواده اى متدين با علائق شديد مذهبى بزرگ شد ولى همين خانواده به موسيقى سنتى ايران همگى عشق مى ورزيدند به طورى كه فرزند كوچك خود را براى فراگيرى موسيقى نزد استادان بزرگ زمان، سماع حضور و اسماعيل خان كمانچه كش فرستادند تا از محضر ايشان كسب فيض كند.
استادان باارزش و ارجمندى چون سماع حضور و اسماعيل خان رفته رفته استعداد درونى و نهفته اين كودك را شكوفا كردند و به جايى رساندند كه يكى از نوازندگان خوب دوران قاجار گرديد.
مرحوم رفيع السلطان پس از چندى وارد خدمت ارتش آن زمان حكومت شد و تا درجه ى ميرپنجى خدمت كرد ولى در ضمن
خدمت هيچگاه از تمرين و ممارست و نواختن سنتور دست نكشيد و آوازه ى شهرتش به دربار ناصرالدين شاه قاجار رسيد و شاه عشرت طلب و خوش گذران قاجار، وى را به دربار خواست تا او برنامه هاى هنرى اجرا كند و در واقع نوازنده ى مخصوص دربار شود و او اين دستور را ناچاراً اجابت كرد. در همين زمان بود كه يكروز گوشه ى سلمك را كه در دستگاه شور مى باشد وى به قدرى خوب اجرا كرد كه ناصرالدين شاه كه بخشيدن املاك مردم و القاب متعدد را به اشخاص تفويض مى كرد، لقب سلمكى را هم از موسيقى ايران به ايشان بخشيد! و از اين بذل و بخشش ها فقط اين گوشه از دستگاه شور موسيقى ايران نصيب اين هنرمند گرديد.
منزل محمد رفيع السلطان در پشت مسجد سپهسالار (مدرسه ى استاد مطهرى فعلى) واقع بود كه داراى درختانى تنومند و حوض بزرگ آبى بود كه از قنات مرحوم حاج عليرضا بهره مى گرفت با ماهى هاى ريز و درشت قرمزى كه در آن لول مى خوردند. مرحوم حبيب سماعى، مرحوم ابوالحسن صبا و مرحوم مرتضى محجوبى همراه رفيع السلطان در كنار اين حوض ساعت ها مى نشستند و درباره ى موسيقى و هنر و نوازندگى بحث و گفتگو مى كردند و گاه گاهى هم سماعى و صبا و رفيع السلطان دست به ساز مى بردند و در دنياى خود كنار اين حوض بزرگ سير مى كردند. محمد رفيع السلطان، شاگردان خوبى به صورت آموختن سينه به سينه تربيت كرد كه غير از پسرش ابراهيم سلمكى بايد از ذكراللَّه ميثاقيان و سرهنگ شب پره نام برد.
محمد رفيع السلطان، در موسيقى سنتى ايران جاى خود را داشت و به موسيقى و هنرمندان احترام فراوان مى گذاشت و در موقع نواختن سازى
از طرف شخص هنرمندى هيچكس حق نداشت كه سكوت را بر هم زند و اگر كسى اين اصل را مراعات نمى كرد به شدت مى رنجيد و مى گفت كه اين هنرمند ساز را براى شماها مى نوازد براى در و ديوار كه نمى نوازد پس توجه داشته باشيد و بهره مند شويد.
در سال 1320 از وى براى اجراى برنامه در راديو دعوت به عمل آمد ولى وى اين دعوت را رد كرد. اين هنرمند، در تاريخ 1328 شمسى دار فانى را وداع گفت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(412 -325/330 ق)، صوفى، محدث، حافظ، مفسر و مورخ. در نيشابور متولد شد و در آنجا به تعليم و حفظ قرآن و روايت اشعار و تحصيل زبان عربى و سپس به درس حديث و علم باطن پرداخت. معاصر با القادر باللَّه خليفه عباسى بود. به عراق وى و همدان و مرو و حجاز سفر كرد و شاگرد استادانى چون ابوالحسن دارقطنى، ابونصر سراج، ابوالقاسم نصرآبادى و اسماعيل بن نجيد بود. وى مريد شيخ ابوالقاسم نصرآبادى و خرقه ى ارشاد از دست ايشان دريافت كرد و ابوسعيد ابوالخير بعد از وفات پير ابوالفضل از سلمى خرقه گرفته است. وى شاگردانى چون ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، احمد بن على توزى، ابومحمد جوينى، ابوالقاسم قشيرى و ابوعبداللَّه حاكم نيشابورى داست. وى در آخر عمر خانقاهى براى صوفيه در نيشابور بنا كرد كه محل سكونت صوفيه و از مراكز تربيت كسانى بود كه در علم باطن استعداد داشتند. وى كتاب «طبقات الصوفيه» را به زبان تازى تاليف كرد و آن را بر بيان احوال و اقوال پنج طبقه از
مشايخ وقف نمود. او در نيشابور درگذشت. از آثار وى: «آداب الصوفيه»؛ «ادب الصحبه»؛ «الاربعين»؛ «امثال القرآن»؛ «تاريخ اهل الصفوه»؛ «الحقايق التفسير»؛ «زلل الفقراء»؛ «سنن الصوفيه»؛ «طبقات الصوفيه»؛ و در حدود بيست مجلد كتاب و رساله ى ديگر.[1]
محمدبن حسين بن محمد بن موسى ازدى مكنى به ابوعبدالرحمن از متصوفه بزرگ (و. 330 ه.ق./ 942 م.- ف. 412 ه.ق./ 1021 م.). او كتابى به نام «طبقات الصوفيه» تأليف كرده كه اصل آن از ميان رفته، و خواجه عبداللَّه انصارى مضامين آن را در هرات به هنگام وعظ املاء كرده و آن به نام «طبقات انصارى» معروفست و در افغانستان به طبع رسيده. از سلمى كتاب ديگرى به نام «حقائق التفسير» در تفسير قرآن باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اسرار التوحيد (تعليقات 661 -660 /2)، الاعلام (331 -330 /6)، تاريخ ادبيات در ايران (913 -912 /2)، تاريخ بغداد (249 -248 /2)، التفسير و المفسرون (385 -384 /2)، جستجو در تصوف (71 -70)، حليه الاولياء (42 -41 /10)، سير النبلاء (255 -247 /17)، طبقات الصوفيه سلمى (مقدمه)، الكامل (311 -310 /7)، كشف الظنون (1104 ،1006 ،955 ،673 ،286 ،168 ،53 ،46 ،42)، لسان الميزان (63 -62 /6)، مجموعه آثار عبدالرحمن سلمى، معجم المؤلفين (259 -258 /9)، نامه ى دانشوران (164 -73 /6)، هديه العارفين (61/2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 345 ق)، صوفى. پدر شيخ ابوعبدالرحمان السلمى از كبار مشايخ بود. با عبداللَّه منازل و ابوعلى ثقفى صحبت داشت و شبلى را ديده بود. مجاهده ى دايم داشت و در علوم معاملت كامل بود. چون شيخ ابوعبدالرحمان متولد شد تمام دارايى خود را بخشيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد
اول-ششم)
منابع زندگينامه :نحفات الانس (317).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سليم فرزان به سال 1297 در تهران گذر تقى خان در يك خانواده ى اصيل و متدين ديده به جهان گشود، دوران كودكى را مثل ساير هم سن و سال هاى خود به بازى در كوچه مى پرداخت ولى در كلاس دوم دبستان بود كه به واسطه گوش دادن به صفحات گرامافون كه در منزل داشتند به موسيقى علاقمند شد. گرايش و علاقمندى وى به موسيقى روزبروز شديدتر مى شد به طورى كه ديگر به جاى بازى و شيطنتهاى بچه گانه در منزل پس از انجام تكاليف مدرسه، فقط به موسيقى كه از صفحات گرامافون پخش مى شد توجه نشان مى داد و همين امر هم موجب گشت تا پدر او ويولنى براى وى خريد و نام او را در كلاس شخص به نام آقاى پرورش كه در خيابان اميريه واقع بود نوشت تا تعليم ويولن بگيرد سليم فرزان حدود 5 سال كه در كلاس بود بر اثر علاقه زياد به موسيقى مراحل ترقى و فراگيرى علم موسيقى را به سرعت طى كرد و خود مبصر و بزرگ كلاس بعد از استاد گرديد.
سليم فرزان مى گويد: «دايى داشتم به نام عباسقلى خان كه خود با موسيقى اصيل ايران آشنايى و رديفها را مى دانست روزى از من پرسيد؟ دايى جان بگو ببينم در كلاس چه تمرين مى كنيد؟ چه مى خوانيد؟» من در جواب گفتم: «روى دستگاه ماهور و گوشه هاى آن كار مى كنيم و بلافاصله گفت يك قطعه برايم بزن و قسمتى از ماهور را با ويولن نواختم». ولى دايى جان گفت: «ماهور اين هست كه من هم اكنون براى شما مى خوانم، دقت كن و آن را به حافظه ى خود بسپار». سپس قطعه اى در ماهور خواند و گفت:
«موسيقى ايرانى به خصوص سنتى، موسيقى اى ابداعى است كه هر نوازنده و هر خواننده بايد در قسمت آواز بخصوص از خود خلق كند، ابداع كند و نوازنده هرچه خواننده خواند بتواند جواب دهد». به هر حال سليم فرزان مدت 3 سال نواختن ويولن را ادامه داد ولى چون دلش در گرو نواختن ساز ديگرى چون قره نى (كلارينت) بود اين ساز را براى فراگيرى انتخاب و شروع به تمرين نزد استادى به نام ابوالقاسم خان كرد، مدت يك سال نزد اين استاد كار كرد چون به نواختن اين ساز علاقه اى وافر داشت تمام آموخته هاى استادش را فراگرفت به طورى كه استاد وى گفت: «من ديگر چيزى ندارم كه به شما بياموزم مى توانى خودت از جاهاى ديگر چيزهايى بياموزى و به معلومات خود افزوده كنى». پس از چندى سليم فرزان به استخدام موزيك ارتش درآمد كه مدت 19 سال همكارى وى ادامه پيدا كرد و شاگردان خوبى را هم براى دسته هاى موزيك ارتش تربيت كرد كه بايد از آقايان: محمد نظرى، سيارگان، حسينى و تنى چند ديگر نام برد. سليم فرزان در سال 1322 توسط مجيد وفادار به راديو راه پيدا كرد و در اركستر مجيد، اركسترهاى مختلف و برنامه هاى گلها به طور مداوم همكارى كرد و هرچند گاه هم آهنگهايى را مى ساخت و به آنان مى داد و چون فردى بود ارتشى مثل تنى چند از هنرمندان ديگر راديو نام مستعار سليم فرزان را انتخاب كرد در صورتى كه نام حقيقى وى سليمى تبار است.
سليم فرزان علاوه بر همكارى با راديو، از سال 1336 همكارى خود را با وزارت فرهنگ و هنر آن وقت آغاز و در مدارس تدريس موسيقى سرود كرد و
در اركسترهاى اين مركز هنرى و فرهنگى كه با همكارى رادمرد، فروتن راد و... اداره مى شد كار كرد. وى در سال 1330 در خيابان سلسبيل براى تعليم موسيقى كلاسى باز كرد به نام «كلاس موسيقى سليم فرزان» كه مدت 15 سال به فعاليتش ادامه داد. سليمى تبار كه نام ايشان را به همان اسم مستعار و راديويى اش سليم فرزان ياد مى كنيم، حدود 33 سال فعاليت مستقيم در راديو داشت كه در اين مدت حدود 60 آهنگ ساخت و در راديو اجرا و ضبط و پخش گرديد و در سال 1355 بنا به درخواست خودش از راديو استعفا داد. سليم فرزان يكبار در چهارچوب، مبادلات فرهنگى و هنرى، همراه اركستر گلها براى اجراى برنامه هايى به افغانستان سفر كرد. سليم فرزان از نوازندگان خوب قره نى در موسيقى ايران بود كه افسوس آن طور كه بايد و شايد دستگاه راديو آن روز قدرش را ندانست زهى افسوس.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شكراللَّه سليمان پور، به سال 1314 در تهران محله امامزاده يحيى متولد شد، عموى او، يكى از نوازندگان خوب تار دوره احمدشاه بود و پدر وى نيز از نواختن ضرب به خوبى آگاه بود. وى از سن شش سالگى به موسيقى علاقه پيدا كرد، ابتدا نواختن ضرب و سپس ساز دهنى را انتخاب كرد و چند سالى به نواختن آنها نزد خود ادامه داد ولى هيچكدام آنها وى را قانع نكرد و در سال 1330 با خريد ويولنى از يكى از مغازه هاى سه راه ژاله آن زمان (سه راه مجاهدين اسلام) شروع به تمرين و نواختن كرد.
پس از چندى با راهنمائى پدر، نزد هنرمند باارزش اكبر محسنى
كه در آن زمان منزلش در چهارصد دستگاه خيابان نيروى هوايى بود رفت و نزد اين هنرمند مشغول فراگيرى و نواختن ويولن گرديد، پس از مدتى نزد استاد عبداللَّه جهان پناه رفت و مدت پنج سال دوره هاى اول و دوم و سوم استاد ابوالحسن صبا را آموخت و پس از آن براى ادامه تحصيل موسيقى به هنرستان موسيقى ملى رفت و نزد رحمت اللَّه بديعى به فراگيرى موسيقى ادامه داد.
سليمان پور، در سال 1340 همكارى خود را با هنرمندانى نظير: سليمان اكبرى، باشوكى، منصور صاحب جمع، قراب، بيداريان آغاز كرد و برنامه هاى گوناگون و متعددى در سالن هاى فرهنگى و هنرى تهران و شهرستان به اجرا درآورد. ضمن همكارى با اين هنرمندان اقدام به ساختن آهنگ هايى نيز كرد كه توسط خوانندگان مختلفى خوانده شد و با خوانندگانى مثل: اكبر گلپايگانى، ايرج، بهرام گودرزى، عبدالعلى همايون و غيره... نيز به همكارى پرداخت.
وى، پس از چندى به تربيت و تعليم شاگرد پرداخت و از ميان شاگردان خوب او مى توان از: دكتر عباس ميرزا، دكتر كامبيز انصارى و حميد نجارپور نام برد كه همگى از شيفتگان موسيقى اصيل و سنتى ايران مى باشند.
شكراللَّه سليمان پور، شيفته ى موسيقى سنتى ايرانى است و آخرين شغل وى سرپرست ماشين هاى چاپ، چاپخانه بانك تجارت بود كه در سال 1369 بازنشسته گرديد و در منزل علاوه بر تدريس، به نواختن رديف هاى استاد ابوالحسن صبا مى پردازند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج قربان سليماني (1302-1386) ، متولد روستاي علي آباد قوچان تنها بازمانده از بخشي هاي خراسان از هشت سالگي دو تار به دست گرفت و نزد پدرش كربلايي رمضان كه از نوازندگان صاحب نام دو
تار شمال خراسان به شمار مي رفت ،به شاگردي پرداخت او هنگام در گذشت پدر، 22 سال سن داشت و از آن پس نزد غلامحسين بخشي جعفر آبادي ، حاج محمد بخشي قيطاني و عوض بخشي به آموختن دو تار روي آورد.
اما كار حاج قربان ازدو تار نوازي در مراسم عروسي،ختنه سوران، شيريني خوران از سال 1321 آغاز شد.
او ازسال 1346 تا 1366 به نصيحت شخصي و به روايتي پس از سفر حج دست به ساز نبرد اما وقتي روحانيون ديگري به وي توصيه كردند كه موسيقي موهبتي الهي است ،دوباره ساز در دست گرفت و به نواختن پرداخت .
او فعاليت مجددش را از سال 1367 با برنامه تلويزيوني " انديشه هنر" شروع كرد ودرسال 1369 در جشنواره موسيقي فجر ،نوازنده برتر انتخاب شد و از آن سال به بعد هم تا 12 سال متوالي به عنوان داور در جشنواره موسيقي فجر حضور يافت .
اين استاد صاحب نام چندين بار به فرانسه اعزام شد و مقام اول جشنواره موسيقي ليون فرانسه را كسب نمود. حاج قربان به عنوان پديده و ستاره جشنواره "آوينيون" فرانسه نيز به جهانيان معرفي شده است .
او همچنين به كشورهاي بسياري مانند پرو ، هلند، تونس، تركيه، بلژيك ،انگلستان ،سوئيس، كلمبيا ، اكوادور ،پاناما، فرانسه و چند شهر آمريكا نيز عزيمت كرده است .
حاج قربان سليماني معتقد به تحقيق و پژوهش در موسيقي بود و به گفته ي او : مردم جهان بخصوص فرانسوي ها ، بهتر از ايراني ها مرا مي شناسد چون هنر طلبند و هنر را دوست دارند ،آنها واقعا موسيقي را مي
فهمند چون اهل تحقيق و پژوهش اند .
اين نوازنده چيره دست خراساني كه دوتار را شوق دل مي دانست ، به عنوان گنجينه ملي لقب گرفت و از دست سيد محمد خاتمي رييس جمهوري وقت نشان درجه 2 فرهنگ و هنر دولتي دريافت كرده است .
حاج قربان سليماني را مي توان آخرين روايتگر از نسل بخشي ها ي بزرگ شمال خراسان به شمار آورد
او بخشي را يك موسيقيدان كامل در عرصه موسيقي مقامي مي دانست و بر اين باور بود: بخشي هم بايد ساز بسازد ،هم بتواند آنرا كوك كند و هم از حافظه خوبي بهره مند باشد تا بتواند تمام افسانه هاي فولكلوريك خراسان را حفظ كند. يك بخشي ،هميشه افسانه هايش را با يك شعر و نثر آميخته و با ساز و آواز همراه مي سازد.
موسيقي مقامي يعني شما نگاه كنيد كه در گذشته مردم از 50-60 كيلومتر با اسب و الاغ در جست و جوي موسيقي بودند نوازش ارزش داشت ،مردم به مجالسي مي رفتند كه نوازنده داشته باشد ،روزها را با دهل سپري مي كردند و شب ها پاي صحبت هاي بخشي مي نشستند .
گفتني است استاد حاج قربان سليماني در پايان عمر كار كشاورزي مي كرد و از 14 فرزند حاج قربان فقط دو دختر و يك پسرش(عليرضا ، كه در بيشتر اجراهاي پدر به عنوان همنواز حضور جدي داشته است)به موسيقي روي آورده اند .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباسعلى سليمانى به تاريخ 1299 خورشيدى در تهران محله خيابان رى متولد شد، او به موسيقى خيلى زود علاقه پيدا كرد و به همين سبب هم از سن پانزده سالگى
به ارتش رفت تا در مدرسه موزيك آن به فراگيرى موسيقى، پردازد.
وى در ارتش ابتدا، ساز بادى ترومپت را انتخاب كرد و پس از آن كه در نواختن آن مهارت كافى را به دست آورد شروع به فراگيرى كلارينت، فلوت و ساكسيفون نيز نمود كه نواختن اين سازها را به خوبى آموخت و مدت 33 سال در موزيك ارتش خدمت كرد تا خود به رهبرى دسته موزيك آن درآمد.
سليمانى از سال 1331 به راديو رفت و با اركستر راديو و بسيارى از اركسترهاى آن اداره آغاز همكارى نمود و در همين ايام علاقمند به نواختن ويولن گرديد و چون از سابق با نواختن اين ساز آشنايى داشت و خط نت را به خوبى در ارتش فراگرفته بود خيلى زود در نواختن اين ساز نيز پيشرفت حاصل كرد و غير از نواختن ترومپت كه ساز اختصاصى او بود، در بسيارى از برنامه ها نيز به نواختن ويولن هم مى پرداخت و با اركسترها همكارى مى كرد.
وى پس از چندى به فرهنگ و هنر رفت و در اركسترهاى مختلف آن اداره همكارى كرد و پس از چندى در جمع هنرمندان اركستر «گلها» قرار گرفت و همكارى كرد. سپس به اركستر سمفونيك تهران براى همكارى دعوت شد كه او به اين دعوت خيلى زود جواب مساعد داد و با آن اركستر شروع به همكارى نمود.
عباسعلى سليمانى در كنسرت هاى مختلفى كه در تهران و بسيارى از شهرستان هاى كشور جهت كمك به مؤسسات خيريه و امور فرهنگى و هنرى برپا مى شد شركت فعال داشت و در سال 1347 نيز همراه عده يى از هنرمندان فرهنگ و هنر جهت اجراى كنسرت به افغانستان و در
كابل به اجراى برنامه هاى موسيقى همراه با ساير هنرمندان ايران پرداخت. وى شاگردان بسيارى را تربيت كرد و هميشه از اجتماعات دورى مى گزيد و تقريبا منزوى بود و از افتخارات او در دوران هنر نوازندگى خود ياد مى كرد كه يكى از نوازندگان سرود «اى ايران» زنده ياد استاد روح اللَّه خالقى بوده است.
عباسعلى سليمانى آهنگ هاى مختلفى ساخت كه در راديو و تلويزيون اجرا و پخش گرديد، وى داراى شش فرزند به نام هاى: پروين، پروانه، پرى، حبيب اللَّه، مجيد و افسانه مى باشد كه همگى از دوستداران و علاقمندان موسيقى مى باشند كه مجيد ارگ و حبيب اللَّه به نواختن ضرب مى پردازد.
از عجايب روزگار، آنكه ضربات صخت و مهلكى كه بر اثر فوت هاى نابهنگام، بر او وارد آورد، ابتدا دختر او پروانه و پس از او مادر و خواهر و همسر و دو برادر خود را به فواصل بسيار كم، يكى پس از ديگرى آن ها را از دست داد كه ديگر نتوانست كمر راست نمايد و هميشه عبوس و غمگين و در حال فكر كردن بود تا عاقبت خود در تاريخ 24 آبان ماه سال 1371 بر اثر سكته قلبى رخت از اين جهانى فانى بربست و به سراى باقى شتافت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(معروف به مرتضى خالدار)، از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1297 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. از دوران كودكى به موسيقى علاقه مند شد و به نواختن ويولن پرداخت. بعد از مدتى به نواختن قره نى پرداخت و به نزد استادى به نام ابوالقاسم خان رفت. سليم فروزان پس از چندى به استخدام موزيك ارتش درآمد و شاگردان زيادى تربيت كرد. وى در سال 1322 ش به راديو رفت و ارسكترهاى مختلف اجرا نمود و در آنجا تك نواز اركستر گلهاى جاويدان بود. او علاوه بر همكارى با راديو، از سال 1336 ش همكارى خود را با وزارت فرهنگ و هنر آن وقت آغاز كرد و در اركسترهاى اين مركز هنرى و فرهنگى شركت جست. سليمى تبار كه نام مستعارش سليم فرزان بود، حدود سى و سه سال فعاليت مستقيم در راديو داشت كه در اين مدت حدود شصت آهنگ ساخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (626/2)، مردان موسيقى (339 -337 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اكبر سليمى تبار فرزند مرحوم محمد نبى به سال 1305 شمسى در تهران متولد شد، پس از تحصيلات ابتدايى به سال 1319 در هنرستان عالى موسيقى ثبت نام كرد و به تحصيل موسيقى پرداخت، در آن زمان مديريت هنرستان با استاد اسماعيل زرين فر و معاون ايشان آقاى بهبهانى بود، در سال 1320 جنگ دوم جهانى و اشغال ايران موجب نابسامانى اوضاع ايران گشت و خواه ناخواه به هنرستان هم سرايت كرد در نتيجه معلمين خارجى هنرستان ايران را ترك گفتند.
سليمى تبار تا پايان سال سوم در آنجا درس خواند و چون مجبور بود كه براى امرار معاش، روزها كار كند، مدت سه سال نيز به صورت شبانه در هنرستان به تحصيل ادامه
داد و از محضر استادانى چون: قريب و افشار استفاده نمود و در ضمن از برادر بزرگ خود سليم فرزان نيز بهره ها گرفت و هنر خود را پربارتر نمود.
سپس وارد دانشسرا مى شود و در سال 1336 در آموزش هنرى وزارت فرهنگ و هنر با سمت هنرآموز سرود و موسيقى استخدام و در مدارس تهران مشغول انجام خدمت مى شود. در خلال اين مدت از دانشسرا فارغ التحصيل شد. وى كه قبلاً با اركسترهاى: برادران معارفى، مجيد وفادار و اميرى نيز همكارى داشته. از سال 1341 به موجب ابلاغ اداره انتشارات و راديو در اركستر گلهاى راديو به عنوان نوازنده قره نى دوم مشغول نوازندگى مى گردد.
در سال 1346 طبق درخواست دانشگاه شيراز به فارس منتقل مى شود و به موجب ابلاغ شماره 4032 -46/12/7 با سمت مسئول موسيقى اداره كل استان فارس در شيراز مشغول خدمت و به موجب ابلاغ 46/12/7 نيز در دانشكده ادبيات دانشگاه شيراز به عنوان مربى نيمه وقت به كار تدريس و تعليم سازهاى بادى مشغول مى گردد. در اواخر سال 1348 به تهران منتقل و همراه خانواده به زادگاه خويش بازمى گردد و همكارى خود را در اركستر گروه كر آموزش هنرى و تدريس در دانشسراى هنر تهران آغاز مى نمايد. در همين سال در شوراى موسيقى فعاليت هاى هنرى وزارت فرهنگ و هنر امتحان مى دهد و پس از قبولى و كسب صلاحيت در اركستر حيدرى مشغول نوازندگى مى گردد، سپس همكارى وى در برنامه هاى هفتگى تلويزيون كه اركستر حيدرى در آن فعاليت داشت ادامه مى يابد. اكبر سليمى تبار مدت ها در اركستر مهرافشان بوده و با اين اركستر همكارى داشته. وى مدت يكسال در دانشسراى هنر زاهدان نيز به تدريس اشتغال يافت.
مدتى هم با اركستر عماد رام، تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بين ايران و كشورهاى خارجى در مسافرتهاى هنرى خارج از كشور همراهى داشته است. وى در ارديبهشت 1358 از وزارت ارشاد اسلامى (فرهنگ و هنر) بازنشسته شد و در حال حاضر در كلاس موسيقى ماندانا و در منزل مشغول تعليم و به هنرجويان مى باشد. وى با نواختن سازهاى بادى مثل قره نى، فلوت، ترومپت، ساكسيفون آشنايى كامل دارد و آنها را نيز تعمير مى نمايد. اكبر سليمى تبار يكى از نوازندگان خوب و با دانش است كه ضمناً اشعار نغز و شيوا نيز بسيار سروده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امير سليمى تبار، يكى ديگر از هنرمندان خوب و با استعداد از خانواده و تبار سليمى تبارها است كه در سال 1309 در تهران بخش چهار كه شامل چهارراه حسن آباد و حوالى آن مى شده ديده به جهان گشود. وى مانند ساير برادران خود به موسيقى علاقه مند بود و اولين بار، تمرين و فن نوازندگى ترومپت را نزد برادر خود على سليمى تبار آغاز كرد سپس در سال 1321 به موزيك لشگر يك رفت و تا سال 1329 دوره ى عالى موزيك ارتش را ديد و با نمره ى عالى فارغ التحصيل گرديد.
در سال 1336 بنا به دعوت عبداللَّه جهان پناه به راديو رفت و در اركستر وى همكارى و به نوازندگى پرداخت، پس از آن در اركستر مجيد وفادار و سپس در اركسترهاى گوناگون راديو همكارى كرد و اين همكارى تا سال 1347 ادامه داشت و از اين سال به بعد بيشتر فعاليت هنرى وى صرف ضبط آهنگ هاى فيلم هاى فارسى شد. از سال 1354 به سازمان پيش آهنگى رفت
و با دسته موزيك آنجا همكارى و سرپرستى آن را به عهده گرفت. وى در اوائل انقلاب اسلامى كه جنگ خانمانسوز بين ايران و عراق شروع شده به خرمشهر، شهر مردان دلير و مقاوم، مشغول خدمت گرديد. پس از آن به كانون پرورش حر واقع در ميدان راه آهن منتقل و به خدمات فرهنگى و هنرى خود ادامه داد و هنوز هم دور از هرگونه تظاهر و سر و صدا مشغول انجام خدمات ذيقيمت هنرى خود مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على سليمى تبار به سال 1299 بخش 4 تهران واقع در حسن آباد تهران متولد شد. از سيزده سالگى بنا به تشويق برادر بزرگ خود سليم فرزان به دسته موزيك ارتش رفت و در لشگر يك نزد استادان آنجا كه آقايان: اسماعيل پورشادى، تقى خان عبدالعلى و مهدى خان ابوالقاسمى بود شروع به فراگيرى علم موسيقى و نت كرد.
على سليمى تبار مدت 6 سال نزد اين استادان در دسته موزيك ارتش كار كرد و كاملاً با نت آشنا گرديد و خود از اين زمان به بعد به تدريس و تربيت هنرجويان پرداخت و با شاگردان وى نيز در اركسترهاى راديو رفته رفته راه يافتند و از هنرمندان خوب و باارزش راديو و تلويزيون گرديدند كه در اينجا ذكر نام ايشان موجب اطاله ى كلام مى گردد. سليمى تبار پس از چندى رهبرى دسته موزيك لشگر را به عهده گرفت و از سال 1327 همكارى خود را با اركستر مجيد وفادار آغاز و پس از آن با اركسترهاى: عبداللَّه جهان پناه، عباس شاپورى و غيره... همكارى كرد. سال 1332 سليمى تبار به سازمان پيش آهنگى كشور دعوت گرديد و وى آهنگ هاى بسيارى
براى كودكان و نوجوانان و سرودهاى جالبى براى دسته هاى مختلف موزيك اين سازمان ساخت و سال هاى متمادى نيز در مدارس كشور سمت معلمى سرود را به عهده داشت و خدمات فرهنگى و هنرى گرانبهايى از اين راه انجام داد. كنسرت هاى متعددى همراه با گروه به نفع مؤسسات خيريه و بيمارستان ها در شهرهاى مختلف كشور و در كنسرتى كه از طرف سازمان جهانى يونسكو برگزار گرديده بود شركت كرد و جمعاً چهل و هشت سال در صحنه فرهنگ و هنر كشور فعالانه شركت داشت و در كارهاى هنرى، ورزشى، آموزشى در سازمان پيش آهنگى معاون اجرائى استاد اسماعيل زرين فر بوده است.
(تو 1299 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران به دنيا آمد. از سيزده سالگى بنا به تشويق برادر بزرگ خود، سليم فرزان، به دسته موزيك ارتش رفت و به مدت شش سال نزد استادان آنجا از قبيل: اسماعيل پور شادى، تقى خان عبدالعلى و مهدى خان ابوالقاسمى شروع به فراگيرى علم موسيقى و نت كرد و كاملا با نت آشنا شد و خود از اين زمان به بعد به تدريس و تربيت هنرجويان پرداخت. سليمى پس از چندى رهبرى دسته ى موزيك لشكر را به عهده گرفت. از سال 1327 ش، همكارى خود را با اركسترهاى: مجيد وفادار، عبداللَّه جهان پناه، عباس شاپورى و غيره شروع كرد. او آهنگ و سرودهاى جالى براى سازمان پيش آهنگى ساخت و كنسرتهاى متعددى همراه با گروه به نفع موسسات خيريه و بيمارستانها در شهرهاى مختلف كشور اجرا كرد و در كنسرتى كه از طرف سازمان جهانى يونسكو برگزار شده بود شركت جست. سليمى تبار حدود چهل و هشت سال در صحنه ى فرهنگ
و هنر كشور فعالانه شركت داشت. وى معاون اجرايى استاد اسماعيل زرين فر در سازمان پيش آهنگى بود.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (118 -117/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، موسيقيدان و نوازنده. از هنرمندان نامى نوازنده سنتور در اواخر دوره ى قاجاريه بود. سماع حضور رموز نوازندگى ضرب و خوانندگى آهنگهاى ضربى و غير اينها را از پدر آموخت و چون از جوانى پاى سنتور آقا محمدصادق خان سرورالملك ضرب مى گرفته و در اين هنر شايستگى داشته، بعيد نيست تربيت شده ى پدر خويش بوده باشد. سماع حضور از درويشان نعمت اللهى بود و ساز را وسيله عبادت مى دانست و با آن به راز و نياز به درگاه معبود مى پرداخت. از شاگردان وى در آموزش ضرب تقى نسقچى باشى، آقا جان دوم و حاجى خان بودند. تنها وارث گنجينه ى هنرى وى در سنتور، حبيب سماعى، فرزند او، بود. البته علاوه بر تربيت فرزندش به خواهر خود، عندليب السلطنه، نيز سنتور تعليم مى داد. سماع حضور در اواخر دوره ى قاجاريه، در زمان سلطنت احمدشاه، درگذشت.[1]
حبيب سنتورى، ملقب به سماع حضور بود. وى فرزند ميرزا غلامحسين مشهور به آقاجان سنتورى بود. سماع حضور، از مردان باايمان و متدين و ورزشكار بود و در تمام دوران عمر به هيچ آلودگى دچار نگرديد و از دراويش نعمت اللهى بود و بيشتر از مواقع، زمانى كه مى خواست سنتور بنوازد، وضو مى گرفت و با حضور قلب شروع به نواختن مى كرد و به قدرى در خود فرومى رفت كه هيچگاه در اين حالت متوجه نمى گرديد كه در اطراف او چه مى گذرد و گويى با خالق خود به راز و نياز مى پرداخت. خدايش
رحمت كند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] ادبستان (س 4، ش 38، ص 29)، استادان موسيقى (59)، تاريخ برگزيدگان (559)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (258)، تاريخ موسيقى (516 -513 /2)، تاريخ هنرهاى ملى (976 -975 /2)، سرگذشت موسيقى (167 -163 /1)، مردان موسيقى (44/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پدر حبيب يكى از معروفترين موسيقيدانهاى دوره ى ناصرالدين شاه بود كه از استادان زبردست زمان به شمار مى رفت و ملقب به «سماع حضور» بود اين استاد بزرگوار از شاگردان «محمد صادق خان رئيس» نوازنده نامى سنتور بود، سماع حضور مردى بود قوى بنيه و ورزشكار كه عمر دراز يافت و پسر خود حبيب را از سن چهار سالگى به موسيقى آشنا كرد. حبيب چهار ساله وقتى پدرش در مجالس سنتور مى زد با دستهاى كوچك خود ضرب مى گرفت و چون نمى توانست تنبك را در بغل گيرد ضرب را روى بالش مى گذارد با اين ترتيب يكى از مهمترين مبانى اوليه موسيقى يعنى وزن را در اوان كودكى به خوبى فراگرفت و اين تشخيص و آشنايى او به وزن، بعدها در ساز او اثر مهم داشت.
حبيب در شش سالگى به خوبى در پاى سنتور سماع حضور ضرب مى گرفت. سپس پدرش او را به نواختن سنتور آشنا كرد و تمام كوشش خود را در تعليم او به كار برد به طورى كه در ده سالگى ساز حبيب كاملاً شنيدنى بود و مورد تحسين استادان فن مانند نايب اسداللَّه نى زن و ميرزا حسينقلى قرار گرفت. حبيب مى گفت وقتى در سن دوازده سالگى ساز خود را با استادان معروف زمان هم كوك مى كرد و مى نواخت مورد شگفتى بود و حتى يكى از نوازندگان مشهور آن عصر روزى
به سماع حضور گفت: «تو دو گرز چوبى به دست اين طفل داده اى كه به مغز من بكوبد و مرا عاجز كند». يكى ديگر از دوستان سماع حضور كه شبى در مجلسى حضور داشته و حبيب خردسال را با پدرش در آن محفل ديده مى گفت: «حبيب كوچك هم با سنتور پدرش ضرب مى گرفت و هم به تنهايى از عهده ى نواختن سنتور برمى آمد و گاهى استادش با مضرابهاى سنتور روى انگشتان كوچك او مى زد و اشتباهاتش را تذكر مى داد كه دل ما به حال بچه ى كوچك مى سوخت ولى كسى را ياراى آن نبود كه پدر صنعتگر را ملامت كند چه سماع حضور مردى بزرگوار و با مقام بود و حتى اگر دوستان نزديك به او تذكرى مى دادند مى گفت: «منظورم تربيت دست و پنجه ى اوست كه يادگار خواهد بود». سماع حضور در اواخر عمر براى كسى ساز نمى زد و تنها براى حضور قلب گاهى در خلوت براى خود مى نواخت و ذكر قلبى مى گفت و حبيب را مخصوصاً براى آن تربيت مى كرد كه ديگر كسى از خود او توقع نوازندگى نداشته باشد و با اين كه كودكان ديگرى داشت تنها حبيب را براى جانشينى خود مستعد تشخيص داده بود و عاقبت همين حبيب خردسال بود كه نام پدر را سالها پس از مرگ او زنده و جاويد كرده. حبيب كوچك علاوه بر موسيقى درس نيز مى خواند و پدرش مخصوصاً علاقه ى زياد به تربيت او داشت چنان كه يكى از آشنايان او مى گفت: «اغلب در مجالس كه پسر را با خود مى آورد مدتى درس و مشق او را روان مى كرد و سپس ضرب را به حبيب مى داد تا با
سنتور او را همراهى كند». حبيب مدت كوتاهى نيز در مدرسه ى موزيك كه به سرپرستى مرحوم سالار معزز اداره مى شد تحصيل موسيقى مى كرد و مختصرى به مقدمات «نت» آشنا شد ولى بعدها از اين اطلاعات براى ثبت آهنگهاى خود به هيچ وجه استفاده ننمود و نه تنها توجهى به اين قسمت نداشت بلكه با خط موسيقى نيز متاركه كرد.
سماع حضور در اواخر عمر با خانواده خود به مشهد رفت و در جوار حضرت رضا (ع) معتكف شد. حبيب نيز در اين مسافرت همراه بود و سنتور او در مشهد شهرت يافت و طولى نكشيد كه لباس نظام علاقه ى حبيب را به خود جلب كرد و به خدمت ارتش درآمد. حبيب عشق فراوانى به پوشيدن لباس نظام داشت و تا پايان عمر با اين كه شهرت او به ساز و موسيقى بود خدمت نظام را ترك نكرد.
حبيب پس از انتقال از مشهد به تهران به راهنمايى دوست هنرمند خود آقاى ابوالحسن صبا آگهى به روزنامه داد و كلاس سنتور افتتاح كرد و علاقمندان را براى فراگرفتن اين ساز دعوت نمود ولى چون اين ساز مهجور مانده بود استقبال زيادى از او نكردند. البته بايد گفت كه اگر برخى هم استقبال كردند وضع تدريس سماعى براى همه كس قابل تحمل نبود و شاگردى مى توانست از او استفاده كند كه خيلى حوصله به خرج بدهد و عاشق اين فن باشد و چون داوطلبان فراگرفتن موسيقى معمولاً پشت كار زيادى ندارند تنها بعدها سه نفر كه علاوه بر جنبه استاد و شاگردى با حبيب دوست شدند توانستند از او استفاده كنند و حبيب هم هميشه اين سه نفر را
شاگرد خود مى دانست. اين سه تن كه عشق مفرطى به فراگرفتن سنتور داشتند تمام ناملايمات را تحمل مى كردند و هرچه حبيب مى خواست آماده مى ساختند شايد پس از چند جلسه مضرابى از استاد خود فراگيرند ولى چون هيچ كدام كار منحصر به فردشان موسيقى نبود و گرفتاريهاى ديگرى نيز داشتند هيچ وقت خود را به نام نوازنده ى سنتور معرفى نكردند، و تنها به صرف عشق و علاقه سنتور مى زدند. حبيب خود هميشه مى گفت: «فقط مهندس قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى و نورعلى برومند شاگردان واقعى من هستند كه حوصله به خرج مى دهند و ابراز علاقه مى نمايند وگرنه ديگران فقط هوس نواختن سنتور دارند و جز مدت كوتاهى با من كار نمى كنند و هنوز چيزى فرانگرفته مجلس درس را ترك مى گويند».
وقتى كه مركز پخش فرستنده ى تهران به كار افتاد، حبيب كه به نام سماعى معرفى شد جزء اولين دسته نوازندگانى بود كه در راديو شروع به نوازندگى كرد. از اين وقت سماعى ديگر نوازنده ى عموم شد و همه او را شناختند و براى ساز او كه ارزش بسيار داشت قدر و قيمت ديگرى قائل شدند و عاشقان موسيقى ملى براى آشنايى با او رغبت بيشترى به خرج دادند و كسى نبود كه ساز او را بشنود و مجذوب نشود.
سماعى مدتها در راديو تهران نوازندگى مى كرد و چون موسيقى راديو را موسيقى كشور اداره مى كرد و هنرمندى سماعى براى آن اداره قابل ترديد نبود و علاقه ى جوانان ديگر كه مشتاق فراگرفتن سنتور بودند به خوبى مشهود بود، اداره ى مزبور درصدد افتاد سماعى را راضى كند كه از مقام افسرى صرفنظر كرده با رتبه ى خود به وزارت فرهنگ منتقل
شود و به سمت هنرآموز سنتور در اداره ى موسيقى مشغول كار شود و كلاسى براى تعليم سنتور زير نظر او تأسيس گردد كه در هفته چند ساعت به اين كار مشغول شود و يادگارى از خود بگذارد. سماعى در بادى امر استقبال شايان كرد و هنوز به وزارت فرهنگ منتقل نشده مدت دو سه ماه مرتباً در كلاس حاضر مى شد و چند شاگرد هم از بين داوطلبان انتخاب كرد و مشغول تعليم آنها شد ولى همين كه مقدمات انتقال فراهم شد و به وزارت فرهنگ منتقل شد پشيمان گرديد و كلاس درس را ترك گفت و به اصرار زياد مجدداً به وزارت جنگ انتقال يافت و نظر به علاقه اى كه به لباس افسرى داشت معلمى موسيقى را مناسب ندانست.
سماعى مردى بود بسيار باذوق و هنردوست. دو صفت ممتاز او ميهمان نوازى و صميميت و خلوص باطن بود. كمتر از ساز كسى تعريف مى كرد و از ميان استادان و موسيقى دانهاى همزمان خود براى شخص ابوالحسن صبا كه از دوستان ممتاز او بود ارزش بسيار قائل بود. سنتور سماعى يعنى مجموعه اى از استعداد و لطف و ذوق و مهارت و تبحر و زيبايى بود. در جشن هزاره ى حكيم ابوالقاسم فردوسى شاعر گرانمايه ى ايران، مستشرقين وقتى نواى سنتور او را در نمايش رستم و سهراب شنيدند بسيار او را تشويق كردند و يكى از آنها كه گويا «هانرى ماسه» بود اظهار داشت: «موسيقى ايرانى همانطور كه منشاء موسيقى مشرق زمين است بايد روزى موجب افتخار ايران باشد و اين همان روزى است كه موسيقى ايرانى جايگزين موسيقى تمام دنيا شود، ايرانى ها به جاى تقليد از موسيقى فرنگى بايد همت
كنند امثال سماعى و ديگر نوازندگان را به جهانيان معرفى كنند و اين نواى جانبخش را به گوش عالميان برسانند».
سماعى در بهمن ماه 1324 در اثر سرماخوردگى مبتلا به ذات الريه شد و به بستر بيمارى افتاد. جديت خانم او كه مدت شش ماه از او پرستارى و در مداواى او هر چه مى توانست دريغ نكرد و كوشش پزشكان بالاخره به جايى نرسيد در نتيجه يك جوان هنرمند بى مانند، يك موسيقيدان زبده ى استاد و يك صنعتگر بى نظير فوق العاده كه از دست و پنجه ى او يك دنيا ذوق و لطف جارى بود و در اواخر شب پنجشنبه بيستم تيرماه 1325 خورشيدى چشم از دنياى فانى بربست و خسارتى جبران ناپذير به عالم موسيقى ايران وارد آورد.
(بخش 1: سماع) حبيب ابن سماع حضور، از استادان موسيقى ونوازنده سنتور (و. 1280- ف. 1325 ه.ش.). وى در سن 12 سالگى سنتور را نيكو مى نواخت و آوازى نازك و مطبوع داشت، و در حين خواندن و نواختن، تلفيقات شيرين و هيجان انگيز در قسمتهاى ضربى ايجاد مى كرد كه مخصوص خود او بود. سماعى به سبب اشتغال به خدمت نظام مدتى از سنتور دورى گزيد و بعدها كه از نظام بيرون آمد، تحولى مخصوص در ذوق موسيقى او آشكار شد و ابتكاراتى بديع نشان مى داد. استاد صبا به سبب همكارى نزديكى كه با سماعى داشت منتخب ابتكارات و اطلاعات سماعى را با تكينك مخصوص او حفظ كرده در كتابى انتشار داده است.
(1325 -1280 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران متولد شد. وى از تربيت يافتگان پدر و استاد منحصر بفرد سنتور بود. پدرش او را از كودكى با موسيقى آشنا كرد. حبيب با اين
مراقبت و پشتكار در نواختن ضرب و سنتور مهارت فراوان پيدا كرد و از زحمات و تعليمات پدر بهره ى كافى برد و تنها استاد درجه اول سنتور در عصر خود شد. حبيب در مشهد و كرمان مدتى در خدمت نظام بود، سپس به تهران برگشت و به اصرار بعضى از دوستان بخصوص صبا، كلاس سنتور تاسيس كرد. از شاگردان وى صبا، نورعلى برومند، قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى بودند. حبيب سه تار نيز مى نواخت و اين ساز از عبداللَّه دادور فراگرفت. پس از تاسيس اداره ى راديو با آن موسسه همكارى داشت. از حبيب چند صفحه باقى مانده كه از همه معروفتر صفحه ى شور و گرايلى است و با خواننده معروف معاصر خود، پروانه، پر كرده است. در جشن هزاره ى حكيم فردوسى نواى سنتور وى مورد توجه مستشرقين قرار گرفت. از خدمات بزرگ او تجديد حيات سنتور بود. توضيح آن كه پس از سماع حضور و على اكبر خان شاهى اين ساز رو به فراموشى مى رفت و نوازندگان آن بسيار اندك بودند. سماعى در اواخر عمر به بستر بيمارى افتاد و پس از مدت كوتاهى درگذشت و در مقبره ى ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] ادبستان (س 4، ش 38، ص 29 -28)، تاريخ برگزيدگان (559)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (259 -258)، تاريخ موسيقى (520 -517/ 2)، سرآمدان فرهنگ (482/ 1)، سرگذشت موسيقى (168 -167/ 1)، مردان موسيقى (305 -301/ 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 556 ق)، فقيه حنفى، مفسر، محدث و واعظ. اهل سمرقند بود. در 542 ق به مكه رفت و در بازگشت مدتى در بغداد ماند.
در سمرقند از دنيا رفت. از آثار وى: «الجامع الكبير» يا «جامع الفتاوى»؛ «الفقه النافع»؛ «بلوغ الارب من تحقيق استعارات العرب»؛ «رياضه الاخلاق»؛ «مصابيح السبل»، در دو مجلد، در فروع فقه حنفى؛ «الملتقط فى الفتاوى الحنفيه» به نام «مال الفتاوى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (23 -22 /8)، ايضاح المكنون (168/2)، كشف الظنون (1921 ،1813 ،1697 ،1580 ،717 ،571 ،565)، معجم المؤلفين (137/12).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(489 -426 ق)، مفسر، محدث و واعظ. در مرو به دنيا آمد. در ابتدا نزد پدرش، كه از پيشگامان مذهب حنفى بود، فقه آموخت تا اين كه فقيهى برجسته شد و از اركان مذهب حنفى به شمار آمد. او از شاگردان ابوغانم كراعى و ابوبكر ترابى و عبدالصمد بن مامون و ابوصالح موذن و ابوعلى شافعى و ابوالقاسم زنجانى بود. پس از سى سال در سفر حج به مذهب شافعى گرايش پيدا كرد و ازين رو پس از مراجعت به وطن مورد طعن و آزار مردم مرو قرار گرفت و كار به كارزار كشيد. اما وى بر مذهب شافعى پاى فشرد و امام شافعيان گشت و موافق آن مذهب تدريس كرد و فتوى داد و تاليفات بسيارى در فقه شافعى از خود بجاى گذاشت. فرزندانش و عمر بن محمد سرخسى و ابونصر محمد كاشانى و محمد سنجى و ابونصر غازى و ابوسعد بن بغدادى از شاگردان وى مى باشند. و از وى روايت كرده اند. او در تفسير، فقيه و اصول و حديث آثارى دارد كه از آن جمله اند: «الاصطلام»، كه شهرتى عالمگير داشت؛ «القواطع»، در اصول فقه؛ «الانتصار»، در حديث، در رد مخالفين؛ «المنهاج اهل/ لاهل السنه»، در رد قدريه؛ «تفسير
القرآن» يا «تفسير السمعانى»؛ «الف حديث عن مائه شيخ»؛ «الرهان»، حاوى هزار مساله از مسائل خلافيه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (244 -243 /8)، ريحانه (76/3)، سير النبلاء (119 -114 /19)، كشف الظنون (1870 ،1357 ،449 ،202 ،173 ،151 ،107)، لغت نامه (ذيل/ منصور)، معجم المؤلفين (20/13)، هديه العارفين (473/2)، وفيات الاعيان (211/3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(562 -506 ق)، مورخ، حافظ، محدث، فقيه، نسابه و مفسر شافعى. در مرو متولد شد. در چهار سالگى پدرش او را در محضر عبدالغفار شيرويى و عبيد قشيرى و سهل سبعى حاضر كرد. او به اشاره ى پدرش از ابومنصور محمد كراعى و محمد دقاق حديث شنيد. هنوز كودك بود كه پدر را از دست داد و عمو و ديگر خويشان كفالت او را بر عهده گرفتند و او را از همان نوجوانى علاقه مند به علم و دانش نمودند. در 530 ق به نيشابور سفر كرد و براى طلب علم و استماع حديث به شرق و غرب و شمال و جنوب عالم سفر كرد و با علما و محدثين بسيارى ملاقات نمود. شمار مشايخ او را بالغ بر چهار هزار تن دانسته اند كه در «سير النبلاء» و ديگر كتب رجال نام شهرهايى كه وى بدان سفر كرده و مشايخ معروفى كه ملاقات كرده، آمده است. از وى تصانيف نيكوى بسيارى بجاى ماند كه از آن جمله اند: «تذييل تاريخ بغداد»، در پانزده مجلد؛ «تاريخ مرو» يا «تاريخ المراوزه»، متجاوز از بيست مجلد؛ «الانساب» حدود هشت مجلد؛ «طراز الذهب فى ادب الطلب»؛ «معجم البلدان»؛ «الاسفار عن الاسفار»؛ «الاملاء و الاستملاء»؛ «التذكره و التبصره»؛ «الدعوات»؛ «سلوه الاحباب و رحمه الاصحاب»؛ «التحبير فى المعجم الكبير»؛
«الامالى»؛ «وفيات المتاخرين» يا «تاريخ الوفاه، للمتاخرين من الرواه»؛ «الادب و استعمال الحسب»؛ «المناسك»؛ «فضل يس»؛ «الرسائل و الوسائل»؛ «تبين معادن المعانى»، در لطائف قرآن كريم.[1]
(ع. منسوب به سمعان، بطنى از تميم) ابوسعيد عبدالكريم بن محمد بن منصور تميمى مروزى شافعى فقيه و مورخ و حافظ حديث (و. 562 ه.ق./ 1113 م.- ف. 562 ه.ق./ 1167 م.). وى به شهرهاى دور سفر و با علما و محدثان ملاقات كرد و از آنان علم آموخت و گروهى نيز از او كسب علم كردند. از اوست: كتاب الانساب، كتاب تذييل تاريخ بغداد، تاريخ مرو، فضائل الصحابة معجم المشايخ، تاريخ الاوفاة للمتأخرين من الرواة الامالى، التحبير فى المعجم الكبير.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (179/4)، ايضاح المكنون (30/2)، ذيل تاريخ بغداد (16/ مقدمه)، روضات الجنات (96 -95 /5)، ريحانه (7/3)، سير النبلاء (465 -456 /20)، كشف الظنون (1737 ،1735 ،1123 ،1108 ،999 ،998 ،902 ،756 ،729 ،374 ،370 ،303 ،288 ،179 ،169 ،162 ،161 ،131 ،86 ،49 ،35)، الكنى و الالقاب (322/2)، لغت نامه (ذيل/ ابوسعد)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (173 -172 /19)، معجم المؤلفين (5 -4 /6)، وفيات الاعيان (379 -378 /1)، هديه العارفين (609 -608 /1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(545/525 -473/465 ق)، شاعر شيعى و عارف. در غزنين متولد شد. در آغاز جوانى شاعرى دربارى و مداح مسعود بن ابراهيم غزنوى و بهرامشاه بن مسعود بود. ولى بعد از سفر خراسان و اقامت چند ساله در آن شهر و ملاقات با مشايخ تصوف در او تغييرى ايجاد شد و كارش به زهد و انزوا و تامل در حقايق عرفانى كشيد بروز شخصيت سنائى از اين
اوان صورت گرفت و در اين دوره است كه او به سرودن قصائد معروف خود در زهد و وعظ و عرفان و ايجاد منظومه هاى مشهور پرداخت. وى در طريقت مريد شيخ ابويوسف يعقوب همدانى بود. مولانا جلال الدين رومى با وجود كمال فضل خود را از متابعان شيخ سنائى مى داند اثر سنائى در تغيير سبك شعر فارسى و ايجاد تنوع و تجدد در آن مسلم است. سنائى يكى از بزرگترين شاعران ايران و معروفترين شاعر تصوف و بنيانگذار اين فن است. وى بعد از بازگشت از سفر مكه، مدتى در بلخ به سر برد و از آن جا به سرخس و مرو و نيشابور رفت و هرجا چندى در سايه ى تعهد و نيكو داشت بزرگان علم و روساى محل بسر مى برد. در آغاز كار كه شاعر مداح بود، روش شاعران دوره اول غزنوى خاصه عنصرى و فرخى را تقليد مى كرد. و در دوره ى دوم كه دوره ى تغيير حال و تكامل معنوى اوست، آثار او پر است از معارف و حقايق عرفانى و حكمى و انديشه هاى دينى و زهد و وعظ و ترك و تمثيلات تعليمى كه با بيانى شيوا و استوار ادا شده است. وى براى اثبات مقاصد خود و اصطلاحات وافر علمى از علوم مختلف زمان كه در همه ى آنها صاحب اطلاع بوده، آراسته است و به همين سبب بسيارى از ابيات او دشوار و محتاج شرح و تفسير شده است. اين روش كه سنائى در پيش گرفت مبدا و تحول بزرگى در شعر فارسى و يكى از علل انصراف شعر از امور ساده و توضيحات عادى و توجه آنان به مسائل مشكلتر و سرودن
قصايد طولانى در زهد، وعظ، حكمت، عرفان و اخلاق شده است. از شعراى معاصر وى: مسعود سعد سلمان، عثمان مختارى، سيد حسن غزنوى، معزى، انورى، سوزنى را مى توان نام برد. او در غزنين درگذشت. از آثار وى: «حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه»؛ «سير العباد»؛ «ديوان» قصايد و غزليات؛ «كارنامه بلخ»؛ «تحريمه القلم»؛ «مكاتيب سنائى». و از آثار منسوب به او: «طريق التحقيق»؛ «عقل نامه»؛ «عشق نامه»؛ «سنائى آباد».[1]
(منسوب به سنا بخش 1) ابوالمجد مجدود بن آدم، شاعر و عارف معروف ايرانى قرن ششم. (و. غزنين اواسط يا اوايل نيمه دوم قر. 5- ف. بين 525 و 545 ه.ق.) او پس از رشد در شاعرى به دستگاه غزنويان راه جست و مسعود بن ابراهيم و بهرام شاه بن مسعود را ياد و مدح كرد، ولى نصيبى نبرد و از ممدوحان رضايتى نيافت و دردناك و مستمند در چنگ آز گرفتار بود تا دست به دامن عرفان زد و از جهان و جهانيان دست شست، چنانكه بهرام شاه از پى اعزاز او خواست تا خواهر خود بدو دهد، نپذيرفت. وى چند سال از دوره جوانى خود را در شهرهاى بلخ و سرخس و هرات و نيشابور گذرانيد و گويا در همان ايام كه در بلخ بود، راه كعبه پيش گرفت. بعد از بازگشت از سفر مكه، شاعر مدتى در بلخ به سر برد و از آنجا به سرخس و مرو و نيشابور رفت و هر جا چندى در سايه تعهد و نيكو داشت بزرگان محل به سر برد تا در حدود سال 518 به غزنين بازگشت. يادگار اين سفر دراز مقدارى از قصايد و اشعار سنائى است كه
در خراسان سروده، و كارنامه بلخ كه درشهر بلخ ساخته. تغيير حال و مجذوب شدن او نيز در اثناى همين سفر رخ داده: وى را شاگرد و پيرو ابويوسف يعقوب همدانى دانسته اند. سنائى پس از بازگشت به غزنين تا پايان حيات در آن شهر به گوشه گيرى و عزلت گذراند. در همين دوره است كه به نظم مثنوى «حديقة الحقيقه» (ه.م.) پرداخت. آرامگاه سنائى در غزنين زيارتگاه است. وى دوستدار آل على بود. سنائى در تغيير سبك شعر فارسى و ايجاد تنوع و تجدد در آن مؤثر بوده است. در آثار او دو سبك مختلف مربوط بدو دوره زندگانى ديده ميشود. در مرحله نخستين سنائى شاعرى دربارى و لهو پيشه بود و براى تحصيل دينار از مدح كس امتناع نداشت. در مرحله دوم شاعر افكار اخلاقى و عرفانى خود را اظهار داشته و سبك حقيقى خويش را بدين وسيله ايجاد كرده است. از آثار اوست: حديقة الحقيقة، طريق التحقيق، سير العباد الى المعاد، كارنامه بلخ.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (572 -544 /2)، اعيان الشيعه (58/9)، با كاروان حله (177 -157)، تاريخ ادبيات در ايران (586 -552 /2)، تاريخ گزيده (736 ،660)، تاريخ نظم و نثر (77 -76)، تازيانه هاى سلوك (58 -9)، تذكره ى روز روشن (371 -369)، جستجو در تصوف (273 -237)، چشمه ى روشن (138 -128)، دايرةالمعارف فارسى (1341 -1340 /1)، الذريعه (119/19 ،472 -471 /9 ،382/6)، روضات الجنات (236/7)، رياض العارفين (196)، ريحانه (87 -79 /3)، سخن و سخنوران (309 -254)، سيرى در شعر فارسى (292 -287)، شخصيتهاى نامى (250 -249)، شعر العجم (166 -155 /1)، كارنامه بزرگان (171 -170)، كشف
الظنون (161)، الكنى و الالقاب (257 -252 /2)، لغت نامه (ذيل/ سنايى)، مؤلفين كتب چاپى (192 -188 /5)، مجالس المومنين (79 -77 /2)، مجالس النفائس (339)، مجمع الفصحا (748 -713 /2)، مرآت الخيال (34 -33)، نتايج الافكار (316 -313)، نفحات الانس (597 -593)، هديه الاحباب (152)، يادداشتهاى قزوينى (153 -152 /5)، يادگار (س 3، ش 5، ص 25 -23)، يغما (س 3، ص 215 -209).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نخستين سنتورنوازى كه در زمان قاجاريه از وى نام برده اند، محمدحسن خان ملقب به سنتورخان بوده است. وى در سال هاى پايانى سلطنت محمدشاه به دربار او راه يافت و پس از محمدشاه در دربار ناصرالدين شاه پسر وى به نوازندگى مشغول و از سنتورنوازان خاص شاه قاجار شد. محمدحسن خان شاگرد خوبى تربيت كرد به نام محمدصادق خان كه كنت دوگوبينوى فرانسوى در كتاب خود به نام وى اشاره كرده است.
(بخش 1: سنتور) محمد حسن استاد موسيقى و سنتورنواز (اواخر قر. 13 ه.). وى معاصر اوايل سلطنت ناصرالدين شاه قاجار و از نوازندگان مخصوص دربار و مردى خوش مشرب و كم سخن بود و محمدصادق خان از شاگردان او بود.
(س سيزدهم ق)، نوازنده. وى قديميترين استاد نوازنده ى سنتور در عصر قاجاريه و از نوازندگان مشهور و بنام دربار محمدشاه و ناصرالدين شاه بود. در تاريخ موسيقى ايران نخستين استاد سنتورى است كه از او نام برده شده است. كنت دوگوبينو نيز در كتاب «سه سال در ايران» از مقام شامخ هنرى وى تجليل كرده است. شهرت عمده سنتورخان در زمان سلطنت محمدشاه بود و شاه به او التفات و عنايت فراوانى داشته است. محمد صادق خان سرورالملك، نوازنده ى معروف دوره ى ناصرى،
از تربيت يافتگان اوست.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (58)، تاريخ موسيقى (507 -506/ 2)، سرگذشت موسيقى (157 -156/ 1)، شرح حال رجال (116 -115/ 5)، مردان موسيقى (43/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن سنتورى از نوازندگان برجسته زمان قاجار و از شاگردان محمدصادق خان بوده كه نبايد با محمدحسن سنتورخان يكى ديگر از شاگردان برجسته محمدصادق خان اشتباه شود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين سنجرى، از موزيسين هاى ممتاز و بزرگ كشور بود. وى از طفوليت به موسيقى علاقه مند بود و براى آشنايى با اين هنر، هميشه دنبال موقعيت مى گشت تا زمانى كه فارغ التحصيل شد. از اين زمان بود كه وى جهت فراگيرى موسيقى و نواختن تار نزد استاد بزرگ مرحوم درويش خان رفت و پس از چندى به كلاس مرحوم مرتضى خان نى داود و سپس نزد استاد اول خود بازگشت.
وى نزد دوستان خود كه با نت آشنايى داشتند خط نت را هم فراگرفت و براى تكميل آن نزد سليمان خان افسر دسته موزيك نظام رفت و در اين مدرسه نواختن پيانو را هم به خوبى آموخت و پس از چندى كه مدرسه ى عالى موسيقى افتتاح شد در آن مدرسه با آقايان موسى خان معروفى و سليمان خان سپانلو و عده اى ديگر در كلاس تار مشغول كار گرديد و در اولين اركستر مدرسه شروع به تمرين كرد.
حسين سنجرى در ضبط صفحات آهنگهاى استاد علينقى وزيرى شركت كرد و خودش هميشه در جستجوى خواننده اى خوش صدا كه از آوايى رسا برخوردار باشد بود و اتفاقاً شبى در منزل يكى از دوستانش با خانمى آشنا شد كه از اين نعمت خدادادى بهره داشت و او خانم روح انگيز بود و سنجرى به تعليم وى همت گمارد و روح انگيز را پس از چندى كه از تمرين و فراگيرى مى گذشت نزد استاد وزيرى برد ولى استاد تأكيد كرد كه با كوشش و ممارست
بيشتر وى را جهت خواندن و يادگيرى گوشه ها و مقام هاى ايرانى آماده سازد و حسين سنجرى پس از زحمات فراوان موفق به اين امر مهم شد و روح انگيز را جهت خواندن آهنگهاى استاد وزيرى آماده ساخت و علاوه بر تصنيف هايى كه روح انگيز خواند و در صفحات متعدد پر شد، سنجرى چند آواز به سبك جديد با وى اجرا نمود كه به صورت صفحه درآمد.
حسين سنجرى در سال 1320 همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در اركستر نوين كه از ابتكارات استاد علينقى وزيرى بود شركت و آهنگ هايى جهت اجرا براى خوانندگان ساخت.
حسين سنجرى دو پسر خود، حشمت و هوشنگ سنجرى را شخصاً در جهت فراگيرى موسيقى تريبت و راهنمايى و سپس آنها را به مدرسه عالى موسيقى گذاشت كه به مدارج عالى رسيدند. سنجرى آهنگ هايى به يادماندنى خوبى ساخت كه از جمله «غم عشق» با شعرى از شاعر بزرگ ايران، سعدى و با صداى استاد غلامحسين بنان به يادگار مانده است.
(س چهاردهم ق)، نوازنده. از دوران طفوليت به موسيقى علاقه مند بود و پس از پايان تحصيلات به مكتب درويش خان رفت و نواختن تار را فراگرفت. مدتى نيز به كلاس مرتضى نى داود رفت و مقدمات خط نت را از سليمان خان، افسر دسته موزيك نظام، آموخت و در اين مدرسه نواختن پيانو را هم بخوبى فراگرفت. پس از چندى به مدرسه ى عالى موسيقى وارد شد و در ضبط صفحات آهنگهايى استاد علينقى وزيرى شركت جست. وى چند آواز به سبك جديد با خانم روح انگيز اجرا نمود كه به صورت صفحه درآمد. سنجرى آهنگهايى به ياد ماندنى ساخته كه از آن جمله: «غم
عشق» با شعرى از سعدى است و با صداى استاد غلامحسين بنان.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (317 ،307 ،236)، تاريخ موسيقى (691/ 2)، سرگذشت موسيقى (444 -443/ 1)، سيماى هنرمندان (156 -151/ 1)، مردان موسيقى (26 -25/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1373 -1294/1296 ش)، موسيقيدان. در تهران متولد شد. از كودكى تحت حمايت پدر به فراگيرى علم موسيقى پرداخت. او نت خوانى را نزد كلنل وزير فراگرفت و بعد از اين كه با فن نواختن تار آشنا شد، اين ساز را كنار گذاشت و ويولن را به عنوان ساز اصلى خود انتخاب كرد و نزد استادان بزرگ ديگرى چون ابوالحسن صبا و روح اللَّه خالقى تمامى رديفهاى موسيقى ايرانى را آموخت. سپس نزد ويليام دانيل و سرژ خوستيف به فراگيرى ويولن پرداخت. وى تحصيلات خود را در زمينه موسيقى و رهبرى اركستر و اپرا ابتدا در هنرستان عالى موسيقى و سپس در اتريش و ايتاليا و هلند ادامه داد. بعد از بازگشت به ايران در سال 1333 ش، رهبرى اركستر سنفونيك تهران به او سپرده شد. حشمت سنجرى علاوه بر اجراهاى كنسرت و اپرا در تهران، در بسيارى از كشورهاى جهان روى سكوى رهبرى اركستر قرار گرفته است. وى بسيارى از آثار آهنگسازان خوب و باارزش كشورمان را كه در زمينه ى بين المللى كار كرده اند، رهبرى و اجرا كرده است. از ساخته هاى سنجرى مى توان از: «رنگارنگ»؛ «سوئيت تابلوهاى ايرانى»؛ «مهرگان»؛ «پوئم سنفونيك»؛ «نيايش» و قطعه ى «به اميد ديدار» را نام برد. از آثار انقلابى او نيز: «فتح خرمشهر» و «جنگ جنگ تا پيروزى» درخور ذكرند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مردان موسيقى (185 -182 /1)، نشر دانش (س 15، ش 2 -1، ص 82).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آهنگساز.
تولد: 1296، تهران.
درگذشت: 14 دى 1373، تهران، بيمارستان جم.
حشمت سنجرى آموزش موسيقى را از چهارده سالگى نزد پدر خويش آغاز كرد. در سال 1309 وارد دارالفنون شد و با اخذ ديپلم ادبى از آنجا فارغ التحصيل گشت. در دوران دبيرستان نزد سرژخوتسيف به فراگيرى ويولن مشغول بود. پس از دوران سربازى، وارد هنرستان ملى موسيقى شد. پس از سه سال، ديپلم خود را از آن هنرستان دريافت نمود، در حالى كه ديگر استاد ويولن در همان هنرستان شده بود . در سال 1320 به اتريش رفت تا تحصيلات خود را در فن رهبرى اركستر تكميل كند.
در سال 1328 توانست با اجراى كنسرتو ويولن لودويگ فون بتهوون ليسانس موسيقى دريافت كند. و از همين سال كار رهبرى را با اركستر هنرجويان هنرستان آغاز نمود. دو سال بعد به رياست هنرستان عالى موسيقى رسيد. در سال 1324 رهبرى اركستر سمفونيك تهران را به عهده گرفت. در سال 1335 اجراهاى مختلفى در شهرهاى متعدد آمريكا داشت. در سال 1336 براى تكميل تحصيلات در رشته ى رهبرى اركستر به وين مسافرت كرد. از اين پس در شهرهاى مختلف اروپا به تحصيل و كسب تجربه پرداخت. در سال 1337 ديپلم رهبرى اركستر از كلاس تابستانى پروفسور هانس اسواروسكى در بروكسل (بلژيك) دريافت كرد. در سال 1338 ديپلم رهبرى اركستر از كلاس تابستانى هيلورسوم (هلند) دريافت كرد. در سال 1339 ديپلم رهبرى اركستر در پروجا (ايتاليا) از كلاس تابستانى فرانكو فرارا دريافت كرد. در سال 1339 توانست ديپلم رهبرى اركستر سمفونيك- اپرا- و آهنگسازى را از
آكادمى رهبرى موسيقى وين دريافت كند. به اين ترتيب توانست رهبرى اركستر هنرستان عالى موسيقى را به عهده بگيرد.
در سال 1351 رهبرى اركستر را به فرهاد مشكوة واگذاشت و به مقام مشاور وزير رسيد و در عين حال سرپرست هنرى تالار رودكى بود. تا سال 1357 به صورت پراكنده چندين اپرا و باله رهبرى كرد و به عنوان رهبر ميهمان كنسرت هاى مختلف با اركستر مجلسى راديو و تلويزيون داد. در سال 1357 بازنشسته شد. در سال 1358 مجددا دعوت به كار شد و به تناوب كنسرت هايى با اركستر سمفونيك تهران اجرا كرد. در سال 1368 بيمار شد و از كار با اركستر كناره گرفت و به آموزش شاگردانش در منزل پرداخت. روز 29 دى 1372 يكى از سالن هاى فرهنگسراى بهمن به نام او نامگذارى شد.
از سنجرى آثار به ياد ماندنى نظير قطعه «نيايش يزدان» بر روى منتخبى از اشعار فردوسى براى اركستر، «افق بيكران»، «رقص دايره» و نيز قطعه «جنگ تا پيروزى» به يادگار مانده است.
كالبد حشمت سنجرى از مقابل تالار وحدت تشييع شد و در قطعه ى 88 (قطعه ى هنرمندان و نويسندگان) در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
حشمت سنجرى به سال 1296 در تهران و در خانواده اى اهل هنر، ديده به جهان گشود، پدرش حسين سنجرى كه خود نواختن «تار» را از استادانى چون، درويش خان، مرتضى خان نى داود و علينقى خان وزيرى به خوبى فراگرفته بود و موسيقى را به طور علمى و عملى مى دانست از سن چهار سالگى فرزند خود حشمت را به فراگيرى علم موسيقى تشويق و وى را زير چتر حمايت و آموزش قرار داد. نت خوانى را حشمت مى دانست كه توسط پدر به
مدرسه موسيقى كلنل وزيرى برده مى شود و در آن مدرسه نام نويسى مى كند. وى پس از دو سال كه از محضر استاد عاليقدر بهره مى برد و فن نواختن تار آشنا مى شود، اين ساز را كنار مى گذارد و ويولن را به عنوان ساز اصلى انتخاب مى كند و نزد استادان بزرگ ديگرى چون: ابوالحسن صبا و روح اللَّه خالقى تمامى رديفهاى موسيقى ايرانى را مى آموزد. پس از چندى به موسيقى كلاسيك علاقمند مى شود و به توصيه ى نصراللَّه مين باشيان مدتى نزد ويليام دانيل و سپس سرژ خوتسيف به فراگيرى ويولن پرداخت. پس از خدمت نظام در سال 1318 براى ادامه ى تحصيل در هنرستان عالى موسيقى ثبت نام كرد و همزمان در اداره كل كشور به كار پرداخت. حشمت سنجرى كلاس ويولن سرژ خوتسيف را در هنرستان به پايان رسانده بود كه عازم اتريش مى شود و در آن ديار، فن رهبرى اركستر و اپرا را در آكادمى موسيقى وين نزد پروفسور هانس اسوارسكى و پروفسور شيسكه و پروفسور داويد. سپس در كشورهاى، هلند و ايتاليا نزد ويلهم و وان اترلو و فرانكوفرارا فرامى گيرد، در سال 1333 رهبرى اركستر سنفونيك تهران به او سپرده شد و پس از دو سال، در سال 1335 وى با استفاده از بورس شش ماه براى مطالعه ى بيشتر در امر موسيقى به آمريكا رفت، وقتى درباره ى تاريخچه و فعاليتهاى اركستر سنفونيك تهران از ايشان توضيح خواستم در پاسخ گفتند، «فكر تشكيل اركستر سنفونيك تهران، مدتها پيش از جنگ جهانى دوم وجود داشت، مثلاً حدود سالهاى 1314 يا 1315 در اين سالها اركسترى به نام «اركستر شهردارى» زير نظر سروان غلامحسين مين باشيان كه تحصيلات عالى موسيقى خود را
در برلن به پايان رسانده بود، مركب از تقريباً 40 نوازنده تشكيل شد كه برخى از آنان، استادان كنسرواتوار تهران بودند. فعاليت اين اركستر با پيش آمدن جنگ جهانى دوم قطع شد اما فكر داشتن اركسترى كامل از ميان نرفت و كمى بعد در دورانى كه سروان مين باشيان به رياست كنسرواتوار تهران (هنرستان عالى موسيقى) گمارده شد، اركسترى به نام «اركستر استادان اداره ى موسيقى كشور» تشكيل گرديد. در اين اركستر عده اى از هنرجويان هنرستان همراه با 11 تن از استادان چكسلواكى كه براى تدريس در هنرستان استخدام شده بودند كار مى كردند. اين اركستر فعاليتهايى داشت و گاه و بى گاه كنسرتهايى مى داد. پس از چندى پرويز محمود كه تحصيلات خود را در بلژيك انجام داده بود با تغيير فرم مختصرى در اين اركستر، اركستر سنفونيك تهران را پايه گذارى كرد. لازم به يادآورى است كه از اين تاريخ من به عنوان نوازنده ى ويولن در اركستر شركت داشتم و تا به حال به خدمت ادامه داده ام. پس از مسافرت پرويز محمود به آمريكا، مدتى روبيك گريگوريان اركستر را رهبرى كرد و بعد از وى نيز مدتى اركستر به ترتيب به وسيله آقايان، روبن سافاريان، مرتضى حنانه، سرژخوستيف و هايموتويبر اتريشى رهبرى شد. در اين فاصله من فرصت پيدا كرده بودم كه چهار سال در اروپا به تحصيل و مطالعه در كار تخصصى خود بپردازم و فن رهبرى اركستر را در آكادمى موسيقى وين نزد هانس اسواروسكى و در هلند و ايتاليا نزد فرانكوفرارا تحصيل نمايم. از سال 1339 يعنى بعد از بازگشت از اروپا رهبرى اركستر سنفونيك تهران و اداره ى امور هنرى آن به عهده ى من محول شد.
از آن تاريخ به بعد سعى گرديد كه عدد كنسرتهاى زيادتر شود. از فرصتهايى كه پيش مى آمد براى اين كه اركستر بتواند با سوليستها و هنرمندان مشهور و گاه طراز اول و مشهور جهانى همكارى نمايد، استفاده كرديم زيرا به اركستر زمان و موقعيت براى تجربه بيشتر داده مى شد. با دعوت رهبران مختلف اركستر از ممالك گوناگون تلاشى به عمل آمد تا نوازندگان اركستر را با تكنيكهاى گوناگون رهبرى و مكتبهاى مختلف اين كار آشنا نمايم و هم اكنون اين اركستر بسيار ترقى كرده و در سطحى آبرومند قرار دارد».
اركستر سنفونيك تهران در سال 1351 تعداد نفراتشان به 79 نفر رسيده بود كه 4 نفر آنان بلغارى و بقيه ايرانى بودند و سال 51 كه فرهاد مشكوة به رهبرى اين اركستر انتخاب شد بنابر خواست وى بسيارى از ايرانيان توسط مشكوة از اركستر اخراج و به جاى آنان از نوازندگان خارجى استفاده و استخدام كرد و تعداد اين اركستر به 85 نفر رسيد كه فقط 23 نفر آنها ايرانى بودند مابقى همه خارجى. پس از پيروزى انقلاب با دعوت مجدد از حشمت سنجرى براى رهبرى اين اركستر، وى دوباره سر و صورتى بداد و آن را به طور آبرومندى اداره كرد.
حشمت سنجرى علاوه بر اجراهاى كنسرت و اپرا در تهران، در بسيارى از كشورهاى جهان مثل، اتحاد جماهير شوروى، ايالات متحده آمريكا، تركيه، هلند، ايتاليا، بلژيك، اتريش، رومانى، لهستانى، بلغارستان، يوگسلاوى روى سكوى رهبرى اركستر قرار گرفته است. حشمت سنجرى، بسيارى از آثار آهنگسازان خوب و با ارزش كشورمان را كه در زمينه ى بين المللى كار كرده اند رهبرى و اجرا كرده كه از آن جمله مى توان، از
اپراى جشن دهقان، زال و رودابه، خسرو و شيرين، دلاور سهند، آتوسا، بيژن و منيژه اثر استاد حسين دهلوى و گلبانگ از مليك اصلانيان، موسيقى براى باله ساخته ى پژمان و غيره... نام برد. از ساخته هاى سنجرى بايد از، «رنگارنگ» در سه قسمت، «سوئيت تابلوهاى ايرانى» در 5 تابلو، قطعه ى «مهرگان»، «پوئم سنفونيك» بر روى تم هاى زورخانه و اشعار شاهنامه ى فردوسى كه در آن براى اولين بار گروه ضرب متشكل از 11 نوازنده به سرپرستى حسين تهرانى براى كر و اركستر، قطعه ى «نيايش» منتخبى از اشعار فردوسى كه براى كر و اركستر نوشته شده، فانفار (دعا) براى بازيهاى آسيايى و سرود «قهرمانان آسيا»، قطعه «به اميد ديدار» كه براى پايان بازيهاى آسيايى ساخته و غيره... بايد نام برد.
حشمت سنجرى با مرسده ى بايگان، دختر فضل اللَّه بايگان، يكى از بنيان گذاران تئاتر ايران ازدواج كرد كه ثمره آن دخترى است مثل پدر و مادرش هنرمند و مطلع از موسيقى. مرسده بايگان كه خود يكى از بازيگران باارزش تئاتر ايران است از سن 5 سالگى در تئاتر، با نمايشنامه «بينوايان» اثر جاودان ويكتور هوگو روى سن آمد و خود در رشته پيانو نيز از هنرستان عالى موسيقى فارغ التحصيل مى باشد هميشه در كنار شوهرش مشاورى بزرگ و خوب بوده و مادرى مهربان و راهنما و هادى براى دختر و پسرش فرشاد سنجرى بود.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. در «شرح شطحيات» شيخ روز بهان بقلى آمده است، كه وى از استادان بايزيد بود و بايزيد خود نيز به اين امر مقر است. سندى از شيوخ شطّاح بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ترجمه ى رساله ى قشيريه (649)،
شرح شطحيات (78 -77)، نفحات الانس (56).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. وى با خواجه عبداللَّه انصارى معاصر بود. مشخصات ديگرى از وى در دست نيست. مى گويند وقتى به آتش رفت و نسوخت و از اين جهت به سوخته مشهور گرديد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (277 /7)، نفحات الانس (344).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 494 ق)، مفسر. از معاصران الب ارسلان و پسرش ملكشاه سلجوقى است. در پاره اى نسخ صاحب عنوان به نيشابور منتسب شده است و به جاى سورآبادى، سوربانى/ سوريانى ذكر شده است. از آثار وى تفسيرى بر «قرآن كريم» به فارسى است، كه آن را در دهه ى 470 ق به تاليف درآورده است. اين تفسير تحت نامهاى «تفسير ابى بكر عتيق» و «تفسير سورآبادى» نيز آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (902/2)، تاريخ گزيده (694)، تاريخ نظم و نثر (117)، سرآمدان فرهنگ (96 -95 /1)، قصص قرآن مجيد برگرفته از تفسير ابوبكر عتيق نيشابورى (مقدمه)، كشف الظنون (449 ،440)، هديه العارفين (651/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از نوازندگان زبردست و تواناى ويولن كه به كليه گوشه هاى موسيقى ايرانى تسلط و وقوف كامل داشت مرحوم محمدقلى سهراب زاده است. اين نوازنده هنرمند به علت آنكه اهل تظاهر و شهرت نبود و در محافل و مجامع عمومى از نواختن ويولن احتراز داشت و به موسيقى تنها از نظر يك هنر دقيق و ظريف مى نگريست متأسفانه گمنام مانده و در كتب و مجلات موسيقى تاكنون ذكرى از وى به ميان نيامده است.
محمدقلى سهراب زاده در سال 1276 شمسى تولد يافت و از همان اوان طفوليت به موسيقى علاقه و اشتياق مفرطى داشت و در فراگيرى و ضبط اصوات و الحان موسيقى و تصانيف متداول زمان داراى گوشى حساس و حافظه اى قوى بود.
در ميان سازها ويولن را بيشتر دوست داشت و بسيار مشتاق و علاقمند به نوازندگى آن بود. او در نوجوانى ويولن را ابتدا پيش خود آموخت بدين طريق كه با استفاده از صفحات موجود و پيدا كردن تنها و پرده هاى آوازها و تصانيف روى ويولن موفق به اجرا و نواختن آنها مى شود و با ادامه اين روش و تمرين و ممارست و پشت كار توانست پس از مدتى نواختن ويولن را نزد خود فراگيرد و بطورى كه خودش مى گفت در ابتداى كار يكى از اين تصانيف «دل هوس سبزه و صحرا ندارد ميل به گل گشت و تماشا ندارد» در مايه «ابوعطا» از عارف بود كه در سال 1329 قمرى آن را سروده است.
در اين هنگام كه در مدرسه سن لوئى به تحصيل اشتغال داشت با مرحوم رضا
محجوبى آشنا و با يكديگر دوست شدند كه دوستى آنها سالهاى متمادى ادامه داشت. موقعى كه نوازندگى ويولن را پيش خود آموخته بود در كنسرتى كه به سرپرستى مرحوم غلامحسين خان درويش در مجلس شوراى ملى به منظور جمع آورى اعانه براى مصرف امور خيريه اجرا مى شد شركت جست و تمرين هاى اعضاى اركستر كه قبل از شروع كنسرت زير نظر درويش خان صورت مى گرفت باعث پيشرفت نوازندگى وى گرديد.
محمدقلى سهراب زاده در مهرماه 1297 شمسى به استخدام وزارت فلاحت و تجارت و فوائد عامه درآمد و در اين وزارتخانه بود كه با مرحوم عنايت اللَّه شيبانى نوازنده تار و سه تار و مرحوم شهباز برمكى نوازنده تار و ويولن آشنا و دوست شد.
محمدقلى سهراب زاده سپس براى تكيمل نوازندگى و تبحر در گوشه ها و رديفهاى موسيقى ايرانى به مدت سه سال نزد حسين خان اسماعيل زاده، يگانه استاد كمانچه به نواختن تمام دستگاهها و رديف هاى موسيقى ايرانى با اهتمام و جديت زياد مشغول شد و در اين مدت كليه رموز و دقايق موسيقى ايرانى را از استاد خود فراگرفت. كلاس موسيقى حسين خان در آن زمان در كوچه روبروى وزارت معارف بود كه استاد با نواختن كمانچه ظرائف و نكات موسيقى را به نوازندگان ويولن تعليم مى داد و سهراب زاده پس از آموختن كليه نكات و گوشه هاى موسيقى ايرانى موفق به تحصيل تصديق نام درجه اول از اين استاد گرديد و هميشه به استاد خود با ديده تكريم و احترام مى نگريست و گاهى كه حسين خان منزل مشاراليه مى رفت بعضى اوقات كه مرحوم رضاقلى ميرزاظلى هم در آنجا حضور داشت محفل موسيقى جالب و دوستانه اى تشكيل مى شد.
سهراب زاده در تمام مدت عمر خود هيچوقت به منظور شهرت و
انتفاع به نواختن ويولن نپرداخت و فقط موسيقى را از جنبه هنرى دوست داشت جز در محفل دوستان صميمى و موسيقى شناس و يا در عالم تنهائى براى خاطر دل خود ويولن مى نواخت.
مشاراليه با مرحوم على محمد صفائى كه داراى خطى زيبا و در ساختن سه تار بى نظير و در نواختن آن استاد مسلم بود بسيار دوست و رفيق صميمى بود و سالهاى متمادى شب و روز با يكديگر مأنوس و معاشر بودند و بخصوص در سالهاى 1302 الى 1306 شمسى هفته اى چند روز مرتباً على محمد صفائى به منزل وى كه در محله سنگلچ بود مى رفت و به نواختن ويولن و سه تار مشغول مى شدند و سهراب زاده بسيار شيفته و دوستدار نوازندگى سه تار وى بود. و همچنين گاهى نيز با مرحوم على محمد فخام بهزادى نوازنده معروف تار كه از دوستان وى بود با يكديگر به نواختن تار و ويولن مى پرداختند.
محمدقلى سهراب زاده به طورى كه ذكر شد به كليه رديف ها و گوشه هاى مهجور موسيقى ايران تسلط كامل داشت و داراى پنجه اى شيرين و سحار بود و هر شنونده را مسحور و مجذوب مى ساخت. صداى ويولن او كاملاً مشخص و صاف بود و هنگام نواختن ويولن كليه حالات حساس و نافذ گوشه هاى موسيقى ايرانى را به خوبى نمايان و آشكار مى ساخت و در اداى پاسخ به خواننده بسيار دقيق بود و اجراى تحريرهاى او را مراعات مى كرد. در موقع نوازندگى از ارتعاشات و مالش هاى افراطى و بى مورد اجتناب داشت و براى هر آواز و گوشه اى ارتعاش و تكيه هاى مخصوص آن را به كار مى برد و در شروع نواختن و درآمد آوازها سليقه خاصى داشت و بخصوص در فرودها و گذر از
گوشه يا نغمه اى به گوشه هاى ديگر كاملاً مسلط بود و همچنين در اجراى آرشه هاى چپ و راست و پرشها و چهارمضراب ها بسيار ورزيده و دقيق بود و به علاوه هنگام نوازندگى بين آرشه و پنجه او هم آهنگى و توافق كامل وجود داشت و بى جهت صداى سيم هاى مجاور شنيده نمى شد و براى نواختن هر آوازى علاوى بر راست كوك و چپ كوك و كوكهائى كه معمول و متداول است كوكهاى مخصوصى بكار مى برد.
محمدقلى سهراب زاده از بدو استخدام در دستگاه دولتى تا هنگام بازنشستگى يعنى مهرماه 1337 شمسى مدت چهل سال بدون وقفه در وزارت راه مشغول خدمت بود كه ابتدا بنام وزارت فلاحت و تجارت و فوائد عامه ناميده مى شد و بعد به اسم طرق و شوارع و بالاخره به وزارت راه تغير نام يافت و فعلاً وزارت راه و ترابرى است. وى در طول سالهاى بازنشستگى خود، گاهى به اصرار دوستان و اقوام در منزل ويولن مى نواخت و اغلب نيز با گوش دادن به موسيقى هائى كه از راديو پخش مى شد اوقات خود را مى گذرانيد.
اين نوازنده هنرمند و توانا كه در طفوليت عاشق موسيقى بود و عمرى را در فراگرفتن و نواختن ويولن و تحقيق و تدقيق در موسيقى و آوازهاى ايرانى سپرى كرد بالاخره در هيجدهم تيرماه 1351 شمسى در منزل مسكونى خود در تهران ديده از جهان فروبست و آرامگاهش در امامزاده عبداللَّه شهر رى مى باشد، روانش شاد.
(1351 -1276 ش)، نوازنده. وى از همان اوان طفوليت به موسيقى علاقه و اشتياق نشان مى داد. در ميان سازها ويولن را بيشتر دوست مى داشت. در نوجوانى ويولن را ابتدا پيش خود آموخت و سپس آموخته هايش را نزد
رضا محجوبى و غلامحسين خان درويش تكميل كرد. او به مدت سه سال نزد حسين خان اسماعيل زاده، يگانه استاد كمانچه، به نواختن تمام دستگاهها و رديفهاى موسيقى ايرانى پرداخت و موفق به گرفتن تصديق درجه اول از اين استاد شد. سهراب زاده در سال 1297 ش به استخدام وزارت فلاحت (كشاورزى) درآمد و در آنجا با عنايت اللَّه شيبانى، نوازنده ى تار و سه تار، و شهباز برمكى آشنا شد. از ديگر كسانى كه وى با آنان همكارى داشت على محمد صفايى و على محمد فخام بهزادى، نوازنده ى تار، را مى توان برشمرد. وى در منزل مسكونى خود در تهران ديده از جهان فروبست و آرامگاهش در امامزاده عبداللَّه شهر رى است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (64 -60/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سال تولد: 1324، مرتبه علمى: استاد، رشته: مهندسى شيمى، دانشكده: مهندسى شيمى، دانشگاه: صنعتى اميركبير
خلاصه شرح حال تخصصى
سوابق تحصيلى:
فارغ التحصيل در رشته مهندسى شيمى با رتبه اول از دانشكده فنى دانشگاه تهران در سال 1347، دكترا در رشته مهندسى شيمى از انگلستان در سال 1351.
مرتبه علمى:
استاديار تمام وقت دانشگاه صنعتى اميركبير در سال 1351، دانشيار دانشگاه صنعتى اميركبير در سال 1356 و ارتقاء به درجه استادى مهندسى شيمى در سال 1363.
زمينه هاى علمى و تحقيقاتى:
فرآيندهاى تخميرى، تهيه مواد مختلف، برنامه ريزى و آينده نگرى، راهنمائى، مشاوره و نظارت بر يك پايان نامه دكترا و 10 پايان نامه كارشناسى ارشد.
تأليفات
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 5
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان خارجى:-
زمينه علمى تأليفات:
ترموديناميك، مهندسى واكنشهاى شيميايى، انتقال جرم و صنايع غذا.
مقالات
تعداد مقالات بزبان فارسى: 14، تعداد مقالات بزبان خارجى: 43
زمينه علمى مقالات:
مدل سازى، واكنشهاى
چند فازى، ترموديناميك و عمليات واحد.
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد اول)
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، صوفى. در مكه زندگى مى كرد و با مشايخ وقت چون سيروانى صحبت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (366 -365)، نفحات الانس (149 -148).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(549- مقتول 587 ق)، حكيم، صوفى، متكلم، اديب، فيلسوف. ملقب به المويد بالملكوت و شيخ اشراق. وى در سهرود از توابع زنجان متولد شد. شهاب الدين يحيى سهروردى را غالبا شيخ اشراق يا المقتول يا شهيد مى نامند. وى اصول فقه را نزد شيخ مجدالدين جيلى استاد فخرالدين محمد رازى در شهر مراغه آموخت و مراتب عاليتر را در اصفهان نزد طاهرالدين قارى به پايان رساند. و چون در بسيارى از موارد با قدما خلاف انديشيده و على الخصوص در اصطلاحات خود از الفاظ و اصطلاحات دينى زرتشتى بسيار استفاده كرده است، متعصبان قوم، او را بالحاد متهم داشته و علماء حلب خون او را مباح شمردند. وى آثار متعدد به زبان فارسى و تازى دارد. وى بزرگترين فيلسوفى است كه حكمت اشراق در آثار و روش فلسفى او به كمال رسيد. وى تنها از افلاطون و پيروان طريقه ى او متاثر نبود بلكه از فلسفه ى متداول در ايران خاصه ى فلسفه ى متمايل به عرفان كه در طريقت زردشت ديده مى شود نيز استفاده كرد، كه همان طريقه ى خسروانى است. وى منطق، بصائر ابن سهلان ساوى ر نزد ظهيرالدين قارى خوانده است. و در سفرى كه به ماردين از بلاد تركيه داشته به زيارت فخرالدين ماردينى از بلاد تركيه داشته به زيارت فخرالدين ماردينى عارف و حكيم رسيده وى به فرمان صلاح الدين ايوبى و به تحريك متعصبين در سن سى و هشت سالگى در حلب به قتل رسيد. از آثار عربى وى: «البارقات
الالهيه»؛ «التلويحات»؛ «التنقيحات»؛ «حكمه الاشراق»؛ «رساله فى اعتقاد الحكما»؛ «طوارق الانوار»؛ «قصه الغربه الغربيه»؛ «لوامع الانوار»؛ «الالواح العماديه»؛ «المقاومات»؛ «المشارع و المطارحات»؛ «اللمحات» يا «اللمحه»؛ «الهيا كل النوريه»؛ «المبداء و المعاد» و غيره. از آثار فارسى او: «آواز پر جبريل»؛ «پرتونامه»؛ ترجمه «رساله الطير» ابن سينا؛ «رساله العشق»؛ «روزى با جماعت صوفيان»؛ «صفير سيمرغ»؛ «عقل سرخ»؛ «لغت موران»؛ «يزدان شناخت».[1]
يحيى بن حبش بن اميرك ملقب به شهاب الدين و شيخ اشراق و شيخ مقتول و شهيد و مكنى به ابوالفتح، حكيم معروف و محيى حكمت اشراق (و. سهرورد 549- مقت. 587 ه.ق.). وى حكمت و اصول فقه را نزد مجدالدين جيلى استاد فخر رازى در مراغه آموخت و در علوم حكمى و فلسفى سرآمد شد و به قوت ذكا وحدت ذهن و نيك انديشى بر بسيارى از امور علمى اطلاع يافت، و چون در بسيارى از موارد خلاف رأى قدما گفته و از حكمت ايرانى و اصطلاحات دين زردشتى استفاده كرده، متعصبان او را با لحاد متهم كردند و علماى حلب خون او را مباج شمردند. صلاح الدين ايوبى فرمانرواى مصر و شام فرمان داد تا او را به قتل رسانند و وى در حبس در سن 38 سالگى خفه شد. سهروردى آثار متعدد به فارسى و عربى دارد. مهمترين آنها از اين قرارند: منطق التحلويحات، كتاب التلويحات، كتاب المقاومات، كتاب المشارع والمطارحات، حكمة الاشراق (ه.م.) رسالة فى اعتقاد الحكماء قصة الغربة الغربية، آواز پر جبرئيل، رسالة العشق، لغت موران، صفير سيمرغ، ترجمه رسلالة الطير ابن سينا، اللمحات، اليهاكل النورية، الالواح العمادية، المبدأ و المعاد، طوارق الانوار، البارقات الالهية، لوامع الانوار، روزى با جماعت صوفيان، عقل سرخ، پرتونامه.
از غالب كتب او نسخ متعدد در دست است و بخش مهمى به طبع رسيده. سهروردى حكمت اشراق (ه.م.) را احياء كرده به كمال رسانيد. فلسفه او التقاطى است و در آن آثارى از اصول عقايد حكماى يونان به خصوص افلاطون و نوافلاطونيان و حكماى قديم ايران (فهلويون) و اصول دين زردشت در آن به خوبى نمايان است. اين فسلفه به حكمت اشراق معروف است و پس از او شارحان وى (شهر زورى و قطب الدين شيرازى) و حكمايى مانند صدرالدين شيرازى و هادى سبزوارى عقايد او را دنبال كردند و به تأييد و توضيح آن پرداختند. سهروردى درباره مشرب عرفانى خود گويد: بيشتر نظرات من فقط زاده فكر نيست. بلكه بر اثر رياضت و راهنمايى ذوق حاصل شده است. پس چون از راه برهان به دست نيامده و از راه عيان حاصل شده به تشكيك مشككى از ميان نمى رود. طريق من طريقى است كه همه سالكان راه حق و امام الحكمه افلاطون پيش گرفته و به يارى ذوق به حل بسيارى از مشكلات توفيق يافته اند. وى قايل به اصالت ماهيت است و وجود را امرى اعتبارى و عقلى مى داند و ماهيت را كه اصل است و همه عالم از آن تشكيل يافته است چهار قسم ذكر مى كنند: زيرا يا نور است يا ظلمت، و هر يك از اين دو يا جوهر است يا عرض. اما نور جوهرى شامل نفوس (يا به تعبير خود او انوار اسفهبدى) و عقول است و مراتبى دارد كه بالاترين آنها نورالانوار است كه آن را به اسامى نور مقدس، نور محيط، نور اعلى، نور اعظم و غيره خوانده است. منشأ
و مبدأ همه نورهاست. نورالانوار كامل است، و وراى آن هيچ چيز ديگر موجود نيست بنابراين نورالانوار در واقع همان روشنى بى پايان است كه در اوستا بدان اشاره رفته و از آن به اهورامزدا تعبير شده است. به عبارت ديگر نورالانوار علة العلل، مبدأ كل و خالق عالم است و همه چيزها از اشراقات او هستند و محتاج بدو. از نورالانوار فقط يك نور مجرد مستقيما پديده آمده است. اين نور نخستين را سهروردى نور اقرب و نور عظيم (بهمن) خوانده است. از نور اقرب يك فلك- كه فلك الافلاك باشد و نور مجرد دوم- حاصل شد، و از اين نور، نور و فلك ديگر به وجود آمد، و به همين ترتيب تا نور نهم و فلك نهم. فلك نهم- كه آخرين فلك است- زمين خاكى را در برگرفته است، و نور مربوط به اين فلك در قلب انسان و مغز سر او پرتو افكن شده و ادراك معقولات را براى وى ميسر ساخته است. اين انوار نه گانه با مصدر و مبدأ كل آنها كه نورالانوار است همان است كه فارابى و ابن سينا عقول عشره خوانده و همه را صادر از فيض الهى دانسته و آخرين آنها را عقل فعال ناميده اند.در نظر سهروردى نور عرضى روشنيهاى محسوس است چون نور آفتاب و ستارگان و آتش. ظلمت جوهرى عبارتست از اجسام، يعنى اشيائى كه قابل اشاره و محل اعراضند و شيخ آنها را برزخ نام داده است. ظلمت عرضى چيزهايى هستند كه بر اجسام عارض توانند شد، چون رنگ و بو و طعم و سبكى و سنگينى و جز آن كه شيخ از آنها به
لفظ «هيئت» نيز تعبير كرده است. سهروردى در كتاب كلمة التصوف گويد: «در ميان ايرانيان گروهى بودند كه به حق رهنمايى مى كردند و حكيمانى دانشمند بودند كه به مجوس شباهتى نداشتند، و بر آن طريق گامزن نبودند، و ما حكمت نوريه شريف آنان را، كه ذوق افلاطون و كسانى كه بيش از او بودند، گواه آن است، در كتاب موسوم به حكمةالاشراق و مانند آن، زنده گردانيديم، و كسى بر من در تدوين مانند آن پيشى نجسته است.» و در حكمة الاشراق نويسد: «... و برين بنا نهاده شده است قاعده اشراق در نور و ظلمت كه طريقه حكماى ايران مانند جاماسب و فرشوشتر و بزرگمهر و حكيمان پيش از او بود.» و در كتاب المشارع و المطارحات آورده: «و اما نور طامس كه به مرگ اصغر مى كشد: آخرين كسانى كه درباره آن در دست آگاهى داده اند، از گروه يونانيان حكيم بزرگوار افلاطون، و از بزرگانى كه در آن پژوهش كرده و نامش در تاريخها به جا مانده هرمس، و در پهلويان «گلشاه» موسوم به «گيومرث» و همچنين از پيروان او افريدون و كيخسرو باشند.»
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (170 -169 /9)، ايضاح المكنون (607 ،503 /2 ،330/1)، تاريخ ادبيات در ايران (997 -996 ،305 -297 /2)، تاريخ فلاسفه (381 -368)، تاريخ فلسفه در اسلام (560 -529 /1)، تاريخ نظم و نثر (110)، تذكره ى روز روشن (444 -443)، ترجمه ى تتمه صوان الحكمه (104 -103)، دايرةالمعارف فارسى (1384/1)، الذريعه (153 -152 /13 ،277/25 ،554/9)، روضات الجنات (197/8)، رياض العارفين (211)، ريحانه (300 -298 /3)، سير النبلاء (211 -207 /21)، فرهنگ سخنوران (519 -518)،
كشف الظنون (1560 ،7197 ،684 ،482 ،361 ،159)، الكنى و الالقاب (326/2)، لسان الميزان (511 -510 /3)، لغت نامه (ذيل/ ابوالفتوح)، مؤلفين كتب چاپى (826 -823 /6)، مجمع الفصحا (819/2)، معجم الادبا (320 -314 /19)، معجم المؤلفين (190 -189 /13)، نفحات الانس (586 -584)، الوافى بالوفيات (323 -318 /2)، وفيات الاعيان (274 -268 /6)، هديه العارفين (521/2)، هفت اقليم (201/3).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(632 -539 ق)، حكيم، صوفى، فقيه شافعى و محدث. ملقب به شيخ الاسلام. در سهرورد زنجان به دنيا آمد. نسبش به ابوبكر صديق مى رسد. وى نزد عمويش ابونجيب سهروردى فقه و وعظ و تصوف آموخت. و در بصره با شيخ ابومحمد بن عبد مصاحب بود. وى به بغداد مسافرت كرد و در آنجا سر سلسله ى عرفا شد. به صحبت عبدالقادر گيلانى رسيد. وى پيشوا و موسس سلسله ى عرفانى سهرورديه بود. كمال الدين اسماعيل اصفهانى و سعدى شيرازى از ارادتمندان وى بودند. وى از كسانى مثل هبه اللَّه بن احمد شبلى، ابن بطى، ابوزرعه مقدسى، معمر بن فاخر و يحيى بن ثابت حديث شنيد. و ابن نقطه، ابن نجار، ظهيرالدين محمود زنجانى و ابواسحاق ابن واسطى از وى روايت نقل كرده اند. وى هر سال به سفر مكه و مدينه مى رفت و بيشتر عمرش را به وعظ اشتغال داشت. شهاب الدين با ابن فارض وابن عربى و نجم الدين دايه ملاقات داشته است. وى در بغداد درگذشت و در ورديه اين شهر به خاك سپرده شد. از آثارش: «عوارف المعارف» كه در سفر مكه نوشته و اسماعيل بن عبد مومن و ظهيرالدين بزغش آن را به فارسى ترجمه كرده اند؛ «رشف النصايح الايمانيه و كشف الفايح اليونانيه؛ رساله ى «السير و الطير»؛ «بهجه الاسرار فى مناقب الغوثيه»؛ «نغبه البيان
فى تفسير القرآن»؛ «جذب القلوب الى مواصله المحبوب»؛ رساله ى «اعلام الهدى و عقيده ارباب التقى»؛ «ديوان» اشعار.[1]
ابوحفص عمر، برادرزاده ابوالنجيب عبدالقاهر سهرودى عارف معروف كه نسبت تعليم او به احمد غزالى مى رسد (ف. 632 ه.ق.) از تأليفات او كتاب «عوارف» «رشف النصائح» «اعلام التقى» و «اعلام الهدى» است. وى مؤسس فرقه سهروديه و مرشد سعدى و اوحدالدين كرمانى است (سهرورديه).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (1192 -1189 /3)، آثار عجم (71 -70)، الاعلام (223/5)، تاريخ ادبيات در ايران (221/2)، تاريخ نظم و نثر (142 -141)، تذكره ى روز روشن (443 -442)، جستجو در تصوف (178 -172)، دايرةالمعارف فارسى (1384/1)، الذريعه (555 -554 ،478 /9)، رياض العارفين (96 -95)، ريحانه (100 -98 /3)، سير النبلاء (378 -373 /22)، طرائق الحقائق (531 ،530 ،490 ،405 ،304 ،291 /2)، فرهنگ سخنوران (518)، كشف الظنون (1965 ،1832 ،1792 ،1723 ،1697 ،1673 ،1517 ،1492 ،1177 ،1161 ،1157 ،905 ،877 ،872 ،451 ،126 ،90 ،50)، الكنى و الالقاب (326 -325 /2)، لغت نامه (ذيل/ سهروردى)، مؤلفين كتب چاپى (635 -634 /4)، مجالس المومنين (72 -70 /2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 632)، مجمع الفصحا (819/2)، معجم المؤلفين (313/7)، معجم البلدان (329/3)، نحفات الانس (474 -473)، وفيات الاعيان (448 -446 /3)، هديه العارفين (786 -785 /1)، هفت اقليم (201 -199 /3)، يادداشتهاى قزوينى (572/3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(563 -490 ق)، فقيه شافعى، صوفى، محدث و مورخ. در سهرورد زنجان به دنيا آمد. در جوانى به بغداد رفت و از علوم رسمى بهره ى بسيار يافت فقه شافعى را از اسعد ميهنى آموخت و كتاب «غريب الحديث» را از ابوعلى بن نبهان شنيد همچنين از
ظاهر شحامى و ابوبكر انصارى نيز حديث شيند. چندى متولى تدريس در نظاميه شد، اما از آن كار نيز منصرف شد و به عزلت و تصوف گرائيد. در اين امر هم از شيخ احمد غزالى ارشاد يافت. در مدت عزلت و مجاهدت از كسب دست خويش مى خورد و چندى نيز سقائى كرد. پس از آن به و عظ پرداخت و شهرت و قبول فوق العاده يافت. مدرسه و رباطى بنا كرد كه وجود او را ملجاء فقراء و درماندگان ساخت و مجالس او را محل توجه عام و خاص. در اواخر عمر به قصد زيارت بيت المقدس به شام رفت، اما به سبب غلبه و تهديد صليبيها موق به زيارت نشد، با اين همه نورالدين زنگى مقدمش را گرامى داشت و او يك چند در دمشق ماند و مجلس وعظ هم برپا كرد. پايان عمرش در بغداد رسيد. از جمله آثارش: «آداب المريدين» كه شروح بسيارى بر آن نوشته شده؛ «شرح اسماء الحسنى»؛ «غريب المصابيح». صاحب «الكامل» نسبت وى را شهرزورى آورده.[1]
(منسوب به سهرورد) ابوالنجيب ضياءالدين عبدالقاهر بن عبداللَّه عارف معروف (و. حدود 409- ف. 563 ه.ق.) از مريدان احمد غزالى (ه.م.) است و مصنفات بسيار بدو نسبت داده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (174/4)، تاريخ ادبيات در ايران (220/2)، تاريخ نظم و نثر (725)، جستجو در تصوف (172 -171)، دايرةالمعارف فارسى (1385 -1384 /1)، الذريعه (29 -28 /1)، ريحانه (283 -282 /7)، سير النبلاء (478 -475 /20)، الكامل (98/9)، كشف الظنون (1101 ،43)، لغت نامه (ذيل/ ابونجيب)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 563)، معجم البلدان (329/3)، معجم المؤلفين (311/5)، نحفات الانس (421 -420)، وفيات
الاعيان (205 -204 /3)، هديه العارفين (607 -606 /1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هفتم ق)، صوفى و نويسنده. وى فرزند شيخ شهاب الدين سهروردى است كه در بغداد متولد شد و در همان شهر تحصيل كرد و به طريقه ى پدر درآمد و بعد از وى رهبرى آن طريقت را به عهده داشت از آثار وى: «زاد المسافر و ادب الحاضر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :جستجو در تصوف (174).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(283/282/273 -203/200 ق)، مفسر و صوفى. در شهر تستر «شوشتر» به دنيا آمد. وى از قران جنيد و از مردان ذوالنون مصرى بود و جامع علوم شريعت و طريقت و حقيقت. سهل نه فقط صوفى زاهد بلكه در عين حال سنى، از هواخواهان طريقه اهل حديث و از مخالفان معتزله به شمار مى رود، عقايد وى در مابحث مربوط به كلام و نقد اقوال معتزله به وسيله ى شاگرد وى ابن سالم بصرى شرح و تقرير شده است. سهل حديث و فقه را از دايى و استاد خويش محمد بن سوار، شاگرد مكتب سفيان ثورى آموخت و در تصوف به مالك بن دينار و معروف بن على منسوب در مكه نيز يك چند به صحبت ذوالنون مصرى رسيد و چندى هم در عبادان به عزلت و خلوت اشتغال جست و سرانجام در بصره در حال نفى و تبعيد وفات يافت. سهل بنيان گذار فرقه سهليه صوفيه است كه بناى آن بر اجتهاد و مجاهده ى نفس است. از آثار وى: «رقائق المحبين»؛ «مواعظ العارفين»؛ «جوابات اهل اليقين»؛ «تفسير القرآن العظيم»؛ «قصص الانبياء»؛ «الغايه لاهل النهايه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (210/3)، تاريخ الاسلام (حوادث 189 -186 /290 -281)، تاريخ گزيده (645)، تذكره الاولياء (268 -251 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (653 ،41
-39)، التفسير و المفسرون (383 -380 /2)، جستجو در تصوف (135 -133)، حليه الاوليا (212 -189 /10)، دايرةالمعارف فارسى (641 -640 /1)، روضات الجنات (93 -91 /4)، ريحانه (261/3)، سير النبلاء (333 -330 /13)، شرح شطحيات (213 -206 ،38)، صفوه الصفوه (279 -278 /4)، طبقات الصوفيه سلمى (211 -206)، طرائق الحقائق (619 ،506 492 ،488 ،477 ،450 ،425 ،406 ،405 ،402 ،401 ،180 ،162)، فهرست ابن نديم، ترجمه (347)، كشف الظنون (1328 ،1193)، كشف المحجوب (176 -175)، لغت نامه (ذيل/ سهل)، معجم البلدان (36/2)، معجم المؤلفين (284/4)، نحفات الانس (67 -66)، الوافى بالوفيات (1617/16)، وفيات الاعيان (430 -429 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 343/342/340 ق)، عالم، عارف، فقيه، و محدث. در مرو متولد شد. به جهت انتساب به جد مادرى خود احمد بن سيار، سيارى خوانده مى شد. وى در علوم شريعت و فنون طريقت بصير و نخستين كسى است كه در مرو سخن از حقيقت گفته است. گويند كه پدرش بسيار مالدار بود، بعد از وفات او قاسم آن همه را به بهاى يك تار گيسوى عنبر بوى حضرت رسالت مى داد، سپس به بركت آن موى مبارك موفق به توبه گرديد و فرقه سياريه از فرق صوفيه نيز منتسب به او مى باشد كه به وسيله خواهرزاده اش عبدالواحد بن على نشر يافت، اساس طريقه وى مبنى بر مساله جمع و تفرقه كه مراد از جمع مشاهده و مراد از تفرقه مجاهدت بوده. سيارى از ابوالموجه و احمد بن عباد حديث شنيد و ابوعبداللَّه الحاكم از وى روايت كرده است. وى در مرو درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره الاولياء (306 -304 /2)، جستجو در تصوف (56 -55)،
حليه الاولياء (381 -380 /10)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (79 -78)، ريحانه (104 -103 /3)، سير النبلاء (501 -500 /15)، شرح شحطيات (40)، طبقات الصوفيه سلمى (447 -440)، طبقات الصوفيه هروى (365 -364)، كشف المحجوب (199 -198)، لغت نامه (ذيل/ ابوالعباس)، نفحات الانس (148 -147).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 830 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به على. وى نواده صفى الدين اردبيلى و از مشايخ طريقه ى صفويه است كه پس از پدر جانشين او شد. خواجه على در پايان زندگى به بيت المقدس رفت و همان جا درگذشت. گويند قبرش در آنجا به مزار سيد على عجم معروف است. خواجه در سرودن غزل توانا بود و «ديوان» غزلياتى داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (793)، حبيب السير (423/4)، دانشمندان آذربايجان (280 -279)، الذريعه (759/9)، ريحانه (107 -106 /3).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 424 / 428 ق)، صوفى. از مشايخ مرو بود كه در آغاز دهقانى مى كرد و زهد مى ورزيد. اگر رواياتى كه به طور پراكنده در باب او نقل كرده اند بپذيريم وى امّى بوده و خواندن و نوشتن نمى دانسته. انصارى او را در رديف متأخرين و مشايخ در كنار دقاق و خرقانى مى آورده پير هرات آرزوى ديدار او را داشته ولى توفيق اين زيارت را نيافته است. وى پسرى داشته به نام ابوالحسن على بن ابى على الاسود. كه هجويرى مى گويد: «پدر را خلفى نيكو بود و اندر روزگار خود يگانه بود به علو همت و صدق فراست».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد (667 ،169 -168)، تذكره الاولياء (6 -5 /1)، طبقات الصوفيه هروى (589 ،372 ،171)، كشف المحجوب (419 -418 ،264 ،209 ،216)، لغت نامه (ذيل/ ابوعلى)، نفحات الانس (800 ،297 -296).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 920 -917 ق)، نحوى و اديب، عارف، شاعر و مفسر. از عارفان و نام آوران عرفان و مشاهير سلسله ى نقشبنديه است. كه در نحو و ادبيات عرب و متون شعرى يگانه ى روزگار خود بود. در حين مسافرت به مكه به دست خوارج كشته شد. از آثار وى: «انبياء نامه»؛ «التائيه»، در نحو معروف است به «نهايه البهجه»، كه آن را شرح كرده به نام «معيار الادب فى شرح نهايه البهجه»؛ «تائيه» در نظم «ايساغوجى» اثيرالدين ابهرى به نام «موزون الميزان»؛ «تفسير قرآن» از اول تا سوره ى يوسف.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (128 -127 /2)، ايضاح المكنون (515/2)، دانشمندان آذربايجان (16)، الذريعه (506/9 ،202 -201 /3)، ريحانه (111 -110 /3)، فرهنگ سخنوران (17)، كشف الظنون (1901 ،267)، معجم المؤلفين
(38/1)، يغما (س 6، ص 154 -152).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد عباس سيد كريمي
محل تولد : قزوين
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد عباس سيد كريمي مشهور به حسيني فررزند سبد افضل در سال 1338 شمسي در خرمدشت (نهاوند)از توابع قزوين ديده به جهان گشودم. بعد از پايان رساندن مقطع ابتدايي در زادگاه خود در سال 1350 شمسي براي تحصيل علوم ديني به حوزه علميّه قم وارد شدم. مقطع سطح و دروس فقه و اصول را در مدّت بيست سال با جديت كامل به پايان بردم. در كنار فقه و اصول به مدت شش سال از فلسفه و كلام نيز بهرمند شدم. علاوه بر دروس متداول حوزوي از اساتيد اخلاق گوناگون به ويژه عارف وارسته حضرت آيت الله بهاء الدين- قدس سره- سالياني چند بهرمند شدم همزمان با تحصيل توفيق تدريس دروس حوزوي به طور پيوسته نصيب اينجانب گرديد كه اين توفيق به مدّت سي سال است ادامه دارد.
در حال حاضر در حوزه علميّه قم مشغول به تدريس فقه در سطوح عالي هستم و نيز از اساتيد تفسير در مركز تخصصي تفسير مي باشم. حاصل تدريس ساليان دراز وجود شاگرد فاضل در مراكز مختلف حوزه علميّه قم و غير آن مي باشد. علاوه بر تدريس در حوزه توفيق تدريس فقه در دانشكده شهيد محلاتي به مدّت هشت سال را داشته ام. بعد از گرفتن توشه سهل از علوم رائج حوزوي علاقه به قرآن موجب شد كه به تفسير قرآن رو بياورم. از اين رو در كنار تدريس فقه به فعّاليتّهاي قرآني اعم از مطالعه كتب تفسيري و
تدريس و تأليف آن روي آوردم كه حاصل آن كتابهاي تفسير و غير آن است .
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسينيه ي گل گوتي
150 سال پيش مرحوم سيدعلي خان ايراني مقيم كلكته، ملكي را در منطقه ي گل تولاي به عنوان حسينيه وقف كرد. اين ملك 500 متر مربع مساحت دارد و داراي 10 مغازه مي باشد. عايدات مغازه ها كه به علت قدمت اشتغال مستأجرين بسيار كم و ارزش سرقفلي پيدا كرده است به هر حال صرف امور خيريه و حسينيه مي شود. متولي فعلي آن محمد عقيل حسين شيعه هندي مي باشد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيداكبر سيدي نيا
محل تولد : سلماس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1353/6/10
زندگينامه علمي
اينجانب در سال 1353 در شهرستان سلماس در خانواده مذهبي متولد شدم و تا تحصيلات دوره متوسطه در رشته رياضي فيزيك در اين شهرستان مشغول به تحصيل بودم. در مهر سال 1370 به منظور كسب معارف عالي اسلامي وارد حوزه علميه تبريز مدرسه وليعصر (عج) شده و تا سال 1374 با پايان سطح يك حوزه علميه وارد حوزه علميه قم شدم. در سال 1378 مدرك سطح دو حوزه علميه را دريافت كردم. سال 1377 در مركز تربيت محقق و نويسنده دفتر تبليغات اسلامي، دوره كارشناسي ارشد علوم قرآن و تفسير را گذرانده و سال 1378 در رشته جامعه شناسي وارد دانشگاه باقرالعلوم (ع) شدم. از سال 1383 نيز عهده دار وظيفه دبير تحريريه و مدير اجرايي مجله علمي پژوهشي اقتصاد اسلامي شده و در كنار تحصيلات به تأليف مقالات و پژوهش ها در زمينه جامعه شناسي ، انسان شناسي، علوم قرآن و تفسير و كلام شدم و مقالاتي از اينجانب در مجلات علمي پژوهشي، همايش ها و مجلات تخصصي به چاپ رسيده است. همچنين از سال 1377 در دروس خارج حوزه
علميه شركت داشته و از محضر حضرات آيات عظام جوادي آملي (دام عزه)، مرحوم صالحي مازندارني (ره)، فاضل گلپايگاني و عابدي اصفهاني فيض برده ام. در كنار دروس خارج از درس پر بركت تفسير علامه آيت الله جوادي آملي (دام عزه) بهره بردم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهرام سير به سال 1304 در شهر سبز و خرم و خاطره انگيز رشت متولد شد، بيش از چهار بهار از سنش نگذشته بود كه همراه پدر و مادر به تهران نقل مكان كرد، پدرش كه كارمند دولت بود بنا به دستور دولت و مأموريت ادارى از اين تاريخ به بعد مقيم تهران گرديد. بهرام تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در مدارس عسجدى و قريب و اقدسيه به پايان رسانيد و در حدود شانزده سالگى بود كه متوجه گرديد از صدايى خوب و خوش برخوردار مى باشد زيرا به ديدن فيلمهاى موزيكال كه مى رفت پيش خود آهنگهاى آن فيلمها را زمزمه مى كرد و همين زمزمه ها رفته رفته پس از تمرينهاى مكرر، مبدل به صدايى رسا و خوش گرديد به طورى كه بچه هاى محل و دوستان مدرسه اش از وى خواهش مى كردند كه براى آنها بخواند و وى بدون هيچ كوتاهى و بى اعتنايى به خواسته ى آنان، برايشان آهنگ آن فيلمها را مى خواند و ايشان را محفوظ مى كرد. شبى بهرام سير در مجلسى دوستانه و فاميلى بنا به درخواست يكى از اعضاء فاميل مى خواند كه شخص هنرمندى به نام حسينى كه يكى از استادان هنرستان عالى موسيقى بود از وى دعوت مى كنند كه براى تعليم و فراگيرى موسيقى علمى به هنرستان به طور خصوصى نزد وى برود و بهرام اين دعوت را مى پذيرد و پس از ثبت
نام، چند سالى به طور مستمع آزاد در هنرستان عالى موسيقى نزد اين استاد، به فراگيرى سلفژ مى پردازد. پس از چندى كه آقاى حسين به خارج مسافرت مى كند، بنا به دعوت شادروان ابوالقاسم اميرى كه سرپرستى اركستر مخصوص برنامه ى شير و خورشيد (هلال احمر) را داشت مدت چهار سال هر هفته از ساعت 10 تا 10/ 30 به طور افتخارى شركت كرد كه وى در اين مدت تجربه هاى فراونى مى اندوزد و در آينده از آن بهره هاى شايانى مى برد و خودش به نيكى فراوان از مرحوم اميرى و زحماتى كه او براى پيشبرد هنر آواز وى متحمل شده ياد مى كند و سپاسگزار است.
بهرام سير، ضمناً در راديو با استادان و هنرمندان ديگرى مثل آقايان: مهدى خالدى، على تجويدى، عباس شاپورى، مهندس همايون خرم، شاپور نياكان، ميثاقيان، هوشنگ شهابى، شاهوردى و عبداللَّه زاده نيز همكارى داشته و وى از همكارى ايشان قدردان و سپاسگزار است. اوج شكوفايى بهرام سير از زمانى آغازيد كه آهنگهاى جاويد و به يادماندنى اين هنرمندان كه حاصل همكارى آنان با وى مى باشد و از جمله: «ابر گريان» از مهدى خالدى، «سوز ساز» از على تجويدى، «صحرا» از مهندس همايون خرم، «مى روى چرا» از شاپور نياكان، «ترا به خدا بيابيا» از عباس شاپورى، «بگو گناهم» از عبداللَّه زاده، «هماى اميد» از اميرى، «افسانه» از شاهوردى و بنا به نظريه ى عده ى زيادى از دوستداران موسيقى ترانه ى زيباى «دريا» كه شعر و ترانه ى آن از هوشنگ شهابى است و يكى از بهترين و خاطره برانگيزترين كارهاى بهرام سير مى باشد.
بهرام سير در دوران فعاليت هنرى خود حدود 65 آهنگ خواند كه بسيارى از آنها در موسيقى ايران، جا
و مكانى دارند و به يادگار مانده اند و هر وقت كه هر شنونده اى آنها را بشنود هيچگاه خاطره اش از ذهن او بيرون نخواهد رفت و علتش آن بود كه صداى سير سبكى نور و خاص خودش را داشت و هيچ مشابه و يا تقليدى كه خودش از ديگرى بكند نداشت و با لرزش و سبك خاصى كه داشت توانست از آهنگهاى زيبايى كه آهنگسازان هنرمند براى وى ساختند، بهره ى كافى ببرد و اين آثار را از خود به جاى گذارد.
بهرام سير، به مدت ده سال، هر ساله در يكى از سينماهاى تهران كنسرت برپا مى كرد و دوستداران خود را از صدايش بهره مند مى ساخت و در كنسرتهاى زيادى كه در تهران و شهرستانها، به خصوص نواحى جنوبى ايران به نفع مؤسسات خيريه و عام المنفعه مى داد شركت داشت. وى تا سال 1340 به طور افتخارى در راديو فعاليتش ادامه داشت ولى چون كارمند يك قسمت حساس بانك ملى ايران بود و مشغله اش اجازه ى تمرينهاى مكرر و مداوم را در هنر موسيقى به وى نمى داد كم كم دست از فعاليتهاى هنرى كشيد. بهرام سير، در دومين فيلم موزيكال ايرانى به نام «مستى عشق» شركت كرد كه آهنگهاى آن از شاپور نياكان بود و با استقبال پرشور مردم روبرو گرديد ولى اين فيلم به واسطه ى ضعفها و نقائص فنى كه در فيلمبردارى و نور و صدا داشت به هنر سير لطمه وارد آورد و درباره ى بازيگرى سير مى گويد: «من خواننده هستم نه بازيگر ولى كارگردان مربوطه در اين فيلم مى خواست با توجه به نقائص و ضعف كارگردانى فيلم خود، علاوه بر خوانندگى، بازى از من بگيرد». بهرام سير، انسانى است
خون گرم، صميمى و دوست داشتنى كه به تمام هنرمندان سراسر جهان به خصوص هنرمندان ايران عشق مى ورزد و نام يك يك ايشان را با احترام به زبان مى آورد و معتقد است هر هنرمند جاى و مقامى مخصوص خودش را دارد و هنرمند با مردم عادى فرق بسيار دارد و همين حساسيت و زودرنجى آنها نمونه ى بارز اين مدعاست، در مورد موسيقى وى مى گويد: «موسيقى به طور كلى مرز و بوم نمى شناسد و آهنگهاى هر كشورى مورد استقبال مردم كشور ديگر قرار مى گيرد و ما اين را با چشم مى بينيم و با گوش از طريق راديو مى شنويم و بايد گفت كه مى شود دنياى موسيقى را به يك گلستانى تشبيه كرد كه در آن گلهاى مختلف و رنگارنگى با عطرهاى دل انگيز گوناگون وجود دارند كه هر شخص بنا بر سليقه و ذوق و برداشت شخصى اش از آن بهره مى گيرند و نمى شود فقط به يك موسيقى و با يك آهنگ اكتفا كرد و موسيقى هم مثل ساير چيزها مرتباً در تغيير و تحول مى باشد».
درباره ى بهرام سير و سبك و سياق خوانندگى وى، امين اللَّه رشيدى، خواننده و ترانه سراى خوب و باارزش چنين مى گويد: «بهرام سير كه از لطافت و جذابيت صداى خاصى برخوردار بود كه منحصر به وجود خودش بود و جنبه ى ارثى نبود، و با صداى ويژه و سبك مخصوص خود، اگر نه در آن حد والا و متعارف نبود ولى از اقبال عامه برخوردار گرديد و مورد توجه مردم و دوستداران موسيقى قرار گرفت و اين مطلب مى رساند كه مردم در هر حال و هر زمان به مصداق: سخن نو آر كه نو را حلاوتى است ديگر-
جويا و خواهان هرچه تازه و نو».
بهرام سير مى گويد: «متأسفم كه عده اى از هنرمندن قديمى راديو به خصوص (سالهاى 1332 الى 1350) داراى تعصباتى بودند كه هنرمندان جديد را قبول نداشتند پس چه بايد كرد؟ مگر نه اين كه دنيا در تحول و دگرگونى است. اين گوى و اين ميدان، موسيقى را نمى شود به طور يكنواخت و در جا زدن باقى گذاشت و آن را محدود كرد و در قلمرو يك گروه خاصى قرار داد، البته نه اين كه هر صدايى را به عنوان موسيقى قبول كنيم. پس بايد تلاش نمود، از ريشه ى موسيقى سنتى برداشتهاى معقول نمود كه مورد پسند عموم مردم بدون در نظر گرفتن علم موسيقى قرار گيرد، علم موسيقى مربوط به گروه خاصى است كه با اين هنر سر و كار دارند، در صورتى كه شناخت يك دستگاه موسيقى نسبت به دستگاهاى ديگر براى مردم عادى شناخته شده نيست و نمى توان از مردم انتظار داشت كه همه ى دستگاهها را بشناسند، ولى بايد به هر حال موسيقى ايرانى را اسانس و چاشنى كليه ى آهنگهاى مختلف و نشأت گرفته از كل موسيقى اصيل قرار داد (به استثناى آهنگهاى تقليد شده از خارج) و بايد هميشه از اين منبع بى انتها الهام گرفته شود و مايه هاى اصلى آهنگسازان قرار گيرد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(؟)، صوفى، به عهد خود از بزرگان و افاضل صوفيه بود و خدمت و بندگى ديگران مى كرد. از احوال او چندان اطلاعى در دست نيست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (210).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، نقاش و صوفى. صاحب «جامع مفيدى» درباره ى وى چنين آورده: «به جودت طبع وحدت ذهن شهرت تمام دارد در بدايت حال چندگاه به كسب زركش اشتغال نموده در آن فن بى مثل گشت و بعد از آن اوقات به دانستن علم سياق مصروف داشته مهارتى به هم رسانيد و در اوايل ايام جوانى روش صوفيه را پيشنهاد همت ساخت و به اصفهان شتافت و دست ارادت به متابعت شيخ المشايخ خراسان شيخ محمدعلى صفوى مشهدى زده در سلك مريدان آن جناب انتظام يافت...».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (235/1)، جامع مفيدى (510/3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اكبر سيفي
محل تولد : بابلسر
شهرت : سيفي مازندراني
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1350 براي شروع تحصيل به حوزه خاتم الانبياء بابل رفته و پس از يك سال به حوزه علميه قم مشرف شدند. ايشان با پشتكار و جديت فراوان دروس مقدماتي و سطح را در طول سه سال به پايان رسانده و با اينكه درگير مسائل سياسي كشور بودند هيچگاه از تعليم و تعلم علوم حوزوي غفلت نورزيده و با جديت و پشتكار بسيار زياد دروس خارج حضرت آيت الله ميرزا هاشم آملي را به نوشته عربي تقرير فرموده و به نظر معظم له مي رساندند و ايشان نيز پس از ملاحظه تقريرات، تشويق و ترغيب فراواني مي نمودند. از سال 1355 تا پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر راهپيمايي هايي كه عليه رژيم پهلوى،در برخي از شهرهاي استان مازنداران برگزار مي شد به رهبري و يا پشتيباني ايشان بود تا جائيكه، نام ايشان در ليست ساواك
و اداره امنيت ملي استان بعنوان اخلالگر و مخرب، ثبت شده و هميشه تحت پيگرد بودند و حتي چندين مرتبه هم مورد حمله مسلحانه نيروهاي ساواك قرار گرفتند. پس از پيروزي انقلاب اسلامى، مانند قبل با جديت فراوان، دروس آيت الله گلپايگاني را به عربي تقرير و هر از چند گاهي جزوات و تقريرات خود را به معظم له ارائه و مورد تشويق و ترغيب ايشان، قرار مي گرفتند. در همان زمان توفيق تدريس لمعه، مكاسب و رسائل و فلسفه را نيز داشتند.
پس از آغاز جنگ تحميلى، حضوري فعال در جبهه هاي حق عليه باطل داشتند و موفق به تدريس يك دوره كلام و معارف اسلامي در جبهه شدند كه مورد استقبال سرداران و فرماندهان سپاه قرار گرفت.ايشان با توجه به اينكه مسئوول تبليغات لشكر 25 كربلاي مازنداران بودند ولي همواره، در طول جنگ نيز، دروس فقه و اصول را رها ننموده و جزء اصلي كارهاي خود را اختصاص به پرداختن عميق به اين علوم مي دادند. در سال 1360 افتخار جانبازي از ناحيه چشم را داشته و هم اكنون يك چشم ايشان، بيناست. پس از چنگ تحميلي نيز، در دروس خارج آيت الله اراكي و پس از آن در جلسات خصوصي فقه آيت الله تبريزي و سيد محمود شاهرودي حاضر شده و خود نيز به تدريس خارج كفايه به زبان عربي مشغول بودند. از سال 1372 در مدرسه فيضيه و گلپايگاني تدريس خارج فقه و اصول را آغاز كرده و تاليفات خود را كه از مجموعه دروس و تحقيقاتشان بود، به مرحله چاپ رسانيدند كه انتشارات جامعه مدرسين و موسسه تنظيم و نشر
آثار امام خميني (ره) به چاپ آنها اقدام نموده و مي نمايند. هم اكنون، ايشان يكي از مدرسين دورس عالي حوزه علميه قم بوده و شاگردانشان نيز اغلب از محققان و مدرسان دروس سطح مي باشند.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
لفطعلى سيلانى به سال 1335 خورشيدى در شاهرود از توابع خلخال ديده به جهان باز كرد. پدر وى كه خود از صدايى خوش برخوردار بود و با رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى آشنايى كامل داشت وى را تحت تعليم خود گرفت و آنچه در توان داشت به فرزند خود آموخت، ولى در سال 1347 براى تحصيل علم موسيقى و كسب فيض از مكاتب مختلف و گوناگون اساتيد موسيقى سنتى به تهران نقل مكان كرد و پس از تعليم نزد چند استاد، در سال 1347 نزد شادروان استاد اسماعيل مهرتاش رفت و تا اواخر عمر استاد از محضر وى بهره ور شد.
لطفعلى سيلانى پس از فوت استاد مهرتاش به مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى رفت و پس از آن به هنرستان موسيقى راه يافت و در كلاس استاد كريم صالح عظمى مشغول تحصيل علم موسيقى گرديد، سپس در برنامه هاى مختلف موسيقى شركت فعال نمود كه اين فعاليت ها همچنان ادامه دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور يونسى سينكى، به سال 1333، در تهران ديده به جهان گشود و هنوز تحصيلات دوره ى ابتدايى خود را تمام نكرده بود كه وارد هنرستان موسيقى ملى مى شود و از اين هنرستان موفق به دريافت ليسانس موسيقى مى گردد. اولين استاد وى آقاى هوشنگ ظريف بود كه از رديفهاى عالى استادان ديگرى چون على اكبرخان شهنازى، محمود كريمى بهره ها مى گيرد، سينكى با علاقه ى شخصى خود ساز «تار» را انتخاب و براى آموختن آن كوشش مى كند و از سال 1356 همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران آغاز و از سال 1360 با تالار وحدت
(رودكى) همكارى مى نمايد و براى شناساندن موسيقى سنتى ايران، همراه با گروه به كشورهاى آلمان غربى، يونان و ژاپن مسافرتهايى كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نادر سينكى به سال 1335 در تهران متولدشد و از همان كودكى به موسيقى علاقمند و به آن روى آورد. وى در كودكى به جاى پرداختن بازى كه معمولا كودكان در اين سن و سال به آن مى پردازند به موسيقى پرداخت و از سال 1346 اين هنر را جدى گرفت و براى فراگيرى سنتور نزد اسماعيل واثقى رفت و پس از چندى به مدت دو سال به كلاس رضا شفيعيان هنرمند ارزنده سنتور رفت و براى اين كه از سبك هاى مختلف معلمين بهره بيشترى بگيرد نزد محمد حيدرى رفت كه حدود 4 سال طول كشيد.
نادر سينكى براى تكميل فراگيرى و دوره عالى نزد استاد فرامرز پايور رفت و از محضر اين استاد گرانقدر بهره مند گرديد و بسيار آموخت. وى از ابتداى انقلاب اسلامى همكارى خود را با صدا و سيما آغاز كرد كه حدود يك سال و نيم ادامه داشت و مدتى اين همكار خود را با صدا و سيما ادامه داد و با اركسترهاى گروه سنتى برنامه هاى مختلف و متنوعى اجرا كرد.
وى همراه هنرمندانى نظير: مجتبى ميرزاده، شهريار فريوسفي، بهمن رجبى و مهدى گل محمدى جهت اجراى برنامه هاى موسيقى سنتى ايرانى به كشور فرانسه مسافرت نمود كه در اكثر شهرهاى اين كشور اروپايى موسيقى سنتى ايران را اجرا نمودند. نادر سينكى هم اكنون به تعليم شاگرد و تدريس موسيقى مشغول مى باشد، اميد هرچه بيشتر موفقيت اين هنرمند را آرزومندم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و
نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند شايسته و ارجمند، عباس شاپورى همان طور كه در شرح حال ايشان در جلد اول اين كتاب آمد به سال 1302 در تهران خيابان صفى عليشاه ديده به جهان باز كرد. وى كه يكى از چهره هاى درخشان موسيقى ايران و هنر سازسازى است، هميشه دور از جنجال و شهرت طلبى زندگى كرد و در حال حاضر هم به همين نحو روزگار مى گذراند. عباس شاپورى كه يكى از قديمى ترين سازندگان ويولن كار دست در كشور مى باشد، در نشستى به پرسش اينجانب درباره نحو و راز و رمز ساخت ويولن، و به قولى اين ساز وحشى رام نشدنى چنين پاسخ داد:
«دوست عزيزم، آقاى نصيرى فر، بايد به عرض برسانم، اين صنعت و هنر ظريف، با اين كه از نظر اينجانب بسيار ارزنده و والاو ارزشمند مى باشد و با وجود علاقه اى كه بنده به اين هنر و صنعت دارم، به دلايلى چند در حاشيه و كنار زندگى ام بود و برعكس تمايلم آن طور كه بايد در كوران آن قرار نداشتم ولى چون تاريخ موسيقى كشور و فرهنگ صوتى آن مطرح است، آنچه كه مربوط به بنده مى باشد به عرض مى رسانم.
«در رابطه با ساختن ويولن و سازگرى، بنده همزمان با شروع يادگيرى نوازندگى ويولن، كار ساختن ساز را شروع نمودم. پدرم صاحب گراند هتل معروف بود و خود با موسيقى آشنايى كامل داشت و سه تار» را به خوبى مى نواخت و در منزلمان هنرمندان و اساتيد بزرگى مثل: حسين هنگ آفرين، ارسلان درگاهى، ارسلان درگاهى، شكرى خان، مرتضى خان محجوبى، استاد عبادى، مهدى غياثى، ابراهيم خان منصورى، حسين ياحقى و ابوالحسن خان صبا و مرحوم طاطائى رفت و آمد داشتند و من در منزل از
نزديك ناظر جلسات ايشان بودم و به ساز نواختن اين مردان بزرگ موسيقى ايران نظاره و گوش فرامى دادم و روز به روز علاقه ام به موسيقى اصيل ايران بيشتر و افزون گرديد.
پدرم، با اين كه خود اهل موسيقى بود، هميشه به من تذكر مى داد كه نبايستى از موسيقى به عنوان شغل استفاده كنى و بايد اين هنر در حاشيه زندگى تو باشد و زمانى كه رسما براى فراگيرى موسيقى نزد حسين خان هنگ آفرين رفتم و بعدها كه به ترتيب ازكلاس هاى استادان: حسين ياحقى، على مستوفى و ابوالحسن صبا استفاده كردم، اين مطلب را به من گوشزد مى نمود. به هر حال در اوايل فراگرى علم موسيقى بودم كه خوب به خاطر دارم در آن زمان، دو نفر در اصفهان ويولن مى ساختند به نام هاى شكرى و محمد پوستى، من يكى از ويولن هاى محمد پوستى را به قيمت دوازده تومان خريدارى كردم، و با آن مشغول تمرين گرديدم، ولى چون نواقصى را در ساختمان اين ويولن مشاهده كردم، تصميم گرفتم كه با ساختن ويولنى اين نواقص را رفع نمايم، لذات زمانى كه نزد استاد صبا درس موسيقى مى گرفتم، آن نواقص و مسائل را با ايشان در ميان نهادم و آن استاد بزرگ و فرزانه به من دستور داد كه ويولن بسازم و هنوز جمله اى را از ايشان به خاطر دارم كه فرمود: «شما خوب است به جاى نوازندگى ساز بسازيد، به خصوص كه چپ دست هم هستيد، البته ساز هم دلتان مى خواهد بزنيد ولى حيف است كه با اين استعداد ويولن نسازيد.» من هم از آن زمان به بعد، توجهم به اين كار جلب شد و اغلب در منزل استاد
صبا به كار ساختن ويولن پرداختم و خود ايشان هم علاقه وافرى به ساختن سه تار و سنتور نيز داشت و در كارگاه كوچك و محقر ايشان روزها در جوار استاد به ساختن ساز مشغول و شب ها در منزل خودمان به تمرين ويولن و فراگيرى آن مى پرداختم. مقدارى هم ابزار سازگرى استاد صبا به بنده اهداء فرمودند كه هنوز هم به عنوان يادگار اين بزرگ مرد موسيقى ايران و استاد ارجمندم چون جان شيرين دوست و گرامى مى دارم.
در سال 1320 بود كه راديو تهران، اعلام نمود كسانى كه با ساز و نوازندگى فعاليت دارند، چنانچه از عهده امتحان لازم برآيند، مى توانند در برنامه هاى راديو شركت نمايند. بنده هم مراجعه كردم و قبول شدم و در ماه دو مرتبه بعدازظهرها به مدت يك ربع ساعت در راديو تكنوازى را شروع كردم، دوستان آن زمان من آقايان: حبيب اله بديعى، مهدى تاكستانى، عزت اله روح پرور، براداران معارفى بودند كه در واقع اولين برخورد هنرى من با آقايان در آن زمان بود. از آن تاريخ در راديو در زمينه آهنگسازى و نوازندگى نيز شروع گرديد و موجب شد كه در زمينه ساختن ويولن فعاليتم كم شود. پس از چندى كه افتخار آشنايى با شادوران روح اله خالقى، استاد اسماعيل زرى فر، خوتسيف و آراكليان را پيدا نمودم كه اين هنرمندان، همگى از مديران هنرستان هاى موسيقى بودند، در ارتباط با ساختن ساز و استفاده از معلومات و تجربيات ايشان بهره هاى فراوان بردم ولى مجددا يادآور شوم كه فعاليت در راديو و آهنگسازى مانع از اين بود كه به طور كامل در كوران سازگرى قرار بگيرم. با اين توصيف به اتفاق آقاى استاد اسماعيل زرين فر در
ميدان بهارستان كوچك نظاميه در آتليه ايشان اقدام به ساختن تعدادى ويولن جهت هنرآموزان هنرستان موسيقى كرديم و پس از ساختن ويولن ها، از مرحوم كلنل وزيرى براى ديدن ويولن ها و آتليه دعوت به عمل آمد و ايشان آتليه و كارهاى انجام شده و ويولن هاى ساخته شده را تأييد كامل قرار دادند و ما بسيار مورد تشويق و تقدير قرار دادند و بنده هم يكى از ويولن هاى كار دست خود را به آقاى خوتسيف هديه كردم كه بسيار مورد و تأييد او نيز قرار گرفت. هنر سازگرى هميشه مورد توجه بنده بوده و هست و اينك نيز اوقات بيكارى خود را به طور كلى در اين رشته صرف نموده و به اين هنر والا و ارزنده سرگرم و عشق مى ورزم.»
عباس شاپورى، از هنرمندان باارزشى است كه خدمات شايان توجهى به موسيقى و فرهنگ صوتى كشور نمود و آهنگ هاى وى هيچگاه از خاطره ها محو نخواهد شد و طى قرن و اعصار و در اعماق تاريخ هميشه جاودانه خواهندماند كه در تاريخ موسيقى ايران زمين براى ابد ثبت گرديده است. هنرمند ارجمند، اكبر سلمى تبار، در وصف استاد عباس شاپورى ابياتى سروده كه به قدر كفايت گوياست:
ع
عبادت بود كوشش اندر هنر
ب
ببين حاصل جهد صاحب هنر
ا
از آهنگهايش دل و روح شاد
س
سرافراز و استاد و فرزانه فر
ش
شريف و نوازنده اى چيره دست
ا
از او مانده جاويد صدها اثر
پ
پژوهنده دانش اندر كمال
و
وزان پنجه بر ساز ريزد گهر
ر
رفيق است و خوش روى و شيرين سخن
ى
يگانه بعلم و بفن و هنر
دوست عزيزم جناب آقاى حبيب اله نصيرى فر
بدوا به سهم خود بايستى از زحمات فراوان و انجام كارهاى بزرگى كه نسبت به نگارش كتاب «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» كه
در اين زمان با نبودن امكانات و مشكلات عديده، فقط با پشتكار و همت بى نظير شما انجام يافته تشكر و قدردانى نمايم و يادآور شوم كه اين اقدام شما نه قابل تشكر و قدردانى، بلكه مورد ستايش مى باشد.
قربانت عباس شاپورى
اگر بپا برخيزد آن شيرين من شورى كند
زاهد پشمينه پوش حاشا كزان دورى كند
من برآنم زهره اندر آسمان آيد برقص
ساز اگر آهنگ را عباس شاپورى كند
عباس شاپورى به سال 1302 در تهران خيابان صفى عليشاه، ديده به جهان باز كرد، پدرش غلامرضا شاپورى كه با اساتيد موسيقى آن زمان، نظير استادان: ابوالحسن صبا، حسين ياحقى، ابراهيم منصورى، حبيب سماعى، احمد عبادى، ارسلان درگاهى و غيره... آشنايى داشت و خودش سه تار را خوب مى نواخت و اين بهره ى نيكويى بود كه از استادش درويش خان برده بود. منزل غلامرضاخان شاپورى، هميشه محفل نشست و برخاست اين بزرگان موسيقى بود و مجالست و انس و الفت با ايشان بود كه در پرورش و رشد فرهنگى، هنرى عباس مؤثر واقع افتاد و وى را كشاند به جرگه ى هنرمندان بزرگ كشور.
عباس شاپورى، دوران طفوليت را در اين محيط پرشور هنرى گذراند و رفته رفته بزرگ و بزرگتر شد تا اين كه به موسيقى علاقمند گرديد و پدرش براى وى ويولنى تهيه مى كند و وى را نزد حسين هنگ آفرين مى فرستد و موسيقى را نزد ايشان به طور علمى شروع مى كند و پس از چندى نزد استادان ديگرى مثل: اسماعيل زرين فر، على مستوفى و حسين ياحقى مى رود و از مكتب آنان كسب معلومات موسيقى مى كند. علاقه ى بيش از حد عباس به موسيقى ايرانى موجب مى گردد كه تا حدودى در دروسش وقفه ايجاد شود، به همين
سبب پدرش ساز وى را مخفى مى كند و مدتى وى را از تمرين و نواختن منع مى كند ولى پس از چندى دوباره وى را كه در فراگيرى موسيقى مسر مى بيند عباس را نزد استاد ابوالحسن صبا براى فراگيرى بيشتر مى فرستد، هم دوره هاى عباس شاپورى در اين كلاس: دكتر جهانشاهى، حبيب اللَّه بديعى، عزت اللَّه روح پرور، محمود ذوالفنون، بهرام ملائكه، محمد بهارلو، محمود تاج بخش، رحمت اللَّه بديعى، على تجويدى، نديمى و محمدعلى نامدارى استاد خط بودند و شاپورى در كلاس استاد به كسب اندوخته هاى بيشترى موفق مى گردد.
عباس شاپورى، علاوه بر موسيقى، به رشته هاى: فيزيك، نقاشى، خوشنويسى و عكاسى علاقه اى بسيار دارد، وى اولين آهنگى را كه مى سازد «نداى اميد» نام داشت و در جشن انجمن دانش آموزان دبيرستان اجرا مى كند كه خاطرات شيرينى هم از اين دوران دارد، دومين آهنگى را كه مى سازد «آه دل» نام داشت كه شعرش از مرحوم مهدى سهيلى بود و توسط استاد حسين قوامى خوانده كه از برنامه ارتش پخش گرديد. عباس شاپورى، كلاسهاى متعددى جهت تعليم علاقمندان به موسيقى سنتى ايران ترتيب داده كه از جمله مى توان از: آكادمى تربيت واقع در خيابان فردوسى و آموزشگاه هاى ديگرى در خيابانهاى اميريه و جمهورى (نادرى) تأسيس كرد.
شاپورى در سال 1321 همكاريش را با راديو آغاز كرد و آهنگ هايى براى خانم روح بخش، حسين قوامى، ناصر مسعودى، جبلى و عده اى ديگر ساخت و اجرا كرد و در همين زمان بود كه در منزل خانم روح بخش با خانمى كه به موسيقى علاقمند بود و مى خواست نزد وى تعليم بگيرد آشنا مى گردد و آن خانم به كلاس وى كه در اين زمان در خيابان اميريه بود نيز مى آمد و ساعتها موسيقى
و تعليم آواز و گوشه ها و رديفها را به وى مى آموخت، مدت زمانى از فراگيرى اين خانم نزد شاپورى نمى گذرد كه منجر به ازدواج آن دو، مى گردد.
مدت هفت سال شاپورى وى را تحت آموزش مستقيم خود قرار مى دهد و حدود يكصد آهنگ براى وى مى سازد و اجرا مى كنند. شاپورى يكى از آهنگسازانى است كه در تركيب نغمات استعداد بى نظير و شگرفى دارد و سبك آهنگسازى او طورى بود كه بيشتر ذوق توده مردم را در نظر مى گرفت و به همين دليل خوانندگان ترانه هاى وى قبل از شروع كار در راديو به شهرت مى رسيدند كه بسيارى از آنها هيچ وقت از خاطره ها محو نمى گردد.
نگارنده وقتى از آقاى شاپورى در مورد همكاريش با خانم پوران سؤال كردم؟ ايشان جواب دادند: «من كلاً، مدت هفت سال با مشاراليه همكارى هنرى داشتم، هفت سال از دوره ى جوانى كه براى هركس مى تواند از شكوفاترين سنين عمر آن شخص به حساب آيد، ولى همكارى بنده و ايشان با ديگران فرق عمده اى دارد كه در اينجا به طور اجمال مجبور به تذكار آن مى باشم؛ ايشان كار خوانندگى را از پشت ميز مدرسه با بنده شروع و تا قبل از آغاز كار در راديو، به اشتهار كامل رسيدند و در ظرف اين مدت تقريباً به طور كلى فقط با اجراى ترانه هاى بنده به شهرت كافى رسيدند ولى ديگران با استفاده از سبك ايشان فرق همكارى بنده با ديگران مى باشد، منتها چاكر چون از اين هفت سال همكارى، داراى خاطرات ناخوش آيندى مى باشم، بيش از اين در مورد ايشان اظهار عقيده نمى كنم. اما در مورد ميزان استعداد و فراگيرى ايشان، بايد بگويم تا كسى در
فراگيرى هر كار هنرى، داراى مايه و استعداد نباشد، مسلماً در آن رشته موفقيتى به دست نخواهد آورد».
مدت همكارى اين دو هنرمند از تاريخ 30/11/16 شروع و تا تاريخ 37/8/7 خاتمه مى يابد.
عباس شاپورى علاوه بر همكارى در برنامه ى گلها رهبر اركستر شماره ى 4 راديو نيز بود. شاپورى چون با آقاى مهندس رضا روحانى كه هنرمندى توانا بود و ويولن را خيلى خوب و استادانه مى نواخت و شاگردانى هم داشت دوست و آشنا بود و همين آشنايى موجب آمد و شد وى به خانه ى روحانى مى گردد و انوشيروان روحانى كه در اين زمان كودك خردسالى بيش نبود و به زحمت پشت «ارگ» مى نشست توسط پدرش به آقاى شاپورى معرفى مى شود تا در برنامه هاى اركسترهاى موسيقى راديو شركت نمايد و وى اولين بار به طور تكنواز در برنامه ى صبح جمعه صبحى شركت مى كند، سپس در اركستر عباس شاپورى شركت و همكارى خود را با اين اركستر شروع مى نمايد.
عباس شاپورى در ساختن سازهاى مختلف ايران نظير: «تار»، «سنتور» مهارت دارد ولى در ساختن «ويولن» اين ساز فرنگى استعدادى فوق العاده دارد به طورى كه استادش آقاى اسماعيل زرين فر مى گويد: «عباس شاپورى علاوه بر قريحه و ذوق آهنگسازى سرشارى كه دارد، در ساختن ويولن نيز مهارت قابل توجهى دارد به طورى كه ويولنهاى ساخت او كوچكترين عيب و نقصى از لحاظ فنى نداشت، خداوند به اين مرد استعداد خاصى عنايت فرموده». عباس شاپورى، كنسرتهاى زيادى به نفع بيماران بيمارستانهاى: مسلولين، تيمارستانهاى شهردارى و در شركت نفت آبادان اجرا كرده و براى شناساندن موسيقى سنتى ايران، مسافرتهايى به چند كشور خارجى از جمله اجراى برنامه هايى در راديو مونيخ ترتيب داد. شاپورى
از ميان آهنگهاى خود به «راز اشك»، «بشنو از نى»، «عشق و حسد»، «خطا رفته»، «گلشن هستى»، «چشمه»، «نيلوفر»، «نگاه»، «چشم سحر»، «رقيب»، «تك درخت»، «ابر و باران»، «افسون»، «سوز دل»، «حلقه ى بازگشته»، «آرزوى ديدار»، «ترانه ى من»، «فداى وفا»، «عشق و شاعرى»، «شادى و اميد»، «قنارى» علاقه اى مخصوص دارد و در سلو نوازى پنجه اى شيرين و سبك مخصوص به خود را دارد زيرا وى برخلاف معمول آرشه را با دست چپ مى كشد و در نوع خود از لحاظ نوازندگى ميان نوازندگان نادر است. شاعر گرانمايه و جدى جواهرى در وصف ساز نواختن وى مى گويد:
نشست بر دل من حال ساز شاپورى
كجاست اهل دلى تا، رهم زمهجورى
شب است و نغمه سازش ز دست چپ يا رب
دل اسير مرا مى كشد به مخمورى
حديث عشق ز آهنگ ساز او بشنيد
نگار نغمه سرا در نواى ماهورى
حيات بخش بود ساز عاشقانه ى او
فغان كه دل نبرد تاب نغمه ى دورى
حباب اشك برخسار يار خيمه زند
اگر بساز نوازد حصار و منصورى
رباب و چنك و دف و نى چو ساحلى خوانند
اسير عشق بود پنجه هاى شاپورى
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز 811 ق، از زنان مطرب. وى از كنيزان امير حاجى سيف الدين بود كه ميرزا خليل سلطان (814 ق) فرزند امير تيمور (807 -771 ق) به وى علاقمند شد و او را به ازدواج خود درآورد. امير تيمور كه از اين امر آگاه شد دستور داد تا شاد ملك را بكشند و ميرزا خليل نيز او را مخفى كرد. پس از مدتى ميرزا خليل شاد ملك را به نزد تيمور برد و تيمور دستور كشتن او را داد اما چون شاد ملك آبستن
بود قرار شد پس از زايمان او را به غلام سياهى دهند ولى مدتى بعد تيمور درگذشت و شاد ملك همچنان در ازدواج ميرزا خليل باقى ماند. ميرزا به اندازه اى به او علاقمند بود كه از وى جدا نمى شد و زمام امور حكومتش را در اختيار او قرار داد و اين بانو عملا فرمان مى راند. به دستور شاد ملك قرار شد كه همه زنان تيمور به ميل خود و يا به زور به ازدواج همراهان ميرزا خليل درآيند. بواسطه همين دستورات و مداخلات بود كه برخى از امرا بر ميرزا خليل نافرمانى كردند، او را گرفته و در بند كردند و گوش و بينى شاد ملك آغا را نيز بريدند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تذكرةالشعرا، 395؛ حبيب السير، 552 / 3؛ لغت نامه دهخدا، ش 64 / 72.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيدضياءالدين شادمان ورزشكار و سياست مدار ايران دوران محمد رضا شاه پهلوي بود.
شادمان در پانزدهم آذر هزار و سيصد و دو شمسي در محله پامنار بدنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه رودكي تهران و تحصيلات متوسطه دبيرستان را در دارالفنون تهران گذراند. پس از پايان تحصيلات در دانشكده حقوق دانشگاه تهران راهي اروپا شد و دوره دكترا دانشكده حقوق دانشگاه سوربن پاريس را به پايان رسانيد. پايان نامه دكترا او در زمينه اتحاديه كارگري در ايران بود.
شادمان قهرمان كشور در رشته هاي واليبال و بسكتبال و عضو تيم ملي بسكتبال ايران و با تيم ايران در بازيهاي بازي هاي المپيك تابستاني 1948 لندن شركت نمود. او بعدها رييس فدراسيونهاي واليبال و بسكتبال كشور، عضو كميته ملي المپيك ايران و معاون نخست وزير و سرپرست سازمان تربيت
بدني ايران بود. دكتر محمد بنايي بنيان گذار پيش آهنگي در ايران و مدرس دانشگاه ورزش در معرفي شادمان چنين گفته است: «ضياء شادمان ورزشكاري قوي، مردي درستكار، وطن پرست به حد اعلي، خوش محضر و دوست داشتني است. ورزش ايران به اين مرد مديون است.»
سيد ضياء الدين شادمان در تيم ملي بسكتبال ايران در المپيك لندن
شادمان استاد انستيتوي علوم بانكي، دوره فوق ليسانس رشته بيمه، و اولين مترجم مقررات بين المللي واليبال و بسكتبال و نويسنده آيين نامه هاي اين ورزش ها بود. او ترجمه هايي در مورد مطالب تاريخي براي نشريات مختلف داشته است. مترجم كتاب به پا خواستگان بود.
او سالها در راديوي ايران مشغول به كار بوده است. او مسيول تهيه و اجراي برنامه روزانه اخبار ورزشي راديو ايران و اولين مفسر و گزارشگر مسابقات ورزشي بطور زنده بوده است. از كارهاي او تهيه برنامه هفتگي «رضا شاه در پيشگاه تاريخ»، تهيه برنامه هفتگي «شهري در دل شهر ما»، تهيه برنامه روزانه «چرا كارفرما نشويم» و عضو هيت 5 نفري انتخاب بهترين برنامه هاي سال راديو ايران بود.
شادمان در زمان عهده داري شهرداري تهران
او بعنوان كارمند وزارت دارايي شروع بكار نمود و سپس معاون سازمان جيره بندي گرديد. از سمتهاي اجرايي او مي توان به موارد زير اشاره نمود.
* عضو هيت مديره و معاون مدير عامل شركت سهامي بيمه ايران
* مدير كل وزارت دارايي
* مدير عامل فروشگاه فردوسي
* نماينده حوزه جيرفت در مجلس شوراي ملي
* نماينده مجلس و عضو هيت رييسه مجلس شوراي ملي كارپرداز اول
*
شهردار تهران: دوران رياست او بر شهرداري تهران را مي توان يكي از پرماجراترين شهردار هاي تهران ناميد. شادمان بسياري از مديران و كاركنان شهرداري را اخراج نمود. حاشيه هاي اين اقدام در نهايت دامن او را گرفت و او مجبور به استعفا از اين سمت شد.
* استاندار استان مركزي
* معاون نخست وزير در امور اجتماعي
* وزير مشاور و معاون نخست وزير در امور پارلماني
* موسس و دبير انجمن تحصيلكرده هاي اروپا
* قائم مقام توليت آستانه مباركه حضرت عبدالعظيم
شادمان پس از انقلاب 1357در تبعيد مي زيست. اما در اين سالها دست از فعاليت برنداشت. او در در طي سال هاي دور از وطن به اشاعه و معرفي فرهنگ و ادب فارسي مي پرداخت. راه اندازي انجمن دوستداران فرهنگ و ادب ايران، انجمن حافظ خواني، و برقراري گردهم آئي هاي متعدد و تورهاي دسته جمعي براي مهاجرين ايراني ساكن در خارج از كشور گوشه اي از فعاليت هاي فرهنگي او در دوران تبعيد او بود. شادمان در 22 اسفند 1387 در مونترال، كانادا در گذشت.
خيابان شادمان تهران به افتخار اين فرد نامگذاري شده بود.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شوقي شالباف
محل تولد : كربلا
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد
زندگينامه علمي
اينجانب در دوران جنگ دفاع مقدس در دانشگاه بغداد ، رشته ادبيات عربي تحصيل مي كردم و به علت فشار بعثيان به شيعه و مومنان بنده به ايران اسلامي مهاجرت كردم(به خاطر اصليه ايراني). و بعد از مشرف شدن در جبهه حق عليه باطل و انتها عمليات جنگ در سال 1369ش به حوزه
علميه قم ملحق شدم و تا كنون ادامه تحصيل دادم. ازسال 1370ش در زمينه تحقيق و مطالعات و بررسي آثار و كتابهاي مذهبى، اجتماعي و فرهنگي مشغول بودم در مراكز تحقيقاتي مختلف از جمله موسسه انتشارات جامعه مدرسين، دارالعلوم القرآن، و در سال 1375 با مركز تحقيقات مجمع تقريب مذاهب اسلامى- قم تاكنون همكاري دارم.
در سال 1380 تاكنون به دفتر تبليغات اسلامي ملحق شدم و در واحد فقه و حقوق و تصحيح متون و ويرايش مشغوليم.ده ها مقالات علمى، فقهى، اصولى، مذهبي و فرهنگي در مجلات مختلف منتشر شد و كتابهاي عربي كه تحقيق بنده است نيز منتشر شد. تاكنون به عنوان سر ويراستار و كارشناس پژوهش مركز مطالعات و تحقيقات علمي مجمع تقريب مذاهب مشغوليم و تاليف كتاب در زمينه جهاني سازي كه دو جلد خواهد شد مشغوليم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين شاه بيك
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
همزمان با دروس كلاسيك دوره دبيرستان ، دروس حوزوي را در مدرسه علميّه اشتهارد آغاز نمودم و با ورود به حوزه علميه قم در سال 1360 در مدرسه حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني و تحت برنامه هاي درسي آن مدرسه قرار گرفتم . همزمان از دروس آزاد حوزه نيز بهره مي جستم و از محضر حضرات : مدرس افغاني ، طالقاني ، حسين بوشهري ، نظري ، وجداني فخر، اشتهاردي ، اعتمادي ، صالحي مازندراني و ستوده دروس سطح حوزه را تلمذ نمودم .
از سال 1367 درس خارج فقه را نزد حضرت آيت الله العظمي ميرزا هاشم آملي آغاز و سپس
از دروس فقه آيات عظام تبريزي و جوادي آملي بهره مند گرديدم . يك دوره خارج اصول حضرت آيت الله تبريزي را طي 11 سال به اتمام رسانده و از سال1375 مجددا دور دوم خارج اصول را در محضر حضرت آيت الله وحيد خراساني تا كنون تلمذ مي نمايم . در كنار اشتغال به دروس اصلي حوزه ، به مدت 10 سال در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت كردم و در بخش فلسفه ، منظومه مرحوم سبزواري را نزد حضرت آيت الله انصاري شيرازي و اسفار را نزد حضرت آيت الله حسن زاده آملي و مباحث عرفان علمي را نزد حضرت آيت الله ممدوحي سپري نمودم .
اما در بعد تعليم علوم اسلامي ، علاوه بر تدريس دروس سطح در حوزه علميّه قم ، از طرف مديّريت حوزه علميّه قم به مدّت دو سالي دروس سطح را در مدرسه علميّه اميرالمؤمنين تدريس نموده و همچنين مباحث فلسفه (بدايه) ، مباني حقوق بشر اسلامي و مباحث كلامي را نيز در مركز آموزش مبلغان خارج كشور با فضلاء غير ايراني داشته ام .
امّا در بعد تحصيلات كلاسيك پس از پايان دوره كارشناسي حقوق قضايي از دانشگاه تهران ، دوره كارشناسي ارشد حقوق عمومي را نيز در اين دانشگاه به اتمام رسانده و رساله اي تحت عنوان مقايسه تطبيقي آزادي عقيده از حقوق اسلام و ايران با اسناد بين المللي حقوق بشر ، تاليف و تحقيق نمودم . در كنار تأليف برخي از موضوعات علوم اسلامي كه هنوز موفق به چاپ آنها نشده ام ، در تأليف 70 عنوان جزوه هاي آموزشي براي مبلغان اعزامي به
خارج از كشور مشاركت داشته و در قالب گروه علمي بخش پژوهش هاي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در تحقيق و تأليف موضوعات مختلف شركت داشتم و همزمان به عنوان استاد راهنما و يا مشاور در تحقيق بيش از 30 پايان نامه فارغ التحصيلان مركز آموزش تخصصي مبلغان خارج از كشور مشاركت نمودم . در ضمن ، دوره هاي مختلف زبان عمومي انگليسي و دوره عالي زبان انگليسي را نيز در مركز مربوطه گذرانده ام .
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا محمدصادق نمازى شيرازى فرزند محمد جواد.
عارف كامل، در اصفهان متولد شده، و چون پدرش از تجار بود، خود نيز سال ها تجارت مى كرده. خدمت حاج محمد كاظم سعادت على شاه رسيده و مجذوب گشته، و پس از فوت او روانه ى گناباد شده، خدمت حاج سلطان محمد رسيده و تجديد عهد نموده، در سال 1297 مأذون به ارشاد شده و فيض على لقب يافته، در اصفهان دستگاه ارشاد گسترده، و با اعيانيت و تجمل از فقيران و مريدان پذيرايى مى نموده است.
در ذى قعده ى 1301 وفات يافته، جنب فيض على شاه اول مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:7
جنسيت:زن
مليت:ايران
672 ق، از زنان زاهد، عابد و نيكوكار. وى دختر فخرالدين احمد، صاحب مزرعه معروف بوده است. جز نوشته زير اطلاع ديگرى از زندگى او در دست نيست:
«هذه روضة الزاهدة العابدة الصالحة شاه خاتون بنت فخرالدين احمد، سنة اثنى و سبعين و ستمائه»
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دانشمندان آذربايجان، 188.
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفه ي شاه سلطان حسين
نويسنده:رسول جعفريان
براي برگزاري مراسم سوگواري امام حسين در كاخ فرح آباد
مقدمه
حركت وقف در دوره ي شاه سلطان حسين صفوي، پرشتاب تر از آنچه در دوره ي سلطنت شاهان پيش از او بود، به پيش رفت؛ چرا كه وي علاقه ي زيادي به وقف داشت و نه تنها خود، كه بسيار از درباريان و نيز آغايان حرم، يعني خواجگان دربارش، به كار وقف مي پرداختند، در دفتر هفتم اين مجموعه، وقف نامه ي نظر آقا را كه يكي از همين خواجگان بود، به چاپ رسانديم. همچنين، وقف نامه ي مدرسه ي سلطان حسينيه را كه از آقا كمال از خواجگان حرم و مسؤول امور مالي دربار شاه سلطان حسين بود، در دفتر نخست ميراث اسلامي ايران به چاپ رسانديم.
در اينجا وقف نامه ي ديگري را ارائه مي كنيم كه پيش از اين در كتاب تاريخچه ي اوقاف اصفهان (1)به چاپ رسيده است؛ اما مع الاسف، به قدري متن چاپ شده پر اشتباه است كه چاره اي جز طبع مجدد آن نديديم؛ به ويژه نسخه اي از آن در كتابخانه ي آيةالله العظمي مرعشي به شماره ي 5458 يافت شد و امكان مقابله ي متن چاپي با نسخه ي مرعشي فراهم گرديد. در مقابله روشن شد كه در اين چند صفحه، افزون بر مواردي كه خوانده نشده و برخي از آنها مانند نام يكي از روستاهاي وقف
شده بسيار اهميت دارد، موارد زيادي به خطا خوانده شده است. در اينجا از ذكر اين خطاها صرف نظر مي كنيم. آنچه مهم است
ارائه ي متني كم غلطتر است كه ما براي ارائه ي آن كوشش خود را كرده ايم. افزون بر متن وقف نامه، ضمن مقدمه اي، شرحي كوتاه درباره ي اين وقف نامه، روستاهاي وقف شده و جهت وقف داريم كه به هيچ كدام از اين نكات، در كتاب ياد شده، پرداخته نشده است.
آنچه شايسته يادآوري است اين است كه اصولا از روي هر وقف نامه اي چندين نسخه با خط خوش نوشته مي شده است. در اين باره، كاتب تلاش مي كرده است تا نسخه ها را دقيقا مانند هم بنگارد. به نظر مي رسد اين نكته درباره ي وقف نامه ي ما نيز صدق كند، زيرا خطاهايي كه در متن چاپي سپنتا راه يافته، به درستي نشان مي دهد كه آن نسخه نيز دقيقا شبيه اين نسخه كتابت شده بوده است. گفتني است كه تاريخ تنظيم اين وقف نامه، 20 محرم سال 1128 هجري است.
روستاهاي وقف شده
اولين مورد وقف سيزده حبه و دو دانگ از يك حبه ي ديگر، از مجموع 72 حبه ي روستاي جشير يا جي شير يا به اصطلاح محلي گشير است. اين محل كه در حاشيه ي زاينده رود در كنار محله ي سليمي، و حاشيه ي بيمارستان چمران قرار گرفته و سه تا چهار كيلومتر از سمت جاده ي مشتاق دوم تا خيابان بزرگمهر فاصله دارد، داراي زمين هايي است كه از رود خانه زاينده رود مشروب شده و همه ي اطراف آن آباد مي باشد. بدين ترتيب، روستاي ياد شده در خاور اصفهان قرار داشته و زاينده رود از جنوب آن مي گذرد.
در تاريخ 1379/4/30 از يكي از اهالي روستا درباره ي وضعيت
ملكي زمين هاي روستا پرسيدم؛ وي گفت: شنيد است كه اين روستا تا پيش از آن كه بخش عمده ي آن به ملكيت برخي از افراد خاندان نجفي درآيد - چهار دانگ آن متعلق به اين افراد بوده - شاهي يعهي خاصه و متعلق به دربار بوده است. اما ايشان از اين كه در گذشته، در آنجا ملك وفقي وجود داشته باشد، آگاهي خاصي نداشت(2) تنها حدس مي زد كه اگر چيزي هم به اين عنوان بوده است، بايد مربوط به گوشه اي از زمين هاي روستا باشد كه به نام
قالي وردي شهرت دارد.
مورد دوم وقف، قريه ي دستجرد مهراداران است كه در فرهنگ جغرافيايي ارتش، از آن با عنوان دستگرد مهرآوران ياد شده است. اين روستا از روستاهاي فلاورجان است و در 32 كيلومتري جنوب غربي شهر اصفهان و در 16 كيلومتري جاده ي آسفالته اصفهان - فلاورجان قرار داشته، زاينده رود از غرب آن مي گذرد (3).
سومين مورد وقف، باغ شمس الدين است كه بنده از محل دقيق فعلي آن آگاهي ندارم. اما از متني كه درباره ي تقسيم آب زاينده رود در دست است، چنين به دست مي آيد كه در نزديكي فخرآباد يكي از روستاهاي منطقه ي لنجان كه در همسايگي دستجرد مهراداران است، قرار دارد. (4)در اين متن آمده است كه: مادي دستجرد - يعني همان دستجرد مورد نظر ما - شش سهم مي شود: دستجرد: سه سهم. نارجان: يك سهم و نيم. فخر آباد: يك سهم، باغ شمس الدين: نيم سهم(5).
جهت وقف
موردي كه براي مصرف اين موقوفات تعيين شده است، در مرحله ي نخست، مانند همه ي وقف نامه ها، سهم متولي و ناظر است كه هر كدام يك عشر از درآمد را خواهند داشت.
متولي شخص شاه و پس از درگذشت وي، شاه بعدي خواهد بود. پيش از آن كه سهم متولي و ناظر داده شود، مي بايست آنچه كه براي بقاي اين موقوفه لازم است، از درآمد آن جدا شده و صرف آبادي آن شود.
پس از آن، به عنوان مصرف اصلي درآمد موقوفه، مي بايست هشت عشر باقي مانده، صرف برپايي مراسم روضه خواني در كاخ فرح آباد شاه سلطان حسين شود. اين روضه خواني مي بايست در شب عاشورا، شب اربعين و شب بيست و يكم ماه رمضان برگزار گردد. بخشي از پول براي روضه خوان و بخش ديگر براي طبخ حليم و پذيرايي از
حاضران است. شاه در اين وقف نامه تصريح كرده است كه حق التوليه را كه او تعلق دارد، در امور خير مصرف كنند.
نياز به توضيح نيست كه اساسا يكي از موارد وقف كه در دوره ي صفوي به آن توجه زيادي وجود داشت، وقف براي روضه خواني بود كه به صورت سنتي پايدار در ايران به ويژه شهر اصفهان درآمد. واقفين، افزون بر توجه به روضه خواني، براي مسافران كربلا نيز موقوفات فراواني را معين مي كردند. يك نمونه از اين قبيل موقوفات، وقف روستاي خاوه از روستاهاي قم و چندين روستاي ديگر در اصفهان، از طرف يك شاهزاده خانم صفوي است (6).
اما كاخ فرح آباد كاخي سست بنياد و از خشت خام بوده است كه شاه سلطان حسين آن را دامنه ي كوه صفه اصفهان ساخته و تابستان ها را در آن سپري مي كرده است. كاخ ياد شده پس از حمله ي افغان ها، به دليل آن كه نخستين منطقه اي بود كه به دست آنان افتاد، در اختيار آنان قرار گرفت و
شاه سلطان حسين، در همانجا نزد محمود افغان رفت. پس ازآمدن افغان ها به شهر و استقرار در كاخ هاي اصفهان، به مرور، فرح آباد رو به ويراني رفت، به طوري كه ويرانه هاي آن تا اواخر دوره ي قاجاريه وجود داشته و پس از آن هم، منطقه ي ياد شده، به پادگان نظامي تبديل شد. به نوشته ي خاتون آبادي در وقايع الاعوام و السنين، شاه سلطان حسين در سال 1123 به فرح آباد رفت و دستور بناي عماراتي را در محل آن باغ داده؛ سپس از اعيان و علما نيز خواست تا هر كدام زميني را در اطراف آن گرفته، عمارتي در آن بسازند (7).
گواهان وقف نامه
طبق معمول، هر وقف نامه، توسط شماري از بزرگان، از علما و كارگزران دولتي، گواهي مي شده است تا موقعيت آن تثبيت شود. شاه وقف نامه را تنظيم كرده و آن را براي افراد مورد نظر فرستاده است تا آن را امضا كنند. در اين وقف نامه، نام اين افراد به چشم مي خورد:
1 - فتحلي خان اعتماد الدوله ي شاه سلطان حسين كه در نهايت به دستور شاه نابينا
شد.(8) به رغم دفاعي برخي از منابع از وي، شاعر مكافات نامه او را متهم كرده است كه شاه را به كاخ فرح آباد مي فرستاد و خود اختيار همه ي امور را دست داشت:
بده اختياري كه كل جهان
مرا بنده باشند از مال و جان
به تعمير باغ فرح روز و شب
به اقبال مشغول شو بي تعب (9).
2 - سيد مرتضي بن سيد علي الحسيني، از چنين شخصي در طبقات اعلام الشيعة قرن دوازدهم در ميان «مرتضي ها» يادي نشده است. (10)به احتمال اين شخص از جمله صدور زمان سلطان حسين بوده است.
3 - محمد باقر
بن سيد حسن حسيني، اين شخص، محمد باقر بن ميرزا حسن - از خاندان خليفه سلطان - صدر خاصه ي شاه سلطان حسين است كه در حدود سال 1148 در گذشته است. (11)مهر وي به عنوان صدر خاصه در گواهي برخي از وقف نامه هاي ديگر شاه سلطان حسين ديده مي شود (12).
4 - محمد حسين بن شاه محمد، وي دومين ملاباشي و آخرين ملاباشي عصر صفوي است. منصب ملاباشي با محمد باقر خاتون آبادي در سال 1122 آغاز شد و پس از درگذشت وي در سال 1127، محمد حسين تبريزي فرزند شاه محمد به اين منصب تعيين گرديد (13).
5 - محمد بن حسن اصفهاني معروف به فاضل هندي. وي يكي از فقهاي برجسته ي دوره ي اخير صفوي و نويسنده ي كتاب ارجمند كشف اللثام است كه بنا به آنچه بر روي سنگ قبر وي آمده، در سال 1137 در گذشته است (14).
متن وقف نامه
هو الواقف علي الضمائر
بسم الله الرحمن الرحيم
نهال بي همال حمدي كه در بساتين فرح آباد صدور مؤمنين نشو و نما يافته، در جنات نعيم مثمر رضوان حضرت منان كريم گردد؛ و رياحين گوناگون شكري كه در گلستان جنت نشان قلوب مقربين، به استشمام فوايح روايح عواطف، مشام جان را فرخندگي و شكفتگي بخشد، شايسته ي حدايق جلال ايزد متعال و كريم بي مثال، واقف آشكار و نهان و باسط كون و مكان است جل جلاله و عم نواله كه بوستان آراي قدرت كامله اش در گلستان كاينات، اقسام مخلوقات را، هر يك به رنگي آراسته و جلوه گر ساخته تا مظهر ازهار فوايد و مثمر اثمار عوايد شوند. فحمد الله ثم حمدا لله.
و گلدسته هاي صلوات بلانهايات كه از فيض رنگ و بو، ديده و
مشام انام را صاحب نصيب و كامل نصاب، و ميوه هاي نورس تسليمات كه از شهد آبدار كام مرام(15)خواص و عوام را لذت ياب سازند، تحفه ي بارگاه رسول لازم الاتباعي است كه هركس ساز مصباح هدايت او اقبتاس نور معرفت نمود، پرتو عنايت ازل، چون خورشيد و ماه بر ساحت احوال او تافت؛ و هر كه مزرع دل و بستان جان را وقف اطاعت و انقياد امر و نهيش نمود، ملخ خسران ون كرم زيان به فضاي مزروعات و عرصه ي مغروساتش راه نيافته؛ اعني سيد انبياء و مظهر الطاف بي منتها فاتحه ي كتاب ايجاد، حضرت عزت و جلالت خاتمه ي رساله ي نبوت و رسالت؛ و بر آل و عترت او كه به طهارت ازلي مخصوص و در صفوف امامت و ولايت به سرافرازي منصوص اند، صلوات الله عليه و عليهم اجمعين الي يوم الدين.
اما بعد، غرض از ارتسام اين سطور حقيقت انجام، و ترقيم اين حروف شرعية المبدأ و الختام، آن است كه چو خاطر عاطر دريا مقاطر بندگان اعلي حضرت، آسمان رفعت، خورشيد اضاءت، مشتري سعادت، والا جاه جهانيان پناه، پادشاه نامدار كامكار، شهنشاه معدلت شعار آفتاب اشتهار، زينت بخش متكاي عظمت و اقبال، سايه نشين
شاخسار مرحمت ذي الجلال،مقنن قوانين عدالت، مؤسس اساس جلالت، مالك خصال حميده ملكي، مورد آثار پسنديده فلكي، مظهر عوارف كردگار، مشمول مراحم آفريدگار، رونق افزاي بساتين جلالت، زينت بخش بساط ابهت و نبالت، متوكل بر عنايت جناب پرودرگار، متوسل به ولايت ائمه ي اطهار، ذو الهيبة القاهرة و الصولة الباهرة و العظمة الظاهرة، السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان به الخاقان بن الخاقان، كلب آستان اميرالمؤمنين بتأييدات الملك الغني المغني، ابوالمظفر شاه سلطان
حسين الصفوي الموسوي بهادرخان - ادام الله ظل جلاله مدي الليالي و الايام و افاض شآبيب بره عدله و انعامه علي مفارق الأنام - متعلق بود كه:
رقبات وقفي
هر ساله در شهر مبارك فرح آباد جمعي به تعزيه ي حضرت سيد الشهدا اشتغال و از ثواب آن بهره مند گردند، لهذا - قربة الي الله وطلبا لمرضاته - وقف صحيح شرعي و حبس مؤبد ديني فرمودند:
تمامت سيزده حبه و دو دانگ از حبه ي ديگر تام مشاع از كل هفتاد و دو حبه ي قريه ي معينه ي جشير (16) شهرستان جي من بلوكات تسعه ي دارالسلطنه اصفهان با كافه ي ملحقات و منضمات اسلاميه از اراضي و صحاري و انهار و غيره من شرب و مشارب و غير ذلك.
و قاطبت قريه ي معينه ي دستجرد مهراداران و باغ شمس الدين واقع در لنجان من بلوكات تسعه ي دارالسلطنه ي اصفهان با جميع توابع شرعيه ي دينيه كه به موجب قبالجات اسلاميه به عنوان عقود لازمه و شروطه مبسوطه در آنها به سركار عظمت آثار خاصه ي شريفه انتقال و به ملكيت سركار عظيم الاقتدار اختصاص يافته بود، و به شرح ارقام مطاعه ي لازم الاطاعه از ماليات ديواني معاف و از اصل بنچه ي دارالسلطنه ي مزبوره موضوع فرموده بودند، به اين نحو كه آب تابع دستجرد مهراداران و باغ شمس الدين را در وقت زراعت صيفي، هر گاه در باغ مبارك شهر فرح آباد بهشت بنياد احتياج به آب باشد، به باغ مزبور جاري و اراضي باغ مزبور را شرب و آب شتوي را درمحلين مزبورين شرب و زراعت نمايند و بعد از آن كه به ميامن الطاف ابي عبدالله الحسين، (17) به جهت باغ مبارك مسطور به
نحو ديگر آب تدارك
شود و احتياج به آب صيفي محلين مزبورين نباشد، به دستور شتوي نيز در محلين مزبورين شرب و زراعت كنند.
مورد مصرف
و آنچه به هر جهت از محصولات محال ثلاثه ي مزبوره به فضل حضرت واهب بي ضنت به عمل آيد، بعد از وضع مؤنات زراعت و آنچه به هر جهت، سبب تنميه و بقاي عين حصص موقوفه بوده باشد، تتمه را به ده عشر متساوي الاجزاء منقسم ساخته، يك عشر آن را به متولي شرعي هر عصر به صيغه ي حق التوليه و حق السعي خود متصرف شود و يك عشر ديگر را به صيغه ي حق النظاره در وجه هر كس كه فراشباشي و سرايدار باشي عمارات باغ مبارك فرح آباد بوده باشد، مقرر دارند كه نهايت سعي و اهتمام نمايد كه كاركنان وقف مزبور، در نظم و نسق و تكثير زراعت و تنميه ي حاصل وقف مزبور نهايت اهتمام نموده، تكاهل و تسامح ننمايند و تغلبي واقع نشود.
و وزرات وقف مزبور به دستور ساير موقوفات بندگان ثريا مكان نواب اشرف اقدس - لا زالت أغصان شوكتها زاهرة الي ظهور صاحب الزمان و خليفة الرحمان - با وزير جليل القدر آن سركار است كه در تشخيص محاسبه و تحقيق حاصل هر سال و قلمي نمودن نسخه ي منقحه ي وقف مزبور نهايت اهتمام نمايد.
و هشت عشر بقيه ي حاصل موقوفات مزبوره را، هر سال در دهه ي ايام عاشورا و روز بيست و يك شهر رمضان المبارك و روز اربعين، صرف اخراجات تعزيه ي حضرت سيد الشهداء، ثالث ائمه ي هدي، در صدف امكان، گوشواره ي عرش رحمن، به اين نحو نمايند كه طالب علم عارف به احاديث ائمه ي طاهرين، سلام الله عليهم اجمعين، احاديثي
كه در باب تعزيه ي آن امام معصوم شهيد مظلوم واقع شده و مراثي آن امام عالي مقام عليه الفضل الصلاة و السلام را درشهر مبارك فرح آباد بيان كند و روضه بخواند و جمعي از مؤمنين و مؤمنات كه در آن مجمع حاضر باشند، به تعزيه مشغول گردند وقدري كه مناسب دانند، به آن طالب علم دهند، و تتمه را با طبخ حليم در شب عاشورا و در ايام مزبوره و نان گندم و ساير مأكولاتي كه ضرور باشد و قدري كه مناسب دانند، به جهت جمعي كه در آن مجمع به خدمات مشغول باشند، صرف نمايند و چيزهاي شيرين از طبخ حلوا و غيره نسازند و در آن مجمع نياورند.
و ثواب آن را به ارواح مقدسه ي حضرات عاليات سدره مرتبات عرش درجات چهارده معصوم - صلوات الله عليهم - هديه فرمودند.
و توليت شرعيه ي وقف مزبور را تفويض فرمودند به نفس انفس و وجود اقدس خود - ما دامت الدنيا عامرة بفيض جود وجوده الأقدس - و بعد از خود به هركس كه پادشاه و فرمانفرماي ممالك فسيح الممالك ايران باشد.
و شرط فرمودند كه حق التوليه را - ما دامت الارض عامرة بوجوده الاقدس - در جوه خيرات و مبرات كه مصلحت دانند صرف نمايند.
و نيز شرط فرمودند كه موقوفات مزبوره را نخرند و نفروشند و مرهون نسازند و تصرفات مالكانه نكنند.
و به صيغه ي وقف عربي و فارسي تلفظ فرمودند و موقوفات مزبوره را از يد ملكيت اخراج و به يد توليت اخذ و تصرف فرمودند: فصارت الحصص المزبورة وقفا بتا بتلا لازما جازما أن يرث الله الارض و من عليها.
و كان ذلك الوقف في
عشرين شهر محرم الحرام من شهور سنة ثمان و عشرين و مائة بعد الألف[1128]من الهجرة المباركة النبوية علي مهاجرها الف آلاف سلام و تحية.
هو
به نحوي كه در متن قلمي شده وقف فرموديم.
كلب آستان علي بن ابي طالب حسين الموسوي.
گواهان
هو الله تعالي شأنه
به فرمان قضا جريان قدر توأمان خديو جهان و قبله ي عالميان كه جان همگي غلامان فداي غبار قدم همايونش باد، بنده ي خاص و بنده زاده با اخلاص آستان خلافت نشان، بر مضامين بلاغت آيين اين كتابت مستطاب شاهد گرديد.
فتح علي
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله الذي احكم بحكمته الظاهرة نظام عوالم الامكان، و أتقن بقدرته الزاهرة ثبات الكون و المكان ]و[ سخر بسلطنته القاهرة محروسة ممالك الوجود و عمر بمملكته الباهرة المعمورة اقاليم العدل و الجود، الذي دار مدار الخلافة الالهية و أضاء ضياء الهداية الربانية علي حملة عرش العلوم الملكوتية و مطالع انوار الكمالات الناسوتية و ختمهم بمحمد صلي الله عليه و اله صفوة النبوة الصفية و اله و اولاد الذين هم خير البرية.
و بعد الصلوة عليه و عليهم صلوة يعادل الثقلين و سلام يقابل العالمين، فقد شرفني الامر الاعلي المطاع، النافذ في الاصقاع و الارباع برسم الشهادة و درك السعادة بهذا الكتاب المستطاب المتزين بالختم الاشرف الاعلي و المتحلي بالصدق من المبدأ الي المنتهي. فأطعت أمره الامثل ممتثلا و شهدت حكمه الاجل متبجلا لازال سفاين النجاة جواز في بحث فيضه العامر بشراع الشرايع و الاحكام و فلك الامن و الامان مستوية علي جودي جوده الذي وقف عليه العدل و الاحسان.
و كتب عبده الذي صنع أياديه و رقه الذي طوع اوامره و نواهيه
سيد مرتضي بن سيد علي الحسيني
بسم الله خير الاسماء
الحمد الله الذي جلت سرادقات
كبريائه و سلطانه من أن تناله افكار العقلاء و المتألهين و ارتفعت ساحة فضله و امتنانه عن أن يبلغ اليها أنظار العلماء المتبحرين، الذي جعل قلوب عباده معمورة بنور المعرفة و اليقين، و أعد لاصفيائه جنات تجري من تحتها الأنهار و أنزلهم منزلا مباركا في دارالقرار و هو خير المنزلين. و الصلوة و السلام علي الرسول المؤيد من عنده بلطف متظاهر جلي و المسدد من لدنه بفيض متظافر علي، صدر مداين العز و العلي، و بدر عوالم الفضل و البهاء، محمد المصطفي خير اولي النهي، و آله و اولاده ائمة الهدي، سيما وارث علمه و وزيره علي المرتضي.
و بعد لقد القي الي هذا الكتاب المستطاب الذي لا يحوم حوله شك و لا ارتياب - طوبي لواقفه و حسن مآب - مختوما بالختم الأشرف الأجل الأرفع السلطاني، مقرونا بالأمر الأقدس العلي الأعلي الخاقاني فجعلته مرآة لمثال الامتثال، و كتبت فيه ما صدر به الأمر
الأشرف الأعلي علي الاجمال و رسمت ما تعلق به الفرمان الأقدس الأسني علي وجه تحكي عن صورة الحال، أحسن الله اليه في المآب و المآل، لا زال شمسا للخافقين و بدرا للمشرقين و مروجا لشريعة اجداده المصطفين.
و أنا الداعلي لا بود دولته القاهرة الباهرة الزاهرة العليه العالية الكبري و المستدعي لخلود سلطنته السنية البهية الزكية العظمي.
محمد باقر بن سيد حسن حسيني عفي عنهما.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي البلاد و أنار سبل الرشاد و أبار ارومة الفساد بارتفاع لواء دولة كريمة قويمة صفية صفوية خضعت لها الرقاب و خفقت اليها أفئدة اولي الالباب. و صلي الله علي النبي الكريم ذي الخلق العظيم و المجد الجسيم، سيد المرسلين، المبعوث رحمة للعالمين. و علي آله
الغر الميامين بروج فلك الهدي و السعادة و الدين، سيما مركز دائرة الهداية و ضئضي ء معدن الفصاحة، ذروة سنام السماحة و شاهق طود البسالة، دوحة العبادة و الزهادة،صنو النبي و خليفته بالنص الجلي صلوة دائمة ما مادامت اغصان الارقان مورقة و احداق الظعان مونقة.
و بعد فقد صدر الأمر الأشرف المطاع - ما برح نافذا - في الرباع و الأصقاع بأن احيط خبرا بفحاوي هذا الكتاب الكريم، المختوم بالختم القويم و أكون شاهدا علي ما حواه من الخطب المبارك الجسيم، فأمتثل أمره الأقدس قن أياديه العظيمة و المشمول بعواطفه القديمة، المستدعي ابود دولته العلية و دوام سلطنته الجليلة الجلية، الفقير الي الله الصمد،
محمد حسين بن شاه محمد، حامدا مصليا.
بسم الله الرحمن الرحيم
وقفت علي ولي الحمد و الثناء، معترفا بالقصور عن الاحصاء، و حبست الصلوة علي سيد الأنيباء و آله الأئمة الأصفياء.
و بعد وصل (18)الي الرقيم الكريم المتضمن للوقف القويم، اصحاب كهف ملوك
السبعة الاقاليم، سلالة آل طه و يس، خلاصة مكور الماء و الطين - ادام الله ظلال رأفته علي أفارق العالمين - لا ختم عليه و أضم شهادتي اليه. فقبلته و تقبلته و تسلمته و تلثمته و توسمته و وسمته.
و كتب المبتهل الي ربه في خلود هذه الدولة القاهرة الصفية الموسوية - انار الله برهانها و شدد أركانها و أمد أزمانها - محمد بن الحسن الاصفهاني المعروف بالبهاء حشر هما الله في زمرة أصحاب أصحاب العباء المتحملين في دينه للاعباء... (19).
پي نوشت:
1- عبد الحسين سپنتا، اصفهان، 1346.
2- از ايشان درباره ي دو امامزاده اول ده كه در كنار كانال آب است پرسيدم؛ گفت كه تا حدود سي چهل سال پيش اينجا توتستان بوده و هيچ آثار قبري
وجود نداشت؛ چنان كه مردم نيز هيچ چيزي درباره ي وجود قبري در آنجا نمي گفتند و نمي دانستند. شخصي بر اساس خوابي كه ديده بود، به آنجا رفته و صورت قبري با گل درست كرد. بعدها ديواري هم اطراف آن كشيدند كه اكنون به نام طفلان معروف و به عنوان دو برادر با نام ابراهيم و اسماعيل شهرت دارد.
3- فرهنگ جغرافيايي ارتش ش 71 اصفهان، ص 117 چندين دستگرد يا دستجرد ديگر نيز در اطراف اصفهان وجود دارد كه البته ربطي به آنچه در متن آمده است، ندارد. مانند دستگرد برخوار، دستگرد مار در براآن شمالي و دستگرد قداده از دهستان ماربين اصفهان. و چندين دستجرد ديگر: بنگريد: تاريخ اصفهان، ميرزا حسن خان، فهرست جاي ها، ص 527.
4- فرهنگ جغرافيايي ارتش، ش 71 اصفهان، ص 178. كوه قلعه بزي در غرب فخرآباد و در شمال غرب دستگرد مهراداران قرار دارد.
5- تاريخ اصفهان، ميرزا حسن خان انصاري، به كوشش جمشيد مظاهري، ص 426 و نيز بنگريد: 432.
6- ميراث اسلامي ايران، دفتر ششم، صص 358 - 341.
7- بنگريد: گنجينه ي آثار تاريخي اصفهان، لطف الله هنرفر، اصفهان، 1350، صص 725 - 722.
8- درباره ي وي بنگريد: عللل برافتادن صفويان، صص 125، 53، 33.
9- علل بر افتادن صفويان، ص 126.
10- بنگريد: صص 722 - 719.
11- طبقات اعلام الشيعة، قرن دوازدهم، ص 89.
12- بنگريد: تاريخچه ي اوقاف اصفهان، ص 283، 179، 139.
13- درباره ي وي بنگريد: علل بر افتادن صفويان، ص 298.
14- درباره او بنگريد: احوال و آثار بهاءالدين محمد اصفهاني مشهور به فاضل هندي، قم، انصاريان، 1374. بخش شرح حال وي در مقالات تاريخي، دفتر سوم، به چاپ رسيده است.
15- در اينجا به معناي مراد،
مطلب، آرزو و مقصود.
16- در متن چاپي سپنتا، به جاي نام جي شير نقطه چين شده است.
17- ابي عبدالله الحسين در حاشية آمده و در متن چاپي سپنتا اصلا نيامده است.
18- در اصل: سيد. به نظر مي رسد كاتب كلمه ي سطر بالا «سيد الانبياء....» را در اينجا مكرر نوشته است.
19- بقيه سفيد است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 599/597/593 ق)، عارف و شاعر. ملقب به شاه سنجان. وى از اهالى سنجان از توابع خواف خراسان بود. كه به صحبت مشايخ و ارباب تصوف مايل بود. شاه سنجان از سلسله ى چشتيه ى هرات و از خواص مريدان خواجه مودود چشتى است كه لقب شاه سنجان را وى به او داد. وى در سنجان درگذشت و در همان جا دفن شد و مزار وى امروز در خراسان در نزديكيهاى تربت حيدريه است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (674)، تاريخ نظم و نثر (725 -724)، حبيب السير (75/3)، الذريعه (499/9)، رياض العارفين (97)، ريحانه (172/3)، طرائق الحقائق (642/2)، طريقه ى چشتيه (80)، فرهنگ سخنوران (170)، لغت نامه (ذيل/ شاه سنجان)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 593)، نفحات الانس (335 -334)، هفت اقليم (169/2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1334 -1258 ق)، عالم دينى، فقيه و زاهد. در شهر رى متولد شد، و در همان جا پرورش يافت. قسمتى از علوم مقدماتى را خواند و در سال 1272 ق به نجف سفر كرد و مقدمات و سطوح را كامل نمود. از محضر شيخ انصارى استفاده برد و سپس به درس فقه و اصول و حديث و رجال آيت اللَّه شيخ ملا على خليلى رفت و مدتى نيز در محضر آيت اللَّه ميرزاى شيرازى در نجف حاضر شد. وى از آيت اللَّه خليلى، كه پدرزنش بود، استفاده ها نمود تا به درجه ى اجتهاد رسيد. پس از فوت استادش، آيت اللَّه خليلى، به سامراء رفت و باز به محضر آيت اللَّه ميرزاى شيرازى رسيد. آنگاه به نجف بازگشت و مورد توجه و اقتداى عموم مردم گشت. وى در حالى كه از زيارت حرم سيدالشهداء (ع) باز مى گشت، در طويرج
درگذشت و در نجف در ايوان طلاى علوى، جنب مقبره ى علامه حلى به خاك سپرده شد. از جمله آثار وى: «الايقاد»؛ «الايقاظ»؛ «الاربعون حديثا»؛ «موعظه السالكين»؛ «الجوهره»، منتخبات سه گانه از «الكافى» موسوم به «مستند الفقهاء» و از «التهذيب» موسوم به «اتمام المستند»؛ «حليه الزائرين»؛ «حليه المعاشرين»؛ «منتخب الخلاصه»، در رجال؛ «لب التفسير»؛ «وجيزه» در فضائل ضيافت؛ «غرفه المعجزات»؛ «منتخب كتب الرجال الاربعه»، «رجال الطوسى» و «الفهرست للطوسى» و «رجال النجاشى» و «رجال الكشى». از او آثار خطى بسيارى نيز باقى مانده كه مى توان در «طبقات اعلام الشيعه» از آنها نشانى گرفت.[1]
السيد محمدعلى بن السيد الجليل السيد ميرزا محمد بن ميرزا جان معروف به ميرزا هدايةاللَّه حسينى شاه عبدالعظيمى نجفى قدس اللَّه سره فقيهى پرهيزكار و عالمى بزرگوار بود در 17 جمادى الاولى هزار و دويست و پنجاه و هشت در زاويه مقدسه شهر رى متولد شده و در آنجا پرورش يافته و اوليات و قسمتى از علوم مقدماتى را خوانده و در سال 1272 قمرى در سن 14 سالگى مهاجرت به نجف اشرف نموده و سطوح را به پايان رسانيده و چند سالى از محضر مرحوم شيخنا الانصارى استفاده كرده آنگاه بدرس فقه و اصول آيت اللَّه آقا شيخ على خليلى و آيت اللَّه العظمى مجدد شيرازى حاضر شده و از اين دو بزرگوار و بالاخص آيت اللَّه خليلى كه ابوالزوجه و جد امى فرزندانش بود استفاده كامل نموده تا بدرجه ساميه علم و اجتهاد و اخلاق رسيده و پس از فوت استادش مهاجرت بسامرى نموده و از محضر آيت اللَّه مجدد شيرازى باز بهره مند شده آنگاه مراجعت به نجف نموده و شهرت بزرگى در علم و كمال و
تقوى و مقامات معنوى و موثق در نزد عوام و خواص مردم گرديده و در صحن شريف علوى اقامه جماعت داشته و عموم مردم حتى محتاطين بوى اقتداء نموده و روش او را برنامه عملى خويش قرار مى دهند و آن جناب در ظاهر و باطن از علماء ربانى و مروجين شريعه اسلامى و در زهد و اعراض از دنيا مافوق توصيف و تعريف و با اين حال به تأليف و تصنيف اشتغال داشت تا در ماه رمضان 1334 قمرى در حالى كه از زيارت مخصوص حضرت سيدالشهداء عليه السلام برمى گشت در طويرج در منزل فرزندش مرحوم آيت اللَّه سيد محمدحسين كه مرجع مردم طويرج بود از دنيا رفته و حمل به نجف و در ايوان طلاى علوى عليه صلوات المصلين مدفون گرديد.
استاد بزرگوارم حضرت آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مد ظله مى فرمود كه آن بزرگوار داراى كمالات نفسانى و مقامات معنوى بود و ملائكه نقاله كه مرده ها را از مكانى بمكان ديگر مى بردند با چشم خود ديده و قصه ى آن چنين بوده كه ايشان حجره اى در صحن مطهر داشته كه غالب شبها در آن بيتوته مى نموده تا يكى از شبها مشغول عبادت بوده مى بيند اشخاصى آمدند قبرى در صحن نبش كرده و جنازه اى را بيرون آورده و بردند بعد فرداى آنشب تحقيق ميكند معلوم ميشود يكنفر فاسق و ستمكارى بوده است.
تأليفات بسيار ارزنده اى مطبوعا و مخطوطا دارد كه در جزء چهارم اعلام الشيعه ص 1523 مذكور است.
داراى هفت فرزند عالم و دانشمند بزرگوار بنامهاى زير بوده است.
1- آيت اللَّه سيد محمدحسين شاه عبدالعظيمى
2- آيت اللَّه سيد محمد رضا شاه عبدالعظيمى.
3- آيت اللَّه سيد محمدتقى شاه عبدالعظيمى
4- آيت اللَّه سيد محمد كاظم شاه عبدالعظيمى
5-
آيت اللَّه زين العابدين شاه عبدالعظيمى
6- آيت اللَّه سيد محمدباقر شاه عبدالعظيمى
7- آقاى آقا سيد احمد كه اهل تقوا بوده است
8- صبيه تقيه كه همسر آيت اللَّه آقا سيد مرتضى كشميرى بوده است و آن مرحوم داراى سه خواهر كريمه بوده كه هر كدام همسر آيتى از آيات عظام روحانى بوده اند.
1- همسر آيت اللَّه حاج سيد عزيزاللَّه تهرانى
2- همسر آيت اللَّه آقا شيخ محمدباقر قمى
3- همسر آيت اللَّه آقا سيد محمدحسين همدانى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (51/25 ،270/23 ،44/16 ،81/7 ،292/5 ،503/2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1534 -1531 /14)، گنجينه ى دانشمندان (627 -625 /4).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
العلاّمة قاضى القضات به جميع ممالك عراقى الايرانيه (عراق عجم) سيادت معاب، معالى مناب، عوالى انتساب، رفعت مناب، مرتضى اعظم قاضى شاه اسحاق (917 هجرى قمرى) رئيس ديوان بيگى شاه اسماعيل صفوى و همشأن اعتمادالدوله و وكيل السلطنه ميرزا شاه حسين اصفهانى وزير با تدبير شاه اسماعيل كه با همكارى درمش خان وزير و برادر همسرشاه اسماعيل بانى تجديد ساختمان مسجد سنجريه (امام على فعلى يا مسجد سنجرى در مقابل هارون ولايت) بوده و سال اتمام آن 929 هجرى تعيين شده و در حقيقت يك مسجد سلجوقى- صفوى است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ تاريخ گز و برخوار
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، نوازنده. از خاندان متدين تهران بود و از شاگردان شعبه ى موزيك دارالفنون و از تربيت يافتگان لومر فرانسوى. وى در اين مدرسه با موسيقى اروپايى آشنا شد و به خط موسيقى جديد (نت) تسلط پيدا كرد. در اوايل حال قره نى مى نواخت و بعد به نوازندگى نى مشغول شد. شاه يدى گذشته از آهنگهاى موسيقى ملى، قطعات موسيقى اروپايى را نيز با نى مى نواخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (60)، تاريخ موسيقى (623 -622 /2)، سرگذشت موسيقى (293 ،267 /1)، مردان موسيقى (33/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1369 -1292 ق)، عالم امامى، عارف، متكلم و فقيه اصولى. وى از اكابر علماى اماميه در عصر خود بود و حاوى فروع و اصول. در اصفهان متولد شد. ابتدا نزد پدر، كه از اكابر شاگردان صاحب «جواهر» و مسلم الاجتهاد بود، به تحصيل پرداخت. سپس در اصفهان در حوزه ى درس برادر بزرگ خود آقا شيخ احمد مجتهد، معروف به حسين آبادى اصفهانى، كه اجتهادش پيش از بلوغ مورد تصديق بود، و هم در حوزه ى درس ميرزا محمدهاشم چهارسوقى حاضر شد و به تكميل مراتب علميه خود پرداخت. سپس به تهران آمد و نزد حاج ميرزا حسن آشتيانى تلمذ نمود. آنگاه به نجف رفت و در حوزه ى درس استدلالى آيات آخوند خراسانى و حاج ميرزا حسين خليلى و ميرزا محمدتقى شيرازى شركت كرد تا آنكه اجتهاد وى مورد تصديق آن بزرگان قرار گرفت. وى علم معقول را از شيخ المتالهين ميرزا هاشم رشتى فراگرفت. از آنجا كه در اول ورود به تهران در خيابان شاه آباد اقامت گزيد، به اين نام شهرت يافت. او در تهران در مسجد
جامع، امامت و تدريس مى نمود و در همين شهر نيز از دنيا رفت و در شهر رى در مقبره ى ابوالفتوح رازى به خاك سپرده شد. از آثارش: «الانسان و الفطره»؛ «الايمان و الرجعه»؛ «القرآن و العتره»، همه در يك مجلد؛ حاشيه «كفايه» آخوند خراسانى، در اصول؛ «منازل السالكين»، در عرفان؛ «شذرات المعارف» و «مرام الاسلام»، در دو مجلد؛ «العقل و الجهل».[1]
مرحوم حاج ميرزا محمدعلى شاه آبادى از علماء و مراجع بزرگ و حكماء بنام معاصر تهران بوده و سالها در حوزه علميه قم تدريس فلسفه و حكمت و فقه و اصول نموده است.
صاحب ريحانه الادب گويد: ميرزا محمدعلى شاه آبادى بن ميرزا محمد جواد مجتهد اصفهانى از اكابر علماء اماميه عصر حاضر ما و جامع معقول و منقول و حاوى فروع و اصول بوده و در تهران در هر رشته تدريس فرموده و مورد استفاده افاضل و مرجع تقليد جمعى از شيعه بوده است.
وى در سال هزار و دويست و نود و دو قمرى در اصفهان متولد و نخست از والد معظم خود كه از اكابر تلامذه صاحب جواهر و مسلم الاجتهاد بوده بتحصيلات علمى پرداخته سپس در اصفهان در حوزه درس برادر بزرگ خود آقا شيخ احمد مجتهد معروف بحسين آبادى اصفهانى كه اجتهادش پيش از بلوغ و كبر سن مصدق بوده و هم در حوزه آقاى آيت اللَّه حاج ميرزا هاشم چهارسوقى حاضر و بتكميل مراتب علميه پرداخته پس در تهران نزد حاج ميرزا حسن آشتيانى و ميرزا هاشم گيلانى تلمذ نموده سپس در نجف حاضر حوزه درس استدلالى مرحوم آخوند خراسانى و حاج ميرزا حسين خليلى و ميرزا محمد تقى شيرازى شده تا آن
كه اجتهاد و داراى قوه مستنبط بودن وى مورد تصديق اكابر وقت گرديده و از نجف مراجعت به ايران و در تهران در خيابان شاه آباد ساكن و از اين رو بشاه آبادى معروف گرديده و در سال 1347 به قم آمده و فضلاء و بعضى از اساتيد امروزه حوزه نجف و مراجع عصر حاضر را از سرچشمه علوم و معارف خويش سيراب و بهره مند نموده تا در سال 1354 ق كه به تهران مراجعت و بناء ترويج دين و تدريس فقه و اصول و فلسفه و معقول را گذارده و نيز مبانى علمى خود را برشته تحرير درآورده و در مسجد جامعه اقامه جماعت نموده تا در 1369 ق برحمت ايزدى پيوسته و با هزاران تجليل در شهر رى در مقبره مرحوم ابوالفتوح رازى صاحب تفسير معروف مدفون گرديده است.
(چنانچه نگارنده در تذكره المنابر خود ياد نموده ام)
از آثار اوست: 1- الانسان و الفطره 2- الايمان و الرجعه 3- القرآن و العتره 4- حاشيه كفايه 5- مرام اسلامى 6- منازل السالكين در عرفان و غير اينها در فقه و اصول و عقل و جهل و نبوت و موضوعات ديگر.
از باقيات الصالحات ايشان است: فرزندان فاضل و برومند ايشان كه در قم و تهران بوظائف دينى و روحى اشتغال دارند:
1- مرحوم حجةالاسلام آقاى آقا شيخ محمد جواد كه در زمان ايشان در سنين جوانى وفات نموده و در شهر رى مقبره مذكور مدفون گرديده.
2- حجةالاسلام والمسلمين آقاى آقا محمد شاه آبادى كه چندى در تهران بجاى آن مرحوم اقامه جماعت ولى اكنون سالهاست كه در قم بتحصيل و تدريس اشتغال دارند و ترجمه ايشان را در جلد
دوم ص 178 ياد نموده ام.
3- حجةالاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ نصراللَّه كه سالها در نجف اشتغال بتحصيل داشته ولى چند ساليست معاودت و در مسجد لاريجانى خيابان پامنار اقامت مى كنند.
4- حجةالاسلام آقاى حاج مهدى شاه آبادى كه در تهران امامت دارند و سالها در قم تكميل مبانى علمى و دينى نموده اند.
5- حجةالاسلام آقاى حاج شيخ روح اللَّه شاه آبادى كه سالها در نجف و كربلا بتحصيل فقه و اصول اشتغال داشته اند.
6- حجةالاسلام آقاى حاج نوراللَّه شاه آبادى كه بعد از تحصيلات بخدمات دينى در تهران اشتغال دارند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار الحجه (218 -217 /1)، تذكره القبور (119 -118)، الذريعه (59/17)، ريحانه (168 -167 /3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1371 -1370 /14)، گنجينه ى دانشمندان (485 -483 /4)، مؤلفين كتب چاپى (174 -173 /4)، معجم المؤلفين (47/11).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1270 ق)، عارف و شاعر، متخلص به شاهد. اجداد وى از سادات رضوى خراسان بودند كه از مشهد به آباده ى فارس كوچيدند و در قريه ايزد خواست آباده مقيم شدند. او و برادرانش از آباده به شيراز رفتند و در آن شهر ساكن شدند. در اوايل حكومت حسينعلى ميرزاى فرمانفرما، در فارس، ميرزا سيد محمد، برادر بزرگتر شاهد، براى معلمى فرزنان حاكم در نظر گرفته شد كه به وسيله ى او، شاه هم كه داراى فضل و كمال و حسن اخلاق بود با شاهزادگان و امرا و اعيان ارتباط يافت به قسمى كه در امور ملك مداخله مى كرد و به واسطه ى نام نيك و خوشى خلق، مرجع و علما حكام و اعيان شد. در سال 1259 ق كه حاجى آقا ميرمومن از شيراز به تهران آمد، مورد
توجه و اعتناى محمدشاه و حاج ميرزا آقاسى واقع گرديد و به همراه حسين خان نظام الدوله كه به حكومت فارس منصوب شده بود، به شيراز برگشت. نظام الدوله تا زمانى كه حاكم بود بدون مشورت با او امرى را انجام نمى داد و حمايت خود را از او مضايقه نكرد. او گاهى شعر مى سرود. وى با رضاقلى خان هدايت همعصر بوده. در شيراز وفات يافت. در «طرائق الحقائق» به اشتباه تاريخ وفات شاهد 1261 ق آمده است. اين بيت از او مشهور است:
دل زكف رفت و نيامد به كفم دامن دوست
قيمت وصل نداسنته خريدار شدم
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (825 -823 /2)، رياض العارفين (262)، ريحانه (171/3)، طرائق الحقائق (320/3)، فارسنامه ى ناصرى (917/2)، مجمع الفصحا (538/5)، مرآت الفصاحه (292 -291)، مكارم الآثار (1971/6).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى. وى ظاهرا از مشايخ طريقه ى مولوى بود. از تاليفات وى: منظومه ى «گلشن توحيد» كه در سال 937 ق به پايان رسانيد و 3040 بيت دارد و پيش از آن 600 بيت از «مثنوى» مولانا جلال الدين را انتخاب كرده كه در ميان مردم رواج بسيار يافت و چون آن ابيات پراكنده بود و مطالب آن ارتباطى به هم نداشت بر آن شد كه ابيات را به هم پيوسته كند لهذا در ميان هر دو بيت پنج بيت از خود سروده و بدين گونه معنى هر دو بيت را به هم ربط داده و مفردات هر مجلدى از مثنوى را جداگانه ثبت كرده است و اين مثنوى را كه موسوم به «مثنوى گلشن» است در شش فصل به پايان رسانيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم
و نثر (468).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اوقاف مربوط به امامزاده ها و اصناف از امور بسيار شايع در طول تاريخ ايران دوره اسلامي به ويژه از روزگار صفوي به بعد بود. اما چنين اسنادي از دوره هاي پيشتر از جمله تيموريان كمتر در دسترس است. آنچه در نوشتار مورد بحث مطرح مي شود،معرفي وقفنامه سنگي سلطان شاهرخ بهادر در دروازه ضريح امامزاده جعفر بن علي بن حسين (ع) است كه يكي از بناهاي چهارگانه همجوار در ميانه شهر دامغان است.مجموعه مذكور گرچه آثار تاريخي دوره هاي متنوعي از عهد سلاجقه به بعد را داراست.اما خانقاه شاهرخ بهادر خان سلطان تيموري و كتيبه كاشي معرق آن و به ويژه وقفنامه هاي سنگي امامزاده جعفر حاوي اطلاعات مهمي درباره نسب امامزاده مذكور،حكام محلي و نفوذ سادات در دامغان،نكاتي درباره تاريخ اجتماعي و اقتصادي دامغان و تخفيف ماليات مربوط به صابون پزان و وقف نمودن اوقافي براي خانقاه براي پذيرايي از فقرا و مسافران است. با توجه به آنكه دكتر ليزا كلمبك و دكتر دونالد ويلبر در اثر ماندگار معماري تيموري در ايران و تيمور چند سطر را به بناهاي مذكور اختصاص داده اند،و درباره تاريخ نگارش كتيبه ها دچار اشتباه شده اند،مساله تحقيق حاضر علاوه بر تحليل اطلاعات متنوع مندرج در وقفنامه هاي مذكور تعيين و تبيين تاريخ وقفنامه مذكور است كه به گونه اي حيات اجتماعي شهر دامغان را در برهه اي از عهد تيموريان به تصويرمي كشد.
كلمات كليدي
وقفنامه،سلطان شاهرخ بهادر،تيموريان،امامزاده جعفر بن علي، دامغان.
مدخل: درباره ويژگيهاي زباني و رسم الخطي متن وقفنامه
براي باز خواني متن وقفنامه هاي زير از برخي ويژگيهاي رسم الخط فارسي عهد تيموريان
صرفنظر شد.چنانكه برخي موارد همچون به كارگيري حرف ج به جاي چ در واژه «چون» و نيز حرف ك به جاي گ در كلمه «دروازگاني» به شيوه معمول در رسم الخط فارسي امروز عمل شد.
در آغاز بسياري سطور وقفنامه هاي مذكور به شيوه نوشته هاي مغولي از كلمات مقدس،نامهاي مورد احترام يا خوش يمن استفاده مي شد.چنين رسمي را مغولان به احتمال بسيار از ديوانسالاري درخشان و پرسابقه چين آموختند.و تيموريان آن را تداوم بخشيدند.
معرفي ابنيه و كتيبه وقفنامه
بناي خانقاه شاهرخ يكي از چهار بنائي است كه مجموعه امامزاده جعفر را تشكيل مي دهد.و به ضلع شمال غربي امامزاده اتصال دارد.بناهاي ديگر عبارتند از برج آرامگاهي سلجوقي معروف به چهل دختران و بناي بدون تاريخ امامزاده محمد.در ميان مردم دامغان خانقاه شاهرخ به قبر شاهرخ معروف است.و به نظر ويلبر و كلمبك اين شاهرخ همان نوه نادرشاه است كه در سال 1211ه.ق/1796 در دامغان درگذشته است.
بناي خانقاه از جنس آجر است طرح آن مربع است و هر ضلع آن 80/5متر طول دارد.گنبد منفرد آن از روي قوسهاي فيلپوشي ساده برخاسته است.بنا به طرزي روشن از دوره سلجوقيان است.و يكي از ديوارهاي خارجي آن نشانه هاي يك كتيبه كوفي را با آجري كه از نوع معمول همراه با تزئينات آن دوره است،ارائه مي دهد.كه به تزئينات ديوارهاي داخلي شبستانهاي سلجوقي مسجد جامع اصفهان و مسجد جامع اردستان شباهت بسيار دارد.
تعميرات و الحاقات دوره تيموري نسبتا برجسته و نمايان است.ديوارهاي داخلي با ازاره اي از كاشي لعابي مستور گرديده است.بخشي از آن با كاشي هاي شش ضلعي سبز تيره در بالا و پائين حاشيه اي از
جنس كاشي مستطيل سبز روشن دارد.در ديوارهاي خارجي مربعهايي از نوع سفال آبي روشن نصب گرديده است،سر در ورودي با كاشي به اصطلاح هفت رنگي در پنج رنگ تزئين گرديده است.
كاشي هاي با اشكال گل و گياه استيليزه مشابه پيرامون كتيبه اي را با حروف ثلث برنگ سفيد بر روي زمينه هاي آبي سير فراگرفته است.اين كتيبه از سه كاشي بزرگ و يك كاشي كوچكتر از جنس كاشي چند رنگ زيرلعاب تشكيل يافته است.عبارت كتيبه چنين است:«بناء هذه العماره في ايام دوله السلطان الاعظم شاهرخ بهادر خلد الله ملكه»(1).
شهريار عدل معتقد است كه كارهاي دوره تيموري زماني كه شاهرخ بهادر حكومت خود را بر دامغان استوار مي ساخت(810ه.ق/1408.م) و در سال 815ه.ق/1412.م زماني كه يك سنگ حجاري شده حاوي وقفنامه در امامزاده جعفر(همان وقفنامه علي بن سراج الدين كيا رستم)به الحاق بنائي به اسم خانقاه اشاره مي كند انجام پذيرفته است.
زيارتگاه امامزاده جعفر متصل به خانقاه شاهرخ است و داراي نشانه هايي از ساختمان دوره سلجوقي و قسمتهايي مربوط به دوره تيموري ارائه مي دهد.نماي ورودي اخيرا كاملا بازسازي شده است.دو كتيبه شاهرخ بهادر و علي بن سراج الدين كيا رستم در اين بنا به چشم مي خورند كه بر اساس گزارشي قديمي،در طرف راست درگاه ورودي يك لوحه نصب شده بود كه شامل متن فرماني از شاهرخ را مربوط به سال 851 ه.ق نشان مي داده است.به موجب اين فرمان چنانكه خواهد آمد،پنج درصد از 70درصد وجهي كه بابت صابون در دامغان و نواحي اطراف آن گرفته مي شد،تخفيف داده شده است.ويلبر وكلمبك بر اين باورند كه خانيكف كه شرح بالا را داده
براي ذكر سال وقفنامه مذكور به جاي 815 اشتباها 851را درج گرد است.استدلال آنان بر پايه اين واقعيت است كه سلطان شاهرخ در سال 850ه.ق درگذشته بود.نوشته هاي خانيكف ذكر مي كند كه در كتيبه اي آمده است كه اين عمارت به فرمان شاهرخ بهادر «حفظ الله سلطنته » (2)ساخته شده است.مشكواتي يك از محققين ايراني اظهار مي دارد كه تاريخ هاي 815 و 816ه.ق بر روي كاشيها و سنگ هاي واقع در ايوان ورودي ديده مي شوند.وي كتيبه اي را كه خانيكوف ذكر كرد به امامزاده محمد نسبت مي دهد كه به بناي امامزاده جعفر متصل است.كه اين دو گفته از نظر كلمبك و ويلبر نادرست است.زيرا از نظر آنان كتيبه روي بناي امامزاده جعفر قرار دارد(3).
متن وقفنامه سلطان شاهرخ بهادر
«1- ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
2- لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله وصي رسول الله
3- قال النبي صلي الله عليه و سلم مَن سَنََّ سُنّه حسنه فله اجرها و اجر من عمل بها
4- الي يوم القيامه[.]باعث تقرير اين كتاب آنك چون بتاريخ شهر محرم الحرام احد و خمسين و ثمانمائه
5- ولايه دامغان و توابع آنرا پادشاه اسلام (4) برسم سيورغال (5) و حكومت (6) بحضرت با رفعت رضي اعظم العلما
6- الطروش(7)خلاصه اولاد سيد المرسلين رضي الحق و المله و الدين علي الحسيني(8)ادام الله تعالي ايام
7- حكومته و معدلته تفويض فرموده بودند و چون آن حضرت را در ولايه (9)مذكور نزول افتاد و بواك /لواس
8- حضرات ايشان از مال و جهات ولايه مذكوره استفسار مي نمودند، و بعرض مي رسانيدند چون حكايت بمال سباحه
شمعا
9- و صابونخانه و دروازگاني (9)رسيد. براءي شريف آن حضرت اقتضا كرد كه اين چنين زحمتي و نقصاني
10- كه از جهات مذكوره بر فقرا و رعايا واقع است جهت دستگير آخرت و اميد شفاعت حضرت رساله
11- عليه السلام دفع كند تا ثواب آن بروزگار ايشان در رسد بنابراين مقرر فرمودند كه مِن بعد
12- تمغا نساخته (10) و صابونخانه و دروازگاني قطعا اصلا و ابدا از هيچ آفريده در ولايه مذكوره
13- نگيرند و باجارت ندهند و نستانند و داخل مال تمغا نكنند و هركه خواهد به جهت خود صابون برد
14- و فروشد و از تمغا دار الحرير كه سابقا هر يكصد دينار را هفت دينار مي ستانده اند، اليوم 14- پنج دينار زيادت نستانند و صابون كه از اطراف و جوانب ولايه مذكوره آورند و فروشند يكصد مَن
15- را پنج من زيادت نستانند(11) و هيچ آفريده را روا نباشد كه تغيير و تبديل بقواعد اين فوايد اخروي
16- راه دهد و بر حكام و والي و ولايه واجب و لازم باشد كه اگر مفسدي در ابطال اين
17- خير كوشد،بمنع و زجر جزيل[نويل؟] او بدانچه ممكن باشد مشغول شوند تا موجب رستگاري
18- آن صاحب دولتان گردد و هركه خلاف اين معني ورزد در لعنت و سخط حضرت باري
19- تعالي و تقدس و جميع ملائكه باشد فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه صدق الله»
حاشيه متن:
«اللهم صل علي محمد المصطفي و صل علي علي المرتضي و صل علي فاطمه الزهرا و صل علي حسن الرضا و صل علي الحسين الشهيد بكربلا و صلي علي زين العابدين و صل علي محمد الباقر
و صل علي جعفر الصادق و صل علي موسي الكاظم و صل علي علي بن موسي الرضا و صل علي محمد التقي و صل علي علي النقي و صل علي الحسن العسكري و صل علي محمد المهدي صاحب المان و قاطع البرهان و خليفه الرحمن».
جاده ابريشم
ماكسيم سيرو در توصيف جاده ابريشم مي نويسد كه دو شاهراه بزرگ از سراسر قاره آسيا مي گذشتند:يكي از اين دو مخصوص حمل كالاهاي تجارت خانه هاي شهرهاي ژن(جنوا)و ونيز بود كه از شبه جزيره كريمه شروع مي شد . ديگري راهي بود كه از سراسر خاك ايران مي گذشت و به دو راه فرعي تقسيم مي شد:يكي به بندر طرابوزان و آسياي صغير متصل مي شد و ديگري از بندر لاژازو(بندر اياس در ارمنستان صغير) به تبريز مي رفت و با راه قبلي متصل مي شد.در تبريز كالاها جا به جا مي شدند و كاروان ها راه قزوين را در پيش مي گرفتند و از ري،مرو و سمرقند به شاش(تاشكند)مي رفتند يا از مرو راه كج كرده به بلخ،بدخشان،لبنور(لوپ نور)مي رفتند(12).
مسير عراق به حجاز از طريق نجف ،بيابان نجد به مكه و مدينه،و مسير ساحلي كرمان،مكران سند به گجرات از ديگر مسيرهاي مهم تجاري ايران بوده اند. بسياري از اين راه ها در زمان غازان خان و اولجايتو تعمير و توسعه يافت.مستوفي مي نويسد كه در زمان اولجايتو در هر فرسنگ كه شامل 8000گز خياطي(هشت كيلومتر) بود؛ يك ميل راهداري بنا شد(13).
جاده ابريشم در ايران
منازل و مراحل جاده ابريشم در ايران به قول حمدالله مستوفي«شاهراه شرقي»(خراسان تا آذربايجان)و ادامه مسير فوق موسوم به«شاه راه غربي» (مسير آذربايجان به
آناتولي) چنين است:
1 -(مسير اورگنج-مرو:)اورگنج-نوزوا-اندراستان-رخشميسن-ديه ازرق-هزار اسب-سدور-رود جيحون-كوهستان-دهان شير-درغان-جقربند-رباط طاهري-(بيابانهاي ريگ روان)سكاباد-رباط نوشاگرد-چاه هارون-چاه صاحبي-رباط سوران-ديه ابدان گنج-ديه سفري-مرو(خوارزم- مرو124 فرسنگ)- طوس-بسطام.
2-مسير ديگر جاده ابريشم در شرق ايران بود كه از طريق خوارزم و جرجان به خراسان(بسطام) مي رسيد:اورگنج-حلم نو-خوارزم نو-رباط مريم-مشك مبني-سايل بلي-مناره گاه-رباط سرهنگ-كاروانگاه-رباط طمغاج-خوشاب دان-رباط خشت پخته-شهر فراوه-رباط ابن طاهر-رباط ابوالعباس-رباط گزبني-عبور مسير از ناحيه دهستان در بيابان-ديه محمد آباد-بازرود-جرجان-ديه موسي آباد-ديه ميلاباد-گريوهزند بان-ديه كنج-بسطام.
3-مسير ديگري درموازات مسير فوق ازطريق جيحون و بلخ و سرخس به خراسان مي رفت(347فرسنگ):جيحون-ترمذ-سياه كوه-بلخ-پل جمو خيان-ديه پاره-دستگرد-رباط علوي-ديه سلباران-شبرقان-رباط كعب-فارياب-آستانه-مسجد رازان-كبوترخانه-كوجاباد-رباط سلطان-مرورود-دزهند-بيابان و ريگستان-آب شور-رباط ابونعيم-رباط جعفري-سرخس-طوس-نيشابور.مسير نيشابور به دامغان (78فرسنگ):نيشابور-احمدآباد-رباط بوزنگان-طاقان-نوده-برزاتاباد-بحرآباد-ديه خواراشاه-آزادوار-جاجرم-رباط سونج-ديه سلطان-مغز-حداده(مهمان دوست)(14) يا از راه سبزوار به-دامغان.(مسير دامغان-ورامين 54 فرسنگ):رباط هرمز معروف به جرم جوي-رباط آهوان-سمنان-ديه سرخ-راس الكلب-ديه نمك-خوار ري(محله باغ)-رباط خمارتكين-ورامين-ري.(مسير ري-سلطانيه،50 فرسنگ): ري-مشهد-ديه خاتون-سنقرآباد-دهند-ديه مارين-سوميقان(آق خواجه)-سگزاباد-سنقرآباد-قزوين-فارسجين-ابهر-ديه قهود(صاين قلعه)-سلطانيه.
(مسير سلطانيه-قونيه:301فرسنگ):زنجان-رباط نيكپي(نيكباي،بنا توسط خواجه تاج الدين عليشاه)-رباط سرچم(بنا توسط وزير خواجه غياث الدين محمد رشيدي)-رباط خواجه جلال الدين رشيدي-ميانج(ميانه)-ديه تركمان-دير خران-سنكلاباد اوجان-سعيدآباد-تبريز-مرند-خوي-شكماباد-نوشهر-بند ماهي-ارجيش-ملازجرد-خنوس-آق آفتن-بسين-ارزن الروم-اسجه-وسيرجان-خومان قلوع-ارزنجان-ديه خواجه احمد-ارزنجك-آقشهر-اكرسوك-زاره-رباط خواجه احمد-سيواس-قونيه-قيصريه-بندر اياس(لاياتزو در ارمنستان صغير)(15).
هيات سفيران همراه روي گنزاله كلاويخو كه از سوي پادشاه اسپانيا براي ديدار با امير تيمور گوركاني مي رفت پس از عبور از تبريز و ديدار با ميرانشاه در سلطانيه،بر طبق فرمان مخصوص تيمور از ري،راه كوهستان البرز را در پيش گرفتند و از دره لار در دامنه هاي جنوبي البرز و بسياري گذرگاههاي كوهستاني،به قلعه فيروزكوه و از آنجا به دشتهاي دامغان و مشهد سرازير شدند.در بازگشت از سمرقند نيز كمابيش همان راه را در پيش گرفت.(16)مشاهدات نگارنده طي پيمايش ميداني مسير مذكور از ري،سمنان،دامغان،بسطام به سمت
دهكده ابر و گردنه اُلنگ در مسير شاهرود به سمت گنبد كاووس و گرگان نشان داد كه مسير مذكور مناسب ترين راه براي سفر در مسير شرقي غربي بوده است.زيرا راه مذكور در دامنه هاي جنوبي البرز از منابع آب،علوفه،سايه و منابع چوب و هيزم مورد نياز كاروان ها و لشكر ها برخوردار بوده است(17).
گذشته از جاده بين المللي ابريشم ،جاده زيارتي آذربايجان و عراق عجم به خراسان كه زائران امام رضا را به آن سوي مي كشيد دست كم از اواخر عهد ايلخانان و به ويژه در عهد سلطان شاهرخ تيموري رواج ويژه اي يافت.چنانكه امير شاهي شاعر سربدار در مسمطي مي سرايد:
اي كه به حج رفتنت آمد هوس
روضه سلطان خراسانت بس(18).
به نظر مي رسد كه رواج يافتن زيارت امام رضا(ع) صرف نظر از سفرهاي زيارتي سالانه سلطان شاهرخ كه زيارت حرم رضوي را تشويق مي كرد،ناشي از آشفتگي راههاي غرب و جنوب ايران(راه هاي حج و عتبات) در آن روزگار بود كه عرصه تجزيه قلمرو امير تيمور و كشاكش ميان شاهزادگان تيموري ،جانشينان ميرانشاه و قراقويونلو ها و در فواصلي دورتر عثمانيان و آق قويونلوها بود.
جغرافياي تاريخي دامغان
دامغان بزرگترين شهر قومس ،شهري گرم و كم آب،اما پر نعمت و ميوه بود كه به محصولاتي چون انواع ميوه و پسته اي كه امروزه هنوز به مرغوبيت شهره است.(19) از ديگر محصولاتش سيب سرخ مشهور به«القومسي»بود كه به عراق صادرمي شد.معادن زاج،املاح(نمك)،كبريت(گوگرد)،طلاي ناب نيز در آنجا استخراج مي شد.دامغان از ايستگاههاي مهم جاده ابريشم درحاشيه شمالي كوير لوت واقع در دامنه هاي جنوبي البرز به شمار مي رفت.در زمان حمدالله مستوفي دور حصار
شهر8000گام بود.(20)دامغان داراي چشمه اي به نام«بادخاني»يا«چاه گنده آب»،كه آب را از طريق120نهر مساوي به نواحي اطراف مي رساند.وزش باد شديد مداوم در تنگه هاي كوههاي بين سمنان و دامغان مسافران را دچار مشكل مي كرد.با اين وجود رفت و آمدها چندان بود كه گاه قافله هايي با200 انسان و شتر از آن مسير مي گذشتند.غنجان روستاي شترداران(قريه الجمالين)يكي ازتوابع دامغان بود. ياقوت در613 ه.ق از آنجا گذشته بود.(21)كلاويخو كه در زمان امير تيمور گوركاني از دامغان ديدار كرده است مي نويسد كه از راه دهكده آهوان كه رباط آهوان در عهد صفوي در آنجا بنا شد، به دامغان وارد شد.وي مي نويسد كه شهر دامغان در دشتي در ميان حصاري قرار داشت.و آخرين شهر عمده غرب ايران به شمار مي رفت.و تحت تاثير بيابانهاي مجاور گاه باد مهلكي در اطراف آن مي وزيد.(22)اما چنانكه امروزه نيز قابل مشاهده است.دشتهاي اطراف دامغان براي دامداري مساعد بوده،و در كنار محصولات كشاورزي،محصولات دامي قابل توجهي در آنجا توليد مي شود كه ،از آن جمله بود پيه گوسفند كه براي صابون سازي و برخي ديگر كاربردها همچون روغن گيري استفاده مي شد. در بازار سنتي دامغان امروزه انواع محصولات دامي به عنوان دومين محصول شاخص ناحيه پس از پسته به چشم مي خورند.
اوضاع اصناف
مشاهدات اين تحقيق حاكي از آن است كه با توجه به قدمت و وسعت بازار سنتي دامغان كه بقاياي معماري صفوي و پيش از آن در دامغان به چشم مي خورد،به ويژه به قرائني چون منار آجركاري غزنوي(مربوط به اوائل قرن پنجم) در مسجد جامع به اين امر اشاره دارند.(23)دامغان همانند ساير شهرهاي آباد
جاده ابريشم از تنوع و رونق صنفي در بازار برخوردار بود. شهرآشوب هاي عهد تيموري از رواج پيشه ها و حرف گوناگوني در شهرهاي مذكور سخن رانده اند كه ذكر نام آنها در ترسيم فضاي شهر در عهد تيموريان سودمند است:زورگري،درود گري،گلكاري، دندان كشي،عطاري،سالو فروشي،نرّادي،شطرنجي،جمه بافي،فوطه فروشي،حلوا كري فقاعي،آهنگري، موزه فروشي،رنگ فروشي،خيمه دوزي،سوهانگري،علافي،تنورگري،والا بافي،بره دوزي، قنادي، رنگريزي،خطاطي،ماهي پزي،خزانه داري،نانوائي،كباب پزي،گلاب فروشي،مجلّدي، كمانگري،مولّه اي، طاقيه دوزي،قصه خواني،پيراهن فروشي،آبدارگري،پولاني پزي،هريسه پزي،كشتي گيري،عسسي،بوريا گري،نمك فروشي،كفش دوزي،مقري گري،بزازي، فراشي، چنبه كري،ريخته گري،ترازو داري،ماهيچه گري،قصابي،سلاخي، پيكي،شماعي، كاشي تراشي،انگِشت فروشي،كحّالي، نقش كوبي،تيرگري،زرگري،صرافي،ميخه گري،ابريشم فروشي،زعفران فروشي،شربت داري،دهقاني، موي تابي ،دروازه باني،تركش دوزي،سوزنگري،چنگي گري،خشتمالي،سازندگي،چوگان بازي، خوانندگي، سركايي،بلباني،و...(24)لطايف الطوائف كه از منابع تاريخ اجتماعي عهد تيموريان است؛ضمن اشاره به حرفه صابون پزي، از بكارگيري صابون در حمام ها و گازرگاهها(رختشوي خانه ها) سخن گفته است.(25)در فتوت نامه ها كه به مثابه دستور العمل و قانون نامه هايي بود كه صوفيان و روساي هر صنف در آن شيوه و آداب درست مربوط به هر حرفه را مشخص مي كردند،به حرفه دلّاكي اشارع شده است.و به منظور ارتقاي پايگاه اجتماعي اين صنف در فتوت نامه ها آمده است كه «دلاكي و سر تراشيدن از جبرائيل عليه السلام مانده است و در زمان حضرت رسول(ص) دلاكي را سلمان فارسي مي كرد».همچنين منصور بن قاسم بغدادي صوفي را پيشواي حماميان معرفي مي كردند.در فتوت نامه هاي مذكور جايگاه نشستن هر صنف در مجالس گوناگون مشخص شده است چنانكه استاد حمامي زير دست چاووش و بالا دستِ كفشدوز مي نشست(26).
گازران از ديگر مصرف كنندگان صابون بودند كه در كتب شهرآشوب از قبيل معالم القربه في احكام الحسبه اثر
ابن اخوه به آنان اشاره شده است.آنان لباس هاي مردم را براي شستن به امانت مي گرفتند اما گاه با كمك مطرزان(كسانيكه جامه ها را به خطوط و نقش و نگار بيارايد مانند قلابدوز) زيورآلات لباسها را دست كاري مي كردند.و محتسب بايستي همواره مراقب آنان مي بود تا پارچه هاي مردم را ندزدند،خود يا كارگرانشان آنها را نپوشند،و به عاريت ندهند و بر هرپارچه اي نام صاحبش را بنويسند تا با هم مخلوط نشوند.وي مي نويسد كه در حمام ها براي خوشبو ماندن فضا بخور هايي چون كندر،مصطكي و لادن دود مي شد.و نيز براي شستن سر و بدن از سدر و دلوك(نوعي ماده خوشبو) استفاده مي شد.البته برخي سدر فروشان به جاي آنكه سدر تابستاني را با سدر زمستاني با هم در آميزند تا تركيبي مرغوب به دست آيد،گاه برگ بيد، توت،آرد لوبياي گرگي يا باقلا وجز آن در آن مي آميختند؛كه با آب مخلوط كرده و با كف آن سر را مي شستند(27).
انصاري دمشقي از ساختن صابون به وسيله روغن زيتون در نابلس ،و صدور آن به مصر و شام وجزاير درياي روم(مديترانه) و نجد توسط تاجران اعرابي سخن گفته است.بنا به نوشته او سالانه 6000قنطار مصري زيتون در مسجد جامع اموي در دمشق گرد آورده مي شدكه براي ساخت صابونهاي قليايي و پيه دار به كار مي رفت.(28) پگولوتي ضمن توصيف واردات قسطنطنيه ازبسته هاي چوبي صابون آپوليايي،ونيزي، آنكونايي، رودسي وقبرسي سخن گفته است(29).
تاريخ محلي دامغان در اواخر قرن هشتم و نيمه قرن نهم هجري
در زمان خواجه وجيه الدين مسعود سربدار(مقتول در آخر ربيع الاول 745ه.ق) كه اكثر
بلاد خراسان و فيروزكوه و رستمدار را در تصرف داشت،دامغان درقلمرو سربداران به شمار مي رفت.چنانكه دولتشاه حدود قلمرو او را از جام تا دامغان و از خبوشان(قوچان كنوني) تا ترشيز(كاشمر) دانسته است.پس از آن نيز دامغان تا زمان يحيي كرابي (759ه.ق)و خواجه علي مويّد(مقتول در 788ه.ق)معاصر و ملازم امير تيمور گوركاني در دست سربداران بود(30).
در زمان سربداران ميان دامغان و مشهد رابطه نزديكي وجود داشت.به ويژه در زماني كه پهلوان حسن دامغاني كه پيروان و هواداران وي غالبا از اصناف و عياران دامغان بودند، بر درويش عزيز مجدي رهبر دراويش طريقت سربداريه كه در مشهد معتكف بود،شورش كرد و پس از تصرف مشهد،درويش را با اهداي دو خروار ابريشم به اصفهان تبعيد كرد(31).
در زمان كلاويخو در بيرون دامغان دو برج كله مناره از جمجمه هاي انسان ساخته شده بود كه به نوشته كلاويخو از تاتاران آق قويونلو(به عبارت درست تر قرا قويونلو ها) بودند كه امير تيمور آنان را در آسياي صغير به اسارت گرفته و به دامغان تبعيد كرده بود.آنان در حوالي دامغان زندگي چادر نشيني خود را از سر گرفتند.سپس آرزوي بازگشت به ميهن خود را يافتند.ابتدا دست به غارت و تهاجم به آباديهاي اطراف زدند و از دامغان به سمت غرب و مرزهاي سوره و آسياي صغير به راه افتادند.تيمور در راه به آنان برخورد و آنان را سركوب و كشتار كرد.كلاويخو عده مقتولين را 60000تن نوشته است(32).
پس از سلطه امير تيمور بر سراسر ايران و سركوب سربداران،آشفتگي خراسان و قومس را در بر گرفت.سلطان شاهرخ بهادردر ترميم ويراني ها بسيار كوشيد.و براي نظارت بر اوضاع دائما سالانه
دست كم يك بار در خراسان سفر مي كرد.حافظ ابرو در زبده التواريخ مي نويسد كه وي در زمستان سال 810ه.ق در شرايطي كه برف بيابان را دربر گرفته بود،طي ماجراي شورش پير پادشاه در مازندران و رقابت هاي جانشيني اميرزاده پيرمحمد و اميرزاده اسكندر ،از مسير كوسويه به سمت زاوه(تربت حيديه كنوني) و محولات(از توابع زاوه) و نيز از مسير جام به مشهد سفر كرد.و پس از زيارت در آنجا براي سركوب پيرپادشاه به سمت رادكان و خبوشان(قوچان)،خواجه قمبر و بادغيس لشكر برد.و تا تصرف مازندران و استرآباد پيش رفت.وي در آن سال از حوالي گنبد قابوس تا جلگه مازندران را به عنوان قشلاق قشون خود تعيين كرد.برقراري ثبات در مازندران موجب شد كه بسياري مهاجران به وطن خود بازگردند.از ميان سران و بزرگاني كه با وي ديدار كردند،سيد عزالدين نامي بود كه از هزار جريب و سمنان بود كه پس از عرض حال نزد سلطان شاهرخ ولايت دامغان را به عنوان سيورغال دريافت كرد.سادات ساري نيز نمايندگاني اعزام كردند و هريك به فراخور حال از عطاياس سلطان بهره مند شدند.سپس فرزند خود الغ بيگ را حكومت مازندران داده به خراسان بازگشت(33).
سيد عزالدين مذكور به احتمال بسيار از خويشاوندان «كيا اعظم سيف الدين علي بن المرحوم سراج الدوله و الدين كيا رستم بن المغفور كيا ابراهيم الحاجي الهزارجريبي»مذكور در كتيبه دوم امامزاده جعفر كه مربوط به آل كيا است.
سلطان شاهرخ بهادر در بهار سال 815ه.ق عزم زيارت روضه رضوي كرد.و روز دوشنبه نهم ذي القعده از هرات به آن سو حركت كرد؛ تا در روز عيد اضحي(قربان)در آنجا حضور يابد.شايد تاكيد وي براي حضور
در آن هنگام در حرم رضوي رقابت سياسي و مذهبي وي كه عنوان پادشاه اسلام به خود مي داد، با مماليك برجي بود كه داعيه خدمت در حرمين شريفين و امور حج را داشتند.به ويژه كه حافظ ابرو مورخ سنّي دربار سلطان شاهرخ راجع به اجر زيارت امام رضا مي نويسد:«اهل تحقيق آن را با حج اكبر مساوي داشته اند». وي طي نامه هاي خود به الملك الظاهر چقماق بيگ سلطان مملوك برجي مصر بر اهميت اين مساله تاكيد مي ورزيد.همچنين در حرمين شريفين بقاع خيري بنا كرده بود كه در آمد اوقاف مربوط به آن را سالانه به نمايندگان شيخ عبدالوهاب نامي مي پرداخت(34).
وي پس از سركوب مودود گرمسيري در راه خود در ميانه هرات و غور،به زيارت امام رضا (ع) رفت.در آن احوال به نوشته حافظ ابرو«مرتضي اعظم سيد عزالدين» حاكم ولايت قومس براي اداي احترام نزد شاهرخ بار يافت.و در زمره بزرگان و امرا و ملوك و اكابر سادات قرار گرفت.نمايندگاني از سوي سيد علي از ساري و امير حسن كيا از فيروزكوه به دربار شاهرخ بار يافتند.و امير عزالدين در سفر بازگشت شاهرخ از راه بادغيس تا هرات در ركاب سلطان همراهي كرد.(35)لقب مرتضي اعظم براي بسياري سادات به كار مي رفت.همچنين لقب« كياي اعظم» براي سيف الدين علي هزار جريبي مذكور در كتيبه دوم امامزاده جعفر دامغان به كار رفته است.
در سال 823 ه.ق كه قرا يوسف قراقويونلو در آذربايجان و عراق ادعاي استقلال مي كرد،سلطان شاهرخ را بر آن داشت كه پس از تثبيت احوال داخلي قلمرو خود به آن سو لشكر كشد.الغ بگ را به محافظت مرزهاي
تركستان و سيورغتميش را به فتح و ضبط بلاد گرمسير و قندهار و غزنين و كابل تا حدود هندوستان فرستاد.و امير سيد احمد ترخان را به حفظ مرزهاي خراسان گماشت.و روز دوشنبه 15 شعبان 823ه.ق از هرات به سمت آذربايجان به راه افتاد.و ازبوي(ده بران يا دمران) كوسويه،چخچران،ساري قمش،تربت جام و زيارت شيخ احمد جام،مرغزار خرگرد،انداد،مخالف سرا،فرهاد جرد،شوراب،دزباد،نيشابور و شكار در جلگه نيشابور،پنج گرد،اندلان،جهان،اريميان،قريه رونيز،قاسمي،گرديزه،قريه بحر آباد و زيارت شيخ سعدالدين حموي از پيروان شيخ نجم الدين كبري،خوراشاه،نرقسان،جاجرم،سرچشمه،بر نو آباد،قريه مقر،مرغزار خرقان و زيارت شيخ ابوالحسن خرقاني،بسطام و زيارت سلطان العارفين ابويزيد بسطامي،خوريان،مهمان دوست،در اوايل به دامغان رسيد.در دامغان چند زنجير فيل كه پيشتر به مازندران فرستاده بود،با لشكر هاي مازندران به اردوي وي ملحق شدند.سلطان شاهرخ در 11 شوال دامغان را به سمنان،سرخه،آب باريك،ده نمك،عرادان،محله باغ،دره نمك،ري،ورامين، ترك كرد و با گذشتن از مسير قزوين به آذربايجان رفت.(36)از اين اشاره آشكار مي شود كه دامغان يكي از گذرگاههايي بوده است كه دامنه ها و دره هاي عميق كوهستانهاي البرز شمالي را به جنوبي متصل و ايالات ساحلي درياي مازندران را به حاشيه كوير مركزي ايران مي پيوست.
نتيجه
وقفنامه هاي امامزاده جعفر دامغان براي محققين تاريخ اقتصادي به ويژه در مباحثي چون ماليات و اصنافي چون صابون پزان و حماميان؛ و نيز براي پژوهشگران تاريخ اجتماعي جهت بررسي احوال سادات و حتي محققين تاريخ زبان فارسي را از نظر دربرداشتن اصطلاحات بديعي چون «دروازگاني و تمغا ساختن» منابعي سودمند تواند بود.
متن حاشيه وقفنامه سلطان شاهرخ كه براي يكي از نقيبان سادات نوشته شده است،داراي ادعيه اي با مضمون آشكار شيعي است.كه به احتمال بسيار اشاره به
نفوذ چشمگير سادات شيعي در منطقه دامغان دارد.با توجه به سوابق تبليغ تشيع اثني عشري در روزگار سلطان محمد خدابنده(37)و امرا و صوفيان سربدار(38)رواج تشيع در آن نواحي چندان بعيد به نظر نمي رسد.زيرا چنانكه پيشتر آمد سربداران شيعي در حدود دامغان قدرت داشتند.
از اين گذشته سادات آل كياي گيلان از جمله سيد قاسم كيا كه بر نواحي توالش و اطراف گيلان مستولي بود مردم را به تشيع زيدي دعوت مي كرد.(39)اما جالب است كه كتيبه مورد بحث امامان شيعي اثني عشري را نزد يكي از سادات زيدي(آل كيا) مي ستايد.شايد اشاره به تغيير گرايش از زيديه به تشيع اثني عشري در ميان برخي خانواده هاي آل كياي مهاجر از گيلان به دامغان را نشان مي دهد.
در متن وقفنامه علي بن سراج الدين كيا رستم در مزار« جعفر بن علي بن حسن بن علي بن عمر بن حسين بن علي بن ابي طالب»(امامزاده جعفر دامغان) كه به تاريخ«غره محرم الحرام سنه خمس عشر و ثمانمائه الهلاليه» نگاشته شده آمده است كه«بر قضاه عصر واجب است كه هر ده سال اين وقفيه(40)را مجدد گردانند».متن اين وقفنامه درباره وقف كردن قنات و محصول گندم قريه دهو به امامزاده مذكور و خادمان و فقرا و مجاوران و ابناء السبيل آن است.وقفنامه مذكور روبروي وقفنامه سلطان شاهرخ در ورودي بناي امامزاده جعفر دامغان نصب شده است.قرينه مذكور نشان مي دهد كه به احتمال در همان سال (815ه.ق) كه سلطان شاهرخ به دامغان سفر كرده بود،كتيبه وقفنامه خود را نگاشته،و حاكمان محلي دامغان كه از اعقاب سيد عز الدين(41)و از ارادتمندان دربار شاهرخي بودند؛ به اقتباس از رسم تجديد
وقفنامه ها كه در كتيبه وقفنامه علي بن سراج الدين كيارستم به تاريخ ابتداي محرم 815ه.ق مسطور است،كتيبه وقفنامه را پس از مرگ او تجديد كرده اند.استدلال هاي كمك كننده به اين فرضيه علاوه بر درگذشت سلطان شاهرخ در سال 850ه.ق،فقدان اطلاعات در منابع عهد تيموري درباره احتمال توقف سلطان شاهرخ در دامغان در طي سفر به عراق و آذربايجان كه در اواخر حيات خود (850ه.ق)براي سركوب سلطان محمد شاهزاده تيموري رفته بود،(42)جديد بودن و بسيار سالم ماندن سنگ كتيبه وقفنامه منسوب به سلطان شاهرخ است.بنابراين به احتمال پس از انتشار خبر درگذشت سلطان شاهرخ سادات مذكور هم براي نشان دادن ارادت خود به وي و هم به سبب آشفتگي اوضاع پس از مرگ شاهرخ مي خواستند كه املاك وقفي مذكور در وقفنامه ها تباه يا غصب نشود.
از سوي ديگر در منابع تيموري معاصر با شاهرخ و پس از او از جمله مطلع سعدين عبدالرزاق سمرقندي گرچه به كشاكش و آمد و شدهاي ميرزايان تيموري در مسير مشهد به هرات سخن گفته اند اما هيچ جا نه براي ميرزا علاء الدوله جانشين و نواده سلطان شاهرخ و نه براي الغ بيك و يا پسرش عبداللطيف لقب «پادشاه اسلام» به كار برده نشده است.(43)زيرا كه آنان كه سلطنتي كوتاه داشتند يا چندان فرصتي باي كسب افتخارات و القاب نيافتند،و يا همچون الغ بيگ بيشتر به آداب و سنن مغولي علاقمند بودند تا رسوم مذهبي اسلام و عناوين برخاسته از آن.از اين رو به احتمال بسيار فرض انتساب انحصاري لقب«پادشاه اسلام» به سلطان شاهرخ تيموري تعلق داشته است.گرچه در منابع اشاره مستقيمي به آن يافت نشد.
بنابراين
تحقيق حاضر بر آن است كه كتيبه مورد بحث نسخه اي بازنويسي شده از كتيبه سلطان شاهرخ است.كه گرچه اصل آن به روزگار وي باز مي گردد،اما تاريخ مندرج در آن با تاريخ بازنويسي آن مطابقت داده شده است.
پي نوشت:
1- ترجمه:بناي اين عمارت در روزگار حكومت سلطان اعظم شاهرخ بهادر صورت گرفت كه خداوند سلطنت را جاويد بدارد.
2- عبارت دقيق در متن كتيبه به اين صورت آمده است:« :«بناء هذه العماره في ايام دوله السلطان الاعظم شاهرخ بهادر خلد الله ملكه».
3- دونالد ويلبر و ليزا كلمبك،معماري تيموري در ايران و توران،ترجمه كرامت الله افسر و محمد يوسف كياني،تهران:سازمان ميراث فرهنگي كشور، 1374،صص1-530.
4- در بسياري منابع تيموري از سلطان شاهرخ با عنوان سلطنت شعاري(سلطان الاعظم)(ر.ك: عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو،زبده التواريخ،ج3،تصحيح كمال حاج سيد جوادي،تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،1380،ص194 و بسياري صفحات ديگر)«سلطان آفاق» پس از مرگش«خاقان سعيد مغفور»ر.ك:كمال الدين عبدالرزاق سمرقندي،مطلع سعدين و مجمع بحرين،به اهتمام عبدالحسين نوايي،ج2(دفتر اول)،تهران:پژوهشگاه، 1383،صص585و593.و بر سكه هاي وي عبارت «السلطان الاعظم شاه رخ بهادر»غالبا به تاريخ 830ه.ق ضرب شده است.ر.ك(عرفان تو ختييف، سياست مالي و پولي تيمور و خاندان او و سكه هاي آنها، به كوشش بهمن اكبري،قم:كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي،ص1377،صص7-103.) اما در منابع اطلاعي از انتساب لقب« پادشاه اسلام» به وي يافت نشد.اما به نظر صائب برخي محققين شاهرخ در اوايل حكومت خود اعلام كرد كه برگرداننده عظمت شريعت و خلافت است.ر.ك: ب.س. مورتّي«مذهب در دوره تيموريان»تاريخ ايران دوره تيموريان،ترجمه يعقوب آژند،تهران:جامي،1378،ص299.
5- سيورغال Spyurghal واژه اي تركي برگرفته از واژه مغولي سيورغالي به معني زميني بود كه پادشاه به كسي مي بخشيد. ر.ك:شريك امين،
فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول، صص6-155.
6- به نظر نگارنده اصطلاحات حكومت و حاكم از عهد ايلخانان معادلي براي اصطلاح كهن تر اقطاع شد.و غالبا در منابع ايلخانان به معني مالكيت زميني از سوي حكومت به شرط استيفاي ماليات براي اردوي مغول بود.در متن حاضر در جمله پس از اين نيز به حكومت به معني رسيدگي به امور يك ولايت اطلاق شده است. در منابع دوره مغول شبيه ترين قرينه براي اين اصطلاح «حكومت اوقاف» بود كه به معني رياست ديوان وقف و كسي بود كه از جانب خان مغول به امور وقف رسيدگي مي كرد. .شميس شريك امين، فرهنگ اصطلاحات ديواني دوره مغول،تهران:فرهنگستان ادب و هنر ايران،1357،ص125.
7- سادات كياي گيلان كه حاكم نواحي اطراف سفيد رود بودند،مدعي انتساب به امام ناصر حسن اطروش علوي بودند.چنانكه قاشاني در تاريخ اولجايتو مي نويسد:«ابتداي اول ملك گيلان كه دوازده هزار است،بعد از آن كوچيان پس كلاچه كوه كه اكنون پسر حيدر كيا متصرفست بر شرقي سفيد رود كه مدعي ايشان است و به جاي امام ناصر كه حسن علوي بود.»ر.ك:ابوالقاسم عبدالله بن محمد القاشاني، تاريخ اولجايتو، به اهتمام مهين همبلي،چاپ دوم،تهران:علمي و فرهنگي،1384،ص60.
8- عبد الرزاق سمرقندي ضمن بيان وقايع سال 787ه.ق و بازگشت امير تيمور گوركان از فتح مازندان و قشلاق ري در راه بازگشت به توران نام سيد علي نامي را ذكر كرده است كه از بزرگان شهر يارك در نزديكي سلطانيه بود.كه انتساب شخص مذكور به وي ممكن مي نمايد .سمرقندي،مطلع سعدين و مجمع بحرين،ج1(دفتر دوم)،صص570-572.
9- ولايت از اصطلاحات حساس مربوط به جغرافياي تاريخي است كه در برخي منابع معتبر عهد ايلخانان و تيموريان از قبيل
نزهه القلوب حمد الله مستوفي به معناي بلوك و به قول امروزيان شهرستان بود كه همان بخشها مختلف يك ايالت(معادل يك استان امروزي) را تشكيل مي داد.البته اين اصطلاح در نزهه القلوب مغشوش است چنانكه در يك جا از ولايات هند و دهلي و قنوج و سومنات ياد كرده (ص46) و در جاي ديگر آن را بر سند و كابل و صغانيان اطلاق كرده و معادل استان اورده است(ص48).اما در وصف جغرافياي ايران غالبا استان ها را با بلاد و ممالك و ايالات نام برده يا از آنها با تعبير جمعي ولايات معادل شهرستان آورده است.منبع:حمد الله مستوفي قزويني ،نزهه القلوب،تصحيح محمد دبير سياقي،قزوين،حديث امروز،1381،ص27و 89و144 و166و 198و 206و 226و 146و229.
9- به احتمال بسيار اصطلاح دروازگاني نوعي ماليات به معني حق عبور از دروازه شهر بود.در كنار دروازه هاي شهرها دست كم از عهد غازان خان كاروانسراهايي با حمام ها ساخته شد كه تازه واردان در فضايي شبيه به قرنطينه هاي امروزي تحت مراقبت و معالجه قرار مي گرفتند .و به اين ترتيب از انتشار بيماري هاي مُسري جلوگيري مي شد. چنانكه غازان خان در محله شم(شنب غازان)نيز شهري بزرگتر از محوطه قديم تبريز واقع در غرب آنجا،موسوم به غازانيه بنا كرد.و دستور داد تا تاجران كه معمولاً از روم و فرنگ(اروپا)مي آمدند،كالاهاي خود را در بارانداز آنجا عرضه كنند.اما براي رفع اختلافات احتمالي،تمغاي آنجا و تبريز تحت نظارت يك نفر قرار داد.در كنار هريك از دروازه هاي حصار جديد تبريز كاروانسراهايي بزرگ،اصطبل،حمام ،چهار بازار،و«كارخانه ها»(كارگاههاي پيشه وران)ساخت.هر قومي از هرجهتي كه به تبريز وارد مي شدند در كاروانسرايي منتسب به جهت جغرافيايي يا وطن
خود اسكان داده مي شدند.تمغاچي قماشهاي آنان را براي آنان نگهداري مي كرد.و تازه واردان احتمالاً براي اعمالي شبيه به قرنطينه هاي بهداشتي به حمام هاي مجاور كاروانسرا اعزام مي شدند. خواجه رشيدالدين فضل الله همداني، جامع التواريخ،تصحيح محمد روشن و مصطفي موسوي، ج2،تهران: البرز،1373 ،صص 5 -1372.
10- تمغاTamghaكلمه اي مغولي است كه احتمالاً ازريشهDamبه معني پيونددادن وعبوردادن واشتقاق است. ر.ك:
Fredinand D. Lessing ,Mongolian-English dictionary,Bloomington:Indiana University,1995. p.227. اين واژه در منابع فارسي به شكل تمغاء،تمغه،تغمه،طمغه،و طمغا به كاررفته است.ر.ك:شريك امين،پيشين،ص96واژه تركي-مغولي تمغا معاني بسيار متنوعي از مهر و نشان و ماليات بر دام گرفته تا ماليات ويژه اصناف را شامل مي شد كه در متن حاضر به معني اخير است؛كه با فعل ساختن تركيب بديعي به معني وضع كرن ماليات را پديد آورده است كه از نمونه هاي نثر قرن نهم است.شريك امين،فرهنگ اصطلاحات ديواني دوران مغول ،صص100-96.
11- گويي رابطه پنج درصدي مذكور براي اخذ ماليات بر واردات صابون شباهت و يا حتي ارتباطي با ماليات اسلامي خمس داشته است.به ويژه كه سلطان شاهرخ تيموري كه خود را پادشاه اسلام مي ناميد در پي آن بود كه به سلطنت خود رنگ و بويي ديني و اسلامي ببخشد. اين امر در تباين با با گرايش هاي برخي ديگر از شاهزادگان تيموري همچون الغ بيگ بود كه به سنن جغتائيان دلبستگي بيشتر داشت.
12- ماكسيم سيرو،كاروانسراهاي ايران و ساختمانهاي كوچك ميان راه ها،ترجمه عيسي بهنام،سازمان ملي حفاظت از آثار باستاني ايران،بي تا،ص 23.
13- حمد الله مستوفي قزويني، نزهه القلوب ، به تصحيح گاي لسترنج ، تهران ، دنياي كتاب ، 1362، صص166-189.
14- امروزه هنوز برجي از عهد ايلخانان
در مهماندوست دامغان در اوايل جاده فعلي سمنان به شاهرود و بسطام به چشم مي خورد كه كتيبه آجر كاري زيبايي دارد.پيمايش ميداني مسير ري-سمنان-دامغان-بسطام در تاريخ 5/6/1386.
15- حمدالله مستوفي ، نزهه القلوب ، به تصحيح گاي لسترنج ، تهران ، دنياي كتاب ، 1362 .،صص178 تا173وصص 184- 182 ماركوپولو،سفرنامه ماركوپولو معروف به ايل ميليونه،ترجمه منصور سجادي و آنجلا دي جواني رومانو،تهران،1363،صص7-266.
16- كلاويخو،سفرنامه كلاويخو،ترجمه مسعود رجب نيا،چاپ سوم،تهران:علمي و فرهنگي،1374،ص6-25و 2-301.
17- هنوز عشاير بسياري خانه ها و آغل هايي در گردنه النگ براي خود و دامهاي خود دارند و نيز راه ها چنان مهم بوده است كه به گفته معمرين تا اين اواخر راهزني و نا امني در آنجا شايع بوده است.پيمايش ميداني مسيرري،سمنان،دامغان،بسطام ،دهكده ابر و گردنه اُلنگ در مسير شاهرود به سمت گنبد كاووس و گرگان(3تا6/6/1376).
18- امير شاهي سبزواري،ديوان امير شاهي سبزواري،تصحيح سعيد حميديان،تهران،ابن سينا،1348،ص106.
19- بسياري كاروانسراها از عهد صفوي در طول جاده ابريشم باقي است كه به نظر اين تحقيق شالوده آنها در عهد ايلخانان و پيش از آن نهاده شده است.و از ان جمله است رباط آهوان،رباط الوسجرد،كاروانسراي ده نمك،پل گرمسار و...پيمايش ميداني مسير ري-سمنان-دامغان-بسطام در تاريخ5/6/1386.
20- ياقوت الحموي ،معجم البلدان،جزء الاول، تحقيق عبدالرحمن المرعشي،بيروت،دارالحياء التراث العربي و موسسه التاريخ العربي،بي تا،صص 40،112،154. محمد بن نجيب بكران ،جهان نامه،به كوشش محمد امين رياحي،تهران،انتشارات كتابخانه ابن سينا، 1342.صص68و77و16و76،مستوفي،نزهه القلوب صص211-213. اسماعيل بن علي ابوالفداء ،تقويم البلدان،ترجمه عبد المحمد آيتي،تهران،بنياد فرهنگ ايران، 1349، ص521،. زكريا قزويني ، آثارالبلاد و اخبارالعباد ، ج2،ترجمه محمد مرادبن عبدالرحمان ، تصحيح سيد محمد شاهمرادي ، تهران : دانشگاه تهران ، 1371. ،صص277و116.
21- ابي الفداء،پيشين،ص505ومستوفي،نزهه القلوب،ص228وابن بكران،پيشين،52وزكرياي قزويني،پيشين،ج2،121و6-245ياقوت الحموي،المصدرالسابق،الجزءالثاني،284و
مجهول المولف ، هفت كشور يا صور اقاليم ، تصحيص منوچهر ستوده،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،ص88.
22- كلاويخو،سفرنامه كلاويخو،ص2-180.
23- پيمايش ميداني مسير ري-سمنان-دامغان-بسطام در تاريخ5/6/1386.
24- عبدالواسع نظامي باخرزي،مقامات جامي،تصحيح نجيب مايل هروي،تهران:نشر ني،1371،ص3.
25- فخرالدين علي صفي،لطائف الطوائف،به اهتمام احمد گلچين معاني،تهران:اقبال،1452،صص70-364.
26- مجهول المولف«رساله بيست و نهم:رساله اي ديگر درباره اصناف،»فتوت نامه ها و رسائل خاكساريه(سي رساله)،تصحيح مهران افشاري،تهران:پژوهشگاه،1382،ص229 و مجهول المولف«رساله سي ام:وسيله النجاه»در همان،صص9-258.وص224.
27- ابن اخوه،معالم القربه في احكام الحسبه:آيين شهرداري،ترجمه جعفر شعار،تهران:بنياد فرهنگ ايران،1347،صص40-138و5-161.
28- محمد بن ابي طالب انصاري دمشقي،نخبه الدهر في عجايب البر و البحر،ترجمه حميد طبيبيان،تهران:اساطير،1382،ص315.
29- francis balducci Pegolotti. "Notice of the route to Chatay and of Asiatic trade in the fourteenth century" Chathy and the way thither ,ed.henry Yule vol .3 , New Delhi ( Munshiram Manoharal 1998 pp.165-6.
30- دولتشاه بن بختيشاه سمرقندي،تذكره الشعرا،تصحيح فاطمه علاقه،تهران: پژوهشگاه،1385،ص 493و497و506.
31- دولتشاه سمرقندي،تذكره الشعرا،ص501.
32- كلاويخو،سفرنامه كلاويخو،ص2-180.
33- حافظ ابرو،زبده التواريخ،ج3، صص203-194.
34- كمال الدين عبدالرزاق سمرقندي،مطلع سعدين و مجمع بحرين،به اهتمام عبدالحسين نوايي،ج2(دفتر اول)،تهران:پژوهشگاه، 1383،صص1-590.
35- حافظ ابرو،پيشين،ج3 ،صص456-450.
36- همان،ج4،صص720-711.
37- سلطان محمد خدابنده در سفري به عراق عرب پس از تبليغات شيعي سيد تاج الدين آوجي وابن مطهر حلي به دنبال رويايي كه از حضرت علي (ع) ديد،«به زيارت مشهد امير المومنين علي عليه السلام رسيد و تغيير خطبه و سكه فرمود كردن »(7-9ه.ق)و سپس به شيوه پدرش غازان خان به بناي دار السياده هايي در هر جا از جمله در تبريز شنب غازان،تبريز،روم،بغداد كرمان و شيراز پرداخت.كه هريك داراي وقفيات بسياري از «املاك و قري و ضياع و عقار »بود كه سالانه 10000دينار درآمد آن به مرتزقه( مستخدمان آنجا) مي رسيد.ر.ك: قاشاني، تاريخ اولجايتو،صص 90و4-93و 100و 99.
38-
بسياري از سربدارن بر مذهب تشيع بودن اند.امير شاهي (متوفي 857ه.ق) از امرا و شعراي سربداران در سبزوار نيز بر اين مذهب بود و در ديوان خود به اين امر اشارتي دارد از جمله: «روز ازل خامه صورت گشا بهر علي زد رقم انّما ...مهر تقي در دل و جان منست حب نقي قوت روان منست» .ر.ك:سبزواري،ديوان امير شاهي سبزواري، صص سه و 106؛ اي.پ. پطرو شفسكي،نهضت سربداران خراسان،ترجمه كريم كشاورز،چاپ سوم،تهران: شاهرضا،1351،صص18-13.
39- قاشاني،تاريخ اولجايتو،ص69.
40- به معني وقفنامه است چنانكه پيش از آن در عهد ايلخانان نام وقفنامه ربع رشيدي با عنوان الوقفيه الرشيديه بخط الواقف في بيان شرائط امور الوقف و المصارف ثبت شده بود.ر.ك: رشيد الدين فضل الله همداني،وقفنامه ربع رشيدي( الوقفيه الرشيديه بخط الواقف في بيان شرائط امور الوقف و المصارف) ،به كوشش مجتبي مينوي و ايرج افشار،تهران: انجمن آثار ملي،2536،ص بيست و نه(مقدمه).
41- حاكم دامغان كه آنجا را به عنوان سيورغال از شاهرخ دريافت كرد.
42- سمرقندي،مطلع سعدين و مجمع بحرين، ج2(دفتر اول)، صص594-584.
43- همان،ج2(دفتر دوم)،ص14-604.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1293 ق)، فقيه، مفسر، عالم و زاهد. در اصفهان به تصحيل اشتغال ورزيد و فلسفه كلام را در آنجا فراگرفت. پس از آن براى ادامه ى تحصيلات به عتبات رفت و در بحث صاحب «ضوابط» حاضر گشت. او نه تنها در فقه و اصول بلكه در فلسفه و حكمت و كلام و حديث و عرفان نيز متبحر بود و بيشتر ايام زندگى خويش را به تكميل نفس و رياضت گذرانيد. از وى در حدود پنجاه اثر در فقه و اصول و حديث و كلام و دعا و زيارت به جاى مانده است
كه از آن جمله: «نور الانوار» كه تفسيرى فارسى است؛ «لمعات الانوار»؛ كتاب «القضاء»؛ كتاب «الرد على الاخباريه»؛ كتابى بزرگ در «دعاء»؛ «عصاره الفقاهه فى المهمات الفقهيه»؛ «البوارق الحيدريه فى احوال الائمه»؛ شرح رساله ى «السير و السلوك» محقق طوسى.[1]
والد عاليقدر آن مرحوم علامه محقق جامع المعقول والمنقول آيت اللَّه ملا محمدعلى قدس سره معاصر شيخ انصارى بود.
اين عالم جليل ابتداء در اصفهان به تحصيل اشتغال داشت و فلسفه و كلام را در آنجا فراگرفت و پس از آن براى ادامه تحصيلات به عتبات عاليات مشرف شد و در بحث صاحب ضوابط حاضر گشت.
معظم له نه تنها در فقه و اصول متبحر بود بلكه در فلسفه و حكمت و كلام و حديث و عرفان اطلاعات وسيعى داشت كه تأليفات ايشان در هر يك از اين علوم از مايه علمى اين علامه بزرگوار حكايت دارد.
در دعاء و زيارت نيز تأليفات نفيسى دارد.
و نظر به ارادت كم نظيرى كه به ساحت مقدس مولا اميرالمؤمنين (ع) و زيارت آن حضرت داشت غالب از ايام عمر خود را در نجف اشرف مى گذرانيد و به عبادت و رياضت و تكميل نفس مشغول بود ادب و احتراماتى را كه نسبت به آن حضرت انجام مى داد از كمتر كسى مشهود شده است.
او مدتها در جوار مولايش زندگى كرد تا به استدعاء اهالى شاهرود و اصرار مراجع بزرگ مانند مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى حاج ميرزا حسن شيرازى قدس سره به شاهرود مراجعت نمود.
ولى با قلبى سوزان و چشمى گريان از مفارقت مولايش و پس از ورود به شاهرود زندگى او به پايان رسيد و بعد از چهل روز در سال 1293 قمرى درگذشت.
از اين بزرگوار سه
فرزند برومند باقى ماند كه هر يك به نوبه خود ستاره درخشانى در علم و عمل بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (427/9)، الذريعه (359/24 ،344/18 ،137/17 ،271/15 ،183/10 ،153/3)، گنجينه ى دانشمندان (356/5).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، نوازنده. از نوادگان عهد شاه عباس اول بود كه تنبور چهارتار مى نواخت و در استادى دم از يكتايى مى زد، اما سازش مزده ى زيادى نداشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (558/2 ،316 ،312 ،291 /1)، عالم آراى عباسى (191/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1302 -1236 ش)، نوازنده. معروف به آبدارخانه. چون از نوازندگان شاه بود، به على اكبر خان شاهى معروف شد و درباره ى شهرت او به آبدارخانه چنين نقل شده كه وى از ترس فرزندان ناصرالدين شاه مدتى در آبدارخانه ى دربار متحصن بوده است. پدر وى از غلام بچه هاى محمدشاه قاجار بود كه به امير خان ملقب بود و آوازى خوش داشت و سنتور نيز مى نواخت. على اكبر خان نخست نزد پدر به فراگرفتن سنتور پرداخت و پس از درگذشت پدر، به خدمت محمدصادق خان سرورالملك رفت و به مقام نوازندگان دربارى رسيد. او در نواخت تار نيز مهارت داشت. از شاگردان وى مى توان به ابوالحسن صبا اشاره كرد. از على اكبر خان صفحات بسيارى باقى مانده است. او در تهران درگذشت و در قبرستان چهارده مصعوم (ع) به خاك سپرده شد.[1]
على اكبر شاهى كه سنتور را استادانه و ماهرانه مى نواخت، يكى ديگر از شاگردان برجسته محمدصادق خان است. اين هنرمند بقدرى سنتور نيكو مى نواخت كه درباريان قاجار بر سر اين نوازنده با هم رقابت هاى سخت و جانانه داشتند كه بيشتر مواقع موجب اذيت و آزار اين هنرمند مى شدند و مثلاً گريبان او را مى چسبيدند كه چرا براى فلان كس سنتور نواخته و براى ديگرى ساز نزده و براى اين كه از گزند درباريان و حاسدان در امان بماند، لقب آبدارباشى به او داده شد
كه ديگر كسى جرأت نكند او را به رفتن به مجلس خود وادار كند. حسنعلى خان پدر وى نيز سنتور را نيكو مى نواخته.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (164 ،157 ،142 ،123)، تاريخ موسيقى (513 -512 /2)، سرگذشت موسيقى (464 -462 ،163 -162 /1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي شب زنده دار
محل تولد : داراب فارس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1332/1/1
زندگينامه علمي
حجة الاسلام والمسلمين مهدي شب زنده دار در سال 1332 در داراب متولد شد؛ البته او بزرگ شده شهر قم است و پدرش كه در كسوت مقدس روحانيت بود، در تابستان به همراه خانواده به داراب سفر كرده بود كه فرزندش در همان جا متولد شد.حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار تحصيلات دورة دبستان را به پايان رساند و يك سال نيز به دبيرستان رفت . پس از آن وارد حوزة علميه قم شد. او كه قسمتي از دروس مقدمات و دورة سطح را نزد پدر خود آية الله شيخ حسين شب زنده دار خوانده بود، مغني را نزد آية الله جنتي ، رسائل را نزد حضرات آيات مصلحي ، طاهري و مؤمن آموخت و براي فراگيري مكاسب به نزد حضرات آيات شب زنده دار، مؤمن ، مشكيني و ستوده رفت . استادان او در كفايه حضرات آيات مؤمن و سبحاني بودند. حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار كشف المراد را نزد آية الله حسيني كاشاني ، بخشي از شرح منظومه را نزد حضرات آيات مؤمن ، مفتح و صالحي مازندراني و بخش هايي از اسفار رانزد آية الله سيد رضا صدر، آية الله اميني و آية الله انصاري شيرازي فرا گرفت . قسمتي از شفا را نزد آية الله جوادي آملي و بخشي از اشارات را نزد آية الله حسن زاده آملي آموخت .حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار با پايان يافتن دوره
سطح به درس خارج آيات عظام شيخ كاظم تبريزي ، شيخ مرتضي حائري ، وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي رفت و از محضر آنان بهره هاي بسيار برد. حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار سالها به تدريس دروس دوره سطح پرداخته و شرحي نيز بر قسمتي از تحريرالوسيله نگاشته است . او مدير مؤسسه و مدرسه بقية الله (عج ) است . حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار هم اكنون در قم حضور دارد و به تربيت طلاب مي پردازد و علاوه بر عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم نمايندگي شوراي عالي در هيأت امناي مركز جهاني علوم اسلامي و سازمان مدارس خارج از كشور و نيز عضويت در مجمع مشورتي فقهي شوراي نگهبان را به عهده دارد.
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(720/719/718 -687 ق)، عارف و شاعر. در شبستر از قراء نزديك تبريز متولد شد و تربيتش در تبريز صورت گرفت و در تصوف مريد و شاگرد شيخ بهاءالدين يعقوب تبريزى بود و علاوه بر اين در سفرهاى درازى كه داشته به خدمت مشايخ بزرگ رسيده و از آنان كسب فيض كرده بود. به سبب جامعيتى كه شيخ شبسترى در علوم معقول و منقول كسب كرده بود به زودى شهرت و مرجعيت يافته و با مشاهر عصر خود مراوده و مكاتبه داشت. ضمن سفرهايى كه در ايران و خارج از ايران كرد چندى نيز در كرمان رحل اقامت افكند و اولاد و احفاد او در آن سامان باقى ماندند و طايفه اى را به نام خواجگان تشكيل دادند. با آن كه وى در جوانى درگذشت، چند اثر از او به نظم و نثر باقى مانده كه مهمتر از هه آنها «گلشن راز» است. «گلشن راز» منظومه اى است به بحر هزج مسدس مقصور
يا محذوف در 993 بيت كه شيخ آن را در جواب هفده سوال منظوم مير سيد حسين حسينى هروى، صوفى معروف، سرود. شيخ محمود در سن سى و سه سالگى درگذشت. مقبره ى شيخ در قصبه ى شبستر باقى و زيارتگاه مردم است و در آن مقبره شيخ در كنار استادش شيخ بهاءالدين يعقوب به خاك سپرده شده است از ديگر آثار منظوم وى: «مرآه المحققين»؛ «حق اليقين فى معرفه رب العالمين»؛ «سعادت نامه».[1]
(شبستر) (شيخ) سعدالدين محمود بن عبدالكريم عارف معروف (ف. شبستر 720 ه.ق.). وى در قصبه شبستر تولد يافت و نشو و نماى او در همان حدود بود. در عهد اولجايتو و ابوسعيد شهرت يافت و در عداد علما و فضلاى تبريز درآمد. شبسترى در جواب سؤالات امير سيد حسينى هروى عارف خراسانى و خليفه شيخ بهاءالدين ملتانى مثنوى گلشن راز (ه.م.) را به نظم درآورد. وى شاعر نبود و پيش از اين مثنوى هم هرگز شعر نگفته بود ولى رسايلى راجع به مباحث او به نثر حق اليقين در مسايل دينى و شاهدنامه است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (142 -138 /1)، از سعدى تا جامى (194 -186)، تاريخ ادبيات در ايران (1290 ،771 -763 /3)، تاريخ نظم و نثر (170 -169)، جستجو در تصوف (326 -313)، دانشمندان آذربايجان (338 -334)، دايرةالمعارف فارسى (2703/3)، الذريعه (284/20 ،182/12 ،42/7)، روضات الجنات (121/8)، رياض العارفين (141 -138)، ريحانه (180 -179 /3)، سخنوران آذربايجان (152)، شعر فارسى از آغاز تا امروز (131 -129)، صبح گلشن (384)، طرائق الحقائق (733 ،351 /3)، الكنى و الالقاب (353/2)، لغت نامه (ذيل/ شبسترى)، مؤلفين كتب چاپى (57 -54
/6)، مجالس العشاق (185 -182)، مجمع الفصحا (59/2)، معجم المؤلفين (174/12)، هفت اقليم (215 -213 /3).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ سعدالدين محمود بن امين الدين عبدالكريم بن يحيي شبستري از عرفا و شعراي نامي قرن هفتم و هشتم هجري است. او در سال 687ه. در ايام سلطنت كيخاتوخان در قصبه شبستر واقع در هشت فرسخي تبريز متولد شد و در عهد سلطان محمد خدابنده و ابوسعيد بهادرخان در شهر تبريز مرجع علما و مضلا بود. شبستري پس از كسب دانش در تبريز به مسافرت در شهرهاي مختلف پرداخته و در سفر به مصر، شام، حجاز از علما و مشايخ اين سرزمين ها كسب دانش توحيد كرده است. او خود در اين باره مي گويد: مدتي من زعمر خويش مديد صرف كردم به دانش توحيد در سفرها به مصر و شام و حجاز كردم اي دوست روز و شب تك و تاز سال و مه هم چو دهر ميگشتم ده ده و شهر شهر مي گشتم گاهي از مه چراغ مي كردم گاه دور چراغ مي خوردم علما و مشايخ اين من بس كه ديدم به هر نواحي من جمع كردم بسي كلام غريب كردم آنگه مصنفات عجيب هم چنين شيخ محمد در سفري به كرمان در آنجا تاهل اختيار كرده و در آن شهر اولاد و احفادي از او به وجود آمده است كه جمعي از ايشان اهل قلم و كمال بوده و به خواجگان شهرت يافته اند. شبستري پسري به نام عبدالله داشته كه جواني فاضل و كامل و ماهر در علوم مختلف به خصوص رياضي بوده است. وي در سال 926ه. از جانب سمرقند به درباز
روم رفته و سلطان سليم او را تعظيم بسيار كرده است. شيخ عبدالله مثنوي به نامه شمع و پروانه به نام سلطان سليم سروده و نيز رساله اي به زبان فارسي در قواعد معما به نام سلطان مذكور نوشته است. شبستري سرانجام به تبريز باز گشته و در سال 720ه. در 33 سالگي وفات يافته و در شبستر وسط باغچه گلشن در جوار مزار استادش بهءاالدين يعقوبي تبريزي مدفون شده است. بعضي ها معتقدند كه چون شبستري وصيت كرده كه او را پاي مزار شيخ بهاءالدين دفن كنند و سال وفات بهاءالدين 738ه. است و هم چنين چون باباابي سبشتري در مرض موت شبستري حاضر بوده و در همان ماه وفات شبستري فوت نموده و تاريخ وفات باباابي 17 ربيع الاول سال 740ه. است؛ پس سال وفات شبستري هم بايد 740ه. باشد ضمنا با توجه به تجديد عمارت هاي مكرر مقبره شبستري احتمال آن داده شده كه تاريج فوت نوشته شده بروي مزارش تغيير كرده باشد. بعضي از معاصران، تاريخ وفات شيخ محمود را همان 720ه. پذيرفته اند ولي تولد او را پيش از سال 687ه. حدس زده اند و دليل آن را هم بعيد بودن 26 سالگي شبستري براي شهرت فراوان او در عهد خدابنده ذكر كرده اند. شبستري پيرو مذهب سنت و جماعت و معتقد به عقايد اشعريان بوده است. لاهيجي شارح گلشن راز شيخ و مرشد شبستري را امين الدين مي نويسد. خود شيخ محمود نيز در مثنوي سعادت نامه از امين الدين ياد ميكند: شيخ و استاد من امين الدين دادي الحق جوابهاي چنين برخي هم استاد او را بهاءالدين يعقوبي
تبريزي دانسته؛ اما با استنباط از عبارت صاحب روضات الجنان ميتوان هر دوي آنها را از اساتيد وي دانست. آثار شبستري: الف- آثار منظوم (ا- گلشن راز، 2- سعادت نامه) ب- آثار منثور (1- حق اليقين في معرفة رب العالمين، 2- مرآ ََْة المحققين، 3- شاهد يا شاهد نامه)
منابع زندگينامه :پايگاه ياد يار
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1309 ق)، عالم دينى و زاهد. وى از رجال فضل و فضيلت تبريز بود. از آثار وى: «جنه الصائمين»، به فارسى؛ «زبده الانوار لتحفه الاخبار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (159/5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1385/14)، گنجينه ى دانشمندان (379 -378 /5).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(334 -247)، صوفى، فقيه و محدث. اصل وى از شبليه ى اسروشنه ماوراءالنهر بود. در سامراء به دنيا آمد و در بغداد نشو و نما كرد. پدرش از پرده داران خليفه بود. شبلى صحبت جنيد و حلاج و خيرالنساج را درك كرد و يكى از مشايخ بزرگ صوفيه گشت. او فقيه عارفى در مذهب مالك بود، گرچه عده اى او را امامى دانسته اند. وى از محدثين حديث روايت و كتابت مى كرد. شعر مى سرود و الفاظ و حكم و نوادر و حكايات بسيار از او نقل شده است. از او پرسيد كه نشانه ى عارف چيست؟ گفته: سينه اى مشروح، قلبى مجروح و جسمى مطروح. نسبت به تعظيم شرع مطهر سعى بسيار مى نمود. محمد بن عبداللَّه رازى و محمد بن حسن بغدادى و منصور بن عبداللَّه هروى از شاگردان وى مى باشند. در بغداد درگذشت و در مقبره ى خيزران دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (21 -20 /3)، تاريخ بغداد (397 -389 /14)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (349 -348)، ترجمه ى رساله قشيريه (72 -71)، تذكره الاولياء (182 -160 /2)، تعليقات اسرار التوحيد (703)، جستجو در تصوف (158 -151)، حليه الاولياء (375 -366 /10)، دائرةالمعارف الاسلاميه (167 -165 /13)، دائرةالمعارف البستانى (411 -409 /10)، دايرةالمعارف فارسى (1452 -1451 /2)، روضات الجنات (229 -225 /2)، ريحانه (182 -180 /3)، سير النبلاء (369 -367 /15)، طبقات الصوفيه
هروى (449 -448)، كارنامه ى بزرگان (60 -59)، الكامل (322/6)، كشف المحجوب (صفخات متعدد)، الكنى و الالقاب (354 -353 /2)، لغت نامه (ذيل/ ابوبكر)، مبانى عرفان و احوال عارفان (334 -326)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 334)، نفحات الانس (187 -183)، وفيات الاعيان (276 -273 /2)، هديه الاحباب (160).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف قبل از 360 ق)، صوفى. از جوانمردان و مشايخ وقت بود و در نيشابور با شيخ ابوعثمان حيرى صحبت داشت. از اقوال اوست: «الفتوة حسن الخلق و بذل المعروف».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (224)، طبقات الصوفيه سلمى (506 -505)، طبقات الصوفيه هروى (533)، نفحات الانس (195).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد موسى شبيرى زنجانى فرزند مرحوم آيت اللَّه آقاى حاج سيد احمد زنجانى مدفون در صحن مطهر حضرت معصومه (س) از افاضل مدرسين و متتبعين و محققين حوزه علميه قم مى باشند كه در تاريخ هشتم ماه مبارك رمضان 1326 قمرى در قم چندماه بعد از مهاجرت مرحوم آيت اللَّه والدشان در اين شهر مقدس متولد شده.
اين بيت را والدشان براى تعيين تاريخ ولادت حقير سروده اند:
سال تاريخ ولادت عجب الهامم شد
از مبارك رمضان هشت كم هنگام سحور
مبارك رمضان كه با 1354 مطابق است بعد از كم كردن هشت با 1346 قمرى كه سال تاريخ ولادت است موافق خواهد شد ضمنا در اين بيت به ماه و روز و ساعتند نيز اشاره شده است مانند «هنگام زوال رابع شهر صفر» كه براى تاريخ ولادت خودشان سروده اند.
بارى ايشان بعد از گذراندن دروس ابتدائى در مدارس جديده در سال 1359 قمرى به مقدمات علومى دينى اشتغال پيدا كردم و چون دروس مقدماتى چندان جاذبيت نداشت و از طرفى در آن زمان رغبت عمومى به ورود در مدارس دينى نبود و هم بحثى نداشتم حدود يكسال به طور غير جدى به درسها اشتغال داشتم بعد از يكسال در اثر يافتن بعضى از هم بحثى ها كه از مستعدين درجه اول بودند و جاذبيت دروس غير ابتدائى با جديت تمام در مدت نسبتا
كوتاهى دروس مقدماتى و سطوح را به پايان برده و در سال 1363 قمرى در درس خارج اصول مرحوم آيت اللَّه صدر حاضر شده و مقدارى از بحث خبر واحد را نوشته سپس بعد از ورود مرحوم آيت اللَّه بروجردى به قم در محرم 1364 در درس خارج فقه و اصول ايشان شركت كرده و همچنين مدتى در درس خارج اصول مرحوم آيت اللَّه حجت و مختصرى در بحث خارج فقه ايشان حاضر گرديدم و مقدارى از تقريرات اصول از اوائل درس را نوشته استاد عمده ايشان مرحوم آيت اللَّه داماد بوده كه حدود بيست سال از بحث فقه و قريب يكدوره از درس اصول آن مرحوم بهره مند گرديده و كتاب طهارت و خمس و زكاه و صوم و حج را به استثناء مقدارى از بحث طهارت كه به مناسبت سفر عراق تعطيل شده از محضرشان استفاده كرده و مقدار بسيار كمى نيز از بحث دوره اول كتاب صلاه را مستفيض شده است.
در سال 1374 قمرى به عتبات عاليات مشرف شده و در درس فقه آيت اللَّه حاج سيد عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه حكيم قدس سرهما و درس اصول آيت اللَّه خوئى مدظله شركت كرده بعد از حدود هفتاد روز به ايران مراجعت كرده و در سال 1375 بار ديگر به عتبات مشرف شده حدود 6 ماه در دروس آيات مزبور حاضر گشته و در رمضان آن سال مقدارى از مبحث رضاع را از بحث تعطيلى آيت اللَّه خوئى استفاده كرده ضمنا مختصرى در قم از منظومه سبزوارى را پيش مرحوم علامه طباطبائى خوانده و كمى هم مباحثه كرده ولى چون به اين علم مانوس نبوده درس و بحث در مدت كوتاهى
تعطيل شده همچنين مقدارى جبر و هندسه را با يكى از اعاظم دوستان خود بحث كرده است.
اما اساتيد ايشان قبل از ورود به درس خارج زيادند براى نمونه نام مبارك چند تن از آنان را متذكر مى شويم.
1- مرحوم آيت اللَّه والدشان كه اولين استاد و آخرين اساتيد سطوح عاليه ايشان بودند قسمتى از مقدمات و كمى از كفايه را پيش ايشان خوانده.
2- محقق بزرگوار آقاى سيد مرتضى علوى اصفهانى داماد آيت اللَّه گلپايگانى مدظله كه استاد مطول ايشان بودند و از نظر تعمق و حسن تقرير نظير ايشان را در موضوع مزبور نديده اند.
3- رهبر فقيد انقلاب مرحوم آيت اللَّه خمينى كه قسمت عمده مبحث برائت شيخ انصارى را نزد ايشان خوانده و گاهى به بحثهاى خارج از كتاب نيز مى پرداختند.
4- مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى حائرى كه قسمتى از بيع مكاسب شيخ و مقدار كمى از بحث ظن و استصحاب فرائد و مختصرى از كفايه را پيش ايشان خوانده درس اگرچه اسماً درس سطح حساب مى شد ولى واقعا درس خارج بوده است.
تأليفات معظم له
ايشان با اينكه صفحات زيادى را در فقه و اصول و حديث و تراجم و رجال و انساب و غيره نوشته است و تقريرات درس عده اى از اساتيد را نگاشته ولى در اثر كثرت تشكيك و تجديدنظر كه آفت بزرگى است براى حفظ مواريث علمى اين آثار مدون نشده فقط مقدار كمى به عنوان مقاله چاپ شده و متاسفانه قسمت زيادى در اثر عدم اهتمام مفقود گرديده و مقدار موجود هم اغلب مسوده است. از خداوند متعال توفيق تبييض و تكميل آنها را مسئلت مى نمايم.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در
دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا شجريان در مهرماه 1319 در شهر مقدس مشهد متولد شد و از چهارسالگى به خوانندگى علاقمند بود و گاهگاهى در منزل زمزمه هايى مى كرد و چون پدرش داراى صدايى خوب و صاحب آواز بود، او را تشويق مى كرد و از وى مى خواست كه براى او بخواند و او با لحن كودكانه اش براى پدر مى خواند، در اوائل از هركس چيزى ياد مى گرفت و آوازهاى خوانندگان معروف را دنبال و از سبك آنان پيروى مى كرد و چون داراى صدايى صاف و رسا بود، در سال 1337 راديو خراسان او را به همكارى در رشته ى آواز دعوت كرد و شجريان در آغاز كار بدون همراهى ساز با خواندن اشعار لطيف عارفانه جلب توجه هنر دوستان را نموده، ديرى نپاييد كه آوازه ى شهرت او به تهران رسيد و براى اجراى برنامه هايى در «گلها»، توسط روانشاد داود پيرنيا دعوت شد در سال 1345 با اين برنامه همكارى اش را شروع كرد و اولين برنامه اش «برگ سبز» شماره 216 در مايه افشارى بود كه به همراهى سنتور شادروان رضا ورزنده اجرا شد و پس از آن در بيش از يكصد برنامه ى «گلها» و «برگ سبز» شركت جسته و در حدود 250 برنامه ى ديگر را در راديو اجرا نموده است. او تقريباً 75 تصنيف جديد و قديم را كه اكثر آنها توسط موسيقيدانهاى معروف بازسازى شده اجرا نمود كه هر يك از آنها از لطافت و شيوايى خاصى بهره مند است. شجريان در ميان شعراى ايران به مولانا، سعدى و باباطاهر عشق مى ورزد ولى بيش از همه مريد حافظ است و بيشتر
اشعار آوازهاى خود را از اين بزرگان شعر و ادب انتخاب كرده است. او از سال 1345 نيز با استاد احمد عبادى آشنا شد و شاگردى و دوستى او را برگزيد و از سال 1346 در كلاس استاد مهرتاش تعليم شيوه و سبك ايشان را فراگرفته و از سال 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا شده و تعليم سنتور و رديفهاى آواز استاد صبا را دنبال كرده و از سال 1352 نزد استاد عبداللَّه دوامى كليه ى رديفهاى موسيقى كلاسيك و اصيل ايرانى و تصانيف قديمى و شيوه ى تصنيف خوانى را آموخته در سال 1354 به استاد نورعلى خان برومند مراجعه نمود؛ سبك و روش خوانندگى سيد حسين طاهرزاده را فرامى گيرد و در خلال اين ايام نيز شيوه ى خوانندگى: اقبال السلطان، تاج اصفهانى، ظلى، اديب خوانسارى، قوامى و بنان را از روى صفحات و نوارها به دقت دنبال كرده و به رمز و راز شيوه هاى خاص هر يك از آنان به گونه اى راه يافته و آشنا شده كه از عهده ى اجراى هر يك از آن سبكها به خوبى برمى آيد. از سال 1354 تدريس هنرجويان را در رشته ى آواز در دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران به عهده داشته و تا سال 1358 كه اين رشته تعطيل شد به تعليم دانشجويان مشغول بوده است. شجريان از اواخر سال 1357 تا تيرماه سال 1358 مجموعاً 5 سرود ميهنى خواند كه از طريق نوار كاست عرضه شده و از اين تاريخ به بعد همكارى خود را با هيچ سازمان دولتى ادامه نداده در خانه به تحقيق و تدوين رديفهاى آواز و گاهى هم تدريس هنرجويان قديمى اش ادامه مى دهد. او از حزب و
حزب بازى سخت متنفر و مبرا از كليه ى فعاليتهاى سياسى بوده و هدفش فقط اعتلاى فرهنگ و ادب و موسيقى ايران زمين مى باشد و هنر خود را فقط براى پيشبرد و حفظ موسيقى سنتى وطنش ايران مى خواهد و هيچوقت هنر خود را براى ايدئولوژى خاص و يا گروهى ويژه به كار نگرفته است.
بيژن ترقى، شاعر و ترانه سراى دلسوخته اى كه زبان شعرش، زبان احساس و عواطف انسانهاى آگاه است، كه ترانه هايش بر جان آدمى مى نشيند و شورى بپا مى كند و هرچه از اين شاعر توانا و گرانمايه، مايه گذاشته شود باز هم كم است. بيژن شعرى در وصف هنرمند گرامى، محمدرضا شجريان سروده كه چنين است:
با ياد دوست هنرمند محمدرضا شجريان
شب است و ساغر شوقم زباده گلگون است
ولى چه سود كه در جام زندگى خون است
ز سوى قمهر يكان شكسته بال چمن
هر آنچه نغمه بگوشم رسيده محزون است
سرود سرمدى اى دوست لحظه اى سر كن
كه غم نموده كمين در پى شبيخون است
چه گوهرى به كمال تو كار برده فلك
كه هر هنر كه تو را داده در مكنون است
ندارد اين همه شور و نشاط و سرمستى
شراب اگر چه زخمخانه ى فلاطون است
قلم زنيشكر است و رقم ز سوده ى مشك
زبسكه خط تو شيرين و شنگ و موزون است
پريوشان خط و خلق و بانگ و نغمه و شعر
به هم برآمده اى دوست اين چه افسون است
تو كوله بار هنر بسته مى روى شب و روز
اگر چه فاصله ها كوه و دشت و هامون است
شجر كه پاك بود ميوه اش شكر ريز است
گهر كه پاك بود طالعش «همايون» است
به شعر حافظ و آواى دلكشت «بيژن»
اگر كه جان دهد از شوق باز مغبون است
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي
و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
همايون شجريان, فرزند چهره ي شاخص ايران,در 31 ارديبهشت 1354 در تهران در خانواده اي سرشار از موسيقي چشم به جهان گشود. از كودكي علاقه به موسيقي و ريتم در او نمايان بود تا با تشخيص پدر نزد استاد بي همتاي تنبك شادروان ناصر فرهنگفر به فراگيري تكنيك و شناخت ريتم كه اساس موسيقي است پرداخت و چند سالي هم نزد جمشيد محبي ادامه داد. از ده سالگي در كنار خواهران خود نزد پدر اواز را شروع كرد و دورن بلوغ روزانه تكنيك آواز و صدا سازي را به صورت فشرده فرا گرفت.در همان زمان به هنرستان موسيقي رفت و كمانچه را به عنوان ساز تخصصي خود انتخاب كرد و در خارج از هنرستان به ادامه ي فراگيري هن نزد اردشير كامكار پرداخت .
از سال 1370 پدر و گروه اوا را در كنسرتهاي امريكا ,اروپا وايران با تنبك همراهي كرد و از 1378 به بعد در صحنه ي كنسرت ها با پدر همخواني را آغاز نمود. همايون در چندين دوره كنسرتهاي خارج از كشور با بزرگان موسيقي ايران به صحنه رفته است. برنامه ي نسيم وصل به آهنگسازي محود جواد ضرابيان , اولين برنامه اي است كه همايون به تنهايي خوانندگي آنرا به عهده دارد. با آرزوي موفقيت او در راه سخت و طولاني كه در پيش روي دارد.
1354 تولد, سي و يكم ارديبهشت پنجاه و چهار
1364 آغاز فراگيري آواز به همراهي خواهران, نزد پدر
1370 آغاز همكاري با گروه آوا در كنسرت هاي خارج از كشور
1373 اجرا برنامه ي ((قاصدك)) در كنسرتهاي دور اروپا با پدر و پرويز مشكاتيان.
1378 شروع
همخواني با پدر در كنسرت ها
1379 همراهي در اجراي برنامه ي ((نوا ))و ((داد و بيداد)) (زمستان) در كنسرتهاي دور اروپا و امريكا و كانادا.
1381 همراهي در اجراي برنامه ي (( راست پنجگاه ))و(( مركب خواني)) در كنسرتهاي دور اروپا و كانادا.
1382 انتشار اولين آلبوم مستقل با نام نسيم وصل
1383 انتشار آلبوم هاي مستقل ناشكيبا و شوق دوست
منابع زندگينامه :مجله موسيقي بين الملل
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1322 -1254 ق)، فقيه اصولى و رجالى امامى. معروف به فاضل شرابيانى. در شرابيان به دنيا آمد. و در تبريز برآمد. در حدود 1272 ق به نجف مهاجرت كرد و در محضر شيخ انصارى و آيت اللَّه كوه كمرى و استادان ديگر تلمذ كرد. او از برجسته ترين شاگرد شيخ انصارى به شمار مى آمد. در عهد ميرزاى شيرازى به تدريس اشتغال داشت و مرجع تقليد جمعى بود و بعد از وفات ميرزاى شيرازى مرجعيت عام يافت و تمامى مردم آذربايجان و قفقاز از وى تقليد مى كردند. سيد محسن امين از شاگردان اوست. وى در نجف اشرف از دنيا رفت. از آثارش: حاشيه «رسائل» و «مكاسب» شيخ انصارى؛ «المتاجر»؛ «تقريرات» دروس فقه و اصول استادش سيد حسين كوه كمرى، در نه مجلد؛ كتابى در «صلاه»؛ كتابى در «اصول فقه» بزرگتر از «قوانين»؛ «رساله ى عمليه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (223/7)، اعيان الشيعه (36/10)، الذريعه (385/4)، ريحانه (184/3)، شرح حال رجال (200/5)، علماء معاصرين (80 -76)، الكنى و الالقاب (354/2)، مؤلفين كتب چاپى (665 -664 /5)، معجم المؤلفين (129/11)، مكارم الآثار (1258 -1256 /4).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علي شرعي
محل تولد : داراب فارس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1314/1/1
زندگينامه علمي
آية الله حاج شيخ محمد علي شرعي در اسفند ماه 1314 خورشيدي در داراب فارس ديده به جهان گشود. خانواده ايشان بخاطر تقوي و عشق و علاقه به اهل بيت (عليهم السلام ) از محبوبيت خاصي در ميان اهالي داراب برخوردار بود. پدرش مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين شرعي شيرازي كه از علماي بزرگ و مبارز آن نواحي محسوب مي شد تحصيلات خود را
در نجف ادامه داده بود و پس از بازگشت به ايران ابتدا در داراب و بعد از چندي در قم ساكن گرديد. مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين در قم نيز از اهتمام به تحصيل باز نماند و از محضر اساتيدي همچون آيات عظام مرحوم خوانساري ، مرحوم صدر و مرحوم بروجردي بهره فراوان برد و تا پايان عمر به تدريس علوم حوزوي اشتغال داشت . عشق و علاقه اين بزرگمرد به اهل البيت (عليهم السلام ) بويژه حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) زبانزد خاص و عام بود و در مصائب آن حضرت بسيار بي تابي مي نمود بگونه اي كه صفحات جلد دهم كتاب بحارالانوار كه در باره حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) است با قطرات اشك ايشان درآميخته است .
از وي چند مرثيه و منقبت به زبان فارسي و عربي بر جاي مانده است . حضرت آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي در دامان چنين پدري پرورش يافت و در نخستين ماههاي زندگي به همراه پدر در زمان مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري و همزمان با فشار و اختناق حكومت رضاخان از داراب به قم آمدند. آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي در پنج سالگي شروع به آموختن قرآن نمود و پس از آن گلستان سعدي و بخشي از كليله و دمنه را نزد مرحوم حاج شيخ علي انصاري «دشتي » فرا گرفت سپس شرح امثله و صرف مير را نزد مرحوم حجة الاسلام والمسلمين آقا سيد محمود يثربي آموخت .
با تشويق و ترغيب پدر دانشور خود تمام نصاب الصبيان و تهذيب المنطق را حفظ نمود و عموم مطالب صمديه و الفيه را نيز به خاطر سپرد سپس سيوطي را نزد حاج شيخ
احمد زرندي و حاج شيخ حسين مؤمن شيرازي فرا گرفت و بخشي از مغني را نزد آقاي رباني خراساني كه از شاگردان مبرز مرحوم اديب نيشابوري بود و معاني و بيان را از حاج شيخ رحمة الله فشاركي آموخت . علاقة به ادبيات بويژه درك دقيق و درست از شعر و كاربرد آن در نشر مفاهيم مذهبي و اخلاقي موجب گرايش و بزرگداشت وي از هنر منظوم متعهد گرديد و در اين رويكرد كه تا هم اكنون باقي است بايد تأثير قريحة ادبي و علاقه و توجه پدر وي _ مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين شرعي _ را به شعر و فنون ادبي موثر دانست و لذا در تابستان برخي از سالها كه به مشهد مقدس مي رفت و از محضر علمي و ادبي زنده ياد مرحوم اديب نيشابوري بهره مي برد. آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي شرح لمعه را نزد آية الله ستوده و آية الله شب زنده دار و بخشي از آن را نزد پدر خود فرا گرفت وي چندي نيز آداب و فنون مناظره را به شيوه متكلمان در معيت آية الله طاهري خرم آبادي و حجة الاسلام شهيد حق دان و حجة الاسلام مرعشي از محضر آية الله شب زنده دار آموخت و پس از فراگيري شرح تجريد از آية الله شيخ ابوالحسن شيرازي ، از درس آية الله تقديري براي آموختن شرح منظومه استفاده نمود.
سپس قسمتي از رسائل و مكاسب را از محضر آية الله مشكيني و بخشي از كفايه را نزد آية الله منتظري و بيشتر آن را از آية الله سلطاني و آية الله حرم پناهي آموخت . با اتمام اين دوره در درس خارج حضرت امام خميني (قدس سره ) حضور يافت و مسائل مستحدثه را از
محضر ايشان فرا گرفت و همزمان در درس آيات عظام گلپايگاني و شريعتمداري و حاج شيخ كاظم فاروبي شركت مي نمود. ايشان در طي سالهاي تحصيلي خود با بسياري از شخصيت هاي علمي و سياسي مراوده و دوستي داشتند كه از آن جمله مي توان به حضرات آيات احمدي ميانجي ، سيدمهدي روحاني ، راستي كاشاني ، مظاهري اصفهاني ، عندليب شيرازي ، شيخ حسين امراللهي و مرحوم آية الله صدرالدين حائري شيرازي و برادر ايشان آية الله محي الدين و نيز آية الله مجدالدين محلاتي اشاره كرد.
دامنة ارتباطات مردمي آية الله شرعي تا اقصي نقاط كشور گسترده است . ايشان با بسياري از تجار متدين ، كارمندان شريف و جوانان فعال و حق طلب از هر قشر و طبقه اي ارتباط فكري و عقيدتي داشت كه غالباً به صميميت وي و ارادت آنها منتهي مي گرديد. در اين راه و روش به عنوان عالمي روحاني و مبارزي پرتلاش عليه نظام منحوس پهلوي با عده كثيري از علماي بزرگ شهرستانها ارتباط و آشنايي پيدا نمود همچنان كه رشته مودّت ميان وي و عموم دوستان پدرش _ مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين شرعي _ برقرار ماند كه از آن جمله مي توان به دوستي و مراودة وي با آية الله حاج شيخ محمدرضا كاظمي در كرمانشاه و آية الله سيداسماعيل هاشمي در اصفهان اشاره نمود.
حضرت آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي از معدود دانشوران حوزوي است كه عمر با بركت وي در نشر و گسترش معارف خاندان عصمت و طهارت : و ارائه خدمات گوناگون فرهنگي ، علمي ، سياسي و اجتماعي و تربيتي سپري شده است كه در اين قسمت به برخي از تلاشهاي علمي و فرهنگي اين روحاني خستگي ناپذير اشاره اي گذرا خواهيم داشت . وي تدريس
علوم حوزوي را از اولين سالهاي طلبگي خود آغاز نمود و در اين راه از تدريس هيچ درسي استنكاف نورزيد. سيوطي ، مغني ، حاشيه ملاعبدالله ، لمعه ، معالم الاصول و اصول مظفر و... را به شيوة علماي سلف صالح تدريس نمود و براي تربيت شاگردان و طلبه هاي فاضل ، مبارز، با اخلاق ازانجام هيچ تلاشي رويگردان نبود. وي به خوبي مي دانست كه نيروي انساني در هر جامعه اي برترين و مهمترين سرماية ارتقا و اعتلاي آن است بنابراين تمام تلاش خويش را براي فراهم نمودن شرايط مساعد تربيت بكار گرفت و پس از بازسازي مدرسة رضويه با پيشنهاد شهيد آية الله قدوسي به اداره آن همت گماشت تا گوشه اي از نابساماني هاي آموزشي و درسي طلاب را سامان دهد. از جمله فعاليت هاي ايشان در مدرسه رضويه افزون بر ارائه يك سيستم منظم آموزشي ، برگزاري سلسله جلسات علمي و اعتقادي بود. آية الله شرعي پس از آشنايي با مرحوم شهيد مطهري در زندان ساواك به همراه تني چند از فضلاي حوزه توانست مقدمات حضور و تدريس ايشان را در قم و در مدرسه رضويه فراهم آورد.
سلسله دروس اعتقادي و فلسفي شهيد مطهري دو روز در هفته برگزار مي گرديد. اين درسها كه با استقبال كم نظير طلاب قم مواجه مي شد پاورقي هاي جلد چهارم و پنجم كتاب «روش رئاليسم » را تشكيل مي دهد. آية الله شرعي با توجه به لزوم ايجاد تشكيلات منسجم در حوزه هاي علميه براي ارتقاي وضعيت علمي و آموزشي طلاب و فراهم نمودن زمينه هاي لازم در مبارزه با رژيم طاغوت ، مديريت مدرسه رضويه را بر عهده گرفت و سالهاي متمادي در آنجا به كار و تلاش پرداخت . در آن ايام جريانهاي انحرافي وابسته
به سياستهاي فرهنگي غرب و وهابيت قصد داشت با نفوذ به حوزه هاي علميه اذهان طلاب جوان را منحرف سازد تا بتواند از آنها در مقاصد گوناگون استفاده نمايد.
اين جريانها توسط برخي روحاني نمايان در مدرسه رضويه رخنه كرده بود. آية الله شرعي با هوشياري و اشراف كامل ، به مبارزه غير علني با آنها پرداخت و با بر پايي جلسات مناظره از فضلايي همچون آية الله مصباح يزدي و حجج اسلام حاج شيخ محمدرضا آشتياني و حاج شيخ جعفر امامي استفاده نمود تا شبهات ايجاد شده را پاسخ گويند. اين جلسات به قدري مفيد و جذاب بود كه تحسين بسياري از اساتيد حوزه را برانگيخت . آية الله شرعي پس از رفع شبهات از اذهان طلاب جوان به طرد و تصفيه عناصر التقاطي همت گماشت و مدرسه رضويه را از اين بليّه رهايي بخشيد. در بررسي خدمات گوناگون آية الله شرعي بايد مجموعة آنها را در دو دورة قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار داد. اعتقاد راسخ وي به حقانيت مكتب اهل البيت (عليهم السلام ) و پيروزي حق بر باطل در فرجام امور، رويكردي آينده شناسانه را به وي ارزاني داشته كه براساس آن به بسيج تمامي نيروها و امكانات جامعه براي اعتلاي كلمة حق و امحاء باطل كوشيده است و در راه تحقق آرمانهاي الهي و حفظ و گسترش ارزشهاي ديني به انجام هر گونه خدمت و قبول هر رنج و مصيبتي دل مي سپارد.
زنداني شدن در زندانهاي ساواك ، تلاش در هماهنگ سازي نيروهاي طرفدار حق ، ايجاد امكانات رفاهي و آموزشي براي آحاد مردم ، تشويق و ترغيب قشرهاي گوناگون به دفاع از اسلام و
انقلاب اسلامي ، شهادت فرزندش حجة الاسلام شهيد محمدتقي شرعي در جبهه هاي جنگ تحميلي و... مجموعه اي از عملكردهاي باورمند وي را نشان مي دهد. بارزترين ويژگي آية الله شرعي را بايد در اميدواري و اميدبخشي نسبت به تحقق وعده هاي الهي دانست و ظلم ستيزي وي را نيز همدوش آن ديد. آية الله حاج شيخ محمد علي شرعي را مي توان يكي از چهره هاي سياسي و فرهنگي معاصر دانست . جمع آوري مجموعه اي از خاطرات اين دانشي مردنستوه مي تواند بسياري از زواياي سياسي و اجتماعي ديروز و امروز ايران اسلامي را آشكار سازد. مبارزه مداوم وي بر عليه نظام طاغوت موجب شد تا در عاشوراي سال 1342 كه براي تبليغ به مشهد اردهال رفته بود توسط ژاندارمري دستگير و براي بازجويي به نراق منتقل گردد.
پس از چندي وي را در ساواك قم مورد بازجويي قرار دادند. سپس به پادگان عشرت آباد فرستادند و چندي او را در زندان انفرادي نگه داشتند. پس از انتقال به بند عمومي زندان از محضر عالمان مبارزي چون آية الله بهاءالدين محلاتي ، آية الله خادمي اصفهاني ، آية الله قاضي تبريزي و... استفاده هاي فكري و معنوي نمود. آية الله شرعي از زندان پادگان عشرت آباد به زندان شهرباني تهران منتقل گرديد. در ايام پانزدهم خرداد اين زندان محل بازداشت اهل منبر و وعاظ معروفي همچون حضرات آيات شهيد مطهري ، شهيد هاشمي نژاد، مرحوم فلسفي وآية الله مكارم شيرازي و... بود.
آشنايي آية الله شرعي در اين زندان با شهيد مطهري ثمرات بسياري براي نهضت و مردم را در پي داشت . وي در اين ايام با برخي از دوستان خود روزنامة «انتقام » و «بعثت » را چاپ و منتشر مي نمود كه ماهيتي سياسي داشت و مسائل مهم آن روزها
را تحليل مي كرد تا حوزه و روحانيت را از آنچه در اطرافشان رخ مي داد آگاه نمايد. در ادامه اينگونه فعاليتهاي سياسي بود كه آية الله شرعي توانست با تهيه يك دستگاه چاپ و تكثير، سخنرانيهاي مرحوم امام (قدس سره ) را در ميان افراد انقلابي منتشر سازد كه يكي از شاخص ترين اين موارد چاپ و نشر سخنراني مشهور حضرت امام (قدس سره ) در پانزدهم خرداد سال 42 مي باشد. پس از موضع گيري صريح امام (قدس سره ) در برابر كاپيتولاسيون ، آية الله شرعي با همكاري حجة الاسلام سيدمحمود دعايي اعلاميه آن مرجع نستوه را در اندك زماني چاپ كرد و در كمترين زمان ممكن به صورت هماهنگ در سراسر كشور توزيع نمود. پي گيري ساواك براي جستن عاملان اين حركت انقلابي منجر به بازداشت آية الله شرعي و جمعي از فضلا گرديد.
وي را ابتدا به زندان قزل قلعه و سپس به زندان قصر منتقل نمودند. در گيرودار همين دستگيري بود كه مأموران ساواك به سركردگي جلاد معروف آن يعني سرهنگ ازغندي به خانة آية الله شرعي يورش بردند. جلاد ساواك قصد ورود به اطاقي را داشت كه زنان خانواده در آن حضور داشتند و مي كوشيدند تا اسناد مربوط به روحانيون مبارز را براي مصون ماندن از اين هجوم ناگهاني به منزل همسايگان منتقل نمايند. سرهنگ ازغندي كه قصد داشت با ايجاد ارعاب وارد اطاق شود با فرياد و سيلي خشم آهنگ آية الله شرعي روبرو شد. همين ابراز شجاعت موجب شد تا فرصت كافي براي پنهان سازي اسناد انقلابي فراهم آيد. شهيد حجة الاسلام محمدتقي شرعي در سالها بعد مي گفت : من شجاعت و شهامت را از آن سيلي كه پدرم در حال اسارت به جلاد
ساواك نواخت ، آموختم . آية الله شرعي در ايام هجرت حضرت امام (قدس سره ) به نجف اشرف به سوريه رفت تا از آنجا به عراق برود و به ديدار امام (قدس سره ) نائل شود.
هدف وي از اين سفر پرسش از امام (قدس سره ) در باره شركت در انتخابات و چگونگي برخورد با اين موضوع در ايران بود. وي كه نتوانسته بود ويزاي عراق را تحصيل نمايد پرسش هاي خود را در سوريه در يك نوار ضبط نموده و آن را به همراه نامه اي كه با همفكري آية الله سيدمنيرالدين حسيني در قم تهيه و براي انتقال به سوريه در يك دستگاه راديو جاسازي شده بود توسط آقاي علي جنتي فرزند آية الله جنتي به دست امام (قدس سره ) در عراق رسانيد و پس از مدتي كوتاه پاسخ امام (قدس سره ) را مبني بر تحريم انتخابات دريافت نمود. آية الله شرعي با شروع سلسله دروس ولايت فقيه توسط مرحوم امام (قدس سره ) در نجف ، مجموعة نوارهاي اين دروس را پس از انتقال به قم با جمعي از دوستان مورد مطالعه و مباحثه قرار داده آن را منتشر ساختند. با شروع انقلاب اسلامي ايران و هجرت امام (قدس سره ) از نجف به پاريس ارتباط تلفني وي با امام (قدس سره ) برقرار گرديد و ايشان مطالب و نقطه نظرات بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را به وسيله يك شبكه گسترده و سرّي به كليه علما و فضلاي مبارز در سراسر كشور منتقل مي نمودند.
وي در هماهنگ سازي علماي بزرگ شهرستانها با نهضت اسلامي تلاش مضاعفي را بكار بردند كه از آن جمله مي توان به ملاقاتهاي ايشان با آية الله ارباب در اصفهان اشاره نمود. با
پيروزي انقلاب اسلامي ايران تمام تلاش آية الله شرعي اين مبارز خستگي ناپذير به حفظ و گسترش دستاوردهاي انقلاب اسلامي معطوف گرديد و در مسؤوليت هاي گوناگون تصوير روشني از فراست و شهامت و تلاش خداجويانه روحانيت حق طلب شيعي را به منصه ظهور رساند كه در پي به برخي از آن خدمات اشاره مي شود: الف : با پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، ستاد انقلاب اسلامي در قم ايجاد گرديد كه فرامين حضرت امام (قدس سره ) را در رفع معضلات و مشكلات كشورابلاغ و پيگيري مي نمود.
آية الله شرعي با قبول رياست اين ستاد در روزهاي بحراني آغاز پيروزي ، با همكاري آية الله شيخ محمد يزدي به رفع مشكلات مردم در اقصي نقاط كشور و دفع غائله هاي سياسي از جمله در گنبد و كردستان همت گماشت . زنده ياد شهيد چمران با حمايت همين ستاد مردمي و انقلابي آشوب كردستان را سامان بخشيد و نيروهاي اعزامي از جوانان غيور قم نيز غائله گنبد را پايان دادند آية الله شرعي در اين ستاد نمايندگاني را براي نظارت و تقويت عملكرد قوه قضائيه گسيل داشت و با صدور بيش از 13 هزار حكم به عنوان بازوي اجرائي حضرت امام (قدس سره ) در سراسر كشور عمل نمود. ب : عده اي از مدرسين و فضلاي حوزه علميه قم در دوران استيلاي رژيم طاغوت با هدف حمايت از مواضع سياسي حضرت امام خميني (قدس سره ) و نشر افكار و آثار آن قائد بزرگ به تأسيس جامعه مدرسين همت گماشتند. آية الله شرعي در اولين سالهاي تأسيس جامعه مدرسين به پيشنهاد و درخواست آية الله رباني شيرازي به عضويت آن درآمدند و در تمام فعاليت هاي سياسي آن فعالانه شركت داشتند. آية الله شرعي تا هم
اكنون از اعضاي جامعه مدرسين مي باشند. ج : با شروع جنگ تحميلي ايشان تمام توان و تلاش خويش را به تقويت جبهه هاي نبرد معطوف نمود و در تهيه تجهيزات انفرادي و جمعي براي رزمندگان و ارسال آنها به خطوط مقدم صميمانه كوشيد. فرزند ارشد وي حجة الاسلام محمدتقي شرعي كه از چهره هاي بسيار با استعداد و موفق حوزوي محسوب مي شدند و از اوان نوجواني در فعاليت هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي پدر خويش شركت مؤثر داشتند در روز ميلاد حضرت امام محمدتقي (ع ) به فيض شهادت نائل آمدند.
حضرت آية الله شرعي اين داغ جانگداز را تحت الشعاع جشن شادي ميلاد با سعادت حضرت جوادالائمه (ع ) قرار دادند و در آن سال و هر سال جشن ميلاد نهمين پيشواي معصوم (ع ) را با شكوه خاصي برگزار نمودند بي گمان يكي از برازنده ترين القاب براي اين عالم مجاهد عنوان «ابوالشهيد» است و از همين حركت عاشقانه و عالمانه ميزان ارادت و اخلاص وي را به ساحت مقدس ائمه هدي (عليهم السلام ) به خوبي مي تواند دريافت . د: حضرت آية الله شرعي براي دو دوره به عنوان نماينده مردم قم به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند. در دوره اول از اعضاي كميسيون دفاع مجلس بودند و در طي آن دوره با همكاري ديگر اعضاي كميسيون ، اساسنامة ارتش و سپاه را تدارك ديدند. در اين دوره است كه ايشان سعي بليغي را براي حفظ و ارتقاي جايگاه ولايت فقيه در اساسنامه هاي نيروهاي مسلح بكار بردند و به اين مهم توفيق يافتند. در دورة دوم نمايندگي ، وي به عضويت در كميسيون اصل 90 پيوست و 23 هزار پروندة راكد و جاري را در طي
اين دوره به فرجام رساند.
تغيير اساسنامة كميسيون اصل 90 و اقتدار بخشيدن به اين كميسيون همراه با ساماندهي سيستم بايگاني و اداري آن از ديگر خدمات ماندگار ايشان محسوب مي شود. حضرت آية الله شرعي با توجه به توانايي و استعداد زنان در كسب علوم حوزوي و لزوم آموزش علمي و ديني براي آنان و نيز ارائه الگوي عيني در اين امر، در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به تأسيس مدرسه اي جهت آموزش حوزوي دختران دست يازيدند كه اين تلاش به رغم كارشكني هاي رژيم طاغوت و بي اعتنايي برخي از علماي آن عصر با مساعدت و همكاري شهيد آية الله قدوسي به نتايج موفقيت آميز رسيد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران حضرت امام (قدس سره ) هيأت موسسي را براي تشكيل حوزة علميه خواهران تعيين فرمودند كه حضرات آيات و حجج اسلام مشكيني ، فاضل ، موسوي اردبيلي ، جنتي ، شرعي ، توسلي و شيخ حسن صانعي از زمرة اعضاي آن هيأت بودند. در اين دوره تلاش آية الله شرعي با پشتوانة تجارب قبل از پيروي انقلاب و همفكري ديگر اعضاي هيأت موسس به ايجاد جامعة الزهرا(س ) انجاميد.
همچنانكه كوشش پيگير وي موجب ايجاد وحدت رويه و نظارت كامل شوراي عالي حوزه علميه بر حوزه هاي علميه خواهران شد. و: حضرت آية الله شرعي براي بي نياز كردن جامعه زنان در مراجعه به پزشكان مرد و نيز ايجاد الگوي عيني در آموزش علوم پزشكي براي بانوان به تأسيس دانشگاه علوم پزشكي فاطميه قم مبادرت نمودند. ايجاد اين دانشگاه نتايج گوناگوني را در پي داشت كه از آن جمله مي توان با جذب تخصص هاي پزشكي در قم ، فارغ التحصيل شدن بيش از پانصد پزشك زن در تخصصهاي گوناگون ،
ايجاد دانشگاهي تخصصي ويژة بانوان به عنوان ايجاد نمونه عيني و تحقق امكان پذيري نظام آموزشي همگن اشاره نمود. ز: با مراجعت حضرت امام (قدس سره ) به قم و ازدهام هر روزة هزاران نفر از اقصي نقاط كشور، براي زيارت آن رهبر بزرگ در اطراف منزل ايشان ، لزوم ايجاد مركز و مكاني جهت پذيرايي و رفاه اين زائرين ، حضرت آية الله شرعي را بر آن داشت تا به ايجاد فضايي مناسب براي اسكان و پذيرايي مردم اقدام نمايد. به همين منظور با همكاري حجة الاسلام والمسلمين حاج سيدرضا برقعي «از مؤلفان كتب درسي آموزش و پرورش » به خريدن و مهيا نمودن زمين وسيعي با تأسيس امكانات رفاهي مبادرت ورزيد. امكانات و اماكن فراهم آمده را كه با گذشت زمان وسعت مي يافت بنياد ارشاد و رفاه امام صادق (ع ) ناميد و به تهيه اساسنامه و تعيين هيأت امناء براي آن اقدام نمود.
اين مؤسسه آموزشي و رفاهي تا هم اكنون در تهران ، قم ، مشهد و تنكابن منشأ خدمات فراواني شده است . ح : مدرسه عالي قضايي قم كه پس از چند سال به دانشگاه قم تبديل گرديد و با همت و پايمردي رجل علمي و ديني ايجاد شده بود با توجه به سوابق خدمات فرهنگي و تأثيرگذاري حضرت آية الله شرعي درگسترش مراكز علمي و ديني ، ايشان از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم به عنوان يكي را از اعضاي هيأت امناي اين دانشگاه انتخاب شده و در طي 4 سال از راهبردها و تجربه ها و تلاشهاي مؤثر وي بهره مند گرديدند. ط : اوايل پيروزي انقلاب اسلامي برخي از خيرين با مساعدت و همكاري آية الله سيدعلي محقق براي تهيه مسكن جهت
طلاب علوم ديني به تأسيس شهرك مهديه اقدام نمودند. شورايعالي مديريت حوزه هاي علميه هيأت امنايي را از بازاريان متدين و روحانيون دلسوخته براي ايجاد اين شهرك تعيين نمود كه حضرت آية الله شرعي از آن جمله مي باشد اين شهرك هم اكنون با بيش از هزار واحد مسكوني پذيراي طلاب ايراني و خارجي است تا در دوران تحصيل با آرامش خاطر به كسب علوم ديني بپردازند. شهرك مهديه با همت و تلاش هيأت امناء و پيگيري مداوم حجة الاسلام والمسلمين شيخ مهدي صباحي گسترش روز افزون داشته هم اينك دو هزار و هفتصد واحد مسكوني ديگر به همراه مراكز فرهنگي ، آموزشي ، رفاهي و بهداشتي در حال ساخت است . ي : قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نماز جمعة قم در مسجد امام اقامه مي گرديد و پس از پيروزي و توجه روز افزون آحاد مردم به شركت در اين عبادت سياسي ، اقامة نماز جمعه در حرم مطهر حضرت معصومه (س ) و سپس در دبيرستان امام صادق (ع ) انجام مي پذيرفت .
لزوم ايجاد مصلاي وسيعي براي اقامه اين نماز عبادي و سياسي حضرت آية الله شرعي را بر آن داشت تا با همكاري و تلاش آقايان حاج حسن صبوري و حاج ابوالفضل عباسي به ايجاد مصلاي بزرگ قم اقدام نمايد. ايشان هم اكنون از اعضاي هيأت امناي ستاد اقامه نماز جمعه قم مي باشند. ك : جمعيت مبارزه با فقر كه با نظارت آية الله حاج شيخ مرتضي حائري در قم تأسيس گرديده بود و آيت الله موسوي همداني و آقاي سيد محمود طباطبايي از اعضاي بسيار فعال آن بودند قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به وضع معيشتي فقرا و ايتام كمكهاي شاياني مي نمود. حضرت آية الله شرعي
كه از اوايل تأسيس اين جمعيت به همكاري با آن پرداخته بود و با سخنراني هاي پرشور خويش آحاد مردم و خيرين را به ياري رساندن اين جمعيت تشويق و ترغيب مي كردند از آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري و سيد محمود طباطبائي خواستند تا براي ايتام ويژگي خاصي را قائل شوند.
اين پيشنهاد مورد قبول مؤسسين واقع گرديد و در اولين قدم زير نظر مرحوم آية الله حائري به انتشار قبض هايي مبادرت نمودند كه به جلب حمايت هاي مردمي براي ايتام اختصاص داشت . پس از آن ، جمعيت سرپرستي ايتام قم توسط آقاي زاهدي به تأسيس مدرسه اي براي ايتام اقدام نمود حضرت آية الله شرعي كه از اعضاي هيأت امناي اين جمعيت مي باشند در جلب نظر شخصيت هاي علمي و ديني و مشاركت خيرين براي ساماندهي اوضاع معيشتي و تربيتي ايتام تلاش وافري را به منصه ظهور رسانده اند. ل : در اوايل جنگ جمعي از جوانان پرشور قم به تأسيس هيأتي براي عزاداري سالار شهيدان با عنوان حسينيه شهدا اقدام نمودند. اين گروه با برپايي چادري در فضايي باز به انجام مراسم عاشورا مبادرت كردند. اين حسينيه با حضور و مشاركت آية الله شرعي و جمعي از جوانان پرشور و انقلابي و همكاري مداح اهل بيت (ع ) سيد احمد شمس از رونق خاصي برخوردار شد و هر ساله بر امكانات آن افزوده گشت . شهيد حجة الاسلام محمدتقي شرعي در زمرة جواناني بود كه در اين حسينيه عاشقانه خدمت مي نمود. در طي سالهاي گذشته حسينيه شهداي قم موفق به ساختن بنايي مناسب در فضايي بسيار وسيع گرديد و حضرت آية الله شرعي با تعيين هيأت امنايي براي آن كوشيده اند تا اين حسينيه نيز مركزي براي
تربيت جوانان در راه تعميق و گسترش ارزشهاي والاي شيعي گردد. در سال 1370 حضرت آية الله شرعي مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا را در مشهد مقدس تأسيس نمودند.
اين مؤسسه كه با انجام بيش از هشتاد پروژة تحقيقاتي خرد و كلان يكي از فعال ترين دفاتر پژوهشي كشور در حوزة علوم انساني است در كارنامة خود كاركرد بيش از يكصد و هفتاد نفر از اساتيد حوزه و دانشگاه را در طي يك دهه نشان مي دهد. پژوهشكده هاي معارف ، جغرافيا، آينده شناسي ، ادبيات و هنر از دفاتر اقماري اين مؤسسه بودند كه با تلاش پژوهشگران خويش به احياء تراث ادبي و ديني و نقد و نظر در حوزة جغرافياي انساني و آينده شناسي ايران و جهان مبادرت مي ورزيد. هزاران برگه تحقيقاتي به همراه دهها مقاله و كتاب از خروجي هاي علمي اين مؤسسه محسوب مي شود. اهتمام حضرت آية الله شرعي به ايجاد زيرساخت هاي علمي و فرهنگي و تهيه راهبردهاي اجرايي در حفظ و نشر معارف علوم موجب پديد آمدن «كانون تفكر» در مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا گرديد. اعضاي اين كانون كه بطور موازي با شوراي عالي پژوهش به تشكيل جلسه مي پردازند از مبرزترين اساتيد حوزه و دانشگاه مي باشند پايگاه اينترنتي اين مؤسسه براي پاسخگويي مستدل به شبهات معاندين مكتب علوي در شرف ايجاد است . حضرت آية الله شرعي با تأسيس انتشارات تاسوعا زمينة پشتيباني چاپ و نشر آثار تحقيقاتي و فرهنگي مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا را فراهم نمودند. اين انتشارات تاكنون آثاري از تراث ادبي و ديني را به جامعه علمي ارائه نموده است
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1339 -1266 ق)، مرجع تقليد، فقيه اصولى، مفسر، متكلم و اديب امامى. معروف به شيخ
الشريعه اصفهانى. نسب وى به محمدعلى نمازى شيرازى مى رسد. اصل وى از شيراز بود كه در اصفهان به دنيا آمد. در اصفهان از ملا عبدالجواد خراسانى، مدرس كبير، و ملا حيدر على اصفهانى و ملا احمد سبزوارى و ملا محمدصادق تنكابنى و حاج شيخ محمدباقر و ملا محمدتقى هروى اصفهانى درس خواند. سپسى به نجف سفر كرد و چندى از محضر حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى و شيخ محمدحسين فقيه كاظمين استفاده كرد. وى از دوستان و نزديكان سيد جمال الدين اسدآبادى بود. در نهضت استقلال، ضد انگليسى، عراق در كنار آيت اللَّه ميرزا محمدتقى شيرازى قرار داشت. در 1313 ق به حج رفت و بعد از مراجعت به درس و تاليف و فتوى پرداخت و مرجع تقليد اغلب شيعه ى اماميه ى گرديد. وى از شيخ محمد طه نجف و سيد مهدى قزوينى و صاحب «روضات الجنات» و برادرش ميرزا محمدهاشم چهارسوقى و شيخ محمدحسين فقيه كاظمى اجازه ى روايت داشت. محدث قمى از شاگردان وى بود. شيخ فتحعلى بن گل محمد حكيم برادگاهى لنكرانى نيز از خواص شاگردان وى بود كه «تقريرات» او را در چهار مجلد نگاشته است. از آثارش: «ابانه المختار فى ارث الزوجه من ثمن العقار»؛ «صيانه الابانه عن وصمه الرطانه»؛ «اصاله الصحه»؛ «افاضه القدير فى حل العصير»؛ «اناره الحالك فى قرائه ملك و مالك»؛ حاشيه «فصول»؛ «قاعده ى صدور» يا «قاعده ى الواحد البسيط»؛ قاعده ى «ضرر»؛ قاعده ى «طهارت»؛ رساله اى در «صحاح» ششگانه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (334 -333 /5)، اعيان الشيعه (392 -391 /8)، الذريعه (6/25 ،104 -103 ،44/15 ،188/10 ،195/7 ،59/1)، ريحانه (207 -206 /3)، شرح حال رجال (175/6)، علماء معاصرين (124 -122)،
فوائد الرضويه (345)، معجم المؤلفين (53 -52 /8)، مكارم الآثار (1819 -1816 /5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1318 -1249 ق)، عالم، فقيه اصولى، رجالى و اديب. وى در كربلا متولد شد و در همان شهر نشو و نما يافت. به همراه پدر به سفر در شهرهايى همچون كرمانشاه، تهران، استراباد، مشهد رضوى و سرانجام تهران پرداخت. در خلال سفر از پدر علوم عربى و سطوح فقه و اصول را فراگرفت. پس از درگذشت پدر و رسيدن به سن بلوغ به نجف رفت و در محضر درس و بحث شيخ مرتضى انصارى و شيخ مشكور حولاوى و شيخ محسن خنفر و شيخ راضى شركت كرد و فقه و اصول را در نزد ايشان تكميل نمود و در بيست و سه سالگى به دريافت درجه ى اجتهاد نائل شد. وى از شيخ راضى و شيخ مشكور و علامه انصارى داراى اجازه بود. پس از آن به تهران آمد و به مرجعيت عام و خاص رسيد. در عين حال به تدريس و تصنيف نيز پرداخت. از آثار وى: «مظاهر الآثار و حقايق الاسرار»، در پنج مجلد بزرگ؛ «ينابيع العقول»، در علم اصول، در سه مجلد؛ «اساس الاحكام»، در شرح «شرايع الاسلام»، در چهار مجلد؛ «نصره المستبصرين»، در شرح «التبصره»؛ «معراج المومنين»، در شرح «الالفيه» شهيد؛ «النفليه»، در نماز؛ «ادعيه الوباء و الطاعون و جمله من الامراض و بعض العوذات و الاحراز»؛ «تحفه الممالك فى تركيب الفيه ابن مالك»؛ «اثبات الفرقه الناجيه»؛ «رساله فى سند دعاء الخضر»؛ «مجمع الاراء و الادله»، در فقه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (141/9)، الذريعه (289/25 ،177/24 ،234 ،162 -161 /21 ،15 -14 /20 ،235/12 ،47/11
،472/3 ،4/2 ،98/1)، ريحانه (211 -210 /3)، شرح حال رجال (224/6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 392 -391 /14)، لغت نامه (ذيل/ شريعتمدار)، معجم المؤلفين (213/9)، مكارم الآثار (1350 -1349 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1345 ق)، عالم، عارف و صوفى. در سمران، بين سنندج و كرمانشاهان، به دنيا آمد. به سنندج مهاجرت كرد و در مسجدى كه به نامش مشهور است به تدريس پرداخت. شريعتمدار مردى بود عارف و طريقه نقشبنديه داشت. چند سالى در تهران زندگى كرد و مجددا به سنندج بازگشت. در مدت اقامت در تهران كتابى به نام «رياض المعصومين»، درباره ى مناقب ائمه (ع) و ياران پيامبر (ص) به رشته تحرير درآورد. از ديگر آثار وى كتابى در «مسائل فقهى» و «عقايد» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ مشاهير مرد (172/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1286 ق)، عالم دينى، استاد، محقق، مفسر و نويسنده. در مزينان متولد شد و تا هفده سالگى در زادگاهش، و در مدرسه ى مزينان، نزد پدر و عمويش به تحصيل پرداخت. سپس براى ادامه ى تحصيل به مشهد رفت و در مدرسه فاضل خان سكنى گزيد. نخستين استادش در اين مدرسه اديب نيشابورى اول بود كه دنباله ى مقدماتى را كه نزد پدر و عمويش آموخته بود، در محضر ايشان فراگرفت. بعد از فوت ايشان در خدمت اديب ثانى رسيد و در محضر اين دو استاد توانست مقدمات و ادبيات را به پايان برساند. فقه، اصول و فلسفه را نيز نزد اساتيد معروف مشهد مانند: آقا شيخ هاشم قزوينى ارتضا، ميرزا ابوالقاسم الهى، حاج شيخ محمود حلبى فراگرفت. شريعتى قوانين را نزد حاج شيخ كاظم دامغانى و «شرح لمعه» را نزد ارتضا و حاج ميرزا احمد مدرس يزدى معروف به حاج ميرزا احمد نهنگ فراگرفت. از ديگر استادان وى آيت اللَّه ميرزا مهدى اصفهانى بود كه فضلاى مشهد همه به محضر درس وى مى رفتند. از
حدود 1310 ش فعاليت خود را در دبيرستان در سمتهاى مختلف آغاز كرد و تا آخرين دم از تدريس و ارشاد دانش آموز و دانشجو باز نايستاد... از آثار وى: «فايده و لزوم دين»؛ «تفسير نوين»؛ «وحى و نبوت در پرتو قرآن»؛ «خلافت و ولايت»؛ «امامت در نهج البلاغه»؛ «اصول عقايد و اخلاق شريعتى»؛ «تاثير هنرهاى مسلمين بويژه ايرانيان در اروپا»؛ «عباسه خواهر هارون الرشيد».[1]
محقق، استاد.
تولد: 1286، قريه مزينان.
درگذشت: 31 فروردين 1366.
استاد محمدتقى شريعتى مزينانى، فرزند محمود روحانى، دوران طفوليت و نوجوانى را در روستاى خود گذرانيد و در همان جا فراگيرى منطق، فلسفه و فقه و اصول پرداخت.
در مدرسه ى فاضل خان، هم حجره ى برادرش شيخ قربانعلى شريعتى بود و به تحصيل علوم اسلامى مشغول شد. از جمله اساتيد وى بايد به آيت الله هاشم قزوينى و آيت الله محمدتقى اديب ثانى اشاره كرد كه نزد اديب ثانى دوره مطول و مغنى را به پايان رساند، قوانين را نزد حاج شيخ كاظم دامغانى، شرح لمعه را نزد ارتضا و حاج ميرزا احمد مدرس خواند، از اساتيد ديگر آن زمان وى ميرزاى اصفهانى بود.
از سال 1311 به تدريس در مدارس جديد مشهد پرداخت. معلمى را از مدرسه ى ملى شرافت آغاز كرد و تا سال 1313 ادامه داشت. بر طبق مقررات ادارى، صلاحيت علمى و شايستگى تدريس ايشان از سوى اداره فرهنگ تأييد مى شود و از اين پس (1314) در دبيرستان ابن يمين، به تعليم مى پردازد. چون فعاليت هاى ثمر بخش داشت، نظامت دبيرستان نيز به عهداش محول ميشود و كلاسهاى جديد دبيرستان را تأسيس مى كند. طبيعى است در آن زمان يك دبير يا مسئول دبيرستان كه پاى بند موازين شرعى بود، نمى توانست بعضى برنامه هاى
خاص دولتى را اجرا كند و با دشواريهايى مواجه مى شد. در همين زمان شروع به ترجمه كتاب از عربى به فارسى نمود.
پس از شهريور سال 1320 كه فعاليت هاى سياسى آزاد شده بود و حزب توده تبليغاتى را در ترويج كمونيسم بين جوانان آغاز كرده بود، وى نيز مبارزه با آنها را از كلاس درس (در دبيرستان شاهرضا و سپس فردوسى) شروع كرد و حتى ساعاتى بدون دريافت اضافه كار به تدريس ادبيات فارسى و عربى و شرعيات مى پرداخت. در همان سال ها بود كه به تدريس در دانشسرا- كه مركز فعاليت آن حزب شده بود- نيز مشغول گشت.
از ديگر مراكز آموزشى دولتى كه استاد شريعتى در آنجا به تدريس پرداخت، دانشكده ى الهيات و معارف اسلامى مشهد است كه از سال 1327 تأسيس شد، و بنا به دعوتى كه از وى به عمل آمد، تفسير سوره قرآن و نهج البلاغه را تدريس مى كرد و تا سه سال ادامه داشت.
سرانجام بنابر حكم اداره ى آموزش و پرورش خراسان، استاد محمدتقى شريعتى مزينانى در تاريخ بيست و دوم آبان 1341 پس از سى سال تدريس در دبيرستان هاى مشهد بازنشسته شد.
از ديگر فعاليت هاى ايشان مبارزه با انديشه هاى سيد احمد كسروى بود. استاد مجالسى را برگزار مى نمود. (سخنرانى ها، جلسات تفسير قرآن) ولى با افزايش برنامه ها، به پيشنهاد او و با توجه به نياز موجود از سال 1323 منزلى در كوچه چهارباغ مشهد براى تشكيل جلسات اجاره كردند. با نصب تابلوى «كانون نشر حقايق اسلامى» بر سر در آن، اين مركز تبليغى رسميت و تمركز يافت و برنامه آن منتشر شد. (كارنامه ى كانون در اسفند 1326 منتشر شد). در سال 1327 سخنرانى هاى فرهنگى در
راديو مشهد داشت كه درباره ى «فايده و لزوم دين» بود كه بعدها با همين نام منتشر شد. در سال 1330 با «جمعيت هاى مؤتلفه ى اسلامى مشهد» همكارى داشت و در اين مسير در انتخاب وكلايى براى دوره هفدهم مجلس شوراى ملى تلاش خود را نمود. در سال 1336 به اتهام همكارى با نهضت مقاومت ملى به مدت يك ماه و اندى دستگير و بازداشت شد. به اين ترتيب جلسات كانون تشكيل شد. پس از آزادى جلسات تفسير و سخنرانى وى در منزل آيت الله العظمى سيد محمدهادى ميلانى (1337 الى 1339) تشكيل مى شد. از سال 1337 الى 1340 در دانشكده الهيات و معارف اسلامى مشهد و نيز در مؤسسه وعظى و تبليغ به تدريس تفسير قرآن و نهج البلاغه مى پرداخت. در سال 1339 كانون نشر حقايق اسلامى دوباره شروع به فعاليت نمود.
در عاشوراى 1381- برابر با سوم تير 1340- براى عده اى از عزاداران، استاد سخنرانى نمود و اهداف قيام حسين (ع) را شرح داد. ولى سال بعد، پس از رسيدن دسته راه پيمايان به صحن عتيق، از سخنرانى استاد ممانعت به عمل آمد. و در سال 1342 قبل از محرم 1383 از شهربانى به وى تلفن زدند كه سازمان امنيت با اين برنامه موافق نيست. به اين ترتيب كانون تعطيل شد. در سال 1342 نامه اى از طرف هيئت مديره ى حسينيه ى ارشاد و مكتوب به خط استاد مرتضى مطهرى فرستاده شد (و با واسطه قرار دادن آيت الله ميلانى) كه وى براى سخنرانى به تهران روند. اين دعوت چنان بود كه چند شب سخنرانى تبديل به چهار سال و اندى شد.
علاوه بر حسينيه ارشاد، دو سه سال- هنگام حبس آيت الله
سيد محمود طالقانى- در ماه رمضان اداره مجلس وعظ و تفسير مسجد هدايت به عهده وى بود و به اصرار جمعيتى به نام احباب الحسين (ع) به گفتن تفسير قرآن و ارشاد آنان پرداخت. كتاب خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت كه شامل بحث هاى تحقيقى است، ثمره سخنرانى هاى هفتگى ايشان است كه طى بيست و سه جلد در حسينيه ى ارشاد ايراد كرده است (در اين كتاب آقايان استاد مرتضى مطهرى، محمدتقى شريعتمدارى نيز مطالبى دارند، 1339). تجديد طبع تفسير نوين، وحى و نبوت در قرآن و آثار قلمى ديگر نيز از ثمرات دوران اقامت در تهران است.
استاد محمدتقى شريعتى در ادبيات عرب و فارسى تبحر داشت و در گفتارش نكات فراوانى وجود داشت.
آخرين سخنرانى استاد شريعتى در حسينيه ارشاد در هفده آبان 1351 (عيد فطر 1392) بود كه پس از آن حسينيه توسط سازمان امنيت تعطيل شد. استاد در سال 1352 دستگير شد و يك سال و اندى در حبس بود. فرزند وى دكتر على شريعتى در بيست و نه خرداد 1356 در لندن درگذشت. پس از پيروزى انقلاب اسلامى براى اولين بار در شانزده فروردين 1358 در حسينيه ى ارشاد سخنرانى نمود. بين سال هاى 1358 الى 1360 به مناسبت هاى خاص سخنرانى هاى وى از راديو پخش مى شد.
از آثار اوست: آغاز وحى با تفسير سوره علق (تاريخ مقدمه 1340)؛ اصول عقايد و اخلاق شريعتى (چاپ اول 1321، چاپ هفدهم 1333) امانت در نهج البلاغه (1357)؛ تأثير هنرهاى مسلمين به ويژه ايرانيان در اروپا (زكى محمدحسين، ترجمه)، تعليمات دينى (قسمت اول، مخصوص كلاس اول دبيرستان، 1325)؛ تفسير نوين؛ جز سى ام قرآن (1346)؛ چرا حسين قيام كرد؟ (نشريه
كانون نشر حقايق اسلامى، 1341)؛ ز نيرو بود مرد را راستى (نشريه كميته دبيران تعلميات دينى مشهد، به مناسبت اولين سمينار دبيران تعلميات دينى در مشهد، مرداد 1349؛ استاد در نشريه مقاله اى دارند)؛ عباسه، خواهر هارون الرشيد يا خوارى برمكيان (تأليف جرجى زيدان ترجمه استاد، بى. تا)؛ فايده و لزوم دين (نشريه دوم كانون نشر حقايق اسلامى مشهد، آذر 1329)؛ مبانى اقتصادى در اسلام (عبدالحميد جودةالتجار؛ ترجمه استاد، ششمين نشريه كانون نشر حقايق اسلامى مشهد، 1325)؛ مقدمه ى كتاب نيايش (دكتر آلكسيس كارل، ترجمه دكتر على شريعتى، 1339)؛ وحى و نبوت در پرتو قرآن (1349)؛ متن دو سخنرانى استاد به نام هاى «مهدى موعود امم» و «على شاهد رسالت» در دومين نشريه انجمن اسلامى دانشجويان مشهد در دى 1339 به چاپ رسيده است.
استاد محمدتقى شريعتى مزينانى عصر دوشنبه سى و يك فروردين 1366- برابر با بيست و يك شعبان 1407 ق. درگذشت. پيكرش در جوار امن الهى در مشهد حرم امام رضا (ع) درون غرفه اى از صحن آزادى به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] شريعتى در نگاه مطبوعات (75 -73)، كيهان فرهنگى (س 1، ش 11، ص 9 -5)، مؤلفين كتب چاپى (223/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر شريعتى در تاريخ (مقاله ى حاضر مفصلترين سالشمار زندگى دكتر شريعتى و اجمالى از تحقيق نويسنده درباره ى زندگى اوست كه در سال 1365 نوشته و سپس تكميل شد. در نگارش اين مقاله، علاوه بر رجوع به همه ى منابع زندگينامه ى شريعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزديك شريعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزديك شريعتى استفاده شده است. از اين رو پاره اى از اطلاعات مندرج در اين مقاله در هيچيك از منابع
نيامده و جديد است. گفتنى است منابع زندگينامه ى شريعتى خالى از كاستى و نادرستى نيست و گاه اطلاعات ارائه شده در آنها متناقض است.اين گونه اطلاعات در مقاله ى حاضر نيامده و يا صورت درست آن آمده است. آخرين نكته اينكه در مقاله ى حاضر به انتشار كتابها و ايراد سخنرانيهاى شريعتى اشاره نشده است.).
زندگى من، مجموعا، عبارت است از چندين برنامه ى پنج ساله. هميشه كارى شروع مى كرده ام و به اوج مى رسانده ام و آخر پنج سال درهم مى ريخته، هر بار از سر. از اول نوجوانى تا 28 مرداد 32 و سقوط دكتر مصدق و آغاز ديكتاتورى، پنج سال.
از اين دوره تا تشكيل نهضت مقاومت ملى مخفى، كه از 1337 به هم خورد و دستگير شديم، پنج سال.
از 38 تا 43؛ در اروپا پنج سال.
از 43 تا 48؛ دوره ى خاص آوارگى و زندان و مقدمه چينى و زمينه سازى دانشكده، پنج سال.
دوره ى كنفرانسهاى دانشگاهها و ارشاد، پنج سال، تا 51.
پس از آن زندان و خانه نشينى و خفقان پنج سال.
با مخاطبهاى آشنا، ص 262.
1312
پنجشنبه دوم آذر ماه، در روستاى كاهك، از توابع سبزوار، و در حاشيه ى كوير، زاده شد. زادگاه او را مزينان نيز گفته اند، از آن رو كه در مزينان باليد و نام خانوادگى او، در اصل، «مزينانى» است.
مادرش زهرا امينى و پدرش محمدتقى نام داشت. پدر و اجداد پدرى او در شمار عالمان و مدرسان دينى بودند.
1319
ورود به دبستان ابن يمين در مشهد.
1325
ورود به دبيرستان فردوسى در مشهد.
1327
به عضويت در كانون نشر حقايق اسلامى، كه پدرش پايه گذار آن بود، در آمد و از طريق آن
با حقايق اسلامى آشنا شد.
1329
سيكل اول دبيرستان (كلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و به دانشسراى مقدماتى (تربيت معلم) وارد شد.
1331
دوره ى دانشسرا را به پايان رساند و با دريافت ديپلم آن، به عنوان معلم در مدرسه كاتب پور، در منطقه ى احمدآباد مشهد، به تدريس پرداخت.
1331
انجمن اسلامى دانش آموزان و دانشجويان را پايه گذارى كرد و به مدت هشت سال، تا هنگام خروج از كشور براى ادامه ى تحصيل، مسؤوليت جلسات هفتگى آن را، كه سخنرانى و بحث و تحقيق درباره ى مسائل عقيدتى و مكتبهاى فلسفى و اجتماعى بود، برعهده داشت.
1331
در حمايت از نهضت ملى شدن صنعت نفت و دولت دكتر محمد مصدق و اعتراض به روى كار آمدن دولت قوام السلطنه، در يكى از روزهاى دهه ى آخر تير ماه دستگير و سپس آزاد شد.
1332
عضويت و فعاليت در نهضت مقاومت ملى.
1332
ثبت نام و شركت در كلاس ششم دبيرستان در رشته ى ادبى
1333
پايان تحصيلات دبيرستانى و دريافت ديپلم ادبى.
1334
هر هفته دوبار در راديو مشهد به سخنرانى پرداخت، عصر روز سه شنبه و جمعه.
1334 يا 1335
ورود به دانشكده ى ادبيات و علوم انسانى مشهد و تحصيل در رشته ى ادبيات فارسى.
1335
پايه گذارى انجمن ادبى و تصدى مسؤوليت آن. در اين انجمن بود كه شعر نو براى نخستين بار در محيط راكد و بسته ى خراسان قامت برافراشت.
1335
ازدواج با بى بى فاطمه (پوران) شريعت رضوى، خواهر شهيد على اصغر شريعت رضوى (در مقابله با ارتش روس در سال 1320) و شهيد مهدى (آذر) شريعت رضوى (در اعتراض به سفر نيكسون به ايران، در 16 آذر 1332).
1336
در پى
حمايت نهضت مقاومت ملى از دكتر مصدق و اعتراض به معاملات نفتى تنى چند از اعضاى نهضت در تهران و مشهد، از مجمله شريعتى و پدرش، دستگير شدند. شريعتى به مدت دو ماه در زندان قزل قلعه ى تهران حبس شد.
1337
تدريس در دبيرستان دخترانه ى مهستى در مشهد.
1337
با كسب مقام اول از دانشكده ى ادبيات و علوم انسانى موفق به دريافت ليسانس شد. پايان نامه ى تحصيلى او ترجمه ى كتاب در نقد و ادب، تأليف محمد مندور، بود.
1338
سفر به فرانسه براى ادامه ى تحصيل.
1338
به جوانان نهضت ملى ايران پيوست و با كمك دوستانش در اين گروه كوچك، اعلاميه هاى افشاگرانه اى عليه رژيم شاه منتشر ساخت.
1338
به سازمان آزاديبخش الجزاير پيوست و براى رهايى الجزاير از استعمار فرانسه به مجاهدت پرداخت. در نتيجه روزى پليس فرانسه به وى حمله و مضروبش كرد و بدين علت سه هفته در بيمارستان بسترى شد.
1338
تولد نخستين فرزندش، احسان.
1341-1339
همكارى با استادش لوئى ماسينيون، در گردآورى و ترجمه ى متون فارسى درباره ى حضرت فاطمه.
1339
به ايران بازگشت و همسر و فرزندش را به پاريس برد.
1340
در پى كشته شدن پاتريس لومومبا، رهبر آزاديخواهان كنگو، تظاهراتى از سوى سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيك در پاريس برگزار شد. شريعتى در اين تظاهرات شركت كرد و با حمله ى پليس فرانسه دستگير و به زندان سيته افكنده شد. در آغاز دولت فرانسه قصد اخراج او را از آن كشور داشت، اما با حمايت قاضى دادگاه، اجراى حكم اخراج او را به حال تعليق گذاشت.
1340
شركت در كنگره ى كنفدراسيون دانشجويان ايرانى خارج از كشور در پاريس.
1341
در پى مرگ
مادرش، زهرا، براى شركت در مجلس ترحيم او به ايران بازگشت و پس از چند روز دوباره به پاريس رفت.
1341
با انتشار مقاله اى به افشاگرى عليه انقلاب سفيد شاه پرداخت.
1341
با كمك دوستانش جبهه ى ملى ايران (جبهه ى ملى دوم) را در خارج از كشور پايه گذارى كرد. سپس مسؤوليت انتشار مجله ى جبهه ى ملى به او واگذار شد و او مدتى مسؤول مجله ى ايران آزاد بود. شريعتى مقالات خود را در اين مجله با نام مستعار شمع، كه از سه حرف اول نام خانوادگى و نامش تشكيل شده بود، (شريعتى مزينانى، على) امضا مى كرد.
1341
با كمك دوستانش نهضت آزادى ايران در خارج از كشور پايه گذارى كرد.
1341
شركت و فعاليت در دومين كنگره ى كنفدراسيون دانشجويان ايرانى در خارج از كشور (كنگره ى وحدت)، در شهر لوزان سويس.
1341
تولد دومين فرزندش، سوسن.
1342
پايان تحصيلات دانشگاهى و گذراندن كلاسهاى جامعه شناسى در مدرسه ى تتبعات عالى و دريافت مدرك دكترا در تاريخ. برخى از استادان او عبارت بودند از: لوئى ماسينيون، ژرژگورويچ، ژاك برك و هانرى لوفور. پايان نامه ى دكتراى او تصحيح كتاب فضائل بلخ بود.
1342
تولد سومين فرزندش، سارا.
1343
به ايران بازگشت و در مرز بازرگان دستگير شد. خانواده ى او را در سر مرز به حال خود رها كردند و او را به اداره ى ساواك ماكو و سپس به زندان خوى و بعد از آن به زندان رضائيه بردند. سرانجام او را به تهران روانه كردند و مدت شش ماه در زندان قزل قلعه حبس شد.
1343
تقاضايش براى ترديس در دانشگاه رد شد. سرانجام با رتبه ى آموزگارى به تدريس در هنرستان كشاورزى (در روستاى طرق مشهد)،
دبيرستان پسرانه ى ملكى و دبيرستان دخترانه ى ايراندخت پرداخت.
1344
به عنوان كارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با دكتر بهشتى، دكتر باهنر و سيد رضا برقعى، كه از مسؤولين بررسى كتب دينى بودند، همكارى كرد.
1344
سرانجام تقاضايش براى تدريس در دانشگاه پذيرفته شد و پس از موفقيت در امتحان استاديارى به سمت استاديار رشته ى تاريخ دانشكده ى ادبيات مشهد منصوب شد.
1345
آغاز تدريس در دانشگاه مشهد و استقبال بى نظير دانشجويان از درس هاى او، اين در حالى بود كه شريعتى در كلاس حضور و غياب نمى كرد. مهمترين درس او در دانشگاه، تاريخ تمدن و اسلام شناسى بود. كسى پيش از او از اصطلاح اسلام شناسى استفاده نكرده بود.
1347
سفر به روستاى كاهه و احداث پاركى در آن منطقه با همكارى مردم و كمك به روستاييان براى خريد وسايل كشاورزى.
1347
به كمك زلزله زدگان جنوب خراسان شتافت و تا يك هفته بدين كار مهم، اهتمام كرد.
1347
ممانعت ساواك از مسافرت شريعتى به عراق با دانشجويان.
1351-1347
به ايراد سخنرانى در دانشگاه هاى مختلف كشور دعوت و با استقبال بى مانند دانشجويان روبرو شد.
1351-1347
به تدريس و سخنرانى در مؤسسه ى حسينيه ى ارشاد دعوت و با استقبال فوق العاده ى مردم، بويژه جوانان و دانشجويان، مواجه شد. در درس ها و سخنرانى هاى شريعتى حدود چهار هزار نفر شركت مى كردند كه اين تعداد جمعيت بى سابقه بود. بر پايه ى برنامه ريزى شريعتى، حسينيه ى ارشاد داراى سه بخش (تحقيق، آموزش و تبليغ) و نه واحد سازمانى و هر بخش شامل چند گروه بود.
1348
نخستين سفر به حج و زيارت بيت الله الحرام با كاروان حسينيه ى ارشاد. در اين سفر دانشجويان خارج از
كشور با شريعتى ملاقات و درباره ى فلسطين و نهضتهاى آزادى بخش با او مشورت كردند. سرانجام تصميم گرفته شد براى كمك به فلسطين پول جمع آورى شود.
1349
دعوت از شريعتى براى شركت در كنگره ى بين المللى مذهب و صلح در ژاپن و عدم موافقت رئيس دانشكده ادبيات و علوم انسانى مشهد.
1349
با همكارى و تشويق دكتر شريعتى نمايش ابوذر در تالار رازى دانشگاه فردوسى مشهد اجرا و با استقبال فراوان مردم روبرو شد. متن اين نمايش اقتباس از كتاب ابوذر غفارى خداپرست سوسياليست، ترجمه و تأليف دكتر شريعتى، بود و به قلم رضا دانشور و با همكارى ايرج صغيرى فراهم شده بود. كارگردان اين نمايش داريوش ارجمند وبازيگر اصلى آن (در نقش ابوذر)، ايرج صغيرى بود. نمايش ابوذر نخستين مذهبى در ايران بود.
1349
دومين سفر به حج و زيارت بيت الله الحرام با كاروان حسينيه ى ارشاد.
1350
به دستور ساواك درسهاى شريعتى در دانشگاه در آستانه ى برگزارى جشنهاى دو هزار و پانصد ساله ى شاهنشاهى تعطيل شد. پس از برگزارى ها جشن ها نيز از تدريس شريعتى در دانشگاه جلوگيرى و او به بخش تحقيقات وزارت علوم و آموزش عالى منتقل شد. سپس حضور او در وزارت علوم نيز خطرناك دانسته شد و از او خواستند ديگر به محل كار نيايد و در خانه به تحقيق بپردازد.
1350
براى چندمين بار به ساواك احضار و از او خواسته شد شرح حالش را بنويسد.
1350
سفر به مصر براى ديدن اهرام سه گانه. (كتاب آرى اين چنين بود برادر رهاورد اين سفر است.)
1350
تولد چهارمين فرزندش، مونا.
1350
سومين وآخرين سفر به حج و زيارت بيت الله الحرام با كاروان حسينيه ى ارشاد. شريعتى در
اين سفر به ايراد سخنرانى در كنگره ى اسلامى مكه دعوت شد، ولى سرانجام به اتهام شيعه ى غالى بودن از ايراد سخنرانى او ممانعت گرديد.
1350
در پى اعدام چند تن از جوانان انقلابى، از جمله مسعود احمدزاده و مجيد احمدزاده و اميرپرويز پويان، كه شريعتى آنها را از نزديك مى شناخت، دو سخنرانى با عنوان شهادت و پس از شهادت، در حسينيه ى ارشاد و مسجد جامع نارمك ايراد كرد. در سخنرانى پس از شهادت اشاراتى به در خون تپيدن مبارزان و دعوت مردم به قيام شده است. پس از اين سخنرانى تظاهراتى در اطراف مسجد صورت گفت و پليس عده اى را دستگير كرد و شريعتى هم متوارى شد.
1351
نمايش ابوذر، با عنوان يك بار ديگر ابوذر، در حسينيه ى ارشاد اجرا و مانند قبل با استقبال فراوان مردم روبرو شد. چند دقيقه پيش از اجراى اين نمايش فردى ناشناس به حسينيه ى ارشاد تلفن زد و گفت زير سن نمايش بمب گذاشته شده است. آنگاه دكتر شريعتى پيش از اجراى نمايش به ايراد سخنرانى پرداخت و سخنان خود را چندان طول داد كه اگر بمبى در زير سن كار گذاشته شده باشد تنها او را از پا در آورد و به ديگران صدمه اى نرساند. پس از اجراى اين نمايش مردم به خيابان ريختند و شعار الله اكبر و با حسين و ديگر شعارهاى مذهبى دادند. اين نمايش را دهها هزار نفر ديدند و حتى عده اى از راديو و تلويزيون براى ضبط آن به حسينيه ى ارشاد آمدند. اما دكتر شريعتى با آن مخالفت كرد و گفت ابوذر متعلق به ايمان ماست، راهى به تلويزيون شاهنشانى نبايد داشته باشد.
1351
نمايش
سربداران، به اهتمام گروه هنرى حسينيه ى ارشاد، در يك شب در حسينيه ى ارشاد اجرا شد و ساواك از تكرار آن جلوگيرى كرد.
1352-1351
مخالفت شخصيتهاى واپسگرا با افكار و آثار شريعتى، چه از طريق نگارش كتاب و چه در سخنرانى هاى عمومى، بيش از پيش شدت يافت. واپسگراها چنين مى نمودند كه شريعتى فردى منحرف، اهل بدعت، منكر امامت و ولايت است و در حسينيه ى ارشاد دست بسته نماز مى خوانند و شهادت به ولايت على - ع - را از اذان و اقامه حذف كرده اند.
1351
سرانجام رژيم شاه تصميم گرفت حسينيه ى ارشاد را تعطيل كند، بويژه اين كه از چندى پيش به مناسبت ماه رمضان در پاره اى از مساجد تهران تبليغات وسيعى عليه شريعتى آغاز شده و زمينه ى مناسبى فراهم بود. بدين ترتيب پليس به محاصره ى حسينيه ى ارشاد پرداخت و پس از درگيرى با شاگردان و دانشجويان، عده اى را دستيگر و حسينيه ى ارشاد را تعطيل كرد.
1351
به اهتمام پاره اى از روشنفكران بازار و با حضور برخى از شخصيت هاى برجسته ى اسلامى مجلس جشنى در روز عيد فطر براى بزرگداشت دكتر شريعتى تشكيل شد. در اين مجلس يك جلد كتاب فاطمه، فاطمه است و سند و كليد يك دستگاه اتومبيل پيكان به او هديه شد.
1352-1351
در پى تعطيلى حسينيه ى ارشاد، شريعتى از تور ساواك گريخت و از آبان 1351 تا تير 1352 در خانه ى يكى از بستگانش در سر آسياب دولاب در تهران مخفى شد.
1352
ساواك در يك روز به منزل شريعتى و پدرش در مشهد و منزل برادر همسرش در تهران، حمله كرد. در حمله به منزل شريعتى مقدارى از كتابهاى او را به يغما بردند و در
حمله به منزل پدر و برادر همسر شريعتى آن دو را دستگير كردند تا محل اختفاى شريعتى را از طريق آن ها بيابند و يا آنها را گروگان بگيرند تا شريعتى خود را معرفى كند.
1352
اقامت خانواده اش در تهران.
1352
سرانجام دكتر شريعتى تنها چاره را در اين ديد كه خود را معرفى كند. بدين ترتيب در مهر ماه خود را به مركز ساواك تهران معرفى كرد و مدت هجده ماه در زندان بسر برد كه پانزده ماه آن را در سلول انفرادى بود و سه ماه ديگر آن با كسى همسلول بود كه رژيم او را براى كسب اطلاعات از شريعتى در سلول گماشته بود (بدين ترتيب دكتر شريعتى، روى هم رفته، پنج بار و به مدت دو سال و دو ماه بازداشت و زندانى شد. بازداشتگاه او در مشهد و ماكور، و زندان او در تهران و پاريس و خوى و رضائيه بود. همچنين وى، چنانكه گفته خواهد شد،همين مدت از عمر خود را، يعنى دوسال و دو ماه، از آغاز سال 1354 تا ارديبهشت 1356، تحت مراقبت و نظر ساواك بود. بيفزاييم كه وى به مدت نه ماه، از آبان 1351 تا تير 1352، مخفيانه زندگى مى كرد. بنابراين شريعتى، به روى هم، پنج سال و يك ماه از عمر كوتاه خويش را در بازداشتگاه و مخفيانه و زندان و تحت مراقبت گذراند.).
1352
چند ماه پس از زندانى شدن، از دانشگاه بازنشسته شد. سابقه ى خدمت او بيست و يك سال بود.
1356-1353
كتابهاى شريعتى از سوى رژيم شاه گمراه كننده و ممنوع دانسته شد و در پى آن از كتابخانه ها جمع آورى گرديد. بعد از اين (تا اواسط
سال 1356)، به كتابهاى او اجازه ى چاپ داده نمى شد و با نامهاى مستعار على علوى، على سبزوارى، على سربدارى، على شريفى، على مزينانى، على زمانى، على سبزوارى زاده، شيخ على اسلام دوست، محمدعلى آشنا، محمدعلى اثنى عشرى، محمد عبدالخطيب مصرى، م. رفيع الدين، شمع، احسان خراسانى، رضا پايدار، كمال الدين مصباح و...چاپ مى شد.
1353
سرانجام استاد محمدتقى شريعتى، پس از تحمل يك سال زندان، تنها به جرم پدر دكتر شريعتى بودن! از زندان آزاد شد.
1353
در آخرين روزهاى اين سال از زندان آزاد شد. آزادى او به علت فعاليتهاى دفاعى دوستان و شاگردانش در محافل بين المللى و تقاضاى ژاك برك از شاه بود. ژاك برك، استاد دانشگاه سوربن، كه شريعتى در پاريس شاگردش بود، با شاه در سويس، كه براى گذراندن تعطيلات زمستانى رفته بود، ملاقات كرد و از او خواست كه شريعتى از زندان آزاد شود.
1354
رژيم كه از دستگيرى و حبس شريعتى طرفى نبسته و نتيجه اى نگرفته بود، بر آن شد تا با او به طرز «علمى»! برخورد كند. بدين منظور كميته اى به نام «شريعتى شناسى» درست كرد كه در آن افرادى چون رضا عطارپور، معروف به حسين زاده، از مهره هاى برجسته و فعال ساواك، و تنى چند از محققان رژيم و زندانيان سياسى بريده، عضو بودند. كار اين كميته مطالعه ى آثار شريعتى و شنيدن نوار سخنرانى هاى او براى جعل كتاب و نوار به نام شريعتى بود.
1354
رژيم شاه براى وانمود كردن همكارى شريعتى با رژيم و براى تحقق هدف كميته ى شريعتى شناسى، كه مخدوش كردن چهره ى او به طرز علمى! بود، يك سلسله از درسهاى شريعتى را كه پيشتر با عنوان انسان، اسلام و مكتبهاى مغرب زمين منتشر شده
بود، با عنوان مجعول «ماركسيسم، ضد اسلام» در روزنامه ى كيهان به چاپ رساند. در پى اين توطئه، شريعتى از طريق دكتر احمد صدر حاج سيد جوادى به مسؤولان روزنامه ى كيهان اعتراض كرد و آنها عذر آوردند كه تقصيرى ندارند و ساواك اين مقاله را فرستاده است. سرانجام با اعتراض انجمن اسلامى دانشجويان آمريكا و كانادا و افشاگرى دوستان و شاگردان شريعتى اين توطئه ى رژيم افشا و خنثى شد.
1356-1354
تحت مراقبت و نظر ساواك قرار داشت و امكان فعاليت و سخن گفتن و منتشر كردن كتابهايش از وى سلب شد. خود مى گفت: نوع زندانم تغيير كرده و از زندانى دولتى به زندان خانه منتقل شده ام. در اين مدت چند بار به ساواك احضار شد و يا مقامات بلند مرتبه ى ساواك به صورت سرزده به خانه اش مى رفتند.
1355
پسرش را، كه از نظر امنيتى به علت ارتباط با جوانان مبارز به مخاطره افتاده بود و ممكن بود در پرونده ى او هم تأثير بگذارد، براى ادامه ى تحصيل به خارج از كشور فرستاد.
1356
به علت هجرتى كه در پيش داشت از عضويت در هيئت مديره ى صندوق خيره ى فاطمه ى زهرا در روستاى كاهه استعفا خواست. همچنين دو قطعه زمين را، كه در آن روستا داشت، از طريق آن صندوق، به مردم آنجا واگذار كرد.
1356
بر آن شد، به هر گونه كه شده است، از ايران هجرت كند. از اين رو چون دانست كه از كشور ممنوع الخروج است، سه راه را براى هجرت پيش بينى كرد: گرفتن دعوتنامه اى رسمى از مقامات دانشگاهى الجزاير براى تدريس در آنجا، خروج مخفيانه از مرز؛ گرفتن گذرنامه با نامى ديگر. هر سه راه به سعى دوستان
شريعتى بررسى و، سرانجام، مشخص شد كه همه ى پرونده هاى شريعتى به نام على شريعتى يا على شريعتى مزينانى است و نه على مزينانى. حال آن كه نام خانوادگى او، در اصل، و چنان كه در شناسنامه اش بود، مزينانى است و نه شريعتى يا شريعتى مزينانى. بدين ترتيب شريعتى از راه سوم وارد عمل شد و با تدبير ويژه اى به نام على مزينانى گذرنامه گرفت.
1356
در 26 ارديبهشت ماه به مقصد بلژيك هجرت خود را آغاز كرد. به هنگام توقف هواپيما در آتن، بدون هيچ برنامه ى قبلى و باحتمال قوى براى رعايت تدابير امنيتى، از هواپيما پياده شد و پس از يك روز با يك شبانه روز توقف در آتن با هواپيماى ديگرى به بلژيك رفت. سپس دو يا سه روز در بروكسل توقف كرد و از آنجا به انگستان رفت تا از همسر و فرزندانش، كه قصد پيوستن به او را داشتند، استقابل كند. در اين مدت چند روز به فرانسه رفت و سپس در شب 26 خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانواده اش ماند كه قرار بود 28 خرداد از تهران به مقصد انگلستان هجرت كنند.
1356
سه روز پس از هجرت شريعتى از كشور ساواك از غيبت او مطلع شد و سخت به تكاپو و تلاش افتاد تا شايد او را بيابد. سرانجام ساواك در اواسط خرداد ماه كشف كرد كه شريعتى با گذرنامه ى على مزينانى از كشور خارج شده است. از اين رو ساواك براى وادار كردن شريعتى به بازگشت و يا امتياز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگيرى كرد.
در روز 28 خرداد همسر و فرزندان شريعتى به قصد خروج از
كشور روانه ى فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد كه خانم شريعت رضوى (همسر شريعتى)، ممنوع الخروج است. بدين ترتيب وى با فرزند خردسالش (مونا)، در ايران ماندند و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا)، به مقصد انگلستان و پيوستن به شريعتى از ايران خارج شدند.
1356
در 28 خرداد دو فرزند شريعتى به لندن رسيدند و شريعتى در فرودگاه به استقبال آنها شتافت و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح يكشنبه 29 خرداد پيكر دكتر شريعتى را در آستانه ى در ورودى اتاق، كه پنجره اش باز شده بود، به پشت افتاده و در حالى كه بينى اش سياه شده و باد كرده بود افتاده و بى جان يافتند.
1356
سرانجام روزنامه هاى اطلاعات و كيهان پس از چند روز سكوت درباره ى درگذشت دكتر شريعتى، در سال 31 خرداد ماه اعلام كردند: مرحوم دكتر على شريعتى كه براى درمان ناراحتى چشم و كسالت قلبى خود به انگلستان رفته بود در آن جا بر اثر سكته ى قلبى درگذشت. همچنين در روزنامه ى كيهان دوم تير ماه آمده بود: دكتر شريعتى از مدتى قبل از بيمارى قلبى در رنج بود و سرانجام در 56/3/29 بر اثر آخرين حمله ى قلبى بدرود حيات گفت. حال آنكه شريعتى در سراسر عمر خود حتى يك بار هم به پزشك قلب رجوع نكرده بود. او نه براى «كسالت قلبى» خود به انگلستان رفته بود و نه از «مدتى قبل» بيمارى قلبى داشت. شريعتى پس از آزادى از آخرين زندان، به اصرار برخى از دوستانش، كه از سيگار كشيدن او نگران بودند، نوارى از ضربان قلب او توسط دكتر محمود فرهودى، كه اينك گواه هستند، برداشته شد. نتيجه ى
كارديوگرافى رفع هر گونه نگرانى كرد و نشان داد كه شريعتى از ناحيه ى قلب كاملا سالم است.
1356
گروهى از اعضاى ساواك، به سرپرستى يك افسر امنيتى، براى تصاحب پيكر شريعتى و انتقال آن به ايران، وارد لندن شدند. نقشه ى رژيم شاه اين بود كه پيكر شريعتى را در برنامه اى «دولتى» و با حضور مقامات رسمى كشور به ايران حمل كنند و با برگزارى مجلس بزرگداشت او و احترام صورى، خود را بى گناه نشان دهند. سرانجام به همت خانواده و دوستان شريعتى و دانشجويان خارج از كشور و اعضاى نهضت آزادى ايران در خارج از كشور، كليه ى نقشه هاى رژيم نقش بر آب شد و وكيل احسان شريعتى از دولت انگليس خواست پيكر پدرش به مأموران ايران تحويل داده نشود.
1356
پيكر شريعتى در بعدازظهر جمعه سوم تير ماه، با مشاركت صادق قطب زاده، عبالكريم سروش و كمال خرازى، غسل داده و كفن شد. آنگاه امام جماعت مسجد هامبورگ، حجت الاسلام محمد مجتهد شبسترى، و تنى چند از دوستان شريعتى، بر پيكر او نماز گزاردند.
1356
خانواده و دوستان شريعتى، پس از گفتگوهاى فراوان، بر آن شدند پيكر شريعتى را در زينبيه دفن كنند. بدين ترتيب در روز يكشنبه، پنجم تير، پيكر شريعتى از لندن به دمشق منتقل شد. در آنجا امام موسى صدر، دوستان شريعتى و بزرگان سورى و لبنانى و فلسطينى بر پيكر او بار ديگر نماز گزادند و پس از طواف در حرم حضرت زينب - س - در كنار آن حضرت به خاك سپردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1354 ق)، عالم دينى و طبيب و شيميدان. عموى بزرگ آيت اللَّه نجفى مرعشى است. وى از علماى
بزرگ تهران و از شاگردان حاج ميرزا حسن آشتيانى و حاج شيخ فضل اللَّه نورى بود. در طب و شيمى و علم الحروف بسيار مهارت داشت. از آثارش: «اسرار الحروف»؛ «اصلاح المزاج»، در طب؛ «وقايه الجسد»، در طب؛ «حاشيه الفرائد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (219 -218 /3)، معجم المؤلفين (372/13).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، عالم دينى. وى از بزرگان و فضلاء شاهرود بود. از آثارش كتابى به نام «الحجج الرضويه» به فارسى است كه آن را به نام مظفرالدين شاه قاجار تاليف نموده است.[1]
اسماعيل شريف شاهرودى از فضلاء اجلاء شاهرود است داراى تأليفى بنام (الحج الرضويه) بوده فارسى كه آن را بنام سلطان مظفرالدين شاه قاجار تأليف نموده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (148/14)، گنجينه ى دانشمندان (258/5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
معروف به حكيم، عالم فاضل جليل، و حكيم عارف، متوفى به سال 1286، و مدفون در جنب فاضلان در تخت فولاد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1312 در شهر هميشه سبز و خرم و زيباى آمل، ديده به جهان گشود. دو ساله بود كه با پدر و مادرش به تهران آمد. از همان دوران كودكى به موسيقى گرايش زيادى داشت به طورى كه وقتى پدرش يكبار با تار قطعاتى را مى زد، او به ذهن مى سپرد و همان قطعات را مى نواخت و هميشه دور از چشم پدر به ساز او دستبرد مى زد يك روز كه پدرش در منزل نبود و او قطعاتى را مى نواخت پدرش وارد شد و وقتى ذوق و استعداد او را مشاهده كرد، وى را تشويق كرد و به كلاس استاد على اكبرخان شهنازى برد و او در آنجا تحت تعليم استاد قرار گرفت و رديفهاى موسيقى ايرانى را به خوبى فراگرفت و چون عبدالحسين شهنازى برادر استاد على اكبر شهنازى كه او نيز پنجه اى شيرين داشت و در نواختن تار از پدر خود آقا حسينقلى بهره ها برده بود با پدر او دوستى داشت و به منزل آنها آمد و شد مى كرد، لذا او فرصت را غنيمت شمرده و از محضر عبدالحسين خان هم كسب فيض مى كرد به طورى كه خود فرهنگ شريف معتقد است تحت تأثير ساز عبدالحسين خان است و از سبك او الهام گرفته است.
فرهنگ شريف، اولين بار كه در راديو برنامه اجرا كرد، محصل سال سوم دبيرستان دارالفنون بود و مدت يك ربع ساعت سلو اجرا مى كرد؛ آن موقع فرستنده ى راديو در جاده قديم شميران بود و
ممتحنين آن استاد صبا و استاد محجوبى بودند.
فرهنگ شريف، در كنسرتى كه استاد مهدى خالدى هم در جمع مدعوين بود، پس از پايان كنسرت، توسط ايشان به راديو دعوت مى شود و با شركت در چند اركستر، از زمانى كه برنامه ى «گلهاى جاويدان» شروع و ضبط مى شود با آن همكارى مى كند. و هنرمندانى نظير: اكبر گلپايگانى و محمود محمودى خوانسارى اولين بار با فرهنگ شريف همكاريشان را در راديو آغاز مى كنند.
فرهنگ شريف يكى از تكنوازان بنام برنامه ى «گلها» بود و پنجه اى شيرين و سحرآميز دارد. تاكنون چند آهنگ ساخته كه از ميان آنها بيشتر به «گل گريه» علاقمند است كه با صداى اكبر گلپايگانى است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 976 ق)، متكلم، محدث، فقيه و مفسر امامى. معروف به امير ابوالفتح شرقه. از خانواده اى شيرازالاصل و سنى مذهب در ماوراءالنهر متولد شد. وى نزد عصام الدين ابراهيم اسفراينى و جامى تلمذ كرد. امير ابوالفتح چون به مذهب شيعه گرويد به اردبيل رفت و در آنجا به تحقيق در فقه شيعه پرداخت و تا پايان عمر در اين كار بود. از آثار وى: «آيات الاحكام» به نام «تفسير شاهى»؛ «اصول الفقه»؛ «تاريخ الصوفيه»؛ «تحقيق معنى الاقوال الشارحه فى المنطق»؛ «حاشيه الكبرى»؛ حشايه ى «شرح المطالع»؛ «صفوه الصفاء». استاد نفيسى در «تاريخ نظم و نثر» و دكتر صفا در «تاريخ ادبيات در ايران» وى را از شاگردان موسى بن محمد قاضى زاده ى رومى دانسته و تاريخ وفاتش را 950 ذكر كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (394/2)، تاريخ ادبيات در ايران (252/5)، تاريخ نظم و نثر (374 -373)، دانشنامه ى ايران و
اسلام (972/7)، الذريعه (346 -345 ،314 /21 ،49/15 ،133 ،59/6 ،277/4 ،261/3 ،202/2 ،41/1)، ريحانه (220/3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 176/10).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1351 ق)، عارف. از عارفان و پيشوايان سلسله ذهبيه و متولى شاه چراع بوده و بعد از پدرش سيد محمدرضا مجدالاشراف ثانى بر مسند ارشاد او تكيه كرده است و گروهى از فقراء ذهبيه بويژه ذهبى هاى آذربايجان او را قطب سلسله مى دانند. آقاى شمس الدين پرويزى صاحب كتاب «تذكره الاولياء» به اين مطلب اشاره كرده است. وى در مقبره خانوادگى در حرم شاه چراغ نزديك مزار پدر و عم و جدش مدفون است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (264 -262 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1315 ق)، عارف. از عرفاء و پيشوايان سلسله ذهبيه است. در خانواده اى صاحب فضل به دنيا آمده و علوم متداوله را تحصيل كرده و پس از فوت پدر بر مسند ارشاد و توليت شاه چراغ نشسته است. گروهى از فقراء سلسله ذبهيه بخصوص فقراء آذربايجان او را بعد از پدر قطب سلسله مى دانستند. آقاى شمس الدين پرويزى در كتاب «تذكره الاولياء» به اين معنى اشاره كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (265 -264 /3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، شاعر و موسيقيدان. وى از احفاد سيد شريف جرجانى و از سادات مشهد بود كه به شهر هرات رفت و در آنجا به تحصيل پرداخت. طبع شعر خوبى داشت و در علم موسيقى نيز مهارت تمام پيدا كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (525/9)، صبح گلشن (224 -223)، فرهنگ سخنوران (504)، مجالس النفائس (139)، مخزن الغرائب (853/2)، مطلع الشمس (435/2)، نشتر عشق (776 -775 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج يوسف شعار (1320 - 1394 ق), از مفسران و مدرسين علوم قرآن كريم معاصر.
تفسير مورد بحث در يك مجلد به زبان فارسى و شيوه استدلالى شامل بخشى از قرآن كريم است.
م_ؤلف در اين اثر آيات مشكله قرآن كريم را گردآورى نموده سپس به تفسير و تاويل آنها پرداخته است.
اين كتاب در تبريز طبع گرديده است.
م_ؤل_ف داراى آثار ديگرى بدين شرح است : 1) محكمات و متشابهات در قرآن، و آن در يك جزء به زبان فارسى و شيوه استدلالى در تفسير و تاويل آياتى از قرآن كه مورد نظر مؤلف بوده است.
اين كتاب در تبريز طبع شده است.
2) تفسير سوره جمعه و منافقون، در يك مجلد به زبان فارسى و شيوه استدلالى و خطابى است.
م_ؤل_ف اين اثر را به تفسير سوره هاى جمعه و منافقون اختصاص داده و به تفسير و تاويل آيات اين دو سوره پرداخته است.
اين تفسير نيز در تبريز به چاپ رسيده است.
3) مقدمات تفسير, در يك جزء به زبان فارسى است.
م_ؤل_ف در اثر خويش به كليات علوم قرآن كريم پرداخته و مدخل تفسير مى باشد و در تبريز چاپ شده است.
منابع زندگينامه :تفسير و تفاسير جديد, 37, 200; فهرست كتابهاى
چاپى فارسى، 1/1385 به بعد; مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، 6/894.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على اكبر شعبانخانى (تورج) به سال 1328 خورشيدى در تهران در خانواده اى كه خود اهل هنر بودند ديده به جهان باز كرد. پدر وى سلطان على اكبر خان از صدايى خوش و زيبا بهره ور بود و خود يكى از نوازندگان خوب دوران احمدشاه بود.
تورج نيز مانند پدر، داراى صدايى زيبا و خوش است كه از همان طفوليت به موسيقى علاقمند شد و پس از طى دوران تحصيل دبيرستانى، بلافاصله از سال 1348 كار خود را در زمينه هنرى آغاز كرد. زمينه ساز شكوفا شدن استعداد هنرى و تشويق وى در اين راه استادانى چون: اسماعيل مهرتاش و مرتضى حنانه و هنرمندان با ارزشى نظير: بانوان شهنيا و شادنوش بوده اند.
وى با طى دوره سلفژ كه در مركز راديو و تلويزيون تحت نظر زنده ياد مرتضى حنانه تشكيل شده بود، به عنوان يك شاگرد ممتاز مورد توجه قرار گرفت و از اين تاريخ استعداد خوب و آماده باور شدن وى و محيط و جو مناسبى كه موجود بود، تورج به تهيه و خلق آهنگ هاى شيرين تشويق شد و براى اين كار لازم بود كه نوعى از انواع سازها را به كار گيرد كه در اين رابطه گيتار و سه تار را انتخاب كرد و گيتار را نزد فرامرز صدرى آموخت. اولين كارى كه ارائه كرد موسيقى متن فيلم «آدمك» بود و پس از آن متن فيلم هاى: «بى گناه»، «تكيه بر باد» است و به موازات تهيه موزيك متن فيلم، اقدام به تهيه آهنگ جهت ترانه هاى روز كرد و مجموعا حدود 53 آهنگ ساخت كه يازده آهنگ او از پرفروش ترين آهنگها گرديد.
از آهنگ هاى مشهور وى مى توان از «همسفر»، «شهر خالى»، «لانه مور»، «نازى ناز كن» نام برد و از ساخته هاى خود حدود 10 آهنگ را خواند كه با اشعارى عارفانه از حافظ و سعدى اجرا گرديده است و آهنگ معروف «گوهر يك دانه» را بايد ياد كرد كه با غزلى از حافظ در دشتى دشتستانى توسط او خوانده شده است.
در سال 1355 به لندن مسافرت كرد و در رشته صدابردارى و صداگذارى تحصيل كرد و در سال 1357 به ايران بازگشت و كار موسيقى متن فيلم ها و آهنگهاى مختلف را در استوديو صداگذارى خود همراه با هنرمند ارجمند عباس تهرانى (تاش) نوازنده قره نى انجام مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شعبانى در 1299 در اروميه متولد شد. نواختن ويولن را در سال اول دبيرستان نزد جعفر نورين آغاز كرد و سپس در تبريز تحت تعليم لئون گريگوريان پدر روبيك گريگوريان قرار گرفت. در سال 1328 كلاس آزاد موسيقى داير كرد. در سال 1335 موفق به اخذ ليسانس در رشته زبان فرانسه از دانشگاه تبريز شد و در همين سال به رياست هنرستان موسيقى تبريز منصوب گشت. رياست او بيش از 6 سال نپائيد و به تهران منتقل و به سمت رئيس اداره سرود و موسيقى انتخاب گرديد. در سال 1346 بازنشسته شد و سپس سرپرستى امور هنرى دانشگاه شيراز به او واگذار گرديد. شعبانى چند كتاب در زمينه موسيقى تأليف كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن دوم هجرى، از زنان زاهد، عابد و عارف. به نوشته عبدالرحمان جامى (898 -817 ق) وى از ايرانيان ساكن ابله بود و با آواز خوش خود مردم را وعظ مى كرد و زاهدان، عابدان و صاحبدلان در مجلس وى حاضر مى شدند. او از زمره ى زنان مجتهد، خداترس، گريان و گرياننده از خوف الهى بود. به گفته جامى شعوانه غالبا مى گريست و زنان با وى مى گريستند. وى را گفتند «مى ترسيم كه از بس گريه چشم تو نابينا شود، گفت در دنيا كور شدن از گريه، بسيار مرا دوست تر است از كور شدن از عذاب النار». از اوست كه «چشمى كه از لقاء محبوب خود بازماند و به ديدار وى مشتاق باشد بى گريه نيك نمى ماند.»
عارفان بزرگى مانند ابوعلى فضيل بن عياض بر علو مقام و زهد وى گواهى داده اند.[1]
(س دوم ق)، واعظ و عارف. وى
از ايرانيان ساكن ابله بود و با آواز خوش خود مردم را وعظ مى كرد و زاهدان، عابدان و صاحبدلان در مجلس وى حاضر مى شدند. او از زمره ى زنان مجتهد، خداترس، گريان و گراياننده از خوف الهى بود. وى غالبا مى گريست و زنان با وى مى گريستند. عارفان بزرگى مانند ابوعلى فضيل بن عياض بر علو مقام و زهدى وى گواهى داده اند.[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] منابع: اعلام النساء، 300 -299 / 2؛ تاريخ مشاهير كرد 66 / 1؛ نفحات الانس، 618 -617.
[2] مشاهير زنان (136)، نفحات الانس (616 -615).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اصفهان كه بنا به قولى به آن نصف جهان مى گفتند و مى گويند، ولى از لحاظ هنر و پرورش هنرمند بايد كه به آن نام تمام جهان اطلاق شود، زيرا اين خطه ى هنرپرور و فخرآفرين ايران كه از جميع جهات مايه ى مباهات ايران و ايرانى است كه ما اگر از آثار تاريخى، از فرش هاى دستباف و زيبا و خوش رنگ و نگار آن، از كنده كارى ها و منبت كارى ها از خوانندگان بزرگ و خوش صدا و موسيقى دانان آن كه طى ساليان متمادى به موسيقى و فرهنگ صوتى كشور خدمات شايان كرده اند نام بريم و ياد كنيم خواهيم ديد كه سخنى به گزاف نگفته ايم، به هر حال رسول شفائى يكى ديگر از هنرمندان اصفهانى، اين سرزمين وطن عزيزمان ايران مى باشد كه به سال 1329 در اين شهر خاطره انگيز، ديده به جهان باز كرد.
وى موسيقى را از كودكى دوست داشت و به آن عاشقانه مهر مى ورزيد ولى موسيقى اصيل و سنتى را با ديد ديگر و مهر و علاقه اى شديدتر خواهان بود و به نواختن ضرب كه پايه و اساس موسيقى ايرانى است
بسيار راغب و علاقمند شد و براى اينكه بتواند ساز ضرب را بنوازد و در واقع به آن دسترسى پيدا كند، ضربى براى خود خريدارى كرد و نزد خويش شروع به نواختن كرد و از روى صداى نواختن ضرب هنرمندان راديو شروع به تقليد كرد و آنقدر مى نواخت تا مى توانست مثل صداى آن نوازنده ضرب را تقليد كند. اما اين كار وى را راضى نمى كرد و مى خواست كه نواختن ضرب را به طور صحيح و اصولى فراگيرد، لذا در سال 1342 براى فراگيرى و نواختن درست ضرب نزد بهمن رجبى رفت و پس از سال ها كوشش و ممارست توانست در نواختن ساز ضرب خودى نشان دهد و مطرح شود ولى چون او براى موسيقى اصيل و سنتى ايران ارزش و اعتبارى بى حساب و فراوان قائل است و در ضمن هميشه و در همه حال جوياى يادگيرى است، پس از چندى نزديكى از هنرمندان خوب و باارزشى به نام جلال داودى كه نوازنده كمانچه در اصفهان مى باشد رفت و رديف هاى موسيقى سنتى و گوشه هاى دستگاههاى موسيقى اصيل را فراگرفت و با صداى دلنشينى كه دارد براى خود و پيشرفت كار خويش آن را اجرا مى كند.
رسول شفائى، همراه كار و فعاليت و مطالعه و جستجو بر اثر ساليان متمادى در امر نوازندگى ضرب كه او در حال حاضر از جاافتادگى و پختگى خاصى بهره ور است و مهمتر از همه، نوآورى هايى كه در اين ساز از خود بروز مى دهد، وى را يكى از هنرمندان خوب و مطرح ضرب نموده است.
وى در سال 1368 با همكارى عليرضا افتخارى و گروه نوازندگان «زنده رود» اصفهان در هتل عباسى و باز در
همان سال به مناسبت بزرگداشت استاد جلال تاج اصفهانى با صداى اصغر شاهزيدى و اركستر «زنده رود» در هتل عباسى و در كنسرت ديگرى به مناسبت افتتاح دانشگاه آزاد با همان اركستر و در همان مكان با صداى على رستميان اجرا گرديد شركت كرد و در سومين هزاره ى فردوسى در سال 1371 با همكارى استاد حسن كسائى نيز همكارى داشت. رسول شفائى كتابى در دست تدوين دارد كه شامل تمام ريتم هاى اصيل و آهنگهاى ضربى است كه براى تدريس هنرجويان به قلم وى به نگارش درآمده است و در حال حاضر علاوه بر شركت در كنسرت هايى كه بنا به مناسبت هايى در تالارهاى فرهنگى و هنرى برپا مى گردد، مشغول تدريس فن نواختن ضرب به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد حسين شفيعي دارابي
محل تولد : دارابكلاء
شهرت : شفيعي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد حسين شفيعي دارابي در حدود سال 48 وارد حوزه علميه جعفريه زادگاه خويش روستاي دارابكلاء ساري شدم سپس براي ادامه تحصيل به حوزه علميه مشهد رفتم نزديك به سه سال در جوار حرم ملكوتي امام رضا به فراگيري علوم مختلف ادبيات منطق و فقه واصول اوليه پرداختم در سال تحصيلي 54 از مشهد الرضا به جوار كريمه اهلبيت و حوزه علميه قم منتقل شدم از آن پس تا به حال در اين شهر مقدس مشغول به تدرس ، تدريس و تحقيق مي باشم پس از ورود به قم احساس كردم بايد تقويت بنيه علمي ام بخشي از ادبيات و منطق را مرور كنم و از محضر اساتيد خوش
آوازه آن زمان از قبيل مرحوم مدرس افغاني ، عرفاني و ... بهره بردم سپس به فراگيري كتب مربوط به فقه و اصول شرح لمعه ، اصول فقه مظفر ، رسايل و مكاسب شيخ انصاري ، كفايه الاصول مرحوم آخوند خراساني و فلسفه و منطق و ... پرداختم و از محضر اساتيد بزرگواري همچون آيات ستوده ، پاياني ، سيد علي محقق داماد ، سيد مصطفي محقق داماد ، سيد حسن شجاعي ، شيخ يحيي انصاري شيرازي ، دكتر احمد بهشتي ، دوزدوزاني ، موسوي تهراني ، سيد ابوالفضل موسوي تبريزي بهره جستم پس از آن در كلاس درس اساتيد خارج شركت نمودم ، از سال 62 به بعد تدريس يك دوره اصول آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي را درك كردم در مباحث فقهي نيز خارج زكوه را از كلاس درس آقاي منتظري كه خداوند عاقبتش را به خير كند و از اطرافيان و مشاوران ناباب نجاتش دهد استفاده نمودم خارج دو كتاب معظم فقهي يعني خمس و حج را از محضر حضرت استاد آيت الله جوادي آملي بهره بردمدر كنار دروس رايج در حوزه يعني فقه و اصول و ادبيات با شركت در كلاس درس اسفار آيت الله جوادي آملي و درس هيئت آيت الله حسن زاده آملي با كلياتي از فلسفه و نجوم اسلامي آشنا شدم همچنين از مباحث تفسيري و اعتقادي و اخلاقي فرزانگاني همچون مرحوم آيت الله مشكيني ، آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله جعفر سبحاني ، آيت الله ابراهيم اميني ، آيت الله اصفهاني و ... با لطف و عنايت الهي در برنامه امتحان عمومي كه پس
از پيروزي انقلاب اسلامي توسط شهيد مطهري در حوزه علميه برگزار شد شركت كردم ودر قدم اول جزء 200 نفري بودم كه در امتحان كتبي قبول شدم ، سپس در مصاحبه ايكه خود آن شهيد بزرگوار به عمل آورد شركت نمودم و جزء شصت نفري بودم كه قبول شدم سرانجام در دوره آموزشي كوتاه مدت شركت كردم تا در كنار ديگر عزيزان با دانشهاي غير حوزوي آشنا گشتم كمتر از 2 هفته از زمان تشكيل اين كلاسها گذشته بود كه حادثه عظيم شهادت شهيد مطهري رخ داد ولي شاگردان و دست پروردگانش راه را ادامه دادند و ما را ياري رساندنددر ادامه راه با سلسله مباحث و برنامه هاي مفيد و كلاسيك و منظم فرزانه روزگارمان حضرت استاد آيت الله مصباح يزدي آشنا گشتم پس از آزمون وارد برنامه آموزشي موسسه در راه حق ، سپس بنياد فرهنگي باقرالعلوم و از محضر اين شخصيت بزرگوار شيعه و برنامه هاي آموزشي مورد نظر ايشان بهره هاي فراوان بردم بايد بگويم حيات علمي اينجانب بيش از هركس موهون زحمات و راهنماييهاي اين استاد گرانمايه بوده و مي باشد ناگفته نماند در طول سه سالي كه در مشهد بودم با حضور در بحث تفسيري و نماز جماعت مسجد كرامت به امامت مقام معظم رهبري و جلسات شهيد هاشمي نژاد در محل كانون بحث و انتقاد ديني و نيز كلاس تفسيري عارف صمداني حضرت آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني بهره ها بردم در كنار فراگيري علوم مختلف از محضر اساتيد بزرگوار به تدريس دروس مربوطه علاقه وافري داشته ام بدين جهت تمام متون درسي حوزه از جامع المقدمات تا
رسايل و مكاسب را در اين مدت تدريس نموده ام گاه درمدارس تحت برنامه شوراي مديريت شهيدين و عترت گاه در مراكز علمي ديگر جامعه الزهرا و غيره و گاه به صورت انفرادي و سالها به صورت دروس عمومي مدرس3 و 4 دارالشفاء به تدريس علوم مختلف پرداختم سالهاي پيش از پيروزي انقلاب و پس از ماجراي انقلاب فرهنگي سالها در دانشگاه صنعتي امام باقر تهران و دانشگاه آزاد اسلامي بروجرد به تدريس معارف اسلامي فلسفه اخلاق و تاريخ اسلام تاريخ سياسي ايران پرداختم در كنار تدريس با توفيق الهي توانسته ام چندين كتاب و مقاله را به چا پ برسانم پاره اي از مقالات، از مقالات ممتاز شناخته شده اند به لطف پروردگار از جمله طلاب موفق در عرصه خطابه و سخنراني مي باشم تا به حال در شهرهاي بزرگ و كوچك حدود 20 استان كشور مسافرت تبليغي داشته ام سالهاست كه به عنوان مبلغ بعثه خطيب و سخنران در ايام عمره مفرده به مدينه و مكه اعزام مي شوم در همين راستا در دو ماه رمضان به روسيه و ازبكستان اعزام شدم و بارها قبل از خطبه هاي نمازجمعه قم دفتر مقام معظم رهبري در قم دفتر آيت الله مكارم ، حرم مطهر حضرت معصومه مدرسه فيضيه ، حرم مطهر امام رضا به ايراد خطبه و سخنراني پرداخته ام .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين شفيعي
محل تولد : فريدن
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
سال 1337 در بوئين مياندشت از توابع شهرستان فريدن اصفهان بدنيا آمدم. پس از گذراندن تحصيلات ابتدائي در زادگاهم ، در سال
1350 به موجب انسي كه با قرآن داشتم با حوزه آشنا شدم و در سال 1352 به حوزه علميه قم راه يافتم.بخش اعظم دروس سطح را در مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني(قدس سره) فرا گرفتم و از اساتيدي چون آيات عظام طالقاني ، استادي ، صلواتي ، مقتدائي و تهراني بهره بردم . بخش ديگر دروس سطح را در خدمت اساتيد بزرگوار: اعتمادي و مرحوم آيت الله ستوده بوده در محضر آيت الله اميني و جناب دكتر بهشتي با علوم عقلي آشنا شدم .در سال 1365 در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت جستم . سال 1370 نقطه عطفي در زندگي علمي من بود ، زيرا به توفيق الهي ، مفتخر شدم در جلسات خصوصي درس تفسير حضرت استاد كه براي پاسخگويي به شبهات تفسيري تشكيل مي شد حضور يابم و مباحث عميق تفسيري را از معظم له فرا بگيرم . به موازات تدرس به تدريس نيز ابتدا به صورت خصوصي و سپس در برخي مدارس مي پرداختم . در تدريس به توصيه حضرت استاد بيشتر تفسير و علوم قرآني را مورد توجه قرار دادم . همزمان به كارهاي تحقيقاتي نيز روي آوردم . تصحيح برخي متون نسخه هاي خطي جزو كارهاي اوليه اينجانب بود . به توصيه يكي از دوستان فاضل و محقق رسما" نخستين مقاله خود را به رشته تحرير در آوردم كه در يكي از مجلات قرآني به چاپ رسيد . در سال 1373 به موسسه" اسرا " راه يافتم و به تدوين ، نگارش و تنظيم كتب حضرت آيت الله جوادي آملي پرداختم . طي اين مدت ، از
تاليف مقاله، مشاوره دادن و فعاليتهاي تبليغي نيز غافل نبودم و در فرصتهاي پيش آمده رسالت ترويج مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را با قلم و بيان به دوش مي كشيدم. در همين ارتباط از سال 1363 مسئوليت امامت موقت جمعه زادگاهم را نيز پذيرفتم و گهگاه در برنامه "بر كرانه نور" راديو معارف پاسخگوي سوالات دروس تفسير حضرت استاد جوادي آملي هستم. هم اكنون علاوه بر تدريس در دو موسسه قرآني نيز مشغول انجام وظيفه هستم .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على شفيعي
محل تولد : قوچان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1349/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1349 در روستايي از توابع شهرستان قوچان – به نام گزكوه – متولد شدم – در خانواده اي مذهبي و كشاورز، تحصيلات ابتدايي را در همان روستا به پايان رساندم و براي ادامه تحصيل به شهرستان قوچان آمدم كه تا پايان سوّم راهنمايي در مدرسه شهيد بهشتي به تحصيلات خويش ادامه دادم. تقدير و پاره اي پس زمينه هاي ذهني و تربيت هاي خانودگي علاوه بر برخي اتفاقات در دوران تحصيلات راهنمايي ام مسير زندگي ام را تغيير داد و در سال 1363 همراه با دو نفر از دوستان دوران تحصيل به حوزه علميه قوچان رفتم دروس ابتدائي حوزه را نزد اساتيد ي همچون حجت الاسلام : غلام محسين دلاور – حسن وطنخواه – جعفر ابراهيمى-سيد احمد صفويان – محمد مروج و محمد شريعتي شروع كرده و به فرجام رساندم . در سال 1367 با شركت در امتحانات ورودي حوزه علميه خراسان وارد مشهد شدم. در مشهد ابتداء به دروس اساتيد گرامي چون فقيه سبزواري
– صالحي – واعظي – نصراللهي – سيدان – رضازاده – اشرفي شاهرودي رفته و سطح را در محضر ايشان تلمّذ كردم و از هريك به فراخور خصوصيات اخلاقي و رفتاري بهره ها بردم.
در مشهد در مدارس علميه امام زين العابدين(ع) – مدرسيه علميّه سيّد خندان – مدرسه علميه آيت الله خوئي سكونت داشتم و همزمان در مدرسه علميه امام زين العابدين(ع) (نيشابوري ها كه البته مدتي بعد از آمدنم به قم متوجه شدم تعطيل شد) به تدريس تهذيب المغني و سيوطي پرداختم.با پايان يافتن دروس سطحي در محضر استاد گرانقدر مرحوم مهدوي دامغاني حضور يافتم و شروع درس خارج فقه را با ايشان تجربه كردم – وي از شاگردان مبرّز مرحوم آيت الله ميلاني و داراي روحيات معنوي و عرفاني عجيبي بود كه فرصت ذكرشان نيست – خارج نكاح را با ايشان شروع كردم و تا پايان حضورم در مشهد يعني حدوداً سه سال اين بهره گيري ادامه داشت.
چند سال حضورم در مشهد مقدس همراه بود با آشنا شدنم با فضاهاي جديد فكري و حضورم در هيئت تحريريه روزنامه توس – چاپ مشهد – كه بعد از مدتي دبير صفحه حوزه و انديشه آن روزنامه شدم.بشتر مقالاتي كه منتشر كردم مربوط به همين دوران بوده است.در سلا 1375 به قم عزيمت كردم. در ابتداي ورود به قم با حضور در درس خارج فقه و اصول آيات عظام وحيد خراساني – حاج شيخ جواد تبريزي(ره) – شيخ جعفر سبحاني و ناصر مكارم شيرازى در نهايت با توجه به برخي معيارهاي شخصي خويش به درس آيت الله محمدعلي گرامي رفته و تا سال 1383
به مدت نزديك 73 سال از محضر ايشان بهره بردم مكاسب محرمه و برخي مباحث جديد را كه در مكاسب محرمه اشاره مرحوم شيخ نبوده و بيع را نزد ايشان تحصيل و به پايان بردم.همزمان در درس تفسير و خارج آيت الله دكتر محمدصادق تهراني حاضر مي شدم و استفاده مي كردم.
تحصيل در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني و آشنائي با انديشه هاي فقهي اصولي امام خميني(ره) – موسسه تنظيم و نشر آثار – از ديگر مراحل زندگي نامه علمي ام بود. كه پايان نامه مركز تخصصي ام آمده براي دفاع است.حضور در پژوهشكده فقه و حقوق و دبير اجرايي گفت و گوهاي پژوهشكده سبب شد در تدريس خود نظم و انضباطي مناسب با فعاليت فوق بدهم و كه سبب شد درس فقه آيت الله گرامي را تكر و پي درس اصول استاد لاريجاني و درس فقه آيت الله صانعي بروم.دبير اجريي گفت گوهاي – حق و حكيم –آسيب شناسي فقه و قانون گذاري – اصول فقه حكومتي – احتياط مباني دگرها و ريشه ها و ... سبب شد همكاري ام با پژوهشكده فقه و حقوق تداومي تعريف يافته تر پيدا كمند و در سال 1383 به عنوان مدير دفتر پژوهش آن پژوهشكده انتخاب شدم.مديريت دفتر پژوهش سبب آشنايي با فضاهاي علمي جديدي شد كه اين همكاري نهايتاً به عضويتم در هيئت علمي پژوهشكده انجامدي كه ادامه دارد.در مدت حضورم در قم به همكاري علمي و اجرايي با مراكزي همچون راديو معارف، نمايندگي رهبري در جهاد سازندگي سابق تهران مركز فرهنگ و معارف قرآن پرداخته ام و در مدارسي همچون معصوميه و
شهيد صدوقي به تدريس علوم قرآني اشتغال داشته ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا شفيعيان در سال 1320 در تهران متولد شد، پدرش از علاقمندان به موسيقى سنتى ايران بود و خود نيز عملاً در اين رشته از هنر دست داشت و با اغلب اساتيد اين فن در زمان خود دوستى و معاشرت داشت. بالطبع فرزندش هم از طفوليت با شنيدن نغمات دلكش موسيقى پرورش يافته و بعد از طى دوره دبستان پى برد كه تنها گوش دادن به موسيقى و لذت بردن از آن وى را ارضاء نمى كند و بايد عملاً هم در اين راه قدم گذارد و در اين هنگام از ميان سازها، سنتور را كه به آن بسيار علاقمند بود انتخاب و نزد خود به تمرين مشغول مى شود ولى پس از چندى با آشنايى بيشتر به گوشه ها و دستگاههاى موسيقى ايرانى تصميم مى گيرد در نزد يكى از اساتيد معاصر كار خود را دنبال كند، در آغاز اين موضوع را با پدرش در ميان مى گذارد، پدر در جواب به او مى گويد: «تنها كسى كه مى توانستى از محضرش استفاده كنى، حبيب سماعى استاد مسلم سنتور بود كه متأسفانه در چند سال قبل درگذشت و فعلاً هم آقاى ابوالحسن صبا، استاد موسيقى ايران هستند كه علاوه بر ويولن به ساير سازها، از جمله سنتور نيز آشنايى دارند و اين ساز را درس مى دهند و شما مى توانيد در كلاس استاد نام نوشته و از محضر ايشان استفاده نمايى». بالاخره پس از چندى موجبات ديدن استاد صبا و استفاده از كلاس درس ايشان فراهم مى گردد لكن به دليل بيمارى و كسالتى كه استاد داشت تدريس مرتب و تعليم وى براى
ايشان مقدور نبود و استاد صبا به ايشان تكليف مى كند و قرار مى شود كه وى در هنرستان موسيقى نزد آقاى فرامرز پايور كه يكى از بهترين شاگردان استاد صبا بود برود و از محضر و كلاس ايشان بهره برد. وى در اين كلاس فراگيرى سنتور را به مدت 6 سال و به طريق علمى و عملى نزد استاد فرامرز پايور مى آموزد، پس از چندى وارد اركستر هنرهاى زيبا كه بعداً به وزارت فرهنگ و هنر تغيير نام يافت مى شود و مدتى در آنجا به نوازندگى سنتور متداول و سنتور «كروماتيك» مشغول و بعد از آن وارد راديو شده و در اركسترهاى مختلف كار خود را ادامه مى دهد.
در سال 1345 با تأسيس دانشكده ى موسيقى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران به دانشكده مزبور راه يافته و در خلال 4 سال تحصيل از محضر اساتيدى چون: مرحوم دكتر نورعلى خان برومند، دكتر داريوش صفوت، استوار، فروتن و اساتيد ديگر استفاده نمود و موفق به اخذ ليسانس در رشته ى موسيقى مى گردد، البته در طول تحصيل فعاليت هنرى خود را در راديو و همچنين تلويزيون ادامه داده و نيز از دانسته هاى مرحوم حاج آقا محمد ايرانى كه چكيده ى اساتيد موسيقى زمان بود استفاده و بهره هاى فراوان برد. در سال 1353 وارد مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران مى شود و در آن مركز با حمايت و پشتيبانى بى دريغ دكتر داريوش صفوت رياست وقت اين مركز، موفق به نواختن سلو در كنسرتها و جشنواره هاى كانون فرهنگى هنرى چه در داخل كشور و چه در فستيوالهاى خارج از ايران مانند: تونس، فرانسه، انگليس، آلمان مى شود و كاست ها و نوارهايى با صداى خوانندگان ايرانى براى علاقمندان
به موسيقى سنتى ارائه مى دهد و نيز در خلال فعاليتهاى مزبور همواره به تدريس اين ساز مشغول بوده و شاگردان بسيارى را تا به حال با سنتور آشنا نموده كه اميد است همه علاقمندان به ساز سنتور با سعى و جديت هرچه بيشتر در پيشبرد و حفظ اين ساز كه يكى از سازهاى ملى و سابقه دار و كهن سرزمين ما است بكوشند و در اين راه مؤيد و موفق باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا شقاقى به سال 1328 در تهران خيابان ظهيرالاسلام قدرى بالاتر از سقاخانه در خانواده اى هنردوست و اهل ذوق متولد گرديد. برادر او از شاگردان استاد زنده ياد ابوالحسن خان صبا بود و چون منزل آنها تا منزل استاد بسيار نزديك بود وى بيشتر روزها همراه برادر به منزل استاد صبا مى رفت كه همين انگيزه اى شد تا او به سوى موسيقى كشيده شود و به اين هنر علاقمند گردد. او مى گويد:
«از دوران كودكى با صداى آلات و اداوت مختلف و گوناگون موسيقى گوشم آشنايى پيدا كرد ولى من از ميان آنها بيشتر به فراگيرى و نواختن تنبك علاقمند شدم و روزها نزد خود شروع به نواختن ضرب ها كردم تا اينكه در سال 1336 به هنرستان ملى موسيقى كه بنيان گذارش شادروان علينقى خان وزيرى و به رياست زنده ياد روح اللَّه خالقى بود رفتم و در كلاس استاد حسين تهرانى مشغول فراگيرى و نواختن فن نتبك نوازى گرديدم.
مدت سه سال زير نظر استاد بزرگ ضرب موسيقى ايرانى همراه ساير هنرجويان كه از بهترين سال هاى دوران عمر من است سيرى نمودم و در سال 1339 به تلويزيون براى اجراى برنامه دعوت شدم
تا در برنامه كودك به اجراى برنامه بپردازم.
يادم هست كه در آن زمان كودكى از هنرستان مرا همراهى مى كرد و ويولن بسيار بسيار قشنگى مى نواخت كه على رهبرى نام داشت و او يكى از شاگران بااستعداد هنرستان ملى موسيقى بود كه بعدها اين على رهبرى خود نه تنها به رهبرى اركستر سمفونيك تهران رسيد. بلكه به رهبرى بزرگترين اركسترهاى جهانى نيز دست يافت و اين از افتخارات و دست مايه هاى اين مدرسه بزرگ علم و دانش موسيقى ايران است كه به همت آن بزرگوار مردان تأسيس و شاگردانى اين چنين تربيت كرد.
به هر حال از آن زمان به بعد ديگر از من در كارهاى هنرى و اجراى كنسرت ها دعوت به عمل مى آمد چنانكه پس از چندى به اركسترهاى فرهنگ و هنر آمدم و با اركسترهاى عباس خوشدل، عبدالكريم مهرافشان و اركستر بانوان به سرپرستى هنرمند گرامى خانم افليا پرتو همكارى كردم و براى شركت در كنسرت هاى مختلف و متعددى كه در داخل و خارج كشور برپا مى گشت به مسافرتهاى فراوانى رفتم كه خاطراتى بس خوش و ناخوش از اين سير و سفرها به ياد دارم.
چندى بعد به محافل انجمن اخوت كه بيشتر هنرمندان و نوازندگان بزرگ عضو آن هستند راه يافتم و جذب محفل عرفانى و خانقاهى اين انجمن گرديدم و به عضويت آن درآمدم و از سال 1352 با سازهاى محلى و فلوكل و ريك بادى مثل دوزله و بالابان و سرنا آشنايى پيدا كردم و در كنار اركستر سازهاى ملى، با دعوتى كه موسيو دووارن سرپرست سازمان فولكوريك از من به عمل آورد در گروههاى اجرايى موسيقى آذربايجانى، گيلانى، كردى و لرى همكارى با
اين سازمان را آغاز كردم و برنامه هاى متعددى را در تالار رودكى به نحوى شايسته به اجرا درآورديم.
در حال حاضر با چند اركستر همكارى دارم كه بيشتر در حال حاضر با گروه سماع مى باشد و كارهاى قشنگى را اين گروه ضبط نموده است و من در جوار اين كارها به كار تدريس نيز اشتغال دارم كه اميدوارم اين هنرجويان در آينده بتوانند موسيقى اصيل و سنتى اين مرز و بوم را به نحوى صحيح به اجرا درآورند».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى و متكلم. از روستاى شقان نيشابور بود. در مدرسه سورى نيشابورى زندگى مى كرد و بسيار قانع بود. وى از بزرگان مشايخ صوفيه و جامع علوم و در اصول و فروع استاد بود. و با شيوخى بزرگى چون شيخ ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن خرقانى هم عصر گويند در سماع حالت هاى خاص داشته و حاضران را تحت تأثير مى گذاشته است. در رادكان درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تعليقات اسرار التوحيد (660)، كشف المحجوب (527 ،259 ،189 ،210)، نامه ى دانشوران (320 -319 /5)، نفحات الانس (320 -319).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 194/190 ق)، عارف و محدث. اصل وى از بلخ بود و اولين كسى بود كه علم طريقت و اصول تصوف را در خراسان نشر داد. نز قاضى ابويوسف فقه آموخت و مريد و مصاحب ابراهيم ادهم بود و استاد حاتم اصم. از كثير بن عبداللَّه ابلى و اسرائيل بن يونس و عباد بن كثير روايت كرد و عبدالصمد بن يزيد مردويه و محمد بن ابان مستملى و حاتم اصم از وى روايت كردند. گويند ابتدا بازرگان بود و از تجارت توبه كرد و به تصوف روى آورد. در جنگ با تركان در «كولان» يا «واسجرد» به شهادت رسيد.[1]
ابوعلى بن ابراهيم بلخى عارف معروف (مقت. 194 ه.ق.). وى نزد قاضى ابويوسف فقه آموخت و از طريق ابوهاشم ذهلى و انس روايت حديث كرده و بيست سال در فهم معانى آيات قرآنى كوشيده. وى توبه كرد و به رياضت پرداخت و پياده به زيارت كعبه رفت. در طريقت مصاحب ابراهيم ابن ادهم و استاد حاتم اصم بود. او در جنگ با تركان در «كولان» يا «واسجرد»
(ماوراءالنهر) به قتل رسيده. از اقوال او در كتب صوفيه بسيار نقل شده.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (44 -43 /2)، الاعلام (249/3)، تاريخ نظم و نثر (19)، تذكره الاولياء (202 -196 /1)، الجرح و التعديل (ج 2/ ق 373/1)، حليه الاولياء (73 -58 /8)، الذريعه (534/9)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (38 -36)، روضات الجنات (229/3)، سير النبلاء (316 -313 /9)، طبقات الصوفيه سلمى (66 -61)، طبقات الصوفيه هروى (87 -86)، طبقات الكبرى (65/1)، فرهنگ سخنوران (508)، فضايل بلخ (142 -129)، فردوس المرشديه (24)، كشف المحجوب (138)، لغت نامه (ذيل/ شقيق، ابوعلى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 190)، نفحات الانس (671 ،135 ،63 ،54 ،47 -46)، وفيات الاعيان (476 -475 /2)، هفت اقليم (44 -43 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على اكبر شكارچى به سال 1338 در لرستان ديده به جهان گشود. وى در دوران كودكى با كمانچه آشنا شد و با توجه به اين كه به ساير سازها علاقمند بود ولى چون اين يك ساز محلى آن سامان است وى بيشتر به طرف كمانچه كشانده شد. بر هر حال شكارچى پس از دريافت ديپلم وارد دانشكده ى هنرهاى زيبا شد و موفق به اخذ درجه ليسانس در رشته ى موسيقى گرديد و از سال 1355 همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى آغاز كرد. على اكبر شكارچى در تيرماه 1356 در نخستين آزمون باربد كه داوران آن آقايان: على تجويدى، دكتر نورعلى برومند، دكتر مهدى بركشلى، دكتر مهدى فروغ، على اكبر شهنازى و دكتر داريوش صفوت بودند، شركت مى كند و برنده ى جايزه ى اول در رشته كمانچه از هيئت داوران مى گردد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران
(جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا شكراني
محل تولد : خميني شهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب در سال 1340 هجري شمسي در خميني شهر اصفهان متولّد شدم و در خرداد 1359 ديپلم خود را گرفتم. شركت فعال در محافل مبارزه با رژيم ستمشاهي از بزرگترين توفيقات الهي بود كه طي سال هاي قبل از انقلاب نصيب من شد. با آغاز جنگ تحميلي و بسته شدن دانشگاهها در پاييز 1359 به امر امام (ره) به خدمت سربازي درآمدم و از آنجا داوطلبانه به جبهه هاي جنگ رفتم. با پايان خدمت سربازي در پاييز 1361 باز بلافاصله از طريق بسيج به جبهه هاي جنگ رفتم و در عمليات والفجر مقدماتي مجروح شدم. همزمان با طي دوران نقاهت، در بهار 1362 در اولين كنكور سراسري پس از انقلاب فرهنگي، شركت كردم و در اوّلين رشته انتخاب خود يعني دبيري الهيات دانشگاه تهران پذيرفته شدم. در تابستان 1366 دوره كارشناسي را به اتمام رساندم و همزمان در آزمون كارشناسي ارشد دانشگاه تهران شركت نمودم و به عنوان نفر اول آزمون كارشناسي ارشد رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران پذيرفته شدم. در پاييز 1369 با دفاع از پايان نامه خود كه "استخراج مباحث تفسير سيد مرتضي (ره)" از كليه آثار او و تحقيق و ترجمه بخشي از آن بود، فارغ التحصيل شدم. علي رغم درخواست موكد مدير گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران، جناب دكتر سيد محمد باقر حجتي، مبني بر اشتغال به تدريس در آن گروه، تدريس در دانشگاه اصفهان را انتخاب نمودم. بر اين اساس در سال 1370 به عضويت
هيات علمي گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه اصفهان درآمدم و در همين سال با تني چند از دوستان دوران تحصيل، رشته الهيات را در دانشگاه اصفهان راه اندازي نموديم و دو سال بعد به گروه الهيات رفتم. در سال 1373 با فراهم آمدن امكان تحصيل در دانشگاه ليدز انگلستان قصد ادامه تحصيل در دكتراي زبان شناسي با تكيه بر زبان قرآن را داشتم كه به علت ابتلاء به بيماري ديسك از عزيمت به انگلستان بازماندم. به همين دليل در سال 1365 به تحصيل در مقطع دكتراي زبان شناسي همگاني مشغول شدم اما پس از يك سال تحصيل در اين رشته، با پذيرش در آزمون دكتراي علوم قرآن، به تحصيل در رشته دكتراي علوم قرآن دانشگاه تهران مشغول شدم و سرانجام با دفاع از رساله دكتري خود با عنوان «تحليل ساخت هاي نحوي قرآن» در مقطع دكترا فارغ التحصيل شدم. همزمان با تحصيل در دبيرستان و دانشگاه به صورت جنبي دروس حوزوي را نيز تا اواخر سطح به همراه يك دوره فلسفه و كلام فرا گرفتم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبداللَّه شكرائى، به سال 1323 در خانواده اى متدين و مذهبى در كرمانشاه متولد شد، هنوز به مدرسه ابتدايى نرفته بود كه همراه خانواده به تهران آمد و در اين شهر پرهياهو اقامت گزيد.
وى از سن 10 سالگى به موسيقى علاقمند شد و مى خواست كه با نواختن يكى از آلات موسيقى آشنايى پيدا كند و عطشى كه هنر موسيقى درونش را مى سوزاند سيراب نمايد، ولى نه سازى در اختيار داشت نه امكاناتى كه بتواند به آن و نواختن ساز دسترسى پيدا نمايد.
چند كوچه آن طرف تر منزل وى از دور
صداى سنتور هر روز به گوش عابرين مى رسيد و او روزى به طرف اين صدا رفت و پشت پنجره آن خانه آن قدرى نشست و گوش داد تا هوا تاريك شد، از آن زمان به بعد بيشتر روزها، كار وى رفتن پشت پنجره آن خانه و گوش دادن به صداى سنتور صاحب منزل بود كه اين عمل او، حس كنجكاوى صاحب منزل را برانگيخت و متوجه شد كه اين نوجوان به ساز سنتور، علاقه اى وافر دارد، لذا به وى گفت بيا و شكل سنتور را ببين و طرز نواختن آن را مشاهده كن و برو براى خود كه اين قدر علاقمندى، سازى تهيه كن و به نواختن آن خود را مشغول كن.
وى، پس از اينكه شكل و شمايل سنتور را از نزديك ديد و طرز مضراب زدن را مشاهده كرد، از آن مرد هنرمند خداحافظى كرد و به منزل آمد و با چمدان شكسته اى كه در زيرزمين منزل موجود بود، شروع به نواختن سنتور با چند متر سيم نازك برق كرد. و هر روز دور از چشم پدر به نواختن آن مشغول شد ولى صداى اين ساز، با صداى آن سازى كه در منزل آن مرد هنرمند شينده بود، تفاوتى بسيار داشت و روح حساس و دل عاشق پيشه او را، راضى نمى كرد، از طرفى هم چاره اى نداشت تا با ساز ابداعى خود هر روز به راز و نياز بپردازد، عاقبت روزى نزد مادر خود رفت و از او خواهش كرد تا پولى در اختيار وى قرار دهد و او بتواند، سازى براى خويش خريدارى كند .
مادر او، مبلغ چهارصد ريال به او پول داد
و وى با خريدارى يك سنتور مشقى شروع كرد به نواختن آهنگ هايى كه از راديو مى شنيد. روزها، دور از چشم پدر به تمرين و نواختن مى پرداخت تا اينكه روزى پدر، بدون خبر به منزل آمد و نواختن سنتور وى را ديد و برآشفت و سنتور را شكست و او را تنبيه سختى كرد.
پس از رفتن پدر از منزل وى تكه هاى شكسته شده سنتور را به هم چسبانيد و دوباره هر روز نزد خود شروع به نواختن آهنگ هاى روز كرد. سال تحصيلى رو به اتمام بود كه در تالار فرهنگ مسابقات هنرى برگزار شده بود و از نواحى مختلف آموزش و پرورش در اين مسابقات دانش آموزان شركت كرده بودند، عبداللَّه شكرائى نيز شركت كرد ولى نه در مسابقات هنرى آن، بلكه به عنوان تماشاچى.
در اين مسابقات بود كه وى با استاد فقيد اسماعيل مهرتاش آشنا شد و گفت كه سنتور مى نوازد ولى مشكلات خود را هم براى ايشان بيان داشت. استاد مهرتاش از وى دعوت كرد تا به جامعه باربد بيايد و موسيقى را در كلاس استاد فرا گيرد.
پدر عبداللَّه شكرائى پس از مدت ها عاقبت موافقت كرد كه وى جهت فراگيرى علم موسيقى به جامعه باربد رفته و تحصيل موسيقى نمايد. عبداللَّه شكرائى بيش از چهارده سال نداشت كه در كلاس استاد مهرتاش سنتور خوب و خوش صدا، با كوك ممتاز عالى روبرو شد و در اين كلاس با اين سنتور و نزد چنين استادى، با عشق و علاقه يى كه به اين ساز داشت خيلى زود، رديف ها و گوشه هاى آوازهاى موسيقى اصيل و سنتى ايران را فراگرفت و در ساختن ساز، كتاب هاى گوناگون سنتور و سنتورهاى استادكاران
مختلف را الگو قرار داد.
بنا به گفته خود وى، در ساختن سنتور، از تجربيات ميلاد كيائى بهره گرفت و از راهنماييهاى ايشان استفاده كرد و اولين سازى را كه ساخت پرويز مشكاتيان پسنديد و آن را از او خريدارى كرد و سازهاى بعدى وى را، بسيارى از شاگردان استاد پايور و هنرمندان جوان و علاقمند خريدارى كردند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصراللَّه شكرائى، به سال 1320 در كرمانشاه متولد شد. وى مانند برادر خود عبداللَّه شكرائى، از كودكى به موسيقى علاقه پيدا كرد و چون داراى دو دانگ صدا نيز بود نسبت به برادر خود كه او هم دلباخته موسيقى بود، به معبود خويش نزديكتر بود، لذا هر روز با خواندن تصانيف روز و آواز دل بى قرار خود را آرام مى كرد ولى آرامش كافى را به دست نمى آورد، نصراللَّه شكرائى اظهار مى داشت:
«از سن 9 سالگى متوجه شدم كه داراى دو دانگ صدايى هستم و كم كم آوازهايى را كه از راديو پخش مى شد، در تنهايى زمزمه مى كردم، تا جايى كه در جشن هاى مدرسه به عنوان خواننده شركت كردم. بعد از مدتى علاقه ام به نواختن سازى حالا هر سازى كه باشد جلب شد، ابتدا فلوت را انتخاب كردم و با تمرين هاى فراوان و دميدن مكرر در سوراخ هاى آن، چنان اين ساز را فراگرفتم كه تمام آهنگ هاى آن زمان را با فلوت اجرا مى كردم و پس از چندى، با نواختن تنبك، سنتور، عود، بانجو و ماندولين آشنا گرديدم، اما هر زمان كه اين سازها را مى نواختم، احساس مى كردم كه از اين سازها راضى نمى شوم، تا اينكه به ويولن، به اين ساز وحشى،
جادوئى و دل پذير روى آوردم. سازى كه ساليانى چند از نزديك مى ديدم ولى به آن دست نزده بودم و اين كشش و علاقه من نسبت به ويولن از زمانى در وجودم خانه گرفت كه در همسايگى ما، يكى از كارمندان سفارت انگليس كه فارسى را خوب مى دانست و نام او توماس لامار بود، ويولن مى نواخت و من با آشنا شدن با او، اصول نت خوانى و سلفژ را نزد ايشان فرا گرفتم و كم كم حس كردم كه بايد جهت تمرين ساز، ويولن براى خود تهيه نمايم. ولى متأسفانه پولى در اختيار نداشتم تا بتوانم ويولن خريدارى نمايم. لذا از برادرم عبداللَّه شكرائى كه هم اكنون دستى در ساختن ساز دارد كمك گرفتم و با فكر و دست خودم و راهنمائى او، از صندلى هاى لهستانى كهنه كه در زيرزمين خانه داشتيم، بدون اينكه پدرم متوجه شود، ويولنى با هزار زحمت ساختيم كه مدت 3 ماه طول كشيد.
پس از چندى، آرشه آن را ساختيم و با انداختن سيم و خرك ويولن آماده شد و شب ها در زير نور چراغ گردسوز در زيرزمين خانه مشغول نواختن شدم، ولى متأسفانه يك شب پدرم اين موضوع را متوجه شد و ويولن را كه با خون دل و عشق و علاقه فراوان ساخته بودم شكست. ولى من دلسرد نشدم و دوباره ويولن ساختم و روزها تا شب كه پدرم به منزل مى آمد در زيرزمين به نواختن و تمرين ادامه مى دادم كه روزى پدرم دوباره متوجه شد و آن را هم شكست و من ديگر از همين ساز شكسته و نيم بند و ناقص هم محروم گرديدم.
يكى از دوستانم كه ويولن مى نواخت و
از آشنايى من با او مدت زيادى نمى گذشت، مرا به استاد و هنرمند گوشه گيرى به نام نصراللَّه كيهانى معرفى كرد و من بيشتر روزها نزد اين مرد آزاده شروع به فراگيرى علم موسيقى و نواختن ويولن پرداختم.
پس از چند سال، به كلاس جامعه باربد كه زير نظر استاد اسماعيل مهرتاش اداره مى شد رفتم و شروع به فراگيرى رديف هاى موسيقى ايرانى كردم. بيش از دو سال در كلاس اين استاد بسيارى از نياموخته ها را در موسيقى آموختم تا زمانى كه با دكتر حميد زاهدى آشنا شدم و ايشان كتابى را به من هديه نمودند و من پس از خواندن اين كتاب، اصول هارمونى را كم و بيش فراگرفتم و بعدها همين كتاب مرا در ساختن آهنگ كمك فراوان كرد و پيشرفت خود را در ويولن مرهون هنرمندان و استادان عزيزى چون: اسماعيل مهرتاش، دكتر حميد زاهدى، نصراللَّه كيهانى و توماس لامار مى دانم و اكنون فقط در سمت معلم مشغول تدريس علم موسيقى و نواختن ويولن به هنرجويان مى باشم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1327 ش)، نوازنده. معروف به شكرى. از شاگردان مدرسه ى موزيك بود و «هوبوا» مى نواخت. وى ابتدا نزد برادر خود اسماعيل قهرمانى، موسيقى را آموخت و پس از چندى نزد غلامحسين درويش رفت و در سلك شاگردان او درآمد. شكرى نوازنده اى چيره دست بود كه آهنگهاى ضربى را بسيار مى نواخت و با اينكه تسلطى كامل به رديفها و گوشه هاى موسيقى ايران داشت، هنگام نواختن بيشتر تابع ذوق و احساس خود بود. او با شاعر ملى ايران، عارف قزوينى، بسيار دوست بود و اين شاعر، از وى در ديوانش به
نيكى ياد كرده و اشعارى در وصف او سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول و ضبط موسيقى (222 ،178)، تاريخ موسيقى (677 ،579 /2)، سرگذشت موسيقى (430 -428 /1)، سيماى هنرمندان (80 ،30 ،21 /1)، مردان موسيقى (179 -178 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1284 ش)، شاعر و عارف. در اصفهان متولد شد مدتى به كسب علوم پرداخت از بيست و هفت سالگى قدم در جاده عرفان نهاد. و خدمت حاج ذوالرياستين شيرازى ارادت پيدا نمود و در سلك مريدان ايشان وارد شد. در شعر و ادب مدتى خدمت سينا كرونى كار كرد و در انجمن ادبى شيدا نيز عضويت داشت. روزگارش به قلم زنى مى گذشت و در آن فن نيز چون شعر و ادب صاحب ذوق سرشار بود. از آثار وى «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (276 -274)، الذريعه (536/9)، مؤلفين كتب چاپى (169/3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عارف، شاعر و خطاط. وى در شيراز با رضا قلى خان هدايت همنشين و معاشر بود. مدتها براى ديدار عرفا به سير و سياحت در عراق، كردستان، فارسس و هندوستان پرداخت. شكيب خط شكسته را خوب مى نوشت. وى در هند درگذشت. از آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (869/2)، الذريعه (563/9)، رياض العارفين (262)، ريحانه (233/3)، سفينه المحمود (490/2)، فرهنگ سخنوران (509)، لغت نامه (ذيل/ شكيب)، مجمع الفصحا (544/5).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1135/1130/1125/1120 ق)، عارف و شاعر، متخلص به شكيب. به تصوف گرايش داشته و طريقت سلسله ذهبيه را برگزيد. تحصيل عمل نزد مسيحاى فسايى كرد و در جوانى جامع علوم و مدرس مدارس گرديد. وى با محمدعلى حزين لاهيجى معاصر بود. در استيلاى افغان به شيراز زخمى شده و درگذشت. از آثارش: «ديوان» شعر؛ «مبدا و معاد» و مثنوى در فتوحات شاه سلطان حسين صفوى منظوم كرده.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره المعاصرين (258)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (295 -293 /3)، الذريعه (52/19 ،536/9)، رياض العارفين (100 -99)، ريحانه (234/3)، فارسنامه ى ناصرى (1171/2)، فرهنگ سخنوران (510 -509)، لغت نامه (ذيل/ شيكب)، مرآت الفصاحه (313 -312).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، عارف. وى در نيشابور نشو و نما يافت. از خويشان خواجه سهل صعلوكى بود و از خداوندان وقت و دل صافى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (200 -199)، طبقات الصوفيه هروى (587 -584).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1309 -1242 ش)، شاعر، اديب و عارف. ملقب به شمس الادبا. پس از تحصيل صرف، نحو، منطق و معانى و بيان به تحصيل علم كلام و فلسفه و حكمت پرداخت. شمس الادبا چندى در راه عرفان و تصوف گام نهاد و خدمت بزرگان طريقت رسيد تا دست ارادت به پير و مرشد خود حاج ملا سلطان عليشاه گنابادى داد. وى شاعرى توانا و اديبى دانشمند بود و به فن شعر و ادب آگاهى كامل داشت. پس از فوت در حضرت عبدالعظيم و در جوار مزار سعادت عليشاه اصفهانى به خاك سپرده شد. «ديوان» اشعارى از او متجاوز از سى هزار بيت بر جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سخنوران نامى معاصر (2028 -2027 /3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمدحسن شمس الدين
محل تولد : مسجد سليمان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد محمد حسن شمس الدين در سال 64 پس از اخذ ديپلم وارد حوزه علميه مقدس در اراك شدم و دو سال مقدمات را در آنجا بودم و سال سوم يعني 67 به حوزه علميه مقدسه قم آمدم تا بحال اين توفيق را دارم در سال 68 در مقطع كارشناسي به دانشگاه شهيد بهشتي تهران رفته و با رشته ادبيات عرب را در سال 1372 فارغ التحصيل شدم. در سال 1375 موفق به سطح سه حوزه شدم و همزمان سال وارد دروس تخصصي حوزه شدم كه 2 سال آن در دفتر تبليغات و چهار سال در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني سطح چهار را با پايان نمه آفرينش در قرآن و عمدين به پايان رساندم در طول
اين سالها در مراكزي همچون آموزش و پرورش و دانشگاه آزاد و پيام نور واحد نراق و ساوه و سپاه تديس داشته ام و در بخش تحقيق و بررسي علمي در موسسه دائرة المعارف فقه اهل بيت و پژوهش مركز تحققاتي قضائي و مركز تحقيقاتي امام حسن عسكري عليه السلام چند سالي مشغول بوده كه حاصل آن كتب و مقالاتي بودكه نوشتم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1353 -1288 ق)، عارف. معروف به آقاجان. در تهران متولد شد و در جوانى به تحصيل علوم شريعت پرداخت و مريد شيخ عبدالقدوس كرمانشاهى شد. وى بعد از فوت مرشد خود به عتبات رفت و پس از مراجعت به ايران در داخل كشور به مسافرت پرداخت و سفرى نيز به روسيه كرد. شمس العرفا كه در اواخر از دو چشم نابينا شده بود. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللَّه شهر رى دفن شد. جانشين وى بلاغى، كتابى موسوم به «مقامات الحنفاء» در احوال وفى تاليف كرده است. از آثار وى: «الشمسيه» در سير و سلوك؛ «حالات و عادات طهماسب قلى خان كرمانشاهى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (230/14)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (101/3)، لغت نامه (ذيل/ شمس العرفا).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از اساتيد فن قراءت و تجويد در اصفهان، و در اين اواخر استاد مسلم و وحيد به شمار مى رفت. در مسجد آقا نور جلسه ى قراءت منعقد نموده، و در برخى از منازل و مساجد ديگر نيز جلساتى داشت. عموم قراء كنونى اصفهان از شاگردان او مى باشند.
در شب سه شنبه 18 شوال 1383 به سن قريب به نود وفات يافته، در تخت فولاد مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فاضل و عارف و خوش نويس، فوت رجب 1367.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هشتم ق)، عارف و شاعر. وى را با شمس الدين تبريزى مرشد جلال الدين مولوى اشتباه كرده اند و آثار اين فرد را به شمس الدين محمد بن ملك داد مرشد مولوى نسبت داده اند. وى اشعار عارفانه ى خوبى دارد از آن جمله ترجيع بندى كه معروف است و منظومه اى به نام «مرغوب القوب» در سال 757 ق به نظم درآورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (214)، الذريعه (293/19)، فرهنگ سخنوران (512)، مؤلفين كتب چاپى (526 -525 /5).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 672/643)، عارف و صوفى. ملقب به شمس الدين، سلطان الاولياء الواصلين، تاج المحبوبين، قطب العارفين، فخرالموحدين، آيه تفضيل الاخرين على الاولين حجةاللَّه على المومنين، وارث عراق بود در اصطلاح عرفا و اهل طريقت به شمس الحق موصوف است. وى از پيشوايان بزرگ تصوف در عصر خود در آذربايجان و آسياى صغير و از خلفاى ركن الدين سجاسى و پيرو طريقه ى ضياءالدين ابونجيب سهروردى بوده است. برخى وى را مريد شيخ ابوبكر سلمه باف تبريزى و بعضى مريد باباكمال خجندى مى دانند. وى در بغداد با اوحدالدين كرمانى و فخرالدين عراقى ديدار كرد. محمد بلخى در تمامى فنون طريقت مريد و تربيت شده ى شمس تبريزى است وى در سال 642 ق ضمن سفرهاى طولانى خود به قونيه رسيد و مولوى را ملاقات كرد ديدار شمس، مولوى را به يكباره دگرگون كرد و از آن پس مولوى پشت پا به مقامات دنيوى زد و دست ارادت از دامان ارشاد شمس برنداشت. مولانا او را با القاب خسرو اعظم، خداوندان اسرار، سلطان سلطانان جان، نور مطلق، جان جان جان، شمع نه فلك، بحر رحمت، مفخر آفاق، خورشيد مطلق، روح مصور و بخت مكرر
خوانده است. گاهى او را آتش نهفته در شراب، غريو پيچيده در فرياد، اصل وجود و ايجاد مى شمارد. خود شمس شاعر نبوده و «ديوانى هم كه به نام وى مشهور و در ايران چاپ شده از مولوى است كه محض ايفاى وظيفه ى ارادت و ابقاى نام نيك پير و مرشد خود و اظهار قدردانى از حق ارشاد او يك قسمت از اشعار خود را به نام وى منتشر ساخته است. وى در قونيه وفات يافت، يا به دست علاءالدين محمد پسر مولوى و يا به دست جمعى از متعصبين قونيه كه علاءالدين نيز يكى از ايشان بود مقتول شد. قبر وى يا نزد قبر بهاءالدين ولد پدر ملاى رومى يا در مدرسه ى ملاى رومى نزد قبر امير بدرالدين بانى مدرسه است. از آثار وى: «مقامات»، «پندنامه». شمس جامه ى بازرگان مى پوشيد و در شهرى كه وارد مى شد مانند بازرگانان در كاروانسرا منزل مى كرد و قفل بزرگى بر در حجره ى خود مى زد، چنانچه گويى كالاى گرانبهائى در اندرون آن است و حال آن كه آنجا حصير پاره اى بيش نبود. روزگار خود را به رياضت و جهانگردى مى گذاشت گاهى در يكى از شهرهاى به مكتبدارى مى پرداخت و زمانى ديگر شلوار بند مى بافت و از درآمد آن زندگى مى كرد.[1]
(بخش 1) تبريزى، محمد بن على بن ملك داد ملقب به شمس الدين عارف معروف (و. تبريز 582 ه.ق.؟- ف. پس از 645 ه.ق.). خاندان وى از مردم تبريز بودند. شمس ابتدا مريد شيخ ابوبكر زنبيل باف (يا سله باف) تبريزى بود. شمس به گفته خود جمله ولايتها از او يافته، ليكن مرتبه شمس بدانجا رسيد كه به پير خود قانع نبود
و در طلب اكمل سفرى شد، و در اقطار مختلف به سياحت پرداخت و به خدمت از ابدال و اقطاب رسيد. بعضى او را از تربيت يافتگان بابا كمال خجندى نوشته اند. وى در ضمن سير و سلوك گاهى مكتب دارى مى كرد و اجرت نمى گرفت. چهارده ماه در شهر حلب در حجره مدرسه اى به رياضت مشغول بود و پيوسته نمد سياه مى پوشيد. وقتى در اثناى سياحت به بغداد رسيد و شيخ اوحدالدين كرمانى- كه شيخ يكى از خانقاه هاى بغداد بود و عشق زيبا چهرگان را اصل مسلك خود قرار داده بود و آن را وسيله نيل به جمال و كمال مطلق مى شمرد، ديدار كرد، پرسيد كه «در چيستى؟» گفت: «ماه را در آب طشت مى بينم» فرمود كه «اگر در گردن دنبل ندارى، چرا در آسمان نمى بينى؟» مراد اوحدالدين آن بود كه جمال مطلق را در مظهر انسانى كه لطيف است مى جويم، و شمس الدين بر وى آشكار كرد كه اگر از غرض شهوانى عارى باشى همه عالم مظهر جمال كلى است، و او را در همه و بيرون از مظاهر توانى ديد. اوحدالدين به رغبت تمام گفت كه بعداليوم ميخواهم در بندگيت باشم، گفت به صحبت ما طاقت نيارى. شيخ به جد گرفت، فرمود به شرطى كه على ملأالناس در ميان بازار بغداد با من نبيذ بنوشى گفت: نتوانم. گفت: براى من نبيذ خاص توانى آورد؟ گتف: نتوانم. گفت: وقتى من نوش مى كنم با من توانى مصاحبت كردن؟ گفت نه نتوانم. شمس الدين بانگى بزد كه «از پيش مردان دور شو!» از اين حكايت و روايات ديگر بر مى آيد كه شمس الدين به حدود ظاهر بى اعتنا و به رسوم
پشت پا زده بود و غرض وى از اين سخنان آزمايش اوحدالدين بود. روزى در خانقاه نصرةالدين وزير اجلاس عظيم بود و بزرگى را به شيخى تنزيل مى كردند و شيوخ و علما و امرا و حكما حاضر بودند و هر يكى در انواع علوم و حكم و فنون كلمات مى گفتند و بحثها مى كردند مگر شمس الدين در كنجى مراقب گشته بود، ناگاه برخاست و از سر غيرت بانگى بر ايشان زد كه تا كى از اين حديثها مينازيد؟ يكى در ميان شما از حدثتى قلبى عن ربى خبرى نگوييد. اين سخنان كه مى گوييد از حديث و تفسير و حكمت و غيره سخنان مردم آن زمان است كه هر يكى در عهدى به مسند مردى نشسته بودند و از درد حالات خود معانى مى گفتند، و چون مردان اين عهد شماييد. اسرار و سخنان شما كو؟ شمس بامداد روز شنبه 26 جمادى الآخر سال 642 ه.ق. به قونيه رسيد. درباره برخورد مولوى بدو روايات مختلف است. (مولوى).
به هر حال مولوى مجذوب او گرديد و از سر مجلس درس و بحث و وعظ درگذشت. ياران مولانا و مردم قونيه قصد شمس كردند و او را ساحر خواندند. شمس رنجيده خاطر گشت، سر خويش گرفت و برفت. (21 شوال 643 ه.ق.). مولانا به طلب شمس به قدم جد ايستاد ولى اثرى پيدا نشده در آخر خبر يافت كه وى در دمشق (شام) است، نامه و پيام (به صورت غزلهاى لطيف) متواتر كرد و پيك در پيك پيوست. عاقبت دل شمس نرم شد. ياران مولانا نيز در اعتذار درآمدند و مولانا عذرشان بپذيرفت و فرزند خود سلطان ولد را به طلب
شمس روانه دمشق كرد تا در دمشق شمس را دريافت و ره آوردى كه به امر پدر از نقود با خود آورده بود نثار قدم وى كرد و پيامها بگزارد. شمس خواهش مولانا بپذيرفت و عازم قونيه گرديد (سال 644 ه ق.) سلطان ولد بندگيها نمود و پيش از يك ماه از سر صدق و نياز پياده در ركاب شمس راه مى سپرد تا به قونيه رسيد و خاطر مولانا شكفته گرديد و چندى با او صحبت داشت. باز مردم قونيه و مريدان به خشم درآمدند و بدگويى شمس آغاز كردند. مولانا را ديوانه و شمس را جادو خواندند. فقيهان و عوام قونيه بشوريدند. از اين رو شمس دل از قونيه بركند و مولانا دو سال در طلب شمس بود و دوباره به دمشق سفر كرد. ولى اثرى از او پيدا نشد و انجام كارش پيدا نيست. سال غيتبش را 645 ه ق. دانسته اند. از آثار اوست: كتابى به نام «مقالات» (مجموع آنچه كه شمس در مجالس بيان كرده و سؤال و جوابهايى كه ميانه او و مولانا يا مريدان و منكران رد و بدل شده) (نسخه آن در كتابخانه قونيه محفوظ است)، «ده فصل» از معارف و لطايف اقوال وى كه افلاكى در مناقب العارفين نقل كرده است. اين هر دو يادداشتهايى است كه مريدان از سخنان شمس فراهم و تدوين كرده اند (فروزانفر. مولانا جلال الدين محمد ص 99 -53)
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (118 -117 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (454 ،171 /3)، تاريخ نظم و نثر (735)، تذكره الشعراء (219 -216)، الذريعه (539/9)، دايرةالمعارف فارسى (1494/2)، ريحانه (240 -238 /3)،
زندگانى مولانا جلال الدين محمد (88 -48)، سخنوران آذربايجان (446)، شمس تبريزى، طرائق الحقائق (319 -315 /2)، فرهنگ سخنوران (512)، لغت نامه (ذيل/ شمس تبريزى)، مجمع الفصحا (800 -771 /2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 672)، مقالات شمس تبريزى (66 -19)، مناقب العارفين (85)، نفحات الانس (469 -466).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، موسيقى دان و نوازنده. نخست از ملازمين حمزه ميرزا، فرزند بزرگ سلطان محمد، برادر شاه عباس بود و بعد به دربار شاه عباس پيوست و مورد توجه و عنايت آن پادشاه قرار گرفت. دى تصنيفهاى خوبى مى ساخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (268)، تاريخ موسيقى (316 ،312 ،291 /1)، عالم آراى عباسى (191/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1366 -1303 ق)، شاعر، عارف و نويسنده، معروف به ناصرعلى شاه. در گلپايگان چشم به جهان گشود تا هجده سالگى در زادگاه خود به تحصيل علم ادبى و عربى پرداخت. از آن پس براى ادامه تحصيل به اصفهان رفت و حكمت و كلام را نزد استادان اين شهر فراگرفت. در سال 1280 ش به نجف اشرف عزيمت كرد و چند سالى در عراق به تحصيل فقه و اصول و حكمت پرداخت. شمس آنگاه به ايران آمد و سفرهايى به تهران و مشهد نمود و خدمت بعضى از مشايخ صوفيه رسيد و دست ارادت به حاج ملا سطانعلى محمد گنابادى داد و پس از آن به فرزند او پيوست و از طرف صالح عليشاه، شيخ طايفه در اصفهان گرديد و اجازه ى ارشاد و دستگيرى به او داده شد و به ناصرعلى شاه شهرت يافت. شمس سالها در فرهنگ اصفهان به شغل آموزگارى پرداخت. در سال 1305 ش مجله اى به نانم «عنقا» تاسيس كرد و به مدت يك سال به نشر آن پرداخت. در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد دفن است. از آثار وى: «شمس التواريخ»؛ «اسرار العشق»؛ «هدايه الامم»؛ «معرفه الروح»؛ «نامه ى سخنوران»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ جرايد (54 -52 /4)،
تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (282 -279)، الذريعه (544/9)، سخنوران نامى معصار (2009 -2005 /3)، مؤلفين كتب چاپى (540 -539 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهرام شمس، يكى از نوازندگان خوب و چيره دست ضرب به سال 1311 شمسى در خيابان اميريه تهران در يكى از كوچه هاى سرپل اميربهادر متولد گشت. برادر بزرگ وى به نام محمد شمس كه ويولن مى نواخت موجب گشت تا وى به موسيقى علاقه مند شود. دوست برادر وى كه به منزل آنها رفت و آمد داشت هر زمان كه برادر وى ويولن مى نواخت او را در چهارمضراب ها همراهى مى كرد و بهرام كه بيش از 6 سال از سنش نمى گذشت به دقت به پنجه هاى اين هنرمند كه روى دل ضرب نواخته مى شد تا جايى كه تصميم گرفت خود نوازنده تنبك شود.
بهرام شمس، در غياب برادر و دوست او ضرب را روى زمين مى گذاشت و به نواختن مى پرداخت زيرا آنقدر جثه اش ضعيف و كوچك بود كه نمى توانست ضرب را در آغوش بگيرد و بنوازد، اين وضع ادامه داشت تا وى دوره تحصيلات ابتدايى را سپرى كرد و به دبيرستان خاقانى راه يافت، در اين دبيرستان با محمود اعرابى كه هم اكنون از اساتيد ريتم در تمام ادوات ضربى است هم كلاس مى شود و اين دو كه موسيقى در اعماق وجودشان ريشه دوانيده بود، در هر فرصتى روى ميز مدرسه و هر صفحه صافى كه بشود روى آن ضربه اى زد، به نواختن مشغول مى شدند ولى اينها عطش سيرى ناپذير بهرام را در موسيقى فرونمى نشاند به همين سبب نزد هنرمندانى مثل حسين خرسندى و عبداللَّه ميرلو كه خود از شاگردان ورزيده و بااستعداد استاد حسين تهرانى بودند رفت و نزد آنها رسما
نواختن ضرب را فراگرفت.
بهرام شمس با علاقه و استعدادى كه در جهت فراگيرى فن نواختن تنبك از خود بروز داد خيلى زود پيشرفت كرد و هنوز دوران نوجوانى را پشت سر نگذاشته بود كه به راديو راه يافت و در برنامه عارفانه اى كه به مدت نيم ساعت به طور زنده ساعت 9 / 30 شب همراه با پيانو مرتضى محجوبى، سنتور منصور صارمى و صداى گرم احمد ابراهمى اجرا مى شد همكارى كرد و اين ارزش نواختن ضرب وى را مى رساند كه با اين بزرگان در آغاز راه همگام شد. تاريخ اجراى اين برنامه در سال 1330 بود كه پس از آن وى همكارى با مجيد وفادار، پرويز ياحقى و داريوش رفيعى را شروع كرد كه در هشت صفحه گرامافون ضبط گرديده است. از اين تاريخ به بعد بهرام شمس در اركسترهاى: عبداله جهان پناه، حسينعلى ملاح، ضياء مختارى، مشير همايون شهردار، ابراهيم منصورى، برادران معارفى، محمود ذوالفنون، سرخوش، برادران نورين، و خوانندگانى چون: يونس دردشتى، قمرالملوك وزيرى، منوچهر همايون پور، سعادتمند قمى، ايرج، مشغول و به تدريج همكارى خود را با اركسترهاى: درويش، شماره 2، شماره 5، شماره 6، شماره 8، اركستر قمر، اركستر رامتين، اركستر نكيسا و اركستر شما و راديو آغاز و ادامه داد. در همين ايام از طرف مسئولين وقت راديو غلامحسين بنان (آواز) ناصر زرآبادى (ويولن) و تعليم رديف ها و گوشه ها را به عهده داشتند جهت تعليم ضرب و ريتم همكارى كرد.
بهرام شمس، هنگام آغاز و شروع برنامه هاى «گل ها» با اين اركستر همكارى كرد و از كارهاى وى مى توان شركت در آرم برنامه گل هاى جاويدان با همكارى استاد احمد عبادى، مهدى خالدى، برگ
سبز شماره 42 با همكارى حبيب اله بديعى، جليل شهناز، گل هاى رنگارنگ شماره 34 با همكارى مرتضى مححجوبى، حبيب اله بديعى، اكبر گلپايگانى، شاخه گل هاى مختلف به همكارى استاد على تجويدى، استاد حسن كسائى، عبدالوهاب شهيدى، دكتر عفيفى، رضا ورزنده، استاد حسين ياحقى، عبدالعلى وزيرى و ساقى نامه با آواز حسين قوامى و همكارى حبيب اله بديعى، جليل شهناز و گل هاى رنگارنگ شماره 141 با حبيب اله بديعى شركت و همكارى كرد. وى مدت ها در برنامه (F.M) كه با همكارى مهندس همايون خرم و محمدرضا شجريان ادامه داشت شركت نمود.
بهرام شمس، در دوارن نوازندگى خود در راديو، در برنامه هاى سلونوازى، كه مدت يك ربع بود همكارى داشت كه اين نوازندگان عبارت بودند از سنتور نوازان: منصور ابراهيم سلمكى و كيومث حقيقى، ويولن: يحيى نيك نواز، ناصر زرآبادى، مجيد وفادار، شاپور نياكان و برادران معارفى، كمانچه: على اصغر بهارى، تار: فريدون حافظى، شاپور حاتمى، جمال الدين طباطبائى، على اصغر كردبچه، ابراهيم سرخوش، لطف اله مجد، فرهنگ شريف، بهرام شمس، مسافرت ها و كنسرت هاى متعددى جهت مؤسسات خيريه و فرهنگى و هنرى چه در داخل كشور همراه با ساير هنرمندان داشته كه مى توان از كنسرت براى كارگران در شمال كشور همراه با منصور صارمى، محمدرضا شجريان، انوشيروان روحانى، جنوب كشور همراه با پيوند، رشيدى و جوهرى به سرپرستى ميلاد كيائى، استان آذربايجان با ميلاد كيائى و تنى چند از هنرمندان و در كشور پاكستان با ناصر مسعودى به سرپرستى محمد ميرنقيبى و عده اى ديگر نام برد.
بهرام شمس اعتقاد دارد كه شادروان حسين تهرانى آبرويى به ضرب داد و اين ساز بزرگ و پايه موسيقى سنتى ايران را كه همواره مهجور و مظلوم واقع شده بود اعتبار بخشيد و نام
استاد حسين تهرانى براى ابد در تنبك نوازى كشور ثبت است و اشخاصى هم كه در چهل سال اخير براى تنبك زحمت كشيده اند نظير: عباس سلطانى، حسن زمانى، مجيدى، اكبر قهرمانان، نصرت جانان، عباس تنها، جمال مبينى، اصغر فرهمند، (سبز) هادى طاهرى، قاسم جلاليان، هوشنگ مهرورزان، حسين كبيرى بايد ياد شود. و نوازندگان ديگر ضرب: مرشد نصراله، عشقى، هوشنگ دلشاد، نجات بخشى، محمد عباسى، على ربانى، غلام افشار مى باشند كه به راديو نيامدند و يا راه پيدا نكردند ولى به هر حال نوازنده هاى خوبى در حد خود بودند. بهرام شمس داراى 4 فرزند است كه يكى از آنان به نام بهنام شمس در نواختن ضرب مهارت دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد شمس از تنبك نوازان خوب و باارزش و بى ادعا مى باشد كه به سال 1328 خورشيدى در تهران خيابان قلمستان در خانواده يى هنرمند و با موسيقى مأنوس متولد شد.
مجيد شمس برادرزاده بهرام شمس هنرمند ارجمند و نوازنده ضرب مى باشد كه پدر وى محمد شمس نيز ساز پيانو را به خوبى و زيبايى مى نواخت. مجيد مى گويد:
«پدرم مرحوم محمد شمس يكى از هنرمندان سرشناس و نوازنده ويولن بود كه اين ساز را خيلى خوب مى نواخت و هر چند گاه كه پيش مى آمد همراه ضرب عمويم بهرام شمس پدرم قطعاتى را در مايه هاى گوناگون دستگاهها و گوشه ها موسيقى ايرانى مى نواخت.
من كه شاهد و ناظر اجراى اين برنامه ها بودم كم كم حس كردم علاقه زيادى به نواختن ضرب پيدا نموده ام و هر زمان كه عمويم ضرب مى نواخت به پنجه هاى گرم و دلنواز عمويم بهرام شمس بر روى ضرب خيره مى گشتم و از همانجا بود كه
«ضرب را شناختم و هر چند گاه كه فرصتى كوچك هم كه شده بود پيدا مى كردم، ضرب عمويم را كه خيلى از جثه كوچك من بزرگتر بود، به زير بغل مى گرفتم و در جلوى آينه بزرگى كه بر روى كمد منزلمان نصب شده بود مى نشستم و به خود و هيكلم فرم مخصوصى مى دادم و با آهنگ ها و سرودهايى كه از راديو پخش مى شد همنوازى مى كردم، اعم از اينكه صحيح يا غلط مى نواختم برايم مهم نبود و به خود مى باليدم كه مى توانستم چكيده عمليات ضرب نوازى عمويم را به هنگام نواختن تنبك با پدرم بر روى پوست ضرب پياده نمايم.
بالاخره با تشويق مادربزرگ پدريم كه در آن زمان جهت من يك ضرب آهنى خريدارى نموده بود، بيشتر و بيشتر تشويق گشتم تا به مرور زمان، رفته رفته بزرگ و بزرگتر مى گشتم تا توسط عمويم كه مى ديد من علاقه فراوانى به نواختن ضرب دارم از نزديك مرا با هنرمندان و استادان مهم روبرو نمود و در آنجا بود كه تازه فهميدم تنبك نوازى به معناى واقعى يعنى چه.
در يكى از همين روزها بود كه در محفلى با استاد حسين تهرانى روبرو گشتم و افتخار آشنايى اين مرد هنر و استاد ضرب ايران نصيبم شد، استاد حسين تهرانى را مى توان به حق پدر ضرب ايران و موسيقى ناميد زيرا او بود كه ريتم نوازى صحيح با متد و نت را بر روى پوست ضرب ابداع نمود و پايه گذار ضرب نوازى گشت.
به هر حال ديدن زنده ياد استاد حسين تهرانى از نزديك، عشق و علاقه مرا به ضرب نوازى بيشتر و بيشتر از هميشه تشديد نمود تا اينكه در يكى از روزهاى بهار ماه
فروردين بود كه با عموى خود بهرام شمس به فرستنده راديو كه در ميدان پانزدهم خرداد (ارك) بود برد و از نزديك با ضبط نمودن آهنگ و اركستر از نزديك آشنا گرديدم و در راديو بود كه با استاد جليل شهناز افتخار آشنايى پيدا كردم و استاد جليل شهناز كه خود يكى از بزرگان و چهره هاى درخشان موسيقى سنتى ايران است مرا مورد لطف و تشويق قرار داد و مشوق من در ضرب نوازى گرديد.
پس از مدتى به كلاس شادروان اميرناصر افتتاح رفتم و بسيارى از نياموخته ها را در كلاس اين استاد فقيد اموختم و در كنسرت هاى دسته جمعى ضرب نوازى كه توسط او برپا مى گشت شركت داده مى شدم و همكارى مى نمودم، كم كم با هنرمندان بزرگ و نوازندگان سرشناس ضرب مثل: جهانگير ملك، ناصر فرهنگ فر، اكبر قهرمان، اصغر فرهمند، نصرت جانان، هوشنگ مهرورزان و...آشنا شدم و اين آشنايى ها خيلى به من كمك كرد و چون جوياى فراگيرى هرچه بيشتر اين هنر بوده و هستم، چندى را در زورخانه هاى مختلف به طور افتخارى ضرب نواختم و از هر يك از مرشد چيزهايى كه به دردم مى خورد فراگرفتم كه در دوران فعاليت هاى هنريم خيلى به دردم خورد. در كنسرت هاى مختلفى كه بنا به مناسبت هاى گوناگون در تهران در سالن ها و مجامع فرهنگى و هنرى برپا مى گشت و در شهرستان ها جهت كمك به بى بضاعتان و امور خيريه ترتيب مى يافت همراه با دوستانم كه يادم هست از حسين اميريان، فرامرز خيال «نسيم» و يوسف خوشكام خواننده كه شاگردان خوب و بااستعداد زنده ياد استاد مهرتاش بود ياد نمايم كه در شهرهاى: بندرعباس، شيراز، قزوين و اروميه، يزد، كرمان و سيرجان كنسرت هايى
برپا نموديم و ديگر از هنرمندانى ياد نمايم كه افتخار همكارى با ايشان نصيبم گشت مثل: منصور صارمى، كيومرث حقيقى، برادران لشگرى، بزرگ لشگرى، شجاع الدين لشگرلو، مرتضى جوهرى، شركت نمودن در اركستر ميلاد كيائى نوازنده هنرمند و عرضه كننده سبك جديد و نوين سنتور بود كه تشويق ها و رهنمودهاى اين هنرمند بزرگ و درويش مسلك و دور از تكبر بود كه موجب دلبستگى هرچه بيشتر من به موسيقى و هنر نوازندگى ضرب گرديد.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(سيد) حسين حسينى بن (سيد) محمد رضا عارف ايرانى (و. 1288 ه.ق./ 1250 ه.ش./ 1871 م.- ف. 1353 ه.ق./ 1313 ه.ش./ 1935 م.) در عنفوان جوانى به تحصيل علوم شرعى پرداخت و مريد شيخ عبدالقدوس كرمانشاهى شد. پس از وفات مرشد به زيارت عتباب رفت و مدتى در كوفه و نجف به اربعينات مشغول بود. سپس به رياضتگاهى كه در قبرستان وادى السلام نجف به شيخ عبدالكريم عريان شيرازى تعلق داشت شتافت و به حضور شيخ بار يافت و از او بهره ها برد. آنگاه به ايران بازگشت و در بسيارى از نواحى كشور سياحت كرد و سفرى هم پياده از تهران به زيارت آستان قدس رضوى رفت و از راه روسيه به تبريز آمد. شمس متأهل بود ولى فرزندى نداشت. شعبه اى از سلسله نعمةاللهيه بدو انتساب دارند. خانقاهش در جنب سقاخانه نوروزخان نزديك مسجد شاه تهران است. عارفى خوش خو و نيك محضر بود. از آثار او رساله اى است به نام «شمسيه» در سير و سلوك (1345 ه.ق). وى ديوان وحدت را به چاپ رسانيده و مقدمه اى بر آن نوشته، و نيز مرصادالعباد نجم الدين رازى را تصحيح و طبع كرده. قريب 50 سال در مسند ارشاد نشتسه بود و در پايان پس از عارضه اى مختصر درگذشت و جنازه او را در امامزاده عبداللَّه شهر رى دفن كردند. سلسله تصوف شمس از اين قرار است: شمس العرفاء، شيخ عبدالقدوس كرمانشاهى، مير علم شاه هندى، شاه كلال لكناهورى، سيد حسين استرابادى، حاج محمد جعفر كبودر آهنگى (مجذوب على شاه)،
حسين على شاه اصفهانى، نور على شاه اصفهانى، سيد معصوم على شاه دكنى (ه.م.)
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(شيخ) محمد مهدى بن (ملا) غلامعلى مشهور به حاجى آقا خوند بن حسن بن رضا بن خدابنده بن رضا بنده (ف. 1331 ه.ق./ 1913 م.). پدر وى در عبدالرب آباد (ه.م.) ساكن بود و در آن حدود مشهور و صاحب رياست دينى بود. محمد مهدى مقدمات علوم را از صرف و نحو و معانى و بيان و فقه و اصول در قزوين نزد علماى مشهور آن شهر فراگرفت. سپس به تهران آمد و سالى چند در مدرسه دوست على خان معيرالممالك به تكميل تحصيلات خود پرداخت. در حدود سال 1249 ه ق. بر حسب انتخاب اعتضادالسلطنه وزير علوم دانشوران (ه.م.) در اداره دارالتأليف پذيرفته شد. مؤلفان كتاب مزبور تا آخر عمر اعتضادالسلطنه (1298 ه.ق.) تحت نظر وى براى جلد اول كار كردند و پس از وفات آن شاهزاده آن اداره و همه متعلقات آن به حكم ناصرالدين شاه به اعتمادالسلطنه (ه.م.) منتقل گرديد وى فضلاى عضو اداره دارالتأليف يا دارالترجمه را واميد داشت كتابهايى كه خود او موضوع آنها را اقتراح مى كرد تأليف كنند و سپس خود وى آنها را به اسم خويش منتشر مى كرد. مثلا كتاب المآثر و الآثار به قلم شمس العلماء صاحب ترجمه است، و ديگر جزو اعظم سه جلد مطلع الشمس نيز عينا به انشاء اوست (مگر شرح احوال شعراى فارسى). وى از دوستان و همكاران صميمى عبدالوهاب قزوينى (ه.م.) بود و در سنى قريب 70 سالگى درگذشت (قزوينى. يادگار 3 :5 ص 57 به بعد).
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين
(جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1262 -1182 ق)، عارف و شاعر. ملقب به حسينعلى شاه ثانى. به شغل شمشيرگرى مشغول بود. علوم متداول عصر خويش را تحصيل نكرده بود. وى دست ارادت به حاج محمدحسين زين الدين اصفهانى نعمةاللهى ملقب به شيخ حسينعلى شاه ثانى داده بود سياف از مرشدان سلسله شاه نعمت اللَّه ولى كرمانى بود «مثنوى» منظوم دارد شامل هفتاد هزار بيت بر وزن «مثنوى» مولوى كه بسيار مشهور است. و شش جلد آن در اصفهان اشتباه به نام سيد محمد نوربخش دهكردى چاپ كرده اند در صورتى كه به تصريح صاحب «آثار عجم» و «تذكره ى مرآت الفصاحه» و «طرائق الحقائق» و نتيجه ى دخترى او ابوطالب پدرام در آخر دفتر چهارم و پنجم «مثنوى سياف» چاپ تهران به طور قطع و يقين اين اثر را زاده ى طبع سياف دانسته اند. مزارش مابين چهل تنان و حافظيه شيراز است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (475)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (211 -208 /3)، الذريعه (481/9)، طرائق الحقائق (462/3)، مؤلفين كتب چاپى (467 -466 /4)، مرآت الفصاحه (424 -423).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده. از نوازندگان بنام سرنا بود كه در هنر خود مهارت داشت. وى صفحه اى در مقام چهارگاه پر كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (430/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1028 ق)، شاعر، خطاط و موسيقى دان. در يزد به دنيا آمد. وى در انواع علوم و فنون مهارت داشت و خط را خوش مى نوشت. او همچنين در علم موسيقى و تصنيف سازى مهارت داشت. شميمى در اوايل جوانى، به سال 1028 ق به هندوستان رفت و چندى ملازمت و مداحى ظفرخان احسن تربتى را كرد و سرانجام در كرناتك هندوستان كشته شد. اين بيت از اوست:
هر دم رخت ز جوش عرق تازه تر شكفت
گل غنچه گشت و غنچه به رنگ دگر شكفت
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (438)، تذكره سخنوران يزد (176 -175)، تذكره ى ميخانه (856 -854)، جامع مفيدى (469 -468 /3)، كاروان هند (654/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود شناسا، به سال 1331 در شهر شيراز، شهر هنر، شهر علم و ادب، شهر سعدى و حافظ، مهد تمدن ايران زمين، ديده به جهان گشود. دو نفر از برادران وى با موسيقى آشنايى داشتند و هر روز با نواختن ها گوش مسعود دمخور شده بود و اين محيط خاص، وى را به سوى موسيقى و فراگيرى آن سوق داد، وى ابتدا موسيقى را با نواختن ضرب آغاز كرد ولى چندى بعد به سنتور روى آورد و معلمين اوليه اش تشويق پدر و دو برادرش بود.
مسعود شناسا در سال 1351 پس از دريافت ديپلم طبيعى، در دانشكده ى هنرهاى زيبا دانشگاه تهران نام نويسى مى كند و در آنجا نزد دكتر داريوش صفوت و دكتر نورعلى برومند مشغول فراگيرى رديفهاى آقاميرزا عبداللَّه مى شود و همزمان با تمرين رديف نوازى روى سنتور، آهنگسازى اروپايى را به عنوان رشته ى تخصصى تحصيل مى كند و در همين مدت قطعات مختلفى براى پيانو- آواز جمعى (كر)- كوارتت
زهى- كنسرتو براى فلوت و اركستر زهى و همچنين يك سنفونى به سبك رمانتيك كه قطعه ى آخر را به عنوان پايان نامه ى ليسانس ارائه مى كند تصنيف مى كند.
مسعود شناسا در حدود سال 1360 قطعه اى براى اركستر سازهاى ايرانى (نى، كمانچه، سنتور، تار، عود، تارباس، تنبك) در دستگاه «نوا» نوشت كه اجرا و ضبط گرديد و سپس چند قطعه نيز براى سنتور ساخت. وى همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران از سال 1353 آغاز و در اين مركز، در اجراى چند برنامه از جمله موسيقى محلى بختيارى كار عطاء جنگوك و سخنى تازه، كارمهدى آذرسينا شركت كه به صورت نوار كاست ضبط مى شود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
طالعى باشدم كه از پى آب
گر روم سوى بحر بر گردد
ور به دوزخ روم پى آتش
آتش از يخ فسرده تر گردد
ور ز كوه التماس سنگ كنم
سنگ ناياب چون گهر گردد
اين همه حادثات پيش آمد
هر كرا روزگار برگردد
«لطف اللَّه نيشابورى»
زمستان سال 1369 است و اكنون بنا به ضرورتى دست به قلم برده ام تا شرح زندگى دوستى موسيقيدان و از دست رفته و ناكام را رقم بزنم.
بيش از بيست سال است كه دست توانا و نامرئى و ناشناخته جهان هستى، جهان (جهانگير) شنجرفى را به ابديت طلبيده است و اندك اندك مى رود تا در خاطر دوستان و شايد نزديكان و خويشاوندان او شبح كم رنگى از شكل ظاهر و دستان نغمه آفرينش در خاطره ها باقى باشد، و چند سال ديگر نه از او و نه اين دستانى كه اين داستان را مى نگارد جز چند سطرى در لابه لاى بعضى نوشته ها ردى و اثرى باقى نخواهد ماند.
در نوشته هاى
باستان مى خوانيم كه كالبد انسان را به درختى مانند مى كنند كه دهقان روزگار آن را در زمينى مى كارد و پس از چندى مى رويد و مى بالد و مى گسترد.
اما به هر حال پس از چندى دير يا زود همان دستى كه آن را كاشته با داسى بى رحم قطعه قطعه اش مى كند و در آتشدان مرگ شعله در آن مى زند.
دود آن را باد در هوا و خاكستر آن را در پهندشت بى سر و ته گيتى مى پراكند. پس از گذشت كوته زمانى جز چند كس كه آن شعله فروزان و آن دود پراكنده را ديد و يا از زبان ديگران شنيده اند هيچكس از آن درخت و آتش و دود چيزى در ياد و خاطره ندارد. اين است داستان چند روز زندگى پر از دغدغه و قلق و التهاب و نگرانى انسان ضعيف و بى نوا كه خود مى پندارد كسى است و چيزى است. زهى خيال باطل!
يك قطره آب بود و با دريا شد
يك ذره خاك و با زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندرين عالم چيست
آمد مگسى پديد و ناپيدا شد
منسوب «خيام نيشابورى»
براى شروع مقدمه دو مطلب ذهن و انديشه ام را به خود مشغول كرده بود كه يكى قطعه شعرى بود كه در مطلع كلام آمد و ديگرى داستانى و يا تمثيلى عاميانه است كه با زندگى اين همزاد رنج هاى من شباهت دارد، به قول معروف آورده اند كه: «روزى در گورستانى طبق معمول آدم ها بر روى مزار عزيزان از دست رفته خود ندبه و زارى مى كردند، اما زنى بر روى تپه خاكى كوچكى كه سنگى و علامتى هم بر روى آن نبود و اين خود از فقر و بى چيزى آن خفته در
خاك حكايت داشت، بيش از حد و اندازه يك داغديده شيون و زارى مى كرد. تا آنجا كه بيشتر افراد مزار درگذشتگان خود را رها كرده و گرد او را گرفتند تا از سرگذشت درگذشته او و از سنگينى بار محنتى كه اين شيون و زارى را ايجاد كرده است آگاه شوند.
زن بى نوا را مورد سؤال قرار دادند كه سبب اين همه افغان و زارى زياده از حد چيست؟ زن داغ ديده آه سردى از دل پردرد كشيد و در پاسخ گفت: «اين جوانمرگ من آهنگر تهى دستى بود و شاگردى سر به هوا و بى نواتر از خود داشت.
روزى كه شاگرد بود و ذغال در كوره بود مشترى نبود، روز ديگر كه مشترى بود ذغال در كوره شاگرد نامرتب غايب بود، روزى كه كار بود و شاگرد هم بود ذغال در كوره نبود و روزى كه همه اينها بود بداقبالى او را ناخوش و خانه نشين كرده بود.
مخلص و زبده ى كلام اين كه از فرط بدبيارى و تنگدستى و خجالت همچون جهانگير شنجرفى از ناتوانى كشيدن بار معاش در عنفوان جوانى و شباب دق كرد و من بى كس و بى نوا را تنها گذاشت و به زير خاك سياه پناه برد.» و اين دقيقاً سرنوشت و سرگذشت جهانگير شنجرفى بود.
پس از راه يافتن به راديو با افراد مختلفى از موسيقى دانها به ويژه هم سن و سال ها آشنا شدم كه يكى هم جهانگير بود، يكى از افراد انگشت شمارى كه گذشته از كار موسيقى بيش از بيست سال دوران پرشور و نشاط و غيرقابل توصيف و بدون بازگشت جوانى را با او گذراندم شنجرفى است. همين حالا كه به نوشتن اين سطور
مشغولم با وجود گذشت اين همه سال مثل اينكه با همان حالات و روابطى كه ميان ما برقرار بود و به همان طرز تلفظ خاصى كه حروف را از نوك زبان ادا مى كرد با من به مزاح و شوخى مشغول است، شوخى هاى تندى كه كسى جرأت بر زبان آوردن آنها را نداشت و اين بدان سبب بود كه روابط دوستى ما از حد معمول و متعارف فراتر بود.
هنوز گوش من از قهقهه خنده هاى او آكنده است. او با دخترى از خانواده هاى قديمى و معروف كه شاگرد او بود ازدواج كرد و پدرزن او از دوستان پدر من بود و اين اتفاقاً بيش از پيش ما را به هم نزديك و چند سال رفيق حجره و گرمابه و گلستان شنجرفى بود.
او سنتور را خوب مى نواخت و مضرابى هم به تار مى زد. با نت و رديف و گوشه هاى موسيقى در حد بالائى آشنايى داشت و دوستان مشترك ما چون حسين صبا و ديگران كه محافل و ديدارهايى داشتيم به كار او اعتقاد داشتند.
به ياد دارم كه روانشاد مهدى خالدى پس از ترك همكارى با خانم دلكش در فكر تغييراتى در اركستر خود و ايجاد و ابداع كارهاى تازه اى بود، از آن جمله همكارى و اجراى آهنگ و ترانه هايى با خوانندگان مختلف بود، اولين برنامه او در يك روز جمعه و با چند آوازه خوان بود كه يكى از آنها هم من بودم، شعر ترانه مرا آقاى ابوالقاسم حالت و با عنوان (گل باران) سروده بودند، اين ترانه يكى از لطيف ترين ترانه هاى ادبى با مفاهيم و تركيبات بديعى در آن روزگار بود، زيرا در تمام جملات آن به صورتى
كلمه گل را با صنعت التزام آورده بود، روزى خالدى در ملاقاتى از من به صورت مشورت سؤال كرد كه:
«براى كارهاى تازه اى كه در نظر دارم به يك نوازنده سنتور كه با نت موسيقى آشنايى داشته باشد و از لحاظ ضرب (ريتم) هم قوى و حساس باشد احتياج دارم. هرچه فكر كرده ام كسى به نظرم نرسيده است».
پس از تأملى به او گفتم كه جهانگير شنجرفى به نظر شما چطور است؟ شايد او واجد اين مشخصات و جامعيت باشد. از شنيدن اين نام خنده اى بر لبانش ظاهر شد و گل از گلش شكفت و حرف مرا تأييد كرد. موضوع را به شنجرفى اطلاع دادم و او به ديدن خالدى رفت اما ياد ندارم كه بعداً نتيجه و محصول اين ملاقات چه بود و چه شد. تنها سخن اين است كه كار او مورد قبول و پذيرش استادان بزرگ و سرشناس موسيقى كشور ما بود. عكس او در صفحه 512 جلد اول «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» كه يادگار روزهاى اول شكل گيرى برنامه ى گل ها است. با استادان نام آورى چون ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، احمد عبادى، اديب خوانسارى، حسن كسائى، على تجويدى و رضا ورزنده و... دليل گويا و بدون ترديدى از كار وى است، در روزهاى اول شكل گيرى برنامه گلها كه هنوز درست جا نيفتاده بود، شنجرفى از لحاظ تلفيق شعر و آهنگ و ساير مسائل فنى و موسيقيايى راهنماى بسيار خوبى براى آقاى داود پيرنيا بود، روزى حضوراً گفتگوى آنها را شاهد بودم كه شنجرفى مى گفت: «در ضبط يك برنامه استفاده از گوشه ها و دستگاهها و آوازهاى مختلف، از نت ها و مايه هاى گوناگون كار متناسب
و دلپذيرى نيست و گوش شنونده لطيف الطبع را آزار مى دهد و انتقال از يك گوشه و نغمه به نت ديگر از نظر صوتى كارى بسيار ظريف و به تجربه بسيار دقيق نياز دارد».
زندگى خصوصى و دوران عمر كوتاه او
در سال 1304 و در مشهد متولد شده بود. پس از پايان تحصيلات متوسطه وارد نيروى هوائى ارتش شد و رشته مكانيك و امور فنى هواپيما و به پايان مى رساند.
در يك اشتباه و ايجاد خطرى كه او اصلاً دخالت نداشته و مسئول نبوده به ناچار پس از سال ها زحمت آن كار را رها مى كند. در سال هاى 1330 -1328 يك مؤسسه تعليم رانندگى و مكانيكى داير كرده بود و روزها را سرگرم آن كار و بعدازظهرها را به تعليم كلاس موسيقى مى پرداخت. كار تعليم رانندگى، موفقيتى نداشت و تعطيل شد. دوست مشتركى داشتيم كه عضو هيئت مديره سازمان جنگلبانى بود، براى او كارى درست كرد، اما همه آن تشكيلات فروريخت. و بى كار شد. بعد از 28 مرداد بانكى با عنوان بانك صادرات- نه اين بانك صادرات كنونى- تأسيس شد و شنجرفى مدتى كارمند آن بانك بود. نه او از آن كار راضى و نه مديران و كارگذاران از او راضى بودند. آن دستگاه هم برچيده شد. مثل اين كه او تجسم همان ضرب المثل در شعر بود كه اگر پايش به دريا مى رسيد خشك مى شد.
از اين به بعد تنها به كار كلاس مى پرداخت و به كارهاى مختلف ديگرى هم دست زد كه از هيچ يك راضى نبود و طرفى نبست.
در سال 1348 مرضى گنگ و مهلك در ناحيه ناف و شكم او بروز كرد كه به سرطان مبدل گرديد و
پس از چند وقت كه در يكى از بيمارستان هاى تهران بسترى بود، و براى معالجه مسافرتى هم به خارج رفت سرانجام حيران و چشم بر سراب آرزوها در 21 مردادماه سال 1350 در سن چهل و شش سالگى به ديار خاموشان بهشت زهرا پيوست.
گاه يك عمر طولانى شكنجه هاى طولانى و تحمل دردناكترين حوادث را با خود همراه دارد، كه يكى از بدترين آنها، زنده بودن و نظاره كردن بر مرگ دوستان و عزيزان است، نمى دانم! شايد حضرت خضر هم به جهت مسئله اى كه ما از آن آگاهى نداريم محكوم به عمر ابد و شاهد بودن مرگ عزيزان و دوستان است و چه كسى از اين مجازات سرپوشيده و بغرنج آگاه است.
بگو به خضر كه جز مرگ دوستان ديدن
چه حاصلى دگر اين عمر جاودانه را
يادش گرامى باد كه هيچ وقت از ياد و خاطر من و دوستانش نخواهد رفت.
در فراق دوستان از جسم و جان چيزى نماند
هر كه رفت از هستى ما اندكى با خويش برد
دو دختر بنام هاى افسون و افسانه از او بجاى مانده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند سيد محمد بن عبدالكريم بن جواد بن عبدالله بن نورالدين علي بن سيد نعمه الله موسوي جزايري.
عالم فاضل، از علماي ازكيا بوده، و در جمله علوم بالاخص فقه و رجال مهارت داشته، و در اصفهان در محله دردشت ساكن، و به درس و مباحثه و اقامه جماعت و ارشاد مردم اشتغال داشته.
در 1211 متولد، و در 21 ذي الجحه الحرام سال 1274 وفات يافته، در صحن تكيه آقا حسين خوانساري در تخت فولاد مدفون گرديد.
كتب زير از
اوست:
1- حواشي بر شرح كبير، معروف به «كشف الرياض» 2- فوائد متفرقه اي در رجال، كه اغلب آن را در حواشي كتب رجالي به خط زيباي خوش مرقوم داشته است كه اگر جمع آوري شود كتاب بزرگي خواهد شد. 3- حواشي بر نقد الرجال.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حقير در روز نيمه ذي الحجه ي سال 1365 ه_ .ق، روز تولد امام دهم حضرت علي بن محمد الهادي عليه السلام، در شهر قوچان متولد شدم.
سير و سلوك بنده از اينجا شروع شد: حدود 13 ساله بودم كه حس خداجويي در من بيدار شد، با كمال تشنگي از خود مي پرسيدم راه وصال حضرت باري تعالي چيست؟ در سال 1339 شمسي بنده طلبه شدم و در مدرسه نواب مشهد مشغول تحصيل گرديدم و در كنار درس و بحث حوزوي به مطالعه كتبي كه درباره اديان و مذاهب و طرائق بود، مطالعه و تحقيق مي نمودم.
نخستين استاد اخلاق بنده، مرحوم آيت الله شيخ مجتبي قزويني احمدي سينائي بود كه ايشان مؤكداً به تخليه و تحليه 1 كه مقدمه تزكيه نفس است توصيه مي فرمودند.
طي يك مقدمه با عارف مرتاض حضرت سيد ابوالحسن حافظيان آشنا شدم و در خدمت ايشان علم اعداد و علم رمل و جفر ناقص و بعض از ختومات را تعليم گرفتم، ولي پس از چندين سال به دلائلي دفتر را پاره كردم و به رودخانه ماربره ( از سرشاخه هاي رود دز) ريختم و بخود گفتم:
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان مار را بس
ادبيات عرب را نزد عارف والامقام استاد حجت الاسلام هاشمي آموختم. ايشان اولين كسي بود كه براي بنده درس عشق خدا را آموخت و من سخت مشتاق اين راه شدم.
چون حوزه قم را غني تر از حوزه مشهد ديدم، محل تحصيلم را از مشهد به قم تبديل كردم. روزي خدمت حضرت آيت الله بهجت مشرف شده و شرح الحال اجمالي خود را به ايشان گفتم. ايشان فرمودند: من فعلاً به شما كتابهاي مفيدي 2 را معرفي مي كنم.
به خاطر علاقه زيادم به ايشان، بعضي نمازهاي يوميه را در مسجد فاطميه و به امامت ايشان اقامه مي كردم و هميشه سعي مي كردم پس از نماز مصاحبت ايشان را از مسجد تا منزل از دست ندهم و همچنين در كلاس درس خارج ايشان، قبل از شروع درس، از فرمايشات اخلاقي و معنوي معظم له استفاده مي نمودم. دستورات ايشان اكثراً سفارش به انجام واجبات و ترك محرمات و انجام بعضي مستحبات و ترك مكروهات بود و در بين مستحبات دوام در طهارت و نافله شب و نماز جعفر طيار را بيشتر سفارش مي فرمودند.
در همين سالها از خرمن علم و عرفان آيت الله العظمي حاج سيد رضا بهاءالديني نيز بهره مند مي شدم و مانند كلب اصحاب كهف اكثر روزها خدمتشان حاضر و استفاده مي نمودم. ايشان هميشه شاگردان خود را به تفكر و تعقل تشويق مي فرمودند.
همچنين از جلسات منوَّر
و منوِّر حضرت آقاي حاج سيد حسين يعقوبي قائني نيز بهره مند گشته و از كيفيت سلوك عاشقان عملاً مطلع شدم.
در همين ايام به درس منظومه و اشارات حضرت علامه آيت الله حسن زاده آملي، عالم عارف، درياي بيكران علم و معرفت حاضر شده و از ايشان هم بهره ها گرفتم. ايشان شاگردان خود را به تحصيل علوم مختلف ديني تشويق مي كردند.
همزمان با تحصيل در قم در فرصت هايي به مشهد نيز تشرف مي يافتم و خدمت بزرگ مردي سلمان گونه، حضرت آقاي شيخ عبدالكريم حامد استفاده مي كردم كه هنر ايشان موشكافي مسائل اخلاص بود. ايشان در مقام تربيت شاگردانش بر محور اخلاص 3 بسيار سفارش مي فرمود.
عطش شديد من در جستجوي استاد كامل ، با پيشنهاد برخي دوستان و مكاشفه اي به يافتن حضرت آقاي حاج اسماعيل دولابي انجاميد و همزمان خدمت حضرت علامه طباطبايي صاحب الميزان مي رسيدم كه درباره ايشان فقط مي گويم:
يك دهن خواهم به پهناي فلك تا بگويم مدح آن والا ملك
توضيحات:
1- «تخليه» عبارت است از پاك نمودن و تطهير قلب از بدي ها و آلودگي هاي گناهان و غبار غفلت و اخلاق ناپسند و اعمال بد و «تحليه» عبارتست از آرايش قلب به اطاعت و عبادت حضرت حق و جذب صفات حسنه و كريمه.
2- آن كتابها عبارتند از: جامع السعادات ملامهدي نراقي و تذكره المتقين شيخ محمد بهاري و تفسير شيخ حسن نجفي اصفهاني.
3- «من اخلص لله اربعين يوماً فجر
الله ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه: هركس چهل روز خودش را براي خدا خالص گرداند، خداوند چشمه هاي حكمت را از قلبش بر زبانش جاري گرداند.»
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، خواننده. از خوانندگان و آوازخوانهاى قديمى بوده كه در آواز مهارت داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سرگذشت موسيقى (369/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 998 ق)، خطاط و موسيقيدان و شاعر. معروف به شهابى. وى اهل قريه ى سياوشان هرات بود. پدرش مدتى كلانتر هرات بود و هنگامى كه امير بخارا، هرات را فتح كرد، خواجه اسحاق را با خاندان به بخارا كوچ داد، كه در اين سفر محمود با ميرعلى هروى آشنا شد و ميرعلى او را به شاگردى پذيرفت. شهابى بعد از چندى به هرات بازگشت و مورد توجه شاه حسين هراتى قرار گرفت و به همين سبب به شهابى معروف شد. محمود، پس از مدتى به بلخ رفت و در آنجا ساكن شد، و شهرت و اهميت فراوان يافت. او هم در كتابت و هم در قطعه نويسى دست داشت، و در اخذ و تقليد شيوه ى ميرعلى، هيچ يك از شاگردان مير، به پايه ى خواجه محمد نرسيده اند وى در موسيقى و شعر نيز سررشته داشت و ارغنون را نيكو مى نواخت. امير خليل قلندر هروى از شاگردان اوست. خواجه محمد در شهر بلخ وفات يافت. از آثار وى: يك نسخه «ديوان» هلالى، به قلم كتابت خوش، با رقم: «تم الديوان... على يد العبد الفقير محمود بن اسحاق الشهابى، فى سنه ى 966»؛ يك نسخه «بوستان» سعدى، به قلم كتابت خوش، بار قم: «تمت الكتاب... على يد... محمود بن اسحاق الشهابى،... بدارالسلطنه بلخ... فى شهور سنه ثمانين و تسعمائه 980»؛ يك نسخه «نفحات الانس» جامى، به قلم كتابت عالى، با رقم: «محمود الشهابى» و تاريخ 993. شش اثر ديگر وى در «احوال و آثار خوشنويسان»
ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (880 -876 /3)، اطلس خط (479)، پيدايش خط و خطاطان (165 -164)، تاريخ موسيقى (318/1)، تاريخ نظم و نثر (476 ،464)، تاريخ هنرهاى ملى (883/2)، تذكره الخطاطين (193 -185 /1)، خوشنويسان و هنرمندان (132 ،47 ،45)، عالم آراى عباسى (170/1)، كارنامه ى بزرگان (134)، گلستان هنر (85 -84)، مناقب هنروران (79 ،78 ،77 ،76)، هنر عهد تيموريان (749 -748 ،690 ،651 ،591 ،501).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1283 ش)، نوازنده. در مشهد به دنيا آمد. منزل پدر وى، محل رفت و آمد بزرگان موسيقى بود و او در چنين محيطى پرورش يافت. از دوازده سالگى به فراگيرى موسيقى و نواختن تار، نزد پدر پرداخت، سپس به خدمت درويش خان، نى داود، على اكبر شهنازى و شكرى قهرمانى درآمد و از آنان كسب فيض كرد. در سال 1298 ش به رشت رفت و در كنسرتهاى فراوانى شركت جست. دو سال بعد به زادگاه خود برگشت و اولين كلاس موسيقى را در آنجا تاسيس كرد و به شاگردان زيادى تعليم داد. شهابى، همراه با قمرالملوك وزيرى قطعاتى را اجرا كرده است كه از آهنگهاى خوب و به ياد ماندنى است.[1]
يكى از بزرگان موسيقى سنتى ايران كه خدمات بزرگى به موسيقى ايران كرد، محمدعلى شهابى است. وى در سال 1283 شمسى در شهر مقدس مشهد متولد شد، پدرش على شهابى از بزرگان علم و ادب اين شهر و به موسيقى سخت علاقمند بود و منزل وى محل آمد و شد بزرگان اهل شعر و موسيقى نظير: ملك الشعرابهار، درويش خان،مرتضى خان محجوبى، اسماعيل خان كمانچه كش، مرتضى خان نى داود، على اكبر شهنازى، عبدالحسين شهنازى، شكراللَّه خان قهرمانى و
غيره بود.
محمدعلى شهابى، در چنين محيطى پرورش يافت و از سن دوازده سالگى فراگيرى موسيقى و نواختن «تار» را ابتدا نزد پدر، سپس در خدمت درويش خان، مرتضى خان نى داود على اكبر شهنازى، عبدالحسين شهنازى و قهرمانى درآمد و از محاضر و مكاتب اين بزرگان موسيقى به خوبى كسب فيض كرد.
محمدعلى شهابى، از سال 1298 شمسى به شهرستان رشت جهت كارهاى ادارى مأموريت يافت و به اين شهر نقل مكان نمود ولى هيچگاه از موسيقى و نواختن ساز «تار»كه مونس هميشگى اش بود جدا نشد و هرگاه كه فرصت مى يافت فعاليت هايى در اين زمينه انجام مى داد و در همين شهر بود كه كنسرت هاى فراوانى به نفع انجمن ها و مؤسسات ادبى و فرهنگى برپا مى كرد و ناگفته نماند كه اولين كنسرتى كه وى در آن شركت داشت در شهر مشهد بود. كه بيش از پانزده سال از سنش نمى گذشته و به نفع سيل زدگان روسيه برگزار شده بود شركت فعال داشت ودر «فوج بهرامى»، زمانى كه سردار اسعد در خراسان بوده، همراه با آواز جناب دماوندى كنسرتى براى عموم مردم در آن «فوج» برپا كرد و در كنسرت بزرگ ديگرى كه در اين شهر برگزار نمود، حسن قصاب خواننده بزرگ و مشهور زمان در آن شركت داشت و اشعار آن از گلشن آزادى، مدير روزنامه آزادى خراسان بود كه آن چنين آغاز مى شد:
تو را كه در خز و سنجاب جايگاه بود
كجا به حال پريشان ما نگاه بود
اين كنسرت با استقبال گرم و بى سابقه مردم روبرو گشت و در اين زمان ديگر براى هر فردى عادى و عمى هم چهره هنرمند و دوست داشتنى محمدعلى شهابى مشخص شده بود و در قلب مردم
هنردوست مشهد جاى والاى خود را يافته بود.
محمدعلى شهابى، در سال 1300 دوباره از شهرستان رشت به مشهد باز مى گردد و اولين كلاس موسيقى را جهت تعليم موسيقى ايرانى به هنرآموزان تأسيس مى كند و براى پيشرفت هنرآموزان، هر شاگردى كه محظوراتى داشت و نمى توانست در كلاس شركت نمايد خود وى به منزل آن ها مى رفت و در منزل، ايشان را تعليم مى داد.
وى شاگردان خوب و فراوانى تربيت كرد و در ميان شاگردان شاخص و سرشناس وى، مى توان از شاعر بلند آوازه ايرج ميرزا ياد كرد كه «تار» نزد شهابى آموخت و به خوبى آن را براى دل خود و تنى چند از شيفتگان موسيقى سنتى ايران مى نواخت.
محمدعلى شهابى، همراه با قمرالملوك وزيرى قطعاتى را اجرا كرد و سه آهنگ در «ماهور»، «افشارى»، و «ابوعطا» براى دل و حال خود ساخت كه از آهنگهاى خوب و به ياد ماندنى مى باشد. وى داراى شش فرزند 4 دختر و 2 پسر مى باشد كه همگى به ايران و موسيقى ايرانى عشق مى ورزند و خود نيز هنرمندند، از جمله هوشنگ شهابى كه در اين زمينه سال ها با راديو همكارى داشته و شعر و آهنگ زيباى «دريا بى انتهاست» كه با اجراى خوب بهرام سير به جاى مانده از كارهاى باارزش و به ياد ماندنى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (176 -174 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز شهبازى به سال 1312 در تهران محله سنگلج متولد گرديد، تحصيلات ابتدايى را در دبستان اقبال گذارند و چون از زمان كودكى به موسيقى و ورزش علاقه مند شده بود، به تشويق پدر به آموختن علم موسيقى پرداخت.
پرويز شهبازى در سال 1328 به هنرستان عالى موسيقى
راه يافت. رياست اين دوره مدرسه با روبيك گريگوريان و بهاءالدين بامشاد بود. وى ساز كلارينت (قره نى) را انتخاب و زير نظر آقاى ويدر به تمرين و فراگيرى پرداخت در ضمن از محضر استادانى همچون فروتن راد، فريدون فرزانه، ناصحى، يوسف زاده، مصطفى پورتراب، مرتضى حنانه، مصطفى كسروى... استفاده نمود. فراگيرى و پيشرفت وى در موسيقى به قدرى سريع بود كه خود در سال 1340 به راديو دعوت شد و به عنوان نوازنده ى ساكسيفون، تنبور و آلتو در اركسترى به سرپرستى فريدون فرزانه با همكارى خانم شهنيا شروع به همكارى كرد (لازم به يادآورى است كه نوازنده هاى اين اركستر در آن زمان بيشتر خارجى بودند) و چون بعد از چند سال قراردادشان در ايران تمام شد، در سال 1347 اركستر با نوازنده هاى ايرانى كه فقط دو نفر آنها خارجى بودند بنام اركستر پاپ راديو تلويزيون ملى ايران به سرپرستى مرحوم واروژان و بعد مارسل استپانيان پيانيست معروف تشكيل شد. در اين اركستر به عنوان نوازنده ساكسيفون، آلتو و تنور شروع به همكارى كرد، و خود آهنگ هايى براى اين اركستر ساخت: «شكوفه هاى بهارى»، «قصر امواج»، (اين آهنگ بعداً آرم اركستر شاد فرهنگ و هنر گرديد)، «برگ ريزان»، يك آهنگ ريتميك ايرانى (مامبو) در چهارگاه كه تكنواز فلوت آن حسين سميعيان بود.
پرويز شهبازى در سال 1358 با حكم جديدى به تلويزيون دعوت شد و در اركسترى به نام اركستر جوانان همكارى خود را آغاز كرد و آهنگ هاى قديم ايرانى را با سبك جديد بازسازى و اجرا كردند. اين اركستر با همكارى نوازندگان باارزشى چون: منوچهر بيگلرى، ناصر چشم آذر، بهمن نصرى، پرويز منصورى توانست در مدت كمى نظر علاقه مندان را
به اين موسيقى جلب نمايد، تا سال 1367 كم و بيش فعاليت داشت ولى متأسفانه در اين سال، اعضاى اركستر رفته رفته دلسرد شدند و دست از كار و فعاليت كشيدند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين شهبازيان به سال 1298 در تهران متولد و از هفده سالگى فراگيرى ويولن را در كلاس استاد ضياء سيحون شروع نمود و با راهنمايى مرحوم مهدى خالدى در كلاس شادروان استاد ابوالحسن صبا ادامه اين هنر والا را با يادگيرى رديف هاى موسيقى ايران كه به همت زنده ياد ابوالحسن صبا تدوين گرديده بود به پايان رساند.
پس از آن براى يادگيرى بيشتر اين هنر ارزنده و آشنايى با سبك هاى مختلف موسيقى، مدت چند سال متوالى در كلاس استادان خارجى و ايرانى به آموختن موسيقى كلاسيك پرداخت و خود در اين زمان به مرحله اى رسيده بود كه مى توانست شاگرد تربيت كند و به عنوان معلم شاگردان درس موسيقى را تعليم و آموزش دهد.
با افتتاح فرستنده راديو و شروع كار آن امكان ارائه اين هنر براى مردم كشور فراهم شد و اكثر هنرمندان ايران در برنامه هاى راديويى شركت كردند و ايشان هم از اين امر تبعيت نمود و ابتدا در راديو تهران، سپس در راديو هوايى آغاز به فعاليت كرد.
حسين شهابزيان سال هاى زيادى به عنوان نوازنده و رهبر اركستر شماره 3 راديو ايران فعاليت داشته و براى خوانندگان بسيارى، آهنگ هاى زيبا و به ياد ماندنى تصنيف و اجرا كرده است. در همين ايام به دليل مرسوم بودن اجراى كنسرت در ايران، سال هاى متمادى با اجراى كنسرت هاى متعدد در تئاتر و سالن هاى تهران به اجراى موسيقى پرداخت و با تشكيل
يك اركستر مناسب و مرتب هر روز بر كيفيت اجراى كنسرت ها افزود و خاطرات خوب وفراموش نشدنى براى هنرمندان معاصر خويش به جاى گذارده است و از اين راه هنرمندان باارزشى را به جامعه موسيقى تحويل داده است.
وى يكى از كارمندان صديق و تحصيل كرده وزارت فرهنگ وقت بود و به عنوان معلم و هنرآموز موسيقى تا زمان بازنشستگى مشغول كار بود و در كنار كار تدريس خود به كار آهنگ سازى و تشكيل اركستر كوشا بود ولى اين هنرمند اصيل و ارزنده هم به دليل حسادت ها و خود بزرگ بينى هاى بسيارى از مسولين وقت راديو از فعاليت در اين اداره دست كشيد و كناره گرفت و دوران بازنشستگى خود را به كارهاى آهنگسازى و تعليم شاگرد مى گذارند.
حسين شهبازيان، هنر موسيقى، اين هنر ناب و رشك انگيز را پاس داشته و در خانواده خود به كار گرفته كه نمونه بارز آن فرزند ارشدش فريدون شهبازيان است كه آثار او در زمينه موسيقى كلاسيك ايران نقطه عطفى به شمار مى رود و توانسته موسيقى اركسترال را كه در موسيقى ايران مهجور مانده بود به جامعه هنرى ايران عرضه نمايد و آثارى ماندنى و بديع در تاريخ موسيقى ايران برجاى گذارد.
(تو 1298 ش)، نوازنده. در تهران متولد شد و از نوجوانى فراگيرى ويولن را نزد استاد ضياء سيحون و ابوالحسن صبا آغاز كرد و همچنين نزد استادان خارجى و ايرانى نيز به آموختن موسيقى كلاسيك پرداخت. شهبازيان سالها با راديو تهران و راديو نيروى هوايى همكارى داشت و علاوه بر اجراى كنسرت، رهبرى اركستر شماره سه راديو ايران را نيز عهده دار بود و آهنگهاى زيبايى تصنيف و اجرا كرد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي
سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (257 -256/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فريدون شهبازيان در سال 1321 در تهران متولد شد و از 7 سالگى به تشويق پدرش كه از آهنگسازان راديو و رهبر اركستر شماره ى 3 بود با موسيقى آشنا شد و در هنرستان عالى موسيقى به تحصيل مشغول گرديد و به فراگيرى ويولن پرداخت. اولين معلم او عطااللَّه خادم ميثاق بود كه پس از چند سال وى را به دليل استعداد خاص خود به دست معلم خويش سرژخوتسيف كه از روسيه به تهران مهاجرت كرده بود. پس از گذراندن دوران ابتدايى در هنرستان عالى موسيقى به دبيرستان اديب رفت و با ديپلم رياضى فارغ التحصيل گرديد ولى در عين حال از كلاس ويولن لوئيجى پاسانارى كه در آن زمان كنسرت مايستر اركستر سمفونيك تهران بود بهره مى گرفت. در 17 سالگى به عضويت اركستر سمفونيك تهران به رهبرى حشمت سنجرى درآمد و با آشنائى با مرحوم روح اللَّه خالقى در اركستر گلهاى راديو نيز به كار پرداخت و پس از چندى با ايجاد اركستر فارابى كه تحت سرپرستى مرحوم مرتضى حنانه، فريدون ناصرى و مصطفى كسرى اداره مى شد به عضويت اين اركستر پذيرفته شد و به دليل علاقه به موسيقى ايرانى علاوه بر يادگيرى رديفهاى موسيقى در اركستر بزرگ فرهنگ و هنر به رهبرى حسين دهلوى عضويت يافت.
در سال 1345 با تشكيل كر و اركستر سمفونيك راديو به رهبرى اين واحد هنرى برگزيده شد و اولين آثار خود را در زمينه ى آهنگسازى در همين سالها تصنيف كرد «راپسودى براى سنتور و اركستر»، «راپسودى براى تار و اركستر»، «روزهاى خوش جوانى».
پس از گذراندن دوران سربازى در
كنكور دانشكده هنرهاى زيبا رشته ى معمارى و موسيقى شركت نمود و قبول شد و به دليل علاقه شديد به موسيقى اين رشته را برگزيد و با شروع فعاليت در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان آثار صداى شاعر را به وجود آورد. «حافظ، مولوى، خيام با صداى احمد شاملو»، «رودكى با صداى منوچهر انور»، «سعدى با صداى هوشنگ ابتهاج»، «اخوان ثالث با صداى اخوان ثالث». در دوران دانشكده از وجود هنرمندانى چون هوشنگ استوار، يوسف يوسف زاده، محمدتقى مسعوديه، ولفگانگ واليش و توماس كريستين داويد بهره مى گرفت و با عضويت در اركستر مجلسى راديو تلويزيون به رهبرى توماس كريستين داويد و فرهاد مشكوة تجربيات فوق العاده اى كسب كرد. اجراى كنسرتها و رسيتالهاى مختلف در دوران دانشكده خصوصاً رسيتال پايانى به همراه پيانيست لوست مارتيروسيان باعث شد تا بتواند با بهترين والور به عنوان سوليست فارغ التحصيل گردد.
در اين سالها به دعوت هوشنگ ابتهاج كه سرپرستى برنامه گلهاى تازه و واحد موسيقى راديو را عهده دار بود به عنوان مسئول موسيقى اين برنامه عهده دار مسئوليت سنگينى شد و آثارى در زمينه موسيقى ايرانى را در اين سالها تصنيف كرد: «انديشه اى ميان دو جام»، «گريز»، «آواى تنهائى»، «عزيزم سوزه»، «بر تربت حافظ»، «در گلستان ارم». در زمينه ى موسيقى فيلم با فيلم هاى كودكان «اسب» از مسعود كيميائى «سكه» از نعمت حقيقى و فيلم «حباب» Wourld Focous Limited محصول كمپانى In Search Of Democracy انگلستان تجربه ى بسيار گرانبهايى بود كه به علت تحولات اخير در ايران به نمايش درنيامد. در دهه ى 50 به علت فعاليت چشمگيرى كه در زمينه ى موسيقى از خود نشان داد لوح زرين فرخزاد را به خاطر آثارى كه به
وجود آورد به او تعلق گرفت و در دهه ى 60 يكى از آثارش به عنوان بهترين آرم راديوئى در آمريكا برنده جايزه اول شد.
نوازندگي در اركسترهاي مختلفي چون: ارسكتر سمفونيك تهران، اركستر گلهاي راديو، اركستر مجلسي راديو تلويزيون، اركستر صبا، اركستر فارابي. رهبر گروه كر و اركستر سمفونيك راديو در سال 1346. شروع فعاليت آهنگسازي براي فيلم از دهه شصت با فيلم: « گفت هر سه نفرشان ». فيلمشناسي: غبارنشينها (1353) گفت هرسه نفرشان (1359) آقاي هيروگليف (1359) ميرزا كوچك خان (امير قويدل - 1363) دادشاه (حبيب كاوش - 1362) آن سفر كرده (احمد نيك آذر - 1363) زنجيرهاي ابريشمي (حسن كار بخش - 1365) آوار (سيروس الوند - 1364) وكيل اول (جمشيد حيدري، 1365) شير سنگي (مسعود جعفري جوزاني - 1365) حماسه شيلر (احمد حسني مقدم - 1365) پائيزان (رسول صدر عاملي - 1366) سالهاي خاكستر (مهدي صباغزاده - 1367) در مسير تندباد (مسعود جعفري جوزاني - 1367) يك مرد، يك خرس (مسعود جعفري جوزاني، 1371) كودكاني از آب و گل (عطاء الله حياتي، 1372) سه مرد عامي (1372) دشت ارغواني (نادر مقدس، 1373) نامزدي (ناصر غلامرضايي - 1375) ليلا (داريوش مهرجويي - 1375) زندگي (اصغر هاشمي، 1376) هيوا (رسول ملاقلي پور، 1377) چرخ (غلامرضا رمضاني، 1377) كمكم كن (رسول ملاقلي پور - 1376) آقاي رئيس جمهور (ابوالقاسم طالبي - 1379) عروس رومشكان (ناصر غلامرضايي - 1379) شام آخر (فريدون جيراني - 1380) خاموشي دريا (وحيد موساييان - 1382) آرزوهاي زمين (وحيد موسائيان -1380) تنهايي باد (وحيد موسائيان، 1382) خانه روشن (وحيد موساييان - 1384) جوايز و عناوين: - تنديس بهترين آهنگساز -
اولين دوره جشن خانه سينما (1376) - براي فيلم « نامزدي » - ديپلم افتخار بهترين آهنگساز - پانزدهمين جشنواره فيلم فجر (1375) - براي فيلم « نامزدي » - كانديد بهترين آهنگساز - پنجمين جشنواره فيلم فجر (1365) - براي فيلم « شير سنگي » - كانديد بهترين آهنگساز - ششمين جشنواره فيلم فجر (1365) - براي فيلم « وكيل اول » - كانديد بهترين آهنگساز - هفتمين جشنواره فيلم فجر (1365) - براي فيلم « در مسير تندباد » - كانديد بهترين آهنگساز - سومين جشن خانه سينما (1378) - براي فيلم « هيوا » - كانديد بهترين آهنگساز - ششمين جشن خانه سينما (1381) - براي فيلم « آرزوهاي زمين »
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :http://www.iranactor.com/
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى ديگر از هنرمندان گمنام كشورمان شخصى به نام غلامعلى شهپر است كه آقاى حاتم عسگرى درباره ى وى مى گويد: «گويا سال 1340 بود كه چند تن از دوستانم نزدم آمدند و گفتند مردى را مى شناسيم كه هم ويولن مى زند و هم خودش مى خواند و داراى صدايى بسيار گرم است كه هر زمان كه مى خواند بى اختيار مستمعين را تحت تأثير صداى خود قرار مى دهد. آن وقت ها منزل ما خيابان هفده شهريور حاليه بود و به اتفاق دوستان به منزل آقاى غلامعلى شهپر كه واقع در سه راه شكوفه بود رفتيم، منزل وى كه يك خانه محقر شمالى بود به آن وارد شديم و من با پيرمردى آشنا شدم كه هيكل درشت و دستان بزرگى داشت و سرش هم طاس بود، اسم وى غلامعلى خان و فاميلش شهپر بود.
غلامعلى خان شهپر، سال ها در
آبادان و اصفهان بوده و كلاس موسيقى داشته و شغل اصليش پاسبان اداره ى غله و نان بود، مردى بود درويش مسلك و دور از تكبر و ريا و سرش به كار خودش بود و در هر مكانى كه شروع به خواندن و نواختن مى كرد براى خود مريدانى مى يافت ولى اهل نوار و صفحه و راديو و اين مسائل نبود. سبك خاصى داشت كه مختص خودش بود و بسيار حاضرجواب و بذله گو و اين اواخر به او «ويولن مرد» هم مى گفتند قضيه چنين بود كه شبى در همان سه راه، شكوفه كه منزل حسن يكرنگى (هنرمند معلول) هم در همان حوالى قرار داشت، غلامعلى شهپر بود و عده اى هم از هنرمندان نظير: مرحوم صبا، تجويدى، شاپور نياكان و تنى چند، حسن يكرنگى رو به غلامعلى شهپر مى كند و مى گويد اى كاش آقاى شهپر ويولن خود را مى آورد و قدرى ما را محظوظ مى كردند، شهپر هم مى رود منزل خود ويولنش را مى آورد و شروع مى كند به نواختن و خواندن كه همه را تحت تأثير خواندن و نوازندگى خويش قرار مى دهد، ولى هميشه كه در بسيارى محافل عده اى حاشيه نشين كارى جز دست انداختن ديگران از آنها برنمى آيد شروع مى كنند به دست انداختن او و ويولن وى كه ويولن آلتو بوده چون هيكل او درشت و دستان ستبر و بزرگى داشت ويولن آلتو مى نواخت، يكى از آن چند نفر حاشيه نشين مى گويد كه اين ويولن فيل است، ديگرى مى گويد كه ويولن شير است و وى كه بسيار حاضرجواب بود، بلافاصله مى گويد كه خيلى ها «ويولن زن» هستند و من هم «ويولن مرد» هستم و در حقيقت ويولن مرد هم بود چون سبكى ويژه
و مخصوص خودش را داشت و من يادم هست تا آخر عمر به وى «ويولن مرد» مى گفتند.
وى آهنگ هاى خوبى هم ساخت و چند تايى را هم خودش هم نواخت و هم خواند. اين اواخر بازنشسته شده بود و تنها زندگى مى كرد و از حقوق ناچيز خود براى بچه هاى محل شكلات و نقل مى خريد و مردى بود بسيار مهربان و خوش خلق و در حقيقت پير چنگى زمان خود. وى در سال 1360 فوت نمود و حدود نود و اندى عمر كرد. او يكى از هنرمندانى بود كه بسيار موسيقى مى دانست در اين راه صدمات فراوانى را متحمل شد و شاگردان بسيارى را بى سر و صدا در تهران و اهواز و اصفهان تعليم داد ولى گمنام آمد و گمنام رفت. خداوندش بيامرزدش.
(وف 13360 ش)، نوازنده و خواننده. از هنرمندان گمنام است كه سالها در آبادان و اصفهان بوده و كلاس موسيقى داشته، اما شغل اصليش پاسبان اداره ى غله و نان بوده است. در خوانندگى سبك مخصوص داشته و در اواخر به او ويولن مرد مى گفته اند. شهپر آهنگهاى خوبى ساخته و چند تايى را هم خودش نواخته و خوانده است. او حدود نود و چند سال عمر كرده است.[1]
نوازنده.
درگذشت: 1360، تهران.
غلامعلى شهپر، سال ها در آبادان و اصفهان بود و كلاس موسيقى داشت و شغل اصليش مأمور نگهبانى اداره ى غله و نان بود. وى درويش مسلك بود.
سبك خاصى داشت كه مختص به خودش بود و به همين سبب به «ويولن مرد» شهرت يافته بود. وى آهنگ هايى هم ساخت و برخى را هم خودش نواخت و خواند. سرانجام بازنشسته شد و تنها زندگى مى كرد.
غلامعلى شهپر از هنرمندانى بود كه موسيقى
مى دانست و شاگردانى را در تهران و اهواز و اصفهان تعليم داد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (67 -66/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس سيروس شهردار، فرزند مشير همايون شهردار، كه در پانزدهم اسفند ماه سال 1304 شمسى در تهران متولد شد. دوان كودكى خود را در محيطى آكنده از فضاى عطرآگين موسيقى سپرى كرد و در همان سنين كودكى بود كه جسم و روح او جهت درك موسيقى و فراگيرى آن پرورش پيدا كرد تا در نوجوانى، رسما صنعت و حرفه هنر موسيقى را ميان ساير حرف و هنرها براى خويش انتخاب نمايد.
سيروس شهردار، در سال 1316 به مدت يك سال تحت نظر استاد جواد معروفى فن نواختن پيانو را فراگرفت و تا حدود زيادى با راز و رمز اين ساز آشنايى پيدا كرد، سپس جهت فراگيرى تئورى سلفژ و هارمونى مقدماتى، نزد پرويز محمود رفت و مدت دو سال نزد اين هنرمند بزرگ موسيقى كلاسيك به شاگردى پرداخت.
مهندس سيروس شهردار، در سال 1328 به هنرستان عالى موسيقى رفت و كار تدريس به هنرجويان اين هنرستان را قبول كرد و در ضمن مديريت دروس هنرستان را نيز به عهده گرفت و در ضمن به طور پراكنده، تئورى و سلفژ در هنرستان هاى عالى موسيقى و هنرستان ملى را تدريس كرد.
وى با توجه به اين كه خود به مرحله شامخى از تدريس و نوازندگى پيانو رسيده بود ولى هيچگاه از تحقيق در كهكشان هاى بى انتهاى موسيقى و كسب فيض از سبك و روش تدريس ونوازندگى هنرمندان مختلف غفلت و كوتاهى نكرد لذا جهت ادامه تحصيلات خود در موسيقى نزد فريدون فرزانه، شيمكويچ
كاپوشينسكى و ملك اصلانيان رفت كه از سال 1332 تا 1336 ادامه داشت.
در سال 1334 بنا به دعوتى كه سازمان راديو و تلويزيون جهت همكارى از وى به عمل آورد، او اين دعوت را قبول كرد و با سمت هاى پيانيست، تنظيم كننده، آهنگساز، رهبر اركستر و نويسنده برنامه هاى تفسيير موسيقى به كار خويش در اين سازمان مشغول گرديد كه تا سال 1359 اين فعاليت ها كماكان ادامه داشت. سيروس شهردار، از آنجايى كه مردى فعال و پر جنب و جوش بوده و هست ودر سراسر عمر پربار خود، لحظه اى را به بطالت نگذراند، ضمن اين سال ها فعاليت و كار و كوشش، از سال 1342 تا 1349 نيز سرپرست مركز موزيكولوژى و مدرس كوى دانشگاه تهران بود و از سال 1372 تا 1334 نيز عضو مؤسس و هيئت مديره انجمن هنرى جوانان كشور بود.
وى، پس از تحصيلات ابتدايى و متوسطه به دانشگاه تهران رفت و در رشته شيمى موفق به اخذ فوق ليسانس مهندسى گرديد و بين سال هاى 1323 تا 1327 ليسانس موسيقى و تخصص در آهنگسازى را از دانشگاه هنرهاى زيبا دانشگاه تهران كسب نمود و در سال 1346 نزد توماس كريستين ديويد رفت و با كسب عنوان دانشجوى رتبه اول دوره اول ليسانس را بدست آورد.
وى اكنون هم مثل جوانى به فعاليت هاى فرهنگى و هنرى خويش ادامه مى دهد و با تأسيس كلاس موسيقى جهت تعليم و تدريس پيانو و ارگ با روش كلاسيك همراه همسر و فرزند خود طلبگان موسيقى را يارى مى دهند.
مهندس سيروس شهردار، داراى همسر، دو پسر و يك دختر مى باشد كه همگى از تحصيلات عاليه برخوردار مى باشند، همسر وى فريده شهردار، معلم پيانو
است كه دختر معز ديوان فكرى نويسنده و استاد تئاتر بود، نسترن فرزند بزرگ خانواده، داراى ليسانس مترجمى زبان آلمانى از دانشگاه آزاد اسلامى، پسر بزرگتر انوشيروان، داراى فوق ليسانس مهندسى الكترونيك از دانشكده برق دانشگاه صنعتى اميركبير، پسر دوم وى اردلان، دانشجوى سال چهارم دانشكده پزشكى دانشگاه شهيد بهشتى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ع.) شمس الدين محمد بن محمود حكيم قر. 6 و 7 ه. مؤلف «نزهة الارواح و روضة الافراح» (ه.م.). گفته اند كه وى از خويشاوندان سهروردى بود و او بر «تلويحات» و «حكمة الاشراق» شيخ اشراق شرح نوشته، و نيز كتابى به نام «كتاب الرموز و الامثال اللاهوتية فى الانوار المجردة الملكوتية» نگاشته كه آن را شيخ على بن محمد مشهور به مصنفك (ف. 871 ه.ق) شرح كرده است. وى پيرو سلك شيخ اشراق است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند سيد ابوالقاسم موسوى اصفهانى.
از اكابر علماى اماميه، فقيه زاهد عالم كامل مفسر. در حدود سال 1130 در اصفهان متولد گرديد، و در 12 صفر 1216 در كربلا وفات يافته. پس از تحصيل مقدمات در اصفهان با اهل و عيال و خانواده به كربلا مهاجرت نموده، و در آن ارض اقدس سكونت فرمود، و در آنجا نزد: وحيد بهبهانى، و شيخ يوسف بحرانى، و ملا مهدى فتونى تحصيل نموده، و خود حوزه ى درس فقه و اصول و تفسير داشته، و در بين شاگردان بهبهانى از جنبه ى تفسير شهرت داشته، كمتر تأليف مى نموده.
تأليفات او عبارت است از: 1- تفسير برخى از سوره هاى قرآن 2- حاشيه بر مفاتيح 3- فذالك، در شرح مدارك 4- مصابيح، در فقه؛ و غيره.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1386 -1301 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، هيوى، مجتهد، مفسر و رجالى. ملقب به هبةالدين و معروف به شهرستانى. نسبش با سى واسطه به زيد بن على بن حسين (ع) مى رسد. او از سادات شهرستانى اصفهان است. در سامرا به دنيا آمد. مقدمات را در محضر پدرش آموخت. وى علاوه بر فراگيرى صرف و نحو، منطق، عروض، بديع، معانى و بيان از تاريخ و حديث و رياضيات نيز بهره مند گشت. در 1319 ق به نجف رفت و در حوزه درس آخوند خراسانى و سيد محمدكاظم يزدى و شريعت اصفهانى شركت نمود و به درجه ى اجتهاد نايل آمد و خود مستقلا به تدريس پرداخت. شيخ جعفر نقدى و شيخ محمدرضا شبيبى و سيد سعيد كمال الدين از شاگردان او بودند. وى از شيخ محمدباقر اصطهباناتى شيرازى و سيد عبدالصمد موسوى شوشترى و
امير سيد محمد آل امير سيد على كبير و سيد حسن بن هادى شرف الدين كاظمى و سيد صدرالدين عاملى اصفهانى و آخوند خراسانى اجازه ى روايت و از سيد مصطفى حجت كاشانى و سيد محمد مجتهد كاشانى و سيد مولوى هندى و سيد محمد مهدى حكيمى و سيد محمد حجت فيروزآبادى اجازه ى اجتهاد داشت. او در 1328 ق مجله ى «العلم» را منتشر نمود كه نخسين مجله عربى در نجف است و براى پشتيبانى آن كتابخانه اى تأسيس كرد تا علما و ادبا و به ويژه جوانان بتوانند از آن استفاده كامل برند. وى همچنين با مجله «المرشد البغدادية» همكارى داشت، و براى نشر معارف دينى به سوريه، لبنان، مصر، حجاز، يمن، ايران و هند مسافرت نمود. در دوره ى ملك فيصل، پادشاه عراق، عهده دار منصب وزارت معارف گرديد. در 1340 ق از مقام خود استعفا نمود و به امر تأليف پرداخت. در 1342 ق مجدداً به امر حكومت عراق به رياست ديوان عالى تميز (مجلس تميز جعفرى) منصوب گشت. همچنين در 1352 ق از طرف مردم بغداد به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گرديد و پس از انحلال مجلس در همان سال، تمامى اوقات خود را صرف تأليف نمود. در اواخر عمر در كاظمين كتابخانه اى به نام مكتبةالجوادين تأسيس نمود و كتابخانه شخصى خود را به آنجا منتقل كرد. او در كاظمين درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. از آثار علمى اش: «الامامة والامة»؛ «الجامعة الاسلامية و العقائد القرآنية»؛ «الجان والجن»؛ «حكمة الاحكام»؛ «الشريعة والطبيعة»؛ «فغان اسلام» يا «دعوةنامه»؛ «ماهو نهج البلاغة»؛ «المعارف العالية للمدارس الراقية»؛ «ثقاة الرواة»؛ «مواقع النجوم فى تحقيق سماء الدنيا والرجوم»؛ «نقض الفرض فى
اثبات حركة الارض»؛ «نهضة الحسين (ع)»؛ «الهية والاسلام»؛ تفسير سوره ى «الواقعة»؛ «توحيد اهل التوحيد»؛ «المرجانية»، در تلخيص «دلائل الخيرات»؛ «تنزيه التنزيل»، در اثبات صيانت مصحف از نسخ و نقص و تحريف؛ «التنبه فى تحريم التشبه بين الرجال والنساء» يا «التنبه فى حرمة التشبه بين النساء والرجال»؛ «المعجزة الخالدة»، در اعجاز قران؛ «رواشح الفيوض فى علم العروض»؛ «اشاعة النوادر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (261/ 10)، الذريعه (260 -259/ 25 ،430 ،290/ 24 ،243 ،230/ 23 ،302/ 20 ،32/ 19 ،278 ،277 ،106 -105 ،3/ 16 ،183/ 14 ،101 ،38 -37/ 12 ،257 ،139/ 11 ،189 ،44/ 10 ،87/ 8 ،378/ 6 ،77 ،76 ،8/ 5 ،484 ،229/ 4 ،487 -486 ،130 ،63/ 3 ،481 ،214 ،99/ 2)، ريحانه (352 -350/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1418 -1413/ 14)، علماء معاصرين (211 -201)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (762 -761/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (285 -282/ 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد شهروز در تاريخ 16 ارديبهشت ماه 1350 در خيابان
دامپزشكي تهران به دنيا آمد ولي اصليتي نهاوندي دارد.
سعيد با بهناز (همسرش) در سال 1381 ازدواج كرده و هم اكنون
صاحب يك پسر خوشگل به نام شهداد ميباشد.
سعيد فعاليت خود را در سال 69 شروع كرد و سال 76 آغاز
فعاليت حرفه اي او بود
به گفته خود او غذاي مورد علاقه اش لوبيا پولوست و رنگ
مشكي را دوست دارد(شايد به خاطر اينكه مشكي رنگ
عشقه)
منزل سعيد در خيابان ظفر است اما او ميگويد كه محله آريا شهر
را دوست دارد.
دوست صميمي اش بهنام ابطحي است(آهنگساز و درامر) وبه
زنده ياد فرهاد و مهرداد و
استاد شجريان علاقه زيادي دارد.
طي مصاحبه با سعيد متوجه شدم كه تكيه كلامش اينه
"خرابتم"
سعيد شهروز جزو پيش قراول هاي موسيقي پاپ است . او هم از
وضع موجود بسيار راضي نيست .
شهروز مي گويد: متاسفانه تمام موسيقي پاپ با مشكل مواجه
شده است ، از ترانه بگير تا...
شهروز اضافه مي كند: متاسفانه همه دوست دارند شش و
هشت بخوانند، تا هر چه زودتر، معروف
و مشهور شوند و كار را به جايي مي رسانند كه حتي از آن ور
آبي ها هم تقليدمي كنند، اما نمي دانند
چه طور اين پيام شادي راانتقال بدهند. متاسفانه در حال حاضر
قشر زيادي از خواننده ها وجود دارند كه
نمي توانند آن حس شان را كنترل كنند و از اين رو، هم ترانه سرا
وهم ملودي ساز و تنظيم كننده را ضايع
مي كنندشهروز در ادامه مي گويد: كار اهالي پاپ در ابتدا«نو»
بود. اما اين «نو» بودن با گذشت زمان
خراب شد. خيلي ها دوست داشتند با استفاده ازشبكه هاي
ماهواره اي خود را در جعبه هاي جادويي
ببينند و همين امر باعث شده تا بدون تفكر تنها در فكر تهيه يك
كليپ باشند كه همين امرباعث مي شود،
روز به روز شاهد نزول موسيقي كشور باشيم . گرچه در حال
حاضر هم مي بينيم كه كار خوب هيچ وقت
زمين نمي ماند و طرفداران خاص خود را دارد، اما متاسفانه
عده اي ازهنرمندان هم در اين وادي ، توسط
اين جريان غرق شدند.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علم دينى.
تولد: 1305، روستاى قاجر (اطراف مهاباد).
شهادت: 2 فروردين 1361، مهاباد.
ملا كريم شهريكندى مقدمات را تا سيزده سالگى از پدر آموخت. پس از فوت پدر، به منظور ادامه ى تحصيل همراه برادرش ملا على از شهريكند به روستاى قروچا رفت و در آنجا در محضر ملا شيخ عمر مدرس به آموختن علوم اشتغال ورزيد، چندى بعد نيز درسش را در قريه قراگوز ادامه داد. استادان او عبارت بودند از: ملا سيد حسن مدرس روستاى باغچه له ر؛ ملا عبدالله محمدى امام جمعه سقز؛ ملا على بوغده كندى (از فضلاى بوغده كند)؛ ملا شيخ حسن شيخى عارف روستاى شيلخر و ملا على ولزى استاد روستاى حماميان از توابع بوكان. در سال 1318 به حوزه هاى علمى مهاباد روى آورد و مدت يك سال از محضر ملا صديق صدقى استفاده علمى نمود و بالاخره تحصيلات عاليه خود را در خدمت ملا حسين مجدى در مسجد بازار به پايان رسانيد و اجازه نامه ى خود را از او دريافت نمود. در سال 1321 به امامت و تدريس قريه خليفه ليان از توابع سلدوز نقده انتخاب شد و به آنجا رفت. مدتى بعد از طرف اهالى نقده به امامت و خطابت اهالى سنى نقده تعيين شد و به آن شهرستان رفت. اما پس از چند ماه به اصرار و استدعاى اهالى خليفه ليان براى بار دوم به آن قريه مراجعت كرد.
در سال 1331 به مهاباد رفت و مقيم شد، بلافاصله به عنوان مدرس مدرسه علوم دينى و امام جماعت مسجد مولوى از طرف اهالى مهاباد برگزيده شد
و به تدريس مشغول شد. وى مدت بيست سال به تدريس در مدرسه علوم دينى و در دبيرستان ها مشغول بود و دانشجويان در تهيه و تنظيم پايان نامه هاى دوره كارشناسى و دكتراى ادبيات فارسى و عربى و حقوق و الهيات از او كمك مى گرفتند. او با مراكز علمى دنياى اسلام مخصوصا دانشگاه الزهراء در قاهره ارتباط داشت. و حتى از طرف اين دانشگاه جوايزى به او اهدا شد. وى بر زبان و ادبيات عربى و كردى و فارسى تسلط داشت، مخصوصا در تفسير قرآن و تاريخ ايران و اسلام صاحب نظر بود.
وى سرانجام ساعت يك بعدازظهر روز دوشنبه دوم فروردين 1361 هنگامى كه پس از اداى نماز ظهر از مسجد مولوى خارج مى شد، به سبب اصابت سه گلوله به پيكرش شهيد گرديد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1300 جليل شهناز، در شهر افتخارآفرين و هنرپرور اصفهان، اصفهان چشم به جهان گشود، پدرش علاقه ى وافرى به موسيقى سنتى ايران داشت و هر روز منزلش محفل گرم براى دوستداران اين هنر بود. پسر ديگرش حسين شهناز تار را بس دل انگيز مى نواخت، پدر از همان اوان كودكى مشوق او در ياد گرفتن و نواختن اين ساز اصيل ايرانى گرديد و به همين سبب جليل را به دست برادرش حسين سپرد تا او را با نواى ساز آشنا كند، از اين زمان، جليل بود و حسين و تار كه لحظه اى اين سه دلداده از يكديگر جدا نبودند هر وقت حسين كاسه تار را در آغوش مى گرفت و مى نواخت، جليل از كنار او دور نمى شد و چون دلداده اى شيدا به پنجه هاى سحار او مى نگريست و در پيچ و تاب نواى
آن خواسته هاى كودكى خود را جستجو مى كرد و عطش خود را فرومى نشاند. ايام كودكى سپرى شد و دوران جوانى فرارسيد، هر روز جليل از مدرسه بازمى گشت يكسر به نزد برادر آمده با لحن كودكانه از او مى خواست كه تار بنوازد و حسين هم سخاوتمندانه هرچه داشت در طبق اخلاص نهاده و به او مى آموخت.
جليل پس از چندى به تهران آمد و به راديو راه يافت و در اركسترهاى مختلف اين دستگاه شركت جست و پس از مدتى در برنامه «گلها» شركت و يكى از بهترين سليستهاى آن گرديد.
جليل شهناز علاوه بر نواختن «تار» كه ساز اختصاصى وى مى باشد با نواختن «ويولن»، «سنتور»، «ضرب» نيز آشنايى كامل دارد و آنها را بسيار دلنشين مى نوازد، نواخته ها و آثار شهناز در موسيقى ايران به خصوص گلها از آثار بزرگ و ممتاز موسيقى ايران است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاحسينقلى سه پسر داشت به نامهاى: على اكبر، محمدحسن و عبدالحسين. على اكبر كه با كوشش و ممارست فراوان، نوازنده اى استاد شد و جاى پدر را گرفت و وصف او در اين كتاب آمد. محمدحسن شهنازى كه نزد برادر خود على اكبر به نواختن تار و شاگردى پرداخت ولى چندى نگذشت كه فراگيرى تار را رها كرد و دنبال كار را نگرفت و به مشاغل ديگر روى آورد و عبدالحسين شهنازى كه او نيز نزد برادر بزرگتر خود على اكبر شهنازى كار كرد و پنجه اى شيرين و مليح داشت ولى متأسفانه در سال 1327 فوت شد و جز چند اثر از او چيزى به يادگار نماند.
مرحوم عبدالحسين شهنازى از هنگام تأسيس راديو جزو اولين گروه نوازندگانى بود كه
در راديو ساز زد و همكارى خود را با ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسن تهرانى، حبيب سماعى، مرتضى نى داود آغاز كرد و با خوانندگان بنامى مانند: تاج، اديب خوانسارى، بديع زاده و... به نوازندگى پرداخت. يكى از آثار خوب وى كه از اين هنرمند فقيد به يادگار مانده، آهنگى در «همايون» با صداى شادروان جواد بديع زاده مى باشد كه با شعر زيبا و دل انگيز:
«بخدا اگر بميرم كه دل از تو برنگيرم
برو اى طبيبم از سر كه دوا نمى پذيرم»
خوانده شده. و ديگر ترانه اى است از مرحوم رهى معيرى در «شوشترى» كه چنين آغاز مى شود:
«مى اگر، شورافكن اثرى است
چشم تو را تأثير دگرى است»
(وف 1327 ق)، نوازنده. وى نزد برادر بزرگتر خود، على اكبر شهنازى، نواختن تار را فراگرفت و پنجه اى شيرين داشت. عبدالحسين از هنگام تاسيس راديو و جزو اولين گروه نوازندگانى بود كه در راديوساز زد و همكارى خود را با ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسين تهرانى، نى داود و حبيب سماعى آغاز كرد و با خوانندگان بنامى مانند، تاج، اديب خوانسارى و بديع زاده به نوازندگى پرداخت. يكى از آثار او كه به يادگار مانده، آهنگى در همايون با صداى جواد بديع زاده مى باشد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (66)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (354 ،217 ،209)، تاريخ موسيقى (602 ،286/ 2)، تاريخ هنرهاى ملى (612/ 1)، سرگذشت موسيقى (143/ 1)، مردان موسيقى (277 -276/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده، موسيقيدان.
تولد: 1276.
درگذشت: 1364.
على اكبر شهنازى از سن هشت سالگى در مكتب پدر يعنى آقا حسين قلى كه خود از بانيان مكتب جديد تارنوازى و نوه ى على اكبرخان فراهانى تارنواز ماهر دوران ناصرى بود، با موسيقى آشنا
مى شود. آقا حسين قلى در كنار تشويق فرزند به تحصيل علم، ساز خانوادگى يعنى تار را به امانت على اكبر مى سپارد و او هم در كنار پدر به تعليم اين ساز مى پردازد. وى در سن چهارده سالگى، زمان حيات چنان تار مى نوازد كه نخستين صفحه از نواختن ساز او در مايه ى بيات ترك و افشارى به ضبط مى رسد. بعد از مرگ پدر، على اكبر شهنازى به تلعيم شاگردان مى پردازد. در كنار تدريس و نواختن موسيقى او به پژوهش و باز شناختن ارزش هاى ناشناخته ى موسيقى اصيل ايران مى پردازد، چندان كه به ادعاى خودش از هفت دستگاه موسيقى ايرانى مى توانست پنج دستگاه آن را به شكل نو ارايه دهد، شكلى كه مكمل دستگاه هاى كلاسيك قديم بود.
ساز تخصصى شهنازى تار بود. در آهنگسازى نيز توانا بود. در اين ميان بايد براى نونه از تصنيف مشهور «اى نوع بشر» ياد كرد كه از جمله ى ساخته هاى استاد به شمار مى رود. متن اين تصينف از امير جاهد است.
(1363 -1276 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران چشم به جهان گشود و چون روز عيد قربان متولد شده بود، به او حاجى مى گفتند. از دوران كودكى تحت نظر پدر هنرمندش به نواختن تار پرداخت و مدت شش سال رديفها را از پدرش آموخت، به طورى كه در چهارده سالگى به شاگردان پدرش تعليم مى داد. پس از فوت پدر، نزد عموى خود، ميرزا عبداللَّه بود و با وى تمرين ساز مى كرد. استاد شهنازى در سال 1345 ش مدت پنج سال تمام دستگاههاى موسيقى ايرانى را اجرا و همه را به صورتى كاملا مرتب آماده كرد. شهنازى در ساختن پيش درآمد و رنگ و تصنيف ممتاز بود. از
شاگردان وى مى توان، ميرزا حسن خان مشار، منتظم الحكماء، حاج آقا محمد، محمدرضا لطفى و فرهنگ شريف را نام برد. استاد شهنازى از دوستان نزديك عارف قزوينى بود و نغمات و آهنگهاى فراوانى ساخته و با خوانندگانى نظير اقبال السلطان، حسينعلى نكيسا، طاهرزاده و اديب خوانسارى همكارى داشته است. او همچنين به غير از تار، با سازهاى ديگرى مانند، سه تار و پيانو نيز آشنايى كامل داشت. وى در هشتاد و هفت سالگى درگذشت.[1]
به سال 1276 شمسى در تهران خيابان ايران كوچه نصير حضور، در خانواده اى هنرمند ديده به جهان گشود. و چون روز عيد قربان به دنيا آمده بود به او حاجى على يا حاجى مطلق مى گفتند. پدر بزرگش على اكبر فراهانى يكى از نوازندگان بنام و استاد دوران ناصرى بود و كنت دوگوبينوى فرانسوى كه در زمان حيات آقا على اكبر فراهانى در تهران مى زيست مى نويسد: «در ميان طبقات متوسط معروفترين نوازندگان تار، على اكبر است كه خيلى خوب تار مى زند و من ديده ام اروپائيانى كه هيچ به موسيقى مشرق زمين توجه نداشته اند در موقع شنيدن ساز او دچار تأثر شده اند».
پدرش آقا حسينقلى معروف به جناب ميرزا، يكى از اساتيد زبردست تار، عمويش آقاميرزا عبداللَّه، پدر موسيقى سنتى ايران كه رديف موسيقى ايرانى را در هفت دستگاه: «شور، ماهور، سه گاه، چهارگاه، همايون، نوا و راست پنجگاه»، تنظيم كرد و به شاگردان خود آموخت كه ميراثى گرانبها است براى ما پسرعمويش استاد احمد عبادى، استاد سه تار و دو برادر كوچكتر از او محمدحسن خان و عبدالحسين شهنازى نوازنده ى تار، همسران دو خواهرش باقرخان نوازنده كمانچه و رضاخان نوازنده ى تار و عده اى ديگر از افراد اين خانواده كه در
موسيقى سنتى و اصيل ايانى شهرت دارند مى باشند. على اكبر شهنازى در ميان خانواده ى هنرمند خود، از سن پنج سالگى زير نظر پدر هنرمندش آقاحسينقلى مشغول نواختن تار شد و مدت شش سال رديفها را از پدرش آموخت و با استعداد زيادى كه در اين خانواده ارثى بود توانست در مدت كوتاهى از نوازندگان خوب گردد به طورى كه از سن 14 سالگى كلاس موسيقى پدرش را به تنهايى اداره مى كرد و درسها و رديفهايى را كه از پدر آموخته بود به شاگردان تعليم مى داد.
پس از فوت پدر، على اكبر غالباً با عموى خود ميرزا عبداللَّه دو به دو و ساعتى را تار مى زدند اما بعدها كه آقاميرزا عبداللَّه به رحمت ايزدى پيوست او شاگردان كلاسهاى پدر و عموى خود را به تنهايى تحت تعليم قرار داد و به راستى هم به شايستگى توانست جانشين پدر و عموى خود گردد، به طورى كه از شاگردان قديمى او مى توان از: ميرزا حسن خان مشار، ميرزا عيسى خان خاتم، باصرالدوله، منتظم الحكماء و حاج محمدآقا. و از جديدى ها: حميد وفا، لطفى، دلنوازى، فرهنگ شريف و ناصر آذر نام برد. استاد على اكبرخان شهنازى نغمات و آهنگهاى فراوانى ساخت كه از جمله بهترين پيش درآمدها محسوب مى شد. از جمله: پيش درآمد «شور»ى است به وزن دو چهارم در (لا) كه بسيار زيبا است، ولى چون نوار و صفحه در آن زمان در ايران موجود نبود از بين رفت.
استاد على اكبر خان شهنازى در سال 1345 مدت پنج سال تمام دستگاههاى موسيقى ايرانى را كه از قديم به ارث رسيده بود اجرا و همه را به صورتى كاملاً مرتب آماده كرد، استاد بيشتر روى اشعار شعرايى نظير: ملك الشعراء
بهار، حسين مسرور، وحيد دستگردى و امير جاهد آهنگ گذاشته و با خوانندگانى نظير: اقبال السلطان، حسينعلى خان نكيسا، رضاقلى ظلى، طاهرزاده و اديب خوانسارى همكارى داشته و در اوايل در راديو با اعضاء اركسترى كه عبارت بودند از: ابراهيم منصورى، يگانه، يوسف زاده كار مى كرده ولى بعداً به طور تكنواز با راديو همكارى داشته. يكى از خاطرات خوش استاد شهنازى كه هميشه از آن با افتخار ياد مى كرد اين بوده كه در ساعت 5 بعد از ظهر روز 21 آبان ماه 1353 موزه ى صبا در خيابان ظهيرالاسلام به دست او گشايش يافت و مى گفت اين براى اولين بار در خاورميانه است كه يك چنين كار فرهنگى صورت تحقق به خود گرفته است. با گشايش «خانه صبا» نه تنها نسل معاصر بلكه نسل هاى آينده فرصت آن را خواهند داشت تا از مجراى صحيح، يادگارهاى صبا را كه برجاى مانده، مشاهده و حضور او را در وجود خويش زنده تر احساس كنند و آن همه زحماتى را كه در جهت فرهنگ و تعالى موسيقى ملى و سنتى ايران متحمل گشت ارج گذارند.
استاد شهنازى يكى از دوستان نزديك عارف بود و همراه با صداى او آهنگهاى بسيارى نواخت و درباره ى او مى گفت: «عارف داراى دو دانگ صدا بود ولى خيلى با حالت و گرم مى خواند به طورى كه شنونده را به سوى خود جذب مى كرد. وى انسانى بود عصبى و زودرنج و به پول و ثروت اصلاً نمى انديشيد آزاده اى بود كه بيشتر كوشش خود را جهت آرمان آزاديخواهى خود مى كرد.»
استاد على اكبر خان شهنازى غير از تار به سازهاى ديگرى مانند: سه تار، پيانو، نيز آشنايى كامل داشت و در سال 1332 عازم آبسرد
دماوند شد و در آنجا مشغول كشاورزى شد ولى كم و بيش با شاگردان و طرفدارانش همكارى داشت و به كارهاى هنرى نيز مى پرداخت تا در سن هشتاد و هفت سالگى بدرود حيات گفت. روانش شاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (66)، تاريخ ادبيات ايران، دوره ى بازگشت (218/ 1)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (354 ،219 ،170)، تاريخ موسيقى (668 ،665 ،486/ 2)، تاريخ هنرهاى ملى (612/ 1)، سرگذشت موسيقى (143 -142/ 1)، سيماى هنرمندان (183 ،174/ 1)، مردان موسيقى (276 -272/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد رضا شهيدي پور
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1337 هجري شمسي در يك خانواده روحاني در شهرستان قم ديده به دنيا گشودم تحصيلات ابتدايي را در دبستان ملي مسعود گذراندم و در بيشتر سالها شاگرد نمونه كلاس بودم پس از گذراندن ششم ابتدايي با تشويق پدرم كه روحاني برجسته اي است در سال 1351 وارد حوزه ي علميه قم شدم و در مدرسه علميه مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني مشغول به تحصيل ادبيات و زبان عربي و دروس مقدماتي حوزه گرديدم. از همان دوران تحصيلات حوزوي اشتياق فراواني نسبت به قرائت و حفظ قرآن كريم در خويش يافتم و در كنار تحصيل به فراگيري فنون قرائت و حفظ قرآن پرداختم و به فضل الهي موفق به حفظ كل قرآن كريم در مدت چهار سال (1352 _ 1355) شدم و در مدارس حوزه به تدريس فنون قرائت قرآن پرداختم. ضمناً در جلسات قرائت قرآن نيز به تدريس قرائت و مفاهيم قرآن به جوانان مشغول بودم.
در سال 1356
در مسابقات حفظ و قرائت قرآن كه در سطح شهرستان قم در مسجد محمديه سه راه موزه برگزار گرديد به عنوان استاد و داور قرآن، همكاري داشته ام. با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري حضرت امام خميني(ره) كه احياگر ارزشهاي قرآني در كشور ايران و جهان اسلام بود فعاليتهاي قرآني شكل تازه اي به خود گرفت و فراگير شد و با استقرار دولت جمهوري اسلامي در ايران، فعاليت هاي قرآني در نهادهاي انقلابي و مؤسسات علمي و حوزه و دانشگاه آغاز و رشد و توسعه يافت اينجانب نيز در نهادهايي انقلابي از جمله سپاه پاسداران، بسيج، جهاد سازندگي اوقاف و امور خيريه سازمان تبليغات اسلامي به تدريس فنون قرائت پرداختم. در سال 1359 به دعوت سازمان اوقاف و امور خيريه به عنوان داور مسابقات سراسري حفظ و قرائت قرآن و سپس در سال 1360 در مسابقات بين المللي حفظ و قرائت قرآن به داوري مشغول شدم كه تاكنون ادامه دارد و سابقه اينجانب در داوري مسابقات بين المللي بالغ بر 25 سال مي باشد سابقه تدريس اينجانب در دانشگاه از سال 1363 تاكنون و افزون بر 22 سال مي باشد و در دانشكده شهيد محلاتي دانشگاه آزاد اسلامي قم و اراك دانشگاه قم پيام نور دانشكده علوم قرآني قم و مجمع آموزش عالي پرديس قم به تدريس فنون قرائت مشغول مي باشم.
اينجانب تاكنون در مسابقات قرآني فراواني به عنوان داور مسابقات شركت داشته ام از جمله: دانشگاه آزاد (قرآن و عترت) سازمان تبليغات، نيروهاي مسلح، ارتش، نيروهاي انتظامي ، سپاه پاسداران، مسيح، جهاد دانشگاهى، پيام نور، بنياد شهيد، بنياد جانبازان، تربيت بدنى، فهرستي و سازمان اداره زندانها مي باشد. بيشترين فعاليت اينجانب در كنار تدريس
فنون قرائت، تربيت مربي قرآن بوده كه با همكاري برخي نهادها از جمله سازمان تبليغات اسلامى، مركز پژوهشهاي قرآن و عترت و جهاد دانشگاهى و نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها انجام شد و حاصل آن به ترتيب مربيان برجسته و متعهد در سراسر نقاط ميهن اسلامي ايران مي باشد. اينجانب موفق به تأليف چند كتاب گرديدم كه هر كدام متن درسي قرائت و تجويد قرآن در حوزه علميه و دانشگاه ها از جمله دانشگاه آزاد اسلامي در سراسر كشور مي باشد از جمله كتاب روان خواني و تجويد قرآن، همكاري جناب آقاي علي حسيني و آموزش قرائت قرآن با همكاري آقاي حسين اسدى. نوشته ديگري كه به سفارش مركز جهاني علوم اسلامي انجام شده كتاب آشنايي با اصول قرائات مي باشد كه متن درسي طلاب علوم ديني غيرايراني قرار گرفته است.
توضيحات تحليلي وقف و ابتداء در حاشيه مصحف به سفارش شواري عالي قرآن صدا و سيما انجام شده كه در مراحل چاپ و نشر مي باشد و براي قاريان قرآن بسيار لازم و ضروري مي باشد. با توجه به اين كه عنوان درس قرائت قاريان برجسته جهاني اسلام را تهيه كرده ام كه از جمله غني ترين آرشيو تلاوت هايي قرآن در كشور به شمار مي رود كه شامل ده هزار تلاوت 000/10 مي گردد كه برخي از آنها در اختيار راديو قرآن قرار گرفته و از آن راديو پخش شده است اين مجموعه در اختيار افرادي كه در زمينه قبول قرائت تلاش مي كنند قرار مي گيرند و نيز در كلاسها و جلسات آموزش قبول قرائات استفاده مي شود. اينجانب عضو شوراي عالي قرآن اوقاف و امور خيريه و كارشناس تلاوت هاي قرآن در شوراي قرآن
صدا و سيما و عضو كميسيون تحقق مركز طبع و نشر قرآن كريم مي باشم. در گروه گزينش استادان قرآن در دانشگاه آزاد اسلامي عضو بوده و در سال 1384 به عنوان خادم نمونه قرآن در زمينه آموزش و ترويج فرهنگ قرآني معرفي گرديده و توسط رئيس محترم جمهوري اسلامي ايران جناب آقاي دكتر احمدي نژاد مورد تقدير قرار گرفته ام كه خداوند را بسيار شاكرم كه توفيق خدمتگزاري به ساحت مقدس قرآن كريم را به اينجانب عنايت فرمود اميد است لياقت اين عنوان را داشته باشم و از شفاعت قرآن و عترت در دو جهان بي بهره نباشم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالوهاب شهيدى فرزند مرحوم حسن (صدرالاسلام) متولد 1301 در بخش ميمه ى اصفهان در خانواده اى روحانى به دنيا آمد، تحصيلات ابتدايى را در ميمه و بقيه را در تهران به پايان رساند. در سال 1318 به خدمت آموزش و پرورش به سمت آموزگارى درآمد و در سال 1320 به سربازى مى رود. پس از پايان خدمت سربازى رسماً به عنوان افزارمند در ارتش استخدام مى شود.
شهيدى كار هنرى را در سال 1322 در گروهى كه عنوان «هنردوستان» را داشت شركت كرده و مدت سه سال تابلو موزيكال (مولانا، ديد موسى يك شبانى را براه) و (گل و بلبل از اشعار حافظ) را اجرا و به روى پرده آورد و در كلاس جامعه باربد كه زير نظر: اسماعيل مهرتاش اداره مى شد به فراگرفتن سنتور و عود و آموختن آواز اشتغال داشت و در حال حاضر ساز تخصصى او عود است.
عبدالوهاب شهيدى در سال 1339 در راديو با برنامه ى «گلها» فعاليت و همكارى خود را شروع كرد و تا سال 1357 در بسيارى از
اين برنامه ها شركت جسته و در طول اين مدت آثار بزرگى از خود برجاى گذاشت شهيدى تاكنون هفت صفحه 33 دور از ساز سلوى خود پر كرده و براى شناساندن و آشنايى موسيقى اصيل و سنتى ايران سفرهايى به: فرانسه، انگلستان، آمريكا، آلمان، افغانستان كرده و برنامه اى نيز در بزرگداشت مولانا جلال الدين در تركيه بر مزار وى اجرا كرده بود كه با شور و حالى خاص همراه بوده است.
عبدالوهاب شهيدى، احترام فوق العاده اى براى استاد آواز و ساز خود، اسماعيل مهرتاش قائل است و پس از آن به اساتيدى چون: مرتضى محجوبى، مهدى خالدى، حبيب اللَّه بديعى، على تجويدى، پرويز ياحقى، حسين تهرانى، رضا ورزنده، فرامرز پايور، اصغر بهارى، حسن كسايى، حسن ناهيد و جليل شهناز عشق مى ورزد.
از ميان آهنگهايى كه تاكنون خوانده، بيشتر از همه به ترانه ى محلى «آنگاه گرم تو» كه تنظيم آن از استاد فرامرز پايور و شعر آن از هما ميرافشار است علاقه دارد.
(تو ح 1300 ش)، خواننده و نوازنده. در ميمه ى اصفهان به دنيا آمد. پس از انتقال به تهران، بيش از ده سال از كلاس ساز و آواز اسماعيل مهرتاش استفاده كرد و علاوه بر خوانندگى به نواختن سنتور نيز آشنا شد و عود را نيز نيكو مى نواخت. شهيدى از خوانندگان برنامه ى گلهاى جاويدان راديو ايران محسوب مى شد و صدايى رسا و دلنشنين داشت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (343)، تاريخ موسيقى (673/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج ميرزا ابوتراب شهيدي در سال 1239 ،در قزوين متولد گرديد. پس از تحصيلات مقدماتي علوم در محضر پدر و اساتيد ديگر ، در مدرسه صالحيه
قزوين مشغول تحصيل شد. آن گاه به به نجف اشرف مشرف گرديد و نزد بزرگترين علما آن زمان كسب فيض نمود. پس از بازگشت به ايران و مدتي شركت در درس و بحث و تبليغ براي مردم قزوين ، در حركتهاي سياسي زمان خود شركت نمود ، اما به دليل مخالفت با مشروطه خواهان اجباراً خانه نشين شد. پس از آن به تهران مهاجرت كرد و در مسجد همت آباد واقع در چهار راه حاج مهراب ، به تشكيل جلسات بحث و مطالب ديني و تفسير قرآن كريم اختصاص داد. حجه الاسلام ميرزا ابوتراب شهيدي سرانجام در 30 ذي القعده 1375 هجري قمري دار فاني را وداع گفت.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميوالدين و انساب : ميرزا ابوتراب شهيدي فرزند آيت الله حاج ميرزا ابوالقاسم شهيدي ، نواده حاج ملا محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث ،در قزوين متولد گرديد.تحصيلات رسمي و حرفه اي : ميرزا ابوتراب شهيدي پس از تحصيلات مقدماتي علوم در محضر پدر و اساتيد ديگر ، در مدرسه صالحيه قزوين مشغول تحصيل شد. آن گاه به به نجف اشرف مشرف گرديد و نزد بزرگترين علما آن زمان كسب فيض نمود.استادان و مربيان : ميرزا ابوتراب شهيدي ابندا نزد پدر خود علوم مقدماتي را فراگرفت. سپس به نجف اشرف رفته و در آن ديار در مجلس درس استاداني چون: سيدمحمدكاظم يزدي (صاحب كتاب عروه الوثقي ) و آخوند ملا محمد كاظم خراساني ( صاحب كفايه الاصول ) استفاده كرد. او پس از گذشت دوازده سال به ايران مراجعت كرد و در درس شيخ فض الله نوري حاضر شد.وقايع
ميانسالي : مهمترين رويداد به وقوع پيوسته در دوران حيات حاج ميرزا ابوتراب شهيدي وقوع انقلاب مشروطه و حوادث مربوط به آن بود. وي از جمله مخالفان جريان مشروطه خواهي بود و همين عامل مدتي براي او خانه نشيني و سپس مهاجرت به تهران را در پي داشت.زمان و علت فوت : ميرزا ابوتراب شهيدي در 30 ذي القعده 1375 هجري قمري دار فاني را وداع گفت.فعاليتهاي آموزشي : ميرزا ابوتراب شهيدي پس از اتمام تحصيلات خود در نجف اشرف ، در سال 1330ق به ديار خود قزوين بازگشت و مشغول تدريس گرديد.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : ميرزا ابوتراب شهيدي پس از مدتي شركت در درس و بحث و تبليغ براي مردم قزوين ، مدتي هم در حركتهاي سياسي شركت نمود ، اما به دليل مخالفت با مشروطه خواهان اجباراً خانه نشين شد. پس از آن به تهران مهاجرت كرد و در مسجد همت آباد واقع در چهار راه حاج مهراب ، به تشكيل جلسات بحث و مطالب ديني و تفسير قرآن كريم اختصاص داد.آرا و گرايشهاي خاص : شيوه تفسيري حجه الاسلام ميرزا ابوتراب شهيدي ، تفسير آيه به آيه به روايت است و در بعضي موارد بحث هايي فلسفي نيز دارد ، چنانكه جامعيت آن را بين حكمت ، فلسفه ، كلام ، روايات و تفسيري قرآن با قرآن را در آن مشاهده نمود.آثار : التوحيد ،المبين و تبين في شرح المواعظ البراهين ويژگي اثر : اين كتاب تفسير قرآن مجيد به زبان فارسي است و در پنج جلد پايان يافته است.
منابع زندگينامه :فرزانگان علم
و سخن قزوين، تاليف: رضا صمدي ها ، قزوين: بحر العلوم ، ص 1932قرآن پژوهان قزوين ، مولف: سيدمحمدعلي ايازي ، تهران: موسسه نمايشگاههاي فرهنگي ايران ، 1380 ، ص 136-137
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1308 -1242/1241 ق)، شاعر، اديب، نويسنده و صوفى. متخلص به شيبانى. خاندانش در كارهاى لشكرى و ديوانى عهد قاجار تصرف و دخالت داشتند. شيبانى در كاشان متولد شد. در جوانى در خدمت محمد شاه و منادمت پسرش ناصرالدين شاه درآمد و برخى از اشعارش در مدح آنان و ديگر شاهزادگان قاجاريه است. مدتى نيز منشى حسام السلطنه در هرات بود. در فارس به خدمت رحمتعلى شاه رسيد و از او كسب فيض كرد. مدتى در بلخ، هرات، خراسان و تهران سفر كرد و سرانجام به كاشان رفت و در عشق آباد مدرسه و صحن و عمارتى ايجاد كرد و همان جا گوشه ى عزلت گزيد. پس از مدتى مردم بر او شوريدند. شيبانى به دادخواهى به تهران آمد. نزديك دروازه ى قزوين خانه و خانقاهى بنا كرد. وى در نظم و نثر دست داشت. و از شعراى بنام دوره ى بازگشت بود كه به سبك خراسانى اشعارى انتقادى مى سرود. در تهران درگذشت و در همان خانقاه خويش به خاك سپرده شد. از آثار و تاليفات وى، «بيانات شيبانى»؛ «تنگ شكر»؛ «جواهر مخزون»؛ «درج درر»، يا «درج گهر»؛ «ديوان» اشعار؛ «زبده الاسرار»؛ «الالى مكنون»؛ «فتح و ظفر»؛ «گنج گهر»؛ «كامرانيه».[1]
ابوالنصر فتح اللَّه بن محمد كاظم بن محمد حسين شيبانى كاشانى شاعر (و. 1241 ه.ق./ 1825 م.- ف. 1308 ه.ق./ 1890 م.). خاندانش عهده دار امور لشكرى و ديوانى عهد قاجارى بودند، و او خود در جوانى در خدمت محمد شاه درآمد و به مدح
وى و پسرش ناصرالدين شاه و فرزندان شاه اخير پرداخت. شيبانى سالها در سلك اهل تصوف بود و در نظم و نثر هر دو دست داشت و از آثار خود مجموعه هايى به نام «درج درر» «گنج گهر»، «زبدة الآثار»، «فتح و ظفر»، «مسعودنامه»، «تنگ شكر»، «شرف الملوك»، «كامرانيه»، «يوسفيه»، «خطاب فرخ»، «مقالات سه گانه»، «فواكه السحر»، «جواهر مخزون»، «الآلى مكنون»، «نصايح منظومه» ترتيب داد. وى از شاعران بزرگ دوره بازگشت ادبى است و مهارت او بيشتر در نظم قصايد به روش شاعران قديم خاصه گويندگان قرن پنجم است. منتخبى از آثار منظومش در استانبول به طبع رسيده، و درج درر او نيز جداگانه چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] از صبا تا نيما (144 -133 /1)، حديقه الشعراء (936 -928 /2)، الذريعه (563 -562 /9)، سبك شناسى (291/3)، شرح حال رجال (55/3)، طرائق الحقايق (426/3)، فرهنگ سخنوران (528)، گنج سخن (248 -240 /3)، لغت نامه (ذيل/ فتح اللَّه)، المآثر و الآثار (204)، مؤلفين كتب چاپى (776 -775 /4)، مجمع الفصحا (530 -489 /5)، مكارم الاثار (1181 -1180 /4)، يادداشتهاى قزوينى (197/8)، يادگار (س 5، ش 3، ص 68 -66).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عنايت شيبانى، فرزند مرحوم حسن شيبانى، يكى از خوشنويسان خطه ى خراسان است. وى كه داراى صدايى خوش و زيباست به سال 1309 خورشيدى در شهر تربت حيدريه متولد شد. شيبانى خود به موسيقى سنتى ايران عشق مى ورزد و زمانى كه در سال هاى 1327 -28 مشغول تحصيل بود، عضو انجمن موسيقى دبيرستان دارايى گرديد و موسيقى را از همان دوران با فعاليت هاى چشمگيرى آغاز كرد.
عنايت شيبانى، اولين بار براى فراگيرى رديف ها و گوشه هاى موسيقى
سنتى ايران به كلاس على اكبرخان شهنازى رفت و در كلاس ايشان زير نظر محمد بحرينى پور مشغول فراگيرى علم موسيقى گرديد، سپس در تاريخ اسفندماه 1337 به هنرستان آزاد موسيقى ملى رفت و در كلاس آواز استاد عبداللَّه خان دوامى شركت كرد و زير نظر اين استاد مشغول تحصيل موسيقى شد و پس از چندى به كلاس آواز راديو تلويزيون ايران رفت و به تحصيل خود در رشته آواز و موسيقى ادامه داد.
در كتاب «خاندان شيبانى» (كاشان) درباره ى وى چنين آمده است:
«پدر عنايت، مرحوم حسن شيبانى از خوش نويسان خط نستعليق و شكسته بود كه آوازه نام و هنر او همچنان در صدر خوش نويسان امروز ايران جاى دارد. عنايت در عنفوان جوانى خود را بازيافت و دانست كه داراى صوتى خدادادى است. پدر هنرمندش وى را تشويق نمود تا در رشته ى موسيقى اصيل ايرانى به فراگيرى علمى بپردازد. در سن 14 سالگى به جامعه باربد مى رود تا براى تعليم آواز سنتى ثبت نام كند. او را مى پذيرند. استاد بزرگ موسيقى، اسماعيل مهرتاش، معلم او و چهار تن ديگر مى شود. وى در اين كلاس دستگاهها و گوشه هاى آواز ايرانى را فراگرفت. مرحوم مهرتاش، از آنجا كه جامعه ى باربد زير نظر ايشان بود، مايل بود عنايت در نمايشنامه هاى اين جامعه نقشى نيز بپذيرد. بدين ترتيب دست تقدير وى را به صحنه ى تئاتر كشانيد. از جمله نمايشنامه هايى كه وى در آن نقش آفرين بود، بايد از نمايشنامه شبهاى بغداد نام برد. در اين نمايشنامه عنايت در نقش رفيع، بزرگ گداها، به روى صحنه رفت. او در نمايشنامه الجزاير نيز نقشى ايفا كرد.
عنايت حدود 15 سال ناخواسته از هنر دست مى شويد تا اين كه
بار ديگر به تهران مى آيد كه تحصيلات متوسطه را ادامه دهد. وى مجدداً با عشق و علاقه اى بى نظير در سال 1337 به هنرستان آواز موسيقى ملى وابسته به اداره كل هنرهاى زيباى كشور مراجعه كرد. اينبار، استادى ديگر- استاد عبداللَّه خان دوامى- وى را پذيرفت. مدتى در خدمت استاد به فراگيرى گوشه هاى آواز ايرانى پرداخت تا آنجا كه به درخواست استاد حنانه به تلويزيون دعوت شد. متأسفانه به دلايلى از شركت در برنامه هاى تلويزيونى محروم شد- و خود مى گويد تا امروز نمى دانم به چه دليلى- و اين مسئله تأثير بسزايى در زندگى هنرى وى گذاشت.
از اين زمان به بعد عنايت ديگر مايل نبود با صداى خويش با مردم رابطه برقرار كند. از اين رو گوشه عزلت گزيد و آوايش را فقط براى دل خويش خواند.
ولى اين مسائل مانع نشد تا عنايت به كل رابطه خود را با محيطهاى هنرى قطع كند. او يكى از چهره هاى محبوب انجمن هاى ادبى پايتخت بود و هست. در محضر اساتيد هنر مانند مرحوم على اكبر شهنازى، على اصغر بهارى، مهندس همايون خرم، حسين ياحقى، مهدى تاكستانى نشست و برخاست داشت و از محضرشان فيض برد.
عنايت شيبانى، چهره ديگرى نيز دارد. او علاوه بر يك هنرمند، يك ورزشكار نيز بود. از زمانى كه كارمند بانك مركزى شد، در جامعه ورزشى بانك، به عنوان يك پهلوان زورخانه، وارد گود شد و حدود 14 سال با زنگ مرشد، در گود زورخانه رقص عشق مى كرد و با بانگ رساى اشعار عارفانه مرشد، راز دل خويش را با خدايش در ميان مى گذاشت.
اين چهره عنايت، كه در نوع خود بى نظير است، با توجه به روحيه هنرمندانه اش او را به نامجوى
بزرگ، گيله مردى كه پشت آهن را به خاك مى زد، هم نفس كرد و در كنار سرهنگ تيمورى- پهلوان امروز نيز حال و هواى هنر دارد. وى يكى از اعضاى اوليه انجمن هنرمندان ايران است».
عنايت اللَّه شيبانى، داراى دو فرزند به نام هاى: دكتر على شيبانى و پريسا شيبانى است كه دانشجوى رشته داروسازى مى باشد و هر دو نفر به موسيقى سنتى ايران علاقمند مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد شيباني
محل تولد : قاين
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/9/1
زندگينامه علمي
آقاي محمد شيباني در سال 1336هجري شمسي در خانواده اي متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در خضري از توابع قائنات ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1351 كه سال هاي خفقان و ترس از رژيم شاهنشاهي بر كشور حاكم بود و حوزه هاي علميه از طرف رژيم منحوس پهلوي به شدت تحت فشار بودند وارد حوزه علميه گناباد گرديد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از درس بزرگان آن ديار بهره هاي علمي فراوان برد اما شوق زيارت و هم جواري با بارگاه ثامن الحجج عليه السلام او را راهي حوزه علميه مشهد گردانيد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه مشهد، ضمن انس با آستان ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع ) با تلاش و كوشش فراوان، در درس
بزرگان حوزه علميه آن ديارحاضر شد و پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1368 به حلقه دروس خارج راه يافت. در آن ديار از درس بزرگاني همچون آيت الله رضا زاده، آيت الله مرتضوي، آيت الله حجت هاشمي، آيت الله واعظي طبسي و... بهره ها برد.
استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته علوم قرآن در مقطع كارشناسي ارشددر سال 1379از دانشگاه علوم اسلامي رضوي فارغ التحصيل گرديد ايشان براي تبليغ مذهب انسان تشيع به كشوورهاي متعددي از جمله غنا، مالاوي و كنيا سفر كرده است، سالهاي متمادي است كه به تدريس در دانشگاه تربيت معلم سبزوار و...مشغول است. ايشان در زندگي سراسر علمي خود از نگارش و تأليف غافل نبوده است و مقالات متعددي به رشته تحرير در آورده است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود شيخ الاسلامي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1363 وارد حوزه علميه قم شدم و در حين تحصيل دروس متوسطه را اخذ نمودم و مدتي توفيق حضور جبهه را داشتم در سال 1371 به تحصيل كفايتين و مكاسب اشتغال داشتم و به دست مقام معظم رهبري به لباس روحانيت ملبس شدم و در سال 1372 به بعد در دروس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام سبحاني،مكارم به تلمذ مشغول شدم ودر اين همه سالها به تبليغ و ارشاد هم موفق بودم در سال 1374در دروس تخصصي كلام در موسسه امام صادق تحت اشراف آيت الله سبحاني پذيرفته شدم و پس از فارغ التحصيلي به تدريس در
حوزه و دانشگاه اشتغال يافتم در سال 85بعنوان عضو هيات علمي در دانشگاه پيام نور پذيرفته ودر مركز نطنز اداي وظيفه مي كنم و در خدمت دانشجويان و اساتيد فرهيخته هستم .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد شيخ الرئيسي
محل تولد : كرمان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1320/1/1
زندگينامه علمي
آقاي محمد شيخ الرئيسي در سال 1320 در خانواده اي متدين و كاملا آگاه به مسائل مذهبي و دوستدار خاندان پاك نبوت و امامت در كرمان ديده به جهان گشود ، دوران ابتدائي ، راهنماي و دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاردند و در سال 1340 وارد حوزه علميه كرمان گرديد پس از مدتي تحصيل در كرمان در سال 1355 كه اوج مبارزات مردم و روحانيت عليه رژيم ستم پيشه شاهنشاني بود وارد حوزه علميه قم گرديد تا در كنار تحصلات حوزوي به جرگه معترضين به رژيم شاه بپيوندد . در قم از محضر بزرگان علم و اخلاق همچون مرحوم آيت الله مشكيني و منتظري بهره ها برد.
در كنار تحصيلات حوزوي در سال 1378 در مقطع دكترا از دانشگاه آزاد تهران فارغ التحصيل شد و از پايان نامه خويش با عنوان شعراي شيعه در اثر عباسي اول با موفقيت دفاع كرد، و در كنار تحصيل علاوه بر تدريس به امر پژوهش هم اشتغال دارد كه در اين زمينه آثاري را هم در مجلات و روزنامه هاي كشور به زيور طبع آراسته است.
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 674 ق)، عارف. در طريقت و سير و سلوك مقامى والا داشته و مردى پرهيزگار بوده در شيراز مى زيسته و صاحب «آثار عجم» مى نويسد كه مزار وى در وسط ميدان نقارخانه است و تا قبر شيخ كبير چهل گام فاصله دار. شخص ديگرى نيز به نام شيخ بهاءالدين نيز به همين نام مشهور بوده. نوشته هاى بسيارى داشته از جمله: «مصباح ذوى
الالباب»؛ «سر الخلافه»؛ «كثير الاخيار»؛ «النجاه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (461)، ريحانه (301/3).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 441 ق)، صوفى. وى رابطه ى استاد و شاگردى با شيخ الاسلام هروى داشت. مشايخ بسيارى را ملاقات كرده بود. شيخ ابوالعباس نهاوندى لقب عمو را به وى داد. در نيشابور با شيخ ابوبكر فرا ديدارى داشته و سفر اول حج خود را با شيخ احمد نصر طالقانى به جاى آورده است. از جمله مشايخ ديگرى كه وى با آنها ملاقات داشته جهضم همدانى، محمد ساخرى، جوالگر، شيخ ابوالخير حبشى، ابوالحسن سركى، شيخ سيروانى و شيخ ابوالفرج طرسوسى را مى توان نام برد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (533 ،532 ،526)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 441)، نفحات الانس (349).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1310 -1240 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، محدث و اديب امامى. در تبريز به دنيا آمد. پس از فراگيرى كتب مقدماتى، عربى و فارسى، براى تكميل تحصيلات خود به نجف رفت و در آنجا در نزد شيخ انصارى و حاج شيخ مهدى آل كاشف الغطاء و فاضل ايروانى و شيخ محسن خنفر و شيخ مشكور و ديگران درس خواند. پس از نيل به مدارج عالى به زادگاهش بازگشت و مورد توجه خاص و عام گرديد. در 1282 ق پس از وفات برادرش ميرزا شفيع به منصب شيخ الاسلامى رسيد. شيخ الاسلام علاوه بر مراتب علمى قريحه ى شعرى نيكويى داشت و اشعار لطيفى از خود بجاى گذاشت. وى سفرى از تبريز به نجف و از آنجا به مكه كرد و در حال حج گزارى از دنيا رفت و در قبرستان ابوطالب (ع) دفن شد. از آثار وى: «درايه الحديث»؛ «دكه القضاء»، در شهادت و قضاء؛ «رساله ى مشتقات»؛ «حقايق القوانين» كه حاشيه ى «قوانين الاصول» است؛ «تمييز الصحيح من الجريح»، در تعادل
و تراجيح؛ حواشى بر «مجمع البحرين» طريحى؛ «كاشفه الكشاف»، حاشيه بر «كشاف» زمخشرى؛ «مفتاح البسمله»؛ «منتهى المقاصد»، در علم نحو؛ «مواقع النجوم فى مشكلات العلوم» يا «غايه الاملين»، در حل مشكلات آيات؛ «المنهل الصافى»، حاشيه بر «تفسير صافى»؛ رساله اى در «عدم حجيت اصول مثبته»؛ «عجب العاجب»، در مساله اجرت بر واجب؛ «ابداء البداء»، در حقيقت قدر و قضا.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (55/8)، اعيان الشيعه (107/10)، دانشمندان آذربايجان (268)، الذريعه (230/23 ،41/21 ،6/16 ،220/5 ،64/1)، ريحانه (298 -296 /3)، علماء معاصرين (44 -40)، معجم المؤلفين (181/12)، مكارم الآثار (1125 -1123 /4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1373 -1303 ق)، فقيه، متكلم، رجالى و حكيم. در زنجان به دنيا آمد. مقدمات و متون را نزد استادان زنجانى فراگرفت و فلسفه را از علامه ميرزا عبدالمجيد آموخت و به درس خارج علامه ميرزا عبداللَّه زنجانى حضور يافت. در 1331 ق به همراه برادرش به نجف مهاجرت كرد و در آنجا نزد آيت اللَّه سيد محمدكاظم يزدى و آيت اللَّه شيخ الشريعه اصفهانى و ديگر مدرسان به تكميل تحصيلات خود پرداخت. در 1339 ق به زنجان بازگشت و به وظائف امور علمى و شرعى مشغول گرديد. او از آيت اللَّه سيد حسن صدر عاملى كاظمى و علامه سيد محمد فيروزآبادى و آيت اللَّه شيخ الشريعه اصفهانى و علامه سيد محمود شكرى علوى آلوسى داراى اجازه بود. از آثارش: حاشيه بر «منطق» شرح «منظومه» سبزوارى؛ رساله اى در رد نظريه ى «واحد بسيط...»؛ «تاريخ علم كلام در اسلام»؛ حاشيه بر «اوائل الشوارق» ملا عبدالرزاق لاهيجى؛ نقد «رساله ى حدوث» ملا صدرا شيرازى؛ «تشيع در تاريخ اعتقادى و سياسى و ادبى شيعه» يا «تاريخ مذهب شيعه»؛ تعليقاتى بر كتاب
«اوائل المقالات» شيخ مفيد؛ شرح و حاشيه اى بر «منهج المقال» استرآبادى؛ «شرح حال رجال زنجان و راويان آن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شهيدان راه فضيلت (390 -389)، علماء معاصرين (228 -224)، مؤلفين كتب چاپى (871 -870 /4).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1031/1030 -953 ق)، عالم، فقيه، مفسر، محدث، متكلم، رياضيدان، اديب و شاعر امامى، متخلص به بهايى. معروف به شيخ الاسلام والمسلمين و مجدد دين در رأس قرن يازدهم. در بعلبك به دنيا آمد. در كودكى به همراه پدر، در عهد شاه طهماسب، به ايران وارد شد. وى در محضر پدر خود، شيخ حسين، شاگرد شيهد ثانى، و عبداللَّه بن شهاب الدين يزدى و محمدباقر يزدى و ملا على مذهب و ملا افضل و اعتمادالدين محمود كچايى به فراگيرى علم مشغول شد، تا اينكه در تفسير، فقه، اصول، ادبيات، رجال، تاريخ، حكمت، كلام، طب، رياضيات و ساير علوم سرآمد شد. عهده دار منصب شيخ الاسلامى گشت و امور شرعى يكسره به او محول شد. سپس او از اين شغل كناره گرفت و ساليانى به سياحت شهرها پرداخت، و به هرات و اران و آذربايجان و تبريز و مصر و شام و دمشق و عراق و حلب و فلسطين و بيت المقدس و سرنديب و حجاز و مكه و مدينه و ديگر شهرها مسافرتها كرد، و در اثناء اين سفرها گاه به مباحثات علمى- مذهبى نيز مى پرداخت. سرانجام به ايران بازگشت و همراه شاه عباس پياده از اصفهان به مشهد رضوى رفت. شيخ بهايى احاديث شيعه را از پدرش و ميرداماد روايت كرده و «صحيح بارى» را از استادش، محمد بن محمد بن محمد مقدسى، روايت نموده است، كه مقدسى نيز به واسطه ى دوازده
تن محدث محمد نام، پى در پى از محمد بن اسماعيل بخارى نقل كرده است. شيخ بهايى آنى از تعليم و تربيت فروگذار نبود و در حوزه درس خويش شاگردانى همچون، شيخ فاضل جواد بن سعداللَّه، ملا حسنعلى شوشترى، سيد حسين كركى، ملا خليل قزوينى، محمد خليل قاينى، ميرزا رفيع الدين نايينى، شيخ زين الدين بن محمد سبط شهيد ثانى، ابن ابى جامع، شيخ على بحرانى، سيد ماجد بحرانى، ملا محسن فيض كاشانى، ملاصدرا، محمد بن حسين ساوجى، ميرزا رفيع الدين طباطبايى، ملا شريف الدين محمد رويدشتى، شيخ محمود جزايرى، ابن خاتون، محقق سبزوارى، مجلسى اول، ملا محدصالح مازندرانى تربيت كرده است. وى كتابخانه ى بزرگى گرد آورد كه از جمله چهار هزار كتابى بود كه شيخ على منشار، پدر همسرش، از شهرهاى هند به ايران آورده بود و پس از او به دخترش همسر شيخ بهائى، منتقل شده بود. شيخ بهايى در اصفهان درگذشت. جنازه او به مشهد رضوى منتقل كردند و در جوار حرم مطهر دفن كردند. در «ريحانه الادب» نود و سه اثر وى با شرح مختصر ذكر شده است. از آثار وى: «حبل المتين فى احكام احكام الدين»؛ «مشرق الشمسين و اكسير السعادتين»، در فقه استدلالى؛ «الاربعين» يا «الاربعون حديثا»؛ «جامع عباسى»، به فارسى، در فقه؛ «الكشكول»؛ «المخلاه»؛ «زيده الاصول» يا «الزبده»، در اصول فقه؛ «فوائد الصمديه»، در نحو؛ «مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليله»؛ رساله «الهلاليه»؛ «اثبات الانوار الالهيه»؛ «الاثنى عشريات»؛ «اسرار البلاغه»؛ «تهذيب البيان» يا «التهذيب»، در نحو؛ حاشيه ى «من لا يحضره الفقيه»؛ حاشيه ى «خلاصه الاقوال» علامه حلى؛ حاشيه «كشاف» زمخشرى؛ حاشيه «تفسير» بيضاوى؛ «خلاصه الحساب»، در رياضيات؛ «تشريح الافلاك»، در علم هيئت؛ «الاسطرلاب»؛ «بحر الحساب»؛ «الوجيزه»، در درايه،
به نام «درايه الحديث»؛ مثنوى هاى: «زنان و پنير»، «شير و شكر»، «طوطى نامه»، «نان و حلوا» يا «سوانح الحجاز»، «الزاهره».[1]
(شيخ) محمد بن حسين عاملى (منسوب به جبل عاملى) معروف به شيخ بهائى، دانشمند بنام عهد شاه عباس بزرگ (و. بعلبك 953 ه.ق./ 1546 م.- ف. اصفهان 1031 ه.ق./ 1622 م.) پدرش عزالدين حسين در سال 966 به ايران مهاجرت كدر و بهاءالدين در ايران نشأت يافت و تأليفاتى به فارسى و عربى پرداخته كه مجموع آنها به 88 كتاب و رساله بالغ مى شود، از آن جمله است:
دو مثنوى فارسى «نان و حلوا» و «شير و شكر»، جامع عباسى (فقه)، خلاصةالحساب، تشريح الافلاك كتاب اربعين (بعربى)، كشكول كه مجوعه ايست از نوادر حكايات و علوم و اخبار و امثله واشعار عربى و فارسى. وى به فارسى و عربى شعر مى سرودده. جنازه او را به مشهد انتقال و در مسجد گوهرشاد دفن كردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (927 -926 /3)، الاعلام (334/6)، اعيان الشيعه (234/9)، تاريخ ادبيات ايران، براون (279 -277 /4)، تاريخ ادبيات در ايران (1047 -1039 /5)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (515 -502)، تذكره ى روز روشن (122 -121)، تذكره ى نصرآبادى (151 -150)، چهارصد شاعر برگزيده ى پارسى گوى (506 -495)، دايرةالمعارف فارسى (1522/2)، دنباله جستجو در تصوف (259)، الذريعه (77/18 ،983 ،143 /9 ،241 -240 /6 ،225 -224 ،211 ،203 ،195 ،173 ،168 ،103 ،88 ،39 /6 ،302 -301 ،63 -62 /5 ،509 ،498 ،200 ،186 -185 /4 ،425 ،36 -35 /3 ،42/2 ،118 -117 ،115 ،85 /1)، روضات الجنات (80 -54 /7)، رياض العارفين (49 -45)، رياض العلماء (97 -88 /5)، ريحانه (320
-301 /3)، زندگينامه رياضيدانان (172 -170)، سرآمدان فرهنگ (232/1)، سيرى در شعر فارسى (384 -383)، شخصيتهاى نامى (273 -270)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 88 -85 /11)، عالم آراى عباسى (157 -155 /1)، فرهنگ ادبيات فارسى (311 -310)، فرهنگ سخنوران (147)، فقهاى نامدار شيعه (228 -209)، فوائد الرضويه (521 -502)، فلاسفه ى شيعه (429 -415)، كارنامه بزرگان (325 -324)، الكنى و الالقاب (100/2)، مؤلفين كتب چاپى (432 -421 /5)، مجمع الخواص (41 -40)، مجمع الفصحا (15 -12 /4)، مطلع الشمس (388 -386 /2)، معجم المؤلفين (242/9)، منظومه هاى فارسى (356 -353)، نتايج الافكار (105 -103)، يغما (س 13، ص 146 -143).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على اكبر شيدا (13 ه.ق) فرزند شاه ولى در شهر شيراز متولد و در تهران به سلك درويشان خانقاه صفى عليشاه پيوست و تا پايان عمر نيز در همان خانقاه زيست. علاقه و اعتقاد او به خانقاه و طريقت درويشى به حدى بود كه تصنيفى زيبا در مايه سه گاه به نام «مولود نبى، ص» ساخت كه يكى از بهترين آثار هنرى او به شمار مى رود.
ميرزا على اكبر شيدا را بايد پايه گذار اصلى تصنيف و ترانه به معنى و مفهوم امروزى بدانيم. او راه گشا و راهنماى عارف در تصنيف سازى بود و به عبارت ديگر تاريخ تصنيف سازى و ترانه سرايى در ايران با شيدا آغاز مى شود، چه تصنيفهاى پيش از او، هرگز شكل تصنيفهاى او را نداشته و با شعر و موسيقى تا اين حد همگام نبوده است!
«على اكبر شيدا، موسيقى دان و شاعر تصنيف ساز ايرانى كه تصانيف او مقبول عموم بود و عارف او را بر حد مقدم مى دانست و از او به نيكى ياد كرده است. شيدا مردى درويش و وارسته بود. مختصر
سه تارى مى زد و خط نستعليق را هم خوش مى نوشت. آهنگها و اشعارش بسيار مطلوب و دلنشين است، ولى صورتى نازيبا و قلبى پر از مهر و وفا- كه همواره به كمند عشق زيبارويان گرفتار بود- داشت. آهنگهاى وى- با آن متجاوز از 50 سال از تاريخ سرودن آنها مى گذرد- هنوز داراى لطف و جاذبه است».
همانطور كه اشاره شد، يكى از بهترين تصنيفهاى شيدا مولود نبى (ص) مى باشد كه در مايه ى «سه گاه» ساخته و در روز تولد حضرت على (ع) با آهنگى مخصوص خوانده مى شد.
مولود نبى (ص)
آهنگ و شعر از: على اكبر شيدا
مولود نبى محبوب خداست
زين حسن ظهور عيد فقراست
نزام به چنين بزمى كه بپاست
با هم به صفا سلطان و گداست
به به چه صفا به به چه وفا
به به چه شهى به به چه گدا
ساز و دف و نى هو حق ز ندا
دم از دم مطلق ز ندا
زين نغمه ى خوش منطق زندا
كز مهر على ذرات بپاست
عالم هم از او پرشور و نواست
به به چه شهى به به چه گدا
احسنت بدين (احسنت بدين)
عيش و طربى (عيش و طربى)
خوشا بچنين (خوشا بچنين)
عشق و طلبى (عشق و طلبى)
بخ بخ به چنين بزم ادبى
كز مهر و صفا و الطاف خداست
كاين جشن چنين، بى ريب و رياست
به به چه صفا به به چه وفا
به به چه شهى به به چه گدا
نازم به مقامى كه در او خسرو و درويش
هستند به هم يكدل و هم مسلك و هم كيش
چه خوش فكرت درويش
چه خوش فطرت درويش
چه خوش نيت درويش
چه خوش عشرت درويش
مرحوم ميرزا على اكبر شيدا، مردى درويش مسلك و وارسته بود كه پشت پا به تمام فريبندگى هاى دنيا زده بود و چه شب هاى درازى را در خلوت دل با خالق يكتا به راز و نياز
مى پرداخت و بهترين تصانيف اين مرد فرزانه در همان اوقات نيمه شب ها ساخته شد و چون از مريدان صفى عليشاه بود به خانقاه رفت و تا آخر عمر در همانجا بسر بود. در ذيل، يكى از غزل هاى زيباى شيدا از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد:
«دل من»
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمرى است كه خون شد دل من
در ازل با سر زلف تو چه پيوندى داشت
كه پريشان شد و از خويش برون شد دل من
اين همه فتنه مگر زير سر زلف تو بود
كه گرفتار بدين سحر و فسون شد دل من
سوخت سوداى تو سرمايه عمرم اى دوست
مى نپرسى كه در اين واقعه چون شد دل من
بى نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راه نمون شد دل من
به تولاى تو اى كعبه ارباب صفا
پيش اهل حرم و دير زبون شد دل من
زلف بر چهره نمودى تو پريشان و نگون
كه سيه روز از آن بخت نگون شد دل من
در دبستان غمت خوانده چو يك حرف وفا
به صفاى تو كه داراى فنون شد دل من
روى بنما و ز من هستى موهوم بگير
سير از زندگى (نى) دون شد دل من
تا كه از خال لبت نكته موهوم آموخت
واقف سر ظهورات بطون شد دل من
اى صفا نور صفايى بدل شيدا بخش
تيره از خيره گى نفس حزون شد دل من
(بخش 1) على اكبر، موسيقى دان و شاعر تصنيف ساز ايرانى (قر. 13 ه.). تصنيفهاى وى مقبول عموم بود و عارف او را بر خود مقدم مى دانسته و از او به نيكى ياد كرده است. شيدا مردى درويش و وارسته بود. مختصر سه تارى ميزد و خط نستعليق را
هم خوش مينوشت. آهنگها و اشعارش بسيار مطلوب و دلنشين است، ولى صورتى نازيبا و قلبى پر از مهر و وفا- كه همواره به كمند عشق زيبارويان گرفتار بود- داشت. آهنگهاى وى- با آنكه متجاوز از 50 سال از تاريخ سرودن آنها ميگذرد- هنوز داراى لطف و جاذبه است.
(وف ح 1327 ق)، موسيقيدان، خطاط و شاعر، متخلص به شيدا و ملقب به مسرور عليشاه. در شيراز متولد شد و از اهالى طالقان بود. پس از تحصيلات به سمت منشيگرى در دستگاه حكومت مشغول كار شد و مورد توجه فتحعلى خان صاحب ديوان، حاكم فارس، قرار گرفت. سپس به تهران آمد و به سلك درويشان خانقاه صفى عليشاه پيوست و از طرف وى ملقب به مسرورعلى شاه گرديد و تا پايان عمر نيز در همان خانقاه زيست. شيدا در تهران مورد توجه رجال عصر خود و نام بعضى از آنان از جمله على اصغر خان اتابك، شعاع السلطنه و حاجب الدوله را در اشعار خود آورده است. وى همچنين خط نستعليق را خوش مى نوشت، اما عمده ى شهرتش به جهت تصنيف سازى است. شيدا پايه گذار اصلى تصنيف و ترانه به معنى و مفهوم امروزى است. او راهگشا و راهنماى عارف در تصنيف سازى بود و تاريخ تصنيف سازى و ترانه سرايى در ايران با شيدا آغاز مى شود. يكى از تصانيف زيباى او در دستگاه سه گاه به نام «مولود نبى (ص)» است كه جزو بهترين آثار هنرى اوست. وى در ابن بابويه به خاك سپرده شد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] از صبا تا نيما (160 -159/ 2)، تاريخ ادبيات ايران، دوره ى بازگشت (254 -253/ 2)،
تاريخ موسيقى (469 -464/ 2)، تاريخ هنرهاى ملى (626 -625/ 1)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (389 -378/ 3)، سرگذشت موسيقى (398 -394 ،89 -88/ 1)، لغت نامه (ذيل/ شيدا)، مردان موسيقى (20 -18/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 306 ق)، صوفى. چنانكه از نسبتش پيداست شيرازى بود و استاد و شيخ طريقت ابوعبداللَّه محمد بن خفيف شيخ كبير، و معاصر آل بويه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى هزار مزار (181 -180)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (101 -100 /1)، شرح شطحيات (364)، نامه ى دانشوران (316 /5)، نفحات الانس (147 -146)، هفت اقليم (182 /1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1223- بعد از 1300 ق)، عالم دينى و زاهد. در فارس متولد شد و در اصفهان به تحصيل علوم پرداخت و در محضر شيخ محمدتقى، صاحب «حاشيه المعالم»، و حاج محمد ابراهيم كلباسى، صاحب «الاشارات»، تلمذ كرد. سپس به كربلا مهاجرت كرد. پس از تكميل تحصيلات به تهران آمد و تا پايان عمر در اين شهر بود. از آثارش: «جامع الدعوات المنجى من الهلكات»؛ «درر اللالى»، در علوم مختلف؛ « الانوار الرضويه»، معروف به «شرح الرضوى»، كه شرحى بر «نافع مختصر الشرايع» است؛ «العقائد» يا «عقايدالدين»؛ «مدائن العلوم»؛ «صباح الرضوى»؛ «صراط المتقين»؛ رساله اى در «اصول الفقه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (283 ،34/ 15 ،59/ 14 ،51/ 13 ،133/ 8 ،52/ 5 ،427/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 739 -738/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (430 -429/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (134 -133/ 3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. وى از نواحى شيراز و از اصحاب ذوالنون مصرى، عارف معروف بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (169 -167 /1)، نامه ى دانشوران (273 ،272 /5)، نفحات الانس (245).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1312 -1230 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مدرس و مرجع تقليد. مشهور به ميرزاى مجدد، زيرا كه در آغاز قرن سيزدهم قمرى مجدد مذهب جعفرى بوده است. در شيراز به دنيا آمد. در كودكى پدر را از دست داد و تحت سرپرستى دايى خويش ، سيد ميرزا حسين موسوى مجد الاشراف، قرار گرفت. پس از فراگيرى مقدمات به اصفهان رفت و از محضر شيخ محمدتقى رازى، صاحب «حاشيه بر معالم»، و سيد حسن مدرس بيدآبادى و حاج ابراهيم كرباسى استفاده نمود و قبل از بيست سالگى از مدرس بيدآبادى به دريافت اجازه نايل آمد. او مدتى در اصفهان به تدريس پرداخت و جماعتى از مجلس درس او بهره بردند. در 1259 ق به عراق رفت و در نجف در محضر شيخ محمدحسن نجفى، صاحب «جواهر»، و شيخ حسن آل كاشف الغطاء، صاحب «انوار الفقاهة»، و در كربلا در محضر سيد ابراهيم، صاحب «ضوابط»، تلمذ نمود. پس از درگذشت استادش، صاحب «جواهر»، در درس شيخ انصارى شركت نمود و مدتها بحثهاى او را در فقه و اصول ملازمت كرد و در بين چند صد نفر از شاگردان شيخ شاخص شد. پس از درگذشت شيخ انصارى در 1281 ق، وى عهده دار مرجعيت دينى گرديد. در 1291 ق به سامرا رفت و در آنجا تشكيل حوزه ى درس داد. ميرزا محمدتقى شيرازى، آخوند خراسانى، علامه سيد محمدكاظم يزدى، حاج سيد اسماعيل
صدر، سيد حسن صدر، ميرزا محمدحسين نايينى، حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى، حاج آقا رضا همدانى، حاج سيد اسداللَّه اصفهانى، حاج شيخ فضل اللَّه نورى، حاج ميرزا ابوالفضل كلانترى، حاج شيخ احمد شانه ساز و سيد ميرزا حسين علوى از شاگردان او بودند. در اواخر عمرش، زعامت شيعه در او منحصر گشت و اين امر براى كمتر زعيمى در طول تاريخ شيعه اتفاق افتاده است. وقتى در رجب 1308 ق، ناصرالدين شاه امتياز انحصار تنباكوى ايران را به تالبوت واگذار كرد و به خواسته مردم و رهبران دينى كه خواستار لغو چنين امتيازى بودند وقعى ننهاد، ميرزاى شيرازى طى حكمى در چند كلمه استعمال دخانيات را تحريم كرد. اين واقعه به نهضت تحريم تنباكو معروف گشت. ميرزا در اثر بيمارى سل در سامرا درگذشت و طبق وصيت او، پيكرش را به نجف منتقل و در حرم اميرالمؤمنين (ع) دفن كردند. از آثارش: حاشيه بر «نجات العباد» شيخ محمدحسن نجفى؛ حاشيه بر «النخبة» ملا محمد ابراهيم كرباسى؛ كتابى در «طهارت»؛ رساله در «رضاع»؛ كتابى در «فقه»، از اول مكاسب تا آخر معاملات؛ تلخيص «افادات» شيخ انصارى؛ رساله «اجتماع الامر و النهى».[1]
محمدحسن بن ميرزا محمود بن ميرزا اسماعيل بن السيد فتح اللَّه بن سيد عابد بن لطف اللَّه بن محمد مؤمن الحسينى الشيرازى نجفى اعظم و اشهر و اعلى مرجع اماميه در تمام بلاد اسلاميه در زمان خودش در 15 جمادى الاولى 1230 قمرى در شيراز متولد شد و در آنجا مقدمات و ادبيات و سطوح وسطى را خوانده در سن 17 سالگى به اصفهان آمده و به درس علامه بزرگ شيخ محمدتقى (صاحب حاشيه معالم الاصول) آمده و درين 20 سالگى به درس
علامه ورع شيخ محمدابراهيم كلباس شركت نموده تا يكى از مدرسين فاضل اصفهان گرديده جماعتى از فضلاء از محضرش استفاده نموده آنگاه مهاجرت به نجف اشرف در سال 1259 ق نموده و به درس صاحب جواهر و شيخ حسن آل كاشف الغطاء مؤلف (انوارالفقاهه) حاضر شده و پس از آنها عمده استفاده اش از علامه شيخ مرتضى انصارى و در ميان تلامذه شيخ موجه و مشار بالبنان بوده است و كراراً شيخ مى فرموده من براى سه نفر مباحثه مى كنم ميرزا محمدحسن شيرازى (مترجم معظم ما) و ميرزا حبيب اللَّه رشتى و آقا حسن تهرانى و بعد از فوت شيخ در سال 1281 ق مردم متوجه به ميرزا شده و همه شاگردان شيخ وى را بر خود مقدم داشته تا زعامت عامه و رياست عامه به آنجناب منتهى شده و در سال 1287 ق در عصر شريف عبداللَّه الحسنى مشرف به مكه گرديده و در خانه موسى بغدادى وارد شده و وقتى شريف مكه يعنى پادشاه حجاز از ورودش مطلع شد وقتى معين كرد كه ميرزا به ملاقات او برود. ميرزا به او جواب داد: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله. (اذا رايتم العلماء على ابواب الملوك فقولوا بئس العلماء و بئس الملوك و اذا رأيتم الملوك على ابواب العلماء فقولوا نعم العلماء و نعم الملوك).
وقتى كه ديديد دانشمندان و علماء را كه به دربار سلاطين رفت و آمد مى كنند. بگوئيد كه چه بد علمائى هستند و چه بد ملوكى مى باشند و بالعكس هنگامى كه ديديد پادشاهان به منزل علماء آمد و شد مى كنند بگوئيد چه خوب علماء و چه خوب سلاطينى هستند. پس وقتى اين جواب به
شريف رسيد فوراً به زيارت آن بزرگوار مشرف شد.
آثار و خدمات آنجناب به عالم تشيع بسيار است يكى از آنها تشكيل حوزه علميه و بناء مدرسه در سامره بود كه اين شهرى كه مدفن دو امام معصوم و خاندان جليلشان مى باشد و زادگاه حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف است از ناامنى و خطر نواصب و متعصبين اهل سنت مصون شود و شيعيان با اطمينان خاطر براى زيارت و بيتوته در اين مقام شريف مشرف شوند.
و ديگر از خدمات ايشان تحريم تنباكو و لغو شدن امتيازاتى كه استعمارگران غربى از ناصرالدين شاه قاجار گرفته بودن و اثر اين مسئله كه كتابها در اين موضوع نوشته شده و تفصيل اين مطالب مربوط بكتب مبسوطه ديگر است و علامه تهرانى صاحب الذريعه كتابى بنام (هدية الرازى الى مجدد الشيرازى) نوشته و در آن بسط كلام داده است. آن بزرگوار در شب چهارشنبه 24 شعبان 1312 بكسالت سل از دنيا رفت و جنازه اش را مردم با دوش از سامره به نجف اشرف كه بالغ بر چهل فرسخ است حمل كردند و در صحن شريف مقبره جنب باب طوسى دفن نمودند.
حاج ميرزا محمدحسن بن ميرزا محمود بن محمد اسماعيل حسينى شيرازى (ف. 1312 ه.ق)، از علماى عاليقدر شيعه. ميرزا در اوايل زندگى در سال 1248 ه.ق از مولد خويش شيراز به اصفهان آمد و نزد علماى آن شهر به تحصيل علوم عقليه و نقليه پرداخت و از آنجا در 1259 ه.ق به عتبات رفت و نزد شيخ مرتضى انصارى به تلمذ پرداخت. در سال 1291 ه.ق در سامره اقامت نمود و در آنجا به تدريس و تعليم مشغول
بود تا اينكه در 1312 ه.ق بدرود حيات گفت و جنازه اش را به نجف حمل كرده و به خاك سپردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (310 -304/ 5)، الذريعه (91/ 24 ،227/ 6)، ريحانه (68 -66/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 441 -436/ 14)، كارنامه ى بزرگان (393)، الكنى و الالقاب (223 -222/ 3)، لغت نامه (ذيل/ حسن شيرازى)، معجم المؤلفين (293 -292/ 3)، مكارم الآثار (890 -883/ 3)، ميرزاى شيرازى.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 618 ق)، عارف. از بزرگان مشايخ بوده است. در قريه ى بليان در جنوب كازرون به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (326)، ريحانه (146/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 944 ق)، عارف. از سادات شيراز بود. در زمان سلطان سكندر كه به حج رفته بود به هندوستان رفت و در آنجا «مثنوى» مولانا جلال الدين را درس مى گفت. وى شرحى بر «گلشن راز» نوشت. شاه جلال الدين از پيروان طريقه ى سيد نوربخش بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (403).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفه ي مرحوم حاج علي رضا شيرازي
اين موقوفه عبارت است از يك مجتمع كه زمين آن 9,500 متر مربع مي باشد در منطقه ي ريچ من تون بنگلور قرار دارد. حدود 50 سال پيش مرحوم حاج علي رضا شيرازي فرزند مرحوم حاج عبدالحسين شيرازي وقف شيعيان و ايرانيان مقيم بنگلور كرده است. اين مجتمع شامل مدرسه، آپارتمانهاي متعدد و محوطه بسيار بزرگي مي باشد. اعضاي توليت آن 5 نفر هستند كه دو نفر آن به ترتيب حاج ميرزا محمدمهدي و حاج حبيب شيرازي هستند. اين ملك نيز مشكل وقف نامه دارد و اماكن مسكوني آن با اجاره بسيار كم در اجاره ي افراد مي باشد و به لحاظ مشكل بين وراث و متوليان در اداره ي اين موقوفه، مستأجرين نيز از اين فرصت سوء استفاده كرده و تقريبا به صورت رايگان در آن سكونت دارند. اعضاي توليت كه دو تن از آنان همان افراد اعضاي توليت هتل وينسرميز هستند اظهار داشتند آمادگي كامل وجود دارد مشكل اين
مجتمع و هتل، هر دو با هم ان شاء الله از سوي نماينده ي مقام معظم رهبري بررسي و حكم شرعي جهت اجرا و اداره ي موقوفات صادر شود تا بيش از اين بلاتكليف نماند زيرا اين احتمال وجود دارد اوقاف بنگلور از اين فرصت استفاده كرده و هر دو موقوفه را از دست متوليان يا
وارثين خارج كند.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفات حاج محمد حسن شيرازي
موقوفه ي ياد شده توسط مرحوم حاج محمد حسن شيرازي وقف شده و داراي عماراتي به اين شرح است:
1- عمارت مسجد ايرانيان و مستغلات آنها (معروف به مغول مسجد) با دو مجموعه ي تجاري و مسكوني.
اين مسجد كه تنها مسجد ايرانيان در بمبئي است و در منطقه ي امام باره قرار دارد بسيار ديدني است و با كاشي كاري اصفهان جديدا بازسازي شده است و 8 باب مغازه و 10 اتاق ملحق به آن دارد كه مغازه ها و اتاقها در اجاره مستأجرين است و به علت قدمت اقامت آنان اجاره ي كمي دريافت مي شود.
2- مجموعه ي ساختماني سهراب و كريم؛ اين مجموعه 1 قطعه زمين و 2 عمارت واقع در منطقه ي گراندرود بمبئي دارد و مساحت آن 771 يارد مربع بوده و در اجاره ي مستأجرين است.
3- قطعه زميني به نام مونت پروپرتي به مساحت 22,402 يارد مربع با دو واحد ساختماني موجود در آن كه كلا در اختيار مستأجرين قرار دارد كه اين مجموعه نيز به علت قدمت اقامت مستأجرين از اجاره بهاي كمي برخوردار است.
اعضاي توليت موقوفات حاج محمد حسن شيرازي عبارتند از خانم پروين نمازي، آقاي رضا صابونچي و خانم فريده جيشي.
بنا به اظهار متوليان كليه ي عايدات اماكن مسكوني - تجاري موقوفه ي تحت نظارت، صرف امور خيريه و مسجد مي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هتل وينسرميز
مرحوم حاج ميرزا علي عسگر شيرازي مجتمع بزرگي را كه در آن زمان به عنوان ميهمانسراي شيعيان استفاده مي شد براي استفاده ي عموم وقف و درآمد آن صرف امور خيريه و حسينيه ي ايرانيان مي كند. اين مجتمع در منطقه ي شانكي رود بنگلور قرار دارد. ولي به
دليل بروز اختلاف بين بازماندگان مرحوم و متوليان موقوفات آن مرحوم بر سر اجراي وقف نامه متأسفانه وراث مرحوم چندين سال قبل ساختمان را به فردي هتل دار به مدت 90 سال ماهيانه 4,000 روپيه (معادل 100 دلار) اجاره مي دهند. در صورتي كه حداقل اجاره ماهيانه اين هتل در حال حاضر 20,000 دلار است. مساحت زمين 16,500 متر مربع و داراي فضاي بسيار وسيع، ساختمانهاي چند طبقه با اتاقهاي متعدد كه در حال حاضر به عنوان هتل پنج ستاره استفاده مي شود.
موضوع اختلاف و نحوه ي اجراي وقف نامه در مورد توليت و عايدات هتل با شكايت عده اي از شيعيان و معتمدين بنگلور در دادگاه مطرح شده ولي بنا به اظهار آقاي حاج ميرزا محمدمهدي به دليل عدم آشنايي مراجع قضايي بنگلور با مسائل وقف شيعيان، مورد اختلاف حل نشده و حتي مراتب اين اختلاف به دفتر مقام معظم رهبري اعلام و استفسار شده است ولي تاكنون همچنان موضوع لاينحل مانده است. با آقاي حاج حبيب شيرازي نوه ي واقف مذاكره شد ايشان اظهار داشتند وقف نامه مبهم است. بازماندگان استنباط مي كنند كه موقوفات مرحوم حاج ميرزا علي عسگر شيرازي و فرزند وي بايد توسط وارثين اداره شود ولي متوليان و معتمدين موقوفات معتقدند بايستي توسط آنان اداره شوند. ايشان اضافه كردند مخالفتي با حل موضوع نيست مشروط بر اينكه نماينده اي تام الاختيار از سوي مقام معظم رهبري در بنگلور حضور داشته باشند و مشكل شرعي موقوفه را حل كنند. هر حكمي ايشان بدهند لازم الاجرا خواهد بود.
توضيح اينكه موضوع از سوي دفتر مقام معظم رهبري در حال رسيدگي و پيگيري است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفات حاجي زين العابدين شيرازي
اين موقوفه
در سال 1914 ميلادي توسط مرحوم حاجي زين العابدين شيرازي وقف امور خيريه به منظور كمك به ايرانيان و برگزاري مراسم مذهبي شد و در سوم اكتبر 1952 در اداره ي اوقاف شهر بمبئي تحت شماره 681.B به ثبت رسيده است. موقوفه ي ياد شده داراي چهار مجموعه ي عرصه و اعيان مسكوني و تجاري جمعا به مساحت 493ر22 يارد مربع شامل حسينيه و مدرسه و مستغلات تجاري و مسكوني بوده كه توسط متوليان آن اداره مي شود.
مجموعه ي موقوفات مرحوم زين العابدين شيرازي به اين شرح است:
1- مدرسه و حسينيه ي امين در منطقه ي دونگري (معروف به منطقه ي امام باره). اين حسينيه دو طبقه است و 500 متر مربع مساحت دارد.
2- مستغلات تجاري و مسكوني شامل پنج طبقه و داراي 30 واحد آپارتمان و 12 باب مغازه واقع در خيابان ابراهيم رحمة الله كه همه ي آنها در اجاره ي افراد و خانواده ها قرار دارد و به علت اقامت طولاني آنان و همچنين سابقه ي طولاني مستأجرين مغازه ها، ماهيانه مبلغ بسيار ناچيزي دريافت مي شود. تمثال مبارك حضرت امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري در داخل و دفتر حسينيه نصب شده بود.
3- مستغلات تجاري واقع در خيابان ابراهيم رحمة الله با 12 باب مغازه در اجاره افراد قرار دارد كه آن هم به علت قدمت اشتغال جنبه ي سرقفلي پيدا كرده و اجاره ي بسيار كمي دريافت مي شود.
4- يك مجتمع مسكوني در منطقه ي بايكلا به مساحت 8000 متر مربع داراي چندين واحد آپارتمان به صورت سوئيت با اجاره ي بسيار كم در اختيار خانواده هاي مختلف هندي اعم از مسلمان و غير مسلمان قرار داد.
اين موقوفات تحت نظارت اعضاي توليت اداره مي شود.
اعضاي
توليت عبارتند از دكتر زماني، سيد جلال جلالي و سيد مهدي جلالي.
بنا به اظهار اعضاي توليت، عايدات موقوفات همان طور كه اشاره شد به علت اقامت طولاني و اشتغال به كار بسيار ناچيز است ولي در عين حال درآمد آن صرف امور خيريه، حسينيه و مدرسه ي علوم ديني موقوفه ي تحت نظارت مي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به خراباتى. اهل شيراز بود و در زمان ابوالفتح ابراهيم سلطان تيمورى «تذكرة الاولياء» عطار را به مدت شش سال در بيست و چهار هزار بيت به نظم درآورد و آن را «ولى نامه» نام كرد. منظومه ى مذكور را به سال 821 ق در جامع عتيق شيراز به پايان برد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (320)، الذريعه (146/25).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت الله شهيد سيد حسن شيرازي : سال 1345 قمري با ولادت طفلي مبارك از اين نسل پاك خاندان شيرازي ها با ريگر به خود باليد و مردمان بسياري را به دعاي شكر وادار كرد .
پس از گذراندن دوران كودكي در جوار بارگاه اميرالمومنين عليه السلام عشق به مكتب اهلبيت عليهم السلام سيد حسن را به تحصيل در علوم حوزوي كشانيد تا با اقتدا به اجداد پاك و مطهرش آينده اي روشن را براي خود رقم زند . سالها گذشت و او روح و جانش را با اشتياق در زير آّبشار علوم آل الله شستشو داد تا مفتخر به اجتهاد گرديد آن شهيد والا مقام در حيات پر افتخارش در ممالك متعددي از جمله سوريه و لبنان و عراق و مصر سعي وافر در خدمتي خالصانه به اسلام نمود و سالياني دراز دليرانه به مبارزه با ظلم وستم پرداخت و بارها تا مرز شهادت پيش رفت
او در عراق با انتشار مجلات و تاليف كتب مختلف به زبان عربي ضمن ايجاد تحول در نحوه فراگيري ادبيات عرب نقشي سبز در اعتلاي سطح فرهنگي مردم شيعه عراق ايفا نمود در همين سالها به مخالفت با جريانهاي ضد
ديني كه در عراق شكل ميگرفت ميپرداخت و مقالالت كوبنده اي را منتشر ميساخت.
در سوريه با تاسيس حوزه علميه زينبيه خدمت بزرگي به مسلمانان اين كشور نمود و در همين راستا توانست با فعاليتهاي گسترده و نگرشي عالمانه در راستاي اصلاح فرقه هاي علي اللهي و اهل حق كه از عقايد منحرفي برخوردار بودند خدمت شاياني از خود به يادگار گذارد .
ايشان در لبنان با تاسيس پايگاه علمي و فرهنگي و سازماني به ام جماعة العلما برگ زرين ديگري بر افتخارات خود افزود و همچنين تاسيس مدرسه الام المهدي از ديگر اقدامات ايشان بود در لبنان.
چندي بعد به دعوت بازرگان مهاجر لبنانب به كشور ساحل عاج رفته و در اندك زمان توقف خود در انجا اقدام به ساهت بناي مركز اسلامي نمود
ايشان همچنين در نبرد با حزب بعث كه در سوريه شكل گرفته بود به مبارزه علني و آگاهي بخشي به توده هاي مردم روي آورد و در اين راهم متحمل سختيهاي بسيار گشت . اما سرانجام در روز جمعه 12 ارديبهشت سال 59 انگاه كه تصميم داشت در مجلس يادبود شهيد محمد باقر صدر شركت كند مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسيد و پيكر ايشان پس از انتقال به قم و خواندن نماز توسط آيت الله العظمي مرعشي نجفي در صحن حرم حضرت معصومه سلام الله عليها به خاك سپرده شد
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود بن مسعود بن مصلح فارسى كازرونى اشعرى شافعى ف. تبريز 810 يا 716 ه.ق) وى نزد نصرالدين طوسى علم آموخت و سپس به روم (آسياى صغير) رفت و نزد صدرالدين قونوى تلمذ كرد و قاضى سيواس، ملطيه و زارالشام گرديد
و سپس در تبريز ساكن شد. وى در اغلب علوم عصر مانند طب و نجوم و حكمت و موسيقى تبحر و نيز ذوق ادبى و قريحه ى شعرى داشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابومحمد، محمد حسن بن محمود بن اسماعيل حسيني شيرازي معروف به ميرزاي مجدد، معزّالدين و ميرزاي بزرگ شيرازي، مرجع تقليد شيعيان زمان خود و فقيه امامي بود كه در 15 جمادي الاولي سال 1230 ق در شيراز متولد گرديد. وي قبل از 20 سالگي، صاحب اجازه از سيدمحقق ميرسيد حسن بيدآبادي شد و در اصفهان به تحصيل پرداخت. از جمله استادان وي صاحب جواهر و صاحب انوارُ الفِقاهَه، محمد ابراهيم كلباسي، محمدتقي اصفهاني و علي تُستَري بودند. ميرزاي شيرازي پس از شيخ مرتضي انصاري، مرجع عالم اسلام گرديد و در حدود سي سال اين سمت را به عهده داشت. شاگردان زيادي در مكتب ميرزا كسب علم كرده اند كه از آن ميان حضرات آيات عظام: علامه سيدمحمد كاظم يزدي، آخوند خراساني، شيخ فضل اللّه نوري، ميرزا حسين نوري، سيدحسين صدر، ابراهيم دامغاني، سيد اسماعيل شيرازي و شريف جواهري را مي توان نام برد. از كارهاي بزرگ ميرزاي شيرازي، صدور فتواي تاريخي تحريم تنباكو در زمان ناصرالدين شاه قاجار به عنوان اولين مقاومت منفي مردمي در ايران عليه بيگانگان بود كه باموفقيت انجام شده است. از آثار اين مرجع بزرگ: كتابٌ في الطَّهارَه، نِجاةُ العِباد، رسالةٌ في الرَّضاع و رسالَةٌ في المُشْتَق مي باشد. ميرزا در سال 1312 ق در 82 سالگي در سامرا فوت نمود و در نجف اشرف به خاك سپرده شد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا محمد حسين فرزند ميرزا محمود فرزند ميرزا اسماعيل شيرازي، يكي از بزرگترين مراجع و علماي مكتب اسلام در قرن چهاردهم هجري است. معظم له نائب امام، مجدد احكام، زنده كنندۀ آثار اسلام، بهترين شاگرد مكتب خير الانام، رئيس مكتب و مجدد مذهب، مرجع خاص و
عام، آيت الله علي الاطلاق، حجت بر حق خدا، از بزرگترين آيات عظام، مشهور به ميرزاي قهرمان، پهلوان فقه و اصول، علامه تدريس علوم، بهترين مفسر قرآن رسول و يكي از شخصيتهاي كم نظير قرن اخير بود. به وجودش قامت اسلام عزيز استوار، و مكتب ما به مدرس نيكش استقرار و با شاگردانش اسلام و بلاد تشيع را استحكام بخشيدند.
ميرزاي بزرگ در نيمه ماه جمادي الاولي در سال 1230 در شيراز به جهان ديده گشود و بعد از تحصيلات ابتدائي قبل از بلوغ وارد اصفهان شد و به رديف شاگردان سيد حسن مدرس و شيخ محمد تقي صاحب حاشيه نشست. همچنين مدتها از محضر حاجي كرباسي نيز بهره مند بود. سپس در سال 1259 عازم نجف اشرف گشت. ميرزا ابتدا از حضور شيخ حسن كاشف الغطاء و هم مرحوم شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهر) چند سالي توشه ها اندوخت، هر چند بيشتر مراتب فقهي و درجات عالي اجتهادش از محضر استاد اجل و فقيه اكبر شيخ مرتضاي انصاري عليه الرحمه نصيب او گرديد.
ميرزا شمع محفل شيخ بود، و با بودن امثال ميرزا مباحثات علمي رونق بهتري به خود مي گرفت، و شيخ استاد متوجه بود كه فهم بحث هاي غامض در كش با امثال ميرزا است و بدان محف امثال ميرزا هم انگشت شمار بودند. ميرزا خود در زمان شيخ فقيهي استاد، و علما را مدرسي با كمال بود و از سال 1281 كه كاملترين انسان قرن سيزدهم از جهان چشم فرو بست، با اصرار فقها و مراجع ميرزا به كرسي تدريس و زعامت شيعيان نشست، و قريب سي سال سرپرستي فضلا و علما
و زعامت همه شيعيان به دست با كفايت او قرار گرفت. ابتدا ده سال در نجف اشرف مستقر بود و از سال 1291 تا سال 1312 كرسي درس خويش را در شهر عسكرين عليهما السلام انتقال داد، و سامرا يكي از بزرگترين پايگاه هاي علمي و مركز روحانيت اسلام و تشيع بود و ابنيه هاي جديد، مساجد و مدارس متعدد بدان شهر بناشد كه تا حال باقي است.
ميرزاي بزرگ به ميرزاي مجدد نيز مشهور است، چه آنكه پس از شيخ،مكتب تشيع را به علوم آل محمد صلي الله عليه و آله مجدد گشت، علماي حاضر به درس او زياد بودند و اكثر علما و مراجع بزرگ شيعه كه به ذكر آنها مي رسيم از شاگردان آن مرحوم بوده اند. ميرزا به قهرمان تنباكو نيز شهرت دارد، كه با تحريم دخانيات دست سودجوئيهاي استعمارگران غربي را از مملكت ما كوتاه نمود و از آن تاريخ اجانب متوجه نفوذ اسلام و روحانيت در بين مردم شدند.
ميرزا دانشمندي متقي و عالمي پرهيزكار و با حقيقت بود. متواضعانه به مجلس مصيبت ائمه عليهم السلام مي نشست و به هنگام عزا بلند مي گريست و بي قرار مي شد.
ميرزا در تقسيم وجوهات نهايت عدالت را به خرج مي داد. حافظه قوي و استعدادي عجيب داشت. اگر براي يكبار شخصي را چندين سال پيش ديده بود، به مجرد برخورد او را با اسم و رسم مي شناخت و از او دلجوئي نموده تفقد حالش مي نمود. در منزل و امور داخلي خويش خيلي منضبط و مرتب بود. كارهاي او از روي برنامه بود و از روي نظم صحيح انجام
مي شد. كسي جرأت دخالت بي مورد به كار او و زندگي او نداشت. با فرزندان و نزديكان خود آنگونه رفتار مي نمود كه با غريبان. وقتي پسرانش ميرزا محمد و ميرزا محمد علي در حضور او وارد مي شدند از او اجازه مي خواستند و پس از اسلام و اجازه آنها را تجليل و احترام نموده و پس از تفقداز كارشان، به هنگام خدا حافظي از آنان مشايعت مي نمود. در خانه و جلسات خيلي با ابهت و وقار دو زانو مي نشست، و گاه به تفكر فرو مي رفت، اما در عين حال با همگان به مهرباني و عطوفت رفتار مي فرمود و از مسلمانان و غربا تفقد و دلجوئي مي نمود.
نوشته اند آن حضرت در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و سرانجام در شب چهارشنبه 24 شعبان 1312 در شهر آلوده به مردم مختلف سامرا كسالت سل او را از پا در آورد. جنازۀ او با حضور علما و مردم انبوهي از سامرا به سوي نجف حدود چهل فرسنگ دوش به دوش در معيت مردم شهرهاي مختلف وارد نجف اشرف گرديد و پس از پايان مراسم در جنب باب طوسي در كنار خير الاوصياء روحي له الفداء مدفون شد.
ياد آوري: پس از مرحوم ميرزاي بزرگ زعامت شيعيان به علامه يزدي صاحب عروة الوثقي منتهي شد، اما بدين بوستان در مسيرمان به گلهاي خوشبوئي برخورد مي نمائيم كه ناگزير به تأني پيش رويم.
منابع زندگينامه :http://www.shaaer.com/
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان. معروف به رييس. آقا مطّلب از اساتيد فن موسيقى و از كمانچه كشهاى مشهور عهد ناصرى بود. وى معاصر آقا على اكبر فراهانى و
حسن سنتورخان است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (52)، تاريخ موسيقى (538 /2)، سرگذشت موسيقى (66 /1)، شرح حال رجال (250 ،116 /5)، شناسايى موسيقى (1 / 163 و 173)، هفت اورنگ (188 ،152).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد شيرخدايى به سال 1305 در محله بازارچه سعادت تهران در يك خانواده ى متدين چشم به جهان گشود، پدرش حاج ميرجواد كاشانى كه مردى مذهبى بود هميشه مدت 6 ماه از سال را در كربلا بود و 6 ماه ديگر را در تهران به سر مى برد. يك روز محمد كه طفلى بيش نبود در محله شان با بچه هاى هم سن و سال خود مشغول بازى كردن بود كه شخص دوره گرد ژوليده مو و سيه چرده و قوزى با «نى لبك» خود، آهنگى محزون مى زد و مى رفت، او بازى را رها كرده و دنبال او مى رود و گم مى شود و همين امر موجب مى شود تا شب كتك مفصلى از پدرش بخورد. از اين قضيه چندى مى گذرد تا پدرش مجدداً عازم كربلا مى شود و او كه عشق نواختن «نى لبك» در وجودش خانه كرده بود، در غياب پدر موقع را مغتنم شمرده و از مادرش مبلغ سى شاهى مى گيرد و يك «نى لبك» مى خرد و مدت دو ماه پيش خود مى زند و رفته رفته يكى دو آهنگ را به طور غلط و دست و پا شكسته ياد مى گيرد تا اين كه پدرش از سفر مى آيد و وقتى مى فهمد كه محمد «نى لبك» مى نوازد، «نى» او را شكسته و سيلى محكمى به گوش او مى زند و مى گويد: «مى خواهى مطرب شوى؟» ولى محمد جوابى نداشت كه به او بدهد و صبر مى كند تا او دوباره به سفر برود و همين كه
پدر به كربلا مى رود، او از عمه اش كه وى را بسيار دوست داشته، پول گرفته و يك «نى لبك» ديگر مى خرد و شروع به تمرين مى كند، محمد در اين هنگام در كلاس سوم دبستان ثريا واقع در محله سيد نصرالدين خيابان خيام درس مى خواند كه وارد پيش آهنگى شد و در آنجا بود كه به او فلوت ياد دادند و اولياء آنجا متوجه هوش و ذوق او در نواختن اين ساز شدند و چون زود به اين ساز آشنايى پيدا كرد، خودش معلم شاگردان شد و يك دست لباس پيش آهنگى به عنوان كادو به او دادند.
در كلاس پنجم ابتدايى بود كه مدرسه ى موزيك اعلام كرد پنجاه نفر شاگرد جهت يك دسته اختصاصى مى خواهد او با برادر بزرگترش اين مطلب را در ميان گذاشت و او محمد را تشويق مى كند تا در اين مدرسه نام نويسى كند ولى شهريور 1320 و وقايع مربوط به آن پيش مى آيد و مدرسه به هم مى خورد تا اين كه در هنرستان عالى موسيقى ثبت نام مى كند و در سلك شاگردان آن هنرستان درمى آيد ولى يك روز آقاى كلنل وزيرى سرپرست و روح اللَّه خالقى معاون هنرستان، اعلام مى كنند كه هر كس ساز بادى مى زند بايد تار هم بنوازد و در نتيجه او با اين ساز هم آشنايى پيدا كرد.
شيرخدايى در سال 1324 سوليست راديو شد و صداى سازش از راه راديو پس از اعلام نام او توسط گوينده به گوش پدرش كه در عراق بود مى رسد و او پس از مراجعت به تهران به مادر او مى گويد: «آخرش اين پسر مطرب شد!» و مدت يك سال با او حرف نمى زند، تا اين كه عاقبت
او را مى بخشد.
شيرخدايى با اركسترهاى انجمن موسيقى ملى، به رهبرى روح اللَّه خالقى، اركستر بزرگ راديو، به رهبرى ابراهيم خان منصورى، استاد مهدى خالدى، مجيد وفادار و.. همكارى داشته و درباره ى به وجود آمدن آرم «گلهاى جاويدان» روزى مرحوم داود پيرنيا به او مى گويد براى ضبط چند گوشه از دستگاههاى موسيقى ايرانى با «قره نى» به اداره ى هنرهاى زيبا بيايد و او به آن اداره مى رود، استوديوى ضبط آنجا كه يك اتاق كوچك بود و هنوز «اكو» به ايران نيامده بود درهاى «كاريدور»ها را بستند و او در بيرون استوديو شروع به زدن «قره نى» ساز اختصاصى خود كرد و صدا از استوديو به اتاق فرمان مى رود و ضبط مى شود. يك ماه بعد داود پيرنيا آن را آرم برنامه ى هميشه جاويد «گلهاى جاويدان» قرار مى دهد. او اولين برنامه ى «گلهاى جاويدان» را با همكارى: غلامحسين بنان، حسين ياحقى، على تجويدى، لطف اللَّه مجد، حسين تهرانى اجرا كرد و بعداً با آقايان: استاد صبا، محجويى، خالدى، ورزنده همكارى داشته. او مدتها سمت كارشناس هنرستانهاى شبانه روزى استانهاى: كرمان، سيستان و بلوچستان و مازندران را به عهده داشت و همين امر موجب گرديده بود كه در فعاليتهاى او در راديو وقفه ايجاد شود.
محمد شيرخدايى، آهنگهاى بسيارى ساخت كه از ميان آنها بيشتر به: «مادر»، «صلاى عشق» و «چرا نگفتى» علاقمند است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ابوالحسن بن سيد محمدحسين شيروانى عالمى فاضل بوده تأليفى بنام مصباح المفسرين در تفسير آيه نور نوشته و تاريخ تأليف آن 1301 ق مى باشد و ظاهراً ايشان از شيروان خراسان بوده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1254/ 1253 -1194 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به تمكين. معروف به مست عليشاه. وى در شهر شماخى متولد شد. در پنج سالگى به همراه پدرش به عتبات عاليات رفت و تا سن هفده سالگى در آن سامان مشغول به تحصيل بود. سپس سفر و سياحتى طولانى در پيش گرفت و بيشتر بلاد و شهرها را ديد. او زمان اين سير و سفرها را سى و هفت سال نوشته و تفصيل آن و ديدار بزرگان و مشايخ و شرح عجايب و غرايب را نزديك به صد هزار بيت به نظم آورده است. وقتى در قمشه قصد قتلش كردند، او فرار كرد و نسخه ى اشعارش به غارت رفت. در نهايت خدمت جعفر كبودر آهنگى مجذوب عليشاه رسيده و طريقه ى ايشان را اختيار كرد و بعد از فوت او خليفه و جانشين وى و قطب آن سلسله شد. علماى شيراز با او به مخالفت برخاستند و او ناگزير از شيراز به آذربايجان رفت و پس از چندى ديگر بار به شيراز بازگشت. از جمله كسانى كه به او معتقد بوده اند، محمدشاه قاجار بوده است. وى معاصر صاحب «رياض العارفين» بود. در اواخر حال، از تهران به شيراز و بعد از آن به مكه رفت او در وادى خليص درگذشت و در جده در جوار قبر معروف به حضرت حوا دفن گرديد. از آثار وى: «بستان السياحه»؛ «حديقه يا
حدائق السياحه»؛ «رياض السياحه».[1]
زين العابدين شيروانى بن ملا اسكندر اديبى فاضل مؤلفى جامع از شعراء و عرفاء و فضلا زمان خود و اهل شيروان قفقاز بوده است.
وى در نيمه ماه شعبان 1193 ق در شيروان متولد شده و در سن پنج يا شش سالگى با پدر و خاندانش مهاجرت به كربلا نموده و پس از دوران كودكى علوم معموله ادبى و عربى و متون فقه و اصول را از علماء كربلا خوانده و به فكر سياحت در روى زمين افتاده و اكثر بلاد شرق و غرب را ديده و مشاهدات و مطالعات خود را در چند كتاب به رشته تحرير و تأليف آورده كه نام آنها را مى نگارم
1- بستان السياحه 2- حديقةالسياحة 3- رياض السياحة. در سال 1252 وفات نموده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (166 -165/ 7)، حديقه الشعراء (1057 -1055/ 2)، دانشمندان آذربايجان (171 -169 ،87)، دايرةالمعارف فارسى (1471/ 2)، الذريعه (385/ 6 ،106/ 3)، شرح حال رجال (52/ 2)، رياض العارفين (246 -245)، ريحانه (337 -336/ 3)، طرائق الحقائق (390 -388/ 3)، فارسنامه ى ناصرى (970/ 2)، فرهنگ سخنوران (192 -191)، لغت نامه (ذيل/ زين العابدين)، مؤلفين كتب چاپى (262 -261/ 3)، مجمع الفصحا (184/ 4)، معجم المؤلفين (196/ 4)، مكارم الآثار (23 -15/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1301 ق)، عارف و شاعر. ملقب به فيض عليشاه. در شيراز متولد شد. اصل وى از سارى مازندران است. نزديك به سى سال به شغل شيشه گرى پرداخت. طريقت نعمةاللهى داشت و به ميرزا نصراللَّه خان صدرالملك اردبيلى ملقب به نصرتعلى كه از مشايخ حسين عليشاه اصفهانى نعمةاللهى بود ارادت مى ورزيد و به همراه اين شخص
به قم و تهران رفت و عده اى به وى سر سپردند. در سال 1289 ق به زيارت حج رفت. در تهران درگذشت و جنازه وى را در مشهد مقدس دفن كردند. اثر وى رساله اى است به نام «فيضيه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (391 -390/ 3)، المآثر و الآثار (198)، مؤلفين كتب چاپى (706 -705/ 4).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و موسيقيدان. معروف به استاد صابر. از شاعران عهد شاه طهماسب اول صفوى (984 -930 ق) بود كه در موسيقى و نواختن عود دست داشت و در اين فن معروف بود. استاد صابر بيشتر غزل مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (336 / 1)، تاريخ نظم و نثر (683)، تذكره ى روز روشن (455 -454)،فرهنگ سخنوران (534).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(449 -373 ق)، محدث، مفسر، فقيه، اصولى، خطيب و واعظ. در بوشنج به دنيا آمد.نه ساله بود كه به دنبال قتل پدرش، كه از وعاظ بزرگ نيشابور بود، اولين مجلس وعظ را برقرار كرد. از ابوسعيد عبدالله بن محمد رازى و ابوبكر بن مهران و ابومحمد مخلدى و زاهر بن احمد فقيه سرخسى و ابوحسين خفاف و ابوالعباس تابوتى و ابوسعيد سمسار و ابوبكر احمد بن ابراهيم بن فرات و ديگران حديث روايت كرد. او در نيشابور و هرات و سرخس و حجاز و شام و جبال حديث شنيد و در خراسان و هند و گرگان و شام و حجاز و فلسطين حديث گفت. صابونى در معره ى نعمان با ابوالعلاء معرى ملاقات كرد. كتانى و على صصرى و بيهقى و محمد فراوى از وى روايت كرده اند. ابوبكر بيهقى او را امام مسلمين تعريف مى كند و ديگران قدرت او در تفسير و حافظه ى سرشارش را تحسين كرده اند. به قول عبدالغافر، در «السياق» هفتاد سال وعظ گفت و بزرگان زمان همچون ابوطيب صعلوكى و استاد ابواسحاق اسفراينى و استاد ابوبكر بن فورك در مجلس وعظ او حاضر مى شدند. او بيست سال در جامع شهر خطبه خواند و اقامه ى نماز كرد.سرانجام در نيشابور درگذشت.
وى تصانيف بسيارى از خود بجاى گذاشته است. از آثارش: «عقيده السلف»، «الفصول فى الاصول»، «الاربعين»، در حديث.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (688)، الاعلام (198 / 7)، الاعلام بوفيات الاعلام (299 / 1)، انساب سمعانى (506 / 3)، ريحانه (198 / 7)، سير النبلاء (44 -40 / 18)، شذرات الذهب (283 -282 / 3)، العبر (294 / 2)، الكامل (81 / 8)، كشف الظنون (53)، لغت نامه (ذيل/ اسماعيل)، معجم الادباء (19 -16 / 7)، معجم المؤلفين (276 -275 / 2)، النجوم الزاهره (63 / 5)، الوافى بالوفيات (144 -143 / 9)، هديه العارفين (210 / 1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 954 ق)، صوفى و شاعر. وى از شاعران و علماى ايرانى نژاد و همدانى الاصل است كه در عهد سلطان سليمان خان قانونى عثمانى مى زيست. وى سفرهايى به بلاد روم و مصر و شام داشت و بيشتر زندگى او در آن نواحى گذشت. در فن معما نيز ماهر بود. وفات وى در دمشق اتفاق افتاد. از آثارش: منظومه ى سه گانه ى «صراط مستقيم» و «مناقب العارفين و مراتب المكاشفين فى احوال جلال الدين رومى» و «نواى خروس»؛ «شرح معميات مير حسين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (66 / 2)، تذكره ى هزار مزار (367)، الذريعه (574 / 9)، ريحانه (345 / 3)، معجم المؤلفين (231 -230 / 6)، هديه العارفين (641 / 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اكبر صاحبي فرد
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
زندگينامه علمي
بعد از اتمام دوره ابتدايي دوره دبيرستان (نظام قديم) را شبانه در دبيرستان محمديه كاشان گذراندم و درسال 1352 بعد از آشنايي با يكي از دوستان طلبه در كلاس درس دبيرستان علاقه ام به دروس حوزوي تقويت شده بالاخره در همان سال دروس مقدمات را شروع كردم ؛ تا سال 1357 در مدرسه علميه امام خميني (ره) و مدرسه علميه مرحوم آيت الله يثربي بوده و از محضر بزرگاني چون حضرات آقايان صبوري ، اسلامي تبار ، مناقب (قدس سرهم) و جناب آقايان حضرات خراساني ، علم الهدي ، صراف زاده و ... بهره بردم و از تفسير مرحوم آيت الله نجفي در كاشان استفاده نمودم . در سال 1357 به حوزه مقدسه قم مشرف شدم و در مدرسه مهديه در خيابان 19 دي ساكن شدم و
بقيه دروس سطح را نزد بزرگاني چون مرحوم آيت الله اعتمادي ، مرحوم آيت الله حرم پناهي ، مرحوم آيت الله ستوده ، و نيز حضرات آقايان حسيني كاشاني و شريفي نياسري و عماني و اشعري (محمد حسين) استفاده كردم .
در ضمن در سال 1359 به مدت يك سال به دعوت يكي از دوستان در مدرسه اماميه شهركرد مشغول به تدريس مقدمات شدم .حدود سال 1361 به درس خارج فقه و اصول رفتم و يك دوره درس اصول حضرت آيت الله مظاهري و مباحثي از درس آيت الله وحيد خراساني (مباحث الفاظ) و بخشي از مباحث اجتهاد و تقليد آيت الله تبريزي را شركت كردم و نيز از مباحث فقهي حضراتي چون آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله فاضل لنكراني بهره مند شدم و از حدود سال 1360 در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت كردم .فلسفه (منظومه) را نزد حضرت آيت الله گرامي و بخشي از اسفار را در نزد حضرت آيت الله انصاري تلمذ كردم .از سال 1363 در فكر حفظ قرآن افتادم و بحمد الله و المنه اين كار كه بايد حدود 1370 به پايان مي رسيد به علت وقوع حادثه اي به تاخير افتاد و بحمد الله سال 1373 به انجام رسيد .
از آنجا كه به كارهاي قرآني علاقمند بودم اولين نكته ناب قرآني درسال 1374 به ذهنم خطور كرد و به پيشنهاد دوستان اولين قلم زني را شروع كرده و كتاب «اتمام حجتي ديگر يا اجر رسالت» را به لطف خداوند به رشته تحرير درآوردم .
به علت تدريس دانشگاه و تشويق حضرت حجت الاسلام حاج محسن قرائتي
كار قرآني در باب تاريخ اسلام را انجام دادم كه نتيجه آن كتاب تاريخ اسلام در قرآن است كه در سال 1381 از چاپ خارج شد همچنين به دنبال رهنمود مقام معظم رهبري در نام گذاري سال 1379 به نام امير مومنان سلام الله عليه ، آيات درباره آن حضرت به صورت يك مجموعه در آمد تا اينكه در سال 1382 مزين به زينت طبع گرديد و در همان سال چاپ دوم آن نيز صورت گرفت .
در سفر بيت الله الحرام با توطئه وهابيت كه بدترين تبليغات عليه تشيع صورت مي گرفت بيشتر آشنا شده و با رهنمود دوستان در بعثه مقام معظم رهبري در مكه مكرمه و هدايت حضرت آيت الله سبحاني نقدي بر كتاب تهاجمي «اهلبيت از خود دفاع مي كنند» به نام «اهلبيت از دين دفاع مي كنند» با كمك يكي از دوستان انجام شد . اين كتاب درسال 82 در شبكه اينترنت ، سايت ولي عصر (عج) قرار گرفت و مورد استقبال قرار گرفت و در تابستان 1383 به چاپ رسيده و الان در آستانه چاپ دوم قرار دارد .
و بالاخره توفيق ديگر قرآني كه خداوند به اين حقير داد بررسي آيات مربوط به حضرت زهرا سلام الله عليها و به نام مبارك آن حضرت 135 آيه درباره اين بانو در يك مجموعه جمع آوري شد كه در نوع خود كم نظير يا بي نظير است و الان مشغول دو كار قرآني ديگر هستم يكي مكالمات و گفتگوهاي بعد از مرگ در قرآن و ديگر خيرات و مبرات از منظر قرآني كه تقريبا حدود 80% كار آنها نيز انجام شده است
.
اكنون نيز برنامه هاي تدريس در حوزه و آموزش متوسطه و برنامه هاي قرآني در شهرهايي چون كاشان و ساوه دارم .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهراب صادق نيا
محل تولد : دزفول
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1348/1/4
زندگينامه علمي
در سال 1347 در شهرستان دزفول به دنيا آمد و در همان شهر تحصيلات ابتدائي و متوسطه خود رادر رشته رياضي فيزيك سپري كرد . در سال 64 وارد حوزه علميه قم شد و پس از اتمام دروس مقدمات و سطح درسال 69 وارد درس خارج شد . از آن سال تا كنون از اساتيد نام آشنايي چون مكارم شيرازي ، فاضل لنكراني(ره) ، وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي(ره) بهره برده است . علاقه ديرين او به مباحث علوم قرآني سبب شد در سال 72 در آزمون ورودي سطح چهارم رشته هاي تخصصي شركت كرده و در رشته تفسير و علوم قرآن پذيرفته شود . در سال 76 و همزمان با اتمام اين دوره به مركز مطالعات اديان وارد شده و به عضويت هيئت علمي مركز ياد شده در آمد( مركز ياد شده الان با عنوان دانشگاه فعاليت مي كند). موضوع مطالعاتي وي در اين مركز، اديان ابراهيمي است و در اين خصوص آثاري از ايشان منتشر شده است . تحصيلات آكادميك نامبرده در سال 79 با پذيرش در آزمون ورودي كارشناسي ارشد تربيت مدرس دانشگاه قم در رشته مدرسي الهيات ادامه يافت و در سال 81 با دفاع از رساله خود با موضوع جايگاه شريعت در عهدين و قرآن موفق به دريافت دانشنامه كارشناسي ارشد شد . در حال حاضر
نيز دانشجوي دوره دكتراي جامعه شناسي فرهنگي با گرايش مذهب در دانشگاه علامه طباطبائي تهران است كه دوره ي آموزشي را پشت سرگذاشته و در حال تدوين پايان نامه است. در اين فراگرد علمي سپران شده ايشان توفيق داشته اند سالياني در حوزه علميه قم در دروس مقدماتي و سطح تدريس نمايند. در حال حاضر نيز در پاره اي ازمراكز تخصصي حوزه و ديگر مراكز وابسته، به اين مهم اشتغال دارند. تدريس در دانشگاه ها نيز از فعاليتهاي نامبرده در شمار است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد جعفر صادقي فدكي
محل تولد : خواف
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب از سال 1363 پس از گذراندن دوره راهنمايي وارد حوزه علميه مشهد مقدس شدم در ابتدا يك سال در مدرسه علميه نواب بودم و پس از آن وارد مدرسه علميه موسي بن جعفر (ع) شدم. بعد از يك سال و نيم به مدرسه علميه سليمانيه منتقل شدم و حدود پنج الي شش سال در اين مدرسه مشغول تحصيل علوم ديني بودم. در سال 1370 در كنكور دانشگاه رضوي شركت كردم و پس از قبول شدن وارد اين دانشگاه شدم و در دانشگاه رضوي علاوه بر دروس دانشگاه و زبان عربي و انگليسي به خواندن دروس حوزوي نيز اشتغال داشتم زيرا يكي از وظايف دانشجويان اين دانشگاه گذراندن دروس حوزوي در كنار دروس دانشگاهي است.
در سال 1375 از اين دانشگاه با گرفتن مدرك كارشناسي در رشته علوم قرآن و حديث فارغ التحصيل شدم و در همان سال در كنكور سراسري دانشگاهها ثبت نام كردم و در رشته علوم قرآن و
حديث دانشگاه قم پذيرفته شدم از اينرو براي گذراندن اين مقطع از مشهد به قم مهاجرت كردم و در قم علاوه بر اشتغال به دروس اين دانشگاه در درس خارج برخي اساتيد و مراجع نيز شركت مي كردم و پس از دو سال اشتغال به دروس دانشگاه وارد مركز فرهنگ و معارف قرآن شدم و در روز چند ساعتي را در اين مركز به كارهاي تحقيقاتي مشغول شدم و كار عمده من در اين مركز تشكيل پرونده علمي براي دائرةالمعارف قرآن كريم و سپس ارزيابي پرونده هاي ديگران بود كه اين كار تا كنون نيز ادامه دارد و بنده در حال حاضر از نيروي ساعتي به محقق رسمي تغيير وضعيت داده .
در حال حاضر به تأليف مقاله و ارزيابي مقالات ديگران اشتغال دادم و تاكنون حدود 35 مقاله براي دائرة المعارف قرآن كريم تأليف كرده ام كه نيمي از اين مقدار چاپ شده و بقيه براي چاپ در دست اقدام است. ضمناً در اين مدت دو كتاب تحت عناوين سيماي شيعه از نگاه اهل بيت(ع) و ارتداد در قرآن كريم تأليف كرده ام كه كتاب اول در سال 1385 از سوي مجمع جهاني شيعه شناسي چاپ شده و دومي از سوي انتشارات دفتر تبليغات براي چاپ در دست اقدام مي باشد. در سال 1384 در 5 امتحان مقطع دكتري دانشكده علوم حديث قم شركت كردم و در رشته مدرسي معارف گرايش قرآن و متون اسلامي پذيرفته شدم و در حال حاضر در اين دانشكده مشغول به تحصيل مي باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا صادقي 25 مرداد 1358 در شهر بندرعباس به دنيا آمد. و اصالتش از
شهريست زيبا به نام ميناب (آناميس) . نظر به اينكه در خانواده مذهبي و مقيد چشم به دنيا گشوده بود ابتدا خواندن را با تلاوت قرآن آغاز كرد. علاقه مندي او به مسائل هنري باعث شد تا در زمينه موسيقي فعاليتش را آغاز كند . سال 1368 ابتداي راه و به نوعي اولين جرقه فكري او بود با توجه به اينكه در آن سالها منطقه بندرعباس امكانات بسيار محدودي براي فراگيري داشت . او با مطالعه كتابهاي متفاوت در اين زمينه ساختار فكري خود را در مورد اين هنر بسيار رويايي و لطيف استحكام بخشيد . علاقه مندي او به موسيقي مدرن باعث شد تا از نگاه موزيسين هاي بزرگ براي بعد كاري خود استفاده كند
در سال 1371 اولين آهنگ خود را به نوعي ميشود گفت ساخت . به نام راز عشق . شايد در آن سالها كارهاي او مورد قبول واقع نمي شد زيرا تفكرات به سوئي ديگر سوق گرفته بود. در سال 1372 اولين كار را در قالب كاست ارائه كرد كه به نام همان راز عشق بود. اما از حق نگذريم هيچ نوع بار هنري نمي شد در آن پيدا كرد اما حركتي تازه بود
در سال 1373 با كمي دقت دومين كار خود را ارائه كرد به نام بال پرواز كه بعد از آن كاست نظر عموم نسبت به كارهاي او جلب شد و او با شوق بيشتري به كسب تجربه و اطلاعات گام به جلو بر مي داشت
بنا به دلايلي در سال 1374 به طور موقت دست از كارهاي هنري برداشت و شايد همان مدت براي او مدت زمان پر باري
بود و اواخر سال 1374 بود كه با ارائه كاستي تحت نام كلاغ غارغاري شروع دوباره اما تا حدودي قوي تر از قبل را تجربه كرد
علاقه زياد او به هنرمنداني چون استاد چشم آذر و بيات باعث شد تا به كارهاي ايشان و بزرگاني ديگر توجه خاص داشته باشد. و كارهاي او تحت شعاع آنها قرار گرفت
البته او در زمينه شعر و ادبيات فعاليت دارد و ارادت او به شاعراني چون اخوان ثالث - حافظ - مولانا - سهراب سپهري - شاملو و ماگوت بيگل باعث شد ذهنيت فكري آنها را در راه خود نورپردازي كند . البته لازم به ذكر است كه 95% كارهاي او با كلامهاي خود اوست
در سال 1375 كاست گل لاله را ارائه داد كه به نوعي با كارهاي قبلي او تفاوت داشت . او سير نسبتا صعودي را دنبال كرد به طوري كه در سال 1376 بندرقديم 1377 مستانه و ديوانه در سال 1378 روياي شيرين و ده ثانيه را با هم در يك سال ارائه داد
سال 1379 سال آرامش و كسب تجربه بود و پربار . يك حادثه زيبا در روياهاي او - لحظه ها را برايش سرشار كرده بود تا اينكه در سال 1380 كاست عاشقم من را كه با گيتار اجرا شد را به بازار ارائه داد كه مورد استقبال خاصي قرار گرفت . البته اين كاست قبل از اينكه ويرايش شود به بازار رفت كه در مورد آن جاي بحثي طولاني است
آن حادثه زيبا و رويايي نگاه تازه او به عشق و عاشق شدن بود و ديدن زشتيها را با نگاه ديگر. او مدت 8 سال
پيراهين مشكي به تن داشت و همه مردم او را مشكي پوش مي شناختند تا اينكه در سال 1381 كاست حكايت مشكي پوش را به مردمي تقديم كرد كه سالها او را با مهرشان به اوج سوق مي دادند
حكايت مشكي پوش آغازي است براي حركتي ار نوع مشكي پوش.
در سال 1382 با كسب تحربه هاي تلخ و شيرين آلبوم مشكي رنگ عشقه را كه عشق خودش را به مشكي بود را ارائه كرد اين آلبوم شروعي از رضا صادقي براي دنيا قشنگ مشكي بود كه نظر خيلي ها را جلب كرد.
در سال 1383 به بعد چندين بار كارهاي او به صورت غير مجاز پخش شد.
و در نهايت در سال 1384 رضا صادقي اولين آلبوم رسمي خود را با عنوان ""پيرهن مشكي""به مردم ارائه كرد و توانست عنوان بهترين آهنگساز و خواننده را به خود ارائه دهد.
رضا صادقي با همسفري آهنين به نام عصا به سوي دنياي سبز فردا به پيش مي رود شايد خود اوهم مي داند كه مانده تا برف زمين آب شود اما او با گرمي كه از جنوب به ارث برده ابن برف ها را آب خواهد كرد
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر محمد صادقى فرزند زين الخطباء و المبلغين مرحوم حاج شيخ محمدرضا لسان المحققين تهرانى.
در سال 1307 شمسى هجرى برابر 1348 قمرى در تهران ديده به جهان گشوده و در بيت علم و تقوا پرورش يافته و پس از خواندن دروس فارسى تا متوسطه به تحصيل علوم دينيه پرداخته و مقدمات و قسمتى از سطوح را در تهران خوانده ودر اوائل ورود آيت اللَّه العظمى بروجردى به قم مهاجرت نموده و سطوح عالى را از
مدرسين حوزه علميه فراگرفته و به درس خارج آيت اللَّه بروجردى و آيت اللَّه محقق داماد و آيت اللَّه العظمى نايب الامام خمينى مدظله و آيات ديگر شركت و هم معقول و فلسفه را از آيت اللَّه علامه طباطبائى و آيت اللَّه شاه آبادى و ميرزا مهدى آشتيانى و امام خمينى و آقاى رفيعى قزوينى و عرفان را از مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى استفاده نموده تا بعد از رحلت مرحوم بروجردى و زعامت و نهضت نايب الامام بر عليه امپرياليسم شرقى و غربى وارد صحنه مبارزه شده و با سخنرانيهاى آتشين خود در قم و تهران و محكوم كردن رژيم طاغوتى در سال 1384 قمرى مورد تعقيب عوامل ساواك و عمال جنايتكار شاهنشاهى قرار گرفته كه مجبور به بيرون رفتن از كشور شده پس به عراق رفته و در جوار اميرالمومنين عليه السلام رحل اقامت افكنده و از محضر آيت اللَّه العظمى نايب الامام آقاى خمينى و برخى آيات عظام ديگر استفاده نموده و خود به تدريس و گفتن تفسير پرداخته تا در سال 1392 هجرى قمرى كه روى فشار وتهديدهاى دولت شوم بعث عراق به لبنان و بيروت عزيمت نموده و پنج سالى نيز در آنحا به فعاليت و خدمات دينى پرداخته تا در سال 1396 قمرى و آشفتگى وضع لبنان مهاجرت به مكه معظمه نموده و دو سالى در جوار بيت اللَّه الحرام رحل اقامت افكنده و تا سال 1398 قمرى در نزديكى مقام ابراهيم عليه السلام كرسى تدريس فقه جعفرى گذارده و به تدريس فقه شيعه و نشر معارف حقه اثنى عشريه پرداخته و در ماه ذى قعده الحرام براى پخش اعلاميه و سخنرانى بر عليه رژيم منفور پهلوى از طرف دولت سعودى زندانى شده و
بعد از چند ماه آزاد و پس از سقوط دولت طاغوتى و اعلان حكومت جمهورى اسلامى و آزادى بعد از پنجاه و هفت سال اختناق و استبداد براى ديدار امام و خويشان و دوستان پس از چهارده سال به وطن برگشته و براى ادامه وظائف روحى و دينى رحل اقامت به قم افكنده و مشغول تدريس و گفتن تفسير موضوعى قرآن و اقامه نماز جمعه در مسجد جمكران قم گرديده است جناب دكتر صادقى دو بار به زندان بيدادگران مبتلا گرديده است اول براى سخنرانى در مسجد اعظم قم بر عليه شاه جلاد و عمال جنايتكارش دوم در مكه معظمه از طرف دولت سعودى به اشاره دولت طاغوتى ايران و جمعا مدت هفده سال در خارج كشور به شرح زير ده سال در نجف اشرف پنج سال در لبنان و بيروت و دو سال در مكه معظمه به سر برده و در طول اين مدت شب و روز به تاليف و تصنيف اشتغال داشته و كتب سودمندى به يادگار گذارده كه فهرست مطبوع مخلوط آن را تقديم مى دارم.
تاليفات عربى مطبوع مترجم محترم.
1- المقارنات العلميه و الكتابيه بين كتب السماويه.
2- على والحاكمون.
3- حواربين الالهين و الماديين.
4- رسول الاسلام فى الكتب السماويه.
5- عقايد نابين كتب السماويه.
6- الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنه 20 جلد چهار جلد به طبع رسيده. 7- فتياتنا.
8- حواربين اهل الجنه و النار.
9- على شاطئى الجمعه.
10- لماذا انتصرت اسرائيل و متى تنهزم.
11- المناظرات بين الالهين و المادبين.
12- الفقه على ضوء القرآن.
13- تاليفات فارسى چاپ شده.
14- بشارات عهدين.
15- زمين و آسمان ستارگان از نظر قرآن.
16- آفريدگار و آفريده از نظر مادى و الهى.
17- مسيح
از نظر قرآن و انجيل.
18- گفتگوئى در مسجد النبى.
19- دولت مهدى پرچم دار انقلاب جهانى.
20- خاتم پيغمبران از نظر قرآن.
21- حكومت قرآن.
22- اسرار ومناسك و ادله حج.
تاليفات چاپ نشده.
23- تقريرات الفقه عن الاستاد المحقق البروجردى.
24- حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى.
25- حاشيه بر منظومه سبزوارى.
26- حاشيه بر شرح لمعه.
27- المعاد فى نظر القرآن.
28- النبوه فى نظر القرآن.
29- حول آيه التطهير.
30- شذرات الوسائل والوافى.
31- حاشيه تحرير الوسيله.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هشتم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1323 -1253 ق)، صوفى و شاعر. ملقب به حيران عليشاه. در ماهى دشت كرمانشاه به دنيا آمد. در كرمانشاهان زيست و همان جا درگذشت و جنب مقبره محمد تقى مظفر عليشاه دفن شد. صارم السلطنه در سرودن شعر، بويژه غزل، با مضامين عرفانى، مهارت داشت. اثر وى: «كنز العرفان» يا «ديوان» غزليات.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (159 / 18 ،999 / 9)، مؤلفين كتب چاپى (528 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نويسنده، مترجم و مدرس. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در اراك و تهران به پايان رساند. از اوان كودكى به فراگيرى زبان فرانسه و انگليسى پرداخت و پس از چندى بر اين دو زبان مسلط شد. در 1314 ش به درجه ى افسرى نايل گرديد. وى مشاغل مختلفى را عهده دار بود. از جمله: مترجم دانشگاه جنگ، خدمت در اصل چهار و سازمان همكارى بهداشت در بابلسر و تدريس زبان انگليسى در دانشكده افسرى و دانشكده تكميلى دانشگاه جنگ، از آثار وى: «آمريكا»، ترجمه؛ «احتراع تلفن»، ترجمه، «اختلافات زبان انگليسى»؛ «ايده آليست» يا «يار غائب»؛ «برده ى آزادى بخش»، ترجمه؛ «چنگيزخان»، ترجمه؛ «راهنماى ترجمه»؛ «روح انسان»، ترجمه؛ «فلسفه علمى»، ترجمه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2460 ،1765 ،1641 / 2 ،1120 ،410 ،130 ،129 ،65 -55 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (182 -181 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور صارمى به سال 1313 در شهر زيبا و سرسبز رشت متولد شد و هنوز دو سال از بهار زندگى او نگذشته بود كه پدرش را از دست داد و تحت توجهات و سرپرستى برادرش روزگار را سپرى كرد. پس از چندى، وى همراه مادر و برادر و خواهر به تهران آمد. و از همين تاريخ، برادر او براى سرگرمى خود يك سنتور مى خرد و روزها شروع به نواختن مى كند، ولى همين كه او از خانه بيرون مى رفت، منصورخان ساز او را برداشته و پيش خود تمرين و به ساز زدن مى پرداخت، همين علاقه و پشتكار و تمرينهاى مكرر موجب شد كه او پيشرفتى قابل تحسين در نواختن اين ساز بنمايد به طورى كه برادرش در
نواختن از او عقب مى ماند. ابوالقاسم صارمى برادر منصور صارمى نزد شخصى به نام «مش سيف اللَّه» كه در همدان، هم ساز مى ساخت و هم سنتور را به طور سينه به سينه آموخته بود تعليم مى گرفت وقتى استعداد شگرف و علاقه ى برادرش را در نواختن اين ساز مشاهده كرد، سنتور خود را به او مى بخشد و وى را جهت شاگردى و تعليم نزد شخص مذكور مى برد، منصور صارمى مدت چهار سال نزد اين شخص به فراگرفتن و نواختن سنتور ادامه مى دهد، ولى چندى بعد با احمد ابراهيمى كه شاگرد استاد «غلامحسين بنان» بود و در فرهنگ و هنر به هنرآموزان تعليم آواز مى داد آشنا گرديد و نواختن رديفهاى آواز موسيقى ايرانى را نزد وى آموخت و ديرى نگذشت كه آقاى احمد ابراهيمى، صارمى را به استاد مرتضى خان محجوبى معرفى و او چند سال زير نظر استاد كار كرد و با صلاحديد و نظر استاد محجوبى، سنتور را طورى كوك مى كرد كه با پيانوى او كاملاً هم صدا مى شد و حالتهاى پيانو پس از اين كوك روى سنتور پياده مى شد و در اين مورد بخصوص مى توان از چهار مضرابها و ضربى ها نام برد.
چندى بعد منصور صارمى با استاد «نورعلى خان برومند» آشنا شد و مدت چهار سال نيز از محضر استاد «برومند» بهره مند گرديد و در منزل استاد «برومند» چهار مضرابهاى مرحوم سماعى را به خوبى آموخت ولى دنبال «نت» نرفت مگر چند صباحى كه در اركستر ابراهيم خان منصورى همكارى داشت. منصور صارمى مدتى نيز سليست برنامه هاى كارگردان بود و پس از مدتى توسط مرحوم رهى معيرى براى شركت در برنامه ى «گلهاى جاويدان» و ساير برنامه هاى مشابه، دعوت
شد و شروع به همكارى نمود و اولين برنامه اى كه در «گلهاى جاويدان» اجرا كرد با استاد گرامى حبيب اللَّه بديعى بود و مدت 10 سال در برنامه ى «گلها» متوالياً با ساير هنرمندان اين برنامه همكارى داشت. منصور صارمى جهات اعتلاء و شناساندن سنتور، اين ساز كهن ايرانى به كشورهاى: پاكستان، افغانستان، تركيه، دوبى، كويت و اردن مسافرت و برنامه هايى در راديوهاى اين ممالك اجرا كرد و در حد و توان خود در بديهه نوازى خدمت شايانى به موسيقى اصيل و سنتى نمود. وى مردى است متواضع و فروتن و دور از ادعا و تكبر و با وجود اين كه ستاره ى درخشانى است در هنر موسيقى اصيل ايران، مانند قطره اى در مقابل اقيانوس مى باشم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1386 -1308 ق)، صوفى، شاعر و نيكوكار. در بيدخت گناباد به دنيا آمد و نزد استادان آنجا به تحصيل ادبيات فارسى پرداخت. بعد نزد پدر و جد خود كسب فضايل صورى و معنوى نمود و مدتى نيز در اصفهان تحصيل كرد. پس از تحصيلات صورى، نزد پدر علوم معنوى و روحى را فرا گرفت و به رياضيات مشغول شد. در 1329 ق از جانب پدر به صالح عليشاه ملقب گرديد و پس از فوت پدر جانشين وى و قطب سلسله ى نعمت اللهى شد و در بيدخت گناباد خراسان مقيم گرديد. صالح عليشاه نوه ى حاج ملا سلطان محمد، معروف به سلطان عليشاه، بود. از آثار خيريه وى: احداث قنات صالحيه، و نيز آب انبار بزرگ و رختشوى خانه و غيره كه به همت و مساعى وى در بيدخت ساخته شده است. از آثار قلمى وى
«پند صالح»؛ «نامه هاى صالح» مى باشند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :زندگينامه ى رجال و مشاهير (178 -177 / 4)، شرح حال رجال (232 / 5)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (623 / 1)، كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (224)، مولفين كتب چاپى (603 -602 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم صالح عظيمى در سال 1325 در تبريز متولد شد. صداى آواز استاد بزرك ابوالحسن خان اقبال آذر (اقبال السلطنه) كه از صفحات قديم در خانه آنها طنين مى افكند او را از همان دوران كودكى به آواز و آوازخوانى راغب كرد و وى از همان سنين به بعد، دوستدار و علاقمند محافل اجراى موسيقى اصيل سنتى شد. بعد از طى مراحل رشد جسمى و معين شدن نوع صدا، به وسيله استاد محمود فرنام، پير «دف» در موسيقى اصيل آذربايجانى و مرحوم ميرمحسن مستجاب الدعوه تبريزى به حضور استاد اقبال آذر راه يافته و به فراگيرى مشغول شد. صالح عظيمى از آخرين و وفادارترين شاگردانى به شمار مى رود كه استاد اقبال آذر در طى يكصد و چند سال زندگى خويش تربيت كرد. انس و مودت صالح عظيمى به استادش تا آخرين لحظه حيات اقبال ادامه يافت و او از محضر آن خواننده بزرگ بهره بسيار برد و به حد مقبول اهل فن از لحاظ اجراى آواز ايرانى رسيد. تا جايى كه روزى در حضور استاد شهريار، استاد محمود فرنام و دكتر بهروزيه به امر استاد اقبال آذر، دنباله آواز چهارگاه را پس از استاد در گوشه هاى حصار ، كرشمه و مويه و فرود ادامه داد و مورد تشويق حاضران (كه همگى از صاحبنظران موسيقى اصيل ايرانى بودند) قرار گرفت.
بعد از فوت اقبال آذر، از طرف وزارت فرهنگ و هنر (سابق) از ايشان خواسته
شد تا به تهران انتقال يابد و در اداره كل فعاليت هاى هنرى مشغول فعاليت و تدريس به هنرجويان شود. در آن زمان استاد بى نظير موسيقى سنتى «عبداللَّه دوامى» در قيد حيات بود و صالح عظيمى به شوق استفاده از محضر درس استاد دوامى، به تهران منتقل و به عبداللَّه خان دوامى معرفى شد. رابطه بين صالح عظيمى و دوامى مانند رابطه اى بود كه يك ده پيش از آن با اقبال داشت از اين مجالست بهره بسيار گرفت، به نظامت كل و اداره مكتب صبا مشغول شد و در عين حال از وجود استاد عبداللَّه دوامى، استاد على اكبر شهنازى و آقاى احمد عبادى استفاده هاى شايان برد. در طى چندين مرحله امتحانى كه از سوى استاد دوامى به عمل آمد، صالح عظيمى مستوجب اخذ تصديقنامه كتبى از دست استاد شناخته شد. همچنين، وى گذشته از فراگيرى رديف هاى اصيل استاد على اكبر خان شهنازى، چند صباحى را نزد پسر عموى ايشان آقاى عبادى ناخن زدن را فراگرفت كه بعدها رديف آوازى را بر سه تار پياده كرد. ايشان دو سال بعد از فوت استاد دوامى، در سال 1361 در صداى جمهورى اسلامى ايران و مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى براى تدريس دعوت شد و اكنون در بخش معاونت آموزش جزوه هنرى سازمان تبليغات اسلامى مشغول تربيت هنرجويان است كريم صالح عظيمى خواننده اى مومن به اصالت هنر و قداست شخصيت و حرمت هنرمند است. ايمان و اعتقاد الهى را در هنرمند شرط اول كار هنرى و اساس موسيقى ايرانى را آموزش شيوه درست رديف خوانى مى داند و معتقد است هنرمند ايرانى بدون اين دو در حقيقت هيچ است. روش تدريس ايشان در رديف آوازى همانند قدما و
اقبال به صورت سينه به سينه و بدون كمك «نت» است و اين راه را تنها مسير اصولى و اساسى براى تعليم آواز ايرانى مى داند. كريم صالح عظيمى در سال 1370 به همراه گروه سازهاى موسيقى سنتى، كنسرتى به ياد استاد اقبال آذر در تالار وحدت برگزار كرد و اين تنها بارى است كه ايشان در حضور جمع به خواندن پرداخته است. در حقيقت مى توان ايشان را در بخش آموزش رديف آوازى مكتب تبريز، تنها يادگار اقبال بزرگ دانست.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1295 ش)، نوازنده. از نوازندگان خوب و بنام تار بود كه در شاهرود به دنيا آمد. وى ليسانسيه ى علوم طبيعى و فارغ التصحيل رشته ى آهنگسازى از دانشكده ى موسيقى ملى بوده و از استادانى چون على اكبر شنهنازى، موسى معروفى و ابوالحسن صبا بهره گرفته است. صالحى علاوه بر آن كه دبير دبيرستانهاى تهران بود، سالها با راديو و اركسترهاى مختلف اين سازمان نيز همكارى داشت و در اركسترهاى گلها، اركستر بزرگ راديو تلويزيون و گروه سماعى به عنوان نوازنده ى تار همكارى مى كرد. صالحى تا 1358 ش با اركستر فرهاد فخرالدينى همكارى داشته است. وى پنجاه آهنگ و پيش درآمد ساخت كه مى توان از «پيش درآمد»؛ «رنگ ماهور»؛ آهنگ «بى گناهم»؛ «سايه لرزان»؛ «شكوه انقلاب» و غيره نام برد كه همراه با صداى خوانندگانى چون شجريان و سپهر اجرا شده است. قطعه ى كرال او به نام «بنى آدم» بسيار مشهور است.[1]
مرحوم حبيب اللَّه صالحى، يكى از نوازندگان خوب و بنام تار بود كه به سال 1295 در شاهرود متولد گشت. از دوران كودكى و تحصيلات ابتدايى وى اطلاعى در دسترس نگارنده
نبود ولى او ليسانس آهنگسازى و ليسانس علوم طبيعى از تهران بود و سالها دبير دبيرستانهاى مركز را عهده دار بود. استادان وى على اكبر شهنازى، موسى خان معروفى و ابوالحسن خان صبا بودند كه هر كدام آنها براى آموختن علم موسيقى به شاگرد، كافى است كه آن شاگرد «ره صد ساله را يك شبه طى كند»، مرحوم صالحى از وجود اين سه استاد بزرگ و نام آور موسيقى اصيل ايران بهره ها برد و همين آموخته ها موجب شد تا در آينده خودش جزو بزرگان موسيقى ايران و نوازنده تار قرار گيرد. وى داراى برگ صلاحيت تدريس تار و رديف موسيقى ملى ايران از وزارت ارشاد اسلامى و فارغ التحصيل رشته آهنگسازى از دانشكده ى موسيقى ملى نيز بود، او از سال 1322 همكارى خود را با راديو آغاز و در اركسترهاى گلها، اركستر بزرگ راديو تلويزيون، اركستر استاد مهدى مفتاح و گروه سماعى به عنوان نوازنده، تار همكارى مى كرد و يكى از رديف دان هاى خوب كشور بود و شاگردان بزرگى در همين زمينه تربيت نمود. 50 آهنگ و پيش درآمد ساخت كه مى توان از: «پيش درآمد» و رنگ «ماهور»، آهنگ «بى گناهم»، «شاخه گل 213»، «سايه لرزان»، «به كنارم تو بمان»، «يك قطره اشك»، «شكوه انقلاب»، «شهر تو»، همراه با صداى خوانندگانى مثل: شجريان، سپهر و غيره... اجرا شد از اين 50 آهنگ تعدادى از آنها براى اركسترهاى بزرگ راديو كه قطعه ى كرال به نام «بنى آدم» او شهرت كامل دارد و اين آثار در راديو اجرا و پخش گرديده.
مرحوم حبيب اللَّه صالحى مدتها سمت معاونت كلاس استاد شهنازى را در هنرستان به عهده داشت و هنگام مرگ حدود چهل سال سابقه ى نوازندگى داشته كه 35 سال آن
فقط همكار با راديو و اركسترهاى مختلف اين سازمان بود، همكارى وى با اركستر فرهاد فخرالدينى تا سال 1358 ادامه مى يابد، روانش شاد باد.
نوازنده، استاد.
تولد: 1259، شاهرود.
درگذشت: 1358.
حبيب الله صالحى ليسانس علوم طبيعى از تهران بود و سال ها دبير دبيرستان هاى مركز را عهده دار بود. استادان وى على اكبر شهنازى، موسى معروفى و ابوالحسن صبا بودند. وى داراى برگ صلاحيت تدريس تار و رديف موسيقى ملى ايران از وزارت ارشاد اسلامى و فارغ التحصيل رشته ى آهنگسازى از دانشكده ى موسيقى ملى نيز بود. او از سال 1322 همكارى خود را با راديو آغاز و در اركسترهاى گل ها، اركستر بزرگ راديو تلويزيون، اركستر مهدى مفتاح و گروه سمعى به عنوان نوازنده ى تار همكارى مى كرد. وى همچنين به آموزش شاگردانى همت گماشت. پنجاه آهنگ و پيش درآمد ساخت كه مى توان از: «پيش درآمد» و «ماهور»، آهنگ «بى گناهم»، «شاخه گل 213»، «سايه ى لرزان»، «به كنارم تو بمان»، «يك قطره اشك»، «شكوه انقلاب»، «شهر تو» همراه با صداى خوانندگانى مانند: محمدرضا شجريان، غلامعلى شهپر و غيره اجرا شد. از اين پنجاه آهنگ تعدادى از آنها براى اركسترهاى بزرگ راديو كه قطعه ى كرال به نام «بنى آدم» او مشهور است انتخاب شد.
حبيب الله صالحى مدت ها سمت معاونت كلاس استاد شهنازى را در هنرستان به عهده داشت. همكارى وى با اركستر فرهاد فخرالدينى تا سال 1358 ادامه يافت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (118 -116 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فريدون صالحى، به سال 1328 در شهرستان ميانه متولد شد و از سن هفت سالگى به موسيقى و ساختن لوازم و آلات آن علاقه مند گرديد. فريدون صاحلى از ميان سازها، بيشتر به ويولن علاقه دارد و همين
علاقه وى به اين ساز خوش صدا ولى وحشى، وى را، در سال 1349 به هنرستان عالى موسيقى كشاند و زير نظر استاد ابراهيم قنبرى مشغول فراگيرى ساختن اين ساز شد.
فريدون صالحى به مدت 10 سال با علاقه و پشتكار شبانه روز در كارگاه وزارت فرهنگ و هنر و در كارگاه خصوصى استاد قنبرى كار كرد و بسيارى چيزهاى نياموخته را از اين استاد درويش و بى پيرايه و دست و دلباز فراگرفت و خود هم اكنون با كارهايى كه ارائه مى دهد نشان داده كه زحمات استاد را به هدر نداده است. صالحى از سال 1360 در اداره ميراث فرهنگى مستقلا به ساختن ويولن پرداخته كه كارهاى وى را مؤسسات آموزشى و هنرى و بسيارى از هنرجويان اين رشته مورد استفاده قرار مى دهند.
فريدون صاحلى، در مورد كار و نحوه فعاليت هاى خود، در ميراث فرهنگى كشور گفت: «زمينه براى رشد و تعالى اين هنر، بسيار كم و اندك مى باشد زيرا، از يك طرف حقوق بسيار ناچيزى كه به ما مى دهند كفاف زندگى و هزينه روزافزون ما را نمى دهد و در خارج از اين كارگاه هم به علت گران بودن لوازم مورد نياز ساخت ساز كه قسمتى از آن را بايد از خارج وارد كنيم و مسائل متعدد ديگرى، امكان هرگونه فعاليت و كوششى را از ما گرفته است و از طرفى ديگر، مسئولين ذيربط، از شركت ما در فستيوال هاى جهانى ممانعت به عمل مى آورند كه اگر اين موانع از ميان برداشته شود، سازهاى ساخت دست ايران در فستيوال ها، بدون هيچ ترديدى برنده مى شوند و راه جهت صدور ساز به عنوان يك هنر ظريف و دستى باز و همه ساله مقادير
معتنابهى ارز به كشور سرازير مى گردد و از طرفى هنر و استعداد ايرانى بيش از پيش به جهان و جهانيان شناسانده خواهد شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(و ف 683 ق)، صوفى و شاعر. وى معاصر با خواجه محمد كججانى و بابا حسن سرخابى و ساير مشايخ بزرگ بود. مولانا خواجه صاين الدين از پدر خود خواجه عبدالعزيز و او از شيخ موفق الدين محتسب خرقه گرفت و سلسله ايشان به چند واسطه به شيخ جنيد بغدادى مى رسد. صاين الدين شش سال بعد از فوت كججانى در تبريز درگذشت و در مقبره ى چرنداب دفن شده. او گاهى شعر نيز مى سرود و چندين رباعى به وى منسوب است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان آذربايجان (226)، الذريعه (571 / 9)، روضات الجنان و جنات الجنان (299 -296 / 1)، سخنوران آذربايجان (475 -474)، كوى سرخاب (130 ،128).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على بن محمد بن محمد تركه اصفهانى دانشمند معروف (ف. 835 ه.ق.). وى ابتدا نزد برادر بزرگ خود كه فقيه و متصوف و متشرع بود به تحصيل علوم پرداخت، سپس به امر برادر، پانزده سال به سياحت بلاد و تحصيل علم گذرانيد، و در علوم معقول و منقول و علوم غريبه (علم نقطه، حروف، اعداد، جفر و غيره) مهارت يافت. امير تيمور پس از فتح اصفهان او و برادرانش را به سمرقند كوچ داد. صائن از نزد برادر بزرگ خويش، به طلب كمال و زيارت كعبه سفر كرد و به شام و مصر و حجاز رفت و در مصر به خدمت شيخ سراج الدين رسيد. پس از بازگشت از عراق خبر مرگ تيمور را شنيد و در اصفهان منزوى گرديد و به افاده و استفاده پرداخت. پير محمد والى فارس در حدود 809 -808 او را به شيراز دعوت كرد و پس از كشته شدن پيرمحمد (813 ه.ق.) و
حكومت برادر وى ميرزا اسكندر، صائن در خدمت شخص اخير بود و در اصفهان نزد وى مقرب ميزيست. پس از طغيان اسكندر بر شاهرخ (817) و فتح اصفهان و فارس به دست شاهرخ، صائن بار ديگر انزوا اختيار كرد، و در اين اثنا دو سفر به خراسان رفت و بار دوم منظور نظر شاهرخ گرديد و به قضاوت ولايت يزد منصوب منصوب گرديد. از تأليفات اوست به عربى، شرح فصوص الحكم (814 ه.ق.)، مفاحص در علم حروف و اعداد مبتنى بر بيان توحيد، رساله بائيه در اعداد و حروف و جفر، رساله انزاليه در نزول كتاب مطابق مشرب متكلمان، رساله محمديه در الفاظ و حكم قرآن و كشف اسم محمد مطابق مشرب حروفيان، رساله مختصر در توضيح تعليقات كشاف، كتاب مناهج در منطق، و از تأليفات فارسى اوست: شرح قصيده تائيه ابن فارض به پارسى و به نثر فنى، اسرار الصلوة مطابق اصول تصوف، رساله در اطوار ثلاثه تصوف، تحفه علائيه در اصول و آداب اسالم بر طبق چهار مذهت سنت، مدارج افهام الافواج فى تفسير ثمانية ازواج، رساله در اعتقاد به نام شاهرخ (براى رد تهمت تصوف)، رساله در شرح لمعات عراقى.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1336 -1281 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران به دنيا آمد. وى از اعقاب فتحعلى خان صباى كاشانى، شاعر اواخر عهد زنديه، بود. پدرش، كمال السلطنه، طبيبى هنرمند و هنردوست بود كه سه تار مى نواخت و منزل آنها محفل ارباب ذوق و وسيقى محسوب مى شد. صبا تحصيلات مقدماتى را در مدرسه ى علميه و متوسطه را در مدرسه آمريكايى طى كرد و چندى نزد ميرزا عبدالله به نواختن
سه تار پرداخت و سپس فراگرفتن موسيقى را نزد درويش خان ادامه داد. نزد حسين خان اسماعيل زاده، كمانچه را فراگرفت و نزد هنگ آفرين به فراگرفتن ويولن پرداخت، سنتور را نيز نزد على اكبر شاهى و ضرب را از حاجى خان عين الدوله آموخت. در 1302 ش كه مدرسه ى عالى موسيقى توسط علينقى وزيرى تأسيس گشت، به آنجا رفت و نزد استاد وزيرى به فراگرفتن ويولن پرداخت و در اثر تعليمات استادانه ى وزيرى سوليست اركستر گرديد. بجز آن، صبا در نقاشى، منبت كارى، حسن خط و ادبيان نيز دست داشت. در 1308 ش، از طرف وزير به مديريت مدرسه ى صنايع ظريفه ى رشت منصوب شد و تعداد زيادى از آهنگهاى محلى را جمع آورى كرد. او سالها در اركستر مدرسه موسيقى ملى، اركستر نوين راديو، اركستر شماره يك و گلهاى راديو نوازندگى كرد و مدتها رهبر اركستر شماره يك اداره ى كل هنرهاى زيبا بود. صبا صاحب روش خاصى در نواختن ويولون بود و مكتب ويژه اى براى اين ساز بنياد نهاد و شاگردان زيادى تربيت كرد كه از مهمترين آنها: على تجويدى، مهدى خالدى، حبيب الله بديعى، حسين ياحقى، پرويز ياحقى و روح الله خالقى مى باشد. استاد صبا داراى آثار فراوانى است از جمله: «سه دستور ويولن»؛ «سه دستور سنتور»؛ «سه دستور تار»؛ « قطعات ضربى» و نيز نوارهايى در دستگاه مختلف و از مهمترين آنهاست: «زنگ شتر»؛ «كاروان»؛ «زرد مليجه»؛ «به زندان»؛ «در قفس»؛ «كوهستانى» ؛ «رقص چوبى قاسم آباد»؛ «به ياد گذشته» و چهار مضرابهاى مختلف.[1]
(بخش 1) ابوالحسن ابن ابوالقاسم (خان) كمال السلنطه ابن صدر الحكماء، نواده ملك الشعراء محمودخان صبا، موسيقى دان معروف معاصر (ف. 1336 ه.ش./ 1377 ه.ق./ 1957 م.) پدرش كمال السلطنه با
موسيقى ايرانى و اروپايى آشنايى كامل داشت و ابوالحسن را به وسيله استادان ايرانى با آلات مختلف و نغمات موسيقى ملى آشنا ساخت و سپس وى را براى آموختن ويولن نزد استادان اروپايى كه در جنگ بين المللى اول از روسيه به ايران آمده بودند، به تحصيل گماشت. وى در اين راه پيشرفت كامل نمود و روش خاصى جهت نواختن نغمات دلنشين ايرانى با ويولن ابداع كرد. پس از تأسيس مدرسه عالى موسيقى توسط آقاى علينقى وزيرى، ابوالحسن در آن مدرسه به تكميل معلومات موسيقى پرداخت و پس از مدتى اندك مأمور آموختن رديف موسيقى ايرانى به وسيله ويولن به شاگردان مدرسه مزبور گرديد و در مواقعى كه اركستر مدرسه تشكيل مى شد سلوزن اركستر بود. چندى بعد به سمت معلم موسيقى در رشت به كار پرداخت و در مدت اقامت سه ساله خود در آنجا با آهنگهاى محلى گيلان آشنا شد و در اين مدت گروهى از جوانان هنردوست را تربيت كرد و سپس به تهران مراجعت نمود و كلاس مخصوص «ويولن صبا» را افتتاح كرد و بعدها به استادى ويولن و سنتور در هنرستان موسيقى ملى و رياست اركستر هنرهاى زيبا منصوب شد و عده بسيار از هنرمندان معاصر پروده اويند. از آثار اوست: سه دستور ويولن، سه دستور سنتور، دستور سه تار.
ابوالحسن صبا به سال 1281 در تهران متولد شد. ابتدا در كودكى نزد پدرش كمال السلطنه با تعليم سه تار آشنايى پيدا كرد و سپس ضرب را نزد يكى از بستگانش شروع كرد و چندى بعد نزد حاجى خان نوازنده ى مشهور ضرب آن زمان تكميل نمود.
صبا اصول نواختن سه تار را از آقا ميرزا عبداللَّه و غلامحسين
خان درويش آموخت و پيش از آشنايى با ويولن، نزد حسين خان اسماعيل زاده به فراگرفتن كمانچه همت گماشت و ويولن را نزد حسين خان هنگ آفرين و در سال 1302 به كلاس درس كلنل وزيرى، در مدرسه ى عالى موسيقى رفت.
صبا علاوه بر اين سازها با نواختن سنتور نيز آشنايى كامل داشت به طورى كه بعدها با همكارى حبيب سماعى، جان تازه اى به اين ساز ايرانى دادند. صبا تا آن زمان كه در قيد حيات بود، هميشه با فروتنى ترجيح مى داد او را فقط يك نوازنده بشناسند، اما او هنرش در نوازندگى تنها خلاصه نمى شد زيرا علاوه بر نوازندگى سازهايى چون: ويولن، كمانچه، سه تار، قانون، تار، سنتور، پيانو، فلوت، نى، ضرب و دف، نقاشى، ادبيات نجوم و پرورش گل و صنايع ظريفه آشنايى تام داشت.
روح اللَّه خالقى معتقد بود كه صبا در كار موسيقى استعداد ذاتى دارد و به همين منظور هم كمتر موسيقيدان ايرانى است. كه مثل او با بسيارى از سازها آشنايى داشته باشد و بتواند مانند او آنها را بنوازد به طورى كه يك نفر موسيقيدان ايتاليايى كه در زمان حيات صبا با او ملاقات كرده است درباره اش مى گويد: «اين مرد به تنهايى يك اركستر كامل است».
صبا مردى بود پاك نهاد، خوش برخورد و دور از تكبر و در اوان جوانى در قورخانه كار مى كرد و با توجه به حقوق قابل ملاحظه اى كه به او مى دادند ولى او موسيقى را بيشتر راغب بود و كارهاى فنى را كه در قورخانه نظير: نجارى، ريخته گرى، سوهان كارى و غيره آموخته بود بعدها در ساختن آلات و ادوات و اسباب موسيقى به كار گرفت و به خصوص بيشتر مواقع در كارگاه نجارى
كه متعلق به دوستش در كوچه ظهيرالاسلام نزديك منزلش بود مى رفت و در آنجا به تعمير يا درست كردن آن ادوات مى پرداخت.
زندگى صبا آن رفاهى را كه باعث فراغ بالش در پرداختن كامل به نوازندگى باشد در اختيار او نگذاشت و از سال 1310 به طورى جدى و مداوم به تعليم موسيقى به شاگردانش بپردازد كه به حق هم شاگردان خوبى تربيت كرد و تحويل جامعه موسيقى ايران داد.
آثار صبا را مى توان به دو دسته تقسيم كرد. دسته ى اول شامل: اجراهاى ويولن، سه تار، تار، كه اكثر آنها به صورت صفحه در دست است. دسته ى دوم شامل: تصنيفها، آهنگهاى گردآورى شده ى محلى و آثار تئوريك است. صبا كتابى تحقيقى درباره ى شناسايى سازهاى ايرانى و تاريخچه ى آنها نيز تأليف كرده است. اكثر موسيقى دانان بزرگ و معروف ايران نظير: حبيب سماعى، حسين تهرانى به راهنمايى او با موسيقى علمى آشنا شدند و شاگردانى نظير: مهدى خالدى، على تجويدى، حبيب اللَّه بديعى، فرامرز پايور، مجيد وفادار از شاگردان سرشناس او مى باشند و ديگر كه گفته مى شود طبق يك آمار تقريبى نزديك به دو هزار نفر از محضر استاد صبا در رشته هاى: ويولن، كمانچه، سه تار، تار، سنتور، قانون، ضرب و فلوت تربيت شده اند.
استاد ابوالحسن خان صبا نه فقط از جمله بزرگ موسيقيدانان ايران است كه راه جديد موسيقى ملى و سنتى را با نوشتن كتابها و متدهاى گوناگون هموار كرد، بلكه فصل جديدى در ترانه و تصنيف سازى گشود كه سالها مورد تقليد قرار گرفت.
يكى از خدمات ارزنده ى استاد ابوالحسن صبا، گردآورى و اجراى درخشان ترانه هاى بومى به موسيقى اصيل ايرانى است.
از آثار صبا: «زنگ شتر»، «كاروان»، «زرد مليجه» (گنجشگك زرد)
«بزندان» در «شوشترى»، «در قفس»، «كوهستانى»، «رقص چوبى قاسم آباد»، «به ياد گذشته» در دشتى و چهار مضربهاى مختلف را بايد نام برد.
صبا از بيمارى قلب هميشه رنج مى برد و همين بيمارى، عاقبت در شب جمعه بيست و نهم آذرماه 1336 باعث فوت آن مرد هنرمند و افتخارآفرين ايران گرديد. روانش شاد.
شادروان جواد بديع زاده، طى دو سفرى كه در سفر اول با ابوالحسن خان صبا، اسماعيل مهرتاش، فرهاد ميرزا معتمد و در سفر دوم كه او بود و استاد صبا، مرتضى خان محجوبى، تاج اصفهانى، ملوك ضرابى، ملكه حكمت شعار و طاطايى جهت پر كردن صفحه به سوريه و لبنان سفر كرده بوده مى نويسد: «براى پر كردن صفحه و ضبط آهنگ هاى ملى ايران زحمات و مشقات فراوانى هنرمندان متحمل مى شدند از جمله در اولين سفرى كه به دعوت كمپانى «سودوا» به همراه صبا عازم حلب و بيروت شديم، بعد از اقامت كوتاهى در بغداد با يك ماشين كه راننده ى آن مرد عربى بود به طرف شام حركت كرديم و براى رسيدن به اين مقصد مى بايست از صحراى شام عبور كنيم در اين راه تا رسيدن به مقصد هيچ آبادى و يا شهرى قرار نداشت. راننده ى عرب چون از صحرا و وضع آن بى اطلاع بود تا نزدكى غروب در حدود ده دوازده ساعت صحراى شام را با اتومبيلى كه در اختيار ما بود طى كرد، نزديك غروب در محلى از صحرا قرار گرفتيم كه نه راه پس داشتيم و نه راه پيش، گم شدن در صحرا در آن مواقع كه صحرا مثل دريا و اقيانوس مى باشد حكم مرگ را دارد و راننده ى عرب راه اصلى و جاده را
به علت بى اطلاعى گم كرده بود و براى ما بى اطلاعى مساوى با مرگ بود. در وسط صحرا جنبنده اى پيدا نمى شد جز خار مغيلان كه غذاى شتران است. من و صبا و ديگران همراهان مدت چهارشبانه روز در آن محل نامشخص ويلان و سرگردان منتظر رسيدن مرگ بوديم ولى بخت يارى كرد و بالاخره در چهارمين روز سرگردانى در حدود ساعت 12 شب، صبا كه از ماها باهوش تر بود گفت: «صداى حركت ماشينى را مى شنوم» و گوش خود را به زمين گذاشت و دوباره گفت: «صداى حركت ماشين را حس مى كنم» و در همان لحظه روزنه ى كوچكى از اميد به گوشه ى چشم ما باز شد. بعد از چندى از افق در صحرا روشنايى دميد و باز پس از چندى نورى تمام صحرا را مثل روز روشن كرد و در فاصله اى دور از ما ايستاد. خود را به سرعت به ماشين بزرگى كه مثل ماشينهاى بزرگ دوطبقه اى كه فعلا در تهران در جريان است رسانديم و بعد از لحظاتى ابتدا راننده ى آن ماشين و بعد تمام مسافرين از آن ماشين بزرگ پياده شدند كه ببينند اين بخت برگشته هاى گمگشته راه از چه قماشى هستند. همگى شاد و شنگول شديم. صباى مرگ به چشم ديده و به جان آمده، وسط صحراى شام ويولن را برداشت و در مايه ى «سه گاه» درآمدى كرد و من نيز حال گمشده ى خود را بازيافتم و در همان مايه و در همان حال غزل زير را خواندم:
باز آى ساقيا كه هواخواه خدمتم
مشتاق بندگى و دعاگوى دولتم
من كز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش
در عشق ديدن تو هواخواه غربتم
معلوم است كه وسط صحراى شام، غزل
حافظ با ساز صبا چه عالمى پيدا كرديم، لازم به توضيح نيست. آنگاه همگى سوار اتوبوس صحرايى شديم و من در كنار صبا نشستم و به صبا گفتم: «چهار مضرابى كه وسط صحرا زدى ارتجالاً و بداهتاً زدى يا سابقه داشت»، گفت: «مختصرى در مغزم بود و چندان بى سابقه نبود»، گفتم: «چهار، مضراب خوبى بود»، يادداشت كن تا از خاطرت محو نشود تا به موقع خود ضبط كنيم». گفت: «اين چهار مضراب را من «زنگ شتر» نام گذاشتم كه چندى است در خاطر دارم و به شاگردان خود تعليم مى دهم و بلافاصله توى اتوبوس قوطى سيگار خود را درآورد و روى قوطى سيگار چهار مضراب را نوشت و اين همان زنگ شترى است كه صبا در صفحات كمپانى «سودوا» آن را ضبط كرده و روى صفحه نوشت به ياد «غزاله»، (غزاله نام دختر صبا است) و اكنون پس از سالها اين چهار مضراب به چند رقم با اركسترهاى گوناگون ضبط شده و در واقع تمرين نوازندگان سازها است».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (67 -66)، تاريخ برگزيدگان (562 -561)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (264 -263)، تاريخ موسيقى (599 -589 / 2)، تاريخ هنرهاى ملى (611 / 1)،زندگينامه ى رجال و مشاهير (180 -179 / 4)، سرگذشت موسيقى (443 -441 / 1)، سيماى هنرمندان (139 -138 ،128 / 1)، شخصيت هاى نامى (279 -278)، شرح حال رجال (13 -12 / 5)، مردان موسيقى (47 -42 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1339 ش)، نوازنده. وى اولين استاد سنتور هنرستان موسيقى ملى بود كه سنتورنوازى را نزد حبيب سماعى فراگرفت و سپس به محضر ابوالحسن صبا رسيد و
نت خوانى و سنتورنوازى و پيانو را نزد اين استاد تكميل كرد. از شاگردان شاخص او خانم ارفع اطرايى است كه خود صاحب تأليفاتى چند است. حسين صبا در جوانى وفات يافت و در مقبره ى ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. وى تأليفاتى در زمينه ى موسيقى دارد كه از آن جمله اند: «آموزش سنتور»؛ بخش دوم «كتاب شور»، شامل آهنگهاى ابوعطا، افشارى، بيات ترك، دشتى و نوا؛ بخش سوم «كتاب شور»، شامل آهنگهاى همايون، اصفهان، ماهور و چهارگاه.[1]
درباره ى مرحوم حسين صبا، تاكنون زياد در مجلات و روزنامه ها و محافل مختلف ياد گرديده ولى بيش از همه، شاگرد شايسته و فاضل او، خانم ارفع اطرائى وصف آن استاد مطلب نگاشته و كوشا بوده اند. اينك اطلاعاتى كه اين خانم هنرمند براى تهيه شرح حال او در اختيار مؤلف قرار دادند از نظر خوانندگانى گرامى مى گذرد:
«حسين صبا اولين استاد سنتور هنرستان موسيقى ملى، فرزند حسين صبا مدير روزنامه ى ستاره ى ايران بود؛ (اين روزنامه اواخر دوره قاجاريه در تهران منتشر مى گرديد و از جرايد وزين و مؤثر آن عهد به شمار مى رفت و افرادى چون دكتر متين دفترى، على دشتى و عباس مسعودى كار مطبوعاتى خود را در آن روزنامه شروع كردند). حسين صبا چون بعد از فوت پدر، به دنيا آمده بود و تنها فرزند ذكور خانواده بود نام كوچك پدر را بر وى نهادند. وى از ديپلمه هاى هنرستان عالى موسيقى و ساز تخصصى او پيانو بود در مجله موسيقى شماره مخصوص ابوالحسن صبا دوره سوم بهمن 1336 شمسى در مقاله اى تحت عنوان صبا و سنتور به قلم حسين صبا اين چنين آمده است كه پراكنده اى از آن به نظر مى رسد:
«استاد ابوالحسن صبا اولين معلم من در سنتورنوازى بود و پس از آن مدتى از محضر حبيب سماعى استفاده كردم براى دومين بار به كلاس ابوالحسن صبا آمدم اين بار صبا به من نت خوانى آموخت و اين تدريس براى او كه به فكر تهيه نت خوانى سنتور بود مؤثر واقع گرديد و اين بعد از درگذشت مرحوم سماعى به سال 1325 شمسى بود كه صبا به فكر تنظيم رديف و ايجاد خط موسيقى براى اين ساز افتاد و نگارنده از اولين كسانى بودم كه افتخار شاگردى صبا را يافتم و وى اطاعات خود را روى من تجربه كرد» لازم به يادآورى است كه حسين صبا در چاپ اولين دوره ى سنتور ابوالحسن صبا يكى از افراد بسيار مؤثر بود. حسين صبا عقيده داشت كه در چاپ دوره هاى سنتور ابوالحسن صبا بعضى از مقامات طبق تدريس استاد سماعى و بعضى از روى رديف آقاحسينقلى و بقيه از ذوق سرشار خود استاد ابوالحسن صبا مايه گرفته است. حسين صبا تدريس سنتور را در هنرستان موسيقى ملى از سال 1330 شمسى شروع نمود و تا سال 1338 شمسى كه به علت بيمارى و سفر به لندن براى جراحى مغز وقفه اى در كار تدريس ايشان افتاد منظماً به تدريس اين ساز و پيانو اشتغال داشت وى در سال 1335 با انتشار خودآموز سنتور مطابق برنامه هنرستان موسيقى ملى كه اولين متد نوشته شده براى اين ساز است قدمى مفيد در راه فراگيرى هنرجويان اين ساز برداشت به خلاصه اى از نوشته شادروان خالقى در مقدمه متد نامبرده در بالا رجوع مى كنيم: «جاى بسى خوشنودى است كه ساز ملى ما علاقمندان بسيارى پيدا
كرده و جوانان به نواختن آن رغبت يافته اند ولى چون براى نواختن هر سازى اسلوب و روش مخصوصى لازم است سالها بود كه در دست بودن دستورى مخصوص احساس مى شد چند سال قبل استاد هنرمند آقاى ابوالحسن صبا كتاب سنتور را (دوره اول سنتور شامل دستگاههاى شور و سه گاه؛ چاپ در اسفند 1328) منتشر كردند و انتشار آن كتاب براى اولين بار روش نت نويسى سنتور را نشان مى داد و كمكى به پيشرفت اين ساز نمود اما چون فقط شامل رديف آوازى بود براى مبتديان كافى به نظر نمى رسيد و براى نوازندگانى مفيد بود كه آشنا به مقدمات باشند... حسين صبا متوجه اين نقص بود و در اين پنج سال به تدريج تمرينات براى شروع كار مبتديان تهيه كرده و در دسترس هنرجويان قرار داده و با اين اسلوب به پيشرفت آنها بسى كمك كرده اند... اكنون مايه خرسندى است كه ايشان كتاب خود را چاپ و منتشر مى كنند و راه و رسم درست نواختن سنتور را كه حاصل تجربيات ممتد است در دسترس هنردوستان مى گذارد. بنابراين بايد از آن هنرمند كه در تنظيم اين خودآموز رنج بسيار كشيده و در تهيه آن دقت فراوان به كار برده تشكر كرد...» چاپ دوم كتاب نامبرده در دى ماه 1338 به انجام رسيد. ديگر آثار آماده ى چاپ اين هنرمند عبارت است از بخش دوم كتاب شور شامل آهنگهاى ابوعطا، افشارى، بيات ترك، دشتى و نوا. بخش دوم كتاب شور شامل آهنگهاى همايون، اصفهان، ماهور و چهارگاه. كه متأسفانه با درگذشت ايشان اين كار به اتمام نرسيد.
حسين صبا پا به پاى همسرش بانو شكوه شهرستانى كه خود از هنرمندان تحصيلكرده هنرستان عالى
موسيقى بشمار مى رفت در حفظ اصالت خود و اداى دينى كه در قبال استادان خويش چون شادروان حبيب سماعى و زنده ياد ابوالحسن صبا داشت با علاقه و پشتكار فراوان به تعليم هنرجويان همت مى گذاشت، خانه صبا محل اجتماع دوستان هنرمند شاگردان و سازندگان سنتور بود صبا مردى متواضع خوشرو و به معنى حقيقى معلم بود از ايشان يك فرزند دختر به نام ترانه به يادگار مانده است. ابوالحسن صبا و حسين صبا به جز تشابه نام فاميل هيچگونه قرابت خانوادگى با يكديگر نداشتند ولى سرنوشت اين چنين رقم زدن كه هر دو از خدمتگزاران موسيقى اصيل ايران باشند آثارى از نوازندگى هنرمند فقيد بر روى كاست بجا مانده است. حسين صبا در روز يكشنبه هيجدهم ارديبهشت ماه 1339 شمسى به علت ابتلاء به بيمارى مغزى دار فانى را بدرود گفت و در ميان تأسف و احترام همكاران دوستان و شاگردان ايشان در مقبره ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. در غم از دست رفتن اين هنرمند وارسته، جرائد كشور (تهران مصور، سپيده و سياه، موزيك ايران و...) شرح حال و عكسهايى از او به چاپ رسانيدند و اين غم را به آگاهى مردم رسانيدند».
و اما دوست عزيزم، آقاى عليرضا ميرعلينقى مطلبى درباره ى مرحوم صبا نوشته:
در سالهاى پس از 1315 كه هنرستان عالى موسيقى به دستور «اداره موسيقى كشور» براى تعليم موسيقى غربى در تهران تأسيس شد، عده اى از هنرجويان اين مركز پس از فراغت از تحصيل، به دنبال تحقيق و آموختن مبانى موسيقى ملى خود رفتند. حسين صبا كه هنرجوى پيانو در اين مركز بود، به دنبال آوازه و شهرت صداى ساز مرحوم حبيب سماعى، در
پى آموختن سنتور برآمد. در آن زمان تحت تأثير تبليغات و محيط غرب زده ى جامعه، موسيقى ايران را چندان قدر و بهايى نبود. حسين صبا كه غير از تشابه نام خانوادگى نسبت ديگرى با استاد سماعى رسيد و مشغول آموزش شد. اما محيط خاص انجمن و خوى تند حبيب، ادامه ى آموزش را براى حسين صبا و خيلى هاى ديگر ناممكن ساخت. پس به ناچار نزد مرحوم ابوالحسن صبا و اساتيد ديگرى كه در سنتور وارد بودند به آموزش پرداخت.
حاصل اين كار، كتاب «آموزش سنتور» است كه نخستين كتاب متديك چاپ شده درباره سنتور است. اين كتاب شامل دستورات و عكسهايى درباره شيوه ى نوازندگى سنتور، ساختمان سنتور و قطعاتى از رديف و اساتيد مختلف براى تقويت فن نوازندگى سنتور است. چند قطعه از حبيب سماعى نيز در اين كتاب، نت شده است. كتاب فوق در اوايل دهه 1330 و با كمك محمد بهارلو كه علاقه اى تام به اين امور داشت چاپ شد و تا سالها مورد استفاده هنرجويان هنرستان موسيقى ملى بود كه خود حسين صبا نيز در آن مركز به هنرآموزى اشتغال داشت.
در آن زمان، شيوه ى سنتى سنتور كه مبتنى بر سبك حبيب سماعى و اساتيد متقدم بود. به دست فراموشى سپرده شده و تحت تأثير نفوذ و اشاعه نوين موسيقى جديد، به سنتور عنايت چندانى نمى شد. از سازهاى ايرانى تنها به تار و سه تار تكيه مى شد و از كمانچه و «نى» نيز خبرى نبود. در سالهاى بعد، به كوشش فرامرز پايور كه از شاگردان استاد ابوالحسن صبا بود روشى ديگر در سنتور پديد آمد كه رواج و اشاعه يافت. در عين، شيرين نوازانى چون: منصور ياحقى و
رضا ورزنده نيز به كار خود ادامه مى دادند و مقبوليت عام نيز داشتند. در آن سالها، حسين صبا با خلق و خوى آرام و دور از جنجالى كه داشت، سعى مى كرد سنتور را با نوعى «روش علمى» كه مأخوذ از تأثيرپذيرى از چندين روش موسيقيايى بود، تعليم دهد. حسين صبا در سال 1339 به علت عارضه مغزى كه به آن مبتلا شده بود، براى معالجه به خارج از كشور رفت. معالجات مؤثر نيفتاد و او در خرداد 1339 در حالى كه سن زيادى هم نداشت بدرود حيات گفت و در مقبره ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.
از شاگردان شاخص او، خانم ارفع اطرائى است كه از بانوان موسيقيدان و صاحب تأليفاتى چند است. حسين صبا آثارى به صورت نوار نيز دارد كه در دسترس عموم نيست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (520 / 2)، مردان موسيقى (519 -515 / 1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوازدهم ق)، شاعر و موسيقيدان. از نزديكان لطفعلى بيگ آذر (م 1195 ق) بود. او در سخن سرايى و فن موسيقى بويژه نواختن چهارتار مهارتى تمام داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (470)، الذريعه (54 / 9)، سفينه المحمود (440 / 2)، نگارستان دارا (220).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1078 ق)، موسيقيدان و شاعر، متخلص به صبوحى. از شعرا و نوازندگان عهد شاه عباس دوم و شاه سليمان بود. وى مدتها در لباس درويشى به سير و سياحت پرداخت و سپس در تبريز به خدمت رستم خان سپهسالار رسيد. صبوحى پس از ترك لباس درويشى، به همراه واصب قندهارى، به لاهيجان، نزد ميرزا عبدالله وزير رفت. صبوحى در فن موسيقى مهارت داشت و در نواختن چهار تار استاد و از صوتى زيبا نيز بهره مند بود. او در اواخر عمر از نوازندگى و خوانندگى توبه كرد. در سرودن شعر نيز دست داشت و بيشتر اشعارش در قالب مثنوى است. اثر وى «ديوان» شعر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (1055 / 3)، تاريخ اصفهان (254)، تاريخ موسيقى (336 -335 / 1)، تذكره ى روز روشن (471 -470)، تذكره ى شعراى خوانسار (146 -142)، تذكره ى نصرآبادى (358 -357)، الذريعه (595 / 9)، صبح گلشن (248)، فرهنگ سخنوران (550 -549).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مجتبي صحفي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد مجتبي صحفي فرزند حجت الاسلام سيد مهدي صحفي در خانواده اي مذهبي در شهر قم در تاريخ 1/1/1341 به دنيا آمدم و تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را به پايان رساندم و دبيرستان را سال اول آنرا به اتمام رساندم و همزمان در حوزه علميه قم نيز مقدمات را شروع نموده بودم با آغاز جنگ تحميلي رهسپار جبهه ها شدم همراه با ساير رزمندگان مكرر در جبهه حضور يافتم و در بعضي مواقع به همراه چهار تن از برادر هايم سيدمرتضي، سيد روح الله كه
در فاو شهيد شد، سيد محمد تقي كه در رمضان مرحله پنچم شهيد شد، سيد مصطفي و سيد محمد حسين در طول جنگ در حوزه علميه نيز به تحصيل اشتغال داشتم و پس از گذراندن سطوح حوزه به درس خارج فقه و اصول علماي ياد شده در همين جزوه حضور پيدا كردم. اين بنده نيز در يك دوره اي چهار ساله رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن تحت اشراف حضرت آيت الله مكارم حضور يافتم و شركت جستم و پس از چهارسال فارغ التحصيل شدو و مع الاسف هنوز اقدام جدي براي دريافت موضوع سطح چهار ننموده ام . حقير بسيار مختصر در كارهاي تحقيقي دخالت داشته و دارم كه در برگه هاي ضميمه درج گرديده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1315 ش)، واعظ و خواننده. وى در خانواده اى روحانى، در اصفهان به دنيا آمد. پدرش از خطباى با قريحه ى زمان خود و در اصل اهل خوانسار بود. عبدالحسين تحصيلات قديم و جديد را در اصفهان فرا گرفت. سپس به تهران رفت و با صداى خوشى كه داشت از وعاظ و خوانندگان معتبر شد. صدر آواز دو دانگ را در حد اعلى مى خواند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (679 -6782 ،401 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1354 -1272 ق)، فقيه، اصولى، متكلم، محدث، رجالى و مورخ. در كاظمين، در خانواده اى كه اصلش از جبل عامل و سكونتش در اصفهان و مهاجرتش به عراق بود، به دنيا آمد. وى برادرزاده ى آيت الله سيد صدرالدين عاملى كاظمى بود. در چهارده سالگى صرف و نحو معانى و بيان و بديع و منطق را فرا گرفت و تحصيل فقه را آغاز كرد در هيجده سالگى به نجف رفت و كلام و حكمت را از محمد تقى گلپايگانى آموخت، فقه خارج استدلالى را از شاگردان صاحب «جواهر» و اصول استدلالى را از شاگردان شيخ انصارى و علم حديث و رجال و رياضيات را از بزرگان وقت فراگرفت و قسمتى از علوم غريبه را نزد شيخ عبدالحسين هندى خواند.در 1297 ق از نجف به سامراء رفت و در حوزه ى درس ميرزاى شرازى به تكميل تحصيلات خود پرداخت. در پايان 1314 ق به كاظمين بازگشت و به تأليف و تدريس پرداخت. سيد صدر از مشايخ اجازه در زمان خود بود و جمع كثيرى از بزرگان همچون علامه سيد محمد مرتضى جنفورى هندى و شيخ مهدى بن شيخ محمد على ثقه الاسلام اصفهانى و آيت الله سيد
صدرالدين صدر و آقا شيخ آقا بزرگ تهرانى و محدث قمى از وى داراى اجازه بودند. كتابخانه شخصى او يكى از ارزشمندترين كتابخانه هاى عراق بود. سيد حسن صدر بيش از صد اثر از خود به جاى گذاشت و كتاب «تأسيس الشيعه» خويش را مبتكرانه نگاشت و در اين كتاب بر اساس تواريخ و سير مورد اعتماد، ثابت و روشن نمود كه علماى شيعه در تأسيس و تأليف نحو و صرف و عروض و لغت و علوم بلاغت و كلام و فقه و اصول و تفسير و اخلاق پيشگام بوده و پيش از ديگران به تأليف و تصنيف پرداخته اند. مختصر اين كتاب «الشيعه و فنون الاسلام» است. از ديگر آثار وى: «نهايه الدرايه»، شرح و «جيزه ى» شيخ بهائى، در درايه الحديث؛ «ذكرى المحسنين»؛ «نزهه اهل الحرمين»؛ «وفيات الاعلام من الشيعه الكرام»؛ رساله اى در «رد وهابيت»؛ «سبيل الرشاد»، در شرح «نجاه العباد»، در سلوك و بيان طريق عبوديت؛ «سبيل النجاه»، در فقه معاملات؛«تكمله امل الآمل»؛ «جامع اخبار الغيبه»؛ «تبيين الاباحه للمصلين»؛ «تحصيل الفروع الدينيه فى فقه الاماميه»؛ «حدائق الوصول الى علم الاصول»؛ «مجالس المومنين»، در وفيات ائمه معصومين (ع)؛ «مختلف الرجال»؛ «مناقب آل الرسول من طريق الجمهور»؛ «خلاصه النحو»؛ «آداب الحج واسراره»؛ «انتخاب القريب من التقريب»، گردآورى نام محدثانى كه ابن حجر آنان را شيعه ذكر كرده است؛ «الدرر الموسويه فى شرح العقائد الجعفريه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار الحجه (209 / 1)، الاعلام (240 -239 / 2)، اعيان الشيعه (330 -325 / 5)، تأسيس الشيعه (مقدمه 35 -1)، الذريعه (114 / 24 ،320 / 22 ،137 / 3 ،359 / 2 ،16 / 1)، ريحانه
(425 -424 / 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 449 -445 / 14)، علماء معاصرين (175 -170)، لغت نامه (ذيل/ صدر)، معجم المؤلفين (300 -299 / 3)، مكارم الآثار (2019 -2015 / 6).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 747 ق)، فقيه حنفى، محدث اصولى مفسر حكيم طبيعيدان، نحوى، لغوى و اديب. مشهور به صدرالشريعه اصغر يا صدرالشريعه ثانى. در خانواده اى دانشور به دنيا آمد. علوم متداول و مجد و بزرگى را از جدش تاج الشريعه و او نيز از پدر خود صدرالشريعه ى اول فرا گرفت. او در حكمت و طبيعيات و اصول فقه و علوم دينى از علماى عصر خويش به حساب مى آمد. در بخارا درگذشت. وى آثار نفيس جدش، تاج الشريعه، را تنقيح كرد. ازآثار اوست: «تعديل العلوم»؛ «تنقيح الاصول»، در اصول فقه، و شرح آن «التوضيح فى حل غوامض التنقيح»؛ «شرح الوقايه»، شرح كتاب جد خود «وقايه الراويه فى مسائل الهدايه»، در فقه حنفى؛ مختصر «الوقايه»، به نام «النقايه فى مختصر الوقايه»، به نام «النقايه فى مختصر الوقايه»؛ «الوشاح»، در علم معانى و بيان؛ شرح «فصول الخمسين»، در نخو.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (354 / 4)، ريحانه (434 -433 / 3)، كشف الظنون (2021 ،2011،1270 ،1047 ،496 ،419)، الكنى و الالقاب (415 / 2)، لغت نامه (ذيل/ عبيدالله)، معجم المؤلفين (246 / 6)، هديه العارفين (650 -649 / 1).
قرن:11
جنسيت:زن
مليت:ايران
(وف 1097 ق)، عالم، متكلم، فيلسوف، عارف و زاهد. وى خواهر بدريه و زبيده، و همسر ملا محسن فيض كاشانى بود. زينب نزد برادرش، ميرزا ابراهيم، علم و دانش آموخت و در كنار پدر خور، صدر المتألهين، و همسر خود، فيض كاشانى، به تكميل علوم پرداخت. او از همسرسش داراى سه فرزند به نامهاى محمد علم الهدى و محمد نورالهدى و احمد معين الدين شد كه همگى از علماى زمان خود بودند و شرح آن در مقدمه كتاب «معاذن الحكمه» آمده
است.[1]
20 جمادى الاولى 1007 ق، زينب، از زنان عالم، متكلم، فيلسوف، عارف، زاهد و سخنور. وى دختر ملاصدراى شيرازى (1050 ق) و خواهر بدريه و زبيده و همسر ملا محسن فيض كاشانى (1091 -1007 ق) بود. زينب نزد برادرش ميرزا ابراهيم علم و دانش آموخت و در كنار پدر و همسرش به تكميل علوم پرداخت. او از همسرش داراى سه فرزند شد كه همگى از علماى زمان خود بودند.[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مستدركات اعيان (84 -83 / 3)، مشاهير زنان (142)، معادن الحكمه (مقدمه)، مفاخر اسلام (35 -34 / 7).
[2] منبع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 84 -83 / 3؛ مفاخر اسلام، 35 -34 / 7.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به صدقى. ملقبت به صدق عليشاه. وى در طريقت خدمت فخرالعارفين ميرزا محمد تقى مظفر عليشاه رسيد و به سير و سلوك پرداخت. آقاى دكتر نوايى صاحب عنوان را همان ميرمحمد صادق صدق عليشاه محلاتى، جد مادرى آقاخان محلاتى، مى داند. از آثار وى «ديوان» شعر است. از اوست:
گر از پيمانه ى ما باده دادى جمله را ساقى
ز عقل و هوش در عالم نماندى ذره اى باقى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1007 / 2)، الذريعه (606 -605 / 9)، رياض العارفين (267)، طرائق الحقائق (209 / 3)، لغت نامه (ذيل/ صدقى كرمانى).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد صدوقى، به سال 1313 در شهر نطنز كاشان متولد شد. دوران كودكى را هنوز پشت سر نگذاشته بود كه در محل تولد خود با مرحوم مرشد پدر شادروان رضا ورزنده آشنا شد، مرشد ورزنده كه هم ضرب بسيار خوب مى نواخت و هم سنتور را و خود اهل نطنز بود، روزها براى خود سنتور مى نواخت و احمد كه بسيار كوچك بود از نزديك به سنتور نواختن مرشد نگاه مى كرد و گوش مى داد، رفته رفته به نواختن اين ساز علاقمند مى شود ولى سن او و موقعيت محلى براى وى چنين امكانى را به وجود نمى آورد ولى انگيزه و كشش به سوى اين ساز و فراگيرى آن در نهاد وى مانند آتش زير خاكستر باقى مى ماند.
احمد صدوقى در سن دوازده سالگى بود كه همراه والدين خود به تهران مى آيد و پس از چندى كه از تحصيلات ابتدايى وى مى گذرد براى تحصيل متوسطه به دبيرستان علميه پشت مدرسه شهيد مطهرى مى رود و مشغول تحصيل مى گردد. در اين محل كه
منزل ابراهيم سلمكى در آن زمان بود وى با سلمكى آشنا شده و مى گويد كه به نواختن اين ساز يعنى سنتور علاقمند مى باشد و سال 1324 بود كه ابراهيم سلمكى وى را به جهانگير شنجرفى معرفى مى نمايد و صدوقى مدت يك سال نزد شنجرفى به يادگيرى سنتور مشغول مى گردد، پس از مدت نزد مرحوم محسن بى آزار مى رود و مدت هشت سال هم نزد ايشان كار مى كند سپس نزد شاپور نياكان و رضا ورزنده رفته وبسيارى نياموخته ها را مى آموزد. در اين باره خود مى گويد: «چون ساز مرحوم رضا ورزنده، سازشان و مضرابشان غير از آن كه من اطلاع داشتم بود لذا من كوتاهى كردم و در محضر ايشان زمان زيادى نماندم ولى سبك ايشان را كاملا مى پسندم.»
احمد صدوقى، سال 1346 همكارى خود را با ابراهيم سرخوش در راديو آغاز كرد و از آن زمان در اركسترها به نوازندگى پرداخت و سال 1352 نيز همكارى او با تلويزيون شروع گرديد و آهنگ هاى خوبى از جمله دو آهنگ به نام هاى: «دل ديوانه»، «سفر كرده»، كه اولى را ايرج و دومى را شادروان محمودى خوانسارى خواندند و اشعار اين ترانه ها از صدوقى بود.
احمد صدوقى ضمن كه خود شعر مى سرايد به شعرهاى حافظ و سعدى عشق مى ورزد و به غزل هاى عماد خراسانى نيز بسيار علاقمند مى باشد. نمونه اى از شعر اين هنرمند خوب و عزيز چنين است:
بى روى تو يك لحظه من آرام ندارم
تاب غم تو اين همه ايام ندارم
بهتر كه ربودى دل ديوانه ى ما را
در سينه مكان دل ناكام ندارم
احمد صدوقى داراى چهار فرزند به نام هاى حميد، فريد، ناهيد، و كاميار است كه فريد با موسيقى آشنا و ويولن و سنتور مى نوازد
و دانشجوى رشته پزشكى است. احمد صدوقى از صداى خوشى نيز برخوردار مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اكبر صديف، از هنرمندان خوب و باارزش در هنر و موسيقى ايران مى باشد كه به سال 1318 خورشيدى در تهران ديده به جهان باز كرد. از سن چهارده سالگى به موسيقى علاقمند شد و به آن روى آورد.
وى ابتدا براى يادگيرى و نواختن فلوت به كلاس استاد عبداللَّه جهان پناه رفت و نت و نواختن فلوت را نزد حيدر اسماعيلى آموخت، سپس به هنرستان موسيقى ملى رفت و مدت دو سال نزد هنرمند ارجمند مهدى مفتاح استاد «قانون» درس خواند و فن نواختن اين ساز را فراگرفت.
اكبر صديف، پس از اين نزد جلال قانونى به مدت يك سال و نيم تعليم نواختن ساز قانون را ادامه داد و هنوز در كلاس دهم دبيرستان بدر مشغول تحصيل بود كه براى همكارى با اركسترهاى راديو، از وى دعوت بعمل آمد و او با اركستر جوانان، اركستر دانشجويان و پس از آن همكارى خود را با اركسترى به نام «خوزستان» در آبادان آغاز كرد.
صديف، پس از چندى به تهران آمد و در راديو همكارى خود را با اركسترهاى عباس شاپورى، مهندس همايون خرم انوشيروان روحانى و غيره... آغاز و تا سال 1350 اين همكارى ها ادامه يافت. سپس به وزارت اداره كل فعاليت هاى هنرى اين وزارتخانه را به عهده گرفت و مشغول كار شد.
وى همزمان با كارهاى ادارى و فعاليت هاى هنرى در دانشكده هاى حسابدارى و بازرگانى مشغول تدريس گرديد و در سال 1356 جهت تحصيل و اخذ درجه دكترا به آمريكا رفت و پس از موفقيت در
امتحانات، در يكى از دانشگاههاى آنجا مشغول تدريس گرديد و در حال حاضر كلاس موسيقى دارد و مشغول تدريس سازهاى قانون و عود و تئورى موسيقى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1297.
درگذشت: زمستان 1363، اراك.
حاصل كوشش هاى حسن صديق يك رشته مقالات درباره ى كرج و اراك و كتاب مفصلى است كه خود آن را «هزار چهره ى نامى اراك» مى ناميد و متأسفانه مرگ فرصت نداد تا هيچ يك از كارهاى خود را به طبع برساند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند محمد اسماعيل بن محمد ربيع. عالم فاضل زاهد متقى، از علماى پرهيزكار كه به زهد و تقوا معروف خاص و عام، و مورد وثوق و احترام كليه ى طبقات بود.
در اصفهان خدمت جمعى از اكابر درس خوانده، و مراتب عرفان را خدمت حاج محمد جواد عارف بيدآبادى تكميل نموده، و سال ها به رياضت و تصفيه ى باطن گذرانيده، تا جامع مراتب صورى و مقامات معنوى شد. الحق ملكى بود به صورت بشر. در مسجد در كوشك امامت و در مدرسه آن تدريس مى نمود. از طرف مرحوم آية الله آقاابوالحسن اصفهانى نماينده ى تام الاختيار بود.
در شب جمعه دوم صفر سال 1368 به سن متجاوز از هفتاد وفات يافته، در يكى از حجرات تكيه ى كازرونى مدفون گرديد.
از آثار ايشان حواشى مختصرى بر تذكرة القبور است.
تذكر: در اين اطاق چند نفر از فضلا و دانشمندان معروف اصفهان مدفون مى باشند كه ذيلا به نام آنها اشاره مى شود:
1 - آقا ميرزا محمد باقر فقيه ايمانى
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر، صوفى و حكيم. در زمان شاه عباس اول مى زيست و از رهگذر پيشه صرافى زندگى خود را مى گذرانيد. محمد حسين داراى مشرب تصوف بود. وى از ذوق و استعداد شاعرى بهره مند بود و اشعارى از او در تذكره ها نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (475)، تذكره ى نصرآبادى (294)، الذريعه (606 ،250 /9)، فرهنگ سخنوران (262)، نشتر عشق (392/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز صراف، از شاگردان بافرهنگ و فخرآفرين استاد ضرب موسيقى ايران، محمد اسماعيلى است. استاد اسماعيلى شاگردان خوب و ممتازى را براى موسيقى كشور تربيت كرد كه هر كدام در جاى جاى خود، جاى بحث و تعمق دارد كه خدمات ارزنده اين هنرمند ارجمند و درويش وارسته در تاريخ موسيقى ايران براى هميشه ثبت خواهد بود.
به هر حال پرويز صراف كه خود از كودكى به نواختن ضرب علاقه اى بسيار داشت، هميشه در پى فرصت بود تا بتواند نزد استادى اين فن را بياموزد تا اينكه در سال 1346 بخت با وى مدد كرد و به تشويق پدر به هنرستان عالى موسيقى رفت و در اين هنرستان ثبت نام كرد.
پرويز صراف كه خود داراى استعدادى خدادادى و عشقى بسيار به نواختن ضرب داشت و از طرفى بخت و اقبال چنان با وى مساعدت كرد كه نزد استادى بزرگ مثل محمد اسماعيلى شروع به فراگيرى علم موسيقى كرد كه اين عوامل مساعد، نتيجه اى پربار و پرثمر به بار آورده ولى اين هنرمند هيچگاه ادعاهاى آن چنانى كه متأسفانه عده اى دارند، ندارد و از روحيه اى انسانى و خصلت درويشى كه هر چه درخت پربارتر و پرثمرتر است افتاده تر است، وى هم همين طور
مى باشد.
پرويز صراف مدت چهار سال در هنرستان عالى موسيقى نزد استاد محمد اسماعيلى، راز و رمز نواختن ضرب را فراگرفت و استاد هم همان طور كه خصلت او مى باشد، آن چنان در توان داشت وى را از بركات وجود آموخته هاى خويش بى بهره نكرد.
در سال 1350، پرويز صراف بنا به توصيه استاد خود، در گروه، همنوازان تنبك فعاليت هنرى خود را رسما شروع كرد و در سال 1352 با اركسترهاى مختلف اداره كل فعاليت هاى هنرى و همچنين هنرآموزان اداره كل پژوهش و آموزش هنرى همكارى خود را آغاز كرده است كه اين همكارى ها، همچنان ادامه دارد ولى اين امر هيچ گاه مانع از آن نشد كه از تحقيق و فراگيرى در كهكشان هاى موسيقى اصيل ايرانى دست بردارد يا كوتاهى كند. پرويز صراف به نگارنده مى گفت:
«من هرچه دارم، مديون استاد جليل القدرم، محمد اسماعيلى مى باشم.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 479 ق)، محدث، مسند و زاهد. پدرش از بزرگان شهر بود. از ابوالحسن علوى و ابوعبدالله حاكم نيشابورى حديث شنيد و «مسند» ابى عوانه را از ابونعيم اسفراينى استماع كرد. وجيه شحامى و اسماعيل بن ابوصالح موذدن و محمد بن جامع صواف و عبدالله بن محمد فراوى و ديگران از وى حديث شنيدند. او بر عبادت و تلاوت استمرار داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (317 / 1)، سير النبلاء (484 -483 / 18)، شذرات الذهب (363 / 3)، العبر (341 / 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(369 -296 ق)، فقه شافعى، مفسر، اديب، نحوى، صوفى و شاعر. شيخ خراسان در زمان خود بود. در اصفهان به دنيا آمد. وى به بصره رفت و چندين سال در آن شهر تدريس نمود و چند سال نيز در اصفهان اقامت داشت. سرانجام در 337 ق به نيشابور آمد و سپس خانواده ى خود را به آنجا منتقل كرد. او بيش از سى سال كرسى درس و فتوى نيشابور را در اختيار داشت. صعلوكى از ابن خزيمه و ابوالعباس سراج و احمد ماسرجسى و احمد محمدآبادى و ابن ابى حاتم و ابن انبارى و محاملى و بسيارى ديگر حديث شنيد. پسرش، ابوطيب، و فقهاى نيشابور در محضر وى فقه آموختند. ابوسهل مصاحب ابواسحقاق مروزى بود و گفته اند كه از وى فقه آموخت. گويند كه او شبيلى را نيز درك كرده بود. نسوى وى را پيشگام علم تصوف مى داند. ابوبكر صيرفى گويد كه اهل خراسان همچون ابوسهل را هرگز نخواهند ديد و صاحب بن عباد گفت كه ما همچون ابوسهل نديده ايم و خود او نيز مانند خودش را نديده است. به هر حال
او در شريعت و طريقت يگانه ى روزگار خود بود. وى در نيشابور درگذشت. ثعالبى اشعار بسيارى را به او نسبت داده است. «الفوائد» روايتهايى از اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (658)، الاعلام (207)، الاعلام بوفيات اعلام (253 / 1)، انساب سمعانى (540 -539 / 3)، ريحانه (446 -445 / 3)، سير النبلاء (239 - 235 / 16)، شذرات الذهب (70 -69 / 3) طبقات الصوفيه هروى (585)، العبر (132 / 2)، الكنى و الالقاب (417 -416 / 2)، لغت نامه (ذيل/ صلعوكى)، النجوم الزاهره (141 -140 / 4)، نفحات الانس (318 -317)، الوافى بالوفيات (125 -124 / 3)، وفيات الاعيان (205 -204 / 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1349 -1274 / 1273 ش)، صوفى و شاعر، متخلص به صغير. وى در اصفهان به دنيا آمد و به شغل نساجى روزگار مى گذرانيد. صغير از اعضاى انجمن ادبى شيدا بود و تا آخرين روزهاى زندگى شيدا با وى همدم و همراز بود. مدتى رياست انجمن ادبى كمال را نيز عهده دار بود. وى در نزد ميرزا عباس صابر عليشاه نيز مدتى كسب فيض كرد. صغير اصفهانى طبعى روان داشته است. سرانجام در اصفهان درگذشت. از آثار وى: «ديوان» شعر؛ «وداد بشر»، شعر؛ «مصيبت نامه»، شعر؛ «فضائل الائمه»، شعر؛ «خطبه الغدير»، شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى خوان نعمت (222 -220 / 1)، تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (308 -306)، دويست سخنور (195 -192)، الذريعه (608 -607 / 9)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (208 -206 / 4)، سخنوران نامى معاصر (2274 -2270 / 4)، فرهنگ سخنوران (556) مؤلفين كتب چاپى (771 -769 / 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 339 ق)، محدث و زاهد. معروف به محدث خراسان و صفار زاهد. در اصفهان از احمد بن عصام و اسيد بن عاصم و احمد بن مهدى و عبيد غزال و در فارس از احمد بن مهران بن خالد و در بغداد از محمد بن فرج ازرق و احمد بن عبيدالله نرسى و ابن ابى اسامه در مكه از على بن عبدالعزيز حديث شنيد. او از ابوبكر بن ابى دنيا تصانيفى را استماع كرد و شنيده ها را جمع و در «زهريات» تصنيف كرد. بعد از 300 ق به نيشابور رفت و در آنجا «مسند كبير» را از عبدالله بن احمد بن حنبل شنيد و از اسماعيل قاضى تصانيفش را نوشت. آن گاه مصاحب زهاد و عباد شد
و تصنيفى در «زهد» نگاشت. پس به سوى حسن بن سفيان رفت و «مسند» و همچنين كتب ابوبكر بن ابى شيبه را از وى فرا گرفت. ابوعلى حافظ نيشابورى و ابوعبدالله حاكم نيشابورى و ابوالحسين حجاجى و ابن منده و ابوسعيد صيرفى و محمد بن ابراهيم جرجانى از وى حديث روايت كرده اند. حاكم نيشابورى وى را محدث عصر و متسجاب الدعوه توصيف كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (546 / 3)، تاريخ نيشابور (183)، سير النبلاء (438 -437 / 15)، شذرات الذهب (349 / 2)، العبر (57 / 2)، النجوم الزاهره (347 / 3)، الوافى بالوفيات (316 / 3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(534 -460 ق)، زاهد، متكلم و فقيه حنفى. معروف به زاهد صفار. وى در خرده گيرى به پادشاهان دلير بود. به همين دليل به فرمان سلطان سنجر از بخارا به مرو تبعيد شد. اما مجددا به بخارا بازگشت. از آثارش: كتاب «السنه و الجماعه»؛ «صك الجنه»، به فارسى؛ «تخليص الزاهد»؛ «تخليص الادله لقواعد التوحيد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (548 / 3)، ايضاح المكنون (270 / 1)، كشف الظنون (1080 ،472)، هديه العارفين (9 / 1)، معجم المؤلفين (13 / 1).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
طاهره صفارزاده را بيشتر به عنوان يك شاعر مي شناسيم. مخاطبان شعر در دهه40 او را با شعر «كودك قرن» به خاطر مي آورند و در دهه 50 با كتاب «سفر پنجم».شعرهاي قديمي اش يادآور سال هاي گلوله و فرياد است.علاوه بر شعر، در ترجمه و پژوهش هم استادي بي همتا است.
▪ طاهره صفارزاده شاعر، نويسنده ، محقق و مترجم ،متولد 1315 سيرجان
▪ ليسانس ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران
▪ ادامه تحصيل در انگلستان و سپس آمريكا در دانشگاه آيووا
▪ كسب درجه MFA
▪ استخدام در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) در سال 1349
▪ رئيس دانشگاه شهيد بهشتي و دانشكده ادبيات
▪ دكترا در رشته نقد تئوري و عملي ادبيات جهان
▪ برگزيده شدن در «فستيوال بين المللي داكا» در سال 67 به عنوان يكي از 5 عضو بنيانگذار كميته ترجمه آسيا،
▪ «استاد نمونه» سال 71 از سوي وزارت علوم و آموزش عالي
▪ «خادم القرآن» پس از انتشار ترجمه «قرآن حكيم »، سال 80
سرپرستي و ويراستاري 36 كتاب زبان تخصصي براي رشته هاي مختلف
دانشگاهي
▪ قصه ، پيوندهاي تلخ، 1341
▪ شعر ، رهگذر مهتاب، 1341
Brella the Red um (سروده هايي به زبان انگليسي)، آيووا 1967م.= 1347ش.
طنين در دلتا [و دفتر دوم]، سد و بازوان، 1350 ، سفر پنجم، 1356 ، حركت و ديروز، 1357 ، بيعت با بيداري، 1358 ، مردان منحني ، ديدار صبح، 1366 ، در پيشواز صلح، 1385 ، گزيده ادبيات معاصر، 1378 ، هفت سفر، 1384 ، روشنگران راه، 1384 ، انديشه در هدايت شعر، 1384
● اصول ترجمه، نقد ترجمه، ترجمه
▪ اصول و مباني ترجمه: تجزيه و تحليلي از فن ترجمه ضمن نقد عملي آثار مترجمان، از 1358
ترجمه هاي نامفهوم، 1384
▪ ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد (فارسي و انگليسي)، 1379
▪ ترجمه قرآن حكيم (سه زبانه - متن عربي با ترجمه فارسي و انگليسي)، 1380
▪ ترجمه قرآن حكيم (دو زبانه متن عربي با ترجمه فارسي)، 1382
▪ ترجمه قرآن حكيم (دو زبانه متن عربي با ترجمه انگليسي)، 1385
▪ لوح فشرده قرآن حكيم (سه زبانه - متن عربي با ترجمه فارسي و انگليسي)، 1383 (نشر دوم) كامل وجزء 30.
▪ دعاي عرفه (دعاي امام حسين عليه السلام در روز عرفه (متن عربي با ترجمه فارسي)، 1381
▪ دعاي ندبه و دعاي كميل (متن عربي با ترجمه فارسي)، 1383
▪ مفاهيم قرآني در حديث نبوي: گزيده اي از نهج الفصاحه با ترجمه فارسي و انگليسي، 1384
دعاي جوشن كبير، 1385
طاهره صفارزاده را بيشتر به عنوان يك شاعر مي شناسيم. مخاطبان شعر در دهه40 او را با شعر «كودك قرن» به خاطر مي آورند و در دهه
50 با كتاب «سفر پنجم».شعرهاي قديمي اش يادآور سال هاي گلوله و فرياد است.علاوه بر شعر، در ترجمه و پژوهش هم استادي بي همتا است.صفارزاده نخستين مترجم قرآن كريم به 3 زبان زنده دنيا است. صفارزاده شاعر، نويسنده ، محقق و مترجم به سال 1315 در سيرجان در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشود.اجدادش از عرفاي مقيد به مقابله با ظلم و عدالت پروري بوده اند.پدر و خواهرش هم اهل تصوف بودند . در خانواده، برپايي مجالس ذكر و دعا بويژه در اظهار ارادت به حضرت علي عليه السلام متداول بود.خانواده اش پيشينه عرفاني داشتند وهمين امر سبب شد كه او از همان آغاز نگاهي ويژه به پيرامونش داشته باشد.قبل از آنكه به مدرسه برود تجويد و قرائت و حفظ قرآن كريم را در مكتب محل آموخت و تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در كرمان گذرانيد.
از كودكي ذوق نويسندگي و عشق به مطالعه آثار ادبي داشت ودر دبستان به عنوان شاعر شناخته شده بود.در اين زمينه آموزگاران و بعد دبيران او را بسيار تشويق مي كردند.
نخستين شعر را در 13 سالگي سرود كه در روزنامه ديواري مدرسه به ثبت رسيد و نخستين جايزه شعر را كه يك جلد ديوان جامي بود در سال چهارم دبيرستان به پيشنهاد دكتر باستاني پاريزي كه آن زمان از دبيران دبيرستان بهمنيار بود، از رئيس آموزش و پرورش استان دريافت كرد.
در ششم ادبي شاگرد اول شد و با جرأت در امتحان ورودي دانشگاه در رشته هاي حقوق و ادبيات فارسي و زبان و ادبيات انگليسي كه مناسب آن ديپلم بود شركت كرد و در هر سه
قبول شدو چون ترديد در انتخاب داشت خانواده اش به استخاره رجوع كردند و در نتيجه در زبان و ادبيات انگليسي ليسانس گرفت . مدتي به عنوان مترجم متون فني در شركت نفت كار كرد و چون به دنبال يك سخنراني در اردوي تابستاني فرزندان كارگران مجبور به ترك كار شد، براي ادامه تحصيل به انگلستان و سپس به آمريكا رفت .در دانشگاه آيووا ، هم در گروه نويسندگان بين المللي پذيرفته شد و هم به كسب درجه MFA نايل آمد.MFAدرجه اي مستقل است كه به نويسندگان و هنرمنداني كه داوطلب تدريس در دانشگاه باشند اعطا مي شود و نويسندگان به جاي محفوظات و تاريخ ادبيات به آموختن نقد به صورت تئوري و عملي و انجام طرح هاي ادبي متنوع به مطالعات وسيع درباره آثار نويسندگان و شاعران مي پردازند.دوره آن يك سال بيش از فوق ليسانس است و استخدام دارنده اين مدرك در دانشگاه هاي آمريكا با پايه دكتري انجام مي پذيرد.در زبان عربي استعداد خاصي داشت و چنانكه در مقدمه «ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد»گفته است: «در دوره دبيرستان و به تشويق يك استاد دلسوز و دانشمند، عربي پايه را خوب فرا گرفتم و هرگز رابطه ام با آموختن آن زبان قطع نشد چه كلاس هاي عادي و چه درس خصوصي را در محضر استاداني تلمذ مي كردم كه قرآن شناس بودند .خودم بر اين عقيده هستم كه بروز و شكوفايي استعداد من در زبان عربي به دليل اين بود كه تجويد و قرائت قرآن كريم را در كودكي در سن 6 سالگي آموخته بودم .»
طاهره صفارزاده براي دروس اصلي «شعر امروز
جهان »، «نقد ادبي» و «نقد عملي ترجمه » را انتخاب كرد و در بازگشت به ايران اگرچه به دليل فعاليت هاي سياسي در خارج، مشكلاتي براي استخدام داشت اما چون در كارنامه اش از 48 واحد درسي 18 واحد ترجمه ثبت شده بود و كمبود و نبود استاد ترجمه براي رشته هاي زبان خارجي موجب گله مندي گروه هاي زبان بود، در سال 1349 با استخدام او در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) موافقت شد. دكتر طاهره صفارزاده پايه گذار آموزش ترجمه به عنوان يك علم و برگزاركننده نخستين «نقد عملي ترجمه » در دانشگاه هاي ايران محسوب مي شود.دانشگاه آيووا بنا به درخواست شاعران و نويسندگان «كارگاه نويسندگي »، نخستين مركزي بود كه به گنجاندن اين درس در برنامه آموزشي رشته هاي زبان و ادبيات اقدام كرد. صفارزاده حدود 3 سال بعد در كنار نويسندگان دانشجو به بهره مندي هايي از اين آموزش جديد دست يافت .صفارزاده از ابتداي تدريس خود در ايران متدي مبني بر شناخت و تطابق مفهومي ، دستوري و ساختاري دو زبان مبدأ و مقصد ابداع كرد و اين شيوه پيشنهادي در درسي كه سابقه تدريس قانونمند نداشت نزد بسياري از همكاران وي الگو قرار گرفت .پس از انقلاب اسلامي تعيين كتاب «اصول و مباني ترجمه »اثر وي به عنوان كتاب درسي در زمينه شناخت نظريه ها و نقد عملي ترجمه به ويژه براي دانشجويان رشته «ترجمه » مفيد افتاد.
دكتر طاهره صفارزاده به عنوان كارشناس ترجمه معتقداست: «در ترجمه دانستن موضوع يا مطلب مورد ترجمه مقدم بر دانستن زبان مبدأ و مقصد است .اين خطر بزرگي است كه متخصص
رشته علوم انساني ، حتي رشته مهندسي متن پزشكي را و بالعكس يك پزشك متن جامعه شناسي را ترجمه كند ، چون كه اصطلاحات خاص مجموعاً زبان علمي يك رشته را تشكيل مي دهند. » بر اساس اين فكر دو تمرين «ترجمه تخصصي »و «معادل يابي براي واژگان تخصصي» در كتابهاي زبان براي رشته هاي دانشگاهي به پيشنهاد اوگنجانده شد.
طاهره صفارزاده در زمينه شعر و شاعري نيز به دليل مطالعات و تحقيقات ادبي به معرفي زبان و سبك جديدي از شعر با عنوان شعر «طنين» توفيق يافت كه در آغاز بسيار بحث برانگيز شد زيرا شعر مقاومت و طنز سياسي ، حكومت پسند نبود.سرانجام در سال 55 به اتهام نوشتن شعر مقاومت ديني از دانشگاه اخراج و براي دومين بار به خانه نشيني و فراغت اجباري رفت.و در ايام تنهايي و مشاهده پاره اي خيانت هاي سياسي و اجتماعي، درون مذهبي او بيش از پيش متوجه حمايت خداوند گرديد و تحولي شديد در وي ايجاد شد آن گونه كه در زمان خانه نشيني، تمام وقت خود را وقف خواندن تفاسير و مطالعات قرآني كرد.
كتاب «سفر پنجم» او كه دربرگيرنده اشعار مقاومت با مضامين ديني است در سال 56 در دو ماه به سه چاپ با شمارگان سي هزار رسيد. از مجموعه شعرهاي او مي توان به : رهگذر مهتاب، 1341 brelld the Red um (سروده هايي به زبان انگليسي)، آيووا 1967م. 1347ش.
طنين در دلتا [و دفتر دوم]، سد و بازوان،سفر پنجم، حركت و ديروز، بيعت با بيداري، مردان منحني، ديدار صبح، در پيشواز صلح،گزيده ادبيات معاصر، هفت سفر، روشنگران راه و انديشه
در هدايت شعر، اشاره كرد.
اشعار صفارزاده با نظر به مسائل سياسي و اشاره به وقايع مهم جهان داراي خط فكري خاصي است.در همه آثارش به جريان هاي سياسي ايران و جهان نظر دارد.صفارزاده با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عاميانه، حتي مطرح كردن شعارها، تلاش مي كند به شعر و زبان مردمي نزديك تر شود.شايد به همين دليل، از آوردن واژه ها و اسامي، از زبان هاي بيگانه خودداري مي كند.
شعر صفارزاده داراي انديشه هاي شكل يافته است كه در قالب كلمات عرضه مي شود.در شعر صفارزاده، فرصت ها گرانبهاترند و خواننده با شاعري مواجه مي شود كه اسلوب را در زباني فشرده و با بار بيشتر از لحاظ انديشه و تفكر مي بيند.او با استفاده از تعابير مذهبي و قصص و آيات قرآن كريم به صورت تلميح و جهان مداري و سياست محوري، رنگ و بوي خاص به اشعارش بخشيده است.خودش مي گويد: شعر مقاومت و طنز سياسي هيچ وقت حكومت پسند نبوده است.
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1230 ق)، خطاط، موسيقيدان و شاعر، متخلص به صفايى. وى در علم سياق و موسيقى مهارت داشت به زبان عربى مسلط بود. در شعر نيز به قصيده سرايى متمايل بود و بر نظم و ثنر تسلطى تمام داشت. صفايى اكثر خطوط را خوش مى نوشت و به دسترنج كتابت امرار معاش مى كرد. شاهكار صفايى، قطعه ى مفصلى است معروف به «ارزنيه» كه آن را در شرح ارزن طلبيدن خود از كسى و اباى او از آن گفته است.[1]
اصفهانى (ملا) محمد بن (ملا) سبزعلى شاعر ايرانى (ف. پس از 1225 ه.ق.). وى از گويندگان فاضل و ماهر عهد
فتحعلى شاه قاجار است، ولى شهرتى به دست نياورده. صفايى در موسيقى و حساب سياق ماهر بود و خط را نيز نيكو مى نوشت در شعر به قصيده سرايى اقبال داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] احوال و آثار خوشنويسان (639 / 3)، حديقه الشعراء (1026 -1025 ،1011 -1010 / 2)، الذريعه (611 / 9)، سفينه المحمود (440 -439 / 2)، فرهنگ سخنوران (559)، لغت نامه (ذيل/ صفائى اصفهانى)، مجمع الفصحا (565 -564 / 5)، نگارستان دارا (223 -222)، يادگار (س 3، ش 9، ص 32 -27).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، صوفى و شاعر. به واسطه ى صداى نيكو، سالها به مديحه خوانى اشتغال داشت. در آخر كار در زمره ى فقراى صفى عليشاهى درآمد و بعد سرپرست خانقاه سنگسر شد. وى از طريق عكاسى روزگار مى گذراند. از آثار وى: «اسرار تصوف»، شعر؛ «توحيد عشق»، شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :فهرست كتابهاى چاپى فارسى (964 ،196 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (113 -112 / 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1318 -1276 ش)، نوازنده و سازنده ى ساز. وى نوه ى ميرزا على محمد صفا، خوشنويس معروف، بود. در نوجوانى سه تار را آموخت و سپس نزد درويش خان به تكميل آن پرداخت. وى در ساختن آلات موسيقى، بخصوص سه تار، مهارت زيادى داشت و سه تارهايى ساخته كه كاسه ى آنها چند ترك است و در پايين آنها صدف به كار برده و روى دسته ى آنها نيز با صدف تزيين شده است. صفايى علاوه بر اين هنرها،خطى زيبا داشت و نستعليق را نيكو مى نوشت. متأسفانه از وى صفحه و نوارى ضبط نشده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (697 / 2)، سرگذشت موسيقى (432 -430 / 1)، مردان موسيقى (43 -41 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1302 ش)، موسيقيدان و نوازنده. مشهور به يوسف خان ظهيرالدوله اى. وى از شاگردان آقا غلامحسين درويش خان و از نوازندگان معروف زمان خود بود. او از دستگاه موسيقى اطلاعات كافى و در نوازندگى سبك بمخصصو به خود داشت. صفايى مردى هنرمند و با قريحه و ذوق بود و استادش، درويش خان، براى او ارزش و احترام بسيار قائل بود. وى چجون از منسوبين ظهيرالدوله بود، به يوسف خان ظهيرالدوله اى معروف شد. روح الله خالقى او را در اوايل تأسيس مدرسه ى عالى موسيقى، در 1302 ش، ديده است و آورده كه صفايى در آن هنگام مرد سالخورده اى بود و تارهاى مدرسه را تعمير و مرمت مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (566 / 2)، تاريخ هنرهاى ملى (965 / 2)، سرگذشت موسيقى (113 -112 / 1)، مردان موسيقى (33 ،21 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت اللّه علي صفائي حائري در سال 1330 ه . ش (1370 ق) در بيت علم و تقوا و در مهد دانش، در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي والدين و انساب : پدرعلي صفائي حائري ، حضرت آيت اللّه آقاي حاج شيخ عباس صفايي حائري (ره) از افاضل علماي زمان خود به شمار مي رفت. پدر بزرگش مرحوم آيت اللّه العظمي آقاي حاج شيخ محمد علي صفايي حائري قمي (ره) ، از فحول علماي نجف بود.تحصيلات رسمي و حرفه اي : علي صفائي حائري پس از اتمام تحصيلات ابتدايي، به فراگيري علوم اسلامي پرداخت.وي ادبيات و بخشي از سطح را نزد مرحوم حاج شيخ نصرت ميانجي و آيت اللّه جليلي آموخت. شرح لمعه را نزد شهيد محراب، مرحوم آيت اللّه
مدني و آيت اللّه ميرزا ابوالفضل موسوي تبريزي و آيت اللّه موسوي اردبيلي، كتاب رسائل را نزد حضرت آيت اللّه آقاي حاج سيد مهدي روحاني و مكاسب و كفايه را نزد آيت اللّه ستوده (ره) ، آيت اللّه ميرزا حسين نوري و آيت اللّه فاضل لنكراني فرا گرفت.مرحوم صفايي از استعدادي فوق العاده و هوشي سرشار برخوردار بود؛ به همين جهت در مدتي كوتاه توانست مدارج ترقي را پيموده، دروس سطح را با فراست و دقت پشت سر گذاشته و به درس خارج فقه و اصول راه پيدا كند. اساتيد او در درس خارج فقه و اصول، حضرات آيات عظام آقايان: مرحوم محقق داماد؛ و حاج آقا مرتضي حائري؛ و مرحوم پدرش آيت اللّه حاج شيخ عباس صفايي حائري بودند. وي مراحل عالي فقه و اصول را با كنجكاوي و ذكاوت خاص خود در محضر پدر طي نمود، تا آن جا كه به حلقه مباحثات علمي ايشان راه پيدا كرد. شوق زايد الوصف او در فراگيري علوم و عشق و علاقه اش به راهي كه انتخاب كرده بود، از عواملي بودند كه لحظه اي او را آرام نگذاشتند و هيچ مانعي باعث نشد كه او از فراگيري دانش و معرفت غافل شود. او لياقت خود را در درك عميق و صحيح مباني فقه و اصول به همگان نشان داد و به عنوان يكي از اساتيد صاحب نام و طراز اوّل حوزه علميه، درخشيد و در عنفوان جواني به مقام شامخ اجتهاد نايل آمد.استادان و مربيان : از استاداني كه علي صفايي حائري درمحضرشان كسب فيض نموده به شرح زير است: حاج شيخ نصرت ميانجي و آيت اللّه جليلي، مرحوم آيت اللّه مدني ، آيت اللّه ميرزا ابوالفضل
موسوي تبريزي ، آيت اللّه موسوي اردبيلي،حضرت آيت اللّه آقاي حاج سيد مهدي روحاني ، آيت اللّه ستوده (ره) ، آيت اللّه ميرزا حسين نوري ، آيت اللّه فاضل لنكراني ، مرحوم محقق داماد، حاج آقا مرتضي حائري و عمده ترين استاد او در اين مقطع، مرحوم پدرش بود.زمان و علت فوت : علي صفائي حائري سرانجام اين مشعل فروزان در سحرگاه روز سه شنبه بيست و دوم تير ماه 1378 در حالي كه طبق عادت هميشگي با تني چند از دوستان و شاگردان خود عازم زيارت مرقد مطهر حضرت ثامن الائمه (ع) بود، در سانحه تصادف جان به جان آفرين تسليم كرد.پيكر آن فقيد سعيد به قم منتقل شد و روز پنجشنبه بيست و چهارم تيرماه پس از اقامه نماز توسط حضرت آيت اللّه آقاي حاج سيد مهدي روحاني، در ميان موجي از غم و اندوه و بر روي دوش دوستان و شاگردانش با حضور جمعي از علما، فضلا، اساتيد حوزه علميه و اقشار مردم قم از حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) تا گلزار شهداي قم با شكوه تمام تشييع و در جوار قبر فرزند شهيدش محمد صفايي به خاك سپرده شد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : علي صفايي حائري در حمايت از نظام مقدس اسلامي تا بدانجا پيش رفت كه در اين راه فرزندش نيز به شهادت رسيد. آيت اللّه صفايي حائري در سال 59 طرح حمايت ازنظام را مطرح مي كردند و در مقابل دوستاني كه اعتراض مي كردند اين چه حكومت اسلامي است كه در يك سو بازرگاني است كه ملي گراست و ديگران به صورت ديگر؟! ايشان مي فرمودند: وقتي اهداف مقدس است، بايد كمك كرد.» و اين عبارت قصار
معروف ايشان است كه:«تضعيف خيانت است، توجيه حماقت است و تكميل رسالت. با كمبودها بايد ساخت. اگر نيرو نيست، تربيت كن؛ اصلاً خود تو نيروي خوبي باش...»شاگردان : علي صفائي حائري در انتقال معارف كسب كرده خود هيچ بخلي به خرج نمي داد و آنچه را كه خود آموخته بود، در كمال اخلاص همواره به ديگران نيز مي آموخت و از اين رهگذر شاگردان زيادي را تربيت كرد. روش او در تربيت شاگردان، سنّت فراموش شده علماي سلف را زنده كرد، او با اقتدا به شيوه پر بار گذشته حوزه هاي علميه، افرادي را تربيت كرد كه از ابتدايي ترين مراحل تحصيلي تا دروس ادبيات و سطح را به آنها آموخت و همگام با آنان و در كنارشان تا آن جا اين روش را ادامه داد كه درس هاي خارج حوزه را با آنها به مباحثه نشست و نه تنها در كارهاي علمي كه در همه امور زندگي در كنار آنها بود و به حل مشكلاتشان پرداخت.آثار : آرامش (مجموعه شعر) از زلال ولايت (بررسي چهل حديث از سخنان امام حسين (ع) ) چاپ انتشارات مسجد جمكران قم. از معرفت ديني تا جامعه و حكومت ديني (در دست چاپ) استاد و درس و روش تدريس استاد و درس، ادبيات، هنر و نقد انسان در دو فصل (اشاره به دو دوران قبل از بلوغ و بعد از بلوغ) انفاق (نگاهي به بحث انفاق و اثرات سازنده آن) اي قامت بلند امامت (تحليلي كوتاه از مسأله انتظار در زمان غيبت)
بررسي (مباحث اين كتاب عمدتاً به نقد مكتب ماركسيسم مي پردازد و ضمن بيان مسائلي درباره تاريخ، طبيعت، آزادي، زن، حجاب و مالكيت اسلامي، پاسخ هاي لازم را در مورد اين زمينه ها بيان مي كند.) بشنوازني (بحثي در مورد دعا، زيارت و شرحي بر دعاي ابوحمزه ثمالي) پاسخ به پيام نهضت آزادي / انتشارات هجرت. پنج نامه بلند به فرزندانش قبل از بلوغ. پيروز (مجموعه شعر) تابوت (مجموعه شعر) تطهير با جاري قرآن، جلد تفسير سوره توحيد تطهير با جاري قرآن، جلد (4) تفسير سوره نصر تطهير با جاري قرآن، جلد (5) تفسير سوره كافرون تطهير با جاري قرآن، جلد (6) تفسير سوره كوثر تطهير با جاري قرآن، جلد (7) تفسير سوره هاي همزه، فيل، قريش و ماعون تطهير با جاري قرآن، جلد تفسير سوره هاي فلق و ناس تطهير با جاري قرآن، جلدتفسير سوره تبت تفسير سوره هاي بقره، انعام، آل عمران، لقمان، مدثرو علق (دنباله مباحث تطهير با جاري قرآن كه آماده چاپ است.) تقريرات درس اصول تقريرات درس فقه دفتر اول: تعريف انقلاب اسلامي و آرمان انقلاب دفتر پنجم: ميزان دفتر چهارم: مسئله انتظار دفتر دهم: موارد تقيّه و احكام تقيّه دفتر دوازدهم: قيام دفتر دوم: بينات دفتر سوم: بينش و آگاهي
دفتر ششم: ولايت فقيه دفتر نهم: ضرورت تقيّه دفتر هشتم: مفهوم تقيّه دفتر هفتم: عمل در ارتباط با معرفت و محبت دفتر يازدهم: ائمه و تقيّه ذهنيّت و زاويه ديد (اين اثر به نقد ادبيات داستاني معاصر مي پردازد و در آن مجموعاً 11 اثر از نويسندگاني چون: حسن عابديني، سيمين دانشور، محمود دولت آبادي، رضا براهني، اسماعيل فصيح، شهرنوش پارسي پور، تقي مدرسي و گابريل گارسياماركز مورد نقد و ارزيابي قرار گرفته است. اين كتاب از طرف انتشارات كوبه در تهران با نام علي حائري در سال 1369 و در تيراژ 5500 نسخه انتشار يافته است.) ، رشد (ديداري با سوره والعصر) ، روش برداشت از قرآن ، روش نقد، جلد (1) نقد هدف ها و مكتب ها nbsp41 روش نقد، جلد (2) نقد مكتب ها، آرمان آزادي ، روش نقد، جلد (3) نقد مكتب ها، آرمان آگاهي و عرفان، روش نقد، جلد (4) نقد مكتب ها، آرمان تكامل، ماركسيسم ، روش نقد، جلد (5) نقد مكتب ها، آرمان تكامل، اگزيستانسياليزم ، شعرهاي شهادت (مجموعه شعر) ، صراط (ديداري با سوره حمد) ، طرحي در زمينه روحانيت، مسائل حوزه و تبليغ. ، طرحي در زمينه مسائل فقه. عاشورا (نگاهي به مسأله قيام امام حسين (ع) ، غدير (بحثي فشرده در زمينه مسأله ولايت و رهبري) ، فرياد (شعري بلند در زمينه توحيد و خداشناسي) ، فقر (مباحثي در زمينه اقتصاد اسلامي) ، مسئوليت و سازندگي ،
نزديك به 300 نواركاست و ويديويي از سخنراني هاي مختلف او درباره مباحث كلامي، اخلاقي، تاريخي، تفسير و فقه ، نوشته اي در 46 صفحه دست نويس كه قبل از رفتن به جبهه در سال 1365 نوشته و طرح هاي كلي و آراء و عقايد خود را در آن بيان داشته است. ، وداع (مجموعه شعر) ، وصيت نامه او
منابع زندگينامه :سايت حوزه علميه قم/ بخش زندگينامه علماwww.hawzah.net/ - 1kz
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از موسيقيدانان و نوازندگان بى نظير سه تار مرحوم على محمد صفائى است اين هنرمند در حدود سال 1276 شمسى تولد يافت و سه تار را در نوجوانى ابتدا پيش خود فراگرفت و سپس نزد درويش خان به تكميل آن پرداخت و بر اثر ذوق سرشار و استعداد طبيعى و تمرين و ممارست در نواختن آن استاد گرديد.
على محمد صفائى قامتى لاغر و بلند و چهره اى سبزه و انگشتانى كشيده داشت كه براى نوازندگى سه تار كاملاً مناسب بود. مشاراليه به تمام رديف هاى موسيقى ايرانى و كليه گوشه هاى آن احاطه و وقوف كامل داشت. داراى پنجه اى بسيار لطيف و شيرينى بود كه هر شنونده را مجذوب و مسحور مى ساخت.
على محمد صفائى با خانواده ما و مخصوصاً عموى كهترم مرحوم محمدقلى سهراب زاده كه عضو وزارت فوائد عاليه و از موسيقيدانان و نوازندگان ويولن بود بسيار دوستى و صميميت داشت و با هم مأنوس و معاشر بودند. در سالهاى 1302 الى اواخر 1306 شمسى موقعى كه خانه ما در محله سنگلج بود هفته اى چند روز مرتباً به آنجا مى آمد و به اتفاق عموى من با يكديگر به نواختن سه تار و ويولن مشغول مى شدند.
على محمد صفائى مردى كم حرف و گوشه گير بود و اهل
تظاهر هم نبود و در مجامع عمومى از نواختن سه تار احتراز داشت و جز در مجالس خصوصى براى دوستانش و در عالم تنهائى براى دلش ساز نمى نواخت.
صفائى در ساختن آلات موسيقى و مخصوصاً سه تار مهارت زيادى داشت و سه تارهائى ساخته كه كاسه آنها چند ترك و در پايين آنها صدف به كار رفته و روى دسته آنها نيز با ظرافت و دقت خاصى با صدف تزئين شده است. و به طور كلى سه تارهاى ساخت وى از نظر صنعت و سليقه و ظرافت از هر حيث ممتاز است. علاوه بر اين هنر صفائى خطى زيبا داشت و نستعليق را نيكو مى نوشت.
مابين سالهاى 1307 شمسى الى حدود سال 1314 كه هنوز منزل ما در سنگلج بود به علت مسافرت به خارج تهران و ساير پيش آمدها و گرفتاريهاى ديگر كه معمولاً رخ مى نمايد چند سالى مابين عموى من و صفائى جدائى و تفرقه حاصل شد. تا اينكه يكروز عصر در حدود سالهاى 1314 على محمد صفائى بدون اطلاع قبلى به منزل ما آمد و ديدار او بسيار باعث خوشحالى مسرت عمويم و من شد. پس از ساعتها صحبت و گفتگو و شرح پيش آمدها و وقايع چند ساله بالاخره عمويم سه تارى را كه صفائى چند سال قبل به پاس دوستى برايش ساخته و به او هديه كرده بود به دست وى داد على محمد صفائى سه تار را گرفته و مدتى به نواختن آن در گوشه هاى مختلف پرداخت. نغمات سه تار او بسيار لطيف و دلنشين و نافذ و مسحوركننده بود كه با شنونده حرف مى زد و زبان حالش اين بود:
فرصت شمار صحبت كز اين دو راهه منزلى
چون بگذريم ديگر نتوان به هم
رسيدن
اين آخرين ملاقات و ديدارى بود كه مابين عمويم و على محمد صفائى صورت گرفت و من ناظر آن بودم. چند سال بعد از اين آخرين ملاقات، صفائى در سال 1318 شمسى اين جهان فانى را بدرود گفت ولى امواج نغمات سه تار وى كه سالها نواخته و بقول حافظ تركيب از سوز دل، اشك روان، ناله ى شب، آه سحر مى باشد تا ابد در جهان هستى باقى خواهد ماند.
مطلبى كه ذكر آن بى مورد نيست آنكه در كتابهائى كه در چهل سال اخير در باب موسيقى انتشار يافته متألفينش بيشتر به هنرمندى و ذوق و سليقه على محمد صفائى در ساختن سه تار و كارهاى وى اشاره نموده اند و كمتر استادى و زبردستى وى را در نوازندگى سه تار متذكر شده اند شايد اين امر بدان علت بوده كه سه تارهاى ساخت وى پس از مرگش موجود بوده مورد دقت و بررسى قرار گرفته ولى نغمات سه تار وى متأسفانه در صفحه و نوارى ضبط نشده كه شنيدنش موجبات اعجاب و تحسين را فراهم نمايد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عيسى صفائى، يكى ديگر از هنرمندان علاقه مند به موسيقى، تئاتر و سينما است كه از دوران كودكى شيفته و شيداى اين هنرها گشته بود. عيسى صفائى از كودكى در برنامه هاى هنرى مدرسه شركت و به خواندن پيش پرده ها و بازى در نمايشات سهم عمده اى را به دوش مى گرفت. علاقه و عشق او به موسيقى و تئاتر و سينما موجب شد تا به اتفاق تنى چند از دوستان باذوق و هنرمند خود در تاريخ هشتم تيرماه 1323 پايه ى انجمن هنرپيشگى جوانان را پى ريزى نمايد.
پس از تأسيس اين انجمن كه در واقع شروع فعاليت هاى هنرى وى
در صحنه تئاتر و سينماى كشور بود، همكارى خود را با تئاتر «كسراى» آن زمان آغاز و همراه با ساير هنرمندان كه از دوستان وى بودند پيس هايى را در اين تئاتر به روى صحنه آوردند و وى در اين پيس ها، علاوه بر بازى، پيش پرده و احياناً برنامه هايى را كه با موسيقى توأم بود اجرا مى كرد.
اين همكارى وى با تئاتر «كسرى» ادامه داشت تا اين كه به وسيله آقاى فتح اللَّه غفارى رئيس اتحاديه كارمندان دولت به آقاى نوربخش رئيس كانون كارمندان دولت معرفى شد و در محل اين كانون كه در چهارراه حسن آباد قرار داشت پيس هاى مختلفى را به روى صحنه برد و در هفته دو شب براى كارمندان دولت و خانواده هاى آنان برنامه هايى با كمك دوستان هنرمند خود اجرا مى كردند.
عيسى صفائى از شهريور سال 1332 با سرخوردگى كه از اوضاع و احوال آن روزگار پيدا كرده بود رسماً از كار تئاتر كناره گيرى كرد ولى دوستى خود را با هنرمندان قطع نكرد و فعاليت هاى حاشيه اى هنرى وى ادامه داشت تا در سال 1367 در اولين فيلم سينمايى به نام «شب بيست و نهم» به كارگردانى حميد رخشانى شركت و سپس در ساير سريال هاى تلويزيونى و فيلم هاى سينمايى شركت نمود و به طور كلى وى در فيلم هاى سينمايى: «شب بيست و نهم»، «آتش پنهان»، «خواستگارى»، «به خاطر همه چيز»، «دادستان»، «خانه بخت» و سريال هاى تلويزيونى: «رعنا»، «غبار»، «پيك سحر»، «ماجراهاى مشهدى خيراللَّه»، «آقاى دلار» و هم اكنون كه در نمايشنامه «طلوع الجزاير» يا (سايه حرم) به بازيگرى مشغول است. عيسى صفائى يكى از فعالين كانون هنرمندان است كه مردى بافرهنگ و خوش برخورد و از اخلاقى نيكو و حسنه
برخوردار مى باشد و همين برخورد انسانى وى موجب پيشرفت هرچه بيشتر اين كانون نيز گرديده و اين عقيده ى شخصى نگارنده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1322 شمسى، معروف صفرزاده در آذربايجان ديده به جهان گشود. آذربايجانى كه در عرصه علم و ادب، هنر و فرهنگ، حماسه و دلاورى ها، از خودگذشتگى ها و ايثار در راه دين و شرف و ايران و ايرانى هميشه پيشگام در طول زمان ها بوده و امتحان خود را داده و به حق، سر هميشه سرافراز ايران لقب گرفته است.
از اين استان و گوشه و كنار آن هنرمندان باارزش و بى ادعا بسيار برخاسته و بى سر و صدا در گوشه و كنار استان و كشور به خدمات خود مشغول هستند. از جمله اين هنرمندان در قسمت موسيقى و ساختن لوازم و آلات مربوط به آن هم بايد از همين معروف صفرزاده نام برد.
وى به خاطر مأموريت ادارى پدرش اجبارا ترك ديار مى كند. در تهران تحصيلات ابتدايى را در دبستان هاتف و متوسطه را در دبيرستان هاى جامى، دكتر فاضلى و اشكانى ادامه داد. سال اول دبيرستان بود كه ضمن خواندن درس وارد فعاليت هاى هنرى دبيرستان شد و با شركت در نمايشنامه ها و خواندن پيش پرده هاى نمايش، وارد عرصه هنر و هنرمندان گرديد ولى اين كار او را راضى نكرد و علاقه مند به ساختن ويولن را از روى الگوهايى از ويترين بعضى مغازه هاى سازفروشى شد. مدتى از فعاليت وى در اين قسمت نمى گذرد كه دبير كاردستى دبيرستان به نام خاتون آبادى چون استعداد وى را در ساختن ساز مى بيند وى را كمك و راهنمايى مى نمايد و او در كارگاه دبيرستان
به طور عملى و تئورى به فعاليت ادامه مى دهد و اولين سازى كه مى سازد سنتور بود كه توسط يكى از هم كلاسى هايش از او خريدارى مى شود.
وى پس از چندى به خدمت سربازى مى رود و پس از پايان خدمت به ساختن ويولن روى مى آورد و على اكبرپور كه يكى از موزيسين هاى خوب و وارد و بى ادعا مى باشد وى را يارى مى كند و صفرزاده در جاده اى صحيح و هموار قرار مى گيرد كه نتيجه كار او آثار وى مى باشد. صفرزاده آموختن ويولن و تئورى موسيقى را نزد اكبرپور فرامى گيرد زيرا معتقد است كه هر سازنده ساز بايد حتما خودش با نواختن ساز آشنايى داشه باشد تا بتواند نواقص ساز را رفع و عيوب آن را برطرف سازد. صفرزاده، از نظريات راهنمايى هاى ابراهيم قنبرى، شادروان مرتضى حنانه، ميلاد كيايى، حسن يوسف زمانى، على اكبرپور، على برليانى، ناصر مسعودى، مهندس گلشن ابراهيمى كه از جميع جهات راهنماى وى در ساختن ساز بوده اند به نيكى ياد مى كند.
معروف صفرزاده، هنرمند جستجوگر و مبتكرى است كه جهت هرچه بهتر شدن كارهاى خود و خدمت به موسيقى كشور و سازهاى ملى و محلى به اقصى نقاط مملكت مسافرت كرده و تا حد امكان مى كوشد كه روى سازهاى مختلف كشور، ابتكاراتى از خود نشان دهد و همين ذوق و ابتكارات در وجود وى موجب گرديد در سال 1366 جهت تحقيق و تفحص در ساخت سازهاى مختلف محلى و عملكرد آنان در موسيقى كشور به منطقه چهابهار برود و با استاد كمادان، كه يكى از مشهورترين نوازندگان محلى قيچك يا غژك است، مسائل كلى اين ساز را با وى در ميان گذارد و همين گفت و شنود مستقيم
وى موجب شد كه پس از بازگشت «قيچك باس» را بسازد.
در طول دسته و انداز كاسه اين ساز تغييرات و محاسبات لازم را انجام داده و با انتخاب چوب مناسب و يك تكه ساختن كاسه، ساز صداى مطلوب تر و پر قدرت ترى پيدا كرده و منطبق با نت نويسى و نواختن پيدا كند. اين ساز فعلا در اختيار هنرمند گرامى منوچهر باستان سير مى باشد كه اميد است صفرزاه به اين كار پرارزش خود ادامه دهد و در آينده شاهد ابتكارات بيشتر وى روى سازهاى ملى و محلى ساير نقاط ايران باشيم، زيرا با همه قدرت و اصالتى كه قيچك دارد، به علت مشكلات عديده ساخت و كمبود نوازنده، ناشناخته مانده و جز در منطقه سيستان و بلوچستان، كمتر كسى از آن و نحوه نوازندگى اش اطلاع دارد.
فرخى سيستانى، درباره اين ساز، سروده:
«هر روز يكى دولت و هر روز يكى غژ
هر روز يكى نزهت و هر روز يكى تار»
نوازندگان محلى، اين ساز را به وسيله بندى از گردن آويزان مى كنند و مثل عاشيقلارهاى آذربايجان ضمن نواختن، اشعار حماسى و عرفانى نيز مى خوانند. در چند سال گذشته، به همت كارگاه سازسازى وزارت ارشاد اسلامى (فرهنگ و هنر سابق)، اين ساز در سه نوع و اندازه مختلف (سوپرانو: آلتو- باس) ساخته شد كه نوع باس آن از نظر محاسبات داراى نواقصى بود.
درباره اين ساز ملى، محلى، بايد يادآور شد كه طى قرون متمادى، بسيارى از سازهاى ملى و محلى به علت تاخت و تازهاى اقوام بيگانه و يا هجوم فرهنگ غرب (كه امروزه ما شاهد چند نمونه سازهاى الترونيكى فنى در اسباب بازى فروشى ها به حد وفور يافت مى شود) و از طرفى نبودن امكانات
و هم آهنگ نبودن موسيقى، تك روى سازندگان و تقليد كوركورانه از الگوهاى قديم ساز، همه موجب گرديد كه بسيارى از سازهاى ملى و محلى ما از بين رفت و يا به علت نواقص خود قابل اجرا در اركسترها نباشند. در اين باره نگارنده، وقتى از اين هنرمند سئوال كردم، در جواب گفت:
«بنده معتقد هستم، بايستى همآهنگى لازم بين استادان فن به عمل آيد تا بتوانيم، سازهاى ملى را احياء و با معيار علمى موسيقى تطبيق نماييم و بنده ساز «قيچك باس» را به همين منظور ساختم و با محاسبات دقيقى كه براى ساختن آن روى اين ساز انجام داده ايم كاملا اين نواقص رفع گرديده است.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در روزگار بى هنرى و نامردمى و بالبشوى بازى كه سراسر دستگاههاى تبليغاتى كشور و ساير رسانه هاى گروهى كشور را از سالهاى 1332 الى 1357 را فراگرفته بود و از هر سوى به موسيقى سنتى ايران حملات ناجوانمردانه مى شد، عده اى از خوانندگان و نوازندگان آن چنانى، نام و چهرشان از راديو و تلويزيون و مطالبى دور از حقيقت و واقعيت درباره شان به چشم و گوش مردم مى خورد؛ استادان بزرگ و غمخوار اين هنر عرفانى و احساسى، خانه نشين شده بودند، در چنين دوران سختى «مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران» طرح ريزى و بعد از مدتى تأسيس گرديد. يكى از شخصيتهايى كه براى پيشرفت اين مركز زحمت فراوان متحمل شده بود دكتر داريوش صفوت بود.
وى به سال 1307 شمسى در تهران متولد شد و پدرش على اصغر در تعليم و تربيت او بسيار كوشا بود، پدر كه خود يكى از سه تارنوازان خوب بود از همان كودكى وى
را با نواختن اين ساز آشنا ساخت و پس از چندى فرزند را نزد حبيب سماعى و در سال 1326 تا 1336 جهت فراگيرى بيشتر و ادامه ى سه تار و سنتور نزد استاد صبا مى فرستد، پس از مدتى يعنى از سال 1344 تا 1348 داريوش صفوت نزد استاد حاج آقا محمد ايرانى مجرد جهت فراگيرى گوشه ها و رديفهاى آواز ايرانى مى رود تا جايى كه خود استاد و معلمى والامقام و شامخ گرديد و خود در مهمترين مراكز فرهنگى و هنرى به تدريس علم موسيقى پرداخت.
دكتر داريوش صفوت در هنرستان عالى موسيقى و مركز مطالعات موسيقى شرقى CEMO (وابسته به انستيتو موزيكولوژى دانشگاه سوربن) پاريس، دانشكده ى هنرهاى زيبا، هنركده ى عالى موسيقى، «فلسفه ى موسيقى ايرانى» در دانشگاه صنعتى، «شناسايى موسيقى ايرانى» در مدرسه ى عالى تلويزيون و سينما، «شناسايى موسيقى ايرانى» در جهاد دانشگاهى براى دانشجويان جهاد و سپاه، «شناسايى موسيقى ايرانى» در حوزه ى انديشه و هنر اسلامى تدريس نموده و از اين راه خدمات بزرگ و ارزشمندى به شناسايى موسيقى اصيل نموده است. وى غير از عضويت در كميسيونهاى علمى و فرهنگى، عضويت در «شوراى تحقيقات» در انستيتوى تحقيقات موسيقى شناسى ايران از سال 1354 تا 1357، عضويت در «شوراى فنى» هنرستان عالى موسيقى از سال 1344 تا 1348، عضويت در «هيئت ممتحنه» امتحانات نهايى هنرستان عالى موسيقى از سال 1344 تا 1346، عضويت در «هيئت داوران» آزمون باربد در سالهاى 1356 و 1357 را دارا بوده و تأليفات بسيارى درباره ى موسيقى ايران داشته كه عبارتند از: رساله ى «عرفان و موسيقى ايران»، «پژوهشى كوتاه درباره ى استادان موسيقى ايران و الحان موسيقى ايرانى»، رساله ى «خصوصيات موسيقى اصيل ايرانى»- بولتن مركز
مطالعات موسيقى شرقى- شماره ى سوم- پاريس 1968، «موسيقى ايران» به زبان فرانسه- تحت نظارت شوراى بين المللى موسيقى يونسكو- پاريس 1966، كتاب به دو زبان (فارسى- انگليسى) با نام: «جنبه هاى عرفانى موسيقى اصيل ايرانى»- از انتشارات «مركز موسيقى سنتى و عرفانى شرق»- نيويورك 1985، ترجمه ى فرانسوى كتاب «عرفان و موسيقى ايران» در شماره هاى 484 و 483 سال 1984 مجله ى مطالعات سنتى (Etudes Traditonnelles) چاپ پاريس، دو مقاله ى «عرفان و موسيقى ايران» فوق الذكر و درباره ى «عرفان» در شماره ى 31 آوريل 1988- بولتن مركز مطالعات موسيقى شرقى چاپ پاريس.
سال تولد:-، مرتبه علمى: دانشيار، رشته: موسيقى، دانشكده: هنرهاى زيبا، دانشگاه: تهران
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(955 / 953 -900 ق)، عالم و محقق شافعى، نحوى، منطقى و صوفى.
او را به مناسبت جد مادريش، صفى الدين ايجى، صفوى گويند. موطن او هند بود. ابتدا نحو و صرف و سپس فقه و پس از آن «رساله صغرى و كبرى» سيد شريف را در منطق نزد پدر فراگرفت. آن گاه ملازم شيخ ابوالفضل كازوانى رد گجرات شد و در حضر او «مختصر» و «مطول» را خواند و از او به دريافت اجازه نايل شد. پس از آن مدتى در خدمت ابوالفضل استرآبادى درآمد. سپس به مجامع علمى راه يافت و آوازه فضل او پيچيد. وى جلال الدين دوانى را نيز درك كرد. سپس به مجامع علمى راه يافت و آوازه فضل او پيچيد. وى جلال الدين دوانى را نيز درك كرد. سپس چند سالى مجاور مكه شد. او در 939 ق از شام و بيت المقدس ديدار كرد و در دمشق مجلس درس آراست و جماعتى از اهل دمشق و حلب
از او اخذ علم كردند. دو سفر نيز به عثمانى (تركيه) نمود. سرانجام به مصر رفت و در آنجا سكنى گزيد. ابن عماد، صاحب «شذرات الذهب»، او را از اعجوبه هاى دوران مى داند. از آثارش: مختصر «النهايه» ابن اثير، در غريب الحديث؛ « شرح الغره» سيد شريف، در منطق؛ «تفسير» سوره ى عم تا آخر قرآن؛ رساله اى در «حمد»؛ شرح حديث اول از «صحيح» بخارى؛ شرح «الكافيه» ابن حاجب، در نحو؛ حاشيه بر «شرح الكافيه» جامى؛ حاشيه بر «شرح جمع الجوامع» محلى؛ «شرح الفوائد الغياثيه»، در معانى و بيان؛ شرح «الشفا» قاضى عياض.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (294 / 5)، ايضاح المكنون (10 / 1)، شذرات الذهب (298 -297 / 8)، كشف الظنون (1989 ،1374 ،1371 ،1299 ،1198 ،1054 ،853 ،595)، هديه العارفين (810 / 1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(794 -704 ق)، صوفى و شاعر. وى به موجب وصيت پدرش در سى و يك سالگى تصدى مسند ارشاد يافت. اهتمام او در بناى گنبد مرقد شيخ صفى نيز كه گويند ده سال طول كشيد به خانقاه او اهميت بيشترى بخشيد. وى در منازعات بين امراء محلى آذربايجان غالبا نقش وساطت داشت و از مشايخ و اساتيد شاه قاسم انوار بود. ملك اشرف چوپانى كه در اوايل نسبت به وى اظهار تكريم و ارادت مى كرد، چون مثل ديگر امراء از دايره ى نفوذ او نگرانى يافت، در صدد مسموم كردن وى برآمد كه موفق نشد و بين آنها كدورت ايجاد شد. يكبار ديگر وى به امر ملك اشرف در تبريز دستگير شد ولى پس از مدتى آزاد گرديد و بار ديگر نيز كه قصد جان وى كرده بود شيخ صدرالدين به گيلان
گريخت و تا پايان حكومت ملك اشرف بازنگشت. پس از گرفتار شدن ملك اشرف به دست جانى بيگ ازبك، شيخ صدرالدين خواست از او شفاعت كند ولى ديگران مانع شدند. وى در اواخر عمر به اردبيل بازگشت و به ارشاد مريدان و اداره ى خانقاه پرداخت و در همان جا درگذشت.[1]
(شيخ) موسى بن (شيخ) صفى الدين عارف معروف ايرانى (و. 704 ه.ق. - ف. 794 ه. ق.). وى در سن 31 سالگى جانشين پدر شد و تا 50 سال به راهنمائى مريدان اشتغال داشت. به واسطه توسعه دايره نفوذ شيخ در اردبيل، صدرالدين مورد سوءظن متنفذان اطراف واقع شد، چنانكه ملك اشرف او را به تبريز برد و قريب سه ماه در آن شهر تحت الفظ نگاه داشت و سپس او را مرخص كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ نظم و نثر (767)، تذكره ى شعراى آذربايجان (78 -76 / 1)، حبيب السير (423 -420/ 4)، دانشمندان آذربايجان (229 -228)، دايره المعارف فارسى (1561 -1560 / 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (67 -65)، الذريعه (602 / 9)، سخنوران آذربايجان (41 -40)، عالم آراى عباسى (16 -14 / 1)، لغت نامه (ذيل/ صدرالدين)، نفحات الانس (911).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(956 /955 -923 ق)، خطاط، نقاش، موسيقيدان و شاعر. متخلص به بهرام و بهرامى. ملقب به ظهيرالدين. وى برادر كهتر شاه طهماسب اول و شاهزاده اى دانشمند و هنرمند و هنرپرور بود كه در شيوايى كلام و شعر و معما سررشته داشت. از هنر نقاشى و موسيقى نيز بهره مند بود و از خطوط، نستعليق را خوش مى نوشت. بهرام ميرزا، مدتى از جانب برادر حكمرانى همدان را داشت و در جوانى، در حالى كه بيش
از سى و سه سال نداشت، درگذشت. از آثار وى: يك قطعه نستعليق سه دانگ جلى خوش، كه عنوان يك تصوير است، با رقم: «براى فقيرالحقير ساخته شد، العبد بهرام الحسينى»؛ يك قطعه به قلم دودانگ خوش، با رقم: «كتبه بهرام بن اسمعيل الحسينى، نقل از خط سلطان محمد نور»؛ يك عنوان تصوير ديگر، با رقم: «... كتبه العبد بهرام بن اسماعيل حسينى بدارالسلطنه تبريز فى سنه ى 934»؛ قطعه اى در يك مرقع، به قلم نيم دودانگ خوش، با رقم: «كتبه بهرام»؛ قطعه اى در يك مرقع به قلم دودانگ و نيم دودانگ خوش، با رقم: «مشقه بهرام الصفوى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (49/1)، احوال و آثار خوشنويسان (104 -103 /1)، احوال و آثار نقاشان (106/1)، پيدايش خط و خطاطان (102 -101)، تاريخ ادبيات در ايران (139/4)، تاريخ موسيقى (391/1)، تاريخ نظم و نثر (827 ،455 -454)، تحفه سامى (12 -11)، تذكره ى روز روشن (123)، تذكره ى شعراى آذربايجان (98 -97 /2)، دانشمندان آذربايجان (73 -72)، الذريعه (147/9)، روضةالسلاطين (73 -71)، الذريعه (147/9)، روضةالسلاطين (72 -71)، عالم آراى عباسى (110 ،99 ،74 ،73 ،72 ،60 ،58 ،44 /1)، فرهنگ سخنوران (149 -148)، كاروان هند (973 -972 /2)، گلستان هنر (چهل و يك، 139 -138)، لغت نامه (ذيل/ بهرام ميرزاى صفوى)، مجمع الخواص (22)، مجمع الفصحا (30/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صفى صفوى، فرزند اميرعباس صفوى، در سال 1346 در شميران حومه تهران متولد شد.
وى از كودكى نت و تئورى موسيقى را نزد پدر هنرمند خويش آموخت و تا حدودى به نواختن ويولن آشنايى پيدا كرد ولى بعدها چون به نواختن «تنبك» علاقمند شد، به كلاس هنرمند ارجمند امير بيداريان رفت و
مدت دو سال به فراگرفتن «ضرب» كه از اساسى ترين اركان موسيقى ايرانى است پرداخت.
صفى صفوى از سال 1369 همكارى خود را با صدا و سيما آغاز كرده و هم اكنون در اركسترهاى مختلف اين مركز فعاليت دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اميرعباس صفوى، در سال 1317، در خانواده اى فوق العاده مذهبى به دنيا آمد و پرورش يافت. مادر وى كه خانمى فاضله و دانشمند بودند، در جوانى نزد زنده ياد استاد مرتضى خان نى داود، موسيقى را با نواختن «تار» آغاز كرده بودند. و با گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايران كاملا آشنا و مأنوس گرديده بودند، و چون وى لحظه اى در ايام كودكى از مادر دور نمى شد، به موسيقى رفته رفته راغب گرديد و نزد مادر هنرمند و دانشمند خويش به فراگيرى دانش موسيقى پرداخت.
وى چون از استعدادى ذاتى و خوبى برخوردار بود براى تكميل هنر موسيقى در سال 1336 نزد هنرمندى به نام اصغر ساسان كه خود از شاگردان شادروان ابوالحسن خان صبا بود و كلاس خصوصى داشت رفت و مدت دو سال نت را نزد وى تعليم گرفت.
امير عباس صفوى از سال 1339 همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در اركسترهاى: عباس شاپورى، على تجويدى، پرويز ياحقى و چند اركستر ديگر شركت نمود و اين همكارى هاى ممتد و مداوم او تا سال 1349 ادامه داشت تا اين كه در اين سال به مزارت فرهنگ و هنر وقت (وزارت ارشاد اسلامى فعلى) براى همكارى دعوت شد. وى مدت ها در برنامه هاى هنرى و اركسترهاى مختلف اين وزارت خانه شركت كرد و پس از چندى به سمت سرپرستى مركز موسيقى استان هاى: سيستان و بلوچستان و چهارمحال بختيارى
منصوب گرديد واين همكارى تا سال 1358 ادامه داشت.
اميرعباس صوفى بعد از انقلاب اسلامى سال 1357 حدود هفت سرود زيبا ساخت كه از راديو تلويزيون پخش گرديد و همه ساله نيز اين آهنگ ها به مناسبت سالگرد انقلاب و جشن هاى دهه فجر اجرا مى گردد. ساز تخصصى وى ويولن است ولى به نواختن «تار» و «سه تار» علاقمند و با آن آشنايى دارد و اين دو ساز را به خوبى و زيبايى مى نوازد. وى هم اكنون مشغول تعليم شاگردان و هنرآموزان موسيقى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 735 ق)، عارف و شاعر. ملقب به شمس الدين و معروف به صفى و شيخ صفى. موصوف به برهان الاصفيا و قطب الاقطاب و شيخ العارفين وى اهل آذربايجان بود و نسبت وى به بيست بطن به حضرت امام موسى كاظم (ع) مى رسد. وى جد سلاطين صفويه است كه صفوى منسوب به او است در كودكى موفر و عزلت گزين و محترز از بازى بود. در همان روزگار كودكى توجه خاصى به امور مذهبى نشان مى داد و به مشاهده ى ظهورات غيبيه و عوالم غير مرثيه توفيق يافت. شيخ پس از بلوغ گاهى در مزار شيخ فرج ادربيلى و گاه در مرقد شيخ ابوسعيد اردبيلى مشغول عبادت مى شد و چون در اردبيل مرشدى صاحب حال نمى ديد ميل به زيارت شيخ نجيب الدين بزغش شيرازى كرد. ولى زمانيكه به شيراز رسيد شيخ فوت كرده بود. وى در شيراز غالب اوقات با ركن الدين بيضاوى و رضى الدين ماليغى و شيخ سعدى شيرازى و امير عبداللَّه همنشين بود و صحبت مى داشت. بعد بنا به توصيه امير عبداللَّه به عزم زيارت شيخ كبير زاهد گيلانى از
شيراز به اردبيل رفت و پس از چهار سال به خدمت شيخ رسيد و از او پذيرائى كامل ديد. در اين وموقع شيخ زاهد شصت سال داشت، بيست و دو سال بقيه عمر او را شيخ صفى در خدمتش به سر برد. شيخ زاهد، صبيه خود بى بى فاطمه را به شيخ صفى داد نتيجه ى اين ازدواج سه پسر بود كه يكى صدرالدين است كه بعدها رتبه ى ارشاد يافت و جانشين شيخ زاهد شد و تا دويست سال شهر اردبيل از انفاس قدسيه آن بزرگوار دارالارشاد بوده و به آن عنوان مشهور شده است. شيخ صفى مذهب سنى داشت. وى ابياتى به زبان گيلانى و فارسى سروده است. در اردبيل وفات يافت و همان جا دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (267/3)، تاريخ ادبيات ايران، براون (34 -29 /4)، تاريخ ادبيات در ايران (1293 -1292 ،198 ،197 ،187 ،185 ،174 -173 ،33 /3)، تاريخ گزيده (793)، تاريخ نظم و نثر (211)، دانشمندان آذربايجان (235 -231)، دايرةالمعارف فارسى (523/2)، دنباله ى جستجو در تصوف (65 -60)، الذريعه (614/9)، رياض العارفين (101 -100)، ريحانه (459 -458 /3)، سخنوران آذربايجان (55 -41)، صبح گلشن (254)، فرهنگ سخنوران (560)، لغت نامه (ذيل/ صفى الدين اردبيلى)، مجمع الفصحا (819/2)، هفت اقليم (253 -252 /3).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(693 -613 ق)، موسيقى دان، خطاط و اديب. اصلش از بلخ بود، اما خاندانش در اروميه به سر مى بردند و او رد همان جا به دنيا آمد. در كودكى به بغداد رفت و در آنجا نشوونما يافت. وى در مدرسه ى مستنصريه به تصحيل عربى و علوم دينى و ادب و رياضى پرداخت و در نظم اشعار
و علم انشا و تاريخ و حسن خط شهرت يافت و در علم و عمل موسيقى بى مانند شد. در آخرين سال خلافت مستعصم (م 656 ق) نديم و عودنواز و كتابدار و كاتب او بود و بعدها به خدمت هلاكو درآمد. به قول بعضى از محققين، در خط همپايه ى ياقوت مستعصمى و ابن مقله بود، اما در موسيقى، پس از اسحاق موصلى، كسى به پايه ى او نرسيده است. صفى الدين يكى از سه موسيقى دان بزرگ ايران و عالم اسلام است، كه نخستين ايشان، ابونصر فارابى و ديگرى، خواجه عبدالقادر غيبى مراغه اى است. صفى الدين پيشقدم نظريه ى معروف (فرضيه ى منتظم) است كه در آن گامها به هفده فاصله تقسيم مى شود. وى سازى به نام مغنى اختراع كرد كه تركيبى از قانون و رباب و نزهه بود، حتى برخى اختراع ساز نزهه را هم به او نسبت داده اند. صفى الدين شاگردان بنامى تربيت كرده است كه از آن جمله اند: شيخ شمس الدين سهروردى، على ستايى و حسين زامر. وى در سالهاى پايثان عمر به زندان افتاد و همان جا درگذشت. از آثار وى: «رساله الايقاع»، به فارسى، در پنج فصل؛ «الادوار فى حل الاوتار»، كه جمعى از دانشمندان و علماى فن به ترجمه يا شرح آن به زبان فارسى پرداخته اند؛ «رساله فى علوم العروض و القوافى و البديع»؛ «رساله الشرفيه فى النسب تأليفيه»، كه به عربى و به نام شرف الدين هارون، فرزند خواجه شمس الدين صاحب ديوان جوينى، نوشته شده است و اختصارا «كتاب الموسيقى» خوانده مى شود.[1]
ارموى، عبدالمؤمن بن يوسف بن فاخر دانشمند و موسيقى دان ايرانى (و. اروميه حدود 613 ه.ق. - ف. 963 ه.ق.) در كودكى وى را به بغداد بردند و او در
آن شهر به تحصيل پرداخت و پس از آموختن فقه شافعى به روزگار مستنصر به مستنصريه پرداخت و به سبب خوشنويسى در كتابخانه خليفه به خطاطى مشغول شد. سپس به نواختن عود پرداخت و به سبب مهارتى كه در اين راه يافت ملازم و نديم مستعصم آخرين خليفه عباسى گرديد و مالى فراوان به دست آورد و بيشتر آن را صرف عشرت خويش و احسان بر ياران كرد. هنگامى كه هولاكو بغداد را فتح نمود صفى الدين نزد او رفت و به سبب هنر موسيقى در دستگاه خان مغول احترامى يافت. سپس به رياست دارالانشاء علاءالدين عطاملك جوينى رسيد. آنگاه به تبريز شد و به دستور شمس الدين محمد جوينى صاحب ديوان پسرش شرف الدين هارون را تعليم موسيقى داد و رساله «شرفيه» را به نام وى تأليف كرد. زندگانى او در پايان عمر آشفته گرديد و به سختى روزگار مى گذرانيد و به سبب وام بسيار به حكم قاضى به زندان افتاد و در سن 80 سالگى درگذشت. وى در عربيت و نظم شعر و انشاء و تاريخ و خلاف و موسيقى مهارت داشت و خط منسوب را كسى مانند او نمى نوشت. از آثار او رساله «شرفيه» و «كتاب ادوار» (هر دو به عربى) مشهور است. رساله هاى او در روزگار خود وى به فارسى ترجمه شده و در سال 1937 م. «بارون اولانژه» آنها را به فرانسوى ترجمه و طبع كرده است. موسيقى دانان ادوار بعد از رسايل وى استفاده بسيار بردند. او را مخترع سازى به نام «مغنى» دانسته اند و گويند آن تركيبى از «قانون» و «رباب» و «نزهه» بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى
(35 -34)، تاريخ ادبيات در ايران (272 -271 / 3)، تاريخ برگزيدگان (553 -552)، تاريخ موسيقى (188 -182 / 1)، تاريخ نظم و نثر (732 ،147 -146)، تاريخ هنرهاى ملى (751 -749 / 2)، حبيب السير (107 / 3)، دانشمندان آذربايجان (237 -236)، دايره المعارف فارسى (1574 -1573 / 2)، دستور الوزراء (270)، كارنامه ى بزرگان (64 -62)، معجم المولفين (198 / 6)، هديه العارفين (630 / 1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(939 -867 ق)، عارف و شاعر، متخلص به صفى. وى در سبزوار به دنيا آمد و در هرات مى زيست. فخرالدين همانند پدرش از واعظان و مؤلفان و شاعران نام آور روزگار خود بود. وى با خاندان سعدالدين كاشغرى نسبت داشت، يعنى از دو دختر خواجه محمد اكبر معروف به خواجه كلان، يكى در حباله ى نكاح صفى كاشفى و ديگرى در عقد مولانا جامى بود. وى در ابتدا نزد پدر خويش به تحصيل و در طريقه ى نقشبنديه به رياضت و سلوك پرداخت و پس از پدر به جاى او نشست و وعظ و تذكير را تا عهد دولت صفوى و و در گيرودار حملات ازبكان بر هرات و خراسان ادامه داد. صفى پس از رهايى هرات از محاصره ى يك ساله، به غرجستان نزد شاه محمد سلطان رفت و «لطائف الطوائف» را به نام او تأليف كرد. وى در غرجستان درگذشت و جنازه اش را به هرات بردند و در آن شهر به خاك سپردند. درباره ى او گفته اند كه مثل پدر بر مذهب تشيع بوده است ولى اعتقادش به سلسله ى نقشبنديه اين امر را بعيد مى نمايد. از آثارش: «رشحات عين الحيات»، در شرح احوال مشايخ و بزرگان طريقه ى نقشبنديه؛ «لطائف الطوائف»، در قصص
و حكايات لطيف از طبقات مختلف؛ «انيس العارفين»، در نصايح و مواعظ؛ «حرز الامان من فتن الزمان»، در علم اسرار حروف؛ منظومه اى به نام «محمود و اياز».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (198 / 8)، ايضاح المكنون (404 / 2)، تاريخ ادبيات در ايران (537 -534 / 4)، تاريخ نظم و نثر (248 -247)، تعليقات مزارات هرات (15 -13)، دايره المعارف فارسى (1846 / 2)، الذريعه (396 / 22 ،198 / 11 ،813 -812 / 9 ،393 -392 / 6 ،462 -461 / 2)، رشحات عين الحيات (1/ مقدمه 99 -65)، ريحانه (304 -303 / 4)، صبح گلشن (313)، فرهنگ سخنوران (692)، كشف الظنون (904 -903)، لغت نامه (ذيل/ صفى، على)، معجم المولفين (76 / 7)، منظومه هاى فارسى (370).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 967 ق)، عارف و شاعر. وى از سادات صوفيه ى طريقه ى نوربخشى بود كه به مزيد فضل و تهذيب اخلاق مشهور آفاق بود. پس از آن كه برادرش، شاه قوام الدين،به قصاص خون اميدى، كشته شد انزوا اختيار كرد و به زيارت خانه خدا مشرف شد. صفى در سرودن شعر مهارت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (1089 -1088 / 3)، تاريخ نظم و نثر (618)، تحفه سامى (37 -36)، جامع مفيدى (106 -105 / 3)، الذريعه (617 / 9)، فرهنگ سخنوران (561)، لغت نامه (ذيل/ صفى)، هفت اقليم (46 -44 / 3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم ق)، عارف و شاعر. از شاعران يزد است كه با طغان شاه بن مؤيد سلجوقى (581 -569 ق) معاصر بود و سلطان به وى به سبب كمال و توانش در شاعرى ارادت مى ورزيد. از اوست:
نه يكى روز ز وصل تو نشان يافته ام
نه يكى شب ز فراق تو امان يافته ام
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى روز روشن (476)، تذكره ى سخنوران يزد (185 -184)، الذريعه (615 / 9)، رياض العارفين (101)، فرهنگ سخنوران (562)، لباب الالباب (279 -278 / 1)، لغت نامه (ذيل/ صفى الدين يزدى)، مجمع الفصحا (821 / 2، هفت اقليم (149 / 1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(شيخ) اردبيلى، ابوالفتح اسحاق بن امين الدين جبرائيل عارف نامى ايران (ف. 735 ه.ق./ 1334 م.). وى از مردم قريه كلخوران (يك فرسنگى اردبيل) است و در كودكى موقر و عزلت گزين و محترز از بازى بود و به امور دينى توجهى خاص داشت. چون در اردبيل مرشدى صاحب حال نيافت و آوازه شيخ نجيب الدين بزغش شيرازى را شنيد، ميل به زيارت او كرد و عاقبت مادر را راضى نمود و به شيراز رفت ولى شيخ رحلت كرده بود، پس صفى مشايخ فارس مخصوصا شيخ سعدى شاعر معروف را ديدار كرد و معاشرتش پسند خاطر وى نيفتاد. عاقبت پسر و جانشين شيخ بزغش موسوم به ظهيرالدين، صفى را گفت: امروز كسى كه رفع حجاب مى كند و تو را به مقصد رهنون گردد فقط شيخ زاهد گيلانى است كه در گيلان قرب ولايت مشا بر لب دريا خلوتى دارد. صفى پس از چهار سال به خدمت شيخ رسيد و از او پذيرائى كامل ديد. در اين وقت شيخ زاهد
شصت سال داشت و در بقيه عمر او (22) سال شيخ صفى در خدمتش به سر برد. پس از فوت شيخ زاهد وى به مقام ارشاد رسيد و پس از 35 سال جاى خود را به پسرش صدرالدين داد.شيخ صفى اشعارى به لهجه گيلانى يا گيلكى (كه بعضى از مذاكراتش با شيخ زاهد به همان لهجه بود) و ابياتى به زبان رايج فارسى سروده است. شيخ صفى در توسعه سلسله تصوف خود بسيار كوشيد و در گيلان و آذربايجان و مغان و اران و آسياى صغير نفوذى به هم رسانيد (صفويان 2). خواجه رشيدالدين فضل اللَّه وزير در رعايت احترام او ميكوشيد و همه ساله براى مخارج خانقاه اردبيل نقد و جنس فراوان مى فرستاد و در مكتوبى كه آن وزير به پسر خود امير احمد حاكم اردبيل نوشته بدو توصيه كرده كه در معامله خود با مردم چنان كند كه شيخ صفى الدين از او راضى و شاكر باشد شيخ صفى با دختر شيخ زاهد ازدواج كرد و پسرش صدرالدين از اين دختر به وجود آمده. سلاطين صفوى از اخلاف اويند (صفويان 1). مقبره او در اردبيل مزار شيعيان و صوفيان است (صفويان: هنر- معمارى).
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:8
جنسيت:زن
مليت:ايران
از زنان زاهد و عابد. وى معاصر سلطان ابوسعيد (736 -717 ق) و از اهالى ابهر بود. بسيارى از مردم، بويژه زنان- و يا به نوشته تذكرةالشعراء «خواتين و ساده دلان»- به او اعتقاد و ارادت داشتند. قنقرات خاتون، خواهر سلطان نيز از جمله مريدانش بود و بر سر سفره، نيم خورده ى او را مى خورد و بقيه آنرا به تبرك به خانه مى برد. ميزان ارادت وى
به صفيه بدان حد بود كه سراج الدين قمرى (ز نيمه اول قرن هفتم هجرى)، شاعر معروف و بذله گو را كه لطيفه اى نابجا در حضور صفيه زاهده گفته بود، ده سيلى زدند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ ادبيات در ايران، 686 / 3؛ تذكرةالشعراء، 262 / 261. خيرات حسان، 135 -134 / 2؛ قاموس الاعلام، 2963 / 4؛ لغت نامه دهخدا، 273 / 32.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 793 ق)، عارف. وى مؤلف كتاب «انيس الطالبين و عده السالكين»، در مقامات خواجه بهاءالدين نقشبند است كه آن را در چهار بخش تصنيف كرده: بخش نخست در تعريف ولايت و ولى، بخش دوم در مناقب علاءالدين عطار و بخش سوم در مناقب خواجه بهاءالدين و بخش چهارم در كرامات. وى صلاح در 785 ق از نگارش آن فراغت يافت.[1]
(بخش 1) ابن مبارك بخارى نقشبندى عارف و نويسنده ايرانى (قر. 8 ه.). وى كتاب «انيس الطالبين و عدة السالكين فى مناقب خواجه بهاءالدين» را تأليف كرده (سال فراغت 785 ه.ق.) نسخه اى از آن در كتابخانه دهخدا موجود است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ نظم و نثر (284)، كشف الظنون (197)، معجم المؤلفين (22 / 5)، هديه العارفين (427 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دكتر مهدى صلحى، طبيب دانشمند و موسقيدانى كه از شاگردان ممتاز و بزرگ آقاميرزا عبداللَّه بود و به قدرى در كار خويش متبحر شد كه بعدها خيلى ها وى را جانشين استاد خود مى دانستند. وى سالها نزد محمد صادق خان سروالملك درس سه تار گرفت سپس در سلك شاگردان آقاميرزا عبداللَّه درآمد و پس از فوت استاد، شاگردان كلاس را تعليم مى داد از شاگردان بزرگ و خوب وى، مى توان از: حاج آقا محمد مجردايرانى، اسماعيل قهرمانى، سيد مهدى دبيرى و مهدى قلى هدايت (حاج مخبرالسلطنه) كه از رجال سياسى به شمار مى رفت از مكتب وى بهره گرفتند. بعدها، دكتر مهدى صلحى و مهديقلى هدايت با كمك يكديگر، كتابى از رديف موسيقى آقاميرزا عبداللَّه كه صلحى با سه تار نواخته و هدايت به خط نت نوشته از آثار گرانبها مى باشد و مدت هفت سال تهيه آن طول كشيد.
دكتر مهدى
صلحى، بدون هيچ شكى يكى از هنرمندان بزرگ موسيقى كشور است كه خدمات ذى قيمتى بخصوص در جهت تربيت شاگرد به عمل آورد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود صلواتي
محل تولد : خميني شهر اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1332/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1345 پس از اتمام تحصيلات ابتدايي به تحصيل علوم اسلامي پرداختم . پس از اتمام دروس مقدمات براي ادامه تحصيل از اصفهان به قم آمدم. درسهاي فقه و اصول و منطق و فلسفه را در قم آموختم. در سال 1351 بازداشت و به سربازي اعزام شدم آنگاه به زندان افتادم در سربازي و زندان مطالعات و تحقيقات خود را ادامه دادم بيشترين رشد علمي من در زندان بود كه يك دوره كتابهاي ملاصدرا را مباحثه كردم به صورت منظم روي قران و نهج البلاغه كار كردم و آنها را براي هم زندانيان تدريس كردم. آشنايي با علوم روز مطالعه تاريخ اسلام، تاريخ ايران، تاريخ جهان و ... رجعون ايام فراغت دوران زندان بود.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي مراكز تحقيقات عقيدتي سياسي سپاه را در قم راه اندازي كردم كه وظيفه آن تهيه جزوات آموزشي براي سپاه در سراسر كشور بود و در اين ايام كتابها و جزوات بسياري تدوين و منتشر شد ، كتاب روش تحليلي مسائل سياسي ، تداوم انقلاب بر اساس ايمان ، هجرت ، جهاد. شرح بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه ، رمضان ماه خدا، و ... در سال 1359 مدرسه رسول اكرم و آنگاه امام باقر و سپس دارالشفاء را زير نظر آيت الله العظمي منتظري
راه اندازي كردم كه بيش از دو هزار طلبه در اين مدارس به تحصيل مشغول شدند. در كنار كارهاي اجرايي به پژوهش و تاليف پرداختم. كه هشت مجله سياسي فقهي حكومت اسلامي، تقرير و ترجمه درسهاي استاد بزرگوار آيت الله منتظري نتيجه اين دوره از زندگي است. ترجمه قران و صحيفه سجاديه را از زندان آغاز كردم با شيوه اي نوين (مسجع و موزون) آنگاه به ويرايش و تكميل آن پرداختم تا به چاپ رسيد.هم اكنون نيز با ياري خداوند متعال به پژوهش و تدريس مشغولم و با مجمع مدرسين و محققين حوزه علميه قم همكاري دارم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسينيه ي حضرت ابوالفضل العباس
اين حسينيه در منطقه ي گالي خبر حيدر آباد واقع و موقوفه ي مرحوم صمصام شيرازي صاحب امتيازي روزنامه ي شيراز - كه در آن زمان به زبان اردو و فارسي در حيدر آباد منتشر مي شد - است. مساحت آن 150 متر مربع و متولي فعلي آن محمدجمال درويش مي باشد.
شايان ذكر است همان طور كه ملاحظه مي شود ايرانيان از 500 سال قبل از زمان قطب شاهيان و آصف حاجيان تا 90 سال پيش (پايان حكومت مير عثمان علي) داراي اموال و املاك موقوفات زيادي بودند كه به مرور زمان از دست ايرانيان خارج شده و به تسلط حكومت هند يا به تصرف هندي هاي شيعه و غير شيعه در آمده است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدحسين صميمى به سال 1328 خورشيدى در شهر دورود از شهرهاى استان خوزستان ميان مردمى خونگرم و مهربان ديده به جهان باز كرد. با موسيقى از طريق راديو آشنا شد و از همان كودكى بدان عشق پيدا كرد. وى در اين باره مى گويد:
«يادم مى آيد كه خيلى بچه بودم و هنوز سنى از عمرم نگذشته بود كه با موسيقى مأنوس شدم و هر وقت نوايى يا آوايى مى شنيدم حالتى عجيب پيدا مى كردم و در عالمى ديگر سير مى كردم. هر نغمه و هر ترانه اى را كه از راديو يا در مكانى مى شنيدم در اعماق وجودم رخنه مى كرد و تار و پود هستى ام را مى لرزاند، آنچنان مجذوب اين نغمات دلنشين مى شدم كه ساعت ها در خلوت خود آن را زمزمه مى كردم. در سن 9 سالگى توسط پسرعمه خود كه نى لبك مى زد با ساز نى لبك آشنا شدم و نى لبك خريدارى كردم و از او آهنگى را كه هميشه با نى لبك ميزد، من هم با نى لبك خيلى زود توانستم آن آهنگ را ياد بگيرم و بنوازم و بعد از آن آهنگ هاى ديگرى را هم ياد گرفتم و نواختم به طورى كه در سن يازده سالگى در مدرسه با فلوت چوبى برنامه موسيقى اجرا مى كردم.
پس از چندى متوجه شدم كه يكى از بستگانم ويولن دارد كه با نواختن اين ساز آشنايى دارد، نزد او رفتم و متوجه شدم كه او هنگام نواختن اين ساز چگونه آرشه را مى كشد و ساز مى زند. من با حسرت و شوق بسيار به آن چشم دوختم و گوش فرامى دادم و
كنجكاوانه پنجه هايش را نگاه مى كردم كه چگونه مى نوازد ديگر توجهى به فلوت و نواختن آن نداشتم، رفته رفته كششى عجيب و فراوان نسبت به ويولن در خود احساس مى كردم، همه فكر و حواسم متوجه ويولن شده بود.
عاقبت طاقت نياوردم و يك روز به بهانه اى به منزل همان فاميلم رفتم و ويولن را برداشتم و داخل انبارى آنها شدم و در انبار را به روى خود بستم و ساعت ها با ويولن او ور رفتم و توانستم كه اين ساز را روى شانه قرار دهم و طرز آرشه كشى را تمرين نمايم. پس از يك سال با هزاران زحمت و مشقت صاحب ويولنى ارزان قيمت شدم و با تمرينات شبانه روزى و مداوم موفق شدم چند آهنگى را كه با فلوت آشنا بودم و مى نواختم با ويولن بزنم.
ساعت ها چه روزها و چه شب ها در كنار راديو مى نشستم و به صداى نواختن ساز هنرمندان بزرگى چون: پرويز ياحقى، حبيب اللَّه بديعى، على تجويدى، جليل شهناز، فرهنگ شريف، لطف اللَّه مجد، رضا ورزنده، حسن كسائى، مرتضى محجوبى، مهدى خالدى و غيره گوش مى دادم، لذت فراوانى مى بردم و بهره بسيارى مى گرفتم، دستگاههاى موسيقى ايرانى و بيشتر گوشه ها را از همان راه گوش از راديو ياد مى گرفتم، و سپس از روى كتاب هاى موسيقى به يادگيرى خط نت پرداختم و اولين آهنگ خود را در سال 1350 ساختم و اجرا شد كه مورد توجه مردم قرار گرفت.
در سال 1349 در استان كرمانشاه با اركستر فرهنگ و هنر اين استان مشغول همكارى شدم و سمت ويولن اول و تكنواز اين اركستر را به عهده داشتم، سپس در تلويزيون همان استان همراه اركسترهاى محلى با خوانندگان على البرزى
به اجراى برنامه هاى محلى كردى پرداختم.
در يكى از همين سال ها بود كه مرحوم استاد منصور معارفى نوازنده زبردست تار از تهران به كرمانشاه آمد و من افتخار همكارى در اركستر را با اين استاد پيدا نمودم و آهنگى را كه ساخته بودم و نت كرده بودم به استاد ارائه كردم كه ايشان پس از رؤيت آن گفت:
«پسرجان اين را خودت ساخته اى؟ من كه باور نمى كنم كار شما باشد؟» من خيلى از اين حرف استاد ناراحت شدم ولى چيزى به روى خود نياوردم و تنها گفتم:
«بلى استاد، اين آهنگ را من ساخته ام».
استاد بعداً از من خواست دو سه قطعه براى وى بنوازم و من هم اطاعت امر كردم و نواختم و پس از سؤالاتى كه از من كرد، باورش شد كه آهنگ از من است و مرا مورد لطف و تشويق و عنايت خود قرار داد.
با استاد منصور معارفى در كرمانشاه و شهرهاى مختلف استان كنسرت هاى مخلتف و متعددى داشتم كه بيشتر با استاد در كنسرت با هم دونوازى مى كرديم و آهنگ جديدى ساختم كه همراه خواننده ضبط و از تلويزيون پخش گرديد. در سال 1370 خدمت استاد نصراللَّه ناصح پور رسيدم و ايشان قطعاتى را به همراهى ساز من خواندند كه ضبط گرديد و از كارهاى جالب و خوب خود مى دانم.
پس از چندى به بروجرد آمدم و در اين شهر اقامت گزيدم و ازدواج كردم كه خداوند دو فرزند پسر به نامهاى سامان هفده ساله كه با نواختن ويولن آشنايى خوب دارد و صبا دوازده ساله كه ساز ضرب را خوب مى نوازد و مرا در هنگام نواختن همراهى مى كنند و هر زمان كه امكان باشد به
تعليم و تدريس اين ساز به هنرجويان مى پردازم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن صميمى مهر به سال 1324 در خانوده اى كه با هنر موسيقى آشنايى داشتند در محله سرچشمه تهران متولد شد. دوران كودكى را حسن روزها از دبستان به منزل و از منزل به دبستان طى مى كرد و او هر روز در مسير خود پشت ويترين مغازه هاى متعددى كه اسباب و لوازم و آلات موسيقى مى فروختند، مى ايستاد و ساعت ها به آنها خيره مى شد به طورى كه دوستان او مى رفتند ولى او پشت شيشه مغازه به تماشاى سازها مى پرداخت.
ديدن اين آلات موسيقى، عشق درون او را به موسيقى هر روز مشتعل تر مى كرد تا اينكه روزى تصميم مى گيرد به يكى از اينها دسترسى پيدا نمايد و بتواند با نواختن آن آشنا شود. روزى كه صداى ساز حبيب اللَّه بديعى را از راديو شنيد، ساز مورد نظر خود را انتخاب كرد و تصميم گرفت كه به مشق ويولن بپردازد. اين فكر مرتباً با او بود تا اينكه وقتى ديگر صداى ويولن پرويز ياحقى را از طريق راديو در گوش وى طنين افكند و همين جا بود كه براى رسيدن به معشوق خويش كه ساز ويولن بود آن قدر نزد مادر و برادر گريه كرد و اصرار ورزيد، تا در سال 1342، برادر او براى وى ويولن خريد و او را نزد هنرمند باارزشى مثل حسن اعتمادى برد و او مشغول فراگيرى و نواختن ويولن شد.
پس از چندى كه اعتمادى به دانشگاه نظام رفت. وى نزد هنرمند و معلم ديگرى مثل: على اكبرپور رفت و پس از آن نزد هنرمندان باارزش ديگرى نظير: حسن
يوسف زمانى، حسين يوسف زمانى، عباس سليمانى و نادر پوردلجو به فراگيرى موسيقى و نواختن ويولن پرداخت.
حسن صميمى مهر در سال هاى آخر حيات استاد محممد كريمى به محضر وى رفت و در كلاس نامبرده مشغول فراگيرى رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايران گرديد و بعد از فوت استاد كريمى كه سرپرستى كلاس ايشان به عهده شاگرد باوفاى استاد، شاپور رحيمى قرار گرفته بود، رديف هاى موسيقى ايرانى را با ويولن كه هم كلاس هاى او مى خواندند همراهى مى كرد و اين امر، تمرين خوبى نيز براى نامبرده بود كه بايد از خوانندگانى چون رضا رضايى خواننده گروه سماع و ايرج بسطامى خواننده گروه مشكاتيان نام برد.
حسن صميمى مهر در سال 1354 با هنرمند باارزش اسداللَّه ملك آشنا شد و از اين زمان كار بداهه نوازى وى حال و هواى ديگرى پيدا كرد و صداى ساز او، به گوش هر شنونده اى كه مى رسيد، او را تحسين مى كرد و همين صداى ساز او و اخلاق و حوصله او، وى را به مدرسى كشانيد و هم اكنون در كلاس درس ويولن ملك، يكى از معلمين خوب، باحوصله است كه شاگردان فراوانى را تعليم ويولن مى دهد.
وى داراى چهار فرزند به نامهاى: كيومرث برديا، خاطره، مهرداد است كه همه ى آنها هنرمند و علاوه بر صداى خوب با نواختن چند ساز آشنايى دارند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 539 ق)، فقيه، مفسر، نحوى و لغوى. ادبيات را نزد شيخ ابوعلى ضرير نيشابورى آموخت و فقه را در خوارزم نزد ابوعبدالله وبرى فراگرفت. آن گاه به بخارا رفت و فقه خويش را در محضر فقهاى آن ديار تكميل نمود. سپس به جرحانيه (خوارزم) بازگشت و سرانجام در قريه ى
مذانه از قراى خوارزم سكنى گزيد و عهده دار امور مذهبى آنجا گشت و در مسجد جامع آنجا هر صبح جمعه وعظ مى گفت. او لغات غريب و اشعار مشكل بسيارى را در حفظ داشت. وى در مذانه درگذشت. از آثارش كتاب «شماريخ الدرر»، در تفسير قرآن مجيد مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (128 / 5)، ريحانه (470 -469 / 3)، كشف الظنون (1019 ،447)، لغت نامه (ذيل/ على)، معجم الادباء (64 -63 / 14)، معجم المولفين (149 / 7).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي صنيعي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
پس از پشت سر گذاشتن دوره تحصيلات ابتدايي در مدرسه سنايي قم، مشغول تحصيل در مدرسه راهنمايي امام موسي صدر شدم.سال او تحصيلات دوره متوسطه را در دبيرستان صدر و سال دوم را در رشته رياضي فيزيك در دبيرستان حكيم نظامي و سال سوم دبيرستان را در تابستان سال 1360 هجري شمسي گذراندم.پس از دريافت مدرك ديپلم رياضي فيزيك در خرداد ماه 1361، در اولين دوره آزمون ورودي دانشگاهها پس از انقلاب اسلامي شركت كرده و همزمان در چندين مركز آموزش عالي پذيرفته شدم و از طرف دولت، پيشنهاد تحصيل در خارج از كشور را به صورت بورسيه دريافت كردم.سرانجام در مهرماه 1362 در دانشگاه شيراز در رشته پتروشيمي با رتبه بالا پذيرفته شده و مشغول به تحصيل شدم.شوق به تحصيل در حوزه علميه، مانع از ادامه تحصيل در دانشگاه شد و در همان ماه اول ورود به دانشگاه، درخواست انصراف دائم دادم و علي رغم ممانعت جدي از سوي مسوولان وقت دانشگاه شيراز خود را
در آغوش گرم حوزه علميه قم قرار دادم.با ورود به حوزه علميه قم در سال 1362 دوره مقدمات علوم حوزوي را در مدرسه مباركه رضويه به پايان رساندم و سطوح بعدي را در خدمت اساتيد بزرگواري كه نام آنها در ليست اساتيد آمده است تلمذ كردم.همزمان با تحصيلات حوزوي ، در سال 1366 در آزمون ورودي دانشگاهها شركت كرده و پس از پذيرش در دانشگاه تهران در رشته الهيات و معارف اسلامي – گرايش علوم قرآن و حديث – مشغول تحصيل شده و در تيرماه 1370 فارغ التحصيل گرديدم. (در مقطع كارشناسي)
پس از گذراندن دوران سطح در حوزه علميه قم و همزمان با شركت در دروس خارج فقه و اصول، از سال 1375 در رشته تخصصي علم كلام ، سطح جهار مشغول تحصيل و در سال 1379 اين دوره را به پايان رساندم.از سال 1379 تا سال 1384 به مدت پنج سال در كانون انديشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي مشغول ارزيابي و كارشناسي آثار بودم.تدريس در مباحث اعتقادي حوزه علميه قم نيز از فعاليت هاي علمي اينجانب است.
والسلام.
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1035 ق)، شاعر و صوفى، متخلص به محمد. وى در آمل تولد يافت و در جوانى بناى جهانگردى گذاشت. چندى در شهرهاى ايران به سياحت گذرانيد و در كازرون از محضر شيخ ابوالقاسم كازرونى، از مشايخ صوفيان مرشديه ى آن روزگار، بهره مند شد. بعد از آن قصد حج كرد و گويند پانزده سال در مكه ماند و سپس به هند رفت. تقى الدين اوحدى و ملا عبدالنبى فخر الزمانى قزوينى او را در هند ملاقات كرده اند و نظيرى نيشابورى با وى معاشر بوده
است. در هند جلال الدين صدر متخلص به رضايى، از ميان رجال و مشاهير هند، بيشتر با وى انس داشت و از وى كسب فيض مى كرد، ولى با اين حال او در هند مسافرتهاى بسيار كرده و ظاهر در احمدآباد گجرات از دنيا رفته است. از جمله آثارش: «بت خانه»، كه جنگى از شعر شاعران پيشين است؛ «ديوان» شعر، حدود هزار و پانصد بيت؛ «ساقى نامه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (514 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1055 -1047 / 5)، تاريخ نظم و نثر (538 -537)، تذكره ى ميخانه (492 -476)، الذريعه (999 -621 / 9)، رياض العارفين (136 -135)، صبح گلشن (379 -378)، فرهنگ سخنوران (567)، كاروان هند (1242 ،1233 ،1222 / 2)، لغت نامه (ذيل/ صوفى)، مجمع الفصحا (78 -77 / 4)، هفت اقليم (132 -128 / 3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 345 ق)، محدث و صوفى. وى معاصر هارون الرشيد و تا روزگار متوكل عباسى در قيد حيات بود. با جنيد بغدادى و شبلى مجادله و مناقره داشت و عقايد آنها را نمى پسنديد. وى مدتى در شيراز از كتاب ديوان بود. و در روزگار خود مشهور به حكيم بود. روزبهان او را از شيوخ شطّاح دانسته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (118)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (175 ،174 /1)، شرح شطحيات (43)، نامه يدانشوران (392 -391 /4)، نفحات الانس (58)، الوافى بالوفيات (188 /8).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 348 ق)، صوفى. وى از پوشنگ بود و ساكن نيشابور. ابوعثمان حيرى را ديده و در عراق با ابوالعباس عطا و جريرى و در شام با طاهر مقدسى و ابوعمرو دمشقى صحبت داشته. همچنين با شبلى نيز در بسيارى از مسائل مباحثه كرده و اقوال وى در كتب صوفيه نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره الاولياء (91 -89 / 2)، حليه الاولياء (380 -379 / 10)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (80)، طبقات الصوفيه سلمى (461 -458)، طبقات الصوفيه هروى (498 -497)، مجمل فصيحى (ذيل/ 348)، نفخات الانس (230).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 342 ق)، حافظ، محدث، صوفى و زاهد. معروف به ابن داوود و زاهد نيشابورى. يكى از پيشگامان حديث و تصوف در قرن چهارم هجرى بود. به دنبال حديث به شهرهاى هرات و مرو و رى و گرگان و عراق و حجاز و مصر و شام و جزيره سفر كرد.قبل از 300 ق به بغداد رفت در آنجا اقامت گزيد. او در نيشابور از محمد بن عمرو قشمرد و ابوعبدالله بوشنجى و در بصره از ابوخليفه ى جمحى و در بغداد از جعفر فريابى و در رى از محمد بن ايوب بجلى و در هرات از حسين بن ادريس و در گرگان از ابن مجاشع و در اهواز از عبدان و در نساء از حسن بن سفيان و در كوفه از محمد بن جعفر قتات و در موصل از ابويعلى و در مصر از ابوعبدالرحمان نسايى و در شام از فضل انطاكى و در مكه از مفضل جندى حديث شنيد. وى شنيده هاى خو را گردآورى نمود و مجلس املاء برپا ساخت. ابوبكر بن ابى داوود
و ابن صاعد، كه از مشايخش نيز بودند، و ابن عقده و ابواحمد حاكم نيشابورى و ابوعبدالله حاكم نيشابورى و ابن منده و ابن جميع و ديگران از وى حديث شنيدند. او را محدثى فاضل و مورد اعتماد توصيف كرده اند. در آخر عمر به نيشابور بازگشت و در آنجا از دنيا رفت. وى اخبار صوفيه را نيز جمع آورى نمود. از آثارش كتاب «الابواب» و كتاب «الشيوخ» و كتاب «الزهديات» مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (355 / 6)، تاريخ بغداد (266 -265 / 5)، سير النبلاء (420 / 15)، شذرات الذهب (365 / 2)، طبقات الحفاظ (369)، العبر (65 / 2)، معجم المؤلفين (296 / 9)، النجوم ا لزاهره (354 / 3)، الوافى بالوفيات (63 / 3).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 908 ق)، صوفى. وى عارفى معروف و از مريدان شيخ زين الدين خوافى بود و خانقاهى در هرات داشت. از روزگار كودكى تا ايام پيرى پيوسته به عبادت و طاعت حق و ذكر الهى و دستگيرى درويشان مشغول بود و در اواخر دولت سلطان حسين بايقرا (911 -875) در هرات درگذشت و در مقبره ى خواجه جمال الدين عطاءالله دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حبيب السير (347 / 4)، لغت نامه (ذيل/ صوفى على)، مزارات هرات (121).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پروفسور دكتر منوچهر صهبائى به سال 1327 در تهران، در خانواده اى هنرمند و هنردوست متولد گرديد. پس از پايان تحصيلات ابتدائى به هنرستان عالى موسييقى رفت و در رشته موسيقى مشغول تحصيل گرديد. پس از پايان تحصيلات متوسطه و عالى با اخذ درجه ليسانس به عنوان شاگرد اول در كنسرواتوار تهران سالها به عنوان سليست «ابوا» با اركستر سمفونيك و اركستر اپراى تهران همكارى كرد و در سال هاى آخر اقامت خود در تهران استاد «ابوا» در كنسرواتوار دانشكده هنرهاى زيباى تهران بود و كنسرت هاى متعددى را با اركستر سمفونيك تهران و اركستر مجلسى راديو و تلويزيون ملى وقت را عهده دار بود.
منوچهر صهبائى در سال هاى 1354 براى فراگيرى و شناخت هرچه بيشتر موسيقى جهانى و رهبرى اركستر و به ادامه فعاليت هاى هنرى خود به عنوان سليست و ادامه تحصيلات و تحقيقات در زمينه موسيقى عازم پاريس شد و پس از مدتى همكارى با پروفسور پيرپيرلو به استرازبورگ رفت و در كنسرواتوار آن شهر مدت چهار سال نيز جهت فراگيرى رهبرى اركستر، نزد پروفسور ژان سباسبتين بيرو پرداخت و همزمان به تحصيلات خود در زمينه هاى در زمينه شناسائى موسيقى
(موزيكولوژى) و آماده كردن فوق ليسانس سليستى «ابوا» نزد پروفسور هانس هوليگر كه در حال حاضر يكى از بزرگترين نوازندگان «ابوا» و آهنگسازان معاصر به شمار مى رود رفت. سپس مدت دو سال در مدرسه عالى موسيقى شهر فرانبورگ در آلمان به تحصيل موسيقى مشغول گرديد.
وى در سال 1355 در مسابقه ويرتئوزيته در پاريس شركت كرد و جايزه اول اين مسابقه و ليسانس كنسرت را دريافت نمود و در سال 1356 به فستيوال بزرگ موسيقى شهر استرازبورگ دعوت شد و به عنوان يك رهبر اركستر و آهنگساز بزرگ ايرانى مطرح و در سال 1359 تحصيلات خود را در همين شهر در زمينه رهبرى اركستر، آهنگ سازى و موسيقى مجلسى در كنسرواتوار آن به پايان رسانيد.
منوچهر صهبائى در همين ايام به منظور شركت در كلاس هاى فشرده تابستانى و براى تحقيقات بيشترى در رشته رهبرى اركستر به شهرهاى وين، سيينا، سالزبورگ، نيس نزد پروفسور فرانكوفررارا، پروفسور ميلان هوروات، پروفسور پيردروو مسافرت كرد و نيز در سال 1359 در مسابقه سليستى «ابوا» در شهر بيزان سون در فرانسه شركت كرد و جايزه اول اين مسابقه را از آن خود كرد و پس از اين موفقيت از طرف كشور سوئيس به آن كشور دعوت شد و قراردادهايى به مدت دوازده سال جهت همكارى با اركستر سمفونيك و اپراى آن كشور منعقد و به عنوان رهبر اركستر و سليست «ابوا» مشغول همكارى گرديد.
در سال 1360 براى تدريس در اتريش به شهرهاى فلدكريش دعوت شد و در همين سال موفق به دريافت درجه پروفسورى از طرف دولت اتريش مى گردد. وى در سال 1366 در مسابقه رهبرى اركستر در بلژيك شركت كرد و جايزه اول و
مدال طلاى اين مسابقه را از طرف وزارت فرهنگ اين كشور دريافت كرد و در پى اين موفقيت بود كه آوازه او به سراسر جهان توسط خبرگزارى ها مخابره شده بود، جهت اجراى كنسرت هايى به كشورهاى چين، هنگ كنگ، سنگاپور دعوت شد و او ضمن اجراى كنسرت در آن كشورها بنا به درخواست مسئولين امور هنرى آن ممالك در كلاس هاى تابستانى به تدريس پرداخت.
پيشرفت ها و موفقيت هاى پروفسور منوچهر صهبائى و اجراهاى اين كنسرت ها چنان بزرگ و چشمگير بود كه از طرف مسئولين هنگ كنگ و كشور ژاپن قراردادى با او جهت اجراى كنسرت در سال 1368 منعقد گرديد.
وى در كنار فعاليت هاى وسيع و دامنه دار هنرى خود، به تحقيقات وسيعى در زمينه موسيقى شناسى، جامعه شناسى و فلسفه در دانشگاه روزيخ پرداخته و در سال 1371 با اخذ درجه دكترا از اين دانشگاه نائل آمد.
يكى از ويژگى هاى اين هنرمند فخرآفرين ايرانى، اين است كه بدون پارتيتو اركستر را رهبرى مى كند. وى در نيمه دوم مهرماه سال 1372 به تهران آمد و مدت سه شب در فرهنگسراى بهمن اركستر سمفونيك را رهبرى كرد و آثارى از زنده ياد مرتضى حنانه اجرا نمود، پروفسور منوچهر صهبائى به ايران وطن خود و به ايرانى هموطن خويش علاقه فراوان دارد و به هر دوى اين ها عشق مى ورزد و مى گويد،«پس از شناساندن هنر موسيقى ايران وطنم به ممالك جهان، دوباره در وطنم مقيم خواهم شد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم و چهارم ق)، عارف. از بزرگان مشايخ و سرآمدان تصوف است كه ابوبكر شبلى (م 334 ق) از او با تكريم و تجليل ياد مى كرد. وى از خطه ى فارس بوده
و در نيشابور وفات يافته است. اندكى از اقوال وى در «نفحات الانس» نقل شده است. در «تاريخ نيشابور» آمده كه خاك جاى وى در راه شارع ادك است در غربى علمدار.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (226)، ترجمه ى رساله قشيريه (341)، نفحات الانس (188).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در گوشه و كنار، وطن عزيزمان ايران، هستند هنرمندان باارزشى كه دور از چشم و دسترس دوستان و مردم هنردوست به خدمت و اعتلاى موسيقى كشور همت گمارده و صميمانه در اين راه كوشش مى ورزند.
عيسى صيدى، به سال 1315 خورشيدى در شهر زنجان ديده به جهان باز كرد و از كودكى به موسيقى علاقمند و به نواختن ويولن پرداخت. وى از سن پانزده سالگى، نواختن اين ساز را نزد خود آغاز كرد و با عشق و علاقه اى كه به نواختن داشت، شب و روز مشغول تمرين مى شد و آنقدر نزد خود آهنگى را مى نواخت تا بتواند مثل آن از ساز صدا درآورد. ولى اين امر، علاقه و عطشى را كه او نسبت به نواختن ويولن داشت سيراب نمى كرد، لذا جوياى كلاس موسيقى و استاد شد تا بتواند اين علم را بطور اصلى و علمى فراگيرد ولى چون در شهر زنجان چنين كلاسى وجود نداشت و هر زمان هم كه كلاسى تأسيس مى شد پس از چند جلسه تمرين تعطيل مى شد كه وى را دچار تشويش و سرگردانى و بلاتكليفى مى كرد ولى او هيچگاه دست از تمرين هاى متوالى خود نمى كشيد و به آن ادامه مى داد.
عيسى صيدى، عاقبت در سال 1341 به تهران رفت و ساكن اين شهر شد و در تهران براى فراگيرى موسيقى به كلاس هاى مختلفى رفت و
چيزهايى را آموخت ولى به آنها قانع نبود و چون مى دانست كه با هفته اى يكى دو ساعت درس گرفتن و تمرين و تحويل دادن چيز قابل توجهى نصيب هنرجو نمى گردد، لذا به هنرستان ملى موسيقى واقع در خيابان فلسطين جنوبى (كاخ سابق) مى رود و در اين زمان كه استاد حسين دهولى رياست و هنرمند ارجمند منصور گلزارى سمت ناظم هنرستان را به عهده داشتند نام نويسى مى كند و در كلاس هاى شبانه اين هنرستان زير نظر استادانى مثل: مصطفى پورتراب، على رهبرى در «سلفژ» على تجويدى «ويولن»، «فرهاد فخرالدينى» «آكوردشناسى و تئورى موسيقى» مشغول تحصيل و فراگيرى علم موسيقى مى گردد و در ضمن تحصيل در اين هنرستان نزد هنرمند ارزنده و سليست «گلها» پرويز ياحقى مى رود و در كسوت شاگردى ايشان به طور خصوصى درمى آيد.
عيسى صيدى، پس از چندى، همكارى خود را در فرهنگ و هنر وقت (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى) آغاز مى كند و به زادگاه خويش زنجان كه فاقد كلاس هاى موسيقى بود مى رود و در اين شهر، اقدام به تأسيس كلاس موسيقى مى كند كه به تدريس ويولن و تئورى موسيقى مى پردازد و با هنرمندانى چون: منصور صانعى ليسانسيه موسيقى، مرحوم حسين زندى (برادر هنرمند ارجمند عباس زندى)، على زرگرى، محسن مغازه اى، اسداللَّه يقطينى، على امين، جلال تقوى و عده اى ديگر تشكيل اركسترى مى دهد كه برنامه هاى آنان با استقبال صدا و سيماى استان روبرو مى گردد كه از آن پخش مى شود. وى تاكنون هفت آهنگ ساخته و در جشنواره هاى مختلف اين شهر همراه با هنرمندان ذكر شده شركت فعال دارند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا صيرفى، نوازنده ضرب كه يكى از
شاگردان خوب و باارزش استاد فقيد حسين تهرانى است، از كودكى به موسيقى علاقمند گرديد و نواختن تنبك را انتخاب كرد، لذا از سال 1340 به هنرستان آزاد موسيقى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق كه در خيابان منوچهرى واقع بود رفت و در آنجا ثبت نام كرد. پس از هفت سال كه از محضر استاد تهرانى بهره ور شد، در سال 1347 در اركستر تلويزيون كه زير نظر زنده ياد مرتضى خان حنانه اداره مى شد آغاز به همكارى كرد. ناگفته نماند كه در آن زمان، تلويزيون شبكه دو، داراى دو گروه موسيقى بود كه يك گروه آن به سرپرستى فرهنگ شريف و يك گروه ديگر به سرپرستى لطف اللَّه مجد اداره مى شد.
رضا صيرفى، مدت ها با اين گروه كه نوازندگان ديگر آن عبارت بودند از: عباس زندى «سنتور»، حسن ناهيد «نى»، نصرت اللَّه ابراهيمى «سه تار» همكارى كرد و با اين گروه به خوانندگى محمدرضا شجريان در سال 1348 در جشن هنر شيراز به اجراى برنامه پرداخت.
در سال 1350 كه راديو و تلويزيون در يكديگر ادغام گرديدند، رضا صيرفى به راديو آمد و در اركستر بزرگ راديو به رهبرى فريدون ناصرى آغاز همكارى كرد، سپس در اركستر كردى راديو و پس از آن در اركستر عباس شاپورى ادامه همكارى داد و مدتى هم با گروه تكنوازان راديو به سرپرستى محمد مير نقيبى همكارى مى كرد.
وى در سال 1352 به اتفاق حبيب اللَّه بديعى، مرتضى حنانه و گروه كثيرى از هنرمندان راديو به كشور آلمان سفر كرد و در هفته ايران براى مردم آن كشور به اجراى برنامه هاى فرهنگى و هنرى پرداخت. رضا صيرفى، در چند جشنواره هنرى مثل جشن هنر شيراز به
اتفاق حسين ملك و اسداللَّه ملك شركت و با اين هنرمندان ذكر شده نيز، جهت شركت در يك فستيوال موسيقى در كشور اسپانيا كه از بيشتر ممالك به آن ديار آمده بودند از طرف ايران شركت كرد و مجدداً با شركت حسين ملك و اسداللَّه ملك به كشورهاى: هندوستان و پاكستان و افغانستان مسافرت كرد و به اجراى برنامه هاى موسيقى سنتى ايران پرداختند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 933 ق)، عالم امامى، محدث، فقيه و زاهد. اخلاقى پسنديده داشت و بسيار اهل عبادت بود و بر مستحبات مواظبت مى نمود بطورى كه او را مستجاب الدعوه مى دانستند. نزد پدرش فقه آموخت و از محقق كركى با اجازه حديث روايت مى كرد. شيخ يونس مفتى اصفهان و شيخ يحى بن حسين از شاگردان وى مى باشند. در سنى متجاوز از هشتاد در قريه سلماباد درگذشت و ر همان جا دفن شد. از آثارش: «الايقاظات فى العقود و الايقاعات »؛ «محاسن الكلمات فى معرفه النيات»؛ «المنسك الكبير» يا «النسك الكبير» يا «مناسك كبير» يا «مناسك الحج» كه شامل فوايد بسيارى است؛ «الاسئله الصيمريه»، مسائلى كه براى محقق كركى فرستاده و جواب گرفته است؛ «جواز الحكومه الشرعيه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (175 -174 / 6)، ايضاح المكنون (440 ،141 / 2)، الذريعه (128 -127/ 20 ،243 ،204 / 5 ،508 ،89 / 2)، روضات الجنات (161 / 7)، رياض العلماء (180 -178/ 2)، ريحانه (483 / 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 66 / 10)، فوائد الرضويه (161)، لغت نامه (ذيل/ حسين)، معجم المؤلفين (63 / 4).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
(1378 - 1289 ش)، خواننده و نوازنده. از سيزده سالگى فعاليتهاى هنرى خود را آغاز كرد. و وى مدتى نزد خواننده معروف، اقبال آذر آواز را فراگرفت و صفحه هايى از او ضبط شد. با تأسيس راديو، به آنجا رفت و رد بعضى از برنامه ها شركت مى جست. ضرابى در نمايشنامه هاى جامعه باربد به سرپرستى مهرتاش همكارش داشت و در خواندن تصنيف و آهنگهاى ضربى ماهر بود. از اى بانوى خواننده صفحه هاى بسيارى باقى مانده كه بهترين معرف هنرى
اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (314 ،240 ،208 -207 ،201 -200)، تاريخ موسيقى (735 ،690 -689 ،650 ،602 ،488/ 2)، سرگذشت موسيقى (454 ،440 / 1)، سيماى هنرمندان (411 ،285 ،168 ،65 ،50 / 1)، كارنامه ى زنان (193 -192).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1345 ش)، موسيقيدان و خواننده. ملقب به ضياء الذاكرين. از هنرمندانى بود كه در گرفتن ضرب مهارت و به تمام گوشه هاى رديف آواز ايرانى آشنايى داشت.وى آهنگ و وزن تصنيفهايى كه در دوره ى قاجاريه معمول و يا از قديم بازمانده بوده، به خوبى مى دانست و تصنيفهاى قديم را بسيار خوب مى خواند، ولى چون لباس روحانيت به تن داشت، سعى مى كرد كه صدايش در جايى مضبوط نباشد. نام خانوادگى وى رسايى بود، اما چون ذاكر امام حسين (ع) بود، نام ضياءالذاكرين را براى خود برگزيد. شيخ طاهر بيش از صد سال عمر كرد. وى مريد شيخ عبدالله حايرى و غلامحسين بنان بود. حاتم عسكرى از شاگردان او است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (670 ،592 ،464 / 2)، سرگذشت موسيقى (432 ،400 ،358 / 1)، مردان موسيقى (158 -156 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ضياءالذاكرين)، روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درباره ى يكى ديگر از بزرگان موسيقى آوازى ايران مرحوم ضياءالذاكرين، آقاى حاتم عسگرى طى مصاحبه اى با نگارنده درباره ى ايشان چنين گفت:
«مرحوم ضياءالذاكرين هم بايد حدود يكصد و بيست سال قبل متولد شده باشند. وى مرد بزرگى بود در موسيقى ايران. وى مى گفت كه من نزد پدرم تعليم گرفتم من ايشان را نمى شناختم به وسيله چند تن از دراويش گنابادى با آن مرحوم آشنا شدم و با پسرشان دوست گرديدم و بعدها نزد اين استاد بزرگ رفتم و از محضرش كسب فيض نمودم.
ضياءالذاكرين، از افراد بزرگ و صاحب نامى بود كه در موسيقى قديم ما دست داشتند و ضربى ها را بسيار خوب مى دانستند و گوشه ها را يك يك كاملاً وارد بودند و به موسيقى قديم احاطه ى كامل داشتند تنها چون لباس روحانيت به تن داشتند، سعى مى كردند تا آن اندازه اى كه امكان داشته باشد زياد با ضبط صفحه و اين جور چيزها ارتباط پيدا نكنند و دلشان نمى خواست كه صدايشان در جايى مضبوط باشد. البته دوستان و شاگردانى داشتند كه تعليم مى دادند ولى آن طور نبود كه زياد و در سطحى وسيع شاگرد تعليم دهند. فاميل ايشان رسائى بود ولى چون هميشه از افتخاراتشان اين بود كه ذاكر حضرت امام حسين (ع) مى باشند و اهل منبر هستند و آواز بلند و خوشى داشتند، نام ضياءالذاكرين را براى خود برگزيده بودند.
مرحوم ضياءالذاكرين، يادم هست كه مى فرمودند من نزد پدرم كار كردم و استادم ايشان بودند و ما در دوره اى در خدمت وى بوديم و از محضرشان تلمذ مى كرديم دريايى از
موسيقى بودند، منتها جايى و مكانى ابراز نمى كردند و بنده افتخار اين را پيدا كرده بودم كه چند صباحى شاگرد اين استاد عاليقدر باشم. وى در سال 1345 جهان فانى را ترك كرد، هنگام فوت مدت سه شبانه روز، رو به قبله بودند و بى هوش و دكتر مى گفت كه من نمى توانم بگويم كه ايشان فوت كرده، بعد از سه شبانه روز او بلند شد و به زبان آمد و گفت چون من با ساز آواز خوانده بودم، مى ترسيدم كه آقايم مولا على بن ابيطالب (ع) مرا قبول نفرمايند ولى چند لحظه پيش تشريف آوردند و فرمودند بيا و مرا قبول فرمودند و بلافاصله پس از اين بيان فوت كردند.
مرحوم ضياءالذاكرين، عجيب مريد شيخ عبداللَّه حائرى بودند و در منزل ايشان رفت و آمد داشتند و مى خواندند و حدود يكصد و اندى سال هم عمر كردند. ايشان هم يكى از استادان بزرگ موسيقى ما بودند. منتها گمنام زيستند و گمنام هم رفتند. خداوند غريق رحمتشان گرداند.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند آخوند نور رازى. (وف 1025 / 1024 ق). صوفى و شاعر. متخلص به ضياء. اصل وى از رى بود و در كاشان به دنيا آمد و در همان جا نشوونما يافت. او و پدرش هر دو از عالمان شهر كاشان بودند. ضياءالدين نزد مولانا ابوالحسن دانشمند درس خواند و صحبت و درس مولانا حبيب الله باغ نوى شيرازى. معروف به ميرزاجان.را نيز درك كرد. ضياء كاشانى كه از معاصران شاه طهماسب صفوى بود مدتى كوتاه به هندوستان سفر كرد و بعد از بازگشت روانه زيارت خانه خدا شد و از آنجا به
عتبات عاليات رفت و مدت هفت سال در آن سامان مسكن گزيد و به امور علمى مشغول شد. به گفته تقى كاشانى «ضياءالدين در اقسام علوم معقول و تمامى فنون منقول سرآمد علماى زمانست و پيشواى دانشمندان دوران» و در سرودن شعر نيز توانا بوده است. وى به قولى در كاشان درگذشت و به روايتى در اجمير هندوستان. كه قول نخست صواب تر مى نمايد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى نصرآبادى (161). حديقه الشعراء (1080 -1079 / 2). الذريعه (631 / 9). رياض العارفى (101). ريحانه (11 / 4).. فرهنگ سخنوران (575). كاروان هند (756 -753 / 1). لغت نامه (ذيل/ ضياء). هفت اقليم (464 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1352 -1275 ق)، مترجم، مفسر، شاعر، متخلص به ضيايى. ملقب به ناظم الملك. در تهران به دنيا آمد. پس از طى تحصيلات و فراگيرى فنون شعر و ادب از استادان زمان خود. وارد خدمات دولتى گرديد و در وزارت خارجه به خدمت اشتغال ورزيد و با زبان فرانسه آشنايى كامل يافت. ضيايى در اواخر عمر به قم مهاجرت كرد و در آنجا مقيم شد و تا پايان عمر در اين شهر زندگى كرد. وى را در روضه ى حضرت معصومه (س) دفن كردند. از آثار وى: «حقيقت نامه»، شعر، ترجمه ى وصيت نامه ى اميرالمومنين (ع) به امام حسن (ع)؛ «ديوان»؛ «سياست نامه»، شعر، كه ترجمه ى عهدنامه ى اميرالمومنين (ع) به مالك اشتر است؛ «قصيده ى مولوديه»؛ «وصيت نامه ى حضرت رسول (ص) به اميرالمومنين (ع)»، شعر؛ تفسير «سوره العصر»، به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان آذربايجان (242). الذريعه (633 / 9 .338 / 4). ريحانه (124 -123 / 6). زندگينامه ى رجال و مشاهير (240
/ 4). سخنوران نامى معاصر (2379 -2376 / 4). شرح حال رجال (285 / 1). فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3365 .2550 .2053 / 2 .1546 -1545 .1196 / 1). مؤلفين كتب چاپى (448 -447 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم.
تولد: 1272، سقز.
درگذشت: 1365، سقز.
ملا شيخ عبدالرؤف ضيائى متخلص به «عاشق» فرزند حاج شيخ مصطفى نقشبندى (قطب طريقه نقشيه سقز)، تحصيلات مقدماتى را نزد جد پدرى آموخت و بعدها در محضر اساتيد و علمايى چون ملا صالح فخرالعلما و ملا عبدالعظمى مجتهد و حاج شيخ محمود و ملا عبدالعزيز مفتى سقز، و ملا صالح امامزاده و استاد ملا عبدالقادر مدرس بياره به پايان رسانيد و اجازه نامه ى معمول فراغت از تحصيل را دريافت كرد و شروع به تدريس نمود. در ابتداى جوانى به زراعت در ملك موروثى و شخصى سرگرم بود. در سال 1301 رييس اوقاف و صنايع مستظرفه شهرستان سقز شد .و در سال 1303 قاضى شرع دادگاه هاى سقز شد. در سال 1308 مسئوليت رياست اداه فرهنگ و اوقاف را قبول نمود و پس از مدتى به رياست اداره دارايى و دخانيات سقز منصوب و آخرين سمت او معاونت اداره حوالجات در خزانه دارى كل بود. و چون سنوت خدمتى او به حد نصاب قانونى رسيد با داشتن آخرين رتبه و مدارج ادارى بازنشسته شد.
ملا ضيائى به زبان هاى فارسى و كردى شعر مى سرود و آثارى از اشعارش به جاى مانده است كه منتشر نشده است. در فقه نيز داراى رسالاتى است. از جمله آثار به چاپ شده وى مى توان به يادداشت هايى از كردستان اشاره نمود كه پس از فوت وى در سال 1367 به اهتمام عمر فاروقى به چاپ رسيد.
پيكر
ملا شيخ عبدالرؤف ضيائى در سقز تشييع و در آرامگاه خانوادگى در كنار مرقد پدرش دفن گرديد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضاقلى طاطايى، فرزند طاطايى به سال 1341 در تهران خيابان باغ فردوس تجريش متولد شد. وى از زمان طفوليت خود شب ها، با صداى لالايى مادر به خواب مى رفت و صبح ها با نواى ويولن پدر از خواب بيدار مى شد.
رضاقلى خيلى زود تحت تأثير و جذبه موسيقى فراگرفت و همين محيط مناسب موجب گشت تا او از پدر بخواهد كه به وى اجازه دهد، با يكى از ويولن هاى ايشان شروع به نواختن و فراگيرى موسيقى نمايد. پدر او كه عشق فرزند خود را به موسيقى ديد، اقدام به تعليم و تدريس وى كرد و پس از مدتى او را نزد محمد بهارلو فرستاد تا از سبك و سياق نوازندگى او نيز چيزى بياموزد، رضاقلى طاطائى، پس از چندى جهت فراگيرى موسيقى كلاسيك كار كرد، سپس زير نظر استاد على تجويدى رديف هاى استاد ابوالحسن خان صبا را فراگرفت و مدتى را نيز در خدمت مهندس همايون خرم كار كرد و تئورى موسيقى را نزد دكتر پرويز منصورى آموخت و پس از آن براى تكميل تئورى موسيقى به خدمت هنرمند ارجمند محمدرضا درويشى رفت و از محضر وى استفاده برد.
رضاقلى طاطايى، علاوه بر ويولن با نواختن سه تار نيز آشنايى دارد و مدت ها در آموزشگاه موسيقى «ماندانا» به تدريس شاگرد و هم اكنون مشغول تعليم و تدريس به طور خصوصى به شاگردان مى باشد.
وى، هنرمندى است تحصيل كرده و با دانش موسيقى و اعتقاد دارد كه يك هنرمند سلطانى فرهنگ جامعه خويش است كه رفتار و حركات اجتماعى او، نقش بسزا
در فرهنگ عمومى آن جامعه دارد، هنر موسيقى كه يك هنر والا و بزرگ و از هنرهاى ظريف و احساسى است و مى تواند انسان ساز باشد بايد از هر آلودگى پاك و مبرا باشد و زمانى هنر يك هنرمند بخصوص در موسيقى به اوج تكامل و ترقى خود مى رسد، كه همراه با شخصيت و سلامت كامل روح او توأم باشد و در همين رابطه است كه وظيفه هنرمندان، وظيفه اى بسيار خطير و حساس بوده و بايد كمال توجه و دقت را در اين خصوص داشته باشند، تا جاى والايى را كه در خور شأن و مقام واقعى ايشان است به دست آورند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: 1282، تهران (پل امير بهادر).
درگذشت: 24 تير 1358.
حسينقلى طاطائى، فرزند محمدخان طاطائى ملقب به عطاءالملك، به تشويق محمدخان به فراگيرى موسيقى پرداخت. از سن دوازده سالگى گوشه ها را نزد پدر آموخت و از سن هفده سالگى وارد مدرسه ى موزيك نظام گرديد و مدت هشت سال زير نظر غلامرضا مين باشيان معروف به سالار معزز مشغول تحليل علم موسيقى شد. طاطائى خيلى جوان بود كه پدرش را از دست داد ولى براى اجراى وصيت پدر و احترام به خواسته ى او، در بيرون مدرسه، به نزد اساتيدى چون درويش خان، عليرضا چنگى و آقا ميرزا عبدالله رفت. در اوان جوانى بعد از جنگ جهانى، ابتدا در سينماى بدون ناطق پشت پرده ى پاراوان مى ايستاد و با نواختن ويولن فيلم را با موسيقى همراهى مى كرد. در همين زمان در سالن گراند هتل برنامه اجرا مى كرد.
حسينقلى طاطائى در سال 1319 همزمان با سال تأسيس راديو همكارى خود را با اين
اداره آغاز كرد و در اركستر رامتين به نوازندگى پرداخت و از سال 1321 هفته اى دو شب دوشنبه ها و پنجشنبه ها ساعت 22 / 5 در راديو در برنامه ى خارج از كشور سلو مى نواخت. وى در سالهاى 1322 ،1317 و 1324 مسافرت هايى به كشورهاى مصر، لبنان و عراق كرد. و با برپايى كنسرت هايى در شناساندن موسيقى اصيل ايران نقش به سزايى را ايفا نمود. همچنين مسافرت هاى متعددى به اكثر شهرهاى ايران جهت كنسرت و اجراى برنامه كرد كه بزرگترين آن كه با جلال تاج اصفهانى در اصفهان برپا نمود.
وى داراى ديپلم موسيقى از كشور فرانسه بود. (1951)؛ همچنين كارت عضويت در مجمع آهنگسازان فرانسه به وى اعطا گرديد. وى به مدت دو سال براى بار دوم در سال هاى 1341 تا پايان سال 1343 براى اجراى كنسرت و برپايى برنامه هاى هنرى و شناساندن بيشتر موسيقى ايران، به: سوريه، بلژيك، عراق، تركيه، آلمان، هلند، اتريش، فرانسه، ايتاليا، يونان، سوئد، هندوستان، سوييس و مصر مسافرت و در اغلب مراكز راديويى و تلويزيون هاى اين كشورها و در سالن هاى هنرى كنسرت هايى برپا نمود. در قاهره نيز در مصاحبه يى با مجله ى «المصور» درباره ى موسيقى مشرق زمين شركت نمود. وى در سال 1340 با امتياز رسمى وزارت فرهنگ و هنر وقت كلاس موسيقى در باغ فردوس تجريش جهت تدريس هنرآموزان موسيقى باز نمود. طاطائى تعدادى صفحه با روح انگيز، اسماعيل اديب خوانسارى، غلامحسين بنان و جلال الدين تاج اصفهانى پر كرد. چند آهنگ نيز براى روح انگيز و تاج اصفهانى ساخت و ده صفحه هم براى راديو آنكارا پر كرد و در مصر براى فيلمى به نام «اصحاب با سعادت» آهنگ متن ساخت. از جمله آهنگ هايى كه وى
ساخت مى توان به اين عنوان ها اشاره نمود: «كوه هاى طلايى ايران»؛ «شب هاى خوزستان»؛ «شب هاى شيراز»؛ «شب هاى كارون»؛ «آرايش شب»؛ «زيبا»؛ «كنار كارون» و «قلب هنرمند».
(تو 1282 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. ابتدا از پدرش گوشه ها و رديفهاى موسيقى ايرانى را فراگرفت و سپس در مدرسه ى موزيك نظام تحت نظر غلامرضا مين باشيان مشغول تحصيل شد. بعد از فراغت از تحصل. نزد استادانى چون درويش خان و عليرضاخان چنگى و آقا ميرزا عبدالله شاگردى كرد و نواختن ويولن را به خوبى فراگرفت و بعدها به اخذ ديپلم موسيقى از كشور فرانسه نايل آمد. طاطايى علاوه بر تدريس موسيقى سالها با راديو همكارى داشت و سفرهاى متعدى به كشورهاى همسايه و اروپا براى اجراى كنسرت نمود و صفحاتى پر كرد. از آثار وى: «كوههاى طلايى ايران»؛ « شبهاى خوزستان»؛ «كنار كارون»؛ «قلب هنرمند».[1]
حسينقلى طاطائى فرزند محمدخان طاطائى ملقب به عطاءالملك به سال 1282 در تهران، خيابان اميريه پل اميربهادر ديده به جهان باز كرد. محمدخان كه از صدايى رسا و بسيار خوش برخوردار بود و با گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايرانى آشنايى داشت. اولين مشوق وى در كودكى جهت فراگيرى موسيقى بود. طاطائى از سن دوازده سالگى گوشه ها را نزد پدر آموخت و از سن هفده سالگى وارد مدرسه موزيك نظام گرديد و مدت هشت سال زير نظر مرحوم غلامرضا مين باشيان معروف به سالار معزز مشغول تحصيل علم موسيقى شد.
طاطائى خيلى جوان بود كه پدرش را كه تنها حامى و مشوقش بود از دست داد ولى براى وصيت پدر و احترام به خواسته ى او در بيرون مدرسه نزد اساتيدى چون درويش خان، عليرضاخان چنگى و آقا ميرزا عبداللَّه رفت و
در اثر مجاورت و همنشينى با ايشان در امر فراگيرى موسيقى بهره هاى فراوان برد. در اوان جوانى بعد از جنگ جهانى اول وى در سينماى بدون ناطق پشت پرده ى پاراوان مى ايستاد و با نواختن ويولن، فيلم را با موسيقى همراهى مى كرد. و در همين زمان در سالن گراندهتل براى سرگرمى مهمانان و سفرا و كارداران خارجى برنامه اجرا مى كرد. در اينجا بى مناسبت نيست كه راجع به اين سالن مطالبى جهت خوانندگان محترم بنويسم:
«گراندهتل اواسط لاله زار بود كه به وسعت تقريبى دو هزار متر مربع با يك ساختمان قديمى اشرافى و قشنگ كه حدود بيست اتاق مجهز داشت، اين هتل كه در زمان خود از مجهزترين و بزرگترين هتل هاى كشور بود، متعلق به مرحوم غلامرضا شاپورى (پدر عباس شاپورى، هنرمند ارزنده) بود، محل تجمع سفرا، وزيرمختارها، مهمانان خارجى و اعيان و اشراف تهران بود و قرار و ملاقات هاى آنان در اين جا صورت مى گرفت.
مرحوم غلامرضا شاپورى كه خود مردى فاضل و اهل ادب بود و از موسيقى بهره داشت و گاه گاهى با سه تار براى دل خود مى نواخت، براى سرگرمى مهمانان بخصوص ايرانيان از حسينقلى طاطائى و مجيدخان (مجيد وفادار) دعوت مى كرد تا در اين هتل برنامه اجرا نمايند. سالها اين دو نفر در اين هتل هنرنمايى كردند، پس از چندى اين هتل به رنسانس و سپس تجدد تغيير نام داد.
حسينقلى طاطائى در سال 1319 همزمان با سال تأسيس راديو، همكارى خود را با اين ادراه آغاز كرد و در اركستر رامتين به نوازندگى پرداخت و از سال 1321 هفته اى دو شب دوشنبه ها و پنجشنبه ها ساعت 22/ 45 در راديو در برنامه خارج از كشور سلو مى نواخت.
وى
در سال هاى 1324 ،1322 ،1317 مسافرت هايى به كشورهاى مصر، لبنان، عراق كرد و با برپايى كنسرت هايى در شناساندن موسيقى اصيل ايران نقش بسزايى را ايفا نمود، همچنين مسافرت هاى متعددى به اكثر شهرهاى ايران جهت كنسرت و اجراى برنامه كرد كه بزرگترين آن كه با استقبال فراوان روبرو گشت كنسرتى بود كه در سال 1331 با مرحوم استاد تاج اصفهانى در اصفهان برپا نمود. حسينقلى طاطائى در بيست و هشتم. فوريه يكهزار و نهصد و پنجاه و يك موفق به اخذ ديپلم موسيقى از كشور فرانسه گرديد و همچنين كارت عضويت در مجمع آهنگسازان فرانسه به وى اعطا گرديد.
وى به مدت دو سال براى بار دوم در سال هاى 1341 تا پايان سال 1343 براى انجام كنسرت و برپايى برنامه هاى هنرى و شناساندن بيشتر موسيقى ايرانى به كشورهاى: سوريه، بلژيك، عراق، تركيه، آلمان، هلند، اتريش، فرانسه، ايتاليا، يونان، سوئد، هندوستان، سويس و مصر مسافرت و در اغلب مراكز راديو و تلويزيون هاى اين ممالك و سالن هاى هنرى كنسرت هايى برپا نمود و در قاهره در مصاحبه اى كه از طرف مجله المصور درباره ى موسيقى مشرق زمين با وى به عمل آمد. او در پاسخ گفت: «موسيقى عرب و ترك، فرزندان يك پدر هستند و آن پدر هم ايران است».
حسينقلى طاطائى در سال 1340 با امتياز رسمى وزارت فرهنگ و هنر وقت در باغ فردوس تجريش جهت تدريس هنرآموزان موسيقى كلاس موسيقى، باز نمود و از سال 1352 نيز در خيابان منيريه كه تا سال 1357 فعال بود با جديت به امر تعليم و آموزش موسيقى به شاگردان كوشا بود. طاطائى تعدادى صفحه با روح انگيز، اديب خوانسارى، بنان، تاج پر كرد
و چند آهنگ نيز براى روح انگيز، تاج ساخت و 10 صفحه هم براى راديو آنكارا پر كرد و در مصر براى فيلم معروف آن زمان به نام «اصحاب با سعادت» آهنگ متن ساخت كه با مايه هاى ايرانى كه داشت موجب استقبال مردم شد. وى از ميان آهنگ هايى كه ساخت بيشتر به «كوه هاى طلايى ايران»، «شب هاى خوزستان»، «شب هاى شيراز»، «شب هاى كارون»، «آرايش شب»، «زيبا»، «كنار كارون»، يا «زيبا»، «قلب هنرمند» علاقه ى وافر داشت. وى از نظر سبك نوازندگى به اظهار اساتيد موسيقى قديمى، با تمام همدوره هاى خود فرق داشته و كلاسيك خاصى مى نواخته است.
حسينقلى طاطائى صاحب 4 فرزند به نام هاى: رضا، عباسقلى، زهرا، رضوان گرديد كه هر كدام هنرمند و با موسيقى آشنا مى باشند، به خصوص رضاقلى طاطائى كه خود معلمى فداكار و با حسن نيت و حليم است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (248). تاريخ موسيقى (660 .601 / 2). مردان موسيقى (71 -68/ 2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 416 ق)، صوفى. وى اهل طاق، شهر كوچكى نزديك زرنج. و از عارفان بنام روزگار خويش بود كه در علوم باطن و ظاهر مقام و درجه اى بلند داشت. او از مريدان موسى بن عمران جيرفتى به شمار مى رفت و رسوم صوفيه و اشارات ايشان را نيكو مى دانست و صاحب ولايت و كرامت و فراست بود. شيخ الاسلام خواجه عبدالله انصارى گفته: هرگز هيچ بزگى با هيبت تر از خواجه ابوعبدالله طاقى نديده ام و او پير من است و استاد من. اگر او را نمى ديدم اعتقاد حنبليان نمى دانستم. در هرات درگذشت و در مقبره ى درب خوش دفن شد و شاهرخ ميراز بر سر تربت آن بزرگوار عمارتى عالى
ساخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات صوفيه هروى (603 .539 .338). مزارات هرات (26 -24). نفحات الانس (343 -341).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم و هفتم ق)، صوفى و شاعر. از صوفيان هرات و اهل عسكر بود. وى معاصر امام فخر رازى (م 606 ق) بوده و پيوسته با هم ملاقات داشته اند. در تعليقات «مزارات هرات» آمده است كه لقب سلطان، به اين علت به مجدالدين داده شده كه وى سيد بوده است. مجدالدين در هرات درگذشت و مزار وى در اندرون شهر كهنه در وسط محله ى خواجه عبدل مصرى بين درب خوش و درب فيروزآباد واقع است. مجد غزل را استادانه مى سرود. اشعارى از وى در تذكره ها نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (750)، تعليقات مزارات هرات (21 -20)، رياض العارفين (231)، فرهنگ سخنوران (799)، مزارات هرات (38 -37)، نفحات الانس (360).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد طالبي نيا
محل تولد : خوى
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1353/1/24
زندگينامه علمي
اينجانب هنگامي كه در كلاس چهارم در رشته رياضي فيزيك نظام قديم درس مي خواندم شيفته حوزه علميه شدم و در سال 1372 قدم در آن نهادم مقدمات را در حوزه علميه بناب در محضر اساتيدي همچون
استاد صدر كريمي (صرف و نحو) استاد آتش زر (منطق) استاد طباطبايي (فقه) استاد سيدي (اصول) و استاد معظم بنابي (اخلاق و شرح لمعه) به پايان رساندم. آنگاه در مهر ماه سال 1378 عازم حوزه علميه قم شدم و دروس سطح را در محضر بزرگاني همچون آيت الله احمدي ميانجى، آيت الله استادي، استاد حسيني بوشهرى، استاد سيد احمد خاتمى، استاد لطفي كاشانى، استاد عليدوست، استاد سجادي امين، استاد در گاهي تبريزي و ... به پايان رساندم و از دروس خارج
حضرات آيات بهجت، وحيدخراساني، مكارم شيرازي، جعفر سبحاني ،نوري همداني و فروغي اردبيلي بهره بردم. در كنار دروس رايج حوزه، در مقطع كارشناسي ارشد رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن نيز تحصيل كرده ام. هم اكنون يكي از مديران راديو معارف هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبداللَّه طالع همدانى هنرشناس نامى ايران به سال 1292 شمسى در همدان متولد شد، تحصيلات خود را در مدارس آليانس و تائيد انجام داد كه به زبانهاى فرانسه و انگليسى تسلط يافت. نخستين جلوه هاى ذوق ادبى او از دوازده سالگى ظاهر شد و در بيست سالگى به عضويت انجمن ادبى همدان درآمد. همزمان با فعاليت در اين امور چون صاحب صوتى خوش و طبع شعر روانى بود به موسيقى نيز علاقه يافت و در اندك مدتى كه نزد تقى خان شايگان (ويلونيست زبردست آن زمان در همدان) به فراگيرى ويولن پرداخت به كليه دستگاهها و گوشه هاى موسيقى سنتى آشنا گرديد.
او از نخستين تصنيف سازان نسل بعد از عارف و همزمان با محمدعلى امير جاهد و از معدود كسانى مى باشد كه كلام و آهنگ تصانيف را تواماً ساخته است. طالع همدانى نخستين تصنيف خود را به سال 1310 شمسى با نام (باد خزان) در سن 18 سالگى ساخت و مورد توجه ابوالقاسم عارف قزوينى (كه در آنزمان ساكن همدان بود) واقع شد. پس از آن به طور جدى كار تصنيف سازى، نواپردازى و اجراى موسيقى را با منظومه سرائى ادامه داد تا مدتى كه در همدان اقامت داشت افتخاراً كنسرتهائى به نفع امور خيريه با خوانندگان مشهور آن زمان در همدان چون اباذرى- سيد رضا عطار- سيد رضا فرشچى اجرا كرد.
كنسرتهائى كه در آنها شخص طالع گاه
سراينده كلام، سازنده آهنگ- نوازنده ويولن و خواننده بود. طالع همدانى از صدائى بس پرقدرت و پرطنين و رسا بهره مند بود او صلابت لطيف حنجره خود را تا حدود هفتاد سالگى حفظ كرد و اكنون نيز كه 78 بهار از عمر وى مى گذرد داراى صدائى گرم و پخته مى باشد. در سال 1310 با شادروان استاد مرتضى خان نى داود و خانم قمرالملوك وزيرى كه براى افتتاح سينما الوند به همدان آمده بودند آشنا شد و اين دوستى تا آخر عمر با آن دو هنرمند بزرگ ادامه يافت. طالع در ثناء و رثاى اين دو بزرگوار مشهور اشعار بسيارى سروده كه براى نمونه بيتى از غزلى است كه بر سنگ مزار شادروان قمرالملوك وزيرى در مقبره ظهيرالدوله نقر گرديده است:
تنها نه قمر بود هنرمند بعالم
روح ملكى بود كه از جسم بشر رفت
طالع همدانى در سال 1323 با عنوان (خواننده گمنام) به توصيه آقاى ابراهيم سپهرى رئيس راديو به راديو وارد و افتخاراً به اجراى برنامه پرداخت. نواى ساز و صداى آواز وى مدتى از راديو گاه و بيگاه در خانه هاى مردم تهران طنين انداز بود و چندين تصنيف از ساخته هاى او را خوانندگانى چون قمرالملوك وزيرى- ملوك ضرابى كاشانى و عزت روحبخش و داريوش رفيعى در راديو مى خواندند. اما بعد از مدتى چون هنرمندان ديگر، راديو را ترك و به شغل اصلى خود به تجارت پرداخت ولى همواره در كار هنر علاقمند و كوشا بود و در اواخر سالهاى 1325 چند صفحه از صداى ساز و آواز رساى او پر شد.
طالع با وجود مشغله زياد و عهده دارى خدمات گسترده و سنگين براى امور اجتماعى و خيريه هيچگاه دامان هنر
را رها نكرد و همواره در اين راه كوشا بوده است. از آن جمله برگزارى كنسرتهاى بسيار جهت امور خيريه، همكارى با خوانندگان و نوازندگان موسيقى ايرانى براى خلق آثار بديع و سرودن بيش از هفت هزار بيت نظم پارسى و كلام بسيارى تصانيف ديگر به زبان راجى (كه زبان كليميان مقيم همدان و كاشان و اصفهان و خوانسار است) مى باشد. تسلط به علوم زبان و زبانهاى متعدد براى اهداف فرهنگى وى مفيد واقع شده و همواره يار و دوستدار گشاده روئى براى محققين موسيقى ايرانى است.
شرح زندگى و آثار عبداللَّه طالع همدانى در تذكره و مجلات مختلف بارها به چاپ رسيده است ديوان اشعارش به همراه نت آهنگها، كلام آنها و شرح زندگانى وى در مرحله چاپ و انتشار مى باشد كتاب ديگرى نيز در زمينه لغات و اصطلاحات زبان راجى از مشاراليه در دست تهيه است. بزرگترين خصوصيت برجسته طالع، تعهد او به صفاى خصايل انسانى و صفاى باطن است وى در زمانى كه رسيدن به نام و نان از راه هنرفروشى به راحتى ميسر بود هنر را با تجارت نياميخت و همواره اصل و فاخر بر مقامگاه خود باقى ماند.
طالع نمونه اى از اخلاق خوش و صفاى نفس روى گشاده همراه با مراتب درويش مسلكى در عين برخوردارى از فضل و ادب و هنر است كه در ميان هنرمندان امروزه چنين نمونه هائى بسيار كمياب است. نمونه معتبرى از وحدت هنر و انسانيت كه با اشعارش، تصانيفش صداى ساز و آوازش و خدمات انسانى اش همواره در حافظه تاريخ موسيقى معاصر ايران عزيز و گرامى خواهد ماند.
(تو 1292 ش). موسيقيدان. خواننده و شاعر، متخلص به طالع. در
همدان به دنيا آمد و تحصيلات خود را در مدارس آليانس و تأييد ادامه داد و به زبانهاى فراسنه و انگليسى تسلط يافت. سپس به تهران آمد و در رشته ادبيات و زبان فارسى فارغ التحصيل شد. وى علاوه بر عضويت در انجمن ادبى همدان و داشتن طبع شعر، به موسيقى هم علاقه مند بود و در نزد تقى شايگان به فراگيرى ويولن و دستگاههاى موسيقى پرداخت. او از نخستين تصنيف سازان نسل بعد از عارف است كه كلام و آهنگ تصانيف را توأم ساخته است. وى اولين تصنيف خود را به نام «باد خزان» در هجده سالگى ساخت و مورد توجه عارف قزوينى واقع شد. او با راديو تحت عنوان خواننده ى گمنام همكارى داشت و در كنسرتهايى كه به نفع امور خيريه اجرا مى شد، شركت مى جست. از وى «ديوان» شعرى به همراه نت آهنگها به چاپ رسيده و كتاب ديگرى نيز در زمينه ى لغات و اصطلاحات زبان راجى (زبان يهوديان مقيم همدان و كاشان و اصفهان و خوانسار) تأليف نموده است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (189)، سخنوران نامى معاصر (2396 -2392 / 4) سيماى هنرمندان (62 ،59 -58 ،42 -38)، مردان موسيقى (164 -158/ 2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(590 -512 ق)، قارى، محدث، واعظ و فقيه شافعى. در قزوين متولد شد. در هفت سالگى قرآن را حفظ كرد. از ملكداد عمركى و محمد بن يحيى نيشابورى و ابوعبداللَّه فراوى و عبدالغافر فارسى و عبدالجبار خوارى و زاهر شحامى و ابن قشيرى و ابن بطى در قزوين و نيشابور و بغداد فقه و حديث آموخت. مدتى ساكن بغداد بود و در
نظاميه و جامع قصر تدريس مى كرد. موفق الدين عبداللطيف و ابن القرشى و رافعى از شاگردان وى بودند. با ابن جوزى واعظ مشهور، به نوبت، هر كدام يك روز، مجلس وعظ منعقد مى نمودند. خليفه وقت در مجلس موعظه حاضر و پس پرده مى نشست و جمع زيادى از مردم در مجلسش ازدحام مى كردند. روز عاشورايى بر منبر بود، مردم از وى خواستند كه بر يزيد لعن كند و او امتناع ورزيد، لذا مطرود آنان گشت و به قزوين بازگشت و در همان جا درگذشت. وى تصنيفات مختصر و مفصل بسيارى در تفسير و حديث و فقه دارد. از آثار وى: «التبيان فى مسائل القران»، ردى بر حلوليه و جهميه؛ «خصائص السواك»، كه در «معجم المؤلفين» «خصائص السوال» آمده است؛ «حظائر القدس».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (93/1)، ريحانه (93/7)، سير النبلاء (193 -190 /21)، كشف الظنون (705 ،341)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (48 -46 /19)، معجم المؤلفين (168 -167 /1)، نامه ى دانشوران (303 -287 /8)، هديه العارفين (88/1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از افاضل اصحاب ايقان، و مستغرق بحر عرفان، مدت چهل سال يا كم و بيش در يك خرقه، و شبانه روزى به يك دو لقمه چربش اكتفا نموده. علوم ظاهر و باطن را جامع، و نور شهود از سيماى او لامع بود، گوشه ى عزلت در اصفهان اختيار كرده، و از آنجا در حدود سال 1120 (1114) وفات يافته، در بقعه ى شيخ على بن سهل در قبرستان طوقچى مدفون گرديد.
از آثارش: 1- ديوان اشعار 2- رساله در علم مناظر و مرايا 3- زاد السبيل، در آداب سلوك 4- نظم كافيه ى ابن صاحب مى باشد.
خطوط را زيبا مى نوشته،
و مجموعه ى كتب خويش را بر طلبه ى علوم وقف نموده بود.
از اشعار اوست:
ما باده كشان شنبه و آدينه نداريم
جز جام شراب و دل بى كينه نداريم
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1358 -1289 ش)، عالم دينى، مفسر، فقيه، محقق و نويسنده. در قصبه گليرد طالقان به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را در تهران گذراند و در 1305 ق به قم مهاجرت كرد و چندين سال از محضر اساتيدى جون آيت الله حايرى و آيت الله حجت و آيت الله خوانسارى بهره برد. او آن گاه در مدرسه ى سپهسالار (شهيد مطهرى فعلى) به تدريس پرداخت. در 1318 ش بر اثر مخالفت با دولت پهلوى به شش ماه زندان محكوم گشت. پس از درگذشت استادش، آيت الله حايرى، و پدرش، آيت الله سيد ابوالحسن طالقانى، در تهران مقيم گشت و در مسجد هدايت به تفسير قرآن و ترويج دين و انشتار مقالات مذهبى و ديگر وظايف دينى مشغول شد. در 1320 ش اولين مقاله ى خود را در مجله ى «دانش آموز» پيرامون اوضاع تاريك مسلمين نوشت. پس از جنگ جهانى دوم به طور جدى و ارد فعاليتهاى سياسى شد و تا پايان عمر از زندانى به زندانى رفت و بيش از ده بار زندانى شد. او عالمى روشنفكر و مبارزى بيداردل بود. در 1334 ش با نوشتن ترجمه و شرح كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» علامه نايينى، دروان خفقان پس از كودتاى 28 مرداد را پيش بينى و خاطرنشان كرد كه، با وجود استبداد، رشد علمى و اخلاقى ممكن نيست. آيت الله طالقانى در 1357 ش از طرف امام خمينى به رياست شوراى انقلاب و در 1358 ش به سمت اولين امام جمعه تهران- بعد از انقلاب- منصوب و با رأى مردم به نمايندگى مجلس خبرگان انتخاب شد. آيت الله
طالقانى در 19 شهريور از دنيا رفت و در كنار شهداى 17 شهريور در بهشت زهرا (س) اقامت جاويد گزيد. از آثار وى: «اسلام و مالكيت»؛ ترجمه ى «الامام على بن ابى طالب (ع)» عبدالفتاح عبدالمقصود؛ «بسوى خدا مى رويم (با همه به حج مى رويم)»؛ «پرتوى از قرآن»، تفسير جزء سى ام قرآن و سوره ى حمد و بقره و آل عمران؛ ترجمه و شرحى بر «نهج البلاغه»؛ «مبعث، وحى، غار حرا»؛ «گفتارهاى دينى، اجتماعى، اخلاقى، فلسفى، تربيتى».[1]
آقاى حاج سيد محمود بن العلامه الورع آيت اللَّه حاج سيد ابوالحسن طالقانى از افاضل علماء و مجاهدين دانشمندان عصر حاضر تهرانست تولدش حدود سال 1330 قمرى در تهران واقع شده و در حجر تربيت والد ماجدش پرورش يافته و تحصيلات خود را در تهران شروع و پس از آن مهاجرت به قم و چندين سال از محضر اساتيد حوزه مخصوص مرحوم آيت اللَّه حايرى و آيت اللَّه حجت كوهكمرى و آيت اللَّه حاج سيد محمد تقى خونسارى استفاده نموده و پس از فوت مرحوم آيت اللَّه حايرى و والد خود به طهران آمده و در مسجد خيابان اسلامبول (مسجد هدايت) اقامه جماعت و تنوير افكار جوانان و غيره نموده و در راه هدف خود حوادث و بلياتى را تحمل نموده است.
نگارنده گويد: علامه طالقانى معاصر عالمى مبارز و دانشمندى مجاهد است بسهم خود خدمات ارزنده اى نموده و موجب هدايت و ارشاد بسيارى از جوانان و روشن فكران گرديده و نيز آثار عدديه آموزنده اى بطبع رسانيده است كه از آنهاست:
1- پرتوى از قرآن چهار مجلد، دو جلد از اول قرآن و دو جلد از آخر قرآن كه تفسير بسيار زيبائى است از جهت مطلب و قلم 2- ترجمه و مقدمه
كتاب عبدالفتاح بنام طلوع خورشيد.
محقق، عالم اسلامى، مجتهد.
تولد: 1282، يكى از روستاهاى اطراف طالقان.
درگذشت: 19 شهريور 1358، تهران.
آيت الله سيد محمود طالقانى تحصيلات خود را در قزوين شروع كرد و دوره سطح را در تهران به پايان رسانيد. اساتيد ايشان آيت الله محمدحسن اصفهانى، آيت الله ميرزاى شيرازى و آيت الله سيد حسن صدر بودند. در قم نيز استادان وى آيات عظام كوه كمره اى و خوانسارى بودند. پس از سال ها تحصيل در قم از آيت الله العظمى حائرى يزدى بنيانگذار حوزه ى علميه ى قم اجازه ى اجتهاد گرفت.
آيت الله طالقانى در مدرسه ى سپهسالار به آموزش علوم اسلامى پرداخت. در حدود سال 1318 الى 1320 به تفسير قرآن در مسجد قنات آباد پرداخت. اولين بار به سبب دفاع از يك زن محجبه در سال 1318 زندانى شد. بعد از شهريور 1320 دست به تشكيل كانون اسلام در خيابان اميريه زد كه در آن يك سلسله سخنرانى هايى ايراد مى شد. همچنين در اين كانون مجله اى به نام «دانش آموزان» منتشر مى شد. از جله همكاران اين مجله مهندس مهدى بازرگان بود كه اساس دوستى آن دو و همچنين دكتر عزت الله سحابى از همين جا آغاز شد. در همين دوره است كه انجمن اسلامى دانشجويان با همكارى مهندس بازرگان و دكتر سحابى تشكيل مى شود. آيت الله طالقانى در تشكيل و تأسيس اتحاديه مسلمين هم نقش فعالى داشت.
علاوه بر اين فعاليت ها، در ترجمه و تدوين موضوعى نهج البلاغه با آقاى حاج ميرزا خليل كمره اى همكارى نزديك داشت. وى بعد از واقعه آذربايجان در سال 1325، از طرف اتحاديه مسلمين و جامعه روحانيت آن روز براى سركشى به حوادث آذربايجان به آنجا سفر مى كند و گزارشى تهيه مى نمايد.
در دوره ى ملى شدن صنعت نفت در مبارزات
مردم شركت داشت و در انتخابات دوره ى هفدهم مجلس شوراى ملى از طرف مردم شمالى نامزد نمايندگى مجلس شد كه مورد پشتيبانى مردمى قرار گرفت ولى انتخابات آن ناحيه مانند بعضى از نواحى ديگر انجام نگرفت و به دستور دولت براى جلوگيرى از اخلالگرى ها انتخابات آنجا تعطيل شد. بعد از كودتاى بيست و هشت مرداد مبارزه را به صورت پنهانى در نهضت مقاومت ملى ادامه داد و همچنان در منبر و جلسات مسجد هدايت براى مردم سخن مى گفت.
در سال 1334 فدائيان اسلام مدتى در منزل طالقانى پنهان شدند تا اين كه مأموران طنين مى شوند ولى چند ساعت قبل از اينكه مأموران به خانه بريزند، نواب و دوستانش از منزل طالقانى خارج مى شوند و بعد از آن مأموران سر مى رسند و وى را دستگير مى كنند كه مدتى در بازداشت بود ولى چون مدركى عليه او وجود نداشت، آزاد مى شود، مجددا در سال هاى 1324 و 1325 نيز بار ديگر سيد مجتبى نواب صفوى، از اعضاى فداييان اسلام را، در اطراف دهات طالقان مخفى مى كند.
در سال 1336 نيز توسط ساواك دستيگر شد كه بيش از يك سال در زندان به سر برد . با آيت الله مرتضى مطهرى همكارى نزديك داشت و در تابستان سال 1339 در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراى ملى به جبهه ملى دوم پيوست، جلسات وى در مسجد هدايت توسط حكومت تعطيل مى شود و بعد از مدت كوتاهى آن جلسات در منزل احمد على بابايى به مدت ده شب در دهه ى آخر ماه صفر ادامه پيدا مى كند و همراه با آيت الله مطهرى به تحليل مسايل اجتماعى و سياسى و روشنگرى و افشاگرى حقايق مى پردازد.
در بيست
و دوم خرداد 1342 دوباره دستگير شد. پس از مدتى در شانزدهم دى 1342 او را به ده سال زندان محكوم كردند. فعاليت هاى او در زندان عبارت بود از برقرارى جلسات قرآن، نهج البلاغه و تاريخ اسلام بود. آيت الله طالقانى همچنين توانست نخستين نماز جماعت در زندان را برپا نمايد.
ايشان در كنفرانس هايى در كشورهاى اسلامى به عنوان نماينده آيت الله كاشانى يا آيت الله بروجردى شركت مى كرد.
در عيد سعيد فطر سال 1348 به مسئله ى فلسطين پرداخت و پس از خطبه ها مردم به پيروى از او گروه گروه به طرف محراب رفتند و فطريه خود را براى كمك به فلسطين هديه كردند. روز عيد فطر 1350 دستگير و به زابل تبعيد شد. آيت الله طالقانى دو سال بدون محاكمه، شكنجه هاى روحى و جسمى را در زندان تحمل كرد. در سال 1356 سه سال را در بدترين شرايط در زندان گذراند. سرانجام در پاييز 1357 همراه با ديگر زندانيان سياسى از زندان آزاد گرديد.
در محرم سال 1357 برابر با يازده آذر پيامى براى مردم ايران فرستاد. ايشان همچنين به پيروى از امام در دهم بهمن 1357 پيامى براى ارتشى هايى كه با ملت همدل بودند فرستاد. در تشكيل مجلس خبرگان به عنوان نماينده اول مردم تهران انتخاب شد. وى همچنين امام جماعت نخستين نماز جمعه در پنج مرداد 1358 بود. ايشان هفت نماز جمعه برگزار كرد كه آخرين آن در بهشت زهرا در شانزده شهريور 1358 بود.
آيت الله طالقانى براى پايان يافتن درگيرى هاى كردستان به همراه آيت الله سيد محمدحسين بهشتى و حجت الاسلام على اكبر هاشمى رفسنجانى به آنجا سفر كردند.
از جمله آثار اوست: پرتوى از قرآن (1342، تنظيم شده در زندان قصر)؛ مقدمه، توضيح
و تعليقه بر تنبيه الامة و تنزيه الملة؛ اسلام و مالكيت (1330)؛ ترجمه جلد اول كتاب امام على بن ابيطالب (نوشته عبدالمفتاح عبدالمقصود، 1335)؛ به سوى خدا مى رويم؛ با هم به حج مى رويم (1332)؛ پرتوى از نهج البلاغه؛ آينده ى بشريت از نظر مكتب ما؛ آزادى و استبداد؛ آيه حجاب؛ مرجعيت و فتوا؛ مبحث وحى؛ غار حرا (1368 ق.)؛ درسى از قرآن؛ درس وحدت؛ گفتارهاى دينى، اجتماعى، اخلاقى، فلسفى، تربيتى (گفتارهاى راديويى وى در سال هاى 1325 و 1327 ،1326)، روزها و خطابه ها، خطبه هاى نماز جمعه، مقدمه اى بر انجيل برنابا (ترجمه سردار كابلى)؛ مقالات منتشره در مجلات مختلف.
آيت الله سيد محمود طالقانى در ساعت يك و چهل و پنج دقيقه بامداد دوشنبه نوزدهم شهريور 1358 جان سپرد و در بهشت زهرا به خاك سپره شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار الحجه (269 -268 / 2)، آينه ى دانشوران (514 -513)، گنجينه ى دانشمندان (77 -57 / 8)، مستدركات اعيان (219 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (51 -50 / 6).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 563 ق)، محدث و زاهد. وى اهل طامذ اصفهان بود. از ابونصر عبدالرحمان بن محمد سمسار حديث شنيد، آن گاه در طلب حديث به مسافرت پرداخت و در بصره از جعفر بن محمد بن فضل عبادانى و در بغداد از طراد بن محمد زينبى و ابن طلحه نعالى و ديگران استماع حديث كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (475 -473 / 20)، شذرات الذهب (208 / 4)، العبر (40 / 3)، النجوم الزاهره (360 / 5).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(106 -33 ق)، مفسر، قارى، فقيه، محدث، زاهد و صوفى. اصلش ايرانى است، در يمن به دنيا آمد. ابن جوزى اسم او را ذكوان و لقب او را طاووس آورده و گويد از آنجا كه او طاووس القراء بود به طاووس مشهور شد. او از بزرگان تابعين و از راويان ابن عباس و ابوهريره و فقيهى گرانمايه به شمار مى آيد. مجاهد و عمرو بن دينار از وى حديث روايت كرده اند. در و عظ خلفا و سلاطين بسيار بى باك بود. ابن عيينه گويد: سه تن، از سلاطين به دور بودند: ابوذر، طاووس و ثورى. گفته اند كه او چهل مرتبه حج كرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز عشاء خواند. شيخ طوسى او را از جمله اصحاب امام سجاد (ع) ذكر كرده، زيرا كه وى راوى بعضى از ادعيه آن حضرت است. ابن قتيبه در «المعارف» به تشيع وى تصريح كرده و صاحب «روضات الجنات» او را در عداد فقهاى شيعه شمرده، اما محدث نورى در «مستدرك الوسائل» آن را رد كرده و گويد كه از هيچ يك از علما مطلبى دال بر شيعه بودن وى نقل نشده است. طاووس
در مراسم حج، روز ترويه، درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (322 / 3)، اعيان الشيعه (396 -395 / 7)، التاريخ الكبير (ج 2 ق 365 / 2)، تهذيب التهذيب (10 -9 / 5)، الجرح و التعديل (ج 2 ق 501 -500 / 1)، حليه الاولياء (23 -3 / 4)، رجال طوسى (94)، روضات الجنات (139 -136 / 4)، ريحانه (23 -21 / 4)، سير النبلاء (49 -38 / 5)، شذرات الذهب (134 -133 / 1)، طبقات ابن سعد (70 -66 / 6)، العبر (99 / 1)، الكنى و الالقاب (441 -439 / 2)، لغت نامه (ذيل/ طاووس)، المعارف (268)، النجوم الزاهره (331 / 1)، وفيات الاعيان (511 -509 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1356 -1272 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به طاهرى. از شاعران و دانشمندان سرشناس يزد در دوره ى اخير است كه صاحب آثار منظورم و منثور متعددى است. از آثار وى: «مصابيح الانوار»، در تفسسير؛ «لؤلؤ منثور»، در حكمت؛ «تذكره الواعظين»، براى اهل وعظ و خطابه؛ «تذكره السلاطين»، تاريخ عمومى از آفرينش تا رويدادهاى 1314 ق با مقدمه اى در جغرافياى جهان و خاتمه اى در سرگذشت پيامبر (ص) و امامان (ع)؛ تذكره ى «جلالى»، كه به نام جلال الدوله سلطان حسين ميرزا، پسر ظل السلطان، فرمانرواى يزد، در وصف شهرها و شاهان ايران نگاشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى سخنوران يزد (201 -200)، الذريعه (386 / 18 ،،52 ،34 / 4)، فهرست واره ى كتابهاى فارسى (596 ،183 / 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد علي طاهري
محل تولد : قم
شهرت : طاهري قمي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1304/1/1
زندگينامه علمي
احمد علي طاهري قمي فرزند آيه الله العظمي آخوند ملامحمد طاهر اشعري قمي اعلي الله مقامه شريف مي باشم درسن ده سالگي پدرم را ازدست دادم و تحت كفالت مادرم به درس خواندن خود ادامه دادم .تحصيلات ابتدائي را درمكتبي كه متعلق به مرحوم سيد هاشم مير شجاعي قمي رحمته الله عليه بود به سر بردم سپس در مدرسه رشديه چند سالي نزد پير معارف مرحوم حاج ميرزا حسن رشديه تحصيلات كلاسيك را فرا گرفتم آنگاه اساتيد بنده درتكميل دروس مقدماتي صرف و نحو و منطق و معني بيان و هيئت و گاهنامه عبارتند از(كه درصفحه بعد به انها اشاره شده است )ازبرخي ازاين بزرگان تقريراتي درفقه و اصول نوشته ام كه اگر توفيق
نصيب شود آنها را تنظيم نموده و به چاپ خواهم رساند
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد حسين طاهري
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/2
زندگينامه علمي
آقاي سيد حسين طاهري شهرت طاهري وحدتي در سال 1338 در خانواده اي مؤمن و پاي بند به مسائل ديني در مشهد به دنيا آمد. در سال 1354 به دنبال اشتياق فراوان به تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه مشهد شد. ادبيات عرب را از محضر حجةالاسلام آقايان رضواني و حجت هاشمي آموخت. سطح را در محضر اساتيد مبرز مشهد از جمله مرحوم بني هاشمي، مرتضوي و رضازاده سپري كرد و خارج فقه و اصول را نزد آيات علم الهدي، زنجاني و مرحوم فلسفي تلمذ كرد. عشق ايشان به بارگان ملكوتي امام رضا(ع) مانع از آن شد تا به حوزه اي علميه و ديگر شهرها از جمله قم وارد شود و لذا در همان جا در حين تحصيل به تدريس علوم ديني و غيرديني پرداخت و در اين رهگذر شاگردان بارزي جهت خدمت به انقلاب و مردم و... را تربيت كرد.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در روزهاي پاياني صفر 1292 ق . خانه حجة الاسلام حاج سيد علي بن سيد احمد طباطبايي با تولد نوزادي كه ((حسين )) نام گرفت. غرق درذكر و سپاس پروردگار شد.
سيد حسين اندك اندك باليد، جامع المقدمات ، سيوطي ، منطق و گلستان سعدي را در مكتب آموخت و سپس در مدرسه نوربخش به تكميل اندوخته ها و تهذيب نفس پرداخت . نحو، صرف ، بديع ، عروض ، منطق ، فقه و اصول بخشي از دستاورد سالهاي مدرسه نور بخش شمرده مي شد. سالهايي كه سيد حسين سخت كوشيد و در پناه عنايتهاي
ويژه الهي به پيشرفتي چشمگير دست يافت .
آنگاه عزم اصفهان سپاهان كرد و پس از جلب رضايت پدر سمت آن سرزمين دانش خيز به راه افتاد. آقا نوح الدين ، پسر عمو سيد حسين ، در مدرسه صدر روزگار مي گذراند؛ دانشجوي سخت كوش بروجرد يكسره نزد پسر عمويش شتافت و در حجره او اقامت گزيد. رابطه پسر عموهاي بروجردي بسيار نيك بود. آقا نوح الدين در روزهاي آغازين به سيد حسين گفت : اگر مي خواهي در دانش اندوزي و تدريس كامروا شوي بايد در محافل علمي سخن بگويي و در درس اشكال كني و گرنه تا پايان عمر چون من گمنام مي ماني .
زير باران
سيد حسين نخست در درس استاد گرانقدر آقا سيد محمد باقر درچه اي شركت جست .
دانشور درچه اي ، كه نورالهي در ديدگان داشت ، بزودي گوهر يگانه بروجرد را باز شناخت ، او را به خود نزديك كرد و از عنايات ويژه خويش برخوردار ساخت . حضرت آية الله ملا محمد كاشي ، مجتهد وارسته ميزار ابوالمعاني كلباسي ، دانشور گرانمايه سيد محمد تقي مدرس و حكيم برجسته ميرزا جهانگير قشقايي از ديگر استادان ستاره تابناك بروجرد شمرده مي شدند.
استادان گرانپايه اي كه هر يك به گونه اي سيد حسين را از عنايت خويش بهره مند ساختند و در شكل گيري شخصيت گوهر گرانبهاي خاندان طباطبائي دخالت داشتند. سيد دانش پژوهان بروجردي در بامداد يكي از روزهاي ربيع الاول 1314 سرمست از باده دانش و حكمتي كه استادان نامور حوزه سپاهان در كام روانش مي ريختند، در برابر حجره اش نشسته بود كه پيكي نامه پدر را
به وي سپرد.
هر چند نامه پدر سيد حسين را در شادي فرو برد ولي اين سرور ديري نپاييد زيرا پدر او را به وطن فرا خوانده بود. ستاره بروجرد با اين انديشه كه شايد پدر مي خواهد او را به نجف گسيل دارد رنج سفر و بريدن از درس را به جان خريد و به زادگاهش برگشت ولي پدر انديشه اي ديگر در سر داشت . او با پاي فشاري بر خواسته خويش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آرد. بدين ترتيب دانشجوي جوان بروجردي در 22 سالگي ازدواج كرد. دو يا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.
نامه سرنوشت
1319 ق . براي گوهر يگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسيد و او را آماده سفر ساخت . پدر چنان نوشته بود كه مي خواهد وي را به نجف گسيل دارد. بنابراين پس از نه سال زندگي سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت . اندكي در آن سامان توقف كرد و سپس همراه برادر كوچكش ، سيد اسماعيل ، رهسپار نجف شد.
برادران بروجردي در 1320 به حريم پاك امير مومنان عليه السلام گام نهادند. سيد حسين ، كه 28 سال داشت و مجتهدي جوان شمرده مي شد، به درس حضرت آية الله العظمي محمد كاظم خراساني شتافت و خود را در برابر تابش مستقيم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جاي داد. بزودي نظرهاي بجا و قابل تاءمل دانشو تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب كرد و ميان آنها پيوندي ناگسستني پديد آورد. به گونه اي كه اگر پس از درس
آخوند خراساني ، سخني بر زبان نمي آورد، استاد وي را مخاطب قرار مي داد و مي فرمود: آقا نظري نداريد؟
اندك اندك ارج سيد حسين بر شاگردان محفل آخوند نيز آشكار شد. آنها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل ، درس وي را با شرح و توضيح فزونتر بازگو كند. بدين ترتيب يكي از برنامه هاي مجتهد بروجردي تقرير درس استاد شد.
آن بزرگمرد هشت سال در حريم حضرت علي عليه السلام اقامت گزيد. علاوه بر آخوند خراساني از بزرگاني چون حضرات آيات شيخ الشريعه اصفهاني و سيد محمد كاظم يزدي بهره كافي برد، گروهي از دانشجويان را از درس فصول (در علم اصول ) خويش كامروا ساخت ، سر انجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پيش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.
او بر آن بود كه پس از اقامتي كوتاه در وطن ديگر بار سمت نجف بال گشايد و به آستان مقدس علوي پناهنده شود. ولي بيماري و مرگ پدر سفرش را به تاءخير انداخت . در اين سوگ نامه صاحب كفاية الاصول سبب تسلاي خاطرش شد. آخوند خراساني ضمن تسليت وفات حاج سيد علي از اشتياق وافر خويش براي ديدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود.
اين نامه مهرآميز سيد دانشوران بروجرد را بر آن داشت كه امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چيز براي سفر آماده بود كه خبر رحلت استاد گرانقدرش وي را در اندوه فرو برد. آن بزرگمرد پيوسته مي گفت : مرگ دو پدر در مدت كوتاه كمتر از 6 ماه
بسيار بر من سنگين و ناگوار بود.
خبر مرگ استاد اشتياق سفر را در وجودش ميراند. زندگي در نجف بي حضور استاد خراساني برايش دشوار بود. پس انديشه هجرت از سر بردن كرد و در بروجرد بساط تدريس و ارشاد مردم گسترد. اندك اندك مؤ منان شهر ارج ستاره خاندان طباطبايي دانستند و زمام امور معنوي خود را به وي سپردند. ارادت حضرت آية الله حاج محمد رضا دزفولي به سيد مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقيه دزفولي انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع كردند و مرجعيت آن بزرگمرد در منطقه گسترش يافت .
در برابر شب
در اين سالها تبليغ بهايي گري از سوي برخي از مسؤ ولان شهر و اهانت آشكار آنها مقدمات ديني مردم سرور مجتهدان بروجرد را در نگراني فرو برد. او با تهران تماس گرفت ، وضعيت نامطلوب برخي از ادارات را با پايتخت نشينان در ميان نهاده ، خواستار بركناري مسؤ ولان دين ستيز شد و چون بي اعتنايي سران دولت را مشاهده كرد معترضانه شهر را ترك گفت .
پيروان پاكدل آن مرجع روشن بين در مسجاها گرد آمدند، سخنرانان بر منبرها جاي گرفتند و همه يكصدا به حمايت از مرجع دلاور بروجرد پرداختند. مسؤ ولان شهر كه توان رويارويي با مردم را در خويش نمي ديدند خواسته فقيه طباطبايي را اجابت كردند و آن راهبر توانا در ميان ابراز احساسات پرشور مؤ منان به شهر بازگشت .
سفر سبز
از رخدادهاي مهم ديگر اين سالها وفات دخت گرانقدر مرجع پارساي بروجرد بود. استاد پس از اين حادثه ناگوار راه خراسان پيش گرفت تا در پناه آفتاب توس
دمي از رنج هستي بياسايد.
چون توقف آن فقيه فرزانه در مشهد به درازا كشيد نمايندگان مردم بروجرد نزدش شتافتند و او را بدان ديار خواندند. دانشمند فروتن طباطبايي خواسته آنها را اجابت كرد، پس از سيزده ماه رهسپار زادگاهش شد و پس از توقفي كوتاه در قم و تهران در ميان استقبال پر شور مؤ منان به بروجرد گام نهاد.
او سپس راه عراق پيش گرفت ، مدتي در نجف ماند و با بزرگاني كه به استقبالش شتافته بودند، ديدار كرد. آنگاه رهسپار حجاز شد، پس از به جاي آوردن مراسم حج به عراق بازگشت ، چندي در حريم اميرمؤ منان توقف كرد و سپس روانه ايران شد.
در بند دژخيم
همزمان با اوج گيري اعتراضهاي مؤ منان عليه رضا خان و هجرت اعتراض آميز روحانيان كشور به قم ، سرور فقيهان بروجرد به مرز ايران گام نهاد. مزدوران دربار، كه از پيوستن او به مهاجران و رساندن پيام مراجع نجف به معترضان مي هراسيدند در مرز قصر شيرين وي را دستگير كردند و به پايتخت بردند.
در تهران رضاخان به ديدارش شتافت . او كه در پي يافتن فردي براي رويارويي با شيخ عبدالكريم حائري بود با سيد مهرباني كرده ، گفت : چيزي از من بخواه .
فقيه بروجردي اظهار بي نيازي كرد ولي در برابر پافشاري شاه ناگريز لب گشاده ، فرمود: وقتي در اركان حرب بودم مقدار جيره غذايي سربازان را ناكافي ديدم ، اگر مي خواهيد كاري كنيد فرمان دهيد جيره آنها فزوني يابد.
آنگاه در پاسخ رضا خان ، كه مساءله ناديده گرفتن جايگاه آية الله العظمي حائري و پيروي دولتيان از مجتهد بروجردي را
مطرح كرد، فرمود: خير، شما با ايشان تماس بگيريد، من هم اگر كاري داشتم از طريق آن جناب با شما در ميان مي نهم .
آنگاه وي را به همراهي با روحانيت و عمل به دستورات الهي فرا خوانده ، چون مي دانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمي دهند، فرمود برآنم به مشهد سفر كنم .
اندكي پس از خروج رضا خان تيمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقيه بروجردي از پذيرش هديه درباره خودداري كرد و بامداد روز بعد راه خراسان پيش گرفت .
ديدار بزرگان
مدتي پس از بازگشت سيد به زادگاهش ، ورود حاج آقا حسين قمي به تهران و پيشنهادهاي وي به دولت بار ديگر آن رادمرد را به عرصه تلاشهاي سياسي آشكار كشاند. او كه چون آية الله العظمي قمي به لزوم پيروي از دستورات الهي مي انديشيد بر آن شد سمت تهران رهسپار شود ولي بستگان ، وي را از اين كار باز داشتند. فقيه روشن بين از رؤ ساي عشاير خواست با تهران تماس گرفته ، حمايت عشاير از پيشنهادهاي حاج آقا حسين قمي را به پايتخت گزارش دهند. البته آن بزرگوار خود نيز به تهران تلگراف زد كه ، اگر دولت سخن آية الله قمي را نپذيرد به پايتخت خواهد رفت و مسؤ وليت فرجام چنين اقدامي تنها به عهده دولت است .
در سايه تلاشهاي آن راهبر سخت كوش سرانجام دربار خواستهاي حاج آقا حسين را پذيرفت و آن بزرگوار سمت عراق رهسپار شد. فقيه بروجردي در ملاير به ديدار آن دانشور برجسته شتافت و يك ساعت با وي گفتگو كرد.
هجرت
بيماري استاد فقيهان بروجرد
را بايد در شمار ديگر رخدادهاي مهم سالهاي زندگي آن مرجع وارسته در زادگاهش به شمار آورد. بيماري دشواري كه سرانجام با عمل جراحي و استراحت هفتاد روزه در بيمارستان فيروزآبادي تهران مهار شد.
چون او از بند بيماري رهايي يافت ، با دو پيشنهاد روبرو شد: از يك سو نمايندگان بروجرديان براي بازگرداندنش پياپي به تهران مي شتافتند و از سوي ديگر دانشوران ساكن قم او را به زندگي در حريم حضرت معصومه عليه السلام فرا مي خواندند. استاد براي اقامت در قم با قرآن به رايزني پرداخت . آية سوره مؤ منون چراغ سبز الهي به اين نيت پاك بود. پس همراه دانشمندان قم راه آن ديار پيش گرفت و در ميان استقبال مردم و بزرگان حوزه بدان سرزمين آسماني گام نهاد.
بدين ترتيب آفتاب رخشان فقاهت در چهاردهم محرم 1364 ق .از افق قم بر آمد و جهان را از نور دانش گرماي معنويت خود سرشار ساخت .
در تابش آفتاب توس
مدتي پس از اقامت در قم ستاره تابناك مرجعيت رهسپار توس شد تا در پناه خورشيد ولايت جام وجودش را از امدادهاي سبز پيشواي هشتم شيعه آكنده سازد. در اين سفر دانشور وارسته حضرت آية الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي جايگاه نماز خويش در مسجد گوهرشاد را به وي سپرد و از آن بزرگمرد خواست ، ماه مبارك رمضان در آن مكان نوراني اقامه جماعت كند.
استاد بزرگ حوزه پس از ماه مبارك رمضان به قم شتافت و ديگر بار به وظايف سنگين خويش روي آورد.
مرجع مويد
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آية الله العظمي سيد الوالحسن اصفهاني مرجعيت گوهر يگانه بروجرد فراگير شد و
مؤ منان از هر سو به آن فقيه وارسته مراجعه كردند.
ناگفته پيداست كه عنايات و تاءييدات الهي در رويكرد عمومي به آن فقيه وارسته نقشي سبز داشت . خاطره ها و سخنان بر جاي مانده از دانشوران آن روزگار نشان مي دهد كه آفتاب رخشان سلسله طباطبايي زير باران پيوسته امدادها و عنايتهاي فرامادي قرار داشت . براي مثال حضرت آية الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي ، كه خود از بزرگان روحانيت شيعه بشمار مي آمد، پس از وا نهادن مجراب خويش به مرجع بروجردي به نجف شتافت .
مرجع شيعيان جهان ، حضرت آية الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني ، كه از بيماري رنج مي برد، جناب نهاوندي را ماءمور اقامه جماعت كرد. شيخ نهاوندي دنباله اين ماجرا را چنين بيان كرده است :
شب اولي كه به جاي ايشان براي خواندن نماز جماعت رفتم ، وقتي بر سجاده قرار گرفتم ، آوايي شنيدم كه گفت ((عظمت ولدي عظمتك )) - فرزندم را بزرگ داشتي من نيز تو را بزرگ داشتم - برگشتم ، به همه سو نگاه كردم ، مردم در صفهاي جماعت نشسته بودند، كسي جز من پيام غيبي را در نيافته بود.
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمايه حضرت شيخ علي اكبر نهاوندي كردار آن مرجع وارسته بويژه در سالهاي زندگي قم دليل روشني بر معنويت و همراهي پيوسته تاييد الهي با فقيه فروتن بروجردي است . كرداري كه شاگردانش از آن پرده برداشتند و براي هميشه در سينه تاريخ به يادگار نهادند:
1- همسر يكي از دانشجويان باردار بود. هنگام زايمان او را نزد پزشكي به نام اسماعيل موسوي برد. پس از زايمان ،
پزشك به پدر نوزاد گفت : اين پسرت را من نجات دادم ، اگر من نبودم مي مرد، دوست دارم نامش را اسماعيل بگذاري .
دانشجوي جوان نيز نام كودك را اسماعيل نهاد ولي دريغ كه نوزاد از نخستين روز تولد در بيماري و درد فرو رفت . تلاشهاي شبانه روزي پدر و مادر و مراجعه به پزشكان گوناگون سودمند واقع نشد و كودك ميان دنيا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، كه دستش از همه جا كوتاه مي نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آية الله العظمي بروجردي سفره دل گشاد و گفت : آقا، خداوند نوزادي به من داده كه از نخستين روز تولد تا كنون پيوسته بيمار است ، نمي دانم چه كنم :
استاد مهربان فرمود: نامش را عوش كنيد خوب مي شود.
دانشجو، كه هرگز داستان سفارش پزشك و نامگذاري نوزاد را براي استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت ، نام كودك را ((امير)) نهاد و او را براي هميشه از بيماري و رنج رهايي بخشيد.
2- دانشجويي ديگر داستان دلدادگي اش به استاد را چنين باز گفته است :
وقتي تازه به قم آمده بودم ، آقا برايم شهريه فرستاد. من نپذيرفتم و گفتم : زميني در شمال دارم كه در آمدش مراكافي است .
پس از چندي خشك سالي شمال را در بر گرفت . من براي گذران زندگي به قرص روي آوردم . چون ميزان بدهي ها زياد شد، ناگزير فرشهاي خانه را جمع كردم و يكي از بازاريان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازار بهايي اندك براي فرش بر زبان آورده ، بهايي كه براي پرداخت بدهي
هايم كافي نبود. بازاري ديگري را به خانه بردم ، اما او بهايي كمتر از اولي پيشنهاد كرد.
من سرگردان و مردد بودم كه ناگهان صداي در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دويدم ؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاكتي به من سپرد و گفت : اين را آقا براي شما فرستاده .
به پاكت نگريستم ، اثري از پول در آن نبود. چون گشودم چكي در آن يافتم . چكي كه مبلغ آن درست به اندازه بدهي ام بود. شگفتي وجودام را فراگرفت زيرا جز من و خداوند هيچ كس از ميزان كامل بدهي ام خبر نداشت .
سالهاي درخشان
حضور فقيهي با چنين معنويت و تاءييد الهي حوزه مقدس قم را كه ، زير ضربات پيوسته عوامل رضاخان ناتوان شده بود، جاني تازه بخشيد. اينك همه چيز براي گسترش حوزه و مستحكم ساختن بنيادهاي علمي و اقتصادي آن آماده بود. پيروان مؤ من فقيه بروجردي انبوه وجوه شرعي و هداياي خويش را نزد مرجع وارسته شان گسيل مي كردند و دانشجويان از گوشه و كنار كشور براي بهره گيري از درياي دانش آن بزرگمرد به قم مي شتافتند.
مرجع پاكدلان با روشن بيني خاص خويش آستين همت بالا زد و در كنار تدريس روزانه به اصلاحات اساسي دست يازيد.
سامان دادن به وضعيت درسي حوزه .
رسيدگي به مسايل مالي دانش پژوهان ، بر قرار ساختن ارتباط با دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه و محافل رسمي برادران اهل سنت براي ايجاد وحدت ميان گروههاي مسلمان ،گسيل كردن نمايندگاني به اروپا و امريكابراي شناساندن اسلام واقعي به مردم آن مناطق بخشي از اقدامات آن آفتاب فروزان به
شمار مي رود.
ناگفته پيداست كه فقيه فرزانه اي چون وي هرگز نمي توانست در برابر رويدادهاي داخلي بي تفاوت باشد. او چنان مي انديشيد كه ((اگر مردم عالم شوند و دين هم بطور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدين )) پس در كنار رسيدگي به وضع دانشجويان علوم ديني و حوزه ها دبستانها و دبيرستانهاي دولتي را نيز از كمكهاي نقدي خويش بهره مند ساخت و در رونق آنها كوشيد.
او پيوسته مراقب بود تا بيگناهي به زندان اتهام نيفتد و مؤ مني ناخواسته در دام اهريمنان جاي نگيرد. بنابراين چون از مساءله متهم شدن يك مسلمان بي گناه به قتل فردي بهايي آگاه شد در نگراني فرو رفت .
چند بهايي يكي از همكيشان خود را كشته ، با نيرنگ جوانان مؤ من را به قانون سپردند. يكي از اين جوانان به اعدام محكوم شد و حكم بايد درروز نيمه شعبان به اجرا در مي آمد. اين خبر مرجع پارساي قم را در نگراني فرو برد. بي درنگ نامه هايي خطاب به شاه ، نخست وزير و آية الله بهبهاني نوشته ، به تهران گسيل داشت ، سپس به هر كه سودمند مي دانست تلفن زده ، قضيه را دنبال كرد تا سرانجام نيمه شب خبر لغو حكم اعدام را به وي رساندند. با شنيدن اين خبر اشك از ديدگانش روان شد و پروردگار را بسيار سپاس گفت : در اين لحظه يكي از نزديكان به اتاقش آمد و پرسيد: شما هنوز بيداريد؟
مرجع بزرگ شيعه پاسخ داد: خيلي مهم بود ولي به خير گذشت . هر وقت فكر
مي كردم خون مسلمان بي گناهي ريخته مي شود، همه بدنم مي لرزيد و متحير مي ماندم كه فرداي قيامت جواب خداوند عالم را چه بگويم .
آنچه گذشت در كنار خدمات رفاهي فقيه بروجردي به مسلمانان سراسر جهان ، كه تاءسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه ، بيمارستان ، كتابخانه ، گرمابه و دبستان در ايران ، عراق ، لبنان ، آفريقا و اروپا، نمونه كوچكي از آن شمرده مي شود، مرجع شيعيان را از محدوده مرزهاي كشور فراتر برد و به شخصيتي جهاني تبديل كرد. شخصيتي كه شاعران و نويسندگان اهل سنت در شعرها و مقاله هاي خويش وي را مي ستودند. شاهان شيعه و سني برايش هديه فرستادند. براي مثال زماني ملك سعود، پادشاه حجاز، يك چمدان بزرگ حاوي پانزده نسخه قرآن كريم ، قطعاتي از پرده خانه خدا و چيزهاي گرانبهاي ديگر نزد آن دانشمند وارسته گسيل داشت .
سرور فقيهان شيعه تنها قرآنها و پرده كعبه را پذيرفت و باقي را همراه نامه اي به ملك سعود بازگرداند و گفت چون هديه نمي پذيرم . اين را نيز نمي توانم قبول كنم ولي ناگزير قرآن و پرده كعبه را مي پذيرم و باقي را به رسم هديه به شما باز مي گردانم تا هنگام دعا به يادم باشيد.
دانشور جامع
يكي از نكات مهم و قابل توجه در شخصيت آية الله العظمي بروجردي جامعيت علمي آن بزرگوار بود. استاد فقيهان شيعه را نمي توان تنها يك فقيه به شمار آورد. او از علوم ديگر روزگار به اندازه اي آگاهي داشت كه موجب شگفتي صاحبنظران مي شد. دو خاطره اي كه تاريخ در اين باره
ثبت كرده است مي تواند دليل روشني بر درستي اين سخن باشد:
1. وزير فرهنگ وقت همراه مسعودي ، رئيس روزنامه اطلاعات ، نزد ايشان شتافت . كسي كه آنها را خدمت آقا برده بود دست مباركش را بوسيد، در پي او وزير فرهنگ نيز چنين كرد ولي مسعودي از اين كار سرباز زد. پس از معرفي ، آقا درباره تاريخچه روزنامه ، نگاري ، اهداف آن ، اولين روزنامه نگار و... سخن گفت .
آنگاه پرسشي جغرافيايي مطرح كرد و چون وزير فرهنگ از پاسخ باز ماند خود به تبيين پاسخ و توضيح آن پرداخت .
هنگام خداحافظي مسعودي پيش از همه دست آقا را بوسيد و پس از بيرون آمدن گفت : آقا چنان پيرامون روزنامه نگاري صحبت كرد كه گويا يك روزنامه نگار است .
2. روزي ديگر سرتيپ رزم آرا خدمت گوهر يگانه درياي فقاهت شتافت تا قبله نماي اختراعي خويش را به وي بنماياند. آقا درباره نجوم و رياضي مطالبي بيان كرد. سرتيپ پس از خروج گفت : من خيال مي كردم آقا تنها در فقه و اصول مجتهد است ولي معلوم مي شود در هر فني تخصص دارد چون مطالبي كه امروز اظهار داشت از مسايل دقيقي است كه حتي بسياري از استادان از آن آگاهي ندارند.
ميراث ماندگار
مرجع روشن بين شعيه در كنار تدريس و كارهاي روزانه به تحقيق نيز مي پرداخت و نتايج پژوهشهاي خويش را ثبت مي كرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه منداني كه در پي بهره گيري از نگاشته هايش بودند فرمود: زياد چيز نوشته ام ... بعضي از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم
مفقود شده است .
ذكر نام بخشي از آثار علمي آن دانشور وارسته مي تواند نشانه تلاش فراوان وي در اين راه باشد:
1. تجريد اسانيد الكافي
2. تجريد اسانيد التهذيب
3. اسانيد كتاب من لايحضره الفقيه
4. اسانيد رجال كشي
5. اسانيد استبصار
6. اسانيد كتاب خصال شيخ صدوق
7. اسانيد كتاب امالي
8. اسانيد كتاب علل الشرايع شيخ صدوق
9. تجريد فهرست شيخ طوسي
10. تجريد رجال نجاشي
11. حاشيه بر كفايه الاصول
12. حاشيه بر نهايه شيخ طوسي
13. حاشيه بر عروة الوثقي
14. حواشي و مستدركات فهرست شيخ منتجب الدين رازي
15. حواشي كتاب مبسوط
16. رساله اي درباره سند صحيفه سجاديه
17. اصلاح و مستدرك رجال طوسي
18. بيوت الشيعه
19. جامع احاديث الشيعه
آن بزرگوار از سالهاي زندگي در بروجرد همواره در انديشه نگارش مجموعه اي بود كه فقيهان را در استنباط احكام ياري دهد و آنها را از مراجعه به كتابهاي روايي متعدد بي نياز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگرداني خبره تربيت كرد اين انديشه را با آنها در ميان گذاشت و به ياري گروهي از آنان در مدت هشت سال اثر بيست جلدي ((جامع احاديث الشيعه )) را آماده چاپ ساخت .
فقيه يگانه جهان اسلام در كنار تلاشهاي علمي و اجتماعي فراوان به پاسداري از ميراث دانشوران پيشين نيز ارج مي نهاد در فرصتهاي گوناگون آثار علمي مخطوط و كمياب را به چاپ مي رساند. كتابخانه هاي كوچك و بزرگ بنياد مي نهاد و آثار دانشمندان را از اين راه در اختيار جويندگان دانش مي گذاشت . كتابخانه بزرگ آن فقيه نستوه در كنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شيعه به اين امر خداپسندانه است .
دربار و مرجعيت
دربار از مشكلات پيوسته فقيه
پاكراءي بروجرد به شمار مي آمد. تبليغات پر حجم وزنامه ها و مجلات وابسته در راه دين زدايي و دور ساختن مردم از فرهنگ اصيل اسلامي مرجع بيدار شيعه را رنج مي داد. بنابراين گاه بر مي آشفت و خشمگينانه به شاه هشدار مي داد. روزي به اقبال ، نخست وزير وقت ، گفت : پدرش (رضا خان ) بي سواد بود ولي يك مقدار شعور داشت . اما اين شعور هم ندارد و چيزي ملتفت نمي شود.
گاهي از پذيرش او خودداري مي كرد و مي فرمود: حتما مي خواهد همانطور كه چند تا عكس با زنش در اين مسافرت گرفته است بيايد با من هم عكس بگيرد.
و زماني به شديدترين وجه ممكن در برابر نقشه هاي او مي ايستاد. براي مثال وقتي شاه مساءله تغيير خط ايران از فارسي به لاتين را مطرح كرد. در اين راه تبليغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شيعه چون سدي آهنين در برابر دربار ايستاد و گفت :... من تا زنده ام اجازه نمي دهم اين كار را عملي كنند به هر جا كه مي خواهد منتهي شود.
منابع موجود نشان مي دهد كه آن پيرفرزانه در كنار كمك به انقلابيون مؤ من سياسي بسيار دقيق داشت . او چنان مي انديشيد كه مردم براي تحمل دشواريها آمادگي ندارند و اگر با فشار نيروهاي دولتي روبرو شوند مرجعيت را تنها مي نهند. بنابراين زمان را براي رويارويي مستقيم با دربار مناسب نمي ديد. از سوي ديگر رها كردن شاه و راندن كامل وي را موجب فرو غلتيدن فزونتر او در دامان بيگانگان مي دانست پس گاه با وي
مدارا مي كرد تا آن جوان مغرور جاي پاي خود را سست نبيند و براي حفظ خويش به بيگانگان پناه نبرد.
فصل سوگ
اندك اندك شوال 1380 ق . فراسيد و بيماري بر پيكر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افكند. بيماري دشواري كه با ديگر رنجوريهاي استاد فقيهان تفاوت داشت . در چنين روزهايي گروهي از ارادتمندان به عيادتش شتافتند.استاد، كه بسيار اندوهگين مي نمود، سربلند كرد و گفت : خلاصه عمر ما گذشت ما رفتيم و نتوانستيم چيزي براي خود از پيش بفرستيم و عمل با ارزشي انجام دهيم . يكي از حاضران گفت : آقا، شما ديگر چرا؟ بحمدالله اين همه آثار نيك از خود بر جاي نهاده ايد شاگردان پرهيزگار تربيت كرده ايد، كتابهاي پرارزش به رشته نگارش كشيده ايد. مسجدها و كتابخانه ها ساخته ايد. ما بايد چنين سخني بر زبان رانيم .
فقيه پارساي شيعه فرمود: خلص العمل فان الناقد بصير بصير. (بايد كردارت را خالصانه براي خدا انجام دهي زيرا او به همه چيز بيناست و از انگيزه هاي بشر آگاه است .)
اين سخن حاضران را بسيار تحت تاءثير قرار داد.
چند روز پس از اين گفتگو پيكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سيزدهم شوال 1380 ه ق برابر با دهم فروردين 1340 ه ش ، براي هميشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم ، كه خود بنياد نهاده بود، به خاك سپرده شد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ابوالفضل طباطبائي
محل تولد : بابلسر
شهرت : طباطبائي اشكذري
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
جناب آقاي سيدابوالفضل طباطبائي مشهور به طباطبائي اشكذري
پس از طي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي در شهرستان بابلسر، در سال 1361 وارد حوزه علميه شهر فريدونكفار شد و تحصيلات مقدماتي تا رتبه اول سطح را زير نظر حضرت آيت الله باكويي از اساتيد بزرگ حوزه علميه به اتمام رسانده پس از آن جهت تكميل تحصيلات حوزوي خويش رهسپار قم گرديد. اين هجرت در سال 1367 اتفاق افتاد و سپس در قم دوره سطح عالي را در محضر اساتيدي همانند آيت الله وجداني فخر، اعتمادي، تهراني و... در مدت 3 سال سپري نمود و در سال 1370 رسماً تحصيلات خارج را شروع كرد كه به مدت 5 سال در درس خارج آيت الله مكارم شيرازي و 13 سال در درس خارج آيت الله وحيد خراساني شركت كرد. در كنار فقه و اصول برخي علوم ديگر را نزد آيت الله جوادي آملي و معرفت آموخت و در سال 1372 در رشته تخصصي تفسير و علوم قران فارغ التحصيل گرديد آغاز به كار تحقيقات و پژوهش از سال 1370 در قالب همكاري با مؤسساتي چون مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج) شروع گرديد، محصول اين همكاري هاي تأليفات فراواني در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي مي باشد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علامه سيدمحمدحسين طباطبايي از خانداني دانش پرور برخاسته اند و تا چهارده پشت ايشان از دانشمندان و علماي به نام تبريز بوده اند. ولادت آن بزرگوار در پايان سال 1321 هجري قمري مصادف با 1282 شمسي بوده است. ايشان در زادگاه خود تحصيلات مقدماتي را به انجام رساند. در سال 1304 رهسپار نجف شدند و ده سال در آن مركز جهاني علوم اسلامي به تكميل معلومات خود پرداختند و نزد استادان معروفي مانند نائيني، كمپاني
و بادكوبه اي دروس بالاي فقه و اصول و فلسفه را خواندند. همچنين رياضيات را نزد سيدابوالقاسم خوانساري و اخلاق و عرفان علمي و تفسير قرآن كريم را از محضر حكيم و عارف وارسته، حاج ميرزا علي آقاي قاضي طباطبايي آموختند. سپس در سال 1314 به زادگاه خود بازگشت و به سبب تنگي وضع معيشتي مجبور شدند 10 سال در تبريز بمانند. سپس به قم مهاجرت كردند و تا پايان عمر در آنجا به تدريس علوم عقلي و تفسير قرآن مشغول بودند.
علامه در نجف
در سال 1304 علامه طباطبايي، براي گذراندن مراتب عالي دروس حوزوي، به همراه همسر و فرزند نورسيده اش «محمد» عازم نجف اشرف شدند و منزل محقري اجاره كردند. غربت نا مأنوس بودن با محيط و گرماي هوا، شرايط ناگواري براي اين خانواده كوچك بوجود آورد. تنگي منزل و نبودِ آب خود مزيد بر مشكلات بود. در اين اوضاع تنها دلخوشي علامه و همسرش محمد كوچك بود. ولي ناگهان بيمار شد و بساط شادماني خانواده را به يكباره برچيد. نبود پزشكان متخصص و لوازم پزشكي مورد نياز، باعث وخيم شدن حال محمد كوچك و مرگ او شد. فقدان آن كودك در ديار غربت، علامه و همسر مهربانش را در سوگ و ماتم نشاند. مرحوم علامه بار سنگين غم را در دل خود پنهان مي كرد و همسرش را تسكين مي داد. مدتي بعد خداوند فرزند ديگري به آ نها عنايت فرمود، ولي اين شكوفه نورسته هم پس از يك سال سر به تيره تراب گذاشت و غم اين خانواده جوان را تازه كرد. فرزند سوم هم به سرنوشت برادران خود دچار شد و اين وضع خاطر لطيف
همسر مهربان علامه را آزرده مي ساخت. علامه طباطبايي به پيشگاه خداوند زاري مي كرد تا از چنين وضع پريشاني رهايي يابند. روزي آيت الله قاضي طباطبايي كه استاد علامه، و از بستگان همسرش بود، به منزل ايشان آمدند و از آنها دلجويي فرمودند. هنگام رفتن به همسر مرحوم علامه فرمودند اين بار فرزندتان پسر است و باقي مي ماند. نامش را عبدالباقي بگذار تا ان شاءالله برايتان بماند. علامه كه تا آن زمان از بچه دار شدن همسرش خبر نداشت، متحير ماند اما سرانجام پيش بيني اين عارف وارسته درست درآمد و خداوند فرزندي به آنها عنايت فرمود.
وضعيت معيشتي
علامه طباطبايي به اتفاق همسر و برادرش به مدت ده سال در نجف اشرف اقامت داشت. آن حكيم الهي ضمن كسب معارف فقهي، عرفاني و فلسفي، موفق به تدوين آثاري در حكمت و كلام شد. اما در اواخر اين دوران از جهت معيشتي با مشكل روبرو شد؛ زيرا نسبت به مصرف سهم امام و بيت المال حساس بود و هزينه زندگي را با درآمد ملكي موروثي اش در تبريز اداره مي كرد كه از تبريز به نجف حواله مي شد. در اواخر اقامت علامه، دولت از ارسال وجوه به خارج كشور جلوگيري كردو ديگر مبلغي به دست علامه بزرگوار نرسيد و دچار تنگنا شد. مدتي را به صرفه جويي شديد و فروش اثاث منزل و قرض گرفتن گذراندند و در انتظار رسيدن پول بودند، تا اينكه به طور غيرمنتطره وجهي از ايران رسيد و علامه پس از پرداخت بدهي ها عازم ايران شد.
همسر علامه طباطبايي
قمرالسادات، همسر علامه، از خانواده متدين و پاك طينت طباطبايي، زني بود كه در سير تكاملي و سلوك علامه نقش مؤثر داشت. خانمي
كه همه عمر را در طبق اخلاص گذاشت و در راه اين عارف والامقام تقديم كرد. دشوارترين مشقّت ها را در غربت شهرهاي نجف و قم تحمل كرد و حتي يك بار هم گلايه نكرد. مهندس سيدعبدالباقي طباطبايي، فرزند اين خانواده مي گويد: هنگامي كه خواستيم به قم عزيمت كنيم به مادرم گفتم: شب عيد كه وقت مسافرت نيست؛ در اين هواي سرد كجا مي خواهيم برويم؟ مادرم نگاهي به من كرد و در حالي كه اشك چشمانش را پاك مي كرد اين شعر را خواند:
رشته اي بر گردنم افكنده دوست
مي كشد هرجا كه خاطرخواه اوست
رشته برگردن نه از بي مهري است
رشته عشق است و بر گردن نكوست
قدرداني از همسر
حضرت علامه طباطبايي درباره همسر خود چنين مي گويد: اين زن بود كه مرا به اينجا رسانيد؛ او شريك من در كارهاي علمي است و هرچه نوشته ام نصفش مال اين خانم است. او به حدي به من كمك مي كرد كه گاه از چگونگي تهيه قباي خود اطلاع نداشتم (به اين معنا كه مي رفت پارچه اي انتخاب مي كرد، مي خريد و پس از دوخت و آماده سازي در اختيار ايشان قرار مي داد) وقتي مشغول تحقيق و پژوهش بودم، با من سخن نمي گفت و سعي مي كرد، شرايط آرامي برايم ايجاد كند، رشته افكارم گسسته نشود و هر ساعت در اطاق مرا باز مي كرد و آرام چاي را مي گذاشت و مي رفت. مرحوم علامه به همسر باوفايش عشق مي ورزيد و برايش احترام بسياري قائل بود. پس از مرگش تا مدتها مرحوم علامه هر روز بر سر قبرش حاضر مي شد و در فقدان او ناباورانه اشك مي ريخت و اين مهر دوسويه همگان را به تعجب وا داشته بود.
بي آلايشي و ساده زيستي
آيت الله
سيدمحمدحسين طهراني، از شاگردان علامه طباطبايي مي گويد: آيت الله حجت تصميم به توسعه مدرسه حجتيه قم گرفت. زمين هايي را خريد و در پي آن بود كه نقشه مناسبي براي مدرسه تهيّه كند تا طرح جامع اش را اجرا كند. مهندسان نقشه هاي متعددي كشيدند ولي ايشان نپسنديد. سرانجام شنيديم سيدي از تبريز آمده و نقشه اي رسم كرده كه مورد پسند آيت الله حجت واقع شده است. همچنين شنيديم اين سيد در رياضيات و فلسفه استاد است و درس فلسفه اي شروع كرده است. بسيار مشتاق زيارت ايشان بوديم تا اينكه روزي يكي از دوستان آمد و گفت آقاي قاضي از زيارت مشهد برگشته، بيايد به ديدنش برويم. چون به منزل شان وارد شديم، متوجه شديم آن مرد معروف و آن فيلسوف و رياضي دان همان سيدي است كه ما هر روز او را در كوچه مي ديديدم و از بس ساده زيست و بي آلايش بود، حتي احتمال نمي داديم اهل علم باشد، چه رسد به اينكه فيلسوف و دانشمند باشد.
تواضع استاد
آيت الله سيدمحمدحسين طهراني در وصف تواضع استاد خود علامه طباطبايي مي گويد: از زمان طلبگي، ما در قم به منزل ايشان رفت و آمد داشتيم و هيچگاه نشد با ايشان به جماعت نماز بخوانيم و اين غصه در دل ما مانده بود كه جماعت ايشان را درك نكرده ايم. سالي در ماه شعبان به مشهد مقدس مشرف شدند و مهمان ما بودند. موقع نماز مغرب سجاده اي براي ايشان و يكي از همراهان پهن كردم و از اطاق خارج شدم؛ به اميد اينكه استاد به نماز مشغول شوند و سپس من داخل شوم و نماز را به امامت حضرت علامه بخوانم. قريب يك ربع
ساعت از مغرب گذشت، آن رفيق همراه، مرا صدا زد و گفت: ايشان همينطور نشسته و منتظر شماست. آمدم محضر استاد عرض كردم: چهل سال است از شما تقاضا كرده ام كه يك نماز با شما بخوانم ولي تا به حال نشده است قبول بفرماييد ما به شما اقتدا كنيم. با تبسم مليحي فرمودند: يك سال ديگر هم روي آن چهل سال! سرانجام بنده را مجبور به امامت جماعت كردند.
آيت الله سيدمحمدحسين طهراني در وصف تفسير گران سنگ مرحوم علامه طباطبايي، الميزان، مي گويد: روزي به حضرت استاد عرض كردم: هنوز حوزه هاي علميه به ارزش واقعي تفسير شريف الميزان پي نبرده اند و اگر حوزه علميه به تدريس و تحقيق اين كتاب با ارزش مشغول شود و پيوسته اين كار را ادامه دهد، پس از دويست سال ارزش اين كتاب معلوم خواهد شد و باز عرض كردم: وقتي به مطالعه اين كتاب مشغول مي شوم در بعضي از اوقات كه آيات را به هم ربط مي دهيد و از راه موازنه و تطبيق آيات معني را بيرون مي كشيد، جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحي و الهام الهي آنرا بر زبان شما جاري ساخته است؛ تعبير ديگري ندارم. ايشان سري تكان دادند و فرمودند: اين فقط حسن نظر شما است. ما كاري نكرده ايم.
عظمت روح و هيبت استاد
آيت الله محمدتقي مصباح يزدي پيرامون شخصيت علامه طباطبايي مي گويد: علامه طباطبايي مظهر متانت، وقار، طمأنينه، عزت نفس، توكل، اخلاص، تواضع، عطوفت و ديگر مكارم اخلاقي بودند. آثار عظمت روح و نورانيت دل و ارتباط با ماوراي طبيعت در سيماي ملكوتي ايشان هويدا بود. بر مجلس ايشان چنان هيبتي سايه مي افكند كه حضار
را در سكوتي ژرف و پر تأمل فرو مي برد و انسان را به ياد شعر فرزدق مي انداخت كه در مدح امام سجاد(ع) گفته است: او از بس حيا و شرم و ادب داشت به هيچ كس زل نمي زند و نگاهش به زمين بود، ولي ديگران از شدت هيبت و جذبه او نمي توانستند در چهره اش خيره شوند.
به خاطر دارم كه روشندلي در محضر ايشان با چشماني اشكبار مي گفت: در شگفتم كه چگونه زمين، سنگيني چنين مرداني را تحمل مي كند.
رابطه با مجامع علمي و دانشگاهي
علامه طباطبايي علاوه بر تشويق دانش پژوهان و تلاش در تربيت شاگرداني مانند شهيد مطهري و شهيد بهشتي عنايت خاصي به گسترش معارف اسلامي در خارج از حوزه علميه داشتند و از اين رو، با دانشگاه استادان دانشگاه رابطه داشتند. از ثمرات اين رابطه، كتاب گرانسنگ و بي بديل اصول فلسفه و روش رئاليسم است كه از اولين نگارشهاي شناخت شناسي در حوزه فلسفه اسلامي است. آن فيلسوف فرزانه عنايت خاصي به ايجاد رابطه با آن مستشرقان و روشنفكران غربي داشتند كه به تحقيق درباره اسلام علاقه مند بودند. هانري كربن، كه از متدين ترين مستشرقان است، چندين سال در كنار علامه بزرگوار شاگردي كرد و حتي در مجلس هاي انس عارفانه مرحوم علامه مانند تفسير اشعار حافظ شركت مي جست.
احياي معارف اسلامي
آيت الله مصباح يزدي درباره نقش علامه طباطبايي در احياي معارف اسلامي چنين مي گويد: براي اينكه تأثير فعاليت هاي علمي و فرهنگي علامه بزرگوار در جامعه ايران و جوامع اسلامي و كل جهان ارزيابي شود، توجه به دو نكته ضرورت دارد. اول آنكه اهميت كارهاي فرهنگي را در جامعه بدانيم و نكته دوم شناخت كامل جامعه قبل از
طلوع خورشيد وجود علامه طباطبايي است؛ يعني دانستن اينكه جامعه در چه وضعي بود و چه كمبودهايي داشت. اين مسلم است كه فعاليت فرهنگي براي يك جامعه زنده از ضروري ترين فعاليت هاي اجتماعي و تأثير آن براي رشد جامعه از هر عاملي مؤثرتر است. مرحوم علامه نيز هنگامي به حوزه علميه قم قدم گذاشت كه اين نهال نورسته علمي تازه به مرحله رشد پاگذاشته بود و سخت نيازمند باغبان توانا و دلسوزي بود تا بتواند آن را بارور كند. در چنين اوضاعي آن فيلسوف و دانشمند جامع، با شناختي كه از نيازهاي جامعه داشت، به تربيت نيروهاي كارآمد پرداخت.
ايجاد تحول در حوزه علميه
علامه طباطبايي درباره وضعيت تحصيلي حوزه علميه چنين فرموده اند: وقتي به قم آمدم مطالعه اي در وضع تحصيلي حوزه كردم و يك فكري درباره نياز جامعه اسلامي بين آن نياز و آنچه در حوزه موجود بود چندان تناسبي نديدم. جامعه ما احتياج داشت به عنوان جامعه اسلامي قرآن را درست بشناسد و از گنجينه هاي علوم اين كتاب عظيم الهي بهره برداري كند. ولي در حوزه هاي علميه حتي يك درس رسمي تفسير قرآن وجود نداشت. جامعه ما براي اينكه بتواند عقايد خودش را در مقابل عقايد ديگران عرضه و از آنها دفاع كند، به قدرت استدلال عقلي نياز داشت. پس به درسهايي در حوزه مورد نياز بود كه قدرت تعقل و استدلال را بالا ببرد. ولي از بحث هاي عقلي و فلسفه خبري نبود و تفسير قرآن نه تنها به عنوان يك درس مطرح نبود، مورد مذمّت هم بود. از احاديث هم احاديث عقلي و اعتقادي مورد انزوا واقع شده بود.
ذهن فلسفي و روش تفسيري
شهيد آيت اللّه مطهري
درباره ذهن فلسفي و روش تفسيري استاد خود علامه طباطبايي چنين مي گويد: علامه طباطبايي، چند نظريه در فلسفه دارند؛ نظرياتي در سطح جهاني كه شايد 50 تا 60 سال ديگر ارزش اينها روشن بشود ولي خود ما قدر خودمان را نمي دانيم. ايشان در وصف تفسير الميزان مي گويد: تفسير الميزان همه اش با فكر نوشته نشد، من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است. كمتر مشكلي در مسائل اسلامي و ديني برايم پيش آمده كه كليد حل آن را در الميزان نيابم.
ذوق و قريحه شعري
عارف وارسته، سيدمحمدحسين طباطبايي، داراي روح لطيف، ذوقي عالي و لطافت خاصي بودند. در اشعار عرب به شعرهاي «ابن فارض» بويژه نظم السلوك او علاقه مند بودند و در اشعار فارسي ديوان حافظ شيرازي را مي ستودند و گهگاه براي دوستان غزلي آرام آرام مي خواندند. او خود نيز داراي قريحه شعري بود و غزل هاي
مهر خوبان دل و دين از همه بي پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد
تو مپندار كه مجنون سرِ خود مجنون گشت
از سَمَك تا به سمايش كشش ليلا برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذرّه اي بودم و مهر تو مرا بالا برد
علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) و استادشان آيت الله قاضي(رحمت الله عليه)
آيت الله سيدمحمدحسين طباطبايي از محضر استادان گرانقدري بهره برده است، اما آنكه مورد عنايت مرحوم علامه بود و بارها نامش را به عظمت ياد مي كرد، آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي طباطبايي است. علامه بزرگوار مي فرمود: ما هرچه داريم از مرحوم قاضي داريم، چه در زمينه علوم و چه در زمينه اخلاق و معارف الهي. آن عارف وارسته و يگانه عصر ما در عرفان عملي و
سير و سلوك الي اللّه، گوهر كمال را در وجود علامه طباطبايي يافت و در همان اوايل ورود ايشان به نجف، او را تحت تربيت خود قرار داد و اين شاگرد نيز چه خوش درخشيد و كوشش هاي استاد را به بار نشاند. آيت الله شيخ محمدتقي آملي(ره) مي فرمايد: اگر بناست تحت تصرف انسان كاملي باشيد، من بهتر از آقاي طباطبايي كسي را نمي شناسم او از بهترين شاگردان مرحوم قاضي است و همان وقت هم كشفياتي داشتند.
آثار علامه طباطبايي(رحمت الله عليه)
علامه سيدمحمدحسين طباطبايي تبريزي در اواخر اسفند سال 1324 از تبريز به قم مهاجرت كردند و از همان آغاز خلأيي را در زمينه پرداختن حوزويان به قرآن كريم و علوم عقلي احساس كردند خود ايشان مي فرمايند:
«هنگامي كه از تبريز به قم آمدم، مطالعه اي در نيازهاي جامعه اسلامي و مطالعه اي در وضع حوزه قم كردم و پس از سنجيدن آنها به اين نتيجه رسيدم كه اين حوزه نياز شديدي به تفسير قرآن دارد، تا مفاهيم والاي اصيل ترين متن اسلامي و عظيم ترين امانت الهي را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند. ازسوي ديگر چون شبهات مادي رواج يافته بود، نياز شديدي به بحث هاي عقلي و فلسفي وجود داشت، تا حوزه بتواند مباني فكري و عقيدتي اسلام را با براهين عقلي اثبات و از موضع حق خود، دفاع نمايد. از اين رو وظيفه شرعي خود دانستم كه به ياري خداي متعال، در رفع اين دو نياز ضروري كوشش نمايم».
اين تشخيص نياز و تكليف شناسي سبب گرديد تا مرحوم علامه از همان آغاز رويكردي جدي به مباحث قرآني و عقلي بيابد. ايشان از سال 1325 ش. دروس
تفسير خود را در قم آغاز كرد و آنچه را كه در آن جلسات مي فرمود، مكتوب مي ساخت تا اينكه نخستين جلد الميزان درسال 1334 منتشر شد. و نگارش اين تفسير شگرف حدود 17 سال به طول انجاميد.
تفسير قرآن براي علامه طباطبايي نه يك كار علمي بلكه ايفاي وظيفه و اداي تكليف بود و اين مفسر عارف چه حالات عرفاني و تأثرات قلبي كه در هنگام مطالعه بر روي قرآن عظيم پيدا نكرده است.
آقاي موسوي همداني مترجم محترم تفسير الميزان كه براي مقابله و اطمينان از صحت ترجمه خدمت استاد علامه طباطبايي مي رسيد مي گويد: در تفسير قرآن، وقتي به آيات رحمت و يا غضب و توبه برمي خورديم ايشان دگرگون مي شد و در مواقعي نيز اشك از ديدگانش جاري مي شد، در اين حالت كه به شدت منقلب به نظر مي رسيد، مي كوشيد من متوجه حالتش نشوم. در يكي از روزهاي زمستاني كه زير كرسي نشسته بوديم، من تفسير فارسي مي خواندم و ايشان تفسير عربي، كه بحث در رحمت پروردگار و آموزش گناهان بود، ناگهان معظم له به قدري متأثر شد كه نتوانست به گريستن بي صدا اكتفا كند و با صداي بلند شروع به اشك ريختن كرد.
يكي از مراجع تقليد گذشته عبارت شگفتي درخصوص زحمات طاقت فرساي مرحوم علامه طباطبايي در راه نگارش تفسير الميزان دارند و مي فرمايند: علامه طباطبايي خود را در اين راه تضحيه كرد يعني قرباني قرآن نمود.
مرحوم شهيد مطهري درباره اين كار سترگ گفته است: تفسير الميزان همه اش با فكر نوشته نشد. من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است.
در عين حال مرحوم علامه اين كار عظيم را وظيفه
و تكليفي بيش نمي پندارد كه با عنايت خداوندي آن را به انجام رسانده است.
يكي از شاگردان مرحوم علامه طباطبايي مي نويسد: در اين تفسير بين معاني ظاهري و باطني قرآن و بين عقل و نقل جمع شده و هر يك حظ خود را ايفا مي كنند. اين تفسير به قدري جالب است و به اندازه اي زيبا و دلنشين است كه آن را مي توان به عنوان سند عقايد اسلام و شيعه به دنيا معرفي كرد و به تمام مكتب ها و مذهب ها فرستاد و بر اين اساس، آنان را به دين اسلام و مذهب تشيع فراخواند.
اگر اين تفسير در حوزه ها تدريس شود و روي محتويات و مطالب آن بحث و نقد و تجزيه و تحليل به عمل آيد و پيوسته اين امر ادامه يابد، پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.
عنايت و توجه خاص مرحوم علامه به روايات و احاديث اهل بيت عليهم السلام براي فهم معاني قرآن از آن رو است كه ايشان معتقدند كه از اسرار و باطن قرآن كساني آگاهند كه به صفت المطهرون متصف باشند چرا كه قرآن مي فرمايد: «انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون» و از سوي ديگر در آيه تطهير مي فرمايد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
بنابر اين قرآن مطهرون را تنها كساني مي داند كه مي توانند رموز و ظرايف و اسرار آن را درك كنند و به استناد صريح آيه بعدي ايشان، همانا اهل بيت (ع) مي باشند.
همچنين مرحوم علامه طباطبايي در خصوص آيه شريفه «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في
القربي» بگو براي رسالتم از شما مزد و پاداشي جز محبت نزديكانم نمي خواهم؛ معتقدند: مراد از القربي در اين آيه، اهل بيت (ع) مي باشند و مي نويسند: «علاوه بر اينكه روايتهاي چندي از طريق اهل سنت و روايتهاي بسياري از طريق شيعه، بر همين معني وارد شده است، اخبار متواتري نيز از طريق هر دو طرف بر وجوب مودت و لزوم محبت اهل بيت (ع) دلالت دارد كه اين معني و تفسير را تأييد مي كند».
همچنين ايشان معتقد است كه «روايتهاي متواتري، از طريق هر دو طرف، از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده مانند حديث ثقلين و حديث سفينه و... كه همه متضمن اين است كه مردم در فهم كتاب خدا و هر آنچه كه در آن است؛ از اصول معارف و فروع دين گرفته تا بيان حقايق آن، بايد به اهل بيت (عليهم السلام) رجوع كنند. پس از تأمل كافي در اين روايتها ديگر شكي نمي ماند كه واجب كردن محبت اهل بيت(عليهم السلام) از سوي خدا و اجر رسالت قرار دادن آن، براي اين است كه مردم به اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه كنند و آنها را ملجأ و مرجع علمي خويش دانند.
مرحوم علامه (ره) همانگونه كه استاد شهيد مطهري گفته اند در تفسير قرآن از الهامات و توجهات غيبي محروم نمانده اند خود ايشان معتقدند كه «يك حقيقت قرآني وجود دارد كه نمي شود انكار كرد و آن اين است كه هرگاه انسان به وادي ولايت الهي گام نهاد و به ساحت قدس و كبريا نزديك گشت، دري از ملكوت آسمانها و زمين به رويش گشوده مي شود كه از آن آيات كبري و انوار
جبروت الهي را كه بر ديگران مخفي است مشاهده مي كند».
و از همين جاست كه حضرت ايشان مي فرمايد:
خم ابروي تو بود و كف مينوي تو بود
كه به يك جلوه زمن نام و نشان يكجا برد
و در جاي ديگري مي فرمايد:
تو مپندار كه مجنون سرخود مجنون گشت
از سمك تا به سمائش كشش ليلا برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذره اي بودم و مهر تو مرا بالا برد
همه دلباخته بوديم و هراسان، كه غمت
همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد
واقعاً اين عنايت الهي به حضرت علامه پاداش اخلاص و صبر ايشان است. آن روز كه ايشان به پژوهش و تدريس پيرامون تفسير و علوم عقلي پرداخت، در ميان علما و بزرگان تدريس فقه و اصول، زمينه ساز مرجعيت عامه به شمار مي رفت و به اصطلاح غير از فقه و اصول، فضل محسوب مي شد.
تحمل مخالفتهاي دوستان با تدريس فلسفه و اقناع هر يك از آنان در آن روزگار كار آساني نبود به خصوص آنكه حربه تكفير در دستان عده اي به ابزاري براي جايگزيني مباحث علمي و مباحثات طلبگي تبديل شده بود.
علامه معتقد بود آنچه كه تكليف ساز است، نياز جوامع بشري است و در روزگاري كه دانش پژوهان با چمدانهاي پر از اشكال و شبهات به مراكز علمي و آموزشي روي مي آورند، راهي جز اقناع آنان با استفاده از شيوه هاي استدلالي نيست.
علامه براي نيل به اين اهداف هرگز خود را بي نياز از توجه و عنايت خداوند سبب ساز نمي ديد و تأثير اساتيد بزرگ و خودساخته اي همچون مرحوم حاج سيدعلي آقا قاضي (1285-1365 ه_ ق) بر حالات روحي و عرفاني مرحوم علامه آنچنان بود كه خود ايشان
مي فرمايد: «وقتي درسال 1304 ه_ ش براي تحصيل به نجف اشرف رهسپار گرديدم، در نخستين روزها در منزل نشسته و به آينده خود فكر مي كردم و برخي افكار نگران كننده از ذهنم عبور مي كردند. ناگهان شخصي دق الباب كرد. از جا برخاسته و درب را باز كردم، يكي ازعلماي نامدار سلام كرد و داخل منزل شد و خيرمقدم گفت، وي كه چهره اي جذاب و نوراني داشت كم كم باب گفت و گو را باز كرد و با من انسي گرفت و درضمن بيانات خود گفت: كسي كه براي تحصيل به نجف مي آيد شايسته است علاوه بر فراگيري علوم گوناگون به فكر تهذيب نفس و تكميل مكارم و كسب فضايل باشد. اين جمله را گفت و منزل ما را ترك نمود. سخنان اين عارف متشرع _ آيت الله حاج سيدعلي قاضي _ چنان مرا شيفته نمود كه تا در نجف بودم از محضرش بهره مي گرفتم».
عشق و ارادت حضرت ايشان به اهل بيت (سلام الله عليهم) و خضوع و خشوع در برابر ولايت و امامت در زندگي ايشان چيزي نبود كه از ديد نزديكان و مريدان ايشان هم پنهان بماند.
وقتي از مرحوم شهيد مطهري پرسيده مي شود كه دليل اين همه تجليل شما از علامه طباطبايي براي چيست و چرا تعبير «روحي فداه» را در مورد ايشان بكار مي بريد، آن فيلسوف متشرع پاسخ داد: من حكيم و عارف بسيار ديده ام و احترام من به ايشان به خاطر علم او نيست بلكه از اين جهت است كه او عاشق و دلباخته اهل بيت (سلام الله عليهم) است.
از درخت تنومند معرفت و دانش علامه طباطبايي(رحمت الله عليه)
به جز تفسير الميزان آثار گران مايه ذيل به يادگار مانده است:
بداية الحكمة: كتابي كه يك دوره تدريس فشردة فلسفه براي دوستداران علوم عقلي در قم و سپس دانشگاههاي كشور گرديد.
نهاية الحكمة: اين اثر براي تدريس فلسفه با توضيحي بيشتر، عمقي افزونتر و سطحي عاليتر تدوين شده است. بر كتابهاي بداية الحكمت و نهاية الحكمت شروح مختلفي نوشته شده است و مي توان گفت كه از جمله بهترين كتابهايي هستند كه درسده اخير در گستره فلسفه اسلامي نوشته شده است.
اصول فلسفه و روش رئاليسم: بينش علامه پيرامون نظرات ماديون و ماترياليستها باعث فراهم آرودن اين اثر گرديد . اين اثر با پاورقيهاي استاد شهيد مرتضي مطهري همراه است.
حاشيه بر كفايه: كتابي در علم اصول فقه كه پيرامون قوانين استنباط احكام به بحث مي پردازد.
شيعه در اسلام: دورهاي كامل از اعتقادات و معارف شيعه در اين اثر نفيس به چشم ميخورد؛ اين كتاب گرانبها به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه و بارها چاپ شده است.
مجموعه مذاكرات با پروفسور هانري كربن.
خلاصه تعاليم اسلام: اين كتاب خلاصه اي از آن چه يك مسلمان متعهد بايد از آن آگاهي داشته و خود را بدان زينت دهد، بيان كرده است.
روابط اجتماعي در اسلام : انسان و اجتماع و رشد اجتماعي او، پاية زندگي اجتماعي، آزادي در اسلام و... مباحثي است كه در اين كتاب بدانها پرداخته شده است.
بررسيهاي اسلامي: مجموعهاي است زرّين از مقالات استاد كه بسان دائرة المعارفي از معارف ناب اسلامي جمع آوري شده است.
آموزش دين: كتابي با قلم روان و مطالبي لازم و ضروري است كه براي دانش آموزان نوشته شده است.
رسالة انسان قبل از دنيا: در دنيا و بعد
از دنيا، اين كتاب كه اكنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثي مفيد از عوالم سه گانة ماده، مثال و عقل مطرح كرده و پيرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبي بسيار مفيد و لازم ارائه كرده است.
رسالههايي گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف،... اين مجموعه 26 رساله است كه بنا به ضرورت و نياز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.
ديوان شعر فارسي: مجموعهاي از اشعار چشمگير و عميق علامه كه طي ساليان متمادي سروده شده است.
سنن النبي: سيره و روش رسول الله _ صلّي الله عليه و آله _ در بين مردم و همراه خانواده در اين اثر به چشم ميخورد. اين اثر اخير توسط استاد حسين استاد ولي به زبان فارسي ترجمه شده است.
لُبّ اللباب: مجموعه درسهاي اخلاق استاد كه از سالهاي 1368 تا 1369 قمري براي برخي از فضلاي حوزة قم بيان فرمودهاند.
حاشيه بر اسفار: نظرات استاد فرزانه علامه طباطبايي بر اسفار در اين كتاب جمع آوري شده است.
علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) از ديدگاه آيت اللّه اميني(حفظه الله)
آيت اللّه اميني(حفظه الله) در وصف استاد خود چنين مي فرمايند:
علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) چشمه جوشاني بود كه در صحنه روحانيت شيعه جاري شد و تشنگان حقيقت را سيراب كرد. او آفتاب درخشاني بود كه در آسمان اسلام طلوع كرد و تيرگي هاي شُبَهات و اوهام را برطرف كرد و به حق بايد ايشان را بزرگترين افتخار حوزه علميه قم، بلكه بزرگترين شخصيت علمي جهان اسلام در اين عصر شمرد كه در احياي تفكر اسلامي صحيح و مبارزه با انحرافات و بدعت ها و شناساندن اسلام راستين كه در
مكتب اهل بيت(ع) تبلور يافته است، تأثير فوق العاده داشت. همين بس كه اغلب رجال سياسي، علمي و روحاني امروز كشور و گردانندگان چرخ انقلاب اسلامي از شاگردان بي واسطه يا با واسطه اويند.
سيره فلسفي
روش حضرت علامه در پژوهش ها فلسفه چنين ويژگي هايي داشت 1 _ پايه هاي اند يشه استاد را تنها براهين يقيني تشكيل مي داد؛ زيرا اثبات مسائل فلسفي فقط با مقدمات يقيني ميسر است. 2 _ حفظ و تكرار بر انديشه فلاسفه بزرگ بسنده نمي كرد و انديشه هاي گذشتگان را مورد تصحيح نقد قرار مي داد. 3 _ امور اعتباري را با مسائل فلسفي مخلوط نمي كرد و محور انديشه خود را تنها بر واقعيت هاي جهان هستي گذاشته بود 4 _ اوج تكامل عقلي و روحي اين ابرمرد حكمت تا بدانجا بود كه كليات عقلي را بدون دخالت قوه خيال و تمثّل مصداقي آن ها در مرحله تخيل، ادراك مي كرد. 5 _ روش تحليلي آن بزرگ مرد فلسفه بررسي كامل موضوعات فلسفي بود و تا تصور كاملي از موضوع مسئله بدست نمي آورد وارد بحث نمي شد. 6 _ در تنظيم مسائل عقلي از نحوه چينش مسائل رياضي الهام مي گرفت. 7 _ از مكاتب مختلف فلسفي بهره مي جست.
عرفان عملي علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) از منظر آيت الله حسن زاده آملي(حفظه الله)
آثار هر كس نمودار دارايي اوست بهترين معرف آن جناب، سير و سلوك انساني و آثار علمي، از تدريس و تاليف اوست. افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسي تدريس اصول معارف حقه جعفريه اند، از تلامذه اويند، و تفسير عظيم الشان الميزان كه عالم علم را مايه فخر و مباهات است، يكي از آثار نفيس قلمي و ام الكتاب مؤلفات اوست.
جايگاه علامه طباطبائي در
عرفان عملي
موقعيت جناب علامه طباطبائي (رضوان الله عليه) در عرفان عملي اين بود كه دريافته بود و به اين باور رسيده بود كه: «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم ». (1) راه اين است و جز اين نيست. و دقيقا بدين جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودي او، حكايت كننده وارستگي و عظمت ذخاير علمي و عملي او بود.
انسان وقتي حضرت علامه طباطبائي را زيارت مي كرد، به ياد اين حديث شريف مي افتاد كه جناب كليني در كتاب فضل العلم كافي به اسنادش از حضرت امام صادق عليه السلام نقل مي كند و فرموده است: من تعلم العلم و عمل به و علم لله، دعي في ملكوت السماوات عظيما: فقيل تعلم لله و عمل لله و علم لله. (2)
آن كسي كه دانش تحصيل كند و بدان عمل كند و به ديگران براي خدا تعليم بنمايد، در ملكوت سماوات و عالم اله - كه خودش عالم عظيم است - او را به عظيم صدا مي كنند: اي بزرگ، اي آقا، اي كسي كه براي خدا تحصيل علم كرده اي، براي خدا بدان عمل كرده اي، براي خدا به ديگران تعليم داده اي، تو آقا و بزرگ و عظيمي.
بنده هفده سال در محضر شريف او با ايشان انس داشتم و از ايشان كار لغوي نديدم. حرف لغوي نشنيدم. بسيار مواظب كلام خود بود.
علامه طباطبائي و مراقبت از نفس
به حقيقت، دل اين مرد بزرگوار معدن تقوا بود; زيرا بسيار مواظب خود بود. همواره اهتمامش بر اين بود و مي گفت در شب و روز زماني را براي حسابرسي خود قرار بدهيد و ببينيد كه اين 24 ساعت چگونه بر
شما گذشته. اهل محاسبه باشيد. همان طور كه يك بازرگان و يك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مي كند، شما ببينيد در اين شب و روز كه بر شما گذشت، چه چيزي اندوخته ايد. چه گفته ايد. يك يك رفتار و گفتارتان را حسابرسي كنيد. از نادرستي ها استغفار كنيد و سعي كنيد تكرار نشود، و براي آنچه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشيد، تا بتدريج براي شما تخلق به اخلاق ربوبي ملكه بشود. «و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم ». (3)
حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش بود و از خدا غافل نمي شد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگري قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با ديگران بود، پيدا بود كه در محضر ديگري نشسته است.
در اين باره، مصباح الشريعة مي فرمايد كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله » ; عارف بدنش با خلق و دلش با خداست; «و لامونس له سوي الله، و هو في رياض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» ; توشه اش آن سويي است. قلبي كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت عالم است.
چنين كسي مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت، يواش يواش به صفات ملكوتي متصف مي شود و بدان خو مي گيرد.
از خاطرم نمي رود كه مرحوم علامه طباطبائي وقتي به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قوي تر است. شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلالتر است ». هر چه روز مراقبت شديدتر باشد، شب مكاشفات زلالتر و صافي تر است.
عصاره خوبي ها
علامه سيد محمد حسين
طباطبايي مردي ساده و بي آلايش بود. متواضع، مودب، متين و با وقار بود و هيچ وقت عصباني نمي شد.
هيچ گاه بلند سخن نگفت؛ در مورد كسي بد نمي گفت و هرگز كسي از ايشان غيبت نشنيد. سخن كسي را قطع نمي كرد و به صحبت هاي ديگران خوب گوش ميداد.
براي بدخواهان خودش هرگز نمي گذاشت كه ديگران اقدامي كنند و خودش هم عفو ميكرد. ز بحث هاي جدلي دوري ميكرد و در برخورد باشاگردان خود شيوه مخصوصي داشت.
در شيوه وي هيچ وقت تحكم فكر در كار نبود. هميشه درعين حالي كه سعي داشت متناسب بادرك واستعداد شاگردان، مطلب را القا كند، به آن ها مجال تفكر ميداد.
اساسا ايشان نسبت به تربيت شاگرد به خصوص اهل فضل و خصوصا در زمينه معارف وحقايق قرآني و استدلالي، شيفتگي زيادي داشت.
علامه اجازه نميداد كسي دست ايشان را ببوسد؛ در همه لحظات مراقب خويش بود و هيچ گاه از خود تعريف نميكرد. نسبت به اهل و عيال و خانواده بسيار مهربان بود. بامناجات و دعا و راز و نياز بسيار مانوس بود. اكثر اوقات در سكوت بود و فقط لبانش به ذكر خدا حركت ميكرد.
پياده روي را دوست داشت. در بذل دانش حريص بود. سؤال هيچكس را بدون جواب نمي گذاشت. به زيادي و كمي شاگردان توجه نداشت؛ حتِِي گاهي از اوقات براي دوسه نفر هم درس مي گفت. گاهي كه استاد خطاب ميشد، ميفرمود اين تعبير را دوست ندارم، ما اينجا دور هم جمع شده ايم تابا كمك و همفكري، معارف اسلام را دريابيم.
اخلاص كامل داشت و هميشه جلب رضايت خدا را در نظر ميگرفت.
وخلاصه اين بزرگمرد
الهي عصاره اي از تمام اخلاقيات نيكو و ويژگيهاي حسن را دارا بود.
پرواز به سوي ملكوت
علامه طباطبايي، سرانجام پس از 81 سال و هجده روز عمر با بركت و زندگي پرتلاش، در 24 آبان 1360 ش از اين جهان رخت بربست و جهان تشيع را در سوگ خود نشاند. با درگذشت علامه، اين مفسر وارسته و حكيم عارف، دل هاي پاك انديشمندان و بزرگان عرصه علم و ادب غرق اندوه شد. سرسلسله بيداردلان، حضرت امام خميني(ره) با اظهار هم دردي و برپايي مجلس ختم براي ايشان، اين ضايعه اسفناك را به جهان تشيع تسليت گفتند.
پاينده باد حوزه هاي نور و حجره هاي كوچك كه در هر زمان و مكاني خيزشگاه مرداني بزرگ و ژرف انديش بوده و خواهد بود.
پي نوشت:
1) سوره اسراء/9
2) اصول كافى، تعريب حضرت استاد حسن زاده آملى، ج 1، ص 27.
3) سوره حشر/19
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد عبدالعزيز فرزند مرحوم عالم جليل حاج سيد جواد طباطبائى يزدى (حفيد و نوه آيت اللَّه العظمى آقا سيد محمدكاظم طباطبائى يزدى صاحب كتاب عروه الوثقى و حاشيه مكاسب و غيره) كه در تاريخ بيست و يكم جمادى الثانى 1348 برابر با چهارم آبانماه 1318 شمسى در نجف اشرف متولد شده و پس از طى مراحل مقدمات علوم اوليه ادبى را نزد حاج سيد هاشم حسينى تهرانى و حاج سيد جليل طباطبائى يزدى و شرح منظومه را خدمت آيت اللَّه حاج سيد عبداالاعلى سبزوارى و اسفار را خدمت آيت اللَّه حاج شيخ صدراء بادكوبه اى خوانده و سطوح فقه و اصول را در خدمت حاج شيخ ذبيح اللَّه قوچانى و حاج ميرزا حسين نبوى كاشمرى و مرحوم آيت اللَّه حاج سيد على علامه فانى اصفهانى و حاج شيخ على سرابى و حاج شيخ
عبدالحسين دشتى و آيت اللَّه حاج شيخ مجتبى لنكرانى فراگرفته و خارج علم تفسير و فقه و اصول را از محضر استاذ الاساتيد آيت اللَّه العظمى خوئى دام ظله العالى آموخته و همين طور چند سالى در دروس خارج آيت اللَّه العظمى ميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه حاج شيخ حسين حلى حاضر شده و استفاده نموده و در اين اثناء مدت بيست و پنج (25) سال از محضر پر فيض دو استاد بزرگ مرحوم علامه مجاهد امينى صاحب الغدير و علامه رازى حاج شيخ آقا بزرگ صاحب الذريعه الى تصانيف الشيعه بهره مند گرديده و از تربيت يافتگان مكتب اين دو بزرگوار بشمار آمده است.
پس به كمك مرحوم علامه امينى در پيشبرد كتابخانه اميرالمؤمنين عليه السلام در نجف اشرف فعاليتهاى موثر و چشمگيرى داشته و نوشتن فهرست نسخه هاى خطى آن كتابخانه نيز به عهده ايشان بوده است.
در اسفند ماه 1349 شمسى و ذى حجه 1389 قمرى براى شركت در كنگره هزاره شيخ طوسى از طرف دانشكده مشهد مقدس دعوت شده و از نجف به ايران آمده و در كنگره شركت كرده و بنابر درخواست كتابخانه آستانه قدس حدود يكسال در مشهد مانده و نسخه هاى خطى فقه و اصول و حديث آنجا را نوشته و باز به نجف بازگشته و تا سال 1356 برابر 1396 قمرى در نجف به فعاليتهاى علمى و مذهبى خود ادامه داده تا در تاريخ ياد شده به ايران آمده و در قم اقامت نموده و همچنان به فعاليتهاى مذهبى و علمى خود ادامه داده است.
و اكنون در حوزه علميه قم وجود مغتنم و مفيديست و در مسائل كتابشناسى و نسخه شناسى و حديث و رجال و غيره نويسندگان
و مولفان كتب و محققان متون و موسسات علمى و بنيادهاى فرهنگى به ايشان مراجعه و از وجودشان استفاده مى برند و نسبت به همه با گشاده روئى و ملاطفت جواب و پاسخ مثبت داده و راهنمائى و كمك مى نمايند و بالاخص موسسه آل البيت قم كه يك موسسه تحقيقاتى معروف است روابط بيشترى با ايشان دارند و آن جناب هم به اين موسسه كمكهاى زيادى مى نمايند.
مسافرتهاى ايشان
مترجم محترم ما به منظور بازديد كتابخانه و استفاده از نسخه هاى خطى و احياء عكسبردارى از بعضى از آنها علاوه از كتابخانه هاى عمومى و شخصى ايران به كشورهاى حجاز و اردن و سوريه و تركيه و لبنان و انگلستان نيز مكرر سفر كرده و از كتابخانه هاى كشورهاى مزبور استفاده هاى شايانى نموده است و در هر يك از مسافرتها خاطراتى را مرقوم داشته اند.
تأليفات ايشان
1- فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه اميرالمؤمنين در نجف اشرف.
2- فهرست قسمتى از نسخه هاى خطى كتابخانه آستان قدس رضوى.
3- معجم اعلام الشيعه
4- على ضفاف الغدير
5- تعليقات بر طبقات اعلام الشيعه
6- مستدرك الذريعه
7- تعليقات بر الذريعه
8- تهذيب الذريعه
9- مكتبه العلامه الحلى فهرست تأليفات علامه حلى و نسخه هاى خطى آن.
10- المهدى عليه السلام فى السيره النبويه
11- اهل البيت فى المكتبه العربيه
12- الحسين والسنه
13- نتايج الاسفار
14- قيد الاوايد
تصحيح متون
1- فهرست شيخ منتجب الدين ابن بابويه قمى
2- فهرست شيخ طوسى
3- مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام احمد بن حنبل
4- الاربعون المنتقى فى فضائل على المرتضى تأليف ابوالخير قزوينى مطبوع در سال 92.
5- ترجمه الحسن و الحسين عليهماالسلام از طبقات ابن سعد
6- مقتل اميرالمؤمنين عليه السلام تأليف ابن ابى الدنيا مطبوع در سال 86.
7- رساله ذهبى در حديث الغدير
شركت در كنگره هاى علمى
1- هزاره شيخ طوسى در مشهد
2- هزاره نهج البلاغه شريف رضى در تهران
3- كنگره
جهانى امام رضا عليه السلام در مشهد
4- كنگره حسين (ع) در لندن
5- كنگره و هزاره حادثه غدير خم در لندن
اجازات ايشان
معظم له از مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى و آيت اللَّه ميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه العظمى خوئى مدظله اجازات روايتى و غيره دارند و خود نيز به چندين نفر اجازه روايتى داده اند.
فقيه.
تولد: 1308(23 جمادى الآخر 1348 ق.)، نجف.
درگذشت: 8 بهمن 1374(7 رمضان 1416 ق.)، قم.
آيت الله عبدالعزيز طباطبايى يزدى، فرزند آيت الله آقا سيد جواد طباطبايى، در اوان جوانى پدر خود را از دست داد اما به طلب علم روى آورد و نزد اساتيد نجف به تحصيل دانش پرداخت. ادبيات را نزد سيد هاشم حسينى تهرانى، منطق را نزد سيد جليل بن سيد عبدالحى طباطبايى يزدى، شرح منظومه را نزد آيت الله سيد عبدالعى سبزوارى و اسفار ملاصدرا را نزد شيخ صدرا بادكوبى مدرس فسلفه در نجف فراگرفت. شرح لمعه را از ميرزا حسن نبوى خراسانى كاشمرى و آقاى حاج شيخ ذبيح الله قوچانى، قوانين را از آيت الله سيد على فانى اصفهانى، سطوح عالى را در محضر آيت الله شيخ عبدالحسين رشتى و شيخ مجتبى لنكرانى و دروس عالى خارج فقه و اصول را از محضر مدرسان نجف فراگرفت. در فقه نيز از آيت الله العظمى سيد عبدالهادى شيرازى استفاده نمود. در فقه و اصول و تفسير قرآن از محضر آيت الله العظمى ابوالقاسم خويى سال ها بهره گرفت و در علوم متداول حوزه هاى علميه استاد شد. وى در اين فاصله و پس از آن با دو تن از محققان شيعه يعنى آيت الله شيخ آقا بزرگ تهرانى صاحب الذريعه و علامه عبدالحسين امينى صاحب الغدير آشنا و از محضر هر دو استاد بهره برد.
وى در تأليف و تدوين موسوعه ى بزرگ شيعى يعنى الذريعه با شيخ آقا بزرگ تهرانى همكارى مستمر داشت. همچنين در كتابخانه ى اميرالمومنين نجف كه توسط علامه ى امينى تأسيس شده بود همكارى داشت و فهرست كتابخانه ى آنجا را تهيه نمود. آيت الله طباطبايى يزدى در تدوين موسوعه ى رجالى شيعه يعنى معجم رجال الحديث آيت الله خويى با وى همكارى داشت. در نجف پس از آيت الله سيد باقر طباطبايى يزدى متصدى مدرسه ى سيد در نجف گرديد و سال ها در آنجا خدمت كرد. استاد علامه در 1396 ق. نجف را به قصد ايران ترك كرد و در قم سكنى گزيد و در قم به تأليف و تحقيق ادامه داد و پس از سوى مدتى مرجع اهل تحقيق شد. مدتى نيز از سوى كتابخانه ى آستان قدس رضوى به همكارى دعوت شد و در آنجا به تأليف فهرستى براى كتب حديثى و فقهى آن كتابخانه پرداخت. در قم همچنين به يارى مؤسسه ى آل البيت (ع) شتافت و به كمك شهرستانى و دوستان ديگرش به تأسيس مجله «تراثنا» اقدام نمود.
مشايخ اجازه ى ايشان عبارت بودند از شيخ آقا بزرگ تهرانى و آيت الله العظمى سيد عبدالهادى شيرازى و حضرت آيت الله العظمى خويى.
كتاب هاى ايشان از اين قرار است: اساتيد و مشايخ شيخ طوسى؛ اضواء على الذريعة؛ الشيخ المفيد و عطاؤه الفكرى الخالد؛ الشيعه و هجمات الخصوم؛ الغدير فى الثراث الاسلمى (كتابنامه غدير هم، بيروت، 1314 ق.)؛ الفهرس الوصفى للمنتخب من المخطوطات العربة فى مكتبات تركيا؛ المهدى (ع) فى السنة النبوية، انباء السماء برزية كربلا؛ اهل البيت عليهم السلام فى المكتبة العربية (معرفى و توصيف كتاب هاى عربى اهل سنت در فضايل اهل بيت، دو جلد)؛ تعليقات على طبقات اعلام
الشيعة (اولين نوشتار استاد در 1377 ق.)؛ حياة الشيخ يوسف البحرانى، على ضفاف الغدير(چاپ نشده)؛ فهرس المختارات من مخطوطات تركيا، فهرس المخطوطات العربية فى مكتبة اميرالمؤمنين (ع) العامة فى النجف الاشرف؛ فهرس المخطوطاعت تبريز؛ فهرس المنتخب من مخطوطات لندن؛ فهرس المنتقى من مخطوطات الحجاز؛ فهرس كتب الحديث فى مكتبة الامام الرضا (ع)، فهرس كتب الفقهيه فى مكتبة الامام الرضا (ع)، فهرست كتابخانه علامه طباطبايى دانشگاه شيراز؛ فى رحاب نهج البلاغة (كتابنامه نهج البلاغه)؛ قيد الاوابد و جمع الشوارد؛ ما ينبغى نشره من الثرات (معرفى كتاب هاى ارزنده مخطوط)؛ مخطوطات اللغة العربية؛ مستدرك الذريعة، معجم اعلام الشيعة؛ مكتبة العلامة الحلى (كه خلاصه آن در مقدمه ارشاد الذهان به چاپ رسيده است)؛ نتائج الاسفار (چاپ نشده). كتاب هايى كه به قلم ايشان تصحيح شد؛ از اين قرار است: فهرست منتخب الدين رازى؛ الاربعون المنتقى من مناقب المرتضى؛ ترجمة الحسن و الحسين (ع) من كتاب الطبقات لابن سعد؛ مقتل اميرالمؤمنين (ع)؛ الحسين (ع) والسنة (مجموعه سه بخش از آثار اسلامى پيرامون امام حسين (ع)، ترجمة اميرالمؤمنين من تاريخ ابن عساكر، طريق حديث من كنت مولاه فعلى مولاه (حافظ ذهبى)؛ عقدالدرر فى اخبار المهدى المنتظر (سلمى شافعى دمشقى)؛ فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السبطين (حموى جوينى)؛ فهرست تصانيف كراجكى (آماده چاپ)؛ فهرست شيخ طوسى، فهرست شيخ منتخب الدين الاربعون المنتهى من مناقب المرتضى (ابوالخير طالقانى قزوينى)؛ مطالب السئول (زير چاپ)؛ مناقب امير المؤمنين (ع) (احمد بن حنبل).
آيت الله طباطبايى يزدى در شب هفتم ماه رمضان 1374 به سبب مشكل قلبى و ريوى دار فانى را وداع گفت. پيكر ايشان در صحن حرم حضرت معصومه (س) مدفون است.
برگرفته از كتاب
:گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1360 -1282 ش)، عالم امامى، حكيم، فيلسوف، مفسر، فقيه اصولى و شاعر. مشهور به علامه طباطبائى و معروف به قاضى طباطبائى. وى در تبريز به دنيا آمد. در پنج سالگى مادر و در نه سالگى پدرش را از دست داد. بعد از درگذشت پدرش به مكتب و پس از آن به مدرسه رفت و مدتى هم زير نظر معلم خصوصى به تحصيل پرداخت و معلومات ابتدايى را كسب نمود. در 1297 ش به تحصيل علم دينى و عربى مشغول شد و مقدمات را فرا گرفت. آن گاه در فقه كتب «شرح لمعه» و «مكاسب»، در اصول كتاب «معالم» «قوانين»، «رسائل» و «كفايه»، در منطق كتب «كبرى»، «حاشيه» و «شرح شمسيه»، در فلسفه كتاب «شرح اشارات» و در كلام كتاب «كشف المراد» را مورد مطالعه قرار داد. وى در 1304 ش براى ادامه ى تحصيلات به نجف رفت و در مجلس درس آيت الله آقاى شيخ محمد حسين اصفهانى حاضر شد و يك دوره خارج اصول و خارج فقه را در نزد وى آموخت و مدتى نيز در مجلس بحث خارج فقه و خارج اصول آيت الله نائينى شركت كرد و همچنين مدتى در بحث خارج فقه آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى حاضر شد. كليات علم رجال را نيز در محضر آيت الله حجت كوه كمرى آموخت و معارف الهيه و اخلاق و فقه الحديث را در نزد حاج ميراز على آقا قاضى طباطبائى تبريزى فراگرفت. او چندين سال نيز در زمينه ى فلسفه در نزد آقا سيد حسين بادكوبه اى «منظومه ى سبزوارى»، «اسفار»، «مشاعر» ملاصدرا، دوره «شفا»ى بو على سينا، كتاب «اثو لوجيا»، «تمهيد» ابن تركه و «اخلاق» ابن مسكويه را خواند. علامه
طباطبائى يك دوره «حساب احتمالى»، يك دوره «هندسه مسطحه و فضايى» و «جبر استدلالى» را در محضر آقا سيد ابوالقاسم خوانسارى گذراند. او در 1314 ش به زادگاهش بازگشت و مدت ده سال در آنجا ماند و در 1325 ش از تبريز به قم مهاجرت كرد و در آنجا به تدريس و تأليف و فعاليتهاى علمى پرداخت. برخى از شاگردان ايشان عبارت اند از:آيت الله شهيد مرتضى مطهرى، آيت الله شهيد بهشتى، امام موسى صدر، شهيد دكتر مفتح، آيت الله شهيد بهشتى، امام موسى صدر، شهيد دكتر مفتح، آيت الله ابراهيم امينى، آيت الله مصباح، آيت الله حسن زاده آملى و آيت الله عبدالله جوادى آملى. پرفسور هانرى كربن، استاد شيعه شناس دانشگاه سربن نيز با ايشان مصاحبه هاى بسيار داشت كه اين مصاحبات به زبانهاى فارسى، عربى، فرانسه و انگليسى انتشار يافت و اولين دوره آن در فارسى تحت عنوان «مكتب تشيع» منشتر شد. علامه طباطبائى در خط نستعليق و شكسته استاد، و در علوم غريبه نيز وارد بود.او همچنين در علم اعداد و حساب جمل مهارت داشت و در شعر نيز توانا بود وى در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) در قم مدفون است. از آثار وى: «تفسير الميزان»، كه ترجمه آن در چهل مجلد آمده است؛ «اصول فلسفه و روش رئاليسم»؛ حاشيه بر «كفايه الاصول»؛ حاشيه بر «اسفار» ملاصدرا؛ «وحى يا شعور مرموز»؛ «شيعه در اسلام»؛ «قرآن در اسلام»، با ترجمه هاى فارسى، انگليسى و اردو؛ «حكومت در اسلام»، فارسى كه به عربى نيز ترجمه شده؛ «سنن النبى) (ص)»؛ و «اصول عقايد»، براى دبيرستانها پنج جلد «بدايه اللحكمه» و «نهايه الحكمه»، در فلسفه، رسائل بسيارى در «مبدا» و «معاد» و «نبوت» و «ولايت»؛ رساله اى
در «عشق»؛ دو رساله در «ولايت و حكومت اسلامى».[1]
صدرالحكماء المتالهين آيت الله الاستاد حاج سيد محمدحسين معروف به علامه طباطبائى از اعاظم علماء و اكابر حكماء و فلاسفه عصر حاضر بود عالمى ربانى و حكيمى سبحانى و آيتى برهانى واجد علم و كمال و جامع كمالات نفسانى و ملكات اخلاقى بود كه بيش از صدها نفر از علماء قم و ساير بلاد افتخار تلمذ و شاگردى وى را دارند.
در آخر ذى الحجه 1321 قمرى در تبريز متولد و در اصيل ترين خانواده هاى علمى آن سامان تربيت يافته و پس از رشد و خواندن مقدمات و سطوح در سال 1344 قمرى مهاجرت به نجف نموده و از محضر اساتيد بزرگ چون مرحوم آيت الله العظمى اصفهانى و آيت الله نائينى و آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى در مدت ده سال استفاده كافى نموده و دروس معقوليه را از مرحوم علامه حاج سيد حسين بادكوبه اى فراگرفته و در فن فقاهت و حكمت و فلسفه مقام اجتهاد و استادى را حايز گشته تا در سال 1354 قمرى مراجعت به ايران و تبريز نموده و ده سال در آنجا توقف و به تدريس فقه و حكمت و تصنيف كتب پرداخته تا در سال 1365 قمرى كه مهاجرت به مركز علم و دانش قم را اختيار و رحل اقامت افكند.
و به تدريس معقول و منقول اشتغال يافته و فضلاء حوزه را از بيانات و تحقيقات دقيقه خود در فقه و اصول و تفسير و حكمت بهره مند مى نمايد آثار قلمى ايشان كه هر كدام به مورد خود گرانبهاست از اين قرار است.
1- حاشيه بر كفايه 2- رساله در مبدء و معاد كه جمع بين كتاب و سنت
و عقل است 3- تفسيرالميزان كه بيست مجلد است و تاكنون تمام آن طبع و نشر يافته است 4- اصول فلسفه 5- جلد به قلم امروز كه 4 جلد آن مطبوع است 5- رساله اى در عشق 6- سنن النبى 7- شيعه در اسلام 8- قرآن در اسلام فارسى و انگليسى وارد و ترجمه و طبع شده 9- مصاحبات با پرفسور كربن دو جلد يك جلد آن طبع شده 10- وحى يا شعور مرموز 11- اصول عقايد براى دبيرستانها 5 جلد 12- رساله محمد در آئين اسلام به زبان فارسى و فرانسه طبع شده 13- بدايه الحكمه در فسلفه 14- نهايه الحكمه در فلسفه.
15- ترجمه تفسيرالميزان معظم له در چهل مجلد كه بيست و پنج مجلد آن تاكنون به طبع رسيده است و اكثر آن به قلم دانشمند معظم حجه الاسلام آقاى حاج سيد محمد موسوى همدانى است.
عالم.
تولد: 1319(1281 ق.)، تبريز.
درگذشت: 24 آبان 1360، قم.
علامه سيد محمد حسين طباطبائى (قاضى)، فرزند سيد محمد، در تبريز به دنيا آمد. در همان كودكى پدر (در نه سالگى) و مادر خود را در (پنج سالگى) از دست داد و از سن نه سالگى به مدت تقريبى شش سال به فراگرفتن فارسى و تعليمات ابتدايى مشغول شد. در سال 1297 وارد رشته هاى علوم دينيه و علوم عربيه شد و تا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بود. در اين سال عازم حوزه علميه ى نجف گرديد و در مدت ده سال تحصيل، به تدريس و تأليف اشتغال ورزيد. وى در نجف به درجه اجتهاد در فقاهت نايل آمد.
در نجف در حوزه ى درس آيت الله آقا شيخ محمدحسين اصفهانى و آيت الله محمدحسين نايينى و آيت الله سيد
ابوالحسن اصفهانى و آيت الله سيد محمد حجت كوه كمره اى به تكميل تحصيلات خود در فقه و اصول و رجال پرداخت و فلسفه را نزد آيت الله سيد محمدحسين بادكوبى در مدت شش سال فراگرفت. علوم غريبه (مانند جفر) و جبر و مقابله و هندسه فضايى و مسطحه و حساب استدلالى و هيئت و علوم رياضى را در نجف نزد آيت الله سيد ابوالقاسم موسوى خوانسارى تملذ نمود.
در سال 1314 به زادگاه خود تبريز مراجعت كرد و علاوه بر كشاورزى، به تدريس و تصنيف كتاب پرداخت. در سال 1325 نيز متوجه حوزه ى علميه ى قم گرديد و در آنجا جلسات بحث و درس خود را در رشته هاى مختلف داير كرد كه تا آخر عمر وى ادامه داشت.
پيكر علامه در آستانه حرم حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد.
از تأليفات متعدد ايشان مى توان به اين عنوان ها اشاره كرد: تفسير الميزان (بيست جلد به عربى، چهل جلد به فارسى)؛ اصول فلسفه و رئاليسم (پنج جلد)؛ حاشيه كفاية الاصول؛ حاشيه بر كتاب اسفار ملا صدرا؛ وحى با شعور مرموز؛ شيعه در اسلام (به فارسى)؛ قرآن در اسلام (به فارسى)؛ بداية الحكه و نهاية الحكمه (كتاب بداية الحكمه به ترجمه على شيروانى هرندى و كتاب نهاية الحكمة به ترجمه مهدى تدين منتشر شده است)؛ فرازهايى از اسلام (به فارسى)؛ رسالت تشيع در دنياى امروز؛ حكومت در اسلام (به فارسى)؛ پرسش هاى اسلامى؛ اسلام و انسان معاصر؛ سنن النبى؛ كتاب سلسله انساب طباطبايى آذربايجان؛ مبداء و معاد؛ رسالة الولاية؛ رسالة النبوه و الامامه؛ رساله در مغالطه؛ رساله در برهان؛ رساله در تحليل؛ رساله در تركيب؛ رساله در اعتباريات؛ توحيد شامل سه رساله (رساله توحيد؛ رساله اسماءالله
سبحانه؛ رساله در افعال الله)؛ كتاب الانسان (شامل سه رساله انسان قبل الدنيا؛ انسان فى الدنيا؛ انسان بعدالدنيا)؛ رساله وسائط (مجموعه اين سه رساله بالا و سه رساله انسان و وسائط در يك جلد شامل هفت رساله جمع آورى شده است)؛ رساله در اثبات ذات؛ دو رساله در ولايت حكومت اسلامى (فارسى و عربى)؛ مصاحبه هاى سال هاى 1340 -1338 با هانرى كربن مستشرق فرانسوى، رساله در اعجاز.
علامه خطوط نستعليق و شكسته را به خوبى مى نوشت و اشعارى عرفانى نيز مى سرود. نمونه اشعار ايشان در صفحه 514 و 515 و 516 جلد چهارم و 146 جلد پنجم نگين سخن تأليف عبدالرفيع حقيقت (رفيع) به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (قرن 646 -645 / 14)، كيهان فرهنگى (س 6، ش 8، ص 16 -1)، گنجينه ى دانشمدان (227 -226 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (863 / 2)، مهر تابان (يادنامه و مصاحبات علامه طباطبائى تبريزى).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 548 ق)، فقيه، محدث، مفسر، محقق و لغوى امامى. معروف به شيخ طبرسى و صاحب «مجمع البيان». او از برجسته ترين پيشوايان مذهب شيعه در قرن ششم هجرى است. خودش و پسرش، حسن بن فضل، صاحب «مكارم الاخلاق»، و نوه اش، على بن حسن، صاحب «مشكاه الانوار» و ديگر نزديكان او همگى از بزرگان علما مى باشند. وى از شيخ ابوعلى، فرزند شيخ طوسى، و شيخ عبدالجبار قارى رازى، فقيه بزرگ شيعه در رى، روايت كرده و «صحيفه الرضا (ع)» از جمله مرويات اوست. طبرسى از مشايخ روايت پسرش، رضى الدين ابونصر حسن بن فضل، و ابن شهر آشوب مازندرانى و شيخ منتجب الدين و قطب راوندى و شاذان بن جبرييل قمى و شيخ عبدالله دوريستى و برخى ديگر از بزرگان علماى شيعه است. در 523 ق از مشهد رضوى به سبزوار رفت و تا پايان عمر در سبزوار ماند. صاحبان «رياض العلماء» و «روضات الجنات» و نيز محدث نورى در «مستدرك» گفته اند كه وى شهيد گشته است. جنازه اش را به مشهد انتقال دادند و در محل غسل امام رضا (ع)، مشهور به قتلگاه، دفن كردند. از آثارش: «اعلام الورى باعلام الهدى»، در فضايل ائمه (ع)؛ «الوسيط»، در تفسير؛ «الوجيز» يا «الكافى الشافى» يا «الكاف الشاف من كتاب الكشاف»، ملخص «كشاف» زمخشرى درتفسير؛ «الوافى»، در تفسير؛ «تاج المواليد»؛ «الآداب الدينيه»؛ «مجمع البيان لعلوم القرآن»، كه شيخ شهيد (ره) درباره اش گفته كه اين تفسيرى است كه مثلش نوشته نشده؛ «جوامع الجامع»، در تفسير، كه آن را بعد از «مجمع البيان» تأليف كرده و در آن
لطايف «كشاف» و فوايد «مجمع» را جمع نموده است، دكتر گرجى نسخه ى آن را تصحيح و بر آن تعليقاتى نگاشته است؛ «معارج السؤل»؛ «نثر اللئالى»، به سبك «غرر و درر» آمدى؛ «غنيه العابد و منيه الزاهد»؛ «عده السفر و عمده الحضر»؛ «العمده»، در اصول دين و فرائض و نوافل؛ «النور المبين»؛ «الجواهر»، در نحو.[1]
(ع. معر. تفرشى) 1- ابوعلى فضل ابن حسن طبرسى ملقب به امين الدين و امين الاسلام، مفسر و دانشمند معروف شيعه (و. بين 480 -468 ه.ق.- ف. 548 ه. ق.). شهرتش به تصريح على بن زيد بيهقى دانشمند معاصر و هموطن وى در تاريخ بيهق «طبرسى» (به فتح اول و سكون ثانى و كسر ثالث) منسوب به طبرس معرب تفرش است، بنا به نقل افندى شاگرد مجلسى در رياض العلماء علامه مجلسى و نيز عده اى ديگر از علماى همزمان وى طبرسى را به احتمال قوى اهل تفرش ميدانستند. منسوب دانستن وى به طبرستان نه سند قديمى دارد و نه با قانون مى سازد. بارى طبرسى تا سال 523 ه.ق. در مشهد مقدس اقامت داشت و در اين سال به سبزوار رفت و تا پايان عمر آنجا متوطن بود. مدفنش در مشهد مقدس است. وى از فقه و تفسير و نحو و لغت و شعر و حساب و جبر و مقابله مشاراليه بود. در فقه فتاواى مخصوص دارد. مشاره تأليفاتش بر بيست بالغ مى شود. از آن جمله است: مجمع البيان (ه. م.) در تفسير، جوامع الجامع (ه.م.) در تفسير، الآداب الدينية للخزانة المعينية در حكمت عملى، اعلام الورى به اعلام الهدى در تاريخ ائمه، تاج المواليد در تاريخ و انساب، العمدة در اصول دين و فرائض و نوافل،
نثر اللآلى در كلمات قصار على 4 و غيره. 2- رضى الدين ابونصر حسن بن فضل، فرزند ابوعلى فضل از علماى بزرگ قر. 6 ه. در فضايل و كمالات مرتبه اى بلند داشت و نزد پدرش تلمذ كرد، اوراست: جامع الاخبار (كه بعضى آن را منسوب به محمد بن محمد شعيرى و دسته اى منسوب به جعفر بن محمد دوريستى و عده اى از تأليفات ابوالحسن على حناط دانسته اند)، مكار الاخلاق كه در مصر و ايران به طبع رسيده. اسرارالامامة (درباره مؤلف اين كتاب هم قول بسيار است. سال فوتش به دست نيامده) (دكتر حسين كريمان).
الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسى ره كه دشمنان و دوستان وى اعتراف به فضل او دارند.
اوست مفسر جليل و عالم كامل نبيل و ثقه بزرگوار و فقيه عظيم الشأن صاحب تأليفات كثيره و تصنيفات عديده مانند 1- مجمع البيان در تفسير قرآن 2- الوسيط (تفسير متوسط) 3- الوجيز (تفسير مختصر) 4- جوامع الجامع 5- الاداب الدينيه للخزانة المعنيه 6- غنية العابد 7- منية الزاهد 8- تاج المواليد 9- كنوز النجاح 10- عدة السفر 11- عمدة الحضر 12- النور المبين 13- الفائق 14- اعلام الورى باعلام الهدى و كتب ديگرى كه در روضات نسبت به او داده است.
بالجمله اين بزرگوار پدر ابونصر حسن بن فضل صاحب مكارم الاخلاق و جد ابوالفضل على بن حسن صاحب مشكوةالانوار در ادعيه است.
بيت او از علماء بزرگ بوده اند در سال 523 قمرى از مشهد رضوى به سبزوار منتقل شد و در سال 548 قمرى از دنيا رفت.
جنازه او را به مشهد مقدس حمل كردند و در قبرستان معروف به قتلگاه كه اكنون در خيابان طبرسى كه بنام او شهرت گرفته مدفون
نمودند.
و آنجا را از اين رو قتلگاه گفته اند كه در اواخر دولت صفويه در آنجا به دستور عبداللَّه خان ازبك افغانى قتل عام كردند
صاحب روضات گويد از صاحب رياض العلماء منقولست كه ميان همه طبقات معروف شده كه شيخ طبرسى سكته كرد مردم به گمان اينكه او رحلت نموده او را دفن كردند و چون در قبر بهوش آمد راه بيرون شدن را بر خود مسدود ديد در آن حال نذر كرد كه اگر حق تعالى او را خلاص بفرمايد از آن بليه كتابى در تفسير قرآن تاليف نمايد پس اتفاق افتاد كه يكى از گوركنان بقصد دزديدن كفن شيخ قبر او را نبش كرد و چون خواست كفن از تنش بيرون كند كه ناگاه شيخ دست او را گرفت.
نباش را ترس شديدى عارض شد شيخ شروع كرد با او تكلم كردن وحشت او زيادتر شد شيخ گفت مترس من زنده ام و سكته كرده بودم الحال بهوش آمدم و چون از كثرت ضعف نيروى راه رفتن ندارم مرا بدوش بگير به خانه ببر.
پس نباش او را به خانه برد شيخ او را خلعت پوشانيد و مال فراوانى داد و نباش توبه كرد بدست شيخ طبرسى و آن كار زشت را ترك نمود به بركت شيخ عليه الرحمه
پس آنجناب شروع كرد به تأليف مجمع البيان بجهت وفاء به نذر خويش و خداوند او را توفيق اتمام داد
فوائد الرضويه ص 352
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (353 -352 / 5)، ايضاح المكنون (433 / 2)، اعيان الشيعه (401 -398 / 8)، تأسيس الشيعه (340)، تاريخ ادبيات در ايران (259 / 2)، الذريعه (24 / 20 ،249
-248 / 5 ،242 ،240/ 2 ،18 / 1)، روضات الجنات (349 -342 / 5)، ريحانه (36 / 4)، شهيدان راه فضيلت (91 -89)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 217 -216 / 6)، فوائد الرضويه (352 -350)، كشف الظنون (1602 ،126)، الكنى و الالقاب (444 / 2)، لغت نامه (ذيل/ طبرسى)، معجم المؤلفين (67 -66 / 8)، هديه الاحباب (194-193)، هديه العارفين (820 / 1)، يادداشتهاى قزوينى (280 -277 / 5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا حسن بن العالم العلام والحجةالاسلام حاج ميرزا محمدتقى مازندرانى قدس اللَّه سره.
فاضل مراغه اى در (المآثر والاثار) ص 155 گويد: حاج ميرزا حسين طبرسى از عظماء علماء مى باشد به جلالت قدر و علو شأن از اقران ممتاز است.
ترويج اصول مذهب جعفرى و تشييد بنيان طريقه اثنى عشرى و نشر اخبار و آثار اهل بيت عصمت عليهم السلام را از معاصرين كمتر بقدر او موفق شده اند.
در علم حديث و تفسير و معرفت احوال رواة و طبقات رجال اسناد و تراجم علماء اسلام همانا امروز نخستين داناى ايرانيان است.
پدر جليل الشأنش ميرزا محمدتقى مازندرانى از فحول مجتهدين و مشاهير رؤساء عهد خاقان مبرور فتحعليشاه رحمه اللّه بود تعرفه نام و اظهار مقام او تحصيل حاصل است مقام تقوى و ورع و عبادت و تقدس اين فرزند هنرمندش مسلم مسلمين مى باشد.
و هم از تبحر نام و تتبع علم در مصنفات علماء اسلام با على مقام رسيده وصيت فضل و وثاقت و درجه استعداد و لياقتش براى هرگونه تعظيم و اكرام و توقير و احترام تا همه جا كشيده است.
تصنيفات سودمند دارد.
منها 1- نفس الرحمن فى ترجمه سلمان 2- دارالسلام فيما يتعلق بالمنام 3- النجم الثاقب فى احوال الامام الغالب 4- الكلمة الطيبه
5- رساله ميزان السماء 6- الصحيفة الرابعه 7- جنةالمأوى 8- مستدرك الوسائل در سه مجلد تا آنجا كه گويد اين عالم عامل و فقيه فاضل و محدث كامل در حضرت حجةالاسلام ثقة الانام مجدد الاحكام نائب الامام (ع) حاج ميرزا محمدحسن بسيار موثق و معتمد و مؤتمن است.
نگارنده گويد: مرحوم حجةالاسلام حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى صاحب الذريعه كه از شاگردان آن مرحوم بوده در قسم دوم از جزء اول طبقات از ص 543 تا ص 555 حدود 12 صفحه ترجمه آن بزرگوار نوشته و وفات او را در شب چهارشنبه 28 جمادى الثانيه 1320 ق ذكر نموده است.
(حاج) ميرزا حسين بن محمد تقى نورى از ثقات علماى شيعه در اوايل قر. 14 ه. (ف. 1320 ه.ق.). وى را ثالث مجلسين دانسته اند، و از شاگردان شيخ مرتضى انصارى و حاج ملا على كنى و حاج ميرزا محمد حسن شيرازى است. تأليفاتش بسيار است، از آن جمله: مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل در احاديث و اخبار، فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب الارباب، حاشيه منتهى المقال ابوعلى در علم رجال، النجم الثاقب و غيره (دكتر حسين كريمان).
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1345 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى، متكلم و رجالى. پدرش از بزرگان و علماى قزوين بود. خود صاحب عنوان از شاگردان علامه ملا محمدتقى هروى اصفهانى بود. وى در بارفروش مرجع امور شرعى مردم بود و تا لحظه ى وفات مرجعيت داشت. در مقبره بارفروش دفن است. او داراى تاليفات و تصنيفات سودمند بسيارى است. از آثارش: «نتيجه المقال»، در علم رجال، كه تلخيص شده ى كتاب «رجال» استادش شيخ محمدتقى هروى است؛ «حديقه الشيعه»،
در اخلاق و مواعظ؛ «حديقه العارفين»؛ «سراج الامه»، در شرح «شرح اللمعه»، در چند مجلد؛ شرح التصريف» ملا سعدالدين تفتازانى؛ حاشيه بر «فرائد الاصول» شيخ انصارى، در دو مجلد؛ رساله ى عمليه ى «صراط النجاه». حدث قمى در «فوائد الرضويه» او را به عنوان شاگرد صاحب «جواهر» آورده و نظم «تتميم الدره فى صلاه الجمعه» را به وى نسبت داده است.[1]
شيخ محمد حسن بن صفر على بارفروشى مازندرانى معروف به شيخ كبير از اكابر علماء اماميه عصر گذشته ماكه عالم عامل فاضل كامل متبحر محقق مدقق جامع معقول و منقول و حاوى فروع و اصول بوده و در فقه و اصول و رجال و كلام و اخلاق و غير آنها تأليفات نافعه بسيارى دارد كه محل استفاده افاضل ميباشد.
1- حاشيه رسائل شيخ مرتضى انصارى كه در ميان ديگر حواشى آن كتاب ممتاز است 2- حاشيه شرح تصريف ملاسعد تفتازانى 3- حديقه الشيعه در اخلاق و مواعظ فارسى 4- حديقه العارفين در مناقب و مصائب 5- سراج الامه فى شرح اللمعه 6- شرح تصريف ملاسعد 7- نتيجه المقال فى علم الرجال و اكثر آنها در تهران بطبع رسيده غير از دومى و ششمى. در ماه شوال 1345 قمرى وفات نموده و در مقبره خود كه معروف است در وسط شهر بابل مدفون گرديد و در جنب قبر او مقامى بنام حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه ميباشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (159/9)، الذريعه (50/24 ،149/13 ،156/12 ،387 ،156/6)، ريحانه (331/3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 404/14)، فوائد الرضويه (452)، المآثر و الآثار (177)، مؤلفين كتب چاپى (583 -582 /2)، معجم المؤلفين (195/9).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 482 ق)، محدث،
عارف و صوفى. وى محدثى بزرگ و شيخ صوفيه بود. از حافظ ابوعبدالله حاكم و ابوطاهر بن محمش و عبدالله بن يوسف بن بامويه و سلمى و ابوبكر حيرى و نظير آنان حديث شنيد. جنيد بن محمد قاينى وجيه شحامى و ابواسعد بن قيرى و عبدالغافر بن اسماعيل و ديگران از وى حديث روايت كرده و او را شيخى ثقه و صوفيى زاهد توصيف كرده اند. مدتى در نظاميه املاء نمود سپس به طبس بازگشت و در همان شهر درگذشت. طبسى تصانيف بسيارى داشت و كتب زيادى نگاشت. از آثارش، كتاب «بستان العارفين»، در تصوف و اخلاق است. از ديگر آثارش «الشامل فى بحر الكامل» يا «الشامل من البحر الكامل»، در عزائم است كه در ابتدا اين كتاب را به نام «نزهه الآفاق يوم اجتماع الاخوه و التلاق» نوشت، اماچون مورد توجه مردم، بويژه شيخ ابوالبركات عبدالله صاعدى فراوى، قرار گرفت مورد تجديد نظر قرار داد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (318 / 1)، انساب سمعانى (48 / 4)، ايضاح المكنون (181 / 1)،تذكره الحفاظ (1195 / 3)، سير النبلاء (588 / 18)، شذرات الذهب (367 / 3)،العبر (345 / 2)، كشف الظنون (1024)، معجم المؤلفين (247 / 8)، الوافى بالوفيات (88 / 2)، هديه العارفين (75 / 2).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 926 ق)، عالم و مترجم. وى از علماى اوايل قرن دهم هجرى است كه كتاب «الدر النظيم فى خواص القرآن العظيم» را به فارسى، به خواست برخى از سروران خود، در 926 ق ترجمه كرده است و در آن يادآور شده كه طبق مذهب اهل حق بسم الله جزئى از سوره به حساب
مى آيد، مگر در سوره ى برائت، و در پايان متذكر شده كه ملا عبدالعلى بيرجندى اين كتاب را در 901 ق شرح كرده است.[1]
ملا احمد بن حاج محمد طبسى سكاكى مترجم كتاب الدر النظيم در خواص قرآن عظيم كه در سال 936 هجرى بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (85 / 8 ،101 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 13 / 10)، گنجينه ى دانشمندان (30 / 6).
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن موسى طبسى خراسانى اصفهانى، عالم عارف فاضل، مؤلف كتاب «مناهج العرفان» در دو مجلد.
مؤلف روضات درباره ى اين كتاب گويد: در مراتب تصوف و عرفان و طريقه ى ارباب سلوك كتابى مانند آن تأليف نشده است.
پدرش نيز عابد و زاهد و عالم بوده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كمال طراوتى، در سال 1335 در شهر باستانى همدان، در خانواده اى اشرافى ديده به جهان باز كرد.
پدر وى با اعيان و بزرگان همدان دوست بود و منزل او محل آمد و شد آنان بود و بارها در همين محافل و مجالس سخن از شعر و شاعرى و موسيقى به ميان آمد و به مصداق معروف «آنجا كه سخن مى ماند، موسيقى آغاز مى گردد»، بساط ساز و آواز شروع مى گرديد.
بيشتر نوازندگانى كه در منزل ايشان، ساز مى نواختند، سازشان عبارت بود از: فلوت، نى، تار، سه تار، سنتور و كمانچه بود و خود پدر طراوتى فلوت مى نواخت و كمال كه كودكى بيش نبود بيشتر روزها در هفته محو هنرنمائى آن هنرمندان مى گرديد و رفته رفته خود به موسيقى علاقمند شد.
در همسايگى ايشان عده اى از هم ميهنان عزيز ارمنى زندگى مى كردند كه بسيارى از آنان با موسيقى آشنايى داشتند و تنى چند از آنها در منزل خود پيانو داشتند كه كمال با آنان آشنا شد و به ساز پيانو علاقمند گرديد و اين علاقه و اشتياق زمانى به اوج رسيد كه راديو، قطعاتى را به نام «سوئيت شهرزاد» اثر: ريمسكى كرساكف و قطعه «كاپريس اسپانيول» همين آهنگساز را كه تا همين اواخر آرم داستان شب راديو بود پخش مى كرد و قطعات ايرانى كه از ساخته هاى استاد حسن كسايى به نام «سلام» كه
توسط فرهنگ شريف با تار اجرا و هر روز صبح از راديو پخش مى شد كه اخيرا توسط هنرمند ارزنده حسين عليزاده تنظيم شده وبه اسم «صبحگاهى» منتشر گرديده، همين طور آهنگ هاى خوانندگان مشهورى چون: غلامحسين بنان، دلكش، مرضيه، الهه و تنى چند ديگر و آثار و تنظين هاى اركسترى زنده ياد استاد روح اللَّه خالقى و آثار و قطعات جواد معروفى كه توسط اركستر «گل ها» پخش مى شد، همه اين ها در وى انگيزه آفرين بود.
به هر حال، وى ابتدا با نواختن يك فلوت چوبى كه توسط برادرش به وى هديه شده بود موسيقى را آغاز كرد ولى چون معتقد بود كه موسيقى از هنرهاى والايى است كه ريشه علمى و حتى رياضى دارد و راه صحيح و اصولى آن است كه فن را بايد از طريق علمى اموخت. لذا پس از تحصيلات ابتدايى و متوسطه به هنرستان عالى موسيقى ملى و دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران رفت و رشته موسيقى، آهنگسازى تخصصى را فراگرفت.
كمال طراوتى، در مسويقى با روش تجربى در زمينه نواختن و آهنگسازى زياد موافق نيست و براى موسيقيدانانى كه تحصيلات آكادميك دارند ارزش بيشترى قائل است و معتقد است كه بايد همه همين راه را بروند و مى گويند: «البته خيلى از قديمى هاى موسيقى و اساتيد تحصيل نكرده اند و كارشان هم خوب بوده و هست، اما بايد در نظر داشت كه اگر علمى كارشان طى مى شد، قطعا خيلى بهتر از اين مى بودند و مى شدند و استعداد خداداى و ذاتى ايشان با قاعده و اصول پيوند مى خورد و بى ترديد از استثنائات روزگار مى گرديدند».
كمال طراوتى، متأسفانه هنوز بيش از دوازده بهار از زندگى را طى نكرده بود كه پدر را از
دست داد ولى مادر فداكار او براى وى هم مادر بود و هم پدر و اين فداكارى را، اين مادر مهربان براى ساير فرزندان خود نيز داشت.
كمال طراوتى، سازهاى: پيانو، فلوت، كمانچه و كليه سازهاى كودكان كه به نام سازهاى «ارف» مشهورند، به خوبى مى نوازد ولى ساز تخصصى وى، پيانو مى باشد كه به آن عشق مى ورزد.
وى از سال 1355 الى سال 1357 به عنوان مربى موسيقى با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان همكارى كرد و در ضمن از سال 1355 تاكنون به عنوان معلم موسيقى، (پيانو) تدريس كرده و اين فعاليت ها يا در كلاس هاى خصوصى و يا در آموزشگاههاى مختلف بوده است و از سال 1361 تا سال 1368 به طور مستمر، به عنوان آهنگساز با صدا و سيما همكارى داشته و براى اكثر برنامه هاى مختلف راديو و شبكه 1 و 2 تلويزيون موسيقى ساخته است.
از سال 1365 الى سال 1367 به عنوان مسئول موسيقى كودك و نوجوان در بخش موسيقى صدا و سيما فاليت كرده و به عنوان مشاور موسيقى كودك در راديو مشغول مى باشد و در سال 1367 نيز تاكنون به صورت مداوم در مدرسه هنر و ادبيات كودكان و نوجوانان (كارگاه موسيقى سابق) به تدريس پيانو و سازهاى ارف مشغول مى باشد. كه شاگردانى كه در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان داشته، تعدادى در حال حاضر از بهترين دوستان و همكاران وى مى باشند.
كمال طراوتى در طى اين مدت مختلفى ساخته كه بيشتر از همه در زمينه موسيقى كودكان و نوجوانان مى باشد و شاخص ترين آن ها برنامه هاى: «هادى و هدى»، «گنجشكه ميگه»، «كودك روستايى»، «گلزار وطن»، برنامه «كاروانسراى كويرى»، «قصه هاى خاله عنكبوت»
و غيره مى باشد.
از ديگر آثار وى، موسيقى براى فيلم هاى: «خانه ابرى» به كارگردانى اكبر خواجويى، «كاكلى» ساخته فريال بهزاد و مجموعه ترانه هاى كودكان در يك نوار كاست به نام «قشنگى ها» است.
به طور كلى از كارهاى عمده وى مى توان از تربيت هنرجويان مستعد در زمينه ساز پيانو و فلوت، تشكيل گروه كر و اركستر كودكان و نوجوانان و پياده كردن روش آموزشى «كارل ارف» به طرز سيستماتيك و اصولى، تشكيل شوراى بررسى توليدات موسيقى كودك در صدا و سيما در زمان تصدى و مسئوليت موسيقى كودك و نوجوان در صدا و سيما (هرچند كه بعدها منحل شد، اما اولين بارى كه اين كار انجام ميشد)، و اقدام مؤثرى در پيشبرد كيفيت و كنترل موسيقى كودك بود.
كمال طراوتى مى گفت: «علاقه دارم كه بيشتر و فعلا در زمينه موسيقى كودكان و نوجوانان كار كنم و تا به حال همين كار را كرده ام، هرچند كه براى بزرگسالان هم كارهايى كرده ام و باز هم خواهم كرد وحتى كار براى بزرگسالان راحت تر است و چون معتقدم كه كودكان امروز بزرگان فردايند و از طرفى بچه ها صددرصد صادق اند، پس دوست دارم بيشتر براى آن ها كار كنم و در اين رابطه مى خواهم براى آن ها آنقدر بسازم تا شايد روزى يك ترانه ساده طراوتى، اما واقعا مناسب براى آن ها تهيه كنم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از فضلا و اجلاّ و زهّاد و مرتاضين، از خاندان شيخ طريحى، از خانواده هاى علمى نجف بوده، در اصفهان سكونت داشته. از شاگردان حاج ملا هادى سبزوارى حكيم الهى و جمعى ديگر بوده.
در شهر رمضان المبارك سال 1321 وفات يافته، در يكي از اطاق
هاي بقعه حاجي كلباسي جنب مسجد حكيم مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبداللَّه طريقت يكى از هنرمندان تحصيل كرده در موسيقى ايران است كه به سال 1326 در خانواده اى هنردوست و علاقمند به موسيقى اصيل ايران متولد گرديد. پسرعمه وى زنده ياد مصطفى نوريانى بود كه از نوازندگان و آهنگسازان ممتاز نسل اواخر دوران قاجاريه بود. او يكى از شاگردان ابوالحسن خان صبا كه آهنگ هاى فيلم هاى: «دختر لر» و «شيرين و فرهاد» كه در هندوستان توسط شادروان سپنتا ساخته شده از وى مى باشد. عمه ى وى نيز خانم طلعت السلطنه طريقت از شاگردان زنده ياد درويش خان بود كه ساز تار را به خوبى مى نواخت.
عبداللَّه طريقت بنا به خواست پدر از سن 9 سالگى به مشق ويولن نزد هنرمندى به نام رضوى مشغول شد و از همين سنين خود به موسيقى علاقمند شد، بطورى كه به آن عشق مى ورزيد، وى پس از چندى به هنرستان شبانه موسيقى ملى رفت و افتخار شاگردى بزرگانى چون: رحمت اللَّه بديعى، نصرت اللَّه گلپايگانى، سيمين آقارضى و على تجويدى را بدست آورد و پس از اين مدت هاى مديد از وجود اين هنرمندان كسب فيض كرد، به سمت نوازنده در اركستر هنرستان موسيقى به سرپرستى شادروان محمدعلى اميرجاهد و رهبرى هنرمند ارجمند فرامرز پايور را بدست آورد، سپس در اركسترهاى مختلف دانش آموزى و نوازندگى در اركسترهاى مختلف راديو از جمله اركستر دانشجويان به رهبرى رضا ناروند و اتابكى پرداخت.
وى علاوه بر همكارى با اين اركسترها، با اكثر خوانندگان طراز اول راديو همكارى كرد و در اكثر مسابقاتى كه بنا به مناسبت هاى جشن هاى تحصيلى در دبيرستان و دانشگاه برپا مى گشت شركت مى جست و موفق
به دريافت جوايزى مى گرديد. از جمله: شركت در مسابقه هنرستان موسيقى ملى بود كه بعد از عباس خسروى نفر دوم شد و در سال 1342 در مسابقات هنرى مدارس نفر اول گرديد و پس از آن در اولين آزمون باربد او كسب موفقيت در آن را بدست آورد.
عبداللَّه طريقت در سال 1352 وارد دانشگاه تهران، هنرهاى زيبا شد و از محضر اساتيدى مثل: دكتر نورعلى برومند، دكتر داريوش صفوت، دكتر مهدى بركشلى، دكتر محمدتقى مسعوديه، دكتر فرهت، جواد معروفى، احمد پژمان، محمدرضا شجريان بهره ور شد و در سال 1357 موفق به دريافت ليسانس شد كه رساله خود را مورد تحقيق درباره موسيقى ايران از سال 1351 به بعد نوشت. سپس مشغول تدريس به هنرجويان شد.
عبداللَّه طريقت داراى چهار فرزند به نام هاى على نوازنده سه تار، محمد نوازنده ى سنتور، اميرحسين نوازنده ى ويولن و ضرب و ميلاد كه از همه كوچكتر است.
على نزد مهرداد ترابى، محمد نزد مهدى ستايشگر و اميرحسين ضرب را نزد محمود فرهمندبافى و ويولن را نزد پدر فراگرفته است و مى روند كه در آينده انشاءاللَّه در موسيقى ايران مطرح شوند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، صوفى. وى از خطه ى فارس بود و در عهد خو از بزرگان صوفيه به شمار مى آمد. طزرى با ابونصر احمد حاجى، كه از مشايخ قرن پنجم است معاصر بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (605 -603)، نفحات الانس (280 -279).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1232 / 1229- شهادت 1258 ق)، عالم دينى، مفسر، محدث، اديب و شاعر. نسبتش به طسوج آذربايجان مى رسد. در كربلا به دنيا آمد. مادرش دختر على مرادخان زن بود. نياى بزرگش ملا عبدالنبى طسوجى از نوابغ علما در دولت زنديه بود. در كربلا نشوونما يافت و مقدمات علوم را فراگرفت. در 1254 ق براى تحصيل، سفرى به اصفهان كرد و در 1257 ق به نجف بازگشت و در محضر بحث و درس شيخ انصارى حاضر شد. وى از دانشمندان بزرگ از شاگردان بنام شيخ مرتضى انصارى بود. او در قضيه ى نجيب شاپا در كربلا شهيد شد. در شهادتش مرثيه سروده شد و ماده تاريخش «شد شهيد اشقيا افسوس وى» بود.از آثار وى: كتاب «كشكول»؛ حواشى متفرقه بر «رياض»؛ «تفسير»، ناتمام؛ حاشيه بر «تفسير» بيضاوى؛ «الرحله الى الحجاز» يا «سفرنامه ى حجاز»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشعيه (39 / 3)، ريحانه (56 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 97 / 13)، مكارم الآثار (859 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از كمانچه نوازان بزرگ و ارزشمند كه تاكنون كمتر از او گفته شده، محمد طغانيان است كه اين بيشتر به واسطه دورى از مركز، در شهرستان شهركرد مى باشد.
وى به سال 1299 در دهكرد قديم، در خانواده اى نه چندان مرفه ولى هنرمند و هنردوست ديده باز كرد. درباره موسيقى و كارهاى هنرى اين استاد كمانچه از دهان خودش چنين آمد:
«آنچه به نظرم از دوران كودكى مى آيد، پس از بازى هاى كودكانه، تنها چيزى كه برايم جاذبه داشت كمانچه اى بود كه بارها در دست استاد نايب على دهكردى كه شوهر خواهرم بود، ديده بودم. ايشان در آن موقع تنها
استاد كمانچه نواز شهركرد بودند كه از شهرت بسزايى برخوردار و در نواختن كمانچه بى نظير بودند، اين علاقه بدون آن كه دست به ساز بزنم در من به وجود آمد و ادامه يافت و از كوش كردن ساز، ساز نواها و گوشه هاى مختلف دستگاههاى موسيقى سنتى را ذهنى فراگرفتم و شناختم، زمان به همين منوال مى گذشت در آن زمان در دهكرد تنها مدرسه اى وجود داشت، دبستان پروين اعتصامى سابق بود كه به مدرسه خانى مشهوربود. مديريت اين مدرسه با شخصى به نام مرحوم ساعى بود كه بودجه آن از طرف تنى چند از خوانين بختيارى ساكن تهران پرداخت مى شد.
مرحوم ساعى با نواختن تار آشنايى داشت و گهگاهى نوازندگى مى كرد. بنده برادرى داشتم به نام كربلايى رمضان كه از خودم چندين سال بزرگتر بود و سرپرستى خانواده را به عهده داشت و خود عاشق و شيداى موسيقى و نوازنده سنتور بود.
ايشان به اتفاق مرحوم ساعى و من كه بيش از سيزده سال از سنم نمى گذشت به اتفاق به تهران آمديم تا براى تأمين بودجه سالانه مدرسه از آن چند خوانين كه ذكرش رفت هزينه را دريافت كنيم، در تهران مرحوم ساعى و برادرم و من به ديدار شادروان استاد ابوالحسن صبا رفتيم، به منزل استاد كه رسيديم، ايشان با ويولن مشغول نواختن قسمتى در مايه «افشارى» بودند. ما نشستيم استاد بعد از اين كه نواختن» ساز را به پايان بردند، با ما به تعارفاتى بسيار گرم و دوستانه پرداخته و بلافاصله مرحوم ساعى كه از قبل با استاد صبا دوستى و تعارفى داشت برادرم و من را خدمت استاد معرفى كرد، استاد چون روبروى خود كودكى سيزده ساله را
مشاهده نموده بودند، از من سوال كردند كه شما به موسيقى علاقه داريد و شناختى با اين هنر آيا داريد؟ عرض كردم بلى آنچه شما چند لحظه پيش مى نواختيد «افشارى» بود كه اين گفته من موجب تعجب و تشويق بيش از پيش استاد شد و استاد چند سوال ديگر راجع به موسيقى از من كردند و چون علاقه فراوان مرا به موسيقى ديدند به مرحوم ساعى وبرادرم كربلايى رمضان پيشنهاد دادند كه هرطور شده اين بچه را كه من باشم نزد ايشان جهت يادگيرى موسيقى بگذارند. برادرم با توجه به علاقه شديدى كه به من داشت راضى شد بنده را نزد استاد گذاشت و از ان به بعد اين استاد بزرگ و بى نظير چون فرزند پسرى هم نداشت و در آن موقع فقط داراى يك دختر بود، هم استاد و هم همسر محترمشان محبت هاى بيش از يك مادر و يك پدر به بنده نمودند و من خود را در منزل پدر و مادر خويش مى دانستم و از لحاظ مادى و معنوى و محبت خانواده و پدر و مادر هيچ كم نداشتم.
خاطره اى دارم كه هيچ وقت آن را فراموش نمى كنم و آن روزى بود كه با استاد صبا بنا به درخواست همسرشان براى خريد سبزى و ميوه و ساير مايحتاج زندگى به خيابان ناصرخسرو رفتيم، در بازار مرد درويشى كه با لباس مبدل و حالت كاملا عارفانه مشغول خواندن مثنوى بود، توجه استاد صبا را به خود معطوف ساخت، همچنان كه او مى خواند، استاد صبا از جيب بغل خود دفتر و قلمى در آورد و مشغول يادداشت كردن شدند كه فكر مى كنم در آن موقع ايشان
هم اشعار را مى نوشتند و هم نت بردارى مى كردند، آن قدر خواندن و تماشاى درويش و نت بردارى استاد طول كشيد كه ايشان فراموش نمودند كه براى خريد اجناس مورد لوازم منزل و نهار آمده ايم، به هر حال قدرى از ظهر گذشته بود كه به منزل برگشتيم، خانم استاد گفتند چون دير آمديد، امروز نهار هم دير آماده مى شود.
تا آماده شدن نهار، استاد به اتاق مجاور رفت كه پس از چند لحظه، مشاهده كردم، همان آهنگى را كه آن درويش مى خواند از ساز استاد مترنم است، استاد صبا از من پرسيدند محمد، حتما دنبال درويش مى گردى؟ گفتم بلى. استاد گفت درويش را داخل اين جعبه كردم و اشاره به ويولن نمودند.
من در منزل استاد صبا، روز به روز با نواهاى آسمانى و دل انگيز آن بزرگ مرد موسيقى ايران خو مى گرفتم و با آن زندگى مى كردم كه همين امر هم از ديد تيزبين استاد مخفى نماند و رزى استاد به من گفت به چه سازى بيش از همه علاقه دارى؟ من كه كمانچه استاد نايب على در نظرم بود گفتم كمانچه. در اينجا يادآور مى شوم كه در آن زمان يك شخص نجار هنرمند فرنگى ساز بود كه هرچند وقتى به منزل استاد آمد و رفت مى كرد، آن روز هم وى به خانه استاد آمده بود، استاد صبا از وى خواستند كه براى ديدار بعد كه به منزل ايشان مى آيد يك كمانچه طبق دستورى كه از جهت ساخت آن دادند بسازند و براى من بياورند من بى صبرانه روز و هفته لحظه شمارى مى كردم تا اين كه بالاخره استاد نجار آمدند و كمانچه اى را كه ساخته بودند با خود آوردند و استاد صبا از
همان روز به من درس دادند و مشغول فرا گرفتن نواختن كمانچه گرديدم.
در طول آموزش از طرف استاد صبا و فراگيرى آن از طرف خودم، من كمتر دچار اشتباه مى شدم فقط يادم هست در دستگاه اصفهان اشتباهى را دوبار پشت سر هم مرتكب گرديدم كه استاد مرا مورد تنبيه قرار دادند و خيلى آهسته با كمربند دو ضربه به پشت دست من زدند كه من از صبا، صباى سليم النفس، صبايى كه عصبانيت و بلند حرف زدن او را هنوز هيچكس نديده و به ياد ندارد توقع نداشتم و شكوه كودكانه خود را نزد همسر ايشان بردم و به ايشان كه مادر خطابشان مى كردم، ماجرا را گفتم. ايشان به من گفت فرزندم در اين مورد هيچكار نمى توانم براى تو انجام دهم، خودت بايد حواست را جمع كنى. و من بعداز اين سعى كردم كه دروس خود را خوب تمرين و خوب هم جواب دهم.
مدت سه سال به همين منوال گذشت، بعد از اين مدت، روزى مرحوم ساعى به خانه استاد صبا آمد و پس از روبوسى و احوال پرسى استاد صبا از من خواستند كه براى ساعى كمانچه بنوازم من با اجازه استاد كمانچه را در دست گرفتم و از مرحوم ساعى پرسيدم كه در چه مايه و دستگاهى بنوازم؟ ايشان گفتند: «افشارى». من «افشارى »را نواختم و آن را تمام كردم، به قدرى مرحوم ساعى خوشحال و سرحال شده بود كه من خوشحالى را در چهره و رفتار ايشان ملاحظه كردم و وى براى تشويق من بلافاصله دو عدد سكه يك ريالى احمدشاهى به بنده دادند كه بسيار در روحيه من اثر گذاشت.
چندى بعد، كربلايى رمضان
برادرم آمد نزد استاد و با كسب اجازه ايشان، مرا با خود به اصفهان برد، در اين زمان بيش از شانزده سال نداشتم كه براى اولين بار در راديو ارتش كه فرستنده و اداره آن با ارتش بود، همكارى خودرا آغاز كردم.
محل اين فرستنده در فرح آباد اصفهان قرار داشت و برنامه ها طبق وضع موجود آن زمان به صورت زنده پخش مى گرديد. من بدون تمرين قبلى با صداى غديرى كه خواننده اى خوش صدا و رديف هاى موسيقى را خيلى خوب مى دانست به اجراى برنامه مبادرت ورزيدم و پس از چندى كه راديو اصفهان تأسيس شد، بارها با مرحوم تاج اصفهانى و استاد على ساغرى كه نوازندگان بزرگ ساز «تار» و خود از فرهنگيان باسابقه بودند همراه با سنتور پسرشان كه سنتور را خوب مى نواخت با ضرب محبى همكارى كردم و بعدها اين همكارى به تلويزيون اصفهان كشيده شد و ادامه يافت.
همكارى من با راديو و تلويزيون غير از شركت در اجراى برنامه هاى گروهى موسيقى، به طور تكنوازى هم ادامه داشت، به طورى كه ساز سلو و تكنوازى بنده هر دوشنبه از راديو اصفهان و شب هاى متعددى از سال از تلويزيون پخش مى گرديد.
نوارهايى از طرف اينجانب در ارائه موسيقى سنتى و اصيل ايران در گوشه هاى و رديف هاى دستگاههاى آن تهيه وتنظيم نموده ام كه در راديو ايران (تهران) و راديو اصفهان موجود و پخش گرديده. ضمن اين كه به تمام هنرمندان اين مرز و بوم احترام مى گذارم و ايشان را چون تنى واحد دوست دارم، به استادان بزرگى مثل: جليل شنهناز، حسن كسايى و سرلك نوازنده «تار» صميمانه عشق مى ورزم و با ايشان در مراوده و معاشرت مى باشم.»
محمد طغانيان، از جمله
هنرمندانى است كه آوازه هنر و شهرتش از مرزهاى كشور گذشت و بارها كنسرت هاى متعددى در كشورهاى خارج براى شناساندن موسيقى سنتى ايران و كمانچه كه يك ساز ايرانى است به خارج مسافرت كرده است و آخرين بارى كه ايشان براى برپايى كنسرت به خارج سفر كرده بود، كشور فرانسه بود كه با استقبال بى حد مردم آن كشور روبرو گرديد و جزوه هاى متعددى درباره وى و موسيقى سنتى ايران چاپ و در دسترس عموم قرار داده شد.
متأسفانه، اين هنرمند باارزش، به علت بيمارى، پاى خود را از دست داد، ولى اين هنرمند ارجمند، شكرگزار خالق بى همتا است كه هنوز دستانى هنرآفرين و پنجه سحرانگيز دارد كه با مونس خود كمانچه بعد از خداى يكتا، راز و نياز مى كند.
(تو 1299 ش)، نوازنده. در دهكرد (شهركرد فعلى) بروجرد به دنيا آمد. در سيزده سالگى به تهران آمد و نزد استاد صبا به فراگيرى موسيقى پرداخت و در نواختن كمانچه مهارت يافت. سپس به اصفهان رفت و فعاليت هنرى خود را از شانزده سالگى، ابتدا با راديو ارتش و سپس با راديو اصفهان آغاز كرد. او بارها كنسرتهاى متعدد براى شناساندن موسيقى سنتى، در خارج از كشور اجرا كرده است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان مويسقى (200 -196 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1331، داريوش طلايى در دماوند كه يكى از نقاط خوش آب و هواى اطراف تهران است ديده به جهان گشود، وى از كلاس پنجم ابتدايى به هنرستان موسيقى ملى رفت و تار را به عنوان ساز تخصصى خود انتخاب كرد. بعد از اتمام هنرستان به دانشكده ى هنرهاى زيبا
رفت و موفق به دريافت ليسانس موسيقى نائل آمد. طلايى از استادانى چون: على اكبر شهنازى، داريوش صفوت و نورعلى برومند بسيار نياموخته ها را آموخت و با استعداد خود مى رفت تا يكى از مهره هاى بزرگ موسيقى سنتى ايران شود ولى افسوس كه كم كارى كرد ولى با وصف، اين طلايى يكى از نوازندگان خوب و موفق تار مى باشد. وى در سال 1350 به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى ايران رفت و در آنجا توانست علاوه بر تحقيق و تدريس، از محضر استادانى مثل: هرمزى، فروتن و دوامى استفاده كند. داريوش طلايى نوازندگى را به شيوه ى اصلى و اصيل و سنتى مى نوازد و در اين كار سبك خاص خود را دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
زيداللَّه طلوعى به سال 1325 در شهرستان گرگان متولد شد و تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در اين شهرستان به پايان رساند. پدربزرگ طلوعى با نواختن تار و سه تار آشنايى داشت و بسيارى از مواقع در منزل براى خود تار مى نواخت. زيداللَّه كه كودكى بيش نبود روزها، نزد پدربزرگ كه نامش غلامعلى خان چنگيزى بود مى نشست و به دستها و پنجه هاى وى هنگام زخمه زدن مى نگريست و همين نگاهها و كنجكاويهاى وى عاقبت او را به سوى فراگيرى موسيقى كشاند و نزد پدربزرگش شروع به آموختن تار كرد و پس از چندى نزد تنى چند از دوستانش كه با نواختن تار آشنايى داشتند چيزهايى مى آموزد. زيداللَّه طلوعى پس از مدتى به تهران آمده و در هنرستان موسيقى طى شبانه نزد حبيب اللَّه صالحى و در هنرستان عالى موسيقى ملى روزانه زير نظر على اكبرخان شهنازى با رديفهاى آقاميرزا حسينقلى و
رديفهاى خود استاد آشنا مى شود سپس به كلاس شادروان محمود كريمى مى رود و از ايشان بهره ها كسب مى كند و پس از چندى از مكتب مرحوم بيگجه خانى بهره مى گيرد و همزمان توسط محمدرضا لطفى با شيوه و كارهاى مرحوم نورعلى خان برومند آشنا مى گردد.
وى در سال 1354 با تأسيس گروه شيدا به سرپرستى محمدرضا لطفى همكارى خود را آغاز و عضو اين گروه مى شود و برنامه هاى متعدد و گوناگونى با اين گروه اجرا و ضبط مى شود و در همين سال در وزارت فرهنگ و هنر وقت به استخدام رسمى درمى آيد و در دانشسراى هنر و هنرستان موسيقى به تدريس مى پردازد و با اركستر بزرگ وزارت فرهنگ و هنر به رهبرى حسين دهلوى و گروه هاى موسيقى سنتى تالار وحدت (رودكى) همكارى مى نمايد. زيداللَّه طلوعى ضمناً در سال 1354 در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان در زمينه موسيقى براى كودكان، با خانم قره چه داغى همكارى داشته و پس از فوت على اكبر خان شهنازى، به مناسبت بزرگداشت آن مرحوم برنامه هايى در تالار رودكى اجرا نمود. وى براى معرفى و شناساندن موسيقى سنتى ايران در دانشگاه آكسفورت و امپريال كالج انگلستان برنامه هايى را اجرا نمود و در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران، وابسته به صدا و سيما و هنرستان شبانه موسيقى مشغول تدريس مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 340 ق)، صوفى. در طمسان، شهر كوچكى در چهار فرسخى فسا به دنيا آمد. وى از شاگردان شبلى بود و نزد او احترام و منزلت خاصى داشت. در فارس با ابراهيم دبّاغ و ساير مشايخ آن ديار مصاحبت داشت و مورد تكريم آنان
بود. وى صاحب كرامات بود. احوال سكر و محبت بر او غالب بود. در عبارت و شطح چنان بود كه در فارس كس قوّت شنيدن سخن او را نداشت. سخنان شطح آميز او سبب شد كه مشايخ فارس از بيم آن كه مبادا، به او آسيبى رسد، مصلحت ديدند كه به خراسان رود. اين مهاجرت در اواخر زندگى او صورت گرفت. وى در طى اين سفر مدت كوتاهى در اصفهان اقامت كرد و سپس به نيشابور رفت؛ در اين شهر گوشه گيرى اختيار كرد و روزگار را به انزوا گذرانيد. ابوبكر همانند سهل تُسترى و جنيد مى كوشيد تا پيوندهاى استوارى ميان تصوف و سنت برقرار كند. وى صاحب تأليفى و تصنيفى نبود. ليكن سخنان وى كه بيانگر افكار عرفانى او بود در اغلب كتابهاى متصوفه نقل شده است. در نيشابور وفات يافت و در قبرستان حيره ى آن شهر دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (654)، تاريخ نيشابور (224 -223)، تذكرة الاولياء (257 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (81)، حلية الاولياء (382 /10)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (120 /1)، شرح شطحيات (331 -328)، طبقات الصوفيه سُلمى (471)، طبقات الصوفيه هروى (514)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 340)، نامه ى دانشوران (305 -303 /7)، نفحات الانس (194)، هفت اقليم (184 /1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، نقاش، شاعر و نوازنده. از نوازندگان خوب طنبور در عصر شاه عباس اول است. مولدش در فارس بود و در قزوين نشوونما يافت. در اوايل جوانى، در 1014 ق راه هندوستان پيش گرفت و از ملازمان خواجه ويسى همدانى، از وزيران هندوستان، شد. پس از مدتى به دستگاه جهانگير پادشاه گوركانى
هند راه يافت و در سلك نقاشان دربار او قرار گرفت و در 1028 ق به شغل نقاشى مشغول شد. وى علاوه بر استادى در فنون نقاشى و موسيقى، در سرودن شعر نيز مهارت داشت. از آثار وى «ديوان» شعر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (337 / 1)، تذكره ى ميخانه (916 -914)، فرهنگ سخنوران (815)، مينو در (491 -490 / 2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، نوازنده. از نوازندگان درجه اول طنبور در عصر شاه طهماسب و شاه عباس بود و در فن خود يگانه ى عصر خويش به شمار مى رفت. اسكندر بيگ، صاحب «عالم آراى عباسى»، مى نويسد: «او در اين فن ترقى عظيم كرد و در عراق در طنبورنوازى منفرد و ممتاز بود اما در عالم جوانى به عالم بقا رفت».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (317 ،314 ،291 / 1)، عالم آراى عباسى (191 / 1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، نوازنده. هنرمند عصر شاه طهماسب و شاه عباس و از ملازمان و ندماى سلطان ابراهيم ميرزا برادرزاده ى شاه طهماسب بود. سلطان ابراهيم ميرزا مدتى حكمران خراسان بود و استاد سلطان محمود در خدمت او مى زيست. وى در طنبورنوزاى شيوه ى بى مثل و مانندى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (317 ،314 ،291 / 1)، عالم آراى عباسى (191 / 1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، موسيقيدان و نوازنده. نام وى را جزء موسيقيدانان زمان شاه عباس نوشته اند كه طنبور مى نواخته و به همين مناسبت به اين نام شهرت يافته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (336 ،313 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوجعفر محمد بن حسن ملقب به شيخ الطائفه، از بزرگترين علماى دينى شيعه (و. طوس 385- ف. نجف 460 ه.ق.). وى در 408 ه.ق. از طوس به بغداد رفت و چهل سال بعد به نجف شد. تحقيقات او در حديث و تفسير و فقه و رجال و كلام و ادب مرجع علماى شيعه ميباشد. او صاحب تأليفات مهم در مسايل مذهبى شيعه است كه از جمله آنهاست: كتاب تبيان (ه.م.)، استبصار (ه.م.)، تهذيب الاحكام، العدة فى اصول الفقه، كتاب الرجال، كتاب الغيبة، فهرست كتب الشيعة و اسماء المصنفين، النهاية، كتاب الخلاف، كتاب الجمل والعقود، كتاب يوم دليلة، تلخيص شافى، المفصح در امامت، مناسك الحج، مقتل الحسين، اخبار مختار و غيره.
(460 -385 ق)، فقيه، عالم، مولف دو كتاب از كتب اربعه شيعه و بنيانگذار حوزه ى علميه ى نجف. معروف به شيخ الطائفه و امام الفرقه بعد الائمه (ع). در 408 ق در بيست و سه سالگى از خراسان وارد عراق شد. پس از چهل سال از بغداد به علت ترس از فتنه اى كه در آن زمان (448 ق) در بغداد درگرفته بود و كتابهاى شيخ و خانه ى او را طعمه ى آتش خويش كرده بود، به نجف اشرف مهاجرت كرد. او بر كرسى كلام مى نشست و جوابگوى خاص و عام در تمامى مسائل حتى در امامت بود. آن كرسى از جانب خلفاء به او عرضه شده بود و مخصوص يگانه ى دوران بود.
شيخ طوسى بينان گذار حوزه ى علميه ى نجف است كه بيش از هزار سال از عمر آن مى گذرد. وى شاگرد شيخ مفيد و ابن غضائرى و ابن عبدون و ابن ابى جيد قمى و سيد مرتضى و على بن شبل بن راشد و حسين بن قاسم علوى و احمد بن ابراهيم قزوينى و هلال بن محمد حفار و احمد بن محمد اهوازى و جعفر بن حسين قمى و ابوعلى بن شاذان و بسياى ديگر از اساطين علم و دين است. شاگردان دانشمند و مجتهد وى متجاوز بر سيصد تن از شعيه و بى شمارى از عامه بودند. فرزندش شيخ ابوعلى حسن بن شيخ، صاحب كتاب «المجالس»، از شاگردان و راويان او است. در ميان شاگردان او آدم بن يونس نسفى، ابوصلاح حلبى، شيخ الاسلام حسن بن بابويه قمى، محى الدين حسن همدانى، ابومحمد حسن جبهانى، حسين بن فتح واعظ جرجانى، ابوصمصام حسينى، سلمان بن حسن صهرشتى، ابوالصلت محمد بن عبدالقادر، سعدالدين ابن براج، شيخ على سبزوارى، شيخ عبيداللَّه بن بابويه قمى، غازى بن احمد سامانى، كردى بن عكبرى فارسى، ابوالحسن ديباجى، محمد وراق، شيخ ابوجعفر حلبى، ابوسعد منصور آبى، جمال الدين محمد طبرى، ناصرالدين رضى حسينى، محمد بن حسن فتال و بسيارى ديگر را مى توان نام برد. در هفتاد و پنج سالگى در نجف درگذشت و در منزل خويش كه اكنون مزار معروفى است به خاك سپرده شد. خانه اش و مسجدش كه يكى از معروفترين مساجد نجف است و همچنين آثار باقى مانده از او، تاكنون برجاست. از آثار علمى وى: در تفسير: «التبيان»؛ «الجامع لعلوم القرآن»؛ در حديث: «تهذيب الاحكام» يا «التهذيب»؛ «الاستبصار»؛ در فقه: «المبسوط»؛ «الخلاف»؛ «الايجاز»، در فرائض؛ «الجمل و العقود»، در
عبادات؛ «الاقتصاد»، در عقايد و عبادات؛ «النهايه»؛ در علم اصول و رجال: «العده» كه ملا خليل آن را شرح كرده است؛ «الفهرست» كه در آن «اصول» و نگارشهاى اصحاب و تصانيف آنها آورده شده «و شيخ سليمان ماحوزى آن را مرتب و شرح كرده و «معراج الكمال الى معرفه الرجال» ناميده است؛ «الابواب» كه به نام «رجال شيخ» يا «رجال الطوسى» معروف است؛ «اختيار رجال الكشى» يا «اختيار معرفه الرجال». از ديگر آثار او: «التلخيص للشافى» و «المفصح»، هر دو در كلام و امامت؛ «هدايه المسترشد و بصيره المتعبد»؛ «كتاب الغيبه»؛ «مناسك حج»؛ «المجالس»، در اخبار كه «امالى» اوست؛ مقتل الحسين (ع)»؛ «اخبار مختار»؛ «مصباح المتهجد»، در اعمال سال.[1]
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (315/ 6)، اعيان الشيعه (167 -159/ 9)، ايضاح المكنون (722 ،573 ،454 ،424 ،335 ،286 ،276 ،266 ،212 ،95/ 2 ،604 ،314 ،318 ،223/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (258/ 2)، تاريخ برگزيدگان (26 -25)، تاسيس شيعه (313)، تاريخ علم كلام در ايران و جمان اسلام (259 -256)، خدمات متقابل اسلام و ايران (485 -483)، دايرةالمعارف الاسلاميه (378 -376/ 15)، دايرةالمعارف فارسى (1634/ 2)، الذريعه (235/ 7 ،145/ 5 ،331 -328/ 3 ،486 ،269 ،14/ 2 ،365/ 1)، رجال ابن داود (قسم 306/ 1)، رجال النجاشى (333 -332/ 2)، روضات الجنات (231 -201/ 6)، ريحانه (328 -325/ 3)، سير النبلاء (335 -334/ 18)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 162 -161/ 5)، طبقات خلفاء و اصحاب ائمه و علماء و شعرا (394)، فرهنگ ادبيات فارسى (329)، فقهاى نامدار شيعه (79 -67)، فوائد الرضويه (473 -470)، الفهرست للطوسى (161 -159)،
قرآن پژوهى (175 -173)، قصص العلماء (416 -414)، الكامل (106/ 8)، كارنامه ى بزرگان (122 -121)، كشف الظنون (1973 ،1581 ،452)، الكنى و الالقاب (397 -394/ 2)، لسان الميزان (52/ 6)، لغت نامه (ذيل/ ابوجعفر طوسى)، مؤلفين كتب چاپى (406 -402/ 5)، مجالس المومنين (482 -480/ 1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 460)، معجم المؤلفين (202/ 9)، معجم رجال الحديث (247 -243/ 15)، منتخب التواريخ (190 -189)، الوافى بالوفيات (394/ 2)، وقايع السنين و الاعوام (268)، هديه الاحباب (9)، هديه العارفين (72/ 2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 563 ق)، محدث، زاهد و صوفى. معروف به ابن تاج القراء. وى از ابوعبدالله مالك بن احمد بانياسى و يحيى بن احمد سيبى و ابوبكر طريثيثى حديث شنيد. او راوى «جزء» بانياسى است. رشيد بن مسلمه با اجازه و همچنين عبدالغنى حافظ و شيخ موفق الدين و ابراهيم بن عثمان كاشغرى و ديگران از وى حديث روايت كرده اند. سمعانى گويد كه وى صوفى و خادم مشايخ و متخلق به اخلاق ايشان بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعلام بوفيات الاعلام (380 / 2)، سير النبلاء (480 -478 / 20)، شذرات الذهب (209 / 4)، العبر (40 / 3)، النجوم الزاهره (360 / 5).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 254 ق)، حافظ، محدث و عابد. ساكن بغداد بود. از سفيان بن عيينه و معاذ بن معاذ و اسماعيل بن عليه و يعقوب بن ابراهيم زهرى و يحيى بن سعيد قطان و همطبقه آنان حديث شنيد. ابوداوود سجستانى و نسايى در «سنن»هايشان و ابوحاتم و ابوجعفر مطين و ابن صاعد و محمد بن هارون حضرمى و ابوعبدالله محاملى و عبدالرحمان بن يوسف بن خراش و عبدالله بن محمد بغوى و ديگران از وى حديث شنيدند. حافظ ابوسعيد نقاش در كتاب «طبقات الصوفيه» گويد: ابن منصور طوسى استاد ابوسعيد خراز و ابوالعباس بن مسروق، احاديث بسيارى را نوشت و روايت كرد. از گفته هاى اوست: جاهل را به چهار چيز مى شناسند، اول به غضب بى مورد، دوم افشاء راز، سوم اعتماد به هر كس، چهارم به نصيحت بى جا.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (250 -247 / 3)، تهذيب التهذيب (473 -472 / 9)، الجرح و التعديل (ج 4 ق 94 / 1)، سير
النبلاء (214 -212 / 12)، طبقات الصوفيه هروى (129 -126)، النجوم الزاهره (410 / 2)، الوافى بالوفيات (70 / 5).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 344 -250 ق)، زاهد، عابد، حافظ، محدث و فقيه شافعى. مفتى خراسان. در طلب حديث به عراق و شام و مصر و حجاز سفر كرد و از عثمان بن سعيد دارمى و حارث بن ابى اسامه و اسماعيل قاضى و على بن عبدالعزيز بغوى و فضل بن عبدالله بن خرم يشكرى هروى و احمد بن موسى كوفى حمار و محمد بن عمرو قشمرد حرشى و محمد بن ايوب بن ضريس و احمد بن سلمه حافظ و حسين بن محمد قبانى و تميم بن محمد حافظ و محمد بن نصر مروزى فقيه و ديگران حديث شنيد. بيشتر ملازم محمد بن نصر مروزى بود و اكثر شنيده هايش از اوست. طوسى شنيده هايش را جمع آورى و تأليف كرد و كتبى به سبك مسلم نگاشت. وى شب را به سه قسمت تقسيم كرده بود: جزئى براى تصنيف، جزئى براى خواب و جزئى براى تلاوت قرآن. او حدود هفتاد سال مرجع امور دينى مردم بود و فتوى مى داد. بيشتر ايام سال را روزه دار بود و آنچه زياده بر قوت روزانه اش بود صدقه مى داد از امر به معروف و نهى از منكر غفلت نداشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (80 / 4)، تاريخ نيشابور (186)، سير النبلاء (492 -490 / 15)، شذرات الذهب (368 / 2)، طبقات الحفاظ (336)، العبر (68 / 2)، النجوم الزاهراه (358 -357 / 3)، الوافى بالوفيات (210 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1310 ق)، مفسر، فقيه و مدرس. نسب وى به چهل واسطه به اميرالمومنين (ع) مى رسد. در اصفهان به دنيا آمد و پس از پرورش در خانواده علم و تقوا و فراگرفتن ادبيات و متون
فقه و اصول، از محضر و درس آيت الله سيد محمد باقر درچه اى و آيات ديگر اصفهان استفاده ى كامل نمود و سپس به تدريس فقه و اصول و تفسير قرآن پرداخت و در مدرسه صدر اصفهان تشكيل حوزه داد و جماعت بسيارى از فضلاء و علماى اصفهان از محضرش استفاده بردند. از آثارش: «كليم الطيب»، در اصول دين، به فارسى، سه جلد؛ «طيب البيان فى تفسير القرآن»، در چندين جلد؛ «العمل الصالح»، در ايمان و تقوا.[1]
حجه الاسلام والمسلمين و سيدالعلماء والمفسرين آقاى حاج سيد عبدالحسين طيب ابن العالم الجليل آيه الله حاج سيد محمد تقى از علماء و مدرسين ممتاز معاصر مدرسه صدر اصفهانست.
معظم له در حدود سال 1310 قمرى هجرى در اصفهان متولد گرديده و پس از پرورش در بيت علم و تقوا و فرا گرفتن ادبيات و متون فقه و اصول از محضر و درس مرحوم آيه الله حاج سيد محمد باقر درچه اى (استاد مرحوم آيه الله العظمى بروجردى) و آيات ديگر اصفهان استفاده كامل نموده سپس بتدريس فقه و اصول و تفسير كلام الله مجيد پرداخته و در مدرسه صدر تشكيل حوزه داده و جماعت بسيارى از فضلاء و علماء اصفهان از محضرش استفاده نموده و مينمايند.
آثار ارزنده علمى بسيارى دارد كه بعضى از آن مطبوع و از آنها كتب زير است.
1- كلم الطيب در اصول دين فارسى 3 جلد.
2- طيب البيان فى تفسير القرآن فارسى 4 جلد بطبع رسيده و بقيه آماده ى طبع است.
3- العمل الصالح در ايمان و تقوا بطبع رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمدان (106 -100 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين طيبى، از علاقمندان به موسيقى سنتى ايران است كه به سال 1324
در تجريش متولد شد. فراگيرى موسيقى و نواختن ويولن ار از سن هجده سالگى نزد يكى از هنرمندان باارزش «گلها» آغاز كرد كه مدت دو سال در خدمت اين هنرمند بود. سپس به هنرستان موسيقى رفت و مدت سه سال نزد هنرمند فقيد حبيب اللَّه بديعى ادامه تحصيل داد و رديف هاى استاد صبا را نزد اين استاد به پايان برد.
وى داراى پنجه اى شيرين و جذاب است كه در سال 1530 ازدواج كرد و ثمره ازدواج او سه فرزند است كه دو نفر ايشان به نامهاى سعيد، وحيد به موسيقى سنتى ايران علاقمند و با نواختن ويولن، سنتور و تنبك آشنايى دارند، حسين طيبى به تدريس ساز ويولن به هنرجويان مشغول مى باشد و موسيقى را بيشتر به خاطر دل خويش فراگرفته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. وى از بزرگان مشايخ بود، اما خود را ظالم مى خواند، چون مى گفت: «هرگز از من بندگى نيامد، پس من ظالم باشم». عبدالله از ياران ابوجعفر حداد، كه در قرن سوم هجرى مى زيست، بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (57).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 893 -872 ق)، فقيه، مفسر، مورخ، اديب و شاعر. ملقب به عرس الدين و معروف به ابن شاهين. پدرش شاهين برده ى سلطان ملك ظاهر سيف الدين بود، لذا ظاهرى نام گرفت. وى در بيت المقدس به دنيا آمد و در قاهره تعليم يافت. وى در بيت المقدس به دنيا آمد و در قاهره تعليم يافت چون به سن رشد رسيد نظارت ضرابخانه ى مصر بدو سپرده شد. در 840 ق اميرالحاج شد. او در طرابلس درگذشت. در حدود سى تأليف و تصنيف از او بجاى ماند. از جمله آثارى وى: «كشف الممالك»و خلاصه آن به نام «زبده كشف الممالك فى بيان الطرق و المسالك» درباره ى مصر، كه در پاريس چاپ شده است؛ «الاشارات فى علم العبارات»، تعبير رويا در دو مجلد؛ «الكوكب المنير فى اصول التعبير»؛ «المواهب فى اختلاف المذاهب»؛ «المنيف فى الانشاء الشريف»؛ «الدره المضيئه فى السيره المرضيه»؛ «ديوان» شعر،در چندين مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (367 / 2)، ايضاح المكنون (596 / 2 ،460 / 1)، ريحانه (44 / 8)، كشف الظنون (1523 ،1496 ،953 ،305 ،97)، معجم المؤلفين (120 / 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سخن بر سر هنرمند ارجمند و شايسته ديگرى است به نام محمد ظريف، وى در سال 1325 در تهران چهارراه سيدعلى ديده به جهان باز كرد. تحصيل ابتدايى را در مدرسه پروانه به پايان رسانيد، مى خواست براى تحصيل متوسطه به دبيرستان رود كه در سال 1328 بنا به تشويق و راهنمايى زنده ياد حسينعلى وزيرى تبار به هنرستان موسيقى ملى كه تازه تأسيس شده بود رفت و در آن مدرسه جهت تحصيل موسيقى نام نويسى كرد و در اولين دوره اين هنرستان، نوازندگى ويولن را نزد
استادان بزرگ موسيقى ايران نظير: روح اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا و مهدى مفتاح و ضرب را در كلاس مرحوم حسين تهرانى و فلوت را كه ساز دوم محسوب مى شد از محضر هادى نراقى بهره برد.
محمد ظريف، در سال 1336 فارغ التحصيل اين هنرستان شد و در همين سال با دختر مرحوم وزيرى تبار به نام گيتى وزيرى تبار كه شاگرد هنرستان بود و يكى از چهره هاى بااستعداد و دختر خانمى هنرمند بود ازدواج كرد، (خانم گيتى وزيرى تبار كه در رشته ويولن و كمانچه در اين هنرستان فارغ التحصيل گرديده بود پس از ازدواج با محمد ظريف، اندوخته هاى هنرى خود را همراه با همسرش متفقاً براى خدمت به موسيقى ملى و سنتى كشور، پس از استخدام در هنرهاى زيبا در اختيار دانشجويان و برنامه هاى هنرى اين نهاد قرار دادند.) در سال 1342 محمد ظريف با اركسترهاى شماره يك و دو راديو به رهبرى جواد معروفى و على محمد خادم ميثاق همكارى خود را آغاز كرد و در سال 1335 به اركستر «سالن» اداره ى كل فعاليت هاى هنرى، به رهبرى ابراهيم روحى فر دعوت و مشغول انجام وظيفه در اين اركستر گرديد و در سال 1336 در اركستر صبا كه به رهبرى حسين دهلوى اداره مى شد در سمت نوازنده فلوت در اين اركستر شركت مى جست.
سال 1337، محمد ظريف به خدمت سربازى فراخوانده شد و پس از پايان خدمت، در سال 1339 به راديو ايران دعوت كرد و در اركسترهاى مختلف به سمت نوازنده ى فلوت همكارى خود را آغاز كرد. هنوز سال 1339 به پايان نرسيده بود كه توسط مرحوم داود پيرنيا براى نوازندگى در برنامه هاى «گلها» دعوت شد و همكارى وى تا 1341 همچنان ادامه
داشت و از آن پس به عنوان نوازنده فلوت در اركستر سمفونيك تهران و اركستر اُپرا تا سال 1351 از همكاران آن بود، او هميشه زودتر از بسيارى نوازندگان سر تمرين ها و اجراى برنامه ها حاضر مى شد و به كارش بسيار علاقمند بود.
محمد ظريف، با وجود اندوخته هاى پربار هنرى خود هيچگاه از آموختن و فراگيرى غفلت نورزيد و به همين سبب در سال 1353 به هنركده موسيقى ملى رفت و در سال 1357 به عنوان كارشناس موسيقى ملى از آن هنركده فارغ التحصيل گرديد. استادان برجسته اى چون: حسين دهلوى، مرتضى حنانه، فرهاد فخرالدينى، دكتر صفوت، مصطفى پورتراب، دكتر حسن فرشاد و كامبيز روشن روان در اين سال ها دانشجويان را آموزش مى دادند و شاگردان اين دوره نمودار درخشان فعاليت هاى آن زمان اين هنركده مى باشد.
به هر حال، فعاليت هاى پرثمر و دور از جنجال محمد ظريف همچنان ادامه داشت و در اركسترهاى بزرگ و صاحب نام نظير اركسترهاى: دهلوى، پورتراب، حق كردار، رادمرد، فروتن راد و خادم ميثاق به طور مداوم و پرثمر شركت مى كرد و نوازندگى فلوت به عهده وى بود و ضمن اين همكارى ها در اركستر «فولكلوريك» فرهنگ و هنر نيز فعالانه شركت مى جست.
محمد ظريف، تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بين ايران و ممالك خارج جهت شناسايى هرچه بيشتر موسيقى سنتى ايران كه يكى از بزرگترين گنجينه هاى فرهنگ صوتى جهان است همراه اركستر دهلوى در كشور افغانستان برنامه هايى اجرا نمود و در ايران در كنسرت هايى كه به نفع مؤسسات خيريه و فرهنگى همراه اركسترهاى: دهلوى: نوين و محمد اوشال در شهرهاى: آبادان، اهواز، گچساران خرمشهر، شيراز اصفهان، كردستان و كرمانشاه (باختران) شركت نمود. ثمره ازدواج محمد ظريف و خانم گيتى وزيرى تبار،
دو دختر است كه هر دو از هنرمندان علاقه مند و جدى هنر هستند كه هم از موسيقى اطلاع دارند و هم دانشجوى رشته نقاشى مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هوشنگ ظريف به سال 1317 در تهران متولد شد و از همان دوران كودكى مانند بسيارى از بزرگان موسيقى ايران، علاقه ى وافرى به اين هنر ظريف و آسمانى داشت و از ميان سازها به «تار» بيش از همه نظر داشت. هوشنگ ظريف نوجوانى بيش نبود كه جهت فراگيرى موسيقى نزد استادانى مثل: موسى معروفى و على اكبر شهنازى مى رود و از محضر اين اساتيد كسب فيض مى نمايد و پس از چندى براى كسب و آموختن موسيقى علمى در هنرستان عالى موسيقى ثبت نام مى نمايد در سال 1337 از اين هنرستان فارغ التحصيل شده در همين سال به استخدام وزارت فرهنگ و هنر به عنوان هنرآموز سرود و موسيقى درمى آيد، سپس مشغول تدريس در سازمان پيش آهنگى ايران شد و در سازمان خدمات اجتماعى كشور با سمت هنرآموز موسيقى كشور به نابينايان مشغول گرديد.
استاد ظريف از 1342 تا سال 1359 در هنرستان عالى موسيقى ملى به مدت 17 سال به تدريس اشتغال و از سال 1361 استاد تار واحد موسيقى سازمان زرتشتيان ايران (فروهر) مى باشد.
هوشنگ ظريف سالها سوليست تار در اركسترهاى متعدد سازمان ملى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر و شركت در اجراى برنامه هاى موسيقى اركسترهاى مزبور در سازمان راديو تلويزيون ملى ايران بود، سوليست و نوازنده تار در برنامه هاى موسيقى ملى ايران در راديو تلويزيون ايران به مدت 20 سال، وى در حافظيه ى شيراز جهت ارائه و شركت در برنامه هاى موسيقى اصيل
و سنتى ايران بارها شركت داشته و جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران و اشاعه ى آن نيز مسافرتهاى متعددى به كشورهاى: آمريكا، شوروى، كانادا، ژاپن، فرانسه، انگليس، آلمان غربى، ايتاليا، مصر، تونس، مراكش، الجزاير، هندوستان، پاكستان، تركيه و تمام كشورهاى اروپاى شرقى همراه با اركسترهاى موسيقى سنتى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق نموده است. استاد ظريف در سال 1973 نيز به منظور اجراى برنامه هاى آموزشى موسيقى سنتى و ملى ايران در بخش موسيقى تعدادى از دانشگاههاى آمريكا در سراسر اين كشور مسافرت داشته و نيز در فستيوال موسيقى «شانكار لعل» كه در سال 1975 در هندوستان برگزار شد شركت در بيست و يكمين فستيوال جهانى موسيقى كه در همين سال در فرانسه برپا شده بود شركت داشته. وى با شركت فعال در اجراى كنسرتهاى متعدد موسيقى ايرانى در وين پايتخت اتريش موجب شناسايى هرچه بيشتر موسيقى سنتى ايران به اين مركز موسيقى و فرهنگى اروپا گرديد، سپس در سال 1958 كه در فستيوال اينسبورك شركت كرد موجب شناسايى و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران شد.
استاد ظريف علاوه بر سمت استادى در «تار» با نواختن «سه تار» و «تنبك» آشنايى كامل دارد و شاگردان متعددى را در هنرستان و مؤسسات فرهنگى و كلاسهاى خصوصى و عمومى تعليم داده و خدمات بزرگى به موسيقى سنتى ايران نموده و در جهت تدوين متد نوازندگى «تنبك» با مرحوم استاد حسين تهرانى همكارى داشته كه عنوان آن «آموزش تنبك» مى باشد. ديگر همكارى در تصحيح و رديفهاى آوازى مرحوم محمود كريمى استاد آواز ايران مى باشد كه عنوان كتاب «رديف آوازى موسيقى سنتى ايران» مى باشد.
از فارغ التحصيلان دوره دوم هنرستان است كه در سال
تحصيلى 1336 -37 موفق به اخذ ديپلم كامل موسيقى در رشته تار گرديد، اولين الفباى اين ساز را از استاد موسى معروفى آموخت و سالها محضرش را گرامى داشت، استاد نيز او را چون فرزندى عزيز مى داشت، نه تنها به كار تعليمش مى پرداخت بلكه به تربيتش نيز صميمانه همت مى گماشت تا هنرمندى باشخصيت و در خور چنين نامى بسازد، پس از اخذ ديپلم در سال 1342 به هنرستان موسيقى ملى راه يافت و در كنار ساير هنرآموزان و استادان به كار تعليم هنرجويان تار پرداخت، بعدها كه براى ادامه تحصيلاتش وارد هنركده موسيقى ملى گرديد از محضر استاد على اكبر شهنازى نيز سودها جست لكن متأسفانه با تغييرات كلى در نظام آموزشى هنرستان و تعطيل دوره عالى «هنركده» ادامه كار او تاكنون ميسر نگرديده است اكنون او همچنان به كار تعليم و تدريس سازش در دوره هاى عالى موسيقى «دانشگاه هنر» مى پردازد و علاقمندان بسيارى بطور خصوصى تحت تعليمش قرار دارند. به علاوه فعاليتهاى ديگرى نيز داشته و دارد كه از موضوع بحث ما خارج است، او پس از سالها خدمت هنرى در سال 1359 بازنشسته گرديد.
هوشنگ ظريف از جمله هنرمندانى است كه شخصيت فطرى و هنرش فردى را ساخته است كه در خانواده موسيقى مى درخشد، توفيق هرچه بيشتر درخشان ترش را آرزومنديم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(بخش 1) ابن احمد بن حسين جليلى نيشابورى. از بزرگان صوفيه (ف. 382 ه.ق.)
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1324 -1285 ش)، خواننده. وى تحصيلاتش را در تهران تا دوم متوسطه را در تهران تا دوم متوسطه ادامه داد و بعد از آن تحصيل را رها كرد. چندى پيشه ى آموزگارى داشت و سپس تا پايان عمر در اداره برق كار مى كرد. وى پس از فراگيرى مقدمات رديف آواز نزد عارف قزوينى، به محضر ابوالحسن خان اقبال آذر، خواننده ى نامدار آن روزگار، رفت و به تكميل فن خويش پرداخت. ظلى توسط كمپانى كلمبيا براى ضبط صفحه دعوت شد و چندين صفحه پر كرد، كه از ميان آنها «آواز اصفهان» و «سه گاه» قابل ذكر است. وى چندى در شيراز و همدان اقامت داشت. سرانجام به تهران بازگشت و در آن جا درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (357 ،245)، تاريخ موسيقى (668 -667 / 2)، سرگذشت موسيقى (353 ،249 ،247 / 1)، مردان موسيقى (177 -175 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(مولانا سيد) اسداللَّه يزدى ملقب به ظهورعلى شاه بن (حجةالاسلام آقا سيد) موسى مجتهد، از سادات حسينى، سيستانى الاصل و يزدى المسكن، از عرفاى طريقت نعمةاللهيه (ف. 1238 ه.ق.). مدفنش در صحن امامزاده عبداللَّه است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(بخش 1) حسن بن ظئر مكنى به ابوعلى فارسى، فقيه و لغوى و نحوى (ف. قاهره 598 ه.ق). مولد اودهى به نام نعمانيه بود و از آنجا به شيراز رفت و به فارسى شهرت يافت. وى در فنون علوم و قراات عشره و تفسير قرآن عالم و در فقه و حديث و كلام و منطق و حساب و هيئت و طب مبرز و در لغت و نحو و عروض و قوافى و روايت اشعار عرب چيره دست بود و در هر فنى از اين فنون كتابى را از برداشت. اوراست: كتابى در شرح الصحيحين، اختلاف الصحابة و التابعين و فقهاء الانصار كه به پايان نرسيده.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 599 ق)، مفسر. پدرش محمود نيشابورى از علماى زمان خود بود صاحب تصانيف. ظيهر نيشابورى در عهد بهرام شاه غزنوى مى زيست و به عنوان سفير بهرام شاه به نزد سلطان سنجر رفت. از آثارش كتاب «البصائر» يا «تفسير البصائر» يا «البصائر فى تحقيق الوجوه و النظائر»، در معانى مختلف بارى الفاظ قرآن، در چند مجلد، به فارسى، به ترتيب حرف هجا كه به آورده ى «كشف الظنون» در 577 ق از تأليف آن فراغت يافته است. در تذكره ى «لباب الالباب»، اين كتاب تحت عنوان «تفسير بصائر يمينى» آورده شده است. همچنين در آن تذكره، كتاب «صحيفه الاقبال» كه در معارضه ى شمشير و قلم اوست بدو نسبت داده شده، و ذكر شده كه او را تصانيف و اشعار بسيار است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (264 / 4 ،123 -122 / 3)، ريحانه (78 -77 / 4)، كشف الظنون (1067 ،246)، لباب الالباب (282
-281 / 1)، معجم المؤلفين (7 / 12)، هديه العارفين (105/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1342 -1281 ق)، صوفى، شاعر، متخلص به صفا. مشهور به ظهيرالدوله و ملقب به صفا عليشاه. در جمال آباد شميران به دنيا آمد. وى داماد ناصرالدين شاه و شوهر فروغ الدوله بود و در دوره ى ناصرالدين شاه سمت وزير دربار داشت. در جوانى به سلسله ى نعمت اللهى پيوست و در سلك مريدان صفى عليشاه درآمد و لقب صفا عليشاه گرفت و در 1316 ق كه حاج ميرزا حسن صفى عليشاه درگذشت. على خان ظهيرالدوله بنا به وصيت صفى عليشاه به جانشينى او منصوب شد و بعد از انتصاب به اين مقام، با اجازه مظفرالدين شاه، انجمنى، به نام اخوت، در خانه ى خود واقع در خيابان فردوسى با عضويت صد و ده نفر به عدد نام مولى على (ع) داير كرد. وى طرفدار مساوات بود و در انجمن اخوت او از وضيع و شريف برابر مى نشستند. البته لازم به ذكر است كه ظهيرالدوله قبل از تأسيس انجمن اخوت سفرى به اروپا كرد و مدتى كه در آنجا اقامت داشت و وارد مجمع فراماسونرى شد و پس از بازگشت به ايران خواست كه در ايران هم لژى ترتيب دهد. از اين رو افكار فراماسونرى خود را به صورت انجمن اخوت درآورد. در 1323 ق مجله اى به نام «مجموعه ى اخلاق» را انتشار داد. از آنجايى كه انجمن اخوت از مشروطه خواهى طرفدارى كرد بعد از پيشامد قضيه ى به توپ بستن مجلس در 1326 ق خانه ظهيرالدوله نيز در تهران به توپ بسته شد و اموالش به غارت رفت. ظهيرالدوله در تهران درگذشت و در بين راه امام زاده قاسم و تجريش كه
امروز به قبرستان ظهيرالدوله يا سر قبر ظهيرالدوله معروف است مدفون گرديد. از آثار اوست: «ديوان» شعر؛ چند رساله منظوم به نامهاى «سبحه ى صفا»؛ «رعنا و زيبا»؛ «مجمع الاطوار» و ياد داشتهاى او ر باب اقنلاب مشروطيت نيز متضمن نكات دقيقى است.[1]
على خان ملقب به صفاعلى شاه (لقب طريقتى) ابن ظهيرالدوله بزرگ از رجال عهد ناصرالدين شاه و عارف معروف (و. جمال آباد شميران 1281- ف. 1342 ه.ق./ 1302 ه.ش.). وى در سن 16 سالگى به دامادى ناصرالدين شاه مفتخر شد و سپس وزير تشريفات خاصه همايونى (در زمان ناصرالدين شاه) گرديد. مدتى نيز حكومت تهران را داشت. در سال 1303 ه.ق. در سلك مريدان صفى على شاه درآمد و از جانب او دستگيرى ميكرد. پس از فوت صفى على شاه (26 ذى قعده 1316 ه.ق.) به امر ناصرالدين شاه، وى جانشين او گرديد. ظهيرالدوله مؤسس «انجمن اخوت» (كه هنوز داير است) و از طرفداران مشروطه و آزاديخواه بود، و به همين سبب به امر محمدعلى شاه به هنگام بمباران مجلس، منزل و خانقاه او را به توپ بستند و اثاثه گرانبهاى آنها را به غارت بردند. وى يكى از نخستين مؤسسان گاردن پارتى و كنسرت در دوره مشروطه مى باشد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ جرايد (191 -190 / 4 ،79 -76 / 1)، چهارصد شاعر برگزيده پارسى گوى (620)،دايره المعارف فارسى (1648 / 2)، الذريعه (126 / 12 ،609 / 9 ،18 / 20)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (286 -283 / 4)، سخنوران نامى معاصر (2286 -2282 / 4)، سيرى در تصوف (166 -152)، شرح حال رجال (370 -367 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (297
-296 / 4).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 716 / 714 ق)، عارف و شاعر. وى از بزرگان طريقه سهرورديه بود، كه پس از پدرش مصنب خلافت داشت. اولين خرقه اى كه به تن كرد شيخ شهاب الدين سهروردى براى مادرش فرستاده بود. با شيخ صفى الدين اردبيلى و سعدى معاصر بود. در ايام حيات پدر به مكه مشرف شد و بعد از خوابى كه در شب عرفه ديد، به روايت كردن حديث پرداخت. وى در شعر نيز دست داشت.
ظهيرالدين در شيراز درگذشت و همان جا دفن شد. از آثارش كتاب ترجمه ى «عوارف»مى باشد كه مؤلف «شيرازنامه» كتاب «عوارف» را در نزد وى خوانده و از او اجازت دريافت كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (747 -746)، تذكره ى هزار مزار (376 -375)، شيرازنامه (191)، مجمل فيصحى (ذيل/ سال 714)، نفحات الانس (476).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سياوش ظهيرالدينى در سال 1328 چشم به جهان باز كرد و پس از طى تحصيلات ابتدايى، در سال 1340 وارد هنرستان عالى موسيقى شد. وى قريب پنج سال زير نظر استاد حشمت سنجرى به فراگيرى ويولن و در سال 1345 نزد هنرمند باارزش «والوديا تارخانيان» به يادگيرى ويولا پرداخت و در سال 1353 موفق به اخذ ليسانس گرديد.
سياوش ظهيرالدينى از سال 1346 همكارى خود را با اركستر سمفونيك تهران آغاز كرد و در طول ساليان دراز همكارى خود با اين اركستر، بارها به عنوان تكنواز اركستر برنامه اجرا كرده است. وى از سال 1355 در هنرستان هاى عالى موسيقى به عنوان هنرآموز ويولن و ويولا در سمت استاد مشغول تدريس مى باشد. ظهيرالدينى از سال 1356 به عنوان مايستر گروه آلتو در اركستر سمفونيك تهران برگزيده شده و در
سال 1367 نيز موفق به اخذ لوحه ى درجه ى يك هنرى گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس ظهيرالدينى، يكى ديگر از خانواده هنرمند ظهيرالدينى هااست كه موسيقى در تار و پود وجودش موج مى زند و در واقع موسيقى را به ارث برده، وى در سال 1322 در تهران قدم به عرصه وجود گذارد و پس از طى تحصيل ابتدايى، بين سالهاى 1336- 1337 وارد هنرستان عالى موسيقى تهران شد.
عباس ظهيرالدينى، در اين هنرستان، ابتدا در رشته ويولنسل زير نظر ميشل خوتسيف به فراگيرى موسيقى پرداخت و اولين درس ها را از اين استاد بزرگ آموخت و با استعداد سرشارى كه در وى وجود داشت حدود يك سال بعد به اجراى تكنوازى به همراهى پيانو در تالار فرهنگ پرداخت كه بسيار مورد تشويق و تحسين استادان هنرستان و هنردوستان واقع گشت.
در سال 1341، يعنى در واقع پنج سال بعد از ورود به هنرستان عالى موسيقى به اركستر زهى هنرستان به رهبرى واهه خوجايان پذيرفته شد و تكنوازى چند قطعه از آثار ويوالدى و بوكرينى را با موفقيت اجرا نمود. در اين سال ها به طرز فعال و درخشانى در گروههاى كوارتت و گوناگون هنرستان عالى موسيقى نيز همكارى كرد.
در سال 1342، به اركستر سمفونيك تهران به رهبرى حشمت سنجرى پذيرفته شد و همكارى خود را با اين اركستر رسما آغاز كرد، در سال 1345، با اجراى سونات روبرگ ديپلم هنرستان عالى موسيقى تهران را پشت سر نهاد و وارد دوره ليسانس هنرستان گرديد.
عباس ظهيرالدينى، چون هنرمندى فعال و كوشا بود، پيوسته در طلب علم موسيقى و فراگيرى آن در فعاليت بود، لذا در سال
1353 نيز در كنار فعاليت در اركستر سمفونيك تهران، كنسرتو ويولنسل اپوس 33، اثر سن سانس را به همراهى اركستر هنرستان به سرپرستى على رهبرى به اجرا در آورد و وزنه ديگرى بر كفه موفقيت هايش افزود. در سال 1357 براى ادامه تحصيلات عازم اتريش گرديد و در وين اقامت گزيد، در اين شهر بود كه وى به كلاس آندره ناوارا ويولن سليست مشهور و بزرگ راه يافت و مدت هااز وجود اين هنرمند نامى بهره ور گرديد.
عباس ظهيرالدينى، پس از چندى به وطن بازگشت و به اركستر مجلسى صدا و سيما ملحق شد، بعد از انحلال اركستر مجلسى، در سال 1365 مجددا همكارى خود را با اركستر سمفونيك تهران به رهبرى حشمت سنجرى آغاز كرد و چندين بار كنسرتو ويولنسل اثر ادوارد لالوا را با قدرت و مهارت تمام اجرا كرد.
وى مدتى نيز كنسرت مايستر ويولنسل در اركستر سمفونيك تهران بود و در حال حاضر در تريوى تهران با هنرمندان بزرگى چون: خاچيك بابايان و رافائل مينا سكاتيان همكارى دارد. عباس ظهيرالدينى هنرمندى حساس و زودرنج و گوشه گير و انزواطلب مى باشد و از شهرت و مطرح شدن فرارى است و موسيقى را به قدرى دوست دارد و به آن عشق مى ورزد كه آن را عشق اول و آخر خود تاكنون دانسته و به آن فكر مى كند، به همين سبب حتى تاكنون ازدواج هم نكرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1360 -1290 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايى وارد هنرستان عالى موسيقى شد و در رشته ى ساز تخصصى فلوت و موسيقى كلاسيك ديپلم گرفت. وى رديفهاى
موسيقى ايرانى را از همسر خود، كه نوه ى آقا حسينقلى بود، آموخت و سپس فعاليت خود را در رشته ى موسيقى، از جمله تدريس و كار در اركسترهاى مختلف، شروع كرد. ظهيرالدينى مدتى تصدى مركز آموزش موسيقى را در وزارت فرهنگ و هنر به عهده داشت و مدتى هم به عنوان كارشناس موسيقى و رهبر اركستر ملى فعاليتش را در خراسان ادامه داد و موفق شد هنر اصيل موسيقى را در اين استان اشاعه دهد. وى علاوه بر نوازندگى فلوت، به عنوان ساز تخصصى كلاسيك، در نواختن سازهاى ويولون و كمانچه نيز مهارت كامل داشت. سرانجام بر اثر ابتلا به سرطان، در تهران درگذشت و در امام زاده عبدالله شهر رى دفن شد.[1]
زنده ياد، غلامحسين ظهيرالدينى در سال 1290 شمسى در يك خانواده متوسط در تهران به دنيا آمد. فرزندان اين خانواده همگى اهل هنر، بااستعداد و صاحب نام بوده و هستند، از جمله برادر بزرگ آن مرحوم به نام محمود ظهيرالدينى علاوه بر تخصص در هنر نقاشى و تحصيل در مدرسه كمال المك از بنيان گذاران هنر نوين تئاتر در ايران و هنرمند شايسته و معروفى بوده است، و برادر كوچك وى نيز به نام محسن ظهيرالدينى علاوه بر شغل دولتى هنرپيشه مشهورى بوده است.
مرحوم ظهيرالدينى بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايى عليرغم مشكلاتى كه در راه تحصيل در رشته هنر در آن زمان خصوصا هنر موسيقى وجود داشت وارد هنرستان عالى موسيقى شد و بعد از گذراندن دوره تحصيلات متوسطه موفق شد ديپلم خود را در رشته ساز تخصصى فلوت و موسيقى كلاسيك اخذ نمايد، زنده ياد ظهيرالدينى بعد از ازدواج توانست رديف هاى موسيقى ايرانى را نيز از همسر
خود كه نوه مرحوم آقاحسينقلى (هنرمند بزرگ و نوازنده مشهور تار) بود بياموزد.
پس از آن فعاليت خود را در رشته موسيقى از جمله تدريس و كار در اركسترهاى مختلف آن زمان شروع كرد، مدتى تصدى مركز آموزش و موسيقى را در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان به عهده داشت و مدتى هم به عنوان كارشناس موسيقى و رهبر اركستر ملى فعاليتش را در استان خراسان ادامه داد و موفق شد هنر اصيل موسيقى را در اين استان اشاعه دهد.
مرحوم ظهيرالدينى علاوه بر نوازندگى فلوت به عنوان ساز تخصصى كلاسيك، در نواختن سازهاى ويولن و كمانچه نيز مهارت كامل داشت. از آن مرحوم، پنج فرزند ، چهار پسر و يك دختر بر جاى مانده (محمود، عباس، احمد، سياوش، شورانگيز) كه همگى آن هابا هنر موسيقى آشنا و موسيقى را از پدر خود آموخته اند. از ميان آن هاعباس و سياوش تحصيل در رشته موسيقى را در هنرستان عالى موسيقى ادامه داده و فارغ التحصيل شده اند و هم اكنون عباس در رشته نوازندگى ويولن سل و سياوش در رشته نوازندگى ويولن آلتو نوازندگان چيره دستى هستند و در اركستر سمفونيك تهران و اركسترهاى ديگر به فعاليت هنرى اشتغال دارند.
شايسته توجه است كه دو تن از فرزندان محسن ظهيرالدينى (برادر مرحوم غلامحسين ظهيرالدينى)به نام خسرو و بيژن نيز از هنرستان موسيقى فارغ التحصيل شده اند كه اولى در رشته نوازندگى كلارينت و بيژن نيز در رشته نوازندگى ترومپت نوازندگان مشهورى بوده اند.
خسرو فعاليشت را به عنوان نوازنده اركستر سنفونيك تهران آغاز نمود وبيژن نيز تحصيلات خود را در رشته موزيك ارتش ادامه داد و به عنوان افسر موزيك ارتش به خدمات هنرى و ميهنى خود ادامه داد كه فعلا هر
دو نفر ايشان دوران بازنشستگى خود را مى گذرانند.
غلامحسين ظهيرالدينى در سال 1360 بر اثر ابتلا به سرطان پرستات جهان فانى را وداع گفت و در امام زاده عبداله به خاك سپرده شد، روانش شاد.
نوازنده.
تولد: 1290، تهران.
درگذشت: 1360.
غلامحسين ظهيرالدينى پس از طى تحصيلات ابتدايى وارد هنرستان عالى موسيقى شد و بعد از گذراندن دوره ى تحصيلات متوسطه موفق شد ديپلم خود را در رشته ى ساز تخصصى فلوت و موسيقى كلاسيك اخذ نمايد. سپس توانست رديف هاى موسيقى ايرانى را نيز از همسر خود كه نوه ى ميرزا حسينقلى خان «نوازنده ى تار» بود بياموزد. پس از آن فعاليت خود را در رشته ى موسيقى از جمله تدريس و كار در اركسترهاى مختلف آن زمان شروع كرد. مدتى تصدى مركز آموزش موسيقى را در وزارت فرهنگ و هنر به عهده داشت و مدتى هم به عنوان كارشناس موسيقى و رهبر اركستر فعاليتش را در استان خراسان ادامه داد و موفق شد هنر اصيل موسيقى را در اين استان اشاعه دهد. ظهيرالدينى علاوه بر نوازندگى فلوت به عنوان ساز تخصصى كلاسيك، در نواختن سازهاى ويولن و كمانچه نيز مهارت كامل داشت.
غلامحسين ظهيرالدينى در سال 1360 به سبب ابتلاء به بيمارى سلطان پروستات درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (109 -106/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مازيار ظهيرالدينى فرزند محمود ظهيرالدينى (پسر بزرگ شادروان غلامحسين ظهيرالدينى) است. وى در سال 1353 شمسى متول گرديد، موسيقى را ابتدا نزد پدر خود آموخت و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى و راهنمايى به علت استعداد فوق العاده در موسيقى به هنرستان سرود و آهنگ هاى انقلابى (هنرستان عالى موسيقى) رفت و در اين
هنرستان به تحصيل در اين رشته پرداخت.
ساز تخصصى وى ويولن است كه زير نظر هنرمند ارجمند و شايسته وحيدى آذر فراگرفته و در چند كار اركسترى به عنوان تك نواز ويولن كار موفقيت آميزى را ارائه داده است. وى در دو سال جشنواره سراسرى موسيقى فجر شركت نموده و در هر دو سال به عنوان بهترين نوازنده ويولن انتخاب شده و موفق به دريافت لوح تقدير در هفتمين جشنواره سراسرى موسيقى فجر گرديده است و مى رود كه يكى از چهره هاى موفق و بزرگ موسيقى ايران در آينده گردد و اميد مى رود كه با استعداد درخشان و پشت كارى كه در وى ديده مى شود، در آينده بتواند كارهاى شايسته و مشخص ترى به عالم موسيقى و هنر ارائه نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مستغلات مرحوم حاج غلامرضا عابد يزدي
اين مستغلات در سال 1990 از سوي مرحوم حاج غلامرضا عابد يزدي به حسينيه وقف شده است. مستغلات ياد شده در منطقه ي وان دري پونا قرار دارد و متراژ آن 200 مترمربع است و كل ساختمان در اجاره ي مستأجرين قرار دارد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد عابدي
محل تولد : كندوان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1352/1/1
زندگينامه علمي
بسمه تعالي
تولد و تحصيلات
در سال 1352 ش در روستاي كندوان از توابع شهرستان ميانه در استان آذربايجان شرقي متولد شدم پدرم بنا و مادرم خانه دارو از خانواده اهل علم بود. از جمله آيت الله شيخ نصرت الله بنارواني كه دايي آنان شمرده مي شد. بعد از چند سالي به ميانه نقل مكان كرديم و دوره ابتدايي، راهنمايي و اول دبيرستان را همان جا خواندم و وارد حوزه علميه ميانه شدم و به فاصله كمتر از چند ماه در سال 69 به حوزه علميه مسجد الدوله تهران رفتم. در تهران در مدارس ايلچي بيك (شهيد باهنر) و رضائيه و در نهايت مروي هم تحصيل كردم و تا لمعتين را در اين مدارس خواندم. استادان دوره مقدمات آقايان ميرحسيني، فاضل، عبدالمجيد رشيدپور (استاد اخلاق) و... بودند لمعه را هم با اساتيدي چون مرحوم پاكتچي، تقوايي و ... خواندم.ظاهرا در سال 73 به حوزه علميه قم آمدم. در مدرسه فيضيه و آنگاه دارالشفا ساكن شدم با حضرات اساتيد اعتمادي، وجداني فخر، موسوي تهراني، درياباري، رمضاني، و.... دروس را تا سطح خارج ادامه دادم. در سال 81 وارد رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن شدم. و از محضر اساتيدي چون
آيت الله معرفت، بهشتي، و آقايان فاضل گلپايگاني، عبدالهي (همكار تفسير نمونه) دكتر رضايي اصفهاني، نصيري و نعمتي پورفر و .... در دروس مختلف تفسير استفاده بردم همزمان به درس خارج آيات مكارم و سبحاني حاضر شدم و 2 سال به درس خارج ادامه دادم. 2.5 سال هم درس خارج جناب استاد سروش محلاتي حاضر شدم و درس خارج فقه امر به معروف و نهي از منكر و بخشي از قصاص را خواندم.آنگاه به درس خارج اصول آيت الله وحيد خراساني حاضر شدم و درس تفسير قرآن آيت الله جوادي آملي هم توفيق حضور يافتم.و اينك هم در دروس آيات مكارم، وحيد و جوادي توفيق حضور دارم.در طي سالهاي حضور در حوزه به امر تبليغ هم اهتمام دانسته ام و در داخل و خارج قم به تبليغ پرداخته ام. و همزمان فعاليتهايي در حوزه كتاب و مطبوعات هم داشته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد عابديني
محل تولد : نجف آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب احمد عابديني فرزند يدالله متولد 1338 در نجف آباد اصفهان در خانواده اي كشاورز متولّد شدم از طرف مادرم نسبم به مرحوم آيةالله مير سيّدعلي آيت نجف آبادي مي رسد. به همين جهت مادر و دايي هايم كه نوادگان مرحوم مير سيّدعلي بودند به درس خواندن من اصرار داشتند، از جهت ديگر كشاورزي و رسيدگي به اموري از اين قبيل مطرح بود به همين جهت معمولاً درس خواندن منحصر به مدرسه بود و بيشتر وقت خارج از مدرسه به كمك پدر در امر كشاورزي مي گذشت معمولاً شبهاي زمستان را در جلسات قرآن و
حضور در مسجد و خواندن مقدمات صرف كردم. در سال 1356 ديپلم گرفتم و در كنكور شركت كردم و پس از قبولي در دانشگاه در رشته فيزيك به تحصيل پرداختم. در همان تابستان اولين كلاس آموزش قرآن را تشكيل دادم و تمامي دوستاني كه با هم درس مي خوانديم و ديپلم گرفتيم در آن كلاس شركت كردند و روخواني قرآن را فرا گرفتند. پس از ورود به دانشگاه نيز بنده خود را به دفاع از قرآن و اسلام مي دانستم. جو خاص آن زمان و وجود جوانان فراواني كه كمونيست شده بودند و بنده و دوستانم با آنان بحث مي كرديم و نا تواني از پاسخ به شبهات آنان، نياز به خواندن فلسفه را برايمان يقيني ساخت ولي مبارزه با شاه به شكلهاي گوناگون از جمله تشكيل نمايشگاه هاي كتاب در شهرهاي مختلف از جمله شهرهاي استان چهارمحال و تدارك تظاهرات و نيز درسهاي دانشگاه فرصت پرداختن به فلسفه را از ما گرفت با پيروزي انقلاب و افتادن بيشتر دانشگاه ها به دست كمونيستها و التقاتيها به منظور انقلاب فرهنگي، دانشگاه تعطيل شد و بنده فرصت را براي فلسفه خواندن غنيمت شمردم با چند تن از دوستان خدمت مرحوم آيةالله ايزدي امام جمعه نجف آباد كه از شاگردان خاص مرحوم آيةالله علامه طباطبائي و از هم دوره اي هاي مرحوم شهيد مطهري بود رسيديم و تقاضاي فلسفه كرديم و ايشان نپذيرفت و فهم فلسفه را منوط به خواندن منطق دانست.
از روي ناچاري به قم رفتيم كه روز ورود به قم مصادف شد با حمله عراق به ايران. در درسهاي فلسفه نظير منظومه شركت مي كرديم
ولي كامل نمي فهميديم، يكي از استادان حاضر شد تنها پنجشنبه ها چهار ساعت برايمان فلسفه بگويد كه باز مناسب نبود و ذهنمان كشش نداشت. شروع جنگ و بي برنامگي ما و تعطيل شدن هر روزي درسهاي حوزه و بي پولي و ... دوباره ما را به نجف آباد كشاند اين بار استاد حاضر شد براي ما بداية الحكمه بگويد و ما نيز تصميم به خواندن منطق گرفتيم و منطق مظفر را شروع كرديم. كم كم براي فهميدن درست عربي به خواندن كتابهاي مقدماتي صرف و نحو مشتاق شديم و كم كم دروس حوزوي را به سبكي كه طلاب مي خواندند شروع كرديم، ولي بنده با سرعت بيشتر و اشتياق فراوان آنها را بسيار زودتر از ديگران به پايان بردم. برخي كتابها را با استاد خواندم و برخي را خودم مطالعه كردم، برخي را با مباحثه و برخي را ضمن تدريس فرا گرفتم.
از جمله اساتيدمان مرحوم شيخ محمّدعلي صفر نورالله بود كه هدايه، عوامل ملامحسن، مقداري سيوطي و مغني و مقداري تحريرالوسيله را نزد او خواندم. در عرض اين دروس، بدايةالحكمه، منطق مظفر، مقداري اصول فلسفه و روش رئاليسم با مقداري نهايةالحكمه را نزد مرحوم آيةالله ايزدي فرا گرفتم. نجف آباد برايم بسيار مناسب و خوب بود زيرا برخي درسها را كه نمي توانستم شركت كنم دوستانم برايم نوار مي گرفتند و آن را گوش مي دادم هرگاه خبردار مي شديم كه عمليات است و جبهه رفتن لازم است با توافق يكديگر درس را تعطيل مي كرديم و پس از بازگشت از جبهه از همانجا شروع مي كرديم.
در سال 1361 دوباره به قم وارد
شدم و در ايام تحصيل با عشق و علاقه به درس خواندن پرداختم. بقيه اصول و لمعه را نزد آقايان كوه كمره اي، احمدي ميانجي، محامي، و مرحوم وجداني فخر خواندم و در همان زمان سيوطي و هدايه را تدريس كردم و بعد به رسائل و مكاسب مشغول شدم و از درسهاي آقايان اعتمادي تهراني و مرحوم پاياني و مرحوم ستوده استفاده كردم و كفايتين را تنها نزد مرحوم آيةالله ستوده خواندم. در طي اين مدت تلاش كردم در درس منظومه آيةالله انصاري شيرازي و صبح هاي زود در درس اسفار جلد 9 آيةالله جوادي شركت كنم.
زماني كه در نجف آباد بودم گاهي در درس تفسير آيةالله ايزدي شركت مي كردم ولي اين شركت مرتب نبود اما در قم پس از اينكه حضرت آيةالله جوادي آملي تفسير قرآن را در مسجد محمديه شروع كردند در آن شركت كردم، كم كم جمعيّت زياد شد و درس به مسجد اعظم انتقال يافت و بنده همچنان در آن شركت مي كردم. بالاخره در خرداد 1365 دروس سطح كاملاً تمام شد و در امتحان كفايه شركت كردم در واقع شروع رسمي طلبگي بنده اواخر شهريور 1359 بود كه تا خرداد 1365 كه حدود 6 سال ميباشد طول كشيد. بنده علاوه بر درسهاي رسمي حوزه كه امروزه طي 10 سال مي خوانند مقدار زيادي فلسفه و تفسير نيز اندوخته داشتم و با طلاب مباحثه كرده بودم.
از خاطرات به ياد ماندني آن دوران يكي آنكه شبي هنگام مباحثه كفايه به دوستان گفتم هرجا مطلب مشكل است و خود صاحب كفايه نمي فهمد مي گويد خالي از دقت نيست، دقت كن و
... در اثر همين توهين به ايشان يك مرتبه تيز فهميم از بين رفت و فرداي آن روز هرچه كردم متن كفايه را نمي فهميدم. فردا شب در سر مباحثه پيش دوستان خود به گناه خود اعتراف كردم و در حرم حضرت معصومه (س)نيز توبه و انابه كردم تا مقداري از آن فهم و حافظه برگشت ولي خوب روشن است كه پارچه كثيفِ شسته شده هيچ گاه مثل پارچه نظيف نيست. از آن زمان تصميم گرفتم به علما و بزرگان اهانت نكنم و به جاي اتهام به آنان فهم خود را مورد اتهام قرار دهم.
از خاطرات آن دوران اينكه گروهي بوديم كه در تمام درسها تلاش مي كرديم قبل از درسها پيش مطالعه كنيم و به همين جهت تنها خارج درس را گوش ميداديم و نيازي نمي ديديم كه تطبيق مطالب با متن را گوش دهيم و به همين جهت از درس خارج مي شديم، روزي مرحوم آيةالله پاياني در ضمن توضيح خارج مكاسب به برخي غلطهاي چاپي كتاب اشاره كرد و فرمود مي خواهم كساني كه تطبيق با متن را نمي نشينند به درد سر نيفتند از اينكه استاد كار مارا به رسميت شمرده بود خوشحال بوديم. در تابستانها و ايام تعطيل دروس، برنامه هاي ديگري داشتيم. تابستان 1356 قبلاً بيان شد. تابستان 1357 را در شهر كرد صرف كرديم. در آن وقت و در ايام تعطيل دانشگاه در جاهاي مختلف نمايشگاه كتاب مي زديم. تابستان 1358 را در جهاد سازندگي استان چهارمحال و بختياري شهرستان جونقان و روستاهاي اطراف آن به سر بردم و به كارهاي فرهنگي و عمراني اشتغال داشتم. تابستان سال
1359 در بخش اردل و نوقان و روستاهاي آن به كارهاي فرهنگي و عمراني اشتغال داشتم. پس از شروع جنگ بيشتر تابستانها يا ايام تعطيل يا ايّام عمليات در جبهه مي گذشت.
تابستان سال 1360 به سر پل ذهاب رفتيم ، خوب به ياد دارم كه صبح زود هوا هنوز تاريك بود و ما سه نفر طلبه در كوچه هاي كرمانشاه قدم مي زديم تا به ستاد اعزام نيرو برسيم كه خبر شهادت 72 تن را از راديو شنيديم و خبر شهادت رجائي و باهنر را نيز در سر پل ذهاب و قبل از عمليّات معروف بازي دراز شنيديم. تلاش مي شد اوقاتمان در جبهه به بطالت نگذرد ، مباحثه تحرير الوسيله، حفظ قرآن، خواندن كتابهايي نظير پرواز در ملكوت از امام امت محصول تلاش آن دوره است. اگرچه اكنون كه به گذشته ها مي نگرم باز بسيار وقت تلف كرده ام كه امكان بهره برداري بهتر از آنها وجود داشت.
در تابستان 1364 كلاسهايي از سوي شوراي سرپرستي طلاب خارجي گذاشته شد و بنده در آن كلاسها شركت كردم و در امتحان نمره خوبي آوردم و روزي در حظور استادهاي عربي و محضر مرحوم استاد آيةالله ايزدي به عربي سخن گفتم كه اثر شادابي آن به خوبي در چهره استادانم ظاهر بود. به همين جهت و براي كامل شدن تكلم به عربي در تابستان 1365 و اتمام دروس سطح، چهار نفر از آن كلاس به لبنان فرستاده شديم، ورود ما به لبنان مصادف بود با شروع درگيري هاي حركت امل و فلسطينيان. مدرسه رسول اكرم در حومه جنوبي بيروت و در سر راه فرودگاه كه محل
استقرار ما بود درست در منطقه وسط درگيري بود و خمپاره هاي طرفين از بالاي مدرسه عبور مي كرد و چندين مرتبه به مدرسه اصابت كرد.
همه فكر آن جمع چهار نفري اين بود كه در ضمن كار و فعاليت، تمرين زبان كنيم. از جمله آن كارها ايجاد نمايشگاه كتاب بود كه يكي از آنها در جلوي مسجد امام رضا(ع)(محل اقامه نماز توسط آيةالله سيد محمدحسين فضل الله) به مدت 10 روز برگذار شد.
هرهفته بنده جدا از دوستان به جنوب لبنان، حوزه صديقين مي رفتم و با طلاب آنجا جلسه داشتم و گاهي به روستاهاي اطراف نيز مي رفتم، در ضمن برخي دروس را براي طلاب تدريس مي كردم.پس از پايان تابستان مسئولان مدرسه از بنده و يكي از دوستان خواستند كه براي تدريس آنجا بمانيم و خودشان با ايران هماهنگ كردند و زن و فرزندانمان را به لبنان آوردند و يك سال تحصيلي در آنجا مانديم.
در آنجا صبح ها خدمت آيةالله سيد محمدحسين فضل الله درس خارج فرا مي گرفتم و بقيه روز را به تدريس مشغول بودم روزهايي كه درگيري شديد بود و يا روزهاي يكشنبه كه تعطيلي رسمي لبنان بود و اساتيد در دروس خود حاضر نمي شدند من خودم را موظف مي دانستم درس آنان و يا درسي جايگزين را تدريس كنم، گاهي اوقات تدريسها به 11 عدد مي رسيد كه 2 تا 3 تا از آنها در مدرسه خواهران بود كه همسرم مسئوليتش را بر عهده داشت و يكي از آنها درس عدل الهي بود كه پس از نماز مغرب و عشا براي دانشجويان مي گفتم.
بله از امور بسيار جالب در
لبنان اين بود كه يك كلاس براي دانشجويان هفته اي سه شب گذاشته بودم و كتاب عدل الهي استاد مطهري را توضيح مي دادم. حدود 30 تا 40 دانشجو در آن كلاس شركت مي كردند اين مقدار دانشجو در آن شرايط بد امنيتي و استمرار آن، چشم همه افراد را خيره كرده بود و مي گفتند اين گونه كلاسها با اين تعداد دانشجو بي سابقه است.
در بين تمامي اين برنامه ها از برنامه براي ايرانيان قافل نشديم و محرم در آنجا منبري گذاشتيم و جلسه اي به زبان فارسي، سخنراني و مداحي به سبك ايراني براي مجموع ايرانيهاي موجود در بيروت اعم از سفارتي ها يا غير از آنها داشتيم كه بسيار جالب بود و مورد استقبال واقع شد. شب شام غريبان دسته عزاداري به سبك ايراني با شمع و ... به راه انداختيم و با نوحه سرائي به زبان فارسي به پشت درهاي مسجد امام رضا(ع) و سپس مسجدي كه مرحوم شمس الدين در آن اقامه جماعت مي كرد رفتيم. هر دو مسجد بسته بود و كسي در آنجا نبود، اما جالب اينكه بنده در طول راه زنان بي حجاب زيادي را ديدم كه مي آمدند روسري از يكي از خانم ها قرض مي گرفتند و به سر مي كردند و مقداري دسته عزاداري را همراهي مي كردند و سپس روسري را تحويل مي دادند و مي رفتند. اين نشان مي داد كه بي حجابها ضد دين نيستند بلكه علاقه زيادي به دين دارند و شرايط زندگي، آنان را به اين وضع در آورده است.
اوايل تابستان 66 لبنان را به قصد ايران ترك كرديم
تا دوباره اوايل مهر به آنجا بر گرديم ولي ديگر توفيق يار اينجانب نشد. پس از چند ماهي از ورود به ايران با گروه تفسير دفتر تبليغات آشنا شدم و به كار تحقيق در قرآن پرداختم و يكي از پژوهشگران تفسير راهنما گشتم كه بحمدالله در 20 جلد به چاپ رسيده است. از آن زمان تا سال 77 به مدت 12 سال در تفسير راهنما بودم و گاهي اوقات بخصوص تابستانها روزها يا هفته ها مي گذشت كه تنها قرآن و تفسير مطالعه مي كردم و خداوند را بر اين نعمت بزرگ شاكرم. در اين مدت درسهاي خارج زيادي از مراجع معظم قم را شركت كردم.نوارهاي درسهاي اصول و رجال را گوش دادم و مباحثه كردم نوارهاي جلدهاي 6و 7و 8 اسفار را گوش دادم و مباحثه كردم،دو دوره رسائل و زيادي از مكاسب را تدريس كردم و ... .
در سال 70 با باز شدن دوباره راه خانه خدا و شروع مجدد حج در امتحان زبان دانها شركت كردم و پس از قبولي ، در همان سال به حج مشرف شدم _البته پول حج را خودم پرداخت كردم و در واقع امتحان، اولين سفر را بي نوبت كرد_در مسير بين مكه و مدينه اتومبيل حامل ما به سختي تصادف كرد و چند نفر از زبان دانان شهيد و بنده نيز به شدت از ناحيه پاها ضربه ديدم. پس از مراجعه به ايران و بدتر شدن روز به روز كوفتگي پا، مجبورم كرد كه چند ماهي در خانه بمانم و هيچ راه نروم اين زمان فرصت خوبي بود براي شروع به نوشتن كه اولين مقاله عربي
در مورد طهارت اهل كتاب نوشته شد. پس از خوب شدن و فعاليتهاي دوباره بيرون از خانه، ديگر نوشتن رها نشد و در هر فرصتي قلم بر كاغذ رفت و مقاله هاي متعدد نوشته شد كه از سال 74 يكي پس از ديگري در مجله كاوشي نو در فقه و ساير مجلات به چاپ رسيد كه ليست ناقصي از آنها تهيه شده است.
در دوره چهارم تربيت مدرس دارالشفاء شركت كردم و مدرك كارشناسي ارشد دريافت كردم و در همان زمانها و شروع اعطاي مدارج علمي از سوي مديريت حوزه قم در آنجا نيز امتحان دادم و مدرك سطح چهار گرفتم. در سال 77 با به پايان رسيدن تقريبي كار تفسير راهنما از رفتن به آنجا خود داري كردم و پس از چند ماهي توفيق راه اندازي «مركز تحقيقات طب اسلامي امام صادق(ع)» نصيب اين جانب شد و توفيق يار شد تا يك دور كتب اربعه حديثي شيعه را با دقت بخوانم كه برايم بسيار مفيد بود و نزديك است كه مسير آينده تحقيقات و تأليفاتم را رقم بزند.
در تابستان 81 و تقريباً تمام شدن دور فيش برداري از كتب اربعه و اصرار خوانواده براي ترك قم و هجرت به اصفهان و بسيار خوب بودن استخاره هاي فراوان در اين رابطه علي رغم ميل باطني، راهي اصفهان شدم و از اوّل مهر 81 در اصفهان به تدريس در حوزه پرداختم تا خداوند چه بخواهد. برخي از مراجع معظم تقليد بنده را با ورقه اجتهاد، وكالت و امثال آن مورد لطف قرار دادند. تا كنون شش جلد كتاب از اين جانب به چاپ رسيده است و اميدوارم
بتوانم مقاله هاي چاپ شده ام را با اصلاح و اكمال براي چاپ آماده سازم، زيرا اكثر مقالات از نوآوري بهره مند است، بويژه مقالات فقهي كه شرطش نوآوري همراه با استدلالهاي محكم است و به همين جهت برخي از آنها در جشنواره ها برنده شده و جايزه اي نظير عمره برايم به ارمغان آورده است. برخي مكرر در جاهاي مختلف چاپ شده و برخي دستمايه محققان براي طرح هاي تحقيقاتي گشته است. و خداوند را براي همه اين نعمتها شاكرم. و اكنون نيز به طرحي پيرامون احاديث اهل بيت مي انديشم.
شايد بتوان روحيه نو آوي اين جانب را - اگر واقعاً موجود باشد- ناشي از دانشجو بودن قبل از انقلاب و برخورد با افكار مختلف در دانشگاه و نيز سفر به لبنان در سخت ترين شرايط و برخورد و تضارب آرا با اكثر گروه هاي موجود در صحنه و بودن در حوادث گوناگون دانست. از ناكامي هاي اين جانب نداشتن هم مباحثه دائم است، در دوران جنگ با هركسي هماهنگ و هم طراز شدم تا با هم پرواز كنيم به جبهه رفت و به پروازي ديگر مبادرت ورزيد. پس از آن نيز هم مباحثه ها، تدريس در دانشگاه ها،ورود به ارگانها و ...را بر طلبگي صرف و كمي امكانات ترجيح دادند و به همين جهت كارهاي تحقيقاتي اين جانب به تنهايي انجام مي پذيرد و به همين جهت از نظر كيفيت و كميت روند مطلوبي كه خودم آن را مي پسندم ندارد و به ويژه كه گاهي ويراستاران نيز به ويرانگري مي پردازند و غلط گيران نيز بي دقتي مي كنند و ناگهان مقاله
اي منتشر مي شود كه ... .
از خداوند منان عاجزانه تقاضا دارم كه توفيقي عنايت كند كه مجموعه حديثي مورد نظر بدون هر اشكالي به پايان رسد. از مهر ماه 83 شروع به تدريس ترتيبي قرآن مجيد و نوشتن آن به عربي كردم كه الحمدلله اكنون يك جزء از قرآن به اتمام رسيده و بيش از دو جلد دست نويس تفسير موجود است كه اميد است با توفيق خداوند بتوانم يك دوره تفسير را به آخر برسانم و در معرض نظر علاقه مندان قرار دهم.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله بن محمد بن محمد اصفهانى، عارف صوفى، از شاگردان ابى العباس مرسى، و در جمادى الثانيه ى سال 721 به سن 78 (68) سالگى وفات يافته. سال ها در مكه مجاور بوده، و در آن مدت به زيارت مدينه مشرف نشده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شادروان عارف قزوينى، مردى آزاديخواه، شاعر، ترانه سرا، و خواننده و موسيقى دان بزرگ ايران كه قسمتى از شرح حال وى در جلد اول كتاب «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» آمد، راجع به خود در ديوان اشعارش چنين مى گويد:
«اسمم ابوالقاسم تولدم در قزوين پدرم ملا هادى وكيل، مى توانم بگويم نطفه من به بدبختى بسته شده است. براى اين كه از زمان طفوليت كه در كنف حمايت و تربيت پدر و مادر زندگى مى كردم به جهت خصومتى كه مابين پدر و مادرم از اول عمر بوده است من و ساير برادرهاى بدبختم هميشه مثل اين بود كه در ميان دو ببر خشمگين زيست و زندگى مى كنيم، چون مى دانم بيشتر پدر و مادرها در ايران به واسطه آشنا نبودن از بدو زناشوئى اخلاقشان به همديگر، همه در يك رديف هستند اولادهاى زير دست اين پدر و مادرها را هم چون با خود شريك و همدرد مى دانم از شرح آن خوددارى كرده واگذار به درد دل و ذوق ايشان و خوانندگان مى كنم.
ياد ندارم تاكنون اسم پدرم را به خير و خوبى برده يا اين كه از براى او طلب آمرزش كرده باشم و تمام بدبختى هاى خود را در دوره زندگانى از او مى دانم.»
بايد يادآور شد كه اين شاعر و تصنيف ساز بلندآوازه، به قدرى حساس و آزاده بود و به قدرى به ايران و
ايرانى عشق مى ورزيد كه بسيارى از تصانيف و غزل هاى او راجع به وطن و جوانان وطن مى باشد. و هميشه مى گفت: «من هميشه مى خواهم يك ايرانى پاك باقى بمانم، بگذار در گمنامى بميرم، اما مى خواهم هموطنانم نيرومند و سربلند و كشورم شكوفا باشد». به همين مناسبت در سال 1338 در يك كنسرت قطعه شعرى را كه به «ياد وطن» سروده بود، در «ابوعطا» اجرا كرد كه مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
هر وقت ز آشيانه ى خود ياد مى كنم
نفرين به خانواده صياد مى كنم
يا در غم اسارت جان مى دهم بباد
يا جان خويش از قفس آزاد مى كنم
شاد از فغان من دل صياد و من بدين
دلخوش كه يكدلى بجهان شاد مى كنم
جان مى كنم چو كوهكن از تيشه ى خيال
بدبختى از براى خود ايجاد مى كنم
شد سرد آتش دل و خشكيد آب چشم
اى آه آخر از تو ستمداد مى كنم
با حرقه اى كه پير خرابات ننگ داشت
وامش كند بباده، من ارشاد مى كنم
گه اغتدال و گاه دمكرات من بهر
جمعيت عضو و كار ستبداد مى كنم
با زلف يار تا سر و كارم بود چه غم
بى كار اگر بمانم افساد مى كنم
تصانيف او اكثراً داراى اشعارى مهيج و محرك است كه با آهنگ هاى زيبا و مطلوبى كه مى ساخت و روى آن ها مى گذاشت، با صداى خوش و آواز دلنشين خود در كنسرت ها كه اغلب در سالن گراند هتل اجرا مى شد به همراهى شكرى تارزن كه بسيار مورد علاقه عارف بود برپا و برگذار مى گشت.
از تصنيف هاى زيبايى كه اغلب عارف مى خواند، تصنيفى بود كه به ياد كلنل محمدتقى خان پسيان دوست جوان و ناكام خود ساخته بود و مقدمه آن چنين بود:
«گريه كن كه گر، سيل خون گرى ثمر ندار، ناله اى كه نايد ز ناى
دل برون، اثر ندارد».
ناگفته نماند كه اين تصنيف از قطعات مهم و مؤثرى مى باشد كه با صداى قمر الملوك وزيرى در همان اوان جوانى با صداى خوب و رسا و پر طنين اين هنرمند، همراه با ساز مرتضى خان نى داود ضبط گرديده است.
من بى خبر ز خانه ى خود چون سر خرى
بر هر درى، كه مملكت آباد مى كنم
اندر لباس زهد چو ره مى زنم بروز
با رهزنان شب ز چه ايراد مى كنم
سرشارم هر شب از مى و ليك از خماريش
هر بامداد ناله و فرياد مى كنم
درس آنچه خوانده ام همه از ياد مى رود
ياد هرگه از شكنجه استاد مى كنم
شايد رسد بگوش معارف صداى من
زانست عارف، اين همه بى داد مى كنم
«نمى دانم چه در»
نمى دانم چه در- نمى دانم چه در- پيمانه كردى جانم
تو ليلى وش مرا- تو ليلى وش مرا- ديوانه كردى جانم
ديوانه كردى خدا خدا- ديوانه كردى جانم
چه شد اندر دل من جا گرفتى جانم- مكان در خانه ويرانه كردى جانم
ويرانه كردى خدا خدا- ويرانه كردى جانم
اى تو تمناى من- يار زيباى من- تويى ليلاى من
مرا مجنون صفت- ديوانه كردى جانم- ديوانه كردى جانم- ديوانه كردى خدا خدا
همان طور كه اشارت رفت، عارف علاوه بر غزل از تصنيف سازان و ترانه سرايان بزرگ ايران است كه كارهاى او، راهگشاى آيندگان در تصنيف سازى شد. و در اين ترانه ها و تصانيف درد و مفاسد اجتماع را بيان مى كرد، زشتى ها و نامرادى ها را مى گفت، خيانت ها و جنايت هاى هيأت حاكمه وقت را براى مردم وطن خود افشاگرى مى كرد سيزده سالگى نزد حاجى صادق خرازى رفت و خوانندگانى را نزد وى آموخت و با صداى گرم و مليح خود تصانيف و آهنگ هاى ساخته خويش را به خوبى اجرا مى كرد. ابوالقاسم عارف قزوينى در دوم بهمن
ماه 1312، پس از چندين بار كه به بيمارى مالاريا مبتلا شده بود و اين سبب ضعف و ناتوانى جسمى و روحى او گرديده بود و از طرفى از وضع مادى خوبى هم بهره مند نبود دار فانى را وداع گفت و در حياط بوعلى سينا به خاك سپرده شد.
خداوند روحش را قرين رحمت خويش فرمايد.
(ع. بخش 1) ابوالقاسم بن (ملا) هادى قزوينى شاعر و تصنيف ساز معروف (و. قزوين 1300 ه.ق.- ف. همدان 1352 ه.ق./ 1312 ه.ش.). هنر عارف در ساختن تصنيف بود. تصنيفهاى وى علاوه بر محسنات موسيقى از نظر اشتمال بر وقايع زمان و تهييج حس وطن پرستى در دلها بسيار مؤثر مى افتاد. با وجود تندخويى و غمناكى و گوشه گيرى، اهل ذوق را به ديدار او اشتياقى تام بود و وقتى پيش مى آمد كه مجلس را از شور تصانيف خود چون محفل سماع عارفان در وجد و طرب مى افكند. در سالهاى آخر عمر غم و اندوه او شدت گرفت و در همدان انزوا گزيد و در همانجا بدرود حيات گفت. قبر وى در صحن آرامگاه ابن سيناست و سنگ مرمرى بر سر قبر او نصب كرده اند كه اين بيت بر آن منقوش است:
عمرم گهى به هجر و گهى در سفر گذشت
تاريخ زندگى همه در دردسر گذشت.
(ح 1352 -1300 ق)، موسيقيدان، تصنيف ساز، خواننده، خطاط و شاعر، متخلص به عارف. در قزوين چشم به جهان گشود. وى تحصيلات قديم را در زادگاه خود فراگرفت و به دو هنر خط و موسيقى اهتمام بيشترى ورزيد و به شهرت رسيد. اساتيدش در خوشنويسى، آقا محمدرضا كتاب فروش، آقا شيخ محمدرضا شالى خوشنويس و آقا شيخ على شالى، معروف به
سكاك، بودند. فن موسيقى را نزد حاجى صادق خرازى آموخت. در جوانى به رشت رفت و با رفعت عليشاه آشنا شد. سپس به تهران آمد. او پس از انقلاب مشروطيت، طبع شعر خود را در راه دفاع از آزادى و مشروطه و بر ضد مظالم طبقه ى حاكم به كار گرفت. هنگام قيام محمد تقى خان پسيان، به خراسان رفت و در تئاترى به قاجاريه ناسزا گفت، به همين سب، ايرج ميرزا منظومه ى «عارفنامه» را در هجو او سرود. عراف بيشتر اوقات متوارى ودر حال سمافرت بود. در ايام مهاجرت، او به نواحى غرب و بغداد و كرمانشاهان و استانبول نيز مسافرت كرد و با آزاديخواهان آن شهرها همكارى داشت. وى اواخر عمر را در تنگدستى در همدان گذرانيد و همان جا درگذشت و در جوار مقبره ى ابوعلى دفن شد. كار بزرگ عارف تحول عظيمى بود كه در ترانه سرايى پديد آورد. شهرت و حيثيت ملى وى براى تصنيفهاى وطنى اوست كه در مواقعى حساس سروده و با ملت ايران همدلى كرده است. ديگر از امتيازهاى بزرگ تصنيفهايش آن است كه او خود هم شاعر و موسيقيدان و هم آوازه خوان بود و تصنيف را با مهارت و استادى فوق العاده اى براى بيان مقاصد و مضامين ملى به كار مى برد. وى در غزلهاى خود از سعدى و حافظ پيروى كرده است. اثر او «ديوان» شعر است.[1]
شادروان ابوالقاسم عارف در شهرستان قزوين متولد و ديرى نپاييد كه استعداد سرشار و بخصوص لطف صداى او، وى را به مجامع مختلف اعيان و اشراف وقت كشانيد.
ابوالقاسم عارف، چون سرى پرشور و طبعى آزاده داشت به كمك صداى دلنشين خود، محبوبيت و معروفيت بسيار يافت
و چون ارزش هنر خود را شناخته بود در سن 13 سالگى به دنياى موسيقى وارد و تحت تعليم «حاجى صادق خرازى» به تعليم صدا و فراگرفتن اصول علمى موسيقى پرداخت و در اين راه با سرعتى عجيب و قابل ملاحظه پيشرفت تا آنجا كه تقريبا در هنر موسيقى به نسبت تحصيل و مطالعه رشد سريعى نمود و به ساختن تصنيف پرداخت. عارف اولين كسى است كه شعر و موسيقى را به صورت «تصنيف» با مضامين بكر اجتماعى تؤام ساخت و با اين ابتكار كه از نظر روح حساس و محدوديتهاى محيط و اجتماع بساير شايان توجه و قابل اهميت بود به انعكاس افكار خويش پرداخت و بدين ترتيب طبع سركش و دمكرات خود را در هدايت جامعه و آشنا ساختن مردم به حقوق اجتماعى به كار واداشت.
عارف سفرى هم به بغداد و استانبول رفت كه بعد از ديدن «دارلالحان» ترك تصميم گرفت به محض بازگشت به ايران با استفاده از مشاهدات خود آموزشگاهى جهت تعليم موسيقى در ايران به وجود آورد. ولى از آنجا كه چنين كارى با وضع محيط و موقعيت بخصوص عارف مطابقت نداشت در اجراى اين تصميم توفيقى حاصل نكرد. ولى هميشه رايج نبودن «نت» و عدم اطلاع موسيقى دانان ايرانى را به اصول علمى موسيقى، بزرگترين مصيبت براى موسيقى ايران مى دانست. از عارف بيست و چهار تصنيف و چند مارش و سرود به جاى مانده است كه اشعار آنها در ديوانش به چاپ رسيده، تصنيف «آواز بهارى» را او در سال 1286 شمسى ساخته و به واسطه ى عشق و علاقه اى كه «حيدر عمو اوغلى» به آن آهنگ داشت، آن را به
نام وى كرد.
پس از آن كه نداى مشروطه خواهى، از هر سو بلند شد، عارف كه خود ستم ها ديده و روحى آزاده داشت، به آزاديخواهان پيوست او بيشتر از هركس در تنوير افكار و روشن نمودن اذعان توده ى مردم، در زمان مشروطيت و آزاديخواهى ملت ايران اثر گذاشت.
در سالهاى آخر عمر، غم و اندوه او شدت گرفت و در همدان انزوا گزيد و در همانجا بدرود حيات گفت. قبر وى در صحن آرامگاه بوعلى سينا است و سنگ مرمرى بر سر قبر او نصب كرده اند كه اين بيت بر آن منقوش است:
عمرم گهى به هجر و گهى در سفر گذشت
تاريخ زندگى همه در دردسر گذشت
زنده ياد جواد بديع زاده كه يكى از مفاخر موسيقى ملى ايران است در مورد عارف در يكى از يادداشتهاى خود مى نويسد: «عارف را در بسيارى از مجالسى كه در منزل نظام الدوله خواجه نورى برپا بوده مى ديدم، با پدرم دوستى نزديكى داشت و مرا آقاجواد صدا مى كرد. با وجودى كه از هنر هيچكس تعريف و تمجيد نمى كرد، شايد از صداى من كه بسيار جوان بودم بدش نمى آمد، چون در اين مجالس به پدرم مى گفت: «به آقا جواد بگو كمى هم او بخواند». و عارف به اصرار ميزبانش نظام الدوله خواجه نورى كه منت زيادى بر او داشت و عارف هم متقابلا احترام زيادى به او مى گذاشت شروع به خواندن مى كرد. او حتى تصنيفى در مايه سه گاه دارد به نام «افتخارالسلطنه» كه همسر رسمى خواجه نورى و دختر ناصرالدين شاه قاجار بود ساخته كه مطلع آن چنين است: «افتخار همه آفاقى و محبوب منى»، با وجودى كه خوانندگان ديگرى كه در آن مجلس حضور داشتند از
آواز و صدايى بسيار بهتر و قوى تر نسبت به عارف برخوردار بودند ولى عارف در آن مجالس به واسطه ى اين كه با شور و التهاب و انقلابى دو چندان مى خواند بيشتر گل مى كرد.
به هر حال پس از چندى عارف را در هيچ مكان و يا مجلسى نديدم تا اين كه در حدود سال 1310 شمسى با عده اى از دوستان به همدان سفر كرده بوديم و در يكى از روزها براى تفريح و تفرج به دره عباس آباد رفته بوديم و در قهوه خانه اى كنار جوى آبى نشسته بوديم و نوازنده اى به نام حسين ذوقى كه بسيار خوب تار مى زد در كنار ما بود. كمى دورتر بر روى فرشى پيرمردى را ديديم كه به حال خود مشغول بود. حسين ذوقى ساز را برداشت و شروع به نواختن كرد، «شور» و «دشتى» مى زد و من هم به مقتضاى زمان غزلى از حافظ را مى خواندم و توجهى به آن پيرمرد نداشتم. پس از چندى صاحب آن قهوه خانه نزديك ما آمد و گفت آن آقايى كه آنجا نشسته خواهش كرده به شما بگويم اگر ميل داريد چند دقيقه اى پيش او بنشينيد، ما قبول كرديم و به طرف آن مرد مجهول رفتيم، ولى در فاصله دو سه مترى وى كه رسيديم تشخيص دادم كه عارف است، در كنارش نشستيم، پيرمردى بود كه چهره اش پر از چين و چروك و سر و وضعى درهم ريخته داشت به طورى كه واقعا شناخته نمى شد. او همان عارف، شاعر آزاديخواه و آزاده بود كه به اين روز افتاده بود.
عارف كه زمانى بلند بالا و كمى زشت منظر ولى خوش لباس بود و در تهران بود عمامه اى سفيد بر
سر داشت و پوتين بنددارى به پا مى كرد و عبايى هم بر دوش مى انداخت اكنون حال و هوا و روزگار دگر داشت. عارف اظهار داشت: «عالم ديگرى پيدا كردم كه آواز و ساز و حتى شعر مناسبى از حافظ شنيدم و ادامه داد كه اخيراً هم چند تا صفحه براى من آورده اند كه يكى دو تا آواز ضربى در بين آنها بود كه بد نبود و سپس از دو صفحه اى كه در آن زمان خواندم يكى «گرايلى» و ديگرى ضربى «دشتى» بنام «جانا هزاران آفرين» و گفت نمى دانم بديع زاده كيست كه اين آواز ضربى را خوانده و در اين لحظه حسين ذوقى بالاخره طاقت نياورد و بى محابا گفت: «آقا ايشان همان بديع زاده است» و من بعد از آن مجبور شدم خود را به او معرفى كردم و به او گفتم: «شما هم مرا مى شناسيد، با عمامه ى سفيد و عبا شما را در تهران مى ديدم و با پدرم آشنايى داشتيد و حتى با دايى من مرحوم «سعيدالواعظين» آشنا و دوست بوديد، من جواد پسر بديع المتكلمين هستم، عارف يكباره برافروخته شد و گفت: «تو فرزند آقا بديع هستى؟!» در اين هنگام بلند شدم و صورت و دست او را بوسيدم و به او گفتم تا شما را از نزديك ديدم شناختم ولى خواهشى دارم، شما تصنيفى داريد در مايه دشتى و من آهنگ آن را كاملا با ضرب مخصوص نمى دانم، اگر ممكن است يك بند آن را بخوانيد و او بلافاصله خواهش مرا پذيرفت و شروع به خواندن بند اول اين تصنيف كرد كه چنين است:
گريه كن كه گر سيل خون ثمر ندارد
ناله اى كه نايد زناى دل
اثر ندارد
اين تصنيف را او براى كلنل محمدتقى خان پسيان ساخته و در مشهد كنسرت داده بود. بعد از آن عارف نگاه سوزنده و مأيوس كننده اى به من كرد و گفت: «عارف مرده و من همان «شيخ ابوالقاسم قزوينى» هستم. و من آن بحث را قطع كردم و حسين ساز را برداشت و باز هم در مايه «شور» و «دشتى» غزلى از حافظ با اين مطلع خواندم:
خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست
ساقى كجاست كو سبب انتظار چيست
بعد از اتمام آواز از او خداحافظى كرديم و رفتيم و ديگر او را نديدم تا در سال 1312 در روزنامه ها خواندم كه عارف مرده است. ولى من در همان سال او را مرده ديدم».
آواز بهارى
آهنگ و شعر از: ابوالقاسم عارف
هنگام مى و فصل گل و گشت (جانم گشت و خدا گشت و چمن گشت)
دربار بهارى تهز اى زاغ و (جانم زاغ و خدا زاغ و) زغن شد
از ابر كرم خطه ى رى رشك ختن شد
دلتنگ چون من مرغ (جانم مرغ) قفس بهر وطن شد
چه كج رفتارى اى چرخ چه بدكردارى اى چرخ سر كين دارى اى چرخ
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم، سر و قدشان سرو خميده
در سايه گل بلبل از اين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده
چه كج رفتارى اى چرخ چه بدكردارى اى چرخ سر كين دارى اى چرخ
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ
از اشك همه روى زمين زير و زبر كن
مشتى گرت از خاك وطن هست به سر كن
غيرت كن و انديشه ايام تبر كن
اندر
جلو تير عدو سينه سپر كن
چه كج رفتارى اى چرخ چه بدرفتارى اى چرخ سر كين دارى اى چرخ
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ
عارف ز ازل تكيه بر اندام ندادست
چز جاه به كس دست چه خيام ندادست
دل جز به سر زلف دلارام ندادست
صد زندگى ننگ به يك نام ندادست
چه كج رفتارى اى چرخ چه بدكردارى اى چرخ سر كين دارى اى چرخ
نه دين دارى نه آيين دارى (نه آيين دارى) اى چرخ
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] ادبيات معاصر (70 -69)، از بهار تا شهريار (240 -228 / 1)، از صبا تا نيما (168 -146 / 2)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (254 -252)، تاريخ موسيقى (476 -469 / 2)، چشمه ى روشن (404 -395)، چون سبوى تشنه (65 -63)، دايره المعارف فارسى (1651 / 2)، دويست سخنور (228 -226)، الذريعه (669 / 9)، زندگى نامه ى رجال و مشاهير (303 -289 / 4)، سخنوران نامى (228 -204 / 1)، سخنوران نامى معاصر (2461 -2456/ 4)، سرگذشت موسيقى (427 -411 / 1)، شخصيتهاى نامى (312 -311)، شرح حال رجال (427 -411 / 1)، شخصيتهاى نامى (312 -311)، شرح حال رجال (60 -59 / 1)، فرهنگ ادبيات فارسى (336 -335)، فرهنگ سخنوران (605)، قزوين در گذرگاه هنر (319 -313 ،261)، لغت نامه (ذيل/ عارف قزوينى)، مردان موسيقى (25 -20 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (265 -264 / 1)، مينو در (507 -493 / 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد جعفر عارف كشفي
محل تولد : استهبان فارس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/3/15
زندگينامه علمي
آقاي سيد جعفر عارف
كشفي در سال 1334هجري شمسي در خانواده اي پاك، باصفا، متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در شهرستان استهبان استان فارس ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1356 كه سال هاي خفقان و ترس از رژيم شاهنشاهي بر كشور حاكم بود وارد حوزه علميه شيراز گرديد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1364 به حلقه دروس خارج راه يافت و از محضر درس بزرگان آن ديار همچون مرحوم آيت الله فلسفي، آيت الله صالحي ، آيت الله حسن آيت اللهي و... بهره ها برد.
استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته فقه و مباني حقوق اسلامي در مقطع كارشناسي ارشد در سال 1369از دانشگاه فردسي مشهد تهران فارغ التحصيل گرديد . و با موفقيت از پايان نامه خويش با عنوان" مقايسه آراء شيخ طوسي و ابن ادريس در احكام قضاة " دفاع كرد. ايشان ضمن تبليغ تدريس در دانشگاه فردوسي، دانشگاه امام صادق تهران ، دانشگاه پيام نور تهران ، دانشگاه آزاد قسمت جنوب ، دانشگاه علامه طباطبائي تهران ، دانشگاه آزاد مشهد ، دانشگاه پيام نور مشهد ، دانشگاه شيراز و.... را در كارنامه خود دارد.
ايشان در زندگي سراسر علمي خود جز به كلاس و درس و قلم و كتاب و تحقيق و نگارش و تأليف به
چيز ديگري نينديشيده است كه كتاب هاي " پيرامون سيره رسول خدا و اهل كتاب " ، " اولياء بني اسرائيل " ،" آثار اهل كتاب در آثار اسلامي " و... از جمله آثار ايشان است.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به عارف. وى از مشايخ صوفيه در ماوراءالنهر و از تربيت شدگان خلفاى پدرش بود. طريقه ى ايشان به احمد يسوى مى رسيده است. او از مريدان امير عبدالله برزش آبادى و مولانا حسين خوارزمى بود و خود نيز به تدريس شاگردان اشتغال داشت. وى پس از عمرى سلوك در سرزمين نسا در روستاى سفرزان يا اسفرزان از دنيا رفت و در آن جا به خاك سپرده شد. وى به دو زبان فارسى و تركى بخوبى شعر مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (640 -639).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(عاشق آباد از دهات برخوار اصفهان است) عارف كامل، از مشايخ صوفيه بوده، و عده اى كثير مريد داشته. در سال 1118 وفات يافته، قبرش در تخت فولاد در كنار جاده پشت تكيه ى بروجردى قرار داشت و قبرى بلند بسته بود. در اين اواخر جهت توسيع جاده، قبر خراب شد و استخوان هاى او را كمى پايين تر، و محاذى بقعه ى آقا محمد بيد آبادى دفن كردند.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابى النجود بهدله ى كوفى شيعى، به اتفاق اهل صنعت، قرائت عاصم، اصوب و اجمل قراء سبعه مى باشد، و سياهى قرآن (كتابت با خط سياه) مطابق قرائت عاصم مى باشد. در 127 - 8 در كوفه يا سماوه وفات يافته.
راويان او عبارتند از:
1- ابوبكر بن عياش معروف به شعبه (95 -193).
2- حفص بن سليمان (90 - 180).
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجرى، از زنان هنرمند. وى از آوازه خوانان و نوازندگان معروف زمان خود بود. از ميان سازها، چنگ را به خوبى و مهارت مى نواخت.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف صنعت و ادبيات تاجيك، 519 / 2.
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
1335 -1274 ق، از زنان دانشمند و پارسا. وى دختر حاج ميرزا طاهر خراسانى و از اهالى خراسان بود. مقدمات علوم اسلامى و فنون ادب را نزد پدرش، متولى مسجد گوهرشاد، و ديگران فراگرفت. سپس با شاعر معروف، سيد ميرزا حبيب اللَّه شهيدى خراسانى (1327 ق) ازدواج كرد. فقه و اصول و حديث و عرفان را از محضر همسرش بهره مند شد. و به مطالعه و تحقيق در سيره انبياء، تاريخ و قصص عرب، اشعار جاهليت، ادبيات و احوال اولياء و عرفا پرداخت. تبحر و تخصص ويژه اى در شرح حال اوليا و عرفا و تاريخ انبياء و دوران قبل از اسلام داشت. همسرش در مقدمه ديوان شعر خود او را چنين وصف كرده است: «بى بى عالم مقدمات تحصيلى را على الرسم در خانواده آموخته بود و بعداً در همسرى و معاشرت آقا به مطالعه تواريخ انبياء و رسل و حكايت احوال اوليا و عرفا پرداخت. تهجد و نوافل و تعقيبات نمازها و تلاوت قرآن روزانه را ترك نمى كرد و بر سجاده نماز، هر روزه دو صفحه اى از مثنوى مولوى با آهنگ ملكوتى تلاوت مى كرد و خلاصه از نادرات عارفان زمان خود به شمار مى رفت».
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف تشيع، 549 / 3.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خليل عالمي
محل تولد : اهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1348/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1372 وارد حوزه علميه قم شده ام و دو سال در مدرسه امام مهدي موعود(عج) واقع در ميدان توحيد، سه سال در مدرسه امام محمد باقر(ع) و سه سال در مدرسه حسينه گذراندم. دروس سطح را در سال 1380
در مدت 8 سال به پايان رساندم همزمان در سال 1377 (ع) وارد مؤسسه امام خميني(ره) شدم و در رشته حقوق كارشناسي گرفتم و در ادامه در سال 1383 وارد تحصيلات تكميلي در رشته حقوق عمومي ادامه تحصيل مي دهم. الان در حال گذراندن ترم آخر كارشناسي ارشد اين رشته هستم از سال 1380 در دروس خارج فقه مرحوم آيت الله تبريزي و اصول فقه حاج شيخ صادق لاريجاني شركت نمودم. و از همان سال در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت نموده ام كه همه اينها جز درس آيت الله تبريزي ادامه دارد.
تقريباً از سال 1379 در واحد حقوق و سياست مركز مطالعات و پژوهش فرهنگي حوزه همكاري مستمر داشته ام و در پاسخ به سئوالات محاله به اين واحد شركت كرده دستورات ديگري را پاسخ داده ام. و اين همكاري هنوز هم ادامه دارد.كه تاكنون سه مقاله از اينجانب به چاپ رسيده است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد عاليشاهي
محل تولد : بهشهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1388/8/1
زندگينامه علمي
اينجانب در سال1353وارد حوزه علميه مشهد شدم و دروس سطح مانند ادبيات عرب و بخشي از تفسير قرآن و كلام و فقه و اصول را در آنجا ادامه دادم و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358وارد حوزه علميه قم شده ام تا الان در اين حوزه مقدسه مشغول درس و تدريس و تحقيق مي باشم.
مراحل فراگيري علوم حوزوي را از ابتداء با دروس خارج فقه و اصول در صفحه مخصوص اين مطالب ياد آور شدم
اما تدريس بنده عبارتند از: بخشي از ادبيات عرب در
حوزه علميه مشهد و يكسال تدريس دروس سطح در حوزه علميه دامغان (1364تا1365)و سه سال تدريس در حوزه علميه مسجد سليمان (1369تا1370)از ادبيات عرب با دروس رسائل و مكاسب مشغول بوده ام و حدود سه سال در بخش حوزه علميه خواهران مربوط به دفتر تبليغات در قم دروس فقه و اصول را تدريس نمودم (1377تا1380)و از سال 1372تا1380در مركز جهاني بخشي از دروس فقه و تفسير و علوم قرآن طلاب خارجي را به عهده داشتم .
البته خداوند عنايت نمود كه از سال 1372تا اوائل سال 1375قرآن كريم را هم حفظ نمودم و مباحثه حفظ ما همچنان ادامه دارد.در ايام تبليغي هم بنده از سال 1357كه ملبس به لباس مقدس روحانيت شده ام تا الان براي تبليغ معارف ديني به جاهاي مختلف كشور اعم از ارگانها وغير آن حضور پيدا كردم و مي كنم و از سال 1375به اين طرف غالبا به دانشگاههاي مختلف كشور از طريق دفتر اعزام مبلغ رهبري در دانشگاهها اعزام شده ام و در سالهاي 1364و1370در تبليغات خارجي حج هم به مكه و مدينه اعزام شدم ،جهت تبليغ حجاج خارجي از سا ل1376به اين طرف در شبكه حج به عنوان روحاني كاروان در خدمت زا ئران حج وعمره بوده ام .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود عاليشوندي
محل تولد : فراشبند
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/4/1
زندگينامه علمي
اينجانب درسال 1357در اوايل پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) براي تحصيل علوم ديني به قم عزيمت نمودم و در امتحانات ورودي مدارس حقاني و رسالت كه در آن زمان از بهترين و منظم ترين و
مطابق نيازهاي جامعه برنامه ريزي شده بودند، شركت نمودم و در هر دو مدرسه با رتبه خوب(19 و 16 ) قبول گرديدم. ولي چون مدرسه رسالت زودتر نتايج خود را اعلام نمود در آن مدرسه ثبت نام نمودم و تا پايان سال تحصيلي 61-1360 به مدت سه سال در آن مدرسه حضور داشتم و دوره مقدمات را كه مطابق برنامه جديد حوزه پايه 4 محسوب مي شود به پايان رساندم. از تاريخ اول مهرماه 1361 در مدرسه امام حسن مجتبي (ع) زير نظر آيت الله مكارم شيرازى كه عصرها برنامه هاي فوق برنامه همچون كشف المراد (شرح تجريد) علامه، درس تفسير قرآن، نهج البلاغه، اصول فلسفه و روش رئاليسم كه توسط اساتيد مجرب از جمله حضرت آيت الله مكارم تدريس مي گرديد، شركت ميكردم.
در حوزه نيز به صورت آزاد دروسي همچون شرح لمعه و اصول فقه مظفر و باب هادي عشر و... را به مدت دو سال نزد اساتيدي همچون مرحوم وجداني فخر، صالحي افغاني و سيد مرتضي مهري تحصيل نمودم. سپس به مدت سه سال دروس رسائل و مكاسب را نزد اساتيد معروف حوزه از جمله آقاي حاج شيخ مصطفي اعتمادي و... خواندم. سپس به مدت دو سال كفايتين آيت الله آخوند خراساني (ره) را نزد مرحوم آيت الله ستوده تحصيل نمودم. در اين مدت در دروس جنبي نيز شركت مي نمودم، از جمله اصول عقايد را نزد آيت الله مصباح يزدى، نهج البلاغه را نزد آيت الله مكارم شيرازى، رجال را نزد آيه الله سبحاني تبريزي خواندم و همه اين دروس را امتحان داده و تا سال تحصيلي 68-1367 به پايان رساندم
و دوره سطح به مدت 10 سال به اتمام رسيد. از سال 69-1368 در درس خارج فقه و اصول آيات، فاضل لنكرانى، مكارم شيرازى، سبحاني تبريزي و... به مدت 15-14 سال شركت نموده ام.
در سال 1376 در كنار درس خارج فقه و اصول در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني حوزه علميه شركت نمودم و به مدت 4 سال دوره سطح 4 تفسير و علوم قرآني را در سال تحصيلي 80-1379 به پايان رساندم. پس از اتمام سطح 4 حوزه در رشته فوق، در رشته تخصصي تازه تاسيس كلام، گرايش مهدويت شركت نمودم و پس از 4-3 سال اين دوره را به عنوان اولين گروه در سال 1383 به پايان رساندم. از آن پس تا شهريور 1384 در مركز تخصصي مهدويت و پژوهشكده مهدويت در موضوعات و مباحث مهدوي به تحقيق و مطالعه مشغول بودم و در فصل نامه انتظار موعود وابسته به مركز تخصصي مهدويت از شماره 4 تا 8 در موضوع (كلام جديد و مهدويت) مباحثي را تنظيم نمودم كه به چاپ رسيد، همچنين در واحد پاسخ گويي به پرسشها در پژوهشكده مهدويت مشغول بودم. همچنين از سال 1379 تا تابستان1384 در بخش تحقيقات و تهيه جزوات در مركز مشاوره حوزه علميه قم ساعاتي به امر تحقيق مشغول بودم كه حاصل آن تهيه جزوات متعددي بود كه توسط آن مركز به چاپ رسيدند. از سال تحصيلي 85-1384 تاكنون نيز در دانشكده علوم قرآني به تدريس دروس تفسير و علوم قرآني مشغول بوده ام. همچنين در سال1385 در دانشگاه آزاد زاهدان و دانشگاه دولتي سيستان و بلوچستان به تدريس دروس مختلف از جمله متون
عرفان عربى، تاريخ قرآن و نظامهاي اقتصادي صدر اسلام مشغول بوده و هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هادى عامرى الحسنى فرزند سيد احمد، به سال 1393 شمسى در تهران خيابان رى متولد شد. مثل اكثر هنرمندان به نام كشور از همان اوان كوچكى به موسيقى علاقه مند شد ولى جو زمانه آن طور نبود كه بتواند رسما به كار موسيقى بپردازد. پس از طى دوران تحصيلات ابتدايى در دبستان ترقى، به منظور تحصيلات متوسطه وارد دبيرستان شد. پس از دريافت سيكل اول در تاريخ 1310 به هنرستان عالى موسيقى رفت و تعليم ويولن را از زير نظر استاد غريب آغاز نمود و پس از چندى به مشق تار تحت نظر شادروان استاد علينقى وزيرى پرداخت.
پس از طى سه سال تعليم در اين ساز به واسطه گرايش سبك موسيقى ايرانى به موسيقى بين المللى در زمان تصدى مرحوم غلامحسين مين باشيان، قره نى (كلارينت) را زير نظر استادان چكسلواكى كه در هنرستان عالى موسيقى تدريس مى كردند آموخت و در سال 1316 از هنرستان فارغ التحصيل شد و در اركستر سمفونيك تهران به نوازندگى مشغول گشت.
هادى عامرى، خدمت سربازى را در دانشكده افسرى انجام داد و سرپرست موزيك اين دانشكده شد و يك مارش زيباى نظامى هم براى دسته موزيك اين مدرسه ساخت.
در سال 1319 جهت تعليم و تربيت شاگردان علاقه مند به موسيقى متد جديد و پيشرفته، در محله سرچشمه تهران كلاس موسيقى دائر كرد كه مدت 5 سال فعاليت آن ادامه داشت و هنرجويان و هنرمندان خوبى تربيت نمود ولى بيشتر كار تدريس و تعليم ايشان در هنرستان عالى موسيقى به خصوص زمان تصدى استاد هنرمند حسنى دهلوى بوده است.
هادى عامرى الحسينى، در سال 1337 با داشتن
سمت هاى فوق باز نشسته شد ولى كار هنريش در اركستر سمفونيك تهران ادامه داشت تا اين كه در تاريخ 1349 به سرپرستى موسيقى فرهنگ و هنر در شيراز منصوب شد. و ضمنا رهبرى اركستر موسيقى اين شهرستان را عهده دار گرديد كه در جهت پيشبرد موسيقى اين استان و شركت در كارهاى عالم المنفعه و هنرى در اجراى كنسرت هاى متعدد در اين شهرستان نقش چشم گيرى ايفاء كرد. از جمله كارهاى بزرگى كه اين هنرمند محجوب و دور از تظاهر در زمان خود انجام داد كنسرتى بود كه به نفع طوفان زدگان كشور پاكستان برپا كرد كه كليه درآمد آن به نفع مصيبت ديدگان آن كشور صرف گرديد. روزنامه محلى شيرازى در اين باره نوشت: عصر روز دوشنبه يك برنامه هنرى در دبيرستان نمازى به مناسبت كمك به طوفان زدگان كشور پاكستان اجرا شد. در مراسم اجراى اين برنامه آقاى صدر معاون منطقه اى آموزش و پرورش، مديران كل فرهنگ و هنر آموزش و پرورش و جمعى از اساتيد دانشگاه، شخصيت هاى استان فارس، نمايندگان راديو و تلويزيون و مطبوعات شركت داشتند.
رهبرى برنامه هنرى را آقاى عامرى سرپرست موسيقى و رهبر اركستر ملى اداره فرهنگ و هنر كه در مدت قليلى تحولى را در كار هنرى و موسيقى اصيل ايرانى به وجود آورده به عهده داشت و برنامه «روياى حافظ»، «بزم حافظ»، «بنى آدم» را با هنرمندى هر چه تمامتر برگزار كرد و در خاتمه اين برنامه با اهداى دسته گل، آقاى عامرى مورد تقدير قرار گرفتند.»
هادى عامرى الحسينى، پس از چندى به تهران مراجعت و به سمت مديريت داخلى اركستر اپرا مشغول و سرپرستى اركستر مرحوم مهندس فرهاد ارژنگى را پس از درگذشت ايشان به عهده
گرفت كه هنرمندان بزرگى چون: ارفع اطرائى (سنتور)، سيمين منوچهرى (ويولن)، محمد حيدرى (سنتور)، آبتين اجلالى (ضرب)، احمد ابراهيمى و شبيرى خواننده در اين اركستر همكارى داشتند. ايشان هنوز هم با سرى پرشور و دلى پرشوق و اميد به تدريس هنرجويان موسيقى، مشغول تعليم سازهاى مضرابى و بادى مى باشد. وى آهنگ هاى بسيارى ساخت كه متأسفانه فقط پانزده فقره آن در دسترس است.
(تو 1293 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى و متوسطه، به هنرستان عالى موسيقى رفت و تعليم ويولن را زير نظر استاد غريب آغاز كرد. پس از چندى به مشق تار تحت نظر استاد علينقى وزيرى پرداخت. او همچنين در زمان تصدى غلامحسنى مين باشيان، قره نى (كلارينت) را زير نظر استادان چكسلواكى آموخت و در 1316 ش از هنرستان فارغ التحصيل شد. عامرى در دانشكده ى افسرى سرپرستى موزيك را بر عهده داشت و يك مارش نظامى هم براى دسته ى موزيك آن مدرسه ساخت. وى در تهران كلاس موسيقى داير كرد كه پنج سال فعاليت آن دامه داشت، ولى بيشترين كار تدريس وى در هنرستان عالى موسيقى بود. در 1349 ش به سرپرستى موسيقى فرهنگ و هنر در شيراز منصوب شد و ضمنا رهبرى اركستر موسيقى آن شهر را نيز عهده دار گرديد. از جمله كارهاى وى كنسرتى بود كه به نفع طوفان زدگان كشور پاكستان برپا كرد. او پس از چندى به تهران آمد و سمت مديريت داخلى اركستر اپرا را بر عهده گرفت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقي(18 -113 / 3).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ع. منسوب به جبل عاملى) ابوجعفر محمد بن جبل عاملى مشهور
به شيخ حر عاملى و معروف به صاحب رسائل، فقيه و محدث مشهور شيعى (و. مشعر) از قراى جبل عامل (1033- ف./ مشهد 1114 ه.ق.). وى نزد عم خود شيخ محمد حر و جد مادرش شيخ عبدالسلام و نيز نزد شيخ زين الدين نوازه شهيد ثانى و گروهى ديگر تحصيل كرد و پس از 40 سالگى به مشهد رفت و مجاور گرديد و چند بار نيز به زيارت كعبه شتافت. مدفن وى در مشهد در صحن عتيق قرب مدرسه ميرزا جعفر است. اوراست: رسائل (كه در آن اخبار كتب اربعه شيعه را گردآورده)، اثبات الهداية، هداية الامة، جواهر السنية (احاديث شيعه)، نزهة السماع (در حكم اجماع)، بداية الهداية، فصول المهمة، (در اصول ائمه)، رساله (رد بر صوفيه)، رساله (در تواتر قرآن)، رساله (در رجال)، رساله (در احوال صحابه)، الآمل (ترجمه احوال علماى جبل عامل). ديوان شعر.
محمد ابن على بن حسن بن على بن حسن مشغرى (و. مشغر جبل عامل 1033 ه.ق.- ف. مشهد 1104 ه.ق.). وى تا سن چهل سالگى در سوريه و جبل عامل نزد استادان شيعى تعليم يافت و دو بار به حج رفت و سپس به عراق و خراسان رهسپار گرديد و به منصب شيخ الاسلامى و قاضى القضاتى مشهد منصوب شد و دوبار نيز از آنجا به حج رفت. آثار او عبارتند از: اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، الاثنا عشرية فى رد الصوفيه، الاجازات، احوال الصحابة، اربعين حديث، ارجوزة در زكات، ارجوزة در هندسه. پس از وفات او را در صحن آستانه قدس نزديك در مدرسه ميرزا جعفر دفن كردند.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: 1285.
درگذشت: 17 اسفند 1371.
احمد عبادى، فرزند ميرزا
عبدالله (نخستين راوى رديف ها و نوازنده ى سه تار)؛ هنگامى بيش از هشت سال نداشت، با فراگيرى ضرب به ترانه هاى ضربى موسيقى آشنا گرديد و سپس شروع به آموختن سه تار كرد. در همين اوان پدرش وفات يافت. وى ناچار نزد خواهرانش (مولود خانم و ملوك خانم) كه از تعليمات پدر برخوردار شده بودند، اصول نوازندگى را آموخت و مدت بيش از شصت سال به نواختن آن اشتغال داشت. از وى در زمينه ى موسيقى آثار زيادى به جا مانده است. وى در سال 1302 در كنسرتى در گراند هتل شركت كرد.
احمد عبادى براى تأمين زندگى به عنوان كارمند دفترى شهربانى به خدمت دولت درآمد. بعدها به وزارت پيشه و هنر منتقل شد. احمد عبادى در سال 1337، هشت سال پس از تأسيس راديو تهران، توسط لطف الله مجد به اسماعيل نواب كه در آن زمان در راديو مشغول به كار بود، معرفى و سپس به استخدام راديو تهران در مى آيد. وى در برنامه ى «گلها» كار مى كرد.
احمد عبادى در طول عمر خود شاگردان بسيارى آموزش داد. وى همچنين از نخستين هنرمندانى بود كه در سال 1367 از سوى شوراى ارزشيابى مشاغل هنرى نشان درجه ى يك هنرى (برابر دكترى) دريافت كرد. وى شيوه اى نوين در نواختن و كوك سه تار پديد آورد. سبك جديد وى در نواختن سه تار اين بود كه فاصله ى سيم ها را با صفحه ى ساز كه خيلى كم بود عوض كرد و به اين ترتيب سبك نواختن سه تار تغيير كرد.
در سال 1337 از طرف هنرهاى زيبا، با حسين ملك به پاريس براى شركت در كنگره ى موسيقى بين المللى دعوت شد. پس از آن به ايتاليا و آلمان و اتريش هم دعوت
شد و در آنجا موسيقى نواخت.
(1371 -1285 / 1283 ش)، موسيقيدان و نوازنده. در تهران به دنيا آمد. وى نوه ى آقا على اكبر فراهانى بود كه از دوران كودكى با موسيقى آشنا شد و از همان هنگام با ساز پدرش ضرب مى نواخت. عبادى سه تار را نزد خواهرانش، مولود و ملوك،آموخت و آنقدر در نواختن اين ساز تمرين كرد كه توانست جاى خالى پدرش را پر كند. بى گمان او يكى از استادان مسلم سه تار است كه در برنامه ى «گلها» هنرنمايى مى كرد. احمد عبادى ساز سه تار را كه كمتر مورد توجه بود به مردم ايران بيشتر شناساند. او با زحمات زياد و كوششهاى فراوان، فاصله ى سيمها را از صفحه ى كاسه ى سه تار كه خيلى كم بود، عوض كرد و به اين طريق، سبك و صداى سه تار را تغيير داد.[1]
به سال 1283 احمد عبادى در تهران خيابان ايران متولد شد، پدرش ميرزا عبداللَّه، دومين فرزند آقا على اكبر فراهانى، پس از فراگيرى اصول اوليه ى موسيقى نزد برادر بزرگترش ميرزا حسن، اين هنر را در مكتب پسرعمويش آقا غلامحسين، كامل كرد. وى در تعليم موسيقى به ديگران برخلاف بسيارى از موسيقيدانان آن زمان بسيار گشاده دست بود، به طورى كه اگر دست و دلبازى و تشويق و مهربانى هاى آن شادروان نبود موسيقى ايران به اين پايه نمى رسيد. او رديفهاى موسيقى ايرانى را جمع آورى كرده به شاگردانش از جمله: سيد حسين خليفه، شاگرد و معاون كلاسش و ميرزا مهدى خان صلحى و مهديقلى هدايت آموخت. تا آن زمان موسيقى به صورت سينه به سينه حفظ و آموخته مى شد. ميرزا عبداللَّه براى سهولت در كار فراگيرى موسيقى، دستگاههاى دوازده گانه ى موسيقى ملى را مورد تجديدنظر قرارداد و با
ادغام بعضى از آنها درهم، هفت دستگاه مفصل و مستقل را پديد آورد. از اين نظر ميرزا عبداللَّه خدمت بزرگى به موسيقى ايران كرد و شاگردان بزرگى چون: اسماعيل قهرمانى، سيد على محمدخان مستوفى، سيد مهدى دبيرى و فرزندش احمد عبادى را پروراند كه هر كدام از آنها نيز شاگردان بزرگ ديگرى تربيت و خدمات شايانى به موسيقى اصيل ايران نمودند.
زير نظر چنين پدر بزرگوارى، احمد عبادى، دوران كودكى را پشت سر گذارد و از آنجا كه عشق به موسيقى و آشنايى با سازها در خانواده ى او موروثى بود، عجيب نبود كه اين نوزاد همراه با زندگى اش ذوق و عشق به هنر را نيز آورده بود. احمد هنگامى كه هفت ساله بود همراه با ساز پدرش ضرب مى نواخت و از همان كودكى گوش او با نواهاى گوناگون آشنايى يافت و ديرى نپاييد كه پدرش ساز «سه سيم» را به دست او داد تا بنوازد و همين كار، موجب شد كه احمد دوست صميمى و هميشگى خود را پيدا كند. و آنقدر در نواختن اين ساز تمرين كرد تا اينكه تنها كسى كه توانست جاى خالى پدر را پر كند او مى باشد و بى گمان يكى از استادان مسلم سه تار است كه در برنامه «گلها» واقعاً گل آن برنامه بود. عبادى يكى از افتخارات خود را همكارى با داود پيرنيا در برنامه ى «گلها» مى داند و معتقد است كه پيرنيا براى اين برنامه ها زحمت فوق العاده كشيد و موسيقى ايرانى از آن زمان شكل گرفت و برنامه ى «گلها» صحنه ى رقابتى مشروع و عادلانه براى هنرمندان بنام ايران شده بود.
احمد عبادى بعد از سازش سه تار، به گل و گياه علاقه ى
فراوان دارد به طورى كه پس از فراغت از نواختن ساز به سراغ گلهاى خود مى رود و با آنها سرگرم مى شود.
احمد عبادى ساز سه تار را كه مهجور مانده بود و فقط تا حدودى در نقاط دور و اطراف كشور نواخته مى شد به مردم سرزمين كشورش بيشتر شناساند، وى در نواختن، سبكى مخصوص خود را دارد به طورى كه هنگامى صداى سازش به گوش هر شنونده ى آگاه و بيدار دلى برسد مى فهمد كه صدا، صداى ساز استاد عبادى است. عبادى چون مدتها احساس مى كرد كه سبك زدن سه تار بسيار بد و تند نواخته مى شود كه در شنونده اثر اصلى سه تار را نمى كند و تقريباً صدا ناهنجار است لذا روزى به فكر افتاد كه اين نقيصه را از اين ساز ملى و سنتى رفع نمايد و با زحمات زياد و كوششهاى شبانه روزى فاصله ى سيمها را از صفحه كاسه سه تار كه خيلى كم بود عوض كند و به اين طريق سبك و صداى سه تار تغيير مى كند و حاليه ما مى بينيم و مى شنويم كه صداى سه تار بسيار دل انگيزتر از سابق گرديده.
گرچه نوازنده هاى بسيارى در نواختن سه تار پيدا شدند كه انصافاً در حدى عالى و ممتاز مى نوازند، ولى در مورد استاد احمد عبادى بايد گفت كه: «دود هميشه از كنده برمى خيزد».
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (68)، تاريخ برگزيدگان (567)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (344 ،343)، تاريخ موسيقى (572 ،561 / 2)، سرگذشت موسيقى (455 -543 ،128 / 1)، سيماى هنرمندان (199 ،161 -160 / 1)، مردان موسيقى (443 -442 / 3 ،329 -327 / 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرج الله عباسي
محل تولد : هشترود
شهرت
تابعيت :
ايران
تاريخ تولد : 1350/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب فرج الله عباسي فرزند اسلام در سال 1350 در روستايي به نام داش بلاغ از توابع شهرستان هشترود استان آذربايجان شرقي به دنيا آمده ام پدرم در خانه افتخار معلمي قرآن كريم را بر بچه هاي تحصيل نكرده و نيز ابتدائي تمام كرده ها داشت و خود نيز تا به امروز از افرادي است كه هميشه قرآن مي خواند هرچند به بركت نظام مقدس جمهوري اسلامي و اهميت دادن به قرآن كريم، ديگر دانش آموزان نياز چنداني به گذراندن روخواني قرآن را ندارند. بنابراين تولدم در يك خانواده مذهبي و خانه ي قرآني بود كه روحانيتم را مديون دعاهاي مادري و صوت دلرباي قرآني پدري مي دانم. تحصيلات ابتدائي را در همان روستا و راهنمايي را در روستاي همجوار به نام آق زيارت به پايان رساندم و با صلاحديد پدر قرآنيم در سال 1366 وارد حوزه علميه امامزاده شهرستان مراغه شده و ادبيات را نزد اساتيد بزرگوار حج اسلام آقايان قدسي و نجفي گذراندم و در سال 1369 به حوزه علميه قم وارد شده و منزلي در مدرسه مومنيه مرحوم آيةالله العظمي نجفي مرعشي تهيه كرده و در نزد اساتيد حوزه علميه مرحوم آيه الله وجداني فخر و نيز آيه الله اشتهاردي به تحصيل شرح لمعه و معالم الاصول را نزد حجه الاسلام مومني و اصول فقه را در محضر حجةالاسلام شفيعي به پايان رساندم و در سال 72 با به پايان رساندن سطح يك حوزه و در سن 22 سالگي تشكيل خانواده دادم و به ادامه درس مشغول شدم.سطح دو را نزد اساتيدي چون
حج السلام صالحي مازندراني و طاهري خرم آبادي و عليدوست به تحصيل پرداخته و كفايه را از محضر استاد نكونام استفاده نمودم. و در سال 78 درس هاي سطح 3 را تمام كرده ولي امتحان پايه دهم به 79 ماند و با توجه به اينكه در آن سال در فلسفه قبول نشدم در نتيجه قبولي امتحانات كتبي و شفاهي پايه دهم در سال 81 به پايان رسيد.با توجه به تمام شدن تحصيل سطح سه در سال 78-77 براي شركت در درس خارج فقه در درس نكاح حضرت استاد آيه الله مكارم شيرازي تابه امروز و نيز سه سال در فقه حضرت استاد آيه الله نوري همداني كه پس از درس حضرت مكارم شروع مي شد و در مسائل روز، قضا و ... از سال 80 تا 82 شركت نمودم.براي خارج اصول اول در محضر حضرت استاد آيه الله سبحاني بهره بردم ولي از سال بعد يعني 79 با صلاحديد برخي از اساتيد به درس خارج حضرت استاد آيه الله وحيد خراساني رفته و تا سال 83 استفاده نمودم.در كنار دروس حوزوي و در سال 71 به روش تدريس و تجويد قرآن دوره تربيت معلم كه سازمان تبليغات اسلامي قم برگزار مي كرد شركت نمودم و كارنامه دوره مقدماتي را در سال 72 اخذ كردم. ازسال 78 در مقطع كارشناسي ارشد تربيت محقق و نويسندگي علوم قرآني دفتر تبليغات به مدت دو سال و نيم به تحصيل پرداخته ولي متاسفانه موفق به نوشتن پايان نامه نشدم. و با توجه به رشته قرآني به مطالعه درباره موضوعات قرآني علاقه مند گشته و موضوعاتي به عنوان
تحقيق در كلاس و بعد از پايان دوره نيز جمع آوري كردم از جمله: 1. بررسي ترجمه سوره مد در ترجمه هاي موجود و نگاهي به روش هاي ترجمه؛2. سيماي دانشمندان در قرآن و بررسي آيات اولوالالباب و موضوعات مطرح شده در ذيل اين آيات؛ 3. آيات مربوط به صراط مستقيم و جمع آوري آياتي كه به مشخصات صراط مستقيم مرتبط بودند؛ 4 . رمز عشق و زنگ نفرت: آياتي كه مي رساند خداوند به افرادي محبت ورزيده و از عده اي به خاطر كارهاي ناشايست نفرت دارد. در سال 85 ازسوي معاونت تبليغ حوزه علميه قم در يك دوره كوتاه مدت آشنائي با تصوف شركت كردم و از سال 84 در رشته كلام و دين شناسي در سطح كارشناسي ارشد در موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني مشغول به تحصيل شده و در اسفند 86 به پايان رسيد كه مقاله تحت عنوان اجمالي از تاريخ تحول علم كلام براي تحقيق در كلاس و نيز مقاله اي 26 صفحه با عنوان كرامت در نظام حقوقي اسلام در ارتباط با غير مسلمانان براي همايش كرامت نوشته ام كه در روزنامه قدس چاپ مي شود.در كنار اينها به تحقيقات ديگري نيز پرداخته و در سال 83 به دفتر تبليغات قسمت نشر رسانه دو مقاله 10 صفحه اي نوشتم تحت عنوان: 1. اقتدار جامعه اسلامي و راه كارهاي قرآني ؛ 2. راه كارهاي فقرزدايي كه در سال 84 در روز نامه كيهان به چاپ رسيد.همچنين از سال 83 تاكنون در مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه مشغول پاسخ گويي كتبي
به پرسشها در دو گروه اديان و مذاهب، قرآن و حديث مي باشم كه بيش از 280 مقاله سه و چهار صفحه اي به اين مركز ارائه داده و حدود 11 نمونه نيز در سايت انديشه قم وابسته به اين مركز آمده است كه در موضوعات مختلفي همچون بهائيت، اهل حق، ماتريديه، قاديانيه، اسماعيليه، و ... مي باشند. علاوه بر مقاله هاي مزبور كتابي نيز با يكي از محققين برجسته در نقد مباني و انديشه هاي يكي از فرقه ها را آماده كرده ايم كه در آينده نزديك چاپ خواهد شد.از دي ماه 85 نيز به عنوان همكار گروه قرآن و حديث در همين مركز فعاليت كرده و به مقالات محققان كه در پاسخ پرسش ها آماده مي كنند؛ نظارت دارم. براي سطح 3 حوزه علميه نيز پايان نامه ي آسيب شناسي جامعه منتظر در آئينه روايات نوشته ام كه در حال نظارت استاد راهنما براي تاييد به دفاع مي باشد كه در همين جا لازم مي دانم از اساتيد راهنما و مشاور كمال تشكر را بنمايم. در كنار تحصيل و تحقيق براي بيان معارف و احكام در ايام دهه محرم و ماه رمضان به مناطق ديگر هجرت نموده و از سال 1372 به تبليغ و انجام وظيفه در مناطق مختلف مشغول انجام وظيفه بوده ام و دو سال نيز در طرح هجرت تابستاني به شهرستان مراغه رفته و در قم نيز با پايگاه مسجد و بسيجيان فعاليت هاي ديني و تبليغي دارم. و به خاطر اشتغال در تحقيقات و درس كلام و دين شناسي در سال 85 و 86 در درس
خارج نكردم ولي از سال 87 در درس اصول آيه الله العظمي سبحاني و فقه آيه الله العظمي مكارم موفق به اشتغال شده ام . باشد كه خداوند خدمت در سنگر پاسخ گويي به شبهات را مورد قبول و لطف خويش قرار دهد و از زحمات پدر و مادرم خود تشكر نمايد كه ما عاجز از انجام وظيفه كامل در اين مسيريم و كوتاهي ما را به كرم خويش ببخشد. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مراد عباسي
محل تولد : سارى
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/1
زندگينامه علمي
سال ورود به حوزه سال 1360 ه- ش، اتمام سطح در سال 1368 و از سال 1369 در دروس خارج حوزه شركت نمودم در سال 1371 در رشته حقوق وارد دانشگاه قم شدم و بعد از اتمام دوره كارشناسي به لحاظ علاقه به رشته تفسير به مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني وارد و بعد از چهار سال در مقطع سطح چهار از آن مركز فارغ التحصيل شدم.همچنين جهت ادامه تحصيل در رشته حقوق در سال 1384 در دانشگاه مازندران در رشته حقوق خصوصي پذيرفته شدم و در حال حاضر مشغول نوشتن پايان نامه در رشته مورد نظر مي باشم.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدحسن بن (مولانا) احمد نطنزى كاشانى، عارف (ف. 1302 ه.ق.). وى از مريدان رحمتعلى شاه و مجاز از مستعليشاه است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دوست گيلانى ابن عبدالقادر بن ابوصالح بن جنگى ملقب به ركن الدين اللَّه خليفه عباسى (قر. 2 ه.). وى از خاندان تصوف و زهد بود و در بغداد زندگى مى كرد ولى به فلسفه رغبت داشت و كتابخانه اى شامل كتب در مباحث علوم عقلى فراهم آورد و بدين مناسبت شهرت يافت. گروهى از دشمنان بر او حسد بردند و او را به الحاد منسوب داشتند. كتابخانه او مورد تفتيش قرار گرفت و آنچه كتب راجع به فسلفه و شعب آن بود به رحبه (بغداد) بردند و در حضور مردم سوختند و خود عبدالسلام را نيز به زندان افكندند. پس از اندكى دشمنان از ملامت مردم به ستوه آمدند و پشيمان شدند و عبدالسلام را رها ساختند (189 ه.ق.) و هرچه از كتب او مانده بود به وى باز دادند (كارناه بزرگان ايران 33).
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد عبدالصمدى، هنرمند عزيز ديگرى از سرزمين موسيقى و هنر شهرستان سنندج مى باشد كه در سال 1315 دراين شهر متولد شد. وى پس از تحصيلات ابتدايى در سال 1330 وارد موزيك نظام گرديد و در سال 1332 ساز تخصصى خود را كه قره نى (كلارينت) بود شروع و در سال 1335 توسط استاد ارجمند شادروان استاد حسن كامكار با ماهى پنجاه تومان در راديو سنندج مشغول به كار شد. چند سالى كه در سنندج بود از نظر تئورى موسيقى و ساز تخصصى از محضر هنرمند شايسته حسن يوسف زمانى بهره فراوانى برد و به بسيارى از اندوخته هاى هنرى خود افزود.
در سال 1338 به كرمانشاه نقل مكان كرد و بلافاصله در راديو كرمانشاه با سمت نوازنده، سرپرست اركستر و رئيس
شوراى موسيقى مشغول به كار شد پس از ده سال فعاليت هنرى در اين استان در سال 1348 به تهران آمد و به ترتيب در اركسترهاى كردى، كودك، كوچك و بزرگ به سرپرستى استاد ارجمند فرهاد فخرالدينى انجام وظيفه نمود. در نيمه اول سال 1357 طى حكمى به سمت سرپرست مركز حفظ و اشاعه موسقى راديو كرمانشاه منصوب ولى اين سمت را قبول نكرد و مجددا در راديو و همان اركستر بزرگ تاكنون به ادامه كار مشغول است.
وى در سال 1348 كه به تهران آمد، ضمن نوازندگى و آهنگسازى در راديو، از فرصت استفاده مى كرد و شب ها در هنرستان موسيقى در محضر جناب سرهنگ افشار كه يكى از بهترين اساتيد كلارينت است بهره ور و ادامه تحصيل داد.
محمد عبدالصمدى، چه در گذشته و چه در حال، آهنگ هاى زيادى (فارسى و كردى) ساخت كه از راديوهاى سنندج و كرمانشاه و تهران پخش گرديد. وى از هنرمندانى است كه حق و حرمت استاد را گرامى مى دارد و به همه هنرمندان از صميم قلب عشق مى ورزد به خصوص از استاد بزرگوار آقاى سليمى تبار (فرزان) كه به محض كنارگيرى خود از راديو، وى را شايسته جانشينى خود قرار داد.
محمد عبدالصمدى در سال 1340 در كرمانشاه ازدواج نمود و داراى چهار فرزند 2 پسر و دو دختر مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بنده آمرزنده (خداى) صوفى و دانشمند (ف. هرات 912 ه.ق.) وى از شاگردان و مريدان جامى بود و حاشيه اى بر نفحات الانس او نوشته. قبر وى در جوار قبر استادش در خيابان هرات است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود عبداللهي
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1326/1/1
زندگينامه علمي
حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي در سال 1326 در اصفهان در خانواده اي متدين و دوستدار خاندان پاك پيامبر اسلام (ص ) چشم به جهان گشود. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي پس از طي كردن دورة دبستان ، براي كسب علوم ديني به قم آمد. مشوق اصلي او در اين راه ، مادر وي بود و نيز برادران وي در كسوت روحانيت به سر ميبردند. او با ورود به قم ، به مدرسه علميه علوي رفت . آن مدرسه متعلق به بيت آية الله العظمي گلپايگاني (ره ) و با سرپرستي و اشراف آية الله شهيد بهشتي و مرحوم آية الله رباني شيرازي اداره مي شد. وي در آنجا به تحصيل دروس دورة مقدمات پرداخت و پس از آن براي آموختن دروس دورة سطح در درس استادان مشهور دورة خود حاضر شد.
با اتمام دورة سطح نيز به درس خارج علماي بزرگ حوزه علميه قم راه يافت . حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي در سالهاي تحصيل خود از استادان برجسته اي بهره مند شد. او كه سيوطي و مغني را نزد آية الله شيخ حسن تهراني و حجة الاسلام والمسلمين يثربي فراگرفته بود در درس منطق استاد نحوي حاضر مي شد و مختصر را نزد آية الله دوزدوزاني آموخت . شرح لمعه را نزد آية الله صلواتي فرا گرفت . رسائل را نزد آية الله شاه آبادي ، آية الله اعتمادي و آية الله العظمي نوري همداني و نيز مكاسب را نزد آية الله ستوده آموخت و در درس كفاية الاصول آية الله العظمي فاضل لنكراني حاضر شد. همچنين او در بخش علوم عقلي ، فلسفه را نزد آية الله شهيد مفتح ، شهيد
استاد مطهري و اسفار را نزد آية الله جوادي آملي و كلام را از محضر آية الله شيخ محمد شاه آبادي فرا گرفت . با پايان يافتن دروس دورة سطح ، به درس خارج آيات عظام شيخ مرتضي حائري ، شريعتمداري ، منتظري ، اراكي و ميرزاهاشم آملي رفت اما بطور عمده در حدود دوازده سال از محضر آية الله شيخ مرتضي حائري بهره برد.
در طي اين سالها از شركت در درسهاي تفسير نيز غافل نماند و در درس تفسير حضرت آية الله خزعلي شركت جدي داشت . حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي داراي فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسياري است . او ضمن تدريس كتب دوره سطح ، سالها به تدريس تفسير براي دوره هاي عمومي حوزه اشتغال داشته و نيز در مركز تخصصي تفسير و تبليغ ، به آموزش تفسير موضوعي پرداخته است . همچنين وي در دانشگاهها فعاليتهاي علمي بسياري از خود برجا نهاده كه از جمله آنها تدريس او در دانشكده هاي شهيد بهشتي و شهيد محلاتي (سپاه پاسداران ) را مي تواند نام برد. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي از كساني است كه در تدوين تفسير نمونه همكاري داشته است . تفسير نمونه تفسيري است كه در طول ساليان دراز و با اشراف علمي آية الله مكارم شيرازي و با همكاري بسياري از استادان و فضلاي حوزه علميه قم تدوين و نگاشته شده است و امروزه در اختيار بسياري از مردم و جوانان كشور قرار دارد.
همچنين وي تاكنون كتابهاي بسياري نگاشته كه از جمله آنها مي توان به «توحيد و توسل » «اخلاق براي همه »، «25 داستان »، در سالهاي پيش از انقلاب و نيز كتاب «مباني فقهي اقتصاد اسلامي » كه از جمله تأليفات وي در سالهاي اخير به شمار مي رود، اشاره كرد. از وي مقالات بسياري در
زمينه هاي گوناگون در مجله نور علم به چاپ رسيده است . همچنين مباحث متعددي در موضوعات عقيدتي كه به صورت تفسير موضوعي در قالب جزوه هاي درسي تهيه و در اختيار دانش پژوهان قرار گرفته است . حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي در سالهاي پيش از انقلاب و پس از آن همواره از فعاليتهاي سياسي غافل نمانده است . از فعاليتهاي سياسي وي در پيش ازانقلاب مي توان به همكاري او با جامعه مدرسين حوزه علميه قم اشاره كرد. او در شهرهاي مختلف ايراد سخنراني كرد.با حضور در فعاليتها و حركتهاي سياسي به اطلاع رساني و توزيع رساله و بيانيه هاي حضرت امام پرداخته كه از اين رو در يكي از سفرهاي تبليغي دستگير و بازداشت گرديد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر عبداللهي (10 دي 1340 - 29 آذر 1385) از خوانندگان ايراني بود. وي با ترانه ناصريا به شهرت فراواني دست يافت.
زندگي
او در محله مسجد بلال شهر بندرعباس به دنيا آمد. پدرش كارگر بازنشسته شركت ملي بود. ناصر فرزند سوم خانواده بود. از 13 سالگي به موسيقي علاقمند شد. فعاليت هاي هنري خود را از سال هاي نوجواني در صدا و سيما و حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي استان هرمزگان آغاز كرد.
وي كار حرفه اي را به طور جدي از سال 1374 خورشيدي آغاز كرد. در سال 1375 همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلي بهمني شاعر هرمزگاني و دوست نزديكش، وي را به انتشارات دارينوش معرفي كرد. پس از آن آلبوم هاي ناصر را اين انتشارات ضبط و منتشر كرد.
عبدالهي در سوم آذرماه 1385 در بندرعباس به دلايل نامشخصي بيهوش و به كما رفت و پس از گذراندن 27 روز در كما در بيمارستان هاشمي نژاد تهران درگذشت.
از
او چهار فرزند به نام هاي نويد، نازنين، نامي و نينا به جا مانده است.
بررسي آثار
عبدالهي در ترانه هاي خود از كسي تقليد نمي كرد و صدايي منحصر به فرد داشت. بيشتر اشعار ترانه هاي او از سروده هاي محمدعلي بهمني بود. در كار موسيقي به گفته خود وي تحت تأثير سبك موسيقي ابراهيم منصفي بود. طوري كه در سال هاي آغازين كار هنري ترانه هاي منصفي را بازخواني مي كرد.
عبدالهي همچنين با موسيقي غربي و ايراني آشنا بود و به آثار محمدرضا شجريان و عليرضا افتخاري علاقه بسياري داشت.
ناصريا
پس از ارائه ترانه ناصريا منتقدان عبدالهي گفتند كه اين كاري اسپانيولي است و از ملودي هاي جيپسي كينگ برگرفته شده است، اما وي معتقد بود كه چنين نيست، و اين كار ريتم عربي دارد، ريتمي كه بارها با سازهاي ديگري نظير عود، دهل، و دف نواخته شده بود. اما تاكنون هرگز با گيتار نواخته نشده بود، اما عبدالهي اين كار را انجام داد.
ملودي ترانه ي ناصريا سال 1376 ساخته شد. شعر اين آهنگ به گويش بندري است و به گفته عبدالهي هدف از ساخت آن اعتراض ضد ظلم در جهان و نيز همدردي با ستمديدگان جهان بوده است. بر اساس متن شعر ناصريا اگر كسي به اسم ناصر بودن قصد ياري مظلومي را داشته باشد پس از تحمل سختي بسيار و دشواري هاي اين راه در پايان پيروز خواهد شد.
آلبوم ها
• بوي شرجي
• هواي حوا
• عشق است (همراه با پرويز پرستويي و محمدعلي بهمني)
• دوستت دارم
• ماندگار
ناصر عبدالهي خواننده محبوب پاپ ايران چهارشنبه 29 آذر در بيمارستان شهيد هاشمي نژاد در پي از كار افتادن كليه هايش در گذشت.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(293 -220 ق)، حافظ، محدث، عالم و زاهد شافعى. اهل جنوجرد مرو بود
و لذا به عبدان جنوجردى نيز مشهور است. او از قتيبه بن سعيد و اسحاق بن راهويه و على بن حجر و عمار ابن حسن رازى و محمد بن بشار و بسيارى ديگر از طبقه ايشان روايت كرده است. ابوالقاسم طبرانى و ابوحامد بن شرقى و ابوالعباس دغولى و على بن حمشاد و ابواحمد عسال و يحيى بن محمد عنبرى از وى حديث روايت كرده اند. خطيب وى را مردى مورد اعتماد در حديث و عابد و زاهد توصيف كرده است. وى مفتى مرو بود. مدت كوتاهى در مصر مقيم شد اما دوباره به مرو بازگشت.عده اى او را اول كسى دانسته اند كه در خراسان مذهب شافعى را اظهار كرد. وى در شب عرفه به دنيا آمد و در شب عرفه نيز، در مرو، از دنيا رفت. از آثارش: «المعرفه»، در صد جزء؛ «الموطأ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (261 / 4)، انساب سمعانى (130 -129 / 4)، تاريخ بغداد (136 -135 / 11)،سير النبلاء (15 -13 / 14)، شذرات الذهب (215 / 2)، طبقات الحفاظ (320)، العبر (424 / 1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 385 ق)، محدث، فقيه و زاهد. پدر ابوحازم عبدويى است. وى از ابوالعباس سراج و ابن خزيمه و حاتم بن محبوب و ديگران حديث شنيد. پسرش ابوحازم و حاكم نيشابورى و ابوسعد كنجرودى و ديگران از وى حديث روايت مى كنند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (134 / 4)، تاريخ الاسلام (حوادث 91 / 400 -381)، سير النبلاء (504 / 16).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 985 / 975 ق)، شاعر، خطاط و صفوى. معروف به عبدى خوشنويس. وى در شطرنج مهارت داشته و غزل را به سبك اهلى شيرازى استادانه مى سرود. عبدى در تبريز درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (701)، دانشمندان آذربايجان (269 -268)، الذريعه (704/ 9)، هفت اقليم (298 -297 / 3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 586 ق)، مفسر و فقيه حنفى. اهل عتاب بخارا بود و در همان جا نيز وفات يافت. عتابى از بزرگان حنفيه بود كه داراى تصنيفات و آثار چندى است. از آثارش: «جوامع الفقه»، معروف به «الفتاوى العتابيه»، در چهار مجلد؛ «تفسير القرآن» يا «تفسير العتابى»؛ شرح «الجامع الكبير» و شرح «الجامع الصغير» و شرح «الزيادات» شيبانى، همگى در فروع فقه حنفى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (209 / 1)، كشف الظنون (964 ،963 ،611 ،568 ،567 ،563 ،453)، معجم المؤلفين (140 / 2)، الوافى بالوفيات (74 / 8)، هديه العارفين (87 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد هادي عتيقي ، صحاف و تذهيب كارقرآن كريم است . او درزمينه صحافي و جلد سازي سنتي فعاليت مي كند . وي هنر صحافي و مرمت آثار هنري را هنر صيانت و حفظ و نگهداري حرمت و ارزش كتاب قديمي مي داند. آثار وي ازنمايشگاههاي گوناگون كريم فراروي پيروان اين كتاب قرار گرفته است .گروه : هنررشته : هنرهاي سنتيوالدين و انساب : پدر محمد هادي عتيقي ، محمد حسين عتيقي مقدم از استادان زبر دست درامر صحافي وتذهيب كاري قرآن بود.مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : موسسه صحافي سنتي عتيقي ، مركزي است كه توسط ملا حسين صحاف باشي و پسرش محمد حسين عتيقي مقدم (پدر محمد هادي عتيقي ) بنيان نهاده شده است.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مهمترين فعاليت محمد هادي عتيقي ، صحافي و تذهيب كاري است . اوبراين باور است كه «لذتي كه از نجات يك كتاب كهنه و بويژه يك قرآن قديمي را نابودي به انسان دست
مي دهد به هيچ وجه نمي توان وصف كرد . تنها بايد عاشق باشي تا بتواني ساعتها براي نجات يك ورق پاره تلاش كني. »آرا و گرايشهاي خاص : محمد هادي عتيقي درباره اهميت هنر صحافي بيان مي دارد كه هنر صحافي و مرمت آثار هنري در واقع هنر ضيافت وحفظ و نگهداري مرمت و ارزش كتاب قديمي است . كسي كه به اين هنر روي مي آورد بايد شيفته و دلباخته همه هنرهاي ايراني باشد .
منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(600 -515 ق)، زاهد، واعظ و فقيه شافعى. در اصفهان به دنيا آمد و همان جا نشوونما يافت و تا پايان عمر در آنجا باقى ماند. از فاطمه جوزدانيه «معجم صغير» و «معجم كبير» را استماع كرد و نيز از اسماعيل بن محمد حافظ و غانم بن احمد و ابن بطى و گروهى ديگر حديث شنيد. ابونزار ربيعه يمنى و حافظ ضياء و ابن خليل از وى روايت كرده اند.ابن ابى خير و ابن بخارى از وى اجازه ى روايت داشتند. او املاى حديث مى كرد و وعظ مى گفت و شيخ شافعيه در اصفهان و صاحب فتوا بود. وى زاهدى بود كه از دست رنج خويش روزگار مى گذرانيد بدين ترتيب كه به استنساخ كتب مى پرداخت و حاصل كار خويش را به فروش مى رسانيد. زمانى ترك وعظ گفت و به تأليف كتاب پرداخت. از جمله آثارش: «آفات الوعاظ»؛ شرح مشكلات «الوسطى» و «الوجيز» غزالى؛ «تتمه التتمه»، در فقه شافعى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (294 / 1)، تذكره القبور (84)، روضات الجنات (9 -7 / 2)، سير النبلاء (403 -402 / 21)، كشف الظنون (2008 ،2002 ،1913 ،131)، معجم المؤلفين (248 /
2)، النجوم الزاهره (166 / 6)، هديه العارفين (204 / 1).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حبيب عجمى مكنى به ابومحمد، از قدماى مشايخ صوفيه (ف. 120 ه.ق.) و مريد حسن بصرى است، و داود طائى مريد حبيب است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1185 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به عذرى. وى برادر آذر بيگدلى و از تذكره نويسان و شاعران غزل سراى ايران است كه در جوانى درگذشت. عذرى تدكره اى به نام تذكره ى «اسحاق» در چهار قمست قصايد، مقطعات، غزليات و رباعيات تأليف كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (183 -182 / 1)، دويست سخنور (238 -237)، الذريعه (709 / 9)، ريحانه (117 / 4)، سفينه المحمود (411 -409 / 2)، فرهنگ سخنوران (627 -626)، نگارستان دارا (237 / 1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(688 / 686 -610 ق)، عارف و شاعر، متخلص به عراقى. از عارفان و شاعران ايرانى است كه در قريه كمجان همدان به دنيا آمد و در همدان به فراگيرى علوم متداول و ادبيات پرداخت. ديرى نگذشت كه در ايام جوانى به تدريس در مدرسه ى شهرستان همدان منصوب شد ولى با ديدن جماعتى از قلندران حال وى دگرگون شد و در پى ايشان به راه افتاد و به هندوستان رفت و در آنجا به خدمت بهاءالدين زكرياى مولتانى رسيد و مريد وى شد و خرقه از او دريافت كرد و دختر شيخ خود را به همسرى برگزيد و صاحب فرزندى به نام كبيرالدين شد. پس از مرگ شيخ، هندوستان را ترك گفته به حج رفت و از آنجا رهسپار آسياى صغير شد. در قونيه به خدمت صدرالدين قونيوى رسيد. از جمله مريدان شيخ در قونيه معين الدين پروانه بود. معين الدين به اشاره ى مولانا جلال الدين پروانه بود. معين الدين به اشاره ى مولانا جلال الدين براى شيخ خانقاهى در شهر توقات بنا نمود و عراقى در آن خانقاه به ارشاد پرداخت. وى بعد از مرگ معين الدين به مصر
رفت ولى در آن جا زياد توقف نكرد و به شامات بازگشت و سيزده سال پس از وفات پروانه در دمشق درگذشت و در جبل صالحيه (قاسيون) نزديك مقبره محيى الدين عربى دقن شد. از آثار وى: «ديوان» شعر شامل: قصايد، غزليات و ديگر قالب هاى شعرى؛ مثنوى «عشاقنامه» يا «ده نامه»، بر وزن «حديقه ى» سنايى؛ «لمعات».[1]
فخرالدين (و. 610 ه.ق./ 1313 م.- ف. 688 ه.ق./ 1289 م.) از عارفان و شاعران نام آور قرن هفتم است. در همدان متولد شد. آغاز جوانيش در همدان به تحصيل ادبيات و علوم گذشت. سپس در هيجده سالگى به مولتان هندوستان روى نهاد و در خدمت شيخ بهاءالدين زكريا از كبار مشايخ آن سامان آغاز سلوك كرد و چند سال بعد به عربستان و آسياى صغير رفت و در قونيه به مجلس شيخ صدرالدين قونيوى از پيروان محيى الدين بن العربى صوفى بزرگ راه يافت و كتاب لمعات را در آن شهر تحت تأثير فصوص الحكم ابن العربى تأليف نمود. سپس به مصر و شام سفر كرد و در ديار اخير درگذشت و در جوار قبر محيى الدين ابن العربى در دمشق مدفون گشت. وى علاوه بر مثنوى كوتاهى به نام عشاق نامه در بيان مراتب عشق و حالات عاشقان دارد. كتاب لمعات او را نورالدين عبدالرحمن جامى به نام اشعة اللمعات شرح كرده است. كليات آثار او را مرحوم سيعد نفيسى با مقدمه اى در احوال و آثارش به سال 1335 شمسى در تهران منتشر كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (71)، از سعدى تا جامى(181 -170)، تاريخ ادبيات در ايران (1198 -1196 ،584 -567 / 3)، تاريخ گزيده (738)،
تاريخ نظم و نثر (165 -163)، تذكره ى ميخانه (56 -27)، حبيب السير (256 -255 / 3)، دنباله ى جستجو در تصوف (149 -143)، الذريعه (812 ،710 -709 / 9)، رياض العارفين (107 -105)، ريحانه (119 -117 / 4)، سيرى در شعر فارسى (347 -346)، طرائق الحقائق (359 ،358،357 ،356 ،317 / 2)، فرهنگ ادبيات فارسى (342 -341)، فرهنگ سخنوران (627)، كشف الظنون (1563)، گنج سخن (183 -175 / 2)، لغت نامه (ذيل/ فخرالدين)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 686)، مجمع الفصحا (869 -868 / 2)، معجم المؤلفين (38 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (76 -74 / 1)، نفحات الانس (602 -599)، هفت اقليم (539 -534 / 2)، يادگار (س 4، ش 6، ص 68 -56).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س هشتم ق)، شاعر و صوفى. وى از دانشمندان و شاعران عهد آل مظفر بود و با شاه يحيى (مقتول 795 ق)، فرزند شرف الدين مظفر، ارتباط داشت. عمادالدين، شاه يحيى مظفرى و دو پسرش را در مقدمه ى منظومه ى خود موسوم به «مونس العشاق» ستوده است. اين منظومه در حدود يك هزار بيت و بر وزن «ليلى و مجنون» نظامى است. عربشاه يكى از رسايل شيخ اشراق درباره عشق و كيفت حدوث و مبادى و مراحل آن به طريق رمز و اشاره را با مهارتى بسيار و در كلامى استادانه و ممتاز به نظم آورده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1105 -1093 / 3)، تاريخ نظم و نثر (745).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1091 ق)، عارف، خطاط، شاعر، متخلص به عرشى. ملقب به نادرالعصر و مشهور به عرش الله. پدر وى از خوشنويسان معروف و از مشايخ نعمت اللهيه بود و وصفى تخلص مى كرد. عرشى در اكبرآباد هند به دنيا آمد و همان جا نشوونما يافت. نسبش به چند واسطه به شاه نعمت الله ولى مى رسد. عرشى از معاصران شاه جهان گوركانى بود و از سوى وى به نادرالعصر ملقب و در ميان مريدان به عرش الله مشهور بود. داراشكوه بن شاه جهان او را به تعليم فرزند خود، سليمان شكوه، گماشت اما پس از چندى وى از خدمت كناره گرفت و به گوشه گيرى ميل كرد. از آثار وى: «ديوان» شعر؛ منظومه ى «مهر و فا»؛ «شاهد عرشى»؛ «مناقب نامه ى مرتضوى»، كه بعضى تأليف اين اثر اخير را به برادرش، مير صالح كشفى هم نسبت داده اند. از خطوط او: يك قطعه به قلم سه دانگ جلى و نيم دو دانگ عالى، با
رقم: «الفقير الحقير محمد مؤمن الحسينى... 1073».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (842 / 3)، ايضاح المكنون (609 ،40 / 2 ،517 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1316 -1310 / 5)، الذريعه (710 / 9)، ريحانه (122 -121 / 4)، صبح گلشن (280 -279)، فرهنگ سخنوران (628)، منظومه هاى فارسى (422 -421).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1336 در خانواده اى مذهبى در شهرضا چشم به دنيا گشودم پدرم يك خياط مذهبى و مادرم سيده اى از تبار سادات طبائيان(طباطبائي)بود.
شش كلاس ابتدايى را در مدرسه خيام به پايان بردم و سپس به حسينيه سادات رفتم تا دروس دينى را بياموزم در محضر حجج اسلام حاج سيد محمد على طبائيان (طباطبائي)زارعان، محمدحسين رهايي، حاج شيخ على تاكى و ... زانو زدم.
سپس به اصفهان رفتم و از استادانى چون حاج آقا حسن امامى و آقاى ابراهيمى و آقاى فقيهى بهره گرفتم، آنگاه به قم آمدم از فروغ علم گسترانى چونان حضرات اعلام: طالقاني، تهراني، مدرس افغاني، كريمى جهرمي، استادي، ابطحي، زاهدي، اعتمادي، خسرو شاهي، پيشوايى تهرانى و آيت الله اسماعيلپور و آيت الله شيخ جواد تبريزى پرتوهايى نه در خور آنان كه همساز با فانوس كورسوز خويش برگرفتم.
ساليانى چند ادبيات فارسي، حاشيه، مغني، معالم، مختصر، مطول، لمعه، مكاسب، و كاربرد علوم بلاغى در قرآن را با سروران مدارس رسالت، كرمانى ها، رضويه، حقانى و موسسه امام خمينى رحمة الله عليه باز گفته ام.
چندين پايان نامه را به مشورت و يا به اصطلاح راهنمايى نشسته ام .
تاكنون به عربستان،عراق،سوريه، سوئد، امارات سفر زيارتى و تحقيقى و تبليغى داشته ام و تحقيقاتى در دست سامان بخشى دارم
از
همسر سيده ام پنج فرزند دارم دو پسر و سه دختر، عليرضا در مدرسه كرمانى ها درس مى خواندو امير محسن در مدرسه شهيدين.
كتب:
كرانه ها / سه مجلد
شرح جواهر البلاغه / دو مجلد
شرح و ترجمه تهذيب البلاغه
فرهنگ غلط هاى رايج
پژوهشى در اعجاز قرآن
خاطر و خاطره
آفت ها و لطافت هاى جنسي
زبان آگاهي
پدر و مادر در فرهنگ اسلامي
درمان نازائي.
مقالات:
ازلابلاى متون / حديث زندگى 3
رمز و راز شادابى و نشاط در جواني/ گفت و گو /ديدار آشنا 23
موفقيت و شانس / حديث زندگى 3
زبان آگاهى پيامبر (ص) و امامان(ع)/علوم حديث 12
عفت در انديشه، گفتار و رفتار /حديث زندگى 6
اعتماد به نفس / حديث زندگى 3
زبان آگاهى پيامبر(ص) و امامان(ع)/علوم حديث 6
زبان آگاهى پيامبر(ص) و امامان(ع)/علوم حديث 5
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 184 ق)، محدث و زاهد. ابن مبارك او را عروس الزهاد ناميد. يحى بن سعيد قطان و ابن مهدى او را ستوده اند. وى از اجداد پدرى ابونعيم حافظ مى باشد. از يونس بن عبيد و اعمش و ابان حديث روايت كرد. ابن المهدى و قطان و ابن مبارك و شاذكونى و زهير بن عباد و صالح بن مهران و ديگران از وى حديث روايت كرده اند.نقل كرده اند كه وى فقط از يك نانوا و يك بقال خريد نمى كرد و مى گفت: «مى ترسم كه مرا بشناسند و با من دوستى گيرند و در آن صورت من از دسته ى آنانى باشم كه از رهگذر دين زندگى كنند».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الجرح و التعديل (ج 4، ق 121 / 1)، حيله الاولياء (237 -225 / 8)، سير النبلاء (126 -125 / 9)، صفوه الصفوه (293 -292 / 2)، النجوم الزاهره (149
/ 2).
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
277 -181 ق، از زنان شاعر و هنرمند، مادرش، فاطمه از كنيزان يحيى برمكى (190 ق) بود و زيبايى و ظرافت خاصى داشت. به همين دليل جعفر برمكى (حدود 187 -150 ق) پسر يحيى، او را به عقد خود درآورد اما يحيى به دليل پستى نسبت آن دختر به ازدواج جعفر خشنود نبود. از اينرو جعفر ظاهرا او را طلاق داد اما در خانه اى مستقل سكونت داد و خدمتكارى براى او گماشت و به دور از چشم پدر بدانجا مى رفت. مدتى بعد فاطمه، عريب را به دنيا آورد و خود درگذشت. جعفر دخترش را به دايه اى مسيحى سپرد تا او را پرورش دهد. پس از اينكه جعفر به اشاره هارون الرشيد (193 -170 ق) كشته شد و اموال او به غارت رفت، عريب را نيز به عبداللَّه بن اسماعيل مراكبى، كه مسئول قايق هاى هارون بود، فروختند و از آن پس در خانه ى او پرورش يافت و خواندن و نوشتن و فنون هنر آموخت. به نوشته آغانى وى از آوازخوانان و نوازندگان مشهور زمان خود بود. علاوه بر خواندن و شعر گفتن ظريف و بديهه گو نيز بود، خط را خوش مى نوشت و شطرنج و تخته نرد نيز بازى مى كرد و در اسب سوارى مهارت فراوان داشت.
آوازه فضل و كمال وى به گوش مأمون (218 -198 ق) و معتصم (227 -218) خلفاى عباسى رسيد و نزد آنها اعتبارى تمام يافت. معتصم او را به صد هزار درهم خريد و آزاد كرد. عريب در نود و شش سالگى درگذشت.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: خيرات حسان، 181 -180 / 2.
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 330 ق)، مفسر و
مصنف. او به كتابش «غريب القرآن» كه بر اساس حروف معجم در مدت پانزده سال تصنيف كرده، مشهور است. عزيرى كتابش را بر ابن انبارى خواند و او اصلاحاتى در آن نمود. ابوعبدالله بن بطن و عثمان بن احمد بن سمعان و عبدالله بن حسين سامرى مقرى از وى اين كتاب را روايت كرده اند. دارقطنى حافظ عبدالغنى و خطيب و ابن ماكولا اسم پدر وى را عزيز آورده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (150 -149 / 7)، سير النبلاء (217 -216 / 15)، الوافى بالوفيات (95 / 4).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 671 ق)، عارف. در نسف به دنيا آمد و ايام شباب را در ماوراءالنهر بويژه در بخارا سپرى كرد. در جوانى بيشتر اوقات خود را صرف تعليم و تزكيه نفس نمود. حتى گويند طب نيز آموخت و در بخارا شروع به تصنيف و تأليف كرد. اما در پى فتنه هاى پياپى و هجوم مغول به بخارا مجبور به ترك آن سامان شد و، در 671 ق، به خراسان و نواحى مركزى ايران مهاجرت كرد. گاه در بحرآباد جوين، در كنار بقعه ى شيخ خود، سعدالدين حمويى مى زيست و گاه در شيراز بر تربت شيخ كبير ابوعبدالله خفيف معتكف بود، و گاه در ابرقو در مسجد جمعه يا در كوه ابراهيم و گاه در كرمان. عزيزالدين نسفى ميراث قابل ملاحظه اى از عرفان و تصوف آميخته به حكمت در زبان فارسى باقى گذاشته است. وى با وجود انتساب به طريقه ى كبرويه نوعى سعه مشرب و تسامح فكرى نشان مى دهد كه در بين كبرويه و ساير سلسله هاى صوفيه به ندرت ديده مى شود. او از پيروان طريقه ى تحقيق علمى در مسائل مربوط
به عقايد و مخصوصا مربوط به تصوف به شمار مى آيد. آثار وى كه مشتمل بر نثرى خطابى اما ساده و لطيف و قوى است در بعضى موارد متضمن نقل ابيات و رباعيات عارفانه نيز هست. از آثارش: «منازل السائرين»؛ «مقصد الاقصى»؛ «كشف الحقايق»؛ «زبده الحقايق»؛ «مبداء و معاد»؛ «كشف الصراط»؛ «انسان كامل».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1225 -1223 / 3)، تاريخ نظم و نثر (112 -111)، تذكره ى روز روشن (541)، دايره المعارف فارسى (3027 / 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (166 -160)، الذريعه (111 -110 / 22 ،30 / 18 ،718 / 9)، رياض العارفين (107)، ريحانه (172 / 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 97 -96 / 7)، كشف الظنون (1806 -1805)، مجمع الفصحا (869 / 2)، معجم المؤلفين (262 / 5)، مؤلفين كتب چاپى (555 -554 / 6).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ملك الذاكرين)، روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامعلي عزيزكيا
محل تولد : بندر آباد يزد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/4/23
زندگينامه علمي
تحصيلات ابتدايي را در دبستان همام روستاي بندر آباد در 30 كيلومتري يزد گذراندم سپس در مدرسه راهنمايي طراز يزد و يكسال نيز در دبيرستان 17 شهريور يزد تحصيل نمودم. در مهر 1357 به حوزه علميه يزد وارد شده و مدت دو سال دروس مقدمات ادبيات و منطق را نزد استادان حوزه از جمله مفيدي فر، حجة الاسلام علاقه بند، مير حسينى، مفيدي، معالى، عجمين فرا گرفتم. در مهر 1359 وارد حوزه علميه قم شدم و باقيمانده دروس مقدماتي و سطح عالي را گذراندم. در اين دوران از اساتيدي چون آقايان اشتهاردى، عبايى، صالحي افغانى، اعتمادى، موسوي تهرانى، ستوده، علوي گرگاني محقق، طاهري حسن آبادي بهره بردم. از سال 1361 هم زمان با دروس حوزوي از برنامه هاي علمي موسسه در راه حق نيز بهره بردم و از درس هاي آية الله مصباح مدظله و ديگر استادان آنجا از جمله آقايان فياضي، رجبى، ميرسپاه استفاده كردم در اين سال ها به طور متناوب در درس اخلاق جناب آية الله مظاهري نيز شركت مي كردم.
در سال 1367 در درس خارج فقه آية الله ميرزا جواد آقا تبريزي(ره) حاضر شده و بيش از هفت يا هشت سال از محضر ايشان بهره بردم. هم زمان طي 6 سال يك دوره خارج اصول جناب آية الله مكارم مدظله را درك نمودم، در همين ايام(از 1367- 1373) در دوره تخصصي تفسير
و علوم قرآني بنياد فرهنگى باقرالعلوم(ع) شركت كردم و با معدل 33/18 از پايان نامه حوزه با موضوع آثار اجتماعي دين از ديدگاه قرآن دفاع نمودم.
پس از آن در مؤسسه پژوهشي حوزه دانشگاه طرح پژوهش روش شناسي تفسير قرآن را با همكاري استادان آن مؤسسه اجرا نموده (در سال 1379 اين كتاب منتشر شد.) سپس طرح مكاسب تفسير را ارائه كه با همكاري جناب استاد بابايي اجرا شد(بنده در اين طرح حدود پنج مقاله كوتاه و بلند ارائه كردم كه در جلد اول مكاسب تقرير در مقاله كوتاه آن منتشر شد و بقيه در آينده منتشر خواهد شد.در سال 1378 در مؤسسه امام خميني(ره) طرح پژوهشى زن در فرهنگ و انديشه اسلامي را اجرا نموديم كه حاصل آن يك جلد كتاب جستاري درهستي شناسي زن در سال 1382 منشر شد. در سال 1379 در آزمون ورودي دوره دكتراي علوم و قرآن و تفسير موسسه، شركت و به اين دوره راه يافتم و اكنون در حال تدوين رساله پايان نامه اين مقطع به عنوان نقش حديث در تفسير قرآن هستم. در طي سال هاي گذشته آثار ناچيزي در زمينه تفسير و علوم قرآني به صورت مقاله نگاشته ام. هم چنين دو اثر از مباحث جناب آية الله مصباح يزدي دام ظله را تحقيق و تدوين نمودم و در زمينه اعجاز قرآن/ مباني و قواعد تفسيرى/روايات تفسيرى/متون تفسيري در مؤسسه، مركز جهانى، جامعة الزهرا، مركز تحقيق تفسير،مركز سيد الشهداء در دو مقطع كارشناسي و كارشناسي ارشد تدوين نمودم.
نه شكوفه اي نه برگي نه ثمر نه
سايه دارم متحيرم كه دهقان به چه كار كشت ما را
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(349 -269 ق)، قاضى، حافظ، محدث، قارى، مفسر، فقيه و مورخ. از شيوخ خود: پدرش و ابومسلم كجى و محمد بن ايوب بن ضريس رازى و ابوبكر بن ابى عاصم و محمد بن اسد مدينى و حسن سرى و ابراهيم حلوانى و بكر بن سهل دمياطى و همچنين از شيوخ شهرهاى اصفهان و همدان و بغداد و كوفه و بصره و حرمين و واسط و رى و خوزستان حديث شنيد. قرآن را بر استاد ابوعبدالله محمد بن على اصفهانى تلاوت كرد. پسرش ابوعامر عبدالوهاب كه از بزرگان اصفهان بود بر پدر خود ابواحمد عسال تلاوت نمود. عسال سفرى به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. فرزندان محدثش به نامهاى: ابوجعفر احمد و ابواسحاق ابراهيم و ابوالحسين عامر و ابوبكر عبدالله از وى حديث روايت كرده اند. ابن عدى و ابن مردويه و ابن منده و ابن مقرى نيز از راويان او هستند. او را يكى از پيشگامان حديث توصيف كرده اند. خودش گفته كه در قراآت قرآن پنچاه هزار حديث در حفظ داشته است. گفته اند كه او «تفسير» بزرگى را از حفظ املا كرد، و همچنين در اردستان چهل هزار حديث را از حفظ املا كرد و چون به شهر خويش بازگشت و مقابله كرد املاى خويش را صحيح يافت. ابن منده گويد كه دوبار دور دنيا را گشته اما مانند عسال نديده است. او مدتى عهده دار منصب قضاى اصفهان بود. از آثارش: «تفسير القرآن»؛ «التاريخ»؛ «المعرفه فى السنه»؛ «الامثال»؛ «مسند الابواب»؛ «الابواب»، در «غريب الحديث»؛ «احاديث مالك»؛ «الرقائق»؛ «كرامات الاولياء»؛«معجم الشيوخ»؛ «غسل الجمعه»؛ «القراآت».
برگرفته از
كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (201 / 6)، انساب سمعانى (190 -189 / 4)، تاريخ بغداد (270 / 1)، سير النبلاء (15 -6 / 16)، شذرات الذهب (381 -380 / 2)، طبقات الحفاظ (363 -362)، العبر (82 / 2)، معجم المؤلفين (226 / 8)، الوافى بالوفيات (41 / 2)، هديه العارفين (43 / 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي عسكرآبادي
محل تولد : حسن آباد نيشابور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1358/7/3
زندگينامه علمي
در سپيده دم روز مبارك جمعه سوم مهر ماه 1358 خورشيدي در روستاي حسن آباد سرتپه ازدهات خاك پاك نيشابور (متبرك و مزيي به وجود مبارك و قدوم نازنين ثامن الحجج مولا امام علي بن موسي الرضا المرتضي عليه السلام) در خانواده اي متدين و زحمتكش با چشمي گريان و قلبي شادمان پا به عرصه ي فاني و دنياي داني نهادم.
طفوليت را در آب و هواي فرحبخش و دلنواز روستا با فعاليت هاي جانكاه پدر و مادر عزيزم در قاليبافي، كشاورزي، شباني، بنايي و كار در كوره هاي آجرپزي و... به پايان رسانده و پايه هاي ابتدايي درس و مدرسه را در شهر مقدس مشهد الرضاعليه السلام فراگرفتم. دوران نوجواني و جواني حقير با شركت در جلسات قرآني منازل و مساجد و مدارس (تعليم و تعلم و اداره جلسات) و فعاليت در انتظامات و انجمن اسلامي مدارس و نيروي مقاومت بسيج و نيروهاي امر به معروف و امور فرهنگي (كتابخانه اي، مسجدي،...) و... مزين بود.
در سن هفده سالگي بعد از گذراندن مقداري از دروس مقطع متوسطه، به توفيق الهي و عنايات ائمه معصومين عليهم السلام و به اميد تهذيب نفس وارد حوزه مقدسه علميه شدم.
مدت سه سال در مدرسه مباركه امام محمدباقر عليه السلام (به مديريت حجةالاسلام والمسلمين دياني حفظه الله) و همان جا در امتحان شهريه شركت نموده و سپس جهت كلاسهاي رسائل و مكاسب و كفايه دو سال در مدرسه علميه حضرت آيةالله العظمي خويي رحمة الله عليه و مفتخر به تعممم به لباس مقدس قطب عالم امكان حضرت مهدي موعود ارواح العالمين(عج) لباس مقدس روحانيت در نيمه شعبان 1378 شمسي شدم. به بركت ورود به مدرسه مبارك حضرت آيت الله العظمي خويي رحمة الله عليه با برنامه هاي آموزشي دفتر تبليغات اسلامي خراسان آشنا شدم و همزمان دو رشته تخصصي مكالمه و ترجمه عربي و رشته تخصصي علوم و معارف قرآني (كه سه سال طول كشيد) را آغاز نمودم. و پايان نامه علوم قرآني را با موضوع «تقديم و تأخير در قرآن كريم از منظر علامه طباطبايي و جلال الدين سيوطي» ارائه دادم. در سال 1381 توفيق ورود به حوزه مباركه قم مقدسه و همجواري كريمه اهلبيت حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها نصيبم شد و علاوه بر شركت در دروس خارج فقه و اصول علماء عظام (همچون حضرت آيةالله العظمي وحيد خراساني، حضرت آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي، حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني، حضرت آيت الله العظمي ميرزا محمدحسين احمدي فقيه يزدي، حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي، حضرت حجةالاسلام حاج احمد عابدي مدظلهم) در دوره يكماهه تربيت مربي قرآن كريم (تحت نظر واحد تهذيب حوزه)،مديريت مسجد، (با مسئوليت حجةالاسلام تقي قرائتي) دوره شش ماهه انديشه هاي امام خميني رضوان الله عليه (واحد آموزش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) ، دوره دو ماهه آشنايي با فرقه ي
تصوف (سفيران هدايت)، دوره تخصصي سه ساله تفسير و علوم قرآن حوزه علميه قم شركت نمودم. و هم اكنون مشغول به نگارش پايان نامه تخصصي تفسير با عنوان «تحليل شبهات تفسير المنار رشيد رضا در تفسير شريف الميزان علامه طباطبايي رحمة الله) مي باشم.
ناگفته نماند در مشهد مقدس از محضر علماء اعلام و فضلاء كرام همچون حضرت آيةالله العظمي مرحوم ميرزا حسنعلي مرواريد، حضرت آيت الله العظمي مرحوم سيد صادق فقيه سبزواري، حضرت آيةالله العظمي سيد مهدي عبادي رضوان الله عليهم، حضرت آيت الله العظمي سيد محمد موسوي شاهرودي، حضرت آية الله العظمي جوهري، حضرت آيةالله العظمي دهشت، حضرت آيةالله العظمي سيد جعفر سيدان، حضرت حجةالاسلام والمسلمين ميرزا جواد مرواريد، حضرت حجةالاسلام و المسلمين نوقاني، حضرت حجةالاسلام و المسلمين سيد مرتضي حسيني شاهرودي، حضرت حجةالاسلام والمسلمين علي سائلي حفظهم الله تعالي مستفيض گرديدم. ضرورت مي دانم نهايت تشكر و سپاسگزاري خويش را نسبت به والدين عزيزم اداء كنم كه با بذل جان خويش امكانات تحصيل حقير را فراهم آوردند و نيز از همسر محترم خويش قدرداني مي نمايم كه محيط خانه را فضاي مساعد براي مطالعه حقير قرار داده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، عالم دينى و نويسنده. مشهور به علامه ى عسكرى. در سامراء نشوونما يافت و ازين جهت به عسكرى مشهور شد. از مضحر بزرگان سامراء و نجف كسب فيض كرد. سالها به امر آيت الله حكيم در بغداد اقامت و وكالت مطلقه از وى داشت و به انور دينى، اقامه جمعت و تأليف مشغول بود. چندين بار مورد حمله و اعتراض دولت بعثى عراق واقع شد، تا در 1391 ق اجبار به ايران مهاجرت كرد و در تهران سكونت
گزيد و به تصنيف و تأليف و همچنين نقد و انتقاد كتب عامه اشتغال ورزيد. از آثارش: «عبدالله بن سبا»، دو جلد؛ «احاديث عايشه» به عربى؛ «خمسون و مائه صحابى مختلق» يا «150 صحابى ساختگى»، دو مجلد.[1]
سيد مرتضى عسكرى بن آيت اللَّه حاج سيد محمد شيخ الاسلام ساوجى از علماء مبرز و نويسندگان متبحر و ممتاز معاصر شميران است.
وى در سامرا نشو و نما يافته و از اين جهت به عسكرى شهرت يافته و از محضر آيات عظام سامرا و نجف اشرف استفاده نموده و سالها بامر آيت اللَّه العظمى حكيم در بغداد اقامت و وكالت مطلقه از معظم له داشته و بخدمات دينى از قبيل اقامه جماعت و تأليف كتب مفيده و ارشاد مردم شيعى بغداد نموده و كرارا مورد حمله و اعتراض دولت شوم بعثى عراق واقع شده تا سال 1391 ق كه مجبورا به ايران مهاجرت و در شمال تهران (نزديك تجريش) سكونت و بتأليف و نقد و انتقاد كتب عامه اشتغال دارند.
از آثار ارزنده آن جناب كه بطبع رسيده كتب زير است:
1- عبداللَّه بن سبا ج 1- اين كتاب در نجف و قاهره و بيروت و تهران و هند و پاكستان طبع شده.
2- عبداللَّه بن سبا ج 2- اين كتاب به (عربى) در تهران چاپ گرديده است.
3- احاديث عايشه ج 1- اين كتاب بعربى در تهران و به (اردو) در پاكستان چاپ شده.
ترجمه فارسى كتاب مزبور، بقلم محمد صادق نجمى و هاشم هريسى در قم و تهران چاپ شده.
4- خمسون و مائه صحابى مختلق ج 1- اين كتاب به (عربى) در بيروت و بغداد چاپ شده.
5- خمسون و مائه صحابى مختلق ج 2-
آماده براى طبع ميباشد.
نگارنده گويد: علامه شهير آقاى حاج سيد مرتضى عسكرى شهرت خدمات و آثارش در عراق و ايران باندازه ايست كه دوست و دشمن را بتقدير و تحسين واداشته و شروع خدمات ايشان بيك كتاب يا رساله مستقلى نيازمند است.
نوشته ها و تأليفات معظم له مورد توجه دانشمندان بزرگ مصرى و غيره ميباشد از جمله علامه بزرگ مصرى استاد محقق شيخ محمود ابوريه تقريظ مبسوطى بكتاب احاديث عايشه ايشان نوشته كه شايان اهميت است و ترجمه آن در مقدمه كتاب عايشه در دوران (على عليه السلام) بطبع رسيده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد چهارم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (660 -659 / 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
چنگيز عسگرپور، فلوت نواز ارزنده و باارزش به سال 1311 در شهرستان زيبا و خرم بابل ديده به جهان باز كرد. بيش از دو سال از سنش نمى گذشت كه همراه والدين به تهران نقل مكان كرد. دوران كودكى را به سرعت پشت سر نهاد، ولى سن وى اقتضا نمى كرد كه به مدرسه رود و هنوز صغير و كوچك بود كه از چوب قلم نى براى خود نى تراشيده و با تعبيه چند سوراخ روى آن شروع به نواختن كرد و با هر زحمتى كه بود صداها و نواهاى آن روزگار را كه خوانده و نواخته مى شد نزد خود تمرين مى كرد. اين علاقه و نواختن نى روزبروز در وى شديدتر مى شد تا اينكه او در مدرسه مولوى جهت تحصيل ابتدايى ثبت نام مى كند، هنوز دوران تحصيل ابتدايى را به پايان نبرده بود كه علاقه ى زياده از حد وى به موسيقى موجب گشت تا والدين، چنگيز را در هنرستان ملى موسيقى كه در آن
زمان رياستش با زنده ياد كلنل علينقى وزيرى و در لاله زار كوچه خندان قرار داشت برده و ثبت نام نمود.
استاد فلوت آن زمان هنرستان، شخصى بود به نام «دولگف» كه از اهالى اسپانيا بود و بسيار سخت گير ولى دلسوز و مهربان، چنگيز عسگرپور زير نظر اين مربى به سرعت مراحل پيشرفت و ترقى را طى كرد به طورى كه هنوز دوران تحصيل را به پايان نرسانده بود كه به اركستر انجمن موسيقى ملى وارد مى شود و مدت 9 سال در اركسترى كه هنرمندان بزرگى چون: ابوالحسن صبا، ابراهيم منصورى، مهدى مفتاح، حسين بيگلرى، حسينعلى ملاح، محمود تاجبخش، محمد ميرنقيبى، موسى معروفى، اكبر محسنى، فروتن راد، روح افزا، وزيرى تبار، على محمد خادم ميثاق، حسين تهرانى و نصراللَّه زرين پنجه همكارى كرد.
چنگيز عسگرپور در سال 1322 همكارى خود را با راديو آغاز و در اركسترهاى: مهدى خالدى، اكبر محسنى، عباش شاپورى، على محمد خادم ميثاق، برنامه هاى ارتش، برنامه كارگران، اركستر شماره ى يك، شما و راديو، هنر براى مردم، شاعران قصه مى گويند (يادى از هنرمندان) و برنامه ى سازهاى ملى و خوانندگانى نظير: قمرالملوك وزيرى، بنان، عبدالعلى وزيرى، سعادتمند قمى، حسين قوامى، ايرج و غيره همكارى داشته. وى در سال 1324 اقدام به تأسيس كلاس موسيقى به نام آموزشگاه «هنر» در خيابان نادرى نمود كه تا سال 1330 در آن خيابان باقى بود ولى از اين سال، محل كلاس به خيابان لاله زار كوچه مهران تغير محل داد و تا سال 1332 كه كلاس وى باز بود فعاليتش در كوچه مهران بود، عسگرپور از اين كلاس شاگردان خوبى را تربيت و به موسيقى اصيل ايران تحويل داد كه مى توان از: امير انتظامى، خسرو تهراتى، امير
درخشان، مسعود فرامرزى (نايبى) نام برد و همين امر نشان مى دهد كه در ايران بعد از استاد خارجى فلوت «دلگف»، وى معلمى خوب و مسلط بر تدريس اين ساز مى باشد. عسگرپور علاوه بر كلاس حدود هشت سال در مدرسه عالى دختران تدريس كرد و در امور تربيتى شهر كاشان، قزوين، شهر روى و شميرانات شاگردان خوب و باارزشى تربيت كرد كه بعضى از ايشان در كنسرواتوارهاى خارج مشغول نواختن هستند.
چنگيز عسگرپور در هنرستان موسيقى ملى با توجه به اين كه موسيقى علمى فرامى گرفت ولى چون اكثر استادان و هنرجويان، ساز ملى مى نواختند گوشش به نواها و گوشه هاى موسيقى سنتى و اصيل بيشتر آشنا گرديد و بيشتر علاقمند به موسيقى وطنش شد و حدود 30 آهنگى كه براى خوانندگان و موسيقى متن فيلمها ساخت از موسيقى اصيل الهام و مايه گرفته بود، ديگر آوازه ى شهرت وى توسط راديو از مرزهاى كشور گذشته بود، به طورى كه در سال 1332 به دعوت راديو بغداد براى افتتاح تلويزيون مركز عراق، در چهارچوب قراردادهاى فرهنگى و هنرى و اجراى برنامه هايى به اين كشور همجوار مسافرت كرد كه اقامتش دو سال به طول مى انجامد و در آن جا با هنرمندانى مثل: منيربشير، سلمان شكور، رضاعلى، ناظم غزالى همكارى مى كند. پس از دو سال اقامت در عراق، به دعوت كنسرواتوار لبنان در سال 1334 به بيروت مى رود و در اين شهر با هنرمندان بزرگ آن كشور نظير: فيروز، وديع، صافى و تنى چند همكارى و معلم تدريس فلوت مى گردد و در سال 1336 به مصر مى رود و در قاهره با هنرمندان راديو و تلويزيون و سينماى مصر مثل: محمدعبدالوهاب، عبدالحليم حافظ،
يوسف وهبى، فريدالاطرش، عمر شريف و احمد رمزى همكارى مى نمايد. در قاهره زمانى كه تنور جنگ بين مصر از يك طرف و ممالك استعارى انگليس، آمريكا، فرانسه و اسرائيل تافته شده بود و شب و روز بر مردم شهرهاى مصر به خصوص «پرت سعيد» بمب توسط هواپيماهاى انگليس و فرانسه ريخته مى شد و مردم بى گناه هستى و نيستى خود را از دست داده بودند، چنگيز عسگرپور همراه هنرمندان مصرى به خصوص خواننده ى شهير آن كشور «ام كلثوم» براى تقويت روحيه و بنيه ى مادى، دفاعى مردم به مدت 5 شب كنسرت داد كه تمام درآمد حاصله از آن صرف امور خيريه مردم گرديد.
چنگيز عسگرپور از معدود هنرمندان ايران است كه آوازه ى شهرتش در خارج از ايران بيش از خود ايران مى باشد زيرا مسافرتهايى كه به كشورهاى: سوريه، قطر، مراكش، مصر، سودان، الجزاير، تركيه، كويت، بحرين، ابوظبى، دوبى، مسقط، يونان، اتريش، آلمان (شهرهاى مختلف آن)، فرانسه (شهرهاى مختلف آن)، آمريكا (شهرهاى مختلف آن)، افغانستان، پاكستان و هندوستان كرد موجب اين اشتهار براى وى و موسيقى ايران گرديد. عسگرپور مجموعاً حدود 51 سال در صحنه ى موسيقى اصيل و سنتى كشور فعاليتهاى چشمگير و گوناگون داشته و به اكثر سازها و نواختن آنها آشنايى دارد ولى ساز تخصصى او، فلوت مى باشد و به قدرى در نواختن اين ساز بادى تبحر دارد كه در هر 3 «اوكتاو» نواختن نغمه هاى متنوع و مختلف ايرانى زدن را با مهارت دارد و اين از استعداد ويژه ى وى در نواختن اين ساز مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاتم عسگرى، به سال 1312 در خانواده اى مذهبى و متدين ديده به
جهان گشود، وى كه در قريه اى از منطقه فراهان از توابع حاتم آباد تفرش، دوران كودكى را سپرى مى كرد، در سال 1325 همراه خانواده ى خود به تهران آمد.
پدر وى حسن عسگرى با موسيقى و تعزيه خوانى آشنايى كامل داشت و خود يكى از تعزيه خوانان بزرگ اراك به شمار مى رفت و تعزيه خوانان بنام روزگار مثل حسينعلى خان نكيسا با پدر وى آشنايى داشتند و در منزل ايشان رفت و آمد مى كردند. همين حسينعلى خان نكيسا نيز مدت چهار سال آموزش وى را به عهده گرفت.
استاد حاتم عسگرى درباره تحصيل موسيقى و شيوه يادگيرى خود مى گويد: «همانطور كه استحضار داريد، در قديم موسيقى سنتى در تمام مشرق زمين به طور شفاهى و با روش سينه به سينه تعليم داده مى شد، ولى از آنجا كه استادان قديم موسيقى را عبادت مى دانسته اند لذا در طول چند سال متوالى، شاگرد را زير نظر دقيق گرفته و با محك هاى اخلاقى بسيار سخت مى آزمودند، و در صورتى كه شاگرد در اين آزمون سخت، قبول مى شد آن وقت تعليم اساسى را شروع مى كردند. به همين جهت استادان موسيقى قديم سه دوره براى تدريس موسيقى داشته اند.
در دوره اول فقط كليات را ياد مى دادند. اين دوره مخصوص شاگردان تازه كار بود. دوره ى دوم عميق تر ولى هنوز كلى و عمومى بود و به شاگردان پيشرفته اى اختصاص داشت كه هنوز از كوره ى آزمايش بيرون نيامده بودند و حق ياد گرفتن اسرار كار را نداشتند در دوره سوم، اسرار كار را ياد مى دادند و مخصوص شاگردان آزموده شده بود. لازم به تذكر است كه به هر حال دوره ى سوم را قبل از دهه ى 30 تا 40 سالگى ياد نمى دادند، زيرا معتقد بودند كه
شاگرد پايبند شهوات حيوانى است و نمى تواند احساسات خود را كنترل كند و از موسيقى سوء استفاده خواهد كرد.
اين روش تا نسل قبل مداول بوده ولى در نسل فعلى به كلى ترك شده است. خود بنده بعد از هشت سال كه نزد مرحوم آقاضياء (ضياءالذاكرين) شاگردى مى كردم، روزى قبل از شروع درس فرمود: «امروز، روز بسيار مهمى است. به همين جهت قبل از شروع درس بايد تهيه شود». بنده بى آنكه بفهمم موضوع چيست، فوراً بيرون رفته با جعبه اى شيرينى مراجعت نمودم. بعد از مراسم شيرينى خوران كه در حضور يكى ديگر از معمرين انجام شد، فرمود «هشت سال است كه شما را آزمايش مى كنم كه بفهمم براى چه مى خواهى موسيقى ياد بگيرى». عرض كردم: «مگر اين موضوع اهمينى دارد؟» فرمودند: «بله! موسيقى تيغى است برنده كه «فتنه آرد در كف بد گوهران» كسانى كه به خاطر شهرت يا پول يا شهوات حيوانى به سوى موسيقى مى آيند، خطرناكند. لذا استادن قديم، اسرار كار را به هركسى نمى آموختند كه حالا آن را حمل بر حسادت مى كنند. من شما را در اين هشت سال آزمودم، چون عاشق موسيقى يافتم و دانستم كه هدفى جز ياد گرفتن ندارى و در معنويت هم وارد شده اى و موسيقى را عبادت مى شمارى و جز در مجالس عبادت و ذكر نمى خوانى، از امروز دوره ى اصلى را شروع مى كنم».
سپس فرمود: «علت اين كه امروزى ها چنين مى خوانند و مى نوازند، اين است كه فقط دوره اول را آموخته اند و لذا بخش بزرگى از موسيقى قديم ما در حال از بين رفتن است». از آن روز تا سه سال كه اين استاد بزرگ در قيد حيات بود، بنده
دوره ى سوم را نزد ايشان مى آموختم و اسراى به بنده فرمودند كه در هيچ جا نديده و نشنيده بودم.
جمع مدت تعليم حقير نزد ايشان يازده سال بود كه هشت سال اول آن صرف ياد گرفتن دوره هاى اول و دوم شد و سه سال بعدى به دوره ى سوم سپرى شد. بعد از درگذشت اين استاد، كه در سن يكصد و هشت سالگى به رحمت ايزدى پيوست، حقير نزد استاد سالخورده ى ديگرى كه در نوع خود بى نظير بودند، به نام حسينعلى خان تفرشى ملقب به نكيسا دنباله كار را ادامه دادم. در مورد اين بزرگوار بايد عرض كنم: از موقعى كه صفحات گرامافون باب شد، اين استاد از بهترين خوانندگان بود كه به نحو احسن آواز اصيل ايرانى را در صفحات قديمى اجرا كرده است.
استاد حاتم عسگرى، سپس افزود: «حقير از كودكى نزد پدرم كه تعزيه خوان قديمى بود و در هنر آواز مذهبى و رديف موسيقى قديم ايران بسيار وارد بودند، خوانندگى را آغاز كردم. سپس در نوجوانى، پس از اين كه خانواده ى ما از فراهان به تهران منتقل شد، بنده نزد مرحوم عبداللَّه خان دوامى كه در تعزيه همكار قديمى پدرم بودند رديف موسيقى را ادمه دادم. البته آنچه نزد ايشان و پدرم آموختم فقط دوره ى اول بود. بعد از گذشت دوران نوجوانى، به بركت عرفان و اذكار عرفانى، افتخار آشنايى با استاد بزرگ، مرحوم آقا ضياء (ضياءالذاكرين) را پيدا كردم. و به شرحى كه عرض شد مدت يازده سال درك محضرش را نمودم.
خلاصه استادان بنده شش نفر بوده اند كه به شرح زير مى باشند:
1- پدرم، كه هنوز هم نكاتى از موسيقى تعزيه را از ايشان استفاده مى كنم.
2- مرحوم
ضياءالذاكرين، به مدت يازده سال.
3- مرحوم حسينعلى خان نكيسا، به مدت چهار سال.
4- مرحوم عبداللَّه خان دوامى، به مدت يك سال.
5- مرحوم سليمان خان اميرقاسمى شاگرد معروف عيسى خان آغاباشى. توضيح آن كه اين استاد هفته اى دو شب در منزلشان بحث و درس داشتند كه اغلب مشتاقان موسيقى اصيل ايرانى در آن شركت مى كردند و بنده نيز مدت بيست سال بى وقفه به اين مجلس مى رفتم و از محضرشان فيض مى بردم.
6- مرحوم اديب خوانسارى كه شاگرد مرحوم استاد سيد رحيم اصفهانى بودند و شهرت ايشان بيش از آن است كه احتياج به معرفى باشد. حدود بيست سال هم محضر ايشان را درك كرده ام. بعد از رفتن اين بزرگان، رشته قطع شد و ديگر كسى نبود كه از محضرش بتوان فيض گرفت.
البته وظيفه شاگردى به من حكم مى كند كه عرض كنم: معلم اصلى من همان آقا ضياء (ضياءالذاكرين) بود. او موسيقى را از پدرش (كه آن پدر هم بيش از يكصد سال عمر كرد) آموخته بود و به طورى كه اظهار و اثبات مى نمود، موسيقى از دويست سال قبل در خانواده ى او به طور موروثى وجود داشته و آنچه آقا ضياء مى دانست و اسراى كه در سينه داشته، مربوط مى شد به دويست سال پيش، يعنى قبل از دوره ى غرب زدگى و هرج و مرج در موسيقى ايران. اطلاعات ايشان به آن صورت بود كه استادان آن زمان مشكلات موسيقى خود را از او مى پرسيدند و من بارها شاهد اين موضوع بودم».
درباره ى سابقه ى كار، تدريس، تعليم خصوصى، طبق سنت قديم از استاد جويا شدم، گفتند:
«تدريس در كلاس هاى ادراه ى فرهنگ و هنر قزوين از سال 1355 تا اوايل انقلاب، مسئول پژوهش موسيقى مذهبى در
اداره ى كل فعاليتهاى فرهنگى در وزارت فرهنگ و آموزش عالى، طى حكم شماره ى 41/ 3003 -1360/6/8، هنرآموز در دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران از 65/11/20 در اينجا لازم به تذكر است كه به علت جو ناسالم قبلى، حقير رغبتى به كار تدريس نداشتم و در مواردى هم كه مقتضى بود و فوقاً اشاره شد، فقط دوره ى اول را درس مى دادم، ولى براى اين كه آنچه استادن گذشته به بنده سپرده اند ضايع نگردد، و به خاطر اين كه تعليمات آنها را امانت فرهنگى مى دانستم كه نه متعلق به من، بلكه متعلق به نسل آينده است، و تسليم امانت فرهنگى به نسل بعدى يك تكليف شرعى است، لذا از حدود شش سال پيش شروع كردم به ضبط محفوظات موسيقى خود بر روى نوار.
البته اين كار به راهنمايى و اصرار و بلكه دستور دوستان و بزرگان ادب و هنر از قبيل مرحوم استاد اميرى فيروزكوهى، استاد عزيز آقا دكتر رعدى آذرخشى، همكار بزرگوار و هنرمندم آقاى دكتر داريوش صفوت و عده ديگرى از شعرا و موسيقى دانان آغاز شد. ابتدا قصد داشتم اين كار را به بعد از خاتمه ى جنگ تحميلى موكول كنم (به خاطر گرانى نوار و غيره). ولى تذكر بزرگان فوق الذكر مبنى بر احتمال خطر از دست رفتن قطعى فرصت در نتيجه حملات هواى دشمن كثيف و ددمنش، مرا واداشت كه توكل بر خدا نموده كار را آغاز كنم و بحمداللَّه تاكنون موفق شده ام دوره هاى اول و دوم را به طور كامل بر روى نوار ضبط كنم كه حدوداً چهل ساعت نوار شده است. دوره ى سوم را هم شروع كرده ام اگر خدا توفيق عنايت فرمايد به فرجام
خواهد رسيد.
البته دوره ى سوم با دو دوره ى قبلى بسيار فرق دارد، زيرا براى هر دستگاهى آوازها و قسمت هاى مستقلى هست و براى بيشتر گوشه ها نيز ضربى هايى وجود دارد كه مخصوص همان گوشه است. به عنوان مثال عرض مى كنم: امروزه مهمترين دستگاه را «شور» مى دانند و آن را مادر بقيه دستگاهها مى خوانند كه البته درست هم هست ولى امروزه اين دستگاه را به صورتى خلاصه مى خوانند و آن را كوچك كرده اند. در صورتى كه همين دستگاه شور آوازهايى دارد، از قبيل: «آواز بزرگ»، «آواز حسين»، «آواز شهناز»، «آواز رضوى» و غيره بعلاوه در تمام دستگاهها، قسمتهايى هست به نام هاى «ساقى نامه»، «مغنى نامه ها»، «صوفى نامه ها»، «مثنوى نامه ها»، «الهى نامه ها»، «چهارباغ ها»، «رجزها»، «مدها»، تصانيف ضربى ها و كار عمل هاى زيبا، كه حتى اسم بعضى از اينها را هم امروزى ها نشنيده اند، اميد است خداوند تبارك و تعالى توفيق بدهد كه اين نوارها كامل شود و در اختيار جوانان پژوهشگر قرار گيرد تا در آينده موسيقى ما دچار انحراف نشود و رابطه ى نسل آينده با گذشته برقرار بماند، و بنده نيز از زير بار سنگينى امانت بيرون آيم، آمين.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1263 -1210 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به عشرت. وى در قريه ى ششده فسا به دنيا آمد و در شيراز به كسب علم پرداخت. گويا وى ابتدا دانش تخلص مى كرده و بعدها تغيير تخلص داده است. وى در صفاى باطن و رياضت كشيدن نيز مى كوشيده است. از او اشعارى بجاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1201 -1199 / 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (642 -640 / 3)، فارسنامه ى ناصرى (1399 -1398
/ 2)، مرآت الفصاحه (417 -416)، مكارم الآثار (391 -385 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سازنده سازهاى سنتى.
تولد: 1282.
درگذشت: 30 آذر 1366، تهران.
محمد عشقى نوايى، فرزند رضا، از شاگردان استاد سيد جلال سه تار ساز است. وى پس از مرگ سيد جلال، ابتدا دكانى در ميدان تجريش تهران، سپس به خيابان مقصود بيك نقل مكان نمود. در آنجا به ساختن سه تار مشغول بود.
در سال 1350 به دعوت داريوش صفوت همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى آغاز نمود و در كارگاه سازسازى مركز به تعليم و تربيت شاگردانى پرداخت. اما اين همكارى طولى نكشيد.
كارگاه كوچك وى در سيل ويرانگر تجريش تخريب شد و استاد بيش از دو ماه در بيمارستان طالقانى بسترى شد. در اين حادثه دست راست او صدمه ديد.
محمد عشقى چهار نوع تار مى ساخت: سه تار معمولى، سه تار پوستى، نوع كوچكتر اما با قالبى كشيده تر، سه تار كوچك با قالبى كوچكتر.
محمد عشقى نوايى در سال 1366 درگذشت و در قطعه ى 104 رديف 67 شماره ى 38 بهشت زهراى تهران به خاك سپرده شد.
شادروان استاد محمد عشقى از شاگردان استاد جليل از بزرگان و استادان سه تار ساز و معروف مى باشد. وى پس از مرگ سيد جلال، ابتدا دكانى واقع در ميدان تجريش، سپس در خيابان مقصودبيك واقع در همين ميدان كوچه ثقفى پلاك 16 نقل مكان نمود و تا آخر عمر در همانجا زندگى كرد. كارگاه بسيار كوچك وى محل تجمع بسيارى از نوازندگان و شاعران خوب راديو و تلويزيون بود كه هر روز عصرها گرد شمع وجود استاد جمع مى شدند و با هم صحبت مى كردند.
استاد محمد عشقى، يكى از نوازندگان و اساتيد سه تار ساز مى باشد كه سازهاى ساخت وى مورد
قبول تمام هنرمندان نوازنده اين ساز است. استاد عشقى، هيچگاه دست از هنر خود نكشيد و به سه تار سازى و سه تار نوازى مشغول بود. او عقيده داشت سه تار، سازى است عارفانه و انسان را از دنياى ماديات به جهان معنوى مى برد و به اين مسئله هم واقعا ايمان داشت و به همين دليل كه براى خود او موجه بود، همسر اختيار نكرد زيرا معتقد بود كه زن و فرزند، او را از هنرش باز مى دارد و تا آخر عمر هم در آن مكان زندگى كرد. متأسفانه در سيل ويرانگر تجريش، كارگاه كوچك وى بى نصيب نگشت و استاد صدمه زيادى را متحمل شد بيش از دو ماه در بيمارستان طالقانى بسترى شد. در اين حادثه دست راست استاد عشقى صدمه فراوانى ديده بود و در بيمارستان تصميم به قطع دست استاد گرفته شد كه با مخالفت جدى شاگرد باوفايش فرمان مرادى اين عمل انجام نشد و با مراقبت هاى و كوشش هاى دكترهاى اين بيمارستان دست استاد بهبود يافت و به مغازه اش برگشت ولى بر اثر صدمه جسمى و روحى فراوانى كه به او وارد گشته بود عاقبت صبح روز يكشنبه 66/2/1 اين دنياى فانى را ترك گفت و در ميان خيل دوستدارانش، جسم نحيف وى در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. روانش شاد.
در مجلس ختم و بزرگداشت اين صنعتگر هنرمند، غير از دوستداران آن استاد، اساتيد و هنرمندان بزرگى چون: احمد عبادى، على تجويدى، جليل شهناز، محمود تاجبخش، دكتر داريوش صفوف، جلال ذوالفنون، محمدرضا شجريان، حسين عليزاده، مهندس همايون خرم، عبدالعلى وزيرى، حسين على ملاح، بهمن بوستان، مهندس گلشن ابراهيمى، مشير معظم افشار، منوچهر جهانبگلو، هاشمى، فرمان مرادى
و ساير دوستان شركت داشتند.
از دوستان بسيار صميمى استاد عشقى كه بيشتر وقت ها به كارگاه وى مى آمدند و با وى حشر و نشر داشتند بايد از استاد احمد عبادى، دكتر داريوش صفوت، محمود كرمى، سعيد هرمزى، اميرى فيروزكوهى، ارسلان درگاهى، نورعلى خان برومند، استاد حسن كسايى، حسن مشحون، بيژن كرمانشاهى و محمودى خوانسارى نام برد.
ابراهيم صبها قطعه شعرى در رثاء وى سروده كه دو بيت مشخص شده آن روى سنگ مزار استاد محمد عشقى آمده و چنين است:
گرديد خزان بهار «عشقى»
خاموش شده سه تار عشقى
بس ساز ظريف نغمه پرداز
ديديم ز شاهكار «عشقى»
او عاشق و عاشق «هنر بود»
و اين مرتبه افتخار «عشقى»
«سازنده ساز» بود و عمرى
بودست «سه تار» يار «عشقى»
سرپنجه او نوازش داد
خوابيد چو در كنار «عشقى»
خود رفته و نام نيك او هست
پاينده به يادگار «عشقى»
ارباب «هنر» ز رفتن او
يكسر شده سوگوار «عشقى»
بايد كه «نواى عشق» خوانيم
دلسوخته بر مزار «عشقى»
آمرزش او طلب نماييم
از درگه كردگار «عشقى»
«صهبا» به فضيلت «هنر» كرد
اين «مرثيه» را نثار عشقى»
(1366 -1285 ش)، سازنده ى ساز. در تهران به دنيا آمد. وى از سازندگان معروف سه تار و شاگرد سيد جلال بود. عشقى- و به قول حبيب الله نصيرى فر در «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران»- نوايى در جوانى به درودگرى پرداخت و چون از صداى كمانچه لذت مى برد، ساختن آن را بدون استاد شروع كرد، سپس نزد سيد جلال رفت و هفت سال از او تعليم گرفت. پس از درگذشت استاد، هفت سال هم در كارگاه آقا ضياء به ساختن تار اشتغال جست و ويولن و سه تار نيز مى ساخت. سپس خود كارگاهى داير نمود و به ساختن سازهاى گوناگون مشغول شد. سه تارهاى ساخت او بين اهل فن معروف است.[1]
برگرفته
از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (698 / 2)، سرگذشت موسيقى (174 / 1)، مردان موسيقى (395 -393 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1356 / 1355 -1264 ق)، فقيه اصولى، مفسر، حكيم و شاعر، متخلص به عصار. در ابتدا آشفته تخلص مى كرد و سپس عصار را برگزيد و لقب شعرى او نظام بود. اصل وى از مازندران و ساكن لواسان تهران بود. پس از فراگيرى سطوح و خارج فقه، در تهران، در 1289 ق، به عراق رفت و از آن جا سفرى به مكه نمود و در بازگشت،در 1296 ق، به سامراء مهاجرت كرد و تا 1301 ق در آن جا ماند و در اين سال به تهران بازگشت. در اواخر عمر، در 1340 ق، به مشهد مهاجرت كرد و در همان جا ساكن شد. او با كهولت سن و از دست دادن يك چشم و كمى ديد چشم ديگر، غالبا به تأليف اشتغال داشت. عصار در مشهد درگذشت و در ايوان صحن رضوى دفن شد. از آثار وى: «التأمليات»، در بيان وجه تأملات «مكاسب» شيخ انصارى؛ حاشيه ى «القواعد الكليه الاصوليه و الفرعيه»، شهيد اول؛ حاشيه ى «كشف الريبه فى احكام الغيبه» شهيد ثانى؛ «فقاهه الرضويه»، فقه استدلالى، در دو مجلد؛ حاشيه بر «كشف الفوائذ» علامه حلى، در شرح «قواعد العقائد» خواجه نصيرالدين طوسى؛ «ناسخ التفاسير»، در تفسير فارسى، در سه مجلد كه قمستى از آن به خط شاگردش ميرزا احمد بن صالح بادكوبه اى است؛ «رساله ى رجاليه»؛ «توحيد كمالى»؛ «اخلاق كمالى»؛ «الحجج الرضويه فى تأييد الهدايه المهدويه و الرد على البابيه»، به فارسى؛ «المواهب الرضويه فى رفيع الشبهات المقوله و المنويه»، در نبوت خصاه و در جواب
تشكيكات مسيحيان، بابيان، بهائيان و قاديانيان، به فارسى؛ «آداب السلوك للرعيه و الملوك»، منظوم، به فارسى؛ «التحفه المدنيه»، در عروض جامع بين عربى و فارسى و قافيه عربى و قافيه فارسى، كه در 1290 ق در مدينه تأليف كرد؛ «بيان الغيب»، ديوان شعر، در استقبال از «ديوان» خواجه حافظ»؛ «لسان الغيب»؛ «نياح الغيب»؛ «ديوان عصار»؛ «منظومه ى خير الرسائل» يا شرح «ديوان گلشن راز».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (312 / 7)، اعيان الشيعه (55 / 10)، الذريعه (5 / 24 ،239 ،115 / 23 ،309 / 18 ،270 / 13 ،1000 ،724 / 9 ،186 ،173 / 6 ،485 / 4 ،468 ،302 ،183 / 3 ،377 -376 ،20 / 1)، ريحانه (140 / 4)، فرهنگ سخنوران (637)، معجم المؤلفين (318 / 11)، مكارم الآثار (1766 -1765 / 5)، مؤلفين كتب چاپى (598 -596 / 5).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ع. بند دين) ابراهيم بن محمد اسفراينى حنفى، فاضل و دانشمند (ف. 934 ه.ق.). وى از شاگردان عبدالرحمن جامى (ه.م.) بود. از آثار او تعليقات بر شرح جامى در علم نحو است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(135 -50 ق)، مفسر، محدث و واعظ. اصل وى از خراسان بود، اما در دمشق و بيت المقدس زندگى مى كرد. از صحابيانى چون ابن عباس و ابوهريره و ابودرداء و انس و معاذ بن جبل به طريق ارسال روايت كرده است. او از ابن بريده و بسيارى از تابعين چون سعيد بن مسيب و سعيد بن جبير و عروه و عطاء بن ابى رباح و نافع و عكرمه حديث شنيد. معمر و شعبه و سفيان و مالك و حماد بن سلمه و حتى شيخش، عطاء بن ابى رباح، نيز از وى روايت كرده اند. گفته اند كه وى در حديث مردى مورد اعتماد بود و معروف به فتوا و جهاد. اما بخارى و عقيلى و ابن حبان او را از جمله ضعفاء محدثين ذكر كرده اند. در اريحا درگذشت و در بيت المقدس دفن شد. از آثار وى: «الناسخ و المنسوخ» كه بخشى از آن باقى مانده است؛ «التفسير»، كه تنها چند برگ از آن بر جاى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :التاريخ الكبير (475 -474 / 6)، تهذيب التهذيب (186 -184 / 7)، الجرح و التعديل (ج 3 ق 335 -334 / 1)، سير النبلاء (143 -140 / 6)، شذرات الذهب (193 -192 / 1)، طبقات ابن سعد (261 / 7)، العبر (140 / 1)، كشف الظنون (453)، معجم المؤلفين (283 / 6).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 466 ق)، حافظ، محدث و رجالى. وى نويسنده ى ابونعيم حافظ بود. در طلب حديث سفرها نمود و از ابوعمر هاشمى و على بن قاسم نجاد در بصره، و از ابوالقاسم حرفى و ابوعلى بن شاذان در بغداد، و از ابوبكر بن مردويه و ابوسعيد محمد بن على بن
عمرو نقاش و همطبقه آنها در اصفهان حيدث شنيد. سعيد بن ابى رجاء و حسين خلال و فاطمه بنت محمد بن بغدادى و اسماعيل بن على حمامى و ديگران از وى حديث روايت كرده اند. سمعانى گويد كه او حافظ حديث و در نزد اهل شهرش عظيم الشأن بود و مجالس املاى حديث چندى برقرار كرد. دقاق گويد: «او از حفاظى بود كه از حفظ املا مى كرد.»
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (417 / 1)، سير النبلاء (339 -338 / 18)، شذرات الذهب (325 / 3)، العبر (320 / 2)، النجوم الزاهره (98 / 5)، الوافى بالوفيات (355 / 1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 802 ق)، صوفى. معروف به علاءالدين عطار. اصل وى از خوارزم بود ولى در بخارا تولد يافت و از كودكى در حلقه ى اصحاب بهاءالدين نقشبند درآمد و سپس از خلفاى او شد. در بخارا درگذشت. اشعار خوبى از وى بجا مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (767)، حبيب السير (544 / 3)، رشحات عين الحيات (158 -139 / 1)، نفحات الانس (396 -394).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 540 -512 وف 637 -616 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به عطار وى از پيشروان جلال الدين مولوى در نظم مثنوى عرفانى است. در كدكن از آباديهاى قديم نيشابور به دنيا آمد و سپس به نيشابور رفت. او مانند پدر خود، عطار بوده است. درباره ى سبب علاقه ى او به فقر و تصوف مطالبى نقل كرده اند كه اساس درستى ندارد. انتساب او به طريقه ى كبرويه محل ترديد است. شيخ عطار در مدارج سلوك از معنويت شيخ ابوسعيد ابوالخير بهره جسته بود. عطار گذشته از طب و ادويه، در حكمت و نجوم و ادب و علوم دينى نيز بصير بوده ولى بيشتر به عرفان نظر داشته است. در سفرها و ملاقاتهايى كه داشت به خدمت حجد الذين بغدادى نيز رسيد. مولانا او را قدوه ى عشاق دانسته، او را به منزله ى روى و سنائى را چون چشم او معرفى كرده است. اكابر او را شيخ الاوليا و متأخرين عرفا وى را سليمان ثانى خواندند. درباره ى نحوه ى وفات او مشهور آن است كه در نيشابور به دست مغولان كشته شده است. تاريخ هاى متعددى بدراى وفاتش ذكر كرده اند كه محل ترديد است. مزار عطار در شهر نيشابور، نزديك مزار عمر خيام،
از قديم مورد توجه بوده است و در قرن نهم ق توسط امير عليشير نوائى تجديد بنا شده است. وى داراى آثار متعددى است و در تعداد آنها نيز روايات تذكره نويسان مبالغه آميز است. از 45 تا 190 كتاب به او نسبت داده اند. قاضى نورالله شوشترى 114 كتاب و رساله به او منسوب مى داند. از آثار او: «الهى نامه»؛ «اسرارنامه منطق الطير»؛ «مصيبت نامه»؛ «تذكره الاولياء»؛ «مختارنامه».[1]
(بخش 1) نيشابورى، فريدالدين ابوحامد محمد ابن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابورى شاعر و عارف معروف ايرانى در قرن ششم و آغاز قرن هفتم (و. حدود 540- ف. 618 ه.ق.) گفته اند كه پدر او عطار (دارو فروش) بود و فريدالدين كار او را دنبال كرد، و در داروخانه خود سرگرم طبابت بود. وى را در همان اوان انقلابى باطنى دست داد، و چون سرماه اى بزرگ از ادب و شعر اندوخته بود، انديشه هاى عرفانى خود را به نظم درآورد. عطار را مريد مجدالدين بغدادى و ركن الدين اسحاق و قطب حيدر دانسته اند. به هر حال عطار قسمتى از عمر خود را به رسم سالكان طريقت در سفر گذراند و از مكه تا ماوراءالنهر بسيارى از مشايخ را زيارت كرد و در همين سفرها و ملاقاتها بود كه به خدمت مجدالدين بغدادى نيز رسيد. وى آثار بسيار به وجود آورده كه از آن جمله است: تذكرة الاولياء (ه.م.) به نثر، ديوان اشعار كه به طبع رسيده، منطق الطير (ه.م.)، اسرارنامه (ه.م.)، خسرونامه و غيره. گفته اند كه وى به دست مغولى كافر كشته شده. مقبره عطار قرب شهر نيشابور باقى است. (آرامگاه عطار) سخن عطار با سوز و شوق و عشق همراه است و از
اين جهت كلام او را «تازيانه سلاك» ناميده اند. براى بيان معانى عالى عرفان سخنان بى پيرايه و روان را برگزيده كه در عين حال به فصاحت و بلاغت و انسجام متصف است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (705 -695 / 2)، با كاروان حله (223 -205)، تاريخ ادبيات در ايران (871 -858 / 2)، تاريخ گزيده (740)، تاريخ نظم و نثر (115 -113)، تذكره الاولياء (مقدمه)، تذكره ى روز روشن (553 -552)، تذكره الشعراء (213 -207)، جستجو در آثار و احوال عطار، جستجو در تصوف (271 -258)، الذريعه (730 -729 / 9 ،200 / 3)، ريحانه (150 -145 / 4)، سبك شناسى (408 ،368 -358 / 1)، شرح احوال و آثار عطار، طبقات اعلام الشيعه (قرن هفتم/ 148 -147)، طرائق الحقائق (637 / 2)، فرهنگ سخنوران (640)، كشف الظنون (1864 ،1712 ،385)، الكنى و الالقاب (474 -472 / 2)، گنج سخن (125 -108 / 2)، لباب الالباب (339 -337 / 2)، لغت نامه (ذيل/ عطار)، مبانى عرفانى و احوال عارفان (476 -466)، مجالس النفائس (207)، مختارنامه (يازده، شصت و چهار)، معجم المؤلفين (209 / 8)، مؤلفين كتب چاپى (257 -251 / 5)، نفحات الانس (598 -596)، هديه الاحباب (200 -199)، هفت اقليم (240 -226 / 2)، يادداشتهاى قزوينى (42 / 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وحيد عطارها، به سال 1342 در تهران متولد شد و از كودكى علاقه به نواختن ضرب داشت به طورى كه هرچه سطحى صاف داشت مثل روى ميز و سينى و قابلمه و ديگر اشياء كه به دستش مى رسيد بى اختيار شروع به زدن ضربه روى آنها مى كرد، عاقبت والدين او براى وى تنبكى
خريدند و اين علاقه را در مسيرى صحيح قرار دادند و او از اين زمان به بعد نزد خود شروع به نواختن و تمرين كرد ولى چون اين كار وى را قانع نمى كرد، در سال 1360 براى آموختن درست ضرب نزد امير ناصر افتتاح مى رود و در كلاس وى بسيار نياموخته ها را مى آموزد و پس از چندى با آشنايى با آقايان: بهمن رجبى و مرتضى اعيان از استادان بزرگ ديگر تنبك نواز، از محضر آنان نيز كسب فيض مى كند و در سال 1366 كار اركستر ماهور سه ضربى را كه ساخته ميلاد كيائى بود به طور همنواز با او اجرا و از تلويزيون بارها پخش مى گردد. ولى افسوس كه با استعداد خوب و شگفت انگيز خود، ديگر كار ضرب را در راديو و تلويزيون جدى نگرفت و شاگرد به طور خصوصى تعليم مى دهد. در هر صورت از هنرمندانى است كه وقتى استادانشان ساز را زمين مى گذارند فقط اينها هستند كه بايد نام استاد و نواختن ساز را بعد از آنان زنده نگهدارند تا نوبت به ديگران و ديگران رسد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على محمد عظيمى فرزند مرحوم على اصغر عظيمى كه از فرهنگيان باسابقه و خوشنام گلپايگان بود به سال 1342 خورشيدى در اين شهرستان زيبا متولد شد. پدر وى ساليان دراز مشغول تدريس در مدارس شهرهاى گلپايگان و خوانسار بود و جد او مرحوم استاد عبدالعظيم عظيمى از هنرمندان به نام در رشته معمارى و بازسازى آثار باستانى و اماكن متبركه بود كه آثار كارهاى اين استاد بى نظير در شهرهاى گلپايگان و خوانسار به يادگار مانده است. عموى على محمد عظيمى استاد
محمد عظيمى از معماران بزرگ آثار باستانى است كه در حال حاضر اين امر مهم را به عهده دارد و اين هنر را كه در خانواده ايشان جبنه موروثى به خود گرفته پاسدارى مى نمايد.
على محمد عظيمى در چنين خانواده اى كه با فرهنگ هاى محلى و اصيل ايرانى آشنايى كامل دارند، چشم به جهان باز كرد و ضمن علاقمندى به شغل خانوادگى و دلبستگى به ميراث فرهنگى عظيم ايران، عشق و علاقه اى فراوان به علم موسيقى و فرهنگ صوتى كشور پيدا نمود كه موسيقى خود يكى از بهترنى و شاخص ترين هنرهاى والا و آسمانى مى باشد.
على محمد عظيمى يازده ساله بود كه پدرش به رحمت ايزدى مى پيوندد و او را با انبوه مشكلات زندگى تنها مى گذراد ولى وى مردانه با تمام موانع و مشكلات و نارسايى مى مبارزه مى كند و با عشق به موسيقى كه در نهاد اخگرى فروزان شعله ور بود، دنبال گمشده خود مى گشت و آن را به هر مكان و ملجا سراغ مى گرفت. على محمد عظيمى پس از چندى به كارگاه هنرمندى به نام حجتى مى رود و هنر ظريف منبت كارى را نزد اين استاد فرا مى گيرد و در همين ايام نيز يك تمپو براى خود خريدارى كرد و نزد خود شروع به نواختن كرد و با توجه به اينكه مادر او، راضى به اين كار نبود و وى را از نواختن تمپو منع مى كرد و مى گفت بايد به دروس خود برسد ولى او عاشق بود، عشق او را به سوى معشوق كه موسيقى بود مى كشانيد. مدت ها از تمرين وى با تمپو مى گذشت تا اينكه يك روز صداى ساز سنتور را از راديو كه به طور تكنوازى، سلو نواخته مى شد نظر
وى را به شدت جلب كرد و از شخصى كه در نزديكى او بود پرسيد: «اين چه سازى است كه صداى آن از راديو به گوش ما مى رسد ؟» او گفت: «اين صداى ساز سنتور است ». از همين زمان بود كه وى عشق گمشده خود را پيدا كرد و براى اينكه دسترسى به اين ساز پيدا كند در شهر گلپايگان نزد استادكارى به نام حسين عظيمى كه كارگاه نجارى داشت رفت و در آنجا مشغول كار شد و در ضمن از روى الگوى خود شروع به ساختن سنتور نمود و در اولين ساز را وى در اين كارگاه ساخت.
على محمد عظيمى در سال 1360 از گلپايگان به تهران آمد و ساز ساخت خود را هم نيز به تهران آورد و در خيابان ظهيرالاسلام ساكن شد. مدت چند ماهى نگذشته بود كه با شخصى از همسايگان آشنا شد كه او نيز از علاقمندان موسيقى بود، توسط اين شخص يك سنتور ساخت استاد على اصغر زنگنه را خريدارى كرد و بعد از اين روزها با اين سنتور شروع به تمرن و نواختن كرد.
در يكى از روزهايى كه وى مشغول نواختن سنتور بود يكى از همسايه ها به صاحبخانه وى مراجعه نموده و مى پرسد «كه چه كسى در منزل شما سنتور مى نوازد ؟» او در جواب مى گويد «مستأجر بالاى ما مى باشد» او مى گويد: «كه من مى خواهم اين شخص را ببينم و با او آشنا شوم».
عظيمى با اين شخص كه مدير يك مؤسسه توليدى پوشاك بود و از شاگردان خوب هنرمند باارزش سنتور مهدى تهرانى بود آشنا مى شود و از آن به بعد با وى حشر و نشر پيدا مى كند و
سنتور خود را به آن شخص مى دهد كه مدت دو سال نزد او مى ماند و ساز آن شخص نيز به همين مدت نزد وى باقى مى ماند كه پس از طى اين مدت ساز خود را از او مى گيرد و توسط همين شخص على محمد عظيمى با هنرمند ارجمند مهدى تهرانى آشنا مى شود كه سخت تحت تأثير كارها و نوازندگى اين هنرمند قرار مى گيرد.
وى از سال 1366 با عشقى فراوان رسما شروع به ساختن سنتور مى كند كه چوب هاى آن را از زادگاه خود گلپايگان و خوانسار تهيه مى كرد و الگوى كار خود را همان سنتور ساخت استاد على اصغر زنگنه قرار داد و تاكنون سازهاى بسيارى ساخته كه از خوش صداترين ساز سنتور مى باشد و اين ادعا نيست بلكه سازهاى موجود ساخت دست اين هنرمند اين مدعا مى باشد.
در اوئل سال 1367 در تهران پارس مغازه يى به نام «عشاق» دائر كرد كه لوازم و ادوات و آلات موسيقى را عرضه مى نمود و در همين زمان با شخصى آشنا شد به نام شهرام رضوانى كه از شاگردان خوب و بااستعداد استاد محترم شريف لطفى بود، اين آشنا براى عظيمى بسيار باارزش بود زيرا او با خط نت و اصول صحيح موسيقى آشنايى پيدا كرد و همين امر، وى را در ساختن سنتور و راهنمايى صداى درست و كوك آن ساز كمك شايانى نمود.
على محمد عظيمى مى گفت: «هميشه دنبال آقاى مهدى ناظمى استادكار بزرگ سنتور مى گشتم تا بتوانم از اين استاد بى نظير سنتور چيزهايى ياد بگيرم. ولى افسوس از هر كسى سراغ ايشان را مى گرفتم كمتر نتيجه عايدم مى شد تا اينكه توسط قصاب محل آدرس منزل آقاى ناظمى را پيدا كردم و او
به من گفت: «بهتر است كه به منزل ايشان نروى صبر كن تا وسيله آشنايى تو را در همين قصابى خودم با آقاى ناظمى بدهم».
چند روز بعد توسط همان قصاب در مغازه وى با استاد ناظمى آشنا شدم و اين اولين برخورد و شروع آشنايى من با ايشان بود كه استاد از من آدرس مغازه مرا گرفت و بعدا به مغازه من آمد و مرا سرافراز كرد. و اين نقطه عطفى در زندگى هنرى من بود.
به هر حال روزى استاد ناظمى طبق قولى كه داده بود به مغازه من آمد و سازهاى ساخت مرا ديد و گفت اين ها هيچكدام سنتور نيست و بلافاصله گفت: «زود اين جعبه ها را بسوزان تا دست كسى نيفتد كه به جاى سنتور از آن استفاده نمايد». «پس از آن به سخن ادامه داد و گفت: «كار بيهوده انجام نده، اين هايى كه تو ساخته يى سنتور نيست ». اين سخنان استاد ناظمى چنان در من تأثير گذاشت كه تصميم گرفتم سبك و روش كار خود را به كلى عوض نمايم».
استاد ناظمى پس از چندى كه در مغازه ماند، هنگامى كه مى خواست از مغازه بيرون برود و خداحافظى نمايد گفت:
«برو تجربه پيدا كن ».
من گفتم «از چه كسى از شما، شما كه به كسى چيزى ياد نمى دهيد؟»
او در جواب گفت: «امثال من هستند مى توانى از آنها فراگيريد؟»
و آخر گفت: «يك مطلب را به شما مى گويم كه هميشه مد نظر داشته باشى و آن اينكه اگر مى خواهى به جايى برسى، سپس بلافاصله گوش خود را گرفت و گفت: برو ابتدا گوش موسيقى پيدا كن و دنبال فيزيك و مثلثات و علم آگوستيك برو تا
بتوانى صداها را خوب بشناسى و چيزى مثل سنتور بسازى ».
على محمد عظيمى، پس از چندى براى آشنايى بيشتر با ساز سنتور، نزد هنرمند باارزش، كشكولى رفت و مدت ها نزد وى مشغول فراگيرى فن صحيح نواختن سنتور شد و پس از آن در خدمت هنرمند والا مسعود شناسا كه از معلمين خوب و دلسوز مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران است رفت و در محضر اين هنرمند ارجمند و شايسته بسيارى از نياموخته ها را در سنتورنوازى آموخت و عظيمى پيشرفت هاى خود را در امر نوازندگى و صدا و كوك مرهون الطاف اين هنرمند بافرهنگ مى داند و گفته ها و نصايح استاد مهدى ناظمى را الگو و مد نظر خود در امر سنتورسازى قرار داده كه موجب پيشرفت روز به روز او در اين صنعت و هنر گرديده است».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عارف، خطاط و شاعر، متخلص به عفت. ملقب به نواب متعاليه و معروف به خانم خانمان. وى از علوم نجوم و مقدمات عربى بهره داشته خط نستعليق و شكسته را خوب مى نوشت. وى بيشتر به اشعار مولوى علاقه داشت و سبك او را در مثنوى پيروى مى كرد.[1]
قرن سيزدهم هجرى، همايون سلطان خانم مشهور به خانم خانمان از زنان عارف، شاعر و خوشنويس. وى نخستين دختر فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) و خواهر تنى حسينعلى ميرزا فرمانفرماى فارس و حسنعلى ميرزا والى خراسان و همسر ابراهيم خان ظهيرالدوله بود. به نوشته محمود ميرزا در تذكره نقل مجلس، عفت از علوم نجوم، هيئت و مقدمات عربى بهره داشته، خط نستعليق و شكسته را خوب مى نوشت و
شعر را نيز نيكو مى سرود. چون عارف مسلك بود غالبا مثنوى مولوى مى خواند و اشعارى نيز به سبك مثنوى مى سرود. محمود ميرزا به او تخلص عفت داد.
اشعار زير از اوست:
ميل خاطر مى كشد تازه به آن
تازنو آرم حديثى در ميان
هست در شهر محبت تازه ها
در كتاب دوستى شيرازه ها
غير عشقم هيچ در تقرير نه
دل زياد عشق هرگز سير نه
تشنگان را نيست لذت غير آب
خستگان را نيست راحت غير خواب
غرقه در دريا نخواهد جز كنار
در زمستان هر كسى جويد بهار
هر كه را باشد بهارى در جهان
عشق مى باشد بهار عاشقان[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از رابعه تا پروين (173 -172)، حديقه الشعراء (2186 / 3)، زنان سخنور (337 / 1)، طرائق الحقائق (329 / 3)، فرهنگ سخنوران (642)، مشاهير زنان (66).
[2] منابع: «پرده نشينان سخنگوى»، آريانا، سال دهم، شماره ششم، 51 -52؛ از رابعه تا پروين، 173 -172؛ تاريخ عضدى، 316؛ حديقةالشعراء، 2186 / 3؛ خيرات حسان، 185 / 2؛ زنان سخنور، 337 / 1؛ طرايق الحقايق، 329 / 3 ناسخ التواريخ، دوره كامل تاريخ قاجاريه، 325؛ نقل مجلس، گ 18 -16.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالرحيم عقيقي بخشايشي
محل تولد : تبريز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1322/1/1
زندگينامه علمي
عبدالرحيم فرزند حاتم، معروف به «عقيقي بخشايشي»، در سال 1361 ه.ق (مطابق با 1320 ه.ش) در قصبه «بخشايش» (زادگاه مادر پروين اعتصامى، شاعره نامدار) در 65 كيلومتري شرق تبريز، در يك خانواده كشاورز پا به عرصه حيات نهاد. با داشتن علاقه وافر به تحصيل، زادگاه خويش را به عزم تبريز ترك گفته و در مدرسه طالبيه دروس ادبي و مقدماتي را فرا گرفت؛ تا اينكه درسال 1378 ه
.ق به قصد ادامه تحصيل، رهسپار حوزه علميه قم گرديد. در آن حوزه مباركه، از محضر اساتيد معروف روز، بهره مند شد. دروس سطح را از اساتيد هم زبان خويش، آقايان حجج اسلام: شيخ احمد پايانى، حاج ميرزا يدالله دوز دوزانى، و استاد جعفر سبحاني و دروس عاليه فلسفه و حكمت و فقه را از محضر اساتيد بزرگوار، شادروان علامه طباطبايي و معلم شهيد مرتضي مطهري و آيت الله سلطانى، اصول فقه را از محضر امام خميني (ره) و خارج فقه را از محضر آيت الله العظمي گلپايگاني و برخي ديگر از مراجع معروف و دروس اخلاق و معارف عاليه را، ازمحضر آيت الله العظمي آخوند ملا علي معصومي همدانى، كسب نمود، و از محضر ايشان موفق به اجازه روايتي در مسير اجازات حاج آقا بزرگ تهراني گرديد.
هم زمان با تحصيلات حوزوى، در دروس دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، شاخه فقه و مباني حقوق اسلامى، و دروس دارالتبليغ اسلامي قم شركت جست، تا درسال 1391 ه.ق (1349 ه.ش) موفق به دريافت ليسانس از دانشگاه تهران و پايان نامه تحصيلي از اين موسسه اسلامي گرديد. پس از كسب تحصيلات عاليه حوزه و دانشگاه، زندگي او در دو كلمه خلاصه ميشود: قلم و قدم،با توجه به شوق و علاقه خاصي كه در خود ميديد، رشته نويسندگي و خلق آثار قلمي را تعقيب نمود و تاكنون لحظه اي قلم را ترك نگفته است. اين رشته را رسما از سال 1340 ه . ش با جرايد معروف آن روز، مانند هفته نامه نداي حق، وظيفه، مجله نور دانش و ... آغاز كرده و نخستين تاليفات خود،
«نظري به انجيل و تعليمات مسيحيت» و «همسران رسول خدا (ص) » را در سال 1340 و 1341 نگاشت و در جلسات اسلام شناسي زير نظر دكتر مفتح به چاپ رسيد تا اينكه در سال 1350 ه. ش به عضويت هيات تحريريه نخستين مجله اسلامي حوزه علميه قم، «درسهايي از مكتب اسلام» برگزيده شد و مقالات مختلفي در زمينه هاي اجتماعى و فرهنگي و اخلاقي منتشر ساخت.
محصول اين همكارى، پديد آمدن خمير مايه آثار چاپي متحددي است كه تعداد آنها، هم اكنون به 110 جلد بالغ مي شود.كه برخي از اين آثار به زبانهاي زنده جهان، مانند انگليسى، عربى، فرانسه و اردو و تركي نيز ترجمه و منتشر شده اند. پس از پيروزي انقلاب اسلامى، حدود 12 سال، در دانشكده هاي مختلف كشور، به ويژه دانشگاه آزاد اسلامى، در مرحله كارشناسي ارشد تدريس داشته و هم اكنون عضو هيات علمي دانشگاه تهران و مدرس دروس معارف اسلامي مي باشد. اخيرا در پي نگارش كتاب «ديداري با مسلمانان جمهوري آذربايجان»، موفق به دريافت درجه «دكترا» از آكادمي علوم آن جمهوري گرديده كه از طريق سفارت ايران به صورت رسمي به ايشان اعطا شده است. او در تعدادي از كنگره هاي بزرگ علمي و ادبي شركت جسته و مقالاتي را ارائه داده است. ازآن ميان كنگره عاشورا، كنگره اوحد الدين مراغه اي و كنگره شيخ شهاب الدين اهري را مي توان نام برد. نويسنده كتاب، بر اين اعتقاد است كه فلسفه وجودي افراد و زكات حيات و بقاي آنان، آثار خير و باقيات صالحاتي است كه ازآنان به يادگار مي ماند، و اگر جامعه بشري چنين
انگيزه اي را در خود حس ننمايد، زندگي او بهره روحي و نشاط معنوي نخواهد داشت.
از اين رو، به بركت انقلاب اسلامي و خونهاي گرانبهاي شهيدان، و با همكاري مردم خوب و متدين و فداكار، چند اقدام عملي و قدم خير فرهنگي و عمراني را با فضل الهي به مرحله عمل درآورده است، كه محض تشويق ديگر عزيزان، در اين وجيزه مبادرت به درج آنها مي گردد: 1. احداث دو باب دبيرستان 12 كلاسه به نام دبيرستان امام اميرالمومنين (ع) با همكاري مردم، در سال 1366 ه. ش، در زادگاه خويش، بخشايش كه اكنون با فضل الهي جمعي از فارغ التحصيلان آن به دانشگاه راه يافته اند. 2. احداث يك دستگاه پل بزرگ، به طول صد متر (10 دهنه)، به نام «پل عباسيه» در سال 1370 ه. ش بر روي رودخانه «اوجان چاي» در زادگاه خويش، با هزينه بالغ بر يكصد ميليون ريال آن روز، كه مسير عبور بخش نو، جانقور، شيخ رجب تا جاده اهر را تامين مي نمايد. 3. احداث و مرمت جاده شوسه 14 كيلومتري در مسير بخشايش به جاده اهر، در سال 1367 كه هم اكنون مورد بهره برداري مي باشد. 4. فراهم آوردن مقدمات جاده كشي 12 كيلومتري راه كردكندى، اشتلق عليا و سفلي و تازه كند، به بخشايش، در محور جاده سراب و اردبيل كه در عبور و مرور مردم آن منطقه تاثير بسزايي دارد. 5. خريد زمين، به مساحت 4000 متر و پي ريزي دبيرستان 8 كلاسه به نام «دبيرستان صديقه طاهره ع» در بخشايش جهت تحصيل دختران، كه هم اكنون از سوي اداره كل نوسازي آموزش و
پرورش آذربايجان شرقى، مشغول تكميل آن مي باشند. 6. ايجاد و احداث يك باب مسجد به نام مسجد عباسيه (ع) در آذربايجان غربى، در محوطه نيروي انتظامي پادگان جلديان در حومه نقده، پيش از پيروزي انقلاب اسلامى. 7. اداره انتشارات «نويد اسلام» در قم كه تا كنون حدود 250 عنوان كتاب در عرصه هاي تاريخى، اجتماعى،آموزشي فرهنگى، تربيتي و دروس حوزوى، چاپ و نشر داده است و اخيرا مجهز به چاپخانه اي با همان نام (نويد اسلام) گرديده است. 8. مفروش نمودن حرم مطهر و نوبنياد حضرت رقيه (س) در سوريه، به عنوان روحاني كاروان، از طريق جلب كمكهاي زايران، در سفرهايي كه به آن كشور داشته است. 9. توجه دادن جمعي از مردم شريف جمهوري آذربايجان، به احكام ديني و وظايف الهي و فرايض مذهبى، در سفرهاي متعددي كه به آن كشور آزاد شده از چنگال كمونيسم داشته است. و چاپ بيش از 15 عنوان كتاب تربيتي و معرفي ائمه اطهار(ع) به زبان كريل نيز داشته ام.
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. از مردم هرات بود كه در بلخ مسكن داشت. گويند پير پير شيخ الاسلام، خواجه عبدالله انصارى (م 481 ق)، و مستجات الدعوه بود و از ياران وى مى توان به پير فارسى، عبدالملك اسكاف، ابوالقاسم حنانه، حسن طبرى، عارف عيار و پدر شيخ الاسلام، محمد بن على انصارى، اشاره كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (613 -612)، نفحات الانس (284).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(مقتول 998 ق)، موسيقيدان و شاعر، متخلص به علاء. از مردم خراسان بود لذا به خراسانى نيز مشهور است. او به هند رفت و در سرزمين اود ساكن شد. وى از مشايخ معروف زمان خود و صاحب مقامات عاليه و كرامات بود در موسيقى نيز دست داست. او غزل را نيكو مى گفت و ترجيع بند معروفى مشهور به «مامقيمان»، به سبك ترجيع بند عراقى، سروده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (643 -642)، تذكره ى روز روشن (557 -556)، الذريعه (733 / 9)،رياض العارفين (220)، فرهنگ سخنوران (643)، كاروان هند (869 / 2)، نتايج الافكار (468 -467)، هفت اقليم (381 / 1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(736 -659 ق)، عارف و شاعر. وى در خانواده اى از اعيان و محتشمان سمنان در قريه ى بيابانك به دنيا آمد. پدرش در دستگاه مغول وزارت داشت. علاءالدوله نيز در جوانى به خدمت دستگاه مغول درآمد ده سال در دستگاه آنان بود تا اين كه در اثر تحول روحى كه در او بوجود آمد، ترك خدمت گفت و به سمنان بازگشت و روى به آموختن شريعت آورد. در سمنان از درويشى به نام اخى شرف الدين سعدالله كه از صوفيه كبروى بود تلقين ذكر يافت و چندى بعد به تشويق او به بغداد رفت و صحبت شيخ نورالدين عبدالرحمان كسرقى اسفراينى را دريافت و به اشارت وى به عزلت نشست و پس از چندى به زيارت خانه ى خدا رفت و در بازگشت مجددا در بغداد در عزلت زيست. بعد از مراجعت به سمنان در خانقاه سكاكى مدتى به عزلت نشست ولى اين بار به ارشاد طالبان طريقت پرداخت. علاءالدوله قسمت عمده اى از املاك
خود را بر صوفيه وقف كرد. وى سرانجام در صوفى آباد سمنان وفات يافت و در برج احرار دفن شد. ركن الدين سمنانى از منكران سرسخت وحدت وجود ابن عربى بود و از مشايخ برجسته طريقه ى كبرويه كه تمايلاتى شيعى داشت. بين او و شيخ عبدالرزاق كاشانى كه از معاصرانش بود مشاجرات بسيارى جريان داشت. از وى آثارى چند به جاى مانده كه بيانگر ديدگاه مستقل او در باب عرفان و تصوف است.از جمله: «ملفوظات» يا «چهل مجلس»، مجموعه كلمات او، كه توسط شاگرد و مريدش اميراقبال سيستانى جمع شده است؛ «العروه لاهل الخلوه و الجلوه»؛ «ديوان» شعر مختصرى كه توسط مريد وى خواجوى كرمانى گردآورى شده است؛ تتمه اى بر «تفسير» نحم الدين دايه رازى؛ «نجم القرآن فى تاويلات القرآن»؛ «مناظر المحاضر للناظر الحاضر»، درباره ى واقعه غدير خم و شرح آيه تبليغ؛ «فضل الشريعه» يا «فضل الطريقه»؛ «قواعد العقائد» يا «فوائد العقائد»؛ «سربال البال فى اطوار سلوك اهل الحال»؛ «آداب الخلوه».[1]
سمنانى ركن الدين احمد بن محمد بيابانكى مكنى به ابوالكارم، عارف و دانشمند (و. 659- ف. 376 ه.ق.). وى شاگرد عزيزالدين فاروبى و رشيدالدين ابوالقاسم بوده و خرقه تصوف را از شهاب الدين ابوحفص گرفته. علاءالدوله به بغداد رفت و خدمت نورالدين عبدالرحمن كسرقى رسيد و نيز سفرى به حجاز كرد و بيشتر عمر وى در خانقاه سكاك سمنان به عبادت و تقوى و ارشاد مردم گذشت و قريب 270 چله در اين خانقاه به جاى آورد. سلسله طريقت وى به مجدالدين بغدادى مى رسد. مدفن او در صوفى آباد سمنان است. از آثار اوست: مكاشفات، آداب الخلوة، موارد الشوارد، نجم القرآن، شقائق الحدائق، حدائق الحقائق و غيره.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع
زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (412 -409 / 1)، اعيان الشيعه (87 / 3)، ايضاح المكنون (205 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1289 ،816 -798 / 3)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (563 -553)، تاريخ نظم و نثر (148)، تذكره الشعراء (281 -280)، حبيب السير (220 / 3)، دايره المعارف فارسى (1755 / 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (178 -168)، الذريعه (237 / 20 ،251 / 15 ،734 -733 / 9)، رشحات عين الحيات (297 / 1)، ريحانه (158 -157 / 4 ،77 / 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 10 / 8)، فرهنگ سخنوران (643)، كشف الظنون (1930 ،1640 ،1299 ،1133 ،1056 ،42)، الكنى و الالقاب (476 / 2)، لغت نامه (ذيل/ علاءالدوله سمنانى)، مجالس المؤمنين (136 -134 / 2)، مجمع الفصحا (869 / 2)، معجم المؤلفين (291 / 6 ،69 / 2)، نتايج الافكار (459 -458)، نفحات الانس (صفحات متعدد)، هديه الاحباب (201 -200)، هديه العارفين (108 / 1)، ياد داشتهاى قزوينى (45 / 6).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1100 ق)، عالم دينى، محدث و زاهد. معروف به ميرزا علاءالدين گلستانه. وى بزرگ سادات گلستانه اصفهان بود و نسب به اما حسن مجتبى (ع) ميرساند. گفته اند كه او عالمى عابد و محققى جليل القدر و از ثقات محدثين بود. وى تمام عمر را در عبادت به سر برد و داراى اخلاق و خصال نيكو و جامع علوم عقلى و نقلى بود. دو مرتبه به او صدارت را پيشنهاد و تكليف نمودند، ليكن از كثرت عقل و زهد قبول ننمود. تصنيفات او در اثبات تبحر علمى او در زمينه هاى گوناگون كافى است. از آثارش: «حدائق الحقائق فى شرح كلمات كلام
الله الناطق » و «بهجه الحدائق»، در شرح «نهج البلاغه»؛ «منهج اليقين» شرحى بر «رساله ى» وصيت حضرت صادق (ع) كه آن حضرت براى اصحاب خويش نگاشته و آنان را در نمازخانه منزلشان قرار داده بودند و چون از نماز فارغ مى شدند در آن نگريستند، اين رساله در كتاب «بحارالانوار» ج 75 آمده است؛ «روضه الشهداء»؛ «روضه العرفاء» يا «كاشف الاسماء»، در شرح «الاسماء الحسنى»؛ «ترتيب مشيخه من لا يحضره الفقيه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (61 / 9)، بحارالانوار (224 -210 / 75)، الذريعه (427 / 24 ،201 -200 / 23 ،170 ،145 / 14 ،226 -225 ،214 ،89 / 13 ،300 -299 ،295 / 11 ،285 -284 / 6 ،70-69 / 4 ،161 / 3)، ريحانه (165 -163 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 488 -486/ 12)، الكنى و الالقاب (477 / 2)، مواد التواريخ (208)، هديه الاحباب (201).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علامي
محل تولد : هشترود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1309/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مقدمات را تا مغني و مطول پيش آقاي انصاري كه مدرس برجسته مقدمات در حوزه تبريز بود خواندم. مغني و مطول را از محضر آقاي شيخ علي اكبر اديب معروف و متخصص فن و لمعتين را از محضر آيت الله آقاي حاج سيد مهدي انگجي فرا گرفتم و مكاسب را از محضر حضرت آيت الله آقاي حاج ميرزا فتاح شهيدي (ره) صاحب كتاب «هدايه الطالب الي اسرار المكاسب» كه مجتهد معروف حوزه علميه تبريز بود و فرائد را محضر حضرت آيت الله مرحوم آقايي حاج ميرزا محمود آقا دوزدوزاني خواندم و آن زمان
از اساتيد معروف مطول و مغني بودم جمع كثيري در درس مطولم حاضر مي شدند چون عبارات را صحيح و با دقت مي خواندم الان هم تدريسم در حوزه علميه قم از نظر خوب عبارت خواندن مورد تحسين فضلاي حوزه است و فضلا بارها گفته اند عبارت خواندن شما در مقام تدريس بي نظير است.
كفايتين را از محضر حضرت آيت الله آقاي مرعشي نجفي (ره) استفاده كردم ، منظومه حكمت و اسفار را از محضر حضرت آيت الله علامه طباطبايي (ره) فرا گرفتم دوازده سال حكمت خوانده ام به منظومه حكمت شرح نوشته ام درعلم حكمت خيلي كار كرده ام فضلاي حوزه مي گويند درس حكمت در حوزه شروع كنيد بي ميلي نيستم اگر توفيق رفيق شد درس حكمت در حوزه شروع كنم انشاء الله در درس خارج فقه حضرت آيت الله العظمي آقاي بروجردي و حضرت آيت الله آقاي حجت كبير پانزده سال شركت و استفاده كامل نموده ام بعد از وفات اين دو بزرگوار باقي دوره درس خارج را از محضر مبارك امام رضوان الله تعالي عليه و آيت الله گلپايگاني و آيت الله داماد تكميل نموده ام بيش از بيست سال درس خارج فقه خوانده ام.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 517 ق)، محدث و صوفى. شيخ صوفيه اصفهان بود. بيشترين حديث را از ابوطاهر بن عبدالرحيم شنيد. سلفى و ابوسعد صائغ و ابوموسى مدينى و محمد بن عبدالخالق بن ابى شكر جوهرى و عفيفه فارفانيه از وى حديث روايت كرده اند. سمعانى، علوى را در شمار استادان خود كه از آنان اجازه داشته، ياد كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء
(459 -458 / 19)، شذرات الذهب (55 / 4)، العبر (409 / 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين علوي مهر
محل تولد : اهواز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
آقاي حسين علوي مهر در تيرماه سال 1342 در شهرستان اهواز در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد و در سنين كودكي به بوشهر مهاجرت مي كند تحصيلات خود را تا ديپلم در همان شهر گذرانده، سپس با وجود اين كه در سالهاي 61 و 62 در كنكور امتحان داده و پذيرفته مي شود اما ترجيح مي دهد دروس حوزه را بخواند. وي جهت ادامه تحصيل راهي حوزه علميه اصفهان شده و ادبيات عرب را در مدت يك سال و نيم در آن حوزه تمام مي كند. سپس براي ادامه تحصيل به شهر مقدس قم هجرت ميكند. از سال 1363 به ادامه دروس پرداخته و سطوح عاليه را نزد اساتيد بارز آن زمان، از جمله آيات وجداني فخر، اعتمادى، موسوي تهرانى، احمد پايانى، جعفر سبحاني و جوادي آملى به اتمام مي رساند. از سال 1368 در درس خارج آيات عظام مكارم شيرازى، وحيد خراسانى، و ميرزاي تبريزي شركت نموده و در سال 1371 در آزمون ورودي رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن حوزه علميه قم شركت نموده و پذيرفته مي شوند و در سال 76- 75رتبه ممتاز را كسب مي نمايد. و با يك سال مرخصي در سال 1377 سطح چهار را به پايان مي رساند. ايشان دروس تفسير را نزد آيات مكارم شيرازى، جوادي آملى، معرفت، شب زنده دار، خزعلي و محقق داماد و اساتيد ديگر گذرانده است. پس از اتمام
دوره در سال 1384 پايان نامه سطح چهار خود را با نام بررسي تفسيري و كلام آيات وحي با نمره عالي دفاع نموده و موفق به اخذ مدرك سطح 4 = دكترا شده است. تاكنون دو كتاب از ايشان با نام روش ها و گرايش هاي تفسيري و تاريخ تفسير و مفسران چاپ شده كه دو كتاب نيز با نام قرآن و دفاع(مبارزه) و بررسي حقيقت و اركان وحي آماده چاپ دارند افزون بر آن بيش از بيست مقاله از ايشان در مجلات كشور منتشر شده است.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 814 ق)، صوفى و شاعر. ملقب به خليفه الله و وصى الله. وى اهل دستگرد اصفهان بود در نوزده سالگى به خدمت فضل الله حروفى رسيد و ديرى نگذشت كه با دختر وى ازدواج كرد و بعد از كشته شدن فضل الله، جاشنين او شد و براى تبليغ طريقه ى وى به خاك آناطولى (روم شرقى) رفت و در آن جا ساكن شد. على الاعلى نيز همانند مراد خود جان بر سر تعاليم و اهداف خود گذاشت و مثل فضل الله به قتل رسيد. او اسرار «جاودان نامه»؛ «عرش نامه» و «محبت نامه»، سه اثر فضل الله، را كشف كرد و «جاودان نامه» را به نظم كشيد. وى درباره طريقه حروفيه چند مثنوى سروده است: «بشارت نامه»، به بحر رمل و وزن «مثنوى» مولانا در حدود 803 ق بپايان رسيده؛ «كرسى نامه»، به همان وزن كه در 810 ق تمام كرده؛ «قيامت نامه»، بحر هزج كه در 814 ق بپايان رسانيده؛ «توحيدنامه»، به وزن «مثنوى» مولوى. از او كتابى به نثر به نام «محشرنامه»، باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و
نثر (791 -790)، حروفيه در تاريخ (48 -44)، دنباله جستجو در تصوف (58)، منظومه هاى فارسى (434).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد علي بابايي
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/8/21
زندگينامه علمي
اينجانب احمد علي بابائي در تاريخ 21/8/1344 در تهران به دنيا آمدم. پس از گذراندن تحصيلات جديد در سال 1361 به عنوان بسيجي به جبهه اعزام شدم. فضاي آنجا مملو از معنويت و از خود گذشتگي و ايثار بود، مرا وارد مرحله جديدي در زندگيم نمود. از اين رو پس از بازگشت از جبهه در شهريور همان سال وارد حوزه علميه حاج ملا محمد جعفر(مجتهدي) شدم و تا سال 1364 دروس مقدمات را فرا گرفتم. روزهاي پنج شنبه و جمعه نيز با چند تن از دوستان در درسهاي باب حادي عشر و تبصره المتعلمين مرحوم علامه شركت مي كردم. در اين سالها از محضر استاد اخلاق حضرت آيت الله مجتهدي بهره هاي فراواني بردم.
از ابتداي ماه رمضان سال 1364 ش به مدت چهل روز در كنار بارگاه ملكوتي حضرت علي بن موسي الرضا(ع) اقامت گزيدم و از محضر آيت الله ميرزا علي آقا تنكابني(فلسفي) بهره هاي اخلاقي فراواني بردم. همچنين از محضر آيت الله ميرزا جوادآقا تهراني و آيت الله حاج شيخ حسنعلي مرواريد استفاده نمودم.
از ابتداي سال تحصيلي 1364 وارد حوزه علميه قم شدم و از محضر استاد طالقاني در ادبيات و استاد احمد امين شيرازي در فن معاني و بيان و استاد هادوي تهراني در درس" معالم الاصول " بهره جستم. همچنين در بعضي دروس از محضر استاد اديب، مدرس افغاني استفاده بردم. جلدين " اصول
فقه" را نزد آيت الله هادوي تهراني و " شرح لمعتين" را در محضر مرحوم آيت الله وجداني فخر آموختم.در اين سالها سعي من بر اين بود كه درسها را بنويسم و به عنوان شرح و توضيح آن كتاب براي چاپ و نشر آماده نمايم.
از سوي ديگر، علاقه به مطالعه و تحقيق در يك موضوع خاص مرا بر آن داشت تا از كتابهاي موجود در كتابخانه شخصي ام فهرست موضوعي مبسوطي تهيه كنم. از آنجا كه قرآن، كتاب آسماني ما مسلمانان، تمام نيازهاي امروز و فرداي بشر را بيان كرده است و خود كتاب بسيار جامعي در موضوعات مختلف است، تفسير قرآن را انتخاب كردم و براي سهولت و سرعت كار از " تفسير نمونه" آغاز كردم. در ميان راه به فكر افتادم تا اين فهرست را به طور مستقل براي اين تفسير به چاپ برسانم. از اين رو با نويسنده آن آيت الله مكارم شيرازي موضوع را در ميان گذاردم كه با استقبال ايشان روبرو شدم.
اين كتاب زير عنوان" فهرست موضوعي تفسير نمونه" در سال 1367 به چاپ رسيد و تاكنون پانزده بار تجديد چاپ شده است.بهترين دوران زندگي جواني من همان روزهايي بود كه تفسير قرآن را براي تهيه فهرست موضوعات آن مي خواندم. اين توفيقي بود كه يك دوره كامل تفسير قرآن را مطالعه نمايم. همين موضوع سبب شد كه آيات روحبخش قرآن آرامش خاصي به من مي بخشيد.كتاب " رسائل" را نزد آيت الله حاج شيخ مصطفي اعتمادى، كتاب" مكاسب" وجلد اول" كفايه الاصول" را نزد آيت الله حاج شيخ احمد پاياني و جلد دوم" كفايه الاصول" را نزد آيت الله
سيد رسول موسوي تهراني خواندم.در نيمه شعبان سال 1369 ش با صبيه استاد معظم آقاي حاج شيخ محمد حسن رئوفي ازدواج نمودم و اكنون چهار فرزند دارم.پس از چاپ " فهرست موضوعي تفسير نمونه" اين انگيزه در من بسيار قوي شد كه درسهايي را كه در آن شركت مي كنم به طور مبسوط نوشته و سپس به عنوان شرح آن كتاب براي چاپ آماده نمايم. از اين رو هنگاميكه در درس " مكاسب" شركت مي كردم، همه مطالب بيان شده توسط استاد را از توضيحات خارج درس تا تطبيق عبارات مي نوشتم. با پيشنهاد يكي از دوستان نوشته هاي " مكاسب محرمه" را در اختيار وي قرار دادم تا براي چاپ آماده نمايد. وي تنها سه جلد از آن را زير عنوان " در كلاس درس مكاسب" به چاپ رساند. سپس اطلاع يافتم يكي از هم درسي هاي سابق قصد دارد شرح خيارات مكاسب را به چاپ برساند. در محضر استاد پاياني با وي قرار گذاشتيم شرح مكاسب محرمه و بيع را به طور مشترك منتشر سازيم به اين صورت كه نوشته ها از من باشد و او با متن اصلى مطابقت دهد. و آنها را براي چاپ آماده نمايد. متاسفانه او پس از آنكه دفاتر را از من گرفت، مطالب را به سرقت برد و با فروش آن به يكي از ناشران كار را به نام خود و زير عنوان " در محضر شيخ انصارى" چاپ و منتشر نمود و حقوق مرا پرداخت نكرد.از سال 1370 در درس خارج اصول آيت الله مكارم شيرازي شركت كردم و با تجربه اي كه
در تهيه " فهرست موضوعي تفسير نمونه" داشتم، به ايشان پيشنهاد كردم"تفسير نمونه" را خلاصه نمايم. اين كار زير نظر ايشان به دست چهل تن از طلاب رشته تخصصي تفسير در حال انجام بود و به من فرمودند شما مسئوليت جمع آوري مطالب را به عهده بگيريد.نوشته ها را تحويل گرفتم ولي بيشتر آنها ناقص بودند و بعضي مجلدات اصلا كار نشده بود و متاسفانه در ميان نوشته ها اغلاط املايي فراواني يافت مي شد. از اين رو به هيچ عنوان قابل استفاده نبود و من پيشنهاد كردم اين كار را از ابتدا خودم انجام دهم. همان روز شروع كردم و سوره حمد و چهل آيه از سوره بقره را خلاصه نمودم.
بدين ترتيب كه آيات قرآن سپس ترجمه و بعد شرح مختصري از آيه را مي آوردم و از ميان تفاسير، يك تفسير كه نويسنده آن را از ميان اقوال مختلف پذيرفته بود درج مي كردم.سرانجام پس از سه سال كار شبانه روزي اين كتاب زير عنوان" برگزيده تفسير نمونه" به جمع كتب قرآني و تفسير پيوست و بحمدلله از سوي تمام اقشار جامعه مورد استقبال قرار گرفت. اين كتاب شانزدهمين چاپ خود را پشت سر گذاشت. و از آنجا كه در بسياري از كلاسها كه تفسير قرآن جزء مواد درسي آنهاست، به عنوان كتاب و متن درسي انتخاب گرديد، ترجمه اين كتاب به زبانهاي ديگر نيز مورد توجه قرار گرفت.اين كتاب توسط آقاي فائق ولي اوغلي به زبان تركي آذري ترجمه و تا كنون دو جلد از آن چاپ و منتشر شده است. ترجمه انگليسي توسط آقاي مهندس منصور اميني و در پنج
جلد چاپ و منتشر شده است.
ترجمه عربي توسط اينجانب با بهره گيري از كتاب" الامثل" كه ترجمه تفسير نمونه است تهيه شده و به زودي در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت.اين رويكرد و استقبال مرا بر آن داشت تا در سال 1380 بار ديگر آن را مورد مداقه و تجديد نظر قرار دادم و روش اعراب گذاري آيات آن را تغيير دادم، همچنين ترجمه آيات را طبق آنچه به عنوان ترجمه قرآن از آيت الله العظمي مكارم منتشر شده اصلاح كردم و نيز در مقدمه تفسير آيات، ترجمه و شرح واژه ها را افزودم و اصلاحات فراواني در متن اصلي نمودم.از سال 1377 در درس خارج فقه آيت الله العظمي تبريزي شركت كردم و تا كنون ده ها كتاب را تصحيح و ويرايش نمودم كه همگي به چاپ رسيده است.اميدوارم تا زنده ام خداوند اين توفيق را نصيبم گرداند كه به مكتب اهل بيت عصمت و طهارت(ع) خدمت نمايم و شفاعت آن بزرگواران شامل حال من گردد.
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوم ق)، صوفى. وى با متقدمان مشايخ صوفيه صحبت داشته از آن جمله: ابراهيم ادهم (م 162 / 161 ق)، أبااسحاق الفزارى و مخلد ابن الحسين.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حليه الاولياء (322 -317 / 9)، نفحات الانس (120 -119).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حضرت اباالحسن علي ابن امام محمد باقر (ع) در سال 113 هجري قمري جهت امر تبليغ دين مبين اسلام و پاسخگويي به احساسات مذهبي مومنان وارد كاشان شدند و به مدت 3 سال در ميان عاشقان و دلباختگان اهل البيت به ارشاد مردم ولايتمدار پرداختند از ويژگيهاي بارز اين امامزاده لازم التعظيم مي توان به فرزند بلافصل بودن و هچنين نايب الامامين يعني امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) اشاره نمود درخصوص مقام والاي آنحضرت روايتهاي متعددي نقل شده است كه از جمله آن مي توان به حديث حضرت امام صادق (ع) اشاره نمود كه مي فرمايد :هركس برادرم حضرت علي ابن باقر (ع) را در اردهال زيارت كند مانند كسي است كه قبر جدم حسين (ع) را در كربلا زيارت كرده باشد و هچنين حضرت امام رضا (ع) مي فرمايد نعم الموضع الاردهال فلزم و تمسك به ، چه خوب مكاني است اردهال پس به آن التزام و تمسك پيدا كنيد حضرت علي ابن امام محمد باقر (ع) در سال 116 هجري قمري با ياران و اعوانش به جنگ با كفر زمانه مي پردازد و پس از رشادتهاي فراوان سرانجام در 27 جمادي الثاني در دره ازناوه با ياران باوفايش به شهادت رسيد و سر مباركش را از تن جدا نموده و براي حاكم جور وقت در شهر
قزون ارسال نمودند و بدن مطهرش را در مشهد اردهال به خاك سپردند
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين علي پور
محل تولد : فردوس
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1331/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب حسين علي پور فرزند علي اكبر در سال 1331 در شهرستان فردوس متولد شدم و در سال 1349 پس از دوران تحصيلات ابتدايي در محل تولد به قصد زيارت بارگاه رضوي (عليه السلام) به مشهد مقدس شرفياب شدم و تحصيلات حوزوي را در جوار ملكوتي حضرت ثامن الحجج عليه السلام آغاز نمودم. در سال 1352 براي تكميل دروس حوزوي به حوزه علميه قم در جوار كريمه اهل بيت (عليهم السلام) آمده و تا سال تحصيلي 1355 سطح را با تلاش شبانه روزي به اتمام رساندم و از سال 1355 تا سال1380 توفيق حضور در درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله وحيد خراساني را داشته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم علي محمدي
محل تولد : تبريز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/2/25
زندگينامه علمي
آقاي كريم علي محمدي در سال 1340 در خانواده اي با نشاط ، دوستدار خاندان امامت و نبوت در تبريز ديده به جهان گشود. پس از اتمام تحصيلات ابتدائي در سال 1360 وارد حوزه علميه تبريز شد تا ازمعارف ناب الهي سيراب شود و عطش چندين ساله خود را برطرف سازد غافل از اينكه اين عطش او را به ديار قم كشاند پس از ورود به قم ضمن انس با بارگاه ملكوتي كريم اهل بيت حضرت معصومه به جديت در امر تحصيل حوزوي پرداخت و در سال 1368 به پاي درس خارج بزرگان آن زمان نشست و از محضر اساتيد معزز حضرات آيات
جوادي آملي، مكارم شيرازي و خرازي بهره هاي علمي ، اخلاقي فراوان برد. در كنار تحصيل از تدريس و پژوهش غافل نماند و آثاري از قبيل شرح خطبه دوم حضرت زهرا سلام الله عليها و پيامبر و عكس العمل مردم در برابر آن را به زيور طبع آراست.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد علي نقي پور
محل تولد : نجف آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
اين جانب احمد علي نقي پور نجف آبادي فرزند محمد حسين ش ش 465 ت ت 1341 نجف آباد. در سال 1385 وارد حوزه علميه نجف آباد شدم و پس از گذراندن بعضي كتاب هاي مقدماتي در سال 1359 به حوزه علميه قم راه يافتم و دروس سطح را نزد اساتيدي چون حضرت آيت اله ستوده، وجداني فر، نظري ميانجي و... به پايان رساندم و همراه با درس رسمي حوزوي در درس تفسير آيت اله جوادي آملي شركت نمودم و در زمينه فلسفه نيز كتاب هاي بداية الحكمه ونهاية الحكمه را نزد آيت اله گرامي و فياضي خوانده و سپس در درس شرح منظومه حضرت آيت اله انصاري شيرازي وارد شدم و تا پايان آن نزد ايشان شرح اسفار را نيز شاگردي كردم.
پس گذارندن دوره سطح به درس خارج حضرات آيات منتظرى، وحيد، تبريزي و فاضل وارد شدم و از آنان استفاده كردم در كنار درس هاي حوزه به خاطر عشق و علاقه اي كه به نويسندگي و ادبيات فارسي داشتم دوره هايي در حوزه از طرف دفتر تبليغات و غيره گذاشته مي شد شركت مي كردم و تا حدودي اصول و
روش نوسيدگي را آموختم و همواره از هنگام شروع درس خارج به تحقيق در مسائل قرآنى و علوم قرآني پرداختم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ضياءالدين عليانسب
محل تولد : آذربايجان شرقي
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/1/1
زندگينامه علمي
آقاي سيدضياءالدين عليانسب در سال 1345 در خانواده اي پاك، با صفا، مخلص و متعهد در سراب ديده به جهان گشود. پس از پايان موفقيت آميز تحصيلات متوسطه، به خاطر شوق وافر و تشويق خانواده در سال 1362 وارد حوزه علميه تبريز شد. پس از مدتي تحصيل در آنجا به حوزه علميه تهران رفت و در نهايت در حوزه علميه قم سكني گزيد و در سال 1373 به حلقه درس خارج راه يافت. وي در مدت تحصيل در حوزه علميه از آسمان پرفيض و بركت حوزه علميه از ستارگاني همچون مرحوم آيت الله معرفت، مرحوم آيت الله فاضل لنكراني، آيت الله سبحاني استاد احمد عابدي كسب فيض علمي و اخلاقي نمود و پس از مدتي تحصيل در قم به زادگاه خويش برگشت و در آن دياربه تدريس دانشگاهها پرداخت تا مصداق حديث زيباي «زكات العلم نشرها» گردد.و هيچ وقت از امر پژوهش هم غافل نماند و در اين راستا آثاري به چاپ رسانده است كه كتابهاي «صحابه در قرآن» و «جريان شناسي انجمن حجتيه» از جمله اين آثار است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : موسي عليجاني ، هنرمند معاصر گيلاني است . او درزمينه هاي گوناگون داستان نويسي ، موسيقي . آهنگسازي فعاليت داشته است . وي درقلمرو ادبيات و تئاتر نيز صاحب آثاري مي باشد . فعاليت هاي او درزمينه هاي هنر ي ، معرف مردم گيلاني مي باشد .
گروه : هنر
رشته : ادبيات دراماتيك
خاطرات كودكي : موسي عليجاني از دوران كودكي به هنر علاقه
داشت . تا آنجا كه بيشتر وقت خودراصرف نقاشي كشيدن مي كرد . او دراين دوران عاشق شعر نيز بود .
تحصيلات رسمي و حرفه اي : موسي عليجاني فارغ التحصيل رشته ادبيات دراماتيك از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است . لازم بذكر است كه او دوران ابتدايي و دبيرستان را درآستانه اشرفيه سپري كرده است .
فعاليتهاي ضمن تحصيل : موسي عليجاني براي سه فيلم موسيقي متن نوشته است . فيلم مستند «گيلان سرزمين روياهاي سبز (درسال 1378 شمسي) » همچنين فيلم هاي «آفتاب مهر » و «باران مهر» ساخته خانم الهه گل محمدي .
استادان و مربيان : سيد محمد داوري ، معلم زبان انگليسي دردوران راهنمايي ،يكي از استادان موسي عليجاني بود . محمود بدرطالعي را نيز مي توان يكي ازاستادان وي محسوب كرد . استادان عليجاني دردوران دانشگاه ، دكتر فرهاد ناظم زاده كرماني ، دكتر يعقوب آژند ، آقاي فرشاد و فرشته حكمت بودند . آقاي شكيبي و آقاي شايقي استادان عليجاني درزمينه فراگيري ويلن بودند . آقاي حاجيك بابائيان نيز استاوي در آموزش ويلن كلاسيك بود . استاد آرياوند هم استاد وي درفراگيري آواز كلاسيك است . آقاي فداييان نيز يكي ديگر از استادان دردوران دانشگاه بودند .
وقايع ميانسالي : موسي عليجاني هنگامي كه به خدمت سربازي اعزام شد ، به دليل دوري از محل زندگي وديدن فضاي جديد به شعر سرودن پرداخت . او همچنين دراين دوران به نوشتن داستانهاي درباره جنگ روي آورد . اين داستانها خيلي رمانتيك بودند طوري كه حتي خود و او هم از خواندن آنها دگرگون مي شد .
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : موسي عليجاني دراستخدام
جايي نيست و به اين امر نيز علاقه اي ندارد . چون با توجه به تنوع كارهايش ، برايش مقدور نيست كه در جايي ثابت باشد .
فعاليتهاي آموزشي : اولين داستان موسي عليجاني در سال 1367 ه.ش در هفته نامه كادمي چاپ شده و گلدان شكسته نام داشت . بعد از آن او بيشتر در زمينه داستان فعال بود، گاهي نيز براي مجلات ونشريات و فصلنامه هايي همچون كتاب كادوس ، جنگ كادح ، مجله آدينه ، ادبستان ، گيله وا ، پيام شمال ، هفته نامه آواي شمال وروزنامه گيلان امروز و صداي عدالت ، مطالب ادبي و هنري مي نوشته است . او دراين زمان درزمينه وموسيقي نيز به پيشرفته هايي نايل آمده بود . وي درطول هفته طي برنامه اي چند ساعته به هنر جويان درس مي دهد وي نيز به موسيقي گروه كر آزاد استان گيلان رابر عهده دارد كه به آنها تعليم مباني و تئوري موسيقي ، سلفژ وفنون موسيقي مي دهد.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : موسي عليجاني براين باوراست كه داستان نويسي جوهره مي خواهد وتنها با آموزش و مطالعه زياد نمي توان به آن رسيد بلكه آموزش ومطالعه دريچه اي است براي ورود به آن . وي براين نظر است كه داستان بايد استعداد ،مطالعه ، تخيل و پشتكار داشته باشد . او با آثارش زندگي مي كند . وي وقتي از نوشتن داستان فارغ مي شود ، خودش هم نمي داند چه كاركرده است . او برنامه روزمره اش رابا نوشتن قطعه اي از موتزارت يا بنان يا شوبرت مي گذراند و يا به سخنان همسرش
گوش مي دهد . وي در كارهايش را مي پسندد چون آنها را با عشق انجام مي دهد.
همفكران فرد : آقاي مهران فر يكي ازدوستان و همفكران موسي عليجاني است كه نويسنده و كارگردان فيلم مي باشد .
آرا و گرايشهاي خاص : موسي عليجاني چندان اعتقادي به سبك ندارد و هميشه درتلاش است كه پيشنهادهاي جديدي را در آثارش مطرح نمايد . هيچوقت درپي يافتن موضوعي براي نوشتن داستان نبوده است . او از همه لحظاتش لذت برده و سعي كرده است كه خودش باشد و دراين راه به نتايجي نيز رسيده است . او هميشه سعي داشت كه ازيك قالب خاص بگريزد وبه روايت جديدي دست يابد . به همين علت است كه داستان هاي وي هر كدام باديگري متفاوت است .
جوائز و نشانها : نما هنگ «باران مهر» درتيرماه 1379 ه.ش درجشنواره توليدات مركز صداو سيما دراروميه ، به عنوان بهترين موسيقي فيلم انتخاب شد .
چگونگي عرضه آثار : درسال 1377 ه.ش ، موسي عليجاني به عنوان خواننده Tenor (صداي زير مردانه ) عضو گروه كر صدا وسيما تهران شد . اولين كنسرت عمومي وي به عنوان نوازنده ويلن در سال 1376 با همراهي نوازنده هنرمند پيانو احمد صيانتي در مجموعه سردار جنگل برگزار شد . پس ازآن هشت كنسرت درشهرهاي رشت ، لاهيجان و تهران برگزار شد كه باز خواني تصنيف هاي استاد بنان ، ترانه هاي محلي گيلان بود . آخرين كنسرت او به نام آشتي دراسفند ماه 1379 ه.ش به مناسبت هفته فيلم و عكس درمجتمع خاتم الانبياء برگزارشد . اولين كاروي درزمينه آهنگسازي به نام پرلود بود كه درسال
1371 ه.ش اجراشد و قطعاتي نيز در سال 1379 براي پيانو و آواز ساخته شده است .
آثار :
1 اين گوشه جهان
ويژگي اثر : اين كتاب شامل 15 داستان كوتاه بوده و درسال 1377 شمسي منتشر شده است
2 درابتداي عشق بود
ويژگي اثر : اين كتاب شامل 12 داستان است .
3 سيب
ويژگي اثر : اين كتاب نمايشنامه اي است كه درسه پرده نوشته شده و درتيرماه 1380 شمسي به چاپ رسيده است
4 هفت كوه ، هفت دريا آنطرفتر
ويژگي اثر : اين كتاب درسال 1371 شمسي تاليف شده است
منابع زندگينامه :http://iranologyfo.com/
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن عليخانى، به سال 1334 در منيريه تهران متولد شد، از سال 1357 كه سال سوم دبيرستان بود، شروع به فراگيرى و كارهاى تزيينى كرد، سپس با هنرمند باارزش و صنعتكار محمود فرهمند اقدام به تأسيس كارگاهى جهت ساخت تار كرد كه بيش از شش ماه همكارى ايشان با هم ادامه نيافت.
پس از اين مدت على خانى، به تنهايى اقدام به تأسيس كارگاهى جهت ساختن سازهاى : تار و سه تار كرد و اولين ساز خود را در سال 1358 ساخت كه حدود يك سال روى آن كار كرده بود. شكل زيباى اين تار و صداى خوش آن موجب شد تا وى با دلگرمى بيشترى به كار خود و ساختن ساز بپردازد و از آن شروع به ساختن تارها و سه تار مى كرد كه مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. و بنا به اظهار ايشان ، تارها
و سه تارهاى ساخت وى را تاكنون استادان: احمد عبادى، محمود تاجبخش و جليل شهناز استفاده كرده اند و بسيارى از آن ها نيز در دست شاگردان ايشان است كه با آن ها كار مى كنند و تعداد زيادى به كشورهاى: آلمان، فرانسه و آمريكا صادر شده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1330 حسين عليزاده در تهران متولد شد و پس از تحصيلات ابتدايى، تحصيلات متوسطه را در هنرستان عالى موسيقى ملى گذراند و از دانشكده ى هنرهاى زيبا فارغ التحصيل شد. عليزاده موسيقى را از استادانى چون: على اكبر شهنازى، داريوش صفوت، هوشنگ ظريف، حبيب اللَّه صالحى، نورعلى برومند، محمود كريمى، عبداللَّه دوامى، يوسف فروتن و سعيد هرمزى آموخت.
عليزده فعاليت هنرى خود را از سال 1347 در اركستر رودكى، به رهبرى حسين دهلوى، آغاز كرد. از سال 1349 در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى، به عنوان تكنواز سرپرست گروه، كنسرتهايى در داخل و خارج كشور اجرا كرد و در سال 1355 قسمتى از كارهايش را در راديو به اجرا گذاشت و با اقدام به تشكيل گروه «عارف» و همكارى با گروه «شيدا» نقش ارزنده اى در شناساندن و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران ايفا كرد.
عليزاده با تدريس در دانشكده ى هنرهاى زيبا، مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران، كانون فرهنگى «چاووش» و كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان؛ گامهاى بلندى در حفظ و ترويج موسيقى ايران برداشته است.
حسين عليزاده، با اين كه خيلى جوان است در رشته موسيقى اصيل و سنتى ايران، مبتكر و نوآوريهايى را از خود بروز داد كه بدون ترديد نشانه ى ذوق و استعداد وى در كار هنريش مى باشد.
وى مدتى براى مطالعه و ادامه
تحصيل در رشته موسيقى به آلمان رفت و آثار ساخته شده ى خود را ضمن تحصيل در آنجا ارائه كرد. وى آهنگهاى درخشانى را تاكنون ساخته كه مى توان از: «نى نوا»، «حصار»، «سواران دشت اميد»، «سرودهاى آذربايجان» و قطعه اى زيبا كه در ماهور با اركستر سمفونيك تهران اجرا كرده است. حسين عليزاده در سال 1355 در مركز حفظ و اشاعه جزوه اى درباره ى موسيقى ايرانى انتشار داد به نام «نگرشى نوين درباره ى دستگاه نوا» كه در آن از حالات معنوى و روحانى اين دستگاه اطلاع مى دهد. ديگر آثار عليزاده، عبارتند از: «سواران دشت اميد»، براى 3 تمبك و سازهاى سنتى، «بداهه نوازى» در دستگاه نوا، براى سازهاى سنتى، «حصار» براى سازهاى سنتى و آواز، «نوروز» براى سازهاى سنتى و آواز، «سرودهاى آذربايجان» براى ساز آذربايجانى و سازهاى سنتى، «نينوا» براى نى و اركستر زهى، «تصانيف منفرد» بر روى اشعار مولوى، حافظ، ه. ا. سايه. «تركمن» براى سه تار و اركستر، «فانتزى» براى گيتار و اركستر و سازهاى كوبى و قطعات متعدد براى تار و تصنيف و قطعات مختلف براى كودكان و نوجوانان.
عليزاده براى معرفى و شناساندن هرچه بيشتر موسيقى ملى و سنتى كشور، تاكنون مسافرتهايى به كشورهاى: فرانسه، آلمان، آمريكا، انگلستان، سوئد، دانمارك و ايتاليا كرده است. نگارنده به خوبى يادم هست كه تازه آهنگ «نينوا» را از راديو شنيده بودم كه بسيار لذت بردم و شديداً تحت تأثير اين نواى دل انگيز قرار داشتم، روزى با شاعر و ترانه سراى خوب، بيژن ترقى در مورد آهنگ «نينوا»، حال و هواى خود را با او بيان داشتم و نظرش را جويا شدم؟ چنين پاسخ داد: «قطعه ى آهنگ بسيار مبتكرانه و بديع
«نينوا» كه از اين آهنگساز جوان و با استعداد ضبط و نشر يافت فضاى جديدى را در عالم موسيقى ايران باز كرد كه براى آن دسته و گروهى كه دستگاههاى ايرانى را محدود مى دانستند تجربه اى شد تا بتوانند با بهره گيرى از قوه خلاقه ى خود گامهاى تازه اى در راه اعتلاء موسيقى كشور خود بردارند و از دستگاه مهجور و دور افتاده اى مانند «نوا» چنين شاهكار عظيمى بيافرينند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامحسين عليزاده
محل تولد : بابل
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد
زندگينامه علمي
اينجانب غلامحسين عليزاده فرزند حجّت بعد از اتمام دوره راهنمايي در سال 1355 وارد حوزه بابل مدرسه خاتم الانبياء مشغول به درس شدم و بعد از اتمام ادبيّات عرب و منطق و معالم و قسمتي از كتاب مختصر المعاني در سال 1358 وارد حوزه علميّه قم مدرسه المهدي زير نظر آيه الله العظمي گلپايگاني (قده) به مدت سه سال مشغول به درس بودم بعد از اتمام دو جلد لمعه و اصول فقه در درس رسائل حضرت آيت الله اعتمادي شركت و در فقه مكاسب حضرت آيت الله بني فضل و كفايه را از محضر آيت الله فاضل و علوي گرگاني استفاده كردم و درس شرح منظومه از محضر حضرت آيت الله گرامي و فلسفه جلد اول اسفار را از محضر حضرت آيت الله جوادي آملي و شرح اشارات را از حضرت علّامه حسن زاده آملي استفاده كردم . در درس خارج از اساتيد معظم حوزه همچون حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني در دوره اصول و در درس خارج فقه
در بحث طهاره حضرت آيت الله العظمي تبريزي و همچنين حدود و قصاص و شهادت را از معظم له بهره مند شدم در رجال از محضر حضرت آيت الله زنجاني استفاده كردم.
در بخشي از الفاظ اصول (خارج) از محضر حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني بهره مند شدم . در دوره تخصصي تفسير زير نظر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي شركت كردم و بعد از اتمام و ارائه پايان نامه ، مشغول تحقيق در حوره تفسير هستم. در ضمن تحصيل و تحقيق همكاري با مؤسسه ولي عصر و مركز دائره المعارف اسلامي و جامعه الزهراء و دانشگاه آزاد اسلامي براي تحقيق و تدريس داشتم و مقالاتي براي كنگره تمدن دانشگاه علّامه طباطبائي و طرحي براي كنگره اخلاق و عرفان حضرت امام (ره) ارسال نمودم
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1327 -1251 ق)، عارف و نويسنده. در بيدخت گناباد متولد شد، در نوجوانى به تحصيلات مقدماتى و فراگيرى علوم ادبى پرداخت، در مشهد فقه و تفسير و حديث را آموخت و به سبزوار رفت. مدتى در محضر درس حاج ملاهادى سبزوارى به كسب حكمت مشغول شد، سپس به همراه حاج محمدكاظم سعادت عليشاه اصفهانى، قطب سلسله ى نعمت اللهى، به مشهد و اصفهان رفت و از او خرقه ى ارشاد گرفت و به بيدخت بازگشت، به مكه رفت و به تهران آمد. سرانجام او را در بيدخت كشتند و در تپه ى مجاور آن بخش به خاك سپردند. از تاليفات او است: «بيان السعاده»، در تفسير قرآن؛ «مجمع السعادات»، در شرح اصول كافى؛ «ولايت نامه»، در سير و سلوك؛ «سعادت نامه»، در مراتب سلوك؛ «ايضاح» و «توضيح»، در شرح كلمات باباطاهر؛ «تنبيه
النائمين»، در شرح حقيقت خواب؛ «ذوالفقار»، در حرمت كشيدن ترياك.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سرآمدان فرهنگ (281 -280 /1)، طرائق الحقائق (542 -540 /3)، كارنامه ى بزرگان (406 -404)، المآثر و الآثار (177)، مؤلفين كتب چاپى (351 -350 /3)، يادگار (س 5، ش 1 و 2، ص 104).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على عليشاهى، يكى ديگر از علاقمندان به هنر موسيقى اصيل و سنتى ايران است كه منزل او، محفلى جهت هنرمندان موسيقى و علاقمندان به اين موسيقى است.
وى در سال 1324 خورشيدى در شهر بروجن ديده به جهان باز كرد و از سن هفت سالگى به موسيقى زادگاه خود و پبس از آن به خصوص به موسيقى سنتى ايران علاقمند گرديد و در دوران كودكى خود فقط گوش به صفحات موسيقى ها داد و پس از آن هم هر وقت كه راديو برنامه موسيقى داشت، كنار راديو مى نشست و به دقت به آن گوش مى داد و لذت مى برد.
على عليشاهى، عاقبت در سال 1350 به تهران آمد و در اين شهر مقيم شد و از همان زمان مشغول جمع آورى نوارهاى: ريل و كاست از موسيقى ايرانى شد و در سال 1357 هم با كمك دوست هنرمند خود شاهرخ نادرى اقدام به تنظيم و تدوين آنها كرد كه هم اكنون داراى گنجيه اى است زيبا و پربها از فرهنگ صوتى ايران.
وى به تمام هنرمندان موسيقى اصيل و سنتى ايران علاقمند است و يكى از دوستداران آقاى مهندس گلشن ابراهيمى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز اوايل قرن سوم هجرى، او را خواهر امام رضا (ع) مى دانند مرقد وى در روستاى باشتين سبزوار و در بنايى دوازده ضلعى قرار دارد كه مربوط به قرن هشتم هجرى و حكومت سربداران است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف تشيع، 416 / 2.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 773 ق)، عارف و شاعر، متخلص به عماد. معروف به خواجه عماد فقيه و ملقب به شيخ الاسلام. وى معاصر حافظ و از مداحان آل مظفر و مخصوصا شاه شجاع بود. از جمله آثارش: مثنويهاى: «صحبت نامه»؛ «محبت نامه»؛ «ده نامه»؛ «صفانامه» يا «مونس الابرار»؛ «طريقت نامه». التبه اين مثنويها به همراه قطعات، غزليات و رباعيات عماد در مجموعه ى «كليات» وى جمع شده است.[1]
(خواجه) عمادالدين كرمانى متخلص به عماد، فقيه و زاهد و شاعر معروف (ف. 773 ه.ق.). وى در عهد امير مبارزالدين و شاه شجاع در كرمان محترم مى زيست و هر دو پادشاه نسبت به او اخلاص و ارادت داشتند. عماد در كرمان خانقاهى داشت و به سرودن شعر نيز مى پرداخت. از آثار او ديوان غزل وى و پنج مثنوى (صحبت نامه صاحبدلان، طريقت نامه) را بايد نام برد. بعضى نوشته اند كه وى گربه اى تربيت كرده بود به طورى چون وى نماز مى گذارد وى بدو اقتدا مى كرد و همين مورد توجه خلق و از جمله شاه شجاع و حافظ به تعريض اوست كه مى گويد:
«صوفى نهاد دام و سر حقه باز كرد
آغاز مكر با فلك حقه باز كرد»
«بازى چرخ بشكندش بيضه در كلاه
زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد»
«اى كبك خوش خرام كجا مى روى؟ بايست
غره مشو كه گربه عابد نماز كرد».
ولى صحت اين داستان مورد ترديد فاضلانست، چه در مدارك
قديم و معتبر اين روايت نيامده، و از سوى ديگر «گربه عابد» و «گربه روزه دار» (يا گربه صائم) مثل بوده است. بعضى غزليات حافظ و عماد نزديك به يكديگر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (632 -624 / 2)، از سعدى تا جامى (344 -340)، بهارستان جامى (119)، تاريخ ادبيات در ايران (995 -985 / 3)، تذكره الشعراء (286 -282)، حبيب السير (315 / 3)، دايره المعارف فارسى (1768 / 2)، الذريعه (767 -766 / 9)،رياض العارفين (110 -109)، شخصيت هاى نامى (344)، طرائق الحقائق (681 -680 / 2)، فرهنگ ادبيات فارسى (350)، فرهنگ سخنوران (654).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ع. تكيه گاه كيش و آيين) ابوالمظفر شاهپور (شاهپور- شهود) (امام) از علماى شافعى و از نويسندگان (ف. 471 ه.ق.). اوراست: تفسيرى به نام «تاج التراجم».
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1369 -1284 ش)،مورخ، مدرس و نويسنده. در اصفهان به دنيا آمد. از همان طفوليت با علم و علما آشنا شد و در حوزه ى اصفهان به كسب علم و تلمذ از علماى بزگوار آن روز، چون آيات عظام سيدعلى نجف آبادى، شيخ محمود مفيد، ميرزا على شيرازى، شيخ محمد حكيم خراسانى، سيد صدرالدين كوهپايه اى و حاج ميرزا رضا كلباسى پرداخته و به كسب اجازات روايتى از علماى بزرگ آن زمان همچون آيات عظام آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد محمد حجت كوه كمرى، شيخ محمدرضا مظفر، سيد يونس اردبيلى و نيز شيخ آقا بزرگ تهرانى و شخصيتهاى علمى ديگر نايل آمد. عمادزاده به تدريس در محيطهاى آموزشى و دانشگاه رغبت فراوان نشان مى داد او از ابتداى تحصيلات خود علاقه فراوانى به تأليف و تحقيق و نشر فرهنگ و معارف اسلامى و خدمت به اهل بيت (ع) داشت و همواره به دنبال هدف خويش بود. ثمر و حاصل تلاش وى بيش از صد و بيست تأليف درباره ى موضوعات مختلف است. از آن جمله: ترجمه و تفسير قرآن كريم؛ «صحيفه ى كامله ى سجاديه، زبور آل محمد»؛ «تاريخ انبياء از آدم تا خاتم»؛ «زندگانى حضرت رسول (ص) پيشواى اسلام»؛ «تاريخ مفصل اسلام»؛ «معراج»؛ «زندگانى على بن ابى طالب (ع)»؛ «فاطمه الزاهراء (ع)»؛ «شرح خطبه ى غدير»؛ «شرح زندگانى هر يك از حجج معصومين (ع)» يا «مجموعه ى زندگانى چهارده معصوم (ع)»؛ «زندگانى حضرت مجتبى (ع)»؛ «زندگانى حضرت خامس آل عبا ابى عبدالله سيدالشهداء (ع)»؛ «تاريخ عاشورا، عاشورا چه
روزيست»؛ «زندگانى حضرت ابوالفضل، قمر بنى هاشم (ع)»؛ «زندگانى حضرت على اكبر و على اصغر »؛ «زندگانى زينب كبرى»، ترجمه؛ «تاريخ جغرافيايى مكه»؛ «تاريخ جغرافيايى كربلا»؛ «بستان الادب»؛ «جهان اسلام، اسلام در جهان»؛ «مكتب اسلام»؛ «زندگانى على بن موسى الرضا (ع)»؛ «منتقم حقيقى، مهدى قائم صاحب العصر و الزمان (عج)»؛ مقالات متعدد در روزنامه ها و مجلات.[1]
مؤلف، محقق.
تولد: 1284 (8 ذى الحجه 1325 ق.)؛ اصفهان.
درگذشت: 12 فروردين 1369، تهران.
حسين عمادزاده ى اصفهانى، فرزند حجت الاسلام احمد عمادالواعظين، در حوزه ى اصفهان از علماى آن روز چون آيات عظام سيد على نجف آبادى، محمود مفيد، على واعظ شيرازى، محمد حكيم خراسانى، سيد صدرالدين كوهپايه اى، محمدرضا كلباسى كسب فيض كرد. وى داراى اجازه ى روايتى از علماى آن زمان همچون آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى، شيخ آقا بزرگ تهرانى، سيد محمد بهجت كوه كمره اى، محمدرضا مظفر، سيد يونس اردبيلى بود.
حسين عمادزاده ى اصفهانى داراى آثار بسيارى است كه برخى از آنها به شرح زير است: بستان الاداب (براى سال پنجم و ششم متوسط، 1309)؛ جهان اسلام و اسلام در جهان، ترجمه و تفسير قرآن كريم؛ تاريخ انبياء از آدم تا خاتم (1334)؛ تاريخ مفصل اسلام (جلد اول، 1337)؛ شرح خطبه ى غدير؛ زندگانى حضرت رسول (ص) پيشواى اسلام (1328)؛ تاريخ عاشورا، عاشورا چه روزى است (زندگانى حضرت سيدالشهداء، 1321)؛ زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع)؛ قمر بنى هاشم (1321)؛ زندگانى حضرت على اكبر و على اصغر (1356 ق.)؛ زندگانى زينب كبرى (شيخ جعفر نقدى، ترجمه، 1323)؛ زندگانى حضرت خامس آل عبا ابى عبدالله- سيدالشهداء (1374 ق.)؛ زندگى حضرت سجاد (1338)؛ زندگانى على بن ابى طالب (1331)؛ زندگانى حضرت مجتبى (1337)؛ زندگانى حضرت على بن موسى الرضا (1335)؛ رجال اسلام (شامل شرح حال قريب بيست هزار نفر
از رجال علمى و ادبى اسلام)؛ تاريخ جغرافيايى كربلا (1326)؛ راهنماى حاج، تاريخ جغرافيايى مكه (1327)؛ صحيفه ى كامله ى سجاديه زبور آل محمد (1334)؛ فاطمةالزهراء (1336)؛ مجموعه ى زندگانى چهارده معصوم (دو جلد، 1331 -1330) دوره هاى مجله ى «خرد».
وى علاوه بر تحقيق و تأليف و نيز تدريس در دانشگاه مقالاتى نيز براى روزنامه ها و مجله ها مى نوشت.
وى در سال 1315 در تهران ساكن شد و در پنجم ماه رمضان (دوازدهم فروردين سال 1369) درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (252)، كيهان فرهنگى (س 7، ش 3، ص 50)، مؤلفين كتب چاپى (831 -829 / 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد كمال الدين عمادي چاچكامي
محل تولد : ساري
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
سال 1340 در روستاي چايكام از توابع شهرستان ساري متولد شدم دوران ابتدايي در روستاي خود و روستاهاي همجوار طي كردم، براي ادامه تحصيل به ساري هجرت كردم بعد از اخذ ديپلم در سال 1361 وارد دانشكده تربيت معلم در رشته زبان شدم. بعد از مدت 5 ماه به دليل علاقه شديد از آن انصراف داده به حوزه علميه اماميه ساري نزد آيت الله صدوقي مشغول به تحصيل شدم. سال دوم تحصيلي 1362 به قم هجرت نمودم تا سال 1370 مقدمات و سطح را به پايان رساندم از سال 1370 به درس خارج راه يافتم در اين مقطع از افاضات آيات عظام صالحي مازندراني و جوادي آملي و ديگر اساتيد بهره بردم به مدت ده سال از خرمن پرفيض اساتيد خارج استفاده كردم در اين مدت تحقيقات مهم فقهي زير نظر استادم انجام
دادم كه مورد عنايت استادم قرار گرفت.در رشته فلسفه ابتدا بداية الحكمة را نزد آيت الله ممدوحي كرمانشاهي خواندم. سپس منظومه منطق و حكمت را نزد آيت الله طاهري مازندراني خوانده و در پايان در درس اسفار حكيم عالي قدر جوادي آملي شركت نمودم كه بيش از 2 سال موفق به ادامه آن نشدم.
درس عرفان را با اشاره حكيم متاله عارف بزرگ حسن زاده آملي آغاز نمودم با آنكه مقدمات را نخوانده بودم به تشخيص استاد در درس مصباح الانس ايشان شركت نمودم كه به مدت دو سال فيض برده ام. سپس به دليل بيماري استاد به امر ايشان نوار درس فصوص را پيگيري نمودم.از ابتداي ورود به حوزه مقدس قم علاقه به تحقيق و نوشن داشتم. لذا در موضوعات گوناگون تحقيقاتي انجام داده ام كه برخي از آنها چاپ و برخي به صورت مقاله در همايش هاي علمي ارائه گرديده است كه ليست تفصيلي آن در ص 8 ارائه گرديده است.به دليل شركت فعال در درس خارج حضرت استاد آيت الله صالحي مازندراني و تاليف مقالات علمي متعدد زير نظر آن استاد به دريافت گواهي اجتهاد در سال 1374 نائل شده ام.اكنون بيشتر اوقات سرگرم تحقيقات قرآني و فقهي و كلامي هستم در ضمن تحصيل به تدريس دانشگاهي و همچنين علوم حوزوي پرداختم. كتاب بدايه الحكمه براي جمعي از طلاب دو دوره تدريس نمودم و همچنين كتاب اصول الفقه و مكاسب محرمه شيخ انصاري براي برخي از طلاب تدريس كرده ام.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 560 ق)، مفسر، عالم، اديب، لغوى و شاعر معتزلى. ملقب به حجه الافاضل و فخرالمشايخ و، به آورده ى «هديه العارفين»، معروف به ابن عراق و از خاندان بزرگى در
سرخس بود. ادب را نزد محمود بن عمر زمخشرى فراگرفت و از نزديكترين شاگردان و اصحاب وى شد. عمرانى از عمر ترجمانى و حسن بن سليمان خجندى و قاضى عبدالواحد باقرحى حديث آموخت. او اشتياق كامل به كسب علم داشت. در اواخر عمر آنچنان سرآمد شد كه علماى بزرگ به محضرش مى آمدند و دانش خود را بر او قرائت مى كردند و حل مشكلات خويش را از او مى خواستند. از وى اشعار زيبايى به جاى مانده است. از آثارش: «تفسير القرآن» يا «شماريخ الدرر فى التفسير الآى و السور»؛ «الاشقاق اسماء»؛ «المواضع و البلدان»، كه به نوشته ى «كشف الظنون» اين دو كتاب يكى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (150 / 5)، روضات الجنات (243 -242 / 5)، ريحانه (206 -205 / 4)، كشف الظنون (446 ،102)، لغت نامه (ذيل/ على و ابوالحسن)، معجم الادباء (65 -61 / 15)، معجم المؤلفين (215 / 7)، الوافى بالوفيات (95 -94 / 22)، هديه العارفين (698 / 1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 716 ق)، عارف. وى از عارفان بنام اصفهان در سده ى هشتم هجرى است كه به بابا موصوف و به بابا عمو عبدالله معروف بوده است. مقبره ى وى در همان شهر زير طاقى است كه در دو طرف آن مناره اى ساخته اند و به منارجنبان مشهور است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (209 / 4).
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم هجرى، آن دو را از نوادگان امام موسى كاظم (ع) دانسته اند. مرقد آنان در اشتهارد قرار دارد و در سال 1089 ق مرمت شده است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: دايرةالمعارف تشيع، 460 / 2.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(489 -398 ق)، فقيه، محدث و زاهد. فقه آموخت و در آن پيشگام بود. سماع حديث را از 407 ق آغاز كرد. وى از پدرش، از عباس بن فضل نضروى، و على بن ابى طالب خوارزمى و على بن جعفر قهندزى و عبدالرحمان بن محمد دينارى و ضمام بن محمد شعرانى و عده اى ديگر در هرات و از قاضى ابوبكر حيرى در نيشابور و از ابوعلى بن شاذان و اقرانش در بغداد و از محمد بن حسين صنعانى در مكه حديث شنيد. عميرى حج گزارد و به يمن نيز مسافرت كرد. او روايات بسيارى نقل مى كرد. ابن طاهره و مؤتمن و محمد بن ابى على همدانى و ابوالوقت و على بن حمزه و ابونضر فامى و جنيد قاينى از وى حديث روايت كرده اند. او را به عنوان پيشوايى زاهد و مورد اعتماد در حديث ستوده اند. ابوعبدالله دقاق گويد كه براى عميرى در خراسان نظيرى نبود تا چه رسد به هرات.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (242 / 4)، سير النبلاء (71 -69 / 19)، شذرات الذهب (394 / 3)، العبر (361 / 2)، الوافى بالوفيات (141 / 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحمت اللَّه عنايتى به سال 1324 در شهرستان اراك متولد شد از كودكى به موسيقى عشق مى ورزيد و هر وقت صداى آواز و يا سازى مى شنيد بى اختيار به سوى آن صدا هدايت مى شد و به نواى دل انگيز موسيقى گوش مى داد.
سال 1332 همراه والدين خود به تهران آمد و در اين شهر بزرگ بود كه امكان فعاليت و فراگيرى موسيقى را براى خود مساعد يافت لذا در سال 1339 با خريد يك سنتور 9 خرك براى فراگيرى و نواختن
ساز سنتور به كلاس موسيقى آپادانا واقع در خيابان اميريه رفت، مدت 4 ماه مشغول يادگيرى اين ساز شد ولى يك روز كه صداى ساز استاد ورزنده را از راديو شنيد حالش دگرگون گشت و ديگر به كلاس نرفت و سراغ منزل استاد را از دوستان گرفت و راهى منزل او گرديد. شرح ماجراى آشنايى مريد و مرشد را از گفتگوى وى با نگارنده بخوانيد:
«روزى به خيابان صفاى غربى كوچه رضايى پلاك... زنگ در يكى از خانه هاى اين كوچه را بصدا درآوردم، قلبم به شدت مى طپيد كه آيا استاد مرا مى پذيرد؟ آيا حاضر مى شود مرا به شاگردى خويش قبول نمايد؟ يا كه جوابم مى كند. به هر حال در باز شد و چهره زيبا و معصوم دخترك كوچكى در آستان در ظاهر شد و پرسيد چه فرمايشى داريد؟
سراغ پدر را از دخترك خردسال گرفتم؟ او گفت هم اكنون پدرم را صدا مى زنم. چند لحظه بعد استاد رضا ورزنده جلوى در منزل آمد و خود را معرفى كرد.
استاد با يك عرق گير كه به تن و يك شلوار محلى كردى (جاف) كه به پا داشت آمده بود كه من پس از سلام به ايشان گفتم: استاد من شما را مى شناسم ولى شما مرا نمى شناسيد. من عاشق نواى ساز شما هستم و مى خواهم شما مرا به شاگردى خويش قبول فرماييد. استاد در جواب گفت: آيا شما از نواختن ساز سنتور اطلاعى داريد؟ در جواب گفتم: «قدرى ساز مى توانم بنوازم و با دستگاههاى موسيقى ايرانى نيز تا حدودى آشنايى دارم».
سپس استاد به فكر فرورفت و قدرى خيره به من نگريست و من در همين لحظه فكر كردم كه نكند استاد مرا
به شاگردى نپذيرد، لذا پيش از آن كه منتظر جواب بمانم، بلافاصله گفتم: «اشكالى ندارد حال كه اين قدر علاقمند هستى شما را به شاگردى مى پذيرم».
استاد پرسيد: «آيا سنتور داريد؟»
گفتم: «بلى»
گفت: «فردا شب منزل هستم، شما سازت را بياور تا من ببينم چكار مى توانم براى شما انجام دهم».
من از استاد خداحافظى كردم، و از خوشحالى نمى دانستم چكار كنم همين قدر مى دانم كه آن روز، يكى از روزهاى بياد ماندنى و خوب دوران زندگى من مى باشد.به هر حال فاصله منزل استاد تا منزل خودمان را كه نسبتاً فاصله زيادى است با سرعت طى كردم و در اين مدت نمى دانستم كه روى زمين قدم مى گذارم يا روى آبها ولى يادم هست كه آن شب تا صبح خوب به چشمانم راه نيافت.
فرداشب ساز را برداشتم و دوباره روانه خانه استاد گرديدم. پس از رسيدن به منزل استاد ورزنده زنگ در را زدم و ايشان در را باز كرد و من پس از سلام و احوال پرسى، از ايشان پرسيدم: «آيا مى شود روزى من هم بتوانم مثل شما سنتور بنوازم؟»
ايشان در جواب گفت: «آرى بايد تمرين نمايى و مكرر بنوازى و بايد به شما بگويم من روزى كه مادرم فوت نموده بود همان روز هم زيرزمين خانه مان مى نواختم و غم هاى دل و درونم را به واسطه دورى اين عزيز از دست رفته ام روى سيم هاى سنتور با مضراب مى نواختم و اشك مى ريختم و با اين مونس هميشگى ام به راز و نياز مى پرداختم، پس بايد در هر زمان و هر لحظه بنوازى و از تمرين غافل نباشى.»
پس از اين گفت و شنود همراه استاد ورزنده به اتاق كار ايشان رفتم، ساز خود را در
اين اتاق جلوى ايشان گذاردم. استاد سنتور مرا كه ديد گفت: «اين چيست؟اين كه خاك انداز است! اين سنتور نيست، شما بايد يك سنتور بزرگتر تهيه نماييد، اين اسباب بازى مى باشد!» و بلافاصله از زير يك كمد قديمى و آهنى كه گوشه اتاق قرار داشت، سنتورى بيرون آورد و شروع به نواختن آن كرد و من هم از او سؤال كردم: «كه آيا اين ساز خود شما است؟». گفت «نه اين ساز يكى از دوستان است.»
من پس از قدرى صحبت با استاد و گرفتن درس، فردا صبح رفتم از فروشگاه آقاى سرخوش ساز جديد و خوبى را خريدارى كردم و خوب يادم هست از آبان ماه سال 1349 رسماً نزد اين استاد بزرگ سنتور، شروع به فراگيرى اين ساز نمودم. و ساز را به خاطر نفس خود ساز و موسيقى را كه هنرى بس ارزنده و بزرگ مى باشد براى دلم آموختم و هر زمان كه بسيار شادمان مى شوم به ساز روى مى آورم و هر لحظه كه زياد غمگين مى گردم به نواختن ساز مى پردازم و با آن گفتگو مى كنم.
لازم به ذكر است كه روزى استاد ورزنده به من گفت، من حوصله شاگرد درس دادن ندارم، اگر تابلو بزنم شاگردان بسيارى براى فراگيرى به اينجا مى آيند، من در همين لحظه پرسيدم: «استاد، چرا مرا پذيرفتيد؟»، لحظه اى مكث كرد و به چهره ام نگريست و گفت: «نمى دانم چه رازى بود، دست خودم هم نبود، آن روز شما را قبول كردم.» در همان زمان استاد ورزنده غير از من سه نفر ديگر را تعليم مى داد كه آنها هم مثل من استاد را پروانه وار احاطه كرده بودند و از شمع وجودش بهره ور مى گرديدند.»
استاد رضا ورزنده،
داراى دو فرزند يك دختر بنام ربابه و يك پسر به اسم حسين مى باشد. وى در سوم بهمن ماه 1355 جهان فانى را وداع گفت، خداوند رحمتش فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 344 ق)، محدث، مفسر، فقيه، لغوى و اديب. اهل نيشابور بود از ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بوشنجى و محمد بن عمرو قشمرد و حسين بن محمد قبانى و ابراهيم بن ابى طالب و ابن خزيمه و بسيارى ديگر حديث شنيد. ابوبكر بن عبدش/ عبدوس مفسر و ابوعلى حسين بن على حافظ و ابوحسين حجاجى و حاكم و ابن منده و ديگران از وى حديث شنيدند. ابوعلى حافظ قدرت حافظه وى و وسعت آن را ستوده و حاكم گويد كه ابوزكريا متجاوز از ده سال گوشه گيرى كرد، او مى گفت: عالم برگزيننده بايد كه به بهترين حالت خويش بازگشت نمايد، پاكيزه و حلال بخورد. علم را وسيله اى براى مال اندوزى قرار ندهد و علم برايش زيبايى آورد. مال خود را فضل الهى محسوب كند و سپاسگزار خداوندگار خويش باشد. در «معجم الادباء» سال وفات وى 444 ق ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (534 -533 / 15)، شذرات الذهب (369 / 2)، العبر (69 / 2)، معجم الادباء (34 / 20)، النجوم الزاهره (358 / 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:4
جنسيت:زن
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده و خواننده. ملقب به عندليب السطنه. وى خواهر حبيب سماع حضور و شاگردش بود. او در نواختن سنتور و ارگ و خواندن آواز شهرت بسزايى داشت و از خوانندگان و نوازندگان مطلع و با قريحه ى زمان خود و خواننده مخصوص امين الدوله، زن محمد تقى افشار حاجب الدوله بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (516 / 2 ،392 / 1)، سرگذشت موسيقى (469 -467 / 1)، شرح حال رجال (309 / 3).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر، خواننده و موسيقى دان. مشهور به عندليب كاشى بود و در زمان شاه سليمان صفوى (1106 -1077 ق) در اصفهان مى زيست. حافظ محمد تقى در موسيقى مهارت داشت و آواز را خوش مى خواند. از آثار وى «ديوان» شعر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (255)، تاريخ موسيقى (336 / 1)، تذكره ى نصرآبادى (407 -406)، الذريعه (772 / 9)، صبح گلشن (88)، فرهنگ سخنوران (190).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جليل عندليبى به سال 1333 در سنندج در خانواده اى هنردوست ديده به جهان گشود. وى ابتدا موسيقى را با خوانندگى در فرهنگ و هنر سنندج شروع نمود. وى مقدمات موسيقى و فراگيرى آن را نزد حسن كامكار آغاز مى نمايد و به علت شوق زياد در فراگيرى اين هنر متعالى، روى به نوازندگى سنتور مى آورد تا جايى كه در كنار تحصيلات متوسطه در سايه ى هوش و استعداد خدادادى هرچه بيشتر در بارور كردن اين هنر خود كوشش مى نمايد. عندليبى، پس از چند سالى كه با فرهنگ و هنر سنندج همكارى مى نمايد، بعد از پايان تحصيلات متوسطه به تهران مى آيد و در سال 1352 به منظور تكميل هنر موسيقى وارد دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران مى شود و از اين دانشكده موفق به اخذ ليسانس موزيكولوژى مى گردد. استادان بزرگى نظير: دكتر نورعلى خان برومند، دكتر داريوش صفوت، دكتر شاهين فرهت و پژمان از اساتيدى بودند كه وى از محضرشان كسب فيض مى نمايد و علم موسيقى را فرامى گيرد. وى در سال 1354 در برنامه ى دانشكده ى هنرهاى زيبا فعاليت خود را با سرپرستى كردن يك گروه از هنرمندان با استعداد اين دانشكده شروع نمود و بعد با دعوتى كه توسط دكتر داريوش
صفوت استاد باارزش از وى به عمل آورد به جمع هنرمندان مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران پيوست. حضور عندليب در اين مركز، موهبت بزرگ ديگرى بود براى وى تا بتواند از فيض محضر اساتيدى چون آقايان: سعيد هرمزى و يوسف فروتن بهره ها گيرد. جليل عندليبى در سال 1356 با بنيانگزارى گروه «مولانا» و «مشتاق» به خوانندگى رضوى سروستانى در تئاتر شهر شروع مى نمايد و به همراه هنرمندان طراز اول گروه «مولانا» در چندين كنسرت و جشنواره در داخل و خارج كشور شركت مى كند. وى جهت اشاعه و شناساندن موسيقى سنتى ايران مسافرتهايى به كشورهاى: آمريكا، يونان، بلژيك، چين و ژاپن نمود و تاكنون با خوانندگانى نظير: محمدرضا شجريان، رضوى سروستانى، شهرام ناظرى، عليرضا افتخارى، شاپور رحيمى همكارى داشته و آهنگهايى براى آنها ساخته كه بايد از: «ميهن» خواننده شجريان، «كيش مهر»، «بيغوله»، «بنماى رخ»، «شعر عارفان» خواننده شهرام ناظرى، «شكوفه هاى جاويدان» خواننده شاپور رحيمى، «همراز عشق»، «سرخوشان» خواننده عليرضا افتخارى نام برد
وى در حال حاضر علاوه بر فعاليت اركسترى، به تدريس در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران وابسته به صدا و سيما و وزارت ارشاد اسلامى همكارى دارد و سرپرستى و آهنگسازى به عهده وى مى باشد در عين حال سعى فراوان مى كند كه از فراگيرى اين علم بيكران غافل نباشد تا بتواند «دين» خود را به موسيقى اصيل و سنتى ايران و به خصوص موسيقى محلى زادگاهش را ادا نمايد، جليل عندليبى دست به تأليف كتابى زده به نام «موسيقى عرفانى در كردستان» كه از خصوصيات موسيقى ويژه كردستان بيان مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1341 -1267 ش)، شاعر و صوفى. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى در مدرسه ى شرف، وارد دارالفنون شد. پس از اتمام تحصيلات در اداره ى حكومتى تهران تا اوايل مشروطه به سمت نويسندگى مشغول خدمت بود. صاحب ترجمه از عرفاى نامدار است. از آثار وى: «ادبيات عنقا»، شعر؛ «تجليات»، مجموعه ى شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :زندگينامه ى رجال و مشاهير (368 / 4)، گلزار معانى (487 -480)، مؤلفين كتب چاپى (650 -649 / 5).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 630 ق)، شاعر و تذكره نويس. از اعقاب عبدالرحمان بن عوف از صحابه ى رسول بود. ولادتش در بخارا بود و تحصيلات وى در همان شهر صورت گرفت و آن گاه به سفر پرداخت و بسيارى از بلاد ماوراءالنهر و خراسان و سيستان را ديد. در بخارا خدمت امام برهان الاسلام تاج الدين عمر بن مسعود از ائمه آل برهان و امام ركن الدين مسعود بن محمد امام زاده تحصيل كرد. وى مدتى در قندهار در دربار قلج طمغاج خان ابراهيم راه داشت و به خدمت پسرش قلج ارسلان خاقان نصره الدين عثمان بن ابراهيم بود و مدتى سمت صاحب ديوانى و انشاء آن شاهزاده را داشت. تا اواخر قدرت سلطان محمد خوارزمشاه وى در خراسان و ماوراءالنهر بسر مى برد و به جمع آورى اطلاعات ذى قيمت خود كه در كتابهاى خويش ثبت كرده است، مشغول بود و در اوان حمله ى مغول به بلاد سند رفت و خدمت ناصرالدين قباجه از مماليك غوريه را اختيار كرد. بعد از شكست ناصرالدين قباجه به خدمت شمس الدين التتمش درآمد و به هندوستان رفت و بعد از اين تاريخ از زندگانى وى اطلاعى در دست نيست. از آثار مشهور او: «لباب الالباب»، قديم ترين كتاب در احوال
و اشعار شعراى ايرانى؛ «جوامع الحكايات و لوامع الروايات»، شامل مطالب تاريخى مهم، كه در 630 ق به پايان رسيده است.[1]
(منسوب به عوف) سديدالدين محمد بن محمد بخارى، نويسنده و دانشمند معروف ايرانى در اواخر قر. 6 و اوايل قر. 7 (بين 572 ه.ق./ 1176 م.- 635 ه.ق/ 3 -1232 م.). وى از اعقاب عبدالرحمن بن عوص صحابى معروف است. جد عوفى امام ابوطاهر يحيى بن طاهر ابن عثمان از علماى حديث و معرف انساب عرب بود و خال او شرف الزمان مجدالدين محمد بن ضياءالدين عدنان سرخكتى دانشمند و مؤلف تاريخ ملوك تركستان (خاقانيان) است. عوفى در نيمه دوم قر. 6 در بخارا به دنيا آمد و تحصيلات خويش را در همان شهر به انجام رسانيد. پس از آن مدتها در بلاد ماوراءالنهر و سيستان و خراسان به سير و سياحت و ديدار فضلا پرداخت و تا سقوط خوارزمشاهيان در خراسان به سر مى برد و گاه به وعظ و تذكير اشتغال مى ورزيد. مدتى هم صاحب ديوان قلج ارسلان خاقان نصرةالدين عثمان بن ابراهيم بود. مقارن حمله مغول عوفى به سند گريخت و به خدمت ملك ناصرالدين قباجه از مماليك غورى درآمد، و كتاب لباب الالباب (ه.م.) را به نام عين الملك وزير اين پادشاه تأليف كرد و سپس تأليف جوامع الحكايات (ه.م.) را به نام ناصرالدين قباجه آغاز نمود. ناصرالدين در سال 625 ه.ق. از شمس الدين التتمش شكست خورد و خود را به رود سند انداخت و غرق شد. جميع خدم و حشم وى به التتمش پيوستند، از آن جمله عوفى بود كه به خدمت وزير التتمش ابوسعد جنيدى مخصوص گرديد و جوامع الحكايات را كه
نخست مى خوست به نام ناصرالدين قباجه تأليف كند- به نام اين وزير به رشته تحرير درآورد. عوفى «فرج بعد از شدت» (ه.م.) تأليف تنوخى را هم از عربى به فارسى ترجمه كرده است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (1030 -1026 / 2)، تاريخ تذكره هاى فارسى (80 -77 / 2)،تاريخ نظم و نثر (98 -97)، دايره المعارف فارسى (1785 / 2)، الذريعه (1001 ،775 / 9 ،50 / 5 ،45 / 4)، ريحانه (219 / 4)، سبك شناسى (38 -36 / 3)، فرهنگ سخنوران (660)، لباب الالباب (ترجمه مصنف/ يب- كه)، لغت نامه (ذيل/ عوفى)، مجله ى دانشكده ى مشهد (س 3، ص 93 -89)، مجمع الفصحا (1168 / 3)، مؤلفين كتب چاپى (777 -776 / 5).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 457 ق)، محدث، فقيه، زاهد، و صوفى. چون در ابتدا به مسلك عياران سلوك مى كرد، معروف به عيار شد. در 378 ق براى كسب حديث سفر نمود و «صحيح» بخارى را در مرو، از محمد بن عمر بن شبويه استماع كرد.
او همچنين در نيشابور از ابومحمد مخلدى و ابوطاهر بن خزيمه و ابوالفضل عبيدالله بن محمد فامى و ابوالحسن خفاف و ديگران حديث شنيد، و در دمشق و اصفهان و نيشابور و هرات و غزنه حديث گفت. بزرگانى چون محمد بن فضل فراوى و زاهر شحامى و ابوالمعالى محمد بن فضل فراوى و زاهر شحامى و ابوالمعالى محمد بن اسماعيل فارسى و، در اصفهان، غانم بن احمد جلودى و فاطمه بنت محمد بغدادى و حسين بن طلحه صالحانى و عتيق بن حسين رويدشتى و عده اى ديگر از وى حديث روايت كرده اند. عيار در
غزنه درگذشت. ابوبكر احمد بن حسين بيهقى «فوائد»ى، در بيست جزء، برگرفته و برگزيده از «اصول» وى نگاشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (303 / 1)، سير النبلاء (89 -86 / 18)، شذرات الذهب (304 / 3)، العبر (308 -307 / 2)، لسان الميزان (267 -266 ،251 -250 / 3)، الوافى بالوفيات (198 -197 / 15).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 320 ق)، مفسر، محدث، اديب و فقيه امامى. وى اهل سمرقند از فقهاى بزرگ فرقه ى اثنى عشرى در زمان كلينى مى باشد كه در ابتدا مذهب عامه داشت و احاديث آنا را استماع مى كرد ولى بعد به مذهب شيعه گرويد. او از شاگردان شيخ كلينى بود. او از على بن حسن بن على بن فضال و عبدالله بن محمد خالد طيالسى و جماعتى از شيوخ كوفه و بغداد حديث شنيد. شيخ كشى صاحب «رجال» از شاگردان عياشى است. از ديگر شاگردان عياشى پسرش جعفر بن محمد است كه خود از مشايخ ابومفضل شيبانى است. شاگرد ديگر او حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندى است كه راوى جميع مصنفات عياشى است. گفته اند كه وى محدثى مورد اعتماد و يگانه ى زمان خويش بود و از نظر علمى و ادبى و انديشه و ذكاوت در مشرق نظير نداشت. او مجلسى براى خواص و مجلسى براى عامه مردم برپا مى كرد. خانه اش همانند مسجد،مملو از افرادى چون قارى و كاتب و نيز محدثين و علما بود كه در آن عده اى به تأليف و مقابله و گروهى به استسناخ و گروهى نيز به تعليقه و حاشيه نويسى مشغول بودند. در طب و نجوم و رويا تبحر داشت و در زمينه ى ابواب
فقهى و متجاوز از دويست كتاب تأليف كرد كه در نواحى خراسان به اشتهار كامل رسيد. در فهرست ابن النديم صد و پنجاه و هفت جلد از آثار او ذكر شده است. از آثار وى: «تفسير على بن ابراهيم» است؛ «التوحيد الصفه»؛ «الصلاه»؛ «الزكوه»؛ «الصوم»؛ «المناسك»؛ «العالم و المتعلم»؛ «الطب»؛ «التجاره و الكسب»؛ «الضقاء و آداب الحكم»؛ «الملاهى»؛ «الجزيه و الخراج»؛ «الطاعه»؛ «حقوق الاخوان»؛ «محاسن الاخلاق»؛ «دلائل الائمه»؛ «الملاحم»؛ «القول بين القولين»؛ «فضائل القرآن»؛ «الانبياء الائمه»؛ «النجوم»؛ «الرؤيا»؛ «معاريض الشعر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (316 / 7)، اعيان الشيعه (56 / 10)، الذريعه (77 / 24 ،195 / 21 ،125 / 20 ،209 ،140 / 17 ،207 ،139 ،133 ،60 / 15 ،44 / 12 ،307 / 11 ،239 / 8 ،42 / 7 ،105 / 5،295 / 4 ،348 / 3 ،356 / 2)، رجال الطوسى (497)، رجال النجاشى (250 -247 / 2)، روضات الجنات (123 -121 / 6)، ريحانه (221 -220 / 4)، سفينه البحار (301 / 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 306 -305 / 4)، فوائد الرضويه (642)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (263 -361)، الفهرست للطوسى (371 ،320 -317 ،309 ،120)، الكنى و الالقاب (491 -490 / 2)، لغت نامه (ذيل/ ابوالنضر)، معجم المؤلفين (20 / 12)، هديه الاحباب (205 -204)، هديه العارفين (33 -32 / 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ولي الله عيسي زاده
محل تولد : آمل
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1352 ه . ش وارد دبستان دولتي روستاي رزكه از توابع بخش مركزي شهرستان آمل شدم، و تا پايان دوره
ابتدايي كه مدرسان و معلمان سپاه دانش مربي ما بودند در همان مدرسه اشتغال به تحصيل داشته و از امتيازات بالايي برخوردار بودم.دوره راهنمايي را همزمان با مبارزات انقلابي مردم آمل در اين شهر آغاز كردم و سال سوم راهنمايي را در مدرسه معتمدي (شهيد سقاعليزاده) با موفقيت به پايان رساندم.
دوره متوسطه را در دبيرستان امام خميني(ره) آمل شروع كردم كه با درگيري منافقان در اين شهر همزمان بود، سپس در سال 1364 با اخذ مدرك ديپلم در رشته اقتصاد راهي جبهه شدم و در سال 1365 وارد حوزه علميه مسجد هاشمي آمل شدم.آن گاه در سال 1366 وارد حوزه علميه مقدسه قم شدم و همزمان با تحصيل در حوزه وارد موسسه امام خميني(ره) شده و دوره عمومي آن را در سال 1378 به پايان رسانده و مدت 2 سال براي خدمت به طلاب و آشناياني با اهل سنت به حوزه علميه منتظريه گنبد كاووسي مهاجرت كردم و در اين مدت ضمن مديريت و تدريس در فعاليت هاي فرهنگي و علمي منطقه فعال بودم و در دانشگاه آزاد شهرستان آزاد شهر تدريس مي كردم.سپس در سال 1381 به قم مهاجرت كردم و در موسسه اسراء كه تحت اشراف حضرت آيت الله جوادي آملي است به تحقيق مشغول شدم و در ضمن فعاليت هاي علمي در موسسه به تاليف كتاب و مقاله و تدوين پايان نامه مشغول شدم كه همچنان به فضل الهي ادامه دارد.در ضمن در تمامي اين مدت (از زماني كه ملبس به لباس مقدس روحانيت شدم 1370) تا به حال در سه مقطع تبليغي رمضان، محرم و صفر به اين امر مهم مشغول هستم. از سال 1375 نيز
در خدمت گذاري خدمت زائران محترم حرمين شريفين و عتبات عاليات فعال هستم.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(525 -492 ق)، فقيه، حكيم و عارف. مكنى به ابوالفضائل. معروف به قاضى همدانى. در همدان به دنيا آمد، ولى چون پدر و جدش از ميانه بودند به ميانجى نيز معروف شده است. قاضى در جوانى در زادگاه خويش به كسب علوم متداول پرداخت و به سرعت در ادب و حكمت و كلام مايه ور شد و به سبب مهارتى كه در فقه پيدا كرد، به عنوان قاضى و مدرس منصوب گرديد و با وجود جوانى شهرت و نفوذ فراوان پيدا كرد و همين امر باعث برانگيخته شدن حسد و رشك فقها و متكلمان شد. فلسفه و كلام، طبع حقيقت جوى وى را قانع نساخت و گرفتار بحرانهاى روحى شد و همين امر او را دچار شك و شبهه كرد. پس از آشنايى با آثار امام محمد غزالى تا حدى خاطرش آرام گرفت و چندى بعد با احمد غزالى آشنا شد و به او دست ارادت داد و همانند احمد غزالى در بيان عقايد خود بى پروا بود. همين صراحت در گفتار باعث بدگمانى متشرعه شد. ابوالقاسم درگزينى كه خود اندكى بعد به جرم مذهب اسماعيلى كشته شد، او را دستگير و روانه بغداد نمود. قاضى مدتى در بغداد زندانى بود و در همين زندان رساله ى معروف «شكوى الغريب عن الاوطان الى علماء البلدان» را به زبان عربى، خطاب به علماى عصر نوشت و در آن، كه مشحون از نكات عرفانى و فلسفى است، اتهاماتى را كه به وى نسبت داده بودند رد كرد و به برخى شبهات نيز پاسخ گفت. اما چندى بعد او
را به همدان برگرداندند و بر در مدرسه اى كه ظاهراً محل تدريس او بود بر دار كردند و سپس جسدش را با نفت و بوريا آتش زدند. از ديگر آثار وى: «تمهيدات»؛ «زبده الحقايق»؛ «نزهه العشاق و نهز المشتاق»؛ «نامه هاى عين القضات همدانى»؛ «رساله ى اجمالى».[1]
(ع. چشم داوران) همدانى، ابوالمعالى عبداللَّه بن محمد بن على ميانجى همدانى، از بزرگان مشايخ صوفيه و دانشمندان ربع اول قر. 6 ه. (و. همدان 492 ه.ق/ 1098 م.- مقت. همدان 525 ه.ق.). وى شافعى مذهب و در طريقت شاگرد احمد غزالى بود و همچنين از محضر عين القضاة- از صحبت باباطاهر- كه بعضى نوشته اند- درست نيست، زيرا بابا تا زمان او زنده نبود. وى به تحصيل حكمت و عرفان و كلام و ادب عربى پرداخت و نظر به مطالعه بسيار در آثار امام محمد غزالى مع الواسطه شاگرد او نيز محسوب مى شد. احمد غزالى با آن همه عظمت مقام در مكتوبهاى خود بدو، او را قرة العين خطاب ميكرد. وى بيشتر اطلاعات خود را از راه تحقيق و تتبع شخصى فراهم آورد. افكار و عقايد او در عمر كوتاهش مبين كمال نبوغ اوست. از آثار اوست: يزدان شناخت در مسايل حكمت الهى و علوم طبيعى كه در سه باب به نام عزيزالدين مستوفى نوشته شده، رساله جمالى در بيان مذهب سلف خود كه به نام جمال الدين شرف الدوله از شاهزادگان معاصر خويش تأليف كرده، تمهيدات در تمهيد ده اصل تصوف كه داراى انشايى است مقرون به غلبه شوق و عشق و بسيار گيراست، زبدةالحقائق، رساله اى مختصر راجع به علم ذات و صفات خداوندى و ايمان به نبوت و قيامت، لوايح، رساله اى مشتمل
بر 201 فصل در حقايق عشق و احوال و اعراض آن، شكوى الغريب عن الاوطان الى علماء البلدان به زبان عربى (عين القضاة آن را به هنگام حبس خود از بغداد به علماى همدان نوشته) در شكايت مؤلف از محنتهايى كه براى او پيش آمده و به اتهام بى دينى از همدان دور شده و در بغداد به زندان افتاده. مكاتيب كه شامل نامه هاى اوست (نسخه هاى كتابخانه مرادمنلا (تركيه) و كتابخانه ملى تهران). وى رباعياتى عرفانى هم به زبان فارسى سروده. عزيزالدين از مستوفيان سلاجقه با عين القضاة دوستى كامل داشت از سوى ديگر عزيزالدين به دشمنى با ابوالقاسم درگزينى وزير سلطان محمود ابن محمود و سلطان سنجر برخاست.
وزير اخير كه بسيارى از رجال و بزرگان علم را به حيله و تزوير نابود كرده و خود نيز در پايان به پاداش اعمال زشت خويش به دار كشيده شد، نقشه قتل عين القضاة را طرح كرد و با دسته اى از عوام الناس- كه حسودان و بدخواهان عين القضاة بودند- توطئه چيد و محضرى ترتيب داد وى را به كفر و دعوى الوهيت متهم كرد و فقها نيز به قتل اين جوان دانشمند فتوى دادند. پس وى را مقيد به بغداد فرستادند و از آنجا مجددا به همدان بازگردانيدند و در شب 7 جمادى الاخرى 525 ه.ق. بر دار كشيدند. نوشته هاى فارسى وى مشحون از تعبيرات نغز صوفيانه است. كلام او پرسوز و گداز است. تصنع و تكلف در آثار او ديده نمى شود و در تبيين مسايل عرفانى به تمثيل مى پردازد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] احوال و آثار عين القضاه، ايضاح المكنون (453 / 2)، تاريخ ادبيات ايران، براون
(282 / 2)، تاريخ ادبيات در ايران (944 -936 / 2)، تاريخ برگزيدگان (581)، تاريخ عرفان و عارفانى ايرانى (426 -425 ،424)، تاريخ نظم و نثر (111)، تصوف اسلامى و رابطه انسان و خدا (201 -192 ،190 ،189 ،184 ،176)، تمهيدات (مقدمه/ 107 -1)، جستجو در تصوف (صفحات متعدد)، دانشمندان آذربايجان (285 -283)، دايره المعارف فارسى (1795 -1794 / 2)، دره الاخبار (74 -73)، دستور الوزراء (205)، الذريعه (27 / 24 ،167 / 15 ،24 / 12 ،781 / 9 ،282 / 8)، رياض العارفين (108 -107)، ريحانه (226 -224 / 4)، سلطان العشاق (صفحات متعدد)، شذرات الذهب (75 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 166 / 6)، طرائق الحقائق (572 -568 / 2)، العبر (426 / 2)، عين القضاه و استادان او، فرهنگ سخنوران (662)، كارنامه ى بزرگان (177 -175)، كشف الظنون (951)، گنج و گنجيه (153 -148)، لسان الميزان (399 -398 / 5)، لغت نامه (ذيل/ عين القضاه)، مبانى عرفانى و احوال عارفان (425 -419)، مجمع الفصحا (869 / 2)، معجم المؤلفين (132 / 6)، مؤلفين كتب چاپى (1012 -1011 / 3)، نتايج الافكار (452)، نسائم الاسحار (76)، نفحات الانس (419 -418)، هديه العارفين (455 / 1)، هفت اقليم (534 -532 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ش)، نوازنده و خواننده. وى چون از خواص خدمه ى عين الدوله بود، به اين نام معروف شد. او از استادان ضرب و تصنيف و آهنگهاى ضربى بود و از شاگردان حبيب سماع حضور. بعضى او را فرزند آقاجان اول دانسته اند. حاجى خان صداى دودانگ مطبوعى داشت و بيشتر با درويش خان كار مى كرد. درويش خان، حاجى خان را «مترونم» اركستر
مى گفت. از شاگردان بنام او، ابوالحسن صبا و ميرزا عبداللَّه خان دوامى در خور ذكرند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (62)، تاريخ موسيقى (643 -642 /2)، سرگذشت موسيقى (408 -406 /1)، مردان موسيقى (133/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد رضا عيوضي در آغازين ماه فصل سرد زمستان در يك روز برفي در 50/10/6 در تهران ديده به جهان گشودمحمدرضا عيوضي تحصيلاتش را در مدرسه ي شهداي هفتم تير و در دانشگاه آزاداسلامي در رشته ي مديريت بازرگاني به پايان رسانده است علاقه به خوانندگي از همان دوران كودكي او را برآن داشت كه وارد اين عرصه شود، ورود آقاي عيوضي در عرصه ي موسيقي در اوايل سربازي ايشان بود كه با دادن تست صدا پذيرفته شدند.
در سال 1377 با رواج موسيقي پاپ در ايران وارد عرصه ي موسيقي پاپ گرديد وي از اولين خوانندگاني محسوب مي شود كه اين سبك را در ايران رواج داده است.
سرزمين عشق، ساخته ي آقاي ناصر چشم آذر اولين ترانه اي بود كه ايشان توانست يك شبه آن را به بهترين نحو ممكن اجرا كند ، كه مربوط به ورود تيم ملي ايران به جام جهاني 1998 بود.
ازديگركارهاي ماندگار ايشان ترانه ي گل واژه ي خلقت و ميلاد امام است كه با همكاري آقاي شب خيز انجام دادند و بعد ترانه ي عطر گلاب با شعر زيباي خانم فريبا وكيلي در توصيف هشتمين امام شيعيان را اجرا كردند.
در كارهاي هنري ايشان به آثاري چون : رنگين كمون ، بر مي گردم ، دختر شاه پريون و يه روز برفي
بر مي خوريم . در حالي كه چند ترانه در آلبوم هاي مشتركي چون
: ايران من ، گلايه ستارگان عشق و به رسم يادگاري دارند.
ترانه هايي كه مي خواند روحيه و سليقه هاي گوناگون را پوشش داده است وتاريخ انقضاي خاصي ندارد ، وي معتقد است خواننده با انتخاب شعر و موسيقي نظر و احساسات خود را اعلام مي كندكه اگر به كارهاي گذشته ي ايشان دقت كنيم به اين نكته پي خواهيم برد.
آقاي عيوضي يك سابقه ي بازيگري را نيز در كارنامه ي هنري خود به ثبت رسانيده اند. گژدم33 ، سريالي بود كه ايشان در آن با نام سيامك شايگان در نقش يك جوان تحصيل كرده ايفاي نقش نموده اند
آلبوم دختر شاه پريون شامل ترانه هايي است كه ايشان در اين سريال خوانده اند ، به غير از بازيگري آقاي عيوضي سابقه ي مجري گري در چند برنامه ي مختلف كه از شبكه ي تهران، جام جم و شبكه سوم پخش شد را دارند.
از ويژگي هاي رفتاري اين هنرمند معاصر كشورمان مي توان به مهرباني و صبوري ايشان اشاره كرد
و نيز خيلي كم عصباني مي شوند و در مقابل اشتباهات ديگران زود عكس العمل نشان نمي دهند.
ايشان در سالهاي اخيرنيز با همياري و تلاش دوستان، موفق به دريافت مجوز تاسيس باشگاه فرهنگي ورزشي هنرمندان نوين گرديد. از جمله اهداف شكل گيري باشگاه، سازماندهي و حمايت از هنرمندان در كليه زمينه هاي هنري،از جمله موسيقي، تاتر، سينما، تلويزيون، هنرهاي تجسمي، آهنگسازي و .... مي باشد.
در حال حاضر نيز ايشان به عنوان مديريت عامل و بالاترين مرجع تصميم گيري باشگاه در حال خدمتگزاري به جامعه هنري كشور مي باشند.
باشگاه فرهنگي ورزشي هنرمندان نوين برآنست تا با پيگيري
امور، مسير را جهت حضور و ظهور هنرمندان جوان كشور هموار نمايد تا هنرمندان جوان از ميان اقشار مختلف مردم و گروههاي مختلف اجتماعي و حرفه اي فرصت مشاركت در برنامه ريزي ها و تصميم سازي هاي موثر براي برداشتن موانع، حل مسائل و مشكلات هنرمندان را داشته باشند.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(553 -464 / 424 ق)، فقيه، اديب، محدث، عابد و شاعر. در طوس به دنيا آمد و در نيشابور نشوونما يافت. و نيز گفته شده كه در نيشابور به دنيا آمد و در طوس نشوونما يافت. وى از جانب دو صاحب نام: ابوالقاسم قشيرى و ابوصالح مؤذن صاحب اجازه بود. از ابواسحاق ابراهيم بن محمد اصفهانى و گروهى ديگر حديث شنيد و «مسند» هيثم شاشى را از ابوالقاسم احمد بن محمد خليلى استماع كرد. ابن عساكر و سمعانى و تاج مسعودى و عبدالرحيم بن سمعانى از او حديث شنيدند. ابن سمعانى همچنين «مسند» شاشى و «رساله ى» قشرى را از او استماع كرد. ابوسعد سمعانى گوى كه او بساير عابد و زاهد و پرهيزكار بود. بطورى كه از سفره ى پدرش چون با حاكمان اختلاط داشت پرهيز مى كرد. غانمى شاعرى چيره دست بود و اشعار بديعى مى سرود. از آثار وى نظم ابياتى است به نام «السحريه»، يعنى آنچه كه مربوط به وقت سحر است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (279 -278 / 4)، سير النبلاء (360 -359 / 20).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خطاط، نوازنده و شاعر، متخلص به غبارى. وى خط غبار را خوش مى نوشته و به همين جهت غبارى تخلص مى كرده است. غبارى از كماندارى روزگار مى گذراند و در موسيقى دست داشت و ساز را خوب مى نواخت. او در غزلسرايى نيز استاد بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (322 / 1)، تاريخ نظم و نثر (536)، تاريخ هنرهاى ملى (868 / 2)، الذريعه (786 / 9)، لغت نامه (ذيل/ غبارى)، مجمع الخواص (310).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى. وى از متصوفه ماوراءالنهر و از مريدان كمال الدين حسين انجدانى بود. در ده غجدوان به دنيا آمد. وى كتابى در مقامات استاد خود به نام «مفتاح الطالبين» تأليف كرد و در 973 ق نيز خلاصه اى از آن را به نام «جاده العاشقين» نگاشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (400).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم علوم دينى.
تولد: 12 رمضان 1319 ق.
درگذشت: 1 ارديبهشت 1367، تبريز.
آيت الله العظمى على غروى عليارى تبريزى، فرزند آيت الله ميرزا محسن از شاگردان آخوند خراسانى و صاحب رساله هاى متعدد اصولى و فقهى بود. ايشان پس از پشت سر نهادن دوران كودكى و فراگيرى خواندن و نوشتن، به تحصيل علوم دينى روى آورد و نزد جدش آيت الله شيخ محمدحسن به فراگيرى مقدمات و ادبيات و سطوح فقه و اصول و عقايد و كلام پرداخت. پس از تكميل سطوح عاليه، در بيست و دو سالگى عازم حوزه ى علميه ى نجف اشرف شد و در مدرسه بخارايى سكونت ورزيد و ساليان بسيار در محضر آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضياءالدين عراقى، ميرزاى نايينى، شيخ اسدالله زنجانى، آقا سيد ابراهيم اصطهباناتى، سيد محمد حجت، سيد ابوتراب خوانسارى، حاج ميرزا على ايروانى، شيخ ابوالحسن مشكينى، ميرزا احمد آشتيانى و جمال السالكين آقا سيد على قاضى به تحصيل فنون، اخلاق، فقه، اصول، كلام، رجال، عرفان، حكمت و فلسفه تا سال 1350 ق. پرداخت. وى در جوانى به دريافت اجازات متعدد روايى و اجتهادى از اساتيد معظمش نايل آمد. ايشان در سال 1350 ق. به درخواست جدش آيت الله شيخ محمد حسن عليارى به تبريز بازگشت و به تحقيق، تدريس، تأليف، اقامه ى جماعت و پرورش شاگردان
اشتغال ورزيد.
از آيت الله العظمى غرويى عليارى تبريزى نوشتارهاى فراوانى به جاى مانده است كه عبارتند از: چهارده جلد تقريرات درس فقه آيت الله العظمى آقا ضياءالدين عراقى در منجزات مريض (چاپ شده)، رهن، وصيت، وقف، رضاع، نكاح، صلح، خيارات، اجاره، قضاء، شروط، مسقطات خيار، غضب، زكات؛ دو جلد تقريرات درس فقه آيت الله العظمى ميرزاى نايينى در صلات، بيع، خيارات؛ دو جلد تقريرات درس فقه آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى در طهارت و صلات؛ دو جلد تقريرات درس آيت الله سيد محمد حجت كوه كمره اى در صلات و بيع؛ تقريرات درس فقه آيت الله ميرزا على ايروانى؛ دو جلد تقريرات درس فقه آيت الله شيخ اسدالله زنجانى در خلل صلاة و منجزات مريض؛ توضيح المسائل؛ شرتح عروة الوثقى (از طهارت تا وصيت) در پنج جلد؛ شرح استدلالى ملحقات عروةالوثقى؛ ده جلد رساله هاى فقهى در صلح، عدم شرطيت رجوع در مسافر؛ محاذاةالرجل و المرأة فى الصلاة، جواز نقل الميت بعد الدفن، ربا، نماز جمعه، منجسية المتنجس، لباس مشكوك، حرمان زوجه از عقار، الفروع السنية، فروع تقليد؛ شرح وسيلة النجاة (سه جلد)؛ كتاب الطهارة؛ كتاب الصوم؛ كتاب الحج؛ مناسك حج (دو جلد)؛ شرح تبصرد المتعلمين؛ شرح مبسوط مكاسب؛ علل الشرايع و الاحكام؛ شرح فوائد الاصول؛ شرح كفاية الاصول؛ رساله در ترتب رساله در وضع؛ رساله در ملازمه حكم عقل و شرع؛ قاعده من ملك (و قواعد ديگر)؛ هفت جلد كتاب تقريرات درس اصول آيات عظام: ميرزاى نائينى (مباحث الفاظ)، آقا ضياءالدين عراقى (دوره كامل و قاعده لاضرر)، سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد محمد حجت كوه كمره اى (مباحث عقيله و تعادل و تراجيح)؛ شيخ اسدالله زنجانى ميرزا على ايروانى (اجتماع امر و نهى)؛ اصول عقايد؛ رسالة
فى الرجعة؛ تفسير قرآن (دوازده جلد)؛ مفردات قرآن؛ شرح دعاى صباح؛ شرح دعاى كميل؛ شرح دعاى سمات؛ شرح دعاى افتتاح؛ شرح دعاى ابوحمزه ثمالى؛ شرح دعاى زيارت جامعه كبيره؛ حل مشكلات الاخبار؛ شرح اربعين حديث؛ شرح احاديث پيامبر اكرم (ص)؛ شرح احاديث اميرالمومنين در نهج البلاغه؛ منهاج الرشاد؛ المواعظ؛ النهجة فى احوال الحجة (ع)؛ الكواكب الحسينية؛ تقريرات درس آيت الله سيد ابوتراب خوانسارى؛ حاشيه بر رجال وحيد بهبهانى.
آيت الله العظمى غروى عليارى تبريزى در تاريخ دوشنبه اول ارديبهشت 1367(13 ذيحجة 1417 ق.) در نود و هشت سالگى بدرود حيات گفت و پيكرش پس از تشييع در تبريز، به قم انتقال داده شد و پس از تشييع مجدد و نماز حضرت آيت الله بهجت بر آن، در صحن حضرت فاطمه معصومه (س) (بقعه آيت الله داماد) به خاك سپرده شد.
على بن العلامه الحجه الميرزا محسن بن العلامه الكبرى الحاج ميرزا محمد حسن بن العلامه الكبرى الحاج ميرزا محمد حسن بن العلامه الكبير آيه الله العظمى الحاج ملا على عليارى صاحب كتاب مستطاب (بهجه المقال فى تنقيح الرجال) الغروى العلى يارى از علماء اعلام و مؤلفين كرام معاصر شهرستان تبريز است. وى در صبح جمعه 12 ماه مبارك رمضان سال 1319 قمرى هجرى در تبريز متولد شده و پس از فراغت از مبادى علوم در خدمت جد امجدش مرحوم آيه الله ميرزا محمد حسن سطوح را خوانده و بعد از تكميل آن مهاجرت به نجف اشرف نموده و از محاضر آيات عظام چون زعيم الشيعه آيه الله العظمى اصفهانى و مرحوم آيه الله نائينى و آيه الله آقا ضياءالدين عراقى و آيه الله آقا شيخ اسدالله رشتى و آيه الله آقا شيخ
اسدالله رشتى و آيه الله آقا سيد ابوتراب خونسارى و آيه الله ميرزا ابوالحسن مشگينى و آيه الله حاج ميرزا على آقا ايروانى و آيه الله اصطهباناتى استفاده كامل نموده و دروس عقلى را از محضر آيه الله حاج ميرزا احمد آشتيانى فراگرفته و از آنان به دريافت اجازات اجتهادى و روايتى نائل شده آنگاه به تبريز مراجعت و تا حال حاضر به انجام وظائف دينى از اقامه جماعت و غيره اشتغال دارند.
داراى تأليفات ارزنده عديده اى مى باشند كه بشرح آنها مى پردازم:
1- دوره اصول و نصف تقرير بحث آيه الله محقق عراقى
2- دوره اصول آيه الله ميرزا حسين نائينى
3- اغلب ابواب فقه از تقريرات آيه الله عراقى
4- تقريرات ابحاث آيه الله العظمى اصفهانى
5- تقريرات ابحاث آيه الله العظمى حجت كوه كمرى
6- تقريرات ابحاث آيه الله ايروانى (قده)
7- تقريرات ابحاث آيه الله مشگينى (قده)
8- شرح دعاء سمات 9- شرح دعاء صباح 10- شرح اربعين حديث 11- اصول دين مبسوط فارسى 12- رسائل متفرقه در اصول و فقه 13- رساله در ملازمت 14- رساله در جريان استصحاب در اعدام ازليه 15- رساله در غيبه 16- رساله در خلل، تقرير بحث آيه الله محقق زنجانى 17- رساله در بعض فروع عروه الوثقى 18- رساله در مواكب الحسينيه 19- رساله در رضاع 20- رساله در منجزات مريض 21- رساله در قاعده من ملك و در قواعد ديگر 22- رساله در قاعده لا ضرر 23- رساله در نجاسه متنجس 24- رساله اى در لباس مشكوك و چندين رسائل ديگر.
از باقيات الصالحات ديگر معظم له فرزند ارجمند ايشان جناب حجه الاسلام آقا شيخ محمد جواد غروى على يارى است كه اكنون از علماء
و دانشمندان مقيم تهران است. وى در نجف متولد شده و پس از خواندن مقدمات و سطوح و استفاده از محاضر آيات عظام خوئى و حكيم و ديگران به مشهد رضوى مسافرت و چندين سال اقامت و از محضر آيه الله العظمى ميلانى مدظله استفاده نموده آنگاه به قم منتقل و چند سالى از ابحاث و محاضر آيات عظام نجفى مرعشى و شريعتمدارى و گلپايگانى استفاده نموده و دو سالى بنابر دعوت عده اى از مؤمنين به تهران عزيمت و رحل اقامت افكنده و در مسجد امام زاده زيد بازار و مسجد ديگر به اقامه جماعت و انجام وظائف دينى اشتغال دارند. آن جناب ترجمه مفصلى از اسره و خاندان عليارى مرقوم داشته اند ولى چون در كتب رجالى ديگر مانند علماء معاصر و غيره مذكور بود از ذكر آن خوددارى نمودم.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد غروي
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1329/1/1
زندگينامه علمي
سيد محمد غروي در سال 1329 در تهران در خانواده اي از سلسلة جليله سادات و اهل علم به دنيا آمد، اجداد او همه از اهل علم و فضل بوده اند، و پدر او آيت الله سيد محمد رضا غروي از علماي تهران و وكيل مورد اعتماد حضرت امام (ره ) و ديگر مراجع بزرگ تقليد بود و هم اكنون در تهران امام جماعت مي باشد و به تدريس و رتق و فتق امور مردم مي پردازند. غروي تحصيلات حوزوي خود را در تهران در مدرسة حاج ملا محمد جعفر كه به مدرسة آقاي مجتهدي معروف است در سال 1341 آغاز كرد او پس از طي دروس
مقدمات ، دروس سطح را آغاز كرد و تا اواخر رسائل و مكاسب را در تهران خواند و سپس در سال 1348 به قم عزيمت نمود در قم نيز دروس سطح عالي را پشت سر گذاشت ، و به درس خارج استادان برجستة حوزة علميه قم راه يافت ، او سالها در درس خارج استادان بزرگ بطور فعّال شركت مي جست و هم اكنون خود از اساتيد و محققان برجستة حوزه بشمار مي رود. غروي در دوران تحصيل خود به محضر عالمان و فرهيختگان بسياري راه يافت ، او در تهران دروس مقدماتي از قبيل صرف و نحو و منطق و معاني بيان و بديع را از اساتيدي چون حضرات حجج اسلام و المسلمين و آيات : حاج شيخ محمدرضا ناصري (امام جمعه فعلي شهركرد)، حاج شيخ محسن حبيبي ، و حاج آقا موسوي تهراني و حاج آقاي طبرستاني ، و اخوان حاج سيد حسن مصطفوي وحاج سيد حسين مصطفوي آموخت ، و معالم و شرح لمعه را خدمت حضرات آيات : حاج ميرزا علي سعيديان و حاج شيخ ابوالقاسم تنكابني و حاج سيد هاشم حسيني تهراني ، و دروس رسائل و مكاسب را عمدتا خدمت حضرات آيات : حاج شيخ حسين كني و حاج آقا مرتضي تهراني ، و حاج آقا تقي قمي ، فرا گرفت ، با ورود به حوزة علميه قم در سال 48 باقيمانده رسائل را نزد مرحوم آيت الله حرم پناهي (ره )، و خيارات مكاسب را نزد آيت الله العظمي فاضل لنكراني آموخت ، و پس از آن در درس كفايه آيت الله العظمي فاضل لنكراني و آيت الله سلطاني و آيت الله سبحاني شركت كرد.
با اتمام دوره سطح به درس خارج فقه و اصول آيات عظام
حاج سيدمحمدرضا گلپايگاني (ره )، حاج شيخ مرتضي تهراني ، حاج شيخ كاظم تبريزي ، حاج شيخ محمد شاه آبادي و حاج سيد محمد روحاني ، و حاج شيخ حسين وحيد خراساني ، و حاج شيخ جواد تبريزي رفت و سالها (حدود سي سال ) از محضر آنان بهره مند گرديد.او در بخش علوم عقلي ، شرح منظومه را نزد حضرات آيات : انصاري شيرازي و محمدي گيلاني ، شرح اشارات را نزد آيت الله حسن زاده آملي و نهاية الحكمه و فلسفتنا و نقد فلسفة غرب را نزد آيت الله مصباح و شرح تجريد را نزد آيت الله حاج سيد حسين قاضي طباطبايي و اسفار را نزد ح_ضرات آيات : جوادي آملي و شاه آبادي آموخت . ضمناً دو دوره عرفان (تمهيد و شرح الفصوص ) و تفسير را از آيت الله جوادي آملي آموخت ،و چند سالي نيز از تفسير موضوعي و درس اخلاق آيت الله مصباح استفاده نمود. ايشان در خلال چند سالي كه در تهران بود (1348 _ 1341) ضمن استفاده از اساتيد مختلف مقدمات و سطوح ، به تدريس صرف و نحو و منطق در سطوح مختلف مشغول بود و پس از هجرت به قم در كنار استفاده از دروس اساتيد برجسته همواره به تدريس سطح و سطح عالي اصول ، فقه ، فلسفه و تفسير اشتغال داشته است و هم اكنون نيز داراي تدريس خارج فقه مي باشد، ضمن آنكه چندين سال در مؤسسه امام خميني (ره ) و مركز تخصصي كلام و تفسير تدريس مي نمود، و هم اكنون در مؤسسه امام خميني (ره ) داراي تدريس است .
ايشان در سال 54 ضمن ادامه درس و تدريس در حوزه در اوّلين دوره آموزشي مؤسسه در راه حق شركت جست و برخي از دروس
تفسير و فلسفة و ديگر دروسي كه در حوزه ارائه نمي شد، در آنجا گذراند، و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در سالهاي 58 و 59 و 60 مدتهاي زيادي را در شمال و خرمشهر و آبادان و بوشهر به تبليغ و تدريس معارف در مراكز علمي و نظامي سپري كرد و در خرمشهر و آبادان و بوشهر به عنوان نمايندگي ولي فقيه فعاليّت مي نمود و پس از آن نيز دو بار ديگر به مناطق جنگي غرب كشور و جنوب كشور براي تبليغ عزيمت نمود و از آن زمان تا كنون در قم بطور متمركز مشغول تحقيق و تدريس مي باشد. در سال 1361 كه به امر حضرت امام خميني (ره ) مبني بر لزوم بازنگري در علوم انساني دفتر همكاري حوزه و دانشگاه تأسيس شد (كه امروزه با ارتقائي كه يافته تبديل به پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گرديده است ) و در كنار همه كارهاي علمي حوزوي با گروه روانشناسي آن مركز همكاري داشته و دارد كه حاصل آن جزواتي است كه در آن زمينه تهيه شده و همچنين تدوين دو جلد كتاب مكتبهاي روانشناسي و نقد آن كه تمامي نقدهاي آن كه بيشترين قسمت كتاب را تشكيل مي دهد از ايشان است و ارائه مشاوره و نظارت جدي علمي بر حدود ده (10) اثر ارزشمند در زمينة روانشناسي ، جامعه شناسي ، تفسير و... از قبيل دو جلد روانشناسي سلامت انسان از ديدگاه اسلام ، روانشناسي اجتماعي ، روانشناسي رشد (دو جلد) مكاتب تفسيري و كتاب نابرابري و ستم جنسي از ديدگاه اسلام و فمينيسم ، روانشناسي تبليغ تبليغ ، روانشناسي باورهاي ديني ، خانواده از ديدگاه اسلام با رويكردي روانشناختي و... همچنين نامبرده
در مجموعه محققان مؤسسه اسراء در گروه تفسير جايگاه خاصي دارد و عضو عالي آن مجموعه تلقي مي شود و تا كنون بازنگري محتوايي حدود بيست (20) جلد اثر تفسيري حضرت آيت الله جوادي (اعم از تفسير تربيتي تسنيم و دو جلد توحيد در قرآن و يك جلد وحي و نبوت و يك جلد تفسير انسان به انسان ) را عهده دار بوده است و نظرات ايشان مورد توجه حضرات استاد قرار گرفته و هم اكنون نيز ادامه دارد. لازم به ذكر است ايشان پس از بازگشايي دانشگاهها از سال 60 تا 79 يك روز در هفته وقت خود را به تدريس در دانشگاههاي تهران ، شهيد بهشتي و... اختصاص داد و در آن مراكز علمي دروس تخصصي اسلامي از قبيل فقه ، اصول ، فلسفه ، كلام و ديگر معارف اسلامي و انساني را ارائه مي نمود. در خلال سالهاي اخير اضافه به تدريس و تحقيق و تأليف و نظارت و مشاوره دادن به كارهاي علمي ، استاد راهنما يا مشاور و يا داور دهها رساله كارشناسي ارشد و سطح 3 و 4 بود، ضمن آنكه مقالاتي در مجله نور علم ، حوزه و دانشگاه و معرفت و يا مصاحبه هاي علمي در مجلات حوزوي ارائه نموده است ، و اكنون نيز در خلال كارهاي علمي و تدريس مديريت گروه روانشناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مؤسسه امام خميني (ره ) را بعهده دارد. از مسؤوليتهاي ايشان عضويت در دو دوره شوراي عالي سياستگزاري حوزه علميه و عضويت در جامعه مدرسين ، عضويت در شوراي مدارك علمي حوزه علميه ، و عضو هيأت علمي در گروه تفسير پژوهشگاه انديشه و فرهنگ مي باشد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از خدمتگزاران بزرگ و صديق
به فرهنگ و هنر و فرهنگ صوتى كشور، كه تقريبا گمنام و مهجور ماند، غلامحسين غريب گركانى بود كه در تاريخ 1302 خورشيدى ديده به جهان باز كرد و يكى از بهترين شاگردان و فارغ التحصيلان هنرستان عالى موسيقى شد و خود خدمات ارزنده اى را ارائه داد.
وى بعدها براى تكميل و مطالعه هرچه بيشتر روى ساز تخصصى خود (كلارينت) و سازهاى بادى و سير و تفحصى در موسيقى كشورهاى ايتاليا، آلمان و فرانسه، در سال 1335 به اين ممالك سفر كرد و پس از مراجعت به وطن، با سمت معاونت هنرستان عالى موسيقى شروع به فعاليت كرد.
غلامحسين غريب گركانى در سال 1338 به سمت رياست كنسرواتوار برگزيده شد و مدت سيزده سال در اين قسمت مشغول خدمت و فعاليت بود و خدمات مفيدى انجام داد، از جمله شاگردان بسيار خوبى تعليم و تربيت كرد كه بيشتر هنرجويان دسته موزيك نظامى بخصوص در رشته قره نى (كلارينت) از شاگردان ايشان بودند.
وى مدت 35 سال است كه در مراكز تربيتى و هنرى مشغول انجام خدمات فرهنگى هنرى است كه هنوز هم با ذوق و شوق فراوان به اين امر مهم ادامه مى دهد و يكى از استادان موفق موسيقى نوين ايران به حساب مى آيد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، خطاط، موسيقى دان و شاعر، متخلص به غريبى. وى برادر ميرسعيد كابلى بود. غريبى خطوط رانيك مى نوشت و از علم موسيقى بهره مند بود و اكثر سازها مانند عود و طنبور و كمانچه و بويژه قانون را خوب مى نواخت. او همچنين در سرودن شعر طبعى داشت و به دو زبان تركى و فارسى شعر مى سرود.
غريبى سرانجام در سمرقند كشته شد. از آثار وى «ديوان» شعر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (787 / 9)، مجالس النفائس (227 ،54 -53).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(505 -450 ق)، فيلسوف، حكيم، عارف و فقيه شافعى. معروف به امام غزالى. در طابران طوس به دنيا آمد و در طوس، جرجان و نيشابور تحصيل كرد. محضر امام الحرمين ابوالمعالى جوينى فقيه و متكلم بزرگ شافعى را دريافت و در بيست و هشت سالگى در بيشتر علوم زمان خود استاد مسلم بود. پس از درگذشت ابوالمعالى به خدمت خواجه نظام الملك طوسى رسيد و بسيار مورد احترام قرار گرفت. از 484 ق در نظاميه ى بغداد به تدريس پرداخت و به وعظ و تصنيف نيز اشتغال داشت. وى در سى و نه سالگى دچار تحول روحى شده از دنيا و مقامات دنيوى بريد و برادرش را به جانشينى خود برگزيد و به قصد سير و سلوك و رياضت به سفر رفت و ده سال در شهرهاى شام و حجاز و جزيره به سر برد و در 498 ق به طوس بازگشت. در 499 ق به درخواست سلطان سنجر به نيشابور به جهت تدريس در مدرسه ى نظاميه رفت. در 500 ق به طوس و خانقاه خود بازگشت و به ارشاد و تعليم پرداخت و ديگر دعوت سلاطين و رجال را نپذيرفت و ر زهد و قناعت عمر را به پايان رسانيد. غزالى در طوس درگذشت و در همان جا دفن شد. شمار آثار وى بسيار است. اما مشهورترين آثار او عبارتند از: «نصيحه الملوك»؛ «فضاء الانام من رسائل حجه الاسلام»؛ «احياء علوم الدين» يا «احياءالعلوم»؛ «كيمياى سعادت»، كه خلاصه و ترجمه اى فارسى
از كتاب «احياءالعلوم» است؛ «تهافت الفلاسفه»؛ «المنقد من الضلال».[1]
(ع.) (حجةالاسلام) محمد بن محمد بن محمد بن احمد طوسى مكنى به ابوحامد و ملقب به حجةالاسلام، دانشمند معروف دوره ى سلجوقى (و. طابران طوس 450 ه.ق/ 1058 م- ف. طابران طوس 505 ه.ق/ 1111 م.). وى در فقه و حكمت و كلام سرآمد عصر بود. پدرش مردى متعبد بود و بافندگى پيشه داشت و لقب «غزالى» به مناسبت پيشه ى اوست. هنگامى كه محمد و برادرش احمد كودك بودند پدرشان درگذشت و آن دو در كنف حمايت ابوحامد احمد بن محمد رادكانى قرار گرفتند و مقدمات علوم دينى را نزد وى آموختند. غزالى پس از مدتى تحصيل در طوس و گرگان به نيشابور رفت و در خدمت امام الحرمين ابوالمعالى جوينى (امام الحرمين) فقيه به تحصيل فقه و كلام پرداخت، و در همه ى علوم دينى عصر خود استاد مسلم گرديد و با اين حال تا سال فوت امام الحرمين همچنان در خدمت وى باقى ماند. سپس در نيشابور به خدمت خواجه نظام الملك وزير رفت و در نتيجه ى مناظره اى كه در مجلس اين وزير ترتيب داده شده بود فضيلت و مقام وى بر خواجه معلوم گرديد. پس از 8 سال- يعنى در سال 484 ه.ق/ 1091 م.- نظام الملك منصب تدريس مدرسه ى نظاميه را به غزالى- كه در آن هنگام 35 ساله بود- تفويض كرد. وى 4 سال (يعنى تا سال 488 ه.ق/ 1095 م.) بدين شغل اشتغال داشت كه تحولى در روح وى پديد آمد و منصب مدرسى را به برادرش احمد واگذار كرد و در بلاد شام و حجاز به سير و سلوك پرداخت. پس از 10
سال، به سال 498 ه.ق به طوس بازگشت و سال بعد (499) بنا به درخواست سلطان سنجر و وزيرش- كه فرزند نظام الملك بود- در نظاميه ى نيشابور به تدريس پرداخت. در سال 500 ه.ق به طوس بازگشت و خانقاهى ترتيب داد و به ارشاد خلق مشغول گرديد و ديگر مسند تدريس را قبول نكرد و از كسى نيز مالى نپذيرفت و از آن پس در انزوا بسر مى برد. غزالى با آنكه از مخالفان فلسفه بود، در نتيجه ى سفرها و سير و سلوك مقالات و گفتارش چاشنى عرفان پيدا كرده مورد تكفير فقيهان قرار گرفت و خلقى به آزارش همت گماشتند. وى در طابران (طوس) درگذشت و همانجا مدفون شد. از او آثار متعددى باقى مانده كه مهمترين آنها از اين قرار است: كيمياى سعادت (فارسى)، نصيحةالملوك (فارسى)، احياء علوم الدين (عربى)، تهافت الفلاسفه (در رد بر فيلسوفان، عربى)، مكاتيب، المنقذ من الضلال، جواهرالقرآن، شفاءالعليل، منهاج العابدين، الجام العوام عن علم الكلام، المستصفى من علم الاصول، عقيدة اهل السنة. ضح.- 1- غزالى: ضح.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (248 -247 / 7)، ايضاح المكنون (11 / 2)، تاريخ ادبيات در ايران (926 -920 ،277 ،269 -268 / 2)، تاريخ عرفانى و عارفان ايرانى (422 -407)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (302 -275)، جستجو در تصوف (110 -85)، دايره المعارف فارسى (1806 -1805 / 2)، رياض العارفين (132 -131)، ريحانه (243 -237 / 4)، سير النبلاء (346 -322 / 19)، شخصيت هاى نامى (358 -357)، شذرات الذهب (13 -10 / 4)، العبر (387 / 2)، فرار از مدرسه، فرهنگ سخنوران (668)، الكامل (264 / 8)، كشف الظنون (1869 ،1534 -1533 ،513 -509)،
الكنى و الالقاب (495 -492 / 2)، لغت نامه (ذيل/ ابوحامد غزالى)، مبانى عرفان و احوال عارفان (414 -404)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 505)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (38 -37 / 19)، معجم المؤلفين (269 -266 / 11)، مؤلفين كتب چاپى (729 -724 / 5)، النجوم الزاهره (200 -199 / 5)، نفحات الانس (379 -376)، الوافى بالوفيات (277 -274 / 1)، وفيات الاعيان (219 -216 / 4)، هديه العارفين (81 -79 / 2)، هفت اقليم (194 / 2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 520 / 517 ق)، عارف، واعظ و شاعر. وى كه برادر كهتر امام محمد غزالى طوسى است، در طوس ديده به جهان گشود و در اوان كودكى پدر خويش را از دست داد و در نهايت فقر درويشى زندگى را سپرى كرد. احمد اگر چه فقه را فراگرفت اما به زهد و تصوف گرايش داشت. در طريقت، شيخ او ابوبكر نساج بود و از برجسته ترين شاگردان غزالى، بايد از عين القضات همدانى، سنائى غزنوى و ابوالنجيب سهروردى نام برد. وى پس از كناره گيرى برادرش امام محمد غزالى از تدريس در نظاميه، يك چند به جاى او تدريس كرد. غزالى علاو بر اين در تصوف نام آور بود و صاحب آثار. در وعظ و خطابه نيز استاد بود، مواعظ او در هشتاد و سه مجلس توسط صاعد بن فارس لبانى جمع آورى شده است. احمد غزالى به دو زبان فارسى و عربى شعر مى سروده است. در قزوين درگذشت. از آثار وى: «سوانح العشاق»؛ «احياء الاحياء» يا «لباب الاحياء»، در تلخيص «احياء العلوم» برادرش؛ «الذخيره فى عليم البصيره»؛ «بحر المحبه فى اسرار الموده»؛ تفسير سوره ى يوسف؛«تازيانه ى سلوك» يا
«رساله ى عينيه».[1]
(ع.) احمد بن محمد بن محمد بن احمد طوسى، فقيه و عارف ايرانى (ف. قزوين 520 ه.ق) وى مانند برادر بزرگش محمد غزالى (2- غزالى) پس از فوت تحت تعهد و نگاهداشت احمد رادكانى قرار گرفت و مقدمات تحصيل علوم دينى را در نزد او آموخت. احمد از جمله ى فقهاى شافعى بود و به وعظ علاقه داشت و مدت 10 سال (از 488 تا 498 ه.ق) بجاى برادر به تدريس در نظاميه ى بغداد اشتغال داشت. در طريقت پيرو ابوبكر نساج بود. ذهبيه او را از كبار سلسله ى خود مى دانند. او راست: لباب الاحياء كه اختصار احياء علوم الدين است، الذخيرة فى علم البصيرة- بحرالحقيقة، رساله ى عشقيه، سوانح العشاق، مكاتيب، كتاب مجالس شيخ احمد، كتاب الحق والحقيقة.
ضح.- بعضى او و برادرش را غزالى منسوب به غزال يا غزاله قريه اى از قراى طوس دانند (2- غزالى).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (208 / 1)، ايضاح المكنون (455 ،9 / 2 ،566 ،440 ،197 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (935 -932 / 2)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (425 -423)، تاريخ گزيده (665 -664)، تاريخ نظم و نثر (69)، تصوف اسلامى و رابطه انسان و خدا (193 ،190 ،189 ،184 -183)، دايره المعارف فارسى (1806 / 2)، روضات الجنات (288 -285 / 1)، شذرات الذهب (64 ،60 / 4)، العبر (413 -412 / 2)، فرهنگ سخنوران (1590 ،1413 ،1009 ،985 ،901 ،825)، الكنى و الالقاب (495 / 2)، لسان الميزان (442 ،440 / 1)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، مبانى عرفان و احوال عارفان (418 -415)، مجالس النفائس (318)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (81 -80 /
19)، معجم المؤلفين (147 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (430 -429 / 1)، النجوم الزاهره (224 / 5)، نفحات الانس (380 -379)، وفيات الاعيان (98 -97 / 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 605/535 ق)، شاعر و عارف. از بزرگان اهل سلوك مى باشد كه با حكيم سنايى معاصر بود. در زهد و پرهيزكارى و حسن اخلاق يگانه آفاق و در مقامات سير و سلوك به مقامى بلند رسيد تا مشمول مراحم سلطان وقت بهرام شاه غزنوى گرديد لكن عاقبت سلطان بهرام، از كثرت مريدان وى در انديشه شد. وى بعد از مدتى به حجاز رفت و مشرف به زيارت حضرت رسالت شد و سپس از اداى وظايف زيارت بغداد به خراسان رفت و چند سال بعد در شهر جوين اسفراين درگذشت. از او «ديوان» شعرى حاوى پنج هزار بوده كه هنوز چاپ نشده است. نسخه ى خطى آن در كتابخانه ى مدرسه ى سپهسالار موجود است. دكتر صفا در «تاريخ ادبيات در ايران» آورده كه برخى تذكره نويسان نام پدر سيد حسن غزنوى متخلص به حسن (مدخل بعدى) را ناصر دانسته و در عين حال از فردى به نام حسن، فرزند ناصر (صاحب عنوان) نام برده است كه از شاعران عهد عوفى بوده و هنگام سروده شدن «كارنامه ى بلخ» سنايى در غزنين به سر مى برده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (587/2)، رياض العارفين (186 -185)، ريحانه (244 -243 /4)، مجمع الفصحا (561 -525 /1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 582 / 581 ق)، فقيه و مفسر حنفى. وى در حلب ساكن بود. از آثارش: «تقشير التفسير»، در دو جلد؛ «مشارع الشارع» يا «مشارع الشرائع»، در فروع فقه حنفى،اين كتاب به عمر نسفى نيز منسوب است كه در صورت صحت، شرحش به غزنوى مربوط است؛ «المنابع» در شرح «الشمارع»؛ شرح «مقدمه فى النحو» ابن بابشاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه
:الاعلام (15 / 4)، كشف الظنون (1804 ،1687 ،466)، معجم المؤلفين (53 -52 / 5)،هديه العارفين (435 / 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين غفاري ساروي
محل تولد : سارى
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب حسين ساروي فرزند حسين در سال 1333 در ساري متولد شدم. درسال 1348به دليل علاقه فراواني كه دروس حوزوي داشتم وارد حوزه علميه شدم و در آنجا به تحصيل و تحقيق پرداختم ولي كار تحقيقات را به طور جد از سال 1366 آغاز و تاكنون ادامه دارد. هم اكنون ننيز در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي مشغول مي باشم و در رشته تفسير قرآن همچنان مشغول فعاليت هستم.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1299 -1270 ش)، موسيقيدان. وى از بهترين شاگردان درويش خان بود، قبل از آن نيز مكتب آقا حسينقلى را ديده بود. وى را در سه تار از ديگر شاگردان درويش برتر دانسته اند و مى گويند استاد، او را جانشين خود مى دانست، حتى بعضى او را عصاره ى درويش گفته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (55)، تاريخ هنرهاى ملى (612 / 1)، سرگذشت موسيقى (428 / 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حبيب الله غفوري بارجيني
محل تولد : ميبد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب حبيب الله غفوري بارجيني فرزند محمد علي به شماره شناسنامه 487 و متولد سال 1341 دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در روستاي بارجين و فيروز آباد ميبد به انجام رساندم و از مهرماه 1356 ش در مدرسه قديري قم كه شعبه شماره 2 مدرسه كرمانيها محسوب مي شد شروع به تحصيل علوم ديني نمودم در حاليكه نوجواني بيش نبودم دروس حوزه را به همراه جريانات انقلاب اسلامي و دفاع مقدس گذراندم كه شرح آن مفصل است تا سال 71 به درس و بحث در حوزه علميه قم مشغول بودم كه در ضمن آن آموزش نظامي ، زبانهاي عربي و انگليسي و دوره دبيرستان را نيز به انجام رساندم. از سال 71 تاكنون توفيق داشته ام مراكز متعدد و مهم علمي را تاسيس و اداره نمواه ام كه بحمدالله ثمره آن دهها طلبه فاضل و توانمند است.
در اين مدت كتب حوزوي را تا سائل و مكاسب تدريس نموده ام و دروس اعتقادات و اخلاق دانشگاه را نيز بارها تدريس كرده ام و زبان انگليسي دبيرستان را نيز در
اين دوره تدريس نموده ام. با توجه به اصرار رهبر معظم انقلاب مبني بر ضرورت تحول در نظام آموزشي حوزه هاي علميه كشور نمظام آموزشي خاص حوزه ها بر اساس ديدگاهها و نظرات مقام معظم رهبري را با همكاري جمعي از دوستان فاضل و دلسوز طراحي و در مدرسه علميه علوي قم اجرا نموديم كه بحمدالله ثمره آن تربيت دهها نفر طلبه فاضل و پژوهشگر شده است كه اميد آينده حوزه علميه قم مي باشند.عليرغم عنايت الهي در داشتن قلمي روان كه اساتيد معظم همواره مشوق اينجانب بوده اند به علت اشتغال زياد در امور مديريتي و اجرايي متاسفانه تاكنون نتوانسته ام از آن بهره مطلوبي ببرم و حاصل كارهاي پژوهشي متفرقه اينجانب تعدادي مقاله ، جزوه و 2 كتاب در دست تاليف است كه به صورت نيمه كاره مانده است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد صادق غلام جمشيدي
محل تولد : دماوند
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد صادق غلام جمشيدي در سال 1340 درخانواده اي متدين، دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ديده به جهان گشودم. تحصيلات ابتدائي، راهنمائي و متوسطه را در زادگاهم شهرستان دماوند با موفقيت سپري كردم. پس از آن به خاطر عشق فراوان به ذي طلبگي، تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه تهران و مدرسه آيت الله مجتهدي شدم. در محضر اساتيد تهران، مخصوصاً آيت الله مجتهدي بهره هاي علمي و اخلاقي فراوان بردم، شوق زيارت آستان ملكوتي بي بي دو عالم حضرت فاطمه معصومه سلام الله از يك سو و كسب تحصيلات بالاتر از سوي ديگر مرا
به قم كشاند.
البته ذكر اين نكته لازم است كه سال ورودم به حوزه علميه سال 54 بود سالي كه استبداد رژيم شاهنشاهي بيداد مي كرد، حوزه هاي علميه در فشار و اختناق شديد از سوي حكومت بودند اما تنها چيزي كه مرا به اين سمت كشاند شوق فراوان به دروس ديني بود. مدتي كه در قم بودم از محضر بزرگان حوزه علميه قم آيت الله وحيد خراساني، ميزراي تبريزي و فاضل لنكراني بهره هاي فراوان بردم. و هم اكنون در تهران مشغول به پژوهش و تدريس در دانشگاههاي مختلف تهران هستم كه حاصل اين زحمات پرورش دانشجويان فراواني مي باشد.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 428 ق)، اديب، لغوى و نسب شناس. معروف به اسود غندجانى. به آورده ى حموى در «معجم البلدان» نسبت وى به غندجان فارس است. او در شناخت روزگاران عرب و اشعار آنها تبحر داشت. هم او گويد كه يكى از تصانيف غندجانى را ديده كه در آن نوشته بوده: در 412 ق تصنيف و در 428 ق بر او خوانده شده است. از آثارش: «فرحه الاديب»، در رد يوسف بن ابى سعيد سيرافى، در شرح «ابيات سيبويه»؛ «اضاله الاديب»، در رد ابن اعرابى، در «نوادر»ى كه ثعلب روايت كرده است؛ «نزهه الاديب»، رد بر ابوعلى؛ «قيد الاوابد»، در رد ابن سيرافى، در شرح «ابيات اصلاح المنطق»؛ كتاب «الخليل» يا «الخليل»، به ترتيب حروف معجم؛ «السل و السرقه»؛ كتابى در «اسماء الاماكن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (194 / 2)، ايضاح المكنون (186 / 2)، كشف الظنون (1939 ،87)، لسان الميزان (367 -366 / 2)، معجم الادباء (265 -261 / 7)، معجم البلدان (244 / 4)،معجم المؤلفين (197 / 3)، هديه العارفين (275 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالمحمد غنى پور به سال 1334 خورشيدى در شهرستان بروجرد متولد شد. وى از كودكى به موسيقى علاقمند شد بخصوص به ساز نى و هر وقت كه صداى ساز نى استاد حسن كسائى را از راديو مى شنيد، ديگر به هيچ چيز و هيچ كارى فكر نمى كرد جز به صداى ساز استاد و اين امر موجب شد تا سلوهاى استاد كسائى را در حافظه خود محفوظ داشته و با آن روز و شب خويش را مى گذراند.
عاقبت در سال 1362 به طور جدى نواختن اين ساز را شروع كرد و پس از دو سال نزد هنرمند ارجمند
جمشيد عندليبى رفت و مشغول فراگيرى نواختن اين ساز به طور صحيح و علمى گرديد و پس از آن در سال 1367 نزد هنرمند با تكنيك و باارزش هنرستان عالى موسيقى (سرودهاى انقلابى) عبدالنقى افشارنيا رفت و رديف هاى آواز موسيقى ايرانى استاد محمود كريمى را نزد ايشان فراگرفت و تا سال 1370 در محضر ايشان بود و خود به مرحله ى مدرسى رسيد.
وى هم اكنون با اداره ارشاد اسلامى شهرستان بروجرد همكارى دارد و در خانه فرهنگ اين استان مشغول تدريس ساز نى به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
معروف به عباس شمر در نقش شمر. از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكي از نفايس آرشيو سازمان مركزي اوقاف و امور خيريه، يك جزو قرآن خطي متعلق به قرن نهم هجري است. اين قرآن كه به قطع رحلي كوچك و جلد تيماج ضربي با رنگ قهوه اي سوخته است، جزو هفدهم از جامع قرآني است كه غياث الدين محمد بن تاج الدين حسن در سال 856 هجري بر مسجد جامع كبير سمنان وقف كرده است(1).
در صفحه اول اين جزو قرآن، وقفنامه اي وجود دارد كه متن آن به عربي است. از شروط مندرج در وقفنامه آن است كه اين جامع نبايد از مسجد بزرگ سمنان خارج گردد؛ مگر براي مجالس خير و به شرط برگرداندن آن؛ اما اگر جنگي رخ دهد و يا حادثه اي پيش آيد كه خطر نابودي قرآن برود، جايز است كه آن را به برج احرار واقع در روستاي صوفي آباد منتقل كنند و بر متولي مسجد واجب است، پس از رفع فتنه و خطر، قرآن را به مسجد برگرداند(2).
اين قرآن با خطوط نسخ، محقق و ثلث بر كاغذ سمرقندي آهار مهره كتابت شده و مجموعا داراي دو سر سوره با نقش گل و بوته ساده است و در متن آن با خط طلايي، نام سوره و تعداد آيات ذكر شده است. همه صفحات داراي جدولهايي به قلمهاي آب طلا و مشكي است و در بين سطرها در كنار صفحات، تزئينات و علايمي با آب طلا ديده مي شود. هر صفحه داراي نه سطر است؛ سطر اول و آخر به قلم محقق و سطر مياني به قلم ثلث
و بين اين دو، به خط نسخ كتابت شده است. در صفحه پاياني، هشت يادداشت وفات شخصيتهاي سمنان وجود دارد كه همه مربوط به قرن چهاردهم هجري است.
ك_اتب اي_ن نسخه محمد بن جنيد بن محمدالحافظ الاصفهاني، از خطاطان مشهور اين دوره است و نسخه خطي چند قصيده عربي و ترجمه آن(3)به خط ثلث و نستعليق او شناخته شده است.
واقف قرآن، وزير بابرخان تيموري (4)است كه از سال 853 ه_ .ق حاكم خراسان بوده است. نام واقف با اندكي اختلاف در كتيبه اي متعلق به حمّام پهنه در شهر سمنان ديده مي شود «امر ببناء هذالحمّام المبارك في زمان دولت سلطان الاعظم... ابوالقاسم بابرخان... دستور الوزراء الاعظم، خواجه غياث الدين محمد بن المرحوم خواجه تاج الدين بهرام السمناني في شوال سنة ست و خمسين و ثمانمائه.»5 تاريخ كتيبه نيز چنان كه ديده مي شود، همان تاريخ وقف قرآن بر مسجد جامع است.
متن وقفنامه
وقف هذا الج_زء المجلّد مع تسع و عشرين جزء مجلّدا بهذا القط_ع كلّها تمام كت_اب اللّه الكريم و كلامه القديم، الدستور الاعظم، ملك اعاظم الوزراء في العجم، الّذي هو غياث المساكين و غوث لمصالح المسلمين، من هو لفرق الامارة تاج و لبيت الوزارة سراج، المقبول مبرّاته بقبول حس_ن، المص_ون دولته عن الفتن والمحن المؤيّد بعناية الملك الصّمد غياث الحق والدّنيا والدّين محمد بن الدستور الاعظ_م السعي_د الفائ_ز برحمة اللّه الملك المجي_د الخواجه تاج الدّول_ة والدّي_ن حسن _ اعلي اللّه تعالي في الخافقين شأنه _ ع_لي الج_امع الكبي_ر بمدين_ة سمن_ان لازال_ت محميّة عن نوائب الزّمان و شرط ان لاينقل منه الي مكان آخر الالمج_لس عق_د في البلدة عل_ي الخي_ر والصّ_لاح بشرط ردّها بعد الفراغ الي المسجد الموقوف هو عليه من غير
تس_ويف و اهم_ال، و الاّ عن_د هجوم فتنة يخاف فيها من فوات_ها فانّ_ه عن_د ذلك يجوز ان ينقل الي برج الاحرار بص_وفي آب_اذ لازال_ت محروسة ع_ن الفتنة والفساد و اذا امنت الولاية عن مظنة الفساد فعلي المتولّي المسجد ان ي_ردّه_ا الي_ه بلا تراخ و اهمال عليه. في شهر جمادي الاول سن_ة ست و خمسين و ثمان مائه. [كتبه] العبد الفقير، اضع_ف عباداللّه ، محمد بن جنيدالحافظ الاصفهاني. حامدا للّه تعالي و مصلّيا علي نبيّه.
پي نوشت:
1- اين مسجد از بناهاي تيموري است كه در سال 828 هجري در زمان شاهرخ بن تيمور ساخته شده و باني آن معزّالدين ملك حسين بن خواجه عزّالدين محمّد باليجه سمناني است. [مطلع الشمس، ج3، ص322].
2- برج احرار صوفي آباد همان مقبره علاءالدوله سمناني است كه در حبيب السير آمده است. [خواند مير به تصحيح دكتر دبير سياقي ج3، 220].
3- احوال و آثار خوشنويسان، مهدي بياني، ج4، شماره 407.
4- سلسله هاي اسلامي، برسورث، ص246.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم و چهارم ق)، عارف. از بزرگان مشايخ روزگار خود بود كه در بغداد با جنيد (م 298 / 297) هم صحبت بوده و از او طريقت گرفته و در معارف صاحب سخن بوده است. از گفته هاى اوست: «عارف از حق به حق نگرد، و عالم از دليل به حق، و صاحب وجد از دليل مستغنى باشد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (143).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(339 / 338 -260 / 259 ق)، رياضيدان، عارف، فيلسوف، دانشمند، حكيم و موسيقيدان. ملقب به معلم ثانى. در فاراب ماوراءالنهر به دنيا آمد. بيشتر عمر خود را در بغداد گذرانيد و اكثر كتابهاى خود را در آنجا نوشت. فارابى همچنين سفرهايى به شام، مصر، حران و مرو داشت و در آنجا به تعليم و تأليف مشغول بود. او نزد استادانى چون متى بن يونس و يوحنا بن حيلان فلسفه آموخت. از شاگردان فارابى، يحيى بن عدى مى باشد. فارابى مانند صوفيان زندگى مى كرد و از موسيقى علمى نظرى اطلاعات زيادى داشت، وى كتابى هم در اين فن نوشته است. بيشترين اهميت او در شرح آثار ارسطو است و به همين سبب او را معلم ثانى ناميده اند. وى در دمشق درگذشت. از آثار او: «احصاء العلوم»؛ « آراء اهل المدينه الفاضله»؛ «عيون المسائل»، در منطق؛ «الجمع بين رأيى الحكيمين» افلاطون و ارسطو، در حدوث عالم؛ «اغراض ما بعدالطبيعه»؛ «تحصيل السعاده»؛ «رساله فى (ماهيه) العقل»؛ «السياسه المدنيه»؛ «رساله فى اثبات المفارقات»؛ «المدخل الى (صناعه) الموسيقى»، كه قفطى در «اخبار العلماء» و صفدى در «الوافى بالوفيات» آن را «كتاب الموسيقى» ذكر كرده اند و گفته شده كه وى اين كتاب را به درخواست
وزير ابوجعفر محمد كرخى نگاشته است.[1]
ابونصر محمد بن محمد، فيلسوف بزرگ اسلام در نيمه ى دوم قر. 3 و نيمه ى اول قر. 4 ه. (و. فاراب 260 ه.ق/ 874 م.- ف. دمشق 339 ه.ق/ 950 م.) فارابى از ماوراءالنهر براى تحصيل علوم به بغداد رفت و بعد از آموختن عربى در حلقه ى درس ابوبشر متى بن يونس حضور يافت و چندى بعد به حران رفت و از يوحنا بن حيلان بخشى از منطق را فراگرفت و به بغداد بازگشت و به تكميل فلسفه مشغول شد. فارابى همه ى كتب ارسطو را به دقت مورد مطالعه و تحقيق قرارداد و به معانى آنها وقوف تام و در شرح و تفسير آثار ارسطو مهارتى خاص يافت و بدين جهت او را «ارسطوى ثانى» يا «معلم ثانى» ناميدند. فارابى از بغداد به مصر رفت و از آنجا به خدمت سيف الدوله ابوالحسن على بن عبداللَّه بن حمدان تغلبى پادشاه حلب و دمشق و شام درآمد و در كنف حمايت وى به تعليم و تأليف مشغول گرديد تا در سن 80 سالگى درگذشت. فارابى به ثروت و زينت دنيوى بى ميل بود و به امر مسكن و پيشه توجهى نداشت و غالب اوقات خويش را در تنهايى بسر مى برد. اهميت فارابى بيشتر در شرحهاى اوست بر آثار ارسطو و به سبب همين شروح هم او را «معلم ثانى» خوانده و در مقام بعد از ارسطو، قرار داده اند. فارابى مانند بسيارى از فلاسفه ى اسكندريه و خاور نزديك كه مى كوشيدند بين عقايد افلاطون و ارسطو را التيام دهند، در كتبى كه به بحث در اتفاق آراء افلاطون و ارسطو اختصاص داده سعى بليغ
در اين راه به كار برده است و كتاب «الجمع بين رأيى الحكيمين: افلاطون الالهى بين رأيى الحكيمين: افلاطون الالهى و ارسطو طاليس» را در اين باب تأليف كرده. فارابى در رساله ى فصوص الحكم براى اثبات توحيد بيشتر به اصول و عقايد نو افلاطونيان و عرفا نزديك شده و در رساله ى آراء اهل المدينة الفاضلة تحت تأثير افلاطون قرار گرفته و سعادت بشر را در ايجاد اجتماع كاملى دانسته است كه همانند اجتماع روحانى باشد. فارابى مانند همه ى دانشمندانى كه در تمدن اسلامى عنوان فيلسوف داشته اند از همه ى علوم عهد خود مطلع و در آنها صاحب تصانيفى بوده است. اطلاعات وى در رياضيات خوب ولى در طب متوسط و در موسيقى بسيار بوده است. روش فلسفى او را بايد فى الحقيقه يك روش نو افلاطونى اسلامى ناميد و اين همان روشى است كه پيش از فارابى به وسيله ى كندى شروع شد و بعد از او از طرفى در آثار اخوان الصفاء و از طرفى ديگر در كتب ابوعلى سينا به مرحله ى كمال رسيد. مع ذلك فارابى در بعض موارد با كندى و ابوعلى سينا اختلاف دارد و همچنين چون آثار او تحت تأثير سه روش عمده ى افلاطون و ارسطو و فلوطينس واقع است گاه موارد اختلافى در آنها مشاهده مى شود و وجه اشتراك همه ى اين آثار با يكديگر عبارتست از تركيب عقايد مذكور با اصول دينى اسلامى. به نظر فارابى بى سعادت و عظمت مقام فيلسوف در ترك علايق و تجرد و گوشه گيرى است. حاصل علم و مقدمه ى سعادت اخلاق است و عالمى كه از مبانى اخلاقى پيروى نكند از سعادت كمال برخوردار نيست. اثر فارابى در فلاسفه ى بعد از
خود بسيار بوده است و با اين حال از انتقادات برخى مانند ابن رشد آسوده نمانده است. ابن رشد در چند مورد از كتاب تهافت التهافت بر فارابى تاخته و او را در شمار متكلمان قرار داده است نه در زمره ى فيلسوفان. فارابى را در حدود صد تأليف است و مهمترين آنها عبارتند از: رسالة فى مبادى آراء اهل المدينة الفاضلة، مقالة فى معانى العقل، عيون المسائل، فصوص الحكم، رسالة فى السياسة، المسائل الفلسفية، احصاءالعلوم، اغراض ارسطو طاليس فى كتاب ما بعد الطبيعة، رسالة فى اثبات المفارقات.
ابونصر محمد بن طرخان بن اوزلع و يا محمد بن محمد بن محمد بن طرخان حكيم و فيلسوف ترك معروف به (معلم ثانى).
تولد اين دانشمند بزرگ در (فاراب) و شهرتش نيز فارابى از اكابر فلاسفه نامى و حكماء اسلامى قرن چهارم زمان آل بويه مى باشد و چون ارسطوى حكيم مشهور به معلم اول است وى را معلم ثانى گويند.
در ميان حكماء كسى به پايه وى نرسيده و در قوه مدركه داراى اولين درجه بوده و ابن سينا با آن همه جلالت و نبوغ علمى كه داشته از كتابهاى او استفاده شايانى نموده و در مصنفات خود از انوار علميه اش اقتباس مى كرده است.
از همين جهات است كه در كلمات اكابر و بزرگان به استاد الفلاسفه و ملك الحكما توصيف شده است و او اولين حكيم و فيلوسفى است كه در دوره اسلام ظهور كرده و نام فاراب را به تمام جهان رسانيده.
اجمالا فارابى در زادگاه خود شهر فاراب علوم اوليه را فراگرفته و مسافرت به بلاد ايران نموده و به زبان فارسى و السنه ديگر آشنا شده و مسافرت به بغداد نموده و زبان عربى را
هم در آنجا آموخته و با صاحب بن عباد و شيعيان آنجا مصاحبت داشته و پس از تكميل حكمت و فلسفه در حران و غيره در بغداد به تحصيل رياضيات و فنون حكمت اشتغال و تمام كتب ارسطو را تتبع و ممارست نموده و گويند وقتى از او پرسيدند تو داناترى يا ارسطو در پاسخ گفت اگر من زمان ارسطو را درك مى كردم هر آينه بزرگترين شاگردان او مى شدم.
قاضى نوراللَّه شهيد شوشترى در مجالس المؤمنين خود او را بسيار ستوده و گويد: وى معلم مقالات اهل يونان و متمم كمالات نوع انسان بوده است.
از آثار فارابى است 1- آراء اهل المدينة الفاضله والمدينة الجاهله والمدينة الفاسقه والمدينة المبدلة والمدينة الضاله كه در مصر و ليدن چاپ شده و مرحوم علامه تهرانى در الذريعه خود در چندين مورد استظهار كرده كه فارابى شيعه مذهب و به عصمت ائمه طاهرين عليهم السلام معتقد بوده است.
2- الابانه 3- ابطال احكام النجوم 4- احصاء العلوم و چهل كتاب ديگر كه جمعاً 44 تأليف مى شود وفات اين نابغه اسلامى در سال 337 يا 39 يا 40 و يا 344 واقع شده و سيف الدوله حكمران شام با جمعى بر وى نماز خوانده است از اشعار فارسى كه به او نسبت مى دهند اين رباعى است.
اسرار وجود خام و ناپخته بماند
وان گوهر بس شريف ناسفته بماند
هركس بدليل عقل چيزى گفته
آن نكته كه اصل بود ناگفته بماند
(خلاصه اى از ريحانةالادب و غيره)
ابونصر فارابى محمد بن محمد، از همه ى علوم عهد خود مطلع و در آنها صاحب تصانيفى بوده است. اطلاعات وى در رياضيات خوب ولى در طب متوسط و در موسيقى بسيار بوده است.
برگرفته از كتاب
:اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (243 -242 / 7) تاريخ ادبيات در ايران (299 -293 / 1)، تاريخ الحكماء قفطى (383 -379)، تاريخ علوم و فلسفه ايرانى (511 -506)، تاريخ فلاسفه ايرانى (130 -98)، تاريخ فلسفه در اسلام (182 -165 / 2)، تاريخ فلسفه در جهان اسلامى (448 -395)، دايره المعارف فارسى (1821 -1820 / 2)، الذريعه (260/ 23 ،291 ،247 / 20 ،42 ،41 / 19 ،235 / 16 ،383 / 15 ،273 / 12 ،10 / 11 ،250 / 10 ،183 / 7 ،397 ،395 / 6 ،288 ،252 ،135 ،103 ،16 / 5 ،500 -499 ،437 ،227 ،224 / 4 ،397 ،91 / 3 ،251 ،12 -11 / 2 ،386 ،376 ،289 ،269 ،100 ،66 ،56 ،34 -33 / 1)، روضات الجنات (312 -305 / 7)، ريحانه (266 -261 / 4)، زندگينامه ى رياضيدانان (341 -340)، سير النبلاء (418 -416 / 15)، شخصيت هاى نامى (360 -359)، شذرات الذهب (354 -350 / 2)، الفهرست لابن النديم (368)، كارنامه ى بزرگان (62 -61)، الكامل (337 / 6)، كشف الظنون (1265 ،1011 ،52)، الكنى و الالقاب (5 -4 / 3)، لغت نامه (ذيل/ ابونصر)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 339)، معجم البلدان (255 / 4)، معجم المؤلفين (196 -194 / 11)، مؤلفين كتب چاپى (296 -291 / 5)، النجوم الزاهره (348 -347 / 3)، الوافى بالوفيات (113 -106 / 1)، وفيات الاعيان (157 -153 / 5)، هديه العارفين (40 ،39 / 2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س سوم ق)، صوفى. از بزرگان مشايخ فارس بود كه با جعفر حَذّاء و عمرو بن عثمان و جنيد و همطبقه ايشان صحبت داشت.
برگرفته
از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى هزار مزار (397 -39)، حلية الاولياء (363 -362 /10)، شرح شطحيات (42 -41)، طبقات الصوفيه هروى (489 -488)، نفحات الانس (225 -224).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز فارسيجاني
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
آقاي پرويز فارسيجاني در سال 1343 در خانواده اي دوستدار خاندان پاك عصمت و طهارت در تهران ديده به جهان گشود، شوق فراوان او به تحصيل علوم ديني سبب گرديد تا در سال 1360 وارد حوزه علميه گردد. در روزهاي نخستين ورود به حوزه با جديت تمام به تحصيل پرداخت و از آسمان آستان حوزه علميه ستاره ها چيد. در درس اخلاق مرحوم آيت الله مجتهدي تهراني حاضر گرديد. شرح تجريد را نزد آيت الله مكارم شيرازي آموخت، از محضر آيت الله صالحي مازندراني به تحصيل رسائل و مكاسب پرداخت.
در كنار درس، تدريس را نيز فراموش نكرد و در حوزه علميه آيت الله مجتهدي تهراني، دانشگاه آزاد تهران و دانشگاه علوم قرآني تهران دروس مختلفي را تدريس كرد. وي هيچ وقت از امر پژوهش نيز غافل نبوده است و كتابهايي نيز به چاپ رسانده كه برخي از آنها عبارتند از: ميزان حكمت، نگين هستي
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 940 ق)، صوفى، عارف و شاعر. وى از مشايخ بنام هرات بود. در عهد سلطنت ظهيرالدين محمد بابر (937 -932 ق) به اتفاق دايى خود، شيخ زين الدين خوافى، به هند رفت و در دربار وى تقرب يافت. پس از او به ملازمت همايون پادشاه رسيد و به اميرالشعراء ملقب شد. در اگره درگذشت و در خانقاه شيخ زين دفن شد.وى در سرودن اقسام شعر توانا بود. در «صبح گلشن» وى به اشتباه عموى شيخ زين الدين خوافى ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر
(655)، تذكره ى روز روشن (597 -596)، حبيب السير (357 -356 / 4)، الذريعه (801 / 9)، صبح گلشن (306 -305)، فرهنگ سخنوران (681)، كاروان هند (985 -982 / 2)، لغت نامه (ذيل/ فارغى)، مجالس النفايس (69)، هفت اقليم (158 -157 / 2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(477 -407 / 405 ق)، محدث، زاهد، صوفى و واعظ. در فارمد طوس به دنيا آمد. از مشايخ بزرگ صوفيه خراسان، و به گفته ى سمعانى زبان گوياى خراسان و شيخ آنجا بود. او از شاگردان امام محمد غزالى و استاد حجه الاسلام ابوحامد غزالى است. از ابوعثمان صابونى و ديگران فقه آموخت و از ابوعبدالله بن باكويه و ابومنصور عبدالقاهر بغدادى و ابوحسان مزكى حديث شنيد. عبدالغافر بن اسماعيل و عبدالله بن على خركوشى و ديگران از وى حديث روايت كرده اند. فارمدى به نيشابور رفت و مدتى از نزديكان و مريدان خاص امام ابوالقاسم قشيرى شد. سپس در پى تحولات روحى به طوس بازگشت و در آنجا با ابوالقاسم كرگانى آشنا شد و مريد او گرديد و سپس داماد او شد. از ديگر استادان وى در تصوف ابوالحسن خرقانى را نيز مى توان نام برد. فارمدى معاصر شيخ ابوسعيد ابوالخير بود و در مجلس درس وى نيز حاضر مى شد. مجالس ذكر و موعظه ى فارمدى شهرت فراگير داشت، به اين دليل او را لسان الوقت مى خوانده اند. عبدالغافر از او تعبير به شيخ الشيوخ كرده، گويد كه طريقه او در وعظ ممتاز بود و آنچنان نيكو ادا مى شد كه در دلها مى نشست. او بيشتر دارايى خويش را بر صوفيه انفاق كرد. وى در طوس درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد (669 -668 / 2)، انساب
سمعانى (335 / 4)، سير النبلاء (566-565 / 18)، شذرات الذهب (356 -355 / 3)، العبر (337 / 2)، كشف المحجوب (211)، كيمياى سعادت (156 ،35 -34 / 2)، معجم البلدان (259 / 4)، نفحات الانس (375 -373).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد بن على بن ابراهيم معروف به فاضل استرآبادى استاد علماء كربلا صاحب منهج المقال (رجال كبير) و رجال صغير كه وحيد بهبهانى تعليقاتى بر آن نوشته و معروف است كه در رجال كتابى بهتر از آن نوشته نشده و هم از تصنيفات اوست شرح آيات الاحكام و حاشيه تهذيب و رسائل مفيده ديگر وفات آن بزرگوار در سيزدهم ذى قعده 1028 ق در مكه معظمه واقع و در قبرستان معلى نزديك قبر حضرت خديجه كبرى مدفون گرديد و در نخبه ماده تاريخش را چنين گفته.
والاسترآبادى فاضل سنى
له الرجال فوئه رضى
و اين بزرگوار از افرادى است كه به فيض تشرف و زيارت حضرت ولى عصر روحى له الفداء رسيده چنانكه مجلسى ره در سيزدهم بحار نقل نموده از جماعتى از آن بزرگوار كه فرمود شبى در مسجدالحرام طواف مى كردم بر دور خانه كعبه كه جوان خوشروئى را ديدم كه مشغول به طواف بوده چون به من رسيد دسته گل سرخى به من عطا كرد و اين در غير فصل گل بود پس من از او گرفتم و بوئيدم و پرسيدم كه اى سيد من اين گل از كجاست. فرمود از خرابات اين بفرمود و پنهان شد و ديگر او را نديدم سمعانى در انساب گفته خرابات جزيره اى در مغرب است در درياى محيط كه از آنست جزيره خضراء.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جواد فاضل بخشايش
محل تولد : بستان آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب جواد فاضل بخشايش در سال 1345 در شهر بخشايش از توابع شهرستان بستان آباد واقع در آذربايجان شرقي
در يك خانواده روحاني ديده به جهان گشودم تا مقطع سيكل در زادگاه خودم تحصيل كردم پس از اتمام سيكل در سال 1363 وارد حوزه علميه مدرسه طالبيه تبريز شدم و مقدمات ادبيات عرب و مقداري از فقه و اصول را در آن جا فراگرفتم. سپس در سال 1367 وارد حوزه علميه قم شدم و به تحصيل فقه و اصول و فراگيري كلام و فلسفه و عرفان از اساتيد بزرگواري همچون مرحوم آية الله پاياني قدس سره، حاج آقا اعتمادي، حاج آقا موسوي تهراني و استاد اسحاق نيا حفظهم الله تعالي مشغول بوده و هستم.
الان بيشتر فعاليتم آموختن فلسفه و عرفان و تحقيق در نهج البلاغه و تفسير مي باشد. در هر هفته يك روز مدت 8 سال است كه مشغول تدريس تفسير قرآن براي جوانان هستم. در طول اين مدت با دفتر تبليغات و موسسه علمي فرهنگي دارالحديث در تحقيق موضوعات و آثار مختلف اسلامي همكاري داشته و دارم.
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1137 / 1135 -1062 ق)، عالم امامى، فقيه، محدث و مفسر. معروف به بها و تاج الفقها و فاضل اصفهانى. گاهى به جهت تأليف كتاب «كشف اللثام» به او كاشف اللثام گفته اند. با اين كه اصفهانى است، اما چون در اوايل زندگانى با پدرش، ملا تاج الدين حسن، به هندوستان رفت و مدتى در آنجا اقامت كرد، بعد از مراجعت به اصفهان به فاضل هندى مشهور شد. در دوازده سالگى از فراگيرى علوم عقلى فارغ شد. او از شاگردان ملا محمدباقر مجلسى است. وى به واسطه ى پدرش، ملا تاجا، از ملا حسنعلى بن ملا عبدالله از مشايخ علامه ى مجلسى است، روايت حديث كرد. شيخ احمد
حلى و محمدعلى كشميرى از شاگران او هستند كه از وى داراى اجازه بودند. به هنگام فتنه ى افغان در اصفهان درگذشت و در تخت پولاد دفن شد. بعدها حاج ملا محمد نايينى در كنارش به خاك سپرده شد و قبور اين دو تن به فاضلان مشهور گشت. از آثار وى: «تفسير قرآن»؛ «تلخيص الشفا»، در حكمت كه ملخص «شفا»ى ابن سينا است؛ «كشف اللثام و الابهام عن قواعد الاحكام»، در فقه، كه شرح «قواعد» علامه حلى و از مهمترين تأليفات فاضل هندى است كه صاحب «جواهر» و صاحب «رياض» به آن اعتماد بسيار داشتند و از مدارك كتب ايشان است؛«المناهج السويه النبويه»، در شرح «روضه البهيه»؛ «مناسك الحج»؛ «كليد بهشت»، به فارسى، در اصول دين؛ «النجاه»؛ «احاله النظر»، در قضاء و قدر؛ «التمحيص» يا «ملخص التلخيص»، خلاصه اى از «تلخيص المفتاح» خطيب قزوينى دمشقى،در علم بلاغت؛ «چهار آئينه»، به فارسى، در اثبات امور چهارگانه كه آن را به نام شاه سلطان حسين صفوى تأليف كرده است؛ «جوابات المسائل الفقهيه»، كه بيشتر آن در عبادات است؛ حاشيه بر «شرح المواقف» سيد شريف جرجانى؛ حاشيه بر شرح «الهدايه الاثيريه» ميبدى؛ شرح؛ العقائد النفسيه»؛ «رساله فى الاحتياطات اللازمه العمل»، كه شاگردش شيخ عبدالحسين بن عبدالرحمان بغدادى آن را از املائات او نوشته است؛ «اللالى العبقريه فى شرح العينيه الحميريه»؛«الخور البريعه فى اصول الشريعه» و شرح آن؛ «الزبده»، در اصول دين.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (138 / 9)، ايضاح المكنون (596 ،564 ،366 / 2 ،583 ،440 ،309 / 1)، تذكره القبور (457 -456)، الذريعه (57 / 24 ،361 ،345 ،272 ،204 / 22 ،260 -259 ،132
،57 -56 / 18 ،233 / 17 ،361/ 15 ،370 / 13 ،168 ،35 -34/ 11 ،257 / 10 ،277 -276 / 7 ،139 ،137 / 6 ،311 ،229 / 5 ،431 ،423 ،296 ،265 / 4 ،280 / 1)،روضات الجنات (112 -106 / 7)، ريحانه (285 -284 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 577 -575 / 12)، فوائد الرضويه (482 -477)، الكنى و الالقاب (11 / 3)، لغت نامه (ذيل/ فاضل هندى)، معجم المؤلفين (212 / 9)، هديه العارفين (318 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا فاضلى، در سال 1338 در شهر تاريخى نيشابور متولد شد. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى در سال 1354 به دبيرستان نظام رفت و از همان سال نيز به تحصيل در هنرستان عالى موسيقى پرداخت و پس از 5 سال موفق به اخذ ديپلم موسيقى با كسب رتبه اول در بين هم كلاسان خود گرديد و به دوره عالى راه يافت .
چون به علت انقلاب فرهنگى، دوره عالى تعطيل و ادامه تحصيل عملا براى وى مقدور نبود ادامه تحصيل نداد، لذا با گذراندن دوره اول دانشكده افسرى در سال 1362 به سمت ناظم و افسر آموزش موزيك دانشكده منصوب گرديد و در زمان فرماندهى تيمسار ناصر آراسته، مرد هنرپرور و علاقمند به موزيك نظام و با مساعدت دايره موزيك نزاجا تعداد 27 نفر جهت موزيك دانشكده استخدام شدند كه مسئوليت آموزش آنان به مدت 2 سال به وى واگذار گرديد كه هم اكنون مشغول فراگيرى مى باشند.
در سال 1370، مأموريت تدوين و طبقه بندى مشاغل و تهيه شرح وظائف موزيك آجا به وى محول شد كه به پايان رسانيد و از سال تحصيلى 67-68 تاكنون عهده دار آموزش
فاگوت در مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى مى باشد و در حال حاضر به عنوان معاون موزيك دانشكده افسرى مشغول انجام وظيفه مى باشد و در شوارى ارزشيابى هنرمندان كشور موفق به دريافت نشان درجه سه هنرى گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد فاطمي ابهري
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1358 با معدل بالايي اخذ ديپلم كردم و در چندين مركز آموزشي پذيرفته شدم. در نهايت در رشته دكتراي دامپزشكي دانشگاه تهران مشغول شدم ولي بعد از حدود دو سال جذابيت علوم حوزوي مرا بر آن داشت كه دانشگاه را به طلب حوزه ترك كرده و دروس حوزه را با جديت دنبال كردم. دروس سطح و ادبيات عرب را در مدرسه امام خميني (ره) با موفقيت در عرض سه سال به پايان رساندم وسپس دروس خارج فقه و اصول را مشغول شدم، از اساتيد بسيار والا مقامي چون استادى، محفوظى، محقق داماد، وجداني فخر و اعتمادي در سطح استفاده بسيار بردم و در درس خارج از آيت الله وحيد و آيت الله تبريزي بهره هاي وافري بردم. تدريس در دانشگاه را در سال 1375 در دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد تهران مركزي آغاز كردم و در سال 1376 نيزدروس حوزوي را تدريس كردم و تا كنون مشغول به تدريس تفسير قرآن كريم بر مبناي الميزان و مكاسب و اصول شيخ انصاري مي باشم. بيش از 11 سال در زمينه قرآن پژوهش خوبي داشتم و چهار سال در دوره تخصصي تفسير قرآن كريم شركت داشتم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1389 ق)، عالم امامى، مدرس، عارف و زاهد. در قم به دنيا آمد و در همان شهر پرورش يافت. سالهاى متمادى از مضحر آيت الله حاج ميرزاجواد آقا ملكى تبريزى و آيت الله حايرى استفاده نمود. وى از علماء اخلاق حوزه ى عليمه ى قم بو. بيشتر عمر خود را در تزكيه نفس و ترويج دين و تعظيم شعائر مذهبى و تدريس اخلاق و تربيت نفوس گذرانيد. بنابر امر آيت الله حجت در مدرسه ى حجتيه در روزهاى تعطيل درس اخلاق مى گفت. فاطمى در قم درگذشت و در قبرستان شيخان جنب مقبره ى زكريا بن آدم به خاك سپرده شده. از آثارش «درر الاخبار»، در دو جلد مى باشد.[1]
حاج آقا سيد حسين زاهد فاطمى بن سيد الاعلام آقا سيد اسحق قمى از علماء و عباد و زهاد معروف قم و از علماء اخلاق حوزه علميه قم بوده اند كه كثرت زهد و قدسش او را از معاشرت مردم بازداشته و غالبا در زاويه منزل خود به تزكيه نفس و محاسبه خود پرداخته و عده اى را نيز تربيت نموده است تولد آن مرحوم در قم شده و در مهد علم و سيادت و فضيلت پرورش يافته و سالهاى متمادى از محضر مرحوم جمال السالكين و كمال الزاهدين آيت الله حاج ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى و آيت العظمى حايرى استفاده نموده و اكثر عمر عزيز خود را صرف ترويج دين و تعظيم شعاير مذهبى و اقامه نماز جماعت و تدريس اخلاق و تربيت نفوس گذرانيده و چندين سال بنابر امريه مرحوم آيت الله حجت در مدرسه حجتيه در روزهاى تعطيل درس اخلاق گفته و تا اواخر عمر عزيز در منزل شخصى خود به گفتن درس اخلاق و نصايح و
مواعظ حسنه دلهاى محصلين را روشن و صفا داده و در غالب سالها مسافرت به عتبات عراق و مشهد مقدس رضوى مشرف و از انوار عاليه حضرات ائمه عليهم السلام كسب نور و فيض نموده و تا 27 ماه شوال 1389 ق دعوت حق را اجابت و در قبرستان شيخان جنب مقبره جناب زكريا بن آدم مدفون گرديده است از تاليفات مطبوع ايشان است دررالاخبار در دو جلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (213 -212 / 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 370 ق)، صوفى. اهل بخارا بود و از مشايخ صفويان عهد خويش. بيشتر ايام عمر را در زادگاهش سپرى كرد و گونيد وى جنيد بغدادى را ديده است. خواجه عبدالله انصارى نام او را تحت عنوان شيخ بوبكر پاليزوان آورده و گويد كه شيخ عمو در 370 ق به بخارا رفته و پاليزوان را ديده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (528 -526)، طرائق الحقائق (423 / 2)، نفحات الانس (236).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بسيار از هنرمندان بخصوص خوانندگان دوران قاجار مردمانى بودند گوشه گير و انزواطلب و از شهرت و جار و جنجال هاى دربارهاى قاجار به دور و اگر هم برحسب اجبار در اين دربارها برنامه هاى اجرا مى كردند، خيلى بى سر و صدا روانه منزل مى شدند و باز در انزوا به سر مى بردند و موسيقى را براى خود و دل مردم هنردوست مى خواستند نه براى آن محيط دور از هنر و پر از دسيسه و دغلبازى.
سخن درباره ى مردى هنرمند، خوش صدا، دانشمند و درويش مسلكى شوريده حال به نام عباسقلى فانى است كه وى دايى چهار برادر به نامهاى حسين سليم فرزان (سليمى تبار)، على سليمى تبار، اكبر سليمى تبار و امير سليمى تبار مى باشد كه موجب گرايش ايشان به موسيقى نيز گرديد. پدر عباسقلى فانى يساولباشى دربار بود و در آنجا مقام و منزلتى داشت. عباسقلى را كه از اوان كودكى داراى صداى پرطنين و بسيار خوشى بود زير نظر استادان موسيقى كه در دربار، آمد و رفت داشتند قرارداد و تحت تعليم آنها آوازهاى موسيقى ايرانى و گوشه هاى مختلف آن را به خوب فراگرفت و مورد احترام و محبت اساتيد خود بود. در خلال اين مدت به
تحصيل علوم مختلفه نيز اشتغال داشت بخصوص در ادبيات بسيار پيشرفت كرد چون حافظه اى فوق العاده داشت بيشتر اشعار شعراى پيشين را در حفظ داشت و آنها را با صداى خوشى مى خواند و خود نيز شعر مى سرود و چون مردى گوشه گير و از شهرت بى زار بود غير از دربار، فقط براى دوستان و فاميل مى خواند.
وى از آن دسته مردمى بود كه به دنيا و مال دنيا پشت كرده و به آن بى اعتنا بود و روزى هم كه فانى جهانى فانى را وداع مى كند تنها چيز باارزشى كه از وى به سرقت برده مى شود ديوان شعرش بود كه خود سروده بود و حاصل سراسر عمر او بود...
اكبر سليمى تبار، هنرمند شايسته، درباره دايى خود مى گويد: «به خاطر دارم در كلاس ششم دبستان درس مى خواندم در آن زمان به محفوظات بيشتر اهميت مى دادند تا دانسته ها و من در حياط خانه راه مى رفتم و براى حفظ كردن شعر معروف حافظ كه در كتاب درسى مان بود شروع كردم به خواندن:
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته ى خويش آمد و هنگام درو
ايشان بلافاصله گفتند:
ما كه تخمى نفشانديم در اين مزرع نو
جز ندامت چه بود حاصل ما وقت درو
هر بيت از شعر حافظ را كه مى خواندم او نيز، شعرى مشابه آن مى خواند به ياد دارم، برادر بزرگم حسين سليمى تبار (سليم فرزان) تعليم ويولن مى ديد و روزها در خانه تمرين مى كرد، در يكى از روزها عباسقلى خان در خانه بود از نحوه ى اجراى گوشه دوم اصفهان بيات راجه از برادرم ايراد گرفت و شروع به خواندن اين گوشه كرد و گفت بيات راجه را بايد اين چنين اجرا كنى، البته دايى در
آن روز به شوق آمد و دستگاه اصفهان را براى ما به صورت كامل خواند، يا من نمى فهميدم يا اين كه بعد از شنيدن اين آواز دايى در من ايجاد شد، از هيچ آوازخوان ديگرى اين چنين تحت تأثير قرار نگرفتم. همچنان كه اشاره شد دايى من داراى حافظه ى فوق العاده قوى و خود طبع شعر داشت و اشعار بسيارى از شعرا را از حفظ بود، شعر معروف هاتف اصفهانى «اى بفداى تو هم دل و هم جان» را كه داراى چند بند ترجيع بند معروفى است، تماماً در حفظ داشت و بسيارى از قصيده هاى سعدى را از حفظ مى خواند. او مردى حاضرجواب و به مناسبت هاى مختلف شعرهايى بجا مى خواند و مى سرود.
در گذشته، در سطح معمولى مشاعره بسيار رواج داشت ولى در بين دراويش و سخنوران نوعى مشاعره توأم با لغزگويى يا چيستان گويى رواج داشت به طورى كه بزرگان فاميل مى گفتند درويشى از اصفهان به تهران آمده بود و در يكى از قهوه خانه هاى معروف تهران مشغول سخنورى و چيستان گويى شده و تمام دراويش تهران را به علت تفوق بر آنها خلع كسوت كرده بود و آبروى آنان در خطر قرار گرفته بود. درويش اصفهانى هم خودستايى و اُشتُلم مى كرد كه از دايى عباسقلى استمداد كردند و بر تن او لباس درويشى پوشانيدند و براى جوابگويى به درويش اصفهانى او را به همان قهوه خانه هدايت كردند. ظاهراً دراويش تعدادى كسوت مثل تبرزين، كشگول، خرقه و جز آنها داشته اند كه در مباحثه اگر درويشى جواب معماى درويش ديگر را به شعر مى داد و او از جواب بازمى ماند يك قطعه از كسوتش را درويش پيروز در بحث و مشاعره از
او مى گرفت.
فانى با كسوت درويشى به قهوه خانه اى كه در آن زمان مركز تجمع مردمان در مواقع بى كارى و استراحت بود وارد مى شود و با صداى بسيار خوشى قصيده اى را كه بيت دوم آن به «حق حقق حقيقين حقى» است مى خواند و پس از خوش و بشى با درويش اصفهانى شروع به سخنورى مى نمايد و طولى نمى كشد كه درويش اصفهانى در اثر ندانستن جواب معماهايى را كه درويش فانى طرح مى كند و گرفتن جواب معماهاى خود، ظرف چند شب تمام كسوت هاى دراويش تهرانى را پس مى دهد و فانى شروع به خلق كسوت از او مى كند. چون به آخرين سؤال او نيز نمى تواند جواب بدهد، عده اى از دراويش دهان درويش فانى را مى گيرند تا او را مجبور به كندن آخرين كسوت او ننمايد. سپس درويش فانى از مردم و دراويش خداحافظى نموده و از صاحب قهوه خانه مى خواهد كه درآمد اين سخنورى را بين دراويش تقسيم كند، ظاهراً مردم به خاطر شركت در اين سخنورى ها به صورت همت عالى مبالغى اضافه بر پول چاى مى پرداختند.
زنده ياد عباسقلى فانى مردى شيرين سخن بود و با زيبايى خاصى بيان مطلب مى كرد كه با تمام گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايرانى آشنايى داشت و مشوق ديگران در يادگيرى اين هنر بود ولى همانطور كه اشاره گرديد خود در اين مورد بسيار گوشه گير و منزوى بود، يادش به خير و روانش شاد.»
يكى از چيستان هايى كه درويش فانى در آن سخنورى به درويش اصفهانى گفته بود چنين است:
مردى متوفى شد و زو ماند بسى مال
وارث دو بماندند يكى عم و يكى خال
خالوش پسر عم و عمش پسر خال
قسمت چه توان كرد به اين هر دو از
اين مال
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، موسيقيدان. پدر عباسقلى او را از اوان كودكى زير نظر استادان موسيقى قرار داد و او گوشه هاى مختلف دستگاههاى موسيقى ايرانى را به خوبى فراگرفت، تا جايى كه مورد احترام و محبت اساتيد خود بود. در خلال اين مدت به تصحيل علوم مختلف نيز اشتغال داشت. بخصوص در ادبيات بسيار پيشرفت كرد. فانى شعر نيز مى گفت و گويا «ديوان» شعرى نيز داشته كه بعد از فوت وى به سرقت رفته است. او دايى چهار برادر به نامهاى حسين سليم فرزان (سليمى تبار) (متولد 1297 ق) و على سليمى تبار (متولد 1299 ق) و اكبر و امير سليمى تبار مى باشد كه موجب گرايش ايشان به موسيقى گرديد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (174 -171 / 2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم ق)، فقيه، حافظ، مفسر، محدث و واعظ. معروف به فتال و فارسى و ابن الفارسى. نام و نسب او را گاهى به جهت انتساب به پدرش، محمد بن حسن، و گاهى به مناسبت جدش، محمد بن على، و گاهى به ملاحظه ى جد عالى اش، محمد بن احمد، ذكر كرده اند. او از مشايخ ابن شهرآشوب است. فتال از شيخ طوسى و به واسطه ى پدرش از سيد مرتضى حديث روايت كرده است. با زمخشرى صاحب «كشاف» از علماى عامه و ابوالفتوح رازى و فضل بن حسن طبرسى از مفسران خاصه معاصر و هم طبقه بود. در فقه و حديث استادى توانا بود. دانش و زهد و پارسايى را با هم داشت. سخنرانى با منطق رسا و كوبنده بود و واعظى كه با سخن و عمل پند مى داد. گويش زيباى او
باعث شد كه به او فتال يا بلبل گويند. ابن داوود در كتاب «رجال» گويد كه: فتال عقيده شناسى جليل القدر و فقيهى دانشمند و زاهدى پارسا بود، كه عاقبت به دست عبدالرزاق ملقب به شهاب الاسلام، رئيس نيشابور به جرم شيعه بودند شهيد شد. از آثارش: «روضه الواعظين و بصيره المتعظين»؛ «التنوير فى معانى التفسير». ابن شهرآشوب راوى هر دو مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (305 / 11 ،470 -469 ،297 -296 / 4)، رجال ابن داود (قسم 295 / 1)، روضات الجحنات (243 -234 / 6)، ريحانه (294 -291 / 4)، شهيدان راه فضيلت (79 -78)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 275 / 6)، فوائد الرضويه (469)، فهرست منتجب الدين (191 ،166)، الكنى و الالقاب (13 -12 / 3)، لغت نامه (ذيل/ ابوعلى، فتال)، معجم المؤلفين (200 / 9).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي فتحي
محل تولد : زنجان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1352/12/2
زندگينامه علمي
سال (1365-1359) دوره ابتدايي را در زادگاه خود، روستاي قلابرسفلي از توابع زنجان، روستايي با قدمت بيش از هزار سال گذراندم به علت محروميت روستا، يك سال سال سوم ابتدايي معلم نداشتيم لذا در زمستان همان سال، به مكتب خانه رفتم و در مدت 2 يا سه هفته روخواني قرآن را ياد گرفته و موفق به ختم قرآن شدم و يك هفته هم به كلاس «تنبيه الغافلين» رفتم بعد استاد گفت شما ديگر لازم نيست به كلاس بياييد.
سال (68-1365) روستاي ما، مدرسه راهنمايي نداشت. من با 4 نفر ديگر به روستاي ديگر (نيكه كند ضيائي) در حدود 20 كيلومتر روستاي خود رفتيم و آن چهارنفر بعد از مدتي فرار
كردند و تنها من ماندم و در اين مرحله نفر اول يا دوم مدرسه شبانه روزي بودم.
با اصرار و رايزنيهاي جدي يكي از دوستان دوره راهنمايي كه يكسال قبل از من به قم آمده بود، جناب برادر ارجمند جناب حجة الاسلام عبدالله بهرامي عليرغم ميل باطني، به حوزه علميه قم آمدم، با آن كه براي اولين بار بود كه قم و فضاي حوزه و مدارس علميه را ميديدم، مدرسه شهيدين را كه با شرايط خاصي، گزينش مي كرد، براي تحصيل انتخاب كردم. مقدمات و سطح را درمدرسه شهيدن(ره) پايه ششم مدرسه معصوميه با حفظ خوابگاه و موقعيت در شهيدين در اين مرحله نيز به لطف الهي نفر اول يا دوم در برخي از پايه ها از نظر معدل بودم.
همزمان دوره ي دبيرستان را به صورت متفرقه گذراندم. در سطح دو و سه حوزه را نيز به توفيق الهي جزو ممتازين شدم. (در ليست ممتازان شناسايي شده مركز خدمات) توفيق شركت در دوره ي عالي فقه و اصول تخصصي با اشراف و نظارت، مدرسه ي شهيدين(ره) كه مباحث به طور تفصيلي نوشته مي شد و در محضر استاد ارائه مي گرديد؛ اصول: استاد ارجمند حاج آقاي علي عندليب از اساتيد ياد شده دروس فقه آيةالله شبيري زنجاني نيز به مدت يك سال و نيم شركت داشته ام و اخيراً نيز در درس اصول حاج آقاي لاريجاني شركت مي كنم.
كارشناسي: رشته معارف اسلامي و علوم قرآني؛ نفر ممتاز گرديده، توفيق تدريس همزمان با تحصيل در سطح كارشناسي تدريس دروس چون حلقات شهيد صدر، دراية و علم الحديث، علوم قرآن و... در جامعةالزهرا و مركز جهاني علوم اسلامي و در سطح كارشناسي ارشد، تدريس
متون عربي (كهن و معاصر)؛ اصول و روش ترجمه قرآن، فن ترجمه، زبان قرآن، علوم قرآن و... در جامعةالزهرا و دانشكده علوم قرآني و...
كارشناسي ارشد: نفر اول گروه با معدل 86/18، موضوع پايان نامه: معيارشناسي ارتباط الفبايي آيات قرآن كريم، كه با عنوان مباني و معيارهاي تفسير قرآن به قرآن درموسسه امام خميني با تكميل و اصلاحات براي چاپ پذيرفته شده است. از جمله اساتيد اين دوره ها، آية الله معرفت (ره)، حاج آقاي محمود رجبي، حاج آقاي يوسفي غروي، دكتر نجارزادگان دكتر رفيعي، دكتر جباري، حاج آقاي حسن عرفان، دكتر شمالي و...
(ج) دكتري 87 – 86: همزمان با نگارش پايان نامه به توفيق الهي در آزمون دكتراي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، رشته علوم قرآن و حديث پذيرفته شدم. و در حال حاضر مشغول ترم دوم و از محضر اساتيدي چون دكتر معيدي روشن، حاج آقاي رجبي، حاج آقاي احمد واعظي، حاج آقاي بابائي و جاج آقاي مهدوي راد، استفاده مي كنيم. خدا عاقبت ما را به خير گرداند.
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1070- ح 1139 ق)، فقيه، اصولى، مفسر و شاعر. معروف به شريف، چون مادرش خواهر ميرمحمد صالح خاتون آبادى بود. پدرانش همگى از علما بودند. وى در محله ى درب امام اصفهان به دنيا آمد. بدين دليل به او امامى نيز مى گفتند. در نجف ساكن بود. او شاگرد علامه مجلسى ثانى و از ايشان و از علماى ديگرى از جمله احمد بن محمد بن يوسف بحرينى و قاسم بن محمد كاظمى و محمد حسين بن حسن ميسى و صفى الدين بن فخرالدين طريحى و عبدالواحد بن محمد بن احمد بورانى و محمد صالح خاتون آبادى و محمود ميبدى صاحب اجازه بود. فرزندش،
ملا ابوطالب فتونى، و محمد بن على بن حيدر عاملى و احمد بن اسماعيل جزائرى از شاگردان وى بودند و از او اجازه داشتند. عبدالله ابن كرم الله حويزاوى و نصرالله شهيد حائرى نيز از جانب وى به دريافت اجازه نائل شدند. فتونى جد مادرى شيخ باقر، پدر صاحب «جواهر»، است. از آثار وى: شرح «الكفايه» سبزوارى؛ «شرح الصحيفه»؛ «شريعه الشيعه و دلائل الشريعه»؛ «الفوائد الغرويه و الدرر النجفيه»، در اصول دين و اصول فقه؛ «مرآه الانوار و مشكاه الاسرار فى تفسير القرآن» يا «مشكاه الانوار فى تفسير القرآن»؛ «الرساله الرضاعيه»؛ «الانساب»؛ رساله در «حقيقه مذهب الاماميه»؛ «نصايح الملوك و آداب السلوك»، در شرح «عهدنامه مالك اشتر»؛ «ضياء العالمين»، در امامت؛ «تنزيه القميين»؛ «معراج الكمال»؛ «الكشكول»؛ «ديوان» شعر، در مراثى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (487 ،48 / 2)، اعيان الشيعه (343 -342 / 7)، تلامذه العلامه المجلسى (13 -12)، خاتمه مستدرك الوسائل (56 -54 / 2)، الذريعه (171 / 24 ،233 -232 ،53 / 21 ،265 -264 / 20 ،70 / 18 ،354 -353 / 16 ،124 / 15 ،187 ،36 -35 / 14 ،346 / 13 ،189 -188 / 11 ،50 -49 / 7 ،457 / 4 ،372 -371 / 2 ،249 ،227 -226 ،208،199 ،182 / 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 175 -174 / 12)، معجم المؤلفين (205 -204 / 7)، هديه العارفين (766 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1964 ش)، نوازنده. ملقب به فخام الدوله. از كودكى به فراگيرى موسيقى علاقه داشت. نخست از يوسف خان صفايى و سپس از آقا حسينقلى نواختن تار را فراگرفت و از بهترين شاگردان ايشان محسوب مى شد.
چندى نيز نزد ميرزا عبدالله مشق سه تار كرد. وى در اركسترهاى انجمن اخوت شركت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (141)، تاريخ موسيقى (578 ،551 / 2)، تاريخ هنرهاى ملى (624 ،612 / 1)، سرگذشت موسيقى (139 -137 / 1)، مردان موسيقى (33 ،21 / 2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 606 -544 ق)، مفسر، واعظ، مصنف، حكيم، اصولى و عالم اشعرى شافعى. مشهور به امام رازى و فخر رازى و امام فخرالدين، معروف به امام المشككين و موصوف به شيخ الاسلام و ابن خطيب و ابن خطيب رى. اصل وى از طبرستان بود و در رى به دنيا آمد. وى شاگرد پدرش، ضياءالدين عمر، در كلام بود و سلسله ى استادانش را،از طريق پدر، به اشعرى مى رساند. در مرند در مدرسه اى كه قاضى مرند، پدر، پدر محيى الدين بنا كرده بود، فقه و حكمت آموخت. وى در علوم عقلى و نقلى، تاريخ، كلام، فقه، اصول، تفسير، حكمت، علوم ادبى و فنون رياضى يگانه ى عصر خود بود دانشمندان بسيارى از شهرهاى دور حاضر حوزه ى درس او مى شدند، و حتى در موقع سوارى نيز دهها تن از فقهاى شاگردانش به جهت استفاده علمى در ركابش مى رفتند. فخر رازى به دليل ژرف بينى در اقوال حكماى يونان و تعمق در جرح و تعديل آنها شك و شبهه در مطالب عقلى و دينى وارد مى كرد و به گفته ى ابن حجر گاه شبهات سختى وارد مى آورد كه خود از حل آن در مى ماند. وى به خوارزم رفت و به جهت مذاكرات دينى كه با علماى آنجا نمود محكوم به اخراج از آن سرزمين شد،پس به ماورالنهر رفت و باز به همان دليل تبعيد شد. وى
به رى موطن خود بازگشت و از آن جا به خراسان رفت و مورد عنايت سلطان محمدخوارزمشاه قرار گرفت. سرانجام در هرات ساكن شد و شيخ الاسلام آنجا گشت و به دو زبان عربى و فارسى وعظ گفت. او در هرات درگذشت و در دامنه ى كوه مزداخان نزديك هرات دفن شد. از آثار وى: «تفسير الكبير» يا «مفاتيح الغيب»، تفسير قرآن در هشت مجلد؛«تفسير الفاتحه»؛ «اسرار التنزيل و انوار التأويل»؛ «اساس التقديس» يا «تأسيس التقديس»، در علم كلام؛ «تهذيب الدلائل و عيون المسائل»؛ «لباب الاشارات»؛ «لوامع البينات فى شرح اسماء الله و الصفات»؛ «محصل افكار المتقدمين و المتأخرين من العلماء و الحكماء و المتكلمين»؛ «المحصول»؛ شرح «قانون» ابن سينا، در طب؛ شرح «نهج البلاغه»؛ «نهايه الايجاز فى درايه الاعجاز»، در علم بيان؛ «كتاب الهندسه»؛ دائره المعارف «جامع العلوم» يا «حدائق الانوار فى حقائق الاسرار» يا «ستينى»، به فارسى در پيرامون شصت علم كه در 574 ق به نام علاءالدين تكش خوارزمشاه تأليف كرده است؛ رساله در «اصول عقايد»، به فارسى، در هشت باب در توحيد و نبوت و معاد و امامت و اصول فقه؛ «رساله ى روحيه»، به فارسى، در جواب تعزيت نامه اى كه پادشاه وقت در مرگ پسر فخررازى نوشته بود؛ رساله «الاختيارات العلائيه» يا «الاحكام العلائيه فى الاعلام السماويه»، به فارسى، در اختيارات نجومى، كه به نام سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه در دو مقاله نوشته است؛ «شعر»، به عربى و فارسى.[1]
رازى، ابوعبداللَّه محمد بن عمر بن حسين بن حسن بن على طبرستانى رازى مشهور به امام فخر فقيه شافعى و دانشمند علوم معقول و منقول معروف به ابن الخطيب و فخر رازى (و. رى 543 يا 544- ف. هرات
606 ه.ق). وى در عصر خوارزمشاهيان مى زيست و جاه و منزلت و نفوذ كلام او در نزد سلطان محمد خوارزمشاه بسيار بود. و بين او و بهاءالدين پدر جلال الدين مولوى اختلاف ايجاد شد. وى در علم كلام و معقولات سرآمد عصر بود، و در فنون مختلف تأليفات مهم دارد. فخر رازى در غالب اصول مسلم فلسفى شك كرده و بر فلاسفه ى مقدم ايراداتى وارد آورده و حكيمانى نظير نصيرالدين طوسى و قطب الدين رازى و ميرداماد و صدرالدين شيرازى مدتها سرگرم جواب دادن به شبهات او بوده اند. به سبب همين قدرت در تشكيك است كه وى را «امام المشككين» لقب داده اند. از آثار اوست: نهايةالعقول، كتاب الاربعين، المطالب العالية، محصل افكارالمتقدمين والمتأخرين (ه.م)، البيان والبرهان فى الرد على اهل الزيغ والطغيان، المباحث العمادية فى المطالب المعادية، تهذيب الدلائل و عيون المسائل، ارشاد النظار الى لطائف الاسرار، تحصيل الحق، الزبدة، المعالم، مفاتيح الغيب (ه.م)، نهايةالاعجاز (ه.م)، المسائل الخمسون (ه.م)، شرح كليات قانون ابن سينا، ستينى (ه.م)، الملخص (ه.م)، شرح الاشارات (در اين كتاب ايراداتى بر ابن سينا وارد كرده كه بعداً نصيرالدين طوسى آنها را جواب داده)، شرح عيون الحكمة، مباحث المشرقيه (ه.م).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (203 / 7)، تاريخ ادبيات در ايران (1017 -1016 / 2)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (413 -382)، دايره المعارف فارسى (1848 -1847 / 2)، روضات الجنات (44 -36 / 8)، ريحانه (301 -297 / 4)، رى باستان (377 -374 / 2)، سير النبلاء (501 -500 / 21)، شخصيت هاى نامى (364 -363)، شذرات الذهب (22 -21 / 5)، فرهنگ ادبيات فارسى (368 -367)، الكامل (302 / 9)، كشف الظنون (2002 ،1988 ،1986
،1973 ،1905 ،1864 ،1840 ،1819 ،1774 ،1756 ،1727 ،1726 ،1714 ،1697 ،1616 ،1615 ،1614 ،1578 -1577 ،1561 ،1467 ،1445 ،1312 ،1186 ،1141 ،1113 ،1035 ،993 ،989 ،954 ،760 ،739 ،730 ،725 ،633 ،605 ،565 ،515 ،454 ،449 ،359 ،354 ،333 ،262 ،224 ،204 ،120 ،94 ،83 ،67 ،61)، الكنى و الالقاب (16 -13 / 3)، لسان الميزان (435 -430 / 5)، لغت نامه (ذيل/ فخر رازى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 606)، معجم المؤلفين (80 -79 / 11)، منتخب التواريخ (409)، مؤلفين كتب چاپى (644 -642 / 5)، النجوم الزاهره (176 -175 / 6)، الوافى بالوفيات (252 -248/ 4)، وفيات الاعيان (252 -248 / 4)، وقايع السنين و الاعوام (335)، يادداشتهاى قزوينى (95 / 6).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 622 -528 ق)، محدث، زاهد، صفوى و متفلسف شافعى. اصلش شيرازى و ساكن مصر بود. احاديث بسيارى از سلفى شنيد و آنها را به رشته تحرير درآورد و در دمشق نيز ابن عساكر حديث شنيد. برزالى و منذرى و ديگران از وى حديث روايت كرده اند.ذهبى نيز از طريق ابوالمعالى ابرقوهى و ابوالحسن ابن قيم نيز از وى حديث روايت كرده است. در خانقاه ذوالنون مصرى زوايه داشت و پس از مرگ در همان جان دفن شد. او در نظم و نثر توانا بود و صاحب تصنيفاتى در زمينه ى تصوف و كلام است، كه برخى از آنها به سبك فلاسفه صوفيه است. از آثار وى: كتاب «مطيه النقل و عطيه العقل»، در اصول و كلام؛ «الاسرار و سر الاذكار/ الاسكار»، كه در آن بين حقيقت و شريعت جمع كرده است؛ « برق النقا و شمس اللقا»؛ «جمحه النهى عن لمحه
المها»؛ «الفرق بين الصوفى و الفقير»؛ «تذكره مناهج السالكين»؛ «بلغه الفاصل و عروه الواصل».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (187 / 6)، ايضاح المكنون (502 -501 ،188 / 2 ،365 ،176 ،76 / 1)، سير النبلاء (181 -179 / 22)، شذرات الذهب (101 / 5)، العبر (188 / 3)، لسان الميزان (631 -629 / 5)، معجم المؤلفين (192 -191 / 8)، النجوم الزاهره (234 / 6)، الوافى بالوفيات (9 / 2)، هديه العارفين (112 -111 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از جمله شركت كنندگان دوره عالى موزيكولوژى است كه به علت سوابقى كه در موسيقى داشت در جريان تحصيل علاقه و شايستگى خود را خيلى زود نشان داد، بطورى كه قبل از پايان تحصيلاتش قرار شد از وجودش در هنرستان استفاده شود، ترتيب استخدامش داده شد و در اول سال 1342 شمسى عملاً وارد خدمت گرديد، در بهمن ماه سال 1344 به اخذ ليسانس نائل شد، او يكى از معدود خدمتگزارانى است كه كمتر از بيست سال، تمام وقت و همت خود را در راه پيشرفت هنرستان صميمانه به كار گرفت و به سرعت مدارج ترقى را پيمود و از سطح دبيرستان به دوره عالى راه يافت و تدريس چند درس علمى موسيقى را به عهده گرفت و همواره رضايت هنرجويان را در پى داشت، بعلاوه در بسيارى از كارهاى ادارى و فوق برنامه و برنامه ريزى ها و در مواردى تصميم گيريها شركت فعال داشت خدماتش بى هيچ مداهنه اى در سرعت پيشرفت هنرستان محسوس بود، در سال 1359 از كار كناره گرفت و به افتخار بازنشستگى نائل گرديد.
فخرالدينى اكنون نيز به كوشش هايش در زمينه موسيقى ملى ادامه مى دهد، به صورت
آزاد در دانشكده هنرهاى زيبا همچنان به تدريس اشتغال دارد، فعاليتهاى ديگرى در اين زمينه دارد كه در اين بحث نمى گنجد، آينده پربارترى را برايش آرزو داريم.
فرهاد فخرالدينى به سال 1316 در خطه ى قهرمان پرور و مهد تمدن و فرهنگ ايران زمين، آذربايجان در خانواده اى هنردوست ديده به جهان گشود. پدرش محمدعلى فخرالدينى متخلص به «محزون» 1278 -1365، از شعراى مردمى آذربايجان بوده كه در نزد مردم آن سرزمين از احترام خاصى برخوردار بود. او صاحب دو كتاب شعر به زبان تركى است فرهاد چهارمين فرزند خانواده است و سه خواهر و سه برادر دارد. برادر بزرگ فرهاد به نام فخرالدين از نقاشان و عكاسان هنرمند كشور است. برادر دوم فرخ نيز عكاس مشهورى است و برادر كوچكتر فاروق است كه ضمن اشتغال به حرفه ى عكاسى، از ورزشكاران به نام بوده و سالها سمت مربى گرى تيم ملى واليبال ايران را به عهده داشته است. برادر بزرگ فرهاد در منزل تارى داشت كه اوقات فراغت خود را با آن مى گذارند. هر وقت كه او در منزل نبود فرهاد با تار او ور مى رفت و چون در اين كار علاقه و استعدادى نشان مى داد، پدر براى وى ويولنى تهيه كرد و او را تشويق به فراگيرى اين ساز كرد. اولين معلم او شخصى بود به نام احمد مهاجر كه يكى از نوازندگان اركستر صبا بود. فرهاد در اين كلاس تمام دوره هاى ويولن استاد صبا را ياد گرفت و سپس براى تكميل معلومات خود به نزد استاد صبا رفت. در مدت كوتاهى كه او شاگرد صبا بود كسب فيض فراوان نمود و هميشه مورد تشويق و محبت استاد بود.
متأسفانه استاد در آذرماه 1336 دار فانى را وداع گفت و فرهاد از داشتن چنين مربى دلسوزى بى بهره ماند. در همين مدت كمتر از يك سال كه او در خدمت استاد بود، صرفنظر از آنچه كه از تجربيات فراوان او آموخت در حقيقت راه زندگى آينده اش را پيدا كرد. فرهاد خود در اين باره مى گويد:
«روزى در كلاس درس استاد، هنگامى كه داشتم كتاب ويولنم را روى پوپيتر مى گذاشتم، ورقه ى نتى از لاى كتاب بر زمين افتاد، چون در يك دستم ويولن و در ديگرم كتاب بود، استاد پيشدستى كرد و زودتر از من آن را از زمين برداشت و به ملودى كه من بر روى آن كاغذ يادداشت كرده بودم به دقت نگاه كرد و بعد مرا هم با نگاهى برانداز كرد و اين بررسى را چند بار تكرار نمود. از اين كه او متوجه شود كه من نزد خود مشغول آهنگسازى هستم خيلى نگران بودم و فكر مى كردم، الان استاد مرا به خاطر اين كه خودسرانه و بدون مشورت با او مشغول آهنگسازى شده ام سرزنش خواهد كرد. ولى با كمال تعجب ديدم چهره اش شكفته شد و سه بار با تحسين گفت: خوبه، خوبه، خوبه. اين تشويق او در من اثر خيلى خوبى گذاشت و من اين مسئله را كه قبلا فقط برايم سرگرمى بود جدى گرفتم و از آن پس هر ملودى كه به نظرم مى رسيد در دفترم يادداشت مى كردم كه بعدها از همين يادداشتها در ساخته هاى خودم استفاده هاى فراوان بردم. مثلاً در بخشى از موسيقى سريال ابن سينا، از همين يادداشت استفاده كردم، در هجده سالگى چهار مضرابى ساخته بودم كه خود با ويولن
آن را مى نواختم. بعدها همين قطعه را تحت عنوان چهار مضراب چهارگاه براى ويولن به همراهى اركستر نوشتم و با اركستر راديو تلويزيون به رهبرى خودم اجرا كردم. بعد از صبا حدود دو سال نزد آقاى تجويدى به نوازندگى ويولن مشغول بودم و رديفهاى ايشان را تماماً زدم. در آن زمان تقريباً آماده بودم كه به قصد تحصيل طب يا مهندسى كشاورزى به خارج از ايران سفر كنم. روزى در روزنامه يك آگهى ديدم كه هنرستان موسيقى ملى براى اولين دوره ى عالى دانشجو مى پذيرد. دوستان تشويقم كردند كه براى آزمايش خودم در اين كنكور در رشته ى موزيكولوژى (موسيقى شناسى) شركت كنم، ظاهراً اين رشته براى ديپلمه هاى هنرستان موسيقى و بيشتر كسانى كه شركت كرده بودند، شاگردان خود هنرستان بودند، و من كه تحصيلات متوسطه را در دبيرستان دارالفنون در رشته ى طبيعى به پايان رسانده بودم، براى نام نويسى و شركت در كنكور به هنرستان مراجعه كردم و با اولين شخصى كه برخوردم، آقاى منصور گلزارى ناظم هنرستان بود كه ايشان با روى خوش مرا پذيرفتند و اسمم را نوشتند. هيئت ژورى عبارت بودند از آقايان: دكتر مهدى بركشلى، مهدى مفتاح، دكتر امانوئل ملك اصلانيان، دكتر خاچيك و دكتر هاكوپيان. اينها چهره هايى هستند كه اكنون به ياد دارم.
من به خوبى از عهده ى امتحان ويولن برآمدم و چون در زمانى كه در دبيرستان تحصيل مى كردم، ضمن نوازندگى و تمرين مداوم ويولن، يكى از برنامه هايم اين بود كه به محض اين كه فرصتى پيدا مى كردم به كتابخانه ى ملى مى رفتم و چند ساعتى را در آنجا مى گذراندم. هم درسهاى دبيرستان را در آن محيط مناسب مطالعه مى كردم و هم كتابهاى موسيقى
را، به همين علت به راحتى توانستم جواب سؤالات را نيز بدهم. وقتى از جلسه ى امتحان كه خيلى سريع انجام شده بود بيرون آمدم، در جواب كسانى كه مى گفتند نتيجه ى امتحان چه شد؟ مى گفتم: نمى دانم رد شدم يا قبول ولى سؤالات خيلى برايم آسان بود و به راحتى جواب دادم. پس از مدتى نتيجه ى امتحانات را دادند و ديدم كه قبول شده ام و با اين قبولى سرنوشتم به كلى تغيير كرد و راه زندگيم عوض شد. اول فكر كردم تا روز حركتم به خارج فرصت دارم كه مدت كوتاهى از اين موقعيت سود برده، از محضر استادانى كه در هنرستان عالى موسيقى ملى تدريس مى كنند استفاده كنم، در اين كلاسها با چهره هاى سرشناس موسيقى چون فرامرز پايور و نصرت اللَّه گلپايگانى كه هم زمان صاحب اركستر بودند و تعداد ديگرى از هنرمندان هم كلاس بودم و هنگامى كه در ترم اول با رتبه ى اول قبول شدم ديگر فكر سفر خارج از سرم بيرون رفت و ضمناً فهميدم كه معلمين قبلى من واقعاً شايسته بودند و زحمات آنها و كوششهاى خودم بى ثمر نبوده.
از استادانى كه در اين دوره از معلوماتشان استفاده ى فراوان بردم مى توانم از دكتر مهدى بركشلى و دكتر امانوئل مليك اصلانيان ياد كنم. در آن زمان رياست دوره ى عالى هنرستان موسيقى ملى با دكتر بركشلى بود و رئيس دوره ى متوسطه ى هنرستان آقاى مفتاح بودند، بعد از حدود يك سال و اندى كه از تحصيل من در دوره ى عالى هنرستان مى گذشت، آقاى مفتاح بازنشسته شدند و به جاى ايشان آقاى دهلوى به اين سمت منسوب گرديدند و ايشان چون از وضع تحصيلى من باخبر شدند و از من
خواستند كه قول بدهم پس از اخذ ليسانس با هنرستان همكارى كنم و ايشان هم سعى خواهند كرد كه از هم اكنون ساعاتى براى تدريس در هنرستان براى من در نظر بگيرند. البته براى خود من هم مثل ديگران عجيب بود كه در حالى كه در سال دوم دوره ى عالى هنرستان مشغول تحصيل هستم در دوره ى متوسطه ى همان هنرستان تدريس نمايم. اين همكارى من با هنرستان در سال 42 آغاز شد. اولين مسئوليتهايى كه در هنرستان به عهده ى من گذاشته شد مديريت كتابخانه و صداخانه ى هنرستان و تدريس تئورى موسيقى عمومى و موسيقى ايران و مديريت برنامه هاى هنرى هنرستان بود. در طى سالهايى كه مسئوليت كتابخانه را داشتم، كوشش به عمل آوردم كه تعداد كتابها سال به سال افزوده شده و در عين حال مطابق با اصول كتابدارى كتابها بايگانى و در دفاتر ثبت گردد.
قبل از من تدريس تئورى موسيقى عمومى به عهده چند تن از استادان بود و هر استاد جزوه ى جداگانه اى به شاگردان مى داد. در اين هنگام لزوم برنامه ى واحدى براى تئورى موسيقى احساس مى شد و همچنين بهتر بود كه يك نفر كار تدريس كليه ى كلاسها را به عهده بگيرد كه اين وظيفه به من محول شد و جزوه ى تئورى موسيقى با مشاركت آقايان دهلوى مصطفى پورتراب و اين جانب نوشته شد و به ميزان كافى تكثير گرديد كه از آن زمان تاكنون در هنرستان تدريس مى گردد.
براى هنرجويان هنرستان هر ماه سه برنامه ى كنسرت ترتيب داده مى شد و در هر برنامه حداقل ده نفر از هنرجويان براى اجراى برنامه ى هنرى به صحنه مى رفتند و قطعه اى را كه آماده كرده بودند با ساز خود اجرا
مى نمودند. قبل از اجرا با معلمين مربوطه تماس گرفته مى شد و معلمين آنها را براى كنسرت آماده مى نمودند. من هم اين قطعات را به طور جداگانه مى شنيدم و نظريات اصلاحى خود را به هنرجويان گوشزد مى نمودم و آنها را با آمادگى كافى به روى صحنه مى فرستادم. بعدها شنيدم كه اين برنامه تأثير فوق العاده سازنده اى در شخصيت هنرى اين هنرجويان داشته است. در اين برنامه ها براى اين كه جلسه رسمى تلقى شود هميشه آقايان: دهلوى، ميرنقيبى و گلزارى و من و تعدادى از معلمين شركت داشتيم و در نتيجه شاگردان احساس مسئوليت بيشترى مى كردند. علاوه بر اين كنسرتها، هر پنج شنبه يك برنامه ى تلويزيونى نيز براى هنرجويان در نظر گرفته مى شد كه در واقع منتخب برنامه هاى داخلى هنرستان بود. علاوه بر آن يك برنامه ى آموزش تئورى موسيقى عمومى هم تدريس مى گرديد كه متن آن را من مى نوشتم و خانم شهلا مانى زاده كه يكى از هنرجويان هنرستان بود آن را اجرا مى كرد. پس از چهار پنج سال كه از همكار من با هنرستان مى گذشت، به پيشنهاد آقاى دهلوى به عضويت شوراى فنى هنرستان (و بعدها هنركده ى موسيقى ملى) منسوب شدم و اين سمت را تا زمانى كه با هنرستان همكارى داشتم عهده دار بودم».
فرهاد فخرالدينى در سال 1342 ازدواج كرده و داراى دو فرزند پسر به نامهاى فرشاد و فرزاد است. او از زندگى خانوادگى خود بسيار راضى مى باشد. همسرش كه بسيار علاقمند به شعر و موسيقى است، همواره يار و ياور او و مشاور خوبى براى كارهاى هنريش بوده است و در ايجاد محيط گرم و آرام و مناسب براى خلق آثار هنرى او نقشى مؤثر داشته است.
فخرالدينى چهره ى شناخته شده و درخشان موسيقى ايران است كه سالها با راديو و تلويزيون همكارى داشته و همه ى ما با او به عنوان آهنگساز و رهبر اركستر بزرگ راديو تلويزيون آشنا هستيم. او در حدود سال 44 همكارى خود را با راديو ايران به عنوان نوازنده ى ويولن و ويولن آلتو در اركستر گلها آغاز كرد. رهبرى اركستر با روح اللَّه خالقى و جواد معروفى بود. بعد از مدتى به عضويت اركستر باربد نيز درآمد. در حلال كار نوازندگى به كار آهنگسازى و هارمونى و اركستراسيون برخى قطعات نيز مى پرداخت كه با اين دو اركستر اجرا مى شد. در سال 51 كليه ى اركسترهاى راديو در هم ادغام گشته و اركستر بزرگ راديو تلويزيون تشكيل شد. رهبرى اين اركستر ابتدا با فريدون ناصرى و در اوائل سال 52 چند ماهى با مرتضى حنانه بود. از اواسط همين سال رهبرى اين اركستر به فخرالدينى محول شد و او اين سمت را تا سال 58 كه به خواست خود از آن كناره گرفت عهده دار بود. فخرالدينى خود مى گويد:
«رهبرى اين اركستر سبب اندوختن تجربيات گرانبهايى براى من گرديد قطعات فراوانى براى اين اركستر ساختم و اجرا نمودم، ضمناً بسيارى از آهنگهايى كه هنرمندان ديگر مى ساختند با تنظيم، اركستراسيون و هارمونى من اجرا گرديد. با اين اركستر، برنامه هايى در تلويزيون نيز اجرا نموديم كه برخى از برنامه ها زنده (در حال اجرا) در استوديو ضبط مى گرديد. ضمناً كنسرتهايى هم در تالار رودكى اجرا كرديم. ماحصل برنامه هاى اين اركستر از برنامه ى گلچين هفته و گلهاى تازه پخش مى گرديد».
فرهاد فخرالدينى، صرف نظر از كار عملى موسيقى به مطالعه و تحقيقات علمى نيز پرداخته است و
اين كار را نيز از همان زمانى كه در دوره ى عالى هنرستان موسيقى ملى تحصيل مى كرد شروع نمود. در اين مورد چنين مى گويد:
«از استادانى كه در دوره ى عالى در پرورش و تعليم من سهم عمده داشتند بايد از دكتر مهدى بركشلى ياد كنم كه نه تنها به عنوان يك استاد خوب، با معلومات و دلسوز او را شناختم، بلكه الگوى خوب و بزرگى از لحاظ شخصيت براى من بود. همان گونه كه صبا و تجويدى در موسيقى عملى در من مؤثر بودند و خيلى تشويقم كردند، دكتر بركشلى و دكتر مليك اصلانيان هم در موسيقى علمى مشوق و راهنماى من بودند و من كارهاى باارزشى زير نظر دكتر بركشلى انجام دادم. او، اولين بار از من خواست تنبور خراسان را به روش ابونصر فارابى كه با روايت خود فارابى نوشته و به وسيله ى دكتر بركشلى شرح داده شده بود پرده بندى نمايم. اين كار بعد از شش ماه به پايان رسيد و طى كنفرانسى كه از طرف هنرستان، در تاريخ 22 بهمن 41 ترتيب داده شد، صداهاى حاصله از پرده هاى اين ساز در حضور از هنرمندان و علاقمندان شنيده شد و باعث حيرت و تحسين حضار گرديد و بايد بگويم، خودم هم مانند استادم و استادان ديگر حاضر در جلسه از اين كه صداهاى حدود هزار سال پيش را روى تنبور پرده بندى شده مى شنيديم، احساس غرور مى كردم. اتفاق جالبى به وقوع پيوسته و شاهد آن بوديم كه صداها و درجات گام موسيقى ايران از هزار سال پيش به اين طرف تغييرى حاصل ننموده است و من به اين موفقيت كه به دست آورده بودم مباهات مى كردم و
هنوز كه سالها از آن تاريخ مى گذرد، صميمانه از دكتر بركشلى ممنون و سپاسگزار مى باشم و به روانش درود مى فرستم كه به من اين امكان را داد كه با غرور به تاريخ گذشته ى موسيقى كشور خود نگاه بكنم.
كار تحقيقى ديگرم در زمان تحصيل، پايان نامه ى تحصيلى ام تحت عنوان ريتم در موسيقى ايران بود كه آن را هم با راهنمايى دكتر بركشلى شروع كردم و به تحقيق در ريتمهاى موسيقى ايران از قديم تا به حال پرداختم كه نتيجه ى آن، جمع آورى بيش از 116 ريتم در موسيقى ايران مى باشد كه اميدوارم در فرصت مناسبى اين راسله را به چاپ برسانم. بعد از اتمام تحصيلات، تدريس و كار اركستر فرصت چندانى براى تحقيق برايم باقى نگذاشت. با اين همه در دو مورد مهم مشغول تحقيق هستم. يكى تجزيه و تحليل رديف موسيقى ايران مى باشد كه حدود نيمى از آن نوشته شده است و اميدوارم فرصتى پيش آيد تا آن را به اتمام رسانم. و ديگر شرحى بر موسيقى قديم ايران و تطبيق آن با موسيقى فعلى ايران. در نتيجه ى اين مطالعات به آهنگى از عبدالقادر مراغه اى برخوردم كه صداهاى با حروف ابجد و ريتم آن با «اتانين» نوشته شده بود روى اين آهنگ، چند موسيقى شناس فرانسوى و بلژيكى و تركيه اى و ايرانى، قبلاً كار كرده بودند همه ى آنها موفق شده بودند صداها را كه با حروف ابجد نوشته شده بود پيدا كنند ولى در پيدا كردن ريتم آهنگ هيچكدام به طور كامل موفق نبودند. خوشبختانه با تلاش پيگيرى كه روى اين آهنگ انجام دادم موفق به پيدا كردن ريتم آن شده و آهنگ مزبور را به شيوه ى امروز
نت نويسى نموده و آن را با صداى «صديق تعريف» اجرا و ضبط كرديم، شعر اين آهنگ اين است: «كل صبح و كل اشراق اياتيك عينى كه مبع مشتاق ايا».
فرهاد فخرالدينى از هنرمندان بسيار پركار بوده و در راه موسيقى با عشق و علاقه و ايثار قدم برداشته و حاصل سالها تجربه و فعاليت او آثار پرارجى است كه در آرشيو راديو و تلويزيون از آنها نگهدارى مى شود. آثار او را مى توان به سه دسته تقسيم كرد: موسيقى با كلام. موسيقى بدون كلام. تنظيم آهنگهاى هنرمندان ديگر.
1- موسيقى با كلام: قطعه اى در شور بر شعرى از عراقى با صداى سيمابينا، «براى دخترم» با شعرى از فريدون مشيرى با صداى مرضيه، «موج» با شعرى از فريدون مشيرى با صداى مرضيه، «آخرين جرعه ى اين جام» با شعرى از فريدون مشيرى با صداى مرضيه كه فقط در كنسرت اجرا شد، «بهار مى شود» با شعرى از سياوش كسرايى با صداى فريدون فرهى، «سرود بهار» با شعرى از فريدون مشيرى با صداى فريدون فرهى، «اشتياق» با شعرى از فريدون مشيرى با صداى سيمابينا، «درد گنگ» با شعرى از هوشنگ ابتهاج با صداى سيمابينا، چهارگاه براى ويولن و آواز به همراهى اركستر (برنامه ى گلهاى تازه 171) كه از راديو پخش شد و چندين شب متوالى در تالار رودكى (تالار وحدت فعلى) با همكارى اركستر راديو تلويزيون و رهبرى خود آهنگساز اجرا شد ويولن اين اثر را شجاع الدين لشگر او مى نواخت كه از نوازندگان بسيار خوب بود و متأسفانه نوازندگى ويولن را رها كرد و به شهرتى كه مى بايد نرسيد و خواننده ى آن محمدرضا شجريان بود كه به نحو بسيار عالى و دلپسند
از عهده ى اجراى آن برآمد و تحسين همگان را برانگيخت لازم به توضيح است كه با اجراى اين قطعه كار جديدى در موسيقى ايرانى انجام گرفت كه قبلاً سابقه نداشت، چون به جاى اين كه يك ساز به صداى خواننده جواب دهد. اركستر اين كار را مى كرد، «فرخنده شب» بر روى غزلى از حافظ با صداى مهرداد كاظمى، «ياد يار مهربان» كه به ياد بنان بر روى شعرى از فريدون مشيرى ساخته شده و با گروه شيدا- عارف به سرپرستى حسين عليزاده با صداى كاوه ديلمى كه از شاگردان بنان است اجرا گرديده و چند ترانه كه در دست اجراست از جمله «درد جانسوز» و «عنقا را بلند است آشيانه» بر روى دو غزل حافظ. موسيقى به دوستى كلام كه خود شامل دو بخش مى شود، آثار اركسترى و موسيقى فيلم، قطعات اركسترى: دل انگيزان، پيوند، رنگ ماهور، همايون. موسيقى فيلم: شوهر آهرخانم سال 1346، موسيقى فيلمهاى كوتاه تلويزيونى نشانه و دستهاى سبز فاتوفاتو، موسيقى سريال سربداران و سريال ابن سينا، موسيقى فيلمهاى سينمايى كمال الملك، روزهاى انتظار، گزارش يك قتل، پرستار شب كه موسيقى دو فيلم اخير در دو سال پياپى برنده ى جايزه ى لوح زرين و ديپلم افتخار در جشنواره هاى سال 66 و 67 گرديدند، موسيقى فيلمهاى شاخه هاى بيد و روز باشكوه شهر كوچك. و تنظيم بيش از پنجاه قطعه ى موسيقى از ساخته هاى هنرمندان ديگر، براى اركستر.
فرهاد فخرالدينى يكى از پركارترين مدرسين هنرستان و هنركده ى موسيقى ملى بوده، در طى بيست سال تدريس خود شاگردان زيادى تربيت نموده است و بدون استثناء كسانى كه از هنرستان موفق به اخذ ديپلم و ليسانس گرديده اند، چند درس مهم علمى موسيقى
نظير: تجزيه و تحليل رديف موسيقى ايران، پيوند شعر و موسيقى، فرم و آفرينش در موسيقى ايران و هارمونى يا هماهنگى موسيقى را در نزد فخرالدينى فراگرفته اند. درباره ى موسيقى سربداران سؤالى در ذهن نگارنده است كه با فخرالدينى مطرح مى كنم: «موسيقى سربداران در بعضى از قسمتها بسيار با شكوه و در قسمتهايى بسيار غم انگيز است آيا شما در هنگام ساختن آن تحت تأثير حملات وحشيانه و ويرانگر مغول قرار نداشته ايد؟ و آيا تحت تأثير تاريخ غم انگيز مردم آن زمانه نبوده ايد؟»
«بله، تاريخ سربداران متعلق به دوره اى است كه ما اطلاعات نسبتاً خوبى از آن زمان داريم و از طرفى موسيقى ما هم به طور كلى متأثر از رنج و اندوه مردم ماست كه در طول تاريخ وحشى گريها و غارتگريهاى زيادى ديده اند كه شايد بدترينش در زمان مغول بوده است و من هم نه فقط تحت تأثير مردم ايران بوده ام، بلكه تحت تأثير مظلوميت تمام مردم جهان كه مورد ظلم واقع شده و مى شوند بوده و هستم طبيعى است كه در فيلم هرجا كه مسائل عاطفى در ميان بوده موسيقى لطيف و غم انگيز و هرجا حمله و جنگ و يورش بود موسيقى خشن و يا بسته به چگونگى صحنه ها باشكوه مى شد و بايد گفت: گرچه موسيقى، هنرى ذهنى است و عينت ندارد و هركس مى تواند برداشتهاى متفاوتى از آن داشته باشد ولى به خصوص در موسيقى فيلم اين ذهنيت به عينيت تبديل مى گردد و مثل اين است كه پلى بين بينايى و شنوائى زده مى شود، بنابراين وقتى به لحظات غم انگيز داستان فيلم مى رسيم، موسيقى بايد كمك كند تا اين صحنه ها غم انگيزتر جلوه كند و يا وقتى شكوه
و جلالى نشان داده مى شود، موسيقى هم بايد باشكوه و كوبنده باشد».
فرهاد فخرالدينى، صرفنظر از اين كه هنرمندى بسيار شايسته مى باشد، به گواهى همه كسانى كه او را از دور و نزديك مى شناسند، انسانى والا و شخصيتى ممتاز مى باشد. در ميان خانواده و دوستان و همكاران خود، هميشه محبوب و گرامى بوده، دور از حب و بغض، با استغناى طبع، توأم با فروتنى بسيار توانسته نمونه ى يك هنرمند واقعى باشد. او در زندگى هنرى خود همواره پيشرو بوده با طبعى سرشار از ذوق و احساس بسيار لطيف، يكى از نوپردازان موسيقى نوين ايران است و همواره توانايى آن را داشته كه از موسيقى سنتى و ملى خود به نحو مطلوب برداشت نموده و آن را به شيوه اى نو و متناسب با زمان عرضه نمايد و در آثار او مى توان به آسانى اين سير صعودى را مشاهده كرد. برايش آرزوى موفقيت بيشتر مى نماييم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1328 ق)، عالم امامى، واعظ، عارف و نويسنده. در اصطهبانات به دنيا آمد و براى فراگيرى علوم اسلامى به شيراز مهاجرت كرد. پس از تحصيل معقول و منقول به وعظ و خطابه و تأليف پرداخت. وى به اكثر شهرستانهاى ايران براى تبليغ و نشر مبانى و معارف اسلامى مسافرت كرد. از آثارش: «بستان معرفت» يا «كشكول شيخ الاسلامى»، در چند مجلد؛ «دانش نامه ى شيخ الاسلامى»، در اصول معارف، در پنج جلد؛ «فلسفه شهادت» يا «رمز محبت»، به عربى و ترجمه ى آن به فارسى.[1]
شيخ محمدهادى شيخ الاسلامى ملقب به فخرالمحققين بن ميرزا احمد ملقب به شيخ المحققين اصطهباناتى از فضلاء و عرفا و وعاظ مشهور و نويسندگان
معروف معاصر شيراز است.
وى در 25 ذيقعده 1328 ق در اصطهبانات به دنيا آمده و براى تحصيل علم و معرفت به شيراز مهاجرت كرده و پس از تحصيل معقول و منقول به وعظ و خطابه و تاليف پرداخته و با كثر بلاد و شهرستانهاى ايران براى تبليغ و نشر مبانى و معارف اسلامى مسافرت كرده و از راه منبر خدمات ارزنده اى نموده است.
تأليفات و آثار عديده دارد كه بعضى مطبوع و برخى مخطوط مانده است و آنها از اينقرار است.
1- بستان معرفت يا كشكول شيخ الاسلامى چند مجلد است كه جلد اول آن بطبع رسيده است.
2- دانش نامه شيخ الاسلامى (در اصول معارف پنج جلداست و تاكنون دو جلد آن در توحيد و نبوت عامه و نبوت خاصه و امامت و معاد است).
3- فلسفه شهادت يا رمز محبت (به عربى).
4- ترجمه فارسى فلسفه شهادت.
معظم له برادر ارجمند جناب حاج آقاى مجد واعظ شيرازيست
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (308 / 16)، گنجينه ى دانشمندان (455 / 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد فخرطباطبائى از هنرمندان خوب و عاشق هنر موسيقى است كه به سال 1315 در خانوده اى مذهبى و متدين در شهرستان بروجرد پا به جهان نهاد. وى در كلاس دوم دبستان تحصيل مى كرد كه معلم سرودى داشتند به نام جعفر خرسندى كه ويولن را خوب مى نواخت و زنگ هاى سرود، علاوه بر تدريس سرود، براى به شوق درآمدن دانش آموزان قطعاتى را در مايه هاى موسيقى ايرانى براى آنان مى نواخت.
محمد از همين سن به سوى موسيقى كشانيده شد و روزهايى كه درس سرود داشتند به منزل معلم خود مى رفت و ساز ويولن معلم را به مدرسه مى آورد و هر وقت هم كه
امكان مى يافت در غياب معلم با ساز او ور مى رفت. عشق و علاقه وى نسبت به موسيقى و انگيزه يادگيرى و نواختن ساز ويولن هر روز در وى بيشتر مى شد به طورى كه در سال اول دبيرستان تصميم گرفت هر طورى شده فن نواختن ويولن را فراگيرد ولى مشكلات مختلف از قبيل نبودن كلاس موسيقى در اين شهر و نبودن كتب فراگيرى نت موسيقى و از همه مهمتر مخالفت خانواده كه با يادگيرى موسيقى توسط وى مخالفت مى كردند وى را شديداً تحت فشار قرار داده بود، و او روز به روز لاغرتر و نحيف تر مى گرديد تا اين كه دائى او متوجه اين مسئله شد و خود ويولنى براى وى خريدارى كرد و آن را در اختيار او قرار داد.
محمد فخرطباطبائى كه در اين زمان شديداً تحت تأثير نوازندگى حشمت اللَّه جودكى نوازنده چيره دست و شيرين نواز شهر خود قرار داشت شروع به تقليد از وى مى كند و پس از چندى كتاب هاى اول هنرستان موسيقى و خودآموز موسيقى تأليف استاد محمد بهارلو را از سال چهارم دبيرستان رسماً آغاز مى كند و رفته رفته در برنامه هاى هنرى و فرهنگى كه از طرف مركز هنرى شهرستان بروجرد برپا مى گردد شركت فعال و مستقيم مى نمايد و در كنسرت هاى مختلفى جهت مراكز هنرى و فرهنگى ديگر نيز همراه با ساير دوستان خود شركت مى نمايد و پس از چندى در خيابان سعدى شهر خود اقدام به تأسيس كلاس موسيقى به نام «پرستو» جهت تدريس هنرجويان مى نمايد. كه شاگردان خوب و مستعدى جهت هنر موسيقى تربيت كرد كه مى توان از: ايرج اميرنظام كه بعداً سرپرست موسيقى دانشگاه مشهد شد، كورش فرح پور و منوچهر سلحشور
نام برد.
محمد فخرطباطبائى، در سال 1344 به استخدام بانك سپه درآمد و از آن زمان فعاليت هاى گسترده هنرى وى در شهرستان بروجرد كمتر شد. وى به تمام هنرمندان موسيقى سنتى كشور احترام مى گذارد و آنها را دوست دارد. بخصوص حشمت اللَّه جودكى بنيان گذار موسيقى بروجرد و دوست ديگرش بهمن همتى علاقه اى ديگر دارد. وى هم اكنون در جلسات موسيقى سنتى هنرمندان شهرستان بروجرد شركت مى كند و از احترامى خاص بين دوستان خويش برخوردار است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامحسين فخيمى كيا، مدير و استاد فعال و دلسوز هنرستان موسيقى پسران، در سال 1323 در شهر تبريز، خطه مردپرور آذربايجان ديده به جهان گشود پدر وى قاسم فخيمى مردى بود امين و باذوق و هنردوست كه در بين اهل محل از احترام خاصى برخوردار بود و نوازندگى تنبك را نزد يكى استادان قديمى موسيقى آذربايجان فراگرفته بود و چون به نوازندگى تار و ويولن علاقه وافرى داشت و از طرفى امكانى براى او به وجود نيامده بود كه نزد استادى فن نواختن اين سازها را بياموزد لذا، بسيار مشتاق بود كه فرزندش غلامحسين را نزد استادان اين سازها بفرستد و نواختن اين سازها را بياموزد.
آن قدر در اين كار پى گيرى كرد، تا اين كه بنا به سفارش دوست صميمى كه داشت آدرس مغازه لوازم آلات موسيقى فروشى حسن عذارى را از او گرفت و روزى پرسان پرسان روانه مغازه عذارى شد.
محمدحسن عذارى كه خود يكى از استادان نوازنده تار و سرپرست يكى از اركسترهاى راديو تبريز بود، از وى با خوشرويى استقابل مى كند و مژده مى دهد كه به زودى در تبريز، مدرسه موسيقى داير خواهد شد و او
مى تواند فرزند خود را جهت فراگيرى صحيح و اصولى موسيقى به اين مدرسه برده و نام نويسى نمايد.
سال 1335 بود كه هنرستان موسيقى تبريز افتتاح شد و غلامحسين فخيمى كيا از هنرآموزانى بود كه توسط پدر به اين مدرسه رفت و در دوره ابتدايى آن ثبت نام كرد.
وى، تا پايان دوره اول متوسطه (نظام قديم آموزش و پرورش) در هنرستان موسيقى به مدت پنج سال مشغول فراگيرى ويولن «كلاسيك» نزد استاد استپان سانوسيان گرديد. دوره دوم متوسطه را در دبيرستان فردوسى تبريز به پايان برد و ضمن تحصيل در دبيرستان، در كلاس هاى شبانه هنرستان موسيقى نيز ثبت نام نمود و بطور مرتب به تحصيلات موسيقى خود ادامه داد.
غلامحسين فخيمى در دوران تحصيل در شهر تبريز، در كنسرت هاى متعدد هنرستان موسيقى و كنسرت هاى فرهنگ و هنر استان آذربايجان شرقى شركت مى كرد و همه ساله در مسابقات و اردوهاى مختلف هنرى استان و خارج از استان به كسب موفقيت هايى براى زادگاه خويش (آذربايجان) نائل مى آمد.
در طول اقامت در شهر تبريز ابتدا با اركستر برنامه كودك و سپس با اركستر جوانان راديو تبريز همكارى كرد و پس از چندى عضو رسمى اركستر شماره يك ايرانى به سرپرستى هنرمند ارجمند ضيائى و اركستر آذربايجانى راديو تبريز به سرپرستى هنرمند باارزش صفريان گرديد و در سالهاى آخر اقامت در شهر تبريز، نسبت به تشكيل اركستر بزرگ جوانان اقدام نمود و با اين اركستر كنسرت هاى متعددى اجرا كرد.
در سال 1347 به تهران آمد و پس از كسب صلاحيت از شوراى موسيقى راديو ايران، فعاليت هاى خود را با همكارى در اركستر جوانان راديو آغاز كرد و همزمان با اين فعاليت ها در مهرماه 1347 با عنوان
هنرآموز به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد.
ضمن خدمت از طرف اداره كل آموزش هنرى وزارت متبوع در امور هنرى (موسيقى)منطقه 7 و سال بعد در امور موسيقى و تدارك مسابقات هنرى منطقه 3 آموزش و پروزش فعاليت نموده و چند دوره به عنوان داور مسابقات هنرى دانش آموزان را داورى كرده است.
وى، در طول مدت سالهاى 1347 50 در كنسرواتوار تهران از محضر استادان ويولن واهيك خوجايان و سراج مانوكيان و در رشته هارمونى و سلفژ از محضر استاد يوسف يوسف زاده بهره فراوان گرفته و در دوران تحصيل در دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران نيز از وجود استادان بزرگ موسيقى نوين ايران چون: والود تارخانيان، دكتر هرمز فرهت، دكتر محمد تقى مسعوديه و در زمينه موسيقى كودكان، از محضر دكتر سعيد خديرى استفاده علمى شايانى كسب كرده است.
غلامحسين فخيمى كيا، فعاليت هاى آموزشى خود را از سال 1350 تا مهرماه 1355 در تهران كه مدراك آن موجود مى باشد به شرح زير ادامه داده است:
1- تدريس موسيقى به دانش آموزان مدارس مختلف تهران، تشكيل گروه كر دانش آموزان واجراى برنامه هاى مختلف هنرى.
2- تدريس موسيقى در مركز تربيت معلم به مدت يك سال.
3- تدريس روش آموزش موسيقى كودكان در مركز تربيت مربيان كودك.
4- آموزش موسيقى به كودكان در كارگاه موسيقى راديو و تلويزيون.
وى، ضمن فعاليت هاى آموزشى و هنرى، همكارى با اركسترهاى مختلف را به عهده داشت كه مى توان از:
1- عضويت در اركستر رودكى به رهبرى استاد ارجمند حين دهلوى (رئيس وقت هنرستان عالى موسيقى ملى و بنيان گذار اركستر)، از سال 1348 تا سال 1350 و شركت در اجراى كنسرت هاى متعدد در تالار رودكى.
2- همكارى با اركستر باربد و عضويت در اركستر
بزرگ راديو ايران به سرپرستى ايرج گلسرخى از سال 1349 تا سال 1352 و شركت در اجرا و ضبط قطعات مختلف با اركسترهاى راديو و موزيك متن هاى متعدد.
3- عضويت در اركستر شماره 2 وزارت فرهنگ و هنر به عنوان نوازنده ويولن آلتو و اركستر هنرآموزان موسيقى به مدت پنج سال و شركت در كنسرت ها و مسافرت هاى متعدد هنرى، اجرا و ضبط قطعات اركسترى.
غلامحسين فخيمى، در مهرماه 1355 با ابلاغ مأموريت به منظور تدريس و تشكيل گروه كر و اركستر عازم دانشسراى هنر شهر سنندج شد و مدتى بعد به رياست دانشسراى هنر استان كردستان منصوب گرديد. وى در طول خدمت خود در استان كردستان به تشكيل گروه كر و اركستر اقدام كرد و كنسرت هاى متعددى در داخل و خارج از استان از جمله كنسرت هاى ويژه دانشسراى هنر در تالار رودكى را رهبرى كرده است.
در زمان خدمت وى در استان كردستان، دانشسراى اين استان، از بين 10 دانشسراى هنر كشور، به مقام اول نائل آمد و اين ميزان فعاليت ها و خدمات اين هنرمند دلسوز و كار پرمسوليت فرهنگى و هنرى وى را به خوبى مى رساند. وى در دانشسراى هنر كردستان اقدام به تربيت شاگردان متعددى كرد كه بسيارى از آنان در حال حاضر در اكثر گروه ها و اركسترهاى مختلف مشغول فعاليت مى باشند. وقتى از ايشان توضيح بيشترى دراين باره خواستم؟ گفت:
«دقيقا از زمان تحصيل در دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران علاقه ام به رشته تعليم و تربيت بيشتر معطوف شد و رفته رفته دروس آموزش موسيقى مرا بيشتر از ساير دروس علمى و هنرى به خود جلب نمود و به پيروى از اين علاقمندى و ميل باطنى خويش،
رشته آموزش موسيقى را انتخاب و پايان نامه ام را درباره «انگيزه و علاقه به محيطهاى آموزشى مدارس به موسيقى» نوشتم. در دوران دانشكده بود كه رفته رفته به محيطهاى آموزشى كشيده شدم و زمانى فرارسيد كه كاملا مشاهده نمودم از معلم بودنم لذت مى برم، بعد از اخذ ليسانس، وزارت فرهنگ و هنر، جهت ادامه تحصيلاتم در انگلستان بورسى اهدا نمود ولى به خاطر عشق و علاقه و عطش براى آموختن كه مرا وادار نمود و ترجيح دادم، در فرصت هاى آينده از بورس تحصيلى استفاده نمايم، اين بود كه در مركز آموزشى مشغول كار شدم و سعى نمودم بتوانم با تربيت هنرجويان شايسته سهم كوچكى در تربيت نسل هاى آينده موسيقيدانان داشته باشم.»
فخيمى، در تابستان سال 1358 به تهران بازگشت و با سمت كارشناس موسيقى،فعاليت هاى خود را در اداره كل آموزش هنرى دنبال كرد و در سال 1361 طى ابلاغى از طرف معاونت هنرى وزارت متبوع به سرپرستى هنرستان هنرهاى زيبا در استان اصفهان انتخاب گرديد و به منظور بازگشايى و راه اندازى هنرستان هنرهاى زيبا، عازم شهر اصفهان گرديد. پس از مراجعت از اين شهر، در سال 1362 در تهران ضمن كارهاى تحقيقاتى و پژوهش در اداره كل پژوهش و آموزشى هنرى وزارت ارشاد اسلامى در هنرستان موسيقى تهران مشغول تدريس شد و در آبان ماه سال 1363 رياست هنرستان موسيقى به عهده وى محول گرديد و از آن زمان تاكنون كه مدت هشت سال مى گذرد، با تلاشى غيرقابل وصف و خستگى ناپذير و با تحمل كمبودها و كاستى هاى فراوان، هنرستان را سرپرستى كرده و شش دوره هنرجوى فارغ التحصيل هنرستان موسيقى را به جامعه تحويل داده است كه هر
كدام از مايه هاى هنرى موسيقى نوين كشور مى باشند.
غلامحسين فخيمى، اولين فرزند خانواده است و دو خواهر و سه برادر كوچكتر از خود دارد كه همگى آنان با موسيقى آشنايى دارند و هر كدام از برادران وى در هنرستان به تحصيل موسيقى پرداخته و هر يك با نواختن سازى با اين هنر والا مأنوس مى باشند.
فخيمى، ازدواج كرده و خداوند فرزند دختر به وى و همسرش اعطا فرمود كه نامش را ياسمن نهاده اند و چون همسرش به شعر و موسيقى علاقمند و خود يكى از مشاورين خوب فخيمى در كارهاى هنرى و پيشرفت وى بوده، وقتى علت پيشرفت و موفقيت هاو تلاش بى وقفه اش را درباره تعليم و تربيت نسل جديد موسيقيدانان كشور جويا شدم؟ در جواب گفت: «در سه مرحله از زندگى ام، عوامى باعث پيشرفتم شده اند كه به ترتيب:
مرحله اول، وجود پدرم كه در ايام كودكى و نوجوانى با تشويق هاى فراوان و همراه بردنش به كنسرت هاى سالن باغ كوچك ملت (بالا باغ) و با خريد ساز و ويولن مورد نظرم و همچنين با خريد راديو و گرامافون قديمى، مرا با ساخته ها و نواخته هاى گوناگون و مخصوصا موسيقى ساير كشورهاى دنيا آشنا ساخت.
مرحله دوم، در ايام تحصيل در دانشگاه، شخصيت برجسته و ممتاز استادان دانشگاه و درجات علمى آنان، تشويق و ترغيب استادان ارجمندم سبب شد روز به روز به كارم علاقمندتر شده و از پديده تعليم وتربيت لذت ببرم.
مرحله سوم، دوران موفقيت در امور پرمسئوليت سرپرستى هنرستان موسيقى و انجام امور كارشناسى و برنامه ريزى آموزشى را مديون همسر شايسته و فداكارم مى دانم كه با ايجاد محيط آرام و مناسب و خانه اى پر از صفا و صميميت مرا در
افزايش توان كارى ام تشويق نموده است»
فعاليت هاى هنرى غلامحسين فخيمى را بعد از انقلاب، علاوه بر امور كارشناسى و تصدى رياست هنرستان موسيقى، مى توان به شرح زير خلاصه كرد:
1- به موجب ابلاغ شماره 42/ 3263 از تاريخ 1360/7/1 برنامه ريزى و تهيه بنياد نامه هاى (اساسنامه) هنرستان هاى هنرى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به عهده وى محول مى شود و وى پس از تدوين آن ها در چند نوبت به عنوان نماينده وزارت ارشاد اسلامى در جلسات شوراى عالى وزارت آموزش و پرورش و كميسيون هاى مربوطه از اساسنامه هاى هنرستان ها دفاع مى نمايد. اساسنامه هنرستان هاى موسيقى طبق اسناد موجود در سيصد و سى و پنجمين جلسه شوراى عالى آموزش و پرورش مورخ 1363/1/15 و در سال بعد آئين نامه امتحانات و برنامه هاى تفصيلى دروس موسيقى هنرستان ها به تصويب مى رسد.
2- به موجب حكم 54/ 434 از تاريخ 1360/12/4 تا صدور حكم قطعى از طرف مقام محترم وزارت ارشاد اسلامى به عضويت شوراى فنى آموزشگاههاى آزاد هنرى (رشته موسيقى) انتخاب گرديده است.
3- به موجب ابلاغ شماره 43/ 53525 معاونت ادارى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى از تاريخ 1362/8/28 به سمت عضو شوراى ارزشيابى مشاغل هنرى منصوب شده است.
4- به موجب ابلاغ شماره 45 / 2829 اداره كل پژوهش و آموزش هنرى از تاريخ 1363/8/15 به عنوان عضو شوراى فنى و هنرى اداره كل مذكور انتخاب گرديده است.
5- بطور مقطعى چندين نوبت رياست هيئت ممتحنه و نطارت در امتحانات نهايى دانشسرا و هنرستان هاى هنرى وزارت ارشاد اسلامى را به عهده داشته است.
غلامحسين فخيمى، در سال 1365 با همكارى دو تن از دوستان خود، اقدام به تأسيس مؤسسه آزاد آموزش موسيقى با عنوان «موسسه دوستداران هنر» نمود كه
تا حال حاضر علاقمندان و افراد عادى با در نظر گرفتن نفاوت هاى سنى مشغول يادگيرى موسيقى به طور آماتور در كلاس هاى دوستداران هنر مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 977 / 927 ق)، شاعر و صوفى. معروف به شيخ زاده. از اكابر سلسله ى نور بخشيه. در شيراز به دنيا آمد و در آن جا به تحصيل علوم متداول زمان خود پرداخت. وى همانند پدرش از مشايخ بنام تصوف بود و پس از انقراض سلسله ى تيمورى (913 ق)، از ملازمان شاه اسماعيل صفوى (930 -907 ق) شد و از جانب وى به عنوان سفير به دربار سلطان محمد شيبانى رفت. سرانجام گوشه نشين شد و در شيراز عزلت گزيد و همان جا درگذشت. از او «ديوان» شعرى باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (842 -841 / 2)، تاريخ نظم و نثر (322)، تحفه سامى (110 -109)، تذكره ى روز روشن (910 -609)، الذريعه (815 / 9)، رياض العارفين (226)، فرهنگ سخنوران (694)، لغت نامه (ذيل/ فدايى لاهيجانى)، مجالس النفائس (383)، نامها و نامدارهاى گيلان (372)، نتايج الافكار (532)، هفت اقليم (142 -141 / 3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 370 ق)، صوفى. وى از بزرگان مشايخ نيشابور بود و با ابوعلى ثقفى و عبدالله منازل و ابوبكر شبلى و ابوبكر طاهر ابهرى و مرتعش صحبت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (234 ،174)، طبقات الصوفيه سلمى (508 -507)، طبقات الصوفيه هروى (533 -532)، نفحات الانس (195 -194).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(بخش 1) بغوى (منسوب به بغ يا بغشور)، ابومحمد حسين بن مسعود، فقيه و عالم مذهب شافعيه و مفسر و محدث. (و. 436 ه.ق/ 1044 م.- ف. 510 ه.ق/ 1117 م). وى در علوم تبحر داشت و فقه را از قاضى حسين بن محمد كه يكى از شاگردان قفال مروزى بود آموخت. در تفصيل كلام اللَّه تصنيفى كرده و پاره اى از مشكلات را از قول پيامبر اكرم توضيح داده است. وى از راويان حديث مى باشد و كتب بسيار به او منسوب است. وجه تسميه ى فراء به مناسبت فروش فراء (بخش 1) است. از آثار او دو كتاب مصابيح السنة در حديث و معالم التنزيل در تفسير معروف است. فراء در مرو درگذشت و در كنار استادش قاضى حسين به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خوشبخت فرازمنديان يكى از هنرمندان به نام و خودساخته كرمانشاه مى باشد كه به سال 1339 پا به عرصه گيتى نهاد. وى فرزند ميرزا محمدقاسم فرازمنديان است كه در خطه كرمانشاه به شغل شريف آموزگارى مشغول بود و در خطاطى و سروده اشعار در اين منطقه صاحب نام بود كه در ضمن با صنايع ظريفه از قبيل ساختن مجسمه هاى چوبى، قلمدان هاى نفيس و منبت كارى آشنايى كامل داشت و آثار به ياد ماندنى از خود به يادگار نهاده است.
خوشبخت فرازمنديان به موسيقى از دوران كودكى علاقه پيدا كرد و مدت سه سال نزد هنرمندى جهت نواختن اين ساز وقت صرف كرد ولى عاقبت ساز تنبور را برگزيد و خود در اين باره مى گويد:
«من ابتدا ويولن مى نواختم و براى پيشرفت كارم روزانه چندين ساعت ويولن مى نواختم ولى روزى نواى دلنشين
تنبور درويش امير حياتى را كه به حق از استادان مسلم اين ساز عارفانه مى باشد شنيدم به شدت تحت تأثير ساز او قرار گرفتم و مبادرت به خريد نتبور كردم و به علت اين كه در مناطق كردنشين تنبور و تنبورنوازى متداول مى باشد با كسانى كه در اين زمينه اطلاعاتى داشتند مقدمات را شروع و سپس در محضر استاد بزرگوار و بينان گذار تنبور كلاسيك سيد امراللَّه شاه ابراهيمى كه از دوستان صميمى پدرم مى باشد كسب فيض نمودم و همزمان تمرينات جزئى در زمينه سه تار و تار نيز داشتم.
پس از چندى بنا به عللى به تهران آمدم و زندگى در اين شهر را انتخاب كردم. روزى به اتفاق چند تن از دوستان هنرمند خود خدمت زنده ياد استاد احمد عبادى رسيديم كه اين امر باعث شد پنجه شيرين و سحار وى تمام وجودم را تسخير كند و از آن ميان در صدد برآمدم كه نزد استاد رفته و از محضر پربار و فياض او كسب علم و دانش موسيقى نمايم، لذا دست به دامن يكى از دوستان خود كه از اقوام نزديك استاد بود شدم و ايشان مرا نزد استاد برد و من مدت دو سال به طور مداوم نزد استاد على عبادى بودم و كسب فيض نمودم و اكنون نواختن سازهاى سه تار، تنبور را به خوبى آشنايى دارم و تا حدودى هم به نواختن ساز تار، در مورد سازندگى ساز و در واقع سازگرى بايد بگويم در همان زمان كه ميل به آموختن موسيقى داشتم سازهايى كه خريدارى كرده بودم از كيفيت خوبى برخوردار نبودند، روزى تنبور خوبى ديديم درصدد مقايسه برآمدم و كم كم حس كنجكاوى من باعث
شد كه تنبورى بسازم و ساختم و حدودى هم موفق گشتم و با تشويق دوستانم اميدوار شدم و مجددا تنبور ديگرى ساختم، اين بار نيز بهتر از تنبور قبلى بود و مقدارى ابزار ابتدايى تهيه و جهت امتحان تارى ساختم از نظر فرم و شكل ظاهرى زيبا بود اما كيفيت صدايى نداشت و روز به روز عشق و علاقه ام به ساختن بيشتر مى گرديد و در زندگى فقط به كارم فكر مى كردم، خلاصه بايد اعتراف كنم كه شبها هنگام استراحت و خواب فقط در پى گمشده اى بودم و به آن پى برده بودم كه حقيقتى است كه ساز را خوش آهنگ مى كند و اين حقيقت كدام است. در عالم خيال خود را درون كاسه تار مى كردم، در تصور تار پوست كشيده و آماده دست نوازنده، گاهى ايراد را از قطر، گاهى از پوست، گاهى از خرك و... تا اينكه خوابم مى برد و الحق كه هرچه پيدا كردم در همان خواب و خيالهاى شب و كار و فعاليت و به كار بستن همان خواب و خيال در روز مى بود و اين حقيقت چيزى جزء تجربه و صبر و فعاليت نبود.
به هر حال ساختم سازها و تارهايى كه حدود 103 تار را مى توانم نام ببرم كه 35 عدد آنها داراى پرونده هايى است كه مشخصات عمده آنها از قبيل نوع چوب، قطر و خلاصه بيوگرافى كاملى دارند و صاحب شناسنامه مى باشند. شكل ظاهرى اين تارها كاملا از تارهاى استاد يحيى تقليد شده و با ابزارهاى بسيار دقيق اندازه گيرى و ساخته شده اند و داراى مهر بيضى كه اسم خوشبخت در آنها نوشته شده جزء تارهاى درجه دوم محسوب مى شوند و تارهايى
كه به مهر گرد ممهور گرديده اند كه بيش از پانزده سال از فعاليت و كار و زحمت و تجربه اندوزى ام در اين صنعت گفتگو مى كند و آموختم كه خرك و پوست نيز بايد از موادى كه صداگير هست تخليه و موفق به كشف ماده يى شده ام كه اين نقيصه را از بين برده و تار صداى خوش ترى نيز پيدا مى كند».
خوشبخت فرازمنديان غير از ساخت ساز، نوازنده يى خوب و هنرمند است كه مدت هشت سال است مشغول تدريس سازهاى سه تار و تنبور به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 936 ق)، خواننده، موسيقيدان و شاعر، معروف به حافظ چرگر. وى اهل تبريز و خواننده بود و از همين رو به او چرگر گفته اند كه به معنى خنياگر است. فراقى در آواز استاد بود و هجو و غزل نيز نيكو مى سرود. از آثار وى: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (695)، تاريخ موسيقى (322 / 1)، دانشمندان آذربايجان (103)، تحفه سامى (141)، الذريعه (816 / 9).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1334 ق)، موسيقيدان و نوازنده. سومين فرزند آقا على اكبرخان فراهانى است. آقا حسينقلى نخست نزد برادرانش آقا ميرزا حسن و آقا ميرزا عبداللَّه و سپس پيش پسر عمويش آقا غلامحسين به نواختن تار مشغول شد. بعدها او و برادرش آقا عبداللَّه جزو نوازندگان دربارى شدند. تخصص وى نواختن تار با پنج سيم بود. او در نواختن تار بسيار چابك و زبردست بود و همه از جمله عارف او را در زمان خود بزرگترين استاد اين هنر دانسته اند. وى مجلس درس موسيقى نيز داشت و در رديف سبك مخصوصى به كار مى برد. آقا حسينقلى اولين هنرمندى است كه به اتفاق چند نوازنده و خواننده براى پر كردن صفحات گرامافون به پاريس رفت و آثارى از او ضبط شد و اين نخستين بار بود كه اروپاييان موسيقى ايرانى را در اروپا مى شنيدند. در مراجعت هم در استانبول كنسرت داد و نصف درآمدش را به رسم اعانه به مدرسه ى ايرانيان واگذار كرد. از شاگردان وى: ارفع الملك، غلامحسين درويش و ميرز غلامرضا شيرازى، مرتضى نى داوود، خليل فهيمى، يوسف فروتن، سرور حضور، ابراهيم آژنگ را مى توان نام برد. استاد على نقلى وزيرى نيز در
مجلس او حاضر شد و قسمتى از رديفش را با خط موسيقى نوشت. از جمله صفحاتى كه استاد به تنهايى در آن تار نواخته مى توان از ماهور، سه گاه، شور، همايون، و رهاب مسيحى نام برد. همسرش، سكينه- از بستگان سنتورخان- آوازخوان و نوازنده بود و به رديفهاى موسيقى ايرانى آشنا و آقا حسينقلى از اطلاعات او استفاده كرد. فرزندان آقا حسينقلى به شهنازى شهرت دارند. پسرها: على اكبر شهنازى و عبدالحسين شهنازى، و دامادهاى وى: باقر رامشگر و رضاخان، از نوازندگان معروف به شمار مى آيند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (55 -54)، تاريخ ادبيات، دوره بازگشت (128/1)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (141)، تاريخ مختصر موسيقى (185 ،184 ،165 ،153 ،152 ،148)، تاريخ موسيقى (579 -573 /2)، تاريخ هنرهاى ملى (973 -971 /2)، سرآمدان فرهنگ (19 /1)، سرگذشت موسيقى (144 -130 /1)، شرح حال رجال (83 -82 /5)، شناسايى موسيقى (146 -144 /1)، كارنامه ى بزرگان (368 -367)، مردان موسيقى سنتى (24 -23 /2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاى على اكبر فراهانى يكى از نوازندگان بى رقيب دوران قاجار بود كه مشهور است «تار» را بسيار نيكو مى نواخت و نغمات زيبا و دلپذيرى ساخت كه عارف در ديوان خود از آن ياد كرده ولى متأسفانه آهنگى در دسترس نيست كه از آن بهره گرفته شود، آقا على اكبر زياد عمر نكرد و جوان بود كه دار فانى را وداع گفت. شادروان على اكبر فراهانى از خود سه پسر به جاى گذارد به نامهاى: ميرزا حسن كه تحت تعليمات پدرش نواختن تار و سه تار را به خوبى آموخت و با مهارت مى نواخت فرزندان ديگر آقا على اكبر، آقا ميرزا عبداللَّه و آقا حسينقلى بودند كه
مورد بحث در اينجا آقا ميرزا عبداللَّه مى باشد. وى كه در حدود 1222 شمسى متولد شده بود؛ اصول اوليه ى موسيقى را نزد برادر بزرگ خود ميرزا حسن فرامى گيرد و سپس از مكتب ناپدريش آقا غلامحسين كه گفته اند مردى حسود و خسيس بود، با رنج و سختى فراوان بهره مى گيرد.
آقا ميرزا عبداللَّه دستگاههاى موسيقى ملى ايران را مورد تجديد نظر قرار داد و با ادغام بعضى از آنها درهم، هفت دستگاه مفصل و مستقل را پديد آورد و در اختيار همگان قرار داد و شاگردان بزرگى تربيت كرد كه علاوه بر فرزندانش، بايد از سيد حسن خليفه، ميرزا مهدى خان صلحى مهدى قلى هدايت، ميرزا نصير فرصت شيرازى، اسماعيل قهرمانى، سيد على محمد خان مستوفى و سيد مهدى دبيرى، حسين خان هنگ آفرين، حاج آقا محمد مجرد ايرانى و ابوالحسن صبا نام برد. بعدها توسط همين شاگردان مثل: ميرزا نصير فرصت شيرازى، مهدى قلى هدايت رديفهاى استاد نت نويسى شد كه مدت هفت سال طول كشيد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان، نوازنده و شاعر. اهل فراهان و نياى خاندان شهنازى بود. در فن نواختن تار از استادان مسلم موسيقى زمان خود به شمار مى آمد و تارزن مخصوص ناصرالدين شاه بود. در «سفرنامه ى پولاك» و در كتاب «سه سال در ايران» گوبينو، از وى به عنوان بهترين نوزنده ى تار ياد شده است. آقا على اكبر فراهانى به عنوان سرسلسله بنيانگذاران رديف معرفى و شناخته شده است. اهل شعر و ادب بود. شاگرد برجسته او آقا غلامحسين، برادرزاده اش، بود كه بعد از فوت زودرس آقا على اكبر سرپرستى فرزندان او را به عهده گرفت و به
آنها موسيقى و نوازندگى تار را آموخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (53)، تاريخ ادبيات ايران، دوره بازگشت (217 ،216 /1)، تاريخ مختصر موسيقى (148 -146)، تاريخ موسيقى (564 -560 /2)، تاريخ هنرهاى ملى (963 -961 /2 ،608 -604 /1)، سرآمدان فرهنگ (21 /1)، سرگذشت موسيقى (105 -101 /1)، شرح حال رجال (166 /6)، شناسايى موسيقى (141 /1)، مردان موسيقى (28 -27 /2)، هفت اورنگ (143 -142).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(نيمه دوم س سيزدهم ق): موسيقيدان. برادرزاده ى آقا على اكبر فراهانى بود. يك چند نزد عموى خود موسيقى و زدن تار را فراگرفت تا اين كه به مراحل كمال نزديك شد و پس از وى هنرمندى بزرگ به شمار مى آمد. در دربار ناصرى شأن و منزلتى خاص يافت. بعد از آقا على اكبر دو تن از نوازندگان در دربار ناصرالدين شاه داراى مقام مهمى بودند و موسيقيدان هاى ديگر آنها را به استادى قبول داشتند كه يكى محمدصادق خان سرورالملك است، و ديگرى آقا غلامحسين. مضرابش را بقدرى تند و ريز و متوالى مى زد كه صداى آرشه ى كمانچه مى داد. از جمله شاگردان او: آقا عبداللَّه و آقا حسينقلى، دو پسر عمويش، كه بعدها به مقام استادى رسيدند؛ آقا رضاخان، فرزندش؛ نعمت اللَّه خان معروف به اتابكى؛ يوسف خان صفائى معروف به ظهيرالدوله اى؛ محمدعلى خان مستوفى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (54 -53)، تاريخ ادبيات ايران، دوره ى بازگشت (218 /1)، تاريخ مختصر موسيقى (148)، تاريخ موسيقى (567 -564 /2)، تاريخ هنرهاى ملى (964 -963 /2)، سرآمدان فرهنگ (22 -21 /1)، سرگذشت موسيقى (115 -110 /1)، شناسايى موسيقى (142 -141 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد فرج پورى به سال 1339 در شهر سنندج ديده به جهان گشود. وى بيش از 10 سال از سنش نگذشته بود كه روى به موسيقى مى آورد و اولين بار زير نظر آقاى حسن كامكار استاد موسيقى آن ديار به فراگيرى ويولن مى پردازد و پس از 4 سال با استعداد ذاتى و عشق و علاقه ى خود موفق مى شود كه نوازنده خوب گردد به طورى كه با اركستر باربد فرهنگ و هنر سنندج همكارى نمايد و در كنسرتهاى مختلف
اين اركستر نه تنها در سراسر كردستان بلكه در بسيارى از شهرهاى كشور شركت نمايد. وى بعد از پايان تحصيلات متوسطه به گروه شيدا و عارف پيوسته و زير نظر محمدرضا لطفى به تكميل و يادگيرى رديفهاى موسيقى سنتى ايران با كمانچه مى پردازد و در تمام برنامه هاى هنرى اين گروه شركت فعال نمايد و در ضمن به آموزش و تدريس كمانچه نيز مى پردازد. فرج پورى همراه گروه عارف در چندين شهر آلمان جهت اجراى كنسرت و شناساندن موسيقى سنتى ايران شركت و در سال 67 با همكارى گروه شيدا و عارف در تالار وحدت (رودكى) تهران به اجراى برنامه هاى هنرى مى پردازد كه با اقبال مردم روبرو مى گردد. وى هم اكنون در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران (وابسته به صدا و سيما) به كار موسيقى و تدريس در مركز به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اينجانب علي اكبر فرجي سلطان آباد هشترودي درسال 1326هجري شمسي درقريه گنجينه كتاب ازتوابه هشترود آذربايجان شرقي دريك خانواده اهل علم به دنيا آمدم. تمام تحصيلات علوم ديني من تا لمعتين نزد مرحوم پدرم بود (كه ازعلما و وعاظآن منطقه به شمار مي رفت) ودرسال 1349به قم منتقل شده وپس ازآشنائي با وضع دروس حوزه همزمان با تحصل مكاسب وكفايه دردارالتبليغ اسلامي نيز مشغول تحصيل شدم كه درسال 1354سطح راتمام كرده واز دارالتبليغات اسلامي فارغ التحصيل شدم. مدت 2سال در دارالزهراء مشغول تدريس دررشته هاي تفسير قرآن، تاريخ اسلام وادبيات فارسي بودم. بعدا چون به تحقيق علاقه مند بودم باچند نفر ازرفقا لجنه تحقيقي تشكيل داديم وكتاب نفيس وبسيار ارزشمند مرحوم سيد هاشم بحراني
بنام (غايه المرام وحجه الخصام) را زير نظر مرحوم آيه الله آقاي سيد رضا صدر شروع به تحقيق وپاورقي نموديم ونزديك به 4 سال اين كار بطول انجاميد كه الحمد لله الآن 3جلد چاپ شده وبقيه زير چاپ است (چاپ اول 1425ق 1383ش نشر دانش حوزه) مقاله اي ازاينجانب درباره اصلاحات ارضي كه پاسخي به يك نويسنده بود درروزنامه اطلاعات شنيه 30 فروردين 1359به چاپ رسيده ضمنا چون اينجانب طبع شعر هم دارم اشعار زيادي به آذري وفارسي سروده ام كه يكي ازاشعارم بعنوان (البلاءللولاء) درآخرين شماره مجله مكتب اسلام چاپ شده است البته چون اينجانب واعظ ومنبري هستم فعلا اغلب فعاليتم دراين زمينه است
اللهم وفقنا لما تحب و ترضى علي اكبر فرجي هشترودي
22/2/86
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي فرخ
محل تولد : رودسر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/7/3
زندگينامه علمي
بعد از گرفتن ديپلم طبيعي در سال 1356 شمسي به مدت شش ماه در شروع انقلاب اسلامي در رشته حسابداري صنعتي وارد انستيتو تبريز شدم و در واقعه 29 بهمن 1356 كه در چهلم شهداي قم اتفاق افتاد در ميان تظاهرات بودم بعد از جريان انقلاب يك سال قبل از طلبگي در دو اردويي كه در تهران و قم شركت نمودم
با تاريخ عمومي و تاريخ صد ساله اخير و اساطير و .... آشنا شدم. بعد در سال 1360 وارد حوزه شدم . در سال 1365 در دايره درسي استاد بزرگوار حسن زاده آملي در مسجد معصوميه وارد شدم و با ايشان تا سالهاي 1370 همراهي داشتم. و درسهايي را از قبيل اشارات و هيئت و مصباح همراه بودم بعداً از نوار درسي فصوص الحكم ايشان استفاده نمودم و همچنانكه به درسهاي حوزوي مشغول بودم علاقه شديد به درسهاي معارف از جمله تفسير و عرفان و ... داشتم به اين خاطر بعد از چند سالي درس فقه و اصول وارد حلقه درسي استاد عاليقدر جوادي آملي در درس تفسير شدم كه اكنون كه در تاريخ دفتر درسي دارم از سال 1376مستمراً با ايشان همراهي نموده ام و احساس مي كنم كه اگر چيزي از حوزه گرفته ام از پاي استاد حسن زاده آملي و جوادي آملي بوده است و تبليغ را هم البته از جمله وظايف و واجب عيني براي خود و هر طلبه اي مي دانم و در سالهاي 1374 كه ديوان طلوعي گيلاني را تنظيم و چاپ نمودم همراه عده اي از دوستان وارد تصحيح بعضي از كتب و مقالات دارالحديث شدم كه تا چند سال پيش ادامه داشت كه نهايتاً به تحقيق درباره زندگي خاندان ملا محمد جعفر شريعتمدار (استر آلادي) تهراني كشيد كه تحقيق وسيعي از زندگاني وي و خانواده اش كه داراي مجتهدين و فضلاي بزرگاني از 200 سال پيش تا روزگار ما بوده اند و اكنون هم خانواده اش در تهران معروفند تحقيق كاملي نمودم كه حاصل آن تحقيقات اكنون
در دست چاپ است كه اين تحقيق به كمك و ياري خانواده اش صورت گرفت و علاوه بر اينها مي توانم تاكيد كنم كه در علومي همچون رياضي و فيزيك، برق و الكترونيك و علوم طب قديم و ... آشنايي نسبي دارم يعني نسبتاً با علوم جديد آشنايي داريم چون يكي از چيزهايي كه در حوزه به آن برخورد مي شود اين است كه طلاب علوم ديني بخاطر اقتضاي طلبگي نسبت به علوم متداول روز بيگانه هستند و آشنايي چنداني ندارند.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فريدون فرزانه، يكى ديگر از موسيقيدانان نوين ايرانى است كه درباره موسيقى ايران عقايدى مخصوص به خود داشت و موسيقى ايران را با آن حال و هواى خود قبول نداشت و نظرياتى ارائه مى داد كه از طرف اكثريت موسيقيدانان رد مى شد.
وى در سال 1290 در تهران متولد شد و بيش از پنج سال از سنش نمى گذشت كه همراه خانواده خود عازم اروپا شد.
فريدون فرزانه تحصيلات موسيقى رادر كنسرواتوارهاى كشورهاى: آلمان، اتريش،سوئيس، و بلژيك در رشته كمپوزيسيون و پيانو به پايان برد و در سال 1315 پس از بيست سال دورى از وطن به ايران مراجعت نمود و در هنرستان عالى موسيقى به تدريس پيانو و سلفژ مشغول شد، مدتى هم معاون فنى مين باشيان رئيس سابق هنرستان عالى موسيقى گرديد.
از آثار فريدون فرزانه، مى توان از: هشت قطعه براى آواز به نام هاى سن هاى ايران، سرناد آذربايجانى براى ويولن و پيانو، اربيانتال شماره يك و دو و سه براى پيانو، سوئيت گرگان براى پيانو، چهار قطعه كوچك و ساده به نام هاى:كاروان، مهتاب شميران، رقص ايرانى و سنتورزن و آثارى به سبك اروپايى مثل:سرناد براى
پيانو راپسودى براى پيانو، والى درخشنده براى پيانو و اتودهايى براى پيانو و غيره مى باشد.
(تو 1290 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. در كودكى به اروپا رفت و تحصيلات موسيقى را در كنسرواتوارهاى كشورهاى آلمان، اتريش، سوييس و بلژيك در رشته كمپوزيسيون و پيانو به پايان برد. وى بعد از بازگشت به ايران در هنرستان عالى موسيقى به تدريس پيانو و سلفژ پرداخت و مدتى نيز معاون فنى مين باشيان، رييس هنرستان عالى موسيقى شد. از آثار وى: هشت قطعه براى آواز به نام سن هاى ايران، سرناد آذربايجانى براى ويولن و پيانو و غيره.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (353)، مردان موسيقى (127 -126 / 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن فرشاد به سال 1306 در تهران از خانواده اى كه با موسيقى مأنوس بود متولد شد. حسن فرشاد، فرزند ابوالقاسم خان فرشاد كه خود در موزيك ارتش خدمت مى كرد و با نواختن تار آشنايى كامل داشت رفته رفته با موسيقى آشنا و به آن علاقه مند گرديد. بيش از يازده بهار از سنش نمى گذشت كه با راهنمايى پدر، نزد معزالدين خان امامى پدر حسين دهلوى رفت و در محضر اين استاد به آموختن و نواختن ويولن پرداخت و پس از چندى نزد رضا محجوبى و سپس هنگ آفرين (برادر حسين هنگ آفرين) كه درجه دار ارتش و از خط نت آگاهى كامل داشت رفت و در سال 1320 در كلاس استاد ابوالحسن خان صبا نام نويسى و از اين استاد بزرگ سبك و سياق موسيقى و نواختن ويولن را به خوبى فراگرفت. وى تحصيلات ابتدايى را در دبستان عسجدى و متوسطه را در دبيرستانهاى شرف
و دارالفنون به اتمام رساند، سپس به دانشگاه رفت و از دانشكده هاى حقوق و علوم سياسى و ادبيات، ليسانس گرفت، سپس وارد دانشكده ى پزشكى شد و از اين دانشكده دكتراى پزشكى و بعد روانه فرانسه و از آنجا ديپلم تخصصى پاتولوژى خود را دريافت كرد همچنين به اخذ درجه دكتراى حقوق و دكتراى متالوژى از پلى تكنيك پارس نايل آمد.
دكتر حسن فرشاد، خدمات مهم و ارزنده اى به فرهنگ و هنر، ادبيات و پزشكى كشور كرده و از سال 1355 به رياست هنرستان عالى موسيقى و هنركده ى موسيقى ملى منصوب گرديد. دكتر حسن فرشاد از طرفداران سخت و محكم موسيقى اصيل و سنتى است كه سبك و طرز نوازندگى ويولن مرحوم شادروان استاد ابوالحسن صبا، زنده ياد مهدى خالدى و حبيب اللَّه بديعى رابى نهايت مى ستايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1339 -1271 ق)، نويسنده، نقاش و شاعر، متخلص به فرصت. ملقب به ميرزا آقا و فرصت الدوله. در شيراز به دنيا آمد. در همان شهر علوم مداوله از جمله صرف و نحو، معانى و بيان و منطق و حكمت را تحصيل كرد و از شيخ مفيد بيش از ديگر اساتيدش دانش آموخت. او در شعر و شاعرى نيز مشهور بود. وى به زبان انگليسى و فرانسه و پهلوى آشنايى و در فن نقاشى و موسيقى شهرتى به سزا داشت. مدتى از عمر خود را در هندوستان و عراق به سير و سياحت گذراند و هنگام بازگشت به شيراز به اتفاق شعاع السلطنه، حاكم فارس، به تهران آمد و نزد مظفرالدين شاه رفت و لقب فرصت الدوله يافت. در اوان مشروطيت به سمت نخستين رييس معارف و
اوقاف فارس مصنوب گريدد. وى تا پايان عمر مجرد زيست. مدفن او در حافظيه شيراز است. از آثار وى: «آثار عجم» يا «شيرازنامه»؛ «اشكال الميزان»، در علم منطق؛ «بحور الالحان»، در علم موسيقى و عروض؛ «جغرافياى هندوستان»؛ «صرف و نحو خط آريا»؛ «دبستان الفرصه»؛ «ديوان» شعر؛ «منشآت» فرصت؛ «مقالات علمى و سياسى»؛ «درياى كبير»؛ «شطرنجيه».[1]
(بخش 1) شيرازى ملقب به فرصةالدوله، شاعر و اديب و موسيقى دان معروف ايرانى. (و. 1271 ه.ق- ف. 1339 ه.ق) از خانواده اى ادب پرور در شهر شيراز پا به عرصه ى وجود گذاشت. از كودكى علاقه ى خاصى به تحصيل علوم و فنون مختلف داشت. در آغاز جوانى در صرف و نحو و منطق و حكمت و حساب و هيأت و هندسه و اسطرلاب سرآمد اقران بود و به زبان انگليسى آشنايى داشت. بنا به نوشته ى خود او در سى و دو سالگى به ديدار سيد جمال الدين اسدآبادى نايل شد و او را در بوشهر ملاقات كرد و ديدارهاى بعد موجب دوستى آن دو گرديد. پاره اى سخنان گرانبهاى سيد جمال الدين در يادداشت هاى او منقول است. هنگامى كه شعاع السلطنه فرزند مظفرالدين شاه از شيراز به تهران بازگشت فرصت را با خود به دربار آورد و معلم و نديم خود ساخت و چون در دربار تقرب يافت شاه او را لقب فرصةالدوله داد. هنگام انقلاب مشروطيت فرصت در تهران بود و در سازمان جديد وزارت معارف كه پس از مشروطيت به وجود آمد او را به رياست معارف فارس گماشتند و وى در اين سمت به خوبى خدمت كرد. بار ديگر هنگام تأسيس دادگسترى او را رئيس عدليه ى فارس كردند و سپس دوباره شغل رياست معارف و
فوائد عامه و مدتى هر دو شغل فرهنگ و دادگسترى را بدو سپردند. فرصت سراسر منطقه ى فارس و بنادر را در مدتى دراز نقطه به نقطه پيمود و اوضاع جغرافيايى هر نقطه را به رشته ى تحرير درآورد. نام اين اثر خود را «آثار عجم» نهاده است. آثار ديگر فرصت، غير از «آثار عجم» عبارتند از: 1- اشكال الميزان در علم منطق. 2- درياى كبير مشتمل بر علوم مختلف به زبان عربى و فارسى. 3- بحورالالحان در علم موسيقى و عروض. 4- منشات نثر. 5- رساله ى شطرنجيه. 6- مثنوى هجونامه. از همه مهمتر ديوان اشعار او مشتمل بر قصايد، غزليات، ترجيعات، مسمطات، رباعيات، مثنويات، مراثى، تواريخ و پيوستى از منشات منثور اوست. فرصت بر اثر يك بيمارى 1339 ه.ق برابر با اول آبان ماه 1299 ه.ش در خانه ى شخصى خود در شيراز چشم از جهان فروبست و بنا بر آرزوى ديرينه اش در كنار آرامگاه لسان الغيب حافظ به خاك سپرده شد و سنگى را كه زير نظر خود او براى مزارش تراشيده بودند بر گور او نهادند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (596 ،594 ،91 -3)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (125 -94 / 4)، الذريعه (824 / 9 ،50 / 3 ،8 / 1)، ريحانه (330 -329 / 4)، سخنوران نامى معاصر (2666 -2660 / 4)، شرح حال رجال (15 / 4)، لغت نامه (ذيل/ فرصت)، مرآت الفصاحه (671 -467)، مكارم الآثار (2000 / 6)، مؤلفين كتب چاپى (603 -601 / 6)، يادداشتهاى قزوينى (220 / 8)، يادگار (س 2، ش 7، ص 28).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز فرصت، هنرمندى كه سالهاى سال، همراه برادر هنرمندش سيروس
فرصت اركسترى را اداره مى كردند در سال 1303 در شهرستان شاهى سابق و قائم شهر فعلى متولد شد. وى فارغ التحصيل هنرستان نساجى قائم شهر است. و در حال حاضر داراى همسر و سه فرزند به نام هاى: سعيد و سوسن و ندا مى باشد. وى دوران كودكى را در زادگاه خويش سپرى نمود و در منزل همواره با صداى دلنشى «تار»پدر كه خيلى شيرين و دلنواز مى نواخته شب به خواب مى رفت و صبح هم با همين صداى دل انگيز بيدار مى شد. اين همنشينى وى با پدر و «تار»موجب شد كه فرصت، هرگاه فرصت مى يافت خود، دستى به ساز پدر مى برد و ناخنكى به آن مى زد، تا اين كه قادر گشت نحوه نواختن را تا حدودى بياموزد و كنجكاوانه آن را تعقيب كند. اين كوشش و ممارست وى در جهت يادگيرى موسيقى ادامه داشت تا اين كه به تنهايى و نزد خود سلونوازى با تار را آموخت و سپس به فراگيرى فلوت روى آورد. ساز اصلى و تخصصى پرويز فرصت «عود» است كه مدت چهل سال با اين ساز راز و نياز دارد و درباره يادگيرى اين ساز ايرانى الاصل مى گويد:
«حدود سال 1330 بود كه شخصى به نام احمد عبدالوهاب از هنرمندان بزرگ و سرشناس كشور مصر به ايران آمده بود و در نواختن «عود» و خوانندگى تسلط داشت و خود را پسر عموى استاد بزرگ موسيقى كشور مصر، محمد عبدالوهاب معرفى كرده بود، نزد وى «عود» را، طريقه صحيح آموختم و سپس ويولن را نزد خود تمرين كرده و با سبكى جديد كه در آن ايام توسط هنمندان جوان رايج و متداول شده بود مى نواختم.
در طول فعاليت هاى هنرى ام تعداد زيادى آهنگ ساختم
كه توسط خوانندگان مختلف اجرا گرديد و به طور كلى فعاليت هايم بيشتر همگام با برادرم سيروس فرصت بود كه به نام اركستر برادران فرصت اجرا مى شد. در عين حال سرپرستى اركسترهاى ديگرى را هم بر عهده داشتيم.»
پرويز فرصت، به نواختن كليه سازهاى اصيل و سنتى ايران آشنايى و تسلط دارد و علاوه بر هنر موسيقى، شاعر و نويسنده اى باذوق و حساس مى باشد، رشته منطق و فلسفه را نزد دكتر صادقى، استاد الهيات آموخته و در حال حاضر بازنشسته وزارت كشاورزى مى باشد و بى نياز از كليه حوائج مادى و نيازمند تمام شئون معنوى، اوقات فراغت و تنهايى را با دوست هميشگى خود «عود» به سر مى برد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيروس فرصت، هنرمند والا و باارزش كه از خانواده اى اهل هنر مى باشد، در سال 1310 در بندرانزلى متولد شد. وى جد بزرگترش ميرزاجعفر متخلص به بهجت پدر فرصت الدوله شيرازى (مؤلف بحورالالحان) بود. پدر سيروس كارمند دولت بود و هرچندگاه بنا به مقتضيات ادارى در شهر و شهرستانى با خانواده به سر مى برد به همين دليل هم پرويز فرصت برادر وى در شهر سارى، چون سيروس در بندرانزلى پا به جهان گذاردند. و سيروس فرصت دوران كودكى خويش را در شهر سارى پشت سر نهاد.
آگاهى به علم موسيقى و وسعت تفكر فرصت الدوله، ريشه اى عميق و بنيادى در اركان اين خانواده دارد كما اين كه پدرش نه تنها اهل قلم و كتاب بود، بلكه در نواختن «تار» مهارت كامل داشت و بسيار مسلط و پخته و نرم اين ساز را مى نواخت. سيروس فرصت، از كودكى به موسيقى عشق مى وزيدد و همين عشق وى
را در زمان كودكى به باغ هاى اطراف شهر سارى به جستجوى نى هاى بلند مى كشانيد و با زحمت فراوان آن ها را مى بريد و با سيخ داغ آن را سوراخ مى كرد و نزد خود به تمرين مى پرداخت و ساعات متوالى در همين باغ ها در خلوت خود به راز و نياز با فلوت مى پرداخت. در يازده سالگى همراه خانواده به تهران آمد ودر كلاس چهارم دبستان درى ثبت نام و مشغول تحصيل شد. حالا ديگر وى مى توانست از فلوت خود صداى قابل قبول و نستبا خوبى را ارائه دهد كه بتوان آن را شيند و لذت برد. به همين سبب معلم سرود مدرسه كه استعداد اين نوجوان را مشاهده كرده بود، از وى خواست كه در زنگ هاى سرود كلاس، سرود «اى ايران» را دسته جمعى اجرا مى كرده اند. شاگردان را همراهى كند، البته لازم به تذكر است كه مقدمه اين سرود براى فلوت و نى كه بدون كليد و فاقد ربع و نيم پرده مى باشد مشكل است خصوصا براى نوجوانان يازده ساله اى مثل او.
به هر حال سيروس فرصت، آنقدر نواخت و نواخت تا در سن نوزده سالگى توسط هنرمندى بنام خاكپور به مرحوم استاد اسماعيل مهرتاش معرفى شد و استاد با ماهى سى تومان جهت همكارى در اركستر جامعه باربد وى را استخدام نمود و وى همكارى خود را با هنرمندانى مثل: ملوك ضرابى، ملكه حكمت شعار، عبدالوهاب شهيدى و تنى چند از بزرگان موسيقى وقت آغاز نمود. بعدها كه راديو ژاندارمرى افتتاح شد، او همكارى خود را، با سبكى جديد و نوآورى و تحولى چشمگير در موسيقى سنتى به وجود آورد و از آن پس در اركسترهاى گوناگون با هنرمندان بزرگى
چون: عباس شاپورى، شاپورنياكان، پرويز ياحقى، شاپور حاتمى، فرهنگ شريف، ابراهيم سلمكى، و پرويز فرصت همكارى مى كرد و صداى فلوت وى در اركسترها، توجه قشر جوان را آن چنان مجذوب كرد كه تا مدت ها تب داغ فلوت بسيار رايج و محبوب جوانان گرديده بود. فلوت كوتاه كه در آن ايام فقط در ارتش جهت اجراى مارش هاى نظامى از آن استفاده مى شد، از اين به بعد در موسيقى رايج ايران جاى خود را باز كرد و لذا، هنرمندانى مثل: استاد عباس شاپورى، استاد مهدى خالدى و مجيد وفادار از وى دعوت براى همكارى با اركسترهاى خود به عمل آوردند كه اين همكارى به اجرا درآمد.
همكارى سيروس فرصت غير از اين اركسترها با اركسترهاى آذربايجانى و ابلاغ رهبرى اركستر شماره پنج كه خواننده آن خانم روح بخش بود به نام برادارن فرصت نوشته شد و اين همكارى مدت ها ادامه يافت، سپس با هنرمندانى مثل: ايرانپور و انوشيروان روحانى، ميرنقيبى و عده اى ديگر از هنرمندان معروف راديو به همراه برادرش همكارى داشته است. سيروس فرصت، با همت و پشتكار خويش حدود چهل و پنج سال پيش، اين ساز را رايج كرد به طورى كه در آن زمان براى هيچ يك از رهبرانى اركسترها قابل قبول نبود كه فلوت كوتاه قادر باشد در اركستر نقشى داشته باشد.
سيروس فرصت، غير از همكارى با برادر خود در اركستر شماه 5، شخصا اركسترى را اداره مى كرد كه متعلق به سازمان شير و خورشيد وقت و از برنامه هاى متفرقه راديو بود. نوازندگان اين اركستر، كه با وى همكارى داشتند: پرويز ياحقى، انوشيروان روحانى، مجيد نجاحى، و عده اى ديگر از هنرمندان مشهور به خوانندگى هوشنگ شوكتى
بودند. سيروس فرصت در اين باره مى گويد:
«روزى از طرف راديو، دستور آمد، كليه اركسترهاى متفرقه راديو تهران بايد نزد اساتيد مربوطه آزمايش شوند، لذا بنده از دوستان خواستم آماده شوند كه در محل مزبور حاضر باشيم، روز امتحان در اتاقى كه به اين منظور انتخاب شده بود جمع شديم، البته با توجه به كارشكنى ها و مخالفت ها كه همواره از جانب هيئت امناء موسيقى با طبقه جوان به عمل مى آمد و با وجود آن كه ما با سبك جديد و نوآورى در آن ايام بسيار هم موفق بوديم، لرزده بر اندام ما افتاد. ابتدا به دستور مرحوم بديع زاده يك آهنگ را نواختيم و سپس از من سئوال شد ويولن اول شما كيست؟ من آقاى پرويز فرصت را معرفى كردم، مرحوم بنان اشاه كرد اين جوان قطعه اى به صورت سلو بنوازد، هنگامى كه آقاى ياحقى نواخت همه با تحسين به او نگريسته و مرحوم استاد صبا گفت خيلى جوان است ولى پنجه اى پير دارد.
سيروس فرصت، در سال 1331، در چهارمين جشنواره جهانى، كه در آمفى تئاتر هتل پالاس سابق برگزار شده بود و اساتيدى نظير: ابوالحسن صبا، مرتضى نى داود، جواد بديع زاده، مشير همايون شهردار، يدالله زيبه، فاخره صبا و عده اى ديگر به داورى نشسته بودند، وى را برنده اول نوازدنه فلوت معرفى كردند و مدال طلاى اين جشنواره را به او اختصاص دادند. هنرمندان ديگرى كه هر كدام در اين جشنواره صاحب مدال طلا گرديدند، عبارت بودند از: منصورصارمى، حسين ملك، فرهنگ شريف، مير فتاح بازرگان، عباس مهرپويا و عده اى ديگر، مدال ها توسط استاد حسين ناصحى آهنگساز كمپزيتور معروف و استاد هنرستان عالى موسيقى بود توزيع شد.
با شروع كار تلويزيون، سيروس فرصت
برنامه اى با خواننده بااستعداد هوشنگ شوكتى اجرا كرد كه سخت مورد توجه قرار گرفت ولى به واسطه گرفتارى ها و مشغله روزمره، ديگر كار را ادامه نداد و هم اكنون سال ها است كه با ساز بادى متاركه كرده است.
به هر حال وى به علت علاقه به ادامه تحصيل دانشگاهى عازم پاريس شد و پس از اتمام رشته آمار و اقتصاد از دانشگاه سوربن به ايران بازگشت و اكنون دوران بازنشستگى از سازمان جنگلل ها و مراتع كشور را مى گذراند. وى داراى سه فرزند به نامهاى ترانه، تينا و فرنوش مى باشد كه دو نفر اخير زير نظر پدر به فراگيرى پيانو مشغول مى باشند. سيروس فرصت از هنرمندانى است كه هنر را به خاطر نفس خود هنر دوست دارد نه شهرت و مسائل مادى آن و در سراسر عمر خود آن را همواره مدنظر داشته و دارد وى اغلب سازهاى ايرانى و فرنگى را مى نوازد وى انسانى خونگرم، خوش برخورد و بلندنظر است. نگارنده هر وقت فرصتى پيش آمد تا با فرصت روبرو شوم، ديدم از همه به نيكى ياد مى كند و مى خواند: «بيا تا قدر يكديگر بدانيم كه تا ناگه ز يكديگر نمانيم» و اين شعر زيبا را هر ماه روى كارت هاى دعوت انجمن هنرمندان ايران كه به همت استاد و هنرمند ارجمند زنده ياد عطاءاله زاهدى و عده اى از هنرمندان شريف ايران پابرجا است مى بينم.
فرصت سخت معتقد است و مى گويد:
«بيا قبل از اين كه بياد هم نشينيم در كنار هم نشينيم». از مطالبى كه در انجمن هنرمندان مطرح بوده و هست.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 730 ق)، صوفى. از افاضل قرن هشتم هجرى و
از معاصران جلال الدين محمد مولوى و شمس الدين ماردينى و عراقى بود. او با عراقى در قونيه معاشرت داشت. از آثار وى: شرح «القصيده التائيه» ابن فارض، در تصوف، كه آن را در 730 ق به پايان برده و گفته اند كه فارسى اين شرح به نام «مشارق الدرارى الزهر فى كشف حقائق نظم الدر» است؛ «منتهى المدارك و مشتهى لب كل كامل و عارف و سالك»، كه به آورده ى «ريحانه الادب» همان «شرح قصيده ى تائيه ابن فارض»، به عربى، است اما صاحب «كشف الظنون» اين كتاب را مقدمه و ديباچه ى «شرح قصيده تائيه» مى داند؛ شرح «فصوص الحكم» ابن عربى، در تصوف.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (484 / 2)، تاريخ ادبيات در ايران (574 / 3)، ريحانه (38 -37 / 3)، كشف الظنون (1858 ،1263 ،266 -265)، معجم المؤلفين (307 / 8)، هديه العارفين (140 -139 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالحسين ميرزا فرمانفرما فرزند ميرزا نصرت الدوله - شانزدهمين پسر عباس ميرزا نايب السلطنه - و حاجيه هما خانم دختر بهمن ميرزا بهاء الدوله - فرزند فتح علي شاه - به سال 1274 ق در تهران متولد شد. پس از به پايان بردن آموزش ابتدايي، براي فراگيري فنون نظامي در مدرسه ي اتريشي ها به تحصيل پرداخت. وي از سال 1299 تا 1338 ق عهده دار مشاغل متعدد لشكري و كشوري بود كه از آن جمله است: رياست افواج كرمان (1299 ق)، رياست قشون آذربايجان (1308 ق)، حكومت كرمان (1039 ق)، حكومت تهران (1314 ق)، وزارت جنگ (1314 ق)، حكومت فارس (1313 ق)، حكومت كرمانشاهان (1321 ق)، حكومت كرمان (1324 ق)، وزارت عدليه (1325 ق)، حكومت آذربايجان (1325 ق)، وزارت عدليه
(1327 ق)، وزارت جنگ (1328 ق)، حكومت كرمانشاهان (1330 ق)، وزارت داخله (1333 ق)، صدارت اعظم و وزارت داخله (1334 ق)، و حكومت فارس (1334 ق).
عبدالحسين ميرزا فرمانفرما پس از كودتاي سوم اسفند 1299 تا زمان وفاتش به سال 1318، عهده دار هيچ شغل دولتي نبود و بيشتر وقت او به تربيت فرزندان و اداره ي املاكش سپري گرديد. هدف از تأليف اين مقاله پرداختن به زندگي سياسي فرمانفرما نيست كه اين مهم مجالي ديگر مي طلبد در اينجا تنها به ذكر موقوفات و بخشي از خدمات فرهنگ دوستانه ي وي پرداخته مي شود؛ موضوعي كه در بررسي زندگاني رجال عصر قاجار كمتر مورد توجه قرار گرفته است.
اولين وقف نامه ي به جاي مانده از فرمانفرما متعلق به پنجم ربيع الاول 1341 (آبان 1302) است كه طي آن وي شش دانگ كاروان سراي ملكي خود را در تهران با هدف ايجاد محل «تدريس و مدرس و تعليم و تعلم... علوم دينيه ي شرعيه ي اسلاميه» وقف كرد. از آنجا كه كاروان سراي ياد شده
در جنب مسجد قرار داشت، واقف پيش بيني كرد «در صورتي كه براي مسجد مزبور در ايام عزاداري حضرت سيد الشهدا - ارواح العالمين له الفداء - و يا در ليالي قدر و در امور خيريه از قبيل اقامه ي مجلس ترحيم راجع به هر كس باشد، حاجت به استفاده از فضاي اين كاروان سرا كه فعلا عنوان مدرسه ي اطفال دارد به هم رسد...مانعي از براي اين گونه مداخلات و استفادات موقتي نخواهد بود»
آن گونه كه اشاره شد، فرمانفرما طي سال هاي 1338 - 1334 ق والي فارس بود. او در ذي الحجه ي 1337 زميني را واقع در خارج دروازه ي باغ شاه شيراز
از حاج غلام حسين اعتماد التجار خريد و آن را در رمضان 1342 (ارديبهشت 1303) با هدف تأسيس مريض خانه ي عمومي وقف كرد. فرمانفرما توليت اين موقوفه را به «دكتر كار و بعد از ايشان در هر عصر با رييس و متصدي كل امور مريض خانه ي مزبوره» واگذار كرد .
اين بيمارستان با نظارت و مديريت پزشكان انگليسي به انجام خدمات خود ادامه داد تا اينكه در دوران نخست وزيري دكتر مصدق، سرپرستي و اداره ي آن به وزارت بهداري واگذار شد.امكانات و فعاليت هاي فعلي بيمارستان به اين شرح است:
مساحت عرصه: 22400 متر مربع.
مساحت اعيان: 4000 متر مربع.
خدمات مورد ارائه: اورژانس، زنان و زايمان، اطفال، جراحي قلب و ساير بيمارهاي عمومي.
اين مركز درماني يك بار نيز در زمان جنگ مورد هجوم جنگنده هاي عراقي قرار گرفت كه منجر به تخريب قسمتي از بيمارستان و شهادت تعدادي ديگر گرديد. اين مركز درماني هم اكنون به وسيله ي سپاه پاسداران اداره و جهت مداواي كليه ي پرسنل سپاه و ديگر مراجعين فعال مي باشد .
ديگر موقوفه ي فرمانفرما كه آن نيز به سال 1342 ق (1303 ش) وقف شد و در ارتباط با امور صحي و بهداشتي محسوب مي شد زميني به مسا حت يك هكتار از باغي مشهور به اطلس بود كه جزو اراضي منازل مسكوني وي در تهران بود. در مقدمه ي وقف نامه آمده است: با توجه به مشكلات ناشي از «امراض مسريه ي مزمنه» كه «در خطه ي ايران خاصه طهران شيوع يافته» كه مداواي آن نيازمند «تزريق و براي مواد تزريقيه محتاج به خارج و شدت احتياج به آن اهالي را دچار مشكلات كرده» است، هدف از وقف اين زمين تأسيس مركزي است كه
«مواد تزريقيه و اسباب و لوازم تلقيحيه ي امراض متنوعه از قبيل آبله و طاعون و وبا و ديفتري و گزيده ي مار و سفليس و سوزاك و امثال آنها در آن محل تهيه و تدارك شود... و يك مريض خانه كه بيست مريض را در آنجا بتوانند بپذيرند در آنجا تهيه و تدارك شود و مرضاي آنان در مريض خانه ي آنجا معالجه گردند». براي تأمين آب اين محل، واقف معين نمود: «از آب مجراي دو ساعت مزبور هم محل مزبور و ساكنين در آن از طبيب و جراح و اجزا و مستخدمين و مرضي مشروب و سقايت شوند». همچنين براي ساخت و ايجاد بناهاي مورد نياز در
آن محل، مبلغ ده هزار تومان اختصاص داد. هيأت دولت نيز به منظور كمك به تأسيس موسسه ي پاستور ايران، مبلغ پانزده هزار تومان به آن اضافه كرد .
پيشينه ي آشنايي و برقراري ارتباط دولت ايران با انستيتو پاستور پاريس به سال 1338 ق (1298 ش) بازمي گردد. در اين سال نصرت الدوله فيروز (وزير امور خارجه و فرزند ارشد فرمانفرما) براي شركت در كنفرانس صلح پاريس، عازم فرانسه شد. او در اين سفر سه تن از پزشكان متبحر ايراني را نيز با خود همراه نمود. اين هيأت در طي چندين جلسه در انستيتو پاستور پاريس با پرفسور اميل رو كه در آن زمان رياست اين انستيتو را بر عهده داشت مذاكراتي به عمل آوردند و در نتيجه ي آن براي تأسيس انستيتو پاستور ايران به تفاهم رسيدند. سه ماه پس از اين مذاكرات، موافقت نامه اي به امضاي نصرت الدوله فيروز و پرفسور رنه لگرو و رييس دروس عالي انستيتو پاستور پاريس به امضا رسيد كه سرمشق
همكاري فني ايران و فرانسه براي تأسيس انستيتو پاستور ايران شد. پس از آن در رجب 1338 (فروردين 1299) قرارداد استخدام دكتر ژوزف منار به عنوان نخستين رييس انستيتو پاستور ايران به امضاي نصرت الدوله فيروز رسيد. دكتر منار در پي امضاي استخدامش به ايران آمد و چون تا آن زمان هنوز هيچ گونه بنايي براي فعاليت انستيتو پاستور در تهران ساخته نشده بود، وي خانه اي را در خيابان استخر اجاره نمود و در همان جا فعاليت خود را آغاز كرد. وقتي فرمانفرما از شرايط نامساعد دكتر منار و همكاران ايراني او آگاهي يافت، از آنجايي كه خواهان موفقيت ايشان بود، خود دست به كار شد و با وقف نمودن زمين، ابنيه و آب آشاميدني مورد نياز و همچنين اختصاص بودجه اي قابل توجه به ياري آنان برخاست .
از ديگر اقدامات فرمانفرما براي ياري رساندن به مراكز درماني، اختصاص نيمي از درآمد حاصله از سه روستاي اسدآباد همدان به نام هاي «سرچشمه، گنبد و نجف آباد» به بيمارستان فيروزآبادي بود. اين بيمارستان به همت شادروان آيت اله سيد رضا فيروزآبادي در شهر ري بنيان نهاده شده بود. فرمانفرما در وصيت نامه ي مورخ 15 / 12 / 1345 ش آورده است: «پنج عشر ديگر از عوايد املاك مرقومه را در مريض خانه ي فيروزآبادي واقعه در حضرت عبدالعظيم (ع) در تحت نظريه ي صحيه كل مملكتي و خود فيروزآبادي، او يقوم مقامه، به مصرف برسانند و بعد از انقضاي مدت سي سال از تاريخ فوت موصي، هم سه عشر از مخارج مقبره را ضميمه ي پنج عشر مخارج مريض خانه نموده و به مصرف مريض خانه برسانند»مفاد وصيت مذكور تا سال 1352
به اجرا درمي آمد. در اين سال اين روستاها مشمول اصلاحات ارضي شد. اما خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب و با تلاش مسؤولين بيمارستان مفاد سند مجددا به اجرا درآمد كه تا زمان حاضر نيز به قوت خود باقي است .
چند سال بعد (رمضان 1347 / اسفند 1307) فرمانفرما قطعه زميني را كه در محله ي سنگلج تهران داشت، براي «مسجد سبزي كار معروف به همت آباد» وقف نمود. با مطالعه ي اين وقف نامه پي مي بريم كه او پيش از اين «پانصد ذرع» زمين ديگر «مطابق وقف نامه ي معتبره» براي همين
مسجد وقف كرده بود متأسفانه با وجود جستجوي فراوان متن آن يافت نشد.
در بين اسناد يافت شده در موضوع موقوفات فرمانفرما، مجموعه اسنادي متعلق به سال 1323 ش در بايگاني سازمان اسناد ملي ايران موجود است. در تيرماه اين سال نامه اي از سوي «اتحاديه ي محلي شمال غرب تهران» خطاب به وزير فرهنگ (دكتر قاسم غني) ارسال شد كه در آن پس از اظهار اينكه «از طرف مرحوم عبدالحسين فرمانفرماييان قطعه زميني به مساحت هفت صد متر مربع در خيابان نشاط... براي بنياد دبستان وقف گرديده است» عنوان شد كه تا حال هيچ ساختماني در آن احداث نشده و در حال حاضر به «محل ريختن زباله و كثافات و شن هاي ساختماني» تبديل شده است. در ادامه ي نامه درخواست شده بود با توجه به اين مطلب كه «در نزديكي همين زمين سه باب دبستان...واقع است كه زمين ورزش ندارند و معلمين ورزش وقت خود را بيهوده مي گذرانند... دستور فرمايند... زمين مرقوم را محصور نمايند تا با مساعدت انجمن تربيت بدني براي باغ ورزش كودكان اين محل آماده شود...».
رسيدگي به درخواست مندرج
در اين نامه به رييس اداره ي تربيت بدني (صدري) ارجاع گرديد. او نيز در تاريخ 8 / 4 / 1323 در نامه اي به رياست كل اوقاف كه رونوشت نامه ي «اتحاديه محلي شمال غرب تهران» را هم به پيوست خود داشت، از وضعيت زمين مورد بحث استعلام نمود كه «اولا تعيين نمايند... جزو موقوفات است يا خير و در ثاني چنانچه وقف باشد، نظر آن اداره را نسبت به تقاضاي ساكنين شمال غرب تهران مرقوم دارند...»از مطالعه ي گزارش مورخ 15 / 5 / 1323 كه از سوي بازرس اداره ي كل اوقاف تهيه شده بود، چنين برمي آيد كه تلاش آن اداره ي كل در شناسايي و يافتن زمين مورد بحث بي سرانجام بوده است. در نتيجه در نامه اي به اداره ي تربيت بدني (به تاريخ 30 / 5 / 1323) خواستار ارائه ي نشاني دقيق تري از اين زمين شد. دو هفته بعد، در تاريخ 14 / 6 / 1323، رييس اداره ي تربيت بدني (صدري) در پاسخ به استعلام پيش گفته «نقشه ي زمين منظور را به پيوست» به اداره ي كل اوقاف ارسال داشت. اما مكاتبات بعدي نيز به نتيجه نرسيد و متأسفانه مجموعه اسناد موجود در آرشيو سازمان اسناد ملي ايران كه تاريخ آخرين سند آن 12 / 12 / 1323 مي باشد و از رييس كل اوقاف (محمد ملك زاده) به اداره ي فرهنگ تهران و توابع ارسال شده است، روشنگر نتيجه ي نهايي اقدام به عمل آمده به منظور بهينه سازي بازدهي زمين وقفي مذكور نيست. تلاش راقم اين سطور نيز براي يافتن وقف نامه ي زمين مورد بحث تاكنون بي نتيجه مانده است.
از ديگر اقدامات فرمانفرما در راه تأسيس مراكز آموزشي كه به علت شرايط نامساعد زمانه
به نتيجه مورد نظر منتهي نشد، اقدام براي تأسيس «دارالفنون» در تبريز بود. فرمانفرما با سمت «ايالت كل و سرداري آذربايجان» در 12 رجب وارد تبريز شد. يك ماه بعد (12 شعبان) در روزنامه ي انجمن تبريز مقاله اي به امضاي حاج محمود كاشاني (از اعضاي انجمن تبريز) منتشر شد كه در آن از نيت خير فرمانفرما براي اختصاص ساختمان و بودجه ي مستمر به منظور تأسيس دارالفنون حكايت مي كرد. بخشي از مقاله مذكور چنين بود:
«حضرت معظم له دو روز قبل كه در تلگراف خانه ي مباركه تشريف داشتند خطاب به بعضي از آقايان هيأت انجمن مقدس نموده و فرمودند كه از روز ورود به تبريز، من شب و روز در فكر تأسيس يك مدرسه ي دارالفنون هستم كه جامع هر گونه علوم و صنايع باشد از قبيل طبابت و مهندسي و علم حقوق و غيره كه امروز محتاج عليه عامه است از اولاد وطن عزيز خودم به عمل آورده اين خاك پاك آذربايجان را
به كلي از خارج بي نياز نمايم و اين بنا از من به يادگار بماند. براي محل دارالفنون هم خانه ي ملكي خودم را معين كرده ام كه عبارت از صد خروار زمين و عمارت جامع و خوش نقشه است و در چندين سال قبل زمين آن را به بيست و پنج هزار تومان خريده ام. به علاوه ي اين خانه و باغچه، يك قطعه از املاك خودم را هم تقريبا سالي شش صد تومان منافع آن باشد وقف اين دارالفنون خواهم كرد مشروط بر اينكه چند نفر از اهالي با ثروت وطن پرست اين مملكت هم در اين امر با من همراهي و اتفاق بكنند كه اقلا سالي پنج هزار
تومان عايدي داشته و كفايت مخارج ساليانه ي آن را بنمايد و بعد از تأسيس دارالفنون، زحمات من مثل ساير اقدامات ضايع و هدر نشود. مسلم است چنين مدرسه ي عالي كه داراي چندين معلم و مدرس و استاد خواهد بود، سرمايه ي معتبر و ترتيبات صحيح مي خواهد كه بدوا تدارك اساسيه ي آن را ديده و از ولايات خارج معلمين آن را فراهم بياوريم. اگر دخل آن همه ساله موافق خرج برسد، سال به سال ترقي و دوام خواهد كرد و الا دو سال اول بساط آن بر هم خورده و تمام زحمات به هدر خواهد رفت بلكه ي مايه ي پشيماني خواهد شد. حالا از من اقدام و از شما همت .
نويسنده ي مقاله پس از نقل اظهارات فرمانفرما اظهار اميدواري كرد:
اكنون چشم اميد و روي انتظار ما به سوي بزرگان با همت و ملت خواهان با ثروت است. حالا كه مي خواهد اين باب سعادت به روي اولاد وطن باز شود، نگذارند مسدود گردد. دامن همت را از اين بناي خير عقب نكشند و پاي مردي را از اين طريق ترقي پس نگذارند... حيف است، خجلت است، ننگ است در يك محله ي تبريز كه سكنه ي آن مغايرت مذهبي با ما دارند چدنين باب مكاتب منظم داشته باشند و با سرعت تمام تحصيل علوم و فنون نمايند و روز به روز بر ترقيات علمي و ادبي خودشان بيفزايند اما اطفال اسلام و اولاد بني فاطمه با حال پريشان در كوچه و بازار روي خاك نشسته و دست تكدي به اين و آن دراز كنند....
اما مشروح مذاكرات مورد اشاره ي آن مقاله، در 15 شعبان در روزنامه ي انجمن منتشر گرديد كه البته در نقل
بعضي اظهارات با مقاله ي پيش گفته تفاوت داشت. ان بخش از مذاكرات كه به موضوع تأسيس «دارالفنون» ارتباط داشت، چنين بود:
حضرت حكمران[فرمانفرما]- مطلب دوم اينكه چند روز قبل به آقا ميرزا آقا گفتم كه من از روز ورود به تبريز درصدد اين هستم كه در اين مملكت يك دارالفنون تأسيس كنيم كه رفع احتياجات ما را از خارجه بكند. مثلا از اين دارالفنون طبيب بيرون بيايد. همچنين معمار و مهندس براي ساختن راه شوسه و هندسه كوچه ها و غيره و براي محل اين دارالفنون من خودم شخصا حاضر شده ام بر اينكه يا خانه ي ملكي خودم را كه تقريبا پانزده هزار تومان ارزش دارد وقف نمايم يا اينكه ده هزار تومان وجه نقد بدهم كه هر جا را براي دارالفنون مناسب مي دانند، ابتياع كنند مشروط بر اينكه ساير آقايان هم با من همراهي بكنند و اين را هم نخواهم گفت كه فلان شخص حكما ده هزار
تومان بدهد. هر كس به صرافت طبع و همت خود در اين امر خير شريك بشود، مختار است. آقا ميرزا آقا هم كتابچه ي ترتيبات آن را نوشته و ارائه خواهد داد.
جناب حاجي نظام الدوله - پنج هزار تومان هم بنده براي تأسيس اين امر مي دهم .
چندي بعد (9 رمضان) در مقاله اي كه در موضوع تشريح راه هاي گوناگون براي خدمت به وطن تأليف شده بود، از نيت «حكمران مهربان» آذربايجان (فرمانفرما) تقدير به عمل آمد .
در 11 شوال نيز روزنامه ي انجمن به انتشار «لايحه ي چند نفر از هموطنان غيرتمند» اقدام كرد. در اين «لايحه» آمده بود: با توجه به فقدان «دارالفنون» در كشور، افرادي كه از مدارس فارغ التحصيلان مي شوند، براي
تكميل تحصيلات خود مجبورند «جلاي وطن كرده و به ولايات آمريكا و اروپا منتشر شوند.... و آن قدر در خاك اجانب غربت اختيار كنند كه بالكليه از حس ايرانيت عاري و به احتياجات آتيه ي ما غير نافع شوند». بنابراين لزوم تأسيس «دارالفنون» آشكار مي شود «و در اين امر آنچه لازمه ي همت و وظيفه ي ايرانيت است، حضرت والا شاه زاده فرمانفرما - دامت شوكته - و آقاي حاجي نظام الدوله به جا آورده و چنانچه وعده و نويد داده اند ان شاء الله اين ملت سياه بخت را از بي راهه ي جهالت به جاده ي هدايت خواهند آورد». در ادامه نيز «از ساير متمولين مملكت» خواسته شده بود تا ضمن رفع نواقص مدارس، به انجام مقصود فرمانفرما ياري رسانند .
اما محتواي مقاله اي كه از طرف «جريده ي انجمن» بلافاصله پس از «لايحه ي» مذكور به چاپ رسيد، بيانگر بي اعتمادي نويسنده به وعده هاي فرمانفرما بود. در آغاز مقاله پس از اشاره به اظهارات فرمانفرما در موضوع تأسيس «دارالفنون» نوشته بود: «ولي اين قول صورت فعليت پيدا نكرده و ما را نيز از انتشار آن همه ثنا و ستايش در نزد ملت منفعل ساخت و هر كه رسيد زبان و به ملامت و توبيخ گشود كه اي نگارنده ي ساده لوح، خيال موهوم را نبايد ما حضر عموم كرد...» در دنباله با لحني كنايه آميز پيشنهاد كرد به «مسيو كارينكي كه يكي از دولتمندان با همت نوع پرست آمريكا است... كه در دهات امريكا مدارس افتتاح كرده و در شهرها قرائت خانه ها و مريض خانه ها تأسيس نموده» نامه اي نوشته و از او درخواست كمك كنند. همچنين در تفسير عقايد و آراي «مسيو كارينكي» افزود:
بايد حصه ي بزرگي از دولت
آنها (متمولين) نصيب افراد ملت باشد يعني دولتمندان صرف كنند يك قسمت عمده ي مكنت خود را در تأسيس مدارس و مكاتب و مريض خانه و قرائت خانه و كارخانه و كشف معادن و امتياز راه آهن و شركت بانك ملي كه فايده و منافع آن به عموم قوم مي رسد و مايه ي ترقي ملك و ملك مي گردد نه اينكه يك ديگ شله زرد يا آش ابوهريرا بپزد به همسايه ها قسمت كند و فقير دم در را با فحش براند و مرغ پلو را نوش جان كرده با شوق و ذوق در رختخواب نرم بخوابد كه من امشب احسان كرده قوم را احيا نمودم....
خرده گيري و انتقاد به فرمانفرما در موضوع عدم انجام وعده اش در تأسيس «دارالفنون» ادامه داشت. از جمله روزنامه ي مجلس در 23 ذي حجه 1325 مقاله اي با عنوان «مكتوب تفليس، قابل اعتناي وزارت معارف» با امضاي عبدالكريم طباطبايي منتشر كرد. نويسنده اين «مكتوب» پس از انتقاد از وزارت معارف كه هنوز نتوانسته «پروگرام منظمي» براي مدارس كشور تهيه و اجرا كند به انتقاد از «طبقه ي اغنيا» پرداخت كه در حمايت از توسعه و گسترش مدارس اقدامي به عمل نمي آورند و صرفا «موافق مقتضيات وقت سخن» مي گويند تا «اسم خود را در جرايد منتشر كنند.» سپس براي اثبات اين ادعا از فرمانفرما مثال آورد كه «در بدو ورود خود به تبريز در انجمن ايالتي اظهار كرده بودند كه اول خدمتي كه در راه وطن خيال دارم بكنم و وجود آن را از هر اقدام لازم تر مي دانم، احداث مدرسه ي دارالفنون در تبريز است كه براي پيشرفت تمدن، اولين وسيله است. ولي متأسفانه نمي دانم چرا تا حال اثري از
اين فرمايش حضرت والا ظاهر نشده، آن هم مانند ساير اصلاحات جزء هوا شد». و در خاتمه تأكيد كرد:
اول درجه ي تمدن، ايجاد مدارس به رسم جديد مي باشد و تا كارخانه ي آدم سازي داير نشود، ساير كارخانجات مملكت رونق نخواهد گرفت .
هر چند در اين فرصت قصد آن نيست كه به اوضاع و شرايط بحراني آذربايجان در دوران مأموريت فرمانفرما به آن سامان پرداخته شود، اما اشاره اي مختصر، ضروري به نظر مي رسد. اعزام فرمانفرما به آذربايجان در دوراني صورت گرفت كه در اقصي نقاط اين ايالت مهم (حتي در تبريز) نشاني از انتظام و امنيت به چشم نمي خورد. ناامني هاي حاصل از دسته بندي موافقان و مخالفان
انقلاب مشروطه، غارت گري ايلات و طوايف مختلف، نفوذ همه جانبه ي روسيه، كمبود شديد نان و ارزاق عمومي در شهرها، سركشي و نافرماني رعايا از پرداخت سهم مالكان، فقدان بودجه و نيروي لازم براي تأمين امنيت و جلوگيري از هرج مرج،.... تنها بخشي از مشكلات موجود در راه اداره ي آذربايجان بود. در عين حال تهاجم نيروهاي عثماني به فرماندهي فريق پاشا به منطقه ي ساوجبلاغ (مهاباد امروزي) فرمانفرما را بر آن داشت تا به اتفاق نيروهاي اندكش سراسيمه به آن منطقه بشتابد. او در سوم ذي حجه وارد ساوجبلاغ شد و در آنجا به محاصره ي ارتش عثماني درآمد كه شرح جزييات آن در تواريخ انقلاب مشروطه آمده است و از حوصله اين صفحات خارج است. به نظر مي رسد كه با توجه به اين معضلات بود كه فرمانفرما در مدت محدود مأموريتش فرصت به انجام رساندن وعده ي خود را نيافت؛ كما اينكه محتشم السلطنه (از رجال مشروطه خواه) در تلگراف حضوري اش از تبريز
به تهران، خطاب به سيد حسن تقي زاده (نماينده ي تبريز) نوشت: «حضرت والا فرمانفرما جان مي كند، زحمت مي كشد. بايد با ايشان همراهي كرد، كمك كرد، تقويت كرد، كار خواست»از سوي ديگر در اسناد به جاي مانده از فرمانفرما دو نامه به تاريخ هاي 8 و 15 ذي قعده 1327 موجود است كه بيانگر قصد فرمانفرما براي اهداي «عمارت» مورد بحث به منظور تأسيس «دارالفنون» است. نامه ي اول از بهجت السلطنه (از مباشران فرمانفرما در آذربايجان) است. در اين نامه مي خوانيم:
به تاريخ 8 شهر ذي قعده ي 1327
اگر چه دستخط مبارك[را]در باب عمارت زيارت نكرده كه كجا را به دارالفنون مرحمت فرموده اند:، حضرت عليه نزهت الدوله در باب آن اراضي محرمانه از چاكر جويا شده بودند كه: در باب آن اراضي كه خواسته بودم، حضرت اقدس والا چيزي نوشته بودند؟ جواب عرض كردم: در اين باب و عمارت، دستخطي زيارت نكرده ام. مي فرمايند تحقيق نمايم؟ فرموده بودند به اسم خودت بنويس .
و اما متن نامه ي دوم كه از سوي نزهت الدوله خطاب به فرمانفرما نوشته شد، به اين شرح است:
به تاريخ 15 ذي قعده ي 1327
قربانت شوم! بعد از اداي مراسم شكر گزاري از صحت و سلامتي وجود مسعود مبارك حضرت مستطاب اشرف اعظم اقدس والا، به مقام مبادرت و جسارت برآمده، عرض مي نمايد: سابق، از قراري كه مذكور شد، حضرت اشرف اقدس والا عمارت بيروني را به مدرسه ي دارالفنون واگذار فرموده اند. اگر چنانكه در واقع اين اقدام را فرموده اند، بهتر از اين، اسباب نيك نامي در انظار عموم ملت چه خواهد بود؟ ولي آن زميني كه متصل به عمارت اندروني است، به كمينه مرحمت فرموده اند. قاطر خانه اي كه در
اتصال طويله ي جناب اجل آقاي حاجي نظام الدوله دارند، در صورتي كه بيروني را به مدرسه واگذار فرمايند، آن قاطر خانه چون جزء بيروني است، جزء مدرسه خواهد بود و همان قاطرخانه، مابين باغچه ي اندورني بنده و و طويله ي جناب آقاي حاجي نظام الدوله واقع شده[است]. بعد از آنكه آنجا به مدرسه واگذار شد، دور نيست بعضي تصرفات نمايند، اسباب زحمت مي شود. اگر چنان كه في الواقع عمارت بيروني را به مدرسه واگذار فرموده ايد، ديگر آن مختصر قاطر خانه به چه كار خواهد آمد؟ با اينكه آنجا با اين زيادي مكان،
هيچ وقت به جناب آقاي حاجي نظام الدوله و بنده لازم نخواهد شد، به ملاحظه ي همين نكات كه عاقبت اسباب دردسر مي شود، به مقام جسارت برآمد. هر گاه آنجا را براي خودتان نگاه خواهيد داشت، هيچ عرضي ندارد. اگر چنان كه جزو مدرسه يا علي حده به كسي خواهيد بخشيد، مخصوصا متمني هستم كه دو كلمه به جناب بهجت السلطنه دستخط فرمايند آنجا را بدهد قيمت نمايند، قباله داده قيمت آن هر چه باشد، تقديم شود. اگر چه دستگاه خالي است، براي يك شاهي معطلي است، به همين ملاحظات كه عاقبت اسباب دردسر بر هم نيايد، ناچار هستم كه قيمت آن هر چه باشد جابه جا كرده، تقديم نمايم .
از سوي ديگر نامه اي از فرمانفرما به نظام الدوله به تاريخ 5 ذي حجه ي 1328 موجود است كه نشان دهنده ي امكان تأسيس «مدرسه ي سعادت ملي» به جاي «دارالفنون» در محل مورد اشاره است. در اين نامه فرمانفرما به نظام الدوله نوشت:
... سابقا به جهت تأسيس مدرسه ي دارالفنون در تبريز قول داده بودم حياط بيروني آنجا را واگذار
نمايم. اين اوقات جناب فتوح السلطنه تلگرافي مخابره نموده اند كه اجازه بدهيد خانه را براي مدرسه ي سعادت ملي واگذار نمايند... حالا اطلاعا به حضرت عالي تصديع مي دهم كه بنده به قول خود وفا خواهم كرد ولي بنا بود كه حياط را به عنوان مدرسه ي دارالفنون بدهم. حالا چه شده كه تبديل به مدرسه ي سعادت ملي مي نمايند... در هر حال، تفصيل را به موثق خلوت حالي كرده و به جناب حاجي علي كمپاني هم كه در اين روزها عازم تبريز است گفته ام بعد از ورود با اطلاع و تصويب حضرت عالي اقدام در واگذاري حياط بيروني به جهت مدرسه ي ملي بشود (34).
اما چنين برمي آيد كه سرانجام «عمارت» مورد بحث به عنوان تأسيس «مدرسه ي دارالفنون» اهدا گرديد چرا كه بهجت السلطنه در نامه اش به فرمانفرما (2 صفر 1329) نوشت:
در خصوص عمارت كه حضرت اقدس والا به مدرسه ي دارالفنون مرحمت فرموده اند، در اين باب دستخطي به چاكر نفرموده اند كجا را بدهم و كجا را ندهم. اين است كه جسارت مي كند اين مسأله را مشروحا دستخط فرمايند چاكر تكليف خود را بدانم كه كجا را خواهم داد .
شيوه ي ديگر كمك فرمانفرما در حمايت از مدارس و نشر معارف، اعطاي كمك مالي به آن مراكز بود. هر چند در اين زمينه مدارك متعددي يافت شد، ولي به منظور پرهيز از اطاله ي كلام در اينجا تنها به ذكر دو نمونه بسنده مي شود:
نمونه اول كه به هشتم ذي قعده ي 1327 بازمي گردد، حاكي از كمك مستمر «پنجاه توماني» فرمانفرما به «دبستان سالار ملي» در تبريز است كه مباشر وي (بهجت السلطنه) براي فراهم آوردن آن با مشكل مالي مواجه شده بود.
دومين نمونه كه
مربوط به سال 1328 ق است، نشانگر مطالبه ي كمك» «جمعيت نشر معارف آذربايجان» از فرمانفرما براي تهيه ي وسايل مورد نياز «جمعيت» است. نامه ي فرمانفرما به مباشر خود كه حاوي ارائه ي طريق براي چگونگي كمك به «جمعيت» ياد شده است، روشنگر روحيات شخصي او است كه از سويي خواهان اهداي وسايلي است «كه به درد... كار معارف بخورد» و از ديگر سو با اهداي وسايلي كه به كار «معارف» نيايد «مانند چهل چراغ» موافق نيست. براي روشن تر شدن مطلب، نامه ي فرمانفرما در اين باره را در پي مي آوريم.
24 ربيع الاول 1328
جناب بهجت السلطنه، روحي فداك! «جمعيت نشر معارف تبريز» قدري اسباب، از قبيل صندلي و ميز و نيمكت از من خواسته اند. كاغذي در اين خصوص به شما نوشته و به توسط خود آنها فرستاده ام. اين مختصر را هم مستقيما مي نويسم كه معادل 23 صندلي حصيري و پنج و شش ميز با سه چهار نيمكت كه روي آنها قالي باشد، به آنها بدهيد و به اندازه اي كه اگر يكي از بچه ها به تبريز آمد بتواند در آنجا زندگي كرده و از حيث مبل محتاج باشد. نگاه داريد. آن نيمكت ها را كه رويه اش قالي يا پارچه ي قيمتي باشد برداريد، كه[اگر]خودشان آمدند سوا كنند جلو چشم نباشد. ديگر خودتان بهتر مي دانيد كه[به]چه ترتيب، هم آنها را راضي كرده و هم چيزي قيمتي از دست ندهيد. زياده است. فرمانفرما.
اينكه اين طور نوشته است، نه قصدم اين است آنچه را آنها لازم داشته باشد ندهيد ولي مثلا: «انجمن نشر معارف» ما مي دانيم چهل چراغ لازم ندارد. نيمكت و صندلي به اندازه اي كه لازم دارند و شما داريد، بدهيد. فرمانفرما.
چيزهايي كه بخواهند
اخاذي بكنند، نبايد داد. چيزهايي كه به درد آن كار معارف بخورد، بايد از جان و دل داد. عبدالحسين فرمانفرما .
«جمعيت» نيز پس از تحويل اثاثيه ي مورد نياز خود از بهجت السلطنه، در نامه ي جداگانه اي از فرمانفرما قدرداني كرد و در صفحه ي پيوست آن، فهرست اثاثيه ي تحويلي را اعلام نمود.
نوع ديگر از اقدامات فرمانفرما كه جنبه ي عام المنفعه داشت و در ارتقاي سطح فرهنگ عمومي تأثير مثبت به جا مي گذاشت، چاپ و انتشار مطالب مورد نياز مردم بود. چاپ 2100 مجلد قرآن مجيد و اهداي آن به سال 1311 ق اولين خبر از اين نوع اقدامات او است كه از آن اطلاع حاصل شد. خبر اين اقدام در روزنامه ي «مدرسه ي مباركه ي دارالفنون تبريز موسوم و مفتخر به مدرسه ي مظفريه» چنين آمده است:
نواب مستطاب اشرف امجد والا شاهزاده اكرم فرمانفرما - دامت شوكته - كه هميشه دست گير فقرا و ضعفا و طالب ثواب دنيا و عقبي بوده، با كمال حسن خط و مواظبت در صحت، دو هزار و يك صد جلد كلام الله مجيد به طبع رسانده و همه را به نام مجاني نه به صورت وقف به مستحقان و تاليان قرآن هديه و ايثار كرد كه در حال تنگ دستي و احتياج به ديگري هديه نيز توانند كرد....
اقدام ديگر او به دوران وزارتش بر عدليه (در كابينه ي وزير افخم) بازمي گردد. در اين دوره او كوشيد شرايط مناسبي فراهم آورد تا روزنامه اي با هدف «درج اخبار محاكمات وزارت عدليه» انتشار يابد. انگيزه وي از انجام اين مهم به ميدان كشيدن افكار عمومي در ارتباط با كاركرد وزارت عدليه بود. سرانجام در 17 جمادي الاول 1325
اولين شماره ي اين روزنامه كه محاكمات نام گرفته بود در تهران و با مديريت مجد الاسلام كرماني منتشر شد كه در ابتدا هفته اي يك شماره و پس از مدتي، يك روز در ميان انتشار مي يافت و بعدا به روزنامه ي رسمي وزارت عدليه تبديل شد .
همان گونه كه اشاره شد، با توجه به اوضاع بحراني آذربايجان در رجب 1325 فرمانفرما به آن ايالت اعزام گرديد. يكي از مسائل مورد بحث در اين دوره لزوم تسريع در انجام انتخابات - در عين رعايت قوانين حاكم بر آن - بود اما از آنجايي كه اكثريت مردم آگاهي چنداني از اين قوانين نداشتند، فرمانفرما به چاپ و انتشار «كتابچه ي قانون انتخابات» در ميان مردم همت گماشت. او در توضيح دلايل انجام اين مهم خطاب به اعضاي انجمن تبريز اظهار داشت:
اين را بدانيد كه اولين مرحله ي انتظام مشروطيت بسته به انتخاب وكلاست و اين كتابچه ي قانون انتخابات را كه چاپ كرده و منتشر نمودم محض اين بود كه هر كس حق انتخاب خود را بداند و هر كس مشروطه مي خواهد بايد آن قواعد را رعايت كند و هر گاه كسي خارج از اصول نظام نامه در اين امر مهم رفتار نمايد ناچار قانون او را برمي گرداند و اين كتابچه ي نظام نامه مي فهماند به تمام شماها، گفته ي مرا ببينيد اگر موافق اصول مشروطه است قبول كنيد و زود شرع نماييد به امر انتخابات .
در شوال همين سال نيز به چاپ و توزيع «قانون اساسي و متمم آن» در بين مردم اقدام نمود و در نامه اي به تقي زاده انگيزه ي خود را از انجام آن اين گونه توضيح داد:
... چون نشر و انتشار
قانون اساسي بر ذمه ي آحاد و افراد ملت فرض و لازم است كه از تكاليف خودشان آگاه و دارا باشند، اين بنده به ملاحظه ي اينكه نسخه ي قانون اساسي در آذربايجان نادر و كمياب است خواستم خدمتي به عالم تمدن كرده باشم؛ قانون اساسي را با متمم آن توأم نموده در آذربايجان دادم چاپ كردند تا فيضش عام بوده، آحاد و افراد ملت بتوانند از مفاد آن بهره مند بشوند و براي اينكه وضع و اسلوب آن را ببينند، پنج نسخه هم با پست خدمت جناب عالي فرستادم. غرض نقشي است كز ما بازماند .
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: تبريز.
درگذشت: زمستان 1372.
محمود فرنام نوازنده ى دف بود. وى در مكتب موسيقى تبريز كار مى كرد و بر حفظ اصالت و پاكى موسيقى ايرانى تأكيد فراوان داشت. فرنام افزون بر آن كه با شاعر دوره ى مشروطيت، عارف قزوينى هم عصر بود، با ابوالحسن صبا رفت و آمد داشت. همچنين از اين هنرمند تبريزى كارهاى هنرى در جشنواره هاى جهانى عرضه شده است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يوسف فروتن به سال 1270 خورشيدى در تهران متولد شد. وى از ابتدا به واسطه ى علاقه اى كه برادرش مؤدب السلطنه به موسيقى ايرانى داشت با تمام اساتيد موسيقى زمان خود آشنا مى شود زيرا آنان در منزل برادر وى رفت و آمد داشتند و وى نيز در تمام مجالس آنها حضور داشت، علاقه ى وى و اثرى كه موسيقى سنتى از كودكى در وى باقى گذاشت موجب شد تا براى فراگيرى موسيقى اصيل ايرانى كوشش كند. وى مدتى سه تار را نزد مرحوم آقا ميرزا عبداللَّه استاد بزرگ تار و سه تار گذراند و تار را نزد آقاحسينقلى فرامى گيرد.
يوسف فروتن، غير از چند برنامه، آن هم با شركت استادان ممتاز وقت و به منظور كمك به آوارگان و سيل زدگان و به طور كلى جز براى امور خيريه ساز نزد و بر روى سن حاضر نشد و پس از سالها براى شناساندن هرچه بيشتر موسيقى اصيل ايرانى در حافظيه شيراز قطعاتى را با سه تار در دستگاه «ماهور» اجرا كرد. شادروان يوسف فروتن در نواختن سه تار، تار، پيانو و ويولن تبحرى بسيار داشت و در نواختن هر كدام از اين سازها سبك خاصى را اجرا و دارا بود. او سالها در وزارت گمركات و وزارت دارايى خدمت كرد و
مقامهايى عالى در اين وزارتخانه ها داشت. مرحوم فروتن، جزو معدود موسيقيدانان واقعى و اصيل ايرانى بود كه خوشبختانه سازمان راديو تلويزيون توانست تا حدودى از معلومات و تجربيات او استفاده و يك دوره آوازها و دستگاههاى موسيقى سنتى و اصيل را با اجراى اين استاد بر روى سه تار ضبط نمايد. شادروان فروتن، شاگردان خوبى را تربيت كرد كه از جمله عبدالرضا اقبال و تعدادى از معلمين مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران از شاگردان مرحوم استاد فروتن مى باشند، وى به سال 1357 دارفانى را وداع گفت. روانش شاد.
(1357 -1270 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. خانه پدرى او محل آمد و شد اساتيد موسيقى بود و همين امر سبب شد تا وى از اوان كودكى به موسيقى علاقه مند شود. تار و سه تار را در نزد ميرزاعبدالله و آقا حسينقلى فراگرفت و بخصوص در نواختن سه تار مهارت بسيار يافت، همچنين ويولن و پيانو را خوب مى نواخت. فعاليتهاى هنرى او محدود بود و بجز چند برنامه- از جمله برنامه اى در حافظيه شيراز كه قطعاتى را با سه تار اجرا كرد- در انظار عموم به هنرنمايى نمى پرداخت. از آثار وى يك دوره آوازها و دستگاههاى موسيقى اصيل و سنتى است كه وى با سه تار نواخته و اكنون موجود است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (69 -68)، تاريخ موسيقى (579 ،526 / 2)، سرگذشت موسيقى (139 / 1)، مردان موسيقى (443 -442 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدتقى فروزى به سال 1336 در رشت، شهر زيبا، شهر باطراوت و باصفا، شهر مردمان خوش برخورد و مهماندوست كه نگارنده خاطراتى بس شيرين از اين
شهر دارم، ديده به جهان گشود.
عموى بزرگ وى، پرويز فروزى با نواختن ساز ويولن آشنايى داشت و آواز برادر خود را كه پدر محمدتقى فروزى بود هر وقت كه حال و هوايى داشت هنگام خواندن با ساز خويش همراهى مى كرد. بايد يادآور شد كه صداى خوش در اين خانواده موروثى بوده و محمدتقى فروزى نيز مثل پدر از صدايى زيبا بهره ور مى باشد و او از سن پنجسالگى با رديفها و گوشه هاى آوازى موسيقى ايرانى آشنايى پيدا كرد و با گوش حساس خود، ريتم ها و صداها را از همان كودكى به خوبى تشخيص مى داد و بسيارى از مواقع براى كودكان همسال خود و محافل خانوادگى آواز مى خواند و چنان عشق به موسيقى و فكر هرچه بيشتر اين هنر در نهاد او ريشه دوانيده بود كه به هيچ چيز جز موسيقى فكر نمى كرد و عاقبت هم او از سال 1343 با ساز سنتور آشنايى پيدا كرد و مشتاقانه به ياد گرفتن و نواختن اين ساز پرداخت. اما چون در آن زمان خانواده او وضع مالى مساعدى نداشتند كه او را جهت فراگيرى ساز، نزد استاد بفرستند، او روزها با گوش دادن به صفحات موسيقى و راديو، توانست نزد خود نواختن ساز سنتور را ياد بگيرد و رفته رفته خود را از پله هاى نردبان موسيقى بالا ببرد و آن قدر از خود پشتكار به خرج داد كه در سال 1347 گروه كوچكى از نوازندگان خردسال مدرسه اى كه در آن درس مى خواند تشكيل داد و به اجراى برنامه هاى موسيقى و كنسرت پرداخت و چون با نت آشنايى نداشت تمام قطعات خود را به صورت گوشى مى ساخت و به اجرا درمى
آورد.
محمدتقى فروزى در سال 1350 در مسابقه اى كه بين نوازندگان: ويولن، كمانچه، تار، سه تار، قانون، ضرب و سنتور در انجمن برپا شده بود، بين 60 نفر از نوازندگان سنتور، نفر اول شناخته شد واز اين زمان او ديگر در مجالس و محافل هنرى تقريبا از چهره هاى آشنا و شناخته شده بود و كارهايى كه بعدها در آهنگسازى و سازسازى ارائه داد، موجب گشت كه هنرمندان بزرگى چون: استاد ابراهيم قنبرى، محمد بهارلو، تيمسار قادرى فرمانده موزيك ارتش جمهورى اسلامى ايران، مهدى ستايشگر، جواد لشگرى، محمد موسوى، داود ياسرى، ميلاد كيائى، هادى منتظرى و خيلى از دوستان كه بنده اگر بخواهم نام همه آنها را ياد كنم موجب اطاله كلام مى شود وى را با ديده احترام بنگرند و براى او آينده اى درخشان پيش بينى مى نمايند.
استاد حشمت سنجرى درباره وى مى گويد:
«اين هنرمند را چند بار بيش نديده ام ولى هر وقت هم كه نزد مرحوم فرهاد دلشاد مى رفتم، مى ديدم، وى با شوقى فراوان و عشقى وصف ناشدنى مشغول سيم كشى ساز است و يا آن را كوك مى نمايد. اين عمل فروزى مرا به شوق انداخت تا سه بيت شعرى براى وى بگويم:
آدمى ديدم كه هى سيم مى كشيد
از براى كوك كردن زحمت مى كشيد
گفتمش جانا چرا سيم مى كشى
از براى كوك كردن زحمت مى كشى
گفت تا من زنده ام سيم مى كشم
از براى كوك كردن زحمت مى كشم
محمدتقى فروزى درباره چگونگى راه يابى به هنر و موسيقى و سازسازى خود چنين مى گويد:
«از كودكى، يعنى از سن پنج سالگى به موسيقى علاقه فراوان داشتم، هميشه آرزو داشتم كه يك هنرمند بالياقتى بشوم يا يك سازنده ساز تعميركار در امور موسيقى، روزى جلو منزلمان نشسته بودم كه يكى از همبازى هايم
آمد و گفت: «بچه ها، پدرم برايم يك سنتور خريده است اگر دوست داريد بياييد آن را ببينيد و آن را بنوازيد. من هم رفتم و بين بچه ها من نيز چند مضرابى روى سيم ها زدم و از همان وقت محو صداى زيباى سنتور گرديدم و از پدر و مادر خواستم تا برايم يك سنتور خريدارى نمايند ولى آنان هر بار به طريقى از اجابت خواهش من طفره مى رفتند و عاقبت پس از يك سال براى من پدرم سنتورى خريد و من بدون معلم مشغول تمرين و نواختن آن شدم.
روزها و هفته ها و ماهها و سالها يكى پس از ديگرى سپرى مى گشتند و من هم سرگرم نواختن سنتور و تمرين و تقليد از هنرمندان بزرگ راديو مى شدم و در اين دوران مرتبا از وضع خانواده دلشادها توس دوستانم مى شنيدم كه مغازه اى در بهارستان دارند و مغازه ايشان محل انس و محفل هنرمندان بزرگ و سرشناس است كه در آنجا آمد و شد دارند و آرزو مى كردم كه روزى من هم بتوانم در آنجا آمد و شد داشته باشم و من عاقبت با سعى و كوشش توانستم نه تنها در آن كارگاه آمد و شد داشته باشم، بلكه افتخار پيدا نمودم تا عضوى از اعضاى آن مغازه هنر و موسيقى گردم. لذا از سال 1351 در اين مغازه با فيض اللَّه دلشاد پدربزرگ خانواده دلشادها آشنا ومشغول كار و فعاليت و فراگيرى سازسازى گرديدم.
نزد اين هنرمند خوب و باارزش، من ابتدا به سيم كشى سنتور پرداختم، بعدها به كوك كردن و پس از آن به تعمير كردن سازها مشغول شدم. مرحوم فيض اللَّه دلشاد و هوشنگ دلشاد كه پسر بزرگ خانواده
بود براى من زحمت فراوانى كشيدند و خيلى چيزها به من ياد دادند و كار خيلى خوب و بر وفق مراد پيش مى رفت ولى در سال 1359 كه دلشاد بزرگ آن هنرمند ارزنده، از جهان فانى به سراى باقى رفت من بسيار افسرده و پريشان خاطر گرديدم زيرا استادم را از دست داده بودم و ديگر آن شوق و عشق كمتر در نهادم موج مى زد تا بتوانم دل به كار دهم، زيرا فوت اين استاد پير و فرزانه كه هرچه مى دانست از من دريغ نمى ورزيد چنان در تمام رگ و پى وجودم ريشه دوانيده بود كه فقط به پوچى و بى اعتبارى جهان فكر مى كردم و بس!
به هر حال، من چند صباحى را در كنار هوشنگ دلشاد كار كردم تا اينكه پس از چندى فرهاد دلشاد كه پسر دوم خانواده بود آمد و با او آشنا شدم و با او علاوه بر اينكه كار مى كردم با هم رفيق و دوست صميمى شديم و هوشنگ براى معالجه فلج خود عازم خارج گرديد و در مغازه من ماندم و فرهاد.
فرهاد دلشاد مانند پدر انسانى شريف، باگذشت، بامحبت و هرچه مى توانست به مردم و جوانان هنرمند و هنردوست كمك مى كرد و بارها پول سازى را كه بيشتر خريدارى كرده بود و يا اجرت تعميرسازى را كه بيش از بهاى آن بود اگر مى ديد كه آن شخص وضع مالى درستى ندارد تخفيف كلى مى داد و يا آن را مجانى در اختيار آن فرد مى گذاشت و اين را من بارها در مغازه شاهد بودم، فرهاد دلشاد، نحوه سازسازى را به من آموخت و تعميرات سازهاى مختلف را نيز در كنار اين
مرد هنرمند آموختم و خيلى به اصطلاح فوت و فن كار را از وى ياد گرفتم و خيلى با هم دوست و رفيق شده بوديم و با هم خانوادگى به مسافرت مى رفتيم تا اينكه در سال 1372 فرهاد كه او را چون جان شيرين دوست داشتم با ناباورى از ميان هنرمندان رفت و اين ضربه اى بود بزرگ و فاجعه آميز براى من كه تا چند مدت حال و هواى خود را نداشتم و پس از مدتى كه دستم به كار نمى رفت عاقبت كارگاهى را گرفتم و سازندگى و تعميرات ساز را دوباره آغاز كردم و در جوار تعميرات سازهاى زهى، تعميرات سازهاى بادى و پوستى را هم انجام مى دادم و در ساختن سازهايم، در گوشه هر سازى كه بسازم در كنار مهر خود، مهر فرهاد دلشاد را هم نقش مى زنم تا شايد بتوانم ياد او و خاطره او را براى هميشه براى خويش و مردم هنردوست ايران زنده و جاوديدان نگاه دارم. يادش گرامى باد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1290 ش)، موسيقيدان، مترجم و نويسنده. در اصفهان به دنيا آمد. تحصيلاتش را در زادگاه خود و شيراز گذراند و در همان وقت از اساتيد بزرگ آواز، سيد رحيم و سيد حسين ساعت ساز تعليم آواز گرفت و با رديفها و گوشه هاى دستگاههاى موسيقى ايران آشنا شد. سپس به تهران آمد و در دانشسراى عالى به تحصيل رشته زبان انگليسى پرداخت و در رشته هنرهاى دراماتيك، در آكادمى پادشاهى هنرهاى دراماتيك فارغ التحصيل و به آكادمى پادشاهى موزيك وارد شد. پس از بازگشت به ايران، به مدت پنج سال در هنرستان عالى
موسيقى تدريس كرد و سپس به آمريكا رفت و در رشته ادبيات دراماتيك از دانشگاه كلمبيا دكترا گرفت. سپس به ايران بازگشت و بار ديگر در هنرستان موسيقى به تدريس پرداخت و در همان وقت رياست اداره هنرهاى دراماتيك (از ادارات تابعه اداره ى كل هنرهاى زيبا) نيز بر عهده ى او بود. از آثار وى: «تاريخ احوال مصنفين موسيقى اروپا»؛ «نفوذ علمى و عملى موسيقى ايران» و ترجمه هاى: «علم موسيقى»؛ «نمايشنامه ى پدر»؛ «باغ وحش شيشه اى»؛ «خانه عروسك و اشباح»؛ «فن نمايشنامه نويسى» و دهها مقاله در مجلات موسيقى وزارت فرهنگ و هنر وقت.[1]
مهدى فروغ كه يكى از موسقيدانان و صاحبنظران بنام كشور است، به سال 1290 در شهر اصفهان، شهر هنرمندپرور، در يك خانواده ى روحانى متولد گشت. تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در اصفهان گذراند و در همين زادگاه خود بود كه از اساتيد بزرگ آواز ايران مرحوم سيدرحيم و سيدحسين ساعت ساز تعليم آواز گرفت و با رديف ها و گوشه هاى دستگاههاى موسيقى ايران آشنا گرديد.
مهدى فروغ پس از مدتى با خانواده رهسپار شيراز شد و تحصيلات دوره ى دوم متوسطه را در اين شهر به پايان رسانيد و پس از آن به تهران آمد و در رشته زبان خارجه از دانشسراى عالى فارغ التحصيل شد و ضمن تحصيل در دانشكده ى زبان، سرپرستى انجمن موسيقى نيز به وى محول گرديد.
وى با توجه به فعاليت هنرى چشمگيرى كه داشت مورد توجه مقالات دولتى قرار گرفت و براى آشنايى با فرهنگ ملل و موسيقى كشورهاى پيشرفته جهت تحصيل عازم انگلستان شد و تحصيلات خود را در رشته هنرهاى دراماتيك، در آكادمى پادشاهى هنرهاى دراماتيك لندن به پايان رسانيد و وارد آكادمى پادشاهى موزيك
آن كشور شد.
دكتر مهدى فروغ در اواخر جنگ دوم جهانى به ايران بازگشت و مدت پنج سال در هنرستان عالى موسيقى تدريس كرد، سپس براى مدت چهار سال جهت تحصيل در رشته ادبيات دراماتيك عازم آمريكا گرديد و از دانشگاه كلمبيا موفق به دريافت دكترا شد. وى پس از تحصيل در آمريكا مجدداً به ايران بازگشت و در هنرستان موسيقى تدريس استتيك و تلفيق شعر و موسيقى را عهده دار و رياست اداره هنرهاى دراماتيك كه از ادارات تابعه اداره ى كل هنرهاى زيبا بود به عهده گرفت.
دكتر مهدى فروغ يكى از بزرگان هنر و ادبيات ايران بخصوص در رشته هاى مختلف هنرى مى باشند كه آثار ايشان عبارت است از: ترجمه ى «موسيقى» اثر آرون كوپلند، مترجم دكتر مهدى فروغ، تأليف «تاريخ احوال مصنفين موسيقى اروپا» ترجمه ى نمايشنامه ى «پدر» و «باغ وحش شيشه اى» و كتاب «نفوذ علمى و عملى موسيقى ايران» و يك سرى مطالب و مقالات سودمند و راهگشا در زمينه ى موسيقى در مجلات موسيقى وزارت فرهنگ و هنر وقت و مجله موزيك ايران. دكتر مهدى فروغ فرزند هنرمندى دارد بنام على فروغ كه تحصيلات خود را در رشته موسيقى در بروكسل به پايان رسانيده و ويولنيست شايسته اى در اركستر سمفونيك مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (126 / 1)، شخصيتهاى نامى(372)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3310 ،2340 / 2)، كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (266)، مردان موسيقى (206 -205 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (420 -419 / 6).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله فروغي نژاد
محل تولد : گلپايگان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1350/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب عبداله فروغي نژاد
به ش ش 61 صادره از گلپايگان متولد سال 1350، پس از اخذ مدرك سيكل در سال تحصيلي 1365 وارد حوزه عمليه گلپايگان شدم. پس از گذراندن بخشي از سطح حوزه در سال تحصيلي 1370 وارد حوزه علميه ولي عصر(عج) شهرستان خوانسار شدم و دروس لمعه و اصول، رسائل و مكاسب و كفايتين را تا سال 1376 به اتمام رساندم. سال 1376 وارد حوزه علميه قم شدم و در درس خارج فقه حضرت آية الله العظمي مكارم شيرازي شركت نمودم و تا هم اكنون توفيق حضور محضر ايشان را دارم. در سال تحصيلي 1383-1382 در درس خارج فقه آية الله جوادي آملي و آية الله نوري همداني نيز شركت داشتم. و همچنين درس خارج اصول را در محضر آية الله جعفر سبحاني از سال 1376 تا سال 1383 شركت نمودم. در سال تحصيلي 1379 با قبولي در سطح 2 مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن اشتغال به اين رشته تحصيلي پيدا نمودم تا در سال 1382 مقطع كارشناسي آن به پايان رسيد. و هم اكنون در مقطع كارشناسي ارشد مشغول تحصيل هستم كه در ترم پاياني آن هستم. در باب تدريس، در سالهاي 1368و1369 كه مشغول خواندن سيوطي و معالم بودم. درسهاي ادبيات عرب، عوامل في النحو و هدايه و صمديه را در حوزه علميه گلپايگان تدريس داشتم. و در حوزه علميه خوانسار نيز سالهاي 1376-1375 به مدت دو سال. ادبيات عرب: هدايه، صمديه، صرف ساده و مبادي تدريس داشتم. در زمينه تبليغ نيز خداوند توفيق مرحمت نمود تا از سال 1370 به تبليغ معارف دين بپردازم و بحمداله تاكنون اين توفيق را داشتم تا
در فصلهاي تبليغي، ماه مبارك رمضان، دهه محرم، دهه صفر و ايام فاطميه را در اقصي نقاط ميهن عزيزمان به تبليغ و بيان معارف دين پرداخته كه اميدوارم اين توفيق از طرف حضرت حق جل جلاله و عنايت خاص ولي عصر(عج) ادامه داشته باشد. از سال 1379 تا اكنون توفيق تحقيق و پژوهش در مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي داشتم كاري كه در سالهاي 1380 الي 1383 با كمك برادران بزرگوار ديگر مخصوصاً مسئول محترم پروژه حضرت حجةالاسلام ابن الرضا صورت گرفت كار تقطيع و فايل سازي و نمايه موضوعي پيرامون كتاب شريف الغدير يادگار علامه اميني رحمة الله عليه بود و هم اكنون در حال تنظيم و تدوين درختواره الغدير هستم كه اميد است به زودي جامعه بزرگ اسلام از اين كار نو و جديد بهره مند شوند.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استان گيلان، به خصوص شهرستان سرسبز و خرم رشت، هنرمندان بسيارى را در رشته هاى مختلف هنرى، در دامن سرسبز و پر رويش خود پرورش داده و تقديم ايران داشته، يكى ديگر از اين هنرمندان، بهزاد فروهرى است كه به سال 1329 در اين شهر متولد شد و از همان اوان كودكى عشق به موسيقى در وجودش موج مى زد به طورى كه هرجا، صدايى از موسيقى و آوايى خوش مى شنيد روى به آنجا مى آورد و سراپاگوش مى شد و محو آن مى گرديد.
اين كشش و علاقه به موسيقى موجب گرديد تا در اولين فرصت، وى جهت فراگيرى اين هنر آسمانى همت گمارد و «نى» را انتخاب نمود و از سن 12 سالگى روى به فراگيرى اين ساز نمود، اولين استاد وى، استاد حسن كسايى بود كه بهزاد از
محضر او بسيارها آموخت سپس براى آشنايى با گوشه ها و رديفهاى آوازى موسيقى سنتى از وجود استادان: جليل شهناز، اصغر بهارى بهره گرفت و سپس رديف موسيقى را نزد شادروان استاد محمود كريمى آموخت و دوره هنركده ى موسيقى ملى را به پايان رساند. وى از سال 1353 در راديو، همراه گروه شهناز افتخار همكارى با آقايان: جليل شهناز، اصغر بهارى، مرحوم اميرناصر افتتاح و محمدرضا شجريان را پيدا كرد و از سال 1355 در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران (وابسته به صدا و سيما) مشغول تدريس و تحقيق و همكارى مى باشد كه در اين مركز از رهنمودهاى استاد ارجمند دكتر داريوش صفوت در زمينه موسيقى عرفانى استفاده نموده و بر اندوخته هاى بسيارى كه اندوخته بود بياندوخت. بهزاد فروهرى در سال 1357 در دومين دوره آزمون باربد مقام اول را در رشته ى «نى» حائز شد و از همين سال همكارى خود را با گروه «مولانا» آغاز مى نمايد. وى براى اشاعه ى فرهنگ صوتى و شناساندن موسيقى سنتى و اصيل ايران، كنسرتهايى همراه با گروه هاى فرهنگى در خارج كشور اجرا و در فستيوال موسيقى «راه ابريشم» كه در كشور ژاپن برگزار شده بود شركت و با گروه موسيقى تالار وحدت (رودكى) همكارى دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سال 1317 شمسى شهر زيبا و ساحلى نوشهر شاهد تولد كودكى شده بود كه بعدها يكى از هنرمندان خوب و بى ادعا گرديد، وى كه حسين فرهادپور ناميده شده بود دوران كودكى را در همين شهر ساحلى مازندران گذراند و از همين دوران هم به موسيقى محلى زادگاهش استان مازندران و پس از طى
دوران طفوليت به موسيقى وطنش ايران و سازهاى ملى و سنتى آن و نواختن آنها علاقه پيدا كرد.
وى براى اين كه به خواسته ى خود جامه ى عمل بپوشاند به هنرستان موسيقى ملى كه سرپرستى آن با شادروان روح اللَّه خالقى بود رفت و در اين هنرستان ثبت نام مى كند و پس از طى دوره ى هنرستان با نمره ى قبولى بيست كه از آقاى جواد معروفى دريافت مى كند قبول و در سال 1337 از اين هنرستان فارغ التحصيل مى گردد.
وى ابتدا ويولن را نزد استاد صبا، محمود ذوالفنون و سپس على تجويدى آموخت و نزد حسين تهرانى مدتها به فراگيرى ضرب به عنوان پايه موسيقى ايرانى مى رود و از محضر شادروان تهرانى استفاده مى برد. حسين فرهادپور در نوجوانى كه مصادف با شروع برنامه ى «گلها» بود با اين برنامه همكارى خود را آغاز كرد و در سال 1339 پس از خاتمه ى خدمت مقدس نظام وظيفه به استخدام وزارت فرهنگ و هنر وقت درآمد و ضمن تدريس موسيقى در آموزشگاههاى كشور و همكارى در اركستر استاد فرامرز پايور و استفاده از محضر او به سرپرستى اركسترى انتخاب مى گردد. فرهادپور ساز «قيچك» يا «غژك» را كه سازى است محلى و ساز دوم او به حساب مى آيد به دوستداران سازهاى محلى بيش از پيش معرفى و شناساند. وى آهنگهاى متعددى جهت سريالهاى تلويزيونى و سينمايى، چه پيش از انقلاب و چه بعد از آن ساخته و در سال 1361 نيز موفق به اخذ ليسانس در رشته ى سازهاى ملى و موسيقى ايران گرديد كه در اين رابطه خود را مديون بيش از حد استاد على تجويدى مى داند. فرهادپور براى شناسايى موسيقى سنتى ايران، مسافرتهاى متعددى به
كشورهاى: فرانسه، ايتاليا، شوروى، چكسلواكى، مجارستان، رومانى، لهستان، تونس، مراكش، الجزاير، مصر، كويت، بحرين، افغانستان، پاكستان، بنگلادش و ژاپن نموده و جهت اشاعه و تدريس (قيچك) اين ساز محلى كلاس خصوصى دارد كه شاگردانى را تعليم مى دهد.
از كودكى به نواختن و ضربه زدن روى ميز و سينى و غيره داشت و از هر فرصتى كه برايش پيش مى آمد براى ضربه زدن به صورت ريتميك استفاده مى برد و از مخالفت بزرگترها هم كه هرچند گاه با آن مواجه مى شد ابايى نداشت ولى سعى داشت دور از چشم آنان به كار خود ادامه مى داد، اين علاقه عاقبت وى را به نواختن ضرب كشاند و يكى از هنرمندان باارزش كشور گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از آهنگسازان شهير و صاحب نام موسيقى نوين ايران، شاهين فرهت است كه به سال 1324 در تهران متولد شد، از سنين كودكى با موسيقى ايرانى آشنا گرديد، به طورى كه در پنج سالگى دستگاه ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را مى شناخت.
وى نوازندگى پيانو را در چهارده سالگى شروع كرد، پس از پايان تحصيلات متوسطه در دانشكده هنرهاى زيبا به تحصيل موسيقى پرداخت، در سال 1348 از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد، به سبب احاطه اى كه در زمينه موسيقى بين المللى داشت از سن بيست سالگى در هنرستان موسيقى ملى به تدريس تاريخ و موسيقى و تئورى مشغول شد.
فرهت سال ها در راديو به معرفى موسيقى جهانى پرداخت و از آن جايى كه به اهنگسازى علاقه ى فراوان داشت، در سال 1349 براى ادامه تحصيل عازم كشور فرانسه شد، ابتدا در دانشگاه پاريس و سپس دانشگاه استراسبورگ به تحصيل پرداخت و موفق
به گرفتن فوق ليسانس در رشته موسيقى شناسى شد، سپس به دانشگاه نيويورك رفت و با ازرالدرمان EZRALADERMAN آهنگساز آمريكايى شروع به كار كرد.
در سال 1354 در رشته آهنگسازى فارغ التحصيل گرديد. پايان نامه آهنگسازى وى سمفونى شماره يك به نام خيام است كه بر روى يازده رباعى خيام براى اركستر بزرگ به همراهى دو خواننده و يك گوينده ساخته شده است. اولين اجراى جهانى اين ثمر، توسط اركستر سمفونيك تهران انجام شد كه با استقبال فراوان روبرو گرديد.
پايان نامه دكتراى شاهين فرهت براى دانشگاه استراسبورگ بر روى آثار آهنگسازان ايرانى بوده است. شاهين فرهت استاد رشته موسيقى دانشكده هنرهاى زيبا است و سالها مشغول تدريس در اين دانشكده به هنرجويان است و متناوباً در كشور سوئد نيز به تدريس در آكادمى مشغول بوده و به معرفى موسيقى سنتى ايران در چند سال اخير پرداخته است كه همين امر موجب شده قسمت اعظم وقت خود را صرف بازسازى و تنظيم آهنگ هاى قديمى و تصانيف گذشته ايران بكند.
از مهمترين آثار وى مى توان پنج سمفونى، چهار سنات پيانو، دوكوارتت زهى، يك كنسرتو پيانو، يك كنسرتو كلارينت، چندين آواز بر روى اشعار سعدى، حافظ و مولانا و آثار متعددى براى پيانو نام برد؛ سمفونى پنجم فرهت به نام سمفونى ايرانى ايرانى است كه وى از ملودى هاى محلى ايرانى استفاده كرده است، اولين اجراى جهانى اين اثر نيز در سال 1371 توسط اركستر سمفونيك تهران اجرا شده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هرمز فرهت به سال 1309 در تهران متولد شد، پس از به پايان بردن تحصيلات ابتدايى ومتوسطه به دانشگاه تهران رفت و وارد دانشكده حقوق
شد، وى مدت يك سال در اين دانشكده به تحصيل مشغول شد ولى در همين زمان آن جرقه اى كه در طول زندگى اشخاص زده مى شود و مسير زندگانى آن ها را تغيير مى دهد در زندگى وى هم اين جرقه زده شد و آن شنيدن صفحات موسيقى كلاسيك و رفتن به چند كنسرت بود كه هرمز را سخت به موسيقى علاقمند ساخت.
وى تحصيل در دانشكده حقوق را رها كرد و نزد واهه جينگوزيان شروع به فراگيرى ويولن كرد و مدت سه سال اين استاد، علم موسيقى را فراگرفت و در سال 1328 جهت تحصيل كمپوزيسيون راهى آمريكا شد و در دانشگاه مدرك خود را كه معادل ليسانس بود دريافت نمود.
هرمز فرهت در سال 1955، دكتراى خود را نيز از همين دانشگاه دريافت كرد و در سال 1957، از موسسه فرهنگى بنيان فورد برنده جايزه «FORD FELLOWSHIP» شد و همين موضوع موجب شد تا اين موسسه وى را يارى كرد كه مطالعاتى در زمينه مقايسه بين موسيقى هاى ايران و ترك و عرب به عمل آورد.
دكتر هرمز فرهت آثار متعددى در زمنيه موسيقى از خود به جاى نهاده كه از جمله: راپسودى مازندرانى براى اركستر محلى، لالايى براى اركستر سازهاى زهى،كوارتت، سرناد، سوئيت، سونات، فوگ و بسيارى آهنگ هاى ديگر مى باشد.
دكتر هرمز فرهت مدتى رئيس گروه موسيقى دانشگاه تهران بود و در آنجا به تدريس موسيقى مشغول بود و مدتى نيز رهبر اركستر مجلسى راديو تلويزيون شد. از او آثار متعددى درباره موسيقى، در مجلات موزيك ايران و مجله موسيقى هنرهاى زيبا چاپ گرديده است. وى از سال 1348 با ساختن موسيقى متن فيلم «گاو» از ساخته هاى داريوش مهرجويى وارد
كارهاى سينمايى شد و پس از آن براى فيلم هاى: «آقاى هالو» و «پستچى» از همين كارگردان و فيلم هاى: «صادق كرده» و «آرامش در حضور ديگران» از ناصر تقوايى موسيقى متن ساخت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در هفدهم شهريور ماه 1327 در روستاى محقر ولى باصفا و در ميان مردمى خونگرم و با محبت آسيابك زرند (از توابع ساوه)، محمود فرهمند متولد گرديد. دوران كودكى وى مانند تمام كودكان روستاهاى ايران با كارهاى كشاورزى سپرى شد، پس از پايان تحصيلات دوره ى ابتدايى به پيشنهاد پدرش كه خود از نواختن ضرب بى بهره نبود و صداى خوشى هم از پدرش ملاحسين ساوه اى به ارث برده بود (از نام ملاحسين ساوه اى و صداى خوش اين مرد در كتاب سرگذشت موسيقى ايران نوشته ى مرحوم روح اللَّه خالقى ياد شده)، به هنرستان موسيقى ملى كه رياست آن در آن زمان با آقاى حسين دهلوى بود مى رود و به فراگيرى موسيقى مى پردازد.
محمود فرهمند مى گويد: «قبل از اينكه شكل «تار» را ببينم و از آن خوشم بيايد، صدايش را از راديو كه شبها از برنامه ى گلها پخش مى شد گوش مى كردم و از نواى آن بسيار لذت مى بردم و گاهى صداى آن را با دهان تقليد مى كردم، تا اين كه وارد هنرستان شدم و تار را در آنجا براى اولين بار از نزديك ديدم و به قدرى مجذوب شكل تار و نواختن آن شدم كه تا اين لحظه، هيچ سازى نتوانسته جاى تار را چه از لحاظ صدا و چه از نظر فرم و ساختمان و زيبايى كه دارد برايم بگيرد، به همين خاطر بود كه ساز تار را به
عنوان ساز تخصصى انتخاب نمودم».
اولين استاد فرهمند، هوشنگ ظريف بود كه مربى و استادى دلسوز و مهربان است و نوازندگان خوبى تاكنون تعليم و تربيت نموده است، پس از مدتى نزد زنده ياد حبيب اللَّه صالحى مى رود و مدتى از ايشان كسب معلومات مى كند. سپس در سال پنجم و ششم تحصيل در هنرستان، افتخار شاگردى على اكبر خان شهنازى نصيبش مى شود و در دانشكده ى موسيقى دانشگاه تهران از محضر دكتر داريوش صفوت و دكتر برومند بهره ها گرفت و به معلومات علم موسيقى اش افزود.
محمود فرهمند، از سال 1355 به طور رسمى همكارى خود را با سازمان راديو و تلويزيون وقت آغاز كرد و مدت سه سال سرپرستى كارگاه موسيقى مركز كرمانشاه را به عهده مى گيرد و از سال 1359 به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران كه در آن زمان رياست آن با دكتر صفوت بود منتقل مى گردد و از آن تاريخ مشغول آموزش تار به هنرجويان در اين مركز مى باشد. فرهمند در سال 1348 با اركستر صبا كه رهبرى آن با آقاى حسين دهلوى بود همكارى خود را آغاز مى كند و در اين اركستر كه كارهايش براى ارائه كنسرت در تالار وحدت (رودكى) و گاهى براى راديو و تلويزيون بود تا زمان فعاليت آن اركستر ادامه مى دهد. وى كوشش وافرى جهت آموزش تار، اين ساز سنتى ايران به هنرجويان مى كند و از اين راه خدمت بزرگى به موسيقى اصيل ايران و احياء و نگهداشتن آن كرده و معتقد است از اين طريق زحمات اساتيدى را كه برايش متحمل شده اند و به وى آموخته اند، او نيز به ديگران مى آموزد و هميشه اين زحمات و محبتهاى ايشان را ارج
مى گذارد و اميدوار است به آموختن سايرين بتواند تا حدودى دين خود را جبران نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود فرهمند بافى، از شاگردان خوب و با استعداد شادروان امير ناصر افتتاح مى باشد كه مى رود تا جاى خالى استاد را در آينده پر كند. وى به سال 1335 در تهران ديده به جهان گشود و از 9 سالگى به موسيقى سنتى ايران و نواختن ضرب علاقمند گرديد، او با يك گلدان سفالين كه پوستى روى آن كشيده بود كار خود را آغاز كرده و در سال 1347 به كلاس مرحوم افتتاح راه مى يابد و مدت دو سال در كلاس ايشان تعليم مى گيرد و پس از چندى كه نزد خود به طور پراكنده تمرين مى كند، آموخته هاى استاد را مرور مى نمايد.
فرهمند در سال 1353 به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران وابسته به صدا و سيما مى رود و همكارى خود را با مركز آغاز مى كند. وى در سه جشن هنر حافظيه ى شيراز شركت داشته و در تالار وحدت (رودكى)، تئاتر شهر، دانشكده ى هنرهاى زيبا، دانشگاه ملى برنامه هايى اجرا مى كند، از سال 1358 با وزارت ارشاد اسلامى در گروه «مولانا» كه وابسته به اين وزارتخانه است همكارى خود را شروع نموده و در حال حاضر نيز با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران، وزارت ارشاد اسلامى (مركز سرودها و آهنگهاى انقلابى) همكارى دارد. محمود فرهمندبافى براى شناساندن موسيقى سنتى ايران به كشورهاى: يونان، چين و ژاپن مسافرتهايى نموده كه در يونان با استقبال گرم مردم آنجا روبرو مى گردد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1280.
درگذشت: 1366.
از آثار اوست: اثبات صانع و مراتب توحيد (تهران، 1363)؛ تفسير سور، اسرا، مؤمنون و ملك (1366)؛ تفسير سور: حديد، صف، تغابن و رساله اى در
ولايت (تهران، 1364)؛ تفسير سوره مباركه جمعه و تفسير سوره كريمه منافقون (تهران، 1364)؛ رساله فى صلاة الجمعه و ساله فى التقيه (1364)؛ متمم قانون اساسى اسلام (تهران، 1364)؛ مناسك عمره مفرده (تهران، 1364).
حاج شيخ حسن بن العالم الجليل و التقى الزكى حاج ملا محمد مهدى گلپايگانى از علماء معاصر تهرانست كه در جنوب غربى تهران در مسجد علوى واقع در خيابان رباط كريم به اقامه جماعت و خدمات دينى اشتغال داشت.
وى در ماه صفر 1319 ق متولد شده و دوره مقدمات را در گلپايگان خوانده و در سال 1336 ق به شهرستان اراك رفته و دوره سطح را در حوزه علميه آن شهرستان به پايان رسانيده و در سال 1340 ق كه آن حوزه ببلده طيبه قم انتقال يافت جزو مهاجرين آن حوزه به قم مهاجرت نموده و معقول را در نزد مرحوم ميرزا على اكبر حكيم يزدى خوانده و تا پايان سال 1345 ق از محضر مبارك و درس فقه و اصول مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى يزدى طاب ثراه بهره مند شده آنگاه براى اطلاع بر مبانى اساتيد بزرگ نجف اشرف به آن مركز علمى مهاجرت نموده و سه سال از محضر آيات عظام و مراجع بزرگ چون آيت اللَّه حاج ميرزا حسين نائينى و آيت اللَّه استاد محقق آقا ضياءالدين عراقى و فقيه اهل البيت آيت اللَّه آقا سيد ابوالحسن اصفهانى قدس اللَّه اسرارهم استفاده كرده سپس به حوزه علميه بازگشت نموده تا سال 1365 ق كه براى نشر معارف و احكام اسلام باين مركز تبليغى تهران انتقال يافته و تا اين تاريخ بوظائف دينى و روحى اشتغال دارد.
داراى آثار و تأليفات ارزنده و آموزنده اى مى باشد كه
از نظر اهل ادب و دانش مى گذرانم:
1- ترجمه مفتاح الابواب يا تاريخ باب و بهاء كه در سال 1334 بطبع رسيده و تاكنون مكرر چاپ شده است.
2- راه بزرگوارى كه در سال 1336 بچاپ رسيده و براى دومين بار هم بنام روش بزرگوارى منتشر شده است.
3- قانون اساسى اسلام كه چاپ اول آن در تاريخ 1349/5/27 منتشر شد و در تاريخ 1350/5/10 تجديد طبع شده و مورد توجه دانشمندان و محصلين واقع شده است.
4- ارمغان فريد كه در سال 1350 ق منتشر گرديده است.
5- دشمنى خويشاوندان يا عداوت خاندان يزيد با خاندان حسين شهيد عليه السلام.
6- رساله استدلالى در خمس كه هنوز بطبع نرسيده است.
7- ملاحظات الفريد على فوائد الوحيد.
(تو 1319 ق)، عالم دينى و فقيه. دوره ى مقدمات را در گلپايگان خواند و در 1336 ق به شهرستان اراك رفت و دوره سطح را در حوزه ى علميه آنجا به پايان رسانيد. در 1340 ق به قم رفت و معقول را نزد ميرزا على اكبر حكيم يزدى خواند و تا پايان 1345 ق از محضر درس فقه و اصول آيت الله حايرى يزدى بهره مند شد. آن گاه به نجف رفت و سه سال از محضر آيت الله ميرزا حسين نايينى و آيت الله آقا ضياءالدين عراقى و آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى استفاده نمود. سپس به حوزه ى علميه قم بازگشت. وى در 1365 ق براى نشر معارف و احكام اسلامى به تهران آمد. از آثارش: ترجمه «مفتاح الابواب» يا «تاريخ باب و بهاء»؛ «راه بزرگوارى» يا «روش بزرگوارى»؛ «قانون اساسى اسلام»؛ «ارمغان فريد»؛ «دشمنى خويشاوندان» يا «عداوت خاندان يزيد با خاندان حسين شهيد (ع)»؛ رساله ى استدلالى در «خمس»؛ «ملاحظات الفريد على فوائد
الوحيد».[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد چهارم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (426 / 6 ،522 -521 / 4)، مؤلفين كتب چاپى (654 -653 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1328 -1240 ق)، حكيم، عارف و فقيه. در قريه ى چادگان فريدن اصفهان متولد شد. مقدمات علوم را در اصفهان آموخت. سپس به سبزوار رفت و از محضر حاجى ملاهادى حكيم سبزوارى بهره جست و از شاگردان برجسته ى او گرديد. چون به كمال رسيد به اصفهان بازگشت. وى علاوه بر كمالات علمى در فضايل نفسانى نيز به مقامات والا رسيد، و اين راه را با كمك آقا محمد كاظم سعادت عليشاه اصفهانى پيمود، و با حاج ملا سلطان محمد گنابادى پيمان بست و سالها در موطن خويش منزوى و به عبادت و رياضت مشغول بود. ملك المتكلمين اصفهانى، خطيب دوران مشروطه، از شاگردان او است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (384 -383).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين فريور به سال 1328 در شهرستان بروجرد، در خانواده اى اهل موسيقى و هنر و علم و ادب ديده به جهان باز كرد و چون از صدايى خوش و زيبا بهره ور بود، روزها در منزل به تشويق پدر خود آواز مى خواند كه همين امر موجب گشت تا او به موسيقى ايرانى كشش پيدا كند و به صداى خوانندگان موسيقى سنتى ايران علاقمند شود، از ميان خوانندگان موسيقى ايرانى، وى بيشتر به صداى شادروان غلامحسين بنان علاقمند است و به صداى او عشق مى ورزد.
وى پس از پايان تحصيلات ابتدائى و متوسطه، براى ادامه ى تحصيل به اصفهان رفت و در رشته زبان و ادبيات فارسى در دانشگاه اصفهان به تحصيل پرداخت. در اصفهان با هنرمندان بزرگ و سرشناسى چون دكتر ابوالفضل سهيليان (هنرآمز ويولن هنرستان اين شهر) و مرحوم على ساغرى نوازنده تار و مدرس آواز افتخار آشنايى پيدا نمود و نزد آنان مشغول
تحصيل علم موسيقى گرديد. در پايان 1346 بنا به تشويق خانم ناهيد دائى جواد هنرمند و خواننده ارزنده برنامه ى «گلها» و همچنين سفارش حسين پور ابوطالب هنرمند بزرگ و ارجمند كه از نوازندگان خوب ضرب مى باشد و در هنرستان موسيقى اصفهان تدريس مى نمايد به جمع شاگردان استاد آواز ايران شادروان تاج اصفهانى رفت و تا پايان تحصيلات دانشگاهى خويش از محضر اين استاد بلندپايه آواز و موسيقى سنتى ايران بهره ور گرديد. وى در سال 1350 توسط مرحوم حاج آقا استاد صدرى به حضور استاد روشندل مرحوم ياورى نوازنده قديمى نى كه يكى از شاگردان باارزش مرحوم استاد نوايى رفت و مدت دو سال به طور متناوب از نغمات و گوشه هايى كه با نى مى نواخت او با آواز و صداى خود افتخار همكارى را داشت. در سال 1355 با معرفى و توصيه هنرمند بزرگ و باارزش على اكبر شكارچى به كلاس درس زنده ياد استاد محمود كريمى راه يافت و با كوشش بسيار يك دوره رديف آوازى ايشان را فراگرتف كه در تمام دوران فراگيرى از راهنمايى هاى استاد ارجمند على اكبر شكارچى بهره ور بود.
حسين فريور هنگامى كه در اصفهان بود، بارها به حضور استاد حسن كسائى رفت و از راهنمايى ها و محضر استاد بهره گرفت كه بسيار مورد استفاده او بعدها قرار گرفت. در سال 1348 بنا به پيشنهاد رئيس وقت دانشگاه اصفهان، اركستر موسيقى اصيل ايرانى توسط ناهيد دائى جواد (خواننده)، دكتر ابوالفضل سهيليان (ويولنيست)، حسين پور ابوطالب «نوازنده ضرب»، «بيژن مؤيدى و دكتر حميد فشاركى (نوازندگان سنتور) كه از شاگردان خوب و برجسته محمد حيدرى بودند و چند هنرمند ديگر و به خوانندگى شبانه روزى و فراوان خود با كنسرت هاى متعددى كه در
دانشگاه و هنگام اعياد و جشن ها در سراسر ايران برپا كردند، از ابتذال فرهنگى و موسيقى آن چنانى جلوگيرى كردند كه جايى براى خودنمايى خودباختگان و موسيقى بى هويت باقى نماند.
همچنين با اجراهاى برنامه هاى مختلف و گوناگون در راديو و تلويزيون اصفهان و مراكز تلويزيونى، اروميه، رشت، تبريز به خدمات هنرى فرهنگى خود ادامه دادند و اين اركستر در سال 1350 در جشنواره موسيقى ايرانى دانشگاههاى كشور كه در بابلسر برگزار گرديد و داوران آن عبارت بودند از استادان: محمود كريمى، حسين دهلوى، مصطفى پورتراب به خوانندگى حسين فريور و خانم وفادار مقام اول را بدست آورد. وى در سال 56 در مرحله نهايى آزمون باربد كه در باغ فردوس تجريش تهران به داورى استادان بزرگ و بنام موسيقى اصيل ايران كه عبارت بودند از: على اكبر شهنازى، دكتر مهدى بركشلى، دكتر داريوش صفوت، دكتر مهدى فروغى، على تجويدى برگزار گرديد، همراه هنرمندان ديگرى نظير: عليرضا افتخارى و شاه زيدى مورد تشويق فراوان اين اساتيد قرار گرفت.
حسين فريور در حال حاضر در شهرستان بروجرد به تدريس ادبيات فارسى در آموزش و پرورش اين شهرستان مشغول مى باشد و در ضمن به هنرجويان موسيقى در رشته آواز نيز تعليم مى دهد. وى داراى دو فرزند است به نام هاى: فرزاد و بهناز كه بهناز هرچندگاهى آواى خوش پدر را با نواى دل انگيز ساز سه تار خود همراهى مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1335 شهريار فريوسفى در تهران تولد يافت. وى پس از طى دوره ى تحصيل ابتدايى در مدرسه محتشم كاشانى بنا به تشويق پدر هنردوست خود به هنرستان موسيقى ملى رفت تا در آينده يكى
از نام آوران اين هنر گردد. او در اين هنرستان زير نظر بزرگانى مثل استاد على اكبر شهنازى و هوشنگ ظريف، نواختن ساز تار و تكنيك آن را فراگرفت و به زودى رديفهاى موسيقى ايرانى را نزد اين استادان دلسوز و فرزانه آموخت، همراه با تكميل آموزش خود از سال 1350 همكارى خود را با اركستر استاد فرامرز پايور آغاز كرد و اين افتخار بزرگى براى جوان كم سن و سالى مثل او در آن زمان بود و به همراه اين گروه بود كه وى براى معرفى موسيقى اصيل و سنتى ايران و شركت در فستيوالهاى موسيقى ملل، سفرهايى به كشورهاى: الجزاير، ايتاليا كرد. شهريار فريوسفى از سال 1353 به همراه گروه سماعى همكارى خود را رسماً با راديو آغاز و با اعضاى اين گروه تقريباً به سراسر ايران مسافرت و برنامه هايى اجرا كرد. وى با گروه سازهاى ملى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران همكارى دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از ويولونيست هاى خوب و باتكنيك كه هنرمندان بزرگى چون على تجويدى، فرامرز پايور، خانم شكوه شهرستانى، حبيب اله بديعى و فريدون ناصرى روى نوازندگى وى صحه گذاشتند و معتقدند كه كارش قابل تمجيد است، شهرام فسازاده در سيزدهم بهمن ماه 1332 در تهران متولد شد، خانواده وى علاقه فراوانى به موسيقى داشتند و دارند و پدرش با فلوت كليددار و تنبك آشنائى داشت كه بيشتر وقت ها در منزل به نواختن مى پرداخت.
شهرام در اين محيط هنرى پرورش مى يافت تا اين كه پنج ساله شد و نى لبك و فلوت را، از طريق گوش صداهايى را كه دريافت كرده بود شروع به نواختن كرد و در
مدتى كوتاه هر نغمه اى را كه مى شنيد توانايى پيدا كرده بود تا با فلوت ان را بنوازد.
شهرام فسازاه، درباره را يافتن خود به دنياى پر از راز و رمز موسيقى مى گويد:
«از همان كودكى، هر زمان كه صداى سحرآميز ويولن را مى شنيدم، به راستى جادو مى شدم و در لحظات عمر آرزو مى كردم كه اى كاش من هم مثل بسيارى از هنرمندان روزى صاحب ويولنى باشم.
در سال ششم ابتدايى بودم كه به آرزوى خود رسيدم و پدر يك ويولن مشقى از مرحوم نريمان برايم خريد. از آن زمان به بعد تمرينات شبانه روزى من با ويولن و سر و كله زدن با آن آغاز گرديد، تمام آهنگ ها و نغماتى را كه روى فلوت فرا گرفته بودم، بر روى ويولن پياده مى كردم و بدون معلم و فقط از طريق گوش سعى مى كردم آنچه را كه مى شنيدم اجرا كنم. بيش از چهارده سال از سنم نمى گذشت كه بخت يار و اقبالم شد و در همسايگى قاسم نيكپو، هنرمند ارزنده كه يكى از آهنگسازان و نوازندگان خوب و باسابقه ويولن و پيانو بود و در اركسترهاى مختلف راديو فعاليت داشت قرار گرفتم. ايشان به پدرم توصيه كردند كه مرا براى يادگيرى ويولن به هنرستان عالى موسيقى بفرستد.
بنا به توصيه اين هنرمند فقيد، پدرم مرا براى يادگيرى ويولن به هنرستان عالى موسيقى فرستاد. در اين هنرستان، در حضور هنرمندان بزرگى چون استاد مصطفى پورتراب و رحمت اله بديعى قطعه زنگ شتر شادروان ابوالحسن خان صبا را اجرا كردم كه ايشان مرا بسيار مورد تشويق قرار دادند. تا اين زمان من با اصول نت و تئورى موسيقى ناآشنا بودم. ولى از آنجا كه موسيقى
برايم همه چيز بود به دنبال اين بودم كه همه چيزش را ياد بگيرم.
در هنرستان عالى موسيقى، همزمان با شروع ويولن نزد رحمت اله بديعى و تا پايان رديف هاى مرحوم صبا، در تئاتر جامعه باربد نزد استاد اسماعيل مهرتاش مى رفتم و ضمن اين كه آواز مى خواندم يا ويولن آواز بعضى از شاگردان استاد را همراهى مى كردم تا رديف ها و گوشه ها آهنگ ها و تصانيف گذشته را بياموزم. و در همين زمان با اكثر خوانندگان مشهور فعاليت حرفه اى خود را آغاز كردم.
ضمن كاوش و تفحص در جهان بى انتهاى موسيقى اصيل و سنتى ايران، از سن هفده سالگى به موسيقى اروپايى روى آوردم. و مدت هفت سال ويلون كلاسيك نزد روبن طهماسيانس كار كردم. بايد اعتراف نمايم كه تكنيك نوازندگى خود را مديون اين استاد مى دانم.
روزها و هفته ها، يكى پس از ديگرى به سرعت سپرى مى شدند و من غرق در فراگيرى موسيقى بودم، در همين ايام نزد هنرمند باارزش خانم شكوه شهرستاى به فراگيرى پيانو و سلفژ و ديكته موسيقى پرداختم. و از ايشان بسيارى نياموخته هاى علم موسيقى را آموختم.
مدتى بعد نزد هنرمند ارزنده و بزرگ ديگرى چون فريدون ناصرى رفتم و مسائل تئورى و هارمونى را فرا گرفتم كه بايد در اينجا متذكر شوم كه اصولا شناخت روى مسائل مختلف موسيقى، آهنگسازى، تئورى ها و هارمونى، خود را مديون كوشش ها و زحمات و محبت هاى پدرانه ايشان مى دانم.
مدت يك سال و نيم هم نزد استاد فرامرز پايور سنتور نواختم و از مكتب ايشان فيض بردم، روى اصول سازشناسى اكثر سازها را نواخته ام و به سه تار و ضرب آشنايى كامل دارم. به ساز حبيب اله بديعى، فرامرز پايور و پرويز ياحقى علاقمند و هر
وقت به صداى ساز اين بزرگان گوش فرامى دهم در دنياى ديگرى سير و سياحت مى كنم و به معنويات بيشتر نزديك مى شوم.»
شهرام فسازاده، جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران، كنسرت هاى مختلفى در كشورهاى انگلستان و فرانسه اجرا كرده و چندين آهنگ براى اركستر و پيش درآمد و رنگ در دستگاهاى مختلف ساخته و اجرا كرده و در حال حاضر به طور خصوصى هنرآموزان موسيقى را تعليم مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1316 -1237 ق)، مقحق، مفسر، اديب، صوفى، شاعر و طبيب. از سادات دشتكى شيراز بود. در فسا به دنيا آمد. در كودكى پدر و مادر خويش را از دست داد و تحت سرپرستى مادربزرگ و برادر به كسب علم و ادب پرداخت. در خدمت ميرزا ابوالحسن مجتهد فسايى ابتدا علوم را و بعدها «شرح هدايه»، «شرح تجريد» و «معالم الاصول» و «مطول» را فرا گرفت. سپس نزد ميرزا محمد على واحدالعين «مفاتيح الشرايع» فيض كاشانى را، در فقه، خواند. بعد از آن سفرى به اصفهان داشت. پس از بازگشت به شيراز مدتى نزد شيخ مهدى كجورى مازندرانى شاگردى كرد و كتب رياضى را فراگرفت. ميرزا حسن علم طب را نيز در خدمت ميرزا سيد على نياز و حاجى ميرزا بابا حكيم باشى اصفهانى آموخت. وى در 1279 ق سفرى به تهران و يزد كرد و پس از بازگشت به شيراز به معالجه ى بيماران پرداخت و شهرتى كسب كرد. چنان كه پزشك مخصوص سلطان اويس ميرزا احتشام الدوله پسر فرهاد ميرزا معتمدالدوله شد. از آثار وى: «فارسنامه ناصرى»؛ «تفسير حسن»؛ «تحفه احتشامى»، دراندرز و نصايح، به نظم؛ «نقشه مملكت فارس».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (257 -251 / 2)، سبك شناسى (365 / 3)، سرآمدان فرهنك و تاريخ (289 / 1)، شرح حال رجال (342 / 1)، فارسنامه ناصرى (42 -13 / 1)، فرهنگ سخنوران (258)، المآثر و الآثار (204)، مؤلفين كتب چاپى (541 -540 / 2)، يادگار (س 3، ش 4، ص 71 -68).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 921 ق)، عالم و مورخ. ملقب به امين و معروف به خواجه ملا يا خواجه مولانا و پاشا. در بدو امر از پيوستگان دربار اق قويونلو و بويژه سلطان يعقوب بيگ بود. او سنى بسيار متعصبى بود و در اصفهان و شيراز مى زيست چون شاه اسماعيل اصفهان را گرفت، وى به كاشان و از آنجا به ماوراءالنهر گريخت تا در كنف حمايت سلاطين سنى ازبك به سر برد. او تا سال تأليف شرح «قصيده برده» بوصيرى (921 ق) زنده بود. قبر وى در بخاراست. از آثارش: «تاريخ عالم آراى امينى»، در تاريخ خاندان آق قويولون؛ «بديع الزمان فى قصه حى بن يقظان»؛ «ابطال نهج الباطل و اهمال كشف العاطل»، معروف به «ابطال الباطل» كه در كتاب «نهج الحق و كشف الصدق» علامه حلى است و قاضى نورالله شهيد شوشترى كتاب فضل روزبهان را با كتاب «احقاق الحق» خويش جواب گفته است؛ شرح «وصايا»ى عبدالخالق غجدوانى، از مشايخ نقشبنديه؛ « المقاصد»، در علم كلام؛ «سلوك الملوك»، كه در 920 ق به نام عبيدالله خان ازبك نگاشته.[1]
ابن روزبهان بن فضل اللَّه امين ابوالخير بن امين الدين خنجى شيرازى، صوفى معروف به خواجه مولاناى اصفهانى ملقب به امينى (و. بين 850 و 860- ف. 928 ه.ق) ظاهراً مولد و منشأ او اصفهان بود و در اوايل
دوره ى صفوى- هنگامى كه محمدخان شيبانى به خراسان تسلط يافت- بر اثر تعصب به مذهب تسنن ملازمت او را اختيار كرد و به ماوراءالنهر رفت، و چند تاريخ به نام محمدخان مزبور تأليف كرد، از جمله ى آنهاست: «ميهمان نامه ى بخارا» كه به تصريح خود او در 915 ه.ق آن را به اتمام رسانيده و مشتمل است بر تاريخ غزوات محمدخان شيبانى مؤسس سلسله ى شيبانيان (ازبك) (پس از انقراض تيموريان و فوت سلطان حسين ميرزا)، عالم آراى امينى، سلوك الملوك، و نيز وى كتابى به عربى به نام «ابطال الباطل» در كلام تأليف كرده كه نسخ متعدد از آن در دست است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (540 -538 / 4)، تاريخ نظم و نثر (252 -251)، تذكره القبور (460)، الذريعه (416 / 24)، كشف الظنون (2012 ،121 ،236)، معجم المؤلفين (68 / 8)، هديه العارفين (820 / 1).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 105 -101 وف 187 ق)، محدث صوفى، عارف و زاهد. در خراسان به دنيا آمد. روزگار جوانى فضيل در نزديكى ابيورد و ميان ابيورد و مرو سپرى گرديد. وى در جوانى مدتى راهزنى مى كرد. سپس توبه كرد و در كوفه به فراگيرى حديث و علم پرداخت و يكى از پيشگامان تصوف گرديد. از استادان وى: امام جعفر صادق (ع)، اعمش، ابن ابى ليلى، حميد طويل، يحيى بن سعيد انصارى و بسيارى ديگر بودند. او مدتى در كوفه تحت تربيت سفيان ثورى نيز قرار گرفت. يكبار در مكه به هارون الرشيد، خليفه مقتدر عباسى، اندرز داد و اين كار باعث شد كه در بغداد نزد صوفيه و زهاد محبوب شود و حتى مورد احترام امام
احمد حنبل نيز قرار گرفت. ابن مبارك، يحيى بن سعيد قطان، ابن مهدى، ابن عيينه، اصمعى، شافعى، بشر حافى، عبدالصمد ابن مردويه، عبدوه مروزى و حسين بن داوود بلخى و بسيارى ديگر از وى حديث روايت كرده اند. بخارى، مسلم، ابن داوود، نسائى و ترمذى در «صحاح» خود به نقل حديث از وى پرداخته اند. فضيل در مكه وفات يافت. از سخنان اوست: به عزت پروردگار سوگند كه اگر در آتشم كند اميدم به وى از دست نرود؛ بيم برتر از اميد است مادام كه انسان از صحت و سلامت برخوردار است و چون به كام مرگ افتد اميد برتر خواهد بود.[1]
ابن عياض (و. سمرقند بين 101 تا 105- ف. مكه 187 ه.ق) ولادت وى در سمرقند اتفاق افتاده و از سليمان تيمى و محمد ابن اسحاق و امام جعفر صادق عليه السلام و سفيان ثورى و چند تن ديگر حديث شنيده است. فضيل بيشتر عمر خود را در مجاورت خانه ى خدا بسر برده و بيش از هشتاد سال عمر كرده و در محرم سال 187 هجرى در شهر مكه درگذشته و همانجا مدفون گرديده است. مأثورات او بيشتر در كتب صوفيه چون حليةالاولياء ابونعيم اصفهانى و تذكرةالاولياء شيخ عطار آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (288 -273)، تذكره الاولياء (85 -74 / 1)، تهذيب التهذيب (258 -256 / 8)، الجرح و التعديل (ج 3 ق 73 / 2)، جستجو در تصوف (112)، حليه الاولياء (140 -84 / 8)، ترجمه ى رساله قشيريه (28 -27)، سير النبلاء (422 -421 / 8)، شذرات الذهب (318 -316 / 1)، صفه الصفوه (481-476 / 1)، طبقات الصوفيه سلمى
(14 -6)، كارنامه ى بزرگان (20 -18)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 187)، النجوم الزاهره (156 -155 / 2)، نفحات الانفس (34 -33)، وفيات الاعيان (50 -47 / 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، نوازنده. با نواختن قره نى آشنايى داشت و مداحى و شبيه خوانى نيز مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (412 /1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1030 / 1029 ق)، دانشمند، طبيب، موسيقيدان و شاعر، متخلص به فغفور. در ابتدا رسمى تخلص مى كرد و زمانى كه به هند رفت تخلص فغفور را برگزيد. وى گاهى مير نيز تخلص مى كرد. محمد حسين از سادات لاهيجان گيلان بود. دوران جوانى را در همان ولايت به فراگيرى دانش و ادب به ويژه دانش پزشكى گذراند.علم طب را نزد دايى خود، حكيم تاج الدين حسين، آموخت و بيشتر كتابهاى مربوط به علم طب را مطالعه كرد و به همين جهت او را حكيم نيز گفته اند. وى در زمينه ى ادبيات فارسى و عربى، خط، شطرنج، علم ادوار و موسيقى نيز تبحر داشت. در اوايل عمر به خدمت خان احمد گيلانى كه خود شاعر و مشوق شاعران و عالمان بود رسيد و منظومه «شهر آشوب» را در آن زمان به نظم درآورد. سپس به گرجستان،آذربايجان و اصفهان مسافرت كرد. در اصفهان با حكيم شفايى آشنا شد. در زمان شاه عباس مورد توجه على قلى خان شاملو كه ديوان بيگى و ايشيك آقاسى پادشاه بود قرار گفت. وى مسافرتى هم به هند داشت و در اگره مدتى در خدمت حكيم على گيلانى از پزشكان معروف ايرانى در هند بود. در هند با خان خانان عبدالرحيم خان ملاقات كرد و تحت ملازمت وى قرار گرفت و به وساطت وى از مقربان شاهزاده پرويز شد و در مدح او اشعار زيادى سرود. فغفور در الله آباد بر سر راه آگره درگذشت. از آثار وى: رسالاتى در «موسيقى»؛ رساله در
«حساب اصابع»؛ «ديوان» شعر، در چهار هزار بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (845 -843 / 2)، احوال و آثار خوشنويسان (705 / 3 ،576 -575 / 2)، ايضاح المكنون (522 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1031 -1024 / 5)، تاريخ نظم و نثر (414)، تذكره ى نصرآبادى (244 -243)، تذكره ى ميخانه (471 -543)، الذريعه (841 -840 ،358 / 9)، سرو آزاد (38 -37)، فرهنگ سخنوران (715)، كاروان هند (1044 -1028 / 2)، لغت نامه (ذيل/ فغفور گيلانى)، مآثر رحيمى (927 -901 / 4)، مجمع الخواص (234 -233)، نامها و نامدارهاى گيلان (375).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مهدي فقيه محمدي جلالي
محل تولد : آستانه اشرفيه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
نگارنده در هشتم ارديبهشت 1351 ه . ش در خانواده اي مذهبي كه بالغ بر سه قرن روحاني و از سرشناسان شهرستان آستانه اشرفيه بوده اند بدنيا آمدم در سال 1368 رسما وارد حوزه عليمه جعفريه آستانه اشرفيه شده و توانستم از محضر اساتيدي همچون شيخ موسي كهنسال و استاد حجة الاسلام المسلمين حاج سيد جواد مير حسيني خراسان اديب استفاده نمايم. پس از اتمام مقدمات جهت استفاده بيشتر به حوزه علميه جامع رشت هجرت نموده و اصول فقه مظفر را نزد آية الله استاد حاج سيد مجتبي رودباري حفظه الله گذرانده و سپس با موفقيت كامل در امتحانات ورودي حوزه علميه خراسان مجاورت مشهد رضوي را برگزيد و از اساتيدي همچون آيت الله سيد جواد سبزواري و استاد حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد جواد مير حسيني خراساني اديب كسب فيض نمودم.
در مشهد رضوي در كنار دروس حوزه به مكالمه عربي و اردو همت گماشته و در كمتر از 8 ماه توانست به خوبي مكالمه عربي را فرا گرفته و به زبان اردو آشنا شوم. همچنين در تابستان سال 1373 رسما قلم به دست گرفته و تحقيقات خود را در زمينه بقاع متبركه آغاز نمودم به گونه اي كه شرح حال تمامي امام زادگان خراسان، نيشابور، سبزوار، كاشمر، مشهد را مفصلا همراه شجره نامه آنان بررسي كردم. طبق دعوت نامه اي كه اوقاف استان قم بعمل آورد جهت بررسي بقاع متبركه استان مذكور و جهت استفاده بيشتر از اساتيد بزرگ حوزه علميه قم و استجابت دعوت اداره كل اوقاف قم در سال 1374 به آنجا هجرت نموده و در كمتر از يك سال كتاب تاريخ قم و زندگاني امامزادگان داخل شهر را تحقيق و تاليف نمودم كه از سوي مسجد مقدس جمكران به چاپ رسيد و مورد استقبال علماء، فقهاء و محققين قرار گرفت. نگارنده شش ماه پس از تاليف كتاب مذكور موفق به ديدار ولي امر مسلمين حضرت آية الله العظمي سيد علي خامنه اي دامت بركاته شد و مورد عنايت معظم له قرار گرفتم و در همان ديدار پس از مباحثه 20 دقيقه اي با معظم له از سوي ايشان لقب محقق گرفته و همين امر باعث شد كه در ميان طلاب گيلاني به محقق گيلاني شهرت يابم هنوز چند ماهي از ديدار مذكور نگذشته بود كه از سوي دفتر مقام معظم رهبري جهت تحقيق در مورد بقعه اي در شهر آمل مامور شده و پس از يك ماه بررسي حول زندگاني حسن بن
علي الاطروش مجددا به ملاقات خصوصي آن رهبر فرزانه نايل و مراحل تحقيق را شخصا تقديم نموده و باز هم مورد عنايت معظم له قرار گرفتم. نگارنده در قم به درس خارج اصول حضرت استاد آية الله جعفر سبحاني و درس فقه آية الله العظمي سيد محمد صادق روحاني و حضرت آية الله سيد محمد علي ميلاني شركت و از محضر شان استفاده مي نمايد. طبق دعوتي كه آستانه مقدس علي بن موسي الرضاء از ايشان نمود در سال 1380 به مشهد رضوي مهاجرت كرد و در بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي طبق قرار دادي به فعاليت پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي طبق قرار دادي به فعاليت پژوهشي به كار مشغول شدم. نگارنده در كنار تعلم به تحقيق و تاليف اشتغال دارد و تخصص در علم رجال و انساب و تاريخ امام زادگان و شرح حال آنان مي باشد. از جمله جوانترين محققان كشور است.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از علما و زهاد عصر خويش بوده، در 1267 وفات يافته، در قبرستان آب بخشان مدفون شده است. قبرش در نزديكى مسجد قرار داشته است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد رضا فقيهي
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد محمد رضا فقيهي در سال 1334در شهر اصفهان متولد شدم و در سال 1349طلبگي را درهمين شهر شروع كردم. پس از دو سال به قم آمده و دروس حوزوي را در قم دنبال كردم در سال 57 در اوج مبارزات مردمي دستگير و زنداني شدم در پايان بهمن ماه آزاد درس خارج را پس از انقلاب شروع كردم علاقه شديدي به مباحث قرآني داشتم سعي كردم قرآن را مباحثه كنم در محضر آيت الله جوادي بيش از ده سال تفسير را آموختم سپس كار تفسير گروهي را با متد جديدي در دفتر تبليغات شروع كرديم كه نتيجه آن20 جلد تفسير راهنما مي باشد خمير مايه اصلي اين كار تلاش جناب هاشمي رفسنجاني در زندان بود كه گروهي كار را بازنگري كردند و نهايتا" پس از ده سال كار به اتمام رسيد در كنار آن به درس اخلاق فقه و اصول نيز مشغول بودم وسپس به فعاليت اجرائي فرهنگي مشغول شدم حدود 14سال فعاليت فرهنگي را در دانشگاهها شروع كردم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1364 -1279 ق)، كارگردان، نويسنده و موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. پس از طى تحصيلات ابتدايى، از مدرسه سن لويى تهران فارغ التحصيل شد. وى سازهاى مختلف را مى نواخت، اما ساز اصلى او ويولن بود. غلامعلى معز الديوان فكرى بازيگرى خود را ابتدا با شركت در تئاتر ملى در 1295 ش آغاز كرد و از همكاران پاپازيان بود. فكرى در هنرستان هنرپيشگى تهران نيز تدريس مى كرد. «دختر سر راهى» و
«دختر چوپان» از جمله فيلمهايى است كه وى كارگردانى كرده است و از نمايشنامه هاى او نيز مى توان «جنگ زرگرى» و «ابومسلم خراسانى» را نام برد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ادبيات نمايشى (186 / 1)، از صبا تا نيما (311 / 2)، سيماى هنرمندان (282 -279 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم فكور، در تاريخ پنجم اسفند ماه سال 1304 در مشهد متولد شد، دوران كودكى را در خانواده اهل ادب و فاضل خويش طى نمود و همين محيط پربار ادبى خانه موجب گشت تا وى خيلى زودتر از جوان هاى هم سن و سال خود وارد اجتماع گردد.
كريم فكور، شعر و شاعرى را از سال سوم دبيرستان آغاز كرد و در سال ششم ادبى دبيرستان پانزده بهمن بود كه عضويت ادبى دبيرستان را به عهده داشت و به كارهاى هنرى مختلفى نظير: انتشار مجله، جلسات سخنرانى و شعر، ترتيب اجراى نمايشات فرهنگى و هنرى و پس از آن نيز همكارى با مطبوعات و وارد عالم روزنامه نگارى گرديد.
وى تحصيلات خود را تا سال سوم دانشكده حقوق دنبال كرد ولى هرگز خود را به معلومات رسمى دلخوش نكرد، بلكه با مطالعات فراوان شخصى بر وسعت دانش و معلومات خود افزود. وى سالها رياست اداره انتشارات و آمار و بررسى هاى اقتصادى بانك بازرگانى (تجارت) را بر عهده داشت.
كريم فكور، از سال 1325 همكارى خود را با راديو آغاز كرد و ضمن همكارى با راديو، بنا به دعوت مديران تئاتر تهران، ترانه هايى ساخت جهت اجرا در پيش پرده هاى اين تئاترها ولى پس از چندى چون از اين كار خود راضى نبود آنها را رها ساخت و به ساختن ترانه هاى نشاطانگيز و
جدى پرداخت. از ترانه هاى جالب وى كه بيش از همه مورد توجه واقع گشت بايد از ترانه «يار بى وفا» با صداى جمشيد شيبانى، با آهنگ مرحوم حسن رادمرد و ديگرى به نام «مونس دل» كه روى آهنگى محلى گذارده شده بود با صداى على زاهدى- به طور كلى، كريم فكور حدود پانصد تصنيف و سرود ساخت كه مشهورترى آن ها: «خوشه چين»، «من نمى دانم چرا با تو خطا كرد»، «اشك شوق»، «گلنار»، «شب هاى تهران»، «نازنين من نشود رام ديگرى»، «ساغر شكسته»، «غوغاى ستارگان»، «آخرين ترانه»، «گل ميخك» و «نسيم»، مى باشد، ترانه «خوشه چين» از ترانه هاى دلنشين اين شاعر مى باشد كه از نظر گرامى خوانندگان مى گذرد.
«خوشه چين»
من كه فرزند اين سرزمينم
در پى توشه اى خوشه چينم
شادم از پيشه ى خوشه چينى
رمز شادى بخوان جبينم
قلب ما بود مملو از شادى بى پايان
سعى ما بود بهر آبادى اين سامان
خوشه چين كجا اشگ محنت بدامن ريزد
خوشه چين كجا دست حسرت زند بر دامان
اى خوشا پس از لحظه اى چند آرميدن
همره دلبران خوشه چيدن
از شعف گهى همچو بلبل نغمه خوان
گه از اين سو به آن سو دويدن
در كشور سبزه و گل
با شور و شعف نغمه كن ساز
قلب ما بود مملو از شادى بى پايان
سعى ما بود بهر آبادى اين سامان
خوشه چين كجا اشك محنت بدامن ريزد
خوشه چين كجا دست حسرت زند بر دامان
«چشم براه»
شد نغمه خوان مرغ سحر- چشمان من مانده بدر- قلبم گواهى مى دهد كه او نمى آيد دگر
اى دل كجا رفته- چرا رفته- ز من راز خود نهفته
شب تا سحر يكدم- ز دست غم- دگر چشم من نخفته
تا نواى مرغ سحر برخيزد- جام صبرم ريزد- طاقت از جان من گريزد
بنامه او گرد فشانم- صد ره آن را خوانم- درد و غم با دلم ستيزد
بآن اميدم- كه درآيد-
بخنده لب بگشايد- تا شايد عقده ها گشايد
روى مه بنمايد- تا غم سرآيد
كاش مه من خنده زنان- آنكه بود مونس جان
آيد و دل گردد شاد و بى تاب- او بتابد بر من به ز مهتاب
بآن اميدم- كه درآيد- بخنده لب بگشايد- تا شايد عقده ها گشايد
روى مه بنمايد- تا غمم سرآيد
شد نغمه خوان مرغ سحر- چشمان من مانده بدر- قلبم گواهى مى دهد كه او نمى آيد دگر
اى دل كجا رفته- چرا رفته- ز من راز خود نهفته
شب تا سحر يكدم- ز دست غم- دگر چشم من نخفته
«گلنار»
گلنار- گلنار- كجائى كه از غمت ناله مى كند عاشق وفادار
گلنار- گلنار- كجايى كه بى تو شد دل اسير غم ديده ام گهربار
گلنار- گلنار- دمى اولين شب آشنائى و عشق ما بياد آر
گلنار- گلنار- در آن شب تو بودى و عشق و عشرت و آرزوى بسيار
چه ديدى از من- حبيبم گلنار- كه دادى آخر- فريبم گلنار
نيابى اى كاش- نصيب از گردون- كه شد ناكامى- نصيبم گلنار
بود مرا در دل شب تار- آروزى ديدار
تا به كى پريشان- تا به كى گرفتار
يا مده ترا- وعده وفا- راز خود نگه دار
يا بروى من- خنده ها بزن- قلب من بدست آر
چه ديدى از من- حبيبم گلنار- كه دادى آخر- فريبم گلنار
نيابى اى كاش- نصيب از گردون- كه شد ناكامى- نصيبم گلنار
لب خود بگشا- بسخن گلنار- دل زارم را- مشكن گلنار
نشوى عاشق- ز كجا دانى- چه كشد هر شب- دل من گلنار
«عشق آفرين»
عشق آفرين و فتنه گر و نازپرورى
از هر كسى كه فكر كنى دلرباترى
خوبان بى شمار در اين شهر ديده ام
اما تو نازنين بخدا چيز ديگرى
شيرين چو خاطرات دل انگيز عاشقان
هر فتنه همچو باده و خندان چو ساغرى
اما هزار حيف كه با اين جمال و حسن
عاشق فريب و حادثه جوى
و فسونگرى
بگسست قيد عالم و رام تو شد فكور
محبوب من، تو با همه عالم برابرى
تولد: 1304.
درگذشت: 7 شهريور 1375.
كريم فكور اهل شعر و آهنگسازى بود. مقالاتى را نيز ترجمه كرده است. پيكر وى در بهشت زهرا در قطعه ى 88 (هنرمندان و نويسندگان) مدفون است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدى فلاح يكى از هنرمندان باذوق در علم موسيقى و هنر خوشنويسى است كه با توجه به سن جوان خويش ولى پختگى مردان علم و هنر را در هر مورد ذكر شده بالا را دارا مى باشد.
خداوند هنر خوش صدايى و خوش نويسى را با هم در نهاد وى ارزانى داشته و اين هنرمند هم قدر اين دو گوهر ارزشمند را به خوبى شناخته و آن را در هر مكان و درباره هر مطلبى به رايگان نمى دهد كه اين خود از صفات بارز و پسنديده ى اين هنرمند باارزش و ارجمند مى باشد. مهدى فلاح درباره خود مى گويد:
«در سال 1335 خورشيدى در شهر بابل متولد شدم، از دوران كودكى عشق به موسيقى داشتم ولى نه هر موسيقى را، عموماً تمام برنامه هاى «گلها» را كه از راديو پخش مى شد گوش مى كردم و در بعضى اوقات هم همزمان با آن شروع به خواندن مى كردم.
دوران تحصيلات ابتدايى را كه به پايان بردم به دبيرستان رفتم و در همين زمان بود، علاقه اى به خوشنويسى پيدا كردم و آن را به طور جدى دنبال نمودم تا بالاخره شانس آن را يافتم از طريق مكاتبه با انجمن خوشنويسان ايران، نزد شادروان استاد حسين ميرخانى و سپس به طور حضورى نزد استاد غلامحسين اميرخانى مشغول فراگيرى اين هنر شوم.
به هر حال مدتى بعد از پايان دوره ممتاز خوشنويسى به
عنوان مسئول انجمن خوشنويسان مازندران انتخاب شدم و انجام وظيفه مى كردم و در اين راستا هم نمايشگاههايى را در ايران، موزه ى معاصر و در نمايشگاههاى جمعى انجمن خوشنويسان و چندين نمايشگاه انفرادى در كشورهاى انگليس، فرانسه، آمريكا و چندين نمايشگاه انفرادى نيز در داخل ايران داشتم و در حال حاضر يك آلبوم از آثار خوشنويسى اينجانب به عنوان (داروك) منتشر گرديده و چندين كتاب هم آماه چاپ مى باشد كه از جمله: ديوان حافظ، داستان گلرخان سيه چشم كه منتخبى از ده داستان ده بانوى شاهنامه و گزيده ى اشعار حسام الدين دولت آبادى و تعدادى ديگر مى باشد و فعلاً هم مدرس انجمن خوشنويسان مى باشم.
اما در موسيقى، عشق و علاقه ى من نه تنها به اين هنر ارزنده كاهش نيافت، بلكه آتش اين عشق روز به روز در وجودم متجلى تر گرديد و از خوش اقبالى بنده، از طريق خوشنويسى توسط استاد بزرگوارم جناب آقاى اميرخانى نزد استاد محمدرضا شجريان معرفى شدم و هفته اى يك جلسه از بابل عازم تهران مى شدم و در كلاس استاد شجريان حاضر مى شدم و تلمذ مى كردم و سپس نزد استادانى نزد هنرمند گرامى و ارجمند آقاى زيداللَّه طلوعى و سپس نزد استاد بزرگوار آقاى دكتر حسين عمومى جهت فراگيرى سبك قديم آوازى مشغول فراگيرى مى باشم و در اين مدت هم نوازى با همكارى گروه شيدا به نام «بى كران» از من منتشر گرديده و در تدارك ارائه كارهاى ديگرى هستم كه اميدوارم هرچه زودتر به دست علاقمندان موسيقى اصيل برسد و كنسرت هايى را كه با گروههاى مختلف در داخل و خارج كشور اجرا كرده ام كه از جمله آخرين آن در چند جمهورى كشورهاى تازه شمال ايران مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان
موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1419 -1327 ق)، عالم دينى، خطيب، واعظ، متكلم، مفسر و محدث. در تهران به دنيا آمد. مقدمات و ادبيات و سطوح را نزد اساتيدى همچون پدرش، آيت الله تنكابنى، و آقا شيخ يونس قزوينى و آقا شيخ على رشتى، و معقول و فلسفه را از ميرزا طاهر تنكابنى و آقا ميرزا محمود قمى و ميرزا مهدى آشتيانى فراگرفت. وى حدود دو سال در زمان آيت الله حايرى يزدى در قم اقامت داشت و از محضر اساتيد حوزه ى علميه بهره مند شد.سپس به تهران آمد و به ادامه تحصيل و مطالعه ى كتب مختلف و متنوع پرداخت. وى در منبر و خطبه روش نوينى را پايه گذارى كرد و تحول عميقى در فن سخنورى بوجود آورد و شاگردان بسيارى را تربيت كرد. خدمات دينى و اجتماعى او بسيار و مسافرتهاى تبليغى او به كشورهاى عربستان، عراق، پاكستان و همچنين به شهرهاى مختلف ايران قابل توجه است. در تهران، در پايان جلسه درس، درگذشت و در جوار حضرت عبدالعظيم حسين در كنار عمو و پدر همسرش، آيت الله حاج شيخ محمد حسين تنكابنى، دفن شد. آثار علمى و قلمى او منشورى آموزنده با نثرى جذاب است. عمده آثار وى كه تحت عنوان كلى «گفتار فلسفى» انتشار يافته عبارتند از: «كودك»، از نظر وراثت و تربيت، دو مجلد؛ «جوان»، از نظرعقل و احساسات، دو مجلد؛ «بزرگسال و جوان» از نظر افكار و تمايلات، دو مجلد؛ «آيه الكرسى»، پيام آسمانى توحيد؛ «اخلاق»،از نظر همزيستى و ارزشهاى انسانى، دو مجلد؛ «معاد»، از نظر روح و جسم، سه مجلد؛ «سخن و سخنورى»، از نظر بيان و فن خطابه؛ «شرح و تفسير
دعاى مكارم الاخلاق»، از صحيفه ى سجاديه، سه مجلد.[1]
حاج شيخ محمدتقى فلسفى بن العلامه العلام و الفقيه القمقام حجه المسلمين والاسلام المرحوم آيت الله حاج شيخ محمدرضا تنكابنى تهران اعرف خطباء عصر و اشهر وعاظ زمان مايند كه خود چندى افتخار توقف حوزه علميه را داشته و حوزه علميه هم فخر بر اين ثمره مفيد و اثر ارزنده خود مى كند.
اين رادمرد بزرگ و اين نابغ سترك كه صيت و صوتش عالم گير شده و شهرت و ملاحت سخن ورى و سخنرانيش مستغنى از تعريف ما و جهانى گرديده بخصوص در تحقيقات علمى و دخول و خروجش به مطالب و از مطالب و اداء سخن و حق مطلب دادنش در اين زمان بى قرين و در قرون گذشته كم نظير بوده و مبالغه نيست اگر بگويم.
انصاف مى دهم كه دليران و دليران
بسيار ديده ام نه بدين حسن و دلبرى
عالمى است محقق و ناطقيست مدقق مفسريست خبير و محدثيست بصير متكلمى است فاضل و واعظى است كامل جامع معقول و منقول حاوى فروع و اصول بسيار خوش محاوره و خوش مجلس منزلش مهبط اهل فضل و محفلش مجمع اهل كمال سينه اش باز و دستانش گشاده در قضاء حوائج مومنين و بالاخص روحانيين ساعى و در امور خير مساعى جميله دارد و از خدمات دينى و اجتماعى فرونمى گذارد.
در سال 1327 قمرى هجرى در تهران متولد شده و در خاندان علم و فضيلت و مجد و شرافت تربيت يافته و مقدمات و ادبيات و سطوح را نزد اساتيد بزرگ چون والد معظم خود و آشيخ يونس قزوينى و آشيخ على رشتى و معقول و فلسفه را از مرحوم ميرزا طاهر تنكابنى و آقا ميرزا محمود قمى و ميرزا
مهدى آشتيانى استفاده نموده و حدود دو سال هم در زمان مرحوم آيت الله حايرى يزدى در قم توقف و از محضر اساتيد حوزه علميه بهره مند شده و بعد به تهران مراجعت و به ادامه تحصيل و مطالعه كتب مختلفه و متنوعه عصرى و قدماء گرديده و از هر خرمنى خوشه ها چيده و از هر گلستانى گلها به دست آورده و با آن فكر سرشار و ذوق فراوان و استعدادى كه تنها موهبت خداونديست (و ذلك فضل الله يوتيه من يشاء) خريت ادب و تحرير سخنورى گرديده و خاص و عام و جاهل متقدم و متجدد را مجذوب بيان سحرآميز خود به مضمون (و ان من البيان السحر) نموده است.
من نمى گويم كه آن شمع جهان
هست پيغمبر ولى دارد بيان
حدود 6 سال در ماه رمضان و ده شب اول محرم از مسجد سلطانى با دنياى امروز از اسلام و غيره صحبت كرده و حقايق اسلام را با بيانى بس رسا و مليح خود به زبان عصرى به وسيله دستگاه فرستنده به مردم جهان رسانيده و اين به خدا فخر اسلام و مسلمين و به ويژه شيعيان اثنى عشر روى زمين است.
چندين سال متمادى ظهرهاى ماه رمضان در مسجد حاج سيد عزيزالله تهران صحبت مى كردند ده ها هزار نفر از طبقات مختلف، روحانيين و اساتيد دانشگاه و دبيران و آموزگاران و محصلين جديد و قديم و تجار و اصناف براى استماع سخنرانيهاى معظم له حاضر مى شدند و چون صحن مسجد و شبستانها و ايوانها و راهروهاى مسجد گنجايش آن همه جمعيت را نداشت.
قسمت مهمى از مستمعين در بازار و سراهاى اطراف مسجد اجتماع مى كردند و متجاوز از سى بلندگو كه در نقاط
مختلف نصب مى شد صدا را به همه آنها مى رسانيد.
خاطرات آن مجلس باشكوه فراموش نشدنى است بسيارى از مشكلات دينى در آن مجلس مورد بحث قرار مى گرفت و حل مى شد و بسيارى از افراد منحرف با استماع آن سخنان نافذ به راه مى آمدند و از سقوط و تباهى رهائى مى افتند.
علامه فلسفى روش نوينى را در منبر پايه گذارى كرد و تحول عميقى را در فن سخنرانى به وجود آورد روايات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليه السلام را كه گوهرهاى گرانقدر اسلامى است با منطق علمى روز تشريح و توضيح نموده و در نسل تحصيل كرده اثر بسيار عميق گذارده و كتابهاى ايشان نمونه اى از اين روش نوين است.
در زمان حيات مرحوم آيت الله العظمى بروجردى قدس سره سالهاى متمادى به دعوت آن مرجع بزرگ و عاليقدر در دهه آخر صفر به قم مى رفتند صبح ها در منزل معظم له و شبها در صحن بزرگ قم به دعوت توليت آستانه براى جمعيت زيادى كه در صحن بزرگ و صحن كوچك و صحن موزه و خيابان مجاور صحن و شيخان گرد آمده بودند سخنرانى مى كردند سخنان ايشان علاوه بر آثار مفيدى كه در افكار تمام مردم مى گذارد براى فضلاء طلاب حوزه علميه كه به منبر علاقه داشتند آموزنده و سرمشق بود و از روش ايشان استفاده بسيار مى كردند، كليه مراجع بزرگ تقليد نجف اشرف و قم و مشهد مقدس از گذشته و معاصر عنايت مخصوص و توجه خاصى به معظم له داشته و دارند.
خلاصه استاد و علامه فلسفى از نوابغ زمان و از افرادى است كه مى توان درباره شخصيت علمى و اخلاقى او و مسافرتهايش به
كشورهاى اسلامى حجاز و اعتاب عاليات و پاكستان و شهرهاى مهم ايران كه براى تبليغ رفته و منبرهاى مهيج و منابر معجزه آسا و خدمات دينى و اجتماعى و مبارزاتش با منحرفين و گروه هاى ضد اسلامى كتاب مستقلى نوشت.
از آثار علمى و قلمى اين استاد كه به طبع رسيده و جهانى را به خود متوجه نموده كتب زير است كه براى تربيت كودكان و راهنمائى نسل جوان بهترين كتاب و آموزنده ترين منشوريست كه منتشر شده است.
1- گفتار فلسفى راجع به كودك از نظر وراثت و تربيت در دو جلد كه هر جلدى بيش از پانصد صفحه است.
2- گفتار فلسفى راجع به جوان از نظر عقل و احساسات در دو جلد كه هر جلدى بيش از پانصد صفحه است.
3- گفتار فلسفى آيه الكرسى يا پيام آسمانى توحيد در چهارصد صفحه.
يكى از شعراء معاصر درباره معظم له سروده است
او ستاد اوستادان بلاغت (فلسفى)
آنكه نامش زى فلك از عرشه منبر گذشت
ابن جوزى گرچه در يك آيه سالى حرف زد
بودى از امروز گفتى وى زمن برتر گذشت
(فلسفى) تنها نه در نطق و بيان باشد فريد
كلك وى از تيغ مردان دلاور در گذشت
در كتاب كودكش بنگر كه خودپيرانه گفت
از يونسكو خود كتاب وى مهين دفتر گذشت
ويژه از بهر جوانان اين كتاب تازه اش
انقلابى كرده خوش برپا كه از اختر گذشت
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آينه دانشوران (65 -64)، بزرگان رامسر (178)، گنجينه ى دانشمندان (390 -387 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، خواننده. معروف به حسن فلكى حسن خان از هنرمندان عصر قاجاريه است، كه در خوانندگى معروف و با استعداد بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (659/2)، سرگذشت موسيقى (369/1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 560 / 478 ق)، محدث و صوفى. اصلش از نيشابور بود. وى از نصرالله بن احمد خشنامى و ابن اخرم ابوالحسن على بن احمد بن محمد مدينى حديث شنيد. او مدتى در خوارزم ساكن بود و وزارت خوارزمشاه را بر عهده داشت، لذا به سعيد بن سهل وزير مشهور شد. وى بارها به بغداد رفت و در آن جا حديث روايت كرد. ابن عساكر و فرزندش، بهاءالدين، و ابوالمواهب بن صصرى و برادرش، حسين، و محمد بن حسين مجاور و ابوالبركات و محمد بن غسان و مكرم بن ابى صقر و ديگران «جزء» منسوب به او را از وى شنيدند. از بيم پادشاه به مكه رفت و حج گزارد و اموالش را به مستمندان بخشيد، سپس به شام رفت تا قدس را زيارت كند. پس از آن به دمشق رفت و از آنجا خواست كه به وطن بازگردد، ليكن نورالدين او را در آنجا نگهداشت و در خاقناه سميساطيه/ شميشاطيه ساكن كرد و او را شيخ آنجا قرار داد و او تا پايان عمر در آن خانقاه ماند و در آن تعميراتى انجام داد. او را داراى هيبت و شهامت وجود و سخاوت و تواضع و فروتنى توصيف كرده اند. او در مقابر صوفيه مدفون است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (377 / 2)، سير النبلاء (423 -422 / 20)، شذرات الذهب (188 / 4)، العبر (32 /
3)، النجوم الزاهره (351 / 5)، الوافى بالوفيات (224 / 15).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 427 / 407 ق)، حافظ، محدث، صوفى، رجالى، مصنف و فقيه شافعى. جدش در علم نجوم و حساب سرآمد بود، بدين جهت به فلكى مشهور شد و ابوالفضل على را گاه ابن فلكى نيز گفته اند. وى براى جمع آورى حديث سفرها كرد و از ابن رزقويه و ابولحسين بن بشران و قاضى ابوبكر حيرى و به قول شيرويه از تمام مشايخ همدان و عراق و خراسان حديث شنيد. خواجه عبدالله انصارى گويد كه بشرى را پرحافظه تر از فلكى نديدم. حسنى و ميدانى از وى حديث روايت كرده اند. او در نيشابور درگذشت. فلكى كتابهايى تصنيف كرد كه از آن جمله طبقاتى است به نام «المنتهفى فى الكمال فى معرفه الرجال» يا «منتهى الكمال فى معرفه الرجال»، در هزار جزء از ديگر آثارش: كتاب «الالقاب» يا «معرفه القاب المحدثين» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (504 -502 / 17)، شذرات الذهب (231 ،185 / 3)، طبقات الحفاظ (431-430)، كشف الظنون (1858 ،1739 ،1397)، معجم المؤلفين (72 -71 / 7)، الوافى بالوفيات (34 -33 / 21)، هديه العارفين (687 / 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، نوازنده ى فلوت. پدر و برادر وى از نوازندگان تار و سه تار بودند. در شعبه ى موزيك دارالفنون نواختن فلوت را آموخت و پس از پايان دوره ى مدرسه، در موزيك نظام به خدمت مشغول شد. بعدها از خدمت ارتش كناره گيرى كرد و به رشت رفت و همان جا مقيم شد و شاگردانى تربيت كرد كه معروفترين آنها يعقوب خان رشتى بود. اكبرخان با فلوت نعمه هاى اصيل ايرانى را استادانه مى نواخت تا آنجا كه بعضى اهل فن او را در نوازندگى فلوت قرينه ى نايب اسداللَّه
در نى دانسته اند. از اكبرخان صفحه اى باقى است كه در سه گاه نواخته و سيد حسين طاهرزاده آواز خوانده و ديگر صفحه ى شور كه رضاقليخان آن را خوانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى(624 -623 /2)، سرگذشت موسيقى(267 -266 /1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(منسوب به فندرسك) ميرزا ابوطالب فرزند ابوالقاسم فندرسكى. شاعر و منشى قر. 12 ه. وى از شاگردان علامه مجلسى است و با ميرزا عبداللَّه افندى صاحب رياض العلماء و نظاير وى معاصر و در يك حلقه ى تدريس با آنان به كسب علم مشغول بود. تأليفات او عبارتند از: ترجمه ى فارسى شرح لمعه ى شهيد، حاشيه ى تفسير بيضاوى، حاشيه ى خفرى بر شرح تجريد قوشچى سامى كه منظومه است، غزوات حيدرى كه نيز منظومه است، المنتهى در نجوم، نگارخانه ى چين كه حاوى تمامى مكتوبات و منشات عربى و فارسى اوست.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند استاد شجاع الدين حلوايى. عارف فاضل، متوفى در 959، قبرش جنب غسالخانه ى مقابل تكيه ى خاتون آبادى ها.
در برخى از كتب براى او كراماتى نقل كرده اند.
قبرستان فعلى اصفهان در زمان صفويه به نام مزار باباركن الدين شهرت داشته، و پس از اين تاريخ به تخت فولاد شهرت يافته است.
مرحوم انصارى در تاريخ اصفهان و رى گويد: فولاد از فرماندهان قشون فخرالدوله ى ديلمى بوده، و پسرش در سال 407 ياغى شده، و به مدد منوچهر بن قابوس رى را حصار داده، و مجبورا توليت اصفهان را به وى دادند، و تخت پولاد منسوب به پدر اوست، كه دليرى رشيد بود، و تختى سنگى ساخته و بر آن مى نشسته، و تا زمان پدر مؤلف، آن تخت سنگى بود، كشتى گيران از زمان معتمد در آن نقطه كشتى مى گرفتند، و چون ديگر مبانى، اتباع ظل السلطان از ميان بردند.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد محمد مهدي فولادوند فرزند شادروان محمد حسين بختياري ، در اول دي ماه 1299 در اراك متولد شد . او از سوي مادر ، نوه ي حجت السلام حاجي آقا محسن ادراكي و نبيره ي دختري مرحوم سيد محمد علي تهراني است . پس از طي تحصيلات اوليه و رايج به سبك جديد ، در شهريور 1329 براي ادامه ي تحصيل به ويژه در رشته هاي شعر و ادب و هنر و زيبايي شناسي ، به پاريس رفت و چهارده سال در آن شهر اقامت و در رشته هاي دلخواه دانشگاهي و تكميل زبان و ادب فرانسوي خود تلاش كرد . جناب فولادوند در آبان ماه 1343 ( 1964 م ) به تهران بازگشت
و تاكنون كه بيش از هشتاد سال از عمر پربار و بركتش مي گذرد ، در دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي، مواد مختلف فلسفه ، زيباشناسي ، زبان فرانسه ، تاريخ مذاهب و فرهنگ ايران را تدريس كرده است . او عضو انجمن فلسفه ي ايران و علوم انساني يونسكو و عضو انجمن شعراي فرانسه و نويسندگان فرانسه زبان است . مجموعه ي آثار فرانسه و فارسي وي قريب به سي جلد است كه در حدود پانزده جلد آن به چاپ رسيده است . برخي از آثار چاپ شده ي ايشان از اين قرار است :
_ ترجمه ي [ رباعيات ] عمر خيام ، پاريس ، مزون نو ، 1960 ، طبع جديد آن با مقدمه و حواشي و « سخنان تازه درباره ي عمر خيام و رباعيات او » به پيوست آن . تهران ، فروغي .
_ هيدا ( در جستجوي زيبايي ) ، چاپ فرهنگ و هنر ( به فرانسه )
_ سنفونيها ،چاپ فرهنگ و هنر ( به فرانسه )
_ زن در انديشه ي خدا ( به فرانسه )
_ ديوان اشعار و نوشته ها ( آثار فارسي _ بخش يكم )
_ ترجمه ي كتاب المنقذ من الضلال ( = زندگينامه ي خود نوشت فكري و فرهنگي غزالي ، عنوان ترجمه ي فارسي اش رهنماي گمراهان ، نشريات محمدي )
_ نخستين درس زيبايي شناسي . انتشارات دهخدا .
_ پاسكال _ ونسي _ بلندل . مجموعه كتابهاي جيبي .
_ زيباترين اشعار فرانسه ( متن فرانسه و فارسي ) . انتشارات كندي . در سالهاي
اوليه ي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، كه بنياد قرآن تاسيس شد ، استاد فولادوند چند اثر قرآني از نويسندگان برجسته ي معاصر عرب ، نظير سيد قطب ، به فارسي شيوايي ترجمه كرد كه از سوي همان بنياد منتشر شده است .
برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اردشير فهيمى به سال 1333 در شهرستان سنندج متولد شد و از همان طفوليت به موسيقى علاقه اى وافر داشت و تنها علاقه ى وى نبود بلكه از استعدادى خدادادى نيز برخوردار بود ولى با راهنمايى ها و تشويق پدر و مادر نزد استاد حسن كامكار رفت و ابتدا ويولن را نزد اين هنرمند بزرگ خطه ى كردستان فرامى گيرد، سپس به تشويق آقاى كامكار، قيچك را كه يك ساز محلى است انتخاب و شروع به آموختن آن مى كند. آقاى كامكار، قيچك را كه يك ساز محلى است انتخاب و شروع به آموختن آن مى كند. فهيمى پس از دريافت ديپلم وارد دانشگاه هنرهاى زيبا شد و در اين محل شروع به آموخته هاى بيشترى كرد. وى در سال 1350 در اركستر فرهنگ و هنر سنندج آغاز همكارى مى كند و در سال 1358 در تهران وارد اركستر سنفونيك تهران مى شود و همكارى اش با اين اركستر شروع مى شود و بعد به علت نواختن قيچك و تخصص در اين ساز سنتى به اركستر سنتى انتقال مى يابد. او در سال 1363 همراه با گروه عارف مسافرتى به كشور آلمان و در سال 1367 همراه گروه «مولانا» وابسته به وزارت ارشاد اسلامى مسافرت به ژاپن نمود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اسماعيل فهيمى نيا به سال 1342 در تهران متولد شد پس از پايان تحصيلات ابتدايى و متوسطه در رشته علوم بانكى به تحصيل پرداخت ولى از آنجايى كه به هنر موسيقى علاقمند بود و هنوز خيلى جوان بود كه به كلاس موسيقى مرحوم اسماعيل مهرتاش راه يافت و كلاس درس علوم بانكى را رها كرد و در كلاس درس موسيقى جاى
گرفت. پس از مدتى كه در رشته موسيقى سنتى در محضر شادروان مهرتاش به سر برد و بسيار آموخت گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايران را، سپس با هنرمند ارزنده و شايسته محمدرضا شجريان كه خود استاد آواز خط و سازسازى است بى دريغ وى را حمايت كرد و فهيمى نيا را براى فراگيرى بهتر در جهت ساختن ساز نزد استاد ابراهيم قنبرى راهنمايى كرد و فهيمى نيا خود در اين باره از هنرمندان ارجمند محمدرضا شجريان بسيار با بزرگى و احترام ياد مى كند و استاد قنبرى را نيز از جهت اخلاق و هنر سازسازى مى ستايد.
اسماعيل فهيمى نيا، همزمان با ساختن سنتور، براى اينكه بتواند صداى خوب را از بد تشخيص دهد، نزد هنرمند خوب و باارزش رضا شفيعيان رفت و فن نواختن سنتور را از ايشان آموخت، در ضمن از راهنمايى هاى هنرمندان بزرگ و صاحب نامى چون: خانم ارفع اطرائى كه هميشه مشوق هنرمندان به خصوص رشته سنتور بوده اند، ميلاد كيايى، پرويز مشكاتيان، مرحوم منوچهر جهانبگلو، پشنگ كامكار و مساعدت هاى فراوان جواد ضرابيان، محمدرضا كريمى بهره هاى فراوان برد و از سال 1370 به كشور سوئد رفت تا در رشته چوب و صنايع سازسازى آن كشور اطلاعات و معلوماتى كسب نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد فياض ابهرى از سادات بزرگوار و عبّاد عاليمقدار ابهر داراى نفس قدسيه و استجابت دعا بوده و در ابهر و حومه آن بداشتن كرامت شهرت بسزائى داشت و همه روزه ارباب حوائج و بيماران و مبتلايان از اطراف و اكناف به ابهر آمده و بايشان مراجعه ميكردند و با گرفتن دعاها بمقاصدشان رسيده و مراجعت ميكردند.
مردم آن سامان
اعتقاد عجيبى به آن مرحوم داشتند نگارنده در اياميكه در سال 1363 ق در ابهر بودم از نزديك ناظر اخلاص مردم بايشان بودم.
در فتنه پيشه ورى كه توده ايها در آذربايجان و شمال ايران مسلط بودند و بجان و مال و نواميس مردم رحم نميكردند ابهر ببركت آن سيد جليل مصون مانده بود و علت آن اين بود كه دختر رئيس توده ابهر و نواحى آن كه از ياران نزديك پيشه ورى بود مريضه شده و اطباء از علاج آن عاجز و جواب يأس داده بودند و چون آن دختر مورد علاقه شديد پدرش بود بسيار مضطرب و پريشان بود بوى گفتند اگر بخواهى دخترت عافيت يابد به آقاى آقا سيد فياض متوسل شو وى به منزل آقا آمده و التماس دعا ميكند آقا ميفرمايد دعا ميدهم بشرط اينكه تعهد كنى كه خودت و افرادت باموال و نواميس مردم ابهر تعرض نكنند گفت تعهد ميكنم كه تا من در اين حومه باشم كمترين اذيت و صدمه اى بمردم ابهر نرسد، پس آقا دعائى نوشت و آن دختر شفا يافت و از اينجهت آقا سيد فياض مورد علاقه توده اى هاى ابهر قرار گرفت و ابهر از دست برد آنان مصونيت يافت و آن سيد بزرگوار مجلس ختم و دعاء علنى در مسحد ابهر براى انقراض توده اى ها تشكيل داد و اين خبر بگوش پيشه ورى و غلام يحيى رسيد دستور جلب سيد و اعدام او را داد و فرمانده ابهر تعلل از دستور وى مى نمود تا ختم به پايان رسيد و حكومت پيشه ورى و ياران او سقوط نموده و از بين رفت. داراى دو فرزند بود: 1- مرحوم سيد حسن كه براى تحصيل
بقم آمده و در سال اول طلبگى در سن 19 سالگى بدرود زندگى گفت و مرحوم آقا سيد فياض در مرگش استقامت عجيبى كرد.
2- آقاى حاج سيد معالم كه اكنون بجاى پدر مورد علاقه مردم ابهر و حومه ميباشد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(در نقش مرثيه خوان و تعزيه گردان (كارگردان)، از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامرضا فياضي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1328/1/1
زندگينامه علمي
حجة الاسلام والمسلمين غلامرضا فياضي در سال 1328 در قم و در ميان خانواده اي متدين و دوستدار روحانيت و علماي شيعه به دنيا آمد. پدرش مرحوم حاج اسدالله ، به بنايي اشتغال داشت و از همان راه روزگار مي گذراند. حجة الاسلام والمسلمين فياضي پس از اينكه قرآن و بخشي از دروس فارسي را نزد مادر خود و مكتب خانه فرا گرفت ، با پدر خود به بنايي ساختمان ميرفت . در يكي از روزها كه با پدر خود به منزل روحاني جليل القدري براي تعمير ساختمان رفته بود، مورد عنايت آن روحاني جليل القدر قرار گرفت و با عنايت او و رخصت پدر به امر اشتغال در حوزه علميه قم رو آورد. پس از طي مقدمات ، به دروس سطح در نزد استادان مشهور آن روزگار راه يافت و سپس به درس خارج فقه و اصول استادان برجسته حوزه علميه قم رفت و سالها از محضر آنان بهره مند شد. او همزمان با تحصيل فقه و اصول ، علوم عقلي را نيز در نزد استادان خبره فرا گرفت ، به گونه اي كه بعدها خود به تدريس آن دروس رو آورد و درس او در زمره بهترين دروس حوزه در علوم عقلي به شمار رفت . حجة الاسلام والمسلمين فياضي در سالهاي تحصيل خود به محضر استادان برجستة بسياري شرفياب شد. او جامع المقدمات را نزد مرحوم شيخ محمد حسن قاضي زاده كه همانا مشوق اصلي او براي
رو آوردن به تحصيل در حوزه بود، فرا گرفت . سيوطي را نزد حجة الاسلام والمسلمين باكويي امام جمعه فريدون كنار و مغني را هم نزد او و نيز در محضر آية الله شيخ حسن تهراني و آقاي جليلي آموخت . حاشيه را نزد حجة الاسلام والمسلمين باكويي و مختصر را نزد آية الله دوزدوزاني و معالم را نزد حجة الاسلام والمسلمين فاضل هرندي خواند و سپس به دروس لمعه آقاي سيد ابوالفضل موسوي تبريزي و آقاي تقديري رفت . استاد او در رسائل آية الله العظمي نوري همداني و آية الله مؤمن ، در مكاسب آية الله شيخ علي پناه اشتهاردي و آية الله العظمي فاضل لنكراني و در كفايه آية الله العظمي نوري همداني و آية الله العظمي فاضل لنكراني بود. وي از سال 51 به مدت چهارده سال در دروس خارج حضرات آيات آقايان گلپايگاني ، اراكي ، حائري، شاه آبادي، شيخ كاظم تبريزي، شيخ جواد تبريزي و وحيد خراساني شركت كرد. او در بخش علوم عقلي، شرح منظومه سبزواري را نزد آية الله گرامي، بدايه را نزد آية الله جوادي آملي، نهايه را نزد آية الله مصباح يزدي و اسفار را نزد آية الله جوادي آملي فرا گرفت . همچنين او تمهيدالقواعد و شرح فصوص الحكم را نزد آية الله جوادي آملي آموخت . از دوستان او در سالهاي تحصيل، حجة الاسلام والمسلمين غروي را مي توان نام برد. حجة الاسلام والمسلمين فياضي در سالهاي متمادي و ازسالهاي آغازين تحصيل به امر تدريس اهتمام ويژه اي داشت. او در دروس مختلف دورة مقدمات و سطح را بارها تدريس كرده و سپس به تدريس بدايه، نهايه و شرح اشارات رو آورده است و هم اكنون نيز به تدريس اسفار اشتغال دارد. تبيين زيبا و استوار علوم عقلي از ويژگيهاي اوست و دروس و
حتي نوارهاي تدريس او همواره مورد استفاده طلاب بوده است. از حجة الاسلام والمسلمين فياضي تعليقه اي بر نهاية الحكمه علامه طباطبايي به چاپ رسيده است . او از اعضاي جامعه مدرسين است و هم اكنون در قم ضمن اشتغال به تدريس، به پژوهش در مؤسسه امام خميني (ره ) مي پردازد.
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
وقفنامه ي بيمارستان نجميه:
در وقفنامه ي بيمارستان نجميه كه توسط حاجيه ملك تاج خانمِ فيروز ملقب به نجم السلطنه (مادر دكتر مصدق) در سال 1305 وقف شده است، توليت موقوفه در زمان حيات به واقف و بعد از آن به فرزندش محمد خان مصدق و بعد از او به ابوالحسن خان ديبا سپرده شده است. نظارت را نيز به دختران خود و ارشد اولاد آنها نسل اندر نسل سپرده است (رضايي ، 1378 ،ص44). در اين موقوفه، نقش اولاد و سلسله نسبي در نظارت و حسابرسي، مورد تاكيد قرار گرفته است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(476 -393 ق)، فقيه اصولى شافعى، محدث، متكلم، مدرس، عارف و شاعر. در فيروزآباد فارس به دنيا آمد. از ابوعبدالله بيضاوى و عبدالوهاب بن رامين در شيراز و از خزرى در بصره فقه آموخت. در 415 ق به بغداد رفت و در آنجا ساكن و ملازم قاضى ابوطيب طبرى شد و از او بهره ها برد تا در فقه سرآمد شد. او از ابوعلى حسن بن شاذان و ابوبكر احمد برقانى و محمد بن عبيدالله خرجوشى حديث شنيد. آنگاه در بغداد و همدان و نيشابور حديث گفت. او مرجع دانش پژوهان و مفتى امت در زمان خود بود و توانمندى او در جدل و مناظره مشهور همگان. ابوبكر خطيب بغدادى و ابوالوليد باجى و حميدى و اسماعيل ابن سمرقندى و ابوبدر كرخى و زاهد يوسف بن ايوب و ابونصر احمد بن محمد طوسى و ابوالحسن بن عبدالسلام احمد بن سهل مسجدى و ابوبكر فارمذى و شيب بن حسين بروجردى از وى حديث شنيدند. احمد بن نصر بن حمان همدانى آخرين كسى است كه
از وى روايت كرده است. فيروزآبادى معاصر امام الحرمين و ابوالقاسم قشيرى بود. خواجه نظام الملك وزير مدرسه نظاميه ى بغداد را در 459 ق براى وى بنا كرد و او اولين مدرس آنجا بود. وى در بغداد درگذشت و خليفه مقتداى عباسى بر پيكرش نماز خواند و در باب ابرز دفن شد. به روايتى او مدفون در شيراز است. از آثار وى: «التنبيه فى فروع الشافعيه» و «المهذب فى الفروع»، در فقه شافعى كه از كتابهاى مهم در اين زمينه است؛ «طبقات الفقهاء»؛ «اللمع» و «شرح اللمع»، در اصول فقه؛ «المعونه فى الجدل»؛ «التبصره»؛ «الملخص» يا «التلخيص»؛ «النكت فى علم الجدل»؛ «تذكره المسؤلين فى الخلاف بين الحنفى و الشافعى»؛ «الطب الروحانى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (45 -44 / 1)، انساب سمعانى (418 -417 / 4)، تاريخ ادبيات در ايران (264 ،238 -237 / 2)، روضات الجنات (181 -179 / 1)، ريحانه (12 -11 / 7)، سير النبلاء (465 -452 / 18)، شذرات الذهب (351 -349 / 3)، صفه الصفوه (280 / 2)، الكامل (134 / 8)، كشف الظنون (1912 ،1818 ،1743 ،1562 ،1105 ،1100 ،489 ،391 ،339)، الكنى و الالقاب (8 -7 / 1)، لغت نامه (ذيل/ ابواسحاق شيرازى)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (46 -42 / 19)، معجم البلدان (432 / 3)، معجم المؤلفين (69 -68 / 1)، النجوم الزاهره (116 / 5)، الوافى بالوفيات (66 -62 / 6)، وفيات الاعيان (31 -29 / 1)، هديه العارفين (8 / 1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(817 / 816 -729 ق)، عالم لغوى، اديب، مفسر، قاضى و فقيه شافعى. نسبش به شيخ ابواسحاق شيرازى و به روايتى به
ابوبكر صديق مى رسيد و لذا او خود را صديقى معرفى مى كرد. اصل وى از فيروزآباد شيراز است، كه در كازرون به دنيا آمد و در آن جا در هفت سالگى قرآن را حفظ كرد. در هشت سالگى به شيراز رفت و از محضر علماى آنجا استفاده نمود، سپس به بغداد، مصر، شام، روم، حجاز، يمن و اغلب سرزمينهاى شرقى مانند هند مسافرت كرد. فقه و تفسير و حديث و علوم مختلف را از اساتيد مكانهاى مختلف فراگرفت. در دمشق در محضر درس ابن قيم و تقى الدين سبكى و فرضى و شيخ خليل مالكى حضور يافت. وى مورد عنايت شاه شجاع مظفرى، حكمران آذربايجان، و امير تيمور گوركانى و سلطان بايزيدخان عثمانى بود، بيشتر از همه در دربار ملك اشرف اسماعيل حكمران يمن تقرب يافت و داماد وى شد. مدت بيست سال قاضى شهر زبيد يمن بود، تا به مقام قاضى القضاتى يمن و درجه ى شيخ الاسلامى رسيد. و وى در زبيد يمن درگذشت و در تربت شيخ اسماعيل جبروتى دفن شد. شيخ رمضان عطيفى كتابى در شرح حال فيروزآبادى نگاشته است. از فيروزآبادى حدود چهل تصنيف ذكر كرده اند. از آثارش: «قاموس المحيط و القابوس الوسيط الجامع لماذهب من كلاما لعرب شماطيط»، كه به «قاموس اللغه» نيز معروف است، در چهار جزء، كه مهمترين اثر وى مى باشد؛ «اللامع المعلم العجاب الجامع بين المحكم و العباب»، در شصت مجلد كه پس از آن آنها را در دو مجلد خلاصه كرد؛ «بصائر ذوى التمييز فى لطائف الكتاب العزيز»، در دو مجلد؛ «الجليس الانيس فى اسماء الخندريس»؛ «المرقاه الوفيه فى طبقات الحنفيه»؛ «البلغه فى تراجم ائمه النحو و اللغه» يا «البلغه فى
تاريخ ائمه اللغه»؛ «سفر السعاده»، در حديث و سيره نبوى؛ «نغبه الرشاف من خطبه الكشاف»؛«نزهه الاذهان فى تاريخ اصفهان»؛ «تحبير الموشين فى مايقال بالسين و الشين»؛«الاسعاد بالاصعاد الى درجه الاجتهاد»؛ «الدرر الغالى/ الدرر الغوالى فى الاحاديث العوالى»؛ «الدرر النظيم المرشد الى مقاصد القرآن العظيم»، در تفسير؛ «النفحه العنبريه فى مولد خير البريه (ص)»؛ «زاد المعاد فى وزن بانت سعاد»؛ شرح «صحيح» بخارى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (19 / 8)، ايضاح المكنون (106 ،85 ،80 / 1)، دايره المعارف فارسى (1961 / 2)، روضات الجنات (97 -92 / 8)، ريحانه (368 -365 / 4)، كشف الظنون (2048 ،1939 ،1657 ،1480 ،253 -252 ،149 ،90 ،87 ،85)، الكنى و الالقاب (39 -37 / 3)، قاموس المحيط (مقدمه/ 48 -47)، لغت نامه (ذيل/ فيروزآبادى)، معجم المؤلفين (119 -118 / 12)، هديه الاحباب (213)، هديه العارفين (181 -180 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهيار فيروزبخت، يكى ديگر از هنرمندان بااستعداد و باارزشى است كه در سال 1329 در شهرستان كرج متولد شد، وى از سن 6 سالگى به موسيقى علاقمند و به آن روى آورد.
مهيار فيروزبخت به قدرى به نواختن كمانچه و ويولن علاقه پيدا كرده بود كه با مقوا و سريش و نخ قرقره براى خود ويولن و كمانچه مى ساخت و با آن صداهايى درمى آورد. اين كشش و جوشش وى به سوى موسيقى موجب شد تا پدر او پى به علاقه بى حد فرزند خود به موسيقى برد و براى او يك ويولن خريدارى و در اختيار مهيار قرار داد و در اين زمان وى با ويولن واقعى نزد اولين استادى كه رفت هنرمندى بود به نام محلوجى
و پس از چندى كه نزد او به تمرين و فراگيرى موسيقى و فن نواختن ويولن را آموخت، سپس نزد هنرمند فقيد و استاد بزرگوار مرحوم حسين ياحقى رفت و مدت ها نزد اين استاد به فراگيرى نواختن كمانچه پرداخت و هنوز بيش از 10 سال از سنش نگذشته بود كه با مرحوم جواد بديع زاده استاد آواز ايران آشنا مى شود و توسط زنده ياد بديع زاده به راديو دعوت و در برنامه هاى كودك و سپس جوانان به نوازندگى مى پردازد.
مهيار فيروزبخت، پس از چندى در هنرستان موسيقى نام نويسى كرد و نزد رحمت اله بديعى و شادروان صالحى موسيقى را به طور علمى و عملى فرا مى گيرد و در فرهنگ و هنر وقت به رهبرى استاد فرامرز پايور درمى آيد. وى از سال 1353 به استخدام سازمان راديو و تلويزيون درآمد و در اركسترهاى مختلف آن سازمان با خوانندگانى نظير: اكبر گلپايگانى، جمال وفايى، ايرج، محمودى خوانسارى، فاخته قوامى و عده اى ديگر از هنرمندان همكارى كرد.
مهيار فيروزبخت، از سال 1362 به عنوان عضو شوارى موسيقى مركز سرود (شماره 3)همكارى خود را با وزارت ارشاد اسلامى آغاز كرد و سپس به عنوان بازرس مركز جهت نظارت بر كار شركت هاى تهيه و تكثير نوار كاست منسوب مى گردد. وى در سال 1364 به سمت مسئول اجرايى شوراى نظارت بر صدور پروانه نوار مركز سرود و آهنگ هاى انقلابى انتخاب و در راديو به رهبرى موسيقى سنتى منسوب و در سال 1367 به عنوان مسئول توليد موسيقى راديو و در سال 1368، پس از استعفاء از سمت هاى اجرايى به عنوان نوازنده كمانچه، ويولن و آهنگساز با سازمان صداو سيماى جمهورى اسلامى ايران همكارى خود را ادامه داد.
مهيار
فيروزبخت، نوازنده اى توانا و چيره دست و بداه نوازى است كه در نوازندگى شيوه كارى خود را دارد كه مورد تأييد هنرمندان بزرگ و سرشناس مى باشد. وى پس از انقلاب اسلامى حدود چهل و هشت سرود و آهنگ انقلابى چه در رابطه با جنگ تحميلى عراق عليه ايران و چه در رابطه با ديگر برنامه هاى سازمان صدا وسيما ساخته است و از جمله موسيقى متن فيلم هاى: «روايت عشق» كه مدت دو سال در ماه هاى محرم سال هاى 1368 و 1367 از تلويزيون پخش گرديد و فيلم «تهران 53» مى باشد. وى جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران، همراه با گروه هاى هنرى در چارچوب قراردادهاى فرهنگى هنرى و بين ايران و ممالك جهان، مسافرت هاى متعددى به كشورهاى: انگلستان، ايتاليا، نروژ، هلند، پاكستان، افغنستان، بلژيك چين مالزى و تايلند كرده است.
مهيار فيروزبخت، علاوه بر نواختن ويولن، كمانچه كه ساز اصلى و تخصصى وى مى باشد، با نواختن تار، عود، سنتور، قانون و ضرب آشنا و آن ها را به خوى مى نوازد. وى مدت بيست سال است كه شاگرد تعليم مى دهد و يكى از معلمين خوب و دلسوز و باحوصله است. و كلاس موسيقى او در شهرستان كرج، يكى از بهترين مراكز فرهنگى هنرى موسيقى مى باشد.
نوازندگان سنتور
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدمهدي فيروز مهر
محل تولد : بابل
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
سال 62 وارد حوزه علميه امام جعفر صادق (ع) در رستمكلاي بهشهر شدم تا سال 64 مقدمات دروس حوزوي را به اتمام رساندم و سال تحصيلي 65 روانه مشهد شدم و تا سال 69 در حوزه مشهد اشتغال به
تحصيل داشتم؛ زمستان 69 وارد حوزه علميه قم شدم و دروس سطح حوزوي را ادامه دادم. سال 72 سطح را به اتمام رساندم و به دنبال آن در درس خارج فقه آيت الله فاضل لنكراني و خارج اصول آيت الله صالحي مازندراني حضور پيدا كردم و همزمان با آن در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن شركت كردم كه سال 77 دوره چهار ساله اين رشته علمي را به پايان رساندم و همزمان با تحصيل در اين رشته، سال 76 دوره كارشناسي ارشد فلسفه و كلام اسلامي در دانشگاه قم را آغاز كردم كه در سال 79 از پايان نامه اين دوره دفاع كرده و مدرك اين رشته را اخذ كردم. همزمان با تحصيل در تخصصي تفسير و علوم قرآن و تحصيل در دانشگاه با مركز فرهنگ و معارف قرآن به عنوان محقق علوم قرآني همكاري مي كردم كه تا الآن كم و بيش ادامه دارد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد فيروزى به سال 1336 در تهران متولد شد و چون از كودكى به موسيقى علاقمند بود، براى فراگيرى اين هنر، در هنرستان موسيقى ملى ثبت نام مى نمايد و از اين هنرستان فارغ التحصيل مى گردد سپس براى تكميل آموخته هاى هنرى خود در رشته موسيقى به دانشكده ى هنرهاى زيبا مى رود و ابتدا تار را نزد استادانى نظير: رضا وهدانى، حبيب اللَّه صالحى و هوشنگ ظريف تعليم گرفته، سپس پس از چندى براى نواختن و فراگيرى عود (بربط) نزد منصور نريمان استاد به نام اين ساز مى رود و از ايشان كسب معلومات فراوان مى كند. فيروزى پس از مدتى براى آشنايى و نواختن سه تار نزد آقايان: محمدرضا لطفى و حسين عليزاده مى رود
و از معلومات و اندوخته هاى فراوان ايشان استفاده ها برده و با راهنمايى هاى استاد احمد عبادى در نواختن اين ساز هم به خوبى بهره مى گيرد.
محمد فيروزى، فعاليت هنرى خود را، ابتدا با گروه سماعى در راديو به عنوان نوازنده ى عود آغاز مى كند و پس از مدتى با تشكيل گروه عارف به سرپرستى حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان در سال 56 به عضويت اين گروه درآمد و يك سال بعد همراه گروه عارف و شيدا، كانون فرهنگى و هنرى «چاووش» را تأسيس نمودند كه وى در تمام اجراها و كنسرتهاى اين گروه حضور داشته و در سال 1366 نيز همراه گروه عارف به سرپرستى پرويز مشكاتيان كنسرتهايى در كشور آلمان برگزار نمودند. فيروزى ضمن تدريس سه تار در كانون «چاووش» و اجرا و همكارى با گروه عارف و شيدا، در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى (وابسته به صدا و سيما) مشغول تدريس مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1364 -1284 ش)، عالم دينى، شارح و مصحح. در سال 1284، در چنين خانواده اي كه به صفاي معنوي آراسته بود، كودكي ديده به جهان گشود كه سيد علي نقي ناميده شد و بعدها به سيد علي نقي سدهي اصفهاني آل ديباج مشهور و به فيض الاسلام موسوم گشت. لفظ سده در پسوند نامش، به زادگاهش اشاره دارد كه در دوازده كيلومتري شمال غربي اصفهان است و اكنون خميني شهر ناميده مي شود. وى دانشمندى پركار و پرثمر بود، و از آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، حاج شيخ ضياءالدين عراقى، آقا شيخ محمد كاظم شيرزاى اجازه ى اجتهاد داشت و نيز صاحب اجازه ى روايتى از آيت الله حاج
شيخ على اكبر نهاوندى و حاج شيخ عباس محدث قمى بود. وى بيش از چهل سال پيش «نهج البلاغه» را به فارسى روان ترجمه و شرح كرد كه اين كتاب به «نهج البلاغه» فيض الاسلام مشهور است. از ديگر آثارش: ترجمه و شرح «صحيفه ى كامله ى سجاديه»، كه در 1375 ق منتشر شده؛ «قرآن عظيم»، ترجمه و خلاصه تفسير، در سه مجلد كه مؤلف حدود چهارده سال وقت خود را صرف تأليف اين كتاب نموده؛ «اشارات الرضويه»؛ «افاضات الغرويه فى اصول الفقهيه»، عربى؛ «چراغ راه»؛ «رهبر گمشدگان در رجعت»، ردى بر عبدالوهاب فريد.[1]
سيد علينقى مشهور به (فيض الاسلام) صاحب ترجمه نهج البلاغه كه در سده از حيات سلطان دختر شيخ فاضل آقا ملا محمدصادق سدهى به دنيا آمده و تحصيلات خود را در سده و اصفهان و قم و نجف اشرف نموده و بعد رحل اقامت به تهران افكنده و تا حال تحرير در كسوت روحانيت به كار تجارت و تبليغ دين و تأليف اشتغال و آثار گرانقدرى كه ذيلا مى نگارم از خود به يادگار گذارده است.
1- ترجمه نهج البلاغه در 6 جزء كه در دو مجللد مكرر به طبع رسيده.
2- ترجمه صحيفه سجاديه. 3- تفسير كلام اللَّه مجيد 4- ترجمه صحيفه علويه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 2، ش 2، ص 31)، مؤلفين كتب چاپى (610 -609 / 4)، نهج البلاغه (مقدمه).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 981 ق)، عارف. از خلفاى نوربخشيه كه به زيور علم و زهد و تقوى آراسته بود. بيشتر بزرگان اهل عرفان زمانش از او كسب فيض مى كردند. وى به درخواست سلطان حسين بايقرا به خراسان رفت و بيش از اندازه مورد توجه قرار گرفت و همواره مورد
احترام سلطان باقى ماند، و تا پايان عمر در كمال رفاه و آرامش زيست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دنباله ى جستجو در تصوف (186)، ريحانه (369 -368 / 4)، طرائق الحقائق (322-321 / 2)، عالم آراى عباسى (145 / 1)، لغت نامه (ذيل/ فيض بخش)، مجالس المؤمنين (150 -148/ 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1091 -1007 ق)، عالم، عارف، محقق، فقيه، محدث، مفسر، حكيم متأله، متكلم، اديب و شاعر. فيض و پدرش، ملا شاه مرتضى، و فرزندش، محمد علم الهدى، و برادرش، ملا عبدالغفور بن شاه مرتضى، و فرزند برادرش، ملا محمد مومن بن عبدالغفور، و برادر ديگرش، نورالدين كاشانى، و فرزند برادرش، ملا محمدهادى يك خانواده علمى جليل را تشكيل داده اند. فيض در قم نشوونما يافت. آن گاه به شيراز رفت و در محضر سيد ماجد بحرانى علوم شرعى را آموخت و از فليسوف بزرگ ملاصدرا، صدرالمتألهين، علوم عقلى را فراگرفت و با دختر وى ازدواج كرد. فيض از دو استادش و همچنين از شيخ بهائى و ملا محمد صالح مازندرانى و ملا محمد طاهر قمى و ملا خليل قزوينى و شيخ محمد فرزند صاحب «معالم» حديث روايت كرده است. علامه مجلسى و سيد نعمت الله جزايرى از وى اجازه ى حديث گرفتند. گستردگى و احاطه ى علمى او تا بدانجاست كه عده اى نسبت به وى، له و عليه، تعصب ورزيدند و مدح و ذمش نمودند. گرچه عده اى از مخالفان آن گاه كه بر حقيقت مطلع شدند به سويش رفتند و در مقام اعتذار خطاب به او (يا محسن! قد اتاك المسى ء) گفتند. فيض در تمام فنون شعرى مهارت داشت و اشعار زيبايى از خود به جاى گذاشت. او در كاشان درگذشت و قبر
و قبه او در آنجا مشهور است. فيض در حدود يكصد و بيست اثر در فنون مختلف دارد، كه از آن جملفه: «الصافى»، تفسير قرآن كريم با احاديث، و ملخص آن به نام «الصفى»، و خلاصه ى «الاصفى» به نام «المصفى»؛ «الوافى»، در حمع و ترتيب احاديث كتب اربعه، با توضيح و بيان مشلكات آنها؛ «الشافى»، كه خلاصه و لباب «وافى» است؛ «مفاتيح الشرايع»، تمامى مهمات احكام و مسائل دوره ى فقه؛ «عم اليقين فى اصول الدين»، و ملخص آن «المعارف»؛ «عين اليقين فى اصول الدين»؛ «الحق اليقين»؛ «خلاصه الاذكار»؛ «بشاره الشيعه»؛ «المحجه البيضاء فى احياء الاحياء»، در علم اخلاق، كه در آن «احياء العلوم» غزالى را مهذب كرد و مطالب حقى آن را با اخبار و احاديث معصومين (ع) تاييد نمود؛ «الحقائق»، كه لباب و ملخص «محجه» است؛ «نقد الاصول»؛ «نوادر الاخبار»؛ «سفينه النجاه»؛ شرح مختصر «صحيفه سجاديه»؛ «من لا يحضره التقويم»؛ «تشريح العالم»، در هئيت؛ «ديوان» شعر؛ «مثنويات»؛ «گلزار قدس»، در مراثى و قصائد و رباعيات و غزليات.[1]
(فيض) ملا محسن محمد بن شاه ملقب به محسن و معروف به ملا محسن فيض كاشانى از اجله ى علماى اماميه ى قرن يازدهم هجرى قمرى و عهد شاه عباس دوم صفوى است كه در فقه و حديث و تفسير و حكمت و ادب و علوم عقلى و نقلى متبحر و استاد بوده است. وى در قم اقامت داشت ليكن براى تحصيل به شيراز مسافرت نموده علوم شرعى را از سيد ماجد و علوم عقلى را از ملاصدرا و ميرداماد دريافته و با دختر ملاصدرا نيز ازدواج كرد. آثارش متجاوز از 120 مى باشد و از ميان آنها ميتوان: مثنوى آب زلال،
ابواب الجنان، الاستقلاليه، اصول العقايد، اصول المعارف، الامالى، انوارالحكمه، الشافى، حاشيه ى صحيفه ى سجاديه، شراب طهور، من لا يحضره التقويم، الوافى، نقدالاصول الفقهيه، نوادرالاخبار، والصافى را نام برد. وفاتش در سال 1091 ه.ق در كاشان اتفاق افتاد و همانجا مدفون است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] ايضاح المكنون (701 ،679 ،674 ،613 ،589 ،521 ،508 ،456 ،442 ،400 ،398 ،379 ،378 ،226،225 ،212 ،148 ،132 ،119 ،75 ،63 ،60 ،39 ،19 / 2 ،606 ،559 ،543 ،433 ،410،408 ،363 ،335 ،290 ،287 ،183 ،143 ،93 ،91 ،90 ،54 ،32 / 1)، بحارالانوار (124 / 107)، تاريخ ادبيات ايران، براون (260 / 4)، تاريخ ادبيات در ايران (336 -328 / 5)، تاريخ برگزيدگان(38 -37)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (201 -198)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (555 -551)، تاريخ كاشان (278 -277)، تذكره ى روز روشن (641)، تذكره ى نصرآبادى (155)، خاته مستدرك الوسايل (236 -235 / 2)، دايره المعارف فارسى (1971 / 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (258 -254)، دويست سخنور (313 -311)، الذريعه (205 ،99 -98 ،74 ،14 -13 / 25 ،348 ،344 ،273 ،103 ،98 -97 / 24 ،317 -316 / 23 ،431 ،418 ،406 ،376 ،322 ،232231 / 22 ،303 ،280 -279 ،210 ،187 / 130 ،68 -67 / 21 ،260 -259 ،146 -145 / 20 ،210 ،143 / 19 ،286 ،282 -281 ،257 ،218 ،120 -119 ،119 ،116 / 18 ،75 / 17 ،393 ،385 ،66 -65 / 16 ،374 ،326 ،127 ،5 / 15 ،252 ،247 / 14 ،359 ،45 ،44 ،10 -9 / 13 ،203 -202 ،124 ،3 -2 / 12 ،245 / 11 ،854 -853
،699 / 9 ،282 / 8 ،211 ،38 ،28 / 7 ،146 ،90 / 6 ،193 ،172 ،126،125 ،85 ،82 ،17 -16 / 5 ،481 ،471 ،459 ،403 -400 ،234 ،201 ،189 -188 ،182 ،117 ،115 ،114 ،110 -109 ،106 ،96 / 4 ،116 -115 / 3 ،485 -484 ،425 ،403 ،398 ،349 ،312 ،293 ،261 ،244 ،223 ،212 -211 ،198 ،179 -178 ،124 ،33 / 2 ،424 ،406 ،284 ،77 ،53 ،24 ،2 / 1)، روضات الجنات (97 -73 / 6)، رياض العارفين (226 -225)، رياض العلماء (182 -180 / 5)، ريحانه (379 -369 / 4)، شخصيت هاى نامى (383 -382)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (404 -400)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 492 -491 / 11)، فرهنگ ادبيات فارسى (386 -385)، فرهنگ سخنوران (724)، فلاسفه ى شيعه (560 -556)، فوائد الرضويه (642 -633)، الكنى و الالقاب (42 -39 / 3)، لغت نامه (ذيل/ فيض)، مجمع الفصحا (49 -48 / 4)، مراقد المعارف (405 -404 / 1)، مستدرك اعيان (309 -308 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (808 -799 / 5)، نتايج الافكار (541)، وقايع السنين و الاعوام (536 -535)، هديه الاحباب (233).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عليرضا فيض
محل تولد : مشكين شهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب علي رضا فيض پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه در ملاير و تهران در سال 1355 در رشته مهندسي صنايع دانشگاه صنعتي شريف مشغول به تحصيل شدم و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي حدود 70 واحد از اين دوره را پشت سر گذاشتم. با پيروزي انقلاب و لزوم فعّاليّت
در مؤسسات و نهادهاي انقلاب اسلامي در نهاد مقدّس جهاد سازندگي مشغول به كار شدم و تا سال 1361 در اين نهاد و نيز ستاد مردمي هيئت هاي هفت نفره واگذاري و احياء اراضي كشاورزي فعّاليّت نمودم. تلاش براي به تصويب رساندن قانون و آيين نامه واگذاري و احياء در اراضي از جمله فعّاليّتهاي من در اين دو نهاد است. در اين زمان به علت علاقه مندي به علوم اسلامي وارد حوزه علميّه قم شده و تا سال 1372 به سطح و پنج سال خارج و يك سال تخصصي تفسير و علوم قرآني مشغول بودم. در اين سال از طرف سازمان تبليغات اسلامي (سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي) تا سال 1375 به بلغارستان اعزام و به عنوان نماينده فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مشغول تبليغ و تدريس بودم. پس از بازگشت به عنوان مدير مدرسه الهادي (ع) مشغول كار شدم و تا سال 1379 در اين مدرسه و نيز برنامه ريزي تحصيلي و نيز ارزيابي تحصيلي مركز مديريّت حوزه علميّه قم مشغول به كار شدم. در اين مدت دوره تخصصي تفسير و علوم قرآني (سطح 4) را نيز پشت سر گذاشتم. در سال 1379 پس از طي دوره يك ساله كارآموزي قضايي وارد قوه قضائيه شدم و اكنون به عنوان داديار در دادسراي عمومي و انقلاب قم مشغول فعاليت مي باشم. از سال 1366 تا 1379 روزانه يك يا دو درس ادبيات و فقه و اصول و اخلاق نيز تدريس نموده ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هادي قابل
محل تولد : تربت جام
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/4/5
زندگينامه علمي
مختصر از
زندگي علمي و سياسي آقاي هادي قابل (جامي) در پنچم تيرماه 1334 شمسي در خانواده مذهبي و روحاني متولد شد. پدر ايشان از علماي مشهد مقدس و امام جمعه شهرستان فريمان بود. در سال 1349 پس از اخذ مدرك ششم ابتدايي وارد حوزه علميه مشهد شد. دروس مقدماتي تا شرح لمعه را در مدرسه مرحوم آيت الله العظمي ميلاني گذراند. سپس با هجرت به قم تحصيلات خود را در حوزه علميه قم ادامه داد تا به درجه اجتهاد رسيد. اساتيد ايشان در ادبيات، حضرات آيات و حجج اسلام حجت هاشمى، رضوانى، ذاكرى، اسلامي (در مشهد مقدس) و منطق، شرح نظام و منظومه، واعظى، آقا شيخ يحيي انصارى، نعيم آبادي و در اصول، شهيد حاج شيخ عباس شيرازى، احمد بهشتى، دوزدوزانى، ستوده، موسوي تهرانى، سيد علي محقق و در فقه، فاضل هرندى، علوي گرگانى، ستوده، دوزدوزانى، طاهري خرم آبادي و در خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام: منتظرى، وحيد خراسانى، فاضل لنكرانى، ميرزا جواد تبريزى، موسوي اردبيلي و يوسف صانعي بوده اند. همچنين از محضر اساتيد بزرگوار، مشكينى، جوادي آملى، شهيد حقاني و... دروس تفسير قرآن، اخلاق و فلسفه را فرا گرفت. از آغاز طلبگي با مبارزات روحانيت به رهبري امام خميني (ره) آشنا شد. از سال 1353 كه منبر و تبليغ را آغاز كرد به بيان انديشه هاي امام و مبارزاني همچون مرحوم طاقانى، آيت الله منتظرى، بازرگان و شريعتي پرداخت. در خرداد سال 1354 در مدرسه فيضيه پس از مضروب شدن، توسط مأموران گارد دستگير و روانه زندان اوين شد. سپس به سربازي اعزام گرديد كه تا سال 1365 ادامه يافت. پس از
مراجعه مجدد به حوزه علميه و ادامه تحصيل، مبارزات خود را با جديت بيشتري پيگيري كرد. در زمان اوج گيري مبارزات ملت ايران در سالهاي 56 و 57 در شهرهاي قم، نايين، تربت جام، فريمان و مشهد، هم پاي ملت بزرگ ايران در تمامي صحنه ها حاضر بود.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدبن محمد باقر شريف كاشانى اصفهانى، استاد فن و تجويد و قرائت در اواخر قرن 13 هجرى در اصفهان بوده، و در نزد اساتيدش فن در كاشان و اصفهان قراءات را آموخته، و قريب چهل سال در اصفهان استاد قراء اين شهر بوده، و عده اى كثير شاگرد تربيت نموده.
از آثارش كتاب «وجيزة التجويد» به چاپ رسيده.
كتاب مزبور را شاگرد ايشان: مرحوم ميرزا عبدالغفور شمس القراء استنساخ و تصحيح نموده، و پس از قريب چهل سال از فوت او به طبع رسانيده است، و در مقدمه ى آن عالم جليل مرحوم آقا شيخ محمد حسين مشكينى تقريظ نوشته اند.
فوت عاصم در حدود سال 1320 روى داده است.
در كتاب نامبرده (: 189) گويد: سند روايت خود را از طريق «منهاج النشر فى قراءات العشر» به عاصم مى رسانم.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند ارجمند، عظيم قادرى، به سال 1322 در تهران متولد شد و پس از طى مراحل تحصيلى ابتدايى، وارد هنرستان عالى موسيقى شد و در سال 1352 با مدرك ليسانس فارغ التحصيل گرديد و با درجه ستوان دومى به سمت معاون دسته موزيك در ارتش مشغول خدمت شد.
پس از انقلاب به سمت فرمانده موزيك لشر 21 حمزه مشغول فعاليت بود و در سال 1361 مسئوليت تشكيل دسته موزيك مركز آموزش تكاورى به وى داده شد و به عنوان اولين فرمانده اين واحد تا سال 1364 به فعاليت ادامه داد كه فارغ التحصيلان اين هنرستان هم اكنون در كليه دستجات موزيك نيروهاى مسلح به خدمت مشغولند.
عظيم قادرى، همچنين همكارى خود را در زمينه ساختن آهنگ و سرودهاى لازم، با صدا و سيماى جمهورى اسلامى ادامه داده و چندين
آهنگ و سرود مانند: «پيام اميد»، «بهاررهايى»، «فتح»، «بدرى ديگر»، «شهيد راه حق»، «قد قامت الصلواة» و... جهت آن سازمان ساخته و تنظيم كرده است.
از تاريخ 64/6/1 با درجه سرگردى به سمت رئيس موزيك نيروى زمينى منتصب و كليه مسوليت هاى دستجات موزيك اعم از پرسنلى، لجستيكى و آموزشى را عهده دار گرديد، در مراسم سالروز فتح خرمشهر، سال 1371 به سمت رهبر اركستر بزرگ نظامى، حماسه فتح خرمشهر را با گروه نمايشى به مدت 6 شب در تالار وحدت (رودكى) به اجرا گذاشت كه اين برنامه در هفته دفاع مقدس نيز به مدت هفت شب متوالى در فرهنگسراى بهمن برگزار گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن لطف الله معروف به ملا شاه و ملا حافظ. ظاهرا از شاگردان محقق كركى، و خود و پدرش از علما و دانايان به علوم تجويد و قراءت مى باشند. در سال 963 نسخه اى از رساله ى رضاعيه ى استاد را استنساخ نموده ضمن مجموعه ى از رسائل استاد، همچنين حواشى محقق كركى را در اين سال بر كتاب شريع نوشته است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابن حاج ميرزا محمّد مهدى قارى اصفهانى از دانايان به علم تجويد و قرائت و از خطّاطين معروف اواخر قرن سيزدهم است. يك نسخه از كتاب «تحفه حكيم مؤمن» به خطّ زيباى او در كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار موجود است. در اصفهان در محلّه مسجد حكيم سكونت داشته است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(838 / 837 / 835 -757 ق)، صوفى، عارف و شاعر، متخلص به قاسم يا قاسمى. معروف به شاه قاسم انوار. وى از خانان سادات حسينى و تبريز و از پيروان خاندان شيخ صفى الدين اردبيلى بود. در سراب به دنيا آمد. در جوانى به تبريز براى كسب علم رفت و در حلقه ى مريدان شيخ صدرالدين موسى، پسر و جاشنين شيخ صفى الدين، درآمد. قاسم انوار از او به عنوان صدر ولايت ياد مى كند. سپس به گيلان رفت و روابط دوستانه اى با جانشينان شيخ زاهد گيلانى برقرار كرد. در ادامه سفرش، به خراسان رفت و در هرات مستقر شد و شهرت و مريدان بسيار يافت. در 830 ق به تهمت سياسى از هرات به سمرقند تبعيد شد و چند سال بعد به خراسان مراجعت نمود و در قريه خرجرد جام يا به قولى در قصبه ى لنگر از توابع نيشابور ساكن شد و در همان جا وفات يافت. بنايى به دستور امير عليشير نوايى بر مزارش ساخته شده است. گفته اند كه چهار سفر پياده به حج رفته كه دو دفعه آن پابرهنه بوده است. از آثارش: «كليات» شامل مثنويهاى: «انيس العارفين»، 583 بيت به بحر رمل مسدس، «صد مقام» يا «مقامات العارفين» يا «مقامات السالكين» يا «تذكره الاولياء»، در بيان مقامات
و اصطلاحات صوفيه، «بيان واقعه ديدن امير تيمور» و همچنين «غزليات» و «مقطعات» و «ملمعات» گيلكى و تركى و «رباعيات»؛ «رساله ى سؤال و جواب»؛ «رساله در بيان علم»؛ مثنوى «انيس العاشقين» يا «رساله الامانه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (111 -109 / 1)، از سعدى تا جامى (708 -694)، تاريخ ادبيات در ايران (264 -252 / 4)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (614 -612)، تاريخ نظم و نثر (292 -291)، تذكره الشعراء (392 -385)، حبيب السير (11 -10 / 4)، دانشمندان آذربايجان (304)، دنباله ى جستجو در تصوف (206 -200)، الذريعه (330 ،304 ،245 ،123 -122 / 19 ،862 -861 / 9 ،462 / 2)، رشحات عين الحيات (425-417 / 2)، روضات الجنات (332 / 1)، رياض العارفين (124 -122)، ريحانه (401 -399 / 4)، شخصيت هاى نامى (392 -391)، طرائق الحقائق (323 ،311 / 2)، فرهنگ سخنوران (731 -730)، الكنى و الالقاب (47 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قاسم انوار)، مجالس المؤمنين (47 -44 / 2)، مجالس النفائس (184 -183 ،7 -6)، مرآه الخيال (65 -63)، منظومه هاى فارسى (332 -330)، مؤلفين كتب چاپى (891 -890 / 4)، نتايج الافكار (559 -557)، نفحات الانس (593 -590)، هديه الاحباب (214)، هديه العارفين (731 / 1)، هفت اقليم (216 -215 / 3)، يادگارنامه ى دكتر فرشيدورد (155 -141).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يعقوب قاسملو خويي
محل تولد : خوي
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد
زندگينامه علمي
حقير در شهرستان خوي از توابع آذربايجان غربي متولد شدم وپس از دوران كودكي در مدرسه بابالو شهانق تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را به اتمام رساندم با توجه به
اينكه در سوم راهنمايي شاگرد ممتاز شده بودم برادرانم پشنهاد دادند كه در رشته رياضي فيزيك مشغول تحصيل شوم ولي برادر بزرگم چون فني بود و در رشته برق استاد بود به من گفت كه در هنرستان شهيد رجايي خوي مشغول تحصيل شوم بنده نيز حرف او را گوش داديم و در رشته برق در هنرستان مشغول شدم و در سال 1374 موفق به اخذ ديپلم فني شدم با توجه به اينكه برادرم در سال 1364 به فيض شهادت نايل شده بود و مادر مرحومه ام هميشه به من مي گفت كه تو بايد راه برادرت را ادامه بدهي اين فرمايش او هميش در ذهنم بود وهنوز هم هست. باعث شد كه ما جذب حوزه علميه بشويم ابتدا تا پايه ششم در حوزه علميه تبريز مشغول تحصيل شديم از اساتيد بنده در تبريز مي توانم حجه الاسلام والمسلمين پور محمدي و حجه الاسلام وثوقي را نام ببرم كه هردو آدمهاي اخلاقي و ملايي بودند. سپس در سال 1377 وارد حوزه علميه قم شدم و همزمان در دانشگاه مفيد مشغول تحصيل در رشته فلسفه محض شدم و دانشگاه از محضر اساتيدي همچون حجج الاسلام ديواني، انتظام، كاملان و اديب بهره هاي فراواني بردم و در رسائل و مكاسب از محضر استاد بزرگوار حجه الاسلام ولمسلمين محمد باقري شاهرودي بهره بردم و كفايه را نيز از محضر آيت الله اعتمادي بهره بردم سپس در سال 1385 به قصد تبليغ در وزارت دفاع مشغول شدم همزمان در درس خارج فقه حضرت آيت الله خامنه اي و در خارج اصول حضرت آيت الله شاهرودي به مدت دو سال استفاده
هاي معنوي و علمي برديم و با توجه به اتمام ماموريت در وزارت دفاع به قم باز گشتم و به امر تبليغ و تاليف و تحصيل مشغول هستم اينجانب داراي تاليفات زير مي باشم. 1. دين و آزادي 2. طبيب عاشقان (خاطرات و اشعار علامه طباطبايي) 3. فروغ دانايي (خاطرات علامه جعفري) 4. خلاصه الغدير 5. گامي به سوي تدوين منشور وحدت اسلامي 6. مقاله در زمينه اشعار علامه طباطبايي در كتاب مرزبان وحي چاپ د فتر تبليغات اسلامي.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به قاسمى. چون در آتشدان حمام روزگار مى گذراند به تونى مشهور شد. او از خلق بريده و به حق پيوسته بود. با صاحب منصبان نشست و برخاست نداشت و در بند نام و شهرت نبود. از اوست.
بازم به جعد زلف تو دل پاى بند شد
مرغ هوا به دام اسير كمند شد
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (304)، تذكره ى روز روشن (648)، تذكره الشعراء (510 -509)، الذريعه (865 / 9)، فرهنگ سخنوران (733).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين قاسمي
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب حسين قاسمي متولد شهرستان كاشان، پس از گذراندن تحصيلات كلاسيك در سال 1363 وارد حوزه علميه مرحوم آيت الله يثربي در كاشان شدم و پس از طي مقدمات و سطوح ابتدائي حوزه در سال 1367 وارد حوزه علميه قم شدم و از آن زمان تاكنون سطوح مختلف حوزوي را گذرانده و اكنون در مقطع خارجي سطح مشغول به تحصيل هستم. البته در كنار دروس حوزوي در زمينه هاي فلسفي و كلامي مطالعاتي در رشته و دارم و در ضمن تأليفاتي نيز در هر دو حوزه فقهي و فلسفي داشته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي محمد قاسمي
محل تولد : نيك آباد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
حدود سال 1350 وارد حوزه علميه قم شدم قستمي از دوره سطح را در مدرسه مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني و قسمتي ديگر را بطور آزاد در محضر اساتيد بزرگواري همچون آيت الله ستوده، آيت الله اعتمادي، آيت الله پاياني و آيت الله فاضل گذارندم پس از پيروزي انقلاب و اتمام تقريبي سطح از درس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام، وحيد خراساني و تبريزي بيشترين استفاده را كردم و قبل از آن از محضر آيات عظام آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله جوادي آملي نيز بهره مند شدم، كنار درسهاي فقه و اصول و همزمان با شروع درس خارج دوره آموزشي مؤسسه در راه حق و بنياد فرهنگي باقر العلوم را با موفقيت گذراندم (بين
سالهاي 68-61) و در بنياد باقر العلوم، در كنار برنامه آموزشي شروع به كارهاي تحقيقاتي بطور دسته جمعي نموديم. در كنار كارهاي تحقيقاتي و همزمان با گذراندن دوره آموزشي كارشناسي ارشد موفق به اخذ كارشناسي ارشد از مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) شدم. خداي متعال توفيق داد كه بيش از 15 سال در مدرسه عترت (ع) مشغول تدريس اصول و كلام شدم كه هم اكنون نيز ادامه دارد و از سال 77 تا كنون نيز در مؤسسه امام خميني (ره) قبل از آن در مؤسسه در راه حق و گاهي در برخي مؤسسات همانند جامعة الزهرا، مركز جهاني علوم اسلامي و... اشتغال به تدريس دروس معارف و تفسير موضوعي قرآن دارم. حدود پنج سال است كه عضو هيئت علمي مؤسسه امام خميني (ره) مشغول تدريسم. و در ساعاتي كه فراغتي باشد مشغول تهيه معجم موضوعي معاد و توحيد هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، شيميدان. در تهران از دانشسراى عالى در رشته ى شيمى فارغ التحصيل شد. سپس به فرانسه عزيمت نمود و در دانشگاه برد و به تكميل تحصيلات پرداخت. آثار وى: «شيمى»، سال سوم متوسطه؛ «شيمى تحليلى»؛ «شيمى صنعتى»؛ «شيمى عمومى»؛ «صنايع شميى معدنى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2228 ،2199 ،2198 ،2194 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (146 -145/ 6).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 415 / 414 ق)، عالم امامى، قاضى، متكلم، مفسر، فقيه شافعى و اصولى معتزلى. وى شيخ معتزليان در روزگار خود بود و آنان وى را به لقب قاضى القضات ملقب ساخته بودند. از على بن ابراهيم بن سلمه قطان قزوينى و از عبدالله بن جعفر بن فارس اصفهانى در اصفهان استماع حديث كرد و همچنين از زيبر بن عبدالواحد اسدآبادى حفاظ و عبدالرحمن بن حمدان حديث شنيد. در بازگشت از حج به بغداد رفت و در آن جا حديث گفت. ابوالقاسم تنوخى و حسن بن على صيمرى فقيه و ابويوسف عبدالسلام قزوينى مفسر و جماعتى ديگر از وى حديث شنيدند. او از استادان سيدرضى و با يك واسطه از مشايخ روايت خطيب بغدادى است. مناظره ى شيخ مفيد با او در موضوع حديث غدير و اصحاب جمل مشهور است كه در پايان مفيد را به جاى خود بر مسند نشاند و گفت حقا كه تو مفيدى. او به دعوت صاحب بن عباد و وزير از بغداد به رى آمد و به تدريس مشغول شد و همچنين عهده دار مقام قضاوت رى و تمام توابع آن بود و در همان جا نيز درگذشت. مصنفات بسيارى در مذهب اعتزال بدو منسوب است و
گويند كه هزاران ورق بوده است. از آثار وى: «تنزيه القرآن عن المطاعن»؛ «علم الكيميا»؛ «العمده فى اصول الفقه»؛ «تفسير القرآن»؛ «دلائل النبوه»؛ «امال» يا «الامالى»، در حديث؛«طبقات المعتزله»؛ «المجتبى فى القراآت».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (47 / 4)، انساب سمعانى (137 -136 / 1)، ايضاح المكنون (430 / 2 ،478 ،329 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (349 ،279 / 1)، تاريخ بغداد (115 -113 / 11)،روضات الجنات (18 -16 / 5)، ريحانه (416 -415 / 4)، سير النبلاء (245 -244 / 17)، شذرات الذهب (203 -202 / 3)، العبر (229 / 2)، الكامل (315 / 7)، كشف الظنون (1107)، الكنى و الالقاب (53 / 3)، لسان الميزان (213 -211 / 4)، لغت نامه (ذيل/ عبدالجبار)، معجم المؤلفين (79 -78 / 5)، الوافى بالوفيات (34 -31/ 18)، هديه العارفين (499 -498 / 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(478 -378 ق)، قاضى، فقيه، محدث، مفسر، مدرس، مفتى، اديب و شاعر. در نساى خراسان به دنيا آمد و در آنجا نشوونما يافت، و از قاضى حسن دامانى نسوى فقه آموخت. سپس به عراق و مصر و شام و مكه مسافرت كرد و تحصيل علم نمود و از ابو بكر حيرى و ابواسحاق اسفراينى در نيشابور و ابوذر هروى در مكه و ابن نظيف در مصر و ابوالحسن على بن موسى سمسار در دمشق و ابومعمر اسماعيلى در گركان حديث شنيد.او مجالس املاى حديث برپا كرد و درباره ى احاديث سخن گفت.ابوعبدالله فراوى و عبدالمنعم قشيرى و ديگران از وى روايت كردند. وى مورد اعتماد سلجوقيان بود و در رسالت هاى مهم از وى استفاده مى كردند. امير طغرل بيگ او را
به دارالخلافه ى بغداد فرستاد و وى از جانب ملك شاه سلجوقى مأموريت يافت تا دختر خليفه را خواستگارى كند. القائم بامرالله او را عهده دار امر قضاوت خوارزم كرد و به وى لقب أقضى القضات بخشيد. اهل خوارزم از وى حديث روايت كرده اند. او داراى آثارى در زمينه ى «فقه» و «تفسير» بود. وى در ادبيات نيز مهارت داشت و شعر مى گفت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (64 / 7)، سير النبلاء (478 -477 / 18)، طبقات المفسرين الداوودى (181 -178 / 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كاظم قاضي زاده
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
تحصيلات دبستان و دبيرستان را به سرعت طي كرد و در سال 1356 (16 سالگي) به دانشگاه و در رشته فيزيك مشغول تحصيل شد. همراه با انقلاب فرهنگي به حوزه علميه قم آمد دروس سطح را نيز در حدود شش سال فرا گرفت و ازسال 1366 به درس خارج اساتيد حوزه حاضر شد. وي تا سال 1380 (به مدت 15 سال) از دروس خارج حوزه بهره برد. اهم اساتيد وي به ترتيب استفاده زماني بيشتر عبارتند از: آيت الله تبريزي، آيت الله سيد كاظم حائري، آيت الله منتظري، آيت الله سيد محمود هاشمي، آيت الله جوادي آملي (در تفسير)، آيت الله سيد موسي شبيري، آيت الله محمد فاضل لنكراني و آيت الله وحيد خراساني. گرچه وي اقدامي جهت اخذ مدرك رسمي از حوزه علميه نكرده است اما در امتحان كتبي و شفاهي مجلس خبرگان در سال 1377 كه در سطح تاييد تجربي در اجتهاد داوطلبان شركت و در نامزدي مجلس خبرگان رهبري برگزار
مي شد شركت كرده و با درجه عالي موفق به قبولي در امتحانات مربوطه شد. وي درسال 1371 همزمان با تحصيلات فردي در دوره كارشناسي ارشد تربيت مدرس قم تحصيل كرد و با ادامه آن در مقطع دكتري علوم قرآن و حديث در اين رشته نيز موفق به اتمام شد. اهم فعاليتهاي علمي وي تدريس در حوزه و دانشگاه بوده است. از سال 1360 تدريس حوزوي را با تدريس ادبيات و منطق شروع كرد و در ادامه با تدريس فقه و اصول ادامه داد. در آغاز مدارس رضويه و رسالت محل تدريس وي بود ولي در سطوح عالي حوزه در مدرسه آيت الله گلپايگاني، مسجد امام زين العابدين و مدرسه آيت الله بروجردي مشغول به تدريس بوده و هست. هم اكنون پنج سال است كه به تدريس خارج فقه اشتغال دارد. از سال 1380 نيز تدريس در دانشگاه را آغاز كرد و هم اكنون در مقاطع دكتري و كارشناسي ارشد به تدريس تفسير و علوم قرآن، حديث و رجال نيز اشتغال دارد.
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1103 -1049 ق)، حكيم، اديب، عارف، مفسر، محدث، محقق، قاضى و عالم امامى. معروف به قاضى سعيد و ملا سعيد قمى و ملقب به حكيم كوچك. از دانشمندان بزرگ شيعه و از مفاخر حديث و حكمت و عرفان و ادبيات بود. وى از شاگردان ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبدالرزاق لاهيجى و ملا رجبعلى تبريزى بود. او بسيار مورد توجه و تجليل شاه عباس دوم و درباريانش بود. مدتى عهده دار منصب قضاوت قم بود و اين خود حاكى از تبحر وى در شرعيات مى باشد. در قم درگذشت. از آثار وى: شرحى بر
كتاب «توحيد» صدوق، در چند مجلد؛ «اسرار الصنايع»، در صناعات خمسه ى قياسيه منطقيه: شعر، خطابه، برهان، جدل و مغالطه كه از «صناعيه» ميرفندرسكى الهام گرفته است؛ «شرح حديث بساط»، كه در 1099 ق، در اصفهان، از تأليف آن فراغت يافت؛ رساله ى «كليد بهشت» در اشتراك لفظى اسماءالله، به فارسى؛ حاشيه بر «اثولوجيا»ى ارسطو؛ حاشيه «شرح اشارات خواجه»؛ «الاربعون حديثا»، شرح چهل حديث در معارف كه سراسر تحقيقات علمى است؛ رساله ى «الاربعونيات لكشف الأنوار القدسيات»، چهل رساله، در چهل باب از معارف كه هر يك از آنها را به اسمى خاص ناميده است، رساله اول «روح الصلاه»، كه آن را به استادش ملا محسن فيض كاشانى اهداء نموده و ديگرى «حقيقه الصلاه» و ديگرى «فوائد رضويه» و ديگرى «الحديقه الورديه و السوانح المعراجيه» و...
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (344 / 9)، تاريخ ادبيات در ايران (340 -336 / 5)، الذريعه (132 / 18 ،341 -340 / 16 ،154 -153 / 13 ،49 / 7 ،391 ،111 ،12 / 6 ،479 / 4 ،51 / 2 ،437 -436 ،418 -417 / 1)، روضات الجنات (12 -10 / 4)، رياض العلماء (285 -284 / 2)، ريحانه (413 -412 / 4 ،59 / 2)، الكنى و الالقاب (52 / 3)، معجم المؤلفين (38 / 10).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، عالم امامى و مفسر. احتمالا وى از سادات و به هر حال از بزرگان علماى اماميه قرن يازدهم هجرى است. لقب اصلى او قاضى است. از آثار وى: شرح «آيات الاحكام»، به فارسى موسوم به «تفسير قطب شاهى» كه تفسير پانصد آيه احكام قرآنى است كه به
نام سلطان محمد قطب شاه تاليف شده است؛ تفسير آيه «و جزاء سيئه سيئه مثلفها»؛ شح حديث «ان اللَّه لا يجمع امتى على ضلاله»؛ رساله اى در «الجمع بين قول النبى (ص): ما عرفناك حق معرفتك، و قول اميرالمومنين (ع): ما شككت فى الحق منذ رايته، و لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (330/7)، الذريعه (134/5 ،302 -301 /4)، ريحانه (174 -173 /3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 255/11).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج سيد علي آقا قاضي فرزند حاج سيد حسين قاضي است. ايشان در سيزدهم ماه ذي الحجة الحرام سال 1282ه_.ق. از بطن دختر حاج ميرزا محسن قاضي، در تبريز متولد شد و او را علي نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصيل علوم ادبيه و دينيه مشغول گرديد و مدتي در نزد پدر بزرگوار خود و ميرزا موسي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي درس خواند.
در ايشان، سيد حسين قاضي، انساني بزرگ و وارسته بود كه از شاگردان برجسته آيت الله العظمي ميرزا محمد حسن شيرازي بود و از ايشان اجازه اجتهاد داشت.
درباره ايشان گفته اند زماني كه قصد داشت سامرا را ترك كند و به زادگاه خويش تبريز باز گردد استادش ميرزاي شيرازي به وي فرمود در شبانه روز يك ساعت را براي خودت بگذار.
يك سال بعد چند نفر از تجار تبريز به سامرا مشرف مي شوند و با آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي ملاقات مي كنند؛ وقتي ايشان احوال شاگرد خويش را جويا مي شود، مي گويند:
« يك ساعتي كه شما نصيحت فرموده ايد، تمام اوقات ايشان را گرفته، و در
شب و روز با خداي خود مراوده دارند. »
تحصيلات
سيد علي قاضي از همان ابتداي جواني تحصيلات خود را نزد پدر بزرگوار سيد حسين قاضي و ميرزا موسوي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي آغاز كرد.
پدرش به علم تفسير علاقه و رغبت خاص و يد طولايي داشته است، چنانكه سيد علي آقا خودش تصريح كرده كه تفسير كشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنين ايشان ادبيات عربي و فارسي را پيش شاعر نامي و دانشمند معروف ميرزا محمد تقي تبريزي معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نير» خوانده و از ايشان اشعار زيادي به فارسي و عربي نقل مي كرد و شعر طنز ايشان را كه هزار بيت بود از بر كرده بود و مي خواند.
ايشان در سال 1308ه_.ق. در سن 26 سالگي به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلي خويش قرار داد.
آيت الله سيد علي آقا قاضي از زماني كه وارد نجف اشرف شد، ديگر از آنجا به هيچ عنوان خارج نشد مگر يك بار براي زيارت مشهد مقدس حدود سال 1330ه_ ق به ايران سفر كرد و بعد از زيارت به طهران بازگشت و مدت كوتاهي در شهرري در جوار شاه عبدالعظيم اقامت گزيد.
اساتيد
ايشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابياني، شيخ محمد حسن مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني، عارف كامل حاج امامقلي نخجواني و حاجي ميرزا حسين خليلي درس خواند و مخصوصاً از بهترين شاگردان اين استاد اخير به شمار مي آمد كه در خدمت وي تهذيب اخلاق را تحصيل كرد.
آقازاده سيد علي آقا قاضي نقل مي
كند:
« ... ميرزا علي آقا قاضي بسيار از استادش ميرزا حسين خليلي ياد مي كرد و او را به نيكي نام مي برد و من نديدم كسي مثل اين استادش او را در شگفتي اندازد و هر وقت نام اين استاد نزدش برده مي شد به او حالت بهت و سكوت دست مي داد و غرق تأملات و تفكرات مي شد! »
ايشان از سن نوجواني تحت تربيت والد گرامي، آقا سيد حسين قاضي بود و جوهره حركت و سلوك ايشان از پدر بزرگوارشان مي باشد و بعد از آن كه به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آيت الله شيخ محمد بهاري و آيت الله سيد احمد كربلايي معروف به واحد العين و به كسب مكارم اخلاقي و عرفاني پرداخت و اين دو نيز از مبرزترين شاگردان ملاحسينقلي همداني(ره) بودند.
درباره ملاحسينقلي همداني حكايات هاي بس شگفت آوري نقل شده، كه گوياي عظمت، روح بلند و نفوذ معنوي ايشان مي باشد. او با عشق و همت بي نظير زمان زيادي از عمرش را به تربيت مستعدين سپري كرد تا اين كه توانست 300 نفر را تربيت كند كه هر يك از آنها يكي از اولياي الهي شدند، مانند شيخ محمد بهاري، مرحوم سيد احمد كربلايي، مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي و ... .
سلسه اساتيد ملاحسينقلي همداني به حاج سيد علي شوشتري و سپس به شخصي به نام ملاقلي جولا مي رسد.
آقا سيد علي قاضي در عراق به خدمت جمعي از اكابر اولياء رسيد و از آن جمله سالهايي چند در تحت تربيت مرحوم آقا سيد احمد كربلايي معروف به واحدالعين، قرار گرفت و
از صحبت آن بزرگوار به درجات اولياء أبرار ارتقاء گزيد، چندان كه در تهذيب اخلاق شاگردان و مريدان و ملازمان چندي را تربيت كرد.
آقا سيد علي آقاي قاضي درباره اين استادش مي فرمايد:
« شبي از شبها را به مسجد سهله مي گذارنيدم- زاده الله شرفاً- به تنهايي به نيمه شب يكي در آمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مقام كرد و از پي فريضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشيد. آنگاه برفتم و ديدم عين الانسان و الانسان العين آقا سيد احمد كربلايي بكاء است، و از شدت گريه، خاك سجده گاه گل كرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مي خنديد كه صداي او به بيرون مسجد مي رسيد. »
آيت الله شيخ علي سعادت پرور نقل مي كند:
« وقتي مرحوم آقا سيد علي قاضي جواني بيش نبود، پدر مرحومش آقا سيد حسين قاضي كه خود از دست پروردگان مرحوم عارف كامل حاج امامقلي نخجواني بود به آقاي قاضي سفارش كرده بود كه هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتي در محضرش بنشيند، اگر صحبت و كلامي شد كه بهره گيرد و گرنه به صورت و هيئت استاد نظاره نمايد. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا مي كرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلي نخجواني يكي پس از ديگري در اثر مرض وبا رحلت مي كردند و ايشان بدون هيچ ناراحتي و انزجار قلبي به شكرگزاري مشغول بود. وقتي از وي علت اين عمل را جويا شدند فرمود:
قباله هاي زمين را ديده ايد كه وقتي كسي صاحب يكي از آنها شد،
هر كاري كه دلش خواست با زمين اش انجام مي دهد؛ حالا هم خداي سبحان صاحب و مالك اصلي اين فرزندان و همه چيز من است و هر كاري كه بخواهد با آنان انجام مي دهد و كسي را حق سوال و اعتراض نيست! »
درجه اجتهاد
پس از اقامت در نجف اشرف، تحصيلات حوزوي خود را نزد اساتيدي از جمله فاضل شربياني، شيخ محمد مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني و... ادامه دادند و سرانجام كوشش هاي خستگي ناپذير مرحوم آيت الله قاضي در راه كسب علم، كمال و دانش، در سن 27 سالگي به ثمر نشست و اين جوان بلند همت در عنفوان جواني به درجه اجتهاد رسيد.
جامعيت علمي
آقا سيد هاشم حداد از شاگردان ايشان مي فرمود:
« مرحوم آقا (قاضي) يك عالمي بود كه از جهت فقاهت بي نظير بود. از جهت فهم روايت و حديث بي نظير بود. از جهت تفسير و علوم قرآني بي نظير بود. از جهت ادبيات عرب و لغت و فصاحت بي نظير بود، حتي از جهت تجويد و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه اي كه احياناً حضور پيدا مي نمود، كمتر قاري قرآن بود كه جرأت خواندن در حضور وي را داشته باشد، چرا كه اشكالهاي تجويدي و نحوه قرائتشان را مي گفت... »
آيت الله خسروشاهي از علامه طباطبائي نقل مي كردند كه:
كتابهاي معقول را خواندم ولي وقتي خدمت سيد علي آقا قاضي رسيدم فهميدم كه يك كلمه هم نفهميدم!
مرحوم قاضي در لغت عرب بي نظير بود، گويند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربي را چنان مي سرود كه اعراب تشخيص
نمي دادند سراينده اين شعر عجمي(غير عرب) است. روزي در بين مذاكرات، مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالله مامقاني(ره) به ايشان مي گويد:
من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم كه اگر شخص غير عرب، شعري عربي بسرايد من مي فهمم كه سراينده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلي درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضي يكي از قصائد عربي را كه سراينده اش عرب بود شروع به خواندن مي كند و در بين آن قصيده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه مي كند و سپس به ايشان مي گويد: كدام يك از اينها را غير عرب سروده است؟ و ايشان نتوانستند تشخيص دهند.
مرحوم قاضي در تفسير قرآن كريم و معاني آن يد طولائي داشت و علامه طهراني از قول مرحوم استاد علامه طباطبائي مي فرمودند:
« اين سبك تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضي به ما تعليم دادند و ما در تفسير{الميزان}، از مسير و روش ايشان پيروي مي كنيم. ايشان در فهم معاني روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام ذهن بسيار باز و روشني داشتند و ما طريقه فهم احاديث را كه « فقه الحديث» گويند از ايشان آموخته ايم. »
شاگردان
آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با كلام نافذ و عمل صالح خويش تدريس فرمودند و در هر دوره شاگرداني پرورش دادند كه هر كدام از بزرگان وادي عرفان و اخلاق محسوب مي شوند؛ و البته فقط نام تعدادي از آن ها بر ما معلوم است و اين كه ايشان در حقيقت چه كساني را تا قله هاي بلند
عرفان و معنويت بالا كشيده و از شراب گواراي معرفت بر كامشان ريختند، براي ما بصورت كامل و دقيق آشكار نيست. اما به تعدادي از آن ها كه مبرز و شناخته شده هستند، اشاره مي كنيم:
آيت الله شيخ محمد تقي آملي(ره)
آيت الله سيد محمد حسين طباطبائي(ره)
آيت الله سيد محمد حسن طباطبايي(ره)
آيت الله محمد تقي بهجت فومني(حفظه الله)
آيت الله سيد عباس كاشاني(حفظه الله)
آيت الله سيد عبد الكريم كشميري(ره)
آيت الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب(ره)
آيت الله علي اكبر مرندي(ره)
آيت الله سيد حسن مصطفوي تبريزي
آيت الله علي محمد بروجردي(ره)
آيت الله نجابت شيرازي(ره)
آيت الله سيد محمد حسيني همداني
آيت الله سيد حسن مسقطي(ره)
آيت الله سيد هاشم رضوي كشميري(ره)
حاج سيد هاشم حداد(ره)
و ...
در پي محبوب
ايشان از جواني به دنبال تزكيه و تهذيب نفس و كسب معنويت و معارف بلند اسلام بود و در اين راه چهل سال صبر و مجاهده كرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراك را از وي ربوده بود.
ضمير الهي اش او را به عالم قدس مي خواند و او كه قصد كوي جانان را در سر دارد، مي خواهد به هر نحو شده از اين خاكدان طبيعت به عالم نور و ملكوت پا گذارد.
مي داند كه جانب عشق عظيم است و نبايد به راحتي از دستش بدهد و فرو بگذاردش، براي همين چهل سال است كه مشغول مجاهده است.
چهل سال است كه آداب عبوديت مي آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است!
خود ايشان مي گويد:
« نزد هر كس احتمال مي دادم از او چيزي بفهمم، مي نشستم اگر
مطلبي را مي فهميدم، كه خود خدا نعمت داده بود و اگر نمي فهميدم ديگر به آن شخص مراجعه نمي كردم. »
تقيّد تام به آداب شرع
براي همين آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعايت مستحبات و ترك مكروهات ملزم ساخته بود تا امري از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار مي كند كه به حسب طاقت بشري هيچ مستحبي از او فوت نمي شود تا آن جا كه بعضي از مخالفان و معاندان مي گويند:
« قاضي كه اين قدر خود را مقيّد به آداب كرده شخصي ريايي و خودنماست. »
و عده اي ديگر هم با وجود مخالفت باز نمي توانند تحسينش نكنند.
يكي از مخالفين ايشان مي گويد:
« من سفر بسيار كردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسياري از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقيقتاً هيچ كس را همانند قاضي تا بدين حد مقيد به آداب شرع نديده ام. »
خود ايشان مي گويد:
« چون بيست سال تمام چشمم را كنترل كرده بودم، چشم ترس براي من آمده بود، چنان كه هر وقت مي خواست نامحرمي وارد شود از دو دقيقه قبل خود به خود چشم هايم بسته مي شد و خداوند به من منت گذاشت كه چشم من بي اختيار روي هم مي آمد و آن مشقت از من رفته بود. »
و ايشان نا اميد نمي شود، مي داند كه طلب حقيقي جدا از مطلوب نيست زيرا كه شنيده است:
« اذا تقرب اليّ شبراً تقربت اليه ذراعاً:
و هرگاه به اندازه يك وجب به من نزديك شود به
اندازه زراعي به او نزديك شوم.»
اين قدم ها بايد برداشته شود و آن نزديكي بايد حاصل گردد تا زماني كه عاشق به معشوق برسد و پرده ها كامل برداشته شود و وصال صورت گيرد و البته معلوم است كه معشوق خود در همه جا پيشقدم و مشتاق تر است.
« او نيز اطمينان دارد كه باز نشدن در روحانيت، نه از ناحيه بي التفاتي معشوق است بلكه اگر در، بي موقع باز شود صد در صد خام از كار در آيد! »
و بعدها آيت الله قاضي كه خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت كرده، درس استقامت و صبوري را به شاگردانش هم مي آموزد و چنين مي گويد:
« اگر به جستجوي آب زمين را كندي، نبايد خسته و نااميد شوي، اگر وقتش باشد به آب مي رسي، وگرنه نااميد مشو كه بالاخره به آب مي رسي و حتي آ برايت فوران مي كند. »
آيت الله نجابت از قول ايشان مي گويد:
« چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بكشند، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني نگذاشت و خدا هم كمكم كرد! در اين مدت نه خوابي ديدم، نه مكاشفه اي، نه رفيقي، نه همدردي، چهل سال است كه در را مي كوبم و خبري نيست. »
صبر و استقامت چهل ساله
بيت زير از اشعار ايشان مي باشد:
و لا تكن كمثل من ان فتح الباب خرج
والزم و كن كمثل من ان فتح الباب ولج
اگر دري باز شد، تو بيشتر استقامت
به خرج بده؛ بگو خدايا! افزونش كن؛ بايد در عبوديت استقامت ورزيد، يعني صبور شد؛ اگر خواستند بكشندش، بگويد من از خدا دست بر نمي دارم؛ اگر نان و آبش را قطع كردند، استقامت كند، و حتي اگر دنيا جمع شود و بگويند بيا صرفنظر كن بگويد صرفنظر نمي كنم.
و آيت الله قاضي به اين زودي ها خسته نمي شود.
و مي گويد:
« هر چه بادا باد، در بحر جنون پا مي زنم، امشب كشفي نصيبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابي ديدم ديدم، نديدم نديدم، من كشف نمي خواهم تمام اين مدت چهل سال آن هم براي زرق و برق و كشف و كرامتي چند، نه! من معرفت خودش را مي خواهم، من خودش را مي خواهم. »
اسم اعظم را استقامت بر وحدانيت خداي جل و علا مي داند و مي گويد:
« اگر شخص در طلب، استقامت پيدا كرد، اسم اعظم در روح او جا پيدا مي كند و آن وقت لايق اسرار ربوبي مي گردد. »
و خود چون استقامت دارد، سرانجام صداي فرشتگان را مي شنود كه:
« ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل عليهم الملائكه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون:
آنان كه گفتند پروردگار ما الله است و بر اين ايمان پايدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند كه ديگر هيچ ترسي و حزن و اندوهي نداشته باشيد و شما را به همان بهشتي كه وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آيه 30 ».
فتح باب
آيت الله قاضي هميشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمين شرفين امام
حسين عليه السلام و حضرت ابوالفضل عليه السلام به جا مي آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي رسد، با خود مي انديشد كه تا به حال در مدت اين چهل سال هيچ چيز از عالم معنا برايم ظهور نكرده، هر چه دارم به عنايت خدا و به بركت ثبات است.
در راه سيّد ترك زباني كه ديوانه است، به طرف او مي دود و مي گويد؛ سيّد علي، سيّد علي، امروز مرجع اولياء در تمام دنيا حضرت ابوالفضل عليه السلام هستند، و او آن قدر سر در گريبان است كه متوجه نمي شود آن سيد چه مي گويد! به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي رود. اذن دخول و زيارت و نماز زيارت مي خواند و مي خواهد كه مشغول نماز مغرب شود.
آيت الله نجابت مي گويد:
« تكبيره الاحرام را كه مي گويد، مي بيند كه وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام به طور كلي عوض مي شود، آن گونه كه نه چشمي تا به حال ديده و نه گوشي شنيده و نه به قلب بشري خطور كرده است. قرائت را كمي نگه مي دارد تا وضع تخفيف يابد و بعد دوباره نماز را ادامه مي دهد، مستحبات را كم مي كند و نماز را سريع تر از هميشه به پايان مي رساند. به حرم امام حسين عليه السلام نمي رود و به دنبال جايي خلوت به خانه رفته و براي اين كه با اهل منزل هم برخورد نكند به پشت بام مي رود. آن جا دراز مي كشد و دوباره آن حال مي آيد و بيشتر مي
ماند. تا اهل منزل سيني چاي را مي آورد، آن حال مي رود. نماز عشاء را مي خواند و دوباره آن وضع بر مي گردد؛ چيزي كه تا به حال حتي به گفته خودش يك ذره اش را هم نديده است و حالا كه ديده نه مي تواند در بدن بماند و نه مي تواند بيرون بيايد. دوباره كه شام را مي آوردند، آن حال قطع مي شود و نيمه شب دوباره بر مي گردد و مدت بيشتري طول مي كشد. »
آري و بالاخره درهاي آسمان برايش گشوده و فتح باب مي شود.
مي گويد:
« آن چه را مي خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسين عليه السلام در را به رويم گشود. ابن فارض يك قصيده تائيه براي استادش گفته؛ من هم يك قصيده تائيه براي امام حسين عليه السلام گفته ام نمره يك! كه كار مرا ايشان درست كرد و در غيب را به نحو اتم برايم باز كرد. »
« او در اثر طلب حقيقي و استقامت به خانه كه نه، به خود صاحبخانه رسيده است و يار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنيا كه خيال و سرابي بيش نبوده و حقيقي ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پيوسته است و چون فهميده كه از عالم خيال چيزي نصيبش نمي شود، باب خيال برايش بسته مي شود. »
آيت الله نجابت نقل مي كند:
دفعه اولي كه ما آيت الله قاضي را ديديم، خيلي با ما گرم گرفتند و ما را تحويل گرفتند. در اثر اين التفات زياد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا
اين وضع اهل معرفت به خيال است يا به حقيقت؟ ناگهان ايشان چشمهايش درشت شد و گفت:
« اي فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او مي زنم اين پندار و خيال است؟! »
رحلت
به هر حال، ميرزا علي آقا قاضي پس از سالها تدريس معارف بلند اسلامي و تربيت شاگردان الهي، در روز دوشنبه چهارم ماه ربيع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات كرد و در وادي الاسلام نزد پدر خود دفن شد.
مدت عمر شريف ايشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بيست و يك روز بوده است.
ايشان در سال هاي آخر عمر عطش و بي تابي، جسم و روحش را با هم مي سوزاند و او مرتب آب مي خواهد و مي گويد:
« در سينه ام آتش است ساكت نمي شود. »
و دائم با خود تكرار مي كند:
گفت من مستسقي ام آبم كشد
گر چه مي دانم كه هم آبم كشد
طبيبش به وي مي گويد:
« آقا من طبيب شما هستم، به شما مي گويم در اين ماه رمضان روزي 3-2 ليوان آب بخوريد. »
و او كه مي داند اين آب آن آتش را خاموش نمي كند تا آخر روزه هايش را كامل مي گيرد و مي گويد:
« رها كن تا كه چون ماهي گدازان غمش باشم »
لحظات احتضار سخت ترين لحظات براي زمين و زيباترين لحظات براي عارف است.
آيت الله كشميري مي فرمودند:
هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود مي فرمود:
« اين دارد مي رود. »
و هنگام غسل
مشاهده شد كه صورتش باز و لبانش خندان بود.
باز آيت الله كشميري فرمودند:
« بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ايشان چقدر است، در رؤيا ديدم از قبر آقاي قاضي تا به آسمان نور كشيده شده است، فهميدم خيلي مقام والايي دارد. »
سيد عبدالحسين قاضي نوه ايشان جريان شب رحلت آقاي قاضي را اين طور بيان مي كند:
« ايشان مدتي بيمار بودند. يك شب به پدرم كه در آن زمان 20 ساله بودند مي گويند كه امشب نخواب و بيدار باش. پدرم هم متوجه نمي شود كه جريان چيست.
ايشان نقل مي كند كه ساعتي از نيمه شب آقاي قاضي او را صدا مي زنند و رو به قبله دراز مي كشند و مي گويند من در حال مرگ هستم و به او سفارش مي كنند كه همسر و بچه هاي ديگرشان را بيدار نكند و تا صبح بالاي سرشان بنشيند و قرآن بخواند.
پدرم مي گويد علي رغم اين كه اگر كسي بداند كه پدش در حال مرگ است و هيچ نگويد، سخت است، اما من اين موضوع را با كمال آرامش پذيرفتم و به كسي هيچ نگفتم و پيش او نشستم.
آقاي قاضي به من فرمودند كه دارم راحت مي شوم و اين راحتي از طرف پاهايم شروع شده و به طرف بالا مي آيد. سپس فرمودند فقط قلبم درد مي كند بعد فرمودند كه رويم را بپوشان، من هم روي صورتشان را پوشاندم و ايشان از دنيا رفتند.
من بدون هيچ دغدغه و اضطراب تا صبح پيش ايشان نشستم و قرآن خواندم تا آن كه هنگام اذان صبح شد و خانواده
آمدند و پرسيدند كه جريان چيست و من هم گفتم كه پدر فوت شده است و فرياد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهميدم چه اتفاقي افتاده است و از مرگ پدرم بسيار متأثر شدم. »
او كه عمري با عشق و سر سپردگي به مولايش امام حسين عليه السلام سر كرده، غريب نيست اگر حضرتش، كريمانه، خود كسي را سراغش بفرستد تا كارهاي دفن و كفن او را بجا آورد. آقا يحيي هرگز آقاي قاضي را نمي شناخته ولي از طرف امام حسين عليه السلام در حالت خواب يا مكاشفه براي اين امر مأموريت پيدا مي كند و تمام كارهاي كفن و دفن ايشان را انجام مي دهد.
آيت الله بهجت مي فرمودند:
« شب قبل از وفات آقاي قاضي، كسي خواب ديده بود كه تابوتي را مي برند كه رويش نوشته شده بود « توفي وليّ الله » فردا ديدند آقاي قاضي وفات كرده است. »
تناثر نجوم در رحلت ايشان
مرحوم علامه آقا سيد عبدالعزيز طباطبائي يزدي نقل نمود كه از استادم مرحوم آيت الله العظمي خوئي شنيدم كه فرمود:
« در ايام وفات استاد اخلاق آقا سيد علي قاضي تبريزي تناثر نجوم رخ داد و اين به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود.
مرحوم طباطبائي يزدي نقل كرد كه ما گفتيم: اين اصلاً محال است كه ستاره ها به خاطر كسي ريزش كنند و سقوط نمايند ولي استادمان آقاي خوئي تأكيد نمود، شما انكار كنيد من كه خودم اين واقعه شگفت انگيز را با چشمان خود ديدم و نمي
توانم چيزي را كه در پيش من يقيني است، انكار نمايم. »
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، عالم امامى، متكلم، محقق، صوفى و شاعر. معروف به قاضى زاده يا قاضى علاى كرهرودى. نسبت وى به كروهرود از روستاهاى مابين همدان و اصفهان مى رسد. وى از شاگردان شيخ بهائى و مدتى عهده دار منصب قضاوت قم بود. در مجلس شاه عباس اول (1038 -996 ق) با قاضى زاده ى خوارزمى مناظره كرد و كتابى در همين باب به خواست شاه عباس اول نوشت. از آثارش: «الامامه»، كتابى بزرك در مبحث امامت؛ «التحفه الشاهيه»، به فارسى، مشتمل بر مناظرات وى؛ «الاعتقاديه»؛ حاشيه بر «اثبات الواجب» جلال الدين دوانى؛ حاشيه بر «الشرح الجديد للتجريد»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (458 / 7)، تحفه ى سامى (84)، روضات الجنات (376 -375 / 1)، الذريعه (871 / 9 ،115 -114 ،11 / 6 ،444 -443 / 3 ،328 ،228 / 2)، رياض العلماء (91 / 3)، ريحانه (411 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 456 / 11)، كشف الظنون (842)، الكنى و الالقاب (50 -49 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قاضى زاده گرهرودى)، هديه الاحباب (215).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، نوازنده. وى نخست در هرات مى زيست و چون در نواختن قانون مهارت داشت، به قاسم قانونى شهرت يافت. سلطان ابراهيم ميرزا صفوى كه به موسيقى علاقه فراوان داشت اين هنرمند را از هرات نزد خود طلبيد و او را از ترس عموى خود شاه طهماسب كه پادشاهى متعصب بود مخفى نگاه داشت و در پنهان، از او موسيقى آموخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (321 -320 ،319 ،240 -239 / 1)، تاريخ هنرهاى ملى (866 / 2)، عالم آراى عباسى (209 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
همان طور كه قبلاً اشاره شد، خانواده ى قانونى از يك پشتوانه غنى علمى، فرهنگى و هنرى بخصوص موسيقى برخوردار بودند و بعد از زنده ياد رحيم قانونى، جلال قانونى فرزند وى كار نوازندگى قانون را به عهده گرفت و به حق جاى خالى پدر را پر كرد و تمام آهنگ هاى محلى استان فارس را نواخت و چنان با مهارت و استادانه اين كار را انجام داد كه هنوز خاطره ى آن از گوش هنردوستان و علاقمندان موسيقى محو نگرديده است.
جلال قانونى، چند برنامه در راديو تهران (ايران) مثل پدر خود اجرا كرد ولى خيلى زود به شيراز مراجعت كرد و زياد در تهران نماند. جلال و پدرش رحيم خدمات ذيقيمتى به موسيقى ايران كردند و ساز قانون را كه از زمان باربد و نكيسا مهجور و تقريباً گمنام و ناشناخته مانده بود، دوباره احياء كردند.
فصل دوم
نوازندگان: پيانو- ارگ
(تو 1285 ش)، موسيقيدان. در شيراز به دنيا آمد و قانون را نزد پدر خود كه او را اولين نوازنده ى قانون در ايران مى دانند- فراگرفت و چنان در اين امر مهارت يافت كه
او را بعد از پدر، دومين نوازنده قانون در ايران مى شناسند و او با مهارت تمام، آهنگهاى محلى استان فارس را با اين ساز نواخت. چندى نيز در تهران در برنامه راديو تهران (ايران) برنامه اجرا كرد، ولى خيلى زود به شيراز بازگشت و تا پايان عمر در آن شهر به سر برد. اكبر صديف از شاگردان اوست.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (524 / 2)، سرگذشت موسيقى (193 / 1)، مردان موسيقى (199 ،90 / 4 ،92 -91 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحيم قانونى، حدود نود سال پيش در شيراز، شهر علم و ادب، شهر سخنوران نامى و بزرگ متولد گرديد. خانواده ى وى، اكثراً خود مردمانى هنرمند، هنردوست، اهل علم و ادب و شعر بودند و نسل به نسل اين وديعه ى بزرگ الهى را به ارث برده بودند و رحيم هم از اين نعمت عظمى بى بهره نماند.
رحيم تحت تعليم خانواده ى هنرمند و هنرپرور خود، سال هاى كودكى را سپرى كرد و در اين دوران با نواختن تار آشنايى كامل پيدا كرد.
وى بيش از هفده سال از سنش نگذشته بود كه راهى كشورهاى تركيه و از آنجا روانه سوريه و لبنان شد و در اين ممالك به فراگيرى فن نواختن «قانون» روى آورد و با آشنايى با يكى از استادان نوازنده ى اين ساز توانست از وجود وى بهره ور و نواختن ساز «قانون» را به خوبى بياموزد و خود در عوض نواختن «تار» را به ايشان آموخت.
رحيم قانونى، بيش از هفت سال نزد اين استاد فن نواختن «قانون» را فراگرفت و با ابتكارات شخص خود كه در نواختن اين ساز
به كار مى گرفت توانست با «قانون» تمام دستگاههاى موسيقى ايرانى و گوشه هاى آن را به خوبى بنوازد.
رحيم قانونى بنا به دعوت راديو، بارها برنامه هاى متعددى را در تهران اجرا كرد و با ساز خود، صداى خوب عطاءاللَّه زاهد هنرمند ارزنده ى تئاتر و سينما را همراهى كرد. وى به واسطه ى سرماخوردگى سختى كه در يكى از اين سفرهايى كه به تهران كرده بود عارضش گرديد، متأسفانه در تاريخ هجدهم فروردين ماه 1333 دار فانى را وداع گفت، خداوند رحمت كند او را.
(1333 / 1324 -1254 ش)، موسيقيدان. وى در شيراز و در خانواده اى كليمى و هنردوست به دنيا آمد. در پانزده سالگى به همراه پدر به بيروت و سوريه و مصر سفر كرد و در سفرى هشت ساله، نواختن قانون را فراگرفت و در بازگشت، اين ساز را با خود به ايران آورد و خيلى زود شهرت يافت. رحيم قانونى چند برنامه در راديو تهران اجرا كرد و شاگردانى چند نيز از تعاليم او بهره مند شدند كه از بين آنان، فرزندش جلال، از همه پراستعدادتر بود.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (524 / 2)، سرگذشت موسيقى (193 -191 / 1)، مردان موسيقى (90 -89 / 4 ،91 -90 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1230- شهادت ح 1293 ق)، عالم امامى، فقيه، اصولى، رجالى، متكلم و مصنف. در قائن به دنيا آمد. مقدمات و علوم اوليه را همراه ملا محمد حسن قاينى نزد علماى قاين فراگرفت. آن گاه به مشهد رفت و از محضر استادانى چون آيت الله سيد محمد رضوى، معروف به قصير خراسانى، و آيت الله شيخ محمد رحيم بروجردى استفاده برد
و به اخذ اجازه ى اجتهاد و افتاء از سوى آنان نائل آمد. سپس به حوزه ى علميه ى اصفهان رفت، و با ملا حمزه قاينى در بحث حجه الاسلام حاج محمد حسن كرباسى شركت كرد. پس از چندى از فرزندش، آيت الله شيخ ابراهيم كرباسى كاخكى، اجازه ى اجتهاد و لقب مصباح الشريعه گرفت. آن گاه به نجف رفت و از محضر فقيه مشهور شيخ محسن خنفر بهره برد و تقريرات درس او را نوشت و مدتها در ملازمت آن استاد بود و از وى نيز اجازه ى اجتهاد گرفت. پس از آن به قائن بازگشت و مرجع خاص و عام گرديد و در ضمن انجام امور شرعى مردم و تدريس در حوزه ى علميه ى قائن، به تصنيف كتب باارزشى همت گماشت. آيت الله شيخ محمد باقر گازارى (قاينى) بيرجندى و ملا محمد بن ملا عبدالحسين قاينى و نجف بن على اكبر بيرجند و محمد حسين قاينى كاخكى از شاگردان او بودند. وى هنگامى كه به حج مشرف شد در كراچى پاكستان توسط افراد امير علم خان، حاكم قاين، به شهادت رسيد و همان جا به خاك سپرده شد. از آثارش: «الدره الباهره»، در توحيد؛ «الدره»، در معارف خسمه؛ «ينابيع الولايه»، رساله اى در احكام ولايت قانونى و اقسام آن؛ «الكواكب السبعه» يا «سبه ى سياره»، در هفت مساله اصولى؛ «فوائد الغرويه»، در درايه و رجال؛ «ماحى الضلاله و الغوايه»، در رد كتاب «شمس الهدايه و قالع الضلاله» خان ملاخان، معروف به ملا شمس مفتى هرات؛ «الدروس»، تقريرات درس استادش شيخ خنفر؛ «المكاسب»؛ «مناسك الحج»؛ «رساله فى صلاه المسافر»؛ «السؤال و الجواب»، به فارسى و عربى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (364 / 2)، بزرگان
قائن (91 -73)، بهارستان آيتى (282 -281)، الذريعه (291 -290 / 25 ،254 -253 ،150 / 22 ،288 / 20 ،18 -17 / 19 ،83 / 15 ،242 / 12 ،144 ،90 ،88/ 8)، ريحانه (428 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 42-40 / 13)، فوائد الرضويه (418)، گنجينه ى دانشمندان (133 -132 / 6)، معجم المؤلفين (29 / 5)، مؤلفين كتب چاپى (183 -182 / 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(547 -466 ق)، محدث، فقيه و صوفى. پدرش محمد بن على قاينى از بزرگان علم و دانش و يكى از معدود محدثانى است كه به خوبى و دانش زياد شهرت داشته است. وى شيخ صوفيه بود. ايام تحصيل را در اصفهان به سر برد، سپس ساكن هرات شد. در طلب حديث سفرهاى بسيار نمود. از حسن بن اسحاق تونى، در قاين، و از ابوبكر بن ماجه و سليمان حافظ، در اصفهان، و از ابوالفضل محمد بن احمد عارف و ديگران، در طبس، و از محمد بن على عميرى و نجيب بن ميمون، در هرات، و از ابوالمظفر منصور بن محمد سمعانى، در مرو، حديث شنيد و از وى فقه آموخت. پدر جنيد، محمد بن على، بر محمد بن منصور سمعانى سمت استادى داشت، و ابوسعد عبدالكريم بن محمد بن منصور سمعانى از شاگردان جنيد بود. وى همچين از سعد مهينى فقه آموخت. ابن ناصر و ابن عساكر و ابوالمعمر مبارك بن احمد انصارى و ابوبكر مبارك بن كامل خفاف و سعيد بن موفق نيشابورى و حافظ ابوالقاسم على بن حسن بن هبه الله و به گفته ى ذهبى، زنكى مروزى و ابوروح هروى و عبدالرحيم سمعانى از وى حديث شنيدند. در هرات درگذشت.
برگرفته
از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (437 / 4)، بزرگان قائن (110)، سير النبلاء (273 -272 / 20)، الوافى بالوفيات (204 -203 / 11).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1139 ق)، عالم امامى، فقيه، محدث، مفسر، مدرس، متكلم، فيلسوف و خوشنويس.چون در مناظرات علمى كسى را ياراى سخن گفتن با او نبود به سلطان العلماء مشهور شد. در چهارده سالگى به تحصيل روى آورد. دوران تحصيلات عاليه خود را در اصفهان به پايان رساند. در حوزه ى علميه ى قاين، به تدريس فقه و فلسفه مى پرداخت و گاه به نقاط ديگر جهت مباحثات علمى سفر مى كرد، كه سفر 1115 ق او به هرات و مباحثه او با علماى اهل سنت از آن جمله است. سرانجام در ماه رمضان درگذشت و (بماه رمضان) ماده تاريخش گشت. سلطان محمد پدر قطب الدين قاينى عالم رياضى است. از آثارش: «تهذيب الامه»، تفسير مفصلى بر قرآن؛ «تطهير الائمه (ع)»؛ «الامامه»؛ «رساله فى الوجود»، شامل مباحث و فوائد فلسفى درباره ى وجود؛ «ام الوسائل فى ام المسائل»، تفسير سوره ى حمد و برگرفته از تفسير مفصل، به زبان عربى؛ حاشيه بر «الشرح الجديد للتجريد»؛ كتابت «ضياء القلوب»، در حديث، به خط نستعليق.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزگان قائن (537 -531)، الذريعه (36 / 25 ،116 -115 / 6 ،327 -326 / 2)، ريحانه (60 -59 / 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 317 -316 / 12).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1231 ق)، عالم امامى، فقيه، محدث، مدرس، زاهد و نويسنده. وى از مراجع تقليد شهر قاين و از مدرسان مشهور حوزه ى علميه ى آنجا بود. وى از محضر سيد على طباطبايى، صاحب «رياض»، استفاده نمود. محمد حسن قائنى از شاگردان او بود. وى با مير سيد محمد قاينى از علماى قاين همعصر و با وى مراوده داشت. در روستاى درخش درگذشت و در همان جا دفن شد.
از آثار وى: «مصباح النجاه» يا «اصول الدين»، به فارسى كه نگارنده در آن وعده كرده كه بخش دوم را در فروع دين بنگارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان قائن (195 -194)، الذريعه (188 / 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 594 / 13).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از خوانندگان نسل نو كه موسيقى سنتى ايران را ارج مى گذارد، محمدعلى قدمى است كه در سرزمين كرمانشاه ديده به جهان گشود. محمدعلى قدمى صداى خوش و رساى خود را از پدر به ارث برده و از همان سنين طفوليت به موسيقى عشق مى ورزيد و هرگاه كه در محضر اساتيد محلى قسمتى از آواز ايرانى را اجرا مى كرد، مورد تشويق و تقدير ايشان قرار مى گرفت.
وى در سال 1346 تواسنت در رشته آواز، مقام اول را در استان كرمانشاه كسب كمند و با راهنمايى بزرگان موسيقى آن ديار، پس از تحصيلات متوسطه به تهران آمد و به محضر شادروان استاد محمود كريمى راه يافت و استاد او را به گرمى پذيرفت. محمدعلى قدمى، در زمينه موسيقى سنتى، رديف آواز در هنرستان ملى موسيقى و مركز حفظ و اشاعه موسيقى تحصيلات هنرى وموسيقى را به پايان برد، و پس از تأييد زنده ياد استاد كريمى اخذ ديپلم شايستگى در رشته آواز، كار خوانندگى را به طور رسمى با صدا و سيما آغاز كرد. وى آهنگ هاى مختلفى را اجرا نمود كه در زمان خود، از شهرت نسبتا خوبى برخوردار گرديدند.
محمدعلى قدمى، تنها به كار خوانندگى اكتفا نكرد، در كنار كار خوانندگى به كسب تجربياتى در زمينه ملودى سازى هم پرداخت و توانست استعداد خود را نشان دهد و مورد توجه و راهنمايى اعضاى شوراى عالى موسيقى
قرار گيرد و آهنگ «جنگ» را كه همگان با آن آشنايى دارند ساخت و اجرا نمود. او طرحى براى موسيقى سنتى رديف آوازى از نظر اجرا و تركيب آوازها و گوشه ها و به كارگيرى آن ها براى حالت هاى مختلفت نوشت و پس از بررسى شادروان استاد محمود كريمى و مطالعه اى طرح از طرف ايشان از او خواسته شد تا تجربيات خود را در اختيار داشجويان هنر قرار دهد كه در اين زمينه هم فعاليت هاى زيادى انجام داد.
وى با همت و مساعدت هاى حاج آقا ايوبى و دكتر عباسى كارى بر كاست تهيه و آماده عرضه كرد كه آهنگساز و سرپرست موسيقى آن حسين فرهادپور و تكنوازان استاد جليل شهناز (تار)، استاد حسن ناهيد (نى) و محمود فرهمند بافى (ضرب) مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(بعد از 414 -330 ق)، حافظ، محدث، فقيه، زاهد، مقرى و اديب. وى برادر ابويعقوب اسحاق قراب است. از منصور بن عباس و ابوبكر اسماعيلى و ابواحمد بن غطريفى و ابوعمر بن حمدان و ابواحمد حاكم و مخلد بن جعفر باقرحى و بشر بن احمد اسفراينى و على بن عيسى عاصمى و همطبقه ى آنان حديث شنيد. در بغداد نزد امام عبدالعزيز داركى فقه آموخت. ابوعطا عبدالاعلى بن عبدالواحد مليحى و شيخ الاسلام عبدالله بن محمد انصارى و ديگران از وى حديث شنيده اند. وى در بسيارى از علوم همچون قرائت و حديث و فقه و معانى قرآن و ادب پيشرو و سردسته زاهدان و متألهان بود. از آثارش: «درجات التائبين و مقامات الصديقين»؛ «الكافى فى علم القرآن»، در قراآت سبع، در چندين مجلد؛ «الجمع بين الصحيحين»، جمع بين «صحيح» بخارى
و «صحيح» مسلم؛ كتابى در «مناقب الامام الشافعى»؛ «الشافى» در قراآت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (381 -379 / 17)، كشف الظنون (1839 ،1379 ،1023 ،745 ،599)، معجم المؤلفين (256 / 2)، هديه العارفين (209 / 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(429 -352 ق)، حافظ، محدث، مورخ، فقيه، زاهد و مصنف. محدث هرات بود. ابونضر فامى گويد كه وى بيش از هزار و دويست استاد داشته است. وى از عباس بن فضل نضرويى و جد مادرى اش، محمد بن عمر بن حفصويه، و ابوالفضل محمد بن عبدالله سيارى و عبدالله بن احمدن بن حمويه سرخسى و زاهر بن احمد سرخسى فقيه و خليل بن احمد سجزى و حسين شماخى صفار و ابومنصور محمد بن عبدالله بزاز حديث شنيد.شيخ الاسلام عبدالله انصارى هروى و ابوالفضل احمد بن ابى عاصم صيدلانى و حسين بن محمد بن مت و اهل هرات از وى حديث روايت كردند. خواجه عبدالله انصارى در «جرح و تعديل» به او احتجاج كرده است. از آثارش: «الوفيات» يا «تاريخ السنين» در «وفيات العلماء» از قرن اول تا 429 ق، در دو مجلد؛ «نسيم المهج»؛ كتاب «الأنس و السلوه»؛ «شمائل العباد»؛ «الرمى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (285 / 1)، الاعلام بوفيات الاعلام (288 / 1). انساب سمعانى (638 / 4)،ايضاح المكنون (53 / 2)، تذكره الحفاظ (1102 -1100 / 3)، سير النبلاء (572 -570 / 17)، شذرات الذهب (244 / 3)، طبقات الحفاظ (424)، العبر (261 / 2)، كشف الظنون (1059)، العبر (261 / 2)، معجم المؤلفين (228 / 2)، الوافى بالوفيات (394 / 8)، هديه العارفين (200 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم سيد زين العابدين معروف به قراب از خوانندگان به نام و بزرگ زمان قاجاريه (دوران ناصرى) بود. فرزند وى سيد حسين نيز از صدايى خوب و رسا بهره مند بود و بعدها صاحب فرزندانى به نامهاى: محمود، احمد، مصطفى، قاسم، محمد، اصغر و دخترى به نام
منصوره گرديد كه همگى از صدايى خوش و ارثى برخوردار بودند ولى در ميان ايشان از سايرين قاسم، مصطفى، محمد و احمد در موسيقى ايران كار كردند و سهمى در آن دارند.
برادر كوچكتر قاسم، مصطفى كارمند وزارت دارايى بود و از شاگردان بسيار خوب حسين تهرانى بود و در نواختن تنبك موفق بود. مدتها در اركسترهاى مختلف راديو، نوازنده ى تنبك بود و در حدود سالهاى 51 و 52 وفات يافت. احمد برادر ديگر قاسم هم به نواختن تنبك آشنا و در خواندن آوازهاى ضربى هم دستى داشت. ولى بعد از قاسم، محمد هم از داشتن صوت خوش برخوردار بود و هم ضرب را به خوبى مى نواخت و در سالهاى حدود 29 و 30 با راديو همكارى داشت و يكى دو بار هم در برنامه هاى صبح جمعه راديو برنامه هايى اجرا كرد و در خواندن آوازهاى ضربى سنگين و نشاطآور تبحر داشت.
قاسم قراب، از همان كودكى به دنبال پدر مى رفت و هر زمان بنا به مناسبتى خوانندگى مى كرد و گوشه ها و رديفهاى آواز ايرانى را از پدر فرامى گرفت و در واقع استاد اوليه ى وى پدرش سيد حسين بوده ولى پس از چندى به هنرستان عالى موسيقى مى رود و مدتى افتخار شاگردى حسين خان سنجرى نصيبش مى گردد و در كلاسهاى شبانه ى اين هنرستان، علاوه بر فراگيرى و تكميل گوشه ها و رديفهاى آواز، در قسمت نت خوانى سلفژ هم كار كرد.
قاسم قراب، اولين كنسرت خود را در سينما تهران به سال 1317 با همكارى و همراهى پدرش برپا كرد كه با موفقيت كم نظيرى در آن دوران روبرو گشت. وى از سال 1321 همكارى خود را با راديو تهران آغاز كرد و
شب اول اجراى برنامه با همكارى و تار عبدالحسين خان شهنازى، به مدت 20 دقيقه در دستگاه «شوشترى منصورى» اجرا كرد و پس از چندى نام مستعار «فاريا» را براى خود برگزيد و از آن به بعد به نام فاريا در برنامه هاى راديو شركت مى جست. وى در دوران فعاليتهاى هنرى خود در راديو، همراه با اركسترهاى مختلف ترانه هاى زيادى اجرا كرد كه بسيارى از آنها، ترانه هايى موفق و جالب بودند.
فاريا، تعصب فراوانى نسبت به موسيقى سنتى ايران دارد و مى گويد: «برخلاف اظهار نظر تنى چند بى اطلاع و مغرض كه موسيقى ايرانى را غم انگيز مى دانند؛ بايد بگويم اين موسيقى غم انگيز كه نيست، بلكه بسيار شاد هم مى باشد، زيرا نوازندگان و خوانندگان آن بايد قادر باشند كه حق مطلب را ادا نمايند. موسيقى ايرانى هم جزئى از فرهنگ پربار ما ملت است كه بايد مثل فرهنگ و ادبياتمان، اين فرهنگ صوتى را حفظ و در احياى آن كوشا باشيم و به همين دليل هم، من فقط در موسيقى سنتى ايران فعاليت كردم».
فاريا در سال 1298 در شهر كاشان ديده به جهان گشوده و در سال 1323 ازدواج كرده كه ثمره ى اين ازدواج 4 فرزند 2 پسر به نامهاى: عبداللَّه و امير و 2 دختر به اسامى: مهشيد و شهره مى باشند كه همگى يا موسيقى آشنا و صداى خوش و خوب را از پدر و مادرشان به ارث برده اند. خانم فاريا كه خود از شاگردان خوب و با استعداد استادان: اسماعيل مهرتاش و ابراهيم منصورى بوده، از صداى خوش برخوردار و فرزندان خود را در موسيقى ايرانى راهنما مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد
اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده از خوانندگان معروف بعد از مشروطيت بود كه ضرب هم مى گرفت. پدرش، سيد زين العابدين قراب كاشى، از خواننده هاى دربار ناصرى بود و در تعزيه هاى تكيه دولت نقش مهمى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (178)، تاريخ موسيقى (671 ،577 / 2)، سرگذشت موسيقى (95 -94 / 1)، مردان موسيقى (175 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1298 ش)، خواننده. در كاشان به دنيا آمد و در خانواده اى اهل موسيقى و آواز پرورش يافت. پدربزرگ و پدرش، هر دو از خوانندگان بنام زمان خود بودند و قاسم اولين دانستيهاى خود را در گوشه ها و رديفهاى آواز ايرانى از پدر فراگرفت و پس از چندى به هنرستان عالى موسيقى رفت و نزد حسين خان سنجرى شاگردى كرد. علاوه بر آن نت خوانى و سلفژ را نيز آموخت و تار نيز مى نواخت. وى اولين كنسرت خود را با همراهى پدرش در 1317 ش اجرا كرد كه بسيار مورد توجه قرار گرفت. پس از آن فعاليت خود را با راديو ادامه داد. چندى نيز با اسم مستعار فاريا به فعاليت هنرى مى پرداخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (671 / 2)، سرگذشت موسيقى (95 -94 / 1)، مردان موسيقى (171 -170 / 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود قربانعلى، به سال 1325 در شهرستان خوش آب و هوا، ميان مردم صنعتكار و هنرمندپرور بروجرد متولد شد و پرورش يافت. وى حدود پانزده سال از سنش نگذشته بود كه براى خود فلوتى ساخت و با آن آهنگ هاى محلى زادگاه خود را تمرين و براى خود مى نواخت و براى آن كه مزاحمش نشوند به قبرستان دور دست شهر مى رفت و ساعت ها در خلوت براى دل خود فلوت مى نواخت به طورى كه هر وقت وى را مى خواستند پيدا كنند بايد به سر قبرستان مى رفتند و خيلى دور دست ها در پشت سنگ قبرى كه وى مخفى شده بود و فقط صداى فلوت او مى آمد محمود را مى يافتند.
علاقه بى حد محمود قربانعلى به موسيقى موجب شد تا وى در سن 20 سالگى به تهران بيايد، (چون امكاناتى جهت فراگيرى و پيشرفت در اين هنر دران شهرستان بسيار كم بود) و در سال 1351 كه در خيابان سلسبيل در يك مغازه نجارى فرنگى كار كه بيشتر دكور و كارهاى ظريف مى ساختند و به آلمان صادر مى شد با استاد ابراهيم قنبرى آشنا گرديد و استاد وى را به كارگاه وزارت فرهنگ و هنر دعوت كرد و وى از آن زمان به مدت 4 سال زير نظر استاد راز و رمز سازسازى را فراگرفت و پس از اين مدت با راهنمايى هاى مكرر استاد قنبرى شروع به ساختن «تار» كرد.
دلسوزى هاى استاد بزرگى چون: ابراهيم قنبرى و ذوق و استعداد خودش، دست به دست هم دادند تا سازهاى وى جزو بهترين ها قرار گيرد. محمود قربانعلى در اين
كارگاه سازهاى گوناگون ديگرى نيز ساخته و مى سازد ولى بيشتر فعاليتش روى «تار» مى باشد. وى هم اكنون داراى مدرك درجه دو هنرى مى باشد كه معادل فوق ليسانس هنرى است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي اصغر قرباني ده برزوئي
محل تولد : ده برزو
شهرت : قرباني
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
در تاريخ اوّل فروردين سال هزار و سيصد و پنجاه و چهار هجري شمسي با سواد قرآني و خواندن و نوشتن وارد حوزه علميّه شدم؛ مدرسه فولاد در تربت حيدريه، صرف مير و شرح المثله را در محضر استاد شيخ حسن كلّه (قده) فرا گرفتم. كتابهاى: ملامحسن، هدايه، قطرالندي و نحو را از محضر مرحوم آقاي بحر آموختم. خط را از هنر شيخ محمود هروي بهره بردم. سيوطى، مغنى، مختصر، منطق (حاشيه ملاعبدالله) و اندكي از اصول فقه مظهر و لمعه را از محضر استاد فرزانه مرحوم صدر الدين رباني فرا گرفتم. در ضمن، كلاس پنجم ابتدايي را به صورت شبانه آزاد همزمان خواندم. در سال 57 حدود پنج ماهي زندان وكيل اندر مشهد زنداني شده و در آنجا از محضر برخي اساتيد، مانند جناب آقاي جواد منصوري مقداري از مسايل سياسي و اقتصادي را آموختم. در سال پنجاه وهشت كه به قم آمدم ادامه اصول مظفر را از محضر استاد مصطفي محقق داماد (جلد اول را)و استاد مرحوم عمّاني (جلد دوم) را فرا گرفته و ادامه درس لمعه را هم از محضر سرورانى، چون شمّاعي همدانى، نظري و وجداني فخر و مقدار اندكي از آن را هم در محضر آيت
الله اشتهاردي فرا گرفتم. بخشي از كتابهاى اصول فقه و لمعه و تفسير را هم از محضر مرحوم استاد محامي و عرفاني كسب فيض كردم. هم زمان با درسهاي فقه و اصول براي تكميل مباحث ادبيات و منطق چند صباحي پاي دروس منطق استاد انصاري شيرازي و مطون استاد مرحوم مدرس افغاني حاضر شدم. استاد محمد رضا حكيمي كه از دير باز مورد علاقه من بود، درسي از كتاب الحيات را در حوزه آغاز فرمودند كه بنده متأسفانه در آن شركت مي كردم و مطالب ارزنده اي تصمييم مي شد. درسهاي اخلاق استاد و بزرگوار آيت الله مشكيني هم حال و هواي خاص خود داشت. كه بنده از پاي بندان به شركت در آن بودم. بخشي از درسهاي تقسير ايشان را هم شركت كردم. درس اخلاق حضرت آيت الله بهاءالديني روزهاي پنجشنبه در مدرس زير كتابخانه فيضيه زمزمه محبتي بود كه تا پنجشنبه ديگر جانم را سرشار از طراوت مي كرد. از حدود سال 60 رسايل را در محضر اعتمادي تبريزي در شبستان آيت الله گلپايگاني مسجد اعظم قم هر روز ساعت هفت صبح شركت كردم؛ اما اين درس مصادف با جنگ تحميلي و ماجراي جانبازي بنده شد به همين دليل مقداري طولاني شد و تا سال حدودا 64 طول كشيد همزمان با اين درس، درس مكاسب را در محضر استاد گرانقدر سيد حسن طاهري خرم آبادي حاضر مي شدم تا بيع و خيارات را به پايان بردم، امّا مكاسب درس كفايتين را در محضر استاد صالحي مازنداراني رحمة الله آموختم. پس از اتمام دروس سطح عالي خارج اصول را با شركت در درس حضرت
آيت الله فاضل آغاز كردم. بخشي از خارج اصول را هم پاي درس استاد فرزانه حضرت آيت الله مكارم شيرازي نشستم، در مدرسه امام امير المؤمنين، عصرها يك ساعت به غروب، درس خارج فقه؛ كتاب الظهاره و بخشي از كتاب الصلاة و كتاب القضا را(البته كتاب القضاء روزهاي چهارشنبه هر هفته) در مسجد اعظم در شبستان آيت الله بروجردي(ره)از محضر حضرت آيت الله شيخ جواد تبريزي (ره) به مدت هشت سال كسب فيض كردم. درس خارج فقه حضرت آيت الله نوري همداني مدظله را هم حدود دو سال شركت مي كردم و بهره فراواني بردم، به ويژه كه موظف بوديم آن را با جمعي از دوستان به عربي بنويسيم و نوشته ها مان ارزيابي و نقد و بررسي مي شد؛ علاوه بر آن رجال سند هم به دقت تمام بررسي و جرح و تعديل مي شد. اين درس در مدرسه آيت العظمي گلپايگاني خيابان ارم (در مدرس بزرگ يا مسجد مدرسه) برگزار مي شد و موضوع بحث كتاب الصلاة بود. و سرانجام؛ درس خارج اصول آيت الله وحيد خراساني كه از اواخر جلد اول كفايه، مباحث قطع و علم رجال و مباحث اصول عمليه و تاكنون كه بحث تعادل و تراجيح است و هنوز مشغول به آن هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد شهاب الدين قرشى از هنرمندان علاقمند و تحصيل كرده اى كه به سال 1338 خورشيدى در شهر اهر، در خانواده اى هنرمند و هنردوست ديده به جهان باز كرد. وى از دوران كودكى علاقه اى شديد به نواختن ضرب پيدا كرد و همين علاقه او را به سوى اين هنر و نواختن ضرب سوق داد.
مادر وى كه خانمى فاضل
و نيكوكار بود، نواختن سه تار، دايره و دف را به خوبى مى دانست و رديف هاى موسيقى سنتى ايران به طور سينه به سينه فراگرفته و مى دانست.
بسيارى از روزها كه مادر او از كار روزانه منزل فراغت حاصل مى كرد به نواختن ساز تار مشغول مى شد و او ساز مادر را با نواختن تنبك خويش همراهى مى كرد و در اين راه مربى و مرشد او مادر و نواها و جزوات استادان ضرب مثل زنده ياد حسين تهرانى بود كه چاپ و منتشر شده بودند.
وى در سال 1355 به عضويت گروه موسيقى سنتى خانه فرهنگ شهرستان اهر درآمد و در اين مؤسسه فرهنگى و هنرى مشغول تدريس نواختن ضرب گرديد، و ضمن همكارى با اين موسسه هنرى جهت تحصيلات دانشگاهى به تهران آمد و در كلاس شادروان اميرناصر افتتاح نام نويسى كرد و زير نظر اين استاد مشغول فراگيرى و نواختن ساز ضرب گرديد و پس از مدتى نزد هنرمند باارزش ديگرى مثل: مرتضى اعيان رفت و مدتى را نيز نزد وى مشغول فراگيرى و نواختن تنبك گذراند و پس از آن براى يادگيرى و نواختن ساز تار نزد استاد هوشنگ ظريف كه اين ساز را هم شيرين مى نوازد.
سيد شهاب الدين قرشى از هنرمندان خوب و باتكنيك آينده ضرب ايران مى باشد كه هم اكنون مشغول تدريس نواختن ضرب مى باشد و همراه اركسترها در داخل و خارج كشور كنسرت هايى را به اجراء درآورده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اسفنديار قره باغى يكى ديگر از خوانندگان خطه ى آذربايجان است كه به سال 1322 در شهر تبريز متولد شد. وى از همان كودكى داراى صدايى خوش و بسيار رسا بود
و در مدرسه و محفل دوستان بدون ميكروفن و اكو و بلندگو و امثال اينها كه امروز متداول و مرسوم است مى خواند و چيزى هم از لحاظ رساندن صداى خود به گوش مستمعين كم نمى آورد.
به هر حال وى بيش از شانزده سال نداشت كه جهت تعليم و فراگيرى علم موسيقى وارد هنرستان موسيقى تبريز شد و در سال 1342 از اين هنرستان فارغ التحصيل گرديد. اسفنديار قره باغى براى آموزش موسيقى به كرمانشاه رفت و از سال 1347 در جمع گروه اپراى تهران (كريست) سوليست باس اپرا بود و در ضمن تا آخر سال 57 كارشناس موسيقى وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و هنر در (دانشسراى هنر،هنرستان موسيقى ملى، هنرستان باله) بود. وى حدود 25 سال تدريس موسيقى و آواز كلاسيك در هنرستان ها و دانشسراى هنر را به عهده داشته و در دانشگاه تهران قبل از انقلاب اسلامى رهبر گروه «كر» و در مدارس تهران گروه هاى «كر» مدرسه اى را اداره مى كرده است و در بيست و چهار ساعت از راديو ايران پيش از انقلاب پنج سرود با صداى وى پخش مى گرديده كه سرودهاى «اى ايران اى مرز پرگهر»، «تو اى پرگهر خاك ايران زمين»، «اين نغمه از ايران رسد بگوش» از آن جمله است. سرودهاى «بازى هاى آسيايى» و غيره نيز از كارهاى خوب و باارزش وى بوده است.
اسفنديار قره باغى از سال 1346 همكارى خود را با تالار رودكى در قسمت اپرا و در سال 1347 به عنوان آسيستان گروه «كر» راديو به سرپرستى ايرج گلسرخى آغاز و ادامه داد و همكارى مستمر او با راديو، تلويزيون، تالار رودكى و مراكز علمى، هنرى و فرهنگى همچنان
ادامه داشت وى در سال 1358 از لحاظ شغل دولتى بازنشسته گرديد ولى از سال 1362 دعوت به همكارى شد و مجدداً با سمت هاى مديريت امور ادارى، مسئول هماهنگى موسيقى راديو و تلويزيون، رهبر گروه «كر» سرپرست موسيقى و اركستر آذربايجانى، مسئول ضبط قطعات در استوديوها، مشغول به كار و همكارى شد و در سال 1365 به مدت يكسال رهبر گروه «كر» تالار وحدت گرديد.
اسفنديار قره باغى، از جمله هنرمندانى است كه با صداى خوب، بلند و رساى خود، در زمانى كه جنگ تحميلى رژيم بعث عراق عليه ايران زمين و ملت ايران ادامه داشت، در آن بحبوحه و كشاكش جنگ با خواندن حدود هفتصد سرود كه در آنها هم تكخوانى كرد و هم با گروهى «كر» همكارى نمود و در حد خود دين خود را نسبت به وطن ادا كرد.
اين سرودها بقدرى كارساز و حماسى بودند كه در جبهه هاى جنگ، روح سلحشورى و دفاع از شرف ميهن را در رگ و پى هر ايرانى آزاده ى وطن پرستى زنده و بيدار مى كرد. به واسطه ى اين كوشش ها و فعاليت هايى كه اسفنديار قره باغى متحمل گشت مورد تشويق فراوان قرار گرفت و بنا به گفته خود او و مدارك موجود، وى از جمله هنرمندانى بود كه موفق به دريافت لوح ديپلم افتخار جنگ «دفاع مقدس» 4 فقره لوح زرين مزين به دستخط حضرت امام خمينى (قدس سره) و مدال طلاى جنگ از دست حضرت آقاى خامنه اى رهبر انقلاب اسلامى گرديد.
اسفنديار قره باغى در حال حاضر به كار موسيقى و تعليم شاگرد مشغول است و علاوه بر خواندن و نواختن ترومپت كه ساز تخصص او است، با پيانو و ويولن نيز آشنايى
دارد و آنها را در نهايت خوبى مى نوازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: 1309، تهران.
درگذشت: 3 آبان 1371، تهران.
امير قره داش از هشت سالگى ابتدا با نى لبك و فلوت آشنا شد. پس از مدتى كه از نواختن و تا حدود فراگيرى اين ساز گذشت، به سراغ سنتور رفت و از اين زمان به سازهاى سيمى علاقه مند گرديد و پس از چندى به يادگيرى ويولن پرداخت. امير قره داش در هيجده سالگى تعليمات مقدماتى ويولن را نزد يكى از شاگردان ابوالحسن صبا آموخت تا رديف سوم را فراگرفت ولى پس از چندى نزد عباس شاپورى رفت.
امير قره داش زمانى كه برنامه به طور زنده از مركز بى سيم جاده شميران پخش مى شد. همكارى خود را با اركستر عباس شاپورى آغاز كرد. پس از چندى وى در اركسترهاى شماره ى چهار و در سال 1343 اركستر شما و راديو و اركستر رامتين و اركستر باربد و تا سال 1358 در اركستر سازهاى ايرانى به رهبرى مهدى فتاح همكارى كرد. وى همچنين در شهرهاى مختلف ايران به اجراى كنسرت پرداخت و تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بين ايران و كشوهاى جهان به كشورهاى آلمان، تركيه و آمريكا عزيمت نمود.
امير قره داش بر اثر سكته و درد ريوى دار فانى را وداع گفت و در بهشت زهرا قطعه ى 76 رديف 69 شماره ى 59 به خاك سپرده شد.
امير قره داش از نوازندگان هنرمند و باتجربه است كه در سال 1309 در تهران متولد شد. وى از سن هشت سالگى مثل بسيارى از هنرمندان ابتدا با نى لبك و فلوت آشنائى پيدا كرد. پس از مدتى كه از نواختن و تا حدود فراگيرى
اين ساز گذشت روزى به سراغ سنتور برادر خود كه در منزل بود و برادرش آن را مى نواخت رفت و شروع به نواختن نزد خود كرد و از اين زمان به سازهاى سيمى علاقمند گرديد و پس از چندى به يادگيرى ويولن پرداخت.
امير قره داش هيجده بهار از سنش مى گذشت كه تعليمات مقدماتى ويولن رانزد يكى از شاگردان استاد ابوالحسن صبا آموخت و تا رديف سوم اين استاد بى نظير را فراگرفت ولى پس از چندى نزد استاد عباس شاپورى هنرمند فرزانه رفت و بر اثر استعداد و علاقه و پشتكار چنين معلم دلسوزى بسيارى نياموخته ها را آموخت و زمانى كه برنامه به طور زنده از مركز بى سيم جاده شميران مى شد همكارى خود را با اركستر عباس شاپورى آغاز كرد.
پس از چندى وى در اركسترهاى شماره 4 و در سال 1343 اركستر شما و راديو و اركستر رامتين و اركستر باربد و تا سال 1358 در اركستر سازهاى ايرانى به رهبرى مهدى مفتاح همكارى كرد.
امير قره داش، در شهرهاى مختلف ايران جهت كنسرت و اجراى برنامه به نفع مؤسسات خيريه و فرهنگى همراه عباس شاپورى، على تجويدى، كورس سرهنگ زاده و غيره مسافرت هاى فراوان كرد و تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بين ايران و كشورهاى جهان به ممالك: آلمان، تركيه، آمريكا عزيمت نمود. در آمريكا ايالات واشنگتن، نيويورك، بستون شيكاگو، لوس آنجلس و همراه شادروان مرتضى حنانه، شجريان، ايرج برنامه هاى موسيقى سنتى اجرا كرده ست.
امير قره داش در تاريخ 71/8/3 بر اثر سكته و درد ريوى، دار فانى را وداع گفت و در بهشت زهرا قطعه 76 شماره 59 به خاك سپرده شد. روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين
ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1300 -1222 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى، مفسر، رجالى و شاعر. اصلش از قزوين بود. نسب اين خاندان به محمد بن زيد شهيد فرزند امام زين العابدين (ع) مى رسد. در نجف به دنيا آمد و در حله ساكن شد. او را قزوينى كبير نيز ناميده اند، تا در مقابل يكى از فرزندزادگانش به نام مهدى بن هادى بن ميرزا صالح بن محمد مهدى، قزوينى صغير صاحب «ديوان»، مشخص باشد. سيد مهدى در نجف از محضر شيح موسى و شيخ على و شيخ حسن، فرزندان شيخ جعفر صاحب «كاشف الغطاء»، و سيد باقر قزوينى و سيد على قزوينى و سيد محمد تقى قزوينى استفاده كرد و از آنها اجازه ى روايت گرفت. او نزد شيخ مرتضى انصارى و ميرزاى بزرگ شيرازى تلمذ كرد و در بيست سالگى به درجه ى اجتهاد رسيد. وى از مشايخ اجازه ى علامه نورى صاحب «مستدرك الوسائل» بود. او علاوه بر تبحرى كه در فقه و اصول و كلام و حكمت و توحيد و امامت و تفسير و حديث داشت در كمالات نفسانى نيز كم نظير بود. در بازگشت از حج درگذشت و در نجف، در مقبره ى آل قزوين دفن شد. از وى متجاوز از سى اثر باقى مانده است. از آن جمله: «اسماء قبائل العرب» يا «اسماء القبائل والعشائر»؛ «البحر الزاخر فى اصول الاوائل و الاواخر»؛ «تفسير سوره الاخلاص، الفاتحه و القدر»؛ «فلك النجاه فى احكام الهداه»؛ «التقيه»؛ «آيات الوصول الى علم الاصول»، در مباحث الفاظ از مسائل اصول فقه، به عربى؛ «فرائد الاصول» يا «الفرائد »، در اصول؛ «بصائر المجتهدين»، در شرح «تبصره المتعلمين» علامه حلى؛ «الاقفال»، در نحو و شرح آن
به نام «المفاتيح» يا «مفاتيح الاقفال»؛ «مواهب الافهام»، در شرح «شرايع الاسلام»؛ «الصوارم الماضيه لرد الفرقه الهاويه و تحقيق الفرقه الناجيه»، در امامت؛ «آيات المتوسمين»، در حكمت الهى؛ «منظومه تامه» در اصول؛ منظومه در تمام عبادات، متجاوز از پانزده هزار بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (335 / 7)، اعيان الشيعه (146 -145 / 10)، خاتمه مستدرك الوسائل (136 -127 / 2)، الذريعه (62 / 25 ،239 / 24 ،292 ،238 ،122 / 23 ،299 ،134 -133 ،33 / 21 ،161 / 17 ،314 -313 ،133 -132 / 16 ،317 ،93 / 15 ،329 / 13 ،83 / 7 ،210 / 6 ،405 ،342 ،341 ،336 / 4 ،125 ،40 / 3 ،389 ،274 ،68 ،34 ،6 / 2 ،485 ،462 ،449 ،49 ،48 / 1)، ريحانه (457 -456 / 4)، علماء معاصرين (11 -6)، لغت نامه (ذيل/ قزوينى)، معجم المؤلفين (56 / 12)، مينو در (974 ،963 ،951 ،950 ،921 -920 ،918 ،860 -859 ،851،847 ،840 ،821 ،804 ،776 ،311 -310 ،292 ،239 ،232 ،231 ،135 ،114 -113 ،94 ،84 ،81 ،68 ،63 ،10 -8 / 2).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1125- ز 1197 ق)، فقيه، حكيم، فيلسوف، متكلم، رجالى و عالم امامى. اصل وى از قزوين و ساكن يزد بود. او عالم و حكيم بزرگ امامى و معاصر علامه بحرالعلوم (م 1212 ق) است. در سفر حج در 1175 ق با آقا محمد باقر بهبهانى ملاقات كرد. وى از سيد بحرالعلوم روايت مى كند و آن جناب نيز از وى روايت كرده است، بدين گونه كه هر يك از ايشان با اجازه از ديگرى روايت
مى نمايد. بر اين اساس است كه در بعضى از كتب حديث و رجال به وى عنوان شيخ سيد بحرالعلوم داده اند. از آثارش كتاب «تتميم امل الآمل» است كه آن را به امر سيد بحرالعلوم در 1191 ق تأليف نمود، و سيد از اين كتاب مدح بليغى كرده است.قزوينى تقريظى بر «مشكاه الهدايه» سيد مهدى بحرالعلوم دارد كه آن را در 1197 ق نگاشته و در آن تقريظ مشايخ خود چون مير محمد صالح حسينى قزوينى و مير محمد ابراهيم قزوينى و ملا على اصغر مشهدى رضوى را نامبرده و گفته كه ايشان از علامه مجلسى و محقق خوانسارى و محقق سبزوارى روايت كرده اند. قزونيى تعليقاتى بر رساله ى «مطالب النفس و مسائلها» حكيم حمزه گيلانى دارد. او همچنين تقريظى بر «مرآت الازمان» محمد بن محمد زمان كاشانى دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :خاتمه مستدركات (106 -105 / 2)، الذريعه (64 / 21 ،263 -262 / 20 ،89 / 6 ،339 -337 / 3 ،207 / 1)، ريحانه (453 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 479 -476 / 12)، فوائد الرضويه (259)، لغت نامه (ذيل/ قزوينى)، معجم المؤلفين (200 / 6)، هديه الاحباب (171).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1016 ق)، خطاط و شاعر و موسيقيدان. وى خواهرزاده ى مالك ديلمى خوشنويس بود. همه ى اقلام را خوش مى نوشت و در موسيقى دست داشت و از تصنيف سازان بنام زمان شاه عباس بود. شعر نيز مى گفت وطبعى خوش داشت. ابوالهادى از علم رياضى نيز بهره مند بود و مقارن تأليف «تذكره ى مجمع الخواص» در قيد حيات. در قزوين درگذشت و در مزار شاهزاده حسين به خاك سپرده شد. از اوست:
به من گفتى
چون من يارى ندارى
تو هم چون من گرفتارى ندارى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (36 /1)، تاريخ موسيقى (324 /1)، الذريعه (52/9)، فرهنگ سخنوران (37 -36)، قزوين در گذرگاه هنر (242)، مجمع الخواص (261).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، خطاط و موسيقيدان. پدرش از عموزادگان قاضى جهان سيفى قزوينى، وزير شاه طهماسب اول صفوى بود كه در اوايل عمر از قزوين به هندوستان رفت و در زمره ى ملازمان جلال الدين محمد اكبرشاه درآمد. ميرزا ابراهيم حسينى همدانى، به علت رابطه ى دوستى با سيد شريف، پس از مرگ وى سيد تقى الدين را به همدان خواند و در تربيت او كوشيد و او را به دامادى خود برگزيد. تقى الدين با مراقبت ميرزا ابراهيم، جامع علوم معقول و منقول شد و در خط نستعليق، بى همتاى دوران خود. وى در موسيقى و خوش خوانى شهره ى شهر بود. تقى الدين در ايام جوانى درگذشت و در مقبره ى سادات بنى حسن در همدان به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (111/1)، تاريخ موسيقى (326/1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اولين متولي موقوفات مسجدالنبي قزوين
چندي پيش دوستِ دانشمندي از شيراز نسخه كتابي را كه به تازگ_ي از چاپ ب_رآورده ب_ود در اختيارم نهاد. از مندرجات آن پيشت_ر آگاه_م ساخته بود، ام_ا آنچه بينَ الدَّفَتَيْن با حروفچينيِ شكيل و عكسها و تصويرهاي ديدني و فصلبنديهاي جالب دي_دم لطفي ديگر داشت و موجب توجه به انديشه اي باريكتر و لطيفتر گشت. محتوايِ كتاب شرحِ تاريخي انجمنهاي ادبي شيراز از حدود چهارصد سال پيش تاكنون بود و به مناسبت در آن از پايه گذاران و اعضاي آن انجمنها در اين مدّت نسبتا دراز شعرها و تصويرها و عكسهاي بسيار نقل شده بود.
آنچه جز مجموع مطالب كتاب و منضمّات آن ذهن مرا مشغول ساخت، اين انديشه بود كه دريافتم شيراز را كه شهر شاعران و شهر سعدي و حافظ يا شهر گل
و بلبل نام نهاده اند، مي توان شهر انجمنهاي ادبي نيز ناميد و از همين ديد شهرهاي ديگر ايران را با خصوصيتي جز آنچه متداول و بر سر زبانهاست مورد توجه قرار داد؛ مثلاً يزد را گذشته از شهر بادگيرها، شهر قناتها نيز گفت، چه مردم كوشا و دلسوز آن در جاري ساختنِ آبهاي زيرزميني از دوردستها برايِ سيراب ساختنِ مزارع و باغات رنج بسيار كشيده اند. يا اصفهان را گذشته از داشتنِ عنوانِ دارالسلطنه، شهرِ شاهكارهايِ معماري و پُلسازي و كاشيكاريِ بي نظير لقب داد، و به همين ترتيب برايِ شهرهايِ ديگر خصوصيات ديگر جز آنچه در افواه است يافت. در اين توجه به زادگاه خود قزوين رسيدم و متوجه گشتم كه آنجا را نيز به جز دارالسلطنه گفتن و «بابُ الجَنّه» ناميدن يا شهرِ محصور ميانِ باغهاي وسيعِ پسته و انگور و بادام و زردآلودانستن، شهر عالمانِ ديني و حافظانِ سُنَن و آدابِ ملّي و قومي نيز توان گفت؛ زيرا به شهادتِ مورخان و خاطره نويسان و سيّاحان و اربابِ تذكره، از خصوصيّات اين شهر يكي هم كثرتِ علما و فضلا و
دانشمندان و اربابِ حرفت و صنعت و حافظانِ سنتهاست كه از اينجا برخاسته اند و در ميانشان ناموراني با آثار پُرارج و مؤثر در تربيت و هدايتِ اجتماع كم نبوده است. با نگاهي به كتاب المآثر والآثار اعتمادالسلطنه و مجلّد دوم كتاب مينودر مرحوم گلريز و كتابهاي رجال و غيره بر صحّت اين مدّعا مي توان دليل آورد. حمداللّه مستوفي در تاريخ گزيده مي نويسد: «ديانتِ اهلِ قزوين در مرتبه اعلي بود و اكثر آن قوم لقمه بي شبهه خوردندي و مُستجاب الدَّعوه بودندي و بدين مناسبت هيچ حاكم برايشان تطاول نتوانستي كرد.» (1).
اين
خصوصيت را مرهونِ دو امر بايد دانست؛ يكي استعداد ذاتيِ افراد و درستيِ اعتقاد كه ريشه در تربيتِ خانوادگي و پايبنديِ خانواده به حفظِ اصول دارد و ديگر مراقبتهاي دقيق و تعاليم مفيد علما و دانايانِ ديني؛ تا كسي از جادّه مستقيم خِرَد و معتقداتِ درست دور نيفتد. بسياري عالمان و كثرتِ فقيهان اين شهر در طولِ قرون، خود حجّتي است بر اهليّتِ مردم و تعليم پذيريِ آنان و توجه به مقامِ علم و عمل. حمداللّه مستوفي هم در اين خصوص مي نويسد:
علماء قزوين بيشتر صاحبِ علوم تفسير و حديث و فقه بوده اند و در طاعت و عبادت درجاتِ عالي داشته و در علومي كه دين را از آن خللي باشد شروع كمتر نموده و در كارِ دين و تقويتِ مذهبِ خود به غايت صُلب بوده و اكابر آنجا مرتبه و جاه و عظيم يافته اند و بعضي به وزارت رسيده (2)
و درباره سادات كه آنان را شريفترين قبايلِ جهان مي داند نوشته است:
سادات قزوين به زُهد و ورع و تقوا و علم و ادب و قطع طمع مُتحلّي بودند و درويش و توانگر ايشان از طمع به ديگران مُحترز باشند و رسمِ سؤال در ميانِ ايشان نيست و از كسبِ خود خورند و ساداتِ بزرگ مستجاب الدّعوه در ايشان بوده اند چون... (3).
در مجموعه يادداشتهاي ارزنده شادروان قهرمان ميرزا عين السلطنه فرزند شاهزاده عِزّالدوله فرزند محمدشاه قاجار نامه اي به خط محمدشاه ضبط است كه به يكي از روحانيان قزوين نوشته شده است كه گويايِ درجه احترام مقام عالي مملكتي به علما و مجتهدان اين شهر است. عكس نامه مذكور را كه مُهر شاه با سجعِ «طراز افسرِ شاهي محمد» بر پشت آن
زده شده است و به لطف آقاي مسعود سالور فرزند مرحوم عين السلطنه در اختيار اين جانب قرار گرفت. در همين صفحه ملاحظه مي فرماييد.
سخ_ن درباره ناموران قزوين در علوم و فنونِ نيازمند تدوينِ كتابهاست و از آنان هستند كساني كه كار و كردار و آثارشان در حدّ كتابي مستقل تواند بود. اينجا دامنه بحث را با شرح زندگاني و آثار يكي از اين فرزانه مردانِ نيك انديش كه بلندمقاميش ثبت كتابها و آثار خيرش هنوز برجاست فرامي چينيم:
عالمي كه بيانِ احوال او و نشان دادنِ يادگارهايِ خير او موضوعِ سخن ماست، مجتهد عالي مقام حاج ملاّعبدالوهابِ شريفِ قزويني اعلي اللّه مقامه است، اولين متولّي مسجدالنبي (مسجد سلطاني) قزوين از جانب فتحعلي شاه و از بزرگانِ علماي شيعه در قرن سيزدهم هجري.
بناي مسجدالنّبي به حكايتِ كتيبه هاي موجود از فتحعلي شاه قاجار (1212 تا 1250ه_.) است و در سالهاي 1220 و 1221 هج_ري انج_ام گرفته است. (4)اما به نوشته شاردَن _ جهانگرد فرانسوي كه در زمانِ شاه سليمان صفوي (1077 تا 1105ه_.) دوبار به ايران آمده است _ اين مسجد را در همين محل شاه اسماعيل صفوي (915 تا 930ه_.) بنياد نهاده و فرزندش شاه طهماسب اول (930 تا 970ه_.) به پايان رسانده است. (5) در جمع ميانِ نوشته شاردن با مندرجات و تاريخِ كتيبه ها مي توان احتمال داد كه بناي صفوي به عللي بعدها رو به ويراني نهاده و شاه قاجار به بازسازي و تكميل آن مُبادرت ورزيده است. اينكه گفته اند توليتِ مسجد را محمدشاه قاجار (1250 تا 1264ه_.) هنگامي كه با تشريفاتي به قزوين وارد شده و در اجتماعي كه در همين مسجد تشكيل يافته به مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب، كه از مجتهدانِ بزرگ زمان بوده واگذار و
عصائي با يك رشته تسبيح مرواريد به ايشان اِهدا كرده است نه فتحعلي شاه، قولي است كه در نوشته يكي از افراد خاندانِ شفائي (نواده صاحب ترجمه) ديده ام و محتاجِ تأييد است؛ خاصه كه توليتِ ديگري از جانب فتحعلي شاه درباره قناتِ شاه طهماسبي و حاج رضائي و اراضي دهِ اَك (در شمال غربي شهر و شمال دِه حسين آباد) طي فرماني كه عكس آن را ملاحظه مي فرمائيد در محرم سال 1247 هجري به ايشان داده شده است، بنابراين ممكن است، عمل محمدشاه تنفيذي باشد در حكم توليتِ نيايِ خود فتحعلي شاه.
در كتاب گرانقدر مينودر تأليف مرحوم گلريز، درباره مسجدالنبي شرح جامعي با عكسهاي جالب توجه آمده است و كتيبه هاي متعدد آن نقل گرديده (6)، اما مؤلف مرحوم در تصحيح تاريخ بناي مسجد از 1220 و 1221 به 1201 هجري دچار اشتباه شده است، زيرا فتحعلي شاه در 1201 سلطنت نداشته است. آغاز پادشاهي او 1212 هجري است و نيز در نقل متن كتيبه ها (يا به هنگام چاپ آنها) اشتباهاتي رخ داده است كه بايد با مراجعه مجدّد به خود كتيبه ها و نيز به متن آيات منقول از قرآن
كريم و روايات اصلاح شود.
باري شرح احوال و آثار خير و تأليفاتِ اين عالم جليل و فقيه نبيه را در كتابهايي چون طبقات اَعلام الشيعه، كرامُ البرره (7) از شيخ آقابزرگ طهراني و الذريعه هم او (ذيل نام تأليفات وي) و مكارم الآثار (8) از معلم حبيب آبادي فوائدٌ الرَّضَويه (9) و معجم رجال الفكر والاَ(11) از مرحوم گلريز و قصص العلماء (12) از ميرزا محمد تنكابني و برگي از تاريخ قزوين (13) از مدرسي طباطبائي و غيره مي توان ديد كه لُبّ مطالب آنها
را متعاقبا نقل خواهيم كرد:
مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب _ رضوانُ اللّه عليه _ فرزند محمدعلي است و چون در رساله «حُجّية الاجماع» اشاره به رأي جدّ خود در مسأله اجماع كرده است و باز به قرينه اينكه نام يكي از برادرانش عبدالكريم است، لذا به زعم مرحوم شيخ آقابزرگ طهراني (14)جدّ ايشان كه از علما بوده بايد همان مولانا عبدالكريم صاحب كتاب نظمُ الغُرَر فرزند مولانا محمديحيي صاحب كتاب ترجمان اللّغات باشد.
مادرِ صاحب ترجمه دختر آيت اللّه سيدحسين قزويني مشهور به آقا ميرحسينا (متوفي به سال 1208ه_.) جدّ افراد خاندان حاج سيدجواديهاي قزوين و استاد مرحوم سيدمهدي بحرالعلوم است كه در وثاقت و زُهد و علم و تقوا وحيد عصر بوده است و به سبب شرافت سيادتِ مادر است كه مرحوم حاج عبدالوهاب را «شريف» گفته اند.
اين عالم بزرگوار و مجتهد پرهيزكار و نيكوكردار سه برادر داشته است: مرحوم عليمردان مانند خود وي به تحصيل علوم ديني پرداخته، اما دو برادر ديگر مرحومان حاج رضا و حاج كريم (عبدالكريم، معروف به حاج آقا) به بازرگاني روي آورده اند و از اولي سرايِ معروف حاج رضا در قزوين كه از بناهاي معتبر است باقي مانده كه دو دانگ آنجا وقف و چهار دان_گ ديگر مل_ك است. مقبره معروف خاندان حاج سيدجواديها را نيز اين شخص براي جدّ مادريش مرحوم آقا ميرحسينا بنا كرده است. و از دومي حمّامي در محلّه سكّه شريحان به نام حمام حاج كريم پي افكنده شده است كه هنوز برجاست.
سال تولد مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب را ذكر نكرده اند، اما با توجه به سنين تحصيلي او در ايران و در نجف اشرف و با توجه به تاريخ اجازه روايت او و نيز با ملاحظه سال درگذشت
برخي از مجتهدان عالي مقام كه نامبرده محضر درس ايشان را درك كرده است، بايد يكي از سالهايِ دهه آخر قرن دوازدهم هجري باشد.
فقيد سعيد بنا به نوشته مرحوم سيدابوطالب زنجاني مقدمات علوم را در قزوين همراه مرحوم ميرزا ابوالقاسم موسوي زنجاني از تلامذه مرحوم حجت الاسلام شفتي و مرحوم مولا محمدتقي برغاتي شهيد ثالث تلمّذ كرده و سپس عازم نجف اشرف گرديده و آنجا از محضر درس استاداني بلند پايگاه چون مرحوم شيخ جعفر بن شيخ خضر كاشف الغطاء معروف به شيخ اكبر (متوفي به سال 1227 يا 1228ه_.) و مرحوم سيدمحمد طباطبائي معروف به مجاهد از مشاهير علماي اماميه (متوفي به سال 1242ه_.) و مرحوم سيدمحمدمهدي بحرالعلوم، جامع معقول و منقول (متوفي به سال 1212ه_.) و مرحوم شيخ موسي فرزند شيخ اكبر (متوفي به سال 1242 يا 1243ه_.) و شيخ احمد احسائي بحراني صاحب تأليفات كثيره (متوفي به سال 1241ه_.) و مرحوم سيدعبداللّه شُبَّر از بزرگان فقهايِ اماميه و از ثقات محدثين اثني عشريه (متوفي به سال 1242ه_.) و مرحوم شريف العلماء آمُلي مازندراني از اعاظم فقها و اصوليين اواسط قرن سيزدهم (متوفي به سال 1245ه_.) و مرحوم شيخ اسداللّه كاظمي تُستري دزفولي داماد شيخ اكبر، صاحب كَشفُ القناع و مَقابِسُ الاَنوار (متوفي به سال 1234ه_.) و مرحوم سيدجواد عاملي صاحب مفتاح الكرامه از اعاظم فقهاي عصر در نجف و كربلا و كاظمين بهره جُسته و از بيش از چهل مجتهد عالي قدر روايت دارد، كه از فحولِ آنان مشايخ مذكور و نيز نبيه جليل مرحوم آقاباقر بهبهاني و به استناد آنچه مرحوم سيدحسن صدر در تكمله آورده، علامه جليل القدر ميرزا ابوالقاسم قمي صاحب قوانين و نيز به گفته ميرزا
ابوطالب زنجاني موسوي در كفاية الدراية شادروان سيدعلي طباطبائي صاحب رياض و نيز علامه مفضال مرحوم سيدمحمدباقر حجت الاسلام اصفهاني است، و مرحوم موسوي زنجاني تصريح كرده است كه روايت وي از صاحب رياض و از مرحوم كاشف الغطاء بدونِ واسطه است.
اين اجازات به تمامه در مجموعه اي است كه آن را مرحوم سيدجواد بن سيد زين العابدين خونساري در 1248 هجري جمع و تدوين كرده است و شادروان شيخ آقابزرگ طهراني
صاحب طبقات اعلام الشيعه و كرامُ البَرَرة، نسخه آن را در كتابخانه مرحوم سيد محمد محيط طباطبائي در تهران ديده است. تاريخ اجازه مرحوم سيدجواد عاملي چنان كه مرحوم آقا سيدمحسن امين در آخر كتاب «مَتاجر» از مفتاح الكرامة تذكر داده اند ربيع الاول سال 1225 هجري است. اما تاريخ اجازه اي كه مرحوم سيد محمدباقر حجت الاسلام اصفهاني داده چهارم شعبان 1254 هجري مي باشد كه مربوط است به پس از رسيدن صاحب ترجمه به مرتبه اجتهاد و يافتنِ درجاتِ علمي رفيع و سالهاي اخير عمر شريفش. ايشان پس از ذكرِ عبارتِ «مَنَّ اللّه تَعالي عَلي اهالي قزوين» (منّت نهاد خداي بلند و بزرگ مرتبه بر مردم قزوين) از وي با صفاتِ عالمِ عاملِ فاضل كامل بارعِ باذل، جامع فنون فضائل، حائز صنوف فواضل، عاصم عباداللّه از خبائث و رذائل، زُبدة الفقهاء العظام، عمدة العلماء الفخام... الخ ياد كرده است.
مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب پس از طي مدارج علمي و كس_ب درج_ات عالي روحاني به قزوين بازگشته و در سال 1230 هجري عازم زيارت بيت اللّه الحرام شده است و پس از ادايِ مراسم حج از راه درياي قُلزم به مصر رفته و در قاهره به كت_اب الصواع_ق المح_رقه از ابن حجر عَسقلاني (909 تا 974ه_.) برخورده و
فصل دوم آن را كه در بيان فضايل مولاي متقيان امير مؤمنان عليه السلام است، مبنايِ تأليف كتابي ساخته است كه ضمن برشمردنِ تأليفات ايشان بدان اشاره خواهيم كرد.
بنابر نوشته سپهر در ناسخ التواريخ (15) در اجتماعي كه مجتهدان و علماي بزرگ مانند مرحوم آقا سيدمحمد مجاهد و مرحوم حاج محمدجعفر استرآبادي و مرحوم آقا سيدنصراللّه استرآبادي و شادروان حاج سيدمحمدتقي قزويني و مرحوم سيد عزيزاللّه طالشي و نيز شادروان حاج ملاّاحمد نراقي و پسر ايشان مرحوم حاج ملاّمحمد، در سلطانيه به سال 1241 هجري در حضور فتحعلي شاه قاجار در باب جهاد با روسيه داشته اند، چون مرحوم مجاهد در قزوين به خانه مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب وارد شده بوده است، ايشان مرحوم سيد را همراهي و در آن اجتماع شركت كرده اند.
صاحب ترجمه سفري نيز در 1260 هجري به شهر قم رفته و در اين سفر تكمله اي بر كتاب سابق الذكر خود كه در بعضي از مباحثِ امامت است افزوده كه بدان نيز اشاره خواهد شد.
مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب در پايان عمر به نجف اشرف مشرّف گشت و آنجا ساكن گرديد و به سال 1264 هجري درگذشت. شرح ارتحال عجيب اين عالم رباني را كه تنكابني در قصص العلماء و به نقل از آن مأخذ صاحب كِرامُ البَرَرة آورده است، خواهيم آورد. آن مرحوم را در مقبره مخصوص كه در قسمت تحتاني حياط بيروني منزل خود مهيا كرده بود دفن كردند در حالي كه در قزوين نيز مقبره اي براي خود و خاندانش پيشتر بنا كرده بود با سنگ قبري.
به شهادت كساني كه از اين فقيه عالم سخن گفته اند و اسناد موجود، وي رئيس علماي قزوين و مردي پارسا و مُراعيِ
احكام شرع و حافظ موازينِ شريعت و آمر به معروف و ناهي از منكر بوده است و استنباط صحيح از فروع احكام داشته و در حلّ مُعضلات مسائل مرجع و ملجائي موثّق به حساب مي آمده و به نظر صائب و بي نظريِ مطلقِ وي در امور از عالي و داني اعتقاد داشته اند. واگذاري توليت مسجدالنبي و نيز توليت آب چند قنات و اراضي ده اَك از جانب سلطان وقت فتحعلي شاه و تنفيذ آن از جانب سلطان بعدي محمدشاه قاجار و نيز سند شماره 73 از اسناد مربوط به آستانه حضرت شهزاده حسين (16)(فرمان فتحعلي شاه به فرزند خود _ امام ويردي _ حاكم قزوين _ بالاي عريضه ميرزا نعمت اللّه ناظر آستانه شهزاده حسين كه مستمري او را با اطلاع حاج ملاّعبدالوهاب مجتهد به وي عايد سازد) و محضر و استشهادي كه ناظر مذكور به مهر علماي قزوين و از جمله صاحب ترجمه از اين بابت در دست داشته و نيز فتوائي كه به نقل تنكابني در قصص العلماء درباره جواز بذلِ ولي مدّتِ انقطاع را، برخلاف نظر مرحوم شهيد ثالث داده و علماي قزوين جز مرحوم حاج ملاّصالح برادر شهيد ثالث و علماي ديگر بلاد متابعت از آن فتوا كرده اند، همه دليل بر جامعيّت و قدرت استنباط اوست و سزاواريش به رياستِ علماي شهر، آثار خير وي كه ذكر خواهيم كرد نيز حكايت از فطرت پاك و نيكي اعتقاد و بخشندگي وي دارد.
تأليفات آن مرحوم به شرح زير است (به نقل از كرام البرره) (17)
1 _ «رسالة في صلاة الجمعة» _ نسخه اين رساله كه خط مؤلف را در حواشي دارد منضم به مجموعه اجازات در كتابخانه مرحوم سيدمحمد
محيط طباطبائي است.
2_ «هداية المسترشدين» _ اين رساله را كه برادر و شاگردش عبدالكريم ملقب به حاج آقا استنساخ كرده است و در جمادي الثانيه 1242 هجري به پايان برده، مرحوم شيخ آقابزرگ طهراني ضمن مجموعه اي از رسائل صاحب ترجمه كه برخي از آنها به خط برادر ديگرش عليمردان بن محمدعلي بوده و تاريخ كتابت 1240 هجري داشته در كتابخانه شيخ قاسم محيي الدين در نجف ديده است. در آغاز اين رساله گويد كه او رساله اي به فارسي و رساله ديگري به عربي نوشت در مسائل تقليد و آن را در ردّ رساله حجت الاسلام اصفهاني نگاشت، هنگامي كه در رساله مرحوم اصفهاني عدمِ جوازِ تقليدِ ميّت و وجوبِ عدول به زنده را در آن تأليف ديد.
3 تا 8 _ مجموعه ديگري از تصانيف صاحب ترجمه در كتابخانه شيخ قاسم مذكور است كه در آن رسائل اصولي است، از جمله: «حُجية المَظَنة في حالِ اِنسداد»؛ «عدم الحُجيَّة في حالِ الانفتاح»؛ «حُجيَّة الاِجماع»؛ «عدم اجتماع الامر والنّهي»؛ «العدالة والتَّحرَّي» و «اَصْلُ الْبَراءة». رساله آخر به خط برادرش عليمردان بن محمدعلي است با تاريخ كتابت 1240 هجري. در رساله «حُجيَّة الاجماع» راي جدّ خود را در اِجماع بيان كرده است و نشان مي دهد كه جدّ ايشان چنان كه ذكر شد (ظاهرا مولانا عبدالكريم بن مولانا محمديحيي) نيز در عداد علما بوده است.
9 و 10_ در كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين (ع) مجموعه اي است كه در آن دو كتاب از تأليفات مرحوم ح_اج ملاّعب_دالوهاب است؛ يكي خُلاصَةُ الرّشاد در شرح حديث نبوي مشتمل بر چهل مسأله كه حضرت امير (ع) از پيغ_امبر اك_رم (ص) س_ؤال كرده است و مؤلف هر فقره را در
ب_ابي ش_رح نموده. هر باب آن مشتمل بر فصلهاست، اما آنچه در آن مجموعه موجود است تا باب پنجم در حديث پنجم در حجّ است و كاتب در پشت نسخه، مؤلف را نيك ستوده است.
در پايان باب اول در ايمان به خداوند، همه اصول پنجگانه را درج كرده است: توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد و در باب معاد جسماني آنچه را شفاهي از آقاميرزا محمدمهدي (شهيد در سال 1218ه_.) شنيده و نيز آنچه را شيخ احمد احسائي در جواب سؤال او از معاد ذكر كرده، نقل نموده است و آن دو تن را به نيكي ستوده و بر آنان دعاي خير كرده است و از اينجا برمي آيد كه اين رساله را پس از سالِ درگذشت شيخ احمد احسائي (1241ه_.) تأليف كرده است.
اما كتاب دوم مندرج در آن مجموعه «شرح حديث المنزلة» است. متنِ حديث را ابن حجر عسقلاني در الصواعق المحرقه آورده و آن نخستين از احاديث چهلگانه مستخرج در فصل دوم صواعق است و چنان كه اشاره شد مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب در قاهره به كتاب صواعق برخورده و فصل دوم آن را كه در بيان فضائل حضرت مولاست و در آن چهل حديث، كه نخستين آن حديث المنزلة است، درج كرده و آغاز كرده است به بعضي از مباحثِ امامت: امامت چيست؛ آيا وجود امام واجب و لازم است؟ چرا واجب است؟ چگونه او امام است؟ امام چه كسي است؟ پس شروع كرده است به دلالتِ حديث بر اين نكات و دقايق و ردّ تأويلاتِ ابن حجر و در خلال تأليف گفته است كه سالِ تأليفِ آن 1231 هجري است. تكمله اي هم در سفر قم (1260
هجري) بدان الحاق كرده و آنجا تصريح نموده است كه آغاز تأليف 1230 هجري بوده است. نسخه هر دو كتاب به خط محمدصادقِ يزدي است و در ذي الحجه 1260 هجري در حيات مؤلف تحرير شده است.
شادروان شيخ آقابزرگ طهراني در نجف نسخه اي از كتاب المعتبر (في شرح مختصر شرايع الاسلام نجم الدين ابوالقاسم شيخ جعفر بن حسن محقق اول حلّي) را نزد سيدمحمدرضا
تبريزي ديده است كه آن را صاحب ترجمه در 1241 هجري وقف كرده است.
اما ابنيه خيري كه از آن مرحوم به جاي مانده است بدين شرح است:
1_ گذشته از مساعي جميل كه در تكميل مسجدالنبي و رفع نقائص آن به حدّ امكان داشته است با امكانات خود در قطعه زميني واقع در مجاورت مسجد، شمال سراي و زير و شرق مسجد سردابي وسيع براي اقامه نماز جماعت و تشكيل مجالس روضه خواني و وعظ احداث نموده است كه در تابستانها فضائي خنك دارد و در زمستانها گرم، و مدخل آن از داخل مسجد در ضلع شرقي و جنوب مدخل شرقي مسجد است.
2_ چه_ار آب انب_ار در نقاط زير از بناهاي عام المنفعه اوست:
يك _ آب انباري مجاور سرداب و زيرزمين مورد اشاره به نام «يوسفيه» به مناسبت آنكه بنايِ آن مصادف با تولد يكي از پسرانش _ با نام يوسف _ شده است.
دو _ آب انباري در غرب مسجد و در زاويه جنوب شرقي محوطه جلو سر در غربي، معروف به سر درِ زنانه بازار كه بسيار وسيع و عميق و مورد استفاده اهالي محل و مخصوصا كسبه بازار بوده است و بر ديوار مجاور راه شير پلّه پلّه آن و سه شير فاصله به فاصله نصب بوده و به تدريج كه سطح
آب پايين مي رفته، از شير پايينتر استفاده مي شده است.
سه _ آب انباري در جنوب شهر قزوين مقابل مُصلاّي جنوب شهر كه در تابستانها براي باغبانان و آنان كه در باغهاي انگور مجاور كار مي كرده اند فوق العاده مفيد و مغتنم بوده است. (18)
چهار _ آب انبار واقع در محلّه دارالشِفا، مجاور حسينيه و منزل آن مرحوم.
3_ مقبره خانوادگي در بيرونِ صحنِ شمالي شهزاده حسين و در شمال شرقي آن، مشتمل بر يك مسجد و دو ايوان و راهرو و مقبره اي كوچك در انتهايِ بنا كه قسمت تحتاني آن محل دفن اموات و در نماي مقبره كتيبه اي كاشي نصب بوده است كه بعدها تعدادي از خشتهاي كاشي آن افتاده است. مقبره وسيع است و با آجر ساخته شده و مسقف به طاق آجري است و با كاشي تزيين گرديده است. جز مسجد و راهرو و دو مقبره خاصه در دو طرف، بقيه وقف كساني بوده است كه آنجا را براي آرامگاه خود انتخاب كنند. اين بنا فعلاً تحت اداره ميراث فرهنگي است و اوقاف، و در اراضي مقبره از طرف متولّي فعلي (آقاي دكتر محسن شفائي) چند حجره جهت مقبره احداث گرديده است كه سه باب آنها به فروش رسيده و در اختيار خانواده هاي سررشته داري و گلچين و پرهيزگار است.
كتيبه بالاي سردر به خط نستعليق و به رنگ سفيد در كاشي لاجوردي است با اين شرح: «بَ_عد الحم_د والصلوة قَد وَقَفَ هذه البُقعَة الشَّريفَة وَتَوابِعها خادِمُ الشَّريعَةُ الغَرّاء وَالْمِلَّةُ الْبَيْضاء نُقاوَةُ المُجْتَهدين الاَنجاب الحاج مُلاّعَبدُالوَهّاب اَيَّدَهُ اللّه تَعالي وَاَلْحَقَهُ بِمُحمّدٍ وَآلِهِ الاَطْياب عَلي اَنْ يَكُونَ وَسَطُها مَسْجِدا تحتها مَقْبَرَة خاصَّة وَطَرَفَيْها سَكَنَا لِمَنْ اَرادَ اَنْ يَتَذَكَّرَ لِلْمُوت قَبْلَ حُلُولِ الفَوْت وَالرُّجوع
اِلي الحَيِّ الَّذي لايَمُوت. ختم بالخير 1205 [ظ: 1250 هجري]. (19).
در داخل مسجد قطعه سنگي حجّاري شده به ديوار نصب است كه بر رو و كناره آن عبارات و اشعار زير نقر شده است: «هذه الْمَرْقَدِ الْمُطَهَّرِ الْمُنَوَّر في (؟) العالم الفاضل النّحِرير حُجَّة الاسلام وَالمُسلمين جامِعُ الْمَعْقول وَالْمَنقُول حاوي الفُروُع وَالاُصول الوحيد في العصر مُجتَهِد الزَّماني الحاج مُلاّعَبْدُالوَهّاب. في هفتم شهر مُحرَّمُ الحرام من شهور 1206 [ظ:1264]. (20).
جناب حاجي ملاّعبدالوهاب آن كه مدام
بُدي معينِ ضعيفان و ملجأ فقرا
بجُست سال وفاتش خِرَد در اين مصراع
مقام كرد به جَنّات اَفْقَهُ الفقها
اگر به حكم قضا همچو لؤلؤ لالا
نهان به خاكِ نجف گشت افضل الفضلا
چه نيك خفته فرحناك در زمين جنان
كسي كه بود در آفاق اَسعدُ السُّعدا
در پايان منقولات «تكمله» و «قصص العلماء» را درباره آن مرحوم حسن ختامِ اين مقال قرار مي دهيم:
سيدحسن صدرعاملي (متوفي به سال 1354ه_.) در تكمله امل الآمل آورده است كه صاحب ترجمه در فقه طويل الباع و در فروع كثيرالاستحضار بود و كوشا دربرآوردنِ نيازمنديهاي مردمان، مُروّج دانش و دانشي مردان، آمر به معروف و ناهي از منكر و با نفوذ كلمه... و سپس برخي از مشايخ او را نام برده و اينكه از چهل مجتهد اجازه روايت داشته است. (21).
ميرزا محمد تنكابني در قصص العلماء در احوال شهيد ثالث نوشته است: (22).
... شهيد ثالث كرّتا ثانيتا به زيارتِ عتباتِ عاليات مشرّف شد و از استاد عالي مقدارش آقا سيدعلي اجازه گرفت و ايران آمد و نِقاري ميان ايشان و فتحعلي شاه واقع شد. پس به دارالسلطنه قزوين نزول اجلال فرمود و مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب قزويني كه از علماي آن ديار است و شهره امصار و از رؤساي
آن اعصار در مقام كفالت و رواجِ اشتهار شهيد ثالث از هر جهت برآمد. (23).
و از جمله مناظرات شهيد ثالث آنكه در دارالسلطنه قزوين شخصي صاحب ثروت وفات يافت و دولتِ وافر برگذاشت. وارث او منحصر به دختري كبيره بود. شخصي ديگر براي طمع در آن مال، آن دختر را ولايتا براي پسرِ صغير خود به عقد انقطاع درآورد. چون مدتي گذشت دختر به جهت كِبَر و صغرِ پسر صبر نتوانست نمود. مبلغي جزيل بذل مي نمود كه مدّت انقطاع او را بذل نمايند و او به ديگري ازدواج كند. شهيد ثالث فرمود كه بذلِ ولي مدّتِ انقطاع را جايز نيست، بلكه لازم است كه صبر نمايد تا زوج او به بلوغ برسد. آن دختر مبلغ چهارصد
تومان به مُلاّيي بذل مي نمود كه فتوا دهد بر جواز بذل و اجلِ متعه را. مرحوم حاجي ملاّعبدالوهاب فتوا بر جواز داد و علماي قزوين او را متابعت نمودند، مگر حاجي ملاّصالح كه متابعتِ برادرش مي نمود. به دفعات مجالس مناظره آراستند و علما را خواستند و با شهيد در مقام مكافحه و مجادله و مقاوله و مناظره و مشاجره و مباحثه برآمدند و علماي آن ديار قوه مقاومت و مغالبه بر شهيد ثالث نداشتند، كار به طول انجاميد، تا اينكه به علماي امصار استفتا نمودند و همه با حاجي ملاّعبدالوهاب موافقت كردند، و از مرحوم حجت الاسلام حاجي سيدمحمدباقر در اصفهان استفتا كردند، آن جناب نيز بر جواز فتوا داد.
باز تنكابني در دنبال احوال شهيد ثالث آورده است (24)
... سيد سند و مجد مُمَجَّد آقا سيدمحمد خلف آقا سيدعلي صاحب رياض بن سيدمحمدعلي طب_اطب_ائي... به سفر جهاد به قزوين وارد
شد. از او سؤال كردند كه حاجي ملاّمحمدصالح بَرَغاني مجتهد است يا نه؟ سيد تصريح و تنصيص به اجتهاد او فرمودند و جناب حاجي ملاّمحمدصالح از تلامذه آق_اسيد محمد بوده و آخرِ آقا سيدعلي را هم درك كرده و به درس او حاضر مي شده، پس از آقا سيدمحمد پرسيدند كه حاجي ملاّمحمدتقي مجتهد است يا نه؟ آن جناب فرمودند كه مرد فاضلي است و تعريف و توصيف فضيلتش فرمودند، و اين سائل چنان شهرت داد كه سيد تصريح بر اجتهاد شهيد ثالث نمود. چون اين خبر به حاج ملاّعبدالوهاب رسيد و سيّد سند (يعني حاج سيدمحمد مجاهد) در خانه او منزل داشتند، پس حاج ملاّعبدالوهاب آن سائل را طلبيد و او را تعزير كرد كه تو چرا افترا بسته اي، او كه تصريح بر اجتهاد شهيد ثالث ننموده _ و ميان حاجي ملاّعبدالوهاب و حاجي ملاّمحمدتقي نقاري هم بود (25) _ پس چون خبر تعزير انتش_ار ياف_ت همهم_ه آن در قزوين انتشار يافت، جناب شهيد ثالث ف_رمودند ك_ه احترام آقا سيدمحمد آن است كه پسر استاد ماست نه از جهت ديگر. بالجمله چون انكسار خاطر شهيد ثالث مشهود رأي جناب آقا سيدمحمد افتاد يك روز نهار را خانه حاجي ملاّمحمدتقي صرف نمود و اظهار التفات به او نمود و اجازه او را نوشت و در همان روز به مسجد شهيد ثالث رفت و بعد از نماز بر پلّه منبر نشست و نهايت توصيف از فضيلت او نمود و تصريح به اجتهاد او نمود و مردم را از اين قضيه اعلام فرمود...
باز مرحوم تنكابني نوشته اند (26)
... ملاّاسماعيل ارشدِ تلامذه آخوند ملاّعلي بود و او را حواشي بر
كتاب شوارق اوست و از آخوند ملاّ آقاي حكيم قزويني كه او نيز از مشاهير تلامذه آخوندي ملاّعلي و با والد مؤلف كتاب (يعني تنكابني) رفيق صديق بوده، از ايشان شنيدم كه گفت شيخ احمد احسائي وقتي به قزوين آمد در خانه حاجي ملاّعبدالوهاب منزل كرد و روزها در مجلس خاص درس مي گفت كه هر كس مأذون در حضورِ آن مجلس نبودند. پس از حاج ملاّعبدالوهاب توسطِ رخصت در حضور آن مجلس را خواستم. حاجي به شيخ گفتند كه آخوند (يعني ملاّآقا) بيگانه نيست. بعد از حضور شيخ در مسأله علم تدريس مي كرد. من در مسأله علم ايرادي بر شيخ كردم. بعد از حضور شيخ جوابي گفت كه من آن جواب را چند حمل كردم.
و نيز آورده است (27)
... شيخ احمد احسائي در هر بَلَد مُطاع و مُمَجَّد و سلطان عصر مرحوم فتحعلي شاه را با او نهايت خصوصيت... و به هر بلد كه وارد مي شد علماء آن بَلَد نهايتِ احترام و با او نماز جماعت مي نمودند، تا در دفعه آخر وارد قزوين شد و در خانه مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب اقامت فرمودند و روزها در مسجد جمعه نماز مي كردند و علماء قزوين همه
حاضر مي شدند و اقتدا مي نمودند و حاجي ملاّعبدالوهاب از مريدان شيخ بود. به اعتقادم قوه غور در حقيقت اعتقادات شيخ نداشت. (28) روزي به بازديد شهيد ثالث حاج ملاّمحمدتقي رفتند. پس از طي تعارفات مرسومه، شهيد از شيخ سؤال كرد كه در معاد مذهبِ شما و ملاّصدرا در معاد يكي است. شيخ گفت چنين نيست و مذهب من وَرايِ مذهب ملاّصدراست. شهيد به برادرش حاج محمدعلي گفت: برو كتاب شواهد الرّبوبيّه ملاّصدرا را
از كتابخانه بياور. حاج ملاّمحمدعلي كه از تلامذه شيخ احمد بود مسامحه و مسالهه و مصارحه در احضار شواهد الربوبيّه نمود. شهيد گفت: پس مي گوييد مذهب شما در معاد چيست؟ شيخ گفت: من معاد را جسم هورقليائي مي دانم... پس از آنجا برخاستند و اجتماع مبدّل به افتراق و وفاق مبدل به نفاق شد. در آن روز چون شيخ به مسجد برايِ نماز جماعت رفت، از علما كسي همراه او نرفت و در مسجدش حضور به هم نرسانيد مگر حاج ملاّعبدالوهاب. پس حاجي ملاّعبدالوهاب از شيخ احمد خواهش كرد رساله اي در معاد و اعاده بدن عنصري تأليف نمايند تا رفع شبهه شود. شيخ رساله اي نوشت، ثمري نبخشيد و همهمه تكفير شيخ در قزوين شيوع يافت... دعوت حاكم قزوين شاهزاده ركن الدوله علينقي ميرزا و ترتيب مجلس ضيافتي از علما و شيخ احمد و شهيد ثالث براي رفع نفاق نيز به جايي نرسيد...
مرحوم تنكابني در شرح حال شيخ اكبر كاشف الغطاء استاد حاجي ملاّعبدالوهاب آورده است (29)
در وقتي از اوقات شيخ وارد قزوين شد و در خانه حاج ملاّعبدالوهاب منزل كرد. پس تجّار كاروانسراي شاه استدعا نمودند كه جناب شيخ به بازديد تجّار رفته باشد. پس حاج ملاّعبدالوهاب شيخ را برداشته كه به بازديد ايشان بروند. شيخ با اصحاب و علماء اطياب روانه شدند چون به بازار رسيدند تجّار كاروانسراي شاه به استقبال شيخ شتافتند. چون به كاروانسرا رسيد، در سبقتِ ورود شيخ به حُجراتِ تجّار نزاع در ميانِ تجار شد و هر كس را تمنّاي آن بود كه شيخ اول به منزل او رفته باشد. پس حاج عبدالوهاب منازعه را معروض جناب شيخ داشتند. شيخ در همان جا نشست و گفت: هر كه
بيشتر تنخواه مي دهد شيخ اول به منزل او مي رود. پس بعضي از تجّار ظرفي را پر از درهم و دينار ساختند و به خدمت آن بزرگوار آوردند. آن جناب اول فقرا را خواست و آن وجه را در ميان ايشان تقسيم نمود و از آن پس به منزل ايشان رفت و ايشان را بازديد نمود.
ايضا در سالي كه شيخ (كاشف الغطاء) به قزوين آمدند، به مسجد رفتند. مردم خواهش موعظه نمودند شيخ در مسجد در بالاي منبر رفت و فرمود كه ايّهاالنّاس شما مگر شيعه نيستيد، چرا عقد انقطاع در ميان شما متداول نيست؟ پس فرمود كه تقصير با علماء بَلَد است و چون حاج ملاّعبدالوهاب رئيس علماء قزوين در آن عهد بود شيخ به او خطاب فرمود كه چرا دختر خود را به عقد انقطاع نمي دهي تا مردم رغبت در عقد انقطاع كنند و به تو متابعت نمايند؟
در وفات حاج ملاّعبدالوهاب نوشته است:(30) (31)
مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب قزويني را وفاتي عجيب دست داد. به زيارت نجف رفت و مريض شد، در زمان احتضار گفت: مرا در جنازه بگذاريد و به مرقد مطهّر حضرت امام علي عليه السلام بريد و پس از طواف در مقابل ضريح آن حضرت بگذاريد. بر طبق نظر و دستور او را در جنازه نهادند و به حرم بردند و طواف دادند و برابر ضريح گذاشتند در همان جا وفات يافت. و او بسيار ساعي در ترويج علما و آمر به معروف و به غايت عابد بود و از چهل مجتهد اجازه داشت وليكن به نظر اين قاصر اجتهاد او محل تأمل بود، بلكه مبيِّن العَدَم بود (32)اما رؤوس مسائل فقهيه را خوب ضبط داشت. وقتي
روز عيد به ديدنِ او رفتم آن مجلس مملوّ از علما بود. سؤال كردم كه حكمت در زنده بودنِ حضرت عيسي (ع) و نزول و اقتدانمودنِ او حضرت امام عصر (ع) را چيست؟ كسي جواب نگفت. پس گفتم كه شايد حكمتِ لطف باشد، چه حق تعالي مي دانست كه اُمّتِ حضرت عيسي (ع) اكثر خلق روي زمين مي باشند، چه هفت شمسه فرنگ از نمسه (= اُطريش) و فرانسه و انگليس و پروس بلكه روس از ملّت و امّت عيسي مي باشند و اگرچه دينِ آن حضرت را تغيير داده اند، پس از ظهور صاحب الامر (ع) عيسي (ع) نزول مي كند «وَ اِن مِنْ اهل الكتاب الاّ ليؤمنن به قَبْلَ مَوته» و آن جناب را مي شناسند و به واسطه او به حضرت صاحب الامر ايمان مي آورند، اگر چنين نمي شد انكار مي كردند و از تيغ امام عصر (ع) هلاك مي شدند. حاجي مزبور تصديق كرد و گفت شيخ احمد
[احسائي] نيز چنين گفته.
مرحوم شيخ آقابزرگ طهراني در كرام البررة از مرحوم حاج ملاعبدالوهاب و درجه علمي و تأليفات و استادان و آثار خير او به نحو مستوفا سخن گفته است كه ترجمه نوشته ايشان را به تفاريق طي اين مقاله نقل كرديم. اينجا فقط بخشي را كه در ردّ نظر مرحوم تنكابني درباره فقاهت صاحب ترجمه آورده است نقل مي كنيم: (33)
ميرزا محمد تنكابني در قصص العلماء (ص64 از طبع سال 1304 هجري) ذكر او به عباراتي غيرمناسبِ مقام او و با تناقضي غريب كرده است، چه او بر علم وي و عبادتِ او و استحضارش بر مسائل و ترويجش از علما ثنا گفته و سپس در ترجمتِ حالش آورده كه اجتهادش نزد من غيرثابت
بلكه ثابت العدم است و بر تأييد گفته خود قصه اي آورده كه اگر صحيح باشد آن قصه گوياي چيزي بر اثبات ادعاي او نيست و چنان كه گذشت او از چهل مجتهد از فُحول مجتهدان عصر و كبار فقهاي زمان اجازه دارد و همگي آنان او را ستوده اند و گفته كه او اهليت دارد و به اجتهادش تصريح كرده اند و لذا گفته تنكابني چيزي از او كم نمي كند و زياني نمي رساند.
مرحوم حاج ملاّعبدالوهاب پنج پسر و پنج دختر داشته است. پسران وي: آقاميرزا ابوالقاسم ملاّباشي، آقاميرزا باقر، آقاميرزا هادي، آقاميرزا محمدعلي و حاج ميرزا يوسف است. مرحوم ملاّباشي و آقاميرزا باقر و حاج ميرزا يوسف وصي او بوده اند. و توليّت مسجدالنّبي پس از وي به حاج ميرزا يوسف رسيده و سپس به فرزندش آقاميرزا ابوتراب متولّي و پس از وي به فرزند او مرحوم يوسف آقا و سپس به نواده مرحوم آقاميرزا باقر دكتر محسن شفاهي.
منزل مرحوم صاحب ترجمه كه درِ آن به روي واردين از علما و مجتهدان و مؤمنان باز بوده در محله دارالشفاست واقع در مشرق مسجدالنّبي و مغرب خيابان پيغمبريه و فرزندان و خاندان وي نيز در همان محله اقامت داشته اند جز مرحوم ملاّباشي كه مقيم تهران بوده است. باغ دارالشفا كه تا سالهاي اخير با درختان ميوه اش برجا بود در مجاورت خانه هاي خاندان آن مرحوم قرار داشت. فرزندان حاج ملاّعبدالوهاب گروهي نام خانوادگي «دارالشفائي» و «شفائي» و گروهي عبدالوهّابي و فرزندان ملاّباشي به مناسبت شغل استيفاء پسر آن مرحوم، ميرزا آقاخان مستوفي «مستوفي زاده» را برگزيده اند.
پي نوشت :
1- تاريخ گزيده، به تصحيح دكتر نوائي، ص795.
2- همان، ص798. .
3- همان، صص797 و 798.
4- مينودر، ج1، ص539 تا 548.
5- سفرنامه شاردن ترجمه عباسي، ج3 صص35 و 36 و نيز مينودر، ص539.
6- مينودر، ج1 ص539 تا 548.
7- كرام البررة، جزء دوم از قسم دو؛ طبقات اعلام الشيعه، ص809 تا 813.
8- مكارم الآثار، 5/ ص1736 تا 1741.
9- فوائد الرضويه، ص261.
10- _ معجم رجال الفكر والادب ص348.
11-دَب في النجف (10) از محمدهادي اميني و مينودر مينودر، ج1 ص345، 467، 471، 635، 681، 682.
12- قصص العلماء، چاپ اسلاميه، تهران، ص90 و 93، 113 و 194.
13- برگي از تاريخ قزوين، ص104، 283 و 300.
14- كرام البررة، ص2811.
15- ناسخ التواريخ، بخش قاجاريه، به اهتمام قائم مقامي، تهران 1337 شمسي، ص215 و 216.
16- منقول در كتاب برگي از تاريخ قزوين، ص283 و عكس فرمان و محضر در پايان كتاب، و نيز سند شماره 84 در همان كتاب.
17- كرام البررة، ص810 تا 812. .
18- در محوطه شمال ديوار مصلا روز پنجاهم هر سال (20 ارديبهشت) مردم شهر اجتماع مي كرده اند، گاه براي استمطار و بارانخواهي و گاه طبق سنتي قديم براي گردش. اين مصلا هنگام احداث خط آهن از ميان رفت و احتمالاً آب انبار مورد اشاره هم از ميان رفته باشد. .
19- چون نام مرحوم با كلمه حاج آمده و ايشان در سال 1230 هجري به حج رفته اند بنابراين سالهاي 1205 و 1206 درست نمي تواند باشد.
20- چون نام مرحوم با كلمه حاج آمده و ايشان در سال 1230 هجري به حج رفته اند بنابراين سالهاي 1205 و 1206 درست نمي تواند باشد.
21- كرام البررة، ص810.
22- قصص العلماء، چاپ اسلاميه، ص22 و 23.
23- مرحوم حاج
ملاّعبدالوهاب با خانواده برغانيها وصلت نيز كرده، دختر حاج ملاّصالح برادر شهيد ثالث مرضيه خانم را به عقد ازدواج آميرزا محمدعلي پسر خود _ درآورده است.
24- قصص العلماء ص24. .
25- اين نقار ظاهرا منبعث از رفتار شهيد ثالث با شيخ احمد احسائي بوده است كه نقل خواهد شد.
26- قصص العلماء ص35 و 42. .
27- قصص العلماء ص35 و 42. .
28- از اين جمله و يكي دو جمله ديگر استنباط مي شود كه نظر مرحوم تنكابني با صاحب ترجمه گاه از حد انصاف فراتر است و به همين مناسبت مرحوم شيخ آقابزرگ موردي را مطرح و رد كرده است كه بدان اشاره خواهد شد.
29- قصص العلماء، ص194. .
30- همان، ص190. .
31- همان، ص93. .
32- رجوع شود به پاسخ شيخ آقابزرگ طهراني به اين نظر در دنبال همين شرح.
33- كرام البررة، ص810. .
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خواننده. از هنرمندان درجه اول زمان شاه طهماسب و شاه اسماعيل دوم بود كه در تحرير و گيرندگى صدا در عصر خود ممتاز بوده و بر امثال و اقران امتياز داشته است. شاه طهماسب وى را همراه چند تن ديگر براى جلوگيرى از اعمال حرام از اردو اخراج كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران، براون (88/4)، تاريخ موسيقى (315/1)، سرگذشت موسيقى (15/1)، عالم آراى عباسى (190/1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، خواننده. در اوايل حال شهرت زيادى نداشت، ولى صدايى رسا و پرقدرت داشت و در اواخر عمر از خوانندگان معروف شد. وى در خدمت حمزه ميرزا، برادر بزرگ شاه عباس، قرب و منزلتى خاص داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران، براون (88/4)، تاريخ ادبيات در ايران (84/5)، تاريخ موسيقى (316 ،291 /1)، سرگذشت موسيقى (15/1)، عالم آراى عباسى (190/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1008/ 1007 -945 ق)، خطاط، نقاش، موسيقيدان و شاعر. از سادات سيفى قزوين بود كه در رنگ آميزى و تذهيب و وصالى نيز مهارت داشت. وى در خط و موسيقى از شاگردان مالك ديلمى بود و خط را به شيوه ى سلطانعلى مشهدى مى نوشت و در اواخر عمر به جهت ضعف بينايى ترك مشق كرد. مير صدرالدين محمد شعر را نيكو مى سرود و از موسيقيدانهاى بزرگ عصر خود محسوب مى شد. او آهنگسازى بنام بوده و رساله اى در موسيقى تأليف كرده است. وى در سفرى كه در ملازمت شاه عباس به خراسان مى رفت، در بسطام درگذشت. از ديگر آثار او: «تذكرة الشعراء».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (781/ 3)، احوال و آثار نقاشان (1335/ 3)، تاريخ تذكره هاى فارسى (621 -620/ 2 ،269 -267/ 1)، تاريخ موسيقى (325 -324/ 1)، تاريخ هنرهاى ملى (912/ 2)، ريحانه (426/ 3)، عالم آراى عباسى (171/ 1)، قزوين در گذرگاه هنر (220)، گلستان هنر (99 -97).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كودكي و جواني
عارف در حدود سال 1300 هجري قمري در قزوين متولد شد. پدرش "ملاهادي وكيل" بود. عارف صرف و نحو عربي و فارسي را در قزوين فرا گرفت. خط شكسته و نستعليق را بسيار خوب مي نوشت. موسيقي را نزد حاج صادق خرازي فرا گرفت. مدتي به اصرار پدر در پاي منبر ميرزا حسين واعظ، يكي از وعاظ قزوين، به نوحه خواني پرداخت و عمامه مي بست ولي پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترك روضه خواني كرد.
ازدواج
عارف در 17 سالگي به دختري به نام "خانم بالا" عشق و علاقه پيدا كرد و
با او در پنهان ازدواج كرد. (تصنيف ديدم صنمي
... را در وصف ايشان سرود)
فشارهاي خانواده دختر پس از اينكه مطلع گرديدند زياد شد و عارف به ناچار
به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسيار آن دختر را طلاق داد و تا
آخر عمر ازدواج نكرد.
ميان سالي و مشروطه
عارف در سال 1316 ه.ق به تهران آمد و چون صداي خوشي داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدين شاه خواست او را در رديف فراش خلوتها درآورد اما عارف به قزوين بازگشت.
در سال 1323 در زمان آغاز 23 سالگي عارف زمزمه مشروطيت بلند گشته بود، عارف نيز با غزلهاي خود به موفقيت مشروطيت كمك كرد. ايرج ميرزا شاعر طنز سراي معروف، منظومه عارفنامه را در هجو وي سروده است.
در سال 1335 يكي از دوستان عارف به نام «عبدالرحيم خان» خودكشي كرد و عارف بر اثر اين به جنون مبتلا شد و نظام السلطنه مافي او را براي مداوا به بغداد برد. پس از چندي با شروع جنگ جهاني اول همراه نظام السلطنه به استانبول رفت.
وي از اين سفر پشيمان شد و در سال 1337 ه.ق به تهران بازگشت و كنسرت با شكوهي ترتيب داد.
در هنگام مرگ كلنل محمد تقي خان پسيان
در سال 1340 ه.ق در تشييع جنازهٔ او شركت نمود و به مسببين اين حادثه
ناسزا گفت . هنگامي كه خواستند سر كلنل را روي توپ بگذارند، عارف فرياد بر
آورد:
اين سر كه نشان سر پرستي ست امروز رها ز قيد هستي ست
با ديدهٔ عبرتش ببينيد كاين عاقبت وطن پرستي ست
كهن سالي و مرگ
عارف در سال 1305 ه_.ش به دعوت دوستي به بروجرد رفت تا شرح احوال دورهٔ
آزادي خواهي را بنويسد. اما از بروجرد بر اثر
حادثه اي نا خوشايند (مسموم
كردن يكي از سگهاي وي و شايعات كوته فكرانه عليه او) خارج شده و به اراك
پناه برد. در اراك هم او را راحت نگذاشتند. او خود مي گويد:
"بعد مي گويند اين ننگ[مقصود خود عارف است] بسته نبايد درخاك قبر
بماند، اي داد، بي داد! حقيقتاً اي داد، بي داد؛ الان ده، پان_زده سال است
شب و روز ورد زبان من اين شده است كه بگويم اي داد، بيداد."
سپس بيماريش شدت گرفت و حنجره اش گرفته، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان:
"آيا به كه مي شود گفت كه سينهٔ من گرفت و من استطاعت معالجهٔ آن را نداشتم تا اينكه به كلي از بين رفت."[3]
سرانجام عارف در سال 1307 جهت معالجه نزد دكتر بديع به همدان رفت و
براي هميشه در آنجا ماند. عارف در همدان بيمار، رنج ديده و مايوس بود و از
همه جز اندك دوستاني يك دل و صميمي كناره گرفت و انسان ها را شيطان و
دروغگو مي ناميد. او از دشمني اهل روزگار چنين شِكوه مي كند:
"آخر اين چه بدبختي بود كه دامن گير من شده است. فرمان فرمان با من بد،
سليمان ميرزا ب_د، قوام السلطنه بد، تق_ي زاده هم بد، نصرت الدوله بد، ملك
الشعرا بد، مرتجع و آزادي خواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تير كينه
خواهي شده
عارف باقيماندهٔ عمر را در خانه اي اجاره اي در يك قلعهٔ كوچك در درهٔ
مراد بيك با يك كلفت به صورت تبعيدي و خود خواسته سكونت گزيد؛ در حالي كه
دارايي او سه سگ و دو دست لباس كهنه بود. او در سال هاي پاياني با فقر دست
به گريبان بود و اگرچه دوستان دور و نزديك به او
كمك مي كردند، اين امر به
روح آزادهٔ شاعر لطمه مي زد و او را شرمنده مي ساخت. خود دربارهٔ روزهاي
تنهايي مي گويد:
"حالا كه هنگام زوال آفت_اب عم_ر است و پايان روزگ_ار به غفل_ت
گ_ذراندهٔ زندگاني است. كه تازه دانست_ه ام تنها دوستان من اين دوتا سگ
هستند كه معني وفا و محبت و دوستي را در آنها دريافته ام
در سال 1308 عارف سر مكاتبه با زرتشتيان هند را باز كردو برخي پژوهش
هاي خود را براي «سردين شاه پارسي» به هند فرستاد. زرتشتيان او را به هند
دعوت كردند، اما جواب رد داد و ديري نگذشت كه از كردهٔ خود پشيمان شد.
مقبره عارف در ميدان ابن سينا همدان
سر انجام در روز يك شنبه يكم بهمن 1312 خورشيدي در حالي كه عارف 54 سال
داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد. جيران، كلفتش كه او را به عقد خويش در
آورده بود، حكايت كرده كه عارف در آخرين دم از او خواست كه وي را نزديك
پنجره ببرد تا آفتاب و آسمان ميهن را ببيند و او پس از ديدن آفتاب چنين
خواند:
ستايش مر آن ايزد تابناك كه پاك آمدم پاك رفتم به خاك
سپس به بستر بازگشت و لحظاتي بعد جان سپرد و در كنار آرامگاه بو علي سينا در همدان در خاك آرميد.
تصنيف ها
1. از خون جوانان وطن لاله دميده
2. ديدم صنمي، سرو قدي، روي چو ماهي – آواز افشاري – 1265
3. اي امان از فراقت امان – دستگاه شور – 1275 (هم زمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
4. نمي دانم چه در پيمانه كردي – آواز افشاري
5. نكنم چاره اگر دل هر جايي را – آواز افشاري – 1276
6. افتخار همه آفاقي و منظور مني – دستگاه سه گاه - (براي افتخارالسلطنه - دختر
ناصرالدين شاه)
7. تواي تاج، تاج سر خسرواني – آواز افشاري – 1277 - (براي تاج السلطنه - دختر ناصرالدين شاه)
8. هنگام مي فصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتي - (به مناسبت افتتاح دورهٔ دوم مجلس شوراي ملي ايران)
9. دل هوس سبزه و صحرا ندارد – آواز ابوعطا
10. نه قدرت كه با وي نشينم، نا طاقت كه جز وي ببينم – آواز افشاري
11. ننگ آن خانه كه مهمان ز سر خوان برود – آواز دشتي – 1288 - (به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمريكايي از ايران)
12. باد فرح بخش بهاري وزيد – آواز بيات زند
13. بلبل شوريده فغان مي كند – دستگاه ماهور – 1289
14. گريه را به مستي بهانه كردم – آواز دشتي – 1287
15. از كفم رها شد مهار دل –آواز افشاري – 1288
16. ترك چشمش ار فتنه كرد راست – ابوعطا(حجاز) – 1294
17. چه شورها كه من به پا ز شاهناز مي كنم – دستگاه شور – 1295
18. بمانديم ما، مستقل شد ارمنستان – دستگاه سه گاه –1297
19. جان برخي آذربايجان باد – آواز دشتي – 1297 (براي آذربايجان - در جواب تفرقه افكنان)
20. شانه بر زلف پريشان زده اي، به به و به – آواز دشتي –1297
21. رحم اي خداي دادگر كردي نكردي – آواز بيات زند – 1297
22. امروزاي فرشتهٔ رحمت بلا شدي – آواز افشاري – 1299
23. گريه كن كه گر سيل خون گري ثمر ندارد – آواز دشتي – 1300 (به مناسبت مرگ كلنل محمد تقي خان پسيان)
24. تا رخت مقيد نقاب است – آواز بيات اصفهان – 1301
25. اي دست حق پشت و پناهت بازآ – دستگاه شور – 1300(براي سيد ضيا)
26. گو به ساقي كز اياغي تركي و ماغي
27. باد صبا بر گل گذر كن – آواز شوشتري
28. چه آذرها به جان از عشق آذربايجان دارم – 1303 (به ياد
ستارخان و باقر خان)
29. باد خزاني زد ناگهاني، كرد آنچه داني – دستگاه شور - 1303 (براي آذربايجان)
خوانندگان تصنيف ها
به دليل سادگي و نداشتن اوج در تصنيف هاي عارف و اينكه غالب تصنيف ها
قابل اجرا روي يك يا دو گوشه است، تصنيف هاي عارف را به سادگي مردم
مي توانستند بخوانند، از زمان سروده شدن تصنيف ها تا به امروز به وسيله
خوانندگان غيرحرفه اي و حرفه اي بارها اين تصنيف ها خوانده شده، از جمله
خوانندگان پرآوازه كه برخي تصنيف هاي عارف را اجرا كرده اند: قمرالملوك وزيري، عبدالله دوامي، الهه( تدوين از روح الله خالقي)،محمدرضا شجريان، صديق تعريف، محسن كرامتي.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ عبدالله فرزند شيخ عبدالله قزويني _ متوفي حدود 1040 ه_.ق _ از ائمه متكلمان و اقطاب عرفا و حكماي شيعه در عصر صفوي بود. پس از رسيدن به مقام شامخ علمي ، كرسي تدريس حكمت متعاليه را در مدرسه قزوين به دست گرفت و از فحول مدرسين عصر خود گشت. وي از جمله علماي فارسي نويس عصر صفوي و پايه گذار مكتب قزوين در هندوستان مي باشد.
گروه : علوم انساني
رشته : حكمت
والدين و انساب : شيخ عبدالله فرزند شيخ عبدالله قزويني بود.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ عبدالله قزويني پس از تكميل مقدمات و فنون و ادب متداوله ، رغبت و ميل به علوم عقلي يافت. و پس از چندي به مقام عقلي و نقلي دست يافت.
استادان و مربيان : ميل به علوم عقلي باعث شد تا به حوزه درس سيد فخرالدين محمد استرآبادي قزويني صاحب آيه الكرسي بپيوندد.
وقايع ميانسالي : هنگام قتل عام فلاسفه و تعطيل شدن مدارس فلسفي قزوين بدست شاه عباس ( جلوس 996_ 1038) ، شيخ عبدالله قزويني به هندوستان مهاجرت كرد و
در حيدرآباد دكن مسكن گزيد ، چنانكه مورد استقبال سلاطين قطب شاهي آن سامان واقع گشت. ميرزا عبدالله افندي متوفي 1130ه_.ق در رياض العلما مي نويسد: «... قزويني عالم فاضل و جامع بود.» سپس احتمال داده است كه كتاب تاريخ خود را هنگام اقامتش در حيدرآباد دكن براي سلاطين قطب شاهيه كه معاصر شاه طهاسب ( جلوس 996 _ 1038ه_ق ) و شاه عباس بودند ، تاليف كرده است.
زمان و علت فوت : شيخ عبدالله قزويني متوفي حدود 1040ه_.ق مي باشد.
فعاليتهاي آموزشي : شيخ عبدالله قزويني پس از رسيدن به مقام شامخ علمي ، كرسي تدريس حكمت متعاليه را در مدرسه قزوين به دست گرفت و از فحول مدرسين عصر خود بود.
آرا و گرايشهاي خاص : شيخ عبدالله قزويني از ائمه متكلمان و اقطاب عرفا و حكماي شيعه در عصر صفوي بود. وي از جمله علماي فارسي نويس عصر صفوي و پايه گذار مكتب قزوين در هندوستان مي باشد.
آثار :
1 رساله در اخلاق
ويژگي اثر : اين رساله به فارسي تاليف شده است
2 رساله در عرفان
ويژگي اثر : اين رساله به فارسي تاليف شده است
3 كتاب وفات پيامبر (ص)
ويژگي اثر : اين كتاب به زبان فارسي بوده كه نسخة مورخ 1027 ه_.ق را ميرزا عبدالله افندي در تبريز مشاهده كرده و شامل فتن و اختلافات بين صحابه و وقايع بعد از وفات رسول الله(ص) است و خطبه غدير را بسيار مبسوط تز آنچه معروف است ذكر مي كند.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 976
ق)، خطاط، موسيقيدان و شاعر. وى برادر همسر و شاگرد ملك ديلمى خوشنويس بود. از علوم رياضى بهره داشت و در موسيقى از مشاهير عصر بود و تصنيفهاى خوب مى ساخت و شعر نيز مى سرود. گفته مى شود كه وى صاحب «ديوان» نيز بوده است. عبدالهادى در خط نستعليق، بخصوص كتيبه نويسى قدرت تمام داشت. وى در قزوين درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (422 / 2)، تاريخ موسيقى (324 / 1)، قزوين در گذرگاه هنر (238)، گلستان هنر (106 -105).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(683 / 682 -605 / 600 ق)، عالم، اديب، قاضى، فقيه، محدث، مورخ، جغرافيدان و خطاط. معروف به عماد قزوينى. نسبش به مالك بن انس انصارى خادم پيامبر (ص) مى رسد. در قزوين به دنيا آمد. در جوانى به شام رفت و پس از تحصيلات به عراق مسافرت كرد. او شاگرد اثيرالدين ابهرى حكيم بزرگ ايرانى بود. ابن طاووس، سيد غياث الدين عبدالكريم بن احمد بن طاووس، مجلس او را درك نموده است. وى در 650 ق قاضى حله و در 652 ق قاضى واسط شد و تا آخر عمر عهده دار آن منصب بود.در واسط درگذشت و پيكرش به بغداد نقل و در مقبره ى شونيزيه دفن شد. از آثار وى: «آثار البلاد و اخابر العباد»، در جغرافى، كه ظاهرا در «كشف الظنون» به نام «عجائب البلدان» نيز آمده است؛ «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات»، به عربى، در وصف كائنات، در دو مقاله: مقاله نخست در علويات و مقاله دوم در سفليات به نام سلطان معزالدين شاپور. اين دو كتاب گرچه هر كدام كتابى مستقل است اما در حقيقت حكم دائره المعارف واحدى درباره عالم و موجودات
و مخلوقات و بلاد و آثار آن دارد و اين كتاب به فارسى و آلمانى و تركى ترجمه شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (80 / 3)، تاريخ ادبيات در ايران (281 -279 / 3)، تاريخ نظم و نثر (146)، الذريعه (219 / 15 ،7 / 1)، روضات الجنات (373 / 3)، ريحانه (453 / 4)، كشف الظنون (1128 -1127 ،1126 ،9)، الكنى و الالقاب (62 -61 / 3)، معجم المؤلفين (183 / 4)، مينودر (837 ،5 -3 / 2)، هديه الاحباب (216)، هديه العارفين (373 / 1).
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
حدود 1172- حدود 1260 ق، از زنان عالم، فاضل، محدث و مفسر، وى دختر سيد حسين قزوينى (1208 ق) بود و در قزوين به دنيا آمد. او نزد پدرش و سيد محمد مهدى بحرالعلوم و عمويش سيد حسن قزوينى (1198 ق) درس خواند و هنگامى كه به سن رشد رسيد با شيخ محمدعلى فرزند شيخ عبدالكريم قزوينى ازدواج كرد. سپس در درس فقه و اصول و حديث همسرش حضور يافت تا اينكه در اغلب علوم معقول و منقول نابغه شد. علاوه بر اين او حافظ قرآن و خطيب و سخنور ماهرى بود، منبر مى رفت و صداى بلند و رسايى داشت و در وعظ و خطابه توانا بود. فاطمه سخنرانى مى كرد و درس مى داد و زنان از مجلس درس، وعظ و سخنرانى او استفاده مى كردند. وى بسيار پارسا و باتقوا بود و مجلس درس داشت. وى سه پسر داشت كه همه از علماى زمان خود بودند. دخترش آمنه خانم قزوينى نيز همانند مادر از زنان عالم، فاضل، اديب و شاعر بود.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان
ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 159 / 3.
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 167 ق)، محدث، فقيه و زاهد. وى از عبدالله بن دينار و مطر الوراق و ايوب و ابوهارون عبدى و حصين بن عبدالرحمان و ابواسحاق همدانى و يحيى بن سعيد انصارى و ابن عجلان و اعمش و مطرف بن طريف و يزيد بن ابى زكرياء و ديگران حديث شنيد. ابن مهدى و عقدى و قعنبى و عبيدالله بن عائشه و حفص بن عمر حوضى و حفص بن عمر ضرير و شيبان بن فروخ و عبدالصمد بن عبدالوارث و علاء بن عبدالجبار و ابوعبيده حداد و عبدالله بن رجاء و عبدالله بن معاويه جمحى و ديگران از وى حديث روايت كردند. بخارى و مسلم و ابوداود و ترمذى و نسائى در «صحاح» خودشان از وى حديث نقل كرده اند. يحيى بن معين و عده اى ديگر وى را ثقه خوانده اند. يحيى بن اسحاق سيلحينى كه از راويان اوست او را از خوبان توصيف كرده است. وى ساكن بصره بود و در همان جا درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (107 / 1)، انساب سمعانى (500 / 4)، تهذيب التهذيب (313/ 6)، الجرح و التعديل (ج 2 ق 395 -394 / 2)، سير النبلاء (193 -192 / 8)، شذرات الذهب (264 / 1)، العبر (193 / 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1328 -1243 ق)، فيلسوف، فقيه، عارف و شاعر. از تيره ى دره شورى ايل قشقايى بود. در چهل سالگى كه براى تكميل هنر به اصفهان آمد ناگهان شوق فراگيرى دانش در او بيدار شد و از زندگى ايلى دست كشيد و در مدرسه ى صدر اصفهان به فراگيرى علوم دينى روى آورد. جهانگيرخان حكمت و فلسفه را نزد محمدرضا حكيم قمشه اى،
متخلص به صهبا، و فقه را در خدمت ملا حسين على تويسركانى و شيخ محمدحسين نجفى آموخت و طب را نيز در محضر ملا عبدالجواد، پزشك معروف اصفهان، فراگرفت. او در فقه و اصول و رياضيات و حكمت مهارت يافت و پس از آن در همان مدرسه ى صدر مدت چهل سال دروس فقه و اصول و رياضيات و حكمت را تدريس و شاگردان بسيارى تربيت كرد. آيت اللَّه سيد حسين طباطبايى بروجردى، آقا ضياءالدين عراقى و آقارحيم ارباب از شاگردان وى بودند. جهانگيرخان در اصفهان درگذشت و در تخت پولاد دفن شد. از او اشعار پراكنده اى نيز بر جاى مانده است؛ از آثار وى شرحى بر «نهج البلاغه» است.[1]
(ميرزا) جهانگير (خان)؛ دانشمند ايرانى (ف. اصفهان. 1328 ه.ق) از خوانين قشقايى و از اهالى دره شولى يا كشكولى. وى ساكن دهاقان بختيارى و جامع معقول و منقول بود و بسيارى از بزرگان قرن اخير از محضر او استفاده كرده اند. از شاگردان او آيت اللَّه بروجردى، سيد حسن مدرس، فاضل تونى، وحيد دستگردى هستند. وى در مدرسه ى صدر اصفهان تدريس مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تذكرة القبور (246)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (162 -161 /12)، سرآمدان فرهنگ (266/1)، شرح حال رجال (284/1)، فارسنامه ى ناصرى (1581/2)، فوائد الرضويه (88).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(465 -386 ق)، صوفى، فقيه، محدث و مفسر. مشهور به امام و استاد امام. از نظر اصول اشعرى و از نظر فروع شافعى بود. نسبت وى از جانب پدر به قبيله قشيرين كعب مى رسيد، و از طرف مادر به سلمى منسوب بود. در ناحيه استواء نيشابور (قوچان كنونى) متولد شد. خاندان او از بزرگان دهقانان اين ناحيه بودند.
خود او نيز از محدثان بنام اهل تصوف بود. در كودكى پدر خود را از دست داد و در محضر درس ابوالقاسم يمانى، پرورش يافت و مقدمات ادب فارسى و عربى را نزد او فراگرفت، بعدها در نيشابور ساكن شد و از ابوحسين خفّاف و ابونعيم اسفراينى و حاكم نيشابورى و ابوعبدالرحمن سلمى و ديگر ارباب حديث و بزرگان صوفيه حديث شنيد و فقه را از ابوبكر محمد بن بكر طسى و علم كلام را از استاد ابوبكر بن فورك فراگرفت و تصوف را از ابوعلى دقاق نيشابورى آموخت و پس از وفات وى با ابوعبدالرحمن سلمى معاشرت كرد و عاقبت استاد خراسان گرديد. از شاگردان وى مى توان به احمد بن اسماعيل جوهرى كه «رساله ى قشيريه» را بر قشيرى خوانده و سمعانى از وى اجازه گرفته، و سيد اسماعيل جرجانى صاحب «ذخيره ى خوارزمشاهى» و ابوعبداللَّه حسين بن احمد بيهقى، ابوالقاسم فضل بن محمد عطار ابيوردى، ابوالمظفر محمد بن احمد هروى و شعيب بن نوح رازى صوفى اشاره كرد. قشيرى از معاصرين و منكران ابوسعيد ابوالخير بود كه در نهايت به او گرويد. آثار بسيارى از خود به جاى گذاشته و در سرودن شعر به زبان عربى دست داشته است. طريقه ى او در تصوف به واسطه ى ابوعلى دقاق به جنيد و معروف كرخى مى رسد. وى در نيشابور درگذشت و همان جا دفن شد. از آثار وى: «الرسالة القشيريه»، درعلم تصوف و بيان روؤس مسائل علم باطن كه مورد مراجعه و استناد بزرگان صوفيه و اهل ذوق است؛ «لطائف الاشارات»؛ «التحبير فى علم التذكير»؛ «آداب الصوفيه»؛ «عيون الاجوبة فى فنون الاسئلة»؛ «الاربعين»؛ «فصل الخطاب فى فضل النطق
المستطاب»؛ «حياة الارواح و الدليل الى طريق الصلاح».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (180 /4)، ايضاح المكنون (194 /2 ،424 ،194 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (257 ،218 /2)، تاريخ بغداد (83 /11)، تاريخ گزيده (659)، تاريخ نيشابور (226 ،225)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (مقدمه)، جستجو در تصوف (67 -64)، روضات الجنات (94 -89 /5)، ريحانه (461 -460 /4)، سير النبلاء (232 -230 /18)، الكامل (118 /8)، كشف الظنون (1935 ،1920 ،1858 ،1640 ،1551 ،1460 ،1260 ،1183 ،882 ،520 ،457 ،354 ،58)، كشف المحجوب (209)، الكنى و الالقاب (67 -65 /3)، لغت نامه (ذيل/ عبدالكريم)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 465)، معجم المؤلفين (6 /6)، نفحات الانس (138)، وفيات الاعيان (208 -205 /3)، هدية الاحباب (217)، هدية العارفين (608 -607 /1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ع. منسوب به بنى قشير) ابوالقاسم عبدالكريم بن هوازن بن عبدالملك، از بزرگان صوفيه در قر. 4 ه. (و. 376- ف. نيشابور 465 ه.ق) وى شيخ خراسان بود و در نيشابور اقامت داشت و مورد تكريم الب ارسلان بود. او راست: «الرسالة القشيريه» (رساله ى قشيريه) در تصوف و تفسير القرآن در تفسير.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف و صوفى. وى مريد محمد بن عبدالله طبرى و معاصر با عضدالدوله ديلمى (372 -338 ق) بود. او از مشايخ صوفيه ى آمل و طبرستان بود، و ابوسعيد ابوالخير و شيخ ابوالحسن خرقانى از شاگردان وى بودند. گويند كه او امى بود و از علوم ظاهرى بهره اى نداشت، اما مشكلات و مسائلى كه در هر علم براى ديگران بوجود مى آمد، به آسانى حل مى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (660)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (353 -352)، تاريخ نظم و نثر (24)، تذكره الاولياء (187 -184 / 2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (85)، ريحانه (462 / 4)، طبقات صوفيه هروى (375 -372)، طرائق الحقائق (510 -509 ،352 / 2)، كشف المحجوب (203 -202)، لغت نامه (ذيل/ ابوالعباس)، نامه دانشوران (192 -189 / 5)، نفحات الانس (295 -292).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1335 ش)، خواننده. صداى گرم و جذابى داشت. دستگا بيات ترك را بسيار دوست مى داشت و در نهايت ملاحت مى خواند. در پايان عمر با اينكه دچار مرض آسم و تنگى نفس بود، باز هم آوازى جالب و شنيدنى داشت و به علت همين مرض درگذشت. از شاگردان وى مى توان، حسن بسته نگار (حسن فرنگ)، حسين موسيقى، احمد ابراهيمى و سيد حسن طاهرزاده را نام برد. از او صفحه اى به يادگار مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (683 ،673 ،667 /2)، سرگذشت موسيقى (371 -370 /1)، مردان موسيقى (180/2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 271 ق)، صوفى، عالم و فقيه. اهل نيشابور، شيخ و امام طريقه ى ملامتيه بود. وى مذهب سفيان ثورى داشت و بر طريقت او بود. قصار استاد زاهد معروف عبدالله منازل است و گويا هيچ كس از شاگردان وى به مانند ابن منازل از طريقه ى او خوب پيروى نكرده است. از محمد بن بكار بن ريان و ابن راهويه و ابومعمر هذلى حديث شنيد و كسانى چون فرزندش و حافظ ابوحامد اعمشى و مكى بن عبدان و ابوجعفر بن حمدان از وى حديث شنيدند. با سلم بن حسن باروسى و ابوتراب نخشبى و على نصرآبادى و ابوحفص نيشابورى دوستى داشته است. وى در نيشابور از دنيا رفت و در حيره به خاك سپرده شد. سلمى جزئى از «حكايت حمدون»را جمع آورى كرده است. از سخنان اوست: از مصيبت كسى بى تاب مى شود كه در خداى خود شك كند و كلام او را باور ننمايد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (508 / 4)، تاريخ گزيده (644)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (49)، جستجو در تصوف (342
-338)، حليه الاولياء (232 -231 / 10)، سير النبلاء (51 -50 / 13)، طبقات الصوفيه سلمى (129 -123)، طبقات الصفويه هروى (122 -121)، كشف المحجوب (157 -156)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 271)، نفحات الانس (59).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
استاد "منصور قصري زاده " دارنده ي رتبه نخست مسابقات قرآني دانشجويان سراسر كشور در سال هاي 65 و 67 و مقام اول مسابقات بين المللي قران كريم در مالزي در سال 70 و نيز حفظ كل قرآن كريم و از افتخارهاي ايران زمين است .
او متولد 1346 در شهر تهران و در خانواده ي متدين و مذهبي به دنيا آمد . پدر و مادر او با فراهم كردن فضاي مناسبي در خانه و همراهي صميمانه و نيز تشويق هاي سازنده موجبات موفقيت او را فراهم كردند از جمله مشوقين اصلي او، دايي شان آقاي اكبر شريعتمداري بود كه خود قاري قرآن بود .استاد موفقيتش را مديون خانواده و دايي خود مي داند و مي گويد همين قضيه باعث شده كه آنها از من راضي باشند و از اينكه آنها از من راضي اند خيالم راحت است . او مدرك فوق ليسانس رشته ي الهيات و علوم حديث از دانشگاه تهران دارد و صاحب سه فرزند صالح و دوست داشتني است كه در راه پدر گام بر مي دارند . دخترشان كلاس اول راهنمايي و از قاريان ممتاز مدرسه است و محمد حسين ، پسر 7 ساله ايشان نيز در جلسات قرآني شركت مي كند و محمد مهدي 2 ساله هم فعلاً اداي قرآن خوانها را در مي آورد .
پدر اين خانواده قرآني ،استاد قصري زاده از
9 سالگي كار قرائت قرآن را به سبك استاد عبدالباسط شروع كرد 15 ساله بود كه انقلاب جمهوري اسلامي اريان پيروز شد و پس از آن راديو جمهوري اسلامي با اعلان عمومي از همه قراء دعوت كرد كه در تست و گزينش شركت كنند او هم در گزينش حاضر شد ، قرائت زيباي او را برگزيدند و از او خواستند در كلاسهاي فراگيري نغمه ها و دستگاههاي استاد سيد محسن موسوي بلده شركت كند و پس از اتمام دوره در راديو پذيرفته شد . در سال 65 قرائت ايشان را از مسجد شيخ فضل الله نوري ضبط و در تلويزيون پخش كردند و بعد از آن ايشان به صورت كلاسيك كار تجويد و قرائت را ادامه داد و از محضر اساتيدي چون مرحوم اربابي استفاده و در مسابقات بسياري شركت كرد كه از شاخص ترين آنها در سال 66 مسابقات دانشجويي بود كه امتياز نفر اول را كسب كرد و همچنين مسابقات حج بود كه درهمان سال برگزار شد و باز نفر نخست مسابقات شد و در سال 68 در مسابقات استان تهران نفر اول شد و در مسابقات كشوري سال 69 نفر دوم و براي شركت در مسابقات جهاني مالزي انتخاب و به همراه داور مسابقه استاد عبايي به مالزي رفت و آن سال مصادف بود با جنگ عراق و آمريكا و جنگ خليج فارس و به همين خاطر ايران را از شركت در مسابقات محروم كرده بودند و آنها اطلاع نداشتند و تا مالزي رفتند و بدون شركت در مسابقه برگشتند . سال 70 بار ديگر براي شركت در مسابقات جهاني مالزي انتخاب
و به ياري خداوند نفر اول شد .
خاطره از دوران جواني :
سال 71 بعد از اينكه از مسابقات مالزي برگشته بودم همراه پدرم خدمت رهبر عزيز " آيت الله خامنه اي " رسيديم و هديه اي را كه آنجا به من داده بودند كه قرآني در يك كاپ نقره اي بود ، خدمت ايشان تقديم كرديم .ايشان سؤالاتي از من كردند در رابطه با آن قرآن و چاپ آن و وضعيت مسابقات و بسيار تشويقم كردند براي ادامه ي راه و آن ديدار براي من بسيار شيرين و به ياد ماندني بود .
مسافرتهاي خارج از كشور او قريب به 40 كشور است ؛از جمله سوريه ، چين ، پاكستان ، انگليس ، اتريش ، تايلند ، ماداگاسكار ، اتيوپي ، عراق ، سريلانكا و ...درخاطراتي از سفرهايش مي گويد :اخيراً در سفري كه به انگليس رفتيم آنجا قاريان مصري هم دعوت شده بودند .حقيقتاً وقتي بچه هاي ايراني قرائت مي كردند قرائتشان چيزي كمتر از قراء مصري نبود حداقل اينكه شانه به شانه مصريان بودند و اين نظر من از باب استقبال مردمي بود كه در مقابل قراء ايراني نشان مي دادند و با شوق فراوان به قرائت ايرانيان گوش مي سپردند . و اين نشان مي دهد كه به رغم آنكه ايرانيان فارسي زبان اند و تقليدشان بيشتر از استماع است تا بحث هاي علمي و نقلهاي سينه به سينه ولي در بسياري از موارد از مصريان جلوتر هستند .من در سال 70 كه در مسابقات مالزي شركت كردم يكي از رقباي من مصري بود .بنده به كمك خداوند مقام اول
را آوردم و او نفر پنجم شد . يك غلط اعرابي هم داشت و غلط قرائت كرد .
ولي قراء مصري شهرت جهاني دارند چرا ؟ استاد در پاسخ مي گويد : در كل مي توان گفت مصريان صاحب سبك اند و سبك و سياق قرائت قرآن را مصريان ابداع كردند و مصر يكي از كشورهاي صاحب تمدن و فرهنگ است و ذوق خواندن در مدايح و ابتهالات ديني در مردمش وجود دارد قشرهاي مذهبي در قرائت و قشرهاي غيرمذهبي در زمينه هاي ديگر و احساس مي شود كه قرائت قرآن به سبك مصري با فطرت انسان منطبق است اين يكي از ريشه هاي شهرت قراء مصري مي باشد .
در مورد جذابيت و گيرايي قرائت مي گويد :
جذابيتهاي صوت و لحن در قرائت بسيار دارد . اگر شما نيم ساعت ترتيل گوش كنيد شايد گوشتان از نظر موسيقيايي خسته شود اما در قرائت اختيارات انسان در صوت و لحن بيشتر است و قاري قدرت مانور دارد ؛ در آيات عذاب مي تواند حزين و اندوهگين بخواند و در آيات بهشتي مهيج و شاد بخواند . مثلاً در قرائت تحقيق استاد عبدالباسط " اذا الشمس " و ... جذابيت و زيبايي و اثرگذاري قرائت متجلي است .خدا رحمت كند كساني مانند عبدالباسط زمينه را فراهم كردند و دنيا را با اين قرائت ها هدايت كردند و الان حدود 99 % قراء جهان از سبك آنها پيروي مي كنند .
استاد قصري زاده اگر چه الان در جلسات قرآني زيادي حضور ندارد .اما از قرآن جدا نشده و همواره قرآن چراغ روشن گر راه زندگي
او در زندگي شخصي و اجتماعي اش است ايشان همچنين در مسابقات خارج از كشور و در مراسمات حج تمتع دعوت مي شود و حضور دارد .
در حال حاضر جلسات هفتگي قرائت قرآن كريم در مسجد شهدا واقع در خيابان 17 شهريور ، اتوبان شهيد محلاتي ، شبهاي جمعه ، قبل از نماز مغرب و عشاء با حضور استاد منصور قصري زاده برگزار مي شود . اين جلسات بيست سال است كه با كمك هيئت امناء ، امام جماعت و بسيج مسجد داير است .
منابع زندگينامه :مجله راه قرآن ش21
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(667 -557 ق)، صوفى و نويسنده. وى نوه ى شيخ احمد جام ژنده پيل و مؤلف كتاب «حديقه الحقيقه» در تصوف است كه در 641 يا 642 آن را تأليف كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (738 -737)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 667)، مقامات ژنده پيل (312).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(776 / 766 -694 ق)، عالم امامى، فقيه، حكيم و اديب. ملقب به قطب الدين و قطب المحققين و موصوف به علامه ى رازى. چون در مدرسه اى كه وى تحصيل مى كرد شخص ديگرى كه لقب قطب داشت مشغول تحصيل بود وى به قطب تحتانى اشتهار يافت. در ورامين از نواحى رى به دنيا آمد و چون در آنجا نشوونما پيدا كرد به رازى شهرت يافت. بديهى است چون نسبش به آل بويه مى رسد و موافق فرموده شهيد ثانى از آل بويه قمى است كه جد عالى شيخ صدوق مى باشد. او از بزرگترين شاگردان علامه ى حلى بود. او كتاب «قواعد الاحكام» علامه را به خط خود نوشته و بر او قرائت كرده و علامه نيز در پشت كتاب برايش اجازه نوشته و با عبارات بلندى او را ستوده است. قطب رازى از مشايخ شهيد اول محمد بن مكى است. از ديگر شاگردان او مى توان به ميرسيد شريف جرجانى و سعدالدين تفتازانى اشاره كرد. بيشتر علماى شيعه از جمله محقق ثانى و ميرزا عبدالله، صاحب «رياض العلماء»، و قاضى شوشترى و شيخ حر عاملى او را شيعه دانسته اند، اما صاحب «روضات الجنات» وى را سنى مى داند و در «شذرات الذهب»، شافعى به حساب آمده است. قطب رازى مدتى در خدمت سلطان ابوسعيد و وزيرش خواجه غياث الدين محمد بود و
دو كتاب «شرح شمسيه» و «شرح مطالع» را به نام آن وزير نگاشت. پس از درگذشت سلطان ابوسعيد به شام رفت و در دمشق درگذشت. از آثار وى: «المحاكمات بين شرحى الاشارات»، كه محاكمه مابين دو شرح «اشارات» فخر رازى و خواجه نصير طوسى است او اين كتاب را به خواست استادش، قطب شيرازى، به تحرير كشيد؛ «تحرير القواعد المنطقيه فى شحر الشمسيه»؛ «لوامع الاسرار فى شرح مطالع الانوار»، در منطق؛ «تحفه الاشراف» و «بحر الاصداف» دو حاشيه بزرگ و كوچك بر «الكشاف»؛ «تحقيق معنى التصور و التصديق»؛ شرح و حاشيه بر «قوعد الاحكام»علامه حلى؛ رساله در «تحقيق الكليات»؛ «تقسيم العلم»؛ «شرح مفتاح العلوم» سكاكى.[1]
رازى، محمد بن محمد بن ابوجعفر ملقب به قطب الدين و قطب المحققين و علامه رازى و سلطان المحققين دانشمند معروف ايرانى (ف. 776 ه.ق). وى از شاگردان مبرز علامه حلى است و قواعد علامه را به خط خود استنساخ كرده و علامه در پشت همان نسخه به سال 713 ه.ق در قصبه ى ورامين براى او اجازه نوشته است. پس از وفات او را در مقبره ى صالحيه ى دمشق دفن كردند و سپس به موضعى ديگر بردند. او راست: بحرالاصداف حاشيه و شرح تفسير كشاف، تحريرالقواعد المنطقية در شرح شمسية، تحفةالاشراف فى شرح الكشاف كه شرحى است بر كشاف و مفصلتر از بحرالاصداف، تحقيق معنى التصور والتصديق، تقسيم العلم، حاشيه ى قواعد علامه مشهور به حواشى قطبيه، شرح الاشارات، شرح مطالع كه شرحى است بر مطالع الانوار قاضى سراج الدين ارموى در منطق و كلام، المحاكمات بين شرحى الاشارات كه محاكمه اى است بين دو شرح اشارات فخر رازى و نصيرالدين طوسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام
(268 / 7)، اعيان الشيعه (413 / 9)، ايضاح المكنون (403 ،56 / 2 ،233 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1089 ،256 ،254 -253 ،246 -244 ،237 ،147 ،47 / 3)، تأسيس الشيعه (401 -400)، حبيب السير (221 / 3)، دايره المعارف فارسى (2059 / 2)، الذريعه (107 / 20 ،359 / 18 ،156 / 17 ،69 / 14 ،337 / 13 ،199 -198 / 4 ،388 / 3)، روضات ا لجنات (47 -37 / 6)، رياض العلماء (172 -168 ،156 / 5)، ريحانه (467 -465 / 4)، رى باستان (381 -380 / 2)، شذرات الذهب (207 / 6)، شرح و بررسى زندگانى و معرفى آثار علامه قطب الدين رازى ورامينى، طبقات اعلام الشيعه (قرن 202 -200 / 8)، فرهنگ ادبيات فارسى (399 -398)، فوائد الرضويه (618 -616)، كارنامه بزرگان (245)، كشف الظنون (1716-1715 ،886 ،626 ،95)، الكنى و الالقاب (71 -70 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قطب الدين رازى)، مجالس المؤمنين (213 -12 / 2)، معجم المؤلفين (216 -215 / 11)، مؤلفين كتب چاپى (719 -716 / 5)، النجوم الزاهره (70 / 11)، هديه الاحباب (218 -217)، هديه العارفين (163 / 2).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 573 ق)، عالم امامى، فقيه، محقق، متكلم، محدث، مفسر و شاعر. خانواده ى وى از جد و پدر و برادر و دو فرزندش عمادالدين على بن سعيد و ظهيرالدين محمد بن سعيد همه از علماى بزرگ شيعه بودند. وى از شيخ ابوعلى طبرسى، صاحب «مجمع البيان»، و عمادالدين طبرى و سيد مرتضى رازى و برادرش، سيد مجتبى رازى،و ابن الشجرى بغدادى و الآمدى و سيد ناصح الدين ابوالبركات مشهدى و پدر خواجه نصير طوسى و گروهى
ديگر روايت كرده است. او از طريق شيخ عبدالرحيم بغدادى، معرف به ابن الاخوه، از دختر سيد مرتضى علم الهدى از عموى او سيد رضى روايت مى كند. ابن شهرآشوب و شيخ منتجب الدين رازى از شاگردان وى بودند. در قم وفات يافت و در صحن مطهر حضرت معصومه (س) دفن شد و قبرش امروزه مزارى معروف است. از آثار وى: «آيات الاحكام» يا «فقه القرآن»، اولين اثر در شرح و تفسير آيات لااحكام؛ «احكام الاحام»؛ «اسباب النزول»؛ «الاعراب/ الاغراب فى الاعراب»؛ «الانجاز فى شرح الايجاز»، در شرح «الايجاز» شيخ طوسى؛ «بيان الانفرادات»؛ «تحفه العليل»، در ادعيه، احراز و آداب؛ «تفسير القرآن»، معروف به «تفسير قطب»؛ «الدعوات» يا «دعوات راوندى» يا «سلوه الحزين»؛ «تهافت الفلاسفه»؛ «جواهر الكلام فى شرح مقدمه الكلام»؛ «الخرايج و الجرايح»،در معجزات معصومين (ع)؛ «خلاصه التفاسير»، در ده مجلد؛ «ضياء الشهاب»، در شرح «شهاب الاخبار»؛ «المغنى»، در شرح «النهايه» شيخ طوسى، در ده مجلد؛ «منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه»؛ «الرايع فى الشرايع»؛ «المستقصى»، در شرح «الذريعه»؛ «قصص الانبياء»؛ «لب اللباب».[1]
راوندى، سعيد بن هبةاللَّه بن حسن مكنى به ابومحسن يا ابوالحسين، محدث و مفسر معروف شيعه (ف. قم. 573 ه.ق). وى از شيخ طبرسى و عمادالدين طبرى و سيد مرتضى سيد مجتبى رازى و پدر نصيرالدين طوسى و جمعى ديگر روايت كرده و خود از مشايخ ابن شهرآشوب و شيخ منتخب الدين است. او راست: آيات الاحكام، احكام الاحكام، الاختلافات الواقعة بين الشيخ المفيد والسيد المرتضى فى بعض المسائل الكلامية، اسباب النزول، ام القرآن، الانجاز فى شرح الايجاز، تفسير القرآن معروف به تفسير قطب، خلاصة التفاسير، المغنى فى شرح النهاية، منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة و غيره.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] خاتمه مستدرك الوسائل (90 -79 / 3)، الذريعه (431 ،244 ،14 / 24 ،158 -157 / 23 ،296 ،66 ،13 / 21،289 ،280 / 18 ،105 / 17 ،295 / 16 ،124 -123 / 15 ،126 ،110 ،41 / 14 ،372 ،344 ،277 ،116 ،56 -55 / 13 ،223 ،72 -71 / 12 ،66 / 10 ،201 / 8 ،220 ،146 -145 / 7 ،277 / 5 ،502 ،302 -301 ،228 / 4 ،456 ،176 ،29 / 3 ،364 ،303 ،251 ،234 ،12 / 2 ،362 -361 ،291 ،42 / 1)، روضات الجنات (10 -7 / 4)، ريحانه (469 -467 / 4)، فوائد الرضويه (202 -200)، الكنى و الالقاب (73-72 / 3)، هديه الاحباب (219 -218).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1173 ق)، صوفى و شاعر. ملقب به قطب الدين. معروف به قطب الاقطاب. از سادات حسينى تبريز بود. او با بيست و سه واسطه به امام على بن الحسين (ع) مى رسيد. در شيراز به كسب علوم پرداخت. وى به حكمت علاقه ى خاص داشت و در تفسير، حديث، فقيه و ادب نيز تا حدى تبحر حاصل كرد. او بعد از تكميل علوم، در بقعه شاه داعى الله نزد شيخ على نقى اصطبهاناتى به طى مقامات سلوك پرداخت و بعد از مرشد و شيخ خويش، اصطهباناتى، در فارس مروج طريقه ى ذهبيه و مرشد و مربى سالكان اين طريقت شد. وى سفرهايى به قزوين، قم، كاشان، اصفهان و نجف داشت و در اين سفرها به تدريس و تعليم نيز مى پرداخت. افرادى چون شيخ احمد احسايى، ملا محراب گيلانى، شيخ جعفر نجفى و سيد محمد نجفى از او كسب
معرفت كرده اند. وى بعد از بازگشت به شيراز به جزيره ى خارك رفت و در كوه مقبره ى منسوب به محمد حنفيه اعتكاف جست. بعد از مدتى به شيراز بازگشت و در همان جا درگذشت. از آثارش: رساله ى «فصل الخطاب»؛ رساله ى «شمس الحكمه»؛ رساله ى «كنز الحكمه»؛ «انوار الولايه»؛ «نور الهدايه»؛ قصيده ى «عشقيه»، اشعار فارسى و عربى.[1]
شيرازى، محمد حسينى ذهبى معروف به قطب الاقطاب، از بزرگان مشايخ سلسله ى ذهبيه (ف. 1103 ه.ق) او راست: ارجوزة فى الصرف، ارجوزة فى العوامل النحوية، ارجوزة فى الفقه والاصول والموازين الشرعية، انوارالولاية، شمس الحكمة فصل الخطاب، كنزالحكمة، نورالهداية.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (282 / 5)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (243 -239)، حديقه الشعراء (1434 -1431 / 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (218 -215 / 4)، دنباله ى جستجو در تصوف (335 -333)، الذريعه (152 / 18 ،120 -119 / 17 ،230 -229 / 16 ،222 / 14 ،884/ 9 ،490 ،488 -486 ،482 ،479 / 1)، رياض العارفين (278 -275)، ريحانه (470 -469 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 602 -598 / 12)، فارسنامه ى ناصرى (1569 -1568 / 2)، لغت نامه (ذيل/ قطب الدين شيرازى)، مرآت الفصاحه (507 -506).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(710 -634 ق)، طبيب، رياضيدان، منجم، فيزيك دان، فيلسوف، عالم اشعرى شافعى و مفسر. معروف به قطب شيرازى و ملقب به علامه. در شيراز به دنيا آمد. پدرش ضياءالدين مسعود پزشك و مدرس طب در بيمارستان مظفرى شيراز و در همان حال از بزرگان فرقه سهرورديه بود. قطب الدين محمود علم طب را نزد پدر و عموى خود فراگرفت. خرقه ى تصوف را در ده سالگى از دست پدر خود پوشيد
و از نجيب الدين على بن بزغش شيرازى نيز خرقه گرفت. در چهارده سالگى پدرش فوت كرد و او به جاى پدر به عنوان چشم پزشك در بيمارستان شروع به كار نمود. وى قرائت و شروح «قانون» را نزد استادان شيراز فراگرفت. چندى نيز شاگرد نجم الدين كاتبى قزوينى بود. سپس به مراغه رفت و در آنجا علم هئيت و «اشارات» ابن سينا را در خدمت خواجه نصيرالدين طوسى آموخت و نزد آن استاد و به يارى او به حل مشكلات «قانون» توفيق يافت. او همچنين سفرهايى به خراسان، عراق عجم، بغداد و روم داشت. در قونيه به خدمت صدرالدين قونيوى رسيد و علم شريعت و طريقت را نزد او فراگرفت. قطب الدين شيرازى از دانشمندان جامع و بزرگ، و در معقول يگانه زمان خود بود. او در طب و رياضيات و نجوم و حكمت و موسيقى دست داشت و در نظم و نثر پارسى و عربى داراى مهارت كامل بود. عده اى از رجال علم و دانش در محضر او شاگردى كرده اند. از جمله شاگردان وى: قطب الدين رازى، كمال الدين فارسى و نظام الدين اعرج بودند. قطب الدين در اواخر عمر در تبريز سكنى گزيد و در همان جا درگذشت و در مقبره ى چرنداب تبريز در كنار قاضى بيضاوى دفن شد. از آثارش: «دره التاج لغره الديباج/ الدباج»، معروف به «انموذج العلوم»، به فارسى؛ كه به خواهش امير دباج، پادشاه اسحاق وند گيلان، تأليف كرد؛ «تحفه ى شاهى»، در علم هئيت، به فارسى؛ «نهايه الادراك فى درايه الافلاك»، در علم هئيت، به فارسى؛ «اختيارات مظفرى»، در هيئت و نجوم؛ «شرح حكمه الاشراق»؛ «شرح مفتاح العلوم» سكاكى، قسمت سوم؛ شرح «مختصر الاصول» حاجبى؛ «فتح المنان فى
تفسير القرآن»، در حدود 40 مجلد؛ «مشكلات التفاسير».[1]
شيرازى، محمود بن مسعود بن مصلح فارسى كازرونى اشعرى شافعى مكنى به ابوالثناء، دانشمند معروف (ف. تبريز 710 يا 716 ه.ق). وى نزد نصيرالدين طوسى علم آموخت و سپس به روم (آسياى صغير) رفت و نزد صدرالدين قونوى تلمذ كرد و قاضى سيواس، ملطيه و زارالشام گرديد و سپس در تبريز ساكن شد و در امر رصدخانه با خواجه نصير همكارى داشت. وى در اغلب علوم عصر مانند طب و نجوم و حكمت و موسيقى تبحر و نيز ذوق ادبى و قريحه ى شعرى داشت. او راست: شرح قانون ابن سينا، شرح حكمةالاشراق، درةالتاج شامل علوم حكمى به فارسى، التحفةالشاهية، ترجمه ى تحرير اقليدس، شرح مفتاح العلوم سكاكى، نهايةالادراك فى درايةالافلاك.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (328)، الاعلام (66 -65 / 8)، تاريخ ادبيات در ايران (1230 -1227 / 3)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (476 -460)، تاريخ گزيده (702 -701)، تاريخ نجوم اسلامى (53 -52)، تاريخ مغول (507 -506)، تاريخ نظم و نثر (148 -147)، تذكره ى روز روشن (662 -661)، حبيب السير (117 -116 / 3)، دائره المعارف فارسى (2059 / 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (214 -205 / 4)، الذريعه (884 / 9)، روضات الجنات (129 / 8)، ريحانه (472 -470 / 4)، زندگينامه ى رياضى دانان (354 -351)، شخصيت هاى نامى (395 -394)، شرح و بررسى زندگانى و معرفى آثار علامه قطب الدين رازى ورامينى (96 -94)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 214 -212 / 8)، العبر (25 / 4)، فرهنگ سخنوران (472)، كشف الظنون (1985،1695 ،1235 ،738 ،367 ،35)، الكنى و الالقاب (73 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قطب الدين شيرازى)، مجمل
فصيحى (ذيل/ سال 710)، مرآت الفصاحه (504 -501)، معجم المؤلفين (203 -202 / 12)، مؤلفين كتب چاپى (91 -89 / 6)، هديه الاحباب (219)، هديه العارفين (407 -406 / 2)، هفت اقليم (209 -208 / 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(578 -505 ق)، محدث، مدرس، مفسر، اديب، واعظ و فقيه شافعى. اصل وى از طريثيث نيشابور است. وى يگانه پيشواى شافعيان زمان خود بود. نزد پدرش و محمد بن يحيى، شاگرد غزالى، و عمر بن على، معروف به سلطان، و در مرو نزد ابواسحاق ابراهيم بن محمد فقه آموخت و از هبه الله بن سهل سيدى و عبدالجبار خوارى حديث شيند. قطب الدين از پدرش ادبيات را نيز فراگرفت و برآمد و در روزگار اساتيدش وعظ گفت و فتوا داد. وى مدتى نيز در نظاميه ى نيشابور به نيابت از جوينى تدريس كرد. در 538 ق به بغداد رفت و وعظ گفت و مورد توجه قرار گرفت. وى براى سلطان صلاح الدين ايوبى كتاب «عقيده» را تأليف كرد و در آن جميع مسائل دينى مورد نياز را گردآورى نمود. سپس در دمشق ساكن شد و با ابونصر قشيرى ملاقات كرد. در روزگار فقيه ابوالفتح مصيصى در دشمق مورد توجه قرار گرفت و در مجاهديه درس گفت و پس از مرگ ابوالفتح تدريس در غزاليه را عهده دار شد، سپس راهى حلب شد و در آن جا در دو مدرسه اى كه نورالدين و اسدالدين بنا نهاده بودند درس گفت. سپس به همدان رفت. مدتى در آنجا تدريس كرد. سرانجام به دمشق بازگشت و درس در غزاليه را از سر گرفت و به شاگردانش فقه آموخت. او هچنين در جاروخيه ى دمشق درس گفت، سپس به
نمايندگى به بغداد رفت و داماد ابوالفتوح اسفرانيى شد. حافظ ضياء از وى اجازه حديث داشت. ابوالمواهب ابن صصرى و برادرش حسين و تاج ابن حمويه و ديگران از وى روايت كردند. در دمشق درگذشت. در مقبره اى در نزديكى مقبره ى صوفيه ى غربى دفن شد. از ديگر آثار وى كتاب «الهادى» در فقه است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (115 / 8)، سير النبلاء (109 -106 / 21)، شذرات الذهب (263 / 4)، النجوم الزاهره (86 / 6)، وفيات الاعيان (197 -196 / 5).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1075 ق)، عالم امامى، رياضيدان، عارف و شاعر. وى از علماى شيعه در سده يازدهم و از شاگردان ميرداماد (م 1041 ق) و معاصر با شيخ حر عاملى بود. گذشته از مقام علمى، متألهى كامل و شاعرى ماهر بود. از آثار وى: «ثمره الفؤاد»؛ رساله اى در «عالم المثال»؛ «محبوب القلوب»، ملمع، نظم و نثر؛ «لطائف الحساب»، به فارسى؛ «تفسير»، به فارسى، به نام «الترجمه الانيقه»، در دو مجلد، و ترجمه «الصحيفه السجاديه»؛ «خير الرجال»، در بيان احوال رجال مذكور در اسانيد كتاب «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق، كه به آورده ى صاحب «الذريعه» تأليف شيخ بهاءالدين محمد بن شيخ ملا على شريف لاهيجى، در 1075 ق، است و به گمان خود شيخ آقا بزرگ تهرانى، شيخ بهاءالدين محمد همان قطب الدين لاهيجى است.[1]
اشكورى، محمد بن على بن عبدالوهاب شريف اشكورى لاهيجى ديلمى، فقيه و دانشمند، از علماى اماميه ى قر. 11 ه. (ف. حدود 1075 ه.ق) وى شاگرد ميرداماد و معاصر حر عاملى بود. او راست: ثمرةالفواد حاوى اسرار احكام دينى و حقايق اعمال، رساله اى در باب عالم مثال،
محبوب القلوب (ه.م).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (192 -191 / 26 ،142 -141 / 20 ،206 / 15 ،283 -282 / 7 ،16 -15 / 5)، رياض العلماء (124 / 5)، ريحانه (476 -475 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 499 -498 / 11، قرن 700 -697 / 12)، لغت نامه (ذيل/ قطب الدين لاهيجى)، هديه الاحباب (217).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجتبي قلي زاده مشكول
محل تولد : خلخال
شهرت : قلي زاده
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1353/3/7
زندگينامه علمي
اينجانب مجتبي قلي زاده در تاريخ 7/3/1353 در يكي از توابع شهرستان خلخال در يك خانواده كشاورز و معنوي به دنيا آمدم و تحصيلات ابتدائي و راهنمائي را درآن محل پشت سر گذاشتم و در سال 1370 وارد حوزه علميه خلخال شدم كه چون حوزه علميه در حال ساخت و توسعه بود نتوانستم خوب بهره علمي بگيرم لذا هجرت كرديم و به حوزه علميه كاشان وارد شديم. و پس از پايان مقدمات در سال 1379 وارد حوزه علميه قم شدم و پس از سپري كردن پايه هاي تحصيلي در سال 1384 از محضر مراجع گرانقدر درس خارج فقه اصول بهره مي گيرم. «و من الله التوفيق» و اكنون مشغول تحقيق و يادداشت برداري هستم. اميدوارم توفيق الهي همراه من و شما عزيزان باشد.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. از خوانندگان اواخر دربار عهد ناصرى و اوايل عهد مظفرى و از تعزيه خوانان پرآوازه تكيه دولت بود. صداى نازك وزيرى داشت و در تعزيه نقش زينب (ع) را ايفا مى كرد. قلى خان نى را چنان مى نواخت كه معروف است مظفرالدين شاه با شنيدن آن از خود بيخود مى شد. وى مورد توجه مظفرالدين شاه بود و به همراه او به اروپا رفت و به همين سبب به قلى خان شاه پنسد معروف شد. او در خواندن تصنيف و آهنگهاى ضربى مهارت داشت و در صفحات خود، گوشه هاى قطار و چوپانى و آهنگهاى ضربى را خوانده كه در آنها على اكبرخان شاهى با سنتور او را همراهى كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (164 ،163 ،150 ،143)، تاريخ موسيقى (666 ،662 ،643 ،622 ،513/ 2 ،414 ،387 / 1)، سرگذشت موسيقى (350 / 1)، مردان موسيقى (329 ،142 ،35 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده و نوازنده. وى افسر موزيك بود و صفحاتى از او در آواز، در دستگاه همايون كه به تنهايى با قره نى نواخته، باقى مانده است و همچنين قطعاتى در گوشه هاى قطار و افشارى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (156 ،152 ،136 ،118)، تاريخ موسيقى (625 / 2)، سرگذشت موسيقى (267 / 1).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
(ح 1338 -1284 ش)، خواننده. اصلا كاشانى بود و در تاكستان قزوين به دنيا آمد. پدرش قبل از تولد او وفات يافت و مادرش طوبى نيز وقتى قمر هيجده ماهه بود درگذشت و سرپرستى قمر را مادربزرگش خيرالنساء افتخار الذاكرين به عهده گرفت كه روضه خوان و نوحه سراى مجالس زنانه حرم ناصرالدين شاه بود و چون قمر از كودكى وى را در آن مجالس همراهى مى كرد، اولين دقايق هنر آواز را از او فراگرفت. اول بار كه قمر در يك مجلس عروسى خواند، صداى دلنشين و در عين حال بلند و محكم وى مورد توجه مرتضى نى داوود قرار گرفت و اين استاد او را تعليم داد و به رديف موسيقى سنتى ايران آشنا كرد. قمر در زندگى هنرى خود شهرتى فراوان يافت. در 1310 ش براى اجراى كنسرت به همدان رفت و با عارف قزوينى از نزديك آشنا شد و مدتى نيز با محمدعلى امير جاهد كار كرد و سروده هاى ميهنى اين شاعر را خواند. سيد حسين طاهرزاده از آواز وى بسيار تعريف كرده است. قمر به مناسبت احترام فراوانى كه براى كلنل علينقى وزيرى قائل بود، نام وزيرى را به عنوان نام خانوادگى خود برگزيد. وى زنى بخشنده و اهل كرم بود و داستانهاى زيادى درباره ى
گشاده دستى او ثبت است. قمر در تهران درگذشت و در قبرستان ظهيرالدوله دفن شد. صفحه هاى متعددى از او باقى مانده كه تصنيفهايى از عارف، عشقى، بهار، پژمان بختيارى، امير جاهد و غيره را خوانده است.[1]
(بخش 1) قمرالملوك وزيرى، بانوى آوازخوان معروف (و. كاشان 1284- ف. 1338 ه.ش). وى در خانواده اى متوسط در كاشان متولد شد و تحت حمايت مادربزرگش كه زنى مؤمنه بود پرورش يافت. مادر بزرگ او به جهت روضه خوانى به مجالس زنانه مى رفت و قمر نيز پاى منبرش مرثيه مى خواند. بعدها بر اثر تعلم نزد استادان موسيقى خواننده اى مشهور شد. صفحات متعدد از آواز او پر شده. قمر در اواخر عمر به كسالت قلبى مبتلى گرديد و به همين بيمارى درگذشت و در مقبره ى ظهيرالدوله (بين تجريش و دربند) مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادن موسيقى (71)، تاريخ برگزيدگان (566 -656)، تاريخ تحول موسيقى (240 ،237 ،205 -203 ،189 -188)، تاريخ موسيقى (689 -688 / 2)، سرگذشت موسيقى (461 ،440 ،380 ،329 / 1)، سيماى هنرمندان (150 -17 / 1)، كارنامه ى زنان (191 -190).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا قمشه اى (شهرضائى) از مشاهير حكماء و افاضل مدرسين زمان خود بوده است.
وى قبل از 1300 ه از اصفهان به تهران عزيمت نموده و در مدرسه صدر (كه در جلو خان مسجد شاه) است به تدريس فقه و اصول و فلسفه و غيره پرداخته و بالخصوص در علم فلسفه و عرفان يد طولا و استادى ماهر بود و جماعتى از بزرگان دانشمندان و حكماء و فلاسفه معروف از وى استفاده معقولى نموده كه هر كدام پس از او فيلسوف بزرگ و حكيمى سترك بودند كه
از مشاهير آنها نامبردگان زيراند.
1- آيت اللَّه حاج ميرزا ابوالفضل كلانتر
2- علامه حكيم ميرزا جهانگير خان قشقائى
3- آيت اللَّه حاج ميرزا سيد حسين قمى
4- علامه ملا حيدرخان نهاوندى
5- آيت اللَّه حاج ميرزا عبداللَّه رياضى رشتى
6- علامه شيخ على نورى تهرانى
7- آيت اللَّه ميرزا على اكبر يزدى مدرس قم
8- علامه شيخ محمود بروجردى
9- آيت اللَّه حاج ميرزا محمود قمى
10- علامه ميرزا هاشم رشتى
علامه قمشه اى دانشمندى عميق الفكر و دقيق النظر و كثيرالتفكر و خوش بيان و اديبى فاضل و شاعرى مبتكر و به صهبا تخلص داشت وفات او در سال 1306 ق روز وفات علامه بزرگوار و مجتهد عاليمقدار آيت اللَّه العظمى حاج ملا على كنى اتفاق افتاد فاضل مراغى او را در كتاب (المآثر والاثار) ص 164 ذكر كرده.
و درباره وى گفته كه او مردى متواضع و خوش اخلاق و متقى و پرهيزكار بود و در موقع احتضار و مرگش به كسانى كه اطرافش نشسته بودند توجه كرده و گفت آيا ديديد اسب سفيدى را كه حضرت امام مهدى ولى عصر عجل اللَّه فرجه براى سوار شدن من فرستاده اند.
آثارى از آنجناب بجا مانده كه از آنست كتاب (الخلافة الكبرى) كه در سال 1315 در تهران بطبع رسيده به مباشرت شاگردش شيخ محمود بروجردى با كتاب (الجمع بين الرائيين) معلم دوم فارابى و ديگر حواشى او بر شرح خصوص و رساله اى در فرق بين اسماء ذات و اسماء صفات و حديث زنديق.
(بخش 1) قمشه اى، آقا محمدرضا دانشمند مدرس كتب عرفانى (ف. تهران 1306 ه.ق.) وى از قمشه اصفهان و مردى زيرك بود. حكمت و كلام را نزد حاجى محمد جعفر لاريجانى و ميرزا حسن نورى فراگرفت و در عرفان شاگرد حاجى سيد رضى بود و از شاگردانش صفاى اصفهانى شاعر
معروف است. از اوست: حواشى بر كتاب اسفار اربعه صدرالدين شيرازى، حواشى بر شرح فصوص الحكم قيصرى، رساله در موضوع الخالفةالكبرى، رساله در موضوع العلم (دو رساله اخير در پايان رساله الجمع بين الرأيين فارابى در تهران به چاپ رسيده است.) وى مردى برسبيل تفنن اشعار عرفانى مى سروده.
(وف 1306 ق)، شاعر. اهل قمشه اصفهان بود. چندين سال در آن ديار تدريس حكمت و عرفان نمود و در سال قحطى آنچه از زمين و مال داشت فروخت و صرف طلاب فقراء نمود و در اواخر به تهران آمد و در مدرسه ميرزا شفيع صدر اعظم كه در جلو خان مسجد شاه واقع است. به ارشاد مى پرداخت. مى گويند «فصوص الحكم» را بعد از صدر قونيوى كسى بهتر از وى مباحثه نكرده است. در تهران وفات يافت و در ابن بابويه نزديك مزار حاج آخوند محلاتى دفن شد. از اوست:
ساغر ز خون ماست به اندازه نوش كن
اين جام باده نيست كه لبريز مى كنى[1]
(1306 -1241 / 1234 ق)، عالم، فيلسوف، حكيم، عارف، مدرس و شاعر، متخلص به صهبا. اصل وى از قومشه ى اصفهان بود و مقدمات علوم را در همان جا فراگرفت، سپس براى تكميل معلومات به اصفهان رفت و در محضر حاج ملا محمد جعفر لاهيجى و ميرزا حسن نورى و آقا سيد رضى لاهيجى فلسفه و حكمت و عرفان را فراگرفت. در اصفهان به تدريس كتب عرفانى پرداخت، در اواخر عمر به تهران آمد و در مدرسه ى صدر به تدريس حكمت و عرفان، بويژه كتب محيى الدين عربى و شروح آنها پرداخت. ميرزا ابوالفضل كلانترى و ميرزا جهانگيرخان قشقايى و ميرزا سيد حسين قمى و ملا حيدرخان نهاوندى و ميرزا
عبدالله رياضى و ميرزا هاشم اشكورى و ميرزا على محمد اصفهانى و حاج ملا على حكيم الهى سمنانى و صفاى اصفهانى و حاج ملا على حكيم الهى سمنانى و ميرزا على اكبر يزدى مدرس و شيخ محمود بروجردى از شاگردان او بودند و همگى بر شاگردى وى افتخار مى كردند. او با ملا هادى سبزوارى معاصر بود. در تهران درگذشت و در كنار قبر حاج آخوند محلاتى در قبرستان ابن بابوبه دفن شد. از آثارش وى: «الاسفار الاربعه و تحقيقها»؛ «حاشيه اسفار ملاصدرا»؛ حاشيه بر «شرح تمهيد القواعد» صائن الدين تركه؛ حاشيه بر «شرح القيصرى لفصوص الحكم»؛ «الخلافه الكبرى»؛ «رساله فى موضوع العلم»؛ رساله اى در «فرق بين اسماء الذات و الصفات»؛ «ديوان» شعر.[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] طرائق الحقائق (508/ 3)، فرهنگ سخنوران (382).
[2] الاعلام (362 / 6)، اعيان الشيعه (333 / 9)، تاريخ علوم و فلسفه ايرانى (827 -825)، الذريعه (269 / 23 ،623 / 9 ،238 / 7 ،126 ،49 / 6 ،60 / 2)، ريحانه (497 -496 / 4)، شرح حال رجال (235 / 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 734 -732 / 14)، طرائق الحقائق (509 -508 / 3)، فرهنگ سخنوران (565)، لغت نامه (ذيل/ قومشه اى)،المآثر و الآثار (164)، مؤلفين كتب چاپى (191 -190 / 3)، يادگار (س 3، ش 1، ص 79 -75).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1324 ق)، عالم امامى، مفسر و مصنف. در كشمير به دنيا آمد. نواب ناصر على خان، مروج مذهب جعفرى در لاهور، از وى خواست تا به لاهور رود و او به لاهور رفت و به كمك و تاييد نواب ناصر على خان توانست كتابهاى خود را تأليف كند و
به همت نواب نوازش على خان كابلى تصانيفش به چاپ رسيد. وى در لاهور درگذشت. از آثار وى: «عصمه الانبياء و الملائكه»، به فارسى؛ كتاب «برهان شق القمر و رد النير الاكبر»، به عربى، كه آن را براى نواب ناصر على خان در 1296 ق نوشته است؛ تفسير «لوامع التنزيل و سواطع التاويل»، در شرح رساله ى «موده القربى» سيد على بن شهاب الدين همدانى؛ «الاجوبه الزاهره»؛ «ابطال التناسخ» يا «بطلان النسخ و المسخ»؛ «ارض العتاق»، به فارسى؛ «ازاله الغين فى رويه العين»، به فارسى؛ «برهان البيان»، در خلافت و امامت و تفسير آيه استخلاف، به اردو.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (16 / 24 ،194 / 21 ،366 -365/ 18 ،274 / 15 ،128 ،118 ،97 -96 ،94 / 3 ،529 ،524 ،277 -276 ،67 / 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 66 / 14)، علماء معاصرين (86 -85)، الكنى و الالقاب (141 -140 / 1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1107 ق)، فقيه، مفسر، محدث، اديب و عالم. وى با علامه محقق سبزوارى و علامه مجلسى صاحب «بحارالانوار» و فيض كاشانى معاصر بود او از شاگردان علامه مجلسى و از ايشان، در 1107 ق، به دريافت اجازه نايل آمد. شيخ حر عاملى در «امل الامل» او را از فضلاى معاصر خود مى شمارد. از آثار وى: «كنز الدقائق و بحر الغرائب» يا «كنز الحقائق و بحر الدقائق»، در تفسير قرآن كه در حدود يكصد و بيست هزار بيت است و استادش علامه مجلسى در پشت اين تفسير تقريظى، در 1102 ق، نگاشته و در آن او را ستوده است؛ «شرح المنظومه» موسوم به «نجاح المطالب» يا «ارجوزه»، منظومه اى در صد بيت،
در معانى و بيان، و شرح آن موسوم به «انجاح المطالب فى الفوز بالمارب»؛ رساله در «احكام صيد و ذباحه»، به عربى؛ «التحفه الحسينيه»، در ادعيه؛ «سلم درجات الجنه»؛ «شرح الزياره الرجبيه»؛ «شرح الصحيفه السجاديه»؛ «شرح الترصيف فى علم التصريف»، به نظم.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تلامذه العلامه المجلسى (72 -71)، الذريعه (64/ 24 ،154 -153 ،152 -151 / 18 ،92 / 14 ،356 ،307 -306 ،145 / 13 ،220 / 12 ،430 -429 / 3 ،364 -363 / 2 ،496 / 1)، روضات الجنات (106 -105 / 7)، فوائد الرضويه (618 ،534)، گنجينه ى دانشمندان (117 / 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 301 / 300 / 299 / 297 ق)، محدث و فقيه امامى. اهل قم بود. در طلب حديث سفرها نمود و از احاديث عامه بسيار شنيد، و محدثين سرشناس آنها چون حسن بن عرفه و محمد بن عبدالملك دقيقى و ابوحاتم رازى و عباس ترقفى را ملاقات كرد. برخى گفته اند كه او امام حسن عسكرى (ع) را نيز ملاقات كرده است. سعد كتب بسيارى تصنيف نمود. از آثارش: كتاب «الرحمه»؛ «فضل النبى (ص)»؛ «فضل ابى طالب و عبدالمطلب و عبدالله»؛ «مقالات الاماميه»؛ «مناقب رواه الحديث»؛ «مثالب رواه الحديث»؛ «بصائر الدرجات»، در چهار جزء؛ «فضل قم و الكوفه»؛ «المنتخبات»، در حدود يك هزار برگ؛ «مناقب الشيعه»؛ «فضل العرب»؛ «ناسخ القرآن و منسوخه و محكمه و متشابهه»؛ «الرد على الغلاه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (136 -135 / 3)، الذريعه (362 ،328 ،327 / 22 ،76 ،75 / 19 ،275 ،272 ،270 ،267 / 16 ،121 / 15 ،222 ،214 ،212 -211 / 10 ،283
/ 1)، رجال الطوسى (431)، رجال نجاشى (404 -401 / 1)، الفهرست للطوسى (153 -152)، معجم رجال الحديث (87 -74 / 8).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند ميرزا ابوالحسن از اجله علماء و سادات بلده طيبه قم و از تلامذه و شاگردان و دامادهاى مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمى صاحب قوانين است و مرحوم ميرزا نهايت وثوق را به او داشتند چنانكه بسيارى از حكومات شرعيه را به ايشان رجوع مى فرمود و عالمى ثروتمند و متمول بود كه بسيارى از ارامل و ايتام و بينوايان را تكفل مى فرمود و در آن موقع كه مردم قم نيازمند به آب بودند آب انبار بزرگى در قم جنب ميدان كهنه بنا نمود و بعد از حيوة خود ثلث املاك خود را وقف بر مصارف خير كرده و در سال 1249 وفات نمود و در بقعه جناب زكريا بن آدم مدفون گرديد.
مرحوم ميرزا على اكبر فيض در تاريخ خود گويد: ميرزا ابوطالب قمى الاصل است فضلى باهر و قدسى متكاثر داشت و داماد مرحوم ميرزا ابوالقاسم بوده و ايشان پدر و مادر مرحوم آقاى حاج ميرزا سيد حسين متولى باشى (بقعه منوره فاطميه معصومه عليهاالسلام) از همان صبيه مرحوم ميرزا بود كتابى دارد به نام سؤال و جواب.
(وف 1249 ق)، عالم امامى. اصل او از قم و از شاگردان و داماد ميرزاى قمى، صاحب «قوانين»، بود. ميرزاى قمى نسبت به ايشان اعتماد فراوان داشت و بسيارى از داوريهاى شرعى را به وى واگذار كرده بود. او عالمى ثروتمند بود و بسيارى از ايتام و بينوايان را تكفل مى نمود. در قم آب انبار بزرگى جنب ميدان كهنه بنا نهاد و وصيت كرد كه ثلث املاك او را وقف مصارف
خير كنند. وى در بقعه ى زكريا بن آدم دفن شد. از آثارش: كتاب «سؤال و جواب».[1]
ايشان مالك سه روستاي اطراف قم بنام هاي زنبيل آباد ، فرج باد، و علي آباد بوده كه ثلث هر يك يعني دو دانگ از آنها را براي مصارف خيريه (روضه خاني سيد الشهداء ، زوار فقير كربلا و مشهد و فقراي ارحام واقف ) وقف نموده است . زنبيل آباد فعلا جزء شهر قم بنام بلوار شهيد صدوقي حدود 500 قطعه منزل و مغازه گرديده است و حاجي آباد هم بنام شهر قنوات حدود 70 هكتار اراضي كشاورزي و مسكوني وقف مي باشدعلي آباد جنب مبارك آباد نيز حدود 16 و نيم هكتار از اراضي كشاورزي آن از موقوفات ميرزا ابوطالب مي باشد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون به نقل از متولي موقوفه
منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (قرن 39 / 13)، گنجينه ى دانشمندان (130 / 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در مآثر و آثار مى گويد: حاج سيد جواد قمى مجتهدى مسلم و مروجى مبسوط اليد بود و در نهى از منكر و منع اهل فجور قلبى قوى داشت و در حفظ حدود شرعيه از هيچ نكته فرونمى گذاشت مكرر به تهران آمد و صحبت شريفش ادراك شد. در فقه و اصول و رجال تصنيفات دارد در ماه رمضان سال 1303 قمرى هجرى به شهر قم رحلت يافت رفع اللَّه درجته.
فرزند ارجمندش مرحوم عالم جليل و فاضل كامل نبيل مرحوم حاج ميرزا زين العابدين كه از اجلاء علماء و از طراز اول تلامذه مرحوم آخوند ملا محمدكاظم خراسانى قدس سره بود در حاشيه رجال ابوعلى به خط خود حالات ايشان را از اين قرار نگاشته:
الحاج سيد
جواد قمى اعلى اللَّه مقامه ملقب به جواد نام شريفش سيد محمدتقى است تلمذ نمود در عنفوان شباب بر جماعتى از اعلام و كوچ كرد از قم به اصفهان به جهت تلمذ برسيد جليل و عالم نبيل سيد محمدباقر اصفهانى و تلمذ نمود در آن شهر نيز بر جماعتى از اعلام پس كوچ كرد به مشهد مقدس غرى و تلمذ نمود مدت كمى نزد شيخ اجل مرتضى انصارى و رجوع نمود به قم و تصنيف كرد در قم كتاب «مقاليد الاحكام» را در شش جلد و آن كتاب بزرگ پرفائده و پر فرعى است و كتاب «الدرة الباهره فى احكام العترة الطاهره» و آن در دو مجلد است و كتاب «ينابيع» در توحيد و ثبوت و اثبات كفر بعض اهل الحاد و بدعت و از براى اوست قريب بيست رساله با اينكه مشغول بود به ترويج دين و قمع ظالمين و او را رحمةاللَّه عليه محاسباتى بود با نفس خود در ايام حياتش و مردى ورع و زاهد و كثيرالتهجد والبكاء بود بسيارى از اوقات مناجات ابى حمزه ثمالى را در قنوت نماز وترش قرائت مى نمود و او را كرامات باهراتى است در موقع وفات شصت و سه سال داشت در روز شنبه سوم شهر صفر سنه 1303 رحلت و در دارالايمان قم در بقعه زكريا بن آدم نزد قبر پدر و جدش مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، خواننده. معاصر شاه اسماعيل دوم و سلطان محمد و شاه عباس اول صفوى بود و در امر خوانندگى بر ديگران برترى داشت وى اهل عراق بود و به سبك و شيوه ى خراسانى خوانندگى مى كرد.
حافظ مظفر در خواندن آهنگهاى كردى نيز مهارت داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات ايران، براون (88/4)، تاريخ ادبيات در ايران (84/5)، تاريخ موسيقى (317/1)، عالم آراى عباسى (190/1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ياران موافق همه از دست شدند
در پاى اجل يكان يكان پست شدند
بوديم به يك شراب در مجلس عمر
يك دور ز ما پيش ترك مست شدند
«خيام»
براى نوشتن زندگى هنرى سعادتمند قمى و آشنايى كه با سبك خوانندگى و خود او داشته ام دست به قلم بردم اما مطالب و حقايق ديگرى هم هست كه از ذكر آنها نمى توان گذشت، وقتى صفحات تاريخ را از روزگاران گذشته تا به امروز مرور مى كنيم به مسائلى برخورد مى كنيم كه گاه در اولين نظر علت وقوع آن را حدس نمى زنيم اما در بعضى موارد با كمى دقت مطالب كاملاً روشن مى شود اين گونه مسائل مبهم و غير صريح تقصير تاريخ نيست زيرا تاريخ فقط كار و وظيفه اش ثبت و ضبط وقايع است به همان صورت كه اتفاق مى افتد. تاريخ درست مثل ضبط صوت است و درباره ى آن چه اتفاق مى افتد اظهار نظر مى كند.
اما چطور مى شود كه گاهى در تاريخ بعضى افراد بيشتر از آن چه كه بايد و شايسته ى آن هستند درخشندگى و جلوه دارند و تكيه بر درجه و مقامى در تاريخ مى زنند كه اصلاً در خور آن نيستند و بعضى ديگر حتى در همان حد و اندازه اى كه هستند و لياقت و شايستگى دارند به حساب نمى آيند. اين مغايرت و تفاوت در بيشتر افراد و شخصيتها از كشورگشايان، آزادگان، شاعران، نويسندگان، مخترعين، مكتشفين و همه ى صاحبان نام و نشان به چشم مى خورد. زياد دور نمى رويم و براى كوتاه
كردن اين مقدمه نظر به همين يكى دو قرن اخير سياست پيشه گان كشور عزيز خودمان مى اندازيم. حاج ميرزا آقاسى با چه تجربه ى سياسى در آن بحران دوران اوائل قاجار و با چه سواد و دانش و بينش سياسى قائم مقام فراهانى را از صحنه ى سياست به گورستان فرستاد و بر مستند صدارت شاه مخبط و عليل المزاج قاجار تكيه زد؟ آيا سلاح و حربه ى او جز تملق و چاپلوسى و فريبكارى و پشت هم اندازى چيز ديگرى بود؟! آن چه كه قائم مقام داشت از تسلط بر زبان فارسى كه نثر جاودانه او در قرون اخير بى نظير و احتياج به توضيح ندارد. تسلط او بر زبان و ادبيات عرب و شعر و وطن دوستى و بيگانه ستيزى چهره ى او را در تاريخ اخير ممتاز ساخته است. آن مرد به ظاهر صوفى مسلك چه داشت؟ فقط يك هنر داشت، شارلاتان بود!. از دانشگاه مداهنه و چاپلوسى و بله بله قربان گويى فارغ التحصيل شده بود. آن چه من در اين سى چهل سال تجربه كرده ام در بعضى موارد اصلاً شارلاتانيسم قبل از هنر است! گماردن بعضى افراد كه اصلاً موسيقى نمى دانستند و سواد فارسى هم نداشتند در رأس موسيقى و دستگاههاى هنرى كشور بعد از كودتاى 28 مرداد و به كار گرفتن و معروف شدن بعضى بى هنران فاقد صلاحيت در زير سايه ى آنها از مطالبى است كه من اگر بخواهم با اين قلم شكسته درباره ى آنها كه هنر نداشتند و شارلاتان بودند و آنها كه داشتند و شارلاتان نبودند از آن چه از نزديك با آن روبرو بوده و ديده ام چيزى بنويسم خود كتابى خواهد شد، بگذريم و برويم در سر اصل مطلب، يكى
از آن چهره هايى كه هنر آواز خواندن را در حد كمال داشت و به علت نجابت و صداقت و البته كم سوادى در تاريخ موسيقى ما آن طور كه بايد و شايد در جاى خود قرار نگرفته است سعادتمند قمى است.
من از سال 1325 كه شرح آن را خواهيد خواند با او آشنا بوده ام و تا سالهاى اخير با او جليس بودم اما براى تهيه اين يادداشت و پس از مرگ او براى آگاهى از بعضى موارد مثل تاريخ تولد و وضع خانوادگى او به طور مستند هرچه تلاش كردم به جايى نرسيدم و از حدس و گمان و مطالب غير مستند صرفنظر كردم لذا آن چه در اين نوشته به نظر مى رسد مطالبى است كه از زندگى هنرى و شخصى او اطلاع دارم و يادداشت دوست هنرمند مشترك ما اكبر جديدكار با عكسى از او كه يادگار همكارى سالهاى گذشته است كار ما را سامانى بخشيد. اولين بار كه من سعادتمند را ديدم در يك جشن عروسى بود. در سال 1325 در خيابان رى كوچه آبشار جشن عروسى دختر عموى دوست من اكبر جديدكار بود. من هم در اين شور و شادى از دعوت شدگان بودم. داماد با اين كه از كاسبهاى معروف بازار بود به نواختن تنبك سخت علاقمند بود و به اين ترتيب مجلس جشن از لحاظ موسيقى و وسائل شادمانى چيزى كم نداشت. آن روزها ميكروفن و وسائل برقى به صورت امروز رايج نبود و كار آوازخوانان مشكل تر از بقيه نوازندگان بود، آوازخوانى كه واقعاً شش دانگ خوان نبود، اولاً در اين گروه نوازندگان حرفه اى جايى نداشت و در ثانى اگر هم بود
كارش رنگى نداشت. من در اين سالها خودم آواز مى خواندم و چند برنامه اى با اركستر به سرپرستى روان شاد عليمحمد نامدارى در روزهاى جمعه اجرا كرده بودم و از مايه ى كار اطلاع داشتم. در اين گونه مجالس رسم چنين بود كه ابتدا پيش درآمد «ماهور» كه معمولاً از ساخته هاى استادان بزرگ بود مى نواختند پس از پيش درآمد و چهار مضراب مردى بلند قد و خوش قامت با چهره اى گلگون كه لباسى سفيد بر تن داشت آواز ماهور را درآمد كرد اما شروع درآمد مانند ديگران نبود درآمد ماهور را از «اكتاو» بالا گرفت. قابل ذكر است كه خانم روح انگيز هم اكثراً ماهور و چهارگاه را از بالا شروع مى كرد و با همان قدرتى كه نامش بود فرود مى آمد كه فقط آدم بايد آوازه خوان باشد تا درك كند و لذت ببرد و حيرت كند، آن شب هم سعادتمند قمى همان كار روح انگيز را كرد و پس از خواندن شعرى در همان اوج خيلى راحت و با گردش و اجرا فواصل يك «اكتاو» را از بالا به درآمد ماهور فرود آمد. آن شب تا سپيده دم سعادتمند آوازها را در مايه هاى بالا مى خواند و اين در آن روزگار معمول بود چون جمعيتى دويست سيصد نفرى را در فضاى باز يك حياط بزرگ جز به همان صورت اداره كردن آن به شكل ديگرى ممكن نبود.
يك شب با مرحوم حبيب صالحى در منزل تمرين مى كرديم كه ساعت پخش موسيقى راديو رسيد. پيش درآمد دستگاه «چهارگاه» نواخته مى شد. در آن زمان آوازه خوانان دستگاه چهارگاه را به واسطه ى گوشه ى حصارش كمتر مى خواندند. يكباره شنيديم صداى پر طنينى كه تا آن زمان كمتر در راديو
شنيده شده بود درآمد اول چهارگاه را شروع كرد وقت برنامه نيم ساعت بود با تعجب، حقير از آقاى صالحى سؤال كردم و ايشان هم متقابلاً از بنده مى پرسيدند كه چه كسى مى تواند باشد؟ بعد از درآمد دوم و سوم و «مويه صغير» يك دفعه گوشه ى «حصار» را با قدرت هر چه تمامتر اجرا كرد و به راحتى بعد از گردش در ميدان حصار با راحتى به چهارگاه فرود آمد. هرچه وقت مى گذشت عطش و اشتياق ما براى شناختن خواننده بيشتر مى شد. بعد از گوشه ى «مخالف» و «مغلوب» و تمام شدن آن، گوينده فقط نام آقاى سعادتمند قمى را معرفى كرد. بعدها در برنامه هاى ارتش هم به اتفاق آقايان: عباس شاپورى، على تجويدى و حبيب اللَّه صالحى و عباس زندى و خرسندى برنامه هايى اجرا كرديم.
سعادتمند قمى، در سال 1325 براى كمپانى عشقى چند صفحه خوانده است كه عبارت است از ماهور با اين غزل سعدى: «آن شكرخنده كه پرنوش دهانى دارد، نه دل من كه دل خلق جهانى دارد». و «نوا» و «سه گاه» كه در حقيقت براى گنجينه ى هنر آواز بسيار ارزشمند مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علامه خونسارى در باب سين ص 301 روضات الجنات گويد، القاضى سعيد بن محمد مفيد القمى اوست مولا و فاضل حكيم بارع عارف متشرع اديب كامل محقق صمدانى كه در بعضى از نوشته هايش از خود تعبير به بنده ملتجى به درب صاحبان توحيد محمد معروف به سعيد نموده است.
دست بازى در مراتب ولايت و عرفان و روش عالى بر طريقه اهل معرفت و وجدان دارد. وى از بزرگان فضلاء حكمت و ادب و حديث
و تأويل و مؤيد به روح القدس در استنباط نكات و دقايق خفيه و اطلاع بر اسرار و ضماير و مكاشفات بوده است.
در عصر شاه صفى صفوى رياست روحانيت و علميت شهرستان قم با وى بوده و در بين مردم قضاوت و داورى مى نموده و در شرعيات نهايت تسلط را داشته است.
بيشتر و عمده تلمذ و شاگرديش در محضر محدث بزرگوار مولانا محمد محسن فيض كاشانى بوده شباهت تامى در مشرب و روش به خواهرزاده اش شيخ نورالدين كه به منزله پيراهن تن او و زبان وى در ظاهر و باطن بوده داشته است.
تأليفات و آثار ارزنده بسيارى دارد در حديث و اخلاق كه بعضى از آن را اشاره مى نمايم:
1- شرح كبيرى بر كتاب توحيد صدوق در چندين مجلد، 2- كتاب اربعينيات كه در او چهل رساله جمع كرده كه از هر كدام چهل باب از بابهاى معارف و تحقيقات باز مى شود و آن از بهترين تصنيفات شيعه است.
قبر شريف اين بزرگوار در نزديك قبر جناب شيخ ابوالحسن على بن بابويه در كنار خيابان ارم مقابل پارك فعلى شهردارى شهرستان قم مى باشد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ عباس قمي در سال 1294 هجري قمري در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود . وي تحصيل علوم اسلامي را در زادگاه خود شروع كرد و در سال 1316 ه .ق راهي نجف اشرف شد و در آنجا به تحصيل و تكميل علوم و معارف اسلامي پرداخت ؛ او اندوخته هاي علمي خود را در اختيار فضلا و طلاب ديگر نيز قرار داد و توانست شاگردان زيادي را تربيت نمايد . محدث قمي سرانجام در سال 1359
ه. ق دار فاني را وداع گفت .گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميتحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ عباس قمي تحصيل علوم اسلامي را نزد علماي سرشناس قم آغاز كرد سپس در سال 1316 ه.ق راهي نجف اشرف شد و در جوار با عظمت و پرشكوه مولا ي متقيان اميرمومنان حضرت علي به تحصيل و تكميل علوم و معارف اسلامي پرداخت.استادان و مربيان : شيخ عباس قمي به خاطر علاقه بسيار زيادي كه با احاديث و اخبار اهل بيت داشت،همساز محدث نوري شد و رابطه اين دو بزرگوار از استاد و شاگردي گذشت و به مريد و مرادي تبديل شد و لذا اين دوتن بسياري از كتابهاي محدث نوري را با هم استنساخ و مقابله و تصحيح مي كر دند.وقايع ميانسالي : شيخ عباس قمي در سال 1341 ق ، به درخواست جمعي از فضلا و طلاب شهر مشهد، در مدرسة ميرزا جعفر شروع به تدريس نمود . اما حوادث خونين مسجد گوهر شا د كه توسط رضا خان پهلوي صورت گرفت ، او را وادار نمود مجددا به نجف مهاجرت نمايد . محدث قمي انساني زاهدو پارسا بو د ساده زيست لباس وي عبارت بود از يك قباي كرباس بسيار نظيف و تمييز و فرش خانه اش نيز گليم و غذايش هم بسيار ساده .او از سهم امام استفاده نمي كرد ، مردي از بازرگانان خير تهران تا آخر عمر تبرعا وجه مختصري به ايشان مي داد و وي در كمال قناعت زندگي مي كرد : « روزي در نجف اشرف دو زن محترم كه در بمبئي سكونت داشتند و
از بستگان آفا كوچك - از محترمان نجف بودند، به حضور آن مرحوم رسيدند و تقاضا كردند هرماه مبلغ 75 روپيه برايشان تقديم كنند ، تا از لحاظ زندگي در رفاه باشد حاج شيخ عباس از پذيرفتن آن خودداري مي كند . ميرزا محسن محدث زاده فرزند كوچك آن مرحوم اصرار نمود تا قبول نمايد ، ولي ايشان نپذيرفت تا اينكه زنان محترم نا اميدشد ، او را ترك كردند . پس از رفتن آنها فرزند به پدر گرفت من هم ديگر از كسبه بازار براي مخارج روزانه قرض نمي كنم .حاج شيخ عباس ميگويد ساكت باش اين همين مقدار هم كه الان خرج مي كنم ،نميدانم فرداي قيامت چگونه جواب خدا وامام زمان (عج ) را بدهم در جواب اين مقدار معطل هستم . و نيز در اواخر عمرش شخصي همداني به ديدن او درنجف مي زود و از و ضع داخلي ايشان جويا ميشود ،مرحوم محدث قمي هر چه اصرار كرد ايشا ن نپذيرفت پس از رفتن فرد مذكور فرزند بزرگش پرسيد ،پدر چرا نپذيرفتند. جواب مي دهد :نازك و بدنم ضعيف است طاقت جواب خدا را در قيامت ندارم و سپس داستان اميرالمومنين در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان را نقل مي كرد . آنگاه مي گريد و به موعظه اهل خانه مي پرداخت . در يكي از سالها مرد نيكوكاري از محدث قمي خواهش مي كند كه در مجلس او سخنراني و موعظه بنمايد و او را متعهدكرد كه مبلغ پنجاه دينار و عراقي به ايشان بدهد اما محدث قمي گفت : من براي امام حسين به منبر مي روم نه
براي ديگري و ومبلغ را نگرفت .زمان و علت فوت : شيخ عباس قمي در مدت اقامت در عراق همواره به كشورها ي خوش آب و هوا سفرميكرد ليكن در سال 1359 ه.ق به خاطر تيرگي روابط عراق و سوريه نتوانست به سوريه و لبنان مسافرت كند و در نتيجه در همان هواي بسيار گرم نجف بسر برد ، لذا اين امر موجب شدت بيماري و كسالت دائمي وي شد تا ينكه نهايتا در سن 65 سالگي شب سه شنبه 23 ذي الحجه الحرام سال 1359 ه.ق فوت كرد.فعاليتهاي آموزشي : شيخ عباس قمي در سال 1341 ه.ق بنا به درخواست عده اي از فضلا و طلاب حوزه علميه مشهد ، آموزش درس اخلاقي را درشبهاي پنج شنبه وجمعه در مدرسة ميرزا جعفر شروع كرد .مي گويند :قريب هزار نفر از طلاب و علماي در شهر مجالس درس وي حاضر مي شد ند .ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : حاج شيخ آقا بزرگ تهراني ، از دوستان و همنشينان شيخ عباس قمي ، از وي چنين يا د مي كند :محدث قمي پيوسته سرگرم كار بود ،عشقي شديد به نوشتن و تاليف و بحث و تحقيق داشت ،هيچ امري اور ا از اين شوق و عشق منصرف نمي كرد ،و مانعي در اين راه نمي شناخت . محدث قمي در زمان ا قامت درعراق تابستانها براي زيارت و تجديدقوا به كشورهاي خوش آب و هواي لبنان و سوريه سفركرد.آثار : الدار النظيم في لغات القرآن العظيم ويژگي اثر : كتاب در عين حالي كه لغات قرآن را كاملا
شرح داده و معاني آنها را روشن ساخته مختصر و موجز است لذا استفاده از آن بسيار آسان است در مورد همين ويژگي مولف چنين نگاشته است .هذا مختصر منيف و سفر لطيف ،عمليه في توضيح لغات القرآن الشريف في غايه الايجاز و الاختصار ،ليسهل علي الطا لبين تحصيله و لا تفسير عليهم مصاحبه و تحويله اين كتاب مختصر است و لطيف و بسيار نيكو ،آن را در شرح و توضيح لغات قرآن شريف در نهايت ايجاز و اختصار نگاشتن با اينكه استفاده از آن براي خوانندگان آسان باشد وهمراه بردن و نقل و انتقالش مشكل نباشد ب:منابع و ماخذ كتاب آثار كهن و گران سنج و در نتيجه مورد اطمينان است لذا كتاب از اعتبار خاصي برخوردار است . ج:مولف صرفا بشرح لغات بسنده نكرده بلكه به مسائل صرف ونحو نيز پرداخته و ميتوا ن گفت كتاب سرشار از بحثهاي ادبي است . د:در لابلاي مطالب به منا سبتهاي گوناگون،روايات جالب وروشنگرمطلب وارد شده است .كه اين امرراهگشاي بسياري ازمسا يل است.[ كيهان فرهنگي ، شماره 5 ، مرداد1366 ،ص 37و 38 ]
منابع زندگينامه :كيهان فرهنگي ، شماره 5 ، مرداد1366 ،ص 36
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ حر عاملى در كتاب امل الامل گويد: آنجناب از فضلاء معاصرين بوده و گويد او راست شرح منظومه در معانى و بيان كه يكصد بيت است و آن را «انجاح المطالب» ناميده و صاحب روضات گويد المولى ميرزا محمد بن المولى محمد بن رضا بن المولى اسماعيل ابن جمال الدين المشهدى القمى مردى فاضل و عالمى عامل و جامع و اديب و محدث و فقيه
و منسر و نبيه و موثق و وجيه و از علماء زمان علامه سبزوارى (جناب مولى محمدباقر ابن محمد مؤمن سبزوارى اصفهانى) و علامه مجلسى (صاحب بحار) و مرحوم فيض كاشانى است او راست كتاب تفسير كبير موسوم به «كنزالدقايق و بحرالغرائب» كه تقريباً يكصد و بيست هزار بيت است و سبقت نگرفته است او را به اين طرز تفسير احدى از علماء قديماً و جديداً و از براى اوست ايضاً كتاب كبيرى در اعمال سال به فارسى كه خوش طرز و پرفايده است و رساله اى به عربى در احكام صيد و ذباحه با نهايت استدلال و غير اينها از كتب ديگر.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از علماء و وعاظ درجه اول قم بود كه در ترتيب مطالب منبرى و حسن ابتكار آن ربطى عظيم داشت و منبرش براى عموم خصوصاً طبقه عوام زياد نافع بود. در سال 1266 در قم متولد شده و در اوائل جوانى تحصيل فقه و اصول نموده و چندى هم در قم امامت جماعت داشت داراى ذوقى سليم و طبعى سرشار بود و در مراثى حضرت سيدالشهداء عليه السلام و خاندان مظلوم پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم اشعارى داشت كه اكنون نزد فرزند ارجمندش حجةالاسلام آقاى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى موجود مى باشد.
در دوره اول مشروطى از طرف اهالى قم به وكالت مجلس شورا و پارلمان انتخاب گرديد و مى فرمود من در كتابخانه خود بدون اطلاع و خبرى نشسته بودم كه خبر دادند اهالى شما را به وكالت مجلس انتخاب نموده اند. پس در همان دوره اول به تهران عزيمت نمود و در مجلس شركت كرد.
از آثار آن مرحوم
است چهار جلد كتاب كه در مواعظ و مجالس منبرى ترتيب و تأليف نموده كه خيلى با سليقه و مفيد و خوب نوشته اند. ديگر در اواخر عمر كتابى هم در فضيلت صلوات مرقوم نموده اند در سن 87 سالگى در سال 1351 هجرى وفات نموده و در صحن كهنه مقابل بقعه محمد شاه مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صالح قنادي
محل تولد : كربلا
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب صالح قنادي پس از اخذ ديپلم در رشته الكترونيك و قبولي در دانش سراي تربيت معلم و دانشگاه تهران، دروس طلبگي را در مدرسه حاج آقاي مجتهدي تهران شروع كردم. از سال حدود 63 تا 67 دروس مقدماتي تا اوايل رسايل و مكاسب را گذراندم و براي ادامه تحصيل به قم عزيمت كردم و از محضر اساتيد محقق داماد و استادي و اعتمادي جهت رسايل و مكاسب استفاده كردم و كفايه را نزد آيت الله قديري گذراندم و حدود هشت سال درس فقه آيت الله ميرزا جواد تبريزي و اصول آيت الله وحيد خراساني گذراندم و هم زمان رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني را گذراندم و در اين زمان پايان نامه سطح 3 مدارج علمي را با موضوع اجتماعي امر و نهي دفاع كردم و پايان نامه سطح 4 با عنوان صفات جماليه و جلاليه خداوند با رويكرد تجلي صفات در نظام تكوين و تشريع و نظام آخرت. حظ عبد از اين صفات به پايان رساندم و در سال 79 با موفقيت دفاع كردم. هم زمان و در ادامه سه جلد تفسير موضوعي
با عنوان مفاهيم اعتقادي در قرآن، اخلاق در قرآن و مفاهيم اخلاقي در قرآن جهت مدارس علميه خارج از كشور تاليف كردم و با همكاري آقايان حميد محمدي و غلام علي همايي شش جلد تفسير تربيتي بشري تدوين شده است كه اكنون كتاب درسي حوزه هاي خواهران مي باشد. هم چنين كتاب قرآن شناسي با همكاري جمعي از محققان با جمع آوري پرسش و پاسخهاي دانشجويان تدوين شده است. و حدود بيست جلد كتاب پرسش و پاسخهاي دانشجويي را به عنوان مسئول اداره مشاوره و پاسخ نهاد رهبري در دانشگاهها تنظيم و به چاپ رسانيدم. هم زمان به تدريس در دوره كارشناسي و كارشناسي ارشد در موضوعات تفسير تربيتي و تفسير موضوعي داشته ام و به عنوان استاد راهنما و مشاور و داور حدود 10 پايان نامه را عهده دار بودم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پس از حدود 10 ماه كه بين نگارنده و حميد قنبرى هنرپيشه ى تئاتر و سينما، دوبلر، خواننده و كارگردان بافرهنگ و خوش فكر، وقت صرف گرديد، حاصلش مصاحبه اى است كه در ذيل از نظر خوانندگان محترم مى گذرد و ابتدا ايشان چنين اظهار داشتند:
«خيلى خوشحال و ممنونم كه بعد از سالها دوباره فرصتى شد تا دوباره همديگر را ببينيم و من متأسفم اگر به علت بيمارى و بعضى گرفتارى ها نتوانستم كه زودتر از اين با شما صحبت نمايم و مدت مصاحبه ى ما به ماهها درازا كشيد ولى از اين نظر كه كتاب جلد اول «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» شما را خواندم، ديدم همت گماشتيد و قد علم كرديد براى نوشتن شرح حال هنرمندان كه قابل تقديس است و واقعاً يكايك هنرمندان كه با
آنها مصاحبه كرده ايد، من اطمينان دارم كه قدرشناس هستند و اين زحمات شما را قدر مى نهند زيرا كه هركسى نمى آيد لحظات عمر عزيز خود را صرف كارى فرهنگى كند مگر اين كه عاشق باشد و اين كارى است پرزحمت و پرواضح است كه در ضمن اثرى بديع و تاريخى هم مى باشد چه در زمان ما و چه در بعد از ما.
به هر صورت من از اين كه شما همت كرديد و براى جلد دوم و جلد سوم و احياناً جلدهاى بعدى كتاب «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» كه راجع به هنرمندان موسيقى و سينما و تئاتر كه با هم مربوط مى باشند به رشته تحرير درآوريد به سهم خود صميمانه از جنابعالى متشكرم.
و اما بنده در پانزدهم فروردين ماه 1303 در تهران متولد شدم، از زمانى كه به مدرسه مى رفتم علاقمند به شركت در بازى تئاتر داشتم و گاهگاهى بنا به مناسبت هايى در مدارس نمايشنامه هايى توسط شاگردان اجرا مى شد و پيس هاى كوچكى را انتخاب و من هم در آنها شركت مى كردم.
يادم هست در دبستان ابن سينا كه دوران تحصيلات ابتدايى را مى گذراندم در جشن هاى مدرسه شركت مى نمودم و عهده دار نقش هايى مى گرديدم، پس از طى دوران ابتدايى براى تحصيل دوران متوسطه وارد مدرسه صنعتى تهران شدم. در اين مدرسه، آقايان نصرت اللَّه كريمى و مرحوم محمدعلى جعفرى هم درس مى خواندند و با هم در يك كلاس بوديم، يك روز من و جعفرى متوجه شديم كه نصرت اللَّه كريمى روزها ساعت چهار بعد از ظهر اجازه مى گيرد و از مدرسه بيرون مى رود، من و جعفرى كنجكاو شديم و به يكديگر گفتيم كه كريمى عصرها كجا مى رود و هر روز از
ما زودتر از مدرسه خارج مى شود.
فردا از او پرسيديم كريمى تو كجا مى روى هر روز؟ گفت: من مى روم مغازه ى پدرم يك كمى به او كمك مى كنم.
من و جعفرى حرف او را باور نكرديم و برايمان اين شك ايجاد شد كه كريمى به مغازه ى پدرش نمى رود، يك روز با جعفرى قرار گذاشتم كه همان ساعتى كه كريمى از مدرسه زودتر مى رود بيرون ما هم دنبال او به فاصله ى خيلى دورى برويم و ببينيم كجا مى رود، و همين كار را هم كرديم؛ ديديم كريمى آمد به خيابان لاله زار و رفت در كوچه اى و مقابل در خانه اى ايستاد، ما صبر كرديم تا نصرت اللَّه كريمى داخل خانه شد و سپس ما به راه افتاديم و مقابل همان خانه توقف كرديم ديديم كه روى تابلويى بالاى آن خانه نوشته شده: «هنرستان هنرپيشگى». گفتيم پس او مى رود مدرسه تئاتر و درس هنرپيشگى مى خواند.
فردا موضوع را با وى در ميان نهاديم و گفتيم كه كريمى جان ما هم علاقه داريم و فهميده ايم تو به مدرسه تئاتر مى روى بايد من و جعفرى را هم كمك كنى تا ما هم بتوانيم در اين مدرسه جهت تحصيل نام نويسى كنيم. البته ممكن است كه او خوشش نيامد كه ما يك چنين كارى كرديم و او را تعقيب كرده ايم ولى خيلى محبت كرد و گفت:
هم اكنون سه ماه از درس مدرسه گذشته و خيلى مشكل است، حالا من مى روم و صحبت مى كنم تا ببينم چه مى شود. كريمى رفت و صحبت كرد و من و جعفرى را يك روز برد مدرسه تئاتر، آن زمان رئيس مدرسه تئاتر مرحوم سيد على خان نصر بود كه به پدر تئاتر ايران مشهور است.
كريمى ما را نزد وى برد، شادروان سيد على خان در آن وقت ضمن اين كه رئيس اين مدرسه بود معاون وزارت پيشه و هنر هم بود كه مدرسه ما هم وابستگى به آن وزارتخانه داشت.
به هر حال ما را قبول كردند و البته به ما مى گفتند كه اميدى نيست شماها در آخر سال قبول شويد زيرا مدت سه ماه از سال تحصيلى گذشته، ولى حالا بياييد ببينيم كه چه مى شود. من و جعفرى مدرسه تئاتر را با اين وضع شروع كرديم و نصرت كريمى سه ماه هم از ما جلوتر بود.
ما آن سال علمى را كه اول سال علمى هم بود تمام كرديم و سال عملى آن را هم پشت سر گذاشتيم و ديپلم را گرفتيم. زمانى كه ما در مدرسه تئاتر درس مى خوانديم، براى نمايش هايى كه در تئاتر تهران مى گذاشتند براى رلهاى سياهى لشگر از شاگردان مدرسه تئاتر استفاده مى كردند كه من بودم، جعفرى، رخشانى، رضا زندى، كريمى، ايرج ساويز، مصطفى اسكوئى و دو سه نفر ديگر كه خاطرم نيست. ما مى رفتيم و نقش سياهى لشگر را بازى مى كرديم، مثلاً نيزه در دست مى گرفتيم، دربان مى شديم و يا آوازهاى دسته جمعى (كر) مى خوانديم.
من يادم هست كه چون يك ته صدايى به قول معروف دو دانگ صدا داشتم، نزد خود چيزهايى را زمزمه مى كردم و مى خواندم و همين صداى خوب به كمك من مى آمد و يك روز آقاى معز ديوان فكرى كه معلم موسيقى مدرسه بود و با من سلفژ كار مى كرد به من گفت قنبرى شما عصر به تئاتر بياييد با شما كار دارم، من تا عصر كه گويا آن روز هزار سال براى من
طول كشيد صبر كردم و عصر با هزار ترس و لرز، شادى و اميد به تئاتر رفتم، در آنجا متوجه شدم كه چون آقاى گرمسيرى كه در آن زمان كه سال 1321 بود هنرپيشه معروفى بودند در پيسى به نام «دختر شاه پريان» بازى دارند ولى چون مريض شده اند و از طرفى مدت 10 شب ديگر اين نمايشنامه بايد روى صحنه باشد لذا آقاى فكرى مرا در نظر گرفته اند كه به جاى ايشان كه نقش اول نمايشنامه بود شركت كنم.
لازم به تذكر است كه آن وقتها چند سال طول مى كشيد تا شخصى بتواند پايش را بگذارد جاى پاى يك هنرپيشه بزرگ و رل اول را بازى كند. به هر حال آن روز عصر آقاى فكرى گفت آيا مى توانى به جاى آقاى گرمسيرى در نمايشنامه شركت كنى؟ و بلافاصله خودش گفت: حالا من با شما تمرين مى كنم.
رلم در اين پيس كه از نمايشنامه هاى فانتزى بود، مى بايست با لباس هاى قديم بازى مى كردم و طورى بود كه دارنده اين رل و اجراكننده اين نقش چند اسپرت را هم مى خواند. پس از تمرين و اجراى اپرت قبول شدم و قبول نمودم كه در اين نمايشنامه شركت نمايم و اين برايم در آن زمان بسيار موفقيت آميز بود و من چندين صد قدم به جلو برداشتم و همان هم باعث شد كه ديگر به من رل هاى كوچك ندهند و من بعد از آن هميشه رل هاى اول يا جوان اول را مى گرفتم در پيس هاى مختلف.
من كار بازيگرى در تئاتر را ادامه دادم و هر روز شاهد موفقيت هاى بيشترى بودم و هنرمند بزرگى چون زنده ياد مجيد محسنى در يك پيس نقش اول را
بازى مى كرد و پيس بعد نقش اول جوان را من بازى مى كردم و گاه گاهى يك پيس هايى بود كه دو نقش جوان اول داشت، مثل مثلاً نمايشنامه خسيس «مولير» كه يك بار من پسر خسيس را بازى مى كردم، مجيد محسنى رل خان ناصر را بازى مى كرد و يك بار مجيد رل پسر خسيس را بازى مى كرد و من رل خان ناصر را. پيس هايى را كه به طور مشترك با هم بوديم به طور كلى تا سال 1332 دوازده سال مرتب من در روى صحنه تئاتر بودم، در آن زمان يادم هست كه پيس هاى بسيار بزرگ خارجى را يا پيس هاى ايران را ما بازى مى كرديم كه برايتان شرح مى دهم كه آنها كدام بوده اند.
بايد بگويم كه اولاً ما هرچه داريم از اساتيدى هست كه در آن زمان كارگردان تئاتر بوده اند، مثل شادروانان: معز ديوان فكرى، دكتر نامدار، رفيع حالتى، دريا بيگى، هايك كاراكاش، استپانيان، نصرت اللَّه محتشم و على اصغر گرمسيرى و پيس هاى معروفى را كه در آن زمان بازى نمودم عبارت بودند از: «بازرس»، «در سايه حرم»، «تاجر ونيزى»، «رومئو و ژوليت»، «نينا»، «محمدعلى بيگ»، «اشك شيطان»، «شاه عباس و خورشيد بانو»، «تپاز» كه به نام «مردم» بازى مى كرديم، «دختر شكلات فروش»، «چنان كه افتد مى دانى»، «طلاق»، «بارگاه معاويه»، «حافظ و صاحب عيار» و چند نمايشنامه ديگر كه هم اكنون در خاطر ندارم و در همه اين نمايشنامه هايى را كه برشمردم، من به عنوان بازيگر و كارگردانى آنان كه نام بردم بودم. تا سال 1332 به طور مداوم در تئاتر تهران بودم بعد از سال 32 كه از تئاتر آمدم بيرون، يك چند وقت در تئاتر تفكرى مدير فنى بودم و در
ضمن بازيگرى هم مى كردم و چند پيس هم با مرحوم مجيد محسنى در تئاتر فرهنگ و چند جاى ديگر با هم اجرا كرديم.
س- آقاى قنبرى قدرى از مدرسه تئاتر و استادان و شاگردان صحبت فرماييد.
ج- همان طور كه قبلاً بيان داشتم، در مدرسه تئاتر، هم شاگردى هاى من آقايان: مصطفى اسكوئى، نصرت اللَّه كريمى، محمدعلى جعفرى، رضا رخشانى، رضا زندى، ايرج ساويز و عده اى ديگر بودند كه خيلى ها جز عده اى قليلى پس از دريافت ديپلم رفتند دنبال كار و كاسبى خود و اما استادان من در اين مدرسه عبارت بودند از آقاى رفيع حالتى كه من اينگونه اشخاص را مرحوم نمى گويم چون براى من هميشه زنده اند، آقاى عبدالحسين نوشين، در آن زمانى كه من درس مى خواندم دوره ى سوم بود كه نوشين آمد و تدريس كرد و رفت و ايشان نه قبل از ما در آن مدرسه تدريس كرده بود و نه بعد از ما به تدريس ادامه دادند و رفتند بيرون و در خارج مدرسه تئاتر به تربيت هنرجو ادامه دادند، ايشان در آن زمان يكى از معلمين بيان و عملى تئاتر ما بود، آقاى معز ديوان فكرى و مادام سپاهى كه يك نوع حركات و ورزش هاى نرمشى درس مى داد، دكتر نامدار، دكتر شفق كه روانشناسى تدريس مى كرد، حسنعلى نصر كه درس جداگانه داشت و چند نفر ديگر كه سلفژ و كارهاى موسيقى با ما كار مى كردند كه اسامى آنان را به خاطر ندارم، اينها استادان مدرسه تئاتر بودند.
به هر حال، من بعد از دو سال ديپلم گرفتم كه البته من همان زمان هم كه در مدرسه صنعتى بودم آنجا هم درسم را جداگانه مى خواندم، بعد از آن هم
از مدرسه صنعتى ديپلم گرفتم.
همان طور كه گفتم در صحنه ى تئاتر پيس هاى بسيار خوبى را اجرا كردم كه من خودم راضى هستم و نمايشنامه هاى سختى كه روى صحنه مى آمد مثل: «لاپوآ» كه ترجمه شده ى آن «ايمان» نام داشت، «بازرس» اثر گوگول و «ميشل استروگف» كه آقاى دريابيگى كارگردانى كرد و پيس «كين»، «دختر شكلات فروش» كه با خانم مهرزاد بازى مى كردم، «قتل در تماشاخانه» كه با خانم شهلا هم بازى بودم، «مريض خيالى»، «جناب خان»، «خانم گلفروش»، «مردم» و نمايشنامه «نينا» و چند نمايشنامه ى ديگر كه اينها اوج كارهاى تئاترى مرا تشكيل مى دهند بودند و به طور متداوم مدت دوازده سال تا سال 1332 روى سن تئاتر نصر فعاليت داشتم و چند سالى هم در تئاترهاى تفكرى و فرهنگ شركت داشتم.
در جوار هنرپيشگى در تئاتر و شركت در پيس هاى مختلف، چند رشته كار هنرى ديگر را هم با علاقه و پشتكار فراوان دنبال مى كردم كه از جمله مسئله خوانندگى ام بود، در قسمت هاى فكاهى كه خيلى جنبه طنز داشت، در آن روزگار آنها را مى خواندم، قبل از من قطعات فكاهى را مجيد محسنى در تئاتر به صورت پيش پرده مى خواند و قبل از مجيد هم مرحوم منزوى دو سه تا شعر خوانده بود ولى شروع كار جديد و قشنگ پيش پرده خوانى كه ما آن وقت به آن آوانسن مى گفتيم كه اين لغتى است فرانسوى و رايج و معمول آن زمان شده بود.
مجيد محسنى در سال 1321 شروع به پيش پرده خوانى كرده بود كه همزمان من هم شروع به خواندن كرده بودم و در واقع من دومين نفرى هستم كه بعد از مجيد شروع به پيش پرده خوانى كردم و قطعات فكاهى و
طنز را به گوش مردم رسانيدم و ضمن پيش پرده خوانى به خواندن ترانه هاى نوين كه آن روزها به غلط جاز گفته مى شد پرداختم و علت اين هم كه به آن جاز مى گفتند اين بود كه به جاى ضرب در اركسترها از جاز استفاده مى شد و به اين نام مشهور شده بود ولى جاز نبود و موسيقى نوينى بود كه شما مى گوئيد و من مى خواهم بگويم كه اگر اولين نفر نباشم كه اين نوع موسيقى را خوانده و اجرا كرده جزو اولين ها هستم، يادم مى آيد كه زنده ياد جواد بديع زاده چند ترانه خوانده بود كه داراى ريتم هاى فرنگى و ضربى بود ولى من جزو اولين ها بودم از نوع نوين اين موسيقى و همين طور پايه گذار اجراى خوانندگى دو نفرى يا دو صدايى را، زيرا همين ترانه ها را با ناهيد سرفراز در برنامه هاى صبح جمعه به صورت دو صدايى اجرا مى كرديم و ترانه هايى را كه از قطعات فكاهى و طنز درست شده بود و سوژه روز بود و توسط آقاى ابوالقاسم حالت براى من ساخته مى شد در راديو و در تئاتر تهران اجرا مى كردم و بعد از ايشان هم آقاى پرويز خطيبى قطعاتى در همين مايه ها مى ساخت كه من مى خواندم. پرويز خطيبى اولين ترانه ى نوينى را كه براى من ساخت و اجرا كردم يادم هست كه مصرع اول آن چنين است:
دل بتو دادم كه يار من باشى
در شب تيره كنار من باشى
آهنگ اين شعر را كه از روى صفحه اى كه به دست ما از فرانسه يا اسپانيا رسيده بود به نام «لاپالوما» گرفتيم و روى شعر گذاشتيم كه با استقبال روبرو گشت و مدتها دهان به دهان مى گشت. در
طول دوران خوانندگى حدود پانصد و هشتاد تا ششصد ترانه و قطعات فكاهى خواندم و دويست و هشتاد ترانه ى نوين اجرا نمودم تا سال 1332 اين برنامه ها را مرتباً اجرا مى كردم و بعد كه كارهاى راديويى را شروع كردم چند ترانه ى فكاهى و جدى را همزمان با ساير نقش هايم در راديو خواندم.
س- آقاى قنبرى، پس از مرحوم منزوى و محسنى، پيش پرده خوانى را آغاز كرديد و خيلى زود در جاده شهرت و محبوبيت قرار گرفتيد، به نظر خود شما علت چه بود؟
ج- من وقتى خواستم پيش پرده خوانى را شروع كنم، پيش خود گفتم حتماً يك چيز اضافى را بايد داشته باشم كه بروم روى سن بخوانم، اگر قرار باشد كه همين طورى كه پيش مى رود، من كار اضافه اى انجام ندهم و ارائه نكنم خيلى زود اين استقبال مردم از ميان مى رود و كار تقريباً يكنواخت مى شود لذا من ضمن ورزش هاى بدنى و نرمش و ژيمناستيك، هنر رقصندگى را به صورت فرنگى همين «استيپ»ى كه شما مى ديديد كه مثلاً فرد آستر يا جين كلى در سينما انجام مى دادند من هم از همان زمان كه در مدرسه تئاتر بودم، يك قسمت كارم را اختصاص داده بودم به اين كار.
اولين پيش پرده اى كه خواندم صورت مرا سياه كردم يك كلاه چوب پنبه اى سرم مى كردم و توأم با استپ زدن من اين را آوردم روى صحنه و خواندم و خوب يادم هست كه مورد استقبال قرار گرفت و همان هم موجب شد كه از من دعوت شود تا در تئاتر نصر پيش پرده بخوانم و خيلى سخت بود كه كسى برود و در تئاتر بخواند و تنها يك نفر اين كار را مى كرد در
آن موقع و آن مجيد محسنى بود و خيلى هم شهرت داشت و يادم هست كه جمشيد شيبانى خيلى زودتر از من تئاتر را شروع كرده بود دوره ى اول و دوم مدرسه هنرپيشگى را ديده بود و چند وقت بود كه مى خواست اين كار را شروع كند كه واقعاً يا جرأت نمى كرد يا فكرهاى ديگرى مى كرد، خلاصه غير از مجيد محسنى كس ديگرى نبود كه وقتى من شروع كردم؛ من هم فكر نمى كردم كه در آن زمان بتوانم موفق شوم ولى خدا خواست و تشويق مردم باعث شد كه من بيايم و در تئاتر تهران بخوانم و جاى خود را باز كنم و همين طور بتوانم ادامه بدهم ولى پيش كسوت خودم را هيچ وقت فراموش نمى كنم كه هميشه مرا راهنمايى مى كرد و مشوقم بود و او زنده ياد مجيد محسنى بود.
س- راجع به فعاليت هاى خود در سينما بفرماييد.
ج- من در سال 1330 يادم هست اولين فيلمى را كه در آن شركت كردم، پرويز خطيبى سناريوى آن را نوشته بود به نام «دستكش سفيد» كه من و تفكرى، عبداللَّه محمدى، ناهيد سرفراز در آن شركت داشتيم و من به اتفاق ناهيد سرفراز، ترانه هاى آن را كه از ساخته هاى شادروان مجيد وفادار بود مى خوانديم و من بعد از بازى در فيلم «دستكش سفيد» در شانزده فيلم ديگر شركت كردم كه مجموعاً هفده فيلم بازى نموده ام.
فيلم هايى كه شركت داشتم عبارتند از: «دستكش سفيد»، «يك نگاه»، «جدال با شيطان»، «چهره آشنا»، «زندگى شيرين است»، «بلبل مزرعه»، «عروس كدومه»، «ستارگان مى درخشند»، «بچه ننه»، «عروسك پشت پرده»، «عشق و حماقت»، «عمو نوروز»، «انسان پرنده»، «دختر همسايه»، «لات جوانمرد»، «دام عشق»، بودند
كه از سال 1330 شروع به بازى كردم و تا سال 1340 ادامه داشت و حاصل 10 سال فعاليت مداوم من در قسمت سينما بود.
همزمان با فعاليت در كارهاى سينما و تئاتر، در راديو از سال 1336 كار تازه اى را شروع كردم كه در صبح هاى جمعه به نام شما و راديو با تيپ هاى جديدى ارائه مى گرديد كه من و مجيد محسنى مجدداً شروع به همكارى با راديو نموديم چون مدت دو سال بود يعنى از سال 1334 به راديو نمى رفتم ولى از سال 1336 با دعوتى كه براى همكارى از ما شد، دوباره شروع به اجراى نقش كرديم كه مجيد محسنى رل هاى «عمو قلى صمد» را خلق كرد، من هم تيپ مقابلش را بازى مى كردم به نام «پرويز آقا»، در واقع پسر ارباب ده را بازى مى كردم كه «عمو قلى صمد» را مى آوردم در تهران و جاهاى مختلف شهر را به او نشان مى دادم كه لابه لاى آن طنز و مطالب انتقادى بود. مثلاً اين تيپ هايى را كه ما بازى مى كرديم نماينده ى يك قشر از اجتماع بود كه با يك وضع خاصى اجرا مى كرديم و منظور هم داشتيم و مى خواستيم به مردم بگوئيم كه اين تنها براى خنده نيست، اگر انسان در زندگى اينگونه باشد به درد اجتماع نمى خورد و به زيان اجتماع است. و دو تيپ ديگر هم من و مجيد بازى مى كرديم به نام «خان باباخان» و «ميرزا جعفرخان» كه «خان باباخان» را من و «ميرزا جعفرخان» را مجيد ارائه مى داد كه مثلاً مجيد مى گفت: «آره جيگر، آره مامان»، يا من مى گفتم كه: «من مى ميرم براى چى چيز، اى اين»، مثلاً رون جوجه، همه ى
اينها را منظور داشتيم و بعضى از تيپ ها را ما دو نفرى اجرا مى كرديم، وقتى من رل «فوفول» را بازى مى كردم، رل مادرش «عزجون» را خانم اشرف كاشانى بازى مى كرد كه بسيار هم خوب بازى مى كرد. و يادم هست كه من رل «فوفول» را بازى مى كردم يك دختر هم مثل «فوفول» عزيز دردانه بود كه رل آن را خانم آذر پژوهش بازى مى كرد.
در آن زمان وقتى من كارگردان شما و راديو بودم، خودم هم همين تيپ ها را بازى مى كردم و كسانى كه با من اجراى نقش مى كردند آقاى على تابش، محمدعلى سخى، محمدعلى زرندى، عبداللَّه محمدى، عزت اللَّه مقبلى، تاجى احمدى، اشرف كاشانى، مرتضى احمدى، تقى ظهورى، منوچهر نوذرى، احمد قدكچيان، اصغر تفكرى، مهين ديهيم، مورين، مهين بزرگى، رضا عبدى و عده اى ديگر كه دقيقاً به خاطرم نيست و اين گروه پيس هاى شما و راديو را بازى مى كردند و از سال 1336 كه ماها دوباره كار در راديو را شروع كرديم، در حدود دو هزار قطعه و پيس هاى كوچك را با اين داستان اجرا كردم و دوستانم هم هر كدام چند تيپ بازى مى كردند و خود من در حدود ده يازده تيپ را در راديو ارائه مى دادم. از جمله يك پيس را پرويز خطيبى نوشته بود كه من يك بار همه ى اين تيپ ها را در آن واحد بازى مى كردم، يعنى خودم يك گرداننده ى اين پيس ها بودم، «آقا موچول»، «ميز جعفرخان»، «بى حال»، «مستفرنگ»، «دلخورزاده»، «فوفول» و امثال اينها را من در يك زمان بازى مى كردم و يادم هست كه يك چنين نمايشنامه اى را نيز آقاى على تابش بازى كرد. كه در آن واحد خودش به تنهايى اجراى
نقش كرده بود. اين دوران فعاليت و كار در برنامه هاى شما و راديو بود كه در اينجا لازم مى دانم و خاطرنشان سازم كه يك تهيه كننده ى بسيار بسيار باذوق خوبى داشتيم آقاى شاهرخ نادرى كه الان هم شكر خداوند متعال در بين ما هست و هميشه در كارهاى خير شركت مى كند و يك تهيه كننده ى خوش فكر و فهميده است و تمام كارهاى نمايشى و موسيقى را جمع آورى و براى اجراى آن بسيار زحمت مى كشيد و اين موجب مى شد كه سه چهار ساعت روز جمعه ما اين برنامه را براى مردم ارائه دهيم كه تهيه كننده اش ايشان بود و حدود ده سال كارگردان آن من بودم و قبل از من هم مرحوم صادق بهرامى بود.
و اما درباره ى كار دوبله و فعاليت هايم در اين قسمت بايد بگويم كه من فيلم هاى خودم را، خودم دوبله مى كردم البته بعضى از هنرپيشگان تشخيص مى دهند كه ديگران به جاى آنها صحبت كنند ولى من رل هايى را كه در فيلم ها به عهده داشتم خودم جاى خودم صحبت مى كردم.
روزى فرستادند عقب من تا فيلم جرى لوئيس را دوبله كنم، من اول به مناسبت گرفتارى هايى كه داشتم به هيچ وجه راضى نمى شدم و كار را قبول نمى كردم ولى بالاخره به اصرار دوستان رفتم و دوبله فيلم را شروع كردم و اولين فيلم را كه دوبله كردم «قهرمانان» نام داشت كه جاى جرى لوئيس صحبت كردم و پس از آن فيلم هاى مختلف ديگرى مثل: «كلافه»، «بزن بريم هاليود»، «هالو»، «ستاره ها و مانكن ها»، «منظم نامنظم»، «يك ديوانه در فروشگاه»، «نابغه»، «بيمار قلابى»، «سه نفر روى نيمكت»، «جواهرات جرى لوئيس»، «راه جبهه از كدام طرفه»، «آشپز هنگ»، «بوئينگ بوئينگ» و امثال
اينها.
من اول، كار برايم خيلى سخت و دشوار بود كه جاى جرى لوئيس صحبت كنم، دو سه هفته فيلم او را ديدم، فكر كردم و شبانه روز در اطراف آن و كم و كيف آن انديشيدم تا يك روز آماده شدم و صدايى را انتخاب كردم، يعنى همين صدايى را كه شما از جرى لوئيس تاكنون روى فيلم ها از وى گوش داده ايد كه فكر مى كنم درست قالب اين تيپ است و اتفاقاً هم درست و بجا فكر كردم و وقتى اين فيلم دوبله شد مورد پسند مردم واقع شد و قبول كردند و چندى بعد هم كه يكى دو نفر آمدند و جاى جرى لوئيس صحبت كردند كه متأسفانه نمى دانم چرا بايد و شايد مردم آنها را نپذيرفتند كه شايد هم از شانس من بود. سپس يكى دو نفر از هنرپيشه هاى هم وطن مثل: سپهرنيا و تقدسى بودند كه هر وقت فرصتى پيش مى آمد به جاى آنان صحبت مى كردم كه آن هم مورد پسند مردم بود ولى شاخص كارهاى من در دوبله صحبت به جاى جرى لوئيس بود كه هنوز هم خودم خوش مى آيد و گاه گاهى كه تلويزيون بنابه مناسبت هايى قسمت هايى از آنها را مى گذارد مى بينم كه حقيقتاً اين صدا خلق شده براى اين تيپ چون من فيلم هاى ديگر جرى لوئيس را ديده ام كه به زبان هاى فرانسه دوبله كرده اند هيچ قابل قياس با دوبله در كشور خودمان نيست و من در اينجا نمى خواهم كه از خودمان تعريف نمايم ولى دوبله ما امروز واقعاً كه من هم يك فرد كوچك از آن بوده ام بسيار سطحى بالا و از كيفيتى خوب برخوردار است زيرا دوبلرهاى ما با اين صداى
خوبى كه دارند بدون شك در دنيا آقاى نصيرى فر، اگر مبالغه نكنم اول مى باشند زيرا شما به هر كشورى كه مى رويد و فيلم هاى دوبله ى آنان را ببينيد متوجه خواهيد شد كه صداهاى دوبلرهايشان مثل اين افراد با استعداد خود ما نيستند كه هم اكنون هم در كار دوبله مشغول فعاليت مى باشند و هيچكدام فيلم هايى كه در خارج دوبله مى شود به پاى دوبلرهاى ايرانى كه دوبله مى كنند نمى رسند.
س- آقاى قنبرى لطفاً در رابطه با سمت هاى ادارى در راديو و فعاليت هايى كه در رابطه با امور صنفى هنرپيشه ها و هنرمندان داشتيد و مطالبى درباره ى جشنواره هاى فيلم بيان فرمائيد.
ج- در راديو من موقعى كه كارگردانى و اجراى نقش در برنامه هاى صبح جمعه شما و راديو مى كردم، طى حكمى كه به من دادند، به سمت معاون قسمت نمايشات راديو كه البته سمت كوچكى بود انتخاب شدم و در سال 1346 با كمك عده اى از دوستان مثل: مجيد محسنى، عزيزاللَّه بهادرى، هوشنگ بهشتى، عباس شباويز، احمد شيرازى، حسين مدنى، محسين دولو، احمد قدكچيان و عده اى ديگر، «سنديكاى هنرمندان فيلم ايرانى» را به وجود آورديم كه رئيس سنديكا مجيد محسنى، دبير سنديكا من و بعد از دو سال كه آقاى محسنى نرسيد به كارهاى سنديكايى من مسئول سنديكا بودم و رئيس هيئت مديره من شدم تا اين اواخر كه سنديكا وجود داشت.
در مورد جشنواره هاى فيلم، هرگاه كه فرصتى پيش مى آمد از جهت صنفى كمك هايى به اين جشنواره ها مى شد از جمله جشنواره ى سپاس بود كه آقاى على مرتضوى رئيس آن بود و بيشتر كارهاى آن دست آقايان جمال اميد و بهرام رى پور بود كه در پنجمين جشنواره ى سپاس من دبير كل جشنواره ى سپاس
بودم، يا در ششمين جشنواره ى جهانى فيلم تهران من رئيس كميته امور هنرمندان و شخصيت هاى سينمايى ايران بودم كه گاه گاهى اگر كارى از دستم برمى آمد براى آن انجام مى دادم.
مجدداً در خاتمه آقاى نصيرى فر، از شما ممنونم كه يك چنين قدم خيرى برداشته ايد و با مشغله زياد و كار طاقت فرسا، اين كتاب را به رشته تحرير درآورديد و من كوچك كمترين كه از همه كوچكترم، مصاحبه اى با من انجام داديد، هنرمندان ديگرى هم هستند كه سمت پيش كسوتى نسبت به من دارند و آنها هم هستند. در هر حال كه كار بزرگ فرهنگى هنرى خوبى داريد انجام مى دهيد، من قبلاً به شما تبريك مى گويم، انشاءاللَّه وقتى كه كتاب از چاپ بيرون آمد با استقبال مردم روبرو شود، از حالا من به شما تبريك و خسته نباشيد مى گويم.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1294 / 1293 -1220 ق)، فقيه حنفى و صوفى. ساكن قسطنطنيه بود و در همان جا درگذشت و در مقبره اى مخصوص، در خانقاه مراديه، دفن شد. از آثار وى: «اجمع الفوائد»؛ «مشرق الأكوان»، بشاراتى درباره حضرت حجت (ع)؛ «ينابيع الموده»، در مناقب ذى القربى و اهل بيت نبى (ص) كه در 1301 ق، در عهد دولت عثمانى، در اسلامبول به چاپ رسيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (731 / 2)، الذريعه (290 / 25 ،47 / 21)، معجم المؤلفين (252 / 4)، هديه العارفين (408 / 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(535 -457 ق)، مفسر، حافط، محدث و لغوى شافعى. معروف به جوزى و قوام السنه جوزى. از ابوعمرو عبدالوهاب بن منده و عائشه بنت حسن و ابراهيم بن طيان و قاضى ابومنصور شكرويه و محمد بن احمد سمسار و احمد ذكوانى و رئيس ابوعبدالله ثقفى و عاصم بن حسن و محمد زينبى و ابوبكر بن خلف شيرازى و ابونصر سراج و عبدالرحمان واحدى در اصفهان و بغداد و نيشابور حديث شنيد. او همچنين سالى را در مجاورت مكه گذرانيد و املاء و تصنيف نمود. ابوسعد سمعانى و ابوالعلاء همدانى و ابوطاهر سلفى و ابوالقاسم بن عساكر و ابوموسى مدينى و ابوسعد صائغ و عبدالله بن محمد خباز و ابوالمجد زاهر بن احمد ثقفى و محمود عبدكوى از شاگردان وى در حديث مى باشند. ابوموسى مدينى او را پيشگام و استاد علماى زمانش مى داند. يحيى بن منده گويد كه در عصر او مثل او نبود. او در تفسير، معانى، اعراب و فقه سرآمد اقران بود. فتاواى او در شهر و روستا شهرت داشت. وى كتاب بسيارى به عربى و فارسى
نگاشت. از آثارش: «الجامع»، در تفسير،سى مجلد؛ «المعتمد»، تفسيرى در ده مجلد؛ «الايضاح»، در تفسير، در چهار مجلد ؛ «الموضح»، تفسيرى به فارسى در چندين مجلد؛ «دلائل النبوه»؛ «التذكره»، حدود سى جزء؛ «سير السلف»، در شرح حال صحابه و تابعين؛ «الترغيب و الترهيب»؛«شرح الصحيحين»؛ «المغازى»؛ «اعراب القرآن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (323 -322 / 1)، الاعلام بوفيات الاعلام (356 / 1)، سير النبلاء (88 -80 / 20)، شذرات الذهب (106 -105 / 4)، طبقات الحفاظ (464 -463)، العبر (447 -446 / 2)، الكامل (369 / 8)، كشف الظنون (1904 ،1732 ،1404 ،760 ،631 ،575 ،571 ،558 ،554 ،442 ،400 ،211 ،123)، النجوم الزاهره (261 / 5)، الوافى بالوفيات (211 / 9)، هديه العارفين (211 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين قوامى در سال 1288 شمسى در تهران چشم به جهان گشود، پدرش رضاقلى قوامى به موسيقى ايرانى بسيار علاقمند بود به طورى كه در منزل تمام صفحات خوانندگان آن زمان را داشت و هر روز تعدادى از آنها را روى گرامافون مى گذاشت و ساعتها به نواى آنها گوش مى داد و در اين ميان حسين قوامى كه كودكى بيش نبود كنار پدر مى نشست و گوش مى داد و بيش از همه صداى خوانندگانى نظير: طاهرزاده، ظلى جلب توجهش را مى كرد و لذت مى برد و اغلب در منزل از صداى آنان تقليد مى كرد، اين شوق و علاقه موجب شد به كار خوانندگى ادامه دهد تا زمانى كه برادرش، على قوامى مشغول فراگرفتن تار شد و در نتيجه با تعدادى از خوانندگان و نوازندگان قديمى امثال: استادان عبادى، حسين ياحقى و حاج على اكبر خان شهنازى و عده اى ديگر آشنايى
پيدا كرد و اين آشنايى موجب دوستى بين آنان و تشكيل محافل و مجالس دوستانه شد.
حسين قوامى در سنين 16 و 17 سالگى گاهى همراه برادر در مجالس هنرى شركت مى كرد و با ساز بعضى از آنان مى خواند، وقتى اين استادان متوجه قدرت و لطافت صداى او شدند توجهشان نسبت به او جلب شد و او را در ادامه ى خوانندگى البته به صورت صحيح تشويق كردند. همين توجه اساتيد موسيقى ملى موجب ترغيب هرچه بيشتر وى در پيشبرد هنرش شد و بر اثر علاقه و پشتكار فراوانى كه به خوانندگى داشت پيشرفتهايى در خوانندگى عايدش شد به طورى كه يكى از استادان زبردست ولى گمنام آن زمان به نام عبداللَّه حجازى داوطلب تعليم خوانندگى وى طبق اصول علمى و موازين صحيح رديفهاى موسيقى اصيل ايرانى گرديد.
حسين قوامى مدت هفت سال نزد اين شخص هنرمند رديفها و دستگاههاى موسيقى را به خوبى فراگرفت. در سال 1325 به دعوت آقاى مستعان كه رئيس وقت راديو بود براى اجراى برنامه هايى به راديو رفت و اولين برنامه را روز جمعه با برادران وفادار مجيد و حميد اجرا مى كند كه مورد تشويق مردم قرار مى گيرد. اين همكارى تا سال 1329 ادامه داشت تا حسين قوامى كه در آن ايام در ارتش وارد خدمت شده بود به مقام افسرى نائل شده به يكى از مأموريت هاى ادارى از مركز به شهرستان انتقال مى يابد و ناگزير به مدت هشت سال همكارى او با راديو قطع مى شود؛ پس از چندى كه مأموريتش پايان مى يابد. در بهمن ماه 1337 به دعوت شادروان داود پيرنيا براى شركت در برنامه ى «گلها» مجدداً به راديو وارد مى شود او
در اين دوران به اوج شكوفايى هنر خوانندگى رسيده زيباترين و پربارترين ترانه ها و قطعات اصيل را در اين برنامه ها از خود به يادگار گذاشت. قوامى در بدو شركت در برنامه ى «گلها» چون مانع ادارى داشت و نمى توانست اسم اصلى خود را از راديو اعلام نمايد، ناچاراً بنا به پيشنهاد روح اللَّه خالقى اسم مستعار (فاخته) را براى خود انتخاب كرد ولى در سال 1342 كه بازنشسته شد و مانعى براى اعلام اسم اصلى او وجود نداشت با نام اصلى خود حسين قوامى از راديو معرفى شد. حسين قوامى در سال 1309 به خدمت وظيفه احضار و در سال 1311 پس از انجام خدمت وظيفه به استخدام ارتش درآمد و در سال 1314 وارد آموزشگاه ستوانى شد و در سال 1317 با درجه ستوان سومى آموزشگاه را به اتمام رسانيد و در سال 1341 با درجه سرهنگ دومى بازنشسته شد. او در درجه ى ستوان يكمى بود كه همكاريش را با راديو شروع كرد. لازم به تذكر است كه چون استاد حسين قوامى افسر ارتش بود و مشكلات و محظوراتى برايش موجود بود، لذا بنا به پيشنهاد استاد روح اللَّه خالقى نام «فاخته» كه اسمى مستعار بود براى وى انتخاب گرديده بود. استاد قوامى در سنين 80 سالگى به خوبى مى خواند و هنوز اين چشمه ى فياض الهى در وجودش خشك نشده بود. وى روز پنجشنبه 1368/12/17 در بيمارستان ايران مهر در ساعت 8/ 30 شب فوت شد و در امامزاده طاهر كرج در جوار غلامحسين بنان و مرتضى حنانه به خاك سپرده شد، روانش شاد باد.
نوازنده.
تولد: 1288، تهران.
درگذشت: 17 اسفند 1368، تهران.
حسين قوامى مشهور به «فاخته اى»، فرزند رضاقلى، تحصيلات
ابتدايى را در دبستان ترغيب و تحصيلات متوسطه را (تا سوم متوسطه) در دبيرستان قاجاريه انجام داد و سپس به خدمت نظام وظيفه اعزام شد. ولى در حين خدمت نظام وظيفه به تحصيلات خود ادامه داد، پس از طى آموزشگاه افسرى وارد خدمت ارتش شد و تا درجه ى سرهنگ دومى ارتقا يافت. وى از چهارده سالگى به موسيقى علاقه مند شد و مدتى نيز برادرش على، تار مشق كرد، بعدها نزد حسين اسماعيل زاده، مدت پنج سال به تمرين خواندن آواز و رديف موسيقى ايرانى پرداخت. بين سال هاى 1305 -1304 نزد عبدالله حجازى به فراگيرى فن آواز پرداخت و اين كار را به مدت شش الى هفت سال متوالى دو بار در هفته ادامه داد. وى همچنين از وجود حبيب سماعى و نورعلى برومند بهره ها گرفت.
در سال 1325 بود كه بنا به دعوت حسينقلى مستعان رييس تبليغات و انتشارات وقت به راديو رفت و چون در كسوت نظام بود ابتدا به نام خواننده ى ناشناس به مدت شش ماه برنامه اجرا كرد تا اينكه خالقى نام مستعار «فاخته اى» را براى ايشان انتخاب كرد. همكاران حسين در شروع كار برادران وفادار مجيد و حميد بودند كه در سال 1312 پس از اتمام حجت وظيفه با آنان آشنايى به هم زده بود. مجيد وفادار نوازنده ى چيره دست ويولن و حميد وفادار نوازنده ى زبردست تار بودند. اين همكارى تا سال 1329 كه قوامى به مأموريت خارج از تهران اعزام شد ادامه يافت. غيبت وى تا سال 1337 ادامه يافت. در اين سال بود كه قوامى بنا به دعوت سرپرست «گلها» مجددا به اجراى برنامه پرداخت. قوامى در حدود 220 برنامه در
«گل هاى جاويدان»، «گل هاى رنگارنگ»، «برگ سبز»، «شاخه گل» و «گل هاى تازه» شركت جست. قوامى تا سال 1341 كه در سن 53 سالگى از ارتش بازنشسته شد، به نام «فاخته اى» برنامه اجرا مى كرد ولى ازآن پس تا سال 1354 كه از راديو نيز كناره گرفت برنامه هايش به نام حسين قوامى پخش شد.
پيكر وى در كنار آرامگاه غلاحسين بنان و عبدالعى وزيرى در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تقي قوامي
محل تولد : شهرري
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1308/1/1
زندگينامه علمي
در شهر ري در خانواده روحاني چشم باز كردم؛ پدرم حضرت آيت الله ميرزا محمد حسن قوام الشريعه. (كه اين لقب را مرحوم آيت الله حكيم، مرحوم آيت الله شواني و مرحوم آيت الله دكتر مشكاة به ايشان داده اند). سطح را در محضر بزرگاني چون آيت الله علامه شواني و همچنين آيت الله شيخ محمد حسين تهراني كه شاگرد مرحوم آخوند بودند گذراندم؛ همچنين از حضرت آيت الله العظمي سلطاني طباطبايي، بروجردي وآيات عظام: خوانساري، گلپايگاني و مرعشي نجفي استفاده كرده و تا زمان اين بزرگواران به مباحثه بحث خارج فقه و اصول جمعي اشتغال و پس از درگذشت اين عزيزان درس خارج فقه و اصول و تفسير مي گويم و چند سالي است كه براي تبليغ داخل و خارج كشور به تربيت مبلغ مشغول هستم. منظومه هايي قبل و بعد از انقلاب اسلامي بصورت فكاهي و در ذم طاغوت به چاپ رسيده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1368 -1288 ش)، موسيقيدان و خواننده. در تهران به دنيا آمد. پدرش به موسيقى علاقه فراوان داشت و او از كودكى با نواها و آوازهاى بسيارى از خوانندگان آن روز آشنا شد. به مدت هفت سال نزد عبدالله حجازى شاگردى كرد و چندى نيز از تعاليم حسينعلى نكيسا، خواننده تعزيه تكيه دولت برخوردار شد. بعدها در مكتب اساتيدى چون عبادى، محجوبى، اسماعيل زاده و حسين ياحقى به فراگيرى موسيقى و آواز پرداخت. از 1325 ش با راديو آغاز به همكارى كرد كه چون در آن هنگام در ارتش فعاليت مى كرد، نام مستعار
«فاخته» را به پيشنهاد روح الله خالقى براى خود برگزيد. بعد از بازنشستگى با نام حقيقى خود در برنامه گلها آواز خواند. وى در تهران درگذشت و در امامزاده طاهر كرج دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (344 ،343)، تاريخ موسيقى (671 / 2)، سيماى هنرمندان (172)، كيهان فرهنگى (س 7، ش 1، ص 44)، مردان موسيقى (371 -368 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج شيخ عباس قوچانى از افاضل دانشمندان خراسان و قوچان است در نجف اشرف وى در قوچان متولد شده و مقدمات و سطوح وسطى را در آنجا و مشهد مقدس خوانده آنگاه مهاجرت به نجف اشرف نموده و از محضر آيات عظام و بالاخص مرحوم آيت اللَّه العظمى شاهرودى و آيت اللَّه حاج ميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه العظمى خوئى و در اخلاق و عرفان از محضر جمال السالكين عالم ربانى و آيت سبحانى حاج ميرزا على آقاى قاضى استفاده نموده تا به مدارج علم و اخلاق رسيده است.
و گذشته از معظم له آقايان آقا شيخ عبداللَّه بلقانى و آقا شيخ عبداللَّه ابراهيمى و آقا شيخ براتعلى حسين زاده و آقا شيخ ذبيح اللَّه سلامى و آقاى صاحب الزمانى از مدرسين مدرسه عوضيه قوچان و ائمه جماعت مساجد اين شهرستان مى باشند.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 879 ق)، عالم، منجم، مفسر، محقق، متكلم، مدرس و رياضيدان. معروف به ملا على قوشچى و فاضل قوشچى. چون در نوجوانى مرغ بان سلطان الغ بيگ و موظف به حفظ مرغان شكارى او بود به قوشچى مشهور شد. اصل و زادگاهش سمرقند بود. در آنجا اغلب علوم متداول از جمله هئيت و رياضيات را از قاضى زاده ى رومى و الغ بيگ بن شاهرخ گوركانى فراگرفت. سپس به كرمان رفت و بعد از تكميل تحصيلات علمى اش به سمرقند بازگشت و به ارائه «رساله فى حل اشكال القمر» مشتمل بر حل بعض جهات اشكال قمرى كه از زمانهاى قديم مبهم و حل نشده باقى مانده بود دوباره به الغ بيگ نزديك شد. وى از تقرب بسيارى كه در نزد سلطان الغ بيگ داشت به فرزندى وى مخاطب بود. سلطان الغ بيگ
وى را به تكميل رصدخانه اى كه در سمرقند تأسيس كرده بود واداشت، و «زيج الغ بيگى»، يا «زيج جديد» را كه غياث الدين جمشيد و قاضى زاده ى رومى قبل از وى متصدى اين امر بودند و قبل از مرگ نتوانستند به اتمام برسانند، با نام «سلم السماء» كه شرح «زيج الغ بيگ» است به اتمام رسانيد. بعد از مرگ ميرزا الغ بيگ عازم حج شد و در تبريز مورد توجه اوزون حسن، از حكمرانان آق قويونلو، قرار گرفت و بارى عقد مصالحه اوزون حسن و سلطان محمدخان ثانى عثمانى به استانبول رفت و پس از انجام وظيفه به تبريز بازگشت و به درخواست سلطان محمد فاتح به استانبول رفت و در آن جا ساكن شد و «الرساله محمديه»، در علم حساب، به عربى، را به نام همين پادشاه نوشت و بعدها به مدرسى مدرسه ى اياصوفيا منسوب شد. در استانبول درگذشت و در جوار قبر ابوايوب انصارى دفن شد.از ديگر آثار وى: حاشيه بر «شرح كشاف تفتازانى»، در تفسير؛ شرح «تجريد الكلام» خواجه نصير طوسى، كه به «شرح جديد» نيز معروف است؛ «العنقود الزواهر فى نظم الجواهر»، در علم صرف؛ «محبوب الحمائل فى كشف المسائل»؛ «الرساله الفتحيه»، در علم هئيت، به عربى، كه آن را به نام فتح السلطان نامگذارى كرد؛ «رساله فى علم الهيئه»، به فارسى، معروف به «هيئت فارسى»، از كتب درسى علم هئيت؛ «تفسر الزهراوين»، سوره بقره و آل عمران؛ «رساله فى الحمد»؛ «ميزان الحساب»، در علم حساب، فارسى.[1]
(قوشچى؛ تر. بخش 1، وى باز مخصوص الغ بيگ را در شكارگاه نگاه مى داشته) (ملا) على علاءالدين على بن محمد سمرقندى، عالم و رياضى و متكلم ايرانى (ف. استانبول 879 ه.ق). وى به
فرمان سلطان الغ بيگ مأمور تشكيل رصدخانه ى سمرقند گرديد و زيج الغ بيگى را به پايان رسانيد. پس از مرگ سلطان به سفر حج رفت و مورد توجه اوزون حسن آق قويونلو شد و از جانب وى به سفارت و عقد مصالحه به دربار سلطان محمدخان ثانى به استانبول رفت. پس از عقد صلح بار ديگر به استانبول بازگشت و مدرس مدرسه ى اياصوفيا شد. از تأليفات اوست: حاشيه ى شرح كشاف تفتازانى، شرح تجريد خواجه، رساله ى محمديه، هيئت فارسى، العقود الزواهر، محبوب الحمايل.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (162 / 5)، تاريخ ادبيات در ايران (106 -105 / 4)، تاريخ نظم و نثر 270 -269)، دايره المعارف (2093 -2092 / 2)، الذريعه (258 ،247 / 25 ،113 / 6)، ريحانه (496 -495 / 4)، زندگينامه ى رياضيدانان (364 -361)، كشف الظنون (1676 ،1611 ،1479 ،1236 ،1174 ،966 ،952 ،894 ،889 ،884 ،862 ،497 ،448 ،348)، الكنى و الالقاب (96 -94 / 3)، لغت نامه (ذيل/ علاءالدين قوشچى، قوشچى سمرقندى)، معجم المؤلفين (227 / 7)، هديه الاحباب (222 -221)، هديه العارفين (736 / 1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم فاضل، متوّفى به سال (1048). [مدفون در كاشان]
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، عالم امامى، رجالى، محدث، محقق و مورخ. معروف به زكى نجفى. اصل او از قهپايه اصفهان بود. در نجف به تحصيل پرداخت و همان جا ساكن شد. وى شاگرد محقق اردبيلى و شيخ بهايى و ملا عبدالله تسترى و معاصر با سيد امير مصطفى تفرشى بود. در تمامى علوم دينى متداول بويژه رجال و درايه توانا بود. از آثار وى: «مجمع الرجال»، كه در 1016 ق آن را تأليف نموده بود. از آثار وى: «مجمع الرجال»، كه در 1016 ق آن را تأليف نموده و جزوه بهترين كتب رجاليه است؛ «ترتيب اختيار كتاب رجال الكشى»؛ «ترتيب رجال النجاشى»، و حواشى بر آن؛ «ترتيب رجال شيخ الطائفه»؛ «ترتيب فهرست شيخ الطائفه»؛ حاشيه بر «نقد الرجال» مير مصطفى تفريشى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (381 / 8)، الذريعه (29 / 20 ،228 ،226 / 6 ،71 -70 ،66 ،65 / 4)، روضات الجنات (394 -393 / 4)، ريحانه (498 -497 / 4)، الفوائد الرضويه (342)، الكنى و الالقاب (97 -96 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قهپايى)، معجم المؤلفين (14 / 8).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1258 ق)، نوازنده، ملقب به قهرمان. تفنگدار ناصرالدين شاه بود و ناصرالدين شاه او را «ارمن» خطاب مى كرد. از آنجا كه پدرش در دربار بود و با نوازندگانى مانند ميرزا عبداللَّه و آقا حسينقلى دوستى داشت، از كودكى با ساز آشنا شد. سيد حسين خليفه، بهترين شاگرد ميرزا عبداللَّه، با عموى اسماعيل هم منزل بود و همين نزديكى موجب شد كه اسماعيل از نوجوانى تار را نزد او فراگيرد. سپس 12 سال نزد ميرزا عبداللَّه كسب هنر
نمود و كلاس درس نيز داير كرد. وى به كمك شاگردش، نورعلى خان برومند، رديف هاى موسيقى ايرانى را ضبط كرده كه يكى از صحيح ترين منابع رديف موسيقى ايرانى به شمار مى آيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (578/2)، سرگذشت موسيقى (123 -122 /1)، مردان موسيقى (178 -177 /3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شكراللَّه خان معروف به شكرى كه دوستانش وى را به همين نام شكرى صدا مى كردند، از شاگردانى مدرسه موزيك نظام بود و «هوبوا» مى نواخت.
وى ابتدا نزد برادر خود اسماعيل قهرمانى موسيقى را آموخت و پس از چندى نزد مرحوم غلامحسين درويش رفت و در سلك شاگردان آن بزرگ مرد موسيقى و نوازنده تار درآمد.
وى نوازنده اى چيره دست بود كه آهنگ هاى ضربى را بسيار خوب و دلنشين مى نواخت و بااين كه تسلطى كامل به رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايران داشت، هنگام نواختن بيشتر تابع ذوق و احساس خود بود. مرحوم شكرى با شاعر ملى ايران عارف قزوينى بسيار دوست بود و اين شاعر آزاده، از وى در ديوانش به نيكى ياد كرده و اشعارى در وصف او سروده. وى در تاريخ 27/2/25 دار فانى را وداع گفت، خدايش بيامرزد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 967 ق)، فقيه حنفى، زاهد، عالم، مدرس، اديب و شاعر. ملقب به ابوحنيفه ى ثانى، به جهت تسلطى كه بر فقه حنفى داشت. وى مفتى بخارا بود. مدتى از سوى واليان ازبك به قضاوت بخارا منصوب شد و در آن جا به تدريس و تقرير فقه پرداخت. با ملا عصام الدين، از بزرگان سده ى نهم هجرى، مصاحب بود. تاريخ درگذشتش در مراجع و مآخذ به اختلاف ذكر شده است. او در مزار خواجه بهاءالدين نقشبند دفن شد. از آثارش: «جامع الرموز»، در شرح «النقايه مختصر الوقايه» صدر الشريعه ثانى عبيدالله بن مسعود حنفى، در فقه؛ حاشيه بر حاشيه سيد شريف جرجانى بر «شرح الشمسيه»؛ «مقدمه الصلوه» به نظم؛ «رساله در دلالت»به عربى، در منطق؛ حاشيه بر «شرح آداب البحث»؛
شرح «رساله صلوه»، كه آن را براى فرزندش كمال الدين محمد در 967 ق املا نمود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (233 / 7)، بزرگان قائن (606 -601)، تاريخ نظم و نثر (619)، حبيب السير (360 -359 / 4)، شذرات الذهب (300 / 8)، كشف الظنون (1971).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حميد قيصرى از هنرمندان جوانى است كه در موسيقى، آينده اى روشن در انتظار او مى باشد. وى به سال 1346 در تهران متولد شد و از سن 9 سالگى به موسيقى روى آورد و براى نواختن ساز نى اقدام مى كند و عليرغم مشكلاتى كه در راه او وجود داشت موفق مى شود و از سن پانزده سالگى با اصول ساخت و تعمير سازهاى بادى و در كنار آن ساز سنتور و ديگر سازهاى سنتى آشنا مى شود. وى با راهنمايى بزرگانى چون حسن كسائى، عندليبى در ساز نى و پرويز مشكاتيان در سنتور مطالب جامع و پربارى را فراگرفت و اصول موسيقى سنتى را چه به صورت سينه به سينه و چه پيروى از سبك نوازندگان دنبال مى نمايد، به خصوص در نى كه پيرو استاد حسن كسائى است.
حميد قيصرى موسيقى را ارج مى گذارد و با وجود سن كم خود، همواره در تلاش براى فهميدن اين علم شورانگيز مى باشد. وى دوران خدمت نظام وظيفه خود را در قسمت موزيك سپاه سپرى كرد و در سالهاى 67 -69 به سازهاى بادى كاملا تسلط يافت و از، كارهاى شاخص او در موزيك سپاه ساخته سه مارش به نامهاى: «عاشوارا»، «پيشواز»، «رژه» بود كه به نام او ثبت شده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 839/ 838 ق)، عارف، خطاط و شاعر، متخلص به كاتبى. مولد و منشأ وى قريه ى طرق، ميان نيشابور و ترشيز و طوس بود و به همين جهت هم به ترشيزى و هم به نيشابورى معروف شد. دوران جوانى را در مولد خود گذراند و به كسب علوم و فنون عصر خود،
خصوصا فن ادب و شعر پرداخت. از جمله استادان وى در نيشابور سيمى نيشابورى بود كه خوشنويسى و فنون شعر را نزد او آموخت. وى براى تكميل تحصيلات و اطلاعات خود به هرات رفت و در آنجا به خدمت بايسنقر ميرزا پسر شاهرج ميرزا رسيد و از مداحان او گرديد. وى سفرهايى به استرآباد، مازندران، گيلان، آذربايجان و شروان داشت و مداح پادشاهانى چون شروانشاه منوچهر و ابراهيم سلطان تيمورى، پسر شاهرخ ميرزا (م ح 838 ق) گرديد و پاداش و جوائز زيادى دريافت كرد. او پس از مدتى به اصفهان رفت و در آنجا به خدمت خواجه صاين الدين على بن محمد تركه (م 835/ 830 ق)، كه از بزرگان علم بود، رسيد و از او كسب فيض نمود و در زمينه ى تصوف و عرفان از وى بهره ها برد. وى عاقبت به استرآباد برگشت و در همان جا درگذشت و در جوار مزار امامزاده معصوم كه به نه گوران معروف است به خاك سپرده شد. قاضى نوراللَّه شوشترى در «مجالس المؤمنين» او را از شعراى شيعه شمرده و پاره اى از قصائد وى را در مدح اميرالمؤمنين (ع) آورده است. از آثارش: «ديوان» شعر؛ «خمسه كاتبى» شامل: «گلشن ابرار» به تقليد از «مخزن الاسرار» نظامى، «مجمع البحرين» به تقليد از «خورشيد و جمشيد» سلمان ساوجى و «هماى و همايون» خواجو كه به دو بحر است كه «ذو بحرين» خوانده مى شود كه اين منظومه مقدمه اى به نثر دارد و موضوع آن عشق عرفانى ناظر با منظور است كه به نام «ناظر و منظور» يا «ناصر و منصور» نيز معروف است؛ مثنوى «ده باب» به تقليد از
«بوستان» سعدى؛ مثنوى «سى نامه» يا «محب و محبوب»؛ مثنوى «كتاب دلرباى»، در سرگذشت قباد، پادشاه يمن با وزيرش، كه بعد از 830 ق به نظم درآمده است. از ديگر مثنويات وى به «بهرام و گلندام» نيز مى توان اشاره كرد.[1]
(منسوب به كاتب بخش 1) ترشيزى نيشابورى، محمد ابن عبداللَّه ملقب به شمس الدين شاعر ايرانى (ف. استراباد بين 850 -838 ه.ق). مولد و منشأ او قريه ى طرق و راوش از اعمال ترشيز است، كه بين نيشابور و ترشيز واقع است. كاتبى در آغاز حال به نيشابور رفت و از مولانا سيمى تعليم گرفت و خوشنويس شد (وجه تسميه). وى به علم شعر نيز وقوف يافت و غزلهاى مصنوع و مطبوع مى گفت. سيمى بر او حسد برد و بر او دل گران گرديد. كاتبى به فراست دريافت و از نيشابور قصد دارالسلطنه ى هرات كرد، و همواره بى تعين و تكلف مى گرديد و به شعر و شاعرى مشغول بود. بايسنغر ميرزا از او جواب قصيده ى كمال الدين اسماعيل اصفهانى را به مطلع:
«سزد كه تا جور آيد به بوستان نرگس
كه هست در چمن و باغ مرزبان نرگس»
را خواست و او جواب داد، ولى شاعران ديگر آن را وزنى ننهادند، وى دلسرد شد و به جانب استراباد و گيلان، و از آنجا به سوى شروان رفت. امير شيخ ابراهيم شروانى او را نگاه داشت و تربيت كلى فرمود و بدو صله مى داد و كاتبى در اندك مدتى وجه و مال را تلف مى كرد. گويند امير مزبور قصيده اى را كه وى به رديف گل ساخته بمطلع:
«باز با صد برگ آمد جانب گلزار گل
همچو نرگس گشت منظور اولوالابصار گل»
را ده هزار دينار شروانى صله داد
و او در كاروانسراى شماخى بيك ماه آن نقد را پريشان ساخت و بر شاعران و ظريفان و فقيران و صالحان قسمت كرد. به طورى كه روزى خواستند طبخى كنند بهاى يك من آرد موجود نبود. بعضى او را ملامت كردند كه پادشاهى در اين نزديكى تو را ده هزار دينار داده و اكنون بهاى يك من آرد ندارى. مبادا كه سلطان از اين طور منكر تو گردد. كاتبى گفت: اگر من بدين مال تحويلدار و خازن شاهم جواب محاسبه ى او بگويم و الا او احسانى به من كرد كه يك تن بودم، و من به هزار تن آن مال قسمت كردم، هرگاه آن احسان از من بازخواهد، من نيز بدان كس حواله كنم كه مستحقان را به من دلالت كرده. سپس كاتبى از شروان به آذربايجان شد و در مدح اسكندر بن قرايوسف قصيده اى غرا انشا كرد و او سخن وى را نفهميد و بدو التفات ننمود. وى از تبريز عزيمت اصفهان كرد و به صحبت خواجه صاين الدين تركه مشرف شد و به تعلم عرفان پرداخت و تربيتها يافت و سپس به اجازه ى وى به سوى طبرستان و گرگان رفت و در استراباد اقامت كرد. بزرگان و حكام آن ديار بوجود او خوش بودند. وى در هنگام فراغت و انزوا به جواب خمسه ى نظامى مشغول مى گرديد و گويند كه مخزن الاسرار را جواب گفت، ولى در همين ايام درگذشت و مرقد او در استراباد، بيرون مزار امامزاده معصوم- كه موسوم به نه گوران است- مى باشد. از آثار اوست: بهرام و گل اندام (مثنوى)، حسن و عشق (مثنوى)، ديوان اشعار شامل غزليات و مقطعات و بعضى رباعيات،
مجمع البحرين (منظومه ى ذوبحرين و ذوقافيتين)، محب و محبوب، ناظر و منظور (مثنوى).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (274 -272/ 1)، احوال و آثار خوشنويسان (818 -817/ 3)، از سعدى تا جامى (718 -708)، تاريخ ادبيات در ايران (244 -233/ 4)، تاريخ نظم و نثر (298 -297)، تذكرة الشعراء (438 -429)، حبيب السير (18/ 4)، دايرة المعارف فارسى (2114/ 2)، الذريعه (318 ،317 ،283 ،216 -215 ،181 ،131 -130/ 19 ،897 -896/ 9)، رياض العارفين (129 -128)، ريحانه (16 -14/ 5)، فرهنگ سخنوران (754 -753)، الكنى و الالقاب (100/ 3)، لغت نامه (ذيل، كاتبى ترشيزى)، مجالس المؤمنين (663 -659/ 2)، مجالس النفائس (187 -186 ،11 -10)، مرآة الخيال (65)، مرآت الفصاحه (515 -513)، مطلع الشمس (175/ 3)، مناقب هنروران (57)، منظومه هاى فارسى (491 -482)، نتايج الافكار (599 -596)، هفت اقليم (264 -259/ 2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(كاراسى Karasi) ملقب به «شاهنامه خوان» (مقت. 422 يا 423 ه.ق). وى قصه گو و شاهنامه خوان و به روايت مقدمه ى اوسط شاهنامه ى فردوسى شاعر بود و نزد قدما به مهارت در روايت و خواندن «شاهنامه» و «هزار افسان» و «كارنامه» شهرتى بسزا داشت:
«چو كارآسى محدث وار برخواند هزار افسان
چو سردانك مشعبذوار بنمايد هزار افسون»
(معزى در وصف قلم)
«رسد به حضرت تو هر زمان گروهى نو
بشكل بوعلى و گوشيار و كارآسى»
(فلكى شروانى)
«قمرى ز تو فارسى زبان گشت
كارآسى كارنامه خوان گشت»
(خاقانى. تحفةالعراقين)
وى در ابتدا از نديمان عضدالدوله ى ديلمى بود، و به قول مؤلف مجمل التواريخ والقصص (ص 397): «كارآسى چون عضدالدوله بمرد بگريخت و ناشناس به همدان آمد. پس بگرفتند و پيش فخرالدوله بردند، و باز فخرالدوله او را بركشيد و منزلتى عظيم يافت...» و ظاهراً پس از
دست يافتن محمود غزنوى بر مجدالدوله (420 ه.ق) كارآسى از خدمت ديالمه به دستگاه غزنويان آمد و حدود 421 به حكومت قزوين منصوب گرديد و در آنجا به جهت ظلم وى، قزوينيان بر او شوريدند و او را كشتند (اقبال. يادگار 10 :2 ص 22 -20) ضح.- اين نام در برخى از مآخذ به صورت «كاراستى» ضبط شده (قزوينى. يادداشتها 7 -185 :6).
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد كاربخش، در سال 1327 خورشيدى در شهرستان تبريز متولد شد، از همان كودكى به موسيقى علاقمند شد و همين علاقمندى موجب گشت تا وى پس از تحصيلات ابتدايى وارد هنرستان موسيقى زادگاه خود شود.
وى سه سال تحصيلات اوليه را در اين هنرستان تحت سرپرستى آشوت بابايان به پايان رساند و فراگيرى و نواختن ساز فلوت را از اين هنرمند آموخت.
پس از پايان كلاس نهم (سال سوم هنرستان) براى ادامه تحصيل عازم تهران شد و تا دوره ليسانس در هنرستان عالى موسيقى زير نظر اساتيدى چون مهدى جامعى (استاد فلوت)، هوشنگ استوار كه دوره هارمونى، كنترپوان و فوگ را نزد ايشان فراگرفت.
مجيد كاربخش، ضمن تحصيل در هنرستان، فراگيرى و نواختم پيانو را نيز نزد سركار خانم شفيقه صدقى ادامه داد. وى حدود 18 سال با اركستر سمفونيك تهران همكارى كرد ودر حال حاضر همكارى صديق، فعال و معلمى دلسوز در هنرستان عالى موسيقى پسران مشغول فعاليت است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شاملو كاربند، در سال 1321 شمسى در سنندج مركز استان كردستان، ديده به جهان گشود. وى از همان سال هاى اول زندگى خود، با الهام از زيبايى هاى سرشار طبيعت اين قسمت از وطن عزيزمان كه الهام دهنده هر عارف و عامى، هر شاعر موسيقيدان و هر نقاش و تصويرگرى است رشد وپرورش يافت.
جوش و خروش رودخانه ها، خاموشى و سكوت كوهستانها و از طرفى سربلندى و سرافرازى و غرور همين كوههاى صعب العبور و سر به افلاك كشيده، وى را انسانى مصمم و پرتلاش بار آورد و او را كه تحت توجه مادر و مراقبت هاى فداكارانه او قرار داشت از جهات
مختلف از جمله هنر موسيقى موفق گردانيد.
شاملو كاربند كودكى بيش نبود كه ضمن خواندن دروس مدرسه، با موسيقى آشنا شد اولين بار نزد هنرمندى محلى به نام مراد بروخيم تعليم ويولن گرفت و پس از چندى با سرى پرشور و دلى پر از عشق و سوادى موسيقى به تهران آمد و ضمن تحصيل در رشته مهندسى شيمى، براى فراگيرى هرچه بيشتر و تفحص در موسيقى ملى نزد استاد على تجويدى رفت و در اينجا بود كه رديف هاى كامل و آثار اساتيد معاصر موسيقى سنتى و اصيل ايرانى، به ويژه استاد ابوالحسن صبا را فرا گرفت و پس از آن مدت شش سال هم نزد استادانى چون اريك هوسپيان ولوئيجى و هراج مانوليان ويولن كلاسيك را آموخت و در هنرستات عالى موسيقى ملى، دوره كامل هارمونى و اركستراسيون و آهنگسازى را گذراند و از آن پس حدود ده سال به عنوان نوازنده و آهنگساز با اركستر بزرگ راديو و تلويزيون همكارى نمود.
وى در دوران همكارى خود را راديو و تلويزيون حدود پنجاه قطعه و ترانه با صداى خوانندگان مختلف اجرا نمود كه در آرشيو راديو موجود مى باشد. شاملو را بايد جزو آن دسته از هنرمندانى به حساب آورد كه نه از سر تقريح و شهرت طلبى كاذب و يا كاسبكارانه، به موسيقى روى آورده است، بلكه عشق و علاقه به اين هنر، با كنج عزلت گزيدن و صرفا از طريق آموزشى و انتشار كتب موسيقى و تدريس موسيقى به هنرجويان، رفع نياز دوستداران واقعى موسيقى ملى را مى نمايد و از شهرت و سر و صدا بى زار و دورى مى جويد و خيلى بى سر و صدا مشغول خدمات فرهنگى و هنرى
به هنرجويان مى باشد. شاملو كاربند، در زمينه نوازندگى ويولن، تكنيك موسيقى اصيل ايرانى را با تكنيك اجرايى ويولن كلاسيك غربى مى آميزد كه در قطعات و چهار مضراب هاى ساخته هاى خود وى به وضوح نشانگر سبكى نو در نوازندگى ويولن ايرانى مى باشد. آخرين كار اين هنرمند كه با ويولن اجرا نموده است، مجموعه آثار و رديف هاى استاد ابوالحسن صبا مى باشد كه به صورت آلبومى نفيس كه داراى پنج نوار كاست است بايد نام برد كه با استقبال هنردوستان و دوستداران موسيقى سنتى واقع گرديده است. ديگر از آثار شاملو كاربند، انتشار كتاب هايى است در دستگاههاى ماهور، شور، همايون و قطعات و چهار مضراب ها كه از ساخته هاى وى و آثارى پربار و گرانبها مى باشد.
وى علاو ه بر ويولن كه ساز تخصصى اش مى باشد، با نواختن تار و سه تار و پيانو نيز آشنايى كامل دارد و يكى از استادان دانشگاه مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(426 -352 ق)، عارف و شاعر. مشهور به شيخ مرشد. مؤسس سلسله ى كازرونيه. در نُورد كازرون متولد شد. پدر و مادر وى از زرتشتيانى بودند كه پيش از ولادت او اسلام آورده بودند. ابراهيم پس از تحصيل مقدمات علوم و مصاحبت با برخى از مشايخ فارس بر آن شد كه طريقت يكى از سه شيخ پرآوازه ى آن عصر را برگزيند، عاقبت به طريقت ابن خفيف روى آورد و از حسين اكار، مريد ابن خفيف خرقه گرفت. وى پيش از آنكه به شيراز برود در كازرون شهرت و اعتبارى يافت. سفر او به شيراز در واقع به خواهش مريدان بود. روايت مسلمان شدن 24000 نفر از مردم آن شهر به دست او
اگرچه اغراق آميز مى نمايد، اما حاكى از محبوبيت وى در ميان پيروان اديان ديگر است. در 388 ق به سفر حج رفت و از دانشمندان بصره و مدينه و مكه استماع حديث كرد. ابواسحاق در پى بيمارى سختى كه چهارماه ادامه يافت درنورد كازرون درگذشت.[1]
شيخ ابواسحاق ابراهيم بن شهريار كازرونى متولد 352 و متوفى 426 معروف به شيخ مرشد از اكابر عرفاء و محققين شافعى مذهب قرن چهارم و پنجم هجرتست
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (492)، بزرگان شيراز (192 -191)، تاريخ گزيده (659)، تذكرة الاولياء (304 -291 /2)، جستجو در تصوف (219 -217)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (87 -80 /1)، دايرةالمعارف فارسى (1524 /2)، ريحانه (10 -9 /7)، سفرنامه ى ابن بطوطه (268 -267 /1)، شيرازنامه (132)، فارسنامه ى ناصرى (1438 -1432 /2)، فردوس المرشدية فى اسرار الصمدية (در احوال شيخ مرشد)، لغت نامه (ذيل/ كازرونى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 424)، نفحات الانس (261 -260).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوالعباس احمد بن منصور بن احمد بن عبداللَّه شافعى كازرونى از دانشمندان قرن ششم هجرى است در 516 تولد يافته و در 578 وفات نموده از آثار او كتاب (معجم الشيوخ) در هفت جلد مى باشد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، حافظ و محدث. معروف به ده زور. اهل كازرون بود. به عراق و مكه رفت. در مكه از ابوالحسن احمد بن ابراهيم بن فراس عبقسى و در بصره از ابوبكر احمد بن يعقوب طائى و ديگران حديث شنيد. وى شيخى ثقه و مورد اعتماد بود. ابومحمد عبدالعزيز بن محمد بن محمد نخشبى (م 457 ق) از وى روايت كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (14/ 5).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 860 ق)، فقيه شافعى، مفسر، محدث و متكلم. در 858 ق مجاور مكه شد و در همان جا تا پايان عمر در حال گوشه گيرى از مردم باقى ماند. او در مكه درگذشت. تصانيف وى را در حدود صد اثر ذكر كرده اند كه از آن جمله: «لطائف الالطاف فى تحقيق التفسير و نقد الكشاف»؛ شرح «الجامع الصحيح» بخارى؛ «حجة السفرة البررة على المبتدعة الفجرة»، در نقد «الفصوص» ابن عربى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (236/ 8)، ايضاح المكنون (403/ 2)، شذرات الذهب (297/ 7)، معجم المؤلفين (12 -11 / 13).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم و پنجم ق)، محدث و صوفى. نسبتش به كاسكان، از قراى كازرون فارس مى رسد. از ابومحمد حسين بن على بن احمد بن بشار نيشابورى، مصاحب مادرائى وزير، روايت كرده است. ابوالقاسم هبة اللَّه بن عبدالوارث شيرازى (م 486) از وى حديث شنيده و در «معجم الشيوخ» خود يك حديث از او آورده و ذكر كرده كه در كاسكان آن را شنيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (15/ 5)، لغت نامه (ذيل/ كاسكانى).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 735 ق)، دانشمند، عارف و شاعر. در علوم متداول عصر خود مخصوصا ادبيات، فلسفه، عرفان، كلام و حديث تسلط و تبحر داشت. در تصوف شاگرد و پيرو شيخ نورالدين عبدالصمد بن على اصفهانى نطنزى و شيخ ظهيرالدين عبدالرحمن بن على بن بزغش شيرازى و با كمال الدين عبدالرزاق كاشانى همدرس و داراى مذهب شافعى و در مسلك، صوفى متشرع و متعبد و در اصول عقايد پيرو اشعريان بود. از آثار وى «مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه»، در شرح اصول و مبانى تصوف كه برگرفته از اصول و چهارچوب كتاب «عوارف المعارف» شيخ شهاب الدين سهروردى است و عمادالدين على كرمانى آن را به نظم درآورد. از ديگر آثارش: شرح «قصيده ى تائيه» ابن فارض: به عربى، به نام «كشف الوجوه الغر لمعانى نظم الدر»؛ مثنوى «عشق نامه»؛ مثنوى «عقل نامه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1265 -1264 / 3)، تاريخ گزيده (674)، تذكره ى روز روشن (541 -540)، الذريعه (718 ،716 / 9)، رياض العارفين (220)، ريحانه (133 -132 / 4)، طرائق الحقائق (651 -650 ،313 / 2)، فرهنگ سخنوران (630)، كشف الظنون (1711 ،266)، مصباح الهدايه
و مفتاح الكفايه (مقدمه/ 63 -31 ،19 -13)، مقدمه اى بر مبانى عرفان و تصوف (205 -204 ،165 ،1345)، نفحات الانس (483 -482)، هفت اقليم (447 -446 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1337/ 1336 -1268/ 1266 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مجتهد، مفسر، رياضيدان، اديب و شاعر. در كاشان به دنيا آمد. بعد از گذراندن مقدمات، فقه و اصول و معقول و منقول و رياضيات را در حوزه ى درس پدرش فراگرفت. سپس به اصفهان رفت و از محضر شيخ محمد تقى، صاحب حاشيه «معالم»، بهره گرفت، تا به درجه ى اجتهاد رسيد. در 1292 ق در حالى كه جامع جميع علوم و ماهر در فقه و اصول و تفسير و حكمت و رياضى بود به تهران آمد. در 1296 ق پس از فوت پدرش قائم مقام منصب او گشت و چندين سال رياست علمى و مرجعيت مذهبى مردم را عهده دار بود. در 1313 ق حج گزارد و در بازگشت در نجف سكنى گزيد و از علماى آنجا بهره برد و خود حوزه ى درس و بحث مستقل تشكيل داد و يكى از علماى بزرگ نجف به شمار آمد. در 1333 ق به همراه علماى مجاهد قيام مردمى ضد انگليس را اداره و رهبرى كرد. او سپس تا پايان عمر در كاظمين ماند و در آنجا درگذشت و همان جا دفن شد. از آثارش: «التجرى»، پيرامون مسائل اصول فقه؛ «الاجزاء»؛ «رسالة فى منجزات المريض»؛ «الاستصحاب»؛ حاشيه بر «رياض المسائل»؛ «ديوان» شعر، به عربى و فارسى.[1]
(حاج سيد) مصطفى بن (حاج سيد) حسين كاشانى الاصل تهرانى المسكن، از بزرگان علماى امامى (ف. 1337 ه.ق). وى سالها در تهران رياست علمى و مرجعيت عمومى داشت.
او بعد از تحصيل مقدمات متداول، فقه و اصول و معقول و منقول و اخلاق و كلام و رياضيات و رجال را در جوزه ى درس پدر خود تكميل كرد و بعد از وفات او به اصفهان رفت ولى حوزه ى علمى آنجا را فراخور استعداد خود نديد. پس عزيمت نجف كرد و در آنجا يكى از مراجع علمى گرديد و حوزه ى دينى او مرجع استفاده ى افاضل بود. وى قريحه ى شعر نيز داشت و ديوانى هم در مناقب و مراثى معصومين دارد. او در استصحاب و تجزى و تفسير مختصر قرآن و حاشيه ى ارشاد علامه و حاشيه ى شرايع و علامت ظن و قاعده ى لاضرر و منجزات مريض، تأليفاتى داشته ولى اكثر آنها تلف شده (ريحانةالادب، لغ.).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (133 -132/ 8)، اعيان الشيعه (128 -127/ 10)، الذريعه (19/ 23 ،1055/ 9 ،102/ 6 ،25/ 2 ،350/ 3 ،275 -274/ 1)، ريحانه (21/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (413/ 13)، علماء معاصرين (112 -111)، لغت نامه (ذيل/ مصطفى)، المآثر و الآثار (160)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1031 -1030/ 3)، معجم المؤلفين (248/ 12).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قبرستان جنت آباد
مساحت اين قبرستان 000 / 220 فوت مربع است. در سال 1909 مرحوم حاج محمد حسن كاشاني 000 / 40 فوت مربع زمين به عنوان قبرستان ايرانيان خريداري و وقف دفن اموات ايرانيان مقيم پونا كرده و به شماره ي ثبت 211-F در سال 1952 در دفتر اوقاف شهر پونا ثبت شده است. 45 سال پيش انجمن ايرانيان مقيم پونا با جمع آوري كمك مالي از ايرانيان 000 / 180 فوت مربع زمين كنار قبرستان را
از دولت مهاراجه ي وقت پونا خريداري و به قبرستان اضافه مي كنند. قبرستان محصور در پادگان ارتش پونا است و با دو قبرستان ديگر يكي قبرستان مسيحيان و ديگري قبرستان بهائيان به ترتيب همجوار است. اين قبرستان در جاده ي شولاپور (جاده ي حيدر آباد) كه يكي از مناطق معروف شهر پونا است قرار دارد. حدود 40 سال پيش ارتش هند به بهانه ي گسترش پادگان درخواست خريد قسمتي از قبرستان را براي الحاق به پادگان كرد كه انجمن موافقت نكرد و ارتش به دادگستري پونا شكايت كرد كه در نتيجه ي فعاليت انجمن و به همت مؤمنين اهل تسنن پونا دادگاه به نفع انجمن رأي داد.
سال گذشته عده اي هندي به پشتيباني يكي از سركرده هاي پونا خواستند قسمتي از زمين قبرستان را تصرف كنند و همزمان اين كار را در مورد قبرستان مسيحيان نيز انجام دادند كه با تلاش انجمن و شكايت به دادگاه پونا رأي به خلع يد از متصرفين صادر شد و دادگاه آنان را محكوم كرد ولي بخشي از زمين قبرستان مسيحيان به دليل عدم مقابله و پيگيري از سوي متوليان آن قبرستان به تصرف گروهي از هندويان در آمد. سال گذشته انجمن ايرانيان مقيم پونا اقدام به حصاركشي كامل اطراف قبرستان كردند.
شايان ذكر است قبرستان مسيحيان پونا كه در كنار قبرستان ايرانيان قرار دارد حدود 200 سال قدمت تاريخي دارد.
ضمنا آرامگاه فرزندان مرحوم كاشاني و همسر ايشان در قبرستان جنت آباد پونا قرار دارد.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ملا) حبيب اللَّه بن على مدد بن رمضان، از علماى اماميه ى قرن 14 ه. (و. 1340 ه.ق). وى عابد و زاهد و متقى و عرفان مسلك
و داراى اخلاق نيكو بود و علاوه بر علوم دينى متداول از بعض علوم غريبه آگاه و داراى قريحه ى شعر بود. او در 14 سالگى از نحو و صرف عربى و مقدمات متداول فارغ شد و نزد حاج سيد حسين و بعض ديگر به تحصيل فقه پرداخت و مقدارى از فصول را نزد شيخ محمد اصفهانى خواهرزاده ى خود صاحب فصول و قسمت عمده از رسائل شيخ مرتضى انصارى را نزد حاج ميرزا ابوالقاسم كلانترى تهرانى خواند و مقدارى از حكمت را نزد شاگردان ملا هادى سبزوارى آموخت و در 16 سالگى به تحصيل اجازه ى روايت و در 18 سالگى به اجازه ى اجتهاد از طرف استاد خود حاج سيد حسين مذكور نايل آمد و همه ى عمر را به انزوا گذرانيد و عزت را در عزلت ديد و اوقات خود را به تأليف و تدريس مصروف داشت. او راست: اسرارالعارفين فى الاخلاق والمعارف، اصطلاحات الصوفية، اصطلاح علم الجفر، الانوار السانحة فى تفسير الفاتحة، ايضاح الرياض (حاشيه بر رياض المسائل)، تذكرةالشهداء، تفسير بعض سور و غيره (ريحانةالادب، لغ.)
حبيب اللَّه الشريف بن ملا على مدد بن رمضان ساوجى كاشانى عالمى فقيه و رئيسى جليل و مؤلفى مروج و مكثر در تأليف بوده است. وى در حدود 1262 متولد شده و در سال 1340 ق وفات نموده است. مرحوم آخوند ملا حبيب اللَّه يكى از مفاخر دانشمندان كاشان و صاحب تأليفات عديده مانند (لباب الالقاب) و (توضيح البيان) و (منتقدالمنافع) در شرح مختصر النافع در 12 جلد و (رياض الحكايات) و (عقايد الايمان) و (گلزار) و (شكايت نامه) و (منيةالاصول) و (درةالجمان) و تذكرةالشهداء و ده ها كتاب ديگر كه جمعاً بيش از يكصد و بيست كتاب و رساله
مى شود. بوده است.
آن مرحوم داراى چندين فرزند عالم و فاضل بوده اند. 1- مرحوم حجةالاسلام آقا حسين شريف 2- ثقةالاسلام آقا احمد شريف 3- ثقةالاسلام آقا محمدشريف كه در قيد حيات و از محترمين كاشان مى باشند.
دامادهاى ارجمندى داشته اند كه از علماء بزرگ كاشانند 1- مرحوم آيت اللَّه حاج سيد فخرالدين امامت 2- مرحوم آيت اللَّه آخوند ملا عبدالرسول مدنى والد آيت اللَّه حاج آقا رضا مدنى معاصر كه مذكور خواهد شد.
و مخفى نباشد كه مرحوم آخوند ملا حبيب اللَّه چون در سنين كودكى والدش را از دست داد در تحت تربيت و پرورش مرحوم آيت اللَّه آقا سيد حسين حسينى كاشانى (جد مرحوم آيت اللَّه مجاهد حاج سيد ابوالقاسم كاشانى معاصر) قرار گرفت و در كاشان از وى و در تهران از شيخ محمد اندرمانى و شيخ محمد (خواهرزاده صاحب فصول) و ميرزا ابوالقاسم كلانتر صاحب (تقريرات شيخ انصارى) و شيخ هادى مدرس تهرانى و در كربلا از فاضل اردكانى استفاده نموده و از غالب آنان اجازه داشته است.
در كاشان رياست علمى و دينى و در عين حال صاحب كرامت و مقامات معنوى بوده است.
(ح 1340 -1262 ق)، عالم دينى، عابد، عارف و شاعر، متخلص به سالك. اصل وى از ساوه است و پدرش از علماى آنجا بود كه مدتى در قزوين سكنى گزيد و سپس به كاشان منتقل گرديد. ملا حبيب در كاشان به دنيا آمد. در دوران كودكى تحت تربيت و پرورش آيت اللَّه آقا سيد حسين حسينى كاشانى قرار گرفت و صرف
و نحو و مقدمات را از ايشان آموخت. در شانزده سالگى به دريافت اجازه ى روايتى و در حدود نوزده سالگى به دريافت اجازه اجتهاد از استادش سيد حسين كاشانى
نايل شد. سپس به تهران آمد و قسمتى از «فصول» را نزد شيخ محمد اصفهانى، خواهرزاده صاحب «فصول»، خواند و از محضر شيخ محمد اندرمانى استفاده نمود. او آن گاه قسمت عمده ى «رسائل» شيخ انصارى را نزد ميرزا ابوالقاسم كلانتر، صاحب «تقريرات»، شيخ مرتضى انصارى و حكمت را نزد شيخ هادى مدرس تهرانى، از شاگردان برجسته ى حاج ملا هادى سبزوارى، فراگرفت. سپس به عراق رفت و در كربلا از محضر فاضل اردكانى استفاده نمود. او از اغلب اساتيد خويش صاحب اجازه بود. سپس به كاشان بازگشت و رياست علمى و دينى آنجا را عهده دار شد. وى صاحب كرامات و مقامات معنوى بود. از آثارش: «ايضاح الرياض»، حواشى «رياض المسائل»؛ «منتقد المنافع»، در شرح «المختصر النافع»؛ «الانوار السانحة فى تفسير الفاتحة»؛ تفسير هر يك از سوره هاى: «جمعه»، «دهر»، «فتح» و «ملك»؛ «توضيح السبل»، در بيان اديان؛ «اسرار العارفين»، در اخلاق و معارف؛ شرح هر يك از دعاهاى: «كميل»، «جوشن»، «سحر»، «صباح»، «عديله» و «زيارت عاشورا»؛ «لباب الالباب فى القاب الاطياب»؛ «نخبة التبيان»، در معانى و بيان؛ «توضيح البيان»، در تسهيل اوزان؛ «رياض الحكايات»، در قصص و امثال. كاشانى منظومه هاى بسيارى در فقه، اصول، عقايد، بيان، بدايع و درايه، به عربى و فارسى، دارد كه «منية الاصول»، در درايه از منظومه هاى عربى و «نصيحت نامه» و «شكايت نامه» و «گلزار اسرار» از منظومه هاى فارسى اوست.[1]
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (559/ 4)، الذريعه (4/ 23 ،277 ،215/ 18 ،282/ 15 ،214/ 14 ،324 -323 ،67/ 11 ،231/ 9 ،98/ 8 ،271/ 7 ،492 -491 ،182/ 4)، ريحانه (20 -18/ 5)، طبقات اعلام
الشيعه (قرن 361 -360/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (252 -250/ 6)، لغت نامه (ذيل/ حبيب اللَّه)، معجم المؤلفين (187/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالرزاق كاشاني در قرن سيزدهم در كاشان متولد شد.وي چنان كه در نامه خود به علاءالدوله سمناني اظهار مي دارد «در اوايل جواني از بحث فضليات و شرعيات فارغ شده بود و از بحث اصول فقه و اصول كلام هيچ تحقيقي نگشود». و درادامه در «بحث معقولات و علم الهي» جست وجو كرد و در اين زمينه به درجه اي از كمال رسيد. بر اثر اين حيرت و انقلاب دروني، همچون غزالي به تصوف روي آورد از محضر اساتيد برجسته آن دوران بهره گرفت.در حيطه راهنمانگاري كاشاني بدون شك يگانه است و هيچ يك از نامبرداران انديشه خانقاهي در سرتاسر حوزه تمدن اسلامي – حتي خود شيخ اكبر هم – درخشش او را ندارد. در اين زمينه مي توان به اثر عظيم وي به نام «لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام» اشاره كرد كه آن را مي توان«بزرگترين اصطلاحات نامه همه حوزه هاي صوفيان» نام برد. جامعيت اين اثر كه تلخيصي از آن با عنوان اصطلاحات الصوفيه نيز يكي از منابع مهم صوفيه در اين زمينه است ثابت مي كند كه به حق «عبدالرزاق يكه تاز ميدان اصطلاحات نگاري است». گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : عبدالرزاق كاشاني چنان كه در نامه خود به علاءالدوله سمناني اظهار مي دارد «در اوايل جواني از بحث فضليات و شرعيات فارغ شده بود و از بحث اصول فقه و اصول كلام هيچ تحقيقي نگشود». پس از اين دوران، روح پرتلاطم وي از جست وجوي آرامش و سكون بازنماند و آن را در وادي ديگر يعني در «بحث معقولات و علم
الهي» جست وجو كرد و در اين زمينه به درجه اي از كمال رسيد كه «بهتر از آن صورت نبندد». ولي اين مايه تحصيل علوم نيز نه تنها وي را از قيد و سرگرداني نجات نداد بلكه «چندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پيدا شد كه قرار نماند و معلوم شد كه معرفت مطلوب از طور عقل برتر است». بر اثر اين حيرت و انقلاب دروني، همچون غزالي به تصوف روي آورد و به صحبت نورالدين عبدالصمد نطنزي، از مشايخ سهرورديه، رسيد و پس از او نيز از محضر اساتيد و مشايخ ديگري نظير صدرالدين روزبهان ثاني، شمس الدين كيشي و اصل الدين عبدا... بهره گرفت. كاشاني با مطالعه فصوص الحكم با عقايد ابن عربي آشنا شد و اين آشنايي، سرفصل مهمي در زندگي عبد الرزاق بود؛ چرا كه وي با اينكه از مشايخ سهرورديه ارشاد يافته بود به يكي از بزرگترين شارحان و مروجان مكتب وحدت وجودي پس از صدرالدين قونوي تبديل شد، به طوري كه با وجود چهره هاي برجسته اي در ميان شاگردان و مروجان عقايد شيخ اكبر، نظير عفيف الدين تلمساني، مؤيدالدين جندي، سعيد فرغاني، فخرالدين عراقي، شاه نعمت الله ولي و ...، كاشاني از جايگاهي والا و منحصر به فرد برخوردار است؛ زيرا وي با بيان ساده، روشن و محققانه به نظام مندي نظريات شيخ اكبر پرداخت و برخي از آثارش مثل شرح فصوص الحكم، تاويلات القرآن، لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام در نوع خود بي بديل است و بيش از هر اثر ديگري مورد رجوع و استفاده طالبان بوده است. استادان و مربيان : بر اثر حيرت و انقلاب دروني، همچون غزالي كاشاني به تصوف روي آورد و به صحبت نورالدين عبدالصمد نطنزي، از مشايخ
سهرورديه، رسيد و پس از او نيز از محضر اساتيد و مشايخ ديگري نظير صدرالدين روزبهان ثاني، شمس الدين كيشي و اصل الدين عبدا... بهره گرفت. در ميان شاگردان و مروجان عقايد شيخ اكبر، كاشاني از جايگاهي والا و منحصر به فرد برخوردار است.چگونگي عرضه آثار : در حيطه راهنمانگاري كاشاني بدون شك يگانه است و هيچ يك از نامبرداران انديشه خانقاهي در سرتاسر حوزه تمدن اسلامي – حتي خود شيخ اكبر هم – درخشش او را ندارد. در اين زمينه مي توان به اثر عظيم وي به نام «لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام» اشاره كرد كه آن را مي توان«بزرگترين اصطلاحات نامه همه حوزه هاي صوفيان» نام برد. جامعيت اين اثر كه تلخيصي از آن با عنوان اصطلاحات الصوفيه نيز يكي از منابع مهم صوفيه در اين زمينه است ثابت مي كند كه به حق «عبدالرزاق يكه تاز ميدان اصطلاحات نگاري است». يكي ديگر از ويژگي هاي كاشاني تلاش وي در جهت تحكيم مباني علمي مكتب وحدت وجودي از طريق تقريب آن با شريعت و قرآن كريم است و نامه وي به علاءالدوله سمناني در جهت دفاع از عقايد شيخ اكبر و اثبات نبودمغايرت آن با شريعت و نيز تدوين تاويلات القرآن را مي توان در اين راستا برشمرد كه در آن كاشاني آيات قرآني را منطبق با مشرب وحدت وجودي تاويل كرده است. از امتيازات ديگر كاشاني، گرايش هاي شيعي وي است. عبدالرزاق به گراميداشت اهل بيت و ائمه اطهار(ع)، به خصوص حضرت علي (ع) و امام جعفر صادق(ع)، مي پردازد.عبدالرزاق كاشاني يكي از نام آوران عرصه ترويج و انتظام بناي فكري و مكتب محي الدين ابن عربي است. از وي آثار گرانسنگ متعددي بر جاي مانده كه برخي از آنها در نوع خود
در تاريخ تصوف بي بديل است. در واقع، كاشاني در شمار پركارترين نويسندگان تمام حوزه هاي تصوف اسلامي است، چه در دوران تكامل و رواج عرفان – دوراني كه با حضور شيخ اكبر و ابن فارض آغاز شد- كمتر نويسنده اي بسان كاشاني به تدوين نظرگاه هاي خانقاهيان پرداخته است، به گونه اي كه در اين دوران نه تنها دست نوشته هاي بزرگاني همچون تلمساني، جندي و فرغاني به تنوع و حجم آثار كاشاني نيست، بلكه حتي شيخ كبير در اين وادي همسان عبدالرزاق كاشاني نيست.
________________________________________
آثار : تاويلات القرآن ويژگي اثر : تاويلات القرآن بي ترديد گرانسنگ ترين اثر كاشاني است. به جرات مي توان آن را در ميدان تفسير باطني قرآن اثري منحصر به فرد دانست، چنانكه امام خميني (ره) در تفسير سوره حمد خويش از آن ياد مي كنند. در اين اثر، عبدالرزاق تفسير قرآن را به شيوه تاويلي- مبتني بر كشف و شهود- به اختصار در 2 مجلد فراهم آورده است. مجلد اول دربرگيرنده مقدمه مؤلف و تاويل سوره هاي آغازين قرآن تا پايان سوره كهف است و مجلد دوم مشتمل بر تاويل سوره مريم تا انتهاي قرآن است.تاويلات القرآن به عقيده «لوري» پژوهشگر آثار كاشاني اثري منحصر به فرد در زمينه تفسير باطني قرآن است كه نه تنها در ميان متشرعه، بلكه در ميان تفاسير متصوفه نيز نمي توان براي آن نظيري يافت. در هر صورت در ميان مسلمين، صوفيه، باطنيان و اخوان الصفا در بسياري از موارد به تاويل تمسك جسته اند و حتي از قدماي متصوفه نيز چون واسطي، شبلي، نوري و حلاج تاويل هايي در باب برخي از آيات قرآن نقل شده است. در تاريخ متصوفه، از قرن سوم به
بعد، تفاسيري از بخشي از يك سوره يا قسمتي از قرآن يا تمام قرآن به دست رسيده است كه در آنها نشانه هايي از ذوق و تاويل باطني را مي توان سراغ گرفت. «تاويلات القرآن» در حدود يك قرن پس از دوران شيخ اكبر و در زماني به رشته تحرير درآمد كه انديشه متصوفه با طرح نظريات ابن عربي و رواج آن در محافل صوفي توسط قونوي، فرغاني، جندي و… به اوج خود رسيده بود. به علاوه، كاشاني كه با حكمت و فلسفه نيز آشنايي داشته و از طرفي در طريقت پيرو سهرورديه بوده است، در تاويلات، بر پرداخته هايش كه غالباً رنگ محي الديني دارند چاشني فلسفه و ادراك ذوقي سهرورديه را نيز افزوده است. به علاوه، شيوه ساده، روان، آموزشي و به دور از طمطراق هاي ادبي، آن را به اثري قابل فهم و منبعي مهم براي رجوع طالبان تبديل كرده است. از ويژگي هاي ديگر تاويلات، ارائه كليدها و رهنمودهايي به سالك در جهت فهم معني باطني آيات قرآني است. كاشاني خود در مقدمه اثرش از اين نكته به عنوان يكي از انگيزه هاي اصلي تدوين تاويلات يادمي كند. كاشاني در بخشي از اين كتاب به تبيين مفاهيم تاويل و تفسير و تفاوت اين دو و نيز به مختصري از تاريخچه سير تاويل باطني متصوفه در اسلام مي پردازد . او چند نوع تفسير را از هم متمايز مي كند: 1 - تفسير قرآن بر اساس شواهدي از دستور زبان، علم اللغه، احاديث و روايات است. اين رويكرد، كه تفسير ظاهري نام دارد، به برداشت ظاهري از بيانات قرآني اكتفاكرده و به شدت از دخالت راي و نظر شخصي پرهيز مي كند. غالب تفاسير به خصوص در نزد متشرعه رسمي سني از اين
نوع است. 2 - تاويل، كه مبتني بر دخالت نظر و تفكر مفسّر است و خود داراي2 گرايش تاويل عقلي و تاويل كشفي است. تاويل عقلي، كه جسورانه ترين نمونه هاي آن در مذهب معتزله نگاشته شده است، علاوه بر به كارگيري تمام امكانات تفسير ظاهري، نتيجه تفكرات شخصي مفسّر را نيز در خود دخيل مي كند. تاويل كشفي يا تاويل باطني عبارت است از راه كشف دروني از طريق درك مستقيم و شهودي مفهوم باطني كلمات و آيات قرآني. تاويلات عبدالرزاق كاشاني در اين گروه جاي دارد. وي نيز به جست وجوي «هسته هاي تاويل باطني» در خود قرآن كريم مي پردازد و آيات نور، ميثاق الست و آيات مربوط به معراج پيامبر(ع) را در زمره اين «هسته ها» برمي شمارد. همچنين عبدالرزاق مسئله انتساب تاويلات القرآن به ابن عربي را مورد كنكاش قرار داده است. وي با بحثي دقيق اشتباه بودن انتساب آن به ابن عربي را اثبات و براهيني بر آن اقامه مي كند: اولاً غالب نسخ خطي تاويلات به عبدالرزاق منسوب است. شيخ حيدر آملي به كرات در جامع الاسرار از آن ياد كرده و مؤلف آن را «ولي الاعظم كمال الحق و المله و الدين عبدالرزاق قدس ا... سره» ناميده است. جامي و شمس الدين محمد ابن حمزه فناري نيز در آثار خود تاويلات را تاليف عبدالرزاق كاشاني دانسته اند. شيخ بهايي نيز در كشكول ضمن بيان حديثي از امام جعفرصادق (عليه السلام) كه عيناً در مقدمه تاويلات نيز آمده است، مي نويسد: «روي العارف الرباني مولانا عبدالرزاق القاساني في تاويلاته». به هر روي، هدف عبدالرزاق تفسير مسلسل و آيه به آيه تمام آيات قرآن يا تفسير موضوعي قرآن نيست. وي كه از سويي به وجود معاني باطني در وراي ظاهر آيات قرآني معتقد است و از سوي ديگر اهل كشف
و شهود است و از جهتي نيز دغدغه ارائه كليدها و رهنمون هايي به سالكان جهت تسهيل درك معنوي قرآن را دارد، شروع به تدوين تاويل قرآن، بر اساس ادراك شهودي و با بياني ساده و آموزشي، كرد. بنابراين، تاويلات باطني عبدالرزاق حاصل تجربه شخصي او است. از آنجا كه كاشاني، به اختصارنويسي گرايش دارد، از اين رو، آياتي با مضمون2 شرح فصوص الحكم لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام
منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، اديب، مفسر، طبيب، مورخ و شاعر. مشهور به اديب كاشانى. سلسله نسب وى به طايفه غفارى و بنا به قول صاحب «گنج شايگان» به ابوذر غفارى مى رسد. وى در عصر ناصرالدين شاه (1313 -1264 ق) مى زيست. ميرزا عبدالمطلب، خواهرزاده ى ميرزا ابوالحسن خان نقاش باشى صنيع الملك بود. وى در قواعد عربى، علوم ادبى، تفسير و علم طب بى نظير بود و همگان او را در فنون مزبور به استادى قبول داشتند. اديب كاشانى تاريخى نيز تأليف كرده كه گويا از بين رفته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (1180 -1179/ 2)، شرح حال رجال (150/ 6)، گنج شايگان (348 -345).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1107 ق)، فقيه، محدث، مفسر و رياضيدان. از نوادگان صاحب «معالم» بود كه در كاشان مى زيست. از آثارش كتابى در «فقه استدلالى» است كه در 1107 ق از تأليف آن فراغت يافت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (149 / 8)، الذريعه (288 / 16)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 488 / 12)، معجم المؤلفين (294 / 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1365 -1292 ق)، فقيه، مفسر و زاهد. در كاشان به دنيا آمد. نسب وى به سى و چهار واسطه به امام زين العابدين (ع) مى رسد. خانواده ى او از خاندان هاى اصيل كاشان است. از اوايل جوانى به تحصيل نزد علماى بزرگ كاشان همچون آيت اللَّه ملا محمد حسين نطنزى و آيت اللَّه ملا حبيب اللَّه كاشانى پرداخت. او از بسيارى از بزرگان روايت كرد و عده اى بسيار همچون فرزندش، آيت اللَّه سيد عباس كاشانى، از وى روايت كرده اند. در 1340 ق به عتبات رفت و در كربلا مقيم شد و مشغول به تدريس و تأليف گرديد و كتابخانه ى نفيسى را گردآورى كرد. وى داماد آيت اللَّه آقا سيد محمد صادق اصفهانى، از مجتهدين و مراجع زمان خود، بود. در كربلا از دنيا رفت و در صحن مطهر امام حسين (ع) به خاك سپرده شد. در سوك او شعراى بزرگ فارسى گوى و عرب اشعارى سرودند و ماده تاريخ تنظيم كردند. از آثارش: تفسير «سوره ى يوسف»؛ تفسير «سوره ى جمعه»؛ تفسير «سوره ى عم»؛ تفسير «سوره ى يس»؛ «رياض الانس»، در پنج جلد؛ «كشكول كاشانى»؛ «مكارم الآثار»؛ «التحفة العلوية»؛ «مناقب آل محمد (ع)»؛ «الرحلة الحجازية»؛ «النصيحة العالية»؛ «حلية المرتلين»؛ «پرتو نور»، در امامت، به فارسى.[1]
حجه الاسلام والمسلمين عالم ربانى محقق مدقق و عابد زاهد مرحوم حاج سيد
على اكبر حسينى كاشانى حايرى والد معظم مترجم گرامى ما از اجلاء علماء و اعاظم اتقياء عالمى جليل القدر و متعبدى زاهد و منبع فيوضات ربانى بوده تولدش در سال 1292 قمرى در كاشان واقع شده و در خاندان فضيلت و شرف چشم به جهان گشوده و از اوائل جوانى شخصيتى برجسته و مورد توجه و عنايت خاص و عام و منزلش ماواى فقراء و مستمندان و مرجع تهيدستان بوده است بيشتر مشكلات اجتماعى و گرفتاريهاى عجيب به دستش حل مى گشته لياقت عجيب در قضاء و رفع خصومات داشته مدتها نزد اعاظم علماء كاشان مانند مرحوم آيت الله ملامحمد حسين نطنزى و آيت الله ملا حبيب الله كاشانى و غير ايشان تلمذ نموده و از جمع كثيرى از بزرگان روايت مى كند و عده اى از بزرگان و علماء كه از آنهاست نجل جليل مذكورش آيت الله حاج سيد عباس كاشانى از وى روايت مى نمايند.
در سال 1340 قمرى با يك دنيا شخصيت و عظمت كه داشته مقام ارجمند را زيرپا گذارده و به قصد عتبات عاليات مهاجرت و در شهر كربلا اقامت و مشغول به تدريس و تاليف گرديده و مولفات عديده از خود به يادگار گذارده است كه از آن جمله است:
1- تفسير سوره يوسف 2- تفسير سوره عم 3- تفسير سوره جمعه 4- تفسير سوره يس 5- رياض الانس 5 مجلد 6- كشكول كاشانى 7- مكارم الاثار 8- التحفه العلويه 9- مناقب آل محمد 10- الرحله الحجازيه 11- النصيحه العاليه 12- حليه المرتلين و ده ها كتب ديگر كه تمامى آنها نزد نجل زكيش آيت الله حاج سيد عباس موجود و به طبع خواهد رسيد انشاءالله.
جمعى از بزرگان مانند حاج شيخ آقابزرگ تهرانى
ترجمه آن مرحوم را در كتب الذريعه و اعلام الشيعه ذكر نموده است.
معظم له عالمى عابد و زاهدى بى بديل و ورعى بى مثيل بوده و در ترويج احكام و نشر احاديث اهل بيت عليهم السلام سعى بليغ داشته است وى بسى و چهار واسطه به حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى رسد و خاندان او از اجل خاندان و بيوتات اصيله كاشان بوده است مضافا بر اين اصالت و نبالت داماد معظم آيت الله العظمى حاج سيد محمدصادق اصفهانى اعلى الله مقامه كه يكى از مجتهدين و مراجع زمان خود بودند مى باشند. وى در روز يكشنبه 24 محرم 1365 قمرى بدرود حيات گفته و روز وفاتش شورش عجيبى در كربلا برپا و تجليل وافرى از تشييع او به عمل آمده و در مقبره شخصى خود در صحن مطهر حضرت امام حسين عليه السلام مدفون گرديد.
از شدت زهد و ورعى كه داشت پيوسته به فرزند جليلش توصيه مى فرمود كه (اياك و التصدى بامر القضاء و المرجعيه و حتى الامامه) و مى فرمود تا مى توانى انزوا را اختيار و از شهرت طلبى و جاه پرستى پرهيز كن و عليك بتقوى الله فى السر و العلانيه وادع الى الله و روج دين اجدادك الطاهرين و لا تقصر عن نصره الدين و اهله.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (1608/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (240 -238/ 2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 988 ق)، عالم دينى، فقيه، متكلم، محقق، مفسر، محدث و مورخ. از علماى بزرگ اواخر قرن دهم قمرى و از شاگردان مفسر بزرگ، ابوالحسن على بن حسن زوارى، بود كه به واسطه ى او از محقق كركى روايت كرده است. او همچنين از ضياءالدين محمد بن محمود، از مقدس اردبيلى، روايت
مى كند. در «مشيخه» سيد حسين كركى سال وفاتش 997 ق ذكر شده اما ماده تاريخ وفات وى (ملاذ الفقهاء) برابر با 988 ق مى باشد. از آثار وى: ترجمه قرآن به فارسى؛ «منهج الصادقين فى تفسير القرآن المبين و الزام المخالفين»، به فارسى، در يكصد و هفتاد هزار سطر؛ «خلاصة المنهج»، به فارسى، كه ملخص «تفسير منهج» است، در سه مجلد؛ «زبدة التفاسير»، تفسيرى به عربى، در حدود هشتاد هزار سطر؛ شرح «نهج البلاغه»، به نام «تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين»، به فارسى؛ «كشف الاحتجاج»، در ترجمه ى «احتجاج» طبرسى، به فارسى، كه آن را براى شاه طهماسب صفوى تأليف كرده است.[1]
(ملا) فتح اللَّه بن شكراللَّه، فقيه و محقق و متكلم و مفسر امامى (ف. 988 ه.ق). وى شاگرد على بن حسن زوارى بود و به واسطه ى او از محقق كركى روايت دارد. او در همه ى علوم دينى متداول متبحر بود خصوصاً در تفسير، وى راست: ترجمه ى احتجاج طبرسى كه به نام كشف الاحتجاج مذكور است، ترجمه ى قرآن به فارسى (و آن غير از سه فقره تفسير قرآن مذكور در ذيل است)، تنبيه الغافلين و تذكرةالعارفين (شرح فارسى نهج البلاغه)، خلاصةالنهج (ملخص تفسير منهج الصادقين مذكور در ذيل)، زبدةالتفاسير (تفسير قرآن به عربى)، كشف الاحتجاج (ترجمه ى فارسى احتجاج طبرسى كه براى شاه طهماسب تأليف شده)، منهج الصادقين فى الزام المخالفين (تفسير بزرگ به فارسى) (ريحانةالادب، لغ.)
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (392/ 8)، ايضاح المكنون (592/ 2)، تاريخ كاشان (280 -279)، الذريعه (194 -193/ 23 ،8 -7 / 18 ،23/ 12 ،234 -233/ 7 ،447/ 4)، روضات الجنات (331 -330/ 5)، رياض العلماء (319 -318/ 4)، ريحانه (20/
5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 178 -177/ 10)، فوائد الرضويه (346 -345)، لغت نامه (ذيل/ كاشانى)، معجم المؤلفين (51/ 8)، هدية العارفين (815/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1273 ق)، عالم و عارف امامى. از آثار وى: «الحجة البالغة»، در مناجات، به عربى و فارسى، كه در 1273 ق به چاپ رسيده است. از كتابش چنين برمى آيد كه وى از عرفا بوده و در 1273 ق حيات داشته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (258/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 247 -246/ 13)، معجم المؤلفين (154/ 9).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1258/ 1256 -1174 ق)، عالم دينى، عارف و زاهد. در دزفول به دنيا آمد. وى علاوه بر فراگيرى علوم اسلامى، آثار عرفا را نيز مطالعه كرد. او از شاگردان و مريدان ملا محمد بيدآبادى اصفهانى و معاصر با سيد صدرالدين عاملى و داماد سيد عبداللَّه داعى بود. در دزفول درگذشت و پيكرش به كربلا منتقل و در مقبره ى سيد كاظم رشتى دفن گرديد. از آثار وى: «ارشاد المريدين»، در سلوك، به فارسى «شرح «نهج البلاغه»، به فارسى؛ «دليل المتحيرين»، در آداب سلوك و اذكار، كه آن را براى برادرش سيد محمد على موسوى تأليف كرده است؛ «صراط الحق»، در سير و سلوك؛ «مصباح الذاكرين»، در آداب ذكر و رياضت؛ «مرآة الصفا»، در ادعيه و احراز و خواص آيات و اسماء حسنى؛ «قاصم الجبارين»؛ «مناهج الموحدين»، در علم اصول به صورت ملمع؛ «معراج المؤمنين»؛ «مسالك الزاهدين»؛ «روضة السالكين»، در عرفان؛ «كليات» يا «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (350/ 22 ،107 -106/ 21 ،276/ 20 ،5 -4 / 17 ،33/ 15 ،294/ 11 ،602/ 9 ،360/ 8 ،520/ 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 668 -667/ 13)، مؤلفين كتب چاپى (540 -539/ 3).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ع. برطرف كننده ى پرده) لقب (شيخ) جعفر بن (شيخ) خضر بن (شيخ) يحيى حلى جناحى الاصل و نجفى المسكن والمدفن معروف به شيخ اكبر و شيخ نجفى، از بزرگان علماى اماميه و فقيه و مجتهد (ف. نجف 1227 يا 1228 ه.ق) وى شاگرد آقاى بهبهانى و سيد مهدى بحرالعلوم و سيد صادق فخام و جز ايشان بود؛ و صاحب جواهر و حجةالاسلام رشتى و شيخ محمدتقى صاحب هداية المسترشدين و سيد صدرالدين موسوى عاملى و
سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة و شيخ عبدالحسين اعسم و حاجى كلباسى و گروهى ديگر از شاگردان اويند و از او روايت دارند. او راست: اثبات الفرقة الناجية من بين الفرق الاسلامية، احكام الاموات، بغيةالطالب فى معرفة المفروض والواجب (رساله اى است عمليه و مطلب اول آن در اصول عقايد و مطلب دوم در احكام طهارت و نماز است)، الحق المبين فيتصويب المجتهدين و تخطئة جهال الاخباريين (كه در آن حقيقت مذهب طرفين را نگاشته و گويد كه هر دو در اصول دين متحد و در فروع نيز مرجع هر دو فرقه، روايات ايمه 4 است و در حقيقت مجتهد اخبارى و اخبارى نيز مجتهد و فضلاى طرفين ناجى و طعن كنندگان در هلاكتند)، شرح قواعد علامه (كه در آن بعضى از ابواب مكاسب را تا مبحث خيارات شرح كرده)، العقائد الجعفرية، كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء (اين كتاب حاكى از كثرت اطلاع و فهم و جودت فكر و حسن سليقه ى او و حاوى اصول و فروع دينى است. شهرت شيخ جعفر به كاشف الغطاء به مناسبت نام همين كتاب است). وى نزد بزرگان عصر محترم بود و رياست علمى داشت و بسيار حليم و متواضع بود. مدفن او در نجف در محله ى عماره در مقبره ى مخصوص خانواده ى اوست. خاندان او را به نام آل كاشف الغطاء مى نامند و هر يك از آنان را نيز به لقب كاشف الغطاء مى خوانند، از آن جمله كسان ذيل از آن نامبردارند:
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 910 ق)، فقيه، محدث، حافظ، مفسر، واعظ، صوفى، اديب و شاعر. مشهور به ملا حسين كاشفى يا ملاحسين واعظ. در سبزوار به دنيا آمد. دوره ى
جوانى را در آن شهر گذراند و در آنجا و نيشابور و هرات نشو و نما يافت. در زمان سلطان حسين ميرزاى بايقرا در هرات و نيشابور به وعظ و ارشاد مى پرداخت و با صوتى خوش آيات قرآن و احاديث نبوى را با عبارات و اشارات مناسب بيان مى كرد. وى از ملازمان امير على شيرنوايى بود. پس از ملاقات مولانا جامى و معاشرت با وى طريقت نقشبنديه را پذيرفت. درباره ى ى مذهب وى اختلاف است، وى را به جهت گرايش به تصوف ملازمت با امير عليشير نوايى و نسبت خانوادگى نزديك به ملا عبدالرحمان جامى سنى مذهب و به جهت نگارش كتاب «روضة الشهداء» و محل رشد و تربيتش سبزوار كه از شهرهاى اهل تشيع بوده، شيعه مذهب دانسته اند. به هر حال وى در هرات به شيعه بودن و در سبزوار به تسنن اشتهار داشت. كاشفى در هرات درگذشت. از آثار وى: «جواهر التفسير لتحفة الامير»، به نام امير عليشير نوايى؛ «مختصر الجواهر»، تفسيرى ديگر در حدود بيست هزار سطر؛ «جامع الستين»، در تفسير «سوره ى يوسف»؛ «المواهب العلية»، معروف به «تفسير حسينى»، به نام سلطان حسين بايقرا؛ «روضة الشهداء»، در مقاتل و ذكر مصيبت اهل بيت (ع) و واقعه ى كربلا، كه چون اهل منبر از روى اين كتاب مى خواندند به روضه خوان مشهور شدند؛ «الاربعين»، در احاديث موعظه؛ «المرصد الاسنى»، در شرح اسماء اللَّه الحسنى؛ «اخلاق محسنى»؛ «مخزن الانشاء»، در فن ترسل كه براى سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نوايى، در 907 ق، تأليف نموده؛ «انوار سهيلى»، در تدابير حكم و آداب از زبان حيوانات، بازنويسى از «كليله و دمنه» نصراللَّه منشى، كه آن را براى امير
شيخ احمد سهيلى از امراى عهد سلطان حسين بايقرا نوشت؛ «اسرار قاسمى»، در سحر و طلسمات و كيميا؛ «بدايع الافكار فى صنايع الاشعار»، در ذكر صناعات ادبى؛ شرح «مثنوى» مولوى؛ «لب المثنوى»؛ «لب اللب مثنوى»؛ «اختيارات النجوم»، به نام «الواح القمر»؛ «السبعة الكاشفية»، شامل هفت وسيله در علم نجوم.[1]
(بخش 1: كاشف) حسين بن على بيهقى سبزوارى واعظ ملقب به كمال الدين، دانشمند و واعظ معروف (ف. 906 يا 910 ه.ق) وى در علوم دينى و معارف الهى و فنون غريبه و رياضيات و نجوم دست داشت. او در زمان سلطان حسين بايقرا در هرات و نيشابور به وعظ و ارشاد مشغول بود و با صوتى خوش و آهنگى دلكش آيات قرآنى و احاديث نبوى را با عبارات و اشارات مناسب ايراد مى كرد. او راست: آيينه ى اسكندرى به فارسى (در استخراج مطلوب و حاوى 8 جدول و 20 دايره) و آن را جام جم نيز گويند، الاختيارات يا اختيارات النجوم (حاوى يك مقدمه و يك خاتمه و دو مقاله)، اخلاق محسنى (ذيل فرهنگ حاضر)، الاربعون حديثاً در مواعظ بنام الرسالة العلية فى الاحاديث النبوية (اين كتاب به فارسى و حاول 40 حديث است)، اسرار قاسمى (ذيل فرهنگ حاضر)، انوار سهيلى (ذيل فرهنگ حاضر)، بدائع الافكار فى صناعةالاشعار، تحفةالصلوات (به پارسى)، جامع الستين (تفسير فارسى عرفانى و ادبى و اخلاقى و تاريخى سوره ى يوسف)، روضةالشهداء (ه.م) سبعه ى كاشفيه (7 رساله در علم نجوم)، شرح مثنوى، جواهرالتفسير لتحفةالامير يا عروس (عروس)، اللباب المعنوى فى انتخاب المثنوى، مختصر الجواهر (مختصر جواهر التفسير يا عروس مذكور)، مخزن الانشاء به پارسى، المرصد الاسنى فى شرح اسماءاللَّه الحسنى، مطلع الانوار، المواهب العلية (مواهب العيله) (لغ.).
برگرفته از
كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از سعدى تا جامى (681 ،647 ،646 ،645 ،644 -643 ،641 -639 ،636 ،628 ،329)، اعيان الشيعه (124 -121/ 6)، ايضاح المكنون (674 ،416/ 2 ،76/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (526 -523/ 4)، تاريخ نظم و نثر (248 -245)، حبيب السير (346 -345/ 4)، الذريعه (194 -193/ 20 ،291 -190/ 18 ،1252 ،899/ 9 ،58 -57/ 5 ،455/ 3 ،430/ 2 ،50/ 1)، روضات الجنات (223 -217/ 3)، رياض العارفين (231 -230)، ريحانه (32 -29/ 5)، طرائق الحقائق (114/ 3)، كشف الظنون (1916 ،1896 ،1648 ،1574 ،1305 ،398)، الكنى و الالقاب (105/ 3)، لغت نامه (ذيل/ كاشفى)، مجالس المؤمنين (548 -547/ 1)، مجالس النفائس (93)، معجم المؤلفين (35 -34/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (816 -810/ 2).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 735/ 730 ق)، حكيم، مفسر، عارف و صوفى. از مشاهير عرفا و متصوفه علماى اماميه بود. وى معاصر با علامه حلى و شيخ علاءالدوله سمنانى مى باشد. مابين وى و شيخ علاءالدوله سمنانى مباحثات و مكاتباتى برقرار بوده است. كاشانى در عرفان عملى و سلوك شاگرد نورالدين عبدالصمد نطنزى اصفهانى و خليفه او در طريقه ى سهرورديه بد. در «ريحانة الادب» پدر صاحب عنوان، جمال الدين اسحاق كاشانى سمرقندى ذكر شده است. از آثارش: «اصطلاحات الصوفية»؛ «تأويلات القرآن» يا «تأويل الآيات»؛ «تحفة الاخوان فى خصائص الفتيان»، در آيين فتوت؛ شرح «فصوص الحكم» ابن عربى؛ «خلاصة التدبير»؛ «رشح الزلال»، در شرح «الالفاظ المتداولة بين ارباب الاذواق و الاحوال»؛ «القضا و القدر»؛ «السراج الوهاج»، در تفسير قرآن؛ شرح «منازل السائرين» خواجه عبداللَّه انصارى هروى؛ «فتوت نامه»؛ «كشف الوجوه الغر لمعانى نظم الدر»، در شرح «التائية» ابن
فارض، در تصوف؛ «لطائف الاعلام فى اشارات اهل الافهام»، در اصطلاحات صوفيه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (573/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1264 ،809 ،808 ،172 ،171/ 3)، تاريخ نظم و نثر (758)، الذريعه (174/ 20 ،51/ 19 ،313 ،67/ 18 ،148/ 17 ،320 ،115/ 16 ،88/ 14 ،382/ 13 ،234 -233/ 12 ،219 -218/ 7 ،330/ 4 ،416 -415 ،303/ 3 ،122/ 2)، ريحانه (34/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 113 -112/ 8)، كشف الظنون (1828 ،1552 ،1496 ،1263 ،985 -984 ،336 ،266 ،107)، لغت نامه (ذيل/ كاشى)، مجالس المؤمنين (70 -69/ 2)، معجم المؤلفين (215/ 5)، نفحات الانس (484 -483 ،482 -481)، هدية العارفين (567/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان. در دوره ى ناصرى مى زيست و داراى مذهب كليمى بود. وى اغلب در كاشان اقامت داشت. موسى كاشى به دليل شهرتى كه كسب كرده بود، توسط ظل السلطان (1336 -1266 ق) به اصفهان فراخوانده شد و مدتها در دستگاه وى از نوازندگان خاص او بود. كمانچه ى موسى شش سيم داشت، به اين ترتيب كه سيمهاى اول و دوم آن مضاعف بوده و سيم چهارم هم از زمان او معمول شده، زيرا تا قبل از او كمانچه فقط سه سيم داشته است. از شاگردان وى باقرخان رامشگر، نوازنده معروف دوره ى ناصرى، است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (52)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (146 -145)، تاريخ موسيقى (451/ 2)، سرگذشت موسيقى (66/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
انجمن اتحاد ايرانيان مقيم حيدر آباد
اين انجمن 50 سال پيش به منظور حفظ سنتها و ارزشهاي ايراني و كمك به ايرانيان مقيم حيدر آباد تأسيس شد و هر سه سال يكبار انتخابات آن انجام مي گيرد.
اعضاي اين انجمن عبارتند از محمدرضا كاظمي، غلامعلي رشتي و محمد باقر دهقاني.
انجمن اتحاد ايرانيان مقيم حيدر آباد 43 سال پيش هزار مترمربع زمين (با جمع آوري پول از ايرانيان مقيم) خريداري و يك حسينيه و كتابخانه به نام حسينيه ي ايرانيان مقيم حيدر آباد احداث كردند و سند آن به نام حسينيه ثبت شد و 18 سال پيش نيز 700 مترمربع زمين جنب حسينيه را خريدند و به حسينيه ملحق كردند و در آن 8 واحد مسكوني ساختند و اجاره دادند و عايدات آن را صرف امور خيريه و حسينيه مي كنند.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1330 مهرداد كاظمى در تهران متولد گشت. پدر و برادرانش همگى داراى صدايى خوش و گيرا مى باشند و وى نيز مانند آنان از صدايى رسا و لطيف و خوب برخوردار مى باشد و بايد گفت كه صداى خوش در خانواده ى وى ارثى است. مهرداد كاظمى دروس ابتدايى را در مدرسه ى قدوسى و متوسطه را در دبيرستانهاى امين الدوله و مروى به پايان رساند. در زمان تحصيل به خصوص دوران ابتدايى در مدرسه قرآن و سرود مى خواند و هميشه با تشويق و محبت مربيان و همكلاسهايش قرار مى گرفت و در دوران متوسطه، با عده اى از همكلاسى هايش اركسترى تشكيل مى دهند با همين اركستر در مسابقات هنرى دبيرستانها و اردوهاى منظريه و رامسر شركت و مقامهايى كسب مى كند. مهرداد كاظمى، بيش از 16 سال نداشت كه در
امتحان ورودى راديو و تلويزيون شركت و قبول مى شود و به اين مركز راه مى يابد و پس از طى كلاسهايى موفق مى شود از طريق امتحان وارد وزارت فرهنگ و هنر وقت شود و تحت تعليم استادان موسيقى ايرانى و خارجى قرار گيرد و پس از چندى به عنوان سليست گروه كر و اركسترهاى فرهنگ و هنر مشغول كار شود. كاظمى در سال 1350 نزد شادروان اديب خوانسارى مى رود و مدت چهار سال از مكتب اين هنرمند بزرگ بهره مند مى گردد و پس از آن وارد هنرستان عالى موسيقى مى شود و مدت چهار سال هم از مكتب زنده ياد استاد محمود كريمى بهره ها مى گيرد و پس از مدتى حدود دو سال هم نزد محمدرضا شجريان رفته و از وى نيز براى بالا بردن دانش موسيقى خود بهره مى گيرد. وى داراى ديپلم طبيعى و ليسانس موسيقى مى باشد و موفق به دريافت درجه ى دكتراى افتخارى ارزشيابى هنرى نيز گرديده. وى با اجراى آهنگ «اى ساربان» كه از ساخته هاى آقاى دكتر رياحى مى باشد و همراه با گروه كر و اركستر سمفونيك تهران اجرا شد بيش از پيش شكوفا شد و كارهاى خوب ديگر وى بايد از آلبوم نوار «بهاران» كه كارى است گروهى و حاصل ده سال موسيقى بعد از انقلاب است نام برد. اين نوار با همكارى آقايان: حسين قوامى، محمدرضا شجريان، شهرام ناظرى، عليرضا افتخارى، على رستميان و مهرداد كاظمى تهيه شده و از كارهاى ديگر كاظمى «جام جان» كه بر روى شعرى از مولانا و حافظ ساخته ى على رحيميان با اركستر سمفونيك تهران اجرا شده، نواى «ميناى دل» كه موسيقى سنتى مى باشد و آهنگ آن از احمد راغب
با شعرهايى از مهرداد اوستا و مشفق كاشانى مى باشد و با اركستر سنتى صدا و سيما اجرا و ضبط گرديده، «گلبانگ عارفان» با شعرهايى از مولانا، سعدى و باباطاهر كه آهنگ آن از عليرضا پس دست مى باشد و با اركستر سنتى تالار وحدت (رودكى) اجرا گرديده است و بسيارى آثار ديگر.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ايرج كاظميان به سال 1323 خورشيدى در تهران متولد شد، مادر او كه با نواختن ساز تار آشنا بود و به موسيقى اصيل و سنتى ايران علاقه وافرى داشت، بسيارى از روزها براى دل خود همراه خواهر خويش كه با هنر نواختن ضرب به خوبى آگاه بود، قطعاتى را در مايه ها و دستگاه هاى مختلف موسيقى ايران اجرا مى كردند.
همنوازى اين دو هنرمند در منزل چنان در روحيه اين طفل اثر مى گذارد كه او به موسيقى علاقمند مى سازد و هر وقت كه اين دو نفر به نواختن مى پرداختند اين كودك تمام هوش و حواس خود را متوجه اين هنر و نوازندگى ايشان مى كرد. روزى ايرج كه هنوز چند بهارى از عمرش نمى گذشت در پشت مغازه يى ساز سنتور را مى بيند و از مادر خود مى خواهد كه اين ساز را براى وى خريدارى نمايد و او اين خواهش فرزند خويش را اجابت نموده و ساز سنتور را براى وى خريدارى مى نمايد و از آن زمان به بعد، وى خود در سلك يكى از نوازندگان منزل در مى آيد.
به هر حال وى براى اينكه نواختن اين ساز را به طور صحيح و اصولى فراگيرد به كلاس مرحوم اسكوئى مى رود و نواختن سنتور را زير نظر هنرمندى به نام ناصر حميدى فرا
مى گيرد كه مدت سه سال طول مى كشد پس از سه سال بنا به پيشنهاد و تشويق خانم دكتر ژيلا اسكوئى به خدمت استاد فرامرز پايور مى رود و مدت 5 سال نزد اين استاد باارزش و بزرگ به يادگيرى و تكميل دوره كامل رديف هاى استاد ابوالحسن صبا و پيش درآمدها و رنگ ها و تصنيف هاى قديمى مشغول مى گردد و پس از مدتى خود در امر تدريس در كلاس مرحوم اسكوئى و مرحوم اميرناصر افتتاح مشغول تدريس مى شود و سپس به هنرستان موسيقى كه زير نظر خانم خانم لوئين باغچه بان اداره مى شد، رفت و مدت دو سال مشغول تدريس مى گردد و همكارى خود را با اركسترهاى راديو و تلويزيون آغاز مى نمايد و در چند كنسرتى كه در شهرستان هاى مختلف از طرف سازمان راديو و تلويزيون برپا مى شود شركت و همكارى مى نمايد.
وى در سال 1348 ازدواج كرد كه حاصل آن دو فرزند پسر است كه فرزند بزرگ او دانشجو است و فرزند كوچك در دوره راهنمايى مشغول تحصيل مى باشد و خود وى بنا به تشويق خانمش كه از تحصيلات دانشگاهى برخوردار است به تحصيلات خويش ادامه داد و تا اخذ درجه ليسانس دامپرورى در دانشگاه تبريز ادامه داده است.
ايرج كاظميان غير از ساز سنتور، با نواختن ويولن كه در واقع ساز دوم وى مى باشد آشنايى دارد و نواختن اين ساز را نزد مرحوم اسكوئى و مسعود حسنخانى فراگرفته است و در حال حاضر مشغول تدريس ساز سنتور به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(246 / 245 -150 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از خراسان و ساكن بغداد بود. از عبدالقدوس بن حبيب
شامى و حماد بن زيد و محمد بن جابر يمامى و عبدالوارث بن سعيد و هشام بن يوسف صنعانى و كثير بن عبداللَّه ابلى، از راويان انس بن مالك، و جعفر بن سليمان و سفيان بن عيينه و عبدالواحد بن زيد و عبدالرحمان بن ابى زناد حديث شنيد. وى زائدة بن قدامه را ملاقات كرد. ابوداوود و، به واسطه اى، نسايى و عبداللَّه بن احمد بن حنبل و يعقوب بن شيبه و محمد بن اسماعيل بخارى، در كتاب «الادب»، و ابوبكر احمد بن على مروزى و عبداللَّه بن محمد بن ناجيه و ابويحيى صاعقه و فضل بن سهل اعرج و ابوالقاسم بغوى و ديگران از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (22/ 5)، تاريخ بغداد (362 -356/ 6)، التاريخ الكبير (380/ 1)، تذكرة الحفاظ (486 -484/ 2)، تهذيب التهذيب (203 -202/ 1)، سير النبلاء (478 -476/ 11)، طبقات ابن سعد (252/ 7)، العبر (349/ 1)، ميزان الاعتدال (207 -206/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اردشير كامكار به سال 1341 در شهر سنندج به دنيا آمد و از سن 7 سالگى تحت نظر و آموزش پدر به آموختن ويولن پرداخت و در سن 10 سالگى همراه اركستر «باربد» فرهنگ و هنر استان كردستان كنسرتهايى در تهران و شهرستانها اجرا نموده و در همان ايام، ساز كمانچه را نيز در كنار ويولن فراگرفت و اجراى قطعات و رديفهاى استاد صبا را با كمانچه و ويولن نزد پدر آموخت. در سن 19 سالگى ادامه ى فعاليت نوازندگى خود را در گروه «عارف» و «شيدا» به سرپرستى محمدرضا لطفى، پرويز مشكاتيان و حسين عليزاده پى گرفت. وى رديفهاى موسيقى سنتى را نزد
محمدرضا لطفى و پشنگى كامكار فراگرفت. مشغله ى اصلى، ذهن اين نوازنده ى جوان و اساس كوشايى او متوجه تكامل امكانات موسيقيايى و كشف امواج صوتى جديد براى ساز سنتى كمانچه مى باشد. از آن جمله است: اجراى آثار استاد صبا با ساز كمانچه به همراهى سنتور و تنبك و همچنين كنسرتو براى كمانچه و اركستر كه حاصل كار مشترك او با ارسلان كامكار است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اردوان كامكار در سال 1347 در شهر سنندج متولد شد، موسيقى را از همان اوان كودكى، مثل برادرانش نزد پدر هنرمندش آموخت و ساز سنتور را انتخاب و با پشتكار و راهنمايى هاى بى دريغ پدر فراگرفت. وى در سن 6 سالگى پيش از رفتن مدرسه وارد گروه نوجوانان فرهنگ و هنر سنندج شد و تا سال 1357 در آن گروه فعاليت داشت و در كنسرتها و جشنواره هاى متعدد فرهنگى، هنرى شركت مى كرد. پس از چندى، براى ادامه كار به طور جدى تر، در تهران سنتورنوازى را در محضر برادرش پشنگ كامكار ادامه مى دهد و از طريق نوار كاست و رفت و آمد با ديگر استادان اين ساز از سبك و سياق آنان استفاده شايانى مى برد.
اردوان به رديفهاى موسيقى و حالتهاى نواختن و تكنيك موسيقى آوازى ايران تسلط كامل دارد. در اجراهاى مختلفى همراه اركستر سنفونيك تهران حضور داشته. وى تا به حال قطعاتى براى سنتور تضعيف كرده است كه از شيوه و تكنيكى كاملاً نوين برخودار است از جمله: تكنوازى در «ماهور» و «اصفهان» و همچنين كنسرتينو و اركستر كه حاصل كار مشترك او با برادرش هوشنگ كامكار مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و
نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ارژنگ كامكار به سال 1335 در شهر سنندج متولد گرديد و موسيقى را از همان اوان طفوليت از پدرش شناخت. وى ابتدا سنتور، جاز و بالاخره نواختن تنبك را انتخاب و آن را فرامى گيرد و بعدها در اركستر موسيقى سنندج كه سرپرستى آن با پدرش بود به نواختن مى پردازد.
ارژنگ پس از چندى همكارى خود را با اركستر فرهنگ و هنر استان آغاز و تا سال 1354 ادامه مى دهد، وى در اين اركستر «تنبك» مى نواخت و در تمام برنامه هاى هنرى، فرهنگى شركت داشت تا اين كه سال 1354 به تهران مى آيد و بعد از اتمام تحصيلات متوسطه به دانشگاه هنرهاى زيبا رشته نقاشى مى رود و در اين رشته مشغول تحصيل مى گردد. وى در سال 1355 به راديو ايران مى رود و همراه با گروه «شيدا» به رهبرى محمدرضا لطفى همكارى مى نمايد. خود ارژنگ كامكار مى گويد: «از زمانى كه همكارى خود را با گروه «شيدا»، زير نظر محمدرضا لطفى آغاز كردم، در نواختن ضرب پيشرفت فراوانى نصيبم شد و به همين سبب همكاريم سالها در گروه ادامه داشته». كار اصلى ارژنگ كامكار نقاشى است كه خودش بيشتر به آن گرايش دارد، ولى به نواختن ضرب هم عشق مى ورزد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ارسلان كامكار به سال 1339 در شهر سنندج به دنيا آمد، در سن هفت سالگى آموختن ساز ويولن را نزد پدرش آغاز كرد و طى چند سال توانست ابتدا در اركستر خردسالان، سپس نوجوانان و بالاخره در اركستر بزرگسالان فرهنگ و هنر استان كردستان به رهبرى پدر خود راه يابد. از آن به بعد تا سال 1357 به طور مستمر
در اين گروه هم به عنوان نوازنده ى ويولن و هم به عنوان نوازنده ى عود همكارى داشته و در كنسرتها و جشنواره هاى متعددى كه در سطح ايران برگزار شد شركت نموده. وى آثار استاد ابوالحسن صبا را نزد پدر خود فراگرفت و بعدها با شيوه ى نوازندگى كلاسيك غربى آشنا و علاقمند شد و آن را نزد برادر بزرگ خود هوشنگ فراگرفت. در همين ايام يعنى بعد از انقلاب در سال 1358 به دانشكده ى هنرهاى زيبا، رشته ى موسيقى راه يافت و نوازندگى ويولن را در آنجا تحت نظر منوچهر انصارى ادامه داد. يك سال بعد همزمان با تعطيل شدن دانشگاهها (انقلاب فرهنگى) به عنوان نوازنده ى ويولن به اركستر سنفونيك تهران وارد شد و تا به حال در اين مركز مشغول فعاليت است. بعد از مدتى به آموختن هارمونى و آهنگسازى تحت نظر برادر خود هوشنگ پرداخت و در مدت زمان اندكى آن را فراگرفت به طورى كه دو سال بعد از آن اولين كار آهنگسازى خود را به نام (به ياد سيد على اصغر كردستانى) نوشت كه مورد استقبال قرار گرفت. پس از آن به طور جدى تر به آهنگسازى پرداخت و تا به حال چند اثر و تصنيف بر روى نوار ضبط كرده است. از جمله آثارى تحت عنوان: «زردى خزان» كه شامل 4 قطعه براى اركستر «زهى» و سازهاى ايرانى و خواننده است. «سوئيت سنفونيك كردى»، «سوئيت سنفونيك افسانه ى سرزمين پدرى ام»، «سرود ايران» بر روى شعرى از محمود شاهرخى براى اركستر سنفونيك و گروه «كر» و تك خوان، «شوريده دل» بر روى شعرى از عطار نيشابورى.
سبك آهنگسازى وى «موسيقى ملى ايران» مى باشد كه تلفيقى از موسيقى سنتى، فولكلور و
استفاده از سازهاى محلى و سنتى با جنبه هايى از قواعد و تكنيكهاى موسيقى علمى جهانى است. از آثار در دست تهيه وى، قطعاتى بر روى اشعار نيما و كنسرتو براى كمانچه و اركستر كه كار مشترك او با برادرش اردشير مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بيژن كامكار به سال 1328 در شهر سنندج متولد شد، مقدمات موسيقى را نزد پدرش فراگرفت و از 6 سالگى متوجه شد كه داراى صدايى خوش و زيبا مى باشد لذا از همان اوان همكارى هنرى خود را در راديو سنندج با برنامه ى كودك آغاز كرد. وى تا سن 26 سالگى تمام جزئيات و معرفت موسيقى را در كنار خانواده و راديو سنندج و فرهنگ و هنر اين استان كسب مى كند و اين سالهاى پربار هنرى بيژن است كه پايه ى اصلى براى وى مى گردد. در سال 1353 بيژن كامكار به تهران مى آيد و در دانشكده ى هنرهاى زيبا براى ادامه ى تحصيل در رشته ى موسيقى ثبت نام مى نمايد و همزمان تحصيل، همكاريش را با گروه «شيدا» به سرپرستى محمدرضا لطفى آغاز و به بازسازى آثار ارزنده اى در كنار خوانندگان بزرگى مثل: محمدرضا شجريان و شهرام ناظرى مى پردازد، سپس همكارى خود را در گروه «عارف» شروع و بعد از انقلاب، در توليد كاستهايى به نام «چاووش» و در شركت «روح افزا» به عنوان خواننده فعاليت مى نمايد كه حاصل آن 20 نوار كاست مى باشد.
ساز اصلى بيژن تار مى باشد ولى در گروه هاى «شيدا» و «عارف» با نواختن «رباب» و در بسيارى از كارها ضرب و دف را برگزيده و همكارى مى كرده كه نواختن دف بسيار مورد توجه واقع شده. وى در
زمينه ى خوانندگى، آثارى از هوشنگ كامكار مثل: «كجاييد اى شهيدان» و قطعه ى حصار از حسين عليزاده و «زردى خزان» از ارسلان كامكار و چند كاست ديگر بوده است. در خلال سالهاى بعد از انقلاب كنسرتهاى بسيارى در ايران و كشورهاى خارج نظير: آلمان، سوئيس و بلژيك براى معرفى دف و موسيقى سنتى ايران نمود كه خوانندگان آن، محمدرضا شجريان و شهرام ناظرى بوده اند، وى از هنرمندانى چون: دكتر داريوش صفوت، محمدرضا لطفى، و تمام همكاران گروه «شيدا» و «عارف» و خانواده ى هنرمندش استفاده ى شايانى براى پيشبرد هنر خود نمود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وى به سال 1330 در شهر سنندج متولد شد و نام قشنگ «پشنگ» را برايش انتخاب كردند كه اين از ذوق و سليقه ى پدر هنرمندش مى باشد، وى از سن هفت سالگى تحت نظر و به تشويق پدر، شروع به فراگيرى موسيقى و نوازندگى ساز سنتور نمود. پس از چندى همكارى خود را در اركستر راديو سنندج آغاز و مدت 5 سال اين همكارى ادامه مى يابد و مدت 4 سال نيز در اداره فرهنگ و هنر اين شهر به عنوان مدرس سنتور فعاليت مى كند. وى در سال 1355 در آزمون سراسرى «باربد» شركت و مقام نخست اين آزمون را در نوازندگى سنتور كسب مى كند.
در سال 1356 موفق به اتمام دوره ى ليسانس موسيقى از دانشكده ى هنرهاى زيبا دانشگاه تهران گرديد. پشنگ كامكار يكى از بنيان گزاران گروه «شيدا» و تكنواز ساز سنتور اين گروه مى باشد وى از سال 1353 تاكنون ضمن نوازندگى در گروه «شيدا» آثارى را در زمينه ى موسيقى سنتى شامل تكنوازى و تصنيف تأليف نموده است كه از
آن جمله: تكنوازى و سه نوازى و گلگشت با صداى «تعريف» و همچنين بازسازى قطعات استاد ابوالحسن صبا براى سازهاى سنتور و كمانچه و تنبك را مى توان نام برد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان.
تولد: 1 فروردين 1302، سنندج.
درگذشت: بهار 1371.
حسن كامكار از اوان كودكى به موسيقى علاقه داشت. او اولين بار با خريد «سه تار»ى از نوازنده اى نابينا و نواختن آن به دنياى موسيقى گام نهاد. در دوازده سالگى در مدرسه ى «موزيك نظام» استخدام شد. در آنجا با انواع سازهاى بادى آشنا شد. بعدها ويولن را به عنوان ساز اصلى برگزيد. حسن كامكار ساليان درازى را به جمع آورى و تدوين و ساختن آهنگ و نغمه و ترانه هاى فولكلور كردى و نت نويسى موسيقى پرداخت. وى بيش از 400 قطعه و ترانه ساخت.
حسن كامكار كلاسى تأسيس كرد كه در آن آموزش موسيقى را عهده دار بود و اين كلاس بعدها، محل كانون هنرى شد كه زير نظر اداره ى فرهنگ و هنر كردستان درآمد و حجم فعاليت هاى موسيقى در اين كانون گسترش يافت و صاحب سه اركستر شد و ثانيا مسئولان وقت را وادار به تأسيس هنرستان عالى موسيقى كرد.
حسن كامكار بعد از يكى از مدت طولانى بيمارى و بسترى شدن درگذشت.
موسيقى از هنرهاى والا و شايسته اى است كه در انحصار هيچ طبقه و گروه خاصى نيست كه آن را مخصوص خود بدانند، بلكه كسانى موسيقيدان شده و در اين هنر ظريف و آسمانى پيشرفت مى كند كه از استعدادى خاص و خداداد بهره مند باشند و اين استعداد نيز در مسيرى مساعد نشر و نما نمايد. سرزمين كردستان با آن همه مناظر زيباى طبيعى و
بديع و كوههاى سر به فلك كشيده و قلل رفيعش از ازل تا ابد، كوس برابرى با همت بلند و مردانه و فرهنگ و هنر و موسيقى محلى (فولكلور) مردم اين قسمت از سرزمين وطن عزيزمان ايران را مى زند. دامنه هاى سرسبز و خرمش با آن چشمه سارهاى روان از آب زلال، مانند مادرى مهربان كه فرزند عزيزش را در دامن خود پرورش مى دهد و از پستان خود تغذيه اش مى كند، دامنه هاى اين كوهستانها نيز با آن چشمه سارها، همچون دامن مادر، هميشه الهام بخش شاعران، عارفان و هنرمندان آن سامان به خصوص موسيقيدانان آن بوده است و ما وقتى به موسيقى غرب ايران بنگريم، متوجه خواهيم شد كه چه آثار و گنجينه هاى گرانبهايى در اين خطه ى هنرپرور با فرهنگ و تمدنى غنى و پربار وجود دارد.
وقتى شاهد بوديم و هستيم كه بسيارى از محفلها و مكانهاى ابتدايى و دور از فرهنگ اصيل، موسيقى را «طرب» و موزيسين را «عمله ى طرب» مى خواندند؛ در كردستان مردم به موسيقى اصيل ايران زمين عشق ورزيده و همين علاقه ى بخصوص مردم به موسيقى بود كه در مسجد و محراب و معبد، ميلاد و مرگ، با زبان موسيقى سخن مى گويند و احساس خود را بيان مى كنند و از موسيقى در پرورش روان و بهتر زيستن و بيشتر مهر ورزيدن به همنوع خويش برداشت مى كنند و به همين دليل است كه وقتى آهنگى محلى كردى مى شنويم متوجه مى شويم كه از يك عرفان خاصى سخن مى گويد كه ويژه ى مردم پاكنهاد و پاك دل اين سرزمين بلنديها، يعنى كردستان است.
خوانندگان بزرگى چون: سيد على اصغر كردستانى، حسن زيرك، عزيز شاهرخ، مظهر خالقى، محمد مامله، استاد بهزاد كرمانشاهى، درويش نعمت على
خراباتى، شيخ حسين داودى، استاد حاجى خان ناظرى، و غيره... خدمات ذيقيمتى به موسيقى زادگاهش نموده اند.
غنى ترين و پربارترين موسيقى محلى (فولكلوريك) ايران در كردستان، ميان مردمان است كه سينه به سينه از اجداد و نياكانمان به ايشان به ارث رسيده و توسط موسيقيدانان محلى با زحمات و كوشش فراوان جمع آورى و حفظ گرديده و اين اشخاص خدمات گرانبهايى به فرهنگ صوتى ايران نموده اند، از جمله ى اين هنرمندان و موزيسين ها، استاد حسن كامكار مى باشد كه در روز اول فروردين ماه 1302 خورشيدى در شهر سنندج متولد گرديده، وى از همان كودكى استعدادى شگرف در موسيقى داشت به طورى كه بسيارى از آهنگها و تصانيف را در حافظه ى ذهن، حفظ داشت، ولى نخستين پل ارتباط او با موسيقى بعد از استعداد سرشار و خدادادى او، «سه تار»نواز نابينايى بود به نام على خان، كه خود آقاى حسن كامكار مى گويد: «با زحمت زياد و مشكلات عديده چند شاهى جمع مى كردم و از على خان «تار» مى خريدم و در خفا تمرين مى كردم ولى هرچند بار پدر و ساير افراد فاميل دور و نزديك آن را بر سرم مى شكستند، البته نه اين كه مخالف باشند كه من ساز ياد بگيرم، بلكه معتقد بودند كه بايد به كارهاى ديگرى برسم ولى بيش از 12 سال از سنم نمى گذشت كه يك فرصت استثنايى برايم پيش آمد و در مدرسه موزيك نظام استخدام شدم و اين تنها جايى بود كه هم از شر تنبيهات پدر رها شدم و هم اين كه امكان پى گيرى بزرگترين عشق و علاقه ام كه همان موسيقى بود، ميسر ساخت».
حسن كامكار، بعد از «تار»، كه نزد خود آموخته بود، در دسته ى موزيك ارتش
با انواع سازهاى بادى آشنايى و نواختن آنها را به خوبى و مهار مى آموزد و پس از پانزده سال روى به نواختن ويولن مى آورد و همين ويولن بعدها ساز تخصصى وى مى گردد. كامكار، از اين به بعد به جمع آورى و تدوين و ساختن آهنگ ها، نغمه ها، و ترانه هاى فولكلور كردى و نت نويسى آنها مى كند كه بيش از 400 قطعه و ترانه مى باشد و اين در زمانى بود كه جز افرادى بارز و مشخص مثل استاد بزرگ شادروان ابوالحسن صبا، كمتر كس ديگرى به فكر ثبت و جمع آورى اين ذخائر گرانبها نبود.
حسن كامكار با زحمات فراوان، كلاسى تأسيس كرد كه در آن آموزش موسيقى را به طور علمى عهده دار بود و اين كلاس بعدها، محل كانون هنرى شد كه زير نظر فرهنگ و هنر كردستان درآمد و حجم فعاليتهاى موسيقى در اين كانون به حدى گسترش يافت كه اولاً صاحب سه اركستر شد و ثانياً مسئولان وقت را وادار به تأسيس هنرستان عالى موسيقى كرد. كامكار با استعداد ذاتى خود و منابع پربار شعر و موسيقى زادگاهش كه از تلفيق آن دو، از آنها الهام گرفت و رويش تأثيرها نهاد و خود روى آن اثرها گذاشت، موسيقيدانانى تربيت كرد و پرورش داد كه غير از شاگردان متفرقه ى وى، از شاخص ترين نمونه هاى آن، هشت فرزند نوازنده و آهنگساز او: هوشنگ، بيژن، پشنگ، ارسلان، قشنگ (ايشان دختر خانمى هستند هنرمند، ضمن آشنايى كامل به نواختن ويولن كه نزد پدرش مى آموخت، پس از چندى به «سه تار» روى آورد و نزد هنرمندانى چون: هرمزى، محمدرضا لطفى و عليزاده كار كرد و از ايشان بهره گرفت و پيشرفت شايانى نمود و خود
به خانمهاى هنرمند و دوستدار اين ساز سنتى تعليم مى دهد).
ارژنگ، اردشير و اردوان مى باشند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هوشنگ كامكار به سال 1325 در شهر سنندج پا به عرصه ى وجود نهاد، موسيقى را از كودكى نزد پدر و با نواختن سنتور آغاز كرد، سپس به فراگيرى ويولن و تئورى موسيقى ايرانى و تئورى موسيقى علمى جهانى پرداخت و پس از چندى در همان سالهاى نخست، در كلاس موسيقى صبا كه زير نظر پدرش اداره مى شد به تدريس پرداخت، پس از اتمام تحصيلات دوره ى متوسطه به تهران مى رود و در هنرستان عالى موسيقى ملى ثبت نام مى نمايد و در اين هنرستان به نواختن ويولن كلاسيك و تئورى موسيقى علمى مى پردازد و پس از اتمام يك دوره ى يكساله به سنندج برمى گردد و چند سال به عنوان كارشناس موسيقى در فرهنگ و هنر اين استان، به تدريس مى پردازد. وى در سال 1348 وارد دانشكده ى هنرهاى زيبا دانشگاه تهران مى شود و در رشته ى آهنگسازى با عنوان شاگرد اول فارغ التحصيل مى گردد و بلافاصله براى ادامه ى تحصيل موسيقى راهى ايتاليا مى شود و مدت يكسال در آكادمى «سانتاچى چيليا»ى رم به فراگيرى «هارمونى»، فوگ و كنترپوآن مى پردازد.
هوشنگ كامكار، سپس راهى آمريكا شده و دوره ى فوق ليسانس در رشته ى تاريخ موسيقى را در دانشگاه موسيقى «سانفرانسيسكو» به پايان رساند و در اسفندماه 1357 به تهران برگشت و چندين ترم در دانشكده ى هنرهاى زيبا، دانشگاه فارابى (هنرستان موسيقى) به تدريس موسيقى پرداخت. وى علاوه بر آهنگسازى و تدريس در مجامع دانشگاهى، در زمينه ى نظرى موسيقى نيز داراى تأليفات و ترجمه هايى است كه از آن ميان «دستگاه شور و فرمهاى آهنگسازى سنتى ايران» رساله ى پايان
تحصيلى او به زبان انگليسى، «موسيقى روسيه در قرن نوزدهم» و ترجمه ى كتاب «اصول اركستراسيون» اثر: «ريمسكى كورساكف» است كه به چاپ رسيده و ترجمه ى كتاب «هارمونى قرن بيستم» اثر: «پرسى چتى» و «فوك وانوانسيون» اثر: «جان ورال».
از ساخته هاى هوشنگ كامكار كه اكثراً براى اركستر سنفونيك، گروه كر، آواز و سازهاى سنتى و ملى ساخته شده، مى توان از: «گل هميشه بهار» 1359 با صداى شهرام ناظرى، «كنسرتينو» براى تار و اركستر 1360 بر اساس چهار مضراب حسن عليزاده، «كجاييد شهيدان خدايى» 1361 بر اساس شعر مولانا با صداى بيژن كامكار موسيقى متن فيلم «پل آزادى» كه در دومين جشنواره ى سينمايى فجر برنده ى جايزه ى اول شد، نوار كاست «بهاران بياييد» 1364 با صداى شهرام ناظرى و بيژن كامكار، نوار كاست «در گلستانه» 1367 بر روى اشعار سهراب سپهرى با صداى شهرام ناظرى و نوار كاست «بيا حافظ» 1368 با صداى بيژن كامكار و از كارهاى ديگر وى بر روى اشعار نيما و يك «كنسرتينو» براى سنتور و اركستر مى باشد. سبك آهنگسازى كامكار تركيبى از نغمات، ملوديها، سازهاى فولكلوريك و سنتى با جنبه هايى از تكنيك و دستاوردهاى موسيقى علمى جهانى است كه خود آن را «موسيقى ملى ايران» مى نامند اين اصطلاح قبلاً در موسيقى ما به صورتهاى مختلف به كار برده مى شد ولى در مفهوم جديد خود براى اولين بار، بعد از انقلاب به جريانى كه از كلنل وزيرى شروع شده بود توسط هوشنگ كامكار مطرح شد و به طور كامل از ديگر انواع موسيقى ايران متمايز گرديده.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1016 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به كامل.
او از صوفيان عصر خود بود كه ساليان درازى در شيراز زيست و در آنجا نيز درگذشت، لذا در «الذريعه» از او به عنوان كامل شيرازى نام برده شده است. وى اشعار عرفانى مى سرود. از اوست:
پيش عفوت قلت تقصير از تقصير بى حساب
جرم بى اندازه مى خواهد عطاى بى حساب
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (646)، تذكره ى ميخانه (706 -705)، الذريعه (904/ 9)، رياض العارفين (230)، صبح گلشن (447)، فرهنگ سخنوران (875)، هفت اقليم (260/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1316 يكى از درخشان ها و فعالين موسيقى آينده ايران ديده به جهان گشود كه وى را جهانگير كاميان نام نهادند. پدر او مردى اهل ذوق و هنر و از دوستداران واقعى هنر موسيقى بخصوص موسيقى سنتى ايران بود و خود نيز با نواختن تار آشنايى داشت و گه گاه در منزل براى دل خود قطعاتى را مى نواخت.
جهانگير از همان كودكى رفته رفته شيفته موسيقى و نواختن شد. پدر كه ذوق و استعداد فرزند را در يادگيرى تار مشاهده كرد وى را در نواختن تار يارى داد و او به سرعت گوشه هايى از دستگاه هاى موسيقى ايرانى را فراگرفت. پس از چندى جهانگير علاقه به يادگيرى ويولن را پيدا كرد و از پدر خواست كه به جاى تار ويولن مشق نمايد و پدر هم براى وى ويولن خريدارى كرد و او را به كلاس استاد عبداله جهان پناه فرستاد.
جهانگير كاميان از محضر استاد جهان پناه بسيار آموخت و هنوز هم خود را مديون زحمات و كوشش اين معلم خوب و زحمتكش مى داند. عبداله جهان پناه، جهانگير كاميان را آن طور كه بايد ساخت و چنان وى در آموختن پيشرفت كرد كه روزى جهان پناه
به وى گفت شما ديگر تكميل شده ايد و براى اين كه تبحر بيشترى در كار خود به دست آوريد بهتر است كه چند صباحى هم نزد استاد ابوالحسن صبا برويد و او از آن تاريخ به كلاس صبا رفت و رديف هاى آن استاد را فراگرفت و نوازندگى خود را شكوفا كرد.
جهانگير كاميان پس از تكميل و يادگيرى موسيقى ايرانى، به كشور ايتاليا سفر كرد و تحت نظر اساتيد بزرگ موسيقى كلاسيك به فراگيرى تكنيك هاى آرشه كشى نوين موسيقى پرداخت و در كنار آن پيانو و سلفژ و سازشناسى را براى هرچه پربارتر كردن هنر خويش فراگرفت. پس از بازگشت به ايران مدت 15 سال در راديو ايران، در اركسترهاى مختلف از جمله اركستر عبداله جهان پناه به نوازندگى ويولن پرداخت و استعداد و هنر خود را نشان داد و يكى از بهترين نوازندگن اين اركسترها بود.
وى حدود يكصد و چهل آهنگ ساخت كه با صداى خوانندگان مختلف راديو ضبط و اجرا شد ولى هميشه كوشش داشت كه خود به سمت معلم چيزهايى را كه آموخته به هنرآموزان بياموزد و شاگردانى را تربيت و به جامعه هنرى كشور ارائه نمايد كه از مقام و جاى والايى برخوردار باشند. لذا در سال 1336 شروع به تعليم شاگردان هنرآموز در كلاس هاى مختلف كرد و به تدريس پيانو و ويولن پرداخت كه بايد از كلاس هاى كانون هنر در خيابان جمهورى (نادرى) و آكادمى موزيك ايران نام برد. از آنجا كه طبع حساس و معلم گونه او در امر آموزش و پرورش هنرآموز آن طور كه بايد اقناع نشده بود لذا در سال 1349 اقدام به تأسيس كلاس موسيقى نمود به نام «كانون موسيقى چنگ»
در سه راه زندان جاده قديم شميران كه شاگردان آن هر كدام چهره هاى تابانى در عالم هنر گرديدند از جمله محمدرضا شريفى كه خود مدت هشت سال در همين كلاس فعاليت هنرى دارد و آينده اى بسيار درخشان در انتظار اوست و ديگرى بيژن مرتضوى مى باشد. و شاگردان بااستعداد ديگرى كه در تاريخ 71/6/29 در خانه معلم، به مناسبت بيست و دومين سالگرد فعاليت هاى هنرى كانون موسيقى چنگ در برنامه هاى هنرى شركت كردند، اين كانون با مديريت داخلى محدثه لاهيجى اداره مى گردد وى نيز در پيشبرد كانون سهم بسزايى را دارد.
شروع برنامه با سخنرانى جهانگير كاميان صاحب امتياز و مدير كانون موسيقى چنگ آغاز و برنامه ها به ترتيب و به شرح زير به سمع و نظر حضار رسيد كه اجرا كردند.
1- والس دانوب آبى اثر اشتراوس توسط محمدعلى غنى زاده: ويولن (از كلاس آقاى شريفى) و پانته آ لطفى: پيانو (از كلاس آقاى حسينى).
2- سمفونيا شماره 15 اثر باخ و انوانسيون شماره 13 از باخ و سونات شماره 1 از موتزارت توسط راشين على پناه، پيانو (از كلاس خانم بصيرى).
3- قطعاتى از جان تامپسون توسط روژين تيزرو، پيانو (از كلاس خانم بصيرى).
4- موزت باخ و سيسيليان باخ و درياچه قو اثر چايكوفسكى و تركيش مارش اثر وتزارت و بتهوون توسط مهسا روحانى زاده، پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
5- قطعه تركيش مارش اثر موتزارت توسط سلماز شاكرى، پيانو (از كلاس آقاى كاميان).
6- سونات شماره 8 در سه قسمت اثر كهلر توسط سلماز شاكرى، پيانو (از كلاس آقاى كاميان) و پويا جمشيدى، ويولن (از كلاس آقاى شريفى).
7- اركستر خردسالان قطعه «به ياد من باش» و «خاكستر پروانه» را در مايه اصفهان اجرا
كردند، به خوانندگى هنرمند خردسال، عليرضا مومنى 6 ساله- همنوازان عبارتند از: خشايار مقيمى و مازياد معاونى (ويولن)، پويا سرايى و پرهام صوفى (سنتور)، مصطفى عباس زاده و شراره زمان زاده (سه تار)، كيان امامى (پيانو)، مازيار مقيمى (ضرب).
8- قطعات والس غنچه خندان، رشيدخان و مستان مستان توسط نيما شجاعى 5 ساله،پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
9- قطعات عزيزجون، معما، ژيواگو توسط مريم گلچينين، پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
10- اركستر خواهران قطعاتى در آواز شور شامل: پيش درآمد، چهارمضراب و رنگ را اجرا كردند. همنوازان عبارتند از: مژده جهانگيرى (كمانچه)- پويا جمشيدى، نسرين يكتائى و آلاله مافى (ويلن از كلاس آقاى شريقى). نسرين پارسيان (سنتور از كلاس خانم كردبچه). ليلا محمد حسين و نوشين ايلخانى (سه تار از كلاس آقاى حافظى). على مهام (سه تار از كلاس خانم فولادى) پريچهر زندى (تار از كلاس آقاى حافظى). ندا هجرى (ضرب از كلاس آقاى خسروبيك).
11- والس غنچه خندان، رشيدخان توسط على پاك، پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
12- قطعات ژيواگو و والس پريچهر، پل رودخانه كواى توسط نامور نصيربيگى، پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
13- قطعه اى در مايه اصفهان شامل آواز و چهار مضراب توسط حسين افشار (سنتور از كلاس خانم كردبچه). و حسين افشار (ضرب از كلاس آقاى خسرو بيك).
14- قطعات آسمان آبى، بت چين، درياچه نور توسط رضا عسگرى، پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
15- قطعه اى در دستگاه ماهور شامل: پيش درآمد، كوراوغلى، چهارمضراب توسط هنگامه ابراهيم و ابراهيم گوزليان (سهتار از كلاس خانم فولادى) و غلامرضا حقيرى (ضرب از كلاس آقاى خسروبيك).
16- اركستر موسيقى سنتى به رهبرى باقر امامى و محمد قديمى (سوليست ويلن) و جوار هاديان (تار) به همراهى آواز محمود مؤمنى و رمضان
مولائى در قطعه به نامهاى: انتظار و پرتو شادى را در دستگاه همايون. همنوازان عبارتند از: محمد قديمى، باقر امامى، جلال توسلى، منوچهر بناء، جواد معينى (ويلن)، جواد هاديان و حشمت اله حقيرى (تار)، حسن افشار و عابدين الياسى (سنتور)، يوسف سليمانى فر (سه تار) مژده جهانگيرى (تكنواز كمانچه)، محمدرضا شريقى راد (پيانو)و حسين افشار (ضرب).
17- قطعه ابر و خار در چهارگاه، تنظيم براى سازهاى مضرابى خواننده: شهرام همائى، همنوازان عبارتند از: جواد هاديان و رضا لاجوردى (تار)، ليلا محمدحسين، نوشين ايلخانى و على رزمى (سه تار)، جميله عادل (سنتور)، شهرام همائى (عود)، ندا هجرى (ضرب).
18- قطعات- منوئه، پابلوشكا و خوابهاى طلائى توسط اميرمسعود عادل منش، پيانو (از كلاس آقاى داداشى).
19- قطعات: والس پريچهر، غنچه خندان، خوابهاى طلائى توسط سپيده متين فر، آكوردئون (از كلاس آقاى داداشى).
20- قطعات- ژيلا و راپسودى اصفهان توسط عليرضا خرمى، پيانو (از كلاس آقاى كاميان).
21- اجراى قطعاتى در مايه اصفهان محمدعلى غنى زاده: ويلن و مانى منوچهرى پيانو.
22- اجراى قطعه اى در اصفهان توسط پگاه فالينوس و شادى درخشانپور، سنتور (از كلاس خانم كردبچه). و غلامرضا حقيرى، ضرب (از كلاس آقاى خسروبيك).
23- اركستر كانون قطعه موسيقى كوچك شبانه در (سل- ماژور) اثر موتزرات، هنرمندان همنواز عبارتند از: محمدعلى غنى زاده، هومن شمس، على خرسندى و پويا جمشيدى، حسين منوچهرى: ويلن، حسين لعلى نيت: فلوت، بهروز سعيدى: كلارينت، مانى منوچهرى: پيانو.
24- گروه كر قطعاتى را به همراه اركستر كانون به رهبرى كيوان ميرهادى.
25-اليكا هدايت: سونات بتهوون، لاكوكو اثر لوئى كلود واكن، جيپسى دنس اثر: داكن (13 ساله): پيانو.
26- كنسرتو ويلن در لامينور اثر ويوالددى اجرا: كيارش كوچكى (ويلن)- رضا مشايخى (پيانو).
27- يلدا اشراقى: روندو اثر كوه لاوو پيانو (13 ساله).
28-رزيتا اشراقى:
روندو اثر اشتى بلت پيانو (15 ساله).
29- هوا مردان: قطعاتى از جان تامپسون پيانو (6 ساله).
30- پريا پدرثانى: والس فورايت اثر موتزارت آندانتينو اثر كوه لاوو، پيانو (8 ساله).
31- تينا رئيسى: رقص شمشير اثر آرام خاچاطوريان و اوردويوز اثر: كلمنتى
32- محمدعلى غنى زاده و نيلوفر حجارى زاده: كنسرتو براى ويلن و پيانو اثر ريدينگ
33- اركستر كانون، ترانه مرغ حق را در مايه دشتى توسط بهمن جنيدى كه نوازندگان آن عبارتند از: محمدعلى غنى زاده، هومن شمس، على خرسندى و پويا جمشيدى و حسين منوچهرى (ويلن) حسين لعلى نيت (فلوت) بهروز سعيدى (كلارينت)، مانى منوچهرى (پيانو) سيامك (سه تار)نيما منوچهرى (سنتور).
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ايزد كاويانى، در سال 1325 در شهرستان سرسبز و خوش آب و هواى تويسركان در خانوده اى هنرمند متولد شد. پدر وى كه از صدايى خوش برخوردار بود، ساز «تار» را به خوبى مى نواخت و يكى از نوازنگان مشهور ديار خود بود. صدا در خانواده او موروثى بود به همين سبب هم ايزد كاويانى داراى صدايى گرم و گيرا مى باشد.
وى موسيقى را در دوران كودكى نزد پدر سينه به سينه آموخت و مايه و پايه علم موسيقى را فراگرفت و براى يادگيرى بيشتر و به صورت علمى، در سال 1338 به تهران آمد و در گوشه و كنار و كلاس هاى گوناگون چيزهايى آموخت ولى در سال 1530 به كلاس «ملك» رفت و زير نظر اين هنرمند رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را فراگرفت و در سال 1356 اولين آهنگى كه اسداله ملك ساخت وى اجرا كرد و خود پس از بيست سال فراگيرى هم اكنون اين ساز را در كلاس «ملك» تدريس
مى كند و شاگردان زيادى رامشغول تعليم دادن است.
ايزد كاويانى، به موسيقى سنتى ايران عشق مى ورزد و همه كسانى را كه به اين موسيقى علاقمندند دوست دارد و معتقد است كه اين ها مشوقين حقيقى اين هنر ارزنده و والا مى باشند.
(آواز)
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 584 ق)، عارف. اصل وى از كازرون بود. در مصر متولد شد و از مريدان شيخ ابوالنجيب سهروردى شد. وى اكثر اوقات را در مقام استغراق بود. شيخ نجم الدين كبرى به صحبت وى رسيد و شيخ روزبهان وى را به دامادى قبول كرد. در «كشف الظنون» كتابى به نام «تحفه البرره» به وى نسبت داده شده است كه گويا اين كتاب از آن مجدالدين بغدادى است.[1]
مصرى (قر. 6 ه.) عارف معروف به شيخ كبير. وى كازرونى الاصل است ولى در مصر اقامت داشته، و از مريدان ابوالنجيب سهرودى است. نجم الدين كبرى به صحبت وى رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] ريحانه (323/3)، كشف الظنون (364)، لغت نامه (ذيل/ روزبهان)، نفحات الانس (422 -421).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 778 ق)، عارف و شاعر، متخلص به كجج. ملقب به شيخ غياث كججى تبريزى. كججان روستايى در چند فرسخى تبريز است. وى در زمان شيخ جمال الدين اويس جلاير (776 -757 ق) و پسرش سلطان حسين (784 -776 ق)، شيخ الاسلام تبريز بود و خانقاه معروفى داشت و تا زمان امير تيمور گوركان بازماندگان او در تبريز همان مقام را داشتند. خواجه سفرهايى به شام، دمشق، بغداد و مصر كرد و در مصر صاحب نام و شهرت شد. وى معاصر با مولانا عبدالقادر مراغى، فضل اللَّه عبيدى، سلمان ساوجى و رضوان شاه تبريزى بود. او به سلطان اويس علاقه محبت زيادى داشت و بعد از مرگ وى ديگر شعر نگفت. از آثارش: «ديوان» شعر، قريب به ده هزار بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (1113 ،1090/ 3)، تاريخ عصر حافظ (299/ 1)، تاريخ نظم و
نثر (213)، تذكره ى روز روشن (676)، تذكرة الشعراء (346 -346)، تذكره ى شعراى آذربايجان (545 -543/ 2)، دانشمندان آذربايجان (290 -289)، الذريعه (795/ 9)، فرهنگ سخنوران (761)، هفت اقليم (215 -214/ 3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(292 -200 ق)، حافظ، محدث و مفسر. معروف به كجى و كشى. نسبتش به كج خوزستان مى رسد. مسند زمان خود و ساكن بغداد بود. از محمد بن عبداللَّه انصارى و عبدالرحمان بن حماد و ابوعاصم نبيل و عبدالملك بن قريب اصمعى و عبداللَّه بن رجاء و سليمان بن حرب و ابووليد طيالسى و عبداللَّه بن مسلم قعنبى و عمرو بن مرزوق و سعيد بن سلام عطار و سعيد بن اوس انصارى و حجاج بن منهال انماطى و عثمان بن هيثم موذن و مسلم بن ابراهيم و عفان بن مسلم و عمرو بن حكام و محمد بن كثير عبدى و جماعتى ديگر حديث شنيد. او در بغداد در رحبه ى غسان املاى حديث مى كرد. در مجلس او حدود چهل هزار نفر دوات به دست براى ثبت حديث شركت مى كردند و هفت نفر مستملى به ترتيب سخن او را به مستمعين دوردست مى رساندند. ابوالقاسم بغوى و ابوالقاسم طبرانى و اسماعيل بن محمد صفار و ابوبكر نجاد و ابوبكر شافعى و حبيب قزاز و ابوبكر قطيعى و قاضى ابواحمد عسال اصفهانى و احمد بن طاهر ميانجى و ابوبكر آجرى و ابوسهل بن زياد و محمد بن جعفر آدمى و عبدالباقى بن قانع و ابومحمد بن ماسى و ديگران از وى روايت كردند. در بغداد درگذشت و پيكرش به بصره منتقل و در همان جا به خاك سپرده شد. از آثارش: كتاب «السنن»؛ كتاب «المسند»؛ «ناسخ القرآن و منسوخه».
برگرفته
از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (42/ 1)، انساب سمعانى (36/ 5)، تاريخ بغداد (124 -120/ 6)، تذكرة الحفاظ (621 -620/ 2)، سير النبلاء (425 -423/ 13)، شذرات الذهب (210/ 2)، طبقات الحفاظ (296 -295)، طبقات المفسرين داودى (11/ 1)، العبر (422/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (422)، معجم البلدان (497/ 4)، المنتظم (363 -362/ 7)، الوافى بالوفيات (30 -29/ 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محسن كرامتى، نقاش، مترجم به سال 1326 در تهران متولد شد. وى كه از صدايى خوش و زيبا برخوردار است، رشته تحصيلى اش نقاشى بوده و در سال 1356 از دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران فارغ التحصيل گرديد و در حال حاضر ضمن فراگيرى آواز، به ترجمه كتاب هاى مربوط به هنرهاى تجسمى و عمدتا نقاشى مى پردازد.
محسن كرامتى، به طور كلى درباره فعاليت هاى هنرى خود مى گويد:
«فراگيرى آواز را در كنار نقاشى دنبال كرده ام و نزديك به 9 سال است از محضر استاد عزيزم محمدرضا شجريان فيض برده ام. علاقه ام به موسيقى، از موقعى كه خودم را شناخته ام و يادم مى آيد، با دلبستگى ام به نقاشى توأم بوده و هنوز نتوانسته ام يكى را به آن ديگرى ارجح بدانم. در حال حاضر، علاوه بر ادامه كار آواز و فراگيرى دستگاهها و رديف هاى آوازى موسيقى ايران، در خدمت استاد ارجمند ديگرى چون حسين عليزاده، به فراگيرى مبادى و مقدمات نت خوانى و سلفژ مى پردازم».
محسن كرامتى متأهل و داراى دو فرزند به نامهاى: سروش و نگار مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 255 ق)، محدث، متكلم، عابد و زاهد. شيخ و پيشواى كراميه بود. اصل او از زرنج، از نواحى سجستان، است. در سجستان نشو و نما يافت. سپس به شهرهاى خراسان رفت. در بلخ از ابراهيم بن يوسف ماكيانى، در مرو از على بن حجر، در هرات از مالك بن سليمان و عبداللَّه بن مالك بن سليمان و در نيشابور از احمد بن حرب حديث شنيد. وى در نيشابور سكنى گزيد. او با احمد بن عبداللَّه بن خالد جويبارى معاشرت و مجالست نمود و از وى و محمد
بن تميم سعدى كه هر دو از حديث سازان مشهورند، احاديث بسيارى فراگرفت. محمد بن اسماعيل بن اسحاق و عبداللَّه بن محمد قيراطى و ابراهيم بن محمد بن سفيان و ابراهيم بن حجاج و احمد بن محمد بن يحيى دهان از او روايت كرده اند. كرامى مدت پنج سال در مكه مجاور بود. وى از جمله متكلمينى است كه به سبب اظهار مطالبى در باب توصيف، تشبيه و حتى تجسيم خداوند مذهب خاصى را پديد آورده است. او به علت اظهار عقايد كفرآميزش مدت هشت سال در نيشابور زندانى گشت و چون آزاد شد به بيت المقدس رفت و در آن ديار درگذشت و در قبرستان باب اريحا دفن شد. شاگردانش مدتى بر قبر وى معتكف بودند. كراميه، كه طايفه اى از مشبهه هستند، منسوب به وى مى باشند. از آثارش «عذاب القبر» است كه در آن به پاره اى از عقايد خود اشاره كرده است. در «الوافى بالوفيات»، سال وفات وى 256 ق و در حواشى «تاريخ بيهقى»، كتاب «السر» نيز از جمله تأليفات وى ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (236/ 7)، انساب سمعانى (44 -43/ 5)، تاريخ مذاهب اسلام (169 -156)، تذكرة الحفاظ (536/ 2)، تلبيس ابليس (69)، حواشى تاريخ بيهقى (968 -915/ 2)، سير النبلاء (524 -523/ 11)، شذرات الذهب (131/ 2)، العبر (366/ 1)، الكامل (351/ 5)، لسان الميزان (482 -478/ 6)، لغت نامه (ذيل/ كراميه)، معجم المؤلفين (162 -161/ 11)، ميزان الاعتدال (20 -19/ 4)، النجوم الزاهرة (31/ 3)، الوافى بالوفيات (377 -375/ 4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نقش شمر و ابن سعد در شهرستان قم، از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي
سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1315 -1247 ق)، فقيه اصولى، رجالى، محقق و مجتهد. در اصفهان به دنيا آمد. از محضر سيد محمد بن عبدالصمد شهشهانى و سيد حسن مدرس اصفهانى استفاده نمود. كرباسى عالمى متبحر و داراى تتبع بسيار بود. او استاد آيت اللَّه بروجردى بود. در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد به خاك سپرده شد. از آثار وى: «الاستخارات»؛ «البشارات»، در اصول فقه؛ «الجبر و التفويض»؛ «الاسرافية»؛ «الاستيجارية»؛ «الاستشفاء بالتربة الحسينية»؛ «شرح زيارة عاشوراء»؛ شرح «الكفاية» سبزوارى، در فقه؛ «حجية المظنة»؛ «تعارض الاستصحاب و اصالة الصحة»؛ «تعارض الاستصحابين». از ديگر آثار وى نگارش كتب مستقلى در شرح حال محدثين بزرگى چون: ابن الغضائرى، ابوبكر حضرمى، آقا حسين خوانسارى، حفص بن غياث، حماد بن عثمان، سليمان بن داوود، شيخ بهائى، على بن سندى، قاسم بن محمد، محمد بن سنان، محمد بن فضل، محمد بن قيس، نجاشى و جمعى ديگر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آينه ى دانشوران (475)، تذكرة القبور (106 -105)، الذريعه (36/ 14 ،308/ 13 ،276/ 6 ،83/ 5 ،110/ 3 ،57 ،35 ،23 ،19 -18/ 2)، ريحانه (270 -269/ 7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 80 -79/ 14)، الكنى و الالقاب (159/ 1)، گنجينه ى دانشمندان (243/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1350 ق)، فقيه، هيوى و زاهد. در اصفهان ابتدا نزد پدر مقدمات را فراگرفت و پس از تلمذ در خدمت بعضى از علماى شهر به نجف رفت و در محضر آخوند خراسانى حاضر گشت. او از پدرش روايت كرده است. وى در جنب مزار پدرش دفن شد. از آثارش «تلخيص الهيئة»، در مهمات مسائل هيئت قديم و شناخت تقويم و اسطرلاب است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه
:تذكرة القبور (108)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 308/ 14)، معجم المؤلفين (379/ 13).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1356 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مجتهد، رجالى و زاهد. در اصفهان به دنيا آمد. تحصيلات خود را در محضر پدرش و عده اى ديگر از علما گذراند، سپس براى تكميل تحصيلات در حدود 1320 ق به نجف مهاجرت كرد و در اصول و فقه از محضر آخوند ملا كاظم خراسانى و آقا سيد محمد كاظم يزدى استفاده نمود. پس از رسيدن به مقامات عالى اجتهاد به اصفهان بازگشت و به درس و بحث و تدريس پرداخت و حوزه ى درس فقه و اصول و رجال تشكيل داد. وى از علماى روزگارش به دريافت اجازه نايل آمده بود و از سيد حسن صدر و ميرزا محمد هاشم خوانسارى چهار سوقى و حاج ملا على محمد نجف آبادى اجازه ى روايت داشت. وى خود نيز از مشايخ اجازه ى آيت اللَّه سيد شهاب الدين نجفى و سيد حسن خراسانى و شيخ عبدالحسين گروسى بود. در اصفهان درگذشت و در مقبره ى خانوادگى در كنار پدرش در تخت فولاد دفن شد. از آثار وى: «البدر التمام و البحر الطمطام»، در شرح حال پدر و جدش؛ «التحفة الى سلالة النبوة»، اجازه ى مبسوطى است براى آيت اللَّه سيد شهاب الدين نجفى؛ حاشيه بر «كفاية الاصول» آخوند خراسانى؛ «الدر الثمين فى جملة من المصنفات و المصنفين»؛ «درة البيضاء»، در اجازه ى روايت؛ «زلات الاقدام»، در اشتباهات رجالى؛ «سماء المقال فى تحقيق علم الرجال»؛ «الصراط المستقيم فى التمييز بين الصحيح و السقيم»؛ «القواعد الرجالية».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (453/ 2)، تذكرة القبور (107 -106)، الذريعه (337/ 16 ،34/ 15 ،229/ 12 ،64 -63/ 8
،403 ،67/ 3)، ريحانه (300 -298/ 7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 81/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (244/ 2)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1068 -1067/ 3)، معجم المؤلفين (146/ 13)، مكارم الآثار (1304/ 4) ، مؤلفين كتب چاپى (308 -307/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1186/ 1180- وف 1262 -1260 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، زاهد و عابد. اصل او از حوض كرباس هرات است. پدرش از هرات به كاخك خراسان منتقل شد و بدين جهت به كاخى يا كاخكى معروف شد. ابراهيم در اصفهان به دنيا آمد. پس از فراگرفتن مقدمات به عتبات رفت. او محضر وحيد بهبهانى را درك كرد و فقه و اصول و علوم دينى را از حوزه ى اساتيدى چون سيد مهدى بحر العلوم و شيخ جعفر كاشف الغطاء و آقا سيد على طباطبايى، صاحب «رياض»، و سيد محسن مقدس كاظمى و ديگر علماى وقت فراگرفت. سپس به ايران بازگشت. در قم از محضر محقق قمى، صاحب «القوانين»، و در كاشان از محضرت ملا محمد مهدى نراقى بهره برد. آن گاه به اصفهان بازگشت و در مسجد حكيم آنجا حوزه ى درس تشكيل داد. كرباسى از ميرزاى قمى و شيخ جعفر نجفى و شيخ احمد احسائى و شيخ عبدعلى خطى بحرانى و شيخ حسين ماحوزى و شيخ سليمان بحرانى اجازه داشت و از آنان روايت مى كرد. ميرزا زين العابدين خوانسارى و آقا سيد حسن مدرس و سيد حسن مجتهد موسوى و آقا مير سيد محمد شهشهانى از شاگردان وى بودند. او در اصفهان درگذشت و در جوار مسجد حكيم دفن شد. از آثار وى: «اشارات الاصول»، در دو مجلد بزرگ؛ «الايقاظات»، در اصول فقه؛ «شوارع
الهداية»، در شرح «الكفاية» محقق سبزوارى؛ «ارشاد المسترشدين»؛ «منهاج الهداية الى احكام الشريعة و فروع الفقه»؛ «مناسك الحج»، به فارسى؛ «نقد الاصول»؛ «نخبه»، رساله ى عمليه، به فارسى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (195/ 6)، اعيان الشيعه (207 -206/ 2)، ايضاح المكنون (58/ 2 ،83 ،64/ 1)، تذكرة العلماء (217 -216)، تذكرة القبور (48 -47 ،46)، الذريعه (272/ 24 ،180 -179/ 23 ،253/ 22 ،237/ 14 ،507 ،98 -97/ 2 ،521 -520/ 1)، روضات الجنات (47 -44/ 1)، ريحانه (44 -42/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 15 -14/ 13)، فوائد الرضويه (12 -10)، الكنى و الالقاب (109/ 3)، لغت نامه (ذيل/ ابراهيم كرباسى)، معجم المؤلفين (91/ 1)، مكارم الآثار (1646 -1643/ 5)، هدية العارفين (42/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1418 -1323 ق)، فقيه، عالم و زاهد. در اصفهان به دنيا آمد و در خاندان علم و فضيلت نشو و نما يافت. نياى بزرگ او شيخ محمد ابراهيم كرباسى، مولف «اشارات الاصول»، است. او مقدمات و ادبيات را نزد علماى اصفهانى آموخت و آن گاه در 1340 ق در هفده سالگى به نجف مهاجرت كرد و فقه و اصول را در محضر آيت اللَّه شيخ عبدالحسين رشتى و آيت اللَّه شيخ ضياءالدين عراقى و آيت اللَّه اصفهانى و آيت اللَّه اصطهباناتى و آيت اللَّه شيخ محمد كاظم شيرازى فراگرفت و سپس به اصفهان مراجعت كرد و از محضر آيت اللَّه سيد محمد صادق خاتون آبادى استفاده نمود. پس از آن به نجف بازگشت و از خدمت آيت اللَّه ميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه شيخ حسين حلى بهره مند گشت و در 1360 ق به زيارت بيت اللَّه الحرام مشرف شد. مدتى در مكه و مدينه اقامت كرد. در
1377 ق براى معالجه به تهران آمد و پس از بهبودى در قم سكنى گزيد و به تدريس و مطالعه و تأليف پرداخت. از آثارش: «تقريرات» دروس آيت اللَّه عراقى، يك دوره كامل در اصول؛ «تقريرات» آيت اللَّه اصفهانى، يك دوره كامل در اصول؛ كتاب «الطهارة»، در فقه؛ «صلاة»، در فقه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات اعلام الشيعه (قرن 583/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (244 -243/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسينيه ي كربلايي محمدخان
حسينيه كربلايي محمدخان بزرگترين حسينيه ي كلكته است. اين حسينيه در منطقه ي گل تولا (امام باره) واقع است و 150 سال پيش توسط مرحوم حاج كربلايي محمدخان يكي از شيرازي هاي مقيم كلكته به عنوان حسينيه وقف ايرانيان شده است.
مساحت آن حدود 1,500 متر مربع و داراي 50 باب مغازه است كه در دست مستأجرين قديمي قرار دارد و بدين جهت اجاره ي بسيار كمي دريافت مي شود. در حال حاضر متولي اين موقوفه حاج حسن شيرازي است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 206/ 202/ 200 ق)، عارف و صوفى. وى در كرخ بغداد به دنيا آمد. پدر و مادرش نصرانى بودند و او را به معلمى نصرانى سپردند. وى، چون نمى خواست به تثليث اقرار كند، از مدرسه گريخت و گويند در هفت سالگى به توسط امام رضا (ع) به اسلام گراييد و پس از آن پدر و مادر خويش را نيز مسلمان كرد. در مراتب سير و سلوك بى نظير بود تا حدى كه مشايخ وى را مستجاب الدعوة مى دانستند. آورده اند كه جنيد بغدادى از دست سرى سقطى، دايى خود، خرقه ى ولايت پوشيده و سرى هم از معروف كرخى و معروف نيز از دست امام رضا (ع) خرقه پوش ولايت بوده است. از سيد حيدر آملى نيز نقل شده كه يك سلسله از صوفيان هستند كه سند طريقتى خود را به معروف كرخى و به واسطه ى او به امام رضا (ع) مى رسانند، به همين علت به معروفيه شهرت دارند. اين سلسله داراى چند شعبه است به نامهاى: نعمت اللهى، نوربخشى، نقش بندى، سقطيان و جنيديان و غيره، كه دل كل به ام السلاسل معروف هستند. عده اى او را
از اصحاب امام هشتم (ع) و دربان وى مى دانند. بعضى از تذكره ها نيز اين نسبت را انكار مى كنند. وى در بغداد از دنيا رفت و در همان شهر به خاك سپرده شد. ابوالفرج بن جوزى كتابى در اخبار و آداب او تأليف كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (185/ 8)، انساب سمعانى (51/ 5)، بحارالانوار (262/ 49)، تاريخ بغداد (209 -199/ 13)، تاريخ عرفان و عارفان (289 -288)، تاريخ گزيده (637)، تذكرة الاولياء (274 -269/ 1)، حلية الاولياء (368 -360/ 8)، جستجو در تصوف (114 -113)، دايرةالمعارف فارسى (2809/ 2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (30 -28)، روضات الجنات (126 -123/ 8)، ريحانه (47 -45/ 5)، سير النبلاء (345 -339/ 9)، شذرات الذهب (360/ 1)، صفة الصفوة (529 -525/ 1)، طبقات الصوفيه سلمى (90 -83)، طبقات الصوفيه هروى (40 -38)، طرائق الحقائق (459 -458/ 1)، العبر (262/ 1)، فرهنگ نوربخش (147/ 8 -7)، فرهنگ معارف اسلامى (295/ 4)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (343)، كارنامه ى بزرگان (17 -15)، كشف المحجوب (141)، الكنى و الالقاب (111 -110/ 3)، لغت نامه (ذيل/ معروف كرخى)، مبانى عرفان و احوال عارفان (891)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 200)، معارف و معاريف (493/ 9)، نفحات الانس (35)، وفيات الاعيان (233 -231/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على اصغر كردبچه، فرزند على جان كردبچه، در سال 1298 در تهران متولد شد. آموختن و نواختن ساز «تار» و «سه تار» را نزد پدر كه از نوازندگان تار آن زمان بود آموخت.
على اصغر كردبچه از سن سيزده سالگى براى تكميل هنر خود، نزد استاد مرتضى خان نى داود و استاد حاج على اكبرخان شهنازى رفت و بسيارى نياموخته ها را آموخت.
وى در سال 1325
به راديو رفت و ساليان متمادى در اكثر اركسترهاى راديو به همكارى ادامه داد و خود حدود 30 آهنگ ساخت كه مشهورترين آنها «اشك پدر» نام داشت كه با صداى محمدرضا شجريان ضبط و پخش گرديد.
على اصغر كردبچه، با بسيارى از خوانندگان راديو همكارى داشته و خود شاگردان بسيارى را تربيت كرد. او صاحب چهار پسر و سه دختر شد كه همگى در رشته موسيقى داراى تحصيلاتى عالى و از فارغ التحصيلان هنرستان عالى موسيقى مى باشند كه يكى از ايشان ليسانس هنرهاى زيبا در رشته آهنگسازى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سرهنگ دوم على اكبر كردبچه، فرزند على اصغر كردبچه كه استاد تار و از اعضاى اولين اركستر راديو بود، به سال 1325 در تهران ديده به جهان گشود.
وى، از كودكى، با رديف هاى موسيقى ايرانى و نوازندگى تار زير نظر پدر خويش آشنا شد و در سال 1338 پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى وارد هنرستان عالى موسيقى گرديد و پس از گذراندن 3 سال اول دبيرستان در آن هنرستان، با تغيير رشته در رشته رياضى ادامه تحصيل داد و در سال 1346 به استخدام موزيك شهربانى سابق درآمد، در سال 1354 با درجه ستوان سومى جهت طى دوره عالى موسيقى نظام در هنرستان عالى موسيقى جهت اخذ ليسانس موسيقى نظام پذيرفته شد و در سال 1358 فارغ التحصيل گرديد و از همان سال عهده دار معاونت و سپس فرمانده دسته موزيك فوق شد، طى اين مدت با وجود تمام نارسايى ها و عدم حمايت كافى، وى با پشت سر گذاشتن مشكلات گوناگون ضمن حفظ دستآوردهاى قدما، اركستر فوق را به نحوى رهبرى و هدايت كرد كه از
موفق ترين دسته موزيك نظامى در حال حاضر محسوب مى گردد.
ساختن آهنگ هايى نظير: «مارش آژير»، «رزم آوران»، سرود شور «در عزا»، سرود «نيروى انتظامى» و چندين قطعه ديگر از جمله فعاليت هاى حاشيه اى او مى باشد.
وى علاوه بر اين ها، متجاوز از دويست قطعه موسيقى آهنگ سازان داخلى وخارجى را براى اركستر نظامى تنظيم و در اركستر فوق به اجرا درآورده است و در سال جارى نيز در مراسم جشن فارغ التحصيلى دانشجويان دانشكده علوم نظامى به عنوان استاد نمونه انتخاب و معرفى گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1250 ق)، عارف و شاعر، متخلص به احمد. اصل وى از قريه ى بست كردستان و از جمله ى عرفاى آن سامان بود. مردى زاهد موّحد و از مريدان شيخ ابراهى بستى، شيخ بزرگ طريقت در آن ناحيه بود. مدتى نيز به خدمت مولانا خالد نقشبندى رسيد و به او تمسك كرد. پس از آن به سير و سياحت پرداخت. به دهلى رفت و در جهان آباد دهلى مدتى در خانقاه شاه عبداللَّه دهلوى زاويه نشين شد و پس از رسيدن به مرحله ى كمال و پوشيدن خرقه، به وطن خود بازگشت. او با رونق صاحب «حديقه» معاشر بوده.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ مشاهير كرد (335 /1)، حديقة الشعراء (86 /1). حديقه امان اللهى (139 -138).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، شاعر و صوفى. وى از بزرگان سنندج بود، اكثر اوقات را در مصاحبت و خدمت علما و فضلا و عرفا به سر مى برد. در پنجاه سالگى دست از مال و منال و متعلقات و عيال كشيد و در زاويه ى مسجدى كه اغلب محل تجمع اهل فضل و عرفان بود، مسكن گزيد. وى طبعى خوش داشت و سليقه اش در فنون نظم خوب بود، گاهى در ايام جوانى شعرى مى سرود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ مشاهير كرد(390 -389 /1)، حديقةالشعراء(154 -153 /1)، فرهنگ سخنوران(80)، مجمع الفصحا(133 /4).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(469 -380 ق)، صوفى. در روستاى كركان طوس به دنيا آمد و از مشايخ بزرگ تصوف در خراسان بود. وى خانقاهى داشت و عده اى از بزرگان صوفيه از جمله: ابوعلى فارمدى و ابوبكر بن عبداللَّه نساج شاگرد و مريد او بودند. ابوعلى فارمدى علاوه بر اينكه مريد و شاگرد وى بود، دامادش نيز بود. نسبت طريقتى او با سه واسطه (شيخ ابوعثمان مغربى و شيخ ابوعلى كاتب و شيخ ابوعلى رودبارى) به سيد الطايفه جنيد مى رسد. وى از نزديكان ابوسعيد ابوالخير نيز بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (678 -677)، تذكرة الاولياء (23/ 1)، سير النبلاء (406 -405/ 18)، العبر (327/ 2)، كشف المحجوب (211 ،55)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 380)، نفحات الانس (313 -312).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1254 -1178 ق)، فقيه، اصولى، محقق، مجتهد و زاهد. نوه ى وحيد بهبهانى است. برادرش آقا احمد در «مرآت الاحوال» گويد كه او در عراق به دنيا آمد و همراه پدرش به ايران آمد. مدتى در قم از محضر ميرزاى قمى استفاده كرد. سپس از محضر پدرش آقا محمد على بهبهانى بهره برد. او مدتى نيز در حوزه ى درس سيد على طباطبائى، صاحب «رياض»، حضور يافت تا سرآمد اقران شد. آن گاه حج گزارد و به كرمانشاه رفت و در آنجا به انجام وظائف شرعى پرداخت. او در تحقيق اصول فقه معروف بود و در برآوردن حاجات مردم مشهور. از آثارش: «شرح مختصر النافع»؛ «مصابيح»، شرح «مفاتيح» فيض؛ حاشيه شرح عميدى بر «هذيب الاصول»؛ حاشيه «معالم الاصول»؛ «انيس الطلاب»، در مسايل متفرقه از فقه و اصول و غيره، به عربى و فارسى؛ «تكمله»، در شرح «تبصره ى»
علامه ى حلى؛ «الجواهر البهية»، در فقه، به فارسى؛ «نهج الرشاد فى ارشاد العباد»، اصول دين؛ «تحفة الابرار»؛ «منتخب الاصول»، در علم اصول.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (202/ 9)، الذريعه (58/ 14 ،205 ،120/ 13 ،405 -404/ 3 ،460 -459/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 264 -263/ 13)، فوائد الرضويه (575 ،449)، مرآت الاحوال (163 -162)، وحيد بهبهانى (337 -334).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1327 -1254 ق)، عالم دينى، محقق، فقيه و زاهد. به عتبات عراق مشرف شد و در نجف به حلقه ى درس شيخ انصارى پيوست و مدت پنج سال از وى بهره گرفت. او همچنين در محضر درس ميرزاى بزرگ شيرازى در سامرا حضور يافت و ساليانى چند ملازم بحث و درس وى گشت. او از بزرگان علم و تقوا به حساب مى آمد و در ادب و شعر و نثر نيز سرآمد بود. در حوزه ى درس او نخبگان شرك مى كردند. در نجف درگذشت و در صحن علوى دفن شد. از آثارش: «تنقيح المقاصد»، در شرح «فرائد» شيخ انصارى؛ «خلاصة الاصول»؛ «خلاصة الفقه»؛ «التنبيهات»، در اصول و فقه؛ «قاطع النزاع فى تحقيق حقيقة الاجماع»؛ حاشيه «مكاسب» شيخ انصارى؛ كتابى مبسوط در «اصول»؛ «مدايح الاولياء» و «مصائب الاولياء» كه اين دو «ديوان» شعر او به فارسى مى باشند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (74/ 21 ،242/ 20 ،8/ 17 ،213 -212/ 7 ،220/ 6 ،466 -465 ،450/ 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1210 -1209/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (342 -341/ 16)، ميرزاى شيرازى (159).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 270 ق)، عارف. وى از معاصران ابوحفص حداد بود كه با ابوتراب نخشبى و ابوعبداللَّه ذراع بصرى و ابوعبيد بسرى صحبت داشت و استاد ابوعثمان حيرى بود. او كتابى دارد «رد يحيى بن معاذ رازى» كه يحيى بن معاذ كتابى در اشراف غنا بر فقر نوشته بود و شاه شجاع در اين كتاب به اشراف فقر بر غنا مى پردازد و كتاب يحيى و نظرش را رد مى كند. وى ظاهرا واسطه ايى بود بين طريقه فتوت و راه اهل ملامت و مثل اهل ملامت
تعليم مى كرد كه جوانمرد بايد خويشتن را در ميان نبيند و به خود و كردار خود ننازد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره الاولياء (315 -312 /1)، جستجو در تصوف (350)، حليه الاولياء (238 -237 /10)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (60)، شرح شطحيات (157 -156 ،35)، طبقات الصوفيه سلمى (194 -192)، طبقات الصوفيه هروى (239 -236)، كشف المحجوب (174)، نفحات الانس (85 -84).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(786 -717 ق)، فقيه شافعى، اصولى، محدث، مفسر، متكلم و نحوى. اصل وى از كرمان است. مدت سى سال در بغداد به نشر دانش مشغول بود و در آنجا صاحب نام و آوازه گشت. مدتى نيز در مكه اقامت كرد. در راه بازگشت از مكه به بغداد درگذشت. جنازه اش به بغداد منتقل و در آنجا دفن شد. از آثار وى: «الكواكب الدرارى»، در شرح «الجامع الصحيح» بخارى، بيست و پنج مجلد كوچك و يا چهار مجلد بزرگ؛ «ضمائر القرآن»، و مختصر آن؛ «النقود و الردود فى الاصول»؛ شرح «مختصر» ابن حاجب، به نام «السبعة السيارة»، كه در آن هفت شرح جمع آورى شده است؛ شرح «اخلاق» قاضى عضدالدين ايجى؛ در معانى و بيان، كه آن را «تحقيق الفوائد» ناميد؛ شرح «المواقف» قاضى عضدالدين ايجى، در علم كلام؛ حاشيه بر «انوار التنزيل» بيضاوى، در تفسير، در چهار مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (28 -27/ 8)، كشف الظنون (1891 ،1662 ،1299 ،546 ،189 ،37)، معجم المؤلفين (130 -129/ 12)، هدية العارفين (172/ 2).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1140 -1051 ق)، عالم دينى، مفسر و صوفى. اصل وى از مدينه بود. چون يكى از اجدادش به كرمان مهاجرت كرد به كرمانى شهرت يافتند. وى در قنوج به دنيا آمد و در همان شهر نيز از دنيا رفت. از آثارش: «اللطائف العلية فى المعارف الالهية» به شيوه ى «فصوص الحكم» ابن عربى؛ «تبصرة المدارج»، در علم سلوك؛ «ثواقب التنزيل»، در تفسير قرآن، همانند «تفسير الجلالين»، كه در «ايضاح المكنون» به نام «ثوابت التنزيل» آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (71 -70/ 5)، ايضاح المكنون (348/ 1)، معجم المؤلفين (38/ 7)،
هدية العارفين (766/ 1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدتقى بن كاظم كرمانى مشهور به (مظفر عليشاه) يكى از علما و عرفاء بزرگ و جامع معقول و منقول از شاگردان شريف العلماء بوده و در 1215 ق در كرمانشاه وفات نموده.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(922 -865 ق)، منشى، خطاط، موسيقيدان و شاعر، متخلص به بيانى. از اشراف كرمان و وزير دربار تيموريان بود. وى در جوانى به خدمت سلطان حسين ميرزا بايقرا رسيد و نزد آن امير بسيار معزز مى زيست، تا اينكه سمت صدارت يافت و به جاى اميرعليشير نوايى مهر بر فرمانها و منشورها مى زد. پس از مرگ اميرعليشير، گوشه نشينى گزيد و به عبادت و كتابت قرآن مشغول شد. هنگامى كه شاه اسماعيل صفوى بر خراسان دست يافت، او را فراخواند و شغل وزارت را به وى داد ولى، خواجه از پذيرفتن آن سر باز زد و بنابراين مامور نظم «تاريخ شاهى» شد. خواجه عبداللَّه به اكثر علوم و فنون متداول آشنا بود و در نظم و نثر مهارت داشت و جمله ى خطوط را خوش مى نوشت. او در موسيقى و ادوار نيز صاحب نظر بود و در ساختن ساز قانون تصرف كرد. در خطوط اصول، اشگرد عبداللَّه طباخ هروى و در خط تعليق، از شاگردان خواجه تاج سلمانى بود. از تاليفات وى، منظومه هاى: «تاريخ شاهى»؛ «تاريخ منظوم»؛ «خسرو و شيرين» و «مونس الاحباب» است. از خطوط او قطعه اى است به خط محقق و نسخ و رقاع كه تاريخ كتابت آن سال 912 ق است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (619 -617 /2)، احوال و آثار خوشنويسان (352 -350 /2)، اطلس خط (408 ،328 -327)، پيدايش خط و خطاطان
(140 -138)، تاريخ ادبيات در ايران (172/4)، تاريخ موسيقى (231 -230 /1)، تاريخ نظم و نثر (777 ،259)، تاريخ هنرهاى ملى (803 -802 /2)، تحفه سامى (107 -102)، تذكره ى روز روشن (126 -125)، تذكره ى شاعران كرمان (150 -147)، حبيب السير (326 -325 /4)، خوشنويسان و هنرمندان (27)، دستور الوزراء (397 -394)، الذريعه (281/23 ،151 -150 /9 ،161/7)، ريحانه (294 -293 /5)، ستارگان كرمان (121 -117)، فرهنگ سخنوران (152)، كارنامه ى بزرگان (55)، مجالس النفائس (281)، مناقب هنروران (97)، مولفين كتب چاپى (948 -947 /3)، نتايج الافكار (100 -99)، هفت اقليم (279 -278 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 500 ق)، مقرى، مفسر، فقيه شافعى و نحوى. معروف به تاج القراء. او عالم در قراآت بود. از آثارش: «لباب التأويل و عجائب التاويل»، در دو مجلد؛ «البرهان فى توجيه متشابه القرآن لما فيه من الحجة و البيان»؛ «عجائب القرآن» يا «الغرائب و العجائب فى تفسير القرآن الكريم» يا «العجائب و الغرائب» كه تحت عنوان «لباب التفاسير» مى باشند؛ «الافادة»، در نحو؛ «الايجاز»، مختصر «الايضاح» ابوعلى فارسى نحوى، در نحو؛ شرح «اللمع» ابن جنى ابوالفتح عثمان موصلى، در نحو؛ «العنوان»، در نحو.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (44/ 8)، كشف الظنون (1562 ،1541 ،1197 ،1177 ،1126 ،241 ،213 ،131)، معجم الادباء (125/ 19)، معجم المؤلفين (161/ 12)، هدية العارفين (402/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يوسف كرمي درسال 1362 در ميانه متولد شد.اوهفتمين فرزند خانواده وداراي مدرك تحصيلي ديپلم مي باشد . وي از بچگي به تكواندو علاقه مند بوده وفوتبال را نيز بصورت نفريحي بازي كرده است .او از سال 71 در رشته تكواندوفعاليت خودرا آغاز كردبطوري كه قهرمان تكواندو در رده نوجوانان استان آذربايجان شرقي شد.وي از سال 78 به عضويت تيم ملي در آمد . مشوقين اصلي او والدين وسپس مربيانش چون آقايان حسين اكرمي ، حسن ذوالقدر ، كريمي ، افلاكي و دكتر بهرامي بودند كه در كسب موفقيت نامبرده نقش بسزايي بعهده داشتند
برخي از مقامهاي او در سطوح بين المللي عبارتند از :
• كسب مدال طلا در مسابقه بين المللي قبرس ( 1999)
• كسب مدال طلا وستاره در مسابقات بين المللي تركيه ( 2000)
• كسب مدال طلا در مسابقات جهاني نوجوانان ايرلند جنوبي( 2000)
• كسب مدال طلا در مسابقات بين المللي آلمان – جام
پاكال (2000)
• كسب مدال طلا در مسابقات بزرگسالان آسيا – اقيانوسيه ( 2001)
• كسب مدال طلا در مسابقات بين المللي آلمان ( 2001)
• كسب مدال طلا در مسابقات بين المللي لبنان (2002)
• كسب مدال طلا در مسابقات جام جهاني ژاپن ( 2002)
• كسب مدال طلا در مسابقات المپيك پليس هاي جهان – اسپانيا ( 2002)
• كسب مدال طلا در مسابقات قهرماني ارتش هاي جهان – كرواسي ( 2003)
• كسب مدال طلا و ستاره مسابقات جايزه بزرگ – هلند ( 2003)
• كسب مدال طلا در مسابقات قهرماني بين المللي بلژيك ( 2003)
• كسب مدال طلا در مسابقات قهرماني جهان – آلمان ( 2003)
• كسب مدال طلا در مسابقات ستارگان جهان – كره ( 2003)
• كسب مدال نقره در مسابقات انتخابي المپيك – فرانسه ( 2003)
منابع زندگينامه :http://taekwondo-chagi.blogfa.com
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1315 -1257 ق)، عالم دينى، فقيه و زاهد. سطوح را نزد سيد عبدالرحمان كرهرودى فراگرفت. آن گاه به ملاير رفت و نزد آخوند ملا احمد ملايرى به شاگردى پرداخت. او همچنين مدتى در نجف در محضر شيخ انصارى تلمذ كرد، سپس به ايران بازگشت و مدتى در تهران به تدريس مشغول شد. سرانجام در كنگاور سكنى گزيد و همان جا درگذشت. قبرش در آنجا به قبر آقا معروف است. از او در فقه و اصول مؤلفاتى باقى است. از آثارش: رساله اى در «قسامه» و احكام آن؛ «رساله عمليه» فارسى، در عبادات؛ شرح «الدرة» سيد مهدى بحرالعلوم طباطبائى؛ شرح «ميمية» ابن الفارض به نام «كشف الرموز»؛ «الاشارات»؛ «فرائد الدرر»، در علم لوح و قدر؛ «المواسعة و المضايقة»؛ رساله «علم الكلام»؛ رساله اى، در اصول، در «مباحث الالفاظ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (190 -189/ 9)، طبقات اعلام الشيعه (قرن
221/ 14)، معجم المؤلفين (95/ 9).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا كريمي والا
محل تولد : تبريز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1352/1/1
زندگينامه علمي
حقير در سال 1370 افتخار ورود به حوزه را كسب نمودم. ابتدا در حوزه علميه حضرت ولي عصر (عج) شهرستان بناب مشغول تحصيل شدم و تا سال 1374، پايه ششم را تمام نمودم. سال 1374 عازم قم شدم و دروس سطح را آغاز كردم و از محضر اساتيد فيض بردم. در سال 1375 وارد دوره كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي موسسه امام خميني (ره) شده و در سال 1380 پايان نامه اين دوره را دفاع نمودم سپس به مدت دو سال به حوزه عليمه بناب برگشتم و دروس مقدمات را در اين حوزه تدريس كردم.
بعد از بازگشت به قم شروع به تدوين پايان نامه سطح چهار نمودم و در سال 1385 پايان نامه را دفاع كردم. ضمنا از سال 77 الي 81 در درس خارج شركت مي كردم. همچنين از 83 الي 86 در دروس خارج شركت مي كردم. حقير به مدت 8 ترم در دانشگاه آزاد تهران جنوب، به مدت 4 ترم در دانشگاه تربيت معلم تهران، به مدت 2 ترم در دانشگاه قم، همچنين امسال يعني (87 - 86) مشغول تدريس بداية المعارف و شرح لمعه در حوزه علميه مدرسه معصوميه بودم و مشغول تدريس دروس معارف بودم.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد جعفر كريمي
محل تولد : بابل
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1308/1/1
زندگينامه علمي
آيت الله سيد جعفر كريمي در سال 1309 هجري شمسي در روستاي ديوكلا از توابع بابل و در ميان خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش مرحوم سيد رضا كريمي ، كه به درخواست والده فاضله اش و تشويق دايي خود مرحوم آية الله العظمي حاج سيد احمد استاد مصمم بود به تحصيل علوم ديني مشغول شود. در اثر فوت والده و نيز پيش آمد مشكلات ديگر ناگزير به پيشينه كشاورزي روي آورده و از تحصيل بازماند. مادرش نيز زني پاكدامن و روحاني زاده بود كه نقش بسزايي در تربيت فرزند خود ايفا مي كرد.
اقوام آيت الله كريمي بيشتر از طبقۀ برجسته و بنام روحانيان بودند و براي اشتغال به تحصيل علوم ديني ارزش فراوان قائل مي شدند. دوران كودكي آيت الله كريمي با اوج ستم رضا خاني همراه بود. او تا پايان شهريور 1320 تنها به فراگيري قرآن در مكتب خانه بسنده كرده بود و از سال 1321 براي فراگيري مقدمات ، به نزد ثقة الاسلام سيد محمود موحدي رفت و بخشي از جامع المقدمات را فرا گرفت . از مهرماه 1323 به حوزه علميه بابل رفت و تا مهر 1326 در محضر استادان و عالمان آن حوزه به فراگيري ادبيات عرب اشتغال داشت . در مهرماه 1326 عازم قم شد تا در حوزه علميه قم و در محضر استادان و عالمان آن ديار، پله هاي پيشرفت علمي و عملي را بپيمايد. دروس دوره سطح را تا
سال 1332 در محضر استادان برجسته قم به پايان برد و سپس به درس خارج علماي بزرگ حوزه علميه قم مشرف شد.
در دي ماه سال 1333 به سفارش پدر، به نجف اشرف ، مشرف شد تا به محضر استادان آن حوزه عظيم نيز شرفياب شود. حضور او در نجف تا سال 1357 ادامه پيدا كرد. در طي سالهايي كه امام (ره ) در نجف اشرف حضور داشت ، همواره به درس ايشان مي رفت و هنگامي كه دولت عراق به محاصره بيت ايشان پرداخته و آن مرجع بزرگ را به خروج از عراق وادار كرده بود، او با گروهي، امام (ره ) را تا مرز صفوان بدرقه كرد. او در طي اين سالها، خود نيز به تدريس دروسي كه آموخته بود پرداخت و نيز از محضر دروس اخلاق استادان خود بهره مند بود. آيت الله سيد جعفر كريمي در سالهاي تحصيل خود، به محضر استادان گرانقدر بسياري شرفياب شد. او كه بخشي از جامع المقدمات را نزد ثقة الاسلام سيد محمود موحدي در زادگاه خود آموخته بود، در حوزه علميه بابل ، دروس مقدمات را نزد حجج اسلام حاج سيد حسن استادزاده ، حاج شيخ علي موحد، حاج سيد محمد محقق ، حاج شيخ محمد علي طبرستاني و آيت الله حاج شيخ ولي اللّه مدرس آموخت . در قم نيز دروس سطح را نزد حضرات آيات: صدوقي ، شيخ محمد فكور يزدي ، طباطبايي و ... به پايان رساند. سپس حدود يك سال در درس خارج آيت الله العظمي حاج شيخ مهدي امامي اميري (ره ) و مدتي در درس خارج فقه آيت الله العظمي بروجردي (ره ) شركت كرد. وي در حوزه علميه نجف نيز، از محضر
استادان بسياري بهره برد.
او مدت هشت سال در دروس خاج فقه و اصول آيت الله العظمي آملي (ره ) شركت كرد. او مدت 24 سال در درس خارج فقه و اصول آيت الله العظمي خويي (ره ) حضور داشت و مدت 12 سال نيز در درس خارج فقه آيت الله العظمي شاهرودي (ره ) شركت جست . در ميان سالهاي ياد شده ، مدت چهار ماه به بحث خارج فقه آيت الله العظمي اصطهباناتي (ره ) و مدت شش ماه به درس خارج اصول آيت الله العظمي يزدي (ره ) رفت . او از مهر 1340 تا 1343 در درس خارج فقه آيت الله حلي شركت كرد و مدت 3 سال در درس خارج فقه آيت الله العظمي حكيم (ره ) حاضر شد.
آيت الله سيد جعفر كريمي ، با ورود حضرت امام خميني (ره ) به نجف اشرف ، از سال 1344 تا تيرماه 1357 يعني آخرين سال حضور امام (ره ) در نجف ، در درس خارج فقه ايشان ، حضور مستمر داشت . آيت الله سيد جعفر كريمي ، در سالهاي تحصيل و پس از آن با بسياري از طلاب و فضلاي آن روز رابطه دوستي و رفاقت داشت كه از ميان آنها مي توان از مرحوم آيت الله سيد عباس خاتم يزدي نام برد.
زندگي آيت الله كريمي ، تاكنون از خدمات علمي و فرهنگي بسيار سرشار بوده است . او در سالهاي تحصيل خود تقريرات درس استادان خود را نگاشته است كه از ميان آنها مي توان به تقريرات درس خارج فقه حضرات آيات عظام : (حلّي و حكيم) و تقريرات درس اصول آيت الله العظمي خويي اشاره كرد. جلد چهارم تقريرات درس فقه آيت الله العظمي آملي نيز با عنوان
«كشف الحقائق عن الفقه الجعفري » به چاپ رسيده است . آيت الله سيد جعفر كريمي تا به حال دروس منطق ، ادبيات عرب ، فقه و اصول تا سطوح عالي را چندين بار تدريس فرموده است و به مدت يك سال در مدرسه عالي قضايي و تربيتي قم و دو سال در مدرسه عالي شهيد مطهري و مدرسه علوم قضايي تهران (دانشكدۀ علوم قضايي ) تدريس داشته است . آيت الله كريمي از سال 1370 در حوزه علميه قم به تدريس خارج فقه قضا اشتغال ورزيد و هم اكنون نيز چندين سال است به تدريس خارج فقه عبادات و معاملات مي پردازد.
امام خميني (ره ) پس از ورود به نجف و ملاحظه نابسامانيهاي موجود در آن حوزۀ شريف ، به آيت الله كريمي و دو تن از فضلاي حوزه دستور دادند كه با مذاكره با بيت آيت الله العظمي خويي (ره )، هيأت مشتركي براي تنظيم برنامه و امتحانات تشكيل دهند كه اين امر، با كارشكني برخي از آقايان روبرو شد. از اين رو امام (ره ) تصميم گرفت خود، به اين امر اقدام نمايد و مسئوليت برگزاري امتحانات طلاب و نظارت بر دفتر شهريه را به آيت الله كريمي واگذاشت . در سال 1345، تحقيق و بازنگري و تصحيح رساله عمليۀ عربي زبدة الاحكام و رسالۀ فارسي توضيح المسائل را امام (ره ) به آيت الله كريمي واگذار كرد و در سال 1346، آيت الله كريمي با همكاري آيت الله خاتم يزدي (ره ) كتاب البيع امام (ره ) را تحت نظارت و اشراف ايشان ، در بهترين اسلوب و در پنج جلد در نجف اشرف به چاپ رسانيد. او كتاب خلل صلات امام را نيز به امر معظم
له در نجف اشرف تحقيق و تصحيح كرد كه بعدها در ايران به چاپ رسيد.
آيت الله كريمي از سال 1347 تا پايان مدت حضور امام (ره ) در نجف ، نوشتن پاسخ استفتائات تحت نظارت امام (ره ) را در بيت ايشان به عهده داشت . اين مسئوليت در ايران نيز از سال 1358 تا پايان عمر آن مرجع بزرگ ، در قم به عهدۀ ايشان بود. او بارها براي استعلام نظر مبارك امام (ره ) در زمينه هاي گوناگون به تهران سفر مي كرد و با استاد و مراد خود ديدار مي نمود. با انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري انقلاب در 14 خرداد 1368، و در مرداد همان سال ، آيت الله كريمي عهده دار پاسخ دادن به استفتائات ايشان شد كه پاسخها با نظارت ايشان ، هم اكنون نيز ادامه دارد. از مهر ماه 1368 تاكنون شوراي افتاي رهبري ، غالباً هفته اي يك بار با حضور رهبر انقلاب تشكيل مي شود كه آيت الله كريمي همواره در آن حضور دارند. مباحث فقهي و مسائل مستحدثه به صورت استدلالي مورد بحث قرار مي گيرد. مقام معظم رهبري تنظيم استفتائات در قالب كتاب را نيز بر عهدۀ آيت الله كريمي نهادند كه تاكنون دو جلد آن به چاپ رسيده است . او از زمان حضور امام خميني (ره ) تاكنون در جلسات استفتاي بعثۀ او و بعثۀ مقام معظم رهبري حضور دارد و همواره به زائران بيت الله الحرام در مدينه و مكه خدمت مي رساند. آيت الله كريمي از سال 1358 تا سال 1369 در شوراي عالي حوزه علميه قم حضور داشت و به برنامه ريزي درسي و اخلاقي براي طلاب و نيز برقراري جلسات امتحان نهايي طلاب مي پرداخت .
آيت الله سيد جعفر كريمي ، از سنين نوجواني تا به امروز در عرصه هاي گوناگون سياسي ، به انجام دادن وظيفه مي پرداخته است . او كه در سنين كودكي و نوجواني طعم تلخ استبداد رضاخاني را چشيده بود و حس مبارزه و انگيزه برچيني بساط ظلم در وجودش جوانه زده بود، در سال 1327 به جمع فدائيان اسلام به رهبري شهيد مجتبي نواب صفوي پيوست و در صحنه هاي گوناگون مبارزه حضور فعال داشت . پس از كودتاي 28 مرداد و اقدام جدّي حكومت ستم شاهي بر تعقيب و دستگيري اعضاي جمعيت فدائيان اسلام به سفارش پدر براي ادامۀ تحصيل به نجف اشرف رفت . در سال 1348 رژيم بعثي عراق ، قصد انحلال حوزه علميه نجف را در سر مي پروراند و امام (ره ) تصميم گرفت با ازدياد شهريه ، طلاب را به درس خواندن و پايداري در برابر رژيم بعثي ، تشويق كند؛ اما در حوزه علميه نجف، افراد مشكوك و ناصالحي وجود داشتند كه گاه وابسته به حزب بعث بودند و امام (ره ) خوش نمي داشت كه سهم امام را نصيب آنان كند. از اين رو به آيت الله سيد جعفر كريمي دستور داد كه به پاك سازي حوزه از عناصر وابسته به رژيم بپردازد. اين امر باعث شد كه آيت الله كريمي با سازمان امنيت عراق درگير شود و مورد احضار قرار گيرد.
از ديگر فعاليتهاي وي در نجف اشرف ، ورود به جمع حاميان آيت الله العظمي حكيم (ره ) در مبارزه با حزب توده بود. او در كنار بارگاه مقدس علوي همواره يار و مدافع امام (ره ) بود و پس از تبعيد امام به تركيه ، همواره در معيت دوست ديرين حضرت امام مرحوم حجة الاسلام
حاج شيخ نصرالله خلخالي با برقراري جلسات توجيهي در نجف اشرف به حمايت از اهداف امام (ره ) در تشكيل حكومت اسلامي مي پرداخت . و با تنظيم تلگراف و ارسال آن به سفارتخانه هاي دولتهاي اسلامي در بغداد آنان را از حوادث دنياي اسلام آگاه مي ساخت . در سال 1356 اخبار جسته گريخته اي مبني بر سوء قصد به جان امام (ره ) به گوش مي رسيد. اين اخبار را بيشتر عمال رژيم شاه پخش مي كردند. امام در تاريخ 27 ذي حجه 1397 هجري قمري ، آقايان سيد جعفر كريمي ، شيخ حبيب الله اراكي ، سيد عباس خاتم يزدي و رضواني خميني را وصي خود قرار داد و وصيت نامه را در پاكتي سر بسته تحويل آنان داد و پشت پاكت نوشته بود: اين پاكت نزد جناب آقاي سيد جعفر كريمي محفوظ باشد و پس از فوت اين جانب آن را باز كنند و مطالعه كنند.
آيت الله كريمي ، پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي نيز، در مسؤوليتهاي گوناگوني به انجام وظيفه پرداخت . او در مرداد سال 1358 با فرمان امام (ره )، داوطلب نمايندگي مجلس خبرگان قانون اساسي شد كه با رأي مردم مازندران به آن مجلس راه يافت و در پاره اي از موضوعات رابط مجلس و امام (ره ) بود. در سال 1360، آيت الله كريمي به نمايندگي از سوي امام (ره ) به همراه آيت الله احمدي ميانجي (ره ) در شوراي عالي اقتصاد، بر لوايح قانوني و تنظيم برنامۀ متناسب با نظام در زمان دولت آقاي مير حسين موسوي حضور داشت و در همان سال ، با عضويت در دادگاه عالي انقلاب ، به بازنگري پرونده هاي محاكم مي پرداخت . آيت الله كريمي از سال 1358 به عضويت
جامعه مدرسين حوزه علميه قم در آمد و در طي اين سالها، نقش مهم و مثبتي در احياي حوزه هاي علميه و اعتلاي اسلام ناب محمدي ايفا كرده است . او هم اكنون در قم به تدريس بحث خارج فقه معاملات اشتغال دارد و در دفتر مقام معظم رهبري به پاسخ استفتائات و خدمت رساني به مردم انقلابي مي پردازد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جلال كريمي مهرجردي
محل تولد : مهرجرد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب جلال كريمي مهرجردي فرزند «حبيب»، دروس ابتدايي را در مدرسه ابتدايي «فارابي» در مهرجرد و دروس راهنمايي را در مدرسه راهنمايي «ابن سينا» گذراندم. در سال 1356 وارد حوزه علميّه ميبد شدم. هر چند در دوران نوجواني به سر مي بردم ولي در راه پيمائي ها و پخش اعلاميه ها و حتي تكثير آنها بوسيله كاربن، نقش داشتم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي يك سال در حوزه علميه «مصلاي يزد» و مدرسه «خان يزد» تحصيل كردم. در سال 1364 به حوزه علميّه قم وارد شدم و پايه چهارم را ادامه دادم (از سال 1359 در منطقه محروم سيستان، بلوچستان و منطقه سوسنگرد و ... بودم ).
در سال 1373 وارد مركز تفسير و علوم قرآن شدم كه در سال 1376 در سطح چهار فارغ التحصيل شدم. از سال 1364 شروع به حفظ قرآن نمودم كه پس از سه سال، بيش از 20 جزء را همزمان با تحصيل حفظ كردم. از اساتيد جامعة القرآن جهت حفظ يك ساله بودم. كارشناس شبكه قرآن سيما و برنامه «آيه هاي زندگي» در شبكه راديويي معارف بودم.
نشريه پيام و راهنما را تهيه و ويراستاري مي كردم (اين نشريه مختص روحانيون سپاه مي باشد). تحقيقات دوران مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن نيز دارم.
كتاب روش حفظ قرآن در 5 مرحله را نوشتم كه در دو مرحله چاپ شده است. در آزمون تفسير قرآن كريم توسط ستاد قرآن كريم، جزء ممتازين بودم كه به عمره مفرده اعزام شدم. در چندين مرحله مسابقات حفظ شركت كردم و رتبه اول را كسب كردم. از طرف سازمان مدارس علميّه خارج از كشور، عازم «ساحل عاج» شدم كه در معهد اهل البيت (عليهم السلام) تدريس مي كردم كه براي همه موضوعات تدريسي ام جزوه به زبان عربي نوشته ام.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عليجان كريمي
محل تولد : محلات
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب پس از پايان تحصيلات ابتدايي با تشويق والد بزرگوارم راهي حوزه علميه قم شدم و در مدرسه آيت الله گلپايگاني به تحصيل مقدمات علوم حوزوي پرداختم و از اساتيد نامي چون: (حاج حسن آقا تهرانى، صلواتى، كريمي جهرمى، تقوي اشتهاردي و ...) بهره وافر بردم. در سال 1356 با شروع انقلاب اسلامي به حوزه آزاد وارد شده و در دروس فقه و اصول: «آيت الله بني فضل» و «وجداني فخر» شركت جستم.
در سال 1359 در اولين دوره مدرسه «عالي تربيتي و قضايي طلاب قم» كه به منظور تربيت مربي و دبير بينش ديني از سوي شوراي انقلاب تأسيس گرديد؛ شركت كرده و پس از فارغ التحصيلي در دوره كوتاه مدّت، براي تدريس در دبيرستان ها راهي شهرستان ايلام شده و به مدّت سه سال در دبيرستانهاي اين شهر به تدريس پرداختم. در كنار آن به تدريس دروس حوزوي نيز تا حدودي مي پرداختم.
از سال 1364 مجدداً به حوزه علميه قم مراجعت نموده و بخشي از دروس حوزه را مجدداً بازخواني كردم. در سال 1367 در اولين دوره مركز تربيت مدرس كه به منظور تربيت استاد معارف براي دانشگاهها تاسيس گرديد شركت نمودم. پس از فارغ التحصيلي به مدّت پنج ترم در دانشگاه اصفهان و نيز در دانشگاه آزاد اراك، پيام نور ساوه و دانشگاه آزاد محلات به تدريس (معارف، تاريخ اسلام و متون ادبي) پرداختم. ناگفته نماند كه در خلال سالهاي
1364 _ 1368 از دروس فقه «آيت الله ستوده» و «علوي گرگاني» بهره مي بردم.
در سال 1368 در درس خارج فقه «آيت الله منتظري» حاضر شدم و به مدّت هفت سال از محضر ايشان استفاده كردم، از سال 1371 _ 1373 در درس خارج اصول «آيت الله ميرزا جواد تبريزي» شركت جستم و از سال 1371 تاكنون در مركز (فرهنگ و معارف قرآن) به پژوهشهاي قرآني اشتغال دارم، حاصل كار تحقيقات اين دوره كه به صورت كار جمعي صورت مي پذيرد عبارتند از:
1. فرهنگ موضوعي تفاسير در سه جلد.
2. فرهنگ موضوعي قرآن (10 جلد آن تاكنون چاپ شده) كه پيش بيني مي شود به 30 جلد برسد.
در همين سالها مقالاتي نيز تدوين نموده ام از جمله: مقاله «مباني تفسير عرفاني امام خميني (ره)» كه در سلسله مقالات كنگره اخلاقي عرفاني امام خميني به چاپ رسيد. و در مقاله با عنوان «ويژگيهاي جامعه الهي» به ستاد نشر رسانه اي مركز فرهنگ و معارف قرآن ارائه گرديد تا در رسانه هاي مكتوب به چاپ رسد. مقاله اي نيز با عنوان «حقوق خانواده در قرآن» به بنياد پژوهشهاي مشهد مقدس ارائه شد تا در مجموعه اي به چاپ رسد. ناگفته نماند كه در خلال سالهاي 1364 _ 1370 از دروس تفسير «آيت الله جوادى»، درس اسفار «مصباح يزدي» (از طريق نوار)، شفاي «بوعلي» (تدريس مصباح يزدي و از طريق نوار)، استفاده بردم و چندي نيز در درس اسفار «انصاري شيرازي» شركت جسته ام.
اينجانب در سال 1367 با وجود مأموريت هايي كه براي تبليغ در جبهه داشتم و با توجه به فاصله چند ساله اي كه با دروس حوزه داشتم مجدداً در امتحانات حوزه از پايه چهارم
تا نهم شركت كردم و در سال 1367 رتبه سوم را كسب نموده و از جانب امام خميني و آيت الله گلپايگاني (همه ممتازين و از جمله اينجانب) مورد تشويق قرار گرفته و جوايزي به اينجانب اهدا شد و در روزنامه جمهوري آن زمان نيز ليست ممتازين منتشر شد. چند بار در امتحان تفسير كه از سوي ستاد تفسير قرآن برگزار شده، شركت كرده و هر بار جز ممتازين بوده و جوايزي دريافت كرده ام.
در سال 1382 جهت آماده كردن پرونده خود در شوراي مديريت، جهت نوشتن پايان نامه سطح چهارم حوزه در مصاحبه درس خارج شركت كردم و پس از آن به عنوان كسب رتبه ممتاز از اين حين، فوق العاده و نيز افزايش شهريه مقام رهبري به مدت يك سال بهره مند شدم. اكنون نيز در مركز (فرهنگ و معارف قرآن) به عنوان عضو شوراي علمي گروه به تحقيق در علوم و تفسير قرآن اشتغال دارم و اميدوارم كه خداوند متعال در ظل عنايات خود و حضرت ولي عصر اين توفيق را از اينجانب سلب نكرده كه تا آخر عمر در خدمت قرآن كريم بوده باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم كريمى، به سال 1307 شمسى در تهران متولد شد، بيش از ده سال از سنش نكذشته بود كه به موسيقى بسيار علاقمند شد به طورى كه در كلاس سوم ابتدايى دبستان پروانه كه تحصيل مى كرد تمام فكر و هوش و حواس او متوجه موسيقى بود و كمتر به درس و دروس خود توجه مى كرد و دست طبيعت هم با وى همراهى كرد بعدها در سال اول دبيرستان ناصرخسرو كه در خيابان ايران بود با ابراهيم سلمكى آشنا و هم كلاس
مى گردد.اين آشنايى تبديل به دوستى و رفاقتى پايدار بين اين دو شد و به منزل يكديگر رفت و آمد مى كردند.
مرحوم محمد رفيع سلطان، پدر ابراهيم سلمكى كه روزها در منزل به نواختن سنتور مى پرداخت و عده اى از موسيقيدانان بزرگ با وى دوست بودند منزلش محل تجمع آنان بود، كريمى هم پا به پاى ابراهيم در اين خانه با موسيقى مأنوس گرديد تا زمانى كه پول هاى تو جيبى خود را جمع و سنتورى براى خود خريدارى كرد و چيزهايى را كه از طريق گوش در اين منزل فراگرفته بود نزد خويش تمرين كرد و آن قدر اين گوشه ها و رديف ها را زد كه روزى نزد مرحوم محمد رفيع خان سلمكى رفت و گفت استاد من مى توانم نزد شما درس نواختن سنتور بگيرم؟ استاد با مهربانى گفت حتما كه مى توانى ياد بگيرى آيا سنتور دارى؟ وى پاسخ مى دهد كه دارم. استاد به او مى گويد فردا كه آمدى اينجا ساز را با خود بياور تا ببينم كه چه كاره اى. فردا كريم كريمى با سنتور نزد استاد سلمكى مى رود و بنا به دستور او گوشه هايى را در يكى از دستگاههاى موسيقى ايرانى مى نوازد كه ايشان به وى مى گويد تو نزد كسى سنتور آموخته اى وى پاسخ مى دهد نه استاد فقط نگاهم به دستان شما و گوشهايم به صداى ساز شما بود در اين سالها كه به منزل شما مى آمدم. در اينجا مرحوم محمد رفيع سلطان سلمكى وى را مورد تشويق قرار مى دهد و مدت 6 سال وى نزد اين استاد به طور سينه به سينه فن نواختن سنتور را مى آموزد. پس از چندى وى سخت تحت تأثير نوازندگى مرحوم رضا ورزنده قرار مى گيرد
و بيشتر روى سبك و سياق وى تمرين و كار مى كند و براى اين كه از كارهاى استادان بنام و صاحب سبك ديگرى چون استاد فرامرز پايور آگاه و بهره بگيرد نزد اين استاد مى رود و بسيارى نياموخته ها را مى آموزد و از اين زمان بود كه كريمى سازش، ساز شد و نوايش، نواى ديگرى.
سال 1338 بنا به دعوت سازمان راديو، تلويزيون همكارى وى با اركستر شاپور نياكان و سپس ابراهيم سلمكى آغاز گشت و مدت ها اين همكارى ادامه داشت. كريمى حدود 19 آهنگ ساخت و كنسرت هايى به نفع بيماران شميران و سرخه حصار همراه با اعضاى اركستر كه عبارت بودند از: ضياء محتشمى پور (ويولن)، رشيد مغربى (آكوردئون)، رضا همدانى (ضرب) جواد بخشى (قره نى)، داود كاظمى(فلوت) اجرا كرده است. وى انسانى است هنرمند و خوش برخورد و رفيق دوست و دست و دلباز كه واقعا نام كريم براى او برازنده مى باشد. وى داراى سه فرزند كه دو پسر و يك دختر مى باشد كه دو پسر وى با موسقى آشنايى دارند و از مشتاقان موسيقى سنتى مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى كريمي
محل تولد : همدان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1348/1/1
زندگينامه علمي
مصطفي كريمي در سال 1348 در روستاي «دستجرد» از استان همدان متولد شد. دوره ابتدايي را در روستاي خود و دوره راهنمايي و دبيرستان را در شهرستان گذراند. در سال 1367 وارد حوزه علميه قم شد. حدود هفت سال در دروس خارج فقه و اصول از محضر: «آيت الله سبحانى»، «آيت الله مكارم شيرازي» و «حجت الاسلام و المسلمين لاريجاني» و در تفسير از
محضر: «آيت الله جوادي آملي» و در علوم قرآني از محضر: «آيت الله معرفت» (حفظهم الله) بهره برد و در كنار دروس حوزه از سال 1369 دوره عمومي پنج ساله موسسه امام خميني (قدس سره) را گذراند و از سال 1374 تا 1380، دوره تخصصي تفسير و علوم قرآني (كارشناسي ارشد) را به پايان رساند. در مراكز حوزوي و دانشگاهي فعاليتهاي علمي وي در سه بخش: مديريت علمى - آموزشي، پژوهش و تدريس در مراكز حوزوي و دانشگاهي بوده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصرت اللَّه كريمى به تاريخ اول دى ماه 1303 در حوالى بازارچه قنات آباد تهران در يك خانواده متوسط كاسبكار متولد شد. پس از گذراندن دوره تحصيل ابتدايى در دبستان زند و گذراندن سيكل اول هنرستان صنعتى ايران و آلمان در هنرستان هنرپيشگى نام نويسى كرد.
در سال 1320 از اين هنرستان فارغ التحصيل شد و تا پانزدهم بهمن 1331 شمسى كه براى تكميل تحصيلات عازم اروپا شد، در تئاترهاى مختلف تهران و عمدتاً در تئاتر فردوسى، فرهنگ، سعدى و جامعه باربد به عنوان گريمور، بازيگر و ندرتاً كارگردان فعاليت هنرى داشت.
در اروپا مدت يك سال در ايتاليا به مطالعه در تئاتر و سينما پرداخت و در همين زمان در فيلم «ايستگاه آخر» به كارگردانى ويتوريو دسيكا، كارگردان بزرگ نئورياليست سينماى ايتاليا كارآموزى كرد، سپس عازم چكسلواكى شد و دوره پنج ساله فاكولته سينمايى پراگ را در رشته كارگردانى سينما و تلويزيون گذراند و يك سال دوره ى تخصصى فيلم هاى عروسكى را در همان فاكولته به پايان رساند. آنگاه در دى ماه 1339 مجدداً عازم ايتاليا شد و ضمن كار و سينما و تئاتر و تلويزيون، در دوبله فيلم ها به
زبان فارسى فعاليت نمود. در بهار 1343 پس از يازده سال دورى از وطن، به ايران مراجعت نمود و در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان مسئوليت كارگاه نقاشى متحرك را به عهده گرفت.
طى چهار سال ده فيلم كوتاه براى كودكان ساخت كه يكى از آنها به نام «ملك جمشيد» در فستيوال بين المللى كودكان و نوجوانان در تهران برنده پلاك نقره گرديد.
همزمان در تلويزيون سريال عروسكى «آقاى شاكى» و سريال خانوادگى «پيوند» را به مدت سه سال ادامه داد. در سال 1349 فيلم «درشگه چى» را ساخت و از آن پس به عنوان سناريست، كارگردان و بازيگر سينما شناخته شد. آخرين فيلم سينمايى او قبل از انقلاب فيلم «خانه خراب» و سريال «خسرو ميرزاى دوم» است كه اولى در سال 1354 و دومى در سال 1356 ساخته شد.
بعد از انقلاب در سال 1364 يك فيلم عروسكى از روى تئاتر عروسكى «مهمان ناخوانده» نوشت و با اجراى خودش آن را ساخت و يك فيلم «انيميشن» (نقاشى متحرك) در سال 1368 به نام «هم بازى» به مدت شانزده دقيقه براى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان ساخت كه در جشنواره آموزشى و پرورشى موفق به دريافت جايزه گرديد.
نصرت اللَّه كريمى مدت 25 سال در دانشكده هنرهاى دراماتيك به امر تدريس اشتغال داشته است و از سنين كودكى تا اين زمان به طور تفننى در هنر مجسمه سازى فعاليت داشته كه حاصل نيم قرن فعاليت تجربى او حدود سيصد مجسمه از تيپهاى مختلف اجتماع است كه در آبان ماه سال 1368 نمايشگاهى از آن در محل كتاب سرا برگزار شد. نصرت اللَّه كريمى علاوه بر فيلم هاى نام برده شده ى بالا در فيلم هاى «حسن سياه»، «حكيم باشى»، «عيالوار»
به عنوان بازيگر شركت داشته و از فيلم هاى كوتاه وى بايد از «تعصب»، «جاى پاى آشنا»، «خروس بى محل»، «زندگى»، «سلسله مراتب»، «بابا كرم»، «رقص هاى محلى»، «دل موش و پوست پلنگ»، «سيماى رستم»، «خوشه گندم»، «مرغ ماهيخوار»، «شكارچى»، «موش با اراده»، «پيدايش آتش»، «شكار ماه»، «آدم شاخ در مياره» و «گربه ها» نام برد.
در مصاحبه اى كه با اين هنرمند باارزش و دوست داشتنى داشتم، درباره ى هنر پيش پرده خوانى خود چنين گفت:
«حقيقت اين است كه من بين سالهاى 1323 و 1326 چند پيش پرده خواندم و ديگر به آن ادامه ندادم. در آن زمان من بازيگر و گريمور تئاتر بودم. پيش پرده هايى را كه خواندم عبارت بودند از: «سيد ضياءالدين»، «جاجى ربابه»، «سپور»، «اگر كه زن افسر ارتش شوى»، «اقليت و اكثريت مجلس». اشعار اين پيش پرده ها را آقاى پرويز خطبيى ساخته بود و آهنگ هاى آن از ترانه هاى محلى به عاريت گرفته شده بود.
در سال 1324 زنده ياد حسين خيرخواه يك گروه تئاترى بسيار تشكيل داد به نام «مجمع تاترال سيار» كه من هم عضو اين گروه بودم. پيش پرده هاى فوق را در تمام شهرستان هاى ايران اجرا مى كردم. گاه اتفاق مى افتاد كه در نمايشنامه «دخترك شكلاتى» كه نقش جوان اول را به عهده داشتم و در تمام چهار پرده روى صحنه بودم، پس از پرده اول مى بايستى فوراً لباس و گريم عوض مى كردم و پيش پرده «سيد ضياءالدين» را مى خواندم و مجدداً با لباس و گريم آقاى «پل» براى پرده دوم آماده مى شدم. به همين ترتيب بين پرده دوم، سوم بايد پيش پرده «سپور» را مى خواندم و بين پرده سوم و چهارم، پيش پرده «حاجى ربابه». گريم و لباس هر كدام از پيش پرده ها متفاوت بود.
خاطره ى بسيار تلخى
كه از آن دوران دارم مربوط به سفر خراسان است كه در مشهد و نيشابور اجراى برنامه داشتيم.
در مشهد هنگام شروع نمايش در تالار فرهنگ ناگهان متوجه شدم كه لباس سپور را از تهران نياورده ام. مدير صحنه آقاى گرجستانى گفت: «كريمى جان ناراحت نباش، تا پرده اول را بازى كنى من برايت لباس مناسب پيدا خواهم كرد، او يك سپور واقعى را پيدا كرده با خود به پشت صحنه آورده بود. پس از اجراى پرده اول وقتى من از صحنه بيرون آمدم با عجله به اتاق گريم رفتم و گرجستانى آقاى كارگر شهردارى را به من معرفى كرد و فوراً او را لخت كرد و لباس هايش را تحويل من داد. پس از اجراى پيش پرده لباس هاى آن مرد را پس دادم و با دستمزدى كه مى توانست با آن يك دست لباس نو خريدارى كند شاد و راضى به خانه اش رفت. اما من وقتى به اقامتگاه كه يك دبيرستان بود رفتم، به محض اين كه پس از صرف شام به بستر رفتم خارش وحشتناكى سراپاى وجودم را فراگرفت. چراغ را روشن كردم، ديدم تعداد زيادى شپش مثل قشون مغول روى ملافه من رژه مى روند. اتفاقاً در آن سالها مرض تيفوس هم شايع بود مى گفتند اين بيمارى كشنده از طريق شپش به انسان سرايت مى كند.
آن شب ناچار شدم تمام لباسهايم را در همان ملافه غرق شپش بپيچم و بيرون در بگذارم. پرده اتاق را باز كردم به عنوان روانداز استفاده كردم، ضمن اين كه اشهدم را زير لب مى گفتم از شدت خستگى به خواب رفتم. ولى صبح سالم از خواب بيدار شدم. خوشبختانه شپش هاى آن مرد مبتلا به
تيفوس نبودند. لباس ها و ملافه را به مستخدم و آشپز دادم تا آنها را در ديگ بجوشانند.
از هر كدام از اين پيش پرده ها چند سطرى به خاطرم دارم، مرحوم سيد ضياءالدين طباطبائى حزبى تأسيس كرده بود به نام حزب «حلقه» كه اكثر رجال سياسى ايران عضو آن حزب بودند. شهرت داشت كه حزب «حلقه» مورد حمايت بريتانياى كبير است. آقاى پرويز خطبيى پيش پرده اى ساخته بود كه با اين ابيات شروع مى شد:
سيد ضياء دستمو گرفت برد توى حلقه
آن كه چون ميكرب سل دشمن خلقه
همان آدمى- كه سازد همى- بنده را فدائى
پس فرمانروائى- منم سيد ضيائى- منم سيد ضيائى
«حاجى ربابه» يك زن حقه بازى بود كه يك خانه را به چندين نفر فروخته بود. او مورد تعقيب قرار گرفت و جريان محاكمه او خوراك عمده ى روزنامه ها بود، شروع با اين بيت بود:
منم آن زن كه با مكر زنانه شدم داراى خانه
پيش پرده سپور بيشتر تراژيك بود تا كمدى. وضع زندگى رقت بار رفتگران شهردارى را منعكس مى كرد. وقتى مردم كف مى زدند و من براى تشكر به جلوى پرده مى رفتم، اين شعر را مى خواندم:
آنچه مردم را كند روبه مزاج
احتياج است احتياج است احتياج
آن كه دائم مى گيره از بنده باج (ديگر من نمى گفتم) ابتهاج است ابتهاج است ابتهاج
ابتهاج شهردار تهران بود. قافيه (احتياج) خود به خود اسم (ابتهاج) را تداعى مى كرد من فقط مثل رهبر اركستر با دست مردم را رهبرى مى كردم و تمام سالن يك صدا فرياد مى زدند: ابتهاج است ابتهاج است ابتهاج.
در مجلس چهاردهم يك اكثريت و اقليتى وجود داشت كه سخت با هم سرشاخ بودند، و كلاى اكثريت طرفدار مرحوم سيد ضياءالدين طباطبائى بودند و اقليت طرفداران شادروان دكتر محمد
مصدق و عده اى ديگر فراكسيون توده هايى و چند نفر وكيل منفرد. آنها آنقدر با هم بگومگو مى كردند كه ديگر وقتى براى تصويب لوايح باقى نمى ماند. پيش پرده «اقليت و اكثريت» با اين ابيات شروع مى شد:
خداوندا ملت از مجلس ذله است
سرنخ ها دست چند وجيه المله است
بين سالهاى 1320 تا كودتاى 28 مرداد پيش پرده خوانى، موقعيت روزنامه فكاهى سياسى را داشت. به خاطر دارم وقتى دولت وقت دكتر «ميلسپو» آمريكائى را به عنوان مستشار تام الاختيار دارائى استخدام كرد. چند روز بعد زنده ياد اصغر تفكرى پيش پرده دكتر ميلسپو را كه پرويز خطبيى ساخته بود، در تئاتر پارس كه آن زمان تئاتر فرهنگ ناميده مى شد اجرا كرد. پيش پرده خوانهاى به نام آن زمان عبارت بودند از: شادروان مجيد محسنى، جمشيد شيبانى، حميد قنبرى، عزت اللَّه انتظامى، مرتضى احمدى، جعفر بزرگى، اصغر تفكرى و برادرش عباس تفكرى و عباس حكمت شعار و اينجانب.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي كريميان ميقلان
محل تولد : فومن
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/7/1
زندگينامه علمي
آقاي علي كريميان در سال 1346 هجري شمسي در خانواده اي متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در شهرستان «فومن» ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني از يك سو و شوق ادامه تحصيل در قم، زيارت و هم جواري با بارگاه كريمه اهل البيت حضرت معصومه (سلام الله عليها)، وي را رهسپار قم و در سال 1367 وارد حوزه علميه قم گرديد. از نخستين روزهاي ورود،
ضمن انس با آستان ملكوتي كريمه اهل بيت (ع )، با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت. پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1376 به حلقه دروس خارج راه يافت. وي در ايام تحصيل در قم از محضر بزرگاني چون: «آيت الله جوادي آملي»، «استاد فياضي»، «آيت الله مصباح»، و ديگر ستارگان درخشان حوزه علميه قم كسب فيض كرد.
استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته «مباني نظري» در مقطع دكترا در سال 1387 از موسسه پژوهشي آموزشي امام خميني فارغ التحصيل گرديد. وي پس از طي تحصيلات، جهت خدمت علمي و فرهنگي به مردم ديار خويش به زادگاهش بازگشت و هم اكنون در دانشگاه گيلان علاوه بر تدريس، «مسئول نهاد رهبري» در اين دانشگاه نيز مي باشد. وي در طول حيات علمي خويش از امر نگارش و پژوهش غافل نمانده است و آثاري از قبيل: «اسوه حسنه» و «سه مكتب مشاء، اشراق و حكمت متعاليه» را به رشته تحرير در آورده است.
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 445 ق)، محدث، فقيه و صوفى. وى ساكن مصر بود. از احمد بن عبدان شيرازى در اهواز و از نصر بن احمد مرجى در موصل و از عبدالوهاب كلابى در دمشق و از ابوالفتح محمد بن احمد نحوى در رمله و از منير بن عطية در قيساريه و از ضراب در مصر حديث شنيد. عبدالمحسن شيحى و سهل بن بشر اسفرايينى و ابوعبداللَّه رازى، صاحب «سداسيات» از وى حديث روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (653 -652/ 17).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن كسايى در سال 1307 شمسى در خانواده ى تاجرپيشه اى در اصفهان تولد يافت، پدرش حاج سيد جواد كسايى كه يكى از بازرگانان بزرگ و سرشناس اصفهان بود به موسيقى سنتى ايران عشق مى ورزيد و به همين دليل، هنرمندان ممتاز كشور در خانه ى وى رفت و آمد داشتند كه كسايى از هنگام طفوليت با آنان مأنوس مى گردد و به موسيقى علاقمند مى شود. حسن كسايى از صدايى خوش نيز برخوردار بود كه ابتدا نزد استادانى چون: تاج و اديب به فراگيرى آواز مى پردازد ولى از دوازده سالگى بنا به توصيه و راهنمايى پدر، به فراگرفتن نى نزد استاد مهدى نوايى مى پردازد و چند ماهى كه از محضر استاد برخوردار مى شود بقيه را بر اثر استعداد و كوششهاى پى گير خود مى آموزد تا به مقامى شامخ در نواختن نى مى رسد.
كسايى صدا درآرى و سبك نواختن نى را به شيوه ى استادانه و سنجيده و دلنشين اعتلاء بخشيد كه مكمل مكتب اصيل نايب اسداللَّه مى باشد. او از محضر استاد بزرگ موسيقى ايران، ابوالحسن خان صبا استفاده ى سرشار برد. استاد حسن كسايى به جز نى، سه تار، سنتور و فلوت
نيز مى نوازد، ولى ساز اختصاصى او نى مى باشد. وى يكى از هنرمندانى بود كه دائماً با برنامه ى گلهاى راديو و تكنوازان سالها همكارى داشت و نواى نى وى، شور و حال مخصوصى به برنامه هاى گلها مى داد.
استاد كسايى شاگردان زيادى به جامعه ى هنرى كشور، تحويل داده و در اوج شكوفايى گوشه گيرى اختيار كرد و هم اكنون در زاويه ى استغنا به سر مى برد و مى گويد: «اين بود عاقبت ثمر باغبانيم».
نگارنده در سفرى كه مهرماه 1367 به اصفهان نمودم و با استاد كسايى در منزل ايشان صحبت مى كردم، نظرش را درباره ى موسيقى سنتى ايران جويا شدم؟ ايشان پاسخ دادند: «موسيقى سنتى و اصيل ايران، هنرى است بس ارزنده كه اگر توسط استاد نواخته شود با تار و پود هر انسان عارف و هنرشناسى بازى مى كند و آدمى را به جهان ناشناخته مى برد، ولى افسوس كه در بسيارى از مواقع همين موسيقى مورد سوء استفاده ى اشخاص ناباب قرار گرفت».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوبكر دينورى، از بزرگان مشايخ صوفيه (ف. 280 ه.ق). وى از اصحاب و اقران جنيد بغدادى و در ميان اين طبقه به رياضت و قناعت معروف بود. كسائى هزار مسئله نوشته و به جنيد فرستاد كه جنيد همه ى آنها را جواب داد و او نيز اندكى پيش از وفات خود آنها را سوزانيد.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد علي كسائي
محل تولد : رشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
آقاي سيد علي كسائي در سال 1341 هجري شمسي در خانواده اي پاك، با صفا، متدين و كاملا آگاه به مسائل مذهبي در رشت ديده به جهان گشود. نامبرده دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي علاقه وافر خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1361 وارد حوزه علميه قم شد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از محضر درس اساتيدي همچون: «آيت الله باقري كني»، «آيت الله سيد حسن مصطفوي» و ديگر اساتيد بهره ها برد.
وي در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در مقطع كارشناسي ارشد در رشته معارف اسلامي و علوم سياسي از دانشگاه امام صادق عليه السلام در سال 1369 فارغ التحصيل شد و با موفقيت از پايان نامه خويش با عنوان «جنگ تحميلي» دفاع كرد و سالهاي متمادي است كه در مدرسه عالي سوره، و ديگر دانشگاهها به تدريس مشغول مي باشد.
ايشان در طول حيات علمي خويش از امر نگارش و پژوهش غافل نمانده است و در كتابخانه ملي
تهران مشغول تحقيق و پژوهش مي باشد و آثار متعددي از جمله: «كتابخانه هاي ملي جهان»، «نسخه هاي خطي و اسلامي در جهان»، «تاريخ اوقاف در جهان» و ... را به رشته تحرير و به زيور طبع آراسته است.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، حافظ، فقيه شافعى، اديب، نحوى و شاعر. اصل وى از اصفهان و ساكن بغداد بود. معلم هارون، فرزند ابوالحسن على بن يحيى بن نديم، بود. او سپس به ابى النجم بدر معتضدى والى اصفهان، در زمان معتضد عباسى، پيوست. وى راوى شعر و تاريخ و سير، و بر كتاب «العين» خليل بن احمد مسلط بود. بين كسروى و ابن المعتز عبداللَّه نامه نگارى و مراجعات بسيار بوده است و اشعار زيادى را سروده به هم ارسال مى كردند. كسروى در عهد خلافت معتضد (289 -279 ق) از دنيا رفت. سال مرگ وى در «كشف الظنون» و «هدية العارفين»، 330 ق ذكر شده است. از آثارش: «الخصال»، مجموعه اى از اشعار و حكم و امثال؛ «الاعياد و النواريز»؛ «تأويل الاحاديث المشكلات الواردة فى الصفات»؛ «مراسلات الاخوان و محاورات الخلان»، كه در «هدية العارفين»، «مجاوبات الخلان» ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (463/ 2 ،220/ 1)، ريحانه (58/ 5)، الفهرست لابن النديم (214)، كشف الظنون (1394 ،705)، لغت نامه (ذيل/ على كسروى)، معجم الادباء (96-88/ 15)، معجم المؤلفين (247/ 7)، هدية العارفين (678/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى كسروى از فارغ التحصيلان باارزش كنسرواتوار بود كه در سال 1341 رياست هنرستان موسيقى تبريز انتخاب شد ولى به علت گرفتارى خانوادگى، پس از هفت ماه فعاليت ديگر نتوانست به كار ادامه دهد و به تهران بازگشت.
مصطفى كسروى كه در رشته ى موسيقى شرقى و غربى تخصص و تحصيلات عاليه دارد، به سال 1302 در شهر تربت حيدريه ديده به جهان باز كرد و دوران كودكى خود را هنوز سپرى نكرده بود كه مثل بسيارى از هنرمندان بزرگ
موسيقى كشور به اين هنر علاقه ى شديد پيدا كرد و تحصيلات خود را در اين رشته آغاز و به پايان رسانيد.
كسروى در دانشكده ى هنرهاى زيبا در رشته آهنگسازى به تحصيل پرداخت و موفق به دريافت ليسانس گرديد. سپس روانه ى ايتاليا شد و در مدرسه ى واتيكان رم به تحصيل موسيقى و تفحص در موسيقى غربى پرداخت و پس از دريافت سه ديپلم در رشته ى مختلف موسيقى غربى به ايران بازگشت.
وى از سال 1323 همكارى خود را با راديو آغاز كرد و مدتها در اركستر مهدى خالدى، پيانو و فلوت مى نواخت و تا مدت 10 سال با شيرخدا در اجراى برنامه هاى ورزشى صبح همكارى داشت و از سال 1343 به سمت آهنگساز و تنظيم كننده، رهبر اركسترهاى شماره ى يك و دو انتخاب و فعاليت داشت. او از سال 1323 تا 1327 در انجمن موسيقى ملى ايران زير نظر استاد روح اللَّه خالقى همكارى كرد و از سال 1325 تا 1342 نيز در اركستر سمفونيك تهران نوازنده ى فلوت بود. كسروى آهنگهاى زيبايى براى اجرا در راديو ساخت كه از جمله قطعه اى در مايه ى شوشترى به نام «فرهاد كوه كن» در اصفهان و تعداد بسيار زيادى براى اركسترهاى راديو و تلويزيون تنظيم و تهيه و ساخته است. مصطفى كسروى در طول حيات خود، خدمات ذيقيمتى به موسيقى مملكت خود كرد كه متأسفانه آن طور كه بايد از آن صحبت نشده و حق مطلب در مورد اين هنرمند بزرگ ادا نشده است.
وى در زمان خدمت دولتى خود، مدتها معلم موسيقى، مديريت كتابخانه ى هنرستان عالى موسيقى، رهبرى رشته ى كر هنرستان عالى موسيقى، مدير آموزش سرود و موسيقى مدارس تهران، رهبر دسته ى كر اداره ى كل
هنرهاى زيبا بوده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1267 -1189 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى، محدث، مفسر، متكلم، نحوى، عارف، اديب و شاعر. نسب وى با سى و چهار واسطه به حضرت موسى بن جعفر (ع) مى رسد. چون اهل عرفان و رياضت هاى شاق و كشف و شهود بود به سيد كشفى معروف شد. اصل وى از داراب شيراز بود. تحصيلات مقدماتى را در اصطهبانات گذراند. در 1208 ق به نجف رفت و از محضر اساتيد وقت استفاده نمود و در فقه و حديث برآمد. به تدريس و تصنيف پرداخت و مدت ها از مدرسين حوزه ى نجف بود. وى به اصرار محمد تقى ميرزا حسام السلطنه، پسر فتحعلى شاه، حاكم بروجرد به بروجرد رفت و در آنجا به تدريس پرداخت. وى همچنين در شهرهاى اصفهان، يزد و اصطهبانات نيز چند سالى تدريس كرده است. او با صاحب «جواهر» و سيد محمد باقر حجت الاسلام شفتى معاصر بود. سيد حسين بروجردى، صاحب «نخبة المقال» و حاج ميرزا صالح لرستانى و اورنگ زيب ميرزا، فرزند حسام السلطنه محمد تقى ميرزا حاكم بروجرد، و ملا عبداللَّه بروجردى از شاگردان وى بودند. در بروجرد درگذشت. از آثار وى: «اجابة المضطرين»، در اصول دين، حاوى تحقيقات عرفانى؛ «البلد الامين»، منظومه اى به عربى، در علم كلام و اصول دين؛ «تحفة الملوك»، در سير و سلوك و عقل و جهل و تعديل قوا؛ «جمع الشتات»؛ «الرطب اليابس»؛ «الرق المنشور»؛ «الشريفية»، در منطق؛ «الشموس و العكوس»؛ «صيد البحر»؛ «كفاية الايتام»، در فقه، در سه جلد؛ «ميزان الملوك»، در عدالت سلطان؛ «نخبة العقول فى علم الاصول»؛ «سنابرق فى شرح البارق
من الشرق»، در شرح دعاى رجب؛ «برق و شرق» كه به آن «شرق و غرب» نيز گفته اند، در شرح بعضى از احاديث عرفانى؛ «ديوان» شعر.[1]
مرحوم سيّد جعفر كشفى دارابى از اعاظم علماء قرن 13 سيزدهم (1267-1191 هجرى قمرى) و داراى تأليفات متعدد و بسيار مشهور است كه يكى از آنها كتاب معروف «ميزان الملوك و الطوايف و صراط المستقيم فى سلوك الخلايف» در انديشه سياسى اسلام و از نشريات مركز تحقيقات و مطالعات اسلامى قم در سال 1357 مى باشد. كه يكى از آثار بى بديل در روند تحولات انديشه سياسى در حوزه تفكر اسلامى بوده و از ميراث گرانبهاى سياسى دانشوران سلف و به عنوان گنجينه اى پر ارج از دانشوران دوره قاجار تلقى مى گردد.
بايد دانست كه مرحوم علامه سيّد جعفر كشفى تحصيلات مقدماتى را نزد مادر فاضل خويش آموخته و مدتى در يزد به تحصيل مقدمات مشغول و بعداً رهسپار نجف اشرف و در آنجا از محضر اساتيدى نظير مرحوم سيّد محمّدمهدى بحرالعلوم استفاده كرده و رفته رفته به عنوان فقيه اصولى و عارفى سالك و حكيمى آگاه به زمان، شهره آفاق گرديد. از علماى جامعين مابين علم و ايقان و ذوق و عرفان شناخته شده و در اجتهاد و فتاوى شهير و در علم تفسير و حديث بى نظير و در رديف اعاظم علماى اماميه در قرن 13 هجرى محسوب مى گردد و تا آنجا كه آقا بزرگ تهرانى در اعلام الشيعه او را «هو من اعاجيب الزمان و اغاليط الدهر» خوانده است.
در اواسط سلطنت فتحعلى شاه قاجار در بروجرد مقيم بوده و در سال 1267 در همان جا وفات و مدفون گرديده است. از ساير بزرگان
اين سلسله سيّد على عارف كشفى و سيّد موسى نجل مرحوم سيّد جعفر كشفى و حجت الاسلام و المسلمين سيّد حجت كشفى از فقيهان حوزه علميه قم و استاد خط ثلث در قيد حيات مى باشند. از بزرگان ديگر اين خانواده، مرحوم محمّد صالح كشفى خوشنويس قرن 11 هجرى كه در صفحه 71 كتاب خوشنويسان اصفهان به قلم مرحوم منوچهر قدسى از او نام برده شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (103)، اعيان الشيعه (85/ 4)، ايضاح المكنون (631 ،58 ،48/ 2 ،259/ 1)، تاريخ بروجرد (306 -303 ،296 -280 ،273 -272/ 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (90 -88/ 2)، الذريعه (97/ 24 ،327 -326 ،49/ 23 ،225/ 21 ،89 -88/ 18 ،105/ 15 ،259/ 14 ،232/ 12 ،177 -176/ 10 ،911/ 9 ،471 ،87/ 3 ،121 -120/ 1)، ريحانه (61 -60/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 242 -241/ 13)، طرائق الحقائق (455/ 3)، فارسنامه (1260/ 2)، لغت نامه (ذيل/ دارابى)، المآثر و الآثار (156)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1079 -1078/ 3)، مكارم الآثار (1858 -1855/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (333 -332/ 2)، هدية العارفين (256/ 1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 389 ق)، فقيه، محدث، اديب و زاهد. اصل وى از كشميهن مرو است به عراق و حجاز سفر كرد و درك محضر شيوخ بسيارى نمود. وى «صحيح» بخارى را در فربر به كرات از ابوعبداللَّه فربرى شنيد و آخرين كسى است كه آن را به عالى ترين اسناد روايت كرد، لذا در شرق و غرب شهرت يافت. او در مرو از عمر بن احمد جوهرى و در سرخس از ابوالعباس محمد
بن عبدالرحمان دغولى و در نيشابور از ابوالعباس محمد بن يعقوب اصم و در رى از ابوحاتم و سقندى و در بغداد از ابومحمد جعفر بن محمد خلدى و در كوفه از ابوالحسن على بن محمد شيبانى و در مكه از ابوسعيد احمد بن محمد اعرابى و جماعتى ديگر چون (عبداللَّه بن) محمد بن ابراهيم مروزى داعونى و محمد بن احمد بن عاصم و اسماعيل بن محمد صفار حديث شنيد. ابوذر هروى و ابوعثمان سعيد بن محمد بحيرى و ابوالخير محمد بن ابى عمران صفار و ابوسهل محمد بن احمد حفصى و كريمه مروزيه و ديگران از وى حديث روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (76/ 5)، تاريخ الاسلام (حوادث 189/ 400-381)، سير النبلاء (492 -491/ 16)، شذرات الذهب (132/ 3)، العبر (178 -177/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 390 ق)، حافظ، محدث و نسابه. اصل وى از كش جرجان است. از ابوالعباس دغولى و مكى بن عبدان نيشابورى و ابونعيم عبدالملك بن محمد بن عدى جرجانى و محمد بن عبدك شعرانى و عبدالرحمان بن ابوحاتم رازى و موسى بن عباس آزاد يارى و همطبقه ى آنها در خراسان و عراق و حجاز حديث شنيد. قاضى ابوالعلاء واسطى و ابوالقاسم ازهرى و عبدالعزيز ازجى و حمزة بن يوسف سهمى از وى حديث شنيدند. كشى در مسجد جامع بصره املاى حديث مى كرد. در پايان عمر در مكه مجاور شد و سالها در آنجا حديث گفت و در همان جا درگذشت. از او گردآوريها و مصنفاتى در «ابواب» و «مشايخ» به جا ماند. صاحب «كشف الظنون» به نقل از ابن عبدالبر در «الاستيعاب»، كتاب «الموثق فى الانساب» را به
او نسبت مى دهد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (78 -77/ 5)، تاريخ بغداد (409 -408/ 3)، تذكرة الحفاظ (998-997/ 3)، توضيح المشتبه (336/ 7)، سير النبلاء (45 -44/ 17)، شذرات الذهب (134/ 3)، طبقات الحفاظ (413)، العبر (180 -179/ 2)، معجم البلدان (525/ 4)، معجم المؤلفين (124/ 12)، المنتظم (66/ 9)، هدية العارفين (56/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 340 ق)، فقيه و رجالى بزرگ امامى. نسبتش به كش از شهرهاى ماوراء النهر مى رسد. كشى معاصر عياشى سمرقندى و از شاگردان او بود و از او بهره ها برد و در منزل وى در سمرقند حديث شنيد و بر وى قرائت كرد و در جرح و تعديل بر وى اعتماد نمود. هارون بن موسى تلعكبرى از او روايت مى كند. كشى استاد ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه است. او همطبقه ثقة الاسلام كلينى است. ابوعمرو كشى به كتاب رجالش معروف است. به آورده ى «معالم العلماء» نام كتاب «معرفة الناقلين عن الأئمة الصادقين» است كه شيخ طوسى آن را در 456 ق ملخص و تصحيح كرد و «اختيار معرفة الرجال»، معروف به «رجال كشى»، ناميد و از عصر علامه تا زمان ما آنچه در دست است همان «اختيار الرجال» طوسى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اختيار معرفة الرجال (مقدمه)، الاعلام (201/ 7)، الذريعه (141/ 10)، روضات الجنات (206/ 6)، سفينة البحار (481/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 296 -295/ 4)، فرقه هاى اسلامى (138)، فوائد الرضويه (587 -585)، الكنى و الالقاب (116 -115/ 3)، لسان الميزان (101/ 8)، معجم رجال الحديث (64 -63/ 17)، معجم المؤلفين (85/ 11)، هدية الاحباب (226)، هدية العارفين (22/
2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس كعبي
محل تولد : اهواز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
حجة الاسلام و المسلمين كعبي در سال 1341 هجري شمسي در منطقه «لشكرآباد اهواز» و در ميان خانواده اي متدين و معتقد به مباني مستحكم اسلام به دنيا آمد. عشق به اهل بيت (ع ) و روحانيت شيعه از وي انساني متدين و مجاهد ساخته و در همان دوران نوجواني او را به خدمت در راه تعالي اسلام و تشيع علاقه مند ساخته بود. حجة الاسلام و المسلمين كعبي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي را در مدارس اهواز سپري نمود. شركت وي در مجالس و محافل مذهبي و حضور علمايي همچون: «حاج شيخ صالح طرفي» و «مرحوم حاج سيد عبدالمطلب جزايري» در مسجد جامع لشكرآباد سبب شد تا در سن سيزده سالگي و بنا به توصيه پدر، همزمان با تحصيل در مقطع دبيرستان به مدرسه علميه «آية الله كرمي» رفته ، دروس حوزوي را فرا گيرد.
وي در سال 1355 به حوزه علميه اهواز رفته به صورت رسمي تحصيلات حوزوي خود را پي مي گيرد. با اوج گيري انقلاب و حضور جدي در مبارزات پيش از انقلاب و نيز فعاليتهاي پس از انقلاب و شروع جنگ تحميلي وقفه اي چند ساله در سير درسي ايشان ايجاد مي شود اما در سال 1360 مجدداً تحصيلات حوزوي را پي گرفته براي استحكام بنيۀ علمي خود، دروس مقدمات را در مدرسه علميه امام خميني اهواز بازآموزي مي كند. در سال 1364 به قم مهاجرت كرده و پس از اتمام دوره سطح در درس خارج حضرات آيات: «ميرزا جواد تبريزي »، «وحيد خراساني» ، «مكارم شيرازي» ، «صافي گلپايگاني» ، «جعفر سبحاني» ، «سيد كاظم حائري» و
«سيد محمود هاشمي شاهرودي» شركت كرد.
حجة الاسلام و المسلمين كعبي با اهتمام ويژه اي كه به مباحث تفسيري و معارف اسلامي داشت از محضر حضرات آيات: «مشكيني» ، «جوادي آملي» ، «مصباح يزدي» و «مظاهري» كسب فيض نمود. وي در طول سالهاي تحصيل خود در درسهاي اخلاق شركت مي جست و به تهذيب نفس (به عنوان مهمترين دغدغه درسي خود) اهميت بسيار مي داد. حجة الاسلام و المسلمين كعبي همزمان به تحصيل در دانشگاه نيز پرداخته مقطع كارشناسي رشته حقوق از مجتمع آموزش عالي قم و مقطع كارشناسي ارشد رشته حقوق عمومي دانشكده حقوق دانشگاه تهران را به پايان رساند.
حجة الاسلام و المسلمين كعبي فعاليتهاي بسياري را در زمينه تدريس و تأليف به انجام رسانده است . او تدريس علوم ديني را از آغازين سالهاي طلبگي شروع كرده و تاكنون به تدريس دروس بسياري از جمله تدريس كتابهاي: (لمعه ، رسائل ، مكاسب ، حلقات اصول شهيد صدر و نيز شش سال خارج فقه و اصول) توفيق يافته است . همچنين مباحثي نظير: (علوم حديث ، درايه ، نهج البلاغه ، تاريخ اسلام ، ولايت فقيه ، فلسفه و فقه روابط بين الملل) را بارها تدريس فرموده اند. استاد كعبي در دانشگاه نيز دروسي همچون: (فلسفه حقوق ، فلسفه سياست ، نظام حقوقي در اسلام ، دولت و نظام سياسي در اسلام ، حقوق كار و ...) را بارها تدريس كرده است . وي همچنين بيش از پنجاه دوره حقوق اساسي را تدريس كرده است .
او در زمينه مباحث فقهي و حقوقي داراي تأليفات بسياري است كه از آن جمله مي توان به كتاب: «الحصيله في حكم الجهاد الابتدائي في عصر الغيبة »، «احكام الميت »، «النظام القانوني في الاسلام مقارناً بالنظم الوضعية المعاصرة »، «فلسفه سياست » و ... اشاره كرد. بسياري
از جزوات و دست نوشته هاي ايشان به عنوان كتب درسي در مراكز حوزوي و دانشگاهي در حال تدريس است . جزواتي نظير: «علوم الحديث و الدراية »، «مصادر الحديث »، «مجموعه درسهايي از نهج البلاغه »، «ضمانت اجرائي قانون اساسي »، «تبيين ولايت فقيه از منظر فقهي ، حقوقي و سياسي ». ارائه مقالات علمي در همايشها، ضمن طرح راهكارهاي مناسب در حل برخي معضلات و پرسشهاي فقهي و حقوقي از ويژگيهاي بارز استاد كعبي است . بيشترين اين مقالات در زمينه هاي فقهي و حقوقي بوده كه از جمله آنها مي توان به «نوآوريهاي فقهي آية الله نائيني و آية الله شيخ فضل الله نوري »، «كنكاشي در اختيارات رهبري »، «شيوه مجازات اسلامي و اجراي علني حدود» و «دبير علمي همايش مردم سالاري ديني» كه مجموعه مقالات آن در دو مجلد منتشر گرديد، اشاره كرد.
او در كارنامه خود، سفرها و مصاحبه هاي علمي بسياري را به ثبت رسانده كه «حضور در كنفرانس دين و توسعه دانشگاه بيروت » و «انجام مصاحبه و مناظره با آقاي تيموتي ويليام واترز استاد دانشگاه هاروارد در كنفرانس حقوق بشر» از آن جمله اند. فعاليتهاي علمي و فرهنگي ، استاد كعبي را از فعاليتهاي گوناگون در عرصه سياست باز نداشته است . او كه همواره پايبندي خود را به امام (ره )، نظام و ارزشهاي انقلاب اعلام داشته از سنين نوجواني در فعاليتهاي مبارزاتي پيش از انقلاب حضوري جدي داشته است . پس از پيروزي انقلاب در جهاد سازندگي در زمينه محروميت زدايي و توزيع زمين براي خانه سازي محرومان و نيز مبارزه با گرانفروشي حضوري جدي داشت .
با شروع جنگ تحميلي وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و فعاليت هاي فرهنگي و نظامي خود را در بخش عربي
سپاه آغاز كرد. در سال 1360 به لبنان رفت و همراه با شهيد سيد عباس موسوي دبيركل سابق حزب الله لبنان و سيدحسن نصرا... به سازماندهي تشكيلات حزب الله پرداخت . او مدت 46 ماه از عمر خود را در جبهه هاي دفاع مقدس گذرانده و دو بار نيز در مناطق عملياتي مجروح شده است . از جمله فعاليتهاي حجة الاسلام و المسلمين كعبي در اين عرصه ، عضويت در مجلس خبرگان رهبري ، مخبري كميسيون سياسي _ اجتماعي ، نائب رئيسي كميسيون حراست و پاسداري از ولايت فقيه و نيز عضويت در كميسيون تحقيق است . استاد كعبي هم اكنون عضو جامعه مدرسين حوزه علميه قم و از حقوقدانان شوراي نگهبان است.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 780 ق)، عارف، شاعر. وى از بزرگان شيراز بود و چون رنگ سياه را در شيراز كلا مى گفتند و وى دستار سياه بر سر مى گذاشت، اين لقب را به وى داده اند. وى از جمله هم درسان حافظ شيرازى بود و در خدمت قوام الدين عبداللَّه شيرازى تحصيل مى كردند وى در مراتب اسماء و تسخيرات در زمان خود يگانه بود. نسب وى در تصوف به شيخ ركن الدين جورى مى رسد. از مريدانش حاج ابراهيم خنجى و شيخ عفيف الدين جنيد كازرونى و مولانا كمال الدين را مى توان نام برد. وى در شيراز وفات يافت و همان جا به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (770)، تذكره ى ميخانه (955 -953)، تذكره ى هزار مزار (173 -172)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (669/2)، رياض العارفين (109)، نفحات الانس (836).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 3840/ 380 ق)، فقيه حنفى، محدث و صوفى. نسبتش به كلاباد بخارا مى رسد، ولى اهل بخارا بود. از آثارش: «بحرالفوائد»، مشهور به «معانى الاخبار»، كه در آن پانصد و نود و دو حديث جمع كرده است؛ «الاربعين»، در حديث؛ «الاشفاع و الاوتار»؛ «امالى»، در حديث؛ «التعرف لمذهب التصوف»، كه در «الاعلام» به صورت «التعرف لمذهب اهل التصوف» آمده است؛ «حسن التصرف» در شرح «التعرف» خودش؛ «فصل الخطاب»؛ «معدل الصلاة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (184/ 6)، تاريخ ادبيات در ايران (628 ،257/ 1)، جستجو در تصوف (70 -68)، سرآمدان فرهنگ (94/ 1)، كشف الظنون (420 -419 ،225 ،163 ،105 ،53)، معجم المؤلفين (222 ،213 -212/ 8)، هدية العارفين (54/ 2).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(700 -644 ق)، فقيه حنفى، حافظ و محدث. نسبت وى به كلاباد بخارا مى رسد. در خراسان و بغداد و شام و مصر به فراگريرى علم و دانش پرداخت، تا از عالمان دين و از مفتيان آگاه به حديث شد و تصانيفى در فرائض نگاشت و حلقه درس و اشتغال برقرار كرد. او در ماردين، شمال عراق، درگذشت. از آثار وى: «ضوء السراج» در شرح «الفرائض السراجية»، و مختصر آن «المنهاج المنتخب من ضوء السراج»؛ كتابى در «مشتبه النسبة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (42/ 8)، شذرات الذهب (458 -457/ 5)، كشف الظنون (1249).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(398 / 378 -323 ق)، فقيه حنفى، حافظ و محدث. از كلاباد بخارا بود. از هيثم بن كليب شاشى و عبدالمؤمن بن خلف نسفى و ابوجعفر محمد بن محمد بغدادى الجمال و عبداللَّه بن محمد بن يعقوب استاد و على بن محتاج كشانى و محمد بن محمود بن عنبر نسفى و محمد بن احمد بن خنب و همطبقه ى آنها حديث شنيد. به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. ابوالحسن دار قطنى در كتاب خود «المدبج» و حاكم نيشابورى و جعفر بن محمد مستغفرى و ديگران از وى روايت كرده اند. دار قطنى وى را در حديث ثقه دانسته است و حاكم او را داراى فهم و شناخت عالى معرفى كرده و مستغفرى گويد كه او پرحافظه ترين فرد زمان خود در ماوراء النهر بوده است. ابوسعيد خليل بن احمد سجزى نيز از وى حديثى روايت كرده است. كلابادى در بخارا درگذشت. از آثار وى: تصنيفى در شناخت رجال «صحيح» بخارى به نام «الارشاد فى معرفة رجال البخارى» يا «الهداية و الارشاد
فى معرفة اهل الثقة و السداد» يا «اسماء رجال صحيح بخارى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (114/ 5)، ايضاح المكنون (724/ 2)، تاريخ بغداد (435 -434/ 4)، تاريخ نيشابور (152)، تذكرة الحفاظ (1027/ 3)، سير النبلاء (96 -94/ 17)، شذرات الذهب (151/ 3)، طبقات الحفاظ (423)، العبر (193/ 2)، كشف الظنون (555 ،88)، معجم المؤلفين (95/ 2)، وفيات الاعيان (211 -210/ 4)، هدية العارفين (69/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم كلانتري
محل تولد : مرودشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1345/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب ابراهيم كلانتري پس از اتمام دوره ابتدايي در روستاي محل تولد (شوراب) براي فراگيري علوم اسلامي به مدرسه علميه «حضرت امام صادق (عليه السلام)» شهرستان «مرودشت» آمدم. پس از يكسال با اوج گيري انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (قدس سره) مدتي حوزه تعطيل گرديد كه بنده در اين مدت به فعاليتهاي انقلابي مشغول بودم تا اينكه مجدداً دروس حوزه داير گرديد و بنده نيز به تحصيل ادامه دادم. در سال 1360 هجري شمسي براي ادامه تحصيل به حوزه علميه «آقا باباخان شيراز» عزيمت نمودم و تحصيلات حوزوي را در اين مدرسه تا سال 1364 ادامه دادم. همزمان با تحصيل در شيراز و بازگشايي دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگي، چند نيم سال تحصيلي در دانشگاه شيراز به تدريس دروس عمومي از قبيل: (صرف و نحو عرب، منطق و متدولوژي) مشغول بودم. تابستان 1364 براي ادامه تحصيل علوم اسلامي به حوزه علميه قم آمدم و به صورت ممحض به تحصيل مشغول بودم.
از محضر ارجمند حجج اسلام: (خدايي، موسوي نژاد و موحد شيرازي) در شهرستان و
در قم از محضر بزرگان حوزه حضرات آيات: (اعتمادي، پاياني و ستوده) و دروس خارج را از محضر حضرات آيات: (جعفر سبحاني، وحيد خراساني و فاضل لنكراني) بهرهمند شدم. تحصيلات در حوزه قم تا تابستان سال 1373 ادامه داشت. همزمان با تحصيل در حوزه قم، دروس متوسطه را ادامه دادم و سال تحصيلي 71 - 70 پس از قبولي در مركز تربيت مدرس، كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي را آغاز و در تابستان 1374 از رساله كارشناسي ارشد تحت عنوان: «تكامل زيستي موجودات زنده و پيامدهاي كلامي آن» دفاع و با درجه عالي و نمره 19 به پايان رساندم.
از بهمن ماه 1375 در مقطع دكتري الهيات گرايش (علوم قرآن و حديث) تحصيل خود را آغاز و پس از اتمام واحدهاي نظري به تحقيق در موضوع «قرآن و چگونگي پاسخگويي به نيازهاي زمان» پرداختم. در دي ماه 1381 از رساله دكتري خود تحت همان موضوع دفاع كردم و با نمره 23/17 و درجه خوب فارغ التحصيل شدم. از سال 1373 (مهرماه) به دانشگاه اصفهان عزيمت نمودم و همزمان با فعاليتهاي ديني، فرهنگي در مسئوليت «نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه مذكور»، به تدريس دروس الهيات و معارف اسلامي مشغول شدم. در طول سالهاي تدريس در دانشگاه، علي رغم گرفتاريهاي بسيار كاري در موضوعات مختلفي نيز به تحقيق و پژوهش پرداختهام. نتايج برخي از پژوهش ها تا كنون منتشر گرديده اما نتايج برخي نيز هنوز به مرحله انتشار نرسيده است. در حال حاضر عضو هيأت علمي دانشگاه هستم و با مرتبه استادياري به تدريس در دانشگاه الزهراء (سلام الله عليها) مشغول ميباشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف
1348 ش)، خواننده. معروف به كلانترى. از شاگردان سيد رحيم اصفهانى بود و در خوانندگى مهارت داشت. به سبك استاد خود خوانندگى مى كرد و در موسيقى اطلاعات كافى داشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (683 /2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، خواننده. معروف به حاجى كلاه دوز. اهل اصفهان بود و در اواخر عصر قاجاريه مى زيست. گوشه حاجى حسنى را كه در آواز ترك (بيات زند) و بعضى قسمت هاى مناسب دستگاهها نواخته مى شود، از ساخته هاى او مى دانند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (675 ،674/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند آقا ميرزا ابوالمعالى، از اعاظم علما و مجتهدين، ازهد زهّاد، و عابدترين افراد زمان خود بود.
در اصفهان نزد پدر و ديگران، و در نجف خدمت آخوند خراسانى تلمّذ فرموده؛ مدّت عمر، دقيقه اى از تأليف و تدريس و عبادت غافل نبود. در مسجد جوجو (جوجى) اقامه جماعت مى فرمود، و نماز ايشان از زبده ترين جماعات اصفهان محسوب مى شد.
در شب 17 رمضان المبارك سال 1350 وفات يافته، در جنب پدر مدفون گرديد.
كتاب تلخيص الهيئة، در مهمّات مسائل هيئت قديم، و معرفت تقويم و اسطرلاب از اوست.
مشاراليه بزرگتر از برادر خود مرحوم آقا ميرزا ابوالهدى مى باشد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج محمد حسن پدر ايشان از اجّله زهّاد و عبّاد و ساكن اصفهان بوده و در سال 1190 وفات يافته، قبرش در تخت فولاد قسمت جنوبى تكيه ميرزا ابوالمعالى به فاصله تقريباً صد قدم مى باشد. سنگى راست بالاى قبر اوست، و مادّه تاريخ وفاتش را هاتف شاعر اصفهانى گفته است:
هزار افسوس كز بيداد گردون
ز دنيا قدوه اهل زمين رفت
امام و مقتداى اهل دين شد
سر و سر حلقه اهل يقين رفت
به تاريخش رقم زد كلك هاتف
ز دنيا پيشواى اهل دين رفت
درباره او گفته شده است: «حاجى كلباسى حسنه اى است از حسنات حاج محمّد حسن. از معاشرين و مصاحبين آقا محمّد بيدآبادى [بوده] است.
در اجازه اى كه ميرزاى قمى جهت حاجى كباسى نوشته درباره او گويد: «العالم العامل العابد الباذل المبرور المغفور الحاج محمد حسن الشهير بالكرباسى» و اين القاب بهترين معرّف آن جناب است.
پدر او حاج محمّد قاسم نيز از اخيار بوده و ظاهراً در خراسان وفات يافته است.
حاج محمّد حسن مرقوم سه فرزند پسر داشته:
[1-]
ملا محمّد قاسم، و [2-] ديگرى: ملاّ محمّد جعفر، كه از علماى اتقيا و ساكن اصفهان بوده اند، و ظاهراً در اين شهر وفات يافته اند.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، صوفى و شاعر. اصل وى از ايل كلهر و معاصر رضاقلى خان هدايت (وف 1288 ق) بود. كلهر در اغلب ايام روزه داشت و براى وصول به حق، به عبادت و رياضت و تزكيه ى نفس مى پرداخت. سرانجام به تهران آمد و تا آخر عمر در اين شهر به سر برد. از اوست:
وزيد باد بهارى و شد خزان بر باد
ز فيض ناميه شد ساحت جهان آباد
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ مشاهير كرد (410/ 1)، حديقة الشعراء (1456 -1455/ 2)، گنج شايگان (412 -410).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان. پدر مرتضى نى داوود و ضرب گير خوبى بود. با ساز فرزندش ضرب مى گرفت و از شاگردان آقاجان دوم محسوب مى شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (62)، تاريخ موسيقى (646 ،644 /2)، سرگذشت موسيقى (407 -406 /1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 808/ 803/ 802 ق)، صوفى، عارف و شاعر، متخلص به كمال. معروف به شيخ كمال. در خجند از بلاد ماوراءالنهر به دنيا آمد. در جوانى به سفر حج رفت و بعد از مراجعت در تبريز سكنى گزيد و تحت حمايت سلطان حسين جلاير (784 -776 ق) قرار گرفت. وى در علوم ظاهرى و باطنى عصر خود استاد بود و چون در تصوف و شعر و ادب تبحر داشت پيروان و مريدان بسيارى پيدا كرد. او با شيخ زين الدين خوافى و مولانا محمد شيرين، مشهور به مغربى، معاصر و معاشر بود. كمال در پى آشوب هاى تبريز، مدت چهار سال به شهر سراى، پايتخت قبچاق رفت و مريدان بسيار در آنجا به دست آورد و با خواجه عبيد اللَّه چاچى، عارف مشهور، ملاقات و صحبت داشت. وى در 798 ق به تبريز بازگشت و مورد حمايت ميرزا ميرانشاه، فرزند تيمور، قرار گرفت و در خانقاهى كه داشت تا آخر عمر زيست. كمال معاصر حافظ شيرازى بود و پيشه ى شاعرى نداشت بلكه شعر را براى بيان احساسات و افكار خود و براى ارشاد و تربيت ديگران به كار مى برد. وى غزل هاى عارفانه را استادانه مى سرود و گذشته از جامى تنها شاعرى است كه حتى المقدور سعى مى كرد غزلياتش همه در طول يكسان باشند، يعنى از هفت بيت تجاوز نكنند. كمال در سرودن شعر از
سبك خواجه حسن دهلوى پيروى مى كرد. او در تبريز درگذشت. در مورد زمان فوت او در تذكره ها تاريخ هاى متفاوتى از 792 تا 808 ق ذكر شده است. از آثارش: «ديوان» شعر، حدود هشت هزار بيت.[1]
(شيخ) كمال الدين بن مسعود عارف و شاعر مشهور (و. خجند- ف. تبريز 793 يا 803 يا 804 ه.ق) وى از خجند مهاجرت كرد و در تبريز مقيم گشت و هم در آنجا مورد پذيرش سلطان حسين جلايرى قرار گرفت. سلطان صومعه اى براى او ترتيب داد. كمال در تبريز به زهد و صلاح شهرت يافت. در سال 787 ه.ق كه تغتامش خان از دشت قبچاق به تبريز تاخت و آنجا را مسخر كرد، به تقليد اميرتيمور فضلا و ادبا را به شهر «سراى» پايتخت خود كوچانيد، كمال نيز در «سراى» اقامت گزيد و پس از چهار سال باز به تبريز برگشت و مورد نوازش ميرزا ميرانشاه فرزند تيمور حكمران آذربايجان قرار گرفت و هم در آنجا درگذشت. كمال از غزليات حافظ استقبال نموده و از سعدى و همام تبريزى تقليد كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از سعدى تا جامى (448 -447 ،444 -423)، تاريخ ادبيات در ايران (1137 -1131/ 3)، تاريخ نظم و نثر (211 -210)، تذكرة الشعراء (370 -363)، حبيب السير (549 -548/ 3)، دايرة المعارف فارسى (2261/ 2)، ديوان كمال الدين مسعود خجندى (مقدمه)، الذريعه (1035 ،918 -917/ 9)، رياض العارفين (127 -126)، ريحانه (333 -331/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (112/ 9)، طرائق الحقائق (688 -685/ 2)، فرهنگ سخنوران (768)، گنج سخن (323 -316/ 2)، لغت نامه (ذيل / كمال الدين خجندى)، مجالس النفائس (356 -355)، مرآة الخيال (59
-58)، مؤلفين كتب چاپى (174 -173/ 6)، نتايج الافكار (596 -593)، نفحات الانس (610 -609)، هفت اقليم (458 -455/ 3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س ششم ق)، خطاط، موسيقدان و شاعر. در عصر سلجوقيان مى زيست و از شعراى آل سلجوق و معاصر و مداح سلطان سنجر (552 -479 ق) بود و نزد وى اعتبار و احترام زيادى داشت. كمالى معاصر امير معزى سمرقندى و ممدوح حكيم اوحدالدين انورى ابيوردى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (685 -681/ 2)، چهار مقاله (45)، الذريعه (922 ،917/ 9)، فرهنگ سخنوران (770)، لباب الالباب (91 -86/ 1)، مجمع الفصحا (1142 -1140/ 3).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 972 ق)، موسيقيان و شاعر. معروف به امير قاضى. وى برادر قاضى بيك، والى دكن بود. هر دو برادر از ايران به هند رفتند. امير قاضى در موسيقى استاد بود و كمانچه را بسيار خوب مى نواخت و به همين دليل به احمد كمانچه معروف شد. وى نخست، در دكن مى زيست و از آنجا به دربار جلال الدين محمد اكبر رفت و پس از چندى به دكن بازگشت. چون برادرش با او ناسازگار بود به ايران آمد و از ملازما و رامشگران نامى مجالس بزم شاه عباس شد. از او رباعيات خوبى به جا مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (291 /1)، تاريخ نظم و نثر (649)، صبح گلشن (19 -18).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده. از شاگردان خوشنواز، معروفترين استاد كمانچه، در زمان محمدشاه و ناصرالدين شاه و پدر حسين خان اسماعيل زاده بود. تحت تربيت خوشنواز به مقام استادى رسيد و از نوازندگان دربار شد. برادر كوچكتر وى قلى خان نيز كمانچه مى كشيد اما مهارتش از اسماعيل خان كمتر بود. على خان بهارى از شاگردان وى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (52)، تاريخ موسيقى (539/2)، سرگذشت موسيقى (66/1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، نوازنده. وى علاوه بر نوازندگى، از قصه خوانها و شاهنامه خوانهاى دربار شاه طهماسب صفوى (984 -930 ق) بود. او علاوه بر نواختن كمانچه، عود نيز مى نواخت و استادى بى قرينه بود. در زمان سلطنت شاه اسماعيل ثانى از نزديكان و خواص او گرديد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (314 ،291/ 1)، سرگذشت موسيقى (64 ،15/ 1)، عالم آراى عباسى (191 -190/ 1).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، نوازنده. از نوازندگان دربار شاه طهماسب و شاه عباس اول صفوى بود. در شهر ورامين به مرتبه ى سازندگى رسيد، و در نغمه سرايى مقام بالايى داشت. از اقران خود برتر بود و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه هيچ يك از شاگردانش به منزلت او نمى رسيدند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (317 -316 ،291 /1)، سرگذشت موسيقى (64 ،15 /1)، عالم آراى عباسى (191 /1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، موسيقيدان و شاعر. از استادان موسيقى عصر خود به شمار مى آمد. استاد زيتون، موسيقيدان معروف آن عصر، برادر وى بود. مير عزيز در هيئت و نجوم تبحر داشت و ساز نيز مى نواخت و داراى تصنيفهاى زيادى بود. مدتى در دستگاه اميرخان تركمان به سر برد و بعد از چندى به اصفهان مسافرت كرد و در راه به دست راهزنان كشته شد. وى شعر نيز مى سرود و در سرودن غزل استاد بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (531)، تاريخ هنرهاى ملى (867/ 2)، الذريعه (719 -718/ 9)، مجمع الخواص (286).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، نوازنده. از نوادگان كمانچه بود و چون آوازى نيكو داشت، از شبيه خوانهاى تكيه ى دولت شد. وى مدتى جزو دسته نوازندگان دستگاه نايب السلطنه بود. ميرزا رحيم از قدماى موسيقى بود و دستگاهها را به تفصيل مى نواخت. او اولين استاد روح اللَّه خالقى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (542 -541 /2)، سرگذشت موسيقى (349 ،58 -57 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1405 -1317 ق)، فقيه، اصولى و استاد. در كمره، از توابع خمين، به دنيا آمد. پس از كسب علوم مقدماتى در جاپلق، به خوانسار رفت و در محضر آخوند ملا محمد بيدهندى و سيد على اكبر بيد هندى و آقا سيد احمد جاده اى تلمذ كرد. در 1337 ق به سلطان آباد (اراك) رفت و از شاگردان نخست آيت اللَّه حايرى گشت و علم فقه و اصول را در خدمت حاج شيخ عبدالغنى و حاج شيخ عباس ادريس آبادى آموخت، و نزد ساير اساتيد علوم عقلى و رياضى و اخلاق را فراگرفت. در 1340 ق ساكن قم شد. و به افاده و استفاده مشغول گشت، و از درس ميرزا على اكبر حكمى يزدى بهره گرفت و «اسفار» را نزد آيت اللَّه رفيعى قزوينى و حديث را از محدث قمى و شيخ آقا بزرگ تهرانى و آيت اللَّه شيخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى و آيت اللَّه سيد محسن جبل عاملى و اخلاق و عرفان را نزد آيت اللَّه حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى تكميل كرد و اجازه ى اجتهاد و نقل حديث از استادان خود گرفت. از اين زمان به حاج ميرزا خليل مجتهد معرف شد و خود به تدريس «كفايه» و «مكاسب» و اصول فقه و معقول و هيئت
و هندسه پرداخت. او از مدرسين معقول و منقول حوزه و دانشگاه بود و مدت ها به تدريس «تفسير» ى كه بر قرآن نوشته بود اشتغال داشت. دكتر خزائلى، آيت اللَّه طالقانى، آيت اللَّه كاظم گلپايگانى، حجةالاسلام انصارى قمى و حجه الاسلام تربتى از شاگردان وى بودند. در 1354 ق در رابطه با مسأله كشف حجاب دستگير و زندانى و پس از يك ماه آزاد شد. آيت اللَّه كمره اى در 1371 ق، به همراه آيت اللَّه سيد محمود طالقانى و آيت اللَّه سيد رضا زنجانى و سيد صدرالدين بلاغى به پاكستان دعوت و در كراچى، به رياست مؤتمر عالم اسلامى انتخاب شد. در 1379 ق با همين سمت به بيت المقدس رفت و به دستور آيت اللَّه بروجردى با شيخ محمد شلتوت، رئيس دانشگاه الازهر، درباره ى اتحاد اسلامى ديدار و گفتگو كرد. در 1395 ق، پاپ پل ششم، پيشواى كاتوليكهاى جهان، توسط سفارت واتيكان در تهران، دوازده مشكل كلامى را از وى استعلام نمود و پاسخ ايشان به فرانسه ترجمه و ارسال شد. از آيت اللَّه كمره اى در حدود هفتاد اثر به جاى مانده است از جمله: شرح «نهج البلاغه»، در بيست و سه جلد؛ «عنصر شجاعت»، در هفت مجلد؛ «افق وحى»؛ «افق اعلى»؛ «ملكه اسلام»؛ «على و الزهراء»؛ «قبله اسلام»؛ تفسير «سوره ى نور»؛ «آثار مقدس، احاديث و اخبار اسلام»؛ «علم الحديث و طبقة الكبرى»؛ «اسرار حج»؛ «بيت المقدس و تحول قبله»؛ «مادر، وظائف زن در اسلام».[1]
حاج ميرزا خليل كمره اى دامت بركاته از علماء و حكماء و دانشمندان و نويسندگان طراز اول تهرانست كه در خيابان زرين نعل ساكن و در مسجد معروف فخرالدوله واقع در دروازه شميران اقامه جماعت و ترويج دين و تفسير قرآن مبين
نموده و تنوير افكار و قلوب ارادتمندان و دانش جويان و حقيقت طلبان را مى نمايند.
در سال 1317 قمرى برابر 1276 شمسى در جنوب جلگه كمره كه بسيار حاصلخيز و پر بركت و از قديم مسكن شيعيان خالص بوده در بلد كوهستانى و سرچشمه رودخانه ها چشم بجهان باز كرده و پس از پرورش در آن هواى آزاد و تحصيل علوم ابتدائى و مقدماتى براى كسب علوم عاليتر مجبور به هجرت از وطن شده و براى ادامه تحصيلات خونسار را كه يكى از زيباترين مناطق كوهسارى بشمار مى رود انتخاب نموده و در آنجا از محضر يكى از اوتاد زمان بنام آخوند ملا محمد بيد هندى علاوه بر تحصيل مقدمات و فنون علم و قرائت قرآن از پارسائى و وارستگى محضر آن مرد روحانى بيش از پيش استفاده نموده و در سال 1337 قمرى با فوت مرحوم آخوند بيد هندى براى ادامه تحصيلات نزد مجتهد بزرگوار حاج سيد على اكبر بيدهندى و آسيد احمد جاده اى رهسپار شده و از محضر آن دو عالم ربانى استفاده شايان نموده و در نوروز همان سال بكمره برگشته و در سن بيست سالگى تأهل اختيار كرده و براى تحصيلات بيشترى به شهرستان اراك كه مركز علم و دانش بوده آمده و مشغول ادامه تحصيل شده و سه سال تمام در اراك علوم فقه و اصول را در خدمت حاج شيخ عبدالغنى و حاج شيخ عباس ادريس آبادى و مقدارى حكمت و فلسفه را نزد آقاى سيد محمد بروجردى و هم چنين درس خارج را در سال 1340 قمرى از محضر مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم يزدى تلمذ نموده و در نوروز آنسال
كه آن مرحوم به قم مهاجرت و تشكيل حوزه دادند بنا بر دعوت آن مرحوم با قافله اى از طلاب كاروانى تشكيل و با وسائل آن روز به قم رهسپار شده و اقامت نمودند.
در آن موقع استاد فسلفه و حكمت قم مرحوم حاج ميرزا على اكبر يزدى مدرس و همدرس مرحوم فيلسوف شهير ميرزا جهانگير خان قشقائى كه در عصر خود بى نظير بوده، دوره فلسفه و حكمت حاجى سبزوارى و فلسفه عالى صدر المتألهين و دوره رياضيات را نزد حكيم مزبور فراگرفته و نيز دو دوره درس اصول و يكدوره درس خارج فقه را در حوزه مرحوم آيت اللَّه حايرى يزدى تلمذ نموده و اين دروس بالغ بر چهارده سال كه در قم اقامت داشتند ادامه داشت و طرز اصول اصحاب سامرا را بوسيله آيت اللَّه حايرى و اصول اصحاب نجف را بوسيله ديگران مانند آيت اللَّه ميرزا سيد على يثربى كاشانى فراگرفته و از مقايسه بين دو طرز اصول و تكميل فلسفه و معقول و غور در مباحث عقلى كه پيش آمده بود لذت وافرى مى بردند.
متعاقب آن بتدريس كفايه و مكاسب و اصول فقه و معقول و همچنين بتدريس هيئت و هندسه مشغول بودند.
در سال 1354 ق كه غائله تغيير لباس پيش آمد ايشان تبعيد به تهران شده و حدود يك ماه زندانى شده آنگاه بقيد توقف در تهران آزاد گرديده و تاكنون چهل سال است كه در عاصمه تشيع بخدمات دينى و روحى اشتغال دارند.
در سال 1367 ق بمكه معظمه مشرف شده و در سال 1371 ق بدعوت شعوب المسلمين پاكستان بكراچى رفته و در آن حفله و كنفرانس بزرگ اسلامى بياناتى ايراد نموده كه موجب
اعجاب همگى گرديده و نيز سفرى به بيت المقدس نموده و در مؤتمره اسلامى آنجا شركت كرده و هم در كنگره اسلامى حجاز و مكه معظه دعوت شده در تمام اين مراحل نداء شيعه را كه مغز و لب و حقيقت اسلام است ظاهر نموده و اثرات عميقى در روح دانشمندان مسلمين گذارده است.
نگارنده گويد: علامه كمره اى از دانشمندان بزرگواريست كه بسهم خود خدمات بسيار ارزنده از راه بيان و قلم بعالم اسلام نموده است. تأليفات و تصنيفات آموزنده اى شاهد اين گفتار و گواه اين مدعا است و فهرست آن در رساله ى جداگانه اى بطبع رسيده با شرحى از كتب مفيده آنجناب كه اسامى آنها را مى نگارم:
1- كتاب افق وحى 2- كتاب افق اعلى نگاهى بچهره محمد و على عليهماالسلام 3- على و الزهراء- سرچمشه آب حيات 4- ملكه اسلام فاطمه زهراء عليهاسلام 5- ترجمه قصيده النبى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم 6- نهج البلاغه السماء و العالم آسمان و جهان 7- نهج البلاغه و جنگ 8- پيام ميلاد اميرالمومنين عليه السلام بسلاطين اهل قبله 9- كتابى بقلم اميرالمؤمنين عليه السلام 10- نامه كودك در مسجد 11- محنت اسلام 12- عنصر شجاعت يا هفتاد و دو تن و يك تن جلد اول 13- جلد دوم عنصر شجاعت 14- جلد سوم عنصر شجاعت 15- جلد چهارم عنصر شجاعت (مسلم بن عقيل) 16- چند مرحله از زندگانى امام حسين 17- تاج مأمون الرشيد 18- مجلس مباحثه امام رضا عليه السلام با عمران صابى 19- فلسفه غيبت امام زمان عجل اللَّه فرجه 20- امامزاده عبداللَّه عليه السلام در رى 21- شرح حال محمد بن ابى بكر 22- پيام ايران بنجد و حجاز و مصر
23- امناء الهى در كتاب سلمان فارسى و ابوذر غفارى 24- خواب ديدن ائمه اطهار عليهم السلام 25- قبله اسلام كعبه يا مسجدالحرام 26 - بيت المقدس و تحول قبله 27- آفاق كعبه 28- پنج رساله در حج و قبله 29- نهيب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بملوك و امراء و فقهاء علماء از خيف منى 30- كليد امن جهان 31- كليد امن دنيا 32- رساله مناسك و مسائل حج و عمره 33- ندائى از سرزمين بيت المقدس 34- اجتماع پيرامون خانه تقديس 35- اسرار حج 36- تفسير سوره نور 37- نداى اذان و ثواب آن بفارسى 38- دروس متون احاديث 39- الحديث عند الشيعه تا تاريخ تدوين حديث 40- تصحيح تفسير دانشگاه (بفارسى) 41- غروب آفتاب در اندلس 42- كتاب مادر 43- مقدمه مواقع النجوم 44- تحشيه رساله لقاء اللَّه 45- تصحيح و تحشيه مراقبات السنه 46- من روح الفرج بعد الشده (بعربى) 47- مقاله در سالنامه نور دانش سال 1326 تحت عنوان اسرار موت و حيات 48- آثار مقدس احاديث و اخبار اسلام 49- على عليه السلام و آل محمد صلى اللَّه عليه و آله 50- آل رسول اللَّه 51- رابطه عالم اسلامى بزبان فارسى در جواب علماء كردستان 52- رابطه عالم اسلامى قبس من ولاء على عليه السلام بزبان عربى 53- آراء ائمه الشعيه الاماميه فى الغلاه.
آثارى كه آماده طبع است
1- جلد پنجم عنصر شجاعت 2- جلد دوم قبله اسلام 3- جلد دوم افق اعلى 4- تفسير تعدادى از سور قرآن 5- جلد دوم سرچشمه آب حيات 6- جلد دوم افق وحى 7- جلد دوم دروس متون احاديث 8- پيام بلال حبشى مولاى رسول خدا
صلى اللَّه عليه و آله و سلم از با كعبه بسياهان جهان 9- ترجمه كتاب الاسلام على مفترق الطرق.
معظم له داراى فرزندان برومندى مى باشند كه در ميان آنان دانشمند معظم و فاضل برومند جناب آقاى حاج ميرزا محمدحسن ناصر آقاى كمره اى بفضل و تقوا و اطلاعات عميقى موصوف و بيشتر امور والد ماجدش بدست با كفايت و نظر صائب او انجام مى گيرد.
علم ربانى.
تولد: 1317(1276 ق.)، كمره از توابع اراك.
درگذشت: 19 مهر 1363، تهران.
آيت الله خليل كمره اى بعد از تحصيل علوم ابتدايى و مقدماتى براى كسب علوم عالى تر به خوانسار رفت و نزد آخوند ملا محمد بيدهندى مقدمات و متون علم قرائت قرآن را فراگرفت. با فوت ملا محمد بيدهندى به نزد سيد على اكبر بيدهندى و سيد احمد جاده اى رفت و به تحصيل علوم پرداخت شد.
در سال 1337 ق. به حوزه ى علميه ى اراك (مدرسه ى سپهدار) كه توسط آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى تأسيس گرديده بود ملحق شد و جزو اولين شاگردان حوزه ى علميه ى وى بود. سه سال تمام فقه و اصول را نزد شيخ عبدالغنى و شيخ عباس ادريس آبادى و مقدارى حكمت و فلسفه را نزد سيد محمد بروجردى و درس خارج را در سال 1340 ق. نزد آيت الله حائرى يزدى تلمذ نمود.
در سال 1339 ق. از حوزه ى علميه ى اراك به همراه آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى مؤسس حوزه ى علميه ى قم، به قم منتقل شد و در آنجا ساكن شد و به تحصيل سطوح و فقه و اصول پرداخت در درس خارج آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى نيز حاضر مى شد و معقول را نيز نزد آقا ميرزا على اكبر يزدى معروف به «حكيم» تلمذ مى نمود پس از وفات آقا ميرزا
على اكبر حكيم الهيات به معنى اخص اسفار را با حضرت امام خمينى (ره) مذاكره ى بينابين داشتند و همچنين مقدارى خارج فقه جواهر را با حضرت امام (ره) و آيت الله ميرزا عبدالله تبريزى مذاكره مى نمود.
اساتيد ديگر وى عبارتند از: آيت الله ملكى تبريزى و آيت الله اصفهانى و آيت الله محدث قمى و علامه عاملى. آيت الله كمره اى سپس در قم به تدريس سطوح و تفسير و فسلفه پرداخت.
آيت الله كمره اى در سال 1341 ق.، به سبب مخالفت با كشف حجاب، به دستور رضاشاه دستگير و زندانى شد و سپس در تهران نفى بلد گرديد. در سال 1371 ق. در كراچى به رياست مؤتمر اسلامى انتخاب گرديد و بار ديگر در سال 1379 ق. در مؤتمر اسلامى اردن شركت كرد. در پايان مؤتمر به اشاره ى آيت الله سيد حسين بروجردى همراه آيت الله مرتضى طالقانى براى تشكر از شيخ محمود شلتوت، مفتى اهل سنت و رييس جامع الازهر، درباره ى فتواى ايشان در به رسميت شناختن مذهب تششيع، به قاهره رفت و با شيخ شلتوت ديدار و گفتگو كرد. در سال 1385 ق. در مكه در مؤتمر عالم اسلامى شركت كرد و به رياست مؤتمر برگزيده شد.
آيت الله كمره اى در سال 1349 در هزاره ى شيخ طوسى درباره مقام علمى شيخ طوسى ايراد كرد.
آيت الله كمره اى در شروع انقلاب اسلامى همگام با مردم حركت نمود و در راهمپيمايى تاسوعاى 1375 به اتفاق آيت الله طالقانى شركت جست. پس از حمله عراق به ايران با نوشتن مقاله «عرب اين ننگ را به كجا مى برى؟»، در روزنامه ى، «اطلاعات» به حمايت از موضع به حق ايران برخاست.
آيت الله كمره اى در دوره ى دكتراى دانشكده الهيات دانشگاه تهران تدريس مى نمود.
از آثار وى مى
توان به اين عنوان ها اشاره كرد: تفسير سوره ى نور (در دو مجلد)؛ عنصر شجاعت يا هفتاد و دو تن و يك تن (در تراجم شهداى كربلا، چهار جلد)؛ شرح نهج البلاغه؛ نهج البلاغه السماء و العالم آسمان و جهان؛ نهج البلاغه و جنگ؛ ملكه اسلام فاطمه زهرا؛ نويد اسلام؛ نداى اذان و احاديث استحباب آن؛ مادر و وظيفه زن در اسلام؛ فتح مكه غروب آفتاب در اندلس؛ اسرار حج؛ قبله اسلام كعبه يا مسجدالحرام؛ يك دوره كامل تفسير قرآن؛ افق وحى؛ افق اعلى؛ نگاهى به چهره محمد (ص) و على (ع)؛ على و الزهزاء سرچشمه ى آب حيات؛ ترجمه قصيدةالنبى (ص) پيام اميرالمؤمنين به سلطان اهل قبله؛ كتابى به قلم اميرالمومنين (ع) نامه ى كودك در مسجد، محنت اسلام؛ چند مرحله اسلام؛ چند مرحله از زندگانى امام حسين (ع)؛ تاج مأمون الرشيد؛ مجلس مباحثه ى امام رضا (ع) با عمران صايى؛ فلسفه غيبت امام زمان (ع) (عج) امامزاده عبدالله (ع) در رى؛ شرح حال محمد بن بكر؛ پيام ايران به نجد و حجاز و مصر؛ امناءالهى در كتاب سلمان فارسى و ابوذر غفارى؛ خواب ديدن ائمه اطهار (ع)؛ بيت المقدس و تحول قبله؛ پنج رساله در حج و قبله؛ كليد امن جهان؛ كليد امن دنيا؛ رساله مناسك و مسائل و حج و عمره؛ ندايى از سرزمين بيت المقدس؛ اجتماع پيرامون خانه مقدس دروس متون احاديث؛ الحديث؛ تصحيح تفسير دانشگاه (به فارسى)؛ كتاب مادر؛ مقدمه مواقع النجوم؛ تحشيه رساله لقاءالله؛ تصحيح و تحشيه مراقبات السنه، من روح الفرج بعد الشدة (به عربى)؛ آثار مقدس احاديث و اخبار اسلام؛ على (ع) و آل محمد؛ آل محمد رسول الله؛ رابطه اسلامى (به زبان فارسى)؛ در جواب علماى كردستان؛
رابطه ى عالم اسلامى قبس من ولاء على (ع) به زبان عربى؛ آراء ائمه الشيعه فى الغلاة نهيب پيغمبر (ص) به ملوك و امراء و فقهاء از خيف منى. آثارى كه آماده طبع است: جلد پنجم عنصر شجاع؛ جلد دوم قبله اسلام؛ جلد دوم افق اعلى؛ تفسير تعدادى از سوره هاى قرآن؛ جلد دوم سرچشمه آب حيات؛ جلد دوم افق وحى جلد دوم دروس متون احاديث؛ پيام بلال حبشى مولاى رسول خدا (ص) از بام كعبه به سياهان جهان؛ ترجمه كتاب على مفترق الطرق.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آينه دانشوران (493 -491 ،188 -187)، الذريعه (219/ 22 ،44/ 17 ،352/ 15 ،126 -125/ 14)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 705 -704/ 13)، عنصر تلاش و كوشش، گلزار معانى (582 -566)، گنجينه ى دانشمندان (43/ 5 ،540 -535/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (35 -32/ 3).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، موسيقيدان و خواننده. از هنرمندان اواخر عصر تيمورى و از خوانندگان بنام عصر خود بود. وى در ماوراءالنهر مى زيست و در علم و عمل موسيقى ممتاز بود. پس از صلح ميرزا بابر با سلطان ابوسعيد، آن دو مجلس جشنى در حوالى سمرقند برپا كردند كه در اين مجلس، خواجه محمد كنك خوانندگى كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (230 -229 /1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند سيد حسن بن سيد جعفر حسينى.
عالم زاهد فقيه حكيم مفسر زاهد، در شب اربعين سال 1301 در قريه ى كوپا از بلوك كوهپايه ى اصفهان متولد گرديده، در اصفهان و نجف نزد علماى معروف تحصيل نموده، خصوصا در اصفهان از محضر آخوند كاشى و جهانگير خان قشقائى، و در نجف از: شيخ الشريعه ى اصفهانى، و شيخ ابراهيم اردبيلى، و شيخ احمد شانه ساز شيرازى، و شيخ عبدالصمد سبزوارى، و آقا سيد محمد فيروزآبادى، و آقا سيد محمد كاظم يزدى، و آخوند خراسانى استفاده برده، قبل از فوت استاد به اصفهان مراجعت نموده، و به آقايان مسجد شاهى اختصاص يافت. مردى وارسته، و جامع جميع ملكات و فضايل انسانى بود، و الحق ملكى بود به صورت بشر. در عين فقر و تهيدستى نسبت به متمولين و اغنيا بى اعتنا، فقط متوجه حضرت بارى تعالى بود.
در مدرسه ى صدر حكمت و فلسفه تدريس مى نموده، و در محافل خصوصى تفسير مى گفت.
در شب شنبه پنجم جمادى الاولى سال 1372 به عارضه ى سكته وفات يافته، در بقعه ى تكيه ى در كوشكى مدفون گرديد.
و قابل توجه آن كه روز قبل، در مجلس ختم علامه ى فقيه مرحوم آقا سيد محمد [حجت] كوه كمرى در مدرسه ى صدر، در حضور جمعى
فرمود: فردا نوبت من است، و به همان كيفيت فردا وفات يافته، در همان محل، مجلس ختم جهت او گرفتند.
از آثارش: كتاب شروق الحكمة است، در حل معضلات اسفار و منظومه، كه آن را در دوره ى اشتغال خود در نجف مرقوم داشته، و كتاب بزرگى است؛ ديگر: شرح مطالب كفايه است.
پدرش از فضلاى اصفهان بوده، و قبل از 1323 فوت شده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 583 ق)، حافظ و محدث. از حفاظ حديث بود كه به شناخت آن شهرت داشت. در نوجوانى و جوانى احاديث بسيار شنيد و تماى آنها را به خط خويش نگاشت. از آثار وى كتاب «اسباب الحديث» به سبك «اسباب النزول» واحدى است. او همچنين كتابى بزرگ در «تاريخ اصفهان» جمع آورى كرد كه موفق به تدوين آن نگشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (56/ 7)، الوافى بالوفيات (218/ 3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(553 -476 ق)، حافظ و محدث. از رزق اللَّه تميمى و ابوبكر بن ماجه ابهرى و قاسم بن فضل ثقفى و احمد بن عبدالرحمان ذكوانى و ابن اشته و عده اى از ياران ابوسعيد نقاش و ابونعيم و ابوطاهر بن عبدالرحيم حديث شنيد. او در علم و اخلاق يگانه دورانش بود و در حديث از شناخت كافى برخوردار بود. مدتى كه در اصفهان بود با پدر سمعانى مصاحبت داشت. كوتاه سفرى به نيشابور نمود و از عبدالغفار شيروى حديث شنيد. ابوالقاسم بن عساكر و يوسف بن احمد شيرازى و ديگران از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعان (107/ 2)، تذكرة الحفاظ (1315 -1314/ 4)، سير النبلاء (331 -329/ 20)، شذرات الذهب (167/ 4)، طبقات الحفاظ (473 -472)، العبر (20/ 3)، معجم البلدان (204/ 2)، المنتظم (182/ 10)، النجوم الزاهرة (314/ 5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1247 ق)، عالم دينى، فقيه، عارف و شاعر، متخلص به كوثر. ملقب به كوثر عليشاه. وى از فرزند زادگان شيخ اشراق، شهاب الدين سهروردى، است. تحصيلات مقدماتى را در همدان گذراند و مدتى از محضر حسين عليشاه اصفهانى عارف استفاده نمود. وى از كودكى مصاحب مجذوب عليشاه، حاج محمد جعفر همدانى، بود و همراه او به تحصيل علوم عقلى و نقلى پرداخت و در فقه و اصول و حكمت و فن مناظره و مباحثه تبحر يافت. او با مجذوب عليشاه به سفر حج رفت. پس از بازگشت چون فضاى اجتماعى همدان را بر خود تنگ يافت، از همدان به تبريز رفت و مورد توجه عباس ميرزاى نايب السلطنه قرار گرفت و به همراه وى به كرمان رفت و همان جا درگذشت و
در مشتاقيه، در خارج كرمان به خاك سپرده شد. از آثار وى: «الدر النظيم فى تفسير القرآن الكريم»، تفسيرى فارسى كه در آن آيات اصول و فروع و مواعظ را آورده است؛ «مفتاح النبوة فى اثبات النبوة الخاصة»، و منتخب آن «ارشاد المضلين فى نبوت خاتم النبيين»، در رد هانرى مارتن انگليسى، ملقب به پادرى، مبلغ مسيحى؛ مثنوى «آتش پاره»، مشتمل بر هشت هزار بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (84 -81/ 2)، حديقة الشعراء (1464 -1462/ 2)، الذريعه (353 -352/ 21 ،923/ 9 ،83/ 8 ،522/ 1)، رياض العارفين (279 -278)، ريحانه (101 -100/ 5)، سفينة المحمود (277 -274/ 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 549/ 13)، طرائق الحقائق (266 -264/ 3)، فرهنگ سخنوران (771)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3073/ 2 ،1400 -1399/ 1)، قصص العلماء (130 -129)، مكارم الاثار (1301 -1300/ 4)، نگارستان دارا (123 -122).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى و شاعر. اهل اردبيل و مردى درويش مشرب بود. او بر طريقه ى نقطويه و از پيروان محمود پسيخانى (م 831 ق)، مؤسس اين فرقه، بود. علاوه بر مولانا كوثرى شاعرانى چون: تشبيهى كاشانى، فهمى كاشانى، حياتى كاشانى (م 1100 ق)، مير سيد احمد كاشانى، يوسف تركش دوز، معروف به ملحد، و غيره نيز از طريقه محمود پسيخانى پيروى مى كردند. آنان مولانا كوثرى را خليفه مى خواندند. از اوست:
تو چنان جفا پسندى كه اگر خدنگ نازت
سوى دل گشاد يابد به كرشمه بازدارى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (530)، تذركه ى شعراى آذربايجان (114/ 1)، دانشمندان آذربايجان (316)، الذريعه (923/ 9)، سخنوران آذربايجان (82)، مجمع الخواص (281 -280)،
نقطويان يا پسيخانيان (64 -63).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عباس كوثري
محل تولد : تربت حيدريه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/1/1
زندگينامه علمي
پس از پايان تحصيلات ابتدائي در سال 1348 وارد حوزه علميه هراتي شهرستان «تربت حيدريه» شدم و جامع المقدمات، سيوطي، بخشي از مغني اللبيب (كه در ادبيات عرب است) را نزد اساتيد آن حوزه فراگرفتم. سپس جهت ادامه تحصيل رهسپار حوزه علميه مشهد شدم و ادبيات تكميلي، منطق، معاني بيان و بديع را در محضر اساتيد بزرگوار آن سامان به ويژه آقاي: «واعظي» و آقاي «حجت هاشمي» به پايان رساندم. پس از اتمام معالم الاصول و شرح لمعه، كتاب مكاسب شيخ انصاري را (كه در معاملات نگاشته شده) در نزد «آيت الله ميرزا علي فلسفي» شروع نمودم و در سال 1354 به قم آمدم. جهت ادامه مكاسب در درس «آيت الله ستوده» حاضر شدم، كفاية الاصول مرحوم آخوند خراساني را نزد اساتيد معروف قم از آن جمله: «آيت الله فاضل لنكراني» و «آيت الله سلطاني» خواندم و سال 1356 براي خارج فقه و اصول در درس «آيت الله وحيد خراساني» حاضر شدم و حدود بيست سال، آن را ادامه دادم و مدت حدود دو سال نيز از درس خارج فقه و اصول «آيت الله تبريزي» نيز استفاده بردم.
در كنار درس هاي فقهي و اصولي، كتابهاي فلسفي را از محضر اساتيد فلسفه آموختم: (شرح منظومه) را نزد «آيت الله انصاري شيرازي»، (نهاية الحكمه) را نزد «آيت الله مصباح» و (اسفار ملاصدرا) را از محضر «آيت الله جوادي» بهره مند شدم. اين در حالي است كه در كنار تحصيل، همواره
به تدريس، اشتغال داشته ام كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد: (مكاسب، كفاية الاصول، تدريس ادبيات، فقه و اصول). همچنين در زمينه هاي مختلف به ويژه موضوعات قرآني داراي تاليفاتي كه در قبل ذكر شده مي باشم.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 251 ق)، حافظ، محدث و فقيه حنبلى. در مرو به دنيا آمد و در نيشابور نشو و نما يافت. براى فراگيرى فقه و حديث به عراق و حجاز و شام سفر كرد و از سفيان بن عيينه و يحيى بن سعيد قطان و عبدالرحمان بن مهدى و وكيع بن جراح و محمد بن يوسف فريابى و ابواسامه و نضر بن شميل و ابويمان حكم بن نافع حديث شنيد. او از احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و يحيى بن معين مسائل فقهى آموخت و آموخته هاى خود را مدون ساخت و در خراسان آنها را روايت كرد و چون در آن مسائل تشكيك كردند به بغداد رفت و صحت آنها را از احمد اعتراف گرفت. اسحاق بن منصور در بغداد حديث گفت. بخارى و مسلم و نسائى و ترمذى و ابن ماجه قزوينى و ابوزرعه رازى و ابوبكر بن خزيمه و ابوالعباس سراج و مؤمل بن حسن ماسرجسى و احمد بن حمدون اعمشى و محمد بن احمد بن زهير و ابراهيم بن اسحاق حربى و عبداللَّه بن احمد بن حنبل و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. سرانجام در نيشابور سكنى گزيد و همان جا از دنيا رفت و در كنار اسحاق بن راهويه و محمد بن رافع به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (364 -362/
6)، التاريخ الكبير (404/ 1)، تذكرة الحفاظ (525 -524/ 2)، تهذيب التهذيب (227 -226/ 1)، تهذيب الكمال (77 -74/ 2)، الثقات (118/ 8)، الجرح و التعديل (ج 1 ق 234/ 1)، سير النبلاء (260 -258/ 12)، شذرات الذهب (123/ 2)، طبقات الحنابله (115 -113/ 1)، طبقات الحفاظ (253)، العبر (360/ 1)، الكامل (330/ 5)، معجم المؤلفين (239/ 2)، النجوم الزاهرة (398/ 2)، الوافى بالوفيات (426/ 8).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 928 ق)، شاعر و موسيقيدان. اهل بخارا بود و در همان ديار به طلب علم پرداخت. طبع خوبى داشت و شعر مى سرود. علاوه بر شاعرى وى در فن موسيقى نيز ماهر بود. اين رباعى از اوست:
گر يار بنامناسبى سير كند
وز كوى صلاح ره سوى دير كند
غم نيست دلا چو يار بى مهر و وفاست
با ما چه وفا كرد كه با غير كند
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (926/ 9)، صبح گلشن (345)، فرهنگ سخنوران (773)، مجالس النفائس (155).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(384 -303 ق)، حافظ، محدث و عارف. او از دانشمندان و محدثان مشهور همدان بود. از پدرش و ابوالعباس فضل بن سهل بن سرى قزوينى و محمد ابن حمويه و على بن حسن بن سعد بزاز و احمد بن حسن بن عزون و قاسم بن ابراهيم و محمد بن عبداللَّه بن نبيل و قاسم بن ابوصالح و عبدالرحمان بن ابوحاتم رازى و محمد بن قارن رازى و على بن محمد بن مهرويه قزوينى و عبدالسلام بن عبديل و احمد بن محمد بن اويس و جماعتى ديگر حديث شنيد. طاهر بن عبداللَّه بن ماهله و حمد زجاج و احمد بن زنجويه عمرى و طاهر بن احمد امام و ابوالفتح بن ابى الفوارس و احمد بن حسين بن زنبيل نهاوندى و ديگران از وى حديث شنيدند. در «انساب» سمعانى و «سير النبلاء» صاحب عنوان تحت نام كوملابادى ذكر شده است. از آثارش: «سنن الحديث» يا «سنن التحديث»؛ «طبقات العلماء لاهل همذان» يا «طبقات الهمذانيين»، كه در برخى از مآخذ به جاى آن، كتاب «تاريخ همدان» براى وى ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى
(112/ 5)، ايضاح المكنون (28/ 2 ،219/ 1)، تاريخ بغداد (331/ 9)، تذكرة الحفاظ (986 -985/ 3)، طبقات الحفاظ (409)، سير النبلاء (519 -518/ 16)، شذرات الذهب (110/ 3)، العبر (164/ 2)، كشف الظنون (310)، معجم البلدان (563 -562/ 4)، معجم المؤلفين (320/ 4)، الوافى بالوفيات (247/ 16)، هدية العارفين (422/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1372 -1310 ق)، فقيه، اصولى، محدث، رجالى، مجتهد و مرجع تقليد. پدرش آقا سيد على كوه كمرى از علماى بزرگ تبريز و از شاگردان حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى و فاضل ايروانى و فاضل شرابيانى بود. اصل وى از كوه كمر تبريز بود. نسبش به سيد محمد مصرى ملقب به حجازى از اولاد على اصغر بن امام سجاد (ع) مى رسد. در تبريز به دنيا آمد. پس از فراگيرى ادبيات و مقدمات، از درس فقه و اصول و رياضيات و معقول و طب قديم و جديد و فيزيك و شيمى از اساتيد وقت استفاده نمود. او قسمت عمده ى تحصيلات فقهى و اصولى خود را در خدمت پدرش فراگرفت. سپس در 1330 ق به نجف مهاجرت نمود و فقه را در محضر آيت اللَّه سيد محمد كاظم يزدى و رجال و حديث را در محضر آقا سيد ابوتراب خوانسارى فراگرفت . وى همچنين از محضر آيت اللَّه شريعت اصفهانى و حاج شيخ على قوچانى و حاج شيخ على گنابادى و آيت اللَّه ميرزا حسين نايينى و آيت اللَّه سيد محمد فيروزآبادى و آيت اللَّه شيخ ضياءالدين عراقى و ديگر بزرگان استفاده نمود. تا آنكه در نجف مريض شد و به خواست پدرش به تبريز بازگشت و پس از درگذشت آيت اللَّه سيد محمد كاظم يزدى و آيت اللَّه شريعت اصفهانى به نجف مراجعت
كرد و سالها از محضر اساتيد آنجا استفاده نمود تا آنكه خود به تدريس در مسجد شيخ مرتضى انصارى و مقبره ى ميرزاى شيرازى و تصنيف مشغول شد. در 1349 ق به ايران آمد و در قم سكنى گزيد و به تدريس خارج فقه و اصول استدلالى پرداخت و پس از درگذشت شيخ عبدالكريم حايرى، بر حسب سفارش ايشان به انجام امور مذهبى و اقامه حوزه ى علميه مشغول گرديد. آقا شيخ عبداللَّه مامقانى، شريعت اصفهانى، سيد حسن صدر كاظمى، سيد ابوتراب خوانسارى، شيخ محمد باقر بيرجندى و پدرش، سيد على كوه كمرى، از مشايخ روايت وى و حاج ميرزا حسين نايينى، سيد محمد فيروزآبادى، آقا ضياءالدين عراقى، حاج شيخ عبدالكريم حايرى و شريعت اصفهانى از مشايخ اجتهاد و روايت او بودند. در قم درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. از آثار وى بناى مسجد و مدرسه ى حجتيه است و از آثار علمى وى: «الاستصحاب»؛ «كتاب البيع»؛ «تنقيح المطالب المبهمة فى حكم عمل الصور المجسمة»؛ «جامع الاحاديث و الاصول»؛ حاشيه بر «الكفاية»؛ «الصلوة»؛ «الوقف»؛ «لوامع الانوار الغروية فى مرسلات الآثار النبوية»؛ «مستدرك المستدرك فى استدراك مافات عن صاحب المستدرك».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (465/ 4 ،193/ 3 ،25/ 2)، ريحانه (25 -23/ 2)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (82 -81/ 3)، علماء معاصرين (216 -214 ،187)، گنجينه ى دانشمندان (320 -309 ،306 -305/ 1)، لغت نامه (ذيل/ حجت كوه كمرى)، معجم المؤلفين (177/ 9).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى و عارف. در همدان مى زيسته و با بسيارى از مشايخ ارتباط داشته است. معاصر جنيد بغدادى (م 298 ق) و زياد الكبير همدانى بود.
برگرفته از كتاب
:اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (131/ 1)، ترجمه ى رساله ى قشريه (171)، نفحات الانس (83 -82).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خواننده ى ديگرى كه دودانگ صدا داشت و ضربى مى خواند، شخصى بود بنام كهندانى. وى از صدايى بسيار گرم برخوردار بود و نيز تنبك مى نواخت و عاشق موسيقى بود او خيلى از گوشه هاى موسيقى را از حفظ داشت ولى چون كسى را نداشت و اطرافش خالى از يار و اغيار بود در محافل عمومى شناخته نشد و فقط در محافل اساتيدى مثل على اكبرخان شهنازى و سليمان اميرقاسمى حاضر مى شد. چيزهايى را به بسيارى از تشنگان موسيقى مى آموخت و آنان را از منبع جوشان گوشه هاى موسيقى سنتى ايران قطراتى چشانيد.
استاد رضوى سروستانى ضمن شرح حال خود گفته است كه كهندانى را در منزل على اكبرخان و اميرقاسمى مى ديده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1362 -1298 ش)، بازيگر. وى فارغ التحصيل هنرستان هنرپيشگى تهران و بازيگر فيلم فارسى بود. در 1332 ش با نمايش «رستم و سهراب» بازى در تئاتر را شروع كرد و با گروه نوشين و خيرخواه فعاليت تئاترى خود را ادامه داد و در 1344 ش، با بازى در فيلم «مراد و لاله» فعاليت سينمايى خود را آغاز نمود. از ديگر فيلم هاى وى: «مو طلايى شهر ما»؛ «ميليونر فرارى».[1]
متولد: 1298 تهران- متوفى: 1363 تهران، تحصيلات: فارغ التحصيل هنرستان هنرپيشگى تهران، فعاليت در تلويزيون- بازى در تئاتر از 1322 با گروه سيار خيرخواه، شروع بازيگرى: مراد و لاله (1344)
عمده ى فيلمها:
موطلايى شهر ما (1344)، ميليونر فرارى (1345)، اميرارسلان نامدار (1345)، گدايان تهران (1345)، فراز از حقيقت (1345)، سرنوشت (1346)، زن خون آشام (1346)، عمو سبزى فروش (1346)، از جان گذشتگان (1346)، زنى به نام شراب (1346)، دختر طلا (1346)، گردباد زندگى (1347)، بى گناهى در
شهر (1347)، من شوهر مى خواهم (1347)، سنگ صبور (1347)، آواره هاى تهران (1347)، قمارباز (1347)، دختر شاه پريان (1347)، به اميد ديدار (1347)، سالار مردان (1347)، سلطان گلها (1347)، پسران قارون (1348)، سوگند سكوت (1348)، رابطه (1348)، روسپى (1348)، قصر زرين (1348)، بابا كرم (1349)، رقاصه شهر (1349)، نامادرى (1349)، زيباى جيب بر (1349)، سكه شانس (1349)، شهر گناه (1349)، حسن فرفره (1349)، مريد حق (1349)، آئينه زمان (1349)، كوچه مردها (1349)، حادثه جويان (1349)، رسوايى (1349)، داش آكل (1350)، هماى سعادت (مشترك با هندوستان- 1350)، شب عروسى (1350)، بده در راه خدا (1350)، قلاب (1350)، شكار انسان (1350)، زير بازارچه (1350)، ماجراى يك دزد (1350)، توبه (1351)،قمار زندگى (1351)، آشوبگر (1351)، نواب (1351)، نانجيب (1351)، پدر كه ناخلف افتد (1351)، ضعيفه (1351)، جهنم به اضافه ى من (1351)، احمد چوپان (1351)، نفرين (1352)، قصه شب (1352)، تعقيب تا جهنم (1352)، دشمن (1352)، بنده خدا (1353)، كنيز (1353)، كنيز (1353)، راننده اجبارى (1354)، مشكى (1354)، كينه (1354)، فراشبانى (1354)، دفاع از ناموس (1354)، والده آقامصطفى (1355)، سنجر (نمايش داده نشد- 1355)، سياه بخت (1355)، كاروانها (مشترك با آلمان و آمريكا- 1356)، حرمت رفيق (1356)، هزار بار مردن (1356)، سرباز (1356)، فرى دست قشنگ (1356)، غربتى ها (1356)، سرخپوستها (1358)، سند زنده (1359)، لوطى عنترى (1359)، سفير (1361)، بازجويى (1362)، پرونده (1362)، زخمه (1362)، پيراك (1363)، آن سفر كرده (1363)
بازيگر.
درگذشت: اواسط ارديبهشت 1363، تهران.
محمدتقى كهنمويى فارغ التحصيل هنرستان هنرپيشگى تهران است. فعاليت هنرى خود را با بازى در تئاتر از سال 1322 با نمايش «رستم و سهراب» آغاز كرد. سپس با گروه عبدالحسين نوشين و گروه سيار خيرخواه همكارى كرد. نمايش هاى
عمده اى كه در آنها ايفاى نقش كرده است به اين شرح است: «پيراهن ابريشمى»؛ «محاكمه»؛ «در دربار خان»؛ «ازدواج به سبك ايتاليايى»؛ «يوسف و زليخا»؛ «عشق پيرى»؛ «عروسى جناب ميرزا». از سال 1344 با فيلم «مراد و لاله» وارد عرصه ى سينما شد. عنوان هاى عمده ى فيلم هايى كه در آنها ايفاى نقش كرده چنين است: «مو طلايى شهر ما» (1344)؛ «ميليونر فرارى» (1345)؛ «امير ارسلان نامدار» (1345)؛ «گدايان تهران» (1345)؛ «فرار از حقيقت» (1345)؛ «سرنوشت» (1346)؛ «زن خون آشام» (1346)؛ «عموى سبزى فروش» (1346)؛ «از جان گذشتگان» (1346)؛ «زنى به نام شراب» (1346)؛ «دختر طلا» (1346)؛ «گردباد زندگى» (1347)؛ «بيگناهى در شهر» (1347)؛ «من شوهر مى خواهم» (1347)؛ «سنگ صبور» (1347)؛ «آواره هاى تهران» (1347)؛ «قمارباز» (1347)؛ «دختر شاه پريان» (1347)؛ «به اميد ديدار» (1347)؛ «سالار مردان» (1347)؛ «سلطان قلب ها» (1347)؛ «پسران قارون» (1348)؛ «سوگند سكوت» (1348)؛ «رابطه» (1348)؛ «روسپى» (1348)؛ «قصر زرين» (1348)؛ «بابا كرم» (1349)؛ «زيباى جيب بر» (1349)؛ «سكه ى شانس» (1349)؛ «نامادرى» (1349)؛ «رقاصه ى شهر» (1349)؛ «شهر گناه» (1349)؛ «حسن فرفره» (1349)؛ «مريد حق» (1349)؛ «آئينه ى زمان» (1349)؛ «كوچه ى مردها» (1349)؛ «حادثه جويان» (1349)؛ «رسوايى» (1349)؛ «داش آكل» (1350)؛ «هماى سعادت» (مشترك با هندوستان، 1350)؛ «شب عروسى» (1350)؛ «بده در راه خدا» (1350)؛ «قلاب» (1350)؛ «شكار انسان» (1350)؛ «زير بازارچه» (1350)؛ «قمار زندگى» (1351)؛ «آشوبگر» (1351)؛ «نواب» (1351)؛ «نانجيب» (1351)؛ «پدر كه ناخلف افتد» (1351)؛ «ضعيفه» (1351)؛ «جهنم به اضافه ى من» (1351)؛ «احمد چوپان» (1351)؛ «نفرين» (1352)؛ «قصه ى شب» (1352)؛ «تعقيب تا جهنم» (1351)؛ «دشمن» (1352)؛ «بنده خدا» (1353)؛ «كنيز» (1353)؛ «راننده ى اجبارى» (1354)؛ «مشكى» (1354)؛ «كينه» (1354)، «فراشباشى» (1354)؛ «دفاع از ناموس» (1354)؛ «كاروان ها» (1355)؛ «والده ى
آقا مصطفى» (1355)؛ «سنجر» (1355، نمايش داده نشد)؛ «سياه بخت» (1355)؛ «حرمت رفيق» (1356)؛ «هزار بار مردن » (1356)؛ «سرباز» (1356)؛ «فرى دست قشنگه» (1356)؛ «غربتى ها» (1356)؛ «سرخپوستها» (1358)؛ «سند زنده» (1359)؛ «لوطى عنترى» (1359)؛ «سفير» (1361)؛ «بازجويى» (1362)؛ «پرونده» (1362)؛ «زخمه» (1362)؛ «پيراك» (1363)؛ «آن سفر كرده» (1363). تنها مجموعه ى تلويزيونى كه در آن شركت داشت «غريبه» (1353 / 54) بود.
محمدتقى كهنمويى خود را براى بازى در فيلم «خشت» ساخت سيامك اطلسى آماده مى كرد كه به سبب بيمارى و سالخوردگى درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] سيماى هنرمندان (452 ،428 ،312/ 1)، فرهنگ فيلم هاى سينماى ايران (173 ،160 ،157/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد كيانى به سال 1320 در تهران متولد شد، تحصيلات موسيقى خود را از هنرستان موسيقى ملى (آزاد) شروع و در زمينه فراگيرى سنتور آغاز فعاليت مى نمايد، رديفهاى استاد ابوالحسن صبا و همچنين پيش درآمدها، رنگها، تصانيف قديمى را در هنرستان موسيقى در زمانى كه اميرجاهد سرپرستى آنجا به عهده داشت آموخت، سپس رديف ميرزا عبداللَّه را در دانشكده ى هنرهاى زيبا دانشگاه تهران در خدمت استاد نورعلى برومند و دكتر داريوش صفوت آموخت.
مجيد كيانى يك دوره رديف را در خدمت استاد عبداللَّه دوامى نيز آموخت و در سالهاى 1349 -1353 در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران و گروه شناخت موسيقى سازمان صدا و سيما در زمينه ى پژوهش شروع به كار مى نمايد. از آن به بعد براى ادامه ى تحقيق و تحصيل در دانشگاه سوربن پاريس به مدت 3 -4 سال مشغول تحصيل مى شود و در سال 1358 پس از بازگشت به ايران در دانشكده ى هنرهاى زيبا گروه موسيقى مشغول تدريس در زمينه ى
شناخت موسيقى قديم ايران و تدريس عملى و تئورى آن شد كه تاكنون اين همكارى ادامه دارد. مجيد كيانى از ابتداى كار تحصيل كنسرتهاى متعددى را اجرا كرده است. دو كنسرت در جشنواره شيراز، به صورت تكنوازى و همنوازى داده است، يك كنسرت در كارگاه نمايش، چندين كنسرت در شهرهاى فرانسه، مثل: پاريس، نيس، ليون... و همچنين در پايتخت بلژيك بروكسل و... داده است. آخرين كنسرت او در پائيز سال 1367 در ايتاليا، در شهرهاى: رم و فلورانس بوده است كه با سخنرانى درباره ى موسيقى و شناخت آن توأم بوده است. كارهاى انتشار يافته ى او در اروپا، شامل دو صفحه به نامهاى رديف از انتشارات 1977 Harmonia mundi و ايران Iran vul2 1979 به وسيله راديو فرانسه با كمپانى Ocora و در ايران در سال 1363 نوار كاست «گذرى در شيوه ى سنتورنوازى حبيب سماعى» نشر فرهنگى ابتكار و در سال 1366 انتشار آلبوم 5 كاست به نام «هفت دستگاه موسيقى ايران» رديف آقا ميرزا عبداللَّه به وسيله شركت ايران صدا. و انتشار و چاپ دوم آن با تغييرات سيستم كوكى براساس فواصل موسيقى قديم ايران در سال 1368 به وسيله اجراكننده ى رديف.
مجيد كيانى از سال 1358 تاكنون به مدت مشغول تحقيق و نوشتن رساله اى درباره ى موسيقى رديف و نقش انديشه در موسيقى سنتى به نام «هفت دستگاه موسيقى ايران» است كه كار نوشتن آن پايان و آماده ى چاپ است. از ديگر كارهاى او رديف آقا ميرزا عبداللَّه است كه اين هم آماده چاپ مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسيب كياني
محل تولد : نهاوند- گيان
شهرت
تابعيت :
ايران
تاريخ تولد : 1347/7/30
زندگينامه علمي
اينجانب اواخر سال 1363 وارد حوزه علميه نهاوند گرديدم و بعد از حدود هشت ماه به قم منتقل و در مدرسه علميه مهدي موعود (عج الله) زير نظر حضرت آيت الله العظمي نوري همداني مشغول به تحصيل شدم و دروس مقدماتي را در آن مدرسه و سطح را در مدارس حوزه علميه قم به اتمام رساندم.
در سال 1375 در درس خارج فقه و اصول شركت نمودم. در سال 1374 وارد پژوهشكده باقرالعلوم (ع) وابسته به سازمان تبليغات اسلامي شده و به پژوهش و تحقيق در اين موسسه مشغول و به فعاليت در زمينه علوم اسلامي و كار نمايه سازي و اطلاع رساني در اين مجموعه مشغول بودم.
در سال 1377 وارد دانشگاه مفيد در قم گرديدم. در سال 1380 فارغ التحصيل رشته «علوم سياسي» در مقطع كارشناسي شدم. در طول حضور در پژوهشكده در برنامه (نمايه سازي، كتاب شناسي، كتابخانه و همچنين اطلاع رساني) جهت تدوين پايان نامه ها، رساله، مقالات و راهنمائي «افراد، محققين، طلاب و دانشجويان» مشغول بوده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در بيرجند كه يكى از شهرهاى استان خراسان است شخصى به نام غلامحسين كيانى نژاد به سبب صداى گرم و گيرايى كه داشت مشهور ديار خود و نواحى آن بود. اين شخص در ضمن به گوشه هاى آواز ايرانى به طور سينه به سينه آشنا و هر بار كه با آن صداى خوش مى خواند سعى مى كرد از اين گوشه ها خارج نشود و به آواز خود نظم خاصى مى داد و همين نظم گرمى بيشترى به صدايش مى داد. علاقه ى بيش از حد غلامحسين به آواز و به طور كلى
به موسيقى موجب گشت تا مشوقى بزرگ براى پسرش محمدعلى گردد و وى را جهت فراگيرى فلوت تشويق نمايد.
به سال 1331 بود كه محمدعلى كيانى نژاد در شهر بيرجند ديده به جهان گشود و در حدود هشت سال داشت كه پدرش براى وى فلوتى تهيه كرد و خودش كه از آن بى بهره نبود، سمت استادى وى را به عهده گرفت. محمدعلى گاهى نزد پدر و گاهى با گوش دادن به راديو و تقليد از نوازندگان وقت نواختن اين ساز را فرامى گيرد ولى پيشرفت وى زمانى در مسيرى صحيح قرار مى گيرد كه در اردوى رامسر با نوازندگان سراسر كشور آشنا مى شود و همين آشنايى، وى را با موسيقى پيشرفته ترى مأنوس مى كند. محمدعلى كيانى نژاد به سال 1351 وارد دانشكده ى هنرهاى زيباى كشور مى شود و در اين دانشكده از وجود استاد نورعلى خان برومند و دكتر داريوش صفوت و جلال ذوالفنون آموختن موسيقى را فرامى گيرد و مدت چهار سال از محضر اين هنرمندان بزرگ كسب فيض مى كند و در سال 1353 همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران آغاز و در اين مركز به تدريس موسيقى جهت هنرجويان مى پردازد. كيانى نژاد در مسابقه آزمون باربد كه زير نظر آقايان: على تجويدى، دكتر صفوت، دكتر بركشلى، دكتر فروغ و على اكبرخان شهنازى اداره مى شد شركت و در نواختن «نى» مقام اول را به دست آورد و حدود پانزده آهنگ ساخت كه با صداى خوانندگانى چون: شجريان، افتخارى، ناظرى، گودرزى، ملك مسعودى ضبط و پخش گرديده و از كارهاى خوب وى كه در اين اواخر ساخت، بايد از: «سفر آفتاب»، «فراغ ديار» نام برد.
عندليبى، جمشيد.
جمشيد عندليبى، به سال 1336 در شهر
سنندج چشم به جهان گشود، وى مانند برادر هنرمندش جليل از همان اوان كودكى به موسيقى علاقمند بود و همين علاقه، وى را از ده سالگى به محضر آقاى حسن كامكار كشاند و مدت دو سال نزد اين استاد هنرمند و دلسوز بسيار آموخت و همين فراگرفتن ها و اندوخته هاى پربار از مكتب استاد بود كه در 12 سالگى به عضويت اركستر موسيقى ايرانى استان كردستان برگزيده شد. وى در سال 1354 پس از دريافت ديپلم از زادگاهش به تهران آمد و در رشته ى موسيقى در دانشكده ى هنرهاى زيبا ثبت نام كرد و از محضر استاد نورعلى خان برومند بهره مند و يادگيرى رديف آقا ميرزا عبداللَّه را آغاز كرد و پس از چندى زير نظر آقاى محمدرضا لطفى اين رديف را به اتمام رسانيد. جمشيد عندليبى پس از چندى تكنيك «نى» را زير نظر آقاى حسين عمومى و رديف آواز را نزد شادروان محمود كريمى فراگرفت سپس رديف آوازى شادروان عبداللَّه خان دوامى را زير نظر آقاى نصراللَّه ناصح پور فراگرفته و در سال 1356 همكارى خود را با راديو ايران در گروه شيدا و عارف آغاز و از سال 1357 با همكارى هنرمندانى چون آقايان: حسين عليزاده، پرويز مشكاتيان، على اكبر شكارچى و محمد فيروزى گروه عارف را بنياد نهادند. وى در سال 1358 با جمعى از هنرمندان گروه شيدا و عارف و كانون فرهنگى هنرى «چاووش» را تأسيس كردند كه توليد اين كانون 10 عدد نوار كاست به اسم چاووش بود و او در اين نوار در گروه نوازى و تكنوازى شركت داشت.
عندليبى، در سال 1358 نيز مدرك ليسانس را از دانشگاه تهران (دانشكده ى هنرهاى زيبا) دريافت
و از اين سال همكارى اش با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران شروع گرديد. وى در ضمن رديف آوازى و جواب آواز را زير نظر آقاى محمدرضا شجريان فراگرفت و در سال 1360 در اصفهان به خدمت استاد حسن كسايى رفت و تكنيك اين ساز را تكميل نمود. از كارهاى بزرگ وى، اجراى قطعه ى «نى نوا» ساخته ى هنرمند باذوق، حسين عليزاده، نوار «تك نوازى» و «سه تار نواز»، همكارى با محمدرضا شجريان، شهرام ناظرى، همكارى با گروه «مولانا» به سرپرستى برادرش جليل عندليبى و غيره... جمشيد عندليبى براى شناساندن موسيقى سنتى ايران مسافرتهايى همراه با گروه به كشورهاى: آلمان، سوئيس، لندن نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(504 -450 ق)، فقيه شافعى، محدث، مفسر و مدرس. مشهور به عماد طبرى يا عمادالدين طبرى يا عمادكيا يا عمادالدين كيا و معروف به كياهراسى. اهل طبرستان بود و در آنجا به دنيا آمد. وى را تالى و ثانى ابوحامد غزالى بلكه شايسته تر از وى مى دانند. در نيشابور از امام الحرمين، ابوالمعالى جوينى، فقه آموخت و در مذهب و اصول برآمد. او در نظاميه نيشابور پس از اتمام درس توسط استاد، درس او را براى شاگردان حوزه تقرير و اعاده مى نمود. سپس در بيهق به تدريس اشتغال يافت. آن گاه به بغداد رفت و تا پايان عمر در نظاميه تدريس كرد. وى شيخ الشافعيه بغداد بود. او از زيد بن صالح آملى و جماعتى ديگر حديث روايت كرد. سعد الخير و عبداللَّه بن محمد بن غالب و ابوطاهر سلفى از وى روايت كرده اند. او لعن به يزيد بن معاويه را به صراحت جايز مى دانست.
ابن اثير گويد كه جهال به او اتهام عقيده و مذهب باطنى (اسماعيليه) بستند و سلطان محمد او را دستگير و زندانى كرد و آن گاه كه جمعى از علما بر برائتش گواهى دادند آزاد شد. در بغداد درگذشت و در مقبره ى باب ابرز در كنار ابواسحاق شيرازى به خاك سپرده شد. از او آثار نيكويى بجا ماند. از آثارش: «احكام القرآن»، در چهار مجلد؛ «شفاء المسترشدين فى مباحث المجتهدين»، در خلافيات؛ «لوامع الدلائل فى زوايا المسائل»؛ «تعليق فى اصول الفقه»؛ نقض و ردى بر «مفردات الامم احمد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (149/ 5)، التفسير و المفسرون (447 -444/ 2)، ريحانه (359/ 6 -107 -106/ 5)، سير النبلاء (352 -350/ 19)، شذرات الذهب (10 -8 / 4)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (294 -292/ 2)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (288/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (234 -231/ 7)، العبر (386/ 2)، الكامل (262/ 8)، كشف الظنون (1569 ،1056 ،423 ،20)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (197/ 19)، معجم المؤلفين (220/ 7)، المنتظم (111 -110/ 10)، النجوم الزاهرة (199 -198/ 5)، الوافى بالوفيات (84 -82/ 22)، وفيات الاعيان (290 -286/ 3)، هدية العارفين (694/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميلاد كيائى به سال 1323 در تهران ديده به جهان گشود و چون خانواده اش به خصوص پدر، خود هنرمند و با هنر دوستى ديرينه داشت از جمله در موسيقى، شعر و تئاتر آثارى از خود به جاى گذارد. ميلاد كيائى از دوران كودكى زير نظر پدرش آموزش تار و سنتور را آغاز مى كند ولى پس از چندى براى فراگيرى نت نزد حبيب اللَّه فخيم نوازنده ى زبردست تار كه مردى مهجور بود مى رود و
مدت سه سال نت و تئورى موسيقى را مى آموزد و بيشتر در اين زمان به آموختن سنتور رغبت نشان مى دهد و در 1343 در مسابقات هنرى آموزشگاههاى سراسر كشور شركت مى كند كه در بين شركت كنندگان در رشته سنتور اول مى شود. پس از اين براى آشنايى بيشتر با رديفهاى موسيقى ايرانى مدت دو سال به طور خصوصى از محضر شادروان محمود كريمى بهره ها مى برد، سپس براى آشنايى با فن آهنگسازى كه در اين زمينه هم نيز ذوق و استعداد داشت نزد هنرمندان بزرگى مثل: مصطفى پورتراب، حسن يوسف زمانى و على اكبرپور رفت و از آنها بسيار نياموخته ها را آموخت.
وى در رشته ى سنتور و نواختن آن، سبك و ويژه اى خاص خود را دارد و ابداعاتى را روى كوك اين ساز كرده كه قابل توجه است. كيائى مدت چهار سال در تلويزيون مسئوليت برنامه اى را داشت به نام «بزم آدينه» كه روزهاى جمعه به طور زنده از تلويزيون پخش شد و بسيارى از آهنگهايى كه در اين برنامه پخش مى شد از ساخته هاى خود وى بود. او براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران مسافرتهاى متعددى به كشورهاى: هند، سوئيس، ژاپن، فرانسه، يونان، ايتاليا و بلژيك داشته كه در تلويزيون ها و تالارهاى فرهنگى اين ممالك برنامه هايى اجرا كرده است و با استقبال مردم آن كشورها روبرو گشت و ره آورد اين مسافرت براى وى آشنايى با موسيقى ملى آن ملل بوده. ميلاد كيائى تاكنون حدود پنجاه آهنگ ساخته كه تعدادى از آنها براى موسيقى متن فيلمهاى فارسى و تلويزيونى بوده و به طور خصوصى تعدادى شاگرد در رشته سنتور تعليم داده كه تنى چند از آنان به پيشرفتهايى بزرگى
نائل گرديده اند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1357 -1277 ق)، مفسر، واعظ، صوفى و شاعر، متخلص به كيوان. ملقب به منصور عليشاه. در قزوين به دنيا آمد. براى تكميل تحصيلات به عراق رفت و از محضر شيخ حبيب اللَّه رشتى استفاده كرد تا به درجه ى اجتهاد نايل شد. پس از بازگشت در 1313 ق به گناباد و خراسان رفت و به فرقه ى دراويش گنابادى پيوست. آن گاه به تهران آمد و به وعظ و ارشاد پرداخت و به شهرت فراوانى دست يافت اما به دلايلى به فقط از سلسله ى گناباديه بريد بلكه بر ضد آنها به تبليغ پرداخت. وى در رشت درگذشت و در سليمان داراب به خاك سپرده شد. از آثارش: «كنوز الفوائد»؛ «رازگشا»؛ «تفسير كيوان»؛ «استوارنامه»؛ «بهين سخن»؛ «ديوان» شعر.[1]
عباس ابن اسماعيل بن على بن معصوم قزوينى مشهور به حاج ملا عباسعلى كيوان، از علماى دينى و عارف و واعظ (و. قزوين 1277- ف. 1377 ه.ش). وى پس از تحصيل در نجف و كربلا و سامره اجازه ى اجتهاد گرفت و به خراسان رفت. در آنجا نزد حاج ملا سلطانعلى به تحصيل عرفان و تصوف پرداخت. در اواخر عمر از تصوف بيزار گرديد و كتابهايى در رد آن نوشت. وى مفسر قرآن به عربى و فارسى است كه چند مجلد آن بطبع رسيده، اشعار خيام را شرح كرده و از جمله تأليفات وى از: «كيوان نامه»، «استوار»، «راز گشا»، «حج نامه»، «عرفان»، «ميوه ى زندگانى»، «فرياد بشر» را بايد نام برد. كيوان معتقد است كه بزرگترين عارف و صوفى خيام و بزرگترين حكيم بوعلى سيناست. وى عرفان را به عرفان علمى و عرفان
عملى تقسيم نمود و سلوك و درويشى را عرفان عملى مى داند.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (174/ 18 ،58/ 10 ،928/ 9)، شرح حال رجال (130/ 6)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (1618/ 2 ،934 ،546/ 1)، كيهان فرهنگى (س 3، ش 8، ص 5 -4)، لغت نامه (ذيل/ كيوان قزوينى)، مولفين كتب چاپى (694 -693/ 3)، يادداشتهاى قزوينى (227/ 8).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند مطلب شاعر، نقاش، موسيقى دان، در سال 1277 متولد شد. تحصيلات ابتدائى و متوسطه را در مدارس علميه و سن لوئى و دارالفنون باتمام رسانيد و وارد مدرسه ى قزاقخانه قشون شد و دوره ى سه ساله ى مدرسه ى ژاندارمرى را نيز طى كرد. در 1301 با درجه ى افسرى وارد قشون متحدالشكل سردار سپه شد. در 1302 از طرف قشون براى ادامه تحصيلات عازم اروپا گرديد و دوره ى دانشكده ى پياده نظام سن سير را در پاريس گذرانيد و به تهران بازگشت و مأمور خدمت در دانشكده ى افسرى شد. در 1310 درجه ى سروانى گرفت و در 1313 به درجه ى سرگردى نائل آمد و فرماندهى گردان در دانشكده ى افسرى را عهده دار گرديد. در 1317 با درجه ى سرهنگ دومى وارد دانشگاه جنگ شد و دوره ى دو ساله ى دانشگاه جنگ و فرماندهى و ستاد را گذرانيد و در 1319 درجه ى سرهنگى دريافت كرد. در 1327 پس از 8 سال توقف در درجه ى سرهنگى، سرتيپ شد و در 1332 درجه ى سرلشكرى گرفت. اهم مشاغل وى در دوران خدمت عبارتند از: فرماندهى آمادگاه لشكر اصفهان، رئيس اداره باربرى ارتش، مدير دروس و معادن دانشگاه جنگ با سمت استادى پياده نظام، معاونت دانشكده افسرى با حفظ سمت فرماندهى دانشكده افسرى احتياط، رئيس
ركن يكم ستاد ارتش، بازرس ويژه ستاد ارتش، معاون دادرسى ارتش، رئيس دادگاه تجديد نظر ارتش .
كيهان در سال 1332 بازنشسته شد. وى افسرى تحصيلكرده بود و غالبا در ارتش مشاغل علمى به وى سپرده مى شد.
برگرفته از كتاب :شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصراللَّه كيهانى به سال 1290 در سرچشمه تهران كوچه مدرس متولد گرديد. وى پس از طى دوران طفوليت و ورود به مدرسه ابتدايى به موسيقى روى آورد زيرا وى در اين دبستان با زنده ياد حسين تهرانى همكلاس و در جوار چنين دوستى به سوى موسيقى كشيده شد.
پس از چندى نصراللَّه كيهانى به هنرستان عالى موسيقى كه به نام موسيقار شهرت داشت رفت و در آن مدرسه جهت فراگيرى علم موسيقى نام نويسى كرد. استاد علينقى وزيرى رئيس مدرسه بود و على محمد ميثاق، مهدى مفتاح، اكبر اسعدى، حسين بيگلرى پور، احمد فروتن راد و... در آنجا تحصيل مى كردند كه همدوره هاى ايشان مى باشند.
كيهانى مدت هشت سال در مدرسه عالى موسيقى زير نظر استادانى نظير: سرژخوتسيف، دكتر مصطفى اديب، اسماعيل زرين فر و... تحصيل كرد و به زودى خود يكى از نوازندگان خوب ويولن هنرستان گرديد.
در سال 1320 بنا به گفته نصراللَّه كيهانى حدود 4 كلاس موسيقى در تهران فعاليت داشتند كه عبارت بودند از كلاس حسين بيگلرى پور در خيابان سپه سابق (امام خمينى) كلاس على اكبر اسعدى كه وى در آن تدريس مى كرد، كلاس غلامحسين پايوار واقع در آخر خيابان پامنار و كلاسى نصراللَّه كيهانى در سرچشمه كه از سال 1313 افتتاح و تا سال 1320 فعاليت داشت و شاگردان بسيارى را تعليم داد.
وى علاوه بر تعليم شاگردان در كلاس، در مدارس: دانش، حافظ، رودكى،
سعادت، فرخى و كودكستانى شماره 8 هفته اى سه ساعت تدريس نت و سرود موسيقى مى كرد. نصراللَّه كيهانى علاوه بر اينها حدود پانزده آهنگ ساخت ولى بيشتر از هر چيز در دوران زندگى خود يك معلم خوب بود و به تعليم و تربيت هنرآموزان پرداخت كه روى هم رفته حدود شصت سال كار مداوم و زندگى فرهنگى، هنرى وى خدمت به تاريخ موسيقى و فرهنگ صوتى كشور مى باشد.
نصراللَّه كيهانى در غروب غم انگيز يكى از روزهاى سال 1371 بر اثر سكته دار فانى را وداع گفت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. خداوند رحمتش فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، عارف. اهل هرات بود. وى با خواجه عبداللَّه انصارى (م 481 ق) معاصر بوده و به خدمت اكابر و مشايخ بسيارى مانند ابونصر سراج، صاحب «اللمع فى التصوف»، و شيخ احمد بخارى رسيده است. او در آخر عمر منزوى شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (114/ 5)، لغت نامه (ذيل/ ابومنصور)، نامه ى دانشوران (80/ 8)، نفحات الانس (348).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 908 ق)، عارف، صوفى و شاعر. در هرات در دستگاه امير عليشير نوايى (906 -841 ق) مى زيست و تحت حمايت و ملازمت وى بود. در علوم متداول عصر خود از جمله جفر و تصوف تبحر داشت و به نظم اشعار مى پرداخت. در ايام سلطنت سلطان يعقوب ميرزا آق قوينلو از ولايت طبس به آذربايجان رفت و تحت حمايت وى به سر برد. زمانى كه به هرات بازگشت سلطان حسين بايقرا امور شيخى و توليت موقوفات مزار مقرب حضرت خواجه عبداللَّه انصارى را به او تفويض كرد. در 904 ق منصب صدارت و رسيدگى به مطالب دادخواهان به وى واگذار شد. مير كمال الدين شاگرد جامى بود و در عقايد عارفانه- شاعرانه به مكتب احمد غزالى نيز توجه داشت. از آثارش: شرحى بر «منازل السائرين» شيخ عبداللَّه انصارى؛ «رساله»، در تصوف؛ «مجالس العشاق»، تأليف شده در 908 ق. بعضى از تذكره ها اين كتاب را به سلطان حسين بايقرا نسبت مى دهند. در «الذريعه» صاحب عنوان تحت نام فنايى گازرگاهى آورده شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (528 -527/ 4)، تاريخ نظم و نثر (332 -331 ،284)، حبيب السير (325/ 4)، الذريعه (363 -362/ 19 ،919 ،849 -848/ 9)،
مجالس العشاق (مقدمه)، مجالس النفائس (271 -270 ،95 -94)، نفحات الانس (چهل و چهار، چهل و پنج).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(گركان از دهات تفرش است) فرزند ميرزا جهانگيرخان معروف به محاسب الملك، از كارمندان دستگاه ظل السلطان بوده، و در دفتر استيفا انجام وظيفه مى نموده، مردى فاضل و اديب و عارف بوده، و در 5 رجب 1351 به سن 96 سالگى وفات يافته، در يكى از اطاق هاى شمالى تكيه ى مادر شاهزاده مدفون گرديد.
مشاراليه داماد ملا محمد تقى بن ملا محمد شفيع خوئى بوده است.
ماده تاريخ وفاتش اين است:
خامه ى سرخوش نوشت از پى تاريخ او
محاسب الملك شد بسوى دارالقرار
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم و دهم ق)، عالم، محدث و مفسّر. از مشاهير علماى اماميه بود و مؤلف تفسيرى به نام «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسير القرآن»، كه حاوى اخبار ائمه (ع) و روايات اماميه و يكى از معروفترين كتابهاى تفسير فارسى است. تفسير «جلاء الاذهان» همان تفسيرى است كه به «تفسير گازر» مشهور است. قديمى ترين نسخه هايى كه از اين تفسير، چه در ايران و چه در خارج از ايران، باقى مانده است تاريخ قرن دهم را دارد؛ لذا به گفته ى آقا شيخ آقا بزرگ تهرانى تأليف كتاب در همان قرن يا قرن قبل از آن بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (472 /5)، تاريخ نظم و نثر (272)، تفسير گازر (1/ مقدمه)، الذريعه (123 /5 ،310 -309 /4)، رياض العلماء (86 -85 /2)، ريحانه (400 /1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 62 -61 /10)، لغت نامه (ذيل/ حسين جرجانى).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى ديگر از گرگين زاده هاى هنرمند، محمدرضا گرگين زاده، فرزند مرحوم مرتضى گرگين زاده است كه به سال 1327 خورشيدى در محله اميريه تهران ديده به جهان باز كرد. استعداد و ذوق ذاتى، محيط مناسب خانوادگى موجب علاقمند شدن وى به موسيقى و شكوفا شدن اين هنر ارزنده و والا در او گرديد. به همين سبب پس از اتمام تحصيلات ابتدايى در دبستان برزويه و تحصيلات متوسطه در دبيرستان اديب نتوانست از عشق بزرگ خود كه موسيقى بود چشم پوشى نمايد، لذا درصدد برآمد كه اين هنر را بطور صحيح و اصولى و علمى فراگيرد.
محمدرضا گرگين زاده، از سن دوازده سالگى نزد عموى خود مصطفى گرگين زاده شروع به فراگيرى نواختن فلوت كرد و پس از يك سال به
كلاس يحيى نيكنواز كه از دوستان نزديك پدر و عموى خود بود رفت. كلاس مرحوم يحيى نيكنواز، در نبش خيابان فخرآباد قرار داشت و او ساز ويولن را انتخاب كرد و حدود دو سال نزد نيكنواز به فراگيرى و نواختن ويولن پرداخت، سپس با راهنمايى يحيى نيكنواز به هنرستان موسيقى ملى رفت و در كلاس هاى شبانه اين مدرسه ثبت نام كرد.
محمدرضا گرگين زاده، در اين هنرستان زير نظر استادانى: نظير محمود ذالفنون، على تجويدى به فراگيرى ويولن و گوشه ها و مقامات آواز ايرانى پرداخت، سپس نزد ولود تارخانيان به فراگيرى و نواختن ويولن آلتو مشغول شد ومدت سه سال نزد اين استاد نواختن اين ساز را فراگرفت. وى در سال 1348، همكارى خود را با اركستر استاد حسين دهلوى آغاز كرد كه بيشتر نوازنده هاى اين اركستر از شاگردان هنرستان موسيقى ملى بودند.
وى در سال 1352 به راديو ايران رفت و مدت دو سال با اركستر فرهاد فخرالدينى همكارى كرد. محمدرضا گرگين زاده، پس از چندى، براى تكميل و بيشتر آشنا شدن با علم موسيقى به هنركده موسيقى ملى كه به سرپرستى مصطفى پورتراب استاد و مربى دلسوز موسيقى ايران اداره مى شد رفت و در رشته آهنگ سازى موفق به دريافت ليسانس از اين مدرسه گرديد و چون به مقام شاگرد اولى نائل گرديده بود، با بورس تحصيلى كه در اختيار وى قرار گرفت عازم انگلستان شد و با سير و تفحص در موسيقى اروپا و جهان و شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران كه از پيشرفته ترين و بزرگترين فرهنگ هاى صوتى جهان است دين خود را به ميهن ادا كرد و پس از چهار سال كه در آن ديار ماند،
خدمات ذيقيمتى را انجام داد. وى پس از آن به وطن بازگشت و در سال 1358 به هنرستان عالى موسيقى رفت و در سمت ناظم اين هنرستان مشغول انجام وظيفه شد و مدتى با اين مدرسه همكارى كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى گرگين زاده، برادر مرحوم مرتضى گرگين زاده كه خود، هنرمندى باارزش و در موسيقى ايران صاحب نام مى باشد، به سال 1301 خورشيدى، در محله در خونگاه كه يكى از محله هاى قديمى تهران است متولد شد. پدر او كاسب بود و مصطفى پس از اتمام دوره تحصيلات ابتدايى كه در دبستان هدايت به پايان برده بود، وارد موزيك ارتش گرديد. وى طى مصاحبه يى كه با نگارنده سال 1368 خورشيدى به عمل آورد درباره فعاليت هاى هنرى خود، چنين اظهار داشت:
«براى فراگيرى موسيقى كه به آن سخت علاقمند بودم، با مشورت پدرم، به طور داوطلب به ساختمانى واقع در چهارراه عزيزخان و متلق به ارتش بود رفتم و طى قراردادى كه با من بسته شد، به مدت 5 سال براى فراگيرى علم موسيقى و همكارى با موزيك ارتش به استخدام آن درآمدم و زير نظر افسرى به نام سرگرد مين باشيان كه از فارغ التحصيلان آلمان بود به فراگيرى نت و موسيقى پرداختم. نحوه فراگيرى من كه عبارت بود از مقدمات نت خوانى و نوازندگى، نيمى از روز را به فراگيرى نت و نيم ديگر را به اجراى عملى نت ها با ساز مشغول مى شدم. تا اينكه بعد از يك سال به لشگر دوم موزيك عشرت آباد منتقل گشتم و زير نظر سروان محمد ايروانى به كار خود ادامه و تا سال 1324 كه او به مقام
رياست كل موزيك ارتش رسيد همكارى داشتم. سپس همكارى و فراگيرى موسيقى را، زير نظر سرهنگ نوائى ادامه دادم و پس از مدت كوتاهى كه قرارداد من با ارتش به اتمام رسيد، در همان سال 1324 از ارتش استعفا دادم و شروع به فعاليت در هنر موسيقى را در خارج از كادر ارتش آغاز كردم.
سال 1325 بود كه با على محمد خادم ميثاق و مرتضى حنانه آشنا شدم كه اين آشنايى منجر به اجراى برنامه هاى هنرى به اتفاق ايشان و برخى از دوستان هنرمندم به مدت يكسال در تئاتر «فرهنگ» واقع در خيابان لاله زار گرديد.
در اوايل سال 1326 با مرحوم مهدى خالدى آشنا گرديدم، به پيشنهاد خالدى، در اركستر راديو به سرپرستى وى به همكارى پرداختم كه اركستر مذكور متشكل بود از: دلكش «خواننده» مهدى خالدى «نوازنده ويولن و سرپرست اركتسر»، على زاهدى «نوازنده ضرب»، مصطفى كسروى «نوازنده پيانو»، فريدون حافظى «نوازنده تار»، مصطفى گرگين زاده «نوازدنده ترومپت» و شاعر گرانمايه اسماعيل نواب صفا شاعر، همكارى دائمى و مداوم پيدا كردم.
در اين برنامه كه از ساز بنده براى اولين بار در موسيقى ايرانى استفاده مى شد، مورد تأييد اساتيد موسيقى مثل: استاد ابوالحسن صبا، حسين تهرانى، استاد مرتضى محجوبى قرار گرفت، به طورى كه بعد از چهار هفته با اركستر مهدى خالدى، ساز ترومپت جاى خود را در موسيقى سنتى ايرانى باز كرد و تا آن تاريخ كه ساز كلاسيك ترومپت در موسيقى سنتى ايران نقشى نداشت، داراى ارج و اعتبارى فراوان گشت.
همكارى مداوم من با اركستر خالدى و مأنوس شدن من با وى، موجب گشت تا خيلى مساوئل راجع به موسيقى سنتى را از وى بياموزم و خودم
با پشتكار و علاقه يى كه به موسيقى اصيل و سنتى ايران داشتم، تسلطى كامل به گوشه ها و رديف هاى آن پيدا نمودم. فعاليت هاى من تا سال 1332 به عنوان يك نوازنده در اين اركستر و راديو ادامه داشت، تا اينكه در ابتداى سال 1333 به اتفاق مرحوم برادرم مرتضى گرگين زاده به سرپرستى اركستر شماره 2 راديو ايران به خوانندگى دلكش نائل آمدم كه ثمره اين همكارى ها، ساختن حدود يازده آهنگ با برادرم بود كه توسط كمپانى عشقى (واقع در خيابان لاله زار) هشت عدد از اين آهنگ ها بر روى صفحه ضبط و پخش گرديد.
همكارى ما ادامه داشت تا اينكه در سال 1337 فوت برادرم كه براى من ضربه يى دردناك بود به وقوع پيوست كه هنوز هم اين ضايعه براى من بسيار دردناك و تأسف بار است و روى تمام وجودم سنگينى مى كند و غم دورى برادر هنرمندم لحظه يى برايم آرام و قرار نگذاشته است.
يادم هست، يك آهنگ محلى را كه تنظيم كرده بوديم و در راديو ضبط شده بود. مى بايست از راديو پخش شود، آن موقع رسم و رسوم بر اين بود كه برنامه هايى كه روزها از راديو پخش مى گرديد، با نظر سرپرست اركستر باشد. ولى يك روز كه ما براى ضبط برنامه به راديو رفته بوديم، متوجه شديم كه برنامه ضبط شده پخش نگرديده است. لذا از آقاى على سعادت كه گوينده بود، پرسيدم كه چرا برنامه ضبط نشده پخش نگرديده است؟ او در جواب گفت: آقاى نصرت اله معينيان (وزارت اطلاعات وقت) با اين برنامه موافقت نكرده اند و روى نوار نوشته بودند كه اين نوار، در شأن راديو تهران نيست، بيشتر در خور راديوى نيروى هوايى است!
بنده بسيار تعجب كردم و علت را نيز متوجه نشدم. آن روز پس از اتمام كار در راديو، خانم دلكش به من گفت برويم پيش وزير اطلاعات بينيم چه شده است! من و او به اتفاق نزد وزير رفتيم كه در آنجا هر دو نفر ما با او درگيرى لفظى پيدا كرديم و حرف ما در آنجا اين بود كه مقام وزارت، بايد قضاوت درباره موسيقى را به شوراى موسيقى واگذار كند كه صلاحيت اين كار را دارد و موسيقى را مى شناسد نه ايشان كه بر حسب سليقه شخصى و برداشت ذهنى خود با مسائل روبرو مى گردد. و اگر هم شوراى موسيقى اين نوار را رد ميكرد، يك كدام از ما، شوراى موسيقى را قانع مى كنيم يا شوراى موسيقى ما را قانع مى كند.
به هر حال، نتيجه اين درگيرى آن شد كه من را به علت عدم صلاحيت اخلاقى، از راديو اخراج كردند و من را با موافقت مدير كل ارتباطات راه آهن دولتى ايران به آن اداره منتقل كردند و در شهر خرمشهر مشغول انجام خدمت گرديدم. در خوزستان دوستانى داشتم كه تنى چند از آن ها در آبادان زندگى مى كردند و من بيشتر روزها پس از اتمام كار ادارى از خرمشهر به آبادان مى رفتم و توسط يكى از اين دوستان با آقاى مهندس سميعى رئيس تلويزيون آبادان آشنا شدم و ايشان از من دعوت كرد كه گروهى تربيت كنم براى اجراى برنامه هاى موسيقى تا از تلويزيون آبادان پخش شود، من با چهار نفر از نوازندگان مختلف كه در شركت ملى نفت ايران كار مى كردند همراه خانم جليليان چند آهنگ محلى و دو آهنگ خانم دلكش
را اجرا كرديم كه مورد استقبال واقع گرديد كه اين همكارى مدت يك سال ادامه داشت.
در همين زمان بود كه آقاى معينيان از راديو بركنار و به وزارت راه آمد و به عنوان وزير راه و ترابرى مشغول كار شد و راه آهن دولتى هم زير نظر وزارت راه بود، پس از چهارده روز كه از جابه جايى ايشان گذشت، روزى حكمى به دست من داده شد كه متن آن آمده بود: «از اين تاريخ، هيچ سمتى در اين اداره نداريد و بايد خود را فورا به تهران معرفى نماييد. من هم ناچارا به تهران مراجعت كردم و با فراز و نشيب هايى روبرو گشتم تا پس از سه ماه كه دوباره با خانم دلكش روبرو شدم و مجددا فعاليت هاى هنرى خود را، به طور آزاد با ايشان آغاز كردم كه تا سال 1344 سرانجام به علت خستگى مفرط روحى و جسمى پرونده هنرى خود را بستم و به قول معروف ساز را بوسيدم و كنار گذاشتم و مدتى بعد به راه آهن منطقه شمال ايران به نام «پل سفيد» منتقل شدم و به سمت سرپرستى ارتباطات برون شهرى آن منطقه مشغول انجام وظيفه گرديدم و در سال 1359 نيز از راه آهن دولتى جمهورى اسلامى ايران بازنشسته گرديدم.
لازم به گفتن است كه در طول فعاليت هاى هنرى خود، در راديو، با اركسترهاى ابراهيم خان منصورى، مهدى خالدى، حبيب اللَّه بديعى، لطف اللَّه مجد، على تجويدى حسين تهرانى و بسيارى از نام آوران موسيقى ايران همكارى داشته ام و غير از ساز تخصصى ام كه ترومپت مى باشد با نواختن سازهاى فلوت، قره نى، سه تار، سنتور و تنبك آشنايى كامل دارم و ضرب را نزد استاد حسين تهرانى كار كرده ام.
درباره
يحيى نيكنواز، مرتضى و مصطفى گرگين زاده، نگارنده مطالب بسيارى شنيده ام ولى منوچهر همايون پور، هنرمند ارجمند و باارزش كه طى ساليان دراز با آنها حشرو نشر داشته است، درباره ايشان چنين مى نويسد:
«در سال 1324 در جمعى دوستانه با مردى به نام قاسم كيا آشنا شدم كه از هنرمندان تئاتر در لاله زار آن روزگاران بود».
براساس فطرت جوانى و غليان شور و شوق، چند بيت شعر با آواز خواندم و طبق معمول هم دو سه تصنيف از آهنگ هاى نشاطآور روز را هم به حاضرين مجلس ارائه كردم.
حاضرين محفل مرا بسيار تشويق كردند. قاسم كيا كه سالهاست از او اطلاع ندارم ، مردى خوش رو، خوش برخورد و زود آشنا بود به من پيشنهاد كرد و آن اينكه: «ما بعضى روزهاى جمعه در بيمارستان (مسلولين) براى بيماران مسلول چند پرده تئاتر اجرا مى كنيم و گروهى از موسيقيدانان جوانى كه در راديو برنامه اجرا مى كنند با ما همكارى دارند، اگر بخواهى براى بيماران بخوانى كه كار خيرى است». پذيرفتم و با او قرار گذاشتم. قبل از ظهر جمعه در ساعت مقرر وانت بيمارستان آمد و من با جمعى هنرمند ناآشنا روبرو شدم. گروه موسيقى عبارت بود از: زنده ياد على محمد نامدارى، عباس شاپورى، مرتضى و مصطفى گرگين زاده، ناصر زرآبادى، يحيى نيكنواز و رضا صمصامى نوازنده تار كه كار او بسيار خوب بود و چند سالى است از هست و نيست او بى خبرم و يكى دو نفر ديگر كه نام آن ها در خاطرم نيست.
سرپرستى اين گروه با زنده ياد على محمد نامدارى بود و در وقت شروع برنامه براى اولين بار آقاى عباس شاپورى آهنگ هاى مرا به خط موسيقى (نت) يادداشت كرد كه همين نوشته ها
در جمعه بعد و اولين برنامه راديويى من در استوديوى فرستنده بى سيم اجرا و پخش گرديد. من بعدا در سال 1329 و 1330 و 1331 و پس از اجراى برنامه هاى متعدد، در اركسترهاى مختلف با گروهى به سرپرستى مرتضى گرگين زاده برنامه راديوى داشتم و به همراهى ايشان كلاسى هم در خيابان استانبول داير و براى دو مؤسسه ضبط صفحه- شركت شهرزاد و شركت رويال تعدادى صفحه ضبط كرديم كه همه آهنگ ها موجود و هم اكنون در دسترس است.
در سال 1332 يكى دو آهنگ از آهنگ هاى من قبول عامه يافته و به قول معروف: «آهنگ روز شده بود». معروفيت اين دو آهنگ سبب دعوت و شركت من در فيلمى بنام: «گل نساء» شد كه محصول شركت ديانا فيلم بود. نقش اول اين فيلم را زنده ياد هوشنگ سارنگ ايفاء مى كرد و من در نقش يك جوان روستايى دو آهنگ يكى در قايق و ساحل بحر خزر و ديگرى را در يك صحنه شهرى اجرا مى كردم.
تنظيم آهنگها را با دقت و استادى هرچه تمامتر مرتضى گرگين زاده انجام داد. مقدمه و فواصل يك آهنگ «بى قرار» را كه معروف ترين آهنگ آن فيلم از كار درآمد. مرتضى به قدرى مناسب با آهنگ و دل انگيز در يك ضرب (ريتم) دو ضربى ساخته بود كه بعدا طرف توجه خيلى از موسيقيدانان طراز اول ايران قرار گرفت و به ياد دارم كه آقايان جليل شهناز و حسن كسائى گاه گاه اين آهنگ را در راديو و در محافل خصوصى مى نواختند و من در سال 1352 در يك گفتگوى تلويزيونى و توضيح درباره هنر مرتضى گرگين زاده اين موضوع را يادآورى و عنوان كردم.
فرصتى به دست آمده است و
بايد درباره چند تن از ياران روزگار جوانى و آن ها كه مى رود به فراموشى سپرده شوند چند سطرى به عنوان اداى وظيفه دوستى و همكارى بنويسم شايد گرد فراموشى از چهره آن از ياد رفتگان سترده شود. دست تواناى زمان براساس قانون تغيير ناپذير خود يك يك آنان را از ما جدا كرده است، چه بايد كرد! و چه مى توان گفت؟ كه تقدير و سرنوشت در را مى كوبد و گاه دنياى بى رحم و شفقت در هنگام حيات و عمر و در وقت پختگى و شكوفايى يك دانشمند و يا هنرمند را زودتر از انتظار به ديار نيستى فرا مى خواند. اين چند نفر به واقع در تاريخ موسيقى كشور ما سخت غريب افتادند و مى رود كه اگر من هم اين چند سطر را ننويسم شايد نام اين عزيزان و عاشقان واقعى به موسيقى ايران به فراموشى سپرده شود.
در سال هاى اخير كه چند كتابى درباره هنرمندان موسيقى نوشته و منتشر شده است مطلبى درباره آن ها نگاشته نگرديده و تعجب و تأسف آور است كه عكس و نام كسانى در بعضى نشريات ديده مى شود كه مقايسه آن ها با مصطفى و مرتضى گرگين زاده و يحيى نيكنواز انصافا مقايسه يك شاگرد كلاس اول ابتدايى با يك ديپلم و ليسانس است و چنان به نظر مى رسد كه اگر من هم دير يا زود به دنبال آن ها بروم يادى و نامى از اين ياران به واقع هنرمند حتى درخاطر دوستان و نزديكان به جاى نماند.
گردون ز جمع ما همه تفريق مى كند
با اين حساب باز نماند تفاضلى
«استاد شهريار»
اين چند نفرى كه به ابديت پيوسته اند. در دوران حيات نام و نشانى داشتند، شادى آفرين و مجلس افروز بودند،
وسائل ارتباط جمعى- راديو- براى جلب نظر شنوندگان و پر كردن اوقات خود و نشريات براى پر كردن صفحات و جلب خوانندگان بيشتر از نام و اعتبار و شهرت آنها سود برده اند. اما حالا آنچنان به فراموشى سپرده شده اند كه گويى در صفحه موسيقى كشور ما اين چنين مردانى اصلا از مادر نزاده اند.
سخت دردآور است و من اين رنج را با تمام وجود در اعماق جانم احساس مى كنم. اينان كسانى بودند كه به معناى واقعى كلمه عشق بودند. سال ها در كمال صداقت و بدون توقع و چشم داشت عمر خود را در راه هنر و اعتلاى موسيقى ايران عزيزمان صرف كردند. وقت و جوانى و هنر خود را براى ارائه هنر موسيقى كشور در راديو صادقانه و مردانه به كار گرفتند و امروز به جز تعداد معدودى از ياران و همكاران آن ها كه تنها كف افسوس به هم مى زنند و كار ديگرى هم از آنها ساخته نيست. نام و نشانى در خاطر كسى نيست. آرى! تنها دريغ و حسرت و افسوس! كه اين سرنوشت كسانى است كه هنرى در كمال رقت احساس تند و آدمى داند و به موازات آن يك نقص در كار آن ها وجود دارد و آن اين است كه شارلاتان و دنيادوست و آينده نگر نيستند.
چند وقت پيش با (محمدعلى اسماعيلى)- نوازنده چيره دست و سرشناس ضرب ملاقاتى داشتم، با ديدن من و تازه شدن آن يادها و خاطره ها كه از مرتضى و مصطفى گرگين زاده- دائى هاى خود با من و از روزگار نوجوانى داشت از ته دل فرياد مى كشيد و با همان صداقت و خلق و خوى درويشى كه در سال هاى اخير وجود او را
در خود گرفته است مرا به زير سوال كشيد. سوالى و خطابى كه مفهوم آن اداى وظيفه دوستى و همكارى چندين ساله من و مرتضى بود. در حالى كه كلمات و جملات را كه حاكى از رنج و اندوهى توصيف ناپذير بود ادا مى كرد، از مجموع گفته هايش چنين به نظر ميرسيد كه درباره مرتضى و مصطفى و سوابق هنرى آن ها در كتاب ها و نشريات سال هاى اخير كوتاهى شده است و شايد اين تقصير به گردن من است اما. من اهل تظاهر نيستم. ولى در ميان دوستانى كه زنده هستند هيچكس به اندازه من براى مرتضى و مصطفى و حتى يحيى نيكنواز احساس اداى وظيفه دوستى را ندارد. در جواب به او گفتم: «كه دوست عزيز سرنوشت افراد بشر از جهات مختلف در جاى ديگر تعيين و پى انداخته مى شود و ما را دستى فراتر و زورمندتر از تقدير براى رقم زدن سرنوشت نيست.»
مدبران و انديشمندان، گفته اند:
«يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
چونست كه جمعى ندويدند و رسيدند!»
اما با همه اين مسائل كه در خيلى از موارد تاريخ تاريك است و درباره بعضى افراد از رشته هاى مختلف علمى و هنرى و... كوتاهى مى شود و آنچنان كه بايد و شايد حق آن ها ادا نمى گردد. من درباره مرتضى گرگين زاده و از زبان يكى از هنرمندان به واقع بى نظير و بى جانشين كشور در قرن اخير گفته و نوشته يى ديدم كه همين مطلب با همه كوتاهى گويا بسى بلند است و بلندى مقام مرتضى را در صدر هنرمندان موسيقى كشور نشان مى دهد.در سال 1355 و در شماره 258 مجله تماشا با خانم (روح انگيز) يكى از دو بانوى آواز قرن اخير مصاحبه يى
انجام شده است. با عنوان: «روح انگيز از زبان خودش». كه پيشينه كارهاى هنرى ايشان را از آغاز آشنايى با مرحوم حسين سنجرى و كارهاى بى نظيرى كه زير نظر استاد بزرگوار- زنده ياد علينقى وزيرى انجام داده است و اظهارنظر روانشاد روح اللَّه خالقى درباره ايشان را بايد در همان نشريه خواند. ايشان درباره اولين برنامه راديوئى خود چنين مى گويد: «يك روز در خيابان لاله زار برخوردم به حسين تهرانى. گفت «نمى آيى راديو؟» گفتم: «مى خواهم ولى راه و چاره را نمى دانم». به اتفاق حسين تهرانى رفتيم به مدرسه يى كه در ميدان بهارستان بود. من را به سرگرد مين باشيان معرفى كرد. به اين ترتيب من به راديو راه پيدا كردم و اولين بار به همراهى مرتضى نى داود، صبا، مرتضى محجوبى و گرگين زاده (مرتضى) برنامه اجرا كردم».
حالا واقعا همين يك سطر آن هم از زبان چنان كسى و در رديف چنين شخصيت هايى در موسيقى كشور كافى نيست كه دانسته شود كه مرتضى گرگين زاده از موسيقى دانان طراز اول كشور و همكاران سال هاى اول تأسيس راديو بوده است. اين همكارى مرتضى گرگين زاده با راديو و اين چنين شخصيت هايى در سنين حدود بيست يا بيست و يكسالگى و پايان مدرسه موزيك ارتش بوده است. و براساس اطلاعات خصوصى كه من دارم و اظهارنظر فرزندش محمدرضا گرگين زاده و ارائه مدارك مختلف از طرف ايشان مرتضى در سال 1300 خورشيدى، در محله در خونگاه تهران پا به جهان هستى مى گذراد. تحصيلات ابتدايى را نخست در دبستان عنصرى شروع و سپس تحصيلات خود را در دبيرستان عسجدى ادامه مى دهد.
من با توجه به دوستى و همكارى نزديك در كارهاى مختلف راديويى و ضبط تعدادى آهنگ در صفحه
و سه سال اجراى برنامه هاى راديويى و برقرارى يك كلاس تعليم موسيقى و حشر و نشرهاى روزان و شبان در مدت چهارده پانزده سال، اطلاعاتى از زندگى دوران نوجوانى و جوانى از زبان خود آن ها شنيده و به خاطر دارم كه با گفتگو و تأييد ناصر زرآبادى، دوست هم مدرسه و همكار و رفيق حجره و گرمابه و گلستان آن ها به شرح زندگى آن ها تا حدود اطلاعاتى كه در خاطر دارم مى پردازم.
مرتضى در سال 1312 و پايان مدرسه ابتدايى وارد مدرسه موزيك ارتش مى گردد و پس از طى دوران شش ساله آن با درجه سرگروهبانى فارغ التحصيل مى گردد. مصطفى گرگين زاده و يحيى نيكنواز هم بنا به اظهار ناصر زرآبادى در سال 1313 به همان مدرسه وارد و در سال 1319 با همان درجه آموزش را به پايان مى برند. گذراندن اين دوره شش ساله در زمانى است كه آقاى نصراللَّه مين باشيان (نصر السلطان) سرپرست موزيك نظام ارتش بوده. مدير اين مدرسه يك نظامى موسيقيدان و سخت گير و منظم و تحت ديسيپلين نظامى بوده است و ميتوان حدس زد و قبول كرد كه شش سال تحصيل شبانه روزى موسيقى، از اين جوانان عاشق و بااستعداد، موسيقى دان هاى نخبه و نمونه يى به بار آورده و به جامعه هنرى كشور عزيزمان ايران تحويل داده باشد. كه واقعا اين چنين بود. و مگر اين نيست كه چند تن از موسيقيدانان بزرگ و سرشناس كشور همچون: ابراهيم خان منصورى- كه مدتى سرپرست موسيقى راديو بود، اكبر محسنى، زنده ياد حسينعلى وزيرى تبار. و تعدادى ديگر از بزرگان موسيقى ما فارغ التحصيلان همين مدرسه موزيك نظام بودند.
تا آنجا كه من به ياد دارم مرتضى در اركسترهاى مختلف راديو همكارى
داشت و علت آن تسلط كامل او به موسيقى و خلق و خوى نرم و ملايم و بى اعتنايى او به مسائل دنيايى بود. با وجود اين كه تنها راه اعاشه او از حقوق راديو و تدريس تعداد معدودى نوآموز بود. هيچگاه در مورد مسائل مادى سخنى و مطلبى و يا گله و شكايتى از زبان او شنيده نشد. شايان ذكر است كه يكى از يادگارهاى هنرى مرتضى گرگين زاده موسيقى دان و نوازنده تواناى متين و تواناى كلارينت (قره نى) ، آقاى رضا ياورى است كه هر وقت ملاقاتى با او دست مى دهد بلافاصله و قبل از هر مطلب و سخنى ياد و ذكر خير مرتضى آن موسقيدان نازنين و ناكام و جوانمرگ است.
مرتضى پس از شروع كار با خانم روح انگيز بانوى نام آور موسيقى ايران، با خانم روح بخش همكارى داشت در سال هاى 31 -30 -29 هم رهبرى اركسترى را به عهده داشت كه ساعت 6/ 30 تا 7 روزهاى چهارشنبه را من برنامه اجرا مى كردم و هشت و نيم تا نه را خانم روح بخش اجرا مى كردند. در سال 1329 كه تعدادى آهنگ را بر روى صفحه ضبط كردم، رهبرى و تنظيم همه آن ها به جز يك آهنگ «بختيارى» كه آقاى عباس شاپورى آن را تنظيم كرده بودند همه زير نظر مرتضى انجام پذيرفت. او در طول مدت همكارى با راديو كه حدود چهارده، پانزده سال دوران آن بود با بيشتر اركسترهاى راديو همكارى داشت. از آن جمله: اركستر زنده ياد مجيد وفادار، اركستر خانم دلكش نيز همكارى كرد. مرتضى و همكارانش مصطفى و ناصر زرآبادى و يحيى نيكنواز و يوسف كاموسى بنيان گذار برنامه مسويقى كارگران به مدت نيم ساعت
در ساعت يك بعدازظهر بودند.
اولين اين برنامه با آواز خانم فرح آغاز و آهنگ آن از يحيى نيكنواز بود كه من در آن روز حضور داشتم و هيچگاه ياد و خاطره آن روز از خاطرم محو نخواهد شد.
مرتضى و مصطفى گرگين زاده و يحيى نيكنواز در آهنگ سازى نيز دستى داشتند كه من دو آهنگ از يحيى را اجرا كردم. مصطفى و مرتضى تعدادى آهنگ و تصنيف بسيار عالى و باب روز و راديو ساخته اند كه تعدادى از آن ها با شعر ترانه و خط موسيقى (نت) در مجله موزيك ايران سال هاى 1335 و 1336 و 1337 به شرح زير چاپ و منتشر گرديده است. قابل توجه و ذكر است كه آهنگ و تصنيف هاى مصطفى در مجله به نام خود او چاپ و نشر مى شد من حدس مى زنم و به جهاتى كه توضيح آن ضرورت ندارد و مرتضى آن انسان والا و بلند مرتبه به خاطر رعايت برادر كوچكتر خود (مصطفى) آهنگ هاى ساخته شده خود را با نام مستعار (نيلوفر) منتشر مى ساخت و اينك مشخصات تعدادى از ساخته هاى آن دو برادر در مجله موزيك ايران تصنيف (كنار هم) از مصطفى گرگين زاده، شعر از ايرج تيمورتاش- صفحه 20 شماره 11 فروردين 1335 خواننده بانو دلكش.
تصنيف (مى ناب) از مصطفى گرگين زاده، شعر از ايرج تيمورتاش- صفحه 25 شماره اول خردادماه 1335.
تصنيف (نمى ترسى) سه گاه- آهنگ از مصطفى گرگين زاده شعر از پرويز خطيبى، شماره دوم تيرماه 1335.
(كرشمه ها) شعر از پرويز خطيبى (در همايون، صفحه 18 مردادماه 1335 از مصطفى گرگين زاده.)
(بردى از يادم) آهنگ از مصطفى گرگين زاده، شعر از پرويز خطيبى صفحه 18 شماره سوم مردادماه 1335. اين تصنيف از جاودانه ترين آهنگ هاى راديو
بوده است.
(شمع و پروانه) آهنگ از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده)، شعر از پرويز خطيبى، صحفه 18 شماره پنجم مهرماه 1335.
(عشق گم شده) از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده)، در مايه دشتى، نام شاعر ذكر نگرديده، شماره ششم آبان ماه 1335.
تصنيف (چكنم) افشارى از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده)، شماره 7، آذرماه 1335.
(مكتب عشق) ماهور، آهنگ از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده) شعر از پرويز خطيبى، شماره 8 صفحه 18 دى ماه 1335.
(مى سوزم) از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده)، شعر از پرويز خطيبى، صفحه 18 شماره دهم اسفندماه 1335.
(رفت و ربود)- سه گاه از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده)، شعر پرويز خطيبى، صفحه 18 شماره دوازده ارديبهشت ماه 1336.
(چشم مست تو)، آهنگ از نيلوفر (مرتضى گرگين زاده)، شعر از مهدى سهيلى، صفحه 20 شماره دهم سال هفتم اسفندماه 1337 و اين آخرين آهنگ وى در سال وفات ايشان بود.
مرتضى در مهرماه 1337 زندگى را بدرود گفت و يكى از هنرمندان و نويسندگان كه نام خود را ذكر نكرده، طى مقاله يى و اندوهگنامه از زندگى و صفات و انسانيت و بى نيازى او، در مجله موزيك ايران آبان ماه سال 1337 نگاشته است كه به نظر خوانندگان گرامى خواهد رسيد:
«اين «انسان» را من مى شناختم، او مرد، ولى با زندگى سابقش چندان فاصله نگرفت! زندگى او در اين لجن زار متعفن همچون هر «انسان» ديگر مرگ تدريجى بود. «او، اداى زندگى را در مى آورد، مى خورد مى خوابيد شوخى مى كرد، ميخنديد. بالاخره «زنده» بود ولى من مى دانستم و دوستان ديگرش، كه زندگى واقعى او را دزديده بودند قطاع الطريق ها راه «زندگى» او را هم مسدود كرده بودند. اين خور و خوابها و خنده و شوخى ها همه اداى زندگى بود. يادش داده بودند كه اين طور باشد. اين شبهه
را به خودش نيز القاء كرده بودند كه زنده است!
ولى او اگر زندگى نداشت و اگر «مرده زنده نما» بود، «انسان» بود، شرف داشت. شايد شما هم بدانيد كه اين دو معلول همند.
درباتلاق يا بايد فرو رفت و تغذيه كرد و از آلودگى دامن نپرهيزيد و يا خود را كنار كشيد و «لجن»ها را براى «لجن خواران» واگذاشت! امروز انسانيت گوهر كيمايى است! شرف ها و مردى ها خفه شده اند امروز مدعى ها همه دو رويند همه بوقلمون هستند هركس انديشه دارد كه دست بر سينه ديگرى بكوبد و با فرود آمدن او خود را بالا بكشد. ديگر از كشتزار سينه هايى كه زمانى صفا و صميميت محصول مى داد جز هرزه علف هاى دو رويى و كينه و نامردى نمى رويد، قلب هاى همه شوره زار است. روان سالمى ديگر نمى توان جست.»
همه متعفن، همه لجن همه كثافت... آخ! كه در چه دوران شومى زيست مى كنيم.با چه مصيبت هائى دست بگريبانيم. انسان در يك محيط ناسالم و كثيف چطور نفس بكشد. چگونه روز را به شب و شب را به روز بياورد. چه شادند آنها كه در مرداب نفس مى كشند واز فرح بخشى آن داد سخن مى دهند. چه خوشوقتند كه روحشان رنگارنگ است و با هر روى زندگى همزيستى و هماهنگى نشان مى دهند!
در چنين دوره وانفسائى وجود (گرگين زاده) براى همه انسانها، براى همه دوستانش، مغتنم و ارزنده بود و حال چه كنيم كه اين وجود ارزشمند انسانى را از دست داده ايم، يا بهتر بگويم. از دستمان ربودند. «گرگين» به خاطر شرف پاكى كه داشت، با وجود آنكه بر خيلى از نوازنده ها «به اصطلاح» هنرمندان شهير و بنام! برترى داشت، در عين گمنامى مرد. و اندهبار است اگر
بگويم آنقدر استطاعت مالى در خانواده او نبود كه خرج تدفينش را تأمين كند! آيا بايد اينطور مى بود. او در دو اركستر هنرهاى زيبا نوازنده «كلارينت» بود، كارمند اداره موسيقى و بالت نيز بود. و از همه مهمتر سالها در راديو تهران يا (ايران) عصاره جانش را كشيده بودند.
ولى راديو فقط بدرد «دست و پاچه!»ها مى رسيد. براى آنها در عين بى هنرى زندگى راحت و پارك و اتومبيل تهيه مى ديد! و حالا همين راديو يادش افتاده است كه اين «آدم» عضو او بوده است و در مرگش نوحه سر مى دهد! لب ببنديد مرده پرستها!آيا هنرهاى زيبا با اين بودجه كلانى كه دارد و با اين خرج هاى زائد و غير زائدى كه مى كند، نمى توانست از گرگين زاده خودش قبل از مرگ حمايت كند؟ تشييع جنازه مجلل و رسمى به چه درد او خواهد خورد شكم اطفالش را چگونه سير خواهد ساخت؟ بگوييد! آيا اين نمى تواند عبرت باشد كه لااقل از (گرگين زاده)هاى ديگر ما حمايت و پشتيبانى بشود و آنها را بقدر زحمتشان، به اندازه جان كندشان اجر و پاداش بدهند تا خاكى بسر زندگى مرگبار خود بريزند!؟
اين شايعه شادى آور بود كه قرار است هنرهاى زيبا براى خانواده او مستمرى در نظر بگيرد. آخ! كه چه خوب مى بود اين مستمرى بعد از مرگ به صورت اضافى قبل از مرگ به او مى دادند. شايد نمى مرد حتما نمى مرد! پريشانى و تنگدستى بيش از هر چيز عصب و جان او را مكيد، آب كرد!
از مرتضى گرگين زاده، فرزندى موسيقى دان و دانش اندوخته و همچون پدر نازنين خود نجيب و سربراه و بى نياز و صادق به جاى مانده است.
از قرار اطلاع در سال 1360
با يكى دو نفر از هم سن و سالهاى خود كانونى هنرى با عنوان «كانون موسيقى چنگ» ايجاد مى كند، اين مؤسسله ضمن تدريس آلات موسيقى و سلفژ، داراى كتابخانه، نوارخانه و سازگرى بوده است و چند سال صادقانه به فعاليت هاى هنرى و اشاعه و تدريس موسيقى اشتغال داشته است كه پس از سه چهار سال فعاليت به جهاتى كه بر ما روشن نيست اين مؤسسه هنرى تعلطيل و از كار باز ماند.
مرتضى گرگين زاده، يكى از هنرمندان فعال و بافرهنگى بود كه هميشه براى سنديكاى هنرمندان پيشگام بود پا به پاى هنرمندان بزرگ اين مرز و بوم مثل: روح اللَّه خالقى، ابراهيم منصورى، خادم ميثاق، حشمت اللَّه سنجرى، حسنيعلى ملاح، مهدى مفتاح و غيره فعاليت داشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1379 -1290 ش)، بازيگر و موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. از پيشكسوتان و اساتيد هنرى تئاتر ايران بود. از 1305 ش همكارى خود را با گروه كمدى ايران آغاز كرد. در 1308 با گروه تئاتر دائمى سيروس به عنوان بازيگر مشغول كار شد. او در طى اين مدت با گروه هاى تئاترى متعددى همكارى داشت و آخرين سمت وى رياست اداره ى هنرهاى ملى، در وزارت فرهنگ و هنر بود. گرمسيرى در هنرستان هنرپيشگى زير نظر نعمت اللَّه مصيرى با اصول نقاشى آشنا شد و موسيقى و سلفژ را از استاد فقيد جواد معروفى و موسيقى سنتى ايران را هم نزد استاد اسماعيل مهرتاش و احمد عبادى آموخت. او همچنين با زبان فرانسه و عربى آشنا بود و ادبيات فارسى را نزد محمد حجازى و دكتر ناظرزاده كرمانى فراگرفت. از شاگردان وى: على نصيريان،
داريوش اسدزاده، محمد على كشاورز و غيره بودند. گرمسيرى در بيش از يكصد نمايشنامه از آثار نويسندگان ايرانى و جهانى، از سبك كلاسيك گرفته تا مدرن به ايفاى نقش پرداخت و نويسندگى هفده نمايشنامه و ترجمه ى چهار نمايشنامه و كارگردانى پنجاه و دو تئاتر را عهده دار بود. وى در 1329 ش به انگلستان رفت و در آنجا درباره ى تئاتر ايران سخنرانى هاى مهمى ايراد كرد. وى همچنين سفرهايى به ايتاليا، سوئيس، بلژيك و هلند داشته است. برخى از فيلم هايى كه او در آنها بازى داشت عبارتند از: «ناخدا خورشيد»؛ «گزارش يك قتل»؛ «غريبه»؛ «مدرسه پيرمردها»؛ «دلشدگان»؛ «رابطه ى پنهانى»؛ «آرايشگاه زيبا».[1]
متولد: 1290 تهران، استاد هنرستان هنرپيشگى 1318، تحصيلات: فارغ التحصيل نخستين دوره ى هنرستان هنرپيشگى تهران، فعاليت در تلويزيون، بازى در تئاتر از 1305، شروع بازيگرى: شب كلاه شيطان (ناتمام- 1339)
عمده ى فيلمها:
ناخدا خورشيد (1365)، گزارش يك قتل (1365)، خارج از محدوده (1366)، مكافات (1366)، غريبه (1366)، ارثيه (1367)، نارونى (1367)، آخرين پرواز (1368)، تمام وسوسه هاى زمين (1368)، زمان از دست رفته (1368)، دلشدگان (1370)، مدرسه ى پيرمردها (1370)، رابطه ى پنهانى (1371)، يك مرد و يك خرس (1371)، راز گل سرخ (1371)، جاده عشق (1372)، مى خواهم زنده بمانم (1373)، هدف (1373)، همزاد (1373)
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] سيماى هنرمندان (329 -310/ 1)، فرهنگ سينماى ايران (375 -374)، فرهنگ فيلمهاى سينماى ايران (960 ،418 -417/ 2)، كيهان فرهنگى (س 6، ش 6، ص 5 -1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1294 ق)، موسيقيدان. در تبريز به دنيا آمد. پدر وى استاد ويولن و مادرش از نوازندگان بنام پيانو بود. او ابتدا موسيقى را نزد والدين خود فراگرفت و پس از پايان دوران تحصيل
ابتدايى، از كنسرواتوار تهران ديپلم گرفت و به سمت رهبر كر هنرستان موسيقى انتخاب شد. وى در زمينه ى نواختن ويولن از شيوه ى ريمسكى كورساكف و آرام خاچاطوريان پيروى مى كرد. از كارهاى ارزشمند او، جمع آورى ترانه هاى محلى و فراموش شده اى است چون: «دختر بوير احمد» و «دست به دستمالم». از ديگر آثار او: «كوارتت زهى»؛ «اسكرتز»؛ «چند آواز براى پيانو»؛ «فانتزى اوريانتال»؛ «سوئيت ايرانى».[1]
روبيك گريگوريان، يكى از استادان بزرگ موسيقى نوين ايران، در سال 1294 در شهرستان تبريز، در خانواده اى هنرمند تولد يافت، پدر روبيك استاد ويولن و مادرش از نوازندگان بنام پيانو بود.
روبيك دو برادر كوچكتر از خود داشت كه آنها هم موسيقى را به حد زيادى دوست داشتند و از آن آگاهى داشتند كه يكى از ايشان به نام هانرى از نوازندگان بزرگ اركستر سمفونيك يك صد نفرى نيويورك بود.
روبيك گريگوريان، ابتدا موسيقى رانزد پدر و مادر خود تعليم گرفت و به سمت رهبر كر هنرستان موسيقى انتخاب گرديد سپس به سمت معاونت پرويز محمود در هنرستان انجام وظيفه نمود كه مدت دو سال طول كشيد.
روبيك گريگوريان از نوازندگان زبردست ويولن بود كه از شيوه ريمسكى كورساكف و آرام خاچاطوريان پيروى مى كرد، از كارهاى بزرگ و ارزشمند وى مى توان از: جمع آورى ترانه هاى محلى نقاط دورافتاده اين نظير: «دختر بويراحمدى»، «دست به دستمالم»، كوارتت زهى، اسكرتز و براى پيانو چند آواز براى پيانو،فانتزياوريانتال، سوئيت ايرانى براى اركستر مى باشد.
نوازنده، رهبر موسيقى، موسيقيدان.
درگذشت: اوايل فروردين 1370، آمريكا.
روبيك گريگوريان موسيقى را نزد پدر و بعد از آن از اساتيد روسى و بلژيكى فراگرفت. وى در سال 1317 همراه تحصيل كردگان هنرستان موسيقى غلامحسين مين باشيان به اداره ى موسيقى كشور وارد شد
و به همراه عده اى ديگر به نوشتن مقاله هايى در مجله ى «موسيقى» پرداخت. شغل وى گذشته از نوازندگى و تدريس، سرپرستى اركستر سمفونيك و كفالت اداره ى موسيقى كشوئر بود. وى سپس به آمريكا رفت و در آنجا كنسرت ماسيتر (نوازنده ى ويولن اول) در اركستر سمفونيك بوستون شد و سال ها در آنجا كار كرد. وى ديگر به ايران برنگشت مگر در سفر كوتاهى كه به مدت شش ماه در سال 1356 كه تجليلى از او به عمل آمد. وى در همان مدت اقامت در دانشگاه به تدريس پرداخت.
«ترانه هاى روستايى ايران» از آثار اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آينده (س 17، ش 8 -5، ص 605 -604)، سرگذشت موسيقى (386 ،264/ 1)، مردان موسيقى (135 -134/ 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1260 ق)، عارف و شاعر، متخلص به گلبن. در كازرون به دنيا آمد. در چهارده سالگى به قصد سياحت و سير آفاق و انفس از كازرون خارج شد و به بسيارى از نقاط ايران و هندوستان، عراق، شامات و حجاز سفر كرد و به خدمت عرفاى نامى رسيد تا خود عارفى كامل شد. در زمانى كه بابا خان (فتحعلى شاه) حاكم فارس بود به ديدن او به كازرون رفت و به علو مقام وى پى برد و مورد تجليل شاه قرار گرفت. گلبن پس از بازگشت به كازرون معتكف شد و به گفتن اشعار پرداخت و در همان شهر نيز درگذشت. مى گويند كه ده جلد كتاب داشته است. از آثار وى: «گلشن اسرار»، به سبك «مثنوى» مولوى، شامل مطالب عرفانى و امثال و داستان ها جمعا سه هزار و ششصد و سى بيت، كه آن را در 1260
ق نوشته است و در آن مطالب نثر وجود دارد؛ «يسر الناس»، به سبك «مثنوى» مولوى؛ «غزليات»، دو جلد؛ «قصايد و مراثى ائمه ى اطهار (ع)»، يك جلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (263 -259/ 4)، الذريعه (224/ 18)، فرهنگ سخنوران (779)، مرآت الفصاحه (533 -531)، مصطبه ى خراب (153).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهاردهم ق)، عالم و زاهد. معارف اسلامى را از اساتيد عصرش فراگرفت و در زمان خود از مشاهير علماء و مدرسين به شمار مى رفت و جمعى از محضرش استفاده مى نمودند. از آثارش: ترجمه «ينابيع المودة» شيخ سليمان نقشبندى، در 1320 ق؛ «كشكول»؛ «رشحات الفاطمية»، به فارسى، در مصائب و فضائل حضرت فاطمه (ع)، در 1324 ق؛ شرح «منظومه» سيد محسن كاظمى، در فقه، در دو جلد، در 1338 ق.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بروجرد (540 -539/ 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و عارف. خانواده ى وى به سادات بوترابى مشهور بود. وى شاعرى دردمند و بى تكلفى بود و ساده زيست كه پيوسته در صحبت درويشان صاحب حال بود. نصرآبادى با وى ملاقات داشته و از او غير از رباعى، شعر ديگرى نشنيده است. از اوست:
دور از تو زياد ديده ام رفت نگاه
بر حال دل خسته خيال تو گواه
بى روى تو نقش روز و شب در چشمم
چون خال سفيد باشد و آب سياه
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى نصرآبادى (396)، الذريعه (74/9)، صبح گلشن (24)، فرهنگ سخنوران (60).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1321 اكبر گلپايگانى در تهران بخش 9 هفده شهريور (سه راه شكوفه) ديده به جهان گشود. او در خانواده اى متولد شده بود كه تمام افراد آن اعم از پدر و برادران، داراى صدايى مطلوب و خوب بودند، بدين جهت مى توان گفت كه صدا در خانواده ى او موروثى بوده و چنانكه گفته مى شود پدر بزرگ او نيز از صدايى خوش و رسا برخوردار بوده است.
اكبر گلپايگانى از همان دوران طفوليت بنا به توصيه ى پدر، به تمرين آواز پرداخت و در تحت توجهات او به اصول موسيقى تا حدودى آشنا شد. او بيش از شش بهار از زندگى اش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و در همان خردسالى، ضربه ى هولناكى بر او وارد شد و زندگى او از همين زمان دچار غم و اندوه گشت و خودش در اين باره مى گويد: «پس از فوت مادرم، عده اى از افراد فاميل بر سر ارث مادربزرگم (مادر مادرم) كه به ما سه برادر بخشيده بود با فاميل اختلاف ايجاد شد و چيزى نمانده بود كه جانم را از
دست بدهم و از خوش اقبالى توسط عده اى از همسايه ها از راه پشت بام نجات داده شدم كه اين موضوع هميشه مانند كابوسى وحشتناك با من بوده و بايد ديد، عده اى براى پول چه كارها كه نمى كنند». به هر حال اين مسأله به مرور زمان باعث رنجش خاطر وى شده بود و زندگى را برايش جهنم ساخته بود و در همين دوران بود كه براى گريز از اين نارسايى ها به آواز خواندن پناه مى برد و غم درونى خود را به اين گونه التيام مى بخشيد. به همين دليل، صداى او از سوزى به خصوص و آوايى ديگر برخوردار است.
وى تحصيلات ابتدايى را در دبستانهاى فرهنگ و اقبال شروع نمود و در كلاس چهارم با جهانگير ملك هم كلاس بود و همين امر موجب دوستى و الفتى بين او و ملك شد به طورى كه در اوقات فراغت، ملك ضرب مى گرفت و او مى خواند. دوران ابتدايى را با هر مشكلاتى كه داشت به سرعت پشت سر گزارد و تحصيلات متوسطه را در دبيرستانهاى بدر و نظام و پس از آن در دانشكده ى افسرى و علوم و سپس كلاس تخصصى نقشه بردارى سازمان برنامه را به پايان رساند و پس از آن دوره ى كارشناسى بانك را ديد ولى در سرش سوداى ديگرى داشت، و شوق ديگرى را در دل مى پرورانيد. او عاشق موسيقى ملى و سنتى وطنش بود و شب و روزش با آواز خواندن سپرى مى شد؛ شدت اين اشتياق به حدى بود كه ناگزير كارهاى ادارى را هم بعد از چندى رها كرد و به آواز روى آورد.
شهر تهران در آن ايام، اين چنين بزرگ و پر جنب و
جوش نبود و محلى كه اكبر «گلپا» در آن پا به جهان گذارده بود، اطرافش تمام صيفى كارى و سبز و خرم بود، به همين سبب او هر روز بيشتر اوقات خود را در اين محل خلوت و آرام مى گذارند و با صدايى رسا، شروع به آواز خواندن مى كرد و مردم محل بخصوص كشاورزان صيفى كار دست از كار مى كشيدند و دور او جمع مى شدند و از او دعوت مى كردند تا براى ايشان بخواند و او هم با رويى باز و گشاده و خندان و بى ريا براى ايشان مى خواند. اين عمل بارها و بارها تكرار مى شد و او هرگز از تكرار اين كار خسته نمى شد.
زندگى او به همين ترتيب سپرى مى شد تا اينكه گذارش به منزل مردى به نام «حسن يكرنگى» كه مردى پاك طينت و درويش و داراى صدايى خوش و پرطنين بود مى افتد، او كه به خوبى به گوشه ها و رديفهاى موسيقى ايرانى وارد بوده اكبر «گلپا»ى جوان را مورد تشويق و تأييد قرار مى دهد و مدت زيادى از آشنايى و آمد و شد او نمى گذرد كه او يك شب با استاد «نور على خان برومند» يكى از مفاخر هنر موسيقى كلاسيك ايرانى، نوازنده ى چيره دست سنتور و سه تار، در آن منزل آشنا مى شود و «يكرنگى» از او مى خواهد كه در حضور «نورعلى خان» قطعه اى از آواز ايرانى را اجرا نمايد و او يك قطعه در «بيات ترك» مى خواند كه استاد «برومند» از صداى او خيلى خوشش مى آيد ولى چون پختگى و تسلط روى گوشه هاى دستگاه هاى موسيقى ايرانى را نداشت تصميم به تعليم وى مى گيرد و حدود نه سال و هشت ماه به طور مداوم وى را تحت
تعليم قرار مى دهد و اين مراقبتهاى استاد «برومند» گلپايگانى را در همه ى محافل شناساند و خيلى زود به صورت ستاره اى درخشان تابيدن گرفت. «نورعلى خان» كه خود استاد تار و سنتور و سه تار بود، صداى اكبر «گلپا» را همراهى مى كرد و تعليم وى ادامه داشت و هنوز استاد «برومند» براى او آموزش بيشترى را پيش بينى مى كرد كه ناگهان شبى در باغى كه در «گلندوك»، (يكى از ييلاقات اطراف تهران، لواسان)، گلپايگانى و عده اى جمع بودند و على دشتى نويسنده ى معروف هم حضور داشته مى خواند، در آن جلسه داود پيرنيا مبتكر برنامه ى «گلهاى جاويدان» نيز حضور داشت و بلافاصله براى شركت در برنامه ى «گلها» از گلپايگانى دعوت مى كند كه او نيز اين دعوت را بلافاصله قبول نموده ولى «نورعلى خان» مخالفت مى كند و به او مى گويد كم جنبه اى از خود نشان ندهد و زود مجذوب شهرت زمان خود نشود و بر اميال خود پيروز شود و به برنامه ى آموزشى صحيح خود نزد وى ادامه دهد ولى غرور جوانى و افسون اطرافيان گلپايگانى او را از كسب فيض محضر چنان استادى محرومش كرد به طورى كه به نصيحت استاد اهميت نداد و دعوت براى شركت در برنامه ى «گلها» را مى پذيرد و همين امر باعث رنجش استاد «برومند» مى شود و استاد پس از رنجشى كه از وى متوجهش شده بود در نزد عده اى مى گويد حيف كه گلپايگانى صبر نكرد تا از او يك استاد آواز به تمام معنى ساخته شود اگر او چند صباحى ديگر به تعليم خود ادامه مى داد از نظر تكنيك خوانندگى و صداى خداداده اى كه داشت يك قرن ديگر هم چنين شخصى در موسيقى ملى ايران ظهور
نمى كرد ولى افسوس كه او به تعليم و تعلم خود ادامه نداد. فرداى آن روز در راهروهاى راديو ايران، «داود پيرنيا»، اين مرد اديب و موسيقى شناس ايرانى در حالى كه يك جفت گيوه به پا داشت و دستهاى خود را از خوشحالى به هم مى ماليد با صداى بلند با خود مى گفت پيدا كردم، آرى پيدا كردم آن كسى را كه مى خواستم يافتم و بلادرنگ با مسؤلين ديگر برنامه ى «گلها» موضوع «گلپا» را در ميان مى گذارد و «گلپا» همكارى خود را با برنامه ى «گلها» شروع مى كند.
از اين تاريخ به بعد گلپايگانى براى اينكه در موسيقى در جا نزند، از محضر استادانى نظير: حاج آقا محمد ايرانى، اديب خوانسارى و صفحات طاهرزاده بهره مى گيرد ولى به هيچ وجه كوششى به عمل نمى آورد كه از آنها تقليد نمايد و اصولاً او معتقد است كه در خوانندگى دو مكتب در ايران وجود داشته، يكى مكتب اصفهانى و ديگر مكتب تبريزى. پايه گذار و شاخص مكتب تبريزى را اقبال السلطان و مكتب اصفهانى را اديب خوانسارى، بنان و تاج اصفهانى مى داند و مى گويد: «يگانه صدايى كه توانسته روح وى را اقناع كند صوت استاد اديب خوانسارى مى باشد» ولى او همان طور كه قبلاً گفته شد معتقد است از اديب تقليد نمى كند بلكه پيرو مكتب او كه همان مكتب اصفهانى است مى باشد.
گلپايگانى اعتقاد دارد كه رديفهاى موسيقى سنتى ايران، به منزله ى چهار عمل اصلى «حساب» مى باشد كه بايد هر خواننده آن را بداند، اگر شخصى بخواهد خوب بخواند بايد حتماً به رديفها تسلط كامل داشته باشد تا بتواند از گوشه هاى ظريف و با حال كه در موسيقى ايرانى فراوان يافت مى شود استفاده نمايد و شعر
را در قالب آن ريخته با تحريرهاى متنوع و بجا تحويل شنونده دهد.
اكبر گلپايگانى، آواز موسيقى سنتى ايران را زنده كرد، او برخوردار از صدايى است كه لطافت و نرمى را به وجه اكمل دارا مى باشد و خود او ذوق و هنر را تا آنجا دارا است كه وقتى شنونده اى هنگام خوانندگى وى به صداى او گوش مى كند. جز به لطافت و زيبايى و جذابى صدا، به چيز ديگرى توجه نمى كند و كاملاً مسحور وى مى گردد به طورى كه او يكى از خوانندگان به نام برنامه هاى «گلهاى جاويدان» مى گردد و هر وقت نامى از «گلها» در محفلى يا مكانى برده شود بى اختيار نام «گلپا» با «گلها» به ذهن آدمى مى آيد.
در چند سال اخير كه فراغتى براى گلپا پيش آمده بود، با وى صحبت كردم و جويا شدم كه در حال حاضر چكار مى كند؟ در جواب گفت: «چون 2 آهنگ به نام گلهاى رنگارنگ شماره 475 از استاد مهدى در دستگاه نوا و گلهاى جاويدان در دستگاه راست پنج گاه را در برنامه ى گلها اجرا كرده بودم ولى چون وقت برنامه گلها نيم ساعته بود كه چند دقيقه ى آن هم دكلمه و يك تصنيف هم در آن خوانده مى شد، لذا به طور كامل دستگاه اجرا نمى گرديد لذا من در اين ايام اين دو دستگاه را آماده كرده ام كه انشاءاللَّه با اساتيد فن به طور كامل اجرا و در دسترس موسيقيدانان و علاقمندان به موسيقى اصيل و سنتى ايران قرار دهم و آرزومندم كه شايد راهگشايى براى نسل حاضر و آينده باشد و بتواند مؤثر واقع گردد و بايد كه كار روى اين دو دستگاه نوا و راست
پنج گاه مدت 8 سال وقت مرا گرفته كه روى آن كار شده».
درباره ى اكبر گلپايگانى، اسداللَّه ملك مى گويد: «من و گلپا از دوران نوجوانى با هم آشنا و دوست شديم و همين دوستى موجب انس و الفتى ديرينه گرديد كه به حمداللَّه هنوز هم به همان مستحكمى سابق پاى برجاست، درباره ى وى بايد بگويم اى كاش ديوارهاى منزل و پشت بام كلاس حسين ملك و منزل حاج آقا محمد ايرانى ضبط داشتند تا معلوم مى شد آوازهايى را كه از گلپايگانى شنيده ام، بارها و بارها، با حضور شادروانان ابوالحسن خان صبا و نورعلى خان برومند، هفته اى چهارپنج شب در منزل برادرم يا پشت بام كلاس ايشان دور هم جمع مى شديم و من مى ديدم كه استاد صبا و استاد برومند چه سؤالهايى از گلپا درباره ى گوشه هاى سخت و مهجور آوازهاى ايرانى از وى مى كردند و گاهى اتفاق مى افتاد كه هفته ها و ماهها اين سؤالها از وى ادامه مى يافت و تا وى درست و صحيح نمى خواند، سراغ گوشه و آواز ديگر نمى رفتند و او از همان نوجوانى با 17 الى 18 تحريرهاى متنوع و زيبا كه ادا مى كرد واقعاً بى نظير بود و اين صدا در تاريخ موسيقى ما با اين تحريرها به نظر من بى سابقه بوده و مخصوص او است. و باز يادم مى آيد كه براى اولين بار صداى گلپا بدون ساز از راديو پخش شد، تمام مردم را شيفته ى صداى خود كرد و به قدرى صدايش مورد تحسين واقع شده بود كه تمامى مردم از كوچك و بزرگ مى خواستند او را ببينند و دوباره بايد بگويم كه به نظر من وى نه آواز، بلكه كل موسيقى سنتى اين مملكت را
زنده كرد و همانطور كه دوست از دست رفته ام زنده ياد محمودى خوانسارى، در سبكى ديگر آوازش را ارائه داد و فرم صدايى ديگر از آواز ايرانى را به مردم عرضه كرد و باشد در مورد محمودى جاى ديگرى صحبت كنم هرچند كه من نظرم را در مورد او بارها گفته و عنوان كرده ام. اصولاً راجع به خصوصيات صداى گلپا بايد بگويم كه صداى او قابل تعمق است، صدايى شش دانگ دارد، خاتمه ى صداى او يك لرزش بسيار زيبا دارد كه بايد آن را درك كرد و اين لرزش همان لطافت و شيرينى خاصى است كه به صداى وى داده، تحريرها آن قدر متنوع و مختلف است كه من براى اين كه گفتارم را ثابت كنم چند نوار را در مايه «افشارى» در گلهاى شماره 43 با ويولن حقير و تار فرهنگ شريف، گلهاى شماره 10 در مخالف «سه گاه» با همكارى اينجانب، گلهاى رنگارنگ شماره 246 در مايه «دشتى» همراه با ويولن پرويز ياحقى، برگ سبز 265 در «همايون» همراه با جليل شهناز و پرويز ياحقى، گلهاى رنگارنگ شماره 196 ب در «ابوعطا» گلهاى شماره 475 در «نوا» همراه با پيانو شادروان مرتضى خان محجوبى، گلهاى رنگارنگ شماره 80 همراه با ويولن حبيب اللَّه بديعى مثال مى آورم و وى در رديف شناسى و مدلاسيون كه همان مركب خوانى است در سالهاى 1338 الى 1339 با كمال قدرت اجرا و اين رديف ها را وى و من نزد استادان صبا و نورعلى خان فراگرفتيم و در همين سالها هم اجرا مى كرديم.
يادم هست كه در منزل يكى از دوستان دور هم جمع بوديم و در آن جمع مرحوم غلامحسين بنان و اكبر گلپايگانى
هم بودند، بنا به خواهش دوستان كه از اين دو خواننده ى صاحب مكتب به عمل آمد قرار شد كه ايشان بخوانند، بنان و گلپا شروع كردند به خواندن در مايه «افشارى» و من هم كه ويولن را برده بودم مشغول جواب دادن به آنها بودم و قريب دو ساعت اين دو نفر مركب خوانى كردند در «نوا» تمام گوشه هاى نوا خوانده شد با مدلاسيون بسيار زيباى گلپا به «راست پنج گاه» رفت و بنان هم ادامه ى آن را خواند، من ديدم كه اين دو نفر احتياجى به من ندارند، اكبر مى خواند، بنان به جاى من جواب او را با گوشه اى ديگر مى داد، گفتم: ديگر به ساز من احتياجى نيست و ساز را زمين گذاشتم و در اينجا زنده ياد غلامحسين بنان روى به اكبر گلپايگانى كرد و گفت: «نمى دانستم كه شما تا اين حد به گوشه هاى موسيقى مسلط هستى و به مركب خوانى تا اين اندازه ى وسيع و گسترده تسلط دارى». اين حرف بنان بود كه در حضور من به گلپا گفت و اين تأييدى است بر نظريه هايم كه در بالا ذكر كردم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، حكيم و عارف. متولد در گوگد، از قريه هاى گلپايگان، كه مولد اكثر علماى آن ديار است. ملا محمد به احتمالى شاگرد آخوند ملا على نورى بوده است. آثار او عبارت اند از: «تكملة الصافى»؛ «تقريب المرام على القسم الاول من تهذيب الكلام»؛ «كشكول» و «واردات غيبى»، در اخلاق كه در 1321 ق به اهتمام شيخ حسينعلى تهرانى چاپ سنگى شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (9 /25)، گنجينه ى دانشمندان (510 /7).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1298/ 1292 -1218 ق)، عالم دينى، فقيه، حكيم، طبيب، فيلسوف، مجتهد، عارف و زاهد. در 1258 ق به نجف رفت و در محضر شيخ محمد حسن نجفى، صاحب «جواهر»، و شيخ على كاشف الغطاء و سيد ابراهيم قزوينى و شيخ مرتضى انصارى و حجت الاسلام بروجردى تلمذ نمود. در زمان خودش، در نجف، كسى در حكمت و رشته هاى متنوع آن، برتر از او نبود. وى استاد صاحب «التكمله» در علم الهى است. در نجف درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. او كتاب هاى بسيارى در حكمت، طب و فقه تصنيف كرد. از آثارش: شرح «اصول الكافى»؛ شرح «الرسالة الذهبية»؛ منتخب «احياء العلوم»؛ منتخب «امل الآمل»؛ منتخب «جامع السعادات»؛ منتخب «شرح الهداية»؛ منتخب كتاب «السماء و العالم»؛ منتخب «الكشكول»؛ منتخب «الملل و النحل»؛ مختصر «مسكن الشجون»؛ رساله اى در علم كلام؛ رساله در علم كيميا؛ «حاشيه»، در طب.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (193/ 9)، الذريعه (369/ 22 ،209 ،107 -106 ،96/ 20 ،271 -270/ 7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 205/ 13)، فوائد الرضويه (438 -437)، گنجينه ى دانشمندان (499/ 7)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1112/
3)، معجم المؤلفين (133 -132/ 9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نصرت اللَّه گلپايگانى يكى از شاگردان بااستعداد هنرستان موسيقى ملى بود كه مى رفت يكى از نوادر روزگار در موسيقى ملى ايران شود ولى دست اجل خيلى زود، گل وجود او را پرپر كرد و به يغما برد. شادروان روح اللَّه خالقى بزرگمرد موسيقى ايران كه سهم بزرگى در احياى موسيقى ملى ايران را دارد در يكى از يادداشت هاى خود درباره نصرت اللَّه گلپايگانى مى نويسد:
«هرچند قلم به دست گرفتن و از هنرمندى جوان و ارجمند كه محفل ياران را بسى زود ترك گفته ياد كردن و سخن راندن بسيار مشكل است ولى از آنجا كه ياد او مايه تسلاى خاطر اندوهگين است و شايد كسى جز من به سرگذشت كوتاه هنرى وى آن چنان كه بايد به درستى آگاه نباشد نوشتن اين چند صفحه ضرورى است زيرا خاطرات او را زنده نگاه مى دارد تا آيندگان نيز اگر روزى اين سطور را بخوانند بدانند كه جوانى با كوشش و همت در جرگه هنرمندان وارد شد و از همگامان گوى سبقت ربود و به پايه اى رسيد كه درخور توجه و اعتبار شد ولى صد حيف كه مقراض اجل رشته ى عمر كوتاهش را بريد و ما را به غم دورى او مبتلا كرد. البته هركس به ميدان هنرجويى ورود كند و چندى در اين پهنه بى كران گام بردارد شايسته اين يادآورى نيست ولى وى از جمله رهروان انگشت شمارى بود كه ذوق و استعداد و لياقت و توفيق يارش شد و به مقامى رسيد كه آتيه ى بس درخشان و روشن در انتظارش بود اما نصيب و قسمت يا دست تقدير در نيمه راه موفقيت داستان سعى و
همتش را پايان داد و نگذاشت كارى را كه با شايستگى و علاقه مندى آغاز كرده بود به انجام رساند.
هنگامى كه در مهرماه سال 1328 هنرستان موسيقى ملى تأسيس شد يكى از هنرآموزان هنرمند و باعلاقه دست دو كودك دبستانى را گرفت و با خود به هنرستان آورد و گفت كه چون با خانواده آنها آشنايى دارد، در جبين آنها استعداد موسيقى خوانده و اولياى آنان را راضى كرده كه فرزندانشان را به هنرستان بسپارند تا به فراگفتن رموز موسيقى بپردازند. اين دو كودك كه هر دو در حدود يازده سال داشتند و در سال 1317 پا به عرصه ى وجود گذاشته بودند قيافه اى محجوب داشتند و هوش و زيركى در ديدگانشان مى درخشيد.
نام اين دو كودك در اولين كلاس هنرستان كه معادل سال پنجم ابتدايى بود ثبت شد و همان روز تحصيل خود را آغاز كردند. يكى را نام نصرت اللَّه گلپايگانى و ديگرى را محمد ظريف بود. طولى نكشيد كه استعدادشان شكفته شد و از شاگردان خوب هنرستان شدند و پايه هاى هنر را يكى پس از ديگرى با موفقيت پيمودند تا بعد از هشت سال از كلاس ششم متوسطه مدرسه فارغ التحصيل شدند و در عداد اولين تحصيلكرده هاى اين مؤسسه هنرى قرار گرفتند و كار هنرى خود را در هنرهاى زيبا با آموزگارى و نوازندگى در اركسترهاى مختلف آغاز كردند و در تمام مراحل رضايت متصديان امور را فراهم آوردند تا روز چهارشنبه دوازدهم دى ماه امسال (دى ماه 1341) يكى از آنان «نصرت اللَّه» رشته عمرش بسر آمد و ديده از جهان بربست. چنان كه شنيدم غده اى در گلو داشت كه كارش را به عمل جراحى رسيد و از قرارى
كه مى گفتند مراقبتهاى لازم از طرف پزشك جراح بعمل نيامد و جوان هنرمند ناكام كه اميد بسيار به آينده اش بود از بين رفت.
شك نيست كه دوران زندگى چه كوتاه و چه دراز هركس پايدار نيست و همه دير يا زود اين راه را به پايان مى رسانيم ولى در كشور ما كه به جهات بسيار هنوز عده ى معدودى خود را وقف هنر مى كنند از دست رفتن هنرمندى كه پله هاى موفقيت را مى پيمود بسى ناگوار است و همين تأثر خاطر است كه نگارنده را بر آن داشت كه با نوشتن اين سطور ياد و خاطره ى نصرت اللَّه گلپايگانى را جاودان سازد و سرگذشت او را باقى گذارد.
سرگذشت جوانى بيست و چهار ساله چيست؟ چندى طفل بوده؛ چند سالى تحصيلات ابتدايى كرده، هشت سال موسيقى فراگرفته و پنج سال به كار و مطالعه پرداخته و زندگى كوتاه خود را كرده و بسى اميدها و آرزوها داشته كه برآورده نشده است همه آنها كه از نزديك با او تماس داشتند براى او آينده اى تابناك پيش بينى مى كردند و تصورشان هم درست بود ولى چه بسا اميدها كه به نااميدى مى رسد و اين هم يكى از آنها بود. حال ببينيم گلپايگانى در دوره كوتاه عمر هنرى خود چه كرد؟
گلپايگانى ويولن را به عنوان ساز تخصصى خود برگزيد و در كلاس استاد هنرمند ابوالحسن صبا به فراگرفتن رموز اين ساز پرداخت. استادش از او راضى بود و طولى نكشيد كه از همدرسان خود سبقت گرفت. وى مخصوصاً در تقليد سبك و روش مخصوص صبا استعداد بسيار داشت و كوشش مى كرد در حالات خاص موسيقى ايرانى و كيفيت اجراى نغمه ها رويه استاد را دنبال
كند. اهل فن به خوبى مى دانند كه نواختن، فقط اجراى صداها نيست و خاصه در موسيقى ملى ما بس رموز نهفته است كه بايد درك كرد و دريافت كه چگونه بايد نواخت و چطور بايد از استاد تقليد كرد تا حالات و كيفيات موسيقى به خوبى جلوه كند و در شنونده اثر مطلوب گذارد. گلپايگانى از آن شاگردان بود كه اين نكات را به خوبى تشخيص مى داد و درك مى كرد و صبا هم از اين هنرجوى بااستعداد بسيار رضايت داشت و در راهنمائى ذوق هنرى او كوشش فراوان به كار برد تا در نواختن اين ساز مهارت لازم را پيدا كرد.
در موسيقى ايران موضوع تكنوازى اهميت بسيار دارد و چون همراهى ساز ديگرى به عنوان اكمپانيمان مانند پيانو متداول نيست براى نگاه داشتن وزن از «تنبك» استفاده مى شود. به همين جهت براى هر نوازنده، نواختن اين آلت ضربى كمك شايانى است. در آن هنگام در هنرستان هم رسم بر اين بود كه شاگردان به زدن تنبك آشنا مى شدند و خوشبختانه هنرمندى چون آقاى حسين تهرانى كلاس وزن و ضرب را اداره مى كرد و در ميان شاگردانى كه علاوه بر ساز تخصصى خود به اين رشته نيز علاقه مندى داشتند چند تن بودند از همه بهتر باز هم گلپايگانى بود كه از تعليمات خود استاد تهرانى بهره كافى برگرفت و در طول مدت تحصيل خود به نواختن اين آلت ضربى نيز به خوبى آشنا شد و بعد هم استاد تهرانى براى اولين بار در موسيقى ايرانى نوازندگى دسته جمعى ضرب ها را ابتكار كرد و بدون شركت ساز، اركسترى از تنبك هاى متعدد تشكيل داد، وزن هاى مختلف را با سليقه مخصوص
به هم تلفيق نمود و در اين جمع نوازندگان ضرب هم گلپايگانى هر وقت استاد حاضر نبود جانشين وى مى شد و نوازنده باهنرى از كار درآمد.
بعضى از همدرسان ديگر گلپايگانى مخصوصاً پسرها در كلاس آقايان موسى معروفى و نصراللَّه زرين پنجه استادان تار و سه تار به نواختن اين سازهاى ملى مشغول بودند. بى آنكه كسى او را به اين كار تشويق كند چون تشخيص داد كه موسيقى دان ايرانى بايد به يكى از سازهاى ملى هم آشنا شود شروع به نواختن تار كرد و به نواختن اين ساز هم تا آنجا كه ضرورت ايجاب مى كند وارد شد.
در اين هنرستان براى اولين بار اركسترى به سرپرستى آقاى نصراللَّه زرين پنجه به نام اركستر تار و سه تار تشكيل شد. گلپايگانى نخست در اين اركستر وظيفه اجراى وزن و نواختن تنبك را به عهده داشت سپس در رديف نوازندگان تار قرار گرفت و پس از اينكه سالها بعد اركستر سازهاى ملى به رهبرى آقاى مهدى مفتاح آغاز به كار كرد در آنجا هم گلپايگانى به نواختن كمانچه پرداخت.
بطور كلى استعداد اين جوان هنرجو چنان بود كه او هم مانند استادش ابوالحسن صبا به نواختن سازهاى مختلف شوق و رغبت داشت و در همان حال كه ساز تخصصى خود را خوب مى نواخت و در نوازندگى روز به روز پيشرفت مى كرد و موفق مى شد، اوقات فراغت را هم به نواختن ساير سازها مى پرداخت و به اصطلاح معروف از هر چمن گلى مى چيد. آرى او خود «گلى» خوانده مى شد چه معلمين و همدرسانش كلمه ى «گلپايگانى» را كوتاه كرده او را «گلى» مى ناميدند.
من براى اينكه شاگردان هنرستان را تشوق كنم خيلى زود كلاس همنوازى را تشكيل دادم و
آنها را به نواختن دسته جمعى واداشتم و همين كه به طرز نواختن دسته جمعى در دسته هاى چند نفرى آشنا شدند اركستر هنرستان به رهبرى على محمد خادم ميثاق تأسيس شد و گلپايگانى در صدر ويولن اول ها نشست.
اين اركستر به خوبى پيشرفت داشت و گلپايگانى در همينجا به تنظيم قطعات موسيقى براى اركستر آشنا شد.
معمول چنين است كه شاگردان هنرستان هاى موسيقى بعضى به كار نوازندگى رغبت بيشتر دارند و برخى به رشته هاى علمى موسيقى علاقه مند مى شوند. در هنرستان موسيقى ملى دروس تئورى و هارمونى به عهده نگارنده بود و در اين درس ها نيز گلپايگانى همواره علاقه مندى به خرج مى داد و مسائل هارمونى را با رغبت كامل و دقت شايان حل مى كرد و پس از اين كه دوره مقدماتى هارمونى را تمام كرد به «پارتيتور»هايى كه براى اركستر نوشته مى شد با دقت كامل مى نگريست و راه و رسم كار نويسندگى براى اركستر را فرامى گرفت.
گلپايگانى پس از فراغت از تحصيل در هنرستان به كار گمارده شد. تصدى كتابخانه و نگهدارى صفحات موسيقى و نوارها و دستگاه ضبط صوت و نت هاى اركستر هنرستان با او بود. بعلاوه سمت معلمى هنرستان را هم داشت و تمام اين كارها را با علاقه مندى انجام مى داد. وقتى اركسترهاى متعدد در هنرهاى زيبا تشكيل شد وى در اكثر آنها نوازندگى مى كرد و سرپرست يكى از اركسترهاى كوچك هم بود كه برنامه هايى براى تلويزيون ترتيب مى داد و من هر وقت برنامه اى را كه بوسيله او تنظيم شده بود گوش مى دادم به حسن ذوق او پى مى بردم.
چند هفته قبل اركستر جديدى از سازهاى ايرانى در تلويزيون به معرض نمايش درآمد كه در سبك نوازندگى و تنظيم آهنگ براى
آن ذوق بسيار به كار رفته بود اركستر هم خوب صدا مى داد، معلوم شد زحمت آن هم به عهده ى گلپايگانى بوده است. بعد از شنيدن نغمات اين اركستر چقدر خشنود شدم كه به حمداللَّه بعد از تجربيات و آزمايش هاى بسيار نوع خوبى از اركستر ملى تهيه شده كه هم سازها مناسب و هم آهنگ ها دلچسب و هم طرز زندگى با رويه و اسلوب صحيح است. اين اركستر نيز ما را به انتظار برنامه هاى جالب بسيارى مى گذاشت كه متأسفانه معلوم نيست با درگذشت گلپايگانى سرنوشت آن چه خواهد بود؟ اميد است كه تمرين اركستر ادامه يابد و نتايج مطلوب در بر داشته باشد.
گلپايگانى علاوه بر نوازندگى ذوق سازندگى نيز داشت و در رشته آهنگسازى تنها به آنچه در مدرسه فراگرفته بود اكتفا نمى كرد. همواره درصدد تجسس و مطالعه بود و در سالهاى اخير هر وقت به هنرستان مى رفتم او را بر روى اوراق موسيقى خم شده مى يافتم كه مشغول تركيب و تنظيم و ايجاد آهنگ بود و در اين رشته نيز داراى سليقه و ابتكار و ذوق مخصوص بود و زهى افسوس كه اين همه شور و شوق در عين جلوه گرى خاموش شد و ناتمام ماند.
داستان «گلى» گذشته از جنبه ى هنرجويى و نوازندگى و سازندگى و كسب هنر از لحاظ معنوى و اخلاقى نيز بايد سرمشق جوانان هنرجو و هنرمند باشد. گلى جوانى بى پيرايه، خوش رو و خوش خو، مؤدب و معقول، پاك و منزه و نيك سرشت و نيكوسيرت، دور از انحرافات دوره جوانى و سرشار از حسن خلق بود. براى تمام همكاران و دوستان يارى دلجو و دوستى صميمى و مهربان بود. از هيچكس به بدى ياد نكرد
و همه او را چون جان شيرين دوست داشتند. نمونه ى بارز اين مطالب فاضله قطرات اشكى بود كه در ماتم او از ديدگان همه به چهره ها مى غلتيد. هنگامى كه در روز پنجشنبه سيزدهم دى ماه 1341، خورشيد تابان از زير ابرهاى زمستان بيرون مى آمد و به طرف افول مى رفت و بر آرامگاه او كه پوشيده از حلقه هاى گل ميخك و نرگس بود مى تابيد و هنردوستان دل افسرده اشك غم مى ريختند، آفتاب عمر «گلى» عزيز نيز غروب كرده و پنجه هنرمند ناكام در دل خاك تيره پنهان شده و سرگذشت كوتاه او به پايان رسيده بود. هنگامى كه براى گذشته خود غرق تفكر و انديشه بودم آرامگاه ابدى دوست هنرمند ارجمند ديگرى نيز كه استاد اوليه «گلى» بود، در چند مترى ديده مى شد. آرى حسينعلى وزيرى تبار در مرداد 1337 چهار سال و چند ماه قبل رخت از جهان شسته و در همان گورستان به خواب ابدى رفته بود. اولين روز ملاقات «گلى» از خاطرم گذشت كه وزيرى تبار دست او را گرفته به هنرستان آورد و اينك پس از سيزده سال و چند ماه استاد و شاگرد گويى دست به دست هم داده در افق بى كران وهم و خيال از نظر ناپديد مى شدند و ما را با درد و غم بى پايان خود تنها مى گذاشتند كه دمى با خود بينديشيم و بدانيم كه در اين جهان چيزى جز نيكى پايدار نيست».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1379 -1295 ش)، استاد دانشگاه، تذكره نويس، مورخ، مصحح، فهرست نويس و شاعر، متخلص به گلچين. در تهران و در خانواده اى مذهبى به دنيا آمد. پس از طى
تحصيلات، در 1313 ش، به استخدام وزارت دادگسترى درآمد و تا 1338 ش در آنجا مشغول خدمت بود. او از 1330 ش در كتابخانه ملى نيز خدمت مى كرد و بعد از 1338 ش به طور تمام وقت در كتابخانه ى مجلس مشغول شد. در 1342 ش به دعوت نايب التوليه آستان قدس رضوى، براى تنظيم فهرست كتب خطى آنجا، به مشهد مهاجرت كرد. وى در حين خدمت دولت به تحصيل ادامه داد و از محضر اساتيد مختلف بهره برد. در 1356 ش براى تدريس در دوره ى فوق لسانس و دكتراى زبان و ادبيات فارسى در دانشگاه مشهد دعوت شد. گلچين از سيزده سالگى شروع به سرودن شعر كرد و در پانزده سالگى رسما قدم در وادى شعر نهاد و آثارش در روزنامه هاى «نسيم شمال» و «توفيق» انتشار يافت. او با اميرى فيروزكوهى و رهى معيرى معاشرت و مصاحبت داشت. وى در 1314 ش به انجمن ادبى حكيم نظامى پيوست و با وحيد دستگردى همكارى نمود. در آن انجمن، علاوه بر شعرخوانى، «خمسه» نظامى مقابله و تصحيح مى شد و گلچين از محضر استادان ادب فنون و رموز شعر آموخت. وى پس از درگذشت استاد وحيد براى تأسيس انجمن ادبى ايران در منزل محمد على ناصح زحمات زيادى كشيد. گلچين معانى مقالات ادبى، تاريخى و كتابشناسى زيادى در مجلات مختلف از جمله: «ارمغان»، «مهر»، «دانش»، «يغما»، «سپاهان»، «راهنماى كتاب» و غيره نوشته است. از آثار وى: «گلزار معانى»؛ «شهر آشوب در شعر فارسى»؛ «تاريخ تذكره هاى فارسى»، در دو مجلد؛ تذكره ى «پيمانه»، ذيلى بر تذكره ى «ميخانه»؛ «كاروان هند»؛ رساله در احول «آل بنجير»؛ «مكتب وقوع در شعر فارسى»؛ تصحيح و
تكميل تذكره ى «ميخانه» عبدالنبى فخرالزمانى قزوينى؛ تصحيح «لطايف الطوايف»؛ «راهنماى گنجينه ى قرآن»؛ «فرهنگ اشعار صائب»؛ «ديوان» شعر. اهتمام در انتشار كتابهاى: «تاريخ ملا زاده» احمد بن محمود بخارى، در ذكر مزارات بخارا؛ «كنوز الاسرار و رموز الاسرار»، شرح منظوم «السوانج فى العشق» احمد غزالى؛ فهرست مجموعه هاى خطى كتابخانه ى مجلس؛ فهرست قسمتى از كتب خطى كتابخانه ى عبدالحسين بيات.[1]
احمد گلچين معانى، از شاعران و محققان نامدار است كه به سال 1295 خورشيدى در تهران متولد گرديد و يكى از محققانى است كه كتاب هاى وى مأخذى براى همه شيفتگان اهل هنر و تحقيق مى باشد. وى در سال 1313 در ادار كل ثبت مشغول خدمات دولتى گرديد.
«اشك و آه»
بى تو سوزى بدل انگيخته دارم چون شمع
اشك و آهم بهم آميخته دارم چون شمع
چه كشى دامنم از دست، كه سيلى ز سرشك
تا بدامن ز غمت ريخته دارم چون شمع
همه شب بهر نثارت رهت از مخزن چشم
رشته هاى گهر آويخته دارم چون شمع
اشك من تيره از آنست، كه خاكستر غم
بسر از آتش دل بيخته دارم چون شمع
چون گهر روشن از آنم كه بجز رشته اشك
رشته ها از همه بگسيخته دارم چون شمع
نيست تا در برم آن آتش سوزان، گلچين
شورى از سوز دل انگيخته دارم چون شمع
«ماه»
ديدى اى ماه كه شمع شب تارم نشدى
تا نكشتى ز غمم، شمع مزارم نشدى
بى خبر از بر من رفتى و اين دردم كشت
كه خبردار ز دشوارى كارم نشدى
روى برتافتى و پشت و پناه دل من
نشدى كز همه جا رو بتو آرم، نشدى
زاريم ديدى و آنقدر تغافل كردى
كه خبردار ز حال دل زارم نشدى
غافل از ياد تو بودم كه نگشتى يارم؟
يا بديدى كه غم روى تو دارم، نشدى؟
ياد آن عهد، كه
از يكدلى و يك جهتى
لحظه ى دور، ز آغوش و كنارم نشدى
گفتى آرام ندارد دل گلچين بى من
چكنم مايه آرام و قرارم نشدى
باز هم مهر تو مى پرورم اندر دل تنگ
گرچه عمرى بتو دل بستم و يارم نشدى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از بهار تا شهريار (508 -496/ 2)، چشمه ى روشن (706 -702)، چهارصد شاعر برگزيده ى پارسى گوى (809)، الذريعه (218/ 18 ،931/ 9)، سخنوران نامى معاصر (3059 -3053/ 5)، صدف (567 -553)، فرهنگ سخنوران (779)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2808/ 2 ،837 ،755/ 1)، كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (307)، كيهان فرهنگى (س 8، ش 8، ص 9 -3)، گلزار معانى (610 -585).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از خوانندگان هنرمند و خوش آواى ديگر در موسيقى سنتى ايران، نادر گلچين مى باشد كه در سال 1315 در شهرستان پرطراوت رشت ديده به جهان باز كرد، نادر گلچين از همان كودكى به هنر موسيقى علاقه مند شد به طورى كه هنوز بيش از 12 سال از سنش نمى گذشت خواننده محلى آن ديار گشت و با راديو رشت كه در اختيار تيپ رشت بود و زير نظر مديران ارتش اداره مى شد آغاز همكارى كرد. همكاران وى دراين راديو عبارت بودند از: على اكبرپور (آلتو، ويولن)نادر پوردلجو (قره نى) و عده اى ديگر از هنرمندان به نام رشت، كه مدت ها اين همكارى ادامه داشت. نادر گلچين در سال سوم متوسطه به تحصيل اشتغال داشت كه به هنرپيشگى روى آورد و در تئاتر رشت گيلان در پيس هاى «بارگاه هارون الرشيد»، «خواب هاى پينه دوز»، شركت و آوازهايى را نيز ضمن بازيگرى در تئاتر مى خواند. صداى خوش و استعداد خدادادى وى موجب گشت تا پله هاى ترقى را يكى پس از
ديگرى به سرعت در اين شهرستان طى نمايد و آوازه شهرتش به ساير شهرهاى كشور به خصوص تهران رسيد و در سال 1339 به تهران آمد و مستقيما فعاليت هاى هنرى خود را در اداره هنرهاى زيبا و وزارت فرهنگ و هنر وقت آغاز و اولين برنامه خود را با اركستر استاد محمود تاج بخش اجرا كرد و تا سال هاى متمادى در اين اداره با اركسترهاى: استاد فرامرز پايور، عباس خوشدل، عبدالكريم مهرافشان، عماد رام و استاد مصطفى پورتراب به ترتيب ادامه داد. نادر گلچين در سال 1359 به راديو دعوت شد و همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در برنامه هاى مختلف راديو به خصوص گلها همراه با هنرمندانى چون: فرامرز پايور، منصور صارمى، پرويز ياحقى، حبيب اله بديعى، على اصغر بهارى، جليل شهناز، فرهنگ شريف فضل اله توكل، جهانگير ملك اميرناصر افتتاح، محمد اسماعيلى، آبتين اجلالى، منصور نريمان شركت نمود و يكى از كارهاى جالب وى كه در راديو اجرا كرد و مورد توجه واقع شد اجراى آهنگ «آمد نوبهار» مرحوم مهدى خالدى بود كه به رهبرى فرهاد فخرالدينى بازسازى شده بود و با گروه كر راديو اجرا شد و تا سال 1362 همكارى خودرا با راديو ادامه داد.
نادر گلچين تحت قراردادهاى فرهنگى هنرى بين ايران و كشورهاى جهان همراه با اركستر استاد فرامرز پايور مسافرتى به كشور الجزاير نمود و موسيقى سنتى ايران را به هنردوستان آن كشور معرفى كرد كه بسيار مورد تشويق مقامات هنرى و فرهنگى كشور الجزاير قرار گرفتند. ديگر از كارهاى قابل ذكر و باارزش گلچين كنسترى بود كه به نفع زلزله زدگان بوئين زهرا ترتيب داد و با اشعارى از ميرزاحبيب خراسانى همراه با
اركستر عماد رام آغاز مى كرد كه حضار را بسيار تحت تاثير قرار مى داد و دو مصرع از اشعار اين كنسرت چنين بود:
الهى به مستان جام شهود
به عقل آفرينان بزم وجود
به آنانكه بى باده مست آمدند
ننوشيده مى، مى پرست آمدند
نادر گلچين در طول حيات هنرى فعال خود متجاوز از سيصد آواز و آهنگ اجرا كرد و در حال حاضر مدير مسئول يك شركت تكثير نوار مجاز موسيقى مى باشد و كليه نوارهايى كه از طرف وزارت ارشاد اسلامى اجازه پخش دارند، تكثير و پخش مى نمايد و خود از خواندن و فراگيرى و تمرين هيچگاه غافل نمى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد گلريز كه نام اصلى وى، محمد على گلپايگانى است به سال 1325 در تهران متولد شد. پدرش كه از مداحان بزرگ و سرشناس اهل بيت (ع) تهران بود از صدايى بسيار رسا و جذاب برخوردار بود و برادرانش نيز از صدايى خوش و خوب برخوردار مى باشند، پس بايد به جرأت اعتراف كرد كه صداى خوب در اين خانواده موروثى است.
استاد اوليه و مشوق وى، پدرش بود ولى كلا آواز و موسيقى را نزد برادرش اكبر گلپايگانى فراگرفت و از سال 1352 كار خود را در راديو رسما آعاز كردو حدود سال 1353 در كلاس مرحوم اديب خوانسارى و سرخوش به فراگيرى بيشتر در موسيقى پرداخت و همزمان با گروه شيدا هم همكارى مى كرد و اولين آهنگ وى كه در اين گروه توسط فريدون شهبازيان به سرپرستى محمدرضا لطفى ضبط شد، از «شيدا» بود. پس از چندى در برنامه هاى «گلچين هفته» شركت كرد و حدود ده آهنگ در اين سرى برنامه اجرا نمود.
محمدعلى گلپايگانى، علت انتخال نام «گلريز» را براى خود اين گونه بيان مى كند:
«در زمانى كه در راديو تازه شروع به همكارى نموده بودم، جهت ضبط آهنگى از «شيدا» به ديدار دكتر نورعلى خان برومند رفته بودم و در انجا غزلى از حافظ را در دستگاه شور، خواندم تا به گوشه «گلريز» رسيدم (گونه اى در دستگاه شور). استاد برومند به دليل خشنودى از اين اجرا پيشنهاد كرد تا نام هنرى خود را «گلريز» بگذارم و از آن پس با همين نام نزديك به ده ترانه از عارف و شيدا و گروه شيدا در برنامه گلچين هفته اجرا كرده ام.»
از سال 1358، پس از پيروزى انقلاب اسلامى اولين كار خود را به نام «سرود نيايش» از مرحوم رضاقلى ملكى، سپس سرود «اين بانگ آزادى» با شعر حميد سبزوارى و آهنگ احمدعلى راغب را اجرا كرد. سپس سرودهاى «اى شهيد مطهر»، «رفتند ياران»، «خجسته باد اين پيروزى»، «اى شهيدان خدايى نامتان پاينده باد» را خواند همچنين آوازهايى را در برنامه «با محرمان خلوت انس» با موسيقى و بدون موسيقى به اجرا درآورد و آهنگ «دريغا» كه آهنگ آن از محمدعلى شكوهى و با شعرى از حميد سبزوارى ساخته شده بود، به مناسبت رحلت حضرت امام خمينى (ره) اجرا كرد.
محمد گلريز حدود يك صد و ده آهنگ اجرا كرده كه آهنگ هاى آنرا، آهنگسازانى چون محمدعلى كيانى نژاد، محمدرضا لطفى، رضاقلى ملكى، احمدعلى راغب، محمدعلى شكوهى و... ساخته اند. وى معتقد است: «نخستين هدف موسيقى بايد رسيدن به كمال و معنويت باشد. پديد آورندگان موسيقى بايد ضمن بهره گيرى خوب از كلام، بيشترين هنر خود را در تلفيق موسيقى و كلام به خرج دهند تا بهره اى معنوى
عايد شنوندگان گردد. نبايد گذاشت موسيقى به وسيله اى براى وقت گذرانى و پر كردن اوقات فراغت تبديل شود. به همين دليل، به مسئولين صدا و سيما پيشنهاد مى كنم وقت مشخصى را براى پخش موسييقى سنتى و غير سنتى در نظر گيرند و از پخش بدون برنامه موسيقى در بين برنامه ها اجتناب كنند.»
محمد گلريز، در برنامه فرهنگى و هنرى و كارهاى خيريه، خود يكى از پيشگامان است، در كنسرتى كه در تالار رودكى (وحدت) به نفع زلزله زدگان گيلان برپا كرد فعالانه شركت نمود و در سال 1364 نيز از طريق وزارت ارشاد اسلامى تحت قراردادهاى فرهنگى هنرى بين ايران و كشورهاى جهان، همراه هنرمندانى چون: محمدعلى شكوهى، هادى منتظرى، داود ياسرى و تنى چند از هنرمندان ديگر به كشور ژاپن مسافرت و برنامه هاى موسيقى سنتى را اجرا كردند. محمدعلى گلپايگانى از سال 1349 به استخدام بانك صادرات ايران درآمد، ابتدا در اداره ماشين هاى الكترونيك سپس به اداره روابط عمومى منتقل و در آن اداره مشغول كار گرديد. از برخورد محبت آميزى كه اين هنرمند با نگارنده در اين اداره داشت، حس كردم كه انگار، وى سالها رشته روابط عمومى و علوم ارتباطات را طى كرده كه با ارباب رجوع اين گونه مردمى روبرو مى گردد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1303 شمسى در همدان تولد يافت، خانواده ى او عموماً اهل ذوق و هنر و مخصوصاً به موسيقى توجه خاصى داشتند، پدربزرگش علاوه بر كار موظفش، نوازنده و سازنده ى ساز تار بود و در آن روزگار از شهرت و محبوبيتى برخوردار بوده است و سالها در اين راه تلاش نموده و مصائب و
مشكلاتى را تحمل نموده است. منصور گلزارى تحصيلات ابتدايى و متوسطه و دانشسراى مقدماتى را در همين شهر به پايان رسانيده و در حدود سنين دوازده سالگى ابتدا بدون راهنما و معلم، ويولن به دست گرفته و در غياب برادرش از ويولن او استفاده نموده است و به زحمت با آهنگهاى ساده ى روز آشنا مى شود سپس از آگاهى و اطلاعات برادرش چيزهايى فرامى گيرد. بعدها در دانشسراى مقدماتى با مقدمات موسيقى نظرى و خط نت آشنا مى شود و از گوشه و كنار نيز مطالبى مى آموزد و آنگاه با عشق و علاقه و پشتكار و تمرينات زياد پيشرفتهاى قابل توجهى نموده و با توجه به محيط محدود شهرستان نظر همگان را به خود جلب مى كند، قابل ذكر است كه آن روزها در شهر همدان بمانند اكثر شهرهاى ايران امكانات و تسهيلاتى كه لازمه آموزش صحيح و كلاسيك مى باشد وجود نداشته است به طورى كه تنها و بلكه بهترين معلم او صفحات گرامافون و بعدها راديو بوده است كه او با توجه به گوش دقيق خود و سعى و كوشش بسيار با قطعات معمول روز و به تدريج با آوازها و گوشه ها كم و بيش آشنا مى شود، پس از اخذ ديپلم به استخدام وزارت فرهنگ وقت درآمده و به سمت هنرآموز سرود و موسيقى مدارس منصوب مى گردد، به موازات كار تدريس به توصيه و علاقه بعضى از دوستان هم سن و سال كلاس خصوصى داير مى كند و آموخته هاى خويش را به دوستانش منتقل مى نمايد در جريان اين سالها گروه كوچك همنوازى تشكيل داده و برنامه هايى در مؤسسات فرهنگى شهر اجرا مى نمايند كه حاصل اين فعاليتهاى كوچك منجر به تشكيل
انجمنى مى شود كه با انجمن موسيقى ملى تهران به سرپرستى روان شاد روح اللَّه خالقى ارتباط حاصل مى نمايد و از آن طريق و تماس مستقيم با روان شاد دكتر لطف اللَّه مفخم پايان آثار موسيقى منتشر شده آن روزگار در شهر همدان به دست علاقمندان تازه كار مى رسد، همين كوششهاى ابتدايى موجب جنب و جوشى در بين جوانان شهر مى گردد. در سال 1328 شمسى او به علت مخالفت بعضى از عوامل مخالف اين گونه فعاليتها و مهمتر از آن به منظور ادامه تحصيلات و آشنايى بهتر و بيشتر با مسائل مورد علاقه خويش تصميم به ترك زادگاهش مى گيرد و در مهرماه 1328 به تهران منتقل مى شود، انتقال او درست مصادف با تأسيس هنرستان موسيقى ملى مى شود و در برخوردى اتفاقى در وزارت فرهنگ وقت با روان شاد روح اللَّه خالقى، از او دعوت مى شود كه در هنرستان جديدالتأسيس همكارى نمايد از اين دعوت با علاقه استقبال نموده و يكى دو روز بعد سركار يعنى محل انجمن موسيقى ملى واقع در خيابان هدايت حاضر شده و عملاً به اجراى وظايفى كه رئيس هنرستان (شادروان روح اللَّه خالقى) تعيين مى نمايد مشغول مى گردد، بى مناسبت نيست بدانيد كه هنرستان موسيقى ملى در بدو تشكيل تنها يك كلاس بيست نفرى دختر و پسر داشت، صبح ها ساعت هشت و نيم هنرجويان به راهنمايى تنها معلم (منصور گلزارى) به كلاس درس مى رفتند و او بدون تعيين برنامه منظمى به دستور رئيس و مؤسس هنرستان دروس مختلفى را تدريس مى نمود و حدود ظهر هنرستان تعطيل مى شد. رئيس هنرستان كه از اول وقت ادارى تا آخر وقت براى انجام و تهيه مقدمات تشكيل رسمى هنرستان و انتقال استادان و هنرآموزان مورد لزوم
از هنرستان عالى موسيقى (كنسرواتوار) به هنرستان تازه تأسيس تلاش مى نمود، پس از يك هفته يا ده روز كه خانواده خالقى از منزل تابستانى به شهر منتقل شدند و استادان و هنرآموزانى ابلاغ انتقال به هنرستان موسيقى ملى ديافت نمودند به تدريج برنامه منظمى تدوين شد و رسماً كار جدى كاركنان و هنرجويان شروع گرديد، او در سالهاى اول تنها در هنرستان تدريس مى نمود ولى از آن زمان كه هنرستان توسعه يافت و تعداد كلاسها زياد و اداره هنرستان محتاج به بودجه قابل ملاحظه اى بود به ناچار هنرستان از صورت خصوصى و غير دولتى خارج گرديده و جزء يكى از ارگانهاى اداره كل هنرى زيباى وقت قرار گرفت تا بتواند از امكانات وسيع ترى برخوردار گردد، در نتيجه اين تحول تغييراتى در كادر آموزشى و ادارى حاصل گرديد كه در اين تغييرات به او نيز علاوه بر تدريس سرپرستى دفتر هنرستان نيز واگذار گرديد در تحولات بعد او مدتها در سمت نظامت و سپس معاونت هنرستان خدمت مى كرد تا اين كه در اسفند ماه 1357 بنا به تقاضاى خويش بازنشسته گرديد و به اين ترتيب حدود سى سال متوالياً به خدمات مختلفى در تمام زمينه هاى اين هنرستان صميمانه اشتغال داشت بايد توجه داشت او تنها فردى بود كه اين مدت طولانى در اين مؤسسه هنرى و آموزشى يكسره خدمت كرد و خودش مى گويد، «اين دوران از زندگى، برايم بسيار افتخارآميز بود».
از جمله فعاليتهايى كه در زمينه موسيقى ملى داشته است همكارى نزديك با سرپرست هنرستان آزاد موسيقى ملى (شبانه) يعنى شادروان محمدعلى اميرجاهد بود كه از تأسيس هنرستان تا پايان خدمات رسمى اش ادامه داشت توضيح آن كه
هنرستان آزاد موسيقى ملى حاصل كار انجمن اشاعه و اعتلاء موسيقى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق بوده است، در اين هنرستان اكثر استادان و نوازندگان و خوانندگان سنتى موسيقى ملى به تعليم موسيقى اشتغال داشتند و نتيجه ى اين فعاليتها تربيت نوازندگان و خوانندگان شايسته اى گرديده كه جمعى از آنان امروزه در خانواده ى موسيقى ملى جايى و موقعيتى بجا دارند.
ديگر از كوششهايش بازرسى و نظارت بر كار كلاسهاى آزاد موسيقى و باله بوده كه از طرف كل آموزش بزرگسالان وزارت فرهنگ وقت به او محول گرديده بود اين خدمت سالها ادامه داشت تا پس از بازنشستگى اش قطع گرديد.
منصور گلزارى پس از انتقال به تهران از ادامه تحصيلاتش غافل نبود و پس از يك دوره چهارساله موفق به دريافت و دانشنامه ليسانس از دانشكده علوم دانشگاه تهران (رشته زيست شناسى) گرديد همچنين در مورد كار هنريش از مطالعه آثار هنرى و رفع اشكالات و نقايصى كه در كار نوازندگيش مشاهده مى نمود از استفاده تعليم استادان مختلفى در حدود مقدورات بى بهره نمانده است با بعضى از اركسترهاى شناخته شده روز همكاريهايى به طور كوتاه مدت داشته است وليكن بنا به عللى اين قبيل همكاريها جنبه هاى جدى و مداوم پيدا نكرده است. قسمتى از اوقات فراغت را به تدريس و همكاريهاى هنرى و تشكيل اركسترهايى در دبيرستانهاى علميه، اسدآبادى و تهران پرداخته است در مورد موسيقى سنتى و مخصوصاً رديف موسيقى ايران از دوست و يار سى ساله اش روان شاد محمود كريمى بهره ها برده است و در كلاس ساز و آوازى كه در هنرستان آزاد موسيقى ملى تشكيل بوده است با آن روان شاد همكارى نزديك و صميمانه اى داشته است.
خود
او مى گويد: «خوشحالم جوانيم در راهى صرف شده است كه حاصلش تربيت هنرمندانى شايسته و دوستانى صميمى بوده كه آنان از سرمايه هاى هنرى موسيقى ملى كشورم مى باشند، تنها مى توانم به اين دلخوش و مفتخر باشم، اميدوارم جامعه هنرى ايران اين خدمتگزار را از خود بدانند».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(گلستان) ابن شاه ابوتراب محمدعلى حسينى يا حسنى معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدين، از سادات گلستانه ساكن اصفهان (ف. 1110 ه.ق؟) وى دانشمندى است عابد و محقق. از آثار او است: 1- بهجةالحدائق. 2- ترتيب مشيخيه ى من لا يحضر الفقيه. 3- حدائق الحقائق فى شرح كلمات كلام اللَّه الناطق. 4- روضةالشهداء و شرح الاسماءالحسنى. 5- منهج اليقين.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
گلشن ابراهيمى به سال 1299 در باختران (كرمانشاه) ديده به جهان باز كرد و از همان ايام جوانى به فرهنگ و ادبيات، بخصوص فرهنگ صوتى كشورش سرزمين ايران، عشق ورزيده و مى ورزد و در منزلش هميشه به روى واردين باز و با كمال صميميت و صفا از مهمانان خود پذيرايى مى كند. وى گنجينه ى عظيم خود را كه در تدارك آن بيش از 50 سال كوشيده وقف فرهنگ مردم نموده است. اين گنجينه طبق وصيت او زير نظر هيئت امنائى كه انتخاب شده با همكارى فرزندان ارشد ذكور و اناث او به كار خود ادامه خواهد داد. او هرگونه درآمد انتفاعى احتمالى را براى خود و خانواده از محل اين گنجينه حرام كرده است.
به خوبى قابل لمس است كه عشق باعث به وجود آمدن اين گنجينه شده است. عشق به وطن، عشق به فرهنگ اين آب و خاك و عشق به موسيقى. او از تولد و گاهواره با زمزمه شيرين لالائى پاى بسته موسيقى شد. پدرش كه تحصيلات قديمى داشت مردى فوق العاده متدين و باصفا بود. در كرمانشاه قديم برادر ارشدش نزد تنها كسى كه ويولن زدن مى دانست تعليم موسيقى مى ديد، معلم برادر بارها توصيه كرد كه اجازه دهند به محمدعلى كوچك كه استعداد
زيادى دارد تعليم موسيقى داده شود ولى او كه پدر و مادر و خانواده خود را خيلى دوست مى داشت به احترام دستور پدر نپذيرفت؛ ولى با عشقى كه به موسيقى داشت از همان اوان نوجوانى به گردآورى صفحات موسيقى پرداخت. پس از فراغت از تحصيل در يكى از دستگاههاى دولتى مشغول به كار شد. او به كار خود كه خدمت به مردم بود هم عشق مى ورزيد و حدود سى سال با قدرت و صداقت و صميميت به كشور خود خدمت كرد. او در طول سنوات خدمت چندبار دچار سوانحى شد كه به جرأت مى توان گفت قدرت روحى و اراده و عشقى كه به وطن داشت و دارد به صورت معجزه آسا شفا يافت. او داراى هشت فرزند است كه شش نفر آنها پس از خاتمه تحصيلات عالى به ثمر رسيده اند و آرزوى او اين است كه دو فرزند آخرش را هم به ثمر برساند. او در تمام مدت بمباران و موشك پرانى عراق، خانه خود را ترك نكرد.
سال 1367 براى او سال خوبى نبود، مريضى و جراحى و سپس سكته ى مغزى... علت مريضى و سكته قابل ملاحظه است كه خارج از بحث اين مقوله است. در شبانه روز بيست و دو ساعت كار مى كرد ولى پس از سكته با وجود گذشت 6 ماه هنوز قدرت كار خود را بازنيافته و از اين جهت بسيار رنج مى برد. او اتاق كار خود را بسيار دوست دارد. پس از سكته مدتى در بيمارستان بسترى بود كه در اين مدت طرح هايى براى فرهنگ صوتى ايران تهيه نمود كه اميدوار است به اجرا درآيد.
يكى از اين طرحها بازيافتن گوشه هاى مفقوده موسيقى قديم ايران
است؛ او معتقد است براى اين كار از مبناى موسيقى محلى خصوصاً موسيقى غرب ايران و مازندران و از بازمانده فرهنگ زرتشتيان پارسى مقيم هندوستان استفاده شود. اين طرح با كمك چند نفر از اساتيد موسيقى و علوم فيزيك و رياضى اجرا مى گردد. تهيه طرحى بر اساس فركانسها پايه اين خواهد بود. در گوشه هايى از موسيقى ملى را كه از ارتفاعات دالاهو و مازندران تهيه نمود، بسيار باارزش مى داند. پس از انقراض سلسله ساسانى ارتفاعات صعب العبور غرب و شمال كشور از دستبرد بيگانگان محفوظ ماند كه به عناوين مختلف و غيره سنتها و حتى زبان پاك و موسيقى تا حدود زيادى سالم باقى ماند و از جانبى ديگر ايرانيانى كه تاب تحمل تسلط اجنبى را نداشتند به هندوستان مهاجرت نمودند و سنتها و آئينها و موسيقى خود را نيز بدانجا منتقل نمودند. او مى خواهد با كمك اساتيد و با استفاده از موسيقى غنى محلى ايران و موسيقى تقريبا پاك غرب و شمال كشور و آنچه كه به هندوستان منتقل شده، موسيقى را بر مبناى صحيح علمى و فنى استوار سازد كه ضمناً از مكتب سازى و چند دستگى و اظهارنظرهاى تعصب آميز نجات دهد. او ادامه ى حيات خود را اول به خواست خداوند، سپس مرهون عشق به وطن و فرهنگ آن و خانواده و مردم و دوستان خود مى داند. تنها سرگرمى او شنيدن موسيقى اصيل و سنتى ايران و مطالعه ادبيات و ديدار دوستان و آشنايان است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا گلشن (راد)، فرزند ميرزا اسماعيل گلشن، به سال 1298 در محله بازار تهران متولد شد، مرحوم اسماعيل گلشن كه
خود از موسيقى بهره مند بود و در دسته ى موزيك ارتش در فوج نادرى (سال 1310) ترومپت مى نواخت. پسرش رضا را از همان نوجوانى به مدرسه ى موزيك كه سرپرستى آن با شادروان سالار معزز بود مى فرستد و او را، در آنجا به علت اين كه انگشتانش كوچك بود و به قره نى نمى رسيد، ابتدا نواختن فلوت را ياد گرفت سپس بعد از دو سال روى به قره نى آورد، استاد اوليه ى رضا گلشن مرحوم سرهنگ ايروانى بود كه افسرى جدى و وارد به موسيقى و نت و خودش ويولن و قره نى را با استادى مى نواخت. رضا گلشن مدت پنج سال در مدرسه تعليم مى گيرد و چون از استعدادى خوب و باارزش برخوردار بود به زودى به سرپرستى دسته ى موزيك نظامى عباس آباد منصوب مى شود و تا سال 1336 كه بازنشسته شد، در اين سمت باقى بود.
وى در سال 1324 رسماً همكارى خود را با راديو آغاز كرد و چون فردى بود ارتشى و مشكلاتى داشت از جهت شركت در برنامه هاى متفرقه ى هنرى غير از برنامه هاى خاص ارتش، لذا كلمه ى (راد) را به آخر اسمش گلشن اضافه نمود تا برايش مشكلى ايجاد نشود. به هر حال رضا گلشن، در اولين سال همكارى خود با راديو، در اركسترهاى: صبا، اركسترهاى شماره ى يك، دو، پنج، شش و اركستر شما و راديو شركت و تا سال 1350 كه راديو و تلويزيون در هم ادغام شدند ادامه مى يابد. وى ضمن اين كه بسيارى مواقع سلو مى نواخت از ذوق آهنگسازى نيز بهره مند بود و حدود يكصد و پنجاه ساخت كه خوانندگانى نظير: غلامحسين بنان، محمودى خوانسارى، اكبر گلپايگانى، اسداللَّه پيوند، جمال وفايى، منتشرى و غيره...
خوانده اند. رضا گلشن از هنرمندان متواضع و بى ادعاى موسيقى ايرانى مى باشد و در حد تواناييش به اين هنر خدمت كرد.
نوازنده.
تولد: 1298، تهران.
درگذشت: اسفند 1369.
رضا گلشن راد، فرزند ميرزا اسماعيل گلشن، به مدرسه ى موزيك كه سرپرستى آن با غلامرضاخان سالار معزز (امير پنجه) بود، رفت. ابتدا فلوت و سپس قره نى (كلارينت) را آموخت. استاد وى محمود ايروانى بود كه از شاگردان سليمان خان در مدرسه ى موزيك لومز به شمار مى رفت. رضا گلشن پنج سال تعليم ديد و به سرپرستى دسته ى موزيك نظامى عباس آباد منصوب شد تا سال 1336 كه بازنشسته گرديد. در سال 1334 كه اكثرا اساتيد مجرب از راديو اخراج شده بودند، به آن دستگاه وارد شد و به نوازندگى پرداخت. ساز وى در راديو قره نى بود و گه گاهى آهنگسازى نيز مى كرد. گلشن در اركستر صبا، اركستر شماره ى 1 و 2 و 5 و 6 و همچنين اركستر شما و راديو» شركت داشت، حدود صد و پنجاه عدد ساخته هاى ملوديك از وى باقى مانده كه خوانندگانى نظير غلامحسين بنان، محمودى خوانسارى، اكبر گلپايگانى و ديگران آنها را اجرا كرده اند. وى بعد از انقلاب اسلامى ديگر فعاليتى نداشت.
(تو 1298 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. پدرش چون در موسيقى دستى داشت، وى را از همان نوجوانى به مدرسه ى موزيك فرستاد و او در آنجا به علت اينكه انگشتانش كوچك بود و به قره نى نمى رسيد، ابتدا نواختن فلوت را ياد گرفت و سپس در كلاس سرهنگ ايروانى به نواخت قره نى پرداخت. گلشن مدت پنج سال در مدرسه ى موزيك موسيقى را فراگرفت و چون از استعداد خوبى برخوردار بود ، به سرپرستى دسته ى موزيك نظامى عباس آباد
منصوب شد. وى در 1324 رسمان همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در اركسترهاى متعددى شركت نمود. او ضمن اينكه بسيارى مواقع سلو مى نواخت، از ذوق آهنگسازى نيز بهره مند بود و حدود يكصد و پنجاه آهنگ ساخته كه با صداى خوانندگانى نظير: بنان، محمودى خوانسارى، گلپايگانى و غيره اجرا شده است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] آينده (س 17، ش 4 -1، ص 198 -197)، سيماى هنرمندان (226/ 1)، مردان موسيقى (130 -129/ 1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(940 -830 ق)، شاعر و صوفى، متخلص به گلشنى. ملقب به هيبتى. وى ابتدا تخلص هيبتى داشت، سپس تخلص خود را به گلشنى تغيير داد. نسبش از جانب مادر به حضرت على (ع) و از جانب پدر به اوغوز آتا، واضع لغت ترك، مى رسد. در بردع آذربايجان به دنيا آمد و تحت نظر عموى خود تربيت يافت. وى سپس به تبريز رفت و از مريدان دده عمر روشنى، خليفه ى سيد يحيى خلوتى، شد و از او كسب فيض و كمالات باطنيه نمود و بعد از فوت دده عمر، جانشين وى گشت. گلشنى در زمان شاه اسماعيل صفوى و رواج مذهب تشيع، چون سنى متعصبى بود، از تبريز به قاهره رفت و در قبة المصطفى به ارشاد پرداخت و طريقه ى گلشنى را رواج داد. در 926 ق در قاهره خانقاهى بنا كرد. جماعت زيادى در مجلس وعظ او حضور مى يافتند. وى در مصر وفات يافت و در جوار زاويه اى منسوب به خودش دفن شد. از آثارش: منظومه «معنوى» يا مثنوى «معنوى الخفى»، در مقابل «مثنوى» مولوى، حاوى چهل هزار بيت؛ قصيده اى به زبان
عربى در مقابل «قصيده ى تائيه» ابن فارض؛ «ديوان» شعر، شامل اشعار فارسى، تركى و عربى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (703)، دانشمندان آذربايجان (320 -318)، الذريعه (273/ 2 ،303 ،113/ 19 ،934/ 9)، ريحانه (115/ 5)، فرهنگ سخنوران (781)، كشف الظنون (808)، لغت نامه (ذيل/ ابراهيم گلشنى).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ مرتضى بن آخوند ملا آقا بزرگ عالمى زاهد و فاضلى عابد و عارفى ناسك و سالكى متعبد از اوتاد دانشمندان و علماء تهران و مشهور به زاهد بود در سال 1276 قمرى در تهران متولد شده و مقدمات و قسمتى از سطوح را از مرحوم والدش و ديگران خوانده و بقيه سطوح را از مدرسين مدرسه مروى و بالاخص مرحوم حجةالاسلام ميرزا مسيح طالقانى مدرس تكميل نموده و هم از محضر عالم ربانى و آيت سبحانى آيت اللَّه حاج سيد عبدالكريم لاهيجانى گيلانى و مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج شيخ فضل اللَّه نورى استفاده نموده تا در سن 86 سالگى در سال 1372 قمرى وفات و جنازه اش را با تجليل فراوان حمل به كربلاء و در صحن شريف حضرت ابى الفضل العباس (ع) دفن نمودند
نگارنده گويد منزل آنجناب واقع در كوچه حمام گلشن تهران در خيابان سيروس مقابل ميدان امام زاده سيد اسماعيل واقع و از اين جهت به حمام گلشنى معروف شده بودند.
آن بزرگوار از رفقاء نزديك و خصوصى مرحوم سلالة السادات الاطياب آسيد كريم محمودى (معروف به پينه دوز) بود بسيارى از حكايات و تشرفات مرحوم آقا سيد كريم بعد از فوت او بوسيله ايشان نقل شده است
كرامات آن مرحوم
مرحوم حاج شيخ مرتضى داراى مقام معنوى و كرامت بوده است. شنيدم از نجل دانشمند و باتقواى اوحناب
حاج شيخ عبدالحسين جاودان كه مى گفت منزل موروثى ما كه بيش از صد سال از عمر او مى گذرد مركز حشر موذى به نام ساس شده بود و به هر وسيله مى خواستيم شر اين حشره كم شود و از بين برود نمى شد شبى چنان آن مرحوم را اذيت كردند كه برخاسته و درب اطاقى كه معدن ساس بود ايستاده و خطاب به ساس ها نمود كه خدا به شما اذن نداده كه مرا آزار نمائيد (مانند والده ماجده حضرت امام محمدباقر (ع) كه به ديوارى كه مى خواست بر سر آن بانوى مكرمه فروريزد خطاب فرمود بحق المصطفى كه خدا اجازه نداده كه بر سر من خراب شوى پس ديوار منحنى و كج ايستاد تا آن مخدره به سلامت گذشت).
پس از آن شب ديگر ساسى تاكنون در آن خانه ديده نشده و معلوم نشد كه آن حيوان چگونه و كجا رفت.
مرحوم حاج شيخ محمد حمامى كه از مقدسين همسايگان وى بود مى گفت مرحوم حاج شيخ هادى مقدس تهرانى را خواب ديدم در يك باغ بسيار زيبا و حال بسيار خوب و از او احوال پرسيدم. گفت حالم خوبست و اينجا هم منزل و بهشت منست. گفتم حاج شيخ مرتضى حمام گلشنى كجاست. گفت او رديف سلمان و اباذر است دست من به او نمى رسد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، نوازنده. وى از خدمتگزاران عصمت الدوله، دختر ناصرالدين شاه و مادر دوستعلى معير الممالك بود. گلعذار در نواختن سنتور مهارت داشت و از دست پروردگان محمد صادق خان سرورالملك بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (392/ 1)، سرگذشت موسيقى (469/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1347، تهران.
درگذشت: 22 اسفند 1363، تهران.
حسين گل گلاب، فرزند ميرزا مهدى خان مصورالملك (نقاش و عكاس دوره ى قاجار)، تحصيلات ابتدايى را در مدرسه ى علميه و متوسطه را در دارالفنون به سال 1295 به پايان رسانيد. از سال 1298 كه تدريس علوم طبيعى مدرسه ى دارالفنون را عهده دار شد تا سال 1307 دوازده جلد كتاب در رشته ى علوم طبيعى تأليف نمود. ضمنا در دانشكده ى حقوق به تحصيل پرداخت و به دريافت دانشنامه ى ليسانس در رشته ى قضايى و علوم سياسى در سال 1301 نايل آمد. به سال 1307 تصدى كارهاى عملى گياه شناسى در دانشكده ى پزشكى به عهده ى وى محول شد و از سال 1307 تا 1313 در دبيرستان نظام و دانشكده ى پزشكى تدريس گياه شناسى را بر عهده داشت. به سال 1314 كه كلاس مقدمات طب به دانشسراى عالى انتقال يافت، به معاونت دانشسراى عالى و دانشكده ى علوم و ادبيات منصوب گرديد و در همين سال طبق مقررات قانون دانشگاه به دريافت درجه ى دكترى در رشته ى علوم نايل شد و به تدريس فيزيولوژى گياهى در دانشسراى عالى و گياه شناسى در دانشكده ى پزشكى پرداخت. در سازمان نوين دانشكده به استادى كرسى بيولوژى گياهى و رياست آزمايشگاه مربوطه انتخاب گرديد.
دكتر گل گلاب در سال هاى 1324 و 1326 علاوه بر تدريس به معاونت دانشكده ى پزشكى منصوب شد و تا سال 1327 در اين سمت خدمت كرد و از
پس از معاونت كناره گيرى كرد و فقط به تشكيل فرهنگستان، به سبب تخصص در معادل يابى در رشته هاى علمى، به عضويت پيوسته ى اين مؤسسه برگزيده شد و در سال 1315 سردبيرى فرهنگستان نيز به وى واگذار شد.
علاوه بر كتاب هاى متوسطه تأليفات دكتر گل گلاب به شرح زير است: پاپان نامه ى دكترى راجع به «نباتات» ايران كه خلاصه ى آن در سال 1313 به چاپ رسيد، در اين پايان نامه شش هزار گياه كه در ايران مى رويد توصيف شده است ؛گيا (راهنماى گياهى)؛ گياه شناسى (براى دانشجويان دانشكده ى پزشكى)؛ فرهنگ گياهان معمولى و دارويى؛ تدوين برخى از كتاب هاى درسى گياه شناسى، زمين شناسى، تشريح و فيزيولوژى حيوانى و شيمى براى دبيرستان ها و دانشگاه ها (از سال 1312 الى 1326)؛ تاريخ طبيعى (در قسمت هاى مختلف)؛ جغرافيا (1310)؛ مشخصات جغرافياى طبيعى ايران (تأليف م. پتروف، ترجمه از روسى، 1336)؛ ترجمه ى بيش از پنجاه قطعه نمايش كلاسيك براى هنرستان هنرپيشگى (برخى از اين نمايشنامه ها در مجلات به چاپ رسيده است)؛ ترجمه ى كامل «اپراى كارمن» به نظم فارسى كه مطابق با آهنگ هاى اصلى است؛ ترجمه ى كامل «اپراى فوست» به نظم فارسى مطابق با آهنگ هاى اصلى. وى موسيقى مى دانست و سرود هم مى ساخت. از جمله سرودهايى كه ساخته است، مى توان به اين دو عنوان اشاره نمود: «اى ايران اى مرز پر گهر» و «آذربايجان».
(1365/ 1363 -1274 ش)، نويسنده، مترجم، موسيقيدان و استاد دانشگاه. وى در تهران به دنيا آمد. پدرش نقاش و عكاس دوره ى قاجار بود. تحصيلات ابتدايى را در مدرسه ى علميه، در محضر استادانى چون: عبدالعظيم قريب، ميرزا ابراهيم قمى مسعودى، غلامحسين رهنما و شمس العلماء قريب شروع كرد و دوره ى متوسطه را در دارالفنون به پايان برد. در
دوره ى متوسطه، علاوه بر زبان انگليسى و فرانسه، مقدمات زبان روسى را در كلاس اسكندرخان مارديروسيان فراگرفت. پس از پايان دوره ى متوسطه به تدريس در مدرسه ى دارالفنون مشغول شد. در 1301 ش به دريافت ليسانس حقوق نايل آمد و در 1307 ش به تدريس در مدارس نظام منصوب شد. وى داراى ليسانس در رشته ى قضايى و علوم سياسى و دكترا در رشته ى علوم بود. او به تدريس فيزيولوژى گياهى، در دانشسراى عالى و گياه شناسى، در دانشكده ى پزشكى پرداخت و در سازمان نوين دانشكده به استادى كرسى بيولوژى گياهى و رياست آزمايشگاه مربوطه انتخاب شد. دكتر گل گلاب علاوه بر تدريس مدتى به معاونت دانشكده پزشكى منصوب گرديد. وى مدتى نيز سردبير فرهنگستان بود. او در دوره ى تحصيلات متوسطه در محضر درس آقا حسنقلى، استاد تار، به فراگيرى اين هنر نيز پرداخت و با مقدمات موسيقى ايران آشنا شد. سپس در مدرسه ى موسيقى كلنل علينقى وزيرى ثبت نام كرد و به تشويق وزيرى چندين سرود و تصنيف به عنوان نمونه تهيه كرد كه مورد پسند قرار گرفت. وى همچنين با انجمن موسيقى ملى در زمينه ى تصنيف و سرود همكارى داشت. سرودهاى «اى ايران» و «آذربايجان» از آثار هنرى اوست. گل گلاب به نقاشى، عكاسى و شعر نيز علاقه مند بود. او در زمينه ى واژه يابى معادل در رشته هاى علمى تخصص داشت و عضو فرهنگستان ايران بود. از آثار علمى وى: «تاريخ طبيعى»، تشريح و فيزيولوژى حيوانى؛ «تاريخ طبيعى»، زمين شناسى؛ «تاريخ طبيعى»، گياه شناسى؛ «تاريخ طبيعى»، قسمت چهارم، «حفظ الصحه»؛ «پايان نامه دكترا»، درباره ى نباتات ايران؛ «فرهنگ گياهان معمولى و دارويى»؛ «شيمى فلزات»؛ «جغرافيا»؛ ترجمه ى «مشخصات جغرافياى طبيعى
ايران».[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ برگزيدگان (396 -394)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (313 ،236 ،235)، تاريخ موسيقى (490/ 2)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (336/ 5)، زندگينامه ى مشاهير رجال پزشكى (140 -129/ 1)، سرگذشت موسيقى (324/ 1)، شرح حال رجال (302/ 5)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (722 -721/ 1)، مردان موسيقى (132 ،24 ،22/ 4 ،198/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (853 -851/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى گل محمدى، به سال 1337 خورشيدى در تهران متولد شد، تحصيلات ابتدايى خود را در مدرسه 21 آذر تا كلاس پنجم ادامه داد و از اين سال به هنرستان موسيقى ملى رفت.
وى در هنرستان موسيقى ملى، به تحصيل موسيقى در رشته نواختن فلوت پرداخت و مدت سه سال زير نظر هنرمند ارجمند منشى زاده و خانم سوئينگ لر و سپس هنرمند ديگرى به نام جامعى مشغول تحصيل گرديد. پس از اين مدت براى فراگيرى ساز «تار» نزد حبيب اللَّه مدت دو سال كار كرد و بعد نزد هوشنگ ظريف و على اكبرخان شهنازى به تحصيل و فراگيرى نواختن «تار» پرداخت. وى ضمن تحصيل در هنرستان، در سالهاى اول و دوم نيز زير نظر محمد اسماعيلى مشغول فراگيرى و نواختن ضرب گرديد. و سالهاى متمادى با اركسترهاى: حسين دهلوى، فرهاد فخرالدينى و اركستر ضرب محمد اسماعيلى كار كرد. وى با نواختن سازهاى: «سه تار»، «عود، بربط»، «پيانو» و «دف» آشنايى دارد.
در سال 1359 كه هنرستان موسيقى ملى بسته شد، وى براى ادامه تحصيل، عازم كشور فرانسه شد، در پاريس با اركسترهاى فرانسوى مثل اركستر هارمونيك «لوآوروبلوآ» به اجراى برنامه هاى گوناگون موسيقى پرداخت و از هر فرصتى كه بدست مى آورد در سراسر اروپا به اجراى برنامه و
شناساندن موسيقى سنتى ايران مى پردازد و در برنامه هاى موسيقى كه از طرف سازمانهاى فرهنگى و هنرى جهانى نظير: يونسكو و كمك به آسيب ديدگان جهانى كه در پاريس برپا مى شود شركت مى نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدى گل محمدى، به سال 1331 خورشيدى در كرمانشاه متولد شد، وى در تهران پس از خواندن چند كلاس دوره تحصيلات ابتدايى از سن سيزده سالگى وارد هنرستان موسيقى ملى شد و ابتدا زير نظر: هوشنگ ظريف و پس از آن در مكتب على اكبرخان شهنازى، مشغول فراگيرى علم موسيقى و نواختن تار شد.
وى در سال 1354 موفق به اخذ ليسانس در رشته موسيقى از اين هنرستان شد ولى از سن هجده سالگى با اركسترهاى مهرافشان كه در فرهنگ و هنر فعاليت داشت همكارى خود را آغاز كرد. و پس از آن با اركسترهاى مختلفى مثل: اركستر هنرآموزان، اركستر بزرگ سازهاى ملى به رهبرى استاد فرامرز پايور، گروه ضرب محمد اسماعيلى، گروه كر ملى به رهبرى آلفرد مارديان، گروه كر تلويزيون به رهبرى گلنوش خالقى و خود رهبرى گروه فلكلور (رقص هاى ايرانى) را با آقاى رابرت دووان همكارى كرد، سپس با گروه ژونس موزيكال در ايران و فرانسه كه گروهى بود براى شناسايى موسيقى و فرهنگ و هنر ايرانى به كودكان فرانسوى ادامه داد.
مهدى گل محمدى، در هنرستان موسيقى، فن نواختن ضرب را نزد شادروان حسين تهرانى و محمد اسماعيلى آموخت و ليسانس در رشته آهنگسازى و سازهاى ملى را دريافت كرد. و علاوه بر نواختن ساز «تار» كه ساز تخصصى او مى باشد، با نواختن سازهاى: «سه تار» «عود، بربط»، «ضرب»، «نى» و «پيانو» آشنايى كامل دارد و
با گروه فلكلور وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق، در بيشتر كشورهاى: آسيا، آمريكا آفريقا و اروپايى به اجراى برنامه هاى موسيقى پرداخته است.
وى برادر مصطفى گل محمدى است كه داراى چهار خواهر است كه سه نفر آنها هنرمند و ااز فارغ التحصيلان هنرستان موسيقى مى باشند كه عبارتند از: «گلى گل محمدى»نوازنده سنتور، «ثريا گل محمدى» نوازنده پيانو و ويولن سل كه در اركستر بانوان وزارت فرهنگ و هنر سابق همكارى داشت و «ناهيد گل محمدى» نوازنده ى پيانو و ساز بادى هورن كه در اركستر سمفونيك تهران همكارى مى كرد. لازم به گفتن است كه مشوق اين هنرمندان در فراگيرى علم موسيقى، مادر ايشان مى باشد كه بانويى بافرهنگ و فضيلت هستند و همواره در اين راه فرزندان خود را، هادى و راهنما بوده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن گلنراقى، هنرمند خوش صدايى كه در سال 1305 خورشيدى متولد شد ولى در واقع، با خواندن ترانه جالب «مرا ببوس» به دنيا آمد و به عالم هنر پيوست، حسن گلنراقى يك ترانه خواند ولى غوغا كرد و در تاريخ موسيقى نوين ايران نامش باقى ماند به طورى كه هنوز اين ترانه تازگى خود را از دست نداده و براى همه اعم از هر سن و سالى جالب است.
ترانه «مرا ببوس» را، حدود يك سال نيم پيش از اين كه گلنراقى اجرا كند، خانم پروانه خواند ولى موفقيتى كسب نكرد، چون مرحوم مجيد وفادار سازنده آهنگ آن با حسن گلنراقى دوست بود و از صداى خوش و خوب وى آگاهى داشت به وى پيشنهاد اجراى اين آهنگ را كرد و گلنراقى هم پذيرفت و اين آهنگ را خواند كه
چه خوب هم خواند و اجرا كرد، مثل بمب صدا كرد و در سراسر ايران ورد زبان مردم گرديد ولى اين ترانه براى حسن گلنراقى از طرف حكومت و دستگاه وقت توليد دردسرهاى فراوانى كرد.
حسن گلنراقى، سال ها در بازار به تجارت ظروف چينى اشتغال داشت و به موسييقى علاقه فراوان دارد به خصوص موسيقى سنتى ايران و از طرفداران اين موسيقى عارفانه است.
زمانى كه حسن گلنراقى، اين ترانه را خواند محيط ايران داراى جوى نامساعد و ديكتاتورى كامل بود، آهنگ و شعر و صداى خوش و اجراى خوب و محيط مناسب مردمى جهت اين اثر هنرى دست به دست هم دادند و چنان اثرى بديع و ماندنى و جالب به وجود آمد كه به سرعت آوازه شهرت اين آهنگ از مرزهاى مملكت گذشت و به سراسر جهان به خصوص اروپا كشانده شد و در ايران به صورت صفحه درآمد كه در چاپ هاى متعدد و در تيراژهايى بالا در دسترس مردم قرار گرفت و به سرعت ناياب مى گرديد و در اروپا، خواننده هاى اروپايى آن را به زبان هاى خودشان خواندند كه موجب شهرت آهنگساز، تصينف ساز، و خواننده ايرانى در آن ديار و در آن زمان گرديدند. حسن گلنراقى، هنرمندى است دوست داشتنى و رفيق دوست و بسيار خوش برخورد و درويش مسلك مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1334 -1255 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به گمنام. ملقب به مرصع پوش. در تفرش به دنيا آمد. وى در سلك فقراء ذهبيه درآمد و رياست آن فرقه را در اردبيل بر عهده گرفت و سرانجام در همان شهر وفات يافت. از آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب
:اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (935/ 9)، سيرى در تصوف (276)، مؤلفين كتب چاپى (854 -853/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 315 ق)، محدث. قاضى و زاهد. به دنبال حديث مسافرت كرد و احاديث بسيارى از على بن حسن هلالى و محمد بن عبدالوهاب و ابوحاتم رازى و ابوقلابه رقاشى شنيد. حافظ ابوعلى حسين بن على نيشابورى از وى حديث روايت كرده است. او تا پايان عمر عهده دار منصب قضاى نيشابور بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (89/ 2)، تاريخ نيشابور (135).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1364 -1287 ق)، فقيه، عارف و خطاط. در قريه ى گنبد از توابع ملاير چهار فرسنگى همدان متولد شد. پس از تحصيل مقدمات به اصفهان رفت و پس از 12 سال اقامت در اصفهان به نجف اشرف عزيمت و در محضر درس آخوند خراسانى و آقا سيد محمد كاظم يزدى حضور يافت و پس از فراغت از درس به وطن بازگشت و بقيه ى عمر را در همان گنبد ماند. استاد اخلاقى او آخوند ملا حسينقلى همدانى و حاج شيخ محمد بهارى است. كراماتى نيز از وى نقل مى كنند. يكى از هنرهاى آخوند گنبدى حسن خط بود، خود نيز خطى خاص اختراع كرده. از شاگردان وى مى توان ملا على همدانى و آقاميرزا محمد ثابتى را نام برد. آثار او عبارت اند از: «حاشيه بر تبصره ى علامه»؛ «تحرير تقارير آخوند خراسانى و سيد يزدى»، در اصول و فقه؛ «شرح مشكلات ديوان سيدرضى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (228 ،241 /2)، گنجينه ى دانشمندان (387 -384 /7).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1321 در شهر رى كودكى در خانواده اى متقى و متدين و هنرمند ديده به جهان گشود كه نامش را داود نهادند. وى پى از طى تحصيلات ابتدايى كه بيش از سيزده بهار از زندگيش نگذشته بود كه به فراگيرى دستگاهها و رديفهاى موسيقى آوازى ايران پرداخت و مدت هفت سال نيز به آموختن ويولن كلاسيك نزد شخصى به نام «واليش» كه يك استاد خارجى بود، پرداخت. داود گنجه اى پس از تحصيلات دوره ى متوسطه، در سال 1346 وارد دانشگاه تهران در رشته ى موسيقى مى شود و در اين رشته، موفق به دريافت ليسانس مى گردد، در زمان تحصيل در
دانشگاه از محضر استادانى چون: دكتر نورعلى برومند، دكتر داريوش صفوت و ساير اساتيد استفاده كرد، سپس در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران به تحقيق پرداخت و از مكتب بزرگان موسيقى سنتى ايران نظير: سعيد هرمزى، يوسف فروتن، محمود كريمى بهره ها گرفت. گنجه اى در نواختن كمانچه، ضمن اين كه از محضر شادروانان سعيد هرمزى استفاده ها كرد، ولى مستقيماً آموختن و نواختن اين ساز را از استاد اصغر بهارى فراگرفت و خود را مديون وى مى داند و در نواختن ويولن، خود را شاگرد مكتب استاد فقيد ابوالحسن خان صبا مى داند.
داود گنجه اى، سالها در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران به تدريس كمانچه و تحقيق درباره ى رديفها پرداخت و از سال 1357 در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به عنوان عضو شوراى عالى گروه موسيقى سنتى، عضو گروه سرود و آهنگهاى انقلابى، مشاور هنرى انجمن سرود و آهنگهاى انقلابى اين وزارتخانه، مسئول خروج كليه ى سازها از كشور توسط هنرمندان و بررسى صلاحيت فنى كسانى كه ساز از كشور خارج مى كنند، عضو شوراى نظارت بر صدور پروانه نوارهاى موسيقى در وزارت ارشاد اسلامى، عضو شوراى موسيقى صدا و سيما، بوده. گنجه اى، بيشتر اهميت را در موسيقى به آموزش مى دهد و در اين مورد نيز شاگردان زيادى تربيت كرده است. ضمناً همانطور كه اشاره شد، خانواده ى او هنرمند و به هنر ارج فراوان مى نهند و در كسب آن همواره كوشا مى باشند، زيرا برادر وى مهندس گنجه اى، در رشته تار تحصيلات دانشگاهى خود را نزد دكتر نورعلى خان برومند و دكتر داريوش صفوت به پايان رساند و فرزندان داود گنجه اى كه دو دختر و يك پسر مى باشند، با
ساز آشنايى دارند به خصوص پسر ايشان كامبيز گنجه اى از نوازندگان بسيار جوان، خوب و صاحب استعداد در نواختن ضرب و دف مى باشد كه در چهارمين جشنواره سرود و آهنگهاى انقلابى برنده جايزه سكه و لوح تقدير از طرف هيئت داوران گرديد.
با اين كه ساز تخصصى داود گنجه اى ويولن است ولى با راهنمايى هاى دكتر برومند، همه ى تلاش خود را جهت سبك سنتى كمانچه مبذل داشته و همه كوشش و سعى خود را نيز جهت ارائه و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران مبذول داشته كه در اين باره نيز مدت هفت سال با زنده ياد محمود كريمى در رديف سازى و آوازى و مطابقت گوشه ها كار كرد. گنجه اى كنسرتهايى در باغ فردوس، تئاتر شهر، حافظيه شيراز و تالار وحدت (رودكى) نيز برگزار كرده و براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران، مسافرتهايى به ممالك: سوئيس، انگلستان، فرانسه، بلژيك، يونان، چين و ژاپن كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كامبيز گنجه اى به سال 1347 در شهر رى متولد شد و از كودكى به نواختن ضرب علاقمند بود و همين علاقه ى وى به نواختن ضرب و آماده بودن محيط منزل و برخوردارى از وجود پدرى باارزش و هنرمند چون داود گنجه اى موجب گشت كه وى رسماً جهت فراگيرى نواختن ضرب ابتدا نزد محمود فرهمندباقى و بعد نزد ناصر فرهنگ فر تعليم بگيرد و چون اين آقايان مربيانى دلسوز براى وى بودند و از طرفى، استعداد و علاقه و پشتكار خود او موجب شد كه به سرعت در اين كار هنرى پيشرفتهايى نصيبش شود به طورى كه خود در سال 1366 به سمت مربى ضرب در مركز حفظ
و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران مشغول كار و همكارى خود را آغاز نمايد. كامبيز گنجه اى، با هنرمندان اين مركز و گروه «مولانا» همكارى دارد و علاوه بر ضرب با نواختن دف، نيز آشنايى كامل دارد و پيش بينى مى شود وى در آينده يكى از نوازندگان خوب خواهد شد. وى جهت شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران همراه با گروه «مولانا» سفرى به كشور ژاپن نمود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهندس موسى گنجه اى، از عاشقان موسيقى سنتى ايران مى باشد، وى برادر هنرمند باارزش داود گنجه اى است كه در تاريخ پانزده بهمن ماه سال 1323 در خانواده اى هنرمند و هنردوست متولد شد. وى مى گويد:
«از دوران كودكى به موسيقى سنتى ايران علاقه فراوان داشتم بخصوص به برنامه هاى «گلها»ى راديو ايران و ساز سلو كه از اين راديو پخش مى گرديد كشش و كوشش من براى فراگيرى و نواختن يكى از آلات موسيقى از همين زمان آغاز گرديد.
قبل از شروع به يادگيرى و نواختن تار، تقريباً با رديف موسيقى ايرانى و كليه مقام ها و گوشه آشنايى داشتم به طورى كه وقتى برادرم استاد داود گنجه اى قطعه اى مى نواخت بلافاصله بعد از شروع متوجه مى شدم در چه مايه اى مى باشد. وجود ايشان و شرائط خاص خانواده و علاقه فراوان به موسيقى سنتى ايران موجب گرديد نواختن تار را از دوران آخر سال تحصيلى دبيرستان نزد آقاى رضا وهدانى در كلاس خصوصى شروع نمايم. پس از دور مقدماتى به كار خود و ادامه تحصيل موسيقى در هنرستان ادامه دادم تا از طريق برادرم استاد گنجه اى، با استاد نورعلى برومند و برادر ايشان آقاى مهندس برومند آشنا شدم.
استاد برومند به اينجانب
بسيار محبت داشت به طورى كه شبى كه به اتفاق اخوى در منزل وى بوديم، استاد بى اختيار از جا برخاست و سه تار كوچكى را كه در ويترين سازها قرار داشت برداشت و شروع به نواختن نمود. حدود يك ساعت ايشان در دستگاه «ماهور» ساز زد كه همين امر باعث شد كه من پس از اتمام تحصيلات خود در رشته مهندسى نقشه بردارى به لحاظ كسب فيض از محضرشان مجدداً به دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران بروم و به تحصيل موسيقى و بهره ورى هرچه بيشتر از اين علم ادامه دهم.
در دانشكده هنرهاى زيبا، از محضر استادانى چون: نورعلى برومند، داريوش صفوت، محمدرضا لطفى كسب فيض نموده و در حال حاضر هم علاوه بر تحقيق بر روى سه تار به صورت محدود به دوستان مشغول مى باشم چون وقت كافى براى تدريس در سطح وسيع به هنرجويان را ندارم. در ضمن گاهى اوقات تمرينات گروهى را در محيط خانواده با هنرمند باارزش اردشير كامكار ادامه مى دهم. داراى سه فرزند به نام هاى: عرفان، مرجان و مريم مى باشم كه با ساز آشنايى دارند بخصوص عرفان كه پنج سال است نواختن ساز تار را شروع نموده است و پيشرفت چشمگيرى دارد و با قدرت كامل تار و سه تار را مى نوازد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 658 ق)، حافظ، عالم، محدث شافعى و شاعر. معروف به فخر گنجى. ساكن دمشق بود. به دنبال حديث بسيار سفر كرد و دستاورد نيكويى داشت. او كه از محدثان پيشگام بود، گرايشى به مكتب شيعه داشت و كتبى در زمينه تشيع گردآورى كرد. از آثارش: «كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب
(ع)»؛ «البيان فى اخبار صاحب الزمان (ع)»، كه در تبريز به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (117 -116/ 5)، كشف الظنون (1844 ،1497 ،263)، الكنى و الالقاب (123/ 3)، معجم المؤلفين (134/ 12)، الوافى بالوفيات (254/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهرام گودرزى به سال 1322 در تهران متولد شد، وى كه بيشتر خانواده اش از صدايى خوش بهره دارند و در واقع صداى خوب در اين خانواده ارثى است از همان ابتداى طفوليت به آواز و موسيقى سنتى ايران علاقه اى شديد پيدا مى كند و پيش از اين كه نزد استاد يا استادانى برود نزد خود تمرين مى كرد و مى خواند ولى براى اين كه بتواند به راز و رمز اقيانوس بيكران موسيقى اصيل ايران راهى يابد، ابتدا نزد اديب خوانسارى و بعد اسماعيل مهرتاش سپس خدمت محمود كريمى رفت و از مكتب اين شادروانان بهره ها مى گيرد.
گودرزى اولين مجرى آواز، موسيقى سنتى ايران هنگام افتتاح تلويزيون در سال 1347 بود و پيش از انقلاب حدود دويست آواز و ترانه اجرا كرده كه اكثر آنها از تلويزيون پخش گرديده و تعداد چهار نوار كاست نيز پيش از انقلاب ضبط و اجرا كرده و دو نوار كاست نيز بعد از انقلاب ضبط و اجرا كرده و حدود پنجاه آهنگ از وى توسط مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران و راديو ضبط شده و بيشتر با هنرمندانى مثل: حسين يوسف زمانى و حسن يوسف زمانى، كيانى نژاد، راغب، بهروزى نيا، دلنوازى، احمدرضا محسنى، على اكبرپور، رضاقلى ملكى بوده.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامرضا گودرزى در محله قيطريه شميران متولد شد از همان كودكى به صداى دلنشين موسيقى كه از صفحات قديمى پخش مى شد علاقه وافرى داشت و اين علاقه هر روز بيشتر از پيش مى شد. گودرزى در مدرسه و با دوستان آهنگها و آوازها را زمزمه مى كرد و از هر فرصت و وقتى براى تمرين صدا
استفاده مى نمود. موسيقى را رسماً در كانون طنين و مركز حفظ و اشاعه و هنرستان ملك فراگرفت و با علاقه و پشتكار بيش از حد به آن چيزى كه در نظرش بود و مى خواست دست يافت او مى گويد: «آنچه مى دانم اينكه هيچ نمى دانم».
در سال 68 به همراهى منوچهر گودرزى در فيلم «شب بيست و نهم » اولين برنامه خود را انجام داد و در همان سال از طرف آموزش و پرورش مناطق 19 ،18 ،6 مربى سرود مدارس گشت و به همراهى جمشيد آقايى دوست خود مقام اول مسابقات دهه فجر را به دست آورد و در سال 69 اولين كاست راديويى خود را ضبط نمود و در سال 70 از طرف راديو از او دعوت به عمل آمد و برنامه هايى به همراهى اساتيد اين فن اجرا نمود و در همين سالها از طرف انجمن هنرمندان و شاعران براى اجراى مراسم موسيقى سنتى از وى دعوت به عمل آمد در سال 71 در مسابقات سنتورنوازان لوح يادبود هشتمين جشنواره را دريافت كرد.
گودرزى كنسرتهاى زيادى در تهران و چند شهر ايران انجام داده از جمله: فرهنگسراى بهمن، تالار وحدت، تالار انديشه، موزه هنرهاى معاصر، ميراث فرهنگى، دانشگاه ملى، وزارت دفاع، بيمارستانها، سفارت پاكستان را نام برد.
گودرزى علاوه بر آشنايى با رديفها و دستگاههاى موسيقى آوازى به سنتور و نى و دف و ضرب آشنايى دارد و ساز اصلى خود را ضرب مى داند و در حال حاضر سعى در نوشتن كتابى به عنوان آموزش نى در دو جلد در دست تهيه دارد .وى در هنرستان ملك و يكى از آموزشگاههاى موسيقى كرج مشغول تدريس و آموزش هنرآموزان
مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تكنوازان خوب ويولن كه در شهرستان بروجرد، دور از غوغا و سروصدا زندگى مى كند سعيد گورانى است كه به سال 1319 خورشيدى در شهرستان بروجرد متولد شد.
پدر وى خود اهل موسيقى و به اين هنر عشق مى ورزيد و هر وقت كه در محفل موسيقى شركت مى كرد، فرزند خود سعيد را همراه مى برد و همين امر موجب اشتياق اين طفل به موسيقى گرديد.
سعيد گورانى در دوران تحصيل دبيرستانى با هم كلاسى آشنا و دوست شد كه داراى ويولنى بود كوچك كه 4/ 4 ناميده مى شود و يك سيم هم بيشتر نداشت، سعيد روز با ساز وى شروع به تمرين مى كرد و آن قدر در اين كار مقاوم و مداوم و پشتكار از خود به خرج داد تا توانست تصنيف هايى را با اين ويولن يك سيم اجرا نمايد.
اين وضع مدت دو سال ادامه داشت تا روزى كه سعيد همراه پدر براى انجام كارى و ديدن فاميل به تهران آمد، هنگامى كه در تهران بود، روزى ويولنى را كه در مغازه بخشى بود پسنديد و از پدر خود خواست تا آن ساز را براى وى خريدارى نمايد و پدر هم كه خود براى موسيقى ارج و ارزش قائل بود و خود نيز به آن علاقمند بود، آن ويولن را براى وى خريدارى كرد و وى از آن زمان به بعد صاحب يك ويولن كامل گرديد كه توانست از راه سينه به سينه و گوش نواختن اين ساز را فراگيرد و هم اكنون در جلسات فرهنگى و هنرى به خاطر احترام به اين هنر والا و دل خويش ساز
مى زند، نواى دل انگيز سازى كه از تمام وجودش الهام مى گيرد و احساسات و عواطف شاعرانه را با نواى ساز بيان مى دارد نه با كلمات.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، فقيه، مفسر، متكلم و عارف. معاصر شيخ بهائى (م ح 1030 ق) و از شاگردان وى به حساب مى آمد. در «رياض العلماء» نزديك به شصت اثر به وى نسبت داده شده است. از آثار وى: «الآيات البينات فى خلق اللَّه الارض و السماوات»؛ «اسرار القرآن فى تفسير الفرقان»؛ «الحبل المتين فى آداب الدعاء و الداعى»؛ «اثبات الشوق»؛ رساله «اعلى عليين»، در معنى عبادت؛ «آينه ى غيب نما»، در اسرار و احوال قلب، به فارسى؛ «اسرار التوحيد»، در شرح اسم اعظم؛ «انيس الواعظين» صغير و وسيط و كبير؛ «طب القلوب»، در معالجه امراض روحى؛ «كشف الغطاء فى اسباب الضلال و الغرور»؛ «ميزان العدالة»، در فقه؛ «تهذيب الاخلاق فى تزكية النفس»؛ «نثار السماع»، در تصوف؛ «البرزخ الجامع»؛ «الجنة النعيم»؛ «معراج السماء»، در وصف علم و علماء؛ «معيار الصلاة»، در اسرار نماز.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (131/ 8)، الذريعه (315/ 23 ،46/ 18 ،143/ 15 ،239/ 6 ،243 ،54 43/ 2 ،96 ،54 -53 ،47 -46/ 1)، رياض العلماء (286 -284/ 3)، ريحانه (117/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 363 -361/ 11)، فوائد الرضويه (260).
قرن:5
جنسيت:زن
مليت:ايران
پيش از 449 ق، از زنان صالح. وى از اهالى گيلان بود و نزد عموم مردم اعتبار و احترام فراوان داشت. به نوشته رياحين الشريعه به نقل از معدن الجواهر، يك سال در گيلان خشكسالى شد. مردم براى طلب باران همگى به بيرون از شهر رفتند و دست به دعا برداشتند اما باران نيامد. لذا همگى به در خانه ام محمد رفتند و از او خواستند تا دعا كند. وى از خانه بيرون آمد و جلوى در خانه خود را
جاروب كرد و پاكيزه نمود، سپس رو به آسمان كرد و گفت: خدايا من جاروب كردم تو آب بپاش. پس از مدتى به اندازه اى باران آمد كه مردم سيراب شدند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: الذريعه، 221 / 21؛ رياحين الشريعه، 439 / 3.
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و صوفى. اصل وى از گيلان و مدرس جامع كبير عباس اصفهان بود. عاقبت كارش به جنون كشيد و در اصفهان درگذشت. از آثار وى: «ربط الحمه بالتصوف».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى نصرآبادى (157)، الذريعه (245 -242 /9)، صبح گلشن (133)، فرهنگ سخنوران (260).
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
1280 ق، ام سلمه خانم از زنان خوشنويس، عارف، خير و نيكوكار. وى دختر حاج ميرزا محمد رشتى، از بزرگان وزراى گيلان و همسر حاج مير اسماعيل رشتى، از رجال معروف آن ولايت بود. هنگامى كه عارف مشهور حاج محمدجعفر كبوتر آهنگى به گيلان رفت و مشغول وعظ و ارشاد و هدايت مردم شد، ام سلمه در مجالس وى حضور يافت و از محضرش استفاده كرد و از مريدان او گرديد و از آن پس به سير و سلوك عرفانى و تهذيب نفس پرداخت، پس از آنكه آوازه كمالات عرفانى حاج آقا رضا همدانى را شنيد به محضر او شتافت و از مريدان خاص وى شد. محمد شاه قاجار (1264 -1250 ق) كه خود تمايلات صوفيانه داشت، وقتى خبر فضايل و كمالات ام سلمه را شنيد به وى لقب «رابعه ثانيه» داد و او را مأمور وعظ و ارشاد مردم كرمان نمود. در آن شهر وى مرقدى مشتمل بر گنبد، صحن و تعدادى حجره بر سر مقبره جمعى از مشايخ و عرفا، بنا كرد و دو هزار تومان به مصرف آن رساند كه يك هزار تومان آن را محمد شاه تقبل كرد. اين مرقد بعداً به مزار ميرزا حسين خان شهرت يافت. ام سلمه املاك زيادى مانند چندين پارچه آبادى و روستا، تيمچه، باغ و... صدقه و وقف نمود
و توليت آنها را به حاج قا رضا همدانى و پس از او به عالمترين، فاضل ترين و عارفترين فرزندان پسر يا دخترش داد و در صورت انقراض نسل وى به عالمترين، عارفترين و پرهيزكارترين شخص رشت سپرد.
پس از احداث مرقد مزبور، وى به قم آمد و بيست سال در آنجا زيست و در همان شهر درگذشت و به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تذكرةالخواتين، 128؛ خيرات حسان، 140 / 1؛ رياحين الشريعه، 136 -135 / 4؛ زنان نامى ايران و اسلام، 74 -73.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 573 ق)، صوفى. از اكابر تصوف مى باشد. فقه و حديث و ديگر علوم متداول را در محضر پدرش فراگرفت. از آثارش «جواهر الاسرار و لطائف الانوار»، شامل شرح سى و هفت مسأله در تصوف مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (200/ 3)، كشف الظنون (612)، معجم المؤلفين (28 -27/ 8)، هدية العارفين (807/ 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(562 / 561 / 560 -491 / 490 / 471 / 470 ق)، عارف، صوفى، محدث شافعى يا حنبلى و شاعر، متخلص به محيى. ملقب به غوث، غوث اعظم، غوث الثقلين، باز اشهب، باز اللَّه و جنگى دوست كه اين آخرى، نام يا لقب يكى از اجداد اوست. اهل گيلان بود. نسبش به نوشته ى بعضى از مآخذ به امام حسن مجتبى (ع) مى رسد، گرچه در «فوات الوفيات» اين نسبت به امام حسين (ع) رسانده شده است. او دخترزاده ى ابوعبداللَّه صومعه اى، از بزرگان مشايخ گيلان، است. در گيلان به دنيا آمد. در جوانى به بغداد رفت و در آنجا نشو و نما يافت. وى مؤسس سلسله ى قادريه (منتسب به عبدالقادر) در تصوف بود. علوم ادبى را از ابوزكرياى تبريزى فراگرفت. از ابوسعد مخرمى و ديگران فقه آموخت. از ابوغالب باقلانى و احمد بن مظفر بن سوسن تمار و ابوالقاسم بن بيان و جعفر بن احمد سراج و ابوسعد بن خشيش و ابوطالب يوسفى و ديگران حديث شنيد. ابوسعد سمعانى و عمر بن على قرشى و حافظ عبدالغنى و شيخ موفق الدين ابن قدامه و شيخ على بن ادريس و احمد بن مطيع باجسرائى و محمد بن ليث وسطانى و اكمل بن مسعود هاشمى و ديگران از وى حديث شنيدند. رشيد احمد
بن مسلمه با اجازه از او روايت كرده است. وى با شيخ احمد يا حماد دباس مصاحب بود و از او فنون طريقت را آموخت. در مدرسه اى كه ابوسعد مخرمى در باب ازج بغداد بنا كرده بود، سكونت داشت و مجلس وعظ و خطابه در آنجا برپا مى كرد و مطابق هر دو مذهب شافعى و حنبلى فتوا مى داد و در سيزده شاخه از علوم دينى تدريس مى نمود. او در بغداد درگذشت و در مدرسه اش در باب ازج دفن شد. در اصول و فروع فقه و تصوف تأليفاتى به او منسوب است. از آثار وى: «بشائر الخيرات»؛ «الغنية لطالبى طريق الحق» يا «غنية الطالبين لطريق الحق»، در تصوف؛ «الفتح الربانى و الفيض الرحمانى»، در تصوف، «جلاء الخاطر فى الباطن و الظاهر» «الكبريت الاحمر»، در صلوات بر پيامبر (ص)»؛ «فتوح الغيب»، در تصوف؛ «ملفوظات قادريه»؛ «الفيوضات الربانيه فى الاوراد القادريه»؛ «ملفوظات گيلانى»؛ «سر الاسرار و مظهر الانوار فيما يحتاج اليه الابرار»؛ «آداب السلوك و التوصل الى منازل الملوك»؛ «تحفة المتقين و سبيل العارفين»؛ «حزب الرجاء و الانتهاء»؛ «يواقيت الحكم»؛ «معراج لطيف المعانى»؛ «ديوان» شعر كه به «ديوان غوث اعظم» معروف است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (172 -171/ 4)، انساب سمعانى (146/ 2)، ايضاح المكنون (260 ،163/ 2 ،376 ،257/ 1)، تاريخ نظم و نثر (132 -131)، الذريعه (1016/ 9)، روضات الجنات (85 -81/ 5)، ريحانه (254 -252/ 5)، سير النبلاء (451 -439/ 20)، شذرات الذهب (202 -198/ 4)، صبح گلشن (390 -389)، العبر (36/ 3)، فرهنگ سخنوران (824)، فوات الوفيات (374 -373/ 2)، الكامل (94/ 9)، كشف الظنون (2053 ،1738 ،1240 ،879 ،662)، لسان
الميزان (471/ 1)، معجم المؤلفين (308 -307/ 5)، المنتظم (479 -478/ 10)، نامها و نامدارهاى گيلان (332 -331)، النجوم الزاهرة (353 -352/ 5)، نفحات الانس (510 -507)، هدية العارفين (596/ 1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوازدهم ق)، عارف و حكيم. وى از مشاهير حكما و عرفا و شاگرد آقا محمد بيدآبادى (م 1197 ق) و ملا اسماعيل خاجويى (م 1173 ق) بود. گويند كه وى از محضر قطب الدين نيريزى نيز كسب معرفت كرده است. او شيخ و نماينده ى سيد قطب الدين در اصفهان و عراق عجم بود. محراب به وحدت وجود اعتقاد داشت و مورد طعن عده اى از فضلا بود. از معاصرين او مى توان علامه نراقى را نام برد. حاجى محمدجعفر معروف به مجذوب عليشاه از شاگردان ملا محراب بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (243 ،241)، ذهبيه (325/ 1)، ريحانه (385/ 5 ،301/ 1)، طرائق الحقائق (339 ،258 ،255 ،217 ،214/ 3)، مرآت الحق (68 ،67)، نامها و نامدارهاى گيلان (494).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 651 ق)، عارف. از خلفاى شيخ نجم الدين كبرى بود و از جانب وى ملقب به عين الزمان شد. مدتى در خوارزم در زمره ى مريدان شيخ نجم الدين بود. در زمان علاءالدين محمد بن حسن، هشتمين پادشاه اسماعيليه، به قزوين رفت و مورد احترام وى قرار گرفت. او در قزوين درگذشت. گيلى به عربى و فارسى شعر مى سرود. صاحب «تاريخ گزيده» و صاحب ترجمه ى «مجالس النفائس»، «منشآت» نظم و نثرى به وى نسبت مى دهند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (670)، تاريخ و عقايد اسماعيليه (476)، حبيب السير (415/ 4)، مجالس النفائس (320)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 651)، نامها و نامدارهاى گيلان (108)، نفحات الانس (435 -434).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن گيوه چي مفرد
محل تولد : مشهد
شهرت : پويا
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/2
زندگينامه علمي
اينجانب پس از اخذ سيكل نظام قديم (قبل از نظام راهنمايي) سال اول دبيرستان را در رشته طبيعي نيز خواندم. پس از آن در مكتب امام صادق (ع) در مشهد شبها به دروس حوزوي مشغول بودم. سپس در سال 55 _ 56 به صورت نيمه روزه در مدرسه معروف به مدرسه آقاي موسوي نژاد مشغول به تحصيل شدم و سپس در مدرسه آيت الله شيخ غلامحسين تبريزي حجره گرفتم و به صورت خصوصي به دروس حوزه به صورت تمام وقت ادامه دادم و در تمام ايام سال جز جمعه ها و يا تعطيلات مهم به درس مشغول بودم به صورتي كه در سال 59 كه به قم آمدم به درس مكاسب مرحوم آيت الله ستوده و كفايه مرحوم آيت الله پاياني رحمهما الله
رفتم و يك جلد از كفاية را نيز نزد آيت الله دوزدوزاني خواندم و بخشي از آن را با نوار، در اين اثنا نوارهاي دروس بدايه و نهاية آيت الله مصباح را نيز گوش مي كردم عمدتا در مشهد به صورت خصوصي درس خواندم و تنها به درس تفسير مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني حاضر مي شدم. و بخشهائي از كتاب شرح لمعه را نيز در دروس حوزه مشهد شركت مي كردم. پس از اتمام سطح به درس خارج اصول آيت الله شيخ جواد تبريزي كه از ابتداي اصول شروع شده بود شركت كردم و جز ايامي كه در دوران دفاع مقدس به جبهه مي رفتم تقريبا يك دوره اصول كامل درس ايشان را شركت كردم و همزمان به درس فقه ايشان كه آن زمان كتاب البيع بود و چهارشنبه ها بحث كتاب القضاء بود شركت مي كردم. ضمنا از ابتدايي كه آيت الله منتظري به قم آمدند و در منزلشان درس فقه را شروع كردند تقريبا تا آخرين روزهاي درس ايشان شركت كردم. در اين اثنا كتاب اشارات را به صورت كامل در آخرين دوره درس آيت الله حسن زاده آملي خواندم كه بسيار از نظر معنوي پر بهره بود. تا اينكه در سال 1364 با تاسيس موسسه معارف اسلامي امام رضا (ع) كه اينجانب از هسته هاي اوليه و اصلي آن بودم ابتداء كلاسهاي آموزشي كه تا آن روز درحوزه متداول نبود و به اعتقاد ما نياز حوزويان بود برگزار شد و بنده ضمن برنامه ريزي و برگزاري اجرايي آنها در همه آنها شركت كردم كه آنها عبارتند از: دوره مديريت
منابع انسانى، تشريح انسان، اقتصاد، تاريخ معاصر ايران و جهان، كلام جديد، علوم قرآن و تفسير، اخلاق، روان شناسي عمومى، روان شناسي كودك، جامعه شناسى، تند خواني و ... برخي از اين كلاسها به صورت اردوهاي آموزشي در مشهد و تهران برگزار شد و حتي به صورت عملي مثل شركت در سالن تشريح، شركت در برخي ادارات وابسته به بنياد مستضعفان در حين درس مديريت و... عمدتا از اساتيد برجسته و طراز اول آن زمان از دانشگاه مثل استاد شعاري نژاد، زرگر نژاد، ابطحى، سروش، آيت الله معرفت، حسن پور، حائري و ... استفاده مي شد. با پايان يافتن اين دوره ها و نيز تاسيس مراكز مختلف آموزشي در قم و شروع به كار اولين فصلنامه تخصصي قرآن و تفسير با نام بينات در سال1373، اينجانب ضمن شركت در يك درس خارج، تمام وقت و همت خود را مصروف مباحث قرآني كردم و به لطف خداوند تا كنون كه سال دوازدهم نشر اين نشريه است همچنان در سطح بسيار بالايي مي درخشد. (ضمنا قبل از نشريه بينات از آغاز تاسيس و نشر مجله حوزه اينجانب در گروه اخلاق آن نشريه فعاليت داشتم تا اينكه در سال حدودا 75 _ 76 از مجله خارج شدم.) اينجانب همزمان با برخي از دورس به تدريس نيز اشتغال داشتم بويژه ادبيات، علوم قرآن و ... كه به لحاظ موقعيت آن زمان به صورت غير آكادميك و مباحثه هاي طلبه اي بوده است. همزمان با سردبيري نشريه بينات، معاونت پژوهشي موسسه معارف اسلامي امام رضا عليه السلام را پس از دوران مسووليت آموزشي به عهده داشتم و سپس جزو هيات
تحريريه دو نشريه قرآني ديگر يعني بشارت و آفاق نور بوده و هستم. در ضمن مدتي در معاونت بين الملل وزارت ارشاد به عنوان كارشناس جهت اعزام به رايزني ايران در لاهور بوده ام و سفري به آنجا رفتم. سپس در سال 1379 معاونت پژوهشي موسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) را پذيرفتم و در سال 83 مديريت طرح و برنامه و اكنون نيز معاونت پژوهشي موسسه مي باشم كه به لطف خداوند تا كنون دهها جلد از آثار حضرت امام (ره) و يا درباره امام خميني (ره) از آن سال تا كنون منتشر شده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1328 در تهران و در خانواده اى هنرمند متولد شد. وى تحت تأثير فضاى خانواده خود كه آكنده از هنر بود و اغلب اهل موسيقى بودند از همان كودكى به موسيقى علاقه مند شد و فراگيرى موسيقى را به طور جدى از سن ده سالگى آغاز كرد و اين همان زمانى بود كه وى در هنرستان عالى موسيقى نام نويسى كرد و زير نظر استادان اين هنرستان شروع به يادگيرى علم موسيقى نمود. وى در سن 21 سالگى به عنوان آهنگساز، كار حرفه اى خود را آغاز نمود و از جمله كارهاى اوليه ى او، موسيقى «فصل ها و رنگ ها»، «آوازى ديگر»، «افسون»، (قطعاتى براى ترمپت) مى باشد و برخى از ساخته هاى ديگر او نيز با صداى پرى زنگنه، سيمين غانم، سيمين قديرى و خوانندگان ديگر انتشار يافت.
وى در اين سن تسلط كامل در نواختن پيانو، ارگ، گيتار داشت و همزمان همكارى خود را با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان آغاز نمود و در سال 1357 براى تكميل معلومات و ادامه ى
تحصيل در زمينه موسيقى عازم اروپا شد و در كشورهاى سوئيس، فرانسه و اسپانيا به تحقيق و كسب معلومات در زمينه موسيقى نوين جهان پرداخت و چهار سال بعد به عضويت آهنگسازان فرانسه درآمد و همزمان به دعوت تلويزيون فرانسه همكارى خود را با اين سازمان آغاز كرد و به نوشتن موسيقى براى كودكان پرداخت كه اين آثار عمدتاً از آنتن تلويزيون فرانسه پخش شد. در زمان اقامت در اروپا با فنون موسيقى كامپيوترى آشنا شد و اين پديده مدرن و پيچيده را آموخت و امروزه مى شود گفت كه يكى از بهترين متخصصين موسيقى كامپيوترى در ايران مى باشد.
فريبرز لاچينى به سال 1364 به ايران بازگشت و به خاطر علاقه زياد به كار براى كودكان، همكارى خود را با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان ادامه داد و از جمله موسيقى متن فيلم هاى «گنج»، «همبازى»، «همنشين» را ساخت. علاوه بر اينها بايد از ديگر آثار وى از موسيقى فيلم هاى سينمايى: «نار و نى»، «دندان مار»، تيغ آفتاب»، «گربه ى آوازه خوان» و مجموعه ترانه هاى كودكان، «پاييز طلايى»، (قطعاتى براى پيانو)، «ابيات تنهايى» اشعار سهراب سپهرى، مجموعه ى از «بهار تا بهار»، موسيقى نوار «در شب سرد زمستانى» اشعار نيمايوشيج «آوازهاى سرزمين خورشيد»- مجموعه ى ترانه هاى بومى با صداى محمد نورى. مجموعه «پرواز با همكارى منوچهر بيگلرى»، پاييز طلايى شماره 2 تكنوازى پيانو، موسيقى فيلم «لالا و لولو» را ساخت و اجرا كرد كه كوشيد هر يك از آنها اثرى مشخص و متفاوت با ديگرى باشد كه موفق هم بود. او سرش به عالم هنر و كارهاى هنرى خودش گرم و در واقع غرق در عالم به خصوص خودش مى باشد و
مى شود گفت با موسيقى زندگى مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 912 ق)، عارف. از شاگردان معروف جامى و نخستين كسى بود كه مشكلات «نفحات الانس» را- بنا به گفته ى خود- بر پايه ى آنچه از استاد خود آموخته بود، كشف و بيان كرد. لارى در هرات درگذشت و نزديك قبر جامى به خاك سپرده شد. از آثار وى: شرح و حاشيه بر «كافيه» ابن حاجب، در نحو، به زبان عربى كه ناتمام ماند؛ حاشيه بر «نفحات الانس» جامى به درخواست ضياءالدين يوسف، پسر جامى، كه به منزله ى ذيل و متمم آن كتاب است؛ شرح «رساله ى» نجم الدين كبرى، در بيان طريقه ى شطاريه (فرقه اى از متصوفه).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (256 -255)، كشف الظنون (1372)، نفحات الانس (يازده، دوازده، چهل و دو، چهل و هفت)، هدية العارفين (588/ 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 418 ق)، فقيه شافعى، محدث، مفتى و حافظ. اصل وى از طبرستان بود. به بغداد رفت و از شيخ ابوحامد اسفرايينى فقه آموخت. از ابوالقاسم عيسى بن على وزير و ابوطاهر مخلص و ابوالحسن بن جندى و جعفر بن عبداللَّه فناكى رازى و على بن محمد قصار و علاء بن محمد رويانى و ابواحمد فرضى و عده اى ديگر حديث شنيد. ابوبكر خطيب و پسر او محمد بن هبة اللَّه و ابوبكر احمد بن على طريثيثى و مكى كرجى سلار و ديگران از وى روايت كردند. در دينور درگذشت. از وى تصنيفاتى بر جاى مانده است، از جمله: «السنن»، شرح اصول اعتقادى اهل تسنن بر اساس كتاب (قرآن)، سنت و اجماع صحابه؛ شرح «السنة» بغوى؛ «معرفة اسماء من فى الصحيحين» يا «رجال الصحيحين» يا «اسماء رجال الصحيحين» بخارى و مسلم؛ «المسائل المنثورة»، در
نحو و تفسير و غيره؛ «كرامات اولياء اللَّه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (57/ 9)، انساب سمعانى (669/ 5)، تاريخ بغداد (71 -70/ 14)، تذكرة الحفاظ (1085 -1083/ 3)، سير النبلاء (420 -419/ 17)، شذرات الذهب (211/ 3)، طبقات الحفاظ (438)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (191/ 2)، العبر (236/ 2)، الكامل (330/ 7)، كشف الظنون (1040 ،835 ،88)، معجم المولفين (136/ 13)، المنتظم (214/ 9)، هدية العارفين (504/ 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1121 -1045 ق)، عالم دينى، حكيم و صوفى. اصلش از گيلان بود. در قم به دنيا آمد. در فراگيرى علوم دينى از محضر پدرش، ملا عبدالرزاق لاهيجى معروف به فياض، استفاده نمود. در قم درگذشت و در سمت شرقى قبرستان شيخان به خاك سپرده شد. از آثارش: «آيينه ى حكمت»، در اصول دين، به فارسى؛ «اثبات الرجعة»؛ «اصول الدين»، در پنج فصل، به فارسى؛ «الفة الفرقة»، در كلام؛ «تأليف المحبة» يا «تزكية الصحبة»، در ترجمه و تلخيص «كشف الريبة» شهيد ثانى؛ حاشيه بر «الوافى» فيض كاشانى؛ «التقية»؛ «شمع اليقين فى معرفة الحق و اليقين»، در اصول دين و به ويژه امامت؛ «مصباح الدراية»، در حكمت؛ «مصابيح الهدى و مفاتيح المنى»، در حكمت؛ «روايع الكلم»، «بدايع الحكم»، «زواهر الحكم»، در حكمت؛ «جمال الصالحين فى اعمال السنة و الآداب المستحسنة»، به فارسى.[1]
حسن بن حكيم متأله بن ملا عبدالرزاق لاهيجى معروف (به فياض) كه قبرش در حاشيه خيابان ارم قم مقابل بازار شيخان واقع و سنگ بلندى بر آن نصب است.
وى فاضلى بوده صالح و در سال 1121 ق وفات نموده از تاليفات او كتب زير است.
1- آئينه حكمت 2- اثبات رجعت 3- اصول دين 4- الفة الفرقه
در كلام 5- بدايع الحكم 6- تاليف المحبه 7- التقيه 8- جمال الصالحين 9- امامت 10- روايع الكلم در حكمت 11- زواهر الحكم 12- شمع اليقين 13- مصباح الهدى و غيره.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (106 ،94 -93/ 21 ،233/ 14 ،63 -62/ 12 ،260 -259/ 11 ،229/ 6 ،130 -129/ 5 ،404/ 4 ،300/ 3 ،187/ 2 ،52/ 1)، رياض العلماء (1/ 208 -207)، ريحانه (363/ 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 180 -177/ 12)، گنجينه ى دانشمندان (12/ 7).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد عبدالكريم لاهيجى متوفى حدود 1323 قمرى از اعاظم علماء و بزرگان فقهاء و دانشمندان و از آيات باهرات و مدرسين محققين و عرفاء اخيار و اصحاب رأى و مبنى بلكه به گفته صاحب (الذريعه) قدوه ارباب التدقيق و قطب فلك التحقيق و جامع معقول و منقول و مسلط و متبحر در فروع و اصول و از شاگردان اول بزرگ شيخنا الانصارى و علامه آسيد حسين كوه كمرى و غير آنها بوده و بعد از وصول به مقام عالى علم و اجتهاد و فقه و سداد بدون توديع و خداحافظى با استادش شيخ انصارى به تهران آمده و به طور ناشناس درب حجره يكى از تجار خير و پرهيزگار بازار به نام مرحوم حاج ملا حاجى والد مبرور آيت اللَّه حاج شيخ عباس حايرى تهرانى رفته و به عنوان شاگردى مشغول كار مى شود.
رفقاء وى خدمت مرحوم علامه بزرگوار شيخ مرتضى انصارى رفته و از عزيمت او به تهران خبر مى دهند مرحوم شيخ از اينكه او بدون ملاقات با وى به ايران آمده ناراحت فوراً نامه اى به علامه حاج ملاعلى كنى نوشته و از
مقامات علمى و ورع ايشان خبر داده و توصيه و تأكيد مى كند كه حتماً او را يافته و از وجودش تقدير و استفاده كنند
بعد از وصول نامه به مرحوم علامه كنى در انتظار آمدن او شده و در صدد يافتن او مى شود و عده اى از فضلاء و غيره را مأمور مى كند كه در مدارس و يا مسافرخانه ها و غيره ايشان را پيدا كنند حدود شش ماه مى گذرد و از او خبرى نمى رسد.
پس از شش ماه روزى مرحوم حاج ملا حاجى مذكور به آقا سيد عبدالكريم مى گويد به منزل حجةالاسلام حاج ملا على كنى رفته و مى گوئى چند استخاره نمايند و جواب آن را فوراً مى آورى.
آقاى لاهيجى به منزل مرحوم حاج ملاعلى آمده در موقعى كه حاجى بالاى منبر مشغول تدريس هستند و جمع كثيرى از علماء و فضلاء تهران سر تا پا گوش به بيانات حاجى مى دهند.
پس دم در نشسته و گوش به درس حاجى مى دهد ناگاه اشكالى به نظرش رسيده ايراد مى كند بعضى مى گويند آقا سيد ساكت شو اينجا جاى حرف زدن نيست.
مرحوم حاج ملاعلى مى بيند اشكال وارد است مى فرمايد آقا ايرادش به موقع ما بايد جوابى درست كنيم مباحثه بين حاج ملاعلى و آقا سيد عبدالكريم ادامه پيدا نموده ناچار درس را حاجى تعطيل و فكر مى كند. اين آقا بايد شخص بزرگ و عالم جليلى باشد.
پس مى گويد: آقا اهل كجا هستى. مى گويد: لاهيجان نام شما چيست. مى گويد: سيد عبدالكريم. مرحوم حاجى متوجه مى شود كه گم شده خود را يافته فوراً از جا برخاسته و او را در آغوش گرفته و معانقه مى كند و به جاى خود مى نشاند. و مى گويد. آقاجان نزديك شش ماه
است كه در انتظار شمايم. و استفسار كامل از او مى كند.
مرحوم حاج ملا حاجى مى بيند كه شاگردش آقا سيد عبدالكريم نيامد تعجب مى كند زيرا در اين مدت سابقه نداشت كه او كارى را زود انجام ندهد. بگمان اينكه شايد منزل حاج ملاعلى را پيدا نكرده يا اتفاق ديگر روى داده. خود به منزل مرحوم حاجى مى آيد و مى بيند آقا سيد عبدالكريم بالادست حاجى نشسته ناراحت مى شود و با خود مى گويد عجب سيد بى ادبى است كه بالادست حاجى نشسته است پس اشاره به او مى كند كه بيا پائين آنجا جاى تو نيست.
حاجى ملاعلى مرحوم متوجه شده مى گويد حاج ملا حاجى چى به آقا اشاره مى كنى. مى گويد. چون بالادست شما نشسته است آخر اين شاگرد حجره من است.
مرحوم حاجى مى فرمايند. حاج ملا حاجى اين آقا مخدوم من و سيد من و آقاى منست. پس حاج ملا حاجى عذرخواهى نموده و دست آقا سيد عبدالكريم و حاج ملاعلى را بوسيده و عقب كار خود مى رود.
مرحوم حاج ملاعلى دختر خود را به او ترويج نموده و تدريس (مدرسه مروى) را كه آن روز مركز حوزه علميه تهران بود با امامت مسجد آنها را به عهده معظم له مى گذارد مرحوم آقا سيد عبدالكريم بيش از بيست سال متصدى درس و امامت مسجد و مدرسه مروى بودند و صدها نفر از علماء بزرگ تهران مانند مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ محمدرضا تنكابنى والد خطيب شهير جناب آقاى فلسفى و آيت اللَّه حاج سيد محمدتقى تهرانى و آيت اللَّه آقا شيخ آقا بزرگ (هفت تنى) و آيت اللَّه آقا شيخ بزرگ صاحب (الذريعه) و آيت اللَّه حاج شيخ محمدباقر معزالدوله والد آيت اللَّه حاج شيخ مهدى معزى معاصر و
آيت اللَّه حاج شيخ احمد خندق آبادى و آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى زاهد (حمام گلشنى) و غيرهم از محضر و دراسات استفاده و استضائه نموده اند.
آثار عديده از جمله حواشى بسيارى بر متون فقهى درسى مانند (الروضةالبهيه) شهيد و رياض و قوانين و فصول و غيرها دارد.
وى در حدود سال 1323 قمرى در تهران وفات و در قبرستان شيخان معروف به چهارده معصوم واقع در اوائل خيابان (رزم آراء) جاده شاه عبدالعظيم كه امروز (كوى شاه) مى گويند دفن نمودند و بواسطه كرامت و جلالت شأن و مقام او علماء بزرگ مانند آيت اللَّه حاج شيخ باقر معزالدوله اى و آيت اللَّه حاج شيخ احمد خندق آبادى (والد حجةالاسلام حاج شيخ جعفر خندق آبادى واعظ معاصر) و ده ها نفر ديگر را بنابر وصيتشان در جنب و جوار او دفن نمودند.
بعضى از علماء و ثقات آن بزرگوار را از متشرفين خدمت حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف مى دانستند.
آمدن حضرت صاحب الزمان (عج) بر سر قبر او
جناب حجةالاسلام والمسلمين آيت اللَّه حاج شيخ محمود ياسرى تهرانى در روز چهارشنبه بيست و سوم محرم 1394 قمرى حكايت كرد براى بنده (مؤلف) كه مرحوم حجةالاسلام حاج شيخ مرتضى زاهد (حمام گلشنى) فرمود: آقاى آسيد كريم محمودى (والد حاج سيد على محمودى مداح معروف به جورابى معاصر) كه از متشرفين خدمت حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف بود گفت شب جمعه اى در صحن شريف حضرت عبدالعظيم (ع) خدمت حضرت رسيدم فرمود سيد كريم بيا برويم به زيارت جدم حضرت رضا عليه السلام.
پس چند قدم برداشته و خود را در صحن حضرت رضا (ع) ديدم پس به حرم مشرف و زيارت كرده و با همان كيفيت يعنى (بطى الارض) به تهران آمديم حضرت
فرمود بيا برويم به زيارت قبر سيد عبدالكريم پس تا به قبر سيد رسيديم ديدم آقا سيد عبدالكريم از قبر بيرون آمده و به استقبال حضرت ولى عصر امام زمان روحى له الفداء شتافت و پس از عرض ارادت و اخلاص به من فرمود آسيد كريم سلام مرا به حاج شيخ مرتضى زاهد رسانيده و بگو شرط رفاقت همين است كه مرا ياد نكنى و به ديدن من نيائى پس حضرت ولى عصر عجل اللَّه تعالى فرجه فرمود: آسيد عبدالكريم حاج شيخ مرتضى را معذور دار چون گرفتار و مريض احوالست و نمى تواند بيايد من به جاى او به ديدن تو خواهم آمد.
نگارنده گويد: تعجب نكنيد عزيزان من از اين حكايت و استبعاد و انكار ننمائيد. اولا مقام مؤمن حقيقى و متقى واقعى و عالم ربانى و سيد صالح مانند آيت اللَّه آقا سيد عبدالكريم لاهيجى مزبور بالاتر از اينهاست امام صادق عليه السلام فرمود اگر به درختى كه ريشه آن در اعماق زمين فرورفته است فرمان دهد اطاعت او مى نمايد.
و ثانياً قدم مبارك همايونى حضرت ولى عصر حجة بن الحسن المهدى عجل اللَّه فرجه الشريف اين اثر و بركت را دارد كه به تن مرده جان مى دهد چنانكه گفته شده
همچون مسيح جان به تن مردگان دمد
گر بگذرد نسيم سحرگه ز كوى تو
(وف ح 1323 ق)، عالم دينى، فقيه، عارف، محقق و مدرس. در نجف از شاگردان برجسته ى شيخ مرتضى انصارى بود و از محضر علامه سيد حسين كوه كمرى نيز استفاده نمود. پس از اينكه در فقه و اجتهاد به مقامات عالى رسيد به تهران آمد. حاج ملا على كنى با توجه به مقام علمى ايشان،
منصب تدريس مدرسه ى مروى و امامت مسجد آنجا را به وى تفويض نمود. او بيش از بيست سال متصدى درس و امامت مسجد و مدرسه مروى بود. آيت اللَّه شيخ محمد رضا تنكابنى و آيت اللَّه سيد محمد تقى تهرانى و آيت اللَّه شيخ آقا بزرگ هفت تنى و آيت اللَّه شيخ آقا بزرگ تهرانى و آيت اللَّه شيخ على اصغر هزار جريبى و آيت اللَّه شيخ محمد باقر معزالدوله اى و آيت اللَّه شيخ محمد حسين قزوينى تهرانى و آيت اللَّه سيد صادق تنكابنى و آيت اللَّه شيخ احمد خندق آبادى و آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى زاهد (حمام گلشنى) از شاگردان وى بودند. فرزند ارشدش سيد مهدى لاهيجى نيز از شاگردان پدر بود و در حيات پدر درگذشت. همچنين شيخ ابراهيم رشتى و شيخ عباس لاهيجى در سطوح فقه و اصول شاگرد وى بودند. سيد عبدالكريم لاهيجى مابين سالهاى 1313 -1310 ق به نجف رفت و از محضر آخوند ملا محمد كاظم خراسانى استفاده نمود. در تهران درگذشت و در قبرستان شيخان تهران، معروف به چهارده معصوم (ع)، دفن شد. از آثارش: حاشيه بر «الروضة البهية»؛ حاشيه بر «الرياض»؛ حاشيه بر «القوانين»؛ حاشيه بر «الفصول فى علم الاصول».[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (43/ 8)، الذريعه (166/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1154 -1153/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (65 -62/ 6).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدباقر بن محمد بن محمد لاهيجى مشهور به (نواب) از بزرگان حكماى قرن سيزدهم و معاصر با فتحعليشاه قاجار بوده و در حكمت يد طولانى و در نجوم نيز مهارت بسزائى داشته و در تفسير قرآن اوحد زمان خود بوده و از زايجه طالع ولادت جعفرخان زند استخراج كرد
كه جعفرخان پس از فوت كريم خان زند به سلطنت خواهد رسيد.
و پس از آنكه صدق قضيه به وقوع پيوست جعفرخان نيز نواب را به وزارت منصوب داشت و بعد از وفات جعفرخان در اصفهان مشغول تدريس معقول گرديد و بسيار محترم زندگى كرد تا در تهران از دنيا رفت و در رى مدفون گرديد.
از تاليفات اوست. 1- تحفة الخاقان فى تفسير القرآن كه به خواهش فتحعلى شاه در پنج مجلد تاليف نموده است.
2- شرح نهج البلاغه كه باز به اشاره فتحعلى شاه تأليف نموده.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 318 ق)، محدث، زاهد و عابد. اهل نيشابور بود. از محمد بن رافع و محمد بن اسلم طوسى و اسحاق بن منصور و حسين بن عيسى بسطامى و حميد بن ربيع خزاز و احمد بن منصور رمادى حديث شنيد. ابوعلى حافظ و ابوالفضل بن ابراهيم و حسن بن احمد مخلدى و ديگران از وى حديث شنيدند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (125 -124/ 5)، سير النبلاء (522/ 14).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وى در سال 1324 (ه.ش) در تهران تولد يافته و از هفت سالگى به آموختن ويولن (موسيقى ايرانى) نزد شادروان حسين ياحقى پرداخت. در سيزده سالگى وارد هنرستان موسيقى ملى شده و آموختن اين ساز را با متدهاى كلاسيك (بين المللى) نزد«والوديا تارخانيان» فراگرفته و پس از آن در كلاس هاى آزاد اساتيدى چون «حشمت سنجرى» و چند تن ديگر خارجى به آموختن ادامه داد.
از سال 1346 بنابه علاقه ى وافرش به موسيقى ايرانى وارد اركسترهاى: گلها، فارابى، باربد، صبا و اركستر بزرگ راديو تلويزيون شده و اغلب با سمت «سوليست» و «كنسرت مايستر» در آن اركسترها به كار پرداخت و بايد گفت كه به حق، وى از معدود كسانى است كه با تكنيك درخشان و توانايى كم نظيرش در نوازندگى، توانسته است به خوبى از عهده ى اجراى آثار جدى و فنى آهنگسازان تحصيل كرده و متخصص برآيد. مانند قطعات: «بزندان» اثر صبا (با تنظيم دهلوى). چهار مضراب حجاز (از حنانه). چهارگاه (از فخرالدينى) و فانتزى ويولن و اركستر در ماهور از ملاح (تنظيم حنانه) كه قطعه ى اخير چندى پيش به مناسبت اولين سالگرد درگذشت شادروان مرتضى حنانه توسط اركستر سمفونيك تهران و با تك نوازى او اجرا
شد.
در اينجا پرداختن به اين نكته كه: چرا كسانى مانند او از شهرت لازم و كافى در نزد همگان برخوردار نبوده اند ضرورى به نظر مى رسد و پاسخ اين است كه: يكى از لوازم اشتهار و شناخته بودن يك هنرمند، ارائه و اجراى مداوم و پى گير قطعات مختلف است تا نام و آثارش در ذهن همگان جاى گير شود، اما كسانى مانند او كه طالب كيفيت كارند نه كميت، نمى توانند به اينگونه شهرت ها برسند. چرا كه آثار جدى و فنى كم است و كسانى چون او از اجراى قطعات معمولى و كم ارزش روى گردان.
وى در سال 1354 در هنرستان موسيقى ملى به تدريس پرداخت و در سال 1355 با سمت كارشناس موسيقى به شهر كرمان رفت و اكنون تنها به ساز خود و تدريس تعدادى هنرجو مشغوليت و دلخوشى دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بزرگ لشگرى به سال 1302 در خانواده اى كه همگى با موسيقى آشنا بودند در تهران متولد شد پس از پايان تحصيلات ابتدايى بود كه به موسيقى روى آورد. وى از سن پانزده سالگى بنا به تشويق مادرش، براى فراگيرى علم موسيقى، ويولن را نزد او به تمرين مى پردازد و چندى بعد كمانچه را در محضر استادانى چون: حسن بهارى، اصغر بهارى كه دايى و پسر خاله اش بودند شروع مى كند. بزرگ لشگرى دو سال بعد براى يادگيرى نت و آموختن علمى موسيقى، به كلاس ابوالحسن خان صبا مى رود، سپس نزد استادان ديگرى مانند: حسين ياحقى، ابراهيم منصورى، مهدى خالدى و روبيك گريگوريان مى رود و از ايشان كسب فيض مى كند. لشگرى پس از چندى، از معلمين ديگرى مثل: روح اللَّه خالقى
و مليك آبراهيميان استفاده ى سرشارى در بالا بردن هرچه بيشتر سطح دانش و آگاهى خود در موسيقى نمود. بزرگ لشگرى در سال 1324 به عنوان سوليست ويولن در روزهاى جمعه در راديو همكارى خود را با اين سازمان شروع مى كند و براى شركت در اركسترهاى: رضا محجوبى، ابوالحسن صبا، ابراهيم منصورى و مهدى خالدى از وى دعوت مى شود كه با اين اركسترها نيز همكارى خود را شروع مى كند.
در اواخر سال 1332 كه بنا به عللى همكارى خالدى با دلكش قطع مى شود، آقابزرگ با آقا جواد لشگرى به مدت دو ماه عهده دار اركستر مى گردند و اولين آهنگشان با شعر رهى معيرى به نام: «نازنين يار من، غافل از كار من» شروع مى شود. لشگرى در همان سال رهبرى اركستر مرضيه را به عهده مى گيرد و ابتدا با تنظيم چند آهنگ قديمى مانند: «در فكر تو بودم»، «صورتگر نقاش چين» از زنده ياد على اكبر شيدا و دهها آهنگ ديگر كار را با وى آغاز مى كند. بزرگ لشگرى در زمان تأسيس سازمان تلويزيون ملى با مرتضى خان حنانه به تلويزيون مى رود و سرپرستى اركستر سازهاى ملى را به عهده مى گيرد و مدت چهل و يك سال مجموعاً در راديو تلويزيون خدمات شايانى در راه موسيقى ملى و سنتى مى نمايد. لشگرى جهت شناساندن و ارائه موسيقى ايرانى، طبق قراردادها و مبادلات فرهنگى، هنرى، طى دو سفرى كه به دعوت مسئولين كشورهاى: تركيه و آلمان مى كند كنسرتهايى در محافل دانشگاهى آن ديار برپا مى نمايد و سرپرستى چند گروه هنرى به خارج كشور را به عهده داشته. وى از سال 1350 تا پايان خدمتش در راديو، تلويزيون متصدى تهيه آهنگهاى اصيل ايرانى بوده و
يكى از كارهاى بزرگ هنرى خود را، «بزرگ»، همكارى با برنامه هاى گلها مى داند. وى آهنگهاى ذيل را از بهترين آثار خود مى داند: «مناجات» با الهه، همراه با شعر بيژن ترقى و پيانو جواد معروفى، «طوفان»، با مرضيه، حنانه و شعر معينى كرمانشاهى، «صدايم كن» با شعر معينى كرمانشاهى، «دريغا دريغا» با اكبر گلپايگانى و شعر جنتى عطايى، «نم نم بارون» با فرشته و شعر بيژن ترقى، «هر كه ديدم» با ياسمين و جنتى عطايى، «قهر و آشتى» با شعر بيژن ترقى و پوران، «آبشار» با ياسمين و معينى كرمانشاهى، «گلهاى رنگارنگ» برنامه ى 574 با الهه، شهيدى، ناصرى و شعر بيژن ترقى، «مگه نبود» با فرشته و شعر بيژن ترقى و تعداد زيادى بدون خواننده و «اورتور».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جواد لشگرى به سال 1302 در خانواده اى علاقمند به موسيقى در تهران متولد شد و بعد از دريافت سيكل اول متوسطه، بنا به تشويق پدرش رضا لشگرى كه از صداى خوشى بهره مند بود و برادرش نصرت اللَّه لشگرى كه وى نيز از نوازندگان خوب تار و صداى خوشى داشت به فراگرفتن موسيقى اشتغال مى ورزد.
وى اولين بار به خدمت استاد ابوالحسن صبا مى رود و ايشان با توجه به اين كه با شاگردان مبتدى كار نمى كرد ولى جواد با خواهش و سماجت زياد موفق مى شود كه نظر استاد را نسبت به خود مساعد نمايد و آقاى صبا پس از امتحانى كه از او به عمل مى آورد قبول مى كند كه شخصاً وى را تعليم دهد.
لشگرى پى از چندى كه نزد استاد صبا تعليم مى گيرد به واسطه ى دورى راه، نزد آقاى مهدى خالدى مى رود و
خالدى كه خود از شاگردان برجسته و مشخص صبا بود، رديفهاى صبا را به وى مى آموزد و از همين زمان بود كه جواد لشگرى سخت تحت تأثير سبك و نوازندگى ويولن خالدى قرار مى گيرد.
جواد لشگرى سپس نزد احمد فروتن راد كه از بزرگان موسيقى ايران بود مى رود و يكبار ديگر رديفهاى آواز ايرانى و چند كتاب فرنگى را نزد ايشان كار مى كند و مى آموزد، در سال 1325 بود كه همكارى خود را با بزرگ لشگرى كه از نوازندگان خوب و با استعداد بود آغاز مى كند، جواد كه از ابتداى تعليم موسيقى قدم به قدم با بزرگ بود در اين زمان هم با همكارى و همفكرى يكديگر، اركسترى تشكيل مى دهند كه جمع نوازندگان آن از 10 نفر تجاوز نمى كرد و پس از تمرينهاى لازم، آن اركستر را جهت اجراى برنامه هايى در راديو آماده مى كنند و به مسئولين راديو مراجعه و در آن زمان كه رياست موسيقى راديو با مرحوم روح اللَّه خالقى بود ايشان آزمايشى از اركستر مى كند و مورد قبولش واقع مى گردد.
چندى بعد رسماً از طرف اداره ى راديو جهت اجراى برنامه از اين اركستر دعوت به علم مى آيد و اولين آهنگى كه وى مى سازد «فتنه» نام داشته كه شعر آن را رهى معيرى سروده بود. جواد لشگرى از 1326 تا 1328 به عنوان تكنواز در راديو فعاليت داشت و در سال 1328 بنا به پيشنهاد محمود رجاء رئيس وقت راديو در سلك نوازندگان رسمى راديو درآمد و از آن به بعد در اركسترهاى آقايان: مهدى خالدى، مرتضى محجوبى، ابراهيم منصورى و حسين ياحقى شركت مى كند. سپس در سال 1332 به رياست اركستر بزرگ راديو منصوب مى گردد و
سرپرستى يكى از خوانندگان بزرگ آن زمان به وى واگذار مى گردد و از همين ايام ساختن و تهيه آهنگهاى اين اركستر به عهده ى او محول مى شود.
يكى دو ماه اول، اركستر را به اتفاق بزرگ لشگرى اداره مى كند ولى پس از چندى، به علت اختلاف سليقه كه معمولاً و هميشه بين آهنگسازان و نوازندگان بود بروز مى كند، همكاريشان قطع مى گردد و بزرگ با خواننده ى ديگرى همكارييش را آغاز مى كند، ولى جواد تا سال 1335 همان اركستر را اداره مى كند و مجموعاً مدت 30 سال همكارى خود را با دستگاه راديو ادامه مى دهد. در سال 1347 طى دعوتنامه ى رسمى، همكارى خود را با برنامه ى «گلها» آغاز مى كند و سالها با اين برنامه همكارى اش ادامه مى يابد. جواد لشگرى، همواره رياست اركسترهاى 2 ،3 ،4 ،5 و اركستر «رامتين» را به عهده داشته كه حدود 350 آهنگ براى آنها ساخته و خوانندگانى نظير: ايرج، وفايى، كورس سرهنگ زاده و عده اى ديگر آنها را اجرا كرده اند كه 14 تقديرنامه جهت تعدادى از اين آهنگها از مسئولين راديو دريافت داشته است. وى تاكنون يك جلد كتاب شامل 30 قطعه آهنگ و ترانه به چاپ رسيده و براى چاپ ساير آهنگهايش اقدام شده كه پس از تصويب وزارت ارشاد اسلامى نسبت به چاپ آنها اقدام خواهد كرد. جواد لشگرى، براى شناساندن موسيقى اصيل ايران و در چهارچوب روابط مبادلات فرهنگى، هنرى چندين مسافرت به كشورهاى: ايتاليا، آلمان، افغانستان و عمان نموده و كنسرتهايى به نفع مؤسسات خيريه، بيمارستانهاى: مسلولين، تيمارستان امين آباد و در باشگاههاى ارتشى براى افسران و سربازان و خانواده ايشان اجرا نموده است. لشگرى از صداى خوشى نيز برخوردار بوده
و در يك مسابقه رسمى آواز كه با حضور آقايان: ابوالحسن خان صبا، مشير همايون شهردار، مرتضى خان محجوبى و فاخره صبا در هتل پالاس برپا شده بود شركت و ميان عده ى زيادى شركت كننده، برنده ى اول شد و مورد تشويق آقايان ممتحنين قرار گرفت كه به مدال طلاى اين مسابقه ى هنرى دست مى يابد ولى وى براى اين كه ذوق آهنگسازى و نوازندگى داشت و خودش بيشتر راغب بود كه در ساختن آهنگ و نوازندگى فعاليت داشته باشد.
جواد لشگرى پس از ازدواج با خانم عطيه ى حنانه (همشيره ى شادروان مرتضى حنانه)، خداوند چهار فرزند به نامهاى: همايون، هاله، بابك و افشين به آنان اعطاء مى فرمايد كه هم اكنون همايون در ايتاليا، بابك و افشين در دانشگاه «نانسى» فرانسه سرگرم تحصيل و خانم هاله كه فارغ التحصيل و ليسانس علوم سياسى مى باشد، متأهل و با شوهر فرزندش در تهران ساكن هستند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن لشگرى به سال 1317 در تهران، در جمع خانواده اى هنرمند و هنردوست ديده به جهان گشود و از كودكى با موسيقى مأنوس گرديد و همين انس و الفتى كه وى با موسيقى پيدا كرد، او را به سوى فراگيرى اين علم كشانيد.
حسن لشگرى ابتدا، با توجه به اينكه از صداى خوب و زيبايى بهره ور بود، از سن 10 سالگى فراگيرى نت و نواختن ساز سنتور را نزد برادرش منوچهر لشگرى شروع كرد و بعدها براى يادگيرى ويولن، آكوردئون، پيانو و ارگ نيز اقدام نمود و در نواختن آنها مهارت لازم را بدست آورد.
حسن لشگرى مدت ها بعد همكارى خود را با راديو آغاز كرد و آهنگ هاى زيبايى مثل «تنها با
گلها» «كبوتر حرم»، «آدما»، «چشمان تو»، «فرودگاه»، «صياد» و تعداد زياد ديگرى آهنگ ساخت كه نتيجه اين همكارى با راديو بود. وى در تعليم و تدريس موسيقى به هنرجويان علاقه اى وافر و حوصله اى فراوان داشت و با همكارى شاگردانش جهت تشويق آنان، دست به اجراى برنامه هاى هنرى در تلويزيون آموزشى زد. و در بسيارى از مسافرت هاى فرهنگى و هنرى كه از طرف راديو، از جمله كشورهاى: آمريكا، آلمان، انگسلتان، افغانستان و شهرهاى ايران برگزار مى شد شركت داشت و همراه ساير هنرمندان در كنسرت هايى كه نفع انجمن هاى خيريه، بيمارستان هاى مسلولين و امين آباد برپا مى گرديد فعالانه شركت مى كرد. متأسفانه در سال 1354 بر اثر سرطان معده به رحمت ايزدى پيوست، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد لشگرى يكى ديگر از برادران هنرمند لشگرى ها است كه به سال 1307 خورشيدى در تهران متولد شد. وى از كودكى به نواختن ضرب علاقمند شد و هرگاه كه پدرش تار مى نواخت، ساز پدر را با نواختن سطل و يا قابلمه و سينى همراهى مى كرد، تا اينكه بعدها بنا به تشويق پدر و برادرها براى يادگيرى و نواختن صحيح ضرب به كلاس استاد عبداللَّه جهان پناه، نزد مرحوم مصطفى قراب كه از بهترين نوازندگان ضرب بود و با پدرش هم دوست و فاميل بود رفت و مشغول فراگيرى نواختن ضرب گرديد.
وى براى اولين بار به اتفاق برادرانش منوچهر لشگرى و حسن لشگرى تشكيل اركسترى را دادند به نام اركستر براداران لشگرى كه برنامه هاى خود را از راديو نيروى هوايى اجرا مى كردند و مدت ها اين همكارى با يكديگر ادامه داشت.
محمد لشگرى، در سال 1333 به راديو رفت و
پس از گذراندن امتحان در شوراى موسيقى راديو، طبق ابلاغى محل كارش را به اتفاق قاسم قراب (فاريا) تعيين نمودند كه برنامه وى خوانندگى و نوازندگى بود. همچنين در برنامه ديگرى همراه بزرگ لشگرى و مرحوم حبيب اللَّه صالحى تكنوازى مى كرد. و در سال 1337 طى حكمى به سمت نوازنده ضرب در اركستر شماره 5 به رهبرى بزرگ لشگرى و جواد لشگرى تعيين كه سال ها همكارى كرد.
محمد لشگرى در سال 1337 با همكارى برادران خويش كلاس موسيقى برادران لشگرى را در سه راه امين حضور تأسيس كرد و هميشه سعى داشت از بهترين معلمين وقت مثل: جهانگير كاميان، مسعود حسنخانى، رسول بزرگزاد، هوشنگ مرشدزاده، رضا اوشال، مختار محمدى، محمود محمدى، منوچهر لشگرى، حسن لشگرى و خود وى استفاده مى كرد. كه در زمان خود يكى از بهترين كلاس هاى موسيقى بود كه بيشترين كارآيى و تربيت شاگرد در موسيقى را دارا بود.
محمد لشگرى با بسيارى آلات ضربى نظير: جاز، تمپانى آشنايى كامل دارد و تعليم جاز را در نزد هنرمندى به نام گريش كه از نوازنده هاى جاز راديو بود فراگرفت و مدتى هم نوازندگى جاز راديو را به عهده داشت. وى در بسيارى از برنامه هاى هنرى و فرهنگى كه از طرف راديو، در كشورهاى خارج برپا مى شد شركت داشته است و مسافرت هايى به ممالك: آلمان، عمان، پاكستان و افغانستان همراه ساير هنرمندان راديو نمود و در اكثر شهرهاى ايران جهت شركت در برنامه هاى هنرى كه به نفع مؤسسات خيريه و فرهنگى برپا مى شد شركت مى كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
لشگرى ها و خانواده هاى وابسته، از جلمه خانواده هايى هستند كه به موسيقى كشور خدماتى كرده و
در اين راه آثار بيادماندنى و شاگردانى خوب و ارزنده تربيت و تحويل موسيقى ايران داده اند، زيرا اگر از مرحوم محمدتقى خان بهارى (پدر اصغر بهارى) نوازنده كمانچه، اكبرخان، رضاخان و حسن خان (دايى هاى اصغر بهارى) نوازندگان كمانچه، اصغر بهارى (نوازنده كمانچه) پسرخاله بزرگ لشگرى (نوازنده ويولن) و جواد لشگرى (نوازنده ويولن)، (رضا لشگرى) (خواننده) (پدر جواد لشگرى)، نصرت اللَّه لشگرى (نوازنده تار) (برادر جواد لشگرى نوازنده ارگ و پيانو) ياد نماييم، متوجه اين حقيقت خواهيم شد كه لشگرى ها واقعاً به سهم خويش در موسيقى ايران، جاى خاص خود را دارا مى باشند.
از ميان اين هنرمندان ياد شده، منوچهر لشگرى در بيستم اسفندماه 1314 خورشيدى در تهران به دنيا آمد. پدر وى مرحوم على اصغر لشگرى، از نوازندگان خوب و بنام تار بود و همگى افراد خانواده او هنرمند و با موسيقى سنتى ايران مأنوس مى باشند. برادرانش مرحوم حسن لشگرى، محمد لشگرى و حسين لشگرى از نوازندگان و آهنگ سازان مشهور مى باشند.
منوچهر لشگرى، از سن 10 سالگى نزد خود و به راهنمايى پدر نواختن نى لبك و فلوت را آغاز كرد و در سن دوازده سالگى نزد دايى هنرمند خويش جواد لشگرى شروع به يادگيرى فن نواختن ويولن نمود و پس از مدتى فراگيرى كمانچه، سنتور و سه تار را نيز آغاز كرد. وى از سال 1333 به عنوان نوازنده ى فلوت در اركسترهاى استادان: ابراهيم خان منصورى، مرتضى خان محجوبى شروع به همكارى كرد و بعدها به نوازندگى ويولن پرداخت كه با اركستر نكيسا به رهبرى مصطفى كسروى، اركستر باربد به رهبرى فريدون ناصرى، اركستر سازهاى ملى به رهبرى مهدى مفتاح و اركستر مهندس همايون خرم تا اين اواخر ادامه داشت و در كنار
نوازندگى در راديو، هيچگاه از تدريس به علاقمندان موسيقى و هنرجويان اين رشته از هنر دست برنداشت و هميشه با علاقه مندى فراوان نسبت به تربيت هنرآموزان موسيقى در كلاسى كه به اتفاق برادران لشگرى در سه راه امين حضور داير كرده بود كوشا بود.
وى علاوه بر تدريس در اين كلاس، سال ها در كلاس هاى «گام» با همكارى مرحوم اميرناصر افتتاح و كلاس «موزيك ايران» به اتفاق مرحوم احمد اسكويى مشغول آموختن علم موسيقى به شاگردان بود.
منوچهر لشگرى كارهاى هارمونى و آهنگ سازى را در كلاسى كه از طرف راديو ايران، در دانشگاه تهران تشكيل شده بود، نزد استادانى چون: هوشنگ استوار، شريف زاده و پروفسور ديويد فراگرفت و بعد از آن هم در طول همكارى كه با راديو داشت از راهنمايى هاى شادروان استاد مرتضى حنانه بسيار بهره گرفت.
وى از سال 1340 شروع به آهنگ سازى كرد و اولين آهنگى كه ساخت «آتش جاويدان» نام داشت كه در «افشارى» با صداى جادويى زنده ياد استاد غلامحسين بنان و شعر شادروان ابوالقاسم حالت اجرا شد و از آن پس آهنگ هايى به نام: «در مى زند آتشم زد» با شعر سيمين بهبهانى (خواننده مرضيه)، «در مى خونه بسته» با شعر هما ميرافشار (خواننده الهه)، «به يادت بودم» با شعر سيمين بهبهانى و «چشمام» با شعر ماهدخت مخبر (خواننده كورس سرهنگ زاده) و «عزيز يكدانه» با شعر معينى كرمانشاهى و «طاق يا جفت» با شعر سيمين بهبهانى (خواننده سيما بينا) و «خدايا عاشقم كن» با شعر معينى كرمانشاهى (خواننده جمال وفايى) و «پاكى دل» با شعر سيمين بهبهانى (خواننده ناصر مسعودى) و «بيگانه از دل» با شعر هما ميرافشار (خواننده رويا) و «من و خاكستر» با شعر سيمين
بهبهانى (خواننده عهديه) و تعدادى ديگر و همكارى با شاعران و ترانه سرايان ديگرى چون: دكتر نير سينا، ابراهيم صهبا، بهادر يگانه و محمدعلى بهمنى بوده كه نتيجه اين همكارى ها به وجود آمدن حدود دويست آهنگ مى باشد.
منوچهر لشگرى، علاوه بر آهنگ سازى، تنظيم بسيارى از آهنگ هايش را نيز به عهده داشته و آهنگ هايى را كه براى اركستر سازهاى ايرانى نوشته و ضبط كرده، گوياى اين مدعا است. و آهنگ هايى را كه در گوشه ها و رديف هاى ايرانى نوشته مثل: قطعات «موج» در شور، «نسيم» در بيات ترك، «شبنم» در چهارگاه، «شكوفه» در ماهور، «گلدون» دردشتى نوشته اجرا نموده است نظير: ملودى قطعه «گلدون» كه هم اكنون آرم برنامه «راه شب» و قسمت ديگرى از آن آرم برنامه «با شما براى شما» مى باشد كه از صداى جمهورى اسلامى ايران پخش مى گردد.
لشگرى، در بسيارى از مسافرت هاى فرهنگى و هنرى كه به منظور اشاعه هرچه بيشتر موسيقى سنتى و اصيل ايرانى به داخل و خارج از كشور انجام پذيرفته شركت داشته است از جمله مسافرت به كشورهاى: آلمان، فرانسه، آمريكا، افغانستان، تركيه و بسيارى از شهرها و استان هاى مملكت را بايد نام برد. وى در كنسرت هايى كه به نفع مؤسسات خيريه و بيمارستان ها و مسلولين و امين آباد و سالن هاى فرهنگى و هنرى برپا مى شد شركت فعال داشت.
وى كتاب رديف آوازهاى ايرانى را براى رشته هاى ويولن، فلوت و نى نوشته و چاپ كرده است كه در دسترس مى باشد، مشابه همين كتاب را براى سنتور نوشته كه در دست نت نويسى بوده و كتاب هاى قطعات ضربى براى كليه سازها و مقدماتى فلوت و مقدماتى سنتور هم در دست نوشتن دارد كه به ترتيب در حال
چاپ مى باشند. لشگرى داراى دو فرزند به نامهاى ساسان و سهيل مى باشد و خودش مى گويد:
«تصور مى كنم پسر كوچكم سهيل جانشين خوبى براى من باشد تا آثارم را حفظ نمايد، چون از همين كودكى علاقه عجيبى به موسيقى دارد».
فصل سوم
نوازندگان: پيانو، ترومپت، قره نى، فلوت، نى، ضرب، آواز، خوانندگان
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 816/ 810/ 786 ق)، دانشمند، صوفى و شاعر. معاصر امير تيمور گوركانى و شاهرخ ميرزا است. او از مريدان شاه نعمت اللَّه ولى كرمانى بود و امير شيخ آذرى، صاحب «جواهر الاسرار»، را ملاقات كرد. در اقسام شعر تبحر داشت و صنايع شعرى را به خوبى رعايت مى كرد. وى مداح ميرانشاه و شاهرخ، پسران تيمور، بود. در پايان عمر به اسفراين رفت و گوشه نشينى برگزيد و به طاعت و عبادت مشغول شد. وى در حال سجده درگذشت و قبرش در قدمگاه امام رضا (ع) نزديك مشهد است. غالب اشعار وى در مدح ائمه ى اطهار (ع) است و «ديوان» شعرى دارد. در كتابخانه ى ملى تهران نسخه ى نادر و نفيسى از «ديوان» او موجود است كه به خط مولانا سيمى كتابت شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (710 -707/ 2)، از سعدى تا جامى (717)، تاريخ ادبيات در ايران (218 -201 ،176 -175 ،173/ 4)، تاريخ نظم و نثر (210)، تذكره ى روز روشن (702 -701)، تذكرة الشعراء (359 -352)، چهار صد شاعر پارسى گوى (815)، دايرة المعارف فارسى (2495/ 2)، الذريعه (945 -944/ 9)، رياض العارفين (129)، ريحانه (280/ 6)، فرهنگ سخنوران (788)، لغت نامه (ذيل/ لطف اللَّه نيشابورى)، مجالس العشاق (201 -200)، مجالس المؤمنين (665 -663/ 2)،
مجمل فصيحى (ذيل/ سال 808)، مرآة الخيال (57)، مطلع الشمس (176 -175/ 3)، هفت اقليم (267 -265/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم لطفى، به سال 1345 در تهران متولد شد و از همان اوان كودكى به موسيقى و نواختن يكى از سازها علاقمند شده بود و همين ذوق و شوق نسبت به موسيقى موجب گشت تا وى از كلاس چهارم ابتدايى روى به هنرستان عالى موسيقى آورد.
وى در هنرستان عالى موسيقى، تا پايان دوره راهنمايى، محصل اين مدرسه بود ولى پس از چندى كه هنرستان منحل گرديد، او ديپلم خود را در رشته اقتصاد دريافت كرد ولى هيچگاه از تحقيق و تمرين در موسيقى غافل نماند به طورى كه در شبانه روز قسمت اعظم وقت خود را صرف تمرين و فراگيرى موسيقى مى كرد.
ابراهيم لطفى از سن پانزده سالگى، كار خود را به عنوان نوازنده در اركسترهاى سمفونيك وسپس در راديو شروع كرد و در حال حاضر دانشجوى موسيقى دانشگاه هنر مى باشد و در اركستر صدا و سيما، نوازنده ويولن مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند باارزش و استاد دانشگاه هنر، شريف لطفى، در بيست و ششم ارديبهشت ماه سال 1329 در شهرستان زيبا و هنرمندپرور رشت، ديده به جهان باز كرد.
تحصيلات ابتدايى را در اين شهر، تا كلاس سوم دبستان ادامه داد ولى به مناسبت تغيير شغل پدر و عزيمت او به تهران، ناچار ترك زادگاه كرد و به تهران آمد،در تهران سه سال باقى مانده تحصيل ابتدايى را در دبستان مهر واقع در خيابان قوام السلطنه سابق سى ام تير ادامه داد و كلاس ششم ابتدايى را در مدرسه به پايان برد.
نظر به اين كه پدر شريف لطفى، از شاگردان كلاس موسيقى، زنده ياد استاد ابوالحسن صبا در رشت بود، با تشويق ايشان به هنرستان عالى
موسيقى تهران رفت و در اين هنرستان مشغول تحصيل و علم موسيقى و ساير دروس گرديد و زير نظر استادانى چون: مرتضى حنانه، حسين ناصحى، يوسف يوسف زاده، هوشنگ استوار و استادان بزرگوار ديگرى قرار گرفت و از محضر اين بزرگان بهره ور شد و پس از شش سال موفق به دريافت ديپلم گرديد و در اين مدت وى نوازنده هورن در اركستر سمفونيك تهران، اركستر اپراى تهران و اركستر باله تهران بود، بعد از دريافت ديپلم موسيقى تا زمان فارغ التحصيلى از هنرستان عالى موسيقى موفق به دريافت بورس تحصيلى از هنرستان عالى موسيقى به عنوان دانشجوى ممتاز شد و وارد آزمون ورودى به آكادمى هامبورگ شد و اجراى چندين كنسرت چه به صورت «آنسامبل سازهاى بادى» و نيز به عنوان نوازنده اركستر سمفونيك هامبورگ و اركستر «برلن» در شهرهاى مختلف آلمان و فرانسه به اجرا درآورد.
وى كه رشته آهنگ سازى را در هنرستان عالى موسيقى نزد استاد حنانه و استاد حسين ناصحى فراگرفته بود در هامبورگ نيز همين رشته را نزد استاد بروكز روگربرگ در آكادمى موسيقى اين شهر ادامه داد و در سال 1357 از اين آكادمى فارغ التحصيل گرديد و در همين سال به وطن بازگشت و به عنوان عضو هيئت علمى و تدريس موسيقى در هنرستان عالى موسيقى مشغول خدمت شد و از اين زمان به بعد با فعاليت هاى چشمگيرى چون، تدريس در دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران، تشكيل اركستر سمفونيك دانشگاه تهران و اجراى چندين كنسرت با آثار آهنگسازان ايرانى و غير ايرانى، عضويت در شوراى آموزشى هنرستان عالى موسيقى تهران، پذيرفتن مسئوليت اداره كردن هنرستان عالى موسيقى تهران، ساخت آثارى براى اركستر و
سلو مانند: «سه گاه براى پيانوو اركستر»، قطعه اى به نام سروشى براى ويولن واركستر، اتود براى ساز هورن و ساخت بيش از ده موسيقى فيلم براى فيلم هاى سينمائى و سريال تلويزيونى، عضويت در شوراى بررسى كتاب هاى موسيقى در اداره كل پژوهش و آموزش هنرى وزارت ارشاد اسلامى، عضويت در شوراى ارزشيابى هنرمندان كشور در تاريخ 67/10/21، عضويت در هيئت داوران جشنواره سراسرى موسيقى فجر در تاريخ 69/7/8، پذيرش مديريت گروه موسيقى دانشگاه هنر در تاريخ 1370/2/28 خدمات گرانبهايى به پيشبرد موسيقى و اهداف فرهنگى كشور نمود.
شريف لطفى، به مناسبت موسيقى اى كه براى فيلم سينمايى «ماديان» ساخت برنده جايزه اول شد و كتابى را به نام «فرهنگ موسيقى» در دست ترجمه و نشر دارد كه خود گوياى خدمات اين هنرمند شايسته به فرهنگ صوتى كشور مى باشد، شريف لطفى در حال حاضر عضو هيئت علمى، مدير گروه موسيقى و معاون پژوهشى دانشگاه هنر مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا لطفى در سال 1325 شمسى در شهر گرگان متولد شد. پس از فراگيرى اصول اوليه نوازندگى و اتمام دوران تحصيل به تهران آمد و در هنرستان شبانه موسيقى ملى مدت پنج سال به شاگردى حبيب اللَّه صالحى و استاد على اكبر شهنازى درآمد. در اين دوران با تئورى موسيقى علمى و رديف ميرزا حسينقلى و آثار علينقى وزيرى آشنا گرديد و در فعاليتهاى اركسترى هنرستان روزانه شركت كرد و سپس به عنوان نوازنده تار در اركستر صبا كه زير نظر حسين دهلوى مسئول هنرستان اداره مى شد به فعالت پرداخت، آشنايى با رديف آوازى استاد عبداللَّه دوامى رديف دان برجسته، او را مريد اين استاد
گوشه گير كرد تا آنجا كه تا واپسين لحظات عمر استاد از ايشان كسب فيض مى نمود. وى كليه رديفهاى آوازى و تصنيفهاى قديمى ايرانى را با همه دشوارهايى كه در اين راه بود با سختكوشى فراوان آموخت و در ضبط رديفهاى استاد مجدانه كوشيد.
شور و شوق پرداختن به رديف موسيقى ايران زمين، او را داشت تا پس از اتمام خدمت نظام وظيفه وارد دانشكده هنرهاى زيبا گردد و افتخار شاگردى موسيقى خاصه نورعلى برومند و محمدتقى مسعوديه را داشته باشد. پس از پايان تحصيلات دانشگاهى به فعاليت در مركز حفظ و اشاعه موسيقى ملى ايران كه در آن دوران مستقيماً با نظر استاد نورعلى برومند هدايت مى گرديد پرداخت. ره آورد او از اين دوران آشنايى با شيوه ها و ارزشهاى موسيقى كلاسيك ايران و رديف ميرزا عبداللَّه نيز دگرگونى بنيادى مهم در نگرش وى بود.
در همين دوران بود كه به شاگردى استاد سعيد هرمزى نوازنده سه تار درآمد و در اين راه به جان كوشيد.
محمدرضا لطفى پس از كناره گيرى از مركز حفظ و اشاعه موسيقى مدت دو سال در گروه گردآورى و شناخت موسيقى بومى راديو تلويزيون ملى ايران به كار تحقيقاتى پرداخت و از سال 1353 به عنوان عضو هيئت علمى در استخدام دانشكده هنرهاى زيبا درآمد و تداوم كار خود را در همين دوران با واحد موسيقى راديو آغاز كرد و گروه شيدا را تأسيس نمود.
در طول فعاليت گروه در اين مرحله كه حدود چهار سال به طول انجاميد آثار زيادى توليد و به مردم ارائه گرديد از آن جمله است: آثار درويش، شيدا، عارف قزوينى، موسى معروفى، كنسرت نوا در باغ فردوس و جشن هنر شيراز،
كنسرت سه گاه در جشن هنر طوس كه با همكارى خوانندگان نامى چون محمدرضا شجريان و شهرام ناظرى اجرا گرديده است. محمدرضا لطفى همراه با ديگر اعضاء گروه شيدا و عارف در هيجدهم شهريور ماه 57 از راديو تلويزيون استعفا داد و به جنبش انقلابى مردم ايران پيوست و در طول مبارزات مردم، به توليد سرودها و تصانيف مهيج ميهنى پرداخت. پس از پيروزى انقلاب مردم ايران، به همت او و اعضاى گروه شيدا و عارف و كانون هنرى و فرهنگى چاووش و سپس هنرستان آزاد چاووش تأسيس شد.
محمدرضا لطفى پس از پيروزى انقلاب و استقرار جمهورى اسلامى ايران، مدت يك سال و نيم سرپرستى دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران را عهده دار بود و بيشتر فعاليت خود را در اين امر دانشگاهى متمركز نمود.
از آثار محمدرضا لطفى كه از تاريخ 1353 تا 1362 ساخته عبارتند از: تصنيف «بميريد بميريد در اين عشق بميريد» با صداى مرضيه و همكارى اركستر بزرگ راديو، «سحر كى دمد» با صداى مرضيه و اركستر بزرگ راديو، «به ياد شادروان عارف با آواز شجريان و همكارى اركستر بزرگ راديو، «نامدگان و رفتگان» با آواز شجريان و همكارى گروه شيدا، «سپيده سحر» با صدا و همكارى اركستر بزرگ راديو، «اى زبهار تازه تر»، با صداى گلريز و همكارى گروه شيدا، «باز آمدم باز آمدم» با صداى هنگامه اخوان و همكارى گروه شيدا، «عيد بر عاشقان مبارك باد» با صداى مرضيه با همكارى اركستر بزرگ راديو، «عيد آمد عيد آمد» با صداى سيمابينا و همكارى اركستر بزرگ راديو، «اى حريفان» با آواز شهرام ناظرى با همكارى گروه سماعى و گروه شيدا، «در اين سراى بى كسى»
با آواز شجريان و همكارى اركستر بزرگ راديو، «نازليلى» با آواز شجريان و همكارى گروه شيدا، «سرود آزادى» با صداى شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا، «تيغ بايد» با همكارى گروه كر و گروه شيدا، «اى ايران» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا، «برخيز كه دشمن به ديار آمده امروز» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا، «اى برادر» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا، «ارتو ميهن» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا، «سپيده» (ايران از سراى اميد) با آواز شجريان و همكارى گروه هاى كر و شيدا، «دشمن به ميدان آمده» با آواز شجريان و همكارى گروه شيدا، «خيز كه امروز جهان از آن ماست» با آواز شجريان و همكارى گروه شيدا، «كارزان شهيد» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا: «مژده» با همكارى گروه شيدا، «رنگ ترك» با همكارى گروه شيدا، «رنگ سه گاه» با همكارى گروه شيدا، «قطعه سپيده» با آواز شجريان و همكارى گروه شيدا، قطعه «كاروان شهيد» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا، قطعه «پيروزى» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا و موسيقى فيلم «حاجى واشنگتن» با آواز شهرام ناظرى و همكارى گروه شيدا.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود لطيفي
محل تولد : همدان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1331/1/1
زندگينامه علمي
سال 1343سال ورود اينجانب به حوزه علميه قم است. اوائل سال تحصيلي 46-47 به حوزه علميه نجف اشرف منتقل شدم و ادامه تحصيل تا پايان سطح در محضر استاد بزگوارم مرحوم سيد ابوالقاسم حصاري ارومي بوده
ام. هم چنين يك دوره تفسير قرآن، تفسير صافى، نيمي از نهج البلاغه، يك دوره رياضيات، هيئت، خلاصه الحساب، شرح چفمينى، شرح منظومه منطق و نيمي از فلسفه در محضر ايشان بوده ام. سال تحصيلي 51-52 به خاطر برخي از مشكلات خانوادگي به ايران آمدم و در آن سال تنها به تكميل باقي مانده كفايه در محضر آية الله فاضل موفق شدم. از سال 52-53 نخست براي مدتي در درس آية الله ميرزا هاشم آملي و مكارم شيرازي رفته و سپس بصورت منظم در درس فقه و اصول آية الله ملكوتي تا پيروزي انقلاب اسلامي بودم. پس از پيروزي انقلاب و مدتي ترك تحصيل در سال 60-61 در محضر آية الله وحيد خراساني شركت نموده و پس از آن با اشتغال درحوزه تبريز عملا موفق به بهرمندي از اساتيد نشدم. ضمنا ادامه حكمت منظومه را در محضر آية الله انصاري شيرازي و مجلدات اسناد را از محضر شهيد بزرگوار مطهري و حاج آقا رضا صدر و آية الله يزدي و صالحي مازندراني خوانده ام. تمهيد القواعد رااز محضر آية الله جوادي و شرح فصوص قيصري را در محضر آية الله حسن زاده بوده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدعلى (مسعود) لقاء به سال 1321 در تهران متولد شد و از كودكى به موسيقى علاقمند گرديد و هرجا كه صداى سازى، آوازى و خلاصه موسيقى به گوشش مى رسيد به آن سوى مى رفت و مبهوت آن نواها مى شد و در دنياى ديگرى به سير و سياحت مى پرداخت. اين كشش و علاقه به موسيقى در وى موجب گشت تا خود در اين راه گام نهد و به فراگيرى علم موسيقى بپردازد
ولى پدرش با وى مخالفت مى كرد و اجازه نمى داد و مى گفت كه بايد فقط به درس و تحصيل بپردازد، لذا محمدعلى با توجه به اين كه به سازهاى ديگرى مثل: سنتور و كمانچه بيشتر راغب بود ولى به واسطه ى اين كه نى لبك را مى شد دور از چشم پدر مخفى و تمرين نمايد انتخاب كرد و يك نى لبك خريدارى و روزها نزد خود تمرين مى كرد. آنقدر به تمرين دور از چشم پدر ادامه داد تا در كار خود موفق شد كه از نى لبك صداهاى خوش و گيرا درمى آورد و همين امر، پدر را كه از موسيقى بدش مى آمد به موسيقى علاقمند و بخصوص نى و گوش دادن به نواى آن راغب كند؛ لذا روزى پدر دست فرزند خود محمدعلى را گرفته و در يكى از كلاسهاى آزاد موسيقى ثبت نام مى كند.
محمدعلى لقاء، چهارده ساله بود كه در اين هنرستان ساز فلوت را به طورى علمى زير نظر استادى مثل: آقاى عباس خوشدل فرامى گيرد و مدت چهار سال در مسابقات هنرى مدارس شركت و رتبه اول را به دست مى آورد و در راديو با اركستر كودكان نوازندگى خود را آغاز مى كند، سپس به مدت 5 سال در دانشكده ى هنرهاى زيبا زير نظر پروفسور توماس كريستيان داويد به فراگيرى اين ساز مى پردازد و پس از چندى از دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران ليسانس موسيقى دريافت مى كند و دوبار با همكارى پروفسور داويد در دانشگاه تهران كنسرت برپا مى كند و در همين اوان با اركستر دانشجويان همكارى خود را آغاز و سالها در اين اركستر همكاريش ادامه مى يابد. وى از سال 1337 با تلويزيون همكارى و در برنامه هاى مختلف
اين سازمان به اجراى برنامه مى پردازد و از سال 1345 به عنوان هنرآموز موسيقى در وزارت فرهنگ و هنر (سابق) استخدام گرديد.
محمدعلى لقاء از سال 1350 در انستيتو مربيان امور هنرى وزارت آموزش و پرورش تهران و دانشسراى هنر تدريس كرد و تا سال 1360 با اركستر وزيرى سازمان صدا و سيما به رهبرى آقاى فرهاد فخرالدينى همكارى مى كرد. و ضمن تدريس فلوت در هنرستانهاى سرود و آهنگهاى انقلابى پسران و دختران را در اركستر سنفونيك تهران به رهبرى آقاى حشمت سنجرى همكارى دارد. محمدعلى لقاء داراى همسر و سه فرزند مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، موسيقيدان و شاعر. در عهد اكبر شاه (1014 -963 ق) به هند رفت و در جونپور با خان زمان خان عليقلى خان شيبانى، متخلص به سلطان (م 974 ق)، پسر حيدر سلطان ازبك، مصاحبت و معاشرت نمود. از اوست:
بر زبانم حرف تيغ دلستان من گذشت
خير باشد، طرفه حرفى بر زبان من گذشت
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شعراى مازندران و گرگان (271)، صبح گلشن (356)، فرهنگ سخنوران (790)، كاروان هند (1209/ 2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 979/ 976/ 975 ق)، صوفى و شاعر. از پيرزادگان سبزوار بود. به هندوستان مسافرت كرد و مدتى تحت ملازمت اكبر شاه (1014 -963 ق) به سر برد. وى در لاهور درگذشت. از اوست:
اهل هوس ز شوق چو نام بتان برند
ترسم كه نام او به غلط بر زبان برند
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره ى فارسى (380/ 2)، الذريعه (947/ 9)، صبح گلشن (357)، فرهنگ سخنوران (791)، كاروان هند (1210 -1209/ 2)، لغت نامه (ذيل/ لوائى).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، شاعر و موسيقيدان. معروف به لوكرى چنگزن. اهل لوكر از نواحى مرو بود و در دوره ى سامانيان مى زيست. وى از معاصران امير ابوالقاسم نوح بن منصور (387 -365 ق) و برادرش، احمد بن منصور و ابوالحسن عبيد اللَّه بن احمد عتبى، وزير معروف سامانيان بوده و آنان را مدح كرده است. لوكرى در تغزل و قصيده استادى چيره دست بود و در فن موسيقى مهارت بسزايى داشت. از او اشعارى در تذكره ها باقى مانده است.[1]
(منسوب به لوكر، ابوالحسن على بن محمد غزوانى (غزوان)) شاعر ايرانى معاصر مير رضى نوح بن منصور بن نوح (ز. نيمه ى دوم قر. 4 ه.) وى امير نوح و وزيرش عتبى را مدح كرده. ابياتى كه از او در دست است. استادى و مهارت وى را در تغزل و قصيده مى رساند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] پيشاهنگان شعر پارسى (193 -192)، تاريخ ادبيات در ايران (422 -421/ 1)، تاريخ ادبى ايران (674 -673/ 1)، تاريخ موسيقى (161/ 1)، سخن و سخنوران (36 -35)، شاعران بى ديوان (205)، گنج سخن (46/ 1)، لباب الالباب (15/ 2)، لغت نامه (ذيل/ ابوالحسن).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از هنرمندان تازه نفس و با تجربه اي است كه چند سالي از ورودش به عرصه ي موسيقي مي گذرد.او مردي ست متولد بهار و اولين فرزند خانواده شش نفره،پدرش از بازنشستگان نيروي هوايي ست و مادرش كدبانويي خانه دار.در رشته ي الكترونيك تحصيل كرده و تا مقطع كارشناسي دنبال كرده است .اما در حال حاضر بيشتر در عرصه ي تبليغات و موسيقي فعال است.او يكي از مديران پروژه ي يك شركت تبليغاتي نامدار است و شما مي
توانيد ايده هاي خلاقانه ي وي را در ميان تيزرهاي تلويزيوني جستجو كنيد.
«.او از سال 1374موسيقي را با نوازندگي پيانو نزد «مهرداد تاج كريمي» آغاز نمود. سپس به فراگيري تئوري موسيقي پرداخت و در بخش موسيقي كودكان و نوجوانان شروع به فعاليت كرد. در سال 79 با خوانندگي تيتراژ سريال كلبه سفيد بطور جدي وارد عرصه خوانندگي گرديد و پس از آن حدود يكسال و نيم به فراگيري آواز كلاسيك نزد «محمدرضا صادقي» مشغول بود.در سال 81 دومين تيتراژ را براي سريال دريايي ها به كارگرداني «مسعود رسام»خواند و آلبومي نيز به همين نام منتشر كرد.در سال 83 تيتراژ برنامه روزانه صبح بخير ايران و در سال 84 تيتراژ سريال پيله هاي پرواز به آهنگسازي «بهروز صفاريان»را اجرا نمود و با اين تيتراژ و ترانه آشناي «حس غريب» به شهرت رسيد در سال 85 آلبوم مثلث كه آلبومي متفاوت و بهتر از درياييها بود را روانه بازار كرد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد لهراسبى، از هنردوستان و اهل دلى است كه خود شعر و شاعرى را از دل سوخته خويش و استعداد ذاتى خود كه خداوند باريتعالى در نهاد وى به ارمغان نهاده بهره مى برد. وى به سال 1317 در شهرستان بروجرد متولد شد و در نوجوانى در يك جلسه دوستانه با صداى ساز ويولن حشمت اللَّه جودكى شيرين نواز همشهرى خود آشنا مى گردد و از آن زمان منزل او محفل شعر و موسيقى و كانون هنرمندان اين هنر مى شود. وى در اين باره مى گويد:
«خيلى جوان بودم كه صدا و آوازه ساز حشمت اللَّه جودكى در گوشم طنين انداخته بود ولى او را از نزديك نديده بودم كه چگونه ساز مى نوازد تا اينكه
بخت با من يارى كرد و شبى در منزل يكى از بستگانم كه دوستان دور هم جمع بودند، اين افتخار برايم حاصل گشت كه آقاى جودكى اين هنرمند ارجمند خوش نام و خوش برخورد و درويش مسلك را زيارت كنم و زمانى كه ديدم او ويولن را با چه فرم و طرز زيبايى زير چانه خود قرار داد و چشمانش را روى هم گذاشت كه بيشتر به يك حالت عرفانى شباهت داشت، با تعجب به او خيره شدم و نمى دانستم مى خواهد چه كارى انجام دهد. وقتى آرشه را چون كمان روى سيم هاى ويولن كشيد و نواى خوش و الهام انگيز سازش بلند شد، شور و حالى مسرت بخش روح و روانم را در بر گرفت و از شوق و نشاط چشمانم پر از اشك شد، داشتم پرواز مى كردم، سبكبال به آسمان كشيده شده بودم و اطراف خود را به هيچوجه احساس نمى كردم همراه پنجه هاى او روى سيم هاى ويولن كه به حركت درمى آمدند من نيز خيلى آهسته و رويايى با پنجه هاى پاهاى خود روى ابرها همراه با گام به گام موسيقى او، قدم به قدم راه مى رفتم و خود را از دنياى ماديات و متعلقات آن بريده ديدم. باور كنيد در آن حالت نوجوانى قلبم مملو از عشق به خداى لايزال و طراوت ذات اقدس باريتعالى بود، تمام وجودم در حالتى خلسه فرورفته بود گمانم كه اين هنرمند چيره دست و پاكدل از قبل سيم هاى سازش را با موى رگ هاى من كوك كرده بود كه اين چنين با هم همخوانى داشتند، صداى ساز او با نواى دل و قلب من هماهنگى كامل داشت هر وقت ناله ساز او برمى خواست، ناله دل
و قلب من بود و هر وقت ارتعاشات زيبا و طرب انگيز داشت روح و روانم را به وجد و نشاط مى آورد.
به هر حال هنوز كه سال ها از آن زمان مى گذرد، هرگز خاطره آن شب را فراموش نشدنى و بياد ماندنى را از ياد نخواهم برد و با اين كه صداى سازهاى زيادى شنيده ام اما آن صدا، نوايى ديگر بود و همين امر بود كه مرا به سوى شعر و موسيقى كشانيد و به آن سخت پايبندم و از آن تاريخ به دنبال آن روان گشتم و تا جان در بدن دارم به دنبال آن روان خواهم بود.
علاقمندى من به موسيقى طورى گرديده بود كه اگر روزى صداى نغمه اى يا آوازى را نمى شنيدم مثل اين بود كه چيزى را گم كرده ام به همين سبب هر روز به راديو گوش مى دادم و به صداى ساز هنرمندان موسيقى اصيل و سنتى گوش فرامى دادم و در يكى از اين روزها بود كه با نواى دل انگيز و پنجه سحرآميز هنرمند بزرگ و بداهه نواز همه دوران آشنا شدم كه وقتى آن برنامه به پايان رسيد گوينده اعلام كرد كه قطعاتى را كه شنيديد با ساز پرويز ياحقى در مايه سه گاه بود كه اجرا گرديد.
در اينجا بود كه احساس كردم تولدى دوباره يافته ام و عاشق و شيفته نواختن ساز اين هنرمند عزيز و بزرگ شده ام اما قلب من را قبلاً جودكى اشغال كرده بود ولى هنر كار خود را كرد و هر كدام آنها در يك طرف قلبم جاى گرفتند و اين قلب پرطپش كه براى وطنم ايران عزيز و موسيقى پرصلابت و بزرگ آن است گوشه اى از آن به تسخير اين
عزيزانم درآمد هرچند كه براى همه بداهه نوازان موسيقى سنتى ايران احترام فراوان قائلم و همه آنان را چون جان شيرين دوست دارم. زيرا موسيقى ايران برايم عرفان عشق است، عشق به ذات خالق كريم كه صوت دل انگيز را در حنجره ظريف و مقبول بلبلان و ساير پرندگان زيبا براى نغمه گرى گل ها به ارمغان و كرامت لطف فرموده است و چاكر منت دارم كه پروردگار عالم هستى را شكرگزار باشم و شكوه و عظمت و ذات بى كرانش را سجده نمايم به خاطر تمام نعمت هاى باارزش و بى شمارش».
محمد لهراسبى داراى پنج فرزند به نام هاى: خيام، على عباس، شاهرخ، رضا و يك دختر به نام زهره مى باشد كه همگى آنان به شعر و موسيقى علاقمند و با آن آشنا مى باشند بخصوص على كه نواختن ساز ضرب را به خوبى مى داند و آن را خيلى شيرين و شيوا مى نوازد و هنرمندان نوازنده شهر بروجرد را در محافل فرهنگى و هنرى يار و ياور است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 232/ 230 ق)، فقيه، محدث و حافظ. از ابومطيع حكم بن عبداللَّه بلخى، مفتى بلخ، و عبداللَّه بن نمير و وكيع و حكم بن مبارك و ابواسامه و قاسم بن حكم عرنى و همطبقه ى آنها روايت كرد. بخارى و ترمذى و ابوسعد يحيى بن منصور هروى زاهد و جعفر فريابى و احمد بن سيار مروزى و اسماعيل بن محمد بن ابى كثير قاضى و عبدالصمد بن سليمان بلخى از وى روايت كردند. از آثارش كتاب «الايمان» است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (277/ 2)، تذكرة الحفاظ (518 -517/ 2)، تهذيب التهذيب (298
-297/ 3)، تهذيب الكمال (321 -320/ 6)، الثقات (254/ 8)، معجم المؤلفين (184/ 4).
قرن:13
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز جمادى الاول 1262 ق، از زنان عالم. وى رساله اى به فارسى در علم شيمى به نام كيميا نوشته است.[1]
از زنان دانشمند. وى رساله اى فارسى به نام الكيميا نوشته كه به شماره 289 / 55 در مجموعه كتب خطى على اصغر مهدوى موجود است. تاريخ تولد، وفات و يا زندگى او معلوم نيست.[2]
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] منابع: الذريعه، 199 / 18؛ فهرست نسخه هاى خطى فارسى، 634 / 1.
[2] منابع: الذريعه، 199 / 18؛ فهرست نسخه هاى خطى فارسى، 634 / 1.
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1086/ 1081/ 1080 ق)، عالم دينى، عابد، زاهد و محقق. معروف به ملا صالح مازندرانى. وى از شاگردان ملا محمد تقى مجلسى و شوهر آمنه بيگم، دختر دانشمند و فاضل و مجتهد مجلسى اول، بود. ملا صالح در محضر شيخ بهائى و ملا عبداللَّه شوشترى و ملا حسنعلى شوشترى نيز تلمذ نمود. وى جامع معقول و منقول و در اصول و فروع متبحر و داراى اخلاق فاضله و صفات حميده بود. در اصفهان درگذشت و در مقبره ى مجلسى دفن شد. از آثارش: شرح «اصول كافى»؛ شرح «روضه كافى»؛ شرح «روضه كافى»؛ شرح «من لا يحضره الفقيه»؛ حاشيه بر «شرح لمعه»؛ حاشيه بر «شرح مختصر الاصول» عضدى؛ حاشيه و شرح بر «معالم»؛ شرح «زبدة الاصول» شيخ بهائى؛ شرح «قصيده ى برده».[1]
محمدصالح بن احمد ساروى مازندرانى داماد علامه ملا محمدتقى مجلسى اول و صاحب شرح اصول كافى از مفاخر اين شهرستانست تأليفات عديده داشته و در سال 1080 ق هجرى در اصفهان فوت نموده و ماده تاريخش اين بيت است (صالح دين محمد شده فوت) قبرش در مقبره علامه مجلسى زيارتگاه عموم
مردم اصفهانست.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (369/ 7)، تذكرة القبور (385 -384)، الذريعه (71 ،27 ،6/ 14 ،300 ،98 -97/ 13 ،207 ،94/ 6)، روضات الجنات (117 -115/ 4)، ريحانه (147 -146/ 5)، فوائد الرضويه (545 -542)، لغت نامه (ذيل/ مازندرانى)، مفاخر اسلام (347 -343/ 8).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جورچ پ. چرچيل در كتاب فرهنگ رجال قاجار، نظام السلطنه مافي را اين گونه معرفي مي كند: «حسين قلي خان مافي در سال 1833 ميلادي برابر با 1212 ه. ش متولد شد، وي فرزند شريف خان قزويني بود. حسين قلي خان در جواني به دستگاه مراد ميرزا حسام السلطنه پيوست و در مقام منشي خصوصي والي فارس همراه او به شيراز رفت. وي در سال 1875 ميلادي (برابر 1236 ه. ش) از طرف حسام السلطنه به حكومت بنادر خليج فارس و عربستان منصوب شد و سه سال بعد در معيت شاهزاده به خراسان رفت. حسين قلي خان در سال 1892 ميلادي كه نصرت الدين شاه ميرزا سالار السلطنه از طرف ناصرالدين شاه به حكومت فارس منصوب شد، در مقام پيشكار وي، مجددا به فارس رفت و پس از برقراري امنيت در آن خطه موفق به كسب لقب «نظام السلطنه» گرديد و لقب قبلي وي يعني «سعدالملك» به برادر كهترش محمدحسن خان اعطا شد.
حسين قلي خان در سال 1894 ميلادي به حكومت عربستان و لرستان منصوب گرديد. وي مدتي بعد به علت بي احترامي به سرپرستي سايكس نماينده ي سياسي دولت پادشاه انگليس از سمت خود بركنار گرديد و دولت ايران متعهد شد كه مدت پنج سال از انتخاب نظام السلطنه به مشاغل رسمي در
سراسر قلمرو ايران خودداري ورزد، ليكن به علت نياز مظفرالدين شاه به خدمت وي و درخواست حكومت ايران، دولت پادشاه انگليس با بازگشت به خدمات نظام السلطنه به شرط عدم اعزام وي به جنوب يا هر ناحيه اي از خاك ايران كه بتواند به امر تجارت انگليس لطمه وارد سازد، موافقت نمود. در نتيجه پس از موافقت دولت ايران با شرط مذكور، نظام السلطنه به سمت وزير عدليه و تجارت منصوب و در تهران مشغول به كار شد. وي در سال 1899 ميلادي به جاي حسن علي خان امير نظام گروسي به سمت پيشكار محمد علي ميرزا وليعهد در تبريز منصوب گرديد و تا سال 1901 عهده دار آن مقام بود.
نظام السلطنه در ماه مارس 1907 ميلادي يعني زماني كه به حكومت اصفهان منصوب شد در تهران بود و در ماه مه همان سال جهت برقراري نظم و آرامش به فارس اعزام گرديد. وي در دسامبر 1907 ميلادي به تهران بازگشت و در بيستم ماه مذكور به وزارت ماليه منصور شد .
همچنين در كتاب تاريخ معاصر ايران نشر وزارت آموزش و پرورش اين گونه از نظام السلطنه مافي ياد مي شود: «در آغاز جنگ جهاني اول و براي مقاومت در برابر اشغالگران، جناح هايي از رهبران سياسي - مذهبي كه روسيه و انگلستان را دشمن اصلي مردم مي دانستند، با تبليغاتي كه از ناحيه ي عثماني براي اتحاد دنياي اسلام در اين زمان انجام مي گرفت؛ از تهران به سوي قم و سپس كرمانشاه حركت كردند و در آنجا دولتي موقت به رهبري نظام السلطنه مافي تشكيل دادند، اما نتوانستندكاري از پيش ببرند .
حسينقلي خان نظام السلطنه در وصيت نامه ي خود
درباره ي وقف اراضي جراحي مي گويد:
«... سه دانگ اراضي جراحي واقع در محال عربستان را به موجب ورقه ي حبس نامه ي جداگانه... حبس شرعي فرموده اند تا به مصارف خيرات و مبرات مقرره به شرحي كه در ورقه ي حبس نامه مسطور شده، منظور شود.»
چنين به نظر مي رسد كه انجام مابقي امور وقف به دختر وي و متوليه ي وقف واگذار شده و بتول مافي السلطنه وقف نامه را تنظيم كرده است.
همچنين در توليت نامه كه به تأييد چند شاهد به نام هاي محمدحسن الطهراني،
محمدحسين تربيت، محمد حسين و يك نفر ديگر كه دقيقا مشخص نيست، ممهور به مهر شده است و وضعيت وقف توضيح داده شده است.
همچنين متن مصالح به اين شرح است:
«براساس مصالحه ي مورخ 3 شوال المكرم 1321
جنوبي به فلاحيه
شمالي به رامهرمز
غربي به اهواز
شرقي به اهواز و هنديجان
چون ناحيه ي جراحي واقع در عربستان كه محدود است به حدود اربعه ي مسطوره ي ذيل از جمله خالصجات ديوان اعلي بوده است كه به شرح فرمان مهر ملعال مبارك به عنوان به ملكيت ابدي واگذار و مرحمت شده بود به حضرت مستطاب اسعد اشرف افخم اعظم آقاي حسين قلي خان نظام السلطنه دام اقباله العالي و حضرت مستطاب معظم مالك و متصرف بوده اند، به ملاحظه ي كمال احتياط و دينداري و اين كه خواستند رفع شبهه نموده واقعه تحصيل فرموده باشد، درصدد برآمدند كه از طرف اولياي شريعت مقدسه كه در زمان غيبت ولي الله اعظم صلوات الله عليه و ارواح العالمين له الفداء نواب آن حضرت مي باشند، انتقالي شرعي شود به ايشان كه ملك مباح شرعي ايشان
باشد. از داعي خواستار شدند لهذا داعي اجابة... و با اجماع كافه ي شرايط صحت و شريعت مصالحه ي صحيحه ي اسلاميه نمودم با حضرت مستطاب اجل معظم دام اقباله العالي تمامة ناحيه ي مسطوره را توابع شريعه و لواحقة العرفيه به همان قسم كه مالك و متصرف بوده اند، من غير اخراج شيي ء... كه تماما و كمالا اخذ و قبض گرديده است و صيغه ي مصالحه صحيحه ي شرعيه كما هو المقرر جاري شد و شرايط صحت و شرعيت در آن مرعي گرديد عليهذا... ناحية مسطورة بتوابعها الشرعية و لواحقها العرفية حق صد و ملك طلق مباح شرعي حضرت مستطاب معظم ادام الله اقباله العالي و له التصرف فيها علي طبق... و كان وقوع ذلك في تاريخ 3 شهر شوال المكرم 1321 يوشاقان ايل»
همچنين وصيت نامه ي اصلي به صورت كتابچه است كه در دسترس نيست و قسمتي از وصيت نامه به اين شرح است: «... فقط چيزي كه مستثني مي شود، سه دانگ بلوك جراحي واقع در عربستان و نيم دانگ قريه و جرندق واقعه در قزوين است؛ به اين معنا كه سه دانگ جراحي را براي مصارف خيرات و مبرات خودم معين كردم و مصارف آن را هم به اين ترتيب معمول دادند، مادامي كه راه حجاز تمام نشده است، تمام عايدات كه مال الاجاره جراحي در... است و اين وجه را جناب معزالسلطنه در ماءخذ سالي هزار و چهارصد تومان قهرا نمي افزايد اگر خداوند تفضل مي فرمود تمام حاصل و عايدات آن را بعد از وضع سالي دويست تومان حق توليت سال به سال مرتبا برسانند كه به مصرف راه حجاز برسانند و هر وقتي هم كه راه حجاز به اتمام
رسيد، عايدات آن را به چهار قسمت منقسم دارند بدين شرح كه يك قسمت صرف مخارج اطفال و ايتام بي كفيل شود كه در مدارس تحصيل بنمايند، مشروط بر آن كه علوم و... جديده را نيز متصدي تحصيل باشند و قسمت ديگر صرف مرضاي مسلمين بشود كه در مريضخانه باشند و سهم ديگر بالمناصفه صرف تعمير پل هايي كه باني و مالك معلومي ندارد و تسطيح طرق و شوارع صرف شود، در هر نقطه و به هر ترتيبي كه اوصياي متن صلاح بدانند و راحت عمومي فراهم شود و هر گاه در يك وقتي كه از ارقاب و ارحام من به واسطه ي علت مزاج كه قادر به كسب معاش نمي شوند و مبتلا به فقر و فاقه باشند، آن دو قسمتي كه براي تعمير پل ها و تسطيح راه معين مي شود، به آن ها برسانند كه معاش نمايند و...».
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(969 -924 ق)، خطاط، شاعر و موسيقيدان. اصلش از فيلواگوش قزوين بود. وى نزد پدر خط ثلث و نسخ را فراگرفت و بعها به نستعليق روى آورد و از قطعات مير على هروى مشق نمود. هنگامى كه رستم على و حافظ باباجان به قزوين رفتند، از آنها تعليم خط گرفت. مالك علاوه بر خوشنويسى، از شعر و معما و موسيقى نيز آگاهى داشت و از اكثر علوم متداول بهره مند بود و علوم عقلى را نزد جمال الدين محمود شيرازى فراگرفت. در زمان سلطان ابراهيم ميرزا، وى در كتابخانه ى آن شاهزاده ى هنرمند، به كتابت و تعليم خط مشغول شد و هنگامى كه شاهزاده ى صفوى در 964 ق به مشهد رفت، مالك نيز همراه او بود. پس از
يك سال و نيم اقامت در مشهد، شاه طهماسب وى را براى نوشتن كتيبه هاى عمارات دولتخانه ى قزوين احضار كرد و در آنجا مشغول كتيبه نگارى شد. از شاگردان وى، محمد حسين تبريزى، شاه محمد مشهدى، عيشى و قطب الدين يزدى را ذكر كرده اند. مالك تا آخر عمر خود در قزوين و در ملازمت شاه صفوى بود و در آن شهر درگذشت و همان جا دفن شد. از آثار وى: يك مرقع ممتاز، كه به امر امير حسين بيگ و به سرپرستى مالك ديلمى جمع آورى و تنظيم و تزيين شده و مالك خود بر آن مرقع ديباچه و مقدمه اى، در ذكر ترجمه ى احوال خوشنويسان و نقاشان و مذهبان و ديگر هنرمندان انشاء كرده و به قلم نستعليق دو دانگ عالى كتابت نموده است؛ يك نسخه رساله ى «حسن و دل» فتاحى نيشابورى، به قلم كتابت جلى خوش، با رقم: «... سوده مالك، فى سنة 954»؛ يك نسخه «مناجات» حضرت امير (ع)، به قلم سه دانگ و دو دانگ و نيم دو دانگ خوش، با رقم: «مشقه... مالك الديلمى... بدار السلطنة تبريز، فى سنة 955»؛ قطعه اى از مرقع مذكور كه غزلى از خود اوست، با رقم: «مشقه ناظمه، غفر ذنوبه»؛ يك قطعه، به قلم سه دانگ و كتابت خوش، كه رقم آن به قلم رقاع كتابت عالى چنين است: «نمقه... مالك الديلمى... سنة تسع و ستين و تسعمائة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (1201/ 3)، احسن التواريخ (142)، احوال و آثار خوشنويسان (1134 -1133/ 4 ،609 -598/ 3)، اطلس خط (486 -484)، تاريخ هنرهاى ملى (889 -887/ 2)، تذكره ى روز روشن (703)، خوشنويسان و هنرمندان (57)، دانشمندان
آذربايجان (323 -322)، الذريعه (952 -951/ 9)، روضات الجنان و جنات الجنان (369/ 1)، عالم آراى عباسى (171 ،170/ 1)، فرهنگ سخنوران (793)، قزوين در گذرگاه هنر (236)، گلستان هنر (پنجاه و هشت، پنجاه و نه، 97 -93)، مجمع الخواص (208)، مناقب هنروران (114 ،85 ،76)، هنر عهد تيموريان (632 ،594 ،521 ،315 ،187 -186).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1351 -1290 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى، مرجع تقليد، رجالى، محدث و اديب. معروف به علامه مامقانى و فاضل مامقانى. از بزرگان علماى اماميه و حاوى فروع و اصول بود. اصلش از مامقان آذربايجان است. در نجف به دنيا آمد. در پنج سالگى شروع به فراگيرى قرآن كرد. صرف و نحو و مقدمات و سطوح فقه و اصول را در محضر پدرش و شيخ هاشم ارونقى ملكى و شيخ غلامحسين دربندى و شيخ حسن ميرزا (م 1313 ق) فراگرفت تا در فقه و اصول سرآمد شد. در 1308 ق به حوزه ى درس اصول استدلالى و در 1309 ق به حوزه ى درس فقه استدلالى پدر بزرگوارش راه يافت و «تقريرات» هر دو درس خارج را نگاشت. قوه ى استنباط و اجتهاد وى بارها از طرف پدرش تأييد شد و او را به دريافت اجازه مفتخر كرد. آن گاه وى خود به تدريس و تحقيق و تأليف پرداخت و شاگردان بسيارى بر گردش جمع شدند. او از پدرش روايت كرده و شيخ محمد حرز نيز از وى روايت كرده است. او مرجع تقليد بسيارى از مردم آذربايجان بود. در نجف درگذشت و در كنار پدرش، در مقبره ى خانوادگى در منزلشان، دفن گرديد. از آثارش: «اجابة السئوال»؛ «ارشاد المستبصرين»؛ «ازاحة الوسوسة»؛ «تحفة الصفوة»؛ «تحفة
الخيرة»؛ «تنقيح المقال فى علم الرجال»، در سه مجلد بزرگ، كه مشهورترين و مهم ترين تأليف اوست؛ جوابات «المسائل البصرية»؛ جوابات «المسائل البغدادية»؛ حاشيه بر «العروة الوثقى»؛ «الدر المنضود فى صيغ الايقاعات و العقود»؛ «مرآة الكمال فى الآداب و السنن» و ترجمه ى فارسى آن؛ «سراج الشيعة فى آداب الشريعة»؛ «الفوائد الطبية»؛ «كشف الاستار فى تكليف الكفار بالفروغ»؛ «هداية الانام فى حكم مال الامام»؛ «مجمع الدرر» معروف به «اثنى عشريه»؛ «مناهج اليقين»؛ «منتهى مقاصد الانام فى نكت شرايع الاسلام»؛ «مقباس الهداية فى علم الدراية»؛ «مطارح الافهام فى مبانى الاحكام».[1]
عبداللَّه بن العلامة الكبرى حاج شيخ محمدحسن از اكابر و فحول علماء اماميه و عالمى عامل و فقيهى كامل محدثى رجالى و اديبى اريب حاوى فروع و اصول و داراى كمالات نفسانيه و اخلاق فاضله و مرجع تقليد جمعى وافر از شيعه بوده و گوى سبقت از افاضل وقت ربوده و در بعضى از علوم غريبه نيز حظى داشته است.
آن جناب در ربيع الاول 1290 قمرى در نجف متولد و در 16 شوال 1351 قمرى در جوار على (ع) به رحمت حق پيوسته در مقبره والدش كه داراى گنبد و قبه عالى است مدفون گرديده است.
تاليفات و آثار علمى معظم له از اينقرار است.
1- ارشاد المستبصرين 2- تحفة الخيره 3- تحفة الصفوة فى الحيوة 4- تنقيح المقال فى احوال الرجال 5- الدر المنضود فى صيغ الايقاعات و العقود 6- سراج الشيعه 7- السيف البتار 8- مرآت الرشاد 9- مرآت الكمال 10- مطارح الافهام 11- مقباس الهدايه 12- مناهج المتقين 13- منتهى مقاصد الانام 14- نتايج التنقيح 15- نهاية المقال و كتب ديگر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (173/ 25
،159/ 23 ،349 ،18/ 22 ،339 ،338 ،336 ،284 -283 ،272 ،230 ،229 ،27/ 20 ،36 ،12 -11 / 18 ،161/ 17 ،346 ،22 ،13/ 16 ،286 ،157/ 12 ،137 ،78 -77/ 8 ،149/ 6 ،216 ،215/ 5 ،467 -466/ 4 ،447 ،432/ 3 ،528 ،520 ،120 ،118/ 1)، ريحانه (159 -157/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1199 -1196/ 14)، علماء معاصرين (159 -158)، الكنى و الالقاب (134/ 3)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1146 -1145/ 3)، معجم المؤلفين (116/ 6).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح س سوم و چهارم ق)، صوفى. شاگرد بندار ارغانى بود. و با شبلى از نزديك ملاقات كرد. وى در حديث نيز دست داشت، و شيخ ابونصر قبانى از او حديث شنيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات الصوفيه هروى (554)، نفحات الانس (272).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مترجم.
تولد: 1289، تهران.
درگذشت: 21 مهر 1369، تهران.
دكتر اسدالله مبشرى، فرزند ابوالقاسم، تحصيلات حقوقى خود را در دانشگاه تهران و سپس فرانسه به پايان رسانيد. سال ها در وزارت دادگسترى مقام هاى قضايى را تصدى مى كرد. در دولت مهندس مهدى بازرگان وزير دادگسترى بود. وى غزل نيكو مى سراييد و طبعى روان داشت.
از آثار اوست: اسلام و موسيقى (1323)؛ پرتگاه مبشرى (مجموعه شعر، تهران 1310، تبريز، 1312)؛ روش نويسندگى (تهران، 1333)؛ عبقريه محمد (عباس محمود عقاد، ترجمه، جلد اول 1327، جلد دوم، 1332)؛ منظومه شب ى (مجموعه شعر، زنجان، 1316).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حميد متبسم، فرزند محمدعلى متبسم، در سال 1337 در شهر مقدس مشهد متولد شد. دوران كودكى را زير نظر برادر كه نوازنده ويولن بود و پدر كه از نوازندگان چيره دست و صاحب نام خراسان بود طى كرد.
وى ابتدا فراگيرى و نواختن ويولن، سه تار و تار را از برادر و پدر آموخت و پس از پيمودن تحصيلات ابتدايى به قصد تحصيل موسيقى به طور علمى، زادگاهش را ترك گفت و به تهران آمد و در سال 1353 در دانشسراى روزانه هنر و هنرستان موسيقى ملى شبانه مشغول تحصيل گرديد.
در اين مدارس وى از محضر معليمن بزرگ و دلسوزى چون: حبيب اللَّه صاحلى، زيداللَّه طلوعى، حسين عليزاده، محمدرضا لطفى و بيش از همه هوشنگ ظريف بهره جست و مدت چهار سال كلاس هاى ايشان را طى نمود.
حميد متبسم، پس از طى دوره تحصيلات، همكارى خود را با گروه عارف به سرپرستى هنرمند ارجمند و والا پرويز مشكاتيان و كانون هنرى چاوش درآمد و از آن پس تا امروز در ضبط و كنسرت هاى بى شمارى، گروه عارف را همراهى نموده است و همزمان
به تدريس علاقمندان به نواختن تار و سه تار پرداخت و از اين رهگذر هنرآموزان ورزيده اى را پرورش داد.
وى از سال 1365، شروع به كار آهنگ سازى كرد و موسيقى متن چند فيلم را ساخت،شيوه وى در كار آهنگسازى، قطعه براى سه تار و اركستر سازهاى ايرانى با نام «ونوشه»، سپس استفاده از يك ملودى محلى مازندران و پرورش اين ملودى در فرم كنسرتو كه انجام داده كارى است نو و بديع و قطعه چهارگاه به نام «بامداد»براى اركستر سازهاى ايرانى و تعدادى كار نيمه تمام
وى، در سال 1365 فعاليت گسترده اى را در خارج از كشور در چارچوب كنسرت هاى متعدد در اقصى نقاط جهان از جمله كشورهاى: اسكانديناوى، ايتاليا، امريكا،كانادا هلند، فستيوال موسيقى در يوگسلاوى و آلمان كه بيشترين فعاليت او در كشور آلمان بوده و كنسرت هايى كه شركت داشته همراه با استادان موسيقى سنتى ايران مثل استاد على اصغر بهارى و جمع نوازندگان گروه عارف بوده.
حميد متبسم، با نواختن اكثر سازهاى سنتى ايران آشنايى دارد ولى ساز تخصصى وى تار و سه تار مى باشد. وى گروه هاى كوچكى را از علاقمندان به موسيقى سنتى ايران ترتيب داده و براى شناساندن موسيقى اصيل كنسرت هاى متعددى را در تالارهاى فرهنگى و هنرى برپا مى دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود متبسم به سال 1316 خورشيدى در شهرستان مقدس مشهد در خانواده اى متدين و با ايمان و اهل تقوا و بافرهنگ و هنردوست ديده به جهان گشود.
پدر وى زنده ياد حاج على متبسم يكى از نوازندگان خوب و بنام ساز تار در استان خراسان بود كه فروشگاهى به اسم فروشگاه «چنگ» در خيابان خسروى داشت كه هنرمندان و علاقمندان به
علم و هنر موسيقى در آنجا رفت و آمد داشتند و مغازه او محل تجمع هنرمندان بود.
محمود تبسم درباره فراگيرى و نواختن ساز ويولن و آشنايى خود به علم و هنر موسيقى مى گفت:
«من از شانزده سالگى فراگيرى و نواختن ساز تار را نزد پدرم حاج على متبسم كه تار را به خوبى و شيرينى فراوان مى نواخت و يكى از هنرمندان سرشناس استان خراسان بود، آغاز كردم. ولى پس از چند ماهى به نواختن ساز ويولن علاقمند گرديدم و علت آن هم اين بود كه روزى به راديو گوش مى دادم كه آهنگى از آن پخش مى شد به نام «گلى جان» كه از ساخته هاى عباس شاپورى كه در من خيلى اثر كرد و چنان در رگ و پى من اين آهنگ اثر گذاشت كه ساز تار را از زانوان خود برداشتم و زمين گذاشتم و ساز ويولن را از زمين بر روى شانه خود نهادم و شبانه روز مشغول نواختن گرديدم و نزد خود توانستم همان آهنگ «گلى جان» و چند آهنگ ديگر را بنوازم ولى مدتى بعد نزد هنرمندى به نام «جوان» كه متأسفانه اسم كوچك او يادم نيست رفتم و علم موسقى و نواختن ويولن را فرا گرفتم و پس از چندى براى همكارى به راديو مشهد دعوت شدم كه من با افتخار اين همكارى را پذيرفتم كه مدت بيست سال اين همكارى در كنار ساير هنرمندان بنام و بزرگ مشهد نصيبم گشت.
نكته اى را كه بايد در اينجا متذكر شوم، اين است كه برادر عزيزم حميد متبسم كه بسيار مهربان و بااحساس مى باشد و ساز تار را در نهايت شيرينى و ظرافت مى نوازد، نزد پدرم نواختن آن را
فراگرفت و جهت پيشرفت و فراگيرى سبك و سياق استادان مختلف اين ساز، نزد هنرمندان هوشنگ ظريف، محمدرضا لطفى، حسين عليزاده رفت و بعدها با ايشان افتخار همكارى پيدا نمود ودر كنسرت هاى چندى در داخل و خارج شركت فعال داشته است».
محمود متبسم در نواختن ويولن، داراى پنجه اى شيرين و جذاب است كه زيبايى و حلاوت خود را دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين متفكر
محل تولد : مرند
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
حسين متفكر متولد 1341، در روستاي كشكسراي مرند آي در يك خانواده كاملا مذهبي به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در دبستان رازي و مقطع راهنمايي را در مدرسه راهنمايي شيخ هلال روستاي كشكسراي با رتبه اول به پايان رساند. در كنار تحصيل به دامداري و كشاورزي نيز مشغول بود. در سال 57-56 وارد دبيرستان شد، سال اول را با رتبه اول به پايان رساند. علاوه بر شركت در تمامي راهپيماييها، اولين راهپيمايي كشكسراي را سازماندهي كرده و اقدام به سخنراني عليه شاه نمود كه با اين فعاليتها تحت تعقيب ساواك قرار گرفت. در اين دوران به آموزش نيروهاي جوان و انقلابي پرداخته و حدود هزار نفر از افراد كشكسراي و حومه را تحت آموزش قرار داد. در اوايل سال 58 به عضويت رسمي سپاه درآمد. در اين زمان و بعد از پيروزي انقلاب در مبارزه با منافقين و حزب توده، چريكهاي فدايي خلق، روشنفكرمأبان، متحجرين و مقدس مأبان، شركت نمود. با شروع مبارزات حزب خلق مسلمان عليه انقلاب متفكر كه در تبريز براي مقابله
با آنها در اكثر صحنه ها از جمله باز پس گيري صدا و سيما، بخشهايي از دانشگاه تبريز و تصرف مقر حزب خلق مسلمان و برخوردهاي خياباني حضور فعال داشت. در سال 61 عازم جبهه شد و به عنوان مسئول آموزش پيرانشهر مشغول فعاليت شد و به صورت غير متوالي حدود 45 ماه در جبهه ها حاضر شد.
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 741 ق)، اديب، صوفى و شاعر. مشهور به حسن متكلم. منشأ او نيشابور و محل تربيتش هرات بود. علوم ادبى و شعر را در آن شهر نزد مولانا مظفر هروى فراگرفت. وى از شعراى معروف خاندان كرت و از شاعران مديح سراى دربار ملك غياث الدين (729 -707 ق) به شمار مى رفت. او معاصر فرزندان ملك غياث الدين يعنى ملك شمس الدين، ملك حافظ و ملك معزالدين نيز بود. چندى هم نزد شيخ زين الدين تايبادى بر طريق تصوف تلاش و مجاهده كرد. شيخ زين الدين در مورد وى گفته كه مولانا حسن، موضع تجلى و محل ظهور اسم متكلم است؛ و لذا حسن به متكلم شهرت يافت. او در صنايع و بدايع شعرى مهارت داشت. در نيشابور درگذشت و قبرش در حوالى مزار شيخ فريدالدين عطار است. بنا به آورده ى «الذريعه»، در «شاهد صادق» مرگ وى 771 ق ذكر شده است. از آثارش: رساله در «صنايع بديع»، به اسم ملك غياث الدين؛ «ديوان شعر، در حدود چهار هزار بيت. در برخى تذكره ها قصايدى به وى نسبت داده شده كه بيانگر انتساب او به آل سامان است، گرچه صاحب «تاريخ ادبيات در ايران» اين انتساب را صحيح نمى داند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (851 -844/ 3)،
تذكرة الشعراء (302 -301)، الذريعه (957 ،246/ 9)، فرهنگ سخنوران (260)، مجمع الفصحا (26 -25/ 4).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. مشهور به ابوالحسن مثنى. اهل استرآباد بود و به گفته ى پسرش، ابوسعد اسماعيل، اصل او از بصره مى باشد و در آمل به دنيا آمده است. وى بسيارى از علما و صوفيه ى زمان خود مانند شبلى (م 334 ق)، ابوالحسن اشعرى (م 324 ق) و نفطويه را ديده است. ابوسعيد ابوالخير در جوانى، مثنى را ديده و مى گويد كه: پيرى با فضل و شكوه بود. وى از راويان حديث مى باشد ولى عده اى او و پسرش را از جاعلان حديث مى دانند. در بعضى از تذكره ها نام وى على بن حسن (/ حسين) بن بندار بن مثنى آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد (262 -261)، اسرار التوحيد، تعليقات (652)، انساب سمعانى (130/ 1)، لسان الميزان (80/ 5)، نفحات الانس (324 -323).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مآثر و آثار گويد: وى خلف حاج مولى اسدالله مشهور بحجه الاسلام مقام فقاهت و تبحرش در حديث و تفسير و درجه فضل و تتبعش در جميع علوم شرعيه و فنون اسلاميه مسلم بود و در اواخر بمشهد رضوى مشرف شد و از آنجا بدارالخلافه آمد و چندين سال بترويج شريعت و ارشاد عباد اشتغال داشت نظير لسان او را در منبر كمتر نشان داده اند و سرعت قبول عامه كه براى او در تهران افتاد در حق كسى شنيده نشده است فوتش در سال 1312 ق بوقوع پيوست چنانكه در جريده ايران نگاشته ايم و تمام مناصب و مراتب وى حسب الارث والاستحقاق بفرزند دانشمندش شريعتمدار زين الائمه نجم الدين آقا على اكبر انتقال يافت و اختصاص يافت.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1310 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مجتهد، متكلم، مفسر، عروضى و زاهد. اصلش از قره داغ تبريز (ارسباران فعلى) بود. به نجف رفت و در محضر شيخ مرتضى انصارى اصول و در محضر شيخ مهدى كاشف الغطاء فقه را تلمذ نمود و به درجه اى عالى در اجتهاد رسيد و با اجازه از استادش شيخ مهدى كاشف الغطاء، روايت كرد. سپس به تبريز بازگشت و متصدى بحث و تأليف و تدريس و افتاء گرديد. او در فقه و اصول و حديث و رجال و علوم عربى و فنون ادبى متبحر بود و تأليفاتش گوياى مراتب علمى اوست. از آثارش: «اللمعة البيضاء»، در شرح «خطبة الزهراء (ع)»، و اين شرح گستردگى اطلاعات و مهارت وى را در علوم عربى مى رساند؛ «الاربعين»؛ «اسرار الحج»؛ «الاصول المهمة»، در اصول دين؛ «الامر بين الامرين»؛ «البداء»؛ تفسير «سوره ى يس» يا «تفسير
قراچه داغى»؛ «تفسير الكبير»؛ «التنقيحات الاصولية»؛ حاشيه بر «فرائد الاصول»؛ حاشيه بر «رياض المسائل»؛ حاشيه بر «الفصول»؛ حاشيه بر «قوانين الاصول»، به نام «حديقة البساتين فى شرح القوانين»؛ حاشيه بر «الروضة البهية»، به نام «حديقة الروضة»، كه حاشيه ى «شرح لمعه» است؛ شرح «اخبار الطينة»؛ «صيغ العقود و الايقاعات»؛ «الفتوحات الرضوية»، در احكام فقهى؛ رساله اى در علم «العروض و القافية»؛ «التحفة المحمدية»، در عربيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (5/ 10)، الذريعه (350/ 18 ،273/ 16 ،259 ،197 ،36/ 15 ،363/ 13 ،382 ،177 ،166 ،159 ،101 ،95 ،61/ 6 ،468 ،344 ،301/ 4 ،213/ 2 ،422/ 1)، ريحانه (439 -438/ 4)، علماء معاصرين (345 -343)، المآثر و الآثار (176 -175)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (286/ 1)، معجم المؤلفين (35/ 11).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1337 -1279 ق)، عالم دينى، فقيه، عابد و شاعر. در تبريز به دنيا آمد. پس از فراگيرى علوم عربى و منطق و ادبيات و قسمتى از اصول، در 1299 ق به نجف رفت و از محضر ملا محمدفاضل ايروانى و شيخ محمدهادى تهرانى استفاده نمود. در 1311 ق به تبريز بازگشت و به نشر احكام اسلامى و تدريس و تأليف پرداخت. در پايان عمر، وى به قصد زيارت، به عتبات رفت و پس از ورود به كاظمين درگذشت و در رواق شريف كاظمى دفن شد. در «الذريعه» و به تبع آن در «فرهنگ سخنوران» نام پدر صاحب عنوان، ميرزا زين العابدين ذكر شده است. از آثارش: «لسان الحق» يا «مظالم المسيحيين»، در رد نصارا و تثليث؛ «كشف بعض ما يعتقده الكرامخة»؛ كتابى در اينكه ترجمه ى واقعى قرآن مجيد به زبان هاى ديگر
مقدور نيست؛ كتابى در «ابتلاء الائمة»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (302/ 18 ،1318/ 9)، علماء معاصرين (116 -114)، فرهنگ سخنوران (1018)، مستدركات اعيان الشيعه (329/ 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1331/ 1330 -1249/ 1243 ق)، عالم دينى، حكيم، عارف، خطاط و شاعر، متخلص به قدسى شيرازى. ملقب به مجدالاشراف و جلال الدين. نسبش به سيد شريف جرجانى مى رسد. وى سر سلسله ى ذهبيه و متولى امامزاده شاه چراغ بود. مقدمات ادبيات عرب، اصول و كلام، حديث و تفسير، حكمت و فلسفه و رياضى را در خدمت پدرش، ميرزا ابوالقاسم راز مشهور به ميرزا بابا، و ميرزا حسن حكيم باشى فسايى، صاحب «فارسنامه ى ناصرى»، و ديگر اساتيد فراگرفت. او در برخى از دروس با صاحب تذكره ى «مرآت الفصاحه» همشاگردى بود. مجدالاشراف سپس به خراسان رفت و دروس خارج را در مشهد فراگرفت و به تكميل فلسفه و حكمت در يزد پرداخت. وى همزمان با تحصيل علوم به سير و سلوك و رياضات نيز مى پرداخت. او از خوشنويسانى بود كه خطوط سه گانه (نسخ، نستعليق و شكسته) را نيكو مى نوشت. در شيراز درگذشت و در ايوان شاه چراغ به خاك سپرده شد. مريدان وى در مدحش اشعارى سرودند كه در «رساله ى جلاليه» جمع آورى شده است. از آثارش: «تحفه الوجود»، در حكمت و عرفان؛ «تام الحكمة» كه ديباچه ى «قوائم الانوار و طوالع الاسرار» پدرش، ميرزا ابوالقاسم راز شيرازى، مى باشد؛ «خلاصة الذهب»، تعريف سلسله ى ذهبيه رضويه؛ «قنوتيه»، فارسى و عربى؛ «تاريخ حيات قطب الدين شيرازى»؛ «مجلل الانوار» يا «كشكول سلسلة الذهب»؛ «مرآت الكاملين»؛ «وصيت نامه»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (448)، اعيان الشيعه (202/ 4)، حديقة الشعراء (652/ 1)، دانشمندان
و سخن سرايان فارس (320 -313/ 4)، الذريعه (107/ 25 ،282/ 20 ،172 ،173/ 17 ،960 ،346/ 9 ،227/ 7 ،480 ،300/ 3)، ذهبيه (402 -385)، ريحانه (185 -184/ 5)، شرح حال رجال (69 -68 ،31 -30/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 69/ 13)، طرائق الحقائق (457 -456/ 3)، فارسنامه ناصرى (948 -947/ 2)، مرآت الفصاحه (499 -497)، مؤلفين كتب چاپى (277 -275/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
لطف اللَّه مجد به سال 1296 در خانواده اى هنردوست در مازندران، شهر شاهى (قائم شهر) متولد شد. و از كودكى به تار و نواختن آن علاقه ى وافرى داشت و همين اشتياق بود كه وى را به سوى اين ساز كشانيد.
لطف اللَّه مجد، از كودكى به تار علاقه ى وافرى داشت و همين اشتياق بود كه وى را به سوى اين ساز كشانيد.
به طورى كه گفته اند در انبارى منزل آنها تار شكسته و رنگ و رو رفته اى بوده كه مجد هميشه با آن كلنجار مى رفته و ساعتها با اين ساز شكسته، به اصطلاح تمرين مى كرده و همين عشق و علاقه و تمرينهاى فراوان موجب شد كه وى از دروس خود عقب بماند، پدرش كه اين وضع را مشاهده مى كند نسبت به او سخت گيرى مى كند و ديگر نمى گذارد كه ساز بزند ولى او كه بزرگترين عشق و علاقه اش تار و نواختن تار بود با گريه و التماس از پدر مى خواهد كه دروس خود را به خوبى خوانده و تكاليفى را كه مدرسه به او مى دهد به نحو احسن انجام دهد و در عوض پدرش به او اجازه ى نواختن تار را بدهد به اين شرط كه فقط نزد خود نواخته و به كلاس موسيقى و نزد استاد نرود، او
نيز به پدر قول مى دهد و تا آخر هم نزد هيچ استادى نرفت.
لطف اللَّه مجد در سال 1308 كه بيش از دوازده سال از سنش نمى گذشت، بدون هيچ ترسى از پدر، رسماً نواختن تار را با ممارست و كوشش فراوان آغاز و در ضمن هرجا كه صداى سازى مى شنيد، به سراغ آن مى رفت و به دقت به آن نوا گوش فرامى داد و در راه كسب اين هنر، تنها ذوق خوش و استعداد فراوان خود را به كار گرفت و نواختن اين ساز را به طور سينه به سينه به خوبى آموخت.
پس از چندى مجد، يكى از نوازندگان بنام تار شد و با اينكه استاد به خود هرگز نديد و رنج شاگردى كمتر متحمل شده بود، آنقدر پرشور و دلنشين و با جذبه تار مى زد كه بى اختيار شنونده را به سوى خويش جذب مى كرد.
نخستين بار در پارك نصرت الدوله فيروز و سپس در تالار فرهنگ به دادن كنسرت پرداخت. وى در اوايل دهه 1330 وارد راديو شد. بعد از نسل قديم نوازندگان تار در راديو (مانند على اكبر شهنازى و مرتضى نى داود)، او و جليل شهناز نسل جديد تارنوازان راديو بودند كه در آن روزگار و حال و هواى محبوبيت بسيار يافتند. از او برنامه هاى زيادى به همراه حسين تهرانى، رضا ورزنده، على تجويدى و پرويز ياحقى باقى مانده است. وى دو آهنگ لطيف و جذاب نيز ساخته است كه به همت لطف اللَّه مفخم پايان به چاپ رسيده است.
لطف اللَّه مجد از آغاز تأسيس انجمن موسيقى ملى ايران يكى از نوازندگان باارزش اركستر آن هنرستان بود و دوتا از آهنگهاى او كه در مايه «همايون» و ديگرى در مايه «سه گاه»
ساخته بود و شهرت فراوان يافت با همكارى اين انجمن اجرا كرد و شعرش چنين است:
«شد دلم خون ز درد جدايى
اى اميد دل من كجايى»
و ديگرى در سه گاه با شعر:
«دور از رخ تابانش از جان بزارم
از محنت هجرانش شد گريه كارم»
لطف اللَّه مجد، يكى از آن نوازندگانى بود كه در همه جا ساز نمى زد و صداى سازش را در هر مكانى نمى شد شنيد. او يكى از نوازندگان خوب و باارزش برنامه ى جالب و روح پرور «گلهاى جاويدان» بود كه با دعوت داود پيرنيا از او، يكى از همكاران دائمى آن برنامه شد.
لطف اللَّه مجد از بين نوازندگان به ابوالحسن صبا، حسين تهرانى و مرتضى محجوبى علاقه داشت. از بين خوانندگان اديب خوانسارى و بنان را دوست داشت. با بنان و اسماعيل نواب صفا و ابوالحسن ورزى بسيار دوست و معاشر بود. سالها در اداره هاى دولتى با كمال صداقت و پاكى به كار مشغول بود و در كنج قناعت با ساز خويش عالمى داشت. وى يكى از برجسته ترين، نامدارترين و شيرين نوازان راديو بود كه پنجه پرشور و حال و شيرين وى طرفداران بسيار داشت. از وى شاگردى باقى نمانده است. مجد در آذرماه 1357 به مرض سكته درگذشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1239 ق)، عالم دينى، فقيه، عارف، صوفى و شاعر، متخلص به مجذوب. ملقب به مجذوب عليشاه و معروف به كبو در آهنگى. وى از طايفه ى قراگوزلو از طوايف همدان بود. در محضر ملا محمدمهدى نراقى و ميرزاى قمى تلمذ نمود و فقه و اصول را فراگرفت. او از ميرزاى قمى اجازه ى اجتهاد داشت گرچه هيچ گاه به اجتهاد نپرداخت. وى همزمان
با تحصيل فقه و اصول به مطالعه ى آثار بزرگانى چون: ابن طاوس، خواجه نصير، ابن فهد حلى، شيخ بهائى، ابن ميثم، ميرداماد، مير فندرسكى، فيض كاشانى و ديگران كه روح عرفانى داشتند مى پرداخت و اوقات خود را به عبادت و رياضت مى گذراند. فضلاى روزگارش او را سلمان زمان مى خواندند و ملا حسنقلى همدانى، قطب عرفاى روحانى او را بسيار مى ستوده است. در تبريز درگذشت و در نزديكى مقبره ى سيد حمزه دفن شد. از آثارش: «اثبات النبوة الخاصة»، به فارسى؛ «مرآة الحق»، تحقيقى در تصوف، حلول، اتحاد و تناسخ؛ «مراحل السالكين»؛ شرح «دعاء الامير (ع)»؛ «الاعتقادات»؛ حواشى بر «كفاية» محقق سبزوارى و «مدارك» و «شرح لمعه»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (295 ،270 -268/ 20 ،247/ 13 ،964/ 9 ،101/ 1)، رياض العارفين (304 -302)، ريحانه (189 -188/ 5)، سرآمدان فرهنگ (277/ 1)، شرح حال رجال (328/ 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 259 -258/ 13)، فرهنگ سخنوران (801)، لغت نامه (ذيل/ مجذوب همدانى)، مجمع الفصحا (944 -943/ 5)، معجم المؤلفين (152/ 9)، مكارم الآثار (1060 -1059/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (325 -324/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درباره حاج آقا محمد ايرانى مجرد، سرگذشت كاملى چاپ نشده است و اطلاعات پراكنده اى كه از او در دست است، اساس شناخت نسل امروز را از اين دايره المعارف موسيقى سنتى ايران تشكيل مى دهد. حاج آقا محمد ايرانى مجرد، پير موسيقى شناسى كه حدود يكصد سال زيست، سالها از مهمترين مراجع و يكى از مطلعين بزرگ درباره ى موسيقى ايران و از مشاهير دوران بود. وى كه زاده ى خانواده اى متعين و متشخص بود، از كودكى با اساتيد بزرگ موسيقى سنتى بزرگ شد و با حافظه ى قوى،
ذوق سليم و درك قوى خود، در موسيقى سنتى به مراحل پختگى و كمال رسيد، وى سه تار نيز مى نواخت ولى نوازنده نبود و در حقيقت موسيقى شناسى ارزنده و معتبر بود و طبع شعر نيز داشت و اشعارى نغز و شيوا مى سرود و شعرى را كه در رثاء مرحوم ابوالحسن خان صبا سروده در همين كتاب آمده خانه ى وى در خيابان ژاله، سالها مأمن و مركز تجمع همه ى موسيقى دوستانى بود كه علاقمند به تحقيق در اين زمينه بودند و اين علاقمندان، از همه نوع افراد و سليقه ها تشكيل مى شد، افرادى چون حسين طاهرزاده، نورعلى برومند تا محجوبى و تجويدى و صبا، دكتر صفوت و حسين دهلوى عبداللَّه جهان پناه و منوچهر جهانبگلو.
از مهمترين خدمات حاج آقا محمد، نظارت بر امر ضبط و ثبت رديفهاى موسيقى ايرانى بود كه در زمان او انجام مى شد. او تا آنجا كه مى توانست در پالايش اين رديفها از تحريفاتى كه در چند دهه ى معاصر باب شده بود، كوشيد.
درباره ى اين مرد بزرگ، بسيار كم گفته شده و حتى در كتاب «سرگذشت موسيقى ايران» تأليف شادروان روح اللَّه خالقى درباره ى وى آمده: «حاج آقا محمد ايرانى مجرد از مردان موسيقى شناس و اهل ذوق و هنر و شعر بود و همواره منزلش محفلى بود براى هنرمندان و استادان موسيقى و خودش همه ى عمر را به جمع آورى آثار هنرى و مخصوصاً سازهاى كار دست اساتيد معروف كه از نظر ارباب ذوق قدر و ارزش داشت صرف نمود». به هر حال جاى دارد شاگردان و معاشرين او، يادنامه اى در خور او برايش بنگارند. وى سال 1240 متولد و حدود 1349 وفات يافت. روانش شاد.
در رثاء صبا
قصيده اى است كه مرحوم
حاج آقا محمد ايرانى در رثاء مرحوم ابوالحسن خان صبا ساخته، در اين قصيده اشاره به فوت شادروانان مرحوم حسين هنگ آفرين و مرحوم حسين طاهرزاده شده.
سوخت يكسر روان اهل هنر
در شب جمعه از مه آذر
سيصد و سى و شش ز بعد هزار
داغ دل تازه شد زداغ دگر
دل زفقدان دو بزرگ استاد
بود مجروح و ريش و پر زشرر
رفت هنگ آفرين به خلد برين
ز پيش رفت طاهر اطهر
دو حسينى كه حسن ايشان بود
مشتهر در تمامى كشور
دل كه بدزخم و زار و افسرده
از غروب دو نير انور
زخم مى بود و زخم ديگر خورد
آه از اين زخم ديگر منكر
بوالحسن يادگار استادان
كرد اندر بهشت عدن مقر
از نوال زمانه هيچ نداشت
جز يكى خانه وان ز مال پدر
سيم و زرگر نداشت خود زربود
قيمتى جوهر و زرى احمر
در هنر خانه ى هنرمندى
گوهرى بود زيب هر افسر
هرچه اندوخت علم بود و هنر
و آنچه آموخت تخم گشت و ثمر
رفت از دست ما صبا چه صبا
رادمردى عزيز چون گوهر
بى نياز و عفيف و پاك نژاد
مهربان و خليق و خوش محضر
محضرش چون بهشت و صحبت او
همچو قند مكرر و شكر
بود چشم هنر بدو روشن
همچو چشم پدر بر وى پسر
در فراق تو اى هنرپرور
رفت نور بصر ز چشم هنر
اى بسا محفلى كه بى تو شكست
چه بسا دل شكست و پشت و كمر
اخترى بود و زود آفل شد
بدل دستان بزد اخجر
گرچه هستند كوكبان منير
كه خدا حفظشان كند ز خطر
ليك چون بگذرى بگلزارى
هر گلى راست رنگ و بوى دگر
راز و رمزى كه داشت دست صبا
ساز و سوزى كه داشت آن گل تر
رفت از چشم و گوشها هيهات
چه لطائف كه شد بخاك اندر
دوستان تو سوختند از هجر
همه سر تا به پا و پاتا سر
زود رفتى و دير ننشستى
اى دريغا از
اين رحيل و گذر
غائب از ديده اى و ليك بدل
حاضرى و هميشه مد نظر
روح تو شاد زآنكه هست ترا
پرورش داده بى حد و بى مر
شاد هستى تو در بهشت برين
كه نرفت است زحمت تو هدر
زان ميانه على تجويدى است
كه تو را بود يار و هم ياور
راوى است از صبا و ياحقى
وز دو استاد كسب كرده هنر
با قرائات سبع و با تجويد
هفت را هفت گونه زد زيور
ايزدش باد يار و پشتيبان
بخت و اقبال همره و رهبر
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1020 ق)، خطاط، موسيقيدان و شاعر. از اميرزادگان و رؤساى ترك عهد صفويه بود. پدرش در زمان شاه عباس اول حاكم قزوين بود و بعد از فوت پدر، حكومت آن ديار به وى تفويض شد، ولى او نپذيرفت و از ملازمت كناره گرفت. مجرم در موسيقى و خطاطى ماهر بود. در 1013 ق به هندوستان رفت و جهانگير پادشاه منصب ديوانى به او پيشنهاد نمود ولى وى نپذيرفت و به عزم زيارت بيت اللَّه الحرام به سوى گجرات رفت، ولى در راه فوت شد و در احمدآباد دفن گرديد. در مورد نام وى بين تذكره ها اختلاف وجود دارد. از آثارش «ديوان» شعرى است كه بنا بر وصيت خود او پس از فوتش به وسيله ى تقى اوحدى گردآورى شده و شامل اقسام شعر از جمله يك مثنوى در هجو شريفاى خازن تبريزى مى باشد. به آورده ى «كاروان هند» از قول «عرفات» وى به خط خود «ديوان» نوشته بود و ساز عود را به غايت خوش مى نواخت تا جايى كه استاد حسن طنبورى و استاد شمس شدرقويى (شتر غوهى)، كه از استادان وى بودند، او را
در مرتبه ى خود مى دانستند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (348/ 1)، تاريخ نظم و نثر (658)، الذريعه (965 -964/ 9)، ريحانه (189/ 5)، صبح گلشن (364)، فرهنگ سخنوران (801)، فهرست نسخه هاى خطى فارسى (2511/ 3)، كاروان هند (1219 -1214/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1330 -1249/ 1247 ق)، عارف و شاعر، متخلص به مجرم. ملقب به مجذوب عليشاه و مشهور به حاج كبير آقا. وى از معاريف مراغه بود. او بيشتر غزل و قصيده مى سرود. در تبريز درگذشت و در گورستان سيد حمزه به خاك سپرده شد. از آثار وى: «مرآت العارفين»؛ «ديوان» شعرى به نام «بحرالاسرار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :چهارصد شاعر برگزيده ى پارسى گوى (979)، دانشمندان آذربايجان (327)، الذريعه (965 ،964/ 9)، شرح حال رجال (72 -71/ 2)، فرهنگ سخنوران (801)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2987/ 2 ،458/ 1)، مؤلفين كتب چاپى (343 -342/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جاويد مجلسى، از هنرمندان باارزش اركستر سمفونيك تهران مى باشد. وى در سال 1328 ديده به جهان گشود و پس از تحصيلات ابتدايى، در سال 1341 وارد هنرستان عالى موسيقى گرديد. ابتدا زير نظر شادروان مرتضى حنانه به فراگيرى ساز هورن پرداخت و پس از پنج سال وارد اركستر سمفونيك تهران شد و همكارى خود را با اين اركستر آغاز كرد.
وى در سال 1352، موفق شد تا ليسانس خود را زير نظر «ژوزف اشجه گولسكى» در رشته هورن دريافت نمايد و پس از چندى دو دوره ى آكادمى تابستانى «نيس» فرانسه را گذراند سپس در سال 1357 عازم پاريس شد و نزد «جورج باربوتو» استاد كنسرواتوار پاريس، دوره ى عالى هورن گذراند.
جاويد مجلسى، پس از مدتى به تهران آمد و در سال 1368 موفق به دريافت لوحه ى درجه ى يك هنرى گرديد. وى كنسرت هاى فراوانى در تهران و شهرستان ها اجرا نموده و هم اكنون نوازنده ى اول هورن اركستر سمفونيك تهران مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1070 -1004/ 1003 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث، رجالى، عابد و زاهد. نسبش به حافظ ابونعيم اصفهانى، صاحب «حلية الاولياء» مى رسد. اصلش به آورده ى «روضة الصفا» از دارالمرز رشت، و به گفته ى معلم حبيب آبادى در «مكارم الآثار» از قريه مجلس از روستاهاى جبل عامل است و از آنجا كه تخلص شعرى پدرش، مقصود على، مجلسى بوده اين سلسله به مجلسى معروف گشته اند. ملا محمدتقى در اصفهان به دنيا آمد. مادرش دختر درويش محمد نطنزى اصفهانى مى باشد. وى در فقه و تفسير و حديث و رجال متبحر و در عبادات و عرفان پيرو استاد خود ملا عبداللَّه شوشترى بود. او
نخستين كسى است كه بعد از ظهور دولت صفويه به نشر احاديث شيعه پرداخت. در محضر شيخ بهائى و ملا عبداللَّه شوشترى و پسرش ملا حسنعلى شوشترى و مير شرف الدين على شولستانى نجفى تلمذ نمود و به دريافت اجازه نايل شد. ملا محمدتقى از محقق كركى، مشهور به محقق ثانى، و ملا عبداللَّه شوشترى و شيخ بهائى روايت كرده است. مير فندرسكى و قاضى معزالدين محمد اصفهانى و شيخ يونس جزايرى و قاضى ابوالشرف و شيخ عبداللَّه بن شيخ ابوالبركات و ملا محمدقاسم، دايى اش، به آورده ى «تذكرة القبور»، از ديگر مشايخ وى مى باشند. فرزندش، ملا محمدباقر مجلسى، و آقا حسين محقق خوانسارى و مير عبدالحسين خاتون آبادى اصفهانى از شاگردان وى بودند. شيخ عبداللَّه بن جابر عاملى از او روايت مى كند. در اصفهان درگذشت و در جنب جامع عتيق دفن شد. مقبره ى وى به سر قبر آخوند معروف است. از آثار وى: «روضة المتقين»، در شرح «من لا يحضره الفقيه»، كه آن را به امر شاه عباس به فارسى شرح كرد و «اللوامع القدسية» يا «لوامع صاحبقرانى» ناميد؛ «حديقة المتقين فى معرفة احكام الدين لارتقاء معارج اليقين»؛ «احياء الاحاديث فى شرح تهذيب الحديث»، كه همان شرح «تهذيب» شيخ طوسى است؛ «تفسير» فارسى؛ «مناسك الحج»؛ «الاربعون حديثا»، كه در آن به ذكر مشايخ خود پرداخته است؛ شرح بر «صحيفه ى سجاديه»، به عربى و فارسى؛ حاشيه بر «نقد الرجال»؛ «طبقات الرواة»؛ شرح «خطبه همام»؛ حاشيه بر «اصول كافى».[1]
ملا محمدتقى، فرزند مقصود على اصفهانى (ف. 1070 ه.ق) از متبحران علماى شيعه ى اثنى عشرى است كه احاديث و اخبار شيعه ى اماميه را جمع آورى كرده است. وى از شاگردان شيخ بهائى (ه.م)
است. و در جامع عتيق اصفهان مدفون است. ملا محمدتقى در زمان شاه عباس كبير مى زيسته و پدر ملا محمدباقر مجلسى (ه.م) مى باشد. تعداد تأليفاتش متجاوز از 10 مجلد، مجلسى اول، مجلسى پدر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (193 -192/ 9)، تذكرة العلماء (167 -164)، تذكرة القبور (221 -219)، خاتمه ى مستدرك الوسائل (217 -212/ 2)، الذريعه (258/ 22 ،370 -369 ،368/ 18 ،149 -148/ 15 ،67 -66/ 14 ،348 ،305 ،226/ 13 ،303 -302 ،190/ 11 ،227 ،145/ 6 ،389 ،413 ،307/ 1)، روضات الجنات (119 -114/ 2)، روضة الصفا (585/ 8)، رياض العلماء (47/ 5)، ريحانه (201 -198/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 102 -101/ 11)، فوائد الرضويه (446 -439)، قصص العلماء (228 -214)، الكنى و الالقاب (152 -150/ 3)، مفاخر اسلام (44 -28/ 8)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1153 -1152/ 3)، معجم المؤلفين (137/ 9)، هدية الاحباب (233 -232).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نعمت اللَّه مجيد از موسيقيدانان تحصيل كرده و بافرنگ است كه به سال 1307 خورشيدى در تهران، در خانواده اى اهل فرهنگ و هنر ديده به جهان باز كرد. تحصيلات ابتدايى را در دبستان سادات واقع در خيابان ظهيرالاسلام كه به مديريت پدر خود ابوالقاسم مجيد اداره مى شد به پايان برد و پس از آن براى ادامه ى تحصيل به هنرستان عالى موسيقى رفت.
مجيد در سال 1331 به عنوان هنرآموز سرود و موسيقى در وزارت فرهنگ وقت استخدام شد و از همان سال در هنرستان عالى موسيقى و اركستر سمفونيك تهران مشغول تدريس و نوازندگى گرديد. وى مدت هفت سال به عنوان هنرآموز سرود موسيقى در آموزشگاههاى كشور تدريس كرد
و دو سال متوالى در مسابقات سرود و موسيقى در تهران رتبه اول را بدست آورد.
در سال 1335، با همكارى عده اى از فارغ التحصيلان هنرستان عالى موسيقى، جهت تعليم و تربيت هنرآموزان، اقدام به تأسيس آموزشگاه موسيقى مجيد كرد و از اين زمان به بعد مى توان كارهاى هنرى وى را چنين نام برد:
مدت بيست و شش سال نوازندگى مستمر در اركستر سمفونيك تهران كه همزمان پنج سال نوازندگى در راديو شركت در اركسترهاى مختلف آن، بيست و يك سال تدريس كنترباس و سلفژ در دوره دوم و عالى هنرستان عالى موسيقى و هنرستان موسيقى ملى و تدريس و تدريس آكوردئون در كلاس شبانه هنرستان عالى موسيقى، تدريس سلفژ و تئورى و ديكته به هنرآموزان سرود موسيقى، تدريس سلفژ و تئورى در دانشگاه تهران، تدريس سلفژ و تئورى در كاخ جوانان مركزى، تدريس سلفژ و تئورى در هنرستان آزاد موسيقى، تدريس سلفژ و تئورى به هنرمندان وزارت فرهنگ و هنر سابق، تدريس سلفژ و تئورى در دانشسراى هنر، رياست دفتر هنرستان عالى موسيقى، منشى امتحانات نهائى و هنرستان عالى موسيقى، سرپرستى اجراى برنامه هاى هنرى در تهران، شهرستان ها، ارتش و خارج از كشور، رئيس اداره اجراى برنامه هاى هنرى و سرپرستى و تربيت اجراى برنامه در راديو- تلويزيون و صحنه. ساختن چند قطعه سرود و مارش نظامى در دوران خدمت در ارتش، تدريس سلفژ و تئورى در سازمان كُر ملى ايران.
نعمت اللَّه مجيد مدت شش ماه با استفاده از بورس دولت فرانسه براى آموزش يك دوره كنترباس و سلفژ به كشور فرانسه رفت و در كنسرواتوار پاريس زير نظر بزرگترين پروفسورهاى آن كشور به فراگيرى علم موسيقى پرداخت و به
وطن بازگشت و اندوخته هاى خود را در راه آموزش هنرجويان كشور به كار گرفت و در سال 1358 به افتخار بازنشستگى نائل آمد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1356 -1274 ق)، عارف و دانشمند. وى از اهالى تهران و جزو مشايخ سلسله ى نعمت اللهيه صفى عليشاهى در اصفهان بود كه از طرف ظهيرالدوله اجازه ى ارشاد و دستگيرى داشت و در اواخر عمر جزو پيروان آقا ميرزا عباس صابر على پاى قلعه اى شد. آقاخان در تهران از محضر استادانى از جمله ميرز عبدالغفارخان نجم الدوله اصفهانى استفاده كرد و از سال 1312 ق به صفهان رفت و در بانك شاهى اشتغال يافت. وى به دستيارى حاج شيح على اكبر شيخ الاسلام ميرزا مسيح خان حافظالصحه و ميرزا على اكبرخان سرتيپ، كه همگى از مردان آزاديخواه و خوش نام بودند، مدرسه ى «ايتام» را تأسيس نمود كه از سال 1323 ق نام مدرسه به دو مدرسه ى «عليه» و «ايتام» تغيير يافت و در اين اواخر «ايتام» نيز از آن حذف شده و به نام مدرسه ى «عليه» معروف گرديد. آقاخان را پس از مرگ در ايوان بقعه آقا مير سيد حسن مدرس در جنب مسجد رحيم خان به خاك سپردند. از آثارش: «اصول علم جبر و مقابله»؛ «اصول علم جغرافياى كره ى زمين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (87 /2)، تذكرة القبور (14 -13)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (262 ،261 /1)، مؤلفين كتب چاپى (483 -482 /6).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 973 ق)، خطاط، نوازنده و شاعر، متخلص به هراتى. مشهور به نايى. وى شاگرد پدر خود بود و كتابدار سلطان ابراهيم ميرزا صفوى و به همين سبب ابراهيمى رقم مى كرد. پس از هشت سال كه در خدمت اين شاهزاده بود، شاه طهماسب او را به قزوين احضار كرد و مدتى در ملازمت سام ميرزا بود. بعد از طرف شاه طهماسب ملازم سيد منصور كمانه مشهور
به سيد بيگ شد. پس از مدتى به زيارت عتبات رفت و بعد به قزوين بازگشت. محبعلى خط نستعليق جلى و خفى را خوش مى نوشت و نام وى را جزو چهل تن خوشنويسان كتابخانه ى بايسنقر ميرزا آورده اند. او نى را خوب مى نواخت و به همين علت به نايى مشهور بود. وى در قزوين درگذشت و جنازه اش را به مشهد منتقل كردند و در جوار قبر پدرش به خاك سپردند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (617 -616/ 3)، تاريخ موسيقى (319 ،246 ،244/ 1)، تحفه سامى (140)، پيدايش خط و خطاطان (156 -155)، خوشنويسان و هنرمندان (43)، گلستان هنر (100)، مناقب هنروران (56).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مجيد محبوبي
محل تولد : ملكان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1352/1/1
زندگينامه علمي
مجيد محبوبي در دوازدهمين روز اسفند سال 1352 در روستاي قره گل شهرستان ملكان به دنيا آمد. دوران كودكي و نوجواني اش را در روستا گذراند. بعد از اتمام دوره راهنمايي و تحصيل يك ساله در دبيرستان بوعلي سينا شهرستان مياندوآب، سال 1369 وارد حوزه علميه وليعصر(عج) تبريز شد. در تبريز به كلاسهاي قصه خواني استاد عبدالمجيد نجفي راه يافت و به آموزش اصول قصه نويسي پرداخت. آشنايي با شعراي موفق و مطرحي چون آقايان جلال محمدي، سيد قاسم ناظمي، محمدرضا لوايي، اسحاق راهب و همچنين نويسنده ادبيات مقاومت جناب داوود اميريان، اشتياق او به نويسندگي را مضاعف كرد. محبوبي در كنار تحصيلات حوزوي، به طور چشمگيري به مطالعه آثار بزرگان داستان نويسي همت گمارد كه در اين ميان انس و الفت او با كتابهاي مرحوم جلال آل احمد بيشتر بود. آشنايي محبوبي با مجله «سوره
نوجوانان»، علاقه او به ادبيات بزرگسال را كاهش داد. او در اين مقطع همه هم و غمش را به اين مجله معطوف كرد و اگرچه نوشته هاي او در آن زمان مناسب چاپ در آن مجله تشخيص داده نشد؛ ولي چندي بعد با چاپ اولين قصه اش در مجله «سلام بچه ها»، كه تشويقهاي مداوم استاد مظفر سالاري را به همراه داشت، وارد وادي ادبيات كودك و نوجوان شد. محبوبي در مجلاتي مانند«سروش نوجوان»، «سلام بچه ها»، «پوپك»، «انتظار نوجوان»، «مليكا»، «ياران امين» و «قاصدك» براي كودكان و نوجوانان و در مجلاتي چون «كتاب ماه كودك و نوجوان»، «كوثر«، «مبلغان»، «پگاه»، «پيشگامان»، «شميم ياس» و «خشت اول» براي بزرگسالان قلم زده است. از اين نويسنده تاكنون اين كتابها منتشر شده است:1. آن روز، آن مهماني، 2. يك روز بهاري 3. كبوتر سفيد، 4. هديه، 5. تربت و دريا، 6. اولين برفي كه زمين نشست، 7. آفتاب حكمت، 8. آينه اخلاص، 9. روح اخلاص، 10. گزيده اي از حكايات شيخ عباس قمي، 11.ستارگان حرم (گروهي) 12. گلشن ابرار(گروهي)، 13. مهربانترين، 14. فرزند كعبه، 15. خانه در آتش، 16. ملاقات در شب مهتابي.
همچنين كتابهاي 1. ديدار در خانه دوست، 2. خورشيد در نخلستان، 3. دعاي باران، 4. فرشته اي در كوير، 5. باراني از مهر، 6. زيباترين شب، 7. همسفر با فرشته، 8 . رؤياي شيرين، 9. فرشته اي در قصر، 10.آن شب، آن شعر، 11.نوشتهٔ نامرئي، را در زير چاپ دارد.
«نامزد دريافت جايزه كتاب سال جمهوري اسلامي» در سال 1386 و «مؤلف برتر اولين جشنواره مرزباني وحي و خرد» در سال 1387، تنها عناويني است كه تا به حال محبوبي در عرصه رقابتهاي
فرهنگي ادبي به دست آورده است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صاحب علي محبّي پروشي
محل تولد : لنگرود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/3/2
زندگينامه علمي
در سال 1343، در روستايي به نام : «پروش» از توابع شهرستان «لنگرود» استان «گيلان» در خانوادهاي كه در دوران خفقان، از خانوادههاي مذهبي محسوب ميشد، به دنيا آمد. و از وجود دو نعمت پدر و مادر در دوران كودكي و دبستان تا چهارم ابتدائي در همان روستا بهرهمند بود. در بين خانواده كه همگي مذهبي و متدّين بودند، يكي از دو برادرهاي ايشان به نام مرحوم «قربان»، بسيار مشتاق آموختن مسايل ديني و مذهبي بود، ولي از اين كه به دليل مشكلات زندگي، نتوانست به خواسته اش دست يابد، سخت ناراحت بود؛ ازاين رو با توجّه به علاقه و زمينه بسيار مساعدي كه در ايشان ملاحظه مي كرد، به اهل خانواده، پيشنهاد كرد كه حدّاقل، من كه اين توفيق را نيافتم، «صاحب» را براي آموختن دروس طلبگي، به حوزه بفرستيم، كه در اصل آن (طلبگي)، جملگي، اعم از پدر، مادر و برادر بزرگ كه اكنون نيز در قيد حيات هستند، موافقت كردند، تنها يك نظر هم اين بود كه پس از اخذ ديپلم براي اين رشته بروند كه اين نظر نيز از سوي همان برادر «قربان»، به اين دليل كه چون محيط امروز بسيار نامساعد است و اگر ايشان تحصيلات جديد را تا سطح ديپلم ادامه دهد، ممكن است ذوق و علاقه فعلي مورد تهديد قرار گيرد، ردّ شد. در اينكه چه كساني در تشويق ايشان يا خانواده براي رويآوردن ايشان به دروس علمي و مذهبي نقش داشتند،
بايد گفت كه اين بيت در آن روستا، پاتوق علماء، فضلا و روحانيون معزّزي بود كه براي امر تبليغ به آنجا ميآمدند؛ لذا رفتار عملي و انس آنان با خانواده از نزديك و نيز ارتباط ايشان با آنها، نه فقط اين شوق را در ايشان، بلكه در مجموع خانواده، به ويژه در برادر بزرگتر از خودش (قربان) ايجاد كرد، تا جايي كه بحمدالله اين تشويقها و اين انسها، منجر به يك تصميم جدّي شد كه مايه خير و بركت الهي در دنيا و آخرت شد. البته ناگفته نماند، از بين روحانيوني كه به اين بيت رفت و آمد داشتند، يكي از آنها به نام حاج آقاي رضائي (كه اكنون پدر عيال ايشان ميباشند)، نقش فوقالعادهاي داشت؛ زيرا ايشان نه تنها در ايّام تبليغ، بلكه به طور مستمر با خانواده، در ارتباط بودند، تا جائي كه در آن زمان، ايشان هر هفته از راه دور، براي ذكر مصايب اهل بيت در شبهاي جمعه، به آن بيت دعوت مي شدند؛ ازاين رو اين ارتباط مستمر ايشان، و نيز تشويقهاي پيدرپي ايشان نسبت به نماز و عبادت و روي آوردن به دروس علمي و حوزوي، در بين نقش ساير عزيزان برجستهتر و بهتر و بيشتر بوده است.
آغاز دروس حوزوي
ايشان پس از اخذ مدرك چهارم ابتدايي، به حوزه علميه صاحب الزمان (عج) لنگرود براي شروع دروس ديني در سال 1353، رفتند و تا چهار سال تمام در اين مدرسه مشغول درس و همزمان تدريس در سطحي كه خوانده بودند مشغول بودند و در 17شهريور سال 1357، همزمان با جنايت رژيم پهلوي در جمعه سياه در ميدان ژاله سابق تهران و
ميدان شهداي فعلي، با نهايت سختي، وارد «حوزه علميه قم» شدند.
اس_ات_ي_د
در لنگرود، نزد مرحوم آيت الله حاج شيخ عليرضا ممجّد، حدود چهار سال دروس پايه و بعداً پس از مراجعه به قم، در ايّام تعطيلي و مأموريتهاي تبليغي در آن ديار، دروس سطح را نزد ايشان خواندند؛ وي استاد برجسته و متبّحري بودند و نسبت به ايشان نيز، با توجّه به ويژگيهايي كه ملاحظه كرده بودند، علاقه خاصي داشت. تلاش اين استاد نيز، نسبت به ايشان، تلاش ويژهاي بود. كه بعدها، در مورد اين استاد، ايشان، مصاحبهاي با راديو گيلان در سالهاي گذشته انجام دادند كه اكنون در برخي از سايتها، موجود است. همچنين در قم نزد آقايان: صلواتي، نيكونام، عالمي، شوشتري، استادي، جلال طاهر شمس، مرحوم آيت الله مشكيني، آيت الله جوادي آملي، آيت الله منتظري، مرحوم آيت الله ستوده، مرحوم آيت الله فاضل لنكراني، آيت الله مكارم شيرازي، آيتالله شب زنده دار، آيتالله مصباح يزدي، آقاي فياض، آيتالله وحيد خراساني، آقاي سيّدي، مرحوم آيتالله تهراني، مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي، آيتالله مظاهري، آيتالله شاهرودي (رئيس قوه قضائيه)، آيتالله مرحوم سيد محمد شيرازي، مرحوم آيتالله وجداني، آقاي شمّاعي و... سالهاست كه تلمّذ كرده اند و دروسي كه نزد مجموع اين بزرگواران طي شده عبارتند از: فقه و اصول سطح و خارج و تفسير، اخلاق، فلسفه، اقتصاد، كلام، اديان و... .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ضياء محتشمى پور، در يكى از روزهاى فروردين ماه سال 1316 خورشيدى كه بهار طبيعت و شكفتن شكوفه ها و گلها است، در خانواده اى متدين و بافرهنگ و اهل ذوق و موسيقى متولد و شكفتن آغاز كرد.
دوران كودكى وى در محله هاى قديم تهران سپرى شد، پدر او، يكى
از صاحب منصبان عالى رتبه اداره كل ثبت اسناد تهران بود و به موسيقى سنتى ايران علاقمند و ساز تار را براى دل خود و صاحبدلان نزديك خود مى نواخت و چه خوب مى نواخت و شيرين اسرار دل خود را با نواى زيبا و دل انگيز ساز تار بيان مى داشت كه اين را اطرافيان شهادت مى دهند.
پدر وى از شاگردان و دوستان مرحوم آيت اللَّه عصار در علوم دينى بود و خود يكى از دوستان مرحوم ابوالحسن صبا بود كه گاهى با ساز استاد صبا با تار خود همنوازى مى كرد. لذا پسر خود را به دوست ديرين خويش استاد صبا معرفى كرد و او چند سالى را نزد استاد مى رفت و مشق نواختن ويولن مى كرد ولى پس از فوت استاد صبا كه در سال 1336 بود، از محضر اين استاد بى همتا محروم گشت و نزد پدر خود مشغول فراگيرى رديف ها و گوشه هاى آوازى موسيقى ايرانى گرديد.
خانواده سيدضياء محتشمى پور، بسيار مذهبى بودند پدر او معقتد بود و هميشه مى گفت: «مولاى متقيان آقا اميرمومنان حضرت على بن ابيطالب عليها السلام فرموده، كودكان خود را با زمان تربيت كنيد و علم مفيد و كارساز زمان و دوران را به آنان بياموزيد.» به همين سبب كوشش ها كرد موسيقى را كه او آن را يك علم و هنرى والا مى دانست به فرزندش بياموزد.
سيدضياء محتشمى پور خود مى گويد: «من دوران كودكى ام را در كودكستان شاهين كه در جنب منزلمان بود گذراندم، سپس به دبستان فرخى رفتم و تا كلاس پنجم اين مدرسه مشغول تحصيل بودم كه پدرم عازم مأموريت ادارى به شهرستان فيروزكوه و ششم ابتدايى را من در دبستان مسعودى فيروزكوه به پايان رسانيدم و
روزها پس از فراقت از درس خواندن به نواختن ساز ويولن زيرنظر پدرم مى پرداختم. ما پس از چندى دوباره به تهران آمديم و از محضر استاد صبا كه از دوستان پدرم بود بهره ور شدم و در زمانى كه در كلاس متوسطه دبيرستان نظام آموزشى قديم مشغول تحصيل بودم براى همكارى و نواختن ساز به راديو رفتم و آهنگ هايى نيز ساختم كه به وسيله دوستانم در راديو به اجرا درآمد. و در خارج از كادر راديو با دوست ناكام و عزيزم شادروان محمودى خوانسارى برنامه هاى متعددى را به اجرا درآورديم.
دوران تحصيل متوسطه را در دبيرستانهاى مختلفى چون: نوشيروان، محسنى، سعيدالعلماء و اميركبير به پايان بردم و پس از چندى به استخدام بانك ملت (عمران) سابق درآمدم و من به كارهاى هنرى خود در مؤسسات فرهنگى و امور خيريه به طور افتخارى ادامه مى دادم چون اصولا من ساز را مثل پدرم براى دل خود و امور هنرى و عام المنفعه ياد گرفته بودم.
متأسفانه در سال 1345 پدرم در سن 48 سالگى دار فانى را وداع گفت و من ديگر نتوانتستم غيبت او را تحمل نمايم، لذا از بانك استعفاء دادم و براى ادامه تحصيل عازم آلمان غربى شدم وپس از آن به كشور اتريش رفتم تا در رشته موسيقى تحصيل كنم، در اتريش موفق به ورود در آكادمى موتسارت وين شدم و در رشته سلفژ و تئورى و ديكته موسيقى با موفقيت نام نويسى كردم.
هدف من در اصل، كسب هرچه بيشتر معلومات در رشته موزيك بود. البته اهل فن به خوبى مى دانند كسانى كه موسيقى را به طور كلاسيك مى آموزند نواختن كنسرتوى فلان ويولنيست مشهور جهان چندان مسئله اى
نيست و با تمرينات مرتب مى توانند آن را اجراء كنند. ناگفته نماند كه اصولا موسيقى در دنيا مانند اقيانوسى بزرگ و بى انتهايى است كه هر روز بزرگ و بزرگتر مى شود و موسيقى ملى كشور عزيز ما ايران نيز دريايى است بسيار بزرگ از اين اقيانوس بى كران و ما هرچه بدانيم قطره كوچكى از اين اقيانوس بى كران بيش نيستيم.
آهنگ ها و تصنيف ها ممكن است پس از اجرا قديمى بشوند و سالها بعد دوباه اجرا و عده اى از مردم خوششان بيايد، اما آنچه كه هميشه جاودانه و اجراى آن در هر زمان و مكان بسيار زيبا و نو و بكر است و صاحب هر ذوق و سليقه را به سوى خود جلب مى كند و هرگز از بين نمى رود و به دست فراموشى سپرده نمى شود، جاودان است و ما مى بينيم و مى شنويم كليه آهنگ هاى خارجى به خاطر غنى بودن گوشه هاى رديف هاى موسيقى ايرانى به خصوص راست پنجگاه و ماهور كه ساخته و اجرا مى گردد از زيبايى خاصى برخوردار است.
در خاتمه من خود را يك موزيسين نمى دانم، بلكه يك هنرجو و طلبه علم موسيقى هستم و براى دل عاشق و شيداى خود، دنبال اين هنر ارزشمند و عرفانى هستم.»
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1333 -1277 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. از كودكى مانند برادر خود، مرتضى محجوبى، به موسيقى علاقه مند بود. پدرش با نى و مادرش با پيانو آشنايى داشت. اولين استاد او حسين خان هنگ آفرين بود و مدتى نيز نزد ابراهيم آژنگ كار كرد. سپس نزد حسين خان اسماعيل زاده رفت. وى در شانزده سالگى ويولن را به خوبى مى نواخت. در 1302
ش با درويش و عارف كنسرتهايى برگزار كرد كه مورد توجه زيادى قرار گرفت. محجوبى در بيست و چهار سالگى به اختلال حواس دچار شد و با اينكه مداوا يافت، به تدريج بر اثر استعمال مكفيات و افراط در آنها، به حالت جنون درآمد و به قيود معمول زندگى بى اعتنايى يافت. از دوستان نزديك او اميرى فيروزكوهى و از شاگردانش، مجيد وفادار و روح اللَّه خالقى بودند. از وى چندين چهار مضراب، پيش درآمد و تصنيف در ابوعطا و دشتى باقى مانده است. ساخته هاى او بيشتر در سبك درويش خان است. وى در تهران درگذشت و در آرامگاه ظهيرالدوله دفن شد.[1]
(رضا) برادر بزرگتر مرتضى محجوبى فرزند عباسعلى ناظر (و. 1277 ه.ش ف. 1333 ه.ش) نوازنده ى زبردستى در ويولن بوده و از كودكى نزد حسين هنگ آفرين ويولن آموخت و چند سالى نيز از محضر استاد معروف كمانچه حسين اسماعيل زاده استفاده كرد.
رضا محجوبى 1277 -1333 درباره ى آن «عاقل ديوانه نما» كه پنجه اش و رفتار غريبش، سخنها برانگيخته است، بسيار گفته و نوشته شده است. نوشته هايى كه بيشتر نادرست اند و جنبه هايى اغراق آميز و افسانه وار از زندگى او به دست داده اند.
در حقيقت خود او نيز با رفتار و كردار عجيبش و نواى متفاوت سازش، ناخواسته بر اين اغراق ايجاد شده مى افزود. حال كه 35 سال از مرگ او مى گذرد، قضاوت درباره ى او نيز مشكل تر شده است. معاشرين دوره ى جوانى او همگى روى در نقاب خاك كشيده اند و جوانانى كه دوران آخر عمر وى را ديده اند، امروز سپيدمو گشته اند.
محرمان و ياران وى هيچكدام زنده نيستند از حقيقت حال وى خبر دهند و از ساز سحرانگيز او، حدود 10 دقيقه، آن هم به
طور مخدوش بيشتر باقى نيست كه البته آن هم نمى تواند گوياى دقيقى از هنر او باشد. اما در اين بين، محقق كوشنده، مى تواند از وراى انبوه اطلاعات نادرست، با در نظر گرفتن حس تميز و تفكر صحيح و درك درست از موسيقى، شخصيت او را هرچند كمى مبهم تصوير كند.
رضا محجوبى، فرزند «ميرزا عباسعلى خان ناظر» پيشكار شاهزاده ارسلان خان ناصر همايون اميرنظام آذربايجانى بود. ارسلان خان ناصر همايون خود از مسئولين امور موزيك در دربار مظفرالدين شاه قاجار بود. سكونت اين خانواده در باغ اين شاهزاده واقع در خيابان اكباتان (امروزى) موجب تشويق اين خانواده به موسيقى شد. پدر خانواده نى مى نواخت و مادرشان، فخرالسادات به پيانو آشنا بود. در تعاقب حادثه اى، به توصيه نزديكان خانواده، رضا و برادر كوچكترش مرتضى به تعليم موسيقى نهاده شدند. مرتضى از سنين طفوليت علاقه خود را به پيانو نشان داده بود. پيانو در سالهاى اخير توسط رجال و درباريان به ايران وارد شده و به جهانى، مطبوع و مطلوب افتاده بود. هر دو كودك نزد اساتيد موسيقى سنتى به آموختن موسيقى گذارده شدند. رضا، به توصيه شاهزاده، به محضر ابراهيم آژنگ رفت. آژنگ از نوازندگان خوب آن دوره معروف به «ابراهيم ويولنى» بود كه تحصيلات او بيشتر در زمينه كلاسيك غربى و موزيك نظام بود.
شيوه تدريس آژنگ، برخلاف معمول آن زمان، از روى شيوه هاى اروپايى همراه با كتاب و نت بود. اما رضاى كوچك از همان آغاز سر تسليم به اين شيوه فرود نياورد و به طور غريزى، مكتب ديگرى را مى جست كه با نيازهاى فطرى او هماهنگى داشته باشد. بعد از يك دوره ى ناموفق نزد آژنگ، او را
نزد حسين خان اسماعيل زاده بزرگترين نوازنده كمانچه ى آن عصر گذاشتند. در آن زمان، ويولن نيز مانند پيانو و فلوت از سازهاى فرنگى اى بود كه به علت كوچكى و ظرافتشان مورد استقبال قرار گرفته بودند و كسانى كه مى خواستند موسيقى ايرانى را روى ويولن بنوازد از روش كمانچه تقليد مى كردند. اسماعيل زاده در همان خيابان اكباتان (ملت) مى زيست و رضا با اشتياق تمام به محضر درس او شتافت. شيوه ى تعليم استاد، شفاهى و به طور سينه به سينه و از راه گوش بود و قدما معتقد بودند كه براى آموختن ظرايف موسيقى ايرانى (كه قابل ثبت روى كاغذ نيستند) راهى به از اين نيست. اساس كار موسيقى ايرانى در آن دوره، رديف آوازها بود كه شاگرد به تدريج مى آموخت و بعد، تصانيف و رنگها و «پيش درآمد» كه تا آن زمان رايج شده بود. از محضر درس اين استاد، كسانى مانند ابوالحسن صبا و حسين ياحقى بيرون آمدند كه بعدها از مفاخر موسيقى ايران شدند. استعداد بسيار شديد، دقت گوش، كار فراوان و عاشقانه و حساسيت فطرى از رضا نوازنده اى لطيف طبع و پراحساس ساخت و رشدى زودرس يافت. در شانزده سالگى ساز او شنيدنى بود و به همراه برادرش مرتضى، به هنرنمايى مى پرداخت. وى كه نخست به همراه برادرش در كافه پدرى به نوازندگى اشتغال داشت، بعدها با اساتيدى چون: درويش خان، حاجى خان ضرب گير (عين الدوله)، طاهرزاده، على اكبر شهنازى، مرتضى نى داود و حسن قصاب (خواننده) نزد رجال و شخصيتهاى بزرگ به دادن كنسرت پرداخت. وى كه دوره ى رديف عالى استادش را با موفقيت به پايان رسانيده بود، تسلطى خاص در اجراى آوازها، پروراندن گوشه ها، چهار مضرابها، پيش درآمدها و تصانيف
داشت. شيوه ى نوازندگى سهل و ممتنع او، خلاقيت و ابتكار جالب توجه همراه با احساسى لطيف و گسترده و عميقى كه در ساز او بود و زيبايى صورت و سيرتش، از او نوازنده اى محبوب و به يادماندنى ساخت.
رضا تا سال 1302(25 سالگى)، از هنرمندان محبوب جامعه ى هنرى آن روز تهران بود كه با دادن كنسرت و تشكيل كلاس تعليم موسيقى در لاله زار، شهرتى بسزا داشت. در اين هنگام چند كنسرت با درويش و عارف در گراند هتل داد و آهنگ و پيش درآمدهايى ساخت كه مورد توجه بسيار قرار گرفت. مجيد وفادار و روح اللَّه خالقى از شاگردان او بودند. از اين هنگام به بعد، در اثر تحولاتى كه در وى پيدا شده بود، تغييراتى در روش زندگى و شيوه ى نوازندگى او پيدا شد. تغييراتى كه حاصل آن عصبانيتهاى شديد، حساسيت فوق العاده، انزوا، افراط در «خود براندازى» و بى اعتنايى به روشهاى معمول و جارى زندگى بود. چنين علائمى در آن زمان تعبير به جنون مى شد و به همين دليل، او را چندين بار تحت مداوا قرار دادند و از آنجائى كه در تشخيص چنين پديده هاى در آن دوره عاجز بودند و آن را صرفاً ارگانيك مى پنداشتند، حالت رضا تفاوتى نكرد و تا 31 سال بعد، كه به وضع دلخراشى فوت كرد، به همين شيوه زيست. با تمام توهماتى كه مردم آن دوره و هنرمندان و حتى نزديكان رضا درباره ى او داشتند، او هيچگاه «ديوانه» به معناى درست و علمى آن نبود. حقيقت اين است كه او اين نقش دردناك را در كمال ضرورت فطرى و با آگاهى كامل براى خويش انتخاب كرده بود. او آئينه صادق و
پاك و بى غشى بود كه هركس مى توانست خود را در آن مشاهده كند و عليرغم تمام رفتارهاى ظاهرى اش، هيچگاه نمى توان او را ديوانه خواند. به حد افراد نجيب و پاك نفس و مستغنى بود، هوش و حافظه اى بسيار قوى داشت كه مورد تعجب نزديكانش واقع مى شد و سخنان به ظاهر نامفهوم و غريب وى، هركدام حاوى نكاتى لطيف و باريك بودند كه گاه نيش طنز تلخى چاشنى آن بود. در كمال فقر و مسكنت مى زيست و جز تا وقتى كه حالى مناسب نمى يافت، نمى نواخت و احساس پيچيده و نظم منطقى تفكر او در نواختن ساز تجلى پيدا مى كرد (و اين خود دليل بارزى بر هوش سالم و سرشار وى بود). وجود لطيف و آسمانى او در تهران غم انگيز و مردم كش آن سالها، چون آيه اى از رنج و زحمت بود. تنها معدودى بودند كه او را به درستى شناختند و روح درد كشيده او را درك كردند كه از آن جمله. مرحوم استاد بهشتى روان سيد كريم اميرى فيروزكوهى بود و شخصيت رضا در شعر او متجلى است. از لحاظ موسيقى پديده ى رضا محجوبى، از دو جنبه قابل بررسى است: نوازندگى، سازندگى. از لحاظ نوازندگى، رضا محجوبى پديده اى منحصر به فرد است. منحصر به فرد از اين جهت كه در عين تقيه و پاى بندى به اصول سنتى و رديف و حتى شيوه ى نوازندگى قدما، شور و حالى مختص خود داشت كه در «رنگ آميزى»هاى سازى اش منعكس مى شد. بعضى از هم دوره هاى او، به خصوص مرحوم صبا با استفاده از تعاليم مدرسه عالى موسيقى و متدهاى غربى، شيوه ديگرى را پيش گرفتند كه در مقايسه با قدما، مشكل تر
و فنى تر به نظر مى رسد و همين شيوه بود كه بعدها در هنرستان ملى تدريس مى شد. در حقيقت، رضا از لحاظ معلومات موسيقى و اطلاعات در زمينه موسيقى فرنگى چيز بيشتر از خيلى نوازندگان نداشت و تعليم او منحصر به همان چند سالى بود كه نزد حسين خان اسماعيل زاده رديفها را آموخته بود. اما نكات و خصوصياتى در ساز او بود كه او را متمايز مى ساخت و صاحبنظران هنوز غيرقابل تقليدش مى دانند. برجسته ترين خصلت رضا در نوازندگى خلاقيت جوشان او بود. هيچگاه نغمه اى را دوبار ننواخت و هرگاه از او مى خواستند كه نغمه اى را كه دفعه قبل نواخته تكرار كند، يا چيزى ديگر مى نواخت و يا همان نغمه را به طرزى ديگر عرضه مى كرد كه مورد پسند واقع مى شد. در عين حال حافظه اى عجيب قوى داشت و تصانيف و قطعات بسيارى از قديم در خاطر داشت. به خصوص قدرت او در چهار مضراب و خلق آن قابل توجه بود. چهار مضرابهاى وى به سبك قدما، كوتاه و داراى ريتمهاى تند و محرك هستند. رضا محجوبى يك بديهه نواز پرقدرت در موسيقى ايران بود و بديهه نوازى به معناى عالى و صحيح آن، خاص كسانى است كه در موسيقى به مقام استادى مى رسند. نكته ى ديگر در ساز رضا، كوك مخصوص ساز او بود، بارها ديده شده بود كه رضا با ويولن هاى داراى كوك غير صحيح نواخته و به خوبى از عهده برآمده بود. به طورى كه كس ديگرى نمى توانست با ساز او بنوازد. خود نيز هنگام نواختن دستگاهى خاص، كوك ساز خود را طورى تنظيم مى كرد كه به هنگام مقتضى و مناسب بتواند توافقات و سازهاى مطلوبى ايجاد كند
و اين خصلتى است كه در نوازندگان بعدى او كمتر ديده مى شود. او در هنگام كودكى طبق روش معمول آن زمان مدتى را با استاد حاج خان عين الدوله اى ضرب نواخته و دقت او در نوازندگى به نگهداشتن ريتم و وزن از همان مايه ى دوره كودكى بود.
مهمترين نكته و خصيصه در نوازندگى، جمله پردازيهاى خاص وى بود. در قديم، نوازندگى منحصر به رديف و تقيه به حفظ مبانى اجرايى و ريزه كاريها و رعايت مسائل فنى آنها بود. در دوران بعد، بخصوص بعد از تأسيس راديو، موسيقى ديگرى پديد آمد كه مغاير با روش قدما بود. رضا شايد از اولين كسانى بود (و شايد اولين كسى) كه بنا به نيازهاى حسى و روحى خويش و مقتضاى زمان، تا جايى كه صلاح ديد از روش پيشينيان عدول كرد و شيوه اى اختيار كرد كه اكنون نزد اهل فن به «شيرين نوازى» معروف است. در اين شيوه، مختصات اصلى و قديم نوازندگى در موسيقى سنتى مورد تغييراتى چند قرار گرفته است، تندى و كندى ريتم- تقيه به درستى اجراى جملات- رعايت مسائل فنى از قبيل تكها، ريزها، تكيه ها و تحريرهاى مخصوص، توالى گوشه ها و بيان احساس با توسل به شيوه هاى جديد (كه بعض آنها مستخرج از موسيقى ممالك ديگر بود). رضا نيز از پيشكسوتان و شيرين نوازان اين سبك بود سبك و روش كار او با همه آيندگان و حتى معاصرين وى تفاوتهاى بسيار داشت، جملاتش درست است، صداى سازش اصيل است، در اجراى چهار مضرابها و ضربيها به «سرعت صحيح» و مسائل فنى ديگر مقيد است، ابتكاراتش خارج از موسيقى اصيل نيست و با منطق رايج در موسيقى قدما همخوانى دارد، در بيان
احساس نيز هرچند صددرصد مانند اساتيد قديم نيست ولى در تجلى احساساتش به افراط و تندروى نگرائيده و ساخته هايش از احساس طبيعى و گرم و «درونى» برخوردارند. در حقيقت رضا شيرين نوازى بود كه با همه ى خصوصياتش، از اصالت موسيقى خروج نكرد و هيچ گاه حاضر نشد با اختلاط و امتزاج آن به طور كوركورانه با موسيقى هاى وارداتى ديگر، آن را به ابتذال بكشاند.
رضا محجوبى هيچ گاه در راديو وارد نشد و صفحه هايى هم پر نكرد. تنها اثرى كه از او باقى مانده و در دسترس بعضى اشخاص هست، تا حدى شيوه كار او را نشان مى دهد. ليكن اعجاب انگيزى او را بايد در لحظاتى خاص ديد كه درك آن لحظات فقط براى معدودى ميسر بود و چيزى هم از آنها ضبط نشد. از لحاظ آهنگسازى بايد گفته شود كه «معنى آهنگسازى» در موسيقى قديم رسم نبود و در حقيقت نوازنده ى موسيقى سنتى پس از سالها تعليم كه (در صورت استعداد) به مقام بداهه نوازى مى رسيد خود هم نوازنده و هم (تا حدى آهنگساز) ليكن بعد از درويش و عارف كه اعتبار جديدى به پيش درآمد و تصنيف بخشيدند، نواسازى نيز به صورتى ديگر درآمد. از رضا چندين چهارمضراب، پيش درآمد و دو تصنيف (در ابوعطا و دشتى) باقى مانده است كه بعضى از آنها به همت دكتر لطف اللَّه مفخم پايان به نت درآمده است. ساخته هاى او به سبك درويش خان و ركن الدين مختارى است، نمونه هاى خوبى است از روش نواسازى اساتيد قديم. نغمات زيبا در پيش درآمدها و تصانيف او فراوان است و از لحاظ «فرم» سليس و روان و داراى صحيح و طبيعى است. تصنيف اول كه بنام «چوپانى» معروف است و
با مطلع: يك زمان چوپانى، خواست از نادانى... آغاز مى شود، نخست با آواز ملوك ضرابى در گراند هتل تهران به اجرا درآمد. اشعار آن از رضا كمال (شهرزاد) هنرمند معروف آن زمان است. رضا كمال از دوستداران تئاتر در آن زمان بود و آثارى نيز روى پرده آورد. خودكشى او در سنين جوانى، اثر عميقى بر روى رضا داشت. تصنيف ديگر به نام «بهار نو رسيد» (سراينده اشعار معلوم نيست) نيز با آواز قمرالملوك وزيرى و تار مرتضى خان نى داود در صفحه ضبط شد و تنها اثرى از او است كه در همان زمان مضبوط است. دوران نواسازى رضا تا سالهاى 1300 -1305 است و از آن به بعد اثرى از او در دست نيست غير از تعدادى تصانيف فكاهى بسيار معروف كه اكثراً جنبه هاى انتقادى اجتماعى و سياسى دارند (مانند: اين انگليسا تهرونو خوردن...) و بنا به قول مشهور، شعرشان نيز ساخته ى او است. تعدادى ترانه كوچك و دلنشين دارد كه شعرشان نيز از خود او است و با وجودى كه كلمات اكثر آنها شكسته و عاميانه است، ليك در يادماندنى است. مانند تصنيف: مى خوام برم بالا پشتبون- مى ترسم از راه پلكون، و مرحوم صبا تعدادى از اين نواها را با نت و شعر نوشت و جمع آورى كرد كه معلوم نيست بعد از 32 سال كه از فوت صبا مى گذرد، نت آن نغمات چه شده است.
زندگى و نوازندگى رضا كه آميزه اى از رنج و شوريدگى و هنر بود، جنجال و توجه بسيارى را برانگيخت ليكن شخصيت حقيقى او و همچنين ارزش راستين او در موسيقى هيچ گاه به درستى شناخته نشد. مرگ او كه در يك
شب تيرماه به وضع دلخراشى به وقوع پيوست و جان خسته اش را از قفس تن رهانيد، عكس العمل زيادى را جلب نكرد و پس از مراسمى محقر، در گورستان ظهيرالدوله پائين پاى ايرج ميرزا شاعر به خاك سپرده شد، امروز ما او را به صورت مرد ژوليده روى و پريشانى كه در خيابان لاله زار نشسته و با زبان طنز تلخ، زشتى هاى زندگى و جامعه اش را ريشخند مى كند نمى بينيم، بلكه او را هنرمندى لطيف طبع و انسانى بزرگ و رنج ديده مى شناسيم كه نواى روح خويش را در نغمه دشتى و افشارى (كه علاقه بسيار بدان داشت) براى تسكن دل ما، و همه آيندگان و روندگان، در صداى سازش پرواز مى دهد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (69)، تاريخ برگزيدگان (568)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (251 -250)، تاريخ موسيقى (589 -583 ،490 -489/ 2)، سرگذشت موسيقى (458 -455/ 1)، مردان موسيقى (534 -527/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1279- ح 1344 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. پدرش نى مى نواخت و مادرش نيز با نواختن تار و پيانو آشنا بود. وى براى تحصيل به مدرسه سن لويى رفت و نزد حسين خان هنگ آفرين به فراگيرى موسيقى پرداخت. سپس در محضر محمود مفخم الممالك شيوه هاى خاص نوازندگى پيانو را آموخت. او همچنين نزد حاجى خان ضرب گير عين الدوله اى به فراگيرى تنبك و اصول و تصانيف پرداخت. وى در ده سالگى، در كنسرتى همراه استاد حسين خان اسماعيل زاده، حاجى ضرب گير، عارف قزوينى و استادش، مفخم، پيانو نواخت. محجوبى براى پر كردن صفحه سفرهايى به بيروت، شام و حلب داشت. وى در راديو تهران نيز نوازندگى مى كرد و در آهنگسازى نيز صاحب
ذوق بود و آهنگهاى بسيارى ساخت. بيشتر اشعار تصنيفهاى او را دوست شاعر و مورد علاقه اش، رهى معيرى، ساخته است. وى در تهران درگذشت و در آرامگاه ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. از بهترين شاگردان محجوبى، اسماعيل ديبا و فخرى ملكپور را مى توان نام برد. از تصانيف وى: «نواى نى» دشتى؛ «كاروان» دشتى؛ «من از روز ازل» سه گاه؛ «من بيدل ساقى» سه گاه؛ «چه شبها» دشتى؛ «ديشب كه تو در خاه ما آمده بودى» افشارى.[1]
مرتضى محجوبى (1279 -1344)، به شهادت گذشتگان و با استناد به آرشيو مكتوب و بازمانده در راديو، مرتضى خان محجوبى از دو جهت منحصر به فرد و يكتا است. از لحاظ نوازندگى، كه تا به حال كسى در پيانو مانند او نبوده و نيست و از نظر پركارى. مرتضى خان اگر پركارترين و پربارترين هنرمند راديو نباشد، لااقل از پربارترين هاست. عليرغم همه تحسين ها و تجليلهائى كه از او شده، هنوز يك فهرست كاملاً دقيق و مشخص از كارهاى او فراهم نيست و راقم اين سطور كه سالهايى از عمرش را عاشقانه در پى زندگى و آثار مرتضى خان صرف كرده و هنوز هم مى كند، نيز موفق به اين كار نشده است.
در زمينه ى موسيقى ايرانى هنوز كارهاى بسيار است كه نشده است و اين هنرها مى تواند زمينه ى غنى و بكرى باشد براى كسانى كه روحيه ى جويندگى و تحقيق دارند. اما شرط آنست كه محقق خود موسيقيدان و موسيقى شناس باشد (لااقل تا حدى) و روش پژوهش را هم بداند و صد نكته غير حسن ببايد، تا كه مقبول مردم صاحب نظر شود. مرتضى خان محجوبى از آن هنرمندان مكتب رفته ولى «خط» ننوشته بود كه به
سرپنجه ى سحرآميز و آبشار روان احساسش، نغمه خوان دل عاشقان شد. او در خانواده اى متولد شد كه همه علاقه به موسيقى داشتند. در خانه شان پيانو بود و مادرشان كمى به اين ساز آشنا بود. استعداد فطرى و علاقه ى مرتضى چنان بود كه خود به تنهايى نواختن «پيش درآمد اصفهان» اثر درويش را روى پيانو آغاز كرد. براى پرورش استعداد درخشانش، نزد دو استاد بزرگ آن زمان به شاگردى گذارده شد در حالى كه 6 سال بيش نداشت. اساتيد وى، سلطان حسين خان هنگ آفرين و محمود مفخم الممالك بودند. هنگ آفرين از تحصيل كرده گان موزيك نظام بود و در عين آشنايى به مبانى موسيقى غرب، نزد ميرزا عبداللَّه و ديگر اساتيد، رديفها را كار كرده بود و از بهترين نوازندگان سه تار بود. محمود مفخم الممالك نيز كه قبلاً در تار شاگرد ميرزا حسينقلى بود از برجسته ترين نوازندگان دوره ى خود به شمار مى رفت. شيوه ى تعليم اين دو استاد، به روش قدما سينه به سينه و شفاهى بود. مرتضى نزد مفخم الممالك شيوه هاى خاص نوازندگى پيانو (به مقتضاى موسيقى ايرانى) را مى آموخت و نزد هنگ آفرين، معلومات رديفى خود را تكميل مى كرد. در ضمن نزد حاج خان ضرب گير (عين الدوله اى) به فراگرفتن تمبك و اصول و تصانيف مى پرداخت و قوت و مايه سازش در نواختن ضربى ها، حاصل آن ايام است. منزل آنان محل تجمع اساتيد و موسيقيدانان معروف بود و به خصوص ميرزا حسين خان اسماعيل زاده نوازنده استاد كمانچه كه در همسايگى آنان منزل داشت، از محضر پربار خود مرتضى را بهره مى درخشيد. مرتضى خان داراى استعداد و توانايى غيرعادى در نواختن پيانو بود، اساتيد زبده، كار فراوان و محيط خانوادگى مناسب بر اين استعداد علاوه شد
و از او نوازنده اى اعجوبه ساخت. هنوز كمتر از ده سال داشت كه در محافل رجال و اعيان كنسرت مى داد و مورد تشويق واقع مى شد. و به همراه برادرش رضا، در كافه پدرش واقع در لاله زار كه محل تجمع اعيان و منورالفكرهاى آن زمان بود پيانو مى نواخت. شهرت وى به جايى رسيد كه در ده سالگى به همراه حاج خان، مفخم الممالك، شكراللَّه خان (استاد تار) و برادرش رضا، در تالار سينماى فاروس لاله زار همراه با آواز عارف قزوينى كنسرتى داد. كسانى كه در روحيه و زندگى عارف و به خصوص سختگيرى و مشكل پسندى او وارد هستند مى دانند كه پذيرفتن اين طفل كوچك به عنوان همراهى كننده آواز در كنسرت عارف چقدر مهم بوده است. در دوازده سالگى، او نوازنده اى شناخته شده بود كه به اتمام دوره رديف عالى موفق شده و معلم خصوصى فرزندان بسيارى از رجال مملكتى آن ادوار بود. زندگى او نيز سير و روندى غير عادى داشت. در سيزده سالگى متكفل زندگى خود خانواده 14 نفرى اش شد و آنها را اداره مى كرد و با اساتيدى چون درويش خان، طاهرزاده، حاج خان و اسماعيل زاده كنسرت مى داد. در بيست سالگى ازدواج كرد و در سال 1307 براى پر كردن صفحه به بيروت، شام و حلب سفر كرد. از اين سفرهاى متعدد حدود 100 صفحه پر شد كه اكنون تعدادى از آنها در دسترس است. اكثر اين صفحات همراه ويولن ابوالحسن صبا، حسين خان ياحقى و طاطائى (نوازنده ى مشهور آن دوران)، تار مرتضى نى داود و ارسلان درگاهى و عبدالحسين شهنازى و ضرب آقارضاخان روانبخش است. او با صداى اشخاصى چون جلال تاج اصفهانى، ملوك ضرابى، قمرالملوك وزيرى، ملكه حكمت شعار (با
نام مستعار م- ب)، اديب خوانسارى و بديع زاده و ديگران صفحه پر كرده است كه آثار دلنشينى هستند و هنوز بعد از مدتها كه به گوش مى رسد، تازگى خود را از دست نداده اند. دو صفحه تكنوازى وى در «شور» و «افشارى» نيز باقى مانده است كه نمونه عالى و والايى است از دوران اوج قدرت وى. زندگى او از راه تدريس و تعليم پيانو مى گذشت و در نواختن اين ساز چنان بود كه در بين گذشتگان، معاصران و آيندگان نيز همتا و رقيبى نيافت.
در سال 1319 هنگام تأسيس اداره راديو به اين سازمان وارد شد و تا آخر عمر در آنجا زندگى مى كرد و به همراه قمرالملوك وزيرى، روح انگيز، نيراعظم رومى (تصنيف خوان مشهور) و ديگران مى نواخت و بيشتر خود به تنهايى مى نواخت. مدتى سرپرست برنامه موسيقى راديو و چندى هم محاسب امور مالى در اين مشاغل دوام نياورد. از سال 1334 با شروع برنامه ى گلها، وارد آن شد و از ستونهاى اصلى و ثابت آن برنامه به شمار مى رفت. وى به تنهاى و با ديگران نوازندگى مى كرد و آهنگ مى ساخت. بيش از نيمى از نوارهاى راديو در آن سالها آثارى از پنجه ى سحرآميز او را با خود دارند و يادگار هنر وى به شمار مى روند. تصانيف وى نيز با اركستر گلها در همان سالها اجرا شد كه بعضى از آنها هنوز نيز شهرت دارند و از خاطر نمى روند. آثار وى را مرحوم غلامحسين بنان، مرضيه، حسين قوامى و خوانندگانى ديگر اجرا كرده اند ولى بهترين اجراگر آثار مرتضى خان، بنان است كه بسيار مورد علاقه و احترام وى بود. صداى بنان، به تصريح آقاى حسينعلى
ملاح موسيقى شناس ارجمند معاصر، داراى حال و كيفيتى خاص (و به قول ايشان: اشرافى) بود كه پيانوى مرتضى خان نيز داراى همان حال و كيفيات بود و شايد بهترين آثار بنان اعم از آواز يا تصنيف همانهايى باشد كه با ساز مرتضى خان اجرا شده است. ولى در راديو به همراه نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، حسين خان ياحقى، على تجويدى، حبيب اللَّه بديعى، حسين تهرانى، لطف اللَّه مجد، فرهنگ شريف، جليل شهناز، حسينعلى وزيرى تبار، حسن كسايى، احمد عبادى و خوانندگانى چون: بنان، مرضيه، قوامى، اديب خوانسارى، محمود خوانسارى، اكبر گلپايگانى و سعادتمند قمى آثارى اجرا كرده كه بيشتر آنها ضبط و در آرشيو راديو محفوظ است. زندگى محجوبى، در عين حال كه از زندگى بسيارى از هنرمندان آن عهد آرامتر و بى دغدغه تر بود، اما آن سلامت و رفاهى را كه لازمه ى به اوج رسيدن او بود در اختيارش نگذاشت. محيط سفله پرور و هنرمند آزار اداره راديو او را همواره آزار مى داد و به خصوص از اين كه قدر او به درستى شناخته نشده بود، همواره در رنج بود. از سال 1333 كه مقارن مرگ برادر عزيزش رضا و همسرش بود، مجبور شد كه بيشتر به موسيقى بپردازد. رنج هاى گذشته اش، حساسيت فوق العاده و هوش سرشار وى كه هر چيزى را به خوبى درك مى كرد و طبع لطيف و دردناكش در محيط آن روز، به شكستن وى كمك كردند. مرتضى خان مردى بسيار پاك طينت و مهربان و بى آزار و به شدت كريم و سخى بود. در عين داشتن هوش سرشار و نبوغ استثنايى، بسى ساده دل و مهرورز بود و با تأثر و عاطفه اى عجيب از كودكان و گربه ها حرف مى زد. به جز پيانو
مأنوس ديگرى نداشت، تحصيلاتش را تا سال نهم متوسطه همراه برادرش در مدارس آليانس و سن لوئى به پايان برده بود و عربى و فرانسه را (تا حدى) مى دانست و از بين شعراى معاصر، به رهى معيرى و شهرآشوب و ابوالحسن ورزى علاقه داشت. شاگردان بسيارى داشت كه چون همه ى آنها از خانواده هاى بزرگان بودند و حرفه شان موسيقى نبود، شهرتى نيافتند و تنها يكى از آنهاست كه شيوه او را به خوبى حفظ كرده و مى نوازد.
مرتضى خان محجوبى، ارزنده ترين نوازنده پيانو در تاريخ موسيقى ايران، به هنگام تحويل سال 1344 ساعاتى قبل از شليك توپ عيد در تنهايى و فراموشى درگذشت. خبر مرگ او به خاطر تحويل سال نو به مدت يك هفته مكتوم ماند و پس از سيزده نوروز، در كنار قمرالملوك وزيرى در گورستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. به هنگام مرگ او اكثر هنرمندان آن دوران حضور داشتند. شخصيت مرتضى خان از دو جنبه نوازندگى و سازندگى قابل بررسى است. مرتضى محجوبى، به تصديق تمام اساتيد معاصرش و امروز، زبده ترين و چيره دست ترين نوازنده پيانو در موسيقى ايران است كه تا به حال مانندى نيافته است. در حقيقت او كسى بود كه از پيانو مانند يك ساز سنتى چون نار، سه تار و سنتور استفاده مى كرد و شخصيتى (كاراكترى) كه پيانو هنگام نوازندگى وى داشت، به اصل و ماهيت فرنگى خود هيچ شباهتى نداشت. بسيارى از نوازندگان مشهور از جمله مشير همايون شهردار و جواد معروفى مدتى شاگردان وى بودند. مهمترين خصوصيات نوازندگى پيانوى او به قرار زير است: الف- كوك: كوك پيانوى مرتضى خان بر طبق پرده ها و فواصل خاص موسيقى ايرانى است كه از زمان استاد
سنتور، محمدصادق خان سرورالملك در ايران رايج شده بود. به لحاظ تمهيدات فنى خاصى كه او به مقتضاى گوش حساس و ذوق سليم خود در كوك ساز به كار مى برد، صداى سازش بسيار دلنشين و پراحساس بود و با نوازندگان ديگر متفاوت و به خصوص در صفحاتش، بوى ساز اساتيد قديم را دارد. ب- اصالت نوازندگى: سبك اصيل و ايرانى ساز مرتضى، در اجراى دقيق و ماهرانه ى نوانس ها و تزئيناتى است كه از اركان مهمى در نوازندگى سازهاى ايرانى است. اين صداهاى جانبى و تزئينات (كه در اصطلاح اهل فن به «واخوان» معروف است)، هويت اصيل نوازندگى در موسيقى ايرانى را تشكيل مى دهد. در سازهاى ايرانى به مقتضاى ساختمانشان اين صداها به سهولت قابل اجرا است وليكن در پيانو، بسيار مشگل و گاه غير ممكن است و عدم توفيق نوازندگان ديگر پيانو نيز بيشتر به خاطر همين موضوع است مرتضى خان به توصيه مفخم الممالك خود مدتى سه تار را نزد حسين خان هنگ آفرين و ويولن را نزد حسين خان اسماعيل زاده كار كرده بود و معتقد بود كسى كه بخواهد موسيقى ايرانى را به طرز مطلوب روى پيانو بنوازد بايد حتماً با يك ساز سنتى آشنا باشد تا بتواند لطايف و ريزه كاريهاى آن را درك كند و اجرا نمايد. او خودگاه سه تار و ويولن نيز مى نواخت و صداى ويولنش نيز بسيار شبيه برادرش بود. او خود درباره ى پيانو مى گفت كه چون اين ساز غربى است و پرده هاى منفصل دارد، نمى تواند مجرى خوبى براى «تداوم ذاتى جملات» در موسيقى ما باشد به همين لحاظ نوازنده بايد در هنگام نواختن، با چيره دستى و مهارت، اين نقيصه را جبران نمايد. ساير مشخصاتى كه در
ساز مرتضى خان به حد اعلى موجود بود از اين قراراند: ضرب شناسى تسلط به اجراى قطعات و آوازها و نمايش ظرافت آنها از طريق مالشها، تكيه ها و شيوه هاى فنى اى كه خاص خودش بود، قدرت فنى فوق العاده كه تا سالهاى 1330 در اوج خود بود، خلاقيت فوق العاده در خلق پيش درآمد و چهار مضراب. (از صدبار كه محجوبى دشتى نواخته است دو درآمد يكسان يا دو چهار مضراب يكجور شنيده نمى شود و قدرت بداهه نوازى وى به حدى است كه از ميان معاصرين او فقط حسن كسايى را مى توان با او مقايسه كرد، فضاسازى درست و سايه روشن هايى كه فقط از پيانوى او ديده مى شود. اجراى صحيح گوشه ها، جملات و تكيه ها و تحريرها عدم تأثير از موسيقى هاى بيگانه، استقاطى و مبتذل كه در آن زمان بيداد مى كرد و پاى بندى به اصالت موسيقى قدرت وى در همراهى (پشتيبانى) ساز يا آواز: (بسيارى از گذشتگان و معاصرين وى به خصوص هنگام همراهى با آواز، اكثر اوقات كه از اجراى صحيح و همراهى درست جملات آوازى (كه در موسيقى ايران قدرى مشكل و پيچيده است) بازمى ماندند، به نواختن سازشها و ركوردهايى اكتفا مى كردند اما قدرت مرتضى خان در اجراى جملات و گوشه ها و جواب دادن ها به قدرى درست بود كه گاه از خواننده پيشى مى گرفت و به او «خط» مى داد و او از اين جهت مورد تحسين و اقدام بسيار استاد صبا بود)؛ آفريدن و خلق گهگاهى توافقات و سازشهايى (Accodrs) مطلوب كه با نواختن چند صدايى روى كليدهاى پيانو ايجاد مى كرد و به گوش كاملاً مطلوب بود. تا جائى كه استاد تجويدى معتقد است براى نوشتن هارمونى ايرانى بايد از نواى پيانوى
محجوبى استفاده كرد؛ خلاقيت و مهارت در نواختن توافقات، يكصدايى ها يونيسون (Unisson) با هر دو دست، قدرت دست راست در نواختن ملودى و دست چپ در نواختن همراهى بدون اين كه هيچ يك از اين دو نقش ديگرى را مخدوش كنند. مرتضى خان نيز مانند بسيارى از نوازندگان عصر خويش، بنا به معذورات و مقتضيات محيط، به شيرين نوازى كشانيده شد و از پيشكسوتان اين سبك است. تمام كسانى كه همدوره او در راديو كار مى كردند و جوانان آن روز بودند، به نحوى از او تأثير گرفته اند. از جمله: فرهنگ شريف، پرويز ياحقى، مجد، كسايى و به خصوص رضا ورزنده. ليكن در يك تقسيم بندى دقيق، مرتضى خان در مرز بين «تقيه» به روشهاى نوازندگى قديم (سنتى) و «موسيقى امروز (شيرين نوازى)» قرار مى گيرد. در حقيقت تا سال 1334 كه سال تأسيس برنامه گلها بود، ساز مرتضى خان نمونه اى بود از طرز نوازندگى قدما مانند حبيب سماعى، مرتضى نى داود و ارسلان درگاهى. از آن سال به بعد، به جز فضاى ساز، ريتم كار (از نظر سرعت) و تزئيناتى كه براى انتقال احساس به كار مى رفت، بقيه مختصات ساز وى ثابت ماند و هنوز هم به عنوان يكى از اصيل ترين نوازندگان تاريخ موسيقى ما شناخته مى شود. هنوز هم بسيارى از تمهيدات خاص و «مضراب»هاى او مورد استفاده اهل فن است ليكن او هيچگاه اصالت موسيقى را مخدوش نكرد و آن را با نغمات بيگانه و وارداتى ديگر، آلوده و ناخالص نساخت. مرتضى خان در نوازندگى پيانو بيشتر علاقه به شور، دشتى، افشارى، سه گاه و همايون داشت و در نواختن دشتى بيداد مى كرد. بيشتر آهنگهاى وى نيز در اين مايه است. از نظر آهنگ سازى، مرتضى خان
22 تصنيف دارد كه طبق فهرست مرحوم روح اللَّه خالقى همه آنها در آرشيو راديو موجود است. غير از اين مقدار، وى تعداد زيادى تصنيف ديگر همراه پيش درآمد، چهار مضراب و رنگ دارد كه به خط موسيقى خاص خود (كه شبيه خط سياق است) نوشته و همه آنها محفوظ است تا وقتى كه به خط موسيقى بين المللى درآمده، منتشر گردد.
برخلاف دوره ى نوازندگى وى كه به دو مرحله مشخص تقسيم مى شود، نواسازى او اين چنين نيست. تصانيف او كه به همت جواد معروفى و روح اللَّه خالقى تنظيم و اجرا شده است، از لحاظ مشخصات فنى و تقسيم بندى، در رديف تصانيف سنتى مثل آثار درويش و عارف و مرتضى خان نى داود و رضا محجوبى نيستند و از لحاظ فضا، طرز اجرا و خصايل ديگر، در عين حال كه تصوير خود او را در بر دارد، تأثير گرفته از مكتب خالقى و گاه وزيرى است (به خصوص در تنظيم و اجرا). حتى تصانيفى كه در سالهاى 1310 -30 ساخته شده و توسط اركستر گلها از سالها 1334 به بعد اجرا شده اند نيز در همين فضا هستند. تصانيف مرتضى خان محبوبيت بسيار داشته و هنوز هم عاشقان موسيقى آنها را با جان و دل گوش مى دهند و در مقايسه با تصانيف همزمان خورد آثار امروز، هنوز از برجسته ترين آثار هستند. او كه معاشر و همدم رهى معيرى سخن پرداز نامى معاصر بود، به كمك او تصانيف خود را مى ساخت و در اثر همكارى مداوم اين دو با يكديگر و روحيه مشتركشان، اين آثار از نظر تلفيق شعر و موسيقى جالب توجه و قابل مطالعه هستند. مشهورترين اين آثار عبارتند از:
1- نواى نى «دشتى».
2- كاروان «دشتى». 3- من از روز ازل «سه گاه». 4- من بيدل ساقى «سه گاه» با اشعارى از رهى معيرى. 5- چه شبها «دشتى». 6- ديشب كه تو در خانه ما آمده بودى «افشارى» با اشعارى از نواب صفا.
در سالهاى اخير، آثار او با اركستر راديو ولى به طرزى نامطلوب اجرا شد كه در بعضى موارد، به كلى قلب ماهيت اثر اصلى بود. در اجراهاى اصلى در اركستر پيانوى او نيز همراهى دارد. او جزء معدود نوازندگان و سازندگان راديو بود كه به خاطر وظيفه ادارى و انتفاع مادى آهنگ نمى ساخت و در حقيقت تابع ذوق و دل خويش بود. پس از مرگ او، صندوق حاوى دست نوشته هاى بسيار و آهنگهايش (كه پخش و اجرا نشده بودند) در اثر بى مبالاتى از بين رفت و نابود شد. رهى معيرى به خط موسيقى او بسيار آشنا بود و قرار بود كه او باقيمانده ى اين آثار را به خط موسيقى بين المللى برگرداند كه بيمارى و اجل مهلتش نداد. مرتضى خان، نوازنده ى نابغه و حساس كه با آثار خود، جايى مهم در موسيقى ايران براى خود دارد، در تنهايى و قدرنشناسى درگذشت. ديگر همچون او نيامده است و اين كه بيايد يا نه، جاى شك است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (69)، تاريخ برگزيدگان (568)، تاريخ تحول ضبط وسيقى (344 ،343 ،341 ،240)، تاريخ موسيقى (531 -530/ 2)، سرگذشت موسيقى (251 -249/ 1)، مردان موسيقى (337 -329/ 1).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم و دهم ق)، تذكره نويس و شاعر. خاندان او در كرمان معروف و داراى علم و زهد بوده اند. معروفترين مرد خاندان وى شيخ سيف الدين ابوالمعالى باخرزى ملقب به
شيخ عالم بوده است. محرابى صوفى مشرب بوده و با ادبيات فارسى و عربى آشنايى داشته است. از آثارش: «مزارات كرمان» يا «تذكرة الاولياء» محرابى كرمانى، كه سيد محمد هاشمى كرمانى در اسفند ماه 1330 ش به اهتمام و سرمايه ى حسين كوهى كرمانى آن را چاپ نمود. «تاريخ نظم و نثر» سال تأليف كتاب را 939 ق ذكر كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (257)، تذكره ى شاعران كرمان (447 -444)، الذريعه (326/ 20)، ستارگان كرمان (341 -338)، عرفاى كرمان (105 -104)، مزارات كرمان (مقدمه/ بيست و دو- بيست و هشت).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1291، تهران.
درگذشت: 1374.
اكبر محسنى، فرزند سيد حسين محسنى، پس از مرگ پدرش، به وسيله ى شوهر خواهرش در مدرسه ى موسيقى كه زير نظر سالار معزز اداره مى شد نام نويسى كرد. ابتدا به آلتو برنجى روى آورد، سپس ترومپت و فلوت را امتحان كرد و در همان جا به فراگيرى نت پرداخت. سپس تار را نزد رحمت الله صفا، از شاگردان موسى معروفى، تعليم گرفت. بعد از مدتى دسته ى موزيك درست كرد و به تدريس موسيقى پرداخت. در سال 1315 وزارت فرهنگ، جمع كوچكشان را به نام هنرآموز موسيقى استخدام كرد. وقتى راديو افتتاح شد، اركسترى تشكيل داد كه زير نظر استاد على نقى وزيرى تعليم مى گرفت. بعد از انحلال اين اركستر، در اركستر انجمن موسيقى ملى كه به رهبرى روح الله خالقى برنامه اجرا مى كرد به نوازندگى پرداخت. نخستين آهنگى كه ساخت «سه تار و ستاره» بود در مايه ى سه گاه كه شعر آن را كريم فكور سروده بود و ناهيد سرافراز و حميد قنبرى در سال 1326 در راديو ايران اجرا كردند. تا
سال 1336 فعاليت راديويى داشت، تا اينكه وزارت فرهنگ براى تدريس سرود و موسيقى در مدارس ايرانيان مقيم عراق وى را انتخاب كرد و در ضمن مأموريت دادند كه در طول خدمت فنون عود را جمع كرده تا بتواند در مراجعت آنها را منتشر كرده و تعليم دهد. چهار سال در عراق بود و به نوجوانان ايرانى كه در كاظمين و بغداد در مدارس مخصوص درس مى خواندند، سرودهاى ميهنى و موسيقى ياد داد و خود نيز عود را نزد استادانى چون جميل بشير، گل خماش، وكيل (موسيقيدان ايرانى) و حكمت فاضل ياد گرفت و به جمع آورى فنون مصرى و عراقى پرداخت. پس از بازگشت به ايران، اندوخته هاى خود را در نواختن عود در شوراى موسيقى در حضور دكتر مهدى بركشلى، مشير همايون (حبيب الله شهردار) و چند نفر از استادان ارائه داد و به اين ترتيب به كار خود در راديو ادامه داد و چند سال نيز در تلويزيون تهيه ى آهنگ ها و سرپرستى اركستر برنامه ى «هفت شهر عشق» را به عهده گرفت. يكى از تصنيف هاى اكبر محسنى تصنيف «الهه ناز» است با صداى غلامحسين بنا خوانده شده است. وى بيش از 400 آهنگ ساخته است. از آثار ديگر او ترانه ى «انتظار»، «به ياد وى تا سحر ماندم نيامد» و «ساقيا» است.
يكى از موسيقيدانان بزرگ كه خدمات ذى قيمتى به موسيقى اصيل وسنتى ايران كرد،اكبر محسنى است. وى هنرمندى متدين و باصفا و حساس مى باشد كه از همان نوجوانى در خانواده مذهبى اش نماز و روزه او ترك نشد و بهترين آهنگهايش را پس از نماز صبح و مناجات با خالق يكتا ساخت و موسيقى را براى خود يك
نوع عبادت و زار و نياز با خداوند مى داند.
اكبر محسنى به سال 1291 در تهران ديده به جهان گشود، پدرش سيد حسين محسنى از افسران توپخانه، مردى مذهبى و باايمان بدو و موسيقى را با ديد ديگرى نگاه مى كرد.
اكبر از كودكى به موسيقى علاقه مند بود و از همان كودكى دائما با سر قليان شكسته اى جلوى پدر پاى مى كوبيد و آهنگهاى مارش نظامى را با دهان تقليد مى كرد. پس از چندى كه پدرش به رحمت ايزدى پيوست، توسط شوهر خواهرش در سال 1302 به مدرسه موزيك نظام كه رياست آن با سالار معزز بود رفت و در آنجا نام نويسى كرد. در آن مدرسه اولين سازى را كه وى زد آلتو برنجى بود، سپس با نواختن ترومپت و فلوت آشنا شد و به فراگيرى نت نيز پرداخت زيرا در مدرسه موزيك نظام نوازنده هر قدر هم خوب و در سطح ممتاز و عالى مى نواخت بايد حتما با خط نت آشنايى كامل مى داشت.
پس از چندى وى زير نظر رحمت اله صفا كه از شاگردان برجسته موسى خان معروفى استاد تار بود به فراگيرى اين ساز ايرانى و خوش صدا پرداخت وى مدتى هم نزد حسين ياحقى ويولن كار كرد. پس از فراگيرى رديف هاى موسيقى ايرانى، خود دسته موسيقى ترتيب داد و در سال 1315 اين دسته كوچك موسيقى به استخدام وزارت فرهنگ وقت با ماهى 24 تومان درآمدند.
پس از تأسيس راديو، در اركسترى كه زير نظر استاد عليقى وزيرى رهبرى مى شد رفت و در اين اركستر تارباس مى زد و ماهيانه 70 تومان حقوق دريافت مى كرد. پس از انحلال اين اركستر همكارى خود را با اركستر انجم موسيقى ملى به
رهبرى استاد روح اله خالقى شروع نمود.
اولين آهنگى كه اكبر محسنى ساخت در سال 1326 بود كه در مايه «سه گاه» و شعر كريم فكور با صداى ناهيد سرفراز و حميد قنبرى از راديو پخش شد اين همكارى با راديو، در اركسترهاى گوناگون تا سال 1336 ادامه داشت تا اين كه از طرف وزارت فرهنگ مأموريت يافت به عراق براى تعليم سرود و موسيقى ايرانى به كودكان ايرانى مقيم آن كشور عزيمت كند مدت چهار سال در شهرهاى: بغداد و كاظمين در مدارس ايرانى مشغول تدريس شد و در اين مدت با موسيقى دانان و نوازندگان بزرگ عراق آشنايى پيداكرد و تكنيك هاى مصرى و عراقى را نزد استادانى چون: جميل بشير، گل خماش، وكيل كه اين آخرى موسيقى دان ايرانى بود ولى با تكنيك موسيقى عرب آشنايى كامل داشت رفت و بسيارى از رموز موسيقى را آموخت.
پس از پايان مأموريت در كشور عراق به خاك وطن خود بازگشت و دوباره فعاليت خود را در سازمان راديو تلويزيون آغاز و در تلويزيون ساختن آهنگ و سرپرستى اركستر برنامه هفت شهر عشق را به عهده گرفت. اكبر محسنى حدود 86 ترانه ساخت كه از ميان آنها ترانه اى كه بسيار مورد توجه مردم قرار گرفت تصنيف «الهه ناز» با صداى گرم شادروان غلامحسين بنان بود كه براى كارگران اجرا و هديه به آنان بود شعر اين آهنگ از كريم فكور بود. بايد يادآور شد كه اين آهنگ و تصنيف هميشه در تاريخ موسيقى ايران به يادگار خواهد ماند.
باز اى الهه ناز با دل من بساز
كاين غم جانگداز برود ز برم
گر دل من نياسود از گناه تو بود
بيا تا ز سر گنهت گذرم
باز
مى كنم دست يارى به سويت دراز
بيا تا غم خود را با راز و نياز
ز خاطر ببرم
گر نكند تير خشتمت دلم را هدف
بخدا همچو مرغ پر شور و شعف به سويت بپرم
آنكه او به غمت دل بندد چون من كيست
ناز تو بيش از اين بهر چيست كيست ناز
تو الهه نازى
در بزمم نشين
من تو را وفا دارم
بيا كه جز اين نباشد هنرم
اين همه بى وفايى
ندارد ثمر
بخدا اگر از من نگيرى خبر نيابى اثرم
اكبر محسنى با اينكه در عراق با موسيقى عرب و تكنيك و چند و چون آن آشنايى پيدا كرد هيچگاه آهنگهايش فرم و رنگ عربى نداشت و علت كشش او هم به سوى عود و فراگيرى و نواختن آن، بيشتر براى زنده كردن اين ساز ايرانى كه همان بربط است بود. زيرا در مدت سه سالى كه در عراق بود و در مدارس ايرانيان مقيم آن كشور موسيقى و سرود تدريس مى كرد تحقيقاتى راجع به ساز عود كرد كه خودش مى گويد: «سه سال پيش اداره هنرهاى زيبا ضمن نامه دو نفر را كه هر دو از شاگردان خود من بودند براى فراگرفتن تكنيك عود به عراق فرستاد ولى متأسفانه به علت پيش آمدن حوادث عراق موضوع عملى نشد و من تصميم گرفتم كه شخصا اين كار را انجام بدهم و بدون اين كه دستورى از هنرهاى زيبا داشته باشم ساعات فراغت خود را به فراگرفتن اين ساز اختصاص دادم. مدتى زير نظر سلمان شكور نوازنده نامدار عراقى به فراگرفتن مبانى نوازندگى اين ساز مشغول شدم و چون در نواختن اين ساز توانايى كافى پيدا كردم از استادان ديگرى نيز از جمله حكمات فاضل (عراقى) و وكيل
(كه يك موسيقيدان ايرانى مقيم عراقى مى باشد) اطاعاتى در اين زمينه كسب كردم...حاصل اين مطالعات اتخاذ روش جديدى در نواختن عود است كه اميدوار هستم بتوانم در آينده به وجهى كه در خور استفاده عموم باشد چگونگى اين روش را انتشار دهم.»
محسنى داراى سه پسر و يك دختر است كه به هيچ كدام نواختن سازى را نياموخت، چرا؟ معلوم نيست؟ يا نخواست يا وقت كافى جهت تعليم و تعلم آنان در اختيار نداشت.
نوازندگان كمانچه
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 304 -303 ق)، عارف. از مشايخ و بزرگان نيشابور و از اصحاب ابوحفص حداد نيشابورى بود. بعد از فوت او با ابوعثمان حيرى صحبت داشت. به گفته ى هروى، صاحب «طبقات الصوفيه»، محفوظ با حمدون گازر و سالم الباروسى و على نصرآبادى نيز معاصر بود. در نيشابور دار فانى را وداع گفت و در جوار قبر ابوحفص حداد دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (230 ،224)، حلية الاولياء (351/ 10)، طبقات الصوفيه سلمى (273)، طبقات الصوفيه هروى (347 -346)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 303)، نفحات الانس (138).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1338 -1255 ق)، عالم امامى، مفسر، رياضيدان، متكلم و عارف. ملقب به محقق العلماء. نسبتش به اصطهبانات فارس مى رسد. وى دخترزاده ى سيد جعفر كشفى بود. در اصطهبانات به دنيا آمد. مدتى در يزد و مشهد و اصفهان در محضر آقا محمدجعفر كرمانى، شاگرد شيخ انصارى، و ميرزا محمدرضا يزدى، شاگرد صاحب «جواهر»، و ديگران تلمذ نمود. او از حكماى زمان خود و عالم معقول و منقول بود كه در ادب و رياضى نيز دستى توانا داشت. در اصطهبانات درگذشت و در كنار قبر مغربى تبريزى، به خاك سپرده شد. از آثارش: حاشيه ى «تحرير اقليدس» خواجه نصير طوسى؛ شرح «تشريح الافلاك» شيخ بهائى؛ «السلسبيل»، در عرفان؛ «دعاء كميل»، كه در حاشيه «زاد المعاد» به چاپ رسيده؛ «الحصن الحصين»، در شرح «البلد الامين»، در توحيد؛ «مطالع الانوار»؛ «لمعات النور»، در تفسير آيه ى نور؛ رساله اى در «هيئت»؛ رساله اى در «قبله»، كه آن را به خواست ميرزا ابراهيم مجتهد محلاتى در رد بر ميرزا محمدباقر اصطهباناتى نگاشت.[1]
الشيخ ميرزا ابوالحسن بن اسماعيل اصطهباناتى لارى معروف بمحقق عالمى جليل
و فاضلى مصنّف است.
وى از صبيّه فاضله آيه الله حاج سيد جعفر كشفى متولد شده و جماعتى از بزرگان مانند ميرزا محمد رضا يزدى و آقا محمد جعفر كرمانى از وى استفاده نموده اند. تأليفاتى دارد مانند (السلسبيل) و شرح دعاء كميل و زادالمعاد والحصن الحصين و مطالع الانوار و لمعات النور و شرح تشريح الافلاك و حاشيه تحرير اقليدس در ماه ذى الحجه 1338 ق از دنيا رفته است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (336 ،323/ 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (91 -90/ 1)، الذريعه (258 ،146/ 13 ،142/ 21 ،347/ 18 ،214/ 12 ،14/ 7 ،33/ 6)، ريحانه (236/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 277 ،35/ 14)، معجم المؤلفين (206/ 3)، مكارم الآثار (1501 -1500/ 5).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1099/ 1098 -1016 ق)، عالم امامى، فقيه، اصولى، رجالى، محدث، متكلم، مدرس، محقق و شاعر. وى جامع معقول و منقول بود و به جهت تدريس در هر يك از اين علوم به استاد الكل فى الكل معروف شد. چون پدر و پسرش هر دو جمال الدين نام داشتند ملقب به ذوالجمالين شد. اصلش از خوانسار است. در نوجوانى براى كسب علوم به اصفهان رفت و در مدرسه ى خواجه ملك نزديك مدرسه ى شيخ لطف اللَّه مشغول تحصيل شد. او علوم معقول و منقول را از ميرفندرسكى و ملا محمدتقى مجلسى و خليفةالسلطان و محقق سبزوارى و ديگر علما فراگرفت و به مقام علمى بالايى رسيد. او به تيزهوشى و سرعت انتقال معروف بود و مشكلات علمى را با اندك تأملى حل مى نمود. فرزندانش، آقا جمال خوانسارى و آقا رضى خوانسارى، و سيد نعمت اللَّه جزايرى و شيخ جعفر قاضى
و ملا ميرزا شيروانى و ملا محمد سراب تنكابنى و عده اى ديگر از شاگردان او بودند. رياست علمى و مذهبى زمانش بدو منتهى مى شد و وى پناه گاه فقرا و مساكين بود. در شعر طبعى روان داشت و شعر و نثرش به عربى و فارسى مشهور است. در اصفهان درگذشت و در قبرستان تخت فولاد نزديك مقبره ى بابا ركن الدين دفن شد. شاه سليمان صفوى مقبره اى برايش بنا كرد كه پس از دفن شدن فرزندانش در كنارش، به تكيه ى خوانساريها معروف گرديد. از آثارش: ترجمه ى قرآن؛ فسير «سورة الفاتحة»؛ ترجمه ى «صحيفة السجادية»؛ «مشارق الشموس»، در شرح «الدروس» شهيد اول؛ «تواريخ وفيات العلماء»؛ «الجبر و الاختيار»؛ حاشيه بر «شرح جديد التجريد» قوشچى؛ حاشيه بر «شرح الاشارات» خواجه نصير طوسى؛ حاشيه بر «شرح لمعه»؛ حاشيه بر «محاكمات» قطب الدين رازى؛ حاشيه بر «معالم الاصول»؛ شرح «كافيه» ابن حاجب؛ شرح «هيئت» قوشچى؛ رساله در «مقدمة الواجب»؛ رساله هايى در شبهات متفرقه، از جمله: «شبهة الايمان و الكفر»، «شبهة الطفرة» و «شبهة الاستلزام»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (150 -148/ 6)، ايضاح المكنون (485/ 2)، تاريخ ادبيات در ايران (316 -314/ 5)، تذكره ى شعراى خوانسار (26 -23)، تذكرة القبور (298 -297)، تذكره ى نصرآبادى (153 -152)، خاتمه ى مستدرك الوسائل (173 ،51/ 2)، الذريعه (106/ 22 ،36/ 21 ،133 -132/ 20 ،244 ،91 ،25/ 13 ،247/ 9 ،19/ 7 ،206 ،192 ،111 ،68/ 6 ،81/ 5 ،339 ،126 ،112/ 4)، روضات الجنات (347 -339/ 2)، رياض العارفين (187)، رياض العلماء (60 -57/ 2)، ريحانه (242 -239/ 5)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (408 -407)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 167
-166/ 11)، فقهاى نامدار شيعه (238 -234)، فوائد الرضويه (155 -153)، الكنى و الالقاب (159 -158/ 3)، لغت نامه (ذيل/ حسين خوانسارى)، معجم المؤلفين (48/ 4)، مواد التواريخ (174 -173)، هدية الاحباب (235 -234)، هدية العارفين (324/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهدي محقق در سال 1308 شمسي در مشهد به دنيا آمد، و پس از تحصيلات مقدماتي ، علوم حوزه اي را در مشهد و تهران تا حد اجتهاد طي كرد. پس از اخذ ليسانس از سال 1330 تا سال 1339 به دبيري دبيرستانها و اداره بخش نسخ خطي كتابخانه ملي فرهنگ پرداخت. در سال 1337 دكتراي الهيات و معارف اسلامي را به پايان رسانيدو درسال 1338 دكتراي زبان و ادبيات فارسي اخذ نمود. در سال 1339 به دانشياري دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزيده شد و درسال 1346 به درجه استادي ارتقا يافت. استاد از سال 1348 تا 1357 مدير گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران و بعد از انقلاب نيز به مدت يك سال عهده دار رياست دانشكده دماوند گرديد. او به مدت دو سال به عنوان استاد مهمان در دانشگاه لندن و مدت هشت سال به تناوب در دانشگاه مك گيل كانادا به تدريس پرداخت و در سال 1347 شعبه موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل را در تهران تاسيس كرد. ايشان عضو و رييس انجمن استادان زبان و ادبيات فارسي و عضو هيات امناي انجمن فلسفه ايران بوده و اكنون رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي و مشاور علمي و عضو هيات امناي بنياد دائره المعارف اسلامي و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي است. استاد همچنين عضو ايراني فرهنگستان زبان و ادب
مصر مي باشد و در فرهنگستان هاي اردن ، سوريه ، هند و مجمع بين اللملي فلسفه در قرون وسطي و مجمع بين اللملي تاريخ پزشكي نيز عضويت دارد. استاد محقق در سال 1361 از سمت استادي دانشگاه تهران بازنشسته گرديد و پس از آن در دانشگاه هاي مشهد ، امام صادق ( ع) ، تربيت مدرس ، الزهراء و شهيد مطهري تدريس كرده است.ايشان برگزيده همايش طرح سپاس بهمن 85 در فرهنگسراي ابن سينا مي باشند.
گروه : علوم انساني
رشته : زبان و ادبيات فارسي
والدين و انساب : مهدي محقق فرزند حاج شيخ عباسعلي محقق واعظ خراساني و نوه مرحوم آخوند ملا بمانعلي دامغاني مي باشد.
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : مهمترين حادثه بوقوع پيوسته در دوران كودكي مهدي محقق ، واقعه خونين مسجد گوهرشاد مشهد بود. استاد از اين واقعه چنين تعريف مي كند: « هنوز صداي صفير گلوله هايي كه در شب واقعه شليك مي شد در گوش من طنين انداز است خصوصاً كه اين واقعه مصادف شد با پنهان زيستن پدرم زيرا او از كساني بود كه در شب واقعه منبر رفته بود و در ضمن در سخنانش گفته بود: « گويي ما در زير پرچم انگليس هستيم كه هرچه آنان بخواهند بايد اطاعت شود . » سرانجام پدرم پس از مدتها زندگي مخفي خود را به شهرباني مشهد معرفي نمود و از آنجا به زندان قصر منتقل شد وبيش از سه سال را در آنجا گذراند.» در سال 1317 با آزادي پدر از زندان ، به اتفاق خانواده به تهران رهسپار شده كه اين مهاجرت با ممنوع المنبر شدن پدر و
اوضاع بد اقتصادي خانواده توام گشت،ناچار پدر و دو برادربزرگترش به حجره اي در مدرسه سپهسالار رفتند و بقيه خانواده نيز در اتاقي كوچك كه در بازارچه نايب السلطنه قرار داشت مقيم شدند. اوضاع نابسامان مادي و بي اطلاعي پدر باعث به تعويق افتادن تحصيل دكترمحقق شد.
تحصيلات رسمي و حرفه اي : تحصيلات مهدي محقق در دبستان فرهنگ آغاز گرديد و در سال 1321 وارد دبيرستان گرديد ، اما به دليل شرايط سخت مادي براي مدتي از تحصيل فاصله گرفت و جهت كسب درآمد وارد بازار شد، طولي نكشيد استاد محقق وارد مدرسه خان مروي شد و تحصيلات خود را پي گرفت. در مدت 4 ماه صرف مير و عوامل ملا محسن و انموذج و صمديه را نزد حاج سيد هادي وراميني فراگرفت. محقق جهت فراگيري درس سيوطي و حاشيه وارد مدرسه سپهسالار قديم شد. پس از گذراندن اين دوران و استفاده از استادان مدارس تهران ، به مشهد رفته و در حوزه علميه اين شهر به كسب علم نزد علماي بزرگ پرداخت ، او از اين دوران به دليل بهره مند شدن از « استادان فاضل و دانشمند » به نيكي ياد مي كند. استاد در شهريور سال 1327 در امتحان ورودي دانشكده علوم معقول و منقول به عنوان نفر سوم برگزيده شد ؛ او در سال هاي 1327 و 1330 همزمان با تحصيل در اين دانشكده در درس مدرسان بزرگ تهران شركت مي كرد. در سال 1330 براي اخذ ليسانس دوم كه منتهي به دكترا هم شد وارد دانشكده ادبيات شده و در سال 1333 ليسانس زبان و ادبيات فارسي را اخذ نمود
و بلافاصله در دوره دكتري شركت نمود. در سال 1334 با افتتاح دوره دكتري علوم معقول و منقول ، در دوره دكتري معقول ثبت نام كرد. او توانست در سال 1336 دوره دكتري زبان و ادبيات فارسي را و در سال 1337 دوره دكتري علوم معقول و منقول را به پايان برد.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : مهدي محقق مدتي اداره ي بخش نسخ خطي كتابخانه ملي را عهده دار بود و با شروع فعاليت هاي آموزشي از سال 1348 تا 1357 مديريت گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران را به عهده گرفت و پس از انقلاب به مدت يك سال رياست دانشكده دماوند به وي سپرده شد. از ديگر مشاغل دكتر محقق ، عضويت و رياست انجمن استادان زبان و ادبيات فارسي و عضويت هيئت امناي انجمن فلسفه ايران بوده و اكنون رئيس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي و مشاور علمي و عضو هيئت امناي بنياد دائره المعارف اسلامي و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي است . وي همچنين عضو ايراني فرهنگستان زبان و ادب مصر است و در فرهنگستان هاي اردن ، سوريه ، هند و مجمع بين اللملي فلسفه در قرون وسطي و مجمع بين اللملي تاريخ پزشكي نيز عضويت دارد.
فعاليتهاي آموزشي : شروع كار تدريس مهدي محقق به تشويق آيت الله كاشاني بود ، استاد مي گويد: « مرحوم آيت الله كاشاني معتقد بود كه در من فصاحتي وجود دارد كه در معلمي بايد از آن استفاده كنم و وقتي تعلل مرا در امر استخدام ديد گفت « شما بيسوادا خودتونو كنار مي كشين كه همه جاها را كافرا
گرفتن » كلمه « بيسواد» تكيه كلام آن مرحوم بود لذا نامه اي در صلاحيت من به وزارت فرهنگ نوشت و من به تشويق آن مرحوم ازآن سال كار تدريس را شروع كردم . » پس از اخذ ليسانس از سال 1330 تا 1339 به دبيري دبيرستان ها برگزيده شد و از سال 1339 به دانشياري دانشكده ادبيات دانشگاه تهران ، سپس به درجه ي استادي ارتقاء يافت. او در سال 1340 به مدت دوسال به عنوان استاد مهمان در دانشكده مطالعات شرقي و آفريقايي دانشگاه لندن و از سال 1344 به مدت هشت سال به تناوب در مؤسسه ي مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل كانادا به تدريس زبان و ادبيات فارسي ، تاريخ تمدن ايران و فلسفه و كلام اسلامي پرداخت. در بازگشت ، مدتي در حوزه علميه قم عهده دار تدريس « روش تصحيح انتقادي و نشر متون اسلامي » بود. استاد محقق در سال 1361 از سمت استادي دانشگاه تهران بازنشسته گرديد و پس از آن در دانشگاه هاي مشهد ، امام صادق ( ع ) ، تربيت مدرس ، الزهرا و شهيد مطهري تدريس كرده است.
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : مهدي محقق در سال 1347 شعبه ي مؤسسه ي مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل كانادا را در تهران تأسيس كرد. وي همچنين در بنيان گذاري « دائره المعارف تشيع » و « دائره المعارف اسلامي » هم سهمي داشته است. او در كانادا پيشنهاد تأسيس كرسي « فكر شيعه » را ارائه نمود و خود وي نيز عهده دار آن گرديد و فلسفه و كلام
و اصول فقه شيعه تدريس نمود.
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مهدي محقق در چندين كنگره بين اللملي و ملي شركت نموده و در همه ي آنها خطابه ايراد كرده است ، كه از آن جمله عبارتند از: كنگره مؤتمر اسلامي ( قاهره - 1334 ) ، انجمن شعر لندن ( 1340 ) ، سمينار مقايسه ي گرامر زبان هاي سامي ( دانشگاه لندن - 1341 ) ، سمينار ميراث مشترك فرهنگي ايران و پاكستان و تركيه ( تهران - 1343 ) ، انجمن آمريكايي خاورشناسي ( فيلادلفيا - 1345 ، نيوهاون - 1346 و دانشگاه بركلي كاليفرنيا - 1347 ) ، كنگره بين المللي مستشرقين ( ميشيگان - 1346 ) و هفته ي فرهنگي ايران ( دانشگاه مك گيل مونترال - 1346 ). وي علاوه بر تأليف چندين كتاب ، مجموعه مقالاتي را نيز به زبان هاي فارسي ، عربي و انگليسي در ايران و كشورهايي همچون لبنان ، سوريه ، هند ، پاكستان ، به رشته ي تحرير درآورده است كه از آن جمله ، انتشار مقالات متعدد در مجلات دانشكده ادبيات ، يغما ، راهنماي كتاب ، فرهنگ ايران زمين ، آستان قدس رضوي ، وحيد ، مهر ، الاخاء و نشريه ي كتابخانه ي مركزي دانشگاه مي باشد.
آرا و گرايشهاي خاص : مهدي محقق مميزه و مشخصه فرهنگ اسلامي نسبت به ساير فرهنگها را اين مي داند كه هيچوقت دروازه هاي فرهنگ اسلامي بسته نبوده و هميشه ازخاصيت تسامح براي پذيرفتن فكر تازه و جديد برخوردار بوده است . بدان علت آنچه از علوم و معارف و دانستني هاو دانش
ها كه مفيد تشخيص داده شده بود ، از ملت هاي مختلف گرفته شده است ، اين علوم و معارف را از يوناني ،سرياني ، سانسكريت ترجمه كردند و در حقيقت تكامل و ترقي فرهنگ اسلامي را دراين دانستند كه آن را به موضوع خاصي منحصر نكنند .
جوائز و نشانها : مهدي محقق برگزيده همايش طرح سپاس درسال 85 در فرهنگسراي ابن سينا مي باشند.
چگونگي عرضه آثار : مهدي محقق، درباره اولين كتاب خود وجوه قرآن اين چنين ميگويد: \ اولين كتاب من «وجوه قرآن» ازحبيش بن ابراهيم تفليسي، پزشك، لغت شناس و قرآن شناس درسال ???? منتشرشد. من اين كتاب را تصحيح كردم، مقدمه نوشتم و «وجوه قرآن» را توضيح دادم. دراين كتاب لغات قرآن يك به يك ذكرمي شود كه به چه معنايي آمده و بعد آيه اش هم ذكرمي شود. كساني كه در حوزه قرآن مطالعه مي كنند و درزمينه تفسير كارمي كنند، اين كتاب مورد نيازشان خواهدبود. «وجوه قرآن» از علومي است كه هميشه موردتوجه مفسران و دانشمندان قرآن شناس بود. «وجوه قرآن» درقرن هفتم نوشته شده و از نسخه هاي خطي نادر و منحصر به فردي بود كه مرحوم مجتبي مينوي، زماني كه رايزن فرهنگي ايران درتركيه بود، ميكروفيلم اين كتاب و حدود پنج هزاركتاب ديگر را براي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران هديه آورد. اين اثر درهمان دوره با سرمايه دكتر يحيي مهدوي چاپ شد كه حقوق دانشگاهي اش را وقف چاپ آثار علمي و خطي كرده بود و تفسير سورآبادي و وجوه قرآن به اين صورت چاپ شد. كتاب «تأثيرقرآن دراشعار ناصرخسرو» نيز از آثار وي است كه درباره اين اثر اين
چنين ميگويد: \تأثيرقرآن در آثار ناصرخسرو خيلي بيشتر و آشكارتر است. هم ناصرخسرو و هم حافظ هردو قرآن را ازحفظ بودند. حافظ مي سرايد «قرآن زبربخوانم با چهارده روايت» و يا «به قرآني كه اندرسينه داري» و... ازآن طرف هم ناصرخسرو مي گويد «كتابت زبردارم اندرضمير» و... تأثير قرآن در آثار ناصرخسرو به شكل استفاده از مضامين قرآني، استفاده از لغات قرآني است. وي درباره كتاب شرح و تفصي پانزده قصيده ناصرخسرو نيز ميگويد: \ اين كتاب بعدها تبديل به شرح و تفسير سي قصيده شد و جزو كتاب هاي درسي دانشگاهي است. ناصرخسرو عالم به علوم زمان خودش بود. آثارش تجسمي از فرهنگ غني اسلامي است و از قرآن، از حديث، از اوستا و عهدعتيق استفاده كرده است. از فلسفه يونان هم بهره مي گيرد. ناصرخسرو شاعر جامع الاطرافي بود كه تربيت شده فرهنگ غني اسلامي بود.
--------------------------------------------------------------------------------
آثار :
1 بستان الاطباء
2 بيست گفتار در مباحث فلسفي و كلامي
3 تأثيرقرآن در اشعار ناصرخسرو
4 تحليل اشعار ناصر خسرو
5 ترجمه ي شرح منظومه ي غررالفرائد سبزواري
ويژگي اثر : به انضمام مقدمه ي فارسي و انگليسي و اصطلاحات.
6 تصحيح كتاب « مفتاح الطب و منهاج الطلاب »
ويژگي اثر : با همكاري محمد تقي دانش پژوه ( كتاب برگزيده سال )
7 تعليقات ، مقدمه و تصحيح اشترنامه عطار
8 تعليقات ، مقدمه و تصحيح وجوه قرآن تفليسي
9 شرح الهيات شفا ملا مهدي نراقي
10 شرح باب حادي عشر علامه حلي
11 شرح مشكلات و مقدمه بر پانزده قصيده از ناصرخسرو
12 شيعه درحديث ديگران
13 فيلسوف ري
14 فيلسوف ري محمدبن زكرياي رازي
15 مقدمه در شرح احوال و آثار و افكار السيره الفلسفيه رازي
16 مقدمه و فرهنگ لغات لسان التنزيل
17 وجوه قرآن
18 يادنامه اديب نيشابوري
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)
منابع زندگينامه :
بانك رسانه ها- روزنامه ايران- 25-12-1381 "امروز با دكترمهدي محقق"ا2برگزيدگان علمي و فرهنگي كشور ، دفتر شوراي جذب نخبگان ، 255 _3كيهان فرهنگي ،شماره 3 ، خرداد 13664مجله ي دانشكده ادبيات و علوم انساني ، سال شانزدهم ، شماره ي 1و 2 ، آذر 13475ميز گرد /فرهنگ و تمدن اسلامي ، نامه فرهنگ . سال سوم ، شماره چهارم . شماره مسلسل 12 ، زمستان 1372 ، ص13
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا محققيان گورتاني
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1348/4/10
زندگينامه علمي
اينجانب شيخ رضا محققيان گورتاني فرزند حاج اسماعيل در تاريخ 10/4/1348 در اصفهان متولد شده و پس از سپري كردن دوران
دبستان و راهنمايي به سال 1362 وارد حوزه علميه اصفهان شده و دروس مقدمات و مقداري از سطح را در حوزه علميه اصفهان در مدرسه ذوالفقار فرا گرفته و در اصفهان در دروس حضرات آيات مرحوم سيد احمد امامي و حاج سيد حسن امامي و حاج آقا حجت ابطحي و شيخ علي اكبر فقيه و... شركت نمودم.
در سال 1368 به حوزه علميه قم هجرت نمودم و دروس خارج را در محضر آيات عظام آيت الله ميرزا جوادآقاي تبريزي و آيت الله وحيد خراساني و... فرا گرفتم و در اين مدت رشته تخصصي تفسير سطح چهار را سپري نموده و موفق به حفظ كامل قرآن كريم شدم و قريب به 10 سال است كه به تدريس علوم حوزوي و تدريس مكاسب و رسائل و... اشتغال دارم.
هم اكنون در مركز تحقيقات فقهي قوه قضائيه مشغول به باز نويسي و باز نگري قانون مجازات اسلامي قصاص و ديات مي باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1359 -1283 ش)، عالم دينى، فقيه، مفسر، نويسنده، استاد و شاعر. در شيراز به دنيا آمد. پدرش آيت اللَّه ميرزا ابوالفضل محلاتى از علما و روحانيون بنام و دانشمند فارس بود. صدرالدين پس از تحصيل مقدمات به عتبات عاليات رفت و مدتى از محضر استادن آنجا بهره گرفت و به شيراز بازگشت. چندى در اصفهانى و قم تحصيلات علوم دينى خود را ادامه داد تا موفق به كسب درجه ى اجتهاد شد و سپس به شيراز بازگشت و در شيراز حوزه ى تدريس بنيان نهاد و حلقه ى تفسير قرآنى ترتيب داد. از بدو تأسيس دانشكده ى ادبيات در شيراز به تدريس زبان عربى و ادبيات اشتغال ورزيد. او علاوه بر تحقيق
و نويسندگى، شعر هم مى سرود و چون به طريقه ى ذهبيه مايل بود اشعارش مضامين عرفانى داشت. از 1334 ش صبحهاى جمعه انجمن ادبى صدر را در خانه خود تشكيل داد. وى از اعضاى مؤسس كانون دانش پارس نيز بود. اين كانون مجالس دبى داشت و تأليفات گوناگون اعضاى كانون را به چاپ مى رساند و داراى نشريه بود. آثار علمى و ادبى محلاتى در اين نشريه به چاپ مى رسيد. از آثار وى: تفسير «سوره ى والعصر»؛ «شأن نزول آيات قرآن»؛ «مناسك حج»؛ «اسرار حج»؛ «دار العلم شيراز»؛ «ولايت فارس در زمان خلفاء»؛ «مكتب عرفان سعدى»؛ «مقدمه تاريخ ادب عرب».[1]
مؤلف، محقق، شاعر.
تولد: 1284، شيراز.
درگذشت: 7 اسفند 1359، شيراز.
صدرالدين محلاتى، متخلص به «صدر» فرزند آيت الله ميرزا ابوالفضل محلاتى پس از تحصيل مقدمات، به عتبات رفت و مدتى در آنجا از محضر استادان استفاده نمود و به شيراز بازگشت. چندى در اصفهان و قم به ادامه ى تحصيلات علوم دينيه پرداخت و موفق به كسب جواز اجتهاد شد. سپس به شيراز مراجعه كرد و سال ها رييس دفترخانه ى اسناد رسمى شماره ى يك بود. از بدو تأسيس دانشكده ى ادبيات دانشگاه شيراز به دعوت دكتر لطفعلى صورتگر به تدريس زبان عربى و ادبيات اشتغال ورزيد و تا اواخر عمر، استاد آن دانشكده بود. صدرالدين علاوه بر تحقيق و نويسندگى، شعر هم مى گفت و چون اهل عرفان بود، اشعارش مضامين عرفانى داشت. طبع او بيشتر به غزل سرايى مايل بود.
از سال 1324 صبح هاى جمعه در خانه ى خود انجمن ادب تشكيل مى داد و عده اى از شاعران و نويسندگان و شعر دوستان در آن شركت مى كردند. مباحث اعضاى انجمن درباره ى مسائل ادبى، تفسير، شعرخوانى و تصحيح اشعار بود.
وى يكى از مؤسسان كانون دانش پارس است.
هميشه مقالات علمى و ادبى وى در جرايد «پارس» منتشر مى شد. از وى آثارى به چاپ رسيد كه از آن جمله است: دارالعلم شيراز (1333)؛ تفسير سوره والعصر (1338)؛ شأن نزول آيات قرآن (1334)؛ مناسك حج، اسرار حج، مكتب عرفان سعدى، مقدمه ى تاريخ ادب عرب، ولايت فارس در زمان خلفاء (1334). تأليفاتى كه از او باقى مانده ولى به چاپ نرسيده اند به اين شرح است: مبانى عرفان قرآن، تصوف و عرفان سعدى، تاريخ مكه، تاريخ اسلام يا محمد (در دو جلد)؛ تاريخ ادب (در دو جلد)؛ شأن نزول آيات قرآن (جلد دوم)؛ اثبات وجود خدا.
او در هفتم اسفند 1359 در سن هفتاد سالگى در شيراز درگذشت و در جوار آرامگاه حضرت على بن حمزه در مقبره ى خانوادگى در كنار مزار پدرش، به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آينده (س 6، ش 1 و 2، ص 157 -156)، انجمن هاى ادبى شيراز (478 -475 ،405)، الذريعه (143/ 25)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3374 ،2075/ 2 ،1320 ،929/ 1)، كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (323)، مؤلفين كتب چاپى (540/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1406 -1310 ق)، عالم دينى، متكلم، خطيب و محقق. در محلات به دنيا آمد. پس از نشو و نما و تحصيل مقدمات در زادگاهش، نزد شيخ عبدالحسين كبير، به همراه مادر براى تكميل علوم به نجف رفت. او در محضر علامه نايينى و آيت اللَّه ضياءالدين عراقى و آيت اللَّه اصفهانى و آيت اللَّه حاج سيد حسن صدر و آيت اللَّه جواد بلاغى تلمذ كرد و همچنين از اساتيدى چون آيت اللَّه سيد محمد فيروزآبادى و آيت اللَّه ميرزا آقا اصطهباناتى و آيت اللَّه
شيخ عبدالحسين رشتى و ديگران بهره برد تا به مراتب علمى نايل شد و از اساتيد بزرگ نجف اجازه اجتهاد و روايت گرفت. سپس در سامراء ساكن گرديد و به بحث و تأليف مشغول شد و در ضمن آن از بحثهاى رجال و حديث و درايه آيت اللَّه ميرزا محمد عسكرى تهرانى بهره مند شد. در 1376 ق به ايران بازگشت و در تهران ساكن گرديد و به تأليف و امامت جماعت پرداخت. از آثارش: «رياحين الشريعة»، شرح حال زنان دانشمند شيعه، در شش مجلد؛ «اختران تابناك»؛ «مأثر الكبراء فى تاريخ سامراء»، به عربى؛ «الحق المبين»، در قضاوتهاى اميرالمؤمنين (ع)؛ «شمس الضحى»؛ «قرةالعين»، در حقوق والدين؛ «كشف العثار»، در مفاسد خمر و قمار؛ «كشف الغرور»، در مفاسد بى حجابى؛ «كشف البنيان عن جنايات عثمان»؛ «كشف حقيقت»؛ «كشف الغاشية»؛ «كشف الهاوية»، در جنايات معاويه؛ «لطائف الحكايات»؛ «كشف المغيبات»؛ «فرسان الهيجاء»؛ «وقايع الايام»، در هشت مجلد كه سه مجلد آن «مجالس الواعظين» نام دارد؛ «الكلمة التامة»، در احوال اكابر عامه.[1]
حاج شيخ ذبيح الله محلاتى عسكرى تهرانى از علماء اعلام و محدثين گرام و وعاظ والامقام و نويسندگان بنام معاصرند در تهران تولدش در محلات واقع شده و مهاجرت به عراق و نجف اشرف نموده و سطوح را از مدرسين عالى نجف فراگرفته و به درس خارج آيات عظامى چون مرحوم آيت الله نائينى و آيت الله ضياءالدين عراقى و آيت الله العظمى اصفهانى و آيت الله حاج شيخ جواد بلاغى و ديگران حاضر شده و در كاظمين از مرحوم آيت الله حاج سيد حسن صدر هم استفاده نموده و در سامره از رجال و حديث و درايه آيت الله ميرزا محمد عسكرى تهرانى بهره مند شده و به
افتخار مصاهرت آن مرحوم نائل گرديده آنگاه مهاجرت به تهران نموده و به ترويچ دين و تبليغ و نشر آثار و اخبار اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله
پرداخته و در مسجد مشيرالدوله واقع در خيابان اهل على خيابان مسكرآباد تهران نيز به اقامه جماعت اشتغال دارند.
تاليفات مفيده و ارزنده بسيارى دارد كه اغلب آنها به طبع رسيده است و در حال حاضر در كثرت تاليف كم نظير مى باشند و آنها از اين قرار است:
1- رياحين الشريعه در احوال بانوان شيعه در 5 جلد مكرر به طبع رسيده است.
2- تاريخ سامره در سه مجلد كه دو مرتبه چاپ شده است.
3- كشف الاشتباه در كجرويهاى اصحاب خانقاه به طبع رسيده است.
4- كشف الهاويه در احوال و مطاعن معاويه به طبع رسيده است.
5- الحق المبين در قضاوتهاى اميرالمومنين عليه السلام كه تاكنون شش مرتبه به طبع رسيده است.
6- لطايف الحكايات به طبع رسيده است.
7- اختران تابناك به طبع رسيده است.
8- فرسان الهيجاه در دو مجلد مكرر به طبع رسيده است.
9- كشف حقيقت مشتمل بر فتاواى اهل سنت و قدح آنها به طبع رسيده است.
10- كشف الغرور در مفاسد بى حجابى و زيان آن. به طبع رسيده است.
11- كشف المغيبات مشتمل بر اخبار غيبيه. به طبع رسيده است.
12- كشف الغاشيه در زندگانى عايشه. به طبع رسيده است.
13- كشف البنيان در جنايات عثمان. به طبع رسيده است.
14- نارالله الموقده على الكافرين متضمن حمله هاى حضرت على عليه السلام.
15- قره العين- فى حقوق الوالدين.
16- كشف العمار يا كانون فساد الى ساحل نجات.
17- مطلوب الراغب در احكام ريش و شارب.
18- كشف التهمه.
19- السيوف البارقه.
20- وقايع الايام- يا مجالس الواعظين دو جلد.
21- شرافة الاسخياء و رذالة البخلاء.
و حدود 34 جلد كتاب ديگر در فنون مختلفه كه
مخطوط و آماده طبع است.
فقيه، محقق.
تولد: 1271(1310 ق.)، محلات.
درگذشت: اسفند 1364.
علامه حاج شيخ ذبيح الله محلاتى مقدمات تحصيل را نزد شيخ عبدالحسين كبير در محلات به پايان رسانيد. سپس همراه با مادرش عازم نجف اشرف شد و در آنجا از محضر رجال علم و حديث و درايه سود برد و در درس خارج اساتيدى چون شيخ مرتضى طالقانى، عبدالرحمان قزوينى، آيت الله عبدالحسين رشتى، آيت الله اصطهباناتى، حجت الاسلام سيد محمد فيروز آبادى، آيت الله سيد ابوتراب خوانسارى، شيخ محمد جواد بلاغى، فاضل نيشابورى، شيخ صادق بروجردى، آيت الله نايينى، آيت الله سيد ضياءالدين عراقى، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى و آيت الله سيد حسن صدر شركت كرد. وى با اتمام تحصيلات، پس از يازده سال اقامت در نجف اشرف به سامرا رفت. در آنجا نزد آيت الله ميرزا محمد تهرانى و آيت الله شيخ آقا بزرگ تهرانى باقى ماند و به تدريس در حوزه ى سامرا و مدرسه ى ميرزاى شيرازى پرداخت. در همين شهر است كه به فعاليت تحقيقاتى نيز پرداخت كه حاصل آن دو اثر است به نام هاى مآثر الكبراء فى تاريخ سامراء در دوازده جلد به زبان عربى (سه جلد آن در تهران به چاپ رسيده است) و الكلمة التامه فى تراجم اكابر العامه به فارسى در پنج جلد. دوره ى اقامت وى در شهر سامرا نزديك به بيست و پنج سال به طول انجاميد. وى در سال 1327 به تهران بازگشت.
از جمله آثار قلمى ايشان است: دايرة المعارف شش جلدى رياحين الشريعه (به فارسى و حاوى شرح حال بانوان دانشمند شيعه در زمينه علم و ادب و مذهب در تاريخ اسلام)؛ الحق المبين (در قضاوت هاى اميرالمؤمنين؛ اين كتاب به كرات به چاپ رسيده است)؛
اختران تابناك (در دو جلد)؛ فرسان الهيجاء (در ترجمه سيدالشهداء به ترتيب حروف در دو جلد)؛ قرة العين فى حقوق الوالدين؛ وقايع الايام (دو جلد)؛ لطايف الحكايات يا داستان هاى آموزنده (مشتمل بر 303 حكايت در 576 صفحه در دو جلد)؛ كشف الاشتباه (در كجروى هاى اصحاب خانقاه)؛ كشف الهاويه (در احوال و مظالم معاويه)؛ كشف حقيقت (مشتمل بر فتاواى اهل سنت و در شرح حال بزرگان اهل سنت ابوحنيفه و مالك و شافعى و حنبلى)؛ كشف الغرور (در مفاسد بى حجابى و زيان آن)؛ كشف المغيبات (مشتمل بر اخبار غيبيه اميرالمؤمنين)؛ كشف الغاشيه (در زندگانى و هويت عايشه)؛ كشف البنيان (در ترجمه عثان بن عفان)؛ كشف العثار (در مفاسد شراب و قمار)؛ كشف الاكاذيب (در عجز خليفه ى دوم از پاسخ به مسائل)، كشف الخفاء (در خصوص تذكرة الاولياء)، كشف المنافع (در منافع و خواص حيوانات، نباتات و جمادات)؛ كشف زردشتى از طريقه (زردشتى) كشف التهمه؛ مطلوب الراغب (در احكام ريش و شارب)؛ السيوف البارقه (در رد صوفيه)؛ نارالله الموقده على الكافرين (يا جنگ هاى اميرالمؤمنين)؛ قلائد النحور (در حوادث ايام و شهور مشتمل بر وقايع دوازده ماه در هشت جلد)، مجالس الواعظين (در چهار جلد)، شمس الضحى (در نقل و تحويل سر مبارك سيد الشهداء) شرافة السخياء و رذالة البخلاء، ضرب شمشير بر منكر خطبه غدير؛ طعن سنان (در مناقشات احكام القرآن سيد ابوالفضل برقعى)، المعالى (در احياء العلوم غزالى)؛ امثال القرآن؛ بياض (در اشعار متفرقه)؛ خير الكلام (دو جلد در خصوص سيد احمد كسروى)؛ صندوق النفايس؛ كشكول؛ مجموعه كبيرى (عربى و فارسى)؛ نعم النصير (ترجمه ى بعضى از قسمت هاى كتاب الغدير).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1]
الذريعه (128 -127/ 25 ،6/ 19 ،122 ،44 ،42/ 18 ،165 ،152 -151 ،72/ 17 ،168/ 16 ،293 ،99/ 12 ،314 -313/ 11 ،285 ،38/ 7 ،255/ 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 716 -715/ 14)، كيهان فرهنگى (س 2، ش 12، ص 39)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1162/ 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، شاعر و صوفى. وى اهل محلات و جد مادرى آقاخان محلاتى، و از جمله علما بود. وى دست ارادت به دامان مشتاق عليشاه زد و از جانب او ارشاد مى كرد.در قم و فات يافت و همان جا دفن شد. صاحب «حديقه الشعراء» تاريخ مرگ وى را حدود هزار و دويست و سى واندى ذكر كره است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1047 / 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ايرج محلوجى در سال 1304 در شهر رشت به دنيا آمد در سال 1323 در سن 19 سالگى شروع به يادگيرى موسيقى كرد. اولين استاد او در رشته ويولن خوتسيف بود كه پس از آن لوئيچى، مسيويروان و دانيال به ترتيب استادان وى بودند. در سن 27 سالگى ازدواج كرد در ضمن داشتن كلاس خصوصى به تدريس موسيقى در همان كلاس خصوصى، تصميم گرفت نزد استاد صبا برود. استاد صبا بعد از امتحان و بررسى كارهايش، او را به عنوان شاگرد خوب پذيرفت و در اولين اركسترى كه صبا بوجود آورد به عنوان نوازنده ويولن شروع به كار كرد و با داشتن مسئوليت خانواده و تدريس در كلاس خصوصى نه تنها نوازنده اركستر صبا بود بلكه به اركسترهاى مختلف راديو راه پيدا كرد (اركستر شماره 6 راديو) بعد از صبا در دانشگاه تهران به مسيو داويد اتريشى روى آورد و مدتها شاگرد او بود و از او علم موسيقى را آموخت. هيچ زمان از دانش خود راضى و قانع نبود به همين جهت شروع به آموختن رشته كمپوزيسيون و آهنگ سازى نزد مرحوم ناصحى و باغچه بان كرد. هميشه با خاطرات شيرينى از استاد ناصحى ياد
مى كرد. از آنجائى كه كتاب هاى موسيقى به زبان فارسى كفايت احتياجات او را نمى كرد. لذا هر نوع كتاب به زبان هاى ديگر از جمله انگليسى، فرانسه و آلمانى درباره موسيقى و تئورى آن را پس از ترجمه كردن مطالعه مى كرد به طورى كه به حدى رسيد كه در هنرستان ملى موسيقى به عنوان استاد او را پذيرفتند و سالها در هنرستان در رشته «هارمونى» تدريس كرد براى مدتى بسيار طولانى تمركز در تنظيم آهنگ داد بطورى كه براى تعداد زيادى از خوانندگان در راديو و تلويزيون و گلها تنظيم آهنگ مى كرد. در هنرهاى زيبا در چندين اركستر از جمله اركستر سمفونيك تهران، اركستر مجلسى شروع به كار كرد و در اركسترهاى ايرانى مرحوم فروتن راد، دهلوى، مهرافشان و... فعاليت داشت. او جزو نادر هنرمندانى بود كه هم در موسيقى كلاسيك و هم در موسيقى ايرانى صاحب نام بود.
محلوجى هنرمندى بود خستگى ناپذير و در طول روز بيشتر از چند ساعت در خانه نبود و بيشتر اوقاتش سرگرم كار، آموختن و آموزش بود. او براى مدتى در مدرسه عالى دختران، مدرسه عالى بازرگانى و دانشگاه صنعتى آن زمان به عنوان رئيس انجمن موسيقى فعاليت داشت. همزمان با يادگيرى رشته كمپوزيسيون شروع به آموختن پيانو كرد و خود را به درجه اى رساند كه شاگردان بسيارى در رشته پيانو تربيت كرد و تا آخرين روز حيات نواختن پيانو را تدريس كرد و مردى بود در كار هنر موسيقى و تعليم و تعلم آن، خستگى ناپذير.
از خصوصيات اخلاقى او مى توان گفت مردى صبور و آرام و متين، پدرى بسيار مهربان بود و براى آسايش همسر و فرزندانش هرگز در هيچ موردى كوتاهى و دريغ
نكرد علاقه بسيار شديد به همسرش داشت و همسرش متقابلاً نسبت به او بسيار مهربان و علاقه مند بود از اين استاد هنرمند سه فرزند بجا مانده است. دو دختر كه فارغ التحصيل در رشته آرشيتكت از ايتاليا و تنها پسر او كه به هنر نوازندگى و موسيقى علاقمند و يادگار آن هنرمند باارزش مى باشد.
بطور كلى كارنامه هنرى ايرج محلوجى را مى توان اين چنين به تحرير آورد: سال 1332، فعاليت و همكارى در اركستر ابوالحسن صبا. سال 1333 تأسيس كلاس موسيقى. سال 1335 استخدام در وزارت فرهنگ به عنوان هنرآموز سرود و موسيقى مدارس مركز و متصدى دفتر. سال 1336 نوازنده ى راديو تهران. سال 1337، معاونت دفتر سرود و موسيقى و همكارى با اركسترهاى شماره ى: 4 و 6 و ويژه. سال 1338، همكارى با اركستر سمفونيك تهران. سال 1339، همكارى با اركسترهاى «گلها» و اركستر شماره يك. سال 1340 ساختن آهنگ هايى براى اركستر شماره يك. سال 1341، همكارى با اركستر فارابى. سال 1342، همكارى با اركستر نوين. سال 1344، همكارى با اركستر شماره دو. سال 1345، همكارى با هنرستان عالى موسيقى به عنوان استاد ويولن و همنوازى- تنظيم كننده برنامه ى «گلها». سال 1346، استاد هنرستان عالى موسيقى و موسيقى ملى (ويولن، همنوازى، هارمونى). در اين سال از طرف وزارت فرهنگ به دانشگاه تهران رفت و مدتى نزد پروفسور داويد موسيقى كلاسيك كار كرد. سال 1347، هارمونى در هنرستان ملى تدريس كرد. 1351، مسئوليت امور ادارى كُر ملى- تدريس در مدرسه عالى دختران و در سال 1353، تدريس در مدرسه عالى دختران، اركستر پاپ (فولكلوريك)، اركستر سمفونيك و بازنشسته شدن پس از طى ساليان متمادى خدمات فرهنگى و هنرى.
ايرج
محلوجى، در تاريخ بيست و پنجم آذرماه سال 1370 در سن 66 سالگى به علت حمله قلبى در بيمارستان بسترى شد و بعد از 55 روز نقاهت، عاقبت در تاريخ نوزدهم بهمن ماه همان سال به جهان باقى شتافت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحمان محمدخانلو، به سال 1340 خورشيدى در شهرستان قزوين متولد شد و در سال 1350 به تهران آمد، در سال 1361 در كارگاه سازسازى استاد حسين ملك مشغول به كار شد و زير نظر مستقيم استاد شروع به فراگيرى ساز كرد.
وى در حال حاضر به ساختن سنتور، سه تار، كمانچه و ضرب مشغل مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محسن محمدي عراقي
محل تولد : نجف اشرف
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد
زندگينامه علمي
اينجانب محسن محمدي عراقي حدود سال 1348 تحصيلات حوزوي خود را در حوزه مقدسه نجف اشرف زير نظر مرحوم آيت الله والد آغاز كردم . مقدمات و قسمتي از سطوح را نزد مرحوم والد (مرحوم آيت الله العظمي ميرزا حبيب الله اراكي) گذراندم . قسمتي ديگر از سطوح را نزد آيات : خاتم يزدي ، سيد كاظم حائري ، سيد محمود هاشمي شاهرودي ، مرتضوي ، روشني ، رضواني ، شيخ محمد تقي جواهري به پايان رساندم . در تفسير از محضر آيات : سيد محمد باقر حكيم ، محمد هادي معرفت و حاج آقا مصطفي خميني استفاده بردم . در فلسفه و عرفان از محضر آيت عظمي مرحوم آقاي شيخ عباس قوچاني استفاده كردم . پس از پايان دوره سطح در خارج فقه از مرحوم آيت الله العظمي خويي و نيز از خارج فقه و اصول مرحوم آيت الله العظمي شهيد سيد محمد باقر صدر استفاده كردم .
در آغاز سال 1354 پس از تحت تعقيب قرار گرفتن از سوي رژيم بعثي صدام به ايران آمدم و از همان آغاز در درس خارج فقه مرحوم آيت الله العظمي ميرزا كاظم تبريزي شركت كردم و حدود 4 سال از فقه ايشان بهره بردم (كتاب الطهاره) . قريب يك دوره خارج اصول از محضر آيت الله العظمي وحيد خراساني استفاده كردم و قريب يك دوره خارج اصول نيز از
محضر آيت الله حائري استفاده كردم . در خارج فقه نيز صلاه ، مكاسب محرمه ، احياء ميراث را از محضر آيت الله وحيد خراساني ، كتاب الاجاره ، كتاب الخمس ، فقه العقود ، كتاب القضاء ، اجتهاد و تقليد ، حكومت اسلامي ، را از محضر آيت الله سيد كاظم حائري بهره بردم . در فلسفه بخشي از اسفار را از محضر آيت الله جوادي آملي و بخشي ديگر را از محضر آيت الله شهيد مطهري بهره بردم . نهايه الحكمه را خدمت استاد آيت الله مصباح يزدي گذراندم . و از محضر ايشان بهره هاي فراوان بردم . در فلسفه غرب از محضر آيت الله شهيد بهشتي استفاده كردم . در مجموع از 1348 تا سال 1374 از محضر اساتيد در فنون مختلف بهره بردم .
در تمام اين مدت از آغاز آنچه مي خواندم تدريس مي كردم . از سال 1349 تدريس مقدمات را آغاز نمودم . از سال 1351 به تدريس لمعه و سپس رسائل و مكاسب و كفايه پرداختم و در كنار تدريس فقه و اصول سال ها به تدريس فلسفه و تفسير نيز اشتغال داشتم . از ابتداي حضور در حوزه قم در مدارس : حقاني ، آيت الله گلپايگاني ، رضويه و سپس در مدارس شهيدين ، باقرالعلوم(ع) ، الهادي و غير آنها تدريس كردم . سال 1358 حوزه علميه اي در خرمشهر تاسيس كردم كه با شروع جنگ متوقف شد . از سال 1360 در حوزه علميه امام خميني (ره) تدريس كردم . در سال 1365 كه به دزفول رفتم در حوزه آنجا تدريس كردم و حوزه
دزفول را راه اندازي نمودم .
در حوزه قم به طور آزاد موارد متعددي نظير لمعه ، رسائل ، مكاسب ، كفايه ، اشارات شيخ ، شرح منظومه ، شرح تجريد ، خارج فقه و اصول ، تفسير و حديث تدريس كرده ام و هم اكنون به تدريس خارج فقه و اصول و نيز تفسير و حديث اشتغال دارم . در سال 1366مجمع الفكر الاسلامي را تاسيس كردم و در سال 1373 كنگره شيخ انصاري را بر پا كردم و به عنوان دبير كلي آن فعاليت مي كردم، و از سال 1374 تا سال 1383 در لندن به سمت نمايندگي مقام معظم رهبري (مد ظله) حضور داشتم كه در آنجا موسسات زيادي تاسيس نمودم . از جمله : مركز اسلامي انگليس ، كالج اسلامي لندن ، اكسفورد و اكادمي كه بعد به دانشگاه آزاد اسلامي واگذار شد و هم اكنون به عنوان Azad univercity فعاليت مي كند ، موسسه بوك اكسترا و ... در سال 1376 دانشكده اصول دين دزفول را تاسيس كردم كه هم اكنون مشغول فعاليت است .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود محمدي عراقي
محل تولد : كنگاور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1331/1/1
زندگينامه علمي
حجت الاسلام والمسلمين محمود محمدي عراقي در سال 1331 در خانواده اي روحاني ، با تقوا و اهل علم در كرمانشاه ديده به جهان گشود؛ جد بزرگ وي مرحوم حاج آقا بزرگ محمدي عراقي كه از حوزه علميه اراك برخاسته و بدين لحاظ به محمدي عراقي شهرت پيدا كرده بود، از بزرگان علم و معرفت بود كه به دستور مرجع تقليد بزرگ زمان، مرحوم شيخ مرتضي
انصاري (ره) به كرمانشاه عزيم پدر وي، حجت الاسلام والمسلمين بهاء الدين محمدي عراقي نيز پس از سالها خدمت به ساحت علم و معرفت و مردم خطه كرمانشاه در سال 1360 به شهادت رسيد.محمدي عراقي، پس از طي تحصيلات عمومي در كرمانشاه جهت تكميل تحصيلات علوم ديني به شهر قم عزيمت كرد و همزمان با تحصيلات جديد، در به ثمر رسيدن پيروزي انقلاب تلاش هاي قابل توجهي كرد.وي در دوران تحصيل از محضر انديشمنداني نظير شهيد آيت الله دكتر بهشتي، شهيد آيت الله قدوسي و جمعي ديگر از بزرگان علم و ادب بهره اي وافر برد و علاوه بر علوم متداول در حوزه هاي علميه، به صورت تخصصي در حوزه فلسفه و علوم قرآني مدارج علمي را طي كرد.محمدي عراقي پس از پيروزي انقلاب و سازماندهي فعاليتهاي اجتماعي و قبول مسئوليت هاي مختلف در نهادهاي انقلاب اسلامي، به فعاليتهاي علمي و پژوهشي روي آورد.وي در شكل گيري دفتر همكاري حوزه و دانشگاه مشاركت داشته و چندين سال مسئوليت اين دفتر و سرپرستي گروه جامعه شناسي را بر عهده داشت. نمايندگي حضرت امام در سپاه پاسداران نمايندگي رهبري در دانشگاه تهران و عضويت در شوراي نظارت بر صداوسيما از ديگر سوابق او است.محمدي عراقي همچنين براي سالها رياست سازمان تبليغات اسلامي را بر عهده داشت و پس از آن، براي دو دوره و به مدت شش سال رئيس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي شد. او در حال حاضر با حكم مقام معظم رهبري عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي و نيز، عضو شوراي عالي نمايندگان ولي فقيه در دانشگاهها است.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسن محمدي مظفر
محل تولد
: رشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1363 به حوزه علميه رشت وارد شدم و تا سال 1370 به تحصيل دروس مقدماتي و سطح در آنجا اشتغال داشتم و همزمان دروس مقدماتي را نيز تدريس مي كردم(عمدتاً معاني و بيان) و از سال 1370 تا 1372 به مدّت دو سال براي ادامه تحصيلات حوزوي، به حوزه علميه مشهد رفتم و پس از آن از سال 1372 به حوزه علميه قم آمدم و همزمان با تحصيلات حوزوي، به تحصيل در رشته فلسفه در دانشگاه مفيد قم پرداختم و با پايان يافتن اين دوره در سال 1376 به مرحله بعد يعني كارشناسي ارشد در رشته فلسفه و كلام اسلامي در دانشگاه قم راه يافتم و اين دوره را نيز با اتمام پايان نامه كه موضوعش تصحيح الفرقة الناجيه شيخ ابراهيم قطينعي بود، در سال 1379 به پايان رساندم و در سال 1384 در رشته علوم قرآن و حديث مركز تربيت مدرس دانشگاه قم پذيرفته شده و هم اكنون در اين دوره به تحصيل اشتغال دارم. همچنين از ابتداي سال 1376 كه مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب به طور رسمي و عمومي كار خود را آغاز كرد، در اين مركز به آموزش و پژوهش مجله هفت آسمان نيز به بنده سپرده شده است. علاوه بر اينها تاكنون سعي كرده ام كه با دروس حوزوي قطع رابطه نكنم و تا حد امكان سعي مي كنم در درس خارج حوزه شركت كنم.همچنين از سال 1382 تا سال 1384 به مدت سه ترم در مدرسه امام خميني(ره) براي
رشته مذاهب به تدريس زبان تخصصي در رشته مذاهب اسلامي اشتغال دارم. در سالهاي اخير آثاري نيز اعم از كتاب يا مقاله در قالب تصحيح، تأليف و ترجمه داشته ام كه برخي از آنها چاپ شده و برخي چاپ نشده است و فهرستي از آنها را در صفحه مربوط به آنها عرضه كرده ام.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد محمدي ملايري در سال 1306ه.ش در ملاير متولدشد. وي پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي زادگاه خويش و عزيمت به اراك واخذ ديپلم ادبي در آن ديار، وارد دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران شد. وي در سال 1366 و در سال 1349 و 1353 ليسانس و وفوق ليسانس و دكتري ادبيات را از دانشگاه تهران دريافت كرد. وي مدتي را در دانشكده هنرهاي دراماتيك و دانشگاه آمريكايي بيروت تدريس كرد. وي كتابهايي چون ترجمه كتاب عرفان مولوي، بررسي انديشه هاي عرفاني عطار، اصول و مباني تصوف و عرفان را منتشر كرده است.گروه : علوم انسانيرشته : اديان خارجيگرايش : ادبيات عرفانيتحصيلات رسمي و حرفه اي : احمد محمدي ملايري پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در زادگاه خود ملاير و عزيمت به اراك و اخذ ديپلم ادبي در آن ديار، وارد دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران شد. وي درسالهاي 1336، 1349و 1353ه.ش موفق به دريافت مدارك ليسانس، فوق ليسانس و دكتري خود در رشته ادبيات فارسي از دانشگاه تهران شد.خاطرات و وقايع تحصيل : احمد محمدي ملايري بين سالهاي 1332 تا 1353 كه به تحصيل در رشته ادبيات فارسي در دانشگاه تنران مشغول بود، شاهد اواسط و اواخر سلطنت محمدرضا شاه پهلوي در ايران بوده است. در
آن زمان جريانهاي شعر نو و شعر سنتي نيز به جدال خود اداهمه مي دادند.فعاليتهاي ضمن تحصيل : احمد محمدي ملايري در كنار تحصيل در رشته ادبيات فارسي در دانشگاه تهران به مطالعه وسيع آثار عرفاني ادبيات فارسي و نيز آثار دراماتيك (نمايشنامه هاي اروپايي) مشغول بوده است.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : احمد محمدي ملايري پس از دريافت دكتري ادبيات فارسي از دانشگاه تهران در سال 1353به تدريس در دانشكده هنرهاي دراماتيك تهران و نيز دانشگاه آمريكايي بيروت مشغول بود.فعاليتهاي آموزشي : احمد محمدي ملايري پس از اخذ دكتري ادبيات فارسي از دانشگاه تهران در سال 1353، به تدريس در دانشكده هنرهاي دراماتيك تهران و نيز در دانشگاههاي اروپايي بيروت پرداخت.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : احمد محمدي ملايري در كنار تدريس ادبيات فارسي، به ترجمه و تاليف اثاري دربارة عرفان اسلامي ايران و ادبيات فارسي مشغول بوده است و وي به فعاليت هاي تحقيقاتي خود ادامه مي دهد.آرا و گرايشهاي خاص : احمد محمدي ملايري در رشته ادبيات فارسي بيشتر به عرفان اسلامي -ايراني و آثار ادبي مربوط به آن (مولوي ، عطار) علاقمند است و دراين زمينه تحقيقات و تاليفاتي دارد .
--------------------------------------------------------------------------------
آثار : nbsp1 آيين نگارش و سخنوري nbsp2 اصول و مباني تصوف و عرفان nbsp3 بررس انديشه هاي عرفاني عطار nbsp4 پايتخت هاي نامي ايران در دوران تاريخ nbsp5 ترجمه كتاب عرفان مولوي
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اردشير محمدي
محل تولد : دزفول
شهرت
تابعيت :
ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب اردشير محمدي متولد 1351 در شهرستان دزفول به دنيا آمدم .دوران ابتدائي و راهنمائي و دبيرستان را در اهواز سپري كردم و بعد از اتمام دبيرستان وارد حوزه علميه مسجد سليمان شده و بعد از اتمام مقدمات عازم قم شدم و هم اكنون 8 سال است مشغول به تحصيل در درس خارج مي باشم .از سال 1378تا 1382 دوره تخصصي كلام اسلامي را گذراندم (سطح چهارم ) و پايان نامه سطح چهار اينجانب با عنوان نقش دين در بهداشت روان از منظر قرآن مي باشد .در ضمن حدود 5 سال است كه در دانشگاههاي مختلف مشغول تبليغ وتدريس بوده ام و هم اكنون جزء هيئت علمي دانشگاه پيام نور استان خوزستان مي باشم و همچنين جزء هيئت منتخب گروه معارف اسلامي دانشگاه پيام نور مي باشم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اكبر محمدى، از نوازندگان ارزنده ى كلارينت، در سال 1330 به دنيا آمد و پس از طى تحصيلات ابتدايى، در سال 1343 وارد هنرستان عالى موسيقى شد. اكبر محمدى زير نظر استاد غلامحسين قريب فن نواختن كلارينت را آموخت و پس از طى مدت 10 سال در سال 1353، آموزش اين ساز را زير نظر استاد ديگرى به نام «تئودور رمان» ادامه داد.
وى از سال 1352 به عنوان نوازنده ى كلارينت با اركستر سمفونيك تهران همكارى خود را آغاز كرد و بارها به عنوان تكنواز در اين اركستر شركت داشته است. اكبر محمدى در سال 1356 موفق به دريافت ليسانس شد و از سال 1357 به عنوان مايستر گروه كلارينت منصوب گرديد و اين همكارى تا اين تاريخ همچنان
ادامه دارد. وى در سال 1368 موفق به دريافت لوحه ى درجه يك هنرى شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد صادق محمدي
محل تولد : خرمشهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سال 1362 تحصيلات حوزوي را آغاز نمودم، دروس مقدماتي و دوره سطح را در مدرسه علميه ملامحمد جعفر مشهور به مدرسه علميه مجتهدي تهراني و سپس در مدرسه علميه مروي تهران گذراندم و در طول اين مدت نيز قسمتي از منظومه ملاهادي سبزواري را در محضر آيت الله سيد رضي شيرازي تلمذ نمودم و پس از آن در سال 1370 وارد حوزه علميه قم شدم و دروس خارج فقه و اصول را نزد آيت الله العظمي تبريزي و وحيد خراساني آغاز نمودم و حدود ده سال از نظرات فقهي و اصولي اين دو فقيه عالي قدر استفاده نمودم و همچنين حدود شش سال در موسسه بقية الله الاعظم دوره تخصصي فقه و اصول را گذراندم.اينجانب از همان اوائل طلبگي مشغول تدريس بوده و تاكنون در حدود 20 سال مشغول تدريس كتب حوزوي بوده و هم اكنون مشغول تدريس دروس سطح مي باشم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسين محمدي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/6/2
زندگينامه علمي
اينجانب در شهريور ماه سال 1339 در شهرستان مقدس قم در خانواده اي مذهبي و روحاني به دنيا آمدم و بعد از گذراندن دوره ابتدايي و دوران راهنمايي در سال 1357 با ذوق و علاقه شخصي و راهنمايي پدرم وارد حوزه علميه شده و در مدرسه علميه رسالت مشغول به تحصيل گرديدم. با توجه به شروع انقلاب اسلامي در راهپيمايي ها و تظاهراتي كه برگزار مي گرديد به طور جدي شركت
نموده و اطلاعيه هاي حضرت امام خميني(ره) را در سطح شهر قم پخش كرده و به دست مردم و جوانان مي رساندم تا اين كه در سال 1358 در شهر قم توسط عوامل مزدور شاه دستگير شدم و مدتي را در زندان به سر بردم و به ياري خداوند بعد از مدتي آزاد گرديدم، سپس بعد از آزادي به ادامه تحصيل در شهر مقدس قم ادامه داده و درس مقدمات را نزد اساتيدي چون حسيني بوشهري و استاد مرحوم طالقاني و مرحوم مدرس افغاني و ... سپري كردم. دروس لمعه را نزد استاد وجداني فخر و فقيه شيرازي و استاد ابوالفضل احمدي و استاد گنجي و ... تمام نمودم و سپس در سال 1361 به علت نياز منطقه در شهر هرسين كرمانشاه در حوزه علميه امام صادق(ع) مشغول تدريس ادبيات و منطق به مدت يك سال گرديدم. سپس بعد از مراجعت از هرسين دروس حوزه را ادامه دادم و درس مكاسب را نيز در محضر استاد احمدي و مرحوم استاد ستوده و مرحوم استاد پاياني تلمذ نمودم و در درس كفايه نيز در محضر استاد ستوده بودم و بعد از اتمام دروس سطح، در درس خارج آيت الله وحيد خراساني و مدتي محضر حضرت آيت الله ملكي تبريزي ولي اكثر درس خارج فقه و اصول را از محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي استفاده نمودم.
سپس بعد از اعلام شروع رشته هاي تخصصي توسط حوزه در سال 1377 وارد اولين دوره رشته تخصصي تفسير شدم و به مدت چهار سال دوره آموزشي نزد آيات مكارم شيرازي، جوادي آملي، معرفت، شب زنده دار، خزعلي و محقق داماد
و اساتيد ديگر گذراندم و همزمان با دروس مركز به درس خارج نيز ادامه دادم و در ضمن مشغول به تدريس مباحث تفسيري و علوم قرآني در مراكز دانشگاهي و حوزوي شدم كه سوابق تدريس اين جانب پيوست مي باشد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود محمدى به سال 1311 خورشيدى در خيابان خراسان يكى از خيابان هاى جنوبى شهر تهران متولد شد. در همسايگى او، هنرمند ارزنده مسعود حسنخانى زندگى مى كرد كه همين امر موجب كشش وى به سوى موسيقى گرديد، از سن چهارده سالگى محمود محمدى با خريد يك «قره نى» رسماً كار فراگيرى موسيقى را آغاز كرد.
محمدى در اين زمان محصل كلاس دوم دبيرستان دارالفنون بود كه ضمن تحصيل به موسيقى روى آورد، ابتدا نزد هنرمند ارجمند عباس تهرانى رفت و زير نظر وى شروع به فراگيرى نواختن كلارينت پرداخت ولى به واسطه مشغله فراوان وى به نزد معلم ديگرى به نام سعيدپور كه از نوازندگان موزيك ارتش بود رفت و مشغول فراگيرى نواختن قره نى گرديد و پس از چندى كه معلم وى به مأموريت رفت، او بنا به توصيه ى دوستان خود به كلاس شادروان استاد حسينعلى وزيرى تبار رفت و مشغول تحصيل نزد اين استاد ارزنده ى قره نى شد. ناگفته نماند كه در كلاس استاد وزيرى، هنرمندان ارزنده ى ديگرى چون رضا ياورى نيز بودند كه محمدى نزد ايشان هم به كسب معلومات مى پرداخت و بعضى از آهنگ ها و رديف ها را كمك مى گرفت و مى آموخت.
پدر و مادر محمود محمدى با فراگيرى موسيقى توسط فرزند خود مخالف بودند، لذا وى جهت تمرين اين ساز پرصدا و بادى ناچار به بيابان هاى اطراف خيابان خراسان مى رفت و در اتاق هاى خرابه آن با روشن
كردن چند شمع بزرگ گچى با هزاران ترس و خطرى كه با آن مواجه بود دور از چشم پدر و مادر به تمرين مى پرداخت، عشق به موسيقى و فراگيرى و نواختن قره نى، چنان سراپاى وجود وى را تسخير كرده بود كه او اين خطرات را به هيچ مى گرفت و با آن مردانه مبارزه مى كرد و در اين مبارزه هم عاقبت پيروز بيرون آمد به طورى كه هم اكنون وى يكى از نوازندگان خوب و موفق اين ساز در موسيقى ايران است ولى خود او با فروتنى مى گويد: «هنوز هم در علم موسيقى يك طلبه هستم».
روزى محمود محمدى با حسين همدانيان نوازنده ضرب در محفلى آشنا مى شود و اين آشنايى منجر به آشنا شدن او با شاپور نياكان و مجيد وفادار و هنرمندان ديگر راديو مى شود كه همين آشنايى ها، وى را براى همكارى به راديو مى كشاند، در راديو با اركسترهايى كه سعادتمند قمى، يونس دردشتى، اكبر گلپايگانى، ايرج، كورس سرهنگ زاده، ناصر مسعودى و بسيارى ديگر از هنرمندان همكارى داشتند، مشغول نواختن و همكارى شد و سال ها با اركستر جواد لشگرى نيز همكارى كرد.
محمود محمدى، هم اكنون روزانه مدت دو ساعت به تمرينات خود ادامه مى دهد و هرچندگاه اين ساز را براى شاگردان و علاقمندان آن تدريس مى نمايد، وى كارمند بانك ايران و خاورميانه است و به كليه هنرمندان به خصوص هنرمندان موسيقى سنتى ايران عشق و علاقه دارد به نحوه نوازندگى شادروانان: استاد حسينعلى وزيرى تبار و رضا گلشن راد بسيار علاقمند مى باشد و مى گويد: «علم موسيقى مانند اقيانوسى بى كران است كه انسان هرچه بيشتر در اين اقيانوس پيش برود، باز هم به انتهاى آن نمى رسد». او پيشرفت خود را
مديون اساتيد نامبرده مى داند و هميشه خود را در اين هنر يك طلبه به حساب مى آورد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مختار محمدى، در اسفندماه سال 1313 در شهرستان نور از توابع سرسبز خطئه مازندران متولد شد. هنوز يك سال از بهار زندگى او نگذشته بود كه همراه خانواده به تهران آمد. پدر وى از تعزيه خوانان مشهور مازندران بود و خود با رديف هاى موسيقى ايران آشنايى كامل داشت و قرآن را از حفظ داشت و قرائت صحيح اين كتاب آسمانى را به فرزند خويش خيلى خوب آموخته بود، بطورى كه در سالهاى چهارم و پنجم و ششم ابتدايى معلم دينى مدرسه، وى را مأمور تدريس قرآن و كمك به دانش آموزان در درس قرآن و شرعيات كرده بود.
در همين مدرسه ابتدايى، معلم سرودى داشتند بنام نعمت اللَّه مجيد كه معلمى دلسوز و مهربان بود و در مدت سه سال به شاگردان ضمن خواندن سرودهاى ملى ميهنى، تئورى موسيقى را نيز به آنها مى آموخت. مختار محمدى كه در اين زمان علاقه اى وصف ناشدنى به موسيقى پيدا نموده بود دروس معلم را به خوبى فراگرفت و از عشق موسيقى و ياد آن هرگز بيرون نمى رفت تا اينكه در سال اول دبيرستان از دو نفر هم كلاسى هاى علاقمند به موسيقى، كه نزد هنرمند باارزش عباس زندى مى رفتند با سنتور و نواختن آن آشنايى پيدا كرد و پس از مدتى با توجه به اينكه آنها استاد ديده بودند ولى او استادى نديده بود، قطعاتى را كه ايشان مى نواختند وى از آنان بهتر مى نواخت، مختار محمدى مى گويد:
«من كوك كردن سنتور را قبل از نواختن آن انجام مى دادم و
با توجه به اينكه هرگز استادى را تا آن زمان به خود نديده بودم، هيچگاه در منزل و همسايگى ما صداى ساز مرا كسى نشنيد و اگر هم شنيد گوش خراش و ناكوك نبوده است، بعلاوه به واسطه مانعى كه در منزل از لحاظ خانوادگى براى فراگيرى و نواختن سنتور داشتم، در منزل بطور جسته گريخته تمرين مى كردم و بيشتر تمرينات خود را در منزل دوستان خود كه آنها هم سنتور مى نواختند انجام مى دادم.
رفته رفته توانستم كه با تمرينات فراوان صداى سازم را قابل استماع نمايم و همراه اركستر به همراهى ويولن ايرج گوركانى، ضرب عباس سلطانى، در برنامه اى صبحگاهى راديو كه به نام برنامه دانش آموز بود شركت و اجرا نمودم و اين اولين كار راديويى من بود. پس از اجراى اين برنامه بود كه به هنرمند فقيد به صورت حبيب اللَّه بديعى معرفى شدم و با تأييد ايشان تا سال 1342 در برنامه هاى راديو به صورت قراردادى در اركستر شماره 6 به اجراى برنامه پرداختم و چون قبلاً هم با هنرمند ارجمند منصور صارمى آشنايى پيدا كرده بودم، در راديو از محضر ايشان بسيار فيض بردم و از راهنمائى ها و محبت هاى اين مرد هنرمند، هميشه ممنون و سپاسگزارم، سپس براى تكميل اطلاعات تئورى موسيقى از منوچهر لشگرى و شادروان حبيب اللَّه بديعى بايد ياد كنم كه برايم خيلى زحمت كشيدند و قدردانى مى نمايم.
پس از چندى در كلاس هاى مختلف موسيقى اقدام به تدريس و تربيت شاگرد نمودم كه بايد از تدريس در كلاس سعدى واقع در خيابان بوذر جمهرى سابق به مديريت مرحوم ولى اللَّه البرز، كه در آنجا هنرمندان جلال ذوالفنون و عماد رام هم تدريس مى كردند، مدتى
در كلاس منچهر لشگرى واقع در سه راه امين حضور، زمانى در كلاس هنر واقع در خيابان جمهورى اسلامى بعد از ميثاقيان، مدتى در كلاس محمد شيرخدايى بعد از منوچهر صادقى كه استاد رضا وهدانى آنجا را اداره مى كردند. چندى هم در كلاس آپادانا واقع در اميريه كه زير نظر مرحوم اميرناصر افتتاح اداره مى شد نام ببرم.
در اينجا بايد از زحمات استاد اوليه ام آقاى منصور صارمى ياد نمايم كه بدون هيچ چشم داشت مادى مرا در امر يادگيرى و هنر موسيقى يارى داد و كمك كرد تا خود را به كاروان موسيقى ايران برسانم و هرچند هنوز خود را طلبه مى دانم و قطره اى از اقيانوس بى كران اين هنر هم نيستم.
اعتقاد دارم كه موسيقى اقيانوس بى كران است كه دسترسى به انتهاى آن براى هيچكس ميسر نيست و پايانى ندارد و ساز بهترين مونس انسان است كه در اين بى كرانه اقيانوس مونس هنرمند است كه هيچ چيز نمى تواند جايگزين آن باشد.
من براى دوستان هنرمند و استادان موسيقى ايران چه قديم و چه جديد، براى تمامى آنان احترام قائلم و همه آنان را دوست دارم با توجه به اين، معتقدم در درجه اول شخصيت فرد هنرمند مطرح است، بعد هنرش.
به هر حال براى شناساندن موسيقى اصيل سنتى ايران، همراه اركسترهاى مختلف، مسافرت هايى به كشورهاى خارج از طرف راديو رفتم و در حال حاضر مشغول تدريس موسيقى و ساز سنتور به هنرجويان مى باشم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد جلال الدين محمديان متخلص به (سيد) به سال 1327 در خطه ى كردستان ديده به جهان باز كرد. دوران كودكى را روزها در دامنه هاى سرسبز اين كوهها، كنار چشمه سارها «سيد»
زير نظر پدرش كه خود از خوانندگان خوش صداى كردستان بود، به خواندن اشعار شعراى بزرگ كردستان نظير: سيد يعقوب ماهيدشتى، محمدعلى چاووشى، شيخ بهاء متخلص به (شمس)، سيد على اصغر كردستانى، سيد صالح متخلص به (جبران عليشاه) و شعراى بزرگ ايران نظير: مولانا، حافظ، باباطاهر و عراقى مى پردازد و پس از چندى كه صدايش خوب پخته و آماده شد، در سال 1351 فعاليت رسمى و هنرى خود را در فرهنگ و هنر استان باختران (كرمانشاه) شروع كرد و در سال 1355 به تهران آمد و براى اين كه بهتر بتواند گوشه ها و رديفهاى موسيقى اصيل ايران را فراگيرد به عنوان شاگرد نزد محمدرضا شجريان مى رود و در مكتب صبا افتخار شاگردى وى نصيبش مى گردد. مدت سه سال «سيد» ضمن كسب علم موسيقى از محضر آقاى محمدرضا شجريان، همزمان در خدمت آقاى اصغر بهارى با ساز رديفهاى آوازى فرامى گيرد، سپس به مدت سه سال ديگر در كلاس شجريان كه در راديو تدريس مى كرد حضور پيدا مى كند و چون هيچوقت دست از فراگيرى و ياد گرفتن نمى كشيد به طور خصوصى به منزل مرحوم استاد محمود كريمى جهت تكميل نمودن دانش موسيقى خود مى رود و بسيار از اين كلاس استفاده مى برد.
«سيد» در سال 1358 همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران، آغاز و آهنگ جالبى خواند به نام «هواى وطن» با اركستر شمس، «قصر شيرين» با اركستر اين مركز «مردان خدا» با اركستر تنبور شمس، «مظهر انوار» با اركستر راديو ايران. وى از سال 1366 همكارى خود را با وزارت ارشاد اسلامى آغاز كرد و بيش از ده آهنگ جالب اجرا كرد و بسيارى از
آهنگهاى وى كه از ساخته هاى خودش مى باشد، نظير: «فضاى سينه ى حافظ»، «نواى طاهر»، «موسى و شبان»، «ساقى كوثر» و «فلك باغبان» كه قسمتى از آن به ياد مرحوم سيدعلى اصغر كردستانى خوانده شده است. «سيد» هنرمندى است متواضع، مردمى و خوش برخورد و خونگرم كه اميد است هميشه اين روش و خصلت بزرگ را با خود داشته باشد و هيچوقت تحت تأثير به به ها و تحسين هاى اشخاص قرار نگيرد و تكبر و تفرعن و فخرفروشى جاى اين صفات بارز و پسنديده اش را نگيرد، زيرا چيزى كه براى يك هنرمند بزرگ و والا باارزش است در درجه ى اول صفات بارز انسانى او است. «سيد» بيشتر كارهاى خود را با هنرمندان خوب و باارزشى مثل: محمد موسوى، جليل عندليبى، جمشيد عندليبى، حسين بهروزى نيا، كاظم داوديان، منصور سينكى، بيژن كامكار، على ناظرى، محمدعلى كيانى نژاد، سهيل ايوانى، سيد خليل عالى نژاد، هادى منتظرى و تنظيم بسيارى از آنها را فريدون شهبازيان انجام داده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن محمديان، از هنرمندان و شيفتگان هنر موسيقى است كه به سال 1326 در شهركرد متولد شد. وى از زمانى كه به قول معروف و خودش، خود را شناخت به موسيقى علاقمند گشت، ليكن به واسطه عدم وجود امكانات و معلم تا سال 1354 از اين فيض بزرگ محروم بود، ولى در اين سال بخت با وى يار گشت و او با هنرمند خوب و باارزش و بى ادعا، اميرعباس صفوى آشنا شد و مشق ويولن را نزد ايشان آغاز كرد، ولى پس از به سوى فراگيرى «تار» سپس سه تار كشيده شد و از آنجايى كه با هنر
و صنعت نجارى آشنايى قبلى داشت و ساز خوب هم كمتر در زادگاهش پيدا مى شد، روى به ساختن ساز آورد و اولين سه تار را ساخت كه مورد تشويق و محبت دوستان قرار گرتف و همين تشويق، وى در راهى كه پيش گرفته بود مصرتر گردانيد و هم اكنون يكى از سازندگان خوب سه تار در شهركرد مى باشد.
حسن محمديان دربار ساز سه تار مى گويد: ضمن مطالعه آثار موسيقى دان هاى بزرگ كشور، مواجه شدم بااين نظريه كه سه تار در ناحيه سرپنجه خود، داراى اشكالى است. و وقتى كه خودم نيز عملا با اين ساز آشنا گرديدم، مشكل را احساس نمودم، پس از مدت ها تفحص و تفكر به اين نتيجه رسيدم كه حداقل براى خودم بار اول سه تارى كه فاقد مشكل مذكور باشد بسازم و اين كار را هم كردم و چون دوستان عزيز و هنرمندانى كه با ايشان مأنوس بودم، اين امر را مورد توجه و تأكيد قرار دادند، ساختن سه تار را با شيوه جديد آغاز كردم و هر سال سه تا چهار ساز تقديم هنرمندان عزيز كشور و شيقته موسيقى سنتى ايرانى مى كنم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز محمود، از موسيقيدانان بزرگ و تحصيل كرده كشور، در سال 1289 متولد شد، وى درباره علم موسيقى و بخصوص براى پيشرفت موسيقى ايرانى، عقايدى مخصوص به خود را داشت به همين دليل هم با بسيارى از بزرگان موسيقى كشور برخورد عقيده داشت كه در رأس آنان زنده ياد استاد علينقى وزيرى و شاگرد ارجمندش شادروان روح اللَّه خالقى بود.
پرويز محمود، پس از پايان تحصيلات ابتدايى و متوسطه، در كنسرواتوار بلژيك به تحصيل در رشته موسيقى پرداخت
و پس از دريافت ليسانس به ايران آمد و در سال 1322 اركستر سمفونيك تهران را به صورت آبرومندى تشكيل داد و از سال 1325 به مدت سه سال رياست هنرستان موسيقى و اداره موسيقى كشور را به عهده داشت.
از آثار پرويز محمود، مى توان از: پوئيم سمفونيك لاله و مهرگان، اپرت بيشه عشق، كنسرتو ويولن، كوارتت زهى، چند آواز، فانتزى كرد براى پيانو و اركستر، فانتزى روى ترانه هاى محلى و غيره را نام برد.
پرويز محمود، بيشتر تحت تأثير آهنگسازانى نظير: ريمسكى كورساكف، استراوينسكى و ريشارد واگنر بود و از آنان مايه مى گرفت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان، خواننده.
تولد: 23 خرداد 1313، خوانسار.
درگذشت: 2 ارديبهشت 1366.
محمود محمودى خوانسارى ابتدا نزد كمال دهگان يك دوره ى كوتاه در آواز گذراند. آنگاه براى ادامه ى تحصيل عازم تهران شد و تصميم گرفت هنر آواز و صداى خود را تربيت كند.
در تهران ابتدا نزد ابوالحسن صبا به فراگيرى رديف هاى آوازى پرداخت و سپس نزد منوچهر جهانبگلو دانش رديفى خود را تكميل كرد.
محمودى پس از سه سال همكارى با راديو شيراز، فعاليت هنرى خود را در راديو تهران آغاز كرد و آثارى در اين رشته از هنر ارائه داد. در حدود 130 برنامه از «گل هاى رنگارنگ»، «برگ سبز»، «گل هاى تازه» و «شاخه گل» با صداى خوانسارى ضبط و پخش شد.
سرانجام محمودى در 2 ارديبهشت 1366 از دنيا رخت بربست و پيكرش را در آرامگاه امامزاده طاهر (كرج) به خاك سپرده شد.
محمود محمودى خوانسارى به سال 1313 هجرى شمسى در شهر زيبا و سرسبز خوانسار در خانواده اى متقى ديده به جهان گشود. پدرش حجت الاسلام آقا سيد
جمال الدين محمودى كه از مقبوليت و احترام بسزايى در ميان قاطبه ى اهالى خوانسار برخوردار بود، از همان اوان كودكى محمود به وى توجه خاصى مبذول مى داشت، زيرا عميقاً به طبع حساس فرزندش پى برده بود. به همين لحاظ محمود را زير نظر گرفته و در فرصتهايى كه به دست مى آورد فرزند دلبندش را با اصول مقدماتى فقه و عربى و آثار ادبا و شاعرانى نظير: سعدى، حافظ، مولانا و غيره آشنا مى نمود. صوت دلنشين محمود در همان دوران خردسالى همگان را به تحسين و اعجاب واميداشت و او كه راه خود را شناخته بود با اشتياق زائدالوصفى به آواز خوانندگانى مانند: طاهرزاده، اديب خوانسارى و تاج اصفهانى گوش فرامى داد و با استفاده از هوش سرشار و استعداد خدادادش از صداى اين بزرگان بهره مى گرفت، مضافاً اين كه در سال 1325 با احداث كارخانه برق در شهر خوانسار امكان به كارگيرى از راديو در سطح گسترده ترى براى مردم فراهم گرديد و محمود با شنيدن آواى هنرمندان مورد علاقه اش همه چيز را به فراموشى مى سپرد.
در سال 1326 پدرش به طور ناگهانى رخت از اين جهان بربست و فقدان پدر ضربه ى سختى به روح حساس محمود وارد ساخت و از طرفى او چون محيط خوانسار را براى پرورش و اعتلاى استعداد بيكران خود محدود مى ديد، مدت زمان كوتاهى پس از درگذشت پدر به تهران عزيمت و در مدرسه ى اديب به ادامه ى تحصيل پرداخت و ضمن آن از هر فرصتى به منظور فراگيرى رديفها و گوشه هاى موسيقى ايرانى استفاده مى كرد و در اين راستا به تدريج پايش به محافل هنرى گشوده شد و با هنرمندانى فراخور سن و موقعيت
آن زمان خويش آشنا گرديد.
در سال 1335 استاد ابوالحسن صبا در محفلى با صداى محمودى خوانسارى آشنايى حاصل نمود و به مصداق قدر زر زرگر شناسد، اين ابرمرد موسيقى اصيل ايرانى، صوت محمودى را بسيار گرم و با اصالت يافت و به نامبرده علاقمند گرديد و از وى دعوت نمود تا نسبت به تكميل رديفهاى موسيقى و گوشه هاى مختلف و متنوع هنر آواز زير نظر وى به كار بپردازد و به تصديق كسانى كه ناظر و مطلع بر ديدارهاى بعدى استاد ابوالحسن صبا و محمود خوانسارى بوده اند، استاد صبا به دليل شناخت صحيحى كه از نجابت و شخصيت و نيز آينده صداى محمودى به دست آورده بود در كار تعليم وى اصرار و علاقمندى زيادى نشان مى داده است لكن متأسفانه به علت درگذشت استاد صبا اين ارتباط ديرى نپاييد و محمودى خوانسارى در سال 1337 تهران را به قصد شيراز ترك و در آنجا با راديو شيراز به همكارى پرداخت. استاد محمود محمودى خوانسارى علاوه بر اجراى برنامه، سرپرستى موسيقى اصيل راديو مذكور را نيز به عهده داشت. برنامه هاى هنرى محمودى خوانسارى با اقبال مردم شيراز روبرو و به سرعت چهره اى شناخته شده بشمار آمد. اين هنرمند در نيمه دوم سال 1338 به تهران مراجعت و به دعوت شادروان داود پيرنيا در برنامه ى مشهور «گلها» به همكارى پرداخت. اولين كار هنرى محمودى خوانسارى «برگ سبز شماره ى 56» بود و از آن پس آثار ارزنده ى متعددى را تحت عناوين: «گلهاى رنگارنگ، برگ سبز، شاخ گل و گلهاى تازه» در كنار اساتيد و هنرمندان بزرگى چون شادروان: مرتضى محجوبى، احمد عبادى، حبيب اللَّه بديعى، پرويز ياحقى، همايون خرم،
حسن كسائى، جليل شهناز، فرهنگ شريف و شادروانان لطف اللَّه مجد و رضا ورزنده به وجود آورد.
محمودى خوانسارى در آواز از صدايى گرم و سبكى مخصوص به خود برخوردار بود. وى ضرب را خوب مى شناخت و مى نواخت و در اجراى قطعات ضربى احاطه اى كامل داشت و به سه تار نيز علاقمند و آشنا بود. وى در اثر مطالعات مستمر در امر شعر و موضوع تلفيق شعر و هنر آواز شناخت عميقى در اين كسب نموده بود كه در آثار جاودانه ى وى اين تأثير به خوبى مشاهده مى شود.
محمود محمودى خوانسارى از سال 1349 در برنامه ى «نوايى از موسيقى ملى» كه با سرپرستى اسداللَّه ملك و همكارى دكتر منوچهر جهانبگلو تدارك مى يافت همكارى فعالانه اى را آغاز نمود. «نوايى از موسيقى ملى» به سرعت در ميان هنردوستان و عاشقان موسيقى اصيل مقبوليت يافت و ترانه هاى ارزنده و به يادماندنى «مرغ شباهنگ» در مايه افشارى، «ميخانه» در مايه دشتى، «سكوت و مستى» در سه گاه هر سه از ساخته هاى باارزش اسداللَّه ملك و «لاله ى پرپر» ساخته فرهنگ شريف، مى باشد. طى مصاحبه هايى كه با محمودى خوانسارى به عمل آمده، وى همواره عنوان مى داشته كه قبيله اش همه از عالمان دين بوده اند و به دليل همين قرابت و وابستگى زندگى و آثار هنرى وى مشحون از جنبه هاى روحانى و عرفانى بوده و از معنويت خاصى برخوردار مى باشد. اين هنرمند آزاده از شركت در محافل و مجالسى كه با روح هنر واقعى مغايرت داشت دورى مى جست و در جهت اعتلاى هنر خود تلاشى وافر داشت. استاد محمودى همواره خود را يك طلبه مى دانست و با تواضع عنوان مى داشت كه از همه بزرگان موسيقى ايران كسب فيض
كرده و همه را استاد خود بشمار مى آورد، استاد فرزانه با وجود فرصتهاى بسيار مناسبى كه وى را قادر به استفاده در امور مادى در سطحى بالا قرار مى داد، با اعتقاد به اين كه هنر يك وديعه ى الهى است هرگز خود را آلوده ى موقعيتهاى كاذب نكرد و در انزوا و بى نيازى كامل زندگى را سپرى و سرانجام در دوم ارديبهشت ماه سال 1366 هجرى شمسى دنياى فانى را ترك و روحش به گلشن رضوان پرواز نمود. روانش شاد.
حضور گسترده و بى سابقه ى علاقمندان به هنر آواز موسيقى اصيل و سنتى و توده ى مردم در مجالس متعددى كه به مناسبت درگذشت اين هنرمند دل سوخته برگزار گرديد و نيز تجليل بى سابقه رسانه هاى گروهى از استاد محمودى خوانسارى خود گواه بر وجود صفات بارز فوق الذكر نزد اين هنرمند والا بوده است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امير ملك محمودي
محل تولد : اليگودرز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب امير ملك محمودي فرزند جواد شماره شناسنامه: 1347 متولد 1351 صادره از اليگودرز لرستان پس از تحصيلات دوره راهنمايي در روستاي «مغانك سفلي» از توابع شهرستان اليگودرز در سال 1368 وارد حوزه علميه قم شدم و در كنار دروس حوزوي به درس هاي كلاسيك نيز ادامه دادم و نيز كلاسهاي كامپيوتر، ورزش، نويسندگي، روش تحقيق و نگارش، دوره هاي تربيت مربي كودكان و نوجوانان، دوره تربيتي مربي قرآن و مهارتهاي تبليغ و تخصصي تبليغ را نيز با موفقيت طي نمودم.
در كنار تحصيل با جديّت و در حدّ توان به تبليغ علوم اسلامي در سطح شهرستانها مساجد، روستاها، مدارس، دبيرستان ها، دانشگاهها،
زندانهاي مختلف در سراسر كشور پرداخته و سپس به عشق و علاقه اي كه به نوشتن داشتم از سال 1360 تاكنون به كارهاي مقاله نويسي و نوشتن ادامه داده كه در سال 1374 با جديت به كار چاپ و نشر روي آوردم كه تاكنون به لطف الهي توفيق داشته ام بيش از پنجاه اثر در زمينه هاي مختلف: ديني، اجتماعي، خانوادگي، روان شناسي، جوانان تأليف نمايم.
اكثر كتب اينجانب به بيش از بيست بار تجديد چاپ شده اند و بعضي از تأليفات اينجانب در سطح كشور در وزارت خانه هاي مختلف و ساير مراكز به صورت كتاب مسابقه انتخاب شده است و فعلاً نيز با عنايت باري تعالي و عشق و علاقه اي كه به كار علمي، پژوهشي و تأليف دارم با تمام توان مشغول به كار نوشتن و تأليف هستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن محمودي
محل تولد : كرج
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1356/1/1
زندگينامه علمي
. اينجانب حسن محمودي متولد1356درمحمدشهر كرج مي باشم درسال 1376بواسطه اشنايي بااقاي محسن عباسي راهي حوزه علميه اصفهان شدم ودرانجا از محضر اساتيد بزرگوارچون ايت الله مظاهري وايت الله ناصري دولت ابادي وايت الله مهدوي وحجج اسلام اقايان عبوديت وكشكولي ومعمارمنتظرين وديگربزرگان بهرهها بردم
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد كريم محمودى معروف به (پاره دوز) در بازار چهل تن تهران از مردانى بود كه در اثر تقوا و پاكى و صفا و معنويت و قدس و ورع و اخلاص و ولايت واجد مقام تشرف شده و واسطه فيض بود در عصر خود و بزرگان علماء ابرار تهران مانند مرحوم آيت اللَّه حاج آقا يحيى سجادى و آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى زاهد و ثقةالاسلام آشيخ محمدحسين زاهد و آيت اللَّه حاج ميرزا سيد على مفسر صاحب (مقتنيات) و آيت اللَّه حاج شيخ محمود ياسرى و غيرهم به او معتقد و وثوق و اطمينان و اعتماد داشتند و او را صاحب كرامات و مقامات معنوى مى دانستند.
جناب حاج ميرزا محمد جمالى كه از اخيار و اهل فضل است براى نگارنده حكايت نموده از قول فرزند آن مرحوم آقاى حاج سيد على (جورابى) معاصر كه گفت وقتى مبلغ شش هزار تومان مقروض شدم و بسيار ناراحت و پريشان كه اين مبلغ را از كجا بپردازم.
پس شبى با ناراحتى خوابيدم در خواب مرحوم پدرم آقا سيد كريم را ديدم گفت پسرم چرا آنقدر نگران و افسرده اى گفتم براى اين قرضم ناراحتم.
فرمود فردا صبح برو نزد فلان تاجر بگو به حواله من شش هزار تومان بدهد پس مبلغ را گرفته
و به قرضت بده از خواب بيدار شدم و صبح در مغازه آن تاجر رفتم تا مرا ديد گفت آسيد على براى شش هزار تومان آمدى من منتظر تو بودم.
پس فوراً آن مبلغ را به من داد و رفتم قرضم را اداء كردم. از اين قبيل حكايات از آن مرحوم بسيار است كه براى نمونه همين كافيست مرحوم سيد كريم بنابر پيش بينى و اطلاع خودش به بعضى از دوستانش به كربلا مشرف شده و در همانجا وفات و در صحن مطهر مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محسن محمودي
محل تولد : محلات
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب در سال 1360 توفيق تشرف به حوزه علميه قم يافتم. در مدرسه مرحوم آيةالله العظمي گلپايگاني قدس سره مشغول تحصيل شدم، سپس در درس شرح لمعه مرحوم آيةالله وجداني فخر(ره) حضور يافم، مكاسب را در محضر مرحوم آيةالله پاياني (ره) و بالاخره كفايه را در محضر آيةالله اعتمادي مدظله خواندم. خارج فقه و اصول را در محضر آيةالله العظمي مكارم شيرازي مدظله آغاز كردم. بالاخره فقه ايشان را بيش از 10 سال ادامه داده و نظر به تعطيل شدن اصول ايشان، يك دوره اصول را در محضر حضرت آيةالله سبحاني مدظله خواندم در درس فقه حضرت آيات عظام فاضل لنكراني، صافي گلپايگاني مدظله و تبريزي (ره) حضور يافتم. از محضر حضرت آيةالله جوادي آملي در تفسير و حضرت آيةالله مظاهري در اخلاق بهره مند شدم. فلسفه را در محضر آيةالله ممدوحي آموختم.
سپس در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني دوره چهار ساله
را گذراندم.هم اكنون نيز در دانشگاه آزاد اسلامي، حوزه علميه و دانشگاه شهيد محلاتي تدريس داشته و توفيق همكاري با راديو معارف را به عنوان كارشناس داشته ام.بيش از 10 سال است كه با انتشار مقالات و مطالب در زمينه هاي گوناگون در دو هفته نامه فرهنگ اسلام در عرصه مطبوعات حضور دارم.آنچه كه نوشتم امتثال امر بود وگرنه هرگز خود را لايق ندانسته و آنچه نصيبم گرديده به بركت دعاي خير والدين و فضل الهي بود كه اميدوارم توفيق شكرگذاري آن را داشته باشم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد محمودي
محل تولد : نجف اشرف
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1340/1/1
زندگينامه علمي
سال 1354 وارد حوزه علميه شيراز شدم و در مدرسه حكيم كه زير نظر شهيد محراب آية الله دستغيب قدس سره اداره مي شد مشغول تحصيل شدم. ادبيات را نزد اساتيد بزرگوار آقايان سيد محمود آية اللهي و سيد هاشم دستغيب خواندم. منطق را نيز نزد مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد آية اللهي تلمذ نمودم. سال 1356 وارد حوزه علميه قم شده و در مدرسه حجتيه ساكن شدم اصول فقه را نزد مرحوم حجة الاسلام و المسلمين سلطاني (امام جمعه اردستان) خواندم و شرح لمعه را از حجج اسلام آقايان باكوئي (زين العابدين) و وجداني فخر قدس سره آموختم. رسائل را نزد جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي اصغر حجتي زاده خواندم. مكاسب محرمه را نزد حجة الاسلام والمسلمين سيد علي محقق داماد خواندم و بيع را از مرحوم آية الله شيخ نقي ستوده آموختم. خيارات مكاسب را نزد آية الله علوي گرگاني خواندم. استاد كفايه مرحوم
آية الله ستوده مي باشند كه عمده آن را نزد وي خواندم و بخشي از آن را نزد آية الله محسن دوزدوزاني و اندكي نيز نزد مرحوم آقاي عبايي خراساني خواندم. شرح منظومه سبزواري را نزد آية الله ممدوحي خواندم و در درس بداية الحكمه آقاي جليلي تبريزي شركت كردم.
از سال1363پس از پايان سطح، نزد حضرات آيات عظام مكارم شيرازي، فاضل لنكراني، مرحوم ميرزا جواد تبريزي قدس سره دروس خارج فقه و اصول را خواندم كه البته دوره كامل اصول را نزد آية الله العظمي مكارم شيرازي دامت بركاته، همزمان در درس فقه معظم له نيز شركت مي كردم كتاب الحج و حدود و ديات را نزد آية الله العظمي فاضل لنكراني دامت بركاته تلمذ نمودم و كتاب الصلاة را نزد مرحوم ميرزا جواد تبريزي قدس سره خواندم. در كنار دروس اصلي حوزه هم زمان در محضر عموي پدرم مرحوم آية الله علامه محمد باقر محمودي قدس سره به تحقيق و تصحيح در متون حديث و تفسير به ويژه مناقب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام پرداختم.
اولين اثري كه منتشر شد فهرست جامع و كامل شواهد التنزيل حاكم حسكاني نيشابوري بود كه به عنوان جلد سوم اين كتاب ارزشمند در سال 1411هجري قمري به چاپ رسيد. اكنون در جاهاي مختلف علمي و چند مركز تحقيقاتي به پژوهش ،تاليف و تصحيح متون حديثي اشتغال دارم كه بيشترين آنها در مجمع احياء فرهنگ اسلامي قم مي باشد كه عضو هيئت علمي و هيئت امناء آن نيز مي باشم ، همچنين در بخش تحقيقات كتابخانه بزرگ آية الله العظمي مرعشي نجفي قدس
سره با جمعي از دوستان به تاليف مجموعه ارزشمند در موسوعه الامامه في نصوص اهل السنه مشغولم كه تا كنون پنج جلد آن منتشر شده است كه درسال 1385 به عنوان ممتاز كتاب سال حوزه دست يافته است. با دار الحديث نيز همكاري علمي دارم. همچنين با ميراث قرآني شيعه كه زير نظر كتابخانه تخصصي قرآن و وابسته به دفتر آية الله العظمي سيستاني منتشر ميشود همكاري دارم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى محموديان، معروف به ناصر محموديان، فرزند محمود كه صدايى خوش داشت در تهران به سال 1312 متولد شد. تحصيلات ابتدايى، دبيرستان و دانشگاهى را تا فوق ليسانس ادامه داد و در حال حاضر بازنشسته مى باشد.
وى كه از صدايى خوب و گرم برخوردار است. از سن 9 سالگى نزد پدر خويش اقدام به فراگيرى موسيقى كرد و پس از آن وارد هنرستان عالى موسيقى آزاد گرديد.
ناصر محموديان، در طول دوران فراگيرى علم موسيقى از مكتب استادانى مثل:اسماعيل مهرتاش مدت سه سال، «آواز»، «سنتور» نزد موسى خاخام مدت يك سال، «ويولن» نزد زنده ياد ابوالحسن صبا مدت سه سال از سال 1332 الى 1326، مدت دو سال براى فراگيرى «ويولن» براى استفاده از سبك ها و روش هاى مختلف نزد برادران معارفى، مدت دو سال نزد خضورى كه هنرمندى نابينا بود براى فراگيرى «قانون» مدت دو سال نزد پاليزبان براى فراگرفتن نواختن «فلوت» و مدت پنج سال متوالى نزد ولى اله البرز و عباس زندى و مدتى هم تكنيك مضراب و سبك زنده ياد رضا ورزنده را فراگرفت. سلفژ را نزد موسيو يروان كه اهل روسيه بود و به نواختن اكثر سازها آشنايى داشت مدت دو سال آموخت.
ناصر
محوديان، فعاليت هاى هنرى خود را از سال 1334 الى 1336 در اركستر شماره 6 آغاز و سلسيت اين اركستر بود و پس از دو سال همكارى با اين اركستر به واسطه مأموريت ادارى و ترك تهران همكارى او با اين اركستر قطع گرديد.
وى پس از چندى در راديو شيراز همراه با صداى آواز شادروان محمودى خوانسارى سنتور مى نواخت و ضمنا در همين راديو، هفته اى يك بار هم فلوت سلو مى نواخت، پس از مدتى در راديو خرم آباد همراه با نوائى سنتور مى نواخت و در اين راديو هفته اى يكبار ويولن سلو مى نواخت.
ناصر محموديان، از هنرمندان خوب و با ارزش موسيقى سنتى ايرانى است كه دور از سر و صدا هم اكنون به تعليم و تربيت هنرآموزان مى پردازد و در حال حاضر سنتور، ويولن و آواز را تدريس مى نمايد و تعدادى پيش درآمد و چهار مضراب ساخته كه از كارهاى خوب و به يادماندنى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، عارف و شاعر، متخلص به محوى. از فضلا و عرفاى شيراز بود و مدتها به تحصيل علوم عقلى و نقلى كوشيد و از محضر حاج محمدحسن نايينى استفاده برد. وى معاصر رضا قلى خان هدايت، صاحب «مجمع الفصحا» (م 1290 ق) بود. سرانجام در شيراز وفات يافت. از آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (1612/ 3)، الذريعه (1014/ 9)، رياض العارفين (281 -280)، ريحانه (251 -250/ 5)، طرائق الحقائق (247/ 3)، مجمع الفصحا (944/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مخبرالسلطنه (حاج مخبرالسلطنه) مهديقلى ميرزا. از خاندان معروف هدايت و از بستگان رضاقلى خان هدايت است. وى از مطلعان تاريخ و فرهنگ ايران بود و در سياست به مناصب عالى رسيد. آثار بسيارى از خود بجا گذاشت كه عبارتند از:
1- فوائد الترجمان در تعليم زبان فرانسه در دو جلد. 2- تحفةالافاق در تاريخ و جغرافيا، سياست و اقتصاد اروپا. 3- گزارش ايران باستان يا تحقيقى در سلسله ى كيان. 4- مجمع الادوار در علم موسيقى 5- افكار امم در تحقيق مذاهب و تطبيق آن با حكمت. 6- سفرنامه ى گرد كره از طريق چين و ژاپن به عزم زيارت بيت اللَّه. 7- خاطرات و خطرات. وى تا آخر عمرش كه 1334 شمسى مى باشد مشغول تأليف و تصنيف بوده است. حاج مخبرالسلطنه در سال 1305 شمسى وزير فوائد عامه گرديد. در ارديبهشت 1306 به رياست عالى ديوان تميز منصوب شد و در خرداد 1306 براى اولين بار به نخست وزيرى برگزيده شد و در ديماه 1309 مجدداً نخست وزير گرديد. وى در چهارشنبه 22 شهريور 1334 شمسى درگذشت.
حاج مخبرالسلطنه هدايت، از رجال سياسى بود كه پيش از اين كه خود به
سياست و پرداختن به آن علاقه داشته باشد، به موسيقى تمايل داشت ولى جو نامساعد و حال و هواى دوران زندگى او، هدايت را به طرف سياست سوق داد ولى هيچگاه اين مرد از عشق و علاقه خويش كه همان موسيقى بود، دست نكشيد و در هر فرصتى كه به دست مى آورد به سوى آن مى رفت.
حاج مخبرالسلطنه هدايت به خط نت آشنايى كامل داشت به همين سبب دو كتاب موسيقى از وى به رشته تحرير درآمده و از او به يادگار مانده است، هدايت بيشتر با سيد مهدى دبيرى و دكتر صلحى مأنوس بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال 1283 شمسى ميرزا محمدتقى مختارى هنرمند نامدار عصر، صاحب فرزندى شد كه نامش را ضياء نهادند، ضياء در محيطى پرورش پيدا كرد كه افراد آن از شخصيت هاى مشهور و معروف جامعه هنرى ايران بوده اند.
مرحوم ميرزا محمدعلى سلطان الكتاب كه خوشنويس دربار ناصرالدين شاه بود نياى ارجمند ضياء است، قرآن هايى به خط خوش از اين هنرمند توانا باقى مانده است.
ميراز محمدتقى مختارى پدر ضياء، علاوه بر خوشنويسى در نقاشى شهره ى زمان خود بوده است و سمت نقاش دربار مظفرالدين شاه و محمدعلى شاه و احمدشاه قاجار را به عهده داشته است... از كارهاى بسيار نفيس محمدتقى خان مينياتورهايى است كه روى قلمدان ترسيم كرده و قرآن ها و كتاب هايى است كه به خط خوش نوشته و تذهيب كرده است خود ضياء مختارى مى نويسد: «در قديم در امتداد ضلع جنوبى ارگ سلطنتى كه محصور بود، و چهار در داشته است بازارى به نام «گلوبندك» وجود داشته است. در اين بازارسرايى به نام «مجمع الصنايع» از
طرف ناصرالدين شاه ايجاد شده بود كه كليه صاحبان حرف و صنياع از قبيل نقاشى و تذهيب كار و خوشنويس هر يك در آنجا حجره اى داشتند و خود شاه نيز گاهگاه براى سركشى و تشويق هنرمندان و رفع نيازمندى هاى آنان به آنجا مى آمد. پدر من و عموهايم منجمله هادى تجويدى پدر آقاى على تجويدى نوازنده ى برجسته راديو ايران در اين محيط به نقاشى و مينياتورسازى روى قلمدان و تذهيب و نويسندگى قرآن كه هم اكنون هر يك از آنها جزء آثار عتيقه مى باشد اشتغال داشتند...
محمدتقى خان مختارى پس از چندى به سمت «رتوش كننده ى عكاسخانه ى» دربار سلطنتى منصوب شد و عمويش ميرزا هادى تجويدى به استادى مدرسه ى كمال الملك رسيد و ميرزا مهدى تائب عموى ديگر او در چاپخانه مجلس شوراى ملى به كارهاى هنرى اشتغال ورزيد.
ناگفته نماند كه هنر اين خانواده منحصر به نقاشى و تذهيب و خطاطى نبود، خود مختارى مى نويسد: «افراد خانواده ى من در جوار اين هنرها با موسيقى نيز كمابيش آشنايى داشته اند، برادران ارشد من كه فعلاً از قيد حيات آزادند به تار و سه تار آشنايى داشتند و در مواقع فراغت نوازندگى مى كردند.»
ضياء مختارى در محيطى كه افراد آن به اجمال و اختصار معرفى شدند پرورش يافت. خودش مى نويسد: «دوازده ساله بودم كه پس از اتمام تحصيلات ابتدايى وارد مدرسه ى دارالفنون شدم، مدرسه دارالفنون در آن زمان مشتمل بر دبيرستان و مدرسه طب و داروسازى و مدرسه ى موزيك و دارالمعلمين ورزش بود، تمام اين رشته ها در همين محل فعلى منتهى در بنايى به سبك قديم كه در طبقه ى فوقانى آن ادارات وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه بود و در طبقه ى تحتانى آن قسمت هاى
آموزشى قرار داشت تدريس مى شد... مدرسه موزيك در قسمت شمالى مجاور محل ورزش بود، اغلب كه براى ورزش به آنجا مى رفتيم و همچنين در مواقعى كه مدرسه تعطيل مى شد صداى سازها و بخصوص اركسترى كه هفته اى يك مرتبه عصر روزهاى پنج شنبه تمرين مى نمودند توجه مرا جلب مى كرد و از آهنگ هايى كه در اركستر اجرا مى نمودند خيلى لذت مى بردم و همواره آرزو داشتم من هم شاگرد اين مدرسه شوم و اغلب پاى ايوان مدرسه ى موزيك مى نشستم و مجذوب نواهاى موسيقى مى شدم، تا اين كه روزى در يكى از روزنامه ها اعلانى ديدم كه مضمون آن قبول محصل از طرف مدرسه ى موزيك بود. تصور مى كنم سال 1297 شمسى و همزمان با رسميت يافتن مدرسه ى موزيك مى باشد، قريب يكصد نفر شاگرد اسم نويسى كردند كه من هم يكى از آنها بودم.
بالاخره من به آرزوى خودم رسيدم ولى البته جلب موافقت پدرم در آن زمان خالى از اشكال نبود چون در آن زمان به چشم ديگرى به موسيقى نگاه مى كردند و خانواده ها تعصب فراوانى داشتند كه موسيقى را حرفه و شغل رسمى خود و فرزندان خود قرار ندهند از اين جهت پدرم با اين كه مردى روشنفكر بود ابتدا مخالفت كرد ولى بالاخره توسط يكى از عموهايم موافقتش را جلب كردم.
دوره ى مدرسه ى موزيك هفت تا هشت سال بود و در اين مدت شاگردان علاوه بر دروس علمى موسيقى از قبيل نظرى موسيقى، سلفژ، هارمونى، كمپوزيسيون، سازشناسى، اركستراسيون يك ساز بادى و دو ساز ديگر (زهى و پيانو) را نيز فرامى گرفتند.
مختارى «هويدا» را به عنوان ساز بادى و ويولن و پيانو را به عنوان سازهاى ديگر انتخاب كرده بود. مختارى مى نويسد: «دقت
و سختگيرى استادن تا آنجا بود كه از يكصد نفر داوطلب تحصيل در مدرسه ى موزيك هنگام فراغت از تحصيل فقط چهار نفر باقى مانده بودند و موفق به اخذ ديپلم شدند كه يكى از آنها اينجانب بودم كه در سال تحصيلى 1304 و 1305 از تحصيل موسيقى فراغت حاصل كردم. و چون در ميان ساير شاگردان مقام اول را احراز كرده بودم به دريافت مدال علمى نيز مفتخر گرديدم.
وقتى از آقاى مختارى پرسيدم اولين اثرى كه به وجود آورديد كدام است و در چه تاريخى ساختيد گفتند. «اولين اثر هنرى اينجانب ساختن و هارمونيزه كردن يك آهنگ مارش بود، چون در مواقع امتحانات نهايى ديپلم هر شاگرد مى بايست علاوه بر نوازندگى در برابر جمعيت آهنگى را كه شخصاً تصنيف كرده و براى اركستر نوشته است رهبرى كند اين بود كه اين آهنگ را ساختم و براى اركستر نوشتم و در روز جشن فارغ التحصيلى به وسيله ى يكى از دستجات موزيك در صحن مدرسه اجرا و رهبرى كردم.»
ضياء مختارى پس از فراغت از تحصيل بنا به تشويق مرحوم سالار معزز كه رياست مدرسه ى موزيك را بر عهده داشت به سمت هنر آموزى تئورى و هارمونى و سلفژ و تدريس سازهاى بادى و پيانو و سيكل اول مدرسه استخدام شد و خود بنا به گفته ى خود وى «بعدها در زمان رياست استاد ارجمند علينقى وزيرى تدريس سلفژ و ديكته موسيقى كليه كلاس ها و سازشناسى كلاس پنجم به اينجانب محول گرديد. بايد بگويم كه اغلب استادان و هنرآموزان فعلى هنرستان موسيقى از شاگردان من بوده اند كه ذكر نام آنان سبب طول كلام مى شود».
اين هنرمند شايسته، خدمات ذيقيمتى به موسيقى
كشور خود كرده است، و اولين شخصى است كه پس از تأسيس دايره ى سرود و موسيقى مدارس، مديريت و رياست آن را بر عهده گرفتند.
خود وى مى نويسد: «در اين زمان بنا به پيشنهاد اينجانب و موافقت وزارت فرهنگ درس سرود و موسيقى جزء دروس امتحانى قرار گرفت و نمره ى اين درس در امتحانات شاگردان ارزش مستقلى پيدا كرد...»
شايد اين نكته چندان واجد اهميت و درخور ارزش به نظر نيايد ولى حقيقت امر اين است كه همين موضوع سبب شد كه شاگردان توجه بيشترى به اين رشته هنرى مبذول بدارند و استعدادهاى خفته بيدار شوند و آنان كه مهرى به اين هنر داشتند براى ياد گرفتن و تكميل آن در خارج اقدام كنند، اگر بگوئيم همين امر در پيشرفت و توسعه ى موسيقى كشور تأخير بسزايى داشته است سخن گزافى نگفته ايم. يكى ديگر از اقدامات سودمند ضياء مختارى تشكيل اركستر بزرگى مركب از سازهاى بادى و زهى با شركت در حدود سى نفر نوازنده جهت اجراى مارش ها و سرودها و آهنگ هاى غربى و شرقى است. مختارى آثار خود و قطعات برگزيده ى ديگران را شخصاً براى اين اركستر مى نوشت و به اجرا مى نهاد، از جمله آثارى كه با اين اركستر نواخته شده سرود درخت كارى، سرود هواپيمايى، سرود هنرستان دختران و سرود علم و هنر و نيايش پروردگار را بايد نام برد. وى در برابر سؤال من كه راجع به آثار ايشان بود گفتند: «علاوه بر سرودهايى كه به مناسبت هاى مختلف و براى دبيرستان هاى مختلف ساخته ام كه از جمله بايد آهنگ هاى «دو خاطره» در بيات اصفهان، «آدميت» در ماهور، «افتتاح اركستر»، «خواب آشفته»، «شكوه ى عاشق»، «والس زيبا»، «تانگو شب هاى
وصل يار» را نام ببرم».
اين هنرمند عاليقدر علاوه بر قطعات فوق آثار ديگرى كه هر يك از نظر علمى و هنرى واجد ارزش خاصى است ساخته كه به صورت جزوه ى مستقلى چاپ گرديده است. خدمت پرارزش ديگر ضياء مختارى تأليف كتابى است در زمينه مبانى موسيقى علمى. اين كتاب كه عنوانش «خودآموز موسيقى» است شامل دو بخش نظرى موسيقى و سلفژ مى باشد و ساليان متمادى است كه در مدارس تدريس مى شود. مجاهدتى كه اين هنرمند گرامى در تدوين اين كتاب مبذول داشته جدا در خور تقدير و تمجيد است و از همين رو نيز وزارت فرهنگ به پاس خدمات و فعاليت هاى بى شمار ايشان در دو نوبت مشاراليه را به دريافت نشان هاى درجه دوم و سوم علمى و همچنين تقديرنامه هاى متعدد مفتخر ساخته است.
ضياء مختارى درباره ى همكارى خود با راديو چنين مرقوم داشته: «همكارى من با راديو از سال 1320 آغاز مى شود در اين هنگام استاد محترم علينقى وزيرى رياست موسيقى كشور و راديو را برعهده داشتند. از ابتدا با سمت رياست اركستر و نوازندگى پيانو استخدام شدم و تا سال 1324 به فعاليت هنرى در راديو اشتغال داشتم ولى به جهاتى كه ذكر آن ضرورت ندارد دلسرد شدم و اصلاً از كار هنرى كناره گرفتم و به بازرگانى و تجارت پرداختم. در شهريور ماه 1338 بنا به پيشنهاد شوراى موسيقى راديو مجدداً به همكارى با راديو دعوت شدم...»
اين هنرمند در آغاز كار چند جلسه اى به عنوان نوازنده پيانو در يكى از اركسترهاى راديو به كار پرداختند و پس از آن به سرپرستى اركستر نوين راديو ايران انتخاب شد و علاوه بر عضويت شوراى موسيقى، سرپرستى
و هدايت اين اركستر را به عهده داشته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي مختاري
محل تولد : تيران كرون اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/9/2
زندگينامه علمي
از سال 1351 وارد حوزه علميه قم، مدرسه المهدي زير نظر آيت الله گلپايگاني شدم و از اساتيد آنجا مثل حضرات آيات مرحوم آيت الله تقوي اشتهاردى، حسن امينيان، و... و اساتيد حسين مظاهري ، مرتضي مقتدايى، حسن تهرانى، رضا استادى، نجفي شهرضايى، عالمى، غلامرضا صلواتي ، و ... بهره بردم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي علاوه بر استفاده از اساتيد نامبرده، از اساتيدي چون آيات مصباح يزدى، خزعلى، جوادي آملى، جعفر سبحاني ، يحيي انصاري شيرازى، مرحوم سيد رضا صدر، طاهرشمس، سيد مصطفي محقق و سيد علي محقق، آيت الله العظمي گلپايگاني و بسياري از مراجع حاضر بهره برده، و درسهاي رايج حوزه، نظير، فقه، اصول،رجال، تفسير، منطق، فلسفه و ... را بسان ساير طلاب خواندم. در فصل تابستان و تعطيلي حوزه قم، اكثرا به حوزه هاي علميه ساير شهرستانها مي رفتم و به درس يا تدريس مي پرداختم مثل حوزه علميه فيروز آباد فارس حدود 4 سال، خوانسار، حدود 5 سال، و دو سال 1356 و 1357 فصل تابستان در مدرسه نيم آور اصفهان تحت نظر و اشراف آيت الله ناصري اصفهاني بودم. و از اساتيد حوزه اصفهان از جمله آيت الله ناصري (درس لمعه) بهره مي بردم.با شروع دوره هاي تخصصي تفسير و علوم قرآن، كلام و... در حوزه علميه قم، حقير در اولين دوره تفسير علوم قرآن شركت كردم و تاكنون بخش
عمده تلاش هايم در خدمت قرآن كريم و تفسير است. در اولين دوره دانشگاه قم (آن زمان به نام مدرسه عالي قضايي و تربيتي طلاب) و نيز اولين دوره دانشگاه تربيت مدرس شعبه قم مقطع فوق ليسانس كه آن زمان در دارالشفاء تاسيس شد شركت كردم و قبول شدم ولي حوزه علميه را ترجيح دادم. ضمن تحصيل هرگاه موقعيتي مناسب بوده است به تدريس ادبيات، فقه، عقايد، علوم قرآن، علوم حديث و تفسير پرداخته ام. بيش از ده سال است از طرف چند مركز علمي و فرهنگي به كتابشناسي و داوري و ارزيابي كتاب ، مقاله و ... اشتغال دارم. و يكي از تخصصهاي حقير، همين داوري كتاب است. اكنون عمدتاً به تاليف و تصحيح و يا مسافرتهاي تبليغي اشتغال دارم. موضوع مقالاتم به اقتضاي زمان و نياز، و يا سفارش دهندگان در تفسير، ترجمه از عربى، اخلاق، مسائل فرهنگي و اجتماعى، فقه، تاريخ، حديث، نقد و بررسى، كتابشناسي و ... بوده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در گوشه و كنار پهندشت ايران زمين، اين وطن مقدس ما ايرانيان اگر كاوش و تفحص شود هستند انسان هايى كه در طول حيات خود به عناوين مختلف به فرهنگ و هنر اين سرزمين خدماتى كرده اند و گمنام زيست كرده و گمنام زيست مى كنند و از جهان هم گمنام مى روند و چه خوب است كه پيش از آن كه همه ما از اين جهان فانى رخت سفر را بربنديم. به سراغ هم رويم و به قول شاعر:
«بيا تا قدر يكديگر بدانيم
كه تا ناگه ز يكديگر نمانيم»
به هر حال زين العابدين مخصوصى يكى از نوازندگان تار و هنرمندان نسل گذشته است. كه در كرمانشاه
به سال 1306 خورشدى متولد شده است. وى از سال 1317 به هنر موسيقى علاقمند شد و با خريد ساز تارى از شخصى كليمى به نام حاجى خان به مبلغ بيست و پنج ريال مشق ساز تار را نزد هنرمندى به نام حسن سرمست كه دبير موسيقى و سرود آموزش و پرورش كرمانشاه بود رفت، وى يكى از شاگردان خوب مرحوم على اكبرخان شهنازى در آن زمان بود و با اكثر سازهاى زهى آشنا و آنها را مى نواخت.
زين العابدين مخصوصى حدود پنج سال نزد وى مشق تار را به طور گوشى و سينه به سينه فراگرفت و روزها مرتباً مشغول تمرين و نواختن مى كرد و همين امر موجب ناراحتى اهل منزل را فراهم مى نمود و او از فرط علاقه و عشق كه به نواختن و تمرين داشت ساز تار را برمى داشت و به بيابان هاى اطراف شهر مى رفت و از صبح تا شب با معشوق خود كه همانا ساز تار بود خلوت مى كرد و به راز و نياز مى پرداخت. گوش فراگير و حساس وى و تمرينات بيش از حد و مداوم او موجب شد تا وى هنرمندى شيرين پنجه و خوش نواز گردد و ديرى نپاييد كه وى در جشن هاى دبيرستان شاپور و دبيرستان اتحاد به صورت تكنواز و گروهى مشغول هنرنمايى شد و به محافل فرهنگى و هنرى رفته رفته كشانيده شد.
آوازه ى نوازندگى وى او را به قدرى در زمان خود مشهور ساخته بود كه مرحوم قمرالملوك وزيرى وقتى به كرمانشاه رفت و در يكى از سالن هاى فرهنگى و هنرى اين شهر به اجراى كنسرت پرداخت گفت آواز مرا تار مخصوصى جواب دهد و همراهى نمايد و او اين افتخار
نصيبش شد كه با بانوى اول آواز ايران همكارى نمايد و مدت سه شب كه قمرالملوك وزيرى كنسرت داشت آواز وى را همراهى كرد و ناگفته نماند كه شادروان قمرالموك وزيرى درآمد حاصله از اين كنسرت را به نفع مستمندان به دكتر دانشور مسئول برگزارى كنسرت داد تا صرف هزينه ى آنان نمايد. ضمناً كه بهاى بليت در آن زمان عبارت از پنجاه ريال و يكصد ريال براى هر نفر بود كه با استقبال بى نظير مردم روبرو گشت.
پس از كنسرت وى بنا به تقاضاى قمرالملوك وزيرى به تهران آمد و با ايشان به منزل ملوك ضرابى كه خود نيز يكى از هنرمندان و خوانندگان دوران بود رفت و در اين منزل با بسيارى از هنرمندان و سرشناسان موسيقى ايرانى آشنا گرديد و پس از دوازده روز كه مهمان هنرمندان تهران بود مجدداً به زادگاه خود كرمانشاه مراجعت مى نمايد و به اجراى برنامه هاى موسيقى مى پردازد.
در سال 1337 بنا به تقاضاى راديو كرمانشاه به استخدام آن اداره درمى آيد و همكارى خود را به صورت تكنواز و نوازنده اركستر همراه با ساير هنرمندان نظير: طاهر معينى رهبر اركستر، فريدون مرادى خواننده، جواد مُكرى نوازنده ضرب، غلامشاه صادق پور نوازنده ويولن، ميرزا آقا آهوان و تنى چند مشغول همكارى و اجراى برنامه مى نمايد. پس از سه سال همكارى مداوم، بنا به اختلاف و اشكالى كه براى وى با گردانندگان راديو در آن زمان بروز كرد. وى همكارى خود را با راديو قطع كرد و اقدام به تدريس به هنرجويان ساز تار كرد.
زين العابدين مخصوصى، يكى ديگر از افتخارات دوران زندگى هنرى خود را، همكارى با زنده ياد استاد شيخ حسين داودى در كرمانشاه
مى داند كه علاوه بر همكارى با او بسيارى از گوشه هاى دستگاه ها را از وى فراگرفته است. وى در سال 1356 براى تحصيلات عاليه فرزندان خود به تهران آمد و تاكنون در تهران مقيم مى باشد و به تدريس ساز تا به طور خصوصى به چند شاگرد كه هر وقت حال و هوائى داشته باشد مى پردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدعلى بن محمدطاهر بن نادر بن محمدطاهر تبريزى خيابانى معروف به مدرس خيابانى (و. 1296 ف. 1373 ه.ق) مؤلف ريحانةالادب در تراجم و شرح حال اطبا و علما و عرفا و حكما و ادبا و فضلا با ذكر كنيه و لقب آنها. مدرس خيابانى غير از ريحانةالادب تأليفات ديگرى نيز دارد كه برخى از آنها عبارتند از: «حياض الزلائل فى رياض المسائل» در شرح كتاب طهارت از رياض كه معروف به شرح كبير است، ديگر «فرهنگ بهارستان» در مرادفات فارسى. ديگر «فرنگ نگارستان» در لغت فارسى. ديگر «فرهنگ نوبهار» در لغت فارسى، ديگر كتاب «غايةالمنى فى تحقيق الكنى» در بيان كنيه هاى حيوانات در زبان عرب.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1365 -1274 ش)، محقق، دانشمند، مصحح و استاد دانشگاه. پدرش، ميرزا محمدباقر، از علماى بزرگ خراسان و مدرس اول آستان قدس رضوى بود. در مشهد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى را در مدارس جديد زادگاهش فراگرفت. سپس به آموختن علوم قديمه نزد اساتيد آن زمان پرداخت. وى كتابهاى «مغنى» و «مطول» تفتازانى و قسمتى از شرح «منظومه» حاج ملا هادى سبزوارى را نزد ميرزا عبدالجواد اديب نيشابورى آموخت. «تحرير اقليدس» و «مجسطى» و كتب رياضى قديم و «شرح لمعه»، در فقه و «قوانين»، در اصول را نزد پدر خواند. سپس از محضر آقا بزرگ حكيم استفاده نمود و «شرح هداية» و «شرح اشارات» را نزد او خواند. آنگاه مدتى از درس خارج فقه و اصول آيت اللَّه قمى و آيت اللَّه آقا ميرزا محمد آقازاده استفاده كرد. در 1298 ش به تهران آمد و از محضر آقا سيد محمد تنكابنى و آقا ميرزا محمدطاهر تنكابنى
بهره برد و به تكميل تحصيلات قديم و جديد خود در مدارس سپهسالار و آليانس پرداخت. او از 1310 ش به معلمى و ناظمى مدرسه ى سپهسالار (شهيد مطهرى فعلى) و تدريس در مدارس دارالفنون، علميه، معرفت و شرافت پرداخت و بعد از 1317 ش به معلمى و بعدها به سمت استادى دانشكده ى علوم معقول و منقول منسوب گرديد. وى نزديك دو سال همكار علامه ى دهخدا در تكميل «لغت نامه» بود. از آثار وى: «احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسى»؛ «تاريخ رجال خراسان»؛ «تاريخ مشهد رضوى»؛ رساله اى در «علم عروض»؛ تعليقات «حديقة الحقيقة» سنايى؛ تصيحح «المعجم فى معايير اشعار العجم»؛ تصحيح و اهتمام «اساس الاقتباس» خواجه نصيرالدين طوسى؛ تصحيح «تاريخ بخارا»؛ تصحيح «ديوان» سيد حسن غزنوى؛ مقدمه و تعليقات «ترجمه ى ميزان الحكمة» خازنى؛ اهتمام در انتشار كتابهاى: «شجره الحكمة» خازنى؛ اهتمام در انتشار كتابهاى: «شجره ى طيبه»، در انساب سلسله ى سادات علويه رضويه، «ديوان» انورى و «ديوان» سنايى غزنوى.[1]
پژوهشگر.
تولد: 1274(1313 ق.)؛ مشهد.
درگذشت: 28 تير 1365.
سيد محمدتقى مدرس رضوى خراسانى تحصيلات ابتدايى را در مدارس جديد مشهد فراگرفت و سپس به آموختن علوم قديمه نزد اساتيد آن زمان پرداخت. در سال 1338 ق. به تهران آمد به تكميل تحصيلات قديم و جديد در مدرسه عالى سپهسالار و مدرسه آليانس پرداخت. وى پس از مدتى از فوت پدرش كه مدرس آستان قدس رضوى بود، به مدرسى نايل آمد و بعدها به عضويت معارف درآمده و در مدارس مشهد و از سال 1310 در مدارس تهران به تدريس اشتغال يافت. پس از تأسيس دانشگاه به استادى در دانشكده ى معقول و منقول و دانشكده ى ادبيات و علوم انسانى انتخاب گرديد.
از آثار
اوست: تصحيح آثار علوى يا كائنات جو (ابوحاتم مظفر اسفزارى، 1319)؛ احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسى (1334)؛ احوال و آثار ملك الشعراى بهار (به اهتمام عبدالحميد عرفانى)؛ اساس الاقتباس (خواجه نصير طوسى، 1326)؛ بيست باب در معرفت اسطرلاب (به اهتمام، 1335)؛ تاريخ بخارا (به اهتمام، 1317)؛ تعليقات حديقة الحقيقة (1344)؛ تنسوخ نامه ى ايلخانى (از خواجه نصير طوسى، 1348)؛ حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة (حكيم سنايى، به اهتمام، دو جلد 1330)، تصحيح ديوان حكيم سنائى (1320)؛ تصحيح ديوان سيد حسن غزنوى (1328)؛ تصحيح ديوان انورى ابيوردى (دو جلد، 1340 -1336)؛ شجره ى طيبه (تأليف محمدباقر رضوى، تكمله و تصحيح و تهيه ى مشجرات، 1348)؛ شرح مشكلات ديوان انورى (از ابوالحسن حسينى فراهانى، 1340)؛ مثنوى هاى حكيم سنايى (1348)؛ مجمل التواريخ (درباره ى تاريخ زنديه، از ابوالحسن گلستانه، 1319)؛ تصحيح مجموعه رسائل خواجه نصير طوسى (شش رساله، 1335)؛ تصحيح المعجم فى معايير اشعار العجم (اثر نظامى عروضى، از روى نسخه تصحيح محمد قزوينى، 1336)؛ ترجمه ى ميزان الحكمه (اثر عبدالرحمن خازنى، متن قديمى، 1346)؛ يادبود هفتصدمين سال خواجه نصير طوسى (1335، با مقدمه ى موسى عميد). تاريخ شهر مشهد نام كتاب ديگرى است كه در سال 1313 به مناسبت ساختمان آرامگاه فردوسى تأليف شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (قرن 247/ 14)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3435 ،3047/ 2 ،913 ،177 ،125/ 1)، كيهان فرهنگى (س 1، ش 8، ص 14 -3، س 3، ش 8، ص 40)، مؤلفين كتب چاپى (255 -254/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1311 -1239 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، مجتهد، رجالى، محدث، مدرس و عارف. در مشهد به دنيا آمد و مقدمات را در آنجا فراگرفت. در
1263 ق به نجف رفت و در مدت بيست سال در محضر شيخ مرتضى انصارى و شيخ مشكور حولاوى نجفى و شيخ راضى نجفى و ديگران تلمذ نمود و ملازم بحثهاى آنان بود تا به درجه ى علمى بالايى رسيد. او به افتخار دريافت اجازه از شيخ انصارى نايل شد. سپس به ايران بازگشت و در شهر خود به تدريس و تأليف پرداخت. در مشهد درگذشت و در حرم رضوى، در دارالضيافة، دفن شد. از آثارش: حاشيه بر «القوانين»؛ حاشيه بر «شرح لمعه»؛ «رسالة فى الدراية و الرجال»؛ «رسالة فى الهيئة»؛ شرح «الشرايع»؛ «نتايج الافكار»، تقريراتى در اصول فقه؛ «تقريرات الفقه»؛ رساله در «مقدمة الواجب»؛ رساله در «اقسام الولايات»؛ «احكام الغصب»؛ «منجزات المريض»؛ «اساس الفقه»؛ «مطالب الحكمة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (16/ 10)، الذريعه (255/ 25 ،44/ 24 ،326/ 13 ،177 ،95/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1454 -1453/ 14)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (604 -603/ 2)، معجم المؤلفين (17/ 11)، مكارم الآثار (1079 -1078/ 4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1257 ق)، عالم دينى، حكيم و عارف. در زنوز آذربايجان به دنيا آمد. وى پدر آقا على زنوزى است. در جوانى به خوى رفت و ادبيات و علوم عربى را در آنجا تكميل نمود. به طورى كه به ملا عبداللَّه نحوى شهرت يافت. آنگاه به عتبات رفت و در كربلا در محضر صاحب «رياض» به تحصيل فقه و اصول مشغول گشت. به آورده ى «ريحانة الادب» در حوزه ى درس سيد محمد مجاهد و حجةالاسلام شفتى فقه و اصول را تكميل كرد. سپس به قم رفت و «قوانين» را نزد مؤلف اين كتاب، ميرزاى
قمى، خواند. پس از آن به اصفهان رفت و تحصيل حكمت نمود و از طرف استادش ملا على نورى به مدرسى مدرسه مروى تعيين شد و مدت بيست سال به تدريس اشتغال داشت. او كتاب «الانوار الجلية فى كشف اسرار الحقائق العلوية»، كه شرح «حديث كميل» يا شرح «حديث الحقيقة» است، را در 1247 ق، به فارسى، نگاشت. از ديگر آثار وى: «لمعات الهية فى الحكمة الربوبية»، در اثبات واجب الوجود و صفات او؛ حاشيه بر «اسفار» ملاصدرا؛ «رساله عليه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان آذربايجان (11)، الذريعه (205 ،197/ 13 ،20/ 6)، ريحانه (391 -390/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 765/ 13)، طرائق الحقائق (506/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1340 -1258 ش)، طبيب، خطاط، نقاش، موسيقيدان و شاعر، متخلص به صفاءالحق. وى گاهى در شعر صفا نيز تخلص مى كرد. نسبش از جانب پدر به امام زين العابدين (ع) مى رسد و از طرف مادر منسوب به علاءالدوله سمنانى است. در كردستان به دنيا آمد و در پنج سالگى همراه خانواده اش به همدان منتقل شد و مقدمات علوم فنون را نزد استادان آنجا آموخت. وى طبيعيات و الهيات و فلكيات را نزد مشكاة الملك، محمدعلى ميرزا پسر خسرو ميرزا قاجار، و طب قديم را نزد حاج ميرزا حسين، نواده ى كوثر عليشاه، و نقاشى و تذهيب را نزد صنيع الملك و ميرزا حسين، پسر سميعاى نقاش، و طب جديد را نزد ميرزا محمد صحت بخش و دكتر نجفقلى خان عراقى و موسيقى را نزد ميرزا حسينقلى و سيد احمد خان ساوجى و عرفان را نزد حاج عبدالوهاب شوشترى فراگرفت. صفاءالحق در فاصله ى سالهاى 1284 -1275 ش به ايرانگردى و
سپس جهانگردى پرداخت و از مصر و سودان و عراق ديدن كرد و چند سال در بمبئى سكنى گزيد و معلومات و تجربيات طبى خود را تكميل كرد و در آنجا به سبك هندى شعر سرود و بعد از 150 سال، كه پيروى از اين سبك در ايران منسوخ شده بود، آن شيوه را به اين كشور بازگرداند. در واقع صفا مجدد غزل سبك هندى در ايران است. وى در هندوستان از محضر بزرگان اهل عرفان نيز بهره ها برد. پس از بازگشت از هند، با معلوماتى كه از طب قديم داشت و تجاربى كه در معالجات جديد آموخته بود مطبى در همدان گشود. در ح 1293 ق وزارت معارف به وى گواهينامه ى طبيب مجاز اعطا كرد و او را به عنوان نماينده ى دولت جهت آبله كوبى منطقه ى اسدآباد و سپس رياست بهدارى آن منطقه اعزام نمود. او در موسيقى نيز دست داشت و سه تار را نيكو مى نواخت. وى همچنين خط خوبى داشت و به فن نقاشى و سوزن دوزى آشنا بود. او «سفرنامه»اى به خط خود نوشته و آن را به نقاشى هايى از هنر خود مزين ساخته است. وى را در كنار مرقد باباطاهر، در همدان، به خاك سپردند. از ديگر آثارش: «رساله پدگجى» يا «پداگوژى»، در تربيت؛ رساله ى «نمكدان»، آميزه اى از نظم و نثر و جد و هزل؛ مثنوى «پهلوى نامه»، در انتقاد بر حكومت رضاخان و مخالفت با كشف حجاب؛ رساله «بزبزگان»، در دامپزشكى؛ «كليه» در پاسخ به سؤالات ادبى و كلام و مذهبى، كه ناتمام است؛ قصايد و مثنويات و قطعات، كه از جهت مواد تاريخ و فولكلور همدان داراى فوايد است؛ «ديوان»
غزليات، كه در آن بيشتر به صائب و سبك هندى نظر دارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (318 -315/ 2)، كيهان فرهنگى (س 5، ش 10، ص 40 -39).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سال تولد: 1306، مرتبه علمى: استاد، رشته: فقه و مبانى اسلامى، دانشكده: الهيات و معارف اسلامى، دانشگاه: فردوسى مشهد
خلاصه شرح حال تخصصى
سوابق تحصيلى:
گذراندن تحصيلات حوزوى نزد اساتيد عظام مشهد حاج شيخ هاشم مدرس قزوينى، حاج ميرزا احمد خراسانى، حاج سيد محمدهادى ميلانى و اخذ درجه اجتهاد در سال 1336.
مرتبه علمى:
استاد دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه فردوسى مشهد از سال 1337 تاكنون.
زمينه هاى علمى و تحقيقاتى:
مطالعات و پژوهشهاى فقهى و مذهبى، تأليف كتاب >مسندالنبى< شامل هزاران حديث نبويه فقهى در پاسخ به اهل سنت كه احاديث اماميه را فتاواى شخصى ائمه تلقى مى كنند. تأليف كتاب تاريخ فقه شيعه و فقهاى بزرگ آن مذهب، عضويت در مجمع تقريب بين المذاهب و بنياد نهج البلاغه، سفرهاى تحقيقاتى به كشورهاى اسلامى، حضور در بيش از 20 سمينار و كنگره داخلى و خارجى و ارائه مقالات در زمينه علوم اسلامى، راهنمائى، مشاوره و نظارت بر 34 پايان نامه كارشناسى ارشد.
تأليفات
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 25
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان خارجى: 4
زمينه علمى تأليفات:
علم الحديث، فقه و مبانى اسلامى، كتابشناسى، تاريخ اسلام.
مقالات
تعداد مقالات بزبان فارسى: 42، تعداد مقالات بزبان خارجى: 2
زمينه علمى مقالات:
تاريخ مشاهير اسلام، كتابخانه هاى اسلامى، كلام و اعتقادات، مزارات خراسان، مبانى حقوق اسلامى.
برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود مديرى به سال 1313 در شهر سرسبز و زيباى خرم آباد متولد شد و پس از طى تحصيلات ابتدايى از سن چهارده سالگى به واسطه علاقه فراوانى كه به علم موسيقى و نواختن و فراگيرى يكى از آلات موسيقى پيدا كرد، وارد دسته موزيك لشكر 5 لرستان گرديد.
آشنايى و فراگيرى نت و موسيقى را
در اين رشته ارتشى آغاز كرد و نت خوانى و نواختن سازهايى ازقيبل ساكسيفون سى بمل، ساكسيفون آلتومى بمل، ترومپت سى بمل، قره نى كوچك مى بمل و تا اندازه يى نسبت به ساير سازهايى كه در دسته موزيك نواخته مى شوند آشنايى پيدا كرد. و از آنجايى كه او ميل شديدى به نواختن و يادگيرى ويولن را از ابتدا در سر داشت اقدام به خريد ويولن كرد واز سن 18 سالگى بيرون از مدرسه موزيك نظام مشغول فراگيرى و نواختن ويولن نزد معلم و دريف هاى استاد صبا و كتاب هاى 1 -2 -3 ويولن را به پايان برد و چون با خط نت كاملا در موزيك ارتش آشنايى پيدا نموده بود، خيلى سريع فن نواختن صحيح ويولن را فراگرفت.
در سال 1344، مدير كل فرهنگ و هنر وقت استان طى ملاقاتى كه با وى عمل آورد، از او خواست كه آهنگ هاى لرى را به صورت نت درآورد و آن ها را تنظيم نمايد.
محمود مديرى، اين كار را كرد و چه خوب هم با توجه به وقت كمى كه صرف كرده بود از عهده اش برآمد، به طورى كه براى نخستين بار در تاريخ موسيقى لرستان اولين آهنگ به نام «گندم خر» از صداى راديو تهران پخش گرديد، كه به واسطه استقبال فراوانى كه از آن به عمل آمد به صورت صفحه گرام چاپ و به بازار عرضه شد، پس از ان مجموعه آهنگ هاى تنظيمى به وسيله اين هنرمند به چاپ رسيد و از اين زمان به بعد، وى فعاليت هاى پى گير و مداومى با اداره فرهنگ و هنر منطقه داشت و در تاريخ 54/12/5 طى نامه شماره 4891 شوراى موسيقى اداره كل فعاليت هاى هنرى استان لرستان داد
و با توجه به اينكه ساز بومى اين منطقه كمانچه مى باشد و آن ها را با نواختن ساز ويولن هم آشنا كرد.
بعد از پيروزى انقلاب آهنگ هايى را براى دسته موزيك ارتش ساخت و تنظيم كرد كه در جشن ها و مراسم مختلف و ميدان جنگ نواخته مى شد وى در سال 1358 از خدمت ارتش رسما بازنشسته شد ولى به ساختن آهنگ و تنظيم آن ادامه مى داد و در حال حاضر به تدريس و تعليم هنرجويان موسيقى مشغول مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جهانگير مراد، نوه حسام السلطنه فاتح هرات فرزند فتحعليشاه، پدرش ابونصر ميرزا و مادرش ابتهاج السلطنه دختر عمادالدوله كه خود به ساز تار آشنايى داشت و نزد خواهر آقا حسينقلى تعليم موسيقى گرفته بود. جهانگير مراد، در اين خانواده اهل موسيقى كه از همه نوع امكانات برخوردار بود، به سال 1260 ديده به جهان باز كرد.
وى از كودكى به موسيقى رغبت نشان مى داد و بيشتر به ساز تار كه در دسترس او قرار داشت در روز ساعاتى را با آن خود را مشغول مى داشت ولى شبى در منزل اتابك اعظم كه دعوت داشت با ويولن كه يك ساز فرهنگى است و توسط هنرمندى به نام سياوش خان نواخته شد، آشنا گرديد و تصميم گرفت كه نواختن اين ساز را به طور جدى فراگيرد، لذا نزد مرحوم تقى دانشور رفت و نواختن ويولن را نزد اين هنرمند آموخت و پس از مدتى آهنگ هايى در ابوعطا، دشتى، شوشترى و غيره ساخت و به اجرا درآورد.
جهانگير مراد، منزلش محلى براى تجمع موسيقيدانان زمان بود و خود او در آن زمان يكى از صاحب نظران در اين باره بود.
برگرفته
از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرمان مرادى به سال 1326 در كرمانشاه متولد شد پس از طى دوران تحصيلات ابتدايى به تهران آمد و در سال 1349 به استخدام مركز حفظ اشاعه موسيقى وابسته به صدا و سيما درآمد و در كارگاه سازسازى اين مركز مشغول كار شد. بنا به گفته خود وى در سال 1350 به خدمت استاد محمد عشقى از طرف مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى در كارگاه او به شاگردى و فراگيرى ساخت سه تار مى رود و مدت شش سال نزد اين استاد بزرگوار مشغول يادگيرى مى شود تا جايى كه خود يكى از سازندگان خوب سه تار مى گردد. اواخر سال 1356 مرادى براى راه اندازى كارگاه سازسازى راديو تلويزيون كرمانشاه به اين شهر مأمور مى گردد و بيش از چهارسال در اين مركز به فعاليت مى پردازد ولى چون از مركز، وى را به تهران احضار مى كنند به تهران مى آيد و در جوار كار و فعاليت در كارگاه سازسازى مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى، تا روزى كه استاد محمد عشقى در قيد حيات بود از استاد جدا نشد و خدمتگزار باوفايى براى او بود.
فرمان مرادى، طى بيست سال سابقه كارى و آشنايى با اساتيد مختلف هنرى و رهنمون هاى ايشان و آزمايشات فراوانى كه زير نظر دكتر داريوش صفوت انجام داد، نتايج زيادى نصيبش گرديد و همين آشنايى ها و در جوار اين بزرگان موجب كشت تا وى تار و سه تار و تنبور را خوب بنوازد. فرمان مرادى هم اكنون با علاقه در كارگاه مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مشغول كار مى باشد. ناگفته نماند كه در كارگاه، هنرمندان خوب و عزيزى
غير از فرمان مرادى و نوركرم حسينى، در قسمت سنتور سازى سيد محمد مرتضوى و مرتى بهرامى و در قسمت سه تار سازى فريدون سيم چى و على محمدبيات مشغول فعاليت مى باشند كه اميد است در كار فرهنگى و هنرى خود، بيش از گذشته موفق باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم محمدحسن خان مراغه اى ملقب به اعتمادالسلطنه و صنيع الدوله بن ميرزا على خان مراغه اى صاحب كتاب (المآثر و الاثار) اديبى اريب و مورخى بزرگ و نويسنده اى سترك و وزير ناصرالدين شاه قاجار بوده است.
از آثار و تاليفات او كتب ارزنده زير است 1- مرآت البلدان در چند جلد بزرگ به طبع رسيده 2- المنتظم الناصرى 3- مطلع الشمس 4- المآثر و الاثار 5- خيرات حسان در سه مجلد 6- حجه السعاده فى حجه الشهاده 7- تاريخ ايران 8- تاريخ فرانسه 9- مأثر السلطان وى در 18 شوال 1313 قمرى سال فوت ناصرالدين شاه وفات نموده و در ماه تاريخ وفاتش گفته اند
به هر تاريخ وفات مى داد
آن وزير فاضل باطنطنه
از رحمت سروش غيب گفت
در جنان شد اعتمادالسلطنه
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالقار مراغه اى ملقب به «حافظ» و «گوينده»، موسيقى دان معروف ايرانى (837 ه.ق) وى در آغاز در خدمت سلطان احمد جلاير در بغداد و مورد لطف وى بود چندانكه شاه او را «يا عزيز» خطاب مى كرد، سپس در سلك مصاحبان و ملازمان «ميرزا ميرانشاه» قرار گرفت. در سال 802 چون بكرات اميرتيمور شنيده بود كه ميرانشاه همواره به شراب و صحبت ساقيان سيم اندام به سر مى برد و از مملكت دارى فارغ است، حكم كرد كه ندما و ملازمان وى را جمله بر دار كشند و استاد «قطب الدين نايى» و «حبيب عودى» و «عبدالقادر» از آن جمله بودند، كه هر سه در فن موسيقى و ادوار شهرت بسزا داشتند. دو تن اول را به دار كشيدند، ولى عبدالقادر مجالى يافت و بگريخت و چندى پنهان بود، تا پس از مدتى كه در مجالس قلندران صرف كرد، نزديك بارگاه تيمور
آمد و به آواز بلند قرآن خواندن آغاز كرد و مورد عفو قرار گرفت. عبدالقادر مراغه اى پس از فوت امير تيمور به ملازمت شاهرخ درآمد و از او نيز مهربانيها ديد. وى در انواع فضايل و از جمله در علم موسيقى و ادوار كامل بود و چنانكه گفته اند هيچ يك از ابناء زمان به پاى او نمى رسيد. در علوم قرائت و شعر و كتابت و خط زحمات بسيار كشيده به كمال رسيد. عبدالقادر كتابى درباره ى موسيقى به نام «مقاصدالالحان» نوشته و در كتاب ديگرى به نام «كنزالالحان» نوشته بود و در آخر آن نغمات موسيقى را كه خود ساخته با خطى مخصوص تحرير كرده بوده ولى از كل اين كتاب متأسفانه اثرى در دست نيست (كارنامه ى بزرگان ايران 27 -305).
(839 / 838 / 837 -754 ق)، موسيقيدان، شاعر و خطاط. معروف به عبدالقادر گوينده و عودى. پدرش، غيبى، از فضلا و موسيقيدانانى بود كه در اغلب علوم دست داشت. عبدالقادر در مراغه به دنيا آمد. ولى ابتدا به تحصيل صرف و نحو و معانى و بيان همت گماشت و قرآن را حفظ كرد و چون به علم رياضى و فن موسيقى بيش از ديگر علوم توجه داشت، به مطالعه ى كتابهاى اين رشته پرداخت و از تعاليم پدرش در اين زمينه بهره مند شد. پس از مدتى در استنباط اوزان و استخراج الحان و تأليف نقرات و اختراع نغمات و ساختن تصنيف مهارت يافت و پرآوازه ترين موسيقى دان و موسيقى شناس عصر خود شد. او در جوانى از مراغه به تبريز رفت و مورد توجه شيخ اويس قرار گرفت و در دربار فرزندش، سلطان حسين جلاير، مقام و منزلت
يافت. پس از تسخير آذربايجان به دست امير تيمور، وى به بغداد، نزد سلطان احمد جلاير، رفت و بعد از فتح بغداد، امير تيمور او و گروهى از صنعتگران و هنرمندان را روانه ى سمرقند كرد. عبدالقادر پس از 800 ق به تبريز بازگشت و در سلك نديمان و نوازندگان دربار ميرانشاه درآمد و دوباره از آنجا به بغداد رفت. وقتى كه امير تيمور ديگر بار بغداد را به تصرف درآورد، او را زندانى كرد و فرمان قتلش را صادر نمود، اما او جان سالم به در برد. وى پس از مرگ تيمور (807 ق) مدتى در سمرقند، در دربار سلطان خليل بود و سپس به دربار شاهرخ پيوست. عبدالقادر تا آخر عمر در هرات و در دربار شاهرخ زيست و در حالى كه بيش از هشتاد سال داشت، به مرض طاعون درگذشت.او احتمالا آخرين موسيقيدان بزرگ ايران است كه در علم و عمل موسيقى و داشتن قريحه و هنر تأليف و ساختن آهنگ و تصنيف استادى بى مانند بود. آواز را خوش مى خواند و عود را نيكو مى نواخت و به همين سبب خط را خوب مى نوشت. عبدالقادر را مى توان در رديف صفى الدين ارموى دانست. از تأليفات متعدد و پرارزش وى: «جامع الالحان»، كه در 816 ق براى فرزندش نورالدين عبدالرحمان تأليف و تنظيم كرده است؛ «مقاصد الالحان»، كتابى است مفيد و مختصر در علم و عمل موسيقى قديم ايران، با يك مقدمه و دوازده باب و چند فصل؛ «كنز الالحان فى علم الادوار» كه اثرى از اين كتاب در دست نيست؛ «شرح ادوار»، كه شرحى است بر «الادوار فى حل الاوتار» صفى الدين ارموى.[1]
مراغه اى ملقب به «حافظ
» و «گوينده»، موسيقى دان معروف ايرانى (ف. 837 ه.ق.) وى در آغاز در خدمت سلطان احمد جلاير در بغداد و مورد لطف وى بود چندانكه شاه او را «يار عزيز» خطاب مى كرد. سپس در سلك مصاحبان و ملازمان «ميرزا ميرانشاه » قرار گرفت. در سال 802 چون به كرات امير تيمور شنيده بود كه ميرانشاه همواره به شرب شراب و صحبت ساقيان سيم اندام و در مجلس موسيقى به سر ميبرد و از مملكت دارى فارغ است، حكم كرد كه ندما و ملازمان وى را جمله بر دار كشند و استاد «قطب الدين نايى» و «حبيب عودى» و «عبدالقادر» از آن جمله بودند، كه هر سه در فن موسيقى و ادوار شهرت بسزا داشتند. دو تن اول را به دار كشيدند، ولى عبدالقادر مجالى يافت و بگريخت و چندى نهان بود، تا پس از مدتى كه در مجالس قلندران صرف وقت كرد، نزديك بارگاه تيمور آمد و به آواز بلند قرآن خواندن آغاز كرد و مورد عفو قرار گرفت. عبدالقادر پس از فوت امير تيمور به ملازمت شاهرخ درآمد و از او نيز مهربانيها ديد. وى در انواع فضايل و از جمله در علم موسيقى و ادوار كامل بود، و چنانكه گفته اند هيچ يك از ابناء زمان به پاى او نمى رسيد. در علوم قرائت و شعر و كتابت و خط زحمات بسيار كشيده به كمال رسيد. عبدالقادر كتاب خود «مقاصد الالحان» را كه در موسيقى نوشته به نام سلطان مراد دوم پادشاه عثمانى اتحاف كرد و از سمرقند به آسياى صغير رفت و در سال 836 كتاب را بدو تقديم نمود. وى در پايان حيات نزد شاهرخ
تيمورى ميزيست و كتاب «جامع الالحان» را در سال 818 به وى تقديم داشت. كتاب ديگرى در شرح «كتاب الادوار» صفى الدين نوشته (ظاهرا اين آخرين تأليف اوست). از نوشته هاى او چنين بر مى آيد كه وى كتابى به نام«كنز الالحان» نوشته بوده و در آخر آن نغمات موسيقى را كه خود ساخته با خطى مخصوص تحرير كرده بوده، ولى از اين كتاب اثرى در دست نيست (كارنامه بزرگان ايران 7 -305).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (37 -36)، ايضاح المكنون (384 / 2)، تاريخ موسيقى (224 -199 / 1)، تاريخ نظم و نثر (262 -261)، تاريخ هنرهاى ملى (766 -756 / 2)، تذكره الشعراء (379 ،342 ،251 -250)، حبيب السير (14 -13 / 4)، دانشمندان آذربايجان (264 -258)، دايره المعارف فارسى (1670 / 2)، فرهنگ سخنوران (618)، كارنامه ى بزرگان (307 -305)، كاروان هند (670 / 1)، كشف الظنون (1513)، لغت نامه (ذيل/ عبدالقادر گوينده)، معجم المؤلفين (267 -296 / 5)، هديه العارفين (597 / 1).
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، موسيقيدان. از موسيقى دانان معروف زمان خود بود و كتابى در فن موسيقى دارد به نام «نقاوه الادوار»، كه آن را به نام سلطان محمد ثانى، ملقب به فاتح، پادشاه عثمانى، تأليف كرده است. بعضى وى را فرزند نورالدين عبدالرحمان و نوه ى عبدالقادر غيبى دانسته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (225 -224 ،134 / 1)، تاريخ نظم و نثر (814)، تاريخ هنرهاى ملى (767 / 2)، دايره المعارف فارسى (1670 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ملا احمد بن على اكبر مراغى ساكن تبريز عالمى جليل از شاگردان شيخ مرتضى انصارى بوده و تقريرات فقه او را نوشته است داراى تاليفاتى مانند حاشيه بر رسائل و تفسير مشكلات القرآن و شرح نهج البلاغه و تحفه المظفريه در رد حاج كريم خان شيخى و حاشيه بر قوانين و حاشيه بر شرح الشمسيه و حاشيه صمديه و حاشيه مطول و حاشيه تنقيدات المصابيح نظام العلماء تبريزى و غيره بوده و در پنجم محرم 1310 قمرى به مرض و يا از دنيا رفته و نعش او را به وادى السلام نجف حمل نمودند.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد مرتضوي
محل تولد : شاهرود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/1/1
زندگينامه علمي
سال ورود به حوزه علميه جناب آقاي سيد محمد مرتضوي شاهرودي 1352 مي باشد ايشان پس از سير تحصيلات ابتدائي و راهنمايي شاهرود زماني كه خفقان شديد بر كشور حاكم بود و روحانيت از هر جهت در ترس صدمات رژيم منحوس پهلوي بود وارد حوزه علميه مشهد گرديد. تحصيلات مقدماتي را در همان بدو ورود به حوزه علميه نزد آيت الله حجت هاشمي سپري كرد و شرح لمعه را از محضر آيت الله صالحي 1354 كسب فيض كرد. تحصيلات سطوح عالي را در محضر آيت الله رضازاده و فلسفي گذراند و در سال 1359 با ورود به درس خارج فقه و اصول در محضر آيت الله مرحوم فلسفي تلمذ كرد در كنار تحصيلات حوزوي، به تحصيل در دروس دانشگاهي هم سوي آورد و در مقطع دكترا رشته علوم قرآني از دانشگاه قم فارغ التحصيل گشت و
در مدتي كه در قم بود سمت مدير گروهي مركز تحقيقات سپاه را بر عهده داشت. ايشان هيچ وقت از علم آموزي هم غافل نماند و در حوزه اي مشهد و قم به تدريس علوم ديني براي طلاب جوان پرداخت.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مهدي مرداني ولنداني
محل تولد : شهرضا
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/1
زندگينامه علمي
اول ابتدايي 1345 و سال 1357-1356 ديپلم ادبي از دبيرستان ادب اصفهان گرفتم . 1359 جامع المقدمات را شروع نمودم و 1371 در حوزه اصفهان مشغول بودم و با شروع جنگ تحميلي و دفاع مقدس تا سال 1371 با سپاه به عنوان مربي عقيدتي همكاري كامل داشتم و 1371 شهريور ماه مشرف به شهر مقدس قم گرديدم و با تشكيل پرونده علوم حوزوي را ادامه دادم.
در طول دفاع مقدس در سال 1371 موفق به اخذ ليسانس كارشناسي ارشد با گرايش علوم اجتماعي پژوهشگري شدم. از سال 1372 به استخدام رسمي آموزش و پرورش در آمدم و فعلا 1387 فعاليت هايم با آموزش و پرورش ادامه دارد. سال 1385 مشغول كارشناسي ارشد در دارالحديث قم با گرايش كلام – علوم قرآن و حديث گرديدم – همواره تبليغ و منبر در شهر مخصوصاً اصفهان داشته ام. و مدت سه سال در دانشگاه هنر تهران ، خ ولي عصر ، و شعبه كرج به تدريس معارف 1 و معارف 2 و اخلاق و متون و مدت يك سال در دانشكده سوره وابسته به سازمان تبليغات اسلامي تهران تدريس معارف داشته ام. همچنين از سال 1385 تا 1387 در دانشگاه آزاد قم به تدريس
معارف و اخلاق مشغول بوده ام.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1008 ق)، عارف و شاعر. وى برادر ميرحسن سهوى تبريزى (م 1003 ق) بود. مرشدى از ارباب شريعت و طريقت و اصحاب معرفت بود و در شعر طبع خوبى داشت. از وى رباعياتى به جاى مانده است. از اوست:
زنار پرست زلف عنبر بويت
محراب نشين گوشه ى ابرويت
يا رب تو چه قبله اى كه باشد شب و روز
روى دل كافر و مسلمان سويت
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (659)، صبح گلشن (385)، فرهنگ سخنوران (822).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1235 ق)، عالم دينى، متكلم، مفسر، محدث و حكيم. وى از شاگردان وحيد بهبهانى بود و از او و شيخ يوسف بحرانى، صاحب «الحدائق الناظرة»، روايت كرده است. او در سفر و حضر با فتحعلى شاه قاجار بود. گفته اند وى را با خوراندن سم شهيد كردند. بر پاره اى از آثار وى اجازات و تقاريضى از استادان و علماى معاصرش وجود دارد. از آثارش: «اغاثة اللهفان من ورطات النيران»، در مواعظ؛ «التهذيب»، در اخلاق؛ شرح «الفوائد الجديدة» بهبهانى؛ شرح «كفايه» سبزوارى؛ «غنية المصلى»، در تعقيبات؛ «منهج السداد»، در شرح «الارشاد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (220/ 3)، ريحانه (288/ 5)، معجم المؤلفين (136/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1411 -1318/ 1315 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مرجع تقليد، محدث، نسابه، رجالى، مدرس، مورخ و رياضيدان. نسبش به امام سجاد (ع) مى رسد. در نجف به دنيا آمد. مقدمات و علوم ادبى را از پدرش و شيخ مرتضى طالقانى و علم تجويد را از شيخ نورالدين شافعى بكتاشى و علم انساب آل رسول را از پدرش و سيد محمدرضا صائغ بحرانى و علم تفسير را از پدرش و شيخ محمدحسين شيرازى عسكرى و متون فقه و اصول را از شيخ محمدحسين شيرازى عسكرى و ميرزا محمدعلى چهاردهى رشتى و فقه و اصول استدلالى را از آقا ضياءالدين عراقى و شيخ مهدى مازندرانى و سيد حسن صدر و شيخ مهدى خالص و علم كلام را از شيخ محمدجواد بلاغى و شيخ محمداسماعيل محلاتى و رياضيات را از شيخ ياسين عليشاه هندى و ميرزا محمود اهرى فراگرفت. در 1342 ق به تهران آمد و در عرفان و علوم عقلى از محضر ميرزا
مهدى آشتيانى و ميرزا طاهر تنكابنى و در رياضيات از محضر ميرزا حيدرعلى نايينى استفاده نمود. سپس به قم رفت و در محضر آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى تلمذ نمود و از او و آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و آقا ضياءالدين عراقى اجازه ى اجتهاد داشت. او از علماى عامه و علماى زيديه و علماى اسماعيليه و بسيارى از علماى اماميه اجازه روايت داشت. پس از درگذشت آيت اللَّه حايرى وى عهده دار اداره حوزه ى علميه، تدريس، مرجعيت و امامت جماعت و ايجاد بناهاى خيريه و انتشار كتب گرديد. در قم درگذشت و در كتابخانه ى خود دفن شد. از آثارش: بناى مدارس: علميه، مهديه و مؤمنيه در قم؛ تأسيس حسينيه ى مركز تبليغى قم؛ كوى آيت اللَّه مرعشى نجفى، بالغ بر يكصد و چهل خانه، براى سكونت طلاب و فضلاء؛ كتابخانه ى آيت اللَّه مرعشى نجفى در قم، كه بيش از سى و پنج هزار كتاب آن از كتب شخصى ايشان و بقيه اهدايى مردم است و متجاوز از پانزده هزار كتاب خطى نفيس دارد و از اين رو از كتابخانه هاى كم نظير ايران به حساب مى آيد. از آثار علمى وى: «اجوبة المسائل»؛ «اعيان المرعشيين»، در شرح احوال خاندان مرعشى؛ «انس الوحيد»؛ «التجويد»؛ «روض الرياحين»؛ «طبقات النسابين»، از صدر اسلام تا عصر حاضر؛ «الفروق»؛ «القبلة»، مشتمل بر مباحث هيئت؛ «المسلسلات الى مشايخ الاجازات»؛ «مشجرات آل الرسول (ص)»، در انساب آل محمد (ص)؛ «مصباح الهداية فى شوارع الكفاية»، كه حاشيه مختصر بر «كفاية الاصول» آخوند خراسانى است؛ «المعول فى امر المطول»؛ «مقدمة التفسير»؛ «مناسك الحج»؛ «الهداية»، در شرح «الكفاية»؛ «مسارح الافكار فى حل مطارح الانظار»؛ «مزارات علويين» در ايران و غيره؛ «الصناعات الفقهية»، در
شرح الفاظ مصطلح فقهاء؛ «جذب القلوب الى ديار المحبوب»؛ حاشيه بر «تفسير بيضاوى»؛ حاشيه بر «معالم»؛ حاشيه بر «مكاسب» شيخ انصارى؛ «الرد على مدعى التحريف».[1]
يكى از مفاخر امروز عالم تشيع است كه حق عظيمى بر حوزه علميه قم و اسلام و مسلمين دارد و يكى از افتخارات بزرگ شيعه است و در ميان عموم مسلمين شهرت بسزائى دارد و بسيار مورد تجليل و تكريم علماء اهل سنت مصر و سوريا و يمن و حجاز و پاكستان و هندوستان و افغانستان و جاوه و سودان و اندونزى و غيره است و از وى به امام اعظم و علامه اكبر و نسابه بحاثه و مجاهد بزرگ تعبير مى كنند.
اسم شريفش سيد شهاب الدين و كنيه اش ابوالمعالى و شهرتش مرعشى نجفى است.
در صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر 1318 قمرى در نجف اشرف متولد و جامع شرافت حسب و فضيلت نسب مى باشد زيرا از طرف پدر به سيد فقيه نبيه عارف عابد زاهد محدث علامه سيد قوام الدين مرعشى مشهور به ميربزرگ موصول مى باشد كه از بزرگترين خانواده هاى علويين و اشرف و اجمل و انبل ايشان بوده و در هر طبقه متحلى بحليه مزاياى دينى و دنيوى و نوعا عالم ربانى و يا متمكن به اريكه جهانبانى و يا طبيب حاذق و يا نقيب بصير و يا وزير روشن ضمير و مانند اينها بوده اند و جده پدرى ايشان شريفه طباطبائيه و جده مادرى ششمى وى كه مدفون در رواق مطهر حضرت رضا عليه السلام است دختر شاه عباس صفوى مى باشد.
شرف تتابع كابر عن كابر
كالرمح انبوب على انبوب
نسب شريفش چنانچه مشروحا ذكر شد بسى وسه واسطه به امام چهارم حضرت على بن الحسين زين العابدين
عليهماالسلام منتهى مى شود و والده ماجده ايشان علويه صالحه فاضله بنت مرحوم آيت الله آقاسيد ابوالقاسم خوئى فرزند مرحوم آقا سيد مهدى خوئى است كه از بنى اعمام مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيدحسين كوه كمرى عم بزرگوار مرحوم آيت الله آقاى سيدمحمد حجت مى باشد.
ترجمه اين بزرگوار زينت كتب رجالى مانند اعيان الشيعه و ريحانه الادب جلد چهارم صفحه 11 و علماء معاصرين صفحه 217 و آثارالحجه جلد 2 صفحه 46 و معارف الرجال جلد دوم صفحه 268 و مشاهير دانشمندان اسلام جلد چهارم صفحه 108 طبقات الشيعه جزء دوم از قسم اول صفحه 847 و ده ها كتاب ديگر مانند زندگانى پيشواى اسلام عمادزاده اصفهانى و مقامات معنوى آقاى معلم و غيره مى باشد.
علماء معاصرين گويد: صاحب ترجمه از اكابر و اجلاء عصر حاضر ما كه علامه فهامه نسابه فقيه اصولى محدث رجالى اديب اريب فاضل كامل مورخ رياضى حاوى الفروع و الاصول جامع المعقول و المنقول و بكثرت مشايخ نسبت به اهل عصر خود ممتاز و در اخلاق فاضله داراى امتياز و مرجع سوالات متنوعه بسيارى از ديگر فرق مسلمين بلكه از علماء نصارى مى باشد كه پرسشهاى گوناگون از بلاد دور و دراز به حضرتش فرستاده و به پاسخ متين و متقن نائل مى گردند. كه از آنهاست سوالات شيخ عبدالسلام كردى شافعى و سوالات فاضل متبحر عيسى اسكندر معروف لبنانى است كه در عصر ما از مشاهير نويسندگان علماء نصارى است و صاحب ترجمه علاوه بر مراتب علمى مساعى جميله عملى در ترويج دين مقدس اسلامى و اعلاء كلمه حق به كار برده جمعى از يهود و نصارى در اثر تبليغات حقايق سمات وى مشرف به اسلام
شدند و نيز گروهى از باييه و صوفيه و ديگر منحرفين از اسلام و ايمان باذعان عقايد حقه جعفريه مستبصر گرديده اند و در ادوار زندگانى خود با فحول رجال و متخصصين هر فنى ملاقات و از هر باغى گلى چيده و از هر بلبلى نوائى شنيده و مرجع افاده و استفاده افاضل وقت خود بوده و مى باشند.
و از كثرت زهد و ورع پيرامون زخارف دنيويه نگرديده و علاقه قلبى را بالمره از آنها قطع و فقط به جمع كتب متنوعه علميه كه آن هم محض آخرت و آخرت محض است و ربطى به زخارف دنيويه ندارد ميل مفرطى داشته و دارند و كتابخانه ايشان مانند نگارخانه ارتنك حاوى گلهاى رنگارنگ مى باشد كه هر يك از فقيه و اصولى و حكيم و متكلم و منطقى و رجالى و رياضى و اديب و طبيب و متخصصين علوم غريبه و صنايع عجيبه مى توانند از آن گلزار محمدى و بوستان علوى موافق دلخواه خود گلى چيده و يا عطرى مناسب مشام خود استشمام نمايد.
در سخاوت و بذل و كرم و سعه صدر نادره زمان و وحيد دورانست. مراجع و زعماء مبسوط اليد بسيارى ديده ام ولى به اين صفات و خصايص كمتر يافته ام.
انصاف مى دهم كه دليران و دلبران
بسيار ديده ام ولى نه به اين حسن دلبرى
بالاخص در اعطاء كتب و انفاق انگشتر كه اقتداء به جد كرام خود اميرالمومنين عليه السلام نموده و هزاران نفر از دانشمندان و علماء اعلام و خطباء عظام و اصناف ديگر انام را به بذل انگشتر عقيق و فيروزه و غيره مسرور و مفتخر نموده است.
اساتيد و مشايخ اجازه معظم له
آن جناب مقدمات را از مرحوم شيخ
زاهد عابد شيخ مرتضى طالقانى و والد معظم خود و ديگر مشايخ وقت اخذ نموده و علم تجويد را از شيخ نورالدين شافعى بكتاشى كه در تلاوت قرآن عاصم زمان خود بوده اخذ و علم انساب آل رسول صلى الله عليه و آله را از والد معظم خود و از استاد عماد سيد محمدرضا صائغ بحرانى و ديگر اساتيد فن تلمذ نموده و علم تفسير را از والد مكرم و عالم زاهد صاحب كرامات شيخ محمدحسين بن محمدخليل شيرازى عسكرى و متون فقه و اصول را از شيخ محمدحسين مذكور و هم ميرزا محمدعلى رشتى صاحب كتاب شرح القبله و آقا ميرزا محمود شيرازى و آقا شيخ محمدحسين قاجارى تهرانى نجفى و ديگر اجلاء وقت تلمذ نموده و در فقه و اصول استدلالى حاضر حوزه مرحوم آيت الله آقا ضياءالدين عراقى و آيت الله شيخ مهدى نوائى مازندرانى و ديگر اجلاء و سه سال در سامره و كاظمين در فقه و حديث و رجال و دراية حاضر حوزه مرحوم آيت الله آقا سيد حسن صدر و در اصول از بحث مرحوم آيت الله شيخ مهدى خالصى استفاده كرده آنگاه به نجف مراجعت و علم كلام و تفسير را از آيت الله شيخ مهدى خالصى استفاده كرده آنگاه به نجف مراجعت و علم كلام و تفسير را از آيت الله شيخ مهدى خالصى استفاده كرده آنگاه به نجف مراجعت و علم كلام و تفسير را از آيت الله شيخ محمدجواد بلاغى و آيت الله شيخ محمداسمعيل محلاتى فراگرفته و در سال 1342 ق به تهران وارد و در آنجا حدود يكسال توقف نموده و عرفان و علوم عقليه و رياضيات و بعض فنون ديگر
را از افاضل تهران مانند آيت الله آقا حسين نجم آبادى و آيت الله حاج شيخ عبدالنبى نورى و ديگران استفاده كرده تا آنكه حاوى مراتب علميه و عمليه عقليه و نقليه گرديده و در سال 1343 قمرى مهاجرت به قم نموده و تا اين تاريخ كه سال 1393 هجريست پنجاه سال در اين بلده طيبه مشغول به تدريس و تاليف كتب متنوعه و اقامه جماعت و مرجعيت و سرپرستى حوزه مقدسه علميه قم مى باشند و با اين همه مشاغل و گرفتاريهائى كه شب و روز وى را مستغرق نموده است كمتر مستحب و نافله است كه از وى فوت شود.
مشايخ اجازه آن جناب كه تمامى از مراجع تقليد و علماء اعلام و فقهاء عظام فريقين اماميه و عامه و زيديه و اسماعيليه اند از دويست نفر متجاوز است كه براى تبرك چند نفر آنان را ذكر مى نمايم.
1- السيد حسن صدر كاظمين 2- السيد نجم الحسن الهتدى موسس مدرسه الواعظين در لكنهو هندوستان 3- السيد ناصر حسين ابن آيت الله السيد حامد حسين صاحب عبقات الانوار 4- السيد محسن الامين الشامى 5- السيد ابوالقاسم الدهكردى 6- السيد عبدالحسين بروجردى آل كمونه 8- الشيخ على بن محمد الرضا آل كاشف الغطاء 8- الشيخ هادى آل كاشف الغطاء 9- الشيخ مرتضى آل كاشف الغطاء 10- الشيخ محمدجواد البلاغى 11- الشيخ محمداسماعيل محلاتى 12- السيد جعفر آل بحرالعلوم 13- الشيخ فتح الله شريعت اصفهانى 14- الميرزا محمد العسكرى التهرانى 15- آيت الله السيد ابوالحسن اصفهانى 16- آيت الله السيد محمد فيروزآبادى 17- آيت الله الميرزا حسين نائينى 18- آيت الله الحاج الشيخ عبدالكريم الحايرى 19- آيت الله الحاج آقاحسين قمى 20- آيت الله حاج آقاحسين بروجردى و آيت الله آخوند ملامحمدحسين فشاركى
و آيت الله آقاسيد محمد نجف آبادى و آيت الله آقاسيد على نجف آبادى و آيت الله آقا شيخ عبدالنبى نورى و آقاى امام جمعه خوئى و آقاى شيخ مهدى حكمى قمى و آقاى شيخ محمدعلى آيت الله شاه آبادى و آقا ميرزا ابوالهدى كرباسى و آقاى حاج شيخ على اكبر نهاوندى مشهدى و آقا سيد محسن اراكى و آقاى حاج شيخ محمدباقر بيرجندى و آقاى حاج شيخ عباس محدث قمى و آقاى حاج شيخ محمدحسين اصفهانى كمپانى و آقا ميرزا ابوالحسن مشكينى صاحب حاشيه كفايه و آقا شيخ عبدالحسين رشتى صاحب حاشيه كفايه و آقاسيد مهدى بحرانى نسابه نجفى و آقاميرزا محمدعلى اردوبادى و آقا سيدمحمدباقر كشميرى و آقاسيد راحت حسين رضوى كوپال پورى و آقا سيد عبدالباقى شيرازى ملاباشى و صدها نفر ديگر و اجازات اجتهاد ايشان از آقا ضياءالدين عراقى و آقاى فشاركى و آقاى يثربى كاشانى و آقا شيخ محمدحسن اصفهانى و آقا شيخ عبدالكريم يزدى.
آثار علمى و قمى معظم له كه به طبع رسيده و يا مخلوط مانده است بسيار است از آن جمله:
1- تعليقات بر احقاق الحق قاضى نورالله شهيد در بيست و شش مجلد كه يازده مجلد آن به طبع رسيده و باقى آماده براى طبع مى باشد و اين تعليقات خود شرح مبسوط و كتاب مستقلى در ولايت اميرالمومنين على عليه السلام و خاندان عصمت و طهارت و امامت ائمه معصومين عليهم السلام و فضائل آن خاندان است از هزاران كتب اهل سنت انتخاب شده بنحو استدلال با رعايت اختصار.
2- غايه القصوى لمن رام التمسك بالعروه الوثقى حواشى بر عروه الوثقى علامه يزدى در دو مجلد بزرگ.
3- توضيح المسائل كه بكرات به طبع رسيده 4- حاشيه بر فصول المهمه شيخ
حر عاملى 5- كتاب الهدايه حاشيه بر كفايه.
6- دفع الغاشيه عن وجه الحاشيه (حاشيه بر حاشيه ملاعبدالله يزدى در منطق) 7- المعول فى امر المطول.
8- جذب القلوب الى ديار المحبوب در سوانح و وقايع ايام عمر 9- مسارح الافكار فى حل مطارح الانظار حاشيه بر تقريرات اصول شيخنا الانصارى.
10- مشجرات آل الرسول كه از بزرگترين تصنيفات شيعه و گرانبهاترين كتب در انساب است در چند مجلد.
11- الرساله الافطسيه در نسب گروهى از سادات طفرود كه در تهران چاپ شده.
12- الرحله الشيرازيه كه در مسافرت به شيراز نوشته اند 13- الرحله الاصفهانيه در مسافرت به اصفهان تاليف نموده اند.
14- مزارات علويين در ايران و خارج ايران.
15- كتاب المسلسلات فى مشايخ الاجازات در سه مجلد به شرح زير 1- در اجازات علماء اماميه از اثناعشريه كه به معظم له داده اند 2- اجازاتى كه علماء عامه از حنفى ها و مالكيها و شافعيها و حنبليها و زيديه و غير آنان كه براى آن جناب نوشته اند 3- اجازاتيكه ايشان به ديگران داده اند.
مرجع تقليد، محقق، عالم دينى.
تولد: 1276(20 صفر 1315 ق.)، نجف اشرف.
درگذشت: 7 شهريور 1369(7 صفر 1412 ق.) قم.
آيت الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، فرزند سيد شمس الدين، آموزش هاى اوليه خود را نزد پدر و جده اش آغار كرد. پس از اين در حوزه هاى درس اساتيد شركت كرد. در وس مقدماتى را نزد پدر، شيخ مرتضى طالقانى، شيخ محمدحسن سدهى اصفهانى نجفى، شيخ شمس الدين شكوئى قفقازى، سيد محمدكاظم خرم آبادى نجفى، ميرزا محمود معلم و نيز جده خود بى بى شمس شرف بيگم طباطبايى فراگرفت. وى تجويد و قرائت قرآن را از ميرزا ابوالحسن مشكينى نجفى، پدرش سيد شمس الدين مرعشى نجفى، سيد آقا شوشترى، شيخ عبدالسلام كردستانى
شافعى و شيخ نورالدين بكتاشى شافعى آموخت. علم انساب را از پدر خود از سيد محمدرضا موسوى بحرانى و سيد محمد مهدى غريقى صائغ و تفسير قرآن را از پدر و از شيخ محمد حسين شيرازى، سيد هبةالدين شهرستانى و سيد ابراهيم رفاعى شافعى بغدادى و فقه و اصول را از پدر خود و از شيخ مرتضى طالقانى، سيد محمدرضا مرعشى نجفى رفسنجانى شيخ غلامعلى قمى، ابوالحسن مشكينى نجفى، سيد آقا شوشترى، ميرزا حبيب الله اشتهاردى، ميرزا محمد تهرانى، ميرزا محمدعلى كاظمينى، شيخ عبدالحسين رشتى، ميرزا آقا سيد ابراهيم اصطهباناتى، شيخ موسى كرمانشاهى، شيخ نمعت الله لاريجانى، سيد على طباطبائى يزدى، شيخ محمدحسين شيرازى، ميرزا محمود شيرازى، سيد جعفر بحرالعلوم، سيد محمدكاظم خرم آبادى و عباس خليلى و علوم رياضى و هيئت را از شيخ عبدالكريم بوشهرى، سيد ابوالقاسم موسوى خوانسارى، دكتر عندليب زاده، ميرزا محمود اهرى، محمد محلاتى، شيخ عبدالحميد رشتى، احمد منجم، سيد محمدكاظم عصار، جمال الدين كرباسى و علم طب را از پدر و از محمدعلى خان مؤيد الطباء و علم رجال و درايه و حديث را از پدر و از سيد ابوتراب خوانسارى، شيخ عبدالله مامقانى، شيخ محمد حرزالدين نجفى، ميرزا على حسينى مرعشى شهرستانى و ميرزا ابوالهدى كرباسى، فقه و اصول استدلالى را از آيت الله ضياءالدين عراقى، آيت الله سيد احمد بهبهانى، شيخ احمد كاشف الغطاء، شيخ على اصغر ختيايى تبريزى، شيخ محمدحسين كاشف الغطاء، شيخ على بن باقر نجفى، شيخ محمداسماعيل محلاتى، شيخ عبدالنبى نورى، سيد ابراهيم اصطهباناتى، حسين نجم آبادى، آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى، سيد على يثربى كاشانى و محمدرضا مسجدشاهى فراگرفت. آنگاه در شهرهاى سامرا و كاظمين مدت سه سال فقه و حديث و رجال
را از آيت الله سيد حسن صدر و اصول را نزد آيت الله شيخ مهدى خالصى آموخت و بعد از مراجعت به نجف اشرف علم كلام را نزد آيت الله شيخ محمد جواد بلاغى، شيخ محمد اسماعيل محلاتى، سيد هبةالدين شهرستانى، على اكبر يزدى، پدر خود و ديگران آموخت.
آيت الله مرعشى موفق به دريافت بيش از چهارصد اجازه ى روايتى و تعدادى اجازات اجتهاد و اجازات نفسى از مشايخ ديگر گرديد كه اجازات كتبى وى در كتاب المسلسلات فى الاجازات آمده است.
آيت الله مرعشى نجفى در بيست و يكم محرم 1342 از نجف به ايران آمد و پس از سفرى به مشهد و تهران و شهر رى، به قم سفر كرد و به سبب درخواست آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى در قم ساكن شد و مدتى هم در جلسات درس ايشان و حوزه هاى دررس آيت الله حاج شيخ مهدى حكمى قمى، آيت الله سيد على يثربى كاشانى و على اكبر مدرس يزدى، معروف به حكيم الهى و ديگر علما شركت كرد.
آيت الله مرعشى نجفى از زمان ورود به قم، در كنار آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى به تحكيم پايه هاى حوزه ى نوپاى قم پرداخت. ورود وى به ايران و قم مصادف بود با آغاز زمامدارى رضاشاه بود كه با مظاهر اسلام و تشيع به مبارزه برخاسته بود. او در مقابل فشارها و ضربات رضاشاه عليه حوزه و روحانيت مردانه ايستاد و جلسات درس او منظم بين شش تا هفت جلسه درس در مدرسه فيضيه، صحن و حرم حضرت معصومه (س) برقرار مى شد. به اين ترتيب وى را مى توان يكى از مؤسسان حوزه ى علميه ى قم به شمار آورد كه تا هنگام رحلت آيت الله حائرى يزدى، همگام با ايشان فعاليت
كرد. پس از رحلت آيت الله حائرى يزدى نيز در جهت حفظ و بقاى حوزه كوشش كرد. در آن زمان حلقه هاى دروس خارج فقه و اصول خود را تشكيل داد.
آيت الله مرعشى پس از رحلت آيت الله بروجردى در 1380 ق. جزو معدود مجتهدانى بود كه به عنوان مرجعيت شيعه انتخاب گرديد و از آن پس به عنوان يكى از اركان اصلى حوزه و جهان تشيع درآمد و به سهم خويش در اداره ى حوزه ى علميه ى قم شركت نمود. وى بيشتر از هفتاد سال به تدريس در حوزه ى علميه ى قم مشغول بود.
آثار و تأليفات وى به اين شرح است: تعليقات احقاق الحق قاضى نورالله مرعشى شوشترى شهيد كه بيست و هفت جلد آن منتشر شده و تا پنجاه جلد مى رسد، مشجرات آل رسول الله الاكرام (ص)، شرح و حاشيه بر عمدة المطالب (در چند مجلد)، طبقات النسابين، الهداية فى معاضل الكفاية، حواشى رسائل شيخ مرتضى انصارى، المسلسلات فى الاجازات، مسارح الافكار فى مطارح الانظار (حاشيه بر تقريرات شيخ انصارى)، المعول فى امر المطول، الوقت و القبلة الرد على مدعى التحريف، مصطلحات فقهيه، الغاية القوى، سلوة الحزين و مونس الكئيب، المشاهد و المزارات، القصاص على صوء القرآن و سنته (به قلم عادل علوى، 1374).
از خدمات فرهنگى آيت الله مرعشى نجفى مى توان به اين موارد اشاره كرد: ساختن مدارس علوم دينى و تعمير آنها در قم مدارس مهديه در خيابان باجك، مؤمنيه در خيابان چهارمردان، شهابيه در خيابان امام خمينى، مرعشيه در خيابان آيت الله مرعشى (ارم سابق قم)، ساخت و تعمير و بازسازى مساجد در ايران و جهان، ساخت و تعمير بيمارستان ها از جمله بيمارستان كامكار در قم، درمانگاهى در بيمارستان نكويى قم،
آسايشگاه معلولين در قم، ساختمان بخش قلب بيمارستان نكويى، مركز توانبخشى بهزيستى واقع در ميدان امام خمينى قم كه دارالشفاى آل محمد (ص) نيز ناميده مى شود، تأسيس كتابخانه با خريد قطعه زمين به مساحت 1500 متر مربع مقابل مدرسه مرعشيه در خيابان آيت الله مرعشى (ارم سابق) كتابخانه اى با زيربناى 3500 متر در پنج طبقه ساخته شد كه در نيمه ى شعبان 1349 با حدود 16000 جلد كتاب چاپى و خطى افتتاح گرديد. بعدها طبق حكم حضرت امام (ره) دولت قطعه زمينى در كنار كتابخانه با مساحت 2400 متر مربع فراهم و در اختيار توليت كتابخانه قرار داد. در توسعه ى جديد 16000 متر مربع زيربنا در هفت طبقه با ظرفيت سه ميليون جلد كتاب چاپى و بيش از 120000 جلد كتاب خطى ملحوظ شده است.
اين كتابخانه (تا سال 1374) نزديك به 500000 جلد كتاب چاپى، 35000 مجلد با 50000 عنوان نسخه خطى، بيش از 20000 جلد كتاب چاپى به زبان هاى لاتين، نزديك به 5000 جلد نسخه عكسى، حدود 8000 ميكروفيلم و بيش از هزار عنوان روزنامه و نشريه دارد. همچنين مجهز به دستگاه هاى مدرن آتش نشانى، مبارزه با آفات طبيعى، دستگاه هاى قرنطينه و آفت زدايى است.
آيت الله مرعشى نجفى پيش از فوت چند بار در بيمارستان هاى قم و تهران بسترى شد و دوبار هم براى درمان به خارج از كشور يعنى اسپانيا و انگلستان مسافرت نمود. اما سرانجام در شامگاه روز چهارشنبه هفتم ماه صفر 1412 برابر با هفتم شهريور ماه 1369 در سن نود و شش سالگى، پس از اقامه ى آخرين نماز جماعت در صحن حضرت فاطمه معصومه (س) و بازگشت به منزل گرفتار حمله و سكته قلبى شد
و درگذشت. پيكر وى در كتابخانه عمومى خود ايشان دفن گرديد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] آينه ى دانشوران (181 -177)، الذريعه (204/ 23 ،276/ 21 ،376/ 20 ،355 ،264/ 18 ،186/ 16 ،88/ 15 ،215 ،140/ 12 ،378/ 6 ،260/ 2)، ريحانه (134 -129/ 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 848 -847/ 14)، علماء معاصرين (219 -217)، گلزار معانى (702 -695)، گنجينه ى دانشمندان (52 -37/ 2 ،215 -211 ،56 -51/ 1)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1190 -1189/ 3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 358 ق)، عالم امامى، فقيه، زاهد و اديب. موصوف به طبرى و معروف به مرعشى. از سادات مرعشيه ى طبرستان بود كه نسبشان به حسين الاصغر، فرزند امام سجاد (ع) مى رسد و به علت جدش على مرعش به مرعشى مشهور بود. او از فقهاى بزرگ شيعه و از اكابر مشايخ اماميه مى باشد. وى از محمد بن جعفر بن احمد بن بطه و محمد بن جعفر اسدى و احمد بن ادريس اشعرى و محمد بن حسين بن درست و على بن ابراهيم قمى و على بن ابى عبداللَّه محمد بن ابى القاسم (از پدرش ملقب به ماجيلويه) و ابوالعباس احمد بن محمد ابن عقده روايت كرده است. شيخ مفيد و حسين بن عبيداللَّه غضائرى و احمد بن عبدون در 354 ق از وى حديث شنيدند. ابومحمد هارون بن موسى تلعكبرى در 328 ق از وى روايت شنيد و از او اجازه دريافت كرد. از آثارش: «الاشفية»، در معانى غيبت؛ «تباشير الشريعة»؛ «الجامع»؛ «الدر»؛ «الغيبة»؛ «المبسوط فى عمل يوم و ليلة»؛ «المرشد»؛ «المفتخر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (203/ 2)، اعيان الشيعه (61 -60/ 5)، ايضاح المكنون
(327 ،317 ،294 ،268/ 2 ،220/ 1)، الذريعه (358 -357/ 21 ،304/ 20 ،53/ 19 ،76/ 16 ،310/ 3 ،111/ 2)، رجال طوسى (465)، ريحانه (289/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 87 -86/ 4)، لغت نامه (ذيل/ حسن مرعش)، معجم المؤلفين (221/ 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1280 -1198 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، مفسر، اديب و شاعر. از فرزندزادگان علامه سيد حسين سلطان العلماء (خليفه سلطان) بود. او در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد دفن شد. از آثارش: «تفسير قرآن»؛ شرح «زبدة الاصول»؛ شرح «تشريح الافلاك»؛ «سفرنامه ى هندوستان»؛ كتاب «اجازات»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (382/ 9)، تذكرة القبور (488)، معجم المؤلفين (188/ 10).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(617/ 593 -530 ق)، فقيه حنفى، محدث و مفسر. مشهور به شيخ الاسلام. نسبتش به مرغينان، از توابع فرغانه مى رسد. او جامع تمام علوم متداول زمان خود و از مشاهير علماى عامه بود. به آورده ى «ريحانة الادب»، به هنگام فتنه ى چنگيزى ساكن مرغينان بود و از طرف اهالى به عنوان سفير صلح انتخاب و براى مذاكرات و عقد مصالحه به سوى چنگيزخان فرستاده شد. اما عاقبت چون با مفاد پيمان مخالفت كرد، شهر مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفت و مرغينانى در آن غائله از ميان رفت، در اين صورت وفات وى در 617 ق صحيح تر به نظر مى رسد. از آثارش: «بداية المبتدى»، در فقه حنيفى؛ «الهداية فى شرح البداية»؛ «كفاية المنتهى»؛ «التجنيس و المزيد»؛ «الفرائض»؛ «مختارات مجموع النوازل»؛ «نشر المذاهب»؛ شرح «الجامع الكبير» شيبانى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (73/ 5)، تاريخ ادبيات در ايران (263/ 2)، ريحانه (293/ 5 ،256/ 1)، سير النبلاء (232/ 21)، كشف الظنون (2032 -2031 ،1953 ،1852 ،1624 ،1501 ،1251 -1250 ،569 ،353 -352 ،228 -227)، معجم المؤلفين (46 -45/ 7)، هدية العارفين (702/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد محسن مروجي طبسي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1360/1/1
زندگينامه علمي
پدر اينجانب علاوه بر پدر بودن استاد اصلي من در پيشرفت هاي علمي اين حقير بوده است و نقش بسزايي در تربيت علمي من روا داشته اند و در دامان ايشان پرورش يافتم .
مدرسه علميّه شهيدين و مديريت محترم اين مدرسه كه زمينه رشد علمي طلاب را در اين مدرسه شريف فراهم ساخته اند ، كه در قالب واحد تحقيقات
مدرسه و اساتيد مبرز آن و كتابخانه غني و متين، اين زمينه فراهم شد .
قبل از ورود به حوزه در ايام ماه مبارك رمضان در محله ، مكاني به نام مدرسه قرآن و عترت وجود داشت كه در ليالي ماه مبارك رمضان به آنجا رفته و دروس معارف و تفسير را فرا مي گرفتم و از آنجا نوشتن و تحقيق شروع شد كه اولين كار خلاصه تفسير سوره مدثر بر اساس تفسير نمونه بود .
در سال 1376 اوائل دوران طلبگي با گروهي از دوستان طلبه قرار خلاصه برداري و مباحثه كتب شهيد مطهري را شروع كرديم كه در ادامه اين مباحثات تبديل به بررسي زندگي اهل بيت شد ولي به اين صورت كه ايام شهادت و ولادت اهل بيت (ع) را تحقيق مي كرديم و به نوبت در ايام شهادت و ولادت هر معصوم بر اساس منتهي الآمال براي جمع كنفرانس مي داديم كه محصول اين جلسات نخستين مقاله اين حقير به نام "خديجه مادر امت" شد كه در مجله كوثر به چاپ رسيد و كم كم به صورت فردي در مورد شخصيت هاي تاريخي قرآني شروع به نگارش و قلم زدن كردم مانند "پيامبران ناشناخته" كه در قرآن اسامي آنها آمده ولي اطلاعات دقيقي درباره آنان وجود ندارد ( مانند حضرت ادريس ، الياس ، اليسع و ذوالكفل عليهم السلام ) كه تمامي آنها در مجلات كوثر، سروش وحي و مبلغان و گلستان قرآن به چاپ رسيده است .
درسال 1381 ، مدرسه شهيدين به مناسبت سال امام علي عليه السلام همايشي تحت عنوان "علي امام قرنها" برگزار نمود كه در آنجا مقاله اي
به نام "علي نخستين مسلمان" ارائه شد و حائز رتبه ممتاز و اول شد .
در سال 1382 و 1383 نيز به مناسبت سال امام علي و امام حسين همايش هايي تحت عنوان "نهج البلاغه آشناي غريب" و "خورشيد نيزه ها" برگزار شد كه در آن مقاله اي به نام بازخواني يك ريزش (سعد بن ابي وقاص) و عبدالله بن عباس و قيام حسيني ارائه شد كه حائز رتبه ممتاز و اول شد كه در مجله كوثر و تاريخ در آيينه پژوهش به چاپ رسيد .
در حال حاضر نيز مشغول نگارش امامان شيعه از ديدگاه اهل سنت هستم كه چهار امام آن نوشته شده و در مجله كوثر به چاپ رسيده است و اميدوارم خداوند متعال و اهل بيت عصمت بويژه امام زمان (عج) توفيقاتشان را بر ما بيفزايند و زير سايه توجهات آنان قلم فرسايي كنيم و اهل عمل به اين علوم باشيم .
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 235 ق)، حافظ، محدث، مفسر، فقيه و عابد. او ساكن بغداد بود. از سفيان بن عيينه و هشيم بن بشير و عباد بن عباد مهلبى و عبداللَّه بن ادريس و حميد بن عبدالرحمان رؤاسى و اسماعيل بن عليه و يوسف بن يعقوب ماجشون و اسماعيل بن مجالد و ابواسماعيل ابراهيم بن سليمان مودب و يحيى بن زكريا بن ابى زائده و مروان بن شجاع و سلم بن سالم بلخى و خالد بن نافع اشعرى و اسماعيل بن جعفر و ابراهيم بن خثيم بن عراك حديث شنيد. مسلم بن حجاج نيشابورى و بقى بن مخلد اندلسى و ابوزرعه ى رازى و موسى بن هارون و ابوالقاسم بغوى و احمد بن حسن صوفى
و ابوحاتم محمد بن ادريس رازى و عبداللَّه بن احمد بن حنبل و ابوبكر احمد بن على مروزى و حامد بن محمد بن شعيب بلخى و محمد بن عبداللَّه حضرمى و عبداللَّه بن محمد بن ابى دنيا از وى روايت كرده اند. بخارى و نسايى نيز به واسطه ى ابويحيى محمد بن عبدالرحيم صاعقه از او روايت نموده اند. از آثارش: «التفسير»؛ «التاريخ»؛ «الناسخ و المنسوخ»؛ «القراآت»؛ «السنن»، در فقه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (221 -219/ 9)، التاريخ الكبير (205/ 4)، تهذيب التهذيب (400 -399/ 3)، تهذيب الكمال (62 -59/ 7)، الثقات (307/ 8)، الجرح و التعديل (ج 2، ق 305/ 1)، سير النبلاء (147 -146/ 11)، شذرات الذهب (85 -84/ 2)، العبر (331/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (420)، معجم المؤلفين (209/ 4)، النجوم الزاهرة (338/ 2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 211/ 210 ق)، فقيه حنفى و محدث. اهل كرمان و ساكن مرو بود. وى در حديث ثقه بود. چندين بار به بغداد رفت و در آنجا حديث روايت كرد. از محمد بن حسن شيبانى فقه آموخت. از منصور بن عبدالحميد و مالك بن انس و محمد بن عبدالرحمان بن ابى ذئب و سفيان ثورى و شعبة بن حجاج و ليث بن سعد و قيس بن ربيع و يعقوب قمى و حماد بن سلمه و ابوحمزه سكرى و اسماعيل بن عياش و نوح بن ابى مريم و خارجة بن مصعب و بقية بن وليد حديث شنيد. سعيد بن سليمان سعدويه و احمد بن حنبل و زهير بن حرب و ايوب بن حسن و على بن حسن هلالى و حسين بن حسن مروزى و محمد بن عبدالرحمان سعدى از او حديث
شنيدند. مأمون او را به خويش نزديك و به وى پيشنهاد منصب قضا كرد اما وى نپذيرفت. در نيشابور درگذشت و در باب معمر دفن شد. از آثارش: «نوادر»، در فروع.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ الاسلام (حوادث 40 -39/ 210 -201)، تاريخ بغداد (74 -72/ 6)، الثقات (70/ 8)، طبقات ابن سعد (265/ 7)، كشف الظنون (1981)، لسان الميزان (84 -82/ 1)، معجم المؤلفين (31/ 1)، المنتظم (218/ 6)، ميزان الاعتدال (56 -55/ 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(572- وف بعد از 614 ق)، محدث، فقيه، اصولى، نحوى، لغوى، شاعر، منجم و نسب شناس. نسب او به محمد ديباج، فرزند امام صادق (ع)، مى رسد. جد سوم وى از قم به مرو سفر كرد و در آنجا سكنى گزيد. در مرو متولد شد و تحصيلات خود را در زادگاه خود مرو آغاز كرد و نزد كسانى چون قاضى محمد بن سليمان فقيهى دانش آموخت. در جوانى به قصد زيارت خانه خدا از مرو خارج شد. در 592 ق به بغداد كه رسيد از ادامه سفر منصرف شد و مدتى همان جا ماند. ابوطالب از شهرهاى خوارزم، هرات، نيشابور، گرگان، رى، يزد، شيراز، رامهرمز و همدان نيز ديدن كرد و از مشايخ و دانشمندان اين شهرها بهره جست. در ميان مشايخ او بايد از فخر رازى، عبدالسيد خوارزمى، بلغارى، محمد ديباجى، محمد ماهروى، اسماعيل كاشانى و ابن سمعانى نام برد. تاريخ بازگشت وى به مرو روشن نيست. زمانى كه در مرو بود با فخر رازى ديدار كرد و در همان زمان بود كه كتاب «الفخرى» را براى وى تأليف كرد. در مرو در منزل خود مجالس درس برگزار
مى كرد و در آن طالبان علوم حضور مى يافتند. ياقوت حموى كه از شاگردان وى مى باشد پس از توصير صفات زيباى استادش در «معجم الادباء» چند بيت از اشعار او را آورده است. تنها اثر بازمانده از وى «الفخرى فى انساب الطالبين» است كه در قم به چاپ رسيده؛ اثر ديگر وى «حظيرة القدس»، در حدود 60 مجلد، در خصوص انساب طالبيان بود و تلخيص آن «بستان الشرف» در حدود 20 مجلد؛ و كتابى نيز درباره ى نسب شافعى تأليف كرد.از آثار ديگر او: «زبدة الطالبيه»؛ «غنية الطالب فى نسب آل ابى طالب»؛ «المثلث» و «الموجز» در نسب.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (308 /1)، اعيان الشيعه (320 -319 /3)، الذريعه (252 /23 ،79 /19 ،67 /16 ،29 /12 ،26/7 ،107 -106 /3)، ريحانه (112 /3)، لغت نامه (ذيل/ اسماعيل)، معجم الادباء (150 -142 /6)، معجم المؤلفين (266 /2)، هدية العارفين (211 /1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 227 ق)، حافظ، مفسر و محدث. به وى طالقانى نيز گفته اند. در جوزجان به دنيا آمد و در بلخ نشو و نما يافت و در مكه مجاور گرديد. در خراسان و حجاز و عراق و مصر و شام و جزيره و ساير نقاط از مالك بن انس و حماد بن زيد و ابى قدامه حارث بن عبيد ايادى و داوود بن عبدالرحمان عطار و مهدى بن ميمون و ابوعوانه وضاح بن عبداللَّه و حسان بن ابراهيم كرمانى و اسماعيل بن عياش و ليث بن سعد و فضيل بن عياض و جرير بن عبدالحميد و اسماعيل بن زكريا و ديگران حديث شنيد. احمد بن حنبل و مسلم و ابوداوود و احمد بن سهل اهوازى و
احمد بن نجده هروى و اسماعيل بن عبداللَّه سمويه اصفهانى و حرب بن اسماعيل كرمانى و حسن بن محمد زعفرانى و حسين بن اسحاق شوشترى و ابوزرعه ى رازى و عمرو بن منصور نسايى و ابوحاتم رازى و محمد بن ايوب رازى و يحيى بن موسى بلخى و يحيى بن يونس شيرازى و يعقوب بن سفيان فارسى و ابوالموجه محمد بن عمرو مروزى و جماعتى از وى روايت كردند. در مكه درگذشت. سال وفات وى به اختلاف از 226 تا 229 ق ذكر شده است. از آثارش: «السنن»، در حديث، كه در « طبقات الحفاظ» تحت عنوان «السنن و الزهد» آمده است؛ «تفسير قرآن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :التاريخ الكبير (516/ 3)، تذكرة الحفاظ (417 -416/ 2)، تهذيب التهذيب (80 -79/ 4)، تهذيب الكمال (308 -305/ 7)، الثقات (269 -268/ 8)، الجرح و التعديل (ج 2، ق 68/ 1)، سير النبلاء (590 -586/ 10)، شذرات الذهب (62/ 2)، كشف الظنون (1007 -449)، طبقات ابن سعد (44/ 6)، طبقات الحفاظ (201)، العبر (314/ 1)، معجم المؤلفين (232/ 4)، ميزان الاعتدال (127/ 2)، الوافى بالوفيات (263/ 15)، هدية العارفين (388/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(294 -202 ق)، فقيه شافعى، حافظ، محدث و عابد. اصلش مروزى بود. وى در بغداد به دنيا آمد و در نيشابور نشو و نما يافت و در سمرقند ساكن گرديد. در مصر نزد اصحاب شافعى از جمله محمد بن عبداللَّه بن عبدالحكم مصرى فقه آموخت. در طلب حديث به نقاط مختلف سفر كرد و در خراسان، رى، بغداد، بصره، كوفه، مدينه و شام حديث شنيد. از عبدان بن عثمان مروزى و صدقة بن فضل مروزى
و يحيى بن يحيى نيشابورى و اسحاق بن راهويه و هدبة بن خالد و محمد بن عبدالملك بن ابى شوارب و ابوكامل جحدرى و ابراهيم بن منذر حزامى روايت كرد. فرزندش، اسماعيل، و عبداللَّه بن محمد بلخى و محمد بن اسحاق رشادى سمرقندى و عثمان بن جعفر لبان و محمد بن يعقوب بن اخرم نيشابورى و ابوالعباس سراج و جماعتى از وى روايت كردند. حاكم نيشابورى گويد كه پيشوايى او در حديث در عصر خود براى همگان مسلم بود. به گفته ى خطيب بغدادى و ذهبى او داناترين فرد به اختلاف آراى علماى دين اعم از صحابه و تابعين بود. وى در سمرقند درگذشت. از آثارش: «القسامة»؛ «الايمان»؛ «تعظيم قدر الصلاة»؛ «رفع اليدين»؛ «الورع»؛ «قيام الليل»؛ «الوتر»؛ «الصيام».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (346/ 7)، ايضاح المكنون (322 ،310/ 2)، تاريخ بغداد (318 -315/ 3)، تاريخ نيشابور (128)، تذكرة الحفاظ (653 -650/ 2)، تهذيب التهذيب (422 -421/ 9)، سير النبلاء (40 -33/ 14)، شذرات الذهب (217 -216/ 2)، طبقات الحفاظ (307 -306)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (85 -84/ 1)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (196 -195/ 2)، طبقات الشافعيه ى سبكى (255 -246/ 2)، العبر (427 -426/ 1)، الكامل (117/ 6)، كشف الظنون (1469 -1468 ،1451 ،1433 ،1367)، معجم المؤلفين (78/ 12)، المنتظم (378 -376/ 7)، النجوم الزاهرة (179/ 3)، الوافى بالوفيات (111/ 5)، هدية العارفين (21/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(362 -295 ق)، محدث و عابد. در روزگار خود شيخ و محدث نيشابور بود. در نيشابور، سرخس، رى، بغداد و حجاز از ابن خزيمه و محمد بن اسحاق سراج و ابوالعباس ماسرجسى و محمد بن مسيب ارغيانى و ابوالعباس
دغولى و ابوحامد محمد بن هارون حضرمى و موسى بن عباس جوينى و ابوحامد اعمشى و احمد ازهرى و زنجويه لباد و عبدالرحمان بن ابى حاتم رازى و ديگران حديث شنيد. وى در بغداد مصنفات ابوالعباس سراج و «التاريخ الكبير» بخارى و تعدادى از كتابهاى مسلم بن حجاج نيشابورى را روايت كرد. حاكم نيشابورى و ابوالحسن بن رزقويه و ابوالفتح محمد بن ابوالفوارس و على بن احمد رزاز و ابوعلى بن شاذان و مكى بن على جريرى و احمد بن عبداللَّه محاملى و ابوطالب بن غيلان و ابوبكر برقانى و ابونعيم اصفهانى و نيز دو فرزند مزكى، ابوزكريا يحيى بن ابراهيم مزكى و محمد بن ابراهيم مزكى، و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. حاكم نيشابورى گويد كه او سالها املاى حديث مى كرد و در مجلس او محدثينى چون ابوالعباس اصم و محمد بن يعقوب بن اخرم حاضر بودند. به آورده ى «تاريخ بغداد» در سوسنقين، مابين همدان و ساوه، درگذشت و پيكرش به نيشابور منتقل و در منزلش در باغك دفن شد. از آثارش: «الامالى»، در حديث.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (276 -275/ 5)، تاريخ بغداد (169 -168/ 6)، سير النبلاء (165 -163/ 16)، شذرات الذهب (41 -40/ 3)، العبر (113/ 2)، معجم المؤلفين (110/ 1)، المنتظم (375/ 8)، النجوم الزاهرة (73/ 4)، الوافى بالوفيات (123/ 6).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 301 ق)، محدث و عابد. از يحيى بن يحيى نيشابورى و جد مادرى اش، بشر بن حكم، و اسحاق بن راهويه و داوود بن رشيد و صلت بن مسعود جحدرى و ابومصعب زهرى و همطبقه آنها حديث شنيد. ابوحامد بن شرقى و محمد بن
صالح بن هانى و عبداللَّه بن سعد و دعلج سجزى و على بن عيسى و ابووليد حسان بن محمد فقيه و ابوالعباس سراج و ديگران از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (120 -119/ 14)، شذرات الذهب (237 -236/ 2)، النجوم الزاهرة (201/ 3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سوم ق)، صوفى. از بزرگان عرفاى روزگار خود بود و با ابن عطاء صحبت داشت. ابوسهل تسترى (م 2830 ق)، آرزوى صحبت او داشت و در حرم به صحبت وى رسيد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :نفحات الانس (144).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1311 -1222 ش)، مترجم، موسيقيدان و نقاش. ملقب به نقاش باشى. وى جزو اولين دانش آموزانى بود كه در دوره ى ناصرالدين شاه و به سال 1275 ق براى فراگرفتن فن نقاشى به پاريس اعزام شده بود. مزين الدوله پس از مراجعت از اروپا، بيش از پنجاه سال، معلم فرانسه در دارالفنون و مدرسه علميه و مدرس موسيقى و نقاشى بود كه آنها را از روى اصول علمى آن تعليم مى داد و چندين كتاب نيز در مورد نقاشى به چاپ رسانده است. كمال الملك از شاگردان وى بود. مزين الدوله اولين كسى در ايران بود كه با افتتاح تماشاخانه ى دارالفنون، دست به ترجمه هم زده و آن ترجمه ها را نيز در تماشاخانه به اجرا درآورده است. گذشته از آن، گفته مى شود كه «طبيب اجبارى» مولير را نيز نخستين بار ترجمه و خود هم آن را در تماشاخانه دارالفنون اجرا كرده است. نخستين كتاب موسيقى نظرى جديد به نام «تعريف علم موسيقى»- كه از نوشته هاى موسيو لومر فرانسوى بوده- توسط مزين الدوله به فارسى برگردانده شده است. از ديگر آثار او: ترجمه ى «صرف افعال»؛ «مزين اللغه»، لغت نامه اى از فرانسه به فارسى. از آثار نقاشى وى: تصوير نيم تنه ى شعاع السلطنه به سياه قلم كه نقطه پردازى پرمايه اى دارد، با رقم: «خانه زاد على اكبر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (378 -377/ 1)، ادبيات نمايشى (341 ،338 ،312 -309/ 1)، تاريخ
تحول ضبط موسيقى (138)، تاريخ موسيقى (734 ،589 ،437/ 2)، تاريخ هنرهاى ملى (616 ،584/ 1)، شرح حال رجال (426/ 2)، گلستان هنر (پنجاه و سه)، مؤلفين كتب چاپى (550/ 4).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 434 ق)، عارف. از عرفاى نامى عصر خود بود. وى كتاب «التعرف لمذهب التصوف»، تأليف ابوبكر اسحاق بخارى، را به فارسى ترجمه و تحرير نمود و آن را «شرح تعرف» نام نهاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (227/ 2)، دايرةالمعارف فارسى (203/ 1)، سرآمدان فرهنگ (54/ 1)، مبانى عرفان و احوال عارفان (26)، نفحات الانس (بيست و هفت).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 284 ق)، حافظ، محدث، عابد و زاهد. معروف به حكمويه. محدث نيشابور و مستجاب الدعوه بود. از قتيبة بن سعيد و يزيد بن صالح فراء و احمد بن حنبل و سهل بن عثمان عسكرى و عبيداللَّه قواريرى و اسحاق بن راهويه و ابومصعب و سريج بن يونس و همطبقه ى آنها حديث شنيد. ابوعمرو خفاف و جعفر بن محمد بن سوار و ابوعثمان حيرى و ابوحامد ابن شرقى و زنجوية بن محمد و محمد بن صالح و محمد ابن اخرم و ابوالطيب بن مبارك و محمد بن داوود زاهد و ديگران از وى حديث شنيدند. حاكم نيشابورى و ديگران وى را ستوده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة الحفاظ (644/ 2)، سير النبلاء (375 -373/ 13)، شذرات الذهب (186/ 2)، طبقات الحفاظ (304)، المنتظم (302/ 7)، الوافى بالوفيات (302/ 7).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1264/ 1263 -1220/ 1219 ق)، خطاط، عارف و شاعر، متخلص به مستوره. در كردستان به دنيا آمد. وى كه برادرزاده ى ميرزا عبداللَّه رونق سنندجى، صاحب «حديقه ى امان اللهى»، و همسر خسروخان، والى كردستان بود، در فراگيرى علم به مقدمات اكتفا نكرد و در زمينه ى علوم ادبى و دينى بر حسب سعى و پشتكار خود، توفيق حاصل نمود. وى خطوط را استادانه مى نوشت. اشعارش نيز لطيف و دلنشين بود و بيشتر به فارسى شعر مى گفت. «ديوان» مستوره در حدود بيت هزار بيت بوده كه بسيارى از آن نابود شده و فقط قسمتى از اشعار وى، در حدود هزار بيت، در 1304 ش، به چاپ رسيده است. او با يغماى جندقى و ملا خضر نالى معاصر و معاشر بود. وى اشعارى نيز در مدح اهل بيت (ع)
دارد كه داراى مضامين عرفانى و اجتماعى است. مستوره در 1263 ق از وطن خود همراه عمو و ساير خويشاوندان خود به سليمانيه ى عراق رفت و در آنجا درگذشت. از آثار وى: «تاريخ كردستان» يا «تاريخ اردلان»، به فارسى، در شرح حال و حكمرانى واليان اردلان كردستانى، از بدو تأسيس اين سلسله تا قرن هشتم قمرى؛ «معجم الادباء» يا «مجمع الادباء»؛ «رساله» در عقايد و شرعيات؛ «ديوان» شعر، حدود دو هزار بيت.[1]
1264 / 1263 -1220 / 1219 ق، ماه شرف خانم از زنان خوشنويس، عارف و شاعر. وى دختر ابوالحسن بيگ، فرزند محمد آقا كردستانى، ناظر صندوقخانه واليان كردستان و برادرزاده ميرزا عبداللَّه رونق، مولف تذكره حديقه امان اللهى و همسرش خسرو خان، والى كردستان بود. خانواده اش معروف به قادرى و پدرش از مقربين آن خاندان و از محترمين مردم كردستان بود. به نوشته تاريخ كرد و كردستان خسروخان پدر مستوره را كه دايى او نيز بود به زندان انداخت و مبلغ زيادى از وى به عنوان جريمه گرفت و بعد به عنوان دلجويى و مصالحه دخترش مستوره را به زنى گرفت. او چهار سال پيش از آن، حسن جهان خانم متخلص به واليه، دختر فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) را به همسرى خود درآورده بود. خسروخان مردى عياش بود از همين رو واليه و مستوره در اشعارشان از بى مهرى و بى وفايى او شكوه كرده اند. وى در سال 1250 ق درگذشت و مستوره نيز تا سال 1263 در كردستان ماند تا اينكه در آن سال همراه عمو و ساير خويشاوندان خود به ميان ايل بابان در شهر سليمانيه عثمانى رفت و مدتى بعد در همانجا
به سن 44 سالگى درگذشت.
به نوشته مجمع الفصحا، مستوره زنى نجيب، عفيف، زيبا و داراى خصايل مردانه بود. ميرزا على اكبر صادق الملك، از عموزادگانش، در كتاب حديقه ناصريه مى نويسد: «مستوره صاحب فضل و كمال و خط و ربط و شعر و انشاء بوده و ديوان شعرى مشتمل بر بيست هزار بيت غزل، قصيده و... دارد، اما اكثر آنها از بين رفته و مجموع اشعار ديوانش كه در سال 1304 ش به چاپ رسيده از دو هزار بيت تجاوز نمى كند.»
از آثار ديگر مستوره كتاب تاريخ كردستان، به زيان فارسى در شرح حال و حكمرانى واليان اردلان كردستان از بدو تاسيس اين سلسله در قرن هشتم هجرى تا زمان حيات اوست. رساله اى در عقايد و شرعيات و كتابى نيز به نام معجم الادباء داشته است (سنندج، 1328 ش). مستوره با برخى از شعراى نامدار زمان خود مانند يغماى جندقى و ملاخضر نالى (شاعر كرد) در ارتباط شعرى بوده است.
اشعار او در مدح اهل بيت (ع) بوده و داراى مضامين عرفانى و اجتماعى است و بيشتر بصورت غزل، قصيده، قطعه و رباعى است. از اشعار اوست:
رفتيم و پس از خود عمل خير نهشتيم
با آب گنه توشه عقبى بسرشتيم
امروز بدين عالم خاكى به چه نازيم
فرداست كه بينى همه خاك و همه خشتيم
بس كار مناهى كه در اين مرحله كرديم
بس خار معاصى كه در اين مزرعه كشتيم
از مسجد و محراب بدوريم و تو گويى
ما بنده ى پيران كليسا و كنشتيم
در حشر ز نيك و بد ما دوست چه پرسد
نيكيم از اوييم و از اوييم چو زشتيم
المنة لله كه «مستوره» من و دل
جز يار بساط از همه ديار نوشتيم
من آن زنم كه به ملك عفاف صدر
گزينم
ز خيل پردگيان نيست در زمانه قرينم
به زير مقنعه ما را سرى است لايق افسر
ولى چه سود كه دوران نموده خوار چنينم
مرا ز ملك سليمان بسى است ننگ هميدون
كه هست كشور عفت همه به زير نگنيم
به معشر نسوان مر سپاس و حمد خدا را
همى سزد كه بگويم منم كه فخر زمينم
ز تاج و تخت جم و كى مراست عار وليكن
به آستان ولايت كمينه خاك نشينم
على عالى اعلى امير صفدر حيدر
كه هست راهنماى يقين و رهبر دينم
كمينه وار چو «مستوره» دل بدو بسپردم
هزار بنده به درگه ستاده همچو نگينم
مقيم كعبه گر بيند بت ترسايى ما را
كند روشن به قنديل حرم شمع كليسا را
ز رخ چون پرده بگذارد ز سوزش شعله اندازد
عيان از آستين سازد يد بيضاى موسى را
كشد گر خيمه حسنش بر اين اقليم «مستوره»
برد از خاطر مجنون خيال روى ليلى را
آن پرى چهره كه دوشينه به بزم ما بود
وصف او را نتوان گفت چسان زيبا بود
وه چه بزمى گل و شمع ونى و بربط همه جمع
خنده ى جام مى و قهقهه مينا بود
سرخوش از باده من و ساقى و آن طرفه صنم
تا سحر قصه ز نقل و مى و از صهبا بود
از وفادارى و از صبر و شكيبايى و عشق
هر چه زان جمله سخن رفت از اين شيدا بود
زاهدالاف مزن نقد مسلمانى تو
خود بديدم به كف مغبچه ى ترسا بود
هر كه در مسجد و ميخانه به چشم آوردم
همه را دامى از آن زلف سيه برپا بود
دى به غمزه صنمى سلسله مويى بگذشت
دل «مستوره» و جمعى به برش يغما بود
خسروان جاى به مشكوى گزيدند و ليك
فقرا را به جهان سايه ديوارى نيست
دعوى فضل تو «مستوره» مكن زانكه به دهر
فاضلان
را به خدا پايه و مقدارى نيست
در فرقت تو صبر و تحمل تا چند
نالان و غزلسرا چو بلبل تا چند
خون شد دلم از محنت ايام فراق
اين جور و جفا با منت اى گل تا چند[2]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] ارمغان (س 6، ش 3 و 4، ص 255 -253)، از رابعه تا پروين (241 -212)، تاريخ مشاهير كرد (372 -367/ 1)، حديقه ى امان اللهى (457 -435)، حديقة الشعراء (2197 -2194/ 3)، الذريعه (1033/ 9)، زنان سخنور (192 -175/ 2)، كارنامه ى زنان (97 -95)، مجمع الفصحا (953 -952/ 5)، مشاهير زنان (219 -217)، مكارم الآثار (1724 -5)، مؤلفين كتب چاپى (167 -166/ 6).
[2] منابع: «پرده نشينان سخنگوى»، آريانا، سال دهم، شماره هفتم، 50 -49؛ از رابعه تا پروين، 241 -212؛ تاريخ كرد و كردستان، 164 -159 / 2؛ تاريخ مشاهير كرد، 372 -367 / 1؛ حديقةالشعرا، 2197 -2194 / 3؛ حديقه امان اللهى، 457 -435؛ حديقه ناصريه، ديوان ماه شرف خانم كردستانى، اغلب صفحات؛ الذريعه، 1033 / 9؛ كارنامه زنان مشهور ايران، 95؛ مجمع الفصحا، 952 / 5؛ فهرست كتب چاپى فارسى و عربى، مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، 167 -166 / 6.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1279 ش)، نقاش، خطاط و نوازنده. در نواختن تار از شاگردان آقا حسينقلى و آقا ميرزا عبدالله و در نقاشى شاگرد كمال الملك بود. وى خط نستعليق و تحرير را هم بسيار خوب مى نوشت. على محمد از مستوفيان معروف بود كه در آخر عمر سفرى هم به اروپا رفت و در آن جا نيز به نواختن ويولن آشنا شد. او قبل از اين كه به پنجاه سالگى برسد، در تهران درگذشت.
برگرفته
از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (140)، تاريخ موسيقى (565 / 2)، تاريخ هنرهاى ملى (975 / 2)، سرگذشت موسيقى (124 / 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاى حاج ميرزا محمدحسين بن العلم العلام و الحجه الاسلام المرحوم حاج ميرزا محمود مسجد جامعى تهرانى از علماء مبرز و فضلاء برجسته حوزه علميه قم است.
در سال 1336 قمرى در تهران متولد شده و در بيت علم و تقوا پرورش يافته و پس از خواندن دروس جديد و مقدمات و ادبيات به قم آمده و چند سالى توقف و سطوح متوسط و عالى را از مدرسين و علماء حوزه علميه آموخته آنگاه مهاجرت به نجف اشرف و چندين سال از محضر آيات عظام و مراجع كرام نجف چون آيت الله العظمى حكيم و آيت الله العظمى خوئى مدظله استفاده نموده تا به مدارج عاليه علم و كمال رسيده سپس در سال 1378 قمرى مراجعت به ايران و در (قم حرم آل محمد عليهم السلام) رحل اقامت افكنده و از محضر مرحوم آيت الله العظمى بروجردى تا آخر عمر آن جناب استفاده نموده و پس از رحلت آن مرحوم منحصرا به درس فقه و اصلو حضرت آيت الله العظمى اراكى شركت و ضمنا به تدريس سطوح عاليه اشتغال دارند.
و از خصايص آنجنابست كه متون علوم ادبيه و فقه و اصول و فلسفه و بالاخص تمام كلام الله مجيد رامن البدوالى الختم از حفظ دارند و اين از نوادر روحانيت و افتخارات جامعه تشيع است.
نگارنده گويد علامه مسجد جامعى از دانشمندان بسيار آراسته و داراى ملكات فاضله اخلاقى و واجد محاسن آداب و مكارم اخلاق و معرض از شئونات روحى از امامت و غيره مى باشند و
غالبا هم در منزل خود به مطالعات و مباحثات علمى اشتغال دارند و كمتر در اجتماعات شركت مى نمايند.
از آثار ايشانست تقريرات و در اسات دروس فقه و اصول استادش آيت الله العظمى اراكى كه به رشته تحرير درآورده است.
برادر ارجمند ايشان جناب حجه الاسلام والمسلمين آقاى حاج ميرزا مصطفى مسجد جامعى از علماء فعال و خدمتگذار تهران است كه در مسجد المصطفى (همت آباد سابق) اقامه جماعت نموده و تبليغ دين و احكام مبين اسلامى را مى نمايند.
و مخفى نماند كه اين دو برادر از بيوتات اصيل و ريشه دار روحانيت تهران است كه از چند قرن قبل تاكنون رياست علمى و روحانى مركز را داشته و دارند. مرحوم آيت الله حاج ميرزا عبدالله سعيد تهرانى عموى معظم آنان و مرحوم آيت الله حاج ميرزا عبدالعلى تهرانى دائى گرامى ايشان مى باشد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 299 / 289 -287 ق)، صوفى و محدث. از بزرگان و اقطاب بود. در شهر طوس متولد شد، و در بغداد زندگى مى كرد، و در همان جا دار فانى را وداع گفت. وى از استادان ابوعلى رودبارى و شاگرد حارث محاسبى، سرى سقطى و محمد بن منصور، محمد بن الحسين البرجلانى بود. از خلف بزاز و ابن مداينى حديث شنيد. از آثار وى: «جزء القناعة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (361)، تاريخ الاسلام (حوادث 74 /300 -291)، تاريخ بغداد (100/5)، تاريخ نيشابور (229)، تذكرة الاولياء (115 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (64 -63)، حلية الاولياء (213 /10)، ريحانه (180 ،179 /7)، سير النبلاء (326 /11)، طبقات الصوفيه سلمى (241 -237)، طبقات الصوفيه هروى (245)، طرائق الحقائق (425 /2)، كشف المحجوب (185)، لسان الميزان
(439 /1)، لغت نامه (ذيل/ ابوالعباس)، مجمل فصيحى (ذيل / سال 290)، مروج الذهب، ترجمه (689 /2)، معجم المؤلفين (175 /2)، نامه ى دانشوران (276 /5)، نفحات الانس (89)، هفت اقليم (193 /2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا مسعودزاده
محل تولد : باب انار - جهرم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/6/5
زندگينامه علمي
اينجانب محمدرضا مسعود زاده متولد 1338 در قريه باب انار از توابع شهرستان جهرم (استان فارس) تحصيلات خود را بعد از اخذ ديپلم فني رشته برق در سال 1355 كارداني رشته مزبور الكتروتكنيك از انستيتو شيراز در سال 1358 پس از مدت كوتاهي در سپاه پاسداران (6ماه) در سال 1359 وارد حوزه علميه قم شدم و دروس حوزوي را شروع كردم در سال 1367 پس از اتمام سطح وارد دروس خارج گرديدم در سال 1374 وارد دروس تخصصي رشته تفسير و علوم قرآني گرديدم و هم اكنون مشغول تدوين پايان نامه آن مي باشم.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(584 -522/ 521 ق)، فقيه، محدث، لغوى و صوفى. نسبتش به پنج ده، از قراى مرورود، مى رسد. چون نياى بزرگش مسعود بود به مسعودى مشهور شد. او ساكن خانقاه سميساطيه دمشق بود. در مرو و هرات و سجستان و بلخ و سرخس و نيشابور و كرمان و اصفهان و همدان و تبريز و بغداد و موصل و مصر از پدرش و عبدالسلام بن احمد بكبره و مسعود بن محمد غانمى و ابونضر فامى و ابوالمظفر تريكى بغدادى و ابوالوقت عبدالاول و عبداللَّه بن عمر سجزى و عمر بن محمد بسطامى و ابوبكر محمد بن على طوسى و ابوالمعالى مقرى و عبدالرحمان بن احمد طوسى و ابن رفاعه سعدى و مسعود ثقفى و عبدالصبور بن عبدالسلام و سلفى حافظ و جماعتى ديگر حديث شنيد. در 575 ق در مصر مجالس املاى حديث برپا كرد. او معلم ملك افضل فرزند سلطان
صلاح الدين بود. ابن مفضل و ابوالقاسم بن عساكر و ابواحمد بن تاجر و ابواحمد بن سكينه و ديگران از وى روايت كردند. او شرحى كامل بر «مقامات» حريرى نگاشت كه به گفته ى ابن خلكان نظير نداشت و در پنج مجلد بزرگ بود و بدين علت به مسعودى شارح «مقامات» معروف شد. او در دمشق درگذشت و در دامنه ى كوه قاسيون دفن شد. از آثارش: «مغانى المقامات فى معانى المقامات»، كه همان شرح «مقامات حريرى»، است؛ «الايضاح فى جمع المغرب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (65 -64/ 7)، الاعلام بوفيات الاعلام (395/ 2)، سير النبلاء (175 -173/ 21)، شذرات الذهب (281 -280/ 4)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (253/ 2)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (37/ 2)، العبر (88/ 3)، كشف الظنون (1790 -1789)، لسان الميزان (292 -291/ 6)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (23 -21/ 19)، معجم الادباء (216 -215/ 18)، معجم البلدان (591/ 1)، معجم المؤلفين (155/ 10)، ميزان الاعتدال (600/ 3)، الوافى بالوفيات (233/ 3)، وفيات الاعيان (392 -390/ 4)، هدية العارفين (101/ 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالهادي مسعودي
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1350 هجري شمسي به مدرسه رفتم و در 1362 هجري شمسي ديپلم رياضي فيزيك گرفتم و پس از يكسال درس مهندسي صنايع در دانشگاه صنعتي شريف، كليه درس هاي جديد را رها كرده و به درس حوزه كه از دبيرستان آغاز كرده بودم به صورت تمام وقت پرداختم و از محضر اساتيدي همچون پدرم ، مرحوم روشني ، آيت الله قديري ، مرحوم پاياني ، آقاي نيري همداني و مرحوم آيت
الله زاده اراكي سود بردم پس از اتمام تحصيلات سطح در سال 1369هجري شمسي به درس خارج آيت الله شيخ جواد تبريزي حاضر شدم و دو سال اصول فقه و 5 سال فقه طهارت و حدود را نزد ايشان تلمذ كردم و سپس به مدت 8 سال درس اصول آيه الله وحيد خراساني و 5 سال فقه استاد آيت الله شبيري زنجاني شركت جستم. از سال 1369 هجري شمسي كار بر روي حديث را به صورت جدي و رسمي آغاز كردم و تاكنون به صورت مطالعه و فيش برداري موضوعي كتب حديث، تبويب و دسته بندي احاديث شيعه و اهل سنت، ترجمه، تلخيص و ... تدوين رساله ها، مقاله ها و كتاب هاي مربوط به حديث ، كارهايي ارائه داده ام. همچنين با مراكز مختلف علمي و پژوهشي ارتباط مشورتي داشته و سالهاست در دو حوزه فقه و حديث، در حوزه و دانشگاه تدريس مي كنم . اينجانب در كنار دروس اصلي فقه و اصول اندكي فلسفه و منطق نيز خوانده ام و با كلام نيز به گونه اي مختصر آشنا هستم. همچنين سالهاست كه به دليل ارتباط كاري از قرآن و تفاسير آن نيز استفاده مي برم و به همين دليل و به دليل مطالعه احاديث اخلاقي و نه عمل به آن، مطالبي را در راديو معارف و راديو قرآن و نيز سيماي جمهوري اسلامي ارائه داده ام. زندگي علمي من در مطالعه حديث و علوم جانبي آن ، نشر مقالات حديثي و تدريس فقه و حديث و سخنراني و نيز ترجمه احاديث و تلخيص بوده و هم اكنون نيز ادامه دارد
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدمهدي مسعودي
محل تولد : اقليد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1357/3/10
زندگينامه علمي
اينجانب محمد مهدي مسعودي در سال 1357 در اقليد فارس متولد شدم. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را در زادگاهم گذراندم. در سال 1376 در دوره كارشناسي رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه علوم اسلامي رضوي مشهد مقدس پذيرفته شدم و در سال 1380 از اين دانشگاه با احراز رتبه اول در ميان فارغ التحصيلان سال مذكور فارغ التحصيل گرديدم. در همين سال در دوره كارشناسي ارشد رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه قم پذيرفته واز اين دانشگاه نيز در سال 1382 با احراز رتبه اول فارغ التحصيل شدم. سپس به خدمت سربازي رفته و بخشي از آن را در دانشگاه امام حسين(ع) با اشتغال به فعاليتهاي پژوهشي و بخش ديگر را در پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه با اشتغال به فعاليتهاي اجرايي و پژوهشي گروه الهيات پشت سر گذاشتم. پس از آن مدتي با موسسه علمي فرهنگي دارالحديث- دانشكده علوم حديث قم همكاري نمودم و بالاخره در دوره دكتري رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه قم پذيرفته شدم و هم اكنون در اين دانشگاه مشغول به تحصيل مي باشم. اينجانب مدتي با دانشگاه آزاد اسلامي واحد قم و هم اكنون نيز با دانشگاه آزاد واحد اقليد همكاري علمي دارم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ملك محمد مسعودى بروجنى، در بهمن ماه 1331 در شهرى كوچك از توابع بختيارى ديده به جهان گشود. وى تحصيلات ابتدايى را در همان شهر و متوسطه را در اصفهان به اتمام رسانيد، سپس وارد دانشسراى عالى تربيت معلم گرديد و در رشته زبان انگليسى
مشغول تحصيل شد. وى مجدداً به دانشگاه رفت و در رشته ى مهندسى بهداشت فارغ التحصيل گرديد و در خدمت آموزش و پرورش درمى آيد و به عنوان كارشناس امور هنرى و تربيتى همكارى مى كند. اما در مورد موسيقى و به طور كلى هنرآواز كه بيشتر مورد نظر نگارنده است از قلم خود ملك محمد مسعودى چنين آمد: «در خانواده ى ما كلاً از لحاظ وراثتى همگى داراى «ژن» خوش صدايى هستيم، از كودكى در مدرسه مراسم مذهبى، تجلى اين نعمت بروز كرد. همين علاقه بنده را به اصفهان كشانيد. آن موقع سايه مربى بزرگ و متواضع و استادى عاليقدر و محبوب و محجوب يعنى استاد جلال تاج اصفهانى بر سر همه سايه گستر بود. مدتى افتخار شاگردى ايشان را داشتم. پس از مدتى به تهران آمده در آن موقع كلاسهاى آواز زنده ياد استاد اسماعيل مهرتاش در تئاتر جامعه باربد برگزار مى شد يكى دو سال هم مفتخر به درك كلاس ايشان شدم. بعداً به اصفهان برگشتم و مستخدم دولت شدم. دوران انقلاب را در فرهنگ بروجن بودم و سعى كردم برداشتهايى از موسيقى بختيارى داشته باشم. با تلاش ابتدا به فراگيرى گويش بختيارى پرداختم و در آواز فولكور اين قوم زحماتى ناقابل كشيده ام اميد كه با اجراى موفق حاصل زحمات به بار نشيند.
با شروع فعاليت مجدد موسيقى در كشورمان، بنده با كارى از مرحوم زنده ياد استاد برازنده اصفهانى شروع به كار كردم و كار تنظيم آن با هنرمند عزيز آقاى هادى منتظرى بود و متعاقباً كارم را با همكارى وزارت ارشادى اسلامى واحد اصفهان شروع كردم كه حاصل آن كنسرتهايى در اين شهر و در بزرگداشت كنگره جهانى حافظ بود كه با
اقبال روبرو شديم كه انشاءاللَّه نوار آن هم به سمع صاحبدلان خواهد رسيد. نوار «سفر آفتاب» هم حاصل اين همكارى است كه كارى بود از آقاى محمدعلى كيانى با سازهاى زهى و كارهاى ديگرى كه با همكارى هنرمندان حفظ و اشاعه براى راديو و تلويزيون انجام داده ام و از اين قبيل... اكنون نيز مدرس موسيقى (آواز) در هنرستان موسيقى اصفهانم و اميدوارم كه بتوانم به سهم خودم در اعتلاى فرهنگ ملى و انسان ساز اين سرزمين دخيل باشم».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سرزمين گيلان كه از استانهاى سرسبز و خرم و افتخارآميز ايران است با آن گنجينه هاى پربار و غنى موسيقى محلى (فولكلوريك) هميشه الهام بخش و راهگشاى آهنگسازان و هنرمندان و اساتيد بزرگ در هنرهاى گوناگون بوده، به طورى كه نقاشان، شعرا، نويسندگان به خصوص موسيقيدانان بزرگ ايران از گيلان زيبا آثار به يادماندنى فراوانى به جا گذارده اند كه در تاريخ موسيقى ملى ما ضبط و ثبت است. از جمله مرحوم استاد ابوالحسن صبا وقتى به گيلان سفر كرد و رياست مدرسه ى صنايع ظريفه ى اين استان را پذيرفت با استقبال و ذوق و استعداد مردم اين سامان در موسيقى روبرو گرديد و با عشق و علاقه به كشف گوشه هايى از نواهاى موسيقى محلى اين ديار همت گماشت كه از جمله قطعه ى قاسم آباد (رقص چوبى)، زردمليجه (گنجشگك زرد)، گوسفند دوخوان و قطعاتى ديگر كه در آثار آن استاد بزرگوار باقيمانده كه بيشتر آنها در مايه ى «دشتى» است، اينها خود گواه ذوق و هنر سرشار سرزمين گهربار و هنرپرور گيلان است. كودك گيلانى از بدو تولد تا هنگامى كه وارد بازار كار
مى شود گوش و جانش و روانش، با نغمات دلنشين ترانه هاى روستايى در شاليزارها، جنگلها، جوش و خروش رودخانه ها، زمزمه ى جويبارها پرورش مى يابد. ناصر مسعودى در چنين فضايى به 1314 در رشت محله ى «صيقلان» متولد مى گردد. هنوز بيش از سه بهار از عمرش نگذشته بود كه پدرش را از دست داد، در آن زمان خانواده مسعودى مجموعاً عبارت از مادر و سه خواهر و سه برادر مى شدند كه ناصر كوچكترين آنها بود. بار مخارج تأمين زندگى به دوش خواهر بزرگتر كه از هنر خياطى برخوردار بود محول شده بود به همين دليل بعد از فوت پدر به منزل جديدى كه در گذر «سوخته تكيه» كوچه مستوفى نقل مكان مى كنند. صداى گيرا و نغمه خوانى در خانواده ى ناصر موج مى زد به طورى كه همگى آنها از صدايى خوش و دلنشين برخوردار بودند ولى مشكلات گذران زندگى و تأمين هزينه هاى گوناگون آن مجالى براى شكوفايى به آنها نمى داد زيرا ناصر هم نمى توانست از محضر و مكتب استادى برخوردار و استفاده برد و تنها الگوى او در هنر آواز، امكانات متفرقه اى بوده كه در اطرافش وجود داشته؛ ناصر مسعودى خود در اين باره مى گويد: «اگر كار مختصرى در شناسايى و معرفى موسيقى گيلان انجام داده ام همه اش با تلاش و كوشش خودم بوده... البته تشويق هنردوستان و دوستان هنرمند را نبايد ناديده گرفت. من ضمن اين كه از كودكى كه با نغمات دلنشين افراد خانواده ام خو گرفته بودم با صداهاى خوش و گرم هنرمندان آن روزگار شهر رشت مانند: مرحوم حسين صوتى، مرشد زورخانه محل، مؤذن مسجد، نوحه خوانان تكايا و گروهى كسبه دوره گرد و جوانان خوش صداى رشت كه بيشتر در باغ
باصفاى محتشم جمع مى شدند و نوا سر مى دادند آشنا و الهام مى گرفتم و بعدها خوانندگانى چون: بيابانى، يزدان پرست، منجمى، تحويلدارى، مرتضوى، قرقانى و عده اى ديگر و صفحات گرامافون هنرمندانى مثل: قمر، ظلى، اقبال، بديع زاده معلم و استاد من بودند ولى بيش از دوازده سال نداشتم كه براى اولين بار، شخصى به نام حافظى (با آقاى فريدون حافظى نوازنده مشهور تار اشتباه نشود) كه از فرهنگيان رشت بود و دوست و همكار شوهرخواهرم بود قطعه اى با ساز وى خواندم كه هيچوقت آن لحظه را فراموش نمى كنم و بعد از اين هم شوهرخواهرم كه از صداى خوش بهره اى برده بود مى گفت: «ناصر تو بخوان تا من خود را با تو هماهنگ كنم» و من بارها با ايشان و تار حافظى در منزل خواندم و پايه و مايه ى هنرى من از همين جا شروع و آغاز گرفت».
ناصر مسعودى در سال 1328 بنا به اقتضاى وضع خاص خود به تهران آمد و با برادران ديگر در خيابان هفده شهريور فعلى و (شهباز) آن زمان اقامت گزيد ولى جدايى از زادگاهش براى وى بسيار مشكل بود ليكن در تهران به واسطه ى امكانات مختلف بهترى مى توانست تلاش كند در همين اوقات با يكى از همشهريهاى مقيم تهران كه مشغول تحصيل در دبيرستان بود آشنا مى شود و توسط وى كه در كلاس موسيقى على اكبر خان شهنازى در خيابان ناصر خسرو درس موسيقى مى گرفت به كلاس استاد راه يافت، در اين كلاس با آقاى بحرينى معلم ويولن آشنا مى شود و صداى موى مورد پسند بحرينى قرار مى گيرد و توسط بحرينى به استاد شهنازى معرفى مى شود و ناصر بسيار نياموخته ها را در محضر شادروان
شهنازى آموخت و عشق و علاقه به موسيقى سبب شد كه ناصر گاهى چند روز هفته را در كلاس باشد ولى باز مشكلات زندگى مانع از ادامه ى اين كار وى شد اما بهترين خاطرات ناصر در اين كلاس طبقه گفته خودش زمانى بوده كه با ساز آقاى بحرينى و گاهى با تار زنده ياد شهنازى كه براى خودشان در كلاس مى نواختند بود و ناصر بنا به دستور استاد قطعه اى را با عشق فراوان ولى صدايى لرزان مى خواند و هميشه مورد لطف و محبت استاد شهنازى قرار مى گرفت. مسعودى در سال 1332 با محمودى خوانسارى آشنا شد و اين يكى ديگر از خاطرات به يادماندنى وى مى باشد زيرا دوستى محمودى خوانسارى و مسعودى كه بعدها دوستان هنرمند ديگرى نيز به جمع ايشان پيوستند ادامه پيدا مى كند ولى دوستى او با مرحوم خوانسارى خيلى صميمى بود چه هر دو جوياى نام و مشتاق يادگيرى و تشنه ى هنر آواز بودند و خداوند هم در نهادشان اين وديعه ى خود را به ارمغان نهاده بود. در آن ايام محمودى خوانسارى در منزل دائى اش كه در ميدان بهارستان بود زندگى مى كرد. ناصر مى گويد: «عصرها از كوچه ى جنب مسجد سپهسالار پياده به طرف پشت ورزشگاه شماره 3 شهباز (17 شهريور) دولاب براى تمرين مى رفتيم، با سادگى و بى توقعى و با كمال خلوص به خواندن مى پرداختيم و هر دو نفر آرزوى رسيدن به هدف خود را داشتيم، با ما خيلى ها مى آمدند و تمرين مى كردند و به خوشه چينى از هنر آواز در موسيقى اصيل ايران مبادرت مى ورزيدند، يادش به خير، حبيب وزيرى صدايى رسا داشت و تنى چند از هنرمندانى بودند كه براى دل خود
مى خواندند و گاهى دور هم جمع مى شدند و حالى مى كردند و رديفها و گوشه هاى موسيقى سنتى را با هم مى خواندند مثل: پرويز توكلى كه ذوق ويولن نيز داشت، مسعود برزين كه سنتور مى نواخت، اينها همه وسيله ى شكوفايى و تشويق من بودند».
در سال 1334 ناصر به زادگاهش رشت رفت و ساكن شد. در همان سال با هنرمندانى كم نظير چون: شادروان امير عطايى كه صوتى خوش و زخمه اى گوشنواز داشت آشنا شد. مرحوم امير عطايى از مردم خطه ى ديلمان بود و تار نيكو مى نواخت به ناصر خيلى علاقه نشان مى داد و گاهى او را يارى مى كرد و غير از امير عطايى اشخاص ديگرى مثل: كيهان ديوان بيگى، ركن الدين نژند، اسداللَّه سميعى، على اكبرپور، رضا نيكوروان، غلامرضا امانى، حسين آمنين، تحويلدارى، منجمى، منوچهر آميغ و منوچهر ويسانلو هنرمندان لايق و شايسته اى بودند و هر كدام در كلاس و حال و هواى خود در پيشبرد موسيقى استان گيلان سهمى بسزا دارند و ناصر در مجالست با ايشان بسيار آموخت. در همين اوان، مسعودى به خاطر استعداد و علاقه به بازيگرى در تئاتر نزد مرحوم محمدحسن ميلانى كه از هنرمندان و بانيان تئاتر در گيلان بود معرفى شد و مدت سه سال در كار هنرپيشگى نيز فعاليت كرد و در نمايشنامه هاى متعدد و گوناگونى مانند: «ليلى و مجنون»، «يوسف و زليخا»، «فاجعه ى رمضان»، «خورشيد بانو» و غيره... شركت كرد و ضمن اين كه در راديو ارتش به طور زنده هفته اى يك ربع ساعت با اركستر اكبرپور و همكارانش به اجراى آواز و ترانه مى پرداخت كار در تئاتر نيز خيلى مورد علاقه اش بود و ضمن اجراى نقش، آواز هم مى خواند ولى
متأسفانه به خاطر حساس بودن تارهاى صوتى اش نتوانست به كار تئاتر ادامه دهد چون وقتى نقشهاى پيرمرد يا اشخاص مختلف ديگر را به او مى دادند مدتى دچار گرفتگى صدا مى شد، با مراجعه به پزشك گوش و حلق و بينى در رشت، طبيب پس از معاينه به ناصر گفت: اگر به كار در تئاتر ادامه دهى، ديگر قادر به خواندن نخواهى بود». ناصر با تمام عشق و علاقه اى كه به تئاتر داشت، معهذا به خاطر موسيقى، تئاتر را فداى موسيقى نمود و از تئاتر كناره گرفت. در اينجا بى مناسبت نيست كه از شادروان ميلانى يادى شود و آن اين كه وى براى فرهنگ و هنر گيلان خيلى زحمت كشيد و در اين كار بسيار كوشا بود و بسيارى از هنرپيشگان خوب و فعال و با استعداد اين استان از دست پروردگان او مى باشند يادش گرامى باد.
سال 1336 كه راديو گيلان افتتاح شد، ناصر مسعودى جزو اولين خوانندگانى بود كه در اين راديو برنامه اجرا كرد و تا سال 1338 كنسرتهايى كه در مدارس و مراكز فرهنگى و هنرى ديگر اجرا كرد با شركت و همكارى همين هنرمندان تئاتر و راديو گيلان بود ولى همين ترانه ها را از سال 1340 الى 1357 به شكلى زيباتر در راديو و تلويزيون خواند كه آهنگهاى زيبا و محلى آن را اشخاصى نظير: غلامرضا امانى يكى از هنرمندان خوب و با استعداد رشت ساخت كه از ريشه و جانش الهام گرفته و مايه مى گذاشت و اين آهنگها عبارت بودند از: «گول گول پيرهن»، «پاييز گول»، «گول ريحان» و حسين آمنين هنرمند باذوق ديگر كارهايى مثل: «چى ناز كونى»، «رودخانه لب»، «پاورچين» كه در
خاطره ى آنها در ضمير شنوندگان هنوز باقى است، رضا نيكوروان با ترانه «گولمار» و «آمده فصل بهار» همه و همه پايه هاى ترقى و تلاش ناصر بودند كه هميشه در هر مجلس و محفلى با سپاس از اين هنرمندان ارزنده و ديگر دوستانش مثل: كيهان ديوان بيگى ياد مى كند. ولى براى على اكبرپور كه در طول چندين سال با ايشان همكارى داشته احترام فوق العاده اى قائل است و بيش از 40 آهنگ محلى و غيره را بايد ثمره ى اين همكارى دانست كه به يادگار مانده است خود ناصر در اين باره مى گويد: «از نوجوانى تا دوران شكوفايى هنرمند ارزنده على اكبر با او همكارى داشتم، او هنرمندى است شايسته و انسانى است والا و در مورد آهنگهايش معتقدم كه همه ى آنها الهام گرفته از شاليزارها و روستاهاى سرسبز گيلان است». اين تلاش تا سال 1339 ادامه داشت تا ناصر به خدمت سربازى با سه سال تأخير مى رود و اواسط سال 1339 به تهران اعزام مى شود. در دوره ى تعليماتى بوسيله ى يكى از دوستان نزديك خانوادگى خود كه خانم طلعت فيروزان و آقاى توفيق رسام بودند و ناصر را كه مثل پسر خود دوست داشتند به استاد احمد عبادى و ملوك ضرابى معرفى مى كنند و استاد هم كه مثل پدر هنرمندش، شادروان آقا ميرزا عبداللَّه از هيچ كوششى درباره ى آموزش به هنرمندان دريغ نداشت او را مانند پدرى دلسوز و مهربان مورد حمايت و تشويق قرار داد و در اسفند ماه 1339 وى را به مرحوم داود پيرنيا معرفى كرد و ضمن شنيدن صداى ناصر او را مورد تشويق قرار داد و اولين ترانه هاى محلى «بنفشه» و «دلواپسى» را با سنتور
زنده ياد رضا ورزنده و ضرب شادروان افتتاح در بيستم اسفند همين ماه ضبط و روز سيزده فروردين سال 1340 پخش شد و به طور كلى از همين سال فعاليت ناصر به طور دائم شروع و تا سال 1357 ادامه داشت. ناصر سالها از محضر استاد عبادى كسب فيض كرد و يادگار همين سالها كه بين 1340 تا 1350 مى شود، برگ سبزهايى چند و به يادماندنى با پنجه ى سحار و استادانه ى احمد عبادى باقى است كه از كارهاى بسيار خوب و در سطح بالاى مسعودى به شمار مى رود. ناصر مسعودى در طول 18 سال تلاش در راديو و تلويزيون با هنرمندان بزرگى مانند: احمد عبادى، اصغر بهارى، مهدى خالدى، رضا ورزنده، حبيب اللَّه بديعى، محمد ميرنقيبى، عباس شاپورى، جليل شهناز، لطف اللَّه مجد، فرهنگ شريف، فريدون حافظى، اميرناصر افتتاح، عباس زندى، ابراهيم سرخوش، شاپور حاتمى، مهدى تاكستانى، اكبر محسنى، مجيد نجاحى، بزرگ لشكرى، جواد لشگرى، هنرجو، جهانگير ملك، اصغر زارع، محمد موسوى، سليم فرزان، منوچهر لشگرى، حسن لشگرى، حسين صمدى همكارى داشته كه آهنگهاى صمدى هم مثل: «بياد آشنا»، «نفرين بر مستى»، «مسافر» و خيلى كارهاى ديگر كه خاطرات دوران جوانى را به ياد وى مى آورد.
مرتضى خان حنانه آهنگ زيبايى در اركستر فارابى كه آهنگى محلى گيلكى بود به نام «اله تى تى» با صداى ناصر كه ترانه ى لالايى براى دخترش خوانده با شعرى دلپذير از سروش گيلانى، كارى به يادماندنى و زيبا از خود به جاى گذاردند و در همين راستا، ناصر با بزرگانى مثل: جواد معروفى، فريدون ناصرى، مصطفى كسروى، مشيرهمايون شهردار و سيروس شهردار و فرهاد فخرالدينى افتخار همكارى داشت و شعراى نام آفرين و محبوبى نظير: مرحوم
بهمن فرخى، رضا مافى، بهمن صالحى، تيمور گورگين، شهدى لنگرودى، مهرداد، دكتر فروهى، ماهدخت مخبر، سيمين بهبهانى، آذر صرافپور، شهين حنانه، عبداللَّه الفت، كريم فكور، دكتر نيرسينا، شاه زيدى، نظام فاطمى، مهدى پرنگ، ابراهيم صهبا، شهرآشوب، منزوى، پدرام، تورج نگهبان، عماد خراسانى، شيرازى، سروش گيلانى، رضا شمسا، زرگر، مهجورى، جويبارى و... براى وى شعر و ترانه ساختند و ره آوردش آثارى است بزرگ در موسيقى ملى و محلى ايران.
ناصر مسعودى در سال 1342 با دخترى از گيلان ازدواج كرد و كانونى گرم و پرمهر و صفا دارند، ثمره ى اين ازدواج، دو دختر و يك پسر مى باشند كه دختر بزرگ در سال 1343 و دختر كوچكتر در سال 1347 و پسرش در سال 1356 متولد شدند. ناصر مسعودى هيچوقت در هنر ادعايى نكرد و انسانى بى تكبر و دوست داشتنى است كه اين از خوى و خصلت و مسلك درويشى او مى باشد. وى معتقد است كه هميشه شاگرد و طلبه بوده و به هنر همه ى هنرمندان احترام مى گذارد، منتها هر كه را در جاى خودش به هر حال حاصل 18 سال تلاش مداوم ناصر در راديو و تلويزيون بيش از 200 ترانه ى محلى و غيرمحلى است و حدود 12 آواز برگ سبز، بيش از 20 شاخه گل و گلهاى صحرايى مى باشد كه بايد از برگ سبز شماره ى 144 «ديوانه ام» با همكارى احمد عبادى، جليل شهناز، حسن كسايى و ناصر افتتاح. برگ سبز شماره ى 178 با همكارى پرويز ياحقى، احمد عبادى، ناصر افتتاح «دل را ببين». برگ سبز شماره ى 237 با همكارى لطف اللَّه مجد، رضا ورزنده، اصغر بهارى، حسن كسايى و افتتاح. برگ سبز شماره ى 285 با همكارى مجيد نجاحى،
محمد موسوى، حسين همدانيان. برگ سبز شماره ى 286 با همكارى فرهنگ شريف، محمد موسوى، جهانگير ملك. برگ سبز شماره ى 309 با همكارى فريدون حافظى، محمد موسوى، جهانگير ملك. برگ سبز شماره ى 233 با همكارى ورزنده، افتتاح. برگ سبز شماره ى 234 با همكارى ورزنده، بهارى، افتتاح. برگ سبز شماره ى 157 با همكارى عبادى، كسايى، افتتاح. برگ سبز شماره ى 45 كه در گيلان زمان رياست استاد ارجمند و شاعر گرانمايه اسماعيل نواب صفا به يادگار ضبط شد با همكارى منوچهر ويسانلو و مهدى منجمى به نام «اميد ناپيدا» كه شعر آن از نواب صفا، گلهاى تازه با همكارى منصور صارمى، افتتاح، شاخه گل شماره ى 64 كه تنظيم آن از هنرمند بزرگ و سليست بلندپايه ى راديو حبيب اللَّه بديعى، شاخه گل شماره ى 348 محلى. شاخه گل شماره ى 67 محلى، شاخه گل شماره ى 122 محلى، شاخه گل شماره ى 364 محلى، شاخه گل شماره ى 360، گلهاى صحرايى شماره ى 55 محلى، گلهاى صحرايى شماره ى 51 محلى، گلهاى صحرايى شماره ى 43 محلى، گلهاى صحرايى شماره ى 29 محلى، گلهاى صحرايى نام برد. از كارهاى ديگر ناصر برنامه ى عرفانى «بشنو از نى» و «هفت شهر عشق» مى باشد كه مدتها با همكارى آقايان: بهمن بوستان، مرادى و هنرمندانى چون: منصور نريمان، عباس زندى، اكبر محسنى، محمد موسوى، فريدون حافظى، چشم آذر در تلويزيون اجرا مى گرديد.
ناصر در مورد هنرمندان سرزمين گيلان زادگاه خود مى گويد: «به فريدون پوررضا، زيبا كنارى، منصور زمانى، دعايى و از پيش كسوتان مهندس عاشورپور كه صدايى بسيار گرم دارد علاقه دارم و اصولاً به تمام هنرمندان ايران بخصوص هنرمندان زادگاهم علاقه اى خاص دارم و آقايان: تقى پور، باقر اسكويى، سعيد اميررحمت كه هر كدام آهنگى زيبا
و در خور توجه برايم ساخته اند و مسعود آجلى كه بيش 8 آهنگ مردمى برايم ساخت نظير: «ميرعلى چوپان»، «ايشااللَّه»، «ليلاى من»، «طفل دبستونى» و... كه از اقبال عمومى برخوردار شدند. و ضمن ارادت به تمام شعرا، چه گذشتگان و چه معاصرين به نوذر پرنگ ارادتى خاص دارم زيرا عقيده دارم كه نوذر پديده ايست بزرگ در زمان ما كه آينده درباره اش بهتر قضاوت خواهد كرد».
ناصر مسعودى در سال 1343 بنا به پيشنهاد مرحوم استاد روح اللَّه خالقى به اتفاق آقايان: استاد مهدى خالدى، فرهنگ شريف، جهانگير ملك در چهارچوب مبادلات فرهنگى و هنرى سفرى به شوروى داشت و در سال 1352 نيز سفرى به آمريكا جهت شناساندن و معرفى موسيقى اصيل ايران به مردم آن سامان و دو سفر به پاكستان و يكبار به آلمان كه ضمن اجراى موسيقى سنتى، برنامه هايى در موسيقى محلى نيز اجرا كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدتقى مسعوديه به سال 1306 ديده به جهان باز كرد، وى از كودكى به موسيقى علاقه مند شد و تحصيلات ابتدايى موسيقى را در هنرستان عالى موسيقى تهران گذراند. به سال 1335 موفق به دريافت ليسانس در رشته هاى هارمونى، كنترپوان گرديد و در سال 1342 رشته ى آهنگسازى را به پايان رسانيد و در سال 1347، دكتراى موزيكولوژى را از دانشگاه كلن دريافت كرد.
دكتر محمدتقى مسعوديه، سمت استادى در گروه موسيقى دانشگاه تهران را داراست وى مقالات و رسالات زيادى درباره ى موسيقى و قطعات چندى براى سازهاى زهى نوشته است.
از كارهاى چشم گير مسعوديه آوانويسى رديف آوازى موسيقى ايرانى به روايت شادروان محمود كريمى است كه همراه نوار از سوى وزارت فرهنگ
و ارشاد اسلامى انتشار يافته است.
سال تولد: 1306، مرتبه علمى: دانشيار، رشته: موسيقى، دانشكده: هنرهاى زيبا، دانشگاه: تهران
خلاصه شرح حال تخصصى
سوابق تحصيلى:
دكتراى موسيقى از دانشگاه تهران.
مرتبه علمى:
دانشيار دانشكده هنرهاى زيبا در دانشگاه تهران.
زمينه هاى علمى و تحقيقاتى:
بررسى سازهاى مناطق ايران، سازشناسى، راهنمائى، مشاوره و نظارت بر 2 پايان نامه كارشناسى ارشد و دكترا.
تأليفات
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 8
تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان خارجى: 4
زمينه علمى تأليفات:
تجزيه و تحليل موسيقى بومى ايران و رديف موسيقى سنتى ايران بر اساس آوانگارى (ترانسكريبسيون) آن و تعيين ويژگيها و قواعد تئورى اين موسيقى ها، بررسى موسيقى فرهنگ هاى غير اروپائى (اتنوموزيكولوژى)، فهرست نسخ خطى فارسى موسيقى موجود در كتابخانه هاى جهان.
مقالات
تعداد مقالات بزبان فارسى: 1، تعداد مقالات بزبان خارجى: 11
زمينه علمى مقالات:
بررسى جنبه هاى تاريخى موسيقى سنتى ايران، بررسى مفاهيم موسيقى (ترمينولوژى) رايج در رديف موسيقى سنتى ايران و موسيقى بومى ايران، كتاب شناسى موسيقى ايران.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1303 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به مسكين. وى معاصر ديوان بيگى، صاحب «حديقة الشعراء» بود و در اصفهان با هم مصاحبت داشتند. او در سرودن انواع شعر دست داشت. از آثارش: «تذكره ى مسكين»، تذكره گونه اى شامل مقدارى از اشعار بيست و پنج تن از شعراى غزلسراى اصفهان، كه با قطره ى سامانى آغاز مى شود و به ميرزا عبداللَّه سرگشته پايان مى يابد؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (347 -343/ 1)، حديقة العشراء (1635 -1633/ 3)، الذريعه (1038/ 9)، فرهنگ سخنوران (841).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا محمد بن مهدى، عارف صوفى.
پدرش از اهل تربت حيدرى بوده، و خود در اصفهان متولد شده، و در كودكى اندكى تحصيل نموده، سپس به تحصيل موسيقى پرداخته، و زمانى مشغول ورزش شده، و گاهى نيز شعر مى گفته. در آوازه خوانى و موسيقى مشهور زمان خود بوده، و تا آخر عمر نيز گاهى تار مى زده اما نه در مجالس عمومى. به وسيله ى فيض على شاه در سلك عرفا وارد شده، و سپس در شيراز معصوم على شاه را ملاقات نموده، و ملقب به مشتاق على شاه شده، و مأموريت كرمان يافته، در آنجا دستگاه ارشاد و تصوف گسترده، و در 27 رمضان سال 1206 به دست مردم كشته شد، و در مشتاقيه مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا محمد كرمانى عارف (مقت. كرمان 1306 ه.ق) از فقراى سلسله نعمةاللهيه كه به فتواى ملا عبداللَّه عالم روحانى وقت به قتل رسيد. آرامگاهش به نام مشتاقيه در كرمان زيارتگاه دراويش است. وى را ديوانى است حاوى قصيده ها و غزليات.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان.
تولد: ارديبهشت 1285، تهران.
درگذشت: 28 خرداد 1359.
حسن مشحون پس از تحصيلات مقدماتى وارد مدرسه ى متوسطه شد و پس از اخذ ليسانس در تاريخ و جغرافيا به خدمت وزارت آموزش و پرورش درآمد. سپس براى ادامه ى تحصيل به اروپا اعزام شد و پس از بازگشت از فرانسه به تدريس در دانشگاه مشغول شد و آخرين مقام ادارى ايشان رياست اداره ى باستان شناسى بود. مشحون در موسيقى از شاگردان حسين هنگ آفرين و اساتيد ديگر بود. حسن مشحون، سه تار و تار مى نواخت و كتاب تاريخ موسيقى ايران را در دو جلد منتشر كرد. وى تحقيقى درباره ى تعزيه و تعزيه وانى در ايران نيز دارد. حسن مشحون در 28 خرداد 1359 درگذشت.
(1359 -1285 ش)، موسيقيدان، محقق و نويسنده. پدر و جدش از ياران نزديك شيخ فضل اللَّه نورى بودند. وى در تهران به دنيا آمد. پس از اتمام تحصيلات مقدماتى به دارالفنون رفت و از آنجا فارغ التحصيل شد. در 1313 ش دررشته ى تاريخ و جغرافيا، از دانشسراى عالى ليسانس گرفت و سپس به خدمت وزارت آموزش و پرورش درآمد. وى در دبيرستانهاى البرز و دارالفنون سالها تدريس كرد و بعد از آن، چند سال در سمت مدير كلى فرهنگ استان مازنداران، رياست ادراه ى محاكمات وزارت فرهنگ و مديريت كل باستان شناسى بود، تا اينكه در 1347 ش از خدمت بازنشسته شد. مشحون دو سالى
هم در دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران به تدريس تاريخ موسيقى پرداخته بود. مشحون سه تار و تار را به خوبى مى نواخت و گاهى شعر نيز مى سرود. وى در تهران درگذشت. از آثار او: «تاريخ موسيقى ايران»، در دو جلد، كه حاصل سى سال تحقيق و تلاش وى است؛ جزوه اى موسوم به «شرح حال و نمونه آثار شيخ محمود شبسترى»؛ يك دوره كتاب درسى «تاريخ و جغرافيا»، براى دبيرستانها كه به همراه دو تن از همكاران تأليف نمود؛ «تاريخ ايران و عرب تا دوره ى غزنويان»؛ «جغرافياى سياسى ايران و آسيا و آفريقا»؛ «جغرافياى طبيعى ايران».[1]
حسن مشحون به سال 1285، در تهران متولد گرديد، پس از تحصيلات مقدماتى وارد مدرسه متوسطه شد و پس از اخذ ليسانس در تاريخ و جغرافيا، به خدمت وزارت آموزش و پرورش درآمد. وى از نخستين نفراتى بود كه به اروپا براى تحصيل فرستاده شد.
حسن مشحون، پس از بازگشت از فرانسه به تدريس در دانشگاه مشغول شد و آخرين مقام ادارى ايشان رياست اداره ى باستان شناسى بود. مشحون در موسيقى از شاگردان حسين هنگ آفرين بود و اساتيد ديگرى هم ديده بود. وى مردى بود محقق و موسيقى شناس و در چند سال اخير، تنها كسى بود كه تمام مشكلات اهل موسيقى را مى دانست و حرف او سند بود، چنانچه اگر اختلافى بين موسيقى دانان در مورد گوشه اى از گوشه هاى متعدد و مهجور موسيقى ايرانى بروز مى كرد، حرف حسن مشحون براى آنان حجت بود و هرچه راوى مى گفت بدون هيچ بحث و سخنى مى پذيرفتند.
شادروان حسن مشحون، سه تار و تار را به خوبى مى نواختند و كتابى هم درباره ى تاريخ موسيقى نوشته كه سى سال براى آن
زحمت كشيد و نيز تحقيقى درباره ى تعزيه و تعزيه خوانى در ايران. حسن مشحون در خرداد ماه سال 1359 دار فانى را بدرود گفت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى ايران (1/ يازده- پانزده)، مردان موسيقى (175 -174/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (363 -635/ 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1038 ق)، حكيم، عارف و شاعر. از شعراى عهد صفوى بود و در اشعارش مكرر شاه عباس اول (1038 -996 ق) و شاه صفى (1052 -1038 ق) و امراء و حكام آنان را مدح گفته است. وى با اينكه مردى عارف مشرب و وارسته بود ولى در اشعار او مضامين عارفانه بسيار كم ديده مى شود. در اشعارش گاهى ابيات بسيار عالى، در رديف اشعار استادان بزرگ، وجود دارد و گاهى اشعار مبتذل و بى معنى، به همين علت صاحب بعضى تذكره ها معتقدند كه ممكن است وى اشعار شعراى پيش از خود، خصوصا اشعار شاعر معاصرش ملك مشرقى مشهدى (م 1050 ق)، را به نام خود آورده باشد. ظاهرا او در 1038 ق زنده بوده و در اواخر قرن يازدهم در شيراز وفات يافته است. مقبره اش در شيراز به تكيه مشرقين مشهور است. از آثارش: «كليات» شامل: 1- مثنوى «شمس المشرقين»، در برابر «تحفة العراقين» خاقانى، سروده شده در 1010 ق، 2- مثنوى «شبستان انس»، در برابر «بوستان» سعدى، 3- قصايد، هفت هزار و پانصد و پنجاه بيت، 4- مراثى و ترجيعات و هفت بند، ششصد و پنجاه بيت، 5- مقطعات در تاريخ وفيات و فتوح شاه عباس، چهارصد و پنجاه بيت، 6- رباعيات، چهارصد بيت، 7- غزليات، نه هزار و پانصد بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (439 -434/ 4)، الذريعه (226 ،223 -222/ 19 ،1049 -1048/ 9)، طرائق الحقائق (494/ 3)، منظومه هاى فارسى (537 -533).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر مشعوف، به سال 1319 در تهران متولد شد. وى از سن دوازده سالگى به موسيقى علاقمند شد كه ابتدا فلوت را نزد خود شروع به نواختن و تمرين كرد ولى پس از مدتى براى آموختن صحيح و علمى آن ساز، در كلاس آزاد هنرستان موسيقى ملى ثبت نام كرد. معلم وى در اين هنرستان استاد منوچهر منشى زاده كه از اساتيد فلوت مى باشد بود و زير نظر اين معلم بزرگ و ارجمند شروع به فراگيرى فن نواختن فلوت كرد.
ناصر مشعوف، در بيست سالگى، همكارى خود را با وزارت فرهنگ و هنر سابق اقدام به تأسيس كلاس موسيقى به نام آموزشگاه ماندانا نمود كه تاكنون، شاگردان خوبى را جهت موسيقى سنتى و اصيل كشور تربيت نموده وى از اول سال 1358 زير نظر استاد مليك اصلانيان به فراگيرى پيانو پرداخته و علاوه بر نواختن فلوت در حال حاضر پيانو را به خوبى مى نوازد.
نوازندگان ضرب
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز مشكاتيان در 24 ارديبهشت ماه سال 1334 در نيشابور چشم به جهان گشود، جهانى كه با گشودنش، شنودن آواى مترنم و سرمست سرچشمه ها و دشتهاى بينالود از يك سو، و از ديگر شيهه ى سواران و تاراج تتاران و مغولان و... آنچه كه بر نيشابور رفته بود، را براى او ناگزير مى كرد.
مشكاتيان از 6 سالگى به فراگيرى موسيقى پرداخت، از ابتدا علاقه ى وافرى به سنتور پيدا نمود و به علت ارتباط مداوم به استاد خود (پدرش حسن مشكاتيان) در 8 سالگى اولين كنسرت خود را در يك مراسم گردهمايى دانش آموزان مدرسه ى امير معزى نيشابور انجام داد. مشكاتيان از كودكى متوجه ارتباط تنگاتنگ ادبيات
منظوم و منشور ايران با راهى كه برگزيده بود شد و در اين راه نيز پدرش راهنماى او بود. از دوران دبيرستان در اردوهاى رامسر شركت مى جست و در مسابقات آموزشگاههاى سراسر كشور ركورددار بود. پرويز مشكاتيان پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد دانشكده ى هنرهاى زيباى دانشگاه تهران شد. رديف عالى موسيقى ايران «رديف آقا ميرزا عبداللَّه» را در دانشگاه نزد استاد فقيد نورعلى خان برومند و دكتر داريوش صفوت آموخت. همزمان با اين آموزشها از محضر اساتيدى چون: دكتر محمدتقى مسعوديه، شادروان عبداللَّه خان دوامى، شادروان سعيد هرمزى، شادروان يوسف فروتن نيز بهره گرفت. او همچنين در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران به عنوان سرپرست گروه و استاد سنتور مشغول كار شد. پرويز مشكاتيان در آزمون باربد كه به ابتكار استاد نورعلى خان برپا شده بود در رشته ى سنتور به مقام اول با (پشنگ كامكار) و در كل آزمون به مقام ممتاز با (داريوش طلايى) دست يافت.
مشكاتيان پس از استعفا از راديو تلويزيون، به اتفاق چند تن از موسيقيدانان، مؤسسه فرهنگى و هنرى چاووش را بنياد نهادند. او به عنوان سرپرست گروه و استاد رشته ى سنتور مشغول خدمت به هنرجويان موسيقى شد. مشكاتيان داراى قريحه اى ذاتى است، او به گفته ى دست اندركاران موسيقى، قدرت خارق العاده اى در تصويرسازى و تبحر زيادى در انواع ريتم و خاصه آهنگسازى روى اغزال و اشعار مورد علاقه اش دارد. آهنگهايى كه تاكنون از وى شنيده ايم عبارتند از: «مرا عاشق»، «شورانگيز»، «نغمه» شعر از مولانا خواننده شهرام ناظرى اجرا گروه عارف. «آستان جانان»، «شيدايى»، «سرانداز»، «سروناز»، «بيداد» شعر حافظ خواننده شجريان دونوازى در ايران- گروه عارف در اروپا، «بيداد» اجرا گروه عارف
و شيدا. «يادباد»، «كرد بيات» شعر حافظ خواننده شجريان اجرا گروه عارف و شيدا «كرد بيات» اجرا گروه عارف «رزم مشترك»، شعر آذرمهر خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «وطن» شعر آذرمهر خواننده ناظرى اجرا گروه عارف. «ايرانى»، گروه شيدا. «چوپانى» شعر جواد آذر خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «پيروزى» شعر جواد آذر خواننده شجريان اجرا «پگاه»، «در غم» شعر جواد آذر خواننده شجريان دونوازى (با ناصر فرهنگفر). «طلوع» شعر جواد آذر خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «جان جهان» شعر مولانا خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «سركش» شعر مولانا خواننده شجريان دونوازى. «دل انگيزان» شعر مولانا خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «گلنوش» شعر مولانا خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «صبح است ساقيا»، «چكاد» شعر حافظ خواننده شجريان اجرا گروه عارف. «افسرده حال» شعر باباطاهر خواننده پريسا اجرا گروه مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران. «شكر و شكايت»، «پيش درآمد ابوعطاء»، «چند مضراب حجاز» شعر حافظ خواننده على جهاندار اجرا گروه عارف.
اين بخش اندكى از كارهاى پرويز مشكاتيان بود و در حال حاضر چند كار با اركستر سنفونيك تهران و گروه عارف در دست تهيه دارد و همانطور كه گفته شده روى اكثر غزلهاى حافظ و مولانا و سعدى كار كرده است. پرويز مشكاتيان چند كار او روى اشعار نيما، سايه، سپهرى، مشيرى و شعراى نوپرداز دارد كه جزو برنامه هاى آماده ى وى مى باشد. وى تاكنون كتابى به نام بيست قطعه منتشر كرده است و در ادامه اين كتاب، كتابى در دست تهيه دارد. كتاب ديگرى براى دستور سنتور نوشته است كه در دست اتمام است. او براى انتقال موسيقى به نسلهاى آينده، روش نفس به نفس يا سينه
به سينه را لازم نمى داند ولى براى كفايت بر آن است كه روشى مدون و معين و مشخص از طريق گفتار و نوشتار و تحقيق و بررسى به وجود آيد.
پرويز مشكاتيان كنسرتهاى متعددى در داخل و خارج از كشور انجام داده است كه يكى از آنها با شجريان بود كه در آلمان فدرال، شهرهاى: بن، دوسلدرف، مونيخ بوده است.
غزلى كه آقاى مهدى ستايشگر در كتاب راز خلوتيان براى مشكاتيان سروده و نام غزل را «سروناز» (يكى از كارهاى مشكاتيان) نام نهاده و در طول غزل نام آثارى از مشكاتيان همچون (غم انگيز، گلريز، سروناز، سرانداز، در غم) را نام برده است:
بنواز اى كه دلها همه شب كشيده نازت
بزن اى هزاردستان، به بيان رسيده سازت
ز كمال بى نيازى، به سخن رسيده سازى
نكند زبان گشايد كه فتد ز پرده رازت
«شب عاشقان بيدل چه شب دراز باشد»
گذرد اگر به پاى تو و ساز دلنوازت
شب من شبى غم انگيز، به ياد باغ رويت
نگهم به اشكت گلريز، به پاى سرو نازت
دل عاشق سرانداز، نشسته باز در غم
مگرش بسازى اى دوست، به ساز چاره سازت
همه سر به جيب باطن، به اذان عشق مؤمن
همه در تو و تو مشغول به ركعت نمازت
چه تغافلى نمودم، كه سرايمت به شعرى
همه شعر مى سرايد نغمات جانگدازت
به زبان راز گويم زغمم كه اهل دردى
نفتد به هيچ خوارى گل ناز من، نيازت
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرهاد مشكوة يكى ديگر از هنرمندان و نوازندگان بزرگ موسيقى نوين ايران است كه در خارج ايران ديده به جهان باز كرد ولى عشق به وطن و ايران، هيچگاه از درونش رخت برنبست و در هر كشور و ديارى كه
رهبرى اركسترها را به عهده داشت پيش از اجراى برنامه، با افتخار از ايران وطن خود ياد مى كرد.
فرهاد مشكوة به سال 1316 در آلمان متولد شد و پس از چندى همراه پدر و مادر به تهران آمد. هنوز بيش از هشت بهار از سنش نمى گذشت كه جهت تحصيل به كشور سوئيس سفر كرد و پس از يك سال فراگيرى ويولن، علم موسيقى را در كنسرواتوار ژنو، زير نظر پروفسور پل ميش شروع كرد. وى پس از حدود ده سال تحصيل در سوئيس، عازم نيويورك شد و در دانشگاه آلفاى به تحصيل در رشته اقتصاد پرداخت وپس از چندى اين رشته را به پايان برد و دكتراى اقتصاد خويش را دريافت كرد و در همين دانشگاه رشته موسيقى را هم زمان نزد ريچارد ماكسفيلد و هنرى كاول در زمينه هاى موسيقى الكترونيك و تئورى، كنترپوان و ساير رشته هاى موسيقى فراگرفت.
وى از سال 1339 تا 1344 در زمينه آهنگ سازى نزد كارل بامبر كار كرد و در سال 1341 اولين كنسرت خود را در نيويورك با موفقيت هرچه تمام تر برگزار كرد، ولى او چون هميشه طلبه و تفحص گر بود، جهت تحصيل موسيقى عازم ايتاليا شد و در كنسرواتوار موسيقى سانتاچچيلياى رم زير نظر استاد بزرگ موسيقى اين كشور فرانكو فرارا به فراگيرى موسيقى پرداخت و پس از حدود شش سال، تعدادى موسيقى فيلم جهت فيلم هاى مستند ايتاليايى ساخت كه يكى از آن ها جهت فيلم «داستان تانكردى» بود كه در سال 1966 جايزه اول فستيوال آنجا را بدست آورد.
فرهاد مشكوة، در اين مدت، دوره عالى رهبرى اركستر را در مؤسسه «آكاادما كيجيانا» در شهر سيه نا ايتاليا را به اتمام رسانيد
و در سال 1346 نيز جايزه بين المللى ديمترى متروپولوس را كه براى رهبران جوان در نظر گرفته شده بود دريافت كرد.
فرهاد مشكوة، پس از چندى به وطن خود ايران مراجعت كرد و رهبرى اركسترهاى مجلسى و اركستر سمفونيك تهران را به عهده گرفت و در چندين برنامه جشن هنر شركت كرد و جايزه سومين برنامه اين جشن را به دست آورد و در پنجمين جشن اين برنامه ها، اركستر لارزيدانس دولاهه را با موفقيت رهبرى كرد، سپس در فستيوال روايان فرانسه همراه با اركستر مجلسى راديو تلويزيون شركت كرد كه با موفقيت كامل و چشمگيرى توأم بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مشكي
محل تولد : تربت حيدريه
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/1
زندگينامه علمي
از سال 1353 وارد حوزه علميه شدم و در حقيقت كارهيا علمي نوشتاري از سال 1372 شروع شد كتب و مقالات و تحقيقات زيادي دارم كه بعضي چاپ و بعضي در دست اقدام مي باشد. همراه با تحصيلات حوزوي موفق به اخذ دكتري در رشته حقوق خصوصي شدم و تحصيلات حوزوي هم اجتهاد مي باشد. و فعلا به عنوان عضو هيئت علمي رسمي دانشگاه آزاد مشغول به تدريس هستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آية الله علي اكبر فيض معروف به مشكيني در سال 1300 هجري شمسي در روستايي از توابع بلوك مشكين شهر و در ميان خانواده اي متدين و اهل علم چشم به جهان گشود. پدرش مردي مومن و عالم بود و در روستاي آلنّي زندگي ساده اي داشت. او در كسوت روحانيت به تحصيل علم و رتق و فتق امور مردم مي پرداخت .
آية الله مشكيني هنگامي كه همراه با پدر در نجف اشرف مقيم بود، به مكتب خانه رفت . هنوز بيش از دو سال از اقامت خانواده آية الله مشكيني در نجف نگذشته بود كه مادرش چشم از جهان فروبست. آية الله مشكيني به همراه پدر به وطن بازگشت و مقداري از مقدمات علوم ديني را نزد پدر فرا گرفت . وي پس از مدتي پدر را نيز از دست داد. خود مي گويد: " پس از فوت پدرم ما يتيم بوديم و هيچ چيز نداشتيم."
ايشان با وجود سختي و مرارت و فقر، عزم سفر كرد و راهي حوزه علميه اردبيل شد و پس از
اندكي به فكر مهاجرت افتاد. ايشان درباره سال هاي سخت دوران يتيمي خويش مي گويد:
"با وجود همه سختي ها و نبود امكانات، چيزي كه ما را اميدوار كرده بود؛ توكل به خدا و ايمان به راهي بود كه در آن پاي نهاده بوديم. هر چند در اين غربت و تنهايي سايه پدر و مادر نبوده لكن همواره خدا بود و باور اين حضور، ما را از ياس و نااميدي نجات مي داد."
وي براي تحصيل علوم ديني به شهرستان اردبيل سفر كرد و مقداري از صرف و نحو را در آنجا فرا گرفت . سپس در معيّت عالم بزرگواري كه از زخميان حادثه مسجد گوهرشاد مشهد در زمان رضاخان بود، به شهر قم آمد و در آن ديار به تحصيل علوم ديني پرداخت .
ايشان درباره سفارش پدرش براي تحصيل علم مي گويد:
"پدرم در آخرين لحظات عمرش تنها سفارشي كه براي من كرد اين بود كه فرمود:
پسرم! در روز قيامت به پيش من رو سياه مي آيي اگر احكام و عقايد و تفسير را فرا نگرفته باشي."
اين بود كه آية الله مشكيني در كنار فقه و اصول، در عقايد و تفسير نيز زحمات زيادي كشيد و در اين علوم نيز تبحر خاصي به دست آورد. او در حضور اساتيد بزرگي چون امام خميني را درك كرد و چندين سال نيز در محضر اين مرد بزرگ، كمالات علمي را فراگرفت و به ژرفاي انديشه و عرفان و معنويت وي پي برد و شيفته اش گرديد.
ايشان در زماني كه سايه منحوس رژيم پهلوي بر كشور مستولي و تحصيل در حوزه هاي علميه بسيار دشوار بود. دروس دوره سطح
را به خوبي به پايان رساند و در درس خارج فقه و اصول استادان مشهور دوره خود، حاضر شد.
وي نزديك به هفت ماه نيز در نجف اشرف حضور داشت و در درس هاي خارج استادان آن ديار، به ويژه امام خميني (ره ) شركت مي كرد اما به دليل هواي گرم نجف و ضعف مزاجي مجبور به بازگشت به ايران شد.
آية الله علي اكبر مشكيني در سال هاي تحصيل خود، به محضر عالمان بسياري شرفياب شد.
وي در دروس خارج فقه و اصول آية الله العظمي بروجردي (ره ) و آية الله العظمي محقق داماد(ره ) شركت مي كرد. در نجف نيز به محضر عالمان و استادان آن ديار شرفياب مي شد و در درس خارج امام خميني (ره ) شركت جدي داشت .
آي_ة الله مشكيني در سال هاي تحصيل و پس از آن با فضلا و اساتيد بسيار، رابطه دوستي داشت كه از آن جمله مي توان آية الله جوادي آملي و آية الله اميني را نام برد.
فعاليت هاي علمي و فرهنگي :
آية الله مشكيني در سال هاي عمر با بركت خود منشأ خدمات، فعاليت هاي علمي و فرهنگي بسياري بود. او طي سال ها تدريس مقدمات، سطح و دروس خارج فقه و اصول در حوزه، شاگردان بسياري را تربيت كرد كه از استادان و علماي امروز حوزه به شمار مي آيند.
وي كتب دوره مقدمات و سطح را بارها تدريس كرده و سال ها به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشته است .
همچنين درس تفسير آية الله مشكيني از دروس مشهور حوزه علميه قم بوده است .
از فعاليت هاي مهم وي در اين عرصه ، تأسيس مؤسسه الهادي است كه به چاپ كتب مفيد و اسلامي براي سطوح گوناگون
جامعه مي پردازد و مردم را با حقايق و معارف اسلامي آشنا مي سازد.
آيت الله مشكيني همچنين كتاب هاي فراواني در زمينه هاي گوناگون علوم اسلامي تأليف و منتشر ساخته است كه برخي از مجموعه آثار ايشان به شرح زير است :
1_ اصطلاح الاصول
2_ مصطلحات الفقه
3_ الفقه الماثور (دوره فقه به طرزي نوين )
4_ دروس في الاخلاق (يك دوره اخلاق عربي )
5_ ازدواج در اسلام
6_ المنافع العامه (شرح كتاب احياءالموات شرايع )
7_ مفتاح الجنان (كتاب دعا تكميل مصباح المنير)
8_ المواعظ العدديه
9_ واجب و حرام احكام الزامي (دوره فقه )
10_ قصار الجمل (احاديث كوتاه تحت عناوين لغوي دو جلد)
11_ ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي
12_ الهدي الي موضوعات نهج البلاغه
13_ المبسوط (تفسير سوره آل عمران )
14_ واجبات و محرمات (استقصاء آنچه در شرع واجب و حرام اعتقادي و عملي است )
15_ تفسير سوره (ص )
16_ بحث تكامل از نظر قرآن
17_ مسلكنا في العقائد و الاخلاق و العمل
18_ زمين و آنچه در آن است
19_ تقليد چيست ؟
20_ رساله خمس
21_ حاشيه توضيحي بر كتاب مضاربه ، عروة الوثقي
22_ نهج البلاغه موضوعي
23_ تحريرالمواعظ
24_ تحريرالمعالم
25_ الرسائل الجديده
26_ تلخيص المكاسب (در دست چاپ )
27_ تفسير روان براي نسل جوان (در دست چاپ )
28_ ترجمه و شرح فارسي سه كتاب مضاربه ، مزارعه و شركت در عروة
الوثقي (در دست چاپ )
همچنين از وي مقالات بسياري در نشريات نور علم ، پاسدار اسلام و ... نيز در روزنامه جمهوري اسلامي و ... به چاپ رسيده است .
فعاليت هاي سياسي :
زندگي آية الله مشكيني سرشار از مبارزات و تلاش هاي سياسي براي تحقق
حكومت اسلامي است . وي از نخستين افرادي بود كه به نهضت امام خميني (ره ) پيوست . مشكيني در جلسات مخفي مبارزان شركت مي كرد از اين رو حدود چهار ماه در تهران متواري شده بود و سپس ايران را به مقصد عراق ترك كرد.
با بازگشت به قم در همان روز اول دستگير شد و ساواك از او خواسته بود تا 48 ساعت بعد از قم خارج شود. از اين رو به مشهد رفت و 15 ماه در آنجا مشغول تدريس شد و بار ديگر به حوزه علميه قم آمد و مبارزات را پي گرفت ؛ اما پس از مدتي به همراه 27 نفر از اساتيد و فضلاي حوزه تبعيد شد. از اين رو به زادگاه خود رفت ولي پس از سه ماه ساواك وي را دستگير و به ماهان كرمان و گلپايگان تبعيد كرد.
وي پس از دو سال نيز به كاشمر تبعيد شد و در طول دوره تبعيد نيز دست از مبارزه برنمي داشت ؛ اين گونه بود كه ساواك او را به مكان ديگري منتقل مي كرد. وي از اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم بود .
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران ، آية الله مشكيني در مسئوليت هاي گوناگوني به ايفاي نقش پرداخت از جمله عضويت در خبرگان تدوين قانون اساسي ، مسئول گزينش و اعزام قضات با حكم امام(ره )، رياست مجلس خبرگان رهبري در هر سه دوره ، امامت جمعه قم با حكم امام(ره ) و رهبر انقلاب، عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم و رياست شوراي بازنگري قانون اساسي .
آيت الله مشكيني كه به بيماري خوني مزمني دچار بودند، در بيمارستان بقيه الله بستري شدند. سرانجام عصر روز دوشنبه 8 مرداد
1386 ايشان به خلد آشيان رحلت نمودند.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 928 ق)، خطاط، نقاش و شاعر. وى از شاگردان سلطانعلى مشهدى بود. طبعى خوش داشت و شعر مى سرود. امير عليشير نوايى (906 -844 ق) كتابت «ديوان» عبدالرحمان جامى را به وى واگذاشت و چون پس از اتمام، اشكالاتى در آن ديد از جامى خواست تا خود اين نسخه را مقابله كند. پس از اين اتفاق او روى به افشانگرى و سياهى سازى و رنگ كارى آورد و در اين فنون مهارت يافت. از آثار وى «ديوان» شعر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار خوشنويسان (402 / 2)، احوال و آثار نقاشان (329 / 1)، تاريخ نظم و نثر (329 -328)، تاريخ هنرهاى ملى (855 / 2)، الذريعه (689 / 9)، فرهنگ سخنوران (616)، گلستان هنر (148 -147)، مجالس النفائس (150)، هفت اقليم (208 -207/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1248 -1178 ق)، عالم امامى، فقيه، مفسر و نحوى. در محضر پدرش تلمذ نمود. پس از رسيدن به درجات عالى علمى عهده دار رياست دينى مردم گرديد. زمانى كه شاهزاده شجاع السلطنه از خراسان رفت و آن منطقه مورد تجاوز سيد محمد خان كلاتى قرار گرفت، ميرزا هدايت اللَّه مشهدى شاگرد خويش، ملا قربان نيشابورى، را به همراه نامه اى به كلات فرستد و خان متجاوز را از ظلم و تعدى برحذر داشت و خان مزبور فرمان او را اطاعت كرد. او در مشهد درگذشت و در صفه ى طهماسبى دفن شد. از آثارش: تفسير قرآن مجيد معروف به «تفسير ميرزا هداية اللَّه»، ده جزء اول قرآن و ده جزء آخر آن مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (69/ 9)، اعيان الشيعه (263/ 10)، الذريعه (321/ 4)، هدية العارفين
(507/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حبيب اللَّه مشير همايون شهردار به سال 1265 ديده به جهان گشود، پدرش نصراللَّه خان سپهسالار بود كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار، رئيس خزانه نظام و پيشكار حاجى ميرزا حسين سپهسالار بود. پدر وى با موسيقى آشنايى نداشت و با نواختن هيچ سازى مأنوس نبود ولى به موسيقى و موسيقيدانان عشق مى ورزيد و منزلش محفل هنرمندان موسيقى و استادان آن دوران مثل: آقاميرزا عبداللَّه (سه تار)، آقاى حسينقلى (تار)، سالار معزز (پيانو)، نايب اسداللَّه (نى) و محمدصادق خان نوازنده (سنتور) بود.
مشير همايون تحصيلات خود را در مدرسه آليانس به پايان رسانيد و در دوران تحصيل بود كه پدرش در يكى از مسافرت هايى كه به خارج نموده بود، پيانويى خريد و وى را نزد شخصى به نام آقابزرگ خان كه در رشته موزيك نظام خدمت مى كرد جهت فراگيرى موسيقى و نواختن پيانو گذارد. در ضمن پدرش از آقا حسينقلى و حسين خان اسماعيل زاده خواهش مى كرد كه گوشه ها و رديف هاى ايرانى را جلوى وى بنوازند تا او اين مقام هاى آوازى ايرانى را نيز بياموزد.
وى با استعدادى كه داشت توانست به خوبى با پيانو اين گوشه ها را بياموزد. او به انجمن اخوت و گروه كنسرت آن راه يافت و در همين زمان بود كه با بسيارى از هنرمندان بزرگ آن زمان آشنا و دوست گرديد كه بايد از درويش خان، سيد حسين طاهرزاده، باقرخان كمانچه كش، حسين خان هنگ آفرين و اسداللَّه خان نوازنده تار و سنتور نام برد.
مشيرهمايون در نواختن پيانو سبك خاص خود را داشت كه بيشتر صداى ساز او شبيه سنتور بود.
به هر حال مشيرهمايون در سال 1909 به دعوت كمپانى صفحه پركنى انگليسى بنام «هيزمسترويس» به لندن رفت و تعدادى صفحه
در مايه ها و دستگاههاى ايرانى ضبط كرد كه متأسفانه هم اكنون در دسترس نيست و در سال 1312 شمسى نيز از طرف كمپانى «كلمبيا» عده اى با وسايل مخصوص ضبط صدا جهت صفحه به تهران آمدند كه وى چند صفحه ضبط كرد.
مشيرهمايون همراه با رضاقلى ظلى (كه متأسفانه در جوانى بر اثر بيمارى خانمانسوز سل درگذشت) صفحاتى به جاى گذاشته كه از بهترين آثار موسيقى ايرانى است و بايد از آوازهايى در اصفهان، افشارى، بيات ترك، چهارگاه و همايون نام برد. وى علاوه بر اين بيش از پنجاه و اندى آهنگ ساخت و اكثر اشعارش را نيز خودش سرود. او تعدادى اپرت نوشت كه شعر و آهنگ ها هر دو از وى بود. از جمله: اپرت يوسف و زليخا، خسرو و پروانه و... مى باشد. وى مدتى قاضى شعبه اول دادگاه در وزارت دادگسترى، و پس از آن معاون تفتيش وزارت دادگسترى و سپس دادستان اصفهان، رئيس تأسيسات شهربانى تهران، معاون شهربانى تهران، رئيس شهربانى اصفهان، رئيس شهربانى شيراز، رئيس شهربانى كل استان هاى جنوب، شهردار مشهد، اصفهان، شيراز، فرماندار شيروان و تربت جام و تربت حيدريه، مأموريت در اداره ى كل آمار و ثبت احوال، رئيس اداره ذوب آهن و فرماندار بابل و بابلسر بوده است.
وى در سال 1320 بازنشسته رسمى دولت شد و وقت آزادترى پيدا نمود تا به موسيقى و كارهاى هنرى خود برسد. و زمانى كه در راديو مسئوليت شوراى موسيقى را داشت، اركسترى به نام «اركستر ويژه» تأسيس كرد كه پس از آن به اركستر فارابى تبديل شد. وى آهنگهايى نيز براى اين اركستر ساخت. صرفنظر از ايرادهاى فراوانى كه در زمان تصدى خود در شوراى موسيقى
راديو از هنرمندان مى گرفت كه عده اى آن را كارشكنى نام نهاده بودند، در مجموع براى موسيقى ايرانى زحمت كشيد.
مشيرهمايون شهردار در تاريخ 1348/11/11 در سن 85 سالگى دنياى فانى را وداع گفت، روانش شاد.
(1348 -1265 ش)، موسيقيدان و شاعر. ملقب به مشير همايون. وى از همان كودكى به موسيقى علاقه داشت. پدرش در يكى از مسافرتهايى كه به خارج كرد، پيانويى خريد و مشير همايون را نزد آقا بزرگ خان، افسر موزيك قزاقخانه، فرستاد در ضمن آن نيز، مشير همايون نزد آقا حسينقلى و حسين خان اسماعيل زاده رموز نوازندگى را فراگرفت. سپس براى تكميل اين فن نزد بزرگترين استاد زمان، محمد صادق خان سرورالملك رفت. پس از چندى به انجمن اخوت و گروه كنسرت آن راه يافت و با بسيارى از هنرمندان بزرگ آشنا شد. مشير در نواختن پيانو سبك خاص خود را داشت و صداى ساز او شبيه سنتور بود. در 1288 ش (1909 م) به دعوت يك كمپانى صفحه پركنى انگليسى به لندن رفت و شمارى صفحه در مايه ها و دستگاههاى ايرانى ضبط كرد. وى بيش از پنجاه آهنگ ساخت و اكثر اشعارش را نيز خود مى سرود. تعدادى اپرت نيز نوشت كه شعر و آهنگ، هر دو از وى بود. از جمله: «اپرت يوسف و زليخا»، «اپرت خسرو و پروانه» و غيره. مشير همايون زمانى نيز در راديو مسئوليت شوراى موسيقى را داشت و اركسترى به نام اركستر ويژه تأسيس كرد و آهنگهايى نيز براى اين اركستر ساخت. از ديگر آثار او: دويست قطعه از آهنگهاى ضربى مختلف؛ آهنگهايى توأم با شعر استادان سخن از جمله فردوسى و سعدى و حافظ؛ اپراى دام
اكامليا با آهنگهاى ايرانى؛ «اپراى داستان رستم و سهراب»؛ «اپرت شتر گاو پلنگ»؛ «اپرت قمارخانه»؛ «اپرت مشاعره ى سياسى»؛ صفحه اى به آواز رضاقلى خان ظلى؛ صفحه هاى «دشتى» و «راست پنجگاه» كه او تنها نواخته است.[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (69)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (246 ،245 ،176)، تاريخ موسيقى (530 -528/ 2)، سرگذشت موسيقى (248 -245/ 1)، مردان موسيقى (98 -96/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از ميرزا احمد مشير يكي از رجال دولت قاجاريه موقوفات زيادي برجاي مانده است. وي در دولت قاجاريه مناصب متعددي داشته و وزير خزانه مظفرالدين شاه بوده است. سرگذشت و يا مناصب وي در بسياري از آثار دوران قاجار از جمله المآثر و الآثار ديده مي شود. مرحوم حسين محبوبي اردكاني در تعليقات المآثر و الآثار درباره وي نوشته است:(1)مشيرالسلطنه، ميرزا احمد، برادر ميرزا محمودخان مازندراني مديرالدوله، كه به سعي برادر در 1275 وارد دستگاه عزيزخان مكري شد و چون خوشنويس بود، منشي باشي وي گشت. در 1284 كه سردار كل، يعني عزيزخان مكري، به طهران احضار شد، ميرزا احمد كه با ميرزا رضاي صديق الدوله... همشهري و دوست بود به وسيله او منشي باشي وليعهد شد... در اواسط 1297 پيشكار وليعهد شد؛ ولي با ايجاد غائله شيخ عبدالله كه او را هم در آن مسؤوليتي بود، مغضوب شد. دوران مغضوبيت او چندان طولي نكشيد؛ زيرا داماد ميرزا عباس خان قوام الدوله شد به خواهر او، و قوام الدوله پشتيبان وي گشت و لقب مشيرالسلطنه براي او گرفت و او را حكمران گيلان كرد؛ چه، از وضع آنجا اطلاع داشت و يك سال پيش به مميزي ماليات بدانجا رفته بود.
دستگاه حاكمه قاجار او را محترم
مي داشتند و پس از مشروطيت هم چهار بار رئيس الوزراء و وزير داخله شد و در كابينه دوم او بود كه محمدعلي شاه مجلس را به توپ بست...
در 1329 كه سوار كالسكه از سنگلج مي گذشت، چند تن از مجاهدين تيري به سوي او انداختند و او مجروح شد و اندكي بعد درگذشت.
وي مردي بود خوش خط، ساده دل، نسبتا آرام و خير. مدرسه اي در طهران ساخته است با مسجدي. و كتبي به خرج خود نيز چاپ كرده است. يكي از موقوفات او كه معرف خوش سليقگي اوست، موقوفه «عزاب عرب» است كه از حاصل آن، همه ساله عده اي از جوانان بي زن عرب نخاوله را زن بدهند.
ملك موقوفه او، قريه اي است در شهريار، و صدراعظم وقت را متولي قرار داده است. (خاطرات و خطرات، چاپ دوم، ص 375)(2).
البته در وقف نامه هايي كه در پي مي آيد، سخني از موقوفه عزاب عرب به منظور تزويج جوانان عرب نخاوله نيست.
آنچه هست اينكه يك سهم از عوايد موقوفه را «به سادات حسيني ساكن مدينه طيبه كه معروف به نخاوله اند بدهند». به هر حال، وي اموال زيادي وقف كرده و در سال 1318 قمري وقف نامه آنها نوشته شده و يكي از علماي بزرگ تهران در آن روزگار، به سال 1318 و 1319 قمري گواهي به صحت وقف داده و آن را تأييد كرده است. آن گاه وقف نامه همه موقوفات وي تا آن تاريخ را يحيي بن محمد باقر تفرشي مقب به كاتب همايون استنساخ كرده و در حدود سال 1320 ق در پايان كتاب المعتبر تأليف محقق حلي (قدس سره) (م 676) چاپ سنگي شده است. آنچه در پي مي آيد مشروح
موقوفات وي تا تاريخ ياد شده است و دانسته نيست كه آيا پس از اين هنگام هم وي، مالي را وقف كرده است يا نه؟
مشروح موقوفات ميرزا احمد مشير
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
الحمدلله الواقف علي السرائر و الضمائر و صلي الله علي محمد و آله الأطهار.
اما بعد، چون جناب مستطاب شمس فلك جلالت، و بدر آسمان رفعت و عظمت و نبالت، الأجل الأمجد الأرفع الأفخم آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و وزير خزانه مباركه (دام مجده العالي) از قديم و حديث به شرحي كه مسطور مي شود در محضر مبارك امناء شرع مطاع، چند فقره - به وجه شرعي قربة الي الله و طلبا لمرضاته - املاك ابتياعي متصرفي خود را بر مصارف مقرره وقف فرموده بوده، محض نشر و جامعيت تمام امر فرمودند كه تمام وقف نامه ها در يك كتابچه تحرير شود كه جامع همه نسخ وقف باشد و به اين واسطه موقوفات مسطوره محفوظ و در يك مجلد به طور سهل منظور باشد (حسب الأمر اطاعت شد).
صورت وقف سابق به شرح پنج نسخه مسجله به سجلات شريف اجلاء علماء اعلام دارالخلافه طهران (أدام الله ظلهم العالي)
هو الواقف
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين حمدا لا ينبغي الا لرضاه، والصلاة والسلام علي خير خلقه و أشرف بريته محمد (صلي الله عليه و آله اجمعين) أئمة الهدي و سادات الوري و شفعاء يوم الجزاء.
فبعد، بر الواح صافيه عارجين معارج تحقيق و اعتبار، هويدا و آشكار است كه نظر به مضمون بلاغت مشحون «الدنيا مزرعة الاخرة» بر هر مكلفي لازم و متحتم است كه به مفاد تبيان معجز بيان آيه
وافي هدايت (و ما تقدموا لأنفسكم من خير تجدوه عندالله هو خيرا و أعظم أجرا) (3) براي رستگاري يوم محشر و فزع اكبر از اعمال صالحات ذخيره در نزد پروردگار داشته باشد و بعد از اداء فرائض، وقف املاك و مستغلات از جمله خيرات جاريه و اشرف طاعات است.
لهذا جناب جلالت مآب، شوكت و جلالت نصاب، قواما للمجد و العز و الاقبال، و شمسا لسماء الرفعة و الاجلال، الأجل الأفخم آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه (دام مجده العالي قربة الي الله و طلبا لمرضاته) وقف صحيح مؤبد و حبس صريح مخلد شرعي اسلامي فرمودند تمامي و همگي كل شش دانگ يك كاروان سراي متصرفي خود را و تمام شش دانگ يك باب حمام ملكي مخصوص جديدالبناء خود را به انضمام يك قطعه زمين كه تماما متصلند به يكديگر واقعه در شهر جديد ناصره در خيابان دروازه ي گمرك كه محدودند به حدود رابعه ذيل، و في محله در كمال اشتهار است، با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه آن:
حد شرقا به باغچه و خانه استاد اسمعيل مقني باشي؛ حد غربا به چالحوض حمام بزرگ خود واقف معظم؛ حد جنوبا به خانه آقا سيد علي قناد؛ حد شمالا به خانه ميرزا محمدعلي نوكر درب اندرون شاه مرحوم.
از حجرات و فضا و طويله و بهاربند و ساير مايتعلق به كاروان سراي مزبور و هكذا از بينه و حياط كرم و تون و مدفع هرزآب و ساير ما يتعلق بها و ينسب اليها آنچه را به املاك مزبوره خواننده و شناسند عرصة و اعيانا بدون استثناء شيئي از آنها مما يسمي تابعا و ملحقا، تمامي را بر مصارف تعزيه داري حضرت
سيدالشهدا (ارواحنا فداه) و ساير ائمه هدي و اولاد و اصحاب ايشان و ذكر مناقب انبياء خاصه ختم پيغمبران صلي الله عليه و آله و مثالب اعداي ايشان به اين طريق كه همه ساله آنچه از منابع موقوفه عايد شود اولا تعميرات عين موقوفه را مقدم دارند كه اصلا عين موقوفه مندرس و ضايع و معطل نماند و هميشه دائر و آباد نگاه دارند و آنچه باقي مي ماند يك عشر حق متولي و ناظر است بالمناصفه بعد از زمان توليت خود جناب واقف معزي اليه (أطال الله بقاه) و در زمان توليت خود واقف فقط همان مخارج تعميرات لازمه عين موقوفه بايد اخراج شود لاغير. و آنچه باقي مي ماند صرف مطلق مصارف تعزيه داري به هر قسم كه متولي و ناظر صلاح دانند در هر زمان و هر مكان و هر قسم كه به نظر خوش آيد و اقرب به ثواب و رضاي خداوند متعال باشد از اطعام مجلس تعزيه و چاي و غليان و تدارك آلات و ادوات تعزيه داري از پوش(4)و تجير (5)و پرده و غليان و فرش و چراغ و هر نحو كه مصلحت اقتضا كند و هكذا اجرت روضه خوان و انعام به مباشرين و خدام مجلس تعزيه و غير ما ذكر كه صلاح دانند صرف نمايند.
و توليت، مادام حيات جناب واقف معزي اليه (أدام الله عمره و شوكته) با خود ايشان است و ناظري در زمان توليت خود ايشان معين نشده، و بعد از ايشان در صورتي كه اولادي از ايشان موجود شده باشد، توليت عين موقوفه با اكبر ارشد ايشان خواهد بود ذكورا أم اناثا با تقدم ذكور بر اناث؛ اگر
چه ذكور از اناث باشد، و تقدم بطن اول بر ثاني نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن، با نظارت و صواب ديد مجتهد جامع الشرائط دارالخلافه، و با تعدد مراعات اعلم و اورع نمايند و بدون
استحضار و صواب ديد ناظر در هر زمان حق مداخله از براي متولي نمي باشد.
والعياذ بالله در صورت فقدان اولاد و انقراض ايشان مطلقا، توليت مفوض است به شخص اول وزير اعظم دولت عليه ايران، و در صورتي كه وزراء متعدد و لقب صدرات در اشخاص دولت نباشد، هركس اقرب به سلطان - و مجاري كليه امور به دست[با] كفايت [او] - و محل مراحم خاصه شاهنشاهي است، او متولي خواهد بود.
و نظارت مفوض است به عالم مجتهد جامع الشرائط دارالخلافه طهران دائما و يك عشر حق التولية و حق النظارة حق متولي و ناظر است بالمناصفة.
و صيغه وقف جاري و اقباض توليتي و حكومتي در آن مرعي گرديد: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه)(6).
في 25 شهر جمادي الآخرة سنة 1318.
توضيحا مسطور مي شود كه در سابق پنج نسخه وقف نامه مزبوره صحيحه به اوراق متعدده مسطوره شده و اجلاء علماء اعلام دارالخلافه كه اين صحيفه صحيحه را نيز مزين مي فرمايند مزين فرموده اند.
محض انتشار وقفيت و تكرار نسخه و در يك كتابچه جمع شدن جميع اوقاف و خيرات جناب مستطاب معظم نسخه ي ششم وقف نامه مزبوره مسطور شد.
صورت التزاماتي كه جناب مستطاب اجل اكرم افخم آقاي مشيرالسلطنه و وزير خزانه (دام مجده العالي) به نذور و عهد و يمين در تاريخ 25 شهر جمادي الآخرة سنه 1318 در محضر اجلاء علماء اعلام فرموده اند و بر خودشان واجب نمودند كه عمل
فرمايند:
هو الله سبحانه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله (الذي خلق الموت و الحيوة ليبلوكم أيكم أحسن عملا)(7).
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين المعصومين الأنجبين المكرمين
فبعد، چون جناب جلالت مآب عمدة الأمناء العظام، قواما للمجد و العز و الاقبال، شمسا لسماء الرفعة و الاجلال، الأجل الأمجد آقا ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه (دام اقباله العالي) به توسط استعداد ذاتي تحصيل مقامات عاليه حق شناسي فرموده اند و عيش ابدي سرمدي ما لا عين رأت و لا أذن سمعت را نصب العين فرموده و به مفاد آيه كريمه (و سارعوا الي مغفرة من ربكم) (8) گوي مساعدت و مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره در مورد توسل به اهل بيت طهارت (عليهم صلوات الله و سلامه) بذل جهد نموده و پيوسته به ميامن مراحم داور و بركات انتساب به خاندان حضرت خيرالبشر (عليه صلوات الملك الاكبر) مؤيد به تأييدات و موفق به توفيقات خداوندي گرديده و به شرح نسخ متعدده كه مسجله به سجل و مختومه به خاتم شريف علماء اعلام مي باشد، تمامي كل شش دانگ كاروان سراي ملكي خودش و شش دانگ حمام جديدالبناي ملكي متصرفي خودشان را با قطعه زميني كه متصل است به آنها در خيابان دروازه گمرك دارالخلافه طهران بر مصارف تعزيه داري حضرت مولي الكونين ابي عبدالله الحسين و اولاد طاهرين و اصحاب او (عليه و عليهم الصلوة و السلام) وقف فرموده اند، در اين اوقاف نيز خواستند كه بر وجه اتم و اكمل در مقام خيرات جاريات كه افضل طاعات و عبادات است برآيند تا بركات مستمرا جاري و ساري بوده، در (يوم لا ينفع مال و لا بنون) (9)، ذخيره
روز درماندگي باشد.
تمهيدا لهذا المقال با حضور امناء شرع مطاع، بالاراده و الاختيار به نذر و عهد و يمين به وجه شرعي بر خود واجب و لازم فرمودند كه معادل مبلغ سي هزار تومان وجه ريال جديدالضرب يك مثقال وزن، از مال خودشان را ملكي بخرند، يا در املاك متصرفي خودشان معادل وجه را به تصديق اهل خبرت معين نموده و قيمت كرده، بر مصارف مقرره ذيل به وجه شرعي وقف مؤبد و حبس مخلد فرمايند، و توليت را با نفس شريف خود قرار دهند و در زمان حيات خود كه متولي مي باشند، محتاج به نظر ناظري نمي باشد و بعد از ارتحال خودشان (أطال الله عمره و شوكته) توليت را تفويض به شخص اول و وزير اعظم كه اقرب به سلطان ايران و مجاري كليه امور دولت عليه ايران در كف كفايت او باشد نمايند، و نظارت را به عالم و مجتهد جامع الشرائط دارالخلافه مفوض فرمايند.
و بعد از وضع مخارج لازمه عين موقوفه، به شرح ذيل، يك عشر از منافع را حق التولية و النظارة قرار بدهند و در صورتي كه خودشان اقدام به اين عمل نفرمايند، مختارند كه وصي تعيين نموده تا اقدام به اين عمل كند و تعيين ملكي كه معادل با مبلغ مزبور باشد نمايد و وقف كند بر مصارف مقرره ذيل، و توليت را با شخص اول و نظارت را با عالم مجتهد دارالخلافه به ترتيب مزبور فوق قرار بدهد و همه ساله آنچه از منافع عين موقوفه عايد شود اولا، مخارج تعميرات لازمه عين موقوفه را مقدم داشته كه هميشه املاك موقوفه دائر و آباد باشد و ثانيا، يك عشر از بقيه
منافع را حق التولية و النظارة منظور نموده كه بالمناصفه حق متولي و ناظر باشد و مابقي آنچه مي شود بيست سهم نموده بالسوية: چهار سهم آن بايد در مصارف تعزيه داري سيدالشهدا و ائمه هدي و اولاد و اصحاب ايشان و انبيا و اوليا (صلوات الله و سلامه عليهم) و مناقب ايشان و مثالب اعداي ايشان صرف شود؛ به هر نحو و هر قسم كه متولي و ناظر صلاح دانند. در هر زمان و هر مكان به نوع اطلاق كه اقرب به صواب و تقرب به ارواح مطهره ائمه أنام (ارواح العالمين لهم الفدا) بوده باشد و شانزده سهم ديگر را به مصارف دوازده قلم ذيل علي حسب تسهيمهم صرف نمايند. و اين سهام به همين قسم كه نوشته مي شود، الي الابد بايد صرف شود و در صورتي كه بعضي از اين مصارف كه مخارج آنها به تدريج بي فايده و محتاج كلي باشد [كذا]، از قبيل تعمير قنوات بايره و مساجد و پل ها و طبع كتب علميه، متولي و ناظر مختار مي باشند، كه اين نوع از مصارف را مقدم دارند بر ساير مصارف؛ غير سهم تعزيه داري كه همه ساله بايد صرف شود و به طور اتم و اكمل صرف در آن مصرف نموده، و مصارف ديگر را تعطيل نمايند و ملاحظه سهام بقيه مصارف را نموده، در سنوات بعد تدارك نمايند تا تعديل شود و صيغه وقف املاك را در محضر امناء شرع جاري نموده:
دو سهم، در صورتي كه در ارحام جناب جلالت مآب معزي اليه فقير و مستحق باشد، به ايشان؛ و الا به مطلق مستحقين داده شود؛
يك سهم، به مصارف روشنايي بقاع ائمه هدي (سلام
الله عليهم) صرف نمايند؛ به هر نحو كه صلاح دانند؛
يك سهم، مصارف تجهيز اموات مسلمين صرف نمايند؛ به هر طريق كه متولي و ناظر هر زمان صلاح دانند؛
يك سهم، به جهت روشنايي و فرش مساجد صرف نمايند؛ در هر محل و هر قسم صلاح دانند؛
يك سهم، به فقراء زوار قبور ائمه انام (سلام الله عليم) بدهند؛ به هر نحو صلاح دانند؛
يك سهم، به سادات حسيني ساكن مدينه ي طيبه كه معروف به نخاوله اند بدهند؛
دو سهم، كتب علميه از فقه و اصول و تفسير و حديث خريده يا اينكه كتاب كثيرالمنفعة به طبع رسانيده، مجانا به اهل علم بدهند؛
سه سهم، در تعمير پل هاي خراب و مساجد و مدارس كه موقوفه ندارند و كاروان سراها كه در محل عبور مسلمين است يا قنوات وقفي كه متولي ندارد صرف نمايند؛
يك سهم، به فقراء سادات بدهند، به هر نحو و هر قسم كه متولي و ناظر صلاح دانند؛
يك سهم، به فقراي غير سادات از اهل علم بدهند، به هر نحو صلاح دانند؛
يك سهم، در ماه مبارك رمضان به جهت قرائت قرآن به قاري از اهل علم بدهند، به جهت اموات؛
يك سهم، در ماه مبارك رمضان خاصه در ليالي قدر، صرف افطار و اطعام فقراء و محتاجين نمايند؛
به نسخ متعدده نويسانيده كه در نهايت وضوح و اشتهار باشد و جناب جلالت مآب آقاي معزي اليه (أدام الله عمره) تمامي مراتب مزبوره را به صيغه عهد و نذر و يمين بر خود واجب نموده، به ترتيب شريعت مقدسه نبوي صلي الله عليه و آله و سلم كه عمل نمايند (وفقه الله لتحصيل مرضاته
و التجنب من موجبات سخطه بمحمد و آله الأطهار).
وقع و جري ذلك في 25 شهر جمادي الآخرة سنة 1318.
بسم الله خير الأسماء
بحمدالله و حسن توفيقه حال تحرير، كه يوم چهاردهم شهر صفر الخير 1318 مي باشد، با كمال شوكت و جلالت و رفعت و صحت و سلامت مزاج با اعتقاد راسخ، در محضر مبارك امناء شرع، در مقام اتيان به عمل واجب خود به نذر و عهد و يمين برآمدند و تمامي شش دانگ مجاري المياه دو رشته قنات و شش دانگ اراضي صحرا و تمام باغات و مختصي اربابي و طاحونه ي جديد البناي ملكي خودشان را در قريه ي وجه آباد كه از قراء معروفه شهريار است و در سه فرسخ و نيم دارالخلافه تقريبا واقع است و متصرفي خودشان است و فعلا به تصديق جمعي از اهل خبرت قيمت حاليه قريه مزبوره زياده از سي هزار تومان وجه عهد و نذر است، به همان ترتيب كه به شرح قبالجات معتبره ابتياع نموده اند و چند سال است كه در قنوات و آبادي قريه مزبوره و كثرت زراعت و رعيت قريه مزبوره سعي وافي نموده و مخارج كلي متحمل شده اند و فعلا در كمال آبادي و از غايت اشتهار مستغني از تحديد و توصيف مي باشد، به همان ترتيب كه فعلا مالك بودند و متصرف، تمامي را بدون استثناء شيئي از آنها قربة الي الله و طلبا لمرضاته از بابت وجهي كه به نذر و عهد يمين بر ايشان واجب شده بود، وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد اسلامي نمودند بر مصارف مقرره مفصله در نوشته نذر و عهد كه در ورق قبل مسطور شده، كه
بعد از وضع مصارف لازمه، در زمان توليت خود جناب واقف معظم (أطال الله بقاه) و در زمان توليت متولي هاي بعد كه در ذيل مسطور مي شود و مفصلا در نوشته نذر نيز مسطور شده، بعد از مصارف لازمه ي عين موقوفه و اخراج يك عشر حق التولية و حق النظارة، بقيه ي عايدي بايد به بيست سهم مساوي قسمت شود و چهار سهم صرف تعزيه داري به شرحي كه مسطور شده همه ساله بايد صرف شود. و شانزده سهم باقي، به همان تفصيل كه در ذيل - كه در ده قلم در ورق سابق - مسطور شده، صرف نمايند به همان ترتيب و تفصيل كه در ورق قبل مسطور شده، و بر طبق آن به نذر و عهد شرعي بر خود واجب نموده بودند، و صيغه وقف جامعة لجميع شرائط الصحة و الشرعية جاري، و شرائط صحت و شرعيت از قبض و اقباض توليي و حكومتي در آن مرعي گرديد. و حسب المسطور مادام عمره (أطال الله بقاه)، توليت وقف مسطور با خود جناب واقف معظم، و در زمان توليت خودشان ناظري مقرر نشده، و بعد توليت وقف راجع است به شخص اول و وزير اعظم كه از همه كس اقرب به أعلي حضرت اقدس همايون شاهنشاه ايران باشد، و در هر زمان به شرح سابق نظارت با مجتهد مسلم دارالخلافه، و در زمان توليت و نظارت ايشان يك عشر حق التولية مقرر است؛ لكن در زمان توليت خود واقف معظم حق التوليه مقرر نمي باشد.
فصارت القرية المزبورة وقفا صحيحا دائما و حبسا مخلدا أبديا الي أن يرث الله الارض و من عليها.
توضيحا لما رقم اينكه موقوفه مزبوره از حال تحرير
لغايت پانزده سال تمام هلالي متوالي مسلوب المنفعه وقف شده و حين وقوع الوقف جناب مستطاب واقف معظم مالك منافع قريه مزبوره در مدت پانزده سال مزبور نبودند. و بعد وقوع الوقف بترتيب [بالترتيب] المسطور مجددا لغرض الصحيح الشرعي منافع پانزده ساله ي قريه ي مزبوره به وجه شرعي منتقل شد از مالك منفعت به خود جناب واقف معظم (دام اقباله). بنابراين منافع قريه ي مزبوره در مدت پانزده سال شمسي كه عبارت از برداشت پانزده محصول تمام شتوي و صيفي كه از جمله پانزده سال است محصول شتوي و صيفي عايدي هذه السنة (سيچقان نيل خيريت تحويل).
اگرچه جناب معظم در هر سالي زياده از عايد قريه ي مزبوره در مصارف خيريه صرف مي نمايند، منافع پانزده ساله مختص خودشان شد؛ به اين ترتيب كه به هر نحو بخواهند صرف نمايند، و بالارادة و الاختيار به وجه شرعي انشاء وصيت فرمودند. جناب واقف معظم، كه چنان كه خدا نخواسته ارتحال ايشان قبل از پانزده سال بشود، وصي شرعي ايشان منافع بقيه مدت پانزده سال قريه ي مزبوره را از بابت ثلث استيفا نموده و به همان ترتيب بيست سهم مقرره در وقف همه ساله صرف نمايد. و ثواب آن عايد روزگار واقف موصي معظم باشد و بعد از انقضاء مدت پانزده سال جناب واقف معظم بتا بايد به وقف مسطور عمل نمايد. و بعد از عمر طبيعي ايشان متولي هاي ايشان در زمان بعد به استصواب ناظر بايد به وقفيت عمل كنند: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه) (10) و كان وقوع ذلك في 14 شهر صفر الخير سنة 1318 مطابق سيچقان ئيل خيريت تحويل.
توضيح ثاني آنكه دو قنات مختصي
به خود جناب مستطاب معظم (دام اقباله) در وقف نامه مسطور شده از بابت عدم اطلاع محرر اين اوراق بوده مخفي نماناد كه قنوات قريه ي مزبوره پنج رشته است كه دو رشته قنات مختص به جناب مستطاب واقف معظم مي باشد و سه رشته قنات به شرح نوشتجات و اسناد و قبالجات معتبره فيمابين ايشان و رعاياي وجه آباد مشترك و آنچه را كه جناب مستطاب معظم مختصا و مشتركا در قريه ي مزبوره مالك و متصرف بوده اند، به وجه شرعي وقف نموده اند. بنابراين مجاري المياه دو رشته قنات مختصي و سهام متصرفي ايشان در سه رشته ديگر تماما وقف است وقفا صحيحا شرعيا بتاريخ فوق.
توضيحا مسطور مي شود كه منافع پانزده ساله موقوفه مسطوره به شرحي كه در متن مسطور شده دخلي به وقف ندارد، مختص به خود جناب مستطاب واقف معظم است.
بسم الله الرحمن الرحيم
حبذا، كساني كه به مفاد آيه كريمه (مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل الله كمثل حبة أنبتت سبع سنابل في كل سنبلة مائة حبة والله يضاعف لمن يشاء)(11)اموال خود را با كمال رضا و رغبت در راه خداوند سبحان (جلت عظمته) انفاق نمودند و گوي مسابقت ربودند، از يكي از امناء سلاطين راضيه حكايت كنند كه آنچه در سال به دست آوردي، در راه خدا به فقراء و مساكين انفاق نمودي. بعضي در نزد شاه او را متلف قلمداد نمودند. روزي سلطان به او فرمودند كه اگر آنچه داشتي از براي خود نگاه مي داشتي بهتر بود، ديگر تو مال را دوست نمي داري. عرض نمود: اي پادشاه به حق ذات اقدس خداوند سبحان (جل جلاله) كه هيچ كس را حريص تر از خود
در محبت مال نمي دانم و همين محبت است كه مي خواهم آنچه دارم با خود ببرم، نه از براي ديگران بگذارم و با حسرت و ندامت بگذرم. در خبر است كه يكي از ازواج پيغمبر خاتم صلي الله عليه و سلم گوسفندي ذبح نموده و به امر آن حضرت در راه خدا انفاق نمود و از براي قوت خودشان يك كتف
گوسفند را نگاه داشت خدمت ذي سعادت آن حضرت صلي الله عليه و آله عرض نمود: «يا رسول الله باقي نماند از گوسفند نزد من به جز كتف». حضرت فرمود: «نه چنين است تمام از براي ما باقيست به جز كتف».
چون جناب مستطاب اجل اكرم اسعد افخم آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و وزير خزانه مباركه (دام اقباله العالي) استماع فرمودند كه جمعي از فقرا و ضعفا و ارامل و ايتام شيعه اثناعشري در اطراف ايران هجرت نمودند در كربلاي معلي و نجف اشرف توطن نموده و شبانه روز خود را به زيارت آن قباب مطهره مشغول و مصروف داشته، و در كمال عسرت و تنگدستي مي گذرانند و متوسلند به آن قباب مطهره و سر رضا و تسليم بر آستان مقدس نهاده و به جز جان دادن و خاك شدن در آن خاك منظوري ندارند، فتوت و جوانمردي جناب مستطاب معظم رضا نداد كه اين مردم آزاده و از نعم دنيا چشم پوشيده، به عسرت باشند و خواستند كه قربة الي الله و طلبا لمرضاته اين صنف از مجاورين شيعه از سادات و غير سادات، عالم باشند يا غير عالم الي الابد در مال خود بهره و نصيبي از براي ايشان مقرر فرمايد كه به استمرار همه
ساله مدد معاش ايشان برسد و در (يوم لا ينفع مال و لا بنون)(12)از براي ايشان ذخيره باشد، و همچنين از براي مقبره ي خودشان در محلي كه معين فرمايند و تدارك كنند تهيه روشنايي و اجرت قاري و خادم و ساير مصارف تعيين فرمايند. لهذا تمامي شش دانگ قريه ي الورد را كه از قراء معروفه ي بلوك شهريار من بلوكات دارالخلافه طهران و از غايت شهرت مستغني از تحديد و توصيف است و ابتياعي و متصرفي ايشان است با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه از مجاري المياه قنوات و روداب و اراضي و صحاري و باغات و انهار و اشجار و قلعه و بيوتات و طواحن و مزارع و مراتع و مرابض و ساير ما يتعلق بها و ينسب اليها را شرعا محل اين دو مصرف قرار دادند. و چون بعضي از منظورات، از قبيل تتميم آبادي و امثال ذلك داشتند، اولا به وجه شرعي، منافع عينيه و حكميه ي پانزده ساله قريه ي مزبوره را به غير منتقل فرمودند و بعد نيم دانگ مشاع از شش دانگ قريه مزبوره را بتوابعها الرعيه بقدر الحصه الشائعة الشرعية به عقد مصالحه لازمه شرعيه رعاية للمسألة و احتياطا واگذار فرمودند به حضرت مستطاب شريعت مدار، علامة العلماء العالمين حجةالاسلام و المسلمين رئيس الملة والدين آقاي آقا شيخ فضل الله النوري (أدام الله ظله العالي) به عوض معين، و ايشان در همان مجلس قربة الي الله و طلبا لمرضاته وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد ملي فرمودند تمامي نيم دانگ از قريه ي مزبوره را بتوابعها الشرعية بر مصارف مقبره ي جناب مستطاب معظم (أطال الله بقاه) از اجرت خادم و
قاري و روشنايي مقبره و ساير ملزومات مقبره به هر نوع كه متولي هر زمان صلاح بداند، در صورتي كه محل دفن ايشان در يكي از مشاهد مشرفه يا بلاد شيعه باشد؛ و در صورتي [كه] مدفن العياذ بالله در محلي باشد كه صلاحيت اين مصارف در آن نباشد و ممكن نشود بر مصارف معينه كه در قف پنج دانگ و نيم بقيه در ذيل مسطور مي شود، به همان ترتيب صرف نمايند و حسب المقرر منافع اين نيم دانگ همه ساله بعد از وضع يك عشر حق التولية و حق النظارة بعد از وضع مصارف لازمه عين موقوفه، بايد صرف شود در مقبره ي مسطوره در صورتي كه مسطور شد؛ و در صورتي كه مدفن در محلي باشد كه صلاحيت مقبره نباشد، بايد در مصارف فقراء و ضعفاء و ارامل و ايتام ساكنين نجف اشرف و كربلاي معلي بالمناصفة صرف شود به همان ترتيبي كه در وقف پنج دانگ و نيم باقي مقرر است. و توليت و نظارت الي الأبد با متولي و ناظر پنج دانگ و نيم مقرر شد. به شرحي كه در ذيل مسطور مي شود، و تا زمان حيات خود جناب مستطاب معظم كه واقف پنج دانگ و نيم متولي وقف مي باشند توليت اين نيم دانگ هم با ايشان است و ناظري در زمان حيات ايشان مقرر نيست. و بعد از ايشان توليت و نظارت با اشخاصيست كه متولي و ناظر مي باشند در پنج دانگ و نيم. و بعد ذلك جناب مستطاب اجل اكرم معظم (دام مجده العالي) قربة الي الله و طلبا لمرضاته با تحقق كافه ي شرايط صحت و شرعيت، وقف مؤبد صحيح شرعي و
حبس صريح
مخلد اسلامي نمود تمامي پنج دانگ و نيم قريه ي مسطوره «الورد» ملكي متصرفي خود را با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه آن به شرحي كه مسطور شد بر مصارف عموم فقرا و ضعفا و ارامل و ايتام ساكنين نجف اشرف و كربلاي معلي اعم از اينكه اهل علم باشند يا عامي، از سادات باشند يا غير سادات؛ همين قدر كه شيعه اثني عشري و فقير و مجاور باشد موقوف عليهم كه محل مصرف خواهند بود؛ به اين ترتيب كه همه ساله آنچه از موقوفه مسطوره عايد شود اولا، مصارف و تعميرات لازمه ي عين موقوفه را مقدم دارند كه هميشه عين موقوفه دائر و آباد باشد، و بعد از آن يك عشر حق التولية و النظارة بايد اخراج شود از براي متولي و ناظر كه بعد از خود واقف معين مي شود و در زمان توليت ايشان ناظري مقرر نشده و حق التولية نيز ندارند. و اين يك عشر در طبقات توليت و نظارت بعد از ايشان بالمناصفه از براي متولي و ناظر كه در ذيل معين شده مقرر است. بقيه را آنچه بشود همه ساله متولي و ناظر هر زمان به توسط و صواب ديد يك نفر از مجتهدين عظام نجف اشرف و يك نفر از مجتهدين كربلاي معلي بالمناصفه در مصارف فقراء و ضعفاء مجاورين نجف اشرف و كربلاي معلي كه حالات و صفات ايشان معين باشد صرف نمايند.
بعبارة اخري، عايدي موقوفه مزبوره را - بعد از وضع مصارف لازمه در زمان حيات واقف، و بعد از مصارف لازمه و اخراج يك عشر حق التولية و حق النظارة در زمان توليت بعد از ايشان - دو سهم نموده
نصف را به توسط يك نفر از مجتهدين عظام نجف اشرف به فقراء و ضعفاء و ارامل و ايتام نجف اشرف بدهند و نصف ديگر را به توسط يك نفر از مجتهدين عظام كربلاي معلي به فقراء و ضعفاء و ارامل و ايتام مجاورين كربلاي معلي بدهند و در مقدار بسط و كم و كيف در صرف متولي و ناظر هر زمان مختار خواهند بود و با ملاحظه ي رعايت الأحوج فالأحوج.
و توليت وقف مادام حيات واقف با خود ايشان و در زمان حيات ايشان ناظري معين نشده و حق التولية نيز مقرر نشده است. و بعد از ايشان توليت وقف راجع است به شخص اول و وزير اعظم كه از همه كس اقرب به اعلي حضرت اقدس شاهنشاه ايران باشد و نظارت با يك نفر از مجتهدين مسلم دارالخلافه طهران و يك عشر عايدي موقوفه بعد از مصارف لازمه ي عين موقوفه حق اين طبقات و متولي و ناظر است. و صيغه وقف جامعة لجميع شرائط الصحة و حاوية لجميع مراتب الشرعيه جاري، و شرائط صحت و شرعيت در آن مرعي گرديد و قبض و اقباض توليتي و حكومتي حاصل شد. فصار وقفا صحيحا شرعيا و حبسا دائما مليا الي أن يرث الله الأرض و من عليها: (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه)(13)و كان ذلك الوقف في 14 شهر صفر الخير سنة 1318، مطابق سيچقان ئيل.
توضيحا مسطور مي شود چون به شرح مسطور كه به آن اولا اشاره شد به واسطه ي اغراض صحيح شرعي، قبل از وقف منافع پانزده ساله ي قريه ي مزبوره - كه محصول و عايدي هذه السنة سيچقان ئيل از جمله
پانزده سال است - به غير منتقل شد به وجه شرعي، و بعد از وقوع وقف مجددا منافع پانزده ساله قريه ي مزبوره به خود جناب مستطاب اجل اكرم معظم منتقل شد و حسب المسطور، منافع از اول سنبله سنه تنكوزئيل ماضيه تا پانزده سال شمسي كه برداشت پانزده محصول تمام باشد و حق خودشان [است] و دخلي به وقف ندارد، به هر مصرف كه خودشان بخواهند بايد صرف نمايند و بالاراده و الاختيار به وجه شرعي انشاء وصيت فرمودند جناب واقف معظم كه چنانچه خداي نخواسته ارتحال و فوت ايشان قبل از پانزده سال مزبور واقع شود، وصي شرعي ايشان منافع بقيه پانزده سال مسطور، آنچه بشود از بابت ثلث ايشان استيفا نموده و به همان ترتيب كه در مصارف وقف مقرر شده همه ساله منافع موقوفه را بعد از تعميرات لازمه دو سهم مساوي نموده، يك سهم را به توسط يك نفر از مجتهدين عظام نجف اشرف به مجاورين فقير و ارامل و ايتام و علوي [ظ: علويون] و علويات
نجف اشرف، و سهم ديگر را به توسط يك نفر از مجتهدين عظام كربلاي معلي به مجارين مفصله مسطور كربلاي معلي بدهند.
اميدوار به فضل خداوند سبحان (جلت عظمته) مي باشم كه همواره واقف معظم در صحت و سلامت و شوكت و جلالت باقي بماند و سال هاي دراز بعد از پانزده سال مسطور خودشان با كمال شوكت منافع موقوفه را به شرح مسطور صرف وقف فرمايند. اللهم آمين آمين آمين يا رب العالمين.
و كان تلك المسطورات في الرابع عشر شهر صفر الخير سنة 1318 مطابق سيچقان ئيل. كتبه يوسف الحسيني النيريزي.
هو الله و
سبحانه
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
الحمدلله الواقف علي ضمائر العباد، الموفق للخيرات الجاريات ليوم المعاد، و المفيض للبركات التامات الي يوم الميعاد، و الصلوة و السلام علي خير خلقه محمد و آله شفعاء الخلق (يوم يناد المناد).
جواهر زواهر حمد و ستايش بي حد و عد كه واقفان ملأ اعلي، و ساكنان مساكن بالا از احصاء آن عاجز آيند، نثار بارگاه حضرت حكيمي است (جلت عظمته) كه به حكمت كامله اش در مدرس تعليم (و علم ادم الاسماء كلها)(14)ملائكه را كتاب علوم شناسان حقايق اشيا بر دامن نهاد و زبان گوياي نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش مقرر فرمود، تا متعلمين علوم رباني به مقصد واصلين و مقامات عارفين شتابند و به توسط استعداد تحصيل حق شناس و تمهيد قواعد بندگي نموده، فوايد جليله و مراتب جميله علم و عمل را دريابند.
و صلوات زاكيات و تحف تحيات نثار روضه بهيه محبوب حضرت رب العالمين ثمره پيشرس حديقه ي «كنت نبيا و الادم بين الماء و الطين» زبده و خلاصه عالم، مغيث الخلق و غياث الأمم، سيد الرسل و ايضاح السبل، محمد مصطفي (عليه من الصلوات أزكاها و من التحيات أنماها، مادام البحر محيطا و الأرض بسيطا) و نفايس فنون تسليمات زاكيات بر والي ولايت «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» الوصي المطهر، الامام المظفر، قسيم الجنة و السقر، الوارد في شأنه الشريف «علي خير البشر» و بر آل و اولاد امجاد آن حضرت، كه شموع خاندان خير البشر و مدرس بديعه [كذا] كلامشان در تنقيح احكام شرايع اسلام نور ساطع، و كتابخانه ايجاد را نسخه ي حادي عشر،
جوامع آثار رحمت ذوالجلاليه، و فصوص دعائم اركان دين (عليهم من الصلوة أتحفها مادامت ثواقب النجوم متتالية و عداة الشهور و متوالية و لمعات الشمس لامعة).
فبعد، غرض از تحرير اين كلمات شرعية الدلالات آن است كه جناب مستطاب، شمس فلك جلالت و بدر آسمان نبالت، الأجل الأفخم الأمجد آقاي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و وزير خزانه مباركه (أدام الله ظله العالي) بعد از آن كه به شرح اين دفتر ميمون مبلغي خطير از مال خود را محض رضاي خداوند سبحان و توسل به حضرت خاتم الأنبياء و ائمه ي هدي (صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين) در امور خيريه تعزيه داري و وجوه بر و صدقات وقف نموده اند به ملاحظه اين حديث شريف، قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم «من بني مسجدا في الدنيا اعطاه الله بكل ذراع منه مسيرة أربعين ألف عام مدينة في الجنة من ذهب و فضة و در و ياقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ» (15)و قال الصادق صلوة الله عليه: «من بني مسجدا كمفحص [؟] قطاة بني الله له بيتا في الجنة»(16) در جنب خيابان دروازه گمرك دارالخلافه طهران بناي
مسجد و مدرسه رفيعي فرمودند، و در اندك زماني به توفيق رباني و تأييد سبحاني، و عزمي راسخ و همتي عالي آن مكان شريف را روضه رضوان فرمودند. و بعد از انجام و اتمام، جمعي از اجلاء علماء اعلام را در آن مكان رفيع دعوت فرمودند به شرحي كه در ذيل مفصلا مسطور مي شود با تحقق كافه شرايط صحت و شرعيت، اجراي صيغه ي وقف فرمودند، و بعد به ترتيبي كه مسطور مي شود رقبات مستغلات مشروحه را نيز
از براي مصارف لازمه اين بناي شريف و طلاب و سكنه ي آن بر وجه صحيح شرعي وقف فرمودند.
اي خداوند قادر رؤف [رئوف] عطوف، كه به رحمت واسعه ات در سن شيخوخيت و ضعف، حضرت اسحاق عليه السلام را به حضرت خليل عطا فرمودي، و بعد از وهن عظيم و اشتعال رأس از پيري، چون زكريا مسألت نمود كه (فهب لي من لدنك وليا - يرثني و يرث من ال يعقوب و اجعله رب رضيا) (17) مسألت آن حضرت را اجابت فرمودي و حضرت يحيي عليه السلام را به او كرامت فرمودي از قدرت شامله ات مسألت داريم كه ولي و وارث ذكور عالم و متقي به اين بنده مطيع جواد خود عطا فرمايي و چشم او را به آن ولد روشن كني، تا ولي و وارث او باشد و به امورات خيرات و صدقات او بعد از او رسيدگي بنمايد ! آمين يا رب العالمين بمنه سبحانه و تعالي. به تاريخ يوم هفتم شهر شوال المكرم 1318 يكهزار و سيصد و هيجده هجري مطابق سيچقان ئيل تركي...
به مباركي و ميمنت، علماء اعلام (أدام الله ظلهم العالي) در مسجد و مدرسه ميمونه مباركه كه مسمي به «مسجد اقصي» فرموده اند بعد از اتمام بناي مسجد و مدرسه با ملاحظه ي كمال صحت و احتياطات شرعيه، وقف صحيح شرعي مؤبد و حبس صريح مخلد فرمودند به وكالت شفاهيه حضوريه از جانب جناب واقف معظم (أطال الله بقائه) قربة الي الله سبحانه تمامي مسجد و مدرسه مباركه مستغلات مسطوره ي مفصله را، شرح وقف مسجد و مدرسه و مستغلات و تقسيم منافع بر موقوفه موقوف عليهم و شرح توليت در ضمن چهارده فصل مسطور
مي شود. ان شاءالله تعالي.
فصل اول: مسجد معين است در شبستان، و ماهتابي روي مسجد و كفش كن هاي شبستان و ماهتابي و طاقچه ها كه به جهت كفش و غيره معين شده، خارج از عنوان مسجديت مي باشد در عقد علي حده وقف شد كه هر نوع تصرف در آنها بشود محذورات مسجدي در آنها نباشد؛ فقط همان شبستان و ماهتابي مسجد است و همچنين كتابخانه مدرسه كه در فوقاني شبستان واقع است، وقفيت آن جزء مدرسه و خارج از احكام مسجد مي باشد.
فصل دوم: مدرسه مشتمل است بر نه حجره و يك كتابخانه، كه در فوقاني شبستان بنا شده، فضا و حوض وسط و ايوان ها و حجرات و دالان و حياط متصله به مدرسه كه به جهت مدرس بنا شده، بالوعه و ساير مضافات و مرافق مدرسه تمام آنها وقف شده بر وجه صحيح شرعي به عنوان مدرسه به شرايطي كه در ضمن فصول آتيه مسطور مي شود.
فصل سيم: شرايط سكون طلاب. در مدرسه حجره كه جنب ايوان و طرف ديگرش سرپوشيده است بايد مدرس و يك نفر طلبه كه با مدرس مأنوس باشد در آنجا بيشتر منزل ندهند و در هر اطاق دو نفر طلبه كه اقل مقام علمي ايشان درس مطول و معالم باشد، به تعيين متولي و ناظر بايد ساكن باشد؛ و چنانچه طلبه ي فاضل محترمي باشد كه شأن او اقتضا كند كه مخصوصا يك حجره ي مختصي داشته باشد، متولي و ناظر حق دارند كه به او يك حجره بدهند و در هر حجره مقرر شد در وقف كه زياده از يك شاگرد نگاه ندارند.
فصل چهارم: در شرايط سكون طلاب در مدرسه مباركه كه
طلبه بايد متقي و طالب علم و مشغول به تحصيل علوم حقه شرعيه و بالغ و عاقل باشد و جمعي كه خود را به شكل طلاب مي نمايند و شغلشان تعليم در خانه هاي مردم يا روضه خواني
يا وكالت است و غالبا اوقاف خود را به رفتن مجالس فاتحه و يا روضه و عروسي خانه ها و جمع كتب فارسي از شعر و لهو و لعب و هرزگي مصروف مي دارند و غالبا مصدر شرور و مفسده مي باشند؛ سكون امثال اين جماعت در مدرسه ميمونه حرام و خلاف شرع مقدس است و در صورتي كه اشتباها از اين قبيل مردم را به مدرسه منزل داده باشند بعد از تبين احوال، متولي و ناظر حق دارند كه او را معجلا از مدرسه اخراج نمايند كه سكون حرام است.
فصل پنجم: در شرط تعطيل. طلبه تا چهل روز در ايام سال حق تعطيل دارد از براي رفتن به وطن و ديدن ارحام و ارقاب و گردش به اذن متولي و ناظر، مگر در سفر حج و زيارات مراقد منوره ائمه انام عليهم السلام در عراق عرب و ارض اقدس كه در اين صورت به اذن متولي و ناظر بعد از معاودت از سفر، حق عود به حجره ي خود دارد و زمان غيبت او نايبي در حجره به جاي او بايد تعيين شود كه حق تحصيل در مدرسه تعطيل نشود. و در صورتي كه چهل روز بگذرد و طلبه اي كه حق تعطيل او چهل روز بوده، معاودت نموده باشد، سكون او بايد در مدرسه به اذن جديد متولي و ناظر باشد.
فصل ششم: در تكليف ساكنين مدرسه. هر طلبه كه در مدرسه ساكن
است در هر شبانه روزي حسب الشرط في صحة سكونه بايد يك حزب از قرآن مجيد تلاوت نموده، ثواب آن را هديه نمايد از براي واقف معظم و والدين او، و همچنين امام مسجد و مدرس حسب الشرط در هر شبانه روزي يك حزب قرآن را تلاوت نموده، ثواب آن را از براي واقف و والدين او هديه نمايند.
فصل هفتم: در امتحان طلاب. متولي و ناظر حق دارند كه در هر سال يك مرتبه با حضور متعلمين و رؤساي هر علمي طلاب مدرسه را امتحان نمايند و ترقي ايشان را در علوم مدونه در مدرسه بسنجند. بعد از رسيدگي، در صورتي متولي و ناظر كه مورث تشويق ديگران باشد و به شرحي كه در فصل سيزدهم مسطور مي شود، سهمي از براي عطايا در موقوفه معين شده و قدر آن به نظر متولي و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقيات ايشان در علم، و بديهي است كه كسي كه يك سال تحصيل نمايد و ترقي نكرده باشد، موقوفه مدرسه بر او حرام و بايد از مدرسه اخراج شود؛ چه خوش گفته افصح الشعراء سعدي كه «بيت المال حق مساكين است، نه لقمه ي اخوان شياطين».
فصل هشتم: در تكاليف مدرس است. مدرس كه متولي و ناظر معين مي فرمايند اولا، بايد در خانه اي كه در جنب مدرسه بنا شده، ساكن باشد و همه روزه سواي پنجشنبه و جمعه و اعياد و ايام قتل، به طوري كه معمول است، دو مجلس درس به جهت طلاب داشته باشد؛ و با كمال خوش احوالي و خوش سلوكي با طلاب اظهار مهرباني نمايد كه مورث تشويق ايشان باشد؛ و در صورتي كه اظهار اشتباه خود
كنند، رفع اشتباه ايشان نمايد و به شرح مسطور در فصل ششم در هر شبانه روزي بايد يك حزب قرآن تلاوت نمايد.
فصل نهم: در تكاليف امام جماعت است. در مسجد، امام جماعتي را كه متولي و ناظر معين مي فرمايند، بايد در تمام فصول سه وقت را در هر شبانه روز در مسجد حاضر باشد و ساعي باشد كه نماز در زمان فضيلت كرده شود كه مورث خير دنيا و آخرت و رضاي شارع مقدس صلوات الله عليه است. و به شرح مذكور در فصل ششم در هر شبانه روز در مسجد بايد يك حزب قرآن تلاوت نموده، ثواب آن را براي واقف و والدين او هديه نمايد.
فصل دهم: در تكاليف مؤذن است. شرط در مؤذن، خوشي و صافي صوت و جهر در اذان و مناجات است. بعد از آنكه متولي به اين وصف تعيين مؤذن نموده، بايد مؤذن نيم ساعت قبل از صبح در مسجد حاضر باشد و به صوت اعلامي قدري مناجات نموده بعد از دخول وقت اذان بگويد. و همچنين اول ظهر و مغرب اذان بگويد و مواظب جماعت و رفاه حال و قضاء حوائج مؤمنين باشد؛ از قبيل آب دادن به ايشان و مهر دادن و صفوف را مستقيم نمودن و امثال ذلك.
فصل يازدهم: در تكاليف خادم است. خادم كه تعيين مي شود بايد همواره مواظب نظافت و پاكيزگي مسجد باشد و امين و متدين و پرهيزگار و مسأله دان باشد و چراغ هاي مسجد و مدرسه را هميشه پاك و تميز نگاه دارد و تميز نگاه داشتن چراغ در حجرات دخلي به او ندارد با خود طلاب است؛ لكن چراغ هاي شبستان
و ماهتابي و حياط مدرسه و دالان و بالوعه، با خادم است. و در غير اوقات جماعت مسجد را از دخول مجانين و اطفال غيرمميز و مردمان مغشوش حفظ كند، و كمال مواظبت از مؤمنين و خدمات ايشان و حفظ اسباب كه با خود داشته باشند و كفش آنها بنمايد.
فصل دوازدهم: در ذكر املاك و مستغلاتي است كه به وجه شرعي وقف شده و منافع آنها، به ترتيب فصل سيزدهم كه مسطور مي شود، بايد همه ساله صرف شود و در مسجد و مدرسه بعد از آنچه استثنا مي شود از آنها.
همگي و تمامي بيست و دو باب دكاكين واقعه در دارالمرز رشت مقابل دارالحكومه، به انضمام شش بالاخانه كه روي دكاكين بنا شده، با جميع ملحقات شرعيه آنها عرصة و اعيانا تماما، وقف شد به وجه شرعي؛ به اين ترتيب كه همه ساله متولي و ناظر موقوفه بايد اولا، از منافع موقوفه دويست تومان استيفا نمايند و يكصد تومان آن را در مسجد مرحوم خلد مقام ملاذالاسلام حاج ملا رفيع شريعتمدار (أعلي الله مقامه) كه در رشت معروف است صرف تعزيه داري نمايند، به هر نحو كه صلاح دانند و يكصد تومان ديگر را در نزد اميني در دارالمرز رشت حبس نمايند از براي تعميرات لازمه از قبيل حرق و خرابي دكاكين كه اين وجه موجود باشد. چنانچه خدا نخواسته احتراقي يا خرابي روي دهد وجه موجود از براي تعمير باشد
كه معجلا تعمير نمايند و امر موقوفه تعطيل نشود؛ و در صورتي كه وجه مزبور كفايت نكند، متولي و ناظر حق دارند از خارج قرض نموده به قدر تعمير. بعد اصل و فرع وجه
استقراضي را در سنوات بعد از اين يكصد تومان بدهند و آنچه بعد از دويست تومان باقي مي ماند، جزء موقوفه مسجد و مدرسه ميمونه است كه در فصول آتيه مسطور مي شود منضما با عايدي ساير موقوفه بعد از وضع موضوعات.
تمامي و همگي كل شش دانگ كاروان سرا و دو باب حمام مردانه و زنانه و قطعه زمين متصله به آنها كه حمام ها را خود واقف معظم بنا نموده و شرح وقف آن در اول اين كتاب در صفحه ي دويم [دوم] و سويم [سوم] و چهارم مسطور شده كه منافع همه ساله ي آنها بايد ضميمه ي موقوفه مسجد و مدرسه و در همين مكان شريف صرف تعزيه داري شود، بعد از وضع حق التوليه و حق النظاره و تعميرات لازمه، به شرحي كه در صفحات ثلاثه اول كتاب مسطور شد.
تمامي شش دانگ نه باب دكان و يك باب قهوه خانه و باغچه متصله به قهوه خانه كه متصله به مسجد و مدرسه است و غربا متصله به باغچه كربلايي علي محمد گروسي، و جهت جنوبي آنها خيابان دولتي دروازه گمرك دارالخلافه است، و حد شمالي به كارخانه ي بلورسازي، و سمت شرقي مسجد و مدرسه است، با جميع ملحقات و منضمات و متفرعات شرعيه آنها عرصة و أعيانا من المرر و المدخل و المجري بدون استثناء شي ء از آنها كه تماما وقف شد بر مصارف مسجد و مدرسه ميمونه ي مزبوره بعد از وضع حق التوليه و حق النظاره و تعميرات لازمه به شرح فصول آتيه.
فصل سيزدهم: در وضع تقسيم منافع موقوفه مسطوره است. حسب المقرر آنچه در سال از منافع موقوفه عايد شود اولا، بايد يك عشر حق التولية و حق النظاره اخراج شود كه بالمناصفه
بين متولي و ناظر تقسيم شود، و خود جناب واقف معظم را در زمان توليت حقي در عايدي موقوفه نمي باشد و در زمان ناظري معين نشده، امر با خودشان مي باشد. بعد از وضع عشر، تعميرات لازمه مقدم است كه بايد عين موقوفه هميشه دائر و آباد باشد و ازاله برف مسجد و مدرسه جزء تعميرات است و تعميرات لازمه مستغلات دارالمرز رشت جزء همان يكصد توماني است كه در هر سال از بابت تعمير موضوع مي شود و همان كفايت مي كند كه از براي تعميرات به ترتيبي كه مسطور شد. بعد از مصارف تعميرات لازمه، عايدي موقوفه آنچه باقي مي ماند حسب المقرر في الوقف بايد يكصد سهم مساوي شود، و حقوق هريك از موقوف عليم به ترتيبي كه مسطور مي شود [از] اين يكصد سهم توزيع و تقسيم مي شود در آن مصارف، كه بدون تعطيل بايد داده و صرف شود و دفتري بايد مهيا شود و مباشر موقوفه همه ساله جمع و خرج موقوفه را بنويسد: اولا عشر حق التولية و النظاره را از جمع عايدي موضوع نمايد. بعد مصارف تعميرات لازمه را معين نموده، اخراج كند. و باقي را يكصد سهم نموده، به شرح مسطور بين موقوف عليهم تقسيم و صرف نمايند و خداوند سبحان (جلت عظمته) را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننمايد.
صورت تقسيم يكصد سهم منافع مسطوره به ترتيب شرح ذيل است:
سي و هشت سهم، در نه حجره موجوده در مدرسه هر حجره چهار سهم و نيم حق دو نفر طلبه ي ساكن در آن حجره است كه حق هر طلبه دو سهم و ربع مي شود، مگر مدرس كه همان فقط حق
يك نفر طلبه كه با مدرس هم حجره است بايد دو سهم و ربع از اطاق به جهت حق آن طلبه داده شود و حق مدرس علي حده منظور مي شود.
سه سهم، حق چهارده چراغ مدرسه كه در هر حجره و كتابخانه يك چراغ، و در صحن مدرسه دو چراغ، و در مطبخ يك چراغ و در بالوعه يك چراغ، و از بابت قيمت جاروب و پارو به جهت مدرسه.
هفت سهم و نيم، حق الامامة؛
هفت سهم و نيم، حق التدريس؛
چهار سهم، حق كتابدار كه حجره اش بالاي شبستانست؛
دو سهم و نيم، حق خادم مسجد؛
دو سهم و نيم، حق خادم مدرسه؛
دو سهم، به جهت حصير و چراغ مسجد؛
سه سهم، از براي خريدن كتب علميه و تعميرات كتب مدرسه كه موقوفه باشد و وظيفه كتابدار آن است كه بايد مهر نشاني داشته باشد كه كتب موقوفه را مهر نمايد و دفتري داشته باشد كه كتب موقوفه را با آنچه در هر سال زياد مي شود، ثبت و ضبط نمايد در آن دفتر كه كتب موقوفه از ميان نرود و حفظ و حراست نمايد؛
هفت سهم، حق واعظ ماه مبارك رمضان و اجرت راثي در محرم؛
سه سهم، اجرت رخت شويي طلاب و صرف دوا و غذاي طلاب؛
دو سهم، از براي عطاياي متولي و ناظر به طلاب كاركن با ترقي بعد از امتحان دادن به جهت تشويق به اختيار متولي و ناظر در كم و كيف و مقدار؛
هيجده سهم، از براي اطعام مجلس روضه خواني در ده شب در ايام محرم و صفر هر دهه كه متولي و ناظر صلاح دانند و تعيين فرمايند و
چاي و قهوه و غليان و چراغ و أجرت راثي و امثال ذلك به نظر متولي و ناظر.
فصل چهاردهم: در تعيين متولي و ناظر است. توليت موقوفه مزبوره در زمان حيات واقف معظم (أطال الله بقاه) با خودشان، و در زمان توليت خودشان ناظري مقرر نشده و حق التوليه نيز مقرر نمي باشد. و بعد از ايشان در صورتي كه اولادي با تقدم بطن اول بر بطن ثاني و نظارت با مجتهد جامع الشرايط دارالخلافه است با مراعات اعلم و اورع، و با فقدان اولاد مطلقا، توليت مفوض است به شخص اول و وزير اعظم دولت عليه ايران. و در صورتي كه وزراء متعدد باشند و لقب صدارت در اشخاص دولت نباشد، هريك از وزراء كه اقرب به سلطان، و مجاري كليه امور به دست او باشد، و محل مراحم مخصوصه پادشاه باشد توليت موقوفه مزبوره با ايشان، و نظارت مفوض است به عالم مجتهد دارالخلافه، و يك عشر عايدي موقوفه حق التوليه و حق النظاره است كه فيمابين متولي و ناظر بالمناصفه بايد تقسيم شود. و صيغه وقف جامعة لجميع شرايط الصحة جاري شد، و قبض و اقباض و تسليم و تسلم در آن مرعي گرديد و بعد از اجراي صيغه شرعيه به مباركي و ميمنت به عنوان مسجديت در مسجد ميمونه ي اقصي به جماعت نماز گزارده شد. اميد است كه خير دنيا و آخرت از براي جناب متولي معظم (دام اقباله العالي) حاصل باشد.
توضيحا مرقوم مي شود كه دو باب حمام مردانه و زنانه و كاروان سرا و قطعه زميني متصله به آنها كه در قرب مدرسه واقع است به شرحي كه در اول اين كتاب مستطاب مسطور
شده، سابقا وقف شده بود بر مطلق تعزيه داري در هر جا و هر محل و هر زمان كه متولي صلاح بدانند. چون مسجد و مدرسه ميمونه بعد بنا شده و مقرر شد كه در اين محل تعزيه داري بشود، هيجده سهم از يكصد سهم از براي مصارف طعام و غيره مقرر شد، و هفت سهم از براي اجرت واعظ ماه مبارك رمضان و اجرت روضه خوان ها مقرر شد كه جمعا بيست و پنج سهم كه ربع يكصد سهم است بايد صرف تعزيه داري بشود. جناب مستطاب اجل عالي متولي معظم حسب التوليه الشرعي مقرر فرموده كه عايدي كاروان سرا و حمام ها و قطعه زميني كه وقف فرموده بودند سابقا بر تعزيه داري، در
جزء اين بيست و پنج سهم صرف شود، و با وجود آنكه فعلا عايدي آنها مقابلي ندارد تا نصف بيست و پنج سهم بقيه را با بيست و پنج سهم آنچه باقي دارد، از مستغلات موقوفه اضافه نمايند كه بيست و پنج سهم كامل شود. و محل تعزيه داري در مدرسه مزبوره باشد. چون تعيين محل تعزيه داري با متولي بود، محل تعزيه داري در اين محل مزبوره ميمونه مقرر فرمودند كه به طور اكمل و اوفي تعزيه داري در مدرسه مباركه همه ساله مقرر باشد.
و كان وقوع ذلك في هفتم شهر شوال المكرم من شهور سنه هزار و سيصد و هيجده 1318 (غشيح) مطابق با سال سيچقان تركي.
تمت بالخير تقبل الله السميع العليم.
كتبه العبد المذنب العاصي يحيي بن محمد بن محمدباقر التفرشي الملقب بكاتب همايون.
الحمدلله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا في شهر ذيحجة سنة 1318.
پي نوشت:
1- نويسنده محترم جهت سهولت در خواندن وقف نامه، برخي
واژه ها مثل بخاندان، اينطريق را به شكل به خاندان، اين طريق، آورده است و متن را آزادانه نقطه گذاري و پاراگراف بندي كرده است.
2- چهل سال تاريخ ايران، ج دوم، تعليقات حسين محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار. به كوشش ايرج افشار، ج اول، تهران، اساطير، 1368 ش.
3- مزمل (73)، آيه 20.
4- پوش: خيمه، چادر، خرگاه... (فرهنگ معين).
5- تجير: حصير نيي كه دور محوطه نصب كنند. (فرهنگ معين).
6- بقره (2)، آيه 181.
7- ملك (67)، آيه 2.
8- آل عمران (3)، آيه 133.
9- شعراء (26)، آيه 88.
10- بقره (2)، آيه 181.
11- بقره (2)، آيه 261.
12- شعراء (26)، آيه 88.
13- بقره (2)، آيه 181.
14- بقره (2)، آيه 31.
15- بحارالأنوار، ج 81، ص 368، از ثواب اعمال، ص 258.
16- بحارالأنوار، ج 81، ص 11، از محاسن برقي.
17- مريم (19)، 5 و 6.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرتضي مصدرالامور
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مرتضي مصدرالامور در سال 1356 هجري شمسي وارد حوزه ي مقدسه ي علميه ي قم شدم و دوره ي سطح را در مدت دوازده سال سپري كردم و در سال 1368 به درس خارج راه يافتم، مدت 8 سال در درس خارج فقه حضرت آيةالله العظمي آقاي مكارم شيرازي دامت بركاته العاليه در موضوعات صلوةالمسافر، خمس و حدود و تعزيرات شركت كردم و همزمان در درس خارج اصول ايشان حضور يافتم و در سال 1376 وارد درس خارج فقه و اصول حضرت آيةالله العظمي آقاي وحيد خراساني شدم و همزمان در درس خارج فقه (صلاة) مرحوم آيةالله العظمي حاج ميرزا جواد آقا تبريزي
نيز شركت مي جستم و در مجموع 18 سال است كه در دروس خارج حوزه شركت مي كنم كه اگر ضميمه شود به دوره ي سطح قريب به 30 سال مي شود. در سال 1374 وارد رشته ي تخصصي تفسير قرآن كريم شدم و در سال 1378 فارغ التحصيل شدم. از سال 1360 تاكنون به مدت 25 سال است كه در سنگر منبر به تبليغ معارف ديني و قرآني مي پردازم.
قرن:6
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن پنجم/ ششم هجرى، از زنان هنرمند و شاعر. وى از اهالى كاشغر بود. تذكره ها او را معاصر طغانشاه مى دانند. اگر منظور از اين پادشاه، پسر ارسلان سلجوقى (645 ق)، حاكم هرات و خراسان باشد مطرب در قرن پنجم مى زيسته و اگر منظور پسر مؤيد آى ابه (581 ق)، از امراى سلسله آل مويد و حاكم نيشابور باشد، وى در قرن ششم مى زيسته است. عرفات العاشقين، قديمى ترين تذكره اى كه شرح حال او را آورده، وى را معاصر طغانشاه پسر مؤيد آى ابه مى داند. مطربه، مرثيه زير را در مرگ طغانشاه سروده است:
در ماتمت اى شاه سيه روز شدم
بى روى تو ديدگان خود بر دوزم
تيغ تو كجاست اى دريغا تا من
خون ريختن از ديده به او آموزم
از اشعار اوست:
چون نگه كردى بتا بارى به پنهانى مرا
دين و دل از دست شد يك ره به آسانى مرا
تا شنيدم يك سخن از تو همانا لطف بود
گفتم اين دولت مدامم باد ارزانى مرا[1]
(س پنجم يا ششم ق)، شاعر و نوازنده. اصلش از كاشغر بوده و در دستگاه سلطنت طغانشاه روزگار مى گذرانده است. بعضى از تذكره ها او را از زنان حرمسراى شاه مى دانند. برخى نيز به نقل از تذكره ى «عرفات العاشقين» وى را معاصر و ملازم طغانشاه
ابن مؤيد اى ابه (581 -569 ق) و جزء شعراى سده ى ششم قمرى مى دانند. ولى اگر منظور طغانشاه اول، پسر ارسلان سلجوقى، باشد وى از شعراى سده ى پنجم به حساب مى آيد. مطربه در فن موسيقى و هنر پيشگى سرآمد عهد خود بود و شعر را نيز خوب مى سرود. او در مرگ طغانشاه اين رباعى را سروده است:
در ماتمت اى شاه، سيه شد روزم
بى روى تو ديدگان خود بر دوزم
تيغ تو كجاست، اى دريغا تا من
خون ريختن از ديده به او آموزم[2]
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :[1] منابع: آتشكده ى آذر، 359؛ از رابعه تا پروين، 242 -241 51 -50؛ اعلام النساء، 59 / 5؛ حديقةالشعراء، 2197 / 3؛ حديقه ى عشرت، 53؛ خيرات حسان، 89 / 3؛ دايرةالمعارف صنعت و ادبيات تاجيك، 354 / 2؛ رياض العارفين، 212 / 2؛ زنان سخنور، 204 / 2؛ عرفات العاشقين، گ 188؛ كارنامه زنان مشهور ايران، 57؛ نقل مجلس، گ 44 -43؛ نمونه ادبيات تاجيك، 182 / 1.
[2] از رابعه تا پروين (242 -241 ،51 -50)، حديقة الشعراء (2197/ 3)، الذريعه (1085/ 9)، زنان سخنور (204/ 2)، صبح گلشن (424)، فرهنگ سخنوران (852)، كارنامه ى زنان (57)، مشاهير زنان (220).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 458 -360 ق)، فقيه و محدث، قاضى و زاهد. شيخ شافعيان در زمان خود بود. نسبتش به مطهر از قراى سارى مازندران مى رسد. در سارى به دنيا آمد. در شهر خود نزد ابومحمد بن ابى يحيى فقه آموخت. در حدود سى سالگى به بغداد رفت و از ابوحامد اسفراينى فقه و از ابوالحسن لبان فرائض آموخت. وى همچنين از ابوحفص كتانى و ابوطاهر مخلص در بغداد و از ابوالعباس نسوى در
مكه و از ابونصر محمد بن ابى بكر اسماعيلى در جرجان حديث شنيد. آنگاه به سارى بازگشت و منصب تدريس و افتاء را عهده دار شد. او همچنين مدت هفده سال تا پايان عمر قضاوت آنجا را بر عهده گرفت. براى او تصانيف بسيارى در «اصول» و «فروع» و «خلاف» ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (328/ 5)، سير النبلاء (148 -147/ 18)، طبقات الشافعيه ى سبكى (263/ 4)، معجم البلدان (176/ 5)، الوافى بالوفيات (122/ 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم دينى، محقق، استاد.
تولد: 1299، قريه فريمان (مشهد).
شهادت: 12 ارديبهشت 1358، تهران.
آيت الله مرتضى مطهرى در سن سيزده سالگى به حوزه ى علميه ى مشهد رفت. اولين استاد وى در آنجا مهدى شهيدى رضوى مدرس فلسفه الهى بود. پس از چهار سال تحصيل در آن حوزه، به حوزه ى علميه ى قم رفت. وى تا سال هاى 1322 و 1323 به آموختن ادبيات، منطق، سطوح متوسط و عالى، فقه و اصول پرداخت، سطوح نهايى فرائد و مكاسب و كفايه از اساتيدى چون آيت الله محقق داماد و امام خمينى (ره) فراگرفت. دوازه سال در درس اخلاق امام شركت كرد، منظومه حاجى ملا هادى سبزوارى و اسفار ملا صدراى شيرازى و تفسير را در محضر امام خمينى و مهدى آشتيانى و علامه طباطبايى خواند. خارج فقه و اصول را نزد آيت الله بروجردى و آيت الله سيد على يثربى كاشانى و امام خمينى (ره) و آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى و آيت الله سيد حسن صدر فراگرفت. مرتضى مطهرى بعد از پانزده سال تحصيل در حوزه ى علميه ى قم عازم تهران شد و پس از مدتى تدريس خصوصى به تدريس در دانشكده ى الهيات و معارف اسلامى و نيز مدرسه ى
علميه ى مروى و حوزه ى علميه ى قم پرداخت. ابتدا به تدريس ادبيات و در اواخر به تدريس شرح منظومه، منطق (شرح مطالع) كلام (شرح تجريد) و گاهى به تدريس مكاسب و كافيه مشغول بود.
در پانزده خرداد 1342 آيت الله مطهرى به دليل سخنرانى ضد شاه و سازماندهى نهضت در تهران، توسط ساواك بازداشت و حدود دو ماه در زندان شهربانى به سر برد. بنيانگذارى حسينيه ى ارشاد و فعاليت در اين مؤسسه، سخنرانى در انجمن هاى اسلامى پزشكان و مهندسان و نيز سخنرانى در مساجد مختلف و همچنين اداره ى مسجدالجواد براى مدتى حدود سه سال، مهم ترين فعاليت هاى استاد را پس از ورود ايشان به تهران را تشكيل مى دهد.
پس از اوج گيرى نهضت اسلامى ايران، آيت الله مطهرى در سال 1357 براى ديدار با امام خمينى (ره) عازم پاريس شد. در اين ديدار نخستين هسته ى شوراى انقلاب اسلامى شكل گرفت. سرانجام دو ماه و نيم پس از پيروزى انقلاب اسلامى، آيت الله مطهرى در حالى كه رياست شوراى انقلاى اسلامى را به عهده داشت توسط گروه فرقان به شهادت رسيد.
از آيت الله مطهرى آثارى به يادگار مانده است كه از آن جمله اند: مقدمه و شرح بر اصول و روش رئاليسم (پنج جلد)؛ خدمات متقابل اسلام و ايران؛ عدل الهى؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ علل گرايش به ماديگرى؛ مسئله حجاب؛ نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخير؛ مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى (شش جلد شامل انسان و ايمان؛ وحى و نبوت؛ انسان در قرآن؛ جامعه و تاريخ؛ انسان و سرنوشت؛ زندگى جاويد يا حيات اخروى)؛ پيرامون انقلاب اسلامى؛ سيرى در نهج البلاغه؛ آشنايى با علوم اسلامى (چهاد جلد شامل اصول فقه و فقه؛ كلام و عرفان؛
منطق و فلسفه؛ حكمت عملى)؛ شرح منظومه ى حاج ملا هادى سبزوارى (اين كتاب در اولين دوره ى كتاب سال به عنوان كتاب برگزيده ى رشته ى فلسفه و حكمت انتخاب شد)؛ جاذبه و دافعه حضرت على (ع)؛ شرح مبسوط منظومه (اين كتاب در نهمين دوره كتاب سال به عنوان كتاب برگزيده ى رشته ى فلسفه اسلامى انتخاب شد)؛ نقدى بر ماركسيسم؛ جهان بينى توحيدى؛ اسلام و مقتضيات زمان (دو جلد)؛ امامت و رهبرى؛ جهاد؛ داستان راستان سيرى در سيره نبوى؛ ختم نبوت؛ پيامبر امى؛ ولاءها و ولايت ها؛ جاذبه و دافعه على (ع)؛ عرفان حافظ؛ آشنايى با قرآن (پنج جلد)؛ تعليم و تربيت در اسلام؛ فلسفه اخلاق؛ ده گفتار؛ بيست گفتار؛ گفتارهاى معنوى؛ پيرامون جمهورى اسلامى؛ اخلاق جنسى؛ پاسخ هاى استاد؛ امدادهاى غيبى در زندگى بشر؛ حق و باطل (به ضميمه: احياى تفكر اسلامى)؛ تكامل اجتماعى انسان؛ مسأله ربا به ضميمه بيمه، سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام، مسئله شناخت؛ انسان كامل؛ نظرى به نظام اقتصادى اسلام؛ فلسفه تاريخ (1)؛ فطرت؛ خاتميت؛ توحيد؛ نبوت؛ معاد؛ حكمت ها و اندرزها؛ طرح هاى رسالت پيرامون خدمت و زمامدارى.
آيت الله مطهرى در تاريخ 12 ارديبهشت 1358 در تهران به شهادت رسيد و پيكر وى در حرم حضرت معصومه (ص) نزديك آرامگاه آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى به خاك سپرده شد.
1- حجةالاسلام و استاد عاليمقام جناب حاج شيخ مرتضى مطهرى فريمانى از دانشمندان و افاضل مدرسين و گويندگان و نويسندگان معاصر تهرانست.
وى در حدود 1338 قمرى در فريمان متولد شده و دروس ابتدائى را در آنجا خوانده انگاه به مشهد آمده و مقدمات و ادبيات و قسمتى از سطوح وسطى را در مشهد فراگرفته و در سال
1356 ق مهاجر به قم نموده و سطوح نهائى فرائد و مكاسب و كفايه را از اساتيد و مدرسين حوزه علميه قم مانند مرحوم آيت اللَّه محقق داماد و آيت اللَّه العظمى موسوى و ديگران آموخته و منظومه و اسفار و تفسير را از محضر آيت اللَّه العظمى موسوى و مرحوم آميرزا مهدى آشتيانى و علامه طباطبائى استفاده نموده و دروس خارج فقه و اصول را از محضر مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى و مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى آميرزا سيد على يثربى كاشانى و آيت اللَّه موسوى مذكور مدظله و مرحوم آيت اللَّه خونسارى و آيت اللَّه صدر بهره مند شده و به مدارج عاليه علم ارتقا يافته و پس از فوت مرحوم آيت اللَّه بروجردى به تهران منتقل و به تدريس و تأليف كتب مفيده و تبليغ دين و نشر معارف تا حال حاضر اشتغال دارد. داراى بيانى رسا و منطقى شيوا و قلمى زيبا مى باشد. از آثار مطبوع و ارزنده ايشان كتب زير مى باشد.
1- اصول فلسفه و روش رئاليسم (مقدمه و توضيح و پاورقى)
2- انسان و سرنوشت 3- خدمات متقابل اسلام و ايران 4- خورشيد دين هرگز غروب نمى كند.
5- داستان راستان 6- عدل الهى 7- علل گرايش به مادى گرى 8- مسئله حجاب 9- نظام حقوق زن در اسلام 10- سيرى در نهج البلاغه
و تأليفات ارزنده ديگر كه هنوز به طبع نرسيده است.
(ح 1298- شهادت 1358 ش)، عالم دينى، فقيه اصولى، فيلسوف، متكلم، واعظ، نويسنده و استاد دانشگاه. در فريمان خراسان در يك خانواده ى اصيل و روحانى به دنيا آمد. پدرش كه مردى باايمان و باتقوا بود در تربيت وى نهايت كوشش را نمود و ويژگى هاى عقيدتى خود را به فرزندش سپرد. در دوازده
سالگى به مشهد عزيمت نمود و به تحصيل مقدمات علوم اسلامى و قسمتى از سطوح پرداخت. در 1316 ش در هجده سالگى براى تكميل تحصيلات به قم رفت و حدود پانزده سال در آنجا ماند و سطوح نهايى را از آيت اللَّه محقق داماد و امام خمينى و منظومه و اسفار و تفسير را از فيلسوف بزرگ آقا ميرزا مهدى آشتيانى و علامه طباطبائى و امام خمينى و خارج فقه و اصول را زا محضر آيت اللَّه بروجردى و آيت اللَّه يثربى كاشانى و آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه خوانسارى و آيت اللَّه صدر فراگرفت. در 1320 ش در محضر آقاى حاج ميرزا على شيرازى با نهج البلاغه آشنا شد. از 1325 ش با كتب ماترياليستها آشنا شد و از آنجا كه به فلسفه علاقه مند بود مطالعه كتب ماديين را پى گير و بر اين عقيده راسخ شد كه فلسفه مادى فلسفه كسى است كه فلسفه نمى داند. در 1329 ش در حوزه ى درس خصوصى علامه طباطبائى كه براى بررسى فلسفه مادى تشكيل شده بود، زمينه ى تأليف كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» فراهم شد. او در سالهاى آخر اقامت در قم و نيز سالهاى اول مهاجرت به تهران به تحقيق بيشتر درباره ى اين موضوع پرداخت و تا پايان عمر مبارزه با انديشه هاى انحرافى را ادامه داد. از 1331 ش به موازات تدريس و تأليف، در تهران، سخنرانى هاى تحقيقى خويش را در دانشگاه ها، انجمن هاى اسلامى و مجالس خصوصى آغاز نمود. در 1334 ش تدريس در دانشكده الهيات و معارف اسلامى را شروع كرد و بيست و دو سال تدريس و تحقيق را در آنجا ادامه داد. استاد مطهرى متخصص فلسفه مشاء بود. او
به كتب ابن سينا احاطه كامل داشت و متن «شفاء» و «نجات» و «اشارات» را در دوره ى دكترا تدريس مى كرد. وى علاوه بر كتب شيخ، «شرح منظومه» سبزوارى و «شواهد الربوبية» ملا صدرا را نيز تدريس مى نمود. در خرداد 1342 ش به همراه عده اى از علما و روحانيون مدتى به زندان افتاد و تا پيروزى انقلاب اسلامى از اركان فكرى نهضت به حساب مى آمد. استاد مطهرى كمتر از سه ماه پس از پيروزى انقلاب به دست گروه فرقان به شهادت رسيد. از آثارش: «آشنايى با علوم اسلامى»؛ «آشنايى با قرآن»؛ «اسلام و مقتضيات زمان»؛ شرح و توضيح «اصول فلسفه و روش رئاليسم»؛ «امدادهاى غيبى در زندگى بشر»؛ «انسان و سرنوشت»؛ «جاذبه و دافعه على (ع)»؛ «حماسه ى حسينى»؛ «خدمات متقابل اسلام و ايران»؛ «خورشيد دين هرگز غروب نمى كند»؛ «داستان راستان»؛ «درسهاى اسفار»؛ «ربا، بانك، بيمه»؛ «سيرى در سيره نبوى (ص)»؛ «سيره ائمه اطهار (ع)»؛ «سيرى در اميرالمؤمنين»؛ شرح مبسوط «منظومه ى» سبزوارى؛ «عدل الهى»؛ «علل گرايش به ماديگرى»؛ «مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى»؛ «نظام حقوق زن در اسلام».[1]
علامه محقق و استاد بزرگوار حاج شيخ مرتضى ابن حجةالاسلام حاج شيخ حسين مطهرى فريمانى يكى از ستارگان درخشان حوزه علميه قم و شاگردان برجسته آيت اللَّه العظمى امام خمينى و آيت اللَّه استاد علامه طباطبائى مى باشند.
وى در ماه جمادى الثانى 1338 ق برابر با 1299 هجرى شمسى در خراسان ديده به جهان گشود.
اين مجاهد بزرگ در سال 1356 هجرى قمرى برابر با 1316 ه شمسى از حوزه علميه خراسان وارد حوزه علمى قم گرديد و پانزده سال در دانشگاه بزرگ قم رحل اقامت افكند و از اساتيد اين حوزه مانند مرحوم آيت اللَّه
بروجردى و آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه داماد و علامه طباطبائى و بالاخص امام خمينى و ديگران بهره هاى كافى برد سپس در سال 1371 برابر با 1331 شمسى قم را به عزم تهران ترك گفت و در طول اقامت خود در تهران آنى از خدمات علمى و قلمى و تبليغى غفلت نورزيد علاوه بر تدريس در دانشكده الهيات و مدرسه علميه مروى در منزل شخصى خود براى گروهى از دلباختگان فلسفه و تفسير تدريس مى كرد جلسات پر ارج ديگرى نيز مانند جلسه انجمن اسلامى مهندسان و انجمن اسلامى پزشگان را اداره مى كرد.
موج حادثه شهادت مرحوم مطهرى.
مرحوم حجةالاسلام مطهرى كه بيش از چهل سال با ايشان آشنائى داشتم و در بسيارى از مباحث فقهى و اصولى و استفاده از محاضر آيات عظام مرحوم بروجردى و يثربى كاشانى و آيت اللَّه حجت و ديگر آيات چون نايب الامام آيت اللَّه العظمى خمينى با معظم له شركت داشته و تا حدودى از نزديك ايشانرا مى شناختم دانشمندى محقق و فيلسوفى مدقق و حكيمى فرزانه و استادى آگاه و روشن بين و نويسنده اى مبارز و گوينده اى مجاهد بود از خود آثارى گرانقدر گذاشت كه قسمتى از آنرا در ضمن ترجمه اش ياد نمودم.
حادثه شهادت و فاجعه ناگهانى شهيد شدنش در ساعت ده و نيم بعد از ظهر دهم ارديبهشت برابر شب پنجم جمادى الثانى 99 چنان موجى در سراسر ايران بى نظير بوده و ميليونها نفر از مسلمين جهان و حتى اقليتهاى مذهبى چون مسيحيان و كليميان و زردتشتيان در سوك و ماتم او نشسته و صدها هزار نفر د رتشيع جنازه او از دانشگاه تهران تا صحن مطهر حضرت معصومه (ع) قم و آرامگاه او شركت و
فرياد مطهرى مطهرى شهيد انقلاب است به آسمان رسانيدند.
مرحوم مطهرى شهيد رئيس شوراء انقلاب و دومين قربانى بزرگ و ذبح عظيم بعد از رأى جمهورى اسلامى است.
مرحوم مطهرى سالها از مدرسين حوزه علميه قم بوده و پس از فوت مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى كه به تهران منتقل نيز تا آخر عمرش در دانشكده الهيات و دانشگاه به تدريس علوم و فنون مختلفه اسلامى اشتغال داشته و شهادتش ضايعه جبران ناپذيرى در جهان علم و معارف الهى ايجاد و رخنه اى به وجود آورد كه به اين زودى تدارك نشود.
آرى مرگ اين فيلسوف اسلامى شرق اثر عميق درحوزه هاى علمى و سياسى رهبران دينى و آيات عظام و اساتيد والامقام و بالاخص مرحع عاليقدر و قائد عظيم الشأن آيت اللَّه العظمى نايب الامام آقاى خمينى مدظله گذارد و تمام مراجع بزرگ تقليد و زعماء حوزه هاى علمى تأثرات قلبى و درون خود را در اين شرايط سخت از شهادت و فقدان جانكاه مرحوم مطهرى در ضمن ايراد بيانيه اى اعلام كه عموم مردم از طريق راديو و تلويزيون استماع نمودند.
در ميان آن اعلاميه و بيانيه ها از همه جالب تر و عميق تر بيانات رهبر عاليقدر انقلاب نايب الامام است كه داراى ويژگى هاى خاصى براى عموم مردم مبارز و رزمندگان و پاسداران انقلاب و نيز معرفى مقامات علمى و اجتماعى و سياسى و معنوى مرحوم مطهرى شهيد است از زبان خالى از اغراق و مبالغه امام مدظله و گرچه تمام اقشار مردم از دور و نزديك به وسيله فرستنده هاى روز شنيده اند اما چون شنيده ها فراموش شدنى است لازم ديدم كه متن آن را در اينجا ثبت كنم كه روشنگر آيندگان باشد كه نهضت و انقلاب اسلامى چه
قربانيهاى ارجمندى داده و چه خونهاى گرانقدر براى برقرارى جمهورى آن اهداء گرديده است.
متن بيانات امام در ضايعه شهادت مطهرى.
بسم اللَّه الرحمن الرحيم.
انا لله و انا اليه راجعون.
اين جانب به اسلام و اولياء عظيم الشان آن و به ملت اسلام و خصوصا ملت مبارز ايران ضايعه اسف انگيز شهيد بزرگوار و متفكر و فيلسوف و فقيه عاليمقام آقاى حاج شيخ مرتضى مطهرى قدس سره را تسليت و تبريك عرض مى كنم.
تسليت در شهادت شخصى كه عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد.
تسليت در شهادت مردى كه در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن كريم كم نظير بود.
من فرزند بسيار عزيزى را از دست دادم و در سوك او نشستم كه از شخصيتهائى بود كه حاصل عمرم محسوب مى شد.
در اسلام عزيز به شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه اى وارد شد كه هيچ چيز جايگزين آن نيست.
و تبريك در داشتن اين شخصيتهاى فداكار كه در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى كرده و مى كنند من تربيت چنين فرزندانى كه با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مى بخشند و به ظلمت ها نور مى افشانند به اسلام بزرگ و مربى انسانها و امت اسلامى تبريك مى گويم.
من اگر چه فرزند عزيزى را كه پاره تنم بود از دست دادم لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكارى در اسلام وجود داشت و دارد.
مطهرى كه د رطهارت روح و قدرت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود رفت و به ملاء اعلاء پيوست لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامى و علمى و فلسفيش نمى رود ترورها
نمى تواند شخصيت انسانى مردان اسلام را ترور كنند آنان نمى دانند كه به خواست خداى توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه عليه فساد و استبداد و استعمار مصمم تر مى شوند ملت ما راه خود را يافته و در قطع ريشه هاى گنديده رژيم سابق و طرفداران منحوس آن از پاى نمى نشيند.
اسلام عزيز با فداكارى و فدائى دادن عزيزان رشد نموده برنامه اسلام از عصر وحى تاكنون بر شهادت توام با شهامت بوده قتال در راه خدا و راه مستضعفين در رأى برنامه هاى اسلام است.
(و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل اللَّه و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان) اينان كه شكست و مرگ خود را لمس نموده و با اين رفتار غير انسانى مى خواهند انتقام بگيرند يا به خيال خام خود مجاهدين در اسلام را بترسانند آنها گمان نكردند كه از هر موى شهيدى از ما و از قطره خونى كه به زمين مى ريزد انسان هاى مصمم و مبارزى به وجود مى آيد.
شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور كنيد و الا ترور فرد هرچه بزرگ باشد براى اعاده چپاول گرى سودى ندارد.
ملتى كه با اعتماد به خداى بزرگ و براى احياى اسلام به پا خاسته با اين تلاشهاى مذبوحانه عقب گرد نمى كنند. ما براى فداكارى حاضر و براى شهادت در راه خدا مها هستيم.
اينجانب روز پنجشنبه سيزدهم ارديبهشت 58 را براى بزرگداشت شخصيتى فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزاى عمومى اعلام ميكنم و خودم در مدرسه فيضيه روز پنجشنبه، و جمعه به سوك مى نشينم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزيز اسلام رحمت و غفران و براى اسلام عزيز عظمت و عزت مسئلت
مى نمايم.
سلام بر شهداى راه حق و آزادى.
روح اللَّه الموسوى الخمينى.
شهادت مطهرى.
اين بزرگوار سرانجام آفتاب عمر پر بركتش كه قريب 60 سال در خدمت اسلام و علم بود در شب چهارشنبه دوازدهم ارديبهشت (58) برابر پنجم جمادى الثانى 1399 غروب كرد اتفاقا در همان ماهى كه ديده به جهان گشوده بود ديده از جهان فروبست.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
منابع زندگينامه :[1] پاره اى از خورشيد (43 -17)، زندگينامه و خدمات علمى و فرهنگى مرحوم استاد شهيد مرتضى مطهرى (24 -19)، سرگذشتهاى ويژه از زندگى استاد مطهرى (51 -11)، گنجينه ى دانشمندان (118/ 6)، مصلح بيدار (42 -23)، يادنامه (26 -9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از اين عالمان بزرگ و سالكان مسلك دوست، معلم اخلاق و مرجع عاليقدر حضرت آيت الله الله العظمى آقاى حاج شيخ حسين مظاهرى مد ظله العالى است كه از محضر عالمانى بزرگوار بهره برده و از نفس گرم پيران طريقت، گرماى حيات بخش معنوى گرفته اند.
تولد جسمانى و روحانى:
آية الله مظاهرى در سال 1312 هجرى شمسى در خانواده اى روحانى، وارسته و مذهبى پا به عرصه ى وجود مى گذارند. معظم له پس از گذراندن تحصيلات غير حوزوى در سال 1326 شمسى بمنظور تحصيل علوم دينى وارد حوزه ى علميه ى اصفهان شده و پس از اتمام دروس مقدمات، مقدارى از دروس سطح حوزوى در بخشهاى فقه، اصول و فلسفه را در محضر حضرات آيات خادمى، فياض، طيب، اديب و مفيد «رحمة الله عليهم» تلمذ مى نمايند.
ورود به حوزه ى علميه ى قم، محضر استادان علم و عمل:
در سال 1331 شمسى حوزه ى علميه ى اصفهان را به قصد حوزه ى علميه ى قم ترك گفته و در جوار مرقد كريمه ى اهل بيت حضرت فاطمه معصومه «سلام
الله عليها» رحل اقامت مى افكنند و باقيمانده ى دروس سطح را از محضر حضرت آيات مرعشى نجفى، حاج شيخ مرتضى حائرى، و حاج شيخ عبد الجواد جبل عاملى «رحمة الله عليهم» استفاده كرده و سپس در دروس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام: امام خمينى، بروجردى و محقق داماد «قدس سرهم» حاضر مى شوند. استفاده ى بيش از هشت سال از محضر علمى و معنوى آيت الله العظمى بروجردى، مرجع على الاطلاق شيعه در آن عصر و نيز بهره بردارى از محفل دانش و تقواى حضرت امام خمينى در طول نزديك به ده سال و همچنين خوشه چينى از خرمن علم و عمل مرحوم آية الله العظمى سيد محمد محقق داماد و نيز استفاده ى ساليان متمادى از دروس فلسفه و عرفان حجة الحق، حضرت استاد علامه ى طباطبايى «قدس سرهم»، همه و همه موجب استحكام و اتقان پايه هاى علمى و توان عملى و اخلاقى آية الله العظمى مظاهرى شده است. ثمرات اين استفاده هاى ارجمند، صدها صفحه تقريرات فقهى و اصولى دروس و افادات و افاضات اين اساتيد عالى مقام است كه در 15 عنوان گرد آورى شده است.
ثمره ى دانش اندوزى، آثار و تأليفات:
افزون بر اينها، تأليفات معظم له مى باشد كه بويژه در زمينه هاى اخلاقى مورد استقبال گسترده علاقمندان به علم اخلاق و خصوصا نسل جوان واقع شده است.
فهرست كلى تأليفات منتشر شده ى ايشان عبارت است از:
3 جلد در زمينه ى علم فقه، 25 جلد در زمينه ى علم اخلاق، 5 جلد در زمينه ى علم اقتصاد، 3 جلد در زمينه ى اعتقادات، 2 جلد در زمينه ى تاريخ و حديث.
همچنين فهرست كلى آثار غيرمطبوع ايشان بدين شرح است:
17 عنوان
در زمينه ى فقه، 3 عنوان در زمينه ى علم اصول، 24 عنوان در زمينه ى علم اخلاق و عرفان، 8 عنوان در زمينه ى علم كلام و اعتقادات، 5 عنوان در زمينه ى تفسير قرآن شريف، 4 عنوان در زمينه ى علم اقتصاد، 7 عنوان در زمينه ى تاريخ و متفرقات.
استاد در كرسى تدريس:
آية الله العظمى مظاهرى يكى از اساتيد با سابقه ى حوزه ى علميه ى قم مى باشند كه از سال 1356 شمسى حوزه ى درس خارج فقه و اصول داشته و دهها تن از شاگردان و تلاميذ ايشان اينك در مناصب مختلف حوزوى، دانشگاهى،فرهنگى، قضايى و سياسى در خدمت نظام مقدس اسلامى قرار دارند.
هم اكنون نيز در حوزه ى علميه ى اصفهان، دروس خارج فقه و اصول ايشان، بزرگترين حوزه ى درسى خارج و محفل تعليم افاضل و روحانيون محترم است و به تعبير مقام معظم رهبرى و ولى امر مسلمين «از لحاظ شكوه و عظمت خود درس و اجتماع طلاب، در اصفهان سابقه ندارد».
افزون بر اينها، معظم له يكى از معلمان بزرگ اخلاق در عصر حاضر بوده و اينك متجاوز از سى سال است كه بر بلنداى منبر اخلاق، سالكان مسلك سلوك را با دروس شيوا و دلنشين اخلاقى خود، رهنمون مى شوند. دروس اخلاق ايشان در حوزه ى علميه ى قم، يكى از دروس باعظمت و شكوهمندى بود كه در زمان حيات مبارك حضرت امام خمينى «رضوان الله عليه» مورد توجه و تقدير ايشان واقع گرديد و اينك نيز در حوزه ى علميه ى اصفهان، مشتاقان معارف اخلاقى اسلام از دروس معظم له بهره ى معنوى و اخلاقى مى گيرند.
پيش از پيروزى انقلاب، دو جبهه فرهنگى و سياسى:
همچنين معظم له به همراهى حضرات آيت مصباح
يزدى و سيد محسن خرازى و حجة الاسلام و المسلمين دكتر احمد احمدى دام عزهم، پيش از پيروى انقلاب اسلامى با تأسيس «مؤسسه ى در راه حق» گام نوينى را در ايجاد ارتباط علمى و فرهنگى بين حوزه و دانشگاه برداشته و صدها تن از مشتاقان معارف اسلامى در حوزه هاى علميه را با يك سلسله از علوم جديد و معارف مورد نياز جامعه اسلامى آشنا كرده كه ثمرات بسيار عظيم آن نهاد علمى و دينى و كارنامه ى درخشان آن بر آگاهان پوشيده نيست.
آية الله العظمى مظاهرى يكى از اعضاء باسابقه و عاليرتبه ى جامعه ى مدرسين حوزه ى علميه ى قم بودند و در زمان نهضت اسلامى و دوران مبارزات ملت عظيم الشأن ايران عليه رژيم ستم شاهى، بسيارى از اعلاميه هاى مهم اساتيد و بزرگان حوزه ى علميه ى قم به امضاء ايشان نيز رسيده است.
پس از پيروزى انقلاب، استمرار تلاش در هر دو جبهه:
پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى نيز، معظم له با استمرار مشاغل و فعاليت هاى علمى و حوزوى، در راستاى تلاش براى ارتقاء سطح فرهنگى و فرهنگ دينى جامعه اسلامى، با ارائه ى سلسله دروس اخلاق براى نسل جوان و بويژه بسيجيان و رزم آوران هشت سال دفاع مقدس، به اداء مسئوليت سنگين حوزوى و دينى پرداخته و هميشه در صف مقدم ياران و پيروان قائد راحل عظيم الشأن حضرت امام خمينى «سلام الله عليه» بوده اند.
در سال هاى اول انقلاب، معظم له به همراه استاد انديشمند و فرزانه حضرت آيت الله مصباح يزدى«دام ظله» براساس تفكرات نوينى كه براى ساماندهى وضعيت تشكيلاتى حوزه هاى علميه داشتند، پيگيرى هايى را در اين خصوص از محضر امام خمينى «قدس سره الشريف» و مرحوم حضرت آيت
الله العظمى گلپايگانى «رضوان الله عليه» انجام دادند كه نتيحه ى آن پيگيرى ها، تشكيل شوراى مديريت حوزه ى علميه ى قم و ايجاد يك ساختار جديد تشكيلاتى براى اين حوزه ى مقدسه بود.
هجرت، آغاز مرحله اى نوين و تحولى مبارك:
يكى از نقاط عطف تاريخ زندگى پربركت آية الله العظمى مظاهرى، هجرت تاريخى و شكوهمند ايشان از حوزه ى مقدسه ى علميه ى قم به حوزه ى مقدسه ى علميه ى اصفهان بود كه در اوايل زمستان سال 1374 شمسى مطابق با شعبان 1416 قمرى واقع شد.
اين هجرت مبارك علاوه بر آن كه در نوع خود در طى سال هاى پس از پيروزى انقلاب بزرگ اسلامى ايران بى نظير بود، همچنين سرآغاز تحولى خجسته و مبارك در حوزه ى علميه ى اصفهان گرديد و نمونه اى بارز از اين فرمايش بلند حضرت امام خمينى «اعلى الله كلمته» در «منشور روحانيت» شد كه فرمودند: «صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است. هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاء بزرگوار سيراب شده اند. از مجاهدت علمى و فرهنگى آنان كه بحق از جهاتى افضل از دماء شهيدان است كه بگذاريم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دينى و ميهنى خود مرارتها و تلخى هايى را متحمل شده اند».
بارى حوزه ى شكوهمند اصفهان با سابقه اى ديرينه و برابر با چندين قرن، همواره پشتوانه اى عظيم براى فقه و فقاهت و حراست از كيان معرفت دينى و معارف اسلامى بشمار مى رفته است. عالمان بزرگ، فقيهان سترگ و فيلسوفان بلندپايه و عارفان روشن ضميرى كه نامشان قرين اصفهان و تاريخ باعظمت اين سامان است، خبر از اين واقعيت بلند مى دهند كه حوزه ى اين ديار در زمانى نه چندان دور، جايگاه رفيع
علم و دانش و معرفت دين را در قبضه ى اختيار و اقتدار خود داشته و وجود فرزانگانى چون شيخ بهايى، علامه ى مجلسى، ميرداماد، سيد شفتى، جهانگيرخان قشقايى و دهها و صدها تن ديگر از نام آوران تاريخ اسلامى ايران، در اين حوزه ى باعظمت كه آراء علمى و مقامات برجسته ى معنوى و فرهنگى و سياسى اشان، آنان را شهره ى آفاق ساخته است، همه و همه نشان از شكوه ديرين اين نهاد بلند مرتبه ى دينى و فرهنگى تشيع دارد و به تعبير زبياى ولى امر مسلمين و مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» اين حوزه ى كهن و ريشه دار، سلف حوزه ى عظيم الشأن قم محسوب مى گردد.
اما اين حوزه ى باسابقه در دهه هاى اخير به دليل افول ستارگان درخشان آسمان علم و به دلايل متعدد ديگرى كه مجال بسط آن در اين فرصت كوتاه نيست به تدريج دچار ركود گرديده بود. بر اين اساس مدتها بود كه علماء بزرگ و فضلاء و طلاب عزيز حوزه ى علميه ى اصفهان به دنبال راهكارى براى جبران و اصلاح نظام تشكيلاتى و علمى اين حوزه ى مقدسه بودند، اما اين حركت به يك «محوريت كارآمد» و يك «مركزيت استوار» نيازمند بود تا اين كه با افزايش اين احساس نياز، از بين شخصيتهاى برجسته و مردان الهى، نظرها به سوى فقيهى وارسته و مجاهدى تلاشگر و معلمى بزرگ معطوف شد. اين شخصيت كسى نبود جز آية الله العظمى مظاهرى.
علماء بزرگ و فضلاء ارجمند حوزه ى علميه ى اصفهان پيش از آن تاريخ، بارها از محضر آية الله العظمى مظاهرى خواسته بودند كه ايشان از قم هجرت كرده و در اصفهان رحل اقامت افكند اما آن بزرگوار به دلايل مختلف از
پذيرش اين درخواست امتناع مى كردند تا آن كه پس از رحلت مرحوم حضرت آية الله آقاى حاج شيخ حسن صافى اصفهانى «قدس سره»، اساطين و علماء بزرگ حوزه ى علميه ى اصفهان، در آبان ماه سال 1374، طى نامه ى بسيار مهمى كه يكى از اسناد افتخار تاريخ شكوهمند حوزه ى علميه ى اصفهان است، به حضور ولى امر مسلمين و رهبر معظم انقلاب اسلامى «مدظله العالى»، با اشاره به مشكلات روزافزون اين حوزه ى مقدسه، چنين مرقوم داشتند: «... با توجه به استنباط از فحاوى كلام حضرتعالى نسبت به فاضل معاصر، معلم اخلاق، فقيه متبحر و اصولى كارآمد، مجتهد عالم به زمان و مكان حضرت آية الله مظاهرى دامت بركاته كه يكى از برجستگان درس مرحوم امام خمينى «رحمة الله عليه» بوده اند، حوزه ى علميه ى اصفهان آمادگى خود را جهت استقبال شايان از ايشان اعلام مى نمايد...».
در فاصله اى كه نامه ى اساتيد و علماء حوزه ى علميه ى اصفهان به محضر مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» تقديم شد و پاسخ معظم له، تلاشهاى گسترده اى براى جلب رضايت آية الله العظمى مظاهرى در جهت اجابت اين درخواست از سوى حوزويان و ديگر اقشار مختلف صورت پذيرفت.
بالاخره، آية الله العظمى مظاهرى با توجه به اهميت شايان عنايت درخواست علماء بزرگ حوزه ى علميه ى اصفهان و نيز استقبال و علاقمندى بسيار زياد همراه با تواضع و صفاى باطن مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» در اين زمينه، متقاعد شده و با نشان دادن مراتب تبعيت عملى خود از ولايت فقيه، و آماده شدن براى هجرت به حوزه ى علميه ى اصفهان پس از متجاوز از چهل سال تحقيق و تتبع و دانش اندوزى و تدريس، يكى از زيباترين صحنه هاى تاريخى
التزام عالمان دين به اعتقادات علمى خود را به منصه ى ظهور وبروز درآورند.
پس از آن رهبر معظم انقلاب اسلامى در تاريخ 9 آذر 1374 طى پيام بسيار مهمى خطاب به آية الله العظمى مظاهرى، با يادآورى سابقه ى باعظمت حوزه ى علميه ى اصفهان نقش علماء اعلام آن در انقلاب اسلامى كه مظهر اطاعت از امام راحل عظيم الشأن بوده است، چنين فرمودند: «بحمدالله و المنة خود آن جناب نيز از حسنات اصفهان و هديه اى ارزشمند از آن شهر فضيلت پرور به حوزه ى والامقام قم و به طلاب و جويندگان علم و معرفت و اخلاق مى باشيد، و سال هاى متمادى پس از آنكه حظ عظيمى از آن سرچشمه ى جوشان فقه و علم و معرفت به دست آورده ايد، خود در مسند استادى فقه و اخلاق، جمع كثيرى از فضلاء و مستعدان را از فيوضات بهره مند ساخته ايد. اينك اصفهان، حوزه ى علميه و مردم آن، جنابعالى را به اصفهان فرامى خوانند، قاطبه ى علماى محترم و عزيز اصفهان كه در ميان آنان شخصيتهاى برجسته ى علمى و دينى نيز حضور دارند و همواره مايه ى اعتلاى حوزه ى علميه ى اصفهان بوده اند، در نامه اى اين را از اينجانب درخواست كرده و شوق خود و مردم را منعكس ساخته اند. لذا اينجانب مقتضى مى دانم كه جنابعالى به اصفهان نقل مكان فرموده و پايگاه رفيعى از درس و تعليم و تحقيق بنا نهيد و تربيت طلاب و فضلاء و ارشاد و هدايت عموم مردم و پاسخ گويى به مراجعات دينى و شرعى آنان را وجهه ى همت سازيد. بى شك مردم مؤمن و فرهنگ دوست و هوشمند استان و شهر اصفهان كه به روحانيت معظم عشق مى ورزند، مقدم جنابعالى را گرامى مى دارند، و با
قدردانى از بركات وجود شريف بهره اى وافر از حضور علمى و اخلاقى و اجتماعى و فرهنگى آن جناب خواهند برد. ان شاء الله».
پيام عديم النظير ولى امر مسلمين و مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» و تجليل معظم له از مرتبت بلند مردم مجاهد و غيور و مؤمن اصفهان و نيز تمجيد از مقام شامخ آية الله العظمى مظاهرى با آن عبارات زيبا و دلنشين، همگان را به تحسين و شگفتى واداشت.
دو روز پس از صدور اين پيام مهم، آية الله العظمى مظاهرى در روز يكشنبه 74/9/12 مصادف با 10 رجب 1416 ميلاد پربركت حضرت جوادالائمه عليه السلام در ميان استقبال عظيم علماء، طلاب و اقشار مختلف مردم بزرگوار اصفهان وارد اين شهر شده و در اين سامان رحل اقامت افكندند.
تبيين حوادث مبارك و باشكوهى كه پس از ورود معظم له به اصفهان رخ داد مجالى واسع مى طلبد. آنچه شايان گفتن است آن است كه امروز پس از گذشت نزديك به سه سال از آن هجرت مبارك، آرزوى بلند علماء و اساطين حوزه ى علميه ى اصفهان در شكوفايى و بالندگى دوباره ى اين حوزه ى مقدسه و همچنين آرمان ارجمند رهبر معظم انقلاب اسلامى و ولى امر مسلمين «مد ظله العالى» به مرحله ى بروز و ظهور رسيده است و اميد است با استمرار بركات اين هجرت شكوهمند، حوزه ى علميه ى اصفهان، سابقه ى عظيم الشأن تاريخى خود را به دست آورد.
حوزه ى علميه ى اصفهان، بركات نعمت حضور:
حركت عظيمى كه با اين هجرت تحت حمايتهاى مقام معظم رهبرى آغاز شد، در ذات و ماهيت خود يك حركت به تمام معنى فرهنگى بود گر چه بركات ديگرى نيز از
زواياى مختلف آن جارى شده است.
اين حركت شكوهمند از ابتداى آغاز در دو بعد مهم «حوزوى» و «فراحوزوى» جريان يافته و با عنايات الهى همچنان ادامه دارد:
در «بعد حوزوى» سه محور اساسى «ايجاد نظم و تشكيلات منجسم مديريتى»؛ «تقويت بنيه ى علمى و ارتقاء سطح آموزشى» و «ايجاد خدمات و تسهيلات رفاهى»، مورد توجه و امعان نظر ويژه ى حوزه ى علميه ى اصفهان قرار گرفته است.
در اين راستا به فهرستواره اى از برخى از اقدامات انجام شده اشاره مى شود:
1- تشكيل شوراى طرح و برنامه حوزه ى علميه ى اصفهان به منظور سياستگذارى برنامه هاى كلان.
2- تأسيس مركز مديريت حوزه ى علميه ى اصفهان به منظور ايجاد نظام تشكيلاتى اين حوزه.
3- تأسيس مركز خدمات حوزه ى علميه ى اصفهان كه داراى واحدهاى بيمه درمانى طلاب، صندوق قرض الحسنه طلاب، دفتر پشتيبانى و رفاه مسكن طلاب، دفتر فنى و عمرانى مى باشد.
4- تأسيس مركز آموزش و تحقيقات رايانه اى حوزه ى علميه ى اصفهان.
5- تصويب و ثبت رسمى اساسنامه هاى حوزه ى علميه ى اصفهان و مركز خدمات حوزه ى علميه ى اصفهان.
6- تأسيس مركز آموزشهاى تخصصى حوزه ى علميه ى اصفهان و ايجاد سه رشته ى تخصصى در گرايش هاى فقه و اصول، تفسير، تبليغ.
7- پذيرش نزديك به يك هزار نفر طلاب جديد الورود در سال هاى تحصيلى 76-77 و 77-78.
8- استقلال امور مشموليت طلاب حوزه ى علميه ى اصفهان براساس اخذ فرمان فرماندهى معظم كل قوا.
9- بناء درسى منظم و محققانه در بخش خارج فقه و اصول توسط شخص آية الله العظمى مظاهرى.
10- برگزارى دروس جنبى حوزوى در زمينه هاى رجال، تفسير، اعتقادات، فلسفه و...
11- آغاز طرح بزرگ انبوه سازى مسكن سازمانى طلاب به استعداد نزديك به 400 واحد مسكونى.
هجرت
در بعد فراحوزوى:
در «بعد فراحوزوى» نيز در سه محور «رسيدگى به امور مساجد»؛ «توجه به مراكز فرهنگى، اجتماعى، نظامى» و «ارتباط نزديك با توده ى مردم و اقشار مؤمنين» فعاليتهاى مهمى صورت گرفته كه گوشه هايى از آن بدين شرح است:
1- تأسيس مركز رسيدگى به امور مساجد استان اصفهان و تنظيم اساسنامه و ثبت رسمى اين مركز.
2- ارتباط مستمر و برگزارى سلسله دروس اخلاقى توسط رياست معظم حوزه ى علميه ى اصفهان براى دانشگاهيان، قضات عاليرتبه و فرماندهان نيروهاى نظامى و انتظامى و زنان و بانوان.
3- برگزارى جلسات دروس اخلاق براى اقشار مؤمنين در مسجد حكيم اصفهان كه پس از حضور آية الله العظمى مظاهرى در اصفهان، اينك به يك پايگاه رفيع براى اعتلاء معارف اسلام و انقلاب شكوهمند اسلامى تبديل شده است.
اين همه از دولت لطف خداست:
بدون ترديد وجود اين همه بركات كه بر اين هجرت تاريخى مترتب شده است اثر عنايات لايزال الهى و الطاف حضرت ولى الله الاعظم «ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء» و توجهات ويژه ى ولى امر مسلمين و رهبر معظم انقلاب اسلامى «مدظله العالى» و همچنين مجاهدت و تلاش پيگير زعيم عالقدر حوزه ى علميه ى اصفهان «دامت بركاته» است و اگر نبود آن عنايات و الطاف و توجهات و اين مجاهدتها، بدون ترديد نيل به مقاصد عاليه اى كه گوشه هايى از آن بصورت فهرست گونه بيان شد، به هيچ روى ممكن نبود.
از خداوند منان و رحمان استمرار و استدامه ى اين بركات را در سايه ى نظام بلند پايه ى جمهورى اسلامى طلب مى كنيم.
انه ولى النعم و التوفيق.
آذر ماه 1377
شعبان المعظم 1419
بسم الله الرحمن الرحيم
مصاحبه ى مجله ى حوزه
با
مرجع عاليقدر
حضرت آية الله العظمى مظاهرى
«مد ظله العالى»
منتشر شده در:
مجله ى حوزه (ويژه ى حوزه هاى علوم دينى).
شماره ى 68-69 (خرداد، تير، مرداد و شهريور 74)
ما، مسافريم و روزهاى عمر، به منزله ى منزلهاى سفر.
در اين منزلها، براى عاقبت انديشان، بهره هاست. بهره براى فردا. فردايى كه آنچه كشته شده باشد، درويده خواهد شد.
حال، براى فردا، چه كشت شود، تا به كار آيد و خريدار داشته باشد، چگونه از آفات دورشان داشت، تا بمانند براى روز درو، مسأله اى است مهم كه بايد از راهيان راه معرفت و سالكان مسلك سعادت، جويا شد.
به فرمان آنان، گردن نهاد و دوره سخت اصلاح نفس و پيرايش و پرورش باطن خويش را آغاز كرد، تا به مرحله اى رسيد كه بتوان از منزلها بهره برد و آن بذر كه افشانده مى شود حاصلى نيكو دهد و در روز واپسين، درخور عرضه به پيشگاه حق باشد. براى اين مهم، به محضر معلم اخلاق، فقيه بزرگوار، حضرت آية الله حاج شيخ حسين مظاهرى، كه از محضر معلمان بزرگ اخلاق بهره برده و الگوهاى نيك در اين سير روحانى داشته و خود در اين راه رياضتها كشيده، شرفياب شديم، تا براى گذر از اين راه پرخطر راهنمايى بخواهيم و از نفس گرمش، گرما بگيريم.
اميد آن كه آنچه از اين مجلس روحانى برگرفته ايم و اينك تقديم مى داريم، همگان، بويژه علاقه مندان به سير سلوك را مفيد افتد.
حوزه: با تشكر از حضرت عالى كه مصاحبه ى با مجله ى حوزه را پذيرفتيد، لطفا، در ابتدا، شمه اى از زندگى تحصيلى و علمى خود را بيان بفرماييد.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
رب اشرح لى صدرى و
يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
خدا را شكر مى كنم كه توانستم خدمت شما عزيزان باشم. اميدوارم كه آنچه مى گويم، براى خود و شما و خوانندگان، مفيد باشد.
البته، تمايل قلبى من اين است كه در اين مصاحبه، از مطالب كلى صحبت كنم؛ اما از باب «فاما بنعمة ربك فحدث» و به لحاظ انتقال تجربيات ديرينه به نسل حاضر و طلاب جوان و از باب اين كه يادى و ذكرى از اساتيد و بزرگان و حقداران خود كرده باشم و نيز در جهت اجابت درخواست مجله ى وزين حوزه، عرض مى كنم:
در سال 1312 شمسى در خانواده اى وارسته و مذهبى متولد شده ام. پس از گذراندن تحصيلات غير حوزوى، در سال 1326 شمسى، براى تحصيل علوم دينى، وارد حوزه ى علميه ى اصفهان شدم.
حوزه ى اصفهان، چنان كه مى دانيد، سابقه ى كهن و درخشانى دارد و حيف كه آن سابقه ى ارجمند با اين لاحقه فعلى، هماهنگ نيست. در سال 1326، وضع حوزه ى علميه اصفهان، گر چه همانند صد سال پيش نبود، ولى با وضع فعلى هم، تفاوت جدى داشت.
تقريبا، از لحاظ درس و بحث، حوزه ى گرمى بود.
من، در مدرسه مسجد سيد اصفهان، كه مقبره مرحوم حجة الاسلام على الاطلاق، يعنى سيد شفتى هم در آن جاست و مسجد، منتسب به ايشان است، حجره گرفتم و مشغول تحصيل شدم.
ادبيات را خدمت دو اديب بزرگوار، مرحوم حاج آقا جمال خوانسارى و حاج آقا احمد مقدس، فراگرفتم.
سطح را خدمت حضرات آيات: خادمى، فياض، و طيب و اديب خواندم.
منظومه ى حاجى سبزوارى را در محضر مرحوم آيت الله مفيد، خواندم.
اين اساتيد، مردان بزرگى بودند و حق
بسيارى هم بر ذمه من دارند. خداوند، همه آنان را غريق رحمت خود فرمايد.
در سال 1331 شمسى به قم آمدم. مقدارى از كتاب شريف مكاسب و كتاب ارزشمند كفايه را نزد مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الجواد جبل عاملى، مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى و مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضى حائرى تدرس كردم و بعد، بيش از هشت سال در خدمت حضرت آيت الله العظمى بروجردى و بيش از ده سال، در خدمت حضرت امام و بيش از دوازده سال در خدمت آيت الله العظمى مرحوم داماد، خارج فقه و اصول را استفاده بردم.
اسفار ملاصدرا و شفاى بوعلى را هم از محضر استاد بزرگوار، علامه طباطبايى فراگرفتم.
از آغاز تحصيل، مقيد بودم، تدريس هم داشته باشم. به ياد دارم كه سيوطى مى خواندم، صمديه را تدريس مى كردم از اين روى، در اصفهان كه بودم، ادبيات تدريس مى كردم. به حوزه ى علميه ى قم كه وارد شدم، تدريس سطح را شروع كردم اكنون هم، قريب به بيست سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول، مشغول هستم.
منظومه، نهايه و قسمتهايى از اسفار را نيز، چندين مرتبه تدريس كرده ام.
و توصيه ام هم به طلاب اين است كه تا مى توانند تدريس را فراموش نكنند. تدريس، افزون بر اين كه اداى زكات علم است، باعث تقويت پايه هاى علمى نيز هست.
حوزه: اگر خاطره اى از اساتيد خود داريد، بفرماييد، بويژه از مرحوم آية الله مفيد كه قدرى ناشناخته اند.
-: دوران تحصيل، آن هم در محضر اين بزرگان، همه اش خاطره است. ولى گفتيد از مرحوم آية الله مفيد بگويم، چند جمله اى راجع به ايشان، عرض مى كنم:
مرحوم
آيت الله مفيد، از فقها و فلاسفه ى اصفهان بود. انسان فوق العاده وارسته اى بود، شاگرد دوست و شاگرد پرور بود. افزون بر فلسفه، خارج فقه و اصول نيز، تدريس مى كرد.
ايشان، در بيدآباد اصفهان منزل داشتند، ما نيز همسايه ى ايشان بوديم. از آن جا، تا مدرسه ى صدر اصفهان، مسافت زيادى، راه بود، هر روز در خدمت ايشان، پياده مى آمديم تا مدرسه، اين، توفيقى بود براى من كه بيشتر از محضر آن بزرگوار، بهره ببرم.
بارها از بى اعتبارى دنيا برايم سخن مى گفت. نسبت به اهتمام به درس، بسيار سفارش مى فرمود.
مى فرمود:
«طلبه، اگر نامش در دفتر امام زمان، ثبت شود، هم دنيا دارد و هم آخرت.
طلبه، نبايد از مشكلات هراسى به دل راه بدهد. با مشكلات بايد دست و پنجه نرم كند، تا به جايى برسد».
گاه، اين روايت مشهور را برايم مى خواند:
أوحى الله تعالى الى داود (ع) يا داود انى وضعت خمسة فى خمسة، و الناس يطلبونها فى خمسة غيرها فلا يجدونها: وضعت العلم فى الجوع و الجهد و هم يطلبونه فى الشبع و الراحة فلا يجدونه،...
بحار، ج 453/78
خداوند به داوود (ع) وحى كرد اى داوود من پنج چيز را در پنج چيز نهادم مردم آن را در غير آن پنج چيز مى جويند و نخواهند يافت: علم را در گرسنگى و تلاش نهادم آنان آن را در سيرى و راحتى مى جويند نخواهند يافت...
مى فرمود:
«من، در ايام تحصيل، مشكلات فراوان ديده ام. بسيارى از اوقات، لباس، به قدر نياز نداشتم. بارها، با دست خالى به منزل رفته ام، ولى به لطف الهى همه را پشت سر گذاشتم و همسرم، با فداكارى اين وضعيت را تحمل مى كرد و
مرا نگران نمى ساخت».
ايشان، مقيد بود، از سهم مبارك امام، استفاده نبرد، از اين روى، به همان اندازه اى كه خويشان و بستگان وى، به ايشان هديه مى كردند اكتفا مى كرد. دنياى ايشان، ختم به خير شد و آخرت ايشان هم معلوم است. آن بزرگوار، در سال 1382 ه.ق رحلت كرد و در قبرستان شريف تخت فولاد اصفهان، در بقعه ى مرحوم آقا محمد بيدآبادى «قده» دفن شد.
چنين انسانهايى بيقين، مصداق اين آيه شريفه اند:
«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى».
اى روح آرامش يافته، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت بازگرد و در زمره ى بندگان من داخل شو. و به بهشت من درآى.
حوزه: هر يك از اساتيد، شيوه اى خاص در تدريس دارند، لطفا بفرماييد اساتيد شما چه شيوه هايى داشتند و مزاياى هر كدام، در چه بود.
عرض كردم از جمله اساتيد ما، حضرت آيت الله العظمى بروجردى بود. شيوه ى ايشان، شيوه ى مجتهد پرور بود. ايشان در تدريس فقه، به چند نكته اهميت مى دادند:
1. بيان تاريخ تشريعى يك مسأله و ذكر اجمالى تطورات آن، از آغاز، تا پايان، در ادوار فقه شيعى و سنى.
اين مطلب، نگاه فقيه را به مسأله، باز مى كند و مى تواند تغييرات صورت گرفته در يك مسأله و علل آن را بفهمد.
2. اهميت به اقوال قدماء. ايشان، معتقد بودند كه فقه ما، مسائل متفرقه اى دارد كه فقها، به متون فقه، افزوده اند و مسائلى هم دارد كه از معصومين اخذ شده و تعبير خودشان: «اصول متلقاة» است. ايشان اين دو دسته را در بحثها از هم، جدا مى كرد و براى متون قدماء
به لحاظ نزديكى به زمان معصومين (كه ويژگى مهمى بود)، اصالت خاصى قائل مى شد خصوصا به اقوال مرحوم شيخ الطائفه، اهميت زيادى مى داد و از آن فقيه بزرگوار، با احترام خاصى ياد مى فرمود.
3. در جمع بين روايات، بسيار محققانه عمل مى كرد و بحق، فقيه ممتاز، زبردست و عالى قدرى بود.
4. اگر چه، هميشه در درس مى فرمود: «احتياط، در ترك احتياط است»، اما در مقام فتوا، جرأت بى جهت و بى دليل نداشت و به لحاظ مقام عملى و تقدس خاصى كه داشت جانب احتياط را از دست نمى داد.
اما شيوه ى درس امام خمينى: امتياز درسى ايشان در چند چيز بود كه به عرض مى رسانم:
1. فهم عرفى. اين امتياز را از استاد بزرگوارش، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى گرفته بود. اهميت اين امتياز در استنباط و اجتهاد براى اهل فن روشن است، مخصوصا در مورد كسى مثل حضرت امام كه يك فيلسوف و حكيم متأله بودند.
2. بيان شيوا و سليس، روان و گويا، كه در ميان همه ى مدرسين آن زمان، بى نظير و ممتاز بود.
3. شاگرد پرورى: آن بزرگوار، به شاگرد، ميدان بحث و ارائه ى نظر مى داد. شاگرد را تشويق مى كرد.
اين خصوصيت، خصوصيت كوچكى نيست. بزرگان ما، اگر در درسهايشان ميدانى براى ارائه نظرات خود نمى داشتند، چگونه رشد مى كردند؟
4. ايشان، از سر تحقيق، تابع دليل بود. از اين روى، از بيان قولى كه احتمالا خلاف مشهور باشد، در صورتى كه مستندش به نظر ايشان قوى باشد، باكى نداشت.
5. به اقوال شيخ انصارى اهميت بسيار مى داد و براى نظرات آن فقيه عالى مقام، احترام خاصى قائل مى شد.
خلاصه، چه
درس فقه ايشان و چه درس اصول ايشان، درس ارزشمند و ممتعى بود. خداوند، درجات اين مرد عالى مقدار را متعالى كند.
اما شيوه درس آية الله العظمى داماد:
1. مرحوم آقاى داماد، حقيقتا، محقق بود و براى تدريس، زحمت بسيارى مى كشيد، مكرر از ايشان شنيدم كه فرمود: «من، ديشب براى اين بحث، هفت ساعت، هشت ساعت، زحمت كشيدم».
2. موشكافيهاى عالمانه اى در بحث هاى ايشان وجود داشت. نظريات خود را با دقتهاى ظريفى از روايات، استخراج مى كرد.
اگر چه درس ايشان، به شلوغى برخى از درسهاى ديگر نبود، ولى حقا درس ارزشمند و قابل استفاده اى بود.
حق ايشان بر گردن من و حق ديگر اساتيد، جز با لطف خداوند، ادا نمى شود.
حوزه: از فعاليتهاى سياسى و اجتماعى خود بفرماييد.
-: از الطاف الهى نسبت به بنده اين بود كه از همان آغاز ورود به قم، در محضر حضرت امام بودم. ايشان، ما را به شاگردى پذيرفتند. بودن ما در خدمت حضرت امام، خواه ناخواه ما را در مسير حركت سياسى-انقلابى امام قرار مى داد.
بنده و جمعى از دوستان، از همان سال 41 ،40 در خدمت اين انقلاب بوده ايم و تاكنون هم، به لطف الهى توانسته ايم به اندازه وضع خود، از اين انقلاب و نظام حمايت كنيم.
اين را از امام عزيزمان آموخته ايم: «خدمت به اين نظام، واجب عينى است.»
تذكر اين نكته را لازم مى دانم: همان طورى كه امام بزرگوار، فرمودند: حفظ اين نعمت و امانت الهى از اصل به دست آوردن آن، بسيار مشكل تر است. از اين روى، بايد با نهايت دقت، و احتياط، از اين نظام ارزشمند حفاظت كرد هر كسى به اندازه ى وظيفه خود
و به اندازه ى وسع خود، بايد در خدمت انقلاب و آرمانهاى اسلامى آن قرار گيرد و سپاسگزار و قدردان اين نعمت بزرگ باشد.
حوزه: شكر خدا حضرت عالى در كسب دانش دين موفق بوده ايد، لطفا عوامل موفقيت خود را بيان كنيد.
-: اگر لطف خداوند متعال و توجهات صاحب حوزه ى علميه نبود، هيچ كس توفيقى نمى داشت. اگر ما هم توفيقى كسب كرده ايم، به لطف خدا بوده است.
در عين حال، من سعى كرده ام كه امورى را در درس و تحصيل رعايت كنم كه آن هم اگر انجام پذيرفته، به لطف خداوند متعال و عنايت اهل بيت، عليهم السلام، بوده است. از جمله آن امور:
1. انتخاب اساتيد خوب كه نام آن بزرگان را بردم. استاد، نقش تعيين كننده اى در سرنوشت انسان دارد، مرحوم علامه طباطبايى، از استادشان مرحوم حضرت آقاى قاضى، نقل مى فرمودند كه: «اگر نصف عمر در طلب استاد بگذرد جا دارد».
2. انتخاب هم مباحثه ى خوب.
3. سعى كرده ام كه امور دنيوى، مانع تحصيل نشود. از اين روى، به لطف خدا و اعتقادى كه به اين راه داشته ام، روزانه، بيش از ده دوازده ساعت، مشغول تحصيل بوده ام.
4. نظم.
استاد بزرگوار ما، حضرت امام، افزون بر اين كه خود منظم بود، از اين كه شاگردى بى نظم به درس حاضر مى شد، به شدت ناراحت مى گرديد و مى فرمود:
«من نمى گويم به درس من بياييد، ولى اگر مى خواهيد بياييد، منظم بياييد.»
نظم، بسيار خوب است، به عمر انسان، بركت مى دهد. يك طلبه بانظم، بازدهى اش، چند برابر طلبه بى نظم است.
5. خوب خواندن. اين كه بعضى از طلبه ها ده سال، بيست سال درس خارج مى روند، ولى به جايى نمى رسند،
به خاطر اين است كه دروس پايه را خوب و دقيق، نخوانده اند، بويژه ادبيات. طلبه، بايد اديب باشد. به اين معنى كه وقتى عبارت عربى را مى بيند، ناخودآگاه، آن را صحيح بخواند. همچنين سطح را بايد خوب بخواند.
حوزه: آيا در مسائل اخلاقى، استاد خاصى داشته ايد.
-: استاد خاص به معناى مصطلح، خير موافق آن هم نيستم. زيرا،
اولا، استاد خصوصى، خيلى كم است، مخصوصا در حوزه ى فعلى ما، كه حدود سى هزار طلبه دارد، اگر بخواهيم به نسبت اين تعداد، استاد خصوصى اخلاق داشته باشيم، بايد تعداد زيادى استاد اخلاق داشته باشيم كه چنين چيزى در حوزه ى فعلى ما، ممكن نيست.
اين كه حضرت امام، بارها نسبت به مرحوم شاه آبادى، اظهار ارادت مى كرد و از ايشان، باعظمت ياد مى كرد، بدين خاطر بود كه امام، پس از تلاشهاى بسيار، موفق شده بود، استادى در اخلاق، آن گونه كه مى خواهد، بيابد.
ثانيا، استاد خصوصى به اين معنى كه انسان خود را در اختيار او بگذارد و فقه و اصول وديگر مباحث را در حاشيه ى كار قرار دهد، اين نيز، افراط است و نادرست. به عقيده ى من، نه تنها سودى نخواهد داشت، كه ممكن است ضرر نيز داشته باشد. علم و تزكيه بايد همراه هم باشند.
افرادى را سراغ دارم كه با ولع بسيار مسائل اخلاقى را اين گونه دنبال مى كردند، استاد خصوصى داشتند و... ولى در نهايت، راه به جايى نبردند و منحرف شدند و با حوزه ى علميه و نظام مقدس جمهورى اسلامى به معارضه برخاستند.
بنابراين، با اين گونه استاد خصوصى داشتن در اخلاق، موافق نيستم و خود نيز، استاد خصوصى نداشته ام.
البته، از محضر حضرت
امام و علامه طباطبايى، استفاده هاى اخلاقى و معنوى
فراوان برده ام و خدا را همواره، بر اين حهت شاكرم كه در زمانى وارد حوزه ى قم شدم كه دو استاد برجسته مانند امام و علامه، در آن، حضور داشتند و من توانستم در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق از خدمت آن دو بزرگوار، بهره ببرم.
حوزه: لطفا شمه اى از ويژگيهاى اخلاقى امام خمينى را بيان فرماييد:
- حضرت امام مجسمه ى اخلاق اسلامى بود و حقيقتا بايد گفت كه جنبه ى سياسى ايشان بعد از نهضت، جنبه هاى ديگر آن مرد بزرگ، بويژه جنبه ى علمى و جنبه ى اخلاقى ايشان را تا قدرى تحت الشعاع قرار داد.
1. از امتيازهاى بارز ايشان، احتراز از محرمات بود. سالهاى متمادى كه در خدمت ايشان بودم، يك عمل مكروه از آن مرد ملاحظه نشد، حتى اگر شبهه ى گناه پيش مى آمد، حالت نگرانى از ايشان نمايان مى شد و لذا در مقابل انجام محرمات مخصوصا از قشر طلبه عكس العمل شديد نشان مى داد.
2. ويژگى اخلاقى ديگر امام، احترام ايشان به علماء اسلام بود.
از وحيد بهبهانى، آن محقق جليل، نقل شده است:
«اگر به جايى رسيده ام مرهون احترامى است كه براى فقهاء و علماى اسلام قائل شده ام».
و اين خصلت در امام، هميشه جلوه گر بود، نه تنها به مثل شيخ طوسى و صاحب جواهر و شيخ انصارى احترام ويژه مى نهاد و با تجليل از آن ياد مى كردند، بلكه درباره ى امثال آية الله مؤسس يا آية الله بروجردى نيز، بارها مى فرمود: «در سر حد كرامت است كه يك پيرمرد، به اين خوبى حوزه علميه و بلكه عالم تشيع را اداره مى كند.»
3. از ديگر خصائص اخلاقى ايشان،
تواضع بود و همان طور كه مقام و رياست در شخصيت رسول اكرم و ائمه طاهرين، عليهم السلام، نتوانست اثرى بگذارد، در مورد اين فرزند عالى مقدار آنان هم اين گونه بود. همان تواضعى كه در دوران پيش از مرجعيت داشتند، تا آخر عمر پربركت خود حفظ فرمودند و ما مى ديديم كه ايشان چگونه در مقابل مردم و يا جوانان بسيجى و يا خانواده ى معظم شهدا و فرزندان آنان و يا جانبازان، كوچكى و تواضع و خفض جناح مى فرمودند.
4. امتياز اخلاقى ديگر امام، زهد آن مرد بزرگ بود. زهد، يعنى دل نبستن به دنيا و همدل نشدن با ماديات. ساده زيستى امام هميشه زبانزد بود. از تشريفات و تجملات، حقيقات رنج مى برد و هميشه ديگران و بالاخص طلاب را به زهد و ساده زيستى و حفظ زى طلبگى نصيحت و توصيه مى فرمود و شما ديديد كه در همان دورانى كه در رأس قدرت بودند، همان زندگى بى آلايش روحانى را حفظ فرمودند و اجازه ذره اى تجاوز از آن را به اطرافيان ندادند.
5.خصيصه ى مهم ديگر شخصيت دادن به افراد بود. چنان كه از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده است ايشان چنان با اصحاب خود رفتار مى كردند كه هر فردى گمان مى كرد كه اعز افراد نزد پيامبر اكرم (ص) است استاد بزرگوار ما در برخورد با شاگردان و بويژه در درسهاى حوزوى خود، اين گونه عمل مى كردند و با اين حركت خود، استعداد شاگردان را شكوفا مى كردند.
6. ويژگى ديگر ايشان كه براى خود من اعجاب انگيز و پند بزرگى بود، اين مسأله است كه در مجالس غيردرسى، وقتى فرعى از فروع علمى مطرح مى شد و هر
كس به فراخور خود مطلبى را ارائه مى كرد، تنها اگر از ايشان اظهارنظرى مى خواستند، صحبت مى فرمود، آن هم در حد اختصار. اين روش از نظر اهل علم، جدا فضيلت بزرگى به شمار مى آيد. هنيئا لارباب النعيم نعيمهم.
7. از ويژگيهاى ديگر ايشان كه به نظر من تناسب تام با خصائص اخلاقى ايشان دارد، درك ايشان از مقام امامت و ولايت بود؛ چرا كه چنان دركى را جز به متخلقان اخلاق الهى نمى دهند. شما اگر به كتب عرفانى امام و شروحى كه بر ادعيه و روايات مرقوم فرموده اند، مراجعه كنيد، به خوبى درمى يابيد كه ايشان مقام امامت و ولايت كبرى را يافته است، نظير آدم تشنه اى كه تشنگى را با سراسر وجود خود دريافته. هنيئا له و رزقنا الله و اياكم. و متأسفانه حق اين كتاب هاى ارزشمند و ديگر كتب ايشان در حوزه رعايت نشده است، اين كتابها مورد تدريس و تدرس و مراجعه ى اهل تحقيق باشد.
به هر صورت مجموعه ى اين خصائل و صفات بارز ديگر موجب شد كه آن بزرگوار حاكميت بر قلوب پيدا كند. اين مطلب در قرآن شريف و روايات معصصومين (ع) به صراحت وجود دارد كه محبت افراد متقى در قلوب ريخته مى شود و ابهت آنان نيز در دلها رسوخ مى كند. قرآن كريم مى فرمايد:
«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا».
مريم، 96
و امام حسن (ع) نيز در توصيه هاى پايان عمر شريف خود، به جنادة بن ابى اميه مى فرمايد:
«و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصية الله الى عز طاعة الله عزوجل».
بحارالانوار، ج 139/44
امام حقا مصداق اين آيه و روايت
بود.
حوزه: حضرت عالى از اساتيد درس اخلاق در حوزه ى عمليه قم هستيد، لطفا بفرماييد كه چه عاملى سبب شد كه به تدريس اخلاق بپردازيد.
- مسأله تهذيب نفس، موضوع مهمى است. قرآن شريف، به اين مسأله، بسيار اهميت داده است. تا آن جا كه بعثت همه ى انبياء و رسول گرامى اسلام و نزول قرآن را براى تحقق همين مهم مى داند.
«هو الذى بعث فى الاميين رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين.»
جمعه؛ 2
اوست خدايى كه به ميان مردمى بى كتاب، پيامبرى از خودشان مبعوث داشت، تا آياتش بر آنان بخواند و كتاب و حكمتشان بياموزد. اگر چه پيش از آن، در گمراهى آشكار بودند.
تهذيب نفس براى طلبه، از اهميت بيشترى برخوردار است. طلبه، همان وقتى كه مى گويد:
«بدان ايدك الله تعالى فى الدارين»، بايد بگويد:«هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم...» دو بال علم و تهذيب، بايد با هم باشند. اگر بال علم باشد، بدون تهذيب، افزون بر اين كه علم، براى شخص، حجاب اكبر مى شود، وزر وبالش نيز، دامنگير افراد جامعه مى شود.
امام خمينى، رضوان الله عليه، به مسأله تهذيب نفس، بسيار اهميت مى داد. هم خود مرد عمل بود و هم ديگران را، بويژه طلاب علوم دينى را هشدار مى داد. حتى در آخرين سخن به جاى مانده از ايشان؛ يعنى در وصيت نامه سياسى-الهى مرقوم فرموده است:
«از بالاترين و والاترين حوزه هايى كه لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلم قرار گيرد. علوم معنوى اسلامى، از قبيل علم اخلاق و
تهذيب نفس و سير و سلوك الى الله، رزقنا الله و اياكم، كه جهاد اكبر مى باشد.»
امام، در عين اين كه به فراگيرى فقه جواهرى و تمسك به روش سنتى تاكيد مى ورزيد، تهذيب اخلاق و تزكيه نفس را هم سفارش مى فرمود.
بنده، پيش از آن كه به حوزه بيايم، به مسائل اخلاقى و مجالس موعظه، علاقه مند بودم. يادم هست بچه بودم در ايام محرم، در مجالس روضه مى نشستم و از منبرهاى اخلاقى و مفيد، بهره مى بردم.
پس از طلبگى، اين ذوق نسبت به مسائل اخلاقى،در من تشديد شد.
حضرت امام، روزهاى شروع درس و پايان درس، مطالب اخلاقى مى فرمود. اين روزها، براى من، شادى آفرين بود. خيلى به وجد مى آمدم.
اما اين كه چه شد درس اخلاق شروع كردم؟ پس از تبعيد حضرت امام به تركيه، گروهى از آقايان طلاب، به بنده اصرار كردند كه درس اخلاق شروع كنم. من نپذيرفتم، زيرا خود را شايسته آن نمى دانستم.
تا اين كه يك روز، براى خواندن نماز ظهر به مدرسه فيضيه رفته بودم، آقايى آمد استخاره اى خواست. استخاره گرفتم، خيلى خوب آمد. فرداى آن روز، كه روز پنج شنبه بود، تعدادى از طلاب آمدند كه اعلاميه اى پخش شده كه شما شب جمعه، درس اخلاق مى گوييد! معلوم شد، آن استخاره روز گذشته، براى همين بوده است. گفتند: ما هر چه اصرار كرديم، شما نپذيرفتيد، استخاره كرديم، خوب آمد، اعلاميه را پخش كرديم.
ديدم، در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ام. ناچار شب آمدم فيضيه، در مدرس زير كتابخانه، كه محل درس اعلام كرده بودند، درس اخلاق را شروع كردم. مدتى درس ادامه يافت. جمعيت زيادى شركت مى كردند و استقبال،
خيلى خوب بود. تا اين كه ساواك، ما را از مدرسه ى فيضيه بيرون كرد. به مدرسه ى حجتيه رفتيم، از آن جا هم ما را بيرون كردند. حسينيه اراك رفتيم. چون افراد شركت كننده زياد بودند، بسيارى از افراد، بيرون حسينيه، در كوچه مى ايستادند و راه مردم مسدود مى شد، تصميم گرفتيم به جاى وسيع ترى درس را انتقال دهيم. تا اين كه پس از تلاش بسيار برخى از طلاب، توانستيم به مسجد اعظم برويم.
پس از انقلاب هم، اين درس ادامه يافت و بحمد الله جمعيت خوبى شركت مى كرد.
يك وقتى، يكى از علماى بزرگ مى فرمايد:
«به امام عرض كردم، فلانى درس اخلاق مى گويد. جمعيت زيادى شركت مى كند.
امام، آن قدر خوشحال شد كه سه مرتبه فرمود: الحمد لله رب العالمين».
اين، نشاندهنده ى اهتمام ايشان، به علم اخلاق است و لزوم برگزارى جلسات درس اخلاق.
بنابراين، درس اخلاق من، خود به خود پيش آمد و تمايل ذاتى و ذوق اخلاقى من هم، كمك كار شد، كه بتوانم آن را ادامه دهم.
به لطف الهى، تلاش فراوان كرده ام كه اين درسها براى خود و شنوندگان، مفيد باشد. البته درس اخلاق، درس انسان سازى است و كارى بسيار مشكل. به تعبير حضرت امام كه مى فرمود:
«مى گويند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن، چه مشكل، اما شيخ ما مى فرمود: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن، محال است».
واقعيت هم، همين است. كار بسيار طاقت فرسايى است.
حوزه: حضرت عالى وضع كنونى اخلاق و ديگر علوم را در حوزه ها، چگونه مى بينيد.
- در حال حاضر، حوزه را، نه تنها از نظر اخلاق، كه از نظر توجه به فقه و اصول نيز آن چنان كه
شايسته است، در مخاطره مى بينم. گر چه مى دانم، با لطف خداوند و تلاش مدرسان و طلاب، آسيبى به آن نخواهد رسيد.
فراموش نمى كنم راجع به تشكيل شوراى مديريت، با چند نفر از بزرگان، رفته بوديم خدمت حضرت امام.
بنده به ايشان عرض كردم: آقا! حوزه را از نظر علمى در مخاطره مى بينيم.
ايشان، با خونسردى فرمود:
«غم اين كه حوزه در مخاطره است، نخوريد. در زمان رضا شاه، وضع به قدرى بد بود كه طلبه ها، روزها مى رفتند بيرون از حوزه و به باغهاى اطراف شهر پناه مى بردند و شب به حوزه برمى گشتند. در عين حال، حوزه حفظ شد و از خطر، نجات يافت». بعد راجع به تشكيلات مديريت فرمود:
«فكر كنيد كه چه بايد كرد. اگر چيزى به من مربوط شد، اقدام مى كنم.»
به بنده فرمود:
«برو خدمت آقاى گلپاييگانى، از ايشان نظرخواهى بكن.»
شب، با آية الله مصباح يزدى، خدمت آية الله العظمى گلپايگانى رفتيم. در محضر ايشان هم، من از وضعيت علمى حوزه، اظهار نگرانى كردم. از قضا، ايشان هم فرمود:
«نگران نباشيد، حوزه صاحب دارد.»
ايشان هم مانند امام، به سختى ها و رنج هاى دوران رضا شاه اشاره كرد.
اين كه بنده عرض مى كنم، حوزه در مخاطره است، نه اين كه آسيب پذير باشد. بنده، با توجه به انتظارات فراوانى كه امروز هست، عرض مى كنم: توجه به اخلاق و فقه و اصول، كم رنگ شده است و گرنه كارهاى جنبى كه اكنون در حوزه براى حفظ نظام و عالم تشيع مى شود، بسيار است. امروز، در حوزه هاى علميه، كارهاى مفيد فراوانى انجام مى شود كه جاى تشكر آن باقى است. ولى توصيه حضرت امام، به تهذيب و اخلاق
و تأكيد ايشان بر فقه و اصول را نبايداز ياد ببريم لذا توصيه مى كنم به طلاب عزيز كه به اخلاق، اهميت بدهند. فقه و اصول را جدى بگيرند. فقه، فقه جواهرى و اصول هم، اصول سنتى. مقصودم از اصول سنتى، اصول، به روش بزرگان و اساتيد گذشته است، نه فرو رفتن در مسائل اصول و مطرح كردن نظريه اى و اقوال گوناگون را درباره ى آن نقل كردن و به نقد و بررسى گذاردن و آن گاه، نظريه اى را پذيرفتن و چندين روز براى آن استدلال آوردن و...
مقصودم از اهميت دادن به اصول، اين نيست، هر چند، كار علمى است. ولى بزرگان ما، مرحوم حضرات آيات: حكيم، بروجردى، حائرى، داماد، امام و... يك دوره اصول را پنج - شش سال به پايان مى رساندند، بدون اين كه مطلبى را كم بگذارند و به مباحث لازم و ضرورى توجه كنند.
امام بزرگوار، از اين جهت بسيار خوب عمل مى كردند. بعضى از اين مباحث، نظير بحث طلب و اراده، بحث هاى مهم و ارزشمندى هستند، اما در جاى خود. اينها به علم اصول ربطى ندارند.
به قول مرحوم آية الله العظمى بروجردى:
«اصول ما، به واسطه ى همين زوائد، آماس شد و بايد براى زوائد آن، فكر اساسى بشود.»
امام، در بحث خارج اصول خود، وقتى به بحث انسداد رسيدند، فرمودند:
«ما چون حجيت خبر واحد را اثبات كرديم، احتياجى به اين بحث نداريم.»
در تقريراتى كه از اصول ايشان نوشته ام، در جمادى الاولى 1374، اين مطلب را اين گونه تقرير كرده ام:
«هذا، تمام الكلام فى حجية الخبر الواحد و حيث اثبتناه فدليل الانسداد باطل بداهة اذ فى مقدماته عدم الدليل،
و الخبر الواحد، دليل واف بمعظم الفقه، بل بتمامه مع ضم الاجماعات و المشهورات و حيث ان العمر قصير و لكل شى آفات و البحث عن دليل الانسداد تطويل بلا طائل، بل يمكن ان يقال، ان بحثه لا يخلو عن الاشكال، فالاعرض عنه أحسن، بل واجب.»
نظر همين مطلب را در حواشى بر كفايه، كه اخيرا از ايشان منتشر شده، آورده اند.
(انوار الهداية، ج 317/1).
بنابراين، به جاى چندين سال معطل ماندن در اصول و طرح مباحث صرفا علمى، به قرآن و ديگر معارف اسلامى بالاخص علم اخلاق بپردازيم. امروز، نياز فراوان به اين گونه بحثهاست. حوزه، چشم و چراغ تشيع و جهان اسلام است.
من دو سال پيش، در جواب درخواستى از مديريت حوزه ى علميه ى قم، چهل و پنج موضوع لازم به بحث را معرفى كردم و گفتم روى اين موضوعات، كه بعضى فقهى و بعضى اصولى و بعضى اقتصادى بود، كار تفصيلى كه نياز امروز مردم و حكومت اسلامى را برآورده كند، نشده و اين، وظيفه ى حوزه هاست كه به اين امور لازم بپردازند.
حوزه: اگر ممكن است، فهرست آن موضوعات را براى استفاده خوانندگان مجله بفرماييد.
- موضوعات، چنانكه گفتم، در سه بخش: فقهى، اصولى و اقتصادى بود، بدين شرح:
فقهى:
1. بررسى تحليلى «تغريرات» و اختيارات دولت اسلامى در اين رابطه.
2. نگرش فقهى به مسأله «حفظ و سلامت محيط زيست».
3. بررسى فقهى مسأله «كنترل جمعيت و مواليد» و حدود و اختيارات دولت اسلامى.
4. حدود اختيارات ولى فقيه.
5. برسى تحليلى«قوانين مدنى» - عام و خاص - در فقه اسلامى.
6. بررسى مسائل مستحدثه حج.
7. بررسى مسائل مستحدثه ى قضا.
8. بررسى تحليلى آراء و
انظار امام خمينى و سير تحولات اين ديدگاهها. (به عنوان اولين ولى فقيه كه موفق به تشكيل حكومت اسلامى شدند».
9. هنرهاى تجسمى: مجسمه سازى، معمارى و...
10. هنرهاى تصويرى: فيلم، عكس و...
11. بررسى فقهى مسأله «حجاب». (با عنايت به ضرورت احياى چادر كه از ارزشهاى اسلامى و ملى در كشور ماست).
12. بررسى فقهى معضلات و تنگناهاى پزشكى: پيوند اعضاء خريد و فروش اعضاء و خون، تلقيح مصنوعى، جلوگيرى از باردارى و...
13. فقه سياست و روابط خارجى دولت اسلامى.
14. فقه دفاع و امور نظامى.
15. بررسى تحليلى «موسيقى و غنا». (با عنايت به آراء سهل انگارانه ايكه بعضا در اين باب ارائه مى شود).
موضوعات اقتصادى:
1. بررسى معاملات ارزى.
2. بررسى و تحليل بورس اوراق بهادار.
3. كنترل و نظارت بر قيمتها و حدود اختيارات نظام اسلامى.
4. بررسى ماليات و خوديارى ها و اختيارات نظام اسلامى.
5. تحليل محدوده ى نظام مالكيت فردى و حل تعارضات آن با مالكيت دولت.
6. بررسى معضلات و اشكالات وارده بر بانكدارى اسلامى.
7. نگرش فقهى به مسأله زمين.
8. تجارت خارجى و جايگاه آن در فقه اسلامى.
9. بررسى انفال و ثروت هاى عمومى ملى و شؤون و اختيارات دولت اسلامى در رابطه با آن.
10. بازنگرى فقهى باب مزارعه.
11. بازنگرى فقهى باب مضاربه.
12. بازنگرى فقهى باب اجاره.
13. بازنگرى فقهى باب رهن.
14. قواعد اصولى و كلى در باب معاملات.
15. بررسى روابط كارگر و كارفرما.
موضوعات اصولى:
1. تكليف مدركات حقيقى و اعتبارى «حقايق و اعتباريات» در علم اصول و تأثيرات بازشناسى اين دو در شيوه استنباط فقهى.
2.جايگاه «عرف» در علم اصول و ارزش آن در دستيابى
به قوانين فقهى.
3. تنقيح مناط و محدوده ى ارزشى آن در فقه.
4. بررسى تحليلى عناصر مكان و زمان در اجتهاد.
5. كاربرد و تأثيرات فلسفه در علم اصول.
6. كاربرد و تأثيرات منطق در علم اصول.
7. كاربرد و تأثيرات نحو در علم اصول.
8. بررسى تحليلى سيره ى مسلمانان و محدوده ى ارزشى آن در استنباط فقهى.
9. تفكيك اوامر ولايى و تبليغى معصومين و تأثيرات بازشناسى اين دو در شيوه ى استنباط فقهى.
10. نگرش روش شناسانه «حجيت ظهور» و بررسى شيوه هاى استظهار و ارزش اين شيوه ها در استنباط.
11. سير تاريخى علم اصول و بررسى بالندگى و ركود آن در بستر تاريخ.
12. بررسى و شناخت مذاق شريعت و روح فقه و محدوده ى ارزشى آن در استنباط فقهى. (روح فقه، عبارت است از نظريه هاى عملى و اصولى كه ساختار زيربنايى قوانين فقهى را شكل مى دهد و به تعبير ديگر زيربناهاى فقهى، كه منشاء احكام فقهى مى شود و فقيه در موارد سكوت ادله، يا تناقض و يا ابهام و تنافى آن، به آنها استناد مى كند.)
13. جايگاه بناى عقلاء و ارزش آن، در دستيابى به قوانين فقهى.
14. ميزان كاربرد عملى علم اصول در فقه (اين كه در كتابهاى فقهى، حقيقتا، به چه ميزان از علم اصول بهره بردارى مى شود.)
15. تفكيك و تعيين مباحث كم فايده و بى ثمر در علم اصول.
حوزه: در جهت اصلاح وضعيت اخلاقى حوزه، چه پيشنهادى داريد.
- پيشنهادى به مدرسان و گردانندگان حوزه دارم و توصيه اى به طلاب عزيز.
پيشنهادم اين است كه درس اخلاق را در حوزه زياد كنند. يكى از بزرگان مى گفت:
«در زمان مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى
در حوزه ى نجف، سى درس اخلاق بود.» در حوزه ما، حداقل، اكنون بايد سى درس اخلاق باشد. البته كسانى كه مى خواهند درس اخلاق بگويند، بايد افراد مهذبى باشند كه بحمدالله چنين افرادى هستند در حوزه.
مدرسانى كه درس فقه و اصول و ادبيات مى گويند، مى توانند در ضمن بحث ها، نكات اخلاقى را يادآور شوند و حداقل، يك روز در هفته را به تذكرات اخلاقى اختصاص بدهند، چنانكه روش برخى از بزرگان ما بوده است.
سفارشى هم به طلبه ها دارم. از اينان مى خواهم كه به اخلاق و تهذيب نفس، اهميت بدهند. كتابهاى اخلاقى را زياد بخوانند. قرآن را، با اين نگاه، زياد بخوانند. اصول كافى، بخصوص جلد دوم آن، روايات مفيدى را مرحوم كلينى دسته بندى كرده است.
اين را بدانيد كه علم بدون تهذيب نفس، ضررش، بيش از نفعش است. حجابى مى شود كه خداى نكرده، انسان را به انحراف مى كشاند.
حوزه: از حضرت عالى، اخيرا اثرى منتشر شده به نام «دراسات فى الاخلاق و شؤون الحكمة العملية» لطفا بفرماييد به چه انگيزه اى دست به نگارش آن زديد و چه خلأى احساس مى كرديد.
- برخى از مباحث اخلاقى كه پس از انقلاب اسلامى، در نهادها و ارگانها داشته ام، به صورت موضوعى و مجموعه اى چاپ شده است كه به بيش از بيست جلد مى رسد. با اينكه گفتار بوده و تبديل گفتار به نوشتار، نواقصى را، خواه ناخواه، در پى دارد، ولى مورد استقبال واقع شده، به گونه اى كه برخى از آنها، تيراژ بسيار بالايى دارد. از اين روى احساس كردم، جامعه به اين گونه آثار نياز دارد. از سويى، آثار مكتوب در اخلاق، كم داريم و آنها هم، كمبودهايى
دارند. مثلا، «احياءالعلوم» نوشته غزالى، ام الكتب در اخلاق است. اين اثر، با اينكه اثرى است ارزشمند، ولى نواقصى دارد، هم در محتوا و هم در روش.
مرحوم فيض، زحمت كشيد و اين كتاب را خلاصه كرد و روايات اهل بيت را بدان افزود، با اين حال «محجة البيضاء» نيز، خالى از اشكال نيست. زيرا هر چه باشد، تهذيب و تصحيح همان «احياءالعلوم» است.
من، تعجب مى كنم كه چرا مرحوم فيض، با آن همه توانايى علمى، اثرى مستقل در اخلاق، ننگاشت.
بعدها مرحوم نراقى، جامع السعادات را نگاشت. اين اثر هم، متأثر از احياءالعلوم غزالى است. از اين روى، وقتى به بحثهاى سنگين و ظريف اخلاقى مى رسد، از آنچه در «احياءالعلوم» تجاوز نمى كند. و ضمنا متأثر از اخلاق ارسطويى و يونانى هم هست.
معراج السعادة هم، تلخيص و ترجمه جامع السعادات است به اضافه ى برخى از اشعار فارسى.
ديدم كتاب اخلاقى متكى بر ثقلين (كتاب و عترت) كه از متن دين استخراج شده باشد، كم است. به اين نكته توجه اساسى كرده ام كه علم اخلاق بايد دلربا و دل انگيز باشد و اگر قرار شد علم اخلاق را با مصطلحات و انقسامات فلسفى مخطوط كنيم و همان شيوه ى يونانى و ارسطويى را در اين علم دنبال كنيم، همان طورى كه ابن مسكويه در «طهارة الاعراق» و خواجه نصير در بعض كتابهايش و نراقى در «جامع السعادات» و ديگران كرده اند، كام هيچ خواننده اى شيرين نخواهد شد و اثر لازم را در دل سالكان نخواهد گذارد و به عكس اگر اخلاق از متن دين، يعنى از دل كتاب و سنت كه سرشار از معارف عميق اخلاقى هستند، استخراج شود، بى هيج
ترديد آن طراوت و حلاوت لازم را پيدا خواهد كرد و عقيم نخواهد ماند. از خداوند متعال، خواستم توفيق دهد، تا بتوانم، اثرى در اخلاق، با تكيه بر قرآن و عترت، بنويسم.
ابتدا تصميم داشتم، گروهى تشكيل بدهم و چندين جلد اخلاق به زبان فارسى، با استفاده از ديگر علوم وابسته، بنويسم، ولى مقدر نشد. از اين روى تصميم گرفتم، به زبان عربى بنويسم، اگر مورد قبول افتاد، ديگران آن را ترجمه كنند، تعليقه بزنند و اشكالاتش را برطرف سازند.
تاكنون، يك جلد آن چاپ شده، مجلدات ديگر نيز، در دست اقدام است. به نظر خودم، آن چه مى خواستم، موفق شده ام، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
حوزه: حضرت عالى تأليفات ديگرى هم داريد، درباره ى آنها توضيح بفرماييد.
- در فقه و اصول، هم تأليف دارم و هم تقرير. از حضرت امام، آية الله العظمى بروجردى و آية الله العظمى داماد تقريرات بسيارى در فقه و اصول نوشته ام.-
حوزه: در پايان، تقاضا داريم، توصيه اى براى ما و خوانندگان مجله بفرماييد.
- به جاى اين كه خود توصيه كنم، در توصيه، از دو استاد بزرگوار خود، حضرت امام و علامه طباطبايى، براى شما نقل مى كنم:
اوايل پيروزى انقلاب، روزى خدمت امام بوديم. گروهى از شركت نفت، براى ملاقات و بيعت با رهبرى، خدمت امام آمده بودند. سخنگوى آنان، خيلى خوب، صحبت كرد. از جمله گفت:
«آقا! نيامده ايم بگوييم از انقلاب، چه مى خواهيم آمده ايم بگوييم انقلاب، از ما چه مى خواهد».
امام، از اين سخن، بسيار خوشش آمد و برافروخته شد. آن گاه در پاسخ اين عزيزان فرمود:
«انقلاب، از شما، دو چيز مى خواهد:
يكى تهذيب
نفس. چون اگر انسان، مهذب نباشد، نمى تواند براى انسانيت و جامعه اش، مفيد باشد. خودگرا و خودمحور مى شود آن گاه، هم خود بيچاره مى شود و هم ديگران را بيچاره مى كند. هر چه پست و مقام، بالاتر باشد، ضررش بيشتر خواهد شد. دومين چيزى كه انقلاب از شما مى خواهد، عمل به وظيفه است. هر كس، هر جا كه هست آن چه را كه وظيفه ى اوست، خوب انجام دهد.»
راستى اگر، همه ى ما، اين دو توصيه حضرت امام را عمل مى كرديم، خيلى پيشرفت ما بيشتر بود.
متأسفانه، اين چند ساله، هر ضربه اى كه خورده ايم، يا به خاطر اين بوده است كه خودساخته نبوده ايم، يا اين كه در عمل به وظيفه، كوتاهى كرده ايم.
من، اين توصيه امام را تكرار مى كنم كه ما در اين نظام مقدس و اين نعمت بزرگ الهى، دو وظيفه داريم:
1. تهذيب نفس.
2. عمل به وظيفه.
اما توصيه اى از مرحوم علامه طباطبائى: آخرين جلسه اى بود كه با گروهى از بزرگان، خدمت ايشان رفتيم. حال ايشان، خوب نبود. به احترام جمع، نشست، ولى حرف نمى زد. جلسه، طول كشيد. بنده به ايشان عرض كردم، توصيه اى بفرماييد، تا مرخص شويم. ايشان فرمود: «چيزى يادم نيست» بعد، بلافاصله فرمود:
«اين آيه، يادم آمد: اذكرونى، اذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون».
بعد از آن جلسه، حال ايشان بد مى شود و ايشان را به بيمارستان مى برند. لحظات آخر عمر شريف بود كه به ملاقات ايشان رفتيم. ما كه از اتاق آمديم بيرون، از قول خانم ايشان نقل كردند:
«لحظه ى مرگ، ايشان چشمها را باز كردند و به گوشه اى خير شدند. آن گاه، سه مرتبه فرمودند: توجه! توجه! توجه و
از دنيا رفتند.»
اين آخرين جمله ايشان، با آن آخرين، توصيه ى ايشان، هر دو، براى ما، يك پيام دارد كه به ياد خدا باشيد، همه ما، در محضر خداييم. توجه به نعمتهاى خدا، توجه به اين كه ما در اين دنيا، بايد به كمال برسيم. توجه به اين كه قبرى هست، برزخى هست، معادى هست.
مرحوم شهيد، در دستورالعمل اخلاقى خود، توصيه مى فرمايد:
«انسان، در هر روز، حداقل، بايد دو مرتبه به ياد مرگ باشد.»
توجه به اين كه ما ساخته شده ايم كه در رفاه مطلق و لذت مطلق باشيم. هر كسى به اندازه ى سعه وجودى خود.
يكى لذت مطلقش، در «جنات تجرى من تحت الانهار» است.
و يكى در صحبت كردن خدا با او «سلام قولا من رب رحيم». مباد كه اين لذتها را از ياد ببريم و فرو رويم در لذت هاى زودگذر دنيا اگر لذت باشند و بشود اسم لذت روى آنها گذارد.
اين جمله علامه، خيلى مهم است: توجه.
از خداوند مى خواهم، اين حال توجه را به همه ى ما عطا كند.
حوزه: از اين كه مزاحم وقت شريف حضرت عالى شديم، پوزش مى طلبيم و از حضرت عالى، به خاطر اين لطف، سپاسگزاريم.
- من هم از شما تشكر مى كنم و اميدوارم آنچه گفتم، مورد رضايت حضرت ولى عصر (عج) و مورد توجه شما واقع شود و اگر وقت شما را گرفتم، گفته هايم مفيد باشند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1215 ق)، حكيم، طبيب، صوفى و شاعر، متخلص به مظفر. ملقب به مظفر عليشاه. برخى از تذكره ها تخلص وى را طريقتى ذكر كرده اند. در كرمان به دنيا آمد. در ابتداى جوانى تحصيل
علوم عقلى و نقلى كرد. در كربلا نزد شريف العلماء فقه و اصول خواند. در حكمت الهى و طبيعى و علوم ادبى و عربى مرتبه اى عالى يافت. در نظم و نثر تحقيقات جامعى كرد. وى از مريدان و شيفتگان مشتاق عليشاه بود كه پس از كشته شدن مراد، «ديوان» شعرى به نام وى سرود، به همين دليل مظفرعليشاه را مولوى ثانى يا مولوى كرمانى خوانده اند، چرا كه همچون ملاى رومى در فراق مراد خود ديوانى سروده است. به قول صاحب «عرفاى كرمان» وى پس از مشتاق عليشاه به خدمت نورعليشاه و رونق عليشاه رسيد و به دستور نور عليشاه از رونق عليشاه ارشاد و تلقين گرفت تا اجازه ى ارشاد يافت و از خلفاى او شد. وى سرانجام در كرمانشاه درگذشت. در چگونگى مرگ او نيز اقوال متفاوتى وجود دارد. از آثار وى: «بحر الاسرار»، شعر؛ « مجمع البحار» يا «جامع البحار»، تفسير «سوره ى فاتحه»، در شرح «بحر الاسرار»؛ «ديوان مشتاقيه»، شعر؛ «كبريت احمر»؛ «خلاصة العلوم».[1]
محمدتقى بن محمدكاظم از عارفان بنام سلسله نعمةاللهيه (ف. كرمانشاه 1315 ه.ق). وى در علوم طبيعى، رياضى و علوم نقلى از اصول و فروع بهره كافى داشت و گروهى از محضر درس او استفاده مى كردند. در آغاز مجذوب مشتاق عليشاه كرمانى شد و به خدمت نور عليشاه رسيد و از نور عليشاه تلقين ذكر يافت. پس از قتل مشتاق على شاه، مظفرعلى به انشاء غزليات و قصايد و قطعات و ترجيعات و رباعيات ديوان مشتاقيه پرداخت. فتحعلى شاه به اصرار آقا محمدعلى كرمانشاهى او را به تهران احضار كرد و به صوابديد حاجى ابراهيم خان او را به كرمانشاه فرستاد و در همان شهر
درگذشت. از اوست تفسير منظوم به نام بحرالاسرار، تفسير منثور بنام مجمع البحار، رساله كبريت احمر (مشتمل بر اوراد و اذكار طريقت نعمت اللهيه)، ديوان مشتاقيه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (233)، تذكره ى مشاعران كرمان (477 -471)، حديقة الشعراء (1681 -1671/ 3)، دنباله ى جستجو در تصوف (322)، الذريعه (21/ 20 ،260/ 17 ،1061/ 9 ،230/ 7 ،29/ 3)، رياض العارفين (302 -281)، ستارگان كرمان (361 -353)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 225/ 13)، طرائق الحقائق (208 -207/ 3)، عرفاى كرمان (108 -107)، فرهنگ سخنوران (854)، لغت نامه (ذيل/ مظفر كرمانى)، مجمع الفصحا (943 -934/ 5)، معجم المؤلفين (81/ 12)، مكارم الآثار (560 -556/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (239 -238/ 2)، يادگار (س 3، ش 4، ص 54).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسين مظفر
محل تولد : بصره عراق
شهرت
تابعيت : عراق
تاريخ تولد : 1332/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد حسين مظفر فرزند يحيي در سال 1973 ميلادي مقطع دبيرستان را به اتمام رساندم، سپس وارد دانشكده «اداره و اقتصاد» دانشگاه مستنصريه بغداد و پس از آن به دانشگاه بصره منتقل شدم، و در سال 1977ميلادي مدرك ليسانس مديريت و حسابداري دريافت كردم و در همين سال در مرحله كارشناسي ارشد بيمه به عنوان نفر اول در دانشكده مديريت و اقتصاد دانشگاه بغداد و در حدود سال 1980 ميلادي كامل كردم مرحله كارشناسي ارشد.و ممانعت حزب بعث از معرفي اينجانب به عنوان فارغ التحصيل سپس وارد حوزه علميه نجف به ارشاد مرحوم شهيد صدر و پايان نامه بيمه نزد ايشان ماند. در مدرسه دارالحكمه مرحوم حكيم زير نظر شهيد محمد حسين حكيم
مقدمات را خواندم و نيز درس اخلاق را نزد مرحوم شهيد سيد صاحب حكيم و بعد از شهادت مرحوم صدر به ايران پناهنده شدم و وارد حوزه علميه قم و به خاطر شرايط منفي سال هاي سال ترك درس كردم و سپس به دروس حوزوي بازگشتم. در سال 1377 در كارشناسي ارشد علوم قرآني دانشگاه رضوي قبول شدم و در سال 1382 ش فارغ التحصيل شدم و در اين مدت مشغول به پژوهش و تحقيق در پژوهشگاه دانشگاه رضوي و قبل از اينكه فارغ التحصيل بشوم پيشنهاد به راه افتادن درس صحيفه سجاديه در مرحله كارشناسي را دادم و جواب از وزارت علوم مثبت آمد و صحيفه سجاديه را تدريس كردم. در همان دانشگاه به مدت چهار ترم همچنين تدريس اصول فقه و فقه اللغه و صرف ساده به حوزه علميه قم سپس باز گشتم و وارد درس خارج شيخ وحيد در اصول و فقه و در سال دوم ادامه درس اصول وحيد و در فقه خدمت استاد مكارم شيرازي.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدحسن مظهري
محل تولد : دامغان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
تحصيلات كلاسيك از دبستان تا دبيرستان در رشته علوم تجربي تا سال 1365 را در شهرستان دامغان گذراندم. تحصيلات حوزوي را از سال 1365در حوزه علميه قم شروع كرده و پس از اتمام سطح هم اكنون حدود 6 سال دروس خارج فقه و اصول شركت نموده ام . در درس تفسير حضرت آية الله جوادي آملي حدود 8 سال شركت كردم. 5 سال نيز در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در
قم در رشته كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي تحصيل نموده و پس از تدوين پايان نامه به اخذ مدرك كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي موفق گرديدم . از سال 1381تا 1385 تاكنون در مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما ايران به ارزيابي، بررسي طرح و مشاوره پژوهش مشغول مي باشم و تاكنون ده ها كتاب و جزوات پژوهشي با نظارت اينجانب به چاپ رسيده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نوازنده.
تولد: 1304، تهران.
درگذشت: 1367.
مسعود معارفى، فرزند عبدالله معارفى (شمس الدين) موسيقى را نزد پدر آموخت و با سازهاى مختلف زهى آنها آشنايى شد ولى ساز تخصصى او ويولن بود. از نوجوانى در كنار برادرانش و پدر به اجراى برنامه هاى هنرى تهران و شهرهاى بزرگ كشور پرداخت. پس از تأسيس راديو، تحت عنوان اركستر برادران معارفى مشغول به كار شدند ولى در سال 1332 به واسطه ى اخلاقى كه با مسئولان راديو پيدا كرد همكارى خود را با اين مركز قطع كرد و به كار خود ادامه نداد.
منصور، مسعود و منوچهر معارفى كه برنامه هاى خود را در راديو به عنوان برادران معارفى اجرا مى كردند به ترتيب به سال هاى 1313 ،1304 ،1300 در تهران متولد شدند.
اين هنرمندان با سازهاى مختلف زهى و نواختن آنها آشنايى كامل داشتند ولى ساز تخصصى منصور «تار»، مسعود «ويولن» و منوچهر «تار» بود كه هر سه فرزندان عبداللَّه خان معارفى (شمس الملكى) بزرگ اين خاندان و موسيقى را نزد پدر آموخته بودند.
ايشان كه از همان دوران كودكى سالها برنامه هاى متعدد هنرى در تهران و سراسر شهرهاى بزرگ كشور اجرا كرده بودند، پس از تأسيس راديو، برنامه هاى هنرى خود را با مرحوم قمرالملوك وزيرى و سعادتمند قمى آغاز
كردند و به سؤال و جواب سازها را كه در گذشته بيشتر در آوازها متداول بود، در قطعات ضربى، پيش درآمدها و بخصوص در چهارمضراب ها رواج دادند كه فوق العاده مورد توجه علاقه مندان موسيقى و هنردوستان قرار گرفت.
اركستر برادران معارفى، آهنگ هاى خوب و جديدى براى خوانندگان دوران خود ساختند كه كاملاً متفاوت با سبك و سياق گذشته بود و خدمات ارزنده اى در زمان خود به موسيقى سنتى نمودند ولى متأسفانه در سال 1332 به واسطه ى اختلافى كه با مسئولين راديو پيدا كردند همكارى خود را با اين مركز قطع كردند و به كار خود ادامه ندادند و هرچه هم مسئولين وقت راديو از ايشان دعوت به همكارى كردند آنها اين دعوت را رد كردند.
پس از استعفاى برادران معارفى در سال 1332، به خاطر جو خاصى كه تنى چند از مسئولين حق كش راديو در اين سازمان به وجود آورده بودند و كانال هاى مخصوص كه عده اى براى ارضا هوس هاى خود و اخاذى افراد كم هنر و بى هنر ايجاد كرده بودند اگر پايدارى و مجاهدات مردان بزرگى كه در آن زمان در راديو بودند، نبود و برنامه هائى مثل «گلها» ساخته نمى شد، شايد بتوان گفت كه موسيقى اصيل و سنتى ايران از بين مى رفت يا دچار دگرگونى هاى فراوان مى شد.
به هر حال همين كارشكنى ها و حق كشى ها و دسته بندى هاى آن زمان موجب دلسردى بسيارى از هنرمندان شد و موسيقى تقريباً جاز و شبيه جاز كه اصلاً مى شود گفت موسيقى نبود و صداهاى من درآوردى! بود، رو به فزونى گذارد.
برادران معارفى كه به هنر و فرهنگ ايران عشق مى ورزيدند و عقيده داشتند: «هر ايرانى در هر موقعيت اجتماعى و هر درجه از معلومات تحصيلى باشد،
هنر ملى خود را دوست داشته و درك مى كند چرا كه شعر و موسيقى در خون ايرانى جارى مى باشد و طبيعتاً اين درست نيست آنچه كه مربوط به پدران ما بوده و با احساس خاص به صورت شعر و موسيقى براى ما به جاى مانده مانند غزليات: حافظ، سعدى، مولانا... را كه مايه ى افتخار ما و داراى كلماتى پرمغز و عميق هستند رها كرده و به اشعارى ابتدايى و فرنگى مآبانه و موسيقى سبك و منحرف فرنگى دلخوش كنيم و آن را وارد كنيم، زيرا اين موسيقى آسان به دست ما نرسيده و اين حاصل قرن ها مجاهدات نسل به نسل مى باشد و بايد حفظ شود».
به هر حال، ديگر برادران معارفى همكارى خود را با راديو ادامه ندادند، تا در سال 1363 منصور معارفى، در سال 1367 مسعود معارفى به رحمت ايزدى پيوستند، روانشان شاد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور، مسعود و منوچهر معارفى كه برنامه هاى خود را در راديو به عنوان برادران معارفى اجرا مى كردند به ترتيب به سال هاى 1313 ،1304 ،1300 در تهران متولد شدند.
اين هنرمندان با سازهاى مختلف زهى و نواختن آنها آشنايى كامل داشتند ولى ساز تخصصى منصور «تار»، مسعود «ويولن» و منوچهر «تار» بود كه هر سه فرزندان عبداللَّه خان معارفى (شمس الملكى) بزرگ اين خاندان و موسيقى را نزد پدر آموخته بودند.
ايشان كه از همان دوران كودكى سالها برنامه هاى متعدد هنرى در تهران و سراسر شهرهاى بزرگ كشور اجرا كرده بودند، پس از تأسيس راديو، برنامه هاى هنرى خود را با مرحوم قمرالملوك وزيرى و سعادتمند قمى آغاز كردند و به سؤال و جواب سازها را كه در گذشته بيشتر در آوازها متداول
بود، در قطعات ضربى، پيش درآمدها و بخصوص در چهارمضراب ها رواج دادند كه فوق العاده مورد توجه علاقه مندان موسيقى و هنردوستان قرار گرفت.
اركستر برادران معارفى، آهنگ هاى خوب و جديدى براى خوانندگان دوران خود ساختند كه كاملاً متفاوت با سبك و سياق گذشته بود و خدمات ارزنده اى در زمان خود به موسيقى سنتى نمودند ولى متأسفانه در سال 1332 به واسطه ى اختلافى كه با مسئولين راديو پيدا كردند همكارى خود را با اين مركز قطع كردند و به كار خود ادامه ندادند و هرچه هم مسئولين وقت راديو از ايشان دعوت به همكارى كردند آنها اين دعوت را رد كردند.
پس از استعفاى برادران معارفى در سال 1332، به خاطر جو خاصى كه تنى چند از مسئولين حق كش راديو در اين سازمان به وجود آورده بودند و كانال هاى مخصوص كه عده اى براى ارضا هوس هاى خود و اخاذى افراد كم هنر و بى هنر ايجاد كرده بودند اگر پايدارى و مجاهدات مردان بزرگى كه در آن زمان در راديو بودند، نبود و برنامه هائى مثل «گلها» ساخته نمى شد، شايد بتوان گفت كه موسيقى اصيل و سنتى ايران از بين مى رفت يا دچار دگرگونى هاى فراوان مى شد.
به هر حال همين كارشكنى ها و حق كشى ها و دسته بندى هاى آن زمان موجب دلسردى بسيارى از هنرمندان شد و موسيقى تقريباً جاز و شبيه جاز كه اصلاً مى شود گفت موسيقى نبود و صداهاى من درآوردى! بود، رو به فزونى گذارد.
برادران معارفى كه به هنر و فرهنگ ايران عشق مى ورزيدند و عقيده داشتند: «هر ايرانى در هر موقعيت اجتماعى و هر درجه از معلومات تحصيلى باشد، هنر ملى خود را دوست داشته و درك مى كند چرا كه شعر و موسيقى در
خون ايرانى جارى مى باشد و طبيعتاً اين درست نيست آنچه كه مربوط به پدران ما بوده و با احساس خاص به صورت شعر و موسيقى براى ما به جاى مانده مانند غزليات: حافظ، سعدى، مولانا... را كه مايه ى افتخار ما و داراى كلماتى پرمغز و عميق هستند رها كرده و به اشعارى ابتدايى و فرنگى مآبانه و موسيقى سبك و منحرف فرنگى دلخوش كنيم و آن را وارد كنيم، زيرا اين موسيقى آسان به دست ما نرسيده و اين حاصل قرن ها مجاهدات نسل به نسل مى باشد و بايد حفظ شود».
به هر حال، ديگر برادران معارفى همكارى خود را با راديو ادامه ندادند، تا در سال 1363 منصور معارفى، در سال 1367 مسعود معارفى به رحمت ايزدى پيوستند، روانشان شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور، مسعود و منوچهر معارفى كه برنامه هاى خود را در راديو به عنوان برادران معارفى اجرا مى كردند به ترتيب به سال هاى 1313 ،1304 ،1300 در تهران متولد شدند.
اين هنرمندان با سازهاى مختلف زهى و نواختن آنها آشنايى كامل داشتند ولى ساز تخصصى منصور «تار»، مسعود «ويولن» و منوچهر «تار» بود كه هر سه فرزندان عبداللَّه خان معارفى (شمس الملكى) بزرگ اين خاندان و موسيقى را نزد پدر آموخته بودند.
ايشان كه از همان دوران كودكى سالها برنامه هاى متعدد هنرى در تهران و سراسر شهرهاى بزرگ كشور اجرا كرده بودند، پس از تأسيس راديو، برنامه هاى هنرى خود را با مرحوم قمرالملوك وزيرى و سعادتمند قمى آغاز كردند و به سؤال و جواب سازها را كه در گذشته بيشتر در آوازها متداول بود، در قطعات ضربى، پيش درآمدها و بخصوص در چهارمضراب ها
رواج دادند كه فوق العاده مورد توجه علاقه مندان موسيقى و هنردوستان قرار گرفت.
اركستر برادران معارفى، آهنگ هاى خوب و جديدى براى خوانندگان دوران خود ساختند كه كاملاً متفاوت با سبك و سياق گذشته بود و خدمات ارزنده اى در زمان خود به موسيقى سنتى نمودند ولى متأسفانه در سال 1332 به واسطه ى اختلافى كه با مسئولين راديو پيدا كردند همكارى خود را با اين مركز قطع كردند و به كار خود ادامه ندادند و هرچه هم مسئولين وقت راديو از ايشان دعوت به همكارى كردند آنها اين دعوت را رد كردند.
پس از استعفاى برادران معارفى در سال 1332، به خاطر جو خاصى كه تنى چند از مسئولين حق كش راديو در اين سازمان به وجود آورده بودند و كانال هاى مخصوص كه عده اى براى ارضا هوس هاى خود و اخاذى افراد كم هنر و بى هنر ايجاد كرده بودند اگر پايدارى و مجاهدات مردان بزرگى كه در آن زمان در راديو بودند، نبود و برنامه هائى مثل «گلها» ساخته نمى شد، شايد بتوان گفت كه موسيقى اصيل و سنتى ايران از بين مى رفت يا دچار دگرگونى هاى فراوان مى شد.
به هر حال همين كارشكنى ها و حق كشى ها و دسته بندى هاى آن زمان موجب دلسردى بسيارى از هنرمندان شد و موسيقى تقريباً جاز و شبيه جاز كه اصلاً مى شود گفت موسيقى نبود و صداهاى من درآوردى! بود، رو به فزونى گذارد.
برادران معارفى كه به هنر و فرهنگ ايران عشق مى ورزيدند و عقيده داشتند: «هر ايرانى در هر موقعيت اجتماعى و هر درجه از معلومات تحصيلى باشد، هنر ملى خود را دوست داشته و درك مى كند چرا كه شعر و موسيقى در خون ايرانى جارى مى باشد و طبيعتاً اين درست نيست
آنچه كه مربوط به پدران ما بوده و با احساس خاص به صورت شعر و موسيقى براى ما به جاى مانده مانند غزليات: حافظ، سعدى، مولانا... را كه مايه ى افتخار ما و داراى كلماتى پرمغز و عميق هستند رها كرده و به اشعارى ابتدايى و فرنگى مآبانه و موسيقى سبك و منحرف فرنگى دلخوش كنيم و آن را وارد كنيم، زيرا اين موسيقى آسان به دست ما نرسيده و اين حاصل قرن ها مجاهدات نسل به نسل مى باشد و بايد حفظ شود».
به هر حال، ديگر برادران معارفى همكارى خود را با راديو ادامه ندادند، تا در سال 1363 منصور معارفى، در سال 1367 مسعود معارفى به رحمت ايزدى پيوستند، روانشان شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر معارفى، فرزند عبداللَّه خان معارفى (شمس الملكى) به تاريخ 1286 در تهران ديده به جهان گشود و دوران كودكى را زير نظر پدر هنرمند خود سپرى و موسيقى را همزمان با دروس مدرسه فراگرفت.
ناصر معارفى، نواختن ويولن را از پدر به خوبى آموخته بود و هر ماه برادران هنرمند خود، منصور، مسعود و منوچهر، تا پيش از تأسيس راديو از همان اوان در كنسرت هايى كه به مناسبت هاى گوناگون در اكثر شهرهاى ايران برپا مى گرديد شركت و در مجالس و محافل هنرى و سالن هاى هتل هاى كنتيانيال، متروپل و پارس سابق تهران با نام برادران خردسال معارفى برنامه هائى اجرا مى كردند.
ناصر يكى از قديمى ترين نوازندگان ويولن بود كه اين ساز را خوب مى نواخت و به آن عشق مى ورزيد ولى متأسفانه دست راست وى دچار حادثه اى ناگوار شد و پس از مدت ها معالجه و باندپيچى نمودن آن، از حركت بازايستاد
و ديگر دستش به فرمان او نبود ولى وى به واسطه ى علاقه بى حدى كه به نواختن ويولن داشت اين ساز را رها نكرد و آن را از آن پس با دست چپ گرفت و نوازندگى كرد ناگفته نماند كه هنرمند محجوب و شايسته عباس شاپورى نيز با دست چپ ويولن مى نوازد.
ناصر معارفى، جهت تعليم موسيقى و تربيت شاگرد در سال 1305 اقدام به تأسيس كلاس موسيقى كرد و شاگردان بسيارى را تربيت نمود. وى به سال 1361 دار فانى را ترك گفت، خدا رحمتش كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1291 ش)، صوفى و شاعر، متخلص به معجزه. در تهران به دنيا آمد. در آغاز جوانى در راه سير و سلوك عرفانى گام نهاد و در وادى تصوف وارد گرديد. وى از هشتاد سال عمرش شصت سال را در تصوف سپرى كرد و چون ذوق و قريحه شاعرى داشت با زبان شعر، افكار و انديشه هاى عرفانى خود را بيان مى نمود. از آثار وى: به نظم درآوردن شصت و چهار خطبه ى «نهج البلاغه» اميرالمؤمنين على (ع) به همراه يكصد و چهل كلمه قصار آن حضرت، به فارسى؛ مخمسى در پانصد صفحه؛ تضمين يكصد و ده غزل سعدى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سخنوران نامى معاصر (3359 -3354/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ محمدهادي معرفت در سال1309 ه_.ش در شهر كربلا فرزندي ديده به جهان گشود كه نام وي را «محمدهادي» گذاشتند.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميوالدين و انساب : پدر محمدهادي شيخ علي،فرزند ميرزا محمدعلي از نوادگان شيخ عبدالعالي ميسي اصفهاني بود كه به اتفاق والدين و ديگر اعضاي خانواده در سال1290 ه_.ش از سده اصفهان به كربلاي معلّي مهاجرت كرد. شيخ علي دانشمند وخطيبي توانا و مورد احترام مردم كربلا بود كه پدرانش تا سه قرن همگي از سلسله جليله روحانيت بودند.مادرِ استاد «سيد زهرا» دختر سيدهاشم تاجر رشتي و متوطن در كربلا بود.تحصيلات رسمي و حرفه اي : «محمدهادي» از سن پنج سالگي براي كسب سواد به مكتب خانه شيخ باقر اصفهاني فرستاده شد. آنگاه مقدمات علوم اسلامي را نزد پدر فرزانه خود و تني چند از اساتيد معروف نظير حاج شيخ اكبر نائيني، سيد سعيد تنكابني، شيخ محمد حسين مازندراني، سيدمرتضي قزويني
و سيد محمد شيرازي فراگرفت.مبادي فلسفه و دورههاي فقه و اصول تا سطوح عاليه را در كربلا و نزد پدر بزرگوار و برخي از اساتيد بزرگ بهره گرفت و خوشهچين معارف الهيه شد.استاد معرفت در آغاز سال1340 ه_.ش و پس از فوت پدر بزرگوارشان _رحمه اللّه عليه_ به منظور تكميل تحصيلات و رفعت هر چه بيشتر بناي دانش خويش همراه با خانواده به نجف اشرف مهاجرت كردند.در اين سالها نجف اشرف منزلگاه اساتيد فرهيخته و آيات عظامي همچون سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي، ميرزا باقر زنجاني، شيخ حسين حلّي، سيدعلي فاني اصفهاني و اخيراً حضرت امام خميني _ قدسسره _ هم بود؛ استاد فرصت بهرهگيري از اين گلستان معرفت را قدر دانسته از هر گلي شهدي نوشيد و مجمع فضائل خوبان شد.خاطرات و وقايع تحصيل : انگيزه حضرت استاد در روآوردن به پژوهشهاي قرآني را از قلم معظمله استفاده ميكنيم:هنگام مراجعه و مطالعه براي آمادگي تدريس تفسير به حقيقت تلخي برخورد كردم و آن، فقدان بحث زنده پيرامون مسائل قرآني، در كتابخانه هاي فعلي تشيع بود.اين برخورد تلخ از آنجا بود كه براي تهيه مقاله اي پيرامون مسأله «ترجمه قرآن»، به كتابخانه تخصصي قرآن مراجعه ميكردم و در اين زمينه كتابهاي زيادي كه برخي در دو مجلد و نيز رساله ها و مقالات بسياري از مصر و غيره در اختيار بود كه دانشمندان معاصر آن ديار نوشته بودند، ولي در حوزه نجف جز يك برگ اعلاميه حضرت آيت اللّه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء چيز ديگري نيافتم.اين امر بر من گران آمد و مرا بر آن داشت كه در زمينه مسائل قرآني به طور
گسترده، ديدگاههاي دانشمندان گذشته و حال مكتب را روشن و عرضه كنم، نتيجه آن تلاش پيگير هفت مجلد «التمهيد» و دو مجلد «التفسير و المفسرون» گرديد. در نوشته اخير تكميل«مافاتِ» نوشته«محمدحسين ذهبي» مصري را انجام دادم كه به ناحق جايگاه تشيع را در حيطه قرآني ناديده گرفته بودم.فعاليتهاي ضمن تحصيل : سال1351 ش حكمت الهي اقتضا كرد تا عدو سبب خير شود و استاد از عراق به ايران مهاجرت نمايد حكومت بعث عراق دستور بازگرداندن ايرانيان مهاجر را از عراق صادر كرد و استاد فرزانه حاج شيخ محمدهادي معرفت با كولهباري از فضل و دانش به اتفاق خانواده رهسپار ايران و ساكن قم شد.اين فاضل جوان در بهار42 سالگي، فرصت حضور در درس اصول ميرزا هاشم آملي_ رحمه اللّه عليه _ را كه از شاگردان مبرز آغا ضياء عراقي بود، غنيمت شمرد و از خرمن دانش آن پير فرزانه خوشه هاي معرفت چيد.و به اين ترتيب شخصيت علمي محقق فرهيخته، استاد معرفت شكل گرفت و دوران طولاني بهره گيري علمي از اساتيد برجسته و ممتاز حوزه هاي علميه كربلا، نجف اشرف و قم، از او مجتهدي مسلط بر مباني فقهي، اصولي ساخت كه روح دانشاندوزي را با جديت، تلاش، نوآوري، شجاعت در ابراز عقيده، توجه به آراي سلف در كنار نقد و بررسي آنها، نخبه گويي و حذف زوائد و تأمل در مسائل مهم، همراه كرد و با اين سرمايه عظيم در سه حوزه تدريس، پژوهش و تأليف و به خصوص ورود به عرصه هاي نو و راه هاي طي نشده دست به كار شد. در عنفوان جواني و همزمان با تحصيل دروس فقه و
اصول، با همكاري جمعي از فضلاي مشهور كربلا از جمله سيدمحمد شيرازي، سيدعبدالرضا شهرستاني، سيدمحمدعلي بحراني، شيخ محمدباقر بهبودي و… دست به تأسيس و نشر ماهنامهاي با نام «اجوبه المسائل الدينيه» زدند.اين گروه در اطلاعيهاي آمادگي خود را براي پاسخگويي به سؤالهاي ديني مردم اعلام كردند و در مدت ساليان متمادي با جديت تمام به پاسخ سؤالهاي رسيده، پرداختند. اين ماهنامه با استقبال فراوان مردم از جمله دانشگاههاي عراق و حتي خارج از كشور روبرو شد. و حاصل پاسخها كه گاه در شكل مقالات علمي _ تحقيقي تحرير ميشد بعضاً صورت مستقل چاپ و منتشر گرديد.استادان و مربيان : از استادان محمدهادي معرفت مي توان به موارد زيراشاره كرد: شيخ محمد كلباسي شيخ محمد حسين مازندراني شيخ محمد خطيب سيد حسن آغامير قزويني حاج شيخ اكبر نائيني سيد سعيد تنكابني شيخ محمد حسين مازندراني سيدمرتضي قزويني سيد محمد شيرازي شيخ يوسف بي ارجمندي خراسانيهم دوره اي ها و همكاران : محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي، ميرزا باقر زنجاني، شيخ حسين حلّي، سيدعلي فاني اصفهاني و اخيراً حضرت امام خميني ( قدس سره) ازهمدوره ايهاي شيخ محمدهادي معرفت بوده اند.زمان و علت فوت : شيخ محمدهادي معرفت در سال 1385 دار فاني را وداع گفتند.فعاليتهاي آموزشي : حضرت آيت اللّه معرفت از آغازين سالهاي تحصيل علوم اسلامي به امر تدريس و تحقيق پرداختند.علوم ادبي و علمي را متناسب با ميزان رشد علمي تدريس كردند و در هفته يكبار براي جوانان كربلا، جلسات پرشور علمي اسلامي برپا كردند.با هجرت استاد معرفت به قم فعاليتهاي تدريسي، تحقيقي و تأليفي ايشان گسترش يافت. وي عمده وقت خود را به
تدريس رسائل ، مكاسب، كفايه و سپس خارج فقه و اصول اختصاص داد و از جمله در مدرسه عالي حقاني و به دعوت شهيد قدوسي مدير محترم مدرسه، به تدريس مسائل قرآني و به ويژه علوم قرآن پرداختند. محصول تلاش استاد در سنگر تدريس تربيت صدها شاگرد در موضوعات فقهي، اصولي و قرآني است و سپس براي جمعي از طلاب جوان و با علاقه، مباحث علوم قرآني را در مؤسسه آموزشي _ تحقيقاتي معارف اسلامي امام رضا(ع) تدريس ميكردند.اين محقق برجسته به دنبال سكونت در قم، تحقيقات انجام شده در نجف اشرف را به طور گسترده مورد بازبيني و تعميق و توسعه قرار دادمراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : از جمله كارهايي كه شيخ معرفت انجام داده اند، تاسيس و نشر ماهنامه اي به نام اجوبه المسائل الدينيه بود.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : استاد معرفت در نجف اشرف بخش عمدهاي از وقت خود را مصروف تدريس و تحقيق نمودند؛ صبحها علاوه بر تحصيل، به تدريس ميپرداختند و عصرها را به امر تحقيق و تدوين اختصاص دادند.در اين زمان بود كه با گروهي از فضلاي مشهور نجف اشرف از جمله «سيدجمال خوئي_ فرزند برومند آيت اللّه العظمي خوئي سيد محمد نوري، سيدعبدالعزيز طباطبائي، شيخ محمد رضا جعفري اشكوري، دكتر محمد صادقي و در سالهاي اخير استاد عميد زنجاني جلسات هفتگي تشكيل و پيرامون مباحث و موضوعات مختلف به بحث و تحقيق همت گماردند.هر يك از اين فضلا رشتهاي از علوم اسلامي را موضوع تحقيق خود قرار دادند. در اينجا بود كه حضرت استاد معرفت پژوهشهاي خود را در رشته«علوم
قرآني» پايه گذاري كردند.چگونگي عرضه آثار : از جمله مقاله هاي استاد معرفت كه به زبان عربي تأليف و برخي از آنها به فارسي ترجمه و منتشر شد، ميتوان به اين موارد اشاره كرد: «حقوق زن در اسلام»، «ترجمه قرآن، امكان، ضرورت»، «دو فرقه شيخيه، اسكويي، كريمخاني»، «اهميت نماز و تاثير آن در صيانت فردي و اجتماعي».آثار : آموزش علوم قرآني ، احكام شرعي ، التفسير الاثري الجامع ، التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب ، التمهيد في علوم القرآن ويژگي اثر : جزوات «التمهيد» يكي پس از ديگري به زيور طبع آراسته شد و به دنبال پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي چاپ «التمهيد» كه به سه جلد رسيده بود، به همت انتشارات جامعه مدرسين تجديد چاپ و مابقي مجلدات آن تا شش مجلد انتشار يافت.6 تاريخ قرآن ، تفسير و مفسّران ويژگي اثر : جديد چاپ كتاب تفسير و مفسّران در دو جلد و ترجمه آن به زبان فارسي، جلوهاي ديگر از مراحل كمال تحقيق و پژوهش استاد ميباشد.8 تلخيص التمهيد ، تمهيد القواعد ، تناسخ الارواح (بازگشت روح) ، جامعه مدني (مجموعه مقالات) ، حديث لاتعاد، حديث من زاد في صلاته ، شبهات وردود حول القرآن ويژگي اثر : حضرت استاد در پاسخ شبهات وارده بر قرآن كه بهطور عمده از سوي شرقشناسان و برخي روشنفكران دنياي عرب و ايران مطرح ميشد دست به تأليف كتاب «شبهات وردود» زدند كه در سال1382 به زيور طبع آراسته شد.اين حديثشناس، مفسر و
فقيه مكتب اهلبيت(ع) كه معتقد به ضرورت استفاده از تراث سلف و نگران كوتاهي در نقادي روايات تفسيري هستند، از سال1379ش محصول تجارب ارزنده خود را به خدمت تأليف تفسيري جامع از آثار گذشتگان درآورد و به جمعآوري و تنسيق روايات تفسيري فريقين پرداخت. ايشان در اين كارِ گروهي كه با مساعدت دو گروه ده نفره از شاگردان و نخبگان حوزوي و تربيت يافتگان مدرسه قرآني صورت گرفته است، روايات تفسيري را كه جملگي به صورت خام در كتابها عرضه شده، به محك نقد و بررسي گذاشته و براي جدا سازي سليم و سقيم اين روايات و قيمتگذاري و تعيين ارزش هر يك از آنها اهتمام نمودهاند.تاكنون يك مجلد از اين اثر ارزنده با نام «التفسير الاثري الجامع» به زيور طبع آراسته شده است.14 صيانه القرآن من التحريف ويژگي اثر : ايشان با توجه به مهمترين سؤالها يا شبههاي مخالف با كرامت قرآن و يا مذهب تشيع دست بهكار تأليف شدند، از جمله كتاب «صيانه القرآن من التحريف» را در دفاع از حريم قرآن و حراست از كرامت آن نوشتند. «احسان الهي ظهير»، نويسنده متعصب پاكستاني، شيعيان را متهم ساخت كه قائل به تحريف قرآن ميباشند؛ استاد مجاهد و پاسدار ارزشهاي اسلامي در مدت شش ماه كتاب «صيانه القرآن…» را در جواب وي به رشته تحرير درآورد و در تاريخ2/8/66 ش، به چاپ رساند.15 علوم قرآني ، مالكيه الارض ، ولايت فقيه ، ولايه الفقيه ابعادها و حدودها
منابع زندگينامه :سايت حوزه علميه قم/ بخش زندگينامه علماwww.hawzah.net/ - 1k
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آهنگساز،
نوازنده.
تولد: 1294، تهران.
درگذشت: 16 آذر 1372، تهران، يكى از بيمارستان هاى تهران.
جواد معروفى، فرزند موسى، پس از دريافت گواهينامه ى دوره ى تحصيلات ابتدايى، در چهارده سالگى به مدرسه ى موسيقى وزيرى رفت و تحصيلات موسيقى را- كه مقدماتش را نزد پدر آموخته بود- نزد على نقى وزيرى كامل كرد. نخست تار مى نواخت و با نواختن ويولن نيز آشنا بود، اما پس از چندى به پيانو روى آورد و تحولى در شيوه ى نواختن پيانو در ايران به وجود آورد.
در سال 1312 به خدمت وزارت فرهنگ درآمد، هنرآموز موسيقى شد و چندى نيز هنرآموز سرود بود. سپس از هنرستان موسيقى ديپلم گرفت و به آموزش سلفژ و ديكته ى موسيقى در همان هنرستان پرداخت.
از آغاز پايه ريزى انجمن موسيقى، سوليست اركستر آن بود. پس از پايه گذارى هنرستان موسيقى ملى نيز هنرآموز آنجا شد. در نواختن پيانو براى موسيقى ايرانى از استادانى كه در اين ساز كار كردند روش مشير همايون را بيشتر ويژه و يكتا داشت كه تكنيك در آن آشكار بود. معروفى علاوه بر نواختن پيانو، قطعاتى آفريد كه نخستين آنها «قطعاتى بر رباعيات خيام» بود كه در سال 1315 اجرا شد.
وى از سال 1319 همزمان با گشايش راديو به اين مؤسسه پيوست و سال ها تكنواز پيانو، رهبر اركستر شماره ى يك و رهبر اركستر بزرگ گلها بود. در تنظيم آهنگ هاى شاعرانى نظير على اكبر شيرازى متخلص به شيدا، عارف قزوينى، و آهنگسازانى چون ركن الدين مختارى و درويش خان و قطعات بسيارى از آهنگسازان ديگر دست داشت و از قواعد هماهنگى علمى مكتب وزيرى (هارمونى براساس 24 بخش) پيروى مى كرد. استاد همچنين سال ها عضو شوراى عالى موسيقى راديو بود. آثار ديگر وى: قطعاتى در
دستگاه هامور و ارك، سوئيت هاى دشتى، سه گاه، ماهور و ديلمان (كه در مايه ى دشتى با آواز استاد بنان براى اركستر تنظيم شده و چهار مضراب آن را استاد ابوالحسن صبا ساخته است)، «خواب هاى طلايى»؛ «عاشورا»؛ «خزان»؛ «روزگار من»؛ «طبيعت»، به روايت جواد معروفى»؛ «سپيده»؛ «ژيلا »؛ «رومينا»؛ «فانتزى زيبا».
وى بامداد روز سه شنبه 16 آذر 1372 در يكى از بيمارستان هاى تهران جان سپرد.
(1372 -1297 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. يكى از بهترين شاگردان درويش خان و كلنل علينقى وزيرى بود. از همان دوران كودكى با نواختن پيانو آشنا شد. معروفى در اولين سال تأسيس راديو، با آن سازمان همكارى داشت. وى بسيارى از آهنگهاى شيدا، عارف و ساير آهنگسازان را تنظيم و تعداد زيادى از آنها را نيز هارمونيزه (هماهنگ) كرد. او علاوه بر پيانو كه ساز تخصصى وى بود، ويولن هم مى نواخت و در نواختن تار نيز مهارت داشت. معروفى موفق به اخذ گواهينامه عالى از هنرستان عالى موسيقى شد و آهنگهاى زيبا و دلفريبى ساخت كه جملگى آنها، از بهترين آهنگها محسوب مى شوند.[1]
به سال 1297 جواد معروفى در تهران متولد شد. پدر او موسى خان معروفى كه خود يكى از بهترين شاگردان درويش خان و كلنل علينقى وزيرى بود او را از همان كودكى تحت نظر و تعليم خويش قرارداد و در تعليم و تربيتش سخت كوشا بود. در چنين محيط و تحت توجهات چنين پدرى جواد معروفى پرورش يافت و به اسلوب موسيقى جديد آشنا شد و پدرش كه از همان كودكى آثار علاقمندى به موسيقى را در او مشاهده كرد در كار تعليم و تعلم او دقيق تر شد به طورى كه آقاجواد بسيار
كوچك بود كه انگشتان كوچكش با پيانو آشنا گرديد.
جواد معروفى، يكى از بهترين هنرمندان كشور بوده و در اولين سال تأسيس راديو، با اين مؤسسه همكارى را شروع كرد و در مدتى كه همكارى با اين دستگاه را داشت يا به عنوان نوازنده ى سوليست يا رهبر اركستر بوده و در اركستر «گلها» نيز يا نوازنده ى سوليست بود يا رهبر يا تنظيم كننده ى آهنگهاى «گلها». معروفى بسيارى از آهنگهاى شيدا، عارف و ساير آهنگسازان را تنظيم كرده و تعداد زيادى از آنها را نيز «هارمونيزه» كرده. او با اين كه ساز تخصصى اش پيانوست، ويولن را به خوبى مى نوازد و تار او نيز دست كمى از ويولنش ندارد، با اين همه هيچگاه مدعى نواختن سازه اى مختلف نيست و به همان پيانو دلخوش كرده و تمام هم خود را صرف تكميل نواختن آن مى كند.
جواد معروفى تحصيلات خود را در هنرستان عالى موسيقى دنبال كرد و از اين مدرسه به دريافت گواهى نامه عالى نائل آمد و آهنگهاى زيبا و دلفريبى ساخت كه جملگى از بهترين آهنگها محسوب مى شوند ولى خودش آهنگ «فانتزى ژيلا» را بيشتر مى پسندد.
جواد معروفى، مردى فروتن، خوش مشرب، پرهيزكار و هنردوست و خوش برخورد است و همينهاست كه همگى آشنايانش متفقاً هنر و صفات پسنديده اش مى ستايند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (358 ،343 ،341 ،314 ،309)، تاريخ موسيقى (602 ،532 -531/ 2)، كلك (س 4، ش 45 و 46، ص 316)، مردان موسيقى (105 -104/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وى عمرى به خاطر حراست و حفظ مبانى اصيلى كه بدانها اعتقاد داشت، كوشيد و به رسم معمول روزگار، در زمان حياتش هيچگاه آن طور كه شايسته بود
قدرش شناخته نشد و شايد اخلاق آرام و فروتن و بسيار وارسته وى نيز به اين موضوع كمك كرده باشد. موسى معروفى، فرزند امين الملك به سال 1268 متولد تهران در خانواده اى متعين و موسيقى دوست بزرگ شد. اكثر اساتيد موسيقى سنتى آن روز از معاشران دائمى خانواده ى او بودند. موسى خان، به موازات تحصيلات قديمه (كلاسيك)، نزد آقايوسف صورتگر كه از عكاسان خاصه دربار ناصرى بود، نواختن سه تار را شروع كرد و گاه پيانو نيز مى نواخت. سپس به محضر اساتيد بزرگ آن زمان و دست آخر، نزد درويش خان رفت و شاگردى «ياپيرجان» را به اشتياق پذيرفت. موسى معروفى، غير از داشتن استعداد ذاتى و محيط مناسب، چون از زندگانى تأمين شده اى برخوردار بود و مجال تمرين بسيار داشت، سالها كار كرد تا اين كه به اخذ نشان تبرزين طلا از دست درويش خان نائل آمد و از مبرزترين نوازندگان زمان خود شد.
وى پس از چندى نزد سلطان حسين خان هنگ آفرين (صاحب منصب موزيك نظام و نوازنده ى ويولن و سه تار) به فراگرفتن «نت» پرداخت. از همان اوان جوانى به فكر افتاد كه رديف موسيقى سنتى ايران را به خط نت نوشته، به زعم خود آن را از دستبرد زمان و آسيب دوران محفوظ دارد. در سال 1302 به مدرسه كلنل علينقى وزيرى وارد شد و معلومات علمى خود را در آن مدرسه تكميل كرد. موسى خان با اين كه از قابليتهاى بسيار براى احراز مقام «نوازنده ى حرفه اى» برخوردار بود، عشق به جمع آورى و نوشتن رديف او را از صرافت نوازندگى كم كم انداخت و تنها به تعليم شاگردان اكتفا كرد. وى براى نوشتن رديف با همه اساتيد زنده ى
زمان خود تماس گرفت تا با جمع آورى رديف هر كدام از آنها و انطباق آنها با يكديگر، صحيح ترين روايت را بيابد و اين كارى بود توانفرسا كه سى سال از عمر و وقت و نيروى او را گرفت و تنها ياوران او در اين چند سال، نخست دكتر لطف اللَّه مفخم پايان (موسيقى شناس) و بعدها محمد بهارلو (نوازنده، آهنگساز و هنرآموز موسيقى) بودند. جزوه «آواز دشتى» (كه شامل پيش درآمد، آواز، چهار مضراب، تصنيف و رنگ دشتى است) يادگار همين همكارى هاست. موسى معروفى در سالهاى 1307 -1317 كه دوباره ضبط صفحات موسيقى باب شد، به همراه صبا و مشير همايون و چند هنرمند ديگر به خارج مسافرت كرد و صفحاتى با آنها پر كرد. چند صفحه نيز تكنوازى تار از وى باقى مانده است كه شنيدنى مى باشد. لازم به تذكر است كه شيوه ى نوازندگى موسى خان تا سال 1302 كه وارد مدرسه موسيقى كلنل شد، همان شيوه ى سنتى ميرزا حسينقلى و درويش بود ولى از آن سال به بعد تحت تأثير محيط مدرسه و تعليمات كلنل، خواه ناخواه تغييراتى چند در آن حاصل شد كه تشخيص آنها در آثار وى براى اهل فن ميسر است. با اين حال، اين آثار روى هم جزو آثار معتبر در زمينه ى تكنوازى تار است كه هنرجويان را مفيد تواند بود. موسى خان ذوق آهنگسازى نيز داشت و بعضى آهنگهاى او- از پيش درآمد، نغمه دو ضربى و تصنيف- توسط محمد بهارلو و لطف اللَّه مفخم پايان به چاپ رسيده است. در سالهاى 1330، روح اللَّه خالقى، آهنگ زيباى «مرغ حق» را با شعر رهى معيرى و آواز بنان در اركستر گلها اجرا كرد. معروفى در اوان تأسيس
راديو نيز با نوازندگان آن همكارى داشت ليكن اين همكارى مدت كمى دوام يافت و او دوباره به مشغله ى اصلى خود- گردآورى رديف پرداخت. سالها در هنرستان موسيقى ملى تدريس كرد و امروز چند تن از نوازندگان به نام تار، دست پرورده ى زحمات او هستند.
موسى معروفى در دورانى از تاريخ ايران مى زيست كه اجتماع آن روز، فاقد قابليت در اختيار گذاشتن بستر مناسب براى پرورش مقاصد وى بوده و تا آنجا كه ميسر بود، از آزردن و شكستن وى كوتاهى نكرد. سالها در پيچ و خم هاى توانفرساى سلسله مراتب ادارى در فشار بود و براى انتشار هر يك از آثار خود، زحمات و سختى هاى فراوان كشيد. اوقاتى از عمرش در مشاغل بيهوده ى ادارى تلف شد و ناگزير به هنرستان برگشت تا كار تعليم را ادامه دهد. بيش از سى سال براى جمع و تدوين و نوشتن رديف موسيقى زحمت كشيد و مختصر شرح زحمات خود را در مجله موزيك ايران سال 1341 نوشته كه مطالعه ى آن براى علاقمندان واجب است. با اين حال از زحمات و مشقات توانفرساى او هيچگونه تصويرى به عمل نيامد و حتى اداره ى هنرهاى زيبا هنگام چاپ كتاب به آوردن عنوان ساده ى «گردآورنده، موسى معروفى» اكتفا كرد و حتى دو صفحه اى را كه شامل شرح حال و زندگى و خدمات آن مرحوم بود چاپ نكرد و به اعتراض و دلشكستگى تلخ او (كه در يكى از شماره هاى سال 1341 مجله موزيك چاپ شد) ترتيب اثر نداد. ناملايمات روزگار، محيط مطرب پرور جامعه ى آن روز دستگاه راديو و هنرهاى زيبا و كارشكنى ها مسئولان همه دست به دست داد و در سال 1344، پس
از هجرت مرتضى محجوبى به سوى دوست، او نيز در شهريور ماه همان سال خاموش شد و دو ماه بعد روح اللَّه خالقى به او پيوست.
موسى معروفى مردى درويش مسلك و وارسته و به حد افراط پر آزرم و مهربان بود. دستى گشاده داشت و مال دنيا در كف او قرار نمى گرفت (اگر شرح حالى كه دوست صميمى او آقاى مرتضى عبدالرسولى در رثايش نگاشته است به چاپ برسد كو در دسترس همگان قرار گيرد صدق عرايض بنده اثبات خواهد گرديد). او در امر تعليم، سخى و مهربان و پرحوصله بود و استادى دلسوز و مسئول. ساخته هاى دلنشين او، در همان محدوده ى موسيقى ايرانى است كه تا حد زيادى به آن آثار و آثار روح اللَّه خالقى ندارد؛ و بيشتر خاص خود معروفى است). رديف مكتوب او، با تار سليمان روح افزا نواخته و ضبط شد ولى اكنون در دسترس عموم نيست. يادش گرامى باد.
(1344 -1268 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. دوران كودكى و جوانى را به تحصيل علوم متداول زمان پرداخت و نواختن سه تار را نزد آقا يوسف صورتگر فراگرفت و گاه پيانو نيز مى نواخت. سپس به محضر اساتيد بزرگ آن زمان و بعد نزد درويش خان رفت و به اخذ نشان تبرزين طلا از دست درويش خان نايل آمد. وى نت را نيز نزد حسين خان هنگ آفرين فراگرفت و در 1302 ش به مدرسه كلنل علينقى وزيرى رفت و معلومات خود را تكميل كرد. معروفى براى نوشتن و جمع آورى رديف با همه ى اساتيد زمان خود در تماس بود تا با انطباق آنها، صحيح ترين روايت را بيابد و اين كارى بود توانفرسا كه سى
سال از عمر و وقت او را گرفت و تنها ياوران او در اين چند سال، دكتر لطف اللَّه مفخم پايان و محمد بهارلو بودند. جزوه ى «آواز دشتى» يادگار همين همكاريهاست. وى مختصرى از شرح كار خود را در مجله ى «موزيك ايران»، در 1341 ش چاپ كرده است. او به همراه صبا و مشير همايون به خارج از كشور سفر كرده و صفحاتى با آنها پر كرد است. از استاد معروفى چند صفحه نيز تكنوازى تار باقى مانده است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (70)، تاريخ تحول ضبط موسيقى سرگذشت موسيقى (314 ،312 ،251)، مردان موسيقى (735 ،579 ،531/ 2).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و عارف. در اصفهان به دنيا آمد. وى متولى اوقاف مزار بابا ركن الدين و بابا بيات اصفهانى بود و درآمد حاصل از اين راه را صرف مريدان و خادمان و ساير درويشان مى كرد. او معاصر نصرآبادى (ز 1083 ق) بود. اشعارى از وى در تذكره ها آمده است. شيخ آقا بزرگ تهرانى مى گويد كه ظاهرا مير معز اصفهانى همان مير معزالدين محمد است كه ماده تاريخ فوت ميرزا حسن شروانى را گفته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى نصرآبادى (210)، الذريعه (1068/ 9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامرضاخان مين باشيان، معروف به سالار معزز از اشخاص برجسته اى است كه خدمات شايسته اى به موسيقى نظامى ايران كرده است. شخصيت او از جهاتى نيز قابل توجه است از اين كه سالار معزز، مانند سلطان حسين خان هنگ آفرين از موسيقيدانى بود كه علاوه بر تخصص در رشته خويش (موزيك نظام) به موسيقى ايرانى نيز وارد بود و از اولين كسانى نيز هست كه موسيقى ايران را به نت اروپايى نوشت و انتشار داد.
سالار معزز در تهران تولد يافت. پدرش، نصراللَّه خان وقتى استعداد فرزند را در زمينه ى موزيك دريافت، او را به شعبه موسيقى دارالفنون كه تحت رياست مسيو لومر فرانسوى اداره مى شد سپرد. غلامرضا در آن مدرسه به تحصيل پرداخت و پس از فراغت از تحصيل به تعليم در همانجا گمارده شده و سمت معاونيت لومر را يافت سپس به منظور تكميل تحصيلات خود به روسيه سفر كرد و در كنسرو اتوار پطرزبورگ، در كلاس ريمسكى كورساكوف موسيقيدان بزرگ روس به تحصيل پرداخت. پس از مراجعت به ايران، ابتدا در بريگاد قزاق كه تحت نظارت فرماندهان روس
بود كار كرد و رياست دسته هاى موزيك آنجا را داشت. هنگام نهضت مشروطيت به خاطر علاقه و همكارى با آزاديخواهان از دسته قزاق بيرون آمد و به فرانسه رفت. پس از مراجعت از فرانسه با درجه ى سرتيپى به رياست كل دسته هاى موزيك نظام ايران (دسته ى موزيك ژاندارمرى، نظميه، نصرت و گارد) منصوب شد. در سال 1300، اداره موزيك ارتش را تأسيس كرد و با مديريت و انضباط خويش، به كار اركستر نظام سر و صورت بخشيد و شاگردانى شايسته تربيت كرد.
شعبه ى موزيك دارالفنون كه سالار معزز خود در آن تحصيل كرده بود، در سال 1297 از سپاه تفكيك شد و به نام «مدرسه موزيك» جزئى از واحدهاى وزارت معارف (وزارت فرهنگ آن زمان) درآمد. اين مدرسه تا سال 1307 زير نظر سالار معزز و فرزندش نصرالسلطان اداره مى شد و پس از آن تحت رياست كلنل علينقى وزيرى درآمد. سالار معزز در مدت خدمت خويش، اقداماتى در خور توجه انجام داد كه فهرست وار از آن جمله اند: ترجمه سه كتاب هم آهنگى (آرمونى)- سازشناسى و اركسترشناسى با معاضدت مزين الدوله. تدريس سازشناسى، هم آهنگى، اركسترشناسى، سلفژ، ديكته موسيقى، تعليم سازهاى بادى موسيقى نظامى و تهيه جزوه هايى در اين موارد كه به چاپ نرسيده است. ساختن سرودهاى مهيج و پرشور كه مشهورترين آنها به نام «سلام رسمى دولت عليه ى ايران» است. لازم به تذكر است كه سالار معزز از مجرب ترين و معتبرترين افراد در ساختن سرود بود و اولياى مدارس، وزارت فرهنگ، ارتش و مؤسسات ديگر هر وقت نياز به سرودى داشتند به او مراجعه مى كردند.
سالار معزز، علاوه بر موسيقى نظام كه رشته تخصصى اش بود، توجه خاصى به موسيقى ايران داشت
و برعكس موسيقيدانهاى تحصيل كرده ى نسل بعد، معتقد بود كه بايد موسيقى ايرانى را نيز شناخت. وى چند سالى را نزد اساتيد مشهور زمان، تار نواخت و با رديف موسيقى ايران آشنا شد. او از اولين كسانى است كه روى پيانو سعى داشت اين نواها را اجرا كند. و از آنجا كه كوك پيانو در حالت استاندارد و بين المللى خود فاقد فواصل مخصوص موسيقى ايرانى است، وى به دلخواه خود كوك پيانو را تغيير مى داد و نوازندگى مى كرد. همانطور كه گفته شد، او از اولين كسانى است كه اشارات نت اروپايى را براى ثبت الحان موسيقى سنتى ايران برگزيده است و حال اين كه اين كار تا چه حد درست است و آيا در اين آثار، اصالتهاى خاص موسيقى حفظ شده يا نه، بحثى جداست. قصد ما تنها بازگويى تاريخچه اى از اين اقدام است. سالار معزز چندى بعد اقدام به نوشتن دستگاه ماهور كرد و حسين خان هنگ آفرين نوازنده ى مشهور ويولن و سه تار كه خود از اعضاى دسته ى موزيك نظام بود روى ويولن نواخته. غير از اين، سالار معزز قسمتى از درآمد آواز اصفهان، پيش درآمد و تصنيف آن را براى پيانو نوشته كه آن نيز چاپ شده است. قطعه ى ديگرى به نام فانتزى ماهور و تنظيم آهنگهاى ركن الدين مختارى نيز از آثار اوست. وى به سال 1240 متولد و در سال 1314 رخت از اين جهان فانى بربست، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قرآن شناس معروف معاصر ، استاد حاج سيد علي كمالي دزفولي ، صاحب آثار عديده ي قرآني ، درباره ي مرحوم معزي كه با ايشان خويشاوندي
هم داشته چنين فرموده اند : شيخ محمد كاظم فرزند شيخ محمد و او فرزند حاج شيخ محمد رضا فقيه به نام ، از اولاد معزالدين ، عالم معروف دوران صفويه ، در سال 1298 ش در دزفول به دنيا آمد و در سال 1348 ش در تهران وفات يافت و در مقبره ي شيخان قم مدفون گرديد . تحصيلات بعد از مكتب خانه ي او در خدمت جدش حاج شيخ محمدرضا شروع شد و زير توجه و علاقه ي خاص او مدارج علمي را به طور مضاعف طي كرد . استادانش در دزفول ، جد مادري اش آقا شيخ محمد باقر و عموزاده اش آقا ميرزا محمد علي ، و چند سالي در قم ، آيت الله بروجردي تا نيل به درجه ي اجتهاد بود . علاوه بر عربي ، به زبان انگليسي هم آشنا بود . چند سالي در دانشكده ي الهيات دانشگاه تهران تدريس كرد . معلومات او از محدوده ي تحصيلات متداول بسيار فراتر بود . اثر مهمش ترجمه ي قرآن مجيد به فارسي است ، كه اشتباهاتي ناچيز و اندك از قبيل كاربرد ماضي و مضارع به جاي همديگر در آن يافت مي شود و ترجمه اش هنوز در ميان ترجمه هاي امروز مي درخشد . نمونه ي اخلاق و فروتني اسلامي بود . رحمه الله عليه . ( برگرفته از بيانات استاد حاج سيد علي كمالي دزفولي ) .
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. در شهر طوس مى زيست. او از مشايخ بزرگ تصوف و از عقلاى مجانين معاصر ابوسعيد ابوالخير (440 -357 ق) بود، ولى از احوال وى اطلاع
زيادى در دست نيست. وى در همان شهر طوس درگذشت. قبر او در دروازه ى رودبار آن شهر تا عصر حمداللَّه مستوفى باقى بوده است و مستوفى در كنار مقابر مشهور محمد غزالى و احمد غزالى و فردوسى، از گور معشوق طوسى نيز نام مى برد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد (58 -57)، اسرار التوحيد، تعليقات (726 -725)، لغت نامه (ذيل/ معشوق طوسى)، نفحات الانس (314).
قرن:3
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن سوم هجرى، از فرزندان امام موسى كاظم (ع)، مرقد وى در قريه كهك قهستان قم قرار دارد و در اوايل دوره صفويه تعمير شده است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: تاريخ قم (ناصرالشريعه)، 138؛ تربت پاكان، 183 -182 / 2؛ دايرةالمعارف تشيع، 473 / 2.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا محمدعلى معلم فرزند مرحوم زين العابدين بن حسين بن على اكبر بن محمد بن حسين حبيب آبادى متولد 1308 و متوفى 1396 قمرى يكى از دانشمندان و نويسندگان گمنام و ادباء عظام استان اصفهانند.
ترجمه و آثار ارزنده آن مرحوم چنانچه در رساله يادنامه چهلمين روز درگذشت آن فقيد سعيد است به طور خلاصه از قلم آن مرحوم از اين قرار است وى در محرم سال 1308 قمرى در حبيب آباد كه در سه فرسخى اصفهان قرار دارد در خانواده كشاورزى به دنيا آمده و از سن هفت سالگى در مكتب شروع به درس كرده و تا سال 1322 قمرى برخى از علوم را آموخته و مدتى ترك تحصيل نموده و مجدداً در سال 1328 ق باز به تحصيل پرداخته و بيشتر علوم را از اشخاص متفرقه فراگرفته و اكثر كتب را به مطالعه اتقان نموده و مشكلات آن را از اهل آن پرسيده و رفع مشكل و اشكال خود نموده است.
مرحوم معلم كه قبلاً به مستعصم و آذر تخلص مى نموده يكى از چهره هاى دانش و ادب و تاريخ اصفهان است و اين نويسنده گرچه توفيق درك محضرشان را ننموده اما آنطور كه از بعضى از بزرگان شنيده ام يكى از دانشمندان اديب و ادباء حسيب اصفهان و از مفاخر حبيب آباد و بلكه اصفهان بوده و داراى آثار
گرانقدرى است كه خود آنها معرف آن فقيد سعيد است كه فهرست آن را كه خود آن مرحوم براى بعضى از تذكره نويسان تهران مرقوم داشته اند از نظر اهل ادب مى گذرانم.
تأليفات علامه متتبع معلم حبيب آبادى.
1- اجزائى در احاديث و مطالب متفرقه.
2- احوال چهار نفر از علماء مسجد شاهى اصفهان.
3- احوال سيد محمدحسن موسوى اصفهانى.
4- احوال شيخ محمدرضا نجفى اصفهانى.
5- احوال شيخ الاسلام هاى اصفهان.
6- اربعين در ذكر چهل حديث.
7- اشعار متفرقه از شعراء عديده در مجموعه.
8- كتاب امالى در مطالب رجالى در احوال بعضى از علماء متفرقه و مطالب ديگر مربوط بدانها.
9- كتاب جعبه در مطالب متفرقه كه به طور معروف و معمولى كشكول مى باشد.
10- جمع عدد گندمهاى شطرنج.
11- حواشى بر بسيارى از كتب كه عمده و اغلب آنها كتب احوال علماء و بزرگان مى باشد (كه اسامى آنها در يادنامه ذكر شده است.
12- رساله اى در احوال اولاد حاج سيد محمدباقر حجةالاسلام بيدآبادى اعلى اللَّه مقامه.
13- كتاب «رشحات سمائى» در احوال شيخ بهائى.
14- كتاب عراضةالاخوان در سفرنامه خراسان.
15- فهرست اسماء رواه اشعريين قم در صده سيم و چهارم.
16- فهرست باب دهم المآثر والآثار.
17- فهرست كتب مؤلفه خود آن مرحوم با اساتيد و مشايخ اجازه.
18- فهرست كتب ملكى آن مرحوم و اجمالى از احوال مؤلفين آنها.
19- فهرست كتاب مجالس المؤمنين.
20- كتاب قبور عتبات عاليات و قبور واقعه در بين راه آن از اصفهان به طريق نطنز و كاشان و قم و كرمانشاه تا كاظمين و سامره و كربلاء معلى و نجف اشرف. 21- كتاب كشف الخبيه از مقبره زينبيه).
22- كتاب الكلمات الطيبات در فهرست (روضات الجنات).
23- الكلمات العاليه در حاشيه بر روضات الجنات.
24- كتاب لآلى البحور در توقيعات ايام شهور.
25- ديوان اشعار در سه مجموعه سه جلد
از اشعار عربى و فارسى آن مرحوم.
26- كتاب الطعام المرى در تطبيق تاريخ شمسى و قمرى از هجرت تا 1400 سال قمرى.
27- مختصرالتواريخ.
28- كتاب مختصرالمكارم.
29- كتاب مقالات مبسوط.
30- مرسله هاى علمى و جوابهاى آن با چندين نفر از علماء و فضلاء و غيره.
31- مقالات متفرقه در احوال علماء و غيره.
32- مقالات معنوى.
33- مكارم الآثار در اعيان علمى دوره قاجار.
34- كتاب مكمل الافهام در ذكر فضلاء اعلام.
35- نمونه مختصر المكارم... نويسنده گويد حقير هيچ كدام از تأليفات آن مرحوم را زيارت نكرده ولى از توضيح خود آن مرحوم چنين معلوم مى شود كه بيشتر آن مكررات باشد با نامهاى مختلف و غالب آنها درباره رجال و دانشمندان است تأليفات متنوع آن كمتر است.
(1396 -1308 ق)، رجالى، معلم، محقق و شاعر، متخلص به معلم. در روستاى حبيب آباد برخوار اصفهان به دنيا آمد. تحصيلات خود را در حبيب آباد و اصفهان به اتمام رسانيد. او مدتى در روستاى خود ساكن بود. در 1358 ق به اصفهان رفت و در قرائت خانه ى شهردارى و مدرسه ى كاسه گران به تدريس پرداخت. بيشتر اوقات وى در لغت، ادبيات، تاريخ، هيئت، رياضيات و شعر صرف شد. او از آخوند ملا محمدحسين مجتهد فشاركى اصفهانى و حاج شيخ محمدباقر بيرجندى و حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى و حاج ميرزا محمدرضا كرباسى و حاج سيد محمدتقى يزدآبادى اصفهانى اجازه ى روايت داشت. او در علم رجال و شرح حال بزرگان، محقق و متتبعى كم نظير بود و كتب زيادى در اين موضوع نگاشت. به عربى و فارسى شعر مى گفت و در اوايل مستعصم، سپس آذر و بعدها معلم تخلص مى كرد. كتب و رسايل تأليفى معلم حبيب آبادى متجاوز از يكصد مجلد مى باشد. از
آثارش: «مكارم الآثار»، در احوال رجال دوره ى قاجار؛ «اربعين»؛ «امالى»، در متفرقات رجالى؛ «رشحات سمائى»، در شرح حال شيخ بهائى؛ «كشف الخيبه عن مقبرة الزينبيه»؛ «مختصر التواريخ»؛ «لئالى البحور»، در توقيعات ايام و شهور؛ «عراضه ى اخوان»، در سفرنامه ى خراسان؛ «مختصر المكارم»، فهرست كامل اعلام «روضات الجنات»؛ «الكلمات العاليات»، حاشيه بر «روضات الجنات»؛ حاشيه بر «قصص العلماء»؛ حاشيه بر «طريق البكاء»؛ حاشيه بر «تذكرة القبور» ملا عبدالكريم گزى؛ حواشى غير مدون بر بسيارى از كتب رجالى؛ «ديوان» شعر.[1]
فرزند سيد زين العابدين در 1308 ه.ق در دهكده ى حبيب آباد از دهستان «برخوار» اصفهان متولد شد. از سن هفت سالگى تحصيلات خود را در مكتب خانه آغاز نمود. مقدمات فارسى و عربى را به انضمام مقدماتى از صرف و نحو فرا گرفت، سپس وارد اصفهان شد و در مدرسه ى كاسه گران اصفهان حجره اى گرفته تحصيلات خود را ادامه داد و دوره سطح را بطور كامل فرا گرفت و در دروس خارج عده اى از علماء اصفهان را زيارت كرد. سيد محمد على روضاتى در مقدمه ى جلد سوم مكارم الآثار درباره ى حبيب آبادى مى نويسد: «علاو بر ملاقات جمعى از علماى اعلام و فضلا و دانشمندان اصفهان و جاهاى ديگر و استفاده از آثار و مآثر آنان حضورا و يا به مكاتبه، از پنج نفر از علماء بزرگوار اجازه روايت دارد.»
علمائى كه به وى اجازه روايت داده اند عبارتند از: مرحوم آخوند ملامحمد حسين مجتهد فشاركى اصفهانى، مرحوم حاج شيخ محمدباقر بيرجندى، مرحوم حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى نجفى، مرحوم حاج ميرزا محمد كلباسى اصفهانى و مرحوم حاج سيد محمد تقى يزدآبادى اصفهانى.
مرحوم معلم حبيب آبادى به چند تن از شاگردان خود اجازه ى روايت داده اند.
مرحوم حبيب آبادى از جوانى كار
خود را براساس تحقيق و تأليف قرار داد و تحقيقا در طول عمر پربركت خود بالغ بر سى مجلد كتاب نوشت كه از مهمترين تأليفات وى كتابى است در ده جلد تحت عنوان مكارم الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 كه تاكنون هفت مجلد آن به همت آقاى محمد على روضاتى چاپ شده و در دسترس دانش پژوهان قرار گرفته است. مبناى تأليف اين كتاب بر احوال رجال علمى و گاهى بندرت مشاهير ديگر از ابتداى دوره ى قاجاره تا عصر حاضر است.
مرحوم جلال الدين همائى در مجله راهنماى كتاب سال بيستم از شماره 8 تا 10 مقاله مفصلى نگاشته اند و تصوير زيبائى از نويسنده ى مكارم الآثار نشان مى دهد، از جمله مى نويسد: در فن اختصاصى منحصر بفرد كه قسم تراجم احوال از اقسام فنون ادبى است بى حد شيفتگى و دل باختگى داشت. وقتى كه از نام و نسب و تاريخ ولادت و وفات يكى از بزرگان دين و دنيا باشند متقن معتبر اطلاع حاصل مى كرد او را چندان شعف و وجد و حال دست مى داد كه وصف كردنى نيست. در آن روزگار كه اوائل آشنائى و معاشرت ما بود هنوز به تأليف كتاب عظيم مكارم آثار دست نزده و اصلا به اين فكر نيفتاده بود. بعدها كم كم به اين كار افتاد و حوالى پنجاه سال متوالى بدون فترت و انقطاع زيت عمر سوخت و رنج تتبع و تحقيق و زحمت خواندن و نوشتن كشيد تا كتابى چنين مهم و ارزشمند كه براى تاريخ رجال قرن 13 و 14 است آماده گرديد.
مرحوم معلم حبيب آبادى در 13 رجب 1396 ه.ق درگذشت. بقرار اطلاع آقاى حاج سيد محمد على روضاتى كه
مردى فاضل و دانشمند است تقبل نموده اند تمام مجلدات مكارم الاثار را بچاپ برسانند و تاكنون در اثر همت والاى ايشان 7 جلد چاپ شده است و گويا در اين ايام در اثر كهولت نمى توانند اين مهم را انجام دهند. خوشبختانه فرزندان برومند ايشان عمل خير پدر بزرگوار خود را ادامه خواهند داد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (460 -458)، الذريعه (146 -145/ 22 ،192/ 20 ،258 ،33/ 18 ،241/ 15)، مكارم الآثار (ج 1/ مقدمه، 3 ،12 -9/ مقدمه)، مؤلفين كتب چاپى (182 -181/ 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آپارتمان دويكا
اين آپارتمان در سال 1998 از سوي مرحوم محمد كاظم معمار وقف حسينيه شده است مساحت اين آپارتمان 70 مترمربع واقع در منطقه ي دويكاي شهر پونا بوده و در حال حاضر در اجاره ي مستأجرين است و درآمد آن، كه باز به علت قدمت سكونت مستأجرين اجاره ي ناچيزي دارد صرف امور خيريه ي حسينيه مي شود.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 996/912/904 ق)، شاعر و عارف. اهل نيشابور و مدتى ساكن هرات بود و از شاگردان ملاجامى. ملا ميرحسين داراى طبعى لطيف بود و در فن معما به مرتبه اى رسيد كه ملا جامى مى گفت كه اگر من مى دانستم كه اين چنين شخصى در معما پيدا خواهد شد هرگز فكر معما نمى كردم. در هرات درگذشت و مدفن وى در مدرسه اخلاصيه است. از آثار وى: «رساله اى در معما».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احسن التواريخ (664)، از سعدى تا جامى (673)، اعيان الشيعه (153 -152 /6)، تاريخ نظم و نثر (345)، تذكره ى نصرآبادى (505 -500)، الذريعه (254 -253 /9)، رجال حبيب السير (186 -185)، روضات الجنات (254 -229 /3)، رجال حبيب السير (186 -185)، روضات الجنات (234 ،229 /3)، ريحانه (346/5)، فرهنگ سخنوران (266)، لغت نامه (ذيل/ حسين معمايى)، مجالس النفائس (96)، هديه العارفين (316/1)، هفت اقليم (268/2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تارنوازان بزرگ و شيرين پنجه و بافرهنگ كه متأسفانه تاكنون كمتر درباره فعاليت هاى هنرى وى قلم زده شده است رضا معينى است.
وى به سال 1302 خورشيدى در تهران متولد شد و در خانواده يى كه خود همگى اهل هنر بودند و به موسيقى سنتى و اصيل ايران ارج مى نهادند، پرورش يافت. رضا معينى از همان كودكى با صداى تار خاله پدر خود كه از شاگردان خوب و بااستعداد شادروان آقا حسينقلى بود مأنوس شد و خود در اين راه گام نهاد تا احساسات درون خود را با ساز بيان نمايد.
وى در سال سوم دبيرستان نظام قديم تحصيل مى كرد كه براى فراگيرى نت و نواختن صحيح ساز تار، نزد زنده ياد موسى خان معروفى رفت و پس از اينكه با رديف هاى
شادروان غلامحسين درويش خان و موسى خان معروفى آشنايى كامل پيدا كرد، با گروه هاى معتبر موسيقى همكارى نمود و در صفحات مختلف موسيقى با بزرگان موسيقى سنتى ايران و اصيل ايران مشاركت كرد و خود شاگردان فراوانى را تربيت كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 809 -749 ق)، عارف و شاعر، متخلص به مغربى. معروف به شيرين يا ملا محمد شيرين و مشهور به شمس مغربى. معروف به شيرين يا ملا محمد شيرين و مشهور به شمس مغربى. علت اشتهار و تخلص وى به مغربى را عده اى سفر او به مغرب و خرقه پوشيدن از دست يكى از منسوبين ابن عربى مى دانند. به روايت تذكره ها او در قريه ى نايين اصفهان يا در يكى از قراى تبريز به دنيا آمد. از آنجايى كه وى به گويش آذرى شعر و ترانه مى سروده، تبريزى بودنش مسلم است. وى مريد شيخ اسماعيل سيسى سمنانى، از اصحاب شيخ نورالدين عبدالرحمان اسفراينى، و با كمال خجندى معاصر و معاشر بود. ميرزا ميرانشاه، پسر تيمور گوركان، والى آذربايجان، مدتى مريد مغربى بود. مؤلف «روضات الجنان» او را به چندين سلسله منتسب مى داند: از يك طريق به سعدالدين حموى و از او به شيخ نجم الدين كبرى، از طريق ديگر به صدرالدين قونوى و از طريق او به شيخ محيى الدين ابن عربى، و از طريق اوحدالدين كرمانى به ابوالنجيب سهروردى، و نيز از طريق شيخ عبدالمؤمن سراوى به شيخ شهاب الدين سهروردى و از او به ابوالنجيب سهروردى، و از طريق شيخ اسماعيل سيسى به شيخ نجم الدين كبرى او را از پيروان طريقه ى سهرورديه مى دانند كه به احتمال زياد خرقه ى ارادت خود
را از مشايخ اين فرقه گرفته و آنچه از كبرويه و قونويه گرفته، خرقه ى تبرك بوده است. از شاگردان وى احمد بن موسى رشتى را مى توان نام برد. مغربى از شعراى پيشين به دو عارف بزرگ يعنى سنايى و عطار نظر داشته و غالبا در شعرش به نام آنان اشاره كرده است. او با حافظ نيز معاصر بوده و احتمال دارد كه از او تأثير پذيرفته باشد. او همچنين از همام تبريزى نيز بى تأثير نبوده است. برخى تذكره ها شيخ عبداللَّه شطارى، موسس شطاريه، را از شاگردان و جانشينان وى مى دانند كه محمد شيرين وى را به هند فرستاد. مغربى داراى اشعار عربى و فارسى است كه قسمت فارسى اشعارش چند بار به چاپ رسيده است. اشعارش در ذكر معانى عرفانى خاصه بيان وحدت وجود است. در محل دفن وى نيز اختلاف وجود دارد، بعضى مرقد او را در محله ى سرخاب تبريز و بعضى در اصطهبانات فارس مى دانند. به تشخيص «ريحانة الادب»، ملا محمد شريف مغربى مذكور در «سفينة الشعراء» همان ملا محمد شيرين مغربى است. از آثار وى: «مرآة العارفين» يا «اسرار فاتحه»، در تفسير سوره ى «فاتحة الكتاب»؛ «درر الفريد فى معرفة التوحيد»، در سه فصل توحيد، افعال و صفات خدا؛ «جام جهان نما»، در علم توحيد و مراتب وجود، كه احمد بن موسى رشتى بر آن شرح نوشته است؛ «نزهة الساسانية»؛ «ديوان» شعر، شامل اشعار فارسى، عربى و تركى، كه نسخه هاى كهن آن شامل «فهلويات مغربى» نيز بوده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (143/ 1)، از سعدى تا جامى (457 -444)، تاريخ ادبيات در ايران (1142 -1137/ 3)، تاريخ نظم
و نثر (281 ،210 -209)، تذكره ى روز روشن (754 -753)، تذكره ى شعراى آذربايجان (617 -613/ 2)، حبيب السير (549/ 3)، دانشمندان آذربايجان (353 -351)، دايرةالمعارف فارسى (2813/ 2)، دنباله جستجو در تصوف (152 -151)، ديوان محمد شيرين مغربى (مقدمه/ 20 -9) الذريعه (118/ 24 ،1081 -1079/ 9)، روضات الجنان و جنات الجنان (76 -66/ 1)، رياض العارفين (135 -134)، ريحانه (355 -353 ،353 -352/ 5)، طرائق الحقائق (224 -223/ 2)، فرهنگ سخنوران (864)، كوى سرخاب (413 -401)، مبانى عرفان و احوال عارفان (711 -707)، مجالس العشاق (212 -210)، مجمع الفصحا (59 -58/ 4)، مرآة الخيال (60 -59)، مؤلفين كتب چاپى (531 -530/ 5)، نتايج الافكار (618 -616)، نفحات الانس (611 -610)، يادگار (س 2، ش 8، ص 39).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1288 ش)، موسيقيدان، نقاش و شاعر. در تهران به دنيا آمد. از كودكى به موسيقى علاقه داشت و براى اغناى ذوق خود به نى لبك روى آورد و بعد به نواختن نى پرداخت و سپس به قره نى علاقه مند شد و همه ى اينها را بدون معلم تمرين مى كرد. پس از آن نيز، براى فراگيرى ويولن نزد استاد ابوالحسن صبا رفت. فعاليتهاى او از دوران تحيل در هنرستان شروع شد. وى غير از استفاده و كسب فيض در محضر صبا، به همراه تنى چند از هنرمندان صفحاتى پر كرد. مفتا علاوه بر موسيقى، به شعر و نقاشى نيز علاقه مند بود و توسط پسر عمه اش، نيما يوشيج، نزد رسام ارژنگى به فراگيرى نقاشى پرداخت. او پس از اخذ ليسانس، وارد وزارت فرهنگ شد و از 1320 ش در راديو به نوازندگى پرداخت و در سالهاى بعد، رهبر و
سرپرست اركستر شماره ى يك راديو ايران شد. مهم ترين اقدام مفتاح، تحقيق و مطالعه درباره ى ساز قانون بوده و از وى مقالاتى درباره ى قانون در مجله «موزيك ايران» به چاپ رسيده است. از آثار وى، غير از تكنوازيها و همنوازيهاى او، تصانيفى است كه به وسيله ى اركسترهاى راديو اجرا شده و استاد بنان آن را خوانده است. از آثار اركستر او: «پرواز»؛ «راز دل»؛ «به اميد ديدار».[1]
از ميان تمام كسانى كه در دوره ى دوم ضبط صفحات موسيقى در ايران به پر كردن صفحه پرداخته اند، 3 نفر بيشتر در حال حاضر در قيد حيات نيستند (دوره دوم ضبط در ايران از سال 1306 آغاز شد): ملكه حكمت شعار، ملوك ضرابى كاشانى و مهدى مفتاح، اولى و دومى به سبب حرفه خاص خويش و موقعيت خود، در پنجاه سال اخير از شهرت بسزايى برخوردار بودند و هستند ليكن مفتاح كمتر شناخته شده است و اين اشكال بافت فرهنگى در جامعه ما بوده است كه اهل ذوق و طرب را بيشتر از اهل علم و تتبع خوش دارند. مفتاح فرزند محمودخان مفتاح الملك، در تهران متولد شد. در پنج سالگى پدر را از دست داد و تحت تكفل برادران ارشد خود قرار گرفت. از كودكى به موسيقى علاقه داشت. برادر بزرگتر او، على مفتاح به نواختن تار و ويولن آشنا بود. مهدى كوچك براى اغناى ذوق خود، نى لبكى تهيه كرده، نزد خود به فراگيرى آن پرداخت. بعد از دو سال، به نواختن نى هفت بند روى آورد و بعد از آن نيز به قره نى علاقمند شد و همه اينها را نزد خود و بدون معلم تمرين مى كرد. سرانجام به ويولن روى
آورد و بعدها نزد بزرگترين نوازنده ى آن دوران، ابوالحسن صبا به شاگردى رفت. در همين بين تحصيلات خود را تا كلاس دهم در مدرسه آمريكايى سپرى كرد. عشق وى تنها به موسيقى نبود، بلكه به شعر و نقاشى نيز شوق بسيار داشت. پسر عمه او، نيما يوشيج شاعر معروف بود كه توسط او به «رسام ارژنگى» نقاش نامى آن دوران معرفى شد. رسام ارژنگى انگيزه ى تأسيس يك مدرسه رسمى نقاشى را داشت و مفتاح نيز تا يكسال در نگارستان ارژنگى مشغول هنرآموزى بود، ليكن پس از آن به مدرسه ى دولتى موسيقى (هنرستان عالى موسيقى سال هاى بعد) مراجعه كرد و از همان مدرسه ديپلم گرفت. فعاليتهاى موسيقيايى مهدى مفتاح از دوران تحصيل او در هنرستان شروع شد. غير از استفاده و كسب فيض در محضر صبا، از سال 1306 به بعد كه بازار ضبط صفحات ايرانى دوباره پس از يك دوره فترت رونق يافت، وى به همراه تنى چند از هنرمندان صفحاتى پر كرد. مشهورترين آنها دو صفحه است كه كمپانى انگليسى «هيزماسترزويس» از ويولن تكنوازى وى به همراه آواز روح انگيز پركرده است. اولى صفحه اى است در سه گاه كه يك روى آن تصنيف «عهدشكن» (در سه گاه) است، اثر پرويز ايرانپور با اركستر خود وى و با صداى روح انگيز و روى دوم، ويولن مفتاح است كه ابتدا قطعه اى كوتاه را نواخته سپس روح انگيز با اين شعر وى را همراهى مى كند: «همه روز باز نمانم كه ببينم از تو رويى»... دومى صفحه اى است كه هر دو روى آن آواز دشتى است و در ابتداى آن، مفتاح چهار مضرابى نواخته و پس از آن روح انگيز با شعر: «دل خون
شد از اميد و نشد يار يار من» آواز مى خواند. اين دو صفحه در زمان خود مورد استقبال واقع شد و آواز روح انگيز در صفحه دوم در سالهاى بعد مورد تقليد بسيارى از خوانندگان ديگر زن واقع شد (از جمله خانم مرضيه). مفتاح در سال 1288 متولد و پس از طى مراحل تحصيلات ابتدايى به سال 1319 تحصيلات خود را در دانشسرا به پايان رسانيد و ليسانس گرفت. سپس وارد وزارت فرهنگ شد. از سال 1320 نيز در راديو به نوازندگى پرداخت و در سالهاى بعد، رهبر و سرپرست اركستر شماره 1 راديو ايران شد. مفتاح مشاغل متعددى تا به حال داشته است كه مهمترين آنها عبارتند از: تصدى مجله موسيقى اداره موسيقى كشور- دبيرى دبيرستانها و دانشسراى عالى و هنرستان عالى موسيقى- رياست دفتر اداره موسيقى كشور و هنرستان عالى موسيقى- معاون هنرستان موسيقى ملى. آثار موسيقيايى وى بر چهار دسته است: 1- تكنوازى ها و همنوازى هاى او (كه بيشتر در صفحه ضبط شده يا در ساليان اوليه ى تأسيس راديو از آنجا پخش شده است). 2- تصانيف او كه به وسيله ى اركسترهاى راديو اجرا شده و بنان آن را خوانده است (از آن جمله است: سكوت شب، بخت بازآيد، نغمه ى سحر، شوق زندگى). 3- آثار اركسترى (از آن جمله است: پرواز، راز دل، به اميد ديدار). 4- آثار مدرسه اى كه شامل تمريناتى است براى ويولن كه در كتابهاى آموزش ويولن هنرستان موسيقى ملى به چاپ رسيده است.
از نظر موسيقيايى، مهدى مفتاح در گروه موسيقيدانانى است كه پس از ايجاد موسيقى نوين توسط كلنل وزيرى پا گرفتند و با تغييراتى چند در اصول كاريشان هنگام كار
در راديو، در حول و حوش همان مكتب به كار پرداختند. چنانچه آثار و تصانيف او نيز داراى خصوصيات و حالات همين شيوه است و خدمات مفتاح در هنرستانها نيز دنباله ى منطقى همين راه مى باشد.
مهمترين اقدام مفتاح، تحقيق و مطالعه درباره ساز «قانون» است كه هر چند در فرهنگ سازهاى سنتى و موسيقى سنتى ما جدايى ندارد با توجه به اين كه ريشه اى ايرانى دارد. اين ساز را در ايران رحيم قانونى و پسرش جلال قانونى مى نواختند ولى شيوه ى نوازندگى آنان بر پايه ى موسيقى عربى بود. مفتاح از سال 1328 به يادگيرى قانون اقدام كرد و بعد از چند سال براى تحقيقات بيشتر در زمينه ى تكنيك اين ساز به عراق و كشورهاى ديگر سفر كرد. وى درصدد نوشتن دستورى براى قانون بود كه تا آنجا كه بنده اطلاع دارم هنوز به چاپ نرسيده است ولى مقالاتى از او درباره ى قانون در موزيك ايران به چاپ رسيده است.
مفتاح مردى است مهربان، مؤدب و خوش محضر، كهنسالى و ساليان متمادى كار در موسيقى ايران، از ويژگى هاى مثبت اخلاقى وى مى باشد. صحبتهاى او مى تواند گوشه هايى از تاريخ معاصر موسيقى مان را كه تا به حال پنهان مانده است، آشكار كند.
موسيقيدان.
تولد: 1288.
درگذشت: 1375.
مهدى مفتاح نوازنده ى قانون و ويولن بود. نزد ابوالحسن صبا ويولن را آموخت و موسيقى را در هنرستان عالى موسيقى و مدرسه ى موسيقى وزيرى فراگرفت.
در سال 1319 با افتتاح راديو در گروه موسيقى نوين به رهبرى وزيرى به همكارى پرداخت. و قبل از آن نيز آثارى در صفحه ى گرامافون ضبط نموده بود. با دريافت ليسانس از دانشسراى عالى، به خدمت فرهنگ درآمد. وى نخستين مدرس و نويسنده ى روش
جهت معرفى و نواختن قانون به حساب مى آيد و مدرس انجمن موسيقى ملى و سرپرست و نوازنده ى گروه موسيقى سازهاى ملى مدرس هنرستان موسيقى بود.
در 1331 نظامت هنرستان موسيقى را عهده دار داشت. وى همچنين ناظر و سرپرست آتليه ى معمارى و نقاشى دانشكده ى هنرهاى زيبا در دانشگاه تهران بود و در سال 1323 به اداره ى موسيقى كشور انتقال يافت.
از جمله آثار قلمى وى مى توان به كتاب متد قانون و آهنگ هايى براى اين ساز را نام برد.
مهدى مفتاح در سال 1375 درگذشت و پيكر وى در بهشت زهرا در قطعه ى 88 (هنرمندان و نويسندگان) مدفون است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (314 ،312)، تاريخ موسيقى (525 -524/ 2)، سرگذشت موسيقى (196 -195/ 1)، مردان موسيقى (65 -63/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدهادى مفتح
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/20
زندگينامه علمي
از سال 1352 تحصيلات ابتدايي را در دبستان نيكان تهران آغاز نموده و تمامي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي و دبيرستان را در مدرسه دبستان راهنمايي و دبيرستان نيكان به اتمام رساندم. در سال 1364 مدرك ديپلم در رشته رياضي فيزيك با معدل 19.5 اخذ كردم.
ورود من به دانشگاه در سال 1364 و در رشته مهندسي برق و الكترونيك دانشگاه تهران مي باشد كه با توجه به حضور در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل و بروز مشكلاتي همچون تعطيل ترم دانشگاه ها بر اثر موشك باران در آبان ماه سال 1370 مدرك مهندسي برق و الكترونيك را از دانشكده فني دانشگاه تهران اخذ نمودم.
در كنار تحصيل در دبيرستان و دانشگاه به طي مدارج علمي حوزوي
و حضور در دروس حوزه هاي علمي تهران پرداختم به نحوي كه در سال 1370 همزمان با اخذ مدرك دانشگاهي ليسانس، دروس حوزوي را نيز تا مكاسب محرمه و قطع و ظن رسائل به انتها رسانده بودم.
پاره اي از اساتيد دروس حوزوي اينجانب تا اين مرحله عبارتند از:
آيت الله سيد علي هاشمي گلپايگاني اصول فقه (مظفر) ؛ پاره اي از كتب شرح لمعه
آيت الله سيد حسين مصطفوي عمده كتابهاي شرح لمعه
آيت الله سيد حسن مصطفوي شرح تجريد
دكتر ابوالقاسم گرجي مكاسب محرمه
آيت الله سيد رضي شيرازي قطع و ظن (رسائل) ؛ شرح منظومه سبزواري (حكمت)
پس از حضور در حوزه علميه قم دروس سطح عالي را تكميل نمودم كه اساتيد اين دوره تخصصي عبارتند از:
استاد علي محمدي: برائت (رسائل)
استاد اعتمادي: استصحاب (رسائل)
آيت الله رضا استادي: بيع (مكاسب)
آيت الله سيد علي محقق داماد: خيارات (مكاسب)
آيت الله قديري: كفايه
با اتمام دروس سطح عالي و بجهت گذراندن دوره خدمت سربازي به تهران بازگشته و با حكم مأموريّت از سپاه پاسداران به عنوان كارشناس كامپيوتر در وزارت صنايع و شركت شيشه قزوين مشغول گشتم. و نيز مسئوليت گروه معارف صداي جمهوري اسلامي را به مدت قريب دو سال عهده دار بودم. در اين دو سال از دروس خارج فقه و اصول تهران استفاده مي نمودم كه اساتيد اين دروس عبارتند از:
آيت الله خامنه اي: خارج فقه (جهاد)
آيت الله مجتبي تهراني: خارج اصول، خارج فقه (ولايت فقيه ومكاسب محرمه)
آيت الله محمدي گيلاني: خارج فقه (صلاه مسافر)
پس از بازگشت به قم در دروس خارج فقه و اصول و فلسفه شركت نمودم كه اساتيد اين دوره عبارتند از:
آيت الله فاضل لنكراني: خارج
اصول
آيت الله شبيري زنجاني: خارج فقه (خمس، نكاح)
آيت الله مومن: خارج اصول
آيت الله جوادي آملي: خارج اسفار (فلسفه تخصّصي )
از سال 1375 و پس از شركت در آزمون مقطع كارشناسي ارشد (فوق ليسانس) رشته علوم قرآن و حديث به تحصيل در اين رشته در دانشكده اصول الدين پرداختم كه اين دوره تحصيلي با ارائه پايان نامه و كسب نمره نهايي 19 در سال 1378 پايان يافت.
سال 1383 پس از قبولي در كنكور سراسري مقطع دكتري در رشته علوم قرآن و حديث در دانشكده اصول الدين به تحصيل اشتغال يافتم، كه با دفاع از رسالْ دكتري در 22 خردادماه 1387، و با كسب درجه عالي و نمره 19 بابت اين رساله، دوره تحصيل دكتري را به پايان رساندم.
در كنار ادامه تحصيلات حوزوي و دانشگاهي و اشتغال به مسئوليت هاي اجرائي و علمي مختلفي همچون تاسيس و راه اندازي شبكه سراسري راديو معارف طراحي و ادامه توليد سيستم جامع مكانيزه مديريت حوزه علميه قم و ... به تدريس دروس حوزوي و دانشگاهي پرداختم، كه در اين زمينه تا كنون دروس بدايه الحكمه؛ اصول فقه (مظفر) ، مكاسب (محرمه، بيع، خيارات) هركدام يك دوره، كفايه ( اوامر، نواهي، اصول عمليه) دو دوره ، و رسائل (قطع و ظن، برائت، استصحاب) سه دوره تدريس شده اند.
و نيز دروس دانشگاهي تحريف قرآن، رابطه قرآن وسنت، تفسير موضوعي ، اعجاز قرآن ، روش شناسي استنباط از متون ديني ، تفسير فقهي ، تفسير عقلي ، تفسير روائي ، قرائت و درك متون عرفاني ، منطق ، علوم قرآني1 ، علوم قرآني2 ، علوم قرآني3 ، و ... تدريس شده اند.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1243 -1176 ق)، اديب، مورخ، عالم، مفسر، نويسنده، عارف و شاعر، متخلص به مفتون. در خوى آذربايجان به دنيا آمد. هنگامى كه كريم خان زند براى اطمينان خاطر از جانب امراى آذربايجان، اولاد آنان را به گروگان گرفت، پدر مفتون، او را به جاى برادرش، در ده سالگى، به شيراز فرستاد. وى چهارده سال در شيراز بود و در اين مدت به تحصيل علم و معرفت و كسب فضل و دانش پرداخت. بعد از فوت كريم خان و تسخير شيراز به دست عليمراد خان زند، گروگانها از آنجا به اصفهان برده شدند و پس از فوت عليمرادخان، در 1199 ق، آقا محمد خان، آنان را آزاد نمود و اجازه داد تا به آذربايجان بازگردند. وى به نظم و نثر فارسى و عربى مسلط بود و به هر دو زبان شعر مى سرود. در انواع شعر نيز به قصيده و مثنوى بيشتر تمايل داشت. او در 1241 ق به زيارت عتبات عاليات و بيت اللَّه الحرام رفت و پس از بازگشت در تبريز درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد. از آثارش: «مآثر خاقانى»، در تاريخ قاجاريه؛ «مآثر سلطانيه» يا «مآثر سلطانى»، مبنى بر مآثر سلطنت فتحعلى شاه، از زمان جلوس تا 1241 ق؛ «حدائق الجنان»، در سرگذشت خودش در شيراز و شرح حال شعرا و فضلاى آن شهر، همراه شمه اى از احوالات كريم خان زند؛ «نگارستان دارا»، در شرح حال شعراى دوره ى فتحعلى شاه؛ «تجربة الاحرار و تسلية الابرار»، در شرح حال عده اى از علما و معاريف و شعراى معاصر خود؛ شرح «مشاعر» ملا صدرا؛ ترجمه «عبرت نامه» (بصيرت نامه) از تركى به فارسى؛ «حقايق الانوار»، در
شرح حال شعراى عرب و عجم، به فارسى؛ «حدائق الادباء»، شامل منشآت و مطارحات شعراى عرب و عجم، به فارسى؛ «حديقه»، در شرح حال شعراى عرب و معانى بعضى از اشعار آنها، به فارسى؛ مثنوى «ناز و نياز»؛ مثنوى «همايون نامه»، در احوال مختار ثقفى؛ مثنوى ديگرى در بحر رمل؛ «رياض الجنة»، در تاريخ سلسله ى دنابله؛ «روضة الآداب و جنة الالباب»، در شرح حال شعراى عرب، به عربى؛ «ديوان» شعر. گويند مفتون در تأليف تاريخ «زينة التواريخ» با ميرزا رضى، متخلص به بنده، مشاركت داشته است.[1]
(شاعر) عبدالرزاق بيگ دنبلى متخلص به «مفتون» (و. 1176 ه.ق- ف. تبريز 1243 ه.ق) يكى از دانشمندان و سخنوران بزرگ آذربايجان در دوره ى قاجاريه بود. وى در سال 1276 ه.ق در شهر خوى متولد شد، از سن ده سالگى تا 24 سالگى (چهارده سال) به عنوان گروگان در شيراز بازداشت بود و در اين مدت به تحصيل علم و ادب پرداخت، در زمان آغا محمدخان قاجار مرخص شده و به آذربايجان برگشت. در زمان عباس ميرزا نايب السلطنه به منصب استيفا و نويسندگى ارقام ديوانى نايل گرديد. وى تأليفات گرانبهائى از خود به يادگار گذاشت از جمله: حدائق الجنان، روضةالاداب و جنةالالباب. حدائق الادباء، ماثر سلطانى، كليات ديوان و غزليات، مثنوى ناز و نياز، منظومه اى بنام مختارنامه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (470/ 7)، تاريخ تذكره هاى فارسى (401 -399/ 2 ،690 -689/ 1)، تجربة الاحرار و تسلية الابرار (مقدمه، 464 -455 ،137 -121)، حديقة الشعراء (1693 -1690/ 3)، دانشمندان آذربايجان (357 -353)، الذريعه (343 ،317 ،288 ،5/ 19 ،92 -91/ 12 ،323 ،284/ 11 ،1083/ 9)، ريحانه (356 -355/
5)، سبك شناسى (331 -319/ 3)، سفينة المحمود (670 -669/ 2)، شرح حال رجال (264/ 2)، فرهنگ سخنوران (866 -865)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2285/ 2)، لغت نامه (ذيل/ مفتون دنبلى)، مجمع الفصحا (1008 -1007/ 6)، مكارم الآثار (1204 -1203/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (847 -846/ 3)، نگارستان دارا (مقدمه/ و- ى، 297 -282).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم و چهاردهم ق)، موسيقيدان. ملقب به مفخم الممالك. وى در زمان مظفرالدين شاه (1324 -1313 ق) از نوازندگان معروف پيانو و معلم پيانوى تاج السلطنه، خواهر مظفرالدين شاه، بود. بعد از اينكه به دلايلى ارتباط خود را با دربار قطع كرد، كلاس آموزش پيانو تشكيل داد و به تعليم شاگردان پرداخت. مفخم علاوه بر پيانو، تار هم مى زد و شاگرد ميرزا حسينقلى بود و چون به دستگاههاى موسيقى ايرانى وارد بود، پيانو را با استادى مى نواخت و از اساتيد نوازنده پيانو در عصر خود به شمار مى رفت. از شاگردان معروف او مرتضى محجوبى، حسين استوار و يوسف فروتن بودند.[1]
محمود مفخم، ملقب به مفخم الملك از نزديكان مرحوم مشير همايون شهردار بود كه با مرحوم ناصر همايون افسر دسته موزيك نظام نيز بستگى داشت. وى ابتدا، نواختن پيانو را نزد ناصر همايون آغاز كرد و بر اثر پشتكار و استعداد فراوانى كه داشت، يكى از هنرمندان بنام زمان خود بود.
آوازه چيره دستى و شهرت وى در نواختن پيانو، خيلى زود به دربار قاجار كشيده شد تا او را جهت تعليم پيانو به خانم تاج السلطنه، خواهر مظفرالدين شاه احضار كردند زحمات شبانه روزى اين هنرمند جهت فراگيرى موسيقى خواهر مظفرالدين شاه موجب گرديد تا به مقام پيشخدمت مخصوص ارتقاء نمايد ولى پس از چندى همان طور
كه رسم و رسوم درباريان قاجار بود، وى مورد بى مهرى محمدعلى ميرزا قرار گرفت و از دربار رانده و اخراج گرديد. وى از اين زمان به بعد به تعليم شاگرد به طور خصوصى پرداخت. محمود مفخم علاوه بر پيانو با نواختن تار آشنايى كامل داشت.
شادروان محمود مفخم، معروف به مفخم الممالك همسر فرخنده خانم، يكى ديگر از خواهران مشيرهمايون نيز از اساتيد بنام پيانو بود كه شاگردان برجسته اى را تربيت كرد كه از ميان آنان مرتضى خان محجوبى ياد نمود و ديگر آقابزرگ خان سرهنگ موزيك قزاقخانه كه معلم مشيرهمايون شهردار بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (526/ 2)، سرگذشت موسيقى (245 -243/ 1)، مردان موسيقى (296/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موسيقيدان، مدرس.
تولد: 1294، تهران.
درگذشت: 17 دى 1362.
لطف الله مفخم پايان (يزدان مهر) از همان اوان كودكى به موسيقى ايرانى علاقه مند شد و به فراگيرى ويولن پرداخت. وى پس از پايان تحصيلات ابتدايى و دبيرستان در مدارس علميه و دارالفنون در سال 1318 دوره ى متوسطه را به پايان رسانيد. سپس وارد دانشسراى عالى شده و در سال هاى 1314 تا 1321 موفق به اخذ ليسانس در رشته هاى باستان شناسى، تاريخ و جغرافيا مى گردد. وى همچنين در رشته ى جغرافيا از دانشگاه سربن پاريس به اخذ دكترى نايل مى گردد. از سال 1329 ابتدا در دانشگاه تبريز 1329 و سپس در دانشگاه مشهد به تدريس جغرافياى رياضى، نقشه كشى و تصاوير جغرافيايى، اقليم شناسى، اقيانوس شناسى، فيزيوگرافى، جغرافياى زيستى، كليات جغرافياى ايران و جغرافياى ناحيه اى مشغول بود.
لطف الله مخفم پايان اوايل نوجوانى نزد ابوالحسن صبا به مدت چهار سال نواختن ويولن را آموخت و در اين مدت رديف ها و نت هاى صبا را علاوه بر فراگيرى آن چاپ نمود و
در همين زمان نزد همين استاد نواختن سنتور را آموخت. يكى ديگر از كارهاى لطف الله مفخم پايان، تنظيم و تدوين و نوشتن سرودهاى مدارس ايران بود. مفخم پايان سال ها با وزارت فرهنگ و هنر همكارى داشت و كنسرت هايى را در انجمن دانش آموزان دارالفنون و دانشسراى عالى به نفع دانش آموزان و دانشجويان ترتيب داد و چند برنامه سلونوازى در پاريس هنگامى كه در آن ديار تحصيل مى كرد، براى شناساندن رديف ها و گوشه هاى موسيقى اصيل ايرانى اجرا نمود. وى يكى از موسيقيدانان كشورمان بود كه چهل و پنج جلد تنها درباره ى آب و رودهاى ايران نوشت و تا آخر عمر در سازمان جغرافيايى ارتش به خدمت مشغول بود.
از جمله آثار وى مى توان به اين چند عنوان كتاب اشاره نمود: درياى مازندران (متن فرانسه، 1347)؛ مرداب انزلى (متن فرانسه، 1347)؛ رودهاى عمده ى گيلان (متن فرانسه، 1347)؛ فرهنگ آبادى هاى ايران (1339)؛ فرهنگ كوه هاى ايران (1352)؛ فرهنگ رودهاى ايران (1353). مقالات ايشان در چهار شماره ى مجله ى «جهان شناسى» دانشگاه مشهد در سال 1340 چاپ شده است.
وى به سبب كسالت ناشى از سكته ى مغزى كه هنگام مسافرت مشهد بر او عارض شد، درگذشت.
مرحوم دكتر لطف اللَّه مفخم پايان (يزدان مهر)، به سال 1294 در تهران متولد شد، وى كه از همان اوان كودكى به موسيقى ايرانى علاقمند ئو در هر فرصت كه به دست مى آورد به صفحات نوازندگان و خوانندگان آن زمان گوش مى داد و ساعتها كنار گرامافون مى نشست و چنان محو آن نغمات دلنشين مى شد كه گوئى در عالم ديگرى سير مى كند. در همان دوران طفوليت بود كه وى در خود احساس كرد كه ميانسازها بيشتر از همه به ويولن علاقمند است و براى
همين منظور به پدرش پيشنهاد كرد تا برايش سازى خريده و وى نزد استادى براى فراگيرى برود ولى پدر وى بيشتر علاقمند بود كه پسرش به تحصيل بپردازد.
لطف اللَّه مفخم پايان، پس از پايان تحصيلات ابتدايى و دبيرستان در مدارس علميه و دارالفنون در سال 1318 دوره ى متوسطه را به پايان رسانيد. سپس وارد دانشسراى عالى شده و در سالهاى 1314 تا 1321 كه در آنجا به تحصيل اشتغال داشته، موفق به اخذ ليسانس در رشته هاى باستان شناسى، تاريخ و جغرافيا مى گردد. شادروان دكتر لطف اللَّه مفخم پايان اوائل نوجوانى نزد استاد ابوالحسن خان صبا به مدت چهار سال نواختن ويولن را مى آموزد و در اين مدت رديفها و نتهاى استاد صبا را علاوه بر فراگيرى آن چاپ مى نمايد و در همين زمان نزد استاد نواختن سنتور را به خوبى مى آموزد. يكى ديگر از كارهاى بزرگ و برجسته ى زنده ياد دكتر لطف اللَّه مفخم پايان، تنظيم و تدوين و نوشتن سرودهاى مدارس ايران بود كه از اين راه خدمات شايان توجهى به فرهنگ و ادبيات و فرهنگ صوتى كشور نمود.
دكتر مفخم پايان، در كلاس خصوصى كه داير نموده بود شاگردان خوب و با ارزشى تربيت كرد كه هر كدام از بزرگان هنر موسيقى كشور شدند، نظير آقايان: حبيب اللَّه بديعى، محمود تاجبخش، اصغر ساسان و عده اى ديگر مى باشند كه اين شاگردان به نوبه ى خود هر يك استادانى شدند كه جايى والا و مرتبه اى بزرگ در موسيقى سنتى و اصيل ايرانى دارند. مفخم پايان سالها با فرهنگ و هنر همكارى داشت و كنسرتهاى متعددى در انجمن دانش آموزان دارالفنون و دانشسراى عالى به نفع دانش آموزان و دانشجويان ترتيب داد و چند برنامه سلو نوازى در پاريس هنگامى
كه در آن ديار تحصيل مى كرد براى شناساندن رديفها و گوشه هاى موسيقى اصيل ايران اجرا نمود. وى يكى از موسيقيدانان بزرگ و دانشمند كشورمان بود كه چهل و پنج جلد كتاب تنها درباره ى آب و رودهاى ايران نوشت و تا آخر در سازمان جغرافيايى ارتش به خدمت مشغول بود. او در سال 1328 ازدواج كرد و ثمره ى ازدواجش پسرى است به نام اردشير مفخم پايان كه ايشان نيز مانند پدر خود، به موسيقى سنتى ايران عشق مى ورزد. دكتر لطف اللَّه مفخم پايان متأسفانه خيلى زود بهار عمر پربار هنرى و فرهنگى اش به پاييز گراييد و در هفدهم دى ماه يكهزار و سيصد و شصت و دو، جهان فانى را وداع پاييز گراييد و در هفدهم دى ماه يكهزار و سيصد و شصت و دو، جهانى فانى را وداع گفت و در بهشت زيرا به خاك سپرده شد. روانش شاد باد.
(1362 -1294 ش)، استاد دانشگاه و موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. وى از همان اوان كودكى به موسيقى علاقه مند بود. مفخم پس از پايان تحصيلات ابتدايى و دبيرستان در مدارس علميه و دارالفنون، در 1318 ش دوره ى متوسطه را به پايان رسانيد. سپس وارد دانشسراى عالى شد و موفق به اخذ ليسانس در رشته هاى باستان شناسى، تاريخ و جغرافيا گرديد و در دانشگاه مشهد به تدريس پرداخت. او مدت چهار سال هم نزد استاد ابوالحسن صبا به فراگيرى ويولون پرداخت و رديفها و نتهاى استاد را علاوه بر فراگيرى، چاپ هم كرد و نواختن سنتور را نيز آموخت. يكى ديگر از كارهاى بزرگ اين هنرمند تنظيم و تدوين و نوشتن سرودهاى مدارس ايران بود. از جمله شاگردان وى، حبيب اللَّه بديعى،
محمود تاجبخش و اصغر ساسان هستند. مفخم كنسرتهاى متعددى در انجمن دانش آموزان دارالفنون و دانشسراى عالى به نفع دانشجويان و دانش آموزان ترتيب داده است. او در تهران درگذشت. از آثار وى: «فرهنگ آباديهاى ايران» و چهل و پنج جلد كتاب درباره ى آب و رودهاى ايران.[1]
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخى موسيقى (604 ،596/ 2)، مردان موسيقى (103 -102/ 1)، مؤلفين كتب چاپى (138 -137/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مفسر تهرانى از علماء ابرار و دانشمندان اخيار و مانند مرحوم حمام گلشنى سلمان زمان خود و در زهد و ورع ابى ذر اوان و داراى مقامات معنوى و صفاء باطنى بوده بسيارى از افاضل دانشمندان و اخيار بازرگانان و اصناف تهران در مسجد جامع از تفسير او استفاده نموده اند. از علماء مرحوم حجةالاسلام حاج آقا حسين اثنى عشرى شاه عبدالعظيمى صاحب تفسير مطبوع اثنا عشرى و مرحوم ثقةالاسلام آقاى آشيخ محمد حسين زاهد و از تجار جناب عمدةالتجار و الاخيار حاج ميرزا عبدالحسين محسنى از شاگردان وى بوده اند.
از آثار آن بزرگوار تفسير شريف مقتنيات است در ده جلد كه به سعى حاج ميرزا عبدالحسين محسنى مذكور به طبع رسيده است. آن مرحوم در حدود 1362 قمرى از دنيا رفته و در مقبره خصوصى واقع در قسمت شمالى صحن امام زاده عبداللَّه شهر رى مدفون گرديد و در جلالت آن بزرگوار كافيست كه بعضى از ثقات و مردم با معنويت حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف را در سر قبر او ديده اند چنانچه به آن اشاره گرديد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(422 -337 ق)، مفسر و محدث. از خاندان علم و فضيلت بود. از ابوالعباس اصم و ابوالحسن فارسى و ابوعلى نيشابورى حافظ حديث شنيد. شيخ الاسلام ابواسماعيل خواجه عبداللَّه انصارى و عبدالواحد قشيرى و گروهى ديگر از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سير النبلاء (442 -441/ 17)، طبقات المفسرين داودى (338/ 2)، العبر (249/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوعبداللَّه محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى معروف به شيخ مفيد است در جلالت و كرامتش كافى است توقيع شريف از ناحيه مقدسه حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف براى او ورثائى كه در مرگش فرمودند.
لاصوت الناعى لفقدك انه
يوم على آل الرسول عظيم
ولادتش در سال 336 قمرى و وفاتش در ماه رمضان سال 413 در سن 76 سالگى در بغداد واقع شد و هشتاد نفر از شيعيان در تشييع او شركت نموده و او را در كاظمين در پائين پاى قبر حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام دفن نمودند و بيش از دويست تصنيف و تأليف براى او نوشته اند كه از آنهاست ارشاد و اختصاص والمقنعه در فقه و مسار الشيعه والمجالس والعيون والمحاسن و...
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 993 ق)، عالم امامى، فقيه، متكلم، محقق، عابد و زاهد. موصوف به عالم ربانى و معروف به مقدس، مقدس اردبيلى و محقق اردبيلى. در عصر صفويه در اردبيل به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايى براى تكميل معلومات خود به نجف رفت. در معقول و منقول از محضر شاگردان شهيد ثانى استفاده نمود. ملا جمال الدين محمود، شاگرد جلال الدين دوانى، نيز از مشايخ اوست. او از سيد على صائغ، شاگرد برجسته ى شهيد ثانى، روايت كرده و پس از شهيد ثانى مرجعيت شيعه را عهده دار بوده است. در ورع و تقوا و زهد به مرتبه اى رسيد كه ضرب المثل شد. وى با شيخ بهائى و ميرزا محمد استرآبادى صاحب «رجال» معاصر بود. ملا عبداللَّه شوشترى و سيد محمد صاحب «مدارك» و شيخ حسن صاحب «معالم» و امير فيض اللَّه تفرشى و امير علام از شاگردان وى
بودند. در نجف درگذشت و در ايوان طلاى حضرت اميرالمؤمنين (ع) دفن شد. از آثارش: «زبدة البيان فى براهين آيات احكام القرآن» كه به «آيات الاحكام» اردبيلى معروف است؛ «مجمع الفائدة و البرهان»، در شرح «ارشاد الاذهان» علامه حلى؛ «اثبات الواجب» يا «اصول الدين»؛ «استيناس المعنوية»، در علم كلام؛ حاشيه بر « شرح تجريد قوشچى»؛ حاشيه بر «شرح مختصر الاصول» عضدى؛ «حديقة الشيعة»؛ «الخراجية»؛ «اثبات الامامة»؛ «النص الجلى فى امامة مولانا على (ع)».[1]
احمد بن محمد (ف. نجف. 993 ه.ق) در اردبيل تولد يافت. وى از علماء و متكلمين بزرگ شيعه و معروف به مقدس يا مقدس اردبيلى و محقق اردبيلى است. وى صاحب تأليفات بسيارى است از جمله: آيات الاحكام يا زبدةالبيان، اثبات الواجب (به فارسى)، استيناس المعنويه (به عربى) در كلام، الخراجيه در خراج و ماليات كه در سال 1318 ه.ق چاپ شده است و حديقةالشيعه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (224 -223/ 1)، اعيان الشيعه (83 -80/ 3)، ايضاح المكنون (609 ،398/ 1)، بحارالانوار (42/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (249 ،219 -218/ 5)، تاريخ نظم و نثر (396)، خاتمه ى مستدرك الوسائل (104 -87/ 2)، الذريعه (36 -35/ 20 ،21/ 12 ،144/ 7 ،386 -385 ،129 ،114 -113/ 6 ،183 ،37/ 2 ،511 ،103 ،41/ 1)، روضات الجنات (94 -88/ 1)، رياض العلماء (57 -56/ 1)، ريحانه (370 -366 ،236/ 5)، سفينة البحار (305 -304/ 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 9 -8 / 10)، فقهاى نامدار شيعه (206 -203)، فوائد الرضويه (28 -23)، قصص العلماء (346 -342)، كارنامه ى بزرگان (262 -261)، الكنى و الالقاب (202 -200/ 3)، لغت نامه (ذيل/ مقدس
اردبيلى)، معجم رجال الحديث (225/ 2)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (96 -95/ 1)، معجم المؤلفين (80 -79/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (464 -461/ 1)، هدية الاحباب (248 -245).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند على محمد. عارف اديب، و صوفى شاعر. در 1294 متولد، و در شب يكشنبه 14 محرم سال 1353 در مولد خود وفات يافته و در قبرستان آنجا مدفون گرديد. خدمت جمعى از عرفا و مشايخ رسيده، و به طورى كه در مقدمه ى ديوان مطبوعش نوشته شده به مقام قطبيت رسيده. در زهد و تقوا و شعر و ادب معروف است.
كتب زير از اوست:
1 - آفتاب عرفان 2 - خوشيد حقيقت، مطبوع 3 - شمس حقيقت 4 - نور معرفت؛ و غيره.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 486 ق)، فقيه حنبلى، اصولى، واعظ و مفسر. در عراق به مقدسى معروف بود. اصلش از شيراز است. در حران به دنيا آمد. وى به بغداد رفت و ملازم ابويعلى بن فراء قاضى شد و از او فقه آموخت و خود به تدريس و وعظ پرداخت. آنگاه به شام رفت و در بيت المقدس سكنى گزيد و در همان جا به ترويج مذهب امام احمد حنبل پرداخت و تصانيفى در فقه و اصول نگاشت. از ابوالحسن بن سمسار و شيخ الاسلام ابوعثمان صابونى و عبدالرزاق بن فضل كلاعى و جماعتى ديگر در دمشق حديث شنيد. او شيخ شام و شيخ الاسلام زمان خويش بود. در دمشق درگذشت و در مقبره ى باب الصغير دفن شد و قبرش مزارى مشهور گرديد. از آثارش: «الجواهر»، در تفسير قرآن؛ «المبهج» و «الايضاح»، در فروع فقه حنفى؛ «التبصرة»، در اصول دين؛ «مختصر فى الحدود»؛ «مختصر فى اصول الفقه»؛ «مسائل الامتحان».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (425 ،287/ 2 ،155/ 1)، تذكرة الحفاظ (1199/ 3)، ذيل طبقات الحنابله ابن رجب
(73 -68/ 3)، سير النبلاء (53 -51/ 19)، شذرات الذهب (378/ 3)، طبقات الفقهاء الحنابلة (334 -33/ 2)، طبقات المفسرين داودى (362 -360/ 1)، العبر (352/ 2)، الكامل (169/ 8)، معجم المؤلفين (212/ 6)، هدية العارفين (634/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مقدسى در دهم مهرماه 1318 در تهران متولد شد، مادرش كه به صداى خوانندگان نامى چون: قمرالملوك وزيرى و روح انگيز علاقمند بود بيشتر مواقع تصانيف آنها را در منزل زير لب زمزمه مى كرد و فرزند را تحت تأثير صوت خود قرار مى داد و او را از همان كودكى علاقمند فراگيرى هنر موسيقى گرداند. وى پس از تحصيلات ابتدايى و اواسط دوران متوسطه، نزد آقايان: على تجويدى و فرهاد فخرالدينى رفته و نواختن ويولن را آغاز مى كند، پس از چندى خدمت استاد بزرگ موسيقى ايران مرحوم ابوالحسن خان صبا رفت و افتخار شاگردى وى نصيبش گرديد. محمد مقدسى بعد از گرفتن ديپلم به دانشكده ى موسيقى دانشگاه تهران مى رود و از محضر استادان بزرگى مثل: دكتر داريوش صفوت، دكتر نورعلى خان برومند و على اصغر بهارى بهره مند مى گردد و نواختن كمانچه را به خوبى از استاد بهارى فرامى گيرد، پس از كسب فيض از اين استادان، موفق به اخذ ليسانس موسيقى از اين دانشكده شده، سپس در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران همكارى خود را آغاز مى كند.
محمد مقدسى، در اين مركز، از وجود استادانى مثل: سعيد هرمزى، يوسف فروتن، داريوش صفوت، عبداللَّه دوامى و محمود كريمى كسب فيض اخلاقى و هنرى بسيارى مى نمايند كه برايش پايه اى محكم و قوى در دوران هنرى او مى گردد. وى در كنسرتهاى بسيارى كه از طرف اين مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران
در داخل و خارج كشور، براى شناسايى و فرهنگ واقعى موسيقى سنتى ايران ترتيب داده مى شد شركت داشته و با «موريس بژار» هنرمند بزرگ فرانسوى براى اجراى موسيقى باله گلستان او همكارى كلى داشته است. وى براى شناساندن هرچه بيشتر موسيقى اصيل ايران به كشورهاى: سوئيس، انگلستان، بلژيك، فرانسه، اسپانيا، تونس و اخيراً كشورهاى چين و ژاپن همراه گروه مركز حفظ و اشاعه شركت داشته و كوشش نموده تا موسيقى سنتى ايران را هرچه بيشتر به مردم هنردوست اين ممالك معرفى نمايد. وى در حال حاضر در مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى ايران به عنوان مدرس و نوازنده ويولن و كمانچه مشغول فعاليت مى باشد و اعتقاد دارد هرچه بيشتر زحمات و خدمات متعهدانه و پر مسئوليت هنرمندان اين مركز در راه اعتلاى فرهنگ و موسيقى اصيل ايران، سبب شود كه نسل جوان به غناى مكاتب فرهنگى و هنرى و عرفانى خود، واقف شده و در حفظ اين ميراث كهن و جاودانه كه از گذشتگان ايران زمين، پدران و نياكانمان براى ما به ارث مانده بكوشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فريبا مقصودي كرمانشاهي در سال 1340 ، در كرمانشاه متولد گرديد. وي از دانش آموزان ممتاز در دوران ابتدايي و متوسطه بود كه از دبيرستان وابسته به دانشگاه رازي كرمانشاه در رشته ي رياضي با معدل برتر و احراز رتبه ي ممتاز فارغ التحصيل شد ؛ همزمان با تعطيلي دانشگاه ها در ابتداي انقلاب به هنر خوشنويسي روي آورد و پس از استفاده از استادان صاحب نام ، در سال 1364 به دريافت گواهينامه ي ممتاز از انجمن خوشنويسان ايران
نائل گرديد. مقصودي پس از آنكه هنر خوشنويسي را با درجه ممتاز به پايان رساند به تدريس و تعليم هنر خوشنويسي در انجمن خوشنويسان ايران و دانشگاه تهران و مراكز هنري و علمي ديگر اشتغال يافت.گروه : هنررشته : خوشنويسيوالدين و انساب : فريبا مقصودي كرمانشاهي ، فرزند كريم و طوبي از ايل گوران ، در سوم اسفند 1340 در كرمانشاه ديده به جهان گشود.تحصيلات رسمي و حرفه اي : فريبا مقصودي كرمانشاهي از دانش آموزان ممتاز در دوران ابتدايي و متوسطه بود كه از دبيرستان وابسته به دانشگاه رازي كرمانشاه در رشته ي رياضي با معدل برتر و احراز رتبه ي ممتاز فارغ التحصيل شد ؛ همزمان با تعطيلي دانشگاه ها در ابتداي انقلاب به هنر خوشنويسي روي آورد و پس از استفاده از استادان صاحب نام ، در سال 1364 به دريافت گواهينامه ي ممتاز از انجمن خوشنويسان ايران نائل گرديد.استادان و مربيان : فريبا مقصودي كرمانشاهي در زمينه ي خوشنويسي از استاداني چون ابوالفضل عطوفي كرمانشاهي ، عبدالله جواري كرمانشاهي ، رضا منوري يزدي ، معين الكتاب اصفهاني ، يدالله كابلي خوانساري ،كرمعلي شيرازي ، غلامحسين اميرخاني و آيت الله حاج سيدمرتضي نجومي استفاده هاي فراوان برد.فعاليتهاي آموزشي : فريبا مقصودي كرمانشاهي پس از آنكه هنر خوشنويسي را با درجه ممتاز به پايان رساند به تدريس و تعليم هنر خوشنويسي در انجمن خوشنويسان ايران و دانشگاه تهران و مراكز هنري و علمي ديگر اشتغال يافت.آرا و گرايشهاي خاص : از آنجا كه تحصيل هنري فريبا مقصودي كرمانشاهي در خوشنويسي ، در زمينه نستعليق بوده و از آغاز كتابت ، نستعليق را رشته
اصلي خود قرار داده است ، زيرا معتقد مي باشد كه در طي قريب پانزده سال تلمذ و تعليم به اعتلاء و جاودانگي و تاثير فرهنگي و هنري كتابت ، بيش از گونه هاي ديگر خوشنويسي پي برده است.جوائز و نشانها : خوشنويسي مصحف شريف به خط نستعليق براساس نسخه عقمان طه از جمله كارهاي برجسته ي هنري خانم مقصودي مي باشد كه بعد از تاييد استادان و كارشناسان هنري و با نظارت مصحيحن دارالقرآن ، به در مراسم اختتاميه مسابقات بين المللي حفظ و قرائت قرآن در پنچشنبه سيزدهم آذرماه 1376 ، به محضر مقام معظم رهبري اهداء و مورد تقدير قرار گرفت. فريبا مقصودي كرمانشاهي در پنجمين نمايشگاه قرآن مجيد _ 25 دي ماه 1376 _ و مراسم تجليل از خادمان قرآن معرفي و به دريافت لوح تقدير از رياست محترم جمهوري ايران ، نايل شد.
________________________________________
آثار : تاريخ شعر وادبيان محلي كرمانشاهان ويژگي اثر : اين كتاب يك دوره ي پنج جلدي است.2 ديوان پروين اعتصامي ديوان سيد يعقوب ماهيدشتي كرمانشاهي شرح زيارت عاشورا كنز العرفان ويژگي اثر : ديوان مير محمد صالحي الحسني نعمه اللهي ماهيدشتي ، معروف به حيران كرمانشاهي .6 كوچه باغي ها مناسك حج يادنامه علامه طباطبايي يادنامه ي استاد شهيد مرتضي مطهري
________________________________________
منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين مقيسه
محل تولد : سبزوار
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
پس از پايان تحصيلات ابتدائى، حدود سال 1350 وارد حوزه علميه شدم، دو سال در حوزه مشهد و بقيه را در قم بوده ام. حدود چهار سال پس از شروع تحصيلات حوزوى، سفرهاي حوزوى - تبليغي و كلاسهاي قرآن داشته ام، حدود سال 1365مدتي در جامعه الزهرا (س) تدريس اعتقادات و در حوزه تدريس دروس حوزوي داشته ام. سال 66 درآزمون تربيت مدرس دارالشفاء شركت و پذيرفته شدم و پس از گذراندن دوره سه ساله آن در دانشگاه شهيد بهشتي تهران و در گروه معارف اسلامي عضو هيئت علمي شدم و تدريس دروس معارف اسلامي را آغاز كردم كه تاكنون ادامه دارد. علاوه بردانشگاه شهيد بهشتي در دانشگاههاي تهران، علامه، بهزيستى، آزاد علمي كاربردي و علوم پزشكي شهيد بهشتي و تهران هم تدريس وهمكاري علمي داشته ام.
تاكنون بيش از 11مقاله در موضوعات مختلف معارفي و قرآني در مجلات مختلف و مجموعه مقالات همايشها و نيز كتاب نظم هستي كه پايان نامه دوره تربيت مدرس قم بود با اضافات و اصلاحاتي توسط بوستان كتاب چاپ و منتشر شده در تهيه و تنظيم كتاب مفتاح مجمع البيان نيز همراه و همكار نويسندگان آن بوده ام كه به اهتمام پژوهشكده باقرالعلوم(ع) و انتشارات اسوه چاپ شد. حدود ده سال هم هست كه توفيق همراهي با حجاج خانه خدا و تشرف به حرمين شريفين و عتبات عاليات را به عنوان روحاني كاروان دارم . نوشته هاي چاپ نشده متعددي هم دارم كه احتمالاً در آينده اگر خدا بخواهد
منتشر خواهد شد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين مقيسه
محل تولد : سبزوار
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
پس از پايان تحصيلات ابتدائى، حدود سال 1350 وارد حوزه علميه شدم، دو سال در حوزه مشهد و بقيه را در قم بوده ام. حدود چهار سال پس از شروع تحصيلات حوزوى، سفرهاي حوزوى - تبليغي و كلاسهاي قرآن داشته ام، حدود سال 1365مدتي در جامعه الزهرا (س) تدريس اعتقادات و در حوزه تدريس دروس حوزوي داشته ام. سال 66 درآزمون تربيت مدرس دارالشفاء شركت و پذيرفته شدم و پس از گذراندن دوره سه ساله آن در دانشگاه شهيد بهشتي تهران و در گروه معارف اسلامي عضو هيئت علمي شدم و تدريس دروس معارف اسلامي را آغاز كردم كه تاكنون ادامه دارد. علاوه بردانشگاه شهيد بهشتي در دانشگاههاي تهران، علامه، بهزيستى، آزاد علمي كاربردي و علوم پزشكي شهيد بهشتي و تهران هم تدريس وهمكاري علمي داشته ام.
تاكنون بيش از 11مقاله در موضوعات مختلف معارفي و قرآني در مجلات مختلف و مجموعه مقالات همايشها و نيز كتاب نظم هستي كه پايان نامه دوره تربيت مدرس قم بود با اضافات و اصلاحاتي توسط بوستان كتاب چاپ و منتشر شده در تهيه و تنظيم كتاب مفتاح مجمع البيان نيز همراه و همكار نويسندگان آن بوده ام كه به اهتمام پژوهشكده باقرالعلوم(ع) و انتشارات اسوه چاپ شد. حدود ده سال هم هست كه توفيق همراهي با حجاج خانه خدا و تشرف به حرمين شريفين و عتبات عاليات را به عنوان روحاني كاروان دارم . نوشته هاي چاپ نشده متعددي هم دارم
كه احتمالاً در آينده اگر خدا بخواهد منتشر خواهد شد.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1014/ 1009 ق)، خطاط، موسيقيدان و شاعر، متخلص به مقيمى. معروف به حسن بيگ شكر اوغلى. از بزرگ زادگان تبريز بود. نسبش از جانب مادر به جهانشاه، پادشاه قراقويونلو، و از جانب پدر به على شكر بيگ معروف، خطاط و موسيقيدان معروف كه از بزرگان ايل بهارلو بود، مى رسد. در زمان اكبر شاه (1014 -963 ق) به هند رفت و ملازم عبدالرحيم خان، خان خانان، كه در آن هنگام مأمور دكن بود، شد. گاهى در شعر حسن تخلص مى كرد و لذا در «فرهنگ سخنوران» از او به عنوان حسن تركمان نيز ياد شده است. وى در دكن درگذشت و در ولايت خانديس به خاك سپرده شد. در شعر و خوشنويسى و موسيقى دست داشت و خط نستعليق را نيكو مى نوشت. از وى اشعارى نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (88 -87/ 1)، تاريخ نظم و نثر (505)، تذكره ى روز روشن (761 -760)، تذكره ى شعراى آذربايجان (627 -622/ 2)، دانشمندان آذربايجان (115 -114)، الذريعه (1094 -1093/ 9)، فرهنگ سخنوران (872 -871 ،257)، كاروان هند (1338 -1336/ 2)، لغت نامه (ذيل/ مقيمى تركمان)، مآثر رحيمى (1608 -1581/ 4)، مجمع الخواص (112 -111)، نتايج الافكار (631 -630)، هفت اقليم (237 -236/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجه الاسلام والفاضل العلام آقاى علامه ناصر مكارم، از اساتيد بنام و مدرسين والامقام و علماء كرام و نويسندگان فخام و گويندگان عظام حوزه علميه قم و افتخار استان فارس و بلكه ايران و جهان تشيع است در 22 ماه شعبان 1347 قمرى در شيراز در يك خانواده اصيل به دنيا آمده و تحصيلات جديد خود را در مدارس جديد
شيراز خوانده و در مدت كوتاهى به واسطه استعداد و حافظه فوق العاده مقدمات و ادبيات را در مدرسه آقاباباخان فراگرفته و سطوح نهائى فقه و اصول را از مدرسين شيراز خوانده و ضمنا از تدريس خود عده اى را بهره مند مى نمود تا در سال 1324 شمسى كه از وطن خود مهاجرت به قم و دانشگاه جعفرى شيعه يعنى حوزه علميه نموده و در درس مرحوم آيت الله العظمى حجت و آيت الله العظمى بروجردى طاب ثراهما حاضر شده و كاملا با صحبت كردن در بحث آن آيات عظام جلب توجه آنها و كليه شركاء درس را مى نمودند و خاطر اين نويسنده است كه در آن اوقات مترجم معظم ما سنين عمرش از بيست سال نگذشته بود كه در درس علمين مذكورين اشكال مى كرد و جواب مى گرفت.
مسافرتى در سال 1369 قمرى به نجف اشرف نموده و حدود يكسال توقف و از محضر آيات عظام و مدرسين بزرگ حوزه نجف استفاده كرده و مورد توجه مخصوص آنان قرار گرفته كه نائل به دريافت اجازه اجتهاد از آنها گشته و در اثر گرمى هوا و نبودن وسائل آن روز در ماه شعبان 1370 قمرى به قم مراجعت و از درس آيت الله العظمى بروجردى و ساير آيات بهره مند گرديده و دروس معقول را از استاد علامه طباطبائى فراگرفته و به تدريس دروس عاليه پرداخته است.
استاد مكارم حوزه درس تحليل فقه و اصول دارند كه عده كثيرى از فضلاء و محصلين فهميده و با استعداد از نظرياتشان استفاده مى كنند و غالب آنها را يادداشت مى نمايند كه اميد است روزى به عنوان يك اثر ارزنده در فقه و اصول به طبع برسد.
جلسات درس عقايد
و مذاهب وى نيز با سبك جديد و متد خاصى انجام مى گيرد كه صدها نفر را به طرز نوينى با اين مسائل آشنا نموده و كتابهائى كه حاوى فشرده آن جلسات علمى است تاليف نموده و در بررسى هاى خود از اصول علمى كه مورد پذيرش محيطهاى علمى امروز است كمك گرفته است.
آثار علمى ايشان كه نتيجه همان جلسات درس و همچنين كتابهاى ارزنده ديگر ايشان اشاره مى كنم.
1 و 2 و 3- كتاب القواعد الفقهيه كه جلد اول آن در سال 1343 شمسى و دوم و سوم آن در سالهاى بعد به طبع رسيده است.
4- فيلسوف نماها كه برنده جايزه بهترين كتاب سال گرديد اين كتاب درباره عقايد ماديها بحث مى كند.
5- آفريدگار جهان در اثبات صانع و پاسخ به شبهات ماديها.
6- چگونه خدا را بشناسيم.
7- رهبران بزرگ و مسئوليتهاى بزرگتر در پيرامون نبوت عامه.
8- قرآن و آخرين پيامبر در پيرامون نبوت خاصه.
9- داروينيسم يا آخرين فرضيه هاى تكامل. 10- بحثى درباره ماترياليسم و كومينسم. بحث در اصول فلسفه (ماديها) كه مكرر چاپ شده است.
11- و 12- ترجمه جلد اول الميزان در دو جزء كه چاپ شده است.
13- شرح و ترجمه اصل الشيعه 14- در جستجوى خدا 15- همه مى خواهند بدانند 16- جلوه حق.
17- اسرار عقب ماندگى 18- مشكلات جنسى جوانان 19- آنچه از اسلام بايد بدانيم .
20- مقدمه بر كتاب وحى 21- اين مسائل مطرح است
22- سركوبيهاى خطرناك 23- نماز مكتب عالى تربيت 24- فرآورده هاى دينى.
25- عود ارواح 26- جوانان را دريابيد 27- تربيت و نمونه هاى آن
يكى از آثار و خدمات استاد علامه مكارم تاسيس مجله درسهائى از مكتب اسلام است كه از سال 1340 شمسى تاكنون با
نشر اين مجله كه ارگان حوزه علميه قم است خدمات ارزنده اى انجام داده است و اين مجله از بهترين مجله ها و منشورات اسلامى شيعه است كه به تمام كشور و خارج كشور منتشر و مقالات بسيار جالب و بحثهاى ارزنده اى را به قلم اساتيد و مدرسين بزرگ حوزه مطرح و پخش مى نمايد و اين مجله كه در زير نظر هيئت تحريريه كه همه از افاضل برجسته اند از ابتكارات فكر بكر ايشانست.
مراتب ولاء و علاقه او به اهل بيت عصمت و طهارت و بالاخص به پيشواى بزرگ جهان حضرت امير مومنان عليه السلام از اشعار و سرودهاى نغز او در توحيد و در مراثى و مدايح آن متجلى است.
(مكارم شيرازى) در حال حاضر از مراجع تقليد و مدرسين بزرگ و آيات عظام حوزه علميه قم مى باشند.
رساله علميه و توضيح المسائل ايشان در سال 1369 شمسى و 1410 قمرى به طبع رسيده و منتشر گرديده و اكنون درس خارج فقه و اصول ايشان يكى از پرجمعيت ترين دروس استدلالى قم مى باشد. و چون آثار ايشان از تأليفات و مدارس علميه و غيره بسيار شده لازم ديده در اينجا استدارك نمايم.
1- تفسير نمونه 27 جلد، مطبوع.
2- تعليقات بر عروه الوثقى، مطبوع.
3- قرآن و آخرين پيامبر، مطبوع.
4- معاد در جهان پس از مرگ، مطبوع.
5- مهدى عليه السلام انقلابى بزرگ، مطبوع.
6- عقيده يك مسلمان، مطبوع.
7- اقتصاد اسلامى، مطبوع.
8- انگيزه پيدايش مذهب، مطبوع.
9- روش تطبيقى در شناخت، مطبوع.
10- پايان عمر ماركسيسم، مطبوع.
11- ارزشهاى فراموش شده، مطبوع.
12- پرسشها و پاسخها، مطبوع.
13- اين است آئين ما، مطبوع.
14- آخرين فرضيه هاى تكامل، مطبوع.
15- همه مى خواهند بدانند، مطبوع.
16- ده درس خداشناسى، مطبوع.
17- ده درس پيامبرشناسى، مطبوع.
18- ده درس معادشناسى، مطبوع.
19- ده
درس عدل شناسى، مطبوع.
20- جوانان را دريابيد، مطبوع.
21- زندگى در پرتو اخلاق، مطبوع.
22- جلوه حق، مطبوع.
23- معماى هستى، مطبوع.
24- اسرار عقب ماندگى، مطبوع.
25- در يك بررسى كوتاه، مطبوع.
26- در جستجوى خدا، مطبوع.
27- مشكلات جنسى جوانان، مطبوع.
28- آنچه از اسلام بايد بدانيم، مطبوع.
29- بحثى درباره ماترياليسم و كمونيسم، مطبوع.
30- تقليد با تحقيق، مطبوع.
31- خمس پشتوانه بيت المال، مطبوع.
32- مساله انتظار، مطبوع.
33- تفسير به راى، مطبوع.
34- تفسير سپرى براى مبارزه عميقتر، مطبوع.
35- اين مسائل براى همه جوانان مطرح است، مطبوع.
36- يكصد و پنجاه درس زندگى، مطبوع.
37- طرح حكومت اسلامى، مطبوع.
38- رساله مقدمه وحى، مطبوع.
39- مكتبهاى التقاطى، مطبوع.
40- فلسفه روزه، مطبوع.
41- فلسفه شهادت، مطبوع.
42- با شخصيت ترين زن جهان، مطبوع.
43- به ياد مهدى، مطبوع.
44- مناظرات تاريخى امام رضا (ع)، مطبوع.
45- تفسير موضوعى پيام قرآن، مطبوع.
46- مديريت و فرماندهى در اسلام، مطبوع.
47- آفريدگار جهان، مطبوع.
48- توضيح المسائل- رساله علميه، مطبوع.
49- انوار الفقاهه، مطبوع.
سخنى كوتاه از:
مدرسه امام اميرالمؤمنين (ع) و مدارس و موسسات وابسته به آن
قم- حوزه علميه
مدرسه امام، اميرالمؤمنين (ع) (مركز مطالعات اسلامى) در سال 1350 شمسى در زمينى به مساحت ششصد متر، به وسيله حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازى با همكارى جمعى از نيكوكاران تأسيس گرديد و تحت عنوان «جمعيت خيريه خدمات اسلامى» رسما به ثبت رسيد.
اين مدرسه يكى از فعالترين مدارس حوزه علميه قم مى باشد و داراى چاپخانه كه در طبقه زيرين قرار دارد و سه طبقه ديگر شامل هيجده حجره و يك سالن كه گنجايش هزار نفر را دارد كه جهت جلسات درس منظور گرديده و يك كتابخانه كه حدود چهار هزار جلد كتاب خوب دارد، مى باشد.
اين مدرسه يك موسسه تحقيقاتى و تبليغى است كه تاكنون در زمينه عقائد،
تفسير و فقه و اصول و حديث و اقتصاد اسلامى و احياء تراث و تبليغات اسلامى توسط مؤسس محترم آن و يا زير نظر معظم له با همكارى جمعى از دانشمندان و فضلاى حوزه علميه فعاليتها و تحقيقات ارزنده اى به طلاب و فضلاى محترم حوزه علميه و جامعه مسلمان از راه تشكيل جلسات درس و نشر آثار سودمند و جزوات مختلف ارائه داده و مى دهد.
و تاكنون فضلاى بى شمارى را تقديم جامعه مسلمان كرده است كه بعضا بعد از انقلاب اسلامى ملت ايران در پستهاى حساسى مشغول انجام وظيفه مى باشند.
منابع مالى: آن عبارت است از سهم مبارك امام (ع) و كمك مردان خير انتشارات نسل جوان كه بخش ديگرى از اين موسسه است تاكنون متجاوز از 54 كتاب براى قشر جوان از نويسندگان مختلف نشر داده است كه بعضا دهها بار به چاپ رسيده است.
دائره پاسخ به سئوالات: نيز يكى از بخشهاى مهم و فعال اين موسسه مى باشد و از طريق پاسخ به سئوالات دينى، اجتماعى، اخلاقى و ارسال كتب و جزوات براى كتابخانه ها و در پاسخ سئوالات، فعاليت چشمگيرى داشته و دارد.
و به خاطر اين ارتباط مستمر، مخصوصا با قشر جوان و اطلاع از مشكلات آنها غالب انتشارات نسل جوان كه بر اين محور تنظيم گرديده، در ميان قشر جوان مورد استقبال كم نظيرى قرار گرفته و دهها بار به چاپ رسيده است.
مطبوعاتى هدف:
اين مطبوعاتى از راه نشر و طبع آثار ارزنده اسلامى خود تاكنون خدمات موثرى به جامعه مسلمان ارائه داده و مى دهد.
مدارس وابسته به مدرسه امام اميرالمؤمنين (مركز مطالعات اسلامى)
1- مدرسه علميه امام مجتبى (ع)- كه در زمينى به مساحت هشتصد متر در سال 1361
نيز توسط حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازى و با همت جمعى از مردان خير و نيكوكار براى سكونت طلاب محترم تأسيس گرديد.
اين مدرسه از سه طبقه تشكيل گرديده و داراى 41 حجره مى باشد و هم اكنون تعداد 80 طلبه از داخل و خارج در آن سكونت دارد.
امتيازات اين مدرسه:
اين مدرسه داراى يك سالن درس (مدرس) است كه در طبقه زيرين آن قرار دارد و تمام اطاقها مجهز به دستگاه تهويه و شوفاژ مى باشد و همچنين داراى تعداد پنج دستگاه يخچال بزرگ حمامهاى مجهز و آبسرد كن و نيز براى طلايى كه شهريه كمترى از حوزه مى گيرند و كفاف مخارجشان را نمى كند شهريه اى مقرر مى گردد.
2- مدرسه امام حسين (ع)- كه هم اكنون زمينى به مساحت پانصد و پنجاه و هفت متر براى آن توسط يكى از نيكوكاران تهيه گرديده و جمعى از مهندسين معروف كشور هم اكنون به تهيه نقشه آن اشتغال دارند و اميد است به خواست خداوند متعال در آينده نه چندان دور به صورت يك مدرسه مدرن و مجهز در اختيار طلاب عزيز قرار گيرد.
اين مدرسه نيز توسط حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازى و با مشاركت مالى جمعى از مردان خير و نيكوكار ساخته مى شود.
آدرس مدارس فوق:
مدرسه الامام اميرالمؤمنين، حوزه علميه قم، اول خيابان شهدا.
مدرسه امام مجتبى (ع)، حوزه علميه قم، خيابان شهدا، كوچه آمار، پشت مدرسه امام اميرالمؤمنين (ع).
مدرسه امام حسين (ع)، حوزه علميه قم، اول خيابان شهدا، كوچه آمار، مقابل مدرسه امام مجتبى (ع).
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1300 ش)، موسيقيدان و نمايشنامه نويس. وى پس از طى كردن تحصيلات ابتدايى، به دانشكده ى كشاورزى راه يافت و به اخذ گواهينامه از اين دانشكده نايل آمد. ملاح تحت تعليم و راهنماييهاى دايى خود، كلنل وزيرى، ويولن و سه تار را آموخت و پيشرفتهاى زيادى كرد. در 1324 ش تك نواز ويولن راديو شد و در اركستر سمفونيك هنرستان موسيقى و انجمن موسيقى ملى نوازندگى مى كرد. در 1330 ش به رياست موسيقى راديو ايران منصوب شد. وى شغلهاى متعددى از جمله: عضويت در شوراى عالى موسيقى، رهبرى اركستر راديو، دبير شوراى عالى موسيقى، رئيس اداره ى فنى راديو و غيره را بر عهده داشت. او سفرهايى به مسكو، لنينگراد، باكو و تفليس داشت و در محافل هنرى راجع به موسيقى ايران سخنرانى ها كرد. سپس عضو هيئت نمايندگى ايران در كنگره بين المللى موسيقى گرديد. از آثار وى: رساله اى به نام «تصنيف چيست»؛ شرحى بر «رساله موسيقى جامى»؛ رساله اى درباره ى سازهاى مهجور و فرهنگ سازهاى باستانى؛ شرحى بر كتاب «مقاصد الالحان» عبدالقادر مراغى؛ شرحى درباره ى رساله ى «بهجة الروح» عبدالمؤمن بن صفى الدين جرجانى؛ «قاآنى و موسيقى»؛ «حافظ و موسيقى»؛ «منوچهرى دامغانى و موسيقى»؛ «زندگى و آثار غلامحسين درويش»؛ «تاريخ موسيقى نظامى ايران»؛ «پيوند شعر و موسيقى». از نمايشنامه هاى او: «موريس مترلينگ»؛ «انجمن دوستى و تفريح»؛ «دختران فضل فروش».[1]
موسيقيدان، پژوهشگر.
تولد: 1300، تهران.
درگذشت: 27 تير 1371.
حسينعلى ملاح تحصيلات موسيقى و نقاشى را نزد دايى هاى خود حسنعلى و على نقى وزيرى آغاز كرد و در سنين بالاتر، وارد هنرستان عالى موسيقى شد و از آنجا ديپلم
گرفت. او سال ها در راديو تهران به نوازندگى، آهنگسازى، سرپرستى اركسترها و عضويت در شوراى عالى موسيقى اشتغال داشت. وى در هنرستان موسيقى ملى نيز تدريس ميكرد و عضو ثابت اركستر انجمن ملى موسيقى (به سرپرستى روح الله خالقى) بود. وى همچنين سردبيرى مجله ى «موسيقى راديو ايران» را به عهده داشت. حسينعلى ملاح ضمن تحصيلات خود در هنر موسيقى، در دانشكده ى كشاورزى كرج نيز مشغول تحصيل مى گردد و از همين دانشكده در رشته ى كشاورزى نيز فارغ التحصيل مى گردد.
مرگ همسر اولش در اواسط دهه ى 1350 و سكته ى قلبى او در سال 1355، مسير سال هاى آخر زندگى وى را به نحوى ديگر رقم زد. ملاح در اين پانزده سال (1370 -1355) توانست موسيقى را نزد احمد فروتن راد، ابوالحسن صبا و ديگران بياموزد.
حسينعلى ملاح تحقيقاتى در زمينه موسيقى ايرانى دارد. مهمترين آنها عبارتند از: حافظ و موسيقى (بررسى موسيقى در اشعار حافظ)، منوچهرى دامغانى و موسيقى (موسيقى در اشعار منوچهرى دامغانى)، زندگى و آثار غلاحسين درويش، تاريخ موسيقى نظامى ايران، پيوند شعر و موسيقى، شرحى بر رساله ى موسيقى جامى، رساله ى موسيقى بهجت الروح، تاريخ موسيقى ايران (جلد اول و جلد دوم)، سرگذشت كلنل وزيرى.
يكى از فعاليت هاى تحقيقاتى وى فرهنگ سازها است كه در حكم دايرةالمعارف سازشناسى ايران به شمار مى رود. كار ديگر او شرح موسيقياى يكصد و بيست و نه غزل حافظ بود كه به پايان نرسيد. مجموعه ى مقالات وى كه برگزيده ى چهل سال تحقيقات وى مطبوعات موسيقى است در دست چاپ و انتشار است. استاد همچنين آثارى را نيز ترجمه كرده است. از آن جمله است مشت زن (1323)؛ مونا و انا و دو نمايشنامه ى ديگر (موريس مترلينگ، 1339، با
همكارى بدرى وزيرى)؛ انجمن دوستى؛ تفريح؛ دختران فضل فروش به همراه چهار نمايشنامه ى ديگر از چهار نويسنده ديگر (1334، با همكارى بدرى وزيرى)، زنده باد زندگى؛ ملكه ى ويكتوريا.
حسينعلى ملاح، علاوه بر هنر موسيقى، با هنر نقاشى نيز آشنايى داشت و آثارى در اين هنر از خود به جاى نهاد كه از جمله مى توان تصويرهاى كلنل وزيرى و كمال الملك را نام برد.
حسينعلى ملاح اواخر تير 1371 درگذشت و پيكر وى در كنار غلامحسين بنان و عبدالعلى وزيرى در امامزاده طاهر كرج به خاك سپرده شد.
حسينعلى ملاح به سال 1300 در تهران از خانواده اى فاضل و هنرمند و سرشناس متولد شد، پدرش از رؤساى وزارت كشور بود كه در وزارتخانه مردى جدى در كار اداره و در منزل پدرى مهربان و خوش خلق براى فرزند بود.
مادر ملاح كه خواهر استاد بى نظير كلنل وزيرى بود و خود از هنر موسيقى بى بهره نبود، مشوقى بزرگ براى پسرش در فراگيرى علم موسيقى بود. ملاح نيز از كودكى خودش به موسيقى و فراگيرى آن عشق و علاقه اى خاص داشت و لحظه اى از آن دورى نمى جست به طورى كه هر وقت فرصت مى يافت به جاى بازى گوشى و شيطنت كه خاص دوران كودكى هر انسان است به موسيقى روى مى آورد و صفحه هايى را روى گرامافون مى گذاشت و مدتها به آن گوش فرامى داد و مات و مبهوت مجذوب موسيقى مى گرديد.
پدر و مادر وى كه مى ديدند فرزندشان چنين علاقه اى به موسيقى از خود نشان مى دهد، براى بيشتر به شوق درآوردن وى، هر روز هنگام صرف صبحانه و ناهار و شام، صفحات متعددى را از هنرمندان آن زمان را روى گرامافون گذارده و به نغمات آن
گوش مى دادند تا كودكشان هم از آن بهره مند گردد.
اين وضع ادامه داشت تا اين كه وى به سن چهارده سالگى مى رسد و از اين زمان بود كه پدرش براى او ويولنى تهيه مى كند و او شروع به نواختن مى كند. ملاح ابتدا نزد معلم نقاشى خود كه از موسيقى هم بهره اى داشت تمرين را آغاز مى نمايد ولى چندى بعد نزد استادانى چون: ابوالحسن خان صبا، حسين ياحقى و كلنل علينقى وزيرى رفته و به فراگيرى علم موسيقى مشغول مى گردد.
زمانى كه استاد كلنل وزيرى به رياست مدرسه ى عالى موسيقى منصوب مى گردد، ملاح به اين مدرسه مى رود و به طور مستمع آزاد ثبت نام مى كند و در كلاسهاى اين هنرستان شركت مى كند. در اين هنگام كه مدت هشت سال از نواختن و آشنايى وى با تار و سه تار و ويولن مى گذشته، ابتدا نزد فروتن راد، تمرين و فراگيرى ويولن، سپس آرمونى را نزد استاد روح اللَّه خالقى مى آموزد و سرانجام از مدرسه ى عالى موسيقى كشور، موفق به دريافت ديپلم موسيقى مى گردد. حسينعلى ملاح هنرمندى بزرگ و بااستعداد است به طورى كه ضمن تحصيلات عاليه در هنر موسيقى، در دانشكده ى كشاورزى كرج نيز مشغول تحصيل مى گردد و از همين دانشكده در رشته ى كشاورزى نيز فارغ التحصيل مى گردد و از همين دانشكده در رشته ى كشاورزى نيز فارغ التحصيل مى گردد ولى به جاى اين كه با آب و خاك و گل و گياه سر و كار پيدا كند چون عاشق موسيقى بود با ويولن، سه تار و تار و نت و آهنگ دمساز گرديد و خدمات شايانى به موسيقى كشور نمود و آثار بزرگى از خود در قسمت كتابت و تئورى موسيقى ايران از خود به
جاى نهاد كه راه گشايى براى حال و نسلهاى آينده خواهد بود و شايد بتوان گفت بيش از هر نويسنده ى صاحب نامى در اين راه گام برداشته و قلم زده كه علاوه بر مطالب گوناگونى كه در مجلات و روزنامه ها تحرير كرده بايد از شرحى بر رساله ى موسيقى جامى، رساله ى موسيقى بهجت الروح، حافظ و موسيقى، تاريخ موسيقى نظامى ايران، تاريخ موسيقى ايران (جلد اول)، منوچهرى دامغانى و موسيقى، تاريخ موسيقى ايران (جلد دوم)، سرگذشت كلنل وزيرى، مشت زن، مونا و انا و دو اثر ديگر، انجمن دوستى و تفريح و چهار دختران فضل فروش و چهار نمايشنامه ى ديگر، زنده باد زندگى، فرهنگ سازها، ملكه ويكتوريا، و اين اواخر، اثرى بديع و راهگشايى بزرگ به نام «پيوند موسيقى و شعر» كه چاپ و منتشر گرديد.
حسينعلى ملاح، علاوه بر هنر موسيقى، با هنر نقاشى نيز آشنايى كامل دارد و آثار بزرگى در هنر نقاشى از خود به جاى نهاده كه از جمله مى توان از تصويرهاى جالب و استثنايى كلنل وزيرى و كمال الملك و غيره را نام برد، با تمام اين ويژگى ها، حسينعلى ملاح مردى است بى تكبر، خوش برخورد و مهماندوست به طورى كه در خانه اش هميشه به روى اهل موسيقى و علم و ادب باز بوده و هر كمكى كه از وى به هنرآموزان موسيقى برمى آمده دريغ نمى ورزيده و چنين مردانى در كشورمان موجب پيشرفت موسيقى و علم و هنر است.
ملاح آهنگهاى زيبا و جالبى ساخت كه از آثار خوب و باارزش موسيقى اصيل ايرانى است. وى علاوه بر نوازندگى با ويولن كه ساز تخصصى اش مى باشد با نواختن تار و سه تار نيز آشنايى كامل دارد و اين سازها را نيكو
مى نوازد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (314 ،312)، تاريخ موسيقى (612 -611/ 2)، سرگذشت موسيقى (298/ 1)، كيهان فرهنگى (س 9، ش 6، ص 55)، مردان موسيقى (92 -90/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عليرضا ملا حسني
محل تولد : كرج- اشتهارد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1342/1/1
زندگينامه علمي
از سال 57 همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي وارد حوزه علميه شدم. با علاقه اي كه به امور فرهنگي داشتم ابتداء به كارهاي فرهنگي خاصه جوانان در عرصه هاي فرهنگي فعاليت داشتم. پس از گذاراندن مقدمات حزوه.در مدرسه علميه امير المؤمنين در سال 1360 وارد حوزه علميه قم شدم.و در سال 1369 جهت كار تفسيري با مركز فرهنگ و معارف قرآن و دفتر تبلغات همكاري را آغاز كردم. واز آن زمان تا كنون در گرايش تفسير (علوم قرآنى، تا حدودي با روانشناسي و جامعه شناسى، حقوق به مقتضاي نياز كار آشنا شدم) و كار گروهي تفسير كه 23 دفتر دست نوشته حضرت آية هاشمي رفسنجاني بود جهت تصحيحات و ساماندهي اطلاعات آغاز كردم. در كنار اين پروژه و كارهاي ديگر تفسير كه نام فرهنگ موضوعي تفاسير كه 2 دوره تفسير از شيعه و اهل سنت بر اين مورد مطالعه و در دستور كار گروه قرار گرفت.تفسير راهنما در 20 جلد به چاپ رسيد و فاز اوّل فرهنگ موضوعي تفاسير در سه جلد به چاپ رسيد و هر دو به عنوان كتاب سال معرفي شدند. و فاز دوّم فرهنگ موضوعي تفاسير در 14 دوره با 178 جلد تفسير مراحل چاپ را مي گذراند. با فرصتي كه در خدمت
قرآن دارم.بسيار علاقمند مقاله و نوشتار شخصي خويش را بيشتر ادامه دهم و لي متاسفانه وقتي نيست و تاكنون قريب به دو مقاله ارائه شده كه هر دو بر گزيده بودند اميدوارم خداوند توقيق دهد تا بتوانم بيشتر در اين راستا قدم بردارم والسلام
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1050 -979 ق)، فيلسوف، حكيم، مفسر و مدرس. ملقب به صدرالدين و مشهور به صدرالمتالهين و ملا صدرا. در شيراز به دنيا آمد و پس از درگذشت پدرش براى تحصيل به اصفهان رفت. استاد او در علوم نقلى شيخ بهائى است. همچنين او در معقول نزد ميرداماد از اكابر فيلسوفان و عرفاى عصر صفوى تحصيل حكمت و معرفت نمود. وى حكمت الهى را وارد مرحله جديدى كرد. استاد مطهرى در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» آورده است كه فلسفه ملا صدرا از يك نظر به منزله ى چهار راهى است كه در آن چهار جريان يعنى حكمت مشايى ارسطويى و سينايى و حكمت اشراقى سهروردى و عرفان نظرى محيى الدينى، و معانى و مفاهيم كلامى با يكديگر تلاقى كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده، رودخانه اى خروشان به وجود آورده اند. از نظر ديگر به منزله ى صورتى است كه بر چهار عنصر مختلف پس از يك سلسله فعل و انفعال ها اضافه شود و به آنها ماهيت و واقعيت نوين بخشد، كه با ماهيت هر يك از مواد آن صورت متغاير است. فلسفه خاص ملا صدرا را اصطلاحا حكمت متعاليه مى گويند. حكمت متعاليه نوعى جهش است كه پس از يك سلسله حركتهاى مداوم و تدريجى در معارف عقلى اسلامى رخ داده است. وى در برهه اى از سالهاى زندگانى خويش در روستاى كهك قم در حالت انزوا زيست و در اين دوره به تصوف و عرفان اسلامى گرايش يافت. خود او در اين زمينه مى نويسد كه نفس خويش را با
طول مجاهده مشغول كردم و دل من با كثرت رياضتهاى سخت افروخته گشت، تا انوار ملكوت بر آن سرازير شد... بلكه آنجه پيش از اين به برهان فراگرفته بودم با فزونى هاى بيشترى از راه شهود و بالعيان ديدم. وى در اواخر عمر به خواهش اللَّه وردى خان حاكم فارس به شيراز رفت و در مدرسه ى خان به تدريس پرداخت. ملا صدرا در راه هفتمين سفر حج خويش در بصره درگذشت و همان جا دفن گرديد. از شاگردان معروف او، دو دامادش، ملا محسن فيض كاشانى و شيخ عبد الرزاق فياض لاهيجى مى باشند كه از جانب استاد ملقب به فيض و فياض گرديدند. از ديگر شاگردان او شيخ حسين تنكابنى، ملا محمد ايروانى، ابوالولى شيرازى و قوام الدين احمد پسر صدرا مى باشند. از آثارش: «الحكمة المتعالية» يا «الاسفار الاربعة»، كه معروف به «اسفار» است؛ «الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية»؛ «الحكمة العرشية»؛ «المشاعر»؛ «المبدأ و المعاد»، شرح «الهداية الاثيرية»؛ حاشيه بر «الهيات شفا»؛ حاشيه بر «تفسير بيضاوى»؛ شرح «اصول كافى»؛ «مفاتيح الغيب»؛ تفسير «آيت الكرسى»؛ تفسير «آيه ى نور»؛ تفسير سوره هاى: «اعلى»، «حديد»، «جمعه»، «فاتحه»، «طلاق»، «ضحى»، «زلزال»، «واقعه»، «يس»، «طارق» و قسمتى از سوره ى «بقره»؛ «الواردات القلبية»؛ «القواعد الملكوتيه»؛ «كسر اصنام الجاهلية»؛ «جوابات المسائل العويصة»، در حكمت.[1]
شيرازى محمد بن ابراهيم معروف به «ملاصدرا» و «صدرالمتألهين» فيلسوف بزرگ ايرانى (و. شيراز اواخر قر. 10 ه.- ف. بصره 1050 ه.ق.) وى در جوانى به اصفهان رفت و نزد ميرمحمد باقر مشهور به ميرداماد حكمت آموخت و علوم شرعى را نزد شيخ بهاءالدين عاملى فراگرفت و در رياضى نيز مهارت يافت. مدتى در قم به افاضه مشغول گرديد و سپس به امر
شاه عباس دوم به شيراز بازگشت و در موطن خود به تدريس و افاده مشغول شد. او هفت سفر به حج رفت و در آخرين سفر در بصره درگذشت و همانجا مدفون شد. او شاگردان بسيار داشت كه از آن جمله بايد ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبدالرزاق لاهيجى را كه به دامادى او مفتخر گشتند- نام برد. از آثار اوست در فلسفه: «اسفار اربعه» (اسفار)، شواهد الربوبية، مبدأ و معاد، مشاعر، عرشيه، شرح «هداية اثيريه» حاشيه بر «الهيات شفا»، تعليقه بر «حكمة الاشراق »، شرح «كافى». صدرالدين حكمت اشراق و حكمت مشاء و فسلفه عرفانى محيى الدين بن عربى را درهم آميخته و حقايق ذوقى را با براهين فلسفى مزج كرده است. خود گويد: «نحن قد جعلنا مكاشفاتهم الذوقية مطابقة للقوانين البرهاينة» (اسفارج 3). صدرالدين بر «حمكة الاشراق» سهروردى تعليقه اى سودمند نوشته كه در حاشيه شرح حكمة الاشراق قطب الدين شيرازى چاپ شده (حكمت اشراق و فرهنگ ايران م. معين 48) ملاصدرا با اينكه حكيم اشراقى است، طريقه مشائين را نيز مى پسندد و ضمن بيان آراء حكماى سلف، هر جا كه نظر انتقادى دارد به توضيح آن مى پردازد، چنانكه برخلاف نظر مشائين كه موجودات را حقايق متباين مى پندارند، او وجود را كه اصل و حقيقت هر چيز است هيئت واحد مى داند و براى آن مراتب متعددى كه از حيث ضعف و شدت و نقص و كمال با هم فرق دارند. قايل است. اين نظر ملاصدرا با نظر شيخ اشراق هم متفاوت است، چه سهروردى، شدت و ضعف و نقص و كمال را در ماهيت قايل است نه در وجود. موضوع ديگرى كه ملاصدرا در
آن ابتكار نشان داده است، فرضيه مشهور به «حركت جوهرى» است. پيش از او اكثريت حكما از آن جمله ابن سينا حركت را در اعراض جسم طبيعى ميدانسته. ملاصدرا جوهر را نيز متحرك اعلام كرد، ولى تصريح نمود كه تغييرى كه بر اثر اين حركت در جوهر پديد مى آيد، تغييريست اشتدادى و استكمالى، و به حقيقت جوهر جسم خدشه وارد نمى سازد، و آن را دگرگون نمى كند. چنانكه تغييراتى كه انسان را در ادوار مختلف زندگى عارض مى گردد از حيث شدت و ضعف انسانيت است نه از حيث حقيقت انسان، يعنى جوهر جسم و هسته اصلى وجود او. ملاصدرا از فرضيه حركت جوهرى نتايجى چند ميگيرد از آن جمله اثبات معاد جسمانى است. قبل از او حكما درباره بقاى نفس و معاد روحانى به تفصيل بحث كرده و دلايلى آورده بودند، ليكن درباره معاد جسمانى معمولا به سكوت برگزار مى كردند يا منكر آن مى شدند. بيان ملاصدرا در اثبات معاد جسمانى مفصل است و حاصل كلام او اين است كه در روز رستاخيز روح انسان به همان هسته اصلى و جوهر ثابت كه ماده جسم است (نه به صورت جسم كه محسوس است و در مدت جيات دستخوش تغييرات و تحولات) مى پيوندد و آدمى به اين كيفيت براى پس دادن حساب دوباره زنده مى شود. صدرالدين براى اينكه از سب و شتم و تكفير مصون ماند مى كوشيد تا مطالب فلسفى را با احاديث و اخبار وفق دهد و مدلل دارد كه شرع و حكمت معارض يكديگر نيستند و تأليف شرح كافى روى همين نظر بوده است (دكتر سياسى. مبانى فلسفه. 1342 ص 561 -559)
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان
(جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (194 -193/ 6)، اعيان الشيعه (330 -321/ 9)، ايضاح المكنون (699 ،353 ،332 ،59/ 2 ،558 ،414 ،302 ،115 ،79 ،74 ،14/ 1)، بزرگان فلسفه (385 -383)، تاريخ ادبيات در ايران (325 -319/ 5)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (547 -524)، تذكرة العلماء (206 -205)، الذريعه (10/ 25 ،30538 -37/ 21 ،52/ 19 ،294 -293 ،191/ 17 ،244/ 15 ،243 ،175/ 14 ،100 -99/ 13 ،59 -58/ 7 ،143 ،43/ 6 ،228/ 5 ،344 ،343 ،340 ،338 ،337 ،336 ،334 ،331/ 4 ،60/ 2)، ريحانه (420 -417/ 3)، سير فلسفه در ايران (108 -107)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (386 -373)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 292 -291/ 11)، فوائد الرضويه (381 -378)، قصص العلماء (333 -329)، كارنامه ى بزرگان (304)، الكنى و الالقاب (411 -410/ 2)، لغت نامه (ذيل/ ملا صدرا)، لوامع العارفين فى احوال صدر المتالهين (30 -15)، معجم المؤلفين (204 -203/ 8)، منتخبى از تاريخ فلاسفه جهان اسلام (216 -203)، هدية الاحباب (186 -185)، هدية العارفين (279/ 2).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد ملامحمدي
محل تولد : اشتهارد كرج
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1323/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد ملا محمدي مشهور به محمد محمدي اشتهاردي در سال 1323 هجري شمسي در اشتهارد ( واقع در 59 كيلومتري غرب كرج) در يك خانواده متوسط مذهبي متولد شدم و پس از دوره ابتدائى، در حوزه علميه اشتهارد - كه در آن موقع از چند نفر محدود تشكيل مي شد- به تحصيل علوم حوزوي و ادبيات پرداختم و پس از خواندن كتاب سيوطى، در سال 1338 شمسي براي ادامه تحصيل به
حوزه علميه قم وارد شدم. درس سطح را بيشتر در محضر حجج اسلام و آيات بزرگوار آقايان: آيت الله حاج شيخ حسين شب زنده دار، آيت الله حاج شيخ غلامرضا صلواتى، آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردى، آيت الله علي مشكيني و آيت الله ناصر مكارم شيرازي خواندم و چند سال در درس خارج آيت الله حاج شيخ هاشم آملى، و آيت الله ناصر مكارم شيرازي و چندي در درس خارج آيت الله العظمي گلپايگاني شركت نمودم.
و مقداري از منظومه سبزواري و فلسفه را در محضر استاد آيت الله جعفر سبحاني و استاد حاج آقا مهدي حائري آموختم. و بخشي از علوم روز را از محضر درس دانشمند گرانمايه، شيخ محمد محققى لاهيجي(نماينده آيت الله بروجردي در هامبورگ آلمان) ياد گرفتم.از خاطرات من در اين دوره اينكه از نظر وضع معيشتي بسيار در سختي به سر مي بردم. در مدرسه حجتيه قم در حجره اي با دو طلبه ديگر سكونت داشتيم، ظاهرا سال 1340 شمسي بود. يك شب در حجره را زدند، در را گشودم ديدم دو نفر از فضلا وارد حجره شدند، دفتري در دستشان بود، پرسيدند: در اين حجره چند نفر هستيد؟ گفتم: سه نفر. فرمودند: ما از جانب آيت الله العظمي حاج آقا روح الله خميني(ره) آمده ايم، ايشان مبلغي به عنوان فوق العاده (نه شهريه) به طلاب مرحمت فرموده اند. نام ما را نوشتند و به هر نفر پانزده تومان دادند و رفتند كه در آن وقت مبلغ قابل ملاحظه اي بود و بركت و نورانيت خاصي داشت و اين نخستين باري بود كه از طرف حضرت امام(ره)
به طلبه ها پول دادند
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد جعفر ملك پور
محل تولد : آذر شهر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1354 پس از اخذ ديپلم متوسطه در رشته تجربي از دبيرستان آذر شهر (تبريز) جهت ادامه تحصيل در مجتمع آموزشي عالي قم در رشته مديريت به قم مقدس رفته و در دروس ادبيات عربي حوزه در مدرسه خان قم به موازات تحصيلات دانشگاهي را ادامه دادم و همزمان ضمن آشنايي با هيئت تحريريه تنها مجله اسلامي آن زمان (مكتب اسلام ) از آموزشهاي مختلف آنها استفاده كرده و در تنظيم و اجراي چاپ آن مجله همكاري داشتم.
در سال 1358 با فراغت از تحصيل دانشگاهي به جهت انقلاب اسلامي در ايران پس از گذراندن يك دوره كوتاه 2 ماهه بعنوان موسس و سرپرست دائره عقيدتي و سياسي پايگاه دريايي جزيره خارك مشغول تدريس و امور فرهنگي و اجرائي در منطقه شده و پس از سال 1361 به قم عزيمت نموده ضمن پيگيري ادامه تحصيلات حوزوي در محيطهاي علمي حضور پيدا كرده از آن جمله از سال 63 بهمراه تعداد محدودي از طلاب در جلسه تفسير قرآن استاد جوادي آملي در مسجد محمديه سه راه موزه شركت نموده و هنوز هم ادامه دارد.
در سال 71 در رشته فقه و مباني حقوق اسلامي دانشگاه تهران قبول شده و در سال 73موفق به اتمام كارشناسي ارشد در رشته مذكور شدم و به موازات ادامه تحصيل در حوزه در دانشگاههاي پيام نور و آزاد اسلامي قم و دانشگاه قم به تدريس پرداختم كه هنوز هم ادامه
دارد .
درسال 82 به درخواست سازمان مدارس حوزه هاي علميه خارج از كشور قم به كشور آذربايجان شوروي بعنوان مدير و مدرس اعزام شدم كه بجهت مشكلات سياسي آنجا و تعطيلي فعاليت هاي علمي و آموزشي ايران در آنجا محل ماموريت به كشور گرجستان (تفليس) عوض شد كه پس از دو سال مديريت و تدريس در مدارس علميه گرجستان ٰ مركز مطالعات اسلام و مسيحيت را در تفليس تشكيل داده و به ايران مراجعت نمودم . در شركت امتحان متون نهاد رهبري مقام معظم رهبري در دانشگاهها مجوز تدريس متون را علاوه بر دروس فقه و حقوق دريافت نمودم كه واحدهايي از معارف و متون نيز در دانشگاهها تدريس نمودم كه ادامه دارد . به مدت 2 سال از سال 80 تا 82 با واحد برنامه و ساختار نويسي مركز جهاني علوم اسلامي در زمان مديريت حاج آقا مهدويان شركت نموده و در تدوين اساسنامه مراكز مختلف مركز جهاني فعاليت موثري داشتم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد حسين ملك زاده
محل تولد : تهران
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1358/6/14
زندگينامه علمي
تولد و خانواده
در سال 1358 در خانوادهاي اهل علم و روحاني در تهران به دنيا آمد.نامش را «محمد حسين» و لقبش را «امين الاسلام» نهادند. پدر وي عالم زاهد آيةالله حاج شيخ محمد رضا ملكزاده و مادر بزرگوارش علويه صالحه، دختر مرحوم آيةالله حاج سيد محمد علمالهدي ميباشد.
گامهاي نخستين
وي در خردسالي و پيش از رفتن به مدرسه، خواندن و نوشتن را به خوبي آموخت و بخشهايي از قرآن را حفظ كرد. از همان سنين با فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي
مساجد و همچنين ديگر مراكز و كانونهاي فرهنگي و هنري همچون كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انس گرفت و به طور مثال در همين مراكز بود كه با برخي از هنرهاي تجسٌمي، عكاسي و فيلمسازي آشنا شد و همزمان در جلسات قرآني كه در مساجد و ديگر اماكن مذهبي برپا ميشد شركتي فعال و مستمر داشت و به سرعت تعليمات اوليۀ قرآني را فرا گرفت. و البته در سالهاي بعد به شكل كاملتري و زير نظر برجستهترين اساتيد كشور با علوم و فنون قرائت قرآن و اختلاف قراءات آشنا شد.
آغاز تدريس
از 8 سالگي با گردهم آوردن جمعي از كودكان هم سنٌ خود يا چند سالي بزرگتر، تدريس قرآن به آن جمع را به عهده گرفت و از 10 سالگي به صورت رسمي (ابتدا زير نظر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه و در سالهاي بعد زير نظر سازمان اوقاف و امور خيريه، سازمان تبليغات اسلامي و...) تدريس قرآن و معارف اسلامي را آغاز كرد.
حفظ قرآن
در همين سنين با جدٌيت بيشتري به حفظ قرآن پرداخت و البته به دليل وقفههايي كه در مسير حفظ قرآن برايش پيش آمد، حفظ كامل قرآن توسط وي چند سالي به طول انجاميد.
مطالعه جدّي كتاب در كودكي
عمدهترين سرگرمياش در آن زمان يعني در انتهاي كودكي و آغاز نوجواني، مطالعه كتابهايي درباره علوم و تاريخ قرآن، مفاهيم قرآني و بعداً كتابهايي در زمينه مسائل فكري و فرهنگي، كتب اعتقادي و كتابهايي درباره مكاتب فكري مختلف دنيا و نقد آنها بود كه به طور مثال سري جزوههاي كوتاه «پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك»، كتابهايي در زمينه آموزش ساده فلسفه يا تاريخ فلسفه يا كتابهاي
اصول اعتقادي و همچنين بسياري از كتابهاي استاد شهيد مرتضي مطهري –با صرف نظر از عنوان و موضوعشان- كتابهاي محبوب و مورد علاقه اين دوران او بود.
شروع نگارش و ارتباط با مطبوعات
همين پشتوانه كارهاي قرآني، حفظ قرآن و مطالعه آثار علمي و به صورت مطلق، انس با كتاب و نيز مشاركت در فعاليتهاي فرهنگي و هنري و سرودن شعر، سبب شد تا بتواند به سرعت دست به قلم شده و از طريق مكاتبه، براي نشريات متناسب با سنٌ خود، مطلب، (شعر، داستان و گزارش) بفرستد.
تأسيس مراكز فرهنگي در كودكي
پدر ايشان به شدٌت مقيٌد بود كه در تمامي ايٌام تبليغي براي رساندن معارف اسلامي به آحاد مردم به نقاط گوناگون كشور –به ويژه شهرها و روستاهاي دور افتاده- سفر نمايد. و معمولاً در اين سفرها خانوادهاش را هم با خود ميبرد. جالب آنكه در اين سفرها فقط پدر نبود كه فعاليٌتهاي اسلامي انجام ميداد بلكه پسر كم سنٌ و سال او نيز فعٌالانه وارد عرصه ميشد و براي كودكان و نوجوانان آن منطقه برنامههاي زيادي را ترتيب ميداد كه از جمله اين فعاليتها تأسيس چندين مركز فرهنگي، كتابخانه و نوارخانه مذهبي در شهرها و روستاهاي مختلف كشور بود.
علاوه بر اينها در محل زندگي خود نيز در هنگام تحصيل در كلاس چهارم ابتدايي، گروه فرهنگي الزهرا (ع) را راهاندازي كرد كه عمده فعاليت اين مركز، انتشار گاهنامههايي به مناسبتهاي مختلف و نيز برگزاري مسابقات كتبي با موضوعات مذهبي –سياسي ويژه كودكان و نوجوانان بود.
در 12 سالگي و در زماني كه هنوز كار تواشيح و همخواني عربي و قرآني
در ايران، بسيار نوپا بود گروه تواشيحي تأسيس كرد.
در 13 سالگي اقدام به تشكيل مركزي به نام «نور القرآن» كرد كه كارش برگزاري جلسات آموزشي و مسابقات قرائت و حفظ قرآن بود.
تدريس در مراكز مختلف (تدريس در دانشگاه در 14 سالگي)
از اين سن به بعد فعاليت علمي –تدريسي وي در زمينه قرآن در برخي ادارات، سازمانها، مراكز و نهادهاي گوناگون و به ويژه پايگاههاي فرهنگي مساجد، كانون قرآن دانشگاهها و ديگر كانونهاي فرهنگي و تربيتي شكل گستردهتري به خود گرفت. تا آنجا كه در سنٌ 14 سالگي (در هنگام تحصيل در كلاس اول دبيرستان) مدتي به طور غير رسمي در دانشكده علوم قرآني به تدريس پرداخت و بر اين اساس شايد بتوان گفت وي جوانترين مدرٌس علوم قرآني در دانشگاه و يا به صورت مطلق، جوانترين مدرسي بود كه تا آن زمان به تدريس در دانشگاه پرداخته بود.
جوانترين روزنامهنگار قرآني كشور
در زمينه فعاليتهاي مطبوعاتي افزون بر انتشار گاهنامه و نيز مكاتبه با برخي مجلات در دوره كودكي و نوجواني، از سال 1372 (در سنٌ 14 سالگي) ضمن همكاري كوتاهي با نخستين مجله قرآني به زبان فارسي به نام «پيام قرآن» (به صاحب امتيازي دارالقرآن الكريم آيةالله گلپايگاني) به عنوان جوانترين روزنامهنگار قرآني به صورت فعال وارد عرصه مطبوعات شد و تا به حال صدها نوشتار مختلف از وي در نشريات معتبر و كثير الانتشار به چاپ رسيده است.
نخستين صفحه قرآن در روزنامه كيهان
يكي از فعاليتهاي مطبوعاتي ايشان تأسيس صفحۀ قرآنيِ «بهار در بهار» در روزنامه كيهان بود. اين صفحه كه در زمستان 1375 و به مناسبت ماه مبارك رمضان، راهاندازي شد، نخستين صفحه قرآن در
روزنامه كيهان به شمار ميآمد.
آغاز تأليف كتاب
حدود 14- 15 سال سن داشت كه موفق به نگارش جلد اوّل، دوم و بخش اندكي از جلد سوم و چهارم كتاب پنج جلدي «اصول فني قرائت قرآن كريم» گرديد.
نخستين دارالقرآن در مدارس كشور
آقاي ملكزاده در سالهاي آغازين دهه هفتاد شمسي (سالهاي 1372 تا 1375) در چندين دبيرستان در تهران و قم، اقدام به تأسيس دارالقرآن الكريم نمود. اين دارالقرآنها اولين دارالقرآنهاي مدارس كشور بودند.
نخستين مركز آموزش تخصصي علوم و معارف قرآن ويژه جوانان و نوجوانان
(تأسيس «مجمع قرآني كعبه» و «جامعة الكعبه»)
در سال 1375 موفق به تأسيس «مجمع قرآني كعبه» شد. اين مركز كه نخستين مركز آموزش تخصصي علوم و معارف قرآني به جوانان و نوجوانان (طلّاب جوان، دانشجويان و دانشآموزان) بود تا سال 1381 به فعاليتهاي پژوهشي و آموزشي خود در داخل و خارج از كشور (سوريه، هلند، لبنان، انگلستان و...) ادامه داد.
از سال 1381 و با تبديل مجمع قرآني كعبه به مؤسسه آموزشي و پژوهشي «جامعة الكعبه» فعاليتهاي قرآنيِ اين مجمع در قالب گروه علوم قرآني كه يكي از گروههاي علميِ جامعة الكعبه ميباشد، ادامه يافته است.
و امّا جامعة الكعبه مركزي است جهت آموزش و پژوهش در باب علوم انساني و اجتماعي و مباحث فكري و فرهنگي از منظر اسلام. اين مركز از سال 1381 تاكنون مشغول به فعاليت ميباشد.
ورود به حوزه علميه
پس از اتمام دوره دبيرستان به صورت رسمي به تحصيل علوم و معارف اسلامي در حوزه علميه پرداخت و از آنجا كه برخي از مباحث مقدماتي حوزه را از چند سال قبل شخصاً مطالعه كرده بود، توانست با علاقه زياد، انگيزه قوي و تلاشي
مثال زدني با استفاده از تمامي فرصتها و بدون كمترين وقفه و تعطيلي به صورتي كه برنامه درسي وي به هيچ وجه تعطيل نمي شد و علاوه بر ايام عادي تحصيل، در تمامي روزهاي تعطيل، جمعه ها، تابستان، نوروز و ... هم به درس و مطالعه مشغول بود، و همچنين با بهره بردن از نبوغ كمنظير خدادادي، دروس مقدماتي و سطح حوزه را كه معمولاً در طول 10 سال خوانده ميشود، به توفيق الهي در ظرف مدّت سه سال و نيم، به بهترين شكل و كيفيت به پايان رساند.
دروس خارج و اساتيد
از زمستان سال 1379 با مشورت و توصيه يكي از اساتيد محترم حوزه (حضرت آيةاللّه شيخ جعفر سبحاني) در دروس خارج حاضر شد. در آغاز به درس خارج اصول ايشان و سپس به دروس خارج فقه و اصول اساتيدي همچون آيات عظام :
مرحوم ميرزا جواد تبريزي (كتاب الصلاة، سه سال و نيم) و سيد كاظم حسيني حائري (كتاب الصلاة، حدود يك سال و اصول، از ابتداي حضور در دروس خارج تاكنون) وارد شد.
در ادامه نيز در دروس خارج فقه حضرت آيةاللٌه شيخ حسن شريعتي نياسر (كتاب هاي خمس، وقف، حبس و اخواته، صدقه، هبه، زكاة، اجاره، مضاربه، مزارعه و... از سال 81 تاكنون. البته اين درسها در تابستانها و ديگر ايام تعطيل هم برقرار بوده است.) و حضرت آيةاللّه شيخ محمد تقي بهجت (كتاب الحج، از فروردين 1384 تا 1386) شركت كرد .
البته مدت كوتاهي هم از درس فقه حضرات آيات سيد محمد حسين فضل الله (در بيروت) و مرحوم شيخ علي فلسفي (در مشهد) و درس اصول آيةالله شيخ حسين وحيد خراساني (در
قم) بهره برد.
تفسير قرآن
پيش از ورود به درس خارج، حدود يك سال از درس تفسير آيةاللٌه شيخ عبداللٌه جوادي آملي نيز بهرهمند شده بود. اگر چه بعداً در درس تفسير بزرگاني همچون حضرات آيات شيخ ناصر مكارم شيرازي و مرحوم شيخ محمد هادي معرفت هم حاضر شده، بهرههاي فراواني برد.
فلسفه، اخلاق و عرفان
همزمان با حضور در دروس خارج فقه و اصول، از دروس اسفار آيةاللّه شيخ يحيي انصاري شيرازي نيز استفاده نمود. مدت كوتاهي هم در درس اشارات شركت كرد.علاوه بر اينها در برخي دوره ها و درس و بحث هاي فلسفي كه به موضوعاتي خاص در فلسفه مي پرداختند نيز مشاركت داشته است.
همچنين در زمينه اخلاق نيز از پيش از ورود به حوزه تا كنون محضر پر فيض اساتيد و فرهيختگان متعددي از جمله حضرات آيات شيخ محمد تقي مصباح يزدي ، شيخ جواد كربلايي ، مرحوم شيخ علي پناه اشتهاردي ، مرحوم حاج آقاي مجتهدي و برخي بزرگان ديگر را درك كرده است .
البته استفاده وي از آيةالله مصباح يزدي منحصر به شركت در درس هاي اخلاق ايشان نبوده بلكه طي ساليان متمادي از بسياري از مباحث فلسفي و كلامي و ساير بحث هاي ايشان در زمينه انديشه و معارف اسلامي – به صورت محض و يا به صورت تطبيقي با مكاتب ديگر – بهره هاي قابل توجهي برده است.
از ديگر اساتيد وي ميتوان به پدر بزرگوار ايشان اشاره كرد كه علاوه بر مراتب علمي، از نظر معنوي و روحاني نيز داراي مقام رفيعي ميباشند و بدين جهت هم در زمينه فقه، اصول و فلسفه و هم در
زمينه اخلاق و عرفان –از مقدمات تا خارج- به تدريس و راهنمايي فرزند خويش پرداختهاند.
اجازات
وي تا به حال موفق به اخذ چندين اجازه مختلف –و از جمله اجازه اجتهاد- از علماء و مراجع عظام تقليد در قم و مشهد شده است.
جوانترين طلبه نويسنده
در اين سالها كار نگارش كتاب را نيز ادامه داد و در اولين دوره انتخاب كتاب سال حوزه علميه (سال 1377) به عنوان جوانترين طلبه نويسنده انتخاب شده، موفق به اخذ جايزه و لوح تقدير گرديد.
زبانهاي ديگر و فعاليت در خارج از كشور
با تسلط بر زبانهاي عربي و انگليسي و اندكي آشنايي با زبان فرانسوي و چند زبان ديگر، توانست به كشورهاي زيادي سفر كند و در سطح بينالمللي به فعاليتهاي علمي، فرهنگي و اسلامي و تبليغ دين مبين اسلام و معرفي مكتب اهلبيت(ع) بپردازد.
حضور در دانشگاهها
طيّ اين سالها به دانشگاههاي بزرگ و معتبري در داخل و خارج از ايران دعوت شده و در اين دانشگاهها به تدريس، سخنراني، برگزاري جلسات پرسش و پاسخ و يا برگزاري كارگاههاي علمي و آموزشي پرداخته است.
مطالعات تاريخي
افزون بر تحصيل و تدريس علوم مختلف اسلامي، از زمستان 1381 به مدت 3 سال در رشته تخصصي تاريخ كه براي اولين بار در حوزه علميه قم تأسيس شده بود شركت نمود و مطالعات زيادي را در زمينه تاريخ اسلام و فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن به انجام رساند.
مسائل جديد
به مدّت يك سال در دوره «شبههشناسي و پاسخگويي به شبهات» كه به وسيله مؤسسه «در راه حق» و با تدريس جمعي از صاحبنظران و اساتيد برجسته، برگزار گرديد شركت كرد و با رتبه اول فارغالتحصيل شد. مسائل و شبهاتي كه
در اين دوره مورد بحث قرار گرفتند در دو زمينه «كلام قديم» (با توجه ويژه به عقايد وهّابيّت) و «كلام جديد، فلسفه دين و معرفتشناسي» بودند.
البته آشنايي وي با بعضي از مكاتب فلسفي غرب، كلام جديد، معرفت شناسي، برخي از فلسفههاي مضاف و مباحث و مسائلي كه در دوران جديد در حوزه دينپژوهي مطرح شده است به سالهايي پيشتر از شركت در اين دوره بازميگردد. و همچنان كه قبلاً نيز اشاره شد از نوجواني به مطالعاتي از اين دست علاقه خاصي داشته و علاوه بر مطالعات منظمي كه به صورت شخصي در اين زمينهها داشته است، همايشها، جلسات بحث، سخنرانيها و يا مناظرههايي درباره اين مسائل را هم پيگيري كرده و در برخي از كلاسها يا دورههايي كه با موضوع علوم جديد از منظر اسلام –همچون دروس جامعه شناسي اسلامي - يا معرفتشناسي و كلام جديد برگزار ميشده است نيز شركت كرده است. و همين آشنايي با مباحث فكري و فرهنگي جديد يكي از مهمترين عوامل موفقيت وي در پاسخگويي به پرسشهاي نسل جوانِ تحصيلكرده و دانشگاهي در داخل و خارج از كشور بوده است.
تدريس مباحث حوزوي
در زمينه تدريس دروس حوزوي برنامه وي بدين صورت بوده است كه تا پيش از ورود به درس خارج به تدريس ادبيات و منطق و همچنين اصول (البته فقط حلقه اولي از حلقات اصول شهيد صدر)، پرداخته و از هنگام ورود به درس خارج تاكنون به تدريس شرح لمعه، اصولالفقه، حلقات اصول، رسائل، مكاسب و كفاية الاصول اشتغال داشته است.
بحث خارج
از مهر سال 1384 (شعبان 1426ق) ضمن ادامه حضور در دروس خارج فقه و اصول علماي اعلام، تدريس استدلالي
اصول را با تبيين و نقد نظريه «حق الطاعة» و بديل آن يعني «قاعده قبح عقاب بلابيان» براي جمعي از فضلاء حوزه علميه قم آغاز نموده است.
همكاري تحقيقي با مؤسسات و نگارش دانشنامه
از ديگر كارهاي وي علاوه بر موارد گذشته و به جز تدريس مباحث مختلف قرآني، كلامي و تاريخي (در مجمع قرآني كعبه و سپس در جامعة الكعبه) ميتوان به همكاري با مركز فرهنگي حوزه علميه قم در پاسخگويي به سؤالات و شبهات اشاره نمود. همچنين در نگارش «دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي» و مدت كوتاهي در «دانشنامه مسجد» و «فرهنگنامه مسجد» به عنوان محقق و نويسنده همكاري كرده است.
تدريس يك دور مباحث تفسيري
(از ابتدا تا انتهاي قرآن، طي سالهاي 75 تا 83):
از سال 1375 تا اوائل سال 1381 در جلسه مركزي مجمع قرآني كعبه كه به صورت هفتگي در صبح روزهاي جمعه برگزار ميگرديد و سپس در ادامۀ سال 81 و همچنين سال 82 و 83 در جلسات «مطالعات اسلامي» (بررسي مباحث كليدي و چارچوبهاي اساسي در تفكر اسلامي) كه به منظور استحكام پايههاي معرفتي كادرهاي اوليۀ جامعةالكعبه برگزار ميشد، به تدريس مباحث تفسيري پرداخت و با تشريح اهمّ مفاهيم و معارف قرآني، موفق به تدريس يك دور تفسير قرآن كريم شد.
آثار و تأليفات
جناب آقاي ملك زاده، كار نگارش كتاب را كه با توفيق الهي از نوجواني آغاز كرده بود، با توجه به زمينه هاي مطالعاتي و پژوهش هايي كه داشت و در عرصه موضوعاتي كه ضروري مي انگاشت دنبال نمود تا آنجا كه به جز مقالات منتشر شده در مطبوعات و يا ارائه شده به همايش هاي متعدد، تا سال 1387 شمسي
يعني تا پيش از 30 سالگي، بيش از هفتاد جلد كتاب تأليف كرد كه البته در اين ميان، يكي دو جلد هم ترجمه بود.
علاوه بر آثار مكتوب، بخشي از سخنرانيها يا تدريسهاي ايشان در موضوعات مختلف نيز در قالب CD ارائه شده و نرمافزارهايي هم بر اساس كتابهاي ايشان و يا تحت اِشرافِ علمي وي، طرّاحي و به بازار عرضه شده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ساز امشب سخن از عشق و وفا مى گويد
سخن از عشق و وفا با دل ما مى گويد
اى حريفان سخن ساز ملك گوش كنيد
كه حديث از شرف ساز صيا مى گويد
اسداللَّه ملك به سال 1320 در تهران محله ى دروازه دولت متولد گرديد. وى كه كودكى باهوش و باقريحه بود، از همان اوان طفوليت دلبسته ى ترنمات موسيقى شده با ويولنى كه در منزل داشتند پيش خود تمرين مى كرد.
او پس از چندى كه پنجه هايش با سيمهاى ويولن آشنا و ملوديهايى فراگرفت به كلاس استاد ابوالحسن صبا مراجعه كرد و مدتى طولانى از محضر استاد تجربيات بسيار اندوخت سپس به هنرستان موسيقى ملى رفت زمانى كه اسداللَّه ملك به هنرستان براى ثبت نام مى رود، تقريباً با دستهايى پر وارد مى شود چنان كه يك دستش ويولن و دست ديگرش كمانچه و با استعدادى وسيع و شكوفا در اين هنرستان وارد مى شود ضمن تعليم گرفتن از استادانى چون: ابوالحسن صبا، روح اللَّه خالقى، على محمد خادم ميثاق و غيره... در اركستر انجمن موسيقى ملى به رهبرى روح اللَّه خالقى به نوازندگى مى پردازد. ملك پس از اخذ ديپلم از اين هنرستان، براى ادامه ى تحصيل در رشته ى موسيقى در دانشكده ى هنرهاى زيبا نام نويسى كرد و از اين دانشكده نيز موفق به دريافت ليسانس موسيقى
گرديد. ملك، پس از فوت استاد صبا، به عنوان استاد هنرستان، مدت سه سال در هنرستان موسيقى ملى تدريس و كلاس شادروان صبا را اداره مى كرد.
اسداللَّه ملك در سن هفده سالگى رسماً به راديو راه يافت. وى در اين سن با ساختن چهار مضراب معروف «گريه ليلى» در دستگاه «دشتى» تكنوازى را در اين سال آغاز كرد. اين چهار مضراب با كوك مخصوص «ر، مى، دو، لا» و چهار مضراب ديگرى در «اصفهان» با كوك «دو، لالا، مى» وى را به شهرت فراوان رسانيد و از اين زمان بود كه او به آهنگسازى روى آورد و اولين آهنگش را، ترانه ساز معروف راديو بيژن ترقى به نام «حكايت دل» شعر گذاشت كه در زمان خود شهرت فراوان يافت، با گذشت زمان ساير خوانندگان راديو آهنگهايش را اجرا كردند و چون اين آهنگها از اصالت خاص موسيقى سنتى ايران برخوردار بود، باعث شهرت هرچه بيشتر آهنگساز و خواننده ى آن مى شد. سپس به همراهى اركسترهاى مختلف، به برنامه ى «گلها» راه يافت و در اين برنامه با خوانندگانى مثل: حسين قوامى، محمود محمودى خوانسارى، اكبر گلپايگانى، محمدرضا شجريان و كوروس همكارى كرد.
ملك، ضرب شناسى را نزد حسين تهرانى آموخت و بعدها با اين استاد نامدار برنامه هاى متعددى را در راديو و تلويزيون اجرا كرد كه نوارهاى آن شايد هنوز باقى مانده باشد. از آن پس در برنامه ى تكنوازان با آقايان: احمد عبادى، رضا ورزنده، جليل شهناز، فرهنگ شريف برنامه هايى اجرا كرد كه خاطره ى آن هنوز در اذهان باقى مانده است.
زمانى كه مارسل استپانيان، اركستر پاپ را در راديو و تلويزيون تشكيل داد، عده اى از نوازنده هاى اين اركستر از موزيسين هاى فرانسوى بودند
تنها ويولنى كه در اين اركستر همكارى داشت اسداللَّه ملك بود كه در اجراى قسمت مربوط به خود آن چنان استادانه عمل كرد كه به او لقب ساز «آرشه سحرآميز» دادند. چندى بعد «يهودى منوهين» ويولنيست بزرگ دنيا كه براى كنفرانس موسيقى جهانى به ايران آمده بود وقتى ويولن ملك را در سالن آمفى تئاتر هنرهاى زيباى كشور شنيد از وى دعوت نمود تا در اين فستيوال ها شركت نمايد و وى در فستيوالهاى ليون (فرانسه)، ونيز (ايتاليا)، پامپالونا (اسپانيا) همراه با آقايان: احمد عبادى، حسين تهرانى، حسين ملك و غيره... شركت و در ونيز گروه آنان مقام اول موسيقى جهانى را نصيب خود كردند. اسداللَّه ملك يكى از سلسيتهاى خوب و موفق برنامه ى «گلها» بود به طورى كه هركس ساز سلوى وى را مى شنيد بى اختيار تحت تأثير پنجه هاى شيرين و «آرشه ى سحر» آميزش قرار مى گرفت. ملك، مدتى نيز با همكارى آقى منوچهر جهانبگلو، برنامه اى به نام: «نوايى از موسيقى ملى» را تنظيم كردند كه بعد از «گلها» به عقيده ى عده اى از صاحبنظران، يكى از برنامه هاى خوب و موفق راديويى موسيقى ملى بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جهانگير ملك، در بيست و نهم بهمن ماه سال يكهزار و سيصد و يازده، در كوچه آبشار، خيابان رى تهران پا به عرصه ى وجود نهاد. وى پس از طى دوران كودكى و گذراندن تحصيلات ابتدايى، وارد دبيرستان دارالفنون شد و موفق به اخذ ديپلم از اين دبيرستان گرديد. جهانگير ملك، مشغول تحصيل در اين دبيرستان بود كه به نواختن ضرب علاقمند گرديد او بيشتر مواقع از شاگردان ديگر زودتر وارد كلاس مى شد و
ديرتر از سايرين خارج مى گرديد تا بتواند قدرى دور از اغيار در روى ميزهاى كلاس ضرب بگيرد، علاقه ى بيش از حد او به فراگيرى اين رشته از هنر، موجب گشت تا درصدد تهيه ى ضرب برآيد و در منزل به كار تمرين مشغول شود. در آن موقع منزل زنده ياد حسين تهرانى در كوچه آبشار نزديك منزل ملك بود و جهانگير از اين موقعيت استفاده ى سرشارى برد روزهايى كه حسين تهرانى از منزل خارج مى شد او استاد را با نگاهى ستايش انگيز دنبال مى كرد و خجالت مى كشيد كه موضوع عشق و علاقه خود را در خصوص نواختن ضرب را با وى در ميان بگذارد، رفته رفته حس كنجكاوى استاد تهرانى تحريك شده و روزى از وى مى پرسد: «شما چرا هميشه مواظب حال و حركات من هستيد آيا كارى با من داريد؟» ملك با خجالت و دستپاچگى در جواب مى گويد: «بله، مى خواستم اگر برايتان امكان داشته باشد آموختن ضرب را به من بياموزيد». استاد حسين تهرانى، از وى مى پرسد كه: «منزل شما كجاست آيا مى توانى هر روز براى تمرين بيايى؟» ملك جواب مى دهد: «در همين كوچه آبشار و در همسايگى شما». استاد كه شوق و علاقه جهانگير را در چهره او مى بيند قبول مى كند كه وى را تحت تعليم قرار دهد و از آن زمان تا هنگام آمدن به راديو كه گويا سال 1330 بود از محضر استاد تهرانى برخوردار و تعليم مى گيرد.
او در سال 1330 توسط استاد على تجويدى به راديو راه مى يابد و در حضور مشير همايون شهردار كه در آن موقع، رئيس شوراى موسيقى بود، قطعاتى را با ضرب اجرا مى نمايد كه مورد توجه آقاى شهردار قرار
مى گيرد و بلافاصله وى را در اركستر مخصوص خودش به نام (اركستر ويژه) شركت مى دهد. اكثر نوازندگان مشهور آن زمان در اين اركستر شركت داشتند كه همكارى با آنها قاعدتاً مى بايستى براى جوانى هم سن و سال وى مشكل باشد، ولى ملك به خوبى و راحتى از عهده ى كار برمى آمد. جهانگير ملك، پس از چندى به اركسترهاى شماره ى يك، به رهبرى آقايان: حسينعلى ملاح و مهدى مفتاح، غلامحسين بنان، شماره ى دو، به رهبرى آقايان: مجيد وفادار و على تجويدى. شماره ى سه، به رهبرى آقايان: پرويز ياحقى، مهندس همايون خرم. شماره ى چهار، به رهبرى آقاى: عباس شاپورى. شماره ى پنج، به رهبرى آقايان: بزرگ لشگرى، جواد لشگرى، شماره ى شش، به رهبرى آقاى حبيب اللَّه بديعى. دعوت و همكاريش را با اين اركسترها شروع مى كند. وى پس از چندى توسط حبيب اللَّه بديعى به برنامه ى گلها راه يافت و همكارى خود را با اين برنامه شروع كرد كه يكى از نوازندگان خوب اين برنامه به حساب مى آمد.
جهانگير ملك در كلاس آموزش ضرب شاگردان زيادى را به فن نواختن ضرب آشنا كرد. و كنسرتهاى زيادى به نفع مسلولين بيمارستان ابوحسين، امين آباد، ندامتگاه دادگسترى و دانشگاه تبريز، به اتفاق آقايان: على تجويدى و مرحوم تهرانى برپا كرده و با بسيارى از نوازندگان بزرگ راديو براى اجرا و شناساندن موسيقى ملى و سنتى مملكت، به كشورهاى: آمريكا، انگلستان، آلمان، شوروى، ايتاليا، ژاپن، مكزيك، افغانستان، كويت، يمن، عربستان نموده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالمى عامل و عارفى كامل عابدى يگانه و سالكى فرزانه از شاگردان مرحوم جمال السالكين و قطب العارفين صاحب نفس قدسيه آخوند ملا حسينقلى همدانى
رحمة اللَّه عليهما بود. آن مرحوم داراى علوم و معارف و معنويات كامله بود ولادش در تبريز واقع شد و پس از ديدن مقدمات و سطوح به عتبات عاليات و نجف اشرف عزيمت نمود وفقه را از مرحوم حاج آقا رضاى همدانى صاحب مصباح الفقيه در سامرى فراگرفت و اصول را از مرحوم آخوند خراسانى و علم حديث و درايه را از خاتم المحدثين مرحوم حاجى نورى و در همان اوقات ملازمت و مصاحبت مرحوم جمال الصالحين صاحب النفس الزكية والاخلاق الملكوتيه مولينا آخوند ملا حسين قلى همدانى را كه شهرت و فضائلش نزد ارباب علم و دانش و عرفان و بينش بسيار و مستغنى از توصيف نالايق ماست و در رساله التقوا اشاره اى به مقام ايشان و شاگردانش نمودم اختيار كرده و نفس خود را مهذب و مكمل نموده و در حدود سال 1321 به ايران مراجعت و اولا در تبريز سكنى نمود و در قضيه انقلاب مشروطه سال 1329 هجرى از آنها به حرم اهل بيت عصمت عليهم السلام شهرستان قم مهاجرت و مشغول به تدريس (فقه كه عنوانش مفاتيح مرحوم فيض بود) و تربيت شاگردان مكتب جعفر بن محمد عليهماالسلام شدند و سه ماه رجب و شعبان و رمضان را متوالياً روزه گرفته و در مدرسه فيضيه درس اخلاق عمومى مى گفتند و اكنون نزديك پنجاه سال است از فوت آن عالم ربانى مى گذرد در و ديوار مدارس و فضاء مدرسه صداى حزين و گريان و ناله هاى پرشوق و سوزان او را كه مى گويد اللهم ارزقنا التجافى عن دارالغرور والانابة الى دارالخلود والاستعداد للموت قبل حلول الفوت به گوش ارباب هوش مى رساند فضائل و كرامات آن
مرحوم بيشتر از آنست كه در اين كتاب توان آورد درباره اخلاق و زهد و تقوا و عشق و عرفان او شاگردان او كه از علماء معروف حاضرند داستانهائى گفته و او را از بكائين اين زمان آورده اند نماز جماعتش در مسجد بالاسر و گاهى در مدرسه فيضيه و درس گفتنش شاهد اين مدعاست
ارتباط و مراوده اش با حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء بسيار ملازمتش به تقوا و ورع بى اندازه و مراقبتش به نوافل و حضور و توجه دائمى، آنى غافل نبود و لحظه اى از ياد خدا بيرون نمى رفت.
حكايت كرد براى اين نگارنده جناب آيت اللَّه حاج سيد جعفر شاهرودى كه از شاگردان خاص آن مرحوم و علماء مبرز فعلى تهرانست مكاشفه مفصلى را كه مجمل آن اينست فرمود كه شبى در شاهرود خواب ديدم كه در صحرائى حضرت صاحب الامر عجل اللَّه فرجه الشريف با جماعتى تشريف داشتند و گويا به نماز جماعت ايستاده اند نزديك رفتم كه جمالش را زيارت كنم و دست مباركش را ببوسم شيخ بزرگوارى را ديدم كه متصل به آن حضرت و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سيمايش پيداست چون بيدار شدم در اطراف آن شيخ فكر كردم كه كيست كه تا اين حد نزديك و مربوط به مولاى ما امام زمان عليه السلام است از براى يافتن او به مشهد مشرف شدم وى را نديدم در تهران آمدم نيافتم به قم مسافرت كردم او را در حجره اى از حجرات مدرسه فيضيه مشغول تدريس ديدم پرسيدم اين آقا كيست گفتند آقاى حاج ميرزا جواد آقاى تبريزى است.
خدمتش رسيدم تفقد زيادى كردند و فرمودند كى آمدى گويا مرا ديده و شناخته و از
قضيه آگاهند پس ملازمتش را اختيار نموده و چنان يافتم كه او را ديده بودم و مى خواستم تا شب يازدهم ذى الحجه 1343 كه نزديك سحر در بين خواب و بيدارى ديدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجابها مرتفع گشته تا زير عرش الهى را مشاهده كردم و ديدم كه آن مرحوم را كه ايستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات و گريه است و من از مقام و قرب او به حق تعالى تعجب مى كردم كه صداى كوبه در خانه را شنيدم فوراً برخاستم و درب را باز كردم ديدم يكى از دوستان است گفت فلانى بيا منزل آقا گفتم چه خبر است؟ گفت تسليت مى گويم شما را آقا از دنيا رفت
پس تشييع عجيبى از آن مرحوم شد و در مقبره شيخان و در نزديكى قبر مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمى صاحب قوانين مدفون گرديد ماده تاريخ آن بر سنگ قبرش به عربى چنين است (رفع العلم و ذهب الحلم) و در قصيده اى كه به فارسى در مرثيه ايشان گفته شده اين بيت (از جهان جان رفت و از ملت پناه) 1343 قمرى هجرى.
تأليفات آن مرحوم متعدد است از جمله اسرار الصلوة كه در سال 1328 به طبع رسيده و ديگر مراقبات السنه كه در چند سال قبل در تهران منتشر شد و ديگر كتاب سير و سلوك كه نسخه خطى آن نزد مرحوم مغفور رسيد الزاهدين و سندالسالكين آقاى حاج آقا حسين فاطمى قمى كه از خواص شاگردان و ملازمين دائمى ايشان بود و نيز حضرت آيت اللَّه آقاى حاج سيد ابوالقاسم خوئى مدظله و بعضى از تلامذه ديگر ايشان
است.
شاگردان مبرزى در اخلاق سير و سلوك و معارف الهى دارد كه بعضى از دنيا رفته و بعضى در قيد حيات و از مراجع بزرگ عصر حاضرند.
(وف 1344/ 1343 ق)، فقيه اصولى، عالم دينى و مدرس. به جهت انتساب به خانواده ى ملك التجار تبريزى به ملكى معروف شد. در تبريز به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات علوم به نجف رفت و در محضر شيخ آقا رضا همدانى، صاحب «مصباح الفقيه»، فقه و آخوند ملا محمدكاظم خراسانى اصول، و محدث نورى علم حديث و درايه را فراگرفت و از آخوند ملا حسينقلى همدانى تهذيب نفس آموخت. پس از رسيدن به درجات علمى بالا در 1321 ق، به ايران بازگشت و در تبريز سكنى گزيد و عهده دار تدريس فقه و اصول و اخلاق و تفسير گرديد. در جريان نهضت مشروطه از تبريز به قم مهاجرت نمود و در آنجا سالها به تدريس پرداخت و در مدرسه ى فيضيه درس اخلاق عمومى گفت. حاج آقا حسين فاطمى قمى، آيت اللَّه خويى، امام خمينى و آيت اللَّه مرعشى نجفى و آقا سيد محمود يزدى از جمله شاگردان وى بودند. وى در قم درگذشت و در قبرستان شيخان به خاك سپرده شد. از آثارش: «اسرار الصلاة»؛ «المراقبات السنه»؛ رساله «لقاءاللَّه» يا «رساله ى لقائيه»، در سير و سلوك، به فارسى.[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] آينه ى دانشوران (144 -141)، اعيان الشيعه (254/ 4)، تاريخ قم (256)، الذريعه (338 -337/ 18 ،47/ 2)، ريحانه (397/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 330 -329/ 14)، علماء معاصرين (137)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1243 -1242/ 3)، معجم المؤلفين (166/ 3).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حميد ملكي
متهور
محل تولد : كبوتر آهنگ همدان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
سال 1361 موفّق به اخذ ديپلم تجربي از دبيرستان امام خميني (ره) همدان شدم. در همان سال وارد حوزه علميّه «آيت الله مجتهدي تهران» شدم. و پايه اوّل را در آنجا خواندم. سال 1362 وارد حوزه علميّه قم شدم و دروس مقدّمات و ادبيّات عرب را از محضر اساتيدي چون: «طالقاني»، «موسوي گرگاني»، «فتوحي»، «مدرس افغاني» و ... بهره بردم.
دروس لمعه و اصول را از محضر اساتيدي چون: «آيت الله شب زنده دار»، «آيت الله استادي»، «آيت الله وجداني فخر» و «صالحي افغاني» و ... استفاده كردم. دروس رسائل و مكاسب را نزد اساتيدي چون: «آيت الله پاياني»، «آيت الله طاهري خرم آبادي» و «آيت الله اعتمادي» زانو زدم. درس كفايتين را از محضر «آيت الله ستوده» خوشه چيني كردم. سال 1368 دروس سطح را به پايان رساندم و وارد مقطع خارج شدم.
قابل ذكر است كه حقير از سال دوم طلبگي مشغول تدريس به صورت آزاد نيز بودم كه تا كنون نيز ادامه دارد. علاوه بر تدريس مشغول تبليغ و سخنراني در مناسبت هاي تبليغي در جوامع مختلف مي باشم. حدود 10 سال در درس خارج آيات عظام: «تبريزي»، «مكارم»، «فاضل لنكراني»، «وحيد خراساني» و «سبحاني» شركت كردم. حدود 7 سال است كه در درس خارج خصوصي «آيت الله معرفت» شركت مي كنم. در كنار دورس فقه و اصول حوزه در رشته تخصصي تفسير نيز شركت كردم و بحمد الله با موفّقيّت آن را به اتمام رساندم كه موضوع پايان نامه «عصمت
انبياء در قرآن» مي باشد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدباقر ملكى ميانجى فرزند عبدالعظيم فرزند حاج عليمرادى از علماء متقى معاصر در ميانج آذربايجان مى باشند، كه در سال 1324 قمرى در قصبه ترك (بفتح تاء و سكون راء و كاف) از محال گرمرود شهرستان ميانه به دنيا آمده و بعد از تحصيلات فارسى ادبيات و قسمتى از قوانين و رياض را در زادگاهش خدمت آقا سيد واسع كاظمى تركى (ره) كه از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بوده فراگرفته است.
سپس در سال 1349 قمرى به مشهد رضوى عزيمت نموده و در حوزه علميه مشهد اشتغال به تحصيل رسائل و كفايه از مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و فلسفه و كلام را در حضور مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مجتبى قزوينى و قسمتى از خارج فقه را از مرحوم حاج ميرزا محمد آقازاده خراسانى و همچنين قسمتى از خارج فقه و اصول و يك دوره كامل معارف اسلامى را از محضر عالم ربانى و علامه سبحانى آيت اللَّه ميرزا مهدى غروى اصفهانى فراگرفته و در سال 1363 قمرى از آن مرحوم دريافت اجازه اجتهاد و روايتى نموده و سپس به سوى آذربايجان و قصبه ترك زادگاهش كه مركز محال گرمرود ميانه است عزيمت و در آنجا سكونت نموده و به خدمات دينى از امامت و تفسير قرآن و معارف اسلام و ترويج دين و درس اخلاق پرداخته و خدمات شايانى نموده و در اواخر 1378 قمرى به قم آمده و در حوزه به تدريس خارج اصول و تفسير و معارف اسلامى اشتغال يافته است.
آثار علمى ايشان از اين قرار است
1- تفسير آيات الاحكام
2- بدايع الكلام به طبع رسيده است.
3- يكدوره معارف اسلامى
تا آخر معاد (مخطوط).
4- تفسير قرآن از اول تا سوره نساء و از سوره مزمل تا آخر قرآن.
5- يكدوره تقريرات درس ميرزا مهدى اصفهانى (مخطوط).
(تو ح 1324 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى و مفسر. در ترك از توابع ميانه آذربايجان به دنيا آمد. در همان جا ادبيات عرب، منطق، اصول و فقه را در محضر سيد واسع كاظمى تركى، كه از شاگردان برجسته ى آخوند خراسانى بود، فراگرفت. در 1349 ق به مشهد رفت و در سطوح عالى نزد آيت اللَّه شيخ هاشم قزوينى و در فلسفه و كلام نزد آيت اللَّه شيخ مجتبى قزوينى و در درس خارج نزد زعيم حوزه ى علميه مشهد، آيت اللَّه ميرزا محمد آقازاده ى خراسانى، تلمذ كرد. او همچنين يك دوره اصول فقه و يك دوره ى كامل اصول عقايد و معارف اسلامى را از محضر آيت اللَّه ميرزا مهدى غروى اصفهانى استفاده نمود و از ايشان به دريافت اجازه اجتهاد و نقل حديث نايل آمد، اجازه اى كه آيت اللَّه حجت كوه كمرى نيز آن را تأييد كرد. او از معتقدان به مكتب تفكيك محسوب مى شد. بعدها در قم مورد توجه آيت اللَّه بروجردى قرار گرفت و پس از سكونت در آنجا عهده دار تدريس خارج اصول و تعليم تفسير و معارف اسلامى گرديد. او در طول عمر خويش تلاش بسيارى براى كمك به محرومان و اقدامات زيادى در امور عام المنفعه نمود. از آثارش: «بدائع الكلام فى تفسير آيات الاحكام»؛ تفسير «فاتحة الكتاب»؛ «مناهج البيان»، در تفسير قرآن؛ «تفسير القرآن الكريم»؛ «الرشاد»، در توحيد و معاد؛ دوره ى كامل درس «اصول» آيت اللَّه آقا ميرزا مهدى اصفهانى؛ رساله در «حبط و تكفير»؛ رساله در «خمس».[1]
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد
نهم)
منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 9، ش 12، ص 41 -40).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجه الاسلام والمسلمين حاج ميرزا باقر تركى ملكى ميانجى عالمى عامل و فاضلى كامل و مفسرى بصير و محدثى خبير و از اوتاد و اخيار علماء حوزه علميه قم است تولدش در ميانه واقع شده و به مشهد مقدس مهاجرت نموده و سالها در حوزه علميه خراسان به تحصيل و تكميل مبانى علوم پرداخته آنگاه در حيات مرحوم زعيم اعظم آيت الله العظمى بروجردى طاب ثراه به قم آمده و رحل اقامت افكنده و چندين سال از محضر آن علامه بزرگوار و بعد آيت الله العظمى شريعتمدارى ايده الله استفاده نموده و به تدريس فقه و تفسير پرداخته و عده اى از فضلاء و محصلين قم را از بيانات دقيقه و اخلاق حميده بهره مند مى سازد.
از باقيات الصالحات ايشان است فرزند برومندشان جناب ثقه الاسلام و مصباح الظلام آقاى آقا ميرزا صادق ملكى داماد آيت الله حاج شيخ راضى نجفى تبريزى از فضلاء آراسته موصوف به فضل و تقوا است سالها در مشهد و قم از محضر بزرگان و آيات عظام استفاده كرده و براى تبليغ به خارج كشور بحرين و قطر و غيره مسافرت و انجام وظيفه نموده و اكنون رحل اقامت به تهران افكنده و به اقامه جماعت و خدمات دينى اشتغال دارد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز نيمه اول قرن چهاردهم هجرى، از زنان نوازده. پدرش ميرزا عبداللَّه شاگرد برجسته آقا غلامحسين، نوازنده سرشناس دوره ناصرى بود. گويند ميرزا عبداللَّه با كمك سيد عبداللَّه نامى كه سه تار مى زده و دستگاه هاى موسيقى را خوب مى شناخته، موسيقى ايرانى را در هفت دستگاه- كه امروز معمول است- منظم و مرتب كرد. ملوك همانند خواهرش مولود موسيقى را نزد پدرش فراگرفت
و سه تار را به خوبى مى زده است.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ هنرهاى ملى و هنرمندان ايرانى، 611 / 1.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 969/ 968/ 966 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث، متكلم، عابد، زاهد و شاعر، متخلص به ملولى. مشهور به شاهمير. اصلش از سادات مازندران است كه چند نسل در اصفهان زيسته اند. وى از علماى عهد شاه طهماسب صفوى (984 -930 ق) و جد خليفه سلطان است. او عهده دار توليت آستان قدس رضوى بود. در مقبره ى ستى فاطمه ى اصفهان مدفون است. از آثارش: حاشيه بر «شرح تجريد»؛ حاشيه بر «شرايع»؛ حاشيه بر «شرح چغمينى»، در هيئت؛ حاشيه بر «كافى»؛ حاشيه بر «قواعد» علامه حلى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر (1009 -1008/ 3)، اعيان الشيعه (285/ 3)، تاريخ نظم و نثر (826 ،448 -447)، تذكرة القبور (127 -126)، الذريعه (1101/ 9)، ريحانه (289 -288/ 5)، صبح گلشن (448)، فرهنگ سخنوران (876).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
امانوئل مليك اصلانيان، از استادان بزرگ موسيقى نوين ايران، به سال 1292 شمسى در شهرستان تبريز متولد شد، وى با تشويق پدر و مادر خود از سن ده سالگى به فراگيرى موسيقى پرداخت و پس از گذشت سال ها از تحصيل وى، او توانست يكى از زبده ترين و بهترين نوازندگان پيانو شود و افتخارات فراوانى براى ميهن خود كسب كند.
مليك اصلانيان، تحصيلات موسيقى را ابتدا در ايران نزد هنرمندى بنام آماتونى آغاز كرد و حدود چهار سال پيانو را نزد وى فراگرفت و از سن چهارده سالگى به آلمان رفت و تحصيلات خود را در يكى از دبيرستانهاى شهر هامبورك به نام گوته به پايان برد و از سال 1935 تا 1937 در كنسرواتوار هامبورك مشغول تحصيل در رشته پيانو و آهنگ سازى شد.
پس از اتمام دوره كنسرواتوار، از سال 1938 تا 1943 به مدت پنج
سال در آكادمى دولتى آلمان مشغول تحصيل شد كه رشته هاى فوق و رهبرى اركستر را به اتمام رسانيد و در همين ايام، در رشته موسيقى فلسفى و روانشناسى نيز مطالعات عميق و قابل توجهى نمود.
از استادان مليك اصلانيان كه وى پيانو را زير نظر آنان فراگرفت، مى توان از:پروفسور «فيشر»، (FISHER) و پروفسور «آزوگه»،(AUZORGEH) نام برد كه از بزرگترين موزيسين هاى آلمان به شمار مى رفتند.
مليك اصلانيان، پس از اتمام تحصيلات خود، در كنسرواتوار دولتى «كلرشل» مشغول تدريس گرديد و در همان سال به رياست مدرسه پيانوى هامبروگ منتخب شد.
وى، از همين سال، كنسرت هاى متعددى را به صورت دوره اى در بيشتر شهرهاى ممالك اروپايى مثل: برلين، هامبورگ، لايپزيك، فرانكفورت، اشتوت كارت، پراگ، پاريس و چند شهر ديگر اجرا نمود كه در تمام اين شهرها به نام يك پيانيست بزرگ و خلاق ايرانى با استقبال عمومى مواجه گشت و به قدرى قطعات سنگين «باخ» و «بتهوون» را خوب اجرا كرد كه روزنامه هاى وقت آن زمان نوشتند:
«منظور بتهوون از اين قطعه، همين بوده كه مليك اصلانيان هنرمند ايرانى اجرا كرد».
امانوئل مليك اصلانيان، پس از قريب بيست و چهار سال اقامت در آلمان به كشور خود ايران مراجعت نمود و ديدارى از پدر و مادر خود از نزديك نمود ولى همين ديدار و عشق به ايران منجر به ترك اروپا از طرف وى گرديد و در ايران ماندگار شد.
اصلانيان به موسيقى ايرانى بسيار علاقمند و آوازهاى ايرانى را بسيار ماهرانه با پيانو مى نواخت و مى گفت: «ما غير از موسيقى محلى، داراى موسيقى پربار ديگرى نيز هستيم كه كشورهاى ديگر فاقد آن مى باشند و اين همان دستگاهها و رديف ها و گوشه هايى است كه
مى توان از هر يك آنها استفاده ها و برداشت هاى فراوانى كرد».
اصلانيان، آثار فراوان و متعددى ساخت كه هر كدام معرف ذوق ظريف و حساس او بوده، از جمله: آهنگهايى در چهارگاه، اصفهان و قطعاتى فانتزى و قطعه اى براى اركستر، براى ارائه و اجرا در جشن هزاره بوعلى سينا، فيلسوف و موسيقيدان بزرگ ايرانى و غيره مى باشد. وى علاقه فراوانى به حافظ و سعدى داشت و طى ساليان دراز كه از وطن خود ايران دور بود، هيچگاه كتاب هاى اين شاعران بزرگ ايران را از خود دور نمى داشت و در كشورهاى اروپايى با توجه به محيط و جو نامساعد و دور از بسيارى اخلاقيات، هيچگاه، لب به مشروبات الكى نزد و هر وقت كه پشت پيانو قرار مى گرفت، همه چيز اين جهان خاكى را فراموش مى كرد، حتى خودش را نيز از ياد مى برد و در عالمى از زيبايى ها، در جهانى بى انتها از ذوق و هنر مغروق مى گشت، وقتى از او در اين باره پرسيده شد؟ وى جمله معروف بتهوون را كه گفته بود: «من با موسيقى به خدا نزديك مى شوم و براى مردم از خالق يكتا الهام مى گيرم»، تكرار مى كرد و مى گفت: «موسيقى، يك هنر ظريف و احساسى و آسمانى است كه هركس با احساس و ذوق مخصوص خود، ميتواند به خداوند نزديك شود».
اصلانيان، در كنسرت هاى متعددى كه براى مؤسسات خيريه اعانه جمع آورى مى شد شركت مى كرد و در آن ها سلو مى نواخت، دو بار براى دانش آموزان بى بضاعت، يك بار در تالار فرهنگ نيز در سال هاى آخر فعاليت هاى خويش براى كمك شركت كرد و پس از مدتى از وى جهت تدريس در هنرستان عالى موسيقى دعوت به عمل آمد كه وى
شاگردان بزرگى را تربيت و به جامعه موسيقى كشور تحويل داد.
مليك اصلانيان كه حدود بيست و چهار سال در آلمان اقامت داشت از آن زمان تعريف مى كند «در سال 1940 بود كه جنگ بين الملل دوم جريان داشت، شبى من در يكى از سالن هاى فرهنگى شهر برلين مشغول اجراى كنسرت بودم و اين مصادف بااولين شب حملات هوايى متفقين به برلين بود كه يك باره صداى مهيبى برخاست و انفجار بمب ها، تمام شيشه هاى سالن را شكست و ديوارها را به لرزه درآورد، ولى من كه هنگام نواختن عادت دارم غرق در موسيقى شوم اهميت ندادم و به نواختن ادامه دادم و غير از تنى چند كه آن ها هم خيلى زود به سالن باز گشتند، اكثريت كامل مردم سالن را به هنگام بمباران ترك نگفتند و اين نشانه علاقه مردم آلمان را به موسيقى مى رساند، ديگر اين كه در يكى از كنسرت هايم برق سالن را به خاطر ناشى از جنگ و بمباران يكباره ميان انجام كنسرت خاموش كردند ولى من بدون قطع كنسرت به آن ادامه دادم و در تاريكى كنسرت را قطع نكردم كه همين امر موجب تشويق و استقبال مردم و مطبوعات آلمان قرار گرفت. و حادثه اى هم كه نزديك بود منجر به مرگم شود و آن اين كه، پس از سقوط برلن، در يكى از دهات كه مورد محاصره قواى متفقين قرار گرفته بود، هواپيمائى يكباره از بالاى سرم گذشت و تيراندازى از طرف آن به سوى مردم شروع شد و گلوله اى هم از بغل گوش من عبور كرد و عينك مرا به زمين پرت كرد و نزديك بود كه به مغز من اصابت نمايد كه به
خير گذست». وى با يك دختر ايرانى مقيم آلمان كه جهت تحصيل به آن ديار سفر كرده بود ازدواج كرد. امانوئل مليك اصلانيان، يكى ديگر از خادمين موسيقى نوين ايران است كه خيلى بى سر و صدا به فرهنگ صوتى كشور خدمات ارزنده اى نمود، يادش گرامى باد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن ممدوحي
محل تولد : كرمانشاه
شهرت : ممدوحي كرمانشاهي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1318/1/1
زندگينامه علمي
تولد و دوران كودكي :
آيت الله ممدوحي در سال 1318 هجري شمسي در كرمانشاه در خانواده اي متدين و دانش دوست چشم به جهان گشود. پدرش به پيشه تجارت اشتغال داشت و خود، تا شرح لعمه را خوانده و بر آن مسلّط بود. خانه ايشان در كرمانشاه محل رفت و آمد روحانيان و علماء شهر بود.
دوران تحصيل :
آيت الله ممدوحي در هفت سالگي به دبستان رفت و پس از اتمام تحصيلات كلاسيك به تحصيل علوم ديني روي آورد، امّا اين مسأله ابتدا با مخالفت خانواده اش رو به رو بود. از اين رو، وي چهل زيارت عاشورا در حالت ايستاده نذر كرد. عازم شدن او به قم در زماني بود كه بخشي از دروسِ دورۀ مقدمات را به پايان برده بود. در قم به تكميل دروس دورۀ مقدمات پرداخت و سپس به درس شرح لمعتين رفت . حجرۀ او در قم در مدرسه علميۀ حجتيه قرار داشت و شرط ورود به آن ، امتحان دادن شرح لمعه بود؛ امّا سفارش ويژه آيت الله العظمي سيد احمد زنجاني (ره ) باعث شد كه وي را بدون امتحان به آن مدرسه بپذيرند.
با پايان يافتن دورۀ سطح ،
به درس خارج استادان برجستۀ دورۀ خود رفت و در كنار آن از تحصيل علوم عقل و حكمت نيز باز نماند و از شاگردان دروس عمومي و خصوصي علامه طباطبايي (ره ) به شمار مي آمد و مدت زيادي از وقت خود را به مباحثه ، دقت و ملازمه با استادان خود مي پرداخت كه باعث شد خاطرات بسياري از آن بزرگواران در سينه داشته باشد. همچنين در دروس اخلاق آن روزگار شركت ويژه داشت و از اين رهگذر، به تهذيب نفس و كسب ملكات فاضله مي پرداخت . او در اين سالها، از تدريس آنچه آموخته بود، دريغ نكرد برخي از كتب را بارها تدريس فرمود.
استادان و دوستان :
آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، محضر عالمان بسياري را درك كرد. او كه شرح لمعه را نزد «آيت الله ستوده» خوانده بود، براي خواندن كتاب مكاسب به درس «آيت الله مشكيني» رفت و رسائل را نزد «آيت الله نوري همداني» و «مرحوم آيت الله آذري قمي» و كفايه را خدمت «آيت الله سلطاني» فرا گرفت . با اتمام دورۀ سطح و ورود به درس خارج ، در درس فقه مرحوم «محقق داماد» شركت كرد و مدت چهارده سال به درس آيت الله العظمي گلپايگاني (ره ) رفت و تا دو سال پيش از رحلت آن مرجع بزرگ ، در درس او حاضر مي شد. در اين سالها، براي تحصيل اصول فقه نيز به درس خارج «مرحوم ميرزا هاشم آملي» رفت و سالها از محضر او كسب فيض كرد.
آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، علوم عقلي و حكمت را نيز به خوبي فرا گرفت و مدتها در درس اسفار علامه عظيم الشأن سيد محمد حسين طباطبايي (ره ) حاضر مي شد.
علاوه بر آن در جلسات خصوصي علامه كه در شبهاي پنج شنبه و جمعه تشكيل مي شد، شركت داشت و نيز از شيوۀ اخلاقي و برنامه هاي سير و سلوك او بهره هاي فراوان مي برد.
با رحلت علامه طباطبايي ، در درس اسفار و فصوص الحكم «آيت الله جوادي آملي» شركت نمود و بعدها به درس «آيت الله حسن زاده آملي» نيز مي رفت و از محضر اين دو عالم بزرگوار نيز به بهترين وجه استفاده مي نمود. آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود با طلاب و فضلا مباحثه ، مرافقت و دوستي داشت كه از جمله آنان به آيت الله سيد محسن خرازي ، آيت الله رضا استادي و آقاي شيخ قدرت اللّه نجفي اشاره كرد. وي بسياري از دروس آموخته را با اين بزرگواران مباحثه مي نمود.
فعاليتهاي علمي و فرهنگي :
زندگي آيت الله ممدوحي سرشار از تلاشهاي علمي و فرهنگي است . اين عالم بزرگوار در سالهاي عمر خود بارها كتب درسي فقهي و اصولي تا سطح كفاية الاصول را تدريس كرده است و از اين رهگذر شاگردان بسياري را تربيت نموده است ؛ امّا با توجه به نياز حوزه هاي علميه به آشنايي با علوم عقلي و با توجه به ضرورتهاي موجود در جهان اسلام و با سفارش آيت الله جوادي آملي ، به تدريس علوم عقلي روي آورده است و پس از بارها تدريس كتب بداية الحكمة و نهاية الحكمة علامه طباطبايي ، شرح اشارات ابن سينا و شرح منظومه سبزواري ، هم اكنون به تدريس كتاب اسفار مي پردازد. او چندي است به تدريس كتاب شريف توحيد صدوق با روش كارشناس و تحقيق در متن و انطباق با براهين فلسفي و كلامي اشتغال دارد.
آيت الله ممدوحي در طي اين سالها كتب فراواني را
تأليف و به عالم اسلام ارزاني داشته است كه از آن ميان مي توان به شرح صحيفه سجاديه ، شرح نهج البلاغه ، شرح رسالة الولاية علامه طباطبايي ، رساله اي در علم امام ، حقوق اساسي ، انسان و جهان در شناخت مكتب اسلام ، اجتهاد و تقليد، حكمت حكومت فقيه و شرح رسالة الوجود كاشف الغطاء اشاره كرد. او بارها در مجامع عمومي و در شهرهاي گوناگون به سخنراني و تبليغ مباني اسلام و شيعه پرداخته است كه همواره با استقبال اقشار گوناگون ، به ويژه جوانان برومند رو به رو شده است .
فعاليتهاي سياسي :
آيت الله ممدوحي با نخستين بارقه هاي مبارزه با رژيم طاغوت ، به صف مبارزان پيوست و در طول ساليان حكومت خاندان پهلوي از هيچ تلاشي در راه مبارزه با آن حكومت خائن فروگذار نكرد كه بر اثر آن ، بارها مورد تعقيب و تهديد قرار گرفت . او همكاري خود با جامعه مدرسين حوزه علميه قم را از همان سالها آغاز كرد و در امور گوناگون به برنامه ريزي براي مبارزه منسجم مي پرداخت . او در اماكن و شهرهاي گوناگون سخنرانيهاي تندي عليه رژيم شاه انجام مي داد كه گاه به دستگيري و بازداشت او مي انجاميد. علاوه بر آن ، آيت الله ممدوحي با شناخت هجمه هاي فرهنگي و ضرورت تلاش فرهنگي براي خنثي كردن شبهه هاي ماركسيسم و كمونيسم به تلاش براي آشنايي جوانان با مباني اسلام و نقد ديدگاههاي مكاتب التقاطي مي پرداخت .
آيت الله ممدوحي پس از انقلاب نيز به حمايت خود از امام (ره ) و رهبر معظم انقلاب ادامه داد و در مسائل گوناگون همواره مدافع انقلاب بود. او هم اكنون در قم به تدريس و تربيت شاگردان مكتب امام صادق (ع ) اشتغال دارد و چند
سالي است كه به عنوان نماينده خبرگان رهبري از شهر كرمانشاه در مجلس خبرگان رهبري اشتغال دارد.
ايشان شرح زندگي خود را به طور مختصر چنين مي نگارد: اينجانب حسن ممدوحي پس از گذراندن 14 الي 15 سال درس خارج فقه و حدود 7 سال خارج اصول روي به تدريس متون عاليه از رسائل، كفايه و غيره آورده و چندين بار دوره هاي آن كتب علمي را در عرصه تدريس خود داشته ام. با اضافه تعليقه و حواشي بر تمامي كتب مزبور همزمان به تحصيل علوم عقلي (كلام، فلسفه، عرفان نظري) پرداخته و تمامي دوره هاي فلسفه مشاء و متعاليه را با طي كتب مرسوم به پايان رسانيده و سپس به تدريس جملگي آنها پرداختم و با تدريس و شرح و حواشي و تعليقه شاگردان توان مندي را بحمدالله به عرصه مسائل عقلي عرضه داشته ايم كه خود موجب گسترش فن عقلائي علوم حوزوي در نسل آتي حوزه علميه خواهد بود.
در حين اشتغال به دروس فوق الذكر از تاليف و تصنيف خودداري نكرده و بيش از سي اثر علمي را به رشته تاليف و تحرير كشانده كه بعضي مطبوع و اكثر آنها غير مطبوع است و در طي دوران زندگي علمي خود به شغل ديگري هرگز مبادرت ننمودم و بلكه به خاطر پيشبرد دروس و استفاده بيشتر هم بحثان از مسافرت هاي بسياري عبادي تفريحي كه بحمدالله با دل و جان به تمام لوازم اين تضلع ملتزم شديم.
از اولين سالهاي تحصيلي پيوسته به تدريس اشتغال داشته از ادبيات و منطق و علوم بلاغي تا عالي ترين سطوح و سپس تدريس خارج فقه را مدتي شروع
كرديم كه پس از مدتي روايات قيمه معجزه آسا كه در رابطه با عقائد و معارف توحيد صدوق بود با مراجعه شروح روائي موجود: شرح توحيد قاضي سعيد قمي، شرح بر اصول كافي آخوند ملاصدرا و مرآة العقول علامه مجلسي جملگي را به رشته بحث در آورديم كه همراه آن رسائل سبعه علامه طباطبايي: رسالة الانسان قبل الدنيا و الانسان بعد الدنيا و الانسان في الدنيا. رساله توحيديه: اسماء، صفات، وسائط، افعال را نيز به ضميمه آنها نموديم كه بحمدالله مجموعه اي بس عظيم فرآورده آن مباحث خواهد شد ان شاءالله. به اميد آنكه در آينده تدريس اين منابع عظيم علمي نيز در سلك دروس حوزوي در آمده و در پر بارتر شدن مكتب علمي حوزه اثر بسيار چشم گيري بگذارد.
حسن ممدوحي
محل تولد : كرمانشاه
شهرت : ممدوحي كرمانشاهي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1318/1/1
تصوير بزرگتر
آدرس اينترنتي
پست الكترونيكي : myname@site.com
بستن[X]زندگينامه علمي
تولد و دوران كودكي :
آيت الله ممدوحي در سال 1318 هجري شمسي در كرمانشاه در خانواده اي متدين و دانش دوست چشم به جهان گشود. پدرش به پيشه تجارت اشتغال داشت و خود، تا شرح لعمه را خوانده و بر آن مسلّط بود. خانه ايشان در كرمانشاه محل رفت و آمد روحانيان و علماء شهر بود.
دوران تحصيل :
آيت الله ممدوحي در هفت سالگي به دبستان رفت و پس از اتمام تحصيلات كلاسيك به تحصيل علوم ديني روي آورد، امّا اين مسأله ابتدا با مخالفت خانواده اش رو به رو بود. از اين رو، وي چهل زيارت عاشورا در حالت ايستاده
نذر كرد. عازم شدن او به قم در زماني بود كه بخشي از دروسِ دورۀ مقدمات را به پايان برده بود. در قم به تكميل دروس دورۀ مقدمات پرداخت و سپس به درس شرح لمعتين رفت . حجرۀ او در قم در مدرسه علميۀ حجتيه قرار داشت و شرط ورود به آن ، امتحان دادن شرح لمعه بود؛ امّا سفارش ويژه آيت الله العظمي سيد احمد زنجاني (ره ) باعث شد كه وي را بدون امتحان به آن مدرسه بپذيرند.
با پايان يافتن دورۀ سطح ، به درس خارج استادان برجستۀ دورۀ خود رفت و در كنار آن از تحصيل علوم عقل و حكمت نيز باز نماند و از شاگردان دروس عمومي و خصوصي علامه طباطبايي (ره ) به شمار مي آمد و مدت زيادي از وقت خود را به مباحثه ، دقت و ملازمه با استادان خود مي پرداخت كه باعث شد خاطرات بسياري از آن بزرگواران در سينه داشته باشد. همچنين در دروس اخلاق آن روزگار شركت ويژه داشت و از اين رهگذر، به تهذيب نفس و كسب ملكات فاضله مي پرداخت . او در اين سالها، از تدريس آنچه آموخته بود، دريغ نكرد برخي از كتب را بارها تدريس فرمود.
استادان و دوستان :
آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، محضر عالمان بسياري را درك كرد. او كه شرح لمعه را نزد «آيت الله ستوده» خوانده بود، براي خواندن كتاب مكاسب به درس «آيت الله مشكيني» رفت و رسائل را نزد «آيت الله نوري همداني» و «مرحوم آيت الله آذري قمي» و كفايه را خدمت «آيت الله سلطاني» فرا گرفت . با اتمام دورۀ سطح و ورود به درس خارج ، در درس فقه مرحوم «محقق داماد» شركت كرد
و مدت چهارده سال به درس آيت الله العظمي گلپايگاني (ره ) رفت و تا دو سال پيش از رحلت آن مرجع بزرگ ، در درس او حاضر مي شد. در اين سالها، براي تحصيل اصول فقه نيز به درس خارج «مرحوم ميرزا هاشم آملي» رفت و سالها از محضر او كسب فيض كرد.
آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، علوم عقلي و حكمت را نيز به خوبي فرا گرفت و مدتها در درس اسفار علامه عظيم الشأن سيد محمد حسين طباطبايي (ره ) حاضر مي شد. علاوه بر آن در جلسات خصوصي علامه كه در شبهاي پنج شنبه و جمعه تشكيل مي شد، شركت داشت و نيز از شيوۀ اخلاقي و برنامه هاي سير و سلوك او بهره هاي فراوان مي برد.
با رحلت علامه طباطبايي ، در درس اسفار و فصوص الحكم «آيت الله جوادي آملي» شركت نمود و بعدها به درس «آيت الله حسن زاده آملي» نيز مي رفت و از محضر اين دو عالم بزرگوار نيز به بهترين وجه استفاده مي نمود. آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود با طلاب و فضلا مباحثه ، مرافقت و دوستي داشت كه از جمله آنان به آيت الله سيد محسن خرازي ، آيت الله رضا استادي و آقاي شيخ قدرت اللّه نجفي اشاره كرد. وي بسياري از دروس آموخته را با اين بزرگواران مباحثه مي نمود.
فعاليتهاي علمي و فرهنگي :
زندگي آيت الله ممدوحي سرشار از تلاشهاي علمي و فرهنگي است . اين عالم بزرگوار در سالهاي عمر خود بارها كتب درسي فقهي و اصولي تا سطح كفاية الاصول را تدريس كرده است و از اين رهگذر شاگردان بسياري را تربيت نموده است ؛ امّا با توجه به نياز حوزه هاي علميه به آشنايي با علوم عقلي و با توجه
به ضرورتهاي موجود در جهان اسلام و با سفارش آيت الله جوادي آملي ، به تدريس علوم عقلي روي آورده است و پس از بارها تدريس كتب بداية الحكمة و نهاية الحكمة علامه طباطبايي ، شرح اشارات ابن سينا و شرح منظومه سبزواري ، هم اكنون به تدريس كتاب اسفار مي پردازد. او چندي است به تدريس كتاب شريف توحيد صدوق با روش كارشناس و تحقيق در متن و انطباق با براهين فلسفي و كلامي اشتغال دارد.
آيت الله ممدوحي در طي اين سالها كتب فراواني را تأليف و به عالم اسلام ارزاني داشته است كه از آن ميان مي توان به شرح صحيفه سجاديه ، شرح نهج البلاغه ، شرح رسالة الولاية علامه طباطبايي ، رساله اي در علم امام ، حقوق اساسي ، انسان و جهان در شناخت مكتب اسلام ، اجتهاد و تقليد، حكمت حكومت فقيه و شرح رسالة الوجود كاشف الغطاء اشاره كرد. او بارها در مجامع عمومي و در شهرهاي گوناگون به سخنراني و تبليغ مباني اسلام و شيعه پرداخته است كه همواره با استقبال اقشار گوناگون ، به ويژه جوانان برومند رو به رو شده است .
فعاليتهاي سياسي :
آيت الله ممدوحي با نخستين بارقه هاي مبارزه با رژيم طاغوت ، به صف مبارزان پيوست و در طول ساليان حكومت خاندان پهلوي از هيچ تلاشي در راه مبارزه با آن حكومت خائن فروگذار نكرد كه بر اثر آن ، بارها مورد تعقيب و تهديد قرار گرفت . او همكاري خود با جامعه مدرسين حوزه علميه قم را از همان سالها آغاز كرد و در امور گوناگون به برنامه ريزي براي مبارزه منسجم مي پرداخت . او در اماكن و شهرهاي گوناگون سخنرانيهاي تندي عليه رژيم شاه انجام مي داد كه گاه به دستگيري و
بازداشت او مي انجاميد. علاوه بر آن ، آيت الله ممدوحي با شناخت هجمه هاي فرهنگي و ضرورت تلاش فرهنگي براي خنثي كردن شبهه هاي ماركسيسم و كمونيسم به تلاش براي آشنايي جوانان با مباني اسلام و نقد ديدگاههاي مكاتب التقاطي مي پرداخت .
آيت الله ممدوحي پس از انقلاب نيز به حمايت خود از امام (ره ) و رهبر معظم انقلاب ادامه داد و در مسائل گوناگون همواره مدافع انقلاب بود. او هم اكنون در قم به تدريس و تربيت شاگردان مكتب امام صادق (ع ) اشتغال دارد و چند سالي است كه به عنوان نماينده خبرگان رهبري از شهر كرمانشاه در مجلس خبرگان رهبري اشتغال دارد.
ايشان شرح زندگي خود را به طور مختصر چنين مي نگارد: اينجانب حسن ممدوحي پس از گذراندن 14 الي 15 سال درس خارج فقه و حدود 7 سال خارج اصول روي به تدريس متون عاليه از رسائل، كفايه و غيره آورده و چندين بار دوره هاي آن كتب علمي را در عرصه تدريس خود داشته ام. با اضافه تعليقه و حواشي بر تمامي كتب مزبور همزمان به تحصيل علوم عقلي (كلام، فلسفه، عرفان نظري) پرداخته و تمامي دوره هاي فلسفه مشاء و متعاليه را با طي كتب مرسوم به پايان رسانيده و سپس به تدريس جملگي آنها پرداختم و با تدريس و شرح و حواشي و تعليقه شاگردان توان مندي را بحمدالله به عرصه مسائل عقلي عرضه داشته ايم كه خود موجب گسترش فن عقلائي علوم حوزوي در نسل آتي حوزه علميه خواهد بود.
در حين اشتغال به دروس فوق الذكر از تاليف و تصنيف خودداري نكرده و بيش از سي اثر علمي را به رشته تاليف و تحرير
كشانده كه بعضي مطبوع و اكثر آنها غير مطبوع است و در طي دوران زندگي علمي خود به شغل ديگري هرگز مبادرت ننمودم و بلكه به خاطر پيشبرد دروس و استفاده بيشتر هم بحثان از مسافرت هاي بسياري عبادي تفريحي كه بحمدالله با دل و جان به تمام لوازم اين تضلع ملتزم شديم.
از اولين سالهاي تحصيلي پيوسته به تدريس اشتغال داشته از ادبيات و منطق و علوم بلاغي تا عالي ترين سطوح و سپس تدريس خارج فقه را مدتي شروع كرديم كه پس از مدتي روايات قيمه معجزه آسا كه در رابطه با عقائد و معارف توحيد صدوق بود با مراجعه شروح روائي موجود: شرح توحيد قاضي سعيد قمي، شرح بر اصول كافي آخوند ملاصدرا و مرآة العقول علامه مجلسي جملگي را به رشته بحث در آورديم كه همراه آن رسائل سبعه علامه طباطبايي: رسالة الانسان قبل الدنيا و الانسان بعد الدنيا و الانسان في الدنيا. رساله توحيديه: اسماء، صفات، وسائط، افعال را نيز به ضميمه آنها نموديم كه بحمدالله مجموعه اي بس عظيم فرآورده آن مباحث خواهد شد ان شاءالله. به اميد آنكه در آينده تدريس اين منابع عظيم علمي نيز در سلك دروس حوزوي در آمده و در پر بارتر شدن مكتب علمي حوزه اثر بسيار چشم گيري بگذارد.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 299/ 298/ 297 ق)، صوفى و عارف. ظاهرا ممشاد نام اصلى او و احتمالا مخفف محمد شاد است. اهل عراق بود. در زمان مقتدر عباسى مى زيست و از بزرگان عرفا و مشايخ طريقت عصر خود به حساب مى آمد و از اقران جنيد و رويم و نورى و در بين خلفاى جنيد
بغدادى برتر بود. ابوبكر محمد بن عبداللَّه رازى حافظ از وى كلماتى را نقل كرده است. از اوست: راه حق دور و صبر بر حق بس سخت است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ گزيده (647)، تذكرة الاولياء (160 -157/ 2)، ترجمه ى رساله ى قشريه (616 ،527 ،526 ،256)، جستجو در تصوف (185)، حلية الاولياء (354 -353/ 10)، دايرةالمعارف فارسى (2856 -2855/ 2)، ريحانه (7/ 6)، سير النبلاء (563/ 13)، صفة الصفوة (290 -289/ 2)، طبقات الصوفيه سلمى (318 -316)، طبقات الصوفيه هروى (259 -254)، لغت نامه (ذيل/ ممشاد دينورى)، نفحات الانس (93 -92).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 330 / 329 ق)، صوفى. از مشايخ برجسته نيشابور بود و عالم به علوم ظاهر. عبدالله از مصاحبان حمدون قصار به شمار مى رفت و در طريقت از پيروان او بود. بزرگى در حق وى گفته كه: «من مردى و نيم شناسم. نيم مرد نصرآبادى است كه مردمان را به بد نام نبرد و مرد تمام عبدالله بن منازل كه مردمان را خود نام نبرد».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره الاولياء (109 -107 / 2)، رساله ى قشيريه، ترجمه (73)، سير النبلاء (297/ 15)، طبقات الصوفيه سلمى (369 -366)، طبقاا الصوفيه هروى (461 -459)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 329)، نفخات الانس (213 -212).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هنرمند خوش صدا و بااستعداد ولى افسوس كم كار، محمد صفار منتشرى، در سيزدهم دى ماه 1321 در شهرستان لنگرود، يكى از شهرهاى خوش آب و هوا و سرسبز استان گيلان متولد گرديد، وى تا سن ده سالگى در اين شهر مشغول تحصيل بود و از سال 1332 همراه والدين خود به تهران آمد و در اين شهر به تحصيل ادامه داد. پدرش كه از صدايى خوب و ارثى برخوردار بود و بيشتر مواقع از صداى خوانندگان بزرگى مثل: تاج اصفهانى و جواد بديع زاده كه صفحاتشان را روى گرامافون مى گذاشت بهره مى برد و با دقت و لذت وصف ناشدنى به آنها گوش مى داد و خود همان آنها را در منزل مى خواند، محمد هم به مرور تحت تأثير او قرار مى گيرد و همانها را مى خواند، و از همان كودكى متوجه شد كه داراى صدايى خدادادى و ارثى مى باشد و در مدرسه در جشنهايى كه به مناسبتهاى مختلف اعياد ملى و مذهبى پيش مى آمد و
مى خواند و در همين ايام به بازيگرى نيز علاقمند مى شود. منتشرى مى گويد: «درست يادم نيست كه در كلاس سوم يا چهارم دبيرستان بودم كه روزى از خيابان لاله زار مى گذشتم، اعلاميه اى در تابلو اعلانات جامعه باربد نصب گرديده بود كه توجه مرا به خود جلب كرد، در اين اطلاعيه آمده بود كه به چند نفر هنرجو جهت شركت در كلاس آموزشى تئاتر و شركت آنان در نمايشنامه اى مورد احتياج است، من هم كه دنبال چنين فرصتهايى بودم به مسئولين تئاتر مراجعه كردم و در آزمون آن شركت نمودم و خوشبختانه قبول گرديدم و مدت سه سال تحت تعليم دكتر ناظرزاده كرمانى، رفيع حالتى، اسماعيل مهرتاش و ولى اللَّه خاكدان به فراگيرى فن بيان و تئاتر پرداختم، در يكى از روزها، مرحوم اسماعيل مهرتاش در كلاس درس از هنرجويان درخواست نمود جهت اجراى يك پيش پرده به نام «گردو فروش» كه هماهنگ آن را بخواند و هم نقش او را بازى نمايد مورد احتياج مى باشد. چند نفرى داوطلب گرديدند كه از ميان آنان من انتخاب شدم و پس از دو ماه تمرين، علاوه بر اجراى پيش پرده اى در نمايشنامه «خسرو و شيرين» كه با شركت هنرمند با ارزش آقاى عبدالوهاب شهيدى در شب عيد نوروز اجرا كرديم كه مورد توجه فراوان قرار گرفت (البته توضيح اين مطلب لازم است كه استاد هر سال در شب عيد سال نو براى بچه هاى پرورشگاه يتيمان و به طور كلى بچه هايى كه از داشتن پدر و مادر و سرپرست محروم بودند برنامه هاى ترتيب مى داد و ضمناً از اشخاص بانفوذ و ثروت دعوت به عمل مى آورد كه آنها هدايا و خيراتى به آن اطفال هديه
مى كردند و اين عمل خيرخواهانه و انسانى استاد مهرتاش تا زمان حيات آن مرد شريف ادامه داشت.) بعد از اجراى اين برنامه بود كه استاد به من پيشنهاد كرد كه در كلاس آوازى كه جديداً تشكيل گرديده شركت كنم. من هم از اين پيشنهاد استقبال نمودم و حدود سالهاى 1339 و 1340 بود كه جهت فراگيرى رديفهاى موسيقى ايرانى مرتب هفته اى دو جلسه در اين كلاس همراه با ساير هنرجويان كه تنى چند از آنها مثل: آقايان محمدرضا شجريان و جمال وفايى بودند تا سال 1350 شركت كرديم و در مدت 10 سال به طور آماتور در برنامه هايى كه توسط استاد در راديو و تلويزيون اجرا مى شد به اتفاق ساير هنرجويان كلاس شركت مى كردم، تا اين كه در سال 1350 توسط آقايان: بهمن بوستان و اكبر محسنى كه در آن تاريخ تهيه كننده و سرپرست اركستر برنامه ى «هفت شهر عشق» بودند، جهت اجراى برنامه به تلويزيون دعوت شدم و همراه با آقاى شجريان مدت چند سال با اين برنامه همكارى داشتيم و بعد از آن توسط دوست عزيز و هنرمندم آقاى حسن اعتمادى براى اجراى آواز به راديو آمدم كه اين همكارى كم و بيش هنوز ادامه دارد».
محمد منتشرى، از محضر استادان ديگر و بزرگى چون: احمد عبادى و اصغر بهارى نيز بهره ها گرفت و به اندوخته هاى علم موسيقى سنتى خود افزوده. وى آهنگهايى به نام: «بوسه شيرين» كه از ساخته هاى زنده ياد جواد بديع زاده مى باشد و «قفس غم»، «قصه ى تنهايى» خوانده و همكارانى كه وى تاكنون بيشتر با ايشان آهنگهايى اجرا كرده عبارتند از آقايان: على اكبرپور، اكبر محسنى، على اصغربهارى، رضا شفيعيان، محمد موسوى، حسن
اعتمادى، حسن ناهيد، كامران داروغه، بهزاد رضوى، رضا گلشن راد، بهمن رجبى، ابراهيم سرخوش و فضل اللَّه توكل مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1334، هادى منتظرى در كرمانشاه متولد شد و به واسطه علاقه اى كه به موسيقى داشت از همان اوان كودكى هرجا كه صدايى، نوايى از موسيقى سنتى ايران به گوشش مى رسيد بدان سو بى اختيار كشيده مى شد و تا پايان آن به آن نوا گوش مى داد تا اين كه خودش عاقبت ساز را به دست گرفت و نزد نوازنده ى چيره دستى به نام محمود مرآتى شروع به فراگيرى موسيقى نمود. منتظرى، پس از دريافت ديپلم به دانشكده ى هنرهاى زيبا مى رود و در رشته ى موسيقى سنتى ايران به طور علمى، مشغول تحصيل مى گردد و از وجود هنرمندان بزرگى چون: نورعلى خان برومند، محمدرضا لطفى، على اصغر بهارى و محمدرضا شجريان بهره ها مى گيرد و پايه ى خود را در موسيقى توسط اين بزرگان محكم مى كند. وى در مركز حفظ و اشاعه ى مشغول تدريس بوده و كارمند رسمى مركز سرود نيز مى باشد و با صدا و سيما نيز به عنوان نوازنده و آهنگساز همكارى دارد. منتظرى براى شناساندن موسيقى سنتى ايران همراه با گروه مسافرتهايى به كشورهاى خارج نموده است. وى جزو نوازنده هايى است كه اميد موسيقى سنتى ايران در آينده مى باشند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان و پزشك. وى از شاگردان ميرزا عبداللَّه بود و در نواختن سه تار مهارتى بسزا داشت و شاگردان ميرزا عبداللَّه بعد از فوت استادشان، او را جانشين استاد خود مى دانستند. منتظم الحكماء مدتى هم شاگرد محمدصادق خان سرورالملك بود و به همين جهت در رديف نوازى او، آثارى از آن استاد ديده مى شود. مهدى قلى خان هدايت، مخبر السلطنه (م 1334 ق)، سالها معاصر و معاشر
وى بود. مخبرالسلطنه تمام دستگاهها را طبق روايت او به خط موسيقى نگاشته و اين كار در حدود هفت سال به طول انجاميده است و اكنون يكى از بهترين منابع موسيقى ايرانى و رديف ميرزا عبداللَّه مى باشد. منتظم الحكماء در زمينه پزشكى نيز استاد بود و در مطب خود بيماران را معالجه مى كرد و به دليل علاقه به موسيقى، عصرها نيز كلاس موسيقى داير كرده بود. حاجى آقا محمد ايرانى مجرد، اسماعيل قهرمانى، سيد مهدى دبيرى نخست و قوام السلطان از شاگردان وى بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (57 -56)، تاريخ موسيقى (712 ،578 ،518 ،508 ،504/ 2)، سرگذشت موسيقى (121 -120/ 1)، مردان موسقى (182/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از نوازندگان باارزش اركستر سمفونيك تهران، محمود منتظم صديقى مى باشد كه در سال 1340 در تهران متولد شد. محمود از طفوليت به موسيقى عشق مى ورزيد و عوض بازى و شيطنت هاى معمولى دوران بچگى كنار راديو مى نشست به موسيقى راديو گوش فرامى داد. اين علاقه و عشق به موسيقى موجب شد تا پدر او يك «ارگ» براى وى خريدارى و او را به فراگيرى موسيقى تشويق نمايد.
محمود منتظم صديقى، موسيقى را به طور جدى از سن 10 سالگى شروع كرد و در سن 16 سالگى به هنرستان عالى موسيقى راه يافت و با امتحاناتى كه از وى به عمل آمد، يادگيرى موسيقى را در رشته ى سازهاى ضربى (PERCUSSION) و تمرينات خود را زير نظر استادانى مثل: پروفسور ايويوسكى استاد لهستانى و فريدون ناصرى استاد برجسته و باتجربه ايرانى انجام داد.
وى، با پشتكار و تمرينات مداوم، در سال دوم هنرستان تحصيل مى كرد كه وارد اركستر سمفونيك تهران
شد و با اين اركستر شروع به همكارى كرد. در سال 1358 همكارى خود را با سازمان صدا و سيما آغاز نمود و در سال 1360 موفق به اخذ ديپلم از هنرستان عالى موسيقى شد. چون دانشگاه تعطيل شده بود، لذا محمود براى تكميل رشته ى خود به طور خصوصى نزد زنده ياد مرتضى حنانه رفت و رشته هاى آهنگ سازى- سازشناسى فرم موسيقى را از اين هنرمند نامدار فراگرفت و سپس نزد فريدون ناصرى در رشته سازهاى ضربى و هارمونى موسيقى اندوخته هاى بسيارى را از ايشان كسب كرد.
محمود منتظم صديقى، در سال 1365 به خدمت سربازى رفت و پس از پايان بيست و هشت ماه خدمت در مناطق عملياتى، همكارى مجدد خود را با سازمان صدا و سيما و اركستر سمفونيك تهران از سر گرفت. وى در حال حاضر يكى از بهترين نوازنده هاى متخصص در رشته سازهاى ضربى ايران است.
فصل سوم
نوازندگان: نى- قره نى- ترومپت- ساكسيفون- فلوت- ضرب و دف.
نى نوازان
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1341 -1281 ق)، صوفى، عارف، روزنامه نگار و شاعر، متخلص به منصور. ملقب به معروف عليشاه. از مشايخ سلسله ى نعمت اللهى صفى عليشاه بود. در شيراز به دنيا آمد. پدرش تاجر بود ولى منصور به شغل پدر تمايل نداشت و چندى عمرش را با كتابت و تأليف و سرودن شعر سپرى كرد سپس به تهران آمد و در خانقاه صفى عليشاه سكونت گزيد و در سلك سرسپردگان و مريدان او درآمد. بعد از فوت حاج ميرزا محمود خان نائينى، به دستور صفى عليشاه، جانشنى او شد و به شيراز روانه گرديد و در خانقاهى در محله ى سردزك مشغول دستگيرى و
راهنمايى فقرا گشت. در اوايل مشروطه انجمن اخوت را تأسيس نمود و در 1326 ق روزنامه ى «اخوت شيراز» را منتشر كرد. اما از چهل سالگى دست از كارهاى اجتماعى كشيد و منحصرا با فقرا و مريدان خود معاشرت داشت. وى يكى از افرادى بود كه بعد از مرگ شيخ صفى ادعاى جانشينى او نمود. سرانجام در شيراز درگذشت و در زيرزمين خانقاه سردزك دفن گرديد. از ديگر آثارش: «ديوان» شعر، در حدود ده هزار بيت. از اوست:
ز كرم بجان عاشق بفكن شرار ديگر
بتنور دل برافروز ز عشق نار ديگر
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ جرايد (80/ 1)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (521 -516/ 4)، سيرى در تصوف (148 -147).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناشناس از همه بگذشتى و در ملك وجود
كس زبان تو ندانست و درونت نشناخت
ابراهيم منصورى در سال 1278 شمسى در تهران ديده به جهان گشود وى فرزند مرحوم حسينقلى خان (از امراء ارتش در رسته ى توپخانه) و جدش ميرزا آقاخان مستوفى اول مى باشد. منصورى از همان اوان طفوليت علاقه ى وافرى به موسيقى داشت و همين امر موجب گشت كه پدرش وى را در تاريخ 1285 شمسى به مدرسه نظام كه در كلاس اول آن موسيقى نظام نيز تدريس مى شد اعزام دارد. نامبرده پس از 6 سال از مدرسه مزبور با موفقيت چشم گيرى فارغ التحصيل و سپس در تاريخ 1291 شمسى در مدرسه ى دارالفنون در رشته ى موسيقى ثبت نام نمود و پس از گذرانيدن يك دوره ى 5 ساله پايان نامه ى خود را با ساز تخصصى ويولن آلتو دريافت داشت و در اركستر دارالفنون كه جديداً تشكيل شده بود عضويت پيدا كرد كه سرانجام همين اركستر به مدرسه ى
موسيقى تبديل شد و در محل مدرسه ى نظام سابق كه جنب دارالفنون بود، به صورت يك مؤسسه ى بزرگ هنرى استقرار پيدا كرد و هنرمندانى چون: حسين هنگ آفرين، محمود ايروانى، محمود انصارى، محمد نجى، ضياء مختارى، حسين نعيميان، حسن رادمرد، نجمى مقدم، حسين لطفى و احمد نورانى از شاگردان اين مدرسه مى باشند.
منصورى پس از مدتى، براى فراگيرى رديفهاى سنتى و تطبيق آنها با نت نزد مرحوم استاد حسين اسماعيل زاده كه از اساتيد بزرگ آن زمان بود و در ساز كمانچه مهارت بسزايى داشت رفت و پس از مدتها موفق شد كليه ى رديفهاى وى را به نت درآورد (ناگفته نماند كه منصورى اولين هنرمندى است كه رديفهاى موسيقى ايرانى را با اشعار مربوطه با نت تطبيق و به صورت علمى تنظيم نموده است زيرا در آن زمان كليه ى اساتيد موسيقى سنتى آهنگها و رديفهاى آوازى را سينه به سينه ضبط و كسب نموده و به صورت ذهنى آن را به شاگردان منتقل مى نمودند و هيچ يك از آنها با قواعد و خط نت آشنايى نداشتند.) حسين خان شاگردان ديگرى نيز داشت از جمله ابوالحسن صبا، محمد بحرينى پور، شهبار برمكى، حسين ياحقى كه وى كمانچه را نيز از ايشان تعليم گرفته است.
منصورى سپس در مكتب اساتيد ديگرى مانند ميرزا عبداللَّه و ميرزا حسينقلى و درويش خان حضور پيدا كرده و با استفاده از آثار اساتيد فوق الذكر مجموعه اى از رديفهاى موسيقى ايرانى را به رشته نت درآورده كه يكى از كاملترين رديفهاى موسيقى ايرانى است، به عنوان مثال دستگاه شور داراى 42 گوشه مى باشد البته فقط خود دستگاه شور منهاى متعلقات آن (دشتى، ابوعطا، افشارى، بيات ترك يا بيات زند).
منصورى پس از آن كه موسيقى علمى و نظرى و موسيقى اصيل ايرانى را به خوبى و در نهايت فراگرفت اولين كلاس موسيقى با قواعد علمى را در سال 1296 در تهران تأسيس كرد و در سال 1314 شمسى در وزارت فرهنگ و معارف آن زمان به سمت دبير موسيقى دبيرستانها و دانشسراهاى مقدماتى پسران و دختران در تهران انتخاب و نيز در سال 1339 يعنى در سن 61 سالگى در وزارتخانه مزبور به مقام بازنشستگى نائل گرديد.
منصورى از بدو تأسيس راديو تهران فعاليتهاى هنرى خود را در آن سازمان آغاز و در سمتهاى مختلف انجام وظيفه نموده است در تاريخ 1326 هنگامى كه پرويز محمود (يكى از اساتيد مسلم موسيقى ايران) رياست موسيقى كشور را نيز عهده دار شد منصورى به سمت رياست موسيقى راديو تهران انتخاب و مدت حدود سه سال در آن سمت با كمال جديت در حفظ و اشاعه موسيقى ملى كوشا بود، چندين اركستر بزرگ در آن سازمان تأسيس نمود به خصوص اركسترها كه اساتيدى مانند: مرتضى محجوبى (پيانو)، حسين ياحقى (ويولن) و ابوالحسن صبا (ويولن) و تعدادى ديگر نيز در آن عضويت داشتند كه رهبرى آن را منصورى به عهده داشت. منصورى هنرمندى بسيار سخت گير و مايل نبود كه موسيقى هاى بيگانه را با موسيقى اصيل ايرانى آميخته كنند به طورى كه در زمان تصدى وى در سمت رياست موسيقى راديو، مى توان گفت موسيقى در جهت اصالت پيش مى رفت و در گزينش خواننده و نوازنده نهايت دقت مى شد ولى بعد از ابراهيم خان منصورى با اعمال نفوذ افراد ناآگاه موسيقى زيباى ايرانى را با موسيقى هاى غربى و بيگانه آن هم به صورت
غلط آميخته كرده و چيزى از آن به دست آمد كه كسى حاضر به گوش دادن چنين موسيقى نبود. يكى از خدمات منصورى به موسيقى ايرانى حفظ و اشاعه تصانيف قديم مى باشد به طورى كه به همين منظور با اساتيد موسيقى آن زمان مرحوم ابوالقاسم عارف قزوينى (تصنيف ساز و شاعر) و مرحوم حاجى خان معرف به عين الدوله و ديگران آشنا شد، وى كليه ى تصانيف مرحوم حاجى خان را كه از ساخته هاى مرحوم على اكبر شيدا (شاعر و تصنيف ساز) و مرحوم درويش خان و مرحوم عارف و ديگر آهنگسازان بود به نت درآورد و پس از تنظيم براى اركستر به صورت كتب و يا صفحه گرامافون و از طريق راديو به گوش دوستداران و علاقمندان هنر رسانده و يا در دسترس آنها قرار داده است، براى مثال از ميان تصانيف و آهنگهايى كه وى آنها را به نت درآورده است چند آهنگ را به طور فهرست وار در اينجا مى آوريم.
تصنيف از بس بتار زلفت در مايه «سه گاه» از ساخته هاى شيدا، تصنيف الاساقيا در آواز «ابوعطا» از شيدا، تصنيف بهار دلكش در گوشه «حجاز» از ساخته هاى غلامحسين درويش خان، تصنيف سرو آزاد در گوشه «عراق ماهور» شعر از ملك الشعرا بهار، از ساخته هاى على اكبر شيدا كه جزو قديمى ترين تصانيف ايرانى است، تصنيف نمى دانم چه در آواز «افشارى» از ساخته هاى عارف، تصنيف چه شورها در مايه «شور» از ساخته هاى عارف. تصانيف نمى دانم چه و چه شورها را خود عارف خوانده و منصورى آنها را به نت درآورده و تصنيف چه شورها را كه مرحوم قمرالملوك وزيرى و مرحوم استاد بنان خوانده اند و در صفحه ضبط شده و نت آن در شماره ى پنجم سال چهارم
مجله موزيك ايران چاپ و منتشر شده است. بعضى از تصانيف سازنده اش مشخص نيست مانند تصانيف بار فراق دوستان و همچو فرهاد در آواز «بيات ترك». استاد منصورى آهنگهاى بى شمارى را ساخته و آثار بسيار نفيس و گرانبارى از خود به يادگار گذارده است. براى نمونه تصنيف پيام عاشق در دستگاه شور كه شعر آن را دكتر حسين مسرور سروده اند و حدود سال 1312 ساخته شده و در كتابها و مجلات موسيقى چاپ شده است و يكى از آهنگهاى معروف ايشان رباعيات خيام است در دستگاه سه گاه، منصورى به حق استاد موسيقى بود و خط نت بسيار زيبايى داشته و كتابهايى كه از ايشان به جاى مانده تماماً به خط خود ايشان است خانه استاد در آن زمان همواره محل تجمع دوستداران و اساتيد موسيقى و هنرمندان بوده است.
استاد در تمام دستگاهها و گوشه هاى آواز صاحبنظر و به تمام معنى عالم بوده به موسيقى قديم با همه ريزه كاريهاى آن كاملاً واقف اما قوه ابتكار و ابداع او چيزى ديگرى است. كه نبوغ و شخصيت هنرى او را تشكيل مى دهد. وى مردى در كمال صفا و بزرگوارى و عزت نفس و آنچه واقعاً شايسته مقام يك هنرمند واقعى است دارا بوده است.
منصورى هنرمندى بود جدى و هنر را شوخى و بازيچه فرض نمى نمود به همين علت بيشتر آنهايى كه هنر را بازيچه و سطحى مى پنداشتند و روى هوس بازى موسيقى را به صورت ناقص و مخلوط غربى و شرقى مى نواختند يا مى خواندند و يا اطلاعات ناقص از هنر داشتند با وى دشمنى ورزيده و او را در ادامه هنر اصيل مانع مى شدند ولى روى مثل كوهى استوار
در مقابل تمام مشكلات ايستادگى مى كرد. از استاد 5 فرزند به يادگار مانده كه از ميان آنها فرح اولاد ارشد نظر به علاقه خاص كه به هنر نقاشى داشت ضمن تحصيلات عاليه در رشته بازرگانى پس از سالها تلاش و كوشش اكنون يكى از هنرمندان نقاش معاصر مى باشد و تابلوهاى بسيارى جهت دوستداران اين هنر زيبا و بصرى عرضه داشته و كارش بنا به گفته هاى اهل فن از ارزشى والا برخوردار است. ناصر پسر ارشد وى هنر پدر را دنبال كرده و يادگار هنرى استاد به شمار مى رود و در اين راه از نظر علمى و نظرى تحصيلاتى نموده است و ساز تخصصى وى ويولن مى باشد البته تلاش و كوشش اكنون يكى از هنرمندان نقاش معاصر مى باشد و تابلوهاى بسيارى جهت دوستداران اين هنر زيبا و بصرى عرضه داشته و كارش بنا به گفته هاى اهل فن از ارزشى والا برخوردار است. ناصر پسر ارشد وى هنر پدر را دنبال كرده و يادگار هنرى استاد به شمار مى رود و در اين راه از نظر علمى و نظرى تحصيلاتى نموده است و ساز تخصصى وى ويولن مى باشد البته با تعدادى از سازهاى ديگر نيز آشنايى دارد نامبرده تحصيلات موسيقى را ابتدا در هنرستان موسيقى نزد استاد بزرگ موسيقى پرويز محمود رياست موسيقى كل كشور و رياست هنرستان موسيقى و روبيك گريگوريان آغاز و سپس نزد اساتيد موسيقى مانند استاد صبا و استاد حسين ياحقى و محمود ذوالفنون و تجويدى رفته و از محضر آنها نيز كسب فيض و دانش نموده است. استاد منصورى بيشتر وقت خود را صرف هنر مى نمود حتى تا لحظه ى مرگ نيز فعاليتهاى هنرى
را دنبال مى كرد وى در ديماه 1348 زندگانى را بدرود گفت و در آرامگاه ظهيرالدوله با حضور عده كثيرى از هنرمندان به خاك سپرده شد. روحش شاد و روانش آزاد باد. فعاليتهاى هنرى شادروان منصورى و آثار وى به شرح ذيل مى باشد: 1- تأسيس هنركده ى موسيقى ملى و اولين كلاس موسيقى با روش علمى در تهران. 2- موسيقى سنتى را از روش سينه به سينه به روش علمى و نت انتقال داد به طورى كه اين كار بسيار دشوار و حتى از نظر زمانى متجاوز از ده سال به طور شبانه روز كار است. 3- گردآورى و تنظيم رديفهاى آواز اساتيد موسيقى مانند حسين خان اسماعيل زاده و آقا ميرزا عبداللَّه و ميرزا آقا حسينقلى و درويش خان. 4- ساختن متجاوز از 500 آهنگ از ضربى و ترانه و غيره. 5- تهيه و تنظيم آهنگهاى قديمى اساتيد. 6- همكارى مداوم جهت تهيه و تنظيم رديفهاى استاد صبا با ايشان و مرحوم مفخم پايان. 7- تأليف تئورى موسيقى. 8- تنظيم و به نت درآوردن آهنگهاى محلى 9- تأسيس و تشكيل اركسترهاى بزرگ در راديو و غيره
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
كريم منصوري
حافظ و قاري قرآن كريم
متولد 1347 _ آبادان
تحصيلات : ديپلم
شغل : كارمند وزارت امور خارجه
نام اساتيد : سيد صالح ، گروسي ، ركابي ، منصوري ، عبدالله زاده ، موسوي ، اربابي و خدام حسيني .
شروع فعاليت : وي از 59 با شركت در جلسات قرآني آموزش قرآن كريم را به صورت فني دنبال كرد و موفق شد در مدت زمان كوتاهي به فنون قرائت
در حد مطلوبي تسلط يابد و با استفاده از نوار قرائت قاريان مشهور مصري سطح قرائت خود را ارتقا بخشد و توفيق يافت كل قرآن كريم را نيز حفظ كند.
مقام هاي داخلي :
نفر دوم مسابقات سراسري قرآن كريم سازمان اوقاف و امور خيريه (سالهاي 67 و 72 ).
نفر اول مسابقات سراسري قرآن كريم سازمان اوقاف و امور خيريه (سال 69 و 76).
نفر اول مسابقات قرآن كريم اوقاف و امور خيريه استان تهران در رشته حفظ كل .
مقام هاي بين المللي :
نفر دوم مسابقات بين المللي قرآن كريم مالزي (سال 69).
نفر دوم مسابقات بين المللي قرآن كريم عرستان سعودي (سال 71).
نفر اول مسابقات بين المللي قرآن كريم جمهوري اسلامي ايران (سال 76).
مأموريت هاي قرآني در داخل كشور :
تلاوت قرآن كريم در محافل انس با قرآن و برنامه هاي متعدد قرآني در سراسر كشور.
تلاوت قرآن كريم در مراسم افتتاحيه اجلاس سران كشورهاي اسلامي در سال 76.
مأموريت هاي قرآني در خارج از كشور :
سفر به حدود بيست كشور جهان از جمله كشورهاي مغرب ، سوريه و عمان .
سفر به عربستان سعودي جهت تلاوت قرآن كريم در مراسم سياسي عبادي حج تمتع .
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1323 ق)، عالم دينى و مفسر. در قريه ى منصورآباد جهرود قم به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات در 1343 ق به قم رفت و سطوح اوليه را از ميرزا محمدعلى اديب تهرانى و «مكاسب» و «كفايه» را از آيت اللَّه آخوند ملا على همدانى و حجت الاسلام ميرزا محمد همدانى و فلسفه و معقول را از آيت اللَّه شاه آبادى
و آيت اللَّه ميرزا خليل كمره اى فراگرفت و همچنين از محضر آيت اللَّه فيض و آيت اللَّه مرعشى نجفى و آيت اللَّه گلپايگانى بهره مند شد. او به مدت چهار سال در درس آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى شركت كرد و پس از ايشان از محضر آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه سيد محمدتقى خوانسارى و آيت اللَّه بروجردى استفاده نمود. پس از درگذشت آيت اللَّه بروجردى، به امر آيت اللَّه شريعتمدارى به تهران آمد و به اقامه ى جماعت و انجام امور دينى پرداخت. از آثارش: «حيوة الست»؛ تفسير «سوره ى انعام»؛ تفسير «سوره ى عم يتسائلون»؛ رساله اى در «غناء»؛ رساله ى «چرا لازم است خدا را شناخته و معتقد به وجود او شد»؛ جزواتى در «تقريرات» فقه و اصول اساتيد خود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آينه ى دانشوران (372 -371)، گنجينه ى دانشمندان (69 -68/ 6)، مؤلفين كتب چاپى (449/ 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ناصر منصورى يكى از هنرمندان ارزنده موسيقى است در سال 1309 در تهران متولد شد. پدرش استاد ابراهيم خان منصورى است كه شرح حال ايشان در جلد اول كتاب «مردان موسيقى سنتى و نوى ايران» آمده است. و بنابراين طبيعى است در چنين خانواده اى هنرمند و هنردوست پسرى چون ناصر مى بايستى پرورش يافته و از اين هنر ظريفه بهره كافى بدست آورد.
وى از همان كودكى علاقه خاصى به موسيقى داشت و از ميان سازهاى مختلف به ويلن و يادگيرى آن شوق بيشترى نشان مى داد زيرا ساز تخصصى پدر هم ويلن بود لذا با آن ساز بيشتر مأنوس شده بود ناصر پس از سپرى نمودن تحصيلات ابتدايى و دبيرستانى از مدارس ترغيب، اديب، ايرانشهر (قريب) و شماره 1 هدف در خردادماه 1330 باخذ ديپلم كامل متوسطه نائل
آمد. سپس با كسب موفقيت در كنكور دانشكده پزشكى مشهد مدت يك سال در آن دانشكده مشغول تحصيل شد ولى به علت اينكه دامه فعاليت هاى هنرى را در تهران بيشتر مى يافت به اين جهت با وجود اين كه در دانشكده مذكور موفق بود وقتى براى گذراندن تعطيلات تابستانى به تهران سفر نمود از رفتن و مراجعه به دانشكده پزشكى خوددارى و در سال 1333 در دانشكده افسرى ثبت نام و در سال 1336 فارغ التحصيل و به درجه ستوان دوم نائل و ليسانس خود را از وزارت آموزش عالى دريافت و تا درجه سرهنگ تمامى ارتقاء يافته و سپس بازنشسته گرديد.
ناصر از طفوليت يعنى قبل از ورود به مدرسه ابتدايى (زير هفت سال) تعليم ويلن را نزد پدر آغاز كرد و در سن 10 سالگى در هنرستان عالى موسيقى (قسمت شبانه) ثبت نام نمود. رياست مدرسه موسيقى را استاد بزرگوار و ارجمند پرويز محمود و مديريت آن را هنرمند شريف و بزرگوار روبيك گريگوريان- عهده دار بودند. ويلن رانزد شخص روبيك گريگوريان تعليم گرفت.
پس از آن براى تكميل رديف ها و دستگاههاى ايرانى و كسب فيض از اساتيد و هنرمندان موسيقى سنتى نزد هنرمندان محمود ذوالفنون- مرحوم حسين ياحقى و على تجويدى و مرحوم ابوالحسن صبا رفت و در سن 18 سالگى با كسب موفقيت در امتحان ورودى راديو به آن سازمان راه يافت و در اركستر بزرگ استاد ابراهيم خان منصورى و اركستر مرحوم حسين ياحقى اركستر محمد بهارلو و اركسترهاى ديگر مشغول به كار شد و با خوانندگانى مانند مرحوم بديع زاده- مرحوم داريوش رفيعى- دردشتى- حسين خواجه اميرى (ايرج) و مرضيه همكارى نزديك داشته است. ناصر سنتور را نيز
در كنار ويولن تعليم يافته و در اين ساز هم مهارت زيادى پيدا نموده است و با تعدادى از سازهاى ديگر نيز آشنايى دارد.
ناصر چون افسر ارتش بود لذا مشكلات و محدوديتهايى براى شركت وى در برنامه هاى هنرى وجود داشت ولى به هر ترتيب همكارى هاى خود را با سازمانهاى هنرى قطع نكرده و از هر فرصتى براى اجراى برنامه هاى موسيقى استفاده مى نمود. به طورى كه طى سالهاى مختلف با تعدادى از راديوهاى شهرستانها مانند مشهد و اهواز همكارى داشته و با اجراى برنامه هاى موسيقى و تشكيل اركسترهاى مختلف و اجراى ساز سلو به فعاليت هاى خود ادامه داده است.
ضمنا كلاس موسيقى پدر را سالها اداره مى نمود و تدريس آن را به عهده داشت و پس از فوت پدر تعليم و تربيت شاگردان را ادامه و از اين طريق موسيقى سنتى را اشاعه مى دهد.
ناصر داراى دو فرزند است به نامهاى نيلوفر و نامدار. خانم ايشان به نام پريوش نيز از هنرمندان موسيقى بوده كه علاوه بر تحصيلات كلاسيك در رشته اقتصاد، تحصيلات موسيقى خود را در هنرستان موسيقى ملى آغاز و در رشته آواز اصيل ايرانى فارغ التحصيل شده و استاد ايشان استاد محمود كريمى بوده است نامبرده علاوه بر آواز در ضرب (تمبك) و سنتور تحصيلاتى داشته و تخصص يافته و با سازهاى ويولن و پيانو آشنايى دارد.
به هر حال پريوش منصورى نيز به نوبه خود از هنرمندان باذوقى است كه جاى داشت در اينجا از ايشان نامى برده شود البته در كتاب اول در شرح حال استاد محمود كريمى نام ايشان آمده است.
ناصر از هنرمندانى سنتى است كه رديفهاى آوازى را از اساتيد مختلف كسب و به
خصوص رديفهاى پدرش كه به حق كاملترين و مفصل ترين رديفهاست و شايد تا به حال چنين رديفهايى تاكنون چاپ و منتشر نشده است و از خصوصيات و امتيازات آن اينست كه تماما با شعر توام مى باشد.
در خاتمه اميد موفقيت براى ناصر منصورى و خانواده هنرمندشان را دارم تا بتوانند در راه اشاعه اين هنر ارزنده ملى مانند گذشته خدمات بيشترى را انجام و توفيق چاپ و نشر كتابها و رديف هاى پدر بزرگوارشان استاد ابراهيم منصورى را پيدا نمايند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درويش رضا منظمى در سال 1318 در خرم آباد لرستان متولد شد. از هشت سالگى به موسيق آشنا و مشغول نواختن نوعى ساز بادى (فلوت مانند) محلى شد، تا اينكه در سال اول دبيرستان كمانچه را از محل تولد خود تهيه كرد و بر آن علاقه مخصوص يافت. البته كمانچه بطور كلى سازى محلى است و بيشتر نوازندگان لرستانى با آن سروكار دارند. او ابتدا معلمى نداشت تا اينكه در سال 1340 براى فراگيرى جدى موسيقى عازم تهران شد و به مدت پنج سال از محضر استاد بزرگ كمانچه حسين خان ياحقى استفاده كرد. مدتى را نيز در هنرستان موسيقى تعليم ديد و براى تكميل كار خود وارد دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران (بخش موسيقى) شد و با كسب فيض از محضر استاد نورعلى خان برومند و دكتر داريوش صفوت، رديفهاى ميرزا عبداللَّه را آموخت. در دانشكده با محمدرضا لطفى آشنا شد و اين دو تن با يكديگر طرح بنيانگذارى گروه شيدا را ريختند و به مرحله عمل رساندند. منظمى با لطفى و گروهش مدت چندين سال را در
راديو- تلويزيون و جشن هنر شيراز و جشن طوس همكارى داشت. تا اينكه براى مدتى گروه را ترك گفت و براى امر مهم اشاعه فرهنگ موسيقيايى موطن خود عازم خرم آباد شد. در سال 1369، به دعوت دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران براى تدريس به تهران آمد و از آن زمان تا بحال در دانشكده ى مذكور به تدريس رديف هاى ميرزا عبداللَّه مشغول است.
منظمى در حال ضمن تدريس به دانشجويان، مشغول نگارش رديفى براى كمانچه و معتقد است آنچه كه تاكنون به صورت نُت در دسترس هنرجويان است، داراى اشتباهات و تناقضات بسيارى است كه بايد هر صاحبنظرى تا حد امكان در رفع آن بكوشد.
منظمى موسيقيدانى آرام و متعهد است و هميشه حرمت هنر و هنرمند را مدنظر داشته است. گذران معيشت وى نه از راه موسيقى بلكه از طريق شغل شريف دبيرى رياضيات بوده و در همان موطن خويش (خرم آباد) براى اشاعه ى هنر محلى خود، كلاسهاى موسيقى تشكيل داده و شاگردان بسيارى تربيت نموده كه در نواختن كمانچه شايق و كوشا هستند.
ايشان ضمن تدريس در در دانشگاه، در بخش معاونت آموزش حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى هنرجويان را آموزش مى دهند. منظمى اساس و پايه موسيقى ايرانى را رديف و رديف نوازى مى داند و عقيده دارد كسى كه موسيقى ايرانى را بدون فراگيرى درست رديف طى كند، مسير پوچ و هرزى را طى كرده است. چرا كه تنها با وقوف و آگاهى به ظرايف نغمات و گوشه هاى موسيقى ايرانى است كه مى توان نوازنده اى مايه دار و يا آهنگسازى خلاق تربيت كرد. وى فراگيرى رديف را براى موسيقيدان همچون يادگيرى دستور زبان و منطق و علم كلام و فن خطابه
براى سخنرانى مى داند و روش اصلى و اصولى آموزش را، همان روش شفاهى (سينه به سينه) با كمك از نُت (به صورت تحقيقى) مى داند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن منوچهرى به سال 1313 در تهران ديده به جهان گشود و ضمن اين كه براى فراگيرى علم و هنر موسيقى به هنرستان ملى موسيقى رفت و از استاد بزرگ مرحوم روح اللَّه خالقى بهره جست، در كار ساختن ساز و فراگيرى اين صنعت و هنر نيز از محضر استادان قنبرى و صنعت بهره مند گرديد.
منوچهرى، غير از موسيقى كه از كودكى شيفته اش بود، به كارهاى دستى و ظريفه نيز علاقه اى فراوان دارد، به همين سبب در جوار نوازندگى در اركسترهاى بنام و بزرگ، با اجازه و تحت نظارت استاد قنبرى به كارگاه سازسازى وزارت فرهنگ و هنر وقت راه يافت و با راهنمايى هنرمندان بزرگى چون: قنبرى و صنعت به فراگيرى ساخت عود پرداخت و مدت بيست و پنج سال است در كارگاهى كه براى تعمير و بازسازى كليه ى سازها دائر كرده مشغول است.
وى چند سالى است كه عود مى سازد و چون نوازنده ى عود هست، در ساخت اين ساز، دقت و ابتكار عمل بيشترى به خرج مى دهد به طورى كه گفته مى شود عودهاى ساخت وى از خوش آهنگ ترين و پرطنين ترين عودها مى باشد. ولى خودش هنوز خود را شاگرد ناچيز آقايان قنبرى و صنعت مى داند و ادعايى ندارد.
وى، اين جلوه هاى هنر و صنعت خود را مديون همسر بردبار و فداكار خود مى داند كه به گفته ى شيخ اجل سعدى شيرين گفتار:
كه را خانه آباد كه همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوى اوست
خودش مى گويد: بلى،
اگر رحمت خداوند يكتا، سايه اش خانمان من سايه گسترده است و در سايه امن اين رحمت، توان يادگيرى در همه ايام و به كارگيرى آن و ترميم و بازسازى و سرانجام ساخت عود دارم، همه مرهون همسرى است با فرهنگ و مهربان كه خانه را دبستان و هنرستان و گلستانى برايم نموده است و از اين گذر سپاس خداى را دارم.
حسن منوچهرى، به سال 1313 در تهران متولد گشت. وى پس از چهار سال تحصيل در مدرسه ابتدايى در سال 1328 به تحصيل در هنرستان موسيقى ملى پرداخت. رياست هنرستان در اين دوره با زنده ياد استاد روح اللَّه خالقى بود كه در يادگيرى شاگردان سعى و اهتمام فراوان به كار مى برد. وى در سال 1336 از هنرستان موسيقى ملى فارغ التحصيل شد.
منوچهرى در ضمن فراگيرى موسيقى از درس استادان زنده ياد خالقى، صبا، تهرانى، زرين پنجه بهره هاى پرارزشى نصيبش گشت و از اين اندوخته ها، همواره در راه پيشبرد كارهاى هنرى خود بهره جست. از سال 1340 با اركسترهايى چون گلها، سازهاى ملى و اركسترهاى ديگر راديو به همكارى پرداخت. اركسترهايى كه تحت نظارت وزارت فرهنگ و هنر وقت قرار داشت، نوازنده و تكنوازنده عود بود و با اركسترهاى مختلف اين وزارتخانه براى اجراى كنسرت و معرفى موسيقى سنتى ايران به بيگانگان به كشورهاى: ژاپن، فرانسه، ايتاليا، شوروى، اروپاى شرقى، تركيه، مراكش، تونس، يونان، پاكستان، افغانستان و الجزاير سفر كرد.
در وزارت فرهنگ و هنر وقت با اركسترهاى مختلف و نام آورى چون اركستر شادروان استاد صبا و آقايان دهلوى، مفتاح، خادم ميثاق و پايور همكارى داشت و يكى از افتخاراتى كه نصيب او گرديد همكارى و آشنايى اش با استاد فرامرز پايور بود
كه حدود بيست سال از اندوخته هاى هنرى اين هنرمند فرزانه بهره هاى فراوان برد.
حسن منوچهرى، در ضمن با خوانندگانى چون: محمدرضا شجريان، عماد رام نادر گلچين همكارى داشت و در اركستر، تكنوازى عود را به عهده داشت. وى بعد از چند سال بازنشستگى، هم اكنون با گروه و اركستر جديدى به نام گروه سنتى صبا همكارى دارد و نوازنده و تكنواز عود در اين اركستر مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عبدالله موحدي محب
محل تولد : بيدگل كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1330/2/3
زندگينامه علمي
ورود به حوزه علميه قم 1/7/1347، شروع به تدريس متون حوزوى 1354: سيوطى، مغنى، معالم، مختصر، شرح لمعه، اصول فقه و ...، بازگشت به كاشان پس از تعطيلات تحميلي بر حوزه متعاقب شهادت شهيد غفارى (ره) و شروع به تدريس و تبليغ و امامت جماعت در كاشان 1355 (مواد تدريس در حوزه كاشان همان درسهاى ياد شده)، نماينده ولي فقيه در اوقاف كاشان 1358، قاضي در دادگسترى كاشان و عضو كميسيون 5 نفرى حل اختلافات 1358، تدريس در دبيرستانهاى كاشان در 1358، فعاليتهاى سياسي اجتماعى، عضويت در كميسيونهاي مختلف در فرماندارى كاشان 1358.
بازگشت به قم و شروع فعاليت تحصيلي و تدريس 1359 (مواد درسي همان درسهاى ياد شده در بالا)، شروع به تدريس در دانشگاه كاشان (مدرسه عالي علوم) نيمسال اول تحصيلي 1362، هم زمان تدريس در دانشگاه علوم پزشكي كاشان 67 - 1366 (مواد درسي دروس معارف اسلامي)، راهيابي به دوره فوق ليسانس «مدرسه عالي دارالشفاى قم» 1367، دفاع از رساله كارشناسي ارشد 1371 فروردين با درجه عالي نمره
20 و استاد راهنما جناب استاد دكتر غلامحسين ابراهيمي دنيانى - استاد مشاور جناب حجةالاسلام حسين توفيقى - استاد داور حضرت آيت الله انصارى شيرازى (دامت توفيقاتهم)، استخدام در دانشگاه كاشان 1371 ارديبهشت، تدريس در دانشگاه قم از سال 71 تا 75 (موارد درسي علوم بلاغت، عربى، بديع فارسي، علم كلام اسلامى).
راهيابي به دوره دكتراى «علوم قرآن و حديث» بهمن ماه 1375، دفاع از رساله دكتراى با درجه عالي و نمره 20 (13/6/1381) استاد راهنما جناب حجةالاسلام دكتر سيد محمد باقر حجتى - استاد مشاور حجةالاسلام دكتر احمد بهشتي و حجه الاسلام محمد علي مهدوى راد - اساتيد داور حضرت آيت الله داورى اصفهاني و حضرت آيت الله فاضل گلپايگاني (دامت بركاتهم).
اساتيد: صرف و نحو حجةالاسلام «حاج آقا رضا رضوى» در حوزه علميه كاشان سال 45 و 46، معاني و بيان: استاد «احمد امين شيرازى» سال 47 در قم، فقه: لمعۀ «آيت الله موسوى تبريزى»، مكاسب: «مرحوم آيت الله ستوده»، اصول قوانين: «حضرت آيت الله دوزدوزاني» رسائل: آيات بزرگوار «مرحوم حرم پناهي (ره)»، «استاد آيت الله اعتمادى ، آيت الله خزعلي (دامت بركاتهم) كفايه مرحوم آيت الله ستوده و حضرت آيت الله مظاهرى درس خارج اصول: حضرت آيت الله مظاهرى «تقريبا يك دوره كامل اصول» فقه: حضرت آيت الله فاضل لنكرانى، حضرت آيت الله مكارم شيرازى (دامت بركاتهم)»، هم اكنون هم عضو هيأت علمي دانشگاه كاشان استاديار پايه 15 و در قم: مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن، جامعه الزهرا، مركز تخصصي نهج البلاغه قم، في الجمله فعاليت آموزشي و ... دارد، مقالات چاپ نشده از قبيل تحقيقات دانشگاهي و تقريرات دروس حضرات آيات: «فاضل
لنكراني» و «مظاهرى» (دامت بركاتهم) مقدارى نوشته چاپ نشده.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد رضا مودب
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1341/1/1
زندگينامه علمي
از سال 1354 به شهر مقدس قم براي تحصيل به حوزه علميه مسافرت نمودم و تا دو سال در مدرسه علميه «حضرت آيت الله گلپايگاني» به مقدمات پرداختم. در سال 1356 به مدرسه رسالت جهت تحصيل منتقل شدم و دروس سطح يك و دو حوزه را در آنجا سپري نمودم و از سال 1360 تا 1370 در حوزه علميه به ادامه تحصيل پرداختم. درس مكاسب و كفايه را از محضر استادان گرانقدر: «حضرت آية الله علوي گرگاني» و حضرات آيات: «وجداني فخر»، «پاياني» و «ستوده» استفاده كردم و در درس خارج حضرات آيات: «فاضل لنكراني»، «مكارم شيرازي» و «علوي گرگاني» شركت نمودم و يك دوره فقه و اصول را سپري كردم.
از سال 69 در مركز تربيت مدرس قم مشغول به تحصيل شدم و همزمان در دانشگاه تهران تدريس دروس معارف را آغاز نمودم كه تا سال 1378 در دانشكده هاي فني و مهندسي، علوم، ادبيات، حقوق و ... ادامه داشته است و همزمان در دانشكده الهيات دانشگاه تهران از سال 1372 در مقطع دكتري ادامه تحصيل داده در سال 1376 فارغ التحصيل در گرايش «علوم قرآن و حديث» شدم و از 1376 عضو هيئت علمي دانشگاه قم در آمدم و تاكنون عضو هيئت علمي رسمي دانشگاه هستم.
در دانشگاه اصفهان تدريس معارف و در دانشكده علوم قرآني و حديث و دانشكده شهيد محلاتي سپاه تدريس داشته ام. در دانشگاه قم در موضوعات علوم
قرآن و حديث چندين جزوه علمي تهيه نموده ام. در دانشگاه و ديگر محافل علمي چندين كنفرانس علمي در موضوعات قرآني ارائه كرده ام. در مركز تفسير براي طلاب حوزه و در مركز جهاني علوم اسلامي براي طلاب خارجي تدريس داشته و دارم. پايان نامه هاي متعددي در دانشگاه قم و مؤسسه امام خميني سرپرستي نموده ام. چندين كتاب و اثر پژوهشي فراهم آورده ام كه در آثار پژوهشي آمده و اكنون نير در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، عضو حلقه كارشناسي مقاله هاي آن مركز هستم. در راديو معارف و ... مباحثي علمي در موضوعات قرآني داشته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحيم موذن زاده :
پدرش، مرحوم شيخ عبدالكريم اردبيلي، مؤذن بود و زماني كه در مسجد امام تهران اذان مي خواند، صدايش به طور زنده از راديو پخش مي شد. شيخ عبدالكريم اردبيلي، تا سال 1322 در منطقه اردبيل به وعظ و اذان گويي مشغول بود و نخستين بار به خاطر اذاني كه در اين سال در راديو گفته بود، شهرت پيدا كرد و سپس تا سال 1326 برنامه سحري راديو را به صورت زنده، از طريق مسجد امام (مسجد شاه سابق) اجرا مي كرد و در سال 1329 از دنيا رفت.
در خانواده مؤذن زاده كه اغلب به فعاليت هاي مذهبي و اذان گويي پرداخته اند، رحيم مؤذن زاده، فرزند ارشد شيخ عبدالكريم است، راه پدر را با جديت بيشتر پي گرفت و عملاً پس از درگذشت پدرش به جاي او قرائت اذان را ادامه داد.
اذان مشهور مؤذن زاده كه در گوشه روح الارواح آواز بيات ترك (زند) خوانده شده است، اذاني است كه
رحيم مؤذن زاده در سال 1334 در ميدان 15 خرداد در استوديوي 6 خوانده است.
به روايت خود مؤذن زاده، او در حالي كه روزه دار بوده مي خواسته است اذاني بگويد تا براي فرهنگ ايران و اسلام يادگاري ارزنده باشد. مؤذن زاده براي ضبط اين اذان گوشه هاي مختلفي را مي آزمايد، اما هيچ كدام مورد پسندش واقع نمي شود، تا اين كه مناسب ترين گوشه را براي قرائت اذان، روح الارواح مي بيند. ايشان بارها گفته است: "از ضبط اين اثر هميشه يك احساس غرور معنوي در طول سال هاي گذشته با من همراه بوده است و اگر تنها همين ثروت معنوي باقي بماند براي من كافي است".
استاد موذن زاده در روزهاي پاياني حيات خود، زندگي اش را اينگونه توصيف كرده بود:
«من سال 1304 در اردبيل به دنبال آمدم، در آن دوران ما عوض دبيرستان مكتب مي رفتيم. همه هم متدين بودند. خانواده ها در دوره ي ما در ابتداي امر بچه ها را با قرآن مانوس مي كردند. ما هم پس از طي اين مرحله به مدرسه حاج ابراهيم آمديم. طلبه بوديم به اصطلاح امروز، ولي در حين طلبگي، اين اذان با ما همراه بود. صبح و ظهر و عصر و شب در مسجد و اماكن مذهبي هر روز اذان مي خوانديم، تا اينكه يك شب كه پدرم در خيابان ايران اردبيل ساكن شد. او عادت داشت هركجا كه ميهماني هم برود صبح پشت بام رفته و اذان بگويد، صبح آن روزي كه پدرم اذان گفت: امام جمعه ي اردبيل گفته بود كه من صداي ملكوتي مي شنوم، ببينيد اين صدا از كجا مي آيد. آن ها همه خانه ها را گشته بودند تا اينكه صاحب خانه ي ما
گفته بود شيخ عبدالكريم اردبيلي اينجا آمده و اوست كه اذان گفته است. ما را خواستند و آوردند در مسجد و در داخل مسجد به ما 2 تا اتاق دادند. مرحوم پدرم سال 1322 براي نخستين بار اذان را در راديو گفت و همين طور تا 1326 كه برنامه ي سحري را به صورت زنده اجرا مي كرد.
او در سال 1329 سكته كرد و من قبول كردم جاي او اذان بگويم تا الآن كه با اين سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم كه با گفتن آن يك اذان، براي اسلام ومملكتم كاري كرده ام. ما كه نه ثروت داريم و نه مكنت و همين يك اذان برايمان بهترين خير است.
هر روز تلفن مي زنند و مي گويند كه اين اذان خيلي زيبا گفته شده است، مي دانيد چرا؟ من جوابتان را مي دهم براي اين كه باطن - اشاره به قلب- خوشگل است، براي اين كه اين اذان را با دهن روزه پر كردم تا قربه الي الله باشد. اين يك كار مادي نبود بلكه معنوي بود نتيجه اش را هم مي بينيد. واعظ تهراني درجايي گفته بود اذان همه قبول باشد اذان است اما اين اذان موذن زاده آدم را وادار مي كند كه به مسجد بيايد.
البته اين اذان گفتن در خانواده ي ما موروثي است. 150 سال است كه خانواده ي ما اذان مي گويند. حتي زماني كه در اردبيل آن موقع ها شناسنامه مي دادند به تناسب شغل و حرفه نام خانوادگي انتخاب مي كردند. به بابايم هم گفته بودند تو چيكاره اي؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگي شما موذن است.
زماني كه سال 1329 پدرم فوت كرد و من جاي او رفتم.
گوينده ها مي گفتند اذان، اذاني كه به وسيله استاد موذن، " زاده اردبيلي" گفته شده است. لذا اين "زاده اردبيلي" از آن موقع به اسم ما اضافه شد. يك روزي هم تصميم گرفتم تا يك اذان يادگاري را بگويم. در استوديوي 6 صدا و سيما هر گوشه اي انداختم نشد تا اينكه آن را در روح الارواح آواز بيات ترك به اين شكل كه بيش از 50 سال پخش مي شود گفتم. ما ايراني هستيم و اذان ما بايد برخاسته از خودمان باشد. الان اذان خوان هايي هستند كه تقليد مي كنند از عربستان و اين پسنديده نيست و خود ما بايد ابتكار به خرج دهيم. الآن 50 سال است كه كسي نتوانسته روي اين اذان من اذان بگويد حتي برادرم سليم كه آن صداي گيرا و زيبا را دارد و اين خواست خداست. همان خدايي كه مي گويد اگر با من يك صدايي كنيد، محبت شما را به قلوب همه مي اندازم. البته 20 سال پيش مي خواستم يك اذان ديگر به مدت 15 دقيقه كه در وسط آن دعا است را پر كنم اما نگذاشتند و گفتند كه اذان 6 دقيقه بيشتر نمي شود. ولي در كل مي خواهم بگويم در هر كاري كه خدا و اخلاص در نظر گرفته شود آن كار جواب مثبتي خواهد داشت.»
مؤذن زاده اردبيلي كه زماني در اردبيل زندگي مي كرد، بعدها به مهر شهر كرج كوچيد و در آنجا ساكن شد. اين اذان گوي سرشناس ايراني، در سن هشتاد سالگي بر اثر بيماري روز پنجشنبه 5 خرداد 84 در تهران دعوت حق را لبيك گفت.
روحش شاد...
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحيم موذن زاده اردبيلي :
پدرش، مرحوم شيخ عبدالكريم اردبيلي، مؤذن
بود و زماني كه در مسجد امام تهران اذان مي خواند، صدايش به طور زنده از راديو پخش مي شد. شيخ عبدالكريم اردبيلي، تا سال 1322 در منطقه اردبيل به وعظ و اذان گويي مشغول بود و نخستين بار به خاطر اذاني كه در اين سال در راديو گفته بود، شهرت پيدا كرد و سپس تا سال 1326 برنامه سحري راديو را به صورت زنده، از طريق مسجد امام (مسجد شاه سابق) اجرا مي كرد و در سال 1329 از دنيا رفت.
در خانواده مؤذن زاده كه اغلب به فعاليت هاي مذهبي و اذان گويي پرداخته اند، رحيم مؤذن زاده، فرزند ارشد شيخ عبدالكريم است، راه پدر را با جديت بيشتر پي گرفت و عملاً پس از درگذشت پدرش به جاي او قرائت اذان را ادامه داد.
اذان مشهور مؤذن زاده كه در گوشه روح الارواح آواز بيات ترك (زند) خوانده شده است، اذاني است كه رحيم مؤذن زاده در سال 1334 در ميدان 15 خرداد در استوديوي 6 خوانده است.
به روايت خود مؤذن زاده، او در حالي كه روزه دار بوده مي خواسته است اذاني بگويد تا براي فرهنگ ايران و اسلام يادگاري ارزنده باشد. مؤذن زاده براي ضبط اين اذان گوشه هاي مختلفي را مي آزمايد، اما هيچ كدام مورد پسندش واقع نمي شود، تا اين كه مناسب ترين گوشه را براي قرائت اذان، روح الارواح مي بيند. ايشان بارها گفته است: "از ضبط اين اثر هميشه يك احساس غرور معنوي در طول سال هاي گذشته با من همراه بوده است و اگر تنها همين ثروت معنوي باقي بماند براي من كافي است".
استاد موذن زاده در روزهاي
پاياني حيات خود، زندگي اش را اينگونه توصيف كرده بود:
«من سال 1304 در اردبيل به دنبال آمدم، در آن دوران ما عوض دبيرستان مكتب مي رفتيم. همه هم متدين بودند. خانواده ها در دوره ي ما در ابتداي امر بچه ها را با قرآن مانوس مي كردند. ما هم پس از طي اين مرحله به مدرسه حاج ابراهيم آمديم. طلبه بوديم به اصطلاح امروز، ولي در حين طلبگي، اين اذان با ما همراه بود. صبح و ظهر و عصر و شب در مسجد و اماكن مذهبي هر روز اذان مي خوانديم، تا اينكه يك شب كه پدرم در خيابان ايران اردبيل ساكن شد. او عادت داشت هركجا كه ميهماني هم برود صبح پشت بام رفته و اذان بگويد، صبح آن روزي كه پدرم اذان گفت: امام جمعه ي اردبيل گفته بود كه من صداي ملكوتي مي شنوم، ببينيد اين صدا از كجا مي آيد. آن ها همه خانه ها را گشته بودند تا اينكه صاحب خانه ي ما گفته بود شيخ عبدالكريم اردبيلي اينجا آمده و اوست كه اذان گفته است. ما را خواستند و آوردند در مسجد و در داخل مسجد به ما 2 تا اتاق دادند. مرحوم پدرم سال 1322 براي نخستين بار اذان را در راديو گفت و همين طور تا 1326 كه برنامه ي سحري را به صورت زنده اجرا مي كرد.
او در سال 1329 سكته كرد و من قبول كردم جاي او اذان بگويم تا الآن كه با اين سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم كه با گفتن آن يك اذان، براي اسلام ومملكتم كاري كرده ام. ما كه نه ثروت داريم و نه مكنت و همين يك اذان برايمان بهترين خير
است.
هر روز تلفن مي زنند و مي گويند كه اين اذان خيلي زيبا گفته شده است، مي دانيد چرا؟ من جوابتان را مي دهم براي اين كه باطن - اشاره به قلب- خوشگل است، براي اين كه اين اذان را با دهن روزه پر كردم تا قربه الي الله باشد. اين يك كار مادي نبود بلكه معنوي بود نتيجه اش را هم مي بينيد. واعظ تهراني درجايي گفته بود اذان همه قبول باشد اذان است اما اين اذان موذن زاده آدم را وادار مي كند كه به مسجد بيايد.
البته اين اذان گفتن در خانواده ي ما موروثي است. 150 سال است كه خانواده ي ما اذان مي گويند. حتي زماني كه در اردبيل آن موقع ها شناسنامه مي دادند به تناسب شغل و حرفه نام خانوادگي انتخاب مي كردند. به بابايم هم گفته بودند تو چيكاره اي؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگي شما موذن است.
زماني كه سال 1329 پدرم فوت كرد و من جاي او رفتم. گوينده ها مي گفتند اذان، اذاني كه به وسيله استاد موذن، " زاده اردبيلي" گفته شده است. لذا اين "زاده اردبيلي" از آن موقع به اسم ما اضافه شد. يك روزي هم تصميم گرفتم تا يك اذان يادگاري را بگويم. در استوديوي 6 صدا و سيما هر گوشه اي انداختم نشد تا اينكه آن را در روح الارواح آواز بيات ترك به اين شكل كه بيش از 50 سال پخش مي شود گفتم. ما ايراني هستيم و اذان ما بايد برخاسته از خودمان باشد. الان اذان خوان هايي هستند كه تقليد مي كنند از عربستان و اين پسنديده نيست و خود ما بايد ابتكار به خرج دهيم. الآن 50 سال است كه كسي نتوانسته روي اين
اذان من اذان بگويد حتي برادرم سليم كه آن صداي گيرا و زيبا را دارد و اين خواست خداست. همان خدايي كه مي گويد اگر با من يك صدايي كنيد، محبت شما را به قلوب همه مي اندازم. البته 20 سال پيش مي خواستم يك اذان ديگر به مدت 15 دقيقه كه در وسط آن دعا است را پر كنم اما نگذاشتند و گفتند كه اذان 6 دقيقه بيشتر نمي شود. ولي در كل مي خواهم بگويم در هر كاري كه خدا و اخلاص در نظر گرفته شود آن كار جواب مثبتي خواهد داشت.»
مؤذن زاده اردبيلي كه زماني در اردبيل زندگي مي كرد، بعدها به مهر شهر كرج كوچيد و در آنجا ساكن شد. اين اذان گوي سرشناس ايراني، در سن هشتاد سالگي بر اثر بيماري روز پنجشنبه 5 خرداد 84 در تهران دعوت حق را لبيك گفت.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مجتبي موسوي احمد آبادي
محل تولد : اردكان يزد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب در سال 1338 در يكي از روستاهاي استان يزد «احمد آباد» متولد شدم. دوران ابتدايي و راهنمايي را در آنجا به پايان رساندم. در سال 1356 جهت ادامه تحصيل به سفارش پدرم راهي قم شدم و در مدرسه آيت الله گلپايگاني مشغول به تحصيل شدم. دروس مقدمات تا شرح لمعه را در آن مدرسه به پايان رساندم و سپس به صورت آزاد در درس هاي حوزه شركت نمودم.
شرح لمعه را نزد اساتيد محترم: «مرحوم وجداني فخر» و «آقاي پاكويي»، اصول الفقه را نزد «آيت الله طهراني» و «عرفانيان»، مكاسب را نزد «استاد پاياني» و مقداري از آن
نزد «آقاي دوزدوزاني» و «بني فضل» و رسايل و كفايتن را نزد استاد محترم «آقاي اعتمادي» به پايان رساندم. پس از اتمام دوره سطح، به مدت هفت سال در درس خارج فقه و اصول حضرت «آيت الله مكارم» شركت نمودم و حدود سه سال در درس خارج فقه «آيت الله العظمي آقاي تبريزي (ره)» كسب فيض نمودم.
در سال 1373 در گروه تخصصي تفسير پذيرفته شدم. دوره چهار ساله را در سال 1377 با موفقيت به پايان رساندم. بعد از اتمام دوره تخصصي تفسير از سال 1377 تاكنون به مدت هشت سال در گروه فرهنگ و معارف قرآن بخش دايرة المعارف قرآن در دفتر تبليغات به عنوان محقق به تحقيقات و بررسي موضوعات قرآني مشغول هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج سيد عبدالحميد فاضل متقّى، از شاگردان مير حسن مدرّس بوده، و در 6 رمضان 1316 وفات يافته، جنب پدر و جدّ خويش مدفون گرديده، وى را حواشى است بر سيوطى كه نسخه آن نزد نگارنده موجود است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد موسوي برزكي
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1361 در مدرسه رسالت قم مشغول به تحصيل علوم حوزوي و ديني شدم. پس از اتمام مقدمات در فيضيه و مسجد اعظم و ... تحصيلات خود را ادامه دادم. كتاب شرح لمعه را در محضر «آيت الله استادي» و «وجداني فخر» و رسائل و كفايه را در محضر «آيت الله اعتمادي» و مكاسب را در محضر «آيت الله پاياني» بوده ام.
دروس خارج فقه و اصول را از خرمن علم آيات عظام: «وحيد خراساني»، «فاضل لنكراني» و «شيخ جواد تبريزي» خوشه چنيني نمودم و تفسير و فلسفه را از محضر «آيت الله جوادي آملي» پس از ده سال حضور در دروس خارج و احساس با نيازي از حضور در سر كلاس آيات عظام به تدريس دروس حوزوي از مقدمات تا كفايه مشغول شدم.
همچنين در دانشگاه آزاد تدريس دروس عمومي را مثل معارف اخلاق وصيت نامه امام (ره) تفسير به عهده گرفتم. همچنين در كنار تدريس، پژوهش و تحقيق در موضوعات مختلف را آغاز نمودم و هم اكنون امامت جمعه شهرستان اردستان را داشته و در كنار آن تدريس كفاية الاصول (حوزه) و دروس عمومي دانشگاه، تاليف مقالات، كتاب و اداره مدرسه علميه زينبه را به عهده دارم.
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 830 ق)، عارف. وى در تون خراسان متولد شد. نسبش به امام موسى كاظم (ع) مى رسد. مدتى در تبريز اقامت داشت و شيعه ى اماميه را ترويج داد و سر سلسله فرقه صوفيه «حيدريه» شد. حيدر در تبريز وفات يافت و در همان شهر دفن شد. در اغلب
منابع شرح احوال او با احوال قطب الدين حيدرزاوه خلط شده است. دكتر زرين كوب در كتاب «جستجو در تصوف ايران» اشتباه تذكره نويسان را متذكر شده است. در برخى منابع «ديوان» شعرى به وى نسبت داده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (73)، تاريخ نظم و نثر (408)، تذكره الشعراء (213 -212)، دايرةالمعارف فارسى (2059/2 ،872 -871 /1)، الذريعه (883/9)، روضات الجنان (597 ،468 -467 /1)، ريحانه (465/4)، جستجو در تصوف (370 -367)، لغت نامه (ذيل/ حيدر)، سرآمدان فرهنگ (323 -322 /1)، يادداشتهاى قزوينى (154 -153 /6 ،181 -180 /4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت الله سيدعبدالاعلي موسوي سبزواري، فقيه، مفسر و قرآن پژوه بزرگ جهان تشيع و از مفاخر علمي و برجسته اسلام در دوره معاصر است كه عمر شريف خويش را در نشر و گسترش معارف اسلام و قرآن مصروف داشت. وي در 18 ذي الحجه 1328 ه_.ق، مصادف با عيد غدير خم ، در سبزوار ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني را تحت سرپرستي پدر بزرگوارش طي كرد و مقدمات ادبيات عرب ، فقه ، اصول و ... را از پدر و عمويش، آيت الله «سيدعبدالله برهان» (م 1384 ه_.ق) فراگرفت و تا سن چهارده سالگي در زادگاه خود به تحصيل مقدمات علوم اسلامي و عربي پرداخت. در سال 1342 ه_.ق به مشهد مقدس رفت و در آن جا از محضر بزرگاني چون علامه ميرزا «عبدالجواد اديب نيشابوري» (م 1344 ه_.ق)، ميرزا عسكر شهيدي، معروف به آقا بزرگ حكيم (م 1354 ه_.ق)، آيت الله سيدمحمد عصار لواساني (م 1356 ه_.ق) و شيخ علي اكبر نهاوندي (م 1369 ه_.ق) بهره برد. مرحوم آيت الله سبزواري پس از حدود هشت سال اقامت در مشهد، براي تكميل دروس
سطح فقه و اصول و نيز فلسفه و تفسير و ديگر علوم اسلامي عزم سفر نجف اشرف كرد و در آن شهر در درس آيات عظام مرحوم نائيني (م 1355 ه_.ق)، آقا ضياءالدين عراقي (م 1361 ه_.ق)، شيخ محمدحسين غروي اصفهاني (م 1361 ه_.ق)، سيدابوالحسن اصفهاني و سيدحسين بادكوبه اي (م 1358 ه_.ق) شركت و آموخته هاي فقهي و فلسفي خويش را تكميل كرد. وي تفسير قرآن و مناظره و كلام را با حضور در جلسات تفسيري علامه «محمدجواد بلاغي» فراگرفت. او هم چنين از علامه مامقاني (م 1351 ه_.ق) و شيخ عباس قمي (م 1359 ه_.ق) و ديگر مشايخ و استادان خود اجازات روايتي و اجتهادي كسب كرد و در حالي كه 36 سال داشت، در سال 1365 ه_.ق خود عهده دار تدريس خارج فقه و اصول شد و به تربيت شاگردان و دانشوران پرداخت. آيت الله سبزواري در كنار فقيه برجسته اهل بيت(ع)، آيت الله سيدابوالقاسم خوئي (م 1413 ه_.ق) خدمات شاياني به حوزه نجف اشرف كرد و چراغ فقاهت را در آن حوزه نوراني نگه داشت و خود چيزي كمتر از يك سال _ بعد از آيت الله خوئي _ عهده دار رياست آن حوزه علمي شد. سرانجام اين فقيه فرزانه و مفسر عالي قدر تشيع و عالم وارسته، بعد از عمري تدريس و تحقيق و تأ ليف و مجاهدت در روز دوشنبه 25 مرداد 1372 ه_.ش (27 صفر 1414 ه_.ق)، مصادف با شب رحلت رسول خدا(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) در نجف اشرف درگذشت و به ديدار حق شتافت كه البته برخي معتقدند كه وي توسط رژيم بعث عراق مسموم و شهيد شده است.
برگرفته از كتاب :راسخون
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد جعفر موسوي
نسب
محل تولد : نيشابور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1362 وارد حوزه علميه و در مشهد مقدس سطح را به پايان رساندم. در محضر اساتيدي همچون: «آيت الله صالحي»، «آيت الله مرحوم سبزواري»، «آيت الله رضا زاده»، «حضرت آيت الله وحيد خراساني»، «مكارم شيرازي»، «سبحاني» و «فاضل لنكراني» تلمذ نموده ام.
گذراندن دوره مركز اديان و مذهب اسلامي و دوره مهدويت در مركز تخصصي مهدويت و داراي تاليفات، تدريس، مقالات متعدد، تحقيق و تدوين در حوزه و دانشگاه از ديگر فعاليتهاي بنده بوده است. در حال حاضر نيز مسئول مركز تخصصي امامت و مهدويت خراسان رضوي هستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد اسماعيل موسوي
محل تولد : كوهدشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1355/5/10
زندگينامه علمي
اينجانب در سال 1373 با ياري خداوند به حوزه علميه قم رفتم و در مدرسه آيت الله گلپايگاني (ره) مشغول به يادگيري درس هاي حوزه شدم. با ياري خداوند سطح يك را به پايان رساندم و وارد سطح دوم حوزه شدم. مشغول سطح دوم حوزه بودم كه در آزمون پذيرش سطح دوم رشته تخصصي «تفسير و علوم قرآن» شركت كردم و به لطف خداوند پذيرش شدم و پس از سه سال در سطح سوم رشته تخصصي «تفسير و علوم قرآن» پذيرش شدم و الحمدلله امسال به پايان رساندم و هم اكنون در حال ارائه موضوع هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت الله شهيد سيد محمد تقي موسوي اصفهاني
مرحوم آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني معروف به «فقيه احمدآبادي» در سال 1301 ق.) در اصفهان در خانواده اي اهل علم و فضيلت كه نسل اندرنسل از عالمان دين بودند به دنيا آمد و در سال 1348 ق. در سن 47 سالگي به توطئة يكي از سران فرقة ضالة بهاييت با خوراندن زهر كين به شهادت رسيد.
در دوران عمر كوتاه اما پربركتش حدود هفده جلد كتاب و رساله نگاشت كه از ميان آنها چهار جلد پيرامون حضرت مهدي(ع) و غيبت و انتظار و وظايف منتظران مي باشد.
فقيه احمدآبادي در ده سالگي بر نصاب الصبيان شرح نوشت و در پانزده سالگي كتاب ايضاح الشبهات را نگاشت و در بيست و پنج سالگي كتاب ابواب الجنات في آداب الجمعات را تأليف كرد و سرانجام در سن سي سالگي به
فرمان امام عصر(ع) اثر ارزشمند خود را درباره آن حضرت(ع) و وظايف منتظران و دعا براي آن وجود شريف آغاز كرد و تا پايان عمر به تحقيق و تأليف و تكميل آن اهتمام و اشتغال داشت.
آثار ارزندة اودر حدّ كمال و پختگي و ژرف نگري وريشه دار است، و اين به خاطر خلوص نيت و پاكي قصد ونظر در تحصيل علم و پيمودن مراحل تعليم مي باشد كه در عمل، تلاش خالصانه اش در توجه به سوي الله بوده، از غير بريده بود.
اضافه برآن ارادت شديدي نسبت به خاندان رسالت و ائمه هدي عليه السلام داشت، و در تمام احوال به آنها توسل مي جست ودر همة افعال و اقوالش به آنها اقتدا مي كرد واز آنها پيروي مي نمود، وازتعاليم مقدسه آنها بهره مي گرفت.
به خصوص به امام منتظر حجت بن الحسن عجل الله فرجه الشريف توجّه ويژه اي داشت، در معرفت آن حضرت و انجام وظايفي كه لازم است اهل ايمان در زمان غيبت انجام دهند به مراحل و منازل والا وشامخي نايل آمده بود، به طوري كه چند كتاب و رسالة مهم و سودمند در اين باره تأليف كرده كه مهمترين آنها كتاب مكيال المكارم است.
در زندگي اين سيد بزرگوار خصوصيات قابل تقديري وجود دارد كه لازم است به آن توجه شود وآن عبارت است از اينكه: او به شئون و زرق وبرق دنيا توجه اي نداشت، و به اندكي از امور معيشت وكمي ماديت قناعت كرده بود.
در امور مادي جامةقناعت پوشيده ، از خلق اعراض نموده و به طلب
علم وكمال پرداخته بود. نه در پي جاه و جلال مي رفت و نه در جمع و مال ومنال مي كوشيد؛ دنيا وآخرت خويش را با ولاي خاندان رسول الله آباد ساخته بود.
از جمله ديگر فعاليت هاي مؤلف كه در كنار كارهاي ارزندة علمي خود انجام داده، نسخه برداشتن از روي كتابهاي گرانبها كه به مطالعه ودرس آنها نياز داشته است.
سيد بزرگوار در ساعتهاي فراغت قصايد و ابياتي مي سروده و اشعار خود را به خاندان عصمت بويژه امام مهدي (عجل الله فرجه) اختصاص دارد .
اشعار او در لابلاي تأليفات و نوشته هايش پراكنده مي باشد، و تخلص او (تقي) و احياناً شرعي زاده بوده است.
وي در مسجد مرقد مطهر سيد اسماعيل نوادة امام زين العابدين (ع) در جاي پدرش اقامة جماعت مي كرد، ودر جمع كردن اخبار وآثار وارده دربارة حضرت مهدي (ع) بسيار اهتمام داشت.
البته بايد گفت از خط خوبي نيز برخوردار بوده است.
دربارة كيفيت شهادت آن سيد بزرگوار در كتاب نگاهي به زندگاني جهانگيرخان قشقايي به نقل از شهداي روحانيت در يكصد سال اخير چنين آورده شده است:
سيد شهيد در ماه رمضان المبارك 1348 ق. به علت كسالت، در بيمارستان انگليسي ها بستري شدند و در آن جا تحت عمل جراحي قرار گرفتند شب 25 ماه مبارك، متصدي بيمارستان كه از سران فرقة ضالة بهاييت بود و «سر الله خان» نام داشت، همة بستگان و اطرافيان آن مرحوم را از اتاق بيرون كرده و سمي را كه در استكان داشته به ايشان مي خوراند، اطرافيان و دامادهايشان در آن لحظة آخر از [پشت در اتاق] مي شنوند كه آن
سيد بزرگوار پيوسته صدا مي زده: حبيبي يا حسين! از داماد ايشان «مرحوم حضرت آيت الله سيد مرتضي موحد ابطحي» منقول است كه «سيد شهيد در حالي كه در بيمارستان بستري بودند، مي فرمودند: «بناست حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) تشريف بياورند.»4
همچنين فرزند ايشان سيد محمد موسوي اصفهاني _ در مقدمة كتاب نور الأبصار در اين باره آورده اند:
او ستاره اي درخشنده بود كه با طلوع خود دل ها را مجذوب خويش نمود، ولي افسوس كه زود غروب نمود و سرانجام با توطئة دشمنان دين و نوشيدن زهر كين به وسيلة يكي از اعضاي فرقة ضالة [بهاييت] به شهادت رسيد و در ماه مهماني پروردگار به ضيافت الهي نائل گشت.5
نگاهي كوتاه و گذرا بر زندگاني اين دلباخته و شيفتة حضرت بقيةالله و قضاياي تشرفات ايشان آدمي را به خوبي به اين نكته واقف مي سازد كه آن سيد شهيد و علامة فقيد مورد عنايت و كرامت حضرات معصومين(ع) به ويژه حضرت مهدي(ع) بوده و آن بزرگوار توجهي مخصوص به آن مرحوم داشته و وي نيز ارتباطي وثيق و اتصالي عميق با ساحت مقدس مهدوي(ع) داشته است.
مكيال المكارم
مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم(ع) بنا بر آنچه كه سيد محمدعلي روضاتي در مقدمة كتاب درباره آن نگاشته اند: «كتابي است ارزنده، ابتكاري و مهم. مؤلف بسياري از مطالب مربوط به عقيدة مهدويت و موضوع حضرت حجت(ع) را تحت عنوان «دعا براي آن حضرت و تضرع به درگاه الهي براي حفظ وجود شريف امام عصر(ع) از ناملايمات و آفات» مورد بررسي قرار داده است».
اين كتاب مشتمل بر بحث هاي مختلف و بسيار با اهميت در زمينه هاي فقه، حديث، كلام، رجال، تفسير و حتي فلسفه و ادبيات
است كه با اسلوبي بديع و سبكي جالب و نتيجه گيري هايي درست همراه مي باشد.
در اين كتاب با دلايل عقلي و نقلي ثابت شده كه دعا براي امام عصر(ع) از مهم ترين وسائل براي رسيدن به مراحل عالي كمال و نيل به درجات برجستة معنوي است و آثار دنيوي بسياري را نيز در پي دارد.
اين اثر به شهادت صاحب نظران، از نظر جامعيت و ژرف انديشي و بهره گيري از علوم عقلي و نقلي و استنباطات دقيق و اجتهادات عميق از آيات و روايات بي نظير بوده و به خوبي مي توان دست عنايت مولا كه مؤلف را هدايت و دلالت مي كند، ديد.
آيت الله صافي گلپايگاني (ازمراجع عظام تقليد) دربارة اين كتاب مي نويسد:
اين كتاب گوياي حوصلة فراوان مؤلف و گستردگي تحقيق و تفكر و تلاش اوست و در موضوع خود بي نظير است و جز اين كتاب، در موضوع مهدويت و آداب دعاي بر حضرت مهدي(ع) و فوايد آن، كتابي سراغ ندارم.6
داستان تأليف كتاب
مؤلف بنا به آنچه كه در مقدمة كتاب آورده، انگيزه تأليف كتاب را چنين مي نويسد:
ما نمي توانيم حقوق آن حضرت را ادا نماييم و شكر وجود و فيوضاتش را آن طور كه شايسته است به جاي آوريم. [پس] بر ما واجب است آن تعداد از اداي حقوق آن حضرت را كه از دستمان ساخته است انجام دهيم، و بهترين امور در زمان غيبت، انتظار فرج آن بزرگوار و دعا كردن براي تعجيل فرج او، و اهتمام به آنچه ماية خشنودي آن جناب و مقرب شدن در آستان او است. و من در باب هشتم كتاب ابواب الجنّات في آداب الجمعات هشتاد و چند فايده، از فوائد دنيوي
و اخروي دعا كردن براي فرج آن حضرت(ع) را ذكر كرده بودم اما بعد به فكر افتادم كه كتاب جداگانه اي در اين باره بنگارم كه آن فوايد را در برگيرد، و به سبك جالبي آن را به رشتة تحرير درآوردم. اما حوادث زمان و رويدادهاي دوران و ناراحتي هاي بي امان، مانع از انجام اينكار مي شد، تا اين كه كسي را در خواب ديدم كه با قلم و سخن نتوان او را توصيف نمود؛ يعني مولا و حبيب دل شكسته ام و امامي كه در انتظارش هستيم او را به خواب ديدم كه با بياني روح انگيز چنين فرمود: «اين كتاب را بنويس و عربي هم بنويس و نام او را مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم(ع) بگذار!»
همچون تشنه اي از خواب بيدار، و در پي اطاعت فرمانش شدم ولي توفيق ياريم نكرد، تا اين كه در سال گذشته 1330 ق. به مكة معظمه سفر كردم و چون در آن جا بيماري وبا شيوع يافت، با خداوند عزّوجلّ عهد بستم كه هر گاه مرا از گرفتاري ها نجات دهد و بازگشتم را به وطن آسان گرداند تأليف كتاب را شروع نمايم. پس خداوند بر من منت نهاد و مرا به سلامت به وطن بازگرداند، پس به تأليف كتاب اقدام نمودم تا به عهدي كه با خداوند بسته بودم، عمل كرده باشم...7
پي نوشت ها:
1. شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المومنين، ج1، ص453.
2. موسوي اصفهاني، سيد محمدتقي، كمال الدين و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، نشر دارالحديث، ج2، باب 45 ص270.
3. موسوي اصفهاني، همان، ج1، ص7-4.
4. زندگاني جهانگيرخان قشقايي، ص183-181، به نقل از: شهداي روحانيت در يكصد سال اخير، ج2، ص64-57.
5. نورالابصار، ص12-10.
6. به نقل:
از زندگاني جهانگيرخان قشقايي، ص180.
7. موسوي اصفهاني، همان، ج1، ص50-48، ترجمه حائري قزويني چاپ نگين.
8. موسوي اصفهاني، همان، ج2، ص387، همچنين ج1، ص225.
9. موسوي اصفهاني، همان، ج1،ص494-493.
10. موسوي اصفهاني، همان، ج2، ص322.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مير محمود موسوي
محل تولد : زاويه سفلى
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب مير محمود موسوي فرزند مير علي اكبر به سال 1344 شمسي در روستاي «زاويه سفلي» از توابع شهرستان «چالدارن آذربايجان غربي» به دنيا آمدم. تحصيلات دوره ابتدائي را در همان محل به پايان بردم. دوره راهنمائي را در شهرستان خوي و دبيرستان را در تهران به پايان رساندم. به سال 1361 در مدرسه «طالبيه تبريز» مشغول دروس حوزوي شدم و از سال 1362 تا 1365 در مدرسه «شيخ عبدالحسين» تهران مقدمات و بخشي از سطح يك حوزه را فرا گرفتم و از سال 1365 تا 1370 در مدرسه «مروي تهران» سطح دو را به پايان رساندم.
سال 1370 شمسي وارد حوزه علمّيه قم شدم و از محضر اساتيد محترم: «مصطفي اعتمادى» و «محسن دوزدوزاني» رسائل، مكاسب و كفاية الاصول را استفاده كردم. سپس از دروس خارج فقه و اصول و تفسير آيات عظام: «جعفر سبحانى»، «مرحوم ميرزا جواد تبريزى»، «جوادي آملى»، «فاضل لنكرانى»، «مكارم شيرازي» و «محمّد مؤمن» بهره بردم. در همين سالها از سال 1372 وارد كار پژوهشي شدم و از راهنمائي هاي آقاي «علي رفيعي علامرودشتي» سود بردم و مشغول تهيّه مقالاتي در خصوص معرفي كتابخانه هاي بزرگ جهان شدم، حاصل آن مقالات گوناگوني است كه در فصلنامه كتابخانه حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) به چاپ رسيده
است.
سپس از محضر حجة الاسلام آقاي دكتر سيّد محمود مرعشي و آقاي سيد محمد اصفيائي در زمينه نسخه پژوهي و فهرست نگاري استفاده برده و مشغول فهرست نگاري نسخه هاي خطي شدم، حاصل آن تاكنون چندين جلد فهرست است كه پنج جلد آن به صورت گروهي (28 - 32) و دو جلد آن (33 - 37) با همكاري حجة الاسلام آقاي دكتر سيّد محمود مرعشي تدوين شده است. در كنار فهرست نگاري به تصحيح برخي رساله هاي خطي پرداخته و مقالاتي چند را نيز تاليف نموده ام كه در منشورات كتابخانه بزرگ حضرت آيت الله مرعشي نجفي (ره) به چاپ رسيده اند.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ابوالفضل موسويان
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيّد ابوالفضل موسويان فرزند حسن در سال 1334 در شهر مقدّس مشهد ديده به جهان گشودم. پس از دوران ابتدائي، وارد حوزه شده و مقدّمات را از برخي از فضلاي مشهد و عمدتا از مرحوم ابوي آموختم. مختصر المعاني را از استاد «حجت هاشمي»، معالم را از استاد «بني هاشمي» و لمعتين را در محضر والد به پايان رساندم. سپس راهي قم شدم و رسائل را از محضر اساتيد: «اعتمادي» و «دوزدوزاني»، مكاسب را از مرحوم استاد «ستوده» و كفايه را از استاد «سبحاني» استفاده كردم.
از اوائل سال 1352 درس خارج اصول و فقه را شروع كردم و از آيات عظام: «وحيد خراساني»، «شيخ جواد تبريزي»، و عمدتاً از «آية الله منتظري» بهره بردم. در كنار فقه و اصول، به فراگيري فلسفه نيز مشغول شدم و از اساتيد بزرگوار «انصاري»
و «جوادي آملي» استفاده كردم. منظومه و برخي از جلدهاي اسفار را خواندم. سپس التمهيد قيصري و فصوص الحكم را با استفاده از آية الله معرفت، اخلاق را از آية الله حسن زاده آملي فرا گرفتم.
اينجانب بعد از چند سال تحصيل، همانند ديگر حوزويان، درسهاي پائين تر را به ديگران مي آموختم. لذا از حوزه علميّه مشهد تاكنون به تدريس اشتغال داشته ام. و دروس عمومي را در دانشگاه فردوسي مشهد و دانشگاه مفيد تدريس كرده و مي كنم. و اكنون عضو هيئت عملي دانشگاه مفيد هستم. در كنار تدريس و تبليغ، مكتوباتي نيز داشته ام ومقالاتي را در مجلات و روزنامه ها به چاپ رسانده ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد عباس موسويان
محل تولد : عجب شير
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/3/2
زندگينامه علمي
اينجانب سيد عباس موسويان فرزند سيد علي در تاريخ دوم خرداد سال 1339 در يكي از بخشهاي استان آذربايجان شرقي به نام «عجب شير» متولد شدم و تا سال 1354 در آن شهر زندگي مي كردم. از سال 1354 براي ادامه تحصيل به شهرستان تبريز آمده و در هنرستان صنعتي تبريز در رشته برق ثبت نام كردم. سال آخر دبيرستان كه مواجه با انقلاب بود و مدرسه ما در جريانات انقلاب نقش فعالي داشت؛ باعث شد گرايش زيادي به مسائل ديني و اسلامي پيدا كنم و همين امر موجب شد بعد از دوره دبيرستان در كنار درس دانشگاهي (كه باز در رشته برق قبول شده بودم) به فعاليت در مراكز انقلابي و اسلامي چون جهاد سازندگي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي روي آورم و با آغاز جنگ تحميلي و
تعطيلي دانشگاهها (به خاطر انقلاب فرهنگي) به صورت تمام وقت به سپاه تبريز رفته مشغول خدمت در سپاه شدم و از آن طريق چند مرتبه در جبهه شركت كردم.
تابستان سال 1360 از طرف سپاه به خانه شهيد آيت الله مدني و به عنوان محافظ خدمت ايشان بودم، ايمان و اعتقاد خالص، صفا و صميميت ايشان موجب شد كه علاقه زيادي به درس حوزوي و صنف روحانيت پيدا كنم و بر همين اساس چند روز قبل از شهادت ايشان به همراه چند نفر از دوستان از سپاه استعفا كرده و براي ثبت نام به حوزه علميه قم آمديم. از مهرماه 1360 در مدرسه رسول اكرم (ص) مشغول به تحصيل شدم و در سال 1367 دوره سطح را به اتمام رساندم.
از آن سال در كنار درس خارج فقه و اصول در رشته اقتصاد دانشگاه مفيد شركت كردم و در سال 1373 در دوره كارشناسي ارشد دانشگاه شهيد بهشتي تهران در رشته اقتصاد قبول شدم و در سال 1375 فارغ التحصيل شدم. از سال 1373 در كنار تحصيل، در بخش تحقيقات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، كار پژوهش و تحقيق را شروع كردم و از سال 1375 به عنوان مدير گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و از سال 1377 به عنوان رئيس پژوهشكده نظامهاي اسلامي، علاوه بر انجام تحقيقات شخصي به مديريت امور پژوهشي نيز اشتغال دارم.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(235 -150 ق)، موسيقيدان و خواننده. در رى متولد شد و تحت سرپرستى پدر و مادر هنرمند خود به تحصيل علم و ادب و لغت و قضا و موسيقى پرداخت. اصول و قواعد
علمى و عملى موسيقى را علاوه بر پدرش، از دايى خود، منصور زلزل، فراگرفت و در قواعد ضرب و نواختن بربط مهارت يافت و به تكميل و تتبع آن همت گماشت. از نوآوريهاى او در تكميل موسيقى ايران، تنظيم دستگاههاى مختلف موسيقى از آهنگ زير تا بم است. كه فاصله ى آن را به دو ذوالكل (اكتاو) رسانيد. از اصول و قوانين موسيقى يونانى استفاده كرد و در آن تصرف و ابتكاراتى نمود. دستگاه ماهور از ديگر ابتكارات اوست. وى توانست اصول و قواعدى كه از زمان يونس كاتب باقى مانده و در گذر زمان دستخوش دگرگونى شده بود، جمع آورى نمايد و با دانش علمى و مهارت عملى اين قوانين را مرتب و مدون سازد و اصول و قواعد جديدى ترتيب دهد كه از آن پس اساس موسيقى اسلامى گرديد. وى آوازها را جمع آورى كرد و مدون ساخت و در تعليم و خط و مشى آن بهترين شيوه را برگزيد. اسحاق از معاصران هارون الرشيد، مأمون، معتصم و واثق عباسى بود. و مأمون به او به ديده ى توقير مى نگريست. به سبب تصنيف زيبايى كه ساخته بود مورد توجه ابراهيم المهدى قرار گرفت. وى در سالهاى آخر عمر نابينا شد، و پس از دو سال انزوا در بغداد درگذشت. از جمله شاگردان وى زرياب مغنى را مى توان نام برد. از آثار او: «الاغانى الكبير»؛ «النغم»؛ «الايقاع»؛ «اغانى معبد» و «كتاب الرقص» نيز از شمار آثارى است كه از ميان رفته اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (27 -26)، الاعلام (283 /1)، تاريخ الاسلام (حوادث 97 -92 /240 -231)، تاريخ بغداد (345 -338 /6)، تاريخ موسيقى (122
-121 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (719 -717 /2)، سرآمدان فرهنگ (160 /1)، سير النبلاء (121 -118 /11)، شرح حال رجال (77 -74)، شخصيتهاى نامى (457)، الفهرست ابن نديم. ترجمه (234 -232)، كارنامه ى بزرگان (23 -21)، لسان الميزان (536 -533 /1)، معجم الادباء (58 -5 /6)، الوافى بالوفيات (393 -388 /8)، وفيات الاعيان (205 -202 /1).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(188 -125 ق)، موسيقيدان، آهنگساز، خواننده و شاعر. پدرش از مردم ارّجان فارس بود و از آنجا به كوفه رفت. مادر ابراهيم، پس از مرگ ماهان، پرورش پسرش را به برادران خود سپرد. چون خانواده اش با تحصيل موسيقى مخالف بودند، وى به موصل گريخت. نسبت موصلى وى نيز بدين سبب است. در مدت كوتاه اقامتش در آنجا عود نوازى را آموخت. سپس به رى رفت و آواز ايرانى را فراگرفت. يكى از فرستادگان منصور خليفه ى عباسى شيفته ى آواز وى شد و مقدارى پول به او داد. ابراهيم نيز با اين پول نزد موسيقيدانى زرتشتى، به نام جُوانويه رفت و به تكميل معلومات خود در زمينه ى موسيقى پرداخت. اندكى بعد به دربار عباسيان راه يافت و از موسيقيدانان دربار نيز بهره گرفت. پس از آن نزد خلفاى عباسى پايگاهى بلند يافت. ابراهيم يكى از بزرگترين خوانندگان و موسيقيدانان روزگار خويش بود و چندان زيبا آواز مى خواند كه مردم آن را الهام شيطان مى خواندند. وى نخستين موسيقيدانى بود كه در عراق شعر عرب را به آهنگ ايرانى آراست. او بر اثر بيمارى معده درگذشت. اثر وى: «الاصوات المئة المختاره»، كه به فرمان هارون الرشيد و با همكارى ابن جامع و فُليج بن ابى العوراء فراهم شد و مركب از يك صد ترانه ى برگزيده بود.
برگرفته از
كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (26 -25)، الاعلام (54 -53 /1)، تاريخ بغداد (178 -175 /6)، تاريخ موسيقى (121 -119 /1)، تاريخ هنرهاى ملى (717 -716 /2)، دانشنامه ى ايران و اسلام (367 -366 /2)، دائرةالمعارف البستانى (267 -260 /1)، دايرةالمعارف فارسى (10 /1)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (233 -232)، وفيات الاعيان (43 -42 /1).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1135 ق) عالم و عارف. وى از دانشمندان عهد فتحعلى خان و اخشنوخان، حاكم شوشتر، بود. مدتى در شيراز و اصفهان تحصيل علم كرد. وى از شاگردان محقق خوانسارى است. در جوانى به هندوستان رفت و پس از چندى به شوشتر بازگشت. آخوند ملا على از زاهدان و پارسايان بود. او در شوشتر درگذشت و در جوار مسجد جامع دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :طبقات اعلام الشيعه (قرن 557 /12).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
ز نيمه اول قرن چهاردهم هجرى، از زنان نوازنده. پدرش ميرزا عبدالله شاگرد برجسته آقا غلامحسين، نوازنده سرشناس دوره ناصرى بود. گويند ميرزا عبداللَّه با كمك سيد عبداللَّه نامى كه سه تار مى زد و دستگاه هاى موسيقى را خوب مى شناخته موسيقى ايرانى را در هفت دستگاه كه امروز معمول است- منظم و مرتب كرد. مولود همانند خواهرش ملوك موسيقى را نزد پدرش فراگرفت و بيش از ديگران به رديف پدرش وارد بود.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منبع: تاريخ هنرهاى ملى و هنرمندان ايرانى، 611 / 1.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1307 ق)، فقيه، عالم دينى، قارى، زاهد و شاعر، متخلص به مولوى. در علم تجويد و قرائت قرآن مجيد متبحر بود. او در شيراز درگذشت و در تكيه ى حافظيه به خاك سپرده شد. از آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (439)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (563/ 5)، الذريعه (1124/ 9)، ريحانه (29/ 6).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1336 -1266 ق)، صوفى، نويسنده و شاعر، متخلص به مولوى. ملقب به وفا عليشاه. در پاكنار رشت به دنيا آمد. وى از مريدان صفى عليشاه بود و چنان در سير و سلوك ترقى نمود كه به مقام شيخى اين سلسله رسيد. در رشت مدرسه ى اخوت را تأسيس كرد كه بعدها در اختيار وزارت فرهنگ قرار گرفت. او سفرى نيز به هندوستان كرد و با مشايخ صوفيه ديدار نمود. مولوى پس از فوت صفى عليشاه با جانشين او، ميرزا على خان ظهيرالدوله صفا عليشاه، مأنوس و به تهران فراخوانده شد و از ميرزا محمود خان نايينى و صفا عليشاه اجازه ارشاد گرفت. مولوى بر طريقت نعمت اللهى بود و اشعارش بيشتر جنبه عرفانى داشت. وى عاقبت در تهران درگذشت و در قبرستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. از آثارش: «عالم و آدم»، شعر؛ كتاب «صفوت»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (207/ 15 ،1271 ،1124/ 9)، سخنوران نامى معاصر (3463 -3458/ 5)، سيرى در تصوف (162)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2282 ،2225/ 2 ،1594/ 1)، كتاب گيلان (481/ 3)، مؤلفين كتب چاپى (730 -729/ 6).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(672 -604 ق)، عارف، حكيم و شاعر. معروف به مولوى، مولوى معنوى، ملاى رومى، مولاى روم و مولاناى رومى. ملقب به خداوندگار و جلال الدين. وى گاهى خاموش تخلص مى كرد. او داراى مذهب اهل سنت و حنفى بود. در بلخ به دنيا آمد. از جانب پدر به ابوبكر، خليفه اول، مى رسد و به همين جهت به خاندانش بكرى مى گفتند. مادر پدرش دخترزاده ى سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه بود و پدرش به بهاء ولد معروف. بهاء ولد از تربيت يافتگان نجم الدين كبرى
و از علماء و خطباى بزرگ و متنفذ و از بزرگان مشايخ صوفيه بود. او به دليل رنجشى كه از محمد خوارزمشاه يافت همراه فرزندش، جلال الدين، كه كودكى پنج يا شش ساله بود، از بلخ خارج شد و از مشرق ايران به مغرب مهاجرت كرد و از راه نيشابور و بغداد و مكه به شام و از آنجا به ارزنجان رفت. گفته اند كه پدر و پسر هنگام عبور از نيشابور به صحبت عطار رسيدند و عطار كتاب «اسرارنامه» را به ايشان داد و مولوى پيوسته آن را نزد خود داشت. مولوى به همراه پدر مدتى در شهرهاى آسياى صغير به سر برد و در شهر لارنده با گوهر خاتون، دختر شرف الدين لالا، ازدواج نمود. بعد از چهار سال با پدر و فرزندش، سلطان ولد، به درخواست سلطان علاءالدين كيقباد سلجوقى، به قونيه رفت و در آنجا سكونت گزيد و به علت اين اقامت طولانى در قونيه وى به رومى مشهور شد. سلطان العلماء، در 628 ق، در همان ديار از دنيا رفت و مولوى بر مسند وعظ پدر نشست. يك سال بعد برهان الدين محقق ترمذى، شاگرد بهاءالدين ولد، به قونيه آمد و جلال الدين را تحت تربيت و ارشاد خود گرفت. سپس براى اينكه در علوم شرعى و ادبى كامل شود او را براى تحصيل به دمشق و حلب فرستاد. در حلب وى در خدمت كمال الدين ابن عديم، فقيه بزرگ حنفى، به سر برد و سپس در دمشق تحصيل در فقه حنفى را با «هدايه» مرغينانى ادامه داد و گويا در همين شهر به فيض صحبت محيى الدين ابن عربى نائل گشت. بعد از اتمام اين سفر، كه از
630 ق تا 637 ق طول كشيد، به قونيه بازگشت و به رياضت ادامه داد تا اينكه از محقق ترمذى دستور تعليم و ارشاد گرفت و چون استادش در 638 ق درگذشت مولوى به جاى وى به تدريس پرداخت. وى مدت پنج سال بر اين مسند بود تا به ملاقات صوفى وارسته، شمس الدين محمد بن على بن ملك داد تبريزى، كه ضمن سفرهاى متعددش به قونيه رسيده بود، نايل شد. از اين ملاقات و مصاحبت انقلابى روحانى در وجود مولانا پديد آمد كه از اثر آن پشت پا به مقامات دنيوى زد، تا جايى كه مريدانش او را سرزنش كردند و به سبب همين سرزنشها شمس تبريزى به دمشق رفت. پس از مدتى به خواهش مولانا بازگشت ولى اين بار نيز با جهل و تعصب عوام روبرو گرديد و چندى بعد به ناگاه از قونيه ناپديد گرديد. گفته اند كه شمس به دست گروهى از شاگردان متعصب مولوى، در 645 ق، كشته شده است. پس از اين مولوى زندگانى علمى گذشته را رها نمود و تا پايان عمر با عشقى خاص به تربيت و ارشاد سالكان و بيان حقايق عرفانى در قالب مثنوى و سرودن اشعار شورانگيز پرداخت. در اين دوره شيخ صلاح الدين زركوب و سپس حسام الدين چلبى مورد توجه مولانا قرار گرفتند و ارتباط و اتصال با ايشان مدتى او را مشغول داشت. او تعدادى از غزليات «ديوان شمس» را به نام صلاح الدين زركوب سرود و كتاب «مثنوى» را نيز با خواهش حسام الدين چلبى به وجود آورد. از عارفان و شاعران معاصر وى مى توان صدرالدين قونوى و عراقى و نجم الدين دايه و قانعى طوسى و
علامه قطب الدين محمود بن مسعود شيرازى و قاضى سراج الدين ارموى را نام برد. از ديگر مريدان او معين الدين پروانه، حكمران كل بلاد روم از جانب مغولان، بود. وى غالبا براى استماع مجالس مولانا مى رفته و به همين سبب قسمتى از «فيه ما فيه» كه خلاصه ى مجالس مولوى است خطاب به او مى باشد. عده اى از سالكانى كه مولوى، بعد از تحول روحى خود و ناپديد شدن شمس، در خانقاه يا مدرسه ى خويش تربيت و ارشاد كرد به مولويه مشهور شدند. اين سلسله بعد از او در آسياى صغير و ايران و ممالك ديگر پراكنده گشتند. مولوى سرانجام در قونيه، بر اثر بيمارى، درگذشت و صدرالدين قونوى بر وى نماز خواند. پيكر او در باغ سلطان يا ارم باغچه، مقبره ى خانوادگيشان، در كنار پدرش، به خاك سپرده شد و بعدها بنايى به نام قبة الخضراء، به نفقه ى بزرگان عصر و مريدان، بر تربت او ساخته شد كه مدفن خانوادگى احفاد آنها گرديد. از آثار منظوم وى: «مثنوى»، مشهور به «مثنوى مولوى» و «مثنوى معنوى»، در شش دفتر، در بيست و شش هزار بيت؛ «كليات شمس» يا «شمس الحقايق»، معروف به «ديوان كبير» كه « ديوان» غزليات اوست، حدودا مشتمل بر سى و شش هزار بيت؛ «رباعيات»، شامل 1659 رباعى. از آثار منثور او: «مكاتيب»، مكتوبات او به معاصرينش؛ «فيه ما فيه»؛ «مجالس السبعه».[1]
شهرت جلال الدين محمد فرزند سلطان العلماء محمد بن حسين خطيبى معروف به بهاءالدين (و. بلخ ششم ربيع الاول 604 ه.ق- ف. قونيه يكشنبه 5 جمادى الاخر 672 ه.ق) پدر وى از علماء و صوفيان بزرگ زمان خود بود. بهاءالدين به سبب رنجش خاطر سلطان محمد خوارزمشاه در هنگامى
كه جلال الدين كودك بود، از بلخ بيرون آمد و پس از مدتى سير و سياحت سرانجام رخت به قونيه كشيد. جلال الدين تحقيقات مقدماتى را نزد پدر به پايان رسانيد و پس از فوت او تحت ارشاد برهان الدين محقق مولانا را مدتى براى تكميل علوم و معلومات در حلب و دمشق كه از بزرگترين مراكز علمى و ادبى آن زمان بود فرستاد. و مولانا پس از پايان كار به قونيه بازگشت و به تدريس و تعليم و وعظ و تذكير مشغول گشت. تا اينكه در سال 642 با شمس الدين محمد بن على بن ملك داد معروف به شمس تبريزى ملاقات كرد. اين ملاقات انقلابى روحانى در مولانا پديد آورد كه موجب ترك مسند تدريس و فتوى گشت و اين امر سبب نارضايى مردم قونيه و اعتراض مريدان گشت. شمس تبريزى تحت فشار مريدان مولانا به دمشق رفت. هجران وى مولانا را مضطرب و مشوش كرد و بالاخره پسر خود سلطان ولد را همراه گروهى در طلب شمس به دمشق فرستاد؛ شمس باز آمد و با مولانا بود تا در سال 645 به ناگاه ناپديد گرديد. اينكه گفته اند وى را جماعتى از مردم قونيه كشته اند، نبايد پايه و اساسى داشته باشد. پس از فقدان شمس مولانا مسند تدريس و فتوى را ترك گفت و به مراقبت باطن و تهذيب نفس پرداخت. ارتباط او با صلاح الدين زركوب و حسام الدين چلبى در اين دوره از عمر يك چند او را مشغول داشت و به تشويق همين حسام الدين چلبى مولانا به سرودن مثنوى پرداخت. آثار مولانا از نظم و نثر عبارتند از: 1- مثنوى: در 6 جلد و شامل 26 هزار
بيت كه در بحر رمل سروده شده است. محتويات مثنوى حكايات مسلسل منظومى است كه از آنها نتايج دينى و عرفانى گرفته شده و حقايق معنوى به زبان ساده بيان گشته است. 2- ديوان غزليات معروف به ديوان كبير يا كليات شمس مشتمل بر 50000 بيت. 3- رباعيات. 4- مكتوبات مولانا. 5- فيه ما فيه. 6- مجالس سبعه.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آشنايى با مولوى، از سنايى تا سعدى (209 -200/ 2)، الاعلام (259 -258/ 7)، با كاروان حله (242 -225)، به دنبال آفتاب از قونيه تا دمشق، پله پله تا ملاقات خدا، تاريخ ادبيات در ايران (1207 -1205 ،486 -448/ 3)، تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (522 -501)، تاريخ گزيده (672)، تاريخ مغول (536 -534)، تاريخ نظم و نثر (160 -158)، تذكرة الشعراء (222 -213)، التصفيه فى احوال المتصوفه (صفحات متعدد)، تصوف اسلامى و رابطه انسان با خدا (120 -107)، جستجو در تصوف (307 -273)، حبيب السير (116 -115/ 3)، خدمات متقابل اسلام و ايران (659 -658 ،655)، دايرةالمعارف فارسى (744 -743/ 1)، در قلمرو وجدان (343 -340)، الذريعه (360 ،303/ 19 ،411/ 16 ،221/ 14 ،1123 -1122 ،539 ،285/ 9 ،191/ 6)، روضات الجنات فى اوصاف مدينة هرات (197)، رياض العارفين (65 -57)، ريحانه (33 -29/ 6)، زندگانى مولانا جلال الدين محمد، زندگينامه ى مولانا جلال الدين مولوى، شرح حال رجال و مشاهير نامى (280 -266)، صبح گلشن (105 -102)، طرائق الحقائق (337 -336 ،314 -313/ 2)، غزليات شمس تبريزى (مقدمه/ 99 -5)، فرهنگ ادبيات فارسى (492 -491)، فرهنگ سخنوران (215 -213)، گنج سخن (169 -147/ 2)، گنج و گنجينه (345 -341)،
لغت نامه (ذيل/ مولاناى روم، مولاناى رومى، مولوى)، مبانى عرفان و احوال عارفان (604 -573)، مجالس العشاق (168 -165)، مجالس المؤمنين (115 -109/ 2)، مجالس النفائس (321)، مجمع الفصحا (780 -779 ،771/ 2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سالهاى 672 ،604)، مرآة الخيال (43 -42)، مناقب العارفين (صفحات متعدد)، مؤلفين كتب چاپى (753 -745/ 5)، مولوى نامه، مولويه بعد از مولانا (صفحات متعدد)، نفحات الانس (469 -461)، هدية الاحباب (250 -249)، هدية العارفين (130/ 2)، هفت اقليم (54 -45/ 2)، يادداشتهاى قزوينى (164 -163/ 7).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مهران مهتدى در سال 1329 در شيراز، شهر نام آوران عالم، شهر علم و ادب و هنر و شعر، در خانواده اى كه خود اهل ادب و هنر بودند ديده به جهان گشود. از همان كودكى عشقى زايدالوصف به موسيقى سنتى ايران پيدا نمود به طورى كه اگر كودكان هم سن و سال خودش دنبال اسباب بازى مى گشتند و با آن ها خود را سرگرم مى كردند، وى با ويولن كوچكى كه براى او والدينش تهيه كرده بودند سرگرم مى شد.
مهران مهتدى هنوز بيش از 10 بهار از سنش نگذشته بود كه ويولن را به طور جدى تجربه كرد واز سن پانزده سالگى رسما در اركستر راديو شيراز به عنوان نوازنده همكارى خود را آغاز كرد. وى ضمن همكارى با راديو شيراز، هيچگاه از فراگيرى علم موسيقى كوتاهى نكرد و تا سال 1351 با وزارت فرهنگ و هنر و راديو تلويزيون فارس همكارى كرد و در سال 1351 به خاطر تحصيلات دانشگاهى به تهران آمد و مقيم تهران شد.
مهران مهتدى از اين زمان به بعد در تهران، همكارى خود را با اركسترهاى گوناگون ادامه داد و
هر بار به اندوخته اى هنرى خويش افزود. وى در مورد آموزش موسيقى ايرانى معتقد به روش معمول هنرستان هاى موسيقى نيست و بنا به اظهار خودش كه نتيجه بيست سال تدريس موسيقى ايرانى است اين اعتقاد عميق را در وى به وجود آورده كه هنرآموز موسيقى ايرانى اگر فقط سال ها مشغول فراگيرى كتاب هاى هنرستان گردد، هرگز بداهه نواز خوبى نخواهد شد و در موسيقى ايرانى كه يكى از برجسته ترين خصيصه هايش همان بداهه نوازى و بداهه خوانى است راهى درست و منطقى نخواهد يافت و براى اثبات ادعاى خود از اساتيد و هنرمندان بزرگ و ممتازى مثل: مرتضى محجوبى، احمد عبادى، حسن كسايى، حبيب اله بديعى، پرويز ياحقى، جليل شهناز، اصغر بهارى، رضا ورزنده، فضل اله توكل، فرهنگ شريف نام مى برد و مى گويد هر هنرآموزى كه ايرانى باشد و با عشق و علاقه شروع به فراگيرى موسيقى سنتى و اصيل ايرانى نمايد، با هر سازى و تدريس صحيح بعد از سه يا چهار ماه قادر خواهد بود حتى آواز و چهار مضراب بنوازد.
مهران مهتدى، از چهره هاى خوب و بااستعداد موسيقى ايرانى است كه علاوه بر نواختن ويولن، سنتور و عود را به خوبى و شيرينى مى نوازد و خود از طرفداران سرسخت موسيقى ايران است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد علي مهدوي راد
محل تولد : نيشابور
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/1/1
زندگينامه علمي
«محمد علي مهدوي راد (غلامي اسخارزوگاران)» به سال 1334 در روستايي به نام (ينگجه) از بخش سر ولايت نيشابور ديده به جهان گشود. مدرسه ابتدايي را در همان ديار گذراند پس از آنكه با مقدماتي از ادب عربي نيز
در همان ديار آشنا شد. آنگاه به سال 1348 وارد حوزه علميه مشهد شد و در مدرسه «آيت الله العظمي ميلاني» كه به شيوه اي نو و با برنامه اي منظم اداره مي شد؛ تحصيل علوم ديني را آغاز كرد.
وي در 7 سال اقامت در حوزه علميه مشهد، دروس: مقدمات، ادبيات عرب، و سطوح عالي حوزوي را در محضر استادان آن ديار بياموخت. از استادان آن روز مي توان: «حجت هاشمي خراساني، اميني نيشابوري، صالحي نيشابوري و روانشاد سيد علي اكبر بني هاشمي و محقق ذاكري اختري (عباس علي)» را برشمرد. وي در جنب درس هاي حوزوي سه سال به درس تفسير روانشاد «آيت الله حاج ميرزا جواد تهراني» و جلساتي بسيار نيز «حضرت آيت الله سيد عزالدين زنجاني» و روشنگر و مهم مقام معظم رهبري «آيت الله خامنه اي» كه پنجشنبه و جمعه تشكيل مي شد و نيز ديگر بحثهاي فكري و ايدوئولوژي وي حاضر شد و اين دروس اولين بذرهاي علاقه و كشش به معارف قرآني را در جان وي پاشيد.
مهدوي راد پس از 7 سال اقامت در مشهد به لحاظ تلاشهاي سياسي و تعقيب ساواك خراسان با صلاحديد خطيب بلند آوازه روزگار و مجاهد نستوه و شجاع «شهيد هاشمي نژاد»، مشهد را ترك نمود و به قم هجرت كرد و در قم بود كه براي ايمني از جستجوي ساواك، نام خانوادگي اش را از غلامي به مهدوي راد تغيير داد. در قم درسهاي حوزوي را پي گرفت. در قم: رسائل، مكاسب، كفايه و آنگاه دوره عالي اجتهادي فقه و اصول را از محضر استادان ارجمند آن حوزه ارجمند فرا گرفت.
برخي از استادان وي در اين حوزه عبارتند از حضرات آيات: «اعتمادي»، «موسوي»، «تبريزي (سيد ابوالفضل)»، «پاياني»، «فاضل لنكراني»، «ستوده»،« بهشتي»، «احمد فاضل هرندي»، «صانعي»، «حاج شيخ جواد تبريزي»، «وحيد خراساني» و «منتظري» كه بيشترين بهره را در فقه از محضر آيت الله منتظري برد كه به طور مستمر بيش از ده سال در درس وي شركت كرد و بيشتر اين بهره در اصول از درس آيت الله فاضل لنكراني كه تقريبا تمام اصول دوره اول خارج وي را شركت كرد. مهدوي راد فلسفه را در محضر حضرات آيات: «انصاري شيرازي»، «محمدي گيلاني» و «مصباح» فرا گرفت.
اولين اثر قلمي وي به سال 1355 با عنوان: «اسلام و شعر» در قالب مقاله اي بلند در مجله نسل نو نشر يافت. وي پس از انقلاب اسلامي ايران مدتي را در مسئوليتهاي اجرايي گذراند از جمله: مسئوليت عقيدتي و سياسي پايگاه نهم شكاري و آنگاه به حوزه بازگشت و به سال 62 و پس از مقدماتي با جمعي از دوستان و همراهان، مجله حوزه را بنياد نهاد و از شماره 16 تا 36 سردبيري آن را بر عهده داشت و مقالات بسياري در نقد و معرفي كتابهاي درسي حوزه، مسائل معرفتي دين و نقد و معرفي تفاسير شيعه و سني و تحليل گرايشهاي تفسيري در آن مجله نگاشت.
پس از آن با همكاري برخي از همراهانش مجله بينات را بنياد نهادند كه از آغازين شماره آن مدير مسئولي مجله را به عهده گرفت. اين مجله نخستين مجله قرآني است كه مهدوي راد تا شماره 12 مدير مسئول آن بوده است و پس از آن در جايگاه عضويت
هيئت تحريريه آن ماند اما از مدير مسئولي آن كناره گرفت. در راه اندازي مجله هاي ميقات و علوم حديث مورد مشورت بود كه در هيئت تحريريه هاي آنها نيز حضور مي يافت و مقالات بسياري در هر دو مجله ياد شده رقم زد.
وي به سال 1369 پيشنهاد مجله اي را در نقد كتابهاي حوزه دين به انگيزه بهسازي آثار مكتوب ديني به دفتر تبليغات اسلامي داد و خود سردبيري آن را به عهده گرفت كه اكنون 17 سال است نشر مي يابد و ادامه دارد و مهمترين مجله «نقد كتاب در حوزه دين» است كه در اين مجله نيز مقالات بسياري نگاشته است.
مهدوي راد به سال 1369 وارد دانشگاه شد و از همان آغاز، تدريس مقاطع تحصيلات تكميلي را در علوم قرآن و حديث به عهده گرفت، اكنون بيش از 15 سال حضور در دانشگاه تربيت مدرس حضور دارد و چهار سال مديريت گروه علوم قرآن و حديث را به عهده داشت.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد تقي مهدوي نيا
محل تولد : زرين شهر اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/1/1
زندگينامه علمي
بعد از گذراندن دوره ابتدائي و دبيرستان در «زرين شهر اصفهان» وارد حوزه علميه زرين شهر شدم و تا سال 1350 بخشي از مقدمات را گذراندم. سپس براي ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدم و تا سال 1357 دروس سطح را گذراندم. سپس به خارج فقه و اصول مشغول شدم و به مدت 15 سال دروس خارج فقه و اصول را نزد اساتيد مختلفي مانند: «آقاي فاضل لنكراني»، «مرحوم آقاي شيخ جواد تبريزي»، «آقاي وحيد
خراساني» و ... فرا گرفتم.
همزمان با تحصيل در حوزه، در موسسه امام خميني (ره) از سال 1360 تا 1378 دوره عمومي و تخصصي را گذرانده و در رشته «علوم قرآني» فارغ التحصيل شدم. ضمنا در اين مدت به تحقيق و پژوهش در موضوعات گوناگون «تفسيري و علوم قرآني» پرداختم و مقالات گوناگوني در زمينه «مصونيت قرآن از تحريف»، «مصاحف منسوب به اصحاب»، «روش تفسير اهل بيت ع»، «معيارهاي تمدن» و «وجوه اعجاز قرآن» به صورت فردي يا گروهي نوشتم. تدريس در حوزه هاي علميه، ارگانها و نهادهاي انقلاب اسلامي و دانشگاه، همچنين مديريت حوزه علميه جزء برنامه هايي از اين سنوات بوده است. از سال 1354 تاكنون در مناسبت هاي گوناگون در شهرهاي مختلف و روستاها به تبليغ دين اسلام نيز اشتغال داشتم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مصطفى مهدوى هرستانى فرزند مرحوم حجةالاسلام والمسلمين آقا سيد مهدى معروف به بحرالعطاء فرزند مرحوم حجةالاسلام والمسلمين آقا سيد محمد موسوى هرستانى از آيات عظام و علماء بنام و دانشمندان كرام معاصر اصفهان بوده كه در سال 1329 قمرى در يك خانواده اصيل و روحانى در قريه هرستان ماربين اصفهان به دنيا آمده است.
والد آن مرحوم آقا سيد مهدى ملقب به بحرالعطاء از اعاظم علماى آن منطقه بوده كه با سى و سه واسطه به حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مى رسد. مرحوم حاج آقا مصطفى مهدوى تحصيلات مقدماتى و سطوح خود را در اصفهان در مدرسه جده بزرگ اصفهان نزد اساتيد بزرگ نظير مرحوم آقا شيخ محمدعلى دزفولى و مرحوم آقا شيخ محمدحسن نجف آبادى و مرحوم آقا سيد مهدى درچه اى و حاج آقا رحيم ارباب و آقا سيد محمد نجف آبادى فراگرفته است.
يك دوره
فقه و اصول و فلسفه را خدمت مرحوم آيت اللَّه حاج سيد على نجف آبادى و مرحوم حاج شيخ محمدرضا ابوالمجد (مسجد شاهى) فراگرفته سپس عزيمت به قم نموده و مدتى در درس حضرات آيات عظام حايرى يزدى (مؤسس حوزه علميه قم) و مرحوم آيت اللَّه صدر و حاج سيد محمدتقى خونسارى و آيت اللَّه حجت قدس اللَّه اسرارهم شركت نموده و در سال 1362 قمرى هجرى عزيمت به حج نموده و در مراجعت از حج به اعتاب عاليات مدت هشت سال در نجف اشرف اقامت نموده و مدت سه سال از محضر مرحوم آيت اللَّه اصفهانى استفاده و در جلسات استفتاآت آن مرحوم شركت داشته و به مسائل مورد سئوال جواب مى دادند و همينطور از محضر آيات عظام ديگر آنجا چون مرحوم حاج شيخ موسى خوانسارى و مرحوم حاج شيخ محمدعلى كاظمينى و حاج شيخ محمدكاظم شيرازى و حاج سيد جمال گلپايگانى و حاج ميرزا عبدالهادى شيرازى و حاج سيد محمود شاهرودى و آيت اللَّه اصطهباناتى كسب فيض و علم نموده و به علت مبتلا شدن به كسالت شديد «آسم» به امر آيت اللَّه ميرزا عبدالهادى شيرازى در سال 1370 قمرى به اصفهان مراجعت و مدت چهل سال در مدرسه جده بزرگ اصفهان و مدرسه ملا عبداللَّه به تدريس اشتغال داشتند و عده زيادى از فضلاء و طلاب حوزه علميه اصفهان از محضر ايشان استفاده علمى مى نمودند.
آن مرحوم مورد توجه و عنايت خاص حضرات آيات عظام و مراجع معاصر خود و حاضر حوزه نجف و قم چون مرحوم آيت اللَّه ميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت اللَّه حاج سيد محمود شيرازى و رهبر كبير انقلاب آيت اللَّه خمينى و گلپايگانى و مرعشى نجفى و مرحوم آيت اللَّه
حاج سيد احمد خوانسارى و آيت اللَّه العظمى خوئى بودند.
مزاياى اخلاقى آن مرحوم
آن مرحوم نسبت به علماء بزرگ گذشته و حاضر بسيار تجليل و تكريم نموده و آنان را به خوبى و عظمت ياد كرده و در حفظ آثار آنان كوشا بوده و نسبت به آنها تواضع مى كردند و همواره به طلاب و محصلين ابراز علاقه كرده و آنها را تشويق به تحصيل مى فرمودند.
بسيار كريم و بخشنده و سخاوتمند بودند و به فقراء و مستمندان و خانواده هاى بى سرپرست كمكهاى فراوانى كرده و به موسسات خيريه خدمات و مساعدتهاى بسيارى انجام داده مانند موسسه مهديه و موسسه عسكريه و بيمارستان معلولين صادقيه و موسسه نابينايان و انجمن مددكارى امام زمان ارواحنا فداه و ايتام و كمك به ساختن مدارس قديم و جديد هو تعمير و تكميل آنها را مخفيانه و دور از تظاهر و سر و صدا انجام مى دادند.
مزاياى علمى آن مرحوم
آن بزرگوار تبحر و تسلط و مهارت عجيبى در مسائل و مباحث فقهى داشتند و بسيار حاضر الذهن و حاضر جواب بودند. و تمام فتاواى مراجع گذشته و فعلى در نزدشان حاضر و نه تنها عوام از محضرشان استفاده مى كردند بلكه علماء و دانشمندان بزرگ هم براى حل مشكل مردم را به ايشان رجوع مى دادند و تسلط ايشان نه تنها در فقه و اصول بوده بلكه در فلسفه و عرفان و علم رجال نيز صاحب نظر بودند بخصوص در اطلاع به احوالات علماء كم نظير بودند به طورى كه بعضى از بزرگان و علماء از ايشان مصرانه خواسته بودند كه كتابى در احوالات علماء و دانشمندان تأليف نمايند.
و همانگونه كه متذكر شدم نسبت به تحصيل طلاب تشويق
بسيار نموده و از خريد كتب درسى و اهداء به آنها و بذل و بخشش به آنان دريغ نمى كردند و قسمت عمده اى از شهريه طلاب اصفهان را به عهده داشتند.
اجازات آن مرحوم
مرحوم آيت اللَّه مهدوى از بسيارى از آيات عظام چون مرحوم آيت اللَّه آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و آيت اللَّه حاج شيخ كاظم شيرازى و آيت اللَّه حاج سيد على بهبهانى اجازه اجتهاد داشتند. و از مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ آقا بزرگ طهرانى و آيت اللَّه حاج شيخ محمدرضا ابوالمجد مسجد شاهى اجازه روايتى داشتند.
رحلت آن مرحوم
آن بزرگوار به دنبال يك بيمارى طولانى صبح روز يكشنبه بيست و سوم ماه شوال 1409 هجرى قمرى رحلت نموده و بازار اصفهان و حوزه علميه تعطيل و جنازه ايشان در روز دوشنبه با حضور كليه طبقات و علماء و فضلاء و طلاب و بازاريان و ساير اقشار مردم اصفهان و خمينى شهر و هرستان و ديگر نقاط به طرز باشكوهى تشييع شده سپس بنا بر وصيتش حمل به قم شده و با تشييع بزرگى از طرف حوزه علميه قم و طبقات ديگر در مقبره (36) صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاسلام مدفون گرديد.
آن مرحوم داراى فرزندان برومندى هستند كه دو نفر آنها از فضلاء حوزه علميه قم مى باشند.
1- آقا سيد محسن مهدوى
2- آقا سيد محمدعلى مهدوى از افاضل محصلين اصفهانى حوزه علميه قم مى باشند كه به زيور علم و عمل آراسته هستند.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محقق، مؤلف.
تولد: 1294(15 محرم 1334 ق.)؛ اصفهان.
درگذشت: 4 تير 1374.
سيد محمدحسين مهدوى، ملقب به سيد مصلح الدين مهدوى فرزند سيد شهاب الدى نحوى (محمدتقى) از علماى روزگار، كمتر از شش سال داشت كه پدرش وفات يافت. پس
از مرگ پدر، مادرش سرپرستى مصلح الدين و برادرانش را عهده دار شد. زمانى كه مدارس جديد در اصفهان تازه بنيان يافته بود، او را به مدرسه ى اقدسيه- كه زير نظر آقا محمدحسين مشكوة زفره اى اداره مى شد، فرستادند و يك سال بعد نيز به مدرسه ى «گلبهار»، منتقل گرديد. سپس براى تحصيل علوم اسلامى و مسايل فقهى به حوزه هاى علميه شتافت. سپس عازم تهران شد و در آنجا نيز در دانشسراى عالى چند سال كسب علم پرداخت. از ديگر اساتيد او مى توان از افراد زير ياد كرد: محمدعلى معلم حبيب آبادى (صاحب مكارم الآثار)، محمد همامى، محمدباقر امامى، حسن قاضى عسكر داورپناه، محمدحسين فاضل تونى، سيد محمدكاظم عصار و نيز سيد حسن مدرس هاشمى (ميرمحمد صادقى). وى همچنين از آيت الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، آيت الله شيخ آقا بزرگ تهرانى، آيت الله محمدباقر كمره اى، آيت الله ضياءالدين عراقى، آيت الله سيد على فانى، آيت الله محمدعلى عراقى، آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى، آيت الله سيد محمد شيرازى و حجت الاسلام سيد محمدعلى روضاتى اجازه ى روايت احاديث اهل بيت را اخذ نمود. تأليفات وى بالغ بر هشتاد عنوان است كه برخى از آنها طبع گرديده است. بسيارى از آنها نيز چاپ نشده است. غالب اين آثار در بيان احوال و تأثيرات شخصيت هاى علمى و فرهنگى دنياى اسلام خاصه تشيع است كه بيشتر آنان در اصفهان رشد و نمو داشته و يا آثارى در اين شهر به جاى گذاشته اند. ضمن اينكه وى تحقيقاتى در باب زندگانى برخى ائمه معصومين (ع) دارد. برخى از آثار وى عبارتند از: دانشمندان و بزرگان اصفهان، زندگينامه ى علامه محمدباقر مجلسى (دو جلد)؛ بيان المفاخر (در باب احوال سيد حجت الاسلام شفتى در دو جلد)،
شعراى معاصر اصفهان (1334)؛ اوضاع علمى؛ فرهنگى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير (سه جلد)، تاريخچه ى شهر سامراء زندگينامه ى حضرتين عسكريين عليهماالسلام؛ عطيةالجواد در زندگانى و كلمات قصار امام نهم (ع)؛ يك دوره ى پنج جلدى تعليمات دينى (جهت دبيرستان ها با مشاركت عده اى از فرهنگيان)؛ ارمغان اصفهان؛ تاريخچه ى محله ى خواجو؛ تاريخچه ى مدارس دينى اصفهان؛ سيرى در تاريخ تخت فولاد اصفهان؛ شرح حال آقا شيخ محمدرضا نجفى؛ شرح حال نه تن از خاندان حاجى كلباسى؛ شرح حال حجت الاسلام شفتى- ضميمه ى روزنامه؛ شرح حال حاج شيخ مرتضى مظاهرى- ضميمه ى روزنامه؛ عطيةالجواد (ع)؛ غايةالآمال و الامانى شرح حال علامه بحرانى؛ مزارات اصفهان؛ يادنامه ى سيد بحرالعلوم مير دامادى.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسلم مهدي زاده چافي
محل تولد : لنگرود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1355/5/2
زندگينامه علمي
به تاريخ دوم تيرماه 1355 در روستاي «چاف» بالاتر از شهرستان لنگرود، استان گيلان به دنيا آمده و دروس دوره ابتدائي را در همان روستا گذراندم. دوره راهنمايي را در روستاي مجاور با فاصله دو كيلومتري در سرما و گرما با موفقيت طي نموده و بعد از آن در سال 1369 جهت كسب علوم ديني وارد حوزه علميه قم شدم. به مدت دو سال در مدرسه علميه «حقاني» و بعد از آن يك سال هم در مدرسه «الهادي (ع)» دوره مقدمات (ادبيات عرب) را پشت سر گذاشتم. در مدرسه «رضويه» از محضر اساتيد بزرگواري سود برده تا از لمعه و كتب مربوطه به پايه هاي چهارم، پنجم و ششم خوشه چيني نمايم.
اندوخته هاي علمي سالهاي 69 به بعد كمك كرد تا دوره سطح را با
موفقيت از محضر اساتيد بزرگواري در مدرسه هاي علميه «گلپايگاني» و «فيضيه» به پايان برسانم. در كنار مطالعه و درس، تحقيق علوم حديث و تفسير سبب شد تا در سال 79 در گروه تفسير در موسسه علوم حديث مشغول به همكاري شدم. بعد از دو سال و اندي به گروه احياء پيوسته و تاكنون در گروه احياء، جهت كار بر كتاب شريف الكافي با گروه احياء مشغول همكاري هستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرستار مهدي زاده
محل تولد : مرند – روستاي النق
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1353/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1353 در آذربايجان شرقى، شهرستان مرند، روستاي «اَلِنجَق» به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائي را در مدرسه ياسر و راهنمائي را در مدرسه شهيد هاشمي نژاد همان روستا تحصيل كردم و در كنار تحصيل، به كشاورزي و دامپروري مشغول بوديم. بعد از اتمام راهنمائي به حوزه علميه شهر مرند «صاحب الزمان (عج)» وارد شده و بعد از سه ماه به حوزه علميه «ولي عصر(عج)» شهر تبريز رفتم و دوباره از اول شروع به تحصيل علوم ديني كردم و تا مقداري از سيوطي را در طول دو سال خواندم.
در سال 71 - 72 به قم آمده و در امتحانات ورودي حوزه شركت كرده و در مدرسه «معصوميه (س)» پذيرش شدم و دوباره دروس را از ابتدا شروع كردم، چون مدارس به اين شرط قبول مي كردند و انتقالي نمي پذيرفتند. مدت سه سال در مدرسه معصوميه (س) و يك سال در مدرسه امام صادق (ع) درس خواندم كه در سال آخر تحصيل در مدرسه معصوميه(س) نامزد شده و در سال 73
عروسي كرديم. در مدرسه امام صادق (ع) «1 سال» و در مدرسه امام باقر(ع) «4 سال» در درسها شركت كردم و مقدمات را به پايان رسانده و در سطح مشغول شديم.
در مدرسه «آية الله گلپايگاني» مشغول به درس رسائل و در مدرسه فيضيه مشغول درس مكاسب شدم امّا همزمان با اين، در مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما (از سال 78) به عنوان نقد و ارزيابي كننده و پژوهشگر مشغول فعاليت شدم و اين كارهاي پژوهشي به اضافه برخي كارهاي پژوهشي مستقل مثل تاليف كتاب «سفرهاي شگفت انگيز ائمه (ع)» و «چرا زلزله» باعث شد كه از درس فاصله حدود 5 - 6 سال از تدريس در حوزه فاصله بگيرم اگرچه در اين سال در همه امتحانات حوزه شركت مي كردم امّا در هيچ كلاسي شركت نمي كردم و تا پايه 8 نيز درس را ادامه دادم.
در آكادمي فرهنگستان علوم اسلامي نيز براي آموزش در دوره آموزشي 5 و در گروه ششم شركت كردم و با اين مركز و انديشه هايش تا حدودي آشنا شدم كه برايم بسيار جالب و مطلوب بود چرا كه به برخي از اين نتايج فكري آنان دست يافته بودم و آنجا را به عنوان افقي دريائي از انديشه هاي مطلوب خود مي ديدم. براي كنگره بزرگداشت شخصيت حضرت فاطمه معصومه (س) نيز دو مقاله ارائه كردم كه در كتاب مجموعه مقالات جلد اول مجموعاً در 150 صفحه چاپ شد. در اين مدت طرح ها، اشعار زيادي نوشتم كه اثراً موجود است.
مباني تفسير قرآن در 37 مبنا، طرحهاي گوناگون در مورد ولايت اهل بيت (ع)، مسائل تربيتي و اخلاقي و
عرفانى، مسائل هنري و فلسفه هنر از جمله موضوعاتي است در مورد آنها طرحهائي دارم كه مضبوط است. طبع و قلمي روان، استعداد فهم در گرو بيان مطلوب معارف رواني و به روز نويسي مطالب از جمله الطاف و نعمت هاي الهي است كه به اين گنهكار بي لياقت ارزاني داشته است. اميدوارم با بازگشت به تحصيل عميق و استدلال علوم حوزوي و ادامه كار پژوهش و تربيت عمر اخلاقي، خداوند نعمتهاي خود را در حق ما به اتمام رساند، و ما را به هدف غايي كه از خلقت ما داشته به لطف خود برساند.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از هنرمندان خوب و بااستعداد كه خدمات ارزنده اى به موسيقى ايران در حد و توان خود كرد كه آهنگ هاى ساخت وى مؤيد اين ادعا مى باشد، عبدالكريم مهرافشان است.
وى در ارديبهشت سال 1307 خورشيدى، زمانى كه گلها شكفته مى شدند، او نيز چشم به جهان باز كرد، منزل آنها در محله پاچنار، خيابان خيام قرار داشت پدر او اهل اصفهان بود كه سال ها پيش به تهران نقل مكان كرده و در بازار سراى قيصريه حجره اى گرفته بود و به كسب و تجارت مشغول بود. مادر وى اهل تهران و خانه دار بود. وقتى درباره چگونگى كشيده شدن وى به سوى هنر موسيقى سؤال كردم در جواب گفت:
«تا آنجا كه به ياد مى آورم پنج سال بيشتر نداشتم كه خود را مشتاق و شيفته موسيقى يافتم. آن زمان دوران گرامافون بود.كشورهاى اروپايى گرامافون مى ساختند و به ممالك ديگر مى فروختند. همچنين كمپانى هاى اروپايى خوانندگان و نوازندگان ممتاز را تشويق به پر كردن صفحه مى كردند.
يكى از اين گرامافون ها را چند روز يكى از دوستان پدرم
به منزل ما آورد. و بعد آن را بردند و من از آن زمان مشتاق هنر موسيقى شدم و چون نمى توانستم شخصاً گرامافون بخرم، به فكر ساختن آن افتادم، مدت ها گشتم و جعبه اى به شكل گرامافون ولى كوچكتر از آن پيدا كردم و لوازم ديگر آن را حتى دياگرام را از چوب، مقوا و حلبى ساختم و سوزن گرامافون هم كه فراوان بود، فقط ساختن موتور آنكه به وسيله انرژى يك فنر بزرگ به حركت درمى آمد به هيچوجه برايم مقدور نبود، ناچار بخشى از آن را كه صفحه 78 دور روى آن قرار مى گرفت با دست مى چرخاندم و خودم تصنيف هايى را كه شنيده بودم مى خواندم به تصور آن كه گرامافون مى خواند.
اين شوق و اشتياق در من هر روز زياد و زيادتر مى شد، تا اينكه در سن 10 سالگى يك ويولن ساخت ايران را به مبلغ دوازده تومان خريدم و در منزل مشغول تمرين و نواختن شدم اما چون پدرم مخالفت مى كرد نتوانستم به آموزش پرداخته و آن را ادامه دهم، در سن شانزده سالگى پس از فوت پدرم به كلاس شبانه انجمن موسيقى ملى كه به همت استاد عاليقدر روح اللَّه خالقى تأسيس شده بود رفتم و نام نويسى كردم و نزد شادروان حسينعلى ملاح ويلونيست و محقق موسيقى مشغول فراگيرى موسيقى شدم.
پس از شش سال در سن بيست و دو سالگى اولين كنسرت خود را در تالار كوچك انجمن موسيقى ملى كه محل آن در خيابان هدايت نزديك دروازه شميران بود، در حضور استادان موسيقى، شعرا و ادبا به اجرا درآوردم. در اين كنسرت آهنگ «حاضر باش» را كه استاد علينقى وزيرى آن را ساخته و
خود با تار اجرا كرده بود با ويولن نواختم، پارتيسيون اين آهنگ را روح اللَّه خالقى از تار به ويولن انتقال داده بود و براى اولين بار، من آن را با ويولن نواختم. دو روز بعد استاد وزيرى كتاب تئورى و رديف شناسى از تأليفات خود را به نام من پشت نويسى نموده و آن را به عنوان جايزه اهدا كردند كه هنوز هم دارم و آن را چون جان شيرين دوست مى دارم.
پس از آن بنا به دعوت استاد روح اللَّه خالقى، در اركستر انجمن موسيقى ملى به نوازندگى ويولن پرداختم. لازم به يادآورى است كه اين اركستر در ايران و خارج از ايران شهرت بسيار بدست آورده بود و نوازندگى در اين اركستر افتخار بزرگى بشمار مى رفت، در اين زمان اركستر شماره يك راديو را استادان عاليقدرى چون: مهدى مفتاح (ويولن)، جواد معروفى (پيانو) و سرپرست اركستر، حسينعلى ملاح (ويولن)، حسينعلى وزيرى تبار (قره نى)، نصراللَّه زرين پنجه (تار)، حسين تهرانى (تمبك) و چند استاد ديگر تشكيل داده بودند.
خواننده اين اركستر، استاد عاليقدر شادروان غلامحسين بنان بود، من نيز با موافقت استاد معروفى نوازنده افتخارى اين اركستر شدم و اولين آهنگ خود را براى اين اركستر ساختم، آهنگى كه ساخته بودم در آواز «اصفهان» و سه ضربى بود كه همان روز عصر قبل از تمرين، استاد معروفى صداى دوم را براى آن نوشتند و پس از دوبار تمرين بطور زنده از راديو پخش شد.
در آن سالها هنوز راديو ايران مجهز به نوار ضبط صوت نبود، ديگر من كاملاً در موسيقى فعال شده بودم و از طرفى تدريس موسيقى در چند كلاس مختلف، وقت مرا پر كرده بود ولى به هر طريقى بود
فرصتى پيدا كردم و مدتى در كلاس استاد ابوالحسن صبا، افتخار شاگردى پيدا كردم. كلاس استاد صبا نزديك ميدان بهارستان در كوچه ظهيرالاسلام بود كه استاد در همان مكان زندگى مى كرد و يك اتاق در طبقه دوم وجود داشت كه ايشان در آنجا تدريس مى كرد. بعدها در زمانى كه كوچه ظهيرالاسلام را تعريض مى كردند اتاق مذكور تخريب گرديد و جزء كوچه شد و بقيه منزل هم پس از فوت اين استاد عاليقدر موسيقى ايران، در سال 1336 به صورت موزه درآمد و به نام خانه صبا ناميده شد.
من در سن بيست و پنج سالگى به پيشنهاد استاد مشير همايون شهردار، رسماً در راديو ايران استخدام شدم و در اركستر شماره دو و اركستر ويژه كه توسط مشير همايون تأسيس شده بود، نوازنده ويولن شدم، در سن سى سالگى (1337 خورشيدى) استاد حسين دهلوى من را از به وزارت فرهنگ و هنر وقت منتقل كرد و در اركستر صبا نوازنده ويولن شدم، اين اركستر بزرگ به رهبرى استاد ابوالحسن صبا تشكيل شده بود و بعد از فوت ايشان، استاد دهلوى رهبرى آن را به عهده گرفت و اركستر را اداره كرد.
در اين زمان يك ويولنيست ايتاليايى به نام لوئيچى پازانارى در استخدام دولت ايران بود، نام برده ويولن اول اركستر سمفونيك تهران بود (مايستر) و ضمناً در كلاس هاى روزانه و شبانه هنرستان عالى موسيقى تدريس مى كرد من از اين فرصت استفاده كردم و ضمن كار فشرده روزانه ام در كلاس شبانه ايشان نام نويسى كردم و مدت دو سال نوازندگى صحيح ويولن و اتودها و بعضى از كنسرتوها را آموختم. در تاريخ بيست و هفتم آذرماه سال 1342 طبق ابلاغ
رسمى وزارت فرهنگ و هنر، به سمت آهنگساز و سرپرست يكى از اركسترهاى موسيقى ملى اين وزارتخانه منصوب گرديدم و در مدت همكار خودم با اين اداره، بيش يكصد و چهل آهنگ ساختم كه در حدود چهل عدد آن ها ضبط شده كه در آرشيو وزارتخانه موجود است و به عقيده خودم بهترين آنها براى آواز و اركستر عبارتند از: «ايوان مدائن» با شعرى از خاقانى، «سروچمان» با شعر حافظ، «شعله هاى عشق» با شعر ابراهيم صفائى، «زلف بر باده مده» با شعر حافظ، «واله و شيدا» با شعر مولوى و براى اركستر «اميد» در دستگاه چهارگاه و «مژده» در دستگاه ماهور».
عبدالكريم مهرافشان، با همان عشق و علاقه به هنر والاى موسيقى كه از كودكى در او موج مى زد، هم اكنون هم با همان علاقه و شوق مشغول تعليم و تدريس اين هنر ارزنده به هنرجويان مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(381 -295 ق)، محدث، مقرى، زاهد و عابد. معروف به ابن مهران. اصلش از اصفهان و ساكن نيشابور و شيخ الاسلام آنجا بود. ابوعبداللَّه حاكم نيشابورى گويد كه وى امام عصرش در قراآت بود. در طلب اسانيد قراآت به عراق و شام مسافرت نمود. در عراق قرآن را بر زيد بن ابى بلال و ابوحسين بن بويان يا ثوبان و ابوبكر نقاش و ابوعيسى بكار و ابن مقسم و در دمشق بر ابوالحسن محمد بن نضر خرم تلاوت نمود. مهدى بن طراره و جماعتى بر او قرآن را تلاوت نمودند. در نيشابور از ابوبكر محمد بن اسحاق بن خزيمه و ابوالعباس سراج ثقفى و ابوالعباس ماسرجسى و مكى بن عبدان و جماعتى ديگر حديث
شنيد. حاكم ابوعبداللَّه حافظ و ابن مسرور و ابوسعد كنجرودى و عبدالرحمان بن عليك و ابوسعد احمد بن ابراهيم مقرى از وى روايت كرده اند. از آثارش: «الغاية فى القراءات»؛ «الشامل فى القراءات»؛ «سجود القرآن»؛ «غرائب القرآن»؛ «الاتفاق و الانفراد»؛ «اختلاف عدد السور»؛ «الوقف و الابتداء»؛ «وقوف القرآن»؛ «رؤوس الآيات»؛ «آيات القرآن».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (112/ 1)، انساب سمعانى (413 -412/ 5)، تذكرة الحفاظ (975/ 3)، سير النبلاء (407 -406/ 16)، شذرات الذهب (98/ 3)، العبر (158 -157/ 2)، كشف الظنون (1424 ،1025)، معجم الادباء (15 -12 / 3)، النجوم الزاهرة (163/ 4)، هدية العارفين (67/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خواننده، آهنگساز، بازيگر.
تولد: 1306، تهران.
درگذشت: 4 خرداد 1371.
شروع كار هنرى عباس مهرپويا از سال 1324 بود كه در گروه هاى نمايشى فردوسى، تفكرى و جامعه ى باربد شروع به كار نمود. در همان زمان نوازندگى ساز عود و گيتار را نيز فراگرفت. وى نخستين كلاس دكور و گل آرايى به سبك ژاپنى را تأسيس كرد و در هنگام همه گير شدن موسيقى پاپ، گيتار الكترونيك را هم در همان كلاس تدريس كرد. مهرپويا در سال 1331 در فيلم «دزد عشق» به كارگردانى اسماعيل كوشان براى اولين بار و آخرين بار به اجراى نقش پرداخت و موسيقى متن اين فيلم از ساخته هاى اوست و آخرين كار مهرپويا، نوازندگى سيتار براى فيلم «باى سيكل ران» است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1359 -1283 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد و تحصيلات خود را در مدرسه ى دارالفنون به پايان رسانيد. سپس به موسيقى روى آورد و براى فراگيرى تار نزد درويش خان رفت. بعد از آن مدتى نزد داوود شيرازى و سپس در محضر علينقى وزيرى به مشق موسيقى پرداخت. استاد مهرتاش كلاسهايى جهت تعليم تار، فن بيان و هنرپيشگى تأسيس كرد و حدود چهارصد و پنجاه آهنگ مختلف براى مناسبتهاى گوناگون ساخت و براى ضبط آنها بر روى صفحه چند سفر به بغداد و قاهره نيز كرد. از شاگردان وى، عبدالوهاب شهيدى، حسن اعتمادى، شاپور رحيمى، فريدون اسماعيلى، ملوك ضرابى و مرضيه را مى توان نام برد. وى در زمينه نمايشنامه نيز فعاليت داشت و نمايشنامه هايى تا قبل از ايجاد كلوپ و جامعه باربد در منازل اجرا مى كرد، از جمله: «بچه سه قلو»؛ «دو ارباب و دو نوكر»؛ «ابهت الممالك»؛ «انوشيروان عادل»؛
«دكتر رياضى دان». مهرتاش در 1305 ش، جامعه ى باربد را تأسيس كرد و خود در آنجا تار مى نواخت و تصنيف مى ساخت. او با خوانندگانى مانند ملوك ضرابى و اديب خوانسارى همكارى داشت و از قطعات موزونى كه اجرا كرده «اپرت ليلى و مجنون» و «خسرو و شيرين» مشهور است.[1]
اسماعيل مهرتاش به سال 1283 شمسى در تهران متولد شد، ابتدا تحصيلات خود را در مدرسه دارالفنون به پايان رسانيد و چون از كودكى داراى صدايى خوش بود و علاقه هم به موسيقى داشت، تصانيف متداول زمان خود را زمزمه مى كرد، تا اين كه يك روز از كدوى قليان با چند تار موى اسب و يك سيخ كباب كمانچه اى درست مى كند و شروع به صدا درآوردن از آن مى نمايد.
هر روز اين كار ادامه داشت تا اين كه خانواده اش متوجه مى شوند كه علاقه ى وى به موسيقى بيش از حد است و بايد برايش فكرى بكنند لذا وى را براى فراگيرى تار نزد درويش خان مى فرستند و او نزد اين استاد بزرگ كار مى كند و نواختن تار را ياد مى گيرد سپس پس از چندى نزد يكى از موسيقيدانان عصر به نام داود شيرازى مى رود و مدتى نزد ايشان كار مى كند و پس از مدتى در مدرسه عالى موسيقى نزد شادروان استاد وزيرى مدتى مشق موسيقى مى نمايد.
پس از چندى، استاد اسماعيل مهرتاش درصدد تأسيس كلاسهايى جهت تعليم تار، فن بيان و هنرپيشگى داير مى نمايد كه شاگردان براى تعليم در اين كلاسها شهريه نمى پرداختند و به طور رايگان تعليم مى گرفتند و نظر او بر اين بود كه افرادى هستند در جامعه داراى استعداد فراگيرى نوازندگى، هنرپيشگى و خواندن، ولى وسع مالى آنان ممكن
است اجازه ندهد كه ايشان بتوانند به كلاس بيايند به همين سبب شهريه دريافت نمى كرد و كلاسهاى استاد درش هميشه باز به روى همه مردم و در زمان خود يكى از پرشاگردترين كلاسها بود. از شاگردان خوب استاد مهرتاش را، بايد از خانم: مرضيه، ملوك ضرابى، ملكه حكمت شعار، شجريان، برادران وفايى، شهيدى، فروزنده، حسن اعتمادى، شاپور رحيمى، حسن معبودى، منتشرى، اكبر جقه، بهرام سير، منوچهر شفيعى، گودرزى، محمد امين زاده، فريدون اسماعيلى (دوبلر)، رضائى حسن يزدانيان (خوانندگان مذهبى) و محمدرضا نوابى نام برد.
به هر حال مرحوم استاد اسماعيل مهرتاش، حدود 450 آهنگ مختلف براى پيسها و پيش پرده ها و استفاده آنها جهت اعياد مختلف مذهبى، ملى و غيره ساخت كه براى صفحه شدن آنها، چند سفر به بغداد و قاهره نيز نمود. استاد مهرتاش در سال 1359 دارفانى وداع گفت، روانش شاد. در يادنامه استاد مهرتاش آمده:
«در سال 1298 در حالى كه بيش از پانزده سال نداشت گروهى تشكيل داد كه مركب از سى و پنج نفر از بچه هاى محل و شاگردان مدرسه دارالفنون بودند و به اتفاق اين عده به برپا كردن كنسرت به طور دوره اى هفته اى دوبار و هر بار منزل يكى از افراد گروه پرداخت. ضمن آن چون نمايشنامه هاى كمدى ايران را ديده بود علاقمند گرديد كه به اجراى برنامه هاى تئاترى بپردازد. لذا با اعضاى گروه به تمرين پرداخت و در ايوان منازل با نصب پارچه هاى رنگين به عنوان دكور و پرده به اتفاق ساير دوستانش به اجراى كنسرت و تئاتر مشغول شد. در اين گروه بود كه به علت نداشتن همكار زن افرادى چون مرحوم عبدالرحيم اعتماد مقدم و يحيى كيا در نقش
زن جوان و سيد ابوالقاسم اشراقى و حبيب خيل تاش در نقش پيرزن ظاهر مى شوند. كم كم به اتفاق اعضاى گروه خصوصاً سيد كاظم شهيدى كه از هم شاگرديان او در كلاس درويش خان بود به فكر ايجاد جامعه باربد افتاد.
نمايش هايى كه تا قبل از ايجاد كلوپ و جامعه باربد در منازل اجرا كرده. بچه سه قلو، دو ارباب و دو نوكر، ابهت الممالك، انوشيروان عادل، دكتر رياضى دان، ابوالفوارس، قباد و مزدك، ميرزا مراد، مشهدى عباد و ميرزا مراد بازى مى كرد و سرهنگ عبدالرحيم مقدم در نمايشنامه هاى دكتر رياضى دان، پريچهر و پريزاد و ميرزا مراد در نقش زن بازى كرد و در آنها خواند.
اين نمايش ها بين سالهاى 1298 تا 1303 شمسى در ايوان منازل اجرا گرديد و اكثراً تقليدى بود از نمايش نامه هايى كه كمدى ايران به ارامنه روى صحنه مى آوردند. از سال 1303 شمسى مهرتاش درصدد برآمد نظم و ترتيبى به گروه خود بدهد به آن جهت كلوپى تأسيس كرد و قبول عضو جهت كلوپ كرد، حق ماهيانه اعضاء را سه تومان قرار داد. از محل اين سه تومن ها حقوق به اعضاى اركستر پرداخت كه ميزان آن ماهى 5 ريال بود و براى هر دفعه كه يكى از اعضاى گروه دير مى آمد دهشاهى جريمه قرار داد. تا سال 1305 يعنى سال نضج گرفتن جامعه باربد فقط چند نمايشنامه موسيقى دار روى صحنه آمده بود.
1- كمدى ايران نمايشنامه قوزى را به اجرا گذاشته بود كه اين نمايشنامه را صرفاً براى گوشمالى دادن ميرزا موسى خان رئيس ماليه تهران درست كرده بودند. ميرزا موسى خان عده اى را از ماليه تهران بيرون مى كند و چون اين عده نفوذى در كمدى ايران داشتند نمايشنامه اى كمدى انتقادى
موزيك دار عليه او درست مى كنند كه چون ميرزا موسى خان داراى قوز (گوژ) بود نامش را «قوزى» گذارده بودند.
2- مردى به نام عباس معينى آزاد كه در حسن آباد منزلى داشت و نمايشنامه مى گذاشت اين مرد كه معلم مدرسه نظام بود، عموماً اعضاى گروهش را شاگردان نظام تشكيل مى دادند. مهرتاش قبل از اين كه به ايجاد كلوپ اقدام كند، مدتى با اين مرد همكارى كرد و در آن جا شاهد تماشاى چند نمايشنامه موزيك دار بود، عباس معينى آزاد با درجه نايب سرهنگى كشته شد.
3- ارامنه تهران كه نمايشنامه هايى را از زبان قفقازى ترجمه و اجرا مى كردند نظير آرشين مالالان، مشهدى عباد اثر عزيز حاجى بيك اف يا ميرزا مراد و ناموس و از اين قبيل.
4- اپرتهايى كه كلنل علينقى وزيرى روى صحنه آورد كه در فصل گذشته شرح آن گذشت مهرتاش و دوستانش كه دستى در موسيقى و ذوقى در تئاتر داشتند، بدين ترتيب راه خود را يافتند. گرچه اولين برنامه شان بعد از شكل گرفتن، اجراى دو كنسرت بود كه در سالن گراند هتل اجرا كردند ولى چون در فاصله اين دو كنسرت يك نمايشنامه يك پرده اى نيز به اجرا گذاشتند، مى توان آن را آغاز فعاليت جامع باربد محسوب داشت. اما اولين نمايشنامه موسيقى دارى «اپرت» كه مستقلاً به اجرا درآوردند ليلى و مجنون بود كه در سالن زرتشتيان خيابان سى ام تير) به اجرا گذاشتند. اين نمايشنامه اقتباس محمدجواد تربتى بود كه خان باباخان صدرى آن را كارگردانى كرده بود و رل مجنون را شباهنگ و نقش ليلى را خانمى ارمنى بازى مى كرد. اين خانم دو دختر هم داشت كه با ايشان همكارى مى كرد. دكور را محسن سهيلى و مقبل
و محمد ميرعمادى مى ساختند كه شاگردان مدرسه كمال الملك بودند.
به هر حال استقبالى كه از اين نمايشنامه به عمل آمد باعث شد كه مهرتاش و يارانش در راه خود مصمم تر و ثابت قدم تر شوند و به اجراى نمايشنامه هاى موزيك دار بپردازند.
و اما فعاليت جامعه باربد در دوره هاى مختلف: الف- جامعه باربد در خيابان فردوسى- طى سال 1305 تا 1318 در اول خيابان فردوسى روبروى كوچه طبس كه در كوچه بن بستى كه ملكش متعلق به احتشام السلطنه بود و ماهى 12 تومان اجاره شده بود مستقر شد. در اين مكان به علت نداشتن سالن نمايش مهرتاش برنامه هاى خود را در سالن هاى مختلف نظير سالن گراند هتل در لاله زار محل فعلى تماشاخانه دهقان و سالن نكوئى محل فعلى سينما هماى و سالن زرتشتيان در خيابان قوام السلطنه و سالن حاج مفتح الملك در حسن آباد ماهى يك شب براى اعضاى كلوپ و گاهى اوقات براى عموم به معرض اجرا مى گذاشت در لژهاى مخصوص 100 تومان و در خود سالن 10 تومان و 5 تومان و 2 تومان و بالاخره يك تومان بود.
اعضاى كلوپ مبلغ يك هزار ريال وروديه مى دادند كه البته مبلغ ورود به همت عالى افراد واگذار شده بود. منتهى حداقل يك هزار ريال براى آن تعيين شده بود كه بعضى از افراد به خاطر علاقه اى كه به جامعه باربد داشتند تا هزار تومان وروديه مى دادند. اعضاى كلوپ افراد سرشناس بودند و به هنگام اجراى هر برنامه از طرف مهرتاش دعوت مى شدند و برنامه تماشا مى كردند. كارگردانانى كه طى اين مدت با جامعه باربد همكارى مى كردند غير از خود اسماعيل مهرتاش، مير سيف الدين كرمانشاهى، هايك كاراكاش، على دريابيگى، رفيع حالتى، خان باباخان
صدرى، فضل اللَّه بايگان بودند. و هنرپيشگانى چون: ملوك ضرابى، رقيه چهره آزاد، ضياء مؤمنى، يحيى كيا، نورمحمد ميرعمادى، شباهنگ، حسين محافظ، محسن سهيلى، سيد محمدعلى خان كاظمى، فضل اللَّه بايگان، رفيع حالتى، سرهنگ اعتمادمقدم، محمد مشروطه، صفاريان و محتشمى بودند. نوع برنامه ها يا اپرتهاى تاريخى بود يا عشقى (نويسندگان ايرانى) با ترجمه آثار خارجى، دكوراتورها، محسن سهيلى، مهدى مقبل، ميرسيف الدين كرمانشاهى و سرورى و خان باباخان صدرى و گاهى حالتى بودند. گاهى نمايش هاى بدن موزيك نيز به وسيله جامعه باربد اجرا مى شد كه ضمن آن براى اين كه تنوعى داده باشند يك تابلو موزيكال اجرا مى گرديد.
ب- جامعه باربد در خيابان سعدى از سال 1318 تا 1321 جامعه باربد يك دوره فترت را گذراند. طى اين سه سال جامعه مذكور هيچگونه برنامه اى اجرا نكرد. تا اين كه در سال 1321 شمسى محلى را در خيابان سعدى جنوبى روبروى كوچه معين بوشهرى كه در حال حاضر تبديل به پاساژ شده است اجاره كرد و فعاليت خود را گسترده تر ساخت. چه مهرتاش براى اين كه هنرمندان را در سود احتمالى جامعه باربد شريك و آنها را به فعاليت بيشتر وادار نمايد، اقدام به فروش سهام باربد كرد، مبلغ هر سهم پانصد تومان بود و سى و پنج سهم به وسيله هنرمندان جامعه باربد خريدارى شد. و جامعه باربد تا سال 1325 به صورت شركت سهامى اداره گشت اما چون اين شركت متحمل زبان گرديد، هنرپيشگان سهام خود را به مبلغ سيصد و چهل تومان به خود مهرتاش پس دادند و مهرتاش يگانه صاحب جامعه باربد گشت.
در اين مدت رفيع حالتى فعاليت دائمى خود را با تئاتر جامعه باربد آغاز نهاد. در مدتى
كه جامعه باربد در خيابان سعدى بود برنامه هاى خود را در سالن همان مكان كه اجاره كرده بود، به روى صحنه آورد. از نكات بارزى كه ذكر آن ضرورى است ايجاد كلاس تئاتر است در سال 1321 در همين مكان كه دوره آن دو سال بود و در اين كلاس رفيع حالتى دكلاماسيون، على دريابيگى تئاتر، مهرتاش موزيك، دكتر ناظرزاده كرمانى ادبيات، خان ملك ساسان تاريخ تئاتر و محسن سهيلى نقاشى و گريم تدريس مى كردند. كار در خيابان سعدى خصوصى و فقط براى اعضاى كلوپ بود و برنامه اى جهت تماشاى عموم عرضه نگرديد. اين كلاس هشت دوره دو ساله يعنى تا مدتها بعد از آمدن مهرتاش و گروهش به محل فعلى جامعه باربد ادامه داشت.
ج- جامعه باربد در كوچه باربد؛ در سال 1325 جامعه باربد به خيابان لاله زار كوچه باربد محل فعلى سينما شهرزاد آمد و از اين تاريخ على اصغر ازهدى به اين جامعه پيوست و با صميميت خاصى با اين جامعه همكارى كرد و به اجراى برنامه هاى دائمى در اين محل اقدام كردند. تئاترى كه مى دادند همانطور مانند سابق يك شب براى اعضاى كلوپ و بقيه شبها براى عموم بود. كلاسها در اين مكان نيز داير بود و تدريس تئاتر ادامه داشت و بهاى بليت 10 تومان و 6 تومان و 4 تومان و 2 تومان بود. تا سال 1328 جامعه باربد در همين محل به اجراى برنامه و ساير فعاليتهاى خود مى پرداخت.
د- جامعه باربد در همين محل فعلى؛ از سال 1328 جامعه باربد به اول لاله زار آمد و محلى را كه زمينش وقفى بود، به مبلغ 1300 تومان اجاره كرد و در اين
مكان نيز تا زمانى كه آتراكسيون در تئاترهاى خيابان لاله زار پديد آمد به اجراى برنامه پرداخت و نيز كلوپ تا همان زمان داير بود. وقتى آتراكسيون شكل برنامه ها را در تئاترهاى لاله زار تغيير داد، جامعه باربد ديگر از اعضاى كلوپ دعوتى به عمل نياورد و خود به خود كلوپ از هم پاشيده شد. كلاس تئاتر نيز ديرى نپائيد و تعطيل گرديد. بهاى بليت در اين مكان تا پيدا شدن آتراكسيون شش تومان و چهار تومان و سه تومان و دو تومان بود. در اواخر سال 1335 و اوايل سال 1336 پاى آتراكسيون به تئاترهاى خيابان لاله زار باز و شكل برنامه هاى اين تئاترها عوض شد.
مهرتاش در اين زمان در مجلس يادبود منشى باشى بهرامى به مديران تئاتر گفت: اين كار را نكنيد، آتراكسيون را از تئاتر دور كنيد.
مهرتاش در مصاحبه اى مى گويد: «كم كم آتراكسيون معمول شد. ديديم نمى توانيم با آنها مبارزه كنيم، تئاتر بغل دست ما شبى دو سه هزار تومان مى فروخت ما صد تومان الى صد و پنجاه تومان. لذا ناچار پولى كه نداشتيم مبارزه كنيم تئاتر را گذاشتيم، كنار رفتيم و داديم دست آنهايى كه مى خواستند آتراكسيون بگذارند. با آمدن آتراكسيون به جامعه باربد كلوپ جامعه باربد متلاشى گرديد. استاد رفيع حالتى از جامعه باربد و اصولا از تئاتر كناره گرفت. در طول عمر هنرى جامعه باربد بعضى از اپرتها كراراً به روى صحنه آمده است. مثلاً ليلى و مجنون 17 بار و خسرو شيرين 16 بار روى صحنه آمده است و هر بار روزهاى متوالى روى صحنه بوده است. برنامه عدالت نيز كه دو پرده آن را خان باباخان صدرى و يك پرده آن را
اسماعيل مهرتاش نوشته مدت شش ماه روى صحنه دوام داشت». استاد مهرتاش در سال 1359 وفات يافت، روانش شاد.
موسيقيدان، بازيگر.
تولد: 1283، تهران.
درگذشت: 1359.
اسماعيل مهرتاش تحصيلات خود را در دارالفنون به پايان رسانيد. در سال 1298 در حالى كه بيش از پانزده سال داشت گروهى تشكيل داد كه مركب از سى و پنج از بچه هاى محل و شاگردان مدرسه ى دارالفنون بودند و به اتفاق اين عده به برپا كردن كنسرت به طور دايره يى هفته اى دو بار و هر بار منزل يكى از افراد گروه پرداخت. ضمن آن چون نمايشنامه هاى كمدى ايران را ديده بود علاقه مند گرديد كه به اجراى برنامه هاى تئاترى بپرازد. لذا با اعضاى گروه به تمرين پرداخت و در ايوان منازل با نصب پارچه هاى رنگين به عنوان دكور و پرده به اتفاق دوستان ديگرش به اجراى كنسرت و تئاتر مشغول شد. كم كم به اتفاق اعضاى گروه خصوصا سيد كاظم شهيدى به فكر ايجاد جامعه ى باربد افتاد. نمايش هايى كه تا پيش از ايجاد كلوپ و جامعه ى باربد در منازل اجرا كرده بودند عبارتند از : «بچه سه قلو»، «دو ارباب و نوكر»، «ابهت الممالك»، «انوشيروان عادل»، «دكتر رياضى دان»، «ابوالفوارس»، «قباد و مزدك»، «ميرزا مراد»، «مشهدى عباد». اين نمايش ها بين سالهاى 1298 تا 1303 در ايوان منازل اجرا گرديد و اكثرا تقليدى بود از نمايش نامه هايى كه كمدى ايران يا ارامنه روى صحنه مى آوردند. از سال 1303 مهرتاش درصد برآمد نظم و ترتيبى به گروه خود بدهد، به آن جهت كلوپى تأسيس كرد. تا سال 1305 يعنى سال نضج گرفتن جامعه ى باربد فقط چند نمايشنامه ى موسيقى دار روى صحنه آورد.
جامعه ى باربد طى سال هاى 1305 تا 1318 در خيابان فردوسى
مستقر بود. در اين مكان به علت نداشتن سالن نمايش، مهرتاش برنامه هاى خود را در سالن هاى مختلف نظير سالن گراند هتل در لاله زار، (محل فعلى تماشاخانه ى دهقان) و سالن نكويى (محل فعلى سينما هما) و سالن زرتشتيان و سالن حاج مفتح الملك در حسن آباد ماهى يك شب براى اعضاى كلوپ و گاهى اوقات براى عموم به معرض اجرا مى گذاشت. جامعه باربد از سال 1318 تا 1321 يك دوره ى فترت را گذارند. طى اين سه سال جامعه ى مذكور هيچ برنامه اى اجرا نكرد. تا اين كه در سال 1321 محلى را در خيابان سعدى جنوبى اجاره كرد و فعاليت خود را گسترده تر ساخت. جامعه ى باربد تا سال 1325 به صورت شركت سهامى اداره مى شد. اما چون اين شركت متحمل زيان گشت، هنرپيشگان سهام خود را به مبلغ سيصد و چهل تومان به خود مهرتاش پس دادند و مهرتاش يگانه صاحب جامعه ى باربد گشت. در سال 1321 در همين مكان كلاس تئاتر ايجاد كرد كه دوره ى آن دو سال بود و در اين كلاس رفيع حالتى دكلاماسيون، على دريابيگى تئاتر، مهرتاش موسيقى، ناظرزاده ى كرمانى ادبيات، خان ملك ساسانى تاريخ تئاتر و محسن سهيلى نقاشى و چهره پردازى تدريس مى كردند. اين كلاس هشت دوره ى دو ساله يعنى تا مدت ها بعد از آمدن مهرتاش و گروهش به محل فعلى جامعه ى باربد ادامه داشت. در سال 1325 جامعه ى باربد به خيابان لاله زار كوچه ى باربد (محل فعلى سينما شهرزاد) آمد و از اين تاريخ على اصغر ازهدى به اين جامعه پيوست و به اجراى برنامه هاى دائمى در اين محل اقدام كرد. نمايش ها مانند سابق يك شب براى اعضاى كلوپ و بقيه ى شب ها براى عموم بود.
كلاس ها در اين مكان نيز داير بود و تدريس تئاتر ادامه داشت. تا سال 1328 جامعه ى باربد در همين محل به اجراى برنامه و ساير فعاليت هاى خود مى پرداخت. از سال 1328 جامعه ى باربد به ابتداى خيابان لاله زار آمد. پس از اين جامعه ى باربد ديگر از اعضاى كلوپ دعوتى به عمل نيامد و خود به خود كلوپ از هم پاشيده شد. كلاس تئاتر نيز ديرى نپاييد و تعطيل گرديد.
اسماعيل مهرتاش، حدود 450 آهنگ مختلف براى نمايش ها و پيش پرده ها و استفاده از آنها براى اعياد و مناسبت هاى مختلف مذهبى و غيره ساخت كه براى صفحه شدن آنها، چند سفر به بغداد و قاهره نيز نمود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (251 ،241)، تاريخ موسيقى (673 ،601/ 2)، مردان موسيقى (284 -277/ 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(468 -380 ق)، محدث، عابد و زاهد. از صوفيان رباط زوزنى بغداد بود. نسبتش به مهروان، از قراى همدان، مى رسد. از ابواحمد فرضى و ابوالحسن بن صلت و ابوعمر بن مهدى و ابومحمد بن بيع و على بن محمد بن بشران و همطبقه ى آنها حديث شنيد. يوسف بن ايوب همدانى و ابوالقاسم اسماعيل سمرقندى و ابوبكر قاضى مارستان (بيمارستان بغداد) و عبدالرحمان بن محمد قزار و ابوالمظفر عبدالمنعم قشيرى و يحيى بن طراح و ابوالفضل اموى و ابومنصور طاهرى و ابوبكر انصارى و ديگران از وى روايت كردند. ابوبكر خطيب بغدادى «مشيخه»اى در پنج جزء براى وى استخراج كرده است. در رباط زوزنى بغداد درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (416 -415/ 5)، سير النبلاء (348 -346/ 18)، شذرات
الذهب (331/ 3)، العبر (325/ 2)، معجم البلدان (270/ 5)، المنتظم (534/ 9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آية الله مهري در سال 1333 هجري قمري در شهر مهر واقع در جنوب استان فارس، و در خانواده اي روحاني از سلاله رسول الله (ص) قدم به عرصه وجود گذاشت. او را عباس ناميدند شايد تقدير الهي چنين بود زيرا كه او در همان اوان كودكي روحيه ظلم ستيزي در نهادش نهفته بود و بعدها خود الگويي براي مبارزان طريق حقيقت و مراد پويندگان راه رفع ظلم و ستم شد.
دوران كودكي
هنوز دوازده سال از عمر مباركش نگذشته بود كه سايه پر مهر پدراز او گرفته شد و براي هميشه از پدر محرم گرديد. پس از آن تحت تكفل برادر ارجمندش عالم عاضل حاج سيد هاشم مهري قرار گرفت و براستي چون پدري مهربان و دلسوز به تعليم و تربيت او پرداخت با اينكه سالهاي سخت تنگدستي را مي گذارندند. هرگز نگذاشتت برادر عزيزش احساس فقر سختي كند. از همين ور بود كه ايشان هميشه از برادرش به خير و خوبي ياد مي كرد و مي گفت: من نمي توانم آن همه محبت و مهرباني را پاسخگو باشم.(1)
نسب شريف
نام مباركش سيد عباس حسيني و مشهور به مهري فرزند سيد حسن حسيني از سادات بزرگ و معروف مهر موسوم به سيد هاشمي( منسوب به جد اعلاي ايشان مرحوم سيد هاشم) است. و از طريق مارد نسب وي به محدث و مفسر عاليقدر، علامه سيد هاشم بحراني(مؤف تفسير برهان) مي رسد. نام مارد دانشمندش خديجه، دختر سيد حسن علامه مهري از سادات جليل القدر مهر و از نوادگان علامه بزرگوار بحراني مي باشد.(2)
يادكردي از مهر
مهر از شهرهاي مركزي و حنوبي استان
فارس و داراي تاريخي عميق و درخشان است. تاريخ مهر همواره با نام دانشمندان و سادات و الامقام آن ديار گره خورده است. اين شهر با همه كوچكي آن زادگاه بسياري از علامان، نويسندگان، و صاحب منصبان سياسي و احتماعي بوده و هست.
اين شهر علاوه بر موقعيت علمي كه همچون گوهر تابناك مي درخششيده، به لخاظ حضور مبارك سادات كه جمعيت غالب شهر را تشكيل مي داده اند و نيز به داشتن مردمي خوب داراي موقعيت اجتماعي ويژه اي در منطقه بوده است كه ملجأ مهاجران زيادي شده كه به اين شهر پناهنده گرديده اند.
اجداد آية الله مهري از نخستين گروه سادات اين ناحيه هستند كه از منطقه احصاء به اين محل هجرت نموده اند.(3)
نوشي از جام نور
ايشان پس از گذراندن دوره مقدمات در زادگاهش مهر براي تحصيل علوم و معارف ديني و استفاده از انوار قدسي بارگاه ملكوتي جد بزرگوارش با مشقتي فراوان و عشقي زايدالوصف راهي نجف اشرف گرديد با جديت به كسب معارف مشغول گرديد، به گونه اي كه خود مي گويد: به قدري درسهايم فشرده بود كه بعضي از روزها سه درس مي گرفتم و دو درس مي دادم و سه درس را نيز به مباحثه مي گذراندم، غذايم معمولا نان و ماست و هنوانه بود.(4)
وي با آنكه مدت زيادي نتوانست در نجف اشرف بماند و به درخواست جمعي از مؤمنان براي امر تبليغ به كويت عظيمت كرد منتهي در همين مدت كم توانست با جديت تمام مدارج علمي را پشت سر بگذارد و از محضر اساتيد بزرگواري همچون آية الله سيد محمود شاهرودي(ره) و آية الله سيد باقر محلاتي (ره) و آية الله سيد محمد تقي بحرالعلوم (ره) بهره كافي ببرد.(5)
هجرت
به كويت
در نجف اشرف، پس از چند سال بحث و درس فشرده، مردم مسلمان كويت با اصرار و تقاضاي فراوان از برخي عالمان آن زمان از ايشان مي خواهند كه براي راهنمايي و ارشاد آنها به كويت بروند.(6)
آقاي مهري در آغاز رازي نمي شود، زيرا مي خواسته است درس خود را ادامه دهد ولي، به درخواست بيش تر از حد مردم و اصرار برخي از علماء ناچار به آن ديار مهاجرت مي نمايد. او در اين باره مي گويد: وقتي به كويت آمدم مردم حتي نمي توانستند درست وضو يا تيمم كنند و از مسائل معمول شرعي خود بي خبر بودند.(7) استاد عاليقدر حضرت آية الله وحيد خراساني كه بهترين گواه بر زحمات و فعاليتهاي آن مهري مي باشد چنين تعبير آورده اند:چ
مرحوم آقاي مهري احياي موات كردند.(8)
فعاليتهاي علمي و اجتماعي در كويت
در كويت ضمن هدايت و ارشاد و پرداخن به مسائل شرعي و حل مشكلات اجتماعي مردم،به مباحثه كتابهي علمي با برخي از علما ادامه مي دهد و هر چند يكبار كه به نجف اشرف مشرف مي شود در آنجا براي همان چند روز نيز دست از درس و بحث نمي كشد.
آن بزرگوار افزون بر انجام تكليف نسبت به اسلام و مسلمين كه - به بهترين وجه ادا مي شد- به تدريس علوم ديني مي پرداخت و از همه اقشار مردم ميخواست كه اوقات فراغت خود را به درس و بحث بپردازد و عمر خود بيهوده صرف نكنند و خود مجالس درس را اداره مي كرد. همه شب پس از اداء نماز جماعت در مسجد شعبان - كه اكنون به صورت بارزترين پايگاه انقلاب اسلامي در كويت در آمده است- به منبر مي رفت و پس از گفتن چند مسئله، به
موعظه مي پرداخت و مشكلات اجتماعي مردم را گوش زد مي نمود و هر چند براي مردم آن زمان، باور كردني نبود كه فردي روحاني پيرامون مسائل سياسي با مردم سخن گويد، او از گفتن آنها باكي نداشت و اوضاع جهان اسلام را تا آنجا كه برايش ممكن بود بيان مي كرد و مردم را از خطر استعمار و استعمار زدگي بر حذر مي داشت.(9)
گفتار امام راحل(ره) خطاب به آن بزرگوار تا اندكي از اين امر پرده بر ميدارد. ايشان در ضمن نامه به آية الله مهري مي نويسد:
مساعي جميله جنابعالي در ترويج شريعت مقدس اسلام در آن حدود مورد كمال، تقدير و تشكر و اميد است ان شاء الله مورد توجه خاصه حضرت ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف- واقع گرديده و مأجور باشيد. دوام توفيقات آن جناب را در اعلاء كلمه طيبة الاسلام از خداي متعال خواستارم.(10)
مبارزات سياسي
آنچه بيشتر از هر خصوصيت ديگر، آية الله مهري را ممتاز كرده بود، روح ظلم ستيزي و مبارزه هميشگي او بر ضد ستم در شكلهاي گوناگونش بوده در اين باره مي فرمود:
هنوز بالغ نبودم و عمرم از سيزده سال تجاوز نكرده بود ولي نسبت به شاه احساس ديگري - جداي از مردم آن زمان - داشتند. من او را ظالم و غاصب حق مي دانستنم و از اينكه برخي از روحانيون از او تجليل مي كردند سخت منزجر مي شدم.
من معتقد بودم بايد قدرت در دست مرجع تقليد باشد و اگر كسي را او تعيين كند واجب الاطاعه است و الا فلا.(11)
ناگفته نماند كه همواره ظلم ستيزي وي مشكلات زيادي برايش به وجود مي آورد. خود در اين باره طي مصاحبه اي مي گويد بنده قبل از
اينكه به نجف بروم و سپس در كويت اقامت گزينم در ايران حبس رفتم، شكنجه شدم، پاي برهنه مرا در پشت اسبها مي دواندند و برادرم نيز در اين مصائب با من شريك بود. ما هرگز ساكت نبوده ايم و فكر كرديم وقتي به كويت مي رويم آقايان مراجع پشتيبان ما خواهند بود و با حمايت آنان بنده مي توانم عليه ظلم مبارزه كنم. ولي هيچ كس در آن زمان حاضر نشد عليه ظلم حرفي بزند تا اينكه آقاي خميني(ره)، اين بزرگوار سر بلندكرده و از ابتدايي كه امام شروع به مبارزه عليه ظلم نمود اميدي خاص در من ظاهر شد، زيرا يك راهنما و پيشوا پيدا شده بود، پس مي توانستيم به احكام و نظريات اين بزرگوار عمل كنيم.(12)
در راه مبارزه مستمر و بي امان با دستگاه طاغوت در آغاز نهضت حركت همه جانبه را عليه دستگاه ظلم پهلوي شروع كرد و با برپايي مجالس سخنراني به مناسبتهاي گوناگون و با ارسال تلگراف و نامه به محضر علماء و مراجع و با اجتماع با شخصيتهاي گوناگون مذهبي و سياسي و با پخش اعلاميه ها و پيام ها و نوارهاي حضرت امام و ديگر بزرگان، لحظه اي از قيام و فعاليت باز نايستاده و در مقابل، سفارت ايران در كويت، فعاليت گسترده اي عليه او شروع كرد و مردم را با تهديد و تخويف و تطميع و با پخش شايعه هاي گوناگون وادار به دوري جستن از او و مسجد و مجلسش مي نمود، از سوي ديگر كمتر روزي بود كه تلفنهاي تهديدآميز و اينكه اگر ساكت نشوي تو را مي كشيم و در امشب پس از نماز در وسط سخنراني تو را ترور مي كينم و خانه
ات را آتش مي زنيم و بچه هايت را از بين مي بريم و ... به او زده نمي شد، ولي او همچنان پابرجا و استوار و بي اعتنا به آن همه تهديدات، پيش مي رفت و وظيفه خود را قاطعانه دنبال مي كرد و هرگز اهميت نمي داد كه روزانه از عدد نمازگزاران مسجد يا ملاقات كنندگانش در منزل - بر اثر تهديدهاي دشمنان - كاسته مي شود.(13)
در خواست قيام علي طاقوت
فرزند با اخلاص سرزمين مهر - همانگونه كه اشاره شد- همواره با ارسال نامه و تلگراف از علماء و مراجع دعوت به مبارزه عليه طاغوت و پشتيباني از حركت امام مي كرد، منتهي هيچ وقت منتظر پاسخ آقايان نمي نشست و فقط به وظيفه عمل مي كرد.
در آغاز نهضت تلگراف شديد لحني به مراجع وقت در نجف اشرف و قم مخابره كرد و آنان را به قيام دعوت نمود. در آن تلگراف چنين آمده است:
مصيبتهايي كه اين روزها بر سر مسلمين در ايران فرود مي آيد دل هر آزاده اي را آزرده ساخته است و سكوت شما در برابر اين فجايع، بر اين درد افزوده است ما منتظر اقدام سريع شما براي تسكين دردها و جلب رضايت حضرت ولي عصر(عج) مي باشيم.
سه نفر از مراجع وقت نجف آية الله حكيم رحمة الله، آية الله شاهرودي رحمة الله و آية الله خويي رحمة الله پاسخ هايي دادند و ايشان دستور داد همان پاسخ ها را تكثير و در دسترس عموم مردم قرار دادند و به همين پاسخ براي تأييد نهضت اكتفا مي كرد و مي فرمود! ما در حد توانمان به قيام دست زديم. ما مردم را هدايت مي كرديم تا كمك به ظلم و جور نكنند و با اشخاصي كه عليه
دين اسلام قدم بر مي داشتند، هم قدم نشوند. در آن زمان حضرت امام به همه نماينده هايش دستور داده بودند كه به اين گونه مسائل توجه گردد و بنده يكي از نمايندگان ايشان بودم كه به اين امر عمل نمودم. حتي از ديگران نيز درخواست دعوت كردم تا همزمان با ما، در ديگر بلاد اسلامي، جلوي ظلم ظالمين را بگيرند و در اين خصوص بعضي از آقايان متأسفانه با بنده هم زبان نشدند و بعضي ها نيز بنده را سرزنش و توبيخ مي نمودند كه چرا عليه حكومت شاه به پا خواسته ام. و بنده تمام جوانب را تحمل نمودم. و به اعمال و رفتار آن آقايان نيز اعتنا نكردم و مطالبمان را هرچه بود بر زبان آورديم ... .
تلگرام آتشين
به جرأت مي توان گفت كه اولين مريد و مؤيد امام از علماء خارج از كشور آقاي مهري بود. و اولين حركتش تلگرام تند و آتشيني در سال 1342 هجري شمسي پس از سخنراني سرنوشت ساز امام به شخص محمد رضاي خائن بود. و به اين ترتيب او لب به سخني گشود كه مي بايست در نهايت گفته مي شد(زيرا كه انقلاب اسلامي سخن آخرش را اول مي گويد)(14) و پس از اين تلگرام، از ورود ايشان به ايران جلوگيري شد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.
كانون انديشه ها
منزل آية الله مهري در دوران نهضت همواره كانون انديشه هاي انقلابيون و مبارزان مسلمان به ويژه روحانيون بود كه در آنجا جلسات زيادي پيرامون شيوه هاي مبارزه از سوي مبارزاني همچون شهيد آية الله سعيدي، آية الله خزعلي و شهيد حجة الاسلام محمد منتظري و ساير عزيزان پيرو امام از ابتدا شروع نهضت تا
پيروزي انقلاب برپا مي شد و براي پيش برد نهضت در داخل و خارج كشور، تبادل نظر صورت مي گرفت و آن بزرگوار واسطه اي بين حضرت امام در نجف اشرف و پيروان و ادامه دهندگان راهشان در ايران، اروپا، آمريكا و سايركشورها بود.
او در اين را نه تنها از مال دنيا و جان خود و فرزندانش مايه مي گذاشت كه از عزت و آبروي خويش نيز مي گذشت و در راه مرادش از هيچ كوششي فروگذاري نمي كرد به گونه اي كه منزل ايشان خانه دوم امام شده بود و انقلابيون به طور دايم در آن خانه به نشر انقلاب اسلامي و فرامين امام، مي پرداختند، به طور مثال همه كتابهاي امام و اعلاميه ها و فتاوي ايشان در كويت با همت و نظارت مستقيم ايشان چاپ و نشر و به طور رايگان در اختيار مردم مسلمان مخصوصا ملت ايران قرار مي گرفت.(15)
يك خاطره
روزي يكي از مراجع مي خواست به كويت بيايد تا از آنجا به مكه مشرف شود. چون در اتاق پذيرايي آقا فقط عكس حضرت امام بود، به او عرض كرديم يا موقتا اين عكس را برداريم يا اجازه دهيد چند روزي عكس آن آقا را نيز در اين جا نصب كنيم! ايشان با ناراحتي پاسخ داد مگر من عكس پرست هستم يا با عكس مي خواهم خودشيريني كنم؟ عكس امام براي من يك شعار است. من با نصب كردن اين عكس، راه و روش خود را به مردم نشان مي دهم، و مي خواهم از راه امام تبليغ كنم و گرنه خوب بود عكس دهها مرجع تقليد، كه طي چندين سال همه با من ارتباط داشته اند و بدون درخواست من، مرا نماينده خويش در كويت
قرار داده بودند، بر در و ديوار بيروني من نصب شده باشد!(16)
عشق مريد به مراد
آية الله مهري با تمام اخلاص عاشق امام خيمني بود. از روزي كه توسط آية الله ابوالقاسم خز علي و شهيد آية الله سيد محمد رضا سعيدي با امام آشنا گشته و به هنگام سفر به ايران در قم به جلسه اي در درس ايشان مشرف شده بود(17) تا پسين دم حيات دست از امام و راه او برنداشت. علاقه او به امام براي كسب شهرت و مقام نبود بلكه امام را واجد جميع شرايط ديده و مريد او شده بود. هر وقت از او درخواست مي كردم عكس از او با امام براي يادگاري بگيرم ممانعت مي كرد و مي گفت: من نياز به عكس ندارم، من اگر با خميني از روز اول پيمان بسته ام براي خدا بوده است نه براي كسب شخصيت.(18) آري، او به خوبي از عهده اين پيمان بر آمد و همه هستي اش را فداي امام كرد ولي دست از او برنداشت.
مريد و مراد
همانگونه كه مهري امام را خوب درك كرده و به او عشق مي ورزيد امام نيز در مقابل به او محبت و علاقه خاصي داشت.
وقتي كه امام از عراق به طرف كويت هجرت كرده و با همراهان قصد منزل ايشان را داشت، خفاشان زمان به محض شناخت امام وحشت زده از ورود امام به كويت ممانعت كردند، آقاي مهري مي خواست با رئيس آنها صحبت كند تا شايد در قلب سخت آنها اثري كند، امام فرمود:ابدا! حيف نيست وجه خود را پيش اين ناكس بفروشي؟! ما بر مي گرديم، ما با خدا هستيم.(19)
امام كه ناراحتي آقاي مهري را مي دانست بعد
از برگشت به عراق و هجرت به فرانسه به محض رسيدن به آقاي فردوسي پور امر كرده بود كه: به فلاني تلفن بكنيد كه او خيلي ناراحت است. (20) ايشان هم امتثال امر كرده و براي رفع ناراحتي ايشان به كويت تلفن زده بودند. آري، امام نيز مريد خود را خوب شناخته بود.
انتصاب به امامت جمعه
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و به بار نشستن آرزوي ديرينه امام و ياران باوفايش براي ارتقاع رشد فكري جامعه اسلامي و بيداري هرچه بيشتر مسلمانان جهان و صدور انقلاب و جامه عمل پوشاندن و به يكي از آرزوهاي شيعيان كويت يعني برپايي نماز دشمن شكن عبادي، سياسي جمعه حضرت امام - رضوان الله تعالي عليه - حضرت آية الله مهري را طي حكمي در مورخ 58/7/2 به امامت جمعه در كشور كويت منصوب نمودند(21) وليكن با تبعيد ايشان از طرف حكام كويت همراه با تمامي اعضاي خانواده به ايران اسلامي نماز جمعه در اين كشور برگزار نگرديد.
تبعيد به ايران
با پيروزي انقلاب اسلامي و به ثمر رسيدن زحمات چندين ساله امام و يارانش آية الله مهري نه تنها از حركت نايستاد بلكه براي استحكام بخشيدن به پايه هاي حكومت اسلامي بر شدت تلاشهايش افزود. و او سربلند و مفتخر از اينكه توانسته است، در راه حاكميت الله قدمهاي بردارد سر از پا نشناخته، لذا تمام وقت خود را صرف سامان بخشيدن به مسائل انقلاب و پاكسازي محيط جامعه اسلامي از تفاله هاي طاغوت نمود كه از آن جمله پاكسازي سفارت ايران در كويت مي باشد و باز به اين حد بسنده ننمود و فعاليتهاي زيادي متكفل شد، تا آنجايي كه شيخ دستنشانده كويت
به الهام از اربابان انگليسي و آمريكايي اش تاب تحمل وجود او را ننمود و بر خلاف تمام موازين و مقررات بين المللي تابعيت مسلم درجه يك وي را از اعتبار ساقط و بي درنگ وي و تمام اعضاء خانواده اش را از خانه و كاشانه خود اخراج و به ايران تبعيد نمود.(22)
مبارزه بزرگ
آن بزرگوار نه تنها با طاغوتهاي خارجي مبارزه اي بي امان داشت ولي بيش از هر چيز با طاغوت نفس مبارزه مي كرد و براي كوبيدن طاغوت سركش نفس آنقدر نسبت به مؤمنين تواضع و محبت ورزيد كه در كمتر كس چنين روحيه اي مي توان يافت. او نه تنها خود را از همه علماء و خدمتگزاران دين كوچك تر مي دانست كه در برابر مردم عادي نيز متواضع بود. هر كس بر او وارد مي شد، حتي اگر نوجوان كم سن و سالي بود، تمام قد از جا برمي خواست و به او احترام مي گذاشت و احوالپرسي مي كرد.
يكي از روزهاي بيماري، سائلي وارد شد، ما اعتنايي چنداني نكرديم ولي او با آن حال بد، از جا برخواست و مانند ديگران احترام كرد. پس از رفتن با ناراحتي به او عرض كردم: شما با اين كار خودتان را اذيت مي كنيد. تازه او كسي نبود كه برايش تا اين حد احترام قائل شويد!
با نگراني به من پاسخ داد: تو از كجا علم داري كه مقام من نزد خدا، از او بالاتر باشد؟!
او در تواضع و تجليل از مؤمنان به قدري افراط مي كرد كه ما ناراحت مي شديم و گاهي به او اعتراض مي كرديم. در پاسخ مي گفت: من هنوز نتوانسته ام به اين فراز از آيه ... اذلة علي المؤمنين(23) عمل كرده باشيم.(24)
آقا با
رفتار خود به اطرافيان درس مي داد كه مؤمن واقعي به همان مقدار كه در برابر دشمنان خدا و ظالمان ستمگر، با خشونت رفتار مي كند و حاضر نيست كوچكترين نرمش از خود نشان بدهد، در برابر ياران خدا و مؤمنان متواضع و فروتن است اشداء علي الكفار رحماء بينهم(25).
برخي از ويژگي هاي اخلاقي
هميشه با وضو بود، به مستحبات با دقت عمل مي كرد و از مكروهات مانند حرامها گريزان بود. نماز با طمأنينه كامل و مستحبات و تعقيبات انجام مي داد و مقيد بود كه هرگز نوافل را ترك نكند. دو ساعت قبل از طلوع فجر از خواب بيدار و مشغول نماز شب و تهجد و دعا خواندن و استغفار مي شد، و هيچ گاه نماز شبش ترك نمي شد. شبها قبل از خواب درست در همان لحظه اي كه همه اهل منزل به خواب رفته بودند، زير آسمان مي رفت و دستها را به آسمان بلند مي كرد و با گريه و زاري، استغفار مي نمود.
هرگز سؤال كننده را محروم نمي كرد، حتي اگر به مقداري غذا يا لباس باشد. اگر روزي لباس نو يا عمامه نويي مي پوشيد و كسي از آن لباس تعريف مي كرد، فوري آن را به او مي بخشيد و خودش به لباس كهنه اكتفا مي كرد. گاهي كه همسرشان به ايشان اعتراض مي كرد كه چرا نمي تواني لباس نو را لااقل براي چند ماه نگهداري، بالبخند مي گفت: مگر آن لباسها چه عيبي دارد؟
با اينكه خود سيد بود نسبت به سادات احترام شديد و تجليل كامل مي نمود.
بسيار مهمان نواز بود و حتي اگر بعضي روزها مهمان نداشت يك نفر از مسجديان را با خود مي آورد تا بي مهمان غذإ؛ّّ نخورد. علاقه عجيبي به اهل بيت(ع)
داشت. هرگاه نام مبارك امام حسين(ع) را مي شنيد بي اختيار اشكش جاري مي شد و روزهاي عاشورا مانند كسي كه تازه پدرش را از دست داده، با صداي بلند گريه مي كرد تا جايي كه بي حال مي شد از اين رو همه ساله دو ماه محرم و سفر و هر شب دوشنبه جلسه روضه و عزاداري برگزار مي شد و بعد از اينكه به ايران تبعيد شدند در طول نه سال زندگي در ايران صبحهاي جمعه همان مجلس، با شكوه تمام برگزار مي شد. و در مراسم مولودي يا اعياد اسلامي ضمن برقراري مجالس جشن و سرور، با شيريني و شربت و گاهي هم با پول از حاضرين پذيرايي مي كرد.
كارهاي منزل را تا حد توان خودش انجام ميداد حتي بعضي از كارهاي بنايي خانه. و با اين كارش به فرزندانش مي فهماند كه نبايد در همه كارها به ديگران متكي بود.
از اسراف و زياده روي خيلي متنفر بود و اگر مي ديد چراغي بدون سبب در اطاقي روشن مانده است با عصبانيت بازخواست مي كرد و اين كار را نكوهش مي نمود.
با اينكه انواع كاغذ و دفترها در منزل يافت مي شد از يك كاغذ پاره هم استفاده مي كرد و كمتر روزي بود كه در مذمت اسراف با افراد خانواده سخن نگويد.
از افراد سخن چين بيش از همه كس متنفر بود. و كمتر سخنراني اي داشت كه در آن، نمام را نكوهش نكند.
در روحيه اش ذره اي خود خواهي يافت نمي شد و براي اينكه با اين روحيه مبارزه كند رياضتهاي عجيبي داشت گاهي در گاري سه چرخ سوار مي شد و به مسجد مي رفت. محال بود هر كسي بگذرد و به او سلام نكند، حتي اگر بچه
خردسالي بود در مجلسي كه وارد مي شد هر جا كه خالي بود مي نشست و هيچ گاه مقيد نبود كه در صدر مجلس يا اطراف آن بنشيند، اگر در بحث با بعضي از روحانيون، احساس مي كرد طرف از ادامه بحث يا پاسخ به سؤال درمانده شده است، خود بحث را عوض مي كرد و نمي گذاشت حاضران متوجه ضعف طرف مقابل شوند.
هميشه در كارهاي اساسي با ديگران مشورت مي كرد و براي اينكه به فرزندانش احترام بگذارد چه در جمع و چه خصوصي با آنها به مشورت مي پرداخت و اگر رأي آنها مورد قبول قرار نمي گرفت با استدلال آنها را قانع مي نمود.
هميشه در پي استدلال و برهان بود لذا به فرزندانش توصيه مي فرمود: شما فكر نكنيد كه چون پدر و مادرتان شيعه اند، بايد شيعه باشيد. برويد كتاب بخوانيد و خود تان با دليل و برهان، حق را دريابيد ... .
به مظاهر اسلامي خيلي اهميت مي داد، حتي در لباس، مسكن و غذا مسائل اسلامي را مراعات مي نمود.
فعاليتهاي اجتماعي
ايشان در امر بازسازي و تجديد بناي مدارس علميه از جمله مدرسه قزويني و مدرسه بخارايي در نجف اشرف سعي و تلاش فراوان كرد.
براي شيعيان ساكن در منطقه خليج فارس (از جمله كويت، بحرين، قطر و امارات عربي متحده) مساجدي را تأسيس كرد و تأسيس و تعمير مساجد زيادي در گوشه و كنار ايران اسلامي را بر عهده گرفت.
در كويت اولين مدرسه دخترانه به نام مدرسه جعفري براي دوران ابتدايي تا دبيرستان به همت عالي او تأسيس شد.
جذب مبلغان از حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم و مشهد براي تبليغ در مناطق كويت و ساير كشورهاي حوزه خليج فارس از ديگر تلاشهاي آية
اخلاص آية الله مهري بود كه اين امر تا قبل از رحلت ايشان ادامه داشت.
چاپ و نشر و ترجمه كتب امام و غير آن در سطح بسيار وسيع و توزيع رايگان در ميان مردم.
تشكيل جلسات شوراي فقهي و سياسي با روحانيان مقيم كويت به منظور حل معضلات و مشكلات، از فعاليتهاي ارزشمند او محسوب مي شود.
بسيج عده اي از اهالي منطقه فارس و شهرستان لامرد(26)، براي توزيع مواد غذايي مورد نياز مردم در زمان قحطي پس از جنگ جهاني دوم.
تأسيس و راه اندزي اولين درمانگاه در شهرستان لامرد.
تأسيس بيمارستان و زايشگاه مجهز و گسترده در شهر مهر.
رهبري مدبرانه نهضت اسلامي ملت كويت پس از اخراج از كويت و حمايت حركتهاي اسلامي و انقلابي جوانان مسلمان.
كمكهاي مستمر به مراكز مذهبي، فرهنگي (مدارس، مساجد، حسينيه ها) در قم و ساير نقاط.
بازسازي مراكز خدماتي (آب انبارها و راهها و ...) مناطقي از ايران.
تأسيس بنياد معارف اسلامي قم به منظور تحقيق و تدوين تاريخ جامعي براي تشيع از آغاز تاكنون، كه اين يكي از ارزنده ترين آثار جاودانه آن بزرگمرد است.
سفر به كوي دوست
سر انجام پس از عمري كوشش، مبارزه و تلاش همه جانبه، و نيل به اهداف عاليش كه رفع ظلم ستم شاهي و استقرار نظام عدل الهي بود در جوار مشوق واقعي اش كه همه دوران زندگي را بر آستانش چهره ساييده بود آرميد، آية الله حاج سيد عباس مهري پس از 75 سال زندگي پرخير در تاريخ 1366/11/26 هجري شمسي، در تهران، ستاره درخشان وجودش از آسمان علم و فضيلت برخاك فروغلتيد و در جوار حضرت فاطمه معصومه(س) در خاك نهان شد. وتمام خويشان و دوستداران و ارادتمندان را به
سوگ نشانيد.(27)
در سنگر علم
مرحوم آية الله مهري با همه اشتغالات سياسي و اجتماعي در بيان معارف اسلامي و دفاع از كيان اسلام و تشيع نيز غافل نماند و در اين زمينه آثاري به ياد ماندني از خويش به جاي گذاشت كه برخي از آن آثار چاپ شده بدين قرار است:
1- شعاع من التاريخ
اين كتاب ارزشمند در پاسخ به هتاكي هاي ابراهيم جبهان در مجله رأية الاسلام چاپ رياض به مذهب تشيع و ائمه اطهار(ع) در سال 1381 هجري / 1961 ميلادي به رشته تحرير در آورده است.
مرحوم مهري علاوه بر مبارزه با اين فرد كه منجر به تبعيد شبانه وي از سوي دولت كويت به عربستان صعودي گرديد به مبارزه علمي نيز با وي پرداخته و در ضمن كتابي به گفته هاي سرا پا كذب وي پاسخ مي گفت.
اين كتاب را به موجب نامساعد بودن جو سياسي آن زمان كويت به نام برادر ارجمندشان عالم فاضل سيد هاشم مهري به طبع رسانده اند و اكنون در كتابخانه عمومي مرحوم آية الله نجفي به شماره 7530 رديف 5 و قفسه 23 موجود مي باشد.
2- شعاع من سيرتنا سنتنا
اين كتاب اگر چه در بعضي نوشته ها از جمله آثار قلمي مرحوم آقاي مهري شمرده شده است ولي از مقدمه كتاب چنين استفاده مي گردد كه شخصي از ايشان در موضوع صحت سجده بر خاك مطالبي طلب مي كند و ايشان پس از پاسخ به خواسته ايشان به پيشنهاد يكي از مؤمنان اهل اطلاع به سخنراني علامه اميني پيرامون موضوع سجده و آنچه سجده بر آن صحيح است كه در سال 1384 هجري در سوريه ايراد فرموده اند دست مي يابد و با تمام خلوص به جاي چاپ
مقاله خود به انتشار سخنراني علامه اميني مبادرت مي ورزند. اين كتاب به شماره 54478 در كتابخانه عمومي مرحوم آية الله نجفي مرعشي موجود مي باشد.
3- تفسير سوره والعصر.
4- اهل الكتاب.
5- دروس في الدين.
6- رساله اي در بيان حرمت گوشت خوك.
از ديگر آثار قلمي اين دانشور پرتلاش است.
يادش گرامي و راهش جاويد
پاورقي:
1- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان سيد محمد جواد مهري.
2- براي آشنايي بيشتر با حيات علامه بحراني به كتابهاي زير مراجعه فرماييد:
علامه بحريني، سيد محمد براتي، العلامه السيد هاشم البحراني، فارسي تبريزيان، علامه بحراني آيينه ابرار، تأليف نگارنده.
3- براي آشنايي بيشتر با اين شهر و عالمان آن مي تونيد به كتاب سيماي مهر تأليف نگارنده مراجعه نماييد.
4- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
5- خلاصه زندگي نامه آيت الله مهري، ص 2.
6- شايان ذكر است كه در آن زمان هنوز نفت در كويت كشف نشده بود و مردم با سادگي، زندگي متواضعانه اي مي گذراندند.
7- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
8- كنايه از اينكه كويت مانند يك زمين مرده اي بود كه وي با زحمات خويش آن را زنده و آباد كرد.
9- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
10-
11- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
12- روزنامه ابرار 1366/3/31.
13- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
14- خلاصه اي از زندگينامه آيت الله سيد عباس مهري، ص 3.
15- با استفاده از خلاصه زندگي نامه آيت الله مهري، ص 3 و 4.
16- از خاطرات فرزند ارجمندشان سيد محمد جواد مهري.
17- سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج 6، ص 157 و 158.
18- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
19- سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج 6، ص 164 و 165.
20- همان.
21- صحيفه نور، ج 9، ص 197.
22- خلاصه زندگينامه آيت الله مهري، ص 4.
23- مائده/ آيه 54.
24-
با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان.
25- فتح/ آيه 29.
26- از شهرهاي جنوبي استان فارس مي باشد.
27- از آيت الله مهري 11 فرزند (7 پسر و 4 دختر) به يادگار ماند.
1- حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد محمد مهري.
2- حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد مرتضي مهري، از محققان و اساتيد حوزه علميه قم.
3- جناب آقاي سيد احمد مهري.
4- جناب آقاي سيد علي اصغر مهري.
5- دانشمند محترم جناب آقاي سيد محمد جواد مهري.
6- سيد محسن مهري.
7- سيد محمد رضا مهري.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد صدرالدين مهوان به سال 1324 خورشيدى در تهران متولد شد، تحصيلات ابتدائى را در مدرسه نادر افشار و تحصيلات متوسطه را در دبيرستان جم قلهك به پايان برد.
وى از سن هفت سالگى علاقه فراوانى به موسييقى سنتى ايران پيدا كرد و همين علاقه بيش از حد موجب گشت تا وى ويولنى خريدارى كرد و نزد خود با گوش دادن به راديو و صفحات مختلف موسيقى بطور سينه به سينه نواختن ويولن را آغاز كرد.عشق و شوق به موسيقى وى را چنان مجذوب كرده بود كه او هر روز چندين ساعت متوالى ساز مى زد و به تمرينات خود ادامه مى داد و همه ى فكر و سعى اش بر اين بود كه هرچه زودتر پله هاى ترقى را يكى پس از ديگرى پيموده و در موسيقى به درجات والا برسد. او براى رسيدن به اين منظور مى بايست راه ديگرى را انتخاب و طى مى كرد كه اين كار را هم كرد، لذا نزد استاد فقيد حسين خان ياحقى رفت و افتخار شاگردى اين استاد را بدست آورد و پس از چند سال كه نزد آن استاد فقيد كار كرد، نزد استادان صاحب نام ديگرى مثل:
مرتضى حنانه، محمود كريمى، فرهاد فخرالدينى به فراگيرى فنون تئورى موسيقى پرداخت و در سال 1348 از هنرستان عالى موسيقى به اخذ ليسانس نائل آمد.
پس از چندى به راديو جهت همكارى دعوت شد و ضمن نوازندگى در اركسترهاى مختلف، به كار آهنگسازى نيز روى آورد و آهنگ هاى زيبايى براى خوانندگان راديو ساخت كه بيشتر اشعار آن را شعرايى مثل احمد شاملو، ميرفخرائى و غيره سروده اند. چند اثر زيباى وى توسط اركستر مجلسى لندن در انگلستان تاكنون چندبار اجرا و پخش گرديده است كه همين آثار اغلب از صدا و سيما جمهورى اسلامى نيز پخش شده است.
صدرالدين مهوان، علاوه بر نواختن ويولن، با نوازندگى پيانو، سنتور و سه تار بخوبى آشنايى داشت و آنها را در حد شيرينى مى نواخت. وى شاگردان خوبى را در رشته موسيقى بخصوص ويولن تعليم داد و تربيت كرد كه از محبوبيت خاصى بين شاگردان خويش برخوردار بود. وى پس از پيروزى انقلاب اسلامى آهنگ زيبايى به نام «اقصى اى قبله اول» ساخت كه با صداى خوب هنرمند ارجمند مهرداد كاظمى ضبط و پخش گرديد.
صدرالدين مهوان از هنرمندان خوب و بااستعدادى بود كه از صدايى زيبا نيز بهره ور بود كه كه اكثر آهنگ هاى خود را با صداى خويش بر روى كاست ضبط نموده است. متأسفانه داس اجل خرمن هستى اين هنرمند باارزش را همراه مادر و خواهران خود در مردادماه سال 1365 در يك فاجعه غم انگيز كه در اختياريه شميران اتفاق افتاد، درو كرد و خيلى زود و بسيار جوان از جهان فانى رخت بربست، ولى آثار هنرى او هميشه در نظر دوستداران هنر او خواهد بود و ياد او را گرامى خواهند
داشت، يادش گرامى.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1077 ق)، عارف، صوفى و شاعر. معروف به مؤذن. در دوره ى شاه عباس دوم (1077 -1052 ق) مى زيست و داراى طريقه ى ذهبيه بود و سلسله عرفاى ذهبيه به او منتهى مى شد. مؤذن، مريد حاتم راوندى (زراوندى) خراسانى بود و از وى اجازه داشت. شيخ نجيب الدين رضا از شاگردان مؤذن بود كه بعد از او جانشين وى شد. تصانيف و مدايح بسيارى در مورد ائمه اطهار (ع) دارد. از آثار وى: «تحفة العباسيه»، در 1077 ق به نام شاه عباس، در يك مقدمه و دوازده باب مشتمل بر صوفى و تصوف و عقايد صوفيه و فضيلت علم و زهد و صمت و سكوت و شب بيدارى و عزلت و ذكر و توكل و رضا و تسليم؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (27/ 10)، الذريعه (1118/ 9 ،452/ 3)، ذهبيه (278 -269)، رياض العارفين (137)، ريحانه (23/ 6)، طرائق الحقائق (165 -164/ 3)، فرهنگ سخنوران (893)، مؤلفين كتب چاپى (363 -362/ 4).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
قبرستان ايرانيان
اين قبرستان در منطقه ي سلطان شاهي حيدر آباد قرار دارد 400 سال پيش از طرف مرحوم حاج مير محمد مؤمن استرآبادي وقف شده است. به هنگام وقف، قبرستان وسعت بسيار زيادي داشت ولي به مرور زمان هندوها زمينهاي آن را تصرف كردند و به نحوي كه در حال حاضر 20,000 متر مربع باقي مانده است.
اعضاي توليت اين قبرستان عبارتند از سيد رضا حسن آزاد، سيد علي موسوي، مير عنايت باقري و سيد حامد حسيني جعفري.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمدرضا مؤيدمحسنى، از جمله هنرمندان خود ساخته اى است كه به سال 1327 در شهرستان دورافتاده و فاقد هرگونه آموزش هنرى چون سيرجان از توابع كرمان ديده به جهان باز كرد.
از كودكى به موسيقى علاقمند شد، ابتدا كار موسيقى، فراگيرى و نواختن آن را با نى لبك كوچكى كه ساخت نزد خود آغاز كرد و همزمان نواختن ضرب را هم با كوشش و تمرين هاى متمادى و شبانه روزى، توانست چند ريتمى به اجرا درآورد. پس از چندى وى نواختن سرنا كه يك ساز محلى است نزد خود شروع به تمرين كرد و آن را هم به خوبى آموخت. پدربزرگ وى هنرمندى خوش صدا و دلنشين بود كه داراى خطى زيبا و پدر احمدرضا نيز خود اهل قلم و كتاب و خطى خوش كه اشعارى را هم هروقت امكان مى يافت مى سرود، خلاصه خانواده وى بى بهره از هنرهاى گوناگون نبودند و خود احد رضا هم غير از موسيقى از نقاشى هم بى بهره نبود و كارهاى خوبى را از همان طفوليت مى كشيد و ارائه مى كرد.
درباره نحوه و فعاليت هاى هنرى خود، احمدرضا مؤيد محسنى مى گويد:
«موسيقى را به طور جدى از سن چهارده
سالگى، با بهره گيرى از صفحات گرامافون و گرام و شنيدن نواى ساز هنرمندان از طريق راديو، در خود پرورش دادم، گرچه در اوائل برايم مشكل بود، ولى ديرى نگذشت كه خوشبختانه پدر و برادرم مرا تشويق كردند و حتى پدرم موجبى فراهم آورد كه من ساز ديگرى را هم فراگيرم.
بايد يادآور شوم، در آن محله دورافتاده متأسفانه ساز مورد علاقه من كه سنتور بود وجود نداشت تا اين كه از طريق آگهى در روزنامه، با يكى از مراكز تهيه وسائل موسيقى و فروش آن آشنا گرديدم و از طريق مكاتبه، ساز دلخواهم سنتور را سفارش دادم و پس از مدتى برايم ارسال كردند.
پس از اين كه صاحب سنتور شدم، بزرگترين مشكلم كوك اين ساز بود كه پس از چندى با كمك يكى از دوستانم كه نوازنده تار بود، رفع اين نقصيه هم شد و من عملا نزد خود شروع به نواختن سنتور و تمرين آن كردم. نداشتن مربى و استاد موجب مى شد كه وقت زيادى را صرف كنكاش در زمينه اين ساز نمايم و در نتيجه لطمه هاى فراوانى هم به تحصيلم وارد شد، ولى عشق به سنتور به خصوص نفس موسيقى مرا دلسرد نكرد و آن قدر نواختم شبانه روز تا اين كه اولين قدم آهنگى را كه ساختم عرضه راديو كرمان نمودم كه در آن زمان مورد توجه هم قرار گرفت و علت هم آن بود كه استان كرمان، خود موسيقى اى به نام موسيقى محلى (فولكوريك) نداشت.
مسئولين موسيقى وقت راديو كرمان هم در آن زمان از موسيقى و آهنگ هاى استان هاى همجوار كرمان از جمله: سيستان و بلوچستان، بندر عباس، شيراز و بوشهر و... استفاده مى كردند و با شعر و
گويشى كرمانى و يا ملودى هاى معروف خوانندگان و آهنگ سازان راديو تهران (ايران) را با همان روش بالا كه ذكر كردم، يعنى با شعر و گويش كرمانى بازسازى مى كردند، با اجرايى ضعيف تر و خواننده اى محلى
به هر حال كارهاى اوليه من كه به شوراى موسيقى ايران براى مجوز و پخش فرستاده مى شد، نسبت به كارهاى قبلى راديو كرمان داراى ويژگيهاى خاصى نسبت به كارهاى قبلى اين راديو داشت كه موجب مى شد، اعضاء شورا از مركز توليد راديو كرمان بخواهد كه حداقل حالا كه موسيقى خاصى در كرمان وجود ندارد، از اين نمونه موسيقى بيشتر توليد كنند كه اين امر باعث دلگرمى من شد و از آن به بعد زيربناى موسيقى محلى كرمان را ريختم و در اين زمينه هم فعاليت هاى زيادى كردم و از سال 1349 رسما به سمت سرپرست اركستر راديو تلويزيون كرمان تا سال 1354 مشغول خدمت و فعاليت گرديدم.
خوب به خاطر دارم كه اواخر همين سال بود كه استاد فقيد مرتضى خان حنانه به سرپرستى تعدادى از هنرمندان و موسيقى شناسان براى تحقيق موسيقى محلى كرمان به اين استان آمدند و بعد از آن كه پى بردند كه در كرمان موسيقى (فولكلور)وجود ندارد، با شنيدن چند نمونه از كارهاى من و انتخاب آن ها براى اجرا در اركستر بزرگ راديو ايران، استاد حنانه مرا تشويق كرد و گفت كه در زمينه موسيقى به خصوص رشته آهنگسازى استعداد دارم و بهتر است كه هرچه زودتر به تهران بروم و موسيقى را به صورت علمى بياموزم.
اين فكر در مغزم بود، تا اين كه به خدمت سربازى رفتم و پس ازپايان خدمت راهى تهران شدم و تئورى موسيقى را
نزد استاد حنانه آموختم و از راهنمايى هاى ايشان سود فراوان بردم كه مايه و پايه اوليه ام در موسيقى علمى شد و پس از چندى به منظور تكميل كارم وارد هنركده موسيقى ملى (دانشكده موسيقى ملى) شدم، از جمله اساتيدى كه جزو هيأت ژورى هنركده موسيقى ملى بودند، شادروان استاد على اكبرخان شهنازى بود. وقتى ايشان متوجه گرديدند كه من سنتور را نزد خود و به طور سينه به سينه فرا گرفته ام و شيوه خاص خود را در اجرا دارم، مرا مورد لطف قرار دادند و از من خواستن كه روشم را ادامه دهم و از آنجايى كه علاقه ام به رشته آهنگسازى قوى تر بود، اين رشته را به عنوان رشته تحصيلى ام انتخاب و زير نظر استاد ارجمند و گرامى مصطفى پورتراب قوائد آهنگسازى را فرا گرفتم كه حاصل كارم تا كنون بيش از يكصد و شصت آهنگ باكلام، پنج موسيقى متن فيلم سينمائى و بيست و دو موسيقى فيلم كوتاه تلويزيونى است.»
احمدرضا مؤيدمحسنى، اخيرا به مناسبت بزرگداشت خواجوى كرمانى، نوارى را در موسسه فرهنگى و هنر آواى دل با صداى بهزاد تهيه و منتشر كرد كه از كارهاى خوب اين آهنگساز مى باشد. وى، در ضمن كارهاى موسيقى و نقاشى، علاقمند به سينما و فيلم سازى نيز مى باشد و مدتى عضو سينماى آزاد شد كه به صورت آماتور چند فيلم كوتاه را كارگردانى كرد و هم اكنون در رشته سينمايى و فيلم سازى مشغول تحصيل و در كار سينماى حرفه اى كار مى كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 530 ق)، عالم، صوفى و مفسر. او يكى از صوفيان بنام قرن ششم قمرى است. از آثار وى «كشف
الاسرار و عده الابرار»، تفسير عرفانى قرآن به فارسى است كه در 520 ق تأليف نموده است. وى در تأليف اين تفسير به «تفسير» خواجه عبداللَّه انصارى نظر داشته و در واقع تفسير خواجه را شرح و بسط نموده و از كلمات خواجه استشهاد نموده است، لذا «كشف الاسرار» به «تفسير خواجه عبداللَّه انصارى» نيز معروف گرديده است. ميبدى در تفسير خود به دو موضوع نظر داشته: نخست بيان همه ى اقوال مفسران عامه در وجوه قراآت و تفسير آيات و احكام، و دوم تفسير آيات بنابر نظر عرفا و تأويلات غريب. مؤلف «كشف الظنون» به اشتباه اين تفسير را به سعدالدين تفتازانى نسبت داده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (475)، تاريخ ادبيات در ايران (932 -930 ،257/ 2)، تاريخ نظم و نثر (729 -728)، دايرةالمعارف فارسى (2944 ،2224/ 2)، الذريعه (19/ 18)، فرهنگ ادبيات فارسى (410 -409)، كشف الاسرار و عدة الابرار (1/ مقدمه)، كشف الظنون (1487)، لغت نامه (ذيل/ ميبدى)، مؤلفين كتب چاپى (217 -216/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد فاكر ميبدي
محل تولد : ميبد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1338/10/20
زندگينامه علمي
محمد فاكر ميبدي، فرزند علي اكبر در تاريخ 20/10/ 1338 خورشيدي، برابر با 13 رجب 1379 قمري، در شهرستان ميبد ديده به جهان گشود، در سه سالگي پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستي مادر مؤمن و متدين خويش قرار گرفت. وي دوران كودكي خود را به دليل محروميت از نعمت پدر، با سختي و مشكلات پشت سر گذاشت. و دوران تحصيلات كلاسيك را با كار و فعاليت سپري
نمود. سالهاي 1356 و 1357 شمسي كه مقارن بود با مبارزات ملت ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره) و منتهي به پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران شد. وي در اين زمان همراه با ديگر اقشار مختلف مردم ميبد در راهپيماييها و تظاهرات عليه رژيم شاه شركت داشت و به پخش عكس، اطلاعيه و قرائت آن مبادرت مي كرد، به همين دليل يك بار توسط عوامل رژيم احضار و مورد بازجويي قرار گرفت. به دليل علاقه زياد نامبرده به مسائل انقلاب نسخه اي از اعلاميه ها و بيانيه هاي انقلابيون كشور و به ويژه پيشگامان انقلاب در استان يزد و به خصوص شهيد محراب حضرت آيت الله حاج شيخ محمد صدوقي، آيت الله حاج سيد روح الله خاتمي، و آيت الله حاج شيخ محمد ابراهيم اعرافي، « قدس الله انفاسهم الزكيه» كه از اركان انقلاب در منطقه بودند در كتابخانه وي نگه داري مي شود. نامبرده تحصيلات كلاسيك خود را تا ششم در مدرسه امام ميبد به انجام رسانيد و در سال 1355 جهت تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه ميبد شد و مقدمات، ادبيات، منطق و بخشي از دروس سطح را در آن حوزه فرا گرفت. لازم به ياد آوري است كه در رشته فقه و اصول بيشترين بهره را از حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي و در دروس تخصصي تفسير و علوم قرآن بيشترين استفاده را از حضرت آيت الله معرفت برده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود ميثاقيان در سال 1307 شمسى در خانواده اى هنرمند و هنردوست در تهران پا به عرصه وجود نهاد و پس از پايان تحصيلات ابتدايى و متوسطه
و انجام وظيفه خدمت نظام وظيفه، براى ادامه تحصيلات عازم آلمان شد و در آنجا موفق به اخذ ديپلم مهندسى در رشته طراحى و معمارى نائل گشت.
مسعود كوچكترين فرزند خانواده بود و از كودكى با موسيقى ايرانى مأنوس و در سن 5 سالگى با ساز سنتور آشنا شد و در كلاس برادر بزرگش ذكراللَّه ميثاقيان كه از پيش كسوتان هنر نواختن سنتور بود شركت و پس از كوته زمانى خود به نواختن اين ساز پرداخت و موفق شد در اواخر زندگى استاد حبيب اللَّه سماعى مدتى از محضر ايشان بهره مند شود.
مسعود پس از فوت استاد سماعى نزد استاد ابوالحسن صبا به تحصيل و آشنايى با دستگاه ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى پرداخت و در سن 13 سالگى با تجويز استادان و ممتحنين مربوط موفق شد در راديو ايران سنتور بنوازد و مدت دوازده سال به نام هنرمند جوان روزهاى جمعه در راديو برنامه داشت و به نام يكى از تكنوازان اين برنامه معروف و هنر خود را به ملت هنردوست ايران ارائه نمود.
ميثاقيان در سن 17 سالگى در فدراسيون موسيقى دانان ايران شركت نمود و بين نوازندگان سنتور آن زمان نفر دوم و به دريافت مدال نقره مفتخر گرديد. او از آغاز جوانى در نواختن سنتور سبك و شيوه ويژه اى ايجاد كرد.
مسعود هنرمندى است پرشور و احساس كه در شرق جوانه زد و در غرب شكوفا شد. وى تمام اين شور و احساس را توأم با عواطف انسانى، پرورده سرزمين خود ايران مى داند و عاشق ايران، اين سرزمين مقدس است. او با تسلط كامل به موسيقى سنتى در مركب نوازى نيز چيره دست و بديعه نوازى او در خور تحسين است.
ميثاقيان
كه اكنون مدت 35 سال است مقيم آلمان مى باشد، موسيقى ايرانى را با سبك مخصوص و دلپذير در مجامع هنرى غرب ارائه مى دهد و در اروپا و ساير كشورها خواستاران و علاقمندان زيادى دارد و تاكنون چندين كاست از آثار خود همراه با هنرمندان نامى ايران ضبط و منتشر نموده است. او شيفته صداى خواننده استاد و مشهور تاج اصفهانى است و نوارهاى متعددى با ايشان ضبط و به يادگار گذاشته است. زنده ياد تاج اصفهانى درباره مسعود چنين نظر داده اند: «مسعود بسيار خوش پنجه است و من سازى به اين ملاحت كمتر شنيده ام».
ميثاقيان در مدت اقامت خود در آلمان در كنسرتهاى متعددى با سنتور اجراء و براى معرفى موسيقى ايرانى در كانادا و آمريكا و روسيه و هندوستان و همچنين در ساير كشورهاى اروپا از قبيل: بلژيك و هلند و لوكزامبورك كنسرتهايى داده و توجه مردمان هنرشناس آن دياران را به موسيقى اصيل ايرانى جلب نموده و در جرائد و مطبوعات مورد تشويق فراوان قرار گرفته است.
خانه مسعود در آلمان (دوسلدورف) با اطاقهائى كه مزين به آثار هنرى ايران است محل آمد و رفت و تجمع هنرمندان ايرانى و غيره مى باشد و نواى خوش موسيقى ايران در فضاى مصفاى اين خانه در قلب آلمان طنين افكن و در نهايت صفا و صميميت پذيراى هنرمندان است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد علي مير داماد نجف آبادي
محل تولد : نجف اشرف
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1349/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد علي ميرداماد نجف آبادي در سال 1349 متولد شدم. دوره ابتدائي تا سوم ابتدائي
را در اهواز گذراندم و سال چهارم و پنجم ابتدائي در مشهد. دوره راهنمائي و دبيرستان در قم. سال 1368 وارد حوزه شدم (همزمان ديپلم گرفتم سال 1368). شش سال در مدرسه «معصوميه» دوره مقدمات را گذراندم. اساتيدم در دوره مقدمات: آقايان نائيني، مسعودي كاشاني، ترابي، اسلامي، حياتي.
دوره سطح را در مدرسه آيت الله گلپايگاني گذراندم. اساتيد اين دوره: موسوي تهراني، اعتمادي، هادوي تهراني. سه سال درس خارج فقه و اصول آيت الله هادوي تهراني. يك سال درس خارج فقه «آيت الله جوادي آملي». از سال 1371 تدريس در مركز جهاني علوم اسلامي را آغاز كردم و تاكنون ادامه دارد. مدت 5 الي 6 سال هم در مدارس مركز مديريت حوزه تدريس داشتم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمود مير عبداللهي
محل تولد : چادگان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1325/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد محمود ميرعبداللهي شهرت حسيني به شماره شناسنامه 11 صادره از چادگان متولد 1325 از منطقه فريدن هستم. اينجانب در سال 1337 در سن 12 سالگي در اصفهان مشغول تحصيل علوم ديني شدم و بعد از گذراندن دو سال در سال 1339 وارد حوزه علميه قم شدم. مدت پنج سال در مدرسه «جاني خان» واقع در خيابان آذر ميدان كهنه روبروي مسجد جامع قم، ادبيات را خدمت آقاي نحوي و مختصر المعاني را خدمت آيت الله دوزدوزاني و معالم و قوانين الاصول را خدمت آقاي اعتمادي و فرائد الاصول را خدمت آقاي نوري و مكاسب را خدمت آيت الله فاضل لنكراني و جلدين كفاية الاصول را خدمت آيت الله سلطاني خواندم.
مدت 15 سال درس خارج
فقه «حضرت آيت الله العظمي مرحوم آقاي گلپايگاني» شركت مي كردم و مدت 15 سال درس خارج فقه و اصول «حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ مرتضي حائري» شركت داشتم و لمعتين را خدمت آقاي ستوده خواندم و در سال 1360 از طرف دفتر حضرت امام خميني (ره) به امامت جمعۀ شاهين شهر منصوب شدم و قبل از پيروزي انقلاب مدتي را در پيروزآباد شيراز تبعيد بودم.
در سال 1362 در شاهين شهر به وسيله يك نفر منافق به نام «كريم» اهل شهرضا مورد ترور قرار گرفتم. نام برده دستگير و اعدام شد. چون شخص نام برده در اصفهان شخص به نام آقاي بهشتي نژاد را با فرزندش جلو درب خانه اش ترور كرده بود. در سال 1365 از شاهين شهر به شهرستان لُردگان كه از توابع شهر كرد است؛ منتقل شدم. بعد از سه سال آنجا به ابوان غرب از توابع ايلام است؛ منتقل شدم. بعد از سه سال از آنجا به ميمه اصفهان منتقل شدم. در اين مدت كه امام جمعه بودم؛ تدريس هم داشتم. دروس حوزوي و هم در دانشگاه ها: معارف اخلاق و تفسير تدريس مي كردم و فعلاً هم در قم مشغول تدريس هستم.
اين بود خلاصه از زندگي اينجانب و ضمناً كتاب هاي حقير چاپ نشده. «تبيين منابع فلسفه»، «سعادت و شقاوت از ديدگاه فلاسفه»، «تلخيص اخلاق فرانكنا»، «سؤال و جواب از علوم قرآنى»، «سوال و جواب درباره مهدويت و اسلام». ضمناً اضافه مي كنم كه در سال 1362 كه مورد ترور منافق قرار گرفتم؛ چند روز كه گذشت يك شب ساعت 2 بعد از نصف شب منزل بنده را به رگبار بستند از طرفداران سيد مهدي
هاشمي. و همينطور قبل از اينكه مورد ترور قرار بگيرم در سال 1361 درب منزل اينجانب مواد منفجره گذاشته بودند كه در اين چند جا خداوند نجاتم داد. در تمام اين جريانات حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي نمازي كه در آن وقت فرمانده سپاه اصفهان بودند به من كمك كردند و آقاي نمازي فعلاً امام جمعه كاشان مي باشند.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي محمد مير جليلي
محل تولد : يزد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/3/10
زندگينامه علمي
اينجانب علي محمد ميرجليلي فرزند حاج ميرزا يدالله در تاريخ 10/3/1344 ه.ش در شهر يزد _ شاهديه متولد گشتم. پدرم از مؤمنين و عاشقان خاندان رسالت بود و همواره در مجالسي كه به نام اهل بيت تشكيل مي شد؛ شركت مي كرد. او در سنين نوجواني به بيماري سختي مبتلا شده بود. و با توسل به اهل بيت (ع) شفا يافته بود. از اين رو با شنيدن نام آن بزرگواران اشكش جاري مي شد. و چون دو فرزند پسرش را از دست داده بود. نذر كرد چنانچه خداوند به او پسري ديگري عنايت كند او را به حوزه علميّه، براي فراگيري علوم اسلامي بفرستد. او به نذر خود عمل و مرا رهسپار حوزه كرد. پدرم از نظر مالي در مضيقه بود و زندگي خود را از درآمد ناچيز كارگري تامين مي كرد و بسيار قانع و زاهد بود.
مادرم مرحومه حاجيه بي بي مرضيه حاج امام از سادات و خاندان حاج امامي ابرند آباد بود كه به تقوي معروف بودند. جد سوم ايشان مرحوم امير اكبر از سادات داراي كرامت بود. همچنين پدر بزرگ ايشان
مرحوم حاج سيّد محمّد باقر حاج امام از روحانيون داراي فضل و تقوي در يزد بود كه به سال 1336 ه.ش از دنيا رحلت كرده است و آرامگاه اين بزرگواران در يزد «شاهديه» ابرند آباد زيارتگاه مي باشد كه بسياري از مردم منطقه با توسل به ارواح پاكشان از خداوند طلب حاجت مي كنند.
پدرم مرا در كودكي با خود به مجالس وعظ و خطابه مي برد و دوست داشت من را ذاكر حضرت سيّد الشهداء (ع) تربيت نمايد. در شش سالگي به دبستان عنصري در شاهديه رفتم. در سال چهارم دبستان بر اثر تشويق استاد بزرگوارم جناب آقاي سيد علي بمان ميرجليلي تمام سعي خود را در راه تحصيل به كار گرفتم و از آن به بعد همواره از دانش آموزان ممتاز استان يزد شمرده شدم. در مقطع اول راهنمايي به عنوان ممتازترين دانش آموز استان يزد انتخاب شدم و مورد تشويق قرار گرفتم.
پس از گذراندن اول دبيرستان با توجه به علاقه شخصي خود و تشويق هاي مرحوم پدرم و حضرت آيت الله حاج سيّد جواد مدرسي و استاد دكتر عباس برهاني در مهرماه 1359 ه.ش وارد حوزه علميّه يزد شدم و از محضر اساتيد بزرگواري چون حجج اسلام آقايان: شيخ كمالي زارچي، شيخ محمّد رضا فلاح تفتي و شيخ علي مفيدي فر به فراگيري ادبيّات عرب پرداختم و با شركت در كلاس منطق آيت الله علاقه بند يزدي، خوشه چين كمالات علمي وي گشتم. از خاطرات جالب آن دوره حفظ اشعار الفية بن مالك در حوزه يزد بود كه از طرف حضرت آيت الله حاج محمود علومي مسئول حوزه خان يزد، مورد تشويق
قرار گرفتم و مفتخر به اخذ دوره تفسير منهج الصادقين از محضر مبارك ايشان شدم.
در سال 1361 ه.ش جهت استفاده از محضر اساتيد حوزه علميه قم به اين شهر رفتم. شرط ورود به حوزه علميّه قم، اتمام لمعتين بود ولي من آن را نخوانده بودم. طي نامه اي به محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي از ايشان درخواست كردم مرا در مدرسه امام حسن مجتبي (ع) كه تازه شروع به كار مي كرد؛ بپذيرد. در آن نامه خود را حافظ الفية بن مالك معرفي كردم. ايشان حقير را به حضور طلبيد و پس از امتحان و سئوال از سوابق خانوادگي و تحصيليم، با ورود اينجانب به حوزه قم موافقت كرد. براي تكميل ادبيات عرب به درس استاد بزرگ ادب مرحوم مدرس افغاني كه در نحو و ساير علوم ادبي تسلط داشت؛ رفتم. او داراي بياني شيوا بود و سخت ترين مباحث علمي را با مثال هايي ساده تفهيم مي كرد و داراي تاليفاتي از قبيل المدرس الافضل (شرح مطول تفتازاني) و مكررات (شرح كتاب سيوطي در نحو) بود. نزد ايشان مغني اللبيب از ابن هشام و مطول تفتازاني را فرا گرفتم.
همچنين كشف المراد علامه حلي را نزد آيت الله مكارم شيرازي، بخشي از تفسير مجمع البيان را نزد آقاي امامي از نويسندگان تفسير نمونه؛ فرا گرفتم. آنگاه براي فراگيري فقه نزد استاد آيت الله وجداني فخر (ره) شتافتم. ايشان داراي زباني گويا، تسلط كامل بر مباحث فقهي و اخلاصي كم نظير بود. فراموش نمي كنم كه همواره قبل از نشستن بر كرسي تدريس، دعا مي كرد. هم زمان اصول مظفر را نزد استاد
صالحي افغاني فرا گرفتم. در اين دوره بود كه به جهت الطاف الهي و تلاش فراوان، رتبه اول حوزه قم را در پايه ششم بدست آوردم و به دريافت يك دوره كامل بحارالانوار از مرحوم آيت الله العظمي امام خميني (ره) مفتخر گشتم.
آنگاه براي فراگيري بهتر اصول به نزد استاد بزرگ حوزه قم، حضرت آيت الله مصطفي اعتمادي شتافتم. زبان گويا و تسلط والاي او در تبيين مباحث اصول، از او استاد زبردستي ساخته بود كه حدود هزار نفر در كلاس درسش حاضر مي شدند. رسائل شيخ انصاري را از ايشان فرا گرفتم. مكاسب را نزد استاد بزرگ مرحوم حاج شيخ احمد پاياني آموختم و باز براي آموزش بيشتر اصول، در درس كفايۀ استاد اعتمادي حاضر شدم.
همزمان با فراگيري مكاسب و كفايه به حفظ قرآن همت گماردم و نزديك به نصف قرآن را حفظ كردم. از الطاف الهي بر اينجانب در اين دوره توفيق حضور در كلاس تفسير مفسر بزرگ، عارف رباني و فقيه صمداني حضرت آيت الله عبدالله جوادي آملي (روحي فداه) بود، استادي بي نظير در قدرت كلام، جامع علوم مختلف و از همه مهمتر داراي منش اخلاقي بسيار والا. درطي حدود ده سال كه از حضور پرفيض تفسير ثلث اول قرآن را فرا گرفتم؛ هرگز نديدم به شاگردي توهين نمايد. سوال هاي طلاب را با حوصله پاسخ مي داد و همواره براي پاسخ دهي به اشكال هاي حاضرالذهن بود. اكنون پس از بازگشت به وطن از اينكه نمي توانم از محضر پرفيضش استفاده كنم؛ همواره تاسف مي خورم.
از سال 1371 ه.ش همزمان با شركت در كلاس تفسير استاد جوادي، به فراگيري خارج
فقه و اصول پرداختم و از محضر بزرگاني چون آيات عظام: فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، آميرزا جواد تبريزي بهره بردم. در سال 1374 از دانشگاه قم، مركز تربيت مدرس در رشته الهيات و معارف اسلامي (كارشناسي ارشد) فارغ التحصيل شدم و در سال بعد در آزمون دكتري علوم قرآن و حديث شركت كردم كه سرانجام در سال 1381ه.ش از دانشگاه فارغ التحصيل شدم. حضرت آيت الله هادي معرفت، آيت الله مسلم داوري، استاد محمّد علي مهدوي راد و دكتر غلامعلي حداد عادل و دكتر سيّد محمّد رضا حجتي از اساتيد برجسته دوره دانشگاهيم مي باشند.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم دينى.
تولد: 1290(1335 ق.)، تهران.
درگذشت: 2 آبان 1372(9 جمادى الاولى 1414 ق.).
آيت الله حاج سيد احمد ميرخانى پس از طى دوران كودكى و نوجوانى و فراگيرى خواندن و نوشتن و قرآن به شوق تحصيل علوم دينى، به يادگيرى ادبيات و سطح پرداخت. پس از آن به حوزه ى علميه ى قم آمد و از محضر آيت الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى مكاسب و كافيه را فراگرفت و سپس به درس خارج آيات عظام كوه كمره اى و خوانسارى حاضر شد. با ورود آيت الله بروجردى به قم، تنها به درس ايشان رفت و تا پايان عمر آن استاد از بحث هاى فقهى و اصولى او استفاده نمود و پس از وفات وى، به تهران آمد و به خدمات دينى، از جمله اقامه ى جماعت در مسجد ولى عصر، اعزام مبلغ به اطراف تهران، تأليف و نشر كتب دينى (كه زندگانى برخى امامان و ترجمه برخى از مجلات بحارالانوار از جمله آنهاست)، ساخت مساجد و حوزه ى علميه، اقامه ى مجالس دينى در عصرهاى جمعه و راهنمايى و ارشاد جوانان و تشكيل مجالس
دعاى ندبه در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم (ع) اشتغال ورزيد. از آثار قلمى ايشان يا كتابهايى كه خوشنويسى كرده اند مى توان به عنوان هاى زير اشاره نمود: آيات الاحكام (در دو جلد)؛ سير حديث در اسلام؛ شرح زيارت عاشورا (تأليف با خط فريبا مقصودى كرمانشاهى)؛ تاريخ اجتهاد و تقليد (تهران، 1372)؛ قرآن كريم با ترجمه فارسى (مهدى الهى قمشه اى، با خط احمد ميرخانى، تهران، 1374)؛ كليات مفاتيح الجنان (به خط احمد ميرخانى)؛ سوره مباركه انعام به انضمام: دعاى شريفه توسل، كميل، ندبه و گنج عرض (مترجم مهدى الهى قمشه ى با خط احمد ميرخانى).
حاج مير سيد احمد ميرخانى از علماء مبرز و مروج معاصر تهرانست.
وى در حدود سال 1335 قمرى در تهران متولد شده و پس از خواندن مقدمات و ادبيات و متون فقه و اصول به قم مهاجرت نموده و سطح كفايه و مكاسب را از محضر آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مد ظله و آيات ديگر استفاده نموده و پس از آن از درس خارج مرحوم آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه خونسارى و بالاخص آيت اللَّه العظمى بروجردى قدس اللَّه اسرارهم بهره مند گرديده آنگاه مراجعت به تهران و بخدمات دينى از اقامه جماعت و ترويج احكام و تعظيم شعائر مذهبى در مسجد (حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه) واقع در خيابان (حشمت الدوله) پرداخته است.
نگارنده گويد: آقاى ميرخانى از علماء خدوم و مروجين متين و مورد توجه مردم تهرانست. خدمات بسيارى در تهران و حومه آن نموده كه از آنها اعزام مبلغ بقراء و دهات اطراف تهران ميباشد.
چند سالى در شبهاى جمعه در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم عليه السلام احياء و دعاء كميل و غيره داشتند و صدها نفر را بدين
وسيله بسوى خدا و استغفار رهبرى مى نمودند. و اكنون در عصرهاى جمعه در مسجد خود مجلس باشكوهى دارند و جمع كثيرى از جوانان و غيره را بوسيله دعاء ندبه و سمات و غيره بخداوند متعال جلت عظمته و ولى اللَّه اعظم حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء هدايت و ارشاد مى نمايند.
از آثار و خدمات دينى و اجتماعى ايشان تعمير و بناء مساجد و غيره در حومه تهران مى باشد كه بوسيله گويندگان و فضلاء و مبلغينى كه به آنجاها فرستاده انجام داده است.
(ح 1414 -1335 ق)، عالم دينى. در تهران به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات به قم رفت و سطوح «كفايه» و «مكاسب» را از محضر آيت اللَّه مرعشى فراگرفت. سپس در درس خارج آيت اللَّه حجت كوه كمرى و آيت اللَّه سيد محمدتقى خوانسارى حاضر شد و استفاده ها نمود. پس از ورود آيت اللَّه بروجردى به قم، وى از درس و بحثهاى فقهى و اصولى ايشان بهره برد. پس از درگذشت استادش، آيت اللَّه بروجردى، به تهران آمد و به اقامه ى جماعت، تأليف و نشر كتب دينى، ترويج احكام، اقامه مجالس وعظ و ارشاد و ساير امور دينى پرداخت. در تهران درگذشت. از آثارش: «آيات الاحكام»، در دو مجلد؛ «سير حديث در اسلام».[1]
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] كلك (س 4، ش 45 و 46، ص 314)، گنجينه ى دانشمندان (576 -575/ 4).
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مير محمدباقر بن محمد استرآبادى مشهور به «ميرداماد» (ف. 1040 يا 1041 ه.ق) از فلاسفه و دانشمندان معروف عصر صفويه كه مورد توجه مخصوص شاه عباس بوده است. منشأش استرآباد و محل تحصيلش مشهد بود و بيشتر عمر خود را در اصفهان بسر برد. وى
از تلامذه ى شيخ حسين عاملى و شيخ عبدالعالى و بعضى از اكابر ديگر بود. ملاصدراى شيرازى از شاگردان وى بود. ميرداماد در فقه و حكمت تأليفات متعدد دارد. و از آن جمله است: «الصراط المستقيم»، «قبسات»، «انموذج العلوم»، «التقديسات» و غيره. ميرداماد شاعر نيز بوده و در شعر «اشراق» تخلص مى كرده است. يك مثنوى به نام «مشرق الانوار» سروده است.
(وف 1041 ق)، عالم دينى، فقيه، حكيم، عارف، رياضيدان و شاعر، متخلص به اشراق. اصلش از استرآباد و ساكن اصفهان بود. پدرش داماد شيخ على محقق ثانى است. ميرداماد از دوستان بسيار نزديك شيخ بهائى و از علما و فلاسفه بزرگ عصر صفوى و از مقربان درگاه شاه عباس اول و شاه صفى محسوب مى شد. وى در علوم نقلى از شاگردان سيد نورالدين على بن ابى الحسن الموسوى و شيخ حسين عاملى، پدر شيخ بهائى، و دايى خود، شيخ عبدالعالى بن محقق ثانى، بود و از دايى خود به دريافت اجازه نايل آمد. او همچنين در علوم عقلى، مدتى در محضر امير فخرالدين سماكى، شاگرد امير غياث الدين منصور شيرازى، به مباحثات فلسفى اشتغال ورزيد. وى در جميع علوم غريبه نيز دست داشت. از شاگردان مشهورش مى توان به قطب الدين اشكورى عارف، صدرالدين شيرازى معروف به ملا صدرا، ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبدالرزاق لاهيجى اشاره نمود. مير داماد حكيمى اشراقى است وى را نمودار كامل از يك فيلسوف شيعى دانسته اند علو مرتبه او در حكمت از لقب معلم ثالث كه به او داده اند پيداست. وى فلسفه مشاء و آثار ابن سينا را به طور كامل مطالعه كرده و تعاليم اشراقى سهروردى و معارف صوفيه را نيز درك نموده و بر
روى هم تأثيرات اشراقى و عرفانى در افكار فلسفى وى مجالى وسيع يافته است. ميرداماد در سفرى، به همراه شاه صفى، به عتبات عاليات، در بين راه كربلا و نجف، درگذشت. از آثارش: «قبسات حق القين فى حدوث العالم»، كه به اختصار به «القبسات» معروف است؛ «حدوث العالم ذاتا و قدمه زمانا» يا «الجمع و التوفيق بين رأيى الحكيمين فى حدوث العالم»؛ «الافق المبين»، در حكمت الهى؛ «تأويل المقطعات»، در اوايل سوره هاى قرآن؛ تفسير «سوره ى اخلاص»؛ «تقويم الايمان» و مقدمه آن و شرح مقدمه؛ «الايقاضات»، در خلق اعمال و افعال بندگان؛ «التقدسيات»، در حكمت الهى و رد شبهه ى ابن كمونه؛ «الرواشح السماويه فى شرح احاديث الاماميه»؛ «شارع النجاة»، رساله فتوائيه ى فارسى، در اصول و فروع دين؛ «نبراس الضياء فى معنى البداء»؛ «انموذج العلوم»، حل بيست اشكال رياضى و كلام و فقه؛ «السبع الشداد»؛ «الصراط المستقيم»، در حكمت؛ «نفى الجبر و التفويض»؛ حاشيه «شرح مختصر عضدى»؛ حاشيه «مختلف» علامه حلى؛ حاشيه «من لا يحضره الفقيه»؛ حاشيه «استبصار»؛ حاشيه «رجال» كشى؛ «مرآة الزمان»؛ «حبل المتين»، در حكمت؛ «ديوان» شعر.[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (272/ 6)، اعيان الشيعه (189/ 9)، بزرگان فلسفه (401 -400)، صبح گلشن (306/ 5)، تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلامى (467 -461)، تذكرة العلماء (179 -177)، الذريعه (38/ 24 ،32/ 17 ،35/ 15 ،4/ 13 ،257/ 11 ،294 ،239 ،223 ،194 ،145 ،142 ،129 ،88/ 87 ،18 -17/ 6 ،134/ 5 ،396 ،364 ،335/ 4 ،307/ 3 ،507 ،405 -404 ،261/ 2)، ريحانه (62 -56/ 6)، سفينة البحار (462/ 1)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (368 -365)، طبقات اعلام
الشيعه (70 -67/ 11)، فرهنگ سخنوران (64)، فوائد الرضويه (425 -418)، القبسات (مقدمه)، عالم آراى عباسى (147 -146/ 1)، كارنامه ى بزرگان (297 -296)، لغت نامه (ذيل/ داماد)، معجم المؤلفين (93/ 9).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مجتبي مير دامادي
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1347/2/13
زندگينامه علمي
اينجانب متولد 14/2/1347 در مشهد مقدّس در خانواده مذهبي و روحاني مي باشم. پدرم و جدم (سيّد حسن، سيّد هاشم) ميردامادي معروف به «نجف آبادي» از علماء مشهور مشهد بودند، در مسجد جامع گوهرشاد ساليان متمادي تفسير قرآن داشتند و مردم مشهد و خصوصاً اقشار تحصيل كرده از جلسات تفسير آن دو استفاده مي نمودند. نسل اينجانب به ميرداماد فيلسوف بزرگ اسلامي مي رسد (به 9 واسطه).
همراه اتمام دوره متوسطه در رشته علوم تجربي در سال 1366 و چندي قبل از آن، مقدمات ادبيّات عرب را نيز شروع نمودم. ابتداء نزد برادر بزرگتر و گاهي نزد فضلاء حوزه و چندي بعد در حوزه درس ادبيّات مشهد، اديب نامور جناب آقاي «حجت هاشمي خراساني» (حفظه الله): سيوطي، مغني، مطول، حاشيه ملاعبدالله و معالم را فرا گرفتم. در همان زمان در امتحانات حوزه علميه مشهد با نمره خوب پذيرفته گرديدم.
اصول فقه و رسائل را نزد «آيت الله شيخ مصطفي شاهرودي» و لمعتين را نزد آيات عظام: «سبزواري» و «صالحي» از اساتيد به نام مشهد آموختم. مكاسب را نزد «آيت الله مرتضوي» و «سيد محمد شاهرودي» فرا گرفتم. كفايتين را از استاد رضا زاده و بعد از ده سال، درس خارج (فقه و اصول) را نزد «آيت الله ميرزا علي فلسفي» (حفظه الله) و «آيت الله
شيخ مصطفي اشرفي شاهرودي» تلمذ نمودم و بعد از حدود 5 سال در مهر ماه 1378 به قم مهاجرت كردم.
در ابتداء ورود دروس فقه «آيت الله سبحاني» و بعد فقه «آيت الله شيخ جواد تبريزي» به مدت 2 سال (ايشان بحث اذان و اقامه و بعداً صلاة را شروع كردند). همزمان دروس فقه و اصول استاد «آيت الله وحيد خراساني» شركت كردم. بحث برائت و استصحاب از اصول و بيع و خياراتشان تاكنون مورد استفاده اينجانب مي باشد. در علوم عقلي در مشهد ابتداء بدايه را نزد يكي از اساتيد و بعد منطق و بخشي از فلسفه منظومه و نهايه را نزد استاد صالحي و مدّتي هم در درس اسفار ج 8 مرحوم علامه سيّد جلال الدين آشتياني بهره بردم. شرح تجريد و مقداري از كلام به صورت محاضرات را نزد «آيت الله شيخ عبد النبي كجوري» بهره بردم.
تفسير قرآن را كه هنوز زمزمه دلنواز آن در گوش طنين انداز است را از نوجواني شروع نمودم. مرحوم پدر همه شب سال در مسجد جامع گوهر شاد تفسير قرآن بيان مي نمود. تدريس كتب حوزوي از اوائل طلبگي شروع شد و تقريباً كتب سطح را از مقدّمات تا سطوح عاليه يك دوره تدريس نموده ام و بعضي از آنها را چند دوره و فعلاً در مدرسه آيت الله گلپايگاني رسائل تدريس مي نمايم.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند مير سيد احمد سدهى. از علما و زهاد بوده، و بين الخواص و العوام به زهد و قدس شهرت داشته، خدمت مير سيد حسن مدرس و ديگران تلمذ نموده. در 5 جمادى الاولى سال 1259 به سن 29 سالگى مسموما وفات
يافته، در سده مدفون گرديده.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شكوفايى مكتب اساسى آواز سنتى (تهران، اصفهان و آذربايجان) در اوايل قرن حاضر كه محل برخورد مكاتب مختلف موسيقيايى بود، پديده هاى خاصى را موجب شد كه هر چند كاملاً و به طور مطلق مطابق الگوى پيشينيان و نمونه ى كامل سبك و اجراى آنان نبود، لكن در كل متعلق بر همان اقليم و چهارچوب تعلق داشت و توانست ادامه دهنده ى راه گذشتگان و وارثان به حق هنر گرانقدر آواز سنتى باشد. در ميان نسل متأخر موسيقيدانان سنتى (نسل متولد 1275 به بعد) كه امروز از موسيقيدانان كهنسال زمان ما به شمار مى روند، رضاقلى ميرزا ظلى (1285 -1324) در آواز ايرانى صاحب و قريحه و استعداد درخشانى بود.
وى در كودكى پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى برادر بزرگش، عليقلى ميرزا ظلى قرار گرفت. تحصيلات معمول را در تهران انجام داد و تا آخر عمر در اداره تلفن، آموزش و پرورش و بانك ملى مشغول كار بود. نخستين استاد او «عارف قزوينى» بود كه گذشته از استعدادهاى ديگرش آوازى پرسوز و تأثيرگذار داشت. ظلى پس از فراگيرى مقدماتى رديف آواز نزد عارف، به محضر ابوالحسن خان اقبال آذر (اقبال السلطان) خواننده ى نامدار آن روزگار رفت و به تكميل فن خويش پرداخت، و همزمان به صفحات سيد حسين طاهرزاده، سليمان اميرقاسمى و حسينعلى خان نكيسا و جناب دماوندى نيز گوش مى سپرد. دقت در آثار اين اساتيد و تأمل در آنها، اضافه بر احساس ژرف و لطيفى كه در نهاد ظلى جوان نهفته بود، او را نغمه سرايى محبوب ساخت و آگهى كنسرت هايش، زينت بخش صفحات مطبوعات آن زمان گرديد. در همين
اوان، به دعوت كمپانى كلمبيا براى ضبط صفحه دعوت شد چندين صفحه پر كرد كه از ميان آنها آواز «اصفهان» با (پيانوى مشير همايون شهردار) و «سه گاه» با (ويولن صبا) قابل ذكر است. پخش اين صفحات در آن سالها (1312 شمسى) اشتهار فراوان ظلى را موجب شد.
در سال 1316 ظلى به بيمارى سل دچار شد، كه پس از سفر به شيراز، تا حدى بهبود يافت. ظلى مردى آرام و گوشه گير بود كه جز در حلقه دوستان يك دل، كمتر در جايى ظاهر شد. او حاضر نشد كه مانند نوازندگان و خوانندگانى كه پس از 1319 به فعاليت در راديو پرداختند، به راديو برود.
در اوايل بهمن 1324 ظاهراً به علت عود كردن بيمارى سل، دوباره بسترى شد و در اواخر همان ماه، در بيمارستان بانك ملى درگذشت. مرگ ظلى در جامعه ى جنگ زده و نابسامان آن روزگار كه زير فشار همه جانبه ى هجوم فرهنگ غرب قرار داشت، انعكاس نيافت و در سكوت برگزار شد. از آثار ظلى غير از چند صفحه، اثرى نمانده است. همانها سالهاى سال مورد استفاده ى موسيقى دوستان بود.
در موسيقى سنتى ايران، كسب مهارت هاى لازم و پختگى در اجرا و احساس عميق، گذشته از عوامل ديگر، مستلزم گذشت زمان و تفكر دائم و تأمل لازم براى كسب تجربه است. ظلى مجال نيافت تا هنر خود را قوام و دوام بخشد. آواز او كه نمونه هاى ساده شده اى از هنر متعالى اساتيدى چون طاهرزاده و اقبال السلطان بود، نمونه هاى بارز و راستين تأثيرپذيرى درست و صحيح از مكاتب مختلف آواز سنتى را ارائه مى داد. نمونه هايى كه تحريرهاى سريع و پرصلابت و اوج هاى لطيف وسرشار از احساس او، همواره
در خاطر باقى خواهد ماند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
وقف نامه مسجد و مدرسه علميه امام صادق كرمانشاه (عماد الدوله سابق)
درآمد
مسجد و مدرسه امام صادق (ع) از بناهاي دوران قاجاريه به دستور عماد الدله و الي كرمانشاه در مركز شهر و در نزديكي مسجد جامع كرمانشاه ساخته شده و پيش از اين باه نام مسحجد و مدرسه ي عماد الدوله معروف بوده است. مدرسه داراي دو صحن مي باشد، در صحن بزرگ، مسجد و حجرات مدرسه كه تعداد آنها ده حجره است قرار دار. اتاقهاي ديگري به دفتر مدرسه، دفتر امور وقفي مدرسه و.... اختصاص داده شده است. محل كتابخانه، و مدرسه هر كدام جاي ويژه دارند. در صحن بزرگ كه مساحتي حدود 1600 متر رار دارا مي باشد بعد از جنگ تحميلي پناهگاهي ساخته شده است.
اما صحن كوچك كه مساحتي بيش از 150 متر مربع دارد، داراي تعدادي اتاق استكه با نظر مساعد مسؤول امور وقفي مدرسه، امام جماعت مسجد و برخي ديگر همراه خانواده در آنجا اسكان يافته اند.
در حال حاضر يك درب چوبي بزرگ دو لنگه اي بر درب مدرسه قرار دارد كه بنار بر مشهور، متعلق به بارگاه حضرت علي (ع) بوده كه در ان زمان به توجه ساختن دربي ديگر اين درب را از نجف به كرمانشاه منتقل كنند؛ و اين شعر كه بر ايوان مسجد نگاشته شده دلالت بر اين مطلب دارد.
«درگه شاه نجف كش از شرف»
آسمان بر آستان آرد نماز
امروزه ين درب محلي براي زيارت بسياري از اهالي كرمانشه درآمده به گونه اي كه براي رفع حوائج خويش بعضا قفلهايي را بر درب گذاشته و پس از
بر آمدن حاجت آن را مي گشايند و در آنجا شمع روشن مي سازند!
نكته ديگر در باب مدرسه سات بزرگي است كه بر روي تنها گلدسته صحن بزرگ قرار دارد. اين ساعت كه در گذشته سالم بوده، با توجه به صداي پاندول و در بلندي قرار گرفتن آن و نزديكي به مسجد جامع شهر اهمتي ويژه اي داشته و مردم شهر بدينطريق از اوقات شرعي آگاه مي شده اند.
عماد الدوله
امامقلي ميرزا عماد الدوله پسر ششم محمد علي ميرزاي دولت شاه، پسر فتحعلي شاه در حدود سال 1230 ه.ق متولد شد. در سال 1268 ه. ق بحكومت كرمانشاه منصوب و در سال 1269 ه. ق ملقب به عماد الدوله شد. در سال 1275 ه. ق كه حكومت لرستان ضميمه حكومت كرمانشاه شد، به عماد الدوله واگذار گرديد. در سال 1276 ه. ق حكومت لرستان ضميمه خوزستان شد، ولي بار ديگر در سال 1280 ه. ق حكومت لرستان ضميمه حكومت كرمانشاه نهاوند شده و به عماد الدوله واگذار گرديد.
عماد الدوله در سال 1290 ه. ق در سفر اول ناصر الدين شاه به اروپا از همراهان شاه بود. ناصر اليدن شاه در همين سال بعد از سفر اروپا عماد الدوله را به وزارت دادگستري برگزيد و تا اوائيل سا 1291 ه. ق در سمت مزبور
باقي بود. در اين سال به سمت حكومت كرمانشاه و كردستان منصوب گرديد و در اين سمت، خودش در كرمانشاه اقامت داشت تا اينكه سرانجام در سال 1292 ه. ق در گذشت (1).
شعري كه بر ايوان مسجد نصب گرديده چنين است:
در زمان خسرو گيتي ستان
داور دين پرور دشمن گداز
ناصر الدين شه كه صيت (2) عدل او
شهره آمد در
حجاز و در تراز (3).
آنكه در درگاه جمشيدش غلام
آنكه در خرگاه محمودش اياز
ظلم در زندان قهرش پايبند
عدل در دوران مهرش سرافراز
در همه شهري ز فيض عدل او
گلشن شرع نبي در اهتزاز
وز عماد الدوله كرمانشاه را
شد ز هر شهري فزونتر امتياز
بس بناي خير از او بر جاي ماند
پايدارش باد بخت و عمر ساز
درگه شاه نجف كش از شرف
آسمان بر آستان آرد نماز
شد عبادتخانه اهل زمين
سوده در سرير درگهش اهل نياز
چون بنا كرد اين عبادتخانه را
تا شود راه حقيقت از مجاز
خامه ي بيدل بتاريخش نگاشت
وز تكليف جسته وي در احتراز
در هزار و دو صد و هشتاد و پنج (1285)
اين در رحمت به عالم گشت باز
متن وقفنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي وقف كل حامد موقف العجز عن اداء تحتميده و كل لسان كل شاكر عن الاتيان بشكر احسانه و تمجيده؛ نحمده علي ما أيدنا بازاعة أنواع الخيرات و نشكر علي ما وفقنا باشاعة أقسام المبرات و نصلي و نسلم علي من خلق لوجوده الأرضين و السموات و آله الذين هم وسايل النجات في مواقف العرصات بعد الحمد و الصلوة.
غرض از تحرير مشك تأثير بصارت تفسير اين كلمات شرعية الدلالات نتيجة المباني و باعث بر تزيين اين فقرات واضحه البينات صحيحة الالفاظ و المعاني آن است كه چون در اين سراچه ي فاني كه در حقيقت خواني است مشتمل بر دو باب و دخول از بابي را مستلزم است خروج از ديگر باب. پس بر هر ماده بصير لازم است زمان قليل توقف در آن را غنيمت دانسته بمقتضاي «و ما تقدموا لأنفسكم من خير تجدوه عند الله» (4) از
مزارع و منافع آن منتفع گردد؛ لذا برخي از توفيقات حضرت سبحاني و بعضي از تأييدات نامتناهي يزداني شامل حال نيكو منوال ناب مستطاب جناب سپهر ركاب عظمت و حشمت جلالت انتساب فروزان اختر برج دولت و جهان داري و درخشان گوهر درج شوكت و كامكاري، سلاله ي دودمان سلطنت و تاجداري و نقاوه خاندان خلافت و شهرياري، صاحب اختيار سرحدات عراقين عرب وعجم، منبع الجود و المجد و الفضل و الكرم، شاهزاده و الاتبار كامكار گردون وقار با اقتدار، سر كار عماد الدوله امامقلي ميرزا دامت شوكة الوالا در حالت صحت بدن در كمال شعور و عقل و اختيار من غير شائبة الاكراه و الاجبار، وقف مؤبد صحيح شرعي و حبس مخلد ملي اسلامي نمودند همگي و تمامي اعيان مملوكه كل ششدانگ كاروانسرايبزرگ احداثي خود و كل ششدانگ بازار و دكاكين قيصريه ي ايضا احداثي خود و كل ششدانگ تيمچه واقعه در چهار سوق ايضا احداث خود و كل ششدانگ دكاكين واقعه در دو دالان جنب مسجد احداثي خود را كه آنها از حيث اشتهار مستغني از تحديد و توصيف است و اعيان مملوكه كل ششدانگ الان و حجرات و دكغاكين متعلقه آنها را بلااستثناء شي ء منها و آلات و ادوات قديمه و جديده و چشمه ي طاهر در آنها و كامنه مخفيه در اساس و بنيان آنها را كائنتا من كانت و هكذا حب شرعي و اسلامي ساختند محل آنها را و ساير متعلقات آنها را از مخارج و مداخل و مجاري مياه و ساير اراضي متعلقه بآنها و اعيان وقفيه ي مال الاصل آنها را در مدت اجاره كه نواب واقف و حابس معظم اليه قه
عقد شرعي اجاره نموده از قرار اجاره نامه علي حده شرعيه از وكيل متولي موقوفات دار الدوله و مستحق استيفاي منافع آنها شده اند بر جهات و مصارف مقدره كه بعد قليم مفصلا مي شود كه متولي و ناظر آتي ذكر هما منافع عايده از آنها و غبطهه مترتبه بر آنها را بنفسهما او وكيلهما به حيطه ي ضبط و حوزه ي جمع در آورد.
در هر ماه يا هر سه ماه يا هر ششماه يا آخر سال؛ اولا مخارج تعميرات كليه و اصلاح معايت و تعميرات مسجد و درسه و حجرات مدرسه و اعيان موقوفه آنها مقدم داشته و هكذا در ثورت تطرق و هدم و حرمان را بر بعضي از ابنيه او اغلبها را مقدم داشته و هكذا تقدم مخارج ديواني و عوارض آنها را در صورت عوارض ومطالبه ديوانيان منظور داشته و هكذا مال الاجاره اراضي و اعيان موقوفه اعيان وقفيه مسجد و مدرسه را نيز مدقم مدانسته كه وكيل متولي موقوفات داده كه به نجف اشرف برساند؛ و بعد از اخراج كل ذلك، بقيه منافع عايد را متولي و ناظر آتي ذكرهما منقسم و منسهم به يك هزار سهم قسمت نموده و به هريك از موقوف عليهم مفصله در ذيل از قرار تفصيل ذيل برسانند، الي ان يرث الله الارض و من عليها و الله خير الوارثين.
توليت وقف و حبس مزبورين را متولي حاكم عدالت شعار بلد يكصد و پنجاه سهم
ناظر اكبر اولاد ذكور دويست سهم
امام جماعت مسجد هفتاد سهم
مدرس مدرسه شصت سهم
طلاب ده حجر مدرسه هر حجره پانزده سهم، يكصد و پنجاه سهم
روضه خوان مسجد سي سهم
مؤذن مسجد بيست سهم
فراش مسجد پانزده سهم
خادم مسجد بيست سهم
چراغ
مسجد بيست و لولين بيست و پنج سهم
خرج تعميرات مسجد و حصير و ساعت سي سهم
خرج مقبره ي كربلاي معلا كه خود احداث كرده اند يكصد و پنجاه سهم
خرج تعزيه داري ماه محرم و ماه صفر پنجاه سهم
روضه خوان عتبات كه معروف بهتر باشد هفته اي يكروز بخواند در ايوان يا صحن سي
سهم
و معين نمودند بنفس نفيس خود مادام كه حاكم عدالت شعار دار الدوله مي باشد وامر حكام عدالت شعار دار الدوله كرمانشاهان در عهدي و عصري كه شيوه مرضيه عدالت هم شايسته ايشان باشد و ناظر وقف و حبس مزبورين را قرار داد اكبر اولاد ذكور كه از نسل خود باشد نسلا بعد نسل و طبقا بعد طبق و عقبا عقب و با وجود ذكور در طبقه اولي اكبر ذكور در طبقه ي بعد ناظر نيست مگر آنكه طبقه اقرب ذكور نداشته باشند آن وقت طبقه بعد هر كس ذكور اكبر باشد ناظر است و در صورت انقراض ذكور - العياذ بالله - چه در طبقه اولي يا در طبقات بعد آن وقت، ناظره كبيره اناث از نسل ايشان است و همچنين در صورت انقراض ذكور اناث از نسل العياذ بالله - آن وقت ناظر ذكور از بطن اناث از نسل ايشان است. و در صورت فقدان او هم - العياذ بالله - آن وقت ناظر اناث كبيره از بطن اناث از نسل ايشان است. و در صورت انقراض كل - العياذ بالله - آنوقت ناظر عالم عادل امامي مسلم العداله و العلم و الديانه دار الدوله است. و در صورت فقدان ناظر عالم امام مسجد مزبور است.
صيغه وقف و حبس مرقومين كما هو المقرر في شرح سيد
المرسلين واقع و جاري شد مشروط به شرائط عديده كه بعد ذكر مي شود و حصول قبض از براي نواب واقف و حابس متولي بعمل آمد و شرايط وقف و حبس مزبورين آنكه هرگاه امام مسجد مدرس باشد يا مدرس مدرسه امام مسجد باشد سهم هر دو به امام مدرس يا مدرس امام بايد برسد و در صورت تعدد سهم هر كس نصيب هر كدام خواهد بود و ديگر آنكه موقوف عليهم در حجرات مدرسه كه هر حجره پانزده سهم نصيب آنها است طلاب علوم دينيه و محصلان و معارف يقينيه اند از هر محقه حقه اثني عشريه كه به زيور صلاح تقوي آراسته متجاهر به فسق و فجور نباشد و در مراتب تحصيل منتهي يا متوسط كه لااقل به مباحثه كبري و صمديه و آنچه در اين مراتب يا بيشتر مشغول بوده و ايام تحصيل در حجرات بيتوته نمايند و طلايب غربا را كه در اين بلد محل سكني نداشته باشند مقدم بر متوطن اين بلد خواهند بود و عند الحاجه ساكن حجره مانع نشود از تشرف يكنفر و ديگر بيش از يكنفر موقوف به رضاي صاحب حجره است و در صورت فقدان متصفين بصفات مزبوره از سكناي فاقدش مضايقه نيست و همچنين مدرس بايد در مدرسه كه به جهة او معين شده ساكن شود و در همان جا مشغول تدريس شود.
هرگاه غريب بيخانه باشد بيتوته در مدرس بعمل آورده و الا بيتوته در خانه و جاي ديگر نيز در حق او مضايقه نيست.
و نيز شرط شد چه كاروانسرا و تيمچه و بازار قيصريه و دكاكين دو دالان مسجد را و چه هر يك از دكاكين
و حجرات موقوفه متعلقه به آنها را زياد بر مدت يكسال اجاره ندهند نه به شخص واحد و نه به اشخاص متعدد و نه به صيغه واحده و نه به بصيغ متعدده و نه در مجلس واحد و نه در مجالس متعدد و به عبارت اخري تا اجاره يكسال منقضي نشود اجاره ديگر واقع نسازند.
متولي و ناظر اصلا و همچنين مال الاجاره آنها را پيش نگيرند بلكه بايد در آخر هر ماه، هر سه ماه، هر ششماه، هر يكسال از مستأجرين آنها اخذ نمايند. و شرط شد كه متولي و ناظر در حين انقضاي اجاره موقوفاتي مسجد و مدرسه و حجرات و محل آنها و كاروانسرا و تيمچه قيصريه و دكاكين دو دالان جنبين مسجد از متولي موقوفات دار الدولة اراضي محل آنها و اعيان وقفيه مال الاصل آنها را اجاره نمايند و بعد باز حبس نمايند «فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه ان الله سميع عليم» (5).
و كان ذلك في سادس شهر صفر المظفر سنه 1289 مطابق بيچي ئيل.
پي نوشت:
1- نك: شرح حال ايران، مهدي بامداد، ج 1، ص 162، انتشارات زوار، تهران، 1357 ه. ش.
2- آوازه.
3- شهري است در تركنستان كه منسوب است بخوبان. (دهخدا).
4- بقره / 110 و مزمل /20، تجرمه «و ه آنچه از طاعت حق و كار نيكو براي خود پيش مي فرستيد پاداش نيكو در نزد خدا خواهيد
يافت».
5- بقره /181، ترجمه «پس هرگاه كسي پس از شنيدن وصيت آنرا تغيير دهد و بر خلاف حقيقت رفتار كند گاه اين كاربر آنها است كه عمل بخلاف وصيت كنند و خداوند به هرچيز كه خلق گويند و كنند
شنوا و داناست».
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1324 مجتبى ميرزاده در كرمانشاه متولد شد، با توجه به وضع خاص آن زمان و محدوديتهايى كه براى فراگيرى موسيقى توسط بسيارى از خانواده ها براى جوانان وجود داشت معهذا تعداد بى شمارى از هنرمندان خوب موسيقى از آن ديار برخاستند، مجتبى ميرزاده خيلى كوچك بود كه توسط راديوى همسايه ى خود با موسيقى انس گرفت، خودش مى گويد: «هر وقت كه صداى ساز آقايان: مهدى خالدى و پرويز ياحقى را از راديوى همسايه مى شنيدم ديگر چيزى مرا به خود مشغول نمى كرد جز شنيدن صداى ساز آنها به خصوص هنگام سلونوازى ايشان، البته ساز ساير هنرمندان كشورمان را كه از راديو پخش مى شد مى شنيدم و دوست داشتم ولى صداى ساز اين دو نفر براى من چيز ديگرى بود و هميشه هم چيز ديگرى خواهد بود». مجتبى ميرزاده با توجه به عشقى شديد كه براى فراگيرى و نواختن ساز داشت ولى امكان آن را نمى يافت تا بتواند سازى خريده و براى دل خود بزند اما هر روز دور از چشم پدر تعدادى از بشقاب و نعلبكى را كنار هم در منزل مى چيد و با زدن روى هر يك از آنها، صدايى درمى آورد و تقليد آهنگى را از راديو مى كرد و گاهى نيز در مدرسه از قطعات تيغهاى صورت تراشى كه روى ميز مدرسه فرومى برد با فواصل مختلف صداهايى توليد مى كرد كه آن هم تقليدى مى شد از آهنگهاى آن روز راديو بود ولى اين وضع او را راضى نمى كرد تا اين كه نى لبكى تهيه مى كند و روزها براى خود آن را مى زد و تمرين مى كرد، نى لبك زدن وى موجب مى شود تا برادر
بزرگش به موسيقى علاقمند شود و براى خود سنتور بخرد و در منزل تمرين نمايد. برادر كه مدتها تمرين مى كند چون شور و استعدادى نداشت فقط علاقه داشت لذا به زودى از اين كار خسته شد و سنتور را كنار گذارد، اينجا بود كه بخت خفته ى وى بيدار شد و سنتور برادر نصيب وى گشت، از اين زمان به بعد ميرزاده با كوشش و تمرينهاى شبانه روزى نزد خود توانست بسيارى از آهنگهاى راديو را تقليد نموده و به خوبى بنوازد و در همين ايام با آقاى حسن كامكار آشنا شد و به راديو سنندج راه يافت و در اركستر ايشان برنامه هايى اجرا و از راهنمايى ها و تجربيات وى بهره ها مى گيرد.
ميرزاده پس از يك سال در كرمانشاه با خوانندگانى نظير: حسن زيرك، مظهر خالقى، خوشنوا و هاشم ربيعى برنامه هايى اجرا مى كند و در سال 1346 به تهران مى آيد و نت را از روى يك كتاب ابتدايى نت كه به تدوين ضياء مختارى بود خريدارى كرده و با تلاش فراوان موفق مى شود به چگونگى الفباى موسيقى پى ببرد. اين كتاب غير از اطلاعات اوليه درباره ى نتها و سكوتها چيز ديگرى به وى نمى دهد، ولى در آن روزها كه مجله ى «موزيك ايران» منتشر مى شد و هر هفته نت يك آهنگ را حداقل چاپ مى كرد وى با توجه به اصل آهنگ آن كه در حافظه داشت و با تمرينهاى فراوان توانست به هر طريقى بود از اين راه نت را فراگيرد.
سال 1347 بود كه راديو اعلام كرد به تعدادى نوازنده احتياج دارد، وى در اين زمان به راديو مراجعه و پس از امتحانى كه توسط مصطفى كسروى از ايشان
به عمل آورد قبول شد و از اين تاريخ در سلك نوازنده هاى راديو قرار مى گيرد و در اين زمان سه اركستر مشهورى كه در راديو فعاليت داشتند عبارت بودند از: اركستر «نكيسا» به رهبرى مصطفى كسروى، اركستر «فارابى» به رهبرى مرتضى حنانه و اركستر «باربد» به رهبرى فريدون ناصرى كه وى همكارى خود را در اركسترهاى نكيسا و باربد آغاز و ادامه مى دهد، وى در سال 1349 همكارى خود را با فرهنگ و هنر آغاز كرد و براى شناساندن موسيقى اصيل ايران مسافرتهايى به كشورهاى: افغانستان، پاكستان، مصر، كويت، آمريكا، مكزيك، آلمان، فرانسه و بلژيك كرد. وى با نواختن اكثر سازهاى سنتى آشنايى دارد ولى ساز تخصصى ميرزاده ويولن مى باشد كه پس از آن بيشتر به نواختن كمانچه و سه تار علاقمند است و مدتى نيز سرپرستى اركستر سماعى كه با سازهاى سنتى اجرا مى شد عهده دار بود و با اركستر بازسازى كارهاى قديمى و سنتى را اجرا مى كردند، بيشترين فعاليت هنرى وى، تنظيم و بازسازى و اركستراسيون بوده و حدود 42 موسيقى متن فيلم نيز براى فيلمهاى فارسى ساخته و كارهايى محلى، لرى، كردى ارائه كرده كه به صورت كاستهاى متعدد ضبط گرديده او بعد از انقلاب، رهبر اركستر بزرگ راديو گرديد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1312- مقتول 1342 ق)، شاعر و نمايشنامه نويس. در همدان به دنيا آمد. پس از تحصيلات مقدماتى در مدارس الفت و آليانس در تهران به تحصيل پرداخت و با زبانهاى فارسى و فرانسه به خوبى آشنا شد و با شغل مترجمى امرار معاش مى كرد. او در 1333 ق روزنامه ى «نامه ى عشقى» را در همدان تأسيس
و منتشر كرد. در اوايل جنگ جهانى اول به استانبول رفت و در ضمن تحصيل به انتشار آثار شعرى خود پرداخت. عشقى پس از بازگشت به ايران، در 1339 ق، روزنامه ى «قرن بيستم» را در تهران تأسيس و منتشر كرد و بر اثر نشر مقالات تند و انقلابى به دستور وثوق الدوله دستگير و زندانى شد و بعد از كودتاى 1339 ق و روى كار آمدن سيد ضياءالدين از زندان آزاد شد. او براى بار دوم روزنامه ى «قرن بيستم» را منتشر كرد كه بعد از چند شماره از انتشار آن جلوگيرى شد. عشقى در 1342 ق توسط دو شخص ناشناس در منزلش كشته و در قبرستان ابن بابويه به خاك سپرده شد. از آثار شعرى وى: «نوروزى نامه»؛ «كفن سياه»؛ «ايده آل»؛ «رستاخيز شهرياران ايران»، نمايشنامه ى منظوم؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ادبيات معاصر (73 -71)، از صبا تا نيما (381 -361/ 2)، تاريخ جرايد (108 -105/ 4)، چون سبوى تشنه (68 -65)، الذريعه (724/ 9)، روز شمار تاريخ (134 -133 ،107/ 1)، سخنوران نامى معاصر (2496 -2490/ 4)، شرح حال رجال (235/ 6)، فرهنگ سخنوران (637 -636)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (1728/ 2 ،410 -409/ 1)، مؤلفين كتب چاپى (183 -181/ 3)، يادگار (س 2، ش 5، ص 80).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمدرضا ميرزائى، يكى ديگر از هنرمندان شهرستان هنرپرور بروجرد است كه به سال 1330 خورشيدى در خانواده اى مرفه متولد شد.
وى دوران تحصيلات ابتدايى را در دبستان داريوش و متوسطه را در دبيرستان (امام خمينى فعلى) به اتمام رسانيد. عشق و علاقه به موسيقى از همان دوران كودكى در وجود او موج مى زد و آوازه شهرت
و همه جانبه حشمت اللَّه جودكى بداهه نواز ويولن و زبردست بروجرد او را بيشتر با ويولن مأنوس كرد و هرجا كه جودكى و ساز وى بود، ميرزائى هم بود و با علاقه به ساز اين هنرمند ارجمند گوش فرامى داد تا اين كه وى واقعاً فريفته ى هنر موسيقى بخصوص ساز ويولن گرديد.
محمدرضا ميرزائى مى گويد:
«دقيقاً به خاطر دارم كه از كلاس سوم دبيرستان به بعد نيروئى و كششى خاص مرا به سوى عرصه ى هنر موسيقى سوق مى داد و با علاقه اى بيش از حد به سوى ساز ويولن كشانده شدم على الرغم علاقه بيش از اندازه من به موسيقى و ساز ويولن متأسفانه امكان يادگيرى و فعاليت در اين شهر براى من و امثال من موجود نبود، لذا شخصاً جهت يادگيرى پس از خريدارى يك ويولن، به تمرينات بسيار سختى را بدون استاد آغاز نمودم و اين را هم بايد يادآور شوم كه از اساتيدى منجمله: پرويز ياحقى و حشمت اللَّه جودكى همشهرى گرامى و عزيزم به عنوان اولين مشوقين خود نام ببرم و پس از چند سال افتخار شاگردى استاد عزيز و ارجمندم پرويز ياحقى نصيبم گرديد كه مدتى زير نظر ايشان به فراگيرى اين ساز مشغول شدم و پس از آن با هنرمندانى مثل: محمد حيدرى عطااللَّه خرم، مهدى تاكستانى آشنا شدم و با تشويق ايشان به جامعه هنرى آنان پيوستم و در برنامه هاى موسيقى شركت كردم و پس از چندى جهت فراگيرى و تكميل زبان انگليسى به Losandes U.S.A سفر كردم و پس از آن به وطن بازگشت نمودم و ساز را هم اكنون براى دل خود مى نوازم و به تدريس خصوصى شاگرد مشغول مى باشم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي
و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد ميرزمانى در سال 1335 در تهران به دنيا آمد. او از كودكى به موسيقى گرايش داشت و از نوجوانى به طور جدى موسيقى را پيگيرى كرد و با شركت در كلاس هاى آواز دسته جمعى تحت نظر ژاله فريدى، سلفژ، تحت نظر فرمان بهبود، آواز تخصصى زير نظر روان شاد استاد رضازاده و بعد كلاس ابوآ تحت نظر منوچهر صهبايى در كارگاه كانون و پرورش فكرى كودكان و نوجوانان به دنياى موسيقى راه يافت. پس از چندى با تشكيل گروه هم آوازان راديو و تلويزيون به رهبرى گلنوش خالقى به عضويت اين گروه انتخاب شد.
وى با تشويق ها و محبت هاى محمد پورتراب و گلنوش خالقى به هنرستان عالى موسيقى راه يافت و سال اول هنرستان رشته تخصصى آواز را تحت نظر لودويك اشنايدر برگزيد و از سال دوم، رشته هارمونى تخصصى را زير نظر استاد مصطفى پورتراب انتخاب نمود. او با كسب فيض از محضر استاد پورتراب، مرحوم مرتضى حنانه و كريم گوگردئى: هارمونى، فرم، اصول آهنگسازى و اركستراسيون را فراگرفته است.
ميرزمانى از سال 1359 با ساختن آهنگ «تلاش» با صداى رشيد وطن دوست براى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران، كار آهنگسازى را شروع كرد و تاكنون تعدادى قطعه باكلام و بى كلام براى صدا و سيما و ديگر ارگان ها و مراكز ساخته است.
او به خاطر علاقه و آشنايى با موسيقى كودك، در اين زمينه قطعات مختلف تصنيف نموده است. سال 1365 با ساختن موسيقى متن براى فيلم سينمائى «دست نوشته ها» به كارگردانى مهرزاد مينويى، آغاز فعاليت او در زمينه تصنيف موسيقى متن فيلم است. او تاكنون براى چند فيلم سينمايى داستانى و مستند
و سريال تلويزيونى، موسيقى متن تصنيف نموده است.
زمانى هم اكنون به عنوان رهبر اركستر بزرگ ايرانى و عضو شوراى عالى موسيقى با واحد موسيقى صدا و سيما همكارى دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد حسين مير عبداللهي شمس
محل تولد : يزد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1346/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيد محمد حسين ميرعبداللهي در سال 1346 شمسي در يزد متولد شدم و پس از گذراندن دوره متوسطه در آن شهر وارد حوزه علميه قم شده، ادبيات عرب را از اساتيدي چون: «مرحوم مدرس افغاني» و «آقاي طالقاني» و سطح را از اساتيدي چون: «مرحوم وجداني فخر» و «آيت الله دوزدوزاني» و بيش از 12 سال نيز از درس هاي خارج اصول و فقه «آيت الله سبحاني» و «مكارم شيرازي» استفاده كردم.
تحصيلات كلاسيك را نيز در موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) ادامه داده تا اينكه در فروردين ماه 1385 با دفاع از پايان نامه خود با موضوع: «تراجم و رجال در فرهنگ شيعه از قرن پنجم تا پايان قرن نهم هجري» و كسب نمره 18 و امتياز عالي با داوري دكتر محمد رضا جبارى، فارغ التحصيل شدم. در اين بين با پژوهشكده تاريخ و سيره دفتر تبليغات و موسسه شيعه شناسي نيز همكاري داشته و دارم.
اكنون نيز در موضوع مولفان اسلامي با پژوهشكده تاريخ و سيره همكاري دارم و بيش از 200 مقاله كوتاه و بلند در اين موضوع مربوط به قرن هاي سوم و پنجم هجري از اينجانب نوشته شده كه از مهم ترين و مفصل ترين اين مقالات، مقاله: «ابوالمجد سنائى، عبدالجليل قزوينى، صاحب النقض و
ابن رشد اُندلسي فيلسوف شهير» و مقاله «ابن شهر آشوب» است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد ميرك از هنرمندان و نوازندگان جوان ساز ضرب است كه به سال 1337 خورشيدى در تهران خيابان دروازه شميران در خانواده اى كه با موسيقى مأنوس بودند، متولد شد.
ميرك دوران كودكى خود را هنوز سپرى نكرده بود كه به سوى موسيقى كشانيده شد و به اين هنر والا و ارزشمند دل بست و چون سازى نداشت كه بنوازد و سن او هم به وى اجازه نمى داد كه سازى خريدارى كند لذا تنها امكانى كه براى او وجود داشت نواختن ضرب بود كه آن را با نواختن روس سينى و قابلمه و هر شى ء صافى به اجراء درمى آورد.
وى مدت ها به اين طريق نزد خود نوازندگى كرد، تا اينكه براى يادگيرى و درست نواختن تنبك به كلاس زنده ياد اميرناصر افتتاح رفت و تا زمان حيات آن مرد در كلاس وى بود و يار و همدم استاد خويش. پس از فوت اميرناصر افتتاح به كلاس امير بيداريان رفت و مدتى را نزد ايشان به فراگيرى هنر تنبك نوازى پرداخت تا جايى كه خود در 2 واحد آموزشى مشغول تدريس ضرب نوازى گرديد.
سعيد ميرك با هنرمندانى مثل: رضا شفيعيان، دكتراسداللَّه حجازى، شاپور رحيمى، حسن زرگانى، رضا طاطائى، حسين همدانيان و... همنوازى و همكارى داشته و هميشه در راه هنر و كارهاى هنرى، خود را يك طلبه مى داند.
وى در سال 1360 با دختر عموى خود ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج فرزند پسرى است به نام نويد كه در تنبك نوازى و نواختن ساز سنتور از استعدادى خوب و وافرى بهره ور مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران
(جلد پنجم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد ابوالفضل مير محمدي
محل تولد : ساوه
شهرت : مير محمدي زرندي
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1302/1/1
زندگينامه علمي
آية الله سيد ابوالفضل ميرمحمدي زرندي در سال 1302 هجري شمسي در بخش «زاويه زرند» از توابع شهرستان ساوه در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش به پايان رسانيد. در سال 1320 ايامي كه كيان حوزه هاي علميه در خطر بود و كمتر كسي رغبت به تحصيل علوم حوزوي داشت ، روحيه و علاقۀ وافرش به تحصيل علوم ديني او را به حوزه مقدس علميۀ قم رهنمون ساخت .
وي پس از فراگيري علوم اوليه صرف ، نحو، معاني بيان و منطق در سال 1325 جهت زيارت عتبات عاليات و ادامۀ تحصيل عازم عراق شده و توسط دايي مرحوم والدش «آية الله آقاي حاج ميرزا يحيي زرندي (ره )» كه از مجتهدين مقيم آن ديار بود؛ در شهر كربلا حجره اي اختيار كرد ولي با اصرار پدر بازگشت ، بواسطۀ وابستگي عاطفي كه به ايشان داشت ، به ناچار امر ادامۀ تحصيل را در قم پيگيري نمود.
از همان ابتداي تحصيل به حداقل امكانات معيشتي فراهم شده توسط پدرش كه به امر كشاورزي و كسب اشتغال داشت؛ بسنده كرده و از دريافت شهريه و وجوه شرعي امتناع نمود و تا به حال نيز بدين امر مقيد بوده است . ايشان داماد فقيه وارسته «آية الله العظمي مرحوم آقاي حاج سيد احمد زنجاني (ره )» مي باشند كه همواره اين وصلت را از جمله توفيقات خود مي دانند.
پس از گذراندن دروس مقدماتي در سطوح عاليۀ حوزه ، رسائل را از محضر مرحوم «آية الله حاج شيخ موسي زنجاني (ره )»، مكاسب
را از محضر مرحوم «آية الله سيد حسين قاضي (ره )»، كفايه را از محضر حضرات آيات: «سيد شهاب الدين مرعشي نجفي» و «علامه سيد محمد حسين طباطبايي (ره )» و شرح تجريد را از محضر مرحوم «آية الله حاج ميرزا اسحاق آستارايي (ره )» تلمذ نمود.
حدود سال 1328 از درس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام : «حجت كوه كمره اي » و «بروجردي (رضوان الله عليهما)» حدود دو سال بهره برد. سپس حضرت «آية الله العظمي آقاي حاج سيد محمد محقق داماد (ره )» را به عنوان استاد درس خارج به نحو مستمر اختيار نموده و طي 15 سال يك دورۀ كامل اصول و چندين كتاب فقهي را از محضرشان استفاده نمود.
ايشان در مقاطع مختلف تحصيل حوزوي، تدريس مقطع پايين تر را به عهده گرفته و بيش از 20 سال به تدريس دروس سطح عاليه حوزه از قبيل رسائل ، مكاسب و كفايتين پرداخته است . بيش از 10 سال نيز در دانشگاه اقدام به تدريس فقه و علوم قرآني در مقطع دكتري و كارشناسي ارشد نموده و پيوسته نيز استاد راهنماي رساله هاي مختلف دوره دكتري در دانشگاه و حوزه بوده است . شايان ذكر است رتبۀ دانشگاهي ايشان در بدو ورود به فعاليت هاي دانشگاهي دانشيار اعلام شده و سپس به جهت تأليف ، تدريس ، مديريت و ساير خدمات دانشگاهي رتبۀ استادي كه بالاترين رتبۀ علمي دانشگاهي است به وي اعطا شده است .
مباحثه تفسير قرآن را از حدود سال 1326 در روزهاي پنجشنبه و جمعه هر هفته با دوستان صميمي و هم دوره اي خود همچون حضرات آيات : (مرحوم آقاي حاج سيد مهدي روحاني ، مرحوم آقاي حاج شيخ علي احمدي ميانجي ، مرحوم حاج شيخ احمد آذري
قمي ، حاج سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي ، حاج سيد اسماعيل موسوي زنجاني ، مرحوم حاج شيخ محمد حقي ، حاج شيخ احمد پاياني ، مرحوم حاج ميرزا محمد امين رضوي و ...) آغاز نمود كه به مرور مورد توجه واقع شده و بر اعضاي آن افزوده گرديد. اين جلسۀ وزين كه بيش از پنجاه سال سابقه دارد با نوساناتي در تركيب اعضا كماكان به قوت خود باقي است .
ايشان از همان ايام حضور در درس خارج فقه و اصول در جلسه بحث فقهي كه حضرات آيات: «آقاي حاج سيد موسي شبيري زنجاني ، مرحوم آقاي حاج سيد مهدي روحاني ، مرحوم آقاي حاج شيخ علي احمدي ميانجي ، مرحوم حاج شيخ احمد آذري قمي ، آقاي حاج سيد جلال الدين طاهري اصفهاني ، آقاي حاج شيخ عبدالرحيم جودي » داشتند، حضور پيدا مي كرد. اين جلسه نيز اكنون با تغيير برخي اعضاي آن ادامه دارد.
آقاي مير محمدي به همراه ساير فضلا و روحانيون از مدافعين نهضت اسلامي بوده و در امضاء برخي از اعلاميه ها عليه رژيم ستم شاهي و حمايت از حضرت امام نقش داشته است كه از جمله آن مي توان به ارسال نامه اي سرگشاده با عنوان «نامه جمعي از فضلاء حوزه علميه قم به هويدا نخست وزير وقت در خصوص اعتراض به اقدامات خلاف قوانين اسلام و قانون اساسي ، جو خفقان و سانسور، دستگيري حضرت امام خميني و ...» اشاره نمود.
در سال 1364 با تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي به رياست دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران كه پس از شهادت آية الله دكتر مفتح توسط سرپرست اداره مي شد، منصوب گشت . وي در مدت يازده سال مسؤوليت ضمن تلاش مؤثر جهت راه اندازي مجدد دوره دكتري
و كارشناسي ارشد و نيز افزايش ظرفيت پذيرش دانشجويان مقاطع مذكور، از آنجايي كه اهتمام جدي به وحدت حوزه و دانشگاه داشته و خود نيز با ورود به فعاليت هاي مستمر دانشگاهي از قبيل: (مديريت ، تدريس و تأليف) از مصاديق اين وحدت به شمار مي رفت از فضلاء شاخص حوزه با هدف ارتقاء كيفي سطح تحصيلات دانشجويان جهت تدريس دعوت مي نمود.
شايان ذكر است اين توسعه دانشكده كه به همت ايشان و با عنايت بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني (ره )، رهبر معظم انقلاب حضرت آية الله خامنه اي و مساعدت رئيس جمهور وقت جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني و ... در مساحتي حدود 7000 متر صورت گرفت ، دانشكده را از تنگناي شديد فضاي آموزشي و رفاهي خارج ساخت .
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد كمال الدين مير محمدي
محل تولد : جلفا
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1351/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب سيّد كمال الدين مير محمّدي در سال 51 در شهرستان جلفا متولّد شدم. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي، راهنمايي و متوسطه به خاطر علاقه وافر به علوم ديني وارد حوزه علميّه «هادي شهر» شدم. به مدّت دو سال تحصيل در آن حوزه و كسب نمرات ممتاز جهت ادامه تحصيل به حوزه علميّه «حضرت عبدالعظيم شهر ري» رفتم و با جديت تمام و نمرات عالي سطح يك را به پايان رساندم و براي ادامه تحصيل در سال 75 وارد حوزه علميّه قم شدم و با گذراندن سطح عالي مشغول به درس خارج شدم كه از سال 79 به صورت مستمر در درس خارج فقه و اصول استاد «احمد عابدي» (دامت بركاته) شركت كرده ام.
در كنار تحصيل به كارهاي پژوهشي رو آوردم كه از سال 79 در مركز فرهنگ و معارف و قرآن با عنوان محقق ارزياب مشغول به تحقيق و پژوهش هستم.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد مهدي مير مسيب
محل تولد : شهرضا
شهرت : مير مسيب
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1343/1/25
زندگينامه علمي
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) در بزرگداشت قلم فرموده است «...و القلم من الله نعمة عظيمة و لولا القلم لم يستقم الملك و الدين و لم يكن عيش صالح» (محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج13، ص258، ح2، باب12استحباب تعلم الكتابه).
سال 1343 در شهرضا به دنيا آمدم. پس از گذراندن دوره راهنمايي نزد معلماني نوعاً ارزشمند چون سردار رشيد سپاه اسلام شهيد همت، جهت تحصيل علوم حوزوي به مدرسه علميه صاحب الزمان (عليه السلام) شهرضا رفتم و پس از چهار سال تحصيل در اين مدرسه به حوزه علميه قم عزيمت نمودم و پس از يكسال استفاده آزاد از دروس حوزه علميه قم، خدمت حجج اسلام و المسلمين سيد هاشم حسيني بوشهري و سيد عبدالعظيم حسيني به مدرسه مرحوم آيةالله العظمي گلپايگاني رفتم و به تحصيل ادامه دادم و پس از دو سال تلمذ در محضر مبارك اساتيد آن مدرسه، محضر برخي از اساتيد دوره سطح و عالي از جمله حجج اسلام و المسلمين: «موسوي تهراني»، «طاهري خرم آبادي» و آيات عظام: «صالحي مازندراني»، «مظاهري»، و ... را درك نمودم كه اكنون نيز ادامه دارد.
تقريبا از سال 1370 دست به قلم شده و تأليف و تحقيق را آغاز نمودم ولي بيشتر آنها به دليلهاي مختلفي به
چاپ نرسيده است ازجمله آنهاست:
1. سعادةالطالبين (توضيحي برآداب المتعلمين خواجه نصيرالدين طوسي)
2. طريق العيش (نكاتي از زندگاني يكي از اصدقاء)
3. الحجرات (گذري برسوره مباركه حجرات)
4. تحقيق و تصحيح كتاب داستان فكاهي، علامه فقيد آيةالله ميرجهاني)
5. آيين عشق (جمع و توضيح اشعار حكيم اسدالله قمشه اي همراه مطالبي سودمند): در همان هنگام از كليه شعراي شهرضا نمونه شعرهايي گرفتم و آماده سازي كردم ولي در ترتيب قرار دادن نام آنها با مشكل روبرو شدم لذا به چاپ نرسيد البته چكيده اي از اين اشعار را در كتاب آئين عشق به كار برده ام.
6. تحقيق، تصحيح، آماده سازي و چاپ مطالبي دست نويس در موضوع عقيدتي، اخلاقي و سير و سلوك از دانشمند متأله شهرمان «حضرت آية الله نجفي قمشه اي» كه با عنوان: «با سالكان وادي نور» به چاپ رسيد. كتابهاي ديگري نيز از معظم له آماده سازي نموده ام كه از آن جمله است:
الف- اخلاق نظري (ويژه طلاب علوم ديني پايه هاي 1تا 3).
ب- مرد فرياد و سكوت (زندگينامه معظم له).
ج- رهيافتهاي ويژه (درسهايي ازمعظم له در سير و سلوك).
د- قطره اي ازدرياي معارف كه در حال آماده سازي است و اميدوارم به لطف الهي به زودي به زيور طبع آراسته گردد انشاء الله.
7. تحقيق و تصحيح كتاب: «جذبه حقيقت يا ايدئولوژي ولايت» از دانشمند معظم و خطيب تواناي شهرمان آقاي حاج شيخ قدرت الله صالحپوركه به نام: «خورشيد امامت و ولايت» به چاپ رسيده است.
8. مرغ باغ ملكوت (1): يادنامه استاد فقيد حجت الاسلام و المسلمين سيد رضا محسني همزمان با ارتحال آن مرحوم (خرداد 1372).
9. مرغ باغ ملكوت (2): گذري به زندگاني و
وصيتنامه استاد معظم، خدوم و فقيد، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ مرتضي عظيمي به مناسبت ارتحال آن بزرگوار (خرداد 1387) و ...
كتابهاي ديگري نيز تحقيق و تصحيح نموده ام كه برخي از آنها آماده چاپ و برخي در دست آماده سازي است. ضمنا برخي از دوستان اهل قلم در تدوين كتابهاي خويش از اينجانب كمك گرفته اند كه در ابتدا يا انتهاي كتابشان به اين مسئله اشاره كرده اند مثل كتاب: «سيماي شهرضا» و كتاب: «مجالس توحيد فطري». ويرايش و مقابله مطالب برخي از نشريات مثل نشريه اطلاع رساني معارف ويژه اساتيد دروس معارف اسلامي دانشگاههاي كشور و ره توشه تبليغ، ويژه ماه مبارك رمضان سال 1427 كه توسط دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم منتشر گرديده است را عهده دار بوده ام.
در برخي مساجد شهرضا امامت جماعت و وعظ و سخنراني داشته ام مثل مسجد اميرالمؤمنين (ع)، مسجد الرسول (ص)، مسجد نو و ... . در سعادت آباد جرقويه و عباس آباد پاكدشت نيز فعاليت تبليغي و در جبهه هاي جنگ به عنوان نيروي رزمي تبليغي حضورداشته ام. اميدوارم خداوند رحمان و رحيم از همگي قبول بفرمايد آمين رب العالمين. در پايان، موفقيت و سرافرازي همه عزيزان و بزرگواران علم و قلم را از خداوند قلم به دستان، همان خدائي كه به قلم ارزش داده و به آن سوگند ياد كرده است خواهان و خواستارم. و السلام
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سرزمين خراسان، به خصوص خراسان بزرگ، از زمانهاى گذشته مهد علم و ادب و پرورش دهنده ى ادبا، عارفان، فيلسوفان و شاعران بزرگ و بلندپايه اى بوده كه به واسطه ى وجود آنها مانند گوهرى تابناك بر فراز
خطه ى ايران زمين درخشيده و تا ابد هم خواهد درخشيد.
مركز اين استان، شهر تاريخى مشهد مقدس، مدفن حضرت رضا (ع) امام هشتم شيعيان جهان در آن قرار دارد كه يكى از افتخارات بزرگ مردم آن سامان است و زمانى كليددارى اين حرم شريف با شخص متقى و متدينى به نام نقيب الاشراف بود كه او پدربزرگ محمد ميرنقيبى بوده و اين خاندان هم يكى از افتخاراتشان اين است كه بزرگ فاميلشان كليددار آستان قدس رضوى بوده است. در چنين خانواده اى به سال 1302 خداوند به حاج ميرزا على ميرنقيبى كه از مردان خير و بزرگ مشهد بود پسرى عنايت فرمود كه نامش را محمد گذاردند و در خانواده مورد توجه بسيار واقع مى گردد. دوران طفوليت محمد ميرنقيبى به سرعت سپرى مى گرديد كه يك روز مشاهده كرد عموى پدرش با سه تارى كه در دست داشت وارد خانه شد و پس از سلام و احوالپرسى با همه، شروع به نواختن و با صداى خوشى كه داشت زير لب آوازى را زمزمه كرد، وى سخت تحت تأثير اين صداى خوش و نواختن سه تار قرار مى گيرد، از همين زمان به موسيقى علاقمند مى شود و تصميم مى گيرد كه نواختن ساز را بياموزد و اين چنين وى به طرف موسيقى و فراگيرى علم آن مى رود. چندى بعد كه خانم پوران شجيعى دختر خاله ى وى كه بعداً از استادان بزرگ دانشگاه اصفهان گرديد، نزد استاد عاليقدرى به نام اسماعيل زرين فر (شرح احوال اين استاد قبلاً در همين كتاب آمد) براى فراگيرى ويولن ثبت نام مى كند و روزها به جهت اين كه اين خانم تنها به كلاس نرود، محمد كه كودكى بيش نبود همراه
وى به كلاس استاد مى رفت و ساعتها به تعليم و تدريس استاد كه به دختر خاله اش مى داد گوش فرامى داد و اين امكان بسيار مناسب ديگرى بود كه براى وى فراهم گرديده بود تا هرچه بيشتر اين كودك به فكر فراگيرى و نواختن و ويولن ساز مورد علاقه اش بيفتد.
به سال 1314 كه تدريس موسيقى در مدارس به مرحله ى اجرا درآمد، صداى ويولن معلم موسيقى چنان در روحيه ى او اثر گذاشت كه مى شود گفت مانند جرقه اى بود كه به انبار باروتى زده شود، لذا بلافاصله نزد پدرش مى آيد و از ايشان خواهش مى كند ويولنى براى وى تهيه كند تا بتواند نزد استادى به فراگيرى و نواختن اين ساز برود.
پدرش حاج ميرزا على كه عازم سفر در ايام عيد نوروز به شهرهاى تهران، اصفهان و شيراز بود، در جواب به وى مى گويد از اصفهان يا شيراز برايش ويولن خريده و به عنوان سوغات برايش خواهد آورد. حاج ميرزا على، پس از مراجعت از سفر خواهش پسر را اجابت و ويولنى براى وى آورد كه از اين به بعد محمد مرتب با آن در خلوت راز و نياز مى كرد و اين وضع ادامه داشت تا سال تأسيس راديو تهران و پخش موسيقى ملى ايران. او تصميم مى گيرد كه ساز را به طور اصولى نزد استاد بياموزد لذا بنا به توصيه و تشويق پدر نزد آقاى اسماعيل زرين فر كه از معلمين خوب و دلسوز بود مى رود و اقدام به فراگيرى و تعليم مى كند، پس از چندى وى به قدرى مورد تشويق معلمش قرار مى گيرد كه از مدت بيست و چهار ساعت بدون اغراق مدت ده ساعت را به تمرين مى پردازد.
ذوق
و استعداد فوق العاده ى وى و داشتن معلم و استادى دلسوز و چيره دست موجب گرديد كه محمد ميرنقيبى در اين راه به سرعت مدارج ترقى را بپيمايد به طورى كه وى هنوز كلاس سوم متوسطه را به پايان نرسانده بود كه از طرف وزارت فرهنگ وقت براى همكارى در رشته سرود و موسيقى جهت تدريس در مدارس دعوت به همكارى مى شود و از سال 1323 همكارى وى با اين وزارتخانه آغاز مى گردد، تا اين كه بنا به توصيه دوستانش براى فراگيرى و كسب معلومات بيشتر از استادان مختلف و سبكهاى گوناگون ايشان در اقيانوس بيكران موسيقى سنتى ايران، در سال 1326 به تهران منتقل و علاوه بر تدريس موسيقى در مدارس، به محضر اساتيدى چون: استاد ابوالحسن صبا جهت ويولن و استاد روح اللَّه خالقى جهت تئورى موسيقى و على محمد خادم ميثاق و فراگيرى تكنيك صحيح ويولن نزد روبيك گريگوريان به فراگيرى سلفژ راه يافت و به تحصيل موسيقى پرداخت.
پس از چندى بنا به تشويق و حمايت روح اللَّه خالقى، استاد بزرگوارى كه هميشه مشوق و حامى هنرمندان بود، در اركستر انجمن موسيقى ملى به نوازندگى مى پردازد و از همين تاريخ نيز بنا به توصيه ى ايشان در سلك نوازندگان تكنواز راديو قرار مى گيرد و سپس نوازندگى در اركسترهاى راديو و رهبرى اركستر و مدير دفتر شوراى موسيقى و سرپرستى برنامه هاى «گلها» را به عهده مى گيرد و چندين آهنگ موزون و جالب نيز براى «گلها» مى سازد كه جزو بهترينها مى باشد و بايد از «گلها»ى شماره 555 و «گلها»ى 564 و «گلها»ى شماره 567 و غيره نام برد.
وى در سال 1330، يعنى دو سال بعد از تأسيس هنرستان موسيقى
باز هم به دعوت مرحوم روح اللَّه خالقى در اين هنرستان مشغول به كار مى شود و در سال 1342 كه آقاى حسين دهلوى به رياست هنرستان عالى موسيقى منصوب مى شود وى نيز به سمت ناظم و سرپرست هنرستان عالى موسيقى ملى منصوب و همكارى صميمانه اى جهت اهداف و پيشبرد هنرستان بين آن به وجود مى آيد.
محمد ميرنقيبى، در كنسرتهاى متعددى كه به نفع مؤسسات فرهنگى آموزشى و بيمارستانها و امور خيريه و غيره بارها شركت كرده و همراه با آقايان: محمود ذوالفنون، فرهنگ شريف، محمود رحمانى پور، مجيد نجاحى، ناصر مسعودى، آندرانيك و غيره مسافرتهايى جهت شناساندن موسيقى اصيل ايران به كشورهاى: پاكستان، آلمان، انگلستان، آمريكا، آرژانتين و برزيل نموده و در كلاس خصوصى شاگردان خوبى تربيت كرده كه اميد است در آينده جا و مكانى شامخ براى خود در موسيقى ايران بيابند. اسماعيل زرين فر، استاد عاليقدر ويولن و يكى از معلمين هنرستان عالى موسيقى درباره ميرنقيبى مى گويد: «ميرنقيبى كودكى كم رو بود به طورى كه خجالت مى كشيد حتى سؤال دروس خود را بنمايد، ولى بسيار بااستعداد و سرشار از نبوغ و در رشته موسيقى و درك آن، استعدادى شگرف داشت، اما افسوس كه محيط آن روز ايران مانند اروپا جهت رشد استعدادهاى نهفته اشخاص آماده نبود و استعدادها آن طور كه بايد و شايد شكوفا نمى گرديد و ميرنقيبى هم از كل استعداد خدادادى اش بهره نگرفت؛ با توجه به اين امر، محمد ميرنقيبى در موسيقى اصيل ايران و احياء و خدمت به آن سهمى در خور خود دارد و بايد به آن ارج نهاد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا ميقاني
محل تولد
: شاهرود
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/5/1
زندگينامه علمي
اينجانب رضا ميقاني از سال 1350 وارد حوزه مقدسه قم شدم و در مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني كه در آن دوران اولين مدرسه به سبك روز و استاندارد بود مشغول تحصيل گرديدم و در سال 56 به مدت شش ماه در درس مرحوم استاد مطهري ره شركت كردم ايشان در حوزه امتحان از سطح براي طلاب گذاشتند و در آن موفق شدم و ممتاز گرديدم بنا داشتند گروه هاي تحقيق در حوزه ايجاد نمايند كه انقلاب اسلامي شروع و ديگر به قم تشريف نياوردند و در همان سال ها از محضر دكتر مفتح در فلسفه و سيد كاظم حائري كه كتب شهيد صدر را تدريس مي كردند بهره ها بردم و از سال 58 دردرس خارج استاد وحيد خراساني و تبريزي و لنكراني شركت كردم و حدود 20 سال از خرمن پر فيض فقهاي بزرگ استفاده كردم و در ضمن تحصيل در سال 54 به حوزه تبليغ وارد شدم و تا كنون به اكثر استان هاي كشور براي ترويج مكتب اهل بيت سفر داشته ام و در سال 59 وارد موسسه در راه حق وارد شدم و پس از سه سال آموزش به كارهاي پژوهشي پرداختم و در خدمت استاد مصباح ساليان طولاني استفاده كردم از جمله كارهاي پژوهشي معجم موضوعي قرآن بود كه چند صد هزار فيش برداري گرديد . و از آن تحقيقات اكنون يكي دو جلد در زمينه اسماء و صفات و معاد و برزخ به زيور چاپ آراسته شده است و مقالات فراوان در زمينه
قرآن پژوهي در اطراف كتاب فصل الخطاب حاجي نوري انجام داديم .
و در همان سال ها چند سال در كنفرانس هاي دار القرآن مرحوم آيت الله گلپايگاني در محضر استاد سبحاني بوده و نتيجه آن كتاب روش اهل بيت در تفسير قرآن است كه دار القرآن چاپ كرده و در مدارس علميه حجتيه و مومنيه و معصوميه تدريس داشته ام . حدود 15 سال هم به زائران خانه معبود به عنوان روحاني كاروان اداء وظيفه مي كنم . و در جهت خدمت به طلاب وظيفه نمايندگي طلاب شهرستان شاهرود را به عهده داردم .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
گريشا مكائيلى زاده به سال 1380 خورشيدى در شهر دوشنبه تاجيكستان از خانواده يى كه به موسيقى علاقمند بودند متولد شد. در سال 1314 همراه خانواده به ايران مهاجرت كرد و در كرمانشاه مقيم گرديد. پس از چندى به شهر سنندج آمد و در اين شهر سكونت كرد و به تحصيل پرداخت.
در دوران تحصيلات ابتدايى بود كه ويولنى تهيه كرد و براى خود آهنگ هاى محلى كردستان را با تمرين هاى زياد مى نواخت. وى در اينباره مى گويد: «روزى، در بيشه يى براى خود مشغول نواختن بودم و آهنگى را با ويولن تمرين مى كردم كه ديدم شخصى با لباس ارتشى از پشت چند درخت آمد جلو كه من خيلى ترسيدم وحشت كردم ولى خيلى زود آن مرد با مهربانى به من گفت كه اين آهنگ را اين چنين بزن و طرز ويولن دست گرفتن هم اين چنين مى باشد كه در واقع معلم اوليه من اين شخص بود كه بعدها فهميدم استاد حسن كامكار، هنرمد صاحب نام منطقه كردستان است كه علاوه بر فرزندان هنرمند خود كه
همگى از شاگردان شايسته و خوب استاد هستند، شاگردان باارزش فراوانى نيز تربيت كرده است».
گريشا ميكائيلى زاده، تحصيلات ابتدايى و متوسطه را در سنندج به پايان برد و در اين زمان نزد خود نت و كتاب هاى مربوط به موسيقى را خوانده و آموخته بود، لذا در سال 1333 در وزارت آموزش و پرورش به عنوان معلم سرود و موسيقى استخدام شد كه مدت 27 سال به خدمات فرهنگى و هنرى در مدارس ادامه داد و در سال 1360 بازنشسته گرديد.
او، در بدو استخدام به سمت معلم سرود مدارس سنندج به تهران آمد و مدتى از طرف وزارت اموزش و پرورش به هنرستان رفت به اتفاق ساير مربيان و همكاران فرهنگى ديگر شهرستان ها، دوره كلاس موسيقى هنرستان را به خوبى به پايان برد و موفق به اخذ گواهى نامه گرديد.
وى، از بدو تأسيس راديو و قبل از آن كه راديو سنندج شروع به كار نمايد، در راديو ارتش كه در هفته يك شب و شب هاى شنبه برنامه پخش مى كرد مشغول به كار نوازندگى مى گرديد و در اركستر راديو سنندج در مواقع بيكارى و بعد از فراغت از تدريس در كلاس هاى دبستان و دبيرستان به راديو مى رفت و پس از تمرينات لازم به اجراى برنامه موسيقى مى پرداخت.
در سال 1350 كه تلويزيون كردستان مركز سنندج افتتاح شد، به عنوان سرپرست اركستر راديو و تلويزيون كردستان توانست خدمات بيشترى به موسيقى و مردم آن سامان انجام دهد و آهنگ هاى متعددى ساخت كه هم اكنوه در آرشيو راديو تلويزيون كردستان موجود است و علاوه برساختن آهنگ، بسيارى از آهنگ هاى محلى كردى را تنظيم كرد كه از آثار به ياد ماندنى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان
موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1107 ق)، عالم دينى، عابد و شاعر. وى با شيخ حر عاملى معاصر بود. از حر عاملى و علامه مجلسى و احمد مقابى و عبدالصمد بن عبدالقادر بحرينى روايت نمود. ابوالحسن فتونى شريف، در 1107 ق، از وى اجازه گرفته است. او به دو زبان فارسى و عربى شعر سروده است. از آثارش: «اشرف العقايد»، در معرفة اللَّه؛ «ترجمة الصلاة»، «حدائق الاحباب»، در ادعيه؛ «حياة القلوب»، در معرفةاللَّه؛ «سلاح المؤمن»، «القول الثابت»، «الكلم الطيب» و «المقام الامين»، در دعا؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (111/ 10)، ايضاح المكنون (537 ،379 ،247 ،20/ 2 ،424 ،394 ،87/ 1)، الذريعه (5/ 22 ،127/ 18 ،209/ 17 ،209/ 12 ،1013/ 9 ،123/ 7 ،281/ 6 ،114/ 4 ،107 -106/ 2)، رياض العلماء (205 -204/ 5)، ريحانه (82/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 715/ 12)، معجم المؤلفين (184/ 12)، هدية العارفين (416/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان. ملقب به نصرالسلطان. وى مقدمات موسيقى را در شعبه موزيك دارالفنون فراگرفت و براى تكميل تحصيلات به روسيه رفت. پس از بازگشت به تهران در مدرسه ى موزيك به تدريس ويولن، ويولن سل و پيانو پرداخت. توجه او بيشتر به موسيقى اروپايى بود و نغمه هاى اروپايى را با پيانو بخوبى اجرا مى كرد. مين باشيان با موسيقى ملى نيز آشنا بود و آهنگهاى ايرانى را نيز با پيانو مى نواخت. وى بعدها معاون مدرسه موزيك شد و پس از پدر به رياست كل موزيك نظامى منصوب گرديد، و چندى هم بازرس دسته هاى موزيك بود. بهترين شاگرد او در ويولن محمود ايروانى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ
موسيقى (527 ،439/ 2)، سرگذشت موسيقى (232 -231/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به نادر. اصلش از مازندران است. وى علوم مقدماتى را در زادگاه خويش فراگرفت و بعد از آن در عراق عجم و به ويژه در اصفهان به كسب فضايل پرداخت. از مشايخ و علماى معاصرش شيخ احمد احسائى (م 1241 ق) و ميرزا ابوالقاسم شيرازى (م 1286 ق) بودند. از آثار وى: «عبرة الناظرين و استبصار الباصرين»، در پاسخ پادرى نصرانى؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقةالشعراء (1783 -1782/ 3)، الذريعه (213/ 15 ،1148/ 9)، رياض العارفين (311 -310)، شعراى مازندران و گرگان (317 -316)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2284/ 2)، گلزار جاويدان (1581/ 3)، لغت نامه (ذيل/ نادر مازندرانى)، مجمع الفصحا (1035 -1034/ 6)، مؤلفين كتب چاپى (561/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد نادرتبار، به سال 1330 شمسى در تهران متولد شد و به تشويق برادر بزرك خود به سوى موسيقى گرايش پيدا كرد و پس از پايان تحصيلات ابتدايى و متوسطه به دانشكده هنرهاى زيبا راه يافت، در دانشكده ضمن تحصيل، تغيير و تنظيم برنامه هاى موسيقى كلاسيك راديو و تلويزيون را به مدت چندين سال متوالى به عهده گرفت و در جواز اين فعاليت ها، عهده دار يك كلاس فوق برنامه جهت شناخت دانشجويان نسبت به موسيقى كلاسيك در دانشكده هنرهاى زيبا شد.
وى تحصيلات خود را در رشته موزيكولوژى به پايان رساند و موفق به اخذ درجه ليسانس در اين رشته گرديد و براى تكميل و سير و تفحص درموسيقى جهانى راهى ايالات متحده گرديد و در آنجا با تغيير رشته خود به آهنگ سازى، تحصيلات دانشگاهى خود را از سر گرفت و تا مرحله دكترا پيش رفت.
از آثار محمد نادرتبار كه در دانشگاه
نيومكزيكو توسط اركستر آن به اجرا درآمده، عبارتند از: كوارتت براى سازهاى زهى، دوكوئينتت براى سازهاى بادى و سه مومان براى ابوا و پيانو و يك قطعه آواز بر روى اشعار حافظ با عنوان «بيا تا گل بر افشانيم»، همچنين قطعاتى براى موسيقى فيلم. محمد نادرتبار، هم اكنون دست اندركار تصنيف يك قطعه بزرگ سمفونيك به همراه كر جهت تز دكتراى خويش مى باشد و درصدد است پس از پايان تحصيلات به وطن خود مراجعت كند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود نادرتبار، به سال 1319 در تهران متولد شد، دوران كودكى خويش را با عشق علاقه اى كم نظير به نقاشى سپرى كرد و از سن دوازده سالگى آموختن تئورى موسيقى و بررسى آثار آهنگ سازان را از طريق پارتيتور و صفحه گرامافون آغاز نمود و بعدها ضمن تحصيل در هنرستان نقاشى و مجسمه سازى به فراگيرى نوازندگى ويولن در كلاس هاى شبانه كنسرواتوار زير نظر لودويك باژيل مشغول شد. وى دانشكده تزئينى را نيمه كاره رها كرد و ضمن اختيار كردن شغل معلمى تمام اوقات خود را صرف شناخت جنبه هاى مختلف موسيقى به خصوص آهنگ سازى نمود.
وى در سن سى سالگى قطعه اى براى پانزده ساز تصنيف نمود سپس به تحصيل در يك انستيتوى هنرى پرداخت و پس از اتمام دوره آن وارد دانشكده هنرهاى زيبا شد و تحصيلات خود را در رشته آهنگ سازى با درجه ممتاز به پايان رساند و بورس تحصيلى دولت ايتاليا به وى تعلق گرفت اما به علت كسالت فرزندش مجبور به انصراف از آن شد. در آخرين سال تحصيلى در دانشگاه اين شانس را يافت تا از تجارب روبيك گريگوريان كه طى دعوتى كمتر از دو ترم
استادى دانشكده هنرهاى زيبا را به عهده داشت به عنوان تنها شاگرد آهنگ سازى وى، نهايت استفاده را از او ببرد و نام اين استاد را كه يكى از پايه گذاران موسيقى كلاسيك ايران بود به عنوان استاد راهنما روى پايان نامه ليسانس خود داشته باشد، از دست دادن بورس تحصيلى تا مدت ها اثر نامطلوبى در روحيه اش به جا گذاشت و چند سال وى را منزوى و از فعاليت باز داشت اما تدريجا دنباله مطالعات خود را گرفت و ضمن بررسى آثار آهنگ سازان به مبانى تازه اى در كمپوزيسيون دست يافت وى موفق به ابداع وسيله اى شد كه به سرعت مى تواند آكوردها و گام هاى گوناگون را در درجات مختلف با يكديگر مقايسه نموده و ارتباط آن ها را آشكار نمايد و قرينه اى از هر نوع تركيب يا توالى ارائه دهد، از آنجا كه به تحقيق بيش از تصنيف علاقمند بود مسائلى را در باب موسيقى طرح مى نمود و به حل آن ها مى پرداخت از جمله يافتن تعداد تركيبات اصوات موسيقى از دو صدايى تا دوازده صدايى كه با حذف معكوس ها و تكرارها و مشترك ها از ميان بيش از 25 هزار نوع تركيب مى كند به تعداد مشخص 357 رسيد.
مسعود نادرتبار، يادداشت هاى پراكنده اى حدود پانصد صفحه در زمينه هاى مختلف موسيقى دارد كه در بسيارى موارد، ديدگاههاى تازه اى را مطرح مى سازد.
در زمينه كمپوزيسيون نيز قطعاتى نوشته است از جمله فانتزى ايرانى كه براى اركستر سمفوينك نوشته و در سال 1349 پايان يافته و لحن و حالت موسيقى قفقاز را دارد و قطعاتى تحت عنوان سوئيت همچنين قطعاتى براى ويولن به همراه طرحى كه براى يك كنسرتوى ويولن و قطعات پراكنده اى به منظور تصنيف يك پوهم
سمفونيك در وصف آتش سوزى تخت جمشيد.
وى اكنون در هنرستان موسيقى وابسته به وزارت ارشاد اسلامى تدريس درس تاريخ موسيقى را به عهده دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1260/ 1258 -1175 ق)، طبيب، عالم، صوفى و شاعر، متخلص به نادرى. معروف به حاجى ميرزا ابراهيم حكيمى. در كازرون به دنيا آمد. در جوانى براى ادامه تحصيل به شيراز رفت. حكمت طبيعى را نزد عمويش كه در دوران زنديه حكيم باشى مشهورى بود، فراگرفت. وى بارها به همراه پدر خود براى تحصيل علوم متداوله به عتبات عاليات مسافرت كرد. در 1218 ق همراه محمدنبى خان شيرازى، نماينده ى سياسى ايران در هندوستان، به آن كشور رفت و پس از چندى به ايران بازگشت. عاقبت در شيراز متوطن شد و به خدمت ميرزا ابراهيم در علوم عقلى و نقلى، فنون طب، هيئت و حساب و هندسه مهارت و در زمينه شعر نيز طبعى خوش داشت و قصايد و غزليات و ترجيعات بسيارى سرود. به آورده ى بعضى از تذكره ها وى با رضاقلى خان هدايت معاصر و معاشر بوده است. نادرى در شيراز درگذشت. در سال مرگ وى اختلافاتى وجود دارد. از آثارش: مثنويات: «گلستان خليل»، «مشرق الاشراق»، «انفس و آفاق»، «منهج العشاق»، «شايق و مشتاق» و «چهل صباح». در «حديقةالشعراء» دو مثنوى اول تحت نامهاى «گلستان خيال» و «شرق الاشراق» ذكر شده است. از ديگر آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (329 -328)، حديقةالشعراء (1785 -1783/ 3)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (610 -607/ 5)، الذريعه (295/ 19 ،220/ 18 ،230/ 13 ،1149/ 9)، رياض العارفين (327 -320)، ريحانه (92/ 6)، شرح حال رجال
(3/ 6)، فارسنامه ى ناصرى (1447/ 2)، فرهنگ سخنوران (907)، گلزار جاويدان (1582/ 3)، لغت نامه (ذيل/ نادرى كازرونى)، مجمع الفصحا (1034 -1033/ 6)، مرآت الفصاحه (632 -631)، مصطبه ى خراب (193)، مكارم الآثار (1622/ 5)، هديةالعارفين (44/ 1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، عارف. نسبتش به طريقى به شيخ ابوعثمان حيرى مى رسد. در نيشابور نشو و نما يافت و با ابوحفص حداد صحبت داشت. به دليل اين كه صورت و صوتى خوب داشت در بدايت زندگانى به نازويه ملقب گرديد. در فتوت شأنى عظيم داشت. مقبره اش در نيشابور است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ريحانه (92 /6)، طبقات الصوفيه هروى (484)، نامه ى دانشوران (266 -265 /4)، نفحات الانس (223).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين ناصحى در سال 1304 در تهران متولد شد و دوران تحصيل ابتدايى را كه به پايان برد، در سال 1318 به هنرستان موسيقى رفت. وى در اين هنرستان زير نظر استاد بزرگ موسيقى كه از اهالى چك اسلواكى بود، شروع به فراگيرى علم موسيقى كرد و خيلى زود در پناه استعداد و پشت كار خود توانست در اركستر راديو تهران كه زير نظر پرويز محمود اداره مى شد شركت كرد. و در سال 1322 بنا به دعوت دولت تركيه به آن كشور رفت و در كنسرواتوار دولتى آنكارا در رشته كمپوزيسيون مشغول ادامه تحصيل موسيقى شد.
حسين ناصحى، در سال 1328 دوره عالى كمپوزيسيون را با موفقيت به پايان برد كه همين استعداد و پيشرفت وى موجب شد تا او مورد توجه پروفسور لودويك چاچكس استاد آكادمى موسيقى وين قرار گرفت و او ناصحى را براى مطالعات فنى به وين دعوت كرد. وى پس از چندى كه به وطن مراجعت نمود، اركستر سمفونيك هنرستان عالى موسيقى را رهبرى كرد. از آثار مهم ناصحى، كوارتت زهى در مى منيور، ملودرام رستم و سهراب و چند اثر ديگر مى باشد، وى سال ها در هنرستان عالى موسيقى تدريس كرد و در اين راه،
خدمات برجسته اى به موسيقى كشور و تربيت شاگرد انجام داد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1220 ق)، صوفى و شاعر. ملقب به درويش ناصر على و ناصر عليشاه. معروف به درويش مطلق. اصلش در اصفهان است. وى در ابتداى كار از ملازمان كريم خان زند بود. تربيتش نزد مشتاق عليشاه (م 1206 ق) صورت گرفت و از مريدان و مجذوبان نور عليشاه (م 1212 ق) به شمار مى آمد. او در اصفهان درگذشت و در جوار فيض عليشاه، در تخت فولاد اصفهان، به خاك سپرده شد. به آورده ى «طرائق الحقائق» از «بستان السياحه» و «اصول الفصول»، ناصر عليشاه با افضل شاه هندى مباهله نمود و افضل شاه از دنيا رفت. در «حديقةالشعراء» آمده كه ناصر بعد از 1220 ق درگذشته است. اشعارى از وى در تذكره ها آمده است. از اوست:
خراباتى كه رندان را مقام است
برو صوفى كه خامان را حرام است
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة القبور (336)، حديقةالشعراء (1046/ 2)، الذريعه (1153/ 9)، رياض العارفين (337)، ريحانه (116 -115/ 5)، طرائق الحقائق (197 -196/ 3)، گلزار جاويدان (1588/ 3)، لغت نامه (ذيل/ ناصر اصفهانى).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1361 -1284 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، محدث، رجالى و شاعر. ملقب به شمس العلماء. تحصيلات خود را در نجف گذراند و از محضر پدرش و مفتى سيد محمد عباس استفاده نمود. او از سيد محمد عباس روايت كرده و جماعتى از وى روايت كرده اند. آنگاه به لكنهو هند رفت و در آنجا اقامت گزيد. وى از علماى امامى بزرگ هندوستان و مفتى و مرجع تقليد مردم آنجا بود. زعيم بزرگ هند، ابوالكلام آزاد، از شاگردان او بود و دو سال «نهج البلاغه» را نزد وى قرائت كرد و از اينجا بود كه آزاد با روح اصول
تشيع آشنا گشت. در لكنهو درگذشت. از آثارش: «اثبات رد الشمس لاميرالمؤمنين (ع) و دفع ما اورد عليه من الشبهات»؛ تتميم «عبقات الانوار» پدرش؛ «المواعظ»؛ «نفحات الازهار»، در فضايل ائمه اطهار (ع)؛ «نفحات الانس فى وجوب السورة»؛ «مسند فاطمة بنت الحسين (ع)»؛ «اسباغ النائل بتحقيق المسائل»، در نه مجلد؛ «كتاب الانشاء»؛ «ديوان الخطب»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (201 -200/ 10)، الذريعه (246/ 24 ،1154/ 9)، ريحانه (98 -97/ 6)، فوائدالرضويه (92)، هديةالاحباب (177).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1299 -1245 ش)، موسيقيدان. ملقب به ناصر همايون. از شاگردان شعبه موزيك دارالفنون بود و با نواختن سازهاى موزيك نظامى آشنايى داشت. وى در دوره مظفرالدين شاه رئيس موزيك سلطنتى شد و لقب ناصر همايون گرفت. ارسلان خان نوازنده دربارى پيانو بود و براى مظفرالدين شاه پيانو مى نواخت و در تمام سفرهاى شاه به فرنگ همراه وى بود. مظفرالدين شاه در «سفرنامه ى» خود چند بار از او سخن گفته است. ناصر همايون بعدها به زنجان و از آنجا به تبريز رفت و رئيس قشون اين شهر شد و همانجا درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (527/ 2)، سرگذشت موسيقى (230 -227/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حضرت آيت الله حاج شيخ محمّد ناصرى دولت آبادى، به سال هزار و سيصد و نُه هجرى شمسى، در شهر دولت آباد برخوار واقع در ده كيلومترى شهر اصفهان، در خانواده اى كه سهمى بسزا از زهد و تقوا و دانش دينى تحصيل كرده بود؛ به دنياآمد. پدر ايشان، زاهد متّقى حجّةالإسلام و المسلمين حاج شيخ محمّد باقر ناصرى نام داشت، كه خود در شمار عالمان فرهيخته آن دوران بود؛ و محضر دانشيان گرانسنگى همچون علامه آخوند كاشى و نيز جهانگيرخان قشقائى را به خوبى دريافته بود، و در شمار ياران و تلاميذ مورد عنايت خاصّ علامه مرحوم حاج آقارحيم ارباب نيز قرار داشت ايشان به هنگام بدنيا آمدن اين فرزند، او را «محمّدعلى» خواند، و او بعدها به نام «محمّد» شهره شد. محمّد هنوز در دوران خردى به سر مى برد، كه پدر به اشاره مرحوم علامه ارباب راهى نجف اشرف شد؛ تا خدمت فقيهان و عارفان بزرگ آن ديار همچون آيت الله
آقاميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت الله سيد محمود شاهرودى و آية الله آقا سيّد جمال الدين گلپايگانى را دريابد. بعد از مهاجرت پدر به نجفاشرف، حضرت آية الله ناصرى تحصيل را در همان دوران خردى آغازيد. اين دوران با حضور در مكتب خانه اى در دولت آباد آغاز، وبعد از يكى دوسال با ورود به حوزه علميّه اصفهان و تحصيل علوم ادبىِ رائج در آن حوزه، ادامه يافت. در اين دوران كه ايشان هنوز در دوران نوجوانى به سرمى بردند، لطف اميرمؤمنان شامل حالشان مى شود، و استاد به همراه پدر و خانواده به نجف اشرف كوچ مى كند. ايشان در اين زمان چهارده سالى بيشتر نداشته اند. اگر چه در نجفاشرف مشكلات و فقر و كمبود امكانات اوّليه اين خانواده پنج نفره را در سختى بسيار قرار مى دهد، امّا خاطرات شيرين استاد از آن دوران، نشان دهنده روحيّه علم و معرفتجوى ايشان در همان آغازين دوران ورود ايشان به نجفاشرف مى باشد. اين دوران دوسالى بيشتر به طول نمى انجامد؛ چه در اين هنگام مادر رخت از اين دنياى گذران به دار ديگر مى كشد؛ و سعادت او را، كه عليرغم غربتى كه در آن شهرمقدّس داشت، در قبرى در صحن مطهّر علوى كه فاصله چندانى تا روضه منوّره نداشت، براى هميشه آرام مى گيرد. يك سالى پس از آن، خانواده پدر به ايران باز مى گردد، و ايشان را در سن هفده سالگى براى ادامه تحصيل در نجف اشرف تنها مى گذارد. اين دوران، با رخت كشيدن ايشان به مدرسه صدر نجف آغاز؛ و فصلى جديد در زندگىِ ايشان آغاز مى شود. پدر پيش از جدائى از فرزند، او را نخست به اميرمؤمنان و زان پس به مرحوم آيت الله شيخ محمّد
حسين دهاقانى كه در شمار اعلام و اوتاد آن شهر مقدّس بود، مىسپارد؛ والحق كه آن فقيه عارف فرزانه نيز در تربيت اين جوان از هيچ دقيقه اى فروگذار نمى كند. در اين دوران، ايشان گذشته از شركت در دروس علمىِ نجف اشرف، با شمارى ازاهل معانى اين شهر مقدّس همچون مرحوم حضرت حاج شيخ محمّد كوفي نيزآشنا، و در طريق معرفت ائمّه هدى دست به دامن آنان مى زند. ايشان در اين دوران، بخشى از علوم ادبى، حاشيه ملاعبدالله، معالم الأصول و قسمتى از شرح لمعه را، نزد مرحوم علامه آيت الله مدرس افغانى فرا مى گيرد. ادامه شرح لمعه را از محضر آيت الله شيخ مجتبى لنكرانى، مكاسب را از محضر آيت الله حاج سيّد عبدالأعلى سبزوارى، رسائل را ازمحضر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم كرونى اصفهانى كه بعدها به دامادى ايشان نيز سرافراز مى شود، كفايه را از محضر آيت الله حاج شيخ محمّد حسين دهاقانى، و براى دوّمين مرتبه باز در محضر آيت الله شيخ صدرا بادكوبه اى، خارج مكاسب محرّمه را از محضر آيت الله ميرزا هاشم آملى، بحث خارج صلاة آيات را از محضر آيت الله سيّد عبدالهادى شيرازى، و خارج بيع و خيارات را از محضر مرحوم آيت الله العظمى امام خمينى استفاده مى كند. گذشته از اين، در شمارى ديگر از دروس همچون بحث خارج كتاب الحج آيت الله حاج سيّد محمود شاهرودى نيز شركت، و يك دوره كامل اصول فقه را ازمحضر آيت الله العظمى حاج سيّد ابوالقاسم خوئى فرا مى گيرد. در اين دوران، با مرحوم آيت الله حاج سيّد جواد آل على كه در شمار علماى كشور كويت قرار داشتند، مجالس علمى مرتبى برقرار مى نمودند، و بخش عمده اين دروس را با هم مباحثه مى كردند.
ايشان در سراسر اين دوران، محضر اخلاقى/عرفانىِ زاهد و عارف نامدار مرحوم آيت الله آقا سيّد محمّد كشميرى فرزند عارف بزرگ آيت الله سيّد مرتضى كشميرى را سخت غنيمت شمردند، و بسيار از محضر او آموختند و به عمل درآوردند. گذشته از ايشان، با بزرگان ديگرى همچون مرحوم آيت الله حاج شيخ عبّاس قوچانى وصىِّ مرحوم علامه قاضى نيز آشنا و به درك محضر آنان مىپرداختند. دراين شماراست مرحوم حضرت آقا سيّد هاشم حدّاد، كه حضرت آيت الله ناصرى گذشته از استفاده از تعاليم ايشان، با شمارى از ياران ايشان همچون مرحوم علامه طباطبائى و حاج عبدالزهراء گرعاوى نيز بواسطه همين مجالس آشنا مىشوند. درهمين دوران با مرحوم عارف بزرگ جناب حاج آقا اسماعيل دولابى نيز آشنا مى شوند، و اين آشنائى تا پايان عمر آن فقيد سعيد ادامه داشت. ايشان، هر از چندى كه به اصفهان مى آمدند به ديدار اين دوست قديمى نيز مى شتافتند و در منزل از ايشان ديدار مى كردند. عارف گمنام مولوى قندهارى كه الحق سراسر عمر را به توجّه و مراقبه گذرانيد نيز در شمار ياران ايشان قرار داشت. ميان اين دو بزرگمرد، عقد اخوّتى بسته شده بود، و از همين رو تا پايان عمر جناب مولوى، اين دو هرگز يكديگر را فراموش نكردند. حضرت آيت الله حاج شيخ حسن صافي اصفهانى نيز در همين شمار قرار داشت، كه دوستىِ ديرينى ميان اين دو٬ از دوران اقامت در نجف اشرف برقرار بود. حضرت آيت الله ناصرى پس از آنكه به امر استادشان مرحوم آيت الله كشميرى به اصفهان بازگشت، گذشته از مجالس تدريس فقه و اصول و تفسيرى كه ساليانى دراز در حوزه علميّه اين شهر اقامه نمود و
تا كنون نيز ادامه دارد، به تربيت نفوس مستعدّ و طالب معارف الهى نيز همّت گماشت. گذشته از جلسات درس اخلاق ايشان كه در شمارى از مدارس علميّه اين شهر برگزار مى شود، نماز جماعت و مجالس وعظ و تذكير ايشان كه در مسجد كمرزرّين اصفهان برپاست، در ميان عاشقان اهل بيت و طالبان معرفت الله از شهرتى بسزا برخوردار است.
اميد مى بريم كه خداوند وجود مبارك و شريف آن استاد فرزانه را پايدار دارد، و از تمامىِ مكروهات مصون نمايد.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي ناصري
محل تولد : رشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/7/1
زندگينامه علمي
ايشان در سال 1344 هجري شمسي در روستاي «مژده» از توابع شهر رشت در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. تحصيلات دبستان، راهنمايي و دبيرستان را در محل تولد گذراند و تحصيلات حوزوي را از سال 1361 از مدرسه علميه امام صادق (ع) رشت آغاز و تا سال 1376 در حوزه علميه مشهد مقدس دنبال نمود. در سال 1377 وارد حوزه علميه قم شد و طي ده سال در حوزه علميه مشهد و قم در دروس خارج فقه و اصول از محضر اساتيد معزز و آيات عظام: «مرتضوي»، «فلسفي»، «رضازاده»، «ميزرا جواد تبريزي»، «معرفت» و «سبحاني» بهره جست.
وي تحصيلات دانشگاهي را تا مقطع كارشناسي در رشته «علوم قرآن و حديث و اديان و عرفان» در دانشگاه علوم اسلامي رضوي و دانشگاه فردوسي مشهد دنبال نمود. و در سال 1378 در دانشكده الهيات دانشگاه تهران از پايان نامه كارشناسي ارشد با عنوان «بررسي جايگاه هنر در كتاب و سنت» و در سال 1382 در همين دانشكده
از رساله دكتراي خود با عنوان «بررسي مكتب تفسيري صدرالمتألهين» دفاع نمود. وي در طي اين سال ها در كنار تدريس، در زمينه هاي تحقيق، مديريت پژوهش، ارائه طرح هاي آموزشي و پژوهشي فعاليت داشته است. در ادامه نمايۀ فعاليت هاي ايشان در زمينه هاي فوق منعكس شده است.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فريدون ناصرى، يكى از شاگردان با استعداد و هنرمند «هنرستان عالى موسيقى» است كه بسيار خوب در اين مؤسسه عالى رشد و نمو كرد و زحمات استادانش را به حق پاسخى شايسته داد. وى به سال 1309 شمسى در تهران متولد شد و پدرش از افسران ارتش بود كه مردى بسيار در كار، مقرراتى و سخت گير و انضباطى بود ولى خيلى حساس و خوش قلب و هنردوست بود و همين امر موجب دوستى او با هنرمندانى مثل: ابوالحسن صبا، حبيب سماعى، وزيرى تبار، نورعلى برومند، مجيد و حميد وفادار، مهدى خالدى، حسين تهرانى، حسين قوامى و... بود و منزلش محل رفت و آمد اين هنرمندان و همنشينى با ايشان بود. فريدون كه كودكى بيش نبود اغلب با شيطنتها و بازى گوشى هاى خود موجب ناخرسندى پدرش مى شد و از طرفى در مدرسه درس نمى خواند و نمرات بسيار بدى از معلمين مى گرفت ولى همين طفل شيطان و گريزپا از مدرسه و درس وقتى كه مجلس شعر و موسيقى برپا مى گشت و اين هنرمندان از ديوان شعرا اشعارى را انتخاب و همراه با صداى خوش خوانندگان حاضر در مجلس گوشه هايى را از موسيقى ملى را براى خود به اجرا درمى آوردند، وى سراپا گوش مى شد و ديگر اثرى از شيطنت در او نبود، اين عمل موجب شد تا اين استادان موسيقى ايران به سرهنگ ناصرى
مى گويند: «على بابا فريدون به موسيقى علاقه اى شديد دارد وى را به مدرسه ى موسيقى ببريد تا در آنجا تحصيل كند»، پدر كه علاقه ى فرزند را به موسيقى مى بيند با توصيه ى دوستان نام وى را در اين مدرسه ثبت مى كند.
فريدون ناصرى در سال پنجم دبستان درس مى خواند كه وارد هنرستان عالى موسيقى شد، محل اين مدرسه در كوچه ى خندان بود و در آن زمان نوبت دوم رياست مرحوم استاد علينقى خان وزيرى و نظامت مدرسه با مرحوم على محمد خادم ميثاق بود، اين مدرسه علاوه بر تعليم موسيقى، تمام دروس دبستان و دبيرستانها را نيز داشت كه بايد شاگردان مى خواندند و امتحان مى دادند، ناصرى در اين مدرسه علاوه بر موسيقى، دروس دبيرستانى را مى خواند و امتحان مى داد و شاگردى كه در بيرون هنرستان دو سال، دو سال رفوزه مى شد در اينجا با نمرات عالى هر سال قبول مى شد. پس از چندى محل هنرستان به كوچه ى ارفع آمد و شادروان روح اللَّه خالقى شد مسئول هنرستان و يك سال پس از ايشان پرويز محمود آمد كه روبيك گريگوريان سمت ناظم هنرستان را عهده دار بود، ناصرى هر سال يك ساز تمرين كرد و نواخت و سازهاى مختلف را آزمايش كرد ولى خيلى زود دلش را مى زد و وى را اغنا نمى كرد، تا اين كه باغچه بان ناصحى به ايران آمد و كلاس آرمونى در هنرستان افتتاح شد، وى كه در اين زمان سال سوم متوسطه بود نزد باغچه بان رفت و كلاس آهنگسازى را ديد و هر سال با نمرات عالى كه دريافت ديپلم قبول مى شود بايد گفت كه ناصرى كار آهنگسازى را مديون باغچه بان است.
فريدون ناصرى ضمن كار آهنگسازى نزد باغچه بان
با هوشنگ استوار كه در بلژيك تحصيل موسيقى كرده و دوره ى كنسرواتوار بروكسل را ديده بود آشنا مى شود و اين آشنايى و رفاقت موجب مى شود تا نامه اى استوار به بلژيك نوشت و وسيله ى مسافرت ناصرى به اين كشور و آشنايى با «آندره سورى» استاد بزرگ و موسيقيدان وزريده ى اروپايى گردد و او بسيار نياموخته ها را از «آندره سورى» آموخت و چنان از خود استعدادى بروز داد و پيشرفت كرد كه دوستى صميمانه اى بين وى و استاد به وجود آمد به طورى كه «سورى» غير از كلاس عمومى به اين شاگرد ساعى و خوب بطور خصوصى درس مى داد و بعد از چندى اركستر هفت نفرى درست كرد كه كارهاى مدرن ديگر آهنگسازان جهان را اجرا مى كردند، اولين برنامه را ناصرى با اين گروه در راديو بروكسل اجرا كرد كه نوازنده ى ضربى بود سپس در شهرهاى مختلف بلژيك، راديو كلن، مونيخ، هلند، سوئد، نروژ و دانمارك برنامه هايى اجرا مى كنند. فريدون ناصرى نزديك شش سال در بلژيك بود كه متأسفانه پدرش، در تهران دار فانى را وداع گفت و او به ايران بازمى گردد.
وى در اواخر سال 1342 با فعاليت در فرهنگ و هنر، كار هنرى خود را به طور مستمر و سازنده در ايران شروع كرد و مدت هفت هفته در آرشير موسيقى ملى كار كرد، سپس در سال 1343 به راديو رفت و عضو رسمى شوراى موسيقى راديو گرديد و در اين اداره، مسئوليت آرشيو موسيقى غربى را نيز عهده دار شد، سپس با مرتضى حنانه مشتركاً اركستر فارابى را اداره كرد و پس از چندى كه تغييراتى در راديو داده شد و اركسترها بزرگ شدند وى قطعاتى نيز براى
اين اركسترها نوشت سپس از اركسترهاى: «باربد» و «نكيسا» ياد كرد كه ناصرى مسئول اركستر «باربد» و كسروى مسئول اركستر «نكيسا» مى شوند تا اين كه راديو و تلويزيون در هم ادغام مى شوند و او مسئول چك موسيقى شبكه ى يك مى شود و در ضمن اين مدت وى پنج موسيقى كلاسيك تا مدرن، گام با گام با موسيقى، موسيقى قرن، موسيقى ملل كه وى هم نويسنده بود، هم گوينده و خلاصه همه كاره بود! تا سال 1357 كه كار و همكارى اش با راديو ادامه داشت.
اولين آهنگى را كه وى ساخت سال اول متوسطه بود كه مرحوم داريوش رفيعى در فيلم خوانده بود و از ساخته هاى سردار ساكر كارگردان سينماى ايران و هند بود ولى آهنگسازى به طور جدى را با فيلم «ستارخان» از ساخته هاى على حاتمى شروع كرد سپس براى سريال تلويزيونى «مثنوى معنوى» از ساخته هاى همين كارگردان «زنبورك» از فرخ غفارى، «حسن سياه» از پرويز اصانلو، «فصل خون» از حبيب كاوش، «محكومين»، «تاريخ سازان» از هادى صابر، «كفشهاى ميرزا نوروز» از محمد متوسلانى، «آن سوى مه»، «ناخدا خورشيد» از ناصر تقوايى و «جنگل بان»، «سفر غريب»، «خانه اى مثل شهر»، «ردپايى بر شن» سريال تلويزيونى «خانه در انتظار»، «پنجره»، «هى جو» و «اى ايران» را آهنگ ساخت. وى كارهاى بسيارى در راديو انجام داده كه نيمه كاره مانده مثل: «ميترا»، «رقص كوهستان»، «لالايى» و... ناصرى كتابى درباره ى موسيقى نوشته كه عنوان آن «اصطلاحات جهانى و لغات رايج ايتاليايى» در موسيقى مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلام حسين ناطقي
محل تولد : باميان
شهرت
تابعيت : افغانستان
تاريخ تولد : 1354/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب
غلام حسين ناطقي تبعه افغانستان در سال 1354 شمسي در خانواده مذهبي ديده به جهان گشودم و پس از دوران كودكي به دليل تعطيل بودن مدارس دولتي به خاطر انقلاب به مكتب خانه رفتم و در مدت 4 - 5 ماه حضور در آن، افزون بر آموزش روخواني قرآن كريم، بر خواندن متون فارسي نيز تسلط پيدا كردم به گونه اي كه به راحتي مي توانستم هر متن فارسي را بخوانم به همين دليل مورد تشويق معلم و بستگان به ويژه خانواده ام قرار گرفتم و آنان تشويق نمودند كه طلبه بشوم ولي به خاطر تعطيل بودن مدرسه علميه اي كه در محل سكونت ما بود و نيز كم بودن سنم كه مانع رفتنم در جاي ديگر مي شد؛ چند سالي نتوانستم به مدرسه علميه بروم.
در سال 68 شمسي مدرسه علميه «محمديه» در نزديك محل منطقه سكونت ما احياء شد و من از فرصت استفاده نموده و به اين مدرسه رفتم و به آموزش صرف و برخي از كتابهاي جامع المقدمات مثل: (عوامل في النحو و ملامحسن) مشغول شدم ولي به دليل نبود امكانات به ويژه در دسترس نبودن استاد، اكثر ايام اين مدرسه تعطيل بود. لذا در سال 1369 تصميم گرفتم كه به مدرسه علميه «بلخاب» بروم و در آنجا ادامه تحصيل بدهم. پس از مسافرت به اين مدرسه و مدتي تحصيل دريافتم كه متاسفانه وضعيت اين مدرسه نيز بهتر از مدرسه محل سكونت من نيست لذا بر آن شدم كه به جمهوري اسلامي ايران بروم و در حوزه علميه قم به فراگيري علوم اسلامي بپردازم .
به همين منظور در اواخر پاييز
1370 شمسي عازم جمهوري اسلامي ايران شده و پس از ورود به جمهوري اسلامي ايران و حضور در مرقد مطهر ثامن الائمه حضرت امام رضا به قم آمده و در حوزه علميه مشغول تحصيل شدم. مدت دو سال به صورت آزاد درس خواندم و در سال 1373 در آزمون پذيرشي مركز جهاني علوم اسلامي شركت كرده و پذيرفته شدم. پس از قبولي دراين مركز، مدت دو سال به همان شيوه سنتي (يعني تمركز دوره فقه و اصول) تنها و غافل از ساير علوم مورد نياز يك روحاني و مبلغ تعاليم عاليه اسلام، ادامه تحصيل دادم ولي به اين نتيجه رسيدم كه اين شيوه كارآيي كمتري دارد و نمي تواند پاسخگوي تمام نيازهاي جامعه امروزي مسلمانان بوده باشد.
لذا در سال 1375 با توجه به سامان يابي آموزشي مركز جهاني علوم اسلامي و هدايت بخشي از طلاب به مدارس علميه، به مدرسه علميه مومنيه رفته و سطح دوم حوزه را تا سال 1378 به پايان رساندم. در همين سال آزمون كارشناسي ارشد در رشته «علوم قرآن و حديث» از سوي مركز جهاني برگذار شد و در آن شركت كرده و پذيرفته شدم. پس از اين، به مدرسه عالي امام خميني انتقال يافتم و در آنجا ادامه تحصيل دادم و سطح سه را در اين مدرسه به پايان رسانده و در سال 1384 از پايان نامه خود تحت عنوان: «بررسي آراي شرق شناسان پيرامون گزارشات تاريخي قرآن» با درجه عالي دفاع نمودم و اكنون در سطح چهار حوزه مشغول به تحصيل مي باشم.
ضمن اشتغال در دروس حوزه، در امتحانات دروس كلاسيك شركت و به صورت جهشي امتحان داده
و ديپلم خود را در رشته معارف اسلامي گرفتم. مدتي است كه دست به قلم نيز هستم و در برخي از همايش هاي علمي پژوهشي شركت كرده ام از جمله: اولين همايش ملي پژوهش هاي قرآني حوزه و دانشگاه كه مقاله «واقع نمايي زبان قرآن در گزاره ها تاريخي» را ارائه دادم و از مقالات برتر شناخته شد و حق ارائه يافتم و آن را در كميسيون تخصصي «قرآن و جامعه شناسي» ارائه و به سوالات اساتيد پيرامون آن پاسخ دادم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
باختران (كرمانشاه)، سرزمين دلاوران، ديار عاشقان پاك باخته و عارفان، خطه اى از خاك ايران زمين كه از دامنه هاى كوه «بيستون» آن تا قلل رفيع و سر به فلك كشيده ى «دالاهو» همه جاى آن الهام بخش شعرا، عرفا و موسيقيدانان آن ديار مى باشد.
محيط خاص هنرى و عارفانه ى اين قسمت از سرزمين وطن عزيزمان ايران، با آن آداب و سنن كهن و اصيل ايرانى و فرهنگ غنى و پربار، موسيقى و ساز را وسيله اى براى عبادت مردم درآورده به نحوى كه اگر نگاهى به تاريخ اين قسمت وطنمان بياندازيم متوجه خواهيم شد كه چه عارفان، شاعران و موسيقيدانان بزرگى از اين منطقه ظهور و چه فخرآفرين در موسيقى، شعر و ترانه و فرهنگ و ادبيات كشور بوده اند.
شهرام ناظرى نيز به سال 1328 در اين شهر و در خانواده اى اهل موسيقى و هنر متولد گشت. وى از همان كودكى كه صداى خوش مانند اكثر خوانندگان در خانواده شان موروثى بوده، از پدر و مادر خود به ارث مى برد و پدرش كه صدايى لطيف و خوش داشت و از سبك قدما و خوانندگان آن ديار به خصوص شادروان شيخ
حسين داودى خواننده بزرگ بهره گرفته بود فرزند را تحت تعليم مى گيرد. (ناگفته نماند كه قطب اين خانواده مرحوم استاد حاجى خان ناظرى بوده كه اكثر موسيقى دانهاى كرمانشاه را با «نت» و موسيقى اصيل ايران آشنا و تعليم داده و خود از شاگردان درويش خان و كلنل وزيرى بوده). پدر شهرام ضمن آشنايى با گوشه ها و رديفهاى آواز ايرانى با نواختن سه تار هم آشنايى داشته و شهرام در چنين محيطى پرورش مى يابد و اين محيط مناسب هنرى موجب مى شود تا وى در سن 9 سالگى اولين برنامه ى هنرى خود را در راديو كرمانشاه همراه با تار مرحوم درويش كه از نوازندگان خوب و مشهور كرمانشاه بود اجرا نمايد، وى سپس در يازده سالگى در راديو تلويزيون ايران چند برنامه در جهت آواز ايرانى اجرا مى نمايد و براى پربارتر كردن و درك بيشتر موسيقى و ارائه آن، ارتباط بيشترى با پسرعمويش على ناظرى و درويش نعمت على خان خراباتى كه تأثير بزرگ و مهمى در آشنا شدنش با موسيقى محلى كردى و درك آن داشته اند برقرار مى كند.
شهرام ناظرى، چون هميشه در پى كسب فيض و بهره بردن از مكاتب و استادان مختلف بوده، لذا در سال 1345 جهت آشنايى و بهره گيرى از محضر اساتيدى چون: شادروانان عبداللَّه خان دوامى، نورعلى خان برومند، محمود كريمى، عبدالعلى وزيرى، حسين قوامى و محمدرضا شجريان مقيم تهران مى شود و ضمن بهره گيرى از اين اساتيد جهت آموختن و نواختن سه تار نزد استادان سه تار آقايان: احمد عبادى، محمود تاجبخش، جلال ذوالفنون، محمود هاشمى مى رود، سپس به مدت يك سال در تبريز با نوازندگان و موسيقيدانان بزرگ آن ديار مانند آقايان: بيگجه خانى، محمود فرنام، قيطانچيان كه از
شاگردان مرحوم اقبال آذر بودند و از نزديك با ايشان آشنا و كار مى كند. شهرام ناظرى در سال 1354 بنا به پيشنهاد مرحوم نورعلى برومند به استخدام راديو تلويزيون درمى آيد و اولين برنامه ى خود را با گروه «شيدا»، به سرپرستى محمدرضا لطفى با مثنوى «مولانا» و ترانه اى از شيخ بهايى اجرا مى نمايد و پس از آن با گروه «عارف» به سرپرستى حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان همكاريش را آغاز و ادامه مى دهد. وى در سال 1355 در نخستين كنكور موسيقى سنتى ايران، مقام اول را به دست آورد و در سال 1356 همراه گروه «سماعى» به سرپرستى اصغر بهارى و حسن ناهيد براى اجراى كنسرت در جشنواره ى طوس انتخاب مى شود. در سال 1357 همراه گروه فرهنگى «چاووش» كه وى از اعضاء اصلى آن بود توانست در سخت ترين شرايط صداى موسيقى سنتى و اصيل ايران به گوش مردم هنردوست كشور برساند و در هموار كردن راه و اصالت اين موسيقى نقش مهمى داشته باشد.
شهرام ناظرى، از سال 1357 الى 1360، با تلاشى پى گير و بى وقفه، نوارهاى: چاووش 2، چاووش 3، چاووش 4، چاووش 7، چاووش 8 با همكارى گروه «چاووش» و گروه «شيدا» و «عارف» به سرپرستى محمدرضا لطفى، حسين عليزاده، پرويز مشكاتيان، نوار مثنوى «موسى و شبان» با همكارى جلال ذالفنون و بهزاد فروهرى، نوار «شعر و عرفان» با همكارى نوازندگان مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران گروه «مولانا» به سرپرستى جليل عندليبى، نوار «صداى سخن عشق» با همكارى گروه تنبور «شمس» به سرپرستى على ناظرى، نوار «لاله بهار» با همكارى گروه «عارف» به سرپرستى پرويز مشكاتيان، آثار «گل هميشه بهار» و «تابلوهاى انقلاب»
و «افق خونين» با همكارى اركستر سنفونيك تهران كه آهنگ آن را آقاى هوشنگ كامكار ساخته بود، نوار «مرا عاشق» با همكارى گروه «عارف» به سرپرستى پرويز مشكاتيان وى از سال 1360 به بعد رفته رفته كناره گيرى كرد و به طرق مختلف مشغول تدريس موسيقى و رديفهاى آوازى به علاقمندان گرديد.
شهرام ناظرى، از سال 1357 الى شال 1359 كنسرتهاى متعددى در سالنها و مراكز مختلف از جمله: دانشكده هنرهاى زيبا دانشگاه تهران، دانشكده فنى، دانشگاه علم و صنعت، پنج بار در تالار وحدت (رودكى)، سه بار در مجموعه ى آزادى، پارك ارم، فرهنگ سراى نياوران، اتحاديه كارگران، جامعه زرتشتيان ايران، دانشگاه پزشكى مشهد، در شهرستان گرگان، دوبار در سفارت ايتاليا، كنسرتهاى متعدد در كانون «چاووش»، كنسرتهايى بر مزار شاعران نامدار ايران: فردوسى و خيام. برپا كرد شهرام ناظرى پس از سه سال وقفه و ركود در كار هنرى و رسيدى و تجديدنظر در كارها و آثار گذشته ى خود، مجدداً از سال 1363 تا سال 1367 اين كارها و آثار را ارائه كرد: كنسرت در كليساى سفارت آلمان، نوار «گل صد برگ» با همكارى گروه «سه تار» به سرپرستى جلال ذوالفنون، نوار «يادگار دوست» با همكارى اركستر بزرگ به سرپرستى كامبيز روشن روان، نوار «بشنو از نى» با همكارى اركستر مجلسى به سرپرستى فريدون شهبازيان، نوار «كيش مهر» و «بى قرار» با همكارى نوازندگان مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران، به سرپرستى جليل عندليبى، نوار نجوا» با همكارى اركستر مجلس به سرپرستى حسن يوسف زمانى، نوار «زمستان» اركستر سنفونيك، تنظيم از محمدرضا درويشى، نوار موسيقى «محلى كردى» و موسيقى تنبور «بر سماع آفتاب» به سرپرستى على ناظرى، نوار موسيقى «سنتى ايران»
با همكارى گروهى از بزرگان موسيقى ايران به سرپرستى استاد فرامرز پايور، نوار «آتشى در نيستان» با همكارى گروه «سه تار» به سرپرستى جلال ذوالفنون، نوار «گلستانه» به ياد سهراب سپهرى با همكارى اركستر سنفونيك به سرپرستى هوشنگ كامكار، نوار «شورانگيز» با همكارى گروه «شيدا» و «عارف» به سرپرستى حسين عليزاده. شهرام ناظرى، از لحاظ فراگيرى ادبيات، سالها تحت نظر دكتر شفيعى كدكنى بوده و از اين استاد ارزنده كسب فيض مى كرده كه در كار هنرى او بسيار مؤثر و راهگشا بوده.
ناظرى جهت شناساندن موسيقى سنتى ايران كنسرتهايى به دعوت راديو فرانسه در تئاتر شهر پاريس برپا و به مناسبت بزرگداشت حافظ در محل يونسكو واقع در پاريس و در كشورهاى سوئيس شهر ژنو و بلژيك شهر بروكسل با همكارى داريوش طلايى و بيژن كامكار اجرا نموده، در ضمن دعوتهايى نيز جهت برپايى كنسرت از وى توسط دانشگاههاى: هاروارد، بستون، هنرهاى زيباى بستون آمريكا، دانشگاه آكسفورد لندن، راديو پاريس، سازمان جهانى يونسكو و سازمان هنرى «مانداپا» در پاريس به عمل آمده.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : دكتر حبيب اله ناظم در سال 1331 در شهر رضا به دنيا آمد بعد از گذراندن دوره متوسطه وارد دانشگاه شد وي داراي مدرك دكتراي تخصصي بيوشيمي بالين از دانشگاه تهران است و هم اكنون عضو هيئت علمي در دانشگاه علامه طباطبايي است.
گروه : علوم پايه
رشته : بيوشيمي
گرايش : بيوشيمي باليني
والدين و انساب : پدر وي حاج ميرزا حسن ناظم و مادر محترمشان سركار خانم فاطمه الي قي است و برادران وي دكتر سعيد ناظم و دكتر احمد ناظم و دكتر ناصر ناظم
همگي داراي فوق تخصص جراحي قلب ، دكتر فضل اله ناظم و دكتر منصور ناظم است.
خاطرات كودكي : دكتر ناظم از آن دوران عدم وجود وسائل تفريحي و سرگرميهاي وقت گير در شهر رضا را عنوان ميكند كه همين امر باعث شده بود كه او و ديگر فرزندان توانستند دروس خود را بنحو احسن فرا بگيرند و جزء شاگردان ممتاز شوند . و در حين و ادامه تحصيل تشويق برادران بزرگتر كه در رشته پزشكي تحصيل ميكردند بي تاثير نبود.
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : دكتر ناظم در يك خانواده مذهبي كه از درآمد مالي برخوردار نبودند پرورش يافت، پدر متدين و مادر مقيد به اجراي مراسم ذهبي بودند و بطور مجموع محيط خوبي براي فراگيري علم فراهم مي آمد . او مي گويد:« مادرم سواد نداشت ولي علاقه زيادي به قرآن داشت و من هم مشغول خواندن آن در يكي دو روز از ايام هفته بودم وقتي گوش فراميداد و با اينكه مفهوم آن را درك نمي كرد بسيار مشوق ميشد »
تحصيلات رسمي و حرفه اي : مدرك دكتراي تخصصي بيوشيمي (بيوشيمي پاتولوژِي) از دانشگاه علوم پزشكي تهران
فعاليتهاي ضمن تحصيل : دكتر ناظم در دوران تحصيل به امور دارويي و داروشناسي مشغو بود و همواره مصر به آن كه شيمي حياتي را بنحو احسن ياد بگيرد.
استادان و مربيان : دكتر ناظم از محضر اساتيد بزرگي مانند دكتر ناصر ملك ، استاد ممتاز دانشگاه در تهران در رشته بيوشيمي استفاده كرده است
همسر و فرزندان : همسر دكتر ناظم سركار خانم نوشين حقيقي ديپلم علوم تجربي و خانه دار ميباشند و تنها فرزند وي مانيا ناظم
است.
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : - مشاور رياست دانشگاه پيام نور كشور و رئيس منطقه 3 دانشگاه پيام نور - رياست دانشگاه پيام نور زرين شهر 1377 - رياست دانشگاه پيام نور شاهين شهر - راه اندازي دانشگاه پيام نور دولت آباد - معاون آموزش دانشگاه آزاد اسلامي نجف آباد - مدير گروه زيست شناسي دانشگاه پيام نور - سردبير مجله علمي پژوهشي پيك ارز علوم - عضو كميته برنامه ريزي شوراي گسترش وزارت علوم - عضو هيئت تحريريه مجله پژوهشي پزشك آزمايشگاه
فعاليتهاي آموزشي : دكتر ناظم عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبائي است وي تدريس در دانشكده پزشكي و پرستاري دانشگاه تهران، تدريس در دانشكده هاي پزشكي و داروسازي دانشگا آزاد اسلامي ، تدريس در دوره فوق ليسانس دانشكده علوم تغذيه دانشگاه شهيد بهشتي ، تدريس در دانشكده بهداشت دانشگاه اصفهان و دوره فوق ليسانس در دانشگاه تربيت مدرس در كارنامه دارد.
مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : - ساخت مركز پيام نور شهر رضا كه قبلا بنام دانشگاه آزاد واحود شهر رضا ناميده ميشد به همت و كوشش دكتر ناظم و برادرانشان و مردم آن منطقه. - ساخت دانشگاه زرين در دوران جمهوري اسلامي كه به همت ايشان و و فرد نيكوكار ايجاد شد و هم اكنون فعال ميباشد. - همچنين دانشگاه پيام نور شاهين شهر و دولت آباد.
جوائز و نشانها : مرد سال 1998 مركز بين المللي كمريج انگلستان
________________________________________
آثار :
1 بهداشت و كمكهاي اوليه
2 بيماريهاي دهان و دندان
3
پيش گيري درمان فشار خون
4 تشخيص سرطان سينه
5 فارموكولوژي پزشكي
ويژگي اثر : 1988 و 1984
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1331 ش)، نوازنده و سازنده ى ساز. در يزد به دنيا آمد. از كودكى با سنتور آشنا شد و براى آموختن آن به تهران و نزد حبيب سماعى رفت. وى در آن هنگام كه ساخت سنتور روى اصول و قواعد درستى نبود، شروع به ساختن اين ساز كرد و در فن خود مهارت به سزايى يافت. سنتورهاى ساخت اين استاد علاوه بر ايران، در بسيارى از كشورهاى ديگر رايج است و مشتاقان فراوانى دارد. ناظمى در نوازندگى سنتور نيز پنجه اى شيرين داشت و نوار و صفحاتى با تاج اصفهانى و جليل شهناز، در دستگاه هاى «بيات ترك»، «ابوعطا»، «شور»، «سه گاه» و «دشتى» پر كرده است.[1]
سازنده ى ساز.
تولد: 1331، يزد.
درگذشت: 1 خرداد 1376.
مهدى ناظمى، فرزند حسين ناظم التجار و نوه ى حاج محمدصادق ناظم التجار يزدى، بود. نوازندگى و ساخت ساز سنتور را نزد حبيب سماعى و ابوالحسن صبا فراگرفت. وى يكى از مشهورترين سازندگان سنتور در تاريخ يك صد و پنجاه ساله ى معاصر بود.
مهدى ناظمى به سال 1289 شمسى در شهرستان يزد و در خانواده اى متدين و سرشناس متولد شد. جد ناظمى، مرحوم حاج محمدصادق ناظم التجار، در زمان ناصرالدين شاه قاجار، از تهران براى نظامت، اداره ى يزد انتخاب گرديد و وى پس از رفتن به محل مأموريت، اولين كار خير و بزرگى كه انجام داد، ساختن دهى به نام صادق آباد در دو فرسنگى يزد بود و با حفر قنوات و ايجاد تأسيسات رفاهى و عام المنفعه بسيار
موجب آبادانى قسمت هاى بزرگى از صحراى آن زمان يزد گرديد و نصف اين ده را جزء موقوفات حضرت امام حسين (ع) قرار داد.
مهدى ناظمى بيش از هشت سال نداشت كه در مجلس جشنى با سنتور و صداى سحرانگيز آن آشنا شد و اين اولين اثرى بود كه اين ساز در وى به جاى گذارد و با پولى كه جمع آورى كرد از «زادور ارمنى» كه در يزد به ساختن سه تار و سنتور مشغول بود و كارش خيلى خوب بود سنتورى خريدارى كرد و در منزل نزد خود به نواختن مى پردازد ولى چون خانواده ى وى بسيار مذهبى بودند و پدرش معتقد بود به جاى نواختن ساز به درس و مشق بايد برسد لذا سنتور وى را زير پاها لگد كرد و شكست.
چند سال از اين ماجرا سپرى شد تا با خانواده به اصفهان رفتند و در آن شهر اقامت گزيدند. در اصفهان به مرور زمان با دوستان هنرمندى مثل جليل شهناز آشنا مى شود. روزى جليل شهناز به وى مى گويد: «ناظمى تو پدر مرا مى شناسى؟» وى در جواب مى گويد نه. و او به ناظمى مى گويد: مى برمت نزد پدرم تا آشنا شوى و در ضمن قدرى براى شما سنتور بزند. ناظمى پس از آشنايى با شعبان خان پدر جليل شهناز و گوش دادن به پنجه اى از ساز او شيفته و شيداى سنتور و به قول خودش اين «ذوذنقه» گرديد و تا امروز وى عاشق و سنتور معشوق او مى باشد.
روزى صداى آواز تاج همراه با ويولن استاد صبا و سنتور حبيب سماعى را از راديو در اصفهان مى شنود و تصميم مى گيرد كه به تهران رفته و از نزديك حبيب سماعى را
ملاقات نمايد.
در تهران، مهدى ناظمى با زحمات فراوان موفق به يافتن سماعى و آشنا با او مى شود و شروع مى كند نزد وى مشق سنتور و تعليم گرفتن، بايد يادآور شد كه حبيب سماعى حوصله تعليم شاگرد را نداشت و پس از چند جلسه كه به شاگردى تعليم مى داد او را رها مى كرد و در كلاس او پيش از آن كه محل تعليم و تعلم باشد، محفل انس و دوستى بود زيرا بيشتر مواقع هنرمندانى چون ابوالحسن خان صبا، نورعلى خان برومند، ابراهيم خان منصورى، حسين ياحقى، مرتضى عبدالرسولى، قباد ظفر دور هم جمع مى شدند و صحبت ها داشتند ديگر وقتى براى حبيب جهت تدريس به شاگردان باقى نمى ماند. به همين دليل هم از شاگردان شاخص حبيب سماعى بيشتر از مهندس قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى نام برده مى شود.
در آن روزگار ساخت سنتور روى اصول و قواعد درست هنوز پيشرفت چندانى نكرده بود و سنتور خوب و خوش صدا كه روى حساب و كتاب ساخته شده باشد از تعداد پنج يا شش در سراسر كشور تجاوز نمى كرد و لذا روزى ناظمى به سماعى مى گويد ساز خوب وجود ندارد و ساز بد هم در دسترس همگان قرار ندارد چه بايد كرد و دوستداران اين ساز چه بايد بكنند؟ سماعى در جواب به وى مى گويد تو يكى از اتاق هاى خانه ى خود را به ساختن سنتور اختصاص بده و در ساخت آن من شما را كمك مى كنم و از اين زمان به بعد بود كه استاد مهدى ناظمى وارد مرحله ى جديدى از زندگى هنرى خود شد و صنعت سنتورسازى كشور نيز وارد دوران و تحول بزرگ و سازنده گرديد به طورى كه سنتورهاى
اين استاد فرزانه و بزرگ نظير ندارد زيرا گذشته از آن كه سنتورهاى ايشان بسيار ظريف، زيبا و شكيل ساخته مى شوند همگى داراى صدايى صاف و يكنواخت مى باشند كه اگر نوازنده درست مضراب بزند، صداى بين تمام خرك ها يكسان مساوى است و اين امتياز بزرگ و عالى را سنتورهاى ناظمى دارا مى باشد. سنتورهاى ساخت وى علاوه بر ايران كه مشتاقان فراوان دارد در بسيارى از ممالك جهان در دست هنرمندان است و آن را چون جان شيرين گرامى مى دارند.
مهدى ناظمى علاوه بر ساختن سنتور و تبحر در آن در نوازندگى اين ساز پنجه اى شيرين و گوشنواز دارد و نوار و صفحاتى نيز با تاج اصفهانى و سعادتمند قمى و جليل شهناز در «بيات ترك»، «ابوعطا»، «شور»، «سه گاه»، «دشتى» دارد. وى مردى است متدين و خوش بيان و برخورد، آشنا به زبان انگليسى و داراى خط خوش و زيبا و پس از ازدواج خداوند دخترى به وى عنايت فرمود كه ناظمى به او سخت دلبند است.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (599/ 2)، سرگذشت موسيقى (173/ 1)، مردان موسيقى (396 -392/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1348 -1298 ش)، موسيقيدان، خطاط و نقاش. در قم به دنيا آمد. وى از همان كودكى زير نظر پدرش- كه يكى از خوشنويسان بنام بود- تعليم خط گرفت و سپس نزد حسينعلى خوشنويس اين هنر را تكميل كرد. در نوجوانى به موسيقى علاقه مند شد و براى يادگيرى آن به محضر حسين هنگ آفرين رفت. پس از مدتى در كلاس ابوالحسن خان صبا حضور يافت و نواختن ويولن را نزد آن استاد تكميل نمود. در 1318 ش كلاس موسيقى تأسيس كرد و در
ضمن به ساختن ساز، به ويژه سنتور، روى آورد. وى علاوه بر موسيقى و خوشنويسى، از مينياتور و تذهيب نيز اطلاع كافى داشت و آثارى از خود باقى گذاشته است. او سالها دبير خط و نقاشى و موسيقى بود. نامدارى در 1319 ش وارد سازمان راديو شد و اركسترى تهيه كرد و خود سرپرستى آن را به عهده گرفت. وى در نوشتن خط نت مهارت به سزايى داشت و به درخواست روح اللَّه خالقى كتاب اول و دوم «تار» را با خط زيباى خود نوشت. از آهنگهاى او «سفر برگرد» را مى توان نام برد كه خواننده ى آن حسن كاووسى است.[1]
در تاريخ موسيقى كشورمان هستند بسيار اشخاصى كه با تمام بزرگى و والايى، بى سر و صدا مى آيند و در ناكامى به سر مى برند و در گمنامى و بى سر و صدا از اين جهان فانى رخت برمى بندند و مى روند. يكى از اين اشخاص، هنرمند شايسته شادروان على محمد نامدارى بود كه به تاريخ 1298 در خلجستان شهرستان قم متولد شد و از همان كودكى زير نظر پدرش كه يكى از خوشنويسان به نام بود در اين رشته از هنر كار كرد و بعد از آن نزد مرحوم حسينعلى خوشنويس اين هنر را تكميل كرد.
در سن چهارده سالگى بود كه همراه خانواده به تهران آمد و به موسيقى علاقمند شد و نزد زنده ياد استاد حسين هنگ آفرين به فراگيرى موسيقى و علم آن پرداخت و در سن بيست سالگى بود كه به كلاس ابوالحسن خان صبا رفت و موسيقى و نواختن ويولن را نزد آن استاد بزرگ و دلسوز تكميل نمود و خود در سال 1318 در سه راه ژاله قسمت شمالى ساختمان
مجلس كلاس موسيقى جهت تعليم و تربيت هنرآموز تأسيس نمود و در ضمن به ساختن ساز بخصوص سنتور روى آورد. على محمد نامدارى، علاوه بر موسيقى، خطاطى و نقاشى كه آثار متعددى از وى به جاى مانده و همگى از استادى و ذوق ظريف و خلاق آن شادروان حكايت مى نمايد، از هنر مينياتور و تذهيب اطلاع كافى داشت و از جميع جهات در اين رشته استاد بود ولى آن طور كه بايد و شايد دستگاههاى دولتى آن زمان و جو روزگار از اين هنرمند بهره نگرفت.
در سال 1319 كه تازه راديو تأسيس يافته بود، وى وارد كار راديو شد و اركسترى ترتيب داد و سرپرستى آن را به عهده گرفت كه آهنگ ها و شعرهايى را كه خواننده مى خواند خود مى ساخت و مى سرود. على محمد نامدارى در نوشتن خط نت مهارت بسزايى داشت و همين امر موجب گشت تا شادروان استاد روح اللَّه خالقى از ايشان خواست تا كتاب اول و دوم تار بنويسد و او با خط بسيار زيباى خود اين خواسته استاد را اجابت كرد.
نامدارى سال هاى سال با راديوهاى تهران، ژاندارمرى، نيروى هوايى و شهربانى همكارى كرد و هر هفته آهنگ ها و ترانه هايى براى اجرا در اين فرستنده ها آماده با اركستر اجرا مى كرد. از آهنگ هاى خوب به يادماندنى وى بايد از «سفر بر گرد» را نام برد كه شهرت بسزايى به دست آورد و خواننده ى آن حسن كاووسى بود. على محمد نامدارى، سال ها دبير خط و نقاشى و موسيقى چندين دبيرستان و دبستان تهران بود او چهار فرزند به نامهاى شهلا، شهرام، بهرام و حسين به يادگار گذاشت و در سال 48/4/12 بر اثر بيمارى كبد و كليه
درگذشت، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (79 -77/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن ناهيد يكى از «نى» نوازان خوب و باارزشى است كه به سال 1322 در شهر كويرى كرمان متولد شد و از سن 10 سالگى به موسيقى علاقمند گرديد و با تهيه ى يك فلوت به نواختن اين ساز بادى مراحل اول موسيقى را نزد خود شروع كرد. حسن ناهيد، پس از چندى كه صداى «نى» استاد حسن كسايى را از راديو شنيد به اصفهان نزد ايشان رفت و از محضر وى استفاده هاى بسيار برد سپس به شيراز مى رود و در اين شهر كه مشغول تحصيل نيز مى شود تا سال پنجم متوسطه بدون نت نزد خود تمرين مى كند و پس از چندى در اردوى رامسر در مسابقه اى كه بين دانش آموزان سراسر كشور برگزار شده بود، آقاى محمد ميرنقيبى، هنرمند شايسته «گلها» وى را برنده ى اول مسابقه اعلام مى دارد و آينده نيز نشان داد كه انتخابى شايسته و بجا از طرف ايشان بوده است.
پس از چندى حسن ناهيد، به فرهنگ و هنر دعوت مى شود و در اركسترهاى متعدد اين اداره، همكارى خود را آغاز مى نمايد، در همين دوران مدتها جهت تعليم «نت» نزد آقاى حسين دهلوى به فراگيرى مى پردازد و به عنوان هنرآموز «نى» هنرستان عالى موسيقى ملى مشغول تدريس مى گردد.
مهدى مفتاح كه براى تشكيل اركسترى به نام درويش در راديو دعوت شد از ايشان هم براى همكارى با اين اركستر دعوت مى نمايد، سپس براى شركت در اركستر رودكى كه از آقايان: ابراهيم منصورى، حبيب اللَّه بديعى، على تجويدى، احمد عبادى، ورزنده، اصغر بهارى و فرهاد فخرالدينى تشكيل شده بود دعوت مى شود و
با اين اركستر همكارى مى نمايد. در سال 1341 توسط استاد حسين قوامى به برنامه ى «گلها» دعوت مى شود و همكارى خود را در اين برنامه آغاز نموده و در فرهنگ و هنر نيز با اركستر استاد فرامرز پايور شركت مى نمايد كه بيست سال اين همكارى ادامه مى يابد و از پايور نيز كسب فيض مى نمايد به طورى كه خودش مى گويد: «تحت تأثير نوازندگى آقاى پايور هستم و به نوازندگى آقاى مهندس همايون خرم نيز عشق مى ورزم».
حسن ناهيد در اركسترى كه با همكارى آقايان: اسداللَّه ملك، منوچهر جهانبگلو، فرهنگ شريف، محمودى خوانسارى و عده اى ديگر برنامه اى به نام «نوايى از موسيقى ملى» ترتيب يافته بود شركت داشت و سليست بسيارى از اين برنامه ها بود. حسن ناهيد انسانى دوست داشتنى، هنرمند و صميمى مى باشد ولى افسوس كه سعادت نصيب بنده نشد در مدت چند سالى كه از عمرم براى نوشتن اين كتاب صرف كردم، بتوانم از محضرش كسب فيض زيادى ببرم. زيرا نگارنده براى تهيه «بيوگرافى و عكس» ايشان دوبار از تهران به شيراز محل اقامت ايشان مسافرت كردم و بارها به مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى مراجعه نمودم تا توانستم شرح مختصرى از وى بنويسم ولى عاقبت عكس از ايشان به دست نياوردم تا اين كه يكى از دوستان عكس ايشان را در اختيارم نهاد و مرا از اين مشكل رهانيد.
حسن ناهيد براى شناساندن موسيقى سنتى و اصيل ايران، مسافرتهايى همراه با خوانندگان بنامى مثل آقايان: حسين قوامى، محمدرضا شجريان، محمود محمودى خوانسارى و عبدالوهاب شهيدى به كشورهاى: تركيه، بلغارستان، يوگسلاوى، ايتاليا، فرانسه، بلژيك، هلند، آلمان، اتريش نموده و در برنامه هايى تحت عنوان كنسرت سازهاى ملى ايران
شركت كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1343 ق)، موسيقيدان. معروف ترين و ماهروترين استاد نوازنده نى در اواخر عهد قاجاريه بود كه بسيارى از اساتيد اين فن از دست پروردگان و شاگردان او هستند، از جمله: مهدى نوايى اصفهانى. حسين ياورى، حسن كسايى، عبدالخالق و حسين اصفهانى. نايب اسداللَّه شاگرد ابراهيم آقاباشى بود و در نوازندگى نى مهارت و قدرت بسزايى داشت و در اطلاعات موسيقى كم نظير بود. وى را به اخلاق و فضايل پسنديده ستوده و در نوازندگى نى، همطراز سماع حضور و آقا حسينقلى در سنتور و تار دانسته اند. در اهميت مقام نايب اسداللَّه همين بس كه گفته بود: "من نى را از آغل گوسفندان به دربار پادشاه بردم." او مدتها در تهران سكنى گزيد و سپس به مولد خود، اصفهان بازگشت و در همانجا درگذشت. از وى صفحاتى باقى مانده است.
نايب اسداللَّه نى زن ماهر و از استادان بنام و بزرگ اين ساز بود، نايب اسداللَّه تمام اصواتى را كه مى شنيد و مى خواست از نى خود بيرون مى آورد و مردى بود درويش مسلك و بى تكبر كه او را در نوازندگى نى همطراز سماع حضور و آقا حسينقلى در سنتور و تار دانسته اند، نايب اسداللَّه مظهر پاكى و خلوص نيت و گشاده دست و خالى از هرگونه حسادت و خست بود و هرچه مى دانست به شاگردان خود با كمال مهربانى و حوصله تعليم مى داد. شادروان عارف قزوينى در ديوان خود از وى به بزرگى ياد كرده و مى نويسد: «نايب اسداللَّه نى زن، يكى از استادان نامى در نى نوازى است.» در جلد دوم سرگذشت موسيقى ايران، شادروان روح اللَّه خالقى از قول نايب اسداللَّه آورده است:
«من نى را از آغل گوسفندان به دربار پادشاه بردم.»
نوازندگان قره نى
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (60)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (158 ،145 ،140)، تاريخ موسيقى (619 -617 ،616/ 2)، تاريخ هنرهاى ملى (981 -980/ 2)، سرگذشت موسيقى (292 -290/ 1)، شرح حال رجال (36/ 6)، مردان موسيقى (112 -111/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف بعد از 1304 ش)، خواننده و نوازنده. وى اهل سيستان و بلوچستان و از خوانندگان درجه اول و بنام عهد مظفرى بود و به مناسبت حضور در دستگاه نايب السلطنه به اين عنوان مشهور شد. از آن جا كه ماههاى رمضان در منزل عضد الملك مناجات مى كرد، به او على خان عضدالملكى هم مى گفتند. وى صدايى ششدانگ و رسا و پرطنين داشت و به قدرى شدت صدا و حنجره اش قوى بود كه به او حنجره دريده هم مى گفتند. مى گويند آقا حسينقلى به او بسيار احترام مى گذاشت و او را استاد كامل مى دانست. او در خوانندگى از محضر جناب قزوينى و بيشتر از مضحر آقا جان ساوه اى استفاده مى كرد. على خان دستگاههاى موسيقى را كاملا مى شناخت و نى هم مى نواخت و از شاگردان صفدرخان بود. وى در خوانندگى آهنگهاى ضربى نيز ماهر بود و به قول استاد طاهرزاده تنوع تحرير على خان را كسى نداشت.على خان بيش از هشتاد سال عمر كرد واندكى پس از انقراض سلسله ى قاجاريه درگذشت. استاد احمد مستبصر از شاگردان او بود. از وى چند صفحه از جمله همايون باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :استادان موسيقى (61)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (178 ،161 ،159 -153 -152)، تاريخ موسيقى (664 / 2)، سرگذشت موسيقى (382 ،372 ،293 ،67 /
1)، سيماى هنرمندان (256)، مردان موسيقى (181 -177 / 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
معروف به نايب على حر، از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از خوانندگان بزرگ ولى گمنام دوران ناصرى هنرمندى بود به نام عليخان كه از اهالى سيستان و بلوچستان بود و به واسطه ى صداى بسيار خوش و زيبايى كه داشت به تهران آمده بود و در محافل و مجالس سرشناسان آن زمان جاى والايى پيدا كرده بود. درباره ى اين خواننده خوش صدا و درويش مسلك و دور از پيرايه، محمد نيرومندى مى نويسد:
«در يكى از شب هاى سرد زمستان سال 1324 قمرى بود كه برف به شدت مى باريد و درشكه اى از سر آب وزير (بين خيابان شاپور سابق و معزالسلطان) به طرف خيابانى كه حالا اميريه نام دارد حركت مى كرد اسب ها به زحمت راه خود را پيدا مى كردند و پيش مى رفتند چون از يك طرف كف خيابان را برف زيادى پوشانده بود و از طرف ديگر چراغ هاى كنار پياده روها كه كورسو مى زد در پشت پرده ى برفى كه از آسمان مى باريد روشنايى ضعيف خود را از دست داده بود تنها چراغ هاى نفتى دو طرف درشكه بود كه روشنايى مختصرى داشت و درشكه چى در پناه آن نور كم رنگ راه را تشخيص مى داد.
درون درشكه مردى نسبتاً چاق و چله و كوتاه قد با عينكى سفيد در حالى كه دست هايش را به دسته ى عصا فشار مى داد نشسته بود و هرچند دقيقه يكبار ته عصايش را به كف درشكه مى كوبيد و سر درشكه چى فرياد بلندى مى كشيد و به او مى گفت كه عجله كند. بالاخره با پرزحمتى بود درشكه به در باغ شاهزاده كامران ميرزا رسيد و مسافر آن در حالى كه غرغر
مى كرد پياده شد و يك سكه طلا در دست درشكه چى گذارد و او را مرخص كرد.
نام اين مرد على خان و اهل سيستان بود، سالهاى پيش اين مرد به تهران آمده و به واسطه ى صداى خوشى كه داشت در دربار ناصرالدين شاه راه پيدا كرده بود پس از ناصرالدين شاه، كامران ميرزا نايب السلطنه ميل و رغبت زيادى به موسيقى و بخصوص به خوانندگان نشان مى داد. و به خاطر همين علاقه ى زياد بود كه در سوز و سرماى زياد آن شب چند نفر از بهترين خوانندگان و نوازندگان را دعوت كرده بود كه به منزل او بيايند و هركس كه بهترين خواننده شناخته شد آوازه خوان مخصوص او شود.
وقتى على خان به اتاق مخصوص خوانندگان و نوازندگان وارد شد، ديد كه همه در آنجا هستند و او ديرتر از همه رسيده است و چون اصولاً مردى درويش مسلك و بى ريا بود توجهى به تعارف و احترام ديگران نكرده و نزديك در ورودى در گوشه اى نشست و از زير چشم حريفان خود را نظاره كرد، گرچه على خان در آن روزگار از بهترين خوانندگان عصر خودش بود ولى باز از آن مى ترسيد كه بخت از او روى برگرداند و در آن مجلس آن كيفيت و حال مخصوص خودش را پيدا نكند و در نتيجه از ديگران عقب بماند.
اول از همه على خان نگاهى به نوازندگان كرد و در بين آنها «كريم خان» كمانچه كش و حاج غلامرضا نيستى كه بهترين نوازنده ى تار بود شناخت و چون با حاج غلامرضا رابطه ى دوستى داشت و شبهاى زيادى را پاى ساز او تا صبح آواز خوانده بود از طرف نوازنده ى قابلى كه بتواند با آواز او همراهى
كند خيالش راحت شد و پس از آن در بين خوانندگان شروع به جستجو كرد و در آن جمع «اسداللَّه تفرشى» و «حسن قصاب» را شناخت و پس از اين كه در بين مهمان ها خواننده ى قابل ديگرى نديد. به موفقيتش تا اندازه اى اميدوار شد.
همه ى هنرمندان به اتاقى كه شاهزاده كامران ميرزا در آنجا نشسته بود هدايت شدند و على خان هم همان طورى كه عادت او بود قبل از ورود به اتاق كامران ميرزا، بنا به اشاره كامران ميرزا وارد اتاق گرديد. نوازندگان شروع به نواختن كردند و خوانندگان هم دهان به آواز گشودند. و هر يك از آنها دستگاهى را كه بهتر از ديگر دستگاهها و گوشه هاى ايرانى مى خواندند، خواندند، و به محض اين كه آواز آنان تمام مى گشت على خان همان دستگاه يا گوشه را عالى تر و بهتر از آنان مى خواند و حتى به قول آوازه خوانان مايه ى بالا دست آنها را مى خواند، و در اجراى رديف هاى و گوشه هاى آواز ذوق و سليقه خاص خود را نشان مى داد كه نايب السلطنه عاشق و شيفته ى صداى او شد و قرار شد كه از روز بعد على خان آوازخوان مخصوص او شود.
از آن شب به بعد على خان در اكثر مراسم و جشن هاى نايب السلطنه حضور داشت و با آواز دلنشين خود، مجلس او را گرم مى كرد و به حدى مورد توجه وى قرار گرفت كه همه او را (على خان نايب السلطنه) مى ناميدند.
البته خلق خوش و بذله گويى على خان هم در مورد توجه واقع شدن او تأثير داشت. به هر حال همين بذله گويى باعث شد كه فرزندان نايب السلطنه آن طور با او مأنوس شدند كه اگر در هفته دو سه شب على خان و حاج
غلامرضا نيستى را نمى ديدند اظهار دلتنگى و ناراحتى مى كردند، على خان در تمام مجالس به اتفاق حاج غلامرضا نيستى تا صبح هنرنمايى مى كردند و يك شب صداى او به حدى نايب السلطنه را از خود بى خود كرد كه تصميم گرفت به اندازه ى جثه ى على خان قفسى بسازد و او را در آن قفس بنشاند و برايش آواز بخواند.
بلافاصله دستور داده مى شود پس از چند روزى قفسى از طلا مى سازند و براى برگزارى مراسم نصب اين قفس و آواز خواندن على خان در داخل آن يك شب جشن مفصلى برپا مى كنند، البته هيچ يك از مهمانان منظور از اين دعوت را نمى دانستند و پس از اين كه چند ساعتى از شب مى گذرد و همه طالب شنيدن ساز و آواز مى شوند، ناگهان مستخدمين نايب السلطنه در حالى كه قفسى را كه على خان در آن نشسته بود بر دوش داشتند وارد مى شوند و قفس را از قالبى كه داشته به درخت مى آويزند و آنگاه حاج غلامرضا نيستى (مشهور به گاوى) استاد تار نواختن ساز را آغاز مى كند و بلبل نايب السلطنه از داخل قفس «چهچه» را شروع مى كند.
پس از آن اكثر شب ها على خان در قفس مى رفت و با همراهى ساز استاد در حالى كه درباريان گوش تا گوش نشسته بودند، مى خواند.
يك ماه مبارك رمضان مجالس روضه خوانى برپا مى شد و در شبهاى ماه رمضان تا نزديك سحر همه شان به شب زنده دارى و شب نشينى مشغول بودند و نزديك سحر هم به مناجات گوش مى دادند.
على خان در ماه مبارك رمضان هم كه همه شب سحرها در منزل كامران ميرزا و شاهزاده عضدالملك مناجات مى كرد و با خداى خود راز و نياز مى نمود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين
ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خليل نايفي
محل تولد : آبادان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1333/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب خليل نايفي فرزند مهدي شماره شناسنامه 1536 صادره از آبادان در سال 1333 در آبادان متولد شدم. دوره ابتدائي را در مدرسه مهرگان و ديپلم را در دبيرستان رازي اخذ نمودم و راهي سربازي شدم. بعد از اتمام خدمت مقدس سربازي به علت علاقه وافر به تحصيل علوم الهي قصد عزيمت به دانشگاه «الازهر مصر» را داشتم كه به علت ندادن رواديد و سخت گيري، تحصيل در آن دانشگاه ميسر نشد. در سال 56 به علت ارتباط با دوستي كه از طلاب حوزه علميه قم بودند؛ تشويق به تحصيل در اين مكان مقدس كه مورد استقبال اينجانب نيز قرار گرفت.
در بدو ورود، ادبيات را نزد مرحوم مدرس افغاني و سيد مهدي رجائي خواندم و بعد از اتمام ادبيات، لمعه و اصول را نزد اساتيد صاحب فضل چون: «آيةالله شيخ پناه» و «آيةالله وجداني»، رسائل و مكاسب را از محضر «آيةالله ستوده» و «آيةالله پاياني» بهره بردم. با اتمام كفايه در نزد «آيةالله فاضل لنكراني» و اتمام دوره سطح، درس خارج فقه را همزمان با دوره تخصصي فلسفه و كلام زير نظر شوراي مديريت را نيز شروع نمودم كه اين دوره چهار ساله كه دكتراي تخصصي محسوب مي شد؛ «آيةالله سبحاني»، «آيةالله گرامي»، «دكتر بهشتي» و اساتيدي مبرز در كلام جديد، اساتيد اين دوره بودند كه از آنها بهره و فراوان بردم. در سال 70 اين دوره نيز به پايان رسيد. در همين دوران از درس فقه «آيةالله صافي گلپايگاني»، «مكارم شيرازي» و
«فاضل لنكراني» نيز استفاده نمودم كه تاكنون نيز ادامه دارد.
بعد از پايان دوره تخصصي كلام و فلسفه به مدت 16 سال در موسسه تحقيقاتي امام صادق (عليه السلام) مشغول به كار بودم كه ثمره اين 16 سال كار تحقيقي، همكاري در تحقيق نهاية المرام (علامه حلي) در فلسفه و كلام 3جلد، تاليف معجم الكلامي 5 جلد (كتابشناسي)، معجم المتكلمين 5 جلد (رجال متكلمين شيعه) و همچنين تحقيق الكرام در رجال (آقا بزرگ تهراني) در 1 جلد مي باشد. هم اكنون كار تحقيق كتب فقه آية الله صافي و فقه مقارن با همكاري مركز تقريب مذاهب مشغول مي باشم.
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم و يازدهم ق)، موسيقيدان و شاعر. اهل شبانكاره ى فارس بود و در ملازمت شاه عباس اول (1038 -996 ق) به سر مى برد. در علم ادوار و موسيقى مهارت داشت و تصنيفهايى نيز ساخته است. به هند رفت و به مدح عبدالرحيم خان، خان خانان پرداخت. در 1023 ق، در راه رفتن به مكه ى معظمه، باقى نهاوندى در بندر مخاى يمن با او ملاقات كرد. نايى بعد از مراجعت از مكه به برهانپور نزد شاهزاده خرم (شاه جهان) رفت و مورد عنايت وى قرار گرفت و مدتى ملازمت جهانگير شاه (1037 -1014 ق) را نيز پذيرفت و از او انعام و صله ى بسيار دريافت نمود. ابياتى از وى در تذكره ها نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كاروان هند (1421 -1420/ 2)، مآثر رحيمى (1690 -1689/ 4).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1212 -1118 ق)، صوفى. در زمان شاه سلطان حسين صفوى (1135 -1105 ق) به دنيا آمد. بعضى عبدالوهاب را از سلسله ى نور بخشيه مى دانند و برخى به اويسيان منسوب مى دارند. مؤلف «طرائق الحقائق» آورده كه عبدالوهاب محضر نور عليشاه را درك كرده است. وى در قصبه ى نايين درگذشت و در مصلى، نزديك مزار سيد محمد بن عبداللَّه الحصوى نوربخشى، دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شرح حال رجال (317/ 2)، طرائق الحقائق (216 -215/ 3).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1262 ق)، عارف و شاعر متخلص به نباتى. وى خان چوپانى يا مجنون شاه نيز تخلص مى كرد. اهل اشتبين يا اشبين، ديهى از ناحيه ى قراچه داغ تبريز بود. در آنجا نشو و نما يافت و بعد از مدتى به اهر مسافرت كرد. وى درويش مسلك و صوفى مشرب بود و تتبع اشعار خواجه حافظ شيرازى مى كرد. شعرهاى تركى مطابق نغمات كردى، كرمى، قراكهرى و گرايلى بسيار گفته است. در اواخر عمر به اشتبين بازگشت و در آنجا درگذشت و در بقعه ى شيخ شهاب الدين كه مدتى در آنجا به رياضت پرداخته بود، دفن شد. نام پدر وى به صورتهاى مجرم و محرم نيز آمده است. از آثار وى: «بحر طويل»، در مدح رسول اكرم (ص)، «بوستان خيال»؛ «عين العشق»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :دانشمندان آذربايجان (371 -370)، الذريعه (372/ 15 ،1169 -1168 ،968/ 9 ،156 ،41/ 3)، ريحانه (129/ 6)، سخنوران آذربايجان (123)، فرهنگ سخنوران (920)، لغت نامه (ذيل/ نباتى)، مكارم الآثار (1677/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (292/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آيت الله آقاى حاج سيد ابوالفضل بن العالم الجليل السيد على نبوى حسينى قمى از علماء اعلام و مجتهدين كرام و مصنفين عظام و ناطقين و گويندكان عالى مقام حوزه علميه و شهرستان قم است كه در 24 رجب سال 1344 قمرى هجرى در قم متولد شده و در مهد علم و فضيلت پرورش يافته و پس از خواندن دروس جديده در شهريور 1320 شمسى وارد تحصيل علوم دينى گرديده و پس از طى دوره مقدمات به آموختن سطوح پرداخته و به ترتيب در محاضر اساتيد معظم مرحوم آقا شيخ يوسف شاهرودى و آيت الله فاضل لنكرانى و مرحوم آيت الله شيخ عباسعلى شاهرودى و حاج شيخ محمدعلى كرمانى و آيت الله داماد به تحصيل فقه و اصول پرداخته هيئت و نجوم را در محضر مرحوم آقاى شيخ على حكمى و آيت الله معاصر علامه طباطبائى و علم درايه و رجال را در محضر علامه معاصر آيت الله العظمى مرعشى نجفى مدظله آموخته آنگاه به تحصيل خارج پرداخته چندين سال به درس مرحوم آيت الله حجت و آيت الله صدر و آيت الله حاج سيد محمدتقى خونسارى حاضر گرديده و از ناحيه اخير موفق به تصديق اجتهاد شده كه همين تصديق اجتهاد را بعدا كه مدتى در نجف اشرف در محضر مرحوم آيت الله حاج سيد عبدالهادى شيرازى بودند معظم له با حاشيه خود تاييد و تصويب فرمودند.
پس از ورود مرحوم آيت الله العظمى بروجردى مرتبا بدون وقفه تمام مباحث فقهى و اصولى آن مرحوم را استفاده كرده و مجموع آنها را در هفت مجلد از فقه و اصول تقرير فرموده
و آن مرحوم اكثر آنها را شخصا مطالعه كرده و ايشان را با اعطاء جايزه مفتخر فرمودند.
ده سال مرتبا در محضر درس مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالنبى اراكى حاضر شده و چهار جلد اصول ايشان را تقرير نموده و همه آماده طبع مى باشد. در تمام اين اوقات مباحث فقه و اصول و تفسير قرآن مجيد را تدريس مى نمودند كه برخى از همان مباحث را به طبع رسانيده اند.
تاليفات ايشان: فهرست مجموع تاليفات معظم له 70 عدد مى باشد كه در آخر كتاب (غاليه الدرر فى مصب قاعده الضرر) مطبوع سنه 1385 قمرى درج گرديده است.
و تاليفات مطبوعه ايشان از اين قرار است:
1- كمونيزم از نظر عقل و اسلام مطبوع 1332 شمسى.
2- لالى منثور در تفسير سوره طور مطبوع 1335 شمسى 3- غاليه الدرر مطبوع سنه 1385 قمرى.
4- امراء هستى مطبوع 1345 شمسى 5- درس سخنورى در ماه رمضان 6- درس سخنورى در ماه محرم 7- درس سخنورى در ماه صفر مجموعا در سنه 1350 شمسى طبع شده 8- كشف الارتياب فى ادله الحجاب.
9- اشعه اى از سوره نجم 10- جلاء القران در رد كتاب اعجاز القرآن تاليف يدالله نيازمند شيرازى.
اين سه كتاب اخير مجموعه مقالاتى است كه در مجلات و جرائد: آئين اسلام، مجله مسلمين، روح آزادى، نداى حق، قبلا به چاپ رسيده است.
و آنچه آماده طبع است به قرار زير است:
1- حواشى بر عروه از كتاب طهارت تا آخر صوم.
2- حواشى بر مكاسب شيخ 3 -9 هفت مجلد در تقرير محاضرات علامه بروجردى 10 -13 چهار جلد در تقرير محاضرات آيت الله شيخ عبدالنبى اراكى 14- حواشى بر منظومه سبزوارى در حكمت 15- حواشى بر رساله عسر و
حرج آشتيانى 16- حليه الوسمه در حقيقت عصمت 17- حقوق زن و مرد در اسلام 18- بدرالدجى در شرايط الدعاء 19- اضائه السراج در اثبات معراج. 20- ارغام المبارز در اثبات المعاجز 21- رساله در عدم توقف حجيه خبر الواحد بر حصول الظن 22- نورالافاق در مباحث اخلاق 23- شرع موبد در خاتميه محمد صلى الله عليه و آله و سلم 24- اسرار العوالم مصاحبه موسى عليه السلام مع العالم 25- رساله در اعتراف اعداء بعظمه الاسالم 26- رساله در اعتراف مخالفين بفضائل على عليه السلام 27- فيض الرحمن فى علوم المكتسبه من القرآن 28- جامع الانوار اثبات توحيد 29- مقصد الابرار در اثبات الامامه 30- مخزن الاسرار در اثبات النبوه 31- مرتع الافكار در تفسير انا انزلنا. 32- معدن الاثار در ضبط حكم والاخبار 33- حواشى بر بعضى كتب سنگلجى 34- حياة الفواد در اثبات المعاد 35- تفسير سوره فجر 36- تفسير سوره والضحى 37- تفسير سوره لا اقسم بهذا البلد 38- تفسير سوره والعصر 39- تفسير سوره والتين 40- تفسير سوره يوسف 41-47 در فلسفه احكام عبادات و معاملات 48- ديوان اشعار عربى و فارسى 49- صحو المعلوم در رد كتاب محو الموهوم سنگلجى 50- كمال الايمان در اثبات وجود صاحب الزمان (عج) 50 -57 در 7 جلد ضبط مجالس تبليغى كه در نقاط مختلف ايراد نموده اند.
58- لب اللباب در حكم معاشره اهل الكتاب 59- مقالات النبويه در رد بعضى شبهات الدينيه 60- معراج پيغمبر اسلام از جنبه عقل و نقل كه آماده طبع مى باشد.
استاد نبوى اكنون در حوزه علميه تدريس خارج فقه و اصول دارند و در ايام تعطيل محرم و صفر و ماه رمضان در
مسجد حسين آباد شميران تهران اقامه جماعت نموده و از بيانات خود در منبر افاضات تبليغى و مواعظ سودمند و نكات جذاب، منابرشان همواره براى طلاب و سخنران درس سخنورى بوده و مى باشد.
خداوند امثال ايشان را براى حوزه هاى علمى و مسلمين باقى داشته و مويد بدارد .
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 974 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به نثارى. ملقب به نقيب الاشراف. وى از شاعران ماوراءالنهر بود. از آثارش تذكره ى «مذكرالاحباب»، در مورد شاعران ماوراءالنهر است كه آن را در 974 ق به نام اسكندر خان شيبانى (991 -968 ق) تأليف كرد. را 983 ق دانسته و در ادامه گفته كه محمد بديع بن محمد شريف سمرقندى متخلص به مليح، در 1093 ق ذيلى بر آن، به نام «مذكرالاصحاب»، نوشته است و همچنين «الذريعه» نام كتاب نثارى را «مذكرالاصحاب» ذكر كرده است. از ديگر آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (235 -219/ 2)، تاريخ نظم و نثر (403)، الذريعه (256 -255/ 20 ،1170/ 9)، فرهنگ سخنوران (920).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جناب ملجأ السالكين و شيخ العرفاء الشامخين، قدوة الاولياء و زبدة العرفاء، معدن العلم، محيى آثار الأنبياء و الأوصياء، شيخ المجاهدين، فقيه أهل بيت العصمة و شمس فلك المحبّة و قمر سماء المعرفة، مخلص للَّه، فانى فى اللَّه، باقى باللَّه، مجاهد فى سبيل اللَّه و فى اللَّه، عالم عامل و فقيه كامل حضرت آيت اللَّه العظمى حاج شيخ حسنعلى نجابت شيرازى -قدّس سرّه الشريف- فرزند مرحوم حاج غلامحسين نجابت در سال 1296 هجرى شمسى در خانواده اى كريم الاصل و نجيب النسل در شيراز متولّد شدند.
پس از گذراندن دوره مقدّماتى در مدرسه علميه خان شيراز كه تحت نظر آيت اللَّه العظمى سيّد عبداللَّه شيرازى اداره مى شد به نجف اشرف مشرّف شدند.
مقام علمى و اساتيد ايشان:
بيش از يك دهه از ورود ايشان به نجف نگذشته بود كه بعنوان مجتهدى ورِع و فقيهى صاحب نام آن هم در حوزه علميه نجف اشرف مطرح مى شوند و
در كلّيه علوم ظاهرى (فقه و اصول، تفسير، كلام...) در محضر مراجع بزرگ آن زمان زبانزد خاصّ و عام بوده تا جايى كه در هيئت استفتائيه مراجع، زمانى را سپرى مى كنند و شهرت علمى ايشان در نجف به حدّى بود كه معروف بود كه ايشان اگر نجف مى ماندند از نظر همان علوم متعارف فقه و اصول و... در حدّى بالاتر از مرحوم آقاضياء عراقى (استاد مراجع آن زمان) بودند.
استادان بنام ايشان در فقه و اصول و ... آيت اللَّه العظمى سيّد عبدالهادى شيرازى، آيت اللَّه العظمى سيّد ابوالحسن اصفهانى، آيت اللَّه العظمى سيّد ابوالقاسم خوئى و آيت اللَّه العظمى شيخ على محمّد بروجردى بودند. ايشان در سنّ 28 سالگى به درجه اجتهاد نائل شدند و عمده اجازات ايشان از نامبردگان فوق مى باشد.
اساتيد عرفانى:
چنانچه ذكر كرديم حضرت آيت اللَّه نجابت(ره) با آن همه معلومات اگر مى خواستند در همان نجف اشرف ادامه درس و بحث حوزوى داشته باشند يكى از نوادر عصر خود و يكى از استوانه هاى مرجع و ملجأ مردم و طلّاب مى بودند، امّا چون طالب مطلوب واقعى بوده و علوم ظاهرى را مقدّمه براى ورود به علم واقعى مى دانستند، جوياى انسانى كامل از اولياء الهى بودند كه از زلال معرفت و هدايت خاصّ وى برخوردار شوند، كه در همين راستا خداوند تبارك و تعالى به اراده و مشيّت خاصّه خود شخص محترم و عزيز و كاملى را جهت ارائه طريق به مرحوم آيت اللَّه نجابت معرّفى مى فرمايد، يعنى ايشان به خدمت استاد كلّ و مرجع و ملجأ مراجع تقليد آن زمان از هر جهت -چه ظاهرى و چه واقعى و معنوى- يعنى مرحوم حضرت آيت اللَّه العظمى حاج سيّد على
قاضى طباطبائى -قدّس سرّه الشريف- مى رسند كه سير واقعى و حركت متّصل به سوى حضرت احديّت شروع مى شود.
اگر بخواهيم به زندگانى فيلسوف، حكيم الهى، مجاهد فى سبيل اللَّه، عالم كامل و فقيه جامع مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج سيّد على قاضى بپردازيم، بايد گفت: مثنوى هفتاد من كاغذ شود. بنابراين به فرموده مرحوم حضرت آيت اللَّه نجابت كه از شاگردان برجسته محضر عرفانى ايشان بودند اكتفا مى كنيم:
وقتى صحبت از استقامت و پايمردى و صبر مى شد، نام اين بزرگوار را به عظمت و تكريم و وقار مى آوردند بطورى كه چهره شان تغيير مى كرد، آنچنان با قدرت و از اعماق جانشان سخن مى گفتند كه سخن به جان انسان اثر مى كرد و تغيير مى داد وضع شخص را، يعنى به دنبال سخن يك اتّصال معنوى با ربّ الارباب حاصل مى شد. خود بيان نام و ذكر احوالات حضرت آيت اللَّه قاضى آنچنان انسان را تحت تأثير قرار مى داد كه حضور حضرت آيت اللَّه قاضى را انسان درك مى كرد، علّتش فقط حضور آيت اللَّه نجابت در مقام بيان حالات آيت اللَّه قاضى گويا در حضور آيت اللَّه قاضى است. آنچنان اتّصال بين آيت اللَّه نجابت و آيت اللَّه قاضى بود كه سخن آيت اللَّه نجابت همان سخن آيت اللَّه قاضى مى شد و اثر همان اثر.
شاگردان ايشان زياد ملاحظه مى كردند كه در حقيقت سخن از حالات خود آيت اللَّه نجابت بود، امّا هنر ايشان در اين بود كه اين حالات را و كرامات را به مرحوم آيت اللَّه قاضى نسبت مى دادند.
الحق هم بايد شخصى مثل آيت اللَّه نجابت معرّف آيت اللَّه قاضى باشد، كسى كه در همان چند سال محضر آن بزرگوار كمال استفاده را بردند. ايشان مى فرمودند:
»اگر بخواهيم راجع به صبر آيت اللَّه قاضى
صحبت كنيم بايد به اين نكته توجّه كامل داشته باشيم كه ايشان از نظر علميّت بى نظير بودند يعنى يكى از مدرّسين فقه و اصول حوزه نجف اشرف بودند و شاگردان بسيارى تربيت كردند، در تمام علوم احاطه كامل داشتند، تقوا و زهد ايشان انسان را به ياد جدّش اميرالمؤمنين(ع) مى انداخت، از نظر مخارج منزل سخت تحمّل مى كردند ناملايمات را، فشار زندگى طاقت فرسا بود، با اين همه فضيلت و تقوا و علم، امّا هرگز اين مراتب را جهت استراحت خود قرار ندادند، راضى بودند به رضاى خدا، يعنى اگر مى خواستند جلب مال كنند عدّه زيادى بودند كه آرزو داشتند مرحوم آيت اللَّه قاضى تقاضايى كنند، امّا هرگز سخن راجع به اين امور نفرمودند.
در مرتبه خواب و مكاشفات كه بعضى از بزرگان در طول زندگى از خواب خوب و مكاشفه تا اندازه اى برخوردار بودند، امّا اين بزرگوار اسوه صبر و استقامت خودشان مى فرمودند: چهل سال از عمرم گذشته بود، يك خواب، يك مكاشفه خوب نداشتم كه لااقل دل خوش كنم به آن.
امّا از آنجايى كه صبر ايشان صبر ايّوب و جدّشان رسول اكرم(ص) بود هرگز نسبت به راه تزلزلى و سستى راه ندادند و اراده خداوند و رضاى خداوند را بر تمام مطالب خود مقدّم داشتند، تا اينكه خداوند جليل عنايت خود را به اين محترم عطا نمود كه در آن زمان عدّه زيادى بهره مند شدند و اكنون هم از بركات آن محترم طالبين معرفت خداوند متنعّم هستند.
حضرت آيت اللَّه نجابت مى فرمودند: روز اوّل كه خدمت اين بزرگوار (حضرت آيت اللَّه قاضى) رسيدم فرموند: فرزند چه كسى هستى؟ بدون هيچ گونه معطّلى عرض كردم: فرزند شما. بسيار اين مرد
بزرگ از جواب من خوشحال شد.(1)
همچنين مى فرمودند: همين كه نزديك مى شد ماه محرّم مرحوم آيت اللَّه قاضى ديگر قرار نداشتند، همه مى دانستند آن جذبه ربّ الارباب، آن عنايات حضرت ابا عبداللَّه الحسين(ع)، اين آتش عشق به خداوند و ائمّه اين بزرگوار را از خود بى خود مى كرد، لذا مقدارى نان و خوراكى تهيه مى كردند اهل منزل و اين بزرگوار از منزل خارج مى شدند و پيوسته محزون و گريان بودند.
نقل است كه چند ماهى پيش از شرفيابى آيت اللَّه نجابت به خدمت مرحوم قاضى نگذشته بود كه مرحوم قاضى مى فرمود: شيخ حسنعلى نجابت اهل حرم است.
بعد از فوت مرحوم آيت اللَّه قاضى از آنجايى كه خداوند هرگز انسان را رها نمى كند، طالب را رها نمى كند و عنايت عامّ و خاصّ خداوند به زمان و مكان بستگى ندارد، به خدمت سرسلسله عشّاق، آن متّصل به مبدأ اجلّ، آن سوخته بقا يافته، آن وارد در اسرار الهى يعنى مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج شيخ محمّدجواد انصارى همدانى -قدّس سرّه الشريف- رسيدند، كه الحق مى بايد گفت: نمى شود كسى در واقع خدمت اين بزرگوار برسد و معرفت خداوند نصيب او نشود.
و راجع به اين مرد بزرگ هم بايد گفت: معرّف ايشان بايد آن شاگرد صددرصد تسليم و مطيع آن بزرگوار يعنى حضرت آيت اللَّه نجابت باشد، چون اين وضع را ايشان از همه بيشتر متوجّه بودند. ايشان مى فرمودند: مرحوم آيت اللَّه انصارى از نوادر و افراد انگشت شمار اهل معرفت بودند، يعنى خداوند تبارك و تعالى متكفّل تمام مراتب ايشان بود.
استاد ايشان حسب نقل بزرگواران و آيت اللَّه نجابت خود خداوند تبارك و تعالى بود كه ايشان هم نقل قول
مى كردند از مرحوم آيت اللَّه قاضى كه مى فرمودند: اين مرد بزرگ (آيت اللَّه انصارى) خدا را به يگانگى شناخته است.
آيت اللَّه نجابت مى فرمودند: بعد از رحلت حضرت آيت اللَّه قاضى همراه شهيد محراب آيت اللَّه دستغيب به خدمت حضرت آيت اللَّه انصارى رسيديم، مرحوم آيت اللَّه انصارى فرمودند: چرا، و براى چه اينجا آمده ايد؟ عرض كرديم: براى كسب معرفت خداوند آمده ايم. و اصرار ورزيديم.
بعد از مدّتى مرحوم آيت اللَّه انصارى فرمودند: بنده مدّتها است از خداوند تبارك و تعالى تقاضا داشتم كه هيچ كس مرا نشناسد، امّا چه كنم كه امر و اراده خداوند غير از اين شد.
به هر جهت بهره بسيار زيادى از اين مرد كامل داشتند.
مرحوم آيت اللَّه نجابت مى فرمودند: مرحوم آيت اللَّه انصارى در عشق به خداوند بى نظير بودند، و ايشان را هم رديف حافظ شيرازى كه زبانزد خاصّ و عامّ است از عشق به خداوند مى دانستند. معروف است كه آيت اللَّه انصارى در باره آيت اللَّه نجابت فرمودند: اگر دريايى از معارف الهى را به حاج شيخ حسنعلى بدهند سير نمى شود.
نظرى به ابعاد وجودى ايشان:
وقتى به ابعاد و شخصيت اين مرد خدا (حضرت آيت اللَّه نجابت) مراجعه مى شود در مى يابيم كه ايشان مجتهد در تمام امور است. يعنى نياز يك جامعه را از هر جهت رفع مى كند و در حقيقت هدايت مى كند. حقيقتاً خداوند هادى است، امّا چون اين افراد به خداوند متّصل و در سرّ خداوند وارد و آگاه از اسرار الهى هستند، مردم را به حقيقت آگاه مى كنند. ديگر نمى توان گفت اين شخص فقط مجتهد است در فقه و اصول و احكام شرع، خير، ايشان به تمام امور زندگى آگاه است،
يعنى امور همه به دست خداست و اينها هاديان طريق الى اللَّه هستند.
اينگونه افراد فقط رضاى خداوند را مدّ نظر دارند و هر لحظه از خداوند كمك مى خواهند و مردم را به حق يعنى سنّت رسول خدا(ص) دعوت مى كنند، به كتاب خدا و اهل بيت عترت و طهارت دعوت مى كنند نه به شخص خودشان، و از اين جهت هيچ وقت نسبت به اعمال خودشان پشيمان نيستند چنانكه امام خمينى(قدس سره) مى فرمودند: ما به وظيفه عمل مى كنيم پيروزى ظاهرى باشد يا نباشد.
خداوند تبارك و تعالى چنين قرار داده كه همچنان كه قرآنش را تنزّل داده، تمام اوصافش را هم تنزّل داد تا همچون محترمينى مثل آيت اللَّه نجابت جلوه خدا باشند، پس جلوه در تمام اوصاف امكان دارد حاصل شود، چون اراده خداوند به چنين شخصى تعلّق گرفت، خداوند حسب حال اين محترم و گنجايش اين محترم او را ذوجهات قرار مى دهد كه به نحو ايجاب جزئى مى تواند احتياجات اشخاص طالب معرفت خداوند را برطرف كند، چرا كه در اثر بندگى خدا اگر خداوند اجازه دهد هر جنبنده اى دراختيار اين محترم به حركت در مى آيد، آسمان و زمين و مافيها در اختيار اين محترمين است و به اذن خداوند مى توانند در هر چيز و هر كس كه بخواهند تصرّف كنند.
چنانكه ديده مى شد امر و نهى ايشان بر شخص تسليم امر خداوند، شخصى كه صد در صد از تعلّقات دنيوى دست كشيده بود آنچنان مؤثّر واقع مى شد كه به اندك مدّتى به نتيجه و مطلوب مى رسيد.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هر روز صداى سازى ظريف، همراه با آوازى دلچسب و گيرا به گوش همسايه ها مى رسيد و
همه را بى اختيار به سوى خود مى كشيد ولى بيش از همه طفلى مجذوب اين نواها مى شد كه دست از شيطنتها و بازى گوشى هاى دوران خاص كودكى خود مى كشيد و به سوى آن مى شتافت و به منزل صاحب آواز و نوازنده ى ساز كه آقاى عبدالعلى وزيرى بود مى رفت و اين طفل نيز مجيد نجاحى بود كه ساعتها در آستانه ى در اتاق مى ايستاد و به آواى آن هنرمند فقيد گوش فرامى داد و كشش و روى آورى وى به موسيقى ايرانى از همين دوران بچگى پايه ريزى شد.
مجيد نجاحى در بهمن ماه 1313 در تهران، در يكى از كوچه هاى اطراف ميدان بهارستان ديده به جهان گشود و پس از طى دوره ى تحصيل ابتدايى در مدرسه ى پروانه، براى ادامه ى تحصيل و طى دوره ى متوسطه، در دبيرستان علميه ثبت نام كرد. پس از پايان دوره ى متوسطه، براى خدمت وظيفه به دانشكده ى افسرى احتياط رفت و با درجه ى ستوانى خدمت مقدس سربازى را به پايان رساند، سپس در بانك تهران استخدام شد و بعد به اداره ى برق تهران منتقل مى شود و پس از طى دوران مراحل مختلف سنوات خدمت، رئيس اداره ى خدمات عمومى برق شميران مى شود و در سال 1360 به افتخار بازنشستگى نائل مى گردد.
مجيد نجاحى مى گويد: «سال ها منزل ما در بهارستان بود ولى چند سالى كه گذشت ما براى سكونت به دروازه شميران آمديم، از حسن تصادف، در همسايگى منزل جديد ما يكى از نوازندگان بسيار خوب سنتور كه از تكنوازان آن زمان راديو بود زندگى مى كرد كه آن شخص آقاى محسن بى آزار بود و من با برادر وى هم سن و سال بودم و آشنا شدم و به منزل همديگر مى رفتيم و همين
آمد و شدها بود كه من با شكل و قيافه سنتور و طرز نواختن آن آشنايى ابتدايى پيدا كردم، مدت دو سال گذشت و من با توجه به علاقه ى شديدى كه به موسيقى داشتم جرأت نمى كردم كه به پدرم بگويم يك سنتور بخرد. ناچاراً به نجار سر كوچه كه مردى هنرمند و باذوق بود گفتم يك سنتور براى من بسازد و وى يك سنتور كوچك كه به اندازه ى يك وجب در چهار انگشت بود در مقابل دريافت مبلغى كم برايم ساخت و من با تكه سيمهايى كه آقاى محسن بى آزار در اختيارم گذاشت سيمها را روى سنتور بستم و مدت يكسال نزد خود شروع به نواختن از طريق گوش دادن به راديو كردم، در اين زمان پدرم كه عشق و علاقه ى بى حد مرا به موسيقى ديد، برايم يك سنتور بزرگ و معمولى به مبلغ 17 تومان خريدارى كرد و من از اين تاريخ رسماً با نواختن اين ساز آشنايى پيدا كردم.
پس از پنج سال نواختن اين ساز، با آقاى استاد حسين قوامى آشنا شدم و اين هنرمند بزرگ در و پنجره ى ديگرى را به رويم گشود و پس از چندى ايشان موجب آشنايى من با استاد احمد عبادى و استاد مرتضى خان محجوبى و دكتر نورعلى خان برومند و استاد حسن تهرانى و استادان ديگرى شد كه من توانستم از وجود اين اساتيد بهره ها بگيرم و شديداً تحت تأثير نوازندگى استاد محجوبى قرار گرفتم و سعى كردم تا آنجا كه ممكن است خود را به آن مرد بزرگ نزديك كنم و بيشتر از هنر ارزنده و سبك و سياق نوازندگيش استفاده نمايم و او هم با وارستگى
تمام مرا تحت تعليم قرار داد و من توانستم با رديفها و گوشه ها و دستگاههاى موسيقى ايران آشنا شوم و بعد با مطالعه و پيگيرى و آشنايى با موسيقى علمى به تكميل نوازندگى سنتور پرداختم و اكنون كه بيش از چهل سال از زمان شروع فراگيرى من مى گذرد هنوز دست از مطالعه و تحقيق برنداشته ام».
مجيد نجاحى، در سال 1337 بنا به دعوت مرحوم داود پيرنيا براى شركت در برنامه گلها مى رود و نحوه ى دعوت پيرنيا از وى چنين بود كه روزى نجاحى در منزل عبدالعلى وزيرى مهمان بود و منزل وى سنتور مى زده كه پيرنيا بلافاصله از او براى اجراى برنامه دعوت مى كند و پس از امتحانى كه توسط چند استاد از او مى شود در گلهاى شماره ى 20 به اتفاق عبدالعلى وزيرى شركت و اين برنامه در دستگاه «همايون» بود. پس از اين برنامه بود كه در گلهاى گوناگون پيرنيا همراه با خوانندگانى چون: حسين قوامى، اكبر گلپايگانى، محمدرضا شجريان، محمود خوانسارى، ايرج، عبدالوهاب شهيدى و بسيارى از خوانندگان گلها شركت مستمر داشت. نجاحى در برنامه هاى ديگر راديو نيز فعاليت داشته از جمله: تكنوازى سنتور و برنامه تكنوازان و چند سالى هم به اتفاق مهندس همايون خرم برنامه موسيقى اصيل ايرانى را از برنامه ى دوم راديو (F.M) اجرا مى كرد. وى براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران، به خصوص سنتور كه يك ساز ملى و باستانى است مسافرتهاى فراوانى به كشورهاى: آلمان، آمريكا، انگلستان، ايتاليا، تركيه، افغانستان، بحرين و كويت نموده. نجاحى عقيده دارد: «هنر مطاعى نيست كه آن را بتوان فروخت و اصولاً روى كار هنرى نمى شود قيمت تعيين كرد و آن را بها
داد و با پول معاوضه كرد، يك كار هنرى ارزش معنوى دارد و به همين دليل در مورد خودم، قاطعانه مى گويم كه تنها درآمد مادى من در طول 40 سال نوازندگى، منحصراً از كار هنرى و نوازندگى فقط حقوق راديو بوده است».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س چهارم ق)، صوفى. اهل خراسان بود و باشبلى (م 334 ق) و مرتعش (م 328 ق) معاصر و معاشر بود. دكتر شفيعى كدكنى در تعليقات «اسرار التوحيد» آورده: سُبكى از يك احمد بن ابراهيم نجار كه از محدثين نيشابور بوده، نام مى برد و آن در شرح احوال على بن احمد واحدى نيشابورى (م 468 ق) است، مى گويد كه اين واحدى از احمد نجار حديث شنيده است كه از لحاظ زمانى با ابوسعيد همعصر مى باشد: و در ادامه گويد كه در مقامات شيخ الاسلام انصارى ضمن گفتار از احمد چشتى (م 599/ 577 ق) آمده كه وى احمد نجار را ديده است. عبدالحى حبيبى همين احمد نجار را با احمد نجارى كه دوست و همسفر ابوسعيد در راه آمل بوده، منطق دانسته است. ولى دكتر شفيعى گويد: كسى كه با آنها، هرچند در جوانى، ديدار داشته، نمى تواند همسفر جوانى ابوسعيد در رفتن به آمل باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرارالتوحيد (38)، اسرارالتوحيد، تعليقات (686)، طبقات الصوفيه هروى (594).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فتح الله نجار زادگان
محل تولد : اصفهان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/1/1
زندگينامه علمي
در سال 1337 در شهر اصفهان به دنيا آمد و در سال 1356 موفق به اخذ ديپلم در رشته رياضي شد. در سال 1358 به حوزه علميه اصفهان رفت و تا سال 1364 دروس مقدمات، اصول، شرح لمعه و متون ديگر عمومي را خواند. در اين سال با ورود به حوزه علميه قم و شروع رسائل و مكاسب از واحد آموزش عالي دفتر تبليغات، ليسانس گرفت و سپس به تربيت مدرس دانشگاه قم راه يافت و
همزمان با دروس حوزه در سال 1372 موفق به دريافت مدرك كارشناسي ارشد در رشته «الهيات و معارف اسلامي» شد.
در سال 1373 در دانشگاه تهران در رشته «علوم قرآن و حديث»، مقطع دكتري و در دانشگاه امام صادق (عليه السلام) در رشته «فقه و اصول» در همان مقطع، پذيرفته شد اما به دليل علاقه به رشته علوم قرآن به دانشگاه تهران رفت و در سال 1378 رساله خود را دفاع كرد. در طي اين مدت به دروس حوزوي نيز كم و بيش مشغول بود. آنگاه در سال 1379 در گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران كه هم اكنون يكي ازگروههاي دانشكده الهيات است، به عنوان عضو هيئت علمي مشغول به كار شد كه هم اكنون نيز ادامه دارد.
تدريس در موضوعات: اصول، فلسفه، علوم قرآن، حديث، تفسير (به ويژه تفسير تطبيقي) در حوزه و نيز تدريس علوم قرآني، حديث و تفسير در دانشكده اصول الدين و مدارس مركز جهاني علوم اسلامي و تدريس اخلاق، متون اسلامى، معارف در دانشگاهها بخشي از فعاليتهاي علمي ايشان محسوب مي شود كه هم اكنون نيز ادامه دارد. مدتي با پژوهشكده حوزه و دانشگاه و نيز شوراي برنامه ريزي مركز جهاني همكاري داشته و هم اكنون نيز در رتبه دانشياري با پايه 12 عضو گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران مي باشد.
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1141/ 1140 ق)، عالم دينى، محدث، مفسر، واعظ و خطيب. بنا به آورده ى شيخ آقا بزرگ تهرانى از «تذكره ى عبداللَّه جزايرى» او از شاگردان جد صاحب تذكره، سيد نعمةاللَّه جزايرى است و از وى روايت نموده است. نجار در طلب علم به اصفهان و مشهد مسافرت كرد و نزد
ملا عبدالرحيم جامى و ديگران تلمذ نمود. و آثارش: «مجمع التفاسير»، مشهور به «تفسير ابن النجار» كه از تفاسير بزرگ قرآن است، رساله اى در «سيرالملوك»، به فارسى؛ جمع بين متن «الاستبصار» و شرح محدث جزايرى بر آن به نام «كشف الاسرار»، و همچنين جمع بين متن «التهذيب» و شرح محدث جزايرى بر آن به نام «غايةالمرام»؛ تدوين «عقود المرجان فى حواشى القرآن» استادش، سيد نعمت اللَّه جزايرى، در سه مجلد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (9/ 10)، الذريعه (24/ 20 ،17/ 18 ،19 -18/ 16 ،305/ 15 ،249/ 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 707 -706/ 12)، معجم المؤلفين (67 -66/ 11).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س پنجم ق)، عارف. از عرفاى بنام زمان خود بود و با خواجه عبداللَّه انصارى معاصر. در قُهندوز كه محلى ميان هرات و بخارا بوده، درودگرى مى كرد. جامى از قول خواجه عبداللَّه سخنان بسيارى از او نقل كرده است.[1]
اسكافى، فقيه و دانشمند مشهور معاصر ابوالفضل بيقهى و سلطان ابراهيم غزنوى (جل. 451 ه.ق.) بوده و از او نيكويى و احسان ديده است. وى مسند تدريس نيز داشت و بى اجرى و مشاهره درس ادب و علم مى داد. اشعارى فارسى از او در كتب ادب آمده است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)
منابع زندگينامه :[1] لغت نامه (ذيل/ ابوالحسن نجار)، نامه ى دانشوران (145 -137 /7)، نفحات الانس (355 -350).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حجة الاسلام دكتر فتح الله نجار زادگان در سال 1337 ش. در شهر اصفهان به دنيا آمد .وي تحصيلات خود را در رشته علوم قرآن و حديث مقطع تا مقطع دكتري ادامه داد و تؤام با تحصيل در رشته مذبور تحصيلات حوزوي را نيز كم بيش ادامه داد.فتح الله نجار زادگان در سال 1379 در گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران كه هم اكنون يكي از گروه هاي دانشكدة الهيات است به عنوان عضو هيئت علمي مشغول به كار شد كه اين همكاري هم اكنون نيز ادامه دارد. كتاب " سلامه القرآن من التحريف " تاليف فتح الله نجار زادگان ، در دوره بيست و دوم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : فتح الله نجار زادگان در سال 1356 موفق به اخذ ديپلم در رشتة رياضي
شد. در سال 1358 به حوزة علميه اصفهان رفت و تا سال 1364 دروس مقدمات و اصول و شرح لمعه و متون ديگر عمومي را خواند. در اين سال با ورود به حوزة علميه قم و شروع رسائل و مكاسب از واحد آموزش عالي دفتر تبليغات، ليسانس گرفت و سپس به تربيت مدرس دانشگاه قم راه يافت و همزمان با دروس حوزه در سال 1372 موفق به دريافت مدرك كارشناسي ارشد در رشتة الهيات و معارف اسلامي شد. در سال 1373 در دانشگاه تهران در رشته علوم قرآن و حديث مقطع دكتري و در دانشگاه امام صادق (ع) در رشتة فقه و اصول در همان مقطع پذيرفته شد اما به دليل علاقه به رشتة علوم قرآني به دانشگاه تهران رفت و در سال 1378 رسالة خود را دفاع كرد و در طي اين مدت دروس حوزوي را نيز كم و بيش ادامه داد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : فتح الله نجار زادگان در سال 1379 در گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران كه هم اكنون يكي از گروه هاي دانشكدة الهيات است به عنوان عضو هيئت علمي مشغول به كار شد كه اين همكاري هم اكنون نيز ادامه دارد.فعاليتهاي آموزشي : فعاليت هاي آموزشي فتح الله نجار زادگان به قرار زير است: تدريس در موضوعات اصول، فقه، فلسفه، و حديث در حوزة علميه و نيز تدريس علوم قرآني، حديث و تفسير در دانشكدة اصول الدين و مدارس مركز جهاني علوم اسلامي بخشي از فعاليت هاي ايشان محسوب مي شود. 1. تدريس و پژوهش / مركز جهاني علوم اسلامي/ 1377 تا 1383 2. عضو شوراي علمي گروه علوم قرآن /
پژوهشكده حوزه ودانشگاه / 1379 – 1382 3. تدريس و پژوهش / دانشگاه تهران / 1378 ادامه دارد 4. عضو هيئت مديره مجمع احياء فرهنگ اسلامي / پژوهش و برنامه ريزي / 1380 ادامه دارد. جوائز و نشانها : كتاب " سلامه القرآن من التحريف " تاليف فتح الله نجار زادگان ، در دوره بيست و دوم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.چگونگي عرضه آثار : فتح الله نجار زادگان بيش از 21 مقاله در زمينه رشته تخصصي خود دارد.
________________________________________
آثار : nbsp1 التوسل و التبرك و الصلح مع العدو الصهيوني في رسالتين بين واعظ زاده و بن باز ويژگي اثر : نشر مشعر/ 1383 2 پژوهش نامه در س اخلاق و تربيت اسلامي دانشگاهها ويژگي اثر : مركز برنامه ريزي و تدوين متون درسي/ 1383 3 تحريف ناپذيري قرآن ويژگي اثر : مركزتحقيقات حج با همكاري مركز مطالعات فرهنگي حوزه علميه قم/ 1384 4 تراث الشيعه القرآن ج 1 ويژگي اثر : يكي از مديران علمي طرح / 13845 تراث الشيعه القرآن ج 2 ويژگي اثر : يكي از مديران علمي طرح / 13856 تفسير تطبيقي (بررسي تطبيقي مباني و معارفي از آيات در ديدگاه فريقين) ويژگي اثر : مركز جهاني علوم اسلامي/ 1383 7 درسنامه متون اسلامي
ويژگي اثر : مجمع احياي فرهنگ اسلامي/ 1383 8 سلامه القرآن من التحريف ويژگي اثر : تهران ، چاپ اول 1378 ، چاپ دوم با اضافات فراوان/ 1382 / كتاب سال جمهوري اسلامي در سال 1383 و رتبه نخست دوازدهمين نمايشگاه بين المللي قرآن 1383 . آشنايي با كتاب : سلامة القرآن من التحريف و تفنيد الافترأات علي الشيعة الامامية سلامة القرآن من التحريف و تفنيد الافترأات علي الشيعة الامامية/ فتح الله المحمدي (نجارزادگان). - تهران: مشعر، 1382. 758 ص. كتابنامه 1. قرآن - تحريف 2. قرآن - دفاعيه ها و رديه ها 3. شيعه - دفاعيه ها و رديه ها اهميت قرآن كريم به عنوان يكي از دو ثقل اكبر بازمانده از آورندة عظيم الشأن آن و نقش بارز و محوري اين كتاب كريم الهي در ايجاد و ابقأ اتحاد امت مسلمان از مسائل بارز و قابل توجه در خصوص اين متن و حياني الهي است. به اعتقاد عموم مسلمانان قرآن از هرگونه تحريف و تغيير مصون بوده، دست تحولات و تغييران زمان را به دامن مطهر آن راهي نيست و اين تحقق وعدة الهي است، چنان كه به صراحت در متن قرآن كريم ذكر شده است. يكي از اتهاماتي كه به ناروا بر شيعه وارد شده و گاه بر آن اصرار شده است، اتهام اعتقاد به تعريف قرآن است كه اين امر بويژه در كتابي با عنوان اصول مذهب الشيعة الامامية الاثني عشرية تأليف ناصر علي قفاري بتفصيل مورد بحث قرار گرفته است. مؤ لف با عنايت به اين كتاب و برخي كتب ديگر كه قبل از آن تأليف شده و در
آنها اين اتهام به شيعه مطرح گرديده است، اقدام به تأليف كتاب سلامة القرآن من التحريف نموده است. كتاب در دو بخش اصلي تنظيم شده است: بخش اول به مسألة سلامت قرآن از تحريف در نظر فريقين، با قطع نظر از آرأ و افترأات برخي افراد، پرادخته است. در بخش دوم به مسألة اتهاماتي كه در خصوص تحريف قرآن بر شيعه وارد شده پرداخته شده است. بررسي ادلة مصونيت قرآن از تحريف از نظر شيعة اماميه، بررسي روايات تحريف قرآن در كتب شيعه، بررسي كتاب فصل الخطاب محدث نوري، شهادت علماي اماميه به مصونيت قرآن از تحريف، بررسي احاديث تحريف قرآن در كتب اهل سنت، و پاسخگويي به شبهات دكتر ناصر بن علي قفاري در كتاب اصول مذهب الشيعة، احسان الهي ظهير در كتاب الشيعة والقرآن و محمد مال الله در كتاب الشيعة و تحريف القرآن، از مهم ترين مباحث كتاب است. 9 مصاف بي پايان با شيطان ويژگي اثر : قم بوستان كتاب/ چاپ اول 79 – چاپ دوم 138210 معاني بيان الفاظ القرآن ويژگي اثر : تحقيق نسخه خطي/1384 11 ويژگي هاي امام علي ترجمه خصائص امام علي(ع) ويژگي اثر : ترجمه/ بوستان كتاب / 1382 /كتاب سال حوزه علميه در سال 1383 در بخش ترجمه
منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1286.
درگذشت: 1361.
از آثار اوست: اليواقيت الحسان فى تفسير سوره الرحمن، المختار من القصائد و الاشعار (تفسير سوره رحمان همراه با اشعار عربى؛ 1367).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محقق، عالم دينى.
تولد: 1300(11 شعبان 1339 ق.)، محله محتشم كاشان.
درگذشت: 23 مرداد 2356، كاشان.
آيت الله على نجفى كاشانى، فرزند آيت الله مهدى نجفى از علماى كاشان، در بيست و دو سالگى براى كسب علم به نجف اشرف رفت. تمام دوره ى سطح و خارج خود را در مدت ده سال گذراند و به درجه ى اجتهاد نايل آمد. اندكى از ورودش به نجف نگذشته بود كه در كنار كسب علم و تحصيل، به تدريس علوم حوزوى نيز مشغول شد. پس از آن كه مكاسب و كفايه را نزد آيت الله حسن يزدى به پايان رسانيد، و در درس خارج مراجع نجف به ويژه از محضر آيت الله حكيم و آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى و آيت الله خويى بهره ها گرفت، پس از ده سال اقامت در نجف عازم ايران شد. پس از توقف كوتاهى در كاشان و مسافرتى به مشهد و اصفهان و بازگشت به كاشان، بار ديگر دو سالى راهى نجف شد و سپس به واسطه ى كسالت مزاج و حوادث ديگر به ايران بازگشت. بعد از ورود به ايران سه سالى در قم مشغول تدريس شد. وى در قم از مدرسين بلندپايه ى سطوح عالى حوزه بود و در «مدرسه ى بزرگ آخوند» حجره داشت و همان جا تدريس مى كرد. اما به دلايلى به شهر خود بازگشت و به اقامه جماعت و تدريس پرداخت. از همان آغاز ورودش به كاشان، علاوه بر تدريس خصوصى درس هاى حوزوى، تفسير قرآن را به عنوان وظيفه اصلى خود قرار
داد. در ابتدا، اين جلسه ها به تفسير موضوعى و بحث هاى پراكنده اخلاقى مى گذشت اما بعد از چند مسافرت به مشهد مقدس، تصميم گرفت كه قرآن را از آغاز تا انجام تفسير كند و در ضمن آن براى مردم به بحث هاى اخلاقى و اجتماعى و تفسير موضوعى نيز بپردازد. اين نوع تفسير تا يك سال قبل از درگذشتن (يعنى تا سال 1364) ادامه داشت. در حدود اين سى و چند سال دو مرتبه قرآن را از ابتدا تا انتها تفسير كرد. دوره ى دوم تفسيرى وى هيجده سال طول كشيد. ايشان نه تنها در فقه، اصول، رجال، درايه، كلام، ادبيات، معانى بيان و تجديد و تفسير متبحر بود، بلكه در علم هيئت و نجوم قديم هم يد طولانى داشت و آنها را تدريس مى كرد.
تأليفات و آثار آيت الله نجفى كاشانى به اين شرح هستند: برداشتى از نماز؛ پيرامون شراب؛ لنگرهاى زمين مولودى اندر خانه كعبه؛ بعثت محمد (ص) و قرآن در بحران جاهليت؛ زمان چيست و چگونه مى گذرد؛ صدق؛ بزرگترين فضيلت؛ سرانجام كافر؛ يك خرق عادت شگفت يا معجزه اى بزرگ؛ اشتباه عمدى؛ افسانه ها يا كرامت هاى خيالى (سه جلد). اما نوشته هايى كه از ايشان به طبع نرسيده است: فضايل ثلثه (سه رساله آماده چاپ در مورد سلمان، ابوذر، مقداد)؛ ملتقطات (يادداشت هاى پراكنده ايشان در نحو، عروض، نجوم، فقه، اخلاق و عرفان و نيز نقد چند كتاب از نويسندگان معاصر و جواب سئوال هايى كه از ايشان پيرامون مسائل مختلف مطرح مى شده است)؛ رساله اى در فضيلت نماز؛ رساله اى در فضيلت علم؛ رساله اى در فضل قرآن (قرآن چه كتابى است)؛ رساله اى در مورد امام زمان (ع)؛ رساله اى تحت عنوان حق كاوى؛
رساله اى تحت عنوان اينجا و آنجا؛ رساله اى تحت عنوان دين راست؛ آسان؛ هموار؛ تفسير سوره كهف (به عربى)؛ تفسير سوره مريم (به عربى)؛ تفسير سوره طه (به عربى)؛ تفسير سوره انبياء (به عربى)؛ تفسير سوره حج (به عربى)؛ تفسير سوره عم (ناقص است)؛ دفترى مفصل مشتمل بر مجموعه اى از احاديث موضوع بندى شده كه به ترتيب الفبا تنظميم شده است؛ حواشى و تعليقات ايشان بر كتب روايى، كلامى، تفسير، فقه و اصول و...، از استاد همچنين نوارهاى بسيارى در تفسير سوره هاى قرآن به جا مانده است.
آيت الله نجفى كاشانى عصر روز پنجشنبه بيست و سوم مرداد 1356 مصادف با شب عرفه در كاشان فوت كرد.
(1407 -1339) ق)، عالم دينى، مدرس و مفسر. در كاشان به دنيا آمد و تحت نظر پدرش، كه از علماى كاشان بود، نشو و نما يافت. در 1361 ق به نجف رفت. «مكاسب» و «كفايه» را در محضر آيت اللَّه ميرزا حسن يزدى و خارج فقه و اصول را در محضر آيت اللَّه خوئى آموخت و نيز از درس فقه آيت اللَّه حكيم و آيت اللَّه سيد عبدالهادى شيرازى بهره گرفت و به درجه ى اجتهاد نايل شد. سپس به ايران بازگشت و مدت سه سال در قم ساكن گرديد و از محضر آيت اللَّه بروجردى استفاده نمود و خود به تدريس پرداخت. سرانجام به خواهش مردم كاشان و به علت بيمارى پدرش به كاشان رفت و در همان جا ساكن گرديد و به تدريس و امامت جماعت و انجام امور دينى پرداخت و در آن شهر درگذشت. از آثارش: «لنگرهاى زمين»؛ «برداشتى از نماز»؛ «مولودى اندرخانه ى كعبه»؛ «بعثت محمد (ص) و قرآن در بحران جاهليت»؛ «صدق بزرگترين فضيلت»؛
«افسانه ها يا كرامتهاى خيالى»؛ «ملتقطات»؛ تفسير سوره هاى «كهف»، «مريم»، «طه»، «انبياء»، «حج» و «عم يتسألون»؛ رساله اى در «فضيلت قرآن».[1]
شيخ مهدى نجفى كاشانى از افاضل دانشمندان معاصر كاشانست. وى در تاريخ يازدهم شعبان 1339 ق در دارالمؤمنين كاشان محله محتشم متولد شده و در دامن مادر عفيفه و صالحه خود كه نمونه اى از عفت و تقوا بود و ظل توجهات والد ماجدشان كه عالم ربانى و آيت سبحانى بود پرورش يافته و در سال 1361 قمرى براى تحصيل علوم دينى به نجف اشرف عزيمت نموده و علوم مقدماتى را نزد عده اى از فضلاء نجف كه همه از اوتاد و ابرار و اخيار حوزه علميه نجف بودند خوانده و سطوح عالى مانند مكاسب مرحوم شيخ و كفايه مرحوم آخوند را پيش مرحوم آيت اللَّه آقا ميرزا حسن يزدى به پايان رسانيده و سپس به درس خارج آيت اللَّه العظمى خوئى مدظله حاضر شده و مقدارى از اصول و فقه معظم له استفاده نموده و نيز از محضر درس فقه مرحوم آيت اللَّه حكيم و آيت اللَّه حاج سيد عبدالهادى شيرازى بهره مند شده و تا مدت ده سال با پشت كار فراوان و كوشش عجيب به درس و بحث و تدريس اشتغال داشته و به قول بعضى به اندازه سى سال در اين ده سال زحمت كشيده و در تمام ايام حتى پنجشنبه و جمعه و روزهاى تعطيلى ديگر مسامحه در كار درس و بحث ننموده تا پس از اين مدت بر اثر خستگى زياد و كسالت مزاج مجبور به مراجعت به ايران شده و به كاشان آمده و سفرى به مشهد مقدس و بعد به اصفهان و آنگاه در كاشان تأمل
و باز به نجف اشرف مسافرت و مدت دو سال توقف و از محضر بزرگان مراجع استفاده نموده تا اينكه به واسطه كسالت مزاج و حوادث ديگرى به ايران آمده و مدت سه سال در قم مانده و از محضر آيت اللَّه العظمى بروجردى استفاده و در آن هنگام بر اثر ضعف فراوان و بيحالى و كسالت والدش با اصرار مردم كاشان به وطن برگشته و تا حال حاضر كه سال 1395 قمريست به وظائف شرعى از اقامه جماعت و تدريس و جلسه هاى مختلف اشتغال دارند.
و ضمناً جزوه هائى در موضوعات متنوع نگاشته و به طبع رسانيده كه ذيلا مى نگارم.
1- پيروان شراب 2- لنگرهاى زمين 3- على بن ابيطالب در خانه خدا بدنيا آمد.
5- بعثت محمد و قرآن در بحران جاهليت 5- زمان چيست و چگونه مى گذرد.
6- اشتباه عمدى 7- صدق بزرگترين فضيلت 8- سرانجام كافر 9 و 10 و 11- يك سلسله افسانه ها يا كرامتهاى خيالى 12- يك خرق عادت شگفت يا فضيلت و منقبتى بزرگ و تأليفات ديگر كه هنوز به طبع نرسيده است.
معظم له از همان اول ورود به كاشان شروع به بحث و تفسير قرآن نموده كه تاكنون ادامه دارد و هر شب گروهى از مؤمنين و بالاخص عده اى از جوانان استفاده مى كنند و نيز در جمعه ها جلسه تبليغى وعظ و ارشاد منظم دارند.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 3، ش 6، ص 56، س 4، ش 6، ص 34 -33)، گنجينه ى دانشمندان (276 -275/ 6).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سيد محمد نجفي يزدي
محل تولد : كربلا
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1337/7/1
زندگينامه علمي
اينجانب در خانواده
اي مؤمن و متوسط متولد شده و پدرم از روحانيون و علماء نجف اشرف بوده و خانوادۀ ما (عموها، دو برادر و ...) از اهل علم مي باشند. در همان سال هاي اوليه دوران دبيرستان براي مطالب ديني، عقايد و فقه بسيار حساس بودم و همواره به دنبال ادلۀ تحقيقي مطالب بوده و كتاب هاي متعددي را مطالعه مي كردم. همين نكته (به همراه عنايت و شوق الهي) مرا به حوزه علميه و دروس ديني كشاند و در تهران مدرسه «آيت الله مجتهدي» (حفظه الله) مشغول شدم. حدود سه سال به فراگيري ادبيات و منطق پرداختم و سپس راهي حوزه علميه قم شدم. دروس سطح را نزد اساتيد بزرگوار آنجا خواندم از جمله: «آيت الله استادي»، «اشتهاردي»، «محقق»، «خرازي»، «موسوي» و ...
سپس در سال 60 يا 61 به درس خارج «آيت الله وحيد» و «آيت الله تبريزي» رفتم؛ پس از مدتي به عللي منحصرا درس «آيت الله تبريزي» را برگزيدم و فقه و اصول را نزد ايشان بيش از 12 سال گذراندم. از همان سالهاي شروع بحث و درس در حوزه، به تدريس پرداختم و تا كنون نيز روزي چهار ساعت بحث دارم، حتي ايام تعطيل نيز براي عده اي از دوستان بحث هاي مختلفي دارم. عمده مباحث اينجانب در فقه و اصول است كه عمده به بحث خارج فقه، مكاسب محرمه اختصاص دارد. البته چون اينجانب به عنوان هيئت علمي در مدرسه امام خميني (قدس سره) به تدريس مشغول هستم و مقداري از وقت اينجانب آنجا صرف مي شود.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1323 -1241 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، رجالى، مجتهد، مدرس، زاهد،
عابد و شاعر. نياى بزرگش حاج نجف از تبريز به نجف مهاجرت كرد. محمد طه در نجف به دنيا آمد و در همان جا نشو و نما يافت. مقدمات را از شيخ عبدالرضا طفيلى و دايى اش، شيخ جواد، فراگرفت. وى در محضر علامه شيخ محسن خنفر و شيخ مرتضى انصارى و سيد حسين كوه كمرى و سيد حسين بحرالعلوم تلمذ نمود و از شيخ ابوالحسن على بن خليل رازى اجازه ى روايت گرفت. سيد محمد سعيد حبوبى و علامه سيد محسن امين و شيخ على جواهرى و شيخ حسن، فرزند شيخ محمد حسن صاحب «جواهر» و سيد مهدى حكيم و سيد محمد كاشى حايرى و سيد عدنان بحرانى از شاگردان وى هستند. او پس از درگذشت ميرزاى بزرگ شيرازى عهده دار مرجعيت گرديد. او به خوبى شعر مى سرود و قصايدى از وى در مدح پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) باقى است. در اواخر عمر بينايى اش را از دست داد. در نجف درگذشت و در حجره اى در نزديكى صحن مطهر به خاك سپرده شد. از آثارش: «الانصاف فى تحقيق مسائل الخلاف»، حاشيه بر «الجواهر»، در فقه؛ «اتقان المقال فى احوال الرجال»، در شرح حال رجال حديث كه در ابتدا نام آن «احياء الموات فى اسماء الروات» بود؛ «الفوائد السنية» يا «القواعد النجفية» كه حاشيه بر «فرائد الاصول» يا «رسائل» شيخ انصارى است؛ «غناء المخلصين» حاشيه بر «المعالم»؛ شرح «منظومه» بحرالعلوم؛ «كشف الحجاب فى استصحاب الكر و مطلق الاستصحاب»؛ «كشف الاستار عن حكم الخارج عن دار الاقامة فى الاسفار».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (46/ 7)، اعيان الشيعه (375/ 9)، دانشمندان آذربايجان (245)، الذريعه (26 -25/ 18 ،343/
16 ،216/ 11 ،207/ 6 ،397/ 2 ،83/ 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 967 -961/ 14)، علماء معاصرين (84 -83)، فوائدالرضويه (547)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (1270 -1269/ 3)، معجم المؤلفين (107/ 10)، مكارم الآثار (1155 -1149/ 4).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد صادق نجفي
محل تولد : شبستر
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1315/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب محمد صادق نجمي به سال 1315 شمسي در روستاي هريس از توابع شبستر به دنيا آمدم. پدرم ثقة الاسلام حاج ميرزا احمد آقا هريسي و چند تن از اجدادم از علما و روحانيون مورد اعتماد مردم بوده اند.مادرم از سادات كوه كمري است. پدر وي حاج ميري آقا عموي آيت الله العظمي حجت (ره) مي باشد. اينجانب تا حدود 15 سالگي در همان روستا كه داراي مردمي متدين مي باشند رشد كرده ام. روستائي كه در اثر فراواني آب از طراوت و خرمي برخوردار است. مردم اين روستا علاقه مند به مذهب و اهل بيت (ع) و پايبند به اصول اخلاقي مي باشند و سابقة طولاني وجود خانواده هاي متعدد و بزرگي از سادات و روحانيون در اين محل موجب شد تا آنان به دين علاقه مند شوند و از ايمان راسخ برخوردار گردند. مراجع و عالمان بزرگ و معروفي مانند آيت الله العظمي سيد حسين كوه كمري (ره) و سيد علي آقا پدر آيت الله العظمي حجت در اين روستا متولد شدند و دوران كودكي خود را در اين محل سپري كرده اند . دوران كودكي ام را در دامان چنين پدر و مادري و در چنين محيط مذهبي سپري كردم و شالوده فكري و
اعتقادي من در چنين محيطي پي ريزي شد.
دوران تحصيل:
هشت نه ساله بودم كه به مكتب خانه رفتم. تحصيل را با روخواني قرآن شروع كردم و پس از آن با بخشي از ادبيات فارسي آشنا شدم. در آن روز در مكتب خانه هاي آذربايجان، گلستان سعدي، نصاب الصبيان، تاريخ وصاف، ابواب الجنان و تنبيه الغافلين و... آموزش داده مي شد.در تدريس برخي از اين كتابها علاوه بر فراگيري ادبيات فارسي، آموزش مسائل اخلاقي نيز مورد توجه بود. پس از اين دوره، در نزد پدرم جامع المقدمات، سيوطي و شرح جامي را فرا گرفتم. تقريبا در پانزده سالگي پدرم مرا به مدرسه طالبيه تبريز برد و از آن زمان به بعد من هم به صف طالبان علوم ديني پيوستم. شوق فراواني نسبت به تحصيل علوم ديني داشتم.پس از يك سال و چند ماه توقّف در تبريز و تكميل كردن درس هايي كه نزد پدرم آغاز كرده بودم، سرانجام در اواخر تابستان سال 1332 شمسي- با اين كه از لحاظ تأمين معاش وضع مناسبي نداشتم- ره سپار حوزه علميه قم شدم و با فضل خداوند در مدرسه فيضيّه سكونت گزيدم. ورود اينجانب به قم، مصادف بود با ماه محرم سال 1372 قمري، چهار ماه پس از ورودم به قم، در ماه جمادي الاولي، حضرت آيت الله العظمي حجّت رحلت كرد.
دوران تحصيل اين جانب از اين تاريخ تا سال 1359 شمسي، يعني تقريباً سي سال ادامه داشت. در اين مدّت علاوه بر تحصيل و تدريس دروس متداول حوزه علميّه به تأليف و ترجمه كتاب هاي متعدّدي موفّق شدم و هذا من فضل ربّي. بيش ترين تحصيل اين جانب در
حوزه علميّه قم و بخشي ديگر در حوزه علميه مشهد بود؛ زيرا تقريباً نه ماه پس از ورودم به قم كه هوا رو به گرمي مي رفت، والدينم به قصد زيارت مشهد، وارد قم شدند و من نيز به همراه آنان به مشهد مقدّس عزيمت نمودم. در اين سفر، پدرم مقدمات توقّفم را در تعطيلات تابستاني در حوزه علميه مشهد فراهم كرد و اجازه اقامتم را در يكي از حجره هاي مدرسه خيرات خان از متولي اين مدرسه آقاي دربندي دريافت نمود. اين برنامه كه مصادف با اولين ماه هاي ورود آيت الله العظمي ميلاني از عراق به مشهد مقدس براي تعطيلات تابستاني بود، در سال هاي بعد هم برايم الگو شد و اكثر تعطيلات تابستاني را در مشهد مقدس مشغول تحصيل و مطالعه مي شدم. تأليف كتاب سيري در صحيحين از ثمرات اين حوزه مقدس و از عنايات حضرت علي بن موسي الرضا(ع ) مي باشد.
در حوزه علميه قم مدتي در مدرسه فيضيه و مدتي در مدرسه آيت الله العظمي آقاي بروجردي (مدرسه خان) و مدتي نيز در مدرسه حجتيه اقامت داشتم. در مشهد مقدس نيز گاهي درمدرسه خيرات خان و گاهي در مدرسه ميرزا جعفر- داخل صحن مطهر- اقامت داشتم. پس از انتشار جلد اوّل كتاب سيري در صحيحين چند ماه با اجازه آيت الله العظمي ميلاني در مدرسه وي ودر حجره مخصوص او اقامت داشتم. اين در شرايطي بود كه مطالعه و تأليف جلد دوم همين كتاب را پي گيري مي كردم و عنايات خاص آن مرد بزرگ نيز تشويقي بر ادامه اين تأليف بود و جلد اوّل همين كتاب را با
تفسير الميزان و المراجعات به عنوان جايزه به طلاب هديه مي داد.
تحصيلات من تنها در علوم حوزوي بود؛ اما با تلاش آيت الله شهيد بهشتي يك كلاس آموزش زبان انگليسي شبانه در دبيرستان دين و دانش قم تشكيل مي شد و عده اي از طلاب كه بنده هم جزء آنان بودم- با وجود محدوديت و عدم استقبال از اين درس- در آن شركت مي نموديم.
اساتيد:
در دوران تحصيل از اساتيد متعددّي استفاده نمودم و از محضر بزرگاني بهره مند شدم كه معروف ترين آنان به همراه دروسي كه از آنان فرا گرفته ام، عبارتند از:
1- قسمتي از مغني را از شيخ علي اكبر اهري معروف به نحوي در تبريز فراگرفته ام. وي در عين كهولت سن، دقايق و ظرايف مغني را با تمام شوق و علاقه به شاگردان مي فهماند.
2- قسمتي از مطوّل را از درس شيخ ابوالفضل علمايي سرابي در قم و بخش ديگر آن را از شيخ عبد الله نوراني در مشهد مقدّس استفاده كرده ام.شرح شمسيه را به طور خصوصي و به همراه آقاي عميد زنجاني از مرحوم آقاي صائيني زنجاني و شرح منظومه سبزواري را از مرحوم استاد شهيد مفتح فرا گرفتم.از درس فلسفه مرحوم شهيد مطهري كه در ايام تعطيلي در قم تدريس داشتند، و همچنين از درس فلسفه مرحوم آقاي الهي برادر علامه طباطبائي نيز بهره گرفته ام.بخش مهم جلدين لمعه را از سيد جواد خطيبي كه در تدريس لمعه معروف بود و سابقه اي طولاني داشت، و بخش ديگر را از آقاي جاج شيخ محمد حقي سرابي فرا گرفتم و قسمتي از ابواب اين كتاب را كه آن
روز تدريس آن ها رايج نبود، با يكي از دوستانم مباحثه مي كردم.
3- بخش مهم مكاسب را از آيت الله مشكيني و بعضي از ابواب آن را از استاتيد ديگر مانند آية الله سبحاني فرا گرفتم. قوانين را از آية الله موسوي اردبيلي و بخشي از رسائل را از آية الله مشكيني و قمستي ديگر را از آقاي سبحاني و باب تعادل و تراجيح را از آية الله احمدي ميانجي آموختم. بخشي مهم كفاية الاصول را از آية الله سلطاني و بخش ديگرش را از آقاي مجاهدي فرا گرفتم.
در تفسير ابتدا از آية الله حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي قمي و مدتي از تفسير علامه طباطبائي، آية الله مشكيني و آية الله خزعلي بهره بردم. از حسن اتفاق استاد علامه حسن زاده آملي در بدو ورودشان به قم، مدتي در مدرسه حجّتيّه اقامت گزيد. در اين فرصت به ايشان ارادت پيدا كردم و بخشي از هيئت قديم را از ايشان استفاده كردم و اين موجب شد كه پس از تعطيلي اين درس با مباحثه هيئت فلاماريون با هيئت جديد نيز تا حدّي آشنا شوم. در درس خارج فقه و اصول از اساتيد متعددي مانند ميلاني، شيخ مرتضي حائري، گلپايگاني، داماد و ساير بزرگان و اساتيد بهره بردم. مدت بهره بري از برخي آنان طولاني و از بعضي ديگر نسبتا كوتاه بوده است. مدت استفاده ام از درس امام(ره) خيلي كوتاه بوده؛ زيرا درست در شرايطي كه آماده استفاده از درس آن زعيم عالي قدر مي شدم، رژيم طاغوتي حوزه را از وجود وي محروم نمود.
دوستان و معاشران:
در طي دوران طولاني تحصيل طبعا دوستان و هم
دوستان و هم درسان فراواني داشتم كه تعدادي را كه با آنان معاشرت بيش تر و دوستي طولاني تري داشته ام، نام مي برم:
برادران مجتهد شبستري، شيخ حسين حقاني زنجاني، ابوالفضل موسوي تبريزي، عميد زنجاني، سيد هادي خسرو شاهي، آقاي سيد مجيد ايرواني(ره) و آقاي هاشم زاده هريسي نماينده فعلي تبريز در مجلس شوراي اسلامي و... گفتني است با آقاي هريسي علاوه برهم بحث بودن در زمينه تأليف يا ترجمه كتاب نيز همكاري داشتم و تاكنون هفت اثررا به اتفاق ايشان تأليف يا ترجمه كردم.
عوامل موثر بر شخصيت علمي و اخلاقي: من خود را از لحاظ علم و اخلاق در سطحي قابل طرح نمي دانم؛ ولي از باب و أمّا بنعمة ربّك فحدث اشاره مي كنم كه در روي آوري اينجانب به تحصيل علم و دانش، دو عامل مؤثر بوده است.
1- روحاني بودن پدرم؛ او عاشق كتاب و مشتاق مطالعه بود و هيچ گاه اطرافش از كتاب خالي نبود و اين در حالي بود كه در آن دوران دست رسي به نشريات مذهبي مشكل بود و به جز هفته نامه نداي حق و مجله مكتب اسلام نشريه مذهبي ديگري وجود نداشت.وي مدّتي طولاني جزء مشتركان اين هفته نامه ها بود. وقتي به بهانه هاي مختلف از سوي رژيم طاغوت اين مجلات توقيف مي شد، پدرم بسيار ناراحت مي شد و بي صبرانه منتظر رفع توقيف آن بود و چنين محيطي در جلب توجّه و ايجاد علاقه من به مطالعه و درس بسيار مؤثر بود.همان گونه كه در بينش اجتماعي و سياسي اين جانب نيز بي تأثير نبود. جالب اين كه اوّلين مقاله حقير تحت عنوان
صبر از نظر اسلام هم درهمان هفته نامه منتشر شد.
2- تشويق و ترغيب پدر؛ علاوه بر شرايط محيط خانواده، پدرم با بيانات مختلف مرا به درس و بحث تشويق و ترغيب مي نمود و از مزاياي علم و دانش و تكامل معنوي با من سخن مي گفت و گاهي با اين جمله مورد خطابم قرار مي داد كه اگر بخواهي به مراتب عالي از نظر علم و عمل نايل گردي، بايد اراده ات آن چنان قوي و همتت آن چنان عالي باشد كه خواهان رسيدن به مرتبه امام صادق(ع) باشي؛ زيرا اگر قصد كني كه به درجه علامه حلي برسي، به مرتبه يك عالم متوسط خواهي رسيد. به توفيق الهي از اوايل ورودم به حوزه علميه قم با جلسه درس اخلاق و دعاي ندبه آية الله حاج شيخ عباس تهراني آشنا شدم. اين درس در سالن كتاب خانه مدرسه حجّتيّه و به دستور آية الله العظمي حجت تشكيل مي شد. اين برنامه ساليان متمادي و تا هنگام وفات آقاي تهراني ادامه داشت. در بعضي از شب هاي جمعه در جلسه درس اخلاق و دعاي كميل آقاي حاج سيّد حسين (معروف به پيرمرد) شركت مي جستم.او مردي اخلاقي و ابوذر زمان بود و از نظر تربيتي و تأثير معنوي. فوق العاده بود. در ايامي كه هوا مساعد بود شب هاي جمعه را پياده به مسجد جمكران مشرف مي شديم و از معنويت اين مسجد بهره مي گرفتيم.
عوامل موثر بر شخصيت سياسي و اجتماعي:تقريبا درهمان سال هاي اول ورودم به قم دو سيد بزرگوار(شهيد نواب صفوي و شهيد واحدي) با قيافه هاي نوراني در نماز جماعت مدرسه
فيضيه توجه مرا به خود جلب كردند.آنان با سخنرانيهاي شور انگيز خود بر ضد طاغوت در گرايش من به مباحث سياسي، تأثيري عميق داشتند. حضور شهيد نواب صفوي درنماز جماعت فيضيه با آن قيافه معنوي و با عمامه سبز كه به صورت ساده و آخر صفوف عباي خويش را زير اندز مي كرد، براي همه كساني كه با مبارزه او با بي ديني و حركتش در اعدام انقلابي كسروي، هژبر و رزم آرا آشنا بودند، جاذبه خاصي داشت. آزادي خليل طهماسبي- عامل مستقيم اعدام رزم آرا- از زندان و ورود وي به شهر قم و اجتماع مردم در خيابان هاي اين شهر براي تقدير از اين سمبل شجاعت و از خود گذشتگي در راه ايمان و عقيده، خاطره اي جالب و فراموش نشدني و براي من شور انگيز وحركت آفرين بود.
اين علاقه موجب شد تا جريان فدائيان اسلام و محاكمه آنان را كه پس از تيراندازي ناموفق به حسين علاء نخست وزير وقت به وقوع پيوست،تعقيب كنم. جريان شهادت شهيد واحدي به دست تيمور بختيار، فرماندار نظامي تهران و شهامت و شجاعت شهيد نواب و يارانش در جلسات محاكمه و به هنگام شهادتشان كه تكبير گويان به سوي ميدان تير حركت كردند، نقل مجالس و درس عشق و فداكاري بود و بيش از پيش در روحيه اين جانب اثر گذاشت.عكس شهيد نواب صفوي را كه با لباس شخصي و بدون عمامه در دادگاه نظامي حاضر شده بود، در همان تاريخ در پشت جلد كتاب عروة الوثقي چسبانده بودم. امروز هم براي من جالب و خاطره انگيز است. اين جريانات موجب شد كه به عالمان مبارزي
چون آيت الله كاشاني اردات بيش تري پيدا كنم.
گرچه درزمان حيات آيت الله العظمي بروجردي، نسبت به امام امت به عنوان يكي از مراجع حوزه ارادت مي ورزيدم و گاهي به زيارتش مي شتافتم، ولي پس از ارتحال آيت الله بروجردي علاقه ام به او بيش تر شد، حركت متواظعانه و مخلصانه امام (ره) در رد تقاضاي انتشار رساله عمليه و دوري از حريم رياست و مرجعيت با وجود شرايط مناسب و حضور جدي آن بزرگوار در صحنه مبارزه- در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي و سخن راني ها و اعلاميه هاي صريح وي- موجب ارادت و علاقه بيش تر اين جانب به وي گرديد و گويا گم شده خود را در وجود او پيدا كردم. اين ارادت با تشديد مبارزات در سالهاي بعد و با زنداني و تبعيد شدن امام (ره) افزون تر شد تا اين كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و ما خود را موظّف دانستيم تا آن جا كه در توان داريم، در خدمت انقلاب باشيم و در مسيري كه امام ترسيم مي كردند، حركت كنيم.
فعاليت هاي علمي:
اينجانب به فضل پرودگار علاوه بر تحصيل علوم حوزوي بر بعضي از كتاب هاي درسي مانند رسائل، شرح نوشته ام و تقريرات دروس خارج را تدوين كرده ام. هم چنين به مطالعه و تحقيق در حديث و تاريخ پرداختم كه نتيجه آن تأليف و ترجمه بيش از سي جلد كتاب است كه برخي را با همكاري آقاي هريسي تأليف كرده ام، اينجانب بر اثر علاقه فراواني كه به مطالعه و ديدار از كتاب خانه دارم در سال 1354 شمسي به دمشق مسافرت
كرده، ضمن ديدار از كتاب خانه ها به ويژه كتاب خانه ظاهريه- كه قديمي ترين و غني ترين كتاب خانه موجود آن روز پيش از تأسيس كتاب خانه الاسد بود- بهره وافر بردم. در بهار سال 1356 شمسي نيز به همين منظور سفري به تركيه نمودم و از شهرهاي مختلف اين كشور ديدن كردم و بيش ترين مدت اقامت من در استانبول بوده كه در اين مدت از كتاب خانه سليمانيه كه از جامع ترين و غني ترين كتاب خانه ها در خاورميانه است، استفاده نمودم. درزمستان سال 1360 شمسي به دعوت علماي شيعه هند به اين كشور سفر كردم و در مدت اقامت بيش از يك ماه از شهرهاي بمبئي، لكهنو، بناري، جانپور و.... ديدار و از كتاب خانه مرحوم صاحب عبقات و مدرسه الواعظين در لكهنو بهره مند شدم.
فعاليت هاي و مبارزات سياسي:
پس از پانزدهم خرداد و دستگيري امام (ره) تصور من از روحانيت آذربايجان اين بود كه اكثر آنان شناختي از امام و حركت او ندارند و اين تصور و برداشت موجب شد تا به شهرهاي مختلف مسافرت كنم و روحانيون آذربايجان را از اوضاع روز آگاه نمايم. از اين رو، به شهرهاي مختلف،مانند سلماس، خوي و ماكو- از شهرهاي آذربايجان غربي- مسافرت كرده، با بعضي از آنان تماس گرفتم كه متأسفانه با بي مهري و عدم پذيريش بعضي از آنان روبه رو شدم كه يكي از علل آن، جواني و بي تجربگي بنده از نظر آنان بود.
در 25 محرم در مسجد جامع ماكو پس از يك سخنراني تند و بيان صريح مواضع امام،دستگير شدم و به زندان ساواك شهرستان خوي
منتقل گرديدم. پس از چند روز- طبق سياست كلي طاغوت درباره آزادي روحانيون – به جاي اعزام به تهران به ظاهر آزاد شدم؛ اما تحت مراقبت و نظارت پاسگاه محل قرار گرفتم. اين مزاحمت ها و محدوديت ها به صورت مختلف در قم ادامه داشت.
فعاليت هاي اجتماعي:
از فعاليت هاي اجتماعي اينجانب تكميل و راه اندازي مدرسه نمازي خوي بود كه پس از انقلاب به دستور امام(ره) تجديد بنا شد و پس از ورود اين جانب به خوي،كار ساختماني آن با كمك اهالي وروحانيت محترم ادامه يافت ومورد بهره برداري قرار گرفت .تاسيس دانشگاه آزاد اسلامي خوي در خرداد ماه 1364 از ديگر فعاليت هاي اين جانب است. فعاليت اين دانشگاه با چهار هزار دانش جو در دو بخش جداگانه پسرانه و دخترانه الگويي براي دانشگاه ها مي باشد.
مسوليت ها:
مسئوليت علمي انتشارات جامعه مدرسين، اولين مسئوليت اينجانب بوده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با تأسيس انتشارات جامعه مدرسين، مسئوليت علمي اين مؤسسه به عهده اين جانب گذاشته شد. از اواسط سال 1359 تا اواسط سال 1360 شمسي به طور موقت عهده دار امامت جمعه سلماس بودم و پس از آن براي تكميل تأليفات و ادامه تحقيق و بررسي هاي قبلي به قم مراجعت نمودم.در تاريخ 19/1/1361 شمسي از سوي امام امت(ره) به سمت امامت جمعه خوي منصوب گرديدم.در سال 1369 شمسي از سوي جامعه مدرسين و جامعه روحانيت مبارز تهران براي نمايندگي دوره دوم مجلس خبرگان از آذربايجان غربي داوطلب شدم و از سوي مردم اين استان به نمايندگي برگزيده شدم.در مدت اقامتم در سلماس و خوي در دوران دفاع مقدس تا آنجا
كه امكانات اجازه مي داد، در خدمت دفاع مقدس بودم. علاوه بر تشويق براي تأمين نيروي انساني و كمك هاي مردمي، در مقاطع مختلف به ويژه د رهنگام عمليات رزمندگان اسلام در جبهه غرب يا جنوب كشور توفيق حضور در كنار اين عزيزان شامل حال ما مي گرديد و در داخل سنگرها و در زير چادرها از معنويات اين عزيزان و از روحيه والاي آنان نيرو مي گرفتم و درس ها مي آموختم.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1326 -1259/ 1255 ق)، رياضيدان و صوفى. ملقب به نجم الملك و نجم الدوله. در اصفهان به دنيا آمد. رياضيات قديم را نزد پدرش آموخت و سپس رياضيات كلاسيك را در دارالفنون تكميل نمود و از معلمان رياضيات عاليه آنجا شد. پس از فوت ميرزا رضا نجم الملك، منجم باشى عباس ميرزا نايب السلطنه، وى به سمت منجم باشى گرى منصوب و ملقب به نجم الملك شد. وى همچنين سالها به استخراج تقويم رسمى مملكت مأمور بود. او در تهران درگذشت و در صفائيه شهر رى به خاك سپرده شد. از جمله آثارش: «اصول جغرافيا»؛ «آسمان»، در هيئت و نجوم؛ «كفايةالحساب»؛ «بدايةالهندسه»؛ رساله ى «تطبيقيه»، در تطبيق سالهاى هجرى قمرى با سالهاى تاريخ ميلادى، «بدايةالجبر»؛ «بدايةالنجوم»؛ «مجموعه ى علم ايرانى»؛ «المثلثات البسيطة».[1]
عبدالغفار بن على محمد از علماى رياضى (و. تهران 1255 ه.ق ف.- 1326 ه.ق) از رياضى دانهاى قرن چهاردهم هجرى. معلم رياضيات دارالفنون بود. او راست: اصول جغرافيا، اصول الهندسه، كفايةالهندسه و كتاب هاى ديگر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الذريعه (399/ 24 ،79/ 19 ،58/ 3)، ريحانه (137 -136/ 6)، شرح حال رجال (274 -273/ 2)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3359 ،3059 ،2925 ،2878 ،2646 ،2645 ،2615 ،2410 ،2335 ،1994/
2 ،1207 -1206 ،1015 ،910 ،467 ،272 ،268 ،247 ،210 ،157/ 1)، لغت نامه (ذيل/ نجم الدوله)، المآثر والآثار (192 -191)، مكارم الآثار (1600 -1599/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (894 -891/ 3).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(مقتول 619 -617 ق)، عارف، صوفى، محدث و شاعر. ملقب به كبرى و شيخ ولى تراش. كنيه ى او را ابوالجناب و ابوالخباب نيز ذكر كرده اند. او مؤسس سلسله كبرويه بود. روايات مختلفى در زمينه لقب وى در بين مؤلفان وجود دارد. بعضى معتقدند به سبب زيركى اش، او را طامةالكبرى (بلاى بزرگ) ناميده اند و بنابر قولى ديگر چون در جوانى قدرت فوق العاده اى در بحث و احتجاج داشت، به اين لقب معروف گشت. بعضى از پيروانش از باب تكريم، وى را آيةالكبرى خوانده اند كه كم كم با حذف كلمه اول او را كبرى ناميدند. اما از آن جهت به او شيخ ولى تراش مى گفتند كه بسيارى از بزرگان مشايخ صوفيه از تربيت يافتگان وى بودند. نجم الدين در خوارزم در شهر خيوه به دنيا آمد. از جوانى براى كسب علم حديث به مسافرت در بلاد پرداخت. از جمله در نيشابور از ابوالمعالى فراوى (م 587 ق)، در همدان از حافظ ابوالعلاء عطار (م 568 ق)، در تبريز از ابومنصور حفده (م 571 ق)، در مكه از ابومحمد طباخ و در اسكندريه از ابوطاهر سلفى (م 576) استماع حديث كرد. درباره ى گرايش وى به تصوف و انصرافش از اشتغال به حديث اختلاف بسيارى در روايات است و ملاقاتش با مشايخ صوفيه هرگز منجر به قطع علاقه ى وى از اشتغال به علم نشد. وى بعد از خروج از خوارزم مدتى در نيشابور، اصفهان و همدان به استماع حديث نزد مشايخ وقت اشتغال
داشت. در نيشابور با شيخ عطار ملاقات كرد و ظاهراً تبحر او در طب به خاطر توجه عطار به او بوده است. اصول طريقت و تصوف را در تبريز نزد بابا فرج تبريزى و سپس در دزفول نزد شيخ اسماعيل قصرى و شيخ شطاح (روزبهان بقلى شيرازى) و ديگر مشايخ عصر فراگرفت و شيخ روزبهان دختر خود را به وى داد. دكتر زرين كوب در «دنباله ى جستجو در تصوف» آورده كه سيد محمدباقر خوانسارى، مؤلف «روضات الجنات»، خط وى را بر پشت نسخه اى از «رساله ى قشيريه» ديده است كه وى اين رساله را در 568 ق در همدان از ابوالفضل محمد ابن يوسف همدانى استماع نموده است. نجم الدين كبرى در راه عزيمت به عراق و مصر از محضر عمار ياسر بدليسى (م 582 ق) كسب فيض كرد و مشهور است كه نجم الدين از شيخ اسماعيل قصرى و عمار ياسر خرقه پوشيد. او به پيشنهاد عمار ياسر براى نشر طريقت و ارشاد طالبان به خوارزم رفت. قبل از عزيمت به خوارزم سفرى به مكه كرد و مدتى در حلب به سر برد. به آورده ى «دنباله ى جستجو در تصوف» نجم الدين در «فوايح» به اقامتش در شونيزيه ى بغداد و مسافرتش به كربلا نيز اشاره كرده است. وى حدود 580 ق به خوارزم رفت و بنابر بعضى از روايات بين او و امام فخر رازى (م 606 ق) كه در اين زمان در خوارزم به سر مى برد، ملاقاتى صورت گرفته است. مريدان وى در خوارزم تنها محدود به صوفيه و زهاد نمى شدند و در رجال دولت نيز معتقدان و دوستانى داشت. اهل سنت نجم الدين را با وجود علاقه اى كه
در آثار و اقوال خويش به آل على (ع) نشان مى دهد و با وجود مسافرت به كربلا، به تشيع منسوب نداشته اند و امثال يافعى، ذهبى و سبكى او را يك شيخ شافعى تلقى كرده اند. از شاگردان مشهور او شيخ مجدالدين بغدادى، شيخ سعدالدين حموى، شيخ رضى الدين لالا (م 642 ق)، شيخ سيف الدين باخرزى (م 659 ق) و ديگران بودند. برخى بهاءالدين ولد، پدر جلال الدين مولوى، و شيخ نجم الدين دايه رازى (م 654 ق) را نيز از شاگردان وى دانسته اند. ناصر بن منصور عرضى و سيف الدين باخرزى از وى حديث روايت كرده اند. درباره ى وفات وى روايات مختلفى وجود دارد، اما آنچه به حقيقت نزديكتر است، اين است كه شيخ نجم الدين در فتنه ى مغول همراه با ساير مردم به دفاع از خوارزم پرداخت و توسط مغولان به قتل رسيد. درباره ى مقبره ى شيخ، اختلاف وجود دارد. به آورده ى «دنباله ى جستجو در تصوف» ابن بطوطه مدتى بعد از تأليف «تاريخ گزيده»، در سفرى كه به خوارزم داشته به وجود قبر او در خارج از خوارزم اشاره كرده است. برخى منابع نام پدر وى را محمد نوشته اند. از آثارش: «عين الحيات»، تفسير قرآن در دوازده مجلد؛ «فوايح الجمال و فواتح الجلال»، كه اين كتاب را به صورت «فواتح الجمال» نيز ذكر كرده اند، «رسالة فى الخلوة»؛ «رسالة الى الهايم الخايف من لومة اللائم»؛ «رسالة الساير الحاير الى الساتر الواحد الماجد»، به فارسى؛ «رسالة الاصول العشرة»؛ «آداب المريدين»، به فارسى؛ «سكينة الصالحين»، به فارسى. اشعارى نيز بدو منسوب است.[1]
احمد بن عمر بن محمد خوفى خوارزمى مكنى به ابوالجناب و ملقب به نجم الدين و طامةالكبرى و معروف به شيخ نجم الدين كبرى مؤسس سلسله ى كبرويه (مقت.
618 ه.ق) از مشاهير عرفا و اكابر صوفيان قرن ششم و هفتم است؛ نجم الدين رازى، مجدالدين بغدادى، سعدالدين حموى، سيف الدين باخزرى و غيره از شاگردان او بودند و او را ولى تراش گفته اند زيرا در مدت عمر دوازده كس را به مريدى قبول كرد كه تماماً از مشايخ و اوليا شدند و در حمله ى مغول در خوارزم به قتل رسيد. مزارش ناپيداست. از تأليفات اوست: رسالة الخائف الهائم عن لومة اللائم. فوائح الجمال و فواتح الجلال به فارسى. رباعياتى چند هم بدو منسوب است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (1019 ،1015 -1013 ،860 ،856/ 2) تاريخ تصوف در اسلام (496 -495)، تاريخ گزيده (669 -668)، تاريخ مغول (531 ،514 ،42 ،13)، تذكرةالشعراء (245 ،151 ،149)، حبيب السير (37 -35/ 3)، دايرةالمعارف فارسى (3012/ 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (118 -81)، الذريعه (1175/ 9)، رياض العارفين (144 -143)، ريحانه (144 -143/ 6)، سيرالنبلاء (114 -111/ 22)، شذرات الذهب (80 -79/ 5)، صبح گلشن (509 -507)، طبقات الشافعيه ى سبكى (26 -25/ 8)، طرائق الحقائق (336 -334/ 2)، العبر (177/ 3)، فرهنگ ادبيات فارسى (502 -501)، فرهنگ سخنوران (924)، كشف الظنون (1293 -1292 ،900 ،876)، لغت نامه (ذيل/ نجم الدين كبرى)، مبانى عرفان و احوال و آثار عارفان (459 -455)، مجالس العشاق (125 -120)، مجالس المؤمنين (75 -72/ 2)، مجالس النفائس (320 -319)، مجمع الفصحا (1406/ 3)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 617)، مرصادالعباد (مقدمه/ 46 -45 ،37 -35)، معجم البلدان (474/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (480 -479/ 1)، نفحات الانس (427 -422)، هديةالاحباب (254 -253)، هديةالعارفين (90/ 1)، هفت اقليم (320 -316/ 3)، يادگار (س 4، ش 1 و 2، ص 101 -96،
ش 9 و 10، ص 94 -93).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ على بن بزغش (ف. 678 ه.ق) از عرفاى قرن هفتم است؛ پدرش از شام به شيراز آمد و در آنجا متوطن شد و نجيب الدين در شيراز تولد يافت. پس از تحصيل علوم به حجاز رفت و به خدمت شيخ شهاب الدين سهروردى رسيد، و دست ارادت بدو داد و از دست او خرقه پوشيد و به شيراز برگشت و خانقاهى بساخت و به ارشاد پرداخت، تا در سال 678 در آنجا وفات يافت.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمود نخست، به سال 1311 در تهران متولد شد و مثل بسيارى از خوانندگان موسيقى اصيل ايران كه صدا در خانواده آنان موروثى بوده، وى نيز صوت خوش را از پدر به ارث برده است.
محمود نخست، در همان اوان كودكى پى به صداى خوب و زيباى خود برد و كم كم نزد خويش شروع به خواندن كرد و با گوش دادن به صداى خوانندگان مورد علاقه خود، روز به روز به موسيقى عشق و علاقه شديدى پيدا كرد و همين پيوند وى با موسيقى موجب شد تا در جشن هاى دبستانى و دبيرستانى به اجراى برنامه و خوانندگى همراه با اركستر مدرسه بپردازد.
وى در يكى از اين جشن ها كه گويا اجراى برنامه اى بود به مناسبت جشن پايان تحصيلى دبيرستان، با هنرمند خوب و ارزنده، عابس زندى نوازنده چيره دست سنتور آشنا گرديد كه اين آشنايى سبب تحولى در كار هنرى نخست گرديد.
عباس زندى با كوشش و زحماتى وصف ناپذير شروع به تعليم و آماده ساختن وى جهت اجراى موسيقى در راديو كرد و بدين طريق وى به راديو راه يافت. در راديو، با استادان و هنرمندان بزرگ و سرشناسى
مثل: ابراهيم خان منصورى، على تجويدى، حبيب اله بديعى، حسين ملك، اسداله ملك، پرويز ياحقى، رحمت اله بديعى و زنده ياد نصرت اله گلپايگانى آشنا شد كه اين آشنايى نيز به پيشرفت كار خوانندگى و راز و رمز آن وى را بسيار مدد كرد.
محمود نخست، پس از چندى، در زمات تصدى زنده ياد استاد روح له خالقى به هنرهاى زيبا معرفى شد و تمرين هايى در اركستر بزرگ و كوچك اين اداره شركت و همكارى كرد كه در بيشتر آن ها شادروان حسين تهرانى شركت و حضور داشت. محمود نخست، از طريق اداره هنرهاى زيبا، مدت ها در كلاس هاى فن بيان دكتر مهدى فروغ و مرحوم عبداله خان دوامى شركت كرد و از اين كلاسها و استادان آن بسيار كسسب فيض كرد و هم اكنون خود گنجينه اى از رديف ها و مقام هاى موسيقى ايرانى را در لوح ضمير نهفته دارد.
وى پس از مدتى كه همكارى خود را با راديو و تلويزيون قطع كرده بود، دوباره با شركت در برنامه هاى اين مركز در چند برنامه موفق شركت كرد ولى مجددا بنا به اختلاف سليقه اى كه با مدير برنامه هاى وقت راديو پيدا كرد، از ادامه كار با آن دستگاه منصرف شد و خود را اسير آن باندبازى ها و جوسازى ها نساخت و عطايش را به لقايش بخشيد و موسيقى را به خاطر نفس موسيقى و روح حساس و دل عارفانه خود ادامه داده و مى دهد.
ساز گران، (سازندگان ساز)
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسنعلى اصفهانى قدس سره فرزند ارشد مرحوم مبرور جنت مكان آخوند ملاعلى اكبر اصفهانى رضوان اللَّه عليه مى باشند.
وى در نيمه ماه ذى القعده سال 1279 قمرى هجرى در شهر اصفهان متولد شده و
تا سن يازده سالگى از نظر تعليمات ظاهريه خدمت مرحوم والدش و معلمين ديگرى تحصيل مبادى نموده و از نظر معنويات و تكميل مدارج سلوك زير نظر استاد بزرگوارش مرحوم حاج ميرزا محمدصادق كه از اعاظم مرتاضين متشرع آن زمان و مورد ارادت و اخلاص خاندان مرحوم آقاشيخ محمدتقى صاحب حاشيه بوده اند به تكميل معنويات و رياضيات مشروعه مشغول بوده اند و بعدا كه به سن شباب رسيده اند علوم ادبيه و قسمتى از علوم رياضيه مانند حساب و هيئت را نزد مرحوم آخوند كاشى و علوم عقليه و فلسفه را نزد ميرزا جهانگيرخان قشقائى تحصيل نموده سپس به عتبات عاليات مشرف شده و در نجف اشرف ادامه تكميل معنويات و رياضيات مشروعه را به اضافه تحصيلات علوم نقليه نموده و معاشرت و مجالست ايشان اغلب با مرحوم آيت اللَّه ربانى حاج سيد مرتضى كشميرى كه از اوتاد عصر خود و اعاظم فقهاء و از اكابر سالكين آن تاريخ مى باشند بوده و پس از آن مراجعت به اصفهان نموده و سفرى به مشهد مقدس مشرف شده اند و در اين سفر مكاشفه اى براى ايشان حاصل شده كه مجاورت مادام العمر را در مشهد مقدس بر خود لازم و حتم دانسته لهذا به اصفهان مراجعت نموده و علايق و متعلقات آنجا را قطع و براى مجاورت دائمى به مشهد مقدس مشرف شده و توفيق مجاورت ارض اقدس را داشتند تا در صبح روز هجدهم شعبان 1361 هجرى قمرى پس از چهل روز كسالت در محله سعدآباد مشهد در سن هشتاد و دو سالگى (82) رحلت فرموده و با تشييع كم نظيرى در صحن عتيق در جنب ايوان شاه عباسى جلوى غرفه اى
كه در غرب ايوانست و بر روى قبر او سنگ مرمر كوچكى كه بر روى آن اين عبارتست (اصفهانى شعبان 1361) منقوش مى باشد.
مرحوم حاج شيخ حسنعلى داراى مقامات و كرامات كثيره است كه شرح آن صحيفه مفصله خواهد بود كه از عهده اين مختصر خارج است.
آن بزرگوار از سن هفت سالگى تا آخر عمر تمامى ليالى شب جمعه را بدون تعطيل احياء به عبادات از فرايض و نوافل مى داشته و در تمام اين مدت يعنى هفتاد و پنج سال ايام البيض همه ماهها را صائم بوده اند و بعضى از سنوات در ايام البيض ذى الحجه هر سه روز را با آب افطار و سحور نموده و اقتداء به اميرالمومنين و صديقه طاهره و حضرت حسنين عليهم السلام و در بعض اوقات تا هيجده ساعت متوالى مشغول به نماز و ادعيه و اذكار و اوراد بودند بدون احساس كمترين خستگى در اين عصر سال مرتاض متشرعى مانند ايشان ديده نشده.
اوقات شريفه اين بزرگوار مقدار اندكى به تدريس فقه مانند شرح لمعه و درس تفسير و گاهى هم هيئت و حساب مصروف مى شد و باقى اوقاتشان به قضاء حوائج مومنين مراجعين از دعا و دوا براى رفع بيماريهاى متنوعه و رفع گرفتاريهاى مختلفه مشغول بوده.
مى توان ادعاء قطعى نمود كه در مدت اقامت ايشان به مشهد بيش از صد هزار مريضهاى مختلفه كه بعضى از آنها به معالجات طبى قديم و جديد ممتنع العلاج بودند به دعاء معالجه قطعى فرموده اند و با اين حال كوچكترين داعيه اى نداشتند و سلوك ايشان مانند يك عالم فقيه زاهدى بود كه به علم و عمل هادى خلق به سوى خدا باشد و اگر اين بزرگوار ادعاء
مقامى از مقامات سلوك مانند مرشديت و يا قطبيت را مى كرد به طور قطع و يقين نصف ايران را در سلسله ارادت خويش درمى آورد فرضوان اللَّه عليه و قدس اللَّه سره الشريف.
از بعضى از موثقين علماء و دانشمندان شنيدم كه آن مرحوم در حال حيات خود بسيار مى آمد و در اين محلى كه اكنون قبر اوست مى ايستاد و يا مى نشست دعاء و قرآن مى خواند وقتى به او گفتند اينجا چه خصوصيت دارد مى فرمود اينجا محل دفن منست و فرمود مرا در اينجا دفن نمائيد.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1174 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به ندايى. ساكن قسطنطنيه و از مشايخ طريقه نقشبنديه بود و در آنجا به تعليم و نشر آن طريقه مى پرداخت. از او رسايلى در تصوف موجود است. از آثارش: «فقرات»؛ «رساله ى حقيه»؛ «منظومه»؛ «مناجات»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (281)، الذريعه (1179/ 9)، فرهنگ سخنوران (926)، لغت نامه (ذيل/ ندايى كاشغرى)، هديةالعارفين (484/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پورج نديمى در سال 1320 در شهرستان بيجار گروس از توابع كردستان كه زادگاه بزرگانى چون فاضل خان گروسى و اميرنظام گروسى است چشم به جهان گشود.
خانواده او از نواده هاى فاضل خان و همگى اهل شعر و ادب بودند. وى تحصيلات ابتدايى و متوسطه خود را در آن شهر به پايان رسانيد اما ذوق و عشق به شعر و موسيقى را از همان دوران كودكى در وجود خود احساس مى كرد. در سن 10 سالگى كه براى اولين بار سنتور را ديد شيفقته و مشتاق اين ساز زيبا و خوش آهنگ شد چون تهيه آن ساز در آن زمان به سادگى امكان پذير نبود از روى سنتور كه قبلا ديده بود و در مقياس كوچكتر سنتورى ساخت كه بسيار مورد توجه پدر و اولياء مدرسه قرار گرفت پدرش كه خود اهل ذوق بود چون اشتياق او را به موسيقى ديد طى مسافرتى به تهران سنتورى خريد و به او داد. ديگر سر از پا نمى شناخت و تمام اوقات فراغت را بدون معلم يا راهنمايى صرف اين ساز مى كرد تا بعد از چند ماه توانست تا حدى به راز و رمز و كوك آن آشنا شود و در ماه هاى بعد در جشن ها
و در برنامه هاى هنرى مدرسه شركت نمايد. در سال 39 به تهران عزيمت و وارد خدمت نظام شد و همزمان در يك از كلاس هاى موسيقى هنرستان ثبت نام و نزد هنرمند ارجمند حقيقى به تعليم اين ساز مشغول گرديد تا در سال 1341 با آقاى منصور صارمى آشنا و مدت 3 سال نيز در خدمت اين استاد عاليقدر به فراگيرى رديف ها و مضراب هاى خاص سنتور مبادرت نمود. در سال 44 به شيراز منتقل و در آن شهر نيز با عضويت در اركستر دانشجويان و شركت در كلاسهاى تئورى فعاليت هنرى خود را آغاز و با هنرمندان راديو و تلويزيون شيراز با اركستر آقاى اكبر زيگلرى همكارى نمود.
پس از چند سال مجددا به تهران مراجعت كرد اما به علت محدوديتهاى شغلى و روح انزواطلبى و گوشه گيرى چندان رغبتى به شركت در محافل و مجالس هنرى از خود نشان نمى داد. مهذا در طول ساهاى 53 الى 55 مدتى با هنرمندان و خوانندگان راديو مانند: اكبر گلپايگانى، دلكش، خيرخواه همكارى داشته است. وى در سال 54 ازدواج نمود و داراى سه فرزند است كه كوچكترين آنها به نام سهيل از استعداد و مهاراتى برخوردار است از هفت سالگى پيش پدر آموزش سنتور را شروع و اكنون كه 12 سال دارد اين ساز را با تسلط و شيوه اى چشمگير و زيبا مى نوازد و انشااللَّه يكى از چهره هاى درخشان آينده كشور خواهد شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(492/ 491 -403/ 401 ق)، فقيه شافعى، محدث، مدرس و زاهد. اصل وى از نريز از قراى آذربايجان بود. ساكن نيشابور و عهده دار تدريس و امامت جماعت
در مسجد عقيل آنجا بود. در بغداد نزد قاضى ابوطيب طبرى فقه آموخت و از ابوطيب طبرى و ابوعلى بن شاذان ابوالقاسم عبدالملك بن بشران عبدى و ابوطاهر بن عبدالرحيم اصفهانى و ابوعبداللَّه محاملى و ابومحمد جوهرى و ابوبكر بن بشران و جماعتى ديگر حديث شنيد. عمر بن على دامغانى و ابوالبركات ابن فراوى و ابوعثمان عصايدى و زاهر بن طاهر شحامى و فرزندش، عبدالخالق بن زاهر، و ديگران از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (481 -480/ 5)، سيرالنبلاء (171 -170/ 19)، شذرات الذهب (398/ 3)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (223/ 2)، الشافعيه ى سبكى (96/ 5) العبر (366/ 2)، الكامل (192/ 8)، المنتظم (42 -41/ 10)، النجوم الزاهرة (162/ 5).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اسكندر ابراهيمى زنجانى كه بعدها نام مستعار و هنريش به منصور نريمان تبديل يافت در مشهد به تاريخ بيستم اسفندماه 1314 متولد گشت. پدرش كه مردى هنرمند و اهل ذوق بود و خود سه تار و تار و نى را به خوبى مى نواخت از همان دوران طفوليت پسر را زيرنظر و تربيت خود گرفته و وى را با رديفها و گوشه هاى موسيقى ايرانى آشنا و نواختن سه تار را به او مى آموزد وى از سن 18 سالگى روى به نواختن عود آورد به طورى كه در سال 1322 كه بيش از هشت بهار از سنش نگذشته بود از طرف اداره ى انتشارات و راديو مشهد دعوت به همكارى مى شود و اين دعوت را مى پذيرد و حدود 16 سال همكاريش با راديو مشهد ادامه مى يابد و آخرين سمتش در آن اداره مسئول شوراى موسيقى آن استان بود، سپس به شيراز منتقل و مسئول شوراى
موسيقى راديو شيراز مى گردد و پس از 4 سال همكارى با اين راديو به تهران مى آيد و در راديو ايران به عنوان تكنواز عود شروع به همكارى و اجراى برنامه مى كند. خود نريمان مى گويد: «در عود استادى نداشتم، فقط از راه گوش به راديوهاى كشورهاى همسايه استفاده بردم و به محمد عبدالوهاب خواننده و نوازنده ى بزرگ مصرى به راديو قاهره نامه نوشتم و درباره ى كوك و بعضى مسائل اين ساز از وى سؤالاتى كردم و مسائلى را مطرح نمودم؛ پس از چندى عبدالوهاب در جواب نامه ى من نوشت كه كوك عود همانى است كه خود شما انجام داده ايد و خلاصه كل نظريات مرا تأييد كرد». نواختن عود نريمان در كشورهاى همسايه طرفداران فراوان دارد به طورى كه چندى قبل منير بشير، يكى از نوازندگان بزرگ عود موسيقى عرب است براى ديدن نريمان به ايران آمد و درباره ى اين ساز ايرانى گفت و شنودى بين آنان مى شود و طرز نواختن صحيح آن را با هم در ميان مى گذارند. منصور نريمان همكارى خود را در برنامه ى گلها همراه با خوانندگانى چون: محمودى خوانسارى: اكبر گلپايگانى، حسين قوامى، محمدرضا شجريان، ايرج، نادر گلچين و غيره شروع و در تلويزيون در برنامه ى جالبى به نام «بشنو از نى» كه به سرپرستى و تهيه كنندگى دوست اديب و فاضلم، بهمن بوسكتان با همكارى آقايان: اصغر بهارى، مجيد نجاحى، رضا شفيعيان، عباس زندى، محمد موسوى، امير ناصر افتتاح و فرهمند بافى اجرا مى نمود و هفته اى يكبار به مدت يك ربع همراه با ضرب جهانگير ملك در تلويزيون برنامه اجرا مى كرد و در تكنوازى راديو، همراه با آقايان: على بهارى، مهندس همايون خرم،
اسداللَّه ملك، حبيب اللَّه بديعى، پرويز ياحقى، كامران داروغه، منصور صارمى، جواد معروفى، مجيد نجاحى، سياوش زندگانى، رضا ورزنده، محمد موسوى، عماد رام، جهانگير ملك و اميرناصر افتتاح شركت داشته و در برنامه ى سنگين و خوبى كه در فرستنده ى (F.M) به رهبرى مهندس همايون خرم اجرا مى شد تكنواز عود آن برنامه بود.
منصور نريمان علاقه ى فراوانى به عود كه در واقع همان بربط است و از ايران به ساير كشورهاى جهان به خصوص ممالك عرب رفته و يك ساز ايرانى است دارد و كوشش فراوان نمود تا اين ساز و نواختن آن را توسعه دهد و دوباره آن را احياء كند و آن را به صورت تكنوازى درآورد و شاگردان خوبى در اين راه نيز تربيت كرد كه مى توان از آقايان: حسين بهروزى نيا، محمد فيروزى و... نام برد. منصور نريمان مى گويد: «در كلاس اول دبيرستان بودم كه در نواختن دستگاهها و گوشه هاى موسيقى تا اندازه اى آشنايى پيدا كرده بودم ولى از نت بى اطلاع بودم و در مشهد هم در آن زمان كسى نبود كه به من كمك كند و آموختن نت را بياموزد، لذا نامه اى به هنرستان عالى موسيقى به استاد خالقى نوشتم و مشكل خود را با ايشان در ميان نهادم و نوشتم كه چون در تهران غريب هستم و كسى را ندارم كه نزد آنان روم؛ استاد خالقى كه در آن زمان رئيس هنرستان بودند در جواب نوشتند: «پسرم، شما هم مانند فرزندان خود من هستيد مى توانيد بياييد در منزل من بمانيد و به فراگرفتن نت در هنرستان همت گماريد». ولى پدرم نپذيرفت و من در نامه اى كه بعداً براى اين استاد بزرگوار فرستادم،
پس از تشكر فراوان از لطف آن مرد هنرمند و هنردوست، خواستار گرديدم كه از طريق مكاتبه نت را به من بياموزد و استاد هم يك قطعه از عكس امضاء شده ى خود و دو جلد كتاب از دوره ى اول و دوم تأليف آقايان: موسى معروفى و نصراللَّه زرين پنجه را كه با رعايت كامل نظريات استاد علينقى وزيرى چاپ شده بود برايم فرستادند كه هنوز آنها را دارم و برايم بسيار عزيز مى باشند و تا عمر دارم مديون اين استاد بى نظير و عاليقدر خواهم بود».
منصور نريمان كنسرتهاى فراوانى جهت مؤسسات فرهنگى، هنرى و عام المنفعه اجرا كرده كه بيشتر در بيمارستان ريوى شيراز بوده و بسيارى از هزينه هاى متفرقه آن را خودش متقبل مى شده، وى جهت شناساندن هرچه بيشتر موسيقى اصيل ايران و ساز عود كه يكى از باستانى ترين سازهاى ايرانى است، مسافرتهاى متعددى همراه با آقايان: مهندس همايون خرم، على تجويدى، حبيب اللَّه بديعى، فرهنگ شريف، على اصغر بهارى، محمود خوانسارى، ايرج، جهانگير ملك به كشورهاى: آلمان، انگلستان، ايتاليا، تركيه، ژاپن نموده و آهنگهاى بسيارى ساخت كه اولين آن «لالايى» نام داشت و براى دخترش ساخت كه آخر هر برنامه ى قصه هاى شب راديو پخش مى گرديد. منصور نريمان سالها قبل بنا به دعوت آقاى على رهبرى و وزارت فرهنگ و هنر سابق، در هنرستان عالى موسيقى ملى و دانشكده موسيقى به سمت استاد عود تدريس و همكاريش تا پايان سال 1358 ادامه داشت. وى علاوه بر آشنايى با نواختن تار و سه تار، از خطى خوش و زيبا و نقاش و نت نويسى بهره ى كافى نيز دارد، وى در سال 1336 با خانمى از بستگان نزديكش كه اهل مشهد بود
ازدواج نمود و ثمره ى ازدواج وى يك پسر و سه دختر مى باشد كه خانم سهيلا ابراهيمى فارغ التحصيل هنرستان عالى موسيقى و دانشكده ى موسيقى تهران مى باشند و مدت 5 سال در اركستر سازهاى ملى ساز «قانون» مى نواخت و خانم سوسن ابراهيمى كه ايشان نيز فارغ التحصيل هنرستان عالى موسيقى بوده و در حال حاضر براى تكميل تحصيلات در آلمان به سر مى برد و خانم سميرا ابراهيمى كه از شاگردان خانم اقليا پرتو مى باشد و با پيانو و نحوه ى نواختن آن آشنايى كامل دارد و ديگر پسرى به نام حميدرضا ابراهيمى كه از موسيقى اطلاعى ندارد ولى به آن علاقه اى بسيار دارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(721/ 720 -650 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به نزارى. در بيرجند در يك خانواده ى زميندار اسماعيلى به دنيا آمد. پس از اينكه تحصيلات مقدماتى را در بيرجند و قائن به پايان رسانيد، به مطالعه ى ادبيات و علوم متداول زمان در قهستان پرداخت. او از جوانى به خدمات ديوانى روى آورد. در 678 ق از تون به آذربايجان، اران، گرجستان، ارمنستان و باكو رفت. در طى اين سفرها در تبريز با شمس الدين محمد صاحب ديوان جوينى ملاقات كرد و او را مدح گفت. اين مسافرت دو سال به طول انجاميد و نزارى عاقبت به قهستان بازگشت و ساكن شد. وى در اين مدت علاوه بر شمس الدين محمد بعضى از رجال سيستان و خراسان و خصوصاً سلاطين كرت را نيز ستود. وى دوباره پس از چند سال دورى به خدمت امراى اين خاندان پيوست، اما معاندان نزارى ملوك كرت را عليه او برانگيختند تا جايى كه معزول
و اموالش مصادره شد. سالهاى آخر عمر را در انزوا گذرانيد و به شغل كشاورزى پرداخت. در نام وى و پدرش بين برخى منابع اختلاف وجود دارد. گويند كه از فرقه ى اسماعيليه و از مريدان نزار بن مستنصر بالله فاطمى در مصر و با سعدى شيرازى معاصر و معاشر بود. نزارى را نخستين نويسنده دوره ى بعد از الموت دانسته اند كه زبان شعر و تعبيرات و اصطلاحات صوفيان را براى پنهان داشتن عقايد اسماعيلى خود برگزيد. از آثار وى: «دستورنامه»؛ «ادب نامه»؛ مثنوى «سفرنامه»؛ «از هر و مزهر» بر وزن «شيرين و خسرو»؛ «مناظره ى روز و شب»؛ «ديوان» شعر، مشتمل بر قصايد، غزليات، قطعات، رباعيات و چند تركيب بند، قريب بيست هزار بيت.[1]
سعدالدين بيرجندى. شاعر اسماعيلى مذهب (و. 645 ه.ق- ف. 720 ه.ق) از شعراى قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجرى است. آثار و نامش متروك مانده است. تخلص خود را از نام المصطفى لدين اللَّه (نزار) گرفت. پدر نزارى ظاهراً از دهقانان اصيل اين سامان بود كه به گردش روزگار كم مايه شده بود. نزارى برخلاف بعضى از شعراى معاصر خود به شعر و ادب با نظر تفريح و لذت سماعى نگاه نكرد و اشعار خود را وسيله ى انعكاس دردهاى عامه ى مردم كه در زير فشار سنگين ظلم هاى مغول مستأصل شده بودند نمود. و حتى در غزليات خود نيز مسائل اجتماعى را مطرح كرد. نزارى بيش از همه تحت تأثير افكار و اشعار حكيمانه ى عمر خيام بوده است. علاوه بر ديوان شعر يك مثنوى به نام «دستورنامه» و نيز مثنوى ديگرى از او باقى است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (535 -529/ 2)،
از سعدى تا جامى (200 -198)، تاريخ ادبيات در ايران (745 -731/ 3)، تاريخ مغول (545)، تاريخ نظم و نثر (710)، تاريخ و عقايد اسماعيليه (510 -509 ،501)، تذكره ى روز روشن (815 -813)، تذكرةالشعراء (261 -258)، حبيب السير (457/ 2)، دايرةالمعارف فارسى (3020/ 2)، الذريعه (208 ،191/ 19 ،1183 -1182/ 9)، ريحانه (166/ 6)، فرهنگ ادبيات فارسى (503)، فرهنگ سخنوران (929)، كشف الظنون (755)، لغت نامه (ذيل/ نزارى قهستانى)، مجالس النفائس (355)، مجمع الفصحا (1359 -1358/ 3)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 721)، مؤلفين كتب چاپى (553/ 6)، هفت اقليم (323 -322/ 2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 487 ق)، عارف و صوفى. ساكن طوس و با ابوعلى فارمدى (م 477 ق) همصحبت بود كه هر دو از مريدان خاص ابوالقاسم كركانى (م 469 ق) بودند. (كركان يا كركان دهى است از دهات طوس كه هم اكنون نيز باقى است و به نام كوركان، تلفظ محلى كوركون، در دهستان درزاب، بخش چناران شهرستان مشهد واقع مى باشد). احمد غزالى (م 520/ 517 ق) مريد و شاگرد نساج بود. نساج با ابوبكر دينورى (م 468 ق) معاصر و معاشر بود. صاحب كتاب «ذهبيه» نام وى را ابوبكر عبداللَّه ذكر كرده است. تعليمات كركانى از طريق نساج و بوعلى فارمدى در نسلهاى بعد نشر يافت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (647)، تاريخ ادبيات در ايران (932/ 2)، ذهبيه (195 -194)، ريحانه (170/ 6)، نفحات الانس (808 ،375).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 396 ق)، محدث و صوفى. اصل وى از نساء خراسان و داراى مذهب شافعى بود. در راه سفر به مصر با شيخ عباس فقير هروى و در مسافرت به مكه با شيخ عمو، معروف به عمو سالار، ملاقات داشت. افرادى چون ابن عدى، احمد بن عطاء رودبارى و ابوبكر ربعى از او حديث شنيدند. وى در بين مصر و مكه درگذشت. از آثار وى «تاريخ الصوفيه» است كه در بعضى از كتابها به نام «تاريخ الصوفيه و سير الصالحين والزهاد» آمده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (9/ 5) طبقات الشافعيه ى سبكى (43 -42/ 3)، طبقات الصوفيه هروى (369)، نفحات الانس (151).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(303 -215/ 214 ق)، رجالى، حافظ، محدث، فقيه و قاضى. ملقب به شيخ الاسلام و معروف به حافظ نسائى. در نساى خراسان به دنيا آمد. در «وفيات الاعيان» نام پدر وى على و نام جدش شعيب ذكر شده است. در طلب علم به خراسان، حجاز، عراق، جزيره، شام و مصر سفر كرد و سرانجام در مصر ساكن گرديد. وى نزد يونس بن عبدالاعلى، دوست و مصاحب شافعى، تلمذ نمود. او قرائت را از احمد بن نصر نيشابورى مقرى و ابوشعيب صالح بن زياد سوسى فراگرفت. از قتيبة بن سعيد و اسحاق بن راهويه و هشام بن عمار و سويد بن نصر و احمد بن منيع و بشر بن معاذ عقدى و حسين بن منصور سلمى نيشابورى و بشر صواف و زياد بن ايوب و سوار بن عبداللَّه عنبرى و عباس بن عبدالعظيم عنبرى و عبدالجبار عطار و عتبه مروزى و عمران بن موسى قزاز و عمرو بن زراره كلابى و عيسى
بن محمد رملى و محمد بن ابان بلخى و محمد بن بشار و محمد بن نصر مروزى و محمد مخرمى و محمد بن عبيد محارمى و محمد بن هاشم بعلبكى و محمود بن غيلان و هيثم بن ايوب طالقانى و يوسف بن عيسى زهرى و يوسف بن واضح مودّب و جماعتى ديگر حديث شنيد. فرزندش، عبدالكريم نسائى، و حسن بن رشيق عسكرى و ابوبشر دولابى و ابوجعفر طحاوى و ابوعلى نيشابورى و حمزه ى كنانى و ابوجعفر احمد نحوى و ابوبكر شافعى و محمد بن قاسم اندلسى و ابوالقاسم طبرانى و محمد بن عبداللَّه نيشابورى و محمد بن موسى مأمونى و ابن السنى و ابيض بن محمد بن ابيض و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. در رمله ى فلسطين درگذشت و پيكرش به مكه منتقل و ما بين صفا و مروه به خاك سپرده شد و به روايتى در مكه درگذشت. از آثارش: «السنن الكبير»، در حديث، «المجتبى» يا «السنن الصغير»؛ «الضعفاء والمتروكين»، در رجال حديث؛ «الخصائص» يا «خصائص اميرالمؤمنين (ع)»، در فضيلت حضرت على (ع)؛ «مسند على (ع)»؛ «مسند مالك»؛ «اغراب شعبة على سفيان و سفيان على شعبة»؛ «مناسك النسائى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (164/ 1)، اعيان الشيعه (603 -601/ 2)، انساب سمعانى (484/ 5)، تاريخ نيشابور (110)، تذكرة الحفاظ (701 -698/ 2)، تهذيب التهذيب (170 ،163/ 1) روضات الجنات (220 -219/ 1)، ريحانه (168 -167/ 6)، سيرالنبلاء (135 -125/ 14)، شذرات الذهب (241 -239/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 35 -34/ 4)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (88/ 1)، طبقات الشافعيه اسنوى (269 -268/ 2)، طبقات الشافعيه ى سبكى (16 -14/ 3)، العبر (444/ 1)، الكامل
(152/ 6)، كشف الظنون (1833 ،1685 ،1684 ،1087 ،1006 ،706 ،130)، الكنى والالقاب (249 -247/ 3)، معجم المؤلفين (245 -244/ 1)، المنتظم (450/ 7)، النجوم الزاهرة (210 -209/ 3)، الوافى بالوفيات (417 -416/ 6)، وفيات الاعيان (78 -77/ 1)، هديةالعارفين (56/ 1).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 600- وف 688 -684/ 679 ق)، فقيه حنفى، مفسر، اصولى، محدث، متكلم، حكيم و شاعر. معروف به برهان. وى از علماى بزرگ حنفى بود. در علم تفسير و اصول فقه و علم كلام صاحب تأليف مى باشد. ساكن بغداد بود. در همان جا درگذشت و جنب مقبره ى ابوحنيفه دفن شد. «العقائد النسفية» كه ملا سعد تفتازانى آن را شرح كرده، به وى نسبت داده شده است. در «كشف الظنون» فقط يك عنوان كتاب تحت نام «عقائدالنسفى» مربوط به نجم الدين عمر بن حمد نسفى ذكر شده است. از ديگر آثارش: «المقدمة فى علم الخلاف» يا «المقدمة البرهانية» يا «فصول النسفى فى علم الجدل» يا «مقدمة فى الجدل والخلاف والنظر»؛ «منشأ النظر»، در علم خلاف و شرح آن؛ «الواضح»، كه مختصر «تفسير كبير» فخر رازى است؛ رساله اى در «دور و تسلسل»؛ شرح «الاسماء الحسنى»؛ شرح «الاشارات والتنبيهات» ابن سينا؛ شرح «الرسالة القدسية» غزالى؛ «مطلع السعادة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (194/ 2)، ريحانه (174 -173/ 6)، شذرات الذهب (385/ 5)، كشف الظنون (1861 ،1803 ،1799 -1798 ،1756 ،1720 1296 ،1272 ،1032 ،882 ،865 ،95)، معجم المؤلفين (297/ 11)، هديةالعارفين (136 -135/ 2).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 710/ 701 ق)، فقيه حنفى، محدث، اصولى، مفسر و متكلم. اصل وى از نسف و اهل ايذه ى اصفهان بود. او از مشاهير فقها و اصوليين و محدثين حنفى و در علم كلام متبحر و بر معاصرين خود مقدم بود. به آورده ى بعضى از مآخذ وى در ايذه درگذشت. اما در «ريحانةالادب» مكان وفات وى بغداد ذكر شده است. از آثارش: «الوافى»، در فقه و شرح آن به نام «الكافى»؛ «كنزالدقائق»، در تلخيص «الوافى»؛ «عمدة العقائد»
يا «عمدة عقيدة اهل السنة والجماعة»، در كلام و شرح آن به نام «اعتماد الاعتقاد»؛ «منار الانوار» و شرح آن به نام «كشف الاسرار»؛ «مدارك التنزيل و حقائق التأويل»، در تفسير كه به «تفسير نسفى» معروف مى باشد؛ «المستصفى»، در شرح كتاب «نافع» شيخ ابوالقاسم محمد حسينى (م 656 ق).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (192/ 4)، ايضاح المكنون (98/ 1)، ريحانه (171/ 6)، كشف الظنون (2034 ،1997 ،1922 ،1867 ،1849 ،1823 ،1675 ،1641 -1640 ،1515 ،1274 ،1168 ،119)، معجم المؤلفين (32/ 6)، هديةالعارفين
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : عزيز بن محمدنسفي يكي ازشخصيتهاي برجسته حوزه عرفان اسلامي است وي از صوفيان پر كار سده هفتم هجري است كه نقش معرفي و تشريح تفكرات عرفا و حكيمان صوفي مشرب مخصوصا محي الدين ابن عربي ( 638 ه.ق ) به زبان فارسي دارد .
گروه : علوم انساني
رشته : عرفان
والدين و انساب : اطلاعاني از سوابه خانوادگي و نياكان عزيز بن محمد در دست نيست جز اين كه احتمال مي رو د كه دريكي از واپسين سالهاي نامعلوم شده ششم يا نخستين سالهاي سده هفتم در شهر نسف ( يا نخشب ) ماورا النهر چشم به جهان گشود .
تحصيلات رسمي و حرفه اي : عزيز نسفي در جواني به بخارا رفت وتا 671 ق در آنجا ماند .
خاطرات و وقايع تحصيل : عزيز نسفي درسال 671 ق ، شاهد يكي از مخرب ترين مجاوزات مغول تحت فرمان آبا قاخان بود كه از بخارا بيرون شد و يك چند در خراسان و مدتي در اصفهان به سر برد ، سرانجام به شيراز مهاجرت كرد و در ابر قوه رحل اقامت افكند .
وقايع
ميانسالي : درآن زمان كه سرگرم تاليف اثر خودبنام «كشف الحقايق »بود ، شبي از شبهاي جمادي الاول 680 رسول الله را در عالم خواب ديد ، حضرت از او خواست كه باقي مانده فصلهاي اين كتاب را تا 700 سال از هجرت نگذرد ، ننويسد نسفي تا آن زمان فقط فصل از ده فصل مورد نظر خود را تاليف كرده بود ،با توجه به اينكه همه نسخه هاي خطي موجود كشف الحقايق فقط 7 فصل دارند معلوم مي شود كه نسفي در همان سالها در گذشته است . نسفي در يكي ار بحراني ترين ادوار تاريخ ايران و ماوراءالنهر مي زيست ،او افطاره گر بزرگترين فجايع و مصيبتهايي بود كه بر سر مردم اين مرز وبوم رفته است . به طوري كه نوشته اند نسفي همه كسانش را در فتنه ها ي پياپي مغول از دست داده و به همين دليل از آنجا راهي خراسان گرديد . او به سبب اوضاع نابسامان ماوراءالنهر و خراسان كه مجالي براي تعليم و تصنيف نمي گذاشت .بيشتر كتابهاي خود را در خلال اقامتهاي كوتاه و بلند خود در كرمان ،شيراز ،اصفهان و سرانجام در ابر قوه نوشت .
زمان و علت فوت : از سنواتي كه عزيز نسفي دربعضي از آثارش ذكر كرده است وبنابه قرائن ديگر ،مي توان سال در گذشت نسفي رابين سالهاي 680-699 ه .ق درابرقوه احتمال داد .
آرا و گرايشهاي خاص : رسم عزيز نسفي اين است كه غالبا هر مبحثي را با عبارت « اهل شريعت مي گويند »يا «اهل وحد ت ميگويند » يا «اهل حكمت مي گويند » و به جاي
«اهل حكمت » ،«اهل دليل قطعي و برهان يقيني » به كار مي برد . پاره اي از مباحث را هم با جمله «اهل مذهب حلول » يا «اهل تناسخ مي گويند »شروع مي كند . عزيز نسفي بيشتر به جامعي كه «اهل وحدت »باشد گرايش دارد و مي گويد كه همه جا با «اهل تصوف »يكي نيستند .
چگونگي عرضه آثار : بزرگترين امتياز عزيز نسفي در ارزش آموزشي منصفات كه دازاي مولفه هاي زير است : 1- سادگي زبان و بيان : او هيچ وقت سعي نداشته در آثارش كاربرد صنعت و آرا سته نويسي داشته با شد . آثارش از كلمات و تركيبات مغلق عربي پيراسته شده است او نثر ساده داشته و احاطه كامل برزبان فارسي ،منابع تحقيقاتش ارزشمند است . و تكرار برخي از اجزاء ساختاري جمله يا كلمات نزديك بهم كه قاعدتا مغاير با ملاكهاي علم لاغت است امر كميابي است . 2- شيوه معلمي : هدف نسفي از عرضه آثارش تعليم علوم به گروهي طلبه و خواستار حقيقت است . 3- فروتني وشكسته نفسي : در تواضع وخرد انگاري نسفي همين است كه هيچ گاه نكوشيد مسند و خانقاهي از آن خود بركند و خود را در مقام شيخ يا پيشوايي صاحب «بروبيايي »بر جماعتي تحميل كند .
________________________________________
آثار :
1 انسان الكامل
ويژگي اثر : مجموعه است شامل يك كقدمه و بيست و دو رساله كه به نظر مي رسد طي زماني دراز ، از 660 ق به بعد ، تدريجا تاليف شده است . به گفته خود
نسفي در مقدمه اين كتاب وي ده ساله ار اين رسالات را براي مبتديان و ده رساله را براي پيشرفتگان تصنيف كرده است . بيشتر ممباحث كتاب هستي شناختي از نظر اهل شريعت ، اهل حكمت و اهل وحدت است . اين رسالات از ماژيران موله فرانسوي در 1962م به شيوه اي بسيار محققانه ويرايش كرد و همراه با يادداشتهاو توضيحات فراوان ، فهرست اصطلاحات و مندرجات ( به توسط بخش ايران شناسي انجمن ايران و فرانسه ) منتشر كرد.
2 بيان تنزيل
ويژگي اثر : رساله اي است كه در 10 فصل و از لحاظ محتوا مشابه كتاب تنزيل .بخش بسيار خواندني اين اثر فصل اول آن «در معرفت خدا» و فصلهاي هفتم و هشتم در معرفت كلام الله و كتاب الله است . نظر به اينكه نسفي به خواهش درويشي چند كه خواهان كتابي مفصل تر از كتاب تنزيل و كوتاه تر از كشف الحقايق بودند ، بيان تنزيل را تصنيف كرد ، پس پيداست كه اين كتاب پس از 680 ق نوشته شده است . نسخه اي از اين كتاب در استانبول و كتابخانه آستان قدس وجود دارد .
3 زبده الحقايق
ويژگي اثر : اثري كوتاه و تخليصي از كتاب مبداو معاد كه شامل يك مقدمه و دو بخش عمده : در معرفت علم كبير و در معرفت علم صغير طبق آرا ء متشرعين ، حكيمان و اهل وحدت . اين رساله يك بار ضميمه اشعه اللمعات جامي ، سوانح غزالي و چند رساله ديگر به چاپ رسيده است ويك بار
هم به كوشش حق وردي ناصري تو سط كتابخانه طهوري در 1363ش نشر يافت
4 كتاب تنزيل
ويژگي اثر : اين كتاب يكي از نخستين آثار نسفي است . شش فصل اين اثر را در نسف و چهار فصل اين اثر را در بخارا نوشت . اين تاريخ بايد پيش از قتل عام آبا قاخان مغول در 669 ق باشد كه نسفي هنوز در بخارا اقامت داشته است . مندرجات كتاب تنزيل در واقع نماينده آثار بعدي است .مفصل ترين بخش كتاب ، فصل اول ان با عنوان «معرفت خدا »معرف آراء هستي شناختي نسفي است . اين اثر ظاهرا به چاپ نرسيده است ولي نسخه هايي از آن دركتابخانه ولي الدين استانبول محفوظ است .
5 كشف الصراط
ويژگي اثر : از اين كتاب دستنوشته اي در كتابخانه ولي الدين استانبول وجود دارد . اين كتاب شباهتهاي زيادي دارد با كتاب هاي ديگر او . به اين خاطر موله نسبت به انتساب آن سخت ترديد داشت .
6 كشف الحقايق
ويژگي اثر : اين اثر درسال 680 ق تاليف شده و درشكل موجود هفت فصلداردو به ماجراي تاليف اين كتاب در متن همين مقاله اشاره شده است مباحث هفت فصل يا هفت اصل اين كتاب عبارتند از «دربيان وجود » ، « در بيان انسان » ، «در بيان سلوك » ، « درييان توحيد » ، « دربيان معاد »، « دربيان دنيا وآخرت » ، « دربيان آسمان و زمين و ...قيامت و حج .......» اين كتاب
توسط احمد مهدوي دامغاني ويرايش و همراه با تعليقات و فهرستهايي چند در حدود 300 صفحه به سال 1344 ش منتشر ، و در 1359 ش تجديد به چاپ شده است.
7 مبدا و معاد
ويژگي اثر : رساله است در پنج فصل درباره مبدا و معاد كه حدود 679 ق در شيراز تاليف شده است .نسفي درمقدمخ
8 مقصد اقصي
ويژگي اثر : رساله اي مختصر در يك مقدمه نسبتا طولاني و ابوابي در «معرفت خدا »، « دربيان صفات خدا » ، « در افعال خدا » ، « در معرفت افعال بر قول اهل حكمت »، « در معرفت نبوت و ولايت » ، « در بيان اعتقاد اهل تقليد و اهل استدلال و اهل كشف » ، « در معرفت انسان » و .... از آنجا كه نسفي در مقدمه كشف الحقايق ذكري از مقصد اقصي كرده ، احتمالا اين كتاب را پيش از 680 ه .ق (سال تاليف كشف الحقايق )نوشته است . اين رساله يكي از نخستين آثار صوفيه است كه به زباني اروپايي ( لاتين ) ترجمه شده به علاوه ، در 1867م ترجمه شرح گونه اي از آن توسط اي . پامر صورت گرفت . از شمار نسخ خطي مقصد اقصي كه در ايران ، تركيه ، پاكستان ، هندوستان ، چين موجود است بر مي آيد كه اين كتاب در ميان مسلمانان اين سرزمينها از شهر ت فراواين بر خوردار است .
9 منازل السائرين
ويژگي اثر : مشتمل بر 11
رساله كه جالب ترين آنها ، نخستين رساله در باب ولايت است ، بقيه رسالات درموضوعات هستي شناختي از قبيل مبدا ومعاد .وجود حقيقي و وجود خيالي و رسالاتي در باب اعتقادات اهل تناسخ ، اهل وحدت و اهل معرفت است . اين كتاب محتملا پيش ار 680 ق در اصفهان نوشته شده ، زيرا ذكري از آن مقصد اقصي كه پيش از تاريخ مذكور تصنيف شده ، رفته است .منازل السائرين را موله ويرايش ، و ضميمه انسان الكامل در سال م 1962 كرده است .
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 537 -461 ق)، فقيه حنفى، اصولى، حافظ، محدث، مفسر، متكلم، اديب و شاعر. معروف به مفتى الثقلين، به جهت اينكه گويند جن و انس از محضرش تعليم مى گرفته اند. اهل سمرقند بود و در نسف به دنيا آمد. او در زمينه ى فقه، حديث، تفسير، تاريخ و فنون شعرى متبحر بود. در بغداد از ابوالقاسم بن بيان حديث شنيد و از اسماعيل بن محمد نوحى و حسن بن عبدالملك قاضى و مهدى بن محمد علوى و عبداللَّه بن على نسفى و ابواليسر محمد نسفى و حسين كاشغرى و ابومحمد حسن بن احمد سمرقندى و على بن حسن ماتريدى روايت كرد. فرزندش، ابوالليث احمد بن عمر، و محمد بن ابراهيم تورپشتى از وى روايت كرده اند. حدود صد اثر را به وى نسبت مى دهند. كتاب «العقائد» يا «عقايد النسفى» كه بر آن شروح بسيارى، از جمله شرح سعدالدين تفتازانى نگاشته شده، به وى منسوب است. البته در صحت انتساب اين كتاب به وى ترديد مى باشد، چنان كه بعضى آن را به برهان الدين محمد بن محمد نسفى منسوب كرده اند. در سمرقند درگذشت. از
ديگر آثارش: «الاكمل الاطول»، در تفسير؛ «التيسير فى التفسير»؛ «قيد الاوابد»؛ «تاريخ بخارا»؛ «القند فى تاريخ علماء سمرقند»؛ «يواقيت المواقيت»؛ «طلبة الطلبة»؛ «تطويل الاسفار لتحصيل الاخبار»؛ «مشارع الشارع»؛ «منهاج الدراية»، در فروع؛ «النجاح فى شرح اخبار كتاب الصحاح»؛ «الخصائل فى الفروع»؛ «دعوات المستغفرين»؛ «الاشعار بالمختار من الاشعار» يا «المختار من الاشعار»، در بيست مجلد؛ «منظومة الخلافيات» يا «منظومة فى الخلاف»؛ نظم «الجامع الصغير» امام محمد شيبانى، در فروع.[1]
عمر بن محمد ابن احمد نسفى سمرقندى حنفى (461 ه.ق- ف. 537 ه.ق) ملقب به نجم الدين و مكنى به ابى حفص عالمى متكلم، اصولى، فقيه، مفسر و محدث بود. قريب يكصد رساله در مباحث فقهى و جز آن تصنيف كرده است. از اوست: «اكمل الاطول» (ه.م) «والتيسير فى التفسير» و «العقائد النسفيه» و «طلبة الطلبه» و «تاريخ سمرقند» و جز آن.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (222/ 5)، ايضاح المكنون (117 ،25/ 1)، ريحانه (173 -172/ 6)، سيرالنبلاء (127 -126/ 20)، شذرات الذهب (115/ 4)، طبقات المفسرين داودى (7 -5 / 2)، العبر (453 -452/ 2)، كشف الظنون (2054 ،2048 ،1929 ،1871 ،1867 ،1731 ،1686 ،1602 ،1356 ،1230 ،1145 ،1125 ،1114 ،756 ،706 ،668 ،602 ،564 ،553 ،519 ،418 ،415 ،296 ،247)، لسان الميزان (230 -229/ 5)، معجم الادباء (71 -70/ 16)، معجم المؤلفين (306 -305/ 7)، هديةالاحباب (255)، هديةالعارفين (783/ 1).
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س نهم ق)، عالم، عارف، صوفى و شاعر، متخلص به نسيمى. زندگينامه ى نسيمى پر از ابهام و ايهام است و ميان تذكره ها در اين زمينه اختلاف وجود دارد. بعضى او را از اهالى شيراز و از سادات آن خطه مى دانند و عده اى محل تولدش را دهكده نسيم در اطراف
بغداد و تخلص نسيمى وى را از آن جهت مى دانند. حال آنكه به آورده ى حاشيه ى «مرآت الفصاحه»، نسيمى قبلا هاشمى و سيد نيز تخلص داشته است. برخى وى را از ناحيه شماخى دانسته و نسيمى شروانى اش لقب داده اند، كه به قول صاحب «حروفيه در تاريخ»، شروانى بودن او به علت تنفر حروفيان از شهر شروان كه مقتل فضل بوده، ما را در بوته شك و ترديد مى اندازد. نسيمى مدتى در شروان و نواحى قفقاز و باكو زندگى كرده و با زبان تركى آشنا بوده و اشعارى نيز به اين زبان دارد. برخى تذكره ها معتقدند كه او را مى توان اولين شاعر زبان تركى غربى و تنها شاعر واقعى آن دوره به شمار آورد. بعضى او را از هالى تبريز مايه گرفته است. نسيمى از خلفاى حروفيان بود و به فضل اللَّه نعيمى ارادت مى ورزيد. او از ايام جوانى وارد حلقه مريدان فضل شد و در سفر و حضر، يار و همدم او بود. وى علاوه بر رابطه روحانى و معنوى، رابطه ى سببى نيز با استاد برقرار كرد و داماد فضل شد. بعدها نيز در زمره ى چهار تن از ياران و خلفاى نزديك فضل درآمد. پس از قتل فضل، نسيمى به آناطولى رفت و در آنجا با على الاعلى، جانشين فضل، ملاقات كرد و مناظره اى نيز بين آنها درگرفت كه به قول صاحب «حروفيه در تاريخ» همه ى اين مناظرات در كتاب «استوانامه» غياث الدين محمد ذكر شده است. نسيمى با طبع پرشورى كه داشت تمام افكار و عقايد خود را از طريق اشعار بيان مى كرد. مبارزه ى وى عليه دشمنان عقايد و افكارش، دليلى بر الحاد و قتلش شد. اكثر تذكره ها
سال قتل او را 837 ق نوشته اند كه در زرقان از توابع شيراز رخ داده و برخى ديگر 820 ق و در حلب دانسته اند. مؤلف «فرهنگ سخنوران» علاوه بر 884 ،873، و 807 را نيز ذكر كرده است. در تذكره ى «مرآت الفصاحه»، به نقل از تذكره نويسان، مرگ وى بين 830 -806 ق ذكر شده و قول 806 ق مقرون به صحت دانسته شده است. وى همچنين آورده كه در زرقان از توابع شيراز، به سر قبر او رفته است. صاحب حاشيه ى «مجالس العشاق» نام وى را سيد على ذكر مى كند. از آثار وى: «ديوان» شعر، در حدود سه هزار بيت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آثار عجم (131)، از سعدى تا جامى (514)، تاريخ نظم و نثر (336 -335)، تذكره ى روز روشن (820 -818)، حروفيه در تاريخ (53 -48)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (665 -662/ 5)، دنباله ى جستجو در تصوف (58)، الذريعه (1187/ 9)، رياض العارفين (236 -235)، ريحانه (174/ 6)، سيرى در تصوف (85 ،84)، شهيدان راه فضيلت (182 -181)، فارسنامه ى ناصرى (1181 -1180/ 2)، فرهنگ سخنوران (931)، لغت نامه (ذيل/ عمادالدين شيرازى، عمادالدين نسيمى)، مجالس العشاق (231 -228)، مرآت الفصاحه (653 -650)، مؤلفين كتب چاپى (618 -617/ 4).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رحمت نشان افشار، در سال 1314 خورشيدى متولد شد و هنوز تحصيلات ابتدايى را به پايان نبرده بود كه از كلاس پنجم به مدرسه عالى موسيقى رفت.
وى در سال 1337 شمسى در رشته موسيقى نظام فارغ التحصيل شد (مقظع ليسانس) و در دوران تحصيل متوسطه هنرستان در اركستر سمفونيك هنرستان و چندى بعد در اركستر سمفونيك تهران به عنوان نوازنده كلارينت اول (قره نى) مشغول به كار گرديد كه اين
همكارى با اركستر سمفونيك تهران تا سال 1345 ادامه يافت.
رحمت افشار، از سال 1340 در هنرستان موسيقى ملى به عنوان هنرآموز در رشته قره نى مشغول به تدريس بود تا سال 1358 كه هنرستان مذكور داير بود مشغول به كار بود.
در سال 1364 مجددا در هنرستان موسيقى پسران فعلى به كار دعوت شد و به عنوان هنرآموز قره نى به تدريس پرداخت. وى از بدو فارغ التحصيل شدن از هنرستان عالى موسيقى كه در سال 1337 بود تاكنون در دستجات موزيك ارتش به عنوان فرمانده موزيك و از سال 1345، هم تحت عنوان فرمانده موزيك و هم رئيس شعبه موزيك نيروى هوايى تا هنگام بازنشستگى مشغول خدمت وتعليم و تدريس بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(اواخر س چهارم و اوايل س پنجم ق)، عارف و صوفى. از مشايخ نساء و مقيم نيشابور بود. وى با ابوالعباس قصاب و ابوسعيد ابوالخير معاصر و از مريدان و شاگردان ابوالحسن حصرى بود. انصارى آرزوى ديدار او را داشته است و گويند: احمد نصر شصت موقف احرام بسته و بيشتر از خراسان.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة الاولياء (290 -289 /2)، تعليقات اسرار التوحيد (687)، طبقات الصوفيه هروى (372)، نفحات الانس (296 -295).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 376/ 372 ق)، محدث، واعظ، صوفى و زاهد. اهل نيشابور بود و نسبتش به نصرآباد، محله اى در نيشابور مى رسد. از بزرگان تصوف و عرفان و در انواع علوم متبحر بود. وى مريد شبلى و شاگرد ابوعلى رودبارى و ابراهيم شيبان بود و با مرتعش و بوبكر طاهر ابهرى و شبلى مصاحبت داشته است. از ابوالعباس سراج و ابن خزيمه و احمد بن عبدالوارث عسال و يحيى بن صاعد و محمد بن عبداللَّه مكحول بيروتى و ابن جوضاء و جماعتى ديگر در خراسان و شام و عراق و حجاز و مصر حديث شنيد. حاكم نيشابورى و ابوعبدالرحمان سلمى و ابوحازم عبدوى و ابوالعلاء محمد بن على واسطى و ابوعلى دقاق و جماعتى از وى روايت نموده اند. در 366 ق به مكه رفت و مجاور شد و همان جا درگذشت و در جوار فضيل بن عياض به خاك سپرده شد. به آورده ى «ريحانةالادب» وى در قريه ى نصرآباد اصفهان، خانقاهى داشته كه به تكيه ى ميان ده نصرآباد معروف است و ظاهراً مدفنش نيز در همان جا مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (170 -169/ 6)، تذكرةالاولياء (319 -311/ 2)، تذكره ى
نصرآبادى (مقدمه/ ه)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (صفحات متعدد)، ريحانه (177/ 6)، سيرالنبلاء (267 -263/ 16)، شذرات الذهب (59 -58/ 3)، طبقات الصوفيه سلمى (488 -484)، طبقات الصوفيه هروى (525 -524)، طرائق الحقائق (541/ 2)، العبر (125/ 2)، كشف المحجوب (200)، لغت نامه (ذيل/ نصرآبادى)، المنتظم (412/ 8)، النجوم الزاهرة (133/ 4)، نفحات الانس (235 -234)، الوافى الوفيات (118 -117/ 6).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عارف، مريد مجذوب على شاه بوده، در بستان السياحه مقامات عرفانى او را بسيار ستوده. مشاراليه از نصر آباد جرقويه است. در ماه رمضان سال 1268 وفات يافته، قبرش در نصرآباد جرقويه است.
در طرايق الحقايق (3: 183) درباره او گويد: در صدق و صفا، و مهر و وفا، و جود و سخا، ممتاز، و در كسر نفس، و طهارت ذيل، و صفوت ضمير، و حسن معاشرت، با امتياز.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1027- ز 1083 ق)، تذكره نويس، اديب و شاعر. وى در نصرآباد كه دهى است از دهستان ماربين، واقع در نيم فرسنگى اصفهان، به دنيا آمد. نسب او از طرف پدر به ميرزا صالح اصفهانى مى رسد. در هفده سالگى پدر خود را از دست داد و ديگر نتوانست به تحصيل ادامه دهد. بيشتر اوقات خود را در اصفهان در قهوه خانه اى كه مجمع شعرا و ادبا بود، مى گذراند و در پرتو معاشرت با آنان با فنون نظم و نثر آشنايى پيدا كرد. وى از محضر آقا حسين خوانسارى (م 1099/ 1098 ق) بهره مند شد. شهرت نصرآبادى به دليل مهارت در ساختن ماده تاريخ است. تاريخ ساختن عمارت هشت بهشت و تاريخ فوت كاشفاى شاعر از ماده تاريخ هايى است كه او سروده است. وى داراى ذوق سرشار و طبع روانى بود و به سبك عصر صفوى و پيروى از بزرگانى همچون صائب تبريزى و كليم كاشانى شعر مى سرود. گويند وى در پى منصب و مقام نبود و از راه كشاورزى امرار معاش مى كرد و به همين سبب مورد احترام صاحبان مقام و منصب و بخصوص شاه سليمان صفوى (1105 -1077 ق) بود. وى
به مشهد و عتبات عاليات مسافرت كرد و پس از بازگشت به اصفهان، سالها محل تجمع او و دوستانش قهوه خانه و سپس مسجد لنبان بود. او در اصفهان درگذشت و قبرش در مقبره ميرزاها مى باشد. مهم ترين اثر وى «تذكره ى نصرآبادى»، در احوال شعراى عهد صفوى است كه به نام شاه سليمان صفوى نوشته شده و در 1083 ق تأليف آن آغاز گرديده و به آورده ى تذكره ها در 1090 يا 1091 يا 1115 به پايان رسيده است. از ديگر آثارش: «گلشن خيالات»؛ مكتوبى كه نصرآبادى به ميرزا قاسم خلوت نشين، از رجال متعين عهد شاه سليمان، نوشته است. گفته مى شود «ديوان» شعرى نيز داشته، ولى در حال حاضر تنها از اشعار او آنچه در تذكره اش نوشته است، در دسترس مى باشد.[1]
محمدطاهر (و. 1027 ه.ق) از ادبا و شاعران قرن يازدهم هجرى است و در زمان شاه سليمان صفوى مى زيسته و پيرو سبك صائب تبريزى بود. از آثار منظوم او قطعه شعرى است كه به مناسبت ساختن توپ در سال 1082 هجرى سروده و تمام مصرعهاى آن به حروف ابجد با عدد 1082 تطبيق مى كند. سال وفاتش درست معلوم نيست و محتمل است كه اوايل قرن دوازدهم هجرى را نيز ديده است. قبر او در نصرآباد در مقبره ى كوچكى كه مقبره ى ميرزاهاست قرار دارد. وى صاحب تذكره اى است از شاعران كه به تذكره ى نصرآبادى مشهور است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (1787 -1784/ 5)، تاريخ تذكره هاى فارسى (406 -397/ 1)، تذكره ى نصرآبادى (مقدمه، 491 -487 ،468 -457)، الذريعه (226/ 18 ،1191 ،643/ 9 ،37 -36/ 4)، ريحانه (183 -176/ 6)، فرهنگ ادبيات فارسى
(506)، لغت نامه (ذيل/ نصرآبادى)، معجم المؤلفين (102/ 10)، يادگار (س 2 ش 4، ص 50 -47).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عارف كامل بود. در 1286 وفات يافته.
فرزندش آقا عبدالجبار نيز در رشته تصوّف و عرفان به مقاماتى رسيده، و در 1307 وفات يافته است.
وى نيز از نصرآباد جرقويه است، و به وسيله صابر على در رشته ي عرفان وارد گرديده است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند عبدالحسين. از علماى قرن يازدهم هجرى در اصفهان است كه نسب او به شيخ طوسى، ابو جعفر محمّد بن حسن مى پيوندند.
عالم فاضل زاهد عابد، مؤلّف كتابى است به نام: 1- العقال فى مكارم الخصال، فارسى. تاريخ اتمام تأليف: يك شنبه 28 ربيع الثانى 1080 در اصفهان مى باشد. 2- المبدأ و المعاد 3- تحرير و تلخيص اخلاق ناصرى تأليف خواجه طوسى 4- [لب الاباب].
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على نصيري
محل تولد : رشت
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1344/1/1
زندگينامه علمي
ايشان در سال 1344 هجري شمسي در روستاي «مژده» از توابع شهر رشت در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. تحصيلات دبستان، راهنمايي و دبيرستان را در محل تولد گذراند و تحصيلات حوزوي را از سال 1361 از مدرسه علميه «امام صادق (ع) رشت» آغاز و تا سال 1376 در حوزه علميه مشهد مقدس دنبال نمود. در سال 1377 وارد حوزه علميه قم شد و طي ده سال در حوزه علميه مشهد و قم در دروس خارج فقه و اصول از محضر اساتيد معزز و آيات عظام: «مرتضوي»، «فلسفي»، «رضازاده»، «ميزراجواد تبريزي»، «معرفت» و «سبحاني» بهره جست.
وي تحصيلات دانشگاهي را تا مقطع كارشناسي در رشته «علوم قرآن و حديث» و «اديان و عرفان» در دانشگاه علوم اسلامي رضوي و دانشگاه فردوسي مشهد دنبال نمود. و در سال 1378 در دانشكده الهيات دانشگاه تهران از پايان نامه كارشناسي ارشد با عنوان: «بررسي جايگاه هنر در كتاب و سنت» و در سال 1382 در همين دانشكده از رساله دكتراي خود با عنوان: «بررسي مكتب تفسيري صدرالمتألهين»
دفاع نمود. وي در طي اين سال ها در كنار تدريس، در زمينه هاي تحقيق، مديريت پژوهش و ارائه طرح هاي آموزشي و پژوهشي فعاليت داشته است.
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1302 ق)، صوفى، شاعر، متخلص به عبدعلى. ملقب به عبدالعليشاه و مشهور به حاجى ملا حسن كاشى نعمت اللهى. وى از سلسله علماى كاشان بود. برادرش، حاجى محمد حسين، از علماى درجه اول كاشان و اعلم و ارجح از ديگران بود. عبدالعلى شاه و برادرش نخست در مدرسه «شاه» كاشان نزد پدر و ساير فضلاى كاشان تحصيل كردند تا به درجه اجتهاد رسيدند. پس از آن عبدالعلى شاه سالها در طلب اهل حق جستجو كرد و به خدمت حاجى زين العابدين شيروانى و نيز حاجى زين العابدين شيرازى مشهور به ميرزا كوچك نايب الصدر و معروف به رحمت عليشاه رسيد. او سپس در خدمت سيد محمد منور عليشاه قرار گرفت و از جانب منور عليشاه مأمور دستگيرى فقراى عراق و خراسان و كرمانشاهان شد. اشعار او كه در حدود ده هزار بيت است بيشتر در زمينه حكمت و عرفان است. اثرش «ديوان» شعر مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقه الشعراء (1179 -1177 / 2)، سيرى در تصوف (169)، طرائق الحقائق (405-403 / 3).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شيخ نورالدين عبدالصمد بن على اصفهانى نطنزى، از مشايخ و اقطاب صوفيه است.
از شيخ نجيب الدين على بزغش خرقه پوشيده، و شيخ كمال الدين عبدالرزاق كاشى متوفاى سوم محرم 736 از او خرقه پوشيده است.
شيخ نورالدين در نطنز ساكن بوده و خانقاه داشته، و آنجا در سال 699 وفات يافته، مقبره ى او از آثار باستانى به شمار مى رود، و كتيبه ى سردر خانقاه مورخ به سال 705 (725) مى باشد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در 1222 در ايران متولّد، و در اصفهان و طهران تحصيل علوم نموده، در سال 1247 به اتفّاق پدر به نجف اشرف مهاجرت نموده، و به تكميل علوم و تهذيب نفس و تأليف و تصنيف پرداخته، در فقه و اصول و حديث و رجال و علوم ادبى و رياضيّات مهارت داشته، قريب 18 مجلّد كتاب تأليف نموده كه از آن جمله است: 1- البرهان 2- تقريرات 3- ديوان شعر، به عربى و فارسى 4- رسال در اصول فقه 5- رسال در شبهه محصوره و آب مضاف، به طبع رسيده 6- رساله در امامت 7- سلافة الوزراء، در معنى ولايت به طريق اهل تصوّف و عرفان، به نظم و نثر، مطبوع ضمن فوائد البهائيّة 8- شهاب الثاقب، در ردّ صواعق ابن حجر 9- كشف الابهام، در فقه. 10 و 11 - دو كتاب در رجال 12- كتابى در نحو و صرف 13- كتابى در ترجمه 19 نفر از بزرگان اهل سنّت، و ردّ بر آنها از كتب اهل سنّت 14- معارج القدس، در حكمت و كلام و توحيد و عدل 15- نور الابصار؛ و غيره.
مشاراليه نزد صاحب جواهر، و ملاّ مقصود على
غروى، و ميرزا حسن بن ملاّعلى نورى و جمعى ديگر از بزرگان تحصيل علوم و دانش نموده، و از حاج ملاّ احمد نراقى اجازه روايت و اجتهاد داشته است
(تاريخ اجازه مربوط به زمانى است كه حاكم كاشان بوده است)
سرانجام در 8 ذى حجّه سال 1276 در نجف وفات يافته، در مدرسه صدر مدفون گرديد.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1246/ 1242/ 1240 ق)، عارف و شاعر. ملقب به نظام عليشاه. اهل كرمان بود. پس از تحصيل علوم ظاهر، قدم به جاده ى سلوك و عرفان گذاشت و به رونق عليشاه دست ارادت داد و مريد وى شد. بعد از فوت استاد، مريد مجذوب عليشاه (م 1239 ق) گرديد و از او اجازه ارشاد يافت. زمانى كه معصوم عليشاه، مؤلف «طرائق الحقائق»، در شيراز به سر مى برد، نظام عليشاه براى ديدن او به شيراز رفت و چند بار نيز با يكديگر به خدمت مجذوب عليشاه رسيدند. وى با مؤلف «رياض العارفين» نيز معاصر و معاشر بود. نظام عليشاه در كرمان مورد آزار و اذيت ابراهيم خان قاجار ظهيرالدوله، حاكم آن شهر، قرار داشت تا حدى كه مجبور به ترك كرمان شد، ولى بعدها، پس از درگذشت ابراهيم خان، به شهر خود بازگشت. نظام در سرودن شعر طبعى موزون داشت و بيشتر به سرودن مثنوى راغب بود. وى در كرمان درگذشت و در جوار مشتاق عليشاه به خاك سپرده شد. در تاريخ فوت وى اختلاف است. مؤلف «طرائق الحقائق» از قول صاحب «بستان السياحه» مى گويد كه بر لوح مزارش 1246 ق نوشته شده است. از آثار وى: «مصباح الشريعه»؛ «ديوان» شعر. در «لغت نامه» آمده كه به مثنوى «جنات
الوصال» كه به ترتيب نور عليشاه و رونق عليشاه سروده اند، دو مجلد سروده و اضافه كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره ى شاعران كرمان (518)، حديقةالشعراء (1899 -1898/ 3 ،1054/ 2)، الذريعه (1205/ 9 ،152/ 5)، رياض العارفين (336)، ريحانه (199/ 6)، ستارگان كرمان (392 -391)، طرائق الحقائق (269 -268/ 3)، فرهنگ سخنوران (942)، لغت نامه (ذيل/ نظام عليشاه).
قرن:14
جنسيت:زن
مليت:ايران
زهراسلطان عزت السلطنه، دختر رضا قلي خان نظام السلطنه و خديجه سلطان خانم دختر ميرزا رضا آشتياني به سال 1312 ه.ق متولد شد. وي در سال 1329 ه.ق با پسر عبدالحسين ميرزا فرمانفرما يعني عباس ميرزا سالار لشكر از بطن عزت الدوله دختر مظفرالدين شاه پيمان زناشويي بست و يك سال بعد صاحب اولين فرزند خود هما خانم شد. تاج الملوك دومين دختر وي در 1332 ه.ق زماني كه عباس ميرزا سالار لشكر صاحب حكومت همدان بود متولد شد و پس از دو سال هم زمان با جنگ جهاني اول زهراسلطان به همراه ساير اعضاي خانواده راهي كرمانشاه شد. مقارن تشكيل حكومت موقت توسط رضا قلي خان نظام السلطنه در شهر كرمانشاه و پس از شكست
عثماني، به استانبول مهاجرت كردند در حالي كه عباس ميرزا سالار لشكر همراه مهاجرين نرفته، به تهران بازگشت. عزت السلطنه نيز تا پايان جنگ جهاني اول با پدر و مادر و ساير افراد فاميل در استانبول ماند. در پايان جنگ به جز رضا قلي خان نظام السلطنه كه به اروپا تبعيد شد، همگي به تهران بازگشتند.
در سال 1339 ه.ق عزت الملوك (1) دختر سوم زهراسلطان به دنيا آمد، پس از كودتاي 1299 ه.ش نيز كه سردار سپه عده اي از رجال مملكتي از جمله نصرت الدوله فيروز را زنداني كرده
بود، عباس ميرزا سالار لشكر برادر نصرت الدوله را هم براي حدود سه ماه در بند كرد. يك سال بعد، سالار لشكر به عنوان حاكم همدان منصوب و به همراه خانواده راهي آن ديار شد، و چون احمد شاه در همان روزها قصد سفر به اروپا را داشت بر سر راه خود و به همراه سردار سپه مهمان سالار لشكر شد. سال بعد نيز حاكم بروجرد و لرستان شد. در طي اين دوران زهراسلطان، دختر چهارم و نخستين پسر خود يعني مهري دخت و بهرام را صاحب شد. البته چون در سال 1303 ه.ش سالار لشكر به عنوان نماينده ي مردم مراغه در مجلس شوراي ملي برگزيده شده بود، خانوادي او نيز در شهر مراغه اقامت گزيده بودند. در اين اوان ماجراي الغاي سلطنت خاندان قاجار و اعلام سلطنت رضاخان به وجود آمد كه چون سالار لشكر و برادرش نصرت الدوله از جمله مخالفان اين طرح بودند به اين حكم رأي ندادند، طرد شده، از عرصه ي كارهاي حكومتي خارج شدند. از آن پس تا سال 1314 ه.ش كه سالار لشكر پس از تحمل مدتي بيماري درگذشت زهراسلطان با شش كودك روزگار مي گذراند در حالي كه شوهر بيمارش در برلين درگذشته بود.
آن چه كه پس از مرگ شوهر بر زهراسلطان گذشت، زندگي آشفته و پررنجي بود كه بخشي به واسطه ي قهر روزگار و بخشي نيز به واسطه ي ظلم رضاشاهي بر وي و فرزندانش رفت. منزل اوليه ي آنها در منطقه ي سالاريه (پاستور كنوني) توسط رضاشاه مصادره شد. خانه ي دومشان نيز مجددا به دستور شاه توقيف شد. در ضمن بروز جنگ جهاني دوم درآمد خانواده كه تا آن روز از
املاك روستايي واقع در آذربايجان تأمين مي شد، با پيش آمد شرايط نامساعد جنگ، قطع شد و ديگر چيزي به عنوان عايدات از آذربايجان به دست زهراسلطان نرسيد. مزيد بر اين اوضاع، غضب رضاشاه هم شرايط نامطلوبي را براي زهراسلطان به وجود آورد. با اين وجود از آن روز كه اين زن نيكوكار در ادامه ي كارهاي انسان دوستانه ي خود از زندگي مرفه خود جدا ماند، با جديت و انگيزه اي قوي تر به افراد دردمند و بي سرپرست توجه كرد. وي در طول سال هاي 1320 تا 1359 ه.ش كه درگذشت، عده ي زيادي از اطفال مستمند و بي سرپرست و بي خانمان را تحت تكفل خود گرفت. بدين صورت كه پسرهايي را كه قبول حضانت نموده بود پس از رسيدن به سن بلوغ و فراگرفتن كارهاي فني در بازار كار به شغلي واداشت. دختران را هم تشويق به يادگيري فنون خانه داري كرده، پس از تهيه ي جهيزيه اي آبرومندانه راهي خانه ي بخت كرد. اغلب اين كودكان كساني بودند كه بر اساس وقوع زلزله ي خانمان سوز بوئين زهرا بي ياور مانده بودند - هر چند تعدادي از آنها با مادرانشان نزد وي زندگي مي كردند - تحت سرپرستي و مراقبت زهراسلطان قرار گرفتند.
علاوه بر نگه داري ايتام و بي سرپرستان، آنچه كه نام زهراسلطان نظام مافي را بلندآوازه كرد، اهتمام وي به ساختن مسجد، كتابخانه و مدارس مختلف در شهرهاي متعدد، علي الخصوص ايجاد آموزشگاه هاي حرفه اي بود، كه از محل درآمد املاك موروثي شخصي اش، و با وجود سطح پايين اقتصاد خانوادگي، ايجاد
كرد، ضمن آنكه موقوفاتي را نيز بر آنها قرار داد.
از جمله مي توان به اين موارد كه اسناد هر يك نيز منضم (2) است اشاره كرد:
1. احداث و اهداي
يك باب دبستان در قريه ي قره ورن شهرستان مياندوآب به سال 1332 ه.ش كه توسط محمدعلي معتمديان پيشكار وي، اين ساختمان به صورت بلاعوض و با مصالحه به اداره ي فرهنگ وقت آن شهرستان هديه شد (3).
2. اهداي كمك هاي مالي به منظور ساخت بيمارستان عباسي در شهرستان مياندوآب به سال 1333 ه.ش كه فرزندش بهمن ميرزا فرمانفرمائيان به عنوان باني آن كار اهداي مبلغ مذكور به جمعيت شير و خورشيد سرخ مياندوآب را بر عهده داشت(4) در اين مركز حتي محل اسكان پزشكان هم پيش بيني شده بود و به مرور كه سازمان هاي دولتي متوجه تجهيزات بالاي اين بيمارستان شدند، آنها نيز علاقه مند به اعطاي كمك هاي مختلف به بيمارستان شده، به تدريج اختيار سرپرستي آن به دست شير و خورشيد سرخ آن شهرستان افتاد. با اين وجود كماكان زهراسلطان به كمك هاي مالي سالانه ي خود ادامه مي داد (5) امروزه نيز هلال احمر اداره ي اين بيمارستان را بر عهده دارد.
3. واگذاري پنج هزار متر مربع و دو ميليون ريال وجه نقد به وزارت فرهنگ وقت به سرپرستي دكتر مهران، به منظور تأسيس مؤسسه اي تعليماتي در سال 1338 ه.ش در قريه ي مهرآباد تهران (6) امروزه در اين مؤسسه دبيرستاني به نام 15 خرداد داير است.
4. احداث و وقف دبيرستان زهرا نظام مافي و تكميل كلاس هاي آن در سال 1340 ه.ش در ناحيه ي 11 تهران (7).
5. تأسيس و وقف ورزشگاه ويژه ي معلولين و بانوان كشور با مساحتي بالغ بر چهار هزار و هشتصد و بيست و سه متر مربع در سال 1344 ه.ش در شهر تهران كه به سازمان تربيت بدني و تفريحات سالم ايران صلح شد. رونوشت وقف نامه ي مذكور
كه به پيوست ضميمه است، به شرايط واقف مفصلا اشاره كرده است. ورزشگاه مذكور كه در منطقه ي 9 شهري كه سابقا «غار» خوانده مي شد و از دهستان هاي منطقه ي مهرآباد محسوب مي شد امروزه در خيابان شمشيري، خيابان شهيد علي اكبر رعنايي در جنوب فرودگاه مهرآباد واقع شده و تحت نام ورزشگاه ورزنده خوانده مي شود. اين در حالي است كه در شرايط فيمابين طرفين مصالحه كه بر اساس سند تنظيم شده به همين منظور كه در هشتم اسفند سال 1344 ه.ش در دفترخانه ي اسناد رسمي شماره ي 98 حوزه ي ثبت تهران به ثبت رسمي رسيده است تصريح شده كه نام ورزشگاه مذكور تحت عنوان «استوديوم ورزشي نظام مافي ويژه ي معلولان و بانوان كشور» خوانده شود(8).
6. تأسيس و وقف مسجد اميرالمؤمنين (ع) در زميني به مساحت بالغ بر هزار و دويست و پنجاه و شش متر مربع همراه با يك باب خانه براي سكونت پيش نماز مسجد و فهرست طويلي از موقوفات مربوط به مسجد كه در سال 1345 ه.ش به ثبت اداره ي اوقاف رسيده است (9) اين مسجد در منطقه ي 9 شهرداري خيابان شهيد عبدالله صفري نبش خيابان شهيد محسن نجفي پلاك 14 در جنوب فرودگاه مهرآباد قرار دارد.
7. تأسيس و وقف مدرسه ي حرفه اي دخترانه به سال 1346 ه.ش در خيابان مهرآباد تهران كه در آن زمان خارج از حوزه ي مركزي شهر قرار داشت و جزو املاك خانوادگي زهراسلطان محسوب مي شد. در وقف نامه ي مربوطه آمده است كه صرفا زمين مورد مصالحه بايد براي احداث مدرسه ي حرفه اي دخترانه با نام «مدرسه ي حرفه اي دخترانه ي نظام مافي» مورد استفاده قرار گيرد. ضمنا تصريح شده بود كه مدت اين صلح نامه 99 سال خواهد بود و
وزارت آموزش و پرورش جز به اين نيت و اين نام، حق هيچ گونه دخل و تصرف ديگري در اين مدرسه ندارد (10).
مدرسه ي مزبور كه اينك تحت نام عروةالوثقي خوانده مي شود در همان خيابان استوديوم ورزشي واقع است كه در زمان احداث به دليل دوري از مركز شهر، عملا از شاگرد در آن خبري نبود. به گونه اي كه تعداد پرسنل مدرسه بيش از تعداد دانش آموزان بود. در نتيجه به امر فرح پهلوي، از يكي از پرورشگاه ها تعدادي
دختر جهت فراگيري فنون خانه داري، گل آرايي، آشپزي و... به اين مدرسه انتقال يافتند. اما چون دختران ياد شده در محيطي رشد يافته بودند كه تعاليمي چون پيانو، رقص و آواز را آموخته بودند، از يادگيري آشپزي و بافتني و... دل خور شده دست به اعتصاب زدند. مآلا به واسطه ي بروز پاره اي مسائل سياسي و در جهت حفظ مصالح مملكتي ناشي از پيامدهاي منفي اعتصاب دختران، دختران به محل قبلي بازگردانده شدند. به مرور و طي سال هاي بعد در نتيجه ي گسترش شهر تهران، مدرسه مورد استفاده قرار گرفت. سند ذيل وقف نامه ي باني مدرسه و شرايط ضمن عقد مصالح آن را تشكيل مي دهد.
8. وقف آموزشگاه حرفه اي مخصوص ناشنوايان و لال ها در زميني به مساحت 3,031 متر مربع و اختصاص موقوفاتي به آن به شرط آنكه در آن صرفا آموزشگاه و يا آسايشگاه احداث شود كه به سال 1347 ه.ش در تهران و در منطقه ي مهرآباد آموزشگاه حرفه اي احداث شد (11) در طول تمام سال هاي بعد نيز كليه ي امور مربوط به نقاشي، تعميرات، تكميل و تأسيس مستغلات جنبي اين مركز نيز بر عهده ي خود زهراسلطان قرار داشت.
9. ايجاد و وقف
مركز بهداشتي و درماني زهرا نظام مافي واقع در خيابان پادگان - خيابان شمشيري - كوچه ي شهيد محمودعلي كرمي در جنوب فرودگاه مهرآباد نيز يكي ديگر از اقدامات نيكوكارانه ي آن بانوي بزرگوار به شمار مي آيد كه امروزه از سوي بيماران و مراجعان متعدد اين مركز كه روزانه به بيمارستان مراجعه مي كنند، اهميت فداكاري و امور عام المنفعه ي زهراسلطان را متناوبا فراياد آورده در هر زماني به روح پرفتوح وي درود فرستاده، در آرزوي ادامه ي فعاليت كارهاي خير اين زن فداكار هستند.
پي نوشت:
1- مطالب اين مقاله با مساعدت هاي سركار خانم عزت الملوك فرمانفرمائيان (پيرنيا) گردآوري شده است. در ضمن، تمام اسناد اين مقاله متعلق به خانم فرمانفرمائيان است. خداوند به وي جزاي خير دهاد.
2- اسناد مورد استفاده در اين مقاله تماما از اسناد خانوادگي خانم فرمانفرمائيان مي باشد.
3- سند ضميمه 1.(اسناد خانوادگي).
4- سند ضميمه 2.(اسناد خانوادگي).
5- سند ضميمه 3.(اسناد خانوادگي).
6- سند ضميمه 4.(اسناد خانوادگي).
7- سند ضميمه 5.(اسناد خانوادگي).
8- سند ضميمه 6.(اسناد خانوادگي).
9- سند ضميمه 7.(اسناد خانوادگي).
10- سند ضميمه 8.(اسناد خانوادگي).نكته ي قابل توجه اين كه با وجود تصريح و اصرار واقف بر نام انتخابي بر موقوفه در حال حاضر اين مدرسه، به نام ديگري خوانده مي شود.!.
11- سند ضميمه 9.(اسناد خانوادگي).
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
منابع زندگينامه :ميراث جاويدان
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1240 ق)، عارف و شاعر، متخلص به نظر. ملقب به نظر عليشاه. پس از فراگيرى علوم متداوله از محضر علماى اصفهان، به تزكيه نفس و رياضت پرداخت و به نور عليشاه اصفهانى دست ارادت داد و از مريدان وى گرديد. وى از معاصرين رضاقلى خان هدايت (م 1288 ق) بود و ابتدا در شعر حجت تخلص مى كرد. از آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از
كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقةالشعراء (1901 -1900/ 3)، الذريعه (1211 -1210/ 9)، رياض العارفين (329)، ريحانه (216 -215/ 6)، طرائق الحقائق (211/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مسعود نظر، به سال 1346 در تهران متولد شد. تا سن هشت سالگى هر كجا كه صدا و آواى موسيقى بلند بود، وى خود را به آنجا مى رسانيد بخصوص هر وقت كه موسيقى از راديو و تلويزيون پخش مى شد، او ساكت و صامت به موسيقى گوش مى داد. همين علاقه ى شديد وى به موسيقى موجب شد تا برادر او مقدمات فراگيرى موسيقى را براى مسعود فراهم سازد.
مسعود نظر، ابتدا به نواختن فلوت و يادگيرى آن نزد برادر خود كه با اين ساز آشنايى كامل داشت پرداخت ولى پس از چندى تحت تأثير صداى ويولنسل قرار گرفت و مجدداً با كمك برادر خود به اين ساز دست يافت. وى درباره ى ويولنسل مى گويد: «پس از مدتها كه به فراگيرى و نواختن فلوت مشغول بودم، درصدد آشنايى با يك ساز جدى تر برآمدم و كم كم تحت تأثير صداى دلنشين ويولنسل قرار گرفتم و هرجا كه قطعه اى از اين ساز مى شنيدم احساس عجيب و شگفت آورى به من دست مى داد و آرزو مى كردم كه روزى با اين ساز بتوانم نوازندگى كنم، در اين مورد هم، برادرم مرا يارى كرد كه به هدفم برسم.»
مسعود نظر، سپس به هنرستان عالى موسيقى رفت و موسيقى را نزد استادان بنام اين هنرستان نظير: جعفرى اميد آموخت و نواختن پيانو را به عنوان ساز دوم خود انتخاب كرد و به تمرينات جدى پرداخت. وى پس از فارغ التحصيل شدن از هنرستان عالى موسيقى، همكارى خود را با اركستر سمفونيك تهران آغاز و تاكنون با اين اركستر
همكارى مى نمايد. مسعود نظر، به عنوان نوازنده ى ويولنسل در اركستر راديو تلويزيون نيز فعاليت مستمر دارد.
نوازندگان قانون
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
علي نظري منفرد
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1326/1/1
زندگينامه علمي
سال 1326 در شهر قم در خانواده اي روحاني متولد شدم و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در سال هزار و سيصد و چهل، وارد حوزه علميه قم شدم و پس از گذراندن (ادبيات، دروس مقدماتي، فقه و اصول) به نجف اشرف در سال 1346 و 1347 رفتم و سپس به ايران و شهر قم بازگشتم و سطح را به پايان بردم. سپس در آزمون دارالفنون تهران در رشته (معقول و منقول) شركت نمودم و قبول شدم و پس از اتمام دروس سطح، در درس خارج اساتيد مثل: «مرحوم آيت الله محقق داماد»، «مرحوم آيت الله ميرزا هاشم آملي»، و «مرحوم آيت الله اراكي» شركت كردم و فلسفه و حكمت را از محضر «شهيد مفتح»، «شهيد مطهري» و ديگر اساتيد حوزه بهره بردم.
در همان وقت به كار تبليغ نيز مشغول بودم و در منزل، جلسات بحث و گفتگو پيرامون مسائل كلامي و اعتقادي هر هفته برقرار بود كه تحت تعقيب ساواك قرار گرفته و منجر به تعطيل آن مجالس گرديد تا پيروزي انقلاب و در همان اوائل پيروزي و انتخابات دوره اول و دوم مجلس از طرف مردم (آباده فارس) به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب گرديدم و پس از اتمام دوره نمايندگي به قم و حوزه علميه بازگشتم و به تدريس و تاليف پرداختم و اكنون به
تدريس درس خارج فقه و اصول مشغول هستم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابراهيم نظرى سنگ رودى، از هنرمندان با استعداد و فروتن در سال 1331 در تهران متولد شد. وى فراگيرى موسيقى را از كلاس اول متوسطه آغاز كرد و سال 1346 بود كه وارد هنرستان عالى موسيقى شد و بعد از طى دوره ى عالى، موفق به اخذ درجه ليسانس گشت. از سال 1350 تا سال 1355 كه به خدمت سربازى رفت، در اركستر اپراى تهران و اركستر بزرگ راديو ايران به عنوان نوازنده ى فلوت به كار مشغول شد.
در سال 1356 تا زمان پيروزى انقلاب اسلامى كه در شيراز بود، رهبرى اركستر مجلسى راديو و تلويزيون شيراز را به عهده داشت. در سال 1358 به تهران مراجعت كرد، به اركستر سمفونيك پيوست و در سه بخش آهنگسازى، رهبرى اركستر سمفونيك نوازندگى قرار گرفت.
وى آهنگسازى را با ساخت قطعات متعددى با فرم هاى مختلف براى اركستر سمفونيك و تعداد زيادى سرود و كارهاى متعدد ديگر براى صدا و سيما شروع نمود كه تمامى آنها توسط اركستر سمفونيك اجرا و در سازمان صدا و سيما ضبط و مورد استفاده قرار گرفته است. رهبرى اركستر را نيز زير نظر و مساعدت هاى هنرمند بزرگ و افتخارآفرين ايران حشمت سنجرى شروع نمود و در كنسرت هاى مستقلى در فواصل مختلف از سال 1358 به بعد رهبرى اركستر را به عهده گرفت كه در عين حال نوازندگى فلوت اول اركستر را نيز انجام مى داده وى هم اكنون اين فعاليت را با اين اركستر و اركستر صدا و سيما ادامه مى دهد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
لطيف نعمان از هنرمندان باارزش و صاحب نام شهر هنرپرور و شعر و ادب شيراز مى باشد كه به
سال 1303 خورشيدى در اين شهر متولد شده است. وى از همان دوران طفوليت به موسيقى سنتى ايران و به نواى دل انگيز ساز ويولن علاقمند شد و هر وقت كه صداى اين ساز سحرآميز را مى شنيد، مسحور آن صدا مى شد و روحش به دنبال ارتعاشات آن صدا به پرواز درمى آمد.
لطيف نعمان در سن چهارسالگى پدر و مادر خود را از دست مى دهد كه سرپرستى او به عهده برادر بزرگش قرار مى گيرد. وى دوارن كودكى را با ساير كودكان همسايه و فاميل سپرى مى كرد كه از همان دوران هر جا كه صداى موسيقى و نوائى دل انگيز به گوش او مى خورد، دست از بازى و هر كارى كه داشت مى كشيد و سراپا و با تمام وجود به آن آوا گوش مى داد و آنقدر آنجا مى ايستاد تا آن آهنگ و موسيقى پايان يابد، درباره ى عشق و علاقه وى به موسيقى او مى گويد:
«به خوبى ياد دارم زمانى كه هنوز كودكى بيش نبودم، همراه برادرم به سينمائى در شيراز كه به تازگى افتتاح شده بود براى تماشاى فيلم مى رفتم، من در سينما از متن داستان فيلم به طور كلى از خود فيلم چيزى نمى فهميدم و اصولاً در اين فكر نبودم كه ببينم داستان فيلم روى چه موضوعى بحث مى كند و چه نتيجه مى خواهد بگيرد، بلكه شش دانگ حواس من به موزيك متن فيلم و موسيقى آن جلب مى شد، به طورى كه وقتى هم كلاسى هايم راجع به فيلم در زنگ تفريح مدرسه از من سؤال مى كردند كه داستان فيلم را تعريف نمايم، در جواب مى گفتم: «من فقط موزيك آن را گوش دادم كه مى توانم آن را با دهان براى شما تقليد نمايم،
كه بچه ها به من مى خنديدند و مى گفتند عوض اين كه داستان فيلم را تعريف نمائى، موسيقى آن را مى خواهى با دهان تقليد كنى».
اين عشق و علاقه ى لطيف نعمان به موسيقى و فراگيرى فن نواختن ويولن، موجب شد تا عاقبت وى با هر زحمتى كه بود، ويولنى خريدارى كرد و كار تمرين و نواختن اين ساز را آغاز نمود و از سن دوازده سالگى نزد هنرمندى به نام عزيزاللَّه كهن شروع به يادگيرى نواختن ويولن كرد، پس از مدتى وى هنرمند ديگرى به نام محمد شاهين كه مدت ها در شيراز كلاس موسيقى داير كرده بود رفت و مدت سه سال نزد وى مشغول تعليم و فراگيرى شد كه نواختن آثار شادروان روح اللَّه خالقى و رديف هاى زنده ياد ابوالحسن صبا را فراگرفت. و پس از آن چون به سن خدمت سربازى رسيده بود، به خدمت سربازى رفت ولى در دوران خدمت از هر فرصتى استفاده مى كرد و به نزد استاد خود مى رفت و به نواختن ويولن و اندوخته هاى هنرى خود مى افزود، پس از پايان خدمت سربازى كه امكانات بهترى در دسترس او قرار گرفته بود به تهران آمد و نزد هنرمندان باارزش و صاحب نامى چون محمود ذوالفنون و رحمت اللَّه بديعى رفت و از وجود آن هنرمندان كسب فيض كرد و پس از آن تئورى و سلفژ را نزد هنرمندان گرامى و باارزش ديگرى مثل: فرهاد فخرالدينى و على رهبرى به طور كامل آموخت و پس از موفق شدن به اخذ دريافت اجازه رسمى جهت دائر نمودن آموزشگاه تدريس موسيقى به نام «باربد» در شيراز طى شماره 3 / 4413 مورخ 52 / 7111 مشغول تدريس موسيقى در
زادگاه خود گرديد.
در كلاس وى، عاشقان هنر موسيقى گرد هم جمع مى شدند و از محضر اين هنرمند عاشق و شيداى موسيقى سنتى ايران كسب فيض مى نمودند كه از ميان آنان بايد از هنرمندانى چون: داريوش شناسا، مهران مهتدى، سيامك ايقانى، مهران جمشيدى، منوچهر اميرحشمتى و كشاورزان و... نام برد كه در حال حاضر از هنرمندان خوب و جزو نوازندگان قابل بحث در موسيقى سنتى ايران مى باشند.
لطيف نعمان، علاوه بر تدريس در كلاس هاى موسيقى، حدود شانزده سال در دانشگاه شيراز مشغول تدريس بوده و مدت بيست سال هم با سازمان راديو و تلويزيون شيراز (مركز فارس) همكارى داشته است. وى در حال حاضر 69 سال دارد كه هنوز مشغول تعليم و تربيت هنرجويان موسيقى مى باشد و مى گويد: «اگر روزى ساز را از من بگيرند، يا نتوانم ساز بنوازم و يا نتوانم در كلاس حاضر شوم و تدريس نمايم، آن روز من مرده ام».
لطيف نعمان پس از ازدواج، خداوند سه پسر و يك دختر به وى اعطا مى فرمايد كه يكى از فرزندان وى به نام كيهان نعمان به موسيقى روى آورد و مانند پدر عشق اين هنر در تار و پود وجود او ريشه دوانيده است و وى هم اكنون مشغول تدريس اين ساز به هنرجويان مى باشد. لطيف نعمان از زندگى خود راضى است و تمام پيشرفت هاى هنرى و دوران ازدواج خود را مرهون فداكارى همسر خوب و مهربان خود مى داند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 740- مقتول 798/ 796 ق)، دانشمند، صوفى، عارف و شاعر، متخلص به نعيمى. مشهور به حلال خور. نام پدر فضل را ابومحمد عبدالرحمان جلال الدين نيز ذكر كرده اند
كه قاضى القضات استرآباد بود. صاحب «ريحانة الادب» اصل وى را مشهدى دانسته كه در شروان مقيم بوده است. نعيمى در استرآباد به دنيا آمد. در جوانى به طاقيه دوزى (دوختن نوعى كلاه) مى پرداخت و از اين راه كسب معيشت مى نمود. پس از مدتى به اصفهان رفت و از آنجا به زيارت خانه ى خدا مشرف شد، سپس به تبريز رفت. گويند اين سير و سفرها در طول زندگى نعيمى، تكرار شده است. وى جامع معقول و منقول بود و در علوم غريبه و رموز تصوف و حكمت، مرتبه اى عالى داشت و در علم اسماء، حروف، جفر و اعداد ماهر بود و از اين مهارت در جهت نشر و تعميم عقايد خود استفاده كرد. وى در عهد تيمور گوركانى مى زيست و مؤسس طريقه ى حروفيه بود. از شاگردان فضل اللَّه مى توان به سيد عمادالدين نسيمى شيرازى و شيخ ابوالحسن اصفهانى، معروف به على الاعلى، اشاره كرد. گويند ميرانشاه، فرزند تيمور و حاكم آذربايجان، به امر پدر او را از شروان احضار كرد و به فتواى علماى عصر به قتل رسانيد. گفته اند كه در 804 ق سر و جسد او را سوزاند. پس از او عقايدش در اكثر ممالك اسلامى منتشر گرديد. على الاعلى يكى از طرفداران او به آناطولى گريخت و در آنجا به خانقاه هاى بكتاشيان وارد شد و طريقه ى حروفيان را به جاى عقيده ى آنها رواج داد. مدفن او در نخجوان است. در مورد سال تولد، قتل و عناوين آثار وى، بين برخى تذكره ها اختلافاتى وجود دارد. از آثار مهم او، «جاودان كبير» و «جاودان صغير» مى باشد كه بعضى از تذكره ها آن را تحت عنوان كلى «جاودان نامه» آورده اند. صاحب «دانشمندان
آذربايجان» آورده كه سيد فضل اللَّه در شروان مدتى زندانى بوده و در 796 ق، در محبس، «جاودان نامه» را تأليف كرده، همچنين ادامه داده كه شاگرد او، على الاعلى، اين كتاب را به نظم درآورده است و در ضمن قصيده اى نيز مشتمل بر وقايع آينده به او نسبت مى دهد. از ديگر آثارش: «انفس و آفاق»، به فارسى، «عرف نامه»؛ «نوم نامه»، به لهجه ى استرآبادى؛ «محبت نامه»؛ مثنوى «عرش نامه»، در هزار و صد و بيست بيت؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حروفيه در تاريخ (66 -3)، دانشمندان آذربايجان (388 -386)، دايرةالمعارف فارسى (1910/ 2)، الذريعه (1218 ،1217/ 9 ،77/ 5)، رياض العارفين (156)، ريحانه (220 -218/ 6)، صبح گلشن (534)، فرهنگ سخنوران (947)، كشف الظنون (1132 ،578)، لغت نامه (ذيل/ حروفى استرآبادى، حروفيان، نعيمى استرآبادى)، هديةالعارفين (822/ 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 415 ق)، حافظ، محدث و مورخ. اهل جرجان بود. از ابوبكر اسماعيلى و ابواحمد غطريفى و ابواحمد بن عدى و ابواحمد نيشابورى حافظ و ابوعمرو حيرى و نصر بن عبدالملك اندلسى و ديگران روايت كرد. از آثارش «اخبار الجبل» است. اين كتاب در «الانساب» سمعانى تحت نام «اخبار الجيل» و در «الاعلام» زركلى به نام «اخبار الحيل» آمده است. از ديگر آثارش: «المجتبى»، در حديث.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (186/ 1)، انساب سمعانى (512/ 5)، سيرالنبلاء (340/ 17)، معجم المؤلفين (46/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 414 ق)، حافظ، محدث و فقيه حنبلى. در طلب حديث به جاهاى مختلف سفر كرد و در اصفهان از جد مادرش اش، احمد بن حسن بن ايوب تميمى، و عبداللَّه بن عيسى خشاب و عبداللَّه بن جعفر بن فارس اصفهانى و احمد سمسار اصفهانى و ابواحمد عسال اصفهانى و همطبقه ى آنها و در بغداد از ابوبكر شافعى و ابن مقسم و ابوعلى بن صواف و در بصره از ابواسحاق هجيمى و فاروق خطايى و حبيب قزاز و در كوفه از قاضى نذير محاربى و صباح بن محمد نهدى و در مرو از حاضر بن محمد فقيه و در جرجان از ابوبكر اسماعيلى و در هرات از ابوحامد حسنويه و ابومنصور ازهرى و در دينور از ابن السنى و از جماعتى ديگر در حرمين و نيشابور و همدان و نهاوند حديث شنيد و شنيده هاى خود را جمع آورى كرد و تصنيفاتى به وجود آورد. او همچنين املاى حديث نمود. فضل بن على حنفى و ابوالعباس ابن اشته و ابومطيع صحاف و سليمان حافظ و ابوالفتح سوذرجانى اصفهانى از وى روايت كرده اند. از آثارش: كتاب «القضاء» يا «القضاة والشهود»؛ كتاب «طبقات الصوفية»؛ «مالى»، در حديث.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (161 -160/ 7)، تذكرة الحفاظ (1061 -1059/ 3)، سيرالنبلاء (308 -307/ 17)، شذرات الذهب (201/ 3)، طبقات الحفاظ (431)، العبر (228/ 2)، كشف الظنون (1104)، الوافى بالوفيات (119/ 4)، هديةالعارفين (62/ 2).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دوازدهم ق)، نقاش، مذهب، خطاط و شاعر. از ايل معروف افشار اروميه بود و چنين برمى آيد كه وى، برادر بزرگ الله وردى نقاش باشد. على اشرف شاگرد ممتاز استاد محمد زمان الو بود و برخى نيز
او را شاگرد استاد محمد على بيگ، نقاش باشى دربار نادرشاه، دانسته اند. وى با ميرزا احمد نيريزى، خطاط معروف نسخ، دوست و همدم بود و در خلق بعضى از آثار همكارى داشته اند. على اشرف در ارائه ى گل و مرغ و حالت پرندگان و حشرات مهارت داشت و در رنگ آميزى و سايه پردازى آنها به پايه ى طبيعت، وسواس داشت. در چهره پردازى و شبيه سازى نيز،نقاش قوى دستى بود و به غير از آنها در تذهيب و ترصيع و تشعير و حل كارى و مرغش سازى و حتى كتابت خطوط نسخ و نستعليق و شكسته نيز صاحب قلم بود و شعر را هم نيكو مى سرود. سبك وى مورد تقليد عده اى از نقاشان بعد از او قرار گرفت و نقاشانى از جمله، استاد محمد نقاش، آقا باقر اول و آقا صادق اول پيرو او بودند و از شاگردان مهم وى به شمار مى آمدند. از آثار او: جلد گل و مرغى قرآنى كه در كمال لطافت و ملاحت است و به خط شكسته ى طلايى رقم «ز بعد محمد على اشرفست 1135» دارد؛ قلمدان مرغشى قرمزرنگى كه بر روى آن گل مرغ نقش شده،با رقم: «ز بعد محمد على اشرف است 1159»؛ قلمدان شيوايى كه تصاوير آن قصه ى معروف شيخ صنعان و دختر ترساست، با رقم: «ز بعد محمد على اشرف است سنه 1161»؛ قاب آينه ى گل و مرغى دلنواز كه به تردستى و مهارت انجام يافته، با رقم: «زبعد محمد على اشرف است 1169». شش اثر ديگر وى در «احوال و آثار نقاشان» ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :احوال و آثار نقاشان (373 -368 / 1)، تاريخ هنرهاى ملى (933 -932
/ 2)، كارنامه ى بزرگان (311 -310)، گلستان هنر (چهل و هشت، چهل و نه)، المآثر و الآثار (219)، هنر قلمدان (102 -101).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ميرزا على اكبرخان نقاشباشى (مزين الدوله) در بيستم ربيع الثانى 1263 ق. در نطنز كاشان به دنيا آمد. به سن دوزاده سالگى، در زمان ناصرالدين شاه، جزو نخستين دسته ى محصلين اعزامى، به پاريس رفت و از مدرسه ى هنرهاى زيبا موفق به اخذ ديپلم شد. پس از پايان تحصيلات، مدتى نزد «انگر» به تكميل هنر نقاشى پرداخت.
مزين الدوله پس از بازگشت به ايران، از طرف ناصرالدين شاه قاجار مأمور تدريس زبان فرانسه، موسيقى با نت و نقاشى در دارالفنون شد. كمال الملك غفارى و مصورالملك از جمله شاگردان وى در اين زمان بودند.
مزين الدوله بنا به دستور ناصرالدين شاه مأموريت يافت تا براى نخستين بار تئاترى به شيوه ى اروپايى در ايران داير كند. او براى اين منظور تالار دارالفنون را انتخاب كرد. در همين دوره «مزين الدوله» نمايشنامه ى «مردم گريز» از مولير را به روى صحنه آورد. ناصرالدين شاه در شب هاى نمايش براى تماشا به تالار نمايش مى آمد.
مزين الدوله به ادبيات فرانسه آشنايى كامل داشت و در آكادمى فرانسه عضو بود. وى به دستور ناصرالدين شاه مأمور به ترجمه ى كتاب لغت فرانسه موسوم به «ديامان» به فارسى شد. اين فرهنگ داراى پنجاه هزار لغت بود و پس از سى سال زحمت، در زمان سلطنت احمدشاه قاجار به پايان رسيد، ولى به سبب فقر مالى ايران، موفق به چاپ آن نشدند. سفير فرانسه در ايران تقاضا كرد تا فرهنگ را براى چاپ و استفاده در مدرسه ى زبان هاى شرقى، به فرانسه فرستند. اين كتاب لغت به «مزين اللغة» موسوم است.
مزين الدوله به سال 1312 شمسى در
سن 89 سالگى در تهران درگذشت. از آثار نقاشى مرحوم مزين الدوله در موزه ى كاخ گلستان نگهدارى مى شود. بعضى از نشان هاى وى كه از كشورهاى خارج دريافت كرده، در زير مى آيد: نشان درجه يك لژيون دونور، نشان بزرگ زيتون فرانسه از ناپلئون سوم، صليب آبى از ويلهلم پادشاه آلمان، «سنت استانيلاس» از تزار روسيه، نشان ويكتوريا از پادشاه انگلستان، نشان درجه يك علمى از فرانسوا ژوزف پادشاه اتريش.
مزين الدوله را بايد نخستين معلم زبان فرانسه، موسيقى با نت و نقاشى با اصول اروپايى و بنيانگذار تئاتر به شيوه ى غربى در ايران دانست.
ميرزا على اكبرخان مزين الدوله، تعداد دو جلد كتاب مربوط به هارمونى و تئورى موسيقى كه نوشته ى لومر فرانسوى است به فارسى ترجمه كرد كه در چاپخانه دارالفنون به چاپ رسيد، و اين نخستين كتاب تئورى موسيقى است كه به فارسى برگردانده شده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(791/790 -718 ق)، صوفى. وى از اكابر عرفا و مؤسس سلسله نقشبنديه بود. در محلى به نام كوشك هندوان، دهى در يك فرسنگى بخارا، به دنيا آمد و در همان جا درگذشت. اين محل بعدها به خاطر نام او كوشك عارفان يا قصر عارفان خوانده شد. خواجه علاءالدين عطار و خواجه محمد پارسا از مريدان و خلفاى او بودند. سلسله خواجه از عهد سيد امير كلال كه استاد و مربى وى بود تا يك قرن بعد كه خلافت سلسله به سعدالدين كاشغرى و خواجه عبيداللَّه احرار رسيد، همواره مورد حمايت و تكريم و اعتقاد پادشاهان و شاهزادگان تيمورى بود. پادشاهان ازبك هم در ماوراءالنهر به اين سلسله با همين نظر حرمت و تكريم مى نگريستند.
خواجه بهاءالدين در سن هجده سالگى به خدمت محمد باب سماسى رسيد و بعد از آن به طريقه ى خواجه عبدالخالق پيوست. چندى بعد به نزد سيد امير كلال رفت و بعد از او نيز چندى در خدمت عارف ديك كرانى، از خلفاى امير كلال، به سر برد. از آن پس يك چند در خدمت خليل آتاى بود و به ظاهر در دستگاه او محتسب يا قاضى شرع. بعد از سقوط خليل آتاى عزلت گزيد و به تربيت و ارشاد مريدان اشتغال جست. سالهاى آخر عمر وى در همان قريه كه مؤلدش بود به سر آمد و سرانجام نيز در همان جا دفن شد. از آثارش: «دليل العاشقين»؛ «حيات بخارى» يا «حيات نامه»؛ «رساله قدسيه»؛ «الاوراد البهائيه»؛ «تنبيه الغافلين».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (203/3)، حبيب السير (544 -543 /3)، دايرةالمعارف فارسى (3046/2)، دنباله ى جستجو در تصوف (209 -208)، رشحات عين الحيات (101 -95 /1)، ريحانه (294/1)، كشف الظنون (488 ،200)، لغت نامه (ذيل/نقشبندى)، معجم المؤلفين (307/11)، نفحات الانس (398 -394).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 243 ق)، حافظ، محدث و مفسر. اصلش از بيند ماوراءالنهر و ساكن قريه نكبون، از قراى بخارا بود. در طلب حديث به عراق و حجاز سفر كرد. از فرزندش، حسين بن يحيى بيكندى، و اسحاق بن سليمان رازى و عبدالرزاق بن همام و محمد بن عبداللَّه انصارى و مروان بن معاويه فزارى و معاذ بن هشام دستوايى و يزيد بن هارون و سفيان بن عيينه و محمد بن فضيل بن غزوان و وكيع بن جراح و ابومعاويه محمد بن حازم ضرير و همطبقه ى آنها حديث شنيد. فرزندش، حسين بن يحيى بيكندى، و محمد بن اسماعيل بخارى
و عبيداللَّه بن واصل و خلف بن عامر و ابوجعفر احمد بن يونس بن جنيد و ابومعشر حمدويه مستملى بخارى و سريج بن موسى مؤذن و سهل بن بشر كندى و سهيل بن سهل مؤذن و عبداللَّه شيبانى و عبيداللَّه بن واصل بيكندى و على بن حسن نجاد و ابوجعفر بن ابى حاتم وراق بخارى و محمد بن عبداللَّه سعدى از وى روايت كرده اند. از آثارش: «تفسير القرآن». سمعانى در «الانساب» تصنيفاتى، در «صوم» و «صلاة»، و «مناسك» و «معاملات»، براى وى ذكر كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (522/ 5)، تذكرة الحفاظ (487/ 2)، تهذيب التهذيب (170/ 11)، تهذيب الكمال (49 -48/ 20)، الثقات (268/ 9)، سيرالنبلاء (101 -100/ 12)، طبقات الحفاظ (235)، هديةالعارفين (515/ 2).
قرن:0
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نام يكى از موسيقى دانهاى زمان خسروپرويز و سرود خسروانى از اوست.
(س هفتم م)، موسيقيدان. از چنگ نوازان و خوانندگان دربار خسرو پرويز (628 -590 م) بود و اختراع «سرود خسروانى» را به وى نسبت مى دهند.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (66 ،56/ 1)، تاريخ هنرهاى ملى (708 -707/ 2)، تمدن ساسانى (177/ 1)، دايرةالمعارف فارسى (3050/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
درباره ى مرحوم حسينعلى نكيسا، آقاى حاتم عسگرى استاد آواز، كه خود يكى از شاگردان ايشان بوده چنين مى گويد:
«حسينعلى نكيسا، حدود 1258 شمسى در تفرش ديده به جهان گشود، دوران تحصيل ابتايى را كه مكتب بود در آنجا طى كرد. پدر وى ملا رجبعلى، يكى از تعزيه خوان هاى قديمى و از صاحب نظران تعزيه در آن دوران بود و حتى گاهى به تهران دعوت مى شد و در تكيه دولت تعزيه مى خواند و تعزيه گردانى مى كرد، تعزيه گردانى اين طور بوده افرادى كه سال ها در تعزيه قدرت و سابقه داشتند و چندين مرحله را طى و پشت سر گذاشته بودند آخر سر به مرحله تعزيه گردانى مى رسيدند و اين زمانى بود كه ديگر تمام راز و رمز فنون تعزيه را مى دانستند.
مرحوم نكيسا، زير نظر چنين پدرى رشد و نمو كرد و بعد كه صداى خوب پدر را به ارث برده بود از پدر تعليم گرفت و خود به مسلك تعزيه خوانان شهر درآمد. تعزيه خوانان بزرگى در شهر وجود داشتند كه هنوز هم هستند و اين رسوم قديم را برپا مى دارند، نكيسا ميان آنان خواند و خيلى زود گوى سبقت را از همگان ربود. نكيسا، غير از پدر نزد استادان ديگر شهر خود رفت و قسمت هايى از
رديف هاى مهجور آوازى را نزد آنان آموخت و به قدرى اين معلمين در آموزش سختگير بودند كه هنگام تعليم اگر گوشه اى را وى خارج مى خواند چوب يا مداد لاى انگشت او مى گذاشتند و بدينوسيله او را تنبيه مى كردند تا حواسش را جمع كند.
حسينعلى نكيسا چندى بعد به تهران آمد و چون از صداى بسيار مطلوب و رسايى برخوردار بود، در تهران، با بزرگان موسيقى آن زمان آشنا شد و مسافرت هايى با آنان كرد كه حاصلش صفحاتى است با سازهاى ايشان كه ضبط كردند و هم اكنون آن صفحات موجود مى باشد و به حق هم كه خيلى خوب از عهده برآمده. نكيسا يكى از آن خواننده هايى است كه در خوانندگى صاحب سبك است، چرا كه ما مى ببينم بعد از وى خيلى ها خواستند از او تقليد نمايند و نتوانستند براى اينكه نه صداى نكيسا را داشتند و نه آن استعداد را، من باب مثال قطعه آوازى نكيسا در دستگاه «شور» با تار شادروان حاج على اكبرخان شهنازى با شعرى از شاعر بزرگ ايران سعدى كه: «يك روز به شيدايى در زلف تو آويزم» و من به ايشان گفتم «كه استاد چرا يك را يَك گفتى؟ گفتند: «نخير يك درست است.» اين آواز در «شور» را چنان با مهارت اجرا كرده كه يكى از شاهكارهاى آواز در موسيقى ايرانى به شمار مى رود كه با هيچ گفتن و تعريفى از عهده اش نمى توان برآمد زيرا وى پنج مرحله «شوار» را با يك صفحه ى سه چهار دقيقه اى از عهده اش برآمده ولى ديگران با همان تار حاج على اكبرخان شهنازى تقليد كرده اند و چهار مرحله را خوانده اند و با چهار صفحه نتوانسته اند آن را اجرا
نمايند به طورى كه ارزش آن چهار صفحه ى ايشان به اندازه ى ارزش آن يك صفحه ى وى نمى باشد.
مرحوم نكيسا، هيچگاه كار دولتى قبول نكرد، زيرا او كشاورز بود و از نظر مالى هم چيزى كسر نداشت و خودش هميشه دلش مى خواست با كار و كوشش امرار معاش نمايد. وى مردى بود متدين و متقى و هيچگاه بى وضو آواز نمى خواند و اصولاً احترامى خاص براى موسيقى قائل بود و هميشه مى گفت براى وارد شدن به موسيقى كه راز و نياز معنوى و عاطفى و احساسى با خالق يكتا است نبايد بى وضو بود.
بنده كه مدت ها در خدمت ايشان بودم، چون متولد آن طرف فراهان هستم و پدرم هم اهل تعزيه بود و ايشان با پدرم دوست بود كه افتخار آشنايى با اين استاد گرانقدر را پيدا كردم و تا آخر عمر ايشان در خدمت وى بودم. مرحوم نكيسا در ابتداى تأسيس راديو همكارى كمى با آن مؤسسه كرد ولى چون آنجا را باب طبع خود نيافت ديگر به راديو نرفت.
سبك و سيقا خوانندگى حسينعلى خان نكيسا با آن صداى باز و ظريف خود، اگر درست بررسى شود، مى بينيم كه وى بالاترين و والترين خواننده اى بوده كه به حق از عهده ى موسيقى ايرانى برآمده هر چيزى را كه خوانده بى نظير است. مرحوم نكيسا به تهران زياد مسافرت مى كرد و در طول ايام سال، زمستان و تابستان و غيره برايش مطرح نبود، در تهران دوستان فراوانى داشت ولى با مرحوم اميرى فيروز كوهى خيلى صميمى بود و به منزل وى زياد رفت و آمد داشت و همين مسئله هم موجب شد كه وصلتى بين آنان درگرفت و براى پسر برادرشان از
اين خانواده عروسى انتخاب كرد. مرحوم نكيسا مدتى هم با اركستر درويش خان در انجمن اخوت كنسرت هايى برپا كرد و يك ذكرى هم به نام «مولود نبى (ص)» است كه با تار اميرى فيروزكوهى و سه تار مرحوم حسن مشحون اجرا كرده كه بنده نوارش را دارم.
من در اين پنجاه سال كه با آواز و موسيقى سر و كار دارم، اغلب خوانندگان طراز اول را كه خدمتشان رسيدم نظير: مرحوم طاهرزاده، جناب دماوندى و مرحوم اميرقاسمى و مرحوم ضياءالذاكرين كه افتخار شاگردى ايشان را نيز داشته ام و غلامعلى شهپر كه ايشان هم در موسيقى بسيار زحمت كشيده اند و مرحوم بوذرى كه خيلى خوب بودند و اديب خوانسارى كه ايشان هم صاحب سبك بودند و يادشان به خير، ولى به نظر من هيچكدام مرحله ى حسينعلى نكيسا را نيافتند، به همين دليل هم لقب «نكيسا» موسيقى دان بزرگ ايران باستان را به وى دادند و حقيقتاً هم اسمى بود درخور شأن و مقام ايشان و ما در عصر اخير كسى را از جميع جهات خوانندگى و وارد به راز و رمز گوشه هاى موسيقى ايرانى نداشتيم و به حق نكيساى زمان خود بود. صفحاتى را هم كه با كمانچه و ويولن ضبط كرده در دست افراد خانواده هايى كه به موسيقى علاقه دارند بايد موجود باشد، منتها اين مرد ناشناخته به جهان آمد و ناشناخته و بى سر و صدا هم از دنيا رخت بربست، چون مردى بود مظلوم و محجوب و به كلى از ريا و تملق دور و به همين دليل در كتاب «سرگذشت موسيقى ايران» كه مرحوم روح اللَّه خالقى جمع آورى كردند همه اش از قول و گفته هاى مرحوم نكيسا است چون
آنها را ديده بوده و با آن كار كرده بوده و در تكيه دولت كه تحت تعليم قرار گرفته بودند ديده و مى شناخته كه از اوزان موسيقى قديم خيلى با اطلاع بوده اند.
كمتر خواننده اى را مى شناسم كه آنقدر مسلط باشد به تمام رموز آواز و ما اگر بخواهيم دوره اى حساب بكنيم، حسينعلى نكيسا دوره ى سوم آواز را مى دانستند و من در اين چند سال اخير خيلى به ندرت برخورد كردم كه خواننده اى دوره ى سوم آواز را بداند و اين هايى را كه من ديدم، اصلاً دوره ى اول و دوم و سوم را نمى شناختند. پس حسينعلى خان نكيسا، يكى از استادان مسلم آواز اين مملكت بوده و هست. فوت وى حدود 1355 اتفاق افتاده و هنگام اين فوت يكصد و دوازده سال از عمرش مى گذشته كه در اين سن هم بسيار خوب مى خواند و از عهده ى مايه هاى بالاى آواز برمى آمدند. خداوند رحمتش كند.
(تو 1300 ق)، موسيقيدان. در تفرش به دنيا آمد. پدر وى از تعزيه خوان هاى قديمى بود. نكيسا پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى به علت صداى رسا و خوبى كه داشت، تحت تعليم پدر و ديگر استادان قرار گرفت و قسمتهايى از رديفهاى مهجور آواز را نزد آنان آموخت. سپس به تهران آمد و با بزرگان موسيقى زمان خود آشنا شد و مسافرت هايى با آنان كرد و صفحاتى از جمله با على اكبرخان شهنازى از خود به جاى گذاشت. او در خوانندگى صاحب سبك بود و در ابتداى تأسيس راديو مدتى با آن مؤسسه همكارى داشت. نكيسا همچنين با اركستر درويش خان در انجمن اخوت كنسرتهايى برپا كرد كه يكى از آنها «مولود نبى (ص)» است. از وى صفحاتى
نيز در «سه گاه»، «چهار گاه»، «افشارى» و «ابوعطا» باقى مانده است. به آورده ى صاحب «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» او هنگام فوت يكصد و دوازده سال داشته است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ موسيقى (666 ،550 ،468/ 2 ،417 ،415 ،414/ 1)، سرگذشت موسيقى (371/ 1)، مردان موسيقى (185 -182/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ملافتح الله اصفهاني
در زمستان سال 1228 ش . (12 ربيع الاول 1266 ق )(1427)باز شدن غنچه اي در خانه محمد جواد نمازي اصفهاني ، بهار را نويد داد. آن غنچه خوشبو را فتح الله ناميدند.
فتح الله در دامان پر مهر مادري مومن كه هيچ گاه او را بدون وضو شير نمي داد و پدري دلسوز كه لحظه اي از تربيت فرزندش غافل نمي شد، رشد كرد و پس از سپري كردن دوران بازيهاي كودكانه راهي كلاس قرآن و ديگر كتابهاي مذهبي شد.
در حوزه هاي نور
او ابتدا در حوزه علميه اصفهان به تحصيل مشغول شد. استعداد و پشتكار فتح الله موجب شد كه بتواند با سرعت ، مقدمات علوم اسلامي را فرا گرفته ، در درس فقه و اصول بزرگان مدارس علميه زانوي ادب به زمين بزند. با اين حال حضور در درس بهترين اساتيد حوزه علميه اصفهان نتوانست تشنگي دانش اندوزي او را فرو نشاند. از اين رو راهي حوزه علميه مشهد مقدس شد.
در آن شهر از محضر اساتيد برجسته اي چون آيه الله حاج ميرزا نصرالله مدرس ، آيه الله محمد ابراهيم بروجردي و سيد مرتضي حائري بهره فراوان جست تا در رديف اساتيد آن ديار شناخته شد. سپس به سوي اصفهان
مراجعت كرد. تا آن زمان نظريات شيخ مرتضي انصاري در اصفهان شهرتي نداشت ولي شيخ شريعت به بيان مسلك شيخ مرتضي انصاري همت گماشت .(1428)
او در سال 1295 ق . راهي نجف اشرف شد و در محضر مراجع تقليد آن زمان (آيات بزرگوار شيخ محمد حسين كاظمي و ميرزا حبيب الله رشتي ) حاضر شد و خود نيز مجلس درس مهمي تشكيل داد كه بسياري از دانشمندان حوزه علميه نجف در آن شركت مي كردند.
شيخ الشريعه در سال 1313 ق . به شوق معشوق رو به خانه معبود نهاد. او در مكه به مباحثه و گفتگو با علماي اهل سنت پرداخت به گونه اي كه آنها از احاطه كامل وي به كتابهاي اهل سنت در شگفت شدند.(1429)
پس از بازگشت از حج پروانه هاي فضيلت پيرامون آن شمع شريعت گرد آمدند. در اين زمان درس او از مهم ترين درسهاي نجف به شمار مي رفت كه صدها نفر در آن شركت مي كردند. اين درسها عبارت بودند از:
1. دروس عالي فقه و اصول
2. رجال و درآيه
3. تفسير و علوم قرآن
4. فلسفه و كلام
5. درس خلافيات كه در اين درس علت اختلاف نظريات و فتواهاي فقيه بررسي مي شد. او بعلاوه خطيبي توانا بود كه جمعه ها منبر مي رفت و به موعظه پرداخت . از ديگر امتيازات ايشان اينكه وي به تحصيل طب و رياضيات همت گماشته و علاوه بر فرمولها و معادلات رياضي مطالب زيادي درباره علم پزشكي آموخته بود.
گويند روزي ايشان بيمار شد و وقتي پزشك براي معالجه بر بالين او آمد شيخ الشريعه در مورد بيماري اش از كتاب قانون بوعلي سينا مطلبي
گفت . پزشك تصور كرد چون شيخ نوع بيماري خود را مي دانسته تنها همان قسمت كتاب را به خاطر سپرده است ولي در گفتگوهاي بعدي مشخص شد او بيشتر مطالب قانون را آماده در ذهن دارد.
اساتيد
شيخ الشريعه در محضر شريعتمداران زيادي درس شريعت آموخت تا شيخ شريعت شد به پاس احترامشان نام آنان در ذيل مي آيد:
1. ملا حيدر علي اصفهاني
2. آيه الله نصر الله مدرس
3. شيخ محمد صادق تنكابني
4. ملا احمد سبزواري
5. شيخ عبدالجواد خراساني
6. آيه الله ملا محمد باقر اصفهاني
7. شيخ حسين علي تويسركاني ملايري
8. آيه الله شيخ محمد تقي هروي
9. آيه الله شيخ محمد رحيم بروجردي
10. آيه الله شيخ محمد حسين كاظميني
11. آيه الله ميرزا حبيب الله رشتي
شاگردان
صدها نفر از طلاب علوم ديني در جلسات درس ايشان شركت مي كردند كه بسياري از آنان بعدها در زمره مراجع تقليد در آمدند و نامي ترين آنان عبارتند از:
آيات عظام : 1. شيخ عبدالكريم حائري
2. سيد محمد حسين بروجردي
3. سيد ضياء الدين عراقي
4. سيد ضياء الدين عراقي
5. سيد شهاب الدين مرعشي نجفي
6. سيد عبدالهادي حسيني شيرازي
7. سيد محسن طباطبايي حكيم
8. سيد محمد كوه كمره اي (حجت )
9. سيد محمد تقي خوانساري
10. محمد علي شاه آبادي .
قلم نور
از آنجا كه شريعت در علوم گوناگون اسلامي مهارت داشت در بسياري از رشته ها نوشته هايي پر بها از خود به يادگار گذاشت كه هر يك در علوم مختلف حاكي از فزوني دانش اوست . از آن همه ، پاره اي رساله در موضوعات فقهي و اصولي است . در علم تفسير، فلسفه ، كلام و ادبيات عرب نيز داراي آثاري نيكوست
.
مرجعيت
پس از وفات آيه الله ميرزا حبيب الله رشتي و آيه الله شيخ محمد حسين كاظميني شماري از مردم از شيخ الشريعه تقليد مي كردند ولي پس از رحلت ميرزا محمد تقي شيرازي ، شيخ الشريعه يگانه مرجع جهان تشيع شد. با اين حال وي رهبري ديني را چون باري سنگين بر دوش خود احساس مي كرد. او در خلوت ديده شده بود كه اشك ريزان با خداي خود چنين مناجات مي كرد:
((خدايا، در آخرين روزها زندگيم در دنيا به رياست مبتلا(!) شده ام و بايد سنگيني اين بار امانت را به دوش كشم ! بار الها، من طاقت تحمل اين امر بزرگ را ندارم ... و حال آنكه تو فرداي قيامت از من سوال خواهي كرد...))
شبيخون
شيخ الشريعه در پي مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن كتابخانه مهمي ايجاد كرد كه دانش پژوهان از آن استفاده مي كردند و از ديگر اقدامات ايشان صدور اعلاميه هاي فراوان بود كه پرده از چره استعمار مي زدود در قسمتهائي از يكي از اين اعلاميه ها آمده است .
((خدمت علماي بزرگ ... و عموم مردم روستاها و شهرها و كوچ نشينان ...
بر آقايان و هوشياران ... پوشيده نيست كه بيگانگان از سده هاي پيشين و مدتها قبل كوشيده اند دارايي مسلمانان را برزدند و شهر و كشورشان را تصاحب كنند... قرآن سراسر حكمت را از ميان آنان بردارند و آنچه از وسايل مادي و معنوي نزد آنان است نابود سازند، بيگانگان همواره براي دستيابي به اين هدفها نقشه هايي ترتيب داده اند، آنگاه آيه الله شريعت چندين نمونه از نقشه ها و هدفهاي دشمن را
در 10 مورد بازگو كرده ، در پايان دردمندانه از مسلمانان و ايرانيان مي خواهد كه در صف واحد در برابر دشمن متجاوز بايستند.(1430)
دزدان فرهنگ
در زماني كه عراق تحت سلطه انگلستان بود حكومت استعمارگر به مزدوران خود دستور داده بود هر جا كتاب نفيس و قديمي يافتند آن را تصاحب كرده ، به كتابخانه لندن بفرستند!
در اين ميان روحانيون آگاهي كه نمي خواستند فرهنگ اسلامي به دست كفار غارت شود در مقابل آنان مي ايستادند و استعمارگران با به زندان افكندن ايشان سعي مي كردند به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند. ولي شيخ شريعت به كمك طلاب آمده ، آنها را از بند نجات مي داد. براي نمونه مي توان به زندان افتادن آيه الله مرعشي نجفي براي خريدن يك كتاب و سپس آزادي او به همت شيخ الشريعه اشاره كرد.
تقسيم ايران
يك سال پس از انقلاب مشروطه (در سال 1907 م ) دو كشور استعمارگر روسيه و انگلستان در يك توافق سري ايران را به 3 منطقه تقسيم كردند؛ مناطق جنوبي سهميه انگلستان و شمال ايران از آن روسيه شد و براي آنكه با هم اختلافي پيدا نكنند قسمتهاي مركزي را به عنوان منطقه بي طرف سهم ايران قرار دادند. در اين هنگام كه تماميت ارضي و استقلال ايران در معرض خطر جدي قرار داشت ، شيخ الشريعه و ديگر علما درسهاي حوزه علميه را تعطيل و خود را براي جهاد آماده كردند؛ چنانكه در تلگرافي كه بدين مناسبت انتشار دادند مي خوانيم :
((اخبار موحشه مداخله اجانب در بلاد اسلاميه خصوصا به اشتهار معاهده ميشومه جديده با دولتين موجب وحشت
عموم علماي اعلام ... (شده است .) قاطبه علماي اين مشاهد مشرفه وظايف مقاميه را تعطيل و در حفظ اسلام به اداي آخرين تكليف (جهاد) حاضر...))
ايران در آتش
در سال 1330 ق با حمله روسيه به ايران شهرهاي تبريز، گيلان ، رشت ، مشهد مقدس و چندين شهر و روستاي ايران اشغال شد. در اين زمان كه ايران در سراشيبي سقوط قرار گرفته بود مراجع تقليد شيعه كه در آن ايام در عراق بودند تصميم گرفتند با مقاومتي قهرمانانه جلو متجاوزان را بگيرند.
در يازدهم محرم 1330 هيات علميه نجف به همراه صدها نفر از طلاب حوزه علميه و دويست هزار تن از عشاير مسلح به طرف ايران حركت كردند. آنان تصميم گرفتند در سر راه خود به ايران چند روزي در كاظمين توقف كرده ، پس از آماده كردن مقدمات لازم به طرف ايران حركت كنند. از جمله اقدامات آنان در كاظمين مي توان به ارسال هيات هايي به كشورهاي مختلف براي مذاكره با سران آن كشورها و ارسال اطلاعيه هاي فراوان به مسلمانان جهان اشاره كرد.
و ديگر آماده كردن عشاير ايران براي جهاد بود كه با ارسال تلگرافهاي متعدد آنان را به جهاد دعوت كردند. در يكي از اين برگهاي زرين چنين مي خوانيم :
به عموم حجج اسلام ، سرداران عظام و روساي عشاير.... از قديم زمان الي كنون به واسطه مردانگي عشاير... هرگز به خيال اجانب نمي رسيد كه دست اندازي به خاك ايران نمايند چه رسد به سوق عساكر و جسارت ... در ممالك اسلاميه . مگر در اين عصر مردانگي ايرانيان محو و نابود و عقايد اسلام پشت گوشها افتاده
.. ياللمسلمين يك مشهد مقدس ... در مملكت شماست ، آيا رواست كه با وجود امثال شماها به تصرف كفار درآيد و ننگ تاريخي براي شما، باقي بماند!...))(1431)
وقتي مردم مسلمان و عشاير غيور ايران خود را براي دفاعي جانانه آماده كردند وثوق الدوله كه در آن زمان رياست هيات وزرا را به عهده داشت با نيرنگ اولا از حركت علما به طرف ايران ممانعت كرد. وانگهي از عشاير و ديگر امت مسلمان ايران خواست از هر گونه اقدامي كه مخالف سياسيتهاي روسيه و انگلستان باشد خودداري كنند و به آنها هشدار داد كه اگر با نيروهاي در حال پيشروي انگلستان مقابله كنند دولت آنها را مواخذه خواهد كرد. و از طرف ديگر مصرانه از علما خواست كه از كاظمين متفرق شوند.
عقب نشيني نيروهاي روسيه و اقدامات وثوق الدوله كارگر افتاد و تندري كه مي رفت خصم را بسوزد توسط دولت ايران خاموش شد و علما كه نمي خواستند جنگ داخلي مشكلات ايران را دو چندان كنند از حركت به طرف ايران منصرف شدند.
نبرد اقتصادي
شيخ شريعت در كنار ديگر علما در برابر هجوم اقتصادي دشمن دو اقدام مهم انجام داد.
1 - تشويق مردم به ايجاد شركت هاي تعاوني
2. تحريم خريد و فروش اجناس و وسايل روسيه و انگلستان .
البته در اين جبهه نيز زماني كه مي رفت اين مبارزه منفي شكوفه دهد سفارت انگليس با يك نامه فدايت شوم به وثوق الدوله نوشت كه از علما بخواهد فتواهاي خود را ملغي اعلام كنند و وثوق هم همين كار را كرد.
مجتهد مجاهد
عراق در جنگ جهاني اول به تصرف انگلستان درآمد و شيخ الشريعه ضمن صدور
فتواي جهاد خود به جبهه شتافت و فرماندهي جبهه قرنه را به عهده گرفت .
يكبار كه مجتهد مجاهد با كشتي كوچكي به طرف يكي از جبهه ها در حركت بود. كشتي آنها شكست و نزديك بود ايشان غرق شود كه ديگر مجاهدان وي را نجات دادند.
نيروهاي مردمي به فرماندهي علما به مدت هيجده ماه در برابر نيروهاي عظيم انگلستان مقاومت كردند و اگر پيروزي نهايي متفقين و ضعف شكست عثماني و ديگر متحدانش نبود اشغالگران هيچ گاه موفق به اشغال عراق نمي شدند.(1432)
در بستر انقلاب
نيروهاي انگلستان و همدستانش در جنگ جهاني اول با طرح اين شعار كه هدف ما رهايي كامل ملتهاست توانستند عراق و ديگر كشورهاي عربي را تصرف كنند اما پس از اشغال عراق نه تنها به آنها استقلال ندادند كه سعي كردند با برگزاري رفراندم فرمايشي به اشغال خود حالت قانوني دهند و آنگاه كه عده اي از آزاديخواهان درخواست استقلال كردند آنها را تبعيد و زنداني كردند و متعاقب اين اوضاع شيخ الشريعه با ارسال تلگرافهايي به حاكمان انگليسي و فرماندهان ارشد نظامي آنان از اين درخواست سرباز زدند و سعي كردند با سركوب جلو انقلاب را بگيرند.
در اين هنگام آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي با صدور فتوايي به عراقيان اجازه داد كه اگر انگليسيان از دادن حقوق آنها سرباز زدند آنان دست به اسلحه برند و حق خود را باز پس گيرند. و اين گونه بود كه آتش انقلاب در عراق زبانه كشيد.
در هنگامي كه تمامي شهرهاي عراق در آتش انقلاب مي سوخت ناگهان آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي كه در اين زمان رهبري انقلاب را
به عهده داشت به طور مرموزانه اي درگذشت ولي در آن لحظات حساس آيه الله شريعت اصفهاني علم بر زمين افتاده ميرزاي شيرازي را برداشت و با صدور بيانيه اي از مردم عراق خواست به انقلاب ادامه دهند و سپس در اجتماعي كه در صحن حضرت علي عليه السلام برگزار شده بود حاضر شد و در حالي كه به علت كهولت و ناتواني نمي توانست به تنهايي راه برود با كمك چند نفر از اطرافيان بر فراز منبر قرار گرفت و پس از تسليت از دست دادن ميرزا، مجاهدان را به استقامت فراخواند و آنگاه آيه الله سيد ابوالحسن اصفهاني را به عنوان نماينده خود انتخاب كرد و پرچم جهاد را به دست او سپرد.
در همين ايام ويلسون ، نماينده انگلستان در عراق تصميم گرفت با فرستادن پيام تسليتي باب گفتگو با شيخ را باز كند، او را به پندار خود بفريبد اما نتوانست و انقلاب همچنان ادامه يافت .(1433)
متعاقب اين اوضاع نيروهاي انگليسي كه در ايران و هند مستقر بودند به طرف عراق روانه شدند تا اينكه تعداد آنها به يكصد و پنجاه هزار نفر رسيد كه به انواع سلاحهاي پيشرفته و هواپيماهاي جنگي مجهز بودند. قدرت روز افزون نيروهاي انگلستان ، تمام شدن منابع مالي مجاهدان و قرار گرفتن آنان در محاصره اقتصادي و نظامي ، نيز تغيير سياست انگلستان و پيشنهاد تشكيل حكومت ملي در عراق از طرف ديگر موجب شد كه بين رهبران جهاد اختلاف افتد و انقلاب متوقف شود. دولت انگلستان به طور رسمي تغير سياست خود را اعلام كرد و بدين سان استقلال خود را هر چند ناقص
به دست آورد. اگر انقلاب به پيروزي نظامي مي رسيد علما مي توانستند با تشكيل حكومت اسلامي عراقي آباد و آزاد بسازند عوامل فوق در كنار سستي كه به مناسبت شروع فصل كشاورزي در مردم عراق پديد آورده بود باعث شد كه نيروهاي انگلستان بتوانند به طرف شهرهاي مقدس پيشروي و كربلا، كوفه و آنگاه نجف را اشغال كنند.
پس از اشغال نجف 17 تن از علما و از جمله حسن فرزند شيخ الشريعه دستگير و براي تبعيد روانه بصره شدند.
خاندان
آيه الله شريعت با يكي از نوادگان آيه الله شيخ محمد حسين اصفهاني مولف كتاب فصول ازدواج كرده بود و حاصل اين ازدواج 3 فرزند پسر بود:
1. شيخ حسن : وي فرزند بزرگ شيخ الشريعه بود و در انقلاب نقش بسزايي داشت .
2. شيخ مهدي ، او تقريرات درس پدرش را به رشته تحرير كشيد و كتاب ((اعلام الاعلام بمولد خير الانام )) از اوست .
3. شيخ محمد شريعت (1283 - 1357 ق .): وي در نجف به تكميل علوم خود پرداخت . در سال 1331 ش . آيه الله بروجردي او را به عنوان نماينده خود راهي اصفهان كرد. شيخ محمد پس از رحلت آيه الله بروجردي امام امت (ره ) را به عنوان مرجع اعلم معرفي كرد كه عده اي از علماي پاكستان هم به پيروي از ايشان امام را مرجع تقليد اعلم به مردم معرفي كردند.(1434)
صبح تيره
سرانجام روح پر فتوح آيه الله شريعت اصفهاني پس از عمري تلاش در راه اسلام و قرآن در شب يكشنبه هشتم ربيع الثاني سال 1339 ق . قفس تن را دريد و آن نفس مطمئنه
به سوي پروردگارش پر كشيد و پيكر مطهرش در جوار قبر اميرمؤ منان عليه السلام به خاك سپرده شد.
در سال 1366 ق . كه آيه الله حاج آقا حسين قمي دار فاني را وداع كرد و مي خواستند او را كنار شيخ الشريعه دفن كنند در هنگام حفر قبر مقداري از قبر شيخ شريعت خراب شد و حاضران با تعجب ديدند جسد آن فقيه فرزانه هنوز كاملا تازه است چنانكه گويا روز پيش به خاك سپرده شده است .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على نمازى شاهرودى فرزند عالم ربانى و زاهد سبحانى حاج شيخ محمد نمازى شاهرودى از علماء مبرز و متقى و دانشمندان متتبع و نويسندگان متبحر حوزه علميه مشهد مقدس بوده اند.
در سال 1332 قمرى در شهرستان شاهرود متولد شده و در بيت علم و تقوا پرورش يافته و مقدمات و سطوح را در زادگاه خود نزد والدشان و ساير اساتيد فراگرفته و آنگاه براى تكميل مبانى فقه و اصول مهاجرت به مشهد مقدس نموده و و از محضر آيات عظام و فقهاء كرام آن سامان به ويژه مرحوم آيت اللَّه حاج ميرزا مهدى غروى اصفهانى كه در معارف اهل بيت عصمت و طهارت نادره زمان واغلوطه اوان بوده و شاگردان مكتبش چون حاج شيخ مجتبى و حاج شيخ هاشم قزوينى و حاج شيخ كاظم دامغانى و ميرزا جواد آقاى تهرانى و صدها نفر ديگر امثالهم از آيات بزرگ و دانشمندان بنام معاصر بودند استفاده فقه و معارف الهى نموده و به نجف اشرف مشرف و چندى هم در آنجا اقامت و از مبانى مدرسين و مجتهدين حوزه نجف مطلع و استفاده نموده و به مشهد مراجعت و به تأليف
كتب مفيده و تدريس پرداخته و مهارتى عجيب در مناظره با پيروان اديان ديگر و مذاهب باطله داشت و نيز در احتجاج و مباحثه با اهل سنت و جماعتى و در سفرهاى عديده اش به حجاز و كشور سعودى مباحثاتى با حضرات داشته كه موجب استبصار عده اى از مردم پاكستان و هندوستان شده است.
آن مرحوم در علوم غريبه و علم طلب قديم و گياه شناسى و رياضى هم اطلاع عميق داشته و با زبان فرانسه هم آشنائى داشته حدود سه دوره بحارالانوار را از اول تا آخر مطالعه و در اثر اين مطالعات موفق به تأليف مستدرك البحار در ده مجلد شده كه پنج جلد آن در زمان حيات خودش به طبع رسيده و پنج مجلد آن پس از رحلتش فرزند ياد شده اش اقدام به طبع و نشر آن نموده و حافظ تمام قرآن و يا اكثر آن بوده زيرا از هر آيه كه مى پرسيدند فورا آدرس درس آن را مى داد و به گفته برخى از مرحوم آيت اللَّه مرعشى نجفى قدس اللَّه سره از ايشان پرسيده بودند فرموده بود كه آقاى نمازى مجلسى زمان ما بوده است.
نگارنده اين كتاب چون مدتى در مدرسه نواب مشهد با ايشان همسايه و مرواده داشتم ايشان را از جهاتى كم نظير يافتم. تأليفات بسيارى دارد كه از ديدگان عزيزان مى گذرانم.
1- اثبات ولايت كه 6 مرتبه به چاپ رسيده.
2- ابواب رحمت 2 مرتبه چاپ شده.
3- تاريخ فلسفه و تصوف 2 مرتبه چاپ شده.
4- مقام قرآن و عترت 3 مرتبه چاپ شده.
5- اركان دين 2 مرتبه چاپ شده در خداشناسى و پيغمبر و امام شناسى و فروع دين و نماز و زكوه و روزه و حج
و ولايت. و زيارت پيغمبر و ائمه هدى و شرح قيامت صغرى و رجعت و قيامت كبرى تدوين شده است.
6- الهدى الى صراط مستقيم.
7- دوره مستدرك سفينه البحار در ده جلد به طبع رسيده.
8- رساله تفويض
9- تاريخ مجالس روضه خوانى
10- زندگانى حبيب بن مظاهر
11- اصول دين
12- الاسلام الهاديه فى الاعتبار الكتب الاربعه
13- رساله نور الابصار
14- مناسك حج- مشتمل بر وجوب حج و مذمت تارك آن و خلقت كعبه و حجرالاسود و حرم و قضاياى آن.
تأليفات طبع نشده علامه نمازى
1- روضات النظرات، دوره فقه استدلالى ده جلد.
2- مستدركات علم رجال، ده جلد.
3- مستطرفات المعالى در احوال راويان احاديث.
4- دوره معارف القرآن مشتمل بر چهل و سه جزو.
5- رساله اى در طب.
6- معرفه الاشياء- گياه ها- درختها حيوانات و جمادات.
7- مباحث اصول.
متاسفانه اين دانشمند متتبع و محدث متبحر و مؤلف مكثر در شب دوشنبه دوم ماه ذيحجه سال 1405 هجرى قمرى برابر 28 مرداد ماه 1364 شمسى از دنيا رفته و در جوار سلطان سرير ارتضا حضرت على بن موسى الرضا عليه الصلوه والسلام مدفون گرديد عاش سعيدا و مات سعيدا حشره اللَّه مع الشهداء والسعداء آمين يااللَّه.
محقق، عالم دينى.
تولد: 1294 ق.، شاهرود.
درگذشت: 28 مرداد 1364، (دوم ذيحجه سال 1405 ق.).
آيت الله على نمازى شاهرودى، فرزند آيت الله محمد نمازى شاهرودى، مقدمات و سطوح عالى را در شاهرود نزد پدر و ديگر اساتيد فراگرفت. سپس رهپسار مشهد شد . در آنجا مدارج عاليه فقه و اصول را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت به گونه اى كه در بيست و دو سالگى شروع به تقرير فقه استدلالى نمود.
مدتى نيز به حوزه ى نجف اشرف رفت و در آنجا به تحصيل فقه و مبانى اصول پرداخت. سپس
به ايران بازگشت و در مشهد مقيم شد. ايشان همچنين به علم رياضى و تاريخ و نيز خطاطى آشنايى داشت و به ويژه كتاب هايش را به خط خودش مى نوشت. آيت الله نمازى به زبان عربى مسلط بود و با زبان فرانسوى هم آشنايى داشت. وى طب سنتى و گياه شناسى و علوم غريبه را خوب مى دانست، ضمنا به روش هاى مباحثه و مناظره نيز مسلط بود. فعاليت عمده و اساسى ايشان پيرامون احاديث و رجال حديث بحارالانوار اختصاص داشت.
آثار ايشان عبارتند از: مستدرك سفينه البحار (در ده جلد)؛ الاحتجاج بالتاج على اصحاب اللجاج (الهادى)؛ الاعلام الهاديه فى اعتبار الكتب الاربعه؛ ابواب رحمت (جلد اول، مشهد، 1337، ق.، قم، 1362)؛ تاريخ فلسلفه و تصوف (يا مناظره دكتر با سياح پياده، جلد اول، 1377 ق.)؛ مناسك حج؛ رساله تفويض؛ رساله علم غيب (ع)؛ اصول دين؛ رساله نورالانوار؛ اركان دين؛ زندگانى حبيب بن مظاهر اسدى؛ تاريخچه ى مجالس روضه خوانى و عزادارى سيد مظلومان (ع) قرآن و عترت در اسلام.
آثار علمى خطى چاپ نشده وى به اين شرح هستند: مستطرفات المعالى؛ مستدركات علم رجال (پانزده جلد)؛ روضات النظرات؛ مجموعه نفيسه در طب؛ معرفة الاشياء (گياه شناسى)؛ مطرف الهيه؛ حواشى بر بعضى كتب مانند: حاشيه بر تفسير برهان، حاشيه بر رجال ممقانى، حاشيه بر رجال آيت الله خويى؛ حاشيه بر رجال شيخ طوسى و تصحيح آن، حاشيه بر كتاب جواهر در فقه تأليف محمدحسن نجفى، حاشيه بر كتاب وقايع المشهور، حاشيه بر كتاب بحارالانوار آيت الله غرورى، حاشيه بر رساله ى شريف رجبيه محدث بيرجندى و حواشى ديگر.
(تو ح 1332 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث و متكلم. در شاهرود به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات و استفاده
از محضر پدرش، به مشهد مهاجرت نمود و سطوح را نزد مدرسين بزرگ حوزه ى مشهد به پايان رسانيد. آنگاه از بحثهاى معارف و اخلاق آيت اللَّه آقا ميرزا مهدى غروى اصفهانى بهره مند گشت. او علاوه بر امامت جماعت يكى از مساجد مشهد به كار تأليف و تصنيف كتب دينى و تحقيقات در اين زمينه اشتغال داشت و تأليفات بسيارى از خود باقى گذاشت. از آثارش: «مستدرك سفينةالبحار»؛ «ابواب رحمت»؛ «تاريخ فلسفه و تصوف»؛ «اركان دين»؛ «مقام قرآن و عترت در اسلام»؛ فهرست «منتقى الجمان»؛ كتاب «اثبات ولايت»؛ تذييلات كتاب «مجموعة الاخبار»؛ «شرح زندگانى حبيب بن مظاهر»؛ «تاريخچه ى مجالس روضه خوانى»؛ «مناسك حج و وجوب و فضيلت آن»؛ «نورالانوار»، به فارسى و عربى؛ رساله اى در «علم غيب امام (ع)».[1]
على ابن العالم الكامل و العابد الزاهد آيت اللَّه حاج شيخ محمد معروف به (نمازى) شاهرودى از علماء و ائمه جماعت معاصر مشهد مقدسند.
وى در حدود سال 1332 قمرى متولد شده و در بيت علم و ورع و تحت تربيت پدر دانشمند و زاهدش پرورش يافته و پس از خواندن مقدمات و قسمتى از سطوح را از مدرسين بزرگ حوزه مشهدبه پايان رسانيده سپس از محضر مرحوم عالم ربانى و آيت اللَّه سبحانى مربى نفوس و مهذب اخلاق آيت اللَّه الملك العلام آقا ميرزا مهدى غروى اصفهانى سالهاى متمادى استفاده نموده و با هم از محضر آيات ديگر مشهد بهره مند گرديده و در مسجدى از مساجد بالا خيابان به اقامه جماعت و تبليغ احكام تا حال تحرير اشتغال دارند
نگارنده گويد از سال 1364 ق كه در مشهد اقامت داشتم و در مدرسه نواب از محضر مرحوم آيت اللَّه ميرزا مهدى اصفهانى خارج مبحث حج
را استفاده مينمودم با معظم له آشنا شده و بعد از درس مذاكره بحث را مى نموديم وى را دانشمندى متقى و پارسا و مشغول به مطالعه و تأليف شناخته ام خداوند امثال ايشان را همواره موفق بدارد.
تأليفات مطبوع ايشان از اينقرار است.
1- ابواب رحمت دو مرتبه به طبع رسيده 2- تاريخ فلسفه تصوف 3- متدرسك سفينه البحار ج 1 و 2 بطبع رسيده 4- كتاب اركان دين در آن شرح اصول دين (خداشناسى و فروع دين نماز و زكوه و روزه و حج و ولايت و زيارت پيغمبر و ائمه هدى و شرح قيامت صغرى (رجعت) و قيامت كبرى) 5- مقام قرآن و عترت در اسلام 6- فهرست منتقى الجمان 7- تذييلات كتاب مجموعه الاخيار 8- شرح زندگانى حبيب ابن مظاهر 9- تاريخچه مجالس روضه خوانى 10- مناسك حج و وجوب و فضيلت آن 11- كتاب اثبات ولايت 13 -12- نورالانوار فارسى و عربى 14- رساله اى در علم غيب امام (ع)
تأليفات مخلوط ايشان
1- تتمه مستدرك سفينه البحار ده جلد 11- مستدركات علم رجال شيخ 5 جلد 16- كتاب اصول دين 17- كتاب مستطرفات المعالى در احوال رجال و راويان اخبار 18- روضات النضرات در فقه استدلالى ده مجلد 19- معارف الهيه 20- مجموعه نفيسه در طب 21- معرفه الاشياء و غيره
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)
منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (184 -183/ 7 ،374/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (437/ 4).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1253 ق)، تذكره نويس و شاعر. وى مدتها با لباس درويشى مسافرت كرد و سرانجام در تبريز سكنى گزيد و در حوالى شاه حمزه تكيه اى ساخت كه محل تفرج اعيان و بزرگان شد. او همچنين تذكره اى دارد كه
شرح حال كوتاهى است از شعراى قديم و جديد با منتخباتى از آثارشان و از نظر طبقه بندى مانند «تذكره ى دولتشاه» مى باشد. او اين تذكره را در 1253 ق تأليف كرد. لازم به ذكر است تذكره هاى «حديقةالشعراء» و «مجمع الفصحا» و ديگر تذكره ها او را تحت نام نواى كاشانى آورده اند و «تاريخ تذكره هاى فارسى»، او را نواى همدانى خوانده است. از آثار وى: «تذكره ى نوا»؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تذكره هاى فارسى (407 -406/ 1)، حديقةالشعراء (1920/ 3)، الذريعه (1226/ 9)، فرهنگ سخنوران (952)، مجمع الفصحا (1089/ 6)، نگارستان دارا (271 -270).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 1240 ق)، عالم دينى، مفسر، حكيم و منجم. مشهور به نواب و ميرزا باقر نواب. اصلش از لاهيجان و ساكن اصفهان بود. وى از حكما و علماى عهد فتحعلى شاه قاجار است. در حكمت، فلسفه، منطق و نجوم متبحر و چندى نيز عهده دار سمت وزارت جعفرخان زند بود. با مرگ جعفر خان، ميرزا باقر به كار تأليف و تدريس در اصفهان مشغول شد و از عالم سياست كناره گرفت. وى در تهران درگذشت و در شهر رى به خاك سپرده شد. از آثارش «تحفة الخاقان»، در تفسير قرآن به اسلوبى جديد، در چهار مجلد: اولى در «قصص»، دومى در «ذكرى»، سومى در «احكام» و چهارمى در «وقايع يوم القيام». در «الذريعة» و «طبقات اعلام الشيعة» اين كتاب در پنج بخش شامل: «آيات القصص»، «آيات الاحكام»، «آيات المعارف»، «آيات المواعظ» و «آيات الوعيد» معرفى شده كه آن را به خواهش فتحعلى شاه قاجار تأليف نموده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (407/ 9)، تذكرةالقبور (189 -188)، الذريعه (145 -144/ 4 ،432
-431/ 3)، روضات الجنات (147 -146/ 7)، ريحانه (123/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 189 -188/ 13)، فوائد الرضويه (621)، كتاب گيلان (676 -675/ 2)، مكارم الآثار (1234 -1229/ 4)، نامها و نامدارهاى گيلان (508).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از شاگردان خوب و بااستعداد استاد مهرتاش محمدرضا نوابى بود كه متأسفانه پس از فوت استاد دنبال كار هنرى خود را نگرفت و ديگر نخواند مگر براى دل خود كه گهگاهى مى خواند و سه تار مى نوازد. وى در سال 1323 در شهر تبريز متولد شد و از ده سالگى علاقمند به آواز شد و از همان زمان شروع به خواندن مى كند و چون از صدايى خوش و ارثى برخوردار بود براى تعليم گرفتن در كلاس استاد مهرتاش نام نويسى مى كند و آواز و تار را از استاد مى آموزد. وى پس از چندى نزد هنرمند گرامى جلال ذوالفنون به يادگيرى سه تار مى پردازد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 1326 -1258 ش)، نوازنده. در اصفهان به دنيا آمد. نواختن نى را ابتدا نزد سليمان اصفهانى آموخت و سپس نزد نايب اسداللَّه به تكميل هنر خود پرداخت. او به همراه اديب خوانسارى به تهران آمد و به اتفاق وى صفحه اى را پر نمود و در برنامه هاى سالهاى اول راديو شركت كرد. نوايى در اصفهان درگذشت. از وى صفحاتى در دستگاه هاى مختلف، از جمله: «راست پنج گاه»، «دشتى»، «بيات ترك»، «اراك عبداللَّه» و «نوا» باقى مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ اصفهان (241 -240)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (309 ،307 ،237 ،209 -203)، تاريخ موسيقى (620 -619/ 2)، سرگذشت موسيقى (293/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
هوشنگ نوائى از هنرمندان خوب و باارزش بود كه متأسفانه درباره ى او تاكنون چيزى يا نوشته و گفته نشده يا اگر نگاشته و صحبت شده، خيلى كم و مختصر آمده. به هر حال درباره ى اين هنرمند ارزنده ولى مهجور منوچهر همايون پور مى گويد: «در سال 1323 و قبل از آن كه من به راديو راه پيدا كرده باشم روزى دوستى مرا به يك كلاس موسيقى در راه امين حضور راهنمايى كرد. جوان سبزه رو، با قدى متوسط، خنده رو و خوش برخوردى را ديدم كه مشغول تدريس ويولن و تار به نوآموزان موسيقى بود. حدود بيست سال بيشتر نداشت و در واقع هم سن و سال خود من بود. در برخورد اول تصور كردم كه او شاگرد خوب و ممتاز كلاس است و به ديگران تعليم مى دهد و قاعدتاً معلم كلاس بايد مرد جا افتاده و سن سال بالايى باشد؛ اين تصور ناآگاهانه تا آخر وقت كلاس در مخيله ى من درآمد و شد بود و
با كمال استعجاب به نظاره نشسته بودم. اما كم كم كه كار تدريس در كلاس تمام شد معلوم شد كه اين جوان خود مدير و معلم كلاس است كه در كمال تسلط ويولن را از روى رديف استاد صبا و تار را از روى رديف استاد موسى معروفى به شاگردان درس مى داد.
پس از پايان كلاس دوستى كه مرا به آنجا برده بود به نوائى گفت: «اين آقا هم آواز مى خواند». چيزى در مايه ى صداى مردها زد و من هم چند بيتى خواندم و دو سه آهنگ محلى كردى هم چاشنى آن كردم- من در آن روزگار سخت مستغرق و علاقمند به آهنگهاى محلى غرب ايران بودم. پس از اين با تشويق استاد كلاس مواجه شدم. اين مقدمه ى آشنايى من با هوشنگ نوائى بود و بعداً اين دوستى به جايى رسيد كه حدود ده دوازده سال بيشتر اوقات را با هم مى گذرانديم. من در آن روزگار با بعضى از گوشه هاى موسيقى ايرانى مثل: «حصار» و «حسينى» آشنايى نداشتم و نوائى كه رديفها را از روى نت بهترين استادان وقت تدريس مى كرد مرا راهنمايى كرد. ياد خاطره اش گرامى باد. اگر اين يادداشت چاپ شود اندكى از حقى كه بر من دارد ادا شده است.
هوشنگ فرزند مردى به نام رضاخان بود كه از نوازندگان تار بوده است و من عكس او را با تار و در لباس درويشى در روى طاقچه ى منزل او به كرات ديده ام، او در خردسالى تار را نزد پدر فراگرفته بود و در سالهاى بعد هم اين هنر را در كلاس هنرستان موسيقى و زير نظر استاد گرانمايه- موسى خان معروفى به انجام رسانيده بود و به
طورى كه خود اظهار مى كرد در سنين دوازده سالگى و با اصرار پدر نواختن ويولن را در هنرستان موسيقى نزد استادان آن زمان فراگرفته بود، وى در حدود سالهاى 1325 و 1326 در اداره ى كل قند و شكر خدمت دولت را شروع كرد. قابل ذكر است كه آقايان على تجويدى و احمد قراب (يكى از برادران قراب) همكاران ادارى او بودند. در سالهاى بعد به اداره ى شهربانى كل كشور منتقل و ضمن نوازندگى احتمالاً مدتى سرپرستى موسيقى راديو شهربانى را به عهده داشت وى از خدمت در شهربانى سخت ناراضى و عصبانى بود در چند سال پيش و در حدود سن 50 سالگى جهان پر غلغله ى خاكى را براى دوستان رها كرد و به سراى سكوت و سكون جاويدان رفت. در نواختن تار به نظر بنده بعد از استادان ممتاز و چيره دست، چون آقايان: جليل شهناز، لطف اللَّه مجد و ديگر استادان طراز اول از لحاظ نواختن و موسيقى و رديف جزو هنرمندان نسبتاً كارآزموده ى سالهاى اخير در تار و ويولن به شمار مى رود، از دوستان هنرمند ما كه خيلى با هم نشست و برخاست داشتيم آقاى قاسم قراب (فاريا) بود.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهادر نوذرى در سال 1314 در شهر شعر و هنر، موطن بزرگان نامى ايران، سعدى و حافظ ديده به جهان گشود. يازده ساله بود كه به جهت عشق و علاق مفرطى كه به موسيقى پيدا كرده بود، روز و شب خود را درك نمى كرد و وضعى غير عادى داشت و اين رفتار و حالات او از ديد تيزبين مادر دور نمى ماند تا اين كه روزى از
وى پرسيد پسرم تو را چه مى شود كه اين گونه مضطرب و مشوشى؟ وى در جواب مادر گفت كه دوست دارم يك ويولن داشته باشم و براى خود آهنگ هايى را كه دوست دارم بنوازم. مادر قول داد كه ويولن را براى وى تهيه نمايد و روزى به اتفاق براى خريد اين ساز به تنها فروشگاهى كه در شيراز بود رفت و ويولن را خريدارى كردند. نوذرى مى گويد: «به مجردى كه ويولن را به دست من دادند، آن را به سينه فشردم و بدون اين كه منتظر مادرم بمانم، از همانجا تا خانه كه فاصله زيادى هم داشت يك نفس دويدم كه هرچه زودتر برسم و آهنگ هايى را كه در ذهن و خاطر داشتم و سال ها مرور مى كردم به ساز منتقل و آن ها را بنوازم، ولى افسوس وقتى كه مشغول نوازندگى شدم نه مى توانستم ويولن را درست زير چانه بگذارم و نه مى توانستم كه آرشه را به طور صحيح دست گيرم و نه اصولا قادر بودم كه آهنگى را بنوازم و خيلى زود متوجه گرديدم كه اين ساز آن قدر سخت و وحشى است كه سال ها وقت لازم دارد كه رام من شود واين موضوع طى روزها و هفته ها و ماهها بعد كاملا دستگيرم شد.
به هر حال پس از مدتى تلاش و كوشش كه نزد خود براى فراگيرى اين ساز نمودم عاقبت مرا نزد دو نوازنده محلى بردند كه موسيقى و نواختن ويولن را از ايشان فراگيرم پس از مدتى كه نزد ايشان مى رفتم، ديدم طرز درس آن ها با خواسته اى بزرگ و عجولانه اى كه من داشتم جور در نمى آيد لذا مجبور به ترك ايشان گرديدم ولى هيچگاه مأيوس
نشدم و پس از مدتى خدمت يكى از هنرمندان قديمى كه تار را به خوبى مى نواخت به نام هاتفى رفتم، ايشان علاوه بر نواختن اين ساز به طرزى شيرين و ماهرانه، نت هم مى دانست و مدت ها نزد اين هنرمند ارجمند و عزيز به تمرين و مشق پرداختم سپس چند سالى هم نزد دانشجويى كه در كلاس استاد صبا به مشق و فراگيرى موسيقى پرداخته بود و رديف هاى ايشان را مى نواخت رفتم و با كمك وى و سه نفر ديگر از بچه هاى علاقمند شيرازى به موسيقى، ترتيب كلاسى خصوصى را داديم كه پس از چند سال به كلاسى عمومى موسيقى تبديل گردديد و تا سال ها قبل از مرگ اين هنرمند فقيد فعاليتش ادامه داشت، اين مرد بزرگ و خدمتگزار شيرازى مرحوم جواد بهروزى بود كه شاگردان خوبى در اين شهر تربيت كرد و كمك شايانى به موسيقى سنتى كشور نمود.
خوب به ياد دارم كه در سالهاى 1328 و 1327 بود كه هنرمند عزيزى به نام دكتر صفا كه ويولن كلاسيك كار كرده بود در شيراز كلاسى خصوصى جهت تعليم موسيقى تأسيس نموده بود، من چند سالى را نزد وى كتاب هاى ويولن كلاسيك رامشق كردم و در سال 1333 با يك دنيا اميد و آرزو به تهران آمدم كه از همان روزهاى اول ورودم به اين شهر پرغوغا با هنرمند بزرگ، استاد فرزانه كه لحظات و ساعات عمر پربار و گرانبهاى خويش را صرف تعليم و تربيت شاگرد و خدمت به فرهنگ صوتى و موسيقى اصيل و سنتى ايران نموده استاد على تجويدى برخورد و افتخار آشنايى با ايشان را پيدا كردم و به خدمت اين استاد درآمدم كه
در اينجا اقرار مى كنم كه هرچه دارم و خوب آموختم، بيشتر از محضر وجود گرامى اين استاد توانا است و هرچه كمبود و نواقص در راه اين ساز داشتم برايم مرتفع گرديد به خصوص در كلاس شبانه هنرستان موسيقى ملى با مرحوم نورعلى خان برومند آشنا شدم كه بسيارى نياموخته ها را آموختم.
با اين كه كارم و شغلم با امور هنرى و موسيقى كاملا منافات داشت، اما وجودم سراپا از عشق به هنر موسيقى بود و هر لحظه و هر زمان كه فرصت مى يافتم براى بالا بردن سطح كيفى و كمى آموزشى خود، از مكتب هاى اساتيدى چون: موسى خان معروفى، مهدى خالدى، حبيب اله بديعى نيز بهره مى گرفتم و اين فراگيرى ها و اندوخته هاى هنرى از اين بزرگان علم موسيقى كشور عزيزمان ايران را چند سالى است، در كلاس هاى «خانه هاى فرهنگ شماره يك» شيراز در اختيار هنرجويان قرار مى دهم و علاوه بر اين كلاس ها اداره كلاس خصوصى تدريس ويولن را در شيراز به عهده دارم.»
بهادر نوذرى، علاوه بر فعاليت هايى كه در بالا از آن ذكر كرد، در سالهاى 1357 و 1356 قطعاتى را از طريق شوراى عالى موسيقى كه تصويب گرديده بود، در اختيار راديو قرار داد كه پاره اى از آنها آهنگ و تنظيم آن توسط خود وى اجرا شد و در سال هاى اخير، بيشتر فعاليت وى صرف نوشتن و جمع آورى رديف هاى آوازى موسيقى اصيل و سنتى ايران گرديده است كه نسخه هاى خطى آن را از طريق زيراكس شده در اختيار هنرجويان شيرازى قرار گرفته است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(869 -795 ق)، متكلم، صوفى، عارف و شاعر. معروف به سيد محمد نوربخش. از
مشاهير عرفا و صوفيه است و نسبش به هفده واسطه به امام موسى كاظم (ع) مى رسد و سلسله ى نوربخشيه به او منسوب است. پدرش در قطيف به دنيا آمد و مولد جدش لحسا بود به همين دليل نوربخش گاهى در شعر لحسوى تخلص مى كرد. پدر او به خراسان رفت، در قاين سكنى گزيد و سيد محمد در آنجا به دنيا آمد. نوربخش از شاگردان احمد بن فهد حلى بود. در تصوف از خواجه اسحاق ختلانى تربيت يافت و از دست خواجه خرقه پوشيد و عهده دار مسند ارشاد و پير خانقاه و ملقب به نوربخش شد. سپس به ختلان رفت و به دعوى مهدويت و خلافت برخاست، اما به زودى دستگير شد و طرفدارانش به دستور شاهرخ ميرزاى تيمورى به قتل رسيدند. خود او نيز مدتى در زندان به سر برد و سپس به خراسان و فارس فرستاده شد. در شيراز ابراهيم سلطان، پسر شاهرخ، وى را آزاد كرد. چندى بعد او به كردستان رفت و دوباره شروع به دعوت مردم نمود و باز گرفتار گماشتگان شاهرخ گرديد و به حكم شاهرخ، در هرات، به منبر رفت و از دعوى خويش تبرى كرد. پس از مرگ شاهرخ مجدداً در پى نشر عقايد خود به آذربايجان و شروان و گيلان سفر كرد و نهايتاً در قريه ى سولقان، از توابع رى، سكنى گزيد و آنجا مزرعه و آبادى احداث كرد و در همان ديار از دنيا رفت و مدفون گرديد. بعضى از تذكره ها فوت او را در قريه ى نفيس، از توابع قاين، مى دانند. بعد از مرگ وى پسرش، شاه قاسم فيض بخش، خليفه و جانشين او شد و نوربخشيه
تا اوايل عصر صفويه فعاليت داشتند. از آثارش: «انسان نامه»؛ «رسالة الاعتقاديه»؛ رساله «الفقه الاحوط»؛ «شجره»، در ذكر مشايخ عرفان؛ منظومه ى تفسير «سورة الحشر»؛ «ديوان» شعر.[1]
سيد محمد ابن محمد بن عبداللَّه موسوى خراسانى (869 -795 ه.ق)، از اكابر عرفاى قرن نهم هجرى قمرى و مؤسس سلسله ى نوربخشيه. وى از شاگردان ابن فهدحلى (متوفى 841 ه.) بوده و در تمامى عمر خود لباس سياه كه سنت مشايخ او بوده مى پوشيد. مولد جدش «لحسا» بوده و گاهى در غزليات خود به «لحسوى» تخلص مى نمود ولى بيشتر به «نوربخش» تخلص مى كرد. در طريقت مريد علاءالدوله ى سمنانى و خواجه اسحاق ختلانى بوده و همان خواجه اسحاق او را لقب نوربخش داده و خرقه به او پوشانيده است. در خراسان بساط ارشاد گسترده بود اما مفسدان، شاهرخ ميرزاى تيمورى را به قتل وى برانگيختند ولى سيد فرار كرد و به ولايت وى رفت و در آنجا اقامت گزيد تا آنكه در چهاردهم ربيع الاول 869 ه. در قريه ى «سولقان» وفات يافت. دو كتاب «انسان نامه» و «شجره ى مشايخ» از تأليفات او است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] بهارستان آيتى (190 -187)، تاريخ ادبيات در ايران (60 -58/ 4)، تاريخ نظم و نثر (319 -318)، دايرةالمعارف فارسى (3072/ 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (187 -183)، الذريعه (97/ 23 ،306/ 15 ،1229 -1228/ 9 ،390/ 2)، رياض العارفين (155 -154)، ريحانه (252 -251/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 134/ 9)، طرائق الحقائق (71 ،61/ 3 ،322 -319/ 2)، فرهنگ سخنوران (659)، لغت نامه (ذيل/ نوربخش)، مجالس المؤمنين (148 -143/ 2)، معجم المؤلفين (241/ 11).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد نوروزي
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1349/1/1
زندگينامه علمي
جناب آقاي محمد نوروزي در سال 1349 در شهر مقدس مشهد و در ميان خانواده اي متدين و دوستدار خاندان پاك عصمت و طهارت «عليه السلام» به دنيا آمد، پدر او علي نام داشت. ايشان در سال 1364 وارد حوزه علميه مشهد گرديد، مقدمات را از محضر «آقاي ملكي» فرا گرفت. سپس دروس سطح را از محضر بزرگاني چون: «آيت الله رضازاده»، «آيت الله مهدي مرواريد» و «فياض صابري» به پايان رساند.
با پايان يافتن دوره سطح به درس خارج فقه حضرت «آيت الله مرتضوي» و خارج اصول «حضرت آيت الله فلسفي» راه يافت و از محضر علماء بهره اي فراوان برد، ايشان علاوه بر تدريس، به تدريس خود آموخته اي خويش پرداخت تا در اين زمينه نيز دَين خويش را نسبت به علوم فرا گرفته ادا نمايد. البته ايشان از امر پژوهش نيز غافل نبود و در اين راستا نيز زحمات فراواني كشيده است.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 591 ق)، صوفى. از عرفاى ايرانى و ساكن دمشق بود. وى صاحب تأليفاتى در زمينه ى عرفان و تصوف مى باشد. در دمشق درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد. در «ايضاح المكنون» آمده كه قطب الدين در 767 ق زنده بوده و نامش را عبداللَّه بن محمد بن ايمن ذكر كرده است. از آثار او: «نورالعقايد و ضياءالفوائد»؛ «معيار المريدين»؛ «الرسالة المكية».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (685/ 2)، كشف الظنون (1744 ،893)، معجم المؤلفين (112 -111/ 6)، هديةالعارفين (458/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1321 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، محدث، متكلم، مدرس و زاهد. از علماى مقيم نجف بود. در محضر شيخ مرتضى انصارى و ميرزا حبيب اللَّه رشتى و ميرزاى شيرازى تلمذ نمود. پس از رسيدن به مقامات علمى به بحث و تدريس فقه و اصول پرداخت. او در كاظمين درگذشت. پيكرش به نجف منتقل و در صحن شريف علوى به خاك سپرده شد. از آثار او: «كفاية الموحدين»، در سه مجلد به فارسى كه يك مجلد آن تحت نام «عصمة الولاية»، در مبحث امامت است، «وسيلة المعاد فى شرح نجاة العباد»؛ كتاب «اصول الفقه».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (312/ 3)، الذريعه (84/ 25 ،100/ 18 ،275/ 15 ،203/ 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 151/ 14)، فوائد الرضويه (44)، المآثر والآثار (158)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (1307/ 3)، معجم المؤلفين (260/ 2)، ميرزاى شيرازى (114).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
نورعلي نوري فرد
محل تولد : روستاي طرزم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1311/1/1
زندگينامه علمي
اينجانب نور علي نوري فر فرزند لطف الله در سال 1311 در يكي از روستاهاي اهر متولد شدم. سال 1328 وارد حوزه تبريز شده ام و از شهريور 33 وارد حوزه علميه قم شده و شروع به ادامه تحصيل نموده ام و هم اكنون نيز در حال تاليفات كتاب هستم و در همه مواردي كه موسسه علوم آل محمد در زمينه هاي مختلف داشته است؛ فعاليت موثر داشته ام.
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
زندگينامه
حضرت آيت ا… العظمي نوري همداني دامت بركاته:
ولادت :
ايشان در سال 1304 شمسي در يك خانواده مذهبي در شهر همدان ديده به جهان گشودند . پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ ابراهيم نوري همداني از علماي وارسته همدان ، معاصر با حضرت آيت ا… العظمي آخوند ملاعلي همداني و هم حجره ايشان بود .
تحصيلات :
معظم له در سن هفت سالگي آموختن را آغاز نموده ، ادبيات فارسي ، گلستان سعدي ، انشاء ، ترسل نصاب و … تا معالم الاصول را پيش والد مكرم خويش فرا گرفتند . سپس در سال 1321 شمسي وارد مدرسه مرحوم آخوند همداني شده و حدود يك سال و نيم در آنجا به فراگيري علوم پرداختند . ولي اشتياق و عطش ايشان به آموختن و استعداد مثال زدني فراگيري در وجود معظم له ، وادارشان ساخت تا بعد از اقامت مدت كوتاهي در همدان ، به شهر مقدس قم عزيمت نموده و در آشيانه اهل بيت
عصمت و طهارت (عليهم السلام) اقامت افكنده ، با به جان خريدن همه مشقتهاي جان فرساي آن روز ، به بهره گيري از دروس اساتيد برجسته حوزه علميه قم بپردازند .
اساتيد :
همانگونه كه بيان شد ايشان دروس ابتدايي را در خدمت پدر بزرگوارشان آموخته ، سپس در محضر بزرگان حوزه علميه همدان به ويژه مرحوم آيت ا… العظمي آخوند ملاعلي همداني زانوي شاگردي زدند.
بعد از ورود به حوزه علميه قم ، بيشترين استفاده علمي را از خدمت آيات عظام : داماد ، حجت كوهكمره اي ، علامه طباطبايي ، بروجردي و حضرت امام خميني ( عليهم الرحمه ) داشته اند كه اين قسمت را از زبان خود حضرت آيت ا… العظمي نوري همداني مي خوانيم :
يكي ديگر از اساتيد مهم ما مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد داماد مي باشد كه حدود 12 سال در درس فقه و اصول معظم له شركت نمودم . چند نفر بوديم در حوزه كه به شاگردان داماد معروف بوديم . ايشان مرد بسيار دقيقي بود و دقت نظر ايشان انصافاً خيلي خوب بود . در تربيت شاگرد و عنايت به شاگرد هم ممتاز بود . نوشته هايي از درس آن مرحوم را بنده دارم . من درسهاي ايشان را مي نوشتم و بعداً خدمت ايشان ميدادم . مطالعه مي كردند و با دقت در حاشيه اش چيزهايي مي نوشتند كه اكنون وقتي نگاه ميكنم براي من يك يادگار آموزنده و مهمي است .
در تواضع ، اخلاص و ساده زيستي كم نظير بود . اين را فراموش نمي كنم يك روز درس ميگفتند ، در مسئله وضو به اينجا
رسيدند كه در موقع گرفتن وضو بايد انسان خودش آب بريزد و خودش وضو بگيرد و كسي كمك نكند . البته كمك هم مراتب دارد . بعضي مراتبش باطل ميكند و بعضي مراتبش مكروه است . روايتي خواندند از « وسائل» كه حضرت امام رضا (ع) زماني كه به مجلس مأمون وارد شدند و مأمون در حال وضو گرفتن بود ، بدين نحو كه يك نفر آب ميريخت در مشت او و او وضو ميگرفت. حضرت امام رضا (ع) به مأمون فرمودند : «لا تشرك بالله يا اميرالمؤمنين » . اين كلمه را كه ايشان خواندند، كه حضرت رضا به مأمون ، امير المؤمنين گفته باشد. در اثناي بحث اين كلمه (اميرالمؤمنين) ايشان را منقلب كرد به طوري كه به شدت گريه كرد و نتوانست آنروز درس بگويد . متأسف شد كه وضع طوري باشد كه امام رضا (ع) به مأمون بگويد امير المؤمنين !
اخلاصش را دارم ، ميگويم كه آنروز با گريه اش همه را منقلب كرد و نتوانست درس بگويد . عبايش را بر سرش گرفت و جلسه را ترك كرد .
از جمله كساني كه باز پيش آنها درس خواندم آيت الله آقاي علامه طباطبايي بود كه پنج سال بنده به درس اسفار ايشان رفتم . البته عظمت و بزرگواري آيت الله علامه طباطبايي از لحاظ اخلاق ، كمال و معلومات و تربيت شاگرد ، معلوم است و نياز به توضيح ندارد .
يكي ديگر از اساتيد بزرگ ما حضرت آيت الله العظمي آقاي سيد محمد حجت كوهكمري بود .
من در درس ايشان مدتي شركت مي كردم . درس معظم له
، در آن زمان در قم ممتاز بود .
استادي بسيار بزرگ و خيلي خوش بيان بودند . در درس گفتن سليقه خوبي داشتند . مطالب را دسته بندي مي كردند . دسته بندي مطالب بگونه اي بود كه نوشتنش خيلي را حت بود . روش آن مرحوم بايد براي ما درس باشد كه مطالب را تنظيم كنيم . مثلاً بيع فضولي كه مي گفت ، در بيع فضولي چند تا مبناست : مبناي مرحوم شيخ انصاري ، مبناي مرحوم آخوند خراساني كه از حاشيه آخوند بر مكاسب استفاده مي شود _ مبناي مرحوم سيد محمد كاظم يزدي ، مبناي مرحوم شيخ محمد حسين كمپاني اصفهاني و مبناي خودش ، پنج شش تا مبنا بود.از اول بيع فضولي تا آخر ، هر روز مطلب هركس را روي مبناي خودش ، بطوري تنظيم مي كرد كه انسان از اين بيان و دسته بندي تعجب مي كرد . درس را به اين ترتيب مي گفت و مقتضاي مبناي هر كس را در مسأله ، بيان مي كرد ، يا در صحت و نفوذ بيع فضولي و در بحث اجازه مثلا در نقل و اقسام كشف و ... تقسيم بندي بسيار جالبي داشت .
نكته ديگري كه در رابطه با ايشان بنظرم رسيد ، آن است كه روزي كه در آستانه احتضار قرار گرفته بود رفتم منزل ايشان ، نزديك مدرسه حجتيه . من توي حياط بودم و اشخاص ديگري هم بودند . همه ناراحت و متأثر بوديم . يك نفر آمد و گفت : براي ايشان ، مقداري تربت سيد الشهدا (ع) آوردند ، تربت را با
آب قاطي كردند . تا ايشان بخورند . ايشان هم برداشت و نزديك لبش آورد و گفت : (آخر زادي من الدنيا تربة الحسين ).و آنگاه نوشيد و اشهد ان لا اله الا الله را گفت و روبه قبله ، به جوار حق پيوست .
يكي ديگر از اساتيد بنده حضرت آيت الله العضمي بروجردي بودند ، بنده از روزي كه ايشان به قم تشريف آوردند تا روزي كه از دنيا رحلت كردند ، يعني : در حدود 15 سال در تمام درسهاي ايشان افتخار شركت كردن راد اشتم و مقدار زيادي از درسهاي فقه و اصول آن استاد بزرگ ( اعلي الله مقامه ) رانوشته ام و در ضمن شركت در درس گاهي مطالبي در رابطه با درس مي نوشتم و در درس به محضر مباركشان تقديم مي كردم ، معظم له آن را مي خواندند و گاهي هم با بزرگواري خاصي كه داشتند مودر تشويق قرار مي دادند .
آيت الله بروجردي ، از لحاظ سخاوت و كرم داراي امتياز خاصي بودند . براي نمونه ، يك وقت ايشان در بيروني نشسته بودند ، زني وارد شد و آقا آن زن راد يد . به پيش خدمت خود فرمودند : ببينيد اين زن چه ميخواهد . پيشخدمت گفت : اين زن علويه است ، پول يك چادري مي خواست ، پنجاه تومان به ايشان داده شد . آقا تا اسم علويه را شنيدند ، فرمودند : علويه و پنجاه تومان ؟ گويي ايشان ، پنجاه تومان را براي علويه توهين دانستند . در حالي كه در آن زمان ، پنجاه تومان كم پولي
نبود . فرمودند : اقلاً چهارصد _ پانصد تومان به آن زن بدهيد . به طور كلي ، هميشه اشخاصي كه نزدايشان مي آمدند،ايشان بيش از آن مقداري كه اشخاص توقع داشتند به آنان عنايت مي كردند .
يكي از اساتيد بزرگ ما ، حضرت امام خميني (رحمه الله) بودند . راجع به حضرت امام ، بايد عرض كنم ، اولين وسيله آشنايي من با ايشان ، در ابتداي ورودم به قم ، سال هزار و سيصد و شصت و دو قمري ، در درس اخلاق ايشان بود ، كه روزهاي جمعه عصرها تقريبا يك ساعت به مغرب مانده در مدرسه فيضيه ، زير كتابخانه درس اخلاق مي فرمودند . بعد توسط حضرت آيت الله العضمي خوانساري ، نماز جماعت اقامه مي شد . بنده هم در درس اخلاقي ، عرفاني و علمي ايشان ، شركت مي كردم . اين درس ، بسيار سازنده و كامل بود . آيات و احاديث آميخته با برداشت علمي ، اخلاقي با بيان بسيار رسا و كافي از دل برميخاست و بر دل مي نشست . تحولي عميق در شنونده ايجاد مي كرد .
مدرس مملو از جمعيت ميشد . صفا و معنويت اعضاي مجلس را فرا ميگرفت.در همان موقع هم ايشان يكي از علماي بزرگ و مشهور بودند و در تيز بيني و ژرف انديشي و واقع نگري و وسعت نظر ممتاز بودند . يكي از چيزهايي كه در معرفي فكر ايشان ، خيلي مؤثر بود كتاب (كشف الاسرار) ايشان بود . كه آن موقع اين كتاب چاپ شده بود و در دسترس بود . البته هنوز هم اين كتاب بسيار
ارزشمند و عالي است .
شخصيت ايشان ، داراي ابعاد مختلفي است . يكي از جهت بعد فلسفي كه شايد الآن مثل ايشان ، كسي را سراغ نداريم. اگر چه در آن زمان در تهران مرحوم آشتياني را داشتيم ، علامه طباطبائي آن موقع در نجف بودند .
همچنين ، استاد معقول حضرت امام ، مرحوم آية اللَّه العظمي آقا سيد ابو الحسن قزويني ، معروف به علامه رفيعي بودند كه چند ماهي قم تشريف آوردند و درس معقول مي فرمودند و بنده هم درس ايشان مي رفتم .
درباره شخصيت ايشان از جهات مختلفي مي شود صحبت كرد ، كه از نظر بنده ، آنچه مهم است ، مسأله شناخت زمان است . در متون ديني ما هست كه عالم ، بايد عارف به زمان باشد . ايشان ، از لحاظ شناخت جريانات و مقتضيات زمان ، داراي امتياز خاصي بودند و در ميان علماء بزرگ ، هر يك از آنان كه فكر و فعاليتشان ، با زمان هماهنگ بوده است ، توانسته است تحولي ايجاد كند .
تكريم از اساتيد :
معظم له با الهام از آيات قرآني و روايات اسلامي و با تأسي بر سلف صالح خويش در مورد تعظيم و تكريم اساتيد خود از هيچ كوششي فروگذار نكرده ، پيوسته يكي از توصيه هاي ايشان به شاگردان و مخاطبان خود تكريم و تجليل از اساتيد خود مي باشد تا جايي كه بارها فرموده اند : «من اسامي همه اساتيد خود را ياد داشت نموده ، در نماز شب خود براي آنان دعا مي كنم ، چرا كه اين عمل داراي بركات فراواني بوده
، باعث توفيق روز افزون انسان مي گردد » .
تدريس :
حضرت آيت الله نوري از بدو ورود به حوزه علميه قم همزمان با تحصيل ، تدريس را نيز آغاز نموده و در موضوعات مختلف فقهي ، اصولي ، كلامي ، اخلاقي و … حوزه درسي شلوغي داشته و شاگردان زيادي از محضر پرفيض ايشان بهره مي گرفتند . تا جايي كه درس نهج البلاغه معظم له در مسجد اعظم در زمان طاغوت از درسهاي پر محتواي حوزه علميه آن روز به حساب آمده ، مباحث مطروحه در آن از حيث منطق و استدلال چنان عرصه را بر كارگزاران رژيم طاغوت تنگ كرد كه چاره اي جر تعطيلي آن نديده و با تعطيل كردن آن صدها تن از فضلاي حوزه علميه را _ كه اينك هريك از بزرگان حوزه و خدمت گزاران نظام مقدس جمهوري اسلامي محسوب مي شوند _ از آن نعمت محروم كردند .
و اينك نيز قريب به سي سال است كه به تدريس درس خارج مشغولند كه حدود يكهزار نفر از فضلاء و علماي برجسته از محضر ايشان كسب فيض مي نمايند .
تأليفات :
حضرت آيت ا… العظمي نوري همداني از حيث نوشتن مطالب علمي تقيد خاصي دارند و يكي از سفارشات جدي ايشان به طلاب اين است كه بايد اهل قلم باشند و در زمينه هاي گوناگون بتوانند قلم فرسايي كنند . روي اين اصل معظم له نوشته هاي فراواني در زمينه موضوعات مختلف دارند كه بالغ بر 50 جلد مي شود . برخي از آن نوشته ها چاپ شده و بعضي ديگر در آستانه چاپ قرار دارد و
برخي از آنها در حال آماده سازي جهت چاپ مي باشد .
كتابهايي كه تاكنون به زيور چاپ آراسته شده اند ، عبارت است از :
1_ الخمس
2_ مسائل من اجتهاد و تقليد
3_ امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه اسلام- عربي
4_ امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه اسلام- فارسي
5_ اسلام مجسم – شرح حال علماي بزرگ اسلام
6_ جايگاه بانوان در اسلام
7_ جهاد - فارسي
8_ ربا
9_ دانش عصر فضا
10_ شگفتي هاي آفرينش
11_ جهان آفرينش
12_ انسان و جهان
13_ خوارج از ديدگاه نهج البلاغه
14_ يك حركت انقلابي در مصر
15_ داستان باستان
16_ ما و مسائل روز
17_ بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه
18_ اقتصاد اسلامي
19_ منطق خدا شناسي
20_ جمهوري اسلامي
21_ رساله توضيح المسائل
22_ آمادگي رزمي و مرزداري در اسلام
23_ هزار و يك مسئله فقهي – استفتائات ج 1 و 2
24_ مناسك حج - عربي
25_ مناسك حج - فارسي
26_ منتخب المسائل – عربي
كه هريك از نوشته هاي فوق مخاطبان خاصي داشته و مورد استفاده اقشار مختلف قرار مي گيرد .
فعاليتهاي سياسي و اجتماعي :
ايشان به لحاظ اينك شاگرد حضرت امام خميني (ره) بوده و در حد عشق به ايشان دلبسته بودند ، از هر حيث به ويژه از جهت سياسي به شدت تحت تأثير آموزه هاي بنيانگزار جمهوري اسلامي قرار داشتند ، لذا در كنار فعاليتهاي علمي عميق ، از ورود در عرصه سياسي و اجتماعي غفلت نورزيده ، پيوسته در صفوف مقدم مبارزه عليه رژيم ستم شاهي حركت مي كردند و در اين راه از زندان و تبعيد و … نهراسيده و همه خطرها را به جان خريده و
با توكل بر خدا در مسير انجام رسالت انقلابي با تمام وجود تلاش فرمودند كه بخشي از اين فعاليتها را از زبان معظم له مي شنويم :
من از جمله كساني هستم كه توفيق داشتم چند سالي در مكتب پرفيض حضرت آيت آللَّه العظمي امام خميني، درس بخوانم و علاوه بر مطالب علمي ، از سجاياي اخلاقي ايشان نيز، بهره ببرم. در طول اين ساليان با توجه به متون و موازين اسلامي در يافته بودم كه مسؤليت روحانيت ، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمي شود . به اين جهت از آن روز كه حضرت ايشان انقلاب و تحول را آغاز كردند . من سعي كردم كه پشت سر ايشان بقدر توانم گام بردارم .
در آن زمان ، جلسات مرتبي با رفقاي همفكر خود داشتيم كه در آن نسبت به مسائل جاري گفتگو ميشد و براي پيشبرد امور تصميماتي اتخاذ مي گرديد . گاهي اعلاميه هائي عليه رژيم و شاه امضاء مي كرديم . البته متن بعضي از آن اعلاميه ها را نيز گاهي من تنظيم مي كردم. در نشر و توزيع آنها نيز ، همكاري نزديك داشتم . افرادي را به اين منظور به نقاط مختلف كشور مي فرستاديم .
زندان قزل قلعه:
بعد از اين كه حضرت امام را به تركيه تبعيد كردند ؛ اعلاميه هايي كه عليه رژيم از قم صادر مي شد امضاي من را نيز داشت . به همين جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواك به منزل ما ريختند بطور دقيق همه جا را گشتند . حتي يادم هست كه كتابها را نيز، ورق مي زدند . مقداي از كتابها را
برداشتند بردند و مرا نيز ، دستگير كردند و به ساواك قم ، كه در خيابان راه آهن بود ، بردند . شبي را آنجا بسر برديم ؛ بعد منتقل شدم به تهران ، زندان قرل قلعه . قزل قلعه يكي از زندانهاي رژيم شاه بود كه افراد را در آن زمان به آنجا مي بردند ، در زندان ، متوجه شدم كه آقايان ديگري نيز آنجا هستند ؛ البته همگي ما در سلولهاي انفرادي بوديم و فقط روزي سه مرتبه صبح ، ظهر و شام درب سلول را باز مي كردند و ما حق داشتيم براي تجديد وضو از آن خارج بشويم . هنگامي كه مرا براي دستشويي مي بردند از دور اين آقايان را ديدم و فهميدم كه اين آقايان هم آنجا هستند .
داخل سلول لامپ نبود ؛ تنها از روزنه كوچكي كه بالاي درها وجود داشت شعاع كم و سوئي از روشنائي داخل سالن به درون سلول مي تابيد . اين سلولها به اندازه اي كوچك بود كه اگر دست هايمان را باز مي كرديم به ديوارهاي دو طرف مي رسيد . كف سلولها را با آجرهاي ناهموار فرش كرده بودند به گونه اي كه موقع خوابيدن پشت و كمر انسان را به سختي مي آزرد .
حدود سه ماه بدون محاكمه و ممنوع الملاقات با اين وضع ، در اين سلولها بودم و بجز هنگام تجديد وضو از آن نمي توانستم خارج شوم . بعد از محاكمه ، روزي فقط ده دقيقه ما را به عنوان هواخوري داخل حياط زندان مي بردند كه قدم بزنيم . هنگامي كه مرا براي بازجويي بردند ، مهم ترين حرف آنان اين بود كه شما
طرفدار حضرت امام هستيد و به پشتيباني از ايشان اعلاميه مي نويسيد و امضاء مي كنيد . نزديك دو ماه كه از تاريخ محاكمه گذشت من آزاد شدم .
چند ماه از آزادي من نگذشته بود كه مسافرتي به همدان داشتم . در همدان علماء و غيرعلماء به ديدن بنده آمدند . تابستان بود ، من در مدرسه همدان ، درسي شروع كردم كه مورد استقبال واقع شد . ساواك همدان از اين موضع كه جوانهاي شهر و مردم با من رابطه داشتند و به درس و بحث مي آمدند نگران بود ؛ به اين جهت مرا به بهانه اي گرفتند وبه تهران فرستادند . دوباره روانه زندان قزل قلعه شدم و چندين ماه ديگر در آنجا زنداني گشتم .
بعد از آزادي از زندان ، مدت زيادي به اصطلاح ممنوع المنبر بودم و حق نداشتم به وعظ و خطابه بپردازم به رفسنجان رفتم . بعد از دو سه منبر ، ساواك كرمان مطلع شد و از ادامه جلسات سخراني ، جلوگيري كرد .
روز تاريخي 19 دي 56:
از آن تاريخ به قم برگشتم و مشغول درس بحث شدم و در فرصت هاي مناسب و موقعيت هاي گوناگون هدف خود را تعقيب مي كردم تا اين كه جريان 19 دي 56 بوجود آمد ، و آن به اين شرح است :
در روزنامه اطلاعات 17 دي 56 مقاله توهين آميز و تندي عليه حضرت امام ، كه آن زمان در نجف تشريف داشتند ، چاپ شد . انتشار اين مقاله ، خشم آقايان اساتيد و فضلاي حوزه قم را برانگيخت . به همين مناسبت جلسه اي در
منزل اين جانب برگزار شد كه در آن آقايان : مشكيني ، وحيد خراساني نيز حضور يافتند . در آن جلسه تصميم گرفته شد كه به عنوان اعتراض به انتشار چنين مقاله اي در اولين گام حوزه و بازار قم تعطيل شود . حوزه قم و بازار تعطيل شد. فضلاي حوزه و آقايان بازاريها به منزل مراجع و اساتيد بزرگ مي رفتند كه در آنجا جلسات سخنراني در اعتراض به رژيم برگزار مي شد. روز 19 دي ، كه قبل از ظهر آقايان به منزل بعضي از اساتيد رفته بودند ، قرار گذاشته بودند كه بعد از ظهر در منزل ما اجتماع كنند . اين قرار در نماز جماعات هم اعلام گرديده بود . از حدود ساعت يك بعد از ظهر عده اي آمدند و چندين بلندگو داخل منزل و كوچه نصب كردند . رفته رفته جمعيت مي آمد داخل حياط و پشت بامها ؛ و كوچه از جمعيت متراكم شده بود به گونه اي كه جمعيت به خيابان رسيده بود . نخست داماد اينجانب آقاي سيد حسين موسوي تبريزي سخنراني كردند ، سپس بنده وظيفه خود دانستم كه صحبت كنم و جنايات رژيم ستمشاهي را به صراحت بيان كنم ، لذا سخنراني جامع و تندي عليه جنايتهاي رژيم شاه ، انجام دادم .
در آن سخنراني من لازم دانستم كه انگشت روي مركز و منبع اصلي جنايتها بگذارم ؛ از اين رو مركزيت را هدف قرار داده و در مقايسه حركت نجات بخش حضرت امام كه از اسلام و قرآن و روش اهل بيت عصمت نشأت مي گرفت با عكس العملي كه از استكبار جهاني و دست نشاندگان آن صادر
شد اين اشعار را خواندم :
مه فشاند نور و سگ عو عو كند
هر كسي بر طينت خود مي تند
چون تو خفاشان بسي بينند خواب
كاين جهان ماند يتيم از آفتاب
كي شود دريا زپوز سگ نجس
كي شود خورشيد از پف منطمس
در شب مهتاب مه را بر سماك
از سگان و عوعو ايشان چه باك
كارك خود مي گذارد هر كسي
آب نگدارد صفا بهر خسي
اي بريده آن لب و حلق و دهان
كه كند تف سوي ماه آسمان
خس ، خسانه مي رود بر روي آب
آب صافي مي رود بي اضطراب
مصطفي مه مي شكافد نيمه شب
ژاژ ميخايد ز كينه بو لهب
آن مسيحا مرده زنده مي كند
آن جهود از خشم سبلت مي كند
مردم از اين صحبت جامع و منطقي و كوبنده شارژ شدند و با شعارهاي تند از منزل حركت كردند . من خود نيز ، لازم دانستم كه با مردم حرت كنم . آمديم بيرون ، از كوچه كه گذشتيم وارد خيابان شديم . ابتداي جمعيت به چهاراه مقابل كلانتري رسيده بود . در اينجامزدوران رژيم ، مردم را به گلوله بستند و با سلاح گرم به مردمي كه هيچگونه وسيله دفاعي نداشتند حمله كردند . عده اي از مردم شهيد شدند ؛ عده اي مجروح و زخمي و عده اي هم توانستند جان سالم بدر برند . همين جريان ، موجب حركت وقيان مردم در ديگر شهرهاي مختلف ايران شد . به مناسبت بزرگداشت شهداي اين روز ، قيام فراگير ملت ايران از تبريز آغاز و رفته رفته تمام ايران را فرار گرفت .
به همين مناسب كوچه ما كوچه قيام نام گذاري شد . و وقتي حضرت امام (رحمه الله) به قم مشرف شدند به منزل
ما نيز تشريف آوردند ، و به محضر ايشان عرض شد كه انقلاب اسلامي از اين خانه آغاز شده است .
بعد از جريان اين سخنراني در روز 19 دي ، در انتظار اين بودم كه ساواك دنبالم بيايد و دستگيرم كند ؛ به اين جهت در تهران كاري داشتم رفتم كه آن را انجام دهم . وقتي به تهران رفته بودم . شبانه به منزل ما ريخته و همه جا را گشته بودند . وقتي از تهران برگشتم و جريان را به من گفتند . خودم را بيشتر آماده كردم و بعد از خداحافظي و آماده شدن ، به ساواك تلفن زدم و گفتم : اگر با من كاري داريد از تهران برگشته ام . حدود نيم ساعت بعد آمدند و مرا به شهرباني قم بردند ، و از آنجا مرا به خلخال تبعيد كردند .
تبعيدي من در خلخال چندين ماه به طول انجاميد . در اين مدت نسبت به من سخت گيري فراوان ميشد . هر روز لازم بود به شهرباني رفته و دفتري را امضا كنم . منزل ما را شديدا كنترل مي كردند ؛ حتي رفت و آمدهاي عادي را زير نظر داشتند .
تهيه ارزاق عمومي را براي ما مشكل كرده بودند و به كسبه سفارش مي كردند كه از فروش اجناس مورد لزوم به ما خودداري كنند .
يك روز صبح كه براي امضا دفتر رفته بودم ؛ به من گفته شد كه ديگر به منزل برنگردم ؛ چون مي خواستند مرا به سقز ببرند . هر چه اصرار كردم كه بروم و حداقل خبر بدهم پذيرفته نشد . مرا
به همراه چند مأمور به سقز منتقل كردند .
در سقز چند نفر ديگر از آقايان نيز تبعيد بودند .
دوران تبعيد را با مشكلات فراوان سپري مي كرديم . دولت شريف امامي كه روي كار آمد براي كسب و جاهت - به اصطلاح - زنداني هاي سياسي را آزاد مي كرد و تبعيديها را برمي گرداند . در اين زمان نيز من از تبعيد گاه آزاد شدم .
از آخرين تبعيدگاه خود يعني سقز كردستان كه آزاد شدم امام خميني »رضوان اللَّه عليه« در پاريس »نوفل لوشاتو« بودند، پس از چند روز در قم به پاريس رفته ، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام »رضوان اللَّه عليه« شرفياب و چند روز در جلساتي كه در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامي و استاد بزرگ تشكيل مي شد شركت مي نمودم و چند دفعه با معظم له ملاقات خصوصي داشتم .
و در هنگامحرت براي ايران به بنده ورقه اي كه با خط مبارك خود نوشته و مطالبي كه درباره حكومت اسلامي بعد از سقوط رژيم ستم شاهي در آن مرقوم داشته بودند دادند كه بنده آنرا با آقايان دكتر بهشتي و استاد مطهري مورد مذاكره قرار بدهم و نتيجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم كه انجام دادم .
تلاش براي اعلام مرجعيت حضرت امام خميني (رحمه الله):
از جمله جريانهايي كه در آن دوران پيش آمد ، جريان در گذشت آية اللَّه العظمي حكيم (ره) بود . ما به لحاظ خصوصيات علمي و ديگر خصائص روشن و بارزي كه در حضرت امام ، سراغ داشتيم ، تصميم گرفتيم كاري كنيم كه چهره ايشان ، خارج
از حوزه هاي علميه نيز براي مردم بهتر و كاملتر شناخته شود . از اين جهت تصميم گرفتيم اعلاميه اي بدهيم كه : بعد از مرحوم آقاي حكيم ، مردم به حضرت امام مراجعه كنند .
دوازده نفر از مدرسين حوزه علميه قم ، كه اينجانب نيز جزء ايشان بودم اين اعلاميه را در تأييد مرجعيت حضرت امام بعد از مرحوم آقاي حكيم امضاء كرده و پخش كرديم . علماي شهرستانها از اين اعلاميه استقبال خوبي كردند و در بعضي از مراكز ، آقايان اعلاميه را روي منبر براي مردم خوانده بودند كه تأثيري گذاشته بود .
بعد از صدور اين اعلاميه ، منتظر بودم كه دنبالم بيايند ؛ چرا كه مي دانستم صدور چنين اعلاميه اي بي عاقبت نيست . همين طور هم شد ، يك روز ظهر مأمورين ساواك به منزل ما ريختند ، و ما در اين جريانات نيز به وظيفه خود عمل كرديم .
مسافرتهاي علمي _ فرهنگي :
آيت ا… العظمي نوري همداني با الهام از توصيه قرآني مبني بر « سيروافي الارض » سفرهاي زيادي به اقصا نقاط جهان داشته و در اين سفرها ضمن انجام مباحثات علمي با برخورد با افكار و فرهنگهاي گوناگون بر تجارب خويش مي افزودند .
ايشان در مورد مسافرتهاي خارج از ايران خود چنين مي فرمايند :
من در سال 58 و 59 كه نماينده حضرت امام در اروپا بودم و به آن ديار رفت و آمد داشتم در ظرف اين دو سال در موقع تحصيل در قم اشتغال به تدريس داشتم ولي در موقع تعطيلي حوزه به كشورهاي اروپا از قبيل : انگلستان ،
فرانسه ، آلمان ، اطريش ، ايتاليا ، سوئد ، بلژيك ، هلند ، دانمارك ، سوئيس ، نروژ ، فنلاند ، اسپانيا ، يونان ، و تركيه مسافرت مي كردم ، و در طي ملاقاتها و مصاحبه و تشكيل مجالس حقايق اسلام و عظمت انقلاب اسلامي را بيان مي كردم ، و به سؤالات علمي و مذهبي با توفيق خداوند پاسخ مي دادم ، و سفرهائي به پاكستان و يك سفر هم به تايلند ، پاكستان ، بنگلادش و هندوستان رفته ام و در اين سفرها علاوه بر معاشرت با فرقه هاي گوناگون و بيان معارف و مباني اسلام ، توجه بيشتر به بيان مزاياي انقلاب اسلامي ايران و نشان دادن چهره استكبار جهاني بود .
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 295 ق)، صوفى. ملقب به اميرالقلوب و شمس العرفاء. مكنى به ابوحسن نورى و ابن البغوى. در مورد نام وى بين تذكره ها اختلافاتى وجود دارد. اصل او از بغ شور، شهرى بين هرات و مرو است. در بغداد به دنيا آمد و همان جا نشو و نما يافت. از نزديكان و ياران جنيد و به زهد تقوا معروف بود. وى احمد بن ابوالحوارى را ديده و با سرى سقطى و محمد بن على قصاب مصاحبت داشته و مراتب عرفان را نزد جنيد بغدادى و شبلى و سرى سقطى و ذوالنون مصرى تكميل نموده است. نورى پس از آن از اكابر و مشاهير عرفاى عهد خود و از بزرگان مشايخ قوم خويش شد. وى در بغداد درگذشت و گويند پس از فوت او، جنيد گفت كه نصف علم عرفان و تصوف با مرگ نورى رفت. بعضى از تذكره ها تاريخ فوت او را 285
ق و 286 ق و 293 ق نيز ذكر كرده اند.از آثارش: «مقامات القلوب»، در تصوف.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة الاولياء (55 -46/ 2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (55 -54)، جستجو در تصوف (127 -124)، حليةالاولياء (255 -249/ 10)، ريحانه (418 -417/ 7 ،258/ 6)، طبقات الصوفيه سلمى (169 -164)، طبقات الصوفيه هروى (195 -190)، كشف الظنون (1787)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 293)، نفحات الانس (79 -78)، هديةالعارفين (55/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم فاضل محقّق، و عارف و زاهد كامل، از شاگردان آقا مير محمّد شهشهانى، و خود داماد حاجى كلباسى بوده، در شب بيستم شوال سال 1323 به سنّ قريب به يكصد سال وفات يافته، در داخل بقعه تكيه بابا ركن الدين در ايوان قرينه قبر بابا مدفون گرديد.
كتب و رسائلى تأليف نموده كه از آن جمله است: 1- رساله در فقه استدلالى 2- رساله در نمازهاى مستحبّى 3- رساله عمليّه 4- رساله در نماز شب، مطبوع 5- رساله در صلات 6- رساله در نكاح 7- رساله در تجارت 9- كتابى در اصول؛ و غيره.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از اكابر علماء مجتهدين و اجلاى فقهاء و محدثين اماميه در 1259 ق متولد شد. پدرش مرحوم آخوند ملاعباس معروف به پيشنماز از علماى متقى و معروف بود. شيخ فضل الله پس از انجام تحصيلات مقدماتى و سطح عازم بين النهرين شد و قريب ده سال در عراق توطن نمود وى از شاگردان برجسته ميرزا محمد حسن شيرازى بود و غير از فقه و اصول و حديث و كلام و فلسفه و رياضيات، علوم غريبه مانند جفر و غيره را آموخت و شاعر هم بود و تخلص نورى داشت.
شيخ فضل الله پس از مراجعت از عتبات از معاريف علماء گرديد و كار و بارش خيلى رونق گرفت و مرجعيت تام پيدا كرد و مورد توجه شاه و امناء دولت قرار گرفت. در واقعه تحريم تنباكو و بلواى آن شيخ در كنار حاج ميرزا حسن آشتيانى قرار داشت و جزو چند مجتهد مجاهد بود. اعتمادالسلطنه براى رفع بحران تنباكو چندين بار به او مراجعه و از طرف
شاه درخواست كرد به نحوى كه ممكن است به غائله خاتمه دهد ولى شيخ جز بطلان قرارداد و جمع كردن بساط انگليسها راهى را ارائه نداد. در مجلسى كه در دربار از علماء و بزرگان براى مسأله تنباكو تشكيل شد شيخ فضل الله جدا در لغو قرارداد پافشارى كرد و ناصرالدينشاه ناچار در اجراى فتواى ميرزاى شيرازى و خواسته علماى تهران قرارداد را لغو و مبلغ پانصد هزار تومان غرامت پرداخت. شيخ فضل الله پس از فسخ قرارداد چند تلگراف به آيت الله شيرازى مخابره و ضمن اعلام فسخ قرارداد درخواست نمود فتواى حليّت دخانيات را توسط او صادر نمايد. شهرت و آوازه شيخ از احراز سلطنت ناصرالدينشاه به اوج رسيد. اتابك براى حفظ خويش خود را به او نزديك كرده، بيشتر دعاوى دولتى را به محضر او احاطه مى كرد.
مرحوم ناظم الاسلام كرمانى در اين باره چنين نوشته است: بارى عين الدوله صندوق ماليه را ترتيب داد و خرابى دربار را خواست اصلاح كند لكن جهالت و استبداد و تكبر اين شاهزاده كار را خرابتر كرد. با حاج شيخ فضل الله متحد گرديد امورات شرعى و عرفى بلكه مملكتى را راجع به محكمه شيخ نورى نمود تا آنكه كار شيخ بالا گرفت و كارهاى عمده را صورت و انجام مى داد.
شيخ فضل الله كه در دوران صدرات عين الدوله فعال مايشاء و همه كاره بود از اين موقعيت مغرور شد و از دوستان قديم مانند سيدعبدالله بهبهانى و سيدمحمد طباطبائى خود را كنار كشيد و طبعا عين الدوله هم با داشتن شيخ فضل الله توجه زيادى به آن دو نداشت. اين مسأله باعث شد كه طباطبائى و بهبهانى طريق ديگرى انتخاب كنند و آن مخالفت با
عين الدوله و تأسيس عدالتخانه بود.
جبهه گيرى روحانيت در دو جناح از همان موقع آغاز شد. شيخ فضل الله با همكارى شيخ على اكبر بروجردى، شيخ محمد آملى از يك طرف و سيدعبدالله بهبهانى و سيدمحمد طباطبائى از طرف ديگر مبارزه شديد و علنى خود را آغاز كردند. شيخ فضل الله توانست سيد ابوالقاسم امام جمعه را نيز با خود همراه سازد.
اولين ضربتى كه به گروه شيخ فضل الله وارد شد تخريب ساختمان بانك استقراضى روس بود كه با فتواى سيد محمد طباطبائى انجام گرفت.
توضيح آنكه در 1308 ه.ق ناصرالدينشاه امتياز مؤسسه رهنى كه بعد به بانك استقراضى تبديل گرديد به دو نفر از اتباع روسيه واگذار نمود. روسها تصميم گرفتند كه اداره مركزى بانك را در بازار احداث نمايند از اين رو پس از تفحص، محلى را در نظر گرفتند كه در اراضى موقوفه سيد ولى كه در آخر بازار كفاشها واقع و مدرسه مخروبه و قبرستان متروكه بود، براى ساختمان درنظر گرفتند. براى اجازه آن به چند نفر از روحانيون مراجعه كردند، ولى هيچكدام زيربار اجازه نرفتند، سرانجام به حاج شيخ فضل الله رجوع كردند و او حاضر شد اراضى مزبور را جهت ساختمان بانك به مبلغ هفتصد و پنجاه تومان به ملاحظه تبديل به احسن به روسها بفروشد و روسها عمارت بزرگ و مجللى در آن زمين موقوفه برپا كردند. در 1323 ه.ق كه مبارزه در جناح روحانى آغاز شد از طرف سيد محمد طباطبائى موضوع در چند مجلس مطرح و بعضى از وعاظ به آتش دامن زدند تا اينكه در يك روز جمعيتى حدود بيست هزار نفر به محل بانك رفته و ساختمان مزبور را در يك طرفه العين محو
و نابود كردند.
بعد از مراجعت مظفرالدينشاه از سفر سوم اروپا، عين الدوله در مظان اتهامات زيادى قرار گرفت و جناحهاى مختلف عليه او شروع به فعاليت نموده شبنامه ها منتشر شد و روزنامه ها تهمتهاى فراوان به او زدند. بازار سياست از هر طرف آشفته تر شد و موضوع چوب زدن تجار قند و تبعيد سعدالدوله وزير تجارت به مناسبت حمايت از تجار، دسته ديگرى از اصناف و تجار را در صف مخالفين عين الدوله جا داد. موضوع تأسيس عدالتخانه كه نخستين خواسته روحانيت و تجار و اصناف بود ظاهرا مورد موافقت شاه قرار گرفت؛ ولى عين الدوله با وعده و وعيد در انجام آن تعلل مى كرد. شيخ فضل الله با هوش و فطانت خاصى كه داشت سقوط عين الدوله را نزديك ديد و براى اينكه در آينده جايى براى خود داشته باشد با سيد عبدالله و سيد محمد مجددا نزديك شد ولى اين بار سيدين او را به بازى نمى گرفتند و رفت و آمد آنها ظاهرى بود. شيخ فضل الله از لحاظ مراتب علمى و فقاهت اعلم بر سايرين بود ولى در اين برهه از زمان حاضر بود در كنار پيشوايان ديگر قرار بگيرد. از اين رو در قيامى كه منجر به صدور فرمان مشروطيت گرديد خدمات زيادى انجام داد ولى سيد عبدالله بهبهانى كه رقابت شديدى با او داشت بين شيخ فضل الله و سايرين افتراق ايجاد كرد. شيخ فضل الله حاضر بود همه گونه با آنها همراهى و همكارى كند ولى مخالفين او را به حريم خود راه ندادند و او ناگزير از صف آنان اعراض نموده خود را به دامان محمد عليشاه انداخت و مشروطه مشروعه را براى خود عنوان نمود و
در آن زمينه كه عاقبتى ناگوار برايش داشت گام برداشت. تا زمانيكه مظفرالدينشاه حيات داشت اختلاف بين مشروطه خواهان و مستبدين زياد به چشم نمى خورد و جبهه هاى مخالف و موافق در مقابل يكديگر قرار نگرفته بودند ولى پس از مرگ او و اعلام پادشاهى محمد عليشاه وضع تغيير كرد. سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبائى با قبول نمايندگى اقليتهاى مذهبى در گردش كار مجلس سرپرستى داشتند. دولت ها براى پيشبرد اهداف و مقاصد خود بد آنها توسل مى جستند و هر كارى با مداخله آنها انجام مى گرفت. منزل آندو، محل رفت و آمدهاى سياسى بود، همه چيز در اختيار آنها قرار گرفته بود و شيخ فضل الله در عوض تمام قدرت خود را از دست داده بود.
در يكسال اول سلطنت، محمد على شاه آنچنان كه منعكس شده است با مشروطه مخالف نبود ولى دستجات تندرو، مانند بعضى از نمايندگان، انجمن هاى مختلف و مطبوعات موجبات جدايى شاه را از مشروطه و مجلس فراهم كردند. قتل اتابك، سوءقصد به محمد على شاه و فشار به شاه براى اخراج درباريان از موجباتى بود كه شاه را نسبت به مشروطيت منزجر نمود و خواه و ناخواه به دامن استبداد پناه برد. شيخ فضل الله هم كه از نشستن روى قاليچه محروم شده بود براى بدست آوردن قدرت در تشويق و كمك به برنامه هاى استبدادى شاه تأثير بسزايى داشت.
شيخ فضل الله در مقابل روحانيون مشروطه خواه جناح مستبدرا پى ريزى كرده خود در رأس آن قرار گرفته و عنوان مشروطه مشروعه به آن داد؛ زيرا وى معتقد بود مشروطه را چون شاه مرحوم به ملت اعطاء كرده چيز بدى نيست ولى منظور آن شاه مشروطه
مشروعه است كه با موازين شرعى تطابق دارد.
اقدامات شيخ فضل الله عليه مشروطه و مشروطه خواهان از اوايل 1286 ش آغاز شد و در روز سوم تير ماه همانسال در رأس عده اى از روحانيون و طلاب و اصناف كه بالغ بر پانصد نفر مى شدند به حضرت عبدالعظيم رفته و در آنجا تحصن اختيار نمودند. وعاظ حاضر در آن تحصن همه روزه ضمن ايراد سخنانى حكومت مشروطه را خلاف شرع دانسته و تقاضاى جدى از شاه به عمل آورده كه بايد مشروطه مشروعه شود. در همان ايام همه روزه تلگراف هايى در اين زمينه با امضاى شيخ فضل الله و ساير روحانيون و مجتهدين به علماى نجف مخابره مى گرديد و همچنين تلگراف هايى به تمام شهرهاى ايران مخابره مى شدند. مهمترين واقعه اى كه عليه مشروطيت با سرپرستى و ارشاد شيخ فضل الله صورت گرفت واقعه توپخانه بود. ابتدا عده اى از اجامر و اوباش و مخالفين مشروطه به سركردگى مقتدر نظام و صنيع حضرت به مجلس شوراى ملى حمله برده بين آنها و مخالفين مجلس كار به تيراندازى رسيد و سپس دامنه زد و خورد به توپخانه كشيده شد. در توپخانه شيخ فضل الله و شيخ على اكبر بروجردى و شيخ محمد آملى و حاج ميرزا ابوطالب زنجانى در مسند فرماندهى نشسته و وعاظى مانند سيد محمد يزدى و سيداكبر شاه و سيد على آقا يزدى حاضر بودند و هر كدام به نوبت بالاى منبر قرار گرفته، مطالبى در ذم مشروطيت و مجلس ايراد مى نمودند. سرانجام شيخ فضل الله به منبر رفته و مشروطه خواهان را تكفير نمود و آنان را به عنوان مرتد و بابى نام برد. در ميان مستبدين عده اى مشروطه خواه هم داخل شده بودند
و گاهى با فرستادن صلوات سخنان ناطقين را قطع مى كردند و يا شعارهايى مى دادند. براى آرامش مجلس مستبدين شخصى را به نام ميرزا عنايت زنجانى كه بيش از همه شعار مى داد گرفته و او را كشتند و نعش او را به درختى آويزان كردند. واقعه توپخانه دو سه روزى به طول انجاميد.
سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبائى هم در مقابل اقدامات شيخ فضل الله و اعوان و انصارش ساكت ننشسته، علماى نجف را نسبت به او بدبين ساختند و در نتيجه عده اى از علماى نجف مانند محمد حسين ميرزا خليل، آخوند ملامحمد كاظم خراسانى و شيخ عبدالله مازندرانى طى تلگرافى شيخ فضل الله نورى را به علت مخالفت با مشروطه تكفير كردند و متذكر شدند مخالفين را به ارض اقدس تبعيد نمايند. متن تلگراف علماى نجف چنين بود:
حجج اسلام بهبهانى، طباطبائى؛ چون نورى مخل آسايش و مفسد است تصرفش در كليه امور حرام است.
كشمكش بين مشروطه خواهان و مستبدين سرانجام به خون كشيده شد و لياخف به دستور محمد على شاه مجلس را به توپ بست و صداى مجاهدين و مشروطه خواهان موقتا خاموش شد. جمع كثيرى از مجاهدين و مشروطه خواهان به زندان باغشاه افتادند و عده اى نيز به وضع فجيع اعدام گرديدند، بهبهانى و طباطبائى هم به تبعيد رفتند. شاه در باغشاه به تخت نشست و شيخ فضل الله نيز مجددا به قدرت رسيد و مقام و موقعيتش از سال هاى قبل بيشتر شد و آنچه او مى گفت شاه به انجامش مى كوشيد.
در آبان ماه 1287 به دستور شيخ فضل الله نورى اجتماع بزرگى در باغشاه مقر محمد على شاه با شركت روحانيون، رجال، معاريف، بازرگانان، اصناف و مالكين تشكيل
شد و مذاكراتى پيرامون نوع حكومت در ايران آغاز شد. شيخ فضل الله فرياد برآورد مشروطه با شريعت سازگار نيست و تلگراف هايى را كه از طرف بعضى از روحانيون شهرها و مردم در مخالفت با مشروطه رسيده بود قرائت نمود. سرانجام عريضه اى به شاه نوشته و استدعا كردند از مشروطه صرفنظر نمايند. عده زيادى از علماء اين عريضه را امضاء كردند، امضاء اول مربوط به شيخ فضل الله بود.
يك هفته بعد مجددا جلسه اى در باغشاه با حضور علماء و بزرگان و معاريف تشكيل گرديد و شاه نيز در آن جلسه مشاركت كرد و مصرا از وى خواستند كه مشروطه را فراموش كند.
محمد على شاه اعلاميه اى انتشار داد و متذكر شد چون پيرو احكام مقدس اسلام مى باشم و چون علماء اعلام نموده اند مشروطيت خلاف شريعت است لذا انصراف خود را از مشروطه اعلام مى داريم. اعلاميه محمد على شاه در اذهان مشروطه خواهان تأثير بسيار بدى گذاشت. همه مى دانستند تصميم شاه ناشى از تلقين شيخ فضل الله است، از اين رو عده اى كمر به قتل او بستند و براى اجراى قتل كريم دواتگر را انتخاب نمودند. ساعت 8 بعدازظهر روز 9 دى ماه 1287 هنگامى كه شيخ با چند نفر از خادمين خود عازم منزل بود مورد سوءقصد قرار گرفت و شيخ و سه نفر از خادمين مجروح شدند. ضارب وقتى دستگير شد تيرى در دهان خود خالى كرد و مجروح شد. شيخ فضل الله پس از مدتى ضارب خود را بخشيد و قريب يك ماه بسترى بود تا سرانجام بهبود يافت (كريم دواتگر سرانجام به تير غيب گرفتار و كشته شد).
فتح تهران توسط قواى بختيارى و مجاهدين گيلان به جنگ مستبدين
و مشروطه خواهان پايان داد. محمد على ميرزا از سلطنت خلع و احمد ميرزا وليعهد به جانشينى او به تخت نشست و عضدالملك نايب السلطنه شد. مستبدين و طرفداران محمد على شاه دو دسته شدند، عده اى همراه او به سفارت روس رفتند و عده اى هم در ديگر سفارت خانه ها بست نشستند. قبل از گرفتارى شيخ فضل الله از سفارت روس به او مراجعه شد و به او تأمين جانى و مالى پيشنهاد كردند، ولى شيخ نپذيرفت و شهادت را بر توسل بر اجنبى ترجيح داد.
جريان دستگيرى و محاكمه و اعدام شيخ فضل الله در چند كتاب منقوش است. مرحوم مهدى ملكزاده در كتاب تاريخ مشروطه خود مشروحا به اين موضوع اشاره كرده است كه ما عين نوشته ايشان را نقل مى نماييم:
توقيف و حبس حاجى شيخ فضل الله
به خلاف محمد على شاه و صدر اعظمش سعدالدوله و جمعى از وزرا و درباريان و رجال مستبد كه نامردانه پس از آنهمه جنايت و آدم كشى راه فرار را پيش گرفتند و به سفارت اجنبى كه بزرگترين دشمن استقلال ايران بود پناه بردند. حاجى شيخ فضل الله استقامت و شخصيت خودش را حفظ كرد و در خانه ماند و منتظر پيش آمد و تقديرات شد. مى گويند همانروز كه محمد على شاه به سفارت رفت سعدالدوله براى حاجى شيخ فضل الله پيغام فرستاد كه جان شما در خطر است و خوب است به يكى از سفارتخانه پناه ببريد ولى حاج شيخ فضل الله از اين پيشنهاد سرباز زد و زير بار اين ننگ نرفت و جواب داد مقام روحانيت من اجازه ى اقدام به اين عمل را نمى دهد.
در همانروز كسانى كه از طرف حاجى شيخ فضل الله به وسيله پنجاه
عدد تفنگ سه تير كه از دولت گرفته بود مسلح شده بودند و در اطراف خانه اش سنگربندى كرده و تا ساعت آخر با مشروطه خواهان جنگيدند متفرق شدند و از صدها نفر پيروان و مريدان كه همه روز گردش جمع مى شدند و در مجمعش حضور پيدا مى كردند كسى ديده نمى شد و جز چند نفر مستخدم شخصى و افراد خانواده اى كسى در خانه و اطراف او نبود روز 12 رجب جمعى از مجاهدين به خانه شيخ رفتند و او را دستگير نمودند و به وسيله درشكه به ميدان توپخانه اش آوردند و در يكى از اطاق هاى طبقه فوقانى محبوسش نمودند آرى شيخ در همان ميدان توپخانه كه در يك سال و نيم پيش در پوش سلطنتى كه براى او برپا كرده بودند و در صدر آن جاى داشت و هزارها نفر را بر ضد مشروطه و حكومت ملى قيام داده بود محبوس گرديد.
ناگفته نگذاريم به خلاف رفتار عمال استبداد با محبوسين باغشاه مجاهدينى كه شيخ را دستگير و محبوس نمودند كوچكترين بى احترامى در حق او روا نداشتند و كارى كه موجب رنج و شكنجه ى بدنى و يا روحى او بشود ننمودند و مى توان گفت تا حدى با احترام به او عمل كردند.
شيخ از زمانيكه حبس شد تا موقعيكه اعدام گشت تمام ساعات را با بردبارى و خونسردى و متانت گذراند و ضعف نفس از خود نشان نداد و راه عجز و ناله و توسل به اين و آن را در پيش گرفت و شخصيت خود را حفظ كرد.
محاكمه و اعدام
محققين و كسانى كه به تاريخ نهضت هاى ملل و انقلابات امم آگاهند به خوبى مى دانند كه در انقلابات ملى
همينكه كسى جلب به محكمه انقلابى شد مخصوصا اشخاص مهم كه گذشته ى آنها براى همه روشن است و به خوبى و بدى آنها همه آگاهى دارند و عهده دار و رهبرى دسته مخالف را داشته اند قبلا محكوم به اعدام بوده و تشكيل محكمه جز صورت سازى چيز ديگرى نيست.
حاجى شيخ فضل الله هم از اين قاعده عمومى مستثنى نبود و مى توان گفت كه پيش از محاكمه محكوم به اعدام شده بود و همينكه دستگير و جلب به محكمه انقلابى شد محكوميت او غيرقابل اجتناب بود.
محكمه انقلابى در عمارت توپخانه كه در قسمت جنوبى ميدان توپخانه بود با عضويت رؤساى مجاهدين تشكيل گرديد و به همان نحويكه صنيع حضرت و آجودان باشى را محاكمه نمودند شيخ را احضار به محاكمه او پرداختند.
ناگفته نگذاريم كه اعضاى محكمه انقلاب اكثرشان سران مجاهدين تندرو و بقول معروف دو آتشه بودند و رؤساى معتدل و سرداران از عضويت محكمه سرباز زدند و خود را به آنچه مى گذشت نمى خواستند آشنا كنند و حتى به روبرو شدن با جلب شدگان خوددارى كردند.
ادعانامه
شيخ ابراهيم زنجانى ادعانامه ى مفصلى كه حاكى بر
مجرميت شيخ بود قرائت نمود و اعدام مجرم را از محكمه تقاضا كرد. چون ادعانامه ى مذكور داراى مقدمه طولانى است و درج آن در اين تاريخ چيزى بر معلومات خوانندگان نمى افزايد از نگارش آن صرفنظر نموده و اصل ادعانامه را از نظر خوانندگان مى گذرانيم.
وقتى كه شدت و ظلم جور مقتدرين و عالم نمايان به احكام ناسخ و منسوخ و ناحق ايشان و تعطيل احكام اسلام و هرج و مرج امور خواص و عام در ايران به نهايت شدت رسيد عموم خلق علاج را به مشروطيت دولت ديدند
كه اساس آن اين است كه تصرفات امرا و عالم نمايان و پادشاه در نفوس و اعراض و اموال خلايق به طور دلخواه مطلق نبود، حدى در تصرف پادشاه و حكام و ديگران بود و احكام الهيه چنانچه در اسلام مقرر است در حق همه جارى شود نه اينكه وقتى مقتدرين مرتكب فساد بشوند منعى نباشد و ضعفا صد مقابل مجازات ببينند و جمعى هميشه در كمال راحت و معبوديت دسترنج ديگران را گرفته به صرف عيش رسانيده و ايشان را در ذلت و بدبختى نگاهدارند.
جمعى از عقلا از طرف مردم جمع شده و مشاوره در اصلاح امور مملكت و معيشت و حفظ آب و خاك و رفع تعدى متعديان نموده و نگران باشند كه آنچه مردم بعنوان ماليه براى حفظ امنيت مى دهند به مصرف عياشى غارتگران نرود.
مظفرالدين شاه قبل از محمد على ميرزا مخلوع اين استدعاى ملت را قبول كرده قانون و عهدنامه اساسى را امضا كردند و جنابعالى هم با چند نفر از معروفين علما در استحكام اين اساس دخالت داشته زياده از هشت ماه اغلب خودت حاضر مجلس شورى بود و با حضور شما و جمعى ديگر مواد قانون اساسى نوشته شده و تصحيح شد، چه شد ناگهان شق عصاى امت كرده ايجاد خلاف ميان مردم نموده و علم مخالفت بلند كرده و جمعى از اشرار را بدور خود جمع نموده و ماده ى مفسده عظيم و علت اوليه ى خونريزى پنجاه هزار نفر نفوس ايرانى بى گناه و هتك اعراض و رعب قلوب و سلب بيشتر از صد كرور اموال و تخريب آباديها گرديديد، اگر اين عنوان حرام بود چرا خود هشت ماه در
استحكام آن كوشيدى و اگر حلال و واجب بود چرا با آن شدت مخالفت نمودى و مردم را به ضديت با يكديگر دعوت فرمودى چرا بعد از اينكه اظهار مخالفت كردى مكرر به تو نصيحت كردند يك شب بنده خوده هم بودم در خانه آقاى ميرزا سيد محمد طباطبائى، آقا سيد عبدالله بهبهانى هم بود و بيست و پنج نفر از معتبرين وكلا هم حاضر بودند قسم غليظ و شديد در حضور كلام الله مجيد ياد كردى كه خيانت به ملت نكرده، هميشه موافقت با مشروطيت نمايى مجددا بعد از چند روز قسم را شكسته نداى فساد دادى و چادر مخالفت زدى بعد جماعتى را گرد آورده و گفتى خلاف من فقط در سر آن يك ماده قانون اساسى است، باز جمعى همان ماده را برداشته در خانه خودت آورده، بنده هم بودم و به اتفاق بيست نفر از وكلا مدلل كرديم كه همان ماده همانطور كه هست بايد نوشته شود باز قرآن حاضر كرده قسم مؤكد ياد كردى كه ديگر ابدا مخالفت نكنى و فردا به مجلس بيايى به ناگاه قسم و عهد را شكسته به حضرت عبدالعظيم رفتى در حضرت عبدالعظيم كتبا و نطقا چه افترا كه به وكلا نزدى چه فساد بود كه نكردى به چه دليل وكلا را بابى و دهرى خواندى آيا تصور نكردى كه در قانون انتخابات بعموم اهل ايران دستورالعمل داده شده كه هركس را متدين و امين دانند انتخاب كنند.
آيا همه مردم بابى بودند كه بابى انتخاب كردند يا سايرين غيربابى بودند و در ميان خود امين را غيربابى نيافتند يا آنكه خاصيت ديوارهاى بهارستان بود كه كسانيكه
آنجا آمده اند بعد از چند ماه بواسطه پولهائى كه شما گرفتيد آنها بابى شدند.
در حضرت عبدالعظيم هر مجمع فساد كه شما رئيس آن بوديد جمعى از اوباش مفتخوار را از چند هزار تومان تا چند دينار خرج مى داديد. آيا اين پولها را كه به شما داده بود كه فساد كنيد، آيا از خود مى داديد، جنابعالى هم مثل من از عتبات در حال فلاكت عودت كرديد اين پول را از كدام تجارت يا صناعت يا كسب گرد آورديد، اين يا رشوه احكام و يا مال فقرا و ايتام بود البته اين پول را در مدتى جمع كرده بوديد به چه دليل در پيش چشم خودت فقرا و ضعفا و ايتام با كمال عسرت معيشت مى كردند و تو اين اموال فقرا را ضبط كرده زياده از عيش با وسعت در چنين مقام افساد و اشرار مى دادى، اگر شما مشروطيت را حرام دانستيد ديديد كه عموم علماء مرجع تقليد عتبات و ساير بلاد ايران جز چند نفر رياست طلب و دنياپرست همه آن را واجب دانستند و اقلا نه عشر مردم ايران در طلب آن جان مى دادند آيا ممكن است حرمت چنين چيزى مضر دين باشد تا منكر آن كافر و مرتد و مستحق قتل گردد، نهايت اينكه بى انصافى كرده مى گفتيد مسئله خلافى است رأى من اين است كه بايد تأييد مقتدرين و ظلام كرد در چنين مسئله خلافى مخالف آن عاصى نيست تا چه رسد با آنكه كافر باشد.
پس به چه دليل اشرار را اغوا مى كرديد كه مشروطه طلبان را از قتل و ضرب به هر اذيت معاف ندارند.
بعد از آنكه مقدار پولها كه گرفتيد در حضرت عبدالعظيم
به مصرف افساد رسانيديد و نمى دانيم چه قدر ذخيره كرديد.
و بالاخره از آنجا مأيوس شديد اين حرام كه مى گفتيد كم كم حلال شد و سكوت جايز گرديد؛ زيرا رأى شما تابع اشارات بود و در واقعه ى ميدان توپخانه نمى دانم وجه مأخوذى به چه كثرت بود كه به آن شدت اقدامت وحشيانه و متجاهرانه را نموديد خود را رئيس الاسلام ناميده با مهتر و قاطرچى و ساربان و كلاه نمديهاى محلات و اشرار همدست شده چادر در ميدان زده در حضور مبارك شما آن اشرار مستانه فرياد ما چاى و پلو خواهيم مشروطه نمى خواهيم، بلند كرده و همه قسم رذالت و فحاشى كردند. چند نفر بى گناه را كشتند و به اشاره و سكوت شما از درخت آويخته چشم مقتولين را با خنجر در حضور عالى درآوردند بفرمايند آن مقدار مصارف كه با آن جمعيت و شرارت صرف مى شد و جنابعالى شركت داشتيد از چه محل حلال بود تلگرافات افساد شما به شهرها در تلگرافخانه ها موجود است كدام فساد و شرارت را در آن چند روز محض ميل محمد على ميرزا فروگذار كرديد. آيا مى توان گفت اين است حمايت اسلام، شما را به هرچه اعتقاد داريد قسم مى دهم اگر حضرت پيغمبر يا امام عليه السلام حاضر بودند آن مجمع شما را به چه نام مى ناميدند.
بعد از اينكه از فساد ميدان توپخانه نتيجه مطلوبه حاصل نكرديد با دست هاى مخفى كه هشياران مى ديدند در همه قسم فساد و هرج و مرج در اجتماعات و انجمن ها و اغتشاش بلاد و مغشوش كردن ذهن محمد على ميرزا و تقويت او به مخالفت ملت اقدام كافيه كرديد در بيرون رفتن محمد على ميرزا از شهر
به باغشاه و ترتيب مقدمات تخريب مجلس شورا و محل اميد ملت ايران سرسلسله شاپشال و امير بهادر و مفاخرالملك و صنيع حضرت و مجلل و مجدالدوله و حاجى محمد اسماعيل مغازه و امثال ايشان شما بوديد.
و اكثر دستورالعملها را مى داديد آيا شكستن عهد و قسم و توپ بستن به خانه خدا و قتل نفوس و هتك قرآن و زدن افترا و بهتان به وكلاى پارلمان اين اعمال را حلال مى دانستيد يا خير آيا در حبس و زجر سادات و محترمين و به حلق آويختن مظلومين و حبس و زنجير مردمان بى تقصير و كشتن آن جمع كثير محمد على ميرزا را مصاب مى دانستيد يا مخطى، اگر مخطى مى دانستيد چرا نهى نكرديد اگر قدرت نداشتيد چرا مثل ملت علم اعتراض و تحصن به حضرت عبدالعظيم و جمع نمودن مردم و جلوگيرى از منكر و رفع فساد نكرديد بلكه با كمال خرمى و انبساط به تبريك رفته و اظهار شادمانى كرديد و تأييد شدت هايى كه كردند نموديد.
آيا آن قتل نفوس و گرفتارى و تبعيد محترمين و تصرفات در اموال ملت كه ذخيره ى چند ساله ى ايران بود و اخذ تقديمات بر حكومتها و اعطاء مناصب و تصرفات در خزانه و ماليه مملكت از ماليات و گمرك و تلگرافخانه و غيرها و اتلاف اشياء ذخيره و پامال كردن اسلحه قورخانه و تقويت در فرستادن لشكر به يك شهر معتبر ايران مثل تبريز كه چندين هزار ضعفا و عجزه و نسوان و اطفال دارد و در خانه خود نشسته هجوم بر كسى نمى كردند، بلكه در مقابل زورگويى آنها دفاع از خود مى كردند اين فرستادن توپها و افواج و امثال رحيم خان
و بستن راه آذوقه بر مردم يك شهر و تخريب و غارت دهات آذربايجان و هتك نسوان و تصرف در تمام امور و اموال مردم و هواى نفس كه از محمد على ميرزا و مشيرالسلطنه و قوام الدوله و مجدالدوله و اميربهادر و ساير شركاء شما بودند كه سلطنت غيرمشروطه عبارت از اينگونه كارها است اينها را شرعى و صحيح مى دانستيد:
اگر شرعى نمى دانستيد به خط خود نوشته بدهيد اگر شرعى مى دانستيد به چه جهت تأييد مى كرديد و شب و روز با مشيرالسلطنه و اميربهادر ترتيبات مى داديد. لامحاله مشروطيت از اين حرام تر نبود، پس چرا براى منع اين كارها اقداماتى نكرديد به حضرت عبدالعظيم نرفتيد و به ميدان توپخانه جمع نشديد و فرياد نكرديد.
در اين استبداد صغير: چه پولها از مردم براى احكام و توسط و نصب حكام و اعطاى مناصب گرفتيد و چه پول ها از مال ملت از دست محمد على ميرزا گرفتيد، اگر راست بگوئيد بايد بيش از صد هزار تومان از اين ميان برده باشيد، آخر اين چه بى رحمى است اين مال رعيت بيچاره است بگوئيد كجا ذخيره شده بدهيد به هزار قسم مورد حاجت خرج كنند.
اين وسط چه تحريكات شما و امام جمعه به ميرزا حسن تبريزى و ملاباقر زنجانى و ساير عالم نمايان و اشقيا كرديد.
تلگرافات و مكتوبات شما همه را در دست دارند كه القاء فساد كرده به شركت ايشان خونها ريخته و خانه ها بر باد داديد و آتش بدودمانها زديد كه هنوز دود آن فضا را تيره كرده مگر اين مردم به شما چه كرده اند مگر از بركت مال و خدمات ايشان محترم و مكرم و صدرنشين و معبود و
مسجود و نافذالكلمه و صاحب مال و عيش و پارك و قصر و جلال نشديد، آيا جزاى خدمات اين مردم بيچاره اين بود.
آيا به قدر سعى در كشتن ملك المتكلمين و ميرزا جهانگيرخان و قاضى قزوينى اقدامى كرديد، بر فرض عدم اصلاح حكم خداوند اين است كه هر يك از اين دو دسته را ياغى بدانيد و با او جنگ كنيد، شما آيا تبريزيها را كه در خانه ى خود نشسته بودند و سرداران ملت را كه مى خواستند به اين شهر آمده مطالب خود را بگويند، جلو راه ايشان را گرفته مانع شدند اينها را ياغى مى دانيد پس چرا مخلوط با سرباز و قزاق و الواط صنيع حضرت شده با آنها جنگ كرديد.
و اگر لشكريان اميربهادر را ياغى مى دانستيد چرا با ملت موافقت نكرده با آنها جنگ نكرديد.
نگوئيد كه چون عمامه داريم و زحمت و مشقت و سينه بگلوله دادن و در مقابل آفتاب در خاك خوابيدن را به سرباز داده ايم و خود بايد از لذايذ متنعم باشيم، مگر حضرت پيغمبر و على عليه السلام عالم نبودند يا عمامه نداشتند كه اسلحه برداشته جهاد كردند.
بعد از توپ بستن مجلس و مسجد و هتك قرآن و قتل نفوس چه محبوبيت در دربار محمد على ميرزا پيدا شد كه شما شب و روز و اكثر اوقات را با محمد على ميرزا و اميربهادر و غالب اوقات در كالسكه مشيرالسلطنه تشريف برده خلوتها كرده و نقشه ها براى تخريب بلاد و تعذيب عباد كشيديد با آن همه قدس و مسجد و عمامه علنا بر عدوات حجج الاسلام و آيات الله فى الانام كه مرجع خواص و عام در عتبات مقدسه هستند اظهار عناد كرديد
بلكه تفسيق نموديد، آيا اميربهادر و ارشدالدوله و مجدالدوله را بهتر از مرحوم حاجى ميرزا حسين و آقاى خراسانى و آقاى مازندرانى تصور مى كرديد؛ چرا خود و امثال خودتان از ملاهاى رشوه گير اجتماع كرده كنكاشها براى سختگيرى به مردم و اذيت عدالت طلبان مى نموديد، آزاد حرف مى زديد و هر كجا مى رفتيد اما بندگان خدا را از اجتماع و مراوده با يكديگر و گفتن حرف حق منع مى كرديد در اين سيزده ماه چقدر سرباز و قزاق مسلح در هر معبر گماشته هر نوع اهانت و خوارى به مردم كرديد اگر آزادى در حركات خوب است، چرا مردم را منع كرديد، بد است چرا داشتيد.
وقتى كه محمد على ميرزا اعلان كرده بود كه در 19 شوال انتخاب و افتتاح مجلس شود، شما و امثال خودتان كه براى يك فلوس از دين و مذهب دست مى كشند جمع كرده بر ضد عموم ملت ايران و تمام مسلمانان عالم و علماى عتبات و علماى بى غرض احكام نوشته و مهر زده و گفتيد بايد مشروطه داده نشود مشروطه حرام است و از طرف ملت هم گفتيد مردم نمى خواهند با اينكه از آفتاب روشن تر است كه اينها همه عمدا از روى كنكاش محض دريافته اند جزئى وجه رذالت بود مسلما شما حرام دانسته رد كرديد.
شما كه خود را رؤساى اسلام ناميده و مى گوييد نهى از منكر مى كرديد، آيا چرا ساير منكرات را ردع نكرديد، آيا اين حبس و زجرها و گوش بريدن و دهان توپ گذاردن و مهار كردن و جريمه ها و رشوه ها و غارت ها و تعرض به عرض مسلمانان و چوب بستن و شلاق زدن و بلكه آويختن و شكنجه كردن و
داغ نمودن و تعطيل حدود و احكام و مساجد و احكام و رشوه و شهادت ناحق و ناسخ و منسوخ و خوردن اوقاف و وصيت هاى اجبارى و جمع مال فقرا و صرف تجملات و ساير فسق ها و معصيت هاى واضح، تعطيل مساجد، منكرات نيستند، چرا به نهى و ردع اقدام نكرديد و مضبطه ننوشتيد و فرياد نمى خواهم بلند نكرديد همه را بر سر عدالت و حقانيت نياورديد آيا مشروطه طلب بودن چه گناهى بود كه قاتل و قاطع الطريق و دزد و راهزن و زانى و شارب خمر و مرتكب هر معصيت بلكه هر كافر مرتد در امان بود و مشروطه خواه در امان نبود حتى اينكه مردم براى خلاصى از شرور شما به زير بيرق فرنگيان و كفار پناه بردند و به بلاد خارجه گريختند و در پناه خارجه درآمدند، مع ذالك امان نيافتند مثل دوستداران اهل بيت در زمان بنى اميه شما گفتيد مشروطه طلب واجب القتل است و كافر است آيا تمام رعاياى عثمانى و نه عشر ايرانى و تمام مسلمانان هند، قفقاز، مصر و افريقا، تونس، الجزيره تركستان و ساير بلاد شب و روز براى آزادى از قيد عبوديت نشر عدالت را مى طلبند همه كفار و واجب القتل هستند جز شما اشرار حاميان ظلم و استبداد و معاونان شر و فساد نعوذ بالله من شر انفسنا آيا شما چرا در همه اقدامات محمد على ميرزا و اميربهادر و مشيرالسلطنه و مجدالدوله از همه پيش قدمتر و نقشه كش بوديد در اهلاك و تخريب آذربايجان و فشار به اهل طهران و جعل اكاذيب بى پايان مواضعه با بدخواهان ايران از اتباع خارجه و فروختن اين مشت خاك و تنگ گيرى به متحصنين سفارت
عثمانيه و مانع شدن مردم از تحصن و منع آذوقه از ايشان مدتى بلكه كنكاش در قتل ايشان به ارسال مارها و عقاريب و همه قسم تهديد و تعرض آيا شما چرا امر كرديد به شكستن نمره هاى درهاى عمارات مردم كه مبغلى براى آنها صرف شده بود. آيا آن را غير از اينكه سبب هدايت جوينده مى شد ضررى داشت. شما كه اينقدر دقت داشته ايد چرا از اجتماعات بر استماع نقالى دروغ و بازى ها بلكه بيع مسكرات و سير معاصى را منع نكرديد و چرا از تخريب در و ديوار و سقف مجلس شورا مانع نشديد.
اگر مال محمد على ميرزا بود تضييع مال بود، اگر مال ديگرى بود ظلم و عدوان به چه جهت توپ بستن به خانه ظل السلطان و ظهيرالدوله و ساير خانها و غارت اموال آنها و ميرزا صالح خان حلال شده و از جانب شما اقدامى در منع ديده نشد بلكه ترغيب و تحريك نموديد به چه دليل به گوش لشكر و سرباز كه روانه تخريب آذربايجان و قتل مسلمانان مى شدند دعا خوانده ايشان را ترغيب كرديد و مى گفتيد شما براى حفظ اسلام مى رويد خدا كمك تا اينكه ايشان موفق شده مسلمانان را بكشند چه تو را واداشته بود كه با آنكه خود را حجةالاسلام مى خواندى شب و روز با اميربهادر و مشيرالسلطنه و مفاخرالملك و صنيع حضرت و مجلل و امثال ايشان در دربار و خانه خودت خلوت و كنكاش كنى با اينكه خودتان معاشرت با جباران را ممنوع و خلاف شئون علماى دين بلكه از جمله اعانت به عدوان مى شمرديد چگونه اينان حامى اسلام و علماى عتبات مخرب اسلام شدند چگونه
كلاه نمديها فرياد مى كردند ما دين مى خواهيم و مشروطه نمى خواهيم با ايشان بوديد اما جمعى از ولايات كه هريك را اقلا ده هزار نفر منتخب و متدين دانسته ايشان را بابى، دهرى و مخرب شرع مى ناميديد، چرا محمد على ميرزا را گول زده و مانع شديد كه وفاى به عهد نكرده و سبب اين قدر خونريزى بزرگ در ايران و ويرانى هزارها دودمان، بلكه دخول خارجه به خاك ايران و توحش مردمان شديد و حرث و نسل را ضايع كرديد اينها به يك طرف بدترين جنايات اينكه نقشه قتل و دستگيرى مقام محترم حضرت عبدالعظيم خصوصا آقاى سيد على آقاى يزدى كشيديد و مفاخرالملك و صنيع حضرت را با اشرار نابكار سيد كمال و سيد جمال واداشتيد شبانه ريخته، بيچاره مرحوم ميرزا مصطفى و ميرزا غلامحسين و رفيقان ايشان را با موحش ترين وضعى به قتل رسانيدند چرا با همه ى اينكه ديديد تمام ولايات ايران بهم خورده و هيجان ملت از قتل جوانان امت به نهايت رسيده اعلام عمل به قانون اساسى را مى طلبند و محمد على ميرزا جز قبول علاجى نداشته و اعلان كرد باز تو از خون مردم ايران سير نشده اصرار داشتى كه حرام است و هم مسلكان خود را جمع و كنكاش داشتى كه بازيها درآورده فرياد پول و پلو خواهيم مشروطه نمى خواهيم بلند كنيد حتى اينكه تمام مردم دانسته به دستور شما صد توپ تنزيب از بازار گرفته از قاطرچى و مهتر بنا كرديد عمامه گذاردن و ملا ساخته مخلوط مفتخواران كرده و قشونى از جنس ملا تشكيل داده كه مردم فهميده باطل السحر اين نقشه را به كار بردند.
چرا بعد از اعلان
قانون اساسى در ماه ربيع الثانى با آن همه زحمات ملت و تشكرات كه از اين اعلان كردند شروع شد كه شورش بلاد تمام شود باز شماها كه عمده خود شما بوديد نگذارديد محمد على ميرزا كه همه بلاد از دستش رفته و طهران مانده بود، آن وقت جلب قلوب ملت كرده و بلاد را امنيت داده به طور حقيقت اقدام به معيت كرده و فساد را خاتمه دهند، بلكه محض حفظ منافع خودتان سلطنت او را فدا ساخته واداشتيد به همان تنها كتابت قناعت كرد ابدا تغييرى به وضع استبداد و سختگيرى نداد و قدم به طرف قبول مستدعيات ملت برنداشت تا بالاخره ملت مجددا مايوس شدند و چاره را منحصر به علاج قطعى ديدند چرا بالاتر همه ى خيانتها طرح و نقشه ريختند كه بلاد اسلام را به دست خارجه بدهيد و ديگران را بر ايرانيان حكم روا سازيد تمام سعى شما و تهديد ملت را منحصر بفروش مملكت و التجا به ديگران قرار داديد در باطن اجانب را دعوت به مملكت نموديد و با كمال بشاشت و خرمى اين را اظهار و اشتهار كرديد كه سالدات چنين و قزاق چنان مثل اينكه برادران عزيز خود را به مهمانى خوانده ايد البته به نقشه تو و شركاء تو بود كه محمد على ميرزا اقدام به جنگ اخير با ملت كرد و تو بزرگوار دويست تفنگ گرفته به دست اشرار سپرده و دور خانه ى خودت جمع و سنگر نمودى كه ملتيان را بكشى و از هر نوع اقدام مضر كوتاهى نكردى به چه دليل اسلحه ملت را به تصرف اشرار داده و آنها را تحريص به قتل
ملت كردى، چرا تو با آن همه معيت با محمد على ميرزا اقلا در آخر وقت او را دعوت نكردى كه لامحاله شرف يك دودمان سلطنت را نبرده پناه به دولت ديگر نبرد لامحاله با ملت معيت كند و يا تسليم ملت شود آيا اين ملت نجيب گمان داشتى با او محترمانه معامله نكند يا آنكه يك مرده به نام به كه صد زنده به ننگ.
سؤالات
اتهام نامه در يك محيط بهت و سكوت قرائت شد. حاجى شيخ فضل الله به دقت به مندرجات آن گوش مى داديد. پس از خاتمه ى قرائت لايحه ى مذكور چند دقيقه صحبتى به ميان نيامد و همه منتظر بودند كه شيخ در مقابل اتهامات مندرجه در لايحه چه عكس العملى از خود نشان خواهد داد و چگونه از خود دفاع خواهد كرد. ولى شيخ صحبتى نكرد و زبان به گفتگو نگشود. مستعان رئيس كميته جهانگير كه از طلوع مشروطيت خود شاهد و ناظر كليه وقايع و حوادث بود به شيخ گفت در مقابل اتهامات وارده كه قرائت شد چه جواب مى دهيد.
پيش از اينكه وارد سؤال و جوابهائى كه ميان شيخ و قضات محكمه ى انقلابى رد و بدل شد بپردازم، متذكر مى شوم كه در اين چند ساله كه نگارنده ى اين تاريخ براى جمع آورى مدارك صرف وقت بلكه مجاهدت كردم، نتوانستم صورت قطعى و گزارش كتبى يا صورت مجلس آن محكمه ى تاريخى را كه به طور قطع مى توان گفت در تاريخ چندين هزار ساله ى ايران نظير نداشته به دست بياورم، ظنّ قوى اين است كه صورت جلسه اى تهيه و تنظيم نشده است و يا اگر شده در همان روزها از ميان رفته است. بنابراين آنچه در اين
موضوع مى نويسم مطالبى است كه از بعضى او اعضاء محكمه و يا رؤساى مجاهدين كه در آن جلسه حضور داشته اند شنيده ايم و از طرف آنها نقل قول مى كنم.
سؤالاتى كه از حاجى شيخ فضل الله شد و مطالبى كه در اتهام نامه قيد شده بود بر دو نوع بود. بعضى ها به درجه اى مسلم و غيرقابل انكار بود كه شيخ جوابى بر رد آنها نداشت، مثلا واقعه ى ميدان توپخانه و منبر رفتن شيخ و تكفير كردن مشروطه خواهان و بابى خواندن وكلاء و تشويق كردن الواط و اوباش را بر ضد مجلس و يا رساله در تحريم مشروطيت كه به خط خود نوشته و در همه جا منتشر شده بود و همچنين تلگرافاتى كه به روحانيون و سرجنبانان شهرستانها كرده بود و آنها را به مخالفت با مشروطيت تحريك نموده بود و در موقع تصرف تلگرافخانه به دست مجاهدين افتاد و فتوايى كه به امضاء خود و جمعى از علماى مستبد طهران نوشته و در باغشاه تسليم محمد على شاه نموده بود و اعلاميه هايى كه به امضاء خود در حضرت عبدالعظيم و مدرسه مروى منتشر نموده بود و از اين قبيل.
بعضى ديگر سؤالات قابل دفاع بود و شيخ مى توانست رد و يا انكار كند.
قسمت اول را چون نمى توانست تكذيب كند، جواب داد من مجتهد هستم بر طبق الهامات قوه ى اجتهاد و شم فقاهت راهى را كه مطابق شرع تشخيص دادم پيروى نمودم.
عميدالسلطان در جواب مى گويد شما از بدو طلوع مشروطيت با اين اساس موافق بوديد و قانون اساسى هم كه اصول و مقررات مشروطه در روى آن استوار است با موافقت خود شما تهيه و به تصويب رسيد پس از
آن هم در قانون اساسى تغييرى داده نشد كه موجب مخالفت شما بشود در اينجا شيخ قافيه را باخت و در ضمن آنكه از قانون اساسى و مشروطه مشروعه صحبت كرد گفت: چند نفر از دشمنان من مشروطه را منحصر خودشان كرده بودند و مى خواستند من در آن راهى نداشته باشم و كنار بروم آنها از مشروطه و مزاياى آن بهره مند بشوند.
سؤالات ديگرى از شيخ شد كه به هريك جواب داد- ابوالفتح زاده سؤال كرد كه بر طبق اقرار صحيح صنيع حضرت در محكمه قتل ميرزا مصطفى آشتيانى به دستور شما انجام يافته- شيخ اين اتهام را رد كرد و گفت: مفاخرالملك و مجلل السلطان عامل آن قتل بوده اند و من كوچكترين اطلاعى از آن نداشتم.
ميرزا على خان ديوسالار سؤال كرد شما با سفير روس سر و سرّ جلسات محرمانه داشته ايد و سعدالدوله هم در جلسات سرّى شما شركت داشته است.
شيخ جواب داد، اغلب سفراى خارجه بديدن من مى آمدند شايد در يكى از ملاقات ها سعدالدوله هم حضور داشته ولى ملاقات من با سفرا مخفى نبوده و علنى بوده و جنبه سياسى و مشورتى و كنكاش نداشته است.
منتصرالدوله پيشكار سپهسالار سؤال مى كند در نامه يى كه شما به خط خودتان به شيخ الاسلام قزوينى نوشته بوديد و در ميان نوشتجات آن به دست مجاهدين افتاد شما به او دستور داده بوديد كه قوايى تهيه كند و با مليون جنگ كند- شيخ جواب مى دهد، شيخ الاسلام بدرجه يى با مشروطه مخالف و دشمن بود كه احتياج به تشويق و تحريك من نبود.
ميرزا على محمد خان سؤال مى كند- شما جمعى از اوباش را با تفنگ هايى كه از محمد على شاه به وسيله كامران
ميرزا نايب السلطنه گرفتيد مسلح نموديد و تا آخر با ملت جنگ كرديد و محارب هستيد- شيخ جواب مى دهد هر مسلمانى بر طبق اصول دين مكلف است از خود دفاع كند و من براى دفاع از خود و بستگانم اقدام كردم.
نظام السلطان سؤال مى كند: بنا به تقاضاى شما محمد على شاه اسماعيل خان سرابى را بدار آويخت. شيخ جواب مى دهد من كشتن اسماعيل خان را پس از واقعه مسبوق شدم.
يكى از اعضاء محكمه مى پرسد شما عين الدوله و حاجى ميرزا حسن آقا مجتهد و سيد هاشم را به وسيله مكاتيب متعدد كه در دست است به قتل و غارت و قلع و قمع مردم تبريز تشويق نموديد و مردم بى گناه تبريز را كه جز حق مشروع و ملى خود كه اجراى قانون اساسى بود و شاه و خود شما به حفظ آن قسم خورده بوديد محارب خوانده و آنها را واجب القتل دانسته ايد شيخ جواب صريحى به اين سؤال نمى دهد و فقط مى گويد مكاتبات من با عين الدوله دوستانه و براى احوال پرسى بود.
اعضاء محكمه هريك به نوبه خود سؤالاتى مى نمايند كه چون از مضمون و مفهوم آن مدركى در دست نيست به سكوت مى گذرانم.
در خاتمه جلسه آقا شيخ ابراهيم زنجانى به پا مى ايستد و به طور صريح چنين مى گويد، جناب حاجى شيخ فضل الله بر طبق فتوا و حكم حجج الاسلام نجف اشرف كه سواد آن در همه ى ايران منتشر شده مفسد فى الارض است و بايد بر طبق قوانين اسلام با او همان معامله يى را كه خداوند راجع به مفسد فى الارض دستور داده رفتار نمود.
شيخ را به اطاقى كه در آن محبوس بود مى برند و اعضاء محكمه انقلابى به كنكاش مى پردازند و پس
از يك ساعت مشاوره به اتفاق رأى مى دهند كه چون حاجى شيخ فضل الله نورى قيام بر ضد حكومت ملى نموده و سبب قتل هزارها هزار نفوس و خرابى بلاد و غارت و فساد گرديده و حجج اسلام نجف اشرف هم او را مفسد فى الارض تشخيص داده اند محكوم به اعدام است.
اعدام
وسايل اعدام از چند روز پيش فراهم شده بود و دارى كه صنيع حضرت و آجودان باشى را به آن آويختند در ميان ميدان توپخانه سرپا بود مأمورين اجرا حكم محكمه انقلاب را به حاجى شيخ فضل الله ابلاغ كردند و بلادرنگ او را در ميان گرفته و از پله هاى طبقه فوقانى عمارت توپخانه سرازير شده وارد ميدان شدند سطح ميدان، پشت بام ها، ايوان ها از هزارها نفر مردم طهران پوشيده شده بود عده ى زيادى مجاهد مسلح دو طرف راهى كه محكوم را به طرف دار هدايت مى كرد صف كشيده بودند هياهو و جنجالى برپا بود كه گوش را كر مى كرد و صداى زنده باد مشروطه و مرگ بر مستبدين فضاى ميدان و خيابان هاى اطراف را فرا گرفته و برق تفنگ و سرنيزه ها در زير آفتاب گرم تابستان چشم را خيره مى كرد، محكوم فاصله ميان محبس و محل اعدام را با خونسردى و متانت پيمود و با كبر سن و پيرى، ضعف و ناتوانى از خود نشان داد و در دقايق آخر عمر ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانيد.
مى گويند يا از روى عمد يا اتفاق دار را در محلى برپا كرده بودند كه در واقعه ميدان توپخانه منبر را در آن محل گذارده بودند و حاجى شيخ فضل الله در همان محل از روى منبر مردم را به مخالفت
با مشروطيت و آزادى دعوت مى كرد و قانون اساسى را مخالف شرع و دين اعلام مى داشت و مشروطه خواهان را بى دين و بابى مى ناميد.
به محض رسيدن به پاى چوبه دار دو نفر از مجاهدين طناب را به گردان محكوم انداختند و او را بالا كشيدند و آن مرد روحانى پس از يك دوره مبارزه تاريخى به دنياى ديگر شتافت و داستان شگفتى از دوره عمر پر سر و صدا و پر آشوب خود در صفحات تاريخ به يادگار گذارد.
ناظرين كه نزديك به محل اعدام بودند، نقل مى كنند كه جان كندن شيخ بيش از نيم دقيقه طول نكشيد و پس از آنكه او را به دار كشيدند تشنجى در اعضايش ظاهر شد و سپس چراغ عمرش خاموش شد.
در آن روز شهرت يافت كه شيخ مهدى پسر حاجى شيخ فضل الله كه از مشروطه خواهان بود در موقع اعدام پدرش حضور داشته و كف مى زده و اظهار بشاشت مى كرده. گرچه شيخ مهدى با مسلك پدر همراه نبود با او مراوده نداشت ولى شهرت بالا بكلى خالى از حقيقت و راستى است ميرزا محمد نجات براى نگارنده نقل كرد كه همان موقعى كه شيخ را اعدام كردند من به عمارت تخت مرمر رفتم و شيخ مهدى را ديدم زير درخت چنارى نشسته و گريه مى كند.
مرحوم شيخ فضل الله نورى از اجله علماء معقول و منقول بود و اعلم بر علماى آن روز شمرده مى شد. وى صاحب تأليفات عديده اى است، از جمله تذكره الغافل و ارشادالجاهل به زبان فارسى است كه يكسال قبل از وفات خود آن را تأليف نموده و پيش از قتل خود نشر داده و در آنجا مرام خود را مبين داشته
و بعضى از حوادث را كه بعد از او وقوع يافته خبر داده است.
به غير از صحيفه مهدويه كه ادعيه حضرت ولى عصر (ع) را در آن جمع كرده است چند اثر ديگر نيز دارد.
شيخ فضل الله دو همسر اختيار كرد، همسر اولش دختر دائى او بود كه سه فرزند پسر و پنج دختر از وى داشته است. از همسر ديگرش يك پسر و سه دختر باقى گذاشت.
در قتل ناجوانمردانه شيخ فضل الله مرثيه هايى زيادى سروده شد.
(1259/ 1258- شهادت 1327 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مجتهد، مرجع تقليد، مدرس و شاعر، متخلص به نورى. از علماى بزرگ شيعه در اوايل قرن چهاردهم هجرى و خواهرزاده و داماد حاج ميرزا حسين نورى، صاحب «مستدرك الوسائل» مى باشد. در قريه ى لاشك، از توابع شهرستان نور، به دنيا آمد و در بلده نشو و نما يافت. تحصيلات مقدماتى را در همان جا شروع و در تهران به پايان رسانيد و سپس براى تكميل مراتب علمى راهى عتبات گرديد و از محضر شيخ مهدى آل كاشف الغطاء و شيخ راضى نجفى و ميرزا حبيب اللَّه رشتى و ميرزاى شيرازى استفاده نمود و پس از تكميل تحصيلات به ايران مراجعت كرد. وى از دايى خود، محدث نورى، اجازه روايت گرفت. از صاحب عنوان سيد اسماعيل شريف الاسلام و از وى برادر زاده اش، آقا نجفى تبريزى، روايت كرده است. وى سالها در تهران مرجع امور دينى و مصدر خدمات بسيارى بود. در آغاز جريان مشروطيت با مشروطه خواهان حتى در مهاجرت به حضرت عبدالعظيم (ع)، همراهى كرد. ولى چون روش مشروطه خواهان را مخالف با ديانت تشخيص داد به مخالفت با ايشان پرداخت و خواستار حضور پنج تن از
مجتهدان طراز اول در مجلس شد تا مصوبات مجلس را با احكام دينى تطبيق نمايند و همين امر موجب دشمنى مشروطه خواهان با وى گرديد. چنانكه پس از فتح تهران شيخ فضل اللَّه محكوم به اعدام و در ميدان توپخانه تهران به دار آويخته شد. پيكر او، پس از تحويل به خويشانش، به قم حمل و در صحن بزرگ حضرت معصومه (ع) دفن گرديد. از آثارش: «تقريرات» اساتيدش در فقه و اصول، مانند «رساله ى مشتق» كه تقرير بحث شيرازى است؛ «تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل»؛ «الصحيفة المهدوية» يا «الصحيفة القائمية» كه ادعيه ى حضرت ولى عصر (عج) را در آن جمع نموده است؛ «سؤال و جواب» يا «شصت مقاله» از فتاواى ميرزاى شيرازى كه شيخ فضل اللَّه نورى آن را جمع آورى كرده است؛ «تحريم مشروطيت»، حاوى علت موافقت اوليه و مخالفت ثانويه وى با مشروطيت و دلايل شرعى او؛ «ديوان» شعر.[1]
برگرفته از كتاب :شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران (جلد سوم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (407/ 8)، پايدارى تا پاى دار، الذريعه (41/ 21 ،189/ 14 ،248/ 12 ،23/ 15 ،42/ 4)، ريحانه (264 -262/ 6)، شرح حال رجال (106 -96/ 3)، شهيدان راه فضيلت (520 -515)، شيخ فضل اللَّه نورى و مشروطيت، فاجعه قرن، فوائد الرضويه (353 -352)، لغت نامه ذيل/ نورى)، المآثر والآثار (151)، مستدركات اعيان الشيعه (154 -138/ 4)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (1309 -1308/ 3)، معجم المؤلفين (74/ 8)، مكارم الآثار (1610 -1605/ 5)، ميرزاى شيرازى (182 -181)، يادداشتهاى قزوينى (119 -113/ 6).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حاج ملاّ محمّد على، عالم فاضل حكيم عارف فقيه، در قصبه نور مازندران متولّد شده، و در اصفهان تحصيل علوم فقه و اصول
و حكمت نموده، جهت تصفيه نفس به هندوستان مسافرت نموده و رياضت ها كشيده، و پس از مراجعت در اصفهان ساكن شده، و عزلت و انزوا اختيار نموده و كمتر با مردم معاشرت و مراوده مى نموده است.
در 22 ذى قعدة الحرام سال 1253 وفات يافته، در صحن تكيه بابا ركن الدين مدفون گرديد.
كتب زير از اوست:
1- حواشى بر شرح لمعه 2- حواشى بر مثنوى؛ و غيره.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صمد نوريان، به سال 1321 خورشيدى در آذربايجان متولد شد. هنوز بيش از يك سال از سن وى نمى گذشت كه همراه خانواده به تهران آمد و در اين شهر سكنى گزيد. پنج ساله بود كه خواندن را از پدر و مادر كه داراى صداى خوشى بودند آغاز كرد ولى بر خلاف ميل و نظر ايشان وى كاملا فارسى مى خواند، در صورتى كه آنان مايل بودند فرزندشان تركى بخواند.
صمد، از همان كودكى در برنامه هاى مخصوص مدرسه و جشن هايى كه به مناسبت هايى از طرف مربيان مدرسه برگزار مى گرديد، شركت مى كند و كلاس پنجم ابتدايى بود كه از طرف مدرسه به برنامه كودك و برنامه صبح جمعه مرحوم صبحى معرفى مى شود و كار هنرى خود را در راديو از اين زمان آغاز مى نمايد.
صمد نوريان، با اين برنامه ها همكارى كرد تا به سن هفده سالگى رسيد و از اين زمان اقدام به ساختن شعر و آهنگ كرد كه مورد تحسين گردانندگان امور هنرى راديو قرار گرفت و انوشيروان روحانى وى را مورد تشويق و حمايت قرار داد و با توصيه و راهنمايى، وى را به كلاس آواز راديو رهنون كرد و سپس براى خواندن نت و
سلفژ نزد خانم ئولين باغچه بان رفت و پس از طى دوره هاى مزبور را در راديو و تلويزيون شروع به اجراى برنامه كرد.
آهنگ هايى كه وى در راديو و تلويزيون اجرا كرد عبارت بودند از: «مادر»، «تو اى دل»، «عمويادگار»، «عروس بخت»، «جيك جيك»، «نارون»، «الودع»، «قاصد» و تعدادى ديگر كه صفحات آن موجود مى باشد ناگفته نماند كه اشعار اين ترانه ها از خود صمد نوريان مى باشد.
صمد نوريان، از سال 1348 به علت محدوديت شغلى كه در ارتش داشت خوانندگى در محافل عمومى را تقريبا تعطيل كرد و به ساختن آهنگ و شعر بسنده كرد و آهنگى زيبا را با عنوان «سلام بر عشق» ساخت كه با صداى ايرج مهديان اجرا گرديد و در زمان خود با موفقيت روبرو شد.
وى شعر و آهنگ هايى ساخت كه با صداى خوانندگان مختلفى ضبط و اجرا گرديد، از جمله: «طوطى»، «كوچمون به خونمون»، «خواهش مى كنم»، «سبزه قبا»، «اى كبوتر»، «گل مريم»، «قانون زندگى»، «باز امشب» و بسيارى ديگر مى باشد كه با صداى خود او و جمشيد نجفى، فرشيد، ايرج مهديان و عده اى ديگر اجرا شده است.
نوريان، در زمينه آهنگ هاى تركى نيز فعاليت هايى داشت كه بايد از ساختن آهنگى براى خواننده ترك زبان «پيمان» نام برد و چند آهنگ تركى ديگر كه در باكو و تركيه توسط خوانندگان آن ديار خوانده شده است. وى عشق و علاقه فراوانى به صدا و هنر محمدرضا شجريان دارد و با عشق و علاقه اى كه به موسيقى سنتى و اصيل ايران دارد و طبق اظهارات وى، او با همكارى هنرمند ارزنده مجتبى ميرزاده بر روى اشعار: مولانا، سعدى و حافظ، آهنگ هايى ساخته كه آماده اجرا و ضبط
مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
على نوعدوست، هنرمندى كه با پشتكار و زحمات شبانه روزى و فراوان خويش توانست به اهداف هنرى خود، در حد انتظار برسد، به سال 1319 در شهرستان مذهبى قم، در خيابان آذر، محله اى به نام عربستان بالا متولد شد.
بيش از هشت سال از سن اين طفل نمى گذشت كه پدر ومادرش متاركه كردند و اين متاركه چنان ضربه اى به روح اين كودك زد كه از آن زمان به بعد، فقط و فقط به ساز خود و نواى دل انگيز آن پناه مى برد و راز درون و مصيبت هاى جدايى ها را با آن بيان مى كند و با صداى گرم و پرطنين خود، همراه با صداى آسمانى ساز خويش، اين شعر فيلسوف بزرگ و شهير ايران را زمزمه مى كند:
«بشنو از نى چون حكايت مى كند
وز جدايى ها شكايت مى كند»
بارى، على نوعدوست، پس از متاركه پدر و مادر كه در سن هشت سالگى بود، همراه مادر به تهران آمد و از همين زمان مخارج خانواده را هم به عهده مى گيرد و به مبل سازى، منبت كارى و فرنگى سازى روى مى آورد كه مدت 10 سال ادامه مى يابد و در همين زمان وى به نواختن فلوت نزد خود مى پردازد و چون عموى وى با مرحوم رضا ورزنده آشنا بود، وى را تشويق كرد كه او براى خود ساز سنتور يا ويولن را انتخاب كند و براى اينكه موسيقى را اصولى فراگيرد به كلاس موسيقى رود.
على نوعدوست اين نصيحت عموى خود را پذيرفت و در تاريخ 40/6/23 به كلاس سازمان هنرى آپادانا رفت و در اين كلاس ثبت نام كرد. استاد وى در اين كلاس مسعود حسنخانى
هنرمند ارجمند و دلسوز بود كه نوعدوست زير نظر وى به سرعت چهار كتاب از هنرستان موسيقى و سه كتاب از رديف هاى شادروان استاد ابوالحسن صبا را آموخت و تمام كرد و طى حكمى يكى از بااستعدادترين هنرآموزان كلاس شناخته گرديد.
وى مراحل ترقى و سير و سياحت در آسمان اين هنر بزرگ و بى پاپان و متعالى را خيلى زود پيمود و رسيد به جايى كه خود مدرس شد و از تاريخ 1348 در هنرستان موسيقى ماندانا مشغول تعليم شاگرد گرديد و چون در كارش بسيار ساعى و كوشا و موفق بود، در تاريخ 1353/3/14، طى شماره پرونده 3/ 1692، وزارت فرهنگ و هنر وقت به وى اجازه تدريس ويولن در آموزگاههاى آزاد هنرى كشور را داد و بدين طريق مهر صلاحيت معلمى وى از طرف اين مركز به او ابلاغ شد.
على نوعدوست از سال 1352 نيز، همكارى هنرى خود را در راديو تلويزيون با هنرمندانى نظير: فخرالدين حكيمى نوازنده تار، حريرى نوازنده ويولن، ايرج مهديان خواننده و رضا بهنام آغاز كرد و بيش از 68 آهنگ گوناگون و مختلف از خود به يادگار نهاد.
وى كنسرت هاى متعددى به نفع زلزله زدگان بندرعباس، بوئين زهرا، سالن ورزش جهان پهلوان تختى آبادان و آغاجارى و مؤسسات خيريه و فرهنگى و هنرى اجرا كرد. مشوق اصلى وى غير از علاقه شخصى او به هنر موسيقى، مادر فداكار وى بود كه شب ها در زيرزمين خانه تا صبح پاى تمرين وى مى نشست و او را تشويق مى كرد.
على نوعدوست، هنرمندى متدين است كه سخت پاى بند معتقدات مذهبى خويش مى باشد و هيچگاه به كارهاى ناشايست آن چنانى آلوده نگشت.
فصل سوم
نوازندگان: پيانو، آكوردئون، قره نى، فلوت، ضرب و
خوانندگان
نوازندگان پيانو
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم دينى.
تولد: 1305، مشهد.
درگذشت: 15 آبان 1371، مشهد.
آيت الله مهدى نوغانى، فرزند ميرزا على اكبر نوغانى مؤلف «سه مقاله ى نوغانى» و «دو مقاله ى نوغانى»، پس از تحصيل دوره ى ابتدايى، به حوزه ى علميه ى خراسان پيوست و در مدرسه نواب به تحصيل اشتغال يافت. استادان آيت الله نوغانى به شرح زير بودند: آيت الله على اكبر نوغانى، آيت الله عبدالجواد اديب نيشابورى (اديب اول)، آيت الله محمدتقى اديب ثانى، آيت الله احمد مدرس، آيت الله هاشم قزوينى، آيت الله مهدى اصفهانى خراسانى، آيت الله سيد محمدهادى ميلانى.
در تابستان سال 1333 آيت الله ميلانى به مشهد رفت و ابتدا حدود يك سال در منزل آيت الله مهدى نوغانى اقامت گزيد و از ايشان مدت چهارده سال از دروس آيت الله ميلانى بهره برد و مراتب علمى اش مورد تأييد آيت الله ميلانى قرار گرفت. همچنين به دستور وى امامت جماعت مسجد فاضل را پذيرفت. آيت الله نوغانى خود نيز به تدريس و تربيت طلاب اشغال ورزيد و كتاب هاى المعالم الاصول و مكاسب شيخ مرتضى انصارى را درس مى داد و در كار تدريس جديت داشت. وى مدت بيست و دو سال تفسير تدريس مى كرد و در اين مدت يك بار تفسير تمام قرآن تدريس شد و بار دوم تا آيه ى دهم از سوره «انبياء» تفسير شد، از جمله فعاليت هاى ديگر ايشان تدريس نهج البلاغه، اقامه ى مجالس عزادارى و ذكر مصيبت و قرائت دعاى كميل، تصدى مديريت چند مدرسه علميه و از جمله مدرسه ى باقريه، ايجاد صندوق قرض الحسنه «جاويد» و مشاركت در تأسيس مؤسسه ى خيريه ى حضرت ولى عصر (ع) (انصار الحجة) بود. آيت الله نوغانى در مبارزات عليه نظام پهلوى نيز مشاركت فعال داشت و اعلاميه هايى كه صادر
مى شد، امضاء مى كرد. از نهضت پانزده خرداد 1342 وارد اين مبارزات شد و در حركت انقلاب خراسان سهم مؤثرى داشت. وى همچنين سفرهايى به كشورهاى خارجى (و از جمله كويت) براى تبليغ اسلام داشت.
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 382 ق)، حافظ، محدث، اديب و شاعر. اصل وى از نوقات، از توابع سيستان است. در طلب حديث به خراسان مسافرت كرد و در هرات، مرو، بلخ و ماوراءالنهر حديث شنيد. وى از ابوعبداللَّه محمد بن اسحاق قرشى و حاكم ابوعبداللَّه نيشابورى و ابوحاتم ابن حبان بستى و ابويعلى عبدالمؤمن بن خلف نسفى و محمد بن خيو بن حامد ترمذى و ابى حامد احمد بن محمد بن حسين بوشنجى و عبدالرحمان بن محمد بن علويه ابهرى و ابوسليمان خطابى و ديگران حديث شنيد. دو فرزندش، عمر و عثمان، و نيز على بن بشرى ليثى و على بن طاهر شروطى و حسين بن محمد كرابيسى و قاسم بن عباس صلحى و احمد بن سعيد تونى و جماعتى ديگر از وى روايت نموده اند. از آثارش: «آداب المسافرين»؛ «العتاب» يا «العتاب و الاعتاب»؛ كتاب «التعظة»؛ كتاب «الشيب»؛ كتاب «صون المشيب»؛ «الرياحين» يا «فضل الرياحين»؛ كتاب «العلم» يا «العلم والعلماء»؛ «محنة الظراف فى اخبار العشاق»؛ «معاشرةالاهلين»؛ المسلسلات».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سيرالنبلاء (145 -144/ 17)، لغت نامه (ذيل/ نوقاتى)، معجم الادباء (208 -205/ 17)، معجم البلدان (360/ 5)، معجم المؤلفين (7/ 9 ،266 -265/ 8)، الوافى بالوفيات (91 -90/ 2)، هديةالعارفين (53/ 2).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1322 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، رجالى، مدرس، اديب، نحوى و لغوى. پس از فراگرفتن مقدمات، جهت تكميل آموخته هاى خويش رهسپار نجف گشت و در درس شيخ مرتضى انصارى شركت نمود و از خواص شاگردان شيخ گرديد. او همچنين از محضر ميرزا ابوالقاسم كلانترى نيز استفاده نمود. وى پس از درگذشت شيخ انصارى عهده دار تدريس و بحث و تأليف شد. نهاوندى از علماى بزرگ اماميه در
اوايل قرن چهاردهم قمرى است. او را به كثرت دانش دينى و فقهى ستوده اند و در اصول وى را مؤسس و در پاره اى از مواضع و مباحث اين فن يگانه دانسته اند. وى در نجف در اثر بيمارى وبا درگذشت و در وادى السلام دفن گرديد. از آثار او: «تشريح الاصول الصغير»؛ «تشريح الاصول الكبير»؛ «مقدمة الواجب»؛ كتاب «الطهارة»؛ «الدماء الثلاثة»؛ «مشارق الاصول».[1]
على بن ملا فتح اللَّه نهاوندى نجفى عالمى بزرگ و محققى جليل از شاگردان علامه شيخ مرتضى انصارى و اعلام مدرسين نجف و مجتهدين مسلم و اساتيد بزرگ آن سامان بوده و با اين كمالات معنوى حظى از اين دنياى دنى نداشته و در نهايت فقر و عسرت و در اواخر عمر مبتلا به كسالتهاى گوناگون شده تا در اول ماه ربيع الثانى 1322 در سن هشتادسالگى وفات نمود و در وادى السلام در مقبره مخصوص مدفون گرديد از آثار اوست (تشريح اصول الصغير) و (تشريح اصول الكبير) و نيز كتابى (در طهارت) و كتابى در (دماء الثلاثه).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (301/ 8)، الذريعه (186/ 15 ،185/ 4)، ريحانه (269 -268/ 6)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (1313 -1312/ 3)، معجم المؤلفين (165/ 7).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شاپور نياكان در سال 1305 در نطنز كاشان متولد شد، پدرش كه از شاگردان مرحوم درويش خان بود، تار را به خوبى و شيرينى مى نواخت؛ شاپور هر وقت كه پدرش ساز را به دست مى گرفت و شروع به نواختن مى كرد، قيد هر كارى كه داشت حتى بازى خود را مى زد و با دقت تمام به انگشتان پدرش كه روى سيمهاى تار به سرعت بالا و پايين و به چپ
و راست مى رفت خيره مى شد و از اين كار لذت وافرى مى برد، پدر هم كه علاقه ى فرزند را به اين كار مى ديد او را در فراگيرى و نواختن ساز تشويق و ترغيب مى نمود.
شاپور بيش از شانزده سال از سنش نگذشته بود كه با كمك پدر ويولنى براى خود تهيه كرد و نزد خود شروع به تمرين ويولن كرد و به طور سينه به سينه اين كار را ادامه داد تا توانست گوشه هاى موسيقى ايرانى را به راحتى بنوازد. شاپور نياكان در سال 1323 به تهران آمد و با استادان موسيقى مركز آشنايى نزديك پيدا كرد تا اين كه در سال 1324 با يك پيانيست مشهور آلمانى به نام مستر «ولف» آشنا مى شود و نت را نزد او فرامى گيرد او مدت دو سال از محضر استاد كسب علم موسيقى مى كند و به قدرى در كار خود پيشرفت مى كند كه استاد آلمانى به او مى گويد: «شما در اين مدت به اندازه ى ده سال پيشرفت كرده ايد، از نظر من ديگر احتياجى نيست ديگر نزد من بياييد، با استعداد شگرفى كه در شما مى بينم، در آينده شما يكى از بزرگان موسيقى كشورتان خواهيد شد».
شاپور نياكان بلافاصله به راديو مى رود و توسط مشير همايون شهردار امتحان و قبول مى شود و اركستر شماره پنج راديو را تشكيل مى دهد كه روزهاى يكشنبه و پنج شنبه با شركت فرهنگ شريف، حسين همدانيان، انوشيروان روحانى، ميرفتاح بازرگان، تاكستانى، عماد رام، سلمكى و گلستان برنامه اجرا مى كردند. اولين آهنگى كه شاپور نياكان مى سازد آهنگى بود به نام «طوفان عشق» كه در فيلمى به همين نام خوانده مى شود. شاپور نياكان متجاوز از سيصد آهنگ ساخته كه بسيارى
از اشعار آن را خودش سروده بود و اكثراً آنها را مردم در كوچه و خيابان زمزمه مى كردند و چنان شور و غوغايى به راه مى انداختند كه تا آن زمان نظير نداشت، نياكان براى خوانندگانى چون: منوچهر همايون پور، قاسم جبلى، منوچهر شفيعى، بهرام سير، اكبر جقه، حسن طاووسى، هوشنگ شوكتى و عده اى ديگر آهنگ ساخته و اجرا شده كه بسيارى از اين آهنگها در فيلمهاى فارسى بنا به خواست و سليقه و تقاضاى تهيه كننده ى فيلمها ساخته مى شد. شاپور نياكان، براى تربيت شاگرد و تعليم ويولن، كلاسهايى در خيابان جمهورى (نادرى)، لاله زار نو و بعد در خيابان ژاله داير و شاگردانى را تعليم ويولن داد. او كه ليسانس زبان فرانسه است و شغل اصلى اش فرهنگى است يكى از باسوادترين هنرمندان موسيقى كشور است كه از ذوق و استعدادى سرشار در آهنگ سازى و سلونوازى برخوردار بود و مى رفت تا يكى از بزرگان آهنگساز و سلونواز كشور شود، ولى افسوس كه يك روز به واسطه ى اختلاف با مسئولين راديو و يك مسأله ى خاص عاطفى، ويولن را كنار گذاشت و تمام صفحات و نت آهنگهاى خود را به آتش كشيد و ديگر در جامع عمومى دست به ساز نبرد و آهنگى نساخت، تنها گاه گاهى در محافل دوستان بر اثر خواهش آنها و براى اين كه احترام به درخواست حضار گذارده باشد قطعاتى را براى دوستانش مى نوازد. شاپور نياكان كنسرتهايى به نفع بيماران به خصوص بيماران سرخه حصار و ابوحسين ترتيب مى داد كه خودش در اين كار پيشقدم مى شد. نياكان، پس از ازدواج صاحب سه فرزند دختر شد به نامهاى شبنم، مريم و رويا كه هر سه تحصيل كرده و مانند
پدر خود با ذوق و هنرمند و هنردوستند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آ. پرويز نى داود، يكى ديگر از خانواده ى هنرمند نى داودها است كه به سال 1322 خورشيدى در تهران متولد شد و پس از طى تحصيلات ابتدايى و توسطه جهت گذراندن دوره ى ليسانس زبان و ادبيات انگليس، در دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت كه يك سال و نيم از دوره ى فوق ليسانس همين رشته را در ايران و بقيه را در دانشگاه سوربن پاريس به پايان برد.
فعاليت هاى هنرى وى، ابتدا با «گروه ادب امروز» كه از برنامه اول راديو پخش مى شد آغاز گرديد سپس در برنامه دوم راديو «آدينه آدينه» و «چشم انداز» ادامه پيدا كرد. از وى تاكنون كتاب هاى: «تك درخت»، «تقلاى ماهيان در تور»، «مشاهير ادب معاصر و مجموع مقالات راديويى» چاپ و منتشر گرديده است.
آ. پرويز نى داود شاعر، نويسنده، مترجمى است كه به موسيقى نيز آشنايى دارد و اين هنر را نزد هنرمند ارجمند و باارزش عباس زندى فراگرفته است.
شعر و موسيقى ايرانى از زمانى كه تاريخ اين ملك و ملت به وجود آمد با هم درآميختند و در يكديگر ادغام گرديدند به طورى كه ما مى بينيم شعر رودكى، مولانا، اميرخسرو دهلوى، سعدى و حافظ و ساير بزرگان علم و ادب ايران زمين موسيقى است، شاعر و ترانه سراى ايرانى بايد از موسيقى اطلاع داشته باشد در غير اين صورت مثل آنهايى كه ما سراغ داريم مى بينيم كه شاعر و ترانه سراى بى اطلاع از علم موسيقى، روى گوشه هاى شاد كلمات غم انگيز و روى موسيقى غم انگيز نشاطانگيز گذاشته است و اين بر اثر آشنا نبودن وى با گوشه ها و مقامات
موسيقى ايرانى بوده است.
درك قابل قبول در محضر استادان هنر موسيقى و شعر، براى اطلاع از رديف هاى موسيقى و وزن و قافيه در شعر خود يك هنر است. هنرى كه كمتر در اشخاص وجود دارد زيرا اطلاع در اين زمينه، به اصطلاح داشتن گوش موسيقى و شناخت مضامين شعر، مطالعه و كارى طولانى را طالب است. متأسفانه به علت زندگى ماشينى كمتر مى توان به اين امور پرداخت و آنها كه عمر و گوهر وقت خويش را صرف شناخت موسيقى سنتى و اصيل ايرانى و رديف ها و دستگاه ها مى نمايند، اندكند.
در شعرشناسى مطالعه متون شعر قدما و معاصرين يكى از لازمات است و آموختن صور شعر فارسى، وزن و قافيه و طبع حساس مى تواند كمك مؤثرى براى طالبان اين راه باشد. چه روزها كه نگاه آرزومند و چشمان مشتاق بر دفاتر شعر دوخته مى شود و چه ساعاتى كه هنگام اجراى برنامه استادان موسيقى، همنشين و صحبت آنان، عشق و نياز مى گردد. ذوق و شور و نشاط زندگى عادى را از ياد مى برد و والائى و اعتقاد را در انسان تقويت مى نمايد.
در دفتر آ. پرويز نى داود، در سروده هاى او كه رنگ احساس تند و عشق و علاقه به ادب پارسى از آن احساس مى شود، خواننده گرامى مضمون را پر از چاشنى احساس و مهربانى و عشق مى يابد. اينجاست كه در اشعار نى داود گهگاه قوافى و رديف و وزن فداى معنى مى گردد و هرچه هست بيان حالات دلنشين يك مضمون زيبا و گويا است.
در سينه دلى پرشور و در ديده اشكى؛ در انگشتان و قلم خويش ميلى براى انتقال اين احساس به روى كاغذ.
براى مثال:
مرا صدپاره كن آن گه برويان
پس
از روئيدنم آن گه بسوزان
(به چشم مرحمت سويم نگه كن)
(شفيع جرم من را خويشتن كن)
اينجاست كه سنگ مى شكند و از دل خارا آب زلال بيرون مى آيد و يا:
پاى به پيش و دل به پس
با چه دلى سفر كنم؟
پا به جلو نمى رود
ره ز چه پشت سر كنم؟
از سفرى كه رفته اى
دوباره با شعر بيا
ز بوى گل خبر بده
تا همه را خبر كنم
بگو كجا شكفته اى
خاطر خوب نازنين
اگر به غنچه رفته اى
تا خود گل سفر كنم
پرويز نى داود، سالهاست در موسيقى ايران كار مى كند، شاگردى شيفته است و هرگز اين شيفتگى و عشق را پنهان نمى كند، كه گاه سروده هاى خويش را در دستگاه «دشتى» و «سه گاه» و «افشارى» و غيره مى خواند و با صدا ساز خويش نوا سر مى دهد.
اين شيدائى و عشق حرفها دارد و تسليم محض است:
من چرا آشفته باشم، عاشق و آسيمه سر
من همين از ابتداء كار نهائى مى كنم
و يا:
نهاده ام به دلم نام تو را و مى دانم
كه دل نماند و اين نام بر دلم ماند
او در بارگاه احساس، خادمى صديق است و در اين درگاه، روح و جان را فدا مى كند و بى اختيار مى گويد:
عمريست به حسرتكده عشق مقيمم
خونابه هر زخم و فرياد نسيمم
وطن (اشك معشوق)
مرا در چشم پاكت غرق گردان
چو تندر كن، چو رعد و برق گردان
تمام هستى من را بسوزان
چو پيراهن مرا بر خود بپوشان
داشتن احساس لطيف يكى از بارقه هاى انسانى اشت، طبايع حساس زودگذر دگرگونى در جان و دل احساس مى كنند و اين وديعه ى خدادادى را پرويز نى داود به خوبى دارا است.
آنگاه كه از ايران، اين عشق هميشگى و والاى او سخن به ميان مى آيد غم اشك را بر ديدگانش تماشا مى كنى، اينجا، به حقيقت پاكباز است. اين
ديار را دوست دارد و معتقد است در ايران به دنيا آمده، در اين محيط رويش يافته به خدا و خاك وطن نيز عشق مى ورزد.
از صداى آه ما شام غريبان ساختند
از دعاى نيمه شب برگشته مژگان ساختند
آنقدر يوسف صفت، اشك نجابت ريختيم
تا زليخا گونه، آن چاه زنخدان ساختند
شور اشك ما چنان بر گونه ات زيبا فتاد
كز وجودت سبزه و ابر فراوان ساختند
گر چو پروانه به گرد شمعها ما نيستيم
شمعها را پس چرا سر در گريبان ساختند؟
آنقدر ما آفرين گويان، تو را بنواختيم
تا ز اندام خوشت، سرو خرامان ساختند
از نهاد وامق عاشق، دوصد اندوه و آه
بهر عذرا سينه و چاك گريبان ساختند
آه شيرين دامن فرهاد را در خون كشيد
بيستون را لاله زار و هم بيابان ساختند
بسكه من با تو ز شعر نيلگونه دم زدم
از دو چشمت نرگس و ياقوت الوان ساختند
انتظار تلخ من، از حد طاقت دور بود
زين سبب از طاقتم يعقوب كنعان ساختند
از پريشان حالى اشعار (نى داود) بود
كان دو زلف نسترن بو را پريشان ساختند
در ديدار او بخشندگى، نيكى مى يابى و اين حالت بهشتى است كه جز در طبايع حساس و دلهاى پاك پديد نمى آيد. به همين دليل مى گويد:
اگر خون تن گل نيست در اشك دل عاشق
چرا ننشسته بر گل، عمر پرپر مى كند شبنم؟
تفحص در كتاب هاى گذشته و اشعار سروده توسط آ. پرويز نى داود، در دهه 70 -60 نشانگر پيشرفت او در كار شعر، با احساس و عواطف عميق ميهنى و ملى است. او ترانه هايى بس زيبا را با موسيقى درآميخته و آثارى جالب و شنيدنى بوجود آورده است و از غناى روحانى موسيقى در اوج بخشيدن به اشعار و استعارات استفاده مى كند.
او نمايان سازنده پيوند شعر و
موسيقى با هم است و با اين نگرش لطف اشعارش را بيشتر مى نمايد. براى نى داود، توفيق در سرايش اشعار خوب و التفات به موسيقى را از درگاه خدا آرزومندم و اميد كه در راه عشق و آرمان خود موفق باشد زيرا او را بايد شيداى موسيقى، عاشق عشق و ارادتمند شعر ناميد.
قطعه شعرى را كه در ذيل از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد، آقاى پرويز نى داود فى البداهه براى حقير سروده اند:
«كنار اهل درد»
(نصيرى فر) كنار اهل دردى
كتاب اهل دل را مى نوردى
و اهل درد دل مى داند و بس
كه از عشقت به اهل دل چه كردى
هميشه گفته و پيوسته گويم
كه تو آزرده دل خود اهل دردى
چرا دنبال سيم و زر نرفتى
چرا جز كار دل كارى نكردى؟
تو همچون من ز مهرى بى نصيبى
كه اين سان در قلم اندوه كردى
تو همچو من ز عشقى داغدارى
كه اينسان ناله و فرياد كردى
شنيدم دوش كه (نى داود) مى گفت
(نصيرى فر) كنار اهل دردى
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرتضى نى داود، در خانواده اى موسيقى دوست، در تهران چشم به جهان گشود پدرش «بالاخان» نوازنده ى تنبك بود. مرتضى در سن پنج سالگى، نزد خود با تار آشنا شد و با زحمت، نواهايى از آن استخراج مى كرد. پدرش به استعداد او پى برد و فرزند را نزد اساتيد زمان به آموزش گذاشت. نخست نزد دو تن از تارنوازان گمنام به مدت كوتاه و سپس نزد ميرزا حسينقلى، بزرگترين استاد زمانه به شاگردى رفت. محيط خانواده نى داود محيط آرامى آكنده از ساز و موسيقى بود به خصوص جو آن زمان كه خالى از هرگونه موسيقى مبتذل و وارداتى بود، در پرورش ذوق وى سهم بسيار داشت. نى داود پس از
گذراندن دوره رديفهاى ميرزا، نزد بهترين شاگرد او درويش خان رفت و كار خود را ادامه داد. نى داود جوان، بهترين و محبوب ترين شاگرد درويش شد و ضمن اتمام دوره ى كلاسهاى وى، سرپرستى قسمتى از اداره امور كلاس را به عهده گرفت و طى سالها، به دريافت سه مدال از دست درويش، خان نائل شد (مس، نقره و طلا).
بالاخان مايل نبود كه موسيقى، پيشه ى آينده ى نى داود شود ليكن موسيقى، تا سالها پيشه ى اصل هنرمند جوان شد و برادرانش، موسى و سليمان (كه چندى پيش فوت كرد) نيز همراه او بودند. طى مجالست با هنرمندان در محافل مختلف، با نوازندگان ارزنده ى ديگرى آشنا شد كه بعدها جزو دوستان و همكاران هنرى او شدند؛ نى داود جوان پس از چند سال، كلاس تعليم تار را در خانه ى خود به خصوصى داير كرد و به تعليم شاگردان پرداخت. از خصوصيات منحصر به فرد او، غريزه ى قوى او در كشف استعدادهاى جوان و ناشناخته بود و تعليم آنان. قمرالملوك وزيرى، غلامحسين بنان، ملوك ضرابى و چند تن ديگر از كسانى هستند كه قسمتى (يا همه) از رشد و ترقى خود را مديون مساعى نى داود هستند. در اين سالها، او به همراه قمرالملوك وزيرى كنسرتهاى متعددى در تهران، شيراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرد و در همدان به همراه عارف قزوينى كنسرتهاى متعددى داد كه بسيار مورد توجه واقع شد. نى داود جوان در حدى از رشد و تعالى بود كه اساتيد كهنسال و زبده ى موسيقى نيز با رغبت همراه وى مى نواختند و كنسرت مى دادند (از جمله: طاهرزاده، حاج خان، نايب اسداللَّه و درويش خان) در تهران، همراه با پيانوى مرتضى محجوبى
و آواز تاج اصفهانى كنسرتى از طرف روزنامه ى ناهيد داد و تاج در حضور فرخى يزدى مدير روزنامه طوفان اين شعر فرخى را بخواند و آواز اين طلبه ى جوان بسيار مورد توجه واقع شد:
فرخى از زندگى خوش است به نانى
گر نرسد آن هم اضطراب ندارد
هنگام وفات درويش خان نيز به همراه پيانوى مرتضى محجوبى و آواز دوامى و طاهرزاده، كنسرتى به ياد درويش داد. از سال 1307 كه دوباره ضبط صفحه در ايران رواج يافت، نى داود صفحاتى از خود به يادگار گذاشت كه بسيار از آنها ماندگارترين آثار در موسيقى ايرانى هستند. غير از تكنولوژى هايش، مهمترين صفحات او همراه آواز قمرالملوك وزيرى است، غير از اينها، نى داود چندين تصنيف از عارف را به همراه قمر در اين صفحات خوانده است و نظر به اين كه اين تصانيف در زمان عارف پر شده است، از لحاظ درستى اجرا، اصيل تر و معتبرتر از اجراهايى است كه در سالهاى بعد از اين آثار شد (از جمله: «گريه كن كه گر» در مايه دشتى كه بايد كلنل محمدتقى خان پسيان سروده شده است. كو «چه شورها» در شور). در اين صفحات (كه بسيارى از آنها دوباره با آواز ملوك ضرابى كاشانى ضبط و منتشر شد) ويولن موسى خان نى داود: ضرب رضا روانبخش و پيانوى مرتضى محجوبى، ساز نى داود و آواز قمر همراهى كرده است. از زيباترين تصانيفى كه در آن دوره حاصل اين همكارى بود، تصنيف دشتى «آتشى در سينه دارم جاودانى» است كه شعر آن از پژمان بختيارى است.
نى داود، پس از تعطيل كلاس خود در خيابان ناصريه (ناصر خسرو امروز)، با اجازه وزارت فرهنگ آن روز، در كوچه بختيارى ها در
خيابان علاءالدوله (فردوسى امروز) مدرسه اى داير كرد كه آن را به ياد استاد خود، مدرسه درويش ناميد. در اين مدرسه، تار و سه تار، ويولن و آواز تدريس مى شد. نى داود با نيروى بسيار و دلسوزى به كلاس تدريس پرداخت و تا سالها، تا زمانى كه ضعف و پيرى بر او غلبه نكرده بود به كار تدريس ادامه مى داد. معروفترين كسانى كه در اين مدرسه به تعليم موسيقى پرداختند و يا معلومات خود را تكميل كردند عبارتند از: قمرالملوك وزيرى و ملوك ضرابى كاشانى (آواز)، حسن عذارى (استاد تار و موسيقيدان بنام آذربايجانى)، ارسلان درگاهى (سه تار)، حسين سنجرى (تار). لازم به تذكر است كه ويولن در اين مدرسه به شيوه كمانچه كشهاى قديم تدريس مى شد و طرز آموزش و نواختن، همان روش حسين خان اسماعيل زاده و عليرضاخان چنگى بود.
از سال 1319 كه راديو افتتاح شد، وى به همراه بزرگانى چون: صبا، قمر، محجوبى، شهنازى، درگاهى، روانبخش، سماعى و ديگران به نوازندگى پرداخت. اما هيچگاه از راديو و طرز اداره آن تشكيلات راضى نبود و عاقبت از آنجا بيرون آمد و ديگر به راديو بازنگشت و تا سالها، عليرغم عدم رضايت باطنى او، از نوارهاى سابقش استفاده مى شد. در سالهاى بعد، نسل جديدى از تارنوازان و سه تار نوازان به جاى او و شهنازى و درگاهى آمدند كمه مشهورترين آنها جليل شهناز، احمد عبادى، لطف اللَّه مجد و فرهنگ شريف هستند. نسل جديدى كه همراه با خود، شيوه اى از نوازندگى را آوردند كه با قدما تفاوت بسيار داشت.
نى داود در اين سالها، از آنجا كه ديگر در اداره راديو كارى نداشت و مدرسه موسيقى او نيز به خاطر غيرانتفاعى بودنش، كفاف
تأمين معاش او را نمى كرد، به تجارت پردات و فعاليت خود را در زمينه موسيقى به همان مدرسه منحصر كرد، روش تعليم او در مدرسه همان روش تدريس ميرزا حسينقلى و درويش بود و مبانى آموزش و اجراى موسيقى سنتى، دقيقاً همان بود كه نى داود خود در كودكى و جوانى از اين اساتيد آموخته بود. در آن سالها، او و چند تن ديگر مانند: سعيد هرمزى، نورعلى برومند، سليمان اميرقاسمى، عبداللَّه دوامى، ارسلان درگاهى كسانى بودند كه آرام و بى صدا، شيوه ى قديم را حفظ كردند و تعليم دادند. مرتضى خان نى داود در فاصله سالهاى 1325 -1355 عملاً ديگر در راديو و سازمانهاى دولتى مربوط به موسيقى ظاهر نشد و فقط دو سه بار به دادن كنسرت پرداخت كه آخرى آنها در مرداد سال 1338 به ياد قمرالملوك وزيرى بود.
مهمترين خدمت نى داود، ضبط رديفهاى موسيقى ايران در نوار است كه از مهمترين مراجع براى پژوهش موسيقى سنتى به شمار مى آيد. در دهه 1350 راديو از او دعوت به اين كار كرد. نى داود با وجود كهولت سن، پذيرفت و طى ماهها كار، تعداد 297 نوار آماده شد كه شامل تمام محفوظات اين پير استاد بود از آموخته هايش. و شامل گوشه هايى مهجور كه اكثر موسيقيدانان ميانسال و جوان ايرانى را با آنها آشنايى نبود. جالب توجه اين كه نى داود، با اين كه از طرف مسئولين راديو اصرار فراوانى شده، در قبال اين زحمت طاقت فرسا هيچگونه هديه و پولى را نپذيرفت و اظهار داشت: «من براى وطنم ايران اين كار را كرده ام... دلم به همين خوش است. ديگر موسيقى ما نمى تواند پايمال بدخواهان شود».
در اواخر دهه ى 1350، استاد پير به
همراه فرزند و خانواده ى خود به خارج از كشور مهاجرت كرد و اكنون نيز در آن سوى آبها، به ياد ايران و موسيقى است و هنوز مى نوازد، با موسيقى و براى موسيقى زنده است و مى گويد اگر روزى دستهايم از كار بيفتد، خواهم مرد. مرتضى نى داود، از لحاظ ارزشيابى موسيقيايى، يك نوازنده ى كامل العيار موسيقى سنتى ايران است و ادامه ى منطقى راه افرادى چون: آقا غلامحسين، ميرزا حسينقلى و درويش خان. هرگاه صفحات نى داود شنيده شود اين پيوستگى عميق و ريشه دار بيشتر مشخص مى گردد. از امتيازات خاص نى داود در نوازندگى، پنجه و مضراب بسيار پرقدرت است كه در بين نوازندگان هم عصرش به ندرت نظير او يافت مى شود. به خصوص در نواختن ضربى ها كه نى داود در آن، مهارت كاملى را داراست (به خاطر فراگيرى تنبك در حين آموزش كه از اركان آموزش موسيقى سنتى در قديم بوده است). ايمان او به مبانى موسيقى سنتى و اجراى اصيل و درست آنها است و پرهيز از اختلاط كوركورانه موسيقى غربى با ايرانى و پرهيز شديدتر از بدعت گذاريهاى نابخردانه در نوازندگى. در تصنيف سازى و ساختن پيش درآمد، چهار مضراب و رنگ نيز نى داود تابع قدما است و ساخته هايش در سبك درويش خان و ركن الدين مختارى است ولى از لحاظ ارزش و زيبايى، همطراز بهترين آنها نيست. خلاقيت و سازندگى او هنوز هم ادامه دارد و جاى آن است كه اين نواها از طرف نزديكان او به درستى ثبت و ضبط شود و به يادگار بماند. و سخن آخر، آنچه كه نى داود را جانشينى خلف براى درويش مى سازد، اخلاق انسانى و نجابت عظيم اوست كه همواره مورد نقل و تأييد اساتيد موسيقى بوده
است. خوشرويى، حوصله ى زياد، عزت نفس و مناعت طبع او به خصوص هنگام كنسرتهايش (كه همه ى آنها به نفع امورات خيريه و ايتام بود) و عدم استفاده مادى از مدرسه اش، آن هم در زمانى كه موسيقى را وسيله اى براى تجارت قرار مى دادند، وى را در اين جايگاه رفيع مستحكم تر مى سازد!.
(1369 -1280 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. پدرش از نوازندگان ضرب و موسيقى بود. وى ابتدا تار را بدون استاد مى نواخت و سپس نزد رمضان خان ذوالفقارى و آقا حسينقلى شاگردى كرد، آنگاه به مكتب درويش خان رفت و از آن استاد بهره ها برد و حتى موفق به دريافت مدال مخصوص تبرزين گرديد. مرتضى خان مانند پدر، موسيقى را شغل خويش قرار داد و كلاس آموزش تار داير كرد. وى آهنگ هاى زيادى مانند پيش درآمد، تصنيف و رنگ به سبك استادش، درويش خان ساخته است. نى داوود در خيابان علاءالدوله (فردوسى كنونى) مدرسه اى داير كرد و نام آن را به ياد استادش، درويش نهاد. در اين مدرسه تار، سه تار، ويولون و آواز تدريس مى شد. از معروفترين شاگردان آن مدرسه، قمرالملوك وزيرى و ملوك ضرابى كاشانى در آواز، حسن عذارى و حسين سنجرى در تار و ارسلان درگاهى در سه تار را مى توان نام برد. وى همراه قمرالملوك كنسرت هاى متعددى را در تهران، شيراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرده است. پس از افتتاح راديو تهران همراه ديگر هنرمندان در آنجا به نوازندگى پرداخت. مهم ترين خدمت نى داوود، ضبط رديف هاى موسيقى ايران در نوار است كه از مهم ترين مراجع براى پژوهش موسيقى سنتى به شمار مى آيد. او به دعوت اداره ى راديو حدود دويست و
نود و هفت نوار را طى ماهها تلاش آماده كرد كه شامل تمام موسيقى ايرانى و دستگاه ها و گوشه ها و رديف ها بود. از امتيازات خاص نى داوود در نوازندگى، پنجه و مضراب بسيار پرقدرت اوست. او همچنين با عارف قزوينى آشنا بود و در آخرين كنسرت وى با نام «نامه ى عارف» نوازندگى كرد. نى داوود تصانيفى نيز در دستگاه هاى ماهور، شور، سه گاه و ابوعطا دارد. وى سرانجام در آمريكا درگذشت.[1]
«مرتضى، نزن، بس كن كه بيچاره شدى!»
اين سخنانى بود كه بالاخان پدر استاد مرتضى نى داود، وقتى به او گفت كه در طبقه پائين خانه نشسته بود و صداى ساز زيباى استاد را كه در طبقه بالا مى نواخت مى شنيد.
راستى آيا كسى كه وارد عالم هنر مى شود، بيچاره مى شود!؟
آيا رمانتيسم يا احساس گرائى هم همين حرف را مى زند؟ جواب دوگونه است:
آرى: يعنى هنرمند فنا شده قرن خويش است زيرا به دنبال احساس خويش مى رود!
و نه: چه اگر هنرمند، هنر را وارد زندگى خويش نكند و فقط از كنارش رد شود، بيچاره نمى شود، هم هنرمند است و هم اهل زندگى!
در حقيقت در خانواده نى داود كسى نيست كه اهل هنر نباشد، بالاخان نى داود «ضرب»، خانم جان نى داود «تار»، موسى نى داود «ويولن»، مرتضى نى داود «تار»، ابراهيم نى داود «ويولن و سنتور» اسماعيل نى داود «آواز و تئاتر» آقابابا نى داود «تئاتر و آواز»، و مژگان نى داود «هنرمند و موسيقيدان» و حقير (پرويز نى داود) مترجم، شاعر نويسنده و موسيقى شناس؛ ولى در اين سيطره ى شعر، بقيه را تحت الشعاع قرار داده است يا به لفظى ديگر هنر در اين خانواده موروثى است و مرتضى خان نى داود رهبر احساسى و هنرى اين خانواده است. چه او به دنبال هنر نرفته
است، هنر را به دنبال خويش كشيده است.
او ساز نمى زد، او ساز را نوازش مى كرد و اين چنين بود كه پرندگان آسمان بى اختيار پاى سازش مى نشستند و مى خواندند!
نگارنده زمانى نزد استاد رفتم و به ايشان گفتم روى تمام آهنگهاى شما شعر مى گذارم، شعر دوباره، ولى ايشان با خضوع گفت، من روى تمام اشعار شما آهنگ مى گذارم و همانجا روى شعر «فراق تو» آهنگى در دستگاه افشارى گذاشتند. و اين همزمان بود كه من كتاب «تقلاى ماهيان در تور» را به ايشان تقديم نمودم.
«فراق تو»
اى فراق تو همه بى سر و سامانى من
كه خداى تو شد اين زندگى فانى من
سر زلف تو كه برشانه من ريخت چو بيد
خود پريشان شد اين داغ پريشانى من
آنقدر گريه پنهان به شبستان كردم
كه عيان شد به همه گريه پنهانى من
اين همه سيل (خزان) كز نگهت مى ريزد
ترسم آخر بشود باعث ويرانى من
ساز (مرتضى) كه بر بركه شعرم بنشست
(نى داود) برآمد ز سخن دانى من
استاد مرتضى نى داود، با تمام شخصيت هنرى خود، ساليان دراز با استاد فرامرز پايور به راديو ايران رفتند كليه گوشه هاى موسيقى سنتى ملى ايران را تدوين كردند و اين گنجينه ى گرانبها هم اكنون يكى از ذخائر هنرى ايران است.
وقتى كه مسئول موسيقى وقت راديو، مرا در كريدورهاى راديو ديد، به من گفت كه چكى جهت استاد آماده است، لطفاً به استاد اطلاع دهيد كه آن را دريافت كند و من اين حرف را به ايشان زدم، استاد گفت «اين هنر را من از ملت و وطن عزيزم ايران گرفته ام و به همين ملت و آب و خاك هم تحويل مى دهم، احتياجى به دريافت وجه براى اين خدمت نيست. من در قبال
اين هنر، محبوبيت نزد مردم كشور بدست آورده ام و اين كافى است.»
آهنگ هايى كه از ايشان جهانى شده است، عبارتند از: پيش درآمد اصفهان»، «موسيقى متن سريال تلويزيونى هزار دستان»، «مرغ سحر»، «آتشى دارم به سينه جاى دل» كه همگى اقبال همه جا گير يافته اند.
نگارنده شعر دوباره اى روى آهنگ تصنيف «مرغ سحر» ساخته ام كه به موقع تقديم مى دارم كه اين شعر، زندگى سازنده آهنگ را در بر دارد.
ايشان در برحه اى از زمان زيست كه همه نوع فساد امكان داشت هنر و هنرمند را ببلعد، او نه اهل فساد اخلاقى بود، نه اهل فساد جسمانى، نجيب زيست و بااصالت، نه مى گسارى كرد، نه بوالهوسى.
او سبك (نى داود)، يعنى بداهه نوازى و ظريف نوازى را از مرزهاى ايران خارج كرد، او ديگر نى داود نبود، نى داود ما بود و مرتضى ما.
«بوى ايران عزيز»
بوى ياران، بوى شبنم، بوى سيلا مى دهى
بوى عشق و شور و مستى، بوى رؤيا مى دهى
اين نگه پهلو به زيبايى دريا مى زند
بوى ساحل، بوى موج و بوى دريا مى دهى
بوى يك صحرا شقايق بوى عطر نسترن
بوى پونه روى شادابى صحرا مى دهى
اين محبت تار و پود هستى ام بر باد داد
تار و پود هستيم، بوى فريبا مى دهى
بهر من كه غربتى ديرينه دارم در زمين
بوى ايران عزيزى، بوى صهبا مى دهى
اشك شوقى، شوق اشكى، يك كتابى از غزل
اشك شوق شعر من، بوى غزل را مى دهى
بعد از آن سوسن كه در دستم به يادت مانده بود
بوى ديدن، بوى يك لحظه تماشا مى دهى
بوى مهتاب شبانه، بوى عطر نسترن
بوى يك لحظه تعمق روى زيبا مى دهى
بوى شب بو زير باران، بوى پونه زير اشك
بوى وامق، بوى مريم، بوى عذرا مى دهى
بعد از آن شعرى كه خون و هستى و عشق من است
بوى (نى داود)
يا ساز نكيسا مى دهى
به استاد مرتضى نى داود
«در آغوش وطن»
مصيبت نامه عشقم، كلامم بوى گل دارد
مگو اين نامه را بفكن، مگو اين نامه را تاكن
ورق ها دارد اين دفتر، شرر دارد به هر سطرش
كتاب عشق را بگشا، دمى اين نامه را واكن
ز بس غم دارد اين دفتر، قلم مى سوزد از شرحش
براى هق هق گريه، دو چشمت را مهيا كن
جراحت زار عشق است اين، قلم چون تيغ مى برد
بخوان اين دفتر و گاهى، غرورم را تماشا كن
دورن كلبه تنهائى، ميان راه ناراضى
به غربتگاه بى زارى، وطن آغوش خود واكن
به جاى خون، تويى جارى درون كلبه قلبم
اگر بيهوده مى گويم مرا در شهر رسوا كن
اگر صدبار ميرم من، از آغوش تو برخيزم
اگر خاكى شوم هر دم، تو با عشق خود احياء كن
درون اشك پنهانم، چو بو بر تار موى تو
اگر پنهان شوم در اشك، مرا چون زلفت افشاء كن
ز هر داغى كه از چشمم به يادت اشك مى گردد
تجسم از تو مى گيرد، بيا با اشك امضا كن
ندارم قلب آزردن، كه اين دل شبنم صبح است
نگاه ملتمس بنگر، نگه با چشم بينا كن
به هر مژگان قل دارم و جوهر اشك چشم من
دوات چشم من بنگر، نه بنگر، نه شعرم را ز سر واكن
به ساز مرتضى بنشين، به شعر نازكم گفتم
عراقى مى زند امشب، تو (نى داود) انشاء كن
تو از مرغ سحر دم زن و يا از (ماه من) امشب
به شعر رامتين اينك، نوا چونان نكيسا كن
«ساز نى داود»
به مناسبت بزرگداشت استاد مرتضى نى داود
در شهريور سال 1369
فته ها آن ساز زيبا با من بيمار كرد
آه از آن روزى كه شعر من تو را بيدار كرد
خفته بودم با دلى آرامتر از ماهتاب
ساز تو مهتاب احساس مرا بيدار كرد
سرو سبز شاعر آزاده و
گيسوى بيد
ساز تو برقى زد و اين هر سه را هشيار كرد
«مرتضى» از بسكه سازت بر دلم آتش زده
خود تمام هستى سرد مرا تبدار كرد
شعر (نى داود) زد بر فغان اى هم دلان
ساز اين دلداده، صدها فتنه در اسرار كرد
موسيقيدان.
تولد: 1280، تهران.
درگذشت: 9 مرداد 1369، لس آنجلس (آمريكا).
مرتضى نى داود فرزند بالاخان نوازنده ى تنبك، با شركت در دوره هاى قاسم قلى با موسيقى آشنا شد. سپس غلامحسين خان درويش مشهور به درويش خان به وى موسيقى تعليم داد. پس از اتمام دوره ى كلاس هاى وى، سرپرستى قسمتى از اداره ى امور كلاس را به عهده گرفت و طى سال ها، به دريافت سه مدال از دست درويش خان نايل شد (مس، نقره و طلا).
مدت ها به طور خصوصى تدريس مى كرد. در اين سالها او به همراه قمرالملوك وزيرى، كنسرت هاى متعددى در تهران، شيراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرد و در همدان به هماره عارف قزوينى كنسرت هاى متعددى داد. نى داود جوان به حدى رشد كرده بود كه اساتيد كهنسال موسيقى نيز با رغبت همراه وى مى نواختند و كنسرت مى دادند.
از سال 1307 كه دوباره ضبط صفحه در ايران رواج يافت، نى داود صفحاتى از خود به يادگار گذاشت كه بسيارى از آنها آثار ماندگارى در موسيقى ايرانى هستند. از زيباترين تصنيف هاى آن دوره، تصنيف دشتى «آتشى در سينه دارم» است كه شعر آن از پژمان بختيارى است. نى داود، پس از تعطيل كلاس خود در خيابان ناصريه (ناصر خسرو امروز)، با اجازه ى وزارت فرهنگ آن روز، در كوچه بختيارى ها در خيابان علاءالدوله (فردوسى امروز) مدرسه يى برپا كرد كه آن را به ياد استاد خود، مدرسه درويش ناميد.
مجوز مدرسه توسط رييس فرهنگ صادر شد. در مدرسه آواز و تار و سه تار
و ويولن تدريس مى شد. سال ها در اين مدرسه تدريس مى كرد. از جمله كسانى كه در اين مدرسه درس خواندند: قمرالملوك وزيرى و ملوك ضرابى كاشانى (آواز)، حسن عذارى (استاد تار و موسيقى دان به نام آذربايجانى)، ارسلان درگاهى (سه تار)، حسين سنجرى (تار). لازم به ذكر است كه ويولن در اين مدرسه به شيوه كمانچه كش هاى قديم تدريس مى شد و طرز آموزش و نواختن، همان روش حسين اسماعيل زاده و عليرضا چنگى بود.
در راديو ايران از بدو تأسييس نيز يك برنامه داشت كه در آن موقع برنامه ها زنده بود. ده سال متوالى در راديو كار مى كرد. حتى در شب افتتاح راديو افتخار شركت در برنامه هاى موسيقى را داشت. سپس بازنشسته شد و بعد وزارت اطلاعات از وى دعوت كرد تا از موسيقى ايرانى يعنى محفوظاتش نوار تهيه كند. مدت يك سال و نيم طول كشيد تا 297 نوار از تمام موسيقى ايران و دستگاه ها و گوشه ها و رديف ها تهيه شد. اين كار در سال 1355 تمام شد. وى در اواخر اين دهه به خارج از كشور مهاجرت كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] ادبستان (س 1، ش 8، ص 62)، استادان موسيقى (70)، تاريخ تحول ضبط موسيقى (342 ،307 ،257 ،240 ،239 ،222 ،207 -206 ،202 ،196)، تاريخ موسيقى (488 -487/ 2)، سرگذشت موسيقى (443 ،441 -438 ،406/ 1)، سيماى هنرمندان (30 ،27 -26 ،21 ،19/ 1)، كلك (س 1، ش 5، ص 129 -128)، مردان موسيقى (291 -284/ 4 ،38 -34/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در خانواده بالاخان موسيقيدانان سرشناس و بزرگى ظهور كردند كه به موسيقى ايران خدمات بزرگى و شايسته اى انجام دادند.
استاد
موسى نى داود، در خانواده بالاخان موسيقى دان سرشناس به دنيا آمد و نياى او از اساتيد هنر و فن موسيقى روزگار خود بود.
وقتى دست به ساز مى زد شيفتگان موسيقى ايرانى را شيفته ساز و هنر خود مى كرد. انگيزه استاد موسى نى داود، عشق پاك از دست رفته بود، چه در دوران پيرى با لرزه انگشتان وقتى كه آرشه به دست مى گرفت و مى نواخت، ديگر دست ها و انگشت ها ارتعاش نداشت، اين است جذبه عشق.
حاصل اين عشق بى سرانجام پيش درآمدى بود در دستگاه چهارگاه كه اين آهنگ را به تمام شاگردان خود ياد داده بود.
استاد عاشق بود... چه پرويز نى داود نيز در همين باره بعدها اين عشق را سروده بود.
بى تو هرجايى كه يك لحظه نگه را دوختم
ناله مى آيد، ز حسرت بسكه خود را سوختم
بى تو هم در بوستان، با بوستان در گلستان
هم به اينجا، هم به آنجا هم هرجا سوختم
و نيز اين شعر ديگر را براى اين عشق بى سرانجام:
مى برندش تا عروج خوش نواى كهكشان
(هر كه با نان جوينى از نعمت الوان گذشت)
مى دهندش آب خضر و زندگى جاودان
هركه با چشمان تر از گردش دوران گذشت
مى دهندش حورى و غمان، شفاهاى (شفا)
هركه با درد و فغان از نعمت درمان گذشت
از زلخا دست شستن كار هر آزاده نيست
اى خوش آن كس كو بسان يوسف كنعان گذشت
يا چو حافظ بگذر از آسايش كون و مكان
يا چو (نى داود) كو از نرگس جانان گذشت
پيش درآمد چهارگاه كه به نام «عشق بى حاصل» با شعر خانم دكتر نسرين خزاعى مزين شده، با تنظيم استاد مرتضى نى داود به اجرا درآمده و عرضه گرديده است.
همين دختر بااستعداد، شاگردى بين شاگردهاى استاد موسى نى داود بود و استاد را به سختى تحت تأثير استعداد خويش
قرار داده بود.
ناگاه محبوب به يك سفر اجبارى فراخوانده شد، در حالى كه تمام درس هاى موسيقى و ترانه هاى عاشقانه نيمه كاره مانده بود. خبر رفتن او به سفر درست مثل فرود آمدن يك صاعقه بر درختى پر از شكوفه هاى گيلاس بود. گفتنى است كه «عشق بى حاصل» روى پيش درآمد «چهارگاه»، حاصل همين ماجراست.
شهرت استاد موسى نى داود، روز به روز بالاتر مى رفت، در كنسرتى نبود كه اسم استاد نمى درخشيد و اركسترى نبود كه پنجه موسى نى داود زينت بخش آن نباشد. موسى نى داود، ويولن را نيز نزد استاد اسماعيل زاده آموخته بود و بعدها مدرسه اى به نام «نى داود» در يكى از خيابان هاى قديم تهران افتتاح و به تدريس مشغول شده بود.
عطر عشق تو سحرها را گرفت
موج شبنم روى دريا را گرفت
آبى آن ديده خوابم كرده است
پيچك شوق تر سرها را گرفت
ناز گلهاى اقاقى مى كشم
(صد اقاقى روى درها را گرفت)
در غزل ها چشم تو آمد بياد
بوى نيلوفر اثرها را گرفت
سود عشق تو زيان بود و ضرر
آن نگه روى ضررها را گرفت
سرانجام استاد موسى نى داود در 22 آبان ماه 1370 پس از پروراندن استادان بنامى در موسيقى اصيل ايرانى چهره در نقاب خاك تيره كشيد و شگفتا كه آبان ماه مصادف با همان روز و ماهى بود كه دو دلداده از هم دور شده بودند، روانش شاد و يادش گرامى باد.
شعر ذيل را، پرويز نى داود در رثاى استاد موسى نى داود سروده كه از نظر گرامى تان مى گذرد.
«ماهتاب»
شد ز سرگردانيم سر در گريبان ماهتاب
خيمه زد در گشلن و كوه و بيابان ماهتاب
گستراند، پهنه اش را در بساط عاشقان
مى شود هم بزم شب هاى رفيقان ماهتاب
گهگاهى مى زند سوسو به بزم عارفان
كى كند شام غريبان را پريشان ماهتاب؟
گرچه من عاشق، چو من رسوا،
چو من را داده نيست
پس چرا يك دم نمى ماند نمايان ماهتاب؟
گر ز طوفان غم و هم گريه ام آگه شود
سيل اشكش مى زند دامن به طوفان ماهتاب
ديده بگشا كه از باغ قشنگ چشم تو
خوش بگيرد رنگ آبى، رنگ الوان ماهتاب
تا بگيرد درس صبر و طاقت روز فراق
بوى پيراهن برد تا كوى كنعان ماهتاب
همچو نى دورى خورشيدش كشد تا شام تار
مى رود دامن كشان، حيران و گريان ماهتاب
شعر (نى داود) اگر گويد ز شرح اين فراق
مى گريزد ز آسمان با درد و حرمان ماهتاب
(1370 -1284 ش)، موسيقيدان. وى به همراه برادر خود، مرتضى نى داوود، و ديگر برادرانش، موسيقى را از استادان قديم آموخت و دوره رديف را نزد حسين خان اسماعيل زاده گذراند. او، به لحاظ تحولات ناگزير زمانه و پسند عمومى، ويولن را به جاى كمانچه انتخاب كرد و در نواختن آن، روش كمانچه نوازى اساتيد قديم را به كار مى برد. از شاگردان او مى توان، مرتضى ورزى و پرويز منصورى را نام برد. موسى نى داوود در آمريكا درگذشت.[1]
موسيقيدان.
تولد: 1283.
درگذشت: 9 آبان 1372، نيويورك.
موسى نى داود، فرزند بالاخان، نوازنده ى ويولن و كمانچه بود. وى كمانچه به شيوه ى قدما و با لحن ويژه ى كليمى خوش مى نواخت. اما او را با ويولنش- كه به همان اسلوب كمانچه نواخه مى شد- و صفحاتش مى شناسند. از او چند صفحه همنوازى به همراه برادرش (مرتضى نى داود) و آواز قمرالملوك وزيرى باقى مانده است. وى از سال 1356 عازم نيويورك شد و در سال 1372 همانجا درگذشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (239 -196)، سيماى هنرمندان (112 ،97 ،95 ،87 ،84 ،83 ،39 ،20/ 1)، كيهان فرهنگى (س
8، ش 7، ص 58)، مردان موسيقى (284 -281/ 4).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 604 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث، مفسر و اديب. در «مجمل فصيحى» و «فارسنامه ى ناصرى» نام وى محمد بن على ذكر شده است. او جامع علوم شرعيه و در علم تفسير و حديث متبحر بود. مدتها در مسجد جامع عتيق شيراز امامت نمود و نوشته اند كه به مدت هفتاد سال عهده دار منصب افتاء بود. او را عالمى خيرخواه و داراى اخلاق نيكو و اوصاف مرضيه دانسته اند. در طلب علم به حجاز و عراق مسافرت نمود و مشايخ و علماى بزرگى چون: شيخ توران كبير، زاهد ابومنصور، ابوالوفا احمد بن ابراهيم فيروزآبادى، ابومقاتل مناور بن فركوه ديلمى را درك نمود. شيخ روزبهان بقلى شيرازى و سراج الدين مكرم قاضى القضاة فارس و عارف معروف عزالدين مودود زركوب و فرزندش، عمادالدين ابوالفضل محمد بن مودود زركوب، و ملك معين الدين ابوذر كتكى مفتى از شاگردان او بودند. در شيراز درگذشت و در رباطى كه خود در نزديكى مصلاى شيراز بنا كرده بود، دفن شد. از آثارش: «مجمع البحرين»، در تفسير و تأويل، در ده مجلد؛ «تنوير المصابيح»، در شرح «المصابيح»، در حديث؛ «باكورة الطلب لاهل الادب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :شد الازار (376 -372)، شيرازنامه (170 -169)، فارسنامه ناصرى (1567/ 2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 604)، معجم المؤلفين (224/ 7).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1316 -1247 ش)، نوازنده. در تهران به دنيا آمد. وى نواختن تار را ابتدا نزد ميرزا عبداللَّه و سپس نزد آقا حسينقلى آموخت و بعدها به مرحله ى استادى رسيد. پس از چندى به انجمن اخوت راه يافت و در اركسترهايى كه از طرف اين انجمن به نفع مؤسسات خيريه و كمك به مستمندان برپا مى شد، شركت مى جست.[1]
حاج غلامرضا
نيستى، فرزند محمد تبريزى به سال 1247 شمسى در تهران متولد شد و نواختن تار را ابتدا نزد آقا ميرزا عبداللَّه، سپس نزد آقا حسينقلى آموخت و با استعداد ذاتى خود و تمرينات مكرر و شبانه روزى در نواختن اين ساز، خود به مرحله ى استادى و زبردستى رسيد.
وى هنرمندى بود آزاده كه همكارى نزديكى با انجمن اخوت داشت و در برنامه هاى هنرى اين انجمن با تمام وجود فعالانه شركت مى جست.
انجمن اخوت، كه از اعيان مشروطه خواه تشكيل شده بود ابتدا مخفى بود ولى پس از چندى، فعاليت هاى علنى خود را در خانه وسيع ظهيرالدوله كه داماد ناصرالدين شاه بود آغاز كرد كه اعضاى هيئت مديره آن عبارت بودند از: ظهيرالدوله (رئيس)، سيد محمدخان انتظام السلطنه (پدر عبداللَّه و نصراللَّه انتظام، نايب رئيس)، سالار امجد، ناظم الدوله، يمين الملك، نظام لشگر، ميرزا محمدعليخان، نصرت السلطان، ميرزا على اكبرخان سروش، ميرزا باقرخان صفامنش، ميرزا عبدالوهاب جواهرى، مختارالملك.
اعضاى اين جمعيت كه «اخوان صفا» ناميده مى شدند بى ريا و بى پيرايه و دور از هرگونه خودخواهى و خودبزرگ بينى؛ پيرامون مرشد بزرگ خود «صفا على» جمع مى شدند و به محفل عرفانى و روحانى خود، شور و سرور و حال مى بخشيدند.
اين انجمن گروه اركسترى داشت كه در اعياد مذهبى و جشن ها و برنامه هاى هنرى به نفع مؤسسات خيريه و كمك به مردم ستمديده، در مواقع زلزله، آتش سوزى اجرا مى كردند كه عوايد آن تماماً صرف اين امور مى گرديد. اعضاى اركستر اين انجمن را حاج غلامرضا نيستى، ارفع الملك، يوسف خان صفائى، يحيى خان قوام الدوله اى، فخان الدوله، اسماعيل قهرمانى، شكرى، غلامحسين درويش و على نقى وزيرى تشكيل مى دادند و لازم به توضيح است آهنگ زيباى «مارش بهجت» كه يادگار اين دوران است از ساخته هاى استاد علينقى خان وزيرى
است همكاران ديگر او عبارت بودند از: دكتر مهدى منتظم الحكما، حسين خان هنگ آفرين، ميرزا همايون شهردار، غلامرضا سالار معزز، يوسف فروتن، حسين خان اسماعيل زاده، تقى دانشور، ركن الدين خان، حسان السلطنه، حشمت دفتر، حاجى خان، رضاقلى خان، نايب الدوله، شاهيدى، ناصر سيف ميرزا، حسين ساعت ساز، سيد حسين طاهرزاده.
يكى از نوازندگان بنام و زبردست اين اركستر كه كمتر در تاريخ موسيقى ايران از او ياد شده، حاج غلامرضا نيستى است كه فقط در كتاب جلد اول «سرگذشت موسيقى ايران» نوشته ى زنده ياد استاد روح اللَّه خالقى به طور مختصر و گذرا نامى از وى به ميان آمده است.
مرحوم حاج غلامرضا نيستى همانطور كه اشاره شد، علاوه بر شركت در كنسرت هاى انجمن اخوت كه به نفع درماندگان برگزار مى شد، در گاردن پارتى ها و برنامه هاى متداول اوائل مشروطيت و در جشن ها و شب نشينى هاى رجال و سرشناسان زمان خود شركت مى كرد و كليه عوايد آن را صرف افراد بى بضاعت مى كرد. وى در آذرماه 1316 به رحمت ايزدى پيوست و دنبال جنازه ى وى سيلاب اشگ از چشمان انسانهايى كه سالها از انسانيت و محبت هاى وى بهره مند گرديده بودند روان بود، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (33 -29/ 2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 491 ق)، مفسر، عالم دينى و زاهد. اهل نيشابور بود. مراتب علم و فضل، همچنين زهد و اخلاق او را ستوده اند و وى را داناى به تفسير و عالم در اين فن دانسته اند. وى از شاگردان ابوالحسن واحدى مفسر بود. از ابوعثمان صابونى و ابوعثمان بحيرى و ابوالقاسم قشيرى و ابوصالح مؤذن و عبدالغفار فارسى و جمعى ديگر حديث شنيد. از آثارش: كتاب «التفسير»؛ «زاد الحاضر والبادى»؛ كتاب «مكارم الاخلاق».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه
:طبقات الشافعيه ى اسنوى (223/ 2)، طبقات الشافعيه ى سبكى (259 -258/ 5)، معجم المؤلفين (106/ 7)، الوافى بالوفيات (150/ 21).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 355 ق)، حافظ و محدث. از محمد بن ايوب بجلى رازى و محمد بن ابراهيم بوشنجى و يوسف بن يعقوب قاضى و ابوعمر قتات و محمد بن عمرو قشمرد و همطبقه ى آنها در خراسان و جبال و عراق حديث شنيد. عبداللَّه بن سعد حافظ گويد بيش از هزار حديث از ابوالحسن نيشابورى نوشتم. پدرش و عمويش، عبدوس بن حسين، از وى روايت كرده اند. در اواخر عمر بينايى خود را از دست داد و در نيشابور درگذشت. از آثارش: كتاب «الحديث»، كه آن را به شيوه ى ابن خزيمه تأليف نموده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة الحفاظ (886 -885/ 3)، سيرالنبلاء (67 -66/ 16)، شذرات الذهب (17/ 3)، طبقات الحفاظ (379)، معجم المؤلفين (188/ 9)، هديةالعارفين (46/ 2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 280 ق)، حافظ و محدث. حاكم نيشابورى گويد كه وى يكى از اركان حديث بود. از هدبة بن خالد و شيبان بن فروخ و سهل بن عثمان عسكرى و ابامصعب زهرى و اسحاق بن راهويه و عبيداللَّه بن معاذ عنبرى و عمرو بن زراره نيشابورى و احمد بن يحيى بلخى و حسن بن عمر بلخى و سليمان بن داوود زهرانى و محمد بن رافع قشيرى و محمد بن مهران رازى و جماعتى ديگر حديث شنيد. بخارى در «صحيح» خود و ابوحامد بن شرقى و ابن اخرم ابوعبداللَّه شيبانى و احمد بن اسحاق صيدلانى و محمد بن صالح بن هانى و ابوالفضل محمد بن ابراهيم هاشمى و على بن عيسى حيرى و ابوزكريا يحيى بن محمد عنبرى از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (112)، تذكرة الحفاظ (646 -645/ 2)، تهذيب التهذيب (80 -79/
1)، تهذيب الكمال (288 -287/ 1)، سيرالنبلاء (565 -564/ 13)، شذرات الذهب (205/ 2)، طبقات الحفاظ (304)، معجم المؤلفين (196/ 2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 512/ 511 ق)، فقيه شافعى، مفسر، متكلم، زاهد و صوفى. ملقب به امام المتكلمين. اصل وى از ارغيان، از قراى نيشابور بود. در نيشابور به دنيا آمد. علم حديث و تصوف را در نزد ابوالقاسم قشيرى تحصيل كرد. سپس به حجاز و بغداد و شام مسافرت كرد و مشايخ آن روزگار را درك نمود. آنگاه به نيشابور بازگشت و ملازم امام الحرمين جوينى گرديد. وى در فقه از شاگردان امام الحرمين و در علم طريقت و فن تصوف صاحب قدم و اهل عمل بود. از فضل اللَّه ميهنى و ابوحسين عبدالغافر فارسى و ابوحسين بن مكى و كريمه مروزيه و ابوصالح مؤذن و ابوالقاسم قشيرى و جماعتى ديگر روايت كرد. ابن سمعانى از وى اجازه روايت داشت. در نيشابور درگذشت. از آثارش: شرح «الارشاد» امام الحرمين جوينى، در علم كلام؛ «الغنية»، در فقه شافعى.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (171 -170/ 3)، سيرالنبلاء (412/ 19)، شذرات الذهب (34/ 4)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (284 -283/ 1)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (43 -42/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (99 -96/ 7)، طبقات المفسرين داودى (194 -193/ 1)، كشف الظنون (1434 ،1212 ،68)، معجم المؤلفين (240/ 4)، الوافى بالوفيات (314/ 15).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(319/ 318 -242 ق)، فقيه شافعى، محدث، حافظ، مجتهد و مفسر. اصلش از نيشابور و ساكن مكه و شيخ الحرم و شيخ الاسلام شافعيه بود. از محمد بن عبداللَّه بن عبدالحكم مصرى و ربيع بن سليمان مرادى و محمد بن اسماعيل صائغ و محمد بن ميمون و على بن عبدالعزيز روايت كرد. ابوبكر بن مقرى و محمد بن يحيى بن عمار دمياطى و حسن بن على بن شعبان و برادرش، حسين بن على بن
شعبان و ابوطاهر محمد بن ابراهيم اصفهانى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. وى در علم خلاف متبحر بود. در مكه درگذشت. در بعضى از مآخذ سال وفات وى 309 يا 310 ق ذكر شده است. اما ذهبى گويد كه اين تاريخ درست نيست چرا كه ابن عمار دمياطى در 316 ق او را ملاقات كرده است. از آثار او: «المبسوط»، در اختلاف آراى فقهى علماى مذاهب؛ «الاشراف فى معرفة الخلاف» يا «الاشراف فى اختلاف العلماء»؛ «الاوسط» كه در واقع اصل كتاب «الاشراف» است؛ «التفسير» يا «تفسير القرآن»، در چندين مجلد؛ «جامع الاذكار»؛ كتاب «الاجماع»؛ «الاقناع»؛ كتاب «السنن والاجماع والاختلاف».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (184/ 6)، ايضاح المكنون (350 -349/ 1)، تذكرة الحفاظ (783 -782/ 3)، سيرالنبلاء (492 -490/ 14)، شذرات الذهب (280/ 2)، طبقات الحفاظ (347)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (99 -98/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (108 -102/ 3)، طبقات المفسرين داودى (51 -50/ 2)، كشف الظنون (1385 ،460 ،440 ،202 -201 ،103)، لسان الميزان (628 -626/ 5)، معجم المؤلفين (220/ 8 ،115/ 1)، ميزان الاعتدال (436/ 3)، الوافى بالوفيات (336/ 1)، وفيات الاعيان (207/ 4)، هديةالعارفين (31/ 2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(226 -142 ق)، فقيه، حافظ و محدث. شيخ الاسلام و عالم خراسان بود. اصل وى از مرو است. محدثين اهل سنت مراتب فضل و كمال زهد و ورع او را ستوده اند و از قول احمد بن حنبل نقل شده كه از خراسان، پس از ابن مبارك، كسى همانند يحيى بن يحيى برنخاسته است. در خراسان، حجاز، عراق، شام و مصر به طلب حديث پرداخت. او از تابعين، كثير بن سليم را ملاقات كرد و از او حديث
آموخت. همچنين از عبداللَّه بن جعفر مخرمى و يزيد بن مقدام و مالك و سليمان بن بلال و شريك قاضى و ليث بن سعد و ابراهيم بن سعد و داوود بن عبدالرحمان عطار و مسلم بن خالد و اسماعيل بن عليه و جعفر بن سليمان ضبعى و حماد بن سلمه و حميد بن عبدالرحمان رواسى و ابن الاحوص وابوقدامه حارث بن عبيد ايادى و جرير بن عبدالحميد و اسماعيل بن جعفر مدنى و اسماعيل بن عياش و حفص بن غياث نخعى و معاوية بن عمار دهنى و معاوية بن سلام حبشى و محمد بن مسلم طائفى و يوسف بن يعقوب ماجشون و عبدالرحمان بن ابى الزناد و ابن فضيل و سفيان بن عيينه و عبداللَّه بن مبارك و عبدالعزيز بن محمد دراوردى و محمد بن ثابت عبدى و معتمر بن سليمان و مغيرة بن عبدالرحمان حزامى و هيثم بن بشير و وكيع بن جراح و يزيد بن هارون و ابوبكر بن عياش و جماعتى ديگر روايت كرد. مسلم و بخارى و ترمذى و نسايى و حميد بن زنجويه و محمد بن نصر مروزى و محمد بن يحيى ذهلى و فرزندش، يحيى بن محمد بن يحيى ذهلى، و ابوازهر احمد بن ازهر و اسحاق بن راهويه و عبداللَّه بن عبدالرحمان دارمى و احمد بن يوسف سلمى و احمد بن سلمه نيشابورى و فضل بن يعقوب رخامى و محمد بن اسلم طوسى و ابواحمد فراء و يعقوب بن سفيان فارسى و احمد بن سيار و عثمان بن سعيد دارمى و زكريا بن داوود خفاف و ابراهيم بن على ذهلى و داوود بن حسين بيهقى و على بن حسين صفار
و محمد بن عبدالسلام بن بشار وراق و حسين بن منصور سلمى و عبيداللَّه بن فضاله نسائى و عصمة بن ابراهيم نيشابورى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در نيشابور درگذشت و در اين شهر به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (223/ 9)، التاريخ الكبير (301/ 8)، تذكرة الحفاظ (416 -416/ 2)، تهذيب التهذيب (260 -257/ 11)، تهذيب الكمال (257 -253/ 20)، الجرح والتعديل (ج 4، ق 197/ 2)، سيرالنبلاء (519 -512/ 10)، شذرات الذهب (59/ 2)، طبقات الحفاظ (201 -200)، العبر (312/ 1)، الكامل (264/ 5)، المنتظم (350 -348/ 6)، النجوم الزاهرة (302/ 2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 407/ 406 ق)، فقيه شافعى، محدث، مفسر، وعظ و زاهد. معروف به ابوسعد يا ابوسعيد خرگوشى. نزد ابوالحسن ماسرجسى فقه آموخت. در طلب حديث به عراق سفر كرد. پس از آن به سوى حجاز رهسپار گشت. و در مكه مجاور شد. سپس به خراسان مراجعت نمود و طريق زهد و خدمت به خلق پيشه كرد. وى از حامد بن محمد رفاء و يحيى بن منصور قاضى و اسماعيل بن نجيد و محمد بن حسن سراج و ابواحمد شيبانى نيشابورى و محمد بن عبدالملك نسوى و بشر بن احمد اسفرايينى و على بن بندار صوفى و ابواسحاق مزكى و ابوعمرو بن مطر و ابوسهل صعلوكى روايت كرد. حاكم نيشابورى و حسن بن محمد خلال و ابوالقاسم تنوخى و على بن محمد حنايى و ابوعلى اهوازى و حافظ ابوبكر بيهقى و عبدالعزيز ازجى و ابوالقاسم قشيرى و ابوصالح مؤذن و ابوبكر ابن خلف شيرازى و ابوالقاسم ازهرى و جمعى ديگر از وى روايت نموده اند.
مرتبه ى وى را در فقاهت و زهد ستوده اند. و او را از دانشمندانى دانسته اند كه علاوه بر مقام علمى و زهد به حوائج عامه مردم و فقرا رسيدگى مى كرده و ابنيه ى خيريه اى تأسيس مى نموده است. از جمله بناى بيمارستانى را به وى نسبت مى دهند. او در نيشابور درگذشت و در خركوش نيشابور دفن شد. از آثارش: «تهذيب الاسرار فى طبقات الاخيار»؛ «شرف المصطفى (ص)»، در هشت مجلد؛ اللوامع»؛ «سير العباد والزهاد»؛ «شعائر الصالحين» يا «شعار الصالحين»؛ «دلائل النبوة»؛ كتاب «التفسير»؛ كتاب «الزهد»؛ «البشارة والنذارة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (351 -350/ 2)، تاريخ بغداد (432/ 10)، تاريخ نيشابور (169)، تذكرة الحفاظ (1067 -1066/ 3)، سيرالنبلاء (257 -256/ 17)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (229 -228/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (223 -222/ 5)، العبر (214/ 2)، كشف الظنون (1569 ،1047 ،1045 ،514 ،245)، لب اللباب (281/ 1)، معجم البلدان (413 -412/ 2)، معجم المؤلفين (189 -188 ،108/ 6)، المنتظم (146/ 9)، هديةالعارفين (625/ 1).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ح 353 -288 ق)، حافظ و محدث. وى از مرزداران بلاد اسلامى در سرحدات روم بود. در خراسان، عراق و جبال از ابوعمرو خفاف و عبداللَّه بن شيرويه و حسن بن سفيان و هيثم بن خلف دورى و حامد بن شعيب و قاسم بن فضل رازى و همطبقه ى آنها حديث شنيد. حاكم نيشابورى از او روايت كرده است. وى در طرسوس به شهادت رسيد. از آثارش: «التفسير الكبير» يا «تفسير النيشابورى القديم»؛ «الصحيح المخرج على كتاب مسلم»؛ «الابواب» يا «الابواب والشيوخ».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرة الحفاظ (920/ 3)، سيرالنبلاء (258/ 15)، شذرات الذهب (12/ 3)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (271 -270/ 2)، طبقات
الشافعيه ى سبكى (43/ 3)، كشف الظنون (460)، معجم المؤلفين (105/ 2)، هديةالعارفين (64/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 234 ق)، فقيه، محدث، عابد و زاهد. شيخ نيشابور بود. در طلب حديث سفر كرد و مدتى در كوفه، بغداد و بصره اقامت گزيد. وى از سفيان بن عيينه و ابن ابى فديك و عبدالوهاب بن عطاء و حفص بن عبدالرحمان و ابى اسامه و ابوداوود طيالسى و ابى عامر عقدى و محمد بن عبيد طنافسى و عبداللَّه بن وليد عدنى و عامر بن خداش و همطبقه ى آنها حديث شنيد. احمد بن ازهر و سهل بن عمار و عباس بن حمزه و محمد بن ازهر و سهل بن عمار و عباس بن حمزه و محمد بن شاذان نيشابورى و جعفر بن محمد نيشابورى و ابراهيم بن محمد بن سفيان فقيه و احمد بن نصر خفاف و اسماعيل بن قتيبه و زكريا بن دلّويه از وى روايت كرده اند. صاحب عنوان را به زهد و پارسايى و كثرت عبادت ستوده اند. از آثارش: كتاب «الاربعين»؛ كتاب «عيال اللَّه»؛ كتاب «الزهد»؛ كتاب «الدعاء»؛ كتاب «الحكمة»؛ كتاب «المناسك»؛ كتاب «التكسب». در «كشف الظنون» و «هديةالعارفين» و «معجم المؤلفين» نام كتاب اخير وى «الكسب» ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (119 -118/ 4)، سيرالنبلاء (35 -32/ 11)، شذرات الذهب (80/ 2)، العبر (327/ 1)، كشف الظنون (1830 ،1452 ،1423 -1422 ،1417 ،1413 ،54)، لسان الميزان (225/ 1)، معجم المؤلفين 188/ 10)، ميزان الاعتدال (116/ 1)، هديةالعارفين (47/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 245 ق)، حافظ، محدث و زاهد. اهل نيشابور بود. حاكم نيشابورى او را شيخ عصر خويش در خراسان مى داند وى از ابن عيينه و سليمان بن داوود طيالسى و حسين بن على جعفى و عبداللَّه بن ابراهيم صنعانى و ابراهيم بن عمر صنعانى و اسماعيل
بن عبدالكريم صنعانى و سريج بن نعمان و هشام بن سعيد طالقانى و اسحاق بن سليمان رازى و حسين بن محمد مروزى و حفص بن عبدالرحمان بلخى و ابوقتيبه و شبابة بن سوار و عبداللَّه بن نمير و عبدالرزاق بن همام و على بن حسين مروزى و محمد بن بشر عبدى و معن بن عيسى قزاز و وكيع بن جراح و يونس بن بكير شيبانى و وليد بن عقبه شيبانى و يحيى بن يحيى نيشابورى و وهب بن جرير و يحيى بن اسحاق و عبداللَّه بن ادريس و ديگران حديث شنيد. بخارى و مسلم و ابوداوود و نسائى و ترمذى در «صحاح» خود و نيز ابوزرعه رازى و ابوحاتم رازى و ابراهيم بن ابى طالب و محمد بن يحيى ذهلى و ابن خزيمه و ابوالعباس سراج و حاجب بن احمد طوسى و احمد بن سلمه و اسحاق بن ابراهيم نيشابورى و تميم بن محمد طوسى و جعفر بن محمد بن سوار و زنجوية بن محمد و ابن شاذان و محمد بن عقيل خزاعى و محمد بن نعيم نيشابورى و ابوالليث انصارى و يحيى بن زكريا نيشابورى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (359/ 6)، التاريخ الكبير (82 -81/ 1)، تاريخ نيشابور (97)، تذكرة الحفاظ (510 -509/ 2)، تهذيب التهذيب (138 -136/ 9)، تهذيب الكمال (270 -267/ 16)، الثقات (102/ 9)، الجرح والتعديل (ج 3، ق 254/ 2)، سيرالنبلاء (218 -214/ 12)، شذرات الذهب (109/ 2)، طبقات الحفاظ (246 -245)، العبر (350/ 1)، النجوم الزاهرة (385/ 2)، الوافى بالوفيات (68/ 3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(349 -277 ق)، حافظ، محدث و فقيه. در نيشابور به
دنيا آمد. او از مشايخ حاكم نيشابورى است. در نيشابور از ابراهيم بن ابى طالب و على بن حسن صفار و عبداللَّه بن شيرويه و ابن خزيمه و احمد بن محمد ماسرجسى و جعفر بن احمد حافظ و در هرات از حسين بن ادريس و محمد بن عبدالرحمان سامى و در نسا از حسن بن سفيان و در جرجان از عمران بن موسى بن مجاشع و در مرو از عبداللَّه بن محمود و در رى از ابراهيم بن يوسف هسنجانى و در بغداد از عبداللَّه بن ناجيه و محمد بن حبان و قاسم مطرز و در كوفه از محمد بن جعفر قتات و در بصره از ابوخليفه جمحى و زكريا ساجى و در واسط از جعفر بن احمد بن سنان و در اهواز از عبدان اهوازى و در اصفهان از محمد بن نصير و در موصل از ابويعلى بن مثنى و در مصر از ابوعبدالرحمان نسائى و در غزه از حسن بن فرج عزى و در مكه از مفضل جندى و در شام از اصحاب ابراهيم بن علا و معافى بن سليمان حديث شنيد. ابوبكر احمد بن اسحاق صبغى و ابووليد فقيه و ابن منده و حاكم و ابوعبدالرحمان سلمى و ابوطاهر بن محمش و ديگران از وى روايت كرده اند. صاحب عنوان را به قوت حافظه و كثرت احاديثى كه از حفظ داشته است ستوده اند. به ويژه شاگردش حاكم نيشابورى او را يگانه عصر خود در حفظ حديث، زهد و ورع مى داند. او در نيشابور درگذشت و در مقبره ى باب معمر دفن شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (266/ 2)، تاريخ بغداد (72 -71/ 8)، تاريخ
نيشابور (224 ،160)، تذكرة الحفاظ (905 -902/ 3)، سيرالنبلاء (59 -51/ 16)، شذرات الذهب (380/ 2)، طبقات الحفاظ (385 -384)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (128/ 1)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (270/ 2)، طبقات الشافعيه ى سبكى (280 -276/ 3)، العبر (81/ 2)، معجم البلدان (384 -383/ 5)، المنتظم (300/ 8)، النجوم الزاهرة (370/ 3).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 396 ق)، حافظ و محدث. او را از حفاظ حديث و ثقه دانسته اند. در طلب علم به عراق و حجاز سفر كرد. از پدرش و يحيى بن منصور قاضى و عبداللَّه بن محمد كعبى و محمد بن مومل بن حسن و ابابكر قطيعى و همطبقه ى آنها حديث شنيد. فرزندش، ابوعثمان سعيد بن محمد بحيرى، و ابوعبداللَّه حاكم نيشابورى و ابوالعلاء واسطى و محمد بن شعيب رويانى از وى روايت كرده اند. در نيشابور درگذشت و در مقبره ى ملقاباد دفن گرديد. از آثارش: «الاربعون المروية» يا «اربعون حديثاً».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :انساب سمعانى (291/ 1)، ايضاح المكنون (53/ 1)، تاريخ نيشابور (175)، تذكرة الحفاظ (1083 -1082/ 3)، سيرالنبلاء (90/ 17)، شذرات الذهب (148/ 3)، طبقات الحفاظ (438)، معجم المؤلفين (3/ 9)، المنتظم (92/ 9)، هديةالعارفين (57/ 2).
قرن:2
جنسيت:زن
مليت:ايران
قرن دوم هجرى، از زنان فاضل، مؤمن و پرهيزگار شيعه. علامه مجلسى در بحارالانوار، درباره ى معجزات امام موسى كاظم (ع) مى نويسد كه شيعيان نيشابور به عادت هر ساله كه يكى از شيعيان امين را به نزد امام مى فرستادند تا مسائل شرعى خود را بپرسند و نيز سهم امام خويش را تقديم كنند، در يك سال ابوجعفر محمد بن ابراهيم يا محمد بن على نيشابورى را به خدمت امام فرستادند. شطيطه نيز يك درهم و يك پارچه خام- كه به دست خود رشته و بافته بود و چهار درهم بيشتر ارزش نداشت- آورد. ابوجعفر گفت: من خجالت مى كشم كه اين ناقابل را به خدمت امام ببرم. شطيطه گفت: ان اللّه لا يستحيى عن الحق (خداوند از حق خجالت نمى كشد.)، آنچه بر ذمه ى من هست همين مقدار است. ابوجعفر در مدينه
به خدمت امام رسيد. امام ضمن پاسخگويى به سوالات فرمود درهم شطيطه را بياور و دست در كيسه كردند و درهم و پارچه شطيطه را برداشتند و رد كردند و همان سخن شطيطه را فرمود: ان الله لا يستحيى عن الحق، و افزودند: به شطيطه سلام مرا برسان و اين چهل درهم را نيز به او بده و پارچه اى نيز به او دادند و فرمودند: اين هديه من به شطيطه است. به او بگو كه آنرا كفن خود قرار بده كه پنبه اين پارچه از مزرعه خود ماست و خواهرم آنرا رشته و بافته است، و نيز از روز رسيدن ابوجعفر تا روز نوزدهم زنده خواهى بود. از اين چهل درهم شانزده درهم خرج كن و بيست و چهار درهم براى كفن و دفن خود نگاه دار و به جنازه او نماز خواهم خواند.
برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي
منابع زندگينامه :منابع: رياحين الشريعه، 363 -362.
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف ح 550 ق)، فقيه، مفسر، اديب، لغوى و شاعر. ملقب به بيان الحق. مؤلف «معجم الادباء» وى را عالمى بارع و مفسرى دانشمند توصيف كرده است. او در علم لغت و فقه متبحر بود. همچنين وى را متفنن در علوم و تصانيف او را كم نظير دانسته اند. از آثارش: «ايجاز البيان فى معانى القرآن»؛ «خلق الانسان»؛ «جمل الغرائب»، در تفسير حديث؛ «التذكرة والتبصرة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (43/ 8)، كشف الظنون (1205 ،722 ،602 -601 ،393 ،205)، معجم الادباء (125 -124/ 19)، معجم المؤلفين (158 -157/ 12).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
احمد نيكپو، دومين فرزند مرحوم قاسم نيكپو، هنرمند ارزنده راديو، به سال 1342 خورشيدى در تهران متولد شد، وى مثل بسيارى از هنرمندان موسيقى، از همان دوران كودكى به موسيقى علاقه پيدا كرد و مشوق اوليه او پدر هنرمندش بود.
احمد نيكپو، موسيقى را، ابتدا به صورت تئورى نزد پدر خود آموخت و نزد خود آن را ادامه داد و آموخته ها را تمرين كرد و هرگاه به اشكالى برمى خورد از پدر استفسار مى كرد.
پس از چندى كه پدر او فوت كرد، نزد زنده ياد مرتضى حنانه رفت و در كلاس وى مشغول فراگيرى علم موسيقى گرديد، سپس براى فراگيرى ويولن و بيشتر درك كردن و فيض بردن از موسيقى اصيل و سنتى ايران، نزد اسداللَّه ملك رفت و مدتى شاگرد اين هنرمند باارزش گرديد و پس از مدتى كه از كلاس ملك بهره گرفت در كلاس هنرمند ارزنده ديگرى چون: شريف لطفى رفت و از محضر اين استاد و هنرمند والا بهره ور گرديد.
احمد نيكپو، با استعداد خوب و ذاتى خويش كه از پدر هنرمند خود به ارث برده،پس از چندى، با اقدام
به تأسيس كلاس موسيقى كرد و مشغول تدريس آموخته هاى خود به هنرجويان موسيقى گرديد. و اوقات فراغت خود را نيز صرف مطالعه و تفحص وى گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايرانى مى نمايد و چون خود آشنايى خوبى با موسيقى غربى دارد، سعى دارد، در ساخته هاى خويش، تلفيقى از موسيقى شرق و غرب به وجود آورد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
به سال 1296، كودكى در تهران ديده به جهان گشود كه خانواده ى او نام قاسم را بر وى نهادند، اين خانواده كه از موسيقى بهره ور بود با اساتيد زمان رفت و آمد داشتند از همان زمان كودكى وى را با موسيقى آشنا كرده و الفت دادند.
برادر وى ميرزا محمودخان نيكپو كه يكى از شاگردان خوب و با استعداد درويش خان بود قاسم را نزد اين استاد فرزانه برد تا از مكتب استاد فيض برد. وى پس از چندى كه نزد درويش خان رفت به سال 1309 در مدرسه موسيقى دولتى كه زير نظر استاد على نقى وزيرى اداره مى شد ثبت نام كرد و به تحصيل موسيقى پرداخت. و پس از 9 سال تحصيل در اين مدرسه به سال 1318 به استخدام وزارت فرهنگ و به سمت هنرآموز موسيقى درآمد و به شهرستان تنكابن (شهسوار) سابق جهت مأموريت رفت. پس از سه ماه كه از مأموريت او در اين شهرستان گذشته بود بواسطه ى فعاليت ها و لياقتى كه از خود جهت تعليم و تربيت نوآموزان بروز داده بود، به دريافت مدال علمى و تقديرنامه نائل آمد.
وى از شانزدهم ارديبهشت 1320 رسماً به سمت هنرآموز كلاس هاى اول، دوم، سوم، متوسطه ى هنرستان عالى موسيقى منصوب شد.
قاسم نيكپو، در اوقات
فراغت به مطالعه رديف هاى آواز استادان موسيقى ايرانى نظير: آقا ميرزا عبداللَّه، اسماعيل خان و درويش خان صرف كرد كه حاصل آن مطالعات و زحمات در زمينه ى آواز، تهيه ى رديفى از آوازهاى ايرانى است كه براى ويولن تنظيم كرده است. وى در سال 1320 كلاس موسيقى تأسيس كرد كه تا سال 1325 داير بود و نوازندگان ارزنده اى به موسيقى كشور تحويل داد.
قاسم نيكپو، از 1320 همكارى و نوازندگى را در راديو آغاز كرد و در همين سال يكى از تك نوازان راديو بود و در اكثر فعاليت هاى هنرى انجمن موسيقى ملى كه خودش يكى از اعضاى مؤسس آن بود شركت مى كرد و در رديف اول ويولن مى نواخت او در راديو يكى از نوازندگان بزرگ و مؤثر اركسترهاى «گلها»، «نكيسا» و رهبر اركسترهاى مختلف راديو از جمله: «اركستر شماره ى يك»، «شماره ى دو»، «شماره ى سه»، «شماره ى شش» و... بود.
وى ترانه هاى بسيارى ساخت كه يكصد و بيست آهنگ آن در دسترس مى باشد كه اولين آن «پريشان» نام داشته كه بدون شعر است و به شيوه ى علمى تنظيم شده يعنى داراى هماهنگى است... اين قطعه براى اولين مرتبه با اركستر انجمن موسيقى ملى اجرا گرديد و آخرين آهنگ او «بازآ» نام دارد كه در دستگاه همايون ساخته شده و شعر آن از شهر آشوب مى باشد. از آثار وى در موسيقى مى توان از دو كتاب در يك جلد به نام بيست و شش آهنگ چهارمضراب براى ويولن در دستگاههاى مختلف، نام برد.
قاسم نيكپو هنرمندى بود حساس، متواضع و فروتن كه هيچگاه جلوى سردمداران وقت راديو سر تعظيم فرود نياورد و در دسته بندى ها شركت نكرد و با دغلكاران و نيرنگ بازان آن زمان هميشه در
ستيز بود. نيكپو كه خود طبعى روان و حساس داشت، اشعار بسيارى سروده بود كه از جمله:
مرا دلدار محزون مى پسندد
چو جام لاله دلخون مى پسندد
خداوندا كرا گويم كه ليلى
مرا يكباره مجنون مى پسندد؟
ز اشك چشم خوبنارم دمادم
بدامن رود جيحون مى پسندد
چو جام كردست در دل مهر رويش
مرا از خويش بيرون مى پسندد
جهانى را ز من بى زار خواهد
مرا بر خويش مفتون مى پسندد
سپاه غصه اش شب ها دمادم
بجان من شبيخون مى پسندد
زمانى «نيكپو» دلشاد منشين
تو را دلدار محزون مى پسندد
از زنده ياد قاسم نيكپو، سه فرزند به نامهاى: كمال احمد و فاطمه به يادگار مانده كه فاطمه مشغول تحصيل در هنرستان موسيقى دختران در رشته هاى تار و پيانو مى باشد و احمد با وجود اينكه خيلى جوان است، معلمى خوب و حليم و بردبار است.
روزنامه ى اطلاعات يكشنبه ششم تيرماه 1355 نوشت:
«قاسم نيكپو، هنرمند ارزنده ى راديو، تلويزيون درگذشت. نيكپو كه در طول زندگانى مردى آرام و بى تظاهر بود، مرگش نيز چنان بى سر و صدا و ناگهانى اتفاق افتاد كه تا ديروز عصر در سازمان راديو و تلويزيون كسى از اين حادثه تأثرانگيز خبر نداشت.
«نيكپو» از مدتها پيش كمتر به مجامع و مجالس عمومى رفت و آمد مى كرد و پس از مدت ها، دوستان و همكارانش او را در جسن سالانه راديو و تلويزيون ديدند، ضمناً در همين اواخر، «نيكپو» دو قطعه با پيانو براى راديو اجرا و ضبط كرده است كه به اعتقاد كارشناسان در شمار آثار ماندنى هنرمندان معاصر جاى دارد قاسم نيكپو سال هاى متمادى با راديو ايران همكارى داشت و آهنگ هاى متعددى براى خوانندگان راديو و تلويزيون ساخته است. او در عين حال كه رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را به خوبى مى شناخت، با زحمت زياد يك
مجموعه كم نظير از آهنگ هاى قديمى و صفحات كمياب خوانندگان نسل گذشته را گرد آورده بود. مرگ اين هنرمند ارزشمند، عصر چهارشنبه هفته گذشته بر اثر سانحه اتومبيل روى داد.»
بايد اضافه نمايم نيكپو يا اكثر نوازندگان و خوانندگان و ترانه سرايان معصار آشنا و دوست بود ولى با رضا محجوبى و مرتضى محجوبى و حسين تهرانى و شهرآشوب و روح انگيز الفت و دوستى صميمانه زيادى داشت و تصنيف هايى از صدا و ضرب حسين تهرانى كه روى نوار گرفته بود در اختيار داشت.
به هر حال، اين نوازنده ى هنرمند در تاريخ بيست و هشتم خرداد ماه 1355 شمسى در تهران بر اثر سانحه اتومبيل درگذشت و آرامگاه او در وادى السلام قم مى باشد، روانش شاد.
(1355 -1296 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. وى موسيقى را ابتدا نزد درويش خان فراگرفت و سپس در 1309 ش به مدرسه موسيقى دولتى كه زير نظر علينقى وزيرى اداره مى شد، رفت و به تكميل اطلاعات خود پرداخت. در 1318 ش به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در 1320 ش كلاس موسيقى تأسيس كرد و در همين سال همكارى و نوازندگى خود را با راديو آغاز نمود. او در اكثر فعاليتهاى هنرى انجمن موسيقى ملى كه خودش يكى از اعضاى مؤسس آن بود، شركت داشت. نيكپو ترانه هاى بسيارى ساخت كه يكصد و بيست آهنگ آن در دسترس است و اولين آنها «پريشان» نام دارد كه به شيوه ى علمى تنظيم شده است. از ديگر آثار وى «بيست و شش آهنگ چهار مضراب براى ويولن»، در دستگاه هاى مختلف است. او بر اثر سانحه اتومبيل درگذشت و در آرامگاه وادى السلام قم دفن شد.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي
سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] مردان موسيقى (81 -79/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند محمد علي نيكخواه بهرامي و فرزانه ابراهيمي فخار
فرزند ارشد خانواده و برادر صمد نيكخواه بهرامي
در 16 بهمن 1360 در تهران بدنيا آمد دوران دبستان خود را تا كلاس سوم در دبستان ايران خيابان دولت و كلاس چهارم و پنجم در دبستان بعثت در منطقه الهيه تحصيل نمود. كلاس اول راهنمايي در مدرسه مهدي در باغ فردوس و كلاس دوم و سوم راهنمايي را در مدرسه همت واقع در چهارراه حسابي تحصيل نمود
دوران دبيرستان و پيش دانشگاهي در مدرسه اما موسي صدر
دانشجو رشته تربيت بدني با رتبه 100 وارد دانشگاه شدو دانشجو ترم پنجم در دانشگاه آزاد
بسكتبال خود را از سن 10 سالگي يعني تابستان سال چهارم دبستان ، در مجموعه فرهنگي ورزشي چمران ، زير نظر آقاي سعيد طاعتي شروع كرد . تمامي مدارج سنين پايه را گذراند و در تيم هاي شهيد چمران ، نصر ، چكاد در رده سني ميني بسكتبال و نوجوانان بازي كرد.
در رده جوانان عضو باشگاه الكترا شد در رده سني اميد نيز در اين باشگاه بازي كرد و چندين قهرماني و نائب قهرماني باشگاههاي تهران در همان تيمهاي نوجوانان ، جوانان و اميد بدست آورد.و از رده سني جوانان عضو تيم منتخب تهران شد كه مقام اول مسابقات قهرماني كشور را كسب كرد و در سن 15 سالگي به اردوي جوان اندعوت شد و زير نظر سعيد فتحي پيراهن تيم ملي جوانان را به تن كرد و از همان ابتدا جزو شاخص ترين بازيكنان تيم ملي جوانان و رده سني خود بود كه
به گفته مربيان ، منتقدان و روزنامه نگاران وقت نشان مي داد آينده روشني پيش روي دارد .
به همراه تيم ملي جوانان زير نظر خورخه كابررا در لبنان قهرمان شد.
در سال 2000 به همراه تيم ملي جوانان مقام نهم مسابقات آسيايي مالزي را بدست آورد و بعد از آن به باشگاه ايران نارا پيوست و اولين حضور حرفه اي خود را در سوپر ليگ از آنجا شروع كرد و همزمان زير نظر محمود پور شرفي و هادي آميق عضو تيم اميد ايران نيز بود.
در مسابقات غرب آسيا در عراق مقام اول را كسب كرد و همچنين بهترين بازيكن و بهترين سه امتيازي زن
مسابقات شد كه همه اينها نشانگر آينده درخشان آيدين بود.
در سال 1381 عضو ايران نارا بود كه به همراه اين تيم به مقام نائب قهرماني ليگ كشور دست پيداكرد
در سال 1382 به تيم صبا باطري پيوست و تا زمان فوت آن مرحوم در آن باشگاه زير نظر آقاي مهران شاهين طبع ، محمود پور شرفي حسين قره گوزلو و محسن شاه علي
در سال 1382 مقام قهرماني ليگ برتر را و همچنين مقام قهرماني باشگاههاي تهران را نيز كسب كرد.
در سال 8313 نائب قهرمان ليگ برتر شد.
در سال 1384 قهرمان ليگ برتر شد
در سال 1386 قبل از به اتمام رسيدن مسابقات ليگ دارفاني را وداع گفت و موفق اتمام ليگ نشد ولي همراه ولي همراه تيم صبا باطري مدال و مقام نائب قهرماني ايشان به خانواده ايشان اهدا شد.
آيدين از سال 1383 عضو تيم بزرگسالان ايران بود و مي توان به جرات گفت يكي از موثرترين بازيكنان اين تيم در كسب موفقيت
هاي بي نظير اخير بسكتبال بود.
در سال 2005 در جام ملت هاي آسيا مقام ششم را در قطر كسب كرد( زير نظر محمد ايزد پناه و مهران حاتمي )
در سال 2006 در بازيهاي آسيايي دوحه قطر مدال برنز اين بازيها را كسب كرد كه اين اتفاق براي دومين بار بعد از 55 سال در تاريخ بسكتبال كشور رخ داد ( زير نظر اونيكا ، مهران حاتمي و عباس آقا كوچكي)
در سا 2007 موفق به قهرماني آسيا و كسب مجوز حضور در بازيهاي المپيك پكن به عنوانتنها نماينده آسيا شد كه اين مقام براي اولين بار در تاريخ ورزش كشور اتفاق افتاد و تيم ملي بسكتبال ايران موفق به حضور در المپيك شدكه بازي ايران مقابل قطر كه يكي از حساس ترين مسابقات آن تورنمنت بود ، آيدين ناجي تيم بسكتبال ايران شدو بازي به ياد ماندني از خود به جاي گذاشت و سهم به سزايي در كسب اين موفقيت ايفا كرد 0زير نظر رايكو ترومن و مهران حاتمي )
از جمله مقام هاي باشگاهي در سال 1386 قهرمان باشگاههاي آسيا در تهران موفق به كسب مدال قهرماني كه آن هم براي اولين بار در تاريخ ورزش كشور بود.
از خصوصيات بازي آيدين شوت سه امتيازي خيلي خوب و يكي از امتياز آور ترين بازيكنان تيمش بود 203 سانتيمتر بلنداي قامت و 91 كيلوگرم وزنش بود ريباند دفاع و حمله و روحيه جنگندگي ، تسليم نشدن ، غيرت و از جان مايه گذاشتن براي تيمش بود. آيدين قابليت بازي در پست هاي 2 ، 3 و4 را داشت
آيدين در سن 26 سالگي در سانحه دلخراش رانندگي در مسير
كمربندي چالوس دار فاني را وداع گفت.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يحيى نيكنواز، يكى از هنرمندان دهه اول افتتاح راديو بود كه در زندگى با ناملايمات فراوان روبرو گشت و همواره از اين نارسايى ها رنج مى برد ولى مردانه با اين مشكلات به مبارزه پرداخت تا بر آن ها فائق و پيروز گشت، وى به سال 1299 خورشيدى در تهران متولد شد و در مصاحبه يى كه طى دو نوار در سال 1361 با وى به عمل آمد و آن ها نزد نگارنده موجود مى باشد درباره خود چنين گفت:
«من يحيى نيكنواز، در يك خانواده زحمتكش كه اگر بگويم فقير بهتر است، زيرا پدرم كه در آن زمان كه من كوچك بودم سرباز داوطلب نظام بود و مادرم هم زنى خانه دار و زحمتكش. پدر من زياد در بند خانواده و پاى بند به هزينه و گردش چرخ زندگى نبود، يك سال مى رفت و پيدايش نمى شد و مادرم چون چرخ خياطى داشت با آن براى اين همسايه و آن همسايه پيراهن مى دوخت و به اين وسيله معاش خانواده را تأمين مى كرد. من يك برادر و دو خوهر هم داشتم كه هزينه آن ها هم به عهده مادرم بود. هر وقت پدرم به يك بهانه چند صباحى مى رفت دوباره باز مى گشت و يادم هست كه نوبت آخرى كه رفته بود، پس از بازگشت مى گفت كه رفته شيراز و در جنگ عشاير شركت داشته است. اين بار كه بازگشته بود مادرم به پدرم گفت:
«رجبعلى، يحيى را بگذار برود مدرسه درس بخواند و باسواد شود».
او در جواب گفت:
«اى بابا بچه هاى ما درس را مى خواهند چكار، بگذار برود كار بكند».
مادرم گفت:
«نه بايد يحيى درس بخواند».
لذا مادرم مرا آورد در ميدان بهارستان
پشت مدرسه سپهسالار در مدرسه يى به نام امير اتابك نام نويسى كرد و من مدت يك سال در اين مدرسه خواندن و نوشتن مختصرى ياد گرفتم، سال دوم اين مدرسه بودم كه يك روز پدرم آمد و دست مرا گرفت و گفت:
«نمى خواهد درس بخوانى، بيا و برو كار كن».
گفتم: «من چكار مى توانم بكنم؟ من با اين جثه و قد و قواره كه زورم نمى رسد كارى انجام دهم؟»
گفت: «مى گذارمت شاگرد مغازه بشوى»، او قبلا رفته بود با صاحب يك مغازه بقالى به نام على بابا كه سر كوچه دروازه شميران بقالى داشت صحبت كرده بود و نظر مساعد وى را براى شاگردى من به دست آورده بود.
فرداى آن روز به جاى نشستن روى نيمكت مدرسه و گوش دادن به گفته هاى معلم، جلوى مغازه بقالى ايستادم و آنجا را آب و جارو كردم و غرولند على بابا را هم تحمل مى كردم.
على بابا الاغى داشت كه به من گفت با آن الاغ از يخچال هاى اطراف دولاب يخ بياورم و من هر روز صبح پس از آب و جارو كردن جلوى مغازه او، به يخچال مى رفتم و يخ مى آوردم، حدود چهار- پنج ماهى از شاگردى من در مغازه وى گذشت، يك روز مردم در خيابان دروازه شميران اجتماع كرده بودند كه نظر مرا هم به خود جلب كرد.
آن روزها، عشرت آباد دروازه داشت و بيرون خندق بود، بيرون دروازه خانه ما بود كه كنار خندق واقع شده بود و كنار خندق سه خيابان وجود داشت كه يكى متهى مى شد به عشرت آباد به سمت سربازخانه، خيابان وسطى هم يك خيابان خرابه بود كه همه اش بيابان و به آن معينيه مى گفتند، سومى هم خيابان مازندران حاليه بود
كه چاروادارها در آن زمان كه ماشين نبود و چند تايى هم كه وجود داشت ماشين هاى بارى بودند كه از مازندران بار مى آوردند.
به هر حال مردم در آن روز در دو سوى خيابات عشرت آباد در دو صف ايستاده بودند. من كه حس كنجكاويم برانگيخته شده بود از شخصى پرسيدم: «كه آقا چه خبر است ؟»او در جواب گفت:
«رضاشاه مى رود سربازخانه و دسته موزيك موسيقى و مارش نظامى مى خواهد پخش كند و مردم در انتظار پخش موزيك مى باشند».
من هم مغازه را رها كردم و به سر پل چوبى آمدم و آن قدر منتظر شدم تا موزيك نظامى و مارش ملى توسط دسته موزيك ارتش نواخته شد. وقتى كه اين موزيك را شنيدم زانوانم شروع كرد به لرزيدن و به اندازه يى در من اثر كرد كه حال خودم را نفهميدم و موقعيت و وقت خود را درك نكردم و از آن لحظه همه چيزم عوض شد. و در دنياى ديگرى سير مى كردم به طورى كه ساعت ها بود مردم رفته بودند، دست موزيك و سربازها هم رفته بودند و خلاصه هيچكس در آنجا نبود، فقط من بودم كه هنوز نشسته بودم و صداى موسيقى و موزيك كه در گوش هايم طنين انداز بود.
از همان جا مستقيم به خانه آمدم و به مادرم گفتم:
«من شاگردى مغازه نمى كنم و مى خواهم موزيسين شوم».
مادرم گفت: «كه پدرت تو را دعوا مى كند و راضى نمى شود».
ولى من به مادرم گفتم: «كه مى خواهم موزيك ياد بگيرم و هيچ حرفى را هم نمى پذيرم».
در اين زمان من حدود نه سال از سنم مى گذشت، پدرم كه به منزل آمد، از ديدن من تعجب كرد و پرسيد:
«چرا به دكان نرفتى؟»
در جواب گفتم:
«پدر
من مى خواهم موزيك ياد بگيرم، تو مى خواهى من براى تو پول دربياورم من از اين راه هم مى توانم پول دربياورم و تو را راضى كنم و من شاگردى دكان بقالى را نمى كنم». پدرم كه مردى تندخو كه دستش هم بسيار هرز بود و بچه ها را مى زد و من هم خيلى از اين بابت حساب مى بردم، با اين وصف با تصميمى راسخ به او گفتم: «كه من ديگر به مغازه نمى روم». پدرم فكرى كرد و از آنجا كه شانس با من موافق بود، يا خداوند، مى خواست ديگر چيزى نگفت.
فردا صبح گفت:
«بلند شو برويم تا در دسته موزيك ارتش اسم تو را بنويسم».
من با او به سربازخانه فوج نادرى رفتم و خود را در مقابل رئيس موزيك آن كه ستوان يكم داود نجمى بود، ديدم او به من گفت:
«سواد دارى؟»
گفتم: «يك قدرى سواد دارم»، يك نامه به من داد كه آن را براى او بخوانم، من آن را بدون غلط براى وى خواندم، گفت:
«بارك اللَّه، بارك اللَّه، خوبه خوبه».
همان وقت دستور استخدام مرا داد. فقط از من يك ضامن خواست و گفت:
«يك كاسب بايد ضمانت تو را بكند».
«خود شرح مختصرى نوشت و بعد كار من موكول شد به زمانى كه ضامن بياورم و بعدا همان على بابا ضامن شد و من دو روز بعد لباس سربازى پوشيدم، ولى لباس سربازى كه به من داده بودند به قدرى برايم بزرگ و گشاد بود كه يك وضع مضحكى پيدا كرده بودم، آن را به منزل بردم و مادرم كه خياط بود آن را برايم كوچك كرد و پوشيدم ولى پوتين ها براى من خيلى بزرگ بود، به سربازخانه كه رفتم رئيس دسته موزيك
دستور داد از انبار يك جفت پوتين كه به اندازه پاى من باشد به من بدهند ولى در انبار هرچه گشتند پوتينى را كه به پاى من بخورد پيدا نكردند و من اجبارا يكى از پوتين هايى كه از همه كوچكتر بود به پا كردم ولى باز هم برايم خيلى بزرگ بود».
به هر حال، رئيس دسته موزيك انگشتان مرا نگاه كرد و گفت:
«يك قره نى به وى بدهيد».
يك قره نى بزرگ به من دادند كه خيلى ذوق كردم. ناگفته نماند من چون خيلى كوچك بودم گفت:
«تو را به خاطر علاقه بيش از حدى كه به موسيقى دارى استخدام مى كنم»، سابقا سرباز در ارتش به صورت داوطلب استخدام مى شد، بعدها كه قانون نظام وظيفه از مجلس شوارى ملى وقت گذشت سربازى به صورت دو ساله اجبارى درآمد. در دسته موزيك از نوجوانان كم سن و سال جهت فراگيرى نت و موسيقى استفاده مى گرديد كه وقتى اين نوجوانان به سن هفده- هجده سال رسيدند، واقعا چيزى آموخته باشند. ولى به هر حال اين كار احتياج به استعداد داشت، بعضى ها خيلى زود موفق مى شدند و عده يى هم دير به اين امر دست مى يافتند. در ارتش معلمينى بودند مثل: آقاجان، اكبرخان و يكى دو نفر ديگر كه نامشان در خاطرم نيست قره نى را به من ياد دادند و يادم هست كه يك قطعه خارجى به نام «اوتور ريمون» كه سلو نواخته مى شد و خيلى مشكل بود و قره نى بزرگ را كه محمد غروى مى نواخت و سليست اركستر بود نتوانست اين قطعه را بزند، رئيس اركسر به دومى اشاره كرد او هم نتوانست بزند و پس از آن به سومى و چهارمى و پنجمى هم
از نواختن آن عاجز ماندند. من گفتم: «آقا اجازه مى دهيد اين قسمت را من بزنم؟»
گفت: «بزن».
من بدون ضيق زدن و بدون غلط آن قسمت را كه بسيار مشكل بود نواختم و به خوبى هم اجرا كردم و او يك سكه 2 ريالى به من انعام داد كه خدا مى داند من چقدر ذوق كردم و از همان بعدازظهر من نزد معلمى به نام هادى خان شروع به تمرين كردم و از همان روز هم آن سليست را كنار گذاشتند كه البته من راضى به اين كار نبودم ولى ارتش بود و بايد دستورات بدون چون و چرا اجرا مى شد.
روزها نزد هادى خان به فراگيرى و نواختن قره نى كوچك پرداختم و نزد شخصى ديگرى به نام بشارتيان كه درجه گروهبانى دومى داشت به مشق ويولن مشغول گرديدم.
لازم به توضيح است كه در آن زمان هنرجو از روز اول حقوق را دريافت مى كرد و موسيقى و خط نت را فرا مى گرفت و جزو كادر درجه ادارى ارتش به حساب مى آمد و همين كه دو مارش و موزيك نظامى ياد مى گرفت طبق برنامه سربازخانه از صبح زود مشغول تمرين موزيك مى شد و نگهبانى هم به نوبت مى داد. تئورى را پاى تخته، شخصى به اسم ميرزا حسين خان ياد مى داد كه روى تخته سياه با كشيدن 5 خط حامل و كليد سل تا حدودى شناسايى چند گام ديزوبمل و... را ياد مى داد. و من وقتى كه نت ها را پاى تخته ياد گرفتم، نت هاى قره نى را از بم ترين صداى قره نى به من شناساند كتاب و متدى نبود كه به ما ياد بدهند و من اصلا نمى دانستم كه متد و راهنمايى هم هست، بعد
از يك سال و نيم كه كار كردم فهميدم كه نداريم.
پس از چندى ما از دروازه شميران به منطقه حشمتيه كه در آن زمان يك قطعه زمينى به پدرم داده بودند و پدرم با ساختن دو اتاق در آن زمين، به اين محل نقل مكان كرديم. دسته موزيك ارتش هم در آن دوران هر چهار ماهى در يك پادگاه متمركز مى شد كه واقعا براى من كار مشكلى بود، زيرا مدت چهارماه در عشرت آباد ولى عصر (ع)، باغ شاه (حر) قزاق خانه (باغ ملى) و... مى بايست در رفت و آمد باشم و من مدتى پياده از حشمتيه به پادگان باغ شاه مى رفتم تا بتوانم خود را ساعت 6/ 30 صبحگاه به پادگان برسانم و تا ساعت 11 تمرين كنم و پس از دو ساعت استراحت 6 بعدازظهر كه كارم تمام مى شد پياده به منزل برمى گشتم، همين طور به پادگان هاى ديگر در رفت و آمد بودم كه مدت 10 سال اين كار من بود.
به هر حال من ضمن نواختن و فراگيرى قره نى به يادگيرى ويولن نيز پرداختم كه بعد از چهارماه از معلم بهتر زدم و در اين زمان فرمانده موزيك شهربانى كه محمود شريف اعلم نام داشت و با نواختن ويولن تا حدودى آشنا بود، با يك افسر عراقى كه او هم ويولن مى زد همراه دو نفر ديگر بعدازظهرها توى انبار قسمت موزيك ارتش تمرين مى كرديم كه من بعد از يك سال فهميدم كه اين ها خيلى در نواختن ضعيف مى باشند، فقط يكى از آن ها به نام، اسفنديار صادقى بود كه از همه شان بهتر مى زد.
اين نوازنده ها اصولا پوزيسيون نمى دانستند و روى همان دماغه ويولن كار مى كردند و واقعا متدى نداشتند
كه روى آن كار كنند و چيزى ياد بگيرند و دو سه اثر بود كه آموخته بودند و چند اثرى هم از حسين خان هنگ آفرين و داودخان نجمى كه بيش از هفت عدد نمى شد ولى من به اين ها قانع نبودم دنبال چيزهاى بيشترى بودم.
اين دسته اركتسر 5 ويولن داشت كه 2 ويولن آلتو، يك ترومبان آكوليست و 2 ترمبان سى بمل و يك ويولن كنترباس كه آقاجان مى نواخت، البته سازهاى اين اركستر بسيار زيبا و درست بود ولى معلم نبود. من پس از 2 سال به سرپرستى امور سياسى برگزيده شدم، ناصر زرآبادى آمد جاى من و يادم هست كه اركستر را ما دو نفر اداره مى كرديم. زيرا هر وقت كه او نبود من و زمانى كه من نبودم او به امور اركستر رسيدگى مى كرد. پس از چندى مصطفى گرگين زاده و مرتضى گرگين زاده به استخدام ارتش درآمدند كه به اتفاق من، ناصر زرآبادى، مصطفى و مرتضى گرگين زاده از اين به بعد اركستر را اداره مى كرديم و مرتضى گرگين زاده بيشتر به كارهاى دفترى دسته موزيك مى رسيد و در ضمن همكارى فعال و صميمانه يى نيز در اركستر داشت.
و اما من پس از يك سال كه ويولن زدم به من درجه سرجوخه دادند و نزد استوارى كه ويولن و قره نى را خوب مى نواخت حدود پنج ماه تكنيك آرشه كشى و گام هاى بالا رونده را كار كردم كه همين امر، مرا خيلى قوى كرد تا اينكه با راهنمايى محمود ايروانى به هنرستان عالى موسيقى كه چند استاد موسيقى چكسلواكى در آن تدريس مى كردند رفتم. آن زمان هنرستان در خيابان لاله زار واقع در كوچه برلن بود و سرپرستى آن با سرتيپ مين باشيان بود
كه رئيس اركستر سمفونيك تهران نيز بود.
سال 1314 بود كه در اين هنرستان نام نويسى كردم و در كلاس آزاد آن خارج از وقت رسمى هنرستان شركت نمودم. در هنرستان به مسئولين گفتم كه من نظامى هستم و حقوقم ناچيز است اگر ممكن است كمك كلاس مى كنم و نصف حق عضويت در هنرستان را بدهم ولى آنان قبول نكردند و من ناچار نصف حقوق را به مادرم براى هزينه منزل مى دادم و نصف را بابت هزينه هنرستان مى پرداختم و براى جبران كسرى آن مجبور به تعليم و تدريس به چند شاگرد شدم كه واقعا در بيست و چهار ساعت شبانه روز بدون اغراق من فقط سه ساعت خواب داشتم، يادم مى آيد كه يك ماه پول شهريه هنرستان را نداشتم از منزل مقدارى برنج كه در گونى بود برداشتم و روى دوشم انداختم و روانه منزل استاد كه در پيچ شميران قرار داشت شدم و گفتم استاد من اين برج پول شهريه را ندارم، در عوض اين برنج را آورده ام از من بپذير. او با يك نگاه تحقيرآميزى گفت بگذار آنجا باشد كه همين استاد وقتى كه جنگ دوم جهانى شروع شد همراه ساير هموطنان خود از ايران رفتند و يك شبه همه آنان تار و مار شدند، در هنرستان اين استاد تعداد چهار كتاب جهت فراگيرى به من داد كه بعدها من آن را به دخترم پرى كه در هنرستان درس مى خواند دادم او از آن استفاده ميكرد.
در هنرستان اين استاد به من ياد داد كه وقتى مى خواهم ساز بزنم بايد صاف بايستم و ساز را هنگام نواختن كج و كوله نگاه ندارم و آدمى بود
عصبانى و تندخو كه يك بار هم مرا با سر آرشه ويولن زد كه چرا آرشه كشى ضعيف هستى و همين كار او موجب شد تا من به مدت 6 ماه اين نقص كار خود را رفع كنم، من چون ايرانى ساز نزده بودم، سروان ايروانى روزى به من گفت:
«اگر مى خواهى موسيقى ايرانى ياد بگيرى و بتوانى موسيقى وطن خود را بنوازى و با آن آشنايى پيدا كنى بايد بروى نزد استاد ابوالحسن صبا».
گفتم: «حالا دوباره بروم نزد استاد ديگرى؟».
گفت: «اگر طالبى بايد بروى».
من رفتم نزد استاد صبا، در آن زمان شهريه ماهيانه استاد مبلغ 4 تومان بود كه وقتى استاد عشق و علاقه مرا به موسيق ايرانى و فراگيرى آن مشاهده كرد مبلغ 2 تومان را ماهيانه به عنوان پاداش و تشويق به من بخشيد و بيش از 20 ريال دريافت نمى كرد، من مدت 6 ماه نزد آن استاد بزرگ و والا كار كردم و با گوشه ها و رديف هاى موسيقى ايران آشنا گرديدم.
روزى يكى از استواران ارتش كه در موزيك ارتش كار ميكرد و نزد استاد حسين ياحقى نيز كار كرده بود به نام حسين زندحقيقى مرا به منزل خود دعوت كرد و من در آن منزل با رديف هاى حسين ياحقى آشنا شدم و او آن رديف ها را در اختيار من گذارد كه ضمن آن ها يك مقدار هم رديف هاى آقاميرزا عبداللَّه بود كه با خط خود نوشته بود و قدرى مربوط به حسين خان اسماعيل زاده كه آن ها بسيار بسيار به درد من خوردند. البته مسئله يى هم برايم به وجود آمد كه ديدم رديف ها با هم نمى خواند، پيش خودم گفتم اين ها بايد فرق داشته باشد چه
از لحاظ تكنيك، چه ملودى و يك سرى اسامى مثل راك عبداللَّه با همديگر فرق دارند؟
من در يادگيرى موسيقى، از يك استاد و نوازنده استفاده نكردم و در بيست و چهار ساعت بدون اغراق يك وعده غذا مى خوردم تا بتوانم ساز باد بگيرم و آن را تمرين نمايم و بتوانم بنوازم كه همين باعث ضعيف شدن هرچه بيشتر جثه كوچك من گرديده بود، من حتى جاى تمرين نداشتم، خانه ما دو اتاق محقر داشت كه يازده خواهر و برادر در آن زندگى مى كرديم، من اجبارا در يك آشپزخانه تاريك كوچك كه با يك چراغ موشى كه دود بسيار مى كرد و روشنى بخش آن بود به تمرين مى پرداختم. توى اين چراغ مادرم روغن چراغ و گاهى هم نفت مى ريخت به قدرى دود مى كرد و آن دوده ها روى سر و صورت من و ويولن مى ريخت كه من پس از4 -5 ساعت تمرين به صورت يك كاكا سياه در مى آمدم. پس ازتمرين يك لقمه نان به عنوان صبحانه مى خوردم ساعت دو و نيم بعدازظهر نصف شب با پاى پياده به سوى پادگان روانه مى شدم. بعضى وقت ها هم دير به پادگان مى رسيدم و دژبان مرا بازداشت مى كرد و به زندان مى برد. خيلى به من سخت گذشت كدت سه سال هم از لحاظ مالى و هم از جهت پياده روى در باران و برف و گل و لاى كه پنجه هاى پاها و دست هايم تا پادگان درحد يخ بستن قرار مى گرفت در مضيقه بودم و روى خوش از زندگى نديدم ولى مقاومت كردم، تا اين كه راديو تأسيس گرديد و من با ناصر زرآبادى و مصطفى و مرتضى گرگين زاده در راديو تشكيل اركستر
شماره 3 را داديم كه در اركستر ما قاسم جلاليان ضرب مى نواخت و خواننده ما روح بخش بود، در آن زمان اركستر شماره يك كه به سرپرستى استاد روح اللَّه خالقى و مربوط به انجمن موسيقى ملى بود كه نوازندگان آن ابوالحسن صبا، جواد معروفى و حسين تهرانى و عده اى ديگر از استادان ديگر بودند و بعدها اركستر شماره 4 با مجيد وفادار و ديگران كه فعلا يادم نيست آمدند.
پاى من كه به راديو باز شد باعث معروفيت و اشتهار من گرديد و من در دروازه شميران دو اتاق اجاره كردم و مشغول تدريس به هنرجويان گرديدم، اجاره ماهيانه اين اتاق ها 23 تومان بود كه من شب ها در همانجا نيز مى خوابيدم و صبح خيلى زود هم از آنجا به پادگان مى رفتم و در اينجا بود كه بيشتر مى توانستم ساز بزنم و تمرين نمايم و وضع مالى ام هم خوب شده بود.
روزى كه يكى از شاگردانم مرا دعوت كرد تا به منزل اياشن بروم و در مقابل ماهى 100 تومان حقوق به ايشان در منزل درس بدهم، در آن موقع كه اين مبلغ پول زيادى بود من پذيرفتم و به منزل آن ها كه دو برادر دو قلو و فرزند يك سرهنگ بودند رفتم. پس از چندى پيرزنى كه در اين منزل كار مى كرد، به من گفت:
«پسرم تو مثل فرزند من مى مانى چون هنوز ازدواج نكرده ايى، من دخترى را مى شناسم كه بسيار دختر خوبى است. بيا من او را براى شما خواستگراى نمايم».
من در جواب گفتم:
«من زن نمى خواهم، من جا و مكان درست و حسابى و اصولا زندگى ندارم كه ازدواج نمايم».
گفت:
«فكرش را نكن، خدا بزرگ است، همه چيز درست
مى شود.» من قبول نكردم، ولى پس از مدتى كه به آن منزل جهت تدريس به آن كودكان مى رفتم، آن پيرزن كه مثل مادرم به او علاقه پيدا نموده بودم، عاقبت مرا به منزل آن دختر كه او هم مادر پيرى داشت برد و راجع به ازدواج با آنان صحبت كرد. كه ايشان موافقت كردند و من هم جواب مثبت دادم و عروسى من با آن دختر سر گرفت و يك مقدار از هزينه عروسى مرا هم آن پيرزن خير پرداخت كه بعدا من جبران كردم البته از جهت مالى ولى از لحاظ عاطفى خود را هميشه مديون او مى دانم. مراسم عقد و ازدواج من از همان يك اتاق آغاز شد و بعدها كه خداوند دو بچه به من عنايت فرمود و زندگى را ادامه دادم.
پس از چندى نزد آقاى ناصحى رفتم و شناسايى آكوردها را در خدمت وى آموختم كه در كلاس ايشان حل مسائل هارمونى و قسمت هاى ديگر مثل متدالسيون را مدت سه سال كار كردم. آقاى ناصحى چند اثر باخ را به من داد تا مطالعه و تمرين نمايم كه من چيزهايى را نوشتم و اجرا كردم. پس از سه سال كه نزد آقاى ناصحى مشغول فراگيرى بودم، به علت كم شدن حوصله ايشان، ديگر درس به من و ساير شاگردان خود نداد و من درصدد برآمدم كه معلم ديگرى پيدا كنم.
يك روز در يكى از برنامه هاى كنسرتى دژبان ارتش يقه مرا گرفت و كفت: «چرا لباس شخصى پوشيده اى». (لباس شخصى براى سربازان و درجه داران در آن زمان قدغن بود) من به هر وسيله اى بود از چنگ آن دژبان فرار كردم و فردا
نزد فرمانده قسمت خودم رفتم و گفتم: «آقا دوازده سال خدمت كرده ام، ديگر خسته شده ام مى خواهم بروم دنبال كار خودم. او گفت:
«نه نمى گذارم بروى».
در جواب گفتم: «من ديگر نمى توانم خدمت نمايم». سرم را پائين انداختم و دفتر فرمانده قسمت را ترك كردم و از آن روز به بعد مرتب غيبت مى كردم كه مدت آن به 5 -6 -7 روز مى كشيد و او هم مرا مرتب توقيف و زندانى ميكرد و مدت 10 روز هم درجه ام را گرفت كه در اين مدت گرگين زاده و زرآبادى هم با من بودند. فرمانده ما را بسيار اذيت كرد و اين جنگ و گريز ما با وى مدت دو سال به طول انجاميد كه عاقبت ديد وضع درست نمى شود، روزى ما را راهنمايى كرد و گفت شما چند نفر خود را به ديوانگى زده ايد، اينجا ارتش است يكى يكى برويد. بردار يك استعفاءنامه بنويس». كه من اين كار را كردم و او فرستاد ستاد لشكر و يادم هست كه در آن زمان سرتيپ هوشمند فرمانده لشكر بود، نمى دانم از كجا مرا شناخت و مرا احضار كرد. من هم روزى كه مى خواستم نزد وى بروم لباسى تقريبا كهنه و مندرسى به تن كردم و او وقتى مرا به اين وضع ديد.
پرسيد: «چرا استعفاء مى دهى؟»
در جواب گفتم: «مدت دوازده سال است كه خدمت مى كنم، خسته شده ام، ديگر نمى توانم به خدمت ادامه دهم.»
گفت: «بيرون بهتر از اين جاست؟».
گفتم: «خيلى بهتر است». او با استعفاى من موافقت كرد و پس از من مصطفى گرگين زاده و پشت او ناصر زرآبادى از ارتش بيرون آمديم. من تا مدت 6 ماه كار دولتى نداشتم و فقط از راه
تعليم شاگردان در كلاس درسى كه داشتم امرار معاش مى كردم، روزى توسط دوستى به هنرستان عالى موسيقى رفتم، در آن زمان پرويز محمود رئيس و روبيك ريگوريان معاون وى بود مرا امتحان كردند و پس از امتحان كه قبول شدم به عنوان معلم استخدام هنرستان شدم و در آن جا به تدريس شاگردان مشغول گرديدم و وضع مالى ام از اين زمان به بعد رو به بهبودى رفت.
من خيلى در طول زندگى ام و دوران فراگيرى موسيقى ستم و محروميت كشيدم و دوست دارم كه اين نكته را براى جوانان عزيزى كه براى فراگيرى اين هنر روى به موسيقى مى آورند يادآور شوم كه بسيارى از ايشان هنوز نيامده مى خواهند فلان قطعه را بنوازند و فلان قسمت را اجرا كنند. اول بايد بدانند كه استعداد در اين هنر را دارند، تنها علاقه نمى تواند ضامن اجراى و موفقيت در راه فراگيرى هنر موسيقى باشد. من خودم به جوانى علاقمند به موسيقى كه شب و روز با ويولن كار مى كرد و چيز قابل توجهى ياد نگرفته بود، گفتم: «آقاجان سازت را عوض كن، تو در فراگيرى موسيقى حتما موفق خواهى شد، تو ويولن نمى توانى بزنى، ساز سنتور را انتخاب كن و اين ساز را براى نواختن در دست بگير».
كسانى كه مى خواهند ويولن بنوازند بايد حداقل پنجاه درصد استعداد داشته باشند، وقتى هم كه مى خواهند ويولن تمرين كنند بايد روزى 8 ساعت الى 10 ساعت تمرين نمايند، ميان اين تمرينات هم نبايد باد بخورد و فاصله بيافتد كه انگشتان تنبل ميشوند بايد برنامه ها تمرين از فلان ساعت تا فلان ساعت باشد، من هنگامى كه براى تمرين ويولن مى نواختن و با قره نى كار مى كردم،
ديكته موسيقى گوش هايم بود. ملودى را كه با گوش هايم مى شنيدم، مى نوشتم و كافى بود كه يك مرتبه آن ملودى را مى شنيدم آن وقت آن را مى نوشتم و كمتر كم مى آوردم كه مجبور باشم دوباره گوش كنم و بنويسم، زمانى كه به شهرهاى مختلف كشور مسافرت مى كردم موسيقى محلى را با جزيى تغيير و رنگ آميزى كه بيشتر به گوش خوش آيند باشد انجام مى دادم و به هيچ سازى جز قره نى و ويولن علاقه پيدا نكردم، با توجه به اينكه با نواختن پيانو و سنتور نيز آشنايى كامل پيدا كردم، ولى بيشتر كارهاى خود را ابتدا با قره نى و بعدها با ويولن انجام مى دادم.
يقين دارم آثار بتهون را اگر سواد موسيقى هم نداشتم روى من اثر فراوان گذاشت زيرا هنگام گوش دادن به يكى از آثار او زانوانم سست مى گرديد و حتى به لرزه مى افتد به خصوص دو سمفونى او مثل سمفونى شماره 5 و سمفونى شماره 9 و درياچه قو اثر چايكوفسكى هيچگاه از خاطرم زدوده نخواهد شد و هميشه با لذت به آنها گوش مى دهم.
از موسيقى ايرانى، به ساز حبيب اللَّه بديعى علاقه اى فراوان دارم و از گوش دادن به ساز وى لذت بسيار مى برم زيرا هنر و تكنيك اين هنرمند بزرگ و سليست كم نظير ايران بسيار خوب است، ديگر، نوازندگان نظير نصرت اللَّه گلپايگانى، پرويز ياحقى، تار فرهنگ شريف، لطف اللَّه مجد، جليل شهناز، پيانو مرتضى محجوبى كه رديف ها را خوب مى دانست و روزى از ايشان سئوال كردم كه آقاى محجوبى شما رديف ها را كه روى پيانو مى نوازيد نزد كسى ياد گرفتيد؟ گفت: «من ابتدا سنتور نواختم و بعدا نزد خودم رديف ها را روى پيانو انتقال دادم».
به
هر حال، در آن زمان مردم ما را خيلى دوست مى داشتند و ما را بسيار تشويق مى كردند و هر كجا كه برنامه اى اجرا مى كرديم و از سر و گوش ما بالا مى رفتند، زيرا در آن زمان نوزانده خوب و باتكنيك خيلى كم بود و عده اى هم كه مثل روح اللَّه خالقى، ابراهيم منصورى، ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى و... بودند كه در هيج كجا ساز به آن شكل نمى زدند. و همين امر هم موجب حسادت بعضى در راديو نسبت به ما مى گرديد، زيرا روزى در راديو بى سيم قصر كه من بودم، ناصر زرآبادى، قاسم جلاليان و گرگين زاده ها، پيرمردى رو كرد به دوستش و اشاره اى به ماها، گفت: «اين آشغال ها كى هستند كه خود را قاطى ما بزرگان كرده اند ؟» ناصر زرآبادى و مرتضى گرگين زاده عصبانى شدند و مى خواستند به آن پيرمرد كه خود را هم رديف صبا، خالقى، منصورى، محجوبى و موسى معروفى مى دانست درس ادب بياموزند كه من به هر طورى بود نگذاشتم مسئله اى پيش بيايد و آن را را ساكت كردم، اين جو و محيط آن زمان راديو بود كه به كسى ميدان نمى دادند عرضه وجود نمايد و محيط راديو بود جولانگاه خود و دوستانشان كه البته اين چند نفر اساتيدى كه نام بردم و يكى دو نفر ديگر اين چنين نبودند زيرا آنان مثل پدر ما را پذيرا بودند، و مشوق هنرمندان خوب و باسواد. نكته اى را كه بايد يادآور شوم اين بود كه هميشه دوست داشتم ساز را جلوى كسانى بنوازم كه واقعا قدر هنر و هنرمند را مى دانستند و هرگاه احساس مى كردم كه كسانى به اين امر بى توجهى مى كنند هرگز دست
به ساز نمى بردم و در حضور آنان به نوازندگى نمى پرداختم. با كمال تشكر ديگر چيزى به خاطرم نمى رسد كه بيان كنم».
يحيى نيكنواز، همان طور كه اشارت رفت در كودكى، نوجوانى و جوانى واقعا در نهايت عسرت و تنگدستى و محروميت بسر برد ولى با مبارزه و مقاومت در مقابل مصائب و مشكلات پيروزشد و روزى كه از اين جهان فانى رخت بربست با سربلندى، سر بر بالين خاك تيره نهاد و در سال 1363 بدرود حيات گفت و در ابن بابوبه به خاك سپرده شد. خداوند رحمتش فرمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد: 1289.
درگذشت: 1371.
از آثار اوست: چهره افروختگان خطه زنده رود: يادى از فرهيختگان موسيقى اصفهان (اصفهان، 1371)؛ فيلمنامه بيداد (اصفهان، 1372).
برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين واثقي نيا
محل تولد : قم
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1336/1/1
زندگينامه علمي
بنده در سال 1336 شمسي در قم متولد شدم. پيش از هفت سالگى، قرائت قرآن و نوشتن و خواندن را در مكتب خانه آموختم و در تابستان سالهاي بعد تكميل كردم. هنگامي كه به هفت سالگي رسيدم به دبستان دولتي رفتم و پس از گذراندن دوره شش ساله دبستان، به دبيرستان رفتم. در نيمه سال چهارم دبيرستان بود كه آن را رها كردم و به حوزه پيوستم. (سال 1352 ش)
مقدمات را نزد اساتيد متعدد از جمله: «مرحوم حاج شيخ محمد علي»، معروف به مدرس افغاني فرا گرفتم. بيشتر شرح لمعه را نزد مرحوم «آيت الله حاج شيخ قدرت الله وجداني فخر»، و بقيه را نزد چند نفر ديگر فرا گرفتم. بخش عمده رسائل را نزد «آيت الله حاج شيخ مصطفي اعتمادي تبريزي» و بقيه را نزد «آيت الله حاج شيخ حسين كريمي قمي» آموختم. مكاسب و قسمت عمده كفايه را نزد مرحوم «آيت الله حاج شيخ محمد تقي ستوده اراكي» گذراندم و بخشي از كفايه را نزد «آيت الله حاج سيد محمد حسيني كاشاني» خواندم كه در حقيقت خارج آن را براي ما مي گفت و شيوه نقد آرائ بزرگان را به ما مي آموخت.
خارج فقه و اصول فقه از دروس اساتيد گرامي همچون آيات عظام: «فاضل لنكراني، وحيد خراساني و ميرزا جواد تبريزي»، به مدت بيست سال بهره بردم و
بسياري از تقريرات دروس آن بزرگان را نوشتم و اگر چيزي بر خلاف نظر استاد به ذهنم آمد؛ در پاورقي به عنوان «يقول التلميذ» يادداشت كردم كه همه به صورت مسوده باقي است و چون خود آن اساتيد عزيز يا برخي از شاگردانشان در صدد چاپ آن دروس برآمدند من به پاكنويس و چاپ آنها دست نزدم. فلسفه و عرفان را نزد اساتيد مختلف به ويژه «آيت الله معظم حسن زاده آملي» حاضر شدم .
در سالهاي 54 تا 57 همگام با مردم مسلمان ايران و علماي اسلام در مبارزات با رژيم پهلوي شركت جستم و با ايراد سخنرانيهاي انقلابي و پخش و تكثير اعلاميه ها و نوارهاي كاست انقلابي، به راه حضرت امام خميني (رحمه الله) پيوستم. دو بار دستگير شدم؛ «يك بار در قم و يك بار در بوشهر» كه براي تبليغ دهه محرم رفته بودم و مدتي را در زندان همراه با شكنجه بسيار گذراندم.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي شغل دولتي نگرفتم. در سالهاي 58 تا 60 دو سال در دفتر تبليغات حوزه علميه قم همراه با دوستان به تبليغات مكتوب دست زديم. در دوره جنگ تحميلي به تفاريق، بيش از دو سال را در ميان رزمندگان گرامي براي تبليغات اسلامي سپري كردم. هفت سال تمام از آغاز تاسيس (1376) تا اول تابستان 1383 «مديريت مركز فقهي ائمه اطهار عليهم السلام» را كه حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني تاسيس كردند به عهده داشتم و موفق به خدماتي شدم مانند: (تاسيس كتابخانه تخصصي فقهي، سايت اينترنتي فعال، بخش آموزش، بخش تحقيقات، و چاپ بيش از بيست جلد كتاب) كه اميدوارم دوستان،
آن فعاليتها را بنگارند.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
او همچون تهرانى پس از اخذ ديپلم كامل موسيقى از هنرستان در رشته سنتور و اخذ ليسانس موسيقى از دانشگاه تهران در همان رشته، وارد خدمت در هنرستان گرديد و به تدريس سنتور پرداخت و چون در زمينه آهنگسازى استعداد نشان داد، عازم اروپا شد و به كمكهائى از طرق مختلف برايش در نظر گرفته شد تا در همان زمينه به تحصيلاتش ادامه دهد، لكن به علل مختلف موفقيتهايش ناتمام ماند، اما در مدت توقفش كوشش هائى به منظور معرفى موسيقى ملى و تربيت نوازندگانى در آن ديار به عمل آورد كه در جاى خود قابل تقدير است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1080 ق)، حكيم، عارف و شاعر، متخلص به واحد. اهل تبريز بود. تمام مدت عمر، دست از مطالعه برنداشت تا در حكمت، منطق، طبيعيات و الهيات مهارت يافت. وى مدتى در مدرسه ى شيخ لطف اللَّه تدريس مى كرد. صاحب «رياض العلماء»، محمد تنكابنى (م 1124 ق) و حكيم محمد سعيد، معروف به حكيم كوچك و ملا عباس مولوى، صاحب «اصول الفوائد» و محمد شفيع اصفهانى را از شاگردان او مى داند. واحد به عباس آباد اصفهان رفت و ساكن شد. شاه عباس دوم (1077 -1052 ق) بنا به ارادتى كه به وى داشت خانه اى در شمس آباد، خارج از اصفهان، برايش خريدارى كرد. گويند واحد در اواخر عمر به دليل ضعف و پيرى، درس و بحث را كنار گذاشت. او در اصفهان درگذشت. بعضى از تذكره ها تاريخ وفات وى را 1008 و بعضى 1065 ق نوشته اند. اشعارى از او در تذكره ها آمده است. از آثارش: «وجودية» يا «اثبات واجب»، به فارسى. عده اى از مؤلفان
كتاب «كليد بهشت» را نيز از او مى دانند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (342 -340/ 5)، تذكره ى روز روشن (863 -862)، تذكره ى نصرآبادى (154)، دانشمندان آذربايجان (390)، الذريعه (1247/ 9 ،105 -104/ 1)، رياض العارفين (237)، رياض العلماء (284 -283/ 2)، ريحانه (285/ 6)، طرائق الحقائق (162/ 3)، فرهنگ سخنوران (966)، لغت نامه (ذيل/ واحد تبريزى).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 468 ق)، فقيه شافعى، مفسر، محدث، نحوى، لغوى و مدرس. اصل وى از ساوه بود. در نيشابور به دنيا آمد و برخلاف پيشه ى اجدادش كه تجارت بود، او و برادرش عبدالرحمان، به كسب علم پرداختند و در سلك محدثين و علما درآمدند. وى را از نويسندگان بزرگ و امام و استاد بى نظير عصر خود در ادبيات، تفسير، حديث، فقه و نحو دانسته اند. او نزد خواجه نظام الملك، وزير مقتدر سلجوقيان، تقربى تمام داشت. ادبيات و لغت را نزد ابوالفضل عروضى اديب و نحو را نزد ابوالحسن ضرير قهندزى و ابوعمران مغربى مالكى فراگرفت و براى تكميل معلومات خويش به مسافرت پرداخت. وى در علم تفسير از محضر ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى استفاده نمود. از ابوطاهر بن محمش و قاضى ابوبكر حيرى و ابوابراهيم اسماعيل بن ابراهيم واعظ و محمد بن ابراهيم مزكى و عبدالرحمان بن حمدان نصروى و احمد بن ابراهيم نجار و ديگران حديث شنيد. احمد بن عمر ارغيانى و عبدالجبار بن محمد خوارى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. در نيشابور درگذشت. در «النجوم الزاهرة» سال وفات وى 469 ق ذكر شده است. از آثارش: تفاسير سه گانه: «البسيط»، «الوسيط» و «الوجيز» كه به «الحاوى لجميع المعانى» موسوم و به «تفسير واحدى»
معروف است؛ «اسباب النزول» يا «اسباب التنزيل»؛ «الدعوات والمحصول»؛ «المغازى»؛ شرح «ديوان» متنبى؛ «الاغراب فى الاعراب» يا «الاعراب فى علم الاعراب»، در نحو؛ «تفسير النبى (ص)»؛ «نفى التحريف عن القرآن الشريف»؛ «التحبير فى شرح الاسماء الحسنى» يا «التنجيز فى شرح اسماء اللَّه الحسنى».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (60 -59/ 5)، ايضاح المكنون (674 -673/ 2)، تاريخ ادبيات در ايران (260/ 2)، دمية القصر (1020 -1017/ 2)، الذريعه (42/ 25 ،188/ 20 ،319/ 4)، روضات الجنات (236 -234/ 5)، ريحانه (286 -285/ 6)، سيرالنبلاء (342 -339/ 18)، شذرات الذهب (330/ 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 118/ 5)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (258 -256/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (243 -240/ 5)، طبقات المفسرين داودى (390 -387/ 1)، العبر (324/ 2)، الكامل (123/ 8)، كشف الظنون (2002 ،1747 ،1460 ،1417 ،1277 ،809 ،355 ،245 ،125 ،76)، الكنى والالقاب (277/ 3)، معجم الادباء (270 -257/ 12)، معجم المؤلفين (27 -26/ 7)، النجوم الزاهرة (105/ 5)، وفيات الاعيان (304 -303/ 3)، هديةالاحباب (260)، هديةالعارفين (692/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از تعزيه خوانهاى مشهور 50 سال قبل
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهنام ابراهيمى وادانى، به سال 1337 در دماوند ديده به جهان گشود، پدرش كه صداى خوشى داشت و خود با موسيقى مأنوس بود اولين معشوقى بود كه وى را در راه گام گذاشتن به جانب موسيقى رهنمود بود. پدرش نام وى را در هنرستان عالى موسيقى جهت فراگيرى موسيقى علمى ثبت نمود و او پس از پايان تحصيلات در اين هنرستان از محضر آقاى رضا وهدانى استاد و معلم دلسوز تار هنرستان بهره گرفت و پس از سه سال تحصيل نزد ايشان به خدمت آقاى هوشنگ ظريف استاد سرشناس ديگر تار مى رود و مدت سه سال هم نزد ايشان به فراگيرى تار مى پردازد و پس از آن نزد استاد ديگرى مثل حبيب اللَّه صالحى سه سال و سپس نزد على اكبرخان شهنازى مى رود و در سال 1356 موفق به اخذ ديپلم از هنرستان مى گردد. وى از سال 1356 وارد مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران گرديد و در اين مركز، ساز سه تار را نزد دكتر داريوش صفوت استاد عاليقدرى كه چه در داخل كشور و چه در خارج، در سطحى وسيع خدمات بزرگ و شايان توجهى به موسيقى سنتى و حفظ و اشاعه ى آن نموده به مدت چهار سال از محضر ايشان كسب معلومات مى كند، سپس نزد استاد احمد عبادى مى رود و از راهنمايى هاى ايشان بهره مند مى گردد. بهنام ابراهيمى وادانى از سال 1356 نيز همكارى خود را با راديو و تلويزيون آغاز كرد و در سال 1367 به تنهايى براى شناساندن موسيقى سنتى ايران و نواختن سه تار اين ساز سنتى
موسيقى ايرانى در چارچوب مبادلات فرهنگى و هنرى به كشور سوئيس مسافرت و كنسرتهايى در آن كشور برپا داشت، سپس با گروه «مولانا» به كشورهاى يونان و ژاپن رفت و در آنجا نيز همراه اين گروه در كنسرتهاى مختلفى كه جهت معرفى و شناساندن موسيقى سنتى ايران اجرا كرد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف قبل از 320 ق)، صوفى و شاعر. معروف به ابن فرغانى. اصل وى از فرغانه بود. در جوانى براى كسب حقيقت، از عراق راهى سفر شد و پس از سالها مسافرت، در مرو ساكن گرديد. او از اصحاب جنيد بغدادى و ابوحسين نورى است. واسطى در مرو درگذشت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ترجمه ى رساله ى قشيريه (صفحات متعدد)، حليةالاولياء (350 -349/ 10)، طبقات الصوفيه سلمى (306 -302)، طبقات الصوفيه هروى (434 -432)، نفحات الانس (180 -179).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند حاج على اكبر بن حاج قاسم. عالم فاضل زاهد عابد، اديب كامل، و طبيب ماهر، از نوادر زمان، و مفاخر علمى و عملى اصفهان به شمار مى رفت. در زد و تقوا وحيد و يگانه بود.
در شعبان 1294 متولد، و در نزد جمعى كثير از فضلاء تحصيل نمود كه از آن جمله است: شيخ عبدالحسين محلاتى، و حاج آقا حسين بروجردى (در موقع تحصيل در اصفهان) و آقا سيد محمد باقر درچه اى، و آخوند كاشى، و حاج ميرزا محمدباقر حكيم باشى؛ و در نجف از محضر: شيخ الشريعه ى اصفهانى، و آقا سيد محمدكاظم يزدى، و آخوند خراسانى و غيره استفاده برده، پس از مراجعت به اصفهان سال ها به شغل تجارت مشغول بوده، سپس مدتى طبابت مى فرموده، پس از آن ترك تجارت و طب گفته، جهت ارشاد و هدايت مردم منبر رفته، به مداواى روحى مردم پرداخته.
واعظى بود شيرين بيان، و متكلمى فصيح اللسان، منابرش شام مواعظ شافيه، و نصايح كافيه، از حديث و اخبار و تفسير و تاريخ بود.
در مدرسه ى صدر ادبيات و نهج البلاغه و تفسير مى فرمود، و عده اى از طلاب از محضرش مستفيد مى شدند.
در شب 24 جمادى الاولى سال
1357 وفات يافته، جنازه با احترامات لازم به قم منتقل گرديده، و در مقبره ى شيخان مدفون گرديد.
از آثارش تصحيح و مقابله ى قسمتى از تفسير «تبيان» شيخ طوسى است كه به طبع رسيده است.
پدرش از تجار و فضلا بوده، و در نجف نزد مولى محمد حسين كاظمينى تحصيل نموده، و كتابى در شرح چهل حديث در فضيلت صلوات بر پيغمبر و آل او عليهم السلام نوشته، و در سال 135 در آنجا وفات يافته است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:9
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 907 ق)، عالم، زاهد و واعظ. به مسكين يا ملا مسكين فراهى يا هروى و معين و يا ملا معين فراهى يا هروى معروف و از علماى عهد سلطان حسين ميرزاى بايقرا بود. وى برادر قاضى نظام الدين محمد، قاضى هرات، است كه پس از درگذشت برادرش به درخواست سلطان مدت يك سال مسند قضاوت هرات را عهده دار شد. آنگاه ترك منصب نمود و هرچند اصرار نمودند از كثرت ورع و تقوا قبول نكرد. او به مدت چهل سال در روزهاى جمعه در مسجد جامع هرات درگذشت و در كنار قبر برادرش، قاضى نظام الدين محمد، در مقبره ى خواجه عبداللَّه انصارى دفن شد. از آثار وى: «بحر الدرر»، در تفسير؛ «حدائق الحقائق فى كشف اسرار الدقائق»، تفسير فارسى؛ «روضة الواعظين» در شرح احاديث سيد المرسلين (ص)؛ «معارج النبوة فى مدارج الفتوة»؛ «الواضحة فى تفسير الفاتحة»؛ تفسير «آيات قصص موسى»؛ تفسير «سوره ى يوسف» كه به نام «احس القصص»، در ايران چاپ شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ روضة الصفا (269/ 7)، حبيب السير (340/ 4)، الذريعه (12/ 25 ،184/ 21 ،305/ 11 ،285/
6 ،346 -345/ 4 ،38 -37/ 3)، ريحانه (351 -350/ 5)، كشف الظنون (1723 ،933 ،224).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
غلامرضا بن حاج ابراهيم يزدى خراسانى عالمى كامل و فاضلى بارع از مفاخر دانشمندان و گويندگان و معاصر شهرستان يزد بوده اند.
تولد آن جناب در سال 1295 قمرى در خراسان واقع شده و بعد از آموختن اوليات در سال 1314 مهاجرت به اصفهان نموده و مقدمات علوم را از بعض از افاضل آنجا آموخته و در سال 1319 به نجف اشرف عزيمت نموده و از محضر مرحوم حاج ميرزا حسين خليلى و مرحوم آخوند خراسانى و علامه يزدى صاحب عروه و حاج شيخ هادى تهرانى و بعد به علامه ميرزا محمدباقر اصطهباناتى پيوسته و در معيت آن مرحوم به شيراز مسافرت و در سال 1325 قمرى به يزد برگشته و به وظائف شرعى از اقامه جماعت و ارشاد مردم از طريق منبر و غيره پرداخته و مسافرتهاى عديده اى به طبس و مشهد مقدس نموده و در همه جا مردم را از مواعظ حسنه خود بهره مند ساخته تا در روز 26 ذى الحجة سال 1378 قمرى در قريه طزرجان يزد بدرود حيات گفته و مردم علاقمند يزد و حومه آن جنازه وى را از طزرجان كه در پنجاه كيلومترى يزد است با دوش خود به شهر يزد آورده و در امامزاده جعفر در مقبره شخصى دفن نمودند.
داراى آثار خالده اى مانند كتاب (مفتاح علوم القرآن) كه در سال 1361 شروع و در سال 1365 ق تكميل نموده و در آن تاريخ ولادت و بعضى حالات و اسفار خود را ذكر كرده است مى باشد.
نگارنده گويد: به خاطر دارم كه آن مرحوم در اوائل سال
1363 قمرى با فرزند فاضل و برومندش از مكه مراجعت و در قم مورد استقبال گرم و توجه مخصوص مراجع بزرگ و فضلا عاليقدر فراگرفته.
و بنابر اصرار آيات عظام و دانشمندان حوزه چند ماهى اقامت و در مدرسه فيضيه اقامه جماعت و درس تفسير گذارده و اكابر وقت مانند مرحوم آيت اللَّه محقق داماد و غيره شركت مى نمودند.
و در همان سال فرزند مذكورش مريض و بدرود حيات گفتند و آقايان دروس را با احترام آن پدر تعطيل و براى تشييع حاضر ولى آن مرحوم درس خود را تعطيل نكرد و فرمود ما براى مرگ فرزندمان درس را تعطيل نمى كنيم و بعد از اتمام درس تشييع باشكوهى نمودند و خود آن مرحوم با دلى قرص و بدون اضطراب بر جنازه فرزندش نماز خوانده و پيوسته شكر و ذكر خدا بر زبانش جارى بود و تمام بزرگان از صبر و طاقت او تعجب مى كردند رحمه اللَّه عليه.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روضه خوان يا تعزيه خوان مشهور در دوران قاجار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1170 -1124 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به واله. معروف به شش انگشتى. در اصفهان به دنيا آمد. از طايفه ى لزگى و داغستانى الاصل بود. گويند نسبش به عباس بن عبدالمطلب، عموى پيامبر اكرم (ص) مى رسد. جد اعلاى او در فتنه ى چنگيز به داغستان رفت. واله مدتى در خدمت سلطان صفوى بود و بعد از فتنه ى افاغنه در جوانى به هندوستان مسافرت كرد و به عهد محمد شاه (1161 -1131 ق) و احمدشاه (1167 -1161 ق) و عالمگير شاه (1173 -1167 ق)، سلاطين هند، به منصب و لقب خان زمان بهادر ظفر جنگ رسيد. وى به دو زبان تركى و فارسى شعر مى گفت و با امير غلامعلى آزاد بلگرامى مصاحب و معاشر بود. او در دهلى يا شاه جهان آباد درگذشت. سال درگذشت وى را 1165 ،1161 و 1169 ق نيز ذكر كرده اند. از آثار وى: «رياض الشعراء»، در 1161 ق؛ «ديوان» شعر، مشتمل بر چهار هزار بيت.[1]
واله ى داغستانى عليقلى خان پسر محمدعلى خان شاعر و تذكره نويس معروف (و. اصفهان 1124 ه.ق ف. شاه جهان هند 1170 ه.ق) جد اعلاى او در داغستان مقيم شد و خانواده ى وى در آن ناحيه صاحب قدرت و نفوذ گشتند. واله در سال 1126 ه.ق كه پدرش بيگلربيگى ايروان شد با او بدان صوب رفت و پس از مرگ پدر با خانواده به اصفهان بازگشت و در آنجا به تحصيل مشغول شد. پس از هجوم افغانان به ايران و تصرف اصفهان (1135 ه.ق) زندگى واله و خانواده اش پريشان شد و در زمان نادر و كريم خان هم دچار
سوانح گوناگون گرديد و در عشق هم شكست خورد و ترك يار و ديار گفت و از راه خليج فارس با كشتى به هند رفت و در آنجا ترقى كرد. محمدشاه و احمدشاه هندى به او منصب چهارهزارى و هفت هزارى و القاب دادند. مهمترين اثر او رياض الشعرا مى باشد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (1802 -1797/ 5)، تاريخ تذكره هاى فارسى (666 -650/ 1)، حديقةالشعراء (1970 -1967/ 3)، الذريعه (328 -327/ 11 ،1255/ 9 ،34 -33/ 4)، رياض العارفين (157)، ريحانه (301 -298/ 6)، سفينةالمحمود (663/ 2)، فرهنگ ادبيات فارسى (248)، فرهنگ سخنوران (973 -972)، فهرست نسخه هاى خطى فارسى (2595/ 3)، كاروان هند (140 -139/ 1)، لغت نامه (ذيل/ واله داغستانى)، مجمع الفصحا (1154 -1153/ 6)، نتايج الافكار (756 -750).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1262 ق)، تذكره نويس و شاعر، متخلص به وامق. از سادات حسينى حسنى يزد و دودمان ميرزا سعيد يزدى است كه در كرمان به دنيا آمد. در كودكى به يزد رفت و در مدرسه ى مصلى به تحصيل پرداخت. وى در حدود سى يا چهل سالگى به عراق عرب و عجم و خراسان و آذربايجان رفت و از علماى آن سامان استفاضه نمود. او در حكومت حاجى محمد ولى ميرزا و پيشكارى عبدالرضا خان بافقى، تذكره اى تحت عنوان «تذكره ى ميكده» يا «آشيانه ى ميكده»، در ذكر شعراى يزد، تأليف كرد و بعدها به الزام عبدالرضا خان بافقى، تخلص خود را ساقى برگزيد، ولى نهايتا دوباره تخلصش را به وامق تغيير داد. وى به بيمارى و با درگذشت. از ديگر آثارش: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آينه ى دانشوران (567 ،543 -542 ،134 -132)، تاريخ تذكره هاى
فارسى (339 -326/ 2)، تذكره ى سخنوران يزد (331 -327)، حديقةالشعراء (1979 -1975/ 3)، الذريعه (1258/ 9 ،50/ 4)، ريحانه (305 -303/ 6)، سفينةالمحمود (224 -223/ 1)، گلزار جاويدان (1691/ 3)، گنجينه ى دانشمندان (462/ 7)، مجمع الفصحا (1154/ 6)، مصطبه ى خراب (212)، نگارستان دارا (272).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1232/ 1231 ق)، صوفى و شاعر، متخلص به وجدى. در ازغند، از توابع شاهان دز از محال مشهد رضوى، به دنيا آمد. سالها تحصيل كمال نمود و در به طريقه ى مشايخ ذهبيه كبرويه گرويد و محضر بزرگانى چون مير عالم شاه هندى، سيد قطب الدين نيريزى و آقا محمدهاشم ذهبى شيرازى و آقا محمد كازرونى را درك كرد تا به درجه ى كمال و مقام ارشاد رسيد. از جمله مريدانش مى توان به محمد زمان خان جلاير كلاتى و وحدت هزار جريبى اشاره كرد. وى در نظم به خصوص رباعى و مثنوى تبحر داشت. از آثار وى: «ديوان» شعر. صاحب «الذريعه» كتاب «الرسائل العرفانيه» را به او نسبت مى دهد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقةالشعراء (1980 -1979/ 3)، الذريعه (250/ 10 ،1261 -1260/ 9)، رياض العارفين (278)، سيرى در تصوف (287)، طرائق الحقائق (243/ 3)، مجمع الفصحا (1156/ 6).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در تاريخ موسيقى ايران به نام مردانى مثل كمال السلطنه (پدر ابوالحسن صبا) كه با نواختن سه تار آشنايى كامل داشت، حاج آقا محمد ايرانى، حاج آقا حسين ملك، ميرزا عبداللَّه خالقى (پدر روح اللَّه خالقى)، حاج محمد رفيع السلطان سلمكى (پدر ابراهيم سلمكى)، عباسعلى محجوبى (پدر مرتضى و رضا محجوبى)، هادى تجويدى (پدر على تجويدى)، امين الملك (پدر موسى معروفى) حاج سيد جواد كسائى (پدر حسن كسائى)، فاخرالدوله سميعى (پدربزرگ على اشرف سميعى) ميرزا عبداللَّه خان جواهرى و غيره... برمى خوريم كه همگى ضمن اينكه از علمى موسيقى و رديف ها و گوشه هاى آن بهره ور بودند، منزل آنان مسكن و مأواى هنرمندان عصر خود بود و چون هميشه هنرمندانى كه با فرهنگ صوتى كشور سروكار داشتند از مكانى به نام: «خانه هنرمندان»، «باشگاه هنرمندان» و يا «اتحاديه، سنديكا» بى بهره بودند،
خانه اين مردان حقيقت و عارف، محمل تجمع و در واقع حكم خانه ى آنان را داشت.
در حال حاضر هم، عبدالرزاق وحدت كه هنرمندى هنرشناس و هنردوست است مثل آن بزرگان، خانقاه هنرمندان مى باشد و هنرمندان سرشناس و صاحبدل و دلسوخته و عارف، هر از چندگاه در اين مكان گردهم جمع مى شوند و درباره گذشتگان و بزرگان موسيقى سنتى و هنرمندانى كه با اين هنر بزرگ و والاى انسانى زندگى كردند و عارفانه زيستند و نگذاشتند كه بدانديشان و بدخواهان موسيقى سنتى ايران را آلوده سازند، ياد مى كنند.
عبدالرزاق وحدت به سال 1317 خورشيدى در شهر مقدس مشهد در خانواده اى مذهبى متولد شد. دوران كودكى را سرگرم بازى هاى كودكانه و تحصيلات ابتدايى را در دبستان هاى شرق و اديب و آذربايجان به پايان برد، سپس به دنبال كار پدر خود كه تجارت فرش بود رفت و در ضمن، تحصيلات متوسطه را به طور شبانه ادامه داد و زبان انگليسى را نزد دبير انگليسى به نام منوچهر جلالى ياد گرفت.
وى از سن 9 سالگى همراه پدر به جلسات مختلف و متعدد قرائت قرآن مى رفت كه بيشتر اوقات آن در منزل حاج آقا شجريان (پدر محمدرضا شجريان) كه در حال حاضر حدود 90 سال از عمر اين مرد شريف مى گذرد سپرى گرديد و تا سن 19 سالگى هفته اى دو شب در جلسات استاد شركت مى كرد و علم تجويد و هنر تجويد را آموخت كه هم اكنون هرچه وى از هنر آواز و فرهنگ صوتى بهره ور است از آن اين استاد مى باشد و خود را مديون ايشان مى داند.
وحدت در سال 1340 به تهران آمد ابتدا در خيابان لاله زار، سپس به خيابان كريم خان زند
نقل مكان كرد و در آنجا مشغول تجارت فرش در ايران و ساير نقاط جهان شد. چون اين شغل در خانواده ى او از زمان بسيار قديم رواج داشت، به طورى كه عموى او شادروان على اكبر وحدت اولين تاجرى بود، در صنعت فرش ايران كه در زمان حكومت تزار، فرش ايران را به آن ديار صادر كرد و مردم آن كشور را با اين هنر و صنعت ارزنده و بزرگ ايران آشنا كرد و چشم تزار و تزاريان را متوجه اين ملت بزرگ و كهنسال نمود.
نام عبدالرزاق وحدت در هنر و صنعت فرش ايران، نه تنها در داخل كشور، بلكه بسيارى از ممالك راقيه جهان نامى آشنا است كه توانسته براى هنر قالى باقى ايران ارج و اعتبارى فراوان كسب نمايد. دقت و نظارت توأم با دلسوزى او در اين صنعت موجب اعتبار و ارزش فراوان براى او گرديده و دوستان بسيارى براى خود به دست آورده است. در واقع بايد گفت كه تمام تار و پود وجود وحدت با گره گره هاى هنر و صنعت قالى بافى كشور و گام به گام موسيقى سنتى ايران عجين يافته و با هم گره خورده است و با وحدت خود، وحدتى را ساخته اند كه تمام وجودش متعلق به ايران است، و به قدرى به ايران و ايرانى و مفاخر علم و ادب و موسيقى ملى و هنر اين سرزمين علاقه دارد كه هيچگاه و در هيچ شرايطى با توجه به امكانات وسيع خود، پشت به مردم و وطن خود ايران نكرد و روى به بيگانه و بيگانگان ننمود و زمان جنگ عراق عليه ايران و بمباران ها و موشك باران ها در كنار ساير
هموطنان خود ماند و چراغ پرفروغ اين هنر و صنعت را همچنان مشتعل و فروزان نگه داشت و سرمايه اش را براى پررونق تر كردن و شكوفا شدن هرچه بيشتر اين هنر و صنعت ناب ايرانى به كار برده و مى برد.
عبدالرزاق وحدت به موسيقى سنتى ايران عشقى وافر دارد و خود گوشه ها و رديف هاى موسيقى سنتى را با حشر و نشر با هنرمندانى نظير: استاد عبدالوهاب شهيدى، ميلاد كيائى، اكبر گلپايگانى، زنده ياد حبيب اللَّه بديعى، محمود رحمانى پور و عده اى ديگر از صاحبان نام در موسيقى ايران فراگرفت و با صداى خوشى كه دارد همراه ساز عده اى از هنرمندان، نوارهايى با بهترين كيفيت و دقت خاصى در منزل خود به يادگار ضبط كرده است كه علاقه ى زائدالوصفى به آنها دارد.
وى همه هنرمندان موسيقى سنتى ايران را دوست دارد و با ديده احترام به ايشان مى نگرد و معتقد است موسيقى سنتى ايران، گل و موسيقى دانان باغبان آن هستند كه هرچه اين باغبانان به اين گل بيشتر برسند و براى آن زحمت بكشند، اين گلها شكفته تر و شاداب تر خواهند شد و در همين باره گفت: «ارتباط با تجارت و صدور فرش به كشورهاى: آلمان، فرانسه، بلژيك، كانادا و آمريكا، دوست طرف معامله خارجى من كه به صنعت فرش بافى و هنر موسيقى سنتى ايران سخت علاقمند و شيفته آن است مى گفت: «موسيقى سنتى شما ايرانيان از طبيعت الهام گرفته است، مثلاً هر بلبلى كه در روى شاخه درختى چه در آمريكا، چه در ژاپن يا آفريقا و يا ساير نقاط جهان قرار مى گيرد و شروع به نغمه سرايى مى كند همه يك جور هستند و همه ى هنرمندان آن ممالك و ديار به طور گذرا، از كنار
اين پديده بزرگ طبيعت عبور كرده و گذشته اند تنها كشورى كه توانسته از هزاران هزار سال گذشته، اين صدا و اين الحان را به صورت آوازها و نغمه ها درآورد و به گوش مردم برساند و به آنان تزريق نمايد، آوازه خوانان و موزيسين هاى سنتى ايران بوده اند و اين كاملاً در شعر و آواز ايرانى مشخص است، زيرا شعر ايرانى موسيقى ايرانى است و موسيقى ايرانى شعر ايرانى است كه با هم تلفيق گشته اند و ما هيچ كجاى جهان باربد، نكيسا، بامشاد، رامتين، فارابى، عبدالقادر مراغه اى قطب الدين شيرازى، صفى الدين ارموى، رودكى، ابن سينا، سعدى، حافظ، فردوسى، مولانا و صدها موسيقى دانان و شاعران ديگر را اين چنين سراغ نداريم و شايد تا جهان باقى و پايدار است نظير اين گوهرهاى تابان و درخشان را دنيا به خود نبيند».
عبدالرزاق وحدت بيشتر روزها، با انتخاب اشعارى از مولانا، باباطاهر، مولوى و حافظ با صداى خوش خود شروع به خواندن و راز و نياز با خالق يكتا مى كند و خود در اين باره به نگارنده اظهار داشت:
اشعار عرفانى شاعران بزرگ اين سرزمين كه هرگاه چند بيتى از آنها را با نواى اساتيد براى خود مى خوانم، مرا به خداوند نزديكتر مى كند و خود را در عالم ديگرى غير از عالم خاكى مى بينم و اين از بهترين لحظات زندگى ام بوده و هست».
وى از علاقمندان و مريدان حضرت على ابن موسى الرضا (ع) مى باشد و در هر فرصتى كه پيش مى آيد به زيارت حضرت امام رضا (ع) مى شتابد و بوسه بر بارگاه امام هشتم كه زادگاه وى نيز مى باشد مى زند و تاكنون به هيچ آلودگى، آلوده نگشته حتى سيگار هم نمى كشد و اوقات فراغت وى به خواندن
و گوش كردن موسيقى سنتى ايران مى گذرد. و تاكنون كمك هاى فراوانى به مؤسسات فرهنگى و هنرى و خيريه كرده است وقتى از وى درباره تنى چند از سرمايه داران ايرانى كه در خارج از كشور پول خود را به كار انداخته اند نظرش را جويا گرديدم گفت:
«به خوبى يادم هست زمانى كه براى كار صدور فرش به آمريكا رفته بودم، روزى روزنامه هاى كيهان هوايى از تهران به دستم رسيد خواندم كه 250 هزار دانشجو در خارج كشور و 260 هزار دانشجو در ايران مشغول تحصيل مى باشند و در همان زمان هم توسط يك ايرانى، دانشگاهى به نام دانشگاه بوعلى سينا با هزينه ميليونها دلار در كاليفرنيا در دست ساختمان بود و مشابه چنين سرمايه گذارانى توسط ايرانيان ثروتمند در خارج و در سراسر اروپا بسيار مى توان سراغ گرفت و ديد.
من نمى دانم يك ايرانى، پاكنهاد و اصيل چگونه و با چه طرز تفكرى به خود اجازه مى دهد كه 250 هزار دانشجوى ايرانى به علت عدم وجود دانشگاه، از وطن دور باشند و در دانشگاه هاى ممالك خارج مشغول تحصيل باشند و احياناً هم تحت تأثير بعضى از فرهنگ هاى بيگانه هم قرار گيرند كه انشاءاللَّه اينطور نباشد، نام ايرانى بر خود بگذارند و نام ايران را بر زبان بياورند؟ نمى دانم اينها چرا درست فكر نمى كنند كه ما اگر اين پول را در ايران دانشگاه بسازيم كه مى شود حدود 4 دانشگاه معادل دانشگاه تهران (ميزان سنجش سال 1365 مى باشد)ساخت.
پس اين يك گناه بسيار بزرگ و نابخشودنى است كه اين پول ها را در آنجا خرج كنند، هرچند كه اين ثروت را با مديريت و درايت خويش به چنگ آورده باشند ولى بالاخره وطن
هم، زادگاه هم سهمى دارد، چه خوب است انسان پيش از اين كه مرگ براى او فرارسد و ديگر نتواند كارى انجام دهد، تا مى تواند سرمايه هاى مادى خويش را در امر نيك و امور فرهنگى و اعتلاى صنعت مملكت خويش هزينه كند و از خود نامى نيك به يادگار بگذارد و بايد يادآور شويم كه كشورهايى از قافله تمدن و پيشرفت هاى جهانى بازمى مانند كه مردم آن دچار فقر بى دانشى و فرهنگى باشند».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ماشااللَّه وحدتى به سال 1337 در شهرستان بروجرد متولد شد و پس از به پايان رسانيدن تحصيلات ابتدايى و متوسطه به استخدام يكى از دواير دولتى درآمد.
خانوده وى با موسيقى آشنا و خود دستى در آن دارند از جمله برادر بزرگ وى با نواختن ساز تار و برادر ديگر او مرتضى با ساز ويولن و نواختن آن آشنا و وى را در فراگيرى موسيقى مشوق بودند.
ماشااللَّه وحدتى از سن هفت سالگى به نواختن تمبك مشغول شد و از سن دوازده سالگى به عنوان نوازنده تمبك در اركستر خردسالان و از نوجوانى در اركستر فرهنگ و هنر مشغول همكارى گرديد.
در سال 1363 بنابه تشويق و ترغيب هنرمند ارجمند على اكبر شكارچى به تهران رفت و زيرنظر پرويز منصورى در آموزشگاه چنگ فراگيرى و نواختن ساز تار را آغاز كرد و سپس نزد هنرمند گرامى ارشد طهماسبى در آموزشگاه هنرى چاووش فراگيرى و نواختن اين ساز را ادامه داد.
در سال 1367 براى فراگيرى شيوه هاى مختلف نواختن تار و سه تار به كلاس هنرمند ارجمند و معلم دلسوز يداللَّه طلوعى رفت و پس از آن به كلاس استاد هوشنگ
ظريف رفت و مشغول تحصيل شد، سپس از تجربيات هنرمند ارجمند و باارزش حسين عليزاده بهره ور شد و براى مدتى نيز نزد هنرمند خوب و باارزش ديگرى مثل بهروز همتى رفت و قطعاتى را آموخت و از سبك و سياق نواختن اين هنرمند چيزهائى آموخت.
وى هم اكنون در كلاس هاى هنرى اداره ارشاد اسلامى بروجرد به عنوان مدرس سازهاى: تار، تمبك و سه تار مشغول مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
آقاى حاج شيخ حسين خراسانى معروف به وحيد عالمى محقق و فقيهى مدقق و مدرسى علامه و استادى فرزانه مجتهدى كامل و مصنفى فاضل جامع معقول و منقول و حاوى فروع و اصول مى باشد. تولدش در سال 1300 شمسى در مشهد واقع شده و پس از گذرانيدن دوران صباوت و خواندن ادبيات و سطوح اولى و نهائى را از مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد نهاوندى صاحب تفسير فراگرفته و به درس خارج مرحوم آيت الله ميرزا مهدى اصفهانى و آيت الله آشتيانى حاضر شده و استفاده ها نموده و به واسطه داشتن استعداد و نبوغ فكرى به مدارج عاليه
علم و اجتهاد ارتقا يافته و علوم عقليه فلسفه و حكمت را از مرحوم به ميرزا ابوالقاسم الهى و ميرزا مهدى آشتيانى فراگرفته و در سال 1327 خورشيدى در شهر رى به ديدن مرحوم سيدنا الاستاد آيت الله العظمى حجت كوهكمرى رضوان الله عليه شرفياب شده و پس از مذاكرات علمى مفتخر به دريافت اجاره اجتهاد مطلق گرديده و به قصد تكميل مبانى و ديدن نظريات آيات و مراجع عظام عراق مجتهدا در سن 27 سالگى مهاجرت به نجف اشرف نموده و در درس مرحوم آيت الله العظمى ميرزا عبدالهادى
شيرازى و آيت الله حكيم و بالاخص آيت الله العظمى خوئى شركت كرده و از سال 1378 قمرى شروع به گفتن درس خارج فقه و اصول نموده است.
معظم له حدود دوازده سال در نجف تدريس خارج داشت تا در سال 1390 كه به ايران برگشته و بنا بر اسرار فضلاء محصلين مشهد و علماء خراسان و امر بعضى از مراجع يكسالى در مشهد توقف و به تدريس پرداخته و بعد از آن مهاجرت به قم نموده و اكنون در حوزه علميه اشتغال به تدريس خارج فقه و اصول دارد و حوزه درسش بسيار جالب و بيش از صد نفر از فضلا و محصلين خوش فهم شركت دارند كه اغلب آنها دراسات و تقريرات معظم له را به رشته تحرير آورده و بعضى براى طبع آماده نموده اند.
علامه وحيد بيانى جامع و زيبا دارد و از فكر شاگرد و تلميذ خود رفع هر گونه ابهام و اشتباه مى كند. جزوات در فقه و اصول از دراسات و تقريرات آيت الله خوئى و ديگران دارد و آثار علمى ديگر او كه ديدم از اين قرار است 1- شرح بر شرايع الاسلام 2- حاشيه اى بر كفايه 3- حاشيه اى بر مكاسب.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهروز وحيدى آذر، بهمن ماه سال 1331 در شهر تبريز متولد شد و از سن دوازده سالگى در هنرستان موسيقى تبريز به نواختن و تمرين ويولن پرداخت و پس از گذراندن تحصيلات دوره هاى متوسطه و ليسانس در سال 1354 از كنسرواتوار تهران (هنرستان عالى موسيقى) فارغ التحصيل شد.
وى در دوران تحصيل از محاضر استادانى چون: خاچاطوريان، سانوسيان، خيرخواه، حشمت سنجرى، حسين ناصحى، مصطفى پورتراب، يوسف يوسف زاده، مرتضى حنانه، دكتر مسعوديه، پژمان خوجايان،
شهميرى، مهتدى، طالب زاده، ويتريكو فسكى و خانم سركيسيان كسب فيض كرده است.
وحيدى، فعاليت هاى هنرى خود را از سال 1349 در اركستر سمفونيك تهران شروع و از سال 1354 به بعد در اركستر مجلسى راديو تلويزيون و از سال 1364 تاكنون به عنوان استاد ويولن همكارى خود را با هنرستان هاى موسيقى دختران و پسران ادامه داده واز سال 1370 به دعوت اركستر مجلسى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران فعاليت خود را در آن واحد از سر گرفته است.
سوابق درخشان دوران تحصيل و رپرتوار وسيع و تجربه ى كه وحيدى از شركت در كنسرت هاى متعدد داخل و خارج كشور، كنسرت هاى آموزشى و ضبطهاى صفحه موسيقى كلاسيك كسب نموده پشتوانه كار آموزشى وى بوده و از نامبرده معلمى علاقمند، دلسوز و موفق ساخته است. به طورى كه تنى چند از شاگردان وى براى شركت در كنكور پاگانى نى عازم ايتاليا مى باشند. همچنين در آكادمى هاى اروپايى پذيرفته شده اند و تعدادى ديگر نيز در اركسترهاى سمفونيك تهران و اركستر سمفونيك صدا و سيما مشغول فعاليت هنرى مى باشند.
وحيدى، پس از يك دوره صرفا آموزشى كه از سال 1364 شروع شد، در آبان ماه 1369 اركستر مجلسى تهران را با 22 هنرمند جوان تشكيل و رهبرى آن را به عهده گرفت، اركستر كه تمام نوازندگان گروه ويولن اول و دوم آن از كلاس ويولن خود وى و گروه ويولن آلتو از كلاس هنرمند ارجمند تيمور پورتراب، گروه ويولنسل از كلاس هنرمندان شايسته جعفرى و تويسركانى و گروه كنترباس از كلاس هنرمند باارزش عليرضا خورشيدفر و پيانيست از كلاس سركار خانم سركيسيان بودند با همكارى هنرستان عالى موسيقى تشكيل شد و در اولين كنسرت
خود كه به رهبرى بهروز وحيدى آذر و با تكنوازى ويولن مازيار ظهيرالدينى هنرجوى هنرستان و كسرى ثابتى دانشجوى پزشكى توانست در روزهاى 27 و 26 ارديبهشت سال 1370 در فرهنگ سراى نياوران آثارى از هنرى پرسل، انتونيو ويوالدى، يوهان سباستيان باخ توماسو آلبينونى، كوميتاس و... را با زيبايى و مهارت و موفقيت به اجرا درآورد.
پس از اين كنسرت، نوازندگان برجسته اى نيز از كلاس هاى اساتيد فن موسيقى نظير مليك اصلانيان، دكتر زاهدى، سيروس شهردار، انصارى و يوسف زمانى همكارى خود را شروع نمودند و اركستر مجلسى تهران دومين كنسرت خود را كه در روزهاى 26 و 25 مهرماه 1370 در فرهنگ سراى نياوران به رهبرى وحيدى آذر و با همكارى 32 هنرمند جوان و بااستعداد كه شامل 4 نفر دانشجوى پزشكى و 2 دانشجوى شيمى و دانشجويانى از رشته هاى متالوژى، آمار، رياضى، زبان و هنرهاى زيبا و عده اى از دانش آموزان و هنرجويان و فارغ التحصيلان هنرستان هاى موسيقى برگزار نمود كه با استقبال و موفقيت بى نظير مواجه گشت.
هنرمند جوان و بااستعدادى كه در اين كنسرت موفقيت آميز، شركت داشتند عبارت بودند از:
گروه ويولن اول:
مازيار ظهيرالدينى، سهيل بختيارى، نيما زاهدى طاهرى، رامين يوسف زمانى،شهرزاد عصاره، طاهره بختيارى، امير آهنگ هاشمى، نوشين طالبلى، اسفنديار خواجيان، نيما نراقى، سيامك كارخيران.
گروه ويولن دوم:
كسرى ثابتى، سالومه زاهدى، شهرام باستانى، بهجت اللَّه آرين، شهرام باستانى على كيون، آرش تقى زاده، مهتاب حسنخانى، سحر دادبين، مريم گائينى، افشين ادريسى، بهادر ادريس، راوى نيكبخت، آرش رستميان، هومن شيرى، عليرضا نادرى، شاهرخ حسينى.
گروه ويولن آلتو:
مرتضى جلايى، مهدى سحادى عماد نكويى، طاها عابديان، سهراب برهمندى، رضا رحمتى، شروين نجفيان.
گروه ويولنسل:
نرسى جعفرى اميد، محمدرضا تفضلى، ندا خماند، داود منادى، سودابه پيرداورى،سوزان زندى، صنم قره چه داغى.
گروه كنترباس:
پورنگ پورشيرازى، على فريوسفى،
شاهين يوسف زمانى، كارن كبيرى.
گروه ارگ و پيانو:
اردوان شهردار، عاطفه سپهريان، هاله رفيع.
آلات ضربى:
محمود منتظم صديقى، فرهاد رحيميان.
فلوت:
شهرام ركوعى، فرحناز رحيمى، بهزاد هوشمندى، حميد شميرانى.
آبوا:
حسين تاجيك.
كلارينت:
ناصر زرافشان، فؤاد حجازى، ايمان جفعرى پويا.
فاگوت:
عليرضا شيبانى.
ترومپت:
محمدرضا عقيلى محمد حسنى.
هورن:
حسين ميرزايى، حميد ديبازر، پيمان كردبچه، محمدرضا الهاميان.
ترومبون:
حسين شريفى.
پس از اين كنسرت، اركستر مجلسى تهران كه براى اجراى كنسرت در روزهاى دوم و سوم آبان ماه به دعوت دانشگاه پزشكى شيراز عازم آن شهر بود، دچار موانع و اشكالات ادارى و غيره گرديد، بليطهاى پرواز پس فرستاده شد و اجراى كنسرت به زمان مساعدترى موكول گرديد.
از اين زمان اركستر به شكل كوچكترى با حدود 17 هنرمند جوان، از بهترين و كارآمدترين آنها عليرغم همه تنگناها و مشكلات در سالن تمرين واحد موسيقى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران به تمرينات خود ادامه دادند و در روزهاى 6 و 5 دى ماه در مجتمع فرهنگى آزادى قطعاتى از: آركانجلو كرلى، موتسارت، كوميتاس را به رهبرى بهروز وحيدى آذر، با زيبايى غير قابل توصيف اجرا نمودند.
اين كنسرت رشد كيفى اركستر را به خوبى نشان داد، اركسترى كه با ويوالدى شروع به كار نموده و در اندك زمانى پس از آن با زبان موتسارت سخن مى گفت. همين برنامه با تغييراتى در شانزدهم بهمن 1370 در بخش استعدادهاى جوان در فرهنگ سراى نياوران اجرا شد كه بسيار مورد توجه و تشويق هيئت داوران و مردم قرار گرفت و همه اين كنسرت ها در برنامه هاى اخبار علمى و فرهنگى و هنرى سيماى جمهورى اسلامى ايران شبكه 2 و همچنين مطبوعات از جمله روزهاى كيهان و مجله هاى سروش و كاريكاتور بازتاب جالبى داشته است.
از فروردين ماه سال 1371، به همت و تلاش خستگى
ناپذير بهروز وحيدى آذر و مديريت هنرستان عالى موسيقى، اركستر سمفونيك هنرستان موسيقى تهران تشكليل شده و روى آثار سمفونيك موتسارت، شوبرت، كنلبى، بندتو مارچلو، كاپريچيوزو، آواز بدون گفتار از استاد گرانمايه مصطفى پورتراب و كنسرتوهايى براى گيتار و فلوت و اركستر زهى اثر ويوالدى به تمرينات خود ادامه مى دهد و در آينده اى نه چندان دور شاهد اجراى كنسرت هاى متعددى از موسيقى مجلسى و سمفونيك به رهبرى اين هنرمند پركار و مربى موفق، وحيدى آذر خواهيم بود.
وحيدى، در اين دوره از فعاليت هاى هنرى خود با تشكيل اركستر مجلسى و اركتسر سمفونيك موسيقى تهران و مديريت و رهبرى آن حركتى اجتماعى را شكل پويايى بخشيده و توانسته معيارهايى اصولى جهت سنجش هنر متعهد ارائه نمايد و علاوه بر آموزش هنرمندان جوان و ارتقاء مهارت هاى فنى آنان در جهت رشد و شكوفائى استعدادهاى جوانان و اعتلاى فرهنگى جامعه گام هاى بلندى بردارد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(471 -385 ق)، حافظ، محدث، زاهد و اديب. اصل وى از وخش، قريه اى در حوالى بلخ است. در طلب حديث به عراق، جبال، شام و مصر سفرهاى طولانى نمود و در بلخ، نشابور، بغداد، اصفهان، دمشق، بصره، مصر، عسقلان، تنيس، رمله، قدس، عكا، حلب و همدان از ابوالقاسم خزاعى و ابوسعيد صيرفى و يحيى بن ابراهيم مزكى و ابوعمر بن مهدى فارسى و ابونعيم حافظ و ابوحسين بن بشران و ابومحمد نحاس و تمام بن محمد رازى و محمد بن احمد بن محمد بن مزدين و ابوسعيد بن حسنويه و ابوالحسن على بن قاسم نجاد و عقيل بن عبدان و قاضى ابوبكر حيرى و عبدالواحد بن محمد بن
مهدى و محمد بن حسين بن فضل قطان و محمد بن احمد بن ابوالفوارس و از جماعتى ديگر حديث شنيد. خطيب بغدادى و عمر بن محمد سرخسى و عمر بن على محمودى و جماعتى ديگر از او روايت كرده اند. خواجه نظام الملك در بلخ از وى حديث شنيد. در بغداد خليفه عباسى به اتهام قدرى بودن دستور به غرق كردن او داد. پس به مصر گريخت و بعد از چندى دوباره مخفيانه به بغداد آمد و از آنجا به بلخ بازگشت، در بلخ به امر خواجه نظام الملك براى وى مدرسه اى بنا نمودند تا در آن حديث گويد. او در بلخ درگذشت. وى برگزيده اى از احاديثى را كه از ابونعيم حافظ شنيده بود، در پنج جزء تحت نام «وخشيات» نگاشت. در «كشف الظنون» و به تبع آن در «هديةالعارفين»، «الامالى»، در حديث و كتاب «التوقير» از آثار وى شمرده شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (312/ 1)، انساب سمعانى (579/ 5)، ايضاح المكنون (340/ 1)، تذكرةالحفاظ (1174 -1171/ 3)، توضيح المشتبه (176/ 9)، سيرالنبلاء (367 -365/ 18)، شذرات الذهب (339/ 3)، طبقات الحفاظ (459)، العبر (329/ 2)، كشف الظنون (508 ،163)، لسان الميزان (446 -445/ 2)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (103 -102/ 19)، معجم البلدان (419/ 5)، معجم المؤلفين (260/ 3)، الوافى بالوفيات (163/ 12)، هديةالعارفين (277/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 280 ق)، عارف. در اصل از ناحيه ترمذ بود و از پيروان سلسله طيفوريه و از افاضل عرفا و اعاظم زهّاد بود كه در ورع و تقوى و مراحل تجريد و تفريد، كمالى به سزا داشت. ابوبكر،دايى ابوعيسى ترمذى و شاگرد احمد بن خضرويه در بلخ بود. وفات وى
در بلخ اتفاق افتاد. ابوبكر ورّاق تأليفات مشهورى در رياضات و معاملات و آداب زاهدانه داشته كه از اين ميان تنها كتاب «العالم والمتعلم» در دست است كه در قاهره چاپ شده است. وى داراى «ديوان» شعرى به عربى نيز بود. ابن نديم كتابى با عنوان «غريب المصاحف» به ابوبكر بن وراق نسبت مى دهد كه ظاهراً با اين ابوبكر ورّاق ارتباطى ندارد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (255 /1)، تاريخ گزيده (641)، تذكرة الاولياء (107 -102 /2)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (62)، حلية الاولياء (236 -235 /10)، ريحانه (43 /7)، طبقات الصوفيه هروى (318 -317)، طرائق الحقايق (151 /2)، كشف المحجوب (179)، لغت نامه (ذيل/ ابوبكر وراق)، معجم المؤلفين (78 /11)، نفحات الانس (123)، وفيات الاعيان (29 -28 /2).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف قبل از 320 ق)، صوفى. عالم به علوم ظاهر و از بزرگان مشايخ نيشابور، و از اصحاب ابوعثمان حيرى بود.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (230 ،224)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (151 ،54)، طبقات الصوفيه سلمى (301 -299)، طبقات الصوفيه هروى (428)، نفحات الانس (177).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا ورزنده در سال 1305 در كاشان متولد شد، پدرش مرشد ورزنده يكى از استادان نامدار موسيقى بود و چون در اين راه زحمت بسيار متحمل شده بود مى خواست اين نهال بارور در خانه ى ايشان به ميراث بماند و دستخوش تندباد زمانه نگردد، به همين سبب رضا را در هفت سالگى به مشق ساز عادت داد و آنقدر در اين راه اصرار ورزيد كه رضا در ده سالگى تمام دستگاههاى ايرانى را با سنتور به خوبى مى نواخت. چون ورزنده به نواختن سنتور بيش از ساير سازها رغبت نشان مى داد پدرش او را از آشنايى با سازهاى ديگر برحذر داشت و با اين ساز آشنا نمود. پنجه هاى ورزنده وقتى كه با تارهاى سنتور آشنا مى شد، شنونده خود را در عالم ديگرى فرومى برد، و وقتى اين سرخوشى به كمال مى رسيد كه ورزنده كنار سنتور زانو زده و بدان چشم دوخته و حوله كوچكى برداشته و آن را بر روى تارهاى سنتور مى گردد و آنگاه مضراب را آهسته و مقطع به كركهاى حوله آشنا مى ساخت و صداى دوست را از زير حجابى كدر به گوش ياران مى رساند. در اينجاست كه شنونده مدهوش گشته و بى اختيار در دل، هنرمندى ورزنده ستايش و نواى او را تقديس مى كرد.
رضا ورزنده در اوايل دهه 1330 توسط حسين قوامى (فاخته) خواننده بزرگ راديو، از كاشان
به تهران آمد. ابتدا به عنوان همنواز و بعد به عنوان تكنواز مشغول كار شد. سنتور كه پس از حبيب سماعى دچار فترت طولانى شده بود، به كمك رضا ورزنده درباره محبوبيت خود را يافت. هرچند كه همراه با او چند نفر ديگر مثل استاد پايور و منصور ياحقى و منوچهر صادقى و منصور صارمى نيز به نواختن اين ساز مشغول بودند. رضا كه در موسيقى عملاً خود آموخته بود، به وسيله مجالست دائم با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسين تهرانى، على تجويدى و ديگر بزرگان راديو، معلومات خود را اعتلا بخشيد. در برنامه هاى راديو سالهاى 1330 - 1350 تكنوازى سنتور رضا ورزنده جزء برنامه هاى ثابت راديو بود و آثار فراوان از وى به يادگار مانده است.
شخصيت موسيقيايى رضا ورزنده از چند جهت بسيار قابل توجه است: اولاً قابليت بداهه نوازى و خلاقيت وى به درجه اى بود كه عليرغم كاستى هاى موجود در آن، هنوز مورد تحسين و اعجاب موسيقيدانان است. ديگرى تسلط وى بر ضربهاى مختلف و توانايى او در عوض كردن آنها هنگام نوازندگى بود و اصولاً رضا، ضربى ها را بسيار شيرين مى نواخت. ديگرى، كوك سنتور او است كه از دقت و دلنشينى بسيارى برخوردار بود و تا حد زيادى برگرفته از كوك پيانوى مرحوم مرتضى محجوبى بود. ديگرى مضرابهاى ريز و پر وى بود كه اختصاص به خودش داشت. قابل توجه اين كه سنتور مرحوم رضا ورزنده، استاندارد نبود و سازى عجيب و منحصر به خودش بود كه از لحاظ اندازه و تعداد سيمها و جنس سيمها و اندازه مضرابها، براى نوازندگان ديگر غير قابل استفاده بود و اختصاص به خود رضا
داشت. سالها در راديو تكنوازى كرد و جز حقوق مختصرى نگرفت. از بين نوازندگان به حسن كسائى و مرتضى محجوبى علاقه فراوان داشت و از بين خوانندگان بنان و محمودى خوانسارى را مى پسنديد. وى شاگرد نداشت و طرز زندگى و اخلاق گوشه گير او با تعليم شاگرد سازگار نبود، تنها يك نفر علاقمند و شيداى ساز او بود كه با حوصله ى فراوان، آموختى ها از ورزنده گرفت و تنها يادگار او است. ايشان رحمت اللَّه عنايتى هستند كه شغل ديگرى غير از موسيقى دارد و صداى ساز وى نمونه اى است از ساز ورزنده. از لحاظ تقسيم بندى موسيقيايى، رضا جزو گروه شيرين نوازان موسيقى ايران است كه رواج اين شيوه، در سالهاى 1330 -1350 به اوج خود رسيد و خواستاران بسيار داشت. رضا ورزنده در بهمن ماه 1355 فوت كرد، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شايد كمتر كسى اطلاع داشته باشد كه معلم اصلى شادروان رضا ورزنده، در يادگيرى و نواختن سنتور، برادر وى على محمد ورزنده بوده است، و با توجه به اينكه مشوق رضا ورزنده در يادگيرى و نواختن ساز سنتور پدر او، مرشد ورزنده بوده ولى استاد وى برادر او بوده است.
على محمد ورزنده، به سال 1292 خورشيدى، در شهر كاشان متولد شد، موسيقى را، از راه گوش و سينه به سينه از پدر فراگرفت تا اينكه خود با نواختن ساز سنتور آشنا شد و اين آشنايى را به برادر خود بعدها منتقل كرد.
على محمد ورزنده، در كاشان با شخصى به نام پديدار آشنا شد و توسط وى به تهران آمد و اولين بار، با اركستر ابراهيم خان منصورى و سپس با اركسترهاى مختلف شروع به همكارى
كرد.
وى يك بار كه آهنگى را، نزد او بنوازد، آن آهنگ را به خوبى و زيبايى خاصى اجرا مى كند و موسيقى را به طور سينه به سينه مى داند و آن را اجرا مى نمايد و معتقد است كه موسيقى ايران، موسيقى است عارفانه و سنتى كه بايد هم نوازنده و هم شنونده، در حال و هواى خاص خود باشند و آن گوشه و رديفى هم كه زده مى شود مناسب آن وقت باشد، آن زمان است، كه هر دو جذب يكديگر مى گردند و از ماديات و دنياى خاكى به در مى روند و در جهان معنوى و عارفانه سير و سياحت مى نمايند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1368 -1293 ش)، شاعر، مترجم و نوازنده. در تهران به دنيا آمد. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايى و متوسطه، در 1315 ش به اخذ ليسانس از دانشكده ى حقوق نايل شد و در همين سال بود كه به انجمن هاى ادبى تهران راه يافت و با شعراى همعصر خود آشنا گرديد. وى هنگام تحصيل در دانشكده ى حقوق، در دانشكده ى معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامى) هم به تحصيل پرداخت و زمانى كه از طرف وزارت دادگسترى در شيراز به سر مى برد، «جامع المقدمات» و «مغنى» و «مطول» تفتازانى و «شرح منظومه» ملا هادى سبزوارى و مقدارى از «اسفار اربعه» را نزد ميرزا على حكيم آموخت. ورزى در 1320 ش در كابينه ى اول قوام السلطنه به سمت بازرس مخصوص نخست وزير انتخاب شد و از آن پس عهده دار مشاغل مختلفى چون رئيس هيئت مديره و مديرعامل شركت فلاحتى خراسان، مديركل مالى شهردارى تهران، رئيس هيئت مديره شركت چاى گيلان، عضو هيئت
اعزامى براى خلع يد تأسيسات نفت در زمان دكتر محمد مصدق و غيره بود. او از همان دوران كودكى با شعر و ادب و موسيقى آشنا شد و در محضر اساتيدى مانند موسى نى داوود، نواختن تار و ويولن و سه تار را آموخت و با ابوالحسن صبا، حسين تهرانى، روح اللَّه خالقى، علينقى وزيرى، غلامحسين بنان، قمرالملوك وزيرى، تاج اصفهانى و بسيارى از هنرمندان ديگر مصاحب و معاشر بود. ورزى شاعرى غزلسراست، اما در انواع شعر فارسى نيز طبع آزمايى كرده است. وى زبان فرانسه را خوب مى دانست و اشعارى نيز به اين زبان سروده و آثارى را ترجمه كرده است. از آثار منظوم او: «سخن عشق»؛ «رهاورد عمر»؛ «ديوان» شعر. از ترجمه هاى وى: «بررسيهاى ادبى» و «هفت صورت عشق» از آندره موروا؛ «نغمه پرداز نامرد» كه نام داستانى از داستايوفسكى است به نام «نيه توچكانبتروانف».[1]
شاعر.
تولد: دى 1293، تهران.
درگذشت: مهر 1368، تهران.
ابوالحسن ورزى، فرزند حسين فلاح زاده تا پنجم ابتدايى در دبستان هاى شرف مظفرى و ادب درس خواند ولى سال ششم ابتدايى را در گرگان و دوره ى اول دبيرستان را در شهرستان سارى و دوره ى دوم دبيرستان را در مدرسه ى اميركبير (دارالفنون) به پايان رساند. وى فارغ التحصيل رشته ى حقوق قضايى از دانشكده ى حقوق دانشگاه حقوق دانشگاه تهران در سال 1315 بود. پس از گذراندن دوره ى افسرى وظيفه كه محل مأموريتش در شيراز بود، مجددا از طرف وزارت دادگسترى با سمت داديارى دادسراى شهرستان شيراز به آن شهر بازگشت. از زمانى كه مشغول تحصيل در دارالفنون بود، گذشته از برنامه ى روزانه، مقدمات زبان عربى و صرف و نحو و منطق و فلسفه را در خارج نزد يكى از اساتيد
زمان يعنى شيخ ضياءالدين درى اصفهانى و مدرسان ديگر فراگرفت. هنگام تحصيل در دانشكده ى حقوق به منظور فراگرفتن ادبيات عرب و حكمت شرق در دانشكده ى معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامى) هم نام نويسى كرد و در خارج از محيط دانشكده هم به تحصيل پرداخت. در شيراز هم جامع المقدمات و مغنى و مطول تفتازانى و شرح منظومه ى سبزوارى و مقدارى از اسفار اربعه را نزد ميرزا على حكيم ادامه داد. اشتغال در دادگسترى با روحيه اش سازگار نبود و به همين دليل از اين شغل استعفا نمود و به تهران بازگشت در تهران وى را دعوت به همكارى در نخست وزيرى كردند كه در آنجا مشغول به كار شد (در سمت بازرس نخست وزير) و پس از چندى مشاغل زير را عهده دار گرديد. رييس هيئت مديره و مدير عامل شركت فلاحتى خراسان، مدير كل مالى شهردارى تهران، رييس هيئت مديره شركت چاى گيلان، عضو هيئت اعزامى براى خلع يد تأسيسات نفت در زمان دكتر محمد مصدق، عضو هيئت مديره شركت فرش ايران، بازرس سازمان بازرسى كل كشور در وزارت دادگسترى، از آن پس بنا به تقاضاى خودش بازنشسته شد.
از كودكى با تار و ويولن و سه تار آشنا شد و اساتيدى چون موسى و مرتضى نى داود به وى تعليم دادند. گفتن شعر را از سن يازده سالگى شروع كرد و هدايت و تشويق پدرش موجب پيشرفت وى در شعر شد. از سال 1315 در انجن هاى ادبى رفت و آمد مى كرد. در يكى از جلسات ادبى با فصيح الزمان رضوانى، شاعر شيرازى، آشنا شد و او را تخلص «طالع» را برايش انتخاب نمود ولى او هيچ وقت خود
را مقيد به قيد تخلص نكرد. نخستين مجموعه ى غزليات او در سال 1358 به نام سخن عشق منتشر گرديد. گذشته از غزل در انواع شعر فارسى از قبيل قصيده، تركيب بند، ترجيع بند، مخمس، مسدس، مثنوى، رباعى و دو بيتى طبع آزمايى نمود. از وى منظومه هاى عشقى و عرفانى و اجتماعى و حماسى و وطنى و مذهبى (در مدح و رثاى) ائمه اطهار (ع) به جا مانده است. صداى آشنا و ترانه هاى درد دو نمونه از منظومه هاى ياد شده است (اين دو منظومه در يك كتاب در سال 1368 منتشر شد). كتاب ديگر او پرتو راز نام دارد كه در مورد زندگانى پيامبر اسلام است كه به اتفاق غلامحسين جواهرى وجدى سروده شده است.
آثارى كه از وى ترجمه شده است از اين قرار است: دو كتاب از آندره موروآ به نام هاى: بررسى هاى ادبى و هفت صورت عشق و كتاب ديگرى به نام نغمه پرداز نامرد (اثر فئودر داستايوسكى) كه در روزنامه «ايران ما» به چاپ رسيد.
ابوالحسن ورزى، شاعر بلند آوازه معاصر، فرزند مرحوم حسين ورزى است كه سالها مصدر مشاغل بزرگ علمى، هنرى و دولتى بوده كه با اكثر رجال علم و هنر و سياست حشر و نشر داشت است. ابوالحسن ورزى، از اوايل تأسيس راديو، كم و بيش اشعارش وسيله هنرمندان در راديو اجرا مى شد، ولى در سال 1338 رسماً به راديو رفت و اولين شعرى كه وى در اين سال ساخت توسط مرحوم غلامحسين بنان در «بيات اصفهان» كه آهنگ آن را مهندس همايون خرم ساخته بود، خوانده شد چنين بود: «آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود» كه بعدها چند خواننده ديگر، اين شعر را
در راديو اجرا كردند.
ابوالحسن ورزى، از دوستان صميمى و نزديك شادروان داود پيرنيا بود و سال ها در بازرسى نخست وزيرى، همكار يكديگر بوده اند. اين صميميت به حدى بود كه روزى به عيادت داود پيرنيا كه به واسطه بيمارى قلبى چند روزى در منزل بسترى بود به بالين پيرنيا حاضر مى شود بلافاصله اين دو بيت را براى وى مى سازد:
گويند برنج تن فزوده است دلت
آرام و قرار ز نور بوده است دلت
ابوالحسن ورزى را بايد به حق يكى از شعراى باارزش دوران اخير به حساب آورد و اين ادعا نيست بكله اشعار وى نمايانگر اين مدعا است، به طورى كه روزى در راديو با مرحوم على دشتى درباره شادروان رهى معيرى مصاحبه بود، وقتى مصاحبه گر راديو از ايشان پرسيد «آقاى دشتى شما بهترين غزلسراى امروز را چه كسى مى دانيد؟»
پاسخ داد: «ابوالحسن ورزى را كنار بگذاريد، راجع به بقيه بفرماييد.»
وقتى از وى سؤال شد كه: چرا ورزى را كنار بگذاريم؟»
پاسخ داد: «اگر تكفيرم ننكند، ابوالحسن ورزى سعدى و حافظ و مولاناى زمان است.»
نگارنده وقتى در نشستى كه با اين شاعر گرانمايه داشتم و درباره زندگى نامه ايشان جويا گرديدم؟
از روى نوشته اى كه قبلا آماده كرده بودند چنين بيان داشتند:
«من در سال 1293 خورشيدى در تهران به دنيا آمدم. پدرم مرحوم حسين ورزى كه صداى خوشى داشت، در روز اول دى ماه 1325 در تهران درگذشت و چند سال بعد از مرگ پدرم، مادرم شادروان بتول ورزى نيز برحمت ايزدى پيوست. دوران تحصيلى من، تا كلاس پنجم ابتدايى در دبستان هاى شرف مظفرى و ادب بود، ولى سال ششم ابتدايى را در گرگان و دوره اول دبيرستان را در شهر سارى و
دور دوم دبيرستان را در مدرسه اميركبير (دارالفنون) به پايان رساندم. در آن زمان در دارالفنون دانشمندان برجسته اى مانند شادروانان فاضل تونى، بهمنيار، همايى، نصراللَّه فلسفى، دكتر سياسى، حبيب يغمايى به تدريس اشتغال داشتند. در سال 1315 خورشيدى از دانشكده حقوق دانشگاه تهران با رتبه شاگرد اولى موفق به اخذ درجه ليسانس در رشته قضايى شدم و تا آنجا كه حافظه ام يارى مى كند اساتيدى نظير شادروانان: بروجردى (محمد عبده) رئيس محكمه انتظامى وزارت دادگسترى، دكتر سيدعلى شايگان، دكتر زنگنه، آقا محمد شريعت سنگلجى، دكتر امامى، دكتر كريم سنجابى تدريس مى كردند. اساتيد خارجى من عبارت بودند از: موسيو فونتانا معلم حقوق رم و حقوق مدنى فرانسه و موسيو لافن معلم ادبيات.
پس از گذراندن دوره افسرى وظيفه كه خوشبختانه محل مأموريتم در شهر شيراز بود، مجدداً از طرف وزارت دادگسترى با سمت داديارى دادسراى شهرستان شيراز به آن شهر بازگشتم. از زمانى كه مشغول تحصيل در دارالفنون بودم، گذشته از برنامه روزانه مقدمات زبان عربى و صرف و نحو و منطق و فلسفه را در خارج نزد يكى از اساتيد زمان يعنى مرحوم شيخ ضياءالدين درى و مدرس ديگر فراگرفتم. هنگام تحصيل در دانشكده حقوق به منظور فراگرفتن ادبيات عرب و حكمت شرق در دانشكده معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامى) هم نام نويسى كردم و در خارج از محيط دانشكده هم نزد استادان اين فنون به تحصيل پرداختم. در شيراز هم جامع المقدمات و مغنى و مطول تفتازانى و شرح منظومه سبزوارى و مقدارى از اسفار اربعه را نزد حكيم محقق و دانشمندى چون ميرزا على حكيم ادامه دادم. از استاد حكيم تا آن زمان خبر داشتم
كه در دانشكده معقول و منقول مشغول تدريس بودند و بعد گويا به شيراز سفر مى نمايند، كه بازگشتى نداشته است و هنوز خبرى از ايشان ندارم كه آيا در قيد حيات هستند يا نه، به هر صورت اگر زنده هستند خداوند به ايشان سعادت و سلامت عطا فرمايد و اگر رحلت كرده اند براى ايشان آمرزش مى طلبم.
اشتغال در دادگسترى و شاهد گرفتاريهاى مردم بودن و احكام شديد صادر كردن مغاير با روحيه من بود به همين دليل از اين شغل استعفا نموده و به تهران بازگشتم. در تهران مرا دعوت به همكارى در نخست وزيرى كردند، كه در آنجا مشغول به كار شدم و پس از چندى مشاغل زير را عهده دار گرديدم:
رئيس هيئت مديره و مدير عامل شركت فلاحتى خراسان، مدير كل مالى شهردارى تهران، رئيس هيئت مديره شركت چاى گيلان، عضو هيئت اعزامى براى خلع يد تأسيسات نفت در زمان شادروان دكتر محمد مصدق، عضو هيئت مديره شركت فرش ايران، بازرس بازرسى كل كشور و از آن پس بنا به تقاضاى خود بازنشسته شدم.
آشنايى من با شعر و ادب و موسيقى:
همان طورى كه در مقدمه كتاب، (سخن عشق) نوشته ام، اين آشنايى براى من از دوران كودكى آغاز شد. پدربزرگم مرحوم كاظم كمپانى مردى بسيار هوشمند و روشنفكر و آزاده بود و از مجتهد آزادانديشى به نام مرحوم شيخ هادى نجم آبادى تقليد مى كرد و در زمان قحطى از ثروت شخصى و محصولات املاكش كمك مؤثرى به بينوايان مى نمود، و اى كاش تمام افراد متمكن و ثروتمند از اين شيوه پيروى مى كردند و بنا به فرموده شيخ اجل سعدى بزرگوار:
تو كز محنت ديگران بى غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى
با وجود
آنكه پدربزرگم مردى متدين بود هرگز مانع معاشرت پدر من با استادان موسيقى نظير شادروان درويش خان و جناب دماوندى، حاج قربان خان و قراب نگرديد. من از زمان كودكى با تار و ويولن و سه تار آشنايى داشتم، اساتيدى چون موسى نى داود و مرتضى نى داود به من تعليم مى دادند. از دوران جوانى با چهره هاى شاخص موسيقى ايرانى نظير شادروانان: ابوالحسن صبا، حسين تهرانى، ارسلان درگاهى، هرمزى، روح اللَّه خالقى، كلنل علينقى وزيرى، زاهدى، حاج على اكبرخان شهنازى، حسين ياحقى، مشير همايون شهردار، مرتضى محجوبى، غلامحسين بنان، لطف اللَّه مجد، پروانه، قمرالملوك وزيرى، روح انگيز، رضاقلى ميرزا ظلى، رضا ورزنده، محمود كريمى، تاج اصفهانى، اديب خوانسارى و محمودى خوانسارى آشنايى و دوستى نزديك داشتم، كه بدبختانه همه آنها چهره در نقاب خاك كشيده اند، روحشان شاد باد!
شعر و شاعرى:
همان طورى كه قبلاً متذكر شدم مرحوم پدرم صداى بسيار دلنشينى داشت و در انتخاب و شناخت شعر بسيار با ذوق بود، پيوسته كوشش مى كرد كه بهترين غزليات شعراى برجسته ميهن مان نظير: سعدى، حافظ، مولانا، جامى، عطار، سنائى و صائب را يادداشت نمايد و به همين دليل من از آغاز طفوليت كه قلم به دست گرفتم و خواندن و نوشتن را آموختم با اين غزليات زيبا آشنا شدم و هر زمان كه تنها بودم با خود زمزمه مى كرد، تا هنگامى كه تعطيلات تابستانى مدارس فرا رسيد و من كه سال پنجم دبستان ادب را تمام كرده بودم، با پدرم كه مأموريت گرگان را داشت به مسافرت رفتم. اين نخستين بار بود كه دور از محيط گرم خانواده به جايى ناشناس و بيگانه مى رفتم. با اينكه ديدن دريا و طبيعت و كوهستانهاى سرسبز و جنگلهاى با
عظمت برايم بسيار جالب بود ولى غم غربت و تنهايى و دورى از خانواده و دوستان به خصوص اوقاتى كه پدرم به مأموريت مى رفت مرا بسيار ملول و افسرده مى ساخت تا آنجا كه به كنجى مى نشستم و به ياد دوستان به خصوص مادرم كه به حد پرستش او را دوست داشتم اشك مى ريختم. اين افسردگى و غم و درد مرا بر آن كه احساسات خود را بوسيله شعر بيان كنم، در كتاب (سخن عشق) داستان برخورد پدرم را مفصلا بيان كرده ام، من گفتن شعر را از سن پانزده سالگى شروع كرده ام و هدايت و تشويق پدرم موجب پيشرفت من در شعر شد. خوب به ياد دارم شبى يكى از دوستان پدرم شعرى از فرخى سيستانى را خواند كه چنين بود:
خواستم از دلبرى دو بوسه و گفتم
تربيتى كن ز آب لطف خسى را
گفت يكى بس بود اگر دو ستانى
خيره شوى كازموده ايم بسى را
عمر دوباره است بوسه من و هرگز
عمر دوباره نداده اند كسى را
و من در جواب چنين گفتم:
اى كه ندادى به من دو بوسه و گفتى
«عمر دوباره نداده اند كسى را»
غافل از آنى كه عيسى مريم
داد پس از مرگ جان تازه بسى را
بوسه تو كرده كار معجز عيسى
مرده عشقيم تازه كن نفسى را
يكى از محفل نشينان كه از مالكان ثروتمند شمال بود وعده كرده بود كه در مقابل اين حاضر جوابى به من يك ساعت با زنجير طلا بدهد كه خوشبختاه به عهد خود وفا نكرد و مرا از زير بار منت خود خلاص نمود، روانش شاد باد. در حقيقت چه كار نيكويى كرد وگرنه ممكن بود مرا به گرفتن هديه از ديگران عادت دهد و به وارستگى
و بى نيازى كه مايه سرافرازى من است خللى وارد كند.
ميدمد نور صفا از خانه ام
عشق چون شمعى است در كاشانه ام
فخر من اين بس كه با صدها نياز
خم نشد از بار منت شانه ام...
بنابراين بهترين مشوق و نخستين آموزگار شعر من پدرم بود و از اينكه فرزندى شاعر به جامعه ادب ايران تحويل داده است به خود مى باليد و شايد اگر من به عاليترين مقامات ادارى و اجتماعى رسيده بودم آنقدرها مسرت و سرافرازى احساس نمى كرد.
تصور مى كنم كه در سال 1315 خورشيدى پاى من به انجمن هاى ادبى باز شد در آن زمان تهران داراى سه يا چهار انجمن ادبى بيشتر نبود كه يكى را شاهزاده محمدهاشم ميرزا افسر و دومى را مرحوم ترجمان الممالك فرهنگ و سومى را وحيد دستگردى اداره مى كردند و بر اثر شركت در مجالس فوق با اركستر شعراى هم عصر خود آشنا و دوست شدم كه مرگ آنها برايم بسيار دردناك و جانگداز بوده و هست، در يكى از جلسات ادبى با مرحوم فصيح الزمان رضوانى شاعر و واعظ و اديب شيرازى گوينده غزل:
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى
چه زيان ترا كه من هم برسم به آرزويى
آشنا شدم و او تخلص (طالع) را برايم انتخاب نمود ولى من كه هيچوقت خود را مقيد به قيد تخلص نكرده ام كه مجبور شدم براى آوردن تخلص يك بيت اضافى و با تكلف بسازم، غزلهاى خود را مانند گذشته بدون ذكر تخلص ساخته و مى سازم.
من از دوران جوانى شروع به خواندن و تتبع در آثار شعرا و ادباى برجسته وطنم نمودم و به دقت آثار اساتيد بزرگ را با بررسى، مطالعه و كسب فيض و معرفت كرده نهال
ضعيف شعر خود را بارور ساختم.
در مورد شعراى معاصر خود:
با همه آنها دوستى نزديك داشته ام و در حقيقت بايد متذكر شوم كه زمان ما يكى از ادوار بسيار درخشان و پربار ادب فارسى است و پس از مشروطه شعرا و ادبا و سخن شناسان بزرگى ظهور كرده اند كه بدون ترديد از مفاخر اين سرزمين مقدس مى باشند. چون تعداد شعراى معاصر كه همه از دوستان نزديك من هستند بسيار زياد مى باشند و به خاطر آنكه مبادا نام يكى از آنان از قلم شكسته اين ضعيف بيافتند با عرض معذرت و پوزش نامى ذكر نمى كنم تنها از خداى يگانه طول عمر و عزت و كامرانى همه آنها را آرزو مى نمايم و اظهارنظر در مورد شعراى معاصر را به آيندگان مى سپارم و خود را در صلاحيت اين امر نمى دانم.
نخستين مجموعه غزليات من در سال 1358 به نام (سخن عشق) توسط انتشارات اميركبير منتشر گرديد و پس از مدتى به كلى ناياب شد. مابقى غزلهاى من امروز از نظر كميت به 5 برابر مجموعه فوق مى رسد. گذشته از غزل در انواع شعر فارسى از قبيل قصيده، تركيت بند، ترجيع بند، مخمس، مسدس، مثنوى، رباعى، دو بيتى، پيوسته طبع آزمايى كرده ام.
منظومه هاى عشقى و عرفانى و اجتماعى و حماسى و وطنى و مذهبى (در مدح و رثاى) ائمه اطهار عليهم السلام دارم. صداى آشنا و ترانه هاى درد دو نمونه از منظومه هاى ياد شده است.
در مورد شعر و شاعرى و قواعد و اصول و اساس و مبانى و مبادى آن من هم به همان تعريفى كه از زمان ارسطاطاليس و بعد به وسيله حكماى بزرگ ايران چون: حكيم ابونصر فارابى، شيخ الرئيس ابوعلى سينا، خواجه نصيرالدين طوسى،
علامه قطب الدين شيرازى و حكيم صدرالمتالهين شيرازى شده است اعتقاد دارم. در هنگام نوشتن اين مقدمه خوشبختانه اثرى منظوم بنام «پرتو راز» كه در مورد زندگانى پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد بن عبداله صلى اللَّه عليه و آله كه به اتفاق دوست نازنين و شاعر شيرين سخن آقاى غلامحسين جواهرى وجدى سروده بوديم منتشر گرديد كه لطف اين كتاب در دو تقريظ زيبا و پرمغزى است كه وسيله دو تن از شعراى توانا و فحل زمان جناب آقاى ابوتراب جلى استاد سخن شناس بزرگ و جناب آقاى سعيد نياز كرمانى شاعر خوش قريحه زمان سروده شده است.
آشنايى با زبانهاى بيگانه:
از زبانهاى خارجى انگليسى را باندازه رفع احتياجات مى دانم ولى زبان فرانسه را در زمان كودكى نزد معلمين فرانسوى آموختم. زيرا در سال 1359 كه پدرم مأمور در استان مازندران بود و من در كلاس دوم دبيرستان به تحصيل اشتغال داشتم. يك روز به مادرم اطلاع دادند كه يك خانم فرانسوى به نام مادام ژاكولت كه وسيله فرمانفرما براى آموختن زبان فرانسه به فرزندانش به ايران آمده بود و ديگر نيازى به او نداشتند با فقر و پريشانى در سارى زندگى مى كند. مادرم كه بانويى مهربان و پر از رحم و شفقت بود آن خانم را به خانه ما آورد و براى اينكه احساس غربت و تنهايى نكند همانند يك عضو خانواده غذاى روزانه را با ما صرف مى كرد و در عوض زبان فرانسه را به من آموخت و در نتيجه پيشرفت زيادى در اين زبان كردم و پس از اينكه به تهران آمدم زبان فرانسه را در خارج از مدرسه نزد يك بانوى فرانسوى ديگر
به نام مادام توماسن و بعد نزد معلم ديگرى كه يك مرد فرانسوى بود ادامه دادم و بعدها بر اثر خواندن متون داستاهاى ادبى و تاريخى از نويسندگان برجسته فرانسه به اين زبان تسلط كامل پيدا كردم و به ترجمه آثارى از اين زبان پرداختم:
دو كتاب از نويسنده نامدار فرانسه آندره موروا بنامهاى: «بررسى هاى ادبى» و «هفت صورت عشق» ترجمه كردم كه عشقهاى مختلف را در ادبيات فرانسه نشان مى داد. نظير: «عشق افلاطونى»، «عشقهاى شواليه ها» و عشقهاى هوس انگيز مانند: «ژولى ژان ژاك روسو» و انواع ديگر عشقها كه از مادام لافايت نويسنده معروف بود و عشقى را كه شرح مى داد اول بيوگرافى كوتاهى از نويسنده داستان مى نوشت و سپس خلاصه داستانى را كه منظور نظر او بود با قلم سحار خود شرح مى داد.
كتاب ديگرى نيز از نويسنده برجسته و نامدار روس يعنى فئودور داستايوسكى كه به زبان فرانسه برگردانده شده بود به نام «نيه تو چكانبتروانف» كه نام قهرمان داستان است. به نام «نغمه پرداز نامرد» ترجمه كردم كه در روزنامه ايران ما به چاپ رسيده است.
تعدادى شعر هم به زبان فرانسه سروده ام و بيشتر شاهكارهاى ادبى شعراى بزرگ فرانسه را نيز خوانده ام. از نويسندگان و شعراى فرانسه به آثار ويكتورهوگو، بالزاك، آلفرد دووينى، آلفرد دوموسه، لامارتين، پل ورلن، رمبو، بودلر، مارسل پروست، راسين، مولير ژرژسان، كرنى، آندره موروآ، آندره ژيد، آندره مالرو و آناتول فرانس و برخى ديگر بسيار علاقمندم و از مطالعه آنها لذتى عميق در خود احساس مى كنم:
سير و سياحت:
از دوارن جوانى علاقه فراوان به سير و سياحت داشتم كه به منظور ديدن آثار تاريخى و باستانى جهان سفرى به دور دنيا كردم كه بسيار
جالب توجه بود. ضمنا چندين بار به آمريكا و يك بار به روسيه و سوئد و سوئيس و بارها به لندن سفر كرده ام ولى هر بار عاشق بازگشت به وطنم بودم. يكى از آرزوهاى بزرگم سفر به كربلا و نجف اشرف است كه اميدوارم خداى بزرگ نصيبم نمايد.
در خاتمه از دوست هنرمند و موسيقى دان و هنرشناسم آقاى رضاقلى ميرزاى سالور قاجار متخلص به شهرام و دوست شاعرم آقاى رضا تفقدراد كه در جمع آورى اشعار با من ياريهاى فراوان كرده اند نهايت تشكر و سپاسگذارى را دارم.
از جهان هركس رود از خود گذارد يادگارى
از من اين اوراق رنگين است تنها يادگارم
ابوالحسن ورزى، داراى همسر و دو پسر به نام هاى مهدى و حميد ورزى و يك دختر به نام فريناز ورزى مى باشد كه هر سه نفر ازدواج كرده اند و آقاى ابوالحسن ورزى و خانم فرح ورزى همسر ايشان صاحب هفت نوه مى باشند كه خداوند اين خانواده باتقوا و فرهنگ را حفظ فرمايد. ابوالحسن ورزى به شعر «با پيرهن سبز» خود كه از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد بسيار علاقمند مى باشد.
«با پيرهن سبز»
زيبا چمنى بود پر از لاله و نسرين
با پيرهن سبز كه آن روز به تن داشت
صد خرمن گل ريخت بدامان خيالم
آن غنچه خاموش كه آهنگ سخن داشت
آغوش گشودم كه چو جان در برم آيد
بگريخت چو مرغى كه گريزنده ز دام است
چون ديد تب آلوده نگاه هوسم را
دانست ز پا تا سر من تشنه كام است
ميراند مرا از خود و مى گفت كه حيف است
آلوده شود عشق من و تو بگناهى
گفتم ز تو اى چشمه جوشان هوس ها!
قانع نتوان بود به اشكى و نگاهى
هرچند كه مى راند مرا با سخن سرد
خود سوخته از آتش
سودا چو شرر بود
مى گفت اگر طالب عشقى مطلب كام
اما بزبان نگهش حرف دگر بود
پرخاش بلب داشت ولى عشق و تمنا
مى تافت چو برق از نگه گاه بگاهش
مى خواست بپوشد ز من اين راز وليكن
لبريز هوس بود گريزنده نگاهش
يك بوسه به من داد و ليكن بدو صد ناز
يك بوسه كه مى سوخت دهانرا و نفس را
در وسوسه افتاد و شنيدم ز نگاهش
فرياد پشيمانى و غوغاى هوس را
زان شربت نوشين كه از آن بوسه چشيدم
افروخته تر گشت شرار هوس ما
پرهيز ز من داشت ولى گرمى آغوش
چو شعله سوزنده عيان از نفسش بود
هنگامه بپا كرد در آن چشم هوسنامك
جنگى كه ميان دل او با هوسش بود
پيروزى از آن دل من شد كه در اين جنگ
مغلوب هوس گشت و بآغوش من افتاد
زد حلقه به پشتم چو يكى مار غضبناك
آن بازوى بى تاب كه بر دوش من افتاد
چهارشنبه 25 آذرماه 1336
«مستى رؤيا»
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستى رويا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود
عكس شيدايى در آن آئينه سيما نبود
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمى نداشت
دل همان دل بود اما مست و بى پروا نبود
در دل بيزار من جز بيم رسوايى نداشت
گرچه روزى هم نشين جز با من رسوا نبود
ديدم آن چشم درخشان را ولى در آن صدف
گوهر اشكى كه من مى خواستم پيدا نبود
در نگاه سرد او غوغاى دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
هر لب لرزان من فرياد دل خاموش شد
آخر تنها اميد جان من تنها نبود
جز من و او ديگرى هم بود اما اى دريغ
آگه از حال دلم زان درد جانفرسا نبود
اى نداده خوشه اى زان خرمن زيباييم
تا نبودى در كنارم زندگى زيبا نبود
برگرفته
از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] از بهار تا شهريار (495 -492/ 2)، تاريخ موسيقى (586/ 2)، چشمه ى روشن (701 -690)، سخنوران نامى معاصر (3858 -3852/ 6)، سيماى هنرمندان (235 ،234 ،159 ،130/ 1)، فرهنگ سخنوران (980)، مردان موسيقى (557 -547/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
دريا پر است از گهر و دم نمى زند
يك بيضه مرغ دارد و فرياد مى كشد
يكى از مسائل قابل تأمل درباره ى دانشمندان، مخترعين، مكتشفين و هنرمندان واقعى، خودفراموشى و بى توجهى است به رد و قبول عامه. كه به فرموده ى حكيم سنائى غزنوى: از پى رد و قبول عامه خود را خر مكن- زانكه كار عامه نبود جز خرى يا خرخرى- گاو را باور كنند اندر خدايى عاميان- نوح را باور ندارند از پى پيغمبرى. البته نه اينست كه نمى خواهند دانش و هنر و ابداع خود را به جامعه و همنوعان عرضه كنند، كه اين سخنى خلاف عقل و منطق است؛ زيرا هر محقق و مخترع و هنرمند مى خواهد و بايد نتيجه زحمات خود را كه عمر و زندگى بر سر آن گذشته است براى استفاده و بهره مند شدن همنوعان خود در دسترس آنها بگذارد. حضرت جلال الدين محمد مولوى در اين ابيات در دفتر چهارم (ص 262 كلاله ى خاور)، با آن منطق مستحكم و استوار و غير قابل ترديد در اين زمينه مى فرمايند، كه: «هيچ كوزه گر كند كوزه شتاب- بهر عين كوزه نى از بهر آب- هيچ كاسه گر كند كاسه تمام- بهر عين كاسه نى بهر طعام- هيچ خطاطى نويسد خط بفن- بهر عين خط نه بهر خواندن. كه با اين استدلال هر فن و هنرى براى عرضه كردن و استفاده انسانها است. اما مطلب
را لطيفه ى ديگرى است. و آن اين است كه دانشمند و هنرمند واقعى آن چنان در معشوق- يعنى كار خود، مستغرق است كه هاله اى از عشق و خودفراموشى گرداگرد فكر و انديشه ى او را محاط و در خور گرفته است، كه اصلاً دور و بر خود را نمى بيند. به گذشت عمر و آمد شد روزان و شبان توجه ندارد. در فكر سود و زيان خود نيست، تا چه رسد به اين كه بلند شود و در بوق و كرناى خودنمايى و خودفروشى فرياد سر بدهد كه: «اين منم طاووس عليين شده»، ايها الناس ببيند من چه كارها كه كرده ام. اين ظاهرسازى ها و خودفروشى ها كار هنرمند و دانشمند واقعى نيست كه در كار خود به جايى رسيده باشد، كه به قول صائب: «از خودآرا طمع سيرت شايسته خطا است- كه برون ساز درون ساز نگردد هرگز». واقعاً آن كه به ظواهر امور مى پردازد و خود را به رخ ديگران مى كشد، كى؟ و كجا؟ وقت و فرصت براى خودسازى و پرداختن به تعالى و ارتقاع دانش و هنر خود را دارد. سطورى را كه خواهيد خواند زندگى نامه مردى دانشمند و هنرمند است كه با اصرار فراوان و پس از چند سال نامه نگارى به دست من رسيده است، كه اميدوارم قبل از تشريف فرمايى قابض الارواح بر بالين حقير در جايى چاپ و منتشر شود. هنرمند و دانشمندى به جامعه ى هنرى معرفى شود كه يك تنه در مقابل گروههايى كه در كشورهاى دوردست آگاهانه يا ناآگاهانه در كار تخريب موسيقى ملى و اصيل ما هستند ايستاده است و آن را زنده و برپاى داشته. از هموطنان ما كمتر كسى است كه با
شعر و ادب فارسى سركار داشته باشد و نام ابوالحسن ورزى از چند شاعر انگشت شمار روزگار ما را نشنيده باشد. و اين شرح زندگى مرتضى ورزى- برادر كوچكتر ايشان است. او شرح زندگى خود را نوشته است و خواهيد خواند. اما زندگى هنرمند چونان افراد عادى نيست و در مواردى آگاهى بر خصوصيات اخلاقى و طرز رفتار و روش هنرمند در جامعه و با اطرافيان و دوستان كم ارزش تر از هنر آنها نيست. گواه اين ادعا طرز زندگى و خلق و خوى افرادى چون ابوالحسن صبا، و قمرالملوك وزيرى است. حدود سى سال است كه آن دو بزرگوار پرواز كرده اند. و در ميان ما نيستند؛ اما شرح بزرگوارى، سخاوت، گذشت، شرافت انسانى، نجابت و بى اعتنايى آنها به خس و خاشاك دنيا نقل محافل اهل دل است.
عاشقان و دوستداران موسيقى با نام آنها عشق بازى و محافل خود را گرم مى كنند. عكس آنها زينت بخش منازل اهل دل است. حدود سى سال است كه در نشريات مختلف درباره ى آنها مقاله و مطلب مى نويسند و در آينده هم خواهند نوشت، كه شرف و انسانيت آنها برتر از هنر آنها بوده. اما دو مطلب جالب و خواندنى و ماندنى از زندگى خصوصى و ادارى مرتضى. همان طور كه خود او شرح داده است، مرتضى اوقات فراغت خود را به هنرمندان موسيقى مى گذرانيد. به درددل آنها گوش مى كرد و تا آنجا كه ممكن بود در رفع مشكلات آنها در حد مقدور دريغ نمى كرد و از اين بابت گرفتارى هايى هم براى خود ايجاد مى كرد. يكى از ارادتمندان مرتضى، سعادتمند قمى بود. او آوازخوانى بى تكلف و ساده دل بود. تنگدست و كم درآمد و اجاره نشين بود. روزى از
بدرفتارى صاحب خانه با مرتضى شكوه مى كند. مرتضى تحت تأثير واقع مى شود و به او مى گويد: «در فكر خانه ى كوچك و مستقل باش». پس از چندى آن مرد ساده دل مى آيد و مى گويد: «در يكى از محلات فقيرنشين، خانه هاى 40 و 50 مترى ساخته اند و به اقساط مى فروشند و پيش قسطى حدود چهارپنج هزار تومان مى گيرند».
مرتضى مى گويد: «فورى اقدام و قولنامه كن». در حالى كه خود خانه ى شخصى نداشت و در خانه ى پدرى با خواهران خود زندگى مى كرد، مبلغ پيش قسط را از اداره ى تعاون وزارت كشور كه خود مدير كل آن بود وام گرفته و به دوست گرفتار خود هديه مى كند. زهى شرافت انسانى! و اين تنها سعادتمند نبود كه يكى دو نفر ديگر را هم به همين طريق صاحب خانه كرد؛ اما خود هيچوقت صاحب خانه حتى يك اتاق هم نشد او از اعضاء مطلع و بلندپايه ى وزارت كشور بود، تحصيلات و مطالعات بسيار عميقى در اداره ى امور آن وزارتخانه داشت. به ياد دارم در جوانى از طرف وزارتخانه براى تدريس زبان انگليسى- كه استاد اين رشته بود، مأمور تدريس به افسران ژاندارمرى كل كشور شده بود. در سالهاى وزارت عبدالرضا انصارى، شايد حدود 47 ،46 مديركل كارگزينى و برنامه و بودجه بود و به جهت دانش و تخصص و محبوبيت فوق العاده در آن وزارتخانه او را براى پست معاونت وزارت كشور پيشنهاد مى كنند. جالب است كسى كه براى رفع نياز دوستان از اداره ى تعاون وام مى گيرد لباس رسمى براى معرفى نداشته است و دوستى از همكاران كه هم قد و قواره ى او بوده است، لباس خود را موقتاً به او عاريه مى دهد. پس از فراهم آمدن مقدمات،
مراحل ملاقات (شرفيابى در آن زمان) را جويا مى شود. مأمورين تشريفات يكى از شرايط را كه (دست بوسى) بوده است گوشزد مى كنند. او ظاهراً سخنى نمى گويد. كه خطر اين كار در آن روزگار معلوم است. اگر نه اجل عاجل ولى محاكمه و اخراج و محروميت ابد از خدمت دولت و حقوق ادارى مسلم بوده است. ولى با ظرافت و هوشيارى و عذر و بهانه از زير بار معاونت وزارت و دست بوسى شانه خالى مى كند! و چه خوب! كه اين كار را نكرد. كارى كه خيلى ها برايش سر و دست مى شكستند و بعضى ها هم رسيدند ولى روزگار دست و پاى آنها را شكست.
اين اعمال در خور شأن يك انسان، آن هم هنرمند نيست كه دست زهد (ظلم) فروشان خطا است بوسيدن. او خيلى راحت و با افتخار دست استاد اصغر بهارى دستان نغمه آفرين را مى بوسيد و مى خوانيد كه در آمريكا گروهى به نام او تشكيل شده است. اما دست صاحبان زور و زور را نبوسيد؛ كه او در خانواده اى پرورش يافته است كه شرح آن را خواهيد خواند. زنده باد عشق به زيبايى و جمال و هنر. و اين عشق به هنر و جمال و زيبايى است كه درست انديشيدن را به آدم مى آموزد و او را تربيت مى كند كه از هيولاى مظاهر دنيايى خود را كنار بكشد. آدمى كه در درياى هنر و زيبايى شناور است، خس و خاشاك دنيا به چشمش آزار مى رساند و طبعاً آنها را با دستان هنرپرور خود به كنارى مى زند. عشق به جمال و زيبايى وسيله ارتقاء هنرمندان واقعى از دنيا فرودين به مبدأ جمال و زيبايى ها است.
ابوالحسن ورزى در پيش گفتارى كه
در جنگ غزليات خود به نام «سخن عشق» نوشته است درباره ى خانواده ى ورزى چنين مى گويد: «پدرم حسين ورزى معروف به فلاح زاده بود كه روز اول دى ماه 1335 شمسى در تهران درگذشت. آن شادروان ديپلمه ى نخستين مدرسه فلاحت بود... پس از فراغت از تحصيل مدتى در وزارت كشور و سپس در وزارت دارايى مشغول خدمت شد. مادرم بتول ورزى... 8 سال پس از مرگ پدرم درگذشت. پدر پدرم مرحوم كاظم كمپانى با آن كه در كودكى به مكتب نرفته بود مردى بسيار هوشمند و روشنفكر بود و از مجتهدى پيش رفته و آزادانديش به نام شيخ هادى نجم آبادى تقليد مى كرد و به او ارادت مى ورزيد و چون تعصب جاهلانه نداشت پدرم را كه فرزند ارشد او بود و استعداد خواندن آواز و ذوق موسيقى داشت از خواندن آواز و آموختن ساز منع نمى كرد. معاشران دوره ى جوانى پدرم و مهمانان شبانه او نوازندگان و خوانندگان معروف معاصر بودند مثل: درويش خان، جناب دماوندى و قربان خان. بيشتر شبها در خانواده ى ما بساط ساز و آواز داير بود».
اولين مكتب هنرى مرتضى ورزى همين بزم هاى شبانه بود كه در زمان حيات پدر و پس از مرگ او در خانواده ى ورزى ادامه داشت و هنرمندانى چون: قمرالملوك وزيرى، پروانه، اديب خوانسارى، غلامحسين بنان، رضا قلى ظلى (كه در همسايگى خانواده ورزى زندگى مى كرد)، رضا محجوبى، حسين ياحقى، ابوالحسن صبا، حسين تهرانى، لطف اللَّه مجد، سعيد هرمزى، على اصغر بهارى، مهدى خالدى، منوچهر همايون پور، محمود خوانسارى، محمد رسائى، على تجويدى و شاعرانى چون: شهريار، اميرى فيروزكوهى، رهى معيرى، على اشترى و ديگران در آن سوز و گداز شاعرانه داشتند. اولين مربى هنرى مرتضى برادرش
ابوالحسن ورزى و اولين استاد او مرتضى نى داود بود. مرتضى در مكتب نى داود در مدتى كوتاه آن چنان پيشرفت مى كند كه او را رد آخرين كنسرت قمر و برادران نى داود در سال 1316 شمسى شركت مى دهند. او در اين كنسرت با دو چهره ى هنرى آشنا مى شود: حسين تهرانى و هايگ استاد كمانچه. در سال 1317 به سبب مأموريت پدر در ايالت فارس مرتضى به شيراز مى رود و به علت نداشتن استاد ناچار با استفاده از صفحات ابوالحسن صبا كه تازه به بازار آمده بود خودآموزى را از راه تقليد از روى صفحات آغاز مى كند. پس از مراجعت به تهران در سال 1319 به افتخار زيارت ابوالحسن صبا و رضا محجوبى نائل مى شود. رضا محجوبى هر هفته روزهاى دوشنبه به منزل ورزى مى آمد و او را گهگاه در نوازندگى ويولن يارى مى داد. در اين مرحله او با مكتب جديدى در نوازندگى ويولن آشنا و فريفته ى آن مى شود- مكتبى كه رضا آغاز كرد- حسين ياحقى به آن تداوم بخشيد و پرويز ياحقى آن را به اوج والاى خود رسانيد. توضيح آن كه رضا محجوبى، سرتيپ مختارى و ابوالحسن صبا نزد حسين خان اسماعيل زاده كه با كمانچه تدريس مى كرد به آموختن ويولن پرداختند و از بين شاگردان اسماعيل زاده فقط رضا بود كه تكنيك كمانچه را روى ويولن پياده كرد و در نتيجه اين ساز غربى به يك ساز ايرانى تبديل شد همانگونه كه مرتضى محجوبى برادر رضا به پيانو هويت ايرانى بخشيد.
مرتضى در كودكى و نوجوانى به قول معروف «ته صدايى داشت و صفحات مورد علاقه اش را تقليد مى كرد. پدرش غالباً از او مى خواست صفحه شور پروانه را براى
مهمانانش بخواند. بعدها فريفته و دنباله رو اديب خوانسارى شد. شبى در بزم سرتيپ دادور كه از شاگردان درويش خان بود، رهى معيرى به اديب خوانسارى مى رساند كه مرتضى صفحات شور و سه گاه او را خوب تقليد مى كند. استاد از مرتضى مى خواهد كه نواى شور را بخواند و پس از اجراى اين قطعه به او مى گويد: «تو كه به اين خوبى آواز مرا با تمام ريزه كاريهايش تقليد و درك مى كنى چرا از اين شيوه در نوازندگى استفاده نمى كنى»، مرتضى مى گويد اين بزرگترين درس در تاريخ زندگى هنرى من شد چون بعداً همين روش را درباره ى آواز ظلى، تاج و بنان به كار بردم و از اين راه هم به دقايق و ظرافت كاريهاى آوازى گوشه ها و ارتباط نزديك ترى بين اجراى سازى و آوازى رديف موسيقى اصيل ايرانى برقرار كردم. بعداً عبادى، شهناز و كسايى مرا به رموز و دقايق اجراى گوشه ها رهنمون شدند و در آخر كار شيوه ى استاد على اصغر بهارى به ويژه در به كار بردن گوشه هاى متروك رديف موسيقى مرا به سرچشمه ى جوشان و خروشان موسيقى سازى راهنمايى كرد. ورزى از سال 1335 كه در وزارت كشور سمتهاى پر مسئوليتى را پيدا مى كند، سعى مى كند شنونده ى باوفايى باقى بماند و در اين فرصت است كه او به تجزيه و تحليل آثار اجرا شده ى هنرمندان مى پردازد.
در سال 1349 خدمات دولتى را به علت فساد موجود در دستگاه ادارى و خستگى از تلاش بى ثمر در اصلاح روشهاى ادارى كه رشته ى تخصصى او بود رها مى كند و در يك برخورد اتفاقى در سايه پرمهر و هنر استاد بهارى قرار مى گيرد. ورزى معتقد است كه او امروز در سايه كمانچه و
آنچه از استاد ياد گرفته است توانسته است در معرفى فرهنگ غنى موسيقى ايرانى به پژوهشگران آمريكايى موفق و سرافراز باشد. ذوق و شوق و علاقه اى كه دانشجويان رشته موسيقى شرقى دانشگاه لوس آنجلس نشان مى دهند به ويژه دو تن از فارغ التحصيلان اين رشته كه با كمك ورزى پايان نامه رشته دكتراى خود را در زمينه تاريخ تصنيف و سرگذشت موسيقى مذهبى در ايران به رشته تحرير درمى آورند ورزى را به لوس آنجلس مى كشاند. او ابتدا مركزى به نام «انستيتو حافظ» و بعداً يك سازمان غير انتفاعى به نام The Institute of persian performing arst كه نام ايرانى آن «انجمن موسيقى ملى» است تأسيس مى كند. انجمن علاوه بر تدريس ساز و آواز در زمينه هاى زير فعاليت داشته است:
1- تشكيل گروه بهارى با شركت شاگردان آمريكايى.
2- شركت در فستيوال هنرى شهر لوس آنجلس به افتخار مسابقات المپيك در سال 1984 در دو برنامه.
3- شركت در برنامه هاى هنرى دانشگاه لوس آنجلس در رابطه با موسيقى خاورميانه.
4- شركت در يك كنسرت بزرگ كه شهردارى لوس آنجلس در سال 1987 براى استفاده عموم به طور رايگان ترتيب داده بود.
5- شركت در فستيوال موسيقى شهر «سانتابار بارا» براى معرفى بداهه نوازى در موسيقى جهانى، در برنامه اول به دعوت دكتر منوچهر صادقى كه شاگرد صبا و از هنرمندان برجسته موسيقى ايرانى و مقيم لوس آنجلس مى باشد براى همنوازى با او شركت كرده است. هر سال تعدادى از كشورها براى شركت در اين فستيوال دعوت مى شدند. با شركت در سال اول و تشخيص اين واقعيت كه موسيقى ايرانى در حقيقت مادر موسيقى بداهه در جهان است هر سال به عنوان عضو ثابت در برنامه هاى فستيوال شركت مى كند. در آخرين
برنامه تعدادى از هنرمندان و فارغ التحصيلان هنرستان عالى موسيقى را دعوت به كار كرد و با شركت آنها گروه «عشاق» را تشكيل داد. پس از سه سال تمرين و اجراى كنسرتهاى متعدد در سراسر آمريكا چون افراد اين گروه به كار خود مسلط شده بودند آنها را براى تربيت و تشكيل گروههاى ديگر رها كرد.
6- ضبط يك مصاحبه به زبان انگليسى و اجراى چند قطعه موسيقى براى معرفى موسيقى ايرانى كه تاكنون متجاوز از چهارصد راديوى ملى در سراسر آمريكا پخش شده است.
7- شركت در دو سمينار در دانشگاههاى هاروارد و بالتيمور.
8- شركت مرتب در فستيوال موسيقى فولكلوريك جهانى كه هفت سال است در دانشگاه لوس آنجلس برگزار مى شود و تحصيل دو تقديرنامه از گردانندگان فستيوال و شهردارى لوس آنجلس.
9- همكارى نزديك با سازمان هنرى شهردارى لوس آنجلس و شوراى فرهنگى ايالت كاليفرنيا جهت شناساندن موسيقى اصيل و سنتى ايران.
10- شركت در كنسرت دانشگاه يوتا براى معرفى موسيقى ايرانى و افغانى.
11- اجراى كنسرتهاى فصلى به صورت يادواره براى معرفى و تجليل از استادان بزرگ هنر ايران. تاكنون سه يادواره براى عارف، بنان و كمال الملك به اجرا درآمده است.
12- شركت در يادواره ى استاد مرتضى نى داود.
13- تهيه يك سالنامه به زبان انگليسى به عنوان اولين نشريه انجمن موسيقى ملى.
14- ايراد سخنرانى به زبانهاى انگليسى و فارسى و اجراى موسيقى سازى به دعوت مراكز فرهنگى و دانشگاهى.
15- تجزيه و تحليل آثار آوازى استادان قديم و معاصر و تشريح اصول و ضوابطى كه در فن آوازخوانى به كار گرفته اند براى راهنمايى خوانندگان جوان و تازه كار. توضيح آن كه نوارهايى كه در ده سال اخير از ايران به دست وى رسيده است در
قسمت آوازى نقص و عيب فراوان دارد و خوانندگان در اين زمينه بى گناه هستند چون تاكنون به موسيقى آوازى توجه علمى نشده و در اين باره دستورالعمل خاصى به چاپ نرسيده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
فرزند محمّد كاظم ورنوسفادرانى. عالم فاضل متبحّر، مؤلّف تفسير مختصرى است بر قرآن كريم، و در اوّل آن گويد: تفسير بعضى از كلمات قرآن است و قرائت و صيغه و عدد آيات و حروف آن، تاريخ فراغت: سلخ ذى قعده 1241.
فرزندش محمّد مهدى نام داشته، و او اين تفسير را وقف نموده است در سال 1263.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1337 -1285 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. در نوجوانى به خاطر علاقه اى كه به موسيقى داشت، به مدرسه موزيك نظام رفت و مبانى علمى موسيقى غربى را فراگرفت و سپس وارد دسته ى موزيك شد. با افتتاح مدرسه موسيقى دولتى در 1307 ش، وى نيز با شركت در كلاسهاى اين مركز به تكميل معلوماتش در زمينه ى ساز مورد علاقه ى خود، يعنى قره نى، پرداخت و بعد نزد ابراهيم خان منصورى، رديف ها را آموخت. وزيرى تبار مشهورترين و موفق ترين نوازنده قره نى در زمان خود بود. او با ساكسيفون و ويولن نيز آشنايى داشت. وى در 1310 ش به عنوان مدرس موسيقى به بين النهرين رفت و در كاظمين و كربلا به تدريس مشغول شد. پس از بازگشت به ايران، تحصيلات خود را در هنرستان عالى موسيقى پى گرفت و موفق به اخذ ديپلم شد و متعاقباً بعد از آن به سمت مدرس موسيقى در مدارس بزرگ شهر شيراز منصوب گشت. از جمله خدمات او در شيراز، آشنا ساختن موسيقيدانهاى دوره گرد به تكنيك موسيقى بود. وزيرى تبار در 1320 ش به تهران آمد و معلم موسيقى در آموزشگاه ها شد و در همان سال با سمت نوازنده اركستر نوين در راديو تهران به كار
پرداخت و در 1328 ش به تدريس در هنرستان ملى موسيقى اشتغال يافت. همچنين پس از افتتاح برنامه گلها با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسين تهرانى، نصراللَّه زرين پنجه، جواد معروفى، غلامحسين بنان و عبدالعلى وزيرى همكارى كرد و آثارى از خود به جاى گذاشت. از جمله خدمات او زحمت و كوشش فراوانى است كه وى در تربيت اركستر نابينايان كشيد. از آثار او: تصنيف «در بيات اصفهان»؛ قطعه «به ياد تو»، در دستگاه همايون؛ آهنگ «به ياد شيراز» و نيز صفحات ديگرى كه از وى به يادگار مانده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ تحول ضبط موسيقى (312 ،309 ،240 ،236)، تاريخ موسيقى (625/ 2)، سرگذشت موسيقى (265/ 2)، مردان موسيقى (71 -66/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1368 -1293 ش)، خواننده و نوازنده. وى در ده سالگى نزد پسرعموى خود، علينقى وزيرى، به مدرسه عالى موسيقى رفت و در رشته ى آواز تحت تعليم قرار گرفت و خواندن نت و اصول موسيقى را به زودى آموخت و پس از آن، نواختن تار را آغاز كرد. او در 1308 ش آموزشگاه موسيقى را داير نمود و از 1309 ش در مدرسه ى موزيك دولتى معلم آواز شد. وزيرى از 1325 ش همكارى خود را با راديو آغاز كرد و اولين خواننده اى بود كه در برنامه ى گلهاى جاويدان شركت جست و در ضمن، سوليست خوانندگان اركستر انجمن موسيقى ملى شد و آهنگ هاى بسيارى را در راديو با اركستر اجرا نمود. او علاوه بر نواختن تار، تارباس نيز مى نواخت.[1]
به سال 1293 شمسى عبدالعلى وزيرى در خانواده اى هنردوست ديده به جهان گشود، تحصيلات ابتدائى خود را از هفت سالگى
در مدرسه ى شرف شروع كرد و از ده سالگى بنا به توصيه و سفارش پدرش نزد پسرعموى هنرمند خود كلنل علينقى وزيرى به مدرسه عالى موسيقى رفت و در رشته آواز تحت تعليم قرار گرفت و چون از صدايى گرم و جذاب برخوردار بود، زير نظر مستقيم كلنل، خواندن «نت» و اصول موسيقى را به زودى فراگرفت و پس از آن نواختن «تار» را نيز آغاز كرد. عبدالعلى به زودى قطعات و ساخته هاى كلنل را آموخت و آن آهنگها را از يسال 1303 تا زمانى كه كلوپ موسيقى داير بود در كنسرتهاى مدرسه مى خواند.
او در سال 1308 كلاسى به نام: «آموزشگاه موسيقى» داير نمود و از سال 1309 در مدرسه ى «موزيك دولتى» معلم آواز شد. پس از آن در سال 1314 به استخدام بانك سپه درآمد و در سال 1316 در بانك ملى ايران شروع به كار كرد. در سال 1317 وارد بنگاه راه آهن دولتى شد و در اين زمان بود كه متأسفانه وقفه اى در كار هنرى او به وجود آمد ولى در سال 1320 با بازگشت كلنل وزيرى به رياست مدرسه ى موزيك» مجدداً وارد محيط هنرى شد و به آموزش در «مدرسه ى موسيقى» پرداخت و در سال 1322 به وزارت فرهنگ منتقل شد و از سال 1325 رسماً با راديو همكاريش را آغاز كرد.
عبدالعلى وزيرى اولين خواننده اى بود كه در برنامه ى پرشكوه «گلهاى جاويدان» شركت و در ضمن سوليست خوانندگان اركستر «انجمن موسيقى ملى» نيز شد و آهنگهاى بسيارى را در راديو با اركستر اجرا نمود.
او آهنگها و ساخته هاى كلنل وزيرى و روح اللَّه خالقى را از همه بهتر مى خواند و علت آن بوده كه
بيشتر با آنان مأنوس بود و كاملاً احساس ايشان را درك مى كرده. صداى او كوتاه ولى گرم پر حال و سبك مخصوصى در خواندن داشت كه پر از احساس و جذبه ى خاص بود و در زمان خود طرفداران فراوانى داشت. وزيرى يكى از خوانندگان خوب و باارزش دوران معاصر ايران به شمار مى رود و «تار» بسيار خوبى هم مى زد كه هر چند نتوانست جاى خالى استاد و پسرعموى خود را پر نمايد ولى وقتى كه مضرابش به سيم آشنا مى شد، زنگ صداى استادش به گوش شنونده مى رسيد.
نوازنده، خواننده.
تولد: 1293، تهران.
درگذشت: 3 تير 1368، تهران.
عبدالعلى وزيرى تحصيلات ابتدايى خود را از هفت سالگى در مدرسه ى شرف شروع كرد و از ده سالگى بنا به توصيه و سفارش پدرش نزد پسر عمومى هنرمند خود استاد على نقى وزيرى به مدرسه ى عالى موسيقى رفت و در رشته ى آواز تحت تعليم قرار گرفت. تار مى زد و آواز مى خواند و آنقدر به موسيقى علاقه مند شد كه در مدرسه ى موسيقى ساكن شد. در سال 1308 كلاسى به نام آموزشگاه موسيقى داير كرد و از 1309 در مدرسه ى موسيقى دولتى معلم آواز شد. پس از آن در سال 1314 به استخدام بانك سپه درآمد و در سال 1316 در بانك ملى ايران شروع به كار كرد. در سال 1317 وارد بنگاه راه آهن دولتى شد و در اين زمان بود كه وقفه يى در كار هنرى او به وجود آمد ولى در سال 1320 با بازگشت كلنل وزيرى به رياست «مدرسه ى موزيك» مجددا وارد محيط هنرى شد و به آموزش در «مدرسه ى موسيقى» پرداخت و در سال 1322 به وزارت فرهنگ منتقل شد و از
سال 1325 رسما با راديو همكاريش را آغاز كرد. از همان زمان است كه صداى عبدالعلى از راديو شنيده شد. عبدالعلى وزيرى اولين خواننده يى بود كه در برنامه ى «گل هاى جاويدان» شركت و در ضمن سوليست خوانندگان اركستر «انجمن موسيقى ملى» نيز شد و آهنگ هاى بسيارى را در راديو با اركستر اجرا نمود. چندى هم در راديو همراه با تار خود آوا مى خواند و چند برنامه ى مخصوص كودكان هم اجرا كرد. از آثار وى مى توان به «باب بنفشه»، «پروانه و بلبل» و ترانه ى «نمى دونى» اشاره كرد.
وى بر اثر سكته ى قلبى درگذشت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] سرگذشت موسيقى (94 -93/ 2)، مردان موسيقى (173 -172/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1358 -1265 ش)، موسيقيدان. معروف به كلنل وزيرى. در تهران به دنيا آمد. در پانزده سالگى تار را نزد دايى خود، حسينعلى خان، فراگرفت و بعد نزد درويش خان و آقا حسينقلى رفت و از شاگردان ممتاز آنها گرديد. وى چندى نيز نزد ياور خان، كه سرپرست موزيك نظام بود، مقامات موسيقى و نت را آموخت. وزيرى مدت سه سال در پاريس و دو سال در آلمان علم هماهنگى (هارمونى) و خط نت و ديگر اصول موسيقى غرب را فراگرفت و از هنرستان موسيقى برلن فارغ التحصيل گرديد. پس از بازگشت به ايران، در 1302 ق به تأسيس مدرسه ى عالى موسيقى در تهران همت گماشت كه از جمله شاگردان آن مدرسه، روح اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا، موسى معروفى، جواد معروفى و حشمت سنجرى بودند و يك سال بعد اقدام به تأسيس كلوپ موزيكال، جهت اجراى كنسرت نمود. او در 1307 ش رياست
مدرسه موزيك (هنرستان عالى موسيقى) را به عهده گرفت و در 1308 ش مدرسه ى صنايع ظريفه را در رشت داير نمود و مديريت آنجا را به ابوالحسن صبا سپرد. كلنل وزيرى در 1315 ش با سمت استادى در دانشگاه تهران به تدريس تلفيق شعر و موسيقى، تاريخ هنر، آيين نمايش و زيبايى شناسى پرداخت و بعدها اركستر نوين را نيز براى راديو داير كرد. وى در 1350 ش به استادى ممتاز دانشگاه برگزيده شد. وزيرى در بسيارى از زمينه هاى موسيقى مبتكر بود كه از آن جمله مى توان به ايجاد موسيقى چند صدايى، نوشتن رديف موسيقى ايرانى به خط نت بين المللى، تعيين گام هاى موسيقى ايرانى، ذكر ويژگى هاى رديف و ساختن قطعات ابتكارى اشاره كرد. او بعد از عارف، نخستين كسى بود كه موسيقى ايران را از انزوا بيرون آورد و در دسترس عام به طور علمى قرار داد. وى در نواختن تار، ويولن، سه تار، پيانو و خواندن آواز مهارت داشت. بعضى از موسيقيدانان بزرگ ايران معتقدند كه استاد علينقى وزيرى پدر موسيقى جديد ايران است. از آثار وى: آهنگهاى «به سوى تخت»؛ «مارش ظفر»؛ «مارش ايران»؛ «مارش اصفهان»؛ «بندباز»؛ تك نوازى «دخترك ژوليده»؛ «نيمه شب»؛ «خريدار تو»؛ «شكايت نى»؛ سمفونى شوم به نام «سمفونى نفت» و اپرت هاى «دايى كچل» و «گلرخ». از آثار نمايشنامه اى وى: «خانم خوابند»؛ «تشك پر قو». از آثار چاپى وى: «دستور تار»؛ «در عالم موسيقى و صنعت»؛ «سرودهاى مدارس»؛ «دستور ويولن»؛ «موسيقى نظرى»؛ «دستور جديد تار»؛ «زيبايى شناسى»؛ «تاريخ هنرهاى مصور».[1]
كلنل وزيرى فرزند موسى، افسر قزاق، در نهم مهرماه سال 1265 خورشيدى در تهران چشم به جهان گشود. در پانزده سالگى نزد دايى خود
حسينعلى خان، به فراگرفتن تار پرداخت و به توصيه ى او، نواختن ويولن را هم آغاز كرد و مدتى هم نزد درويش خان به تعليم گرفتن تار مشغول شد و از شاگردان ممتاز آقا حسينقلى و درويش خان گشت.
وزيرى پس از چندى نزد ياور آقاخان يا ياور آناخان كه سرپرست موزيك نظام بود مقامات موسيقى و «نت» خوانى را ياد گرفت و همين آشنايى با «نت» بود كه او را براى شناخت موسيقى اروپايى روانه ديار فرنگ كرد و مدت سه سال در پاريس و دو سال در آلمان، «علم هماهنگى» يا «هارمونى» و اصول ديگر موسيقى غرب و خط «نت» را آموخت و با اين نوشته ها و اندوخته هاى گرانبها به وطنش ايران بازگشت و براى روشن كردن چراغ خاموش و از كار افتاده ى موسيقى ايران، با عزم و اراده ى راسخ و همتى مردانه قد علم كرد و نه تنها به موسيقى مرده و از ميان رفته ايران جان داد، بلكه تا آنجا كه از قدرت يك فرد عادى خارج است آن را پرورش داد و بزرگ كرد و به همين جهت تمام موسيقدانان ايران متفق القولند كه استاد علينقى خان وزيرى را بايد پدر موسيقى جديد ايرانى دانست كه گذشته از حقوق پدرى، «حق حيات» هم به گردن فرزند خود دارد زيرا نه تنها آن را تقريبا از «عدم» به وجود آورده بلكه به روح مرده و از كار افتاده ى آن نيز نيرو و نشاط تازه اى بخشيده است.
استاد وزيرى اولين پايه گذار موسيقى جديد ايران بعد از انقلاب مشروطيت بود كه رديفهاى: آقا ميرزا عبداللَّه و آقا حسينقلى را نوشت و براى اولين بار تعليم صحيح ويولن را به
عهده گرفت و به شاگردانش آموخت كه نواختن ويولن از كمانچه جدا مى باشد.
علينقى وزيرى شاگردانى را تربيت كرد كه هر يك از آنها در موسيقى ايران از اساتيد فن گشتند كه از ميان آنها مى توان از: ابوالحسن صبا، روح اللَّه خالقى، موسى معروفى، جواد معروفى، حسينعلى ملاح و فروتن راد نام برد.
استاد وزيرى در ساختن و پرداختن مارشهاى ملى و ميهنى زحمات فراوانى كشيد و قطعاتى مانند: «خاك ايران»، «اى وطن» و «مارش ظفر» را ساخت و بعد از عارف نخستين كسى بود كه موسيقى ايران را از انزوا بيرون آورد و در دسترس عامه به طور علمى قرار داد.
زنده ياد كلنل وزيرى، براى شناساندن موسيقى اصيل و سنتى، كشور چه در داخل ايران و چه در خارج آن فعال و كوشا بود به طورى كه علاوه بر كنسرتهاى متعددى كه در سراسر كشور برپا مى كرد از هر فرصتى جهت شناسايى موسيقى ملى ايران استفاده مى برد و زمانى كه شادروان بديع زاده، جهت پر كردن صفحه و كارهاى مربوط به موسيقى عازم هندوستان گرديده بود، طى نامه اى كه در ذيل آمده از وى خواسته كه ببيند به چه مسائلى مى توان در آن كشور موسيقى ايران را شناساند و كنسرتهايى برپا كرد؛ مقدمات آن را وى فراهم آورد.
آثار وزيرى:
1- آثار بى آواز: به سوى تخت، مارش ظفر، مارش ايران، مارش اصفهان، بندباز، دخترك ژوليده، حاضرباش، ژيمناستيك موزيكال، دزدى بوسه، رقص دختر من و تنها اثر سنفنيك موسوم به سنفونى شوم و آخرين اثر ايشان به نام «سنفونى نفت». 2- موسيقى با آواز: اين بخش تشكيل مى شود از سرودها و ترانه ها مانند: سرودهاى پاينده ايران، سرود مهر ايران و آهنگهايى كه
رويش شعر شاعران متقدم نهاده است، مانند: خريدار تو، شكايت نى، نيمشب و غيره. 3- اپرتها، مانند: اپرت دايى كچل، اپرت گلرخ، اپرت شوهر بدگمان و غيره. 4- نمايشنامه ها، مانند خانم خوابند و نمايشنامه ى تشك پرغو.
موسيقيدان.
تولد: 1266، آبادان.
درگذشت: 18 شهريور 1358.
على نقى وزيرى، فرزند موسى، از چهارده سالگى با نواختن شيپور كه وى آن را از شيپورچى هاى قزاقخانه آموخته بود، با موسيقى آشنا شد. وزيرى در نواختن تار نيز از محضر دو استاد موسيقى زمان خود، ميرزا حسينقلى خان و غلامحسين درويش فراگرفت. وزيرى در سال 1297 با يارى صمصام الملك (مصطفى قلى بيات) و به همراه وى ابتدا به پاريس و سپس به برلين رفت و مدت پنج سال در اين دو شهر به تحصيل و تجربه در علوم متعارف موسيقى غرب و در كنسرواتوارها به تمرين ويولن و پيانو پرداخت. او دوره ى آواز را هم گذراند و در اين رشته موفق به گرفتن ديپلم شد.
دستورنامه ى تار او اولين كتابى است كه در رشته ى موسيقى ايرانى به شيوه ى علمى نوشته شد، اين كتاب در سال 1302 در برلين به چاپ رسيد.
وزيرى مدرسه ى عالى موسيقى را در سال 1302 كه به ايران بازگشت تأسيس كرد و در سال 1303 كلوپ موزيكال را داير كرد.
على نقى وزيرى، تأملات و يافته هاى ويژه ى خود را در زمينه ى فرهنگ، انديشه و موسيقى و تئاتر در ايران طى چهار جلسه سخنرانى از 17 تا 24 تيرماه 1304 بيان كرده كه سعيد نفيسى آنها را در يك مجموعه انتشار داده است.
مدرسه ى عالى موسيقى بعدها به هنرستان موسيقى تبديل شد. چاپ كتاب هاى متعدد و كنسرت ها و اپرت هاى فراموش نشدنى و ضبط صفحات گرامافون از آثار اكسترالى است
كه از مدرسه ى عالى موسيقى به يادگار مانده است. وزيرى از سال 1314 كه حاضر نشد اركستر مدرسه را براى نوازندگى در يك ميهمانى دربارى شركت دهد و از كار بركنار شد، به عزلت و خانه نشينى كشانده شد. با استفاده از اين فرصت كار تحقيقى خود را در زمينه ى ربع پرده و فواصل و مدها و هارمونى هايى را كه روى آنها تشكيل مى گردند، به انجام رساند. هيئت علمى دانشگاه تهران به اعتبار اين اثر وى را به عنوان استاد كرسى هنر و زيباشناسى، به تدريس در دانشگاه مأمور كرد و او سى و شش سال تمام در اين مقام به تدرس و تحقيق اشتغال داشت. از آثار اوست: تاريخ عمومى هنرهاى مصور قبل از تاريخ تا اسلام (1337، جلد دوم اين كتاب به قرون وسطى و دوران اسلامى مى پردازد: 1340)؛ خواندنى هاى كودكان (دفتر سوم، 1326)؛ در عالم موسيقى و صنعت (1304)؛ زيباشناسى تحليلى (پى ير كاستلا، 1336)؛ زيباشناسى در هنر و طبيعت (1329)؛ دستور جديد تار و سه تار، دستور ويولن (در دو جلد)؛ سرودهاى مدارس (دفتر اول، 1312)؛ سرود براى كودكان از پندهاى سعدى و موسيقى نظرى (سه جلد، 1313).
وزيرى پس از شهريور 1320 به رياست اداره ى موسيقى كشور و مجله ى «موسيقى» و اداره ى راديو مأمور شد. اما چون با مخالفت ها و كارشكنى ها مواجه شد دوباره به دانشگاه برگشت و تا پايان زندگى به تدريس در آن ادامه داد.
وزيرى اولين پايه گذار موسيقى جديد ايران بعد از انقلاب مشروطه است و نخستين كسى است كه براى اولين بار رديف ميرزا عبدالله و آقا حسينقلى را نوشته است. وى نشان داد كه تار قدرت بيانى وسيع و
امكانات فنى فراوانى دارد. در صفحاتى كه از او به جاى مانده، مانند: «بندباز»، «دخترك ژوليده»، «حاضر باش»، «رديف هاى عالى» ثابت كرد كه قابليت اجرايى چند صدايى داشته و قدرتى كه در حد گيتار دارد. او با حفظ تمامى خصوصيات موسيقى ايرانى، قطعاتى ساخت كه بر خلاف گذشته چند صدايى بود.
از جمله قطعات چند صدايى كه وزيرى براى آواز و اركستر نوشت مى توان از «نيمه شب»، «بر غزل حافظ»، «دلتنگ»، «دختر ناكام»، «دو عاشق»، «گرايلى»، «خريدار تو»، «شكايت من» و... نام برد.
وزيرى با بايد پايه گذار موسيقى جديد دانست. چه، نخستين بار بر مبناى اشعار حماسى فردوسى سرودهايى براى مدارس ساخت. وى همچنين دو تابلو موسيقيايى و دو پانتوميم به نام هاى «قاليچه ى كرمان» و «رؤياى حافظ» و دو پانتوميم به نام هاى «دزد بوسه و لاسيها» و اپرت «گلرخ و شوهر بدگمان» نوشت كه از لحاظ چند صدايى و مدولاسيون تحولى در موسيقى ما به حساب مى آيند. او در ساختن و پرداختن سرود ملى نيز فعاليت كرد و قطعاتى مانند «اى وطن»، «خاك ايران» و «مارش ظفر» را ساخت.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (70)، تاريخ برگزيدگان (570 -569)، تاريخ تحول ضبط موسيقى) (385 ،359 -357 ،304 ،261 ،240 ،230 ،215 ،186 ،141)، تاريخ موسيقى (591 ،578 ،491 -490/ 2)، سرگذشت موسيقى (347 -1 / 2)، سيماى هنرمندان (164 ،152 -151/ 1)، مردان موسيقى (42 -39/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يكى از پديده هاى ناشى از نفوذ و رخنه ى موسيقى غرب در هنر موسيقى ايران، ورود سازهاى اروپايى است. در تاريخ يكصد سال اخير موسيقى ايران، نوازندگانى پيدا شدند كه روى سازهاى غربى موسيقى ملى خود
را نواختند و از بين آنها، هنرمندان مشهورى نيز برخاستند. اكنون تنها ويولن است كه رواج و رونق خود را در حال حاضر همچنان در موسيقى ايران حفظ كرده است و باقى آنها كم كم به حيطه ى فراموشى سپرده شده اند و چون ديگر نوازندگانى مثل قديم وجود ندارند و اگر هم تنى چند باشند فعاليت چشمگيرى ندارند كه كار آنها را ادامه دهند. مهمترين عامل در اين ميان، ريشه نداشتن و عدم سابقه تاريخى اين سازها در فرهنگ و «سنت» ما است كه اين سازها و نوازندگانش را پديده هايى خاص در برهه اى از تاريخ مى سازد پديده هايى كه فقط يكبار تكرار مى شوند.
حسينعلى وزيرى تبار، نوازنده ى چيره دست معاصر ما نيز از اين دست بود، مردى كه در كار خود يگانه و كم نظير شايد بى نظير بود، شريف و پاك و فروتن و بى ادعا زيست، به موسيقى و هنر ميهنش خدمت و در قدرنشناسى جان سپرد و تا حال كه 31 سال از فوت او مى گذرد يادى و تجليلى از او نشده است و اگر روح اللَّه خالقى هنگام درگذشت او، براى بزرگداشت مقام هنرى اش چند صفحه اى ننوشته بود، شايد همين مقدار اطلاعات از زندگى و آثار او نيز در دست نمى ماند. حسينعلى وزيرى تبار، به سال 1285 در تهران متولد و فرزند «مبصر همايون» بود. از كودكى به موسيقى علاقه داشت و خواستار تحصيل در مدرسه موزيك نظام آن زمان شد. پدرش با اصرار زياد موفق شد كه «سرهنگ نصراللَّه خان مين باشيان»، سرپرست مدرسه را (كه خود از موسيقيدانان نامى آن زمان بود) متقاعد كند تا پسر را در مدرسه بپذيرد. وزيرى تبار كوچك، هنرجوى جدى و ساعى مدرسه موزيك نظام شد
و در آنجا مبانى علمى موسيقى مغرب زمين را آموخت و وارد دسته ى موزيك شد. در سال 1307 كه «مدرسه موسيقى دولتى» تشكيل شد، او هم دوباره به تحصيل پرداخت و با جديت بسيار به تكميل معلومات خود در ساز تخصصى اش- «قره نى» پرداخت. كلارينت از جمله سازهاى بادى غربى است كه در اصطلاح فارسى «قره نى» ناميده مى شود. «قره» به زبان تركى به معنى سياه است و ظاهراً اين اسم از رنگ بدنه ى آن گرفته شده است. وزيرى تبار با كلاربيت مشغول نواختن تمرينات و قطعات كلاسيك موسيقى مغرب زمين شد كه اين دوران براى پيشرفت تكنيك و چيرگى فنى وى بر اين ساز بسيار مؤثر بود. در عين حال، با ابراهيم خان منصورى- نوازنده ى مشهور ويولن در آن زمان نيز محشور بود، از او رديفها را مى آموخت و مى كوشيد آوازهاى ايرانى را با ساز خود بنوازد. كسانى كه اهل فن هستند مى دانند كه ساختمان ويژه ى كلارنيت، نواختن موسيقى روى آن را اگر نه غيرممكن، لااقل بسيار مشگل مى سازد. زيرا اين ساز براى موسيقى ايرانى ساخته نشده و فاقد فواصل مخصوص آن است. از طرفى مانند پيانو يا ويولن نيز داراى سيستم كوك اختصاصى نيست و نوازنده بايد با كنترل بسيار دقيق و رياضت مآبانه ى لب و نفس، فواصل مربوط به موسيقى ايرانى را از آن استخراج كند. وزيرى تبار مشهورترين و موفق ترين نوازنده (و شايد تنها نوازنده) كلارنيت در آن زمان شد و نه تنها تا هنگام فوت، بلكه تا حال نيز يكتا مانده است. او به ساكسيفون و ويولن هم آشنا بود و دومى را تا اندازه اى مى نواخت.
موفقيتهاى او در موسيقى، موقعيتهايى مساعد را براى او
پيش آورد. در آن ايام اداره ى آموزش و پرورش شهر بين النهرين تقاضاى اعزام يك هنرآموز موسيقى جهت تدريس در مدارس آنجا را كرد و «سالار معزز» از ميان هنرجويان، وزيرى تبار را برگزيد و او در سال 1310 وارد آنجا شد. ابتدا به شهر «كاظمين» وارد شد و در «دبستان اخوت ايران» مشغول تعليم موسيقى (از نوع مارش و سرود و مبانى علمى موسيقى غربى) به دانش آموزان شد. او در آموزگارى بسى توانا بود به طورى كه شاگردان او پس از چند ماه، در جشنى كه در شهر «كربلا» جهت كليه ى دانش آموزان بين النهرين برپا شده بود شركت كردند و در آن شهر مذهبى، با آغوش باز و شوق بسيار از موسيقى محصلين استقبال شد.
پس از مراجعت به تهران، وزيرى تبار چون طلبه اى جدى، باز تحصيلات خود را در هنرستان عالى موسيقى دنبال كرد. در سال 1315 دوره متوسطه هنرستان را به پايان رسانيد و به اخذ ديپلم توفيق يافت و متعاقباً پس از آن، به سمت هنرآموز موسيقى در مدارس بزرگ شهر شيراز منصوب شد.
وزيرى تبار به شيراز زيباى آن زمان دلبستگى بسيار يافت و به طور جدى ترى به موسيقى پرداخت. هنرجويان متعددى را تربيت كرد، تمرين خود را بيشتر كرد، كار آموزشگاهها را سر و صورت داد، اركسترى از شاگردان زبده ى خود ترتيب داد و با ساختن قطعاتى شيوا، به دادن كنسرتهايى اقدام نمود. هرچند كه او خود را نوازنده مى دانست و ادعاى آهنگسازى نداشت ولى نواهايى كه گهگاه به وسيله ى او ساخته مى شد از نظر ذوق عمومى بسيار قابل توجه بود و او هم كوشش مى كرد ساخته هايش از حدود موسيقى ملى بيرون نباشد. يكى از
آنها تصنيفى است «در بيات اصفهان» كه شعر آن اثر «پاك بين» است. با اين مطلع:
اى گلستان بوستان جهان، مايه ى اميدم
حاصلى غير غم از تو در زندگى نديدم
ديگرى قطعه ى «به ياد تو» است كه به مناسبت هفتصدمين سال وفات سعدى در «همايون» ساخته شده است و با شعر معروف اين شاعر نامدار «اى كاروان آهسته ران كارام جانم مى رود». اما مشهورترين آنها، آهنگ «به ياد شيراز» است كه بر روى شعر حافظ شده است:
بارها گفته ام و بار دگر مى گويم
كه من دلشده اين ره نه بخود مى پويم
اين آهنگ با اركستر خود وزيرى تبار و با تكنوازى وى، بارها در شهر شيراز اجرا شد و با استقبال شديد مردم روبرو گشت. در سالهاى بعد، توسط «انجمن موسيقى ملى» اجرا گشت و در سالهاى بعد، با اتحاد برنامه ى گلها، توسط اركستر راديو همراه با آواز بنان اجرا گشت كه نواز آن موجود است و نت آهنگ (به همراه شعر آن) در اولين شماره مجله موسيقى راديو در سال 1336 چاپ شده است.
از جمله خدمات كه وزيرى تبار در شيراز انجام داد، آشنا ساختن موسيقيدانهاى دوره گرد به تكنيك صحيح موسيقى بود كه عدم اطلاع آن موجب تنزل هنر مى گرديد. در سال 1320 به تهران آمد و هنرآموز موسيقى در آموزشگاهها شد. در همين سال به سمت نوازنده در «اركستر نوين» در راديو تهران به كار پرداخت. نواى كلارينت وى كه در اين هنگام از راديو پخش مى شد خواستاران بسيار پيدا كرد. علاوه بر آن، در اركستر «انجمن موسيقى ملى» و اركسترهاى «اداره موسيقى كشور» نيز به عنوان همنواز و گاه تكنواز كلارنيت شركت داشت. در اين اركسترها، ساز وزيرى تبار به قدرى عالى
و درخشنده و متشخص بود كه مثل لطيف ترين آهنگهاى طبيعى به دل مى نشست و روحيه و لطف و ظرافت به خصوصى به آنها مى داد. از خصايص ويژه ى ساز وزيرى تبار، صدادهى درخشان و بى نقص و احساس قوى و لطيف آن بود و شگفتا كه اين صفات عالى در نوازندگى وى، حتى تا آخرين ماههاى كار وى نيز نقصان نيافت.
وى كه چندين صفحه نيز به تنهايى تكنوازى كرده است كه مشهورترين آنها «آواز همايون» است. روح اللَّه خالقى در «سرگذشت موسيقى» (جلد دوم) مى نويسد: «در يكى صفحات مدرسه ى عالى موسيقى، حسينعلى وزيرى تبار با قره نى همايون نواخته است كه پس از سالها هنوز كسى نتوانسته است اجراى چنين آواز مشكلى را با چنين سازى از عهده برآيد». البته بايد دانست كه قبل از وزيرى تبار نيز كمسانى در اين ساز ذوق آزمايى كرده اند كه نمونه هاى معدودى از آثارشان موجود است. مشهورترين آنها «قلى خان ياور» است كه چند صفحه از او به يادگار مانده و نمودار كمال لطف و مهارت وى در اين ساز مى باشد. صفحات وى از نمونه هاى اولين دوره ضبط صفحه در ايران (مربوط به اواخر سلسله ى قاجاريه) است.
وزيرى تبار از سال 1328، هنرآموز موسيقى در هنرستان موسيقى ملى بود. در راديو، پس از افتتاح برنامه ى گلها با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسين تهرانى، نصراللَّه زرين پنجه، جواد معروفى، غلامحسين بنان و عبدالعلى وزيرى همكارى كرد و آثارى از خود به جاى گذاشت. به غير از ساخته هاى خود كه با بنان اجرا كرده است، با آواز چند تن از خوانندگان كلارينت نواخته است. از جمله آنها نوارى است از سلسله برنامه هاى گلهاى رنگارنگ كه در آن، پس از اجراى
تصنيف بسيار زيباى «نواى نى» (از مرتضى محجوبى)، به همراه آواز بنان در مايه ى «دشتى» نواخته است و در مقام خود از عهده برآمده است. هرچند كه خود اعتقاد داشت اجراى كامل يك آواز كلاسيك ايرانى روى قره نى چندان مطلوب نيست و گذشته از محدوديتهاى ساز، شنونده را نيز نمى تواند مطلوب باشد ولى از نواختن آنها عاجز نبود و هيچ كدام از شاگردانش نيز نتوانستند به پاى وى برسند. همزمان با او افرادى مانند سليم فرزان (كه او نيز نوازنده ى مشهورى بود) و ولى اللَّه البرز و رضا گلشن نيز در اين ساز كار كرده بودند ليكن به تصديق اساتيد، كسى وزيرى تبار نشد. از جمله خدمات بى نظير او، زحمت و كوشش فراوانى است كه وى در تربيت «اركستر نابينايان» كشيد. در اوايل دهه ى 1330، سازمان خدمات اجتماعى كشور درصدد برآمدند كه فقرا، متكديان و نابينايان بى بضاعت را كه قادر به كار نبودند جمع آورى كرده، پس از معالجات لازم و تربيت و تعليم لازم آنان را به كارهاى مناسب بگمارند. در ميان رشته هاى تدريسى در اين مؤسسه (كه به نام كانون كار و آموزش معروف بود) رشته ى موسيقى نيز وارد شد و وزيرى تبار را به سرپرستى آنجا گماردند. حوصله ى بيش از حد و عواطف عميق وى به اين گروه، باعث شد كه تمام انرژى خود را به طور دائم صرف آموزش نابينايان كند، در طى يك سيستم تعليمى بسيار طاقت فرسا وزيرى تبار موفق شد كه به بسيارى از هنرجويان روشندل در آنجا نواختن بعضى آلات موسيقى را تعليم دهد. اولين دسته اركستر نابينايان 25 نفر بود كه بعدها بيشتر شد. روح اللَّه خالقى مى نويسد: «وزيرى تبار در هنرستان موسيقى ملى
هشت سال سمت هنرآموزى داشت و بهترين مربى بود. تمام شاگردان را شيفته خود كرده بود، با آنها مثل دوست رفتار مى كرد و جملگى او را از جان و دل دوست داشتند. هنگامى كه در كانون كار و آموزش تدريس مى كرد به قدرى به اين نابينايان علاقه داشت كه روز مرگ او، همه در ماتمش چنان مى گريستند كه گويى بهترين پشتيبان و ارجمندترين پدر روحانى خود را از دست داده بودند».
محيط نامناسب و تاريك اجتماع آن روز و سياستهاى غلط و فرساينده دستگاه اداره راديو، وزيرى تبار را بيش از ظرفيتش آزار داد و او را نااميد و خسته كرد. با اين حال هنوز هم فعاليت داشت و در كار خويش اهتمام مى ورزيد. وى قبل از مرگ به مدت چند ماه بيمار و بسترى بود و عوارض ناشى از اوره و چربى خون، وى را از پاى درآورد و پيشنهاد مسافرت به آلمان براى معالجه را نيز نپذيرفت. تا اين كه در نيمه شب پنج شنبه 23 مرداد 1337 درگذشت.
در يك طبقه بندى دقيق، وزيرى تبار از دسته موسيقيدانانى است كه پديده ى ايجاد موزيك نظام و دنباله ى منطقى آن به صورتهاى مختلف در سالهاى بعد است. در آن دوران، سرپرستان موزيك نظام همچون «مين باشيان» به موسيقى كلاسيك غربى و موسيقى ايرانى هر دو، وارد و آشنا بودند (هر چند كه نزديكى شان با موسيقى غرب از هر جهت بيشتر است). از سال 1302 نوع جديدى از موسيقى ايرانى به وسيله علينقى وزيرى مطرح شد (كه بر پايه ى اصول علمى موسيقى مغرب زمين بود)، ادامه ى منطقى اين نوع موسيقى در اركسترهاى انجمن موسيقى ملى و اركستر گلهاى راديو، با تغييراتى چند،
دوام يافت. وزيرى تبار هر چند كه شاگرد مستقيم كلنل نبود و با مدرسه عالى موسيقى و اركسترش به عنوان همكار فعاليت داشت، ليكن مى توان با در نظر داشتن ملاحظاتى او را تقريباً از همين دسته به شمار آورد. هر چند كه خصوصيات ديگر وى (كه جاى پرداختن آنها در اين مقاله كوچك نيست)، او را به عنوان يك پديده ى يكتا نمودار مى سازد.
از او چهار فرزند به نامهاى گيتى، همايون، هدايت و هايده باقى مانده است كه همه اهل موسيقى هستند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1262 -1197 ق)، عالم، اديب، شاعر، عارف و خطاط. مكنى به ابواحمد. مشهور به ميرزا كوچك. وى از هنرمندان ذوفنون بود كه در شيراز به دنيا آمد. خاندانش در دوره ى صفويان و افشاريان و زنديان داراى مناصب ديوانى بودند و خود نيز از بزرگان دانش و ادب و هنر در دوره ى فتحعلى شاه و محمد شاه قاجار بود. او در آغاز جوانى به تحصيل دانش پرداخت و از علوم و فنون عصر خويش بهره ى كافى يافت و چون داراى ذوق و مشرب عرفانى بود، دل در صحبت مشايخ صوفيه بست و به ميرزا ابوالقاسم سكوت سر سپرد. ميرزا محمد شفيع در نوشتن خطوط سبعه استاد بوده و به ويژه، در نسخ و نستعليق مهارت به سزايى داشته اشت. از شاگردان وى در خط نستعليق، ميرزا فتحعلى حجاب شيرازى است. در شعر، عمده ى شهرت او به واسطه ى غزليات عارفانه و مراثى شورانگيزى است كه به پيروى از محتشم كاشانى سروده است. همچنين قصايدى نيز در مدح شاهان قاجار و بزرگان شيراز دارد. وى در نخستين اشعار
خود مهجور تخلص مى كرد، اما پس از آشنايى با ميرزا ابوالقاسم سكوت تخلص وصال را برگزيد. وصال علاوه بر اين فضايل، صدايى خوش داشت و مشهور است كه سه تار نيز مى نواخته است. وى گويا در نقاشى و تذهيب و صحافى متبحر بوده و آورده اند هنگامى كه فتحعلى شاه براى بازديد خطه ى فارس به شيراز رفته بود، وصال قرآنى را كه با هفت نوع خط نوشته و در تذهيب و تجليد آن هنرمندى بسيار به كار برده بود، به شاه تقديم كرد و فتحعلى شاه نيز كمالات وى را ستود. از مصاحبان و معاشران او قآانى شيرازى است. وصال در طول حياتش، يك بار به عزم سفر هندوستان، از زادگاه خود به بوشهر رفت، ليكن در آنجا از سفر خود منصرف شد و دوباره به شيراز بازگشت. وى در اواخر عمر نابينا شد و سپس در شيراز درگذشت و در بقعه ى شاهچراغ به خاك سپرده شد. از آثار او: مثنوى «بزم وصال»، در هفت هزار بيت؛ تكميل «فرهاد و شيرين» وحشى بافقى؛ ترجمه ى «اطواق الذهب» زمخشرى، به فارسى؛ «سفينه»، در تفسير احاديث قدسيه؛ «صبح وصال»، به سبك «گلستان» سعدى؛ «ديوان» شعر. از خطوط او: يك نسخه «اوصاف الاشراف» خواجه نصير، به قلم كتابت متوسط، با رقم: «حرره العبد الاقل محمد شفيع المشهور بميرزا كوچك، المتخلص بوصال سنه 1239»؛ ادعيه ى نيم ربعى، نسخ كتابت و نستعليق كتابت خفى خوش، با رقم: «اقل... ميرزا كوچك مسمى بمحمد شفيع متخلص بالوصال... 1243)؛ يك نسخه «كليات» سعدى، به قلم نستعليق كتابت خفى خوش، با رقم: «حرره العبد... ميرزا كوچك ابن المرحوم ميرزا محمد اسماعيل الشيرازى... سنه ى 1245»؛ يك نسخه
دفتر اول «مثنوى» مولانا، به قلم كتابت خفى عالى، با رقم: «... محمد شفيع المشتهر به ميرزا كوچك المتخلص بوصال فى دارالعلم شيراز 1246»؛ يك نسخه «حديقةالحقيقه» سنايى، به قلم كتابت جلى خوش، با رقم: «كتبه العبد العاصى محمد شفيع متخلص بوصال الشيرازى... سنه ى هزار و دويست و پنجاه و پنج»؛ چند نسخه از كلام اللَّه مجيد، به خط نسخ و رقاع عالى و خوش، با تاريخ هاى 1255 ،1254 ،1236 و 1259 ق و قطعات مختلف ديگر.[1]
ميرزا محمدشفيع بن محمد اسماعيل شيرازى معروف به ميرزا كوچك شاعر اوايل دوره ى قاجاريه (و. 1197 ه.ق- 1782 م- ف. 1262 ه.ق- 1845 م) خاندانش در دوره ى صفويان، افشاريان، زنديان به اعمال ديوانى مشغول بودند. وصال در دوره ى جوانى مدتى سرگرم تحصيل ادب، خط و هنرهاى زيبا، موسيقى و سير در مقامات عرفانى بود. ديوان اشعارش شامل قصايد، غزليات و مثنويهاى «بزم وصال» و تكمله ى فرهاد و شيرين وحشى بافقى است و نيز كتابى در ترجمه و شرح و نظم «اطواق الذهب» زمخشرى دارد. پسران وصال يعنى وقار، حكيم، داورى، فرهنگ، توحيد، يزدانى، همه از شاعران و هنرمندان عهد خود بودند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (358)، احوال و آثار خوشنويسان (1177 -1175/ 4 ،762 -755/ 3)، از صبا تا نيما (44 -40/ 1)، اطلس خط (359 -358)، تاريخ ادبيات ايران، براون (205 -203/ 4)، تاريخ موسيقى (421 ،420 ،383 -382/ 1)، تاريخ هنرهاى ملى (959 -958/ 2)، حديقةالشعراء (2000 -1987/ 3)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (813 -803/ 5)، دايرةالمعارف فارسى (3170/ 2)، الذريعه (190/ 16 ،1268/ 9)، روضةالصفا (132/ 10)، رياض العارفين (350 -337)، ريحانه (330 -321/
6)، سفينةالمحمود (521 -514/ 2)، شرح حال رجال (239 -238/ 6)، صبح گلشن (592 -591)، طرائق الحقائق (370 -365/ 3)، فارسنامه ى ناصرى (997 -990/ 2)، فرهنگ سخنوران (981)، كارنامه ى بزرگان (353 -352)، گنج سخن (200 -197/ 3)، مجمع الفصحا (1131 -1091/ 6)، مرآت الفصاحه (691 -687)، مصطبه ى خراب (206 -202)، مكارم الآثار (1669/ 5 ،66 -61/ 1)، مؤلفين كتب چاپى (434 -433/ 3)، نگارستان دارا (275 -273)، يادگار (س 1، ش 3، ص 71 -67).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رشيد وطن دوست، خواننده خوش صداى آذرى به سال 1321 در شهر تبريز متولد شد، همزمان با تحصيل دوره ى دبيرستانى به موسيقى روى آورد و تحت تعليم استادان موسيقى استان آذربايجان على سليمى و صفرعلى جاويد قرار گرفت و فنون آواز را نزد ايشان آموخت.
رشيد وطن دوست در سال 1347 همكارى خود را با راديو ايران آغاز كرد و از اين زمان به بعد به سرعت مدارج ترقى را پيمود. وى پس از چندى به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و در تالار رودكى به گروه اپراى تهران پيوست. وطن دوست آواز كلاسيك و رموز و ظرايف آن را نزد ميكل كازانو استاد بزرگ و مشهور ايتاليايى فراگرفت و پس از آن به طور مستمر در بيش از 30 اپرا نقش هاى گوناگون اجرا كرد كه از ميان آنها اپراهاى مادام باترفلاى اثر پوچينى، لوچيادولامرمور دونيزتى، فالستاف ولاتروپا تارودى، سالومه اشتراوس، و هنزل و گرتل همپردنيگ شايان ذكر است.
رشيد وطن دوست كه واقعاً نام وطن دوست برازنده ى وى مى باشد به ايران و ايرانى عشق مى ورزد و در زمانى كه رژيم منحوس بعثى عراق جنگى خانمانسوز را عليه ايران به راه انداخته بود، با اجراى بيش از يكصد اثر رزمى (مارش
كلاسيك) همراه با ديگر اعضاى اركستر سمفونيك تهران و ضبط و پخش آنها زحمات و كوشش فراوانى را متحمل گشتند. در سال 1367 از طرف شوراى ارزشيابى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى نشان درجه يك هنرى كه معادل دكترا مى باشد به او اهدا شد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جعفر وفا
محل تولد : زنجان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1334/4/9
زندگينامه علمي
جعفر وفا در سال 1334 در زنجان در يك خانواده مذهبي تولد يافت و پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه با اشتياق تمام و با تشويق والدين خود ، به سال 1348 در حوزه علميه اين شهر به فرا گرفتن علوم ديني پرداخت و در سال 1352 راهي حوزه علميه قم گرديد و در ادبيات عرب ، فلسفه ، تفسير و علم كلام ، طرفي برگرفت و در سطوح عالي فقه و اصول به مراتب لازم ، نائل آمد . در طي اين مراحل در دو حوزه زنجان و قم به ترتيب از محضر اساتيد برجسته اي همانند حجج اسلام استاد علوي ، قائمي ، خاتمي و آيات عظامي همانند آيت الله جوادي آملي ، پاياني ، اعتمادي ، حيدري زنجاني ، ناصر مكارم شيرازي ، ميرزا جواد تبريزي ، وحيد خراساني ، نوري همداني و ... استفاده نمود .
او از سال 1362 با درك ضرورت زمان ، كارهاي قلمي ، سخنوري و آموزشي خود را آغاز كرد و وارد عرصه پژوهش گرديد و در علوم قرآن ، تاريخ اسلام ، و تعليم و تربيت به تتبع و تحقيق پرداخت كه ارائه ده
ها مقاله علمي و قرآني ، در نشريه هاي آموزشي و تربيتي و انتشار بيش از بيست جلد كتاب از محصولات اين پژوهش است كه برخي از آنها ، از كتاب هاي درسي دانشگاه امام حسين (ع) مي باشد ؛ همانند : ثروت از ديدگاه قرآن (چاپ سوم) ، تاريخ از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه (چاپ سوم) ، تفسير موضوعي تولي و تبري (چاپ سوم
ايشان درسال 1383 از سوي نخستين همايش پاسداران اهل قلم ، نويسنده برتر شناخته شد و از سوي شخصيت هاي بلند پايه سپاه پاسداران و وزارت ارشاد ، تشويق و موفق به دريافت جوايز و لوح تقدير گرديد .وي هم اكنون صاحب كرسي تدريس در دانشكده هاي دانشگاه امام حسين (ع) است و همگام با تدوين و انجام پژوهش هاي قلمي ، در رشته هاي علوم قرآني و تاريخ اسلام تدريس مي كند . وي در سال 1360 با همفكري برخي از جوانان در تهران كانون هجرت را بينان نهاد و در پرتو آن به تشكيل كلاس هاي نهج البلاغه، عقايد و انتشار نشريه «هجرت» پرداخت . كتاب «وظايف اخلاقي معلم و شاگرد» از اين نويسنده از سوي آموزش و پرورش كتاب برگزيده اعلام و برنده جايزه شد . او از سال 69 تا سال 82 عضو كادر علمي پژوهشكده تحقيقات اسلامي و هيئت تحريريه فصلنامه مربيان بوده است .
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حميد وفادار، برادر مجيد وفادار، يكى از نوازندگان شيرين پنجه ساز تار بود كه ساليان دراز با برادر خود مجيد اركسترى تشكيل داده بودند بنام اركستر «برادران وفادار». اولين خواننده اى كه با اين اركستر همكارى كرد خانم فروغ سهامى
بود و پس از آن خانم پرخيده (هنرپيشه خوب و ممتاز تئاتر و سينما) و سپس روحبخش و حسين قوامى بودند مرحوم حميد وفادار حدود پنج آهنگ ساخت و پس از اين كه نوازندگى دو اركستر «برادران وفادار» را ترك گفت ديگر با هيچ اركسترى همكارى نكرد. وى به سال 1293 خورشيدى در تهران متولد شد و موسيقى را پس از برادر خود مجيد فراگرفت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1357/ 1354 -1291 ق)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. پدرش مديريت كتابخانه ى مدرسه ى كالج را برعهده داشت و او نيز در همان مدرسه به تحصيل پرداخت. پس از اتمام دوره ى متوسطه، به موسيقى علاقه مند شد و در محضر حسين خان اسماعيل زاده نواختن ويولون را آموخت. سپس در كلاس رضا محجوبى پيش درآمدها و ضربها را فراگرفت و رديف ميرزا حسينقلى را نيز نزد على اكبر شهنازى آموخت. بعدها به يادگيرى نت علاقه مند شد و ابتدا نزد آلبريك، يكى از همشاگردى هاى ارمنى خود و بعد در محضر ابوالحسن صبا نت خوانى را فراگرفت. وفادار بعد از تأسيس راديو در 1319 ش، همكارى خود را با اين سازمان آغاز نمود و تا 1339 ش براى راديو نوازندگى و آهنگ سازى كرد. وى در ضمن رهبرى و اركسترى شماره ى سه را نيز در راديو بر عهده داشت. ساخته هاى او بالغ بر سيصد آهنگ است، از جمله: «شب جدايى»؛ «گل اومد بهار اومد»؛ «يار نازنين»؛ «عشق تو»؛ «گلنار»؛ «آمدم، آمدم»؛ «مرا ببوس»؛ «گل سفيد»؛ «صبا به يار عزيز».[1]
مجيد وفادار 1291 -1357، در حال حاضر كه نوشتن سرگذشت هنرمندان موسيقى ايرانى رونق يافته و سعى مى شود كه نام
و ياد آنان زنده نگهداشته شود، مجيد وفادار از جمله كسانى است كه بسيار مهجور واقع شده اند. او در زمان خود از مشهورترين نوازندگان و آهنگسازان بود و بسيارى از خوانندگان دهه هاى اخير، شهرت خود را به ساخته هاى وفادار مديونند. با اين حال، وى عجيب نشناخته مانده است و بنده به جز يك مصاحبه كوتاه در مجله اطلاعات هفتگى سال 1337 كه درباره ترانه سرايى، آهنگسازى و خوانندگى بود، اثر ديگرى از او نيافتم. و اين شرح حال نيز تلفيقى است از تكه هاى پراكنده اى كه در نشريات قديم سالهاى (1310 -40) درباره او خوانده ام.
مجيد وفادار به سال 1291 در تهران زاده شد. پدر او «ميرزا محمدخان وفادار» از فرهنگيان قديم بود كه سالها در مدارس تهران مانند: (ثروت، آليانس، سلطانى و شرف) به تدريس ادبيات فارسى اشتغال داشت، مردى فرهيخته و متجدد بود و به سبب آشنايى به زبان انگليسى، به مديريت كتابخانه ى مدرسه آمريكايى در خيابان قوام السلطنه (سى تير) منصوب شد و اين شغل را تا آخر عمر داشت. كالج آمريكايى از مدارس معتبر آن دوران بود كه بزرگانى چون: پروين اعتصامى، ابوالحسن صبا، روح اللَّه خالقى و عبدالحسين صبا (برادر استاد صبا و نوازنده سه تار) نيز در آنجا درس خوانده اند ميرزا محمدخان وفادار پدر (مجيد و حميد)، در عين داشتن مطالعات فراوان و آشنايى با فرهنگ، هنر و ادب فرنگى، به موسيقى نيز شوقى زياد داشت. هنرمندانى چون رضا محجوبى، حبيب سماعى و درويش خان مهمانان هميشگى او بودند. ليكن او نيز مانند كمال السلطنه (پدر ابوالحسن صبا) با همه علاقه اش به موسيقى، از اين كه فرزندان او اين هنر را دنبال كنند جداً ابا داشت و آن
را دور از شأن مردم باشخصيت مى دانست مجيد كوچك، در همان مدرسه به تحصيل مشغول شد. تا دوره ى متوسطه علاقه ى خاصى به موسيقى نشان نداد. دوره متوسطه را تمام كرد. مجيد وفادار براى اولين بار در اين مدرسه پيانو را ديد و به آن علاقه يافت. موضوع را با پدرش در ميان گذاشت و با مخالفت شديد او مواجه شد. وفادار دست به كارى عجيب زد، كارى كه در زمان او در ايران شناخته شده نبود (و بيشتر مأخوذ از تأثير همان فرهنگ اروپايى است كه او با آن بزرگ شده بود)؛ دست به اعتصاب غذا زد و تا چند روز مقاومت كرد. بعد از چند روز براى رفع گرسنگى مخفيانه گچ و خاك مى خورد تا بيمار شد! مساعى پدر براى كشف علت بيمارى نتيجه نداد و عاقبت بعد از اين كه مدير مدرسه به وفادار كوچك قول انجام هر كارى را كه دلش مى خواست داد، علت را فهميد. مجيد به او گفت كه عاشق نواختن پيانو است. مدير مدرسه در نهايت مهربانى او را آزمايش كرد و ملاحظه شد كه جثه ى كوچك و ريزنقش اين طفل براى نواختن پيانو مساعد نيست. سپس ويولن مدرسه را كه در اصل متعلق به شخصى به نام «آلك» بود زير چانه ى او گذاشت و نتيجه همان بود. وفادار كوچك به سختى به گريه افتاد و مدير مدرسه با مشاهده ى علاقه او به موسيقى، قول داد كه اگر دست از اعتصاب غذا بكشد، براى او يك ويولن كوچك از خارج تهيه خواهد كرد. بعد از چهارماه، ويولن به ايران رسيد.
شماتت پدر و نصيحت ديگران، جلودار اين علاقه نشد. وفادار با
اشتياقى تمام به محضر استاد بزرگ موسيقى سنتى ايران «حسين خان اسماعيل زاده» شتافت. اسماعيل زاده بهترين استاد كمانچه بود و در زمان خود، همرديف اساتيدى چون: آقا ميرزا حسينقلى، ميرزا عبداللَّه، سماع حضور و نايب اسداللَّه اصفهانى بود. شاگردانى كه نزد او ويولن مى زدند، بعدها از مشهورترين نوازندگان شدند: (رضا محجوبى، حسين ياحقى و ابوالحسن صبا). روش تعليم و رديفها و همه كليات و جزئيات همان كمانچه بود، با اين تفاوت كه روى ويولن نواخته مى شد. بعد از چند سال، وارد كلاس درس بهترين شاگرد اسماعيل زاده شد كه در آن ايام به «رضا ويولنى» معروف بود، رضا كه بعدها براى خود نام «محجوبى» را برگزيد، ار مشهورترين نوازندگان دوره خود بود كه به تعليم موسيقى اشتغال داشت و كلاسش در لاله زار مركز تجمع هنرمندان و شيفتگان موسيقى بود. در آن هنگام، روح اللَّه خالقى كه جوان نوخاسته اى بود نزد رضا محجوبى به يادگيرى ويولن اشتغال داشت. شيوه ى تدريس رضا مانند استادش حسين خان اسماعيل زاده و مانند تمام اساتيد موسيقى سنتى به طور سينه به سينه و گوشى (حضورى- شفاهى) بود. وى معتقد بود كه نت موسيقى از ثبت حالات و ريزه كاريهاى خاص موسيقى ايران عاجز است و براى شاگرد راهى نيست غير از اين كه با ذوق سليم و گوش حساس خود، اين ظرايف را بياموزد و اجرا كند.
وفادار چنان پيش رفت كه در مدتى كوتاه، به سمت خليفه ى كلاس رضا محجوبى تعيين شد. پيش درآمدها و ضربى ها را نيز از او آموخت. با اين كه روح اللَّه خالقى در كتاب سرگذشت موسيقى ايران او را بهترين شاگرد رضا محجوبى مى داند ولى صداى ساز و شيوه ى نواختن او، خاص خود او
بود و از جهات رنگ آميزى و خصوصيات ديگر، شباهتى به ساز رضا ندارد و در روالى ديگر است، كه مطابق ذوق و سليقه ى او بود و خواستاران فراوانى هم داشت. كلاس رضا محجوبى در 1303 به علت گرفتاريهاى روحى او تعطيل شد و وفادار، به كلاس على اكبر شهنازى رفت تا رديف ميرزا حسينقلى را بياموزد. وفادار عاشق و طلبه اى به تمام معنا در موسيقى بود و اين خصلتى بود كه در هنرجويان امروزه موسيقى ايرانى بسيار كمتر ديده مى شود. در حقيقت، آموزش موسيقى وفادار، بيشتر به همان سنتى (شفاهى) بود و آشنايى او با مبانى نظرى موسيقى، در سالهاى بعد بود كه جنبه ى تكميلى داشت. على اكبر شهنازى در كلاس، گوشه ها را با تار مى نواخت و او با ويولن تقليد مى كرد و بعد از دو سال، آن طورى كه مطلوب خودش بود، مطالب را فراگرفت. و در همين حين تحصيلات خود را در مدرسه آمريكايى دنبال مى كرد. به يادگيرى «نت» علاقمند شد و ابتدا آن را نزد يكى از همشاگرديهاى ارمنى خود موسوم به آلبريك (Albrik) شروع كرد. روزى به هم درس خود، ابوالحسن صبا برخورد كه در آن وقت نزد بهترين اساتيد موسيقى سنتى تعليم ديده بود و به مبانى نظرى موسيقى نيز آشنايى داشت. صبا با رغبت تمام قبول كرد كه نت خوانى را به وفادار آموزش دهد و چنين نيز كرد. اولين ظهور او در عالم اجرا، سال 1306 بود. در اين هنگام بعد از يك دوره فترت، كار ضبط صفحات ايرانى آغاز شده بود و هنرمندانى چون حبيب سماعى، قمرالملوك وزيرى، مرتضى نى داود، على اكبر شهنازى، موسى معروفى و مرتضى محجوبى و ظلى و
بسيارى ديگر به ضبط آثارشان پرداختند. كمپانى پليفون (و چند كمپانى ديگر بعد از آن) به خاطر ضبط صفحات متعدد از صداى قمرالملوك وزيرى، تجهيزات خود را به تهران آورد. ديگر، هنرمندان براى پر كردن صفحه ناگزير نبودند كه به كشورهاى خارج سفر كنند.
در سال 1306، على اكبر شهنازى سرودى ساخت در وزن دو ضربى (با شعر «شمس ملك آرا») با اين مطلع: «تا جوانان ايران ز جان نكوشيد...» اين سرود را در اركسترى مركب از على اكبر شهنازى (تار)، ابراهيم منصورى (ويولن) و حسين استوار (پيانو) مى نواختند و مجيد وفادار، «خواننده ى» آن بود. صفحه منتشر شد و عكس العمل شديد پدر را برانگيخت و ديگر خوانندگانى وفادار ادامه نيافت.
در دهه 1320، نوع جديدى از موسيقى در ايران رواج يافت. كوشش هاى روح اللَّه خالقى، تأسيس «انجمن موسيقى ملى» را در خيابان هدايت سبب شد. اين انجمن، كلاسهايى براى آموزش موسيقى ترتيب داد كه اكثر نوازندگان مشهور آن روز در آنجا تدريس مى كردند و كنسرتهايى نيز برپا مى داشت. وفادار در كلاسهاى تئورى موسيقى كه تحت تدريس روح اللَّه خالقى بود حاضر مى شد و هر وقت كه دست مى داد، به مطالعه مى پرداخت. به زودى عنوان نوازنده (هرچند در مدتى كوتاه) وارد انجمن شد. در يكى از كنسرتها، وفادار روى صحنه به تنهايى ويولن نواخت و شيوه ى نواختن وى، مورد پسند كلنل وزيرى واقع شد. وزيرى كه از ساز كسى تمجيد نمى كرد و بس مشكل پسند بود، پس از اتمام كنسرت، روى او را بوسيد و تشويق بسيار كرد. بعد از تأسيس راديو در سال 1319 وفادار گاه و بى گاه در آنجا به كار مى پرداخت. او از ميان نوازندگان تمبك به مهدى غياثى علاقه
داشت و همراه او مى نواخت. برادرش حميد وفادار نيز اهل موسيقى و ساز بود. اين دو برادر همراه و همدم يارانى چون حسين قوامى (خواننده)، مرتضى محجوبى (نوازنده و آهنگساز)، اسماعيل نواب صفا (شاعر و ترانه سرا) بودند و عكسهايى از آن دوران به يادگار مانده است. وفادار كمتر صفحه پركرد و بيشتر به نوازندگى در راديو پرداخت. مدتى آهنگسازى كرد و مدتى نيز رهبرى يكى از اركسترهاى راديو را به عهده داشت. از لحاظ نوازندگى، با اين كه تعليم يافته ى مكتب موسيقيدانان سنتى است، ولى نمى توان او را نوازنده اى سنتى دانست. وفادار از زمره ى شيرين نوازان است و از نخستين چهره هاى اين موج مى باشد. اين شيوه كه از سالهاى 1310 به بعد متولد شد و رواج يافت مبتنى بر تغييراتى در روند و اجراى موسيقى سنتى بود؛ آرام شدن ريتمها، ورود سازهاى فرنگى، پيدايش مالشها و ناله هاى مخصوص، اتكاء بر ذوق و حال به جاى اجراى كلاسيك و مو به موى رديف سنتى، پيدايش وزنهاى ديگر (كه برگرفته از موسيقى اروپايى و موزيك نظام بود)، اهميت يافتن ترانه و ترانه سرايى و خصايلى ديگر، از ويژگيهاى شيرين نوازى هستند. در حقيقت، بيش از دو سوم نوازندگان نيم قرن اخير، از اين گروه هستند.
اولين آهنگ مجيد وفادار، «شب جدايى» بود كه شعر آن از رهى معيرى است (نت آهنگ و شعر آن در كتاب آزاده رهى چاپ شده است). اين آهنگ كه در مايه ى دشتى بود، در سال 1315 ساخته شد و مورد استقبال فراوان واقع شد. ابتدا رضاقلى ميرزا ظلى و بعد روح بخش و بنان آن ترانه را خواند. آهنگهاى وفادار باعث شهرت بسيارى از خوانندگان روز شد
در حالى كه خود وى از عايدات اين ساخته ها، بى بهره بود. وفادار يار و دستگير بسيارى از جوانانى بود كه سوداى ورود به اين عرصه را در سر داشتند. مرضيه، دلكش، الهه، ناهيد سرفراز، روح بخش، پوران، آذر، فرح از اين جمله هستند. در اوايل دهه 1330، داريوش رفيعى، جوانى كه صداى غم انگيز و گرفته اى داشت، با اجراى ساخته هاى وفادار و يارى او به شهرت رسيد. رفيعى كه (فرزند ميرزا محمد رفيعى نماينده مردم بم در مجلس شورا بود) به موسيقى علاقه داشت و نزد سيد جواد بديع زاده آواز فراگرفته بود و در زندگى شخصى نيز اخلاقى صميمى و بى ريا، شوريده و وارسته داشت. هر چند كه بعدها، قربانى اجتماعى شد كه او را در سنين جوانى از ميان برد.
ساخته هاى وفادار به حدود 300 عدد آهنگ بالغ مى شود. از جمله: «گل اومد بهار اومد»، «يار نازنين»، «عشق تو»، «شب جدايى»، «گلنار»، «صبا به يار عزيز»، «گل سفيد»، «ساقى امشب مرا ديوانه كردى»، «آمدم، آمدم». زمانى، روى شعر دكتر حيدر رقابى متخلص به «هاله» شعرى ساخت كه با ويولن خودش و پيانوى روحانى و صداى حسن گلنراقى روى صفحات گرامافون ضبط شد و به «مرا ببوس» اشتهار يافت. انتشار اين صفحه در آن زمان مصادف با اعدام يكى از افسران توده اى مصادف بود و داستانهايى كه براى اين شعر و آهنگ در بين افواه عامه رواج يافت، استقبال از اين صفحه را دو چندان كرد. استقبال شايان توجهى كه خود وفادار، از آن نصيبى نبرد. مجيد وفادار، تا سال 1339، در عين نوازندگى و سازندگى براى راديو، رهبرى و سرپرستى اركستر شماره 3 را نيز در راديو
به عهده داشت و سرپرست برنامه موسيقى كارگردان نيز بود و تا آنجا كه بنده اطلاع دارم از همين اداره نيز بازنشسته شد. سالهاى آخر عمر را به گوشه نشينى گذراند و قبل از انقلاب درگذشت. وى به گفته دوستانش و آقاى حسين قوامى، مردى بود متواضع، مهربان، خوشرو و بسيار حساس و همين حساسيت در عين اين كه الهام بخش هنرى و آثارش بود، بلاى جانش هم بود و او را يك نفس تا آخر عمر آسوده نگذاشت. از وفادار در ويولن شاگرد شناخته شده اى باقى نمانده است. نت آهنگها و اشعارش در مجلات موزيك ايران و موسيقى راديو ايران به چاپ رسيده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] تاريخ تحول ضبط موسيقى (325 ،310 ،309)، تاريخ موسيقى (588/ 2)، سرگذشت موسيقى (457/ 1)، سيماى هنرمندان (386 ،172/ 1)، مردان موسيقى (254 -248/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1304 ق)، عالم دينى، عارف و شاعر، متخلص به وفايى. جد او ملا رحيم از شادگان خوزستان به شوشتر مهاجرت كرد و در آنجا اقامت گزيد، لذا به شوشترى معروف شد. صاحب عنوان علاوه بر تبحر در علوم دينى، در فنون شعر و ادب نيز دست داشت و بيشتر اشعار وى در مدح منقبت پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) مى باشد. شيخ على بن محمد صالح شوشترى از شاگردان وى است كه كتاب «معالم» را در 1249 ق به خط خويش نوشت و آن را بر وفايى قرائت كرد. از آثارش: «الجبر والاختيار»؛ «سراج المحتاج»، در سر و سلوك؛ «شهاب ثاقب»، در رد صوفيه كه آن را به امر آيت اللَّه شيخ جعفر شوشترى
تأليف نمود؛ «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقةالشعراء (2027 -2021/ 3)، الذريعه (251/ 14 ،161/ 12 ،1275 -1274/ 9 ،82 -81/ 5)، ريحانه (335 -334/ 6)، الكنى والالقاب (288/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد مهدي وفايي شوشتري مولف عالم و بزرگواري بود . او پيشواي با فضيلت و داراي مكارم اخلاقي بود . نام وي محمد مهدي ، مشهور به شرف الدين فرزند شيخ محمد شرف الدين است . او مقدمات و علوم ادبي را از صرف و نحو ، منطق ، معاني بيان ، حساب و هندسه ، فقه و اصول ، علم كلام و تفسير را آموخته بود.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي والدين و انساب : محمد مهدي وفايي شوشتري ازخانداني علمي و روحاني به نا م خاندان شرف الدين مي باشد . خانداني كه همواره يا درميان آن افرادي ممتاز و برجسته به پا خاسته و رهبري مذهبي مردم را بعهده داشته اند .همين امر احترام و توجه قاطبه اهالي خوزستان به ويژه شوشتر را در پي آورده است.تحصيلات رسمي و حرفه اي : محمد مهدي وفايي شوشتري مقدمات و علوم ادبي رااز صرف و نحو ، منطق ، معاني و بيان و سپس حساب هندسه ، هئيت ، فقه و اصول ، علم كلام وتفسير را نزد فضلا و بزرگان مردم زادگاه خود شوشتر فرا گرفت پس از آن درسال 1304 شمسي براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مهاجرت نموده و از حوزه درس اساتيد بزرگ آن سامان بهره مند شد.استادان و مربيان : مهمترين اساتيد محمد مهدي وفايي شوشتري در دوران تحصيل درنجف و اماكن
ديگر عبارتند از : آيت الله حاج ميرزا حسين ناييني ، آيت الله آقا ضياءالدين عراقي ، آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني ، آيت الله سيد ميرزا ابراهيم خراساني ، آقا سيد هبه الدين شهرستاني ، آيت الله حاج شيخ آقا بزرگ تهراني، آيت الله آقا ميرزا محمد سامرايي ، آيت الله ميرزا محمود شيرازي ، آقا سيد امام شوشتري ، شيخ شعبان گيلاني ، آيت الله آقا سيد هادي ميلاني ، آقا شيخ محمد علي غروي اردوبادي ، مرحوم حاج شيخ عباس قمي ، سيد مهدي كاظمي اصفهاني ، سيد ابراهيم راوي شافعي ، سيد خليل راوي شافعي و سيد محمد راوي شافعي .فعاليتهاي آموزشي : محمد مهدي وفايي شوشتري درميان مردم محبوبيتي به سزا داشت و با خوشرويي و محبتي خاص مراجعين رامي پذيرفت. آورده اند كه مواعظ وي كه مهمترين فعاليتش بود ، مانند مواعظ جد والا و تبارش علامه حاج ملا جعفر شرف الدين تاثيري بس شگرف و درقلوب مردم مي نهاده است.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : محمد مهدي وفايي شوشتري بطور كلي اوقات خود راصرف امور مذهبي وهدايت مردم از تدريس اقامه نماز جماعت ، تاليف و نگارش و موعظه و سخنراني مذهبي مي كرد.آرا و گرايشهاي خاص : محمد وفايي وفايي شوشتري علاقه وافري به تحقيقات تاريخي و آثار باستاني داشت و در مطالب تاريخي صاحبنظر و بيان كننده نكات جالبي است و بر همين اصل و مدتي را صرف مطالعه آثار مشكوفه سومرو بابل درموزه بغداد نموده و از كتابخانه مشهور بغداد مطالعات ارزشمندي داشته است.آثار : تاريخ شوشتري ويژگي اثر : اين
كتاب چاپ نشده است ولي درباره احوال دانشمندان شوشتري مي باشد .2 ترجمه جلد اول تفسير فخر رازي، ترجمه كتاب «فضائل»شاذان nbsp4 رساله شرفيات ويژگي اثر : اين كتاب سوالاتي است كه شوشتري از علامه آقا سيد هبت الدين شهرستاني نموده و ايشان جواب داده اند.5 عقايد اسلاميه ويژگي اثر : اين كتاب ترجمه كتاب نكت الاعتقاد تاليف شيخ مفيد است .6 مطالعات و مشاهدات
منابع زندگينامه :شرف الدين شوشتري ، شرح حال علامه اديب فقيد وفايي شوشتري ، تهران : انتشارات كتابخانه صدر ، بي تا ، ص 1
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
جمال وفايى به سال 1319 در خيابان رى تهران كوچه باغ آصف الدوله متولد شد و دوران كودكى را زير نظر پدرش كه از صدايى بسيار خوش برخوردار بود مى گذراند. پدر جمال كه نامش سيد محمدعلى بود و در نجف اشرف مدفن حضرت على (ع) متولد شده بود، قرآن را با صوتى بسيار شيرين و جذاب تلاوت مى كرد و اولين قارئى بود كه صوت قرآن وى از راديو پخش شد و نامش در راديو (نجفى كرمانشاهى) اعلام گرديد. پدر جمال، كه غير از راديو به مجالس روضه خوانى و ختم و ترحيم مى رفت، جمال را هم دنبال خود مى برد و رموز خواندن را به وى مى آموخت و جمال هم در هر جلسه اى كه شركت مى كرد و مى خواند، پدرش پولى جهت تشويق او به وى مى داد.
جمال در هفت سالگى جهت تحصيل به مدرسه ترقى مى رود، در اين مدرسه با آقاى منوچهر نوذرى (هنرمند شايسته ى تئاتر و راديو) كه
فن بيان و تئاتر را تدريس مى كرد آشنا و وى كه كودكى خردسال بود به رهبرى نوذرى، اولين پيش پرده اى به نام «بچه ى شكمو» را در مدرسه مى خواند كه فوق العاده مورد توجه حضار قرار گرفت و مدير مدرسه از فرداى آن روز به او تكليف مى كند كه سر صف قرآن و دعا بخواند و وى از 7 سالگى در واقع خواندن را شروع مى كند. جمال پس از مدتى كه با پدرش به مجالس ترحيم مى رفت، يك روز پس از خواندن مرثيه اى، شخصى به نام عبدالرحيم اعتماد مقدم كه از كاركنان جامعه باربد بود حضور داشت و صداى وى را كه مى شنود با پدر جمال صحبت مى كند و از وى تقاضا مى كند كه اجازه دهد جمال در جامعه باربد نزد استاد اسماعيل مهرتاش كه همه را مجانى تعليم مى داد جمال را هم تعليم دهد و گفت: «حيف است كه اين صدا از فيض چنين استادى بى بهره بماند»، پدرش هم موافقت مى كند و بدين طريق جمال به كلاس اسماعيل مهرتاش راه يافت و مدت دوازده سال هفته اى دو روز در كلاس استاد و هفته اى يك روز زير نظر دكتر نامدار استاد فن بيان و موسيقى رفت و همزمان با خوانندگانى چون: شجريان، عبدالوهاب شهيدى، منتشرى، نوابى و صفاريان تعليم گرفت.
روزى در كلاس كه مشغول تمرين بود، مرحوم دكتر مهدى بركشلى وارد شد و گوش به خواندن وفايى مى دهد و بلافاصله از استاد مهرتاش مى خواهد كه اجازه دهد وى در جشن دانشگاه تهران برنامه اجرا نمايد، استاد مى پذيرد و وفايى در دانشكده ى ادبيات دانشگاه تهران اولين كنسرت خود را همراه با استادانى نظير: فرامرز پايور، حسن كسايى، حسين
تهرانى، احمد عبادى و اصغر بهارى اجرا كرد و پس از چندى در سالن هنرهاى زيباى كشور، همراه با كمانچه اصغر بهارى قطعه اى در «افشارى» اجرا كرد كه از راديو و تلويزيون پخش مى گردد و موجب شهرت وى مى گردد. در سال 1345، رسماً به راديو دعوت شد و با آقايان: عباس شاپورى، حبيب اللَّه بديعى، منصور صارمى، اسداللَّه ملك، فرهنگ شريف، عباس زندى و مرحوم افتتاح همكارى خود را آغاز مى كند. در برنامه هاى گلها، اعم از گلهاى رنگارنگ، برگ سبز، شاخه گل شركت مى كند و بيشتر آهنگهاى مهدى خالدى را كه برايش مى ساخت اجرا مى كرد و بهترين آن از نظر خود جمال «جمال كعبه» نام دارد كه روز عيد قربان از راديو پخش شد. جمال وفايى پس از مدتى، براى شركت در برنامه ى «سازهاى ملى» به رهبرى آقايان: مهدى مفتاح و حسينعلى ملاح و سرپرستى ضياء مختارى رفت كه مدت 5 سال ادامه داشت. آهنگهاى اركستر «سازهاى ملى» را آقايان: اكبر محسنى، ابراهيم خان منصورى و عبداللَّه جهان پناه مى ساختند و برنامه هاى مختلفى نيز همراه با آقايان: منصور صارمى، اسداللَّه ملك، جواد لشگرى، بزرگ لشگرى، حسين صمدى و معارفى اجرا نمود. جمال وفايى سفرهايى به كشورهاى: افغانستان، آلمان و آمريكا جهت شناساندن موسيقى ملى ايران همراه با زنده ياد محمودى خوانسارى، عباس زندى، حبيب اللَّه بديعى، على تجويدى، مهدى تاكستانى نمود و حدود چهل آهنگ از خود در خوانندگى به جاى گذارد. جمال وفايى، اعتقاد دارد كه هرچه دارد، از مساعى و تشويق هاى پدرش نجفى كرمانشاهى است و روزى كه در اوج شهرت بود، خبرنگارى از وى سؤال كرد كه «شما چگونه خواننده شدى؟» در پاسخ آن خبرنگار گفت: «صدا
ارثى است كسى نيست و من از پدرم هرچه دارم به ارث برده ام».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(34- مقول 116/ 114/ 113/ 110 ق)، حافظ، محدث، مورخ، اخبارى، زاهد و عابد. اصل او از هرات بود. پدرش، منبه، در دوره ى پادشاهى كسرى انوشيروان از هرات خارج شد و به جزيرةالعرب رفت، سپس در زمان پيامبر (ص) اسلام آورد و در يمن سكنى گزيد. وهب در زمان خلافت عثمان در يمن به دنيا آمد. اصحاب تراجم مراتب علم، زهد و جهد او را در عبادت ستوده اند. در زمان عمر بن عبدالعزيز وى عهده دار منصب قضاوت صنعا در يمن بود. روايات سنددار (مسند) كمى را نقل كرده، عمده ى دانش وى درباره ى اسرائيليات و صحائف اهل كتاب بوده است. به آورده ى صاحب «كشف الظنون» وى اولين كسى است كه در موضوع قصص انبياء كتاب نوشته است. احمد بن حنبل گويد كه او قدرى بود، سپس از اين عقيده بازگشت. از برادرش، همام بن منبه، و ابن عباس و ابوهريره و ابوسعيد و نعمان بن بشير و جابر بن عبداللَّه و عبداللَّه بن عمرو بن عاص و عبداللَّه بن عمر خطاب و طاووس بن كيسان و انس بن مالك و عمرو بن شعيب و فنج يمانى حديث شنيد. فرزندانش، عبداللَّه و عبدالرحمان، و برادرزاده هايش عقيل بن معقل و عبدالصمد بن معقل، و نواده اش، ادريس بن سنان، و عمرو بن دينار و سماك بن فضل و عوف اعرابى و عاصم بن رجاء و يزيد بن مسلم و يزيد بن يزيد بن جابر و عبداللَّه بن عثمان بن خثيم و اسرائيل ابوموسى و همام بن نافع و
عيسى بن سنان و مغيرة بن حكيم و منذر بن نعمان و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در پايان عمر توسط يوسف بن عمر ثقفى حاكم يمن محبوس و توسط عمال وى به قتل رسيد. از آثار او: «تفسير القرآن»؛ كتابى در «ذكر الملوك المتوجه من حمير و اخبارهم و قصصهم و قبورهم و اشعارهم»؛ «قصص الانبياء»؛ «قصص الاخيار»؛ «فتوح البلاد»؛ «الاسرائيليات»؛ كتاب «القدر».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (150/ 9)، تاريخ الاسلام (حوادث 500 -497/ 120 -101)، تذكرة الحفاظ (101 -100/ 1)، تهذيب التهذيب (148 -147/ 11)، تهذيب الكمال (502 -487/ 19)، الثقات (488 -487/ 5)، الجرح والتعديل (ج 4، ق 24/ 2)، حليةالاولياء (81 -23/ 4)، سيرالنبلاء (557 -544/ 4)، شذرات الذهب (150/ 1)، طبقات ابن سعد (71 -70/ 6)، طبقات الحفاظ (52)، العبر (109/ 1)، كشف الظنون (1328)، معجم الادباء (260 -259/ 19)، معجم المؤلفين (174/ 13)، ميزان الاعتدال (324 -323/ 4)، وفيات الاعيان (36 -35/ 6)، هديةالعارفين (501/ 2).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا وهدانى فرزند اسماعيل، به تاريخ اول فروردين ماه 1312 در تهران ديده به جهان گشود، بيش از 5 سال نداشت كه گوشش با موسيقى آشنا گرديد زيرا از صفحات متعدد گرامافون كه در منزل داشتند و از خوانندگان آن زمان ضبط شده بود در دسترسش قرار داشتند و بيشتر وقتها كه بزرگترها از اين گرامافون استفاده مى كردند او از كنار آن تكان نمى خورد و شش دانگ به آهنگ صفحه كه روى آن چرخ مى خورد خيره مى شد و به عالم خود فرومى رفت. در اثر شنيدم مستمر صفحات و اشعار گوناگون، موسيقى در وجودش چنان تأثيرى نهاد كه آن اشعار را از حفظ شده بود و
با همان آهنگها آنها را مى خواند و از چوب و نخ براى خود وسيله اى ساخت كه ضمن خواندن با آن وسيله جواب مى داد و به اصطلاح ساز مى زد.
روزبروز علاقه و اشتياق وى به موسيقى افزون مى شد تا در سن چهارده سالگى به كلاس هنرپيشگى جامعه ى باربد كه تحت نظارت رفيع حالتى اداره مى شد مى رود و در همين محل افتخار آشنايى با استاد اسماعيل مهرتاش نصيبش مى گردد و در كلاس درس استاد مهرتاش مشغول فراگيرى آواز و رديفهاى موسيقى ايرانى و تلفيق شعر و موسيقى مى گردد. وى در حسرت داشتن يك «تار» شب و روز در تب و تاب بود ولى مشكل مالى اجازه نمى داد كه او به هدف و آرزويش برسد تا اين كه خانمى هنردوست از فاميلشان كه ذوق و علاقه ى رضا را براى داشتن «تار» مى بيند با هزينه ى خود، «تار»ى براى وى مى خرد و آن را به او هديه مى كند از اين زمان بود كه دوران شكوفايى رضا در موسيقى و نواختن «تار» آغاز مى شود. رضا وهدانى در كلاس جامعه ى باربد چند ماهى نت را زيرنظر آقاى رضا معينى مى آموزد و تا اواسط كتاب «اول تار و سه تار» از انتشارات هنرستان موسيقى ملى مى آموزد ولى متأسفانه اين كلاس چندى بعد تعطيل مى شود ولى او مأيوس نشد و علاقه و پشتكار به كمكش آمد و چندى بعد به هنرستان موسيقى راه پيدا مى كند و از كمكها و راهنمايى هاى استاد خالقى و زرين پنجه نهايت بهره گيرى را مى كند.
چندى بعد توسط يكى از شاگردان كلاس مرحوم استاد على اكبر خان شهنازى، به نام جواد شريعتمدارى براى فراگيرى نت موسيقى نزد وى مى آيد و توسط همين شخص، رضا وهدانى
به خدمت استاد على اكبر خان شهنازى مى رود. كلاس استاد شهنازى طبقه ى پايين را به طور رايگان در اختيار وهدانى قرار مى دهد تا شاگردان را تعليم نت موسيقى دهد و با آنهايى هم كه گوشه هاى آواز موسيقى ايرانى را مى خواستند فراگيرند كار كند و درآمد حاصل از آن را هم استاد شهنازى براى تشويق وى به ايشان محول كرده بود.
رضا وهدانى در اين كلاس با همكارى خانمى به نام اقدس كه سالها در كلاس استاد بود و در سنين پيرى به سر مى برد و تجربه هاى بسيار اندوخته بود شروع به نوشتن رديفهاى استاد شهنازى مى كند و سينه به سينه از استاد درس مى گيرد سپس نزد همين خانم تمرين مى كرد و مى نوشت به قدرى در كارش موفق مى شود كه مورد توجه و عنايت خاص شادروان شهنازى قرار مى گيرد و طى دستخطى اجازه چاپ و تكثير رديفهاى خود را به شاگرد با استعداد خود واگذار مى كند. در كلاس شهنازى نوازندگان بنامى چون: صالحى، دكتر قاضى و فرهاد ارژنگى كار مى كردند كه متأسفانه دار فانى را وداع گفته اند.
ديگر از استادان رضا وهدانى مرحوم عبداللَّه خان دوامى بوده كه به علت مغاير بودن رديف او با سبك كار استاد مهرتاش وى از ادامه ى كار منصرف مى گردد، وى از سال 1336 با شركت در اركستر ويژه به سرپرستى مشير همايون شهردار و بعد در اركستر سازهاى ايرانى به سرپرستى استاد روح اللَّه خالقى همكارى خود را آغاز و در سال 1337 به سمت هنرآموز وزارت فرهنگ و هنر استخدام مى شود. رضا وهدانى بيش از 60 آهنگ روى اشعار سعدى، حافظ، مولانا، اقبال لاهورى، سفى عليشاه، باباطاهر و شعراى معاصر ايران براى اركستر
و آواز نوشته كه اكثراً به تصويب شوراى موسيقى وقت رسيده و بسيارى از آنها ضبط و مورد استفاده و اجرا در تلويزيون آن زمان قرار گرفته است و رديفهاى آواز كلاسيك ايران و رديفهاى ساز را به خط موسيقى نوشته و در اختيار هنرجويان قرار داده. رضا وهدانى تا سال 1358 مشغول فعاليت بود ولى در اواسط همين سال بازنشسته شد و فقط به تدريس و تعليم خصوصى شاگرد مى پردازد، وى مسافرتهايى به خارج از كشور نموده و دوباره ى موسيقى سنتى ايران و سرگذشت و سير و تحول آن، سخنرانى هايى در سمينارهاى موسيقى داشته و مدتى در كلاسهاى فوق برنامه ى دانشگاه «اشتوتگارت» واقع در آلمان، موسيقى كلاسيك ايران را تدريس مى كرده است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
اصغر هادوي
محل تولد : كاشان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1339/1/1
زندگينامه علمي
جناب آقاي اصغر هادوي در سال 1339 در شهر كاشان در خانواده اي متدين و مذهبي متولد شد. ايشان پس از پايان موفقيت آميز تحصيلات دوران متوسطه و به دنبال شور و علاقه فراوان به معارف ناب اسلامي، وارد حوزه علميه كاشان گرديد كه پس از طي دوره مقدماتي و براي ادامه تحصيلات عالي، وارد حوزه علميه قم گرديد و در حلقه درس خارج «آيت الله العظمي وحيد» و «مرحوم شيخ جواد تبريزي» حاضر و به تحصيل خارج فقه و اصول پرداخت.
در كنار دروس حوزوي، به تحصيل در دانشگاه هم روي آورد و در مقطع ارشد رشته «اقتصاد» از دانشگاه صنعتي اصفهان فارغ التحصيل گرديد. ايشان كه پژوهشگري
تواناست علاوه بر تدريس در دانشگاههاي مختلف، مقالات فراواني به كنگره هاي علمي كشور ارائه داده است كه از جمله مي توان به «مراتب انس با قرآن»، «عبادت در قرآن» و «جامعيت قرآن از نگاه حديث» اشاره كرد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
تولد
به سال 313 هجرى شمسى، در جلگه ى نوق - از جلگه هاى رفسنجان - در خانواده اى متدين، پسرى چشم بر جهان گشود؛ با نام اكبر هاشمى، فرزند حاج ميرزا على و ماه بى بى.
روزگار كودكى
كسى نمى دانست كه نوزاد امروز شخصيت سياسى - فرهنگى پر آوازه ى فرداى كشور خواهد بود، تا همه ى جزئيات زندگى اش را ثبت كند. از بايگانى خاطره ها نيز چندان نكته اى نمى توان بركشيد؛ جز اين كه او در كودكى نيز - در مقايسه با هم سالانش - ويژگى هاى برجسته داشت، چنان كه مدرسه را از پنج سالگى همراه برادرى كه از او دو سال بزرگ تر بود آغاز كرد.
دو راهى مكتب و مدرسه
در دو راهى مكتب و مدرسه، دست سرنوشت او را به مكتب خانه سپرد. پدر مكتب خانه را انتخاب كرد؛ چرا كه مدرسه از روستا چندان دور بود كه دشوارى هاى آن را كمتر خانواده اى پذيرا مى شد. گذشته از اين براى خانواده هاى مذهبى - به دلايلى كه شرح آن در اين فرصت نمى گنجد - مدرسه چندان جاذبه اى نداشت.
شكل گيرى شخصيت
شرايط دشوار زندگى، از هفت تا چهارده سالگى تأثير تعيين كننده اى بر شكل گيرى شخصيت مقاوم، صبور و چند بعدى او داشت. مشاركت و كمك به خانواده در امور باغ و دام و طيور و كوشش در حفظ دستمايه ى معيشت روستايى، معاشرت و تفريح و ورزش هاى سالم و تحمل مشقات زندگى در روستاى دورافتاده ى
نيم قرن پيش براى او زمينه ى آشنايى با واقعيت هاى زندگى بود و از اين همه تلاش و تقلا تجربه هاى گران اندوخت. از پدرى متدين و آگاه، اخلاق و معرفت آموخت، و در چند مكتب خانه از چند معلم مقدمات علم را فراگرفت.
وسوسه ى هجرت و دل كندن از زادگاه
روستاى بهرمان روح پرتكاپوى نوجوانى مانند او را گنجا نبود. ناگزير بايد فضايى ديگر و ميدانى پنهاور او را آغوش مى گشود. آن روزها، آوازه ى حوزه ى علميه ى قم را در خانواده هاى مذهبى طنينى پرجاذبه بود كه رفته رفته چنان او و پسرعمويش را اثرپذير ساخت كه هجرت به شهر مقدس قم آن هر دو را وسوسه اى روزافزون شد. از سويى، دل كندن از خاك زادگاه هم چندان آسان نبود، چنان كه يك بار گفت و گو با پدر براى گرفتن رضايت و رخصت هجرت، با انفجار غم در گلو و فرو غلتيدن دانه هاى اشك بر گونه ها، همراه بود. با اين همه، سرانجام پدر رضايت داد و زمينه ى سفر فراهم شد.
با كاروان عشق
هر چند اكنون نيز، چون هميشه، عشق زيارت كربلا عشقى است زنده و چنگ انداخته بر دل هاى بى شمار، اما زيارت قديم را حكايت ديگرى است. از همان روز كه مشتاقان براى ماه ها بعد تدارك سفر مى ديدند، خدا مى داند كه چند و چندين بار با زمزمه و ياد سفر، چشمان شان در اشك شوق غوطه مى خورد. تا فرا رسيدن روز موعود و حركت كاروان، كه طنين صداى چاووشى خوان آه از نهاد همه برمى آورد؛ گريه ى شوق بدرقه شوندگان و اشك حسرت بدرقه كنندگان، خاطره اى بر جاى مى نهاد كه با ياد آن بارها و بارها دل ها مى شكست و ديده ها
تر مى شد.
اين بار سخن از كاروانيانى است كه بر آن شده اند تا دو فرزند دلبندشان را در ميان راه به شهر قم بسپارند؛ شهرى كه خود زيارتگاه است و هم در آن روزگار، گذرگاهى بر سر راه زايرانى بسيار كه مشهد رضوى، يا كربلاى حسينى را آهنگ زيارت داشتند، با ويژگى و امتيازى كه تأسيس حوزه ى علميه در آن روزها به اين شهر داده بود.
تجربه هاى تلخ و شيرين
از همان روز كه سفر آغاز شد، تجربه هايى تلخ و شيرين به بار آورد كه هر يك را به نوبه ى خود در سازندگى و زمينه سازى بالندگى اش، بيش يا كم، نقش و اثرى بود كه در اين فرصت بايد از آن يادى كرد:
تجربه ى سفر
بى ترديد، سفر براى نوجوانى كه براى نخستين بار پا از روستا بيرون مى گذارد تجربه اى است يگانه، شيرين و به ياد ماندنى. در اين تجربه ى تاريخى، به فراوانى فرصت تجربه ى پديده هايى نو فراهم مى شود كه همه از مقوله ى اولين هاست: ديدن و سوار شدن اتوبوس، براى اولين بار؛ حضور در شهر و رويارويى با همه ى آنچه ويژگى شهر است، براى اولين بار...؛
بى شك دشوارى و رنج در سفرهاى دور آن روزگار نيز بسيار بوده است؛ هر چند لذتى كه از آن همه مشاهدات نو به نو، نوجوانى رسته از قفس روستا را پيش مى آيد، تلخى ها و سختى ها را نيز شيرين مى كند.
تجربه ى غربت
با اين همه، رنج غربت چنان تلخ و جانكاه است كه به هر حال فرصتى براى خودنمايى مى يابد؛ هر چند كه از نخستين روز شرايط بهترى - در مقايسه با همگنانى كه در حجره ى مدرسه ها زندگى مى كردند - براى او فراهم است
و حضرات اخوان مرعشى، كه آن روز از فضلاى حوزه به شمار بوده اند، بر حسب پيوند خويشاوندى و با قراردادى مسؤوليتى را در اين زمينه مى پذيرند؛ مسؤوليتى كه بى اجر هم نبوده است. بدين سان زندگى در قم از خانه ى اخوان
مرعشى آغاز مى شود؛ در سوز سرماى زمستان. هر چند سرماى كوير كرمان نيز بى سوز نبوده است، اما سوز سرماى قم را در آن ايام حكايتى ديگر است!
تجربه ى آشنايى
از دست آوردهاى ارزشمند روزگار طلبگى، آشنايى هاست. بهانه ى اين آشنايى ها، پيش از هر چيز، نياز طلبه به كسى است كه درس را با او مباحثه كند. رفته رفته، دامنه ى اين آشنايى گسترده و گسترده تر مى شود: بحث مشترك، گرايش مشترك، انديشه و آرمان مشترك.... آشنايى هايى از اين دست احساس غربت را چندان مجال نمى دهد كه طلبه اى مصمم را از پا در آورد. چنين است كه پدر و مادرش در بازگشت از زيارت - حدود سه ماه بعد از مهاجرت فرزند - جاى نگرانى نمى بينند؛ پس از چند روز، آسوده خاطر، آهنگ ديار مى كنند و او آموختن را پى مى گيرد، با اندوخته اى ناشناخته و عزيز: نيايش مادرى دل سوخته در حاير حسينى!
تجربه ى ارادت
در حوزه هاى علوم اسلامى، تحصيل، تهذيب، تعلم و تزكيه را پيوندى تنگانگ بوده است. نقش تعيين كننده در سير و سلوك معنوى، دل بستن است و دل سپردن به مرادى كه چونان اسوه اى، در تسخير قله ى كمال معنوى، در باور و دل ارادتمند، جايگاهى بيابد؛ در اين نگاه، بسا ميان امروز و ديروز تفاوتى باشد. به هر حال، در آن روز، حضور آيت الله العظمى بروجردى در قم نه تنها براى او، كه براى خيل طلاب، چنين
نقشى داشت؛ چنان، كه ديدنش براى شان راستى را كه آرزو بود. هر روز مى كوشيدند يك يا چند بار زيارتش كنند. او نيز چونان پدرى مهربان طلبه ها را دوست مى داشت و براى تشويق افرادى كه بتوانند استوارى و درخشندگى را به نمايش بگذارند بخشى از وقت خويش را آزاد مى گذاشت: طلبه اى كه شعرهاى الفيه ى ابن مالك را - كه يك دوره ى كامل نحو است - و متن منطق تفتازانى يا بخشى از قرآن را حفظ مى كرد با دريافت جايزه اى از دست مرجع تقليد شيعيان نواخته مى شد و برايش دلگرمى و امتيازى بود. براى او چنين فرصتى دست داد و خاطره اى شيرين به يادگار گذاشت؛ هر چند شيرينى هاى اين زندگى فروردين هميشه با تلخى هايى آميخته است و در اين مورد نيز چنين بود.
تجربه ى تبليغ
آميختگى تحصيل و تبليغ، ويژگى مهمى است و تفاوتى عمده و اساسى ميان حوزه ى قم و نجف. ريشه يابى اين تفاوت در فرصت كنونى نمى گنجد؛ تنها به اشاره اى بسنده مى شود: در حالى كه حوزه ى نجف وعظ و خطابه را براى كسى كه جايگاهى معتبر و مقامى عالى در فقاهت را آهنگ كند كاستى مى شمرده است، در حوزه ى قم، آشايى با فن خطابه را چونان هنرى ارزشمند - براى هر كس و در هر مقام - ارج مى نهاده اند. فرزندان اين حوزه بر آن بوده اند كه از همه ى فرصت ها و مناسبت هاى دينى براى تبليغ سود برند. افزون بر اين، سفر تبليغى براى طلاب قم راه گذران معاش هم بوده است. چنين بود كه او نيز در فاصله اى كوتاه سفر تبليغى را بال گشود، نخست به زادگاه و سپس به ديگر جاها، در سرتاسر ايران.
تجربه ى شكست
اگر نيازهاى
زندگى نبود، بسا زندگى از فراز و فرود خالى بود. نياز را با انگيزه ى جدى پيوندى است تنگاتنگ، چنان كه بى آن مشكل بتوان از انگيزه تصور روشنى داشت. بى ترديد انگيزه هايى كه ما مى شناسيم بى پيوند با نيازى نيستند. در اين ميان، نيازهاى مادى را نقشى است بسيار مهم و سودمند.
چنين است كه تن دادن به سفرهاى تبليغى سخت از آن زمان آغاز مى شود كه زندگى مستقل، دشوارى هايى را - كه بهاى آزادى و استقلال است - در نگاه مى نشاند، يا از آن نيز فراتر مى رود! به ويژه كه رفته رفته ديگر برادرها را نيز وسوسه ى هجرت برانگيخته است و در منزل برادر اطراق كرده اند. درآمدى در كار نيست، جز آنچه پدر حواله مى كند كه نسبت به هزينه ى زندگى ناچيز است. ناگزير بايد چون ديگران سفرهاى تبليغى را - در تعطيلى هاى حوزه -باربرست، هم فال است و هم تماشا، هم انجام وظيفه است و هم اداى مسؤوليت تبليغ، و هم امداد غير غيبى زندگى. اما نخستين تجربه در اين راه شكستى است تلخ كه غرور اين فرزند كوير را جريحه دار مى كند. از اين پس، هر چند مسؤوليت تبليغ فراموش نمى شود، ولى اين انديشه قوت مى گيرد كه بايد حساب تبليغ و امرار معاش را از يكديگر جدا كرد. در اين راه نيز تجربه هاى نخست موفقيت آميز نيست، هر چند سرانجام تلاش و همت به بار مى نشيند. در راه همين تلاش، از حجره اى در مدرسه ى حاج ملاصادق، پايگاهى پديد مى آيد كه چون يك مركز تجمع، جمعى هم انديش، هم دل و هم باور را در عرصه ى تلاش فرهنگى فراهم مى آورد و رفته رفته مكتب تشيع با هم كارى شهيد دكتر باهنر پايه گذارى
مى شود، با پى آمدهايى ارزشمند و زمينه ساز آشنايى گسترده و گسترده تر با افراد و جمعيت هاى تلاشگر و خواستار گسترش انديشه ى اسلامى و هواداران آرمان هاى مترقى، در سراسر كشور. به تعبيرى ديگر مى توان گفت: انتشار مكتب تشيع سرمايه ى ارتباطى گسترده در اختيار او گذاشت تا ببينيم كه در حفظ و بهره بردارى از اين ارتباط ارزشمند چه خواهد كرد. در اين ميان، زمينه ى ازدواج و پايه گذارى زندگى مشترك فراهم مى شود كه در آن روزها خالى از دشوارى هايى نبوده است، به ويژه فراهم كردن هزينه ها؛ به هر حال، گردنه اى است در روند زندگى كه بايد آن را پشت سر گذاشت. در اين ميان، آنچه ماندگار است خاطراتى است روشنگر چگونگى برخورد با سختى ها كه در آن تجربه هايى آموزنده و سازنده موج مى زند.
آشنايى با حضرت امام قدس سره
در بازى سرنوشت، او را از نخستين روزهاى هجرت به قم فرصت طلايى فراهم شد كه زمينه ساز آشنايى با شخصيتى بود كه در شكوفايى استعداهايش بهترين و بيشترين نقش را داشت. منزل اخوان مرعشى در نزديكى بيت حضرت امام بود، چنان كه او را هر روز فرصت چشم دوختن به چهره ى جذاب و پرابهت او دست مى داد؛ چهره اى كه با نخستين نگاه دل او را با عشقى روزافزون تسخير كرد. گاه مى كوشيد كه بهانه ى پرسشى، مسافتى را با امام هم گام شود، بى خبر كه در سرنوشتش هم گامى ديگرى رقم خورده است تاريخى و تاريخ ساز....
تجربه هاى سياسى
از منظرى ديگر، حوزه ى قم در آن روزها دستخوش التهاب هاى سياسى تكان دهنده اى بود. هر چند موضع مرجع تقليد وقت، كناره گيرى از سياسيت - از موضع تقيه - بود؛ با اين همه پى آمدهاى آزادى هاى پس
از شهويور 20 افراد و گروه هايى را فرصت تحرك فراهم كرد و پيدايش حركت هايى را زمينه ساز شد. جبهه ى ملى، حزب توده و از همه نزديك تر به حوزه، جمعيت فداييان اسلام و هواداران آيت الله كاشانى، كه در قم نيز بى پايگاه نبودند و از پشتيبانى يكى از علماى برجسته ى قم كه زهد و تقواى او نيز زبانزد همگان بود، آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى، برخوردار بودند. چنين بود كه پيش از اختلاف دكتر مصدق با آيت الله كاشانى، نهضت ملى نيز - به خصوص در جريان مبارزه با استعمار انگليس - از حمايت جدى آيت الله خوانسارى برخوردار بود. اگر موضع گيرى الحادى حزب توده، تنش ميان دكتر مصدق و آيت الله كاشانى و پاره اى حركت هاى تند و ناپخته نبود، به عوامل دربار كمتر فرصت جوسازى و بهره بردارى داده مى شد و در نتيجه، حركت هاى ملى -مذهبى از حمايت آيت الله العظمى بروجردى نيز نصيب مى بردند.
به هر حال، در آن روزگار، در آماده سازى و رشد سياسى نسل جوان حوزه موج اين حركت ها بى ترديد اثرگذار بود؛ به ويژه كه در مواردى مانند آوردن جنازه ى رضاشاه به قم و تظاهرات در مخالفت با آن، ماجراى سيد على اكبر برقعى، سفر آيت الله كاشانى به قم و جلوس در بيت آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى، اين نسل به صحنه مى آمد و به رغم تعبدى كه در برابر مرجع تقليد خود داشت، در عمل نسبت به حركت سياسى احساسى مثبت نشان مى داد.
برآيند اين همه، محبوبيت ممتاز حضرت امام بود در دل نسل جوان و بالنده ى حوزه، كه رفته رفته او، در شمار يكى از نمايندگان برجسته اش، جايگاه معتبرى يافت او با شمارى از هم فكران، بيت ايشان را - پيش
از آغاز نهضت - پايگاه خود ساختند؛ گويى در جهان آرمان ها، جانشين آيت الله العظمى بروجردى را در مقام مرجعيت شيعه انتخاب كرده بودند. هر چند در ارزيابى هاى ظاهرى - با توجه به مشى حضرت امام و پرهيز جدى از شائبه هرگونه حضور در ميدان رقابت ها - چنين آرزويى را زمينه ى تحقق نبود.
رحلت آيت الله العظمى بروجردى
ناگهان انتشار خبر درگذشت مرجع تقليد شيعيان جهان مانند زلزله سهمگين، ايران را به لرزه در افكند و انبوه مردم را فرصت حضورى پرهيجان فراهم كرد. حضور گسترده ى مردم در جريان تشييع جنازه و مراسم بى شمار يادبود در سراسر كشور، نمايشى بود از قدرت مردمى روحانيت و مرجعيت. هر چند كه دربار نيز خود را مصيبت زده وانمود كرد و فراتر از آن، در گرفتن ژست صاحب عزا بازى ها در آورد. هر چند ساده انديشانى در هر كسوت بودند كه به رياكارى هاى دربار فريفته مى شدند. اما واقعيت اين بود كه چنين نمايشى با شكوه، دربار و درباريان را سخت نگران مى كرد؛ بگذريم كه براى شخص شاه اين نمايش مفهومى ديگر داشت، اگر فراموش نكرده باشيم كه چندى پيش با جنازه ى پدرش در همين شهر قم چگونه برخورد شد!
چنين بود كه در بطون سياست دربار پيش گيرى از تمركز مرجعيت اصلى بود خدشه ناپذير؛ با اندكى ژرف بينى مى توان نتيجه گيرى كرد كه تلگراف تسليت به نجف ترفندى بود براى تجزيه ى مرجعيت و انتقال آن به نجف. نگاهى گذرا به مطبوعات آن روزها روشنگر دوگانگى كامل سياست دربار است كه به ظاهر در جهت انتقال مرجعيت به نجف تلاش كرد، در حالى كه مطبوعات مى كوشند تا هر شخصيتى كه بيش يا كم هوادارنى دارد،
مطرح شود. در چنين فضايى بود كه او و ديگر شاگردان ارادتمند حضرت امام فرصت يافتند كه از يك سو نامزد مورد قبول خود براى مقام مرجعيت را در مطبوعات مطرح كنند و از سوى ديگر، از فرصت مراسم يادبود آيت الله بروجردى در روشنگرى و در ميان گذاشتن آرمان ها و ايده هاى خود با توده ى مردم و روحانيت بهره بردارى كنند. سخنرانى او در مسجد اعظم مانند سخنرانى شمارى از هم فكرانش نمودارى است از چنان تكاپويى؛ با اين همه، همه ى شواهد بيانگر ناكامى آنان در اين تلاش بود، چنان كه پس از فرونشستن موج سوگوارى در نگاه سطحى، همه با افسوس باور كردند كه حضرت امام همچنان منزوى خواهند ماند.
طنين فريادى در سكوت
ناگهان با طنين فريادى در سكوت، خطاى دوست و دشمن در جمع بندى و نتيجه گيرى افشا شد: در ميان تلگراف هايى كه به نخست وزير وقت - در اعتراض به تصويبنامه ى دولت -در نگاه ها نشست، تلگراف حضرت امام را آهنگى ديگر بود؛ آهنگى كه دل دوستان را با خيزآبى از شادى نواخت، و دربار و درباريان را با موجى از وحشت هراسان ساخت. شايد بيش و پيش از همه، شخص شاه پريشان شد. هر چند حجاب قدرت مانع ژرف بينى بود و ساده انديشانه چنين پنداشتند كه با بى پاسخ گذاشتن تلگراف حضرت امام، او حذف خواهد شد؛ بى خبر كه پيام اين سكوت براى نسل جوان و هوشيار حوزه از هر روشنگرى روشنى بخش تر بود. نسل بالنده، و هوشيار حوزه پيش از همه دريافت كه در انتخاب خود به خطا نرفته است، و او نماينده ى همين نسل بود.
چنين بود كه او و همه ى هم باورانش در اين باور بيش
از پيش هم داستان شدند كه اگر مرجعيت دچار تجزيه شد، رهبرى را دريابند، با آن كه بايد در مورد مرجعيت حضرت امام نيز تلاش كنند. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
با آن كه در نهضت ده ماهه ى روحانيت و درگيرى با دولت علم به بهانه ى تصويبنامه اى در مورد انجمن هاى ايالتى و ولايتى، همه ى مراجع قم -با بهره مندى از حمايت مراجع نجف - هم گام بودند، ولى رهبرى حركت با حضرت امام بود و با همين رهبرى مبارزه در گام نخست به پيروزى رسيد؛ پيروزى اميدآفرينى كه مى توان آن را از جهاتى با پيروزى مسلمانان در بدر مقايسه كرد: روحانيت، مراجع و مردم به رهبرى حضرت امام بى هيچ تلفاتى به پيروزى بزرگى دست يافتند؛ دولت علم رسما عقب نشينى كرد و با فشار و اصرار حضرت امام مطبوعات لغو تصويبنامه را اعلام كردند. شرح اين بخش از داستان مبارزه و انقلاب را فرصتى ديگر بايد؛ پس به اشاره اى بايد بسنده كرد كه حضور او و هم كوشان و هم باورانش در اين عرصه ى تاريخى چنان بود كه گويى ماهيانى تشنه اند كه اينك خود را به بركه اى لبريز از آب زلال رسانده اند.
شكستى پس از پيروزى
با آن كه حماسه ى 15 خرداد را، با پى آمدهاى سياسى و فرهنگى آن، نبايد شكست ارزيابى كرد، چرا كه رمز و راز پيروزى انقلاب در همين حماسه ى تاريخى نهفته است؛ با اين همه، بر حسب مفهوم متعارف پيروزى و شكست - در فراز و فرود راه مبارزه - مى توان چونان شكستى از آن ياد كرد، شكستى بس همانند با شكست مسلمانان در احد! دشمن در پى شكستى كه
ناگزير بدان تن داده بود نيروهاى خود را بسيج كرد و اين بار شخص شاه به ميدان آمد، با شعار انقلاب سفيد و با حربه ى رفراندم؛ شعارى دنياپسند و حربه اى كارآمد كه مخالفان را - كه در مبارزه ى گذشته با استناد به اصولى از متمم قانون اساسى پايگاهى قانونى داشتند - در نخستين برخورد خلع سلاح كند. در برابر، دلگرمى پيروزى گذشته - كه هيچ كامى شيرينى آن را از ياد نبرده بود - مراجع، علما، روحانيت و انبوهى از مردم را به صحنه آورد و بدين سان صف آرايى جدى ترى از گذشته شكل گرفت. اگر پاره اى خواص چونان نسل جوان و بالنده ى حوزه و انبوه مردم رهبرى حضرت امام را گردن مى نهادند، بسا درگيرى اين دو صف به گونه اى ديگر رخ مى داد. به هر حال، درگيرى خيلى زود پيش آمد، در آستانه ى رفراندم 6 بهمن 41، يك روز پيش از آمدن شاه به قم؛ در قم با بهانه اى و در تهران با بهانه اى ديگر. بدين سان نهضت زمستان سرد و سوزانى را پشت سر گذاشت؛ زمستانى كه در آن، اختناق رژيم بر همه ى پايگاه هاى روحانيت و مردم سايه اى سنگين گسترده بود، چنان كه در رمضان نيز فريادها در گلو - مگر در پاره اى موارد استثنايى - حبس مى نمود.
در طليعه ى بهار طبيعت، با پيام تحريم مراجع، جنبش جان گرفت. به ويژه پيام امام در تحريم عيد و نيز پاسخ به درخواست حضرت آيت الله سيد محسن حكيم مبنى بر مهاجرت مراجع به نجف، جهت اتخاذ تصميمى مشترك، و از همه اثر گذارتر، سخنرانى امام در عصر چهارشنبه ى پايان سال 41، كه روح قيام را در قم دميد. زايرانى
كه از جاى جاى ايران - براى حضور در حرم حضرت معصومه (ع) در لحظات تحويل سال نو - همه ساله به قم مشرف مى شدند، در نوروز 42، قم را دگرگون يافتند و از نهضت روحانيت در برابر رژيم آگاه شدند و از نزديك يورش نيروهاى سركوبگر شاه به فيضيه را يا تماشاگر بودند يا آثار آن را همان روز و روزهاى بعد به چشم ديدند. موج اين خبر سراسر ايران را فراگرفت و زمينه را براى آنچه حضرت امام و ياران آگاهش سال ها آرزو داشتند فراهم كرد.
هر چند حضرت امام، يورش عمال رژيم به فيضيه را بى پاسخ نگذاشت و از همان روز رويداد هرازگاه به بهانه اى سوگ فيضيه را فرياد زد؛ اما در واقع فرياد را در گلو بيش از هفتاد روز حبس كرد، تا به هنگام، در واپسين ساعت عاشورا، در حضور ده ها هزار عزادار آماده ى شهادت آن را بر سر شخص شاه فرود آورد و شكوه دروغينش را در هم بشكند. گويى فرياد عصر عاشوراى حضرت امام فرياد مظلومان تاريخ اسلام و ايران است كه قرن ها در گلوى زمان زندانى زورگويى و اختناق بوده است و اينك به هنگام، با زمينه سازى بسيار خردپذير و سنجيده، آزاد مى شود و موج مى افكند و مردمى قرن ها چشم به راه، هم اكنون عزيز زندانى خويش را پذيرا مى شوند و به گرمى آغوش مى گشايند.
محرم و عاشوراى 42، محرم و عاشورايى بود پرشور، كه در زمينه سازى آن كمتر شهرى يافت مى شد كه پيك و پيام حضرت امام را دريافت نكرده باشد. پيامى كه دستور زنده كردن عاشورا و تجديد عهد با پيام عاشورا بود. پى آمد آن
فرياد تاريخى و پرطنين، دستگيرى فريادگر بود، با فاصله اى اندك، و در پى آن، حماسه ى 15 خرداد، با قربانيان بسيار.
خورشيد روز دوازدهم محرم سال 1342، بر انبوه پيكرهاى به خون خفته تابيد و غروب آن، نه تنها سياهى شب را در پى داشت كه گويى حاكميت ظلم و ظلمت را در برهه اى ديگر از زمان، همراه خشونت و خفقان، مهر تأييد مى نهاد.
هر چند با دستگيرى حضرت امام و تنى چند از عالمان و سخنوران، ديگر مراجع، علما و به ويژه نسل بالنده و جوان حوزه ها از پاى ننشتند، ولى به هر حال چندى آهنگ نهضت شتاب گذشته را از دست داد.
حضور نهضت در پادگان هاى نظامى!
گويى سرنوشت در حماسه ى 15 خرداد سهم او را انجام مأموريتى در فضايى ديگر رقم زده بود: فضاى پادگان هاى نظامى كه در حصار دژى آهنين با مردم بيگانه بود. داستان سربازگيرى از حوزه ى قم -در پى يورش به فيضيه - را در تاريخ انقلاب جايگاهى است با اهميت كه در اين فرصت، ناگزير بايد به اشاره اى بسنده كرد و از آن گذشت، با يادآورى اين نكته كه حضور او را در جمع طلبه هايى كه در فروردين سال 42 - از حوزه ى قم - به سربازخانه اعزام شدند، در مجموع مى توان بسيار مثبت ارزيابى كرد، با آثارى از اين دست: تقويت روحيه ى جمع، رسيدن پيام نهضت به اختناق زده ترين قشر جامعه؛ چنان كه در عاشوراى سال 42 شعار مبارزه در جاى جاى پادگان نظامى عشرت آباد نيز در نگاه مى نشست از اين همه ارزشمندتر، اندوخته شدن يكى از نيروهاى فعال نهضت براى روزگار غربت انقلاب كه در نخستين غيبت
رهبرى بتواند اثرگذار باشد. نمى دانيم، شايد اگر او در نيمه ى فروردين تا نيمه ى خرداد سال 42 در در سربازخانه نبود، از دستگيرشدگان آن روزها بود و در اين صورت، بسا مسائل كه دستخوش تغييراتى مى شد كه پس گويى آن بسيار دشوار است. به هر حال، تا نيمه ى خرداد در پادگان حضور داشت و بيم آن مى رفت كه برايش پرونده سازى سنگينى شود كه به هنگام، از سربازخانه گريخت و به جمع علماى مهاجر در تهران پيوست و با شمارى از هم انديشان به بهره بردارى هر چه بيشتر از آن هجرت تاريخى پرداخت. در همين احوال حساس و در حالى كه همراه و هم گام به شهيد دكتر محمدجواد باهنر مى كوشيد تا از حضور و نفوذ مهاجرين بيشترين بهره بردارى - در جهت اهداف نهضت شود، ناگهان گام در دامى نهاد كه در راهش گسترده شده بود و مى رفت كه با عنوان سرباز فرارى، متهم به فعاليت هايى در بيرون و درون پادگان، به مراجع قضايى نيروهاى مسلح سپرده شود و در آن فضاى آكنده از خشونت، احيانا محكوميت سنگينى پيدا كند، كه با چابكى و هوشيارى از اين دام نيز گريخت و از اين پس، چندى به صورت سربازى فرارى روزگار را كرانه كرد.
بدين سان فرصتى پيش آمد كه كار ترجمه ى كتاب سرگذشت فلسطين يا كارنامه ى سياه استعمار را به انجام رساند، كارى كارستان و كارساز و اثرگذار بر بينش سياسى حوزه از يك سو، و بر برداشت ديگران از فرزندان فيضيه از سويى ديگر. پرونده ى او با انتشار اين كتاب - پس از چندى كه از روزگار تأليف مى گذشت - شكل گرفت و نخستين احضار و بازجويى به آن
راجع است. (سندهاى شماره 0001 تا 15/2)
به هر حال، در اختناق سال 42، او به عنوان سربازى گريخته از پادگان كه داراى پرونده ى سياسى نيز بود، فرصت خوبى براى انديشه ى بيشتر يافت و اوقات فراغت را با تلاش فرهنگى و سياسى ثمربخشى پر كرد.
حضورى دوباره در قم
رفته رفته، جو اختناق شكسته شد و رژيم - كه اعدام حضرت امام را در مقام مرجعى مقتدر، محبوب و بهره مند از پشتيبانى بى دريغ اقشار ميليونى مردم، با مصالح سياسى خود ناسازگار ارزيابى كرده بود - پى آمدهاى زندانى نگه داشتن، محاكمه و محكوميت وى را نيز ناصواب شناخت و بر آن شد كه در جست و جوى راهى براى تحمل و كنار آمدن بكوشد. از آنجا كه آزادى ناگهانى نيز چنان موجى از احساسات مردم را مى توانست برانگيزد كه مهار آن بيرون از توان نيروهاى رژيم ارزيابى مى شد، ناگزير برنامه ريزى به گونه اى انجام شد كه نخست حضرت امام از حبس به حصر منتقل شدند و پس از چندى، شهر قم ديگر بار حضورش را آغوش گشود. در اين ميان، كابينه ى علم نيز سقوط كرد و حسنعلى منصور تشكيل كابينه را مأموريت يافت. در نرمشى كه در سياست رژيم ضمن اجراى اين برنامه پيش آمد، فضاى سياسى ديگرى پديد آمد كه او با احساس امنيت، در قم حضور يافت و در چنين فضايى مقدمات انتشار سرگذشت فلسطين يا كارنامه ى سياه استعمار فراهم شد. در همين فضاى جديد، هم انديشان را فرصتى پيش آمد تا به بحث هاى جدى ترى بپردازند. چنين بود كه زمينه اى براى شكل گيرى تشكلى با نام «جمعيت اصلاح حوزه» فراهم شد كه هدف اصلى آن بررسى اصلاح جامعه
از طريق ايجاد حكومت اسلامى بود.
جشن هاى آزادى امام
ناگهان موج خبر آزادى حضرت امام همه را غافلگير و هيجان زده كرد. رهبرى فرزندان فيضيه را در ابراز عواطف و برگزارى جشن هاى آزادى در راستاى هدف هاى نهضت، جمعى از بهترين ياران و شاگردان حضرت امام عهده دار بودند كه او، چونان شمع جمع، روشنى مى بخشيد، هر چند كه در آن جمع كوچك، شخصيت هاى برجسته ى بزرگ ترى نيز حضور داشتند.
مى توان گفت كه در پى آزادى حضرت امام، در شيفتگان و هواداران برگزيده اش، دو گرايش و دو خط سياسى و فكرى پديد آمد:
1- گروهى به شخص حضرت امام مى انديشيدند و استقرارش را در مقام مرجعيت شيعه هدف اصلى مى پنداشتند، تا آنجا كه ناخودآگاه گرايشى به سازش داشتند.
2. گروهى ديگر، كه نهضت اسلامى را اصالت مى دادند و مسائلى چونان مرجعيت را در جنب آن ارجى - قياس پذير با نهضت - نمى شناختند. در جشن فيضيه، نمودى از اين دوگانگى نمودار شد، هر چند كه جز شمارى اندك از خواص كمتر توجهى به آن داشتند. ابتكار عمل در برگزارى جشن ها، به ويژه جشن فيضيه - كه از آن به مثابه تمرين تلاش جمعى طلاب و فعاليت تشكيلاتى آنان مى توان ياد كرد - با گروه دوم بود.
در اين ميان، ساواك او و شمارى از عناصر فعال را شناسايى كرده بود و مى كوشيد اطلاعات خود را درباره ى آنان كامل و كامل تر كند. (سند شماره 0007)
شور و هيجان و نشاط تاريخى حوزه ى قم
سال 43، در تاريخ حوزه ى قم، سالى استثنايى است. در فروردين اين سال، حوزه با شورى وصف ناپذير حضرت امام را آغوش گشود و جشن هايى پرشكوه را در سرتاسر شاهد
بود. با فاصله اى بسيار كوتاه، درس آغاز شد، با سخنرانى تاريخى و طولانى پر نكته اى كه در آن، ضمن جمع بندى مسائل مبارزه، خط مشى آينده نيز ترسيم گرديد. هر چند آن درس پرشكوه را در نگاه دل باختگان حضرت امام ارجى فراوان بود، اما هر نضهت، انقلابى در ارزش هاست و با نهضت اسلامى نيز ارزش هايى نمايش يافت كه در برابر آن ارزش هاى گذشته رنگ مى باخت؛ چنين بود كه براى عناصرى چونان او ارزش هاى نوين را جاذبه اى ديگر بود: نشست هاى خصوصى و ضمن آن، آشنايى ها، پيوندها و شناخت هايى كارساز براى آينده ى نهضت، در هشت ماه اول سال 43 و در نشست هاى خصوصى بيت حضرت امام، چنين پيوندها و آشنايى ها را ارزشى كارساز بود، به ويژه پيوند قم با تهران و شناخت هاى بيشتر و بيشتر ياران از همديگر.
با فرا رسيدن تابستان، درس تعطيل شد، امام حضرت امام كه گويى احساس مى كرد اقامتش در قم چندان نمى يابد، از فرصت تابستان نيز بهره اى ديگر گرفت و درسى را در منزل عهده دار شد، با عنوان «مسائل مستحدثه» كه هرچند محتواى آن را با درس هاى متعارف حوزه فاصله ى چندان زيادى نبود. اما عنوان آن را پيامى ديگر بود. در اين ميان تاريخ انقلاب اسلامى، رمضانى خاطره انگيز در گذرگاه خود داشت؛ بگذريم كه در سراسر ايامى كه حضرت امام در قم اقامت داشتند، مسجد امام به صورت پايگاه تبليغى نهضت، همه شب آكنده از انبوه شنوندگانى بود كه گويى نمادى بودند از نيازهاى نو جامعه و تحول در تبليغ. سالگرد 15 خرداد نيز فرصتى پيش آورد براى تلاش و تكاپويى ديگر.
مبارزه با آهنگى ديگر
ناگهان موج خبرى تازه همه چيز را
دگرگون كرد؛ خبر سخنرانى حضرت امام بر ضد لايحه اى كه موضوع آن را اعطاى امتيازى بود به مستشاران آمريكا در ايران. پيش از هرگونه موضع گيرى، تحقيقات در اين زمينه به او واگذار شده بود كه در انجام اين مهم بعضى از شخصيت هاى سياسى روز هم كارى هايى كردند.
پى آمد اين سخنرانى كه هم زمان با آن مفصل ترين اعلاميه ى حضرت امام در گسترده ترين سطح در همه جاى كشور پخش شد، دستگيرى بود و تبعيد به تركيه و استقرار حكومت نظامى و فرورفتن كشور در اختناقى بسيار سنگين.
عملكرد رژيم اين بار چنان بود كه هيچ واكنش فراگيرى را فرصت نداد. خشم مردم امكان بروز نيافت و هر فرياد اعتراضى در سينه ها حبس شد. از سويى ديگر، در مدت اقامت حضرت امام در قم، براى پاره اى بيوت، رنجش هايى پيش آمد كه پى آمد آن عدم حضور متحد آنان در صحنه ى مبارزه بود. در نتيجه، مسؤوليت رهبرى حركت بر دوش جمعى از عالمان جوان تر و فضلاى حوزه سنگينى مى كرد كه او را در ميان جمع آنان درخششى چشمگير بود. چنين بود كه كانون هاى مقاومت در قم، تهران و شمارى شهرهاى ديگر - به گونه اى متفاوت با گذشته - شكل گرفت. در قم، شمارى از فضلاى برجسته و مدرسان سطح عالى گرد مى آمدند و نيروهاى جوان و بالنده ى هوادار و شيفته ى حضرت امام را رهبرى مى كردند. نمودى از اين جنبش هدايت شده به صورت سخنرانى هاى پى درپى، درس ها، تشكيل جلسه ى دعاى توسل در مسجد بالاسر - در حرم حضرت معصومه (ع) - و سر دادن شعار صلوات در مجالس پرجمعيتى كه به هر بهانه تشكيل مى شد، در خاطره ها ثبت است. در نيمه ى شعبان
سال 43 هجرى شمسى نيز مجلسى با شكوه در مسجد اعظم قم برگزار شد كه نمايشى از حضور نسل جوان و انقلابى حوزه ى قم در صحنه ى مبارزه بود. از اين همه با اهميت تر، بهره بردارى گسترده ى تبليغاتى از نخستين ماه رمضان پس از تبعيد حضرت امام را بايد به شمار آورد، به ويژه در تهران و مسجد جامع بازار كه به وضوح از فعاليت متشكل گروهى حكايت داشت كه با برخوردارى از پايگاه مردمى رهبرى نهضت را در غيبت رهبر تبعيدى خود توانا بودند. او به رغم نقشى كه در پشت پرده عهده دار آن بود، در جلساتى نيز حضور آشكار داشت و در سخنرانى هاى نه چندان عمومى به روشنگرى مى پرداخت. (سندهاى شماره ى 0017 تا 0026/2)
صفير گلوله ى بخارايى
در اين ميان، موج خبر قتل نخست وزير رژيم، حسنعلى منصور، فضاى سياسى كشور را دگرگون ساخت و جوى تازه پديد آورد كه گويى آميزه اى بود از شادى، غرور، بهت، نگرانى، ابهام و نيز خشم و خشونتى جنون آسا؛ در همين فضاى نوين، بر حسب تصادفى، نيروهاى وفادار نهضت را فرصت نمايشى باشكوه فراهم شد، با بهانه ى تجليل از عالمى كهن سال و شيفته ى نهضت و حضرت امام. خيل عظيم هواداران نهضت در تهران، در حالى كه به مراسم تشييع جنازه ى آيت الله فومنى شتافتند كه زخم نخست وزير تيرخورده ى رژيم، دل هاى جريحه دارشان را مرهمى شده بود و در جرقه اى آشنا روزنه اى را چشم دوخته بودند كه آينده اى روشن را در نگاه مى نشاند.
پى آمد قتل منصور، تهاجمى گسترده بود به نيروهاى نهضت و موجى فزاينده از دستيگرى؛ در همين شرايط او كه خطرهايى تهديدش مى كرد - با همكارى شمارى از هم رزمان - در تدارك
فراهم كردن نامه اى سرگشاده به هويدا (نخست وزير جديد كه از سوى رژيم هدايت كشور در بحران به او سپرده شده بود) بودند و برگزارى سالگرد يورش به مدرسه ى فيضيه، با چنان شور و هيجانى كه حساسيت مأموران اطلاعاتى رژيم را بيش از پيش جلب مى كرد (سندهاى شماره ى 0027/1 تا 0037) و هر روز برگى به پرونده اش مى افزود.
دستگيرى نگران كننده!
خبر دستگيرى او - به تاريخ 43/12/11 - موجى از نگرانى هواداران نهضت را در شعاعى گسترده در پى داشت. هيچ كس باور نداشت كه به فرض رهيدن او از خطر اعدام، به اين زودى ها، حضورش در صحنه ى مبارزه و بيرون از زندان تجديد شود. همه بر اين باور بودند كه - در خوشبينانه ترين فرض - ساليانى دراز، جاى هاشمى رفسنجانى را در محافل خود خالى ببينند. پى آمد دستگيرى او، آميزه اى بود از نگرانى، اندوه و نيايش، همراه با هرگونه تلاش كه از آن اميد نتيجه اى مى رفت. در همين حال، بازجويى با سخت ترين شكنجه هاى رايج آن روزگار آغاز شده بود و جلسات آن پى درپى ادامه داشت.
هر چند تلاشى گسترده براى فشار بر رژيم - با بهره گيرى از اهرم هايى كه هواداران نهضت در اختيار داشتند - براى رهايى او انجام مى شد، اما اگر دو عامل اساسى نبود، اثرگذارى اين تلاش ها بسيار اندك بود:
1. هوشيارى او در همه ى مراحل بازجويى.
2. فشار شخصيت هاى ذى نفوذ بر رژيم.
اين دو عامل بيش از هر چيز در رهايى او نقش داشتند. (سندهاى شماره ى 0038 تا 0077) به ويژه شادروان آيت الله حكيم را نبايد در تسريع آزادى او بدون محكوميت ناديده گرفت. با اين همه، دو عامل پيش
گفته نقش اصلى و درجه ى اول داشتند. (سندهاى شماره ى 0069/1 و 0069/2)
آزادى از زندان
خبر آزادى او از زندان -به تاريخ 44/4/14 موجى از شادى براى هواداران نهضت، به ويژه در قم و تهران، به ارمغان آورد و حضور مجددش در صحنه ى مبارزه - در مقطعى بسيار حساس چنان نشاطآور و دلگرم كننده بود كه قلم از تصوير آن ناتوان است.
پس از آزادى
گزارش هاى گزارشگران ساواك، به وضوح بيانگر واقعيت است كه دستگيرى، شكنجه و زندان، او را جز تجربه، هوشيارى و پايمردى نيفزود. از همان دم كه گام از زندان بيرون نهاد، چونان پولادى آبديده، با عزمى استوارتر از گذشته، راه مبارزه را پى گرفت. (سندهاى شماره ى 0077 تا 0086) نه تنها در محافل خصوصى، كه در مجامع عمومى نيز -در سخت ترين شرايط اختناق - با گفتار و رفتار، ضربه هايى بس كوبنده بر هيولاى بيم فرود مى آورد و به هواداران نهضت روحيه و نشاط مى داد. (سند شماره ى 0084)
نگاهى به فضاى جامعه در سال 45
اينك فرصتى است مناسب براى بررسى فضاى سياسى ايران، در سال 45. رژيم در سياست خارجى، بيش و كم از مشكلاتى رنج مى برد، هر چند كه چندان انعكاسى نداشت:
از يك سو، به نظر مى رسيد كه هويدا در برقرارى موازنه و جلب رضايت شوروى - با خريدهايى تسليحاتى - اندكى زياده روى كرده است. از سوى ديگر، در جريان جنگ اعراب و اسرائيل، موضع آمريكا پسند رژيم عواطف مذهبى مردم را سخت جريحه دار كرده بود. در همين حال، تشنج در روابط سياسى ايران و عراق به اوج رسيده بود، كه نمودى روشن از امداهاى غيبى براى نهضت ارزيابى مى شد. چه،
با نبودن چنين تشنجى فشارهاى بيشترى بر حضرت امام و حواريونش در نجف سنگينى مى كرد. كودتاها و ضد كودتاهاى عراق را نيز اگر با چنين ديدگاهى بررسى كنيم، خالى از لطف نيست.
در همين حال، سركوبى نهضت آهنگ بسيار تندى داشت و در همان روزهاى اول سال، قم شاهد يورشى سخت و دستگيرى هايى گسترده بود كه پى آمد پاره اى واكنش ها تشكيل كميسيون حفظ امنيت اجتماعى بود، در ساعت 9 صبح روز 45/2/3 و امضاى حكم تبعيد
شمارى از عناصر پى گير و فعال، و دستور مراقبت بيشتر، بر اعمال شمارى ديگر. (سند 0089/1 و 0089/2)
كشف جمعيت سرى اصلاح حوزه
در چنين فضايى اساسنامه ى جمعيتى در قم به دست رژيم افتاد كه حساسيت دستگاه اطلاعاتى و امنيتى را بيش از پيش برانگيخت و متوارى شدن او را در پى داشت.
(براى آشنايى با جزييات بيشترى در اين زمينه، ر.ك به نشريه ى ياد، شماره ى 20، صفحات 10 تا 19) شگفتا كه در همان شرايط نيز از هر فرصتى براى روشنگرى به سود نهضت بهره بردارى مى كرده است. (سند شماره 0098)
به هر حال، بخش عمده اى از سال 45 را به دليل كشف اساسنامه ى جمعيت سرى - كه از پايگاه هاى مهم نهضت به شمار مى رفت - متوارى بود، كه سرانجام بر آن شد رحل اقامت از قم به تهران افكند. (سندهاى شماره ى 0087 تا 0103). تأليف كتاب اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار ثمره ى درخشانى است از نخستين ماه هاى اقامت در تهران با يك زندگى نيمه مخفى.
ارزشمندترين دست آورد اين زمان تحكيم بيش از پيش دوستى و صميميت اوست با مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه اى؛ هرچند كه اين دوستى بر سابقه اى
دور استوار بود، با اين همه زندگى مشترك چند ماهه، به صورت نيمه مخفى، در تحكيم پايه هايش نقشى ماندگار داشت.
نيمه ى اول سال 46
رفته رفته، تداوم زندگى نيمه مخفى در تهران كم رنگ و كم رنگ تر و تبديل به زندگى عادى مى شد. چنان كه از 46/4/10، سخنرانى هاى هفتگى او در مسجد موسى بن جعفر - كه از پايگاه هاى پرآوازه و مهم نهضت در جنوب تهران بود - موجى گسترده پديد آورد و آن پايگاه را بيش از پيش رونق بخشيد. مكبت حسين نيز از نخستين محافلى است كه سخنرانى هايش را - در اين احوال - آغوش گشود. (سند شماره ى 106/1 تا 117). گويى ساواك نيز در دستگيرى مجدد او در آن روزها از شتاب زدگى پرهيز داشت؛ نمى دانيم، چه بسا ساواك اميد داشت كه با تعقيب و مراقب به سر نخ هايى دست يابد. اين در شرايطى بود كه نهضت به حضور او در تهران سخت نيازمند بود، هم از نظر فرهنگى و هم فراتر از آن، از نظر سياسى. چنان كه مى توان پيدايش كانون ها و پايگاه هايى مانند مدرسه ى رفاه و جلسات متشكل روحانيت مبارز را از ثمرات آن برشمرد. ساواك نيز با حساسيت در تعقيب و مراقبت از او فعال بود و هرازگاه برگى به پرونده اش افزوده مى شد. (سند شماره ى 0118 تا 0128) بگذريم كه در شرايط پنهان كارى گامجاى تلاش ها بيشتر گم مى شود و كمتر سرنخى از آن به دست رژيم مى افتاد.
جشن هاى تاجگذارى
در نيمه ى دوم سال 46، برگزارى جشن ها تاجگذارى بهانه ى ديگرى شد براى سركوبى و خشونت بيشتر، هم در واكنش نسبت به تحركات تازه ى نهضت و موضع گيريهاى حضرت امام در نجف، و هم به
عنوان پيش يرى از فعاليت هاى قابل پيش بينى. چنين بود كه نمايندگان حضرت امام در قم تبعيد شدند و كتابخانه ى معظم له نيز غارت شد.
در چنين فضايى، اعلاميه اى با عنوان عزايى به نام جشن منتشر شد كه در پى گيرى آن گامجايى از او كشف شد و به دستگيرى مجددش به تاريخ 46/8/20 انجاميد و بار ديگر بازجويى ها آغاز شد، هر چند نه به خشونت بازجويى هاى گذشته. اين بار نيز پايدارى و هوشيارى او كارسازى بسيار داشت، گرچه محكوميتى نه چندان زياد پى آمد اين دستگيرى بود. (سند شماره ى 0129 تا 0163).
اينك فرصتى است مناسب تا از نقش شخصيتى چون شادروان آيت الله سيد احمد خوانسارى در چنين رويدادهايى ياد شود. (سند شماره 0139) تا فراموش نكنيم كه هر چند خط مشى سياسى چهره هايى چون او با مشى سياسى روحانيت مبارز متفاوت بوده است، اما پيوندى مشترك و مستحكم را در اين ميان، بايد مانع گسستگى اين مجموعه ارزيابى كرد.
سال 1347، در يك نگاه
فشار روزافزون رژيم، هر چند نيروهاى مبارز را در تنگنايى سخت قرار مى داد، با اين همه، در همين تنگنا نيروها پالايش مى شدند. در اين پالايش طبيعى، همچنان تنها عناصرى به نهضت وفادار مى ماندند كه شخصيتى استوار داشتند. چه جاى ترديد كه بايد يك مبارز را با چنين ويژگى، از هزاران تماشاچى متزلزل ارزشمندتر داشت. چنين بود كه در سخت ترين شرايط اختناق كه نمايندگان حضرت امام در قم، چونان ديگر استوانه هاى نهضت، تبعيد و زندانى بودند و مدارس علوم دينى - از جمله مدرسه ى حاج ابوالفتح تهران - با دسيسه ى سازمان اوقاف آلت دست ساواك به حال تعطيل در آمده بود، آرى در فضايى
چنين، عناصر وفادار به نهضت، هيچ فرصتى را در تعقيب هدف هاى مبارزه ناديده نمى گرفتند. از درج آگهى تسليت و برگزارى مراسم يادبود، تا مجالس سوگ و سرور اهل بيت (سندهاى شماره ى 180، 0175، 0165، و نيز سند 0164) از ورزشگاه امجديه (دو سال بعد مسابقه ى فوتبال بين ايران و اسرائيل بهانه اى براى ابراز احساسات شديد بر ضد اسرائيل شد.)، تا مراسم مذهبى باشكوه و جهان شمول حج (همه سال پيام حضرت امام در حج پخش مى شد. سال 47 با توجه به سفر شاه و حضورش در مراسم حج، اين اقدام مفهوم ديگرى داشت.)، از كمك به زلزله زدگان خراسان، تا امداد مبارزان فلسطين - كه بدين منظور حسابى با امضاى حضرات آيات علامه ى طباطبايى، شهيد مطهرى و سيد ابوالفضل موسوى زنجانى افتتاح و رسما اعلام شده بود. در همين زمان، كودتاى حزب بعث را در عراق كه طى آن حسن البكر رييس جمهور شد، در مجموع بايد - در آن شرايط - به سود نهضت ارزيابى كرد.
تبديل جلسات مذهبى به پايگاه مبارزه
هر چند كه سياسى شدن مساجد و حسينيه ها را از پى آمدهاى حماسه ى 15 خرداد - در همه جاى كشور - بايد به حساب آورد، اما حضور او در تهران فصل ديگرى است از اين داستان:
از مسجد قائميه در پل سيمان و جلسه ى قرائت قرآن در حسين آباد بى بى زبيده - جنوبى ترين نقطه ى تهران - تا جلسات پى درپى و پرشور هيئت انصار الحسين (سندهاى شماره 0167 تا 0260/1، 0255/2 تا 0353.) و مسجد هدايت (سند 0305/1 تا 0317) - در مركز شهر - تا حسينه ى ارشاد در شمال تهران، (سندهاى شماره ى 0257/1 تا
0258 و 0295/1 تا 0295/2،
0331/1 تا 0331/2)، همه جا مردم با عشق و عطش از سخنرانى هايش استقبال مى كردند و اميد مى گرفتند. اين جلسات لبريز از شور و نشاط تا چندى، به رغم ممنوع المنبر بودن او پى گيرى هاى ساواك (سند شماره 0333-0338)، ادامه داشت.
گفتنى است اين سخنرانى ها از دو نظر - در آن سال - مهم و ارزشمند بود:
1. از نظر سياسى، كه نقش آن در فروزان داشتن آتش مبارزه، بى نياز از هر توضيح است.
2. از نظر فرهنگى، با توجه به حضور جدى تر سازمان هاى مخفى و متشكل وابسته به ماركسيست ها و جريان كمونيستى در صحنه، و ترويج ايدئولوژى الحادى در ميان نسل جوان.
پيوند با دانشجويان مبارز خارج كشور
تلاش در تحكيم و تعميق پيوند با نهادها و نيروهاى مبارز در فراسوى مرزها - كه فراهم شدن زمينه ى آن از ارزشمندترين دست آوردهاى حماسه ى 15 خرداد است - فصلى ديگر از كارنامه ى اوست، هر چند انعكاس آن در گزارش هاى ساواك بسيار كم رنگ است (سندهاى شماره ى 0320 تا 0321/5 و نيز 0343 تا 0344)، و از آن كم رنگ تر - كه بسا رديابى آن جز در بايگانى خاطره ها امكان پذير نباشد - پيوند اوست با نهادها و سازمان هايى كه در آن روزگار پرچمدار مبارزه با اسرائيل بودند.
جمع بندى مسائل عمده ى نهضت در سال 48
با هوشيارى و متانت حضرت امام از يك سو، و روند تحولات ايران و عراق از ديگر سو، پيش بينى هاى كارشناسان ساواك تحقق نيافت و سرنوشت، رهبر نهضت اسلامى را بر بلنداى مرجعيت جاى داد. آنچه در اين سال بر ابهت و شكوه حضرت امام مى افزود، موضع گيرى هاى بهت آورش در دفاع از آيت الله حكيم
و ايرانيان مقيم عراق بود كه از سوى حزب بعث مورد اهانت و آزار بودند. آتش سوزى مسجدالاقصى در اين سال احساسات هواداران نهضت اسلامى را شعله ور ساخت. در همين حال، جدايى روحانيت سنتى از نهضت و راه امام، كه هر روز نمايان و نمايان تر مى شد، به جرياناتى ديگر فرصت حضور بيشتر و بيشتر در صحنه ى مبارزه مى داد؛ جرياناتى كه در براندازى رژيم با نهضت اسلامى هم سويى داشتند، در حالى كه براى آينده ى كشور خواب و خيال هايى ديگر مى پروراندند. در اين ميان، عالم نمايانى كه ترس خود را از رژيم با توجيهاتى چونان دفاع از ولايت سرپوش مى نهادند، روحانيت مبارز را تخطئه و تضعيف مى كردند؛ اين همه در حالى بود كه نشانه هاى ظاهرى بيانگر استوارى رژيم بود، با موقعيت بسيار مطلوبى از نظر سياست خارجى و روابط بين الملل.
طرح شعار حكومت اسلامى
در جمع بندى آنچه اشارتى رفت، تصويرى از مسائل سال 48 در نگاه مى نشيند كه مواضع و عملكرد حضرت امام را جلوه و درخششى ويژه مى دهد:
حضرت امام از يك سو با فرود آوردن نهيب فرياد بر سر عالم نمايان مخالف مبارزه - با عنوان روحانيون دربارى - به تقويت روحانيت مبارز مى پردازند، از سوى ديگر، با طرح شعار حكومت اسلامى - با عنوان ولايت فقيه - بر سينه ى خيل نامحرمانى كه بيم آن مى رفت كه در صفوف مبارزان رخنه كنند دست رد مى زنند و همچنان با طرح بحث هاى اخلاقى، معنويت مبارزه را مورد تأكيد قرار مى دهند و در تضعيف گرايش به ماديگرى - كه در آن روزها آفت نهضت بود - مى كوشند. و او سخت مى كوشيد كه با آنچه در آن روزها بر
ايران مى گذشت، كاستى ها را جبران كند، جاى خالى رفيق هاى نيمه راه را پر كند، نسل جوان را يارى دهد و آتش مبارزه را با كمك در پخش پيام هاى رهبر، فروزان نگه دارد. اين همه، در شرايطى بود كه عوامل اطلاعاتى رژيم با همه ى امكانات، او را در منظر خود داشتند و مى كوشيدند هر گامجايش را با صد نگاه پى گيرند. (سند شماره ى 0353 تا 0377).
او نيز از يك سو در هدايت نيروها و پيش گيرى از سوءاستفاده ها، به هر بهانه و با هر شعار، مى كوشيد (سند شماره 0378/1 تا 0381/2)، و از سوى ديگر با حضور در جلسه هاى تشكل يافته ى روحانيت مبارز در جهت گسترش و تقويت جبهه ى هوادار نهضت و امام تلاش مى كرد. (سند شماره ى 0382 تا 0426/2) هم زمان با سخنرانى هاى پى درپى در مسجد هدايت، هيئت انصارالحسين، جلسه هاى خصوصى و مسجد همت تجريش - كه رفته رفته، به صورت پايگاه ديگرى براى نهضت در آمده بود - حضور نسلى نو و بالنده را در فرازى حساس از تاريخ پاسدارى مى كرد. (سندهاى شماره ى 0428/1 تا 0490) به اين همه، بايد تلاش هاى ظريف ترى را افزود كه نيازهاى نو به نو مبارزه زمينه سازشان بود و مى بايست چنان انجام شود كه نه تنها از چشم و گوش دشمن و عناصر مشكوك، كه حتى از چشم و گوش بسيارى از دوستان، پنهان باشند؛ در اين مورد به نمونه اى بسنده مى شود كه از آن انعكاسى كم رنگ در اسناد به جاى مانده است، و بيش از اين را تنها بايد از بايگانى خاطره ها فرا كشيد:
در پى طرح بحث ولايت فقيه در نجف، نخستين گامى كه براى تكثير جزوه هاى آن برداشته شد،
با اطلاع و حمايت بى دريع او بود. با اين همه، واكنش او در جلسه ى دوستان صميمى چنان بود كه گويى كمترين اطلاعى در اين زمينه ندارد. (سندهاى 0472/1 و 0472/2).
نگاهى به فضاى سياسى كشور در سال 49
سال 1349 هجرى شمسى، شاهد رويدادهايى است كه هر يك بيش يا كم، بر روند و سرنوشت نهضت اسلامى در كشورمان اثر گذاشته اند. اهم اين رويدادها را مى توان چنين برشمرد:
1. درگذشت جمال عبدالناصر و انتخاب انور سادات به رياست جمهورى مصر.
2. برقرارى مجدد روابط سياسى مصر با ايران، اندكى پيش از درگذشت ناصر.
3. زمامدارى حافظ اسد در سوريه، در پى كودتاى بى خونريزى.
4. حضور گسترده ى سرمايه گذاران آمريكايى در ايران كه شهادت آيت الله سعيدى را به دنبال داشت.
5. رحلت آيت الله العظمى حكيم در عراق كه هواداران حضرت امام را بر آن داشت تا بى پرواتر از گذشته، در جهت ترويج مرجعيت حضرت امام تلاش كنند و واكنش رژيم و تبعيد تنى چند از مدرسين قم را در پى داشت و حساسيت بيشتر نسبت به پايگاه هاى نهضت در تهران و تبعيد و دستگيرى شمارى از چهره هاى برجسته ى روحانيت مبارز.
نقش مهم جلسه ى روحانيت مبارز
از اولين سال هاى حضور او در تهران تشكلى در ميان شمارى از روحانيون هوادار نهضت شكل گرفت كه كانون مقاومتى بود در بدترين روزهاى اختناق، با جلسه هاى هفتگى. مى توان گفت كه نقش اين جلسه ها در بهره بردارى از مجالس يادبود آيت العظمى حكيم و رودروريى با جبهه اى از روحانيت سنتى كه خواهان انزواى حضرت امام بودند، بر روند و سرنوشت نهضت بسيار مهم و اثرگذار بوده است. (سندهاى شماره ى 0498/1 تا 0504/2) از اين پس
رژيم با حساسيت بيشترى، حضور او را در پايگاه هاى چونان هيئت انصارالحسين پى گيرى مى كرد. (سندهاى شماره 0507 و 0509) با اين همه، نه تنها او فعاليت گذشته را ادامه مى داد، حتى در سنگرها و پايگاه هايى جديد حضور مى يافت كه در اين ميان، نقش وى را در محال دانشگاهى و نيز حسينيه ى ارشاد، با دقت بيشترى بايد بررسى و تحليل كرد. (سندهاى شماره ى 0524/1 تا 0572/2).
موج مبارزه ى مسلحانه
سال 1350، نقطه ى عطفى است در تاريخ انقلاب اسلامى ايران. با نگاه به گذشته و بر پايه ى جمع بندى پى آمدهاى حماسه ى 15 خرداد، اينك مى توان گفت:
گروه هاى مسلح و متشكل، با محوريت دو سازمان نيرومند به نام سازمان مجاهدين خلق و سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران، و - در غياب حضرت امام - با داعيه هايى، ناگهان در صحنه حضور يافتند، با گزينش سنجيده ى زمانى مناسب؛ زمانى كه رژيم، برگزارى جشن هاى 2500 ساله را در سطحى گسترده تدارك مى ديد. هر چند كه اين حركت در روند انقلاب به سرنوشتى اسف بار دچار شد؛ اما در تلحيل آن بايد پژوهشى گسترده صورت گيرد كه در حوصله ى اين دفتر نيست؛ با اين همه، جنبش مسلحانه در آن جو خشونت و اختناق، چنان جاذبه ى نيرومندى داشت كه از نسل جوان دل مى ربود و چشم و گوشش را بر هر نغمه ى مخالف فرومى بست. به ويژه كه در غياب حضرت امام و با فشارهاى رژيم، ميدان براى مقابله ى با آن خالى مانده بود. شمار شخصيت هاى روحانى كه به مبارزه وفادار مانده بودند اندك مى نمود، هر چند كه خيل فرزندان فيضيه را دل در گرو عشق امام بود. بگذريم كه كسانى هم از پشت ياران را خنجر
مى زدند. اگر بخواهيم تصوير روشن ترى از فضاى آن روزها ارائه كنيم، مى توان اشاره اى كرد به داستان بازگشت آيت الله شهيد دكتر بهشتى و جوسازى وحشتناكى كه به بهانه ى برخى اظهارنظرهاى وى - هم سو با كتاب مسأله ى حجاب آيت الله شهيد مطهرى - در حسينه ى ارشاد، ترتيب يافت. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. مثال ديگرى كه فضاى آن روزها را تا حدودى در نگاه مى نشاند، دشوارهايى است كه در برگزارى مراسم يادبود مهندس پسنديده - فرزند آيت الله پسنديده - براى هواداران نهضت پيش آمد.
اما و اگرهاى تاريخ
واقعيت اين است كه در تاريخ، پس بينى آسان تر از پيش بينى نيست. به راستى اگر در آن روزها پايگاه هايى چونان هيئت انصارالحسين، مسجد هدايت، مسجدالجواد، حسينيه ى ارشاد...نسل جوان و شيفته ى انقلاب را پذيرا نمى بودند، يا شمارى انگشت شمار چونان او به نهضت وفادار نمى ماندند، چه پيش مى آمد؟ پاسخ به پرسش هايى از اين دست، بسيار دشوار است.
به هر حال او مى بايست بار سنگينى را - كه بسيارى از برداشتن آن شانه خالى كرده بودند - به دوش مى كشيد. چنين بود كه هم زمان، دو گونه تلاش ناسازگار را تن مى داد.
1. تلاش هاى پشت پرده كه رديابى آن جز در لابلاى اسناد و - بيش از آن - در پرده ى خاطرات، امكان پذير نيست. (سندهاى شماره ى 0575/1 تا 0603/1، 0597، 0581، 0576 و 0607/1، 0306/2 و 0610/1، 0607/2 و 0627/1، 0620، 0613، 0610/2 و 0635/1، 0627/2 و 0637/1، 0635/2 و 0647/1: 0637/2 و 0652، 0647/2).
2. تلاش هاى آشكار كه در اين سال بيش از پيش در اوج بود، چنان كه بهار اين سال با سخنرانى در رفسنجان - با بهره گيرى
از فرصت تعطيلات عيد - آغاز مى شود. (سندهاى شماره ى 0574/1 و 0574/2) و به رغم حساسيت رژيم - به خاطر برگزارى جشن هاى 2500 ساله و پيش بينى كارشكنى هايى از سوى انگشت شمار عناصرى چونان او، (سندهاى شماره ى 0630/1، 0622، 0616 و 0630/2). و به رغم، ممنوع المنبر شدن وى (سندهاى شماره ى 0594 و 0595 و 0602) همچنان در مجالسى چون هيئت انصارالحسين، مسجد هدايت، مسجد الجواد و غيره حضور مى يابد و علاوه بر آن به شهرهاى همدان (سندهاى شماره ى 0600/1 و 0600/2)، قزوين (سندهاى شماره ى 0631/1 تا
0634/2) و اصفهان (سندهاى شماره ى 0614 تا 0615 و 0619) نيز سفر مى كند و خشم رژيم را بيش از پيش برمى انگيزد. هر يك از اين سخنرانى ها را مزاحت هايى چون احضار و بازداشت پى آمد بود. هر چند به زندان نينجاميد. در اين ميان، تنها در اصفهان با خشونت بيشترى برخورد شد، كه چند روزى زندان آن شهر را هم تجربه كرده است.
دستگيرى مجدد
سرانجام، بار ديگر به تاريخ 50/7/14 دستگير و به زندان قزل قلعه سپرده مى شود كه ديگر بار، موجى از نگرانى دوستان را در پى دارد و هر هفته، خيل هواداران نهضت در پايگاهى چند - به ويژه هيئت انصارالحسين - جاى او را با حسرت و تأسف خالى مى ديدند.
براى، بازجويى، شكنجه و تهديد، به هيچ وجه تازگى ندارد، و با هوشيارى اين مرحله را نيز مى گذراند. (سندهايشماره 0653 تا 0685/2).
روند مبارزه در سال 51
در سال 51 كه رژيم شاه به ظاهر موقعيت مطلوبى از نظر سياست خارجى داشت، چنان كه مى توان گفت - صرف نظر از تشنج در روابط ايران و عراق و برخى كشورهاى عربى هم
جوار - مشكل عمده اى ديده نمى شد، در همين حال، مشكلات حادى در كشور نمودار بود. در اين سال، 130 مورد انفجار مهم، 12 زد و خورد خيابانى، 8 مورد اعدام فردى و گروهى و صدها مورد دستگيرى سياسى، فضاى سياسى كشور را دگرگون كرده بود. دانشگاه ها ناآرام بود، به ويژه شورش در دانشگاه تبريز، رژيم را با موجى از نگرانى در تنگنا گذاشته بود. فيضيه نيز صحنه ى تظاهرات مكرر و چشمگيرتر از گذشته بود كه در پى آمد آن - گذشته از دستگيرى شمارى از فضلا و طلاب - مى توان به سربازگيرى طلاب اشاره كرد. ترور سرتيپ طاهرى و مرگ سرهنگ مولوى در ساحنه ى هوايى، موجى از شادى - به ويژه در تهران - به دنبال داشت انفجارهاى پى درپى در جريان سفر نيكسون به تهران خشم رژيم را برانگيخته بود.
براى كسانى مانند او كه مبارزه با رژيم را جدى گرفته بودند، چنين تحولى، بسيار مهم ارزيابى مى شد و طبيعى بود كه از پاره اى كاستى ها - در سازمانى كه در اين تحول نقش عمده را داشت، هر چند كه زمينه ى اصلى آن را حماسه ى 15 خرداد فراهم كرده بود - با اغماض بگذرند و به حل و جبران آن بكوشند و اميدوار باشند. از سوى ديگر، انحراف هاى فكرى سازمان، در آغاز چندان آشكار نبود و شمارى از سران، در ظاهرسازى و رياكارى، بسيار چيره دست بودند. چنين بود كه با پيش زمينه هايى از گذشته، زندان قزل قلعه در واپسين ماه هاى سال 50 و نخستين ماه هاى سال 51، زمينه اى براى ارزيابى او از موج نوين و مبارزه ى مسلحانه شد، با نگاهى در مجموع مثبت كه حمايت مشروط وى
از اين جريان را در پى داشت؛ هر چند كه از اين حمايت سوءاستفاده هاى ناجوانمردانه اى شد، ولى نمى توان اين واقعيت آشكار را منكر شد كه در تقويت نهضت اسلامى نيز، اين جريان بى تأثير نبوده است كه ارزيابى آن، موضوع پژوهش و تحليلى است پيچيده و ظريف، به دور از تنگ نظرى و تعصب.
او بار ديگر به زندان افتاد، مدت اين زندان، چيزى كمتر از يك سال بود: دو ماه در اوين قديم، دو ماه در قزل قلعه و چند ماه در زندان عشرت آباد. هر يك از اين مراحل دست آوردى داشت، در اولين و در سلول انفرادى كه فرصت هيچ كارى نبود، حدود نيمى از قرآن را حفظ كرد.
ماه هاى نخستين از سال 51 را در زندان قزل قلعه پشت سر گذاشت و پس از آزادى، از همان لحظه ى نخست (سندهاى شماره 0686 تا 0687) با احساس مسئوليت سنگين در شرايط حساس جديد - بى پروا به تلاشى جدى تر از گذشته پرداخت، چنان كه حساسيت رژيم را بيش از پيش برانگيخت. و بار ديگر دستگيرى او را آهنگ كردند. (سندهاى شماره ى 0688 تا 0738/2) و چند هفته پس از آزادى در رفسنجان بازداشت و پس از چند روز تحمل زندان در كرمان به قزل قلعه در تهران منتقل شد و چهل و پنج روز ديگر در زندان انفرادى ماند. در همين دوره ى كوتاه زندان، يادداشت هاى ارزشمندى در موضوع «اشرافيت در قرآن» با استفاده از قرآن كه تنها مونس او در زندان بود تهيه مى كرد. پس از رهايى، در حالى كه نامش در رديف اول ليس ممنوع المنبرها بود، (سند شماره 0740)، تلاش مى كرد تا از فرصت رمضان
به سود مبارزه بهره بردارى شود (سند شماره ى 0748)، و خود نيز از مجامعى براى سخنرانى استفاده مى كرد (سندهاى شماره ى 0757 و 0764/1 تا 0797/2)، علاوه بر حضور مستمر در جلسه هاى هم انديشان، پس از تعطيل جلسه ى گذشته، به دليل اطلاع از رخنه كردن عوامل ساواك در آن. (سندهاى شماره ى 0765/1 و 0765/2).سرانجام، ناگزير سخنرانى در مجامع عمومى - به ويژه هيئت انصار الحسين -را به ديگران وانهاد (سند شماره ى 0798/1 و 0798/2)، و خود تلاش هاى اساسى ترى را عهده دار شد.
موج گسترده ى تبعيد مدرسين قم، در پى تعطيل پايگاه هاى نهضت در تهران
هرچند موقعيت رژيم در سياست بين المللى بيش از پيش تثبيت شده ارزيابى مى شد و تلاش وزارت خارجه در ايجاد موازنه در سياست خارجى موفقيت آميز به نظر مى رسيد، با اين همه، موج فزاينده ى نارضايتى در نسل جوان دانشگاهى و پيوند معنوى نسل نو حوزه با دانشگاه و اتحادشان در گرايش به براندازى رژيم، به صورت مشكلى سياسى و اساسى نمايان شد. در اين ميان، جنگ اعراب و اسرائيل و پى آمدهاى آن، اين مشكل را بغرنج تر و پيچيده تر كرد؛ چرا كه، با همه ى تلاش تبليغاتى رژيم در جهت القاى اين باور كه شاه را نقشى است ميانجى گرانه و اصلاح گرايانه، تبليغات نهضت، شاه و اسرائيل را در يك جبهه قلمداد مى كرد و موج عواطف اسلامى را بر ضد آن برمى انگيخت. در همين شرايط، موضع گيرى مردم در حمايت از مبارزان فلسطين، موجى شكننده را به سوى رژيم گسيل مى كرد. افزون بر اين همه، آنچه در اين سال افغانستان پيش آمد و پى آمدهاى قابل پيش بينى آن نيز براى رژيم خالى از نگرانى نبود. افزايش نرخ نفت هم در اين سال
واكنش ها و پى آمدهاى داشت كه در تحليل سياست خارجى و داخلى ايران در آن زمان نبايد ناديده گرفت.
شايد بتوان با جمع بندى نكته هاى بالا و ترسيم فضاى سياسى كشور در سال 52، تا حدودى ريشه يابى و زمينه شناسى خشونت رژيم را در سركوبى نهضت، توفيق يافت. به هر حال ساواك با خشونت به قلع و قمع هواداران نهضت پرداخت و علاوه بر دستگيرى گسترده ى دانشجويان و طلاب، و در پى تهاجم به مسجد هدايت، مسجد الجواد و حسينه ى ارشاد و پايگاه هاى نهضت در تهران در سال 51، حوزه ى قم را در اين سال مورد يورش قرار داد و شمارى در خور ملاحظه از فضلا و مدرسين را به سرتاسر كشور تبعيد كرد. اينگونه تلاش هاى رژيم، هر چند كه موجى از ترس و وحشت را در كوتاه مدت در پى داشت، در بلند مدت به سود نهضت انجاميد. حضور هر تبعيدى در هر منطقه، شعاع مبارزه را گسترده و گسترده تر مى كرد، چنان كه تعطيل شمارى از پايگاه هاى نهضت، پيدايش پايگاهى جديد را به دنبال داشت. در مثل، اگر مسجد هدايت، مسجد الجواد و حسينيه ى ارشاد بسته مى شد، نام پايگاهى ديگر چون مسجد جاويد بر سر زبان ها مى افتاد...
در فضايى با اين ويژگى ها، و در حالى كه ساواك از همه سو در مراقبت او نيروهايش را بسيج كرده بود (سندهاى شماره ى 0806 تا 0814) او از يك سو در جهت هدايت موج عواطف ضد صهيونيستى تلاش مى كرد، (سندهاى شماره ى 0827 تا 0851)، و از ديگر سو با پيوندهاى ناشى از امدادرسانى به فلسطينى ها از رهگذر سفارتخانه هاى كشورهاى عربى، در جهت دامن زدن به موج مبارزه بر ضد رژيم
و گسترش دامنه ى آن به فراسوى مرزها مى كوشيد. نمونه اى از اين تلاش، سبب سازى ظريفى است در وادار كردن سفارت مصر، تا عراق را تحت فشار قرار دهد و از همكارى با رژيم، در انتقال حضرت امام از نجف، كه آن روزها شايعه هاى نگران كننده اى در اين زمينه پخش شده بود. (سندهاى شماره ى 0818/1 و 0818/2)، باز دارد.
سال 51-53
خشونت روز افزون رژيم او را در اين مقطع به پنهان كارى هر چه بيشتر كشاند؛ چنان كه هر چه عوامل اطلاعاتى رژيم بيشتر مى كوشيدند، كمتر سرنخى نصيب مى بردند. (سندهاى شماره ى 0828/1 تا 0847) پاره اى اسناد بيانگر اين واقعيت است كه اگر در رويدادى - چونان دستگيرى بعضى دوستان - نياز به خبرگيرى از سرنوشت آنان بود، از روابط خانم ها - كه به هر حال انعكاسى طبيعى تر داشت -استفاده مى شد. (سند شماره ى 0844).
يكبار هم حضور همسر او در جمع بانوان متحصن در قم براپيش پى آمدى داشت، چنانچه ديگر بار، در سفرى به نوق، در رفسنجان دستگير و پس از حدود پنجاه روز آزاد شد. هوشيارى اش در اين دستگيرى، ساواك را به موضع انفعال كشانيد كه زمينه اى شد براى فراهم كردن ملاقاتى با مقدم. او كوشيد كه از اين ملاقات در جهت حل مشكلى اساسى و برداشتن سدى از راه مبارزه سود جويد و مقدم را قانع كند كه شكنجه ها و اهانت هاى بى حساب نه تنها مجاهدان را از ميدان به در نمى كند كه مصمم تر نيز مى كند.
در ترسيم فضاى سال 53 يادآورى نكته هايى سودمند است:
با درگذشت آيت الله شاهرودى كه - به ويژه در استان خراسان - مقلدان فراوانى داشت، زمينه ى ديگرى در ترويج مرجعيت حضرت
امام فراهم شد. شايد به همين دليل، مشهد شاهد خشونت سخت ترى بود كه دستگيرى مقام معظم رهبرى را كه - در آن استان محور اصلى نهضت بود - در پى داشت. درگذشت حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين غفارى در زندان قصر نيز در قم بازتابى بسيار گسترده داشت، با شايعاتى فراگير به عنوان شكنجه و شهادت وى. موضع گيرى حزب مردم در مجلس نيز در اين سال پرسش برانگيز و زمينه ى پژوهشى جدى است.
از مسائل داخلى كه بگذريم، در سياست خارجى نيز رويدادهايى مهم اثرگذار بود كه عمده ى آن، حل اختلاف ايران و عراق است و انعقاد قراردادى ميان دو كشور در الجزاير به عنوان كشور ميزبان، كه پيروزى قابل توجهى براى ايران ثبت كرد. شركت در عرفات به عنوان نماينده ى فلسطين در سازمان ملل نيز آغاز حركتى بود در جهت حل يكى از مشكلاتى كه همواره براى رژيم شاه نيز مسئله آفرين بود. بدين سان مى توان گفت كه رژيم به چشم انداز روشن ترى در موقعيت جهانى خود چشم دوخته بود. در همين حال در پيوند با افزايش نرخ نفت، امكانات مالى بيشترى در اختيار رژيم قرار گرفت.
سال 53-54
با تنگ شدن عرصه بر مبارزان، هر جريانى مى كوشيد ضلعى از ميدان مبارزه را به فراسوى مرزها بكشاند و بيرون از كشور، هسته ها و پايگاه هايى ايجاد كند. با حضور امام در عراق، زمينه سازى مطلوبى در اين ميدان براى نهضت اسلامى شده بود كه نياز به تقويت، بهره بردارى و رسيدگى داشت.
چنين بود كه سفرهايى بيرون از مرزها و در دو نوبت، بخشى عمده از كارنامه ى مبارزاتى او را در اين مقطع به خود اختصاص داد،
با دست آوردهايى فراوان و ارزشمند، به ويژه ديدار و گفت و گو با امام پس از سال هاى سنگين فراق و نيز بازديد اردوگاه هاى فلسطين، همراه امام موسى صدر، و ايجاد هماهنگى بين نيروهاى مبارز اسلامى ايرانى با امكانات مطلوب شيعيان لبنانى و مجاهدان فلسطين.
سوريه و لبنان، عراق، فرانسه، انگليس، آلمان، هلند و ايالت هايى از آمريكا را با اين انگيزه در نورديد. ژاپن، تركيه، پاكستان، ايتاليا، يوگسلاوى و كشورهاى اسكانديناوى - هر يك به دليلى - به اين مجموعه اضافه شدند. كمك به نيروهاى همراه در خارج و تلاش براى رفع اختلافات و ابهامات شان بخشى از ثمرات آشكار اين سفرهاست.
از سوى ديگر، آشنايى با دو رويه ى تمدن غرب از ضرورت هايى بود كه هر كس انگيزه و فكرى اصلاحى داشت نياز به آن را احساس مى كرد. در اين سفرها براى او هم فرصتى پيش آمد كه چنين نيازى را پاسخگو باشد. از ديوار برلن تا موزه ى بمباران هيروشيما، از آسمان خراش هاى شيكاگو تا موزه ها و مراكز فرهنگى لندن و از جنگل هاى ردوود تا محله هاى هاليوود... همه در اين قلمرو قرار گرفتند.
سال 54-55
گويى تقدير الهى چنين است كه رژيم هاى خودكامه، در اوج موفقيت، با بازى هنرمندانه ى سرنوشت به روند واژگونى كشانده شوند. در داستان انقلاب اسلامى ايران نيز يك بار ديگر ايران و جهان تماشاى چنين هنرى را در بازى سرنوشت فرصت يافتند:
سال 54 - در پى قرارداد الجزاير - هويدا به عراق سفر كرد. گويى رژيم در ايجاد موازنه در سياست خارجى به جايگاه دلخواه رسيده است؛ چنان كه اين جايگاه، ستايش مقامات رسمى چين كمونيست را - كه در آن روزها
قبله ى جريانات چپ در اين مرز و بوم بود - نيز برانگيخت. اظهارات شاه هم بيانگر اين نكته بود كه در ميان رهبران كمونيست مشكلى جز با فيدل كاسترو اظهارات شاه هم بيانگر اين نكته بود كه در ميان رهبران كمونسيت مشكلى جز با فيدل كاسترو برجاى نمانده است. پيوند تنگاتنگ ايران و غرب به ويژه آمريكا نيز بيش از پيش مستحكم مى نمود، چنان كه خشم و حسادت شيوخ جنوب خليج فارس به ويژه عربستان را برانگيخته بود.
در سياست داخلى نيز، اعلام مواضع ماركسيستى سازمان مجاهدين خلق - به رغم اندرزهاى عالمان مبارز - موجى از شادى رژيم و نوميدى قشرهاى مبارز را در پى داشت، و در پى آن دستگيرى حضرات آيات طالقانى، هاشمى رفسنجانى، مهدوى كنى و.... هرچند كه با فاصله اى كوتاه موج تندى از ترور و انفجار در تهران و سرتاسر كشور گزارش مى شد، ولى براى ساواك بيش از ديگران روشن بود كه اين، نه از قدرت سازمان، كه از متلاشى شدن آن حكايت مى كند، چيزى همانند انتحار.
اعلام تأسيس حزب فراگير رستاخيز، تبديل تاريخ هجرى به تاريخ شاهنشاهى و پاره اى الدرم بلدرهم هاى شاه در برابر غرب - در پيوند با افزايش نرخ نفت - همه ناشى از غرور و شاه و رژيم بود....
ناگهان گويى ورق برگشته است و نشانه هايى از دوگانگى مهمى در سياست آمريكا نسبت به شاه و رژيمش نمايان شد كه ملاقات شاه و راكفلر در جزيره ى خارك را مى توان از واكنش هاى مربوط به اين دوگانگى دانست. در همين حال، در پاره اى مصاحبه هاى شاه، اشاره به وصيتنامه اى شد كه شايعه ى بيمارى وى را دامن مى زد. نمى دانيم، شايد همين
بيمارى، در دوگانگى سياست آمريكا بى اثر نبود. به هر حال، پيروزى كارتر در انتخاب آمريكا، شاه و رژيم را نگران كرد. كارتر نيز كه ارزيابى درستى از قدرت مذهبيون و حضرت امام در ايران نداشت، با فشار بر شاه براى باز كردن فضاى سياسى كشور، دست به اقداماتى زد كه به زودى پشيمانى او و حزبش را در پى داشت، هر چند كه ديگر دير شده بود.
سال 56-57
شگفتا: او كه در اوج اختناق رژيم و غربت انقلاب، هميشه در صحنه حضور داشت و عشق به مبارزه در راه آزادى و عدالت، لحظه اى آرامش نمى گذاشت و با همه ى هوشيارى و فطانت و به رغم نيازى كه همگان در حراست از وى احساس مى كردند، هرازگاه دل به دريا مى زد و در استقبال خطر آغوش مى گشود، آرى، با اين همه، بازى سرنوشت چنين پيش آورد كه در پرهيجان ترين شرايط از مبارزه و مردم دور باشد! در محرم و عاشوراى 42 و در آستانه ى حماسه ى 15 خرداد، دست سرنوشت او را به بندان پادگان هاى نظامى كشانيد. اينك نيز كه به هر حال، فضاى باز سياسى پيش آمده است و هر روز خبرى هيجان انگيز موج مى افكند، خبرهايى چونان لغو محكامه ى سرى نظامى، عفو پى در پى زندانيان سياسى، برداشته شدن شكنجه، بهبود وضع زندان ها، برداشته شدن گارد دانشگاه، بيانيه هاى پى درپى احزاب، نامه هاى سر گشاده از چپ و راست، درج خبرهاى تظاهرات در روزنامه ها، بازديد نمايندگان صليب سرخ از زندان ها، استعفاى مهره هاى پرآوازه ى رژيم، تغيير كابينه، تظاهرات فراگير دانشگاه ها، اعلام موجوديت جمعيت هاى سياسى، برپايى مجالس پرشكوه سياسى، موج فزاينده ى تظاهرات در خارج از كشور، در گذشت دكتر شريعتى و پى آمدهاى
آن، و از همه مهم تر، رحلت آيت الله سيد مصطفى خمينى - كه در آن فضا مشكوك تلقى مى شد - ناگهان چونان زلزله اى سياسى كشور را تكان داد و همه ى محاسبات و معادلات را در هم ريخت....
اينك كه آتش انقلاب شعله ور شده است، سرنوشت، به او مجال جوشيدن در اين آتش شعله ور را نمى دهد! با شمارى هم انديشان در گوشه ى زندان اوين از دور دستى بر آتش دارند. هرچند كه او و هم بندانش، زندان اوين را نيز به كانونى فعال بدل كرده بودند و در پاسخ به يكى از نيازهاى حساس و مبرم انقلاب نقشى بسيار مؤثر داشتند. (سند شماره ى 0879) او، با آن كه پرونده اى بسيار سنگين داشت، به ويژه با تك نويسى كينه توزانه ى وحيد افراخته كه كوشيده بود بدترين ذهنيت را در مورد وى شكل دهد، (سندهاى شماره ى 0890/1 و
0890/2 و نيز سند شماره 0906/1 و 0906/2)، با اين همه، قبل از آنكه به سرنوشت خويش بينديشد، به سرنوشت انقلاب مى انديشد. هر چند هوشيارى و زيركى وى در پنبه كردن رشته هاى عناصرى ناجوانمرد و چند چهره، در نگاه انقلاب آشنايان برگ هايى است زرين در كارنامه ى سياسى او، اما از آن زرين تر و افتخار آفرين تر، برگ هايى است نانبشته كه از نگاه دشمن پنهان مانده و در اسناد از آن انعكاسى نمى توان يافت و رديابى اين همه جز با جست و جو در بايگانى خاطره ها امكان پذير نيست.
افزون بر اين همه، تلاش فرهنگى اوست، بيرون و درون زندان كه اين فرصت مى توان به دو كار اساسى اشاره كرد:
1. تلاش در نگارش زندگى نامه ى امامان معصوم كه در سال هاى 53-54 آغاز شد و ناتمام ماند
و اينك شمارى از فضلاى حوزه ى قم در تلاش تكميل و پرداش آن هستند. 2. فراهم كردن بانك اطلاعات قرآنى كه كارهاى زيربنايى آن در زندان اوين به انجام رسيد و اينك در جهت تكميل و پردازش آن نهادى در قم پديد آمده است و مجلداتى از آن آثار منتشر شده است.
آزادى از زندان
سرانجام در پاييز سال 57، در طليعه ى بهار آزادى، با انقلاب مردم به پاخاسته درهاى زندان گشوده شد و مردم انقلابى ايران، حضرات آيات طالقانى، منتظرى، هاشمى رفسنجانى و ديگران را در آغوش گرفتند و در پيوند با رهبرى اسلامى در نوفل لوشاتو، كانونى نيرومند در ايران هدايت انقلاب را عهده دار شد. از اين پس، هر روز رويداد و رويدادهايى عظيم را شاهد بود كه در روز شمارهاى انقلاب اسلامى به بسيارى از آن رويدادها اشاره شده است. در ميان اين رويدادهاى بى شمار، دو مورد ويژگى خاصى دارد:
1. پيدايش شوراى انقلاب در ايران كه او از محورهاى تعيين كننده در آن بود.
2. نخستين اقدام رسمى حضرت امام و اعزام هيئتى به خوزستان با مأموريت رسيدگى به مسايل نفت با عضويت و نقش تعيين كننده ى او در آن هيئت (كيهان، شماره ى 16، 10605 دى ماه 1357).
بدين سان موج توفنده ى انقلاب اسلامى به سوى پيروزى تاريخى ايران و اسلام راه مى پيمود و در واپسين روزهاى نابودى رژيم خودكامه ى پهلوى، در محضر حضرت امام، او بود كه فرمان نخست وزيرى انقلاب را قرائت كرد. (كيهان، شماره ى 17، 10631 بهمن ماه 1357.) ما را در سر فصلى مهم و در روزهايى سراسر هيجان گويى اين آيه در گوش ها طنين مى افكند كه: عسى
ربكم أن يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الأرض فينظر كيف تعملون. (قرآن كريم، سوره ى اعراف آيه ى 126).
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
شهيد حجه اسلام و المسلمين سيد عبدالكريم هاشمي نژاد در سال 1311 شمسي (13٥1 ق) در خانواده اي متدّين در « بهشهر» مازندران ديده به جهان گشود و از 14 سالگي در محضر آيت الله كوهستاني و سپس در قم به مدت چهارده سال نزد آيات عظام: سيد حسين بروجردي و امام خميني (ره) به تحصيل علوم ديني پرداخت.
وي در دوران مبارزات اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) با خطبه ها و سخنراني هاي حماسي و آتشين خويش، در نشر افكار انقلابي اسلام و افشاي ماهيّت رژيم پهلوي، تمامي توان خود را به كار برد و در اين راه متحمّل سختي ها و شكنجه هاي ايادي رژيم گرديد.
وي از ابتداي مبارزه تا پيروزي انقلاب اسلامي، چندين بار دستگير و به زندان هاي طولاني مدت محكوم گرديد. اين مجاهد انقلابي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به عنوان نماينده استان مازندران در مجلس خبرگان قانون اساسي انتخاب شد، در تدوين قانون اساسي و به خصوص در جهت تثبيت اصل ولايت فقيه، زحمات بسياري كشيد.
حجت الاسلام هاشمي نژاد پس از پايان دوره مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي مقام دبيري حزب جمهوري اسلامي مشهد را به عهده گرفت و از اين پايگاه، حملات مداوم خود را متوجه نفاق حاكم بر بعضي مكان هاي دولتي و ارتجاع كرد و با ضد انقلاب به مبارزه سختي پرداخت. وي با شروع جنگ تحميلي، در جبهه هاي غرب و جنوب حضور يافت و با سخنراني
هاي پرشور خود، در بالا بردن روحيه رزمندگان نقش بسزايي ايفا كرد. آن شهيد بزرگوار، پشتوانه محكمي براي انقلاب بود، از اين رو نقشه ترور وي طرح شد و در سالروز شهادت امام جواد (ع) در هفتم مهر 13٦0 در چهل و نه سالگي به دست يكي از منافقان كوردل، بر اثر انفجار نارنجك به شهادت رسيد. بدن پاره پاره اين شهيد عالي مقام پس از تشييع باشكوه مردم، در جوار مرقد منور امام رضا (ع) به خاك سپرده شد.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(تو 1332 ق)، عالم دينى، فقيه شافعى، صوفى، مدرس، خطاط و شاعر. وى از فقها و علماى بزرگ شافعيه كردستان و مشايخ فرقه ى قادريه است. در دولت آباد روانسر به دنيا آمد و مقدمات علوم را در همان جا فراگرفت. سپس نزد ملا محمد رحيم سنندجى و بديع الزمان سنندجى به تكميل معلومات خويش پرداخت و از محضر اساتيد ديگرى مانند شيخ محمد نجيب كردانى و شيخ مصطفى نجيب و سيد بابا رسول و شيخ حبيب اللَّه كاشورى نيز بهره مند شد. وى درباره ى تاريخ ادبيات كردى و همچنين تاريخ تصوف و فرق آن مخصوصا سلسله ى قادريه تحقيقات و تأليفاتى دارد. از آثارش: «مقامات الغوثيه»، در مناقب شيخ عبدالقادر گيلانى؛ «قرةالعين فى مناقب سيدنا شيخ حسين»؛ «مرآت الحق»؛ حاشيه و تعليقات بر «سفرنامه ى» حاجى ملك الكلام مجدى؛ «ديوان» شعر. از آثار خطى وى: يك نسخه قرآن مجيد؛ يك نسخه «صحيفه ى سجاديه»؛ يك نسخه «دلايل الخيرات».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :كيهان فرهنگى (س 3، ش 2، ص 10 -3).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س سيزدهم ق)، موسيقيدان. از ارامنه اصفهان بود. پيش از آنكه تارهاى كار يحيى مشهور شوند، او را در ساختن تار استاد مى دانستند. يحياى دوم كه تارهايش به نام كار يحيى معروف و مورد توجه اهل فن است، برادرزاده ى اوست.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (694/ 2)، سرگذشت موسيقى (170/ 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 465 ق)، صوفى، عارف و عالم. اصل وى از جلاب غزنه بود. خاندان او در غزنين از مردان راه حق بوده و مسجد و منبر داشته اند. وى مدتى مصاحب شيخ ابوالفضل محمد بن حسن ختلى بود و طريقت خود را از او گرفت. سفرهاى بسيارى كرد و با عده ى زيادى از مشايخ صوفيه در خراسان و ماوراءالنهر و عراق و شام صحبت داشت و به حج نيز مشرف گرديد. او مدتى ملازم شيخ ابوالعباس احمد بن محمد اشقانى بود و از وى كسب علم كرد. از مشايخ ديگر او مى توان شيخ ابوالقاسم عبدالكريم قشيرى و شيخ ابوسعيد ابوالخير و ابوعلى فارمدى را نام برد. در پايان عمر به هندوستان سفر نمود و ساكن لاهور شد و سرانجام نيز در همان جا از دنيا رفت. مدفن او زيارتگاه عام است. در تاريخ فوت او اختلاف وجود دارد. مهم ترين اثر وى «كشف المحجوب» به فارسى، مى باشد كه اواخر عمر خود، در لاهور، و به درخواست يكى از همشهريانش به نام ابوسعيد هجويرى تأليف نمود. اين كتاب در احوال مشايخ و عقايد صوفيه و مسايل و اقوال آنها و تا حدودى به شيوه ى «رساله ى قشيريه» نوشته شده است. از ديگر آثارش: كتاب «فنا و بقا»؛ «اسرار الخرق والملونات»؛ «الرعاية بحقوق اللَّه تعالى»؛ «كتاب
البيان لاهل العيان»؛ «منهاج الدين»؛ «نحو القلوب»؛ «ايمان»؛ «فرق»؛ «ديوان» شعر. هجويرى همچنين به اين مطلب كه كسانى برخى از آثار و رسالات وى را به نام خود كرده اند نيز اشاره كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (893 -892/ 2)، تاريخ نظم و نثر (65)، جستجو در تصوف (72 -71)، دايرةالمعارف فارسى (3253 ،2225 -2224/ 2)، الذريعه (59/ 18)، سبك شناسى (197 -187/ 2)، كارنامه ى بزرگان (155 -154)، كشف الظنون (1494)، كشف المحجوب (مقدمه/ سى و شش- شصت و دو)، لغت نامه (ذيل/ هجويرى)، مبانى عرفان و احوال عارفان (375 -370)، معجم المؤلفين (148/ 7)، مؤلفين كتب چاپى (321 -319/ 4)، نفحات الانس (322 -321)، هديةالعارفين (691/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1288 -1215 ق)، نويسنده و شاعر، متخلص به هدايت. معروف به لَلِه باشى و مشهور به شيرازى. ملقب به خانى و اميرالشعراء. نسبش به شيخ كمال خجندى مى رسد. در تهران به دنيا آمد. پدرش از اعيان قريه چارده، از توابع دامغان بود و در زمان فتحعلى شاه قاجار به خدمت حسينعلى ميرزا، فرمانفرماى فارس رسيد و همان جا درگذشت. پس از فوت پدر، هدايت همراه مادر و بستگانش به تهران آمد و سپس به مازندران رفت. بعد از چند سال همراه مادرش كه قصد زيارت مكه داشت، به فارس رفت و در خدمت محمد مهدى خان، متخلص به شحنه، مشغول تحصيل شد. هدايت از آغاز جوانى به سرودن شعر پرداخت و ابتدا چاكر تخلص مى كرد. وى خدمات ادارى خود را از دستگاه حسينعلى ميرزا آغاز كرد. در اين دوره بود كه فتحعلى شاه به شيراز رفت و به سبب شايستگى رضاقلى، عنوان خان و لقب اميرالشعراء
به وى داد. پس از مرگ فتحعلى شاه مدتى در خدمت واليان فارس، از جمله فيروز ميرزا و فريدون ميرزا بود تا اينكه عازم تهران شد و به خدمت ميرزا آقاسى صدر اعظم رسيد. محمد شاه قاجار تعليم و تربيت فرزند خود، عباس ميرزاى نايب السلطنه (دوم) را به وى واگذار كرد و به همين جهت به لَلِه باشى معروف شد. پس از مرگ محمد شاه گوشه نشينى اختيار كرد، ولى پس از مدتى به پيشنهاد اميركبير و دستور ناصرالدين شاه به سفارت خوارزم مأمور گرديد و به امر امير رضاقلى خان در اين سفر به تأليف كتابى در شرح راه و اسامى بلاد و اسامى سركردگان و ريش سفيدان و حوادث اين سفر به نام «سفارت نامه ى خوارزم» پرداخت. پس از بازگشت به تهران با كمك عليقلى ميرزا اعتضادالسلطنه به رياست و ناظميت دارالفنون انتخاب گرديد. رضاقلى خان در 1279 ق به للگى وليعهد مظفرالدين ميرزا انتخاب و همراه او به آذربايجان رفت و پس از بازگشت به تهران انزوا گزيد. وى در مسجد هدايت تهران به خاك سپرده شد. از ديگر آثارش: تذكره ى «رياض العارفين»، مبنى بر شرح حالات عرفا، فضلا، حكما، ادبا و شعرا از متقدمين و متأخرين و معاصرين؛ تذكره ى «مجمع الفصحا»، در شش مجلد؛ ملحقات «تاريخ روضة الصفاى ناصرى»، در سه مجلد، كه الحاقى است بر «تاريخ روضة الصفا» تأليف مير محمد بن برهان الدين خاوند شاه؛ «مظاهر الانوار»؛ «لطايف المعارف»؛ «فهرست التواريخ»؛ «فرهنگ انجمن آراى ناصرى»، در لغت فارسى؛ مثنويات سته ى ضروريه شامل: «انوار الولايه» در معجزات ائمه (ع) بر وزن «مخزن الاسرار» نظامى گنجوى، «گلستان ارم» مشهور به «بكتاش نامه» بر وزن «خسرو و شيرين» نظامى گنجوى، «بحرالحقايق»
بر وزن «حديقه» سنايى، «انيس العاشقين» بر وزن «ليلى و مجنون» نظامى گنجوى، «خرم بهشت»، «هدايت نامه»؛ «ديوان» شعر.[1]
رضاقلى خان طبرستانى فرزند محمدهادى (و. محرم 1215- ف. 1288 ه.ق) ملقب به لله باشى. در تهران متولد شد و در شيراز به تحصيل پرداخت. سپس به دربار محمدشاه و ناصرالدين شاه راه يافت و از طرف ناصرالدين شاه به رياست مدرسه ى دارالفنون منصوب شد. وى تأليفات و آثار زيادى بجا گذاشت كه از آن جمله است: 1- مثنوى هدايت نامه در بحر رمل. 2- مثنوى گلستان ارم و چندين مثنوى ديگر. 3- فهرست التواريخ 4- منهج الهدايه 5- تذكره ى رياض العارفين. 6- مجمع الفصحا در تذكره ى شعرا در دو جلد بزرگ. 7- سه جلد در تكميل روضةالصفاى مير خواند. 8- ديوان غزليات بيش از 8 هزار بيت. 9- ديوان قصايد شامل بيش از 10 هزار بيت. از تأليفات ديگر او فرهنگ معروف «انجمن آراى ناصرى» و كتابى به نام نژادنامه است. خدمت ديگر او به فرهنگ، تأسيس چاپخانه اى است كه بسيارى از كتب ادبى در عصر قاجاريه در آن چاپخانه طبع شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (15/ 7)، تاريخ برگزيدگان (319 -318)، تاريخ قومس (403 -402)، حديقةالشعراء (2072 -2060/ 3)، دايرةالمعارف فارسى (3255/ 2)، الذريعه (125/ 19 ،297/ 11 ،1293 -1292/ 9 ،150/ 7 ،(47/ 4)، رياض العارفين (365 -352)، ريحانه (356 -354/ 6)، سبك شناسى (369 -367/ 3)، شرح حال رجال (42 -39/ 2)، طرائق الحقائق (299 -296/ 3)، فارسنامه ى ناصرى (786 ،712/ 1)، فرهنگ سخنوران (999)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3295 ،3144 ،3038 ،2966 ،2901 ،2875 ،2745 ،2507 ،2480 ،2418 ،2164 ،1994 ،1989 ،1810 ،1809 ،1791/ 2 ،1587 ،1566
،709 ،350 ،114/ 1)، گلزار جاويدان (1741 -1732/ 3)، المآثر والآثار (190 -189)، مجمع الفصحا (1413 -1209/ 6)، مصطبه ى خراب (215 -214)، معجم المؤلفين (163/ 4)، مكارم الآثار (545 -540/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (216 -213/ 3)، يادگار (س 4، ش 4، ص 14 -9).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عالم فاضل زاهد مرتاض عارف، زبده ى اخيار، از شاگردان حاج شيخ محمدعلى مسجد شاهى و حاج ميرزا بديع درب امامى، و از تربيت يافتگان از حاج محمد جواد عارف سرجويى، قائم الليل، و صائم النهار، و دائم الذكر بود، در سال 1361 پس از اعمال حج در مكه ى معظمه وفات يافت.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سعيد هرمزى به سال 1276 خورشيدى در تهران، محله سنگلج (پارك شهر فعلى) ديده به جهان گشود، وى فرزند مرحوم ميرزا حسين خان ثقةالسلطنه بود كه با موسيقى ميانه ى خوبى نداشت ولى فرزندش سعيد، شيفته و والاى اين هنر ظريف و آسمانى بود و در پنهانى و دور از ديد پدر «تار»ى تهيه كرد و با وجود مخالفتهاى پى درپى خانواده، دست از تمرين و ساز زدن برنداشت و مدتها نزد مرحوم درويش خان شروع به فراگيرى رديفهاى موسيقى ايرانى نمود و انصافاً هم خيلى خوب آموخت و در مدت كوتاهى بر تمام رديفهاى موسيقى ايرانى مسلط گرديد. وى پس از مدتى خواست تا بار ديگر با استادش مرورى بر رديفها كند كه متأسفانه درويش در شب چهارشنبه دوم آذرماه سال 1305 بر اثر تصادف ماشين با درشگه ى وى فوت مى كند و در گورستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. از اين پس هرمزى نزد على اكبرخان شهنازى مى رود و رديفهاى اين استاد كه با آنچه درويش مى نواخت فرق بسيار داشت كار مى كند.
استاد هرمزى در سال 1307 در تهران خيابان شاپور جهت تعليم موسيقى اصيل اقدام به تأسيس كلاس موسيقى كرد ولى به علت كثرت شاگرد و مشغله ى بيش از حد وى كه در بانك سپه داشت ناچاراً كلاس را
تعطيل كرد و در همان بانك تا زمان بازنشستگى خدمت كرد.
سال 1350، بنا به درخواست سازمان راديو تلويزيون وقت، استاد سعيد هرمزى، اندوخته هاى خود را كه از استادانى مثل: درويش خان و على اكبر خان شهنازى بهره گرفته بر روى نوار ضبط و در اختيار مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران قرار داد و نيز براى تعليم و تشريح رموز نواختن تار و سه تار به روش سينه به سينه به هنرجويان اين مركز كه خود از فارغ التحصيلان رشته ى موسيقى دانشگاه تهران مى باشند زحمات و مشكلات فراوانى را متحمل شد. شاگردان خوبى اين استاد تربيت كرد كه مى توان از آقايان: عبدالرضا اقبال و سيد حسن حسينى نام برد. استاد هرمزى با انگشتان بلند و نرم و سرى افتاده به سوى پايين كه هنگام ساز زدن پيدا مى كرد، شيوه اى بود كه مخصوص خود او بود و در اين هنگام بود كه وى در عالمى ديگر سير مى كرد. سعيد هرمزى در سال 1355 در منزلش ديده از جهان فروبست، روانش شاد.
(1355 -1276 ق)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. وى ابتدا نزد درويش خان و سپس نزد على اكبر خان شهنازى به فراگيرى تار و رديف هاى موسيقى ايرانى پرداخت و در 1350 ش بنا به درخواست سازمان راديو و تلويزيون وقت، اندوخته هاى خود را بر روى نوار ضبط كرد و در اختيار مركز حفظ و اشاعه ى موسيقى سنتى ايران قرار داد. او همچنين به تعليم رموز نواختن تار و سه تار به هنرجويان آن مركز پرداخت. از شاگردان وى مى توان به عبدالرضا اقبال و سيد حسن حسينى اشاره كرد. او در تهران درگذشت.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين
ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (71)، مردان موسيقى (444 -443/ 1).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(224/ 223/ 222 -157 ق)، حافظ، محدث، فقيه، مجتهد، اديب و لغوى. در هرات به دنيا آمد. پدرش از غلامان رومى و در خدمت مردى از اهل هرات بود. ادبيات و فقه را از اساتيد بزرگ آن زمان فراگرفت. قرآن و لغت را نزد ابوالحسن كسايى و اسماعيل بن جعفر و شجاع بن ابونصر بلخى و ابوعمرو شيبانى و فراء و ابوزياد كلابى و ابوعبيده و اصمعى و يزيدى و ابوزيد انصارى و عده اى ديگر آموخت. وى در قراآت، فقه، لغت و شعر متبحر بود. از اسحاق بن سليمان رازى و اسماعيل بن جعفر و شريك بن عبداللَّه و اسماعيل بن عياش و هشيم بن بشير و سفيان بن عيينه و اسماعيل بن عليه و يزيد بن هارون و يحيى بن سعيد قطان و حجاج بن محمد و ابومعاويه ضرير و صفوان بن عيسى و عبدالرحمان بن مهدى و حماد بن مسعده و مروان بن معاويه و ابوبكر بن عياش و محمد بن جعفر غندر و سعيد بن عبدالرحمان جمحى و عبيداللَّه اشجعى و وكيع بن جراح و عبداللَّه بن ادريس و جرير بن عبدالحميد و عباد بن عباد مهلبى و معاذ بن معاذ عنبرى و عمر بن يونس و عبداللَّه بن مبارك و اسحاق ازرق و ديگران حديث شنيد. استادش، سعيد بن ابومريم مصرى، و نصر بن داوود بن طوق صاغانى و محمد بن اسحاق صاغانى و حسن بن مكرم و احمد بن يوسف تغلبى و ابوبكر بن ابى الدنيا و حارث بن ابى اسامه و محمد بن يحيى مروزى و على
بن عبدالعزيز بغوى و عبداللَّه بن عبدالرحمان دارمى و عباس دورى و محمد بن حفص دورى و احمد بن يحيى بلاذرى و عبدالمجيد بوشنجى و ابوالحسن على بن عبداللَّه طوسى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. وى مدتى در بغداد اقامت گزيد. سپس در زمان امير ثابت بن نصر بن مالك خزاعى به منصب قضاوت شهر طرسوس گمارده شد. در اواخر عمر به مكه رفت و همان جا درگذشت. از آثارش: «الغريب» يا «غريب الحديث»؛ «غريب القرآن»؛ «الغريب المصنف فى علم اللسان»؛ «فضائل القرآن»؛ «ادب القاضى»؛ «الاموال»؛ «الشعراء»؛ «الناسخ والمنسوخ»؛ «المواعظ»؛ «القراآت»؛ «النسب»؛ «معانى القرآن»؛ «المجاز فى القرآن»؛ «عدد آى القرآن»؛ «الامثال السائرة»؛ «المقصور والممدود»؛ «الطهارة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (10/ 6)، تاريخ بغداد (416 -403/ 12)، التاريخ الكبير (172/ 7)، تذكرةالحفاظ (418 -417/ 1)، تهذيب التهذيب (276 -274/ 8)، تهذيب الكمال (154 -145/ 15)، الجرح والتعديل (ج 3، ق 111/ 2)، سيرالنبلاء (509 -490/ 10)، شذرات الذهب (55 -54/ 2)، صفة الصفوة (328 -327/ 2)، طبقات ابن سعد (254 -253/ 7)، طبقات الشافعيه ى سبكى (160 -153/ 2)، طبقات الفقهاء الحنابله (364 -360/ 1)، طبقات المفسرين داودى (37 -32/ 2)، العبر (308/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (121 -120)، الكامل (259/ 5)، معجم الادباء (261 -254/ 16)، المنتظم (336 -334/ 6)، ميزان الاعتدال (359/ 3)، النجوم الزاهرة (294/ 2)، وفيات الاعيان (63 -60/ 4).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 334 ق)، حافظ، محدث و مورخ. معروف به ابن ياسين حداد. وى از عثمان بن سعيد دارمى و موسى بن احمد فريابى و عبيد بن محمد وراق حافظ و معاذ بن مثنى و فضل بن عبداللَّه يشكرى و همطبقه آنها حديث
شنيد. ابوعبداللَّه بن ابى ذهل و منصور بن عبداللَّه خالدى و خليل بن احمد قاضى و محمد بن على بن محمد باشانى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در فن تاريخ نويسى دست داشت و كتابى با عنوان «تاريخ هرات» تصنيف نمود. در «ميزان الاعتدال» سال درگذشت وى 234 ق ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرةالحفاظ (878 -877/ 3)، سيرالنبلاء (340 -339/ 15)، شذرات الذهب (335/ 2)، طبقات الحفاظ (375)، لسان الميزان (437/ 1)، معجم المؤلفين (168/ 2)، ميزان الاعتدال (175/ 1)، هديةالعارفين (47/ 1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(511/ 510 -419 ق)، محدث، مسند، زاهد و عابد. وى در هرات به دنيا آمد. از پدرش و جدش ابراهيم و جد مادرى اش، ابى المظفر منصور بن اسماعيل هروى، و ابويعقوب قراب حافظ و ابوالحسن دباس و اباعثمان سعيد بن عباس قرشى و عبدالوهاب بن محمد بن عيسى و محمد بن فضيل و جماعتى ديگر حديث شنيد. شمارى از مشايخ سمعانى از وى روايت كرده اند از آثارش: «المسند»، در حديث كه شيخ الاسلام ابواسماعيل خواجه عبداللَّه انصارى آن را در سه مجلد تخريج كرد.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرةالحفاظ (1262/ 4)، سيرالنبلاء (391/ 19)، معجم المؤلفين (88 -87/ 13)، هديةالعارفين (491/ 2).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 232 ق)، عارف و محدث. از قريه آزادان هرات و عالم به علوم ظاهر و باطن بود. وى از شاگردان امام احمد حنبل بود. بخارى در كتاب «صحيح» خود از وى حديث روايت كرده است. در اوايل مال بسيار داشت و همه را در طلب حديث و حج صرف كرد. از هرات سفر مى كرد، و هرگاه مال به آخر مى رسيد به هرات مراجعت مى كرد. و بعضى از املاك خود را مى فروخت و باز به سفر مى رفت و به اين طريق همه ى مال خود را نفقه كرد. قبر وى در قريه ى آزادان است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :مجمل فصيحى (ذيل/ سال 202)، مزارات هرات، تعليقات (130)، نامه ى دانشوران (50 -48 /5)، نفحات الانس (335)، هفت اقليم (138 /2).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(434 -356/ 355 ق)، فقيه مالكى، حافظ، محدث و صوفى. معروف به ابن سماك. اصل او از هرات و از علماى بزرگ مالكى و شيخ الحرم زمانش بود. در طلب علم و حديث به مسافرت هاى طولانى پرداخت. علم كلام را از ابن باقلانى فرارگرفت. وى در هرات از ابوالفضل بن خميرويه و بشر بن محمد مزنى و عده اى ديگر و در سرخس از ابومحمد بن حمويه و زاهر بن احمد فقيه و در بلخ از ابواسحاق مستملى و در مرو از ابوهيثم كشميهنى و در بصره از ابوبكر هلال بن محمد بن محمد و شيبان بن محمد ضبعى و در بغداد از ابوالفضل زهرى و ابوالحسن دارقطنى و ابوعمر بن حيويه و در دمشق از عبدالوهاب بن حسن كلابى و در مصر از ابومسلم كاتب و در مكه از ابواسحاق ابراهيم بن محمد دينورى و عده اى ديگر
حديث شنيد. وى راوى «صحيح» بخارى از مستملى و حموى و كشميهنى بود. فرزندش عيسى و على بن محمد بن ابوالهول و موسى بن عيسى صقلى و عبداللَّه بن حسن تنيسى و ابوصالح نيشابورى موذن و على بن بكار صورى و احمد بن محمد قزوينى و ابوطاهر اسماعيل بن سعيد نحوى و ابوحسين بن مهتدى باللَّه و ابووليد باجى و عبداللَّه بن سعيد شنتجالى و عبدالحق بن هارون سهمى و ابوبكر احمد بن على طريثيثى و ابوشاكر احمد بن على عثمانى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. ابوبكر خطيب بغدادى و ابوعمر بن عبدالبر و احمد بن عبدالقادر يوسفى و ابوعبداللَّه احمد بن محمد بن غلبون خولانى از او اجازه ى روايت داشته اند. او را حافظى كثيرالشيوخ دانسته اند. وى مدتى در مكه مجاور گشت و در آنجا به تصنيف كتب و گردآورى «معجم» مشايخ خود پرداخت. بعدها در ناحيه سروات، در حوالى مكه، سكنى گزيد. او هر سال در موسم حج به مكه مى رفت و سرانجام نيز در مكه درگذشت. از ديگر آثارش: تفسير قرآن؛ « السنة والصفات»؛ «الجامع»؛ «الدعاء»؛ «فضائل القرآن»؛ «دلائل النبوة»؛ «المستدرك على الصحيحين»؛ «الصحيح المسند المخرج على الصحيحين» يا «المسند الصحيح المجرد على البخارى و مسلم»؛ «شهادة الزور»؛ «فضائل ملك بن انس»؛ «العيدين» يا «فضائل العيدين»؛ «مسانيد الموطات»؛ «فضل يوم عاشوراء»؛ «المناسك»؛ «الربا» و «اليمين الفاجرة»؛ «كرامات الاولياء».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (141/ 11)، تذكرةالحفاظ (1108 -1103/ 3)، سيرالنبلاء (563 -554/ 17)، شذرات الذهب (254/ 3)، طبقات الحفاظ (443)، طبقات المفسرين داودى (368 -366/ 1)، العبر (269/ 2)، الكامل (36/ 8)، كشف الظنون (1830 ،1673 -1672 ،441)، معجم المؤلفين (66
-65/ 5)، المنتظم (311/ 9)، النجوم الزاهرة (38/ 5)، هديةالعارفين (438 -437/ 1).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 168/ 163 ق)، حافظ، فقيه و محدث. در اواخر روزگار صحابه ى صغار (آنان كه در زمان رحلت پيامبر (ص) كم سن و سال بودند) در هرات به دنيا آمد. اصلش از قريه ى باشان هرات بود. در نيشابور نشو و نما يافت. در طلب علم به مسافرت پرداخت و عده اى از تابعين را ملاقات نمود و از آنها حديث شنيد.از جمله از عبداللَّه بن دينار و ثابت بنانى و ابوحازم اعرج و ابواسحاق سبيعى و ساك بن حرب و موسى بن عقبه و ابوزبير محمد بن مسلم قرشى و محمد بن زياد جمحى قرشى و يحيى بن سعيد انصارى. همچنين از منصور بن معتمر و ابى جمره ضبعى و عاصم بن بهدله و عاصم بن سليمان و حسين معلم و آدم بن على و عبدالعزيز بن رفيع و ابوحصين عثمان اسدى و حميد طويل و حجاج بن حجاج باهل و عطاء بن ابى مسلم خراسانى و عبدالعزيز بن صهيب و مطر وراق و ديگران حديث شنيد. به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. سپس به مكه رفت و در آنجا مجاور شد. فرزندش، عبدالخالق بن ابراهيم، و استادش، صفوان بن سليم، و ابوحنيفه نعمان بن ثابت و محمد بن جعفر بن ابى كثير و عبداللَّه بن مبارك و حفص بن عبداللَّه سلمى نيشابورى و ابوعامر عقدى و سفيان بن عيينه و خالد بن نزار و وكيع بن جراح و حسين بن وليد نيشابورى و عبدالرحمان بن عبداللَّه دشتكى رازى و غسان بن سليمان هروى و برادرش، مالك بن سليمان هروى، و عمر بن عبداللَّه
بن رزين و عبدالرحمان بن مهدى و محمد بن سابق و معن قزاز و يحيى بن ابوبكر كرمانى و يحيى بن ضريس بجلى رازى و ابوحذيفه نهدى و عبدالرحمان بن سلام جمحى و محمد بن سنان عوقى و جماعتى ديگر از او روايت كرده اند. در مكه درگذشت. از آثارش: «السنن»، در فقه؛ «المناقب»؛ كتاب «العيدين»؛ كتاب «التفسير».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (168/ 2)، تاريخ بغداد (111 -105/ 6)، التاريخ الكبير (294/ 1)، تذكرةالحفاظ (213/ 1)، تهذيب التهذيب (118 -117/ 1)، تهذيب الكمال (368 -364/ 1)، الثقات (27/ 6)، سيرالنبلاء (385 -378/ 7)، شذرات الذهب (257/ 1)، طبقات الحفاظ (106 -105)، طبقات المفسرين داودى (11 -10 / 1)، العبر (185/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (416)، الكامل (64/ 5)، لسان الميزان (191/ 8)، معجم البلدان (383/ 1)، معجم المؤلفين (41/ 1)، ميزان الاعتدال (63/ 1)، الوافى بالوفيات (24 -23/ 6).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 303/ 302 ق)، حافظ، محدث و مورخ. معروف به شكر. وى از محمد بن رافع قشيرى و على بن خشرم و على بن حرب و احمد بن عيسى مصرى و عمر بن شبه و احمد بن منصور و رمادى و همطبقه ى آنها حديث شنيد. حاكم نيشابورى گويد كه وى در مرو، طوس، سرخس، مرورود، بخارا و نيشابور نقل حديث كرد. ابووليد حسان بن محمد و محمد بن جعفر بن مطر و ابوبكر احمد بن على رازى و ابوحامد بن شرقى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در هرات درگذشت. از آثارش: كتاب «تاريخ هرات»؛ كتاب «الجواهر»؛ «العجائب».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (127)، تذكرةالحفاظ (749 -748/ 2)، سيرالنبلاء (222 -221/ 14)، شذرات الذهب (242/ 2)،
طبقات الحفاظ (336 -335)، العبر (446/ 1)، كشف الظنون (1437)، معجم المؤلفين (51 -50/ 12)، الوافى بالوفيات (67/ 5).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 302/ 301 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از هرات بود. از احمد بن يونس يربوعى و همطبقه ى او در كوفه و اسماعيل بن ابى اويس و عده اى ديگر در مدينه و احمد بن حنبل و همطبقه ى او در بغداد و ابراهيم بن محمد شافعى در مكه و محمد بن معاويه نيشابورى و محمد بن مقاتل مروزى حديث شنيد. سامى از مشايخ ابوحاتم بن حبان بستى است و ابن حبان در «صحيح» خود و نيز عباس بن فضل نضرورى و بشر بن محمد مزنى و ديگر علماى هرات از وى روايت كرده اند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكرةالحفاظ (698 -697/ 2)، سيرالنبلاء (115 -114/ 14)، شذرات الذهب (235/ 2)، طبقات الحفاظ (324)، العبر (442/ 1)، معجم المؤلفين (157/ 10)، الوافى بالوفيات (226/ 3).
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(301 -207 ق)، حافظ، محدث و مورخ. معروف به ابن خرم. وى از سعيد بن منصور و خالد بن هياج و داوود بن رشيد و هشام بن عمار و سويد بن سعيد و محمد بن عبداللَّه به عمار و عثمان بن ابى شيبه و همطبقه ى آنها حديث شنيد. بشر بن محمد مزنى و منصور بن عباس و ابوحاتم بن حبان و ابوبكر نقاش مفسر و محمد بن عبداللَّه بن خميرويه و اهل هرات از وى روايت كرده اند. دارقطنى او را در حديث ثقه مى داند. از آثار وى كتابى در تاريخ است كه بر اساس سنوات مرتب نشده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (251/ 2)، انساب سمعانى (637/ 5)، تذكرةالحفاظ (695 -696/ 2)، توضيح المشتبه (219 -218/ 3)، الثقات (193/ 8)، الجرح والتعديل (ج 1، ق 47/ 2)، سيرالنبلاء (114 -113/ 14)، شذرات الذهب (235/
2)، طبقات الحفاظ (322)، العبر (441/ 1)، لسان الميزان (503 -502/ 2)، معجم المؤلفين (205/ 3)، ميزان الاعتدال (524/ 1)، النجوم الزاهرة (204/ 3)، الوافى بالوفيات (340/ 12).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 311 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از هرات بود. از ابوسعيد اشج و زعفرانى و محمد بن وليد بسرى و حسن بن عرفه و همطبقه ى آنها حديث شنيد. محمد بن احمد بن ازهرى لغوى و محمد بن عبداللَّه سيارى و ابومنصور محمد بن عبداللَّه بزاز هروى و اهل هرات از وى روايت كرده اند. از آثارش: كتاب «الاقضية».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (270/ 2)، تذكرةالحفاظ (787 -786/ 3)، سيرالنبلاء (294/ 14)، شذرات الذهب (262/ 2)، طبقات الحفاظ (349)، العبر (462/ 1)، معجم المؤلفين (83 -82/ 6)، هديةالعارفين (443/ 1).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
عليرضا هزار
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1353/1/1
زندگينامه علمي
تحصيلات حوزوي را از سال 1371 در شهر مشهد مقدس آغاز و از همان تاريخ هم تحصيلات دانشگاهي را در دانشگاه «الهيات فردوسي مشهد» شروع كردم. در سال 77 _ 76 به قم آمدم و تحصيلات حوزوي و دانشگاهي ام را ادامه دادم و در سال 79 _ 78 موفق به اخذ كارشناسي ارشد در رشته «الهيات علوم قرآن و حديث» شدم. سپس به لبنان رفتم و مدتي در آنجا به ادامه تحصيلات پرداختم و كارشناسي «روان شناسي» را از آنجا دريافت كردم. در سال 84 _ 1383 نيز موفق به اخذ دكتري در رشته الهيات از دانشگاه ICIS كشور انگلستان شدم.
در طول 7 سال گذشته در شهر قم، در پژوهشكده دارالحديث قم و در واحدهاي احياء تراث، فهرستگان نسخ خطى؛ و غيره فعاليت كرده ام. مدتي نيز در واحد احقاق الحق، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي به پژوهش مشغول بوده ام. از سال 1377
تا 1381 نيز در مؤسسه فرهنگي توحيد مشغول به كار بوده ام. از سال 1380 تاكنون هم در دانشگاههاي مختلفي مانند دانشگاه قم؛ دانشگاه آزاد قم، دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد نراق، دانشگاه جامع علمي _ كاربردي و دانشكده علوم حديث شهر ري به تدريس اشتغال داشته ام.
كارگاههاي تخصصي مختلفي نيز مانند كارگاه بهداشت رواني از ديدگاه اسلام، فنون و هنر تدريس، دانسته ها و بايسته هاي ازدواج، آرامش جوان و غيره نيز در دانشگاه هاي مختلف كشور به ويژه در دانشگاه بو علي سينا همدان توسط بنده اجرا و انجام شده است. تاكنون 15 عنوان كتاب و بيش از 30 مقاله، منتشر كرده ام. آخرين كار علمي انجام شده ام: «نظارت علمي بر طرح كلان تدوين مآخذ شناسي امام علي عليه السلام» بوده است كه توسط پايگاه اطلاع رساني پارسا انجام شده است.
قرن:3
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 301 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از هسنجان، از قراى رى بود. در طلب حديث به عراق، شام و مصر سفر كرد و از طالوت بن عباد و عبدالاعلى بن حماد نرسى و هشام بن عمار و عبدالواحد بن غياث و محمد بن عبيد بن حساب و احمد بن ابى الحوارى و همطبقه ى آنان حديث شنيد. ابوجعفر محمد بن عمرو عقيلى و ابوعمرو بن مطر مقرى و ابوبكر اسماعيلى و ابوحسين محمد بن عبداللَّه رازى و عبداللَّه بن عدى و ابوعلى حسين بن على و ابوجعفر بن مردويه اصفهانى و احمد بن على ديلمى و عباس بن حسين صفار و ديگران از وى روايت كرده اند. هسنجانى داراى «مسند» ى در حديث بوده است، با بيش از صد جزء،
كه ميسرة بن على قزوينى آن را از وى روايت كرده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (76/ 1)، انساب سمعانى (642/ 5)، تذكرةالحفاظ (692/ 2)، رى باستان (639 ،272/ 2)، سيرالنبلاء (117 -115/ 14)، شذرات الذهب (235/ 2)، طبقات الحفاظ (321)، العبر (441/ 1)، كشف الظنون (1685)، معجم البلدان (467/ 5)، معجم المؤلفين (131/ 1)، الوافى بالوفيات (172/ 6).
قرن:2
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 106/ 105/ 102 ق)، محدث، مفسر و مدرس. اصلش از بلخ و مدتى در بلخ و سمرقند و نيشابور ساكن بود. او در تفسير و قصص تبحر داشت. علم تفسير را از سعيد بن جبير در رى آموخت. از ابن عباس و ابوسعيد خدرى و عبداللَّه بن عمر و انس بن مالك و اسود بن زيد نخعى و سعيد بن جبير و عطاء بن ابى رباح و طاووس بن كيسان و طائفه اى ديگر حديث شنيد. ابن حبان ملاقات وى را با صحابه و حديث شنيدنش از آنها صحيح نمى داند و احاديث وى را منسوب به تابعين مى كند. عمارة بن ابى حفصه و ابوسعد سعيد بن مرزبان بقال و جويبر بن سعيد و مقاتل بن حيان نبطى و على بن حكم و ابوروق عطية بن حارث كوفى و ابوجناب يحيى بن ابى حيه كلبى و ابوسنان سعيد بن سنان شيبانى اصغر و ابوسنان ضرار بن مره شيبانى اكبر و ابوعيسى سليمان بن كيسان خراسانى و عبدالرحمان بن عوسجه و ابوالحارث عبيد بن سليمان باهلى خراسانى و مالك بن سعيد بلخى و محمد بن سليم خراسانى و ابوعبداللَّه ميمون وراق خراسانى و نهشل بن سعيد و عمر ابن رماح و عبدالعزيز بن ابى رواد و قرة بن خالد سدوسى و جماعتى ديگر از وى
روايت كرده اند. وى معلم كودكان بود و نوشته اند كه هزاران دانش آموز در مكتب وى به كسب علم مى پرداختند و او براى تعليم و تدريس اجرت و مزدى دريافت نمى كرد. وى در خراسان درگذشت. از آثارش: «التفسير».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (310/ 3)، تاريخ الاسلام (حوادث 114 -112 ،8/ 120 -101)، تهذيب التهذيب (418 -417/ 4)، تهذيب الكمال (177 -173/ 9)، الثقات (482 -480/ 6)، سيرالنبلاء (600 -598/ 4)، شذرات الذهب (125 -124/ 1)، طبقات ابن سعد (261/ 7)، طبقات المفسرين داودى (216/ 1)، العبر (94/ 1)، معجم المؤلفين (27/ 5)، ميزان الاعتدال (250/ 2)، النجوم الزاهرة (317/ 1).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1290 -1212 ق)، اديب، عارف و شاعر، متخلص به هما. در مورد نام وى بين تذكره ها اختلاف وجود دارد. اصل وى از ايل بيات فارس بود. پدرش از رؤساى طايفه ى فيلى زند ساكن شيراز، منتسب به خاندان زنديه بود و مادرش از منسوبان فتحعلى خان، فرزند كريم خان زند، به حساب مى آمد. هما در شيراز به دنيا آمد. در آغاز جوانى از افسران نظام بود ولى از آن شغل كناره گرفت و به تحصيل پرداخت و از محضر ميرزاى وصال استفاده نمود. وى از همان ابتدا طبع شعر خوبى داشت و با رضاقلى خان هدايت، صاحب «مجمع الفصحا»، و قاآنى و سروش اصفهانى و شهاب اصفهانى و فروغى بسطامى معاصر بود. پس از تحصيل در شيراز، در طلب علم به سياحت پرداخت و به عتبات عاليات رفت و بين 1250 -1230 ق، در محضر شيخ محمدحسن ابن شيخ محمدباقر اصفهانى (م 1266 ق)، صاحب «جواهرالكلام»، و اساتيد ديگر به تحصيل علوم نقلى و عقلى اشتغال ورزيد تا به درجه ى اجتهاد و
مقام قضاء و فتوا رسيد. سپس از نجف به هند، شيراز، اصفهان، تهران، خراسان، تركستان و كرمان سفر كرد و در آخر، به امر معتمدالدوله منوچهرخان گرجى (م 1263 ق)، حاكم اصفهان، و اصرار حاج سيد محمدباقر شفتى بيدآبادى، در 1259 ق به اصفهان رفت و در آنجا سكنى گزيد. وى عالمى بلند همت بود كه در خواستهاى محمد شاه و بعد از آن ناصرالدين شاه قاجار را براى نديمى و ملازمت دربار نپذيرفت. بعد از وفات سروش اصفهانى، در 1285 ق، ناصرالدين شاه منصب ملك الشعرايى و ملازمت را به وى تكليف كرد لذا او به تهران آمد و چندى در اين سمت ماند، اما پس از مدتى بدون رعايت آداب دربار از آنجا رفت. وى سرانجام در اصفهان درگذشت و در آستانه ى امامزاده احمد، در محله ميدان شاه، به خاك سپرده شد. در «حديقةالشعراء» سال مرگ وى 1288 و 1289 ق ذكر شده است. همچنين در اين تذكره تحت عنوان هماى شيرازى دو فرد به نامهاى رضاقلى و ميرزا على اكبر ذكر شده اند كه به آورده ى آقاى دكتر نوايى، در حاشيه ى كتاب، هر دو يكى هستند. از آثارش: «ديوان» شعر، در هجده هزار بيت، كه يك سال پس از فوت او، به امر ظل السلطان و به دست ميرزا عنقا، فرزند هما، جمع آورى و تدوين گرديد و نام آن را «شكرستان» نهادند.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :حديقةالشعراء (2090 -2082/ 3)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (859 -852/ 5)، دايرةالمعارف فارسى (3283/ 2)، ديوان طرب (مقدمه/ 34 -4)، الذريعه (1297 -1296/ 9)، ريحانه (370/ 6)، شرح حال رجال (108 -107/ 6)، طرائق الحقائق (469 -468/ 3)، فارسنامه ى
ناصرى (1090/ 2)، گلزار جاويدان (1749 -1748/ 3)، لغت نامه (ذيل/ هماى شيرازى)، مجمع الفصحا (1175 -1172/ 6)، مرآت الفصاحه (713 -710)، مصطبه ى خراب (217 -216)، مكارم الآثار (436 -433/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (217 -216/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ده روزه عمر اين همه افسانه ندارد
به طور كلى براى به دست آوردن بيوگرافى يك هنرمند، دو راه امكان دارد يا بايستى حضوراً با خود وى مصاحبه و شرح حالش را از زبان او شنيد و يا اگر دسترسى به ايشان نباشد بايد از طريق نوشته هاى روزنامه ها و مجلات و يا از زبان همكاران و دوستان نزديك به دوران زندگى هنرى او، شرح حال او را به دست آورد. نگارنده براى به دست آوردن شرح حال و زندگى هنرى منوچهر همايونپور كه زمانى ترانه هايش در هر محفل و مجلس هنرى به گوش مى خورد، رهسپار منزلش گرديدم. همايون پور از اظهارنظر و توصيف شرح حال خود به دليلى كه در ذيل خواهم آورد شانه خالى مى كرد و مرتباً به اصطلاح حاشيه مى رفت و عاقبت چنين گفت: «روانشاد علامه ى قزوينى در سالهايى كه در پاريس بود از طرف مدير مسئول مجله ى «علوم ماليه و اقتصاد» و نيز مرحوم استاد سعيد نفيسى شرح حال وى را خواسته بودند، ايشان طى نامه ى مورخ 19 ربيع الثانى 1342 قمرى، جوابى به اين صورت نوشته بود: «چگونه من به دست خودم شرح حال خودم را بنويسم؟ اين كار از من ساخته نيست زيرا هر وقت آماده مى شوم تا چيزى بنويسم، يك نوع انفعال باطنى به من دست مى دهد كه از نوشتن آن درباره ى خودم منصرف مى گردم». سپس همايون پور گفت: لذا با استناد به فرموده ى يكى از بزرگترين محققين متون
ادبى زبان فارسى كه گفته انسان چگونه مى تواند شرح حال خود را بنويسد كه خالى از نقص و عيب باشد؟ زيرا اگر كسى لياقت آن را در دنياى ادب و هنر داشته باشد- كه من ندارم بهتر است خود سركار از طريق دوستان و مجلات و روزنامه هايى كه در گذشته و دوران هنرى بنده، شرح حال از من نوشته اند و قلمى زده اند مراجعه و مرور نماييد و اطلاعاتى را كه مى خواهيد از آن مجموعه ها كسب نماييد. به هر حال منوچهر همايون پور، هنرمندى كه روزگارى ترانه هاى عارفانه وى با آن صداى گرمش، گرمى بخش هر انجمنى بود، هنوز هم خوب مى خواند.
منوچهر همايون پور به سال 1303 در دامان طبيعت زيبا و خيال انگيز شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود. پدرش نظامى بود و مادرش آيت مهربانى و شكيبايى، در گيرودار زندگى به موسيقى و شعر پناه مى برد و دلبسته آن مى گردد چندان كه در همان سالهاى كودكى با گوش دادن به صفحات گرامافون، آوازهاى تاج، بديع زاده، قمر، روح انگيز و برخى آوازها و تصنيفهاى ديگر را ياد گرفته و پيش خود مى خواند:
«استاد تو عشق است، بدانجا چو رسيدى
عشقت به زبان حال گويد چون كن»
وى پس از پايان تحصيلات متوسطه، در سال 1322 در تهران وارد خدمت دولتى مى شود و در سال 1325 به راديو راه مى يابد كه مقارن آشنائيش با استاد فرزانه و بزرگمرد موسيقى ايران استاد ابوالحسن خان صبا بود. اين افتخار آشنايى و شاگردى در مكتب او بزرگترين واقعه در كار ذوقى وى بوده است، زيرا كه استاد با پذيرفتن يك جوان تازه وارد به عرصه ى هنر بر كار وى در راديو و محافل هنرى صحه گذاشت. منوچهر
همايون پور، ضمن اجراى برنامه هايى در اركستر آن استاد بزرگ، پايه هاى ضرب و بعضى رديفهاى مشكل آواز و شيوه ى تلفيق شعر و آهنگ را فراگرفت. تا سال 1338 در اركسترهاى مختلف راديو به سرپرستى هنرمندان برجسته اى چون روانشاد: ابراهيم منصورى، استاد جواد معروفى (كه سالها سرپرستى موسيقى راديو را بر عهده داشت) روانشاد روح اللَّه خالقى- مرد سرشناس موسيقى ايرانى و سرپرست اركسترهاى: سازهاى ملى- استاد بزرگوار و انسان شريف، نوازنده ى ويولن و كمانچه و آهنگساز چيره دست روانشاد حسين ياحقى همكارى داشته. در خواندن آواز به سبك و اسلوب سپاهانى- كه ويژگى اش تلفظ صحيح شعر، انتخاب شعر مناسب با زمان و مكان است پايبند بود، اين شرح مختصر زندگينامه ى ايشان است كه در پشت اين نوار كاست در گذشته تكثير شده است».
در آن دوران ترانه هايى كه ساخته و از طريق راديو و صفحات پخش مى گرديد بيشتر از زلف و خط و خال، فراق، وصال و چشم مست يار و اين گونه كلمات بود و گاهى هم به صورتى بس مبتذل و زننده ارائه مى شد، همايون پور كه در اين ايام بيش از بيست و شش سال از سنش نمى گذشت شعرى براى خواندن، انتخاب و ارائه مى نمايد كه ابيات آن بوى عرفان عاشقانه از آن استشمام مى شود:
«تا چند كنى قصه ز اسكندر و دارا
ده روزه ى عمر اين همه افسانه ندارد
از شاه و گدا هر كه در اين ميكده ره يافت
جز خون دل خويش به پيمانه ندارد»
طبق نوار منتشر شده آهنگ اين ترانه از خود وى مى باشد. متأسفانه بنابر علل و نابسامانى هايى كه در محيط راديو هر چند وقت به وجود مى آمد وى همكارى خود را با راديو قطع نمود
و در محفلى هنرى در سال 1348 كه جمعى از اساتيد موسيقى ايران جمع بودند و نوار آن نزد نگارنده موجود مى باشد استاد حسين قوامى درباره ى همايون پور مى گويد: «همايون پور عزيزم، به نظر من و به عقيده ى خيلى ها كه اهل فن موسيقى هستند، شما مثل يك ماهى دريا هستيد كه محيط راديو مانند يك حوض كوچكى بود براى شما كه قابل شناورى شما را در آن نداشت و به همين دليل محيط مساعد براى ابراز هنر شما نبود و كنار رفتيد ولى آنها كه بايد قدر هنر شما را بدانند، مى دانند». همايون پور، غير از خواندن به نواختن سه تار و ضرب در سطحى بالا و مطلوب آشنايى كامل دارد و از نظر ريتم شناسى و دقت در نگاهدارى ريتم بر اساس گفته ى اكثر دوستان موسيقيدان همدوره ى او بسيار باذوق و صاحب گوشى دقيق و حساس مى باشد. وى جمعاً حدود پانزده سال با راديو همكارى كرد كه در اين فاصله دوبار و هربار يك سال راديو را بنا به همان وضع خاص كه شرح آن رفت، راديو را ترك مى كند. از ويژگى هاى كار همايون پور در راديو، تخصص وى در انتخاب اشعار شاعران بزرگ و اجراى آنها به صورت ضربى كه سازنده ى آهنگهاى آنها بيشتر از خود ايشان بود و ديگر آهنگهايى از استادانى چون: حسين ياحقى، ابراهيم منصورى و هنرمند بزرگ و شايسته پرويز ياحقى بودند. وى احترامى خاص براى شادروان ابوالحسن صبا قائل است و معتقد است كه هيچكس مثل اين استاد بزرگوار و هنرمند در هنر موسيقى ايران و شكوفا شدن آن حق ندارد. شايد همين عقيده بود كه خانه ى خود را در همسايگى استاد در خيابان
ظهيرالاسلام انتخاب كرده بود و تا زمان حيات استاد در همان خيابان سكونت اختيار كرده بود.
همايون پور مى گويد: «صبا مثل پدر موسيقى ايران، آقا ميرزا عبداللَّه فكر مى كرد و بر اساس همين فكر، برخلاف حبيب سماعى و بعضى استادان ديگر كه چيزى به شاگردان ياد نمى دادند، وى هرجا كوچكترين جرقه اى از ذوق و هنر مى ديد، آن را تبديل به يك شعله ى فروزان مى كرد. آن بزرگوار در يك جلسه ى امتحان ساختگى كه فقط براى رد كردن من تشكيل شده بود به حيله و دسيسه ى بعضى حسودان كم مايه پى برد و دست مرا گرفت و از ميان گرداب انحصارطلبى ها بيرون برد و براى هميشه بر كار يك جوان تازه كار مهر قبولى زد». همايون پور بعد از صبا به دو تن ديگر سخت ارادت مى ورزد اولى استاد احمد عبادى است كه صداى سه تارش هر انسان صاحبدلى را به عالم بالا پرواز مى دهد و ديگرى حسن كسايى است كه در كار خود بى نظير است. اينك مطالبى كه چند نشريه در زمان فعاليتهاى هنرى وى درباره ى او اظهارنظر كرده اند: «منوچهر همايون پور، جوان 26 ساله اى كه آواز روح پرورى دارد. وى چند سالى است شهرت بسزايى به دست آورده و در بين هنرمندان جوان مشخص و انگشت نما شده است. فرزند سرهنگ همايون پور مى باشد. او بيشتر ارزش هنرى خود را مرهون راهنمايى هاى استاد ارجمند ابوالحسن صبا مى داند و چون در بروجرد متولد شده او بيشتر كودكى خود را در نواحى غرب گذرانيده است علاقه و احاطه ى كاملى به آهنگهاى محلى آن ديار دارد و با كششهاى به جا و ابتكار، حق هر آهنگ را با صداى گرم و دلنشين خود ادا مى كند. دكتر كرون
استاد فن موسيقى و هنرهاى زيادى دانشگاه كاليفرنيا كه براى مطالعه در موسيقى ايران به تهران آمده است و قصد دارد آهنگهاى محلى ايران را جمع آورى كند هنر همايون پور را ستوده و از او تشويق و تقدير زياد نموده است و آتيه ى درخشانى را در صورت ادامه كار، براى اين هنرمند جوان پيش بينى كرده است.
منوچهر همايون پور هنرمند ارزنده اى كه بيش از سى سال بيشتر ندارد، از زندگى درويشى خود ناراضى نيست و هرگز غم بود و نبود جهان گذران را نمى خورد، براى او فرق نمى كند كه بر تشك پر قو بخوابد يا روى حصير، در اين گونه موارد هر چه بخواهيد خونسرد است اما در عوض اگر كوچكترين حرفى برخلاف منطق از كسى و يا برخلاف توقع و انتظار بشنود او رفتار نابجايى مى كند و چنان به سرعت دل نازكش مى شكند كه ديگر با هيچ چسب و بندى التيام پذير نيست و دوستانش كه به اين رفتار و خلق و خوى او خو گرفته اند هرگز از وى نمى رنجند. هنوز ياد و خاطره ى خواندن آهنگ محلى (اى خدا آگر بارانه) در سر كلاس ششم ابتدايى و خطكش معلم ادبيات بر سر و روى او با همان ضرب (ريتم) از شورانگيزترين خاطرات او است. منوچهر كه شب پيش اين آهنگ را شنيده و شعرش را ياد گرفته بود، چنان به عالم خودش فرورفته بود كه از ياد برده بود سر كلاس درس نشسته است و معلم دارد قواعد دستور زبان فارسى را براى شاگردان مى گويد. چنان از خود بيخود شده بود كه مشغول خواندن آهنگ با همان ضرب (ريتم) بود، و وقتى به خود آمد كه همه ى شاگردان
برگشته و به او خيره شده بودند و معلم متحير و شگفت زده با خط كشى كه در دست داشت به سر و كله ى شاگرد بازيگوش مى زد و با تكرار هر ضرب آهنگ، ضربتى بر فرق منوچهرخان مى كوفت و عجيب اين بود كه با وجودى كه درد توى سر و مغزش پيچيده بود با معلم هم آواز شده و همراه او آهنگ را تا آخر خواند. متأسفانه اين معلم، چندى بعد جوان مرگ شد ولى منوچهر كه هرگز خاطره ى آن روز را از ياد نبرده بود اولين بارى كه در پشت ميكروفن راديو تهران رفت، به ياد آموزگار مرحوم، آهنگ معروف (اى خدا آگر بارانه) را با خاطرات آن روز فراموش نشدنى در كلاس خواند. منوچهر همايون پور از ميان شاعران، اول مخلص حافظ است و به سعدى و مولوى هم عشق مى ورزد، خودش مى گويد مدتى چنان عاشق مفاهيم شعر حافظ شده بودم كه وقتى غزليات او را مى خواندم دچار ماليخوليايى مى شدم و از حال طبيعى خارج مى شدم. اصولاً از نوجوانى، اكثر غزلهاى حافظ را حفظ كرده است و خيلى از غزلهاى سعدى را هم از بردارد و البته اين غير از قطعاتى از ابيات مولوى و تعداد بى شمارى از رباعى ها و دوبيتى ها و تك بيتى هايى است كه در ياد دارد و به هر مناسبت يكى از آنها را چاشنى حرفهايش مى كند. خودش هم گاهگاهى شعر مى گويد و چند وقتى كه جنون تئاتر (در سالهاى 22 تا 26) به سرش زده بود اشعار فكاهى (پيش پرده) هم مى ساخت. همايون پور فقط يك بار در يك فيلم فارسى به نام (گلنسا) ظاهر شده و يك آهنگ كه «بى قرار» نام دارد و
اصل آهنگ محلى كردى است و خود او آن را تنظيم و با تغييراتى آن را اجرا كرده است؛ اين اولين آهنگى است كه او را به شهرت رسانيد و جزء معروفترين و پرفروش ترين آهنگهاى روز بوده است، از ترانه هايى كه شهرت فراوان دارند و بر روى صفحه ضبط شده اند، ترانه هاى: «ليلى»، «بچه چوپان»، «اى گل چه زيبايى» هستند و تازه ترين ترانه او: «در كنج دلم عشق كسى خانه ندارد» را مى توان نام برد. از محاسن همايون پور اين است كه تاكنون از كسى تقليد نكرده و در حقيقت خودش مبتكر سبك خاص بود كه البته پس از او مورد تقليد عده ى زيادى قرار گرفته است. هنوز هيچكس نمى تواند آهنگهاى محلى را به گرمى و زيبايى و دلنشينى همايون پور بخواند، او معتقد است كه هفته اى يك غزل خواندن در راديو براى نشان دادن ذوق ادبى او كافى نيست و علاقه دارد كه صفحه ى ادبى يكى از مجلات فارسى را تنظيم و اداره كند.
«عاشقى كار سرى نيست كه بر بالين است...» قدم زنان از پياده رو خلوت مخبرالدوله مى گذشتيم، رفيقم صحبت از قيمت زمينهاى نارمك و اميرآباد مى كرد، مى گفت فعلاً ساده ترين راه براى پولدار شدن معامله ى زمين است. طرف ديگر همايون پور راه مى رفت و بى اعتنا به حرفهاى او اين مصراع سعدى را آهسته زمزمه مى كرد: «راستى تو در اين گيرودار تقسيم اراضى تكه زمينى براى خودت دست و پا نكرده اى؟» غبار كدورتى قيافه ى او را فراگرفت و با بى حوصلگى مثل اين كه اصلاً از اين موضوع خبر ندارد شانه ها را بالا انداخت و اين مصراع را زمزمه كرد: «عاشقان را با زراندوزى چه كار...» اما رفيق من كه خيلى
اهل حساب و زندگى است ول كن معامله نبود و با اصرار از وضع زندگى او سؤال مى كرد كه در كجا مى نشيند و ماهى چقدر درآمد دارد؟- همايون پور ناچار سفره ى دلش را باز كرد و شروع به درد دل نمود. مى گفت حالا مى رويم مى بينيد... با اين كه پدرم صاحب مال و مكنت كافى است من چند سال است كه توى كوچه ى ظهيرالاسلام حياط محقرى اجاره كرده ام و با مادر و برادرهايم زندگى مى كنم. زندگى من فقط از راه حقوق ناچيزى كه مى گيرم مى گذرد چون هرگز نخواسته ام و نتوانسته ام خود را راضى كنم كه به خاطر پول به مجالس بزم بروم و آواز بخوانم، همايون پور هنوز درددل مى كرد كه به اواسط كوچه ى ظهيرالاسلام رسيديم و از آنجا به كوچه ى فرعى ديگرى پيچيديم و جلو در خانه ايستاديم و او با دست به چند ساختمان كه از دور پيدا بود اشاره كرد و گفت اين خانه ها مال پدر من است كه به اجاره داده و بعد در حالى كه با كليد در را باز مى كرد گفت: «اين هم خانه ى من است كه در حدود ماهى دويست تومان اجاره كرده ام». بعد از آن كه وارد خانه شديم همايون پور در دنباله ى صحبتش افزود من از بچگى با پدرم اختلاف سليقه داشتم، او سرهنگ ارتش بود با طرز فكرى مستبدانه و ديسيپلين خاص خود اصرار داشت كه من به مدرسه ى نظام بروم ولى من كه از اين كار خوشم نمى آمد زير بار نمى رفتم، اين اختلاف سليقه همينطور دوام داشت تا اين كه من دوره ى دبيرستان را در زادگاهم تمام كردم و به تهران آمدم. درددلهاى همايون پور كه تمام شد آن
وقت نوبت به من رسيد كه درباره ى كارهاى هنرى و سوابقش در اين راه سؤال كنم. يادم هست در كلاس ششم ابتدايى و داستان آهنگ محلى «آگر باران» و مرحوم شيخ الاسلامى و ضرب گرفتن با خطكش به سر و كله ى من. اين نخستين خاطره ى من از خوانندگى است. و دومين خاطره ى من از اين كار مربوط به روزى است كه براى اولين بار در راديو خواندم، آن روز پس از آن كه برنامه ى من تمام شد و تعدادى از علاقمندان به موسيقى براى تشويق به راديو تلفن كردند و از اتاق پخش استوديو خوشحال و خندان بيرون آمدم يك تلفن هم در ميان اين تلفنها بود و وقتى گوشى را برداشتم صداى پدرم را شنيدم كه با عصبانيت و همراه با حرفهاى ناشايست مى گويد: «من عمرى با شرافت و آبرو زندگى كردم و تو با اين كارت آبرو و حيثيت چندين ساله ى خانوادگى ما را به باد دادى!» و بعد از آن همه ناسزا گوشى را گذاشت و از آن روز ديگر نه او خبرى از من گرفت و نه من به سراغ او رفتم، حالا منظورم اين است كه شما بدانيد من با آن كه از بچگى استعداد اين هنر را داشتم در چه محيطى گرفتار بودم و چه موانعى بر سر راهم قرار داشت، در چنين احوالى معلم و مربى نداشتم، مربى من در واقع گوش كردن به صفحات گرامافون و صداى ويولن استاد صبا بود كه از راديو مى شنيدم و اين اصل كاملاً در آواز من محسوس است، به طورى كه اولين بار كه استاد صبا صداى مرا شنيد به اين مطلب متوجه شد
و اشاره كرد. چندى قبل كه پروفسور كرن، با چند نفر از شاگردانش براى مطالعه بر روى آهنگهاى محلى و جمع آورى آنها به ايران آمده بود، آقاى روبيك گريگوريان رئيس هنرستان موسيقى، كه آشنايى ما از همين جا شروع شد مرا از طرف هنرستان معرفى كرد و مورد تشويق خاص او قرار گرفتم و تعدادى از آهنگهاى مختلف محلى را براى آنها خواندم كه ضبط كرده و با خود بردند». همايون پور فقط هفته اى يك بار با اركستر مرتضى گرگين زاده در راديو آواز مى خواند. از خصوصيات ديگر همايون پور شعرشناسى او است، در ميان شعرا به حافظ و سعدى عشق مى ورزد و به شعر نظامى خاصه ليلى و مجنون علاقه ى زياد دارد. تعداد قابل ملاحظه اى از غزلهاى شعراى متقدم و معاصر را از حفظ دارد. مى گويد: «تعدادى از آهنگهاى او را ساير خوانندگان گرفته اند و با تصرفاتى به نام خودشان مى خوانند»، چند آهنگ او به خصوص: «ده روزه ى عمر اين همه افسانه ندارد» بر سر زبانها افتاده و معروفيت پيدا كرده است.
وقتى صحبت از عشق به ميان بيايد اين بيت حافظ را برايتان زمزمه مى كند: «عاشق شو ارنه روزى كار جهان سرآيد ناخوانده درس مقصود از كارگاه هستى». منوچهر همايون پور در آواز خواندن خيلى سخت گير است. وقتى در مجلسى مى خواند همه بايد سكوت كنند. كمتر در مجلسى آواز مى خواند و بيشتر به بهانه ى سرماخوردگى و سينه درد از خواندن شانه خالى مى كند ولى براى رفيق، جانش را هم حاضر است فدا كند. اهل عروسى و پول نيست چون متمكن است و به قول معروف دستش به دهنش مى رسد. منوچهر خود دلى گرفتار دارد به همين جهت چنان با
سوته دلان هم آهنگ است كه ناله اش را گرفتاران، دواى درد خود مى دانند و مى گويند: «ناله ى مرغ گرفتار نشانى دارد». همايون پور در همان حال كه نغمه سر مى دهد و جمعى را شيداى نواى دلپذير خود مى كند، خود نيز چنان تحت تأثير شعرى كه مى خواند قرار مى گيرد كه دل از دستش مى رود. او همچنان كه ديگران را مفتون مى كند، خويشتن را نيز به دام مى اندازد، ولى به دامى كه آب و دانه داشته باشد سر فرود نمى آورد، بايد كه صياد، صاحب نظر، سوخته و نازك خيال باشد تا بتواند منوچهر همايون پور را صيد كند. يك ناله ى سوزناك تار، يك نغمه ى شورانگيز ويولن، يك زخمه ى ندبه گر سنتور، يك شعر پر از رقت و احساس و يك شعرشناسى كه بتواند به موقع و مناسب شعرى نغز و عميق بخواند كافى است كه منوچهر را بيخود كند و وى را مانند اسپندى كه بر آتش افكنده اند به سوز و به گداز وادارد. منوچهر دلداده ى اشعارى است كه از وجد و حال سيراب باشد، به همين جهت به ديوان غزليات حافظ، به كليات سعدى، به ترانه هاى عريان و به نازك كاريهاى صائب عشق مى ورزد و قلندرى هاى ملاى رومى را وحى منزل مى داند، عشق به مولوى سبب شده كه منوچهر هنگامى كه به آهنگ ضربى لب بر لب مولوى مى گذارد و از جدايى ها شكايت مى كند هر صاحبدلى را ناچار به تحسين مى كند.
خواننده اى كه صداى او فقط در (محفل انس) شنيده مى شود. نزديك دو سال است كه صداى گرم (همايون پور) خواننده جوان و احساساتى از راديو شنيده نمى شود و آن صدايى كه از دل برمى خاست به گوش نمى رسد، آنچه مسلم است اين خواننده ى پرشور كه
روزگارى از خوانندگان معروف بود و از خوانندگان فعلى هم بهتر مى تواند بخواند، فقط روح سركش و حساسش خواه ناخواه او را از خط اعتدال منحرف مى سازد. همايون پور از جمله خوانندگانى است كه معلومات عمومى مخصوصاً معلومات ادبى او شايان ارزش مى باشد و آنهايى كه با او تماس دارند به خوبى مى دانند كه (شعر) را به خوبى درك مى كند و مى شناسد. در انتخاب ابيات و تطبيق دادن آنها با زمان و مكان مهارت دارد، استغناء طبع، وارستگى و آزادگى، بى اعتنايى و غرورى كه بايد آن را (غرور هنرمندانه) ناميد، سبب شده است كه كار خوانندگى را (حرفه ى) خود قرار ندهد و به عبارت ديگر، از هنر خويش استفاده ى تجارتى ننمايد، ليكن طبيعى است كه زندگى او از هنرش جدا نمى تواند باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محقق، اديب، شاعر.
تولد: 13 دى 1278(1 رمضان 1317 ق.)؛ اصفهان.
درگذشت: 28 تير 1359، تهران.
جلال الدين همايى متخلص به «سنا» و «هما» فرزند ابوالقاسم محمدنصير متخلص به «طرب» فرزند هماى شيرازى اصفهانى (از دانشمندان و سخنوران و سخن شناسان و استادان معاصر)؛ تحصيلات را ابتدا نزد پدر و سپس ابوالقاسم عراقى آغاز كرد و به فراگيرى علوم ابتدايى و مقدمات صرف و نحو عربى و منطق و معانى بيان پرداخت. سپس در مدرسه ى حقايق و سپس در مدرسه ى قدسيه و مدت بيست سال در مدرسه ى نيماورد اصفهان حجره نشينى نمود.
سيوطى و مغنى و الفيه و شرح لمعه و مطول را نزد استادانى چون آقا سيد محمدباقر درچه اى، آيت الله شيخ على يزدى، آقا شيخ محمد كاشانى و ادبيات عرب را نزد سيد محمدكاظم كروندى و اساتيدى ديگرى چون عبدالكريم
گزى و فقه و اصول را نزد سيد محمدصادق خاتون آبادى و آقا سيد مهدى درچه اى آموخت، وى سرانجام اجازه ى اجتهاد دريافت كرد. در علوم عقلى، استاد وى محمد خراسانى معروف به حكيم بود كه شرح شمسيه و اسفار ملا صدراى شيرازى و شفاى ابن سينا و دو دوره فلسفه و اشراق را نزد وى و اسدالله حكيم خواند. استادان ديگر او در معقول و نجوم و هيئت و رياضى جديد و اسطرلاب و استخراج تقويم سيد على جناب و در طب محمد حكيم و ميرزا على آقا و ابوالقاسم ناصر و حكمت احمدآبادى بودند. هيئت مسطحه استدلالى و نجوم را نزد آيت الله رحيم ارباب تلمذ نمود.
وى سپس به تدريس در مدارس اصفهان مشغول شد. از سال 1302 به خدمت وزارت فرهنگ درآمد. چندى در دبيرستان هاى تبريز به تدريس اشتغال داشت، آنگاه به تهران آمد. ابتدا در دبيرستان دارالفنون به تدريس مشغول شد، هفته اى چند ساعت هم در دبيرستان شرف تدريس مى كرد و همچنين در دبيرستان نظام و دانشكده ى افسرى نيز تدريس داشت. سپس در دانشگاه ادبيات و دانشكده ى حقوق تهران به عنوان استاد در دوره ى فوق ليسانس و دكترى به تدريس پرداخت. تا سال 1345 بنا به درخواست خود بازنشسته شد و تا آخر عمر در تهران زيست و با وجود بيمارى همواره به كار مطالعه و تحقيق و تأليف مشغول بود.
استاد همايى عضو فرهنگستان ايران و نيز انجمن تحقيق در ادبيات و زبان هاى خارجى بود و با مؤسسه لغت نامه دهخدا همكارى داشت. از جمله همايش ها و مراسم هايى كه استاد در آنها شركت نموده، مى توان به اين موارد اشاره نمود: شركت در انجمن هاى ادبى؛
شركت در كنگره ى فردوسى (1313)؛ شركت در نخستين كنگره ى نويسندگان (تير 1325)؛ شركت در كنگره ى ابن سينا (ارديبهشت 1333)؛ سفر به بيروت (1334)؛ جهت افتتاح كرسى زبان فارسى در دانشگاه بيروت؛ شركت در مجلس يادبود احمد بهمنيار (12 آبان 1334)؛ شركت در كنگره ى هفتصدمين سال درگذشت مولوى (آبان 1336)؛ سخنرانى در برنامه ى مرزهاى ارتش در راديو ايران؛ شركت در مجلس بزرگداشت استاد ابوالحسن فروغى (بهمن 1338)؛ شركت در مجلس بزرگداشت استاد بديع الزمان فروزانفر (29 ارديبهشت 1349)؛ شركت در مجلس بزرگداشت دكتر محمد معين (13 تير 1350)؛ شركت در كنگره ى ابوريحان بيرونى (1352).
استاد همايى به دو زبان فارسى و عربى شعر مى گفت. قصايد عربى او در برخى از مجلات و جرايد ادبى ديده شده است. وى شعر فارسى را به سبك قديم مى سرود و در ساختن ماده تاريخ مهارت داشت.
علاوه بر مقاله هاى وى در مجلات و رونامه هاى «ارمغان»، «اطلاعات»، «ايران شناسى»، «تعليم و تربيت»، «تماشا»، «جاويدان خرد»، «جوانان رستاخيز»، «راديو ايران»، «سالنامه ى آريان»، «سالنامه ى شرق»، «سخن»، «مرزهاى دانش»، «معارف اسلامى»، «مهر»، «وحيد» و «يغما»، از آثار تأليف وى مى توان به عنوان هاى زير اشاره نمود: خيامى نامه (در تجزيه و تحليل آثار علمى و ادبى حكيم عمر خيام، جلد اول، 1346)؛ تاريخ ادبيات ايران (تبريز، 1309 -1308، در سال 1308، براى تأليف اين كتاب جلال الدين همايى به نشان علمى درجه ى دوم نايل آمد)؛ غزالى نامه (شرح حال و آثار و عقايد و افكار ادبى و مذهبى و فلسفى و عرفانى امام ابوحامد غزالى، 1317)؛ اسرار و آثار واقعه كربلا (چاپ دوم، 1357)؛ فنون بلاغت و صناعات ادبى (1354)؛ رساله درباره ى شرح احوال شعراى اصفهان قرن سيزده و چهارده و پانزده،
صناعات ادبى (يك كتاب براى سطح دانشگاه ها و يك كتاب براى سطح دبيرستان ها)، تاريخ اصفهان تحقيق در احوال آخوند مير مؤلف حبيب السير و ميرخواند صاحب روضة الصفا، مولانا چه مى گويد (دو جلد، جلد اول 1354، جلد دوم 1355)؛ طلبه ى عطار و نسيم گلستان؛ سير مثنوى مولوى (داستان قلعه ى ذات الصور)؛ مقام حافظ؛ طب خانه (1342)؛ شرح حال احوال سروش اصفهانى (اين رساله در مقدمه ى ديوان شاعر كه به وسيله محمدجعفر محجوب تصحيح شده، منتشر كرده است، از صفحه 1 الى صفحه 90)؛ صرف و نحو و قرائت عربى (سه جلد)؛ رساله ى تحقيقى در احوالات مولانا، منتخب اشعار؛ دوره ى كتاب درسى فارسى- دستور و تاريخ ادبيات؛ دستور كلاس هاى پنجم و ششم ابتدايى؛ دستور زبان (با مشاركت چهار استاد ديگر، دو جزء، 1329 -1328)؛ رساله ى تحقيقى درباره ى دستور زبان فارسى؛ سه جلد كتاب فارسى دبيرستانى؛ دستور زبان فارسى دوره ى ابتدايى؛ تاريخ علوم اسلامى (تقريرات همايى در دوره ى دكتراى ادبيات فارسى دانشگاه تهران، 1348)؛ تصوف در اسلام (نگاهى به عرفان شيخ ابوسعيد ابوالخير، 1362)؛ ديوان سنا (ديوان اشعار همايى به اهتمام دكتر ماهدخت بانو همايى، جلد اول، خرداد 1364). از جمله آثارى كه به تصحيح و تحشيه ى آنها اقدام نمود مى توان به اين عنوان ها اشاره نمود: دانشنامه (1. ديوان غبار. 2. غزليات سنا، 3. ديوان زرگر اصفهانى، 4. غزليات ديوانه ى قمثه، 5. ديوان نياز جوشقانى، اصفهان، 1342، به اهتمام همايى)؛ نصيحة الملوك (امام محمد غزالى، 1316)؛ التفهيم لاوائل صناعة التنجيم (ابوريحان بيرونى، 1316)؛ مصباح الهداية و مفتاح الكفاية (عزيزالدين محمود كاشانى، 1325)؛ ديوان طرب (1342)؛ مختارى نامه (عثمان مختارى، 1361)؛ ديوان حكيم مختارى غزنوى؛ مثنوى ولدنامه (بهاءالدين ولد، 1316)؛
منتخب اخلاق ناصرى (تأليف خواجه نصير طوسى، 1320)؛ مقدمه ى اخلاق ناصرى (1335)؛ نصيحةالملوك (امام محمد غرالى)؛ كنوز المغربين در علوم غريبه (منسوب به حكيم ابوعلى سينا)؛ معيارالعقول (1331)؛ رساله شعوبيه؛ برگزيده ديوان سه شاعر اصفهانى (طرب، سها، عنقا) (1343)؛ رساله اصفهانى پاسدار؛ مجموعه شعر سرود عشق (1373).
استاد همايى در پايان شب ششم ماه رمضان 1400، ق. مطابق با بيست و هشتم تير 1359 درگذشت و در تكيه لسان الارض در اصفهان به خاك سپرده شد.
(ح 1358 -1278 ش)، عالم، اديب، استاد دانشگاه، مورخ، مصحح، مترجم و شاعر، متخلص به سنا. پدرش، ابوالقاسم متخلص به طرب، از ادبا و شعرا و خوشنويسان بود. وى در كوى پاقلعه اصفهان به دنيا آمد. ابتدا نزد والدين خود و سپس در مدرسه ى حقايق و مدرسه ى قدسيه به فراگيرى مقدمات پرداخت. وى همچنين خط نسخ و ثلث را نزد پدر و ميرزا حسن قدسى و ملا محمدتقى كاتب فراگرفت. او ادبيات عرب، سطوح فقه و كلام و رجال را نزد شيخ على يزدى و سيد محمدكاظم كروندى اصفهانى و ملا عبدالكريم گزى و ميرزا احمد اصفهانى و ميرزا محمدصادق خاتون آبادى فراگرفت. او مدت هجده سال از محضر شيخ محمد خراسانى بهره برد و از «شرح شمسيه» تا «شرح هدايه» ملا صدرا و «شرح منظومه» و «اشارات» را نزد وى خواند. همايى قسمتى از فنون هيئت و رياضى جديد و فن اسطرلاب و فن استخراج تقويم را از زيجهاى قديم، خدمت ميرزا سيد على جناب گذراند. از ديگر استادان جلال الدين همايى: در فلسفه شيخ اسداللَّه حكيم قمشه اى متخلص به ديوانه، در معقول و رياضيات ملا عبدالجواد آدينه اى، در طب شيخ محمد حكيم
و ميرزا ابوالقاسم ناصر حكمت احمدآبادى و در حكمت و نجوم آيت اللَّه حاج آقا رحيم ارباب اصفهانى را مى توان نام برد. وى از آيت اللَّه شيخ مرتضى آشتيانى اجازه ى روايت و از شيخ محمدحسين فشاركى اجازه ى اجتهاد و روايت و از سيد محمد نجف آبادى مدرس و آيت اللَّه حاج ميرزا عبدالحسن سيد العراقين خاتون آبادى پاقلعه اى اجازه ى اجتهاد دريافت كرد. او در مدارس قديم تدريس مى كرد و از حدود 1300 ش براى تدريس به مدرسه ى صارميه اصفهان رفت. شيخ عباس اديب حبيب آبادى و سيد حسن مدرس بيدآبادى و شيخ محمود شريعت ريزى از شاگردانش بودند. همايى در حدود 1307 ش وارد خدمت معارف شد و در مدارس متوسطه ى تبريز، دارالفنون، شرف مظفرى، دبيرستان نظام، دانشكده ى حقوق و دانشكده ى ادبيات به تدريس پرداخت. از آثار وى: «تاريخ ادبيات ايران» از قديمى ترين عصر تاريخى تا عصر حاضر؛ «غزالى نامه»؛ شرح حال امام محمد غزالى؛ «اسرار و آثار واقعه ى كربلا»؛ «تاريخ علوم اسلامى»؛ «خيامى نامه»؛ «فنون بلاغت و صناعات ادبى»؛ «مولوى نامه»؛ «تصوف در اسلام»؛ «شعوبيه»؛ «تاريخ اصفهان»؛ شرح «مثنوى معنوى» مولوى؛ «ديوان» شعر كه با نام «ديوان سنا» به چاپ رسيده است؛ تصحيح كتابهاى «التفهيم لأوائل صناعة التنجيم» ابوريحان بيرونى، «مصباح الهدايه و مفتاح الكفاية» عزالدين محمود كاشانى، «منتخب اخلاق ناصرى» خواجه نصيرالدين طوسى؛ مقدمه ى كتابهاى مثنوى «ولدنامه»، «تاريخ حبيب السير فى اخبار افراد بشر»، خواند مير، «ديوان» شكيب اصفهانى؛ اهتمام در انتشار «ديوان» عثمان مختارى.[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آينده (س 6، ش 7 و 8، ص 624 -616)، از نيما تا روزگار ما (166 -160)، تاريخ اصفهان (سيزده- چهل و سه)، تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (250 -247)، چهره هاى آشنا
(667 -665)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (208 -195/ 3)، الذريعه (51/ 16 ،472/ 9 ،230/ 3)، زندگينامه و خدمات علمى و فرهنگى مرحوم جلال الدين همايى، سخنوران نامى معاصر (1812 -1807/ 3)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3375 ،3280 ،3250 ،3139 ،3093 ،3084 ،3059 ،3027 ،2691 ،2385 -2384 ،2369 ،2368 ،2367 ،2366 ،2256/ 2 ،1593 ،1555 ،1553 ،1549 ،1496 ،1423 ،1422 ،1350 ،936 ،662 ،489 ،240 ،140/ 1)، كيهان فرهنگى (س 1، ش 4، ص 39 -38)، مؤلفين كتب چاپى (372 -370/ 2)، همايى نامه.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
بهمن همتى، از هنرمندان بافرهنگ و دانش شهرستان بروجرد است كه به سال 1322 خورشيدى در خانواده اى اهل هنر و علاقمند به موسيقى متولد گرديد.
پدربزرگ وى محمدتقى همتى از علاقمندان به شعر و هنر و موسيقى بود و با عارف شاعر و تصنيف ساز بزرگ و موسيقيدان اواخر قاجاريه دوستى نزديك و ديرينه اى داشت به طورى كه پدربزرگ وى هر وقت كه امكان داشت به ديدن عارف مى رفت و يكبار هم عارف به بروجرد رفت و در منزل دوست خود محمدتقى همتى چند روزى را مهمان بود.
پدر بهمن همتى نيز مثل پدر خويش به موسيقى و شعر علاقه بسيار داشت. و از ميان سازها بيشتر به ساز تار علاقمند بود و منزل او، مثل منزل پدر خود محل اجتماع هنرمندان بزرگ و سرشناس شهر بود، بهمن همتى در چنين محيطى پرورش يافت. وى موسيقى را از سن پانزده سالگى با راهنمائى محمد فخرطباطبائى آغاز كرد و روزى عمه ى او با خريد ويولنى از ساخته هاى حسين صنعتى كه به او هديه كرده بود او را در اين راه پرپيچ و خم ولى فرهنگى و هنرى
همراهى كرد.
بهمن همتى سالها ضمن تحصيل در دبيرستان ويولن را نزد خود و تنها از روى اشتياق و علاقه به طور سينه به سينه كار كرد و پس از دريافت ديپلم براى ادامه تحصيل به تهران و در دانشسراى عالى تهران در رشته رياضى مشغول تحصيل گشت و همزمان با تحصيل در دانشگاه به هنرستان موسيقى ملى شبانه كه در آن زمان در خيابان ارباب جمشيد سابق بود رفت.
رياست وقت هنرستان موسيقى ملى با شادروان محمدعلى اميرجاهد بود و در آن هنرستان وى از مكتب استادان: على تجويدى و حبيب اللَّه بديعى بهره ور شد و تا پايان دوره در آن هنرستان بسر برد، پس از آن به خدمت سربازى رفت و پس از پايان سربازى به سمت دبير دبيرستان هاى مختلف مشغول خدمت و تدريس گرديد سپس به مدت دو سال رياست فرهنگ و هنر شهرستان دزفول و بروجرد را عهده دار گرديد و هم اكنون علاوه بر تدريس دروس رياضى در دبيرستان هاى شهرستان بروجرد، مشغول تدريس علم موسيقى بطور خصوصى به شاگردان و هنرجويان اين شهر مى باشد. وى داراى پنجه اى شيرين و سبكى نو و بديع است و نگارنده از نوع نواختن ويولن وى بسيار لذت بردم.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(569 -488/ 483 ق)، مقرى، حافظ، محدث، مفسر، اديب، نحوى، لغوى و زاهد. شيخ همدان و امام العراقين در قراآت بود. در همدان به دنيا آمد. در طلب علم مسافرت هاى بسيارى نمود. علم قرائت را نزد ابوعلى حداد اصفهانى و ابوالعز قلانسى و ابوعبداللَّه بارع حسين دباس و ابوبكر مزرفى فراگرفت و در همدان از عبدالرحمان بن حمد دونى و در
اصفهان از محمود اشقر و ابوعلى حداد اصفهانى و در بغداد از ابوالقاسم بن بيان و ابن حصين و ابوعلى ابن مهدى و ابوعلى بن نبهان و در خراسان از ابوعبداللَّه فراوى حديث شنيد. آنگاه به همدان بازگشت و تا پايان عمر در اين شهر زندگى نمود. او در علم تفسير، حديث، انساب و تاريخ متبحر بود. ابواحمد بن سكينه و ابوالحسن ابن دباس و محمد بن محمد بن كيال علم قرائت را در نزد وى فراگرفتند. شيخ منتجب الدين، صاحب «الفهرست»، نيز از شاگردان وى بود و كتاب «الهادى» را نزد او خواند. منتجب الدين استادش ابوالعلاء را صدرالحفاظ و در علم حديث و قرائت علامه معرفى كرده است. فرزندانش، احمد و عبدالبر و فاطمه، و نوادگانش، قاضى على و محمد و عبدالحميد پسران عبدالرشيد بن على بن بنيمان، و ابوالمواهب ابن صصرى و عبدالقادر حافظ و يوسف بن احمد شيرازى حافظ و محمد بن محمود حمامى و عتيق بن بدل مكى و جماعتى ديگر از وى حديث شنيدند. ابوالحسن ابن المقير از وى اجازه ى روايت داشت و شيخ هاشم بن محمد در «مصباح الانوار» خويش از وى روايت كرده است. در «معجم الادباء» وفات وى 599 ق آمده است. از آثارش: «زاد المسافر»، در پنجاه مجلد؛ «غايةالاختصار»، در قراآت دهگانه؛ «الهادى الى معرفة المقاطع والمبادى»، در وقوف قرآن؛ «الانتصار فى معرفة قراء المدن والامصار» كه «طبقات القراء» است؛ «مفردات القراء»؛ «مولد اميرالمؤمنين (ع)»؛ كتاب «الادب فى حسان الحديث».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الاعلام (195/ 2)، اعيان الشيعه (634/ 4)، ايضاح المكنون (715/ 2 ،606/ 1)، بزرگان و سخن سرايان همدان (128 -126/ 1)، تذكرةالحفاظ (1328 -1324/ 4)، الذريعه (151
-150/ 25 ،8/ 12)، روضات الجنات (87 -86/ 3)، ريحانه (206/ 7)، سيرالنبلاء (47 -40/ 21 ،304/ 19)، شذرات الذهب (232 -231/ 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 54 -53/ 6)، طبقات الحفاظ (498 -497)، طبقات المفسرين داودى (131 -128/ 1)، العبر (56/ 3)، فهرست منتجب الدين (66 -65)، الكامل (129/ 9)، كشف الظنون (2026 ،1773 ،1387 ،1189 ،1106 ،946 ،114)، معجم الادباء (52 -5 / 8)، معجم رجال الحديث (284 -283/ 4)، معجم المؤلفين (198 -197/ 3)، المنتظم (518/ 10)، هديةالعارفين (280/ 1).
قرن:6
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(بعد از 531 -440 ق)، حافظ، محدث و زاهد. در طلب حديث به مسافرت پرداخت. در بغداد از ابن نقور و ابوالقاسم بن بسرى و ابونصر زينبى و در نيشابور از فضل بن محب و ابوصالح مؤذن و در مكه از ابوعلى شافعى و سعد زنجانى و در جرجان از اسماعيل بن مسعده و در مرو از ابوالخير محمد بن ابوعمران و در هرات از ابواسماعيل انصارى و جماعتى ديگر حديث شنيد. وى «الجامع» ابوعيسى ترمذى را از ابوعامر ازدى و محمد بن محمد بن علاء و ثابت بن سهلك قاضى به نقل از جراحى روايت كرد. اين طاهر مقدسى و ابوالعلاء عطار و عبدالرحمان بن عبدالوهاب بن معزم و عده اى ديگر از وى روايت كرده اند. از آثارش: «البداية والنهاية فى الموعظة».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :سيرالنبلاء (102 -101/ 20)، شذرات الذهب (97/ 4)، طبقات الحفاظ (470)، العبر (440/ 2)، كشف الظنون (228)، معجم المؤلفين (69/ 11)، النجوم الزاهرة (253/ 5).
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1311 -1239 ق)، عارف، حكيم و فقيه. ملا حسينقلى در شوند درگزين از روستاهاى همدان متولد شد. كودكى را به شبانى گذاراند، و سپس در تهران در حوزه شيخ عبدالحسين تهرانى (شيخ العراقين) در رشته معقول درس خواند. چندى بعد عازم سبزوار شد و نزد حاج ملا هادى سبزوارى حكمت و فلسفه خواند. پس از مدتى در محضر درس شيخ مرتضى انصارى در نجف حاضر گشت و بسيارى از تقريرات او را در فقه و اصول به رشته ى تحرير درآورد. اخلاق و عرفان را از محضر آقا سيد على شوشترى فراگرفت. از جمله شاگردان و اصحاب وى: شيخ محمد بهارى، سيد احمد تهرانى، ميرزا جواد
ملكى تبريزى، سيد حسن صدر و سيد جمال الدين اسدآبادى است. وى در كربلا مدفون است. آثار او عبارت اند از: «نامه ها و منشآت»، در آداب سلوك كه پاره اى از نامه هاى او در مجموعه «تذكرة المتقين» در 1329 ق به چاپ رسيده؛ «مناجاتها»؛ «تقريرات در اخلاق»؛ «كتاب الرهن»؛ «تقريرات شيخ انصارى»، در فقه و اصول.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :الذريعه (46 /4)، ريحانه (376 /6)، فوائد الرضويه (148)، گنجينه ى دانشمندان (372 /7).
قرن:7
جنسيت:مرد
مليت:ايران
موقوفه ربع رشيدي
ربع رشيدي يكي از مراكز علمي بزرگ در تاريخ تمدن اسلامي است كه رشيدالدين فضل ا... همداني آن را به وجود آورد. تا زمان حيات وي مديريت و توليت اين مركز با خود او بود و بعد از او به يك هيئت سه نفري كه در رأس آن متولي قرار داشت واگذار گرديد. اين هيئت سه نفره از شخص متولي، مشرف و ناظر تشكيل مي شدند. اعضاي اين هيئت را شخص واقف از ارشد اولاد و نوادگانش كه لايق ترين و مؤمن ترين آنها نيز بودند در زمان حيات خود انتخاب و مشخص نموده بود. اين هيئت بايد به تأييد قاضي القضات تبريز نيز مي رسيد.
هيئت سه نفره بايد در ربع رشيدي حضور مي داشت و بر كارها نظارت مستقيم اعمال مي كرد و حتي در زمان غيبت خود موظف بود براي خود قائم مقام تعيين كند.
متولي مسئول مستقيم ربع رشيدي بوده و موظف بود در هر كار اساسي و تصميمات مهم، به خصوص در امور مالي با دو مقام ديگر _ يعني مشرف و ناظر_ مشورت كند و سپس اقدام نمايد. ناظر نيز در همه ي امور نايب متولي محسوب مي شد.
متولي مسئول امور
مالي، استخدام، عزل، آموزش، ساختمان، گزينش طلاب و مدرسان، گزينش كارمندان ربع و كارگران و غلامان موقوفات و همه ي امور مربوط به ربع _ با مشورت با دو مقام ديگر_ بود ( اميدياني، 1378، ص 55).
با وجود اينكه موقوفه ربع رشيدي، از موقوفات بزرگ تاريخ اسلام به شمار مي رود، نكات موجود در خصوص نحوه نظارت مالي بر آن قابل توجه است. نكته اول اينكه با وجود قابليت اعتماد بالاي متولي- اينكه از مومنين و موثقين انتخاب مي شد و مورد تاييد قاضي القضات قرار مي گرفت- شخصي نيز به عنوان ناظر، در هيات سه نفره مديريتي حضور دارد. نكته دوم اينكه با وجود تسلط كامل متولي بر امور اجرايي، لازم است با شخص ناظر هماهنگ باشد و موارد تصرفي را به اطلاع وي برساند. بدين ترتيب ناظر مذكور، داراي ماهيت هر سه نوع حسابرس- داخلي، خارجي و دولتي- را داراست. يعني علاوه بر اينكه مورد تاييد دستگاه قضايي است- يعني قاضي القضات- شخصيتي مستقل از مدير- يعني متولي- دارد و از كاركنان زيرمجموعه وي به حساب نمي آيد- تعريف حسابرس خارجي. از سوي ديگر، حضور دائمي وي در موسسه، منجر مي شود همانند حسابرس داخلي، اشراف كافي بر امور مالي و مبادلات اقتصادي موسسه داشته باشد. بدين جهت، كارآترين نوع حسابرسي در اين موقوفه اعمال مي شده است.
برگرفته از كتاب :پايگاه راسخون
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رضا بن شيخ محمدهادى همدانى نجفى متوفى 1322 ق از اكابر فقهاء محققين و مشاهير مراجع عصر خود بوده است.
مرحوم والدش حاج شيخ محمدهادى از علماء صلحاء و وى از اجله فقهاء و افضل اعلام زمان خويش بوده و مهاجرت به
سامرا و سالهاى متمادى ملازمت درس مجدد شيرازى را نموده و تقريرات درس وى را نوشته تا در ميان اقران خويش مشاراليه بالبنان گرديده و در حيات استادش ميرزا بزرگ به نجف برگشته و به تدريس اشتغال يافته و جمع زيادى از اهل فضل اطرافش را گرفته و از بياناتش استفاده نموده اند.
و ضمنا به اقامه جماعت و تأليف كتاب نفيسش (مصباح الفقيه) پرداخته و آن بزرگوار چنانچه معاصرين و متاخيرين او گواهى مى دهند ازهد و اورع و اتقا و افضل اقران خود بوده و اكثر اوقات خود را مصروف به مطالعه و تدريس و مباحثه و تأليف مى نموده و در نهايت اعراض از دنيا و زخارف آن بوده و بعد از فوت استادش ميرزا شيرازى مردم به وى رجوع نمودند و اين مرجعيت برايش گران و سنگين بود رياست و زعامت را مكروه مى داشت براى مسئوليت خطيرى كه دارد.
و واقعا هم چنين بود زيرا بعد از رياست هم تغيير وضع نداده و ماكل و ملبسش مانند گذشته بود و اين رياست هم طولى نكشيد چون نسيان برايش عارض شد و خود از فتوا دادن امساك نمود فقط مواظبت به تدريس داشت تا در سال 1322 ق وفات نمود و آثار بسيار ارزنده اى از خود به يادگار گذاشت كه ذيلا مى نگارم.
1- كتاب الطهاره 2- كتاب الصلوه 3- كتاب الزكوه 4- حاشيه بر رسائل 5- حاشيه بر نجاه العباد 6- تقريرات دروس ميرزا بزرگ شيرازى 7- كتاب البيع :
معظم شاگردان و تلامذه آن جناب نامبردگان زيرند.
1- آيت اللَّه آقا شيخ ابوالقاسم كبير قمى 2- آيت اللَّه حاج شيخ محمدتقى تهرانى مقدس 3- آيت اللَّه حاج شيخ جعفر آل شيخ راضى
4- آيت اللَّه حاج شيخ على زاهد قمى 5- آيت اللَّه حاج شيخ عبدالحسين آل اسداللَّه شوشترى 6- آيت اللَّه حاج سيد محسن امين جبل عامل 7- آيت اللَّه حاج شيخ على همدانى 8- آيت اللَّه شيخ على جواهرى 9- آيت اللَّه حاج شيخ على حلى 10- آيت اللَّه حاج شيخ احمد آل كاشف الغطا 11- آيت اللَّه حاج شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء 12- آيت اللَّه حاج شيخ جواد بلاغى 13- آيت اللَّه شيخ مشكور طالقانى 14- آيت اللَّه حاج سيد حسن صدر و عده زيادى ديگر كه ذكرشان موجب اطناب است.
آن بزرگوار در اواخر مبتلا به كسالت سل گرديده و مسافرتى براى زيارت و تغيير آب و هوا به سامرا نموده ولى در آنجا در روز يكشنبه 28 ماه صفر 1322 قمرى در سن هفتاد و پنجسالگى وفات و در رواق شريف عسكريين طرف پائين پاى امامين همامين مدفون شده است.
آن مرحوم داراى يك پسر بنام حجةالاسلام آقا شيخ محمد همدانى و چهار دختر بوه و دامادهاى وى همه از آيات و اعلام علماء معروف بدين شرح مى باشند.
1- آيت اللَّه حاج ميرزا نجم الدين شريف عسكرى بن آيت اللَّه آقا ميرزا محمد تهرانى عسكرى متوفى ماه رجب 1395 ق.
(1322 -1252/ 1250 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، متكلم، مدرس، عابد و زاهد. وى در همدان به دنيا آمد. پس از فراگرفتن مقدمات به عراق رفت و در محضر علماى بزرگ از جمله ميرزا محمدهاشم خوانسارى و ميرزاى بزرگ شيرازى و ميرزا محمدتقى شيرازى و ميرزا حسن فرزند ميرزا خليل تهرانى نجفى تلمذ نمود. وى از شاگردان برجسته ى ميرزاى بزرگ شيرازى بود. در حيات ميرزا از سامرا به نجف رفت و به تدريس و تأليف و اقامه ى جماعت پرداخت.
از جمله شاگردان مشهور وى مى توان به شيخ آقا بزرگ تهرانى، صاحب «الذريعه»، و شيخ على زاهد قمى و آيت اللَّه شيخ جواد بلاغى و آيت اللَّه شيخ على حلى و آيت اللَّه شيخ احمد آل كاشف الغطاء و شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء و شيخ جعفر آل شيخ راضى و آيت اللَّه شيخ على جواهرى و آيت اللَّه شيخ محمدتقى تهرانى مقدس و آيت اللَّه شيخ ابوالقاسم كبير قمى و آيت اللَّه علامه سيد محسن امين جبل عاملى اشاره كرد. وى به مناسبت اهميت و شهرت كتابش «مصباح الفقيه»، كه شرحى است بر «شرايع الاسلام» علامه حلى، به صاحب «مصباح الفقيه»، مشهور مى باشد. صاحب «اعيان الشيعه»، وى را به كثرت زهد و ورع، تواضع شديد و كراهت داشتن از شهرت ستوده است. در اواخر عمر به علت بيمارى سل، براى تغيير آب و هوا، به سامرا رفت و در آنجا درگذشت و در رواق شريف به خاك سپرده شد. از ديگر آثارش: «الفوائد الرضوية على الفرائد المرتضوية» يا «العوائد الرضوية على الفرائد المرتضوية»، در حاشيه بر «رسائل» شيخ انصارى؛ حاشيه بر «المكاسب» شيخ انصارى؛ حاشيه بر «نجاة العباد»؛ حاشيه بر «رياض المسائل»؛ «تقريرات» استادش ميرزاى بزرگ شيرازى، در فقه و اصول؛ كتاب «البيع» از «تقريرات» ميرزاى بزرگ شيرازى؛ «الهداية»؛ «الوجيزة».[1]
رضا همدانى قدس اللَّه سره متولد در سال 1250 قمرى و متوفى 1322 ق و علامه سماوى در ماده تاريخ فوت و رثاء آن مرحوم گفته است.
و كالرضا المحقق ابن الهادى
الهمدانى الفقيه البادى
رافع مصباح الفقيه المائل
و ذى التعاليق على الرسائل
فانه جاورها بدر النجف
و قال ارخوه (ابهج الغرف)
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
منابع زندگينامه :[1] الاعلام (52/ 3)، اعيان الشيعه (23 -19/ 7)، الذريعه (166 ،49/ 25 ،116 -115/
21 ،341/ 16 ،219 ،157/ 6 ،377 -376/ 4)، ريحانه (377/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 778 -776/ 14)، علماء معاصرين (76 -75)، گنجينه ى دانشمندان (377 -376/ 7)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (1340 -1339/ 3)، معجم المؤلفين (164/ 4)، ميرزاى شيرازى (144 -143).
قرن:12
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(شهادت 1216ق)، فقيه، متكلم، عارف و شاعر. نزد آقا محمدباقر بهبهانى و سيد بحرالعلوم درس خواند و به اجتهاد رسيد و سپس به طريق عرفان قدم گذاشت و در سلك پيروان معصوم عليشاه، نورعليشاه و حسين عليشاه اصفهانى درآمد. وى با اغلب فقهاى متشرع اختلاف نظر داشت. در روز عيد غديرخم در كربلا به دست وهابيان شهيد شد. وى شعر نيز مى گفت و در شعر صمد تخلص مى كرد و «ديوان» شعر دارد. مهم ترين آثار او عبارت اند از: «بحرالمعارف»؛ «شرح المختصر النافع»؛ «المواسعة والمضايقة»، كتاب بزرگى به ترتيب ابواب فقه؛ و كتاب بزرگ ديگرى در لغت كه ناتمام است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (17 /8)، بزرگان و سخن سرايان همدان (76 -75 /2)، الذريعه (14 /15 ،59 /14 ،618 /9 ،47 /3)، روضات الجنات (195 -194 /4)، رياض العارفين (267)، ريحانه (378 -377 /6)، شرح حال رجال (141 /6)، شهيدان راه فضيلت (455 -432)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 738 -737 /13)، طرائق الحقائق (281 /3)، فوائد الرضويه (232)، لغت نامه (ذيل/ عبدالصمد)، معجم المؤلفين (238 /5)، مكارم الآثار (610 -600 /2)، هدية العارفين (575 /1).
قرن:5
جنسيت:مرد
مليت:ايران
خلاصه : عين القضاه همداني در492 ه. ق درهمدان ديده به جهان گشود . وي درجواني به عراق رفت و پس از مدتي تحصيل درفقه و لغت و ادب عربي به همدان بازگشت و دريكي از مساجد آنجا به قضاوت پرداخت و در كنار آن ذوقيات عرفاني و شعربه ممارست مشغول بود . تا اينكه به سبب صراحت لهجه و آزار منشي ، نه وسيله اي شمس الدين درگزيني در زير سلجوقي درهمدان محاكمه شد و متهم به كفر
شد و بعداز تبعيد شد و پس ازمدتي جلس ، دوباره محاكمه و به مرگ محكوم شد و به دار آويخته شد (525 ه.ق) . ازوي آثار بسياري به عربي و فارسي باقي مانده است كه تمهيدات و نيز رساله يزدان شناخت از آثار مشهور فارسي اوست .
گروه : علوم انساني
رشته : عرفان
گرايش : عرفان اسلامي
والدين و انساب : محمد بن عبدالله ميانجي مشهوربه عين القضاه همداني و شهيد عرفان ، نام پدرش عبد الله ميانجي همداني بود كه درميانه مي زيست . اصلا از اهالي ميانه بود اما درهمدان مي زيست . جدش ابوالحسن علي ميانجي نام داشته است .
اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : عين القضاه همداني درزماني كه تركان سلجوقي به نيابت از خلفاي عباسي درايران حكومت مي كردند ، مي زيست .
تحصيلات رسمي و حرفه اي : عين القضاه همداني درخدمت پدرش علوم و معارف و عرفان اسلامي و طريق علوم قضا را فرا گرفت چنانكه : در24 سالگي علم تغيير و فلسفه و عرفان مهارت داشت . وي مدتي را درعراقر به تحصيل علم مشغول بود و پس از بازگشت به زادگاه خود همدان به قضاوت مشغول شد .
استادان و مربيان : پدر عين القضاه همداني بنام ابوبكر محمد بن علي ميانجي همداني اولين استاد وي درقضاوت و فلسفه و عرفان و علوم ادبي بود .
هم دوره اي ها و همكاران : امام محمد غزالي (505-450 ه.ق) و خواجه احمد غزالي از خراسان براي ديدار عين القضاه آمده بودند .
وقايع ميانسالي : عين القضاه همداني پس از سفر عراق و تحصيل علوم به همدان بازگشت و به قضاوت پرداخت صراحت لهجة عين
القضاه همداني كه به سبب روحيه آزاد منشي اش موردسعايت بد گوياني چون قوام الدين درگزيني و ريس سلاجقه قرار گرفت و ابتدا نوشته اي و وارسي شد و برخي نكات از كتاب زبده الحقايق او ، بعنوان كفر و الحال استخراج گرديد . و دردادگاهي فرمايشي اورا محكوم كردند و به بغداد فرستادند . عين القضاه پس از مدتي زنداني شد و دردادگاهي ديگر محكوم به مرگ شد و او را به دار زدند .
زمان و علت فوت : عين القضاه همداني پس ازمحاكمه درهمدان ، دربغداد دوباره محاكمه شد وبه مرگ محكوم گرديد و درروز چهارشنبه 6 جمادي الاخر 525 ه.ق به دار آويختند .
مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : عين القضاه همداني قاضي يكي ازمساجد همدان درعهد سلجوقي بود .
همفكران فرد : عزالدين مستوفي ازمريدان و هواخواهان عين القضاه همداني بوده است .
آرا و گرايشهاي خاص : عين القضاه همداني دركنار تفكرات صوفيانه خود، غرق ملي و روحية وطن پرستي خاصي داشت كه دركتاب شكوي الغريب وي هويداست . به ويژه كه وي زبان پهلوي ميانه را مي دانسته است .
________________________________________
آثار :
1 آمالي واشتياق في ليالي الغراق (عربي )
2 المدخل الي العربيه و رياضه علومها الادبيه (عربي)
3 المفتلذ من التصريف (عربي )
4 تمهيدات (فارسي)
5 تمهيدات و نامه ها
ويژگي اثر : نامه هاي فارسي عين القضاه به زبان فارسي است كه در دو جلد گرد آورده
اند .
6 حقايقي القرآن (عربي)
7 رساله جماليه (فارسي )
8 رساله علاييه (عربي )
9 رساله لوايح
10 رساله يزدان شناخت
11 زبده الحقايق
12 زبده الحقايق (عربي)
13 شرح كلمات قصار بابا طاهر عريان
14 شكوي الغريب
ويژگي اثر : كتابي است كه درعرفان اسلامي و نيز با مايه هايي از تفكرات گنوسيتك ايران باستان
15 شكوي الغريب عن الاوطان الي علماء البلدان (عربي)
16 صوله البازل الامون علي اللبون (عربي)
17 غايه البحث عن معني البعث (عربي )
18 قري العاشي الي معرفه العوران و الاعاشي (عربي )
19 مدار العيوب في التصوف
20 مكتوبات (نامه در2 جلد به فارسي )
21 منيه المحسوب (درعلم حساب )
22 نزهه العشاق و نهزه العشاق (شعر عربي )
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(وف 1288 ق)، عارف و عالم. اصلاً مازندرانى بود. در اصفهان به حضور حسين عليشاه از مشايخ نعمةاللهيه رسيد و در همدان سكنى گزيد. گويا در اواخر عمر نابينا شد. ميرزا عبدالعظيم قريب گرگانى،
از ميرزا عبدالحسين خان افضل الملك، از اعتماد السلطنه، مكاشفه اى از او نقل كرده است. مزارش در همدان است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (103 -102 /2)، طرائق الحقائق (238 /3)، المآثر والآثار (167).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين خان هنگ آفرين كه به سال 1293 قمرى تولد يافته يك از نخستين نوازندگان ويولن مى باشد. او از شاگردان ممتاز مسيولومر فرانسوى معلم موزيك دارالفنون بود و بعده با درجه صاحب منصبى رئيس يكى از دسته هاى موزيك قزاقخانه شد.
حسين خان هنگ آفرين در نواختن تار و سه تار و ويولن مهارت داشت و علاوه بر تحصيل موسيقى نظامى از موسيقى ايرانى كاملاً بهره مند بود و از شاگردان برگزيده ميرزا عبداللَّه بشمار مى رفت و در كلاس موسيقى كه در منزل خود داشت به تعليم موسيقى ايرانى مى پرداخت و يكى از شاگردان مشهورش مرحوم نصراللَّه زرين پنجه مى باشد و از دوستان صميمى اين نوازنده مرحوم على محمد فخام بهزادى است كه خود او از نوازندگان چيره دست تار بود.
مرحوم هنگ آفرين از درويشان صفائى بود و در كنسرتهائى كه به مناسبت اعياد مذهبى در انجمن اخوت داده مى شد شركتى مى جست و بعضى اوقات هم سرپرست اركستر بود.
اين نوازنده در حدود سال 1910 ميلادى به اتفاق عده اى از نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان منجمله برادرش اكبرخان فلوتى كه در نواختن فلوت استاد بود از راه روسيه به لندن به منظور ضبط صفحات گرامافون عزيمت نمودند و از ويولن حسين خان صفحات متعددى منجمله با آواز طاهرزاده و رضاقلى خان ضبط گرديد كه معروف تر از نوازندگى وى در ويولن است.
حسين خان هنگ آفرين كه از متقدمين نوازندگان ويولن بود و آثار جالبى از وى باقيمانده است سالهاى متمادى عمر خود را در
راه خدمت به موسيقى ايرانى مصروف داشت و بالاخره در حدود 76 سالگى در سال 1331 شمسى وفات يافت. يادش گرامى باد.
(ح 1331 -1254 ش)، موسيقيدان. پدرش، عبداللَّه خان، مردى موسيقيدان بود و تار مى نواخت. حسين خان رئيس يكى از دسته هاى موزيك قزاقخانه و از شاگردان مسيولومر فرانسوى، معلم موزيك دارالفنون بود. هنگ آفرين در نواختن تار و سه تار و ويولن مهارت داشت و علاوه بر تحصيل موسيقى نظامى، از موسيقى ايرانى كاملا بهره مند بود و رديف دستگاه ماهور را از ميرزا عبداللَّه آموخت. او با عده اى از نوازندگان و خوانندگان، از جمله برادرش اكبر خان فلوتى، براى ضبط صفحاتى به روسيه و لندن سفر كرده است. هنگ آفرين از درويشان صفايى بود و در اركسترهايى كه به تشويق ظهيرالدوله در انجمن اخوت تشكيل مى گرديد، سمت نوازندگى و گاهى هم سمت سرپرستى را بر عهده داشت. از شاگردان معروف وى نصراللَّه زرين پنجه است.[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (71)، تاريخ موسيقى (551 -546/ 2)، سرگذشت موسيقى (227 -225/ 1)، مردان موسيقى (83 -82/ 2).
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، شاعر و صوفى. اهل سنغر، او توابع دينور بود. در همدان مى زيست و در آنجا به مكتبدارى اشتغال داشت. وى مردى دانشمند و صوفى مشرب و سنى مذهب بود. در معما و هجو تبحر داشت و به فارسى و تركى شعر مى سرود و قصيده اى به تركى در هجو قرابيگ ذوالقدر گفت كه معروف شد. اشعارش در تذكره ها ذكر شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (523)، الذريعه (1304/ 9)، مجمع الخواص (249 -248).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مدرس.
تولد: 1287، تهران.
درگذشت: مهر 1359.
محمود هومن تحصيلات ابتدايى و متوسطه را تهران انجام داد. تحصيلات عاليه و مهندسى را نيز در دانشكده ى صنعتى ايران و آلمان به پايان رسانيد. در سال 1312 تدريس شيمى معدنى و اصول تجزيه هاى شيميايى شعبه ى مهندسى شيمى دانشكده ى صنعتى دانشگاه تهران را عهده دار گرديد. از سال 1315 تا 1322 مديريت شعبه ى مهندسى شيمى و استادى اصول تجزيه هاى شيميايى و شيمى معدنى به عهده وى واگذار شد. در سال 1327 براى تدريس فلسفه و تاريخ قرون اوليه اسلامى به دانشكده ى ادبيات دانشگاه تبريز انتقال يافت. بعدها در دانشگاه تربيت مدرس نيز به تدريس فلسفه پرداخت.
از آثار اوست: از زندگانى چه مى دانيم؛ تاريخ فلسفه (1337)؛ حافظ چه مى گويد (1317)؛ زيست يا زندگى (درباره فلسفه، 1324).
(1359 -1287 ش)، نويسنده و استاد دانشگاه. در تهران به دنيا آمد. وى پس از اتمام تحصيلات ابتدايى و متوسطه در زادگاهش، تحصيلات عاليه خود را در دانشكده ى صنعتى ايران و آلمان ادامه داد. در 1312 ش به تدريس شيمى معدنى و اصول تجزيه هاى شيميايى شعبه ى مهندسى شيمى دانشكده ى صنعتى تهران پرداخت. او همچنين مدتى مديريت شعبه ى مهندسى
شيمى و استادى اصول تجزيه هاى شيميايى و شيمى عدنى را به عهده داشت. در 1327 ش براى تدريس فلسفه و تاريخ قرون اوليه ى اسلامى به دانشكده ى ادبيات تبريز رفت و مدتى نيز در دانشگاه تربيت معلم به تدريس فلسفه پرداخت. از آثار وى: «از زندگانى چه مى دانيم»؛ «تاريخ فلسفه»؛ «حافظ چه مى گويد»؛ «زيست يا زندگى».[1]
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آينده (س 6، ش 12 -9، ص 933)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (1879/ 2 ،1145/ 1)، مؤلفين كتب چاپى (110 -109/ 6).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
صادق يابري محمد
محل تولد : آبادان
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1335/12/12
زندگينامه علمي
اينجانب صادق يابري محمد فرزند محمد بعد از اخذ ديپلم و در سال 60 وارد حوزه علميه قم شدم. دروس مقدماتي را در مدرسه «امام صادق (ع) شاه ابراهيم، نيروگاه (مدرسه مرحوم آقاي خلخالي)» گذراندم؛ آن هم در ايام اوج جنگ و دفاع. آنگاه دروس سطح عاليه را در فيضيه و مدرسه مرحوم آيةالله گلپايگاني و ... با اساتيد چون: «آيه الله بني فضل»، «صالحي مازندراني» و ... و دروس جانبي همچون: رجال، درايه و نهج البلاغه به ترتيب آيات عظام: «سبحاني»، «مرحوم فاضل لنكراني» و علوم قرآن و حديث: مرحوم «آيةالله محمد هادي معرفت» و ... و همچنين دروس خارج حدود 10 سال با آقايان: «آيةالله مكارم شيرازي»، «وحيد خراساني»، «موسوي اردبيلي» و ... گذراندم.
و در همين ايام، ليسانس: (زبان و ادبيات عرب) و فوق ليسانس: (الهيات و معارف اسلامي گرايش علوم قرآن و حديث) را از دانشگاه اخذ كردم. و در همين ايام فعاليت پژوهشي، حديث،
علوم قرآن و مقالات و نوشتن كتاب را شروع كردم كه متاسفانه به علت عدم تمكن مالي نتوانستم آنها را چاپ كنم. همچنين به فعاليت تدريس در مراكز علمي حوزوي و دانشگاهي با اخذ مجوز تدريس در دانشگاه پرداختم و در همين مدت در سال 76 - 75 به آفريقا جهت كارشناسي، تدريس، مديريت و تبليغ ايام مخصوص پرداختم. همچنين به فعاليت به عنوان استاد راهنما و داور در جامعة الصطفي مدرسه عالي فقه و معارف پرداختم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
پرويز صديقى پارسى (معروف به پرويز ياحقى) در سال 1315 شمسى در تهران خيابان صفى عليشاه تولد يافت پدر، پرويز از مردان روشنفكر و تحصيل كرده ى زمان خود بود و از آنجا كه بيشتر در مأموريتهاى ادارى به سر مى برد فرزند كوچك و با استعدادش پرويز در خانه ى استاد حسين ياحقى، دائى هنرمند خود به سر مى برد.
پرويز كه از آغاز كودكى دل و جانش با نواهاى دل انگيز موسيقى آشنا شده و اعصاب ظريف و حساسش با ساز و نوا كوك شده بود هيجانى زائدالوصف براى فراگيرى موسيقى از خود نشان مى داد.
روح بزرگ و پر التهاب وى آرامش را از او صلب نموده درصدد دستيابى به سازى برآمد، شايد آسان ترين سازى كه در ايام كودكى مى توانست در اختيار او قرار بگيرد نى لبك كوچك و ظريفى بود كه تهيه آن براى او چندان دشوار نبود. او سعى داشت نغمات دلنشينى كه در فضاى خانه و در كلاس درس استاد به گوش مى رسيد با ساز كوچك خود اجرا نمايد.
استاد كه همشيره زاده خود را چنين شيفته و دلباخته موسيقى مى ديد و از دور و نزديك متوجه حالات او بود در انتظار فرصت
مناسبى بود كه مشكلات را از سر راه وى بردارد و رضايت پدر و مادر او را براى تقديم هنرمندى بزرگ به عالم موسسيقى جلب نمايد، اين تصميم استاد روزى به مرحله عمل درآمد كه پرويز در حالى كه بيش از هفت سال نداشت وارد كلاس موسيقى وى شده در غياب استاد ويولن را برداشته و با نگاهى عاشقانه بدان مى نگريست، مخالفت مادر پرويز از دست زدن به ويولن استاد را به وساطت واداشته، با لحنى مشفقانه و بسيار ملايم كه در طبيعت آن استاد ارجمند بود همشيره ى خود را از تحكم به فرزند بازمى دارد و از همان روز مبادرت به تعليم وى مى نمايد علاقه و استعداد شگرف پرويز در فراگيرى «نت» و ملوديهاى گوناگون موسيقى باعث حيرت استاد شد. و مى ديد كه دوره هاى رديف اول موسيقى را كه شاگردان ديگر دوران زيادى را صرف آموختن آن مى كنند به سرعت طى كرده و در حالى كه از نظر سن و قد و قامت از همه آنان كوچكتر است در فراگيرى دروس به آنها كمك مى كند.
دوره آموزش رديفهاى پنجگانه ديگر استاد كه عبارت از پيش درآمدها، چهار مضرابها، آهنگهاى ضربى و دستگاه هاى موسيقى ايرانى بود و تا دوره ى عالى به انجام مى رسيد يكى پس از ديگرى طى شد در حالى كه پرويز بيش از 11 سال از سنين عمرش طى نشده بود.
منزل استاد ياحقى كه در آن زمان محل اجتماع و رفت و آمد موسيقيدانان بزرگى نظير استادان: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، على اكبر شهنازى، رضا محجوبى، حسين تهرانى، رضاقلى ظلى، مرتضى نى داود و غيره بود موقعيت خاصى براى دانشجويان موسيقى فراهم آورده بود.
پرويز از اوان كودكى و
نوجوانى با يكايك اين استادان از نزديك آشنا شده با سبك و سياق نوازندگى و خوانندگى آنها آشنا گرديده و مورد تشويق يكايك آنان قرار مى گرفت. از جمله استاد ابوالحسن صبا كه متوجه نبوغ و استعداد خارق العاده وى شده از استاد او خواسته بود كه چندى هم در نزد وى كار كند. پرويز با اشتياق فراوان اين پيشنهاد را پذيرفت و مدت 2 سال نيز نزد استاد صبا به فراگير رديفهاى ايشان اشتغال داشت.
پرويز صديقى كه در اين هنگام فاميل ياحقى را زينت بخش نام خود كرده و الحق انتخاب بجا و شايسته اى هم بوده همراه با استاد خود پا به راديو مى گذارد و به عنوان نوازنده ى خردسال در برنامه هاى راديو قطعاتى اجرا مى كند.
پرويز همكارى اش را تا 18 سالگى با راديو ادامه داد، در آن هنگام به دعوت داود پيرنيا آهنگى را بنام: «اميد دل من كجايى» با صداى استاد غلامحسين بنان براى اجرا در برنامه ى «گلها» ساخت كه اعضاى اركستر اين برنامه ابوالحسن صبا، حسين ياحقى، مرتضى محجوبى، على تجويدى، حبيب اللَّه بديعى، ميرنقيبى، زرين پنجه، حسين تهرانى، وزيرى تبار و پرويز ياحقى بودند. همانطور كه از اسامى اعضاى اين اركستر پيداست آنها از نوابع موسيقى ملى ايران بودند و اين موفقيتى بى نظير براى جوان هجده ساله اى مثل پرويز ياحقى بود و همين امر موجب تشويق و دلگرمى او شده، نهال پربرگ و بار استعداد او هر روز از روز قبل شكوفاتر مى شد.
پرويز ياحقى رفته رفته، آهنگساز و تكنوازى پر قريحه و خلاق شده بود كه در كار تكنوازى ويولن، تلفيقى از تكنيك قوى و لطافت و ظرافت خاص و بديعى را ارائه مى داد به طورى كه نواختن ويولن
را در حال و هواى موسيقى اصيل ايران به اوج كمال خود رساند.
شادروان جواد بديع زاده، در يكى از يادداشتهاى خود درباره ى پرويز مى نويسد: «طبيعت هر چندين سال و يا چندين قرن يكبار به درست كردن آدمهايى خارق العاده دست مى زند، پرويز ياحقى از آن آدمهايى است كه كمتر از دست طبيعت هم ساخته است تا نظير او را با چنين استعداد عجيبه اى خلق كند. ساز وى بيشترين اثرها را در جان و مغز و دل من داشته و خوشبختانه پرويز ياحقى جزو آنهايى است كه به پابرجا ماندن موسيقى ايران و رونق آن كمكهاى دو چندان كرده و به خصوص با نهايت ظرافت و قدرتى كه بر روى اين ساز فرنگى مى نوازد به آن دسته از متخصصين نشان داده كه بيرون بردن اين ساز از موسيقى ايرانى تا چه اندازه اى از جلال و ظرافت و قدرت و زيبايى موسيقى ايرانى خواهد كاست».
پرويز ياحقى با بسيارى از شعرا و تصنيف سازان بنام مثل: رهى معيرى، تورج نگهبان، اسماعيل نواب صفا، معينى كرمانشاهى همكارى داشته، ولى دوستى ديرينه اى كه وى با بيژن ترقى از زمانهاى نوجوانى داشته بيش از نود درصد تصانيف آهنگهاى او را سروده و سالهاى سال با هم همكارى داشته اند. بيژن ترقى درباره ى ياحقى مى گويد:
«پرويز ياحقى يا به قولى، كاروانسالار موسيقى ايران، يكى از خورشيدهاى درخشان هنر اين سرزمين است كه از آغاز جوانى در رفيع ترين قله هاى هنر اصيل موسيقى ايران درخشيدن گرفت. او با پنجه هاى سحرآميز و پراسرار خود كه از سرچشمه ى فياض و لايتناهى نبوغ و پشتوانه هاى وراثت اصيل خانواده ى هنرمندش متأثر است، دلنشين ترين نغمات آسمانى را به گوش دلباختگان عالم خاك رسانيد. نواى
دلنشين و پر رمز و راز او كه به سرگذشت زندگى ما انسانها مى ماند، گاه به نغمه ى پر زمزمه ى جويباران مانند است كه صفا و خرمى از آن مى تراود و گاه به صداى بغض گريه عاشقى مى ماند كه سوز و درد از آن مى بارد.
پرويز ياحقى در احياى هنر موسيقى اصيل و سنتى ايران و زنده كردن گوشه هاى پربار و غنى دستگاههاى آن و نماياندن نقش ويولن در ساز سلو و تكنوازى كه داراى سبكى ابتكارى و بديع است، سهم چشم گير و بسيار مؤثرى را به خود تخصيص داده است. چرا كه در اجراى موسيقى ملى، از ويولن تنها در اركسترها و كارهاى دسته جمعى استفاده مى شد ليكن او توانست با استفاده از سيمهاى بم و مهجور ويولن، به قدرت تأثير و وسعت هرچه بيشتر آن بيفزايد. ديگر از شاهكارهاى اين هنرمند خلاق ساختن و اجراى چهار مضرابهاى مختلف در قطعات موسيقى ايرانى است، و چيره دستى او در هنر آهنگسازى و تنظيم اركستر براى آهنگهاى ايرانى كه در طول بيست و پنج سال اخير مؤثرترين و شيواترين ترانه ها و قطعات آهنگين را از خود به يادگار گذارده، كه هيچگاه با گذشت زمان فراموش نخواهند شد».
پرويز ياحقى هنرمندى است حساس، زودرنج، مهجور و گوشه گير و انزواطلب، صريح و بدون رودربايستى با همه؛ و مجموع همين هاست كه اگر كسى سالها با وى آشنا و دوست باشد، پرويز حرفش را رك و پوست كنده به او مى زند و اين موجب بعضى قضاوتهاى عجولانه درباره ى وى شده و از طرفى چون خودش سالها خبرنگار بود و با مطبوعات همكارى داشت و خلاصه اهل قلم و مطالعه مى باشد، كمتر نوشته اى را به
خصوص در مورد موسيقى، آن هم موسيقى اصيل ايران از اشخاص قبول دارد، به همين جهت با هركسى به صحبت در اين باب نمى نشيند و اصولاً نظر خاص خود را دارد و با تمام ذرات وجودش به موسيقى اصيل و سنتى ايران عشق مى ورزد و معتقد است كه بايد در حفظ و توسعه ى اين گنجينه گرانبها كه يادگار و ميراث فرهنگ صوتى اجداد ما ايرانيان است همواره كوشا باشيم.
به بين تفاخر اين شاهباز سدره نشين
كه هفت طاق سپهرش بلند اورنگ است
ستيغ كوه و بلنداى قله هاى سترگ
قرارگاه چنين باز آهنين چنگ است
چو آفتاب گشوده است چشم در آفاق
طلايه دار سپاه و طليعه ى جنگ است
به زير چتر قرقگاه چشم او ندود
پلنگ شرزه كه پاى فرار او لنگ است
نه كركس است كه دل خوش كند به مردارى
كه جيفه خوارى مردار خوارگان ننگ است
هنر عقاب فلك سير تيزپروازى است
كه آشيان بلندش به بام فرهنگ است
در آسمان هنر آن زمان كه موسيقى
گشوده بال و فلك پر ز شور و آهنگ است
وراى قدرت شبديز مى پرد «پرويز»
كه زير شهپر او دشت آسمان تنگ است
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمداسماعيل ياحقى، مردى بود هنردوست كه از ميان تمام هنرها، به موسيقى علاقه اى خاص داشت و خودش هم از اين هنر بى بهره نبود و همين علاقه موجب گشت تا دخترش فرخ لقا را كه استعدادى فراوان در موسيقى داشت نزد چند استاد بزرگ جهت فراگيرى فرستاد. فرخ لقا كه خانمى محترم و استعدادى شگرف داشت به سرعت در يادگيرى اين هنر پيشرفت كرد ولى افسوس كه او در جوانى رخت از اين جهان فانى بربست و آن همه استعداد را با خودش
برد. موسيقى دانان آن زمان گفته بودند اگر اين خانم زنده مى ماند از بزرگان به نام موسيقى مى شد.
فرزند ديگر محمداسماعيل ياحقى، حسين ياحقى بود كه به سال 1282 شمسى در تهران ديده به جهان گشود و حسين بنا به تشويقها و مساعدتهاى همين خواهر بزرگ خود فرخ لقا بود كه براى فراگيرى موسيقى نزد حسين خان اسماعيل زاده كه يكى از كمانچه كش هاى بزرگ و بنام اواخر دوره ى ناصرى بود رفت. (حسين اسماعيل زاده يكى از آخرين و بزرگترين نوازنده ى كمانچه در دوران اخير است كه تكنيك درست كمانچه را تثبيت كرد و اين از رنگها و مقدمه هايى كه از وى به يادگار مانده مى شود فهميد). به هر حال استعداد، دلگرمى ها و تشويقهاى پدر و خواهر موجب شد تا حسين ياحقى در نواختن كمانچه پيشرفتهاى فراوانى كرد و به زودى علاوه بر نواختن كمانچه، سنتور، سه تار و ويولن را نيز آموخت به طورى كه آنها را به خوبى مى نواخت ولى حسين ياحقى تنها شاگرد اسماعيل زاده بود كه تا آخر عمر خود، علاوه بر ويولن و سه تار، كمانچه را زمين نگذاشت و نواخت و هيچگاه نگذاشت كه اين ساز ملى زمين گير شود ولى حسين ياحقى به واسطه ى جو مخصوص دوران حيات خود به سوى ويولن بيشتر كشانيده شد به طورى كه ويولن ساز تخصصى وى شد و در ويولن سبكى تازه براى موسيقى ايران به ارمغان آورد.
مرحوم استاد حسين ياحقى مردى بود بسيار فروتن و دور از تكبر و تفرعن، خوش برخورد، مهربان، استادى دلسوز و با محبت با حوصله و با شاگردانش مانند پدرى خونگرم و مهربان رفتار مى كرد و بدون استثناء شاگردانش به اين مسأله اذعان دارند و كلاسش
يكى از پر شاگردترين كلاسهاى موسيقى بود و شاگردان او هنوز از مهربانى ها و برخوردهاى پدرانه ى استاد خود خاطره ها نقل مى كنند. وقتى بعضى از دوستان وى، علت اين همه توجه و حوصله را در تعليم و تعلم شاگردان از وى جويا مى شدند مى گفت: «در حفظ و اشاعه و تعالى هنر موسيقى اصيل و سنتى ايران بايد كوشا بود و به شاگردان، خوب گوشه ها و رديفها را آموخت زيرا كه در آينده، همين شاگردان امروز هستند كه بايد چراغ هنر و موسيقى ملى ايران را فروزان نگه داشته و آن را به پيش برند». استاد حسين ياحقى، علاوه بر ساليان متمادى كه در كلاسهاى خصوصى به تدريش شاگردان پرداخت، در هنرستان هنرهاى زيبا نيز به تعليم ويولن به هنرجويان و سعى در فراگيرى آنان كوشش بسيار كرد. وى حدود پانصد آهنگ و پيش درآمد و رنگ ساخت كه از بهترين آثار هنر موسيقى كلاسيك ايران به شمار مى رود و در سال 1318 به منظور كنسرتى كه برپا كرده بود دو آهنگ ساخت كه اشعار آن را شادروان شاعر گرانمايه رهى معيرى سروده بود كه هر دو آنها بعداً به وسيله ى اركستر «گلها» ضبط و پخش شد. او از ميان آهنگهاى خود به «برق غم»، «جوانى»، «بى خبر» و «گل مستان» كه آن نيز در برنامه ى «گلها» اجرا شده، علاقمند بود و آن را بيشتر مى پسنديد ولى بايد گفت كه اكثر آهنگهاى استاد حسين ياحقى جالب و افتخارانگيز است. روانش شاد.
منوچهر همايونپور كه يكى از هنرمندان مطلع در موسيقى اصيل و صاحب نظر مى باشد و ساليان دراز در منزل استاد رفت و آمد داشته، درباره ى استاد و خواهرزاده ى هنرمندش پرويز
ياحقى مى گويد:
«آنچه در اين سطور به نظر خوانندگان عزيز مى رسانم درباره ى اولين ديدار من با پرويز ياحقى است؛ اما شايد جالب باشد كه ضمن شرح اولين ديدار من با پرويز كه دومين ملاقات با استاد بوده است در مورد اولين ديدار با استاد هم كه براى من واقعه اى شگفتى آفرين بوده است، درباره ى استادى كه داراى سبك و روشى خاص در كار خود بوده است سخنى بگويم، كه اين هم گوشه اى از تاريخ موسيقى كشور ما است. داستان ارادت من به استاد ابوالحسن صبا و اين كه او در چه وضع و شرايطى در جلسه ى شوراى موسيقى و در حالى كه قرار بود از من براى آواز خواندن امتحان به عمل بياورند و آن بزرگ مرد دور از تنگ نظرى و حسادتهاى رايج، با بزرگوارى و حقيقت نگرى دست يك جوان تازه كار را گرفت و از ميان گرداب حسادتها و دسته بندى ها بيرون كشيد و بركشيد مفصل است و خود جا و زمان ديگرى مى طلبد. اما پس از پذيرفته شدن در اركستر استاد و اجازه ى رفت و آمد در كلاس، براى ديدار و كسب فيض از آن وجود نازنين و بزرگوار، هنگام غروب و در اواخر كلاس خدمت ابتدا مى رفتم و در كلاس سرپا مى ايستادم و اگر دستور نشستن مى داد با كمال ادب مى نشستم. از دوستان من شاگردى در اين كلاس بود به نام احمد فريدون فر كه با پشت كارى عجيب تمام رديفهاى صبا را فراگرفت و اصرار و علاقه در پيروى از سبك استاد را داشت و در سالهاى 1337 به بعد در راديو شيراز چند سال تكنوازى مى كرد و در پائيز سال 1366 بدرود حيات گفت.
من بيشتر در روزهاى
درس اين دوست به زيارت استاد مى رفتم. استاد كم كم به عشق و علاقه من آگاهى پيدا كرده بود، شبى در آخر تدريس از من سؤال كرد كه: «امشب جايى دعوت دارى؟» يا «از اينجا به جايى مى خواهى بروى؟». از اين سؤال من همه ى موضوع را فهميدم و با آن شور و شوق جوانى و ارادتى كه من به استاد داشتم، گويى درى از بهشت به رويم باز شده دعوت، مهمانى! با استاد! آن هم براى اولين بار. جواب من روشن بود، و گفت كمى اينجا باش تا با هم به منزل دوستى در اين حوالى برويم. از شنيدن اين حرف سر از پا نمى شناختم و مثل اين كه ديگر در روى زمين نيستم و در دنيايى غير از اين جهان سير مى كنم.
تابستان بود و كم كم سياهى شب در رسيد و خورشيد جهانتاب روشنايى را به چراغ دل روشن دلان و شب زنده داران واگذاشت. كمى بعد استاد لباس پوشيد- اما نه خيلى رسمى، آمد و در حالى كه سه تار در دستش بود گفت: «برويم». من با اصرار جعبه ى سه تار را گرفتم و پشت سر استاد راه افتادم. در حالى كه همه ى دنيا و هرچه در آن بود در نظرم كوچك و حقير مى نمود، اولين شبى بود كه اين افتخار نصيب من شده بود و حدس نمى زدم كه مردى بزرگ و متواضع به ديدن چه كسى خواهد رفت. از يكى از كوچه هاى شرقى كوچه ى ظهيرالاسلام گذشتيم و به خيابان خانقاه درآمديم. در مقابل درى قديمى ساز با همان گل ميخ ها و كوبه ها توقف كرديم. استاد كوبه در را نواخت و پس از چند لحظه پيرمردى خميده و شكسته حال
در را باز كرد. با ديدن استاد چيزى نمانده بود كه روى پاى او بيفتد. خانه اى قديمى ساز و معمولى بود، كه بعد از گذشت آن شب براى من ثابت شد كه آن منزل ظاهراً ساده و درويشانه گنجى را در خود نگهدارى مى كند. آخر نه اين است كه گنج در ويرانه است. «در عمارتها سگانند و عقور در خرابى هاست گنج عز و نور»، و «آن كه آن داد به شاهان به گدايان اين داد». «مرد را در لباس خلقان جوى- گنج در خانه هاى ويران جوى». خانه ى خود صبا هم در ظاهر و باطن دست كمى از خانه ى حسين ياحقى نداشت. اين پيرمرد خميده كه من در سالهاى بعد بسيار او را ديدم. عباس خان بود. عباس خان ما را هدايت كرد. تابستان بود و به روال زندگى آن روزها آقاى ياحقى سور و ساط شبانه ى خود را به روى پشت بام ترتيب داده بود. مهدى غياثى- يار غار و همدم ياحقى و يكى دو نفر ديگر در حضور ياحقى بودند. وارد شدن صبا در اين چنين جمعى پيداست كه چه وضع و حالتى ايجاد مى كند. مرا معرفى كرد و ياحقى مرا شناخت. و معلوم شد با پدر و برادر من كه مدتى شاگرد او بوده اند آشنايى نزديك دارد. گفتند و شنيدند و شنيديم. و من سراپاگوش در عين سكوت و انتظار كه چه خواهد شد كم كم شب مى رفت كه به نيمه برسد. صبا با آن لحن مؤدبانه و مشحون از ادب و ظرافت به ياحقى گفت: «حسين جان چيزى براى ما بزن». من يك جوان تازه كار و نوخاسته حالا حيران و گيج كه (حسين جان) چه بايد
بزند؟ پس از تعارفات و آن طرز بيان، ياحقى- كه سمبل و نمونه ى ادب و ملايمت بود، بالاخره (حسين جان) ويولن را به دست گرفت و پرسيد حضرت استاد «چى بزنم؟» اين يكى استاد هم (صبا) كه در ادب و نزاكت و نرمى و ملايمت زبانزد خاص و عام بود. گفت: «عزيزم هرچه دوست دارى و حال دارى». اما من هنوز گيج و سراپا حيرت و تعجب كه مگر ممكن است كه كسى ديگر هم آنقدر در نواختن ويولن چيره دست باشد كه استاد نام آور و منحصر به فرد اين آلت موسيقى به او پيشنهاد نواختن اين ساز را بكند. در آن روزگار افراد ديگرى هم اين ساز را مى نواختند و حتى در راديو برنامه ى تك نوازى داشتند، اما نام و كار صبا همه ى نوازندگان اين ساز را تحت الشعاع قرار داده بود؛ زيرا او اولين كسى بود كه اين آلت موسيقى را صحيح و بر اساس روش علمى و جهانى در ايران مى نواخت و تدريس مى كرد. براى من پذيرفتن اين مسئله كه كسى ديگر در حضور صبا توانايى و جسارت نواختن اين ساز را داشته باشد غيرممكن مى نمود. اما ياحقى ويولن را به دست گرفت و با كشيدن يكى دو آرشه چهار تا سيم اين ساز وحشى و سركش را كوك و درآمد افشارى را شروع كرد، با ضرب مهدى غياثى چهار مضراب را با تهور و چيره دستى و شيرينى و ملاحتى كه حاصل سبك خود او بود مى نواخت. من بر سر يك دو راهى فكرى سرگردان بودم، كه يك راه آن حيرت و ديگر راه آن قبول بود. چهار مضراب تمام شد و من با خجالت
و ترس دو سه بيت شعر خواندم و مهدى هم يك ضربى خواند و ويولن نواختن ياحقى به پايان رسيد. شك و حيرت من تبديل به قبول شد، و معلوم و مسلم شد كه حسين ياحقى هم در كار خود استاد است و داراى روش و سبكى مخصوص به خود است. اين آلت موسيقى در عين اين كه كاملترين ساز است، مشكل ترين آنها هم هست. اين اسب وحشى كمتر سواركارى را بر پشت خود جاى مى دهد، مگر سواركارى بسيار ماهر باشد.
وقتى در محافل اهل دل مى گويند فلان كس هم ويولن مى نوازد و اين ساز را به مجلس مى آورند من موى بر اندامم راست مى شود. كمتر كسى است كه اين ساز را بنوازد و دستش را در روى سيم ها به جايى بگذارد كه گوش شنونده را آزار ندهد. نمى دانم كه اين نوشته تا چه حد براى خوانندگان و علاقمندان به تاريخ موسيقى ملى و سنتى ما قابل توجه باشد؟ اما به نظر من يك نكته ى لطيف ديگر در اين برخورد بود كه بالاتر از هنر اين دو استاد بزرگوار بود. اين شعر سنائى غزنوى را بخوانيد تا منظورم را بيان كنم- «علم كز تو تو را بنستاند- جهل از آن علم به بود صد بار». علم و دانش و هنر همه به جاى خود قابل احترام است، اما اگر صاحبان آن مثل صبا و ياحقى به مقامى از انسانيت رسيده باشند كه هنر آنها با همه ى عظمت تحت الشعاع انسانيت آنها قرار داشت. اين مسأله قابل توجه است كه صبا با ابرام دوستانه و پشت كارى كه از بزرگوارى و انسانيت او انتظار مى رفت، خط موسيقى (نت) را
با خواهش و اصرار به ياحقى آموخته است. استاد فقيد روح اللَّه خالقى در صفحه ى 461 جلد اول سرگذشت موسيقى ايران اين موضوع را تذكر داده و ثبت كرده است. داستان را از زبان خود او در آن جا بخوانيد: «در حالى كه حبيب سماعى و بعضى ديگر از استادان اين هنر از پذيرفتن شاگرد و ياد دادن اندوخته هاى خود به ديگران خوددارى مى كردند. و اصلاً و ابداً شاگردى نمى پذيرفتند». ولى تنها نام نيك است كه از انسانها باقى مى ماند، ياد آن دو بزرگوار به خير باد.
و اما اولين ديدار من با پرويز ياحقى، در سال 1327 و در حدود يك سال بعد طبق تصويب اداره كنندگان موسيقى راديو مرا براى آواز خواندن در اركستر آقاى حسين ياحقى معرفى و تعيين كردند. پس از تماس با استاد يك روز بعد از ظهر تابستان تيرماه براى تمرين و آشنايى با اوضاع و احوال برنامه ى جديد به كلاس و همان منزل ياد شده رفتم. حالا ديگر بعد از آن شب فراموش نشدنى من پذيرفته بودم كه اين يكى استاد هم در كار خود داراى قدر و مقامى است. روز كلاس بود و استاد مشغول تعليم و سخت گرفتار بود. پس از عرض سلام و تعارفات معمول و اظهار لطف و محبت خاصى با آن همه ادب و نزاكت و نجابتى كه در وجود آن مرد بزرگوار بود گفت: «من شاگرد دارم، اما الان ترتيب كار شما را مى دهم». استاد، عباس خان را فراخواند. گفت: «براى آقاى... چاى ببر و پرويز را هم صدا كن»، عباس خان به خيابان رفت و چندبار با صداى بلند، پرويز را فراخواند. بيا دايى جان با
تو كار دارد. پس از چند دقيقه يك پسر بچه ى 13 ،12 ساله كه پيراهن سرمه اى برق دارى به تن داشت، با موهاى كوتاه بچه هاى مدرسه از در وارد هشتى خانه شده چهره ى سبزه ى تندى داشت كه معلوم بود در اثر آفتاب خوردگى و شيطنت در كوچه و خيابان تيره شده بود. چشمانى درشت و سياه كه از هوش و درايت زايدالوصف و در عين حال شيطنت حكايت داشت كه در اولين نگاه هوشمندانه خود به طرف مقابل چيزى را القا مى كرد كه اين خاصيت در ديگر چشم ها و نگاهها نبود. من پس از سالها زندگى و پست و بلندها و خاطراتى كه با پرويز داشته ام، گاه در اثر بعضى كارها و شيطنتهاى او سخت عصبانى شده ام و با خود مى گفتم كه اگر با او روبرو بشوم در فلان موضوع با خشونت و تندى از او بازخواست خواهم كرد، اما پس از آن كه با او روبرو شده ام، با همان چشم و همان نگاه موضوع به صورتى ديگر درآمده است و كار به شوخى و يادآورى خاطرات گذشته مبدل شده است و گله و بازخواست به كلى فراموش شده است.
به هر تقدير، استاد خطاب به پرويز: «پرويز جان اين نت ها را بگير و برو تصنيفها را با... همايونپور تمرين كن؛ مواظب باش! اگر اشكالى داشتى بيا بپرس». از اين دستور استاد و تمرينى كه من بايد با اين پسر بچه اى كه تا لحظاتى پيش توى خيابان مشغول بازى بوده است بكنم، حيرت زده شدم. با خود گفتم، نكند استاد امروز كلاس دارد و مى خواهد به نحوى مرا از سر خود باز كند به قول معروف سر ما
را به طاق بكوبد. خوب به هر حال روز اول و جلسه ى اول است و تنها در اين جلسه احتمالاً تمرين ما به جايى نخواهد رسيد و بايد روزهاى ديگر هم آمد. فعلاً بايد سكوت كرد و دستور استاد را اجرا كرد. در آن ايام گاه براى فراگرفتن و اجراء يك آهنگ بايد مدتها درآمد و رفت و تمرين بود. اوضاع و احو ال به صورت كنونى نبود. آيا اين پسربچه قبلاً اين نت ها را ديده است و بر روى آنها تمرين كرده است؟ يا اولين بار است و با روش كار دايى جان آشنايى دارد. هزار فكر و انديشه گوناگون، اما چاره نيست و بايد صبر كرد و عاقبت كار را ديد. پرويز مرا به اتاق ديگر كلاس هدايت كرد. اتاق تمرين بود و يكى دو عدد پوپيتر در آن به چشم مى خورد. اولين گفتگو «آقاى همايون پور اون پوپيتر را خواهش مى كنم پايين بكش». اين پسربچه قدش به پوپيتر نمى رسيد. شگفت زدگى و استعجاب بيشتر از پيش مرا در خود مى گيرد. آخر اين پسربچه كه قدش نمى رسد كه خودش اين پوپيتر را تنظيم كند اين نت ها را چگونه با من تمرين خواهد كرد افسوس كه خيلى چيزها و وقايع و اتفاقاتى كه آدم در صحنه ى زندگى مى بيند به صورتى ضبط كردنى نيست؛ و با نوك قلم و تعريف و توجيح نمى توان عين آن صحنه را به ديگران نشان داد و اگر اين كار امكان داشت و از آن برخورد و صحنه فيلمى تهيه مى شد، فيلمى مستند براى نشان دادن استعداد فطرى و ذاتى انسانها بود. پرويز پوشه را باز كرد و نت ها را بر روى پوپيتر گذاشت،
ورق زد و صفحه ى مورد نظر و احتياج را با نوك آرشه نشان داده گفت: «خوب، اين كه پيش درآمد است و بعد دايى جان چهار مضراب مى زند و شما مى خوانيد، اين تصنيف اول شما است».
يك آهنگ محلى بود كه شعر فارسى روى آن گذاشته بوديم. گفتنى است كه آهنگهاى آهنگسازان طراز اول در آن زمان در اختيار چند نفر بود و ما كه تازه كار بوديم و اصلاً دستمان به آهنگهاى بزرگان موسيقى نمى رسيد. آهنگ دوم از استاد بود، روانش شاد و اين اولين آهنگ يك آهنگساز معروف بود كه من مى خواندم. گفت حالا اين تصنيف شما است. آهنگ اولى را من حفظ بودم و فقط بايد با موزيك فواصل آن آشنا مى شدم. اما اين دومى را بايد تمرين مى كرديم. شعر در دست من. گفت: «حالا من يك دفعه از اول تا آخر مى زنم گوش كنيد»، چشم، اطاعت مى شود بچه ى شيطان بازيگوش! معمولاً شعر ترانه را هم همراه و بالاى نت مى نوشتند. شعر ترانه از نواب صفا بود كه من هنوز او را از نزديك نديده بودم. در سال هاى بعد او را ديدم و از ياران جليس من با پرويز و ديگر دوستان شده عاشق حسين ياحقى بود و در ملاقاتهاى اخير ابوعطاى او را كه من با آواز همراهى كرده ام شنيد و هاى هاى گريه كرد. چون از تك نوازيهاى او فقط دو سه نوار به يادگار مانده است. پرويز در كمال قدرت و آگاهى و تسلط و دقت در ضرب (ريتم) و راهنمايى من تمرين را شروع كرد. اينجا شعر است. اينجا موزيك است. او زد و ما خوانديم. كار تمرين را استادانه اداره كرد و
تمرين تمام شد و ترديد و استعجاب من حالا تبديل به يقين شده بود. او در همين سن و سال بيشتر از خيلى پيرمردها در كار موسيقى تبحر داشت، عجله داشت، بچه ها توى خيابان منتظر او بودند. با يك خداحافظى عجولانه از من پايان تمرين را به دايى جان اطلاع داد و به سراغ دوستان رفت.
حالا من حيرت زده از اين پسربچه ى 13 ،12 ساله كه اين همه دانش موسيقى و قدرت اجراء را با اين سن و سال و در چه زمانى فراگرفته است. من قبل از اين ملاقات اولين برنامه ها را در روزهاى جمعه با اركستر على محمد نامدارى اجرا كرده بودم. نوازندگان آن اركستر همه هم سن و سالهاى من و بعضى ها بزرگتر بودند. آقايان: على تجويدى، عباس شاپورى، ناصر زرآبادى، يحيى نيك نواز و برادران مرتضى و مصطفى گرگين زاده و يك نوازنده ى تار، كه در سالهاى بعد همه از نام آوران موسيقى ما شدند. من و همه ى اينها بيش از 13 ،12 سال با اين پسربچه فاصله ى سنى داشتيم. اما اين كار آن روز و امروز او، كار سن و سال و تمرينات عديده نبود. طبيعت است و هر روز آدمى استثنايى به جامعه تحويل نمى دهد، بايد سالها بگذرد تا در صحنه ى هنر و ادب و شعر و موسيقى كسى در جامعه علم شود و به قول باباطاهر: «به هر الفى الف قدى برآيد».
(تو 1282 ش)، موسيقيدان. در تهران به دنيا آمد. ابتدا از شبيه خوانهاى تعزيه بود. سپس كمانچه را نزد خواهر خود آموخت و بعد به محضر حسين خان اسماعيل زاده رفت و فن صحيح نواختن آن را از او فراگرفت و بعدها نت و اصول علمى
موسيقى را نيز از صبا آموخت. ياحقى علاوه بر اين ساز، به آموختن سه تار و ويولن پرداخت، به طورى كه ويولن، ساز تخصصى وى گشت و در اين ساز سبكى تازه براى موسيقى ايران به ارمغان آورد. او علاوه بر كلاسهاى خصوصى، در هنرستان هنرهاى زيبا نيز به تعليم ويولن مى پرداخت. ياحقى حدود پانصد آهنگ و پيش درآمد و رنگ ساخته كه از بهترين آثار هنر موسيقى كلاسيك ايران به شمار مى رود. بعضى از آثار وى: «برق غم»؛ «جوانى»؛ «بى خبر»؛ «گل مستان».[1]
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
منابع زندگينامه :[1] استادان موسيقى (72 -71)، تاريخ موسيقى (490/ 2)، سرگذشت موسيقى (462 -459/ 1)، مردان موسيقى (227 -219/ 1).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم حسين خان ياحقى داراى پنج فرزند يك دختر به نام شيرين و چهار پسر به اسامى محمود، بهروز، بهزاد و محمدحسين گرديد كه تمام ايشان از هنر، بخصوص موسيقى آشنا و بهره ور مى باشند.
بهزاد و بهروز از هنر نقاشى بهره كافى دارند و تحصيلات خود را در اين رشته در ايتاليا گذرانده اند، بهزاد با نواختن سه تار، بهروز با ساز تار و نواختن آن ياد آهنگ ها و نواختن ساز پدر (حسين ياحقى) را در خاطره ها زنده مى كنند. فرزند ديگر زنده ياد حسين ياحقى محمدحسين ياحقى است كه در بهمن ماه سال 1320 شمسى در تهران خيابان صفى عليشاه ديده به جهان باز كرد.
محمدحسين دوران كودكى خود را در محيطى كه پر از احساس و عشق و علاقه به موسيقى بود سپرى كرد و در خانه پدرى خود كه مركز ثقل موسيقى دوران خود بود به راز و رمز اين هنر دست يافت، زيرا در خانه آنها علاوه
بر شاگردان فراوانى كه براى فراگيرى موسيقى مى آمدند، بزرگان موسيقى ايران نظير: ابوالحسن صبا، حسين تهرانى، ابراهيم منصورى، مرتضى محجوبى، رضا محجوبى، حبيب سماعى، و بسيارى ديگر از نام آوران اين هنر رفت و آمد داشتند و محمدحسين تا چشم باز كرد با اين اساتيد آشنا شد و با ايشان مأنوس گرديد.
به هر حال وى از شش سالگى ويولن را براى يادگيرى و نواختن انتخاب و زير نظر استاد حسين ياحقى، پدر هنرمند خود مشغول فراگيرى اين ساز گرديد، استعداد و علاقه و كشش و كوشش وى كه بايد گفت در خون و رگ و پى اين خانواده نسبت به موسيقى اصيل و سنتى ايران وجود دارد، به سرعت موجب پيشرفت اين كودك گرديد و چندى نگذشت كه ساز وى قابل شنيدن و مورد تحسين و تشويق بزرگان موسيقى كه در آن خانه رفت و آمد داشتند شد.
وى مدتى بعد بنا به توصيه پدر براى فراگيرى ريزه كارى هاى موسيقى سنتى و نواختن ضرب كه پايه موسيقى ايرانى است نزد شادروان حسين تهرانى رفت و مدت يك سال و نيم نزد اين استاد بى نظير كار كرد و بسيار چيزهايى را كه بايد گفت از راز و رمزهاى موسيقى ايرانى است از اين استاد فراگرفت كه آن را بعدها فرا راه خود قرار داد.
محمدحسين ياحقى از سال 1347 همكارى خود را با راديو آغاز كرد و در اركستر باربد به رهبرى فريد ناصرى و پس از آن در ساير اركسترها همكارى نمود و آهنگ هاى جالبى نيز ساخت. سبك و سياق نوازندگى وى در ويولن بنا به گفته اهل فن، عيناً مانند پدرش شادروان حسين ياحقى است، محمدحسين ياحقى تاكنون به
همكارى خود با راديو ادامه مى دهد.
فصل دوم
نوازندگان: تار، سنتور، سه تار، ويولن
نوازندگان تار
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
منصور ياحقى برادر بزرگ پرويز ياحقى است كه به سال 1303 در تهران ديده به جهان باز كرد و از زمان كودكى نزد دايى هنرمند خود حسين ياحقى زيست و در دامان آن هنرمند بزرگ و شايسته پرورش يافت تا جائى كه مكان رفيع و بلند خود را در موسيقى سنتى ايران به دست آورد.
منصور از آغاز نوجوانى به نواختن ويولن علاقمند بود ولى بنا به پيشنهاد دايى خود، نزد استاد حبيب سماعى رفت كلاس سماعى در آن زمان در خيابان علايى بود و او مدت چهار سال براى فراگيرى سنتور در اين كلاس حضور يافت و با زحمات شبانه روزى خود توانست از محضر استاد كسب فيض كند. سپس نزد استاد حسين ياحقى آگاهيهاى خود را در مقام ها و گوشه هاى موسيقى ايران تكميل كرد وپنج دوره كامل استاد را فراگرفت.
اكنون ديگر ساز منصور ياحقى به مرحله اى رسيده بود كه نه تنها قابل شنيدن بود بلكه بايد از آن در اركسترها استفاده شود به همين سبب سال 1326 بنا به دعوت زنده ياد روح اله خالقى بزرگ مرد تاريخ موسيقى ايران به «انجمن موسيقى ملى» دعوت گرديد. وى در برنامه هاى اين انجمن مدت يك سال و نيم به عنوان تكنواز اركستر همكارى كرد و همزمان به وسيله استاد خالقى و مشير همايون شهردار به راديو دعوت و ضمن همكارى با اركسترهاى متعدد، از جمله اركستر شادروان استاد حسين ياحقى و پرويز ياحقى مدت يك سال همكارى كرد.
منصور ياحقى در راديو، با خوانندگان بزرگ و سرشناسى از
جمله: سعادتمند قمى يونس در دشتى، محمودى خوانسارى، احمد ابراهيمى و... همكارى صميمانه داشت. و در شب هاى شنبه هر هفته، همراه با ويولن فخرالدين غفارى و آواز سعادتمند قمى به مدت نيم ساعت براى شنوندگان خارج كشور برنامه اجرا مى كرد. او در ضمن به تعليم هنرجويان نيز مى پرداخت كه از شاگردان برجسته و بزرگ وى مى توان از:منصور صارمى، حسين ملك، حميد ارجمند، مهدى شيرازى و تنى چند از نام آوران را نام برد. سال 1334 شادروان داود پيرنيا از ياحقى براى همكارى با برنامه گل ها دعوت به عمل آورد و وى اين دعوت را پذيرفت. از اين زمان به بعد يكى از همكاران خوب و دائمى برنامه هاى مختلف و متنوع گلها شد و از تكنوازان اين برنامه ها بود.
اينك پاى صحبت وى بنشينيم و ببينيم كه وى درباره زندگى هنرى و كارهاى خود چه مى گويد.
«من از سال 1326 به بعد كه از خدمت استاد حبيب سماعى مرخص شدم به پيشنهاد آقاى روح اله خالقى به «انجمن موسيقى ملى ايران» رفتم و مدت يك سال و نيم در آنجا تكنواز انجمن موسيقى ملى بودم و با راهنمايى استاد خالقى، به راديو براى همكارى و تكنوازى معرفى شدم كه ادامه كارم مدت چهارده سال طول كشيد. بعد در كنار كار هنرى در راديو در بانك ملى كار اصلى خود را كه كارمندى آن مؤسسه بود ادامه مى دادم. انگيزه روى آورى به موسيقى در من از خاله ام فرخ لقا كه او در زمان حيات خود از استادان مسلم موسيقى ايران بوده و مرحوم روح اله خالقى در كتاب خود از او ياد كرده (مراجعه شود به كتاب سرگذشت موسيقى ايرانى) و روى پيانو و
ويولن، به خصوص سنتور مهارت استادانه اى داشتند و ايشان خود شاگرد سماع حضور، پدر حبيب سماعى بودند.»
منصور ياحقى درباره انجمن موسيقى ملى و فعاليت هاى آن گفت: «درمورد انجمن موسيقى ملى ايران هم بايد بگويم كه پايه گذار انجمن موسيقى ملى ايران زنده ياد استاد روح اله خالقى بودند و اين انجمن جايى بود كه تمام هنرمندان طراز اول دور هم جمع شده بودند و با مرحوم خالقى براى پيشرفت و حفظ موسيقى اصيل ايران همكارى مى كردند.»
سپس درباره سبك نواختن و كار استاد حبيب سماعى و اين كه چرا و چگونه كار وى از ساير سنتورنوازان متمايز بود چنين گفت:
«آن سبك و معيار مخصوص به خود ايشان بود كه روى سنتور 9 خركه كار مى كرد و كار كردن روى اين نوع سنتور خيلى مشكل است. سبك مرحوم سماعى را پنج، شش نفر نظير: نورعلى خان برومند، مهندس قباد ظفر، مرتضى عبدالرسولى، عبداله عاطفى، مهدى نظمى و دكتر منوچهر جهانبگلو تقريبا دنبال كردند. اين آقايان حداكثر استفاده را از استاد خود بردند. من در كنار سفارشى كه از طرف دايى ام حسين ياحقى به وى شده بود از محضر وى بهره مند گرديدم.» وى سپس اشاره كرد:
«گفتم كه استاد سماعى از سنتور 9 خركه استفاده مى كرد و گاهى خرك هاى بعضى سنتورها به چهارده يا پانزده عدد مى رسد در بعضى موارد مى بينم كه اين در كار يك نوازنده تأثير بسيار دارد و از ارزش هنرى آن هنرمند مى كاهد، يعنى آن صداهايى كه ما بايد از پشت خرك اجرا كنيم در چپ كوك مخصوصا روى آن خرك ها كه اضافى است ارزش هنرى كار را به صفر مى رساند.
تمام شاگردان استاد با سنتور 9 خرك كار مى كردند و
ما جرأت نمى كرديم كه بگوييم استاد يك خرك ما مى خواهيم اضافه نماييم ولى اكثر اين آقايان كه ساز مى زنند براى اين كه كارشان راحت تر بشود و قسمت هاى بالاى دستگاه «شور» را بتوانند به راحتى اجرا كنند، خرك اضافه مى كنند و كردند ولى من روى همان احساس خودم و دستور استاد، روى همان سنتور 9 خرك باقى ماندم، شاگردانى هم كه نزدم كار كردند با 9 خرك كار كردند و از نوازندگان بزرگ بنام و بزرگ اين ساز در حال حاضر بايد از آقايان: فرامرز پايور، حسن ملك، منصور صارمى، زنده ياد رضا ورزنده، عبداله معارفى، محمد حيدرى و شفيعيان، عباس زندى نام ببرم كه اين ها با 9 خرك كار مى كنند و به درجه كمال رسيده اند و وجودشان در موسيقى كشور موجب افتخار است.»
منصور ياحقى در مورد بداهه نوازى با سنتور گفت:
«بداهه نوازى روى هر سازى بايد با ظرافت خاصى كه از تراوشات مغزى سرچشمه مى گيرد اجرا شود. بداهه نوازى مطلبى نيست كه بتوان با نت اجرا كرد، بايد با مغز و احساس باشد و با ابتكارات و ظرافت مخصوص اجرا گردد. استادان بزرگى چون: مرتضى مححوبى، احمد عبادى، جليل شهناز، حسن كسايى در بداهه نوازى راهنماى ارزنده اى براى موسيقى ما هستند. بايد يادآور شوم كه استاد سماعى هم بداهه نواز بود و از بداهه نواز هم يك درجه بالاتر.»
منصور ياحقى سپس گفت:
«در زمانى كه ما به راديو در مركز بى سيم قصر واقع در جاده شميران مى رفتيم،از صفحه و نوار و ضبط و چنين چيزهايى خبرى نبود و ما برنامه را به طور زنده اجرا مى كرديم و اثرى از آنها در دسترس نيست ولى يادم هست روزى همراه دايى خود مرحوم حسين
ياحقى كه به استوديو بى سيم رفته بوديم، آقاى مهندس زاهدى رئيس بى سيم به دايى من گفت كه آقاى ياحقى، حدود 10 نوار استثنائا و با مشكلات فراوان و با توجه به عدم امكانات ضبطى از استاد سماعى ضبط كرده ام كه براى نسل آينده و فرزندان ايران به يادگار بماند. و من اكنون نمى دانم كه آقاى مهندس زاهدى اين نوارها را در اختيار دارند يا نه كه كار بسيار بزرگ و ارزنده اى بوده است.» نگارنده نظر ايشان را درباره هنر نوازندگى پرويز ياحقى جويا گرديدم؟ گفتند:
«نظرم درباره برادر كوچكم پرويز و سبك و سياق هنر نوازندگى وى، بى اندازه عميق است چون وى از لحاظ هنرى به درجه كمال رسيده است كه مشكل است درباره هنر و نبوغ او به قضاوت بنشينيم و اين نه به خاطر اين است كه برادرم است بلكه به خاطر اين است كه هنر وى سخن مى گويد و من هميشه به وجود وى افتخار مى كنم.»
منصورخان ياحقى، انسانى خوش طينت، خوش خلق، خوش برخورد، متواضع و دور از هرگونه تكبر و تفرعن است به طورى كه دوستان در وجود وى، خلق خوش زنده ياد حسين ياحقى، استادى در بداهه نوازى پرويز ياحقى را مى بينند. منصور ياحقى زمانى كه براى ديدار فرزندان و دوستان خود كه در آمريكا تحصيل مى كنند به آن ديار سفر كرده بود، وقتى شنيد كه زلزله شمال ايران را ويران كرده بلافلاصله در سالن دانشگاه «M.i.t» واقع در بوستون از ايالت ماساچوست همراه با چند ايرانى هنرمند مثل: جمشيد زرين قلم، حميد عبدللهى كنسرت برپا كردند كه درآمد آن را به نفع زلزله زدگان رودبار و زنجان اختصاص دادند و از اين قبيل كارها و كنسرت هاى عام المنفعه
در طول زندگى هنرى خود بسيار انجام داده است.
نوازندگان ويولن
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سهيل ياراحمدى از نوازندگان خوب و بااستعدادى است كه با توجه به سن جوان خود، موسيقى را خيلى خوب شناخته و ساز تار را به خوبى مى نوازد. وى به سال 1351 خورشيدى در شهرستان بروجرد در خانواده اى هنرمند متولد شد، پدر او اكبر ياراحمدى است كه خود از صدايى موروثى و زيبا بهره ور است و فرزند را در ابتدا تحت تعليم خود قرار داد و از كودكى نواختن ارگ سپس از سن پانزده سالگى نواختن ساز تار را شروع به فراگيرى و نواختن كرد و در كارخانجات بروجرد و سالن دبيرستان ها و سالن هاى هنرى اين شهرستان همراه دوستان خود در جشن هاى مختلف فعالانه شركت كرد و در دانشگاه هنرهاى زيبا شركت كرده و از علاقمندان ساز استاد جليل شهناز و فرهنگ شريف است كه اين علاقمندى موجب شد كه وى دست از نواختن ارگ پس از ساليان متمادى بكشد و به نواختن ساز تار كه يك ساز اصيل و ملى ايرانى است پردازد. شيوه ى نواختن وى طورى است كه هر شنونده اى به خوبى درك مى نمايد كه تحت تأثير استاد جليل شهناز و فرهنگ شريف مى باشد.
فصل چهارم
سازگران، (سازندگان ساز)
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از كودكى به نواختن و ضربه زدن روى ميز و سينى و غيره داشت و از هر فرصتى كه برايش پيش مى آمد براى ضربه زدن به صورت ريتميك استفاده مى برد و از مخالفت بزرگترها هم كه هرچند گاه با آن مواجه مى شد ابايى نداشت ولى سعى داشت دور از چشم آنان به كار خود ادامه مى داد، اين علاقه عاقبت وى را به نواختن ضرب كشاند و يكى
از هنرمندان باارزش كشور گرديد.
داود ياسرى به 1332 در شهر خشك و كويرى كاشان ميان مردمانى خونگرم و مهمان نواز و هنردوست ديده به جهان گشود، تازه به دبيرستان رفته بود كه توانست از استقلال بيشترى برخوردار شود و براى دل خود تنبكى خريدارى و در مواقع بيكارى به نواختن آن مشغول شود. وى پس از چند سال تجربه ى نواختن پيش خود، به سال 1349 در هنرستان موسيقى ملى نزد محمد اسماعيلى هنرمند ارزنده و استاد ضرب به آموختن علمى نوازندگى تنبك كرد و به قدرى نزد اين هنرمند دلسوز و مربى با تجربه پيشرفت حاصل كرد كه در سال 1352 رسماً همكارى خود را با اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر آغاز كرد و از سال 1356 نيز با گروه سماعى به سرپرستى فريدون ناصرى، كه از چهره هاى سرشناس و هنرمند موسيقى است در راديو تا سال 1357 همكارى اش ادامه پيدا مى كند، پس از سال 57 همچنان با اركسترهاى صدا و سيماى جمهورى اسلامى همكارى اش ادامه مى يابد. داود ياسرى علاوه بر نوازندگى در اين سازمان با هماهنگى موسيقى صدا و سيما نيز همكارى دارد. وى از هنرمندان اصيل و باادب و خوش برخورد است و هنرش را براى مردم ايران و كشورش مى خواهد و از تكبر و تفرعن متنفر و نزد همكارانش از محبوبيت ويژه اى برخوردار مى باشد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(1328 -1252 ق)، خطاط، موسيقيدان، اديب و شاعر، متخلص به يزدانى. ششمين فرزند وصال است. وى در شيراز به دنيا آمد. او در ادبيات، رياضيات، نجوم و نظم و نثر عربى توانا بود، شعر مى گفت و از موسيقى نيز بهره ى
تمام داشت و رباب را خوب مى نواخت. يزدانى خط نستعليق و شكسته را خوش مى نوشت و از شيوه ى ميرعماد پيروى مى كرد و كتبيه هاى اطراف حرم شاهچراغ و برادرش سيد مير محمد در شيراز و همچنين كتيبه هاى قسمتى از رواق مطهر امام رضا (ع) به قلم اوست. عبدالوهاب در كهنه كردن كاغذ و مركب دست داشت و فن نقاشى را خوب مى دانست. يزدانى به همراه برادر خود، وقار، سفرى به عتبات كرده و از آنجا به تهران آمده و سپس به زادگاه خود بازگشته است. او در شيراز درگذشت و در بقعه ى سيد مير محمد، نزد برادرش، فرهنگ دفن شد. از آثار وى: كتابت و نقاشى «خسرو و شيرين» نظامى، كه به امر ناصرالدين شاه انجام پذيرفته است؛ يك نسخه «ديوان» انورى، به قلم كتابت خوش، با رقم: «... حرره العبد الاقل، عبدالوهاب بن وصال، طاب ثراه فى سنة 1275»؛ يك نسخه «مناجات» حضرت على (ع)، به قل دو دانگ خوش، با رقم: «نمقه... عبدالوهاب المتخلص به يزدانى ابن مرحوم المغفور الوصال... فى شهر شعبان المعظم 1282»؛ يك قطعه به قلم كتابت خفى خوش، با رقم: «يزدانى»؛ قطعه اى ديگر، به قلم كتابت خوش، با رقم: «يزدانى».[1]
ميرزا عبدالوهاب متخلص به يزدانى ششمين پسر وصال شيرازى (و. 1252 ه.ق- ف. 1328 ه.ق) وى يكى از خوش نويسان و نقاشان و ادباى عصر خود به شمار مى آمد، و آنچه از اشعار او در دست است 7 قصيده و 14 غزل مى باشد و ضمناً كتيبه هاى دور حرم شاه چراغ و سيد محمد به خط اوست و چند نسخه از كليات سعدى و ديوان حافظ نوشته و از موسيقى نيز بهره ى كافى داشته
و رباب خوب مى نواخته است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (362 -361)، احوال و آثار خوشنويسان (420 -419/ 2)، احوال و آثار نقاشان (353 -352/ 1)، اطلس خط (567)، حديقةالشعراء (2116 -2113/ 3)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (892 -888/ 5)، الذريعه (1311/ 9)، ريحانه (389 -387/ 6)، طرائق الحقائق (384/ 3)، فارسنامه ى ناصرى (1019 -1016/ 2)، فرهنگ سخنوران (1013)، مرآت الفصاحه (724 -720)، مكارم الآثار (1413 -1412/ 4).
قرن:4
جنسيت:مرد
مليت:ايران
ابوبكر حسين بن على يزدانيار ارموى (متوفى در سال 333 ه.ق) از مشاهير صوفيه بوده است. ولى طريقه ى مخصوص به خود در تصوف داشته است و بعضى از مشايخ مانند شبلى و غيره منكر او بوده اند و او نيز بعضى از مشايخ عراق و سخنان آنان را انكار مى كرده است. جامى در نفحات الانس پاره اى از سخنان او را نقل كرده است.
برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
مرحوم حسن يزدانيان، از خوانندگان خوش صوت بود كه بيشتر به خواندن سرودها و اشعار مرثيه اى مى پرداخت وى در سال 1317 شمسى در شهر نجف آباد اصفهان متولد شد و چون پدر وى داراى صدايى خوش و زيبا بود، حسن صداى خوش خود را از پدر به ارث برده و در نوجوانى و جوانى براى دل خود و دوستان بيشتر وقت ها مى خواند، شادروان حسن يزدانيان درباره فعاليت هاى خوانندگى و نحوه كشيدن شدن خود به راديو و تلويزيون چنين بيان داشته بود:
«در سال هاى كودكى به دنبال كار و فعاليت بودم، يعنى اين كه به رسم آن روز ولايت كه تحصيل كردن كار هر كسى نبود و توان و بودجه خاصى را لازم داشت، من حرفه «كارگرى» را پيشه كرده بودم و اميدم به اين بود كه روزى شغلى ياد خواهم گرفت و وقتى به استادى رسيدم براى خود مغازه و كارگاهى باز خواهم كرد و شاگرد و شاگردهايى خواهم داشت. آنچه در كودكى به آموختنش پرداخته بودم تا همين چند وقت پيش و حتى كم و بيش تا همين امروز هم با من بوده و هست و آنان كه آشنايى بيشترى با من دارند مى دانند كه نخستين شغلى كه
داشتم خياطى بوده و هنوز هم با وجود اينكه به سبب برخى كسالت ها ناگزير هستم كمتر به اين كار بپردازم، اما هر چند گاه و هر وقت كه نيازى باشد به دوخت و دوز مى پردازم و براى خود و ديگران كت و شلوار مى دوزم.
بايد يادآور شوم كه پدرم صداى خوشى داشت و هرچند هرگز نخواسته يا نتوانسته بود نان خوش صدايى اش را بخورد اما كارى هم نكرده بود كه كسى از خوش صدايى او خبر نشود به همين دليل هم افراد خانواده و فاميل اغلب فرصت يافته بوديم كه صداى خوش او را به هنگام خواندن «شعر» و آواز بشنويم. ظاهرا بين افراد خانواده، من بيشتر از همه به صداى پدر علاقه داشتم و تحت تأثير قرار مى گرفتم و گويا پدرم نيز بيشتر از همه به اين علاقه داشت كه من در شنيدن آواز وى و آموختن موسيقى دقت بكنم. بعدها فهميدم وقتى شش، هفت ساله بودم از طريق حركات حرف ها و گرايش هايى كه از خود نشان داده بودم، پدرم متوجه استعداد و علاقه ام به موسيقى شده بود، به همين خاطر هم تشويقم كرده بود كه پيش خودش به تمرين آواز بپردازم.
اگر قبول داشته باشيم كه داشتن صداى خوش هم مثل چيزهايى از قبيل موروثى است در آن صورت بايد بگويم كه در بين افراد خانواده مان اين ارث از پدر به من رسيده است.
يادم هست كه اوايل كار را با خواندن آوازهاى مثنوى شروع كردم و سيزده ساله بودم كه پيش يكى از بستگانم به نام آقاى غلامعلى پوراحمد رفتم تا از آگاهى هايش درباره نواهاى موسيقى استفاده كنم. لازم است بگويم كه آقاى غلامعلى پوراحمد
در آن ايام يكى از بهترين نوازندگان نى در شهر ما بود و در اين كار تسلط فراوان داشت. در مدتى كه پيش ايشان بودم توانستم نه در حد يك كاردان بلكه در حد يك شيفته و علاقمند اعتبار محضرش را درك كنم و همين بس كه هنوز هم گوش هايم پر از حرف ها و صداهايى است كه از او شنيده ام».
دوران كودكى را حسن يزدانيان به سرعت پشت سر نهاد و در سن پانزده سالگى به تهران آمد، مدتى نزد استاد احمد عبادى رفت و پس از چندى كه از محضر اين هنرمند بزرگ فيض برد به كلاس مرحوم استاد مهرتاش رفت و اين دو استاد، بسيارى نياموخته ها را به وى آموختند و در كلاس اينها بود كه رديف ها و گوشه هاى موسيقى ايرانى را به خوبى شناخت و فراگرفت و به راديو و تلويزيون راه يافت و هر بامداد از راديو ايران سال ها صداى مناجات وى و شركت او را در مراسم جشن هاى مذهبى و يا ايام سوگوارى شاهد بوديم، حسن يزدانيان به رحمت ايزدى پيوسته، روانش شاد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد پنجم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
از عرفا و فضلاى ساكن اصفهان بوده، در 1278 متولّد، و در 1313 وفات يافته است.
در كتاب آئينه دانشوران گويد: قبرش در تخت فولاد است.
برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)
قرن:11
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س يازدهم ق)، شاعر و صوفى. برادر ملك عطار يزدى و مصاحب ملامومن حسين يزدى بود. در تحصيل جميع علوم كوشش بسيار كرد. مدتى در لباس فقر و درويشى مسافرتهاى بسيارى به روم و مصر و شام و كعبه و مدينه كرد، بعد از آن به هندوستان رفت و در آنجا با ملا محمد صوفى آشنا شد، بعد از مدتى به حسب تقدير از يكديگر جدا شدند و حسنعلى به يزد مراجعت كرد. وى در سن نود سالگى درگذشت. حسنعلى شعر مى سرود و اشعارى از وى در تذكره هاى مختلف نقل شده است.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :تذكره سخنوران يزد (114 -112)، تذكره ى نصرآبادى (158 -157)، جامع مفيدى (436 -453 /3)، الذريعه (252 ،246 /9)، شام غريبان (84)، صبح گلشن (133)، فرهنگ سخنوران (261)، كاروان هند (323 -322 /1)، لغت نامه (ذيل/ حسن يزدى)، نشتر عشق (388/2)، هفت اقليم (163 -162 /1).
قرن:16
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رشيدالدين يزدى از علماء آن سامان است كه يك نسخه از تفسير فارسى او مشتمل بر سوره هود و يوسف و رعد در 208 صفحه به شماره 432 در كتابخانه ملك موجود است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:13
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ز 1287 ق)، عالم دينى، مفسر، اديب و لغوى. اصل وى از يزد و از دانشمندان سده ى سيزدهم هجرى مى باشد. صاحب عنوان در زمينه ادبيات، لغت و تفسير قرآن داراى تصانيفى بوده است. از آثار او: «نخبة الميزان» يا «نخبة اللغات»، در لغت كه در 1287 ق آن را تأليف نمود و در 1288 ق در تهران به چاپ رسيد؛ تفسير قرآن تا آخر «سوره ى نساء»؛ شرح «تهذيب المنطق»؛ شرح «خطبة الزهراء (ع)»؛ شرح «خطبة الشقشقية».
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (171/ 8)، الذريعه (100 -99 ،98/ 24)، معجم المؤلفين (40/ 7).
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
محمد يزدي
محل تولد : يزد
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد : 1310/1/1
زندگينامه علمي
آية الله محمد يزدي در سال 1310 هجري شمسي در خانواده اي متدين و ارادتمند به خاندان پيامبر، چشم به جهان گشود. جدش ، مرحوم شيخ محمد علي ، حدود صد سال پيش از يزد به اصفهان هجرت كرد و در مدت زمان كوتاهي ، در حوزه علميه اصفهان ، به درجات علمي بالايي نائل آمد. مرحوم «آقا نجفي » كه در آن دوره ، رياست حوزه علميه اصفهان را بر عهده داشت ، شيخ محمد علي را مأمور بحث و مناظره با كشيش هاي ارامنۀ جلفاي اصفهان كرد كه شيخ محمد علي توانست بر تمامي آنها فائق آيد و از آن پس ، «شيخ يزدي » شهرت يافت .
پدر آية الله يزدي ، مرحوم «شيخ علي يزدي » نام داشت كه از شاگردان «شيخ عبدالكريم حائري » و از روحانيون معروف اصفهان بود كه امامت جماعت يكي از مساجد اصفهان را بر عهده داشت و به حل مشكلات مردم عالم پرور اصفهان مي پرداخت . از ويژگيهاي
او آشنايي با علوم غريبه بود.
مادر آية الله يزدي نيز زني مؤمن از خانواده متدين و دوستدار اهل بيت (ع ) بود كه پدرش از مريدان «شيخ يزدي » به شمار مي آمد و ارادت او به «شيخ يزدي » در ازدواج پدر و مادر وي بي تأثير نبوده است .
آية الله محمد يزدي تحصيلات خود را ابتداء در محضر پدر و با فراگيري زبان فارسي آغاز كرد و پس از آن ، عازم مكتب خانه شد. مكتب خانه هاي آن روزگار اغلب در مسجد بود و فاقد ميز و صندلي !. پس از گذراندن دورۀ مكتب ، براي گذراندن كلاس چهارم آن نظام آموزشي ، به نخستين مدرسه اي كه در اصفهان به سبك جديد تأسيس شده بود و يكي از روحانيون كه با پدر او نيز سابقه دوستي داشت ، آن را اداره مي كرد، رفت . شش كلاس آن نظام را در آن مدرسه گذرانيد.
تحصيلات حوزه را كه در آغاز، نزد پدر آموخته بود، در مدرسۀ «كاسه گران » اصفهان ادامه داد و سپس به مدرسه «ملا عبدالله » رفت و به تحصيل شرح لمعه مشغول شد. پس از آن به مدرسه «صدر» آمد و به خواندن «قوانين » پرداخت و در اين ميان ، از محضر عالمان بزرگ اصفهان نيز در زمينه هاي علمي و معنوي بهره مي برد.
با تشريف فرمايي حضرت آيت الله بروجردي به قم ، شور و بي قراري زائد الوصفي وجود اين طلبه جوان را فرا گرفت و با اصرار فراوان به پدر، خواستار حضور و تحصيل در حوزۀ علميۀ قم شد. پدر، در ابتداء با اين سفر مخالف بود، ولي با واسطه قرار گرفتن يكي از علماي يزد، به سفر فرزند خود رضايت داد. در
بدو ورود به قم ، در مدرسه فيضيه مستقر شد. در آن زمان ، آية الله بروجردي ، از برخي طلاب به سبب آشنايي با ميزان توانايي علمي آنان ، امتحان به عمل مي آورد. وي با شركت در دروس سطح ، كتاب هاي رسائل ، مكاسب و كفاية الاصول را به خوبي فرا گرفت و در درس خارج علماي بزرگ حوزه ، از جمله آية الله بروجردي (ره ) و امام خميني (ره ) شركت كرد. تلاش علمي ايشان در آن سال ها باعث شد تا بتواند از حضرت امام خميني (ره ) اجازه نامۀ اجتهاد دريافت كند.
وي در طول آن سال ها و حتي تا هم اكنون ، از طريق شهريه ، معاش گذرانده است و وضعيت خانوادگي ، به ويژه علاقه مندي پدر به تحصيلات حوزوي ، استادان بزرگوار حوزه و صبر و بردباري همسر و فرزندان خود را از عوامل مهم رشد علمي و فرهنگي خود مي داند.
دوران تحصيل آية الله يزدي ، سرشار از تحصيل در محضر عالمان بزرگ بوده است . از استادان وي ، هنگام تحصيل در اصفهان ، مي توان از آقايان: «شيخ حسن نجف آبادي» ، «فقيه» ، «سيد محمد علي ابطحي» نام برد كه بخشي از كتب دورۀ سطح را در خدمتشان فرا گرفت . با ورود به قم به دروس مرحوم «آية الله لاكاني» ، مرحوم «حاج آقا حسين بُدلا» و مرحوم «زاهدي» رفت و رسائل ، مكاسب و كفاية الاصول را در محضر «آية الله حاج شيخ مرتضي حائري» ، «آية الله مرعشي» و «آية الله سلطاني» فرا گرفت و در درس تفسير «علامه طباطبايي» نيز حاضر شد. وي در درس خارج علماي بزرگي همچون: «آية الله بروجردي (ره )»، «آية الله اراكي» ، «آية الله شيخ محمد تقي آملي» ،
«آية الله شاهرودي » و نيز يك دوره كامل در درس خارج «امام خميني (ره )» شركت كرد.
آية الله يزدي ، ويژگي درس امام (ره ) را چنين بر مي شمرد:
«حضرت امام (ره ) قبل و بعد از شروع سال تحصيلي به نصيحت طلاب مي پرداختند و در اكثر مواقع هم به ياد دارم كه شاگردان تحت تأثير نفوذ كلام حضرت امام (ره ) به گريه مي افتادند. عجيب اينجا بود كه مسائل مطروحه از سوي امام، گاه از اهميت چنداني برخوردار نبود، ولي بحث و بيان امام به گونه اي بود كه همه را به گريه مي انداخت ».
همچنين در باره همراه بودن درس امام (ره ) با بينش سياسي مي گويد:
«ايشان در مسائل سياسي و آموزش آن ، در كنار دروس رسمي حوزه شيوه هاي عجيبي داشتند. براي مثال عرض مي كنم كه يك بار در كلاس درس اصول ، از اين شيوه استفاده كردند. در اصول فقه ، بحثي وجود دارد تحت اين عنوان كه «امر و نهي در صورتي معنا دارد كه مخاطب آن قابليت تأثير پذيري و انبعاث داشته باشد». اكثر اساتيد وقتي به اين مبحث مي رسند، در مقام مثال زدن مي گويند: به ديوار و سنگ نمي توان گفت چنين كن ! اما حضرت امام مي فرمودند: به «خروشچف» نمي شود امر كرد كه نماز بخوان ! خود به خود براي ما كه شاگرد ايشان بوديم ، اين سؤال پيش مي آمد كه «خروشچف» ديگر چيست يا كيست ؟ بعد مي رفتيم دنبال پاسخ به اين سؤال و همين امر بينش سياسي ما را افزايش مي داد و به گسترش افق ديد ما كمك مي كرد».
از دوستان و معاشران آية الله يزدي در ايام تحصيل در اصفهان مي توان از آقايان : فقيه ايماني ، مدني ، اخوان «ابطحي »،
سيد محمد علي مجلسي و سيد محمد باقر مجلسي را نام برد. همچنين وي در نخستين سال هاي طلبگي با آية الله «سيد محمد حسين بهشتي» آشنا شد و نظم آن شهيد سعيد را شايان ستايش مي داند. از دوستان ايشان در زمان تحصيل در قم نيز مي توان از آقايان: «محمدي گيلاني» ، «شيخ حسين مظاهري »، «شيخ محمد تقي مصباح يزدي» ، «سيد علي اكبر موسوي يزدي » و «حاج شيخ مرتضي تهراني (انصاري )» نام برد.
زندگي آية الله يزدي ، همواره با تلاش ها و دغدغه هاي علمي و فرهنگي همراه بوده است . بخشي از اين تلاشها در قالب سخنرانيها و تدريسها تبلور يافته است كه اغلب ، اساسي ترين مباحث اسلام و تشيع در آن مورد مداقه قرار گرفته است و تا هم اكنون نيز ادامه دارد. بخش ديگر آن نيز در قالب مقالات و كتب مفيدي است كه جوانان و طالبان علم را از معارف والاي مكتب تشيع بهره مند مي سازد. ايشان نخستين مقاله هاي خود را در نشريه «حكمت » به چاپ رساند. از جمله كتب ايشان كه در زمان طاغوت به چاپ رسيد، كتاب «گمشدۀ شما» بود كه چاپ آن باعث شد فردي به نام «مردوخ » به بهانه آن ، تهمت هاي ناروايي را به ساحت تشيع ابراز دارد. اين مسأله باعث شد كه آية الله يزدي تهمت هاي او را در كتابي با عنوان «پاسخ به تهمت هاي مردوخ » پاسخ دهد كه هر دو كتاب «گمشدۀ شما» و «پاسخ به تهمت هاي مردوخ» مورد عنايت زعيم عاليقدر شيعه ، حضرت امام خميني (ره ) قرار گرفت . آية الله يزدي در طول دوران مبارزه بر ضد رژيم شاهنشاهي ، حتي در زمان تبعيد، دست از
نگاشتن در جهت تبيين معارف اسلامي برنداشت و تا كنون ، كتابها و مقالات بسياري را به چاپ رسانده اند.
زندگي سياسي حضرت آية الله يزدي ، با توجه به مبارزۀ بي امان ايشان با رژيم شاه و نيز افشاگري هاي فراوان كه به تبعيد و شكنجه معظم له منجر مي شد و با نگاه به سابقه مديريت ايشان در دوران پيروزي انقلاب اسلامي ، بخشي از تاريخ انقلاب را تشكيل مي دهد و مطالعۀ آن ، فضاي مبارزه و مقاومت را در اذهان دوستداران انقلاب زنده مي سازد. آية الله يزدي با ورود به حوزه علميه قم ، مبارزه و درس را توأمان آغاز مي كند و با شركت در درس امام خميني (ره ) و جلسات عمومي و خصوصي ايشان ، توانايي و عزم خود را براي پي گيري جريان هاي سياسي و پيروي از خط مشي امام (ره ) اعلام مي دارد. ارتباط وي با امام با حاضر شدن در درس خارج اصول ايشان در مسجد سلماسي و پرسش هاي علمي و سياسي در پايان درس آغاز شد.
در آن ايام ، در عصرهاي جمعه ، بيشتر جوانان به سينما مي رفتند و جو سينماها آكنده از فيلم هاي زشت و مبتذل بود. حضرت امام (ره ) با توجه به اين معضل ، از علماء و طلاب خواسته بودند كه جلساتي را در عصرهاي جمعه برقرار كنند. رساندن اين پيام امام (ره ) در برخي از شهرها، به عهده آية الله يزدي بود. يكي از آن جلسات ، جلسه معروف مسجد امام حسن عسگري (ع ) واقع در قم بود كه هر يك از علماء، ده شب در آنجا به سخنراني مي پرداخت . هنگامي كه نوبت به آية الله يزدي رسيد، به جاي ده شب ، بيست شب
آن جلسه را اداره كرد. عنوان بحث هاي وي در آن بيست شب ، «انقلاب هاي تاريك و روشن » بود كه امام (ره ) نيز يك شب به آن محفل آمد و تا پايان جلسه هم حضور داشت .
سخنراني هاي ايشان در آن ايام ، چنان مؤثر و شور آفرين بود كه باعث شد امام خميني (ره ) ايشان را احضار فرمايد و شيشۀ عطري هديه و براي ايشان دعا نمايد. ويژگي سخنراني هاي آية الله يزدي اين بود كه در سخنراني خود ضمن بيان مكتب و روش اهل بيت و نيز خط مشي دشمنان آنها، واقعيات مبارزه و مصداق هاي كنوني دشمني با اهل بيت را بيان مي كرد؛ مثلاً در باره نهضت امام حسين (ع ) سخن مي گفت و بدي و پليدي يزيد و پيروانش را به مردم گوشزد مي كرد. سپس حسينيان زمان و يزيديان اين دوره را با ويژگي هاي آنها و با انطباق با صدر اسلام بيان مي فرمود. كتاب «حسين بن علي را بهتر بشناسيم » حاصل اين سخنرانيها بود كه چند بار، ساواك آن را از بازار جمع آوري كرد. ساواك كه اين گونه افشاگريها را برنمي تافت ، آية الله يزدي را بارها دستگير و ممنوع المنبر كرد؛ از جمله دستگيري بعد از 21 رمضان در مسجد جامع قم و پس از سخنراني در منزل آية الله گلپايگاني را مي توان نام برد. ساواك بارها ايشان را تبعيد كرد كه طولاني ترين آنها پس از بندر لنگه و بوشهر، رودبار بود؛ اما آية الله يزدي در دوره تبعيد نيز دست از مبارزه بر نمي داشت و بارها به طور مخفيانه به تهران و قم مي آمد و در جريان امور قرار مي گرفت
و اعلاميه هاي امام را براي مردم و علماي شهرها مي برد. ايشان در قم و تهران جلساتي را به صورت مخفي تشكيل مي داد و با افراد و جريانهاي گوناگون به تبادل نظر مي پرداخت كه به (جلسات زيرزميني) شهرت يافته بود.
از ديگر فعاليتهايي كه در كارنامۀ سياسي آية الله يزدي مي درخشد؛ پناه دادن به آن دسته از سربازان فراري بود كه پس از دستور امام (ره ) و پيش از پيروزي انقلاب ، از ارتش گريخته و به مردم پيوسته بودند. منزل او در آستانه پيروزي انقلاب، مركز تلاش ها و نيز حل و فصل بسياري از امور جريان هاي انقلاب بود. همان منزلي كه امام (ره ) پس از پيروزي انقلاب و مراجعت به قم ، در آن ساكن شدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، در اولين سخنراني امام (ره ) در فيضيه كه شور و شوق فراوان و كثرت جمعيت مانع از انجام اين سخنراني بود؛ حضرت امام به ايشان دستور مي فرمايند براي آرام كردن مردم ايراد سخن كنند و ايشان نيز امر امام را اطاعت نمودند كه خاطرۀ آن در اذهان حاضران در آن روز بزرگ، باقي مانده است .
جامعه مدرسين حوزه علميه قم از مراكز بسيار مهمي بود كه در زمان رژيم طاغوت ، خدمات شاياني را به مبارزات ملت ايران براي دست يابي به انقلاب اسلامي انجام داده است . آية الله محمد يزدي ، از آغازين روزهاي تأسيس اين مركز، با آن همكاري داشته است و اين همكاري تا كنون نيز ادامه دارد. ايشان خود در باره جامعه مدرسين مي گويد:
«جامعه مدرسين حوزه علميه قم در شمار مراكزي بود كه بي آنكه تبليغات هنگفتي براي اثبات ارزش و اعتبار خود
بنمايد، توانست احترام تودۀ مردم را نسبت به خود جلب كند. مردم اعضاي جامعه را افرادي متدين و فاضل يافته بودند و عميقاً به اين باور رسيده بودند كه اينان كساني نيستند كه براي قصد و غرض دنيوي كاري انجام داده و سخني بگويند و جز براي خير و انجام وظيفه ديني و الهي خود كاري نمي كنند.
آية الله محمد يزدي ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همواره در خدمت نظام و بازوي تواناي امام و رهبري بود. ايشان در مسؤوليتهاي بسيار مهمي ايفاي نقش نموده اند
قرن:8
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(ف. 789 ه.ق) مؤلف كتاب «مواهب الهى» كه تاريخى است درباره خاندان مظفرى از آغاز تا هنگام جنگ شاه شجاع و برادرش شاه محمود كه به سال 757 ه.ق اتفاق افتاده است. معين الدين در شيراز مجلس درس داشته و گاه ممدوح وى شاه شجاع در مجلس درس وى حاضر مى شده. وى مدتى در كرمان به مدرسى يكى از مدارس مشغول بود.
حاج معين الدين يزدى از دانشمندان روزگار محمدمظفر بوده و در سال 757 تاريخ آل مظفر را نوشته و به مواهب الهى موسوم ساخته و نيز كتابى به نام حدائق الحقايق در تفسير سوره يوسف دارد.
وى بنابر نقل جامع مفيدى اعلم علماء وافقه فقهاى زمان خود بوده و به تدريس علوم عقلى و نقلى اشتغال داشته است و در سال 780 ق وفات نموده است.
برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)
قرن:10
جنسيت:مرد
مليت:ايران
(س دهم ق)، صوفى و شاعر، متخلص به يقينى. اصلش از لاهيجان است و نسبش از جانب پدر به سيد محمد نوربخش، مؤسس نوربخشيه مى رسد. وى عموى قاضى يحيى لاهيجى (م 953/ 952 ق) بود و سرانجام به اغواى متعصبان در لاهيجان به قتل رسيد. از آثار وى: «ديوان» شعر.
برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)
منابع زندگينامه :آتشكده ى آذر 865 -864/ 20)، تاريخ نظم و نثر (511)، تحفه سامى (110)، تذكره ى روز روشن (947 -946)، الذريعه (1314 ،698/ 9)، رياض العارفين (161)، فرهنگ سخنوران (1015)، لغت نامه (ذيل/ قاضى يقينى، يقينى)، نامها و نامدارهاى گيلان (618 -617)، هفت اقليم (143 -142/ 3).
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
روزگارى تهران اين چنين وسيع و گسترده نگرديده و از هر طرف بى رويه گسترده و كش پيدا نكرده و از دود و گرد و غبار، ترافيك و كثيفى و آلودگى هوا و ازدحام جمعيت رنج نمى برد و اين چنين مانند كلامى سردرگم نشده بود و مردم نيز با زندگى خشك و بى روح ماشينى مانند امروز هنوز خو نگرفته بودند، زيرا در خيابانها گهگاهى درشكه هايى از مسيرى خاكى يا سنگفرش و يا آسفالت عبور مى كردند كه مسأله راه بندان و ترافيك معنا نداشت. در بسيارى از كوچه ها درختانى كاشته شده بودند كه از آب قناتهايى كه تهران را مشروب مى كردند سيراب مى شدند و طراواتى خاص به فضاى تهران مى دادند. فضاى شهر با طراوت و مردمانش باصفا و محبت بود و خلاصه دل و زبان مردم بيشتر با هم يكى بود و به همديگر محبت و انس داشتند و هنوز نرسيده بود زمانى كه بشود گفت: «به زمانى كه محبت شده همچون افسانه». در دولاب (سه راه شكوفه)
منزل مردى درويش و پاكباخته و دلسوخته اى قرار داشت كه عده اى از هنرمندان، اعم از: شاعران، فاضلان و مردمى بسيار از هر طبقه و صنف اجتماع مى كردند و بسيارى از شبها در آن جمع مى شدند و دور از تفرعن و تكبر و تو و منى، مانند پروانه هايى سبكبال كه دور شمع به گردش مى آيند، به گرد وجودش جمع مى شدند و ساعتها، وقت خود را به شعر و موسيقى و مسائل فرهنگى، هنرى طى مى كردند. اين شخص حسن يكرنگى بود كه در تبريز، مركز آذربايجان اين سر هميشه سرفراز ايران زمين، ديده به جهان گشوده بود و از صدايى گرم نيز بى بهره نبود و با رديفها و گوشه هاى آوازى ايرانى نيز آشنايى داشت. وى به سال 1332 در جوانى و در اوج شكوفايى دوران عمر خود، توسط عده اى از دشمنان كينه توز از ارتفاعى بلند به زمين پرتاب مى گردد كه بلافاصله نخاع شوكى او قطع مى شود و از آن تاريخ به بعد مفلوج مى گردد و تا آخر عمر روى تخت ماند و ديگر نتوانست حركت كند و راه برود و چندى بعد به تهران مى آيد ابتدا در سه راه شكوفه (دولاب) و پس از چندى به خيابان تهران نو روبروى پمپ بنزين قاسم آباد نقل مكان مى كند. منزلش محفلى از ارباب هنر گرديده بود كه پر از مهر و صفا و محبت و يكرنگى بود و كاملاً با نام حقيقى او «يكرنگى» مطابقت داشت، از ميان هنرمندان موسيقى آقايان، على تجويدى، محمودى خوانسارى، منوچهر همايون پور، مرتضى ورزى، همايون خرم، محمود تاجبخش، احمد ابراهيمى، حسين تهرانى، مظفر بشيرى، عبداللَّه جهان پناه، رضا گلشن، عباس شاپورى، سليمان اميرقاسمى، نورعلى خان برومند، تاج اصفهانى،
ناصر مسعودى، اكبر گلپايگانى و از شعرا: جواهرى وجدى، بيژن ترقى، مشفق كاشانى، نعيم سدهى، استاد فرات، مصطفى قمشه (مژده)، رحيم توجه (ايمن)، استاد ناصح، على اشترى، عماد خراسانى، ابوتراب جلى، پرتو بيضائى، سرهنگ آصف جاه، محمد رحيمى، حيدر تهرانى. و على دشتى، داود پيرنيا بيش از سايرين رفت و آمد داشتند. از ميان هنرمندان انزواطلب و گوشه گير در اين محفل، شخصى بود به نام منوچهر آميغ كه از علاقمندان حسن يكرنگى و از ويولونيستهاى خوب استان گيلان بود و هر وقت دست به ساز مى برد، محفل يكرنگى گرمى بخصوصى پيدا مى كرد و تا زمانى كه حسن يكرنگى در حيات بود، در آن خانه از وى ديدن و عيادت مى كرد و آمد و شد داشت. بالاى تخت حسن يكرنگى كه هميشه روى آن افتاده بود، توسط يكى از خطاطان خوشنويس كه متأسفانه نام او به خاطر نگارنده نمانده بسيار زيبا نوشته بود:
«بطرف گلشن فردوس هم نخواهى يافت
شكفته روى تر از بوستان يكرنگى»
«من در تمام ايام زندگى آرزو مى كردم كه روزى برسد بشر به كينه توزى پايان بخشد. چون ديده بودم كه وجود كينه در بشر چه خانمانها بر باد داده و تا چه اندازه اين صفت ناپسند زيبائيها را زشت جلوه مى دهد. در واقع عمرى هدر مى رود و آسايش را تبديل به جهنم مى كند.
تا اينكه در سال 1332 روز چهارم ارديبهشت چهار ساعت بعدازظهر در شهر تبريز در يك مهمانى بين چند نفر اختلاف رخ داد و منجر به نزاع گرديد. من كه بيش از هر كسى در آن مجلس مورد مهر ميزبان و ديگران قرار گرفته بودم، به عنوان صلح دادن از جا برخاستم كه بلافاصله
مشت محكمى به سينه ام به عمد يا به اشتباه نواخته شد كه پس پسكى از طبقه دوم به پايين سقوط كردم و چون سنگى در محل سقوط وجود داشت، ستون فقراتم به آن سنگ خورد و براى هميشه افليج گرديدم كه شرح مفصل آن در كتاب «40 روز در آمريكا» كه براى معالجه به آن ديار رفته بودم، نوشته شده است.
فرداى آن روزى كه اين تصادف رخ داد و مرا به بيمارستان بوعلى تبريز منتقل كردند عيال ضارب به بالينم آمد و گفت همسرم را به جرم ضربت شكننده اى كه به شما زده زندانى كرده اند. او عمدا يا اشتباها ظلمى را مرتكب شده ولى گناه من و اطفال معصوم من چيست كه نان آورى نداريم و بايد از گرسنگى بميريم.
گفتم من راضى به گرسنه ماندن هيچكس نيستم و هرچه از من ساخته است بگو بكنم. گفت شما براى حفظ جان دو كودك و مادر آنها رضايت بده تا همسرم را از زندان آزاد كنند. يك ورق كاغذ خواستم آوردند و رضايت خود را در آن نوشتم و دادم دفتر بيمارستان با مهر و امضاء آن را گواهى كرد به دست آن زن دادم كه مرا دعا و ثنا مى كرد!
پس از رفتن عيال ضارب، رئيس بيمارستان آقاى دكتر شفيع امين پيش من آمد و گفت فلانى شما نقص اعضاء پيدا كرده ايد چرا آن رضايت نامه را به طرف داديد؟گفتم:
اگر نقص من با ندادن رضايت نامه رفع مى شد هرگز رضايت نمى دادم و لكين بسيار روشن است اگر با زندانى شدن يك نفر آدم جاهل انسانى سلامت خود را بازيابد، هيچ عقل سليمى راضى نمى شود انسانى ناقص شود
و جاهلى آزاد بگردد!
بنابراين چون مى دانم با زندانى شدن ضارب نقص اعضاى من رفع نخواهد شد و شايد همين عمل توليد كينه اى بين ما بكند و نتيجه اش بدتر و طولانى شود لذا صلاح ديدم به طرف رضايت بدهم. از همه اينها گذشته يكى از آرزوهاى من اين است كه روزى پايان كينه ها در ميان عالميان اعلام شود. چگونه ممكن است كه من خودم به آرزوى خودم كمك نكنم و از عالميان آن را توقع داشته باشم!؟
اكنون دورنماى پايان كينه ها را به خوانندگان محترم نشان مى دهم اين آرزو خواه روزى برآورده خواهد شد و من هيچ شك ندارم زيرا از نظر اديان و چه از نظر سير تكاملى بشر به آن درجه از شعور خواهد رسيد كه پايان كينه ها اعلام شود.
ما وقتى در اديان آسمانى مطالعه مى كنيم، مى بينيم كه تمام اديان متفقا مومن به يك ظهورى هستند كه فردى از طرف خدا مأمور اصلاح عالم خواهد بود «مهدى»عليهاالسلام و تمام دنيا را تحت يك نوع تعليم قرار خواهد داد و در نتيجه صلح عالم تأمين خواهد شد و مهم تر اينكه گذشته از انسان هاى دنيا كار تعلميمات روحى يا روانى به قدرى بالا خواهد گرفت كه حتى گرگ با گوسفند در يك ظرف يا از يك جوى آب خواهند نوشيد.
و اين عمل در حال حاضر تا اندازه اى انجام مى شود در كشور سويس كسانى كه بوده اند با چشم خود ديده اند كه در گردشگاهها يا در كافه ها- باغها وقتى انسانها غذا ميل مى كنند مرغان كوچك از قبيل گنجشك يا نوع ديگر از پرندگان دسته هاى كوچك به روى ميز غذا نشسته از انسانها با نگاه خود غذا تقاضا مى كنند. آنچنان
غير قابل باور نيست كه ما در آن شك كنيم.
اين واقعيت غير قابل انكار در نتيجه قرنها گذشت زمان به حيوانات ثابت شده است كه يك نفر سويسى يك پرنده ضعيف را هرگز نخواهد گرفت و بلكه به او كمك لازم را خواهد كرد. از اين رو ما مى توانيم قبول كنيم كه هر زمان ماها نيز مثل سويسى ها تربيت شديم حيوانات از ما، رم نخواهند كرد و به ما نزديك خواهند شد. قدرى جلوتر برويم يا بسيطتر فكر كنيم درك خواهيم كرد كه وقتى حيوانها با انسانها مى توانند در يك محيط بى كينه زندگى كنند، چگونه انسانها با انسانها نمى توانند زندگى بى كينه كنند؟ پس ممكن است.
بزرگترين مزيت كه انسانها بر ساير حيوانات دارند، حرف زدن سمعى و بصرى است كه از روى الفبا انجام مى شود و ساير حيوانات فاقد آنند.
وقتى ما از مدنيت تا اين حد پيش رفته ايم، رفع اختلاف «بوسيله زبان» نه تنها مشكلى نيست، بلكه مى توان گفت اختلافى وجود ندارد كه ان را حل كنيم؟ ما بى خبريم؟! كى خبردار مى شويم؟ روز جشن پايان كينه ها.
كه در پنج سال در سراسر دنيا مثل عيد ملى ملتها همه به جشن و سرور بگذرانيم و به ما خبرهاى مسرت بخش بى شمارى درباره اختراعات و اكتشافات دانشمندان در موارد علاج فلان بيمارى يا ازديار فلان ماده غذايى يا تبديل زشتى به زيبايى و و و... برسد.
البته بزرگترين و مهلكترين بيمارى كه دانشمندان حاضر بايد در علاج آن پى گير بكوشند همانا بيمارى كينه است.
اين بيمارى كينه است كه تا اين تاريخ چشم بشر را از ديدن كور و گوش آن را از شنيدن كر نموده است!! كه در اثر كرى و
كورى معنوى تا امروز بشر حاضر نشده است كه بفهمد معنى واقعى اين كلام آسمانى چيست!
بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
و الا اگر بيمارى كينه مانع ديدن و شنيدن بشر نمى شد، چگونه ممكن است يك جامعه قرنها!! سراسر اضايش مبتلا به زخم مهلك كينه باشد و آن را نبيند و علاجش نكند؟!
اين كينه است كه يك نفر انسان را وادار مى كند بر خلاف واقعيت، زيبايى را زشت و زشتى را زيبا ببيند؟؟
و اگر بشر حاضر شود اين بيمارى را علاج كند يعنى سالم فكر كند زيبا را زيبا خواهد ديد و زشت را زشت و آن وقت صد درصد خواهد كوشيد كه دواى واقعى آن زشتى را پيدا كند كه زشت را هم زيبا ببيند!! و اين عمل بسيار آسان است من دليلى نمايانتر و زنده تر از وجود خودم كه زنده ام و شما مى توانيد با من مصحبت كنيد و ببينيد كه چگونه يك مرد افليج به آن زشتى را به صورت زيبا درآورده كه ميليونها ايرانى و غير ايرانى متحيرند؟ كارى ندارد عوض مداواى فلج، كينه را در خود كشته ام و به جايش محبت را زنده كرده ام!! تمام كسانى كه از من كتابى يا نامه اى گرفته اند مى دانند كه پاى تمام امضاها مى نويسم، باقى محبت:
وقتى بشر كينه را در خود كشت، محبت خود به خود بجاى كينه خلق مى شود. زيرا وقتى شما لكه اى را از روى پارچه سفيد بزدائيد معلوم است خود پارچه سفيد است نمايان خواهد شد؟ اين خيلى روشن است كه كينه مثل پرده ضخيم روى محبت را پوشانده است وقتى محبت بين
جامعه جارى بود، يعنى پايان كينه ها.
در پنجاه سال ايام حياتم پيش آمدهاى جالب دارم يكى از آنها اين است كه بعد از جنگ بين المللى 1914 مردم قحطى زده آذربايجان گرفتار بيمارى وبا شده بودند من نيز از آن ارمغان جنگ بى بهره نماندم.
ليكن چون پدرم كارمند بانك روس بود «روس تزارى» از دكتر بانك استفاده كرده و بهبود حاصل كردم و تا بمانم ايام سخت تر از وبايى را بگذرانم.
فراموش نمى كنم كه وبا مردم را مثل طوفان دور مى كرد تنها دارويى كه براى آن بيمارى وجود داشت «ماست» بود ليكن چون آن زمان تقلب بين مردم كمتر از امروز شايع بود و ماستها از شير خالص تهيه مى شد، به روى بيماران اثر نيكو گذاشته و مى توان گفت بيست درصد بيماران با همان ماست معالجه مى شدند.
يك موضوع جالب تر اينكه شايد براى چندى از خوانندگان قابل قبول نباشد كه من رنگ قنداق خود را هنوز فراموش نكرده ام.
هنوز خنده هايى كه مادرم در حين قنداق كردن به روى من مى آورد مى بينم. او كدبانوى عصر خود بود و روشنفكر زيرا پس از درگذشت پدرم مرا از مكتب به كارخانه جوراب بافى هدايت كرد كه در آن زمان صنعتى بود ممتاز و هركس جوراب ماشينى مى پوشيد، مشخص مى شد.
شبى مادرم در نمازخانه گريه مى كرد من سر رسيدم و گفتم مادر چرا گريه مى كنى!
او گفت چرا گريه نكنم كه اولين اثر مرگ پدرت اين شد كه تو بى سواد ماندى!!
سومين موضوع جالب حيات من اين است كه پس از فوت پدرم اشياء زيادى منزل را تبديل به ريال كردند كه براى صغير «من» ذخيره بماند.
توجه لازم است!! پالتو و تختخواب پدرم را به/ 600 ريال فروختند چندى
بعد از آن خانه مسكونى ما كه قريب 200 متر زمين و داراى 3 اتاق و لوازم ديگر بود به/ 510 ريال آيا در مدت چهل سال گذشت زمان كه زمين از مترى ده شاهى «50 دينار» به پنجهزار تومان ترقى كرده است ما سكنه هاى آن زمين ها هم به نسبت آن ترقى كرده ايم!؟
در سال 1307 پس از فوت مادرم طبق وصيت آن مرحومه عازم شهر مشهد شدم كه خاله و پسرخاله ام در آن شهر مقيمند. در ان زمان جاده هاى شوسه در ايران نبود و اگر كسى مى خواست از تبريز به مشهد برود مجبور بود برود به بادكوبه از آنجا با كشتى برود به عشق آباد از عشق آباد به خراسان و من اين كار را نكردم يكسر آمدم در تهران ماندم از همان اول ورودم به تهران در كارخانه حاج ميرزا محمود شريف جلو شمس العماره مشغول بافندگى شده احتياجات خود را وسيله كار كردن مرتفع ساختم.
به ياد دارم كه در نصف روز اول شش ريال و فرداى آن روز دوازده ريال اجرت گرفتم كه در آن زمان تمام مخارج من روزانه سه ريال بود.
پس از مدتى كارخانه قدس جورابچى كه بزرگترين كارخانه بافندگى آن روز بود مرا دعوت به كار كرد و با روزى بيست ريال اجرت به آن كارخانه رفتم.
در سال 1309 تنها اميد زندگانى من يعنى يگانه برادرم به تهران آمد و پس از درگذشت كه از آن يك فرزند ذكور به نام منصور يكرنگى و يك دختر به يادگار ماندند چون حال و حوصله زندگى در من ضعيف شده بود و نمى توانستم صحيح و سالم فكر كنم لذا چاره را در اين ديدم
كه ازدواج كرده و تشكيل خانواده بدهم. در سال 1310 شمسى ازدواج كردم و اكنون 8 فرزند دارم كه بزرگترين آنها كارمند بانك ملى ايران و كوچكترين آنها در دبستان تحصيل مى كند فعلاً دور و برم شلوغ است علاوه از هشت فرزند چهار نوه هم دارم.
تا سال 1319 در كارخانه قدس ماندم بعد از آن در خيابان ناصرخسرو و كارخانه اى به نام «پارس آذر» تأسيس و تا سال 1325 كارخانه دار بودم كه در اثر خاتمه جنگ دوم جهانى اقتصاد دنيا بالاخص تهران شكست خورد و من ناگزير شدم كارخانه را تعطيل كنم.
در سال 1326 به استخدام بانك صنعتى درآمدم كه سازمان برنامه جايگزين آن شده و تا آخرين روز سال 1331 در شركت نساجى كارمند فنى بودم كه در اثر قلت حقوق و تهى بودن صندوق دولت استعفا دادم تا دو مرتبه كارخانه بافندگى بنياد كنم چون با توجه به معلوماتى كه داشتم و تثبيت اوضاع اقتصادى مى توانستم كار كنم و بهتر زندگى كنم. به همين مناسبت براى تهيه يكدستگاه ماشين ژرسه بافى به تبريز رفتم كه متأسفانه روز جمعه چهارم ارديبهشت 1332 در يك مهمانى حادثه اى رخ داد كه براى هميشه از كار و كوشش بازماندم يعنى افليج شدم به طورى كه در عكس ملاحظه مى كنيد محكومم بر روى سينه زندگى كنم. و داستان آن را قبلاً شرح دادم. در حال حاضر تنها ناراحتى كه دارم اين است كه نمى توانم آن طورى كه مى خواهم در جامعه مفيد واقع شوم. چون معتقدم وجود هر كسى براى استفاده جامعه آفريده شده است و كسى كه مفيد به حال جامعه نباشد عدمش به ز وجود. و به قول
شيخ اجل حضرت سعدى:
«شرف مرد بجود است و كرامت نه سجود
هر كه اين دو ندارد عدمش به ز وجود»
نگارنده، بايد يادآور شوم كه روز 22 فروردين ماه 1336، حسن يكرنگى جهت معالجه از طرف اشخاص خير و عده اى از مددكاران به آمريكا فرستاده شد و هنرمندان بزرگى چون: استاد ابوالحسن صبا، استاد مرتضى محجوبى، استاد احمد عبادى، على تجويدى، حسن كسايى و اديب خوانسارى طى نامه اى كه براى ايرانيان مقيم آن ديار ارسال داشتند يكرنگى را به عنوان خواننده اى مبرز ياد كرده اند.
در جلد اول كتاب «مردان موسيقى سنتى و نوين ايران» مطلبى مختصر از هنرمند فقيد حسن يكرنگى كه از شاگردان خوب و بااستعداد اقبال آذر بود، نوشتم كه عده اى از هنرمندان بزرگ موسيقى چه تلفنى و چه حضورا متذكر گرديدند كه حق مللب درباره اين مرد درويش، وارسته و هنرمند ادا نگرديده، لذا براى شناخت بيشتر وى به نسل حاضر و آينده، خوب است با قلم خود هنرمند به روحيات و افكار او آشنا شويم، بدين جهت نگارنده براى اجابت اين امر هنرمندان ارجمند، اين مهم را به نوشته مرحوم حسن يكرنگى ارجاع مى دهم:
«من در تمام ايام زندگى آرزو مى كردم كه روزى برسد بشر به كينه توزى پايان بخشد. چون ديده بودم كه وجود كينه در بشر چه خانمانها بر باد داده و تا چه اندازه اين صفت ناپسند زيبائيها را زشت جلوه مى دهد. در واقع عمرى هدر مى رود و آسايش را تبديل به جهنم مى كند.
تا اينكه در سال 1332 روز چهارم ارديبهشت چهار ساعت بعدازظهر در شهر تبريز در يك مهمانى بين چند نفر اختلاف رخ داد و منجر به نزاع گرديد. من كه بيش
از هر كسى در آن مجلس مورد مهر ميزبان و ديگران قرار گرفته بودم، به عنوان صلح دادن از جا برخاستم كه بلافاصله مشت محكمى به سينه ام به عمد يا به اشتباه نواخته شد كه پس پسكى از طبقه دوم به پايين سقوط كردم و چون سنگى در محل سقوط وجود داشت، ستون فقراتم به آن سنگ خورد و براى هميشه افليج گرديدم كه شرح مفصل آن در كتاب «40 روز در آمريكا» كه براى معالجه به آن ديار رفته بودم، نوشته شده است.
فرداى آن روزى كه اين تصادف رخ داد و مرا به بيمارستان بوعلى تبريز منتقل كردند عيال ضارب به بالينم آمد و گفت همسرم را به جرم ضربت شكننده اى كه به شما زده زندانى كرده اند. او عمدا يا اشتباها ظلمى را مرتكب شده ولى گناه من و اطفال معصوم من چيست كه نان آورى نداريم و بايد از گرسنگى بميريم.
گفتم من راضى به گرسنه ماندن هيچكس نيستم و هرچه از من ساخته است بگو بكنم. گفت شما براى حفظ جان دو كودك و مادر آنها رضايت بده تا همسرم را از زندان آزاد كنند. يك ورق كاغذ خواستم آوردند و رضايت خود را در آن نوشتم و دادم دفتر بيمارستان با مهر و امضاء آن را گواهى كرد به دست آن زن دادم كه مرا دعا و ثنا مى كرد!
پس از رفتن عيال ضارب، رئيس بيمارستان آقاى دكتر شفيع امين پيش من آمد و گفت فلانى شما نقص اعضاء پيدا كرده ايد چرا آن رضايت نامه را به طرف داديد؟گفتم:
اگر نقص من با ندادن رضايت نامه رفع مى شد هرگز رضايت نمى دادم و لكين بسيار
روشن است اگر با زندانى شدن يك نفر آدم جاهل انسانى سلامت خود را بازيابد، هيچ عقل سليمى راضى نمى شود انسانى ناقص شود و جاهلى آزاد بگردد!
بنابراين چون مى دانم با زندانى شدن ضارب نقص اعضاى من رفع نخواهد شد و شايد همين عمل توليد كينه اى بين ما بكند و نتيجه اش بدتر و طولانى شود لذا صلاح ديدم به طرف رضايت بدهم. از همه اينها گذشته يكى از آرزوهاى من اين است كه روزى پايان كينه ها در ميان عالميان اعلام شود. چگونه ممكن است كه من خودم به آرزوى خودم كمك نكنم و از عالميان آن را توقع داشته باشم!؟
اكنون دورنماى پايان كينه ها را به خوانندگان محترم نشان مى دهم اين آرزو خواه روزى برآورده خواهد شد و من هيچ شك ندارم زيرا از نظر اديان و چه از نظر سير تكاملى بشر به آن درجه از شعور خواهد رسيد كه پايان كينه ها اعلام شود.
ما وقتى در اديان آسمانى مطالعه مى كنيم، مى بينيم كه تمام اديان متفقا مومن به يك ظهورى هستند كه فردى از طرف خدا مأمور اصلاح عالم خواهد بود «مهدى»عليهاالسلام و تمام دنيا را تحت يك نوع تعليم قرار خواهد داد و در نتيجه صلح عالم تأمين خواهد شد و مهم تر اينكه گذشته از انسان هاى دنيا كار تعلميمات روحى يا روانى به قدرى بالا خواهد گرفت كه حتى گرگ با گوسفند در يك ظرف يا از يك جوى آب خواهند نوشيد.
و اين عمل در حال حاضر تا اندازه اى انجام مى شود در كشور سويس كسانى كه بوده اند با چشم خود ديده اند كه در گردشگاهها يا در كافه ها- باغها وقتى انسانها غذا ميل مى كنند مرغان كوچك از
قبيل گنجشك يا نوع ديگر از پرندگان دسته هاى كوچك به روى ميز غذا نشسته از انسانها با نگاه خود غذا تقاضا مى كنند. آنچنان غير قابل باور نيست كه ما در آن شك كنيم.
اين واقعيت غير قابل انكار در نتيجه قرنها گذشت زمان به حيوانات ثابت شده است كه يك نفر سويسى يك پرنده ضعيف را هرگز نخواهد گرفت و بلكه به او كمك لازم را خواهد كرد. از اين رو ما مى توانيم قبول كنيم كه هر زمان ماها نيز مثل سويسى ها تربيت شديم حيوانات از ما، رم نخواهند كرد و به ما نزديك خواهند شد. قدرى جلوتر برويم يا بسيطتر فكر كنيم درك خواهيم كرد كه وقتى حيوانها با انسانها مى توانند در يك محيط بى كينه زندگى كنند، چگونه انسانها با انسانها نمى توانند زندگى بى كينه كنند؟ پس ممكن است.
بزرگترين مزيت كه انسانها بر ساير حيوانات دارند، حرف زدن سمعى و بصرى است كه از روى الفبا انجام مى شود و ساير حيوانات فاقد آنند.
وقتى ما از مدنيت تا اين حد پيش رفته ايم، رفع اختلاف «بوسيله زبان» نه تنها مشكلى نيست، بلكه مى توان گفت اختلافى وجود ندارد كه ان را حل كنيم؟ ما بى خبريم؟! كى خبردار مى شويم؟ روز جشن پايان كينه ها.
كه در پنج سال در سراسر دنيا مثل عيد ملى ملتها همه به جشن و سرور بگذرانيم و به ما خبرهاى مسرت بخش بى شمارى درباره اختراعات و اكتشافات دانشمندان در موارد علاج فلان بيمارى يا ازديار فلان ماده غذايى يا تبديل زشتى به زيبايى و و و... برسد.
البته بزرگترين و مهلكترين بيمارى كه دانشمندان حاضر بايد در علاج آن پى گير بكوشند همانا بيمارى كينه است.
اين بيمارى كينه است كه
تا اين تاريخ چشم بشر را از ديدن كور و گوش آن را از شنيدن كر نموده است!! كه در اثر كرى و كورى معنوى تا امروز بشر حاضر نشده است كه بفهمد معنى واقعى اين كلام آسمانى چيست!
بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
و الا اگر بيمارى كينه مانع ديدن و شنيدن بشر نمى شد، چگونه ممكن است يك جامعه قرنها!! سراسر اضايش مبتلا به زخم مهلك كينه باشد و آن را نبيند و علاجش نكند؟!
اين كينه است كه يك نفر انسان را وادار مى كند بر خلاف واقعيت، زيبايى را زشت و زشتى را زيبا ببيند؟؟
و اگر بشر حاضر شود اين بيمارى را علاج كند يعنى سالم فكر كند زيبا را زيبا خواهد ديد و زشت را زشت و آن وقت صد درصد خواهد كوشيد كه دواى واقعى آن زشتى را پيدا كند كه زشت را هم زيبا ببيند!! و اين عمل بسيار آسان است من دليلى نمايانتر و زنده تر از وجود خودم كه زنده ام و شما مى توانيد با من مصحبت كنيد و ببينيد كه چگونه يك مرد افليج به آن زشتى را به صورت زيبا درآورده كه ميليونها ايرانى و غير ايرانى متحيرند؟ كارى ندارد عوض مداواى فلج، كينه را در خود كشته ام و به جايش محبت را زنده كرده ام!! تمام كسانى كه از من كتابى يا نامه اى گرفته اند مى دانند كه پاى تمام امضاها مى نويسم، باقى محبت:
وقتى بشر كينه را در خود كشت، محبت خود به خود بجاى كينه خلق مى شود. زيرا وقتى شما لكه اى را از روى پارچه سفيد بزدائيد معلوم است
خود پارچه سفيد است نمايان خواهد شد؟ اين خيلى روشن است كه كينه مثل پرده ضخيم روى محبت را پوشانده است وقتى محبت بين جامعه جارى بود، يعنى پايان كينه ها.
در پنجاه سال ايام حياتم پيش آمدهاى جالب دارم يكى از آنها اين است كه بعد از جنگ بين المللى 1914 مردم قحطى زده آذربايجان گرفتار بيمارى وبا شده بودند من نيز از آن ارمغان جنگ بى بهره نماندم.
ليكن چون پدرم كارمند بانك روس بود «روس تزارى» از دكتر بانك استفاده كرده و بهبود حاصل كردم و تا بمانم ايام سخت تر از وبايى را بگذرانم.
فراموش نمى كنم كه وبا مردم را مثل طوفان دور مى كرد تنها دارويى كه براى آن بيمارى وجود داشت «ماست» بود ليكن چون آن زمان تقلب بين مردم كمتر از امروز شايع بود و ماستها از شير خالص تهيه مى شد، به روى بيماران اثر نيكو گذاشته و مى توان گفت بيست درصد بيماران با همان ماست معالجه مى شدند.
يك موضوع جالب تر اينكه شايد براى چندى از خوانندگان قابل قبول نباشد كه من رنگ قنداق خود را هنوز فراموش نكرده ام.
هنوز خنده هايى كه مادرم در حين قنداق كردن به روى من مى آورد مى بينم. او كدبانوى عصر خود بود و روشنفكر زيرا پس از درگذشت پدرم مرا از مكتب به كارخانه جوراب بافى هدايت كرد كه در آن زمان صنعتى بود ممتاز و هركس جوراب ماشينى مى پوشيد، مشخص مى شد.
شبى مادرم در نمازخانه گريه مى كرد من سر رسيدم و گفتم مادر چرا گريه مى كنى!
او گفت چرا گريه نكنم كه اولين اثر مرگ پدرت اين شد كه تو بى سواد ماندى!!
سومين موضوع جالب حيات من اين است كه پس از فوت پدرم اشياء زيادى منزل
را تبديل به ريال كردند كه براى صغير «من» ذخيره بماند.
توجه لازم است!! پالتو و تختخواب پدرم را به / 600 ريال فروختند چندى بعد از آن خانه مسكونى ما كه قريب 200 متر زمين و داراى 3 اتاق و لوازم ديگر بود به / 510 ريال آيا در مدت چهل سال گذشت زمان كه زمين از مترى ده شاهى «50 دينار» به پنجهزار تومان ترقى كرده است ما سكنه هاى آن زمين ها هم به نسبت آن ترقى كرده ايم!؟
در سال 1307 پس از فوت مادرم طبق وصيت آن مرحومه عازم شهر مشهد شدم كه خاله و پسرخاله ام در آن شهر مقيمند. در ان زمان جاده هاى شوسه در ايران نبود و اگر كسى مى خواست از تبريز به مشهد برود مجبور بود برود به بادكوبه از آنجا با كشتى برود به عشق آباد از عشق آباد به خراسان و من اين كار را نكردم يكسر آمدم در تهران ماندم از همان اول ورودم به تهران در كارخانه حاج ميرزا محمود شريف جلو شمس العماره مشغول بافندگى شده احتياجات خود را وسيله كار كردن مرتفع ساختم.
به ياد دارم كه در نصف روز اول شش ريال و فرداى آن روز دوازده ريال اجرت گرفتم كه در آن زمان تمام مخارج من روزانه سه ريال بود.
پس از مدتى كارخانه قدس جورابچى كه بزرگترين كارخانه بافندگى آن روز بود مرا دعوت به كار كرد و با روزى بيست ريال اجرت به آن كارخانه رفتم.
در سال 1309 تنها اميد زندگانى من يعنى يگانه برادرم به تهران آمد و پس از درگذشت كه از آن يك فرزند ذكور به نام منصور يكرنگى و يك دختر
به يادگار ماندند چون حال و حوصله زندگى در من ضعيف شده بود و نمى توانستم صحيح و سالم فكر كنم لذا چاره را در اين ديدم كه ازدواج كرده و تشكيل خانواده بدهم. در سال 1310 شمسى ازدواج كردم و اكنون 8 فرزند دارم كه بزرگترين آنها كارمند بانك ملى ايران و كوچكترين آنها در دبستان تحصيل مى كند فعلا دور و برم شلوغ است علاوه از هشت فرزند چهار نوه هم دارم.
تا سال 1319 در كارخانه قدس ماندم بعد از آن در خيابان ناصرخسرو و كارخانه اى به نام «پارس آذر» تأسيس و تا سال 1325 كارخانه دار بودم كه در اثر خاتمه جنگ دوم جهانى اقتصاد دنيا بالاخص تهران شكست خورد و من ناگزير شدم كارخانه را تعطيل كنم.
در سال 1326 به استخدام بانك صنعتى درآمدم كه سازمان برنامه جايگزين آن شده و تا آخرين روز سال 1331 در شركت نساجى كارمند فنى بودم كه در اثر قلت حقوق و تهى بودن صندوق دولت استعفا دادم تا دو مرتبه كارخانه بافندگى بنياد كنم چون با توجه به معلوماتى كه داشتم و تثبيت اوضاع اقتصادى مى توانستم كار كنم و بهتر زندگى كنم. به همين مناسبت براى تهيه يكدستگاه ماشين ژرسه بافى به تبريز رفتم كه متاسفانه روز جمعه چهارم ارديبهشت 1332 در يك مهمانى حادثه اى رخ داد كه براى هميشه از كار و كوشش بازماندم يعنى افليج شدم به طورى كه در عكس ملاحظه مى كنيد محكومم بر روى سينه زندگى كنم. و داستان آن را قبلا شرح دادم. در حال حاضر تنها ناراحتى كه دارم اين است كه نمى توانم آن طورى كه مى خواهم در جامعه مفيد واقع
شوم. چون معتقدم وجود هر كسى براى استفاده جامعه آفريده شده است و كسى كه مفيد به حال جامعه نباشد عدمش به ز وجود. و به قول شيخ اجل حضرت سعدى:
«شرف مرد بجود است و كرامت نه سجود
هر كه اين دو ندارد عدمش به ز وجود»
نگارنده، بايد يادآور شوم كه روز 22 فروردين ماه 1336، حسن يكرنگى جهت معالجه از طرف اشخاص خير و عده اى از مددكاران به آمريكا فرستاده شد و هنرمندان بزرگى چون: استاد ابوالحسن صبا، استاد مرتضى محجوبى، استاد احمد عبادى، على تجويدى، حسن كسايى و اديب خوانسارى طى نامه اى كه براى ايرانيان مقيم آن ديار ارسال داشتند يكرنگى را به عنوان خواننده اى مبرز ياد كرده اند.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
يوسف يوسف زاده، از هنرمندان بزرگ و صاحب نام در موسيقى نوين ايران، تحصيلات موسيقى خود را در هنرستان عالى موسيقى انجام داد و موفق به اخذ ديپلم هنرستان گرديد.
وى پيانو را نزد خانم هنرمندى به نام مادام ريستاك و كمپوزيسيون را تا حدودى نزد «اوربانتس» كه يك استاد چكسلواكى و از معلمين هنرستان بود آموخت.
يوسف يوسف زاده، حدود 30 سال از عمر پربار خود را صرف تدريس در كار هنر و موسيقى و تأليفات و ترجمه سپرى كرد. وى مدتى خود استاد هنرستان عالى موسيقى و رهبرى اركستر شاد (موسيقى نوين) هنرهاى زيبا را به عهده داشت. وى در سال 1339 جهت تحصيل موسيقى به اتريش سفر كرد و در سال 1342 به ايران مراجعت نمود و بلافاصله به سمت رئيس هنرستان موسيقى تبريز انتخاب گرديد. او سومين رئيس اين هنرستان به شمار مى رود.
يوسف يوسف زاده حدود سه سال در
اين سمت در شهرستان تبريز مشغول خدمات و تدريس موسيقى بود كه بنا به تقاضاى خود در سال 1345 به تهران منتقل گشت و به سمت رياست اداره هنرستان هاى آزاد موسيقى در وزارت فرهنگ و هنر وقت برگزيده شد و همزمان در هنرستان عالى موسيقى نيز مثل گذشته به تدريس سلفژ و ديكته موسيقى پرداخت.
فصل دوم
نوازندگان: تار، سه تار، عود، كمانچه، سنتور، ويولن
نوازندگان تار
يوسف يوسف زاده استاد بنام كنسرواتوار تهران در سال 1343 به اين سمت برگزيده شد. يوسف زاده از چهره هاى شاخص موسيقى علمى است و بيش از سى سال تدريس سلفژ را در هنرستان عالى موسيقى به عهده داشت.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد سوم)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسن يوسف زمانى به سال 1310 در شهر سنندج متولد شد. پدرش محمد ابراهيم كه خود به موسيقى علاقمند بود، پس از طى دوران تحصيلات ابتدايى فرزند خود، وى را در سال 1325 به مدرسه موزيك نظام برد و نام او را در آن مدرسه جهت آموزش و فراگيرى موسيقى ثبت كرد. با استعداد و قريحه ى ذاتى كه حسن در فراگيرى نت و موسيقى داشت بيش از سه سال از آموختن خود را پشت سر نگذاشته بود كه در سال 1328 فعاليتهاى هنرى خود را با راديو اروميه آغاز و در برنامه ى ارتش شركت و تا سال 1334 ادامه مى دهد. وى از سال 1335 دوباره به سنندج نقل مكان مى كند و راديوى اين شهرستان همكارى خود را شروع و تا سال 1337 ادامه مى دهد. اواسط سال 37 به تهران مى آيد و از آن تاريخ به بعد به طور مداوم با راديو، تلويزيون، فرهنگ و هنر وقت در
ارتباط بوده و همكارى نموده است.
وى براى بالا بردن هرچه بيشتر دانش و علم موسيقى خود، در تهران از وجود استادان بزرگ موسيقى مثل: هوشنگ استوار، غلامحسين قريب، ناصحى و لوئيجى پازانارى بهره هاى فراوانى برد و همين آموخته ها، وى را در آموزش و تربيت شاگردان بسيار، يارى داد به طورى كه تنى چند از شاگردانش به استادى و آموزش دسته هاى موزيك نظام ارتش رسيدند.
حسن يوسف زمانى با اكثر خوانندگان راديو تلويزيون همكارى داشته و براى آنان آهنگهاى زيادى ساخته و سالها علاوه بر رهبرى اركستر و آهنگسازى، عضو شوراى موسيقى راديو مى باشد. از آثار خوب و باارزش وى مى توان از: «گلبانگ»، «اشك مهتاب»، «بناليم»، «يه روز ميام سراغت»، «كولى باران»، «راز و نياز»، «پژواك»، «رها بر چكاد»، «گل گشت» نام برد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
حسين يوسف زمانى به سال 1312 در شهرستان سنندج، يكى از شهرهاى هنرمندپرور استان كردستان متولد گشت. مردم كردستان كه به موسيقى اصيل و سنتى وطنشان ايران بسيار علاقمندند و به آن بسيار بها مى دهند از هر فرصتى كه جهت شكوفا شدن استعداد نهفته آنان برايشان پيش بيايد استفاده مى كند لذا حسين يوسف زمانى بيش از چهارده سال نداشت كه وارد مدرسه موزيك نظام در آن سامان شد. وى مدت سه سال دوره ى مدرسه موزيك نظام را با موفقيت در رشته نوازندگى ترومپپ و تئورى موسيقى به پايان رسانيد ولى چون محيط امكان فعاليت بيشتر براى وى كوچك بود لذا در سن 22 سالگى زادگاهش را ترك و به تهران مى آيد و نزد استادانى مثل: سرژخوستيف استاد ويولن، فريدون فرزانه استاد سلفژ، هوشنگ استوار استاد
هارمونى و آهنگسازى مشغول تحصيل مى شود و سال 1337 ضمن تحصيل نوازنده ى ويولن در اركسترهاى راديو ايران و هنرهاى زيبا مى شود كه در واقع آغاز همكارى وى با راديو مى باشد.
در آزمون سال چهارم كنسرواترار كه آقاى حشمت سنجرى رهبر اركستر سنفونيك تهران، از اعضاى هيئت ژورى بود از وى دعوت مى كند كه در اين اركستر نوازندگى و همكارى نمايد و با همكارى با اين اركستر، مدت 12 سال در دانشگاه نظامى، دانشكده ى موزيك مشغول تدريس سازهاى بادى برنجى و تئورى و سلفژ موسيقى بود. وى بعدها به علت ضيق وقت و گرفتاريهاى گوناگون، كار خود را در رشته ى آهنگسازى و نوازندگى ويولن فقط در راديو و تلويزيون ايران متمركز كرد. او آثارى در اين مدت ساخت كه بيش از 60 قطعه مى باشد با كلام كه روى شعر شعراى متقدم و معاصر ساخته شده و 15 قطعه موسيقى بى كلام است. حسين يوسف زمانى يكى از بزرگان و خدمتگزاران موسيقى نوين ايران است.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد اول)
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
رامين يوسف زمانى، هنرمند جوانى است كه به سال 1346 در تهران در خانواده اى اهل هنر ديده به جهان گشود، پدرش حسين يوسف زمانى كه خود، نواختن ويولن را در هنرستان عالى موسيقى، زير نظر استادانى مثل خوتسيف و ماهيك خوجايان تحصيل كرده و موسيقى را به طور علمى و عملى مى دانست، از سن پنج سالگى فرزند خود رامين را به فراگيرى علوم موسيقى تشويق و وى را زير چتر حمايت و آموزش قرار داد.
قبل از آموزش، رامين به تشويق خانواده، اقوام و آشنايان آواز مى خواند حتى آوازهايى را كه شايد در توان كودكى در اين
سن و سال نبود، به تدريج درك و فهم، ريتم و وزن و حالات ملودى او سبب آشكار شدن استعداد سرشار او در زمينه موسيقى شد تا جايى كه در چندين برنامه ى كودكان و خردسالان را در راديو با راهنمايى پدر و عموى خود كه وى نيز از استادان موسيقى مى باشد انجام داد.
بنا به گفته ى وى، نصف بيشتر سنش را در راديو و تا حدودى تلويزيون بوده به طورى كه زمانى كه در سال 1367 به عنوان نوازنده ويولن با اركستر بزرگ راديو كه رهبرى اين اركستر در آن زمان به عهده ى حسن يوسف زمانى عموى خودش بود كارش را آغاز كرد، با محيطى آشنا روبرو شد و باز به گفته ى خودش: «راديو را خانه ى دوم خود مى داند و معتقد است كه در آن بزرگ شده است و تمام اعضاى آن را به مثابه ى خانواده ى خود مى داند.»
رامين يوسف زمانى، تحصيل ابتدائى را در دبستان بزرگ اميد طى كرد و زمانى كه در كلاس پنجم ابتدائى به اردوهاى رامسر و منظريه برده شد چندين برنامه ى نوازندگى و خوانندگى را با موفقيت اجرا كرد، تحصيلات متوسطه را در دبيرستان روزبه و كيا گذراند و در همين مدت تئورى موسيقى سلفژ و هارمونى را نيز مثل ويولن ساز خود نزد پدر فراگرفت.
وى چندين برنامه ى هنرى، سرود و قرائت قرآن را در مدرسه اجرا كرد كه مورد تشويق بسيار قرار گرفت. رامين از سنين كودكى غير از ويولن، علاقه زيادى به نواختن ضرب و به طور كلى سازهاى ضربى داشت و اخيراً هم براى اين كه بتواند از نواختن اين ساز هم بهره اى برده باشد نزد دوست هنرمند خود بابك ركنى
والا، جلساتى را براى تكميل اين ساز گذراند و از طرفى به خاطر وجود سازهاى مختلف در خانه، مانند: تار و سه تار، لحظاتى را هم با نواختن اين سازها مى گذراند. اين هنرمند جوان، با استعداد و باارزش، در سال 1368 همكارى خود را با اركستر سمفونيك تهران به عنوان نوازنده ى ويولن شروع كرده و همچنين با اركستر مجلسى و اركستر سمفونيك راديو و تلويزيون نيز همكارى مى نمايد.
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد دوم)
قرن:15
جنسيت:مرد
مليت:ايران
سجاد يوسفي
محل تولد : تبريز
شهرت
تابعيت : ايران
تاريخ تولد
زندگينامه علمي
در سال 1376 وارد حوزه علميه شدم. در سال 1381 سطح را تمام كردم و حدود چهار سال است كه از دروس آيت الله «جوادي آملى»، «تبريزى»، «خراسانى»، «مكارم»، «شبيري» و «سبحاني» استفاده نموده ام. مدتي در حوزه تبريز و مقداري در قم مشغول تدريس (اصول فقه) و (فلسفه) بودم و كتابهاي جواهر النضيد، كشف المراد، بداية الحكمه، نهاية الحكمه، معالم الاصول و اصول فقه را تدريس نموده ام. در ضمن در موارد مختلف به حول خدا توانسته ام قلم فرسايي كنم و در سنگر هاي مختلف شركت كنم و در رشته «فلسفه» كارشناسي ارشد فارغ التحصيل شدم و مشغول تدوين پايان نامه سطح 3 حوزه مي باشم.
قرن:14
جنسيت:مرد
مليت:ايران
در سال تحصيلى 1352 -53 از هنرستان موسيقى ملى در رشته سنتور فارغ التحصيل شد و در بهمن ماه 1358 از هنركده موسيقى ملى به درجه ليسانس در رشته ساز موسيقى ملى «سنتور» توفيق يافت و هم اكنون در دانشگاه هنر به تدريس سنتور مشغول است «توضيح آنكه دوره عالى هنرستان موسيقى ملى «هنركده» ابتدا به مجتمع دانشگاهى هنر انتقال يافت و سپس جزء دانشگاه هنر گرديد».
برگرفته از كتاب :مردان موسيقي سنتي و نوين ايران (جلد چهارم)