ترجمه الارشاد : در شناسائی مقام چهارده معصوم علیهم‌السلام و زندگانی ایشان جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : مفید، محمدبن محمد، ۳۳۶- ۴۱۳ق.
عنوان قراردادی : الارشاد فی معرفه حجج‌الله علی العباد. فارسی- عربی.
عنوان و نام پدیدآور : الارشاد : در شناسائی مقام چهارده معصوم علیهم‌السلام و زندگانی ایشان/ للشیخ المفید؛ ترجمه و شرح فارسی محمدباقر ساعدی خراسانی؛ بتصحیح محمدباقر بهبودی.
مشخصات نشر : تهران: اسلامیه، ۱۳۷۶.
مشخصات ظاهری : ۷۱۹ ص.
شابک : 964-481-000-7‌۱۶۰۰۰ریال: ؛ ۲۵۰۰۰ ریالچاپ پنجم
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : چاپ چهارم: ۱۳۷۸
یادداشت : چاپ پنجم، ۱۳۸۰.
یادداشت : چاپ ششم: ۱۳۸۵ (فیپا).
عنوان دیگر : الارشاد فی معرفه حجج‌الله علی العباد. فارسی- عربی.
موضوع : ائمه اثناعشر.
موضوع : امامت.
شناسه افزوده : ساعدی خراسانی، محمدباقر، مترجم.
شناسه افزوده : بهبودی، محمدباقر، ۱۳۰۸ - ، مصحح.
رده بندی کنگره : BP۳۶/م‌۷الف‌۴۰۴۱ ۱۳۷۶
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۹۵
شماره کتابشناسی ملی : م‌۷۷-۷۴۶۶

مقدمه مترجم:

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی.
اما بعد پس از آنکه کتاب حقائق فیض کاشانی و کتاب مصباح الشریعه منسوب به حضرت صادق علیه السلام را ترجمه کرده و چند سال قبل در تهران طبع و منتشر گردید، برای آنکه هر چه بیشتر از عنایات ربانی حضرت پروردگار بهره‌مند شوم و هم خدمت بیشتری به عالم دین و دیانت کرده باشم، از خدای متعال توفیق و کمک خواسته و با نظر لطف و مرحمت اهل بیت عصمت و طهارت کتاب ارشاد مفید را که از مدارک معتبر شیعه و در تاریخ ائمه اطهار و معرفی شئون امامت است، ترجمه نمودم، امید است مورد قبول پیشگاه مقدسشان قرار گیرد بمنه و کرمه.
کتاب ارشاد یکی از کتب مهم و معتبریست که همواره مورد توجه عوام و خواص بوده و در عین حال که مختصر و موجز تدوین شده بسیاری از مهمات و تواریخ زندگی ائمه طاهرین (ع) را در بر دارد.
این کتاب در دو مجلد گرد آمده:

معرفی کتاب‌

مجلد اول آن، شامل زندگی امیر المؤمنین ع و کلمات و حالات و اصحاب و خدمات و قدمهای مؤثر آن جناب بوده و از چندین باب و فصل تشکیل شده و پایان آن را بذکر فرزندان آن حضرت خاتمه داده.
و جلد دوم آن، مشتمل بر ذکر یازده نفر فرزندان آن حضرت است که پس از وی حائز مقام خلافت الهی بوده‌اند و این مجلد نیز مانند مجلد اول مشتمل بر فصول و ابواب بوده و زندگی یک یک از معصومین علیهم السلام را بتفصیل و اجمال توضیح داده.
غرض مؤلف بزرگوار از این اجمال نه از نظر بی‌اطلاعی یا سهو و اشتباه بوده بلکه آنچه را در این کتاب آورده موافق با مقصود و کافی برای معرفی شخصیت خاندان عصمت دیده است.
و چنانچه از مقدمه کتاب استفاده می‌شود، شخصی از او درخواست کرده چنین کتابی در باره حضرات معصومین و تاریخ زندگی و بخشی از اخبار آنان تدوین نماید شیخ مفید هم خواسته ویرا اجابت کرده و کتاب حاضر را که کافل مهمات زندگی آنهاست و در واقع حق را از باطل جدا میکند گردآورده‌

نام و نسب و شهرت:

کنیه‌اش ابو عبد اللَّه و نامش محمد و نام پدرش محمد و جدش نعمانست و نسب او بطوری که نجاشی در رجالش آورده به یعرب بن قحطان که ریشه تازیان بدو میپیوندد میرسد وی از قبیله حارث و شهرتش مفید یا شیخ مفید و یا بمناسبت آنکه پدرش محمد، ملقب بمعلم بوده او را ابن المعلم میگفته‌اند و بلکه بعضی او را بهمین لقب می‌شناخته و در کتب خود بهمین لقب معرفی کرده‌اند و سبب
ترجمه الإرشاد ،ص:3
شهرت او بمفید بمناسبت مناظره‌ای بوده که با یکی از رجال اهل سنت نمود. چنانچه پس از این اشاره خواهیم کرد.

عقیده دانشمندان:

علامه حلی در بخش اول از خلاصه می‌نویسد من اجل مشایخ الشیعة و رئیسهم و استادهم و کل من تأخر عنه استفاد منه و فضله اشهر من ان یوصف فی الفقه و الکلام و الروایة اوثق اهل زمانه و اعلمهم، انتهت رئاسة الامامیة فی وقته الیه و کان حسن الخاطر دقیق الفطنة حاضر الجواب.
ابن الندیم بعنوان ابن المعلم او را چنین میستاید. فی عصرنا انتهت رئاسة متکلمی الشیعة الیه مقدم فی صناعة الکلام علی مذهب اصحابه دقیق الفطنة ماضی الخاطر شاهدته فرأیته بارعا.
بالجمله شیعه و سنی او را بعظمت و دانش و ریاست و بزرگواری ستوده‌اند.

اساتید و مشایخ:

مفید اصلا از مردم عکبری بر وزن مرتضی که از توابع بغداد و در فاصله ده فرسخی آن واقع شده بوده از آنجا باتفاق پدرش برای کسب کمال به بغداد آمده و بحوزه درس ابو عبد اللَّه جعل بضم جیم و فتح عین متوفی 369 که از افاضل دانشمندان بوده حضور یافته و چندی از محضر نامبرده استفاده کرده و پس از او بمحضر ابو یاسر حضور می‌یافته و چون او گاهی از اوقات از عهده اعتراضات و پاسخ آنها برنمی‌آمده معظم له را بمجلس علی بن عیسی رمانی که از متکلمین بنام عصر بوده هدایت نموده و بالاخره نامبرده تمام محاضر و اساتید عصر را درک کرده تا مقامات علم و دانش را از هر لحاظ حائز شده و باخذ اجازه هدایت و روایت از دانشمندان شیعه و سنی نائل آمده.
و مشایخ وی علاوه بر ابو عبد اللَّه جعل عبارتند از شیخ جعفر بن قولویه که بیشتر اوقات روایات وی مستند بایشانست و شیخ صدوق و ابو غالب زراری و احمد بن محمد بن ولید و دیگران.

شاگردان:

و در آن وقت که خورشید تابان علم و کمال وی آسمان علم و دانش را منور ساخت از همه جا طالبان دانش بجانب وی کوچ کرده و بر آستان فضل و کمال او عاکف شده و رجال نامی که هر یک گوی سبقت را از اقران خود ربوده و آثار و مآثرشان برای همیشه مورد توجه خاص و عام بوده از محضر او برخاسته‌اند، معاریف ایشان عبارتند از:
ابو الفتح کراچکی و شیخ طوسی و نجاشی و سلار دیلمی و سید مرتضی و رضی که در خصوص این دو برادر بزرگوار رؤیائی دارد که ذیلا محض موقعیت این شیخ جلیل آورده می‌شود.
شبی نامبرده در خواب دید در مسجد کرخ بغداد نشسته صدیقه کبری ع در حالی که دست حسنین ع را گرفته بر او وارد شده فرمود ای شیخ باین دو فرزند من علم فقه بیاموز چون بیدار شد از این خواب بحیرت افتاد که مقصود چیست و نتیجه آن بکجا منتهی خواهد شد؟ صبح در وقت معین بمسجد مزبور رفت فاطمه مادر سید مرتضی و رضی دست دو فرزندش را بدست گرفته بر او وارد شد درخواست کرد که دو فرزندش را تحت تربیت خود قرار داده و علم فقه بآنها بیاموزد شیخ از تعبیر خوابش باخبر شد.

موقعیت علمی:

شیخ مفید در تمام فنون معموله عصر ید طولی و اطلاع وافی و کافی داشته و مخصوصا در علم کلام و مناظره مهارتی بسزا داشته چنانچه او را بزرگ متکلمان شیعه و رئیس آنان شمرده‌اند مناظرات او با عده از بزرگان اهل سنت مشهور است بویژه با قاضی عبد الجبار معتزلی که چون عاجز از جواب او شده ویرا بجای خود نشانیده و او را بعنوان مفید شناخته و به «انت المفید حقا» خطاب کرده و عضد الدوله دیلمی که از این معنی باخبر شده برای اظهار قدردانی از مقام علمی وی یک غلام و یک جبه و یک دستار و یک مرکب خاص بازین و لجام زرین و صد دینار زر بوی بخشید و قرار گذارد روزی ده من نان و پنج من گوشت بحضار مجلس او که محض استفاده حاضر میشوند داده شود.
ترجمه الإرشاد ،ص:4
مقدمه مترجم و نیز هنگامی که با علی بن عیسی رمانی مناظره کرد و باو غالب شد و رمانی از مایه علمی و استادی وی با خبر گردید توصیه و تمجیدی که حاکی از مقام علمی و اهمیت معظم له بوده به استادش ابو عبد اللَّه جعل نوشته و ویرا در آن نامه به «مفید» ملقب ساخته. مجملا باندازه در خذلان و بیچارگی اهل سنت میکوشید که وقتی شیخ ابو القاسم خفاف معروف به ابن النقیب از رحلت او باخبر شد بی‌اندازه خوشحال گردیده دستور داد خانه‌اش را تزئین کرده و آن روز را عید گرفته و بعنوان تهنیت و مبارکباد جلوس کرد و گفت اینک مرگ بر من گواراست.
و کسی که پس از درگذشت شیخ مفید موفق شد که حائز مقام او شود و با متکلمان سنی مبارزه کند و آنان را منکوب سازد ابو یعلی محمد بن حسن جعفریست که بنوشته علامه، خلیفه شیخ مفید و جانشین او و متکلم فقیه و حائز مقام فقه و کلام بوده و در روز شنبه 16 رمضان سال 463 درگذشته و در خانه خودش مدفون شده.

آثار و مؤلفات:

مفید حدود دویست کتاب و رساله در فنون مختلفه ویژه در علم کلام و مناظره تألیف و تصنیف نموده و عده از آنها که از گزند روزگار محفوظ مانده در دست اعلام شیعه و ارکان شریعه بوده و از آنها استفاده میکردند چنانچه مرحوم مجلسی در هنگام تدوین مجلدات بحار الانوار هیجده کتاب از کتب او را دارا بوده و اسامی کتابها و رسائل نامبرده را نجاشی در رجال خود متجاوز از صد و هفتاد مجلد یاد کرده و از کتب او آنچه مطبوع و مشهور است یکی ارشاد (کتاب حاضر) دیگری اوائل المقالات دیگری الجمل دیگری مسار الشیعه و یکی هم مقنعه در فقه امامیه و امثال اینها.

توقیع حضرت ولی عصر ع:

و از جمله امتیازات و فضائل خاصه شیخ مفید چند فقره توقیع وقیع همایونی است که از ناحیه مقدسه حضرت ولی عصر ع بدین عنوان صادر شده:
«للاخ السدید و الولی الرشید الشیخ المفید ابی عبد اللَّه محمد بن محمد بن نعمان ادام اللَّه اعزازه» و دیگری «ایها الناصر للحق و الداعی الیه بکلمة الصدق».
علت صدور توقیع را قصص العلماء چنین نوشته: یکی از روستائیان بحضور شیخ آمده سؤال کرد هر گاه زن آبستنی که بچه رحمش زنده باشد و خود آن زن بمیرد می‌توان پهلوی او را شکافت و آن بچه را بیرون آورد یا او را با همان بچه باید دفن کرد شیخ پاسخ داد او را با همان بچه دفن کنند آن مرد پذیرفته بیرون رفت در راه سواری با کمال عجله خود را بوی رسانید که شیخ می‌گوید شکم مادر را شکافته بچه را بیرون آورید آنگاه زن را بخاک سپارید نامبرده بمحل خود رفته و بدستور ثانوی عمل کرد پس از چندی شیخ را از این پیش‌آمد اطلاع دادند گفت من کسی را بچنین کاری مأمور نداشتم و او حضرت ولی عصر ع بوده الحال که در فتاوای شرعیه خطا می‌کنم دیگر فتوا نمی‌دهم بهمین مناسبت بخانه نشست و درب فتوا را بروی خود بست تا آنکه توقیعی باین مضمون شرف صدور یافت «بر شما لازم است فتوا بدهید و بر ماست که شما را از خطاکاری نگهداری کنیم» شیخ بار دیگر بمسند فتوا نشست.

سال میلاد و وفات:

نجاشی می‌نویسد معظم له در روز یازدهم ذی قعده سال سیصد و سی و شش یا سیصد و سی و هشت متولد شده و در شب جمعه سوم ماه مبارک رمضان سال چهار صد و سیزده در سن هفتاد و هفت سالگی یا هفتاد و پنج سالگی درگذشته و در میدان اشنان بغداد با آن بزرگی که داشته در عین حال بقدری سنی و شیعه اجتماع کرده که جا برای نمازگزاران نمانده و در آن روز سید مرتضی علم الهدی بر جنازه او نماز گزارده و هشتاد هزار نفر بر پیکر پاک او نماز گزاردند آنگاه جنازه او را بمقابر قریش نقل داده و
ترجمه الإرشاد ،ص:5
شرح حال مؤلف در پائین پای حضرت موسی بن جعفر و نزدیک قبر استادش ابن قولویه مدفون ساختند.
مرحوم شیخ محمد سماوی در صدی الفؤاد ذیل مدفونین آستان امامین همامین کاظمیین علیهما- السلام می‌گوید.
و کالمفید شیخنا محمدشمس الهدی بحر الندی روض الندی
جاهد فی الاسلام و الایمان‌حیا و نال میتا الامانی
سرت به حور الجنان الغیدفارخوا (قد قدم المفید) علم الهدی و مهیار دیلمی قصائد غرائی در مرثیه او گفته‌اند.
و گویند پس از آنکه نامبرده را بخاک سپردند حضرت ولی عصر عجل اللَّه تعالی فرجه این سه بیت را بخط مبارک خود بر روی قبر او مرقوم فرمود:
لا صوت الناعی بفقدک انه‌یوم علی آل الرسول عظیم
إن کنت قد غیبت فی جدث الثری‌فالعدل و التوحید فیک مقیم
و القائم المهدی یفرح کلماتلیت علیک من الدروس علوم
تا بدینجا مجملی از شرح حال مرحوم مفید آورده شد.
و انا الحقیر محمد باقر بن حسین ساعدی خراسانی.
مشهد مقدس رضوی شب شنبه هجدهم صفر المظفر هزار و سیصد و هشتاد و دو
ترجمه الإرشاد ،ص:6
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ صورت اجازه حضرت حجة الاسلام و المسلمین سند الاعلام والدنا الاجل مولانا الشیخ حسین المقدس المشهدی.
بعد المقدمة:
و اجزت لک یا ولدی اصلح اللَّه امر دینک و دنیاک و جعلک ممن نظر الیه فی اولیه و اخراه ان تروی عنی عن العالم الربانی اجل مشایخ عصرنا فی الحدیث ثقة الاسلام و المسلمین فخر الشیعة الامامیة الحاج شیخ عباس القمی قدس اللَّه روحه عن شیخه الاجل المؤید ذی الفیض القدسی المحدث النوری الطبرسی عن شیخ- الفقهاء العظام العلامة الانصاری عن شیخه المحقق النراقی عن صاحب الکرامات و المقام المعلوم العلامة الطباطبائی بحر العلوم عن الاستاذ الاکبر المحقق البهبهانی عن ابیه العالم الجلیل المولی محمد اکمل عن مروج المذهب و الدین العلامة المجلسی عن ابیه العالم الفاضل الکامل المهذب التقی المجلسی الاول عن شیخه الاجل شیخ الاسلام و المسلمین مولانا بهاء الدین عن ابیه و استاده المحقق المؤید المسدد الشیخ حسین بن عبد الصمد العاملی الحارثی عن شیخ الامة و فتاها و مبدإ الفضائل و منتهاها العالم الربانی الشیخ زین الدین الشهید الثانی عن شیخه زین الحق و الملة و الدین الشیخ ابی القاسم نور الدین علی بن عبد العالی المیسی عن الشیخ العالم السید شمس الدین محمد بن المؤذن الجزینی ابن عم الشهید عن الشیخ العالم الفاضل الورع الصفی ضیاء الدین علی عن والده الاجل رئیس المذهب و الملة و رأس المحققین الجلة الجامع فی معارج السعادة اقصی مدارج العلم و رتبة الشهادة الشیخ السعید شمس الدین محمد بن مکی الشهید الاول عن وحید عصره و فرید دهره استاد الفقهاء الکملین فخر المحققین ابی طالب محمد عن والده الاجل الاعظم الطود الباذخ الاشم جمال الملة و الدین آیة اللَّه فی العالمین ابی منصور الحسن بن المطهر المشتهر بالعلامة اعلی اللَّه مقامه عن افقه الفقهاء الاعلام و رئیس علماء الاسلام نجم الدین ابی القاسم جعفر بن سعید المشتهر بالمحقق الحلی عن السید العالم شمس الدین فخار بن معد الموسوی عن الشیخ الجلیل الفقیه سدید الدین شاذان بن جبرئیل القمی عن شیخ المحدثین عماد الدین محمد بن ابی القاسم الطبری عن الشیخ الاجل العالم الفاضل المفید الثانی ابی علی الحسن عن والده الاجل محیی الرسوم و مدرس العلوم شیخ الطائفه علی الا- طلاق الشیخ ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی عن حجة الفرقة الناجیة شیخنا الامام السعید ابی عبد اللَّه المفید (صاحب هذا الکتاب) عن نقاد الاخبار و ناشر آثار الائمة الاطهار رئیس المحدثین شیخنا الصدوق محمد بن علی بن بابویه القمی قال حدثنا محمد بن القاسم الجرجانی قال حدثنا یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سنان عن ابویهما عن مولانا و سیدنا ابی محمد الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب صلوات اللَّه علیهم اجمعین عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه عن ابیه علی بن ابی طالب سلام اللَّه علیه و علیهم قال قال رسول اللَّه (ص) لبعض اصحابه ذات یوم یا عبد اللَّه احبب فی اللَّه و ابغض فی اللَّه و وال فی اللَّه و عاد فی اللَّه فإنه لا تنال ولایة اللَّه الا بذلک و لا یجد رجل طعم الایمان و ان کثرت صلاته و صیامه حتی یکون کذلک و قد صارت مواخاة الناس یومکم هذا اکثرها علی الدنیا علیها یتوادون و علیها یتباغضون و ذلک لا یغنی عنهم من اللَّه شیئا فقال الرجل یا رسول اللَّه کیف لی ان اعلم انی قد والیت و عادیت فی اللَّه و من ولی اللَّه عز و جل حتی اوالیه و من عدوه حتی اعادیه فاشار له رسول اللَّه ص الی علی ع فقال ا لا تری هذا؟ قال بلی قال ولی هذا ولی اللَّه فواله و عدو هذا عدو اللَّه فعاده وال ولی هذا و لو انه قاتل ابیک و ولدک و عاد عدوه و لو انه ابوک و ولدک.
کتب بخط یده والدک الفقیر الی اللَّه الغنی الشیخ حسین بن یوسف الهروی المتولد فی المشهد الرضوی و المقیم فیها الی هذا التاریخ اعنی یوم السبت العشرین من شهر رجب صب اللَّه علینا رحمته بجاه محمد و آله الطاهرین سنة 1373.
و الان که سال 1382 است بحمد اللَّه در قید حیاتند اللهم اجعله عنا راضیا و دعائه فینا مستجابا و انا ولده المسی‌ء محمد باقر ساعدی.
ترجمه الإرشاد ،ص:7
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مرحوم مؤلف در آغاز کتاب پیش گفتار مختصری حاکی از علت نگارش کتاب حاضر آورده که ما مجمل آن را سابقا نقل کردیم و پس از آن زندگانی حضرت مولی الموحدین امیر المؤمنین ع را بعنوان باب اول کتاب شروع کرده می‌نویسد:

باب اول علی (ع) کیست‌

اشاره

(1) امیر المؤمنین علی ع نخستین پیشوای مؤمنان و والیان با ایمان مسلمانانست و او پس از امین وحی الهی محمد بن عبد اللَّه بمسند جانشینی آن جناب برقرار شده و دین خدا را یاری کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:8
(1) علی ع برادر و پسر عم پیغمبر (ص) و نخستین کسی بود که امور مربوطه برسول خدا را اداره کرد و بهمسری دخترش فاطمه زهرا ع سرفراز شد.
امیر المؤمنین علی ع پسر ابو طالب و او فرزند عبد المطلب و او پسر هاشم و او زاده عبد مناف بود و خود آن جناب سید اوصیا بشمار می‌آمد کنیه «1» آن حضرت ابو الحسن و در روز جمعه سیزدهم رجب (در نسخه بیست و سوم آن ماه ذکر کرده) سال سی‌ام عام الفیل در شهر مکه در خانه خدا متولد شد و هیچ مولودی پیش از او و بعد از او در خانه خدا متولد نشده و نمی‌شود و این پیش‌آمد از آن نظر بوده که خدای متعال آن جناب را گرامی داشته و احترام کرده.
مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف بوده و چون مادر مهربانی هم در نگهداری پیغمبر ص می‌کوشیده و آن جناب را تحت مراقبت خود حفاظت می‌نموده و پیغمبر همیشه از خدمات او قدردانی می‌کرده.
فاطمه از جمله مؤمنان و پیروان دسته اول بوده و باتفاق مهاجران بمدینه معظمه هجرت کرده و چون از دنیا رفته حضرت رسول اکرم او را با پیراهن خود کفن کرده تا بدین وسیله بدن او را از گزند گزندگان زمین نگه دارد و هم از آسیب قبر در امان باشد و اقرار بولایت فرزندش را باو تلقین فرمود تا هنگام پرسش نکیرین براحتی بدیشان پاسخ دهد.
رسول خدا ص او را بدین جهت احترام کرده و از این فضل عظیم برخوردار ساخته که موقعیت و منزلت او پیش خدا مسلم بوده و اینخبر مشهور است.
______________________________
(1) کنیه اسمی است که در آغاز آن اب یا ام باشد مانند ابو الحسن یا ام کلثوم.
ترجمه الإرشاد ،ص:9
(1) امیر المؤمنین علی و برادرانش نخستین کسانی هستند که دو بار از پشت هاشم بجهان آمده‌اند یکی از طرف پدر و دیگری از جانب مادر و با این نسب و نشو نمائی که تحت نظر و تربیت رسول خدا (ص) نموده در واقع بدو شرافت و منزلت نائل آمده که هم فرزند هاشم است و هم تربیت شده دست رسول خدا (ص).
علی ع از نزدیکان پیغمبر و یاران او نخستین کسی است که بآن جناب گرویده و اولین جوانمردیست که او را پیمبر بشرف اسلام خوانده و او هم بدون تأمل پذیرفته.
علی ع همواره بیاری دین اسلام قیام می‌کرده و با مشرکان کارزار می‌نموده و از ایمان پشتیبانی می‌کرده و سرکشان را از دم شمشیر آبدارش می‌گذرانده و راههای سنت و آئین قرآن را بمردم می‌آموخته و بدادگری رفتار می‌کرده و مردم را بکارهای پسندیده وامیداشته.
علی ع پس از بعثت پیغمبر اکرم ص مدت بیست و سه سال با او می‌زیسته سیزده سال در مکه بوده و در تمام پیش‌آمدهای پیغمبر شریک بوده و امور گران آن جناب را با دوش مهر خود حمل می‌کرده و مشقات بسیاری را در راه آن حضرت بر خود هموار می‌ساخته و پس از هجرت بمدینه مدت ده سال با آن جناب بسر برده و مشرکان را از آن حضرت دور کرده و با کافران جنگیده و خود را فدائی آن حضرت ساخته و آزار دشمنان دین را بدین وسیله برطرف کرده و پیوسته از همین رویه پسندیده تعقیب کرده تا رسول خدا از دنیا رحلت کرده و بسرای جاوید انتقال یافته و در آن هنگام امیر المؤمنین سی و سه سال داشته.
(2) چون پیغمبر ص از دنیا رخت بربست، امت در باره امامت او اختلاف کردند شیعه یعنی همه بنی هاشم
ترجمه الإرشاد ،ص:10
و سلمان و عمار و ابو ذر و مقداد و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین و ابو ایوب انصاری و جابر بن عبد اللَّه انصاری و ابو سعید خدری و بزرگان مهاجر و انصار او را خلیفه پس از رسول خدا می‌دانند و سمت امامت او را بر همه مردم امضا نموده و می‌گویند او دارای خصال پسندیده فضل و کمال است و نخستین کسی است که ایمان آورده و از نظر علم باحکام از همه بالاتر و از راه جهاد از همه پیشقدمتر و آخرین پایه زهد و پرهیزکاری و صلاحیت را داراست و در نزدیکی به پیغمبر بپایه‌ایست که هیچ یک از نزدیکان رسول اکرم آن درجه را ندارند.
علاوه بر این خدا هم در قرآن کریم بولایت او تصریح کرده «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» «1» همانا سرپرست و اولی بتصرف شما خدا و رسول و آنهایند که به آئین حق گرویده یعنی آنان که نماز می‌خوانند و در هنگام رکوع، صدقه می‌دهند.
و می‌دانیم که غیر از علی ع دیگری در حال رکوع، صدقه نداد.
و هم در لغت ثابت شده که ولی بمعنی اولی بتصرف است و هنگامی که علی ع بحکم قرآن اولی بتصرف نسبت بمردمان باشد چنانچه ولایتش را قرآن تصریح کرده بلا شک پیروی از او بر همه مردمان واجب است چنانچه اطاعت از خدا و رسول را بهمین برهان از قرآن استفاده می‌کنیم.
دلیل دیگر فرموده رسول خدا است در یوم الدار که مخصوصا فرزندان عبد المطلب را گردآورده بود و آنان را از خشم خدا بیم میداد و می‌فرمود کسی که در گسترش و ترویج ایمان بمن کمک کند و خود زیر بار توحید و یکتاپرستی بیاید همان کس برادر و جانشین و وارث و خلیفه پس از من است علی ع که در آن روز از همه خوردسالتر
______________________________
(1) آیه 55 سوره مائده
ترجمه الإرشاد ،ص:11
بود پیشقدم شده خود را بجناب نبوی معرفی کرده عرضکرد من یگانه کسی هستم که در امر نبوت و نشر احکام الهی با شما همکاری می‌کنم حضرت فرمود آرام گیر که تو برادر و وصی و وزیر و جانشین پس از منی.
(1) و اینسخن صریح است که آن حضرت جانشین رسول خدا است. و نیز رسول خدا ص در روز غدیر خم که مردم را برای استماع بیانات خود گردآورده بود بمردمان خطاب کرد:
ا لست اولی بکم من انفسکم؟
آیا من بهمه شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟
قالوا اللهم بلی
همه گفتند آری خدا گواه است که تو دارای چنین منصبی هستی آن حضرت بلا فاصله فرمود
فمن کنت مولاه فعلی مولاه
هر که را باشم منش مولا و دوست‌ابن عم من علی مولای اوست بالاخره نبی اکرم همان سمتی را که خود بر مردم داشت و ناگزیر مردم باید آن را بپذیرند برای علی ع در آن روز اثبات کرد و کسی هم در آن روز انکار مقام ولایتی آن جناب را ننمود.
و این حدیث چنانچه می‌بینید صریح بامامت و خلافت اوست.
و همچنین هنگامی که می‌خواست بکارزار تبوک حضور پیدا کند علی ع را مخاطب ساخته فرمود
«انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی»
تو نسبت بمن مانند هرون نسبت بموسی هستی با این تفاوت که پس از من پیمبری نیست.
رسول خدا ص با این بیان وزارت خود را برای علی ع واجب گردانیده و او را ویژه مودت و دوستی خود قرار داده و او را مخصوصا از میان همه مردم برگزیده و در زمان حیات و پس از درگذشتش او را خلیفه بر مردم ساخته چنانچه همه این مناصب را قرآن برای هرون ثابت کرده و چون پیمبر او را بمنزله هرون قرار داده باید همه آنها برای علی ع ثابت باشد خدای متعال از زبان موسی می‌فرماید «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً» قال
ترجمه الإرشاد ،ص:12
اللَّه «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی» «1» پروردگارا هرون را که برادر و از اهل بیت منست وزیر من قرارده و پشتم را مستحکم ساز و او را در امور مربوط بمن انباز نما تا بسیار به تسبیح تو بپردازیم و همواره بیاد تو باشیم که تو از حال ما باخبری و خدا فرمود درخواست تو ای موسی باجابت رسید.
(1) خدای متعال در این آیه هارون را در نبوت و وزارت انباز موسی ع قرار داده تا هم بتواند ادای رسالت کند و هم از او پشتیبانی نماید.
و خدا نیز در باره استخلاف او از زبان موسی ع چنین می‌فرماید: اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ «2» موسی ببرادرش خطاب می‌کند اینک که من باید حسب الامر خدا بانجام مأموریت خود اقدام کنم تو باید در میان پیروان من بجای مانی و کارهای آنها را اصلاح کنی و زنهار از فسادگران پیروی نکنی.
چنانچه استفاده می‌شود و قرآن حکومت می‌کند بایستی خلافت موسی و جانشینی او ثابت برای هرون باشد یعنی دیگری از آن بهره‌مند نمی‌گردد و نظر باینکه رسول خدا ص همه منازل هارون را به استثناء نبوت برای علی ع قرار داده باید او وزیر و یاور پیغمبر باشد و در حقیقت شایسته همین خصال بوده و خلافت آن حضرت بتصریح پیغمبر در زمان حیات او و پس از درگذشتش بطوری که از حدیث منزلت استفاده می‌شود بوده است.
و از این قبیل ادله برای اثبات خلافت او باندازه‌ایست که اگر بخواهیم همه آنها را ذکر کنیم کتاب ما از حد اختصار خارج می‌شود و ما در کتابهای دیگرمان ولایت و خلافت او را کاملا ثابت کرده‌ایم الحمد للَّه.
______________________________
(1) آیات 31 تا 38 سوره طه
(2) آیه 138 سوره اعراف
ترجمه الإرشاد ،ص:13

فصل 1 امامت پس از پیغمبر ص‌

(1) امامت حضرت امیر المؤمنین ع پس از پیغمبر اکرم ص سی سال بوده بیست و چهار سال و شش ماه از آن را از تمام تصرفات ملکی ممنوع و باکمال تقیه و مدارا کردن با مردم و خلفاء بسر می‌برده و پنج سال و شش ماه دیگر را برزم منافقان و خوارج و پیروان معاویه و رفع سایر گرفتاریها بپایان رسانیده چنانچه پیغمبر هم در آغاز کار سیزده سال نمی‌توانست حقایق نبوت و احکام الهی را برای مردم بیان کند و باکمال خوف و ترس و حبس و زجر بسرمی‌برد و نمی‌توانست با کافران بجنگد و آنان را نابود ساخته و مسلمانان را از چنگال پرکین آنها رهائی بدهد و چون از مکه بمدینه هجرت کرد ظرف ده سال با مشرکان و منافقان می‌جنگید و حقایق اسلام را گوشزد افراد می‌کرد تا از دنیا رحلت فرمود و به نعمتهای جاوید بهشت نائل گردید.

فصل 2 شهادت آن سرور

(2) درگذشت علی ع پیش از طلوع شب جمعه بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت بوده.
آن حضرت بشمشیر ناپاک پسر ملجم مرادی در هنگامی که برای بپاداشتن فریضه صبح بمسجد کوفه وارد شده بود از پای درآمد.
علی ع شب نوزدهم ماه رمضان برای آنکه مردم را از خواب بیدار کند و آنان را برای انجام- وظیفه عبادی بخواند بمسجد آمد و ابن ملجم از اول شب در صدد فرصت بود تا بمجردی که علی ع را به‌بیند کار خود
ترجمه الإرشاد ،ص:14
را خاتمه دهد و برای انجام این اندیشه سوء با خوف و ترس خود را در میان خوابیدگان پنهان ساخت و هنگامی که علی ع وارد شد و بنماز ایستاد وی فرصت را مغتنم شمرده با شمشیر زهر آلود بسر آن حضرت زده و مسلمانان ویژه شیعیان را برای همیشه داغدار ساخت.
علی ع پس از این پیش‌آمد روز نوزدهم و شب و روز بیستم تا ثلث شب بیست و یکم حیات داشت و در همان ثلث آخر شب بیست و یکم بود که دار فانی را وداع گفت و در حالی که شهید شمشیر ستم و مظلوم بود بملاقات پروردگار خود نائل آمد.
علی ع از این واقعه کاملا باخبر بود و همواره مردم را از شهادت خود اعلام می‌کرد.
وقتی که امیر المؤمنین بدست این ناکس رحلت فرمود حسن و حسین طبق فرمان آن جناب او را غسل داده و کفن نمودند و جنازه او را به غری که پشت کوفه واقع بوده دفن کردند و حسب الوصیه قبر او را پنهان داشتند.
زیرا علی ع از دشمنی بنی امیه کاملا باخبر بود و می‌دانست هر گاه آنان از محل قبر او باخبر شوند چه کارهای زشتی انجام خواهند داد و چگونه از قدرت خود سوء استفاده خواهند کرد.
و همواره مرقد همایونی آن حضرت پنهان بود و دوستان از عکوف ببارگاه او محروم بودند تا در دولت بنی عباس حضرت صادق ع مخصوصان خود را از مرقد آن جناب باخبر کرد و خود در هنگامی که بر ابو- جعفر منصور که آن روز در حیره بود وارد شد بزیارت قبر آن حضرت تشرف یافت و شیعیان خود را مطلع نمود و از آن روز زیارت قبر مطهرش شروع و متداول گردید.
علی ع در روزی که بسرای باقی شتافت شصت و سه ساله بود.
ترجمه الإرشاد ،ص:15

فصل 3 اطلاع از وقع شهادت‌

در این فصل برخی از اخباری ذکر می‌شود که حاکی از اطلاع آن حضرت است بر شهادت خود و بالاخره می‌دانسته چنین حادثه اتفاق می‌افتد.
(1) 1- عامر بن واثله گفت چون نوبت خلافت ظاهری بامیر المؤمنین ع رسید مردم را برای بیعت با خود گردآورد و از جمله کسانی که عزیمت بیعت با آن جناب را داشت عبد الرحمن ابن ملجم مرادی بود چون بعنوان بیعت با آن حضرت حضور پیدا کرد حضرت دو مرتبه یا سه مرتبه او را اجازه بیعت نداد پس از آن با کمال ناراحتی به بیعت دست دراز کرد.
علی ع در آن هنگام فرمود چه موضوعی جلوگیری کرده و ممانعت نموده بدبخت‌ترین این امت را که بیاید و اراده شوم خود را عملی سازد سوگند بکسی که جان من در تصرف اوست بزودی محاسنم را از خون سرم رنگین خواهند کرد.
ابن ملجم چون از بیعت آسوده شده برگشت حضرت امیر ع باین شعر مترنم شده فرمود:
اشدد حیازیمک للموت‌فان الموت لاقیکا
و لا تجزع من الموت‌اذا حل بوادیکا
کما اضحکک الدهرکذاک الدهر یبکیکا خود را برای استقبال از مرگ آماده کن و بدان که بزودی او ترا درمی‌یابد از مرگ نترس و از ورود او اندوهناک مباش زیرا همان طور که روزگار ترا می‌خنداند همچنان می‌گریاند.
ترجمه الإرشاد ،ص:16
(1) 2- اصبغ بن نباته گفته در آن روز که افراد برای بیعت با علی ع حضور می‌یافتند ابن ملجم هم برای بیعت حاضر شد چون بیعت کرد و مرخص شد حضرت امیر بار دیگر او را صدا زده پیمان مستحکمی از او گرفته و از او تعهد خواست که حیله نکند و بیعت را نشکند او هم پذیرفت چون مراجعت کرد حضرت باز او را طلبیده و همان تعهد را گرفته و بالاخره تا سه مرتبه این موضوع تکرار شد پسر ملجم آخر الامر بی‌تاب شده عرض کرد سوگند بخدا با هیچ یک از افراد این گونه معامله نکردی.
حضرت که غرق افکار خود بود، فرمود:
ارید حیاته و یرید قتلی‌عذیرک من خلیلک من مراد
من زندگانی او را می‌خواهم و او عازم کشتن من است، در این صورت کسی ترا به خاطر این مرادی سرزنش نخواهد کرد، و او را معذور نخواهد شمرد.
آنگاه امر فرمود برو ای پسر ملجم که سوگند بخدا بعهد خود وفا نخواهی کرد.
(2) 3- معلی بن زیاد گفته پسر ملجم حضور امیر المؤمنین رسیده عرض کرد به مرکب سواری محتاجم.
حضرت نگاهی باو کرده فرمود تو عبد الرحمن بن ملجم مرادی هستی؟ گفت آری باز هم همین پرسش را کرده و همان پاسخ را شنید آنگاه به غزوان فرمود اسب اشقری در دست اختیار نامبرده قرار بده چون ابن ملجم سوار بر آن شده و دهانه‌اش را بدست گرفت و رفت حضرت باین شعر مترنم شد .... یعنی من خواهانم بدو عطا و
ترجمه الإرشاد ،ص:17
بخشش کنم و او عازم کشتن من است، با این تفاوت در مرام و مسلک هیچ کس او را معذور و بی‌گناه نخواهد شناخت.
و او گفته چون قضیه هائله رخ داد و ضربت بر سر امیر المؤمنین ع وارد آمد ابن ملجم را دستگیر نموده حضور حضرت امیر آوردند حضرت بدو توجه کرده فرمود سوگند بخدا آن همه احسانهائی را که نسبت بتو انجام می‌دادم با توجه باین بوده که بالاخره کشنده منی و با تو این گونه معامله می‌کردم تا موقعیت خود و بیچارگی ترا در پیشگاه خدا ثابت نمایم.

فصل- 4 اطلاع از شهادت‌

در خصوص اطلاع از شهادت فصل دیگری منعقد شده که پیش از وقوع حادثه جانگداز و ضایعه اسفناک کسان و یاران خود را از آن باخبر می‌ساخته:
(1) 1- اجلح از پیرمردان کنده نقل کرده متجاوز از بیست مرتبه از نامبردگان شنیدم علی ع پیوسته بر روی منبر می‌فرمود چه موضوعی ایجاب کرده و جلوگیری نموده از بدبخترین امت که بیاید محاسن مرا از خون سرم رنگین سازد.
(2) 2- اصبغ بن نباته گوید در ماهی که حضرت مولی علی ع در آن شربت شهادت نوشید بر فراز منبر آمد و خطبه خواند و فرمود ماه رمضان دررسیده و شما را در سایه مرحمت خود قرار داده و آن بزرگ ماهها و آغاز سال تازیست و آسیای سلطنت در این ماه بچرخ درمی‌آید و همه‌تان امسال را بالاتفاق بعزم حضور معبود و حج خانه خدا آماده خواهید شد و نشان آن آنست که من از میان شما می‌روم.
ترجمه الإرشاد ،ص:18
اصبغ گوید منظور علی ع از این بیان اطلاع از شهادتش بود و ما نمی‌دانستیم (1) 3- عثمان بن مغیره گفته ماه رمضان که فرارسیده بود امیر المؤمنین ع یک شب را در خانه حضرت امام حسن و یک شب را در منزل حضرت امام حسین و شبی در خانه عبد اللَّه بن عباس یا عبد اللَّه بن جعفر بسر میبرد و همان جا افطار میکرد و افطار او بیش از سه لقمه نبود چون از آن حضرت سببش را میپرسیدند میفرمود بزودی باید بملاقات رحمت خدا برسم و میخواهم برای ادراک چنین سعادتی گرسنه باشم و یک شب یا دو شب بیش فاصله نشد که ثلث آخر آن بمطلوب خود رسید.
(2) 4- اسماعیل بن زیاد گوید ام موسی کنیز علی ع و سرپرست دخترش فاطمه بمن گفت از علی ع شنیدم بدخترش ام کلثوم میفرمود دختر من بزودی از مصاحبت من محروم خواهی شد و طولی نمیکشد از میان شما میروم. ام کلثوم پرسید بچه دلیل چنین فال بدی میزنید و ما را داغدار میسازید؟ فرمود رسول خدا را در خواب دیدم که گرد و غبار را از چهره من پاک میکرد و میفرمود گرفتاریهای دنیا از تو برداشته شد و تیر قضا بهدف مقصود رسید.
نامبرده گوید سه شبانه‌روز بیش فاصله نشد که حادثه ضربت خوردن امیر المؤمنین واقع گردید.
ام کلثوم از این پیش‌آمد که سخت ناراحت شده داد میزد و فریاد میکرد امیر المؤمنین ع او را ساکت کرده میفرمود دختر من گریه مکن آرام باش هم اکنون پیغمبر خدا را می‌بینم با دست بجانب من اشاره میکند و میفرماید یا علی بجانب ما بیا که آنچه در نزد ماست برای تو بهتر است از ماندن در دنیا.
ترجمه الإرشاد ،ص:19
(1) 5- ابو صالح حنفی گوید از علی ع شنیدم میفرمود رسول خدا را در خواب دیده از پیش‌آمدها و ناراحتیهائی که از مردم دیده بحضرت او شکایت کردم فرمود یا علی گریه مکن آنگاه فرمود توجه کن چون توجه کردم دو مردی را دیدم که بزنجیر آویخته و سنگ‌پاره‌هائی بر سر آنها زده می‌شود ابو صالح گوید فردا بعادت همه روز برای دیدار امیر المؤمنین رفتم در بازار قصابها خبر شهادت علی ع را شنیدم.
(2) 6- حسن بصری گفته علی ع در شب شهادتش بیدار و آن شب را بر خلاف عادت بمسجد نرفت دخترش ام کلثوم پرسید چرا امشب را بیدار مانده‌ای فرمود برای آنکه اگر بامداد ظاهر شود کشته خواهم شد ابن نباح در آن هنگام آمده و حضرت را بنماز دعوت کرد علی ع اندکی رفت و برگشت ام کلثوم عرضکرد:
جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند حضرت فرمود آری بگوئید او با مردم نماز بخواند آنگاه دقتی کرده فرمود، نه. چاره از مرگ نیست و نمیتوان از چنک آن فرار کرد.
علی ع در همانوقت بمسجد وارد شد و ابن ملجم که تمام شب را بیدار مانده و منتظر ورود علی ع بود از نسیم سحری خوابش برده علی ع با پای خود او را بیدار کرده فرمود برخیز موقع نماز رسیده او هم از جا برخاست و کار علی را تمام کرد.
(3) 7- در حدیث دیگر آمده علی ع در شب شهادتش بیدار بود و مکرر از اطاق خود بیرون می‌آمد و بطرف آسمان متوجه میشد و میفرمود سوگند بخدا تا بحال دروغ نگفته‌ام و دروغ هم بمن اطلاع نداده‌اند امشب همان شبی است که باید بوصال محبوب نائل گردم آنگاه بخوابگاه خود برگشت. چون بامداد دمید کمربند خود را بربست و میفرمود:
ترجمه الإرشاد ،ص:20 کمر بند از بهر مرگ ای امیرکه مرگ آید اکنون بدیدار تو
مکن خوف از مرگ و آماده باش‌چو مرگ آید ای جان خریدار تو چون به صحن خانه رسید مرغابیان چندی سر راه بر او گرفتند و فریاد میزدند، خواستند آنها را آرام کنند و از جلو حضرت دور سازند فرمود آنها را واگذارید که نوحه جدائی میکنند سپس از خانه بیرون رفت و رسید باو آنچه زبان قلم از نگارشش لال است.

فصل- 5 چگونگی شهادت‌

(1) 1- بطوری که مورّخین مینویسند گروهی از خوارج در مکه اجتماع کرده و در باره امراء و فرمانروایان عصر گفتگو میکردند و از آنها و کارهاشان عیبجوئی می‌نمودند و از مقتولان نهروان یاد می‌آوردند و بحالشان دلسوزی می‌کردند برخی گفتند چه بسیار مناسب است هر گاه ما جان خود را در راه خدا داده و این پیشوایان گمراه را نابود کرده و مردمان و شهرها را از دست آنها آسوده بسازیم و ضمنا خونخواهی از مقتولان نهروان هم کرده باشیم بالاخره قرار گذاردند چون از مناسک حج فارغ شوند اقدام اساسی برای اندیشه ناپاک خود بنمایند.
عبد الرحمن ملجم پیشنهاد کرد من کار علی ع را تمام میکنم برک بن عبد اللَّه تمیمی گفت منهم معویه را میکشم عمرو بن بکر تمیمی گفت منهم مردم را از دست عمرو عاص راحت میسازم.
ترجمه الإرشاد ،ص:21
(1) بالاخره بنیان این پیشنهاد را استوار ساخته و قرارداد را امضا کرده و مقرر داشتند برای انجام این امر در شب نوزدهم ماه رمضان آماده شوند سپس متفرق شده و هر یک بطرف مقصد خود رهسپار گردیدند.
ابن ملجم با همراهیان کندی خود بطرف کوفه حرکت کرد و آنجا با یاران خود ملاقات نمود لیکن برای آنکه مبادا این سخن در کوفه انتشار پیدا کند از آنان مخفی داشت روزی با یکی از یاران خود که از مردم تیم رباب بود ملاقات کرد و در نزد او با قطامه دختر اخضر تیمی که پدر و برادرش در کارزار نهروان بدست علی ع کشته شده بودند مواجه شد.
قطامه از زنهای زیبای عصر بود بمجردی که ابن ملجم او را دید خاطر خواه وی شده و زیبائی وی پسر مرادی را از پای درآورد از او درخواست ازدواج کرد. قطامه پرسید کابین مرا چه مقرر میداری؟ گفت هر چه بگوئی و بخواهی گفت مهریه من سه هزار درهم و یک کنیز و یک غلام و کشتن علی بن ابی طالب ع گفت همه آنچه را که گفتی ممکن است فراهم سازم لیکن کجا و چگونه میتوانم بعلی ع دست پیدا کنم تا کار او را بسازم گفت او را غافل گیر کن که اگر او را بکشی قلب مرا شفا داده و با من در کمال عیش و عشرت بسر خواهی برد و اگر اتفاقا کشته شدی پاداشی که خدای متعال در برابر چنین عملی بتو خواهد داد از دنیا بهتر است.
گفت سوگند بخدا سبب آمدن باین شهر کشتن علی ع بوده و گر نه من از او گریزانم اینک که ترا با خود هم‌عقیده یافتم هر چه بخواهی برای تو انجام میدهم او هم گفت برای آنکه هر چه بهتر و زودتر بتوانی بمقصود برسی برخی از کسانی را که میشناسم بکمک و مساعدت تو میخوانم.
(2) آنگاه وردان بن مجالد را که از مردم تیم رباب بود طلبیده و قضیه را با او گفتگو کرده و نامبرده
ترجمه الإرشاد ،ص:22
را بکمک پسر مرادی خواند او هم پذیرفت پسر ملجم بیرون رفته با دلاوری از مردم اشجع بنام شبیب بن بجره ملاقات کرده گفت میخواهی به شرافت دنیا و آخرت برسی؟! پرسید چه کنم و چه میگوئی تا انجام دهم و بدان سعادت نائل آیم گفت مرا در کشتن علی ع یاری نمائی. شبیب که از خوارج و هم‌عقیده با آنان بود وقتی که از نظریه او باخبر شد گفت مادرت بعزایت نشیند و زنان داغدیده بر تو بگریند امر مهمی را در نظر گرفته‌ای تو چگونه میتوانی بر علی ع دست پیدا کنی؟ گفت در مسجد اعظم کمین کرده چون برای نماز بیاید بیدرنگ بر وی حمله میکنم اگر او را بکشیم دل مجروح خود را شفا داده‌ایم و از مقتولان خود خونخواهی نموده‌ایم و پیوسته از این قبیل سخنان میگفت تا ویرا با خود همداستان کرد و با یک دیگر وارد مسجد شدند.
قطامه در آن وقت در مسجد اعتکاف کرده و خیمه ویژه او را نصب کرده بودند آن دو بر وی وارد شده و گفتند ما در باره کشتن علی ع هم‌عقیده و آماده برای انجام وظیفه هستیم گفت هنگامی که خواستید آماده برای کار شوید در همین محل با من ملاقات کنید.
نامبردگان بیرون رفته و پس از چند روز باتفاق ثالثی در شب چهارشنبه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت پیش وی آمدند او حریری طلبیده و به سینه‌هاشان بست و آنان شمشیرهای خود را بر کمر استوار کرده از میان خیمه بیرون آمده و در برابر درگاهی که امیر المؤمنین ع برای نماز می‌آمد نشسته منتظر فرصت بودند پیش از آنکه نامبردگان خود را آماده برای انجام اندیشه شوم خود نمایند اشعث بن قیس
ترجمه الإرشاد ،ص:23
را از نظریه خود اطلاع داده او هم در آن شب برای کمک بنامبردگان حضور یافت.
(1) حجر بن عدی که از یاران با وفای علی ع بود آن شب را بعنوان بیتوته در مسجد آمده شنید که اشعث به پسر مرادی میگوید هر چه زودتر خود را آماده کار کن که اینک صبح میدمد و رسوا میشویم.
حجر از اراده آنان باخبر شده گفت ای اعور بی‌آبرو قصد کشتن علی ع را داری بلا درنگ از مسجد بیرون رفته تا حضرت را از اراده بیشرمانه آنان باخبر سازد اتفاقا حضرت امیر ع از در دیگر وارد مسجد شد پسر مرادی موقع را مغتنم شمرده شمشیر زهرآلود خود را بر فرق آن جناب فرود آورد هنگامی که حجر وارد مسجد شد خبر قتل علی ع را شنید.
(2) 2- عبد اللَّه ازدی گوید من شب نوزدهم در مسجد اعظم مشغول نماز بودم و عده هم از مصریها از آغاز ماه رمضان تا آن شب بانجام فرمانبرداری از اوامر خدا در مسجد اعظم اشتغال داشتند در آن هنگام چند نفری را دید نزدیک درب مسجد بنماز مشغولند فاصله نشد علی برای اداء فریضه صبح بمسجد درآمد و مردم را برای اقامه نماز میخواند بمجردی که علی ع مردم را بنماز و اطاعت از فرمان خدا دعوت کرد برقهای شمشیر چشم مرا خیره نمود و صدائی شنیدم میگفت فرمان از خداست نه از تو یا علی و نه از یاران تو و هم ناله علی ع بگوشم رسید میفرمود مواظب باشید قاتل از دستتان فرار نکند چون نزدیک آمدم دیدم علی ع ضربت خورده لیکن شمشیر شبیب کارگر نشده و بر طاق محراب فرود آمده
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدنداول صلا بسلسله انبیا زدند
نوبت باولیا چو رسید آسمان طپیدزان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
ترجمه الإرشاد ،ص:24
قاتلان راه فرار میجسته بطرف درهای مسجد توجه کردند و مردم هم برای دستگیری آنان هجوم آوردند.
(1) شبیب را مردی دستگیر کرده او را بزمین انداخت بر سینه‌اش نشست شمشیر را از دست او گرفته خواست کارش را تمام کند دید مردم بطرف او روآورده‌اند ترسید بحرف او توجهی نکنند و ضمنا خود او آسیب به‌بیند بهمین ملاحظه از روی سینه او برخاست و ویرا رها کرد و شمشیر را از دست افکند و شبیب با ترس و خوف وارد منزل شده پسر عمویش او را دید که دارد حریر را از سینه خود باز میکند پرسید چه میکنی شاید تو علی را کشته خواست بگوید نه گفت آری پسر عمویش که از کار ناشایست او اطلاع یافت شمشیری برداشت و او را بقتل آورد و پسر مرادی هم که میخواست فرار کند مردی از مردم همدان باو رسیده قطیفه بر روی او انداخته و او را بزمین افکنده شمشیر را از دستش گرفته دستگیرش کرده حضور امیر المؤمنین آورد لیکن همکار سومی فرار کرده و خود را در میان مردم پنهان نمود.
چون ابن ملجم را حضور اقدس علی ع آوردند نگاهی باو کرده فرمود
النفس بالنفس
یعنی اگر من از دنیا رحلت کردم او را بکشید چنانچه مرا کشته و اگر زنده ماندم خودم در باره او فکری خواهم کرد.
پسر مرادی گفت چه خیال میکنی این شمشیر را بهزار درهم خریده و با هزار درهم زهر، آلوده کرده‌ام، اگر کارگر نیاید خدا او را دور گرداند و از بها بیندازد.
(2) ام کلثوم که از قتل پدر بزرگوارش اطلاع یافت به پسر مرادی گفت ای دشمن خدا امیر المؤمنین را کشتی گفت نه بلکه پدر ترا کشتم.
ترجمه الإرشاد ،ص:25
فرمود ای دشمن خدا آرزومندم پدرم آسیبی نبیند.
آن بیحیا پاسخ داد پس چنان می‌بینم که گریه بحال من میکنی؟ بخدا سوگند چنان ضربتی بر او زده‌ام که اگر میان اهل زمین بخش کنند همه را هلاک میسازد.
او را از برابر امیر المؤمنین بیرون بردند مردم مانند درندگان گوشتهای بدن او را با دندانهای خود میکندند و میگفتند ای دشمن خدا چه کردی، امت محمد را بخاک هلاک نشاندی و بهترین مردم را از پای درآوردی و او همه این سخنان و ناراحتیها را میدید و می‌شنید و سخنی نمیگفت با این حال ویرا بزندان بردند.
مردم پس از دستگیری وی حضور علی ع رسیده عرضکردند هر چه اراده در باره او داری بما امر کن که او امت پیمبر را هلاک کرد و ملت اسلام را روسیاه ساخت.
علی ع فرمود اگر زنده ماندم خودم میدانم با او چگونه معامله کنم و اگر درگذشتم با قاتل من چنان کنید که با کشنده پیغمبران می‌نمودند یعنی او را بکشید سپس بدن او را بسوزانید.
چون علی ع رحلت فرمود و اسلام و اسلامیان را داغدار نمود و کسان او از دفنش بازگشتند حضرت امام حسن ع بجای پدر برقرار شد دستور داد پسر مرادی را بحضور آوردند چون برابر آن جناب رسید فرمود ای دشمن خدا، امیر المؤمنین را کشتی و فساد بزرگی در دین پدید آوردی سپس فرمان داد تا سر از بدنش جدا کردند و جسد کثیف او را به خواهش ام الهیثم دختر اسود نخعی بوی سپرد تا آن را بسوزاند.
سراینده در باره قطامه و قتل علی ع چنین میسراید.
ترجمه الإرشاد ،ص:26
(1) من از هیچ دارا و نادار دانا و نادان کابینی مانند کابین قطامه سراغ ندارم که سه هزار درهم و یک بنده و کنیز و قتل علی ع را با شمشیر زهرآلود کابین قرار داده باشد و میدانم تمام کابینهای زنان هر چند زیاد باشد باندازه قتل علی ع نیست و هیچ خونریزی در عالم باندازه خونریزی پسر مرادی نمیباشد.
و اما پیش‌آمد برک بن عبید اللَّه و عمرو بن بکر که در قرارداد قبلی با پسر مرادی همداستان بودند و مقرر شده بود که آنان معویه و عمرو عاص را از پای درآورند چنین بود که برک مطابق معاهده بر معویه وارد شد و او را در حال رکوع یافته شمشیر بر او فرود آورد لیکن شمشیرش خطا کرده بر ران او واقع شد وی نجات یافته لیکن قاتل را بلافاصله کشتند و عمرو عاص در شب معهود بیمار شده خارجه عامری را بجای خود برقرار ساخت تا با مردم نماز گزارد عمرو بن بکر بگمان اینکه عمرو عاص مشغول نماز است شمشیر باو زده لیکن بمقصود نرسید او را نزد عمرو عاص آورده عمرو دستور داد تا او را کشتند و خارجه در روز دوم جان بمالک سپرد

فصل 6 مرقد علی ع‌

(2) 1- حیان عنزی گوید خادم امیر المؤمنین ع برای من حکایت کرد هنگامی که وفات علی ع دررسید بحسن و حسین ع فرمود چون من از دنیا رحلت کردم مرا بر سریرم گذارده طرف پاهای سریر را بدوش بگیرید جلو آن حرکت میکند آنگاه جنازه را بجانب غریین ببرید در آنجا سنگ سفید درخشانی بچشم
ترجمه الإرشاد ،ص:27
شما میخورد همان جا آرامگاهی برای من حفر نمائید قبر ساخته خواهید دید مرا در آنجا بخاک به‌سپارید.
چون امیر المؤمنین ع از دنیا رفت مطابق با وصیت او آخر سریر او را بدوش گرفتیم و جلو آن خود حرکت میکرد و ما همانوقت صدای زمزمه میشنیدیم همچنان بدنبال جنازه آمدیم تا وارد غریین شدیم سنگ سفید نورانی ما را بطرف خود توجه داده بدان جا رهسپار شده قبری حفر کرده مرقدی آماده دیدیم که بر آن نوشته بود این قبریست که آن را نوح ع برای جسد پاک علی ع فراهم کرده ما آن بدن پر از مهر و محبت و حقیقت را در آن قبر پنهان ساختیم گرچه از دیدارش محروم گردیدیم که جهانی مملو از حقیقت را در آن خاک نهادیم لیکن از اکرامی که خدا با علی ع کرده خوشحال بودیم و بالاخره با دلی داغدار از کنار قبر علی ع برگشتیم.
در راه با گروهی از دوستان علی ع که بر جنازه او نماز نگزارده بودند ملاقات کردیم جریان را بایشان گفتیم و عنایات خدای منان را که با او نموده بیان کردیم آنها گفتند ما همه میخواهیم آنچه را شما دیده‌اید مشاهده کنیم گفتیم چنانچه وصیت فرموده نشان قبر او ناپیدا شده آنها بسخن ما توجهی نکرده رفتند و برگشتند و اظهار داشتند چنانچه گفتید هر چه کاویدیم اثری ندیدیم.
(1) 2- جابر بن یزید گوید از امام باقر ع پرسیدم علی ع را در کجا دفن کردند فرمود پیش از طلوع فجر او را در غریین مدفون ساختند و حسنین و محمد حنفیه فرزندان او باتفاق عبد اللَّه جعفر در قبر داخل شدند.
(2) 3- از ابن ابی عمیر روایت شده از حسین بن علی ع پرسیدند پدر بزرگوارت را در کجا دفن کردید فرمود شبانه جنازه او را بمسجد اشعث بردیم به پشت کوفه رسیده او را در غریین برده و مدفون ساختیم.
(3) 4- عبد اللَّه حازم گوید روزی همراه هرون الرشید بعنوان شکار از کوفه خارج شدیم بغریین و ثویه
ترجمه الإرشاد ،ص:28
رسیده آهوی چندی مشاهده کرده بازها و سگها را بطرف آنها فرستادیم باندازه یک ساعت آنها را دنبال کردند آخر الامر حیوانات بیچاره شده خود را به پناه پشته درآورده بازها بطرفی رفته و سگهای شکاری بجانب ما آمدند هرون از این پیش‌آمد بشگفت آمده فاصله نشد آهوان از آن بزیر آمدند دو مرتبه بازها و سگها بدانها حمله کردند باز آنها که خود را بیچاره دیدند بهمان پشته پناه بردند تا سه مرتبه همین عمل مکرر شد و آن روز از شکار باز ماندند.
هرون دستور داد بروید در این نزدیکی هر کسی را ملاقات کردید بحضور آورید تا ما را از این قضیه مطلع گرداند.
پیرمردی از مردم بنی اسد را حاضر کردند هرون پرسید این پشته و قضیه آن را کاملا بیان کن و ما را از پیش‌آمدی که دیده‌ایم اطلاع بده پاسخ داد اگر مرا امان دهی حقیقت آن را برای تو شرح خواهم داد هرون گفت با خدا پیمان بستم که اگر حقیقت آن را بگوئی بتو آسیبی نرسانم.
گفت پدرم از پدرانش نقل میکرده که در زیر این پشته مرقد مطهر امیر المؤمنین است و آن را خدای متعال حرم امن خود قرار داده هر کس بدان جا پناهنده شود از هر آسیب و گزندی در امانست.
هرون از شنیدن این حقیقت بخود آمده پیاده شد وضو گرفته در کنار آن پشته نماز گزارده صورت بخاک مالید و گریست و از آنجا بازگشتیم.
محمد بن عایشه گفته حکایت را بطوری که نقل کردم از عبد اللَّه حازم شنیدم لیکن قلب من آن را نمیپذیرفت و افسانه می‌پنداشت تا سالی که به حج بیت اللَّه مشرف شدم در آنجا با ساربان رشید ملاقات کرده پس از طواف در گوشه نشسته از همه جا سخن میگفتیم تا گفتگوی ما بدینجا رسید که شبی از شبها که از
ترجمه الإرشاد ،ص:29
مکه برگشته و در کوفه نزول کردیم (1) هرون بمن گفت ای یاسر به عیسی بن جعفر بگو سوار شود بالاخره همه سوار شدیم تا به غریین رسیدیم چون بدان جا وارد شدیم عیسی خوابید لیکن هرون بطرف پشته آمده شروع کرد بنماز خواندن هر دو رکعت نمازی را که سلام میداد دعا میکرد و میگریست و صورت بر آن پشته میمالید و میگفت.
ای پسر عم سوگند بخدا بزرگی و فضیلت ترا می‌شناسم و متوجهم که تو از همه مقدمتر بشرف اسلام مشرف شدی و من باین مقامی که نائل گردیده‌ام ببرکت تست لیکن فرزندان تو مرا آزار میکنند و بر من خروج می‌نمایند آنگاه حرکت کرده مشغول نماز شد و چون از نماز فارغ شد همین سخن را تکرار کرده و میگریست و با این حال تا وقت سحر بسر برد در آن هنگام دستور داد تا عیسی را بیدار کنم چون عیسی بیدار شد باو گفت برخیز کنار قبر پسر عمت نماز بخوان پرسید قبر کدام پسر عم منست؟ گفت قبر علی بن ابی طالب ع عیسی هم وضو گرفت و بنماز مشغول شد و پیوسته نماز میخواندند تا سپیده صبح دمید پیش آمده گفتم بامداد ظاهر شد آنگاه بطرف کوفه بازگشتیم.

باب دوم در این باب اخبار و فضائل و مناقب و کلمات حکمت آمیز و معجزات و آثار برجسته علی ع ذکر می‌شود

اشاره

از آن جمله اخباری در این باب آورده میشوند که حاکی از سابقه ایمان اوست:
ترجمه الإرشاد ،ص:30
(1) 1- یحیی بن عفیف از پدرش روایت کرده پیش از آنکه پیغمبر اکرم امر نبوت را اظهار کند من با عباس بن عبد المطلب نشسته بودیم اول ظهر جوانی آمد رو بکعبه ایستاده بنماز مشغول شد فاصله نشد جوان دیگری آمد بطرف راست او ایستاده و زنی هم آمد پشت سر آنها بنماز مشغول شد، جوان برکوع رفت آنها هم اقتدا کرده با وی برکوع آمدند چون سر از رکوع برداشتند بسجده آمده آنها هم سر بسجده گذاردند من بعباس گفتم امر عظیمی مشاهده میکنم گفت آری چنانست که میگوئی میدانی این جوان کیست؟ این جوان پسر برادر من و نام او محمد و پدرش عبد اللَّه بن عبد المطلب است و این جوان دیگر نیز پسر برادر من علی- بن ابی طالب است و این زن خدیجه دختر خویلد است.
پسر برادر من میگوید پروردگار او که خدای آسمانها و زمین است او را باین دینی که هم اکنون بدان توجه دارد مأمور داشته و سوگند بخدا بجز این سه نفر متدین باین دین نمیباشند.
(2) 2- سهل بن صالح که بیش از صد سال از عمر او گذشته گفت از ابو معمر بن عباد از انس بن مالک شنیدم میگفت رسول خدا ص فرمود فرشتگان مدت هفت سال بر من و علی درود میفرستادند برای آنکه گواهی به یکتائی خدا و رسالت من جز از من و او از دیگری ظاهر نمیشد.
ترجمه الإرشاد ،ص:31
(1) 3- معاذه عدویه گفته از امیر المؤمنین ع هنگامی که بر فراز منبر بصره بود شنیدم میفرمود من صدیق اکبرم پیش از آنکه ابو بکر ایمان بیاورد ایمان آوردم و قبل از او تسلیم فرامین اسلام شدم.
(2) 4- ابو سخیله گفته من و عمار بعزم حج بیت اللَّه رفتیم و بر ابو ذر غفاری وارد گردیدیم و سه روز از حضور آن مرد نورانی استفاده میکردیم چون هنگام مراجعتمان نزدیک شد باو گفتیم ما امروز از اسلام جز اختلاف و تفرقه میان مسلمانان اثر دیگری نمی‌بینیم عقیده شما چیست؟ پاسخ داد در چنین وقتی باید بکتاب خدا و علی توجه کرد زیرا گواهی میدهم رسول خدا ص فرمود علی ع نخستین کسی است که بمن ایمان آورد و اولین کسی است که فردای قیامت با من مصافحه میکند و او صدیق اکبر و فاروق میان حق و باطل و او رهبر مؤمنانست.
مؤلف گوید در خصوص علی و سابقه اسلام و ایمان او اخبار بسیار و شواهد بی‌شمار روایت شده و از آن جمله سروده خزیمة بن ثابت انصاری ذو الشهادتین است.
ترجمه الإرشاد ،ص:32
خیال نمیکردم خلافت الهی از خاندان هاشم و ابو الحسن بدیگران انتقال پیدا کند با آنکه او نخستین کسی است که در برابر قبله بانجام وظیفه پرداخت و از دیگران آثار و سنن الهی را بهتر میدانست و آخرین لحظه زندگی پیغمبر را دریافت و جبرئیل در غسل و کفن پیغمبر او را یاری کرد و کسی است که بدون شک و شبهه همه شایستگیهای دیگران را داراست و دیگران آنچه او دارد ندارند اینجاست که نمیدانم چه امری ایجاب کرده شما از دامن وی دست برداشتید و بدانید بیعتی که با او کردید چون بعهد خود وفا ننمودید همواره بزیان شما تمام شده.

فصل 1 برتری علی ع‌

(1) 1- ابن عباس گفته رسول خدا ص فرمود علی ع داناترین پیروان من است و پس از من بخوبی میتواند از عهده حکومت میان آنان برآید.
(2) 2- ابو سعید خدری گفته پدرم گفت از رسول خدا ص شنیدم میفرمود من شهر علمم و علی ع در آنست کسی که خواهان علم و دانش است از دریای پهناور کمالات او استفاده نماید.
ترجمه الإرشاد ،ص:33
(1) 3- عبد اللَّه مسعود گفته روزی رسول خدا ص علی ع را در خلوت طلبیده و با او رازهای بسیاری گفته چون از حضور پیغمبر اکرم ص برگشت پرسیدیم: چه معاهده میان تو و پیغمبر شده فرمود رسول خدا هزار باب علم بروی من گشود که از هر باب آن هزار باب دیگر مفتوح می‌شود.
(2) 4- اصبغ بن نباته گفته روزی که مردم با علی ع بیعت کردند عمامه پیغمبر ص را بر سر گذارده و ردای آن جناب را پوشیده بمنبر رفته حمد و ثنای الهی را بجا آورد مردم را پند و اندرز فرموده سپس با کمال وقار و آرامش تکیه زده و انگشتان را در میان یک دیگر بر بالای شکم خود قرار داده فرمود ای مردم تا مرا نیابید هر چه میخواهید بپرسید که دانش گذشتگان و آیندگان نزد منست و سوگند بخدا اگر مرا بخود واگذارند و سرگرم به این و آن ننمایند با اهل توریة بتوریة و با اهل انجیل بانجیل و با اهل زبور بزبور و با اهل قرآن بقرآنشان حکومت میکنم و حقایق هر یک از کتب را براستی آشکار میسازم چنانچه اعتراف کنند که علی ع بحق قضاوت نموده.
و سوگند بخدا از تمام مردمی که ادعای علم و دانش قرآن را میکنند من بحقایق و تأویلات آن داناتر و واقفترم و اگر آیه در قرآن نبود از تمام پیش‌آمدهائی که تا روز قیامت میشد اطلاع میدادم.
پس از این فرمود بپرسید از من و بخواهید پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بکسی که دانه را
ترجمه الإرشاد ،ص:34
میشکافد و مردم را بهستی می‌آورد اگر از یک یک آیات قرآن بپرسید خواهم گفت در چه وقت و برای چه نازل شده و از ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه و مکی و مدنی آنها خبر خواهم داد. بخدا سوگند هر عده که تا فردای قیامت هدایت شوند و هر گروهی که بضلالت افتند میدانم که رهبر و پیشاهنگشان که بوده و از غرض اصلی او کاملا باخبرم.
و امثال این اخبار که هر گاه همه آنها را یاد کنیم کتاب ما بطول می‌انجامد.

فصل 2 فضیلت علی ع‌

(1) 1- ابو هرون گوید بملاقات ابو سعید خدری رفته پرسیدم آیا در کارزار بدر حضور داشته‌ای گفت آری و بالاخره از شنیده‌های خود چنین نقلی کرد روزی فاطمه ع با چشم گریان حضور پیغمبر آمده و میگفت زنهای قریش مرا از ناداری علی ع سرزنش میکنند پیغمبر فرمود بسخن آنان اعتنا نکن زیرا ترا همسری بزرگوار داده‌ام که پیش از همه ایمان آورده و علمش از همه زیادتر است.
خدای متعال بهمه اهل زمین توجه کرد و پدرت را از میان آنها برگزید و او را بنبوت اختیار کرد و بار دیگر بدانها توجهی کرد و از آنها شوهرت را برگزید و او را جانشین من قرار داد و بمن وحی کرد تا ترا به ازدواج او درآوردم.
ای فاطمه مگر نمیدانی بر اثر اهمیتی که در پیشگاه خدا داری او ترا به همسری مردی درآورده که از همه بردبارتر و داناتر و پیشقدمتر باسلامست.
ترجمه الإرشاد ،ص:35
اینجا بود که فاطمه علیها سلام خندید و خوشحال شد.
پیمبر فرمود ای فاطمه علی ع هشت دندان تیز و برنده دارد که هیچ یک از گذشتگان و آیندگان دارای آنها نبوده‌اند.
او در دنیا و آخرت، برادر منست و هیچ یک از افراد بشر چنین برادری ندارند و تو ای فاطمه که سیده زنهای آخرتی، همسر او هستی و دو فرزندت که نشانه رحمت خدایند دو یادگار اویند و برادر او جعفر که دو بال باو اعطا شده و با فرشتگان در هر کجای بهشت بخواهد پرواز میکند، و علم اولین و آخرین در اوست و او نخستین کسی است که بمن ایمان آورده و آخرین کسی است که به پیمان من وفا نموده و او جانشین من و وارث وصیین است.
(1) 2- مؤلف گوید در کتاب ابو جعفر محمد بن عباس بسند او از ابن عباس چنین دیدم که گفته بود ما اهل بیت هفت خصلت بخصوص داریم که دیگران از آنها محرومند پیغمبر اکرم ص از ماست و وصی او که بهترین امت است از ماست حمزه شیر خدا و رسول و سید شهیدان از ماست جعفر بن ابی طالب که دو بال باو کرامت شده و در بهشت با فرشتگان پرواز میکند از ماست و دو سبط این امت که آقای جوانان بهشت‌اند از ماست و قائم آل محمد که خدای متعال پیمبرش را بحضرت او گرامی داشته از ماست و منصور هم از ماست چنانچه خدا فرموده إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ «1» همانا ایشان یاری‌شدگان و لشکریان
______________________________
(1). 172 و 173 سوره صافات
ترجمه الإرشاد ،ص:36
پیروز ما هستند.
(1) 3- رسول خدا ص بعلی ع فرمود تو با هفت خصلتی که داری با دیگران خصومت میکنی تو نخستین کسی هستی که بمن ایمان آورده و از همه بیشتر در راه خدا جهاد کرده و از همه داناتر به ایام خدائی و بهتر از همه به عهد خدا وفا میکنی و به رعیت مهربانتری و بهتر از دیگران تقسیم بالسویه می‌نمائی و مقام و مرتبه‌ات پیش خدا عظیم‌تر است.
و امثال این اخبار بسیارند و شیعه و سنی آنها را روایت کرده‌اند و بپایه مشهوراند که محتاج به تطویل نمیباشند.
(2) 4- و میتوان از میان همه اخبار که حاکی از مقام و موقعیت او هستند بخبر طائر و فرموده پیغمبر ص که پروردگارا بهترین و محبوبترین آفریده‌ات را مأمور دار تا بامن در استفاده از این پرنده شرکت کند اکتفا کرد زیرا او از همه محبوبتر پیش خدا و پاداشش بیشتر و تقربش زیادتر و عملش بهتر بوده.
(3) 5- و نیز گفته جابر هنگامی که از او پرسیدند عقیده تو در باره علی ع چیست؟ او گفت علی ع از بهترین مردم و بجز کافر دیگری در باره عظمت او شکی ندارد، دلیل روشن و برهان واضحی است برای اثبات موقعیت و شخصیت آن حضرت.
گفته جابر در حدیثی آمده که صحت آن نزد اهل خبر و حدیث بثبوت رسیده و دلیل بر افضلیت
ترجمه الإرشاد ،ص:37
او بعد از رسول خدا است و اگر ما بخواهیم در خصوص افضلیت او سخن بگوئیم کتابی علیحده خواهد شد لیکن به احادیث چندی که آوردیم اکتفا میکنیم و نظر اختصاری که در این کتاب داریم همه موافق با این رویه است.

فصل 3 دوستی و دشمنی با علی‌

دوستی علی ع نشانه ایمان و خشم بر او علامت نفاق است.
(1) 1- زر بن حبیش گفته امیر المؤمنین ع بر فراز منبر میفرمود سوگند بخدائی که دانه را شکافته و ما سواء را ایجاد کرده پیمبر اکرم ص پیمان گرفته که جز مؤمن پرهیزگار دیگری ترا دوست نمیدارد و بغیر از منافق بدکار دیگری ترا دشمن نمیدارد.
(2) 2- حارث همدانی گفت روزی علی ع بمنبر رفت پس از حمد و ثنای خدا فرمود چنین بر زبان پیمبر اسلام جاری شده که جز مؤمن دیگری مرا دوست نمیدارد و بغیر از منافق دیگری دشمن نمیدارد و کسی که افترا بزند زیانکار است.
(3) 3- زر بن حبیش از علی ع روایت کرده فرمود رسول خدا ص پیمان گرفته که جز مؤمن ترا دوست
ترجمه الإرشاد ،ص:38
نمیدارد و بغیر از منافق دیگری با تو دشمنی نمیکند. این حدیث با حدیث پیش از نظر سلسله سند و بخش معدودی متفاوتست.

فصل 4 پیروان علی رستگارانند

(1) 1- جابر بن یزید گفته امام باقر ع فرمود ام سلمه همسر رسول خدا ص گفت از رسول خدا ص شنیدم میفرمود پیروان علی و شیعه او رستگارانند.
(2) 2- اصبغ بن نباته گفت علی ع فرمود رسول خدا ص میفرموده همانا خدای متعال شاخساری از یاقوت سرخ دارد که جز ما و شیعیان ما از آن بهره‌مند نمیشوند و دیگران از آن محرومند.
(3) 3- انس بن مالک گفت پیمبر اکرم ص میفرمود فردای قیامت هفتاد هزار نفر از پیروان من بدون حساب به بهشت وارد میشوند سپس بطرف علی ع التفات کرده فرمود آنها شیعه تواند و تو امام آنهائی.
ترجمه الإرشاد ،ص:39
(1) 4- علی ع روزی از حسادت مردم نسبت بحضرتش بحضور پیغمبر ص شکایت کرد رسول خدا ص برای دلداری او فرمود همانا چهار نفری که نخست وارد بهشت میشوند من و تو و حسن و حسین‌اند و فرزندان ما پشت سر ما و دوستان ما پشت سر ایشان و شیعیان ما از طرف راست و چپ ما قرار گرفته‌اند.

فصل 5 دوستی علی ع‌

دوستی علی ع نشانه پاکی ولادت و دشمنی او علامت زشتی آنست.
(2) 1- جابر بن عبد اللَّه انصاری گفت از رسول خدا ص شنیدم به علی ع میفرمود میخواهی خوشحالت کنم میخواهی عطیه بتو بدهم میخواهی مژده بتو بدهم.
عرضکرد آری مرا مژده بده.
فرمود من و تو از یک طینت آفریده شدیم و شیعیان ما را خدا از ما زاد طینت ما خلق کرد فردای قیامت همه مردم را بنامهای مادرشان میخوانند مگر شیعیان ما را که بنام پدرانشان دعوت میکنند زیرا خللی در نطفه آنان نمیباشد
ترجمه الإرشاد ،ص:40
(1) 2- ابن عباس گفته رسول خدا ص میفرمود روز قیامت، مردم را بنامهای مادرانشان میخوانند باستثنای شیعیان ما که چون پاک طینت‌اند بنام پدرانشان خوانده میشوند.
(2) 3- جابر انصاری گفته روزی عده از انصار حضور اقدس نبوی شرفیاب بودیم فرمود ای انصار من! فرزندانتان را بدوستی علی ع آزمایش کنید هر یک از فرزندانتان که او را دوست داشته باشد بدانید براه راست و صراط الهی هدایت یافته و هر کدامشان که او را دشمن بدارد بدانید گمراهست.

فصل 6 علی را رسول خدا امیر المؤمنین خواند

پیغمبر اکرم ص او را در زمان حیات خود به امیر المؤمنین ملقب ساخت.
(3) 1- انس بن مالک گوید من خدمت رسول خدا را بعهده داشتم شبی که نوبت منزل ام حبیبه دختر ابو سفیان بود آب آوردم تا رسول خدا وضو بگیرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:41
فرمود ای انس اکنون از این در امیر المؤمنین و بهترین وصیین که در تشرف به اسلام بر همه پیشقدم بوده و علمش از همه بیشتر و حلمش از همه زیادتر است وارد خواهد شد من از خدا خواستم چنین شخصی از نزدیکان من باشد. فاصله نشد علی ع از همان در وارد شد.
رسول خدا ص از آب وضو بصورت علی ع ریخت چنانچه دیدگان آن حضرت مملو گردید. عرضه داشت حالت تازه از خود احساس میکنم فرمود همواره خیر و خوشی نصیب تو باد تو از منی و من از تو، قرض مرا تو ادا میکنی و به پیمان من وفا مینمائی و مرا غسل میدهی و در قبر پنهان میسازی و پس از من احکام را بیان میکنی.
عرضکرد مگر شما بآنطوری که باید و شاید دستورات را بمردم ابلاغ نفرمودی فرمود آری لیکن اختلافاتی پس از من در میانشان برقرار خواهد شد.
رسول خدا ص به ام سلمه فرمود بشنو و گواه باش که علی ع امیر المؤمنین و سید وصیین است.
(1) 3- به ابو ذر غفاری گفتند وصیت کن گفت وصیت کردم پرسیدند وصی تو کیست؟ گفت امیر المؤمنین گفتند عثمان وصی تست؟ گفت بکسی که شایسته لقب امیر المؤمنینی است یعنی علی بن ابی طالب که حجت روی زمین و مربی این امت است وصیت نمودم چنانچه اگر او نبود زمین و اهل آن را فراموش کنید.
ترجمه الإرشاد ،ص:42
(1) 4- بریده اسلمی گوید من و ابو بکر و عمر و طلحه و زبیر و دو نفر دیگر حضور پیغمبر شرفیاب بودیم فرمود: بعلی ع بعنوان امیر المؤمنینی سلام کنید ما حسب الامر در محضر رسول خدا بوی بهمین عنوان سلام کردیم.
حدیث مزبور از جمله احادیثی است که در بین علما مشهور است و اگر ما بخواهیم سند آن را ذکر کنیم بطول می‌انجامد و نیز امثال این اخبار در باره لقب شریف او بسیار است که بجهت اختصار از آنها صرف نظر کردیم.

فصل 7 مناقب علی ع‌

(2) مناقب آن حضرت مشهور است و متواتر و همه علما متفقا قائل بمناقب او بوده و ما بهمان شهرت اکتفا کرده و اخبار منقبت او را که باختصار کتاب ما مناسب ندارد ذکر نمیکنیم لیکن باندازه‌ای که کتاب حاضر از ذکر برخی از اخبار مزبوره خالی نباشد به معدودی از آنها اشاره می‌شود.
ترجمه الإرشاد ،ص:43
(1) 1- در آغازی که پیغمبر اکرم ص مردم را بدین اسلام دعوت میکرد نزدیکان خود را گرد آورد و آنان را به یکتاپرستی و ایمان بخدا هدایت نمود و اضافه کرد که اگر بمن نگروید شما را یاری کنم و بر کفار و دشمنانتان پیروزی دهم و شرافت دنیا و آخرت و نعمت جاوید بهشت را برای شما ضمانت نمایم هیچ یک از آنان بغیر از امیر المؤمنین دعوت آن جناب را اجابت نکرد بهمین جهت رسول خدا ص ویرا برادر و وزیر و و جانشین و خلیفه خود قرار داد و بهشت را برای او واجب گردانید.
این پیش‌آمد در ذیل حدیث الدار که همه ناقلین آثار به صحت آن اتفاق کرده‌اند چنین آورده شده.
رسول خدا ص فرزندان عبد المطلب را که چهل مرد یا بیشتر و یا کمتر بودند در خانه ابو طالب گرد آورد و دستور غذائی که عبارت بوده از یک ران گوسفند و یک پیمانه گندم و چهار پیمانه شیر برای آنان مهیا کرد با آنکه در میان آنها کسی بود که در یک نشست یک گوسفند میخورد و نوزده جام شراب می‌آشامید.
حضرت خواست با این غذای اندک و شراب مختصر معجزه کرده باشد و بآنها بفهماند که او میتواند با این غذای مختصر که خوراک یکنفر آنها نیست عده‌ای را سیر کند.
رسول خدا ص دستور داد نخست آنها را از همان غذا سیر کردند و همه از آن استفاده کردند و چیزی از آن کاسته نشد، این عمل آنان را مبهوت ساخته و بدین وسیله از معجزه او باخبر شده و براستی و صداقت او پی بردند.
میهمانها چون از خوردن غذا و شیر فارغ شدند فرمود فرزندان عبد المطلب خدای متعال مرا بسوی همه جمعیت عموما و بسوی شما خصوصا مبعوث داشته (2) و فرموده: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ «1» نخست نزدیکان
______________________________
(1) آیه 214 سوره شعراء
ترجمه الإرشاد ،ص:44
خود را بترسان اینک حسب الامر شما را بگفتن دو کلمه که بر زبان آسانست و میزان روز رستاخیز شما را گرانبار میسازد و بدین وسیله بر تازی و پارسی چیره میشوید و همه مردم را منقاد خود قرار میدهید و وارد بهشت میگردید و از عذاب خدا رهائی مییابید امر میکنم و آن دو کلمه شهادت بوحدانیت خدا و رسالت منست اینک کسی که مرا اجابت کند و بدین و آئین من بگرود و بخواسته من قیام نماید برادر و وصی و جانشین و وزیر منست و کارهای پس از من بدو متوجه است.
لیکن متأسفانه کسی پاسخ نداده و اجابت نکرد.
علی ع فرموده: من که در آن روز از همه کوچکتر و لاغراندام‌تر و چشمم پرآب‌تر بود از جای برخاستم عرضکردم من در این راه با شما هم‌گامم فرمود بنشین بار دیگر رسول خدا ص همان سخن را اعاده کرد کسی پاسخ نداد این بار هم من پیشقدم شدم باز پیغمبر ص نه پذیرفت بار سوم سخن را اعاده کرد. کسی اجابت نکرد من از جای برخاسته برای سومین بار فرموده آن جناب را پاسخ دادم فرمود بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و جانشین پس از منی.
میهمانان از جای برخاسته به ابو طالب تبریک گفته و اضافه نمودند هر گاه بدین پسر برادرت درآئی بدان که او پسرت را امیر تو قرار داده.

فصل 8 [نتیجه این منقبت]

(1) باری این منقبت با ارزشی است که ویژه امیر المؤمنین است و هیچ یک از مهاجرین و انصار بلکه هیچ یک از مسلمانان انباز با او نیستند و کسی در فضل همتای او نبوده و در هیچ حالی پا بپای او نمیرسیده.
و از اینکه رسول اکرم ص او را بدین مقبت سرفراز داشته استفاده می‌شود که رسول خدا ص توانست به پشتیبانی از او تبلیغ رسالت کند و دعوت خود را علنی بسازد و مردم را به آئین اسلام بخواند و اگر او
ترجمه الإرشاد ،ص:45
نبود ملت اسلام ثابت قدم نمیماند و شریعت برقرار نمیشد و دعوت الهی پایدار نمیگردید.
علی ع یاور اسلام و خواننده به ایمان و ضامن پیروان قرآن است کمال نبوت به یاری او بوده.
و این چنین فضلی که خدا باو داده کوههای عالم با آن برابری نمیکند و هیچ فضیلتی در برابر آن موقعیت و ارزشی پیدا نمینماید.

فصل 9 در خوابگاه رسول خدا

(1) هنگامی که قریشیها برای کشتن پیغمبر اکرم ص اجتماع کرده و او مأمور بهجرت شده بود نمیخواست علنی از مکه بیرون برود و مایل بود هر چه بیشتر در نهانی این کار صورت بگیرد تا بی‌گزند بطرف مقصود رهسپار شود بهمین مناسبت علی ع را از منظور خود باخبر کرده و باو فرمود نظر پیغمبر را پوشیده بدارد و بدون آنکه کسی اطلاع پیدا کند بجای پیغمبر بخوابد چنانچه قریشیها یقین پیدا کنند مطابق معمول همه شب رسول خدا ص در فراش خود بخواب رفته.
امیر المؤمنین ع مانند همیشه خواسته پیغمبر را اجابت کرد و خود را در دست اختیار خدا که رویه هر بنده نیکوکاریست درآورد و جان را در راه فرمانبرداری از جناب او فروخت و برای اینکه پیمبر بزرگوارش از مکر دشمنان و آسیب آنان محفوظ بماند و هر چه زودتر و بهتر بتواند غرض خود را عملی کرده مردم را به آئین اسلام و اقامه حقایق قرآن دعوت نماید و شریعت مقدسه خود را بر جهانیان اعلام دارد بجای پیغمبر خوابید و فراش آن حضرت را بر خود کشید.
قریشیها مطابق با قرارداد برای کشتن آن حضرت وارد منزل رسول خدا شده اطراف رختخواب
ترجمه الإرشاد ،ص:46
ویرا احاطه کرده و شمشیرها کشیده و در انتظار بامداد بودند چون سپیده صبح بدمد همه بناگهان بر وی حمله کنند و او را بکشند تا بنی هاشم نتوانند اظهار خونخواهی نمایند زیرا همه قبیله‌ها در کشتن او شرکت داشته و هر گاه بر فرضی که بخواهند با قبیله بجنگند دیگران بهمگامی با آنان همداستان شوند.
بالاخره همین عمل علی ع که بجای رسول خدا ص خوابید موجب شد پیغمبر ص از چنگال دشمنان نجات پیدا کند و خونش محفوظ بماند و برقرار باشد تا بتواند فرامین خدا را در عالم رواج دهد و هر گاه در آن هنگام علی ع نبود و چنین اقدام با ارزشی نمیکرد تبلیغ پیغمبر ص بانجام نمیرسید و نمیتوانست بوظیفه خود بپردازد و هم آن شب عمر او بآخر رسیده و کارش تمام میشد و حاسدان و دشمنان بر او چیره شده و به اغراض او خاتمه میدادند.
باری چون سپیده دمید مردمی که با شمشیرهای آماده در انتظار بودند خواستند دست بکار شوند که ناگهان علی ع از جا برخاسته قریشیها که چنین دیدند از اطراف او پراکنده شده و ندانستند بچه حیله‌ای پیغمبر اکرم از دست آنها فرار کرده و بالاخره تمام اندیشه‌هایی که در باره قتل او نموده بودند باطل و بی‌نتیجه ماند و به آرزوی چندین وقت خود نرسیدند و بدین وسیله رشته ایمان، انتظام یافته و دماغ شیطان بخاک مالیده شد و کافران و دشمنان خوار و ذلیل گردیدند.
و چنانچه ملاحظه میکنید در این منقبت هیچ یک از مسلمانان با علی ع شرکت ندارند و کسی نمیتواند بمثل چنین منقبتی دست پیدا کند یا در این فضیلت همگامی نماید.
خدای متعال در این آیه شریفه از بیتوته علی ع بجای پیغمبر چنین اطلاع داده: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ «1» برخی از مردم برای بدست آوردن خوشنودی خدا خود را در راه او میفروشند و خدا هم به بندگان خود مهربانست
______________________________
(1) آیه 207 سوره بقره.
ترجمه الإرشاد ،ص:47 این نشان شیر مردان حق است‌که از ایشان کار دین با رونق است
افکند خصم ار خیو بر رویشان‌منقلب هرگز نگردد خویشان
جای احمد آن رسول مقتدی‌خفته‌اند از بهر حفظش بر فدی
این چنین مردی رؤف و عادل است‌حیدر شیر افکن دریا دل است
روز هیجا پشت او دشمن ندیدوز نهیبش زهره‌ها بر تن درید

فصل 10 امانت‌داری‌

(1) پیغمبر اکرم ص پیش از آنکه دعوت خود را علنی سازد امین قریش بود و مردم مالهای خود را بعنوان گروگان حضور او می‌سپردند و چون ناچار باید از مکه هجرت کند و از کید دشمنان برهد در میان کسان خودم شایسته‌ای که بتواند امانتهای مردم را باو بسپارد بجز از علی ع ندیده بهمین مناسبت ودیعه‌های افراد را باو سپرده که بصاحبانش برگرداند و قروضش را ادا کند و زنان و دختران او را نگهداری کرده و باتفاق آنان بمدینه و حضور پیغمبر اکرم هجرت نمایند.
بالاخره چنانچه میدانید از آن همه مردمی که در عصر رسول اکرم ص میزیستند هیچ یک را شایسته ندیده که به امانت داری او وثوق داشته و به دلاوری و بزرگواری او توجه کرده و او را مدافع کسان خود دانسته و از نیرو و توانائی او استفاده نموده که در حفاظت آنان با کمال اطمینان بکوشد و خلاصه در تقوی و
ترجمه الإرشاد ،ص:48
عصمت بسر حدی برسد که از همه جهت بوی اطمینان کرده او را امین خود بداند.
علی ع هم چنانچه پیغمبر ص میخواست به بهترین وجهی قیام کرد و تمام امانتها را بصاحبانش رد کرد و حق هر صاحب حقی را ادا نمود و دختران و حرم پیغمبر ص را محافظت کرده و با آنها بطرف مدینه هجرت نمود و آنان را از شر دشمنان و کید اعداء نگهداری نمود و در راه کمال مساعدت و مرافقت را با ایشان نموده تا آنان را وارد مدینه ساخته در هنگام ورود بمدینه پیغمبر اکرم ص او را بمنزل خود درآورده و از او پذیرائی نموده و میان او و فرزندان و حرم خود تفاوتی قائل نبوده و در باطن هم اظهار نگرانی نمیکرده.
باری علی ع در این منقبت شریکی نداشته و هیچ یک از اهل بیت پیغمبر ص و اصحاب و پیروانش با وی در این خصوص هم انبازی نمیکرده و بالاخره در مناقب و فضائل و بیرون آمدن از عهده آزمایش بی‌نظیر بوده و کمالات و مقامات آن جناب بحدی بوده که همه دلها بدو متوجه گردیده و او را به عظمت ستوده‌اند.

فصل 11 انتظام کارها بدست علی ع بوده‌

(1) خدای متعال برای اینکه اسباب صلاح مردم روی نظم معینی بوده و مردی که از هر لحاظ شایسته برای این کار است برقرار فرموده باشد علی ع را برای این منظور نامزد کرد و فرمان داد که مخالفان پیمبرش را سرکوبی دهد و اموری که بدست ناکسان فاسد شده اصلاح کند و بالاخره او هم حسب الامر به انتظام کارها پرداخته و جدیت تمام و حسن تدبیری بکار برده و بر اثر این اقدام، استوانه دین اسلام را مستحکم ساخت.
ترجمه الإرشاد ،ص:49
علی ع در هیچ کاری مخالفت با فرمان خدا و رسول نمیکرد و میکوشید تا جایی که از قدرت او ساخته است سر از دستور رسول خدا ص برنتابد بخلاف دیگران که چندان باین معنی توجهی نداشته و بلکه مخالفت میکردند.
چنانچه رسول خدا ص خالد بن ولید را بسوی مردم بنی جذیمة گسیل داشت تا آنان را بدین اسلام دعوت کند و مخصوصا دستور داده با آنان کارزار ننماید او بجای آنکه حسب الامر رفتار کند مخالفت کرده و پیمان پیغمبر را ناچیز انگاشته و با دین خدا دشمنی کرده مسلمانان را از دم تیغ گذراند و رشته ایمانشان را گسست و در این باره برویه جاهلیت توجه کرده و راه کافران و دشمنان را پیمود و چنان در این عمل ناپسند پافشاری کرد که اسلام از کار او نفرت کرده و آنهائی را که پیغمبر به آئین حق اسلام دعوت میکرد از آن حضرت رو گردان شدند و نزدیک بود زحمات پیغمبر از بین برود و بند تدبیر از همه طرف گسسته شود اینجا بود که پیغمبر هر چه زودتر در صدد اندیشه و تدبیر برآمد و برای آنکه مفاسد مخالفان را اصلاح کند و رخنه‌هائی که بدست دشمنان پیدا شده مسدود بسازد امیر المؤمنین ع را بفرمان خدا مأمور داشته تا از آنها دلجوئی کند و آتش خشمشان را فرونشاند و با آنان مدارا نماید و ایشان را بار دیگر بر جاده ایمان پایدار بدارد و نیز فرمان داد تا خونبهای کشتگان ایشان را بپردازد و دل اولیاء دم را تسلیت دهد.
علی ع چنانچه دستور داشت مأموریت خود را کاملا اجرا کرد و خشنودی خدا و رسول و خلق را بدست آورد و ما زاد از پولی که بدستش مانده بود بآن ناتوانان که از بی‌کرداری خالد بستوه آمده بودند اعطا نمود و فرمود خونبهای کشتگان شما را دادم و اضافه بر آن، پولهائی در اختیار شما گذاردم تا وارثان و بازماندگانتان بی‌بهره نباشند تا خدا از رسولش راضی و شما هم از عنایتی که او تعالی نسبت بشما ارزانی داشته خشنود باشید.
از آن طرف پیغمبر ص هم در مدینه از عمل ناشایسته خالد برائت جسته و اظهار نفرت کرد و نتیجه اظهار برائت پیغمبر و دلجوئی علی ع کاری کرد که مردم ستم دیده بار دیگر از دل و جان باسلام و ایمان توجه کرده و بدین وسیله رشته دوستی برقرار و نهال ستم و فساد ریشه کن شد.
ترجمه الإرشاد ،ص:50
و چنانچه ملاحظه کردید دیگری بغیر از امیر المؤمنین ع نمیتوانست برای دلجوئی آن ستمدیدگان اقدام کند و جز او دیگری از آن همه جمعیت مسلمان شایسته این کار نبود و نیز رسول خدا ص دیگری را هم برای این منظور تکلیف نکرد.
و این منقبت و مقام چنانچه از ظاهرش استفاده می‌شود از همه مناقب و فضائلی که برای دیگران ادعا شود بالاتر و ارجمندتر است و مسلما در این منقبت دیگری با وی انباز نبوده و هیچ عملی همتای آن نمیباشد

فصل 12 کشف نهانی‌

(1) هنگامی که پیغمبر اکرم ص بعزم گشایش مکه افتاد که زادگاه خود و خانه خدا را از چنگال اجانب و بت‌پرستان بیرون آورد از خدا درخواست کرد قریشیها از اراده او باخبر نشوند تا او بدون اطلاع و ناگهان بر ایشان وارد شود و نظر او هم همواره بر این بود که پنهانی بر ایشان وارد شود و مقدمات کارش را هم بهمین طریق قرار داده بود.
از آن طرف حاطب بن ابی بلتعه که از گوشه و کنار از عزیمت آن جناب باخبر شده بود نامه بمکیها نوشته و آنان را از عزیمت پیغمبر و اینکه آن جناب در اندیشه فتح آنست اطلاع داد و نامه را بزن سیاه چهره بنام ساره که کنیز ابو لهب و خواننده بود و تازه وارد مدینه شده و منظورش آن بود شاید اهل مدینه کمکی بوضعیت زندگانی او بنمایند (زیرا پس از جنگ بدر، مردم قریش، مصیبت زده بوده و به آوازخوانی و خوشگذرانی اعتنا نمیکردند) تسلیم کرد و ده دینار پول هم باو داده و عده از اهل مکه را نام برد که نامه را بآنها برساند و باو گفت از بی‌راهه بطرف مقصد حرکت کند.
ترجمه الإرشاد ،ص:51
(1) بمجردی که وی نامه را گرفته و بجانب مکه عزیمت کرد وحی نازل شده و پیغمبر را از پیش‌آمد حاطب و نامه او باخبر ساخت. پیغمبر ص علی ع را خواسته و باو فرمود یکی از یاران من نامه باهل مکه نوشته و آنان را از عزیمت من باخبر کرده و من از خدا خواسته بودم تا مردم مکه از اراده من اطلاع پیدا نکنند اینک معلوم شده نامه بوسیله زن سیاه چهره که از بیراهه حرکت میکند بمکه ارسال شده اکنون باید شمشیر برداری و باو برسی و نامه را از او بگیری و او را بحال خود گذارده نامه را بحضور بیاوری و زبیر بن عوام را هم طلبیده فرمود همراه علی ع بهمین منظور حرکت کن.
علی و زبیر از بیراهه رفته زن را دیده زبیر پیش رفته گفت چنین نامه با تو هست انکار کرده و سوگند خورد که نامه با این کیفیت پیش من نیست و برای اینکه امر را بر وی مشتبه کند گریست و بدین وسیله زبیر را منصرف ساخت تا حضور علی ع آمده عرضکرد من نامه با او سراغ ندارم خوبست برگردیم و برسول خدا ص عرض کنیم ساحت این زن آلوده نبوده و نامه با او نیافتیم.
علی ع که از بی‌ثباتی و گولی او اطلاع یافته فرمود پیغمبر ص بمن اطلاع میدهد که نامه با اوست و مرا دستور داده نامه را از او بگیرم و تو میگوئی نامه همراه ندارد.
همانوقت علی ع شمشیر از نیام کشیده پیش رفته فرمود سوگند بخدا اگر نامه را تسلیم نکنی عریانت کرده نامه را میگیرم و گردنت را میزنم.
گفت اینک که چاره از تسلیم آن نیست صورتت را از من برگردان تا نامه را تقدیم کنم علی ع صورت مبارکش را بجانب دیگر توجه داده وی چارقد برداشته و نامه را از میان موهای خود بیرون آورد علی ع نامه را گرفته حضور رسول خدا آورد.
ترجمه الإرشاد ،ص:52
(1) پیغمبر ص دستور داد مردم را بمسجد خوانده همه مسلمانان در آنجا گرد آمدند بمنبر رفت نامه را بدست گرفته فرمود ای مردم از خدا درخواست کرده بودم مردم قریش را از عزیمت من باخبر نکند و همانا یکی از شما نامه باهل مکه نوشته و آنها را از اراده ما باخبر کرده اکنون نویسنده نامه از جای برخیزد و خود را معرفی کند و گر نه وحی او را رسوا خواهد کرد هیچ کس پاسخ نداد رسول خدا ص دوباره همین بیان را تکرار کرد این وقت حاطب بن ابی بلتعه در حالی که بدنش چون شاخه نخلی در هنگامی که باد تند میوزد میلرزید از جای برخاسته عرضکرد یا رسول اللَّه ص من نویسنده آن نامه‌ام و غرضم آن نبود که دوئیتی میان مسلمانان برقرار سازم یا عقیده دینی من سست شده باشد.
رسول خدا فرمود بنا بر این علت اینکه این نامه را نوشته‌ای چیست؟ پاسخ داد یا رسول اللَّه کسان من در مکه‌اند و من در آنجا قوم و خویشی که حامی آنان باشد ندارم محض دلسوزی آنها و اینکه شاید بر اهل مکه پیروز آیند امان نامه داشته و بدین وسیله از گزند محفوظ بمانند این نامه را نوشته‌ام و گر نه شک و شبهه در دین خود ندارم.
سخن حاطب که بدینجا رسید عمر خطاب از جای برخاسته عرضه داشت دستور بفرما تا این منافق را بکشم.
رسول خدا بگفته او اعتنائی نکرده و فرمود او از کسانی است که جنگ بدر را ادراک کرده ممکن است خدای متعال اهل بدر را مورد بخشش قرار دهد اکنون او را از مسجد بیرون کنید.
مردم از جای حرکت و با مشت او را میزدند تا از مسجد بیرون کنند وی توجهی برسول خدا ص کرد، شاید حضرت رحمة للعالمین ویرا مورد التفات قرار دهد جناب نبوی فرمود او را بازگردانید چون
ترجمه الإرشاد ،ص:53
بحضور اقدس همایونی شرفیاب شد فرمود از تو درگذشتم و خاندان تو در کنف حمایت خدا و رسول است هم اکنون استغفار کن و تعهد نما پس از این بچنین عمل زشتی اقدام نکنی.

فصل 13 [نتیجه منقبت]

(1) و این منقبت نیز ملحق بمناقبی است که پیش از این متعرض شدیم و از این قضیه استفاده می‌شود که رسول خدا ص بخوبی توانست راه دخول بمکه را بکمک علی ع بدست آورد و بسادگی بر اهل مکه که هر چه بیشتر میخواست آنان از ورودش اطلاع پیدا نکنند چیره گردد و مسلما دیگری جز علی ع مورد وثوق و اطمینان نبوده که بتواند کاغذ را از ساره بگیرد و آن را حفظ کرده تا بدست پیغمبر ص برسد و مهم رسول خدا ص کفایت شود و بمقصود برسد و تدبیر از روی نظم معینی عملی شود و مطابق صلاح دید امیر مسلمانان رفتار شود و دین اسلام در سرزمین مکه ظهور پیدا کند.
و از اینکه رسول خدا ص زبیر را همراه علی ع گسیل داشته برتری قابل توجهی نخواهد داشت زیرا او امر مهمی را انجام نداد و تنها امری که موجب انفاذ او شده همان بوده که نامبرده از طرف مادر با بنی هاشم نسبت داشته زیرا مادرش صفیه دختر عبد المطلب بوده و رسول خدا ص میخواسته در امور سری و تدابیرش، خواص اهل بیتش شرکت داشته باشند و هنگامی که در چنین امر مهمی امثال نامبرده را مداخله بدهد در هر خیر و شری با وی همکاری خواهند کرد. گذشته از این، زبیر در خصوص اخذ نامه، پیرو علی ع بوده و چنانچه دانستیم نتوانست مأموریت خود را بنحو شایسته‌ای انجام دهد و اگر قدم مؤثر علی ع نبود غرض
ترجمه الإرشاد ،ص:54
پیغمبر ص عملی نمیشد و نامه بدست اهل مکه میرسید.
و چنانچه قصه نامه را نقل کردیم منقبت ویژه علی ع را استفاده کرده و میدانیم در این فضیلت دیگری با وی شریک نبوده و کسی نتوانسته با وی برابری نماید.

فصل 14 پرچمدار با تدبیر

(1) پیغمبر اکرم ص روزی که مکه مکرمه را فتح می‌کرد پرچم پیروزی را بدست سعد بن عباده داده و فرمود پیش از ورود آن حضرت وارد مکه شود سعد حسب الامر پرچم را بدست گرفته میگفت «الیوم یوم الملحمه الیوم تسبی الحرمه» امروز روز جنگ است امروز روزی که زنان و دختران به بند اسارت خواهند افتاد.
برخی از اصحاب عرضکردند یا رسول اللَّه میشنوید سعد چه میگوید میترسیم این سخن، خوفی در دل قریش ایجاد کند.
رسول خدا ص بعلی ع فرمود بزودی خود را به سعد برسان و پرچم را از او بگیر و خود با پرچم وارد شهر مکه شو.
اینجا چنان که میدانید سعد نتوانست بآنطوری که باید و شاید رعایت سیاست کرده باشد رسول خدا با مأموریت دادن علی ع توانست تدبیر از دست رفته را دوباره بکف آورد و مردم انصار هم از این کار پیغمبر ص کمال رضایت را داشتند زیرا نمیخواستند سعد بن عباده که بزرگ آنهاست از این مقام معزول شود و در صورتی که
ترجمه الإرشاد ،ص:55
عزل او امضا شود و دیگری بجای او برقرار شود شخصی باشد که در بزرگواری و جلالت و فرمانداری مانند پیغمبر باشد و بالاخره شخصی برای این عمل نامزد شود که بمقام سعد و اهمیت او توهین نشود و از اینکه پیغمبر اکرم ص علی ع را برای پرچمداری نامزد کرده پیداست که دیگری جز او شایسته برای این منزلت نبوده و گر نه باید او را انتخاب کند.
و نظر باینکه وجوب احکام، بافعال واقعه مربوط به آنهاست و تعظیم و اجلال و عظمتی که رسول خدا ص نسبت بامیر المؤمنین ع انجام میداده و او را شایسته اصلاح امور میدانسته و کارهائی که دیگران بر خلاف قاعده انجام میداده‌اند بوسیله او تدبیر و تدارک میکرده باید این منقبت را ویژه او بدانیم و او را با توجه باین فضیلت برتر و بالاتر از همگان بشناسیم.

فصل 15 علی ع فاتح یمن‌

(1) مورّخین گویند پیغمبر اکرم ص خالد بن ولید را بجانب یمن مأمور داشته تا آنان را بدین اسلام دعوت کند و گروهی از مسلمانان را که براء بن عاذب با آنها بود بکمک نامبرده فرستاد:
خالد مدت شش ماه آنها را بدین اسلام دعوت کرد لیکن از زحمات خود نتیجه نگرفت رسول خدا ص که عمل او را بی‌نتیجه یافت متأثر شده علی ع را خوانده باو فرمود بزودی بجانب خالد رهسپار شده او و همراهیانش را برگردان و اگر کسی بمیل خود خواست با تو باشد او را اجازه بده امیر المؤمنین ع حسب- الامر کوچ کرده و مأموریتش را بیان کرده بالاخره از کسانی که خودش خواست با علی ع بوده باشد براء بن عازب بود.
ترجمه الإرشاد ،ص:56
او میگوید چون ما در رکاب آن حضرت به نزدیک یمن رسیدیم و یمنیها از آمدن آن حضرت باخبر شدند اجتماع کردند علی ع با ما نماز صبح را به جماعت ادا کرده آنگاه پیشاپیش ما ایستاده نیایش خدا بجا آورده و امریه رسول خدا را بر آنها خوانده، حقیقت علی ع در آنها کارگر شده در یک روز همه قبیله همدان، مسلمان شدند امیر المؤمنین از اسلام آنان به پیغمبر ص اطلاع داد چون پیغمبر از نامه علی ع با- خبر شد خوشحال گردیده سجده شکر بجای آورده آنگاه سر برداشته و نشست و فرمود السلام علی اهل همدان درود بر همدانیها.
چون همدانیها اسلام آوردند به پیروی از آنها سایر یمنیها نیز بشرف اسلام مفتخر گردیدند.
و این هم نیز یکی دیگر از مناقب علی ع است که هیچ یک از صحابه مثل و نظیر آن را دارا نبوده‌اند زیرا وقتی که خالد برای انجام فرمان آماده میگردد از جهت آنکه مبادا مرتکب فساد شود باید فرد شایسته دیگری را که چنین احتمالی در حق او نباشد انتخاب کرد و آن شخص بدون گفتگو علی ع است بدین مناسبت وقتی او را برای انجام وظیفه میخواند بخوبی به اتمام آن میپردازد و چنان رفتار میکند که پیغمبر میخواسته و بالاخره از برکت وجود او و حسن تدبیر و خلوص نیتی که در راه فرمانبرداری از خدا بخرج میداده توانست عده را بسوی حق و آئین اسلام بخواند و کشور دین را آباد بسازد و ببازوی ایمان نیروی تازه بدهد.
و چون قدمهای مؤثر علی ع و عملیات شایسته او بعرض نبوی رسید دیدگانش روشن شد و نشاط و فرح در او ایجاد گردید و او را بر همگان برتری بخشید و در جای خود ثابت شده که فرمانبرداری و اطاعت در صورتی عظمت و اهمیت پیدا میکند که نتیجه و ثمره آن نیز بزرگ و با ارزش باشد چنانچه عظمت گناه بر اثر بزرگی زیان آنست بهمین مناسبت پیامبران و راهنمایان خلق پاداششان بیشتر و مهمتر است زیرا نتیجه
ترجمه الإرشاد ،ص:57
که مردم از دعوت آنان میبرند عظیمتر از منافعی است که از نتیجه کارهای خود آنها بدست می‌آید.

فصل 16 پرچمدار خیبر

(1) در جنگ خیبر که از جنگهای بزرگ اسلامی بوده و پیغمبر اکرم ص با یهودیان بجنگ پرداخت هنگامی که مسلمانان با مرحب برابر شدند و او دلاور بیمانندی بود لرزه بر اندامشان افتاد و ترس و خوف سراسر وجودشان را فراگرفت ویژه که عامر بن اکوع که مردی دلاور و هم سراینده توانا بود بدست مرحب شهادت یافت و رسول خدا هم از کشته شدن او متأثر گردید مسلمانان بیشتر متوحش گردیده حضور پیغمبر اکرم ص آمده و از حشمت و دلاوری مرحب، سخنان مفصلی گفتند پیغمبر اکرم برای دلگرمی آنان پرچم را به ابو بکر داد و او را با عده از مسلمانان بجنگ مرحب فرستاد متأسفانه نامبرده تاب مقاومت نیاورده و مرحب را مانند شیر خشمگین دیده که از دو چشمش آتش شرارت شعله‌ور است بدین ملاحظه فرار کرده و شکست خورد پیغمبر خشمگین شده پرچم را به عمر داد و تأکید کرد که در جنگ با وی پایداری نماید او هم مانند رفیقش از کار مانده و بدون جنگ پا بفرار گذارد.
و چنان که ملاحظه میکنید فرار این دو نفر بزیان اسلام تمام شد و فساد عجیبی که مورد تصدیق همه خردمندانست ایجاد کرد و بالاخره این عمل بر رسول خدا ص گران آمد و جدا کار ناشایست آنها را مورد انکار و نفرت قرار داد و آشکارا در میان اصحاب اعلان کرد فردا پرچم را بدست کسی خواهم داد که
ترجمه الإرشاد ،ص:58
خدا و رسول او را دوست میدارند و او هم خدا و رسول را دوست میدارد او همواره حمله میکند و هیچ گاه پشت بکارزار نمیدهد و از میدان برنمیگردد تا خدا او را بر دشمنان پیروزی میدهد.
فردا بطوری که اطلاع داده بود پرچم را بدست علی ع داد و او هم‌چنانکه رسول خدا ص میخواست ثبات قدم نشان داد تا بر دشمنان چیره گردیده و این خار بزرگ را از سر راه مسلمانان برداشت.
بیانیه رسول خدا ص حاکی است آنها که از جنگ فرار کردند شایسته آن مقام نبوده‌اند که رسول خدا ص برای علی ع برقرار ساخته چنانچه بر اثر فرار از صفت کراری و حمله‌وری و پایداری در کارزار خارج گردیدند.
و از آنجا که در جنگ خیبر علی ع پایداری عجیبی بخرج داد و هیچ گونه کوتاهی و تقصیری نکرد استفاده می‌شود در این فضیلت هم مانند فضائل دیگر بی‌همتا بوده و کسی با وی شرکت نداشته.
حسان بن ثابت در این خصوص گوید.
علی ع که روز خیبر بدرد چشم سختی دچار شده و خود را از کارزار در راه خدا محروم میدید و در اندیشه بهبودی بود رسول خدا ص آب دهان مبارک خود را در میان دیدگان او ریخت و برای همیشه چشم سعادت دنیا و آخرتش که روشن بود بیناتر گردید خدای متعال بطبیب و بیمار هر دو برکت عنایت فرماید.
رسول خدا فرمود امروز پرچم را به شمشیر دار دلاوری خواهم داد که دوست خداست و خدای من هم او را دوست میدارد و بکمک او قلعه‌های محکم یهودیان را میگشاید پیغمبر ص علی ع را از میان همگان برگزید و او را وزیر و برادر خود خواند.

فصل 17 سوره برائت را علی ع خواند

(1) هنگامی که سوره برائت نازل شد پیغمبر اکرم ص آن را به ابو بکر داده تا بر مشرکان تلاوت کند هنوز مسافتی را نپیموده جبرئیل آمد و گفت خدای متعال سلام میرساند و میفرماید جز تو یا کسی که بمنزله تو باشد دیگری نمیتواند این وظیفه را انجام دهد.
ترجمه الإرشاد ،ص:59
رسول خدا ص علی ع را طلبیده فرمود اکنون بر ناقه عضباء من سوار شو و خود را به ابو بکر رسانیده سوره برائت را گرفته بمکه مکرمه مشرف شده بر مشرکین تلاوت کن و به ابو بکر بگو یا با تو همراهی کرده و در رکاب تو بمکه بیاید و یا پیش من برگردد.
علی ع بر ناقه پیغمبر ص سوار شده خود را به ابو بکر رسانیده نامبرده که علی ع را دیده ترسید و بجانب آن حضرت توجه کرده پرسید برای چه منظوری بدینجا آمدی میخواهی بهمراهی من بمکه بیائی یا غرض دیگری داری؟
فرمود پیغمبر ص بمن دستور داده هر چه زودتر بتو برسم و آیات برائت را از تو بگیرم و آنها را بر مشرکان تلاوت کنم و اضافه کرده ترا مخیر قرار بدهم یا در رکاب من بمکه بیائی و یا بمدینه برگردی وی که خود را از این وظیفه محروم دیده گفت بمدینه برمیگردم.
چون بحضور رسول خدا ص رسیده عرضکرد مرا برای انجام خدمتی مأمور داشتی که همه گردنها در برابر آن کشیده شده بود چون به انجام آن اقدام کردم مرا از خاتمه دادن آن محروم داشتی سبب چه بوده آیا آیه در باره بی‌قدری من نازل شده؟! پیغمبر ص فرمود خیر آیه نازل نشده لیکن جبرئیل از طرف خدا آمد و گفت خدا فرموده این مأموریت را بجز تو یا کسی که بمنزلت تست دیگری نباید بانجام رساند و علی ع از منست و او باید آیات برائت را بر مشرکان تلاوت کند.
از این حدیث که جزء احادیث مشهور است استفاده می‌شود که نقض عهد و پیمان ویژه کسی است که پیمان بسته و اطاعتش واجب است و جلالت قدر و علو رتبه و شرافت مقامش مسلم است و باید شخصی باشد که مردم از کارهای او عیبجوئی ننمایند و گفتار او را بدون شک و شبهه بپذیرند و مساوی با شخص عاقد بوده و امر او امر عاقد باشد و هر گاه حکمی نماید پذیرفته شود و پابرجا گردد و مورد اعتراض قرار نگیرد «1».
______________________________
(1) این تقریری که مؤلف نموده در واقع پاسخ از پرسش و شبهه مردمیست که این عمل علی ع را دلیل بر فضیلت او نمیدانند و میگویند در عرب مرسوم بوده هر گاه پیمانی میان دو قبیله برقرار میشده و بعدا میخواستند نقض عهد کنند یا عاقد نقض میکرد و یا یکی از نزدیکان او بنا بر این نقض عهدی که علی ع از مشرکان نمود حاکی از فضیلت او نبوده بلکه دلیل بر آنست که وی پسر عم اوست و خلاصه پاسخ آنست که مرسوم آن بوده هر گاه یکی از نزدیکان عاقد به نقض عهد میپرداخته از مخصوصان عاقد بوده و قرابت تنها کفایت نمیکرده بلکه عادت بر این بوده نقض عهد مختص به اخص افراد عاقد باشد.
ترجمه الإرشاد ،ص:60
بالاخره نقض عهد مشرکان نیروئی باسلام داد و کمال دین را ظاهر ساخت و امور مسلمانان را بصلاح نزدیک کرد و فتح مکه بدین وسیله باتمام رسید و همه گونه راه صلاح و نیکی گشوده شد و ثابت است خدای متعال اراده کرده چنین نتایجی بدست کسی برقرار شود که نامدار است و همه جا و همه کس او را ببزرگی میشناسند و فضل او را انکار نمیکنند و مقام و منزلتش مسلم نزد همه کس است و چنین شخصی پس از پیغمبر ص منحصر بعلی ع بوده و کسان دیگر در یکی از مقاماتی که برای او یاد کردیم انباز وی نمیباشند.
باری امثال این فضائلی که بیان کردیم بسیارند که اگر بخواهیم یک یک آنها را متذکر شویم کتاب ما از حد اختصار تجاوز میکند و آنقدر که متعرض شدیم کافی بمقصود بوده و خردمندان بهره‌مند میشوند.

فصل 18 کارزار بدر

(1) مقدمه کارزار بدر را که نخستین جنگ اسلامی بوده باین بیان آغاز میکنیم جهاد یا مهمترین
ترجمه الإرشاد ،ص:61
عملی که استوانه‌های اسلام بوسیله آن پابرجا میگردد و شرایع ملت و احکام الهی بکمک آن استقرار پیدا میکند از جمله اختصاصات علی ع است که همه مردم از عوام و خواصشان بدان اعتراف دارند و هیچ یک از دانشمندان و مردمان فهمیده در باره آن اختلافی نکرده و اگر بر فرض مخالفی هم باشد شخص نادانی بوده که در اخبار و سیر دستی نداشته یا بر اثر دشمنی خواسته حقیقتی را که مانند آفتاب درخشان است تاریک سازد.
از جمله کارزارهائی که علی ع حضور داشته و قد مردی و مردانگی در میدان مبارزه جولان داده و پرچم پیروزی باهتزاز آورده غزوه بدر است که در قرآن آورده شده و نخستین کارزاریست که محض آزمایش افراد برقرار شده و عده از دلاوران مسلمان را خائف ساخته و چنانچه قرآن خبر میدهد میخواستند این کارزار بتأخیر بیفتد و بلکه از وقوع آن احتراز میکردند.
«کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ تا آنجا که میفرماید وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» این آیاتی که اشاره بجنگ بدر دارند از آیه پنجم سوره انفال آغاز می‌شود و همچنان آیات عدیده ذکر شده تا به آیه و لا تکونوا که آیه چهل و نهم است متصل میگردد و از آنجا تا به آخر سوره راجع بهمین کارزار است و بالاخره در این آیات با الفاظ مختلف اشاره به پیش‌آمد مذکور و احوال مردم شده خدا میفرماید همچنان که پروردگار تو ترا براستی از خانه‌ات خارج کرد با آنکه گروهی از مؤمنان از حضور بجنگ کراهت داشتند و با تو در خصوص حق پس از آنکه حقیقت آن بر ایشان آشکار شده گفتگو میکردند و چنان خائف بودند که گویا مرگ را می‌بینند و بجانب آن رانده میشوند و از آنها نباشید که با خوشحالی و محض دلگرمی دیگران از خانه خود خارج شدند و مردم را از راه خدا منحرف ساختند و خدا از کارهاشان باخبر است.
ترجمه الإرشاد ،ص:62
(1) خلاصه غزوه بدر اینست که مشرکان در بدر «1» حضور یافته و کوشش میکردند هر چه بیشتر مسلمانان را بکارزار با خود بخوانند زیرا آنان هم ثروت زیادی در اختیار داشتند و هم جمعیتشان زیاد بود و مسلمانان سیصد و سیزده نفر بودند بعدد اصحاب طالوت و هفتاد شتر و دو اسب و هشت شمشیر و شش عدد زره داشتند با این وضع که خود را در برابر مشرکان که همه گونه اسباب جنگیشان آماده بود حاضر برای کارزار نمیشدند آخر الامر چاره از حضور در میدان جنگ نداشته و با این عده اندک در برابر آن همه دشمن صف‌آرائی کردند.
قریش آنان را بجنگ میخواند و همواره سعی داشت همتای با آنان بمبارزه‌شان بیاید انصار آن روز پیشدستی کردند لیکن پیغمبر ص برای آنکه از انصار شروع بجنگ نشده باشد از آنان جلوگیری کرده فرمود قریش میگوید همتای ما بجنگ ما بیاید بهمین مناسبت حضرت امیر و حمزه و عبیدة بن حارث را برزم آنان خوانده این سه دلاور فرمان‌پذیر گشته با سرعت تمام خود را حاضر کرده و در برابر دشمن صف کشیدند چون آن روز این سه نفر روبند پوشیده بودند قریش آنها را نشناختند عتبه گفت خود را معرفی کنید تا به‌بینیم اگر همتای ما هستید با شما بجنگیم.
حسب و نسب خود را بیان کردند گفتند آری همتای کریم ما هستید آن وقت آتش جنگ شعله‌ور شده و آغاز کارزار نمودند.
(2) ولید فرزند عتبه و دائی معاویه که دلاوری بلند قامت و انگشتری از طلا در انگشت داشت با علی ع که نیم متر از او کوتاه‌تر بود روبرو شده شمشیر بجانب آن حضرت کشیده علی ع چابکی کرده او را مهلت
______________________________
(1) نام محلی است میان مکه و مدینه و هم گفته‌اند نام چاهی بوده در آن سرزمین که مردی از جهینه بنام بدر آنجا را حفر کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:63
نداد و شمشیری بر شانه او فرود آورده دست راست او را که از بزرگی و ضخامت باندازه بود که چون بلند میکرد صورتش را میپوشانید جدا کرد ولید چنان صیحه کشید که هر دو لشکر صدای او را شنیدند وی که سخت ناراحت شده بود دست راستش را بدست چپش گرفت و بر سر علی ع فرود آورد که فرمود همانوقت گمان کردم آسمان بر سر من فرود آمد ولید خواست بطرف پدرش رهسپار شود علی ع خود را باو رسانیده و شمشیری بر رانش زده او را بخاک افکند و سرش را برید.
حمزه نیز با عتبه مقابل شده ولی این دو شجاع هیچ یک نمیتوانستند بر یک دیگر پیروز آیند تا بکمک علی ع او نیز از پای درآمد.
عتبه فرزندی داشت بنام ابو حذیفه که در روز بدر در ردیف مسلمانان بود و کنار پیمبر ایستاده وقتی که پدر و برادر دلاورش بدست علی و حمزه کشته شدند رنگ صورتش تغییر کرد و آه سردی کشید رسول خدا ص فرمود یا با حذیفه آرام بگیر و شکیبائی کن عبیدة بن حارث که پیرمردی هفتاد ساله و از همه مسلمانان بزرگتر بود با شیبه روبرو شد دو ضربت سخت میانشان رد و بدل کردند که بدان وسیله پای عبیده قطع شد اینجا نیز علی و حمزه کمک کردند و شیبه را کشتند ابو عبیده را که مجروح و مغز استخوانش پریشان شده حضور رسول خدا ص آورده پیغمبر اکرم ص بحال او گریست عبیده پرسید آیا من هم شهیدم فرمود آری تو نخستین شهید راه خدائی.
کشته شدن این سه تن پیوند مشرکان را سست کرد و گرد خواری بروی آنها نشست و خوف و ترس عجیبی از مسلمانان در دل آنها افتاد و بدین ترتیب نشانه پیروزی مسلمانان آشکار گردید.
پس از این، علی ع بمبارزه عاص بن سعید پرداخت او را کشت و حنظلة بن ابی سفیان را چنان ضربتی زد که دیدگانش از حدقه بیرون آمد و مرد و طعیمة بن عدی را نیز به نیران فرستاد و نوفل بن خالد که از عفریتهای قریش بود و پیغمبر ص قتل او را از خدا درخواست میکرد بدست علی ع کشته شد.
علی ع پیوسته مشرکان را از دم تیغ تیز ولایتمآبی خود میگذراند تا هفتاد نفر از دلاوران و سوارگان تازی را بخاک هلاک افکند.
(1) بالاخره آن روز نیمی از کافران بدست علی ع و نیم دیگر بدست سایر مسلمانان و سه هزار فرشته
ترجمه الإرشاد ،ص:64
(که عمامه‌های سفید و زرد بسر داشته و بصورت علی ع درآمده بودند لذا همه از علی ع ناله داشتند چنانچه میگفتند علی مرا مجروح کرد دیگری میگفت اسیر کرد ثالثی میگفت کشت و هر کسی سخنی گفت و همه هم راست گفتند) نابود گردیدند.
و آن روز فتح و پیروزی بیاری خدا بدست امیر المؤمنین ع واقع شد و پایان کار هم بکمک رسول خدا ص بود که مشتی از ریگ بدست مبارک گرفته بصورت کافران ریخته فرمود شاهت الوجوه و بدین وسیله ما بقی مشرکان رو بهزیمت گذارده و خدای منان به تیغ علی ع و شریکان او مهم مسلمانان را کفایت فرمود و دین اسلام را بدست خواص خاندان پیغمبر اکرم ص و فرشتگان خود یاری کرد که میفرماید وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً «1» خدای متعال امر مهم قتال را بنفع بندگان مؤمن خود کفایت کرد و او نیرومند و ارجمند است.

فصل 19 مقتولان علی ع‌

(1) عده که در جنگ بدر بدست علی ع کشته شده و عامه و خاصه از آنها نام برده‌اند عبارت‌اند از:
1- ولید بن عتبه که دلاوری پرجرأت و خونریزی وقیح بود چنانچه مردان دلاور تازی از او چشم میزدند 2 عاص بن سعید و او دلاوری بیباک بود که دلاوران تازی از وی بیم داشتند و کسی بود که عمر خطاب در روز بدر از وی رو گردانیده و ترسید و حکایت او مشهور است و ما پس از این بخواست خدا قصه او را نقل
______________________________
(1) الاحزاب: 25.
ترجمه الإرشاد ،ص:65
میکنیم 3 طعیمة بن نوفل که از رؤساء مشرکان بوده 4 نوفل بن خویلد که از همه مشرکان عداوتش با پیغمبر ص بیشتر و قریش او را تعظیم میکردند و از او اطاعت می‌نمودند و در همه کارها پیش قدم بود و او کسی است که پیش از هجرت وقتی که با ابو بکر و طلحه در مکه ملاقات کرد آنان را بریسمان بسته و یک شبانه روز آنها را معذب داشته و آخر الامر بخواهش دیگران رها کرده هنگامی که رسول خدا ص از حضور او در کارزار بدر اطلاع یافت از خدا خواست تا شر او را کفایت کند و بالاخره دعای حضرت مستجاب و بدست علی ع زهر مرگ چشید 5 ربیعة بن اسود 6 حارث بن زمعة 7 نضر بن حارث بن عبد الدار 8 عمیر بن عثمان بن کعب بن تیم عموی طلحة بن عبید اللَّه 9 و 10 عثمان و مالک دو پسر عبید اللَّه برادران طلحة بن عبید اللَّه 11 مسعود بن أمیة ابن مغیرة؟؟؟ 12 مسعود بن أبی امیة بن مغیره 13 حنظلة بن ابی سفیان 14 عمرو بن مخزوم 15 ابو المنذر بن ابی رفاعه 16 منبه بن حجاج سهمی 17 عاص بن منبه 18 علقمة بن کلده 19 ابو العاص بن قیس بن عدی 20 معاویة بن مغیرة ابن أبی العاص 21 لوذان بن ربیعه 22 عبد اللَّه بن منذر بن ابی رفاعه 23 حاجب بن سائب بن عویمر 24 قیس بن فاکه ابن مغیره 25 حذیفة بن ابی حذیفة بن مغیره 26 ابو قیس بن الولید بن المغیرة 27 اوس بن مغیرة بن لوذان 28 زید بن ملیص 29 عاصم بن ابی عوف 30 سعید بن وهب هم‌قسم با بنی عامر 31 معاویة بن عامر بن عبد القیس 32 عبد اللَّه بن ابی عوف بن جمیل بن زهیر بن حارث بن اسد 33 سائب بن مالک 34 ابو الحکم بن اخنس 35 هشام بن ابی امیه بن المغیره.
این عده که سی و پنج نفر از معاریف و شجاعان قریش بوده‌اند بدون اختلاف بدست علی ع کشته
ترجمه الإرشاد ،ص:66
شده‌اند و عده دیگر که علی در قتلشان شرکت داشته بیشتر از نیمی از مقتولان بدراند که سابقا ذکر کردیم.

فصل 20 شرحی از کارزار بدر

(1) 1- حارث بن مضرب گفت علی ع میفرمود وقتی بکارزار بدر حضور یافتم سواره ما منحصر به مقداد بن اسود بود و ما آن شب را خوابیده لیکن رسول خدا ص در زیر درختی تا صبح به نماز و دعا مشغول بود.
(2) 2- ابو رافع مولای رسول خدا ص گفته بامداد روز بدر، قریشیها صف‌آرائی کرده پیشاپیش آنها عتبه و فرزندش ولید و برادرش شیبه ایستاده بودند عتبه رسول خدا ص را مخاطب ساخته گفت ای محمد ص هر یک از مردم قریش که همتای با ما هستند آنها را برای رزم با ما آماده کن همان دم سه تن از جوانان انصار بنام عود و معود و عوف که فرزندان عفراء بودند پیشقدم شده بمیدان آمدند عتبه گفت خود را معرفی کنید گفتند ما فرزندان عفرائیم عتبه گفت ما با شما نمی‌جنگیم بلکه باید با فرزندان عم خود کارزار کنیم.
رسول خدا ص بجوانان انصاری دستور داد بجای خود برگردند و علی و حمزه و عبیده را خوانده فرمود اکنون برای اثبات حقی که خدا پیغمبر شما را بجهت آن مبعوث ساخته با دشمنان دین بجنگید زیرا اینان باتکاء عقیده باطل خود در این میدان حضور یافته تا نور خدا را بخیال خود خاموش سازند.
این سه تن شیران بیشه دلاوری و ایمان در برابر آنان صف کشیده و چون هر سه لباس جنگ پوشیده شناخته نمیشدند عتبه گفت خود را معرفی کنید تا اگر همتای ما باشید با شما بجنگیم.
ترجمه الإرشاد ،ص:67
(1) حمزه فرمود من حمزة بن عبد المطلب شیر خدا و رسولم.
عتبه گفت همتای کریمی هستی.
امیر المؤمنین ع فرمود من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم.
عبیده گفت من عبیدة بن حارث بن عبد المطلبم.
چون این نامداران از معرفی خود فارغ شدند عتبه بفرزندش ولید گفت اینک از جای برخیز و قدم بمیدان مبارزه گذار امیر المؤمنین ع نیز آماده کارزار گردید و این دو دلاور در آن روز از همه مخالف و مؤالف خوردسال‌تر بودند دو ضربت میانشان رد و بدل شد ضربت ولید خطا کرده لیکن علی ع با یک ضربت، دست چپ ولید را قطع کرد گویند هر وقت علی ع از کارزار بدر نقل میکرد از قتل ولید بخاطر می‌آورد و میگفت فراموش نمیکنم وقتی نامبرده بدست من از پای درآمد انگشتری درخشان او را دیدم که در دست چپ کرده و چون لباسهای او را بیرون می‌آوردم دیدم زیر پوشی بتن آراسته که از آن بوی خوش بمشام میرسید فهمیدم باید تازه داماد باشد.
چون ولید کشته شد عتبه و حمزه بجنگ پرداختند فاصله نشد که عتبه بدست وی از پای درآمد.
نوبت به عبیده رسید که در آن روز از همه مسن‌تر بود با شیبه بکارزار پرداخت دو ضربت میانشان رد و بدل شد تصادفا گوشه شمشیر شیبه بساق پای عبیده گرفت آن را قطع کرده علی و حمزه بکمک وی آمده او را از چنگال وی رهانیده و شیبه را کشتند و عبیده را بلشکرگاه برده بر اثر خون زیادی که از او رفته در
ترجمه الإرشاد ،ص:68
صفرا که نام محلی در بدر بود درگذشت.
هند دختر عتبه در باره کشته شدن عتبه و شیبه و ولید گوید.
ای چشم گریه کن بر بهترین مردم قبیله خندف که برای همیشه پایدار است دلاوری که در بامداد فرزندان هاشم و عبد المطلب که از نزدیکان او بودند برای کارزار دعوتش کردند و او را از دم تیغها گذراندند و پس از هلاکت جامه‌اش را از بدنش بیرون نمودند (1) 3- حضرت باقر ع فرموده امیر المؤمنین ع میفرمود در کارزار بدر از جرأت مشرکان بشگفت آمدم با آنکه ولید را کشته و عتبه هم بدست حمزه شربت ناگوار مرگ چشیده و شیبه هم بکمک من و حمزه از پای درآمد در عین حال باز حنظلة بن ابی سفیان بجنگ من آمد چون نزدیک رسید چنان با شمشیر بر فرق او فرود آوردم که دیدگانش از حدقه بیرون آمده بر زمین افتاد و مرد.
(2) 4- عثمان بن عفان، سعید بن عاص را دیده گفت بیا نزد عمر رفته با او سخن بگوئیم چون بر او وارد شد، عثمان در محل معین خود نشسته و سعید در گوشه از جمعیت قرار گرفته و آثار ملال از او ظاهر بود عمر او را دیده گفت می‌بینم از ناحیه من حزن و اندوهی در خود احساس میکنی و خیال میکنی پدرت را من کشته‌ام با آنکه چنین عملی از من بظهور نرسیده و سوگند بخدا دوست میداشتم من کشنده او بودم و اگر او را میکشتم بهیچ وجه پوزش نمیخواستم زیرا کافری را کشته بودم لیکن روز بدر از کنار پدرت گذشته دیدم چون گاو نر خشمگینی خود را آماده قتال کرده و کف برآورده بود بوی توجهی نکرده از او درگذشتم گفت پسر خطاب کجا میروی؟ هنوز سخنش را باتمام نرسانیده علی ع با او درآویخت هنوز از جای خود دور نشده بودم که او را کشت.
علی ع نیز در آن مجلس حضور داشت چون این سخن شنید فرمود پروردگارا به‌بخش، شرک و بت‌پرستی نابود شد و کارهای گذشته را اسلام محو کرد امروز مناسب نیست مردم را علیه من تحریک نمائی.
ترجمه الإرشاد ،ص:69
عمر از استماع این سخن، خاموش شده حرفی نزد.
چنانچه ملاحظه میکنید، نظر عمر این بوده که کینه‌های گذشته را برآشوبد و مردم را علیه او بشوراند و بگوید شخص قتال شایان خلافت نیست بی‌خبر از آنکه آنهائی را که علی ع کشته بامر خدا و رسول او بوده لیکن فرار کردن عمر از صفحه جنگ و خوار کردن اسلام نه بفرمان خدا بوده و نه بدستور رسول ص.
سعید در اینجا عمر را مخاطب ساخته گفت میخواهی با این سخن مرا از علی ع روگردان بسازی و بوی بدبین نمائی سوگند بخدا از اینکه علی ع کشنده پدر من است هیچ گاه نگرانی ندارم زیرا او بدست پسر عمش علی ع کشته شده.
در این وقت مردم سخن او را قطع کرده بحرفهای دیگر پرداختند.
(1) 5- عروة بن زبیر گفته روز بدر علی ع بطرف طعیمة بن عدی روی آورده و با نیزه کار او را تمام کرد و فرمود سوگند بخدا پس از این با ما در راه خدا مخاصمتی نخواهی کرد.
(2) 6- زهری گفته هنگامی که رسول خدا ص از حضور نوفل بن خویلد باخبر شد که او در میدان بدر حاضر شده از خدا خواست تا شر او را کفایت فرماید بمجردی که علی ع او را دیده شمشیری بفرقش زده و با همان شمشیر بپایش نواخته و بالاخره او را از پای درآورد، چون پیغمبر ص آمد شنید آن حضرت میفرماید از نوفل چه خبر دارید علی ع فرمود من او را کشتم رسول خدا ص تکبیر گفته و حمد خدا را بجای آورد که دعای او را مستجاب نمود.
ترجمه الإرشاد ،ص:70

فصل 21 [چکامه از شاعر قریش در شرح دلاوری پسر ابو طالب]

(1) اسید بن ابی ایاس که از فعالیتها و کشتارهای خدا پسندانه علی ع ناراحت شده بود در سرودهای ذیل قریش را علیه او تحریک میکرد:
ای گروه قریش در میان هر دسته‌ای که وارد شوید جوان صحرانورد دلاوریست که بر اسبان کامل پیشانی سفید سوار می‌شود و شما را رسوا میکند.
خدا بشما خیر دهد آیا از چنین پیش‌آمدی انکاری ندارید با آنکه گاهی از اوقات آزادمرد صاحب کرم از آن دوری و حیا میکند.
این پسر فاطمه بنت اسد است که شما را نابود کرد و سر از بدن شما جدا نمود و شما را کشت.
اینک که بدست او گرفتارید مالی باو دهید و بدین وسیله او را از خود دفع کنید و گر نه باید تحت بیعت او درآمده و بدون اینکه نتیجه ببرید ذیل و خوار او گردید.
کجا رفتند پیران باتدبیر و کجا رفتند استوانه‌های محکم که همه مردم در هنگام دشواریها بدیشان پناهنده میشدند و کجاست زین الابطح مردیکه بعظمت و دلاوری در میان آنها معروف بوده همه آنها را این جوان دلاور نابود کرد و کشت و از دم تیغ گذراند

فصل 22 کارزار احد

(2) پس از کارزار بدر، جنگ احد اتفاق افتاد و در این جنگ نیز پرچمدار پیغمبر ص علی ع بود و علاوه بر آن لواء هم که پرچم قبائل بود بدست آن حضرت تسلیم گردید بنا بر این علی ع صاحب پرچم و
ترجمه الإرشاد ،ص:71
لواء بوده و در این غزوه نیز فتح و پیروزی نصیب علی ع شد.
و در آن روز از تمام بلیات با آغوش باز استقبال کرد و شکیبائی ورزید و در صورتی که از دیگران لغزشهائی بظهور رسید علی ع ثبات قدم عجیبی از خود نشان داد و آن اندازه که او خواسته‌های قلبی پیغمبر ص را برمی‌آورد هیچ یک از مسلمانان در فداکاری و جانفشانی در راه رسول خدا ص اقدامی ننمودند.
آن روز خدای متعال سرکرده‌ها و رؤسای مشرکان و گمراهان را طعمه شمشیر خون آشام علی ع قرار داد و اندوه پیغمبر را بدین وسیله برطرف کرد و جبرئیل ع برای فضیلت او در میان فرشتگان زمین و آسمان خطبه‌ای انشاد کرد و روحانیان را بعظمت او توجه داد و نیز پیغمبر هم موقعیت او را که مردمان بیخبر بودند اظهار نمود.
(1) 1- از جمله ابو البختری قریشی گوید از قدیم پرچم و لواء قریش در دست قصی بن کلاب بود و پس از او همواره در دست فرزندان عبد المطلب میبود و آنها در پیش‌آمدهای جنگی برمیداشتند چون پیغمبر ص مبعوث شد رایت و لواء در تحت اختیار آن حضرت قرار گرفت و آن را در میان بنی هاشم برقرار ساخت و در کارزار و دان که نخستین غزوه‌ای بود که لواء اسلام در آن برافراشته شد پیغمبر اکرم ص بدست علی ع داد و از آن به بعد همواره علی ع پرچمدار بوده مخصوصا در جنگ بدر که قیامت کبری بوده باین سمت نامزد شد و همچنین در روز احد چنانچه نوشتیم مقام پرچمداری با علی ع بوده و آن روز لواء اسلام در مردم عبد الدار بود و رسول خدا ص آن را به مصعب بن عمیر سپرد چون نامبرده شهید شد قبائل دیگر متوجه گردیده تا لوا را رسول خدا ص بکدام یک از آنها بدهد لیکن تیر آرزوی آنها بهدف مقصود نرسیده و پیغمبر ص
ترجمه الإرشاد ،ص:72
لوا را هم بدست علی ع سپرد و علی ع در روز احد هم پرچمدار بود و هم صاحب لوا و از آن روز تا بحال مردم بنی هاشم متصدی این دو مقامند.
(1) 2- عبد اللَّه بن عباس گفته علی ع چهار خصلت دارد که هیچ یک از مسلمانان دارای آنها نمیباشند یکی آنکه علی ع نخستین مردیست از عرب و عجم که با رسول خدا ص نماز گزارد.
دوم در تمام کارزارها صاحب لواء او بوده.
سوم در روز مهراس یعنی روز احد پا بپای پیغمبر ص ایستادگی کرده در صورتی که دیگران فرار نمودند.
چهارم او کسی است که پیغمبر اکرم ص را دفن نمود.
(2) 3- زید بن وهب گوید روزی با عبد اللَّه بن مسعود ملاقات کرده او را خوشحال و با نشاط دیده گفتیم بسیار مناسب است هر گاه از کارزار احد و چگونگی آن با ما صحبت کنی وی پذیرفته و مقدمات آن را یکی بعد از دیگری نقل کرد تا سخن از میدان جنگ بمیان آمده گفت:
رسول خدا ص بما فرمود اینک بنام خدا آغاز کرده در میدان کارزار درآئید ما هم حسب الامر تعظیم کرده صف طویلی در برابر دشمنان تشکیل دادیم رسول خدا ص در کنار شعب (دره کوه) پنجاه نفر انصاری را بریاست عبد اللَّه حزم بازداشت و فرمود هر گاه اتفاقا دیدید همه ما مقتول شدیم باز هم از این مکان خارج نشوید زیرا اگر رنجی بما برسد از همین ناحیه خواهد بود و از آن طرف ابو سفیان صخر بن حرب، خالد بن
ترجمه الإرشاد ،ص:73
ولید را در برابر آنها برقرار کرد.
آن روز لواء قریش در قبیله عبد الدار و لواء مشرکین بدست طلحة بن ابی طلحه بود که او را کبش الکتیبه (قوچ لشکر) میگفتند.
رسول خدا ص پرچم مهاجران را بعلی ع داد و او در زیر لواء انصار قرار گرفت ابو سفیان در برابر پرچمداران خود آمده گفت ای پرچمداران میدانید که مسلمانان برای شکست شما همواره متوجه‌اند تا صاحبان لوا را از بین ببرند چنانچه در جنگ بدر همین قضیه اتفاق افتاد اینک اگر میدانید از نگهداری لوا درمانده‌اید لوا را بما بدهید تا ما خود مهم شما را کفایت کرده و پرچمداری نمائیم.
طلحه از سخن ناگوار ابو سفیان خشمگین شده گفت ای ابو سفیان چنین سخنانی برای ما میگوئی سوگند بخدا امروز کاری کنیم که همه آنها را به حوضچهای مرگ نزدیک سازیم.
طلحه که او را کبش الکتیبه میگفتند پیش قدم جنگ شده علی ع بمبارزه او آمد پرسید تو کیستی؟
گفت من طلحة بن ابی طلحه کبش الکتیبه‌ام شما کیستید فرمود من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم آنگاه بیکدیگر نزدیک شده دو ضربت میانشان رد و بدل شد علی ع چنان ضربتی به پیش سر او زد که دو چشمش از حدقه بیرون آمد و صیحه زد که تا آن روز کسی مثل آن را نشنیده بود پرچم از دست او افتاد بلافاصله مصعب برادر او پرچم را بدست گرفت عاصم بن ثابت او را با تیری از پای درآورد برادر دیگرش عثمان پرچم را بدست گرفت او را نیز عاصم بزخم تیر کشت پس از او غلامی داشتند بنام صؤاب که از همه بدتر و سخت‌جانتر بود پرچم را بدست گرفت علی ع شمشیری بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم
ترجمه الإرشاد ،ص:74
جدا کرد پرچم را با دو دست بریده‌اش به سینه چسبانید علی ع در این وقت شمشیری بسر او زد و او را بموالی خودش ملحق ساخت در این وقت مشرکان پا بفرار گذارده مسلمانان بگردآوری غنائم پرداختند.
(1) اصحاب عبد اللَّه که در کنار دره بکمین نشسته بودند و مسلمانان را سرگرم غنائم یافتند برئیسشان پیشنهاد کردند ما هم میخواهیم از غنائمی که دیگران استفاده میکنند بهره‌مند شویم.
عبد اللَّه گفت رسول خدا ص بمن دستور داده از این مکان حرکت نکنم.
یاران او پاسخ دادند راست است که چنین امری کرده لیکن او نمیدانسته که سرانجام کار مشرکان بدینجا میرسد.
در نتیجه عده زیادی از یاران او برای گردآوردن غنائم از محل خود خارج شده و جز معدودی با او باقی نماندند عبد اللَّه برای آنکه از فرمان رسول خدا ص تجاوز نکرده باشد بر جای خود برقرار ماند خالد بن ولید موقع را مغتنم شمرده بوی حمله آورد و او را کشت سپس از همان محل که برسول خدا و لشکریان او نزدیک بود فرود آمده و در پشت رسول خدا ص قرار گرفت، چون حضرت را در میان عده کمی از اصحاب دیده بیاران خود خطاب کرد: آماده باشید این همان مردیست که در صدد او برآمده‌اید مگذارید از دست برود اصحاب او همه یکدفعه با شمشیر و نیزه و تیر و سنگ بجانب آن حضرت حمله کردند اصحاب رسول خدا به پشتیبانی از آن جناب بجنگ پرداختند و پیوسته مقاتله میکردند تا هفتاد نفرشان شربت شهادت نوشیدند و فقط با پیغمبر علی ع و ابو دجانه و سهل بن حنیف باقی ماندند که دشمن را از آن حضرت دور میکردند و آن وقت مشرکان از همه طرف بآن مردان حق و حقیقت حمله می‌آوردند.
ترجمه الإرشاد ،ص:75
(1) رسول خدا ص که آن هنگام بی‌اندازه ناراحت شده بود دیده گشوده به علی ع توجهی کرده فرمود لشکریان ما چه کردند؟! عرضکرد پیمان شکستند و پشت بجنگ داده فرار کردند رسول خدا ص فرمود اینک با این جمعیتی که آهنگ من دارند مبارزه کن و آنها را دورساز علی ع بر آنها تاخته و آنها را دور ساخت بطرف رسول خدا آمد دید گروهی از طرف دیگر هجوم آورده‌اند آنها را نیز منهزم نمود و آن وقت ابو دجانه و سهل ببالین پیغمبر ایستاده و با شمشیر دشمنان را دور میساختند در آن هنگام که کار به آخرین درجه سختی رسیده از مسلمانان شکست خورده چهارده نفر که از آنها طلحة بن عبید اللَّه و عاصم بن ثابت بودند بطرف آن حضرت مراجعت کرده و ما بقی بکوهها فرار نمودند.
و در مدینه هاتفی ندا در داد پیغمبر را کشتند مسلمانان که منهزم شده و حسرت زده بودند بطرف راست و چپ متوجه میشدند.
در احد، هند دختر عتبه با وحشی که از مردم حبشه و غلام جبیر بن مطعم بود قرار بسته بود که رسول خدا یا علی ع و یا حمزه را بکشد و مبلغ معینی باو دستمزد بدهد وی گفت محمد را که نمیتوانم بکشم زیرا اصحاب او مانند چنبر انگشتری اطراف خاتم او را احاطه کرده‌اند و علی ع که در روز جنگ بهیچ وجه احتیاط را از دست نمیدهد لیکن ممکن است بحمزه دست پیدا کنم زیرا او چون خشمگین شود پیش روی خود را نمی‌بیند.
حمزه آن روز پر شترمرغی به سینه زده و با آن نشانه نمودار بود وحشی در زیر درختی در کمین حمزه نشسته حمزه چشمش بوی افتاده بطرف وی حمله آورد و شمشیری بر او نواخته لیکن خطا کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:76
(1) وحشی گوید همان دم حربه خود را بطرف او انداختم به تهیگاه وی رسید و از پا درآمد او را بحال خود گذاردم تا بدنش سرد شد و حربه‌ام را از تهیگاهش بیرون آوردم و بر اثر هزیمتی که میان مسلمانان رخ داد کسی متوجه او نشد هند آمد و دستور داد شکم او را پاره کرده و جگر او را بیرون آورد و او را مثله نموده و گوش و دماغ او را بریدند و در تمام این مدت رسول خدا ص از او بیخبر بود و نمیدانست سرانجام حضرت بکجا کشیده.
راوی که زید بن وهب است میگوید از ابن مسعود پرسیدم در روز احد که مردم فرار کردند با پیغمبر ص بجز از علی ع و ابو دجانه و سهل بن حنیف دیگری باقی نماند؟ جواب داد بلکه بجز از علی ع دیگری باقی نماند و پایان کار معدودی که نخستشان عاصم بن ثابت و ابو دجانه و سهل بودند بازگشتند و طلحة بن عبید اللَّه هم بدیشان ملحق گردید.
پرسیدم ابو بکر و عمر کجا بودند؟! گفت آنها از جمله کسانی بودند که برای نگهداری جان عزیز خود میکوشیدند و فرار را بر قرار انتخاب کرده بودند.
گفتم عثمان کجا بود؟ گفت او پس از سه روز پیدا شد.
رسول خدا بدو فرمود اکنون که کار از کار گذشت آمده.
از او پرسیدم خودت در آن روز کجا بودی؟ گفت منهم در اندیشه نجات خودم بودم گفتم پس از کجا و چه کسی این قضایا را نقل میکنی؟ گفت عاصم و سهل بمن خبر دادند گفتم پایداری علی ع در آن روز از جمله کارهای شگفت‌آور است گفت نه تنها تو از کار وی تعجب میکنی بلکه فرشتگان آسمان بشگفت آمدند مگر نشنیده‌ای در روز احد وقتی که کار مسلمانان بدینجا رسید جبرئیل
ترجمه الإرشاد ،ص:77
همچنان که بطرف آسمان بالا میرفت میگفت
«لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی»
شمشیر منحصر به ذو الفقار و جوان منحصر بعلی ع است. پرسیدم از کجا دانستند که این عبارت را جبرئیل بیان کرده.
گفت صدائی باین عبارت در آسمان بلند شد که همه مردم شنیدند، از پیغمبر ص پرسیدند این صدا از کیست؟ فرمود از جبرئیل.
(1) 4- در حدیث عمران بن حصین آمده در روز احد که مردم از اطراف پیغمبر ص پراکنده شدند علی ع در حالی که آماده بخدمت بود و شمشیر حمایل داشت در برابر پیغمبر تعظیم کرده رسول خدا ص سر برآورد و فرمود چگونه تو با مردم فرار نکردی عرضکرد مناسب نیست پس از آنکه بشرف اسلام مشرف شدم دوباره بحالت کفر درآیم.
در آن وقت عده از مشرکان از کوه بطرف پیغمبر ص حمله آوردند رسول خدا ص علی ع را بدفع آنها امر کرد علی ع آنها را منهزم ساخت سپس بعده دیگر اشاره کرد آنها را نیز شکست داد باز بگروه دیگری اشاره کرد آنها را فراری داد جبرئیل همان هنگام نازل شده عرض کرد ما و همه فرشتگان از مواسات بی‌سابقه‌ای که علی ع در راه شما نشان داده و خود را فدای شما کرده به شگفت آمدیم رسول خدا ص فرمود چگونه ممکن است او در راه من فداکاری و جانبازی ننماید با آنکه او از من و من از اویم جبرئیل گفت منهم از هر دوی شما هستم.
(2) 5- ابن عباس گوید در روز احد طلحة بن ابی طلحه در برابر صف مشرکان و مسلمانان ایستاده
ترجمه الإرشاد ،ص:78
گفت ای یاران محمد شما خیال میکنید که خدای متعال بر اثر زخم شمشیر شما ما را بدوزخ میبرد و شما را بزخم تیغ ما به بهشت، امروز چه کسی میتواند بمبارزه من بیاید علی ع بمبارزه او رفته فرمود سوگند بخدا امروز دست از تو برنمیدارم تا بضرب شمشیرم ترا بدوزخ فرستم و دو ضربت میانشان رد و بدل شد و بالاخره علی ع با ضربتی هر دو پای او را جدا کرد طلحه که خود را در چنگال شیر مثال علی ع مبتلا دید او را سوگند داد: ای پسر عم قرابت را مراعات کن علی ع از وی درگذشت مسلمانان گفتند چگونه از تجهیز او دست برداشتی فرمود مرا بیاد قرابت خویش آورد.
سوگند بخدا فاصله نشد همان جا درگذشت و پیغمبر ص خوشحال شده فرمود این کبش الکتیبه و قوچ لشکر مشرکان بود.
(1) 6- عکرمه گفته از علی ع شنیدم در روز احد که مسلمانان از اطراف پیغمبر ص پراکنده شدند چنان محزون شدم که تا آن روز آنقدر حزن و اندوه بمن دست نداده بود و من آن روز همچنان که از خود بیخبر بودم پیشاپیش آن حضرت ایستاده و دشمنان را از حضرتش دور میکردم اتفاقا بجانب آن حضرت توجه کرده حضرتش را ندیده با خود گفتم رسول خدا که فرار نکرده او را هم که در میان کشتگان ندیدم خیال میکنم بطرف آسمان بالا رفته غلاف شمشیر را شکسته و گفتم همواره با کافران میجنگم و از آن جناب مدافعه میکنم تا کشته شوم همان دم بر مشرکان حمله برده و آنها را شکست دادم ناگهان نظرم به رسول خدا ص افتاد که غش کرده و بروی زمین افتاده است بالین آن حضرت نشستم مرا دیده فرمود چه امری ایجاب کرد مسلمانان از گرد ما پراکنده شدند عرضکردم بخدا کافر شدند و از دشمنان ترسیدند و ترا تسلیم دست
ترجمه الإرشاد ،ص:79
آنان نمودند، در آن وقت رسول خدا ص لشکر مشرکان را دید که بطرف او توجه نموده‌اند فرمود یا علی ع این مردم را از من دور کن من از جای برخاسته و تیغ در میانشان انداخته و از راست و چپ بر آنها حمله میکردم تا آنها را شکست دادم رسول خدا ص بمن فرمود یا علی نمیشنوی که در آسمان از جانبازی تو ستایش میکنند فرشته‌ایست بنام رضوان میگوید
لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی
. من از شدت خوشحالی گریستم و خدای متعال را بر این نعمتی که بمن ارزانی کرده سپاسگزاری نمودم (1) 7- حضرت باقر ع فرمود در روز احد فرشته در آسمان ندا میکرد
لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی- الا علی.
(2) 8- ابو رافع از جدش روایت کرده همواره از یاران رسول خدا ص میشنیدیم میگفتند روز جنگ احد منادی در آسمان ندا میداد
لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی
«1».
(3) 9- سعید بن مسیب به قتاده میگفت اگر در روز احد بودی، علی ع را میدیدی که در طرف راست
______________________________
(1) ناسخ مینویسد ذو الفقار جزء غنائم بدر و متعلق به عاص بن منبه بود که پیغمبر آن را به علی- بن ابی طالب اعطا فرمود و چون در پشت آن فقرات و برآمدگیهائی مانند استخوان بود آن را ذو الفقار میخواندند و هم گفته‌اند چون امیر المؤمنین، عاص را کشت شمشیر او را خود برداشت و آن شمشیر پس از شهادت علی ع همچنان بمیراث در میان سلسله علوی بود تا به محمد بن عبد اللَّه بن حسن بن علی ع رسید و در جنگ منصور عباسی چون شهادت خویش را نزدیک دید مردی از بنی نجار را که چهار صد دینار بدو مدیون بود بخواند و ذو الفقار را بدو داده گفت این شمشیر را بگیر و نگهدار که هر یک از آل ابی طالب آن را به‌بیند از تو میگیرد و حقت را بتو میدهد و چون جعفر بن سلیمان عباسی بولایت مدینه و یمن نامزد شد آن مرد را طلب کرد و چهار صد دینار بدو داد و تیغ را از او گرفت.
ترجمه الإرشاد ،ص:80
رسول خدا (ص) ایستاده با شمشیر خود دشمنان را از رسول خدا دفع میکرد با آنکه دیگران پا بفرار گذارده بودند.
(1) 10- حضرت باقر ع فرموده پرچمداران مشرکان در روز احد نه نفر بوده و همه آنها از طائفه بنی مخزوم بودند که بدست علی ع کشته شدند بنی مخزوم آن روز بیچاره و مفتضح گردیدند.
و فرموده علی ع بمبارزه حکم بن اخنس رفت شمشیری بپای او زد نیمی از ران او را جدا کرد و بهمین ضربت کشته شد.
وقتی که مسلمانان چنین جولانی کرده و ضرب شصتی نشان دادند امیة بن ابی حذیفه که مرد زره- پوش و کامل السلاح بود بمیدان آمده میگفت امروز باید خونخواهی روز بدر را بنمایم مردی از مسلمانان بمبارزه او رفت امیه او را کشت امیر المؤمنین ع بطرف او عزیمت کرد شمشیری بسر او فرود آورد چنانچه کلاه خود او را بیکدیگر فروبرد او نیز شمشیری حواله علی ع کرد سپر را پیش‌آورده شمشیر به سپر کارگر شد علی ع شمشیر را از کلاه‌خود او برداشت او نیز تیغش را از سپر آن حضرت خلاص کرد، اندکی از هم جدا شدند علی ع گوید در آن هنگام چشمم بزیر بغل نامبرده افتاد شمشیر بدان جا فرود آورده و او را کشتم و مراجعت کردم.
در روز احد که همه مسلمانان فرار کردند و علی ع به تنهائی باقی ماند و از دین خدا و رسول او حمایت میکرد رسول خدا ص باو فرمود چرا تو با دیگران فرار نکردی.
علی ع با کمال تعجب عرضکرد چگونه ممکن است منهم فرار کنم و شما را تنها بگذارم سوگند بخدا از جای برنخیزم و دست از کارزار برندارم تا خدای متعال وعده نصرتی که بتو داده وفا فرماید رسول خدا ص فرمود یا علی مژده باد ترا که خدای منان بوعده خود وفا میفرماید و بعد از این مشرکان هیچ گاه بر ما پیروز نمیشوند.
(2) همانوقت عده بجانب وی حمله کردند فرمود یا علی این عده را دور کن علی ع بر آنها تاخته و
ترجمه الإرشاد ،ص:81
هشام بن امیه مخزومی را کشت لشکر متفرق شدند لشکر دیگری نیز هجوم کردند علی ع بر آنها حمله کرده و عمرو بن عبد اللَّه جمحی را کشت لشکر فرار کردند لشکر سومی بطرف رسول خدا روی آورده باز علی ع بدانها تاخته و بشر بن مالک عامری را از دم ذو الفقار گذراند اینها نیز فرار کرده و شکست خوردند از آن به بعد لشکری از مشرکان بعزیمت پیغمبر اکرم ص برنخاست.
جنگ احد با این پیش‌آمد ناگوار پایان یافت و مسلمانانی که منهزم شده بودند بازگشتند و مشرکان بطرف مکه کوچ کردند و پیغمبر اکرم ص بطرف مدینه مراجعت کرد.
فاطمه زهرا علیها و علی ابیها و زوجها آلاف التحیة و الثناء به استقبال پدر بزرگوارش ارواح- العالمین فداه آمد و ظرف آبی بدست گرفته صورت مبارک رسول خدا ص را که جمال ربانی حضرت احدی بود بدست پر از مهر و محبتش شستشو داد.
فاصله نشد ذات بیهمال «علی ولی اللَّه علیه السّلام» دررسید در حالی که دست او تا شانه‌اش غرق خون مشرکان بود ذو الفقار را بسیده دو سرا فاطمه زکیه مرضیه داده فرمود بگیر این شمشیر را که امروز مرا یاری کرد و پشت دشمنان را شکست و این اشعار را سرود.
(1) ای فاطمه بگیر این شمشیر هنرمند بی‌عیب را که مرا روسپید کرده و از آن نگران نبوده و خود
ترجمه الإرشاد ،ص:82
را هم بهیچ وجه ملامت نمیکنم.
سوگند بجان خودم در راه یاری احمد و فرمانبرداری از خدا که بحال بندگان خود عالم است دقیقه فروگذاری نکردم.
خونهای کشتگان را از آن پاک کن این همان شمشیریست که جام حمیم دوزخ را به مردم عبد الدار چشانیده.
پیغمبر فرمود آری ای فاطمه بگیر شمشیرش را که شوهر تو بخوبی از انجام وظیفه خود برآمد و خدای متعال بزرگان قریش را به شمشیر او نابود کرد.

فصل 23 کشتگان احد

(1) مورّخان کشتگان مشرکان را نام برده و چنانچه نوشته‌اند بیشتر آنها همان عده‌ای بوده که بدست علی ع از پای درآمده‌اند.
محمد بن اسحق گفته پرچم قریش در روز احد بدست طلحة بن ابی طلحه که از نواده‌گان عبد الدار است بوده و او را علی ع کشته و نیز پسر او ابو سعید و برادرش خالد را هم او بمالک دوزخ سپرده و عبد اللَّه بن حمید و ابو الحکم بن اخنس و ولید بن ابی حذیفه و برادرش امیه و ارطاة بن شرحبیل و هشام بن امیه و عمرو بن عبد اللَّه الجحمی و بشر بن مالک و صواب و دیگران را آن جناب از دم تیغ گذرانده.
و چنانچه ثابت است پیروزی با علی ع بوده و تا وقتی جنگ پایان نیافته و شکست خوردگان بجای خود بازنگشته به تنها از پیغمبر ص مدافعه میکرده و کسانی که در آن روز فرار کردند بدون استثناء
ترجمه الإرشاد ،ص:83
مورد عتاب و خشم خدا قرار گرفتند.
و از کسانی که اخیرا با علی ع در محافظت پیغمبر همکاری کردند هشت نفر یا چهار نفر یا پنج نفر از مردم انصار بودند.
حجاج بن علاط سلمی در باره علی ع و کشتگانی که بدست او از پای درآمده‌اند و حسن استقبالی که جناب او از بلا میکرده گوید.
خدای متعال برای نابود کردن دشمنان دین خود شخصی را مانند علی بن ابی طالب ع برمیگزیند که عموها و دائیهای او مردمان کریمی هستند.
دستان تو که برای همیشه توانا باشند بتو کمک کردند و مانند طلیحه را بشمشیر تیز بزمین افکنده و هلاک ساختند.
و چون دلاور توانائی بر دشمنان خود کار را سخت گرفتی و با شمشیر بران خود در هنگامی که از فراز به نشیب می‌آمدند آنها را شکست دادی.
شمشیر عطشان خود را از خونهای دشمنان سیراب کردی و تا سیر نگردید در غلاف ننمودی.

فصل 24 غزوه بنی النضیر

(1) هنگامی که رسول خدا ص برای سرکوبی مردم بنی النضیر عزیمت کرد بحصار آنان توجه کرده و خرگاه آن حضرت را در آخرین نقطه بنی حطمه بطحا سر پا کردند چون شب فرارسید از بنی النضیر تیری به خیمه رسول خدا ص افکندند حضرت دستور داد خرگاه او را در دامنه کوه قرار دادند و مهاجر و انصار اطراف
ترجمه الإرشاد ،ص:84
خرگاه گردون دستگاه حضرتش را احاطه نمودند.
چون شب کاملا جهان را تاریک کرد مسلمانان علی ع را ندیده برسول خدا عرضه داشتند علی ع کجاست؟ ما او را نمی‌بینیم رسول خدا ص فرمود خیال میکنم برای انجام کاری بنفع شما اقدام کرده فاصله نشد علی ع آمد و سر یهودی که تیر بخرگاه رسول اکرم زده بوده و نامش عرورا بود در برابر آن حضرت گذارد رسول خدا ص پرسید چه کردی؟
عرضکرد دانستم که این بدکردار آدمی دلاور و بیباکست در کمین او نشستم و گفتم ممکن است شب هنگام بقصد شبیخون بر ما از حصار خود بیرون آید فاصله نشد دیدم با شمشیر کشیده باتفاق نه نفر از یهودیان بطرف ما می‌آید منهم فرصت را غنیمت شمرده باو درآویخته و کارش را تمام کردم لیکن اصحابش فرار کرده و بلا درنگ نزدیک حصار خود رفتند اکنون عده‌ای را با من همراه کن آرزومندم بدیشان پیروز آیم رسول خدا ص ده نفر از اصحاب را از قبیل ابو دجانه سماک بن خرشه و سهل بن حنیف را با او همراه کرد و آنان بجانب آن عده کوچ کرده و پیش از آنکه یهودیان به حصار خود وارد شوند بدانها دست یافته همه را کشتند و سرهاشان را حضور رسول خدا ص آوردند پیغمبر اکرم دستور داد آنها را در یکی از چاههای بنی حطمه ریختند.
و همین عمل علی ع ایجاب کرد مسلمانان بتوانند حصار بنی النضیر را فتح کنند و پیروز آیند.
و در آن شب کعب بن اشرف یهودی کشته شد.
رسول خدا ص حصارها و ثروتهای بنی النضیر را پس از آنکه بر ایشان تسلط یافته تصاحب کرد و
ترجمه الإرشاد ،ص:85
آنها را در میان مهاجر و انصار بخش نمود و در واقع این اولین غنیمتی است که رسول خدا میان یاران خود تقسیم نمود و به علی ع دستور داد بخش مربوط بحضرتش را نگهداری کرده و آنها را بعنوان صدقه در میان بینوایان تقسیم نماید و این بخش که متعلق برسول خدا بود تا وقتی که حضرت رسول در قید حیات بود در تصرف خود او بود و پس از رحلتش در دست اختیار علی ع درآمد و بالاخره تا امروز در دست انتفاع فرزندان فاطمه است.
حسان بن ثابت در باره پیش‌آمد بنی النضیر و نه نفری که بدست علی ع کشته‌اند میسراید.
بیچارگی عجیبی دامن‌گیر مردم بنی نضیر شد و در برابر چشم دیگران به بدبختی افتادند بزرگ آنها کشته شد و نه نفر از یاران او کشته و جمعی فراری گردیدند.

فصل 25 جنگ احزاب‌

(1) پس از کارزار بنی نضیر واقعه جنگ احزاب اتفاق افتاد و سبب این جنگ این بود عده از یهودیان از قبیل سلام بن ابی الحقیق نضیری و حیی بن اخطب و کنانة بن ربیع و هوذة بن قیس والبی و ابو عماره والبی با عده از مردم والبه بمکه رفته و با ابو سفیان که میدانستند با رسول خدا سابقه دشمنی دارد ملاقات کردند و او را برزم با آن حضرت تحریک نمودند و از ناراحتیهائی که بخیال خود از آن جناب دیده بوی شکایت کردند و از او خواستند تا آنان را برای مبارزه با پیغمبر اکرم ص یاری نماید.
ابو سفیان گفت ما بهر طریقی که بخواهید در دست اختیار شما هستیم اینک پیش قریش رفته آنها را بجنگ وی بخوانید و متعهد شوید که دست از یاری آنها برندارید و تا آخرین لحظه با آنان همکاری
ترجمه الإرشاد ،ص:86
نمائید تا پیروز شده و پیغمبر را بیچاره سازید.
(1) یهودیها بملاقات سران قریش رفته و آنان را بجنگ با پیغمبر ص دعوت کردند و اضافه کردند ما همه جا با شما همکاری کرده و به پشتیبانی از شما میکوشیم تا او را مستأصل و بیچاره سازیم.
قریش گفتند ای گروه یهودی شما مردمی هستید که اولین کتاب بشما ارزانی شده و سابقه علمتان معلوم است و از دینی که محمد ادعا میکند و دینی که ما بدستورات آن رفتار میکنیم باخبرید اکنون بگوئید آیا دین ما بهتر است یا آئینی که او آورده بحقیقت نزدیکتر است یهودیان برای آنکه بمنظور خود رسیده باشند گفتند دین شما از دین او بهتر است و بحقیقت نزدیکتر.
قریش از شنیدن این سخن خوشحال شده و خود را برای رزم با رسول خدا ص آماده کردند.
چون آمادگی آنان مسلم شد ابو سفیان با قریش ملاقات کرده گفت خدای متعال شما را در باره دشمنتان یاری کرد و اینک یهود هم بهمراهی شما با وی میجنگند یا همه‌شان نابود شوند و یا او و پیروانش را بیچاره سازند آنها هم بتمام معنی و با عزمی راسخ برای رزم با پیغمبر اکرم ص آماده گردیدند.
یهود که قریش را با خود هم‌آهنگ کردند به قبیله غطفان و قیس عیلان رفته آنان را هم بجنگ با پیغمبر ص دعوت کردند و متعهد شدند به آنان کمک و مساعدت نمایند و از همکاری قریش و اتفاقی که با یهودان نموده بودند باین قبائل اطلاع دادند.
پس از انعقاد قرارداد یهود با قریش و سایر قبائل و آمادگی برای جنگ با رسول خدا ص. قریش به سرپرستی ابو سفیان و غطفان بریاست عیینة بن حصن در میان بنی فزاره و حارث بن عوف در بنی مرّه و وبرة بن
ترجمه الإرشاد ،ص:87
طریف در اشجع حرکت کردند و قریش هم‌چنانکه گفتیم بکمک این قبائل قیام نمود. ترجمه الإرشاد 87 فصل 25 جنگ احزاب ..... ص : 85
1) رسول خدا ص وقتی که از اجتماع احزاب و قبائل باخبر شد و دانست، با عزیمتی شکست ناپذیر برزم با او آماده شده‌اند با یاران خود در این خصوص مشورت کرد.
یاران رسول خدا ص هم متفقا رأی دادند که در مدینه بمانند و اگر دشمنان بر آنها تاختند از نقبهائی که آماده بوده استفاده کرده با آنان بجنگند.
سلمان ره این رأی را نپسندیده و خاطر نشان ساخت بهتر آنست خندقی حفر کنند رسول خدا ص خواسته سلمان را پذیرفته فرمان داد تا مسلمانان بحفر خندق بپردازند و خود آن جناب هم با یاران خود همکاری میکرد.
در همانوقت احزاب و متفقین رسیدند مسلمانان که آنها را دیدند از جمعیت و آمادگی آنها بیمناک شده در گوشه از خندق مدت بیست و اند شب اقامت کردند و در این مدت بغیر از تیر و نیزه و سنگ جنگ دیگری اتفاق نیفتاد.
رسول خدا ص وقتی توجه کرد بیشتر مسلمانان با ضعف و سستی روبرو شده و آمادگی برای کارزار ندارند رسولی بجانب عیینه و حارث که دو نفر سپهدار غطفان بوده فرستاد و از آنها درخواست کرد تا کارزار را بصلح خاتمه دهند و بازگردند در برابر یک سوم از میوه مدینه بدانها تسلیم شود و ضمنا با سعد بن معاذ و سعد بن عباده در این خصوص مشورت فرمود.
عرضکردند هر گاه صلح ما با این جمعیت بحکم وحی و دستور الهی است چاره از پذیرش فرمان نیست و ما خواه ناخواه با آنان بمصالحه می‌پردازیم و اگر میخواهی برای آسایش ما دست بکار صلح بزنید ما در این باره رأی بخصوصی داریم.
ترجمه الإرشاد ،ص:88
رسول خدا ص فرمود وحیی نرسیده و فرمانی نیامده لیکن می‌بینیم تازیان شما را با یک کمان بیچاره کرده و از همه طرف بجانب شما روی آورده‌اند خواستم تا بدین وسیله اندکی از شوکت آنان بکاهم.
(1) سعد بن معاذ عرضکرد ما با ایشان پیش از این در شرک بخدا و بت‌پرستی شریک بودیم و خدائی نمیشناختیم و او را نمی‌پرستیدیم و همان وقت هر گاه میخواستیم از دسترنج خود بدانها بدهیم یا بعنوان مهمانی بوده و یا بفروش و اکنون که خدای متعال نعمت اسلام را بما ارزانی داشته و ما را به آئین آن رهبری فرموده و بوجود اقدس تو بر دیگران برتری داده چگونه ممکن است بدون اندک نیازی دسترنج خود را در تحت اختیار آنها قرار دهیم سوگند بخدا جز دم شمشیر تیز چیز دیگری بآنها نخواهیم داد تا خدا میان ما و ایشان حکومت فرماید.
رسول خدا ص فرمود اکنون از عقیده قلبی شما کاملا باخبر شدم بهمان عزیمتی که دارید پایدار باشید زیرا خدای متعال هیچ گاه پیغمبرش را خوار نمیکند و تا بوعده خود وفا نکند او را آسوده نمیسازد.
سپس پیغمبر اکرم ص از جای برخاست و مسلمانان را بجهاد با دشمن دعوت کرد و آنان را تشجیع و تحریک میکرد و وعده یاری خدا میداد همانوقت عده از سوارگان قریش از قبیل عمرو بن عبد ودّ و عکرمة بن ابو جهل و هبیرة بن وهب و ضرار بن خطاب و مرداس فهری آماده کارزار شده و لباس جنگ را استوار کرده بر اسبان خود جهیده به آسایشگاههای بنی کنانه رفته آنان را برای حرب آماده کرده سپس اسب رانده کنار خندق آمدند خوب دقت کرده گفتند سوگند بخدا این حیله‌ایست که تا کنون میان تازیان سابقه نداشته آنگاه محل تنگی از خندق را در نظر گرفته اسبها را رانده تصادفا در میان شوره‌زاری که در خندق و سلع واقع شده بود درآمدند امیر المؤمنین ع با عده از مسلمانان سر راه بر آنها گرفتند.
ترجمه الإرشاد ،ص:89
(1) عمرو بن عبد ودّ برای اینکه اهمیت خود را حفظ کرده و ضمنا دلاوری خود را هم نشان داده باشد برابر اصحابش ایستاده مبارز طلبید علی ع قدم پیش گذارده عمرو باو گفت ای پسر عم بازگرد که من دوست نمیدارم ترا بکشم.
علی ع فرمود ای عمرو شنیده‌ام با خدا عهد کرده هر گاه یکی از قریشیها یکی از دو کار را از تو بخواهند تو به‌پذیری و انجام دهی گفت آری چنین است اینک دو خواسته تو کدامست؟
فرمود یکی آنکه بخدا و رسول ایمان بیاوری و دین اسلام را برگزینی گفت من نیازی به اسلام و خدا و رسول ندارم فرمود خواسته دوم اینست که از مرکب بزیر آئی تا پیاده جنگ کنیم.
عمرو گفت ای علی برگرد که میان من و پدر تو سابقه رفاقت بوده و دوست نمیدارم تو بدست من کشته شوی.
علی ع فرمود سوگند بخدا من دوست میدارم ترا بکشم مگر آنکه بطرف حق توجه کنی و دست از بت‌پرستی برداری.
حمیت دلاوری عمرو را ناراحت کرده با کمال تعجب گفت تو مرا میکشی؟! همان جا از اسب پیاده شده دست و پای آن را پی کرده و با مشت بصورت آن حیوان کوبید شمشیر کشیده بجانب آن حضرت حمله آورد و چون پلنگ تیر خورده شمشیری بسپر علی ع نواخت علی ع هم با ضربتی او را از پای درآورد و کشت.
ترجمه الإرشاد ،ص:90
(1) همراهیان که سردار نامی خود را بسادگی کشته یافتند بدون آنکه اثری از خود نشان دهند از خندق خارج شده بطرف مردان خود فرار کردند و علی ع هم بجای اول خود بازگشت و نزدیک بود آنان که با وی آمده بودند از ترس بمیرند.
امیر المؤمنین ع در باره قتل او فرماید:
عمرو عبد ودّ بر اثر نادانی و کوتاه فکری از سنگی که بت اوست یاری میکند و من که علی هستم از راه حق و حقیقت خدای محمد را یاری می‌نمایم.
او را از دم تیغ گذراندم و جسد بیجان او را مانند شاخه درخت خرمائی که میان سنگها و پشتها می‌افتد بحال خود گذاشتم.
من از آنجا که پاکدامن و از ما سوای خدا بی‌نیازم لباسهای او را بیرون نیاوردم و اگر او بجای من بود مرا عریان میساخت.
شما ای مردم احزاب خیال نکنید که خدا دین خود و رسولش را خوار و تنها گذارده و یار و یاوری ندارد.
1- زهری گوید در روز جنگ احزاب عمرو عبد ودّ و عکرمه و هبیره و نوفل بن عبد اللَّه و ضرار در کنار خندق میگشتند و محل باریکی میجستند که از آن بتوانند عبور کنند و خود را بمسلمانان برسانند تا بمحلی رسیدند که اسبهاشان حاضر برای رفتن و عبور کردن از آنجا نبودند تا بالاخره اسبهای خود را میان شورزار و شکافی بجولان درآوردند و مسلمانان هم ایستاده لیکن کسی جرأت نداشت که خود را در برابر این مبارزان درآورد.
ترجمه الإرشاد ،ص:91
(1) عمرو بن عبد ودّ پیوسته مبارز میطلبید و بکنایه میگفت بسکه هل من مبارز گفتم و جنگجو طلبیدم صدایم گرفت و خسته شدم.
در تمام این مدت امیر المؤمنین ع عزیمت میدان او میکرد لیکن رسول خدا اجازه نمیداد و منتظر بود شاید دیگری پیشنهاد مبارزه با او را بدهد اتفاقا مسلمانان که از او و همراهیان و پشتیبانانشان کاملا بوحشت افتاده بودند جرأت مبارزه با او را نداشتند و مانند آدمی که کرکس مرگ بر سر او نشسته در جای خود خشک شده بودند.
چون مبارز طلبیدن عمرو طولانی شد و از آن طرف علی ع هم سعی میکرد هر چه زودتر بمیدان او رفته شیشه عمرش را بر زمین زند رسول خدا ص باو فرمود نزدیک من بیا علی ع نزدیک رفته رسول خدا عمامه خود را بر سر او گذارده و شمشیرش را باو داده فرمود برو و دین خدا را یاری کن و ضمنا دعا کرده که خدایا او را یاری کن.
علی علیه السّلام بطرف عمرو رفته و جابر انصاری هم برای آنکه ناظر اعمال این دو نفر دلاور باشد بمیدان آمد.
علی ع که با وی روبرو شد، فرمود ای عمرو در زمان جاهلیت میگفتی سوگند به لات و عزی هر گاه کسی سه حاجت یا یکی از آنها را از من درخواست کند من نیاز او را بر می‌آورم گفت آری چنین است.
علی ع فرمود اینک حاجت من اینست گواهی دهی به یکتائی خدا و نبوت رسول او و تسلیم امر خدا شوی.
ترجمه الإرشاد ،ص:92
(1) عمرو گفت ای پسر عم دست از اینحرف بردار که مرا بدان نیازی نیست علی ع فرمود نه چنین است بلکه اگر بدان چه گفتم اقرار کنی بنفع تو تمام خواهد شد. سپس فرمود حاجت دیگر من اینست از همان راهی که آمده بازگردی گفت این هم نشدنیست زیرا زنهای قریش این کار مرا نقل محافل خود قرار میدهند.
فرمود حاجت دیگر من اینست که پیاده شوی و با من بمبارزه بپردازی، عمرو از اینسخن خندید و گفت این حاجتی بود که تا کنون هیچ یک از تازیان از من درخواست نکرده بودند در عین حال من حاضر نیستم مانند تو بزرگواری را بقتل برسانم زیرا پدرت دوست صمیمی من بود.
علی ع فرمود لیکن من دوست دارم ترا بکشم اینک اگر مایلی از اسب فرود آی عمرو متأثر شده از مرکب بزیر آمده با مشت بصورت اسبش زده و آن حیوان را بعقب راند.
جابر گوید این دو سوار یلیل بیکدیگر درآویختند و گرد و غباری بلند شد چنانچه آنها را ندیدم فاصله نشد که از میان غبار صدای علی ع به تکبیر بلند شد دانستم علی ع عمرو را کشت.
اصحاب او که از کشتنش اطلاع یافتند خود را در میان خندق انداختند و از آن طرف مسلمانان که صدای تکبیر علی را شنیده بطرف آن حضرت توجه کردند تا به‌بینند چه پیش‌آمدی کرده نوفل بن عبد اللَّه را دیدند در میان خندق مانده و اسب او قادر بحرکت نیست او را هدف سنگ قرار دادند نوفل گفت این طریق کشتن سزاوار نیست یکی یکی بیائید با هم مبارزه کنیم.
امیر المؤمنین ع بر او وارد شده ویرا بضرب شمشیر کشت.
و پس از او هبیره را بچنگال درآورده و او را عاجز کرده و ضربتی به قربوس زین او زده چنانچه
ترجمه الإرشاد ،ص:93
روپوش آن را دریده و کار وی را ساخته.
عکرمه و ضرار هم فرار کردند.
جابر گوید در وقتی که عمرو بدست علی ع کشته شد من پیش‌آمد او را تشبیه کردم بقصه داود و جالوت که خدا در قرآن خبر میدهد فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ «1» آنها را بفرمان خدا شکست دادند و داود جالوت را کشت.
(1) 2- ربیعه سعدی گفت بملاقات حذیفه یمان رفتم گفتم ای بنده خدا ما همواره اوقات از علی و مناقب او در محافل و مجالس یاد میکنیم مردم بصره میگویند شما در باره او افراط میکنید و تجاوز می‌نمائید آیا شما حدیثی در حق او بخاطر دارید گفت ای ربیعه چه پرسشی در باره علی ع از من می‌نمائی سوگند بخدائی که جان من در دست اوست هر گاه همه اعمال یاران محمد را از روزی که مبعوث به نبوت شده تا بامروز در کفه ترازوئی بگذارند و کار علی ع را در کفه دیگر آن، عمل آن جناب بر تمام اعمال آنان برتری پیدا میکند ربیعه که این منقبت امام را از علی ع شنیده گفت این منقبت قابل قبول نیست و دلیلی بر صحت آن نمیباشد.
حذیفه گفت ای پست‌فطرت چگونه این منقبت شایان تحمل نمیباشد کجا بودند عمر و ابو بکر و ما بقی اصحاب محمد در روز احد که عمرو بن عبد ودّ مبارز میطلبید و همه بجز از علی ع چون مرده بیجانی روح از کالبدشان خارج شده بود او یکتنه بمبارزه وی رفت و بیاری خدا او را کشت.
بحق خدا که جان حذیفه در دست اوست کاری که آن روز علی نمود تا فردای قیامت پاداش او از عمل همه یاران محمد بالاتر است.
______________________________
(1) آیه 251 سوره بقره.
ترجمه الإرشاد ،ص:94
(1) 3- معروف بن خربوذ گفته علی ع در روز خندق میفرمود.
آیا قریش و سوارگان آن این چنین بر من حمله می‌آوردند شما پیش‌آمد میان من و آنها را بیاران من اطلاع دهید.
امروز غیرت مردی و شمشیر بران استخوان شکن من مرا از فرار کردن باز میدارد.
من همان کسم که چون با عمرو عبد ودّ روبرو شدم او را هلاک کردم با آنکه او با شمشیر هندی صاف آزموده برنده برزم من آمده بود.
من او را کشتم و چون شاخه خرمائی در میان سنگ و خاک افکندم و از پاکدامنی جامه‌های او را بیرون ننمودم.
(2) 4- محمد بن اسحق گفته هنگامی که علی ع عمرو را کشت با صورت درخشان و برافروخته بجانب رسول خدا ص توجه کرد عمر خطاب باو عرضکرد چرا پس از آنکه ویرا کشتی جامه‌های او را بیرون نکردی با آنکه در میان تازیان زرهی همتای زره او نمیباشد فرمود من حیا کردم بدن پسر عمم را عریان بگذارم.
(3) 5- حسن بصری گوید هنگامی که علی ع عمرو را کشت سرش را برید و آورد حضور رسول خدا ص بزمین انداخت ابو بکر و عمر بی‌اختیار از جای برخاسته سر مبارک علی را بوسیدند.
(4) 6- علی بن الحکم اودی گوید ابو بکر عیاش میگفت علی ع ضربتی زد که در اسلام سابقه نداشته
ترجمه الإرشاد ،ص:95
و ارجمندتر از آن نبوده و منظورش ضربت عمرو بن عبد ودّ بود و نیز ضربتی بآن جناب وارد آوردند که بدتر و شومتر از آن نبود و منظورش ضربت ابن ملجم بود.
خدای متعال در سوره احزاب آیه یازده تا بیست و شش در خصوص این کارزار میفرماید إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً الی قوله وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً ای بندگان از نعمتهائی که خدا بشما داده خاطر نکنید و بیاد داشته باشید هنگامی که از بالا و پائین لشکرها بسوی شما حمله میکردند و کار را چنان بر شما سخت گرفته بودند که دیدگانتان را حیران و دلها بگودی گلوی شما رسیده و شما در این وقت بخدای متعال گمانهائی داشتید اینجا بود که بندگان مؤمن در بوته آزمایش درآمدند و شدیدا بلرزه افتادند و نیز متوجه باشید هنگامی که منافقان و دل سیاهان رنجور میگفتند خدا و رسول ما را فریفتند و جز این عمل کار دیگری نکردند تا آنجا که میفرماید خدای متعال مهم کارزار مؤمنان را کفایت کرد و او توانا و ارجمند است، در این آیه خدای متعال مسلمانان را مورد عتاب و سرزنش قرار داده و کسی که باتفاق دوست و دشمن، سرزنش و ملامت ندیده امیر المؤمنین علی ع است زیرا پیروزی با او بود و جنگ احزاب بکف باکفایت او فتح شد و کشتن عمرو و نوفل ایجاب کرد که مشرکان هزیمت نمایند و رسول خدا هم پس از قتل این عده فرمود اکنون هنگامیست که ما میتوانیم با آنها کارزار نمائیم و آنان نمیتوانند با ما بجنگند.
(1) 7- عده از عبد اللَّه مسعود روایت کرده‌اند که نامبرده آیه وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ را چنین قرائت میکرد وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ بعلی وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً: خدای متعال امر مهم کارزار را بوجود علی ع
ترجمه الإرشاد ،ص:96
کفایت فرمود.
حسان بن ثابت در باره کشته شدن عمرو چنین میسراید:
عمرو بن عبد ودّ در جنوب مدینه دست به یغماگری بدون انتظاری زد آن روز شمشیرهای کشیده ما و اسبان جنگی که در هیچ قدمی کوتاهی نکردند دیدی و همچنین در بامداد بدر جوانان دلاور و باتعصبی را مشاهده کردی که ضربه‌های کاری بتو وارد آوردند.
بالاخره کارت بجائی رسید که نمیدانی بدین روز باین بزرگی توجه کنی یا برای این پیش‌آمد ناگوار و مکروه اندیشه نمائی.
گویند هنگامی که مردم بنی عامر این اشعار را شنیدند جوانی، حسان را که بقبیله انصار میبالیده مخاطب قرار داده و در رد او می‌سراید.
سوگند بخدا دروغ میگوئید شما ما را نکشته‌اید لیکن باید به شمشیر هاشمیها ببالید.
یعنی به شمشیر بران محمد بن عبد اللَّه که در کارزار از نیام کشیده می‌شود و از برکت بازوی بیزوال علی ع است که بدین مقام نائل شده‌اید دیگر کوتاه بیائید شما عمرو و پسرش را نکشته‌اید لیکن همتای او شیر بیشه شجاعت علی کشته است علی که همواره بنای فخر او آباد باد بنا بر این بیش از این ادعای بسیار و مباهات فراوان ننمائید.
شما همانهائی هستید که در روز جنگ بدر چون برای مبارزه آماده شدید دلاوران قریش علنا از جنگ با شما خودداری نمودند.
ترجمه الإرشاد ،ص:97
(1) لیکن چون حمزه و عبیده و علی ع با شمشیر بران خود وارد معرکه شدند گفتند شما براستی همتای ما هستید همچنان با نخوت و سرکشی بجنگ آنها پرداختند علی ع هم جولان هاشمی نموده و متکبران را بخاک هلاک افکند.
بنا بر این شما نمیتوانید با پشتیبانی از دیگران بر ما فخر کنید و اصولا فخریه قابل اهمیت و حسابی ندارید.
ابو الحسن مدائنی گوید هنگامی که علی ع عمرو را کشت و خبر قتل او را بخواهرش دادند پرسید کدام دلاور بیباک توانست او را از پای درآورد؟ گفتند علی بن ابی طالب ع گفت مرگ او بدست همتای کریمی مقدر بود اشک چشمم خشک باد اگر بر قتل او بگریم زیرا برادرم دلاورانی را کشته و با یلانی روبرو شده و اکنون در این میدان باید به شمشیر همتای کریمی از مردم خود کشته شود ای مردم عامر هیچ فخریه بالاتر از این تاکنون نشنیده‌ام سپس این اشعار را سرود.
اگر کشنده عمرو غیر کشنده فعلی او بود باید تا آخر روزگار بگریم.
لیکن کشنده او دلاوریست که معیوب نیست و او را از قدیم بزرگ شهر میگفتند.
و نیز در قتل برادر و تذکری از علی ع میسروده.
علی و عمرو دو شیر زبردستی بودند که در معرکه بیکدیگر حمله می‌آوردند و هر دو همسر گرامی و دلاور بودند.
ترجمه الإرشاد ،ص:98
هر دو سوارگان و دلاوران بسیاری را نابود ساختند و هر دو در میدان جنگ در پی خدعه و قتل یک دیگر بودند.
و هر دو بر اثر غیرت دلاوری که داشتند از تیغ و شمشیر نهراسیدند و هیچ امری آنان را مانع و جلو- گیر از جنگ نبود.
پس برو ای علی که دیگر بمثل چنین دلاوری دست پیدا نمیکنی و این سخن که گفتم بسیار محکم و مبالغه در آن نیست.
من باید از او خونخواهی کنم ای کاش در وقتی که عقلم بجا بود حضور میداشتم پس از مرگ چنین سواره قریش خوار شد و ذلت مایه هلاکت و خواری اوست سپس گفت سوگند بخدا پس از قتل برادرم قریش هیچ گاه روی خوشی نخواهد دید.

فصل 26 جنگ بنی قریظه‌

(1) چون احزاب، منهزم شدند و از مسلمانان شکست یافتند رسول خدا ص بجانب بنی قریظه آهنگ نمود و علی ع را باتفاق سی تن از مردم خزرج بطرف آنها فرستاد فرمود به‌بین نامبردگان بحصارهای خود وارد شدند یا خیر علی ع چون نزدیک بدیوارهای حصارشان رسید شنید که به سخنان بیهوده پرداخته‌اند علی ع برگشته و آنچه شنیده بود بعرض رسانید فرمود آنها را بحال خود گذار که خدا بزودی ترا بر آنها چیره خواهد ساخت زیرا خدائی که ترا بر عمرو عبد ودّ پیروزی داد همان خدا هم ترا ذلیل نخواهد کرد
ترجمه الإرشاد ،ص:99
اکنون باش تا مردم آماده شده گرد تو آیند و مژده باد که خدا تو را یاری خواهد کرد زیرا او بمن وعده کرده آنان را بمسافت یک میل راه بهراس افکند.
علی ع فرمود لشکر گرد من اجتماع کردند و من بسرپرستی آنان بطرف بنی قریظه توجه کرده تا به نزدیک دیوارهای آنها رسیده قلعه‌نشینان از بالای دیوار مرا دیده یکی از آنها صدا میزد کشنده عمرو آمد دیگری میگفت قاتل او بطرف شما روی آورد و بالاخره یکی بیکی همین جمله را گوشزد میکرد و رعب و ترسی بدین وسیله خدا در دلهاشان انداخت و شنیدم کسی این رجز را میخواند.
علی ع عمرو را کشت و باز شکاری را صید کرد و پشت دلاوران را شکست و امر پیغمبر را استوار ساخت و پرده قریش را درید.
از استماع این سخنان خدا را ستایش نمودم که دین اسلام را ظاهر کرد و شرک را نابود ساخت.
و آن ساعت که بطرف بنی قریظه حرکت کردم رسول خدا ص فرمود بیاری خدا و برکت او حرکت کن که خدا وعده داده بزودی سرزمین آنها و مسکنهاشان بدست شما بیفتد من خوشحال شده و کاملا میدانستم خدای عز و جل ما را یاری خواهد کرد و بالاخره نزدیک رفته و پرچم پیروزی نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ را بر فراز قلعه‌شان باهتزاز درآورده آنان از قلعه‌ها و کوشکها باستقبال من آمده و رسول خدا را، سب و شتم میکردند چون سخنان ناهنجار را از ایشان شنیدم برای آنکه حرفهای زشت آنان بگوش آن جناب نرسد باز- گشتم فاصله نشد شمس درخشان آسمان نبوت طالع گردید و حرفهای درشت آنها را شنید آنها را بجمله:
ای برادران بوزینگان و خوکان ندا کرد و فرمود ما اگر در سرزمین مردم بدکار درآئیم روزگارشان را تاریک و تباه میسازیم.
آنها گفتند ای ابو القاسم تو که آدمی نادان و بدگو نبودی.
ترجمه الإرشاد ،ص:100
(1) رسول خدا ص خجالت کشیده اندکی به پشت برگشت سپس دستور داد خرگاه نبوت را در برابر حصارهاشان سر پا کردند و رسول خدا ص مدت بیست و پنج شب حصار آنان را محاصره کرده بود و چون بستوه آمدند از وی خواستند تا بحکومت سعد بن معاذ با آنان رفتار نماید او هم قضاوت کرد مردانشان را بکشند و فرزندان و زنان را اسیر کنند و ثروتشان را تقسیم نمایند رسول خدا فرمود ای سعد حکومتی کردی که خدا در فوق آسمانهای هفتگانه بدان قضاوت نمود.
رسول خدا ص دستور داد مردان آنان را که هفتصد تن بودند از میان کوشکها خارج کنند و آنها را بمدینه آوردند و ثروتشان را تقسیم کرد و زن و فرزندشان را به اسارت بردند.
چون اسیران وارد مدینه شدند آنها را در یکی از خانهای بنی نجار زندانی نمودند و رسول خدا ص وارد محلی از بازار شد و چند گودال حفر کرد و حضرت امیر باتفاق مسلمانان حضور یافتند و دستور داد اسرا را آورده و بعلی ع فرمود گردنهای آنان را زده در میان گودال بریزد.
اسیران باتفاق رئیسشان حیی بن اخطب و کعب بن اسد از زندان خارج شدند همراهیان از کعب پرسیدند سرانجام ما بکجا خواهد کشید گفت: مگر نمیدانید و خبر ندارید آن کسی که ما را میخواند دست برنمیدارد و کسانی که رفتند بازنگشتند بخدا سوگند سرانجام ما کشتن است حیی بن اخطب که دستهایش را بگردنش بسته بودند بحضور رسول خدا آوردند چون نظرش به پیغمبر اکرم ص افتاد گفت خود را در دشمنی تو ملامت نمیکنم و لیکن میدانم کسی که خدا او را خوار کرده باشد ذلیل می‌شود.
ترجمه الإرشاد ،ص:101
(1) آنگاه بمردم توجه کرده گفت فرمان خدا مدت و اندازه دارد و کارزاری بود که بر بنی اسرائیل نوشته و تقدیر شده سپس خود را در اختیار علی ع قرار داده و میگفت کشتار پسندیده در دست مرد بزرگواری واقع می‌شود علی ع فرمود بهترین مردم بدترین مردم را میکشد و بدترین آنها خوبترین مردم را میکشد وای بر کسی که بهترین بزرگواران او را بکشد کعب تصدیق کرده و گفت چون مرا کشتی بدن مرا عریان مکن فرمود مقام من بالاتر از اینست که چون ترا کشتم لباسهایت را بیرون آورم وی دعا کرده گفت همچنان که مرا پوشانیدی خدا ترا بپوشاند آنگاه گردن کشیده علی ع سرش را جدا کرد و همچنان که وعده داده از میان همه یهودیان فقط ویرا برهنه نکردند.
پس از قتل وی از کسی که ویرا می‌آورد پرسید هنگامی که نامبرده را به کشتارگاه می‌آوردی چه میگفت عرضکرد این اشعار را میخواند.
بجان تو سوگند پسر اخطب خود را سرزنش نمی‌نماید لیکن میداند کسی را که خدا خوار کرده باشد ذلیل خواهد شد.
او تا جایی که توانست کوشش کرد و در راه وصول بعزت کوشید و پایداری نمود.
علی ع در پاسخ فرمود.
آری او مردی جدی بود لیکن در راه کفر جدیت میکرد و بالاخره با خواری و زنجیر شده بجانب ما گسیل داده شد.
او را چون آدم خشمگینی بضرب شمشیر از پای درآوردم و به قعر دوزخ بزنجیر آویخته شد.
اینست سرانجام کافران و کسی که از خدا فرمانبرداری کند در بهشت برقرار شود.
ترجمه الإرشاد ،ص:102
رسول خدا ص از زنان یهودی، عمره دختر خناقه را بهمسری انتخاب کرد و از زنهای یهود فقط یک زن کشته شد آنهم زنی که هنگام گفتگوی آن حضرت با یهود از بالای قلعه بطرف وی سنگ انداخت و خدا او را نگهداری کرد.
پیروزی نخست با بنی قریظه بود لیکن خدای متعال بوجود علی ع فتح و پیروزی را نصیب اسلام کرد و آنهائی که او خواست بدست علی ع نابود شدند و چنانچه میدانیم این فضیلت هم مشابه فضائل گذشته او و مانند مناقب سابق الذکر است.

فصل 27 غزوه ذات السلسله‌

(1) غزوه مزبوره در هنگامی اتفاق افتاد که علی ع بوادی رمل حضور پیدا کرد و بطوری که علما و فقها تدوین کرده و اصحاب آثار و نقله اخبار ذکر نموده‌اند «1» و به مناقب و فضائل رزمی آن حضرت می‌افزاید و او را از میان همه مردم به یگانگی معرفی می‌کند چنانست که روزی عربی حضور پیغمبر ص رسیده در برابر آن حضرت نشست و گفت آمده‌ام تا برایت مصلحت‌اندیشی کنم فرمود کدام مصلحت؟ عرضکرد عده از تازیان قرار گذارده‌اند تا ترا در مدینه تحت نظر بگیرند و شبیخون بزنند و آنان را معرفی کرد.
______________________________
(1) این غزوه بطریق دیگری در پایان غزوات نقل شده و در برخی از نسخ چنانچه در نسخه خطی حاضر این فصل نیامده و بهمان فصل اخیر اکتفا شده در عین حال چون خالی از فائده نبود هر دو فصل ترجمه شده.
ترجمه الإرشاد ،ص:103
(1) رسول خدا ص بعلی فرمود مردم را در مسجد گردآور چون مسلمانان در مسجد اجتماع کردند رسول خدا ص بمنبر رفت حمد و ثنای وی را بجا آورده فرمود دشمنان خدا و رسول آمده و خیال میکنند که میتوانند شما را از مدینه پراکنده ساخته و شبیخون زنند.
اکنون کدامیک از شما میتواند به وادی رفته و پاسخ آنها را بدهد مردی از مهاجران از جای بر- خاسته پیشنهاد داد من بدین کار اقدام خواهم کرد رسول خدا هفتصد نفر از مسلمانان را همراه او کرد فرمود بنام خدا روانه شو مرد مهاجر با همراهیان خود رهسپار وادی شده اول ظهری در آنجا وارد شده از او پرسیدند تو کیستی؟ گفت من پیام‌آور رسول خدایم اینک یا بیکتائی و بی‌انبازی خدا و عبودیت و رسالت رسول او گواهی دهید و گر نه هم اکنون شما را از دم تیغ میگذرانم باو گفتند بازگرد عده ما باندازه‌ایست که تو نمیتوانی تاب مقاومت بیاوری آن مرد برگشت و قضیه را حضور پیغمبر عرضکرد.
رسول خدا ص باز دیگری را برزم آنان خواند این بار هم مردی از مهاجران پیشقدم شده رسول خدا پرچم را باو داده او نیز همراه لشکریان برای انجام مأموریت رفته لیکن فاصله نشد بازگشت و همان سخن رفیق اولی را بعرض رسانید.
رسول خدا ص که از این دو نفر مأیوس گردید پرسید علی ع کجاست؟ علی ع از جا برخاسته تعظیم کرد رسول خدا فرمود بوادی برو و دست دشمنان را کوتاه کن.
علی ع پذیرفته و دستار مخصوصی داشت که هر گاه او را رسول خدا بانجام کار مهمی مأموریت میداد بسر می‌بست آن روز بخانه فاطمه ع رفته و عمامه مخصوص را گرفته فاطمه پرسید اراده کجا داری و پدرم چه مأموریتی بتو داده؟ فرمود باید به وادی رمل بروم.
فاطمه از شنیدن این خبر گریست رسول خدا ص همان دم بر او وارد شده فرمود چرا گریه میکنی
ترجمه الإرشاد ،ص:104
مگر میترسی شوهر تو کشته شود نه چنین است بخواست خدا هیچ گاه خبر دردناک قتل او را نخواهی شنید.
(1) علی ع عرضکرد یا رسول اللَّه راضی نمیشوی زودتر به نعیم رضوان نائل شوم علی ع پس از انجام مقدمات کار خود پرچم پیغمبر اکرم ص را بدست گرفته بجانب وادی رهسپار شده هنگام سحر بدان جا رسیده و تا بامداد اظهاری نکرد چون نماز صبح را با یاران خود بجا آورد صفوف خود را آراست رو بدشمن کرده تکیه به شمشیر خود داده فرمود ای مردم من از طرف رسول خدا ص آمده‌ام تا شما را به یگانگی خدا و رسالت رسول او بخوانم و باید از من بپذیرید و گر نه با شمشیر شما را از پای درمی‌آورم.
گفتند مانند یاران دیگر خود برگرد که ما جمعیت انبوهی هستیم و تو در برابر ما نمیتوانی کاری از پیش ببری.
فرمود بخدا سوگند برنمیگردم تا اسلام آورید یا با شمشیر شما را نابود کنم من علی بن ابی طالب بن عبد المطلبم.
دشمن بمجردی که علی ع را شناخت بوحشت افتاد و تزلزلی در میانشان حکمفرما گردید و چاره ندیدند جز اینکه با وی بکارزار بپردازند علی ع با آنان بمبارزه پرداخت شش نفر یا هفت نفر از آنان را کشت مشرکان منهزم شده و مسلمانان پیروز گردیده و با غنیمت بطرف پیغمبر اکرم ص مراجعت کردند.
ام سلمه گوید رسول خدا ص در خانه من خوابیده بود ناگاه از خواب برخاست گفتم خدا ترا در پناه خود نگهداری فرماید فرمود آری راست میگوئی خدا حامی من است اینک جبرئیل بمن اطلاع میدهد که علی ع می‌آید سپس رسول خدا ص با مردم باستقبال او رفته و دو صف از مستقبلین همراه پیغمبر بودند.
ترجمه الإرشاد ،ص:105
(1) علی ع بمجردی که پیغمبر اکرم ص را دید از مرکب بزیر آمده خود را بقدمهای آن حضرت انداخت و بوسید رسول خدا فرمود سوار شو که خدا و رسول از تو خشنودند.
امیر المؤمنین علیه السّلام از خوشحالی گریست و بطرف خانه خود رفت و مسلمانان به تقسیم غنائم پرداختند.
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بعضی لشکریان که در رکاب علی ع بودند پرسید در این سفر امیر خود را چگونه یافتید؟
گفتند کاری که مکروه طبع ما باشد از او بظهور نرسید آری او در هنگام نماز جماعت پس از حمد فقط سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ میخواند پیغمبر ص فرمود باید سبب این معنی را از خود او بپرسم.
چون علی ع بحضور رسول اکرم ص رسیده پرسید چرا در نماز جماعت فقط سوره توحید را میخواندی؟ عرضکرد برای اینکه آن سوره را دوست میدارم. رسول خدا ص فرمود خدا هم ترا دوست میدارد چنانچه تو آن را دوست میداری.
سپس فرمود یا علی اگر نبود که عده از مسلمانان گفتار نصرانیان را که در حق مسیح گفته شده در باره تو بگویند امروز ترا چنان معرفی میکردم که از هیچ محلی عبور نکنی جز اینکه خاک قدم ترا چون توتیا بگیرند.

فصل 28 [نتیجه که از جنگ میتوان بدست آورد]

(2) در این غزوه چنان که مشاهده کردید پیروزی با علی ع بود با آنکه دیگران پیش از او جز فساد قدمی دیگر برنداشتند و ستایشی که او از شخص پیغمبر ص دید و فضائلی که ویژه او بود کسان دیگر موفق نشدند.
ترجمه الإرشاد ،ص:106
و نویسندگان گفته‌اند بمناسبت همین غزوه بود که سوره و العادیات نازل شد و از پیش‌آمد علی ع خبر داد.

فصل 29 غزوه بنی مصطلق‌

(1) و از جمله پیش‌آمدهائی که برای علی ع اتفاق افتاد غزوه بنی مصطلق بود که از غزوات مشهور است و مورّخان آن را ثبت کرده و پیروزی در این جنگ نیز با علی ع بوده و در این جنگ عده از مردم بنی عبد المطلب آسیب دیده و دو نفر از مردم بنی مصطلق بنام مالک و فرزندش صفوان بدست علی ع کشته شدند.
در این جنگ اسیران بسیاری بدست مسلمانان افتادند و آنها را پیغمبر در میان مسلمانها قسمت کرد و از کسانی که به بند اسارت افتاد جویریه دختر حارث بن ابی ضرار بود.
شعار مسلمانان در این جنگ (یا منصور امت) بود.
علی ع جویریه را که نام بردیم اسیر کرد و او را حضور رسول خدا آورد و در ردیف اسیران واداشت پدرش پس از اسلام دیگران حضور پیغمبر ص آمده عرضکرد دختر من که زن بزرگواریست شایان اسیری و کنیزی نمیباشد در باره او دستوری صادر فرمائید فرمود برو او را مخیر کن تا چه خواهد و کدام کس را انتخاب نماید حارث خوشحال شده پیش دخترش آمد گفت ای دختر بیا و خاندان خود را رسوا مکن یا شخص شرافتمندی را برگزین تا از بند اسارت خارج گردی گفت خدا و رسول را اختیار کردم.
پدرش گفت آری خدا و رسول آنچه مناسب با تو بوده در باره تو انجام دادند چون رسول خدا از
ترجمه الإرشاد ،ص:107
خواسته او باخبر شد ویرا آزاد کرده و از جمله همسران خود قرار داد.

فصل- 30 غزوه حدیبیه‌

(1) در تعقیب کارزار بنی مصطلق، جنگ حدیبیه اتفاق افتاد و در این جنگ هم مانند جنگهای پیش، پرچمدار علی ع بود و از جمله پیش‌آمدهائی که در این جنگ شده صلحنامه ایست که در برابر صف لشکر هنگام کارزار بدست علی ع نوشته شده و این قضیه مشهور است و وقوع آن پس از بیعتی بوده که پیغمبر از اصحاب خود گرفته و آنان را بصبر و شکیبائی دعوت کرده بود.
و آن روز علی ع از زنها بیعت میگرفت که جامه میان خود و آنها می‌انداخت زنها یکطرف جامه و علی ع طرف دیگر آن را مسح میکرد و رسول خدا هم جامه علی ع را مسح میفرمود.
هنگامی که سهیل بن عمرو متوجه شد بزودی کار بر آنها سخت خواهد شد با کمال ناتوانی متقاضی صلح و سازش گردیده و پیغمبر اکرم ص هم از جانب خدا مأمور شد تقاضای او را بپذیرد و علی ع را نویسنده صلح نامه و متولی عقد صلح قرار دهد.
پیغمبر ص باو فرمود بنویس
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سهیل عرضکرد ای محمد این نامه‌ایست میان ما و تو در آغاز آن جمله بنویس که ما آن را بشناسیم و عبارت بسمک اللهم را در آغاز آن مکتوب فرما. پیغمبر فرمود بسمله را محو کن و
بسمک اللهم
را بجای آن بنویس علی (ع) عرضکرد اگر نه این بود اطاعت از فرمان تو واجبست هرگز بسمله را محو نمیکردم سپس آن را محو کرده و جمله مزبور را نوشت.
مجملا پیغمبر ص فرمود بنویس «این قراردادیست که محمد رسول اللَّه با سهیل بن عمرو امضا کرده»
ترجمه الإرشاد ،ص:108
سهیل گفت اگر عنوان رسالت در این نامه ثابت باشد لا جرم برسالت تو اعتراف کرده و گواهی بمقام نبوت تو داده‌ام این عنوان را محو کن و بنویس هذا ما قاضی علیه محمد بن عبد اللَّه. علی ع فرمود سوگند بخدا که این شخص رسول خداست و شکی در آن نیست سهیل گفت یا علی عنوان مزبور را محو کن تا شرط برقرار شود علی ع فرمود وای بر تو ای سهیل دست از دشمنی بردار.
رسول خدا ص فرمود یا علی عنوان مزبور را محو کن عرضکرد یا رسول اللَّه دست من قدرت ندارد عنوان رسالت را محو کند رسول خدا ص فرمود دست مرا بر بالای آن بگذار علی ع چنان کرد و خود پیغمبر ص عنوان کتابتی آن را محو کرد سپس فرمود بزودی ترا در عین حالی که بشدت مصیبت گرفتاری بمثل چنین کاری دعوت میکنند و تو ناگزیر اجابت خواهی کرد بالاخره علی ع صلحنامه را بپایان رسانید.
چون صلح بانجام آمد رسول خدا در همان جا که بود شتر قربانی خود را نحر کرد و چنانچه معلوم است نظام تدبیر این جنگ، وابسته بعلی ع بود و تمام جریانات از بیعت با مردم و آراستن صفوف جنگ و صلح و صلحنامه همه بکف با کفایت او انجام شده و مسلم است که امر بصلح محض حفظ خون مسلمانان و صلاح امر اسلام بوده.
دیگران علاوه بر آنچه ما نقل کردیم دو فضیلت دیگر ویژه این رزم برای علی ع نقل می‌نمایند
ترجمه الإرشاد ،ص:109
که زیب فضائل و مناقب آن جنابست.
(1) 1- از فائد مولای عبد اللَّه سالم نقل میکنند هنگامی که رسول خدا بکارزار حدیبیه عزیمت فرمود به جحفه نزول اجلال کرد در آنجا آب نیافت سعد بن مالک را با شتران آب کش در پی آب فرستاد وی مسافتی نه پیموده مراجعت کرد و گفت قدمهایم از ترس دشمنان تاب حرکت نداشتند پیغمبر فرمود بنشین دیگری را بدین کار نامزد فرمود او هم بمحلی که رفیقش رفته رسیده و برگشت و سوگند یاد کرد که قدمهایم یارای رفتن نداشتند.
رسول خدا ص علی ع را طلبیده و او را برای بدست آوردن آب مأموریت داد وی حسب الامر قدم در راه گذارد لیکن مردم مسلم میداشتند که او هم مانند دیگران بیمناک شده دست خالی برمیگردد علی ع با توجه بخدا به بیابان سوزانی رسیده آب آورده صدای بانک شتران آب کش که بگوش پیغمبر رسید تکبیر گفت و علی ع را دعا کرد.
(2) 2- در این جنگ سهیل بن عمرو حضور رسول خدا ص آمده عرضکرد ای محمد بندگان ما پیش تو آمده‌اند آنان را بما برگردان رسول خدا چنان خشمگین شد که آثار غضب در صورتش هویدا گردید فرمود ای گروه قریش به انجام کار خود مشغول میشوید یا مردی را بر شما بگمارم که خدا دل او را در بوته ایمان آزمایش کرده تا گردنهای شما را در راه دین خدا بزند.
ترجمه الإرشاد ،ص:110
برخی که حضور داشتند گفتند این مرد ابو بکر است فرمود نه، عرضکردند عمر است فرمود نه بلکه او همان کسی است که اکنون در حجره نشسته و پاره‌دوزی میکند مردم بطرف حجره رفته تا به‌بینند او کیست علی ع را در آنجا دیدار کردند.
عده همین خبر را از امیر المؤمنین ع نقل کرده و گفته‌اند علی ع همین قصه را برای ما روایت کرد و فرمود از رسول خدا ص شنیدم کسی که عمدا سخنی را بدروغ بمن نسبت دهد جایگاه او از آتش جهنم پر می‌شود و ثابت کرد که من دروغ نمیگویم.
علی ع در آن وقت بند کفش پیغمبر را که جدا شده بود اصلاح میکرد.
(1) 3- امام باقر ع فرمود: بند کفش پیغمبر ص کنده شده بود آن را بعلی ع داد تا اصلاح نماید و خود او بمسافت یک تیر پرتاب کردن یا مثل آن با یک کفش حرکت میفرمود و همانوقت بیاران خود توجه کرده فرمود همانا در میان شما کسی است که با دشمنان خدا برای اثبات تأویل کتاب خدا میجنگد چنانچه اکنون برای تنزیل آن مبارزه میکند.
ابو بکر گفت من آن مردم فرمود نه عمر گفت من آن شخصم فرمود نه مردم ساکت شده و منتظر بودند رسول خدا ص او را معرفی نماید.
رسول خدا فرمود آن شخص همین پاره دوز است و اشاره بعلی مرتضی کرد که او چون سنت من از میان برود و کتاب خدا تحریف شود و احکام آن پشت سر افتد و مردم نالایق در باره دین و احکام آن سخن
ترجمه الإرشاد ،ص:111
بگویند قیام کند و برای اثبات تأویل آیات الهی بجنگد و دین خدا را احیا نماید.

فصل- 31 جنگ خیبر

(1) پس از پایان جنگ حدیبیه کارزار خیبر اتفاق افتاد و در این جنگ نیز فتح و پیروزی بدون شک و شبهه با علی ع بوده و موقعیتی که در این جنگ بدست آورده بپایه‌ایست که همه راویان نقل کرده و مناقبی را کسب کرده که دیگری در آنها شرکت نداشته.
عده از خبرنگاران گفته‌اند هنگامی که رسول خدا ص به خیبر نزدیک شد دستور داد تا همراهیان توقف کنند سپس دست بطرف آسمان برداشته عرضکرد پروردگارا ای آفریننده آسمانهای هفتگانه و آنچه را بر آنها سایه افکنده‌اند و زمینها و آنچه را بر فوقشان قرار داده و دیوان و آنها را که گمراه کرده‌اند خیر و خوشی این دهکده و آنچه در آنست از تو میطلبم و از بدیهای آن و آنچه در آنست بتو پناه میبرم آنگاه زیر درختی آمده آن روز و فردا را همان جا اقامه کردیم اول ظهری منادی رسول خدا ما را خوانده اطراف او گرد آمده دیدیم مردی حضور او نشسته فرمود این مرد در وقتی که من خوابیده بودم بر من وارد شد و شمشیر مرا از نیام کشیده بمن حمله کرد و گفت امروز چه کسی هست که از تو پشتیبانی کند و ترا از چنگال من نجات دهد گفتم خداست که از من نگهداری میفرماید او بهمین وضع که می‌بینید نشسته و شمشیر بروی من کشید لیکن بهدف مراد نرسید و از حرکت باز ماند.
ترجمه الإرشاد ،ص:112
(1) عرضکردند شاید دیوانه باشد فرمود فعلا چنین است او را رها کنید و خود آن حضرت هم از گناهش درگذشت.
رسول خدا ص بیست و پنج شبانه روز قلعه خیبر را محاصره کرد و چنانچه نوشتیم پرچمدار خیبر علی ع بود و اتفاقا در آن هنگام بدرد چشم سختی مبتلا شده بود چنانچه نمیتوانست بمیدان جنگ حضور پیدا کند.
مسلمانان از پشت دیوار و برجهای قلعه با یهودیان میجنگیدند روزی درب خیبر گشوده شد و مرحب که یلی نامدار بود پیاده بمبارزه مسلمانان آمد.
رسول خدا ص به ابو بکر فرمود پرچم را بگیر با عده از مهاجران برزم این یهودی برو او بمیدان رفته لیکن کاری از پیش نبرده برگشته همراهیانش را سرزنش میکرد و همراهیان او را ملامت می‌نمودند.
فردا پیغمبر اکرم ص عمر را برزم مرحب نامزد کرد او هم مسافتی نپیموده ترس سراپای او و یارانش را گرفته عرق‌ریزان برگشتند.
پیغمبر اکرم فرمود این پرچم شایان این مردم نیست علی ع را حاضر کنید عرضکردند بدرد چشم مبتلا شده فرمود او را بمن نشان دهید تا مردی را مشاهده کنم که خدا و رسول را دوست میدارد و بیاید بدون اینکه فرار کند و پشت بدشمن بدهد حق خود را بگیرد.
اصحاب رفته دست او را گرفته حضور پیغمبر ص آورده فرمود از چه چیزی ناراحتی؟ عرضکرد بدرد چشم مبتلا شده‌ام چنانچه جایی را نمی‌بینم و علاوه بر این سرم هم درد میکند.
(2) رسول خدا ص فرمود بنشین و سرت را بر روی زانویم بگذار علی ع بدستور عمل کرده رسول خدا ص
ترجمه الإرشاد ،ص:113
شفای او را از خدا خواسته و آب دهان مبارکش را بر دست خود ریخته و بچشم و سر او مالید بلافاصله چشم ظاهری او چون چشم باطنش روشن شد و درد سرش بهبودی یافت و در دعای خود فرمود پروردگارا علی ع را از شدت گرمی و سردی نگهداری فرما و پرچم سپید رنگ را باو داده فرمود پرچم را بگیر بمیدان برو که جبرئیل با تو و نصرت خدا پیشاپیش تو و رعب و ترس در دل دشمنان تو افتاده.
بدان ای علی یهودیان در کتاب خود خوانده‌اند کسی که آنان را بهلاکت میرساند دلاوریست بنام ایلیا چون با آنان برابر شدی بگو نام من علی است که آنان از برکت این نام ذلیل خواهند شد.
علی گوید حسب الامر رسول خدا ص پرچم پیروزی را بدست گرفته تا نزدیک حصار یهودیان رسیدم مرحب بیرون آمده زره آهنین بر سر گذارده و سنگ گرانباری را سوراخ کرده مانند کلاه خود بر روی آن نهاده رجز میخواند.
من مرحبم و خیبر هم بدین معنی معترف است و همان کسم که تیغ برانم مردان را بحیرت انداخته و کار آزموده شده‌ام.
علی ع در پاسخ او فرمود.
منم آن کسی که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران درنده بیشه شجاعتم شما را مانند سندره (که نام کیالی بوده) به پیمانه شمشیر می‌سنجم و با نیزه دلاوری بزرگان کفار را نابود میسازم.
علی ع گوید دو ضربت میان ما رد و بدل شد و چنان ضربتی بسر او وارد آوردم که مغفر آهنین و کلاه خود سنگی او را شکافته و سر او را دو نیم نموده ضرب شمشیر بدندانهای او اصابت کرد همان جا بزمین افتاد.
ترجمه الإرشاد ،ص:114
(1) در حدیث آمده هنگامی که امیر المؤمنین ع فرمود من علی بن ابی طالبم یکی از علماء یهود گفت سوگند به تورات موسی مغلوب شدیم و همان وقت چنان ترسی در دلهاشان افتاد که نتوانستند بجای خود آرام بگیرند.
و چون مرحب کشته شد همراهیان او بزودی وارد حصار شده و در را بروی او بستند علی ع خود را بدر رسانیده و با اندک کوششی در را گشود و چون بیشتر از مسلمانان نمیتوانستند از خندق عبور کنند علی ع در را مانند پلی بر روی خندق قرار داد و مسلمانان از روی آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنیمتهای بسیاری نصیبشان شد چون از قلعه بازگشتند امیر المؤمنین در قلعه را که بیست نفر مرد می‌بستند بدست گرفته و چندین ذراع دورتر از خیبر بزمین افکند.
چون قلعه فتح شد و مرحب کشته گردید و خدای متعال مسلمانان را از غنیمتهای خیبر بهره‌مند ساخت حسان بن ثابت از رسول خدا ص اجازه خواست در این خصوص شعری بسراید حضرت رسول ص اجازه فرمود حسان، اشعاری سرود که ما پیش از این در (فصل پرچمدار خیبر) ترجمه کردیم.
ابو عبد اللَّه جدلی گفته از علی ع شنیدم هنگامی که در خیبر را از جا درآوردم یهودیان بمبارزه من برخاسته در را سپر قرار داده با آنها جنگیدم چون خدا آنان را ذلیل کرد در را راه ورود برای خیبر قرار داده سپس آن را در میان خندق افکندم.
در آن وقت مردی گفت بار سنگینی حمل کردی فرمود این در با این وضعیت مانند سپری بود که اوقات دیگر بدست میگرفتم.
ترجمه الإرشاد ،ص:115
(1) و گویند چون مسلمانان از کار خیبر فارغ شدند هفتاد نفر از مردان مسلمان گرد آمده و بالاخره با نیروی یک دیگر آن را از جا حرکت دادند.
شاعری در خصوص در خیبر که علی ع به نیروی خود حمل کرده میسرود.
همانا جوانمردی که در بزرگ خیبر را در مبارزه با یهود به نیروی الهی برداشت در بزرگ کوه قموص را در برابر مسلمانان و خیبریها حمل کرد و آن را دور افکند و دری بود که هفتاد مرد آزموده آن را بزحمت برمی‌داشتند و همواره یکی بدیگری میگفت بجای اول برگردانید.
محمد بن جمهور گفته اشعار ذیل را که یکی از سرایندگان شیعه در ستایش علی ع و نکوهش دشمنانش سروده در حضور ابو عثمان مازنی چنین قرائت کردم.
رسول خدا ص عمر بن حنتمه روسیاه و تاریک دل را با پرچم پیروزی فرستاد او هم پرچم را گرفته چون کنار کوه قموص رسید ترسید و برگشت.
و بالاخره با پرچم شکست خورده آمد و از نکوهش و ننگش نهراسید پیمبر گریست و ویرا سرزنش کرد و مرد پیش‌آهنگ را خواند.
ترجمه الإرشاد ،ص:116
فردا او را در میان لشکر خوانده پرچم را باو داد و دعا کرد که فتح نکرده باز نگردد او هم یهود را تا کوه قموص براند و مرحب را که تیغ تیز و شمشیر بران داشت بکشت.
و لشکریان او را نابود کرد و آنها را طعمه گرگان و کرکسان گرسنه نمود خدای متعال خون مرا بدوستی آل محمد و دوستان آنها آمیخته است.

فصل- 32 فتح مکه‌

(1) پس از کارزار خیبر، پیش‌آمدهای رزمی دیگر شده لیکن بپایه سوانح نامبرده پیش نبوده که ما ناچار از ذکر آنها باشیم و بسیاری از آنها سرایائی بوده «1» که شخص پیغمبر در آنها حضور نداشته و مانند غزوه‌های مهم نبوده زیرا دشمنان اندک بوده و برخی از مسلمانان از بعض دیگرشان حمایت و کفایت میکردند بهمین مناسبت از ذکر آنها خودداری می‌نمائیم اگر چه در تمام آنها گفتار و کردار علی ع تأثیر بسزائی هم داشته.
______________________________
(1) سرایا عبارت از جنگهائی بوده که رسول خدا مسلمانان را برای ملاقات کفار میفرستاده و خود در آنها شرکت نمیکرده و غزوات کارزارهائی بوده که خود هم در آنها حضور مییافته غزوات پیغمبر بیست و شش غزوه و سرایای او سی و شش سریه بوده‌اند و برخی از غزوات هم بصلح برگزار میشده که برخی از آنها را در این کتاب نام برده‌ایم.
ترجمه الإرشاد ،ص:117
پس از این باید بفتح مکه توجه داشت زیرا فتح مکه غزوه‌ایست که امر اسلام را محکم و منتهائی که خدای متعال برسول گرامی خود نموده و دین حقیقی را بیاری او پایدار ساخته مجسم می‌نماید.
پیش از حادثه فتح مکه خدای متعال در سوره نصر چنین میفرماید «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» چون یاری خدا دررسید و فتح و پیروزی نصیب شما شد و دیدی که مردم دسته دسته وارد دین اسلام میشوند به ستایش پروردگارت مشغول شو و از او مغفرت بخواه که او همواره توبه مردم را می‌پذیرد.
و نیز پیش از این سوره در مدتها قبل خدا وعده داده: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ «1»: بزودی وارد مسجد الحرام میشوید و اگر خدا بخواهد با کمال راحتی سر میتراشید و ناخن کوتاه میکنید و خوفی و ترسی در خود راه نمیدهید.
مجملا پس از شنیدن این وعده مدتها مردم چشم براه و گردن کشیده و در اندیشه فرارسیدن فتح مکه بودند.
رسول خدا ص ورود بمکه و فتح آن را از اصحاب خود میپوشید و عزیمت بدان را مخفی میداشت و از خدا هم میخواست امر او همچنان مخفی بماند تا ناگهان بمکه وارد شود و تنها کسی که از این موضوع باخبر و از میان همه مسلمانان صاحب این سر گردیده علی ع بود که در این باره با رسول خدا ص همفکری میکرد.
پس از او بجهاتی رسول خدا ص امر نهانی خود را بدیگران ابراز داشت و بالاخره پیش‌آمدهائی شد که علی ع در تمام آنها متفرد بوده و شریکی نداشت.
از آن جمله هنگامی که حاطب بن ابی بلتعه که از مردم مکه بود و در کارزار بدر حضور پیغمبر ص بوده نامه بمردم مکه نوشته و آنان را از امر نهائی پیغمبر ص اطلاع داده و وحی آمده و پیغمبر را از عمل حاطب باخبر ساخته رسول خدا عمل نامناسب ویرا بکمک علی ع تلافی کرد که اگر از رنج علی ع استفاده
______________________________
(1) آیه 28 سوره فتح
ترجمه الإرشاد ،ص:118
نمیکرد کلیه تدبیرهای پیغمبر بی‌نتیجه می‌ماند.
و ما حکایت او را پیش از این [ص 50] نقل کردیم و در اینجا محتاج بتکرار نیست.

فصل- 33 ملاقات ابو سفیان با پیغمبر

(1) هنگامی که ابو سفیان بمدینه آمد تا معاهده میان پیغمبر ص و قریش را تجدید کند و اتفاقا موقعی برای انجام این کار وارد شد که بنی بکر و خزاعه با یک دیگر درافتاده و عده از خزاعه بر خلاف پیمان بدست بکریها کشته شده بودند ابو سفیان از پیش‌آمد روز فتح بیمناک شده در عین حال خدمت پیغمبر آمده و با حضرتش در خصوص تجدید عهد صحبت کرد لیکن پاسخ صحیحی نشنید.
ابو سفیان مأیوس گردیده از حضور پیغمبر ص خارج شده با ابو بکر ملاقات کرد از وی کمک خواست و خیال کرد او میتواند نامبرده را به آرزو برساند و به پیغمبر در باره وی توصیه نماید بهمین مناسبت غرض خود را باو گفته ابو بکر گفت من از عهده این کار برنمی‌آیم زیرا میدانست سؤال او به نتیجه نمیرسد.
ابو سفیان خیال کرد هر گاه با عمر ملاقات کند ممکن است به آرزوی خود نائل گردد تصادفا وقتی او را دید عمر ویرا با درشتی و سختی هر چه تمامتر از پیش خود رانده و چنان این عمل عمر بوی تأثیر کرد که نزدیک بود رأی فاسدی در باره پیغمبر پیدا کند لهذا از وی روگردان شده بعزم خانه علی ع حرکت کرد اذن گرفته داخل شد.
در آن وقت فاطمه و حسنین ع همه حضور داشتند عرضکرد قرابت تو از دیگران نسبت بمن زیادتر
ترجمه الإرشاد ،ص:119
است اینک حضور شما رسیده و آرزومندم شما مرا ناامید ننمائید و شفاعت کنید شاید پیغمبر خواسته مرا اجابت کند علی ع فرمود وای بر تو ای ابو سفیان رسول خدا آهنگی دارد که ما نمیتوانیم در خصوص آن با وی هم‌کلام شویم.
(1) ابو سفیان بحضرت فاطمه متوجه شده عرضکرد ممکن است باین دو فرزندت امر کنی در میان مردم پناه بیچارگان شوند که تا آخر روزگار سید عرب باشند فرمود فرزندان من هنوز بآن حد نرسیده‌اند که بتوانند پناه‌گاه دیگران شوند و کسی هم نمیتواند علیه رسول خدا دیگری را پناه دهد ابو سفیان متحیر شده و از رأی خود برگشته بامیر المؤمنین ع توجه کرده عرضه داشت می‌بینیم چرخ علیه من بگردش در آمده اینک دستوری ده که بکار من بیاید فرمود سخنی نمیدانم که مفید بحال تو باشد جز اینکه تو بزرگ بنی کنانه هستی برخیز مردم را در پناه خود بخوان و بمحل خود مراجعت کن عرضکرد عقیده شما اینست که این عمل امور مرا اصلاح کند فرمود بخدا سوگند چنین گمانی ندارم لیکن چاره هم جز این نمی‌بینم.
ابو سفیان بدستور علی ع بمسجد رفته گفت ای مردم اینک در میان شما بسمت پناه‌دهندگی آماده‌ام هر که خواهد میتواند خود را در پناه من درآورد پس از این اعلام عمومی شتر خود را سوار شده از مدینه خارج شد چون وارد مکه شد، قریش پرسیدند چه کردی و چه نتیجه گرفتی جواب داد حضور محمد رسیده با وی صحبت کردم سوگند بخدا پاسخ مرا نداد پهلوی پسر ابو قحافه رفتم از او هم خیری ندیدم با پسر خطاب ملاقات کردم او هم با درشتی و خشونت مرا رد کرد و خیری هم از او دستگیرم نشد حضور علی ع شرفیاب شده او را از همگان بخود مهربانتر یافتم دستوری داد امریه‌اش را انجام دادم لیکن خیال نمیکنم انجام دستور او هم خیلی بحال ما نتیجه داشته باشد.
ترجمه الإرشاد ،ص:120
(1) پرسیدند دستور او چه بود؟ گفت فرمان داد تا در میان مردم اعلام پناهندگی نمایم و منهم چنان نمودم، پرسیدند آیا محمد هم عمل ترا امضا کرد؟ گفت خیر گفتند وای بر تو بخدا سوگند علی ع خواسته با تو بازی کند و نظر دیگری نداشته، گفت نه چنین است غیر از این دستور عمل دیگری از او ندیدم.
ذیلا باید بگوئیم دستوری که علی ع به ابو سفیان داده از بهترین اندیشهایی بوده که سایر مسلمانان میخواستند در باره او عملی کنند و از بهترین تدبیرهائی بوده که انجام خواسته پیغمبر ص بوسیله آن بوده است بدلیل آنکه علی ع در نخستین قدم ویرا پذیرفته و تا هنگامی که از مدینه خارج شده با وی بملایمت رفتار نمود و همین عمل ایجاب کرد که ابو سفیان قطع مواد کید و مکر خود نمود و علیه پیغمبر اقدامی نکرد.
زیرا اگر علی ع ابو سفیان را مانند ابو بکر و عمر، مأیوس میکرد رأی تازه در خصوص جنگ با پیغمبر ص برای آنها پیدا میشد و چنان از وی دوری میکردند که بهیچ فکری خطور نمی‌نمود.
برای اینکه ابو سفیان بعنوان تجدید معاهده آمده بود و در نظر داشت تا وقتی که منظورش را عملی ننماید از مدینه خارج نشود و بالاخره ماندن او در مدینه سبب میشد پیغمبر نتواند به آهنگ قریش عزیمت نماید و اشتغال بکار ابو سفیان پیغمبر را از انجام رأیش باز میداشت.
از اینجا معلوم می‌شود توفیق الهی همراه با رأی علی ع بوده و تدبیری که او در خصوص ابو سفیان نموده فتح مکه را که منظور اصلی پیغمبر ص بوده هر چه بهتر و بیشتر مستحکم نموده.
ترجمه الإرشاد ،ص:121

فصل- 34 علی ع در فتح مکه‌

(1) در هنگام ورود بمکه معظمه رسول خدا ص به سعد بن عباده فرمان داد پیش از همه پرچم فتح و پیروزی را بدان شهرستان محترم وارد نماید سعد با خشونت داخل شده و کینه قدیمی را با این شعار ابراز میداشت «الیوم یوم الملحمه الیوم تسبی الحرمة» امروز روز قتل و اسیری است.
عباس عموی پیغمبر ص هنگامی که این شعار را شنیده برسول خدا ص عرضکرد میشنوید سعد چه میگوید من خیال میکنم این گونه شعار دادن موجب تلفاتی در قریش باشد.
رسول خدا ص بعلی ع فرمود بزودی خود را به سعد رسانیده و پرچم را از او بگیر و تو خود با پرچم وارد مکه شو. علی ع حسب الامر با سعد ملاقات کرده پرچم را از او مطالبه نمود او هم بدون هیچ گونه امتناعی پرچم را بوی تسلیم نمود.
چنانچه ملاحظه میکنید علی ع از تقصیر سعد تلافی کرد و پرده بر رویه نابجای او پوشانید و رسول خدا ص در میان مهاجر و انصار کسی را شایسته برای این کار ندانست بهمین مناسبت علی ع را برای این منظور نامزد کرد.
و دلیل دیگر هر گاه پیغمبر اکرم ص دیگری را مأمور این کار میداشت سعد حاضر نمیشد بسادگی از سمت فعلی خود دست بردارد و امتناع او ایجاد فساد و اختلاف کلمه میان مهاجر و انصار می‌نمود.
و نظر باینکه سعد از مردمی نبود که برای غیر رسول خدا ص تواضع و خفض جناح نماید و شایسته
ترجمه الإرشاد ،ص:122
هم نبود شخص رسول خدا متولی و پرچم دار فتح مکه باشد کسی را که از هر جهت جانشین خود او است و امتیازی میانشان نمیباشد و همه مسلمانان از او اطاعت میکنند و او را از نظر رتبه فروتر از او نمیدانند انتخاب کرد.
و این فضیلتی است که ویژه علی ع بود. و هیچ یک از مسلمانان با وی انباز نبوده و تساوی با او نداشته‌اند.
و خدا و رسول ص هم میدانستند که باید برای انجام این کار فقط علی ع اقدام نماید و از اینجا استفاده میکنیم که همواره علی ع برای امور مهم انتخاب میشده چنانچه خدای متعال، پیغمبر را که از میان همه مردم بعنوان پیمبری برگزید حاکی از کمال مصلحت و کاشف از آنست که نامبرده از همه مردم برتر و بالاتر بوده.

فصل- 35 معاهده پیغمبر قبل از فتح مکه‌

(1) در وقتی که رسول خدا بطرف مکه عزیمت کرد با مسلمانان معاهده نمود جز با کسانی که با آنها مبارزه میکنند با دیگران نجنگند و نیز آنها که بپردهای کعبه پناهنده میشوند در امان باشند و از آنها معدودی را استثنا کرد از قبیل مقیس بن صبابه و ابن خطل و ابن ابی سرح و دو نفر هم کنیز آوازه‌خوانی بودند که در تصنیفهای خود پیغمبر اکرم ص را هجو میکردند و برای کشته‌های بدر مرثیه میخواندند و یکی از آنها را علی ع کشت و دیگری فرار کرد و پس از چندی برای او امان گرفتند و در عهد عمر خطاب بلگد اسب از پای درآمد و از کسانی که بدست علی ع کشته شد حویرث بن نفیل بن کعب بود که پیغمبر
ترجمه الإرشاد ،ص:123
اکرم ص را آزرده بود.
در آن وقت بعلی ع اطلاع دادند خواهرش ام هانی عده از بنی مخزوم از قبیل حارث بن هشام و قیس بن سائب را پناه داده علی ع روپوش آهنین بصورت انداخته پشت درب خانه آمده فرمود آنهائی را که پناه داده‌اید خارج کنید! آنها از شنیدن اینسخن مانند حباری «1» (نام مرغیست که آن را هوبره گویند) خود را خراب کردند ام هانی بیرون آمده چون برادر خود را با صورت بسته دیده نشناخت گفت ای بنده خدا من ام هانی دختر عموی رسول خدا و خواهر علی بن ابی طالبم از خانه من دور شو فرمود آنهائی را که پناه داده خارج کن پاسخ داد سوگند بخدا اگر از خانه من دور نشوی شکایت ترا برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خواهم کرد علی علیه السّلام روپوش برداشته ام هانی که برادر دلاور خود را شناخته بدست و پای او افتاده پوزش خواسته گفت ندانسته سوگند یاد کردم از تو حضور رسول خدا شکایت نمایم علی ع فرمود اینک خدمت پیغمبر ص که در اعلای وادی است برو و سوگندت را عملی کن.
ام هانی گوید حضور پیغمبر اکرم ص رسیده حضرت در میان خیمه مشغول غسل بود و فاطمه هم مواظب بود کسی ناگهانی بر آن حضرت وارد نشود چون رسول خدا ص صدای مرا شنید مرا خوش آمد گفت عرضکردم پدر و مادرم فدای شما باد آمده‌ام تا امروز آنچه از علی ع دیده بحضور شما شکایت نمایم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود کسانی را که تو پناه داده‌ای منهم پناه دادم فاطمه فرمود ای ام هانی آمده تا بگوئی چگونه علی ع دشمنان خدا و رسول را بیمناک ساخت رسول خدا فرمود خدای متعال از مساعی جمیله علی ع
______________________________
(1) آنها را باین حیوان تشبیه کرده زیرا چون خواهند آن را صید کنند فضله اندازد و خود را با این اسلحه نجات دهد و اعراب گویند سلاحه سلاح الحباری اسلحه او مانند اسلحه حباری فضله اوست.
ترجمه الإرشاد ،ص:124
سپاسگزاری فرمود جای شکایت ندارد و منهم برای مکانتی که نسبت بعلی ع داری پناهندگان به ترا پناه دادم.
چون رسول خدا ص وارد مسجد الحرام شد سیصد و شصت بت که برخی را به بعض دیگر با قلع و سرب اندود کرده بودند مشاهده کرد بعلی ع فرمود مشتی ریگ بمن بده علی ع کفی ریگ بآن حضرت داده رسول خدا ص آنها را بروی بتان ریخته فرمود وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً «1».
بگو حق ظاهر گردید و باطل نابود شد و باطل همه نابودشدنیست تمام بتان از جاهای خود کنده شده بروی خاک افتادند رسول خدا ص دستور داد آنها را بیرون برده و شکستند.

فصل- 36 نتیجه‌

(1) قدمهای بیدریغ امیر المؤمنین ع که در خصوص نابود کردن دشمنان خدا در مکه برداشته و آنهائی را که باید بیمناک سازد بیم داده و رسول خدا را در پاک ساختن مسجد الحرام از لوث بتان یاری نمود و در راه اسلام از خود گذشتگی بیسابقه‌ای بخرج داده و در راه فرمان خدا از خویشان فراموش نموده محکمترین دلیل است بر اینکه حضرت مشار الیه به فضیلت و منقبتی نائل گردیده و بپایه ارتقا یافته که هیچ کسی همتا و انباز او نمیباشد.
______________________________
(1) آیه 84 سوره اسرا
ترجمه الإرشاد ،ص:125

فصل- 37 مأموریت خالد بن ولید

(1) پس از فتح مکه بلافاصله رسول خدا ص خالد بن ولید را بسوی مردم جذیمه که در غمیصاء میزیستند مأموریت داد تا آنها را براه خدا رهبری نماید و علت اینکه پیغمبر ص او را برای این کار مأمور داشت بر اثر پیش‌آمد ناگواری بود که میان او و مردم جذیمه اتفاق افتاده بود زیرا آنان در زمان جاهلیت زنانی را از مردم بنی مغیره اسیر کرده و فاکه بن مغیره عموی خالد و عوف پدر عبد الرحمن را کشتند بالاخره رسول خدا او و عوف را بمناسبت عمل ناهنجار نامبردگان بسوی ایشان انفاذ داشت تا متفقا مردم را براه حق دعوت نمایند.
و هر گاه پیش‌آمد مزبور واقع نشده بود رسول خدا ص هیچ گاه خالد را امارت مسلمانان نمیداد و دلیل نااهلی او مخالفت با معاهده خدا و رسول بوده که در این مأموریت آئین جاهلیت را عملی کرده و حکم اسلام را پشت سر انداخته چنانچه پیش از این هم اشاره کردیم و آخر الامر رسول خدا ص از کار او متنفر شده علی ع را مأموریت داده تا شکستگیهای او را اصلاح نماید و ما هم شرح خدمت و انجام مأموریت او را که بنحو شایسته بجا آورده متذکرشده‌ایم در اینجا محتاج به تکرار نمیباشد.

فصل- 38 کارزار حنین‌

(2) پس از فتح مکه: جنگ حنین اتفاق افتاد و در این جنگ رسول خدا ص همراه با ده هزار نفر مسلمان بکارزار رفت اکثر مسلمانان معتقد بودند با این جمعیت زیاد و اسلحه آماده‌ای که دارند هیچ گاه شکست
ترجمه الإرشاد ،ص:126
نخواهند خورد و ابو بکر در آن روز تعجب کرده گفت امروز مانند سابق جمعیت ما اندک نیست که مغلوب شویم بلکه همواره غلبه با ماست لیکن بر خلاف انتظار بجای آنکه غالب شوند مغلوب گردیدند و چشم شور ابو بکر بالاخره کار خود را کرد و چون با دشمن روبرو شدند فاصله‌ای نشده شکست عجیبی در مسلمانها افتاد و همه فرار کردند و بغیر از ده نفر که نه تن از بنی هاشم و دهمی هم ایمن فرزند ام ایمن بود که در آن جنگ کشته شد و بالاخره هاشمیهائی که در رکاب پیغمبر ص مانده بودند آنقدر پافشاری و جانبازی نمودند تا لشکرهای شکست خورده و فراری رسول خدا ص یکی پس از دیگری برگشت.
خدای متعال در این آیه شریفه از اعجاب ابو بکر که کثرت جمعیت را بچشم زخم خود فراری ساخت اشاره میفرماید «وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» و در روز حنین که شما از بسیاری گروه خود بشگفت آمده مردم فراوان شما سودی بکارتان نداشت و زمین پهناور را بر شما تنگ کرد پس از این از جنگ پشت کردید و خدا دل پیمبر و پیروانش را آرامش داد.
منظور از مؤمنان علی ع و هشت نفر از بنی هاشم‌اند.
در آن هنگام عباس بن عبد المطلب طرف راست رسول خدا و فضل بن عباس طرف چپ و ابو سفیان بن حرث در وقت کوچ کردن استر آن جناب زینش را گرفته بود و علی ع با شمشیر پیشاپیش رسول خدا ص بمدافعه می‌پرداخت و نوفل بن حارث و ربیعة بن حارث و عبد اللَّه بن زبیر و عتبه و معتب دو فرزند ابو لهب اطراف آن حضرت را گرفته بودند.
ترجمه الإرشاد ،ص:127
و چنانچه نوشتیم بغیر از این هشت نفر ما بقی فرار کردند (1) و مالک بن عباده غافقی در این خصوص گوید:
در روز حنین که شمشیرها از نیام کشیده شده بود بغیر از بنی هاشم دیگران با رسول خدا ص مواسات ننمودند.
همه لشکر بغیر از ده نفر فرار کردند و آنها مردم را میخواندند کجا میروید سپس آنها همراه پیغمبر خود را برای مرگ آماده ساختند و مایه فخر برای ما شدند و از آنها ایمن امانت دار شهادت یافت و چشمش نورانی گردید.
و عباس بن عبد المطلب بهمین مناسبت گفته:
ما نه نفر بودیم که در روز جنگ از پیغمبر یاری کردیم و دیگران فرار کرده متفرق شدند پسرم فضل هنگامی که شمشیر در میان قوم انداخته باو میگفتم ضربت دیگر بزن تا بازگردند دهمی ما که ایمن فرزند ام ایمن بود بر اثر آنچه در راه خدا دیده بود شربت شهادت نوشید و شیرین کام گردید.
رسول خدا ص هنگامی که دید لشکر همه فرار کردند به عباس که مردی درشت صدا بود فرمود مردم را با صدای بلند بخوان و آنها را بیاد معاهده خود بینداز عباس حسب الامر با صدای بلند مردم را خوانده و گفت ای کسانی که در زیر شجره بیعت کردید و ای کسانی که یاران سوره بقره هستید کجا فرار میکنید و از معاهده‌ای که با رسول خدا ص نموده فراموش کردید.
مسلمانان در آن وقت پشت بجنگ داده و سخت میگریختند در آن شب هوا بشدت تاریک بود و پیغمبر در میان بیابان و مشرکان از دره‌های کوه و مخفیگاههای آن با شمشیرهای کشیده و عمودها و نیزه‌ها بیرون
ترجمه الإرشاد ،ص:128
آمدند (1) رسول خدا ص در میان همان تاریکی با نیم رخ خود که مانند ماه شب چهارده میدرخشید بطرف جمعیت متوجه شده بمسلمانان خطاب کرده کجا رفتید شما که با خدا معاهده نمودید این ندا بگوش همه رسیده و هر کس در هر کجا بود خود را آماده کرده و با دشمن ملاقات نموده و بمقاتله پرداخت.
در آن وقت مردی از مردم هوازن بر شتر سرخ موئی سوار شده و پرچم سیاه رنگی بر سر نیزه درازی نموده پیشاپیش دشمن حرکت میکرد و مقرر بود چون بر مسلمانان پیروز آید بدیشان حمله کند و اگر با شکست روبرو شود پرچم را برافراشته تا مشرکان به پیروی او گرد آمده آماده جنگ شوند او مطابق با قرار داد کار میکرد و رجز میخواند.
من ابو جرولم و آرام نمیگیرم تا بکشیم یا کشته شویم.
علی ع آهنگ او کرده و با شمشیری شتر او را از پای درآورد و خود او را با ضربتی نابود ساخت و فرمود:
بامداد مردم خواهند دانست که من کسی هستم که در روز جنگ مردم را متفرق خواهم ساخت مشرکان پس از کشته شدن ابو جرول فرار کردند سپس مسلمانان گرد آمده و در برابر دشمن صف‌آرایی نمودند رسول خدا فرمود پروردگارا آغاز کار، قریش را بیچاره کردی در آخر کار آنان را خوشحال فرما.
مسلمانان و مشرکان بیکدیگر افتادند و جنگ مغلوبه شد رسول خدا ص که این حال را مشاهده کرد بر روی دو رکاب خود ایستاده بدانها توجه کرده فرمود
الان حمی الوطیس «1» (
انا النبی لا کذب‌انا بن عبد المطلب)
اینک کار جنگ بالا گرفت و من براستی پیغمبرم و فرزند عبد المطلبم.
فاصله نشد دشمن رو بهزیمت گذارد و اسیران را دست بسته حضور پیغمبر اکرم ص آوردند.
______________________________
(1) وطیس بمعنی تنور است و این جمله از بهترین استعارات است که پیغمبر در هنگام سختی در جنگ حنین بیان کرده و آن حضرت نخستین کسی است که به این جمله تکلم فرموده و برای شدت امر و اضطراب جنگ بکار میرود.
ترجمه الإرشاد ،ص:129
(1) چون علی ع ابو جرول را کشت و دشمن بقتل او خوار شدند مسلمانان شمشیر بیدریغ را کشیده و در میان دشمنان بجولان درآوردند و علی ع مقدم لشکر حرکت میکرد و چهل نفر را بدست خود کشت و عده اسیر و گروهی فرار کردند. و از مسلمانانی که فرار نمودند یکی ابو سفیان صخر بن حرب بوده.
معاویة بن ابی سفیان گوید دیدم پدرم با عده از بنی امیه که از مردم مکه بودند فرار میکرد ویرا خوانده گفتم ای پسر حرب سوگند بخدا با پسر عمت شکیبائی نورزیدی و از دین خودت هم که مقاتله ننمودی و اکنون هم که فرار می‌نمائی و این تازیان را از حریم خود دور نمیسازی فرمود تو کیستی؟ گفتم معویه گفت پسر هندی؟ گفتم آری گفت پدر و مادرم فدای تو باد سپس ایستاد و عده از مردم مکه باو پیوستند و منهم بدیشان ملحق شده و بر دشمن تاختیم و آنها را بیچاره کردیم.
مجملا مسلمانان همواره با مشرکان میجنگیدند و آنها را اسیر میکردند تا روز بلند شد رسول خدا ص دستور داد دست از جنگ بردارند و امر کرد کسی حق ندارد اسیرش را بکشد.
ترجمه الإرشاد ،ص:130
(1) هذیل در ایام فتح مکه مفتشی را بنام ابن الاکوع فرستاد تا از کار پیغمبر اخبار تازه‌ای بدست آورد و به آنان اطلاع دهد اتفاقا نامبرده در جنگ حنین بدست یکی از انصار اسیر شد عمر خطاب بدو گذشته ویرا شناخته به مرد انصاری گفت اینک این همان جاسوسی است که علیه ما جاسوسی میکرده او را بکش وی ابن الاکوع را از پای درآورد خبر قتل او به پیغمبر ص رسید متأثر شده فرمود مگر دستور ندادم اسیر را نکشید پس از او جمیل بن معمر را که اسیر بود کشتند رسول خدا ص خشمناک شده کسی را پیش انصار فرستاده فرمود بچه سبب نامبرده را کشتید با اینکه امر کرده بودم اسیری را نکشید گفتند ما او را بامر عمر خطاب کشتیم رسول خدا ص از وی رو گردانیده چون پیغمبر را بر عمر غضبناک یافتند عمیر بن وهب خدمت رسول خدا ص آمده از وی شفاعت و وساطت نمود.
رسول خدا ص پس از پایان جنگ به تقسیم غنائم حنین پرداخت و مخصوصا برای بدست آوردن دلها و تألیف قلوب قریش بخش آنها را از دیگران بیشتر داد و آن عده‌ای که از این لحاظ مورد توجه قرار گرفتند عبارت‌اند از ابو سفیان پدر معویه و عکرمة بن ابی جهل و صفوان بن أمیه و حارث بن هشام و سهیل بن عمرو و زهیر بن ابی امیه و عبد اللَّه بن ابی امیة و معویه بن ابی سفیان و هشام بن مغیرة و اقرع بن حابس و عیینة بن حصن و امثال ایشان.
گویند رسول اکرم از قسمت غنائم. مختصری بیش در میان انصار تقسیم نه نمود و بخش عمده آن را بنامبردگان فوق و امثال ایشان داد- این کار در نظر انصار خوش‌آیند نیامده خشمناک شدند سخن تلخ ایشان بگوش پیغمبر ص رسید ناراحت شده انصار را گردآورده و فرمود بنشیند و غیر از شما دیگری نباید حضور
ترجمه الإرشاد ،ص:131
پیدا کند (1) هنگامی که همه انصار حاضر شدند پیغمبر ص و علی ع آمده در میانشان آرام گرفتند پیغمبر ص فرمود از شما پرسشی میکنم پاسخ مرا بدهید.
عرضکردند بفرمائید! فرمود آیا شما گمراه نبودید که خدا شما را بوسیله من هدایت کرد؟
گفتند آری منت خدا و رسول او را.
فرمود آیا شما نزدیک نبود به آتش دوزخ بیفتید خدا شما را بسبب من نجات داد؟ عرضکردند آری منت خدا و رسول را.
فرمود آیا شما اندک نبودید و خدا جمعیت شما را بوسیله من زیاد کرد؟ عرضکردند آری منت خدا و رسول را.
فرمود آیا شما دشمن یک دیگر نبودید که خدا ببرکت من میان شما الفت و دوستی برقرار ساخت؟
گفتند آری منت خدا و رسول را.
سپس پیغمبر اکرم ص اندکی ساکت شده و فرمود چرا پاسخ مرا نمیدهید گفتند پدران و مادران ما فدای شما چه پاسخی عرض کنیم با اینکه گفتیم خدای متعال شخص شما را از هر جهت برتری داده و بر ما بوجود تو منت نهاده؟ پیغمبر ص فرمود هر گاه میخواستید بدرستی پاسخ دهید میگفتید یکه و تنها پیش ما آمدی ترا جا دادیم بیمناک بودی در امان خود نگهداری کردیم ترا بدروغ نسبت دادند و ما ترا تصدیق کردیم.
در این وقت همه شروع کردند بگریستن و بزرگان و پیرمردان انصار از جا برخاسته دست و پای رسول خدا ص را بوسیده عرضکردند ما بخواست خدا و رسول خوشنودیم و اینک اموال و ثروت ما در تحت اختیار شماست اگر بخواهی آنها را میتوانی در میان قوم خود قسمت نمائی و سخنی که از ناحیه ما بعرض همایونی رسید از مردمی بوده که غرضی نداشته و کینه باطنی ابراز ننموده لیکن خیال میکرده شخص شما
ترجمه الإرشاد ،ص:132
به آنها بدبین شده و آنان را تقصیر کار میدانی اکنون از کرده خود پشیمان و از خدا بخشش میطلبند شما هم برای آنها استغفار نمائید.
(1) رسول خدا ص فرمود پروردگارا انصار و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را بیامرز.
آنگاه فرمود نمیخواهید دیگران با زبان مدحگستری و دست پر از نزد شما مراجعه نمایند و شما با سهم رسولتان برابر باشید؟ گفتند آری بدان چه اراده دارید خشنودیم.
رسول خدا ص برای تشویق آنان فرمود اینک انصار، نانخور من و صاحب سرّ من‌اند بحدی که اگر مردم در بیابان صاف و همواری حرکت کنند و انصار در میان دره‌های کوه راه بروند من همراه انصار حرکت میکنم پروردگارا انصار را بیامرز.
در روز حنین، رسول خدا ص چهار شتر بعباس بن مرداس داد وی غضبناک شده این اشعار را سرود.
آیا غنیمت من و سهم عبید (اسب جنگی) مرا در میان عیینه و اقرع قرار میدهی با آنکه حصن پدر عیینه و حابس پدر اقرع هیچ جا بر پدر من مقدم نبودند و من خود را کمتر از هیچ یک از آنها نمیدانم و کسی را که امروز خوار بسازی عالیمقام نمیشود.
این اعتراض بگوش پیغمبر ص رسیده او را احضار کرد و فرمود تو گفته
ا تجعل نهبی و نهب العبید بین الاقرع و عیینه
؟ ابو بکر که حضور داشت عرضکرد پدر و مادرم فدای شما باد شما شاعر نیستید سؤال فرمود مگر او چه گفته وی همان طور که در بالا نوشتیم بعرض رسانید «1»
______________________________
(1) از اینکه پیغمبر اکرم نخواسته سروده عباس را بطور صحیح بخواند بر اثر آن بوده که رسول خدا بی‌اندازه از خواندن شعر اجتناب میکرده و شعر را مناسب با مقام خود نمیدانسته و ابو بکر با آنکه بخیال خود بسیار با آن حضرت معاشر بوده نفهمیده که غرض او از تبدیل کلمات شعر چه بوده.
ترجمه الإرشاد ،ص:133
(1) رسول خدا ص به امیر المؤمنین ع فرمود زبان عباس را جدا کن، عباس گوید سوگند بخدا این فرموده از روز خثعم که به دیار ما ریختند بر من سختر گذشت و زیادتر ناراحت کرد. علی دست مرا گرفت و مرا برد و آنجا اگر میدانستم کسی هست که مرا شفاعت کند بدو متوسل میشدم بعلی ع عرضکردم اکنون زبان مرا میبری؟ فرمود آری من مأموریت خود را انجام میدهم و بالاخره مرا در آبگاهها و راحتگاههای شتران که از حصیر و شاخهای درخت خرما ساخته بودند آورد و فرمود میان چهار تا صد شتر را برای خود انتخاب کن من دانستم که تمام اندیشه‌هایی که از محل حرکت تا اینجا نموده و نیز اعتراضم نابجا بوده خجالت کشیده گفتم پدر و مادرم فدای شما چقدر خانواده کریم و بردبار و دانا هستید. علی ع فرمود رسول خدا ص ترا در ردیف مهاجران قرار داد و چهار شتر بتو مرحمت کرد اگر میخواهی همان چهار شتر را بگیر و اگر میخواهی صد شتر را در دست اختیار درآور عرضکردم اینک خواسته خود را باراده شما وامیگذارم تا شما چه فرمائید فرمود من میگویم آنچه را پیغمبر بتو اعطا کرده بپذیر و خوشنود باش گفت پذیرفتم و بدستور عمل کردم.

فصل- 39 [اعتراض ذو الثدیة به تقسیم غنائم و سخن پیامبر که علی او را می کشد]

(2) هنگامی که رسول خدا ص غنائم حنین را تقسیم کرد مرد دراز اندام گندم‌گون پشت‌خمیده‌ای که اثر سجود در میان دو چشمش دیده میشد درآمده بدون آنکه به پیغمبر شخصا توجه کرده باشد سلام عمومی کرده بعرض رسانید از کیفیت بخش غنائم حنین که تحت نظر شما به افراد داده شد کاملا اطلاع پیدا کردم رسول خدا ص فرمود عقیده تو در این خصوص چیست و چگونه یافتی؟ عرضکرد عقیده من آنست که بعدالت رفتار نکردی.
رسول خدا ص خشمگین شده فرمود وای بر تو هنگامی که دادگری را نزد من نیابی چه شخصی
ترجمه الإرشاد ،ص:134
سزاوار دادگریست؟! مسلمانان گفتند اجازه میفرمائید او را بکشیم فرمود نه او را بحال خود واگذارید که بزودی پیروانی پیدا خواهد کرد و مانند تیری که از کمان خارج می‌شود از دین خدا دست برمیدارند و تعدی میکنند و خدای متعال آنها را بدست بهترین مردم پس از من نابود میسازد.
و چنانچه فرموده بود او و پیروانش در جنگ نهروان که علی ع با خوارج پیکار کرد بدست امیر المؤمنین کشته شدند.

فصل- 40 نتیجه‌

(1) اکنون باید بمناقبی که در این پیکار ویژه علی ع بوده توجه کرد و با دقت کامل استفاده نمود که تمام فضائل را دارا گردیده و به اموری اختصاص یافته که هیچ یک از پیروان اسلام با وی در آنها شرکت نداشته.
زیرا در آن روز که همه مسلمانان فرار کردند علی ع تنها در راه پیغمبر ص جان بازی کرد و به پیروی از او عده دیگر هم ثابت قدم ماندند.
و دیگر آنکه ما کاملا فهمیده و ثابت کرده‌ایم که علی ع در دلاوری و جنگجوئی و نیرومندی، مقدم بر عباس و پسرش فضل و ابو سفیان بن حرث و معدود دیگری است که باقیمانده بودند زیرا پایه مقامات او بحدی ارتقا یافته که هیچ یک بدان رتبه نائل نشده و اشتهار او بمقابله با جنگجویان و کشتن پهلوانان زبان‌زد بزرگ و کوچک بوده و هیچ یک از این افراد بمقامی از مقامات او نرسیده و کشته و مقتول آنها هم از کسانی نبوده که تاریخ نام او را بعنوان دلاوری ثبت کرده باشد از اینجا استفاده میکنیم آنهائی که با پیغمبر ص باقیمانده و فرار نکرده باتکاء و پشت‌گرمی بوی بوده.
ترجمه الإرشاد ،ص:135
و ثابت است که اگر علی ع در آن جنگ حضور نمیداشت جنایت بر اسلام باندازه بود که قابل جبران و تلافی نمیشد و ایستادگی علی ع در برابر آن همه دشمن بالاخره کاری کرد که مسلمانان فراری دو مرتبه در صف پیکار درآیند و با خصم خود بجنگند.
(1) و چنانچه نوشتیم کشته شدن ابو جرول که پیشاهنگ مشرکان بود آنها را هزیمت داد و مسلمانان را پیروز ساخت و نیز قتل چهل نفر مشرک بدست علی ع ارکان شرک را متزلزل ساخت و آنان را خوار ساخته و سخت بوحشت انداخت و مسلمانان را مظفر نمود.
و علت هزیمت مسلمانان و بلیه‌ای که پیش از جنگ، بدان دچار گردیدند چشم زخمی بود که ابو بکر بلشکر بسیار مسلمانها زد و پس از او کشتن اسیران بود که بفرمان عمر اتفاق افتاد با آنکه پیغمبر ص مسلمانان را از قتل آنها نهی کرده بود و بالاخره وی با این عمل مخالفت عجیبی با خدا و رسول کرد چنانچه رسول خدا ص را سخت متأثر کرده و متنفر شد و چنانچه اشاره شد صلاح کار انصار در این بود که علی ع به پیغمبر اکرم ص کمک کرد و آنها را گردآورد تا رسول خدا ص بتواند طوری با آنان صحبت کند که دوباره نیروی دینیشان قوی شود و فسادی که بر اثر قسمت غنائم حنین پیش آمده بود برطرف گردد و بالاخره علی ع در این فضیلت با پیغمبر ص شرکت داشته و دیگران بهره نداشتند.
و نیز طوری با عباس مرداس رفتار کرد که رشته ایمان در دل او برقرار ماند و شک و شبهه از دل او برطرف شد و منقاد رسول خدا گردیده و بحکم او تن در داد.
و پاسخی که در پرسش شخص خارجی که بیان شد داد حاکی از آن است که اعمال علی ع حق
ترجمه الإرشاد ،ص:136
و جنگهائی که میکرده مطابق با خواست خدا بوده و کسی حق مخالفت با او را ندارد و حق با او و متوجه باو و گواهی داده که علی ع بهترین آفریده‌های خدای متعال است.
و تمام این فضائل، مباین با رفتار مردمیست که حق او را غصب کردند و مضاد با رفتار آنهاست و آنان را بفرومایگی معرفی می‌نماید و کارهاشان را بسرحد مخلصان که در آن پیکار قدمهای با اخلاص برداشتند و با جهاد با دشمنان تقرب بخدا میجستند نمیرساند و بالاخره تقصیر کارند.

فصل- 41 پس از پیکار حنین‌

(1) بعد از آنکه خدای متعال گروه مشرکان را بدست مسلمانها متفرق ساخت بدو دسته شدند تازیان و پیروانشان به اوطاس که از دیار هوازن است رفته و ثقیف و پیروانش به طائف رهسپار گردیدند رسول خدا ص ابو عامر اشعری را با عده‌ای که ابو موسی اشعری هم با آنان بود به اوطاس مأموریت داد و ابو- سفیان صخر بن حرب را بطرف طائف فرستاد.
ابو عامر حسب الامر پرچم پیروزی را بدست گرفته بعزم سرکوبی دشمن رفته و با آنان جنگید تا کشته شد مسلمانان از ابو موسی که پسر عم او بود درخواست کردند پرچم را بکف بگیرد و با دشمن نبرد کند او پرچم اسلام را بدست گرفته پیکار کرد تا پیروز باشد.
و ابو سفیان که بسرکوبی ثقیف حرکت کرده بود با آنان ملاقات کرد و در نتیجه ضربه بصورت او وارد آمد منهزم شده حضور پیغمبر ص آمده عرضه داشت مرا بهمراه مردی بکارزار ثقیف مأموریت دادی
ترجمه الإرشاد ،ص:137
که از همه کار درمانده و نمیتوان بکمک آنان آبی از چاه هذیل و عرب کشید و همکاری با من ننمودند پیغمبر اکرم ص پاسخی نفرمود.
(1) بعد از این خود پیغمبر ص بطرف طائف حرکت کرد و چند روزی آنها را محاصره نمود و آخر الامر علی ع را با عده مأمور داشت و دستور داد هر چه را در لشکرگاه دشمن بر خلاف مشاهده کند پامال سازد و تمام بتها را بشکند.
علی ع حسب الامر بیرون رفته با لشکر خثعم که عده بسیاری بودند ملاقات کرد و هنگامی که هوا تازه روشن شده مردی بنام شهاب بمیدان آمده مبارز طلبید علی ع فرمود چه کسی برزم این مرد اقدام میکند کسی پاسخ نداد حضرت امیر المؤمنین ع خود آماده پیکار شد ابو العاص بن ربیع داماد پیغمبر ص بحضور آمده عرضه داشت اجازه بدهید کار او را کفایت کنم فرمود نه و لیکن اگر قضای الهی جاری شد تو بر مردم امارت خواهی کرد علی ع برزم وی رفته و این رجز میخواند.
همانا بر هر سپهداری لازمست نیزه را از خون دشمنان سیراب بسازد یا اینکه نیزه بشکند سپس ضربتی بر سر او زد و او را به نیران فرستاد بعد وارد لشکرگاه دشمن شده بتها را شکست بعد حضور رسول خدا ص که سرگرم محاصره طائفیها بود برگشت رسول خدا ص که علی ع را دیده از پیروزی علی ع خوشحال شده تکبیر گفت و دست علی ع را گرفته در خلوتی رفت و با او براز گوئی پرداخت.
جابر انصاری گفته در روز طائف هنگامی که رسول خدا ص با علی ع خلوت کرده بود عمر خطاب آمده گفت آیا با نبودن ما با علی ع خلوت میکنی و برازگوئی میپردازی! فرمود تنها من با او راز نمیگویم خداست که همه اسرار خود را با وی بیان میفرماید.
ترجمه الإرشاد ،ص:138
عمر ناراحت شده و با تمسخر گفت آری این سخن تو هم مانند آنست که در حدیبیه گفتی اگر خدا بخواهد با ایمنی وارد مسجد الحرام خواهید شد با آنکه وارد آنجا نشدیم رسول خدا ص او را خوانده گفت من که نگفتم امسال وارد مسجد الحرام میشوید.
در آن وقت از حصار طائف مردی بنام نافع بن غیلان با لشکری از ثقیف بیرون آمد علی ع در بطن وج با وی مصاف داد و او را کشت، مشرکان منهزم شدند و ترسی در دل ایشان افتاد و گروهی حضور پیغمبر ص آمده اسلام آوردند.
مجملا رسول خدا ص مدت ده روز و اندی، حصار طائف را در محاصره قرار داده بود.

فصل- 42 [نتیجه این ماموریت]

(1) و این پیکار نیز از جمله اختصاصاتی بود که خدای متعال علی ع را از میان همه مردم بدان مخصوص فرموده و پیروزی بدست علی حاصل شده و او توانسته عده مشرکان خثعم را از پا درآورد و از اینکه رسول خدا ص او را برای راز نهانی خود انتخاب کرده و اضافه نموده که خدا هم او را برای همین مبنی برگزیده دلیل دیگری بر فضیلت و خصوصیت اوست که افراد دیگر حائز آن مقام نبوده و ضمنا دشمنی باطنی خصم او ظاهر شده و کشف ضمیر او گردیده تا عبرت برای افراد باشد.

فصل- 43 جنگ تبوک‌

(2) پس از پیش‌آمد طائف کارزار تبوک اتفاق افتاد و خدای متعال برسول خدا ص وحی کرد خود آن جناب
ترجمه الإرشاد ،ص:139
بشخصه در این پیکار حضور یافته و مردم را بهمراهی خود بخواند و باو اعلام فرمود در این غزوه محتاج بجنگ نخواهی شد و با دشمن کشتار نخواهی کرد و کارها بدون بکار بردن اسلحه تنظیم پیدا میکند و مردم را محض آزمایش امر بخروج و مصاف نمود تا بدین وسیله مطیع از سرکش امتیاز پیدا کند و باطن آنها هویدا گردد.
رسول خدا ص مردم را به بلاد روم و رزم با آنها دعوت کرد و در آن هنگام باغهای تازیان سبز و خرم شده و میوه‌ها رسیده و هوا هم بسیار گرم بود بسیاری از مسلمانان از پذیرش فرمان پیغمبر ص خودداری کردند میدانستند بزودی باید میوه‌ها را بچینند و هزینه زندگی را درست کنند و از آن طرف از حرارت زیاد هوا و راه دور و برابر شدن با دشمن بیمناک بودند در عین حال برخی از مسلمانان با ناراحتی عجیبی آماده پیکار شده و دیگران تخلف کردند هنگامی که پیغمبر ص به آهنگ مصاف حرکت کرد علی ع را به نیابت خود در میان خانواده و هجرتگاه خود برقرار ساخت و فرمود بغیر از من و تو دیگری نمیتواند امور مدینه را بعهده بگیرد زیرا رسول خدا ص از نیتهای فاسد تازیان و بسیاری از مردم مکه و اطراف آن که با آنها کارزار کرده و دمار از روزگارشان برآورده باخبر بود و بیم داشت چون از مدینه دور شود و بطرف روم یا جای دیگر آهنگ نماید و کسی نباشد که بتواند به شایستگی مقام او را حائز شود شهر مدینه را تصرف کنند و در سرزمین هجرت فساد نمایند و مردم را به زحمت بیفکنند و بغیر از علی ع دیگری نمیتوانست بطوری که باید و شاید دشمن را بترساند و از دار الهجرت و متصرفات آن نگهداری نماید بدین مناسبت حضرت مشار الیه را بخلافت ظاهری پس از خود معرفی کرد و آشکارا او را بمنصب امامت برقرار ساخت.
ترجمه الإرشاد ،ص:140
(1) در روایت وارد شده منافقان هنگامی که دانستند رسول خدا ص علی ع را جانشین خود قرار داده تا در مدینه سمت خلافت او را داشته باشد بر وی حسادت ورزیده و بر آنان گران آمد و متوجه شدند که او بخوبی از مدینه نگهداری میکند و دشمن نمیتواند دست طمع بطرف مدینه دراز کند بهمین مناسبت متأثر گردیده و میخواستند برای آنکه هر چه بهتر و بیشتر بتوانند تیر فسادشان را بهدف مقصود برسانند علی ع همراه آن جناب حرکت کند و آنان در غیبت رسول خدا ص بمدینه دست پیدا نمایند و آن را بدون هیچ گونه خوف و ترسی متصرف شوند.
و ضمنا از اینکه علی ع با کمال آسایش و راحتی در خانه پیغمبر ص باقی مانده و یارانشان به ناراحتی سفر گرفتار شده حسادت میبردند و خواستند او را بوسیله از اعتبار بیندازند لهذا گفتند رسول خدا ص از نظر اجلال و اکرام و دوستی علی را جانشین خود قرار نداده بلکه او را از جهت آنکه وامانده و کندی کرده بجا گذارده و چنانچه میدانید این گونه دروغها را فقط برای لکه‌دار کردن آن حضرت می- گفتند چنانچه قریش پیغمبر را گاهی دیوانه و هنگامی شاعر و زمانی ساحر و وقتی کاهن میخواند با آنکه یقینا میدانستند هیچ یک از این اوصاف را ندارد و منافقان هم باخبر بودند این گونه دروغها مناسب با شخصیت علی ع نبوده و نسبتهای آنها نابجا و نارواست.
پیغمبر ص از همه بعلی ع نزدیکتر و او هم محبوبترین افراد در نظر آن حضرت و بزرگواری و مقام و شخصیت او در نزد حضرتش محفوظ بود.
هنگامی که علی ع از سخنهای نابجای آنها باخبر شد و خواست آنها را تکذیب کرده و رسوا نماید حضور پیغمبر ص آمده عرضکرد یا رسول اللَّه منافقان خیال میکنند تو مرا از آن نظر در مدینه باقی
ترجمه الإرشاد ،ص:141
گذارده‌ای تا ثابت کنی شانه از زیر بار فرمان تو خالی کرده‌ام و بالاخره مرا بسرزنش دونان مبتلا سازی.
(1) رسول خدا ص فرمود برادر من بمحل خود مراجعت کن که جز من یا تو دیگری نمیتواند امور مدینه را عهده‌دار شود و تو در میان اهل بیت من و دار هجرت من و منسوبان من جانشین منی آیا نمی- خواهی نسبت بمن بمنزله هرون از موسی باشی با این تفاوت که پیمبری پس از من نیست.
این بیانیه حاکی از آنست که رسول خدا ص به امامت علی ع تصریح کرده و او را بعنوان خلافت از میان همه افراد برگزیده و دلالت بر فضیلتی میکند که دیگران با وی انبازی ندارند و بدین وسیله تمام مراتب هرون را برای او اثبات میکند و تنها برادری عرفی و صلبی و نبوت از او استثنا می‌شود یعنی آنچه باید به لفظ و عقل از او مستثنی شود استثنا نموده.
و آنها که معانی قرآن را با دقت متوجه‌اند و با روایات و اخبار سر و کار دارند میدانند که هرون برادر پدری و مادری موسی ع و شریک در کار و وزیر نبوتی و مبلغ رسالات پروردگار بوده و خدا او را پشتیبان موسی و جانشین وی قرار داده و پیشوائی او بر بنی اسرائیل و لزوم فرمانبرداری از او بدون کم و زیاد برابر با موسی بوده و هرون در نظر حضرت موسی از همه محبوبتر و افضل از تمام پیروان وی بوده است.
خدای متعال از زبان موسی حکایت میفرماید رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ
ترجمه الإرشاد ،ص:142
نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً «1» پروردگارا قفل از صندوقچه سینه من بردار و کار مرا آسان کن و گره از زبانم بگشا تا گفته مرا بپذیرند و برادر من که از خود منست جانشین من قرارده و او را پشتیبان و انباز کار من بساز تا بسیار تسبیح تو کنیم و بیاد تو باشیم.
(1) خدای متعال او را پاسخ داده و به آرزو رسانیده چنانچه میفرماید: قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی «2» ای موسی به آرزوی خود رسیدی و نیز از موسی ع حکایت میفرماید: وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ «3» موسی ببرادرش هرون فرمود تو در میان مردم من بعنوان جانشینی برقراری آنان را سازش بده و از آئین فسادگران پیروی مکن.
بنا بر این هنگامی که رسول خدا ص علی ع را بمنزله هرون قرار میدهد لازم می‌شود که تمام خصوصیات هرون را منهای مستثنیات او دارا باشد و چنانچه میدانیم این موضوع، از جمله فضائلی است که دیگران با وی شرکت نداشته و کسی همرتبه یا نزدیک بمقام او نبوده.
و هر گاه خدای متعال میدانست (چنانچه میدانسته) که در این جنگ نیازی بمصاف می‌افتد امر نمیکرد علی ع را در مدینه باقی بگذارد بلکه میدانسته مصلحت در استخلاف وی بوده و همانا اقامت علی ع در دار هجرت از بهترین کارها بشمار آمده در نتیجه تدبیر کار خلق و دین را بدین وسیله نموده و امضا کرده.
______________________________
(1) از آیه 27 تا 36 سوره طه
(2) آیه 38 سوره طه
(3) آیه 139 سوره اعراف
ترجمه الإرشاد ،ص:143

فصل- 44 اسلام عمرو معدیکرب‌

(1) هنگامی که رسول خدا ص از پیکار تبوک بمدینه برگشت عمرو بن معدیکرب حضور رسول خدا ص آمده پیغمبر ص باو فرمود اسلام بیاور تا خدا ترا از گرفتاری و بیم فردای قیامت ایمنی دهد پرسید ترس روز قیامت چیست من از چیزی بیم ندارم فرمود ای عمرو چنان نیست که خیال میکنی.
روز رستاخیز که شود صیحه بگوش آید که هیچ مرده نباشد جز اینکه در آن صحرا درآید و هیچ زنده نباشد جز اینکه بمیرد مگر آنهائی را که خدا بخواهد زنده بمانند سپس صیحه دیگری بلند شود مردگان بصحرای قیامت درآیند و همه صف‌آرایی کنند آنگاه آسمان نیمه شود و زمین ویران گردد و کوهها از هم بپاشند و آتش مانند کوهی شعله‌ور بشود چنانچه هر ذی روحی دل از دست بدهد و بیاد خود و گناهانش بیفتد مگر آنها که مورد توجه‌اند از آسیب در امان باشند ای عمرو تو در آن روز چگونه آرام خواهی داشت.
عمرو بخود آمده گفت هم اکنون امر بزرگی میشنوم در همان حال ایمان آورد و عده‌ای هم از همراهیان او ایمان آوردند و بمحل خود بازگشتند فاصله نشد عمرو معدیکرب، ابی بن عثعث خثعمی را دیده گردنش را گرفت حضور پیغمبر آورد عرضه داشت این نابکار پدر مرا کشته اکنون خونبهای او را برای من بگیر.
رسول خدا ص فرمود دین اسلام پیش‌آمدهای جاهلیت را از میان برد.
ترجمه الإرشاد ،ص:144
(1) عمرو ناراحت شده و مرتد گردید بطرف عده از مردم بنی حارث رفته دستبردی زده بجانب قوم خود رهسپار شد.
رسول خدا ص برای سرکوبی وی، علی ع را طلبیده و او را بر مهاجران امارت داده بهمراهی آنان بجانب بنی زبید گسیل داشت و خالد بن ولید را با عده از تازیان به آهنگ، جعفی گسیل داشت چون هر دو لشکر مقابل شدند علی ع خالد بن سعید را مقدم لشکر قرار داد و خالد بن ولید ابو موسی را مقدم لشکر خود قرار داد.
از آن طرف جعفی هنگامی که از آمدن لشکر مسلمانان اطلاع یافتند بدو دسته شدند عده بجانب یمن کوچ کردند و فرقه دیگر بمردم بنی زبید ملحق گردیدند.
علی ع که از این پیش‌آمد باخبر شد رسولی به خالد بن ولید فرستاد هر کجا رسول من با تو ملاقات کند همان جا توقف کن لیکن خالد بن ولید بفرموده علی ع توجهی نکرد و توقف ننمود علی ع بخالد بن سعید جریان را تذکر داده و امر کرد سر راه بر او بگیر و او را زندانی کن او حسب الامر از وی جلوگیری کرده و حبس نمود وقتی که علی ع خالد را دید از مخالفت کردن او نکوهش نمود و از آنجا حرکت کرده به وادی کسر (بکسر کاف نام محلی از یمن است) برای سرکوبی بنی زبید عزیمت نمود بنی زبید که او را دیده به عمرو گفتند ای ابو ثور هنگامی که با این جوان قرشی روبرو شوی و بخواهد از تو خراج بگیرد چه خواهی کرد؟ پاسخ داد بزودی خواهید فهمید با چه دلاوری روبرو شده و باو چه خواهد گذشت.
(2) عمرو پس از این پاسخ و پرسش بمیدان آمده مبارز طلبید علی ع آماده پیکار او شده خالد-
ترجمه الإرشاد ،ص:145
بن سعید بحضور آمده عرضکرد بمن اجازه فرما تا بمبارزه او بپردازم علی ع فرمود اگر میدانی فرمان برداری تو از من واجب است و باید از من اطاعت کنی از جای خود حرکت نکن او تسلیم شده و توقف نمود.
علی ع بمبارزه او بیرون رفته بانک بلندی بروی عمرو زد وی همان جا فرار کرده و منهزم شد و برادر و برادرزاده‌اش کشته شدند و زن او دختر سلامت که نامش رکانه بود با عده دیگری از زنها اسیر شدند علی ع برگشت و خالد بن سعید را بر بنی زبید خلافت داد تا صدقات آنها را جمع‌آوری نماید و دشمنانی که فرار کرده هر گاه مسلمان شوند در امان باشند.
از جمله فراریهائی که مراجعت کرد عمرو معدیکرب بود از خالد استیذان نمود وی باو اجازه داد عمرو دوباره اسلام اختیار کرد و در باره آزادی زن و فرزندش با خالد صحبت کرد وی آنها را بدو بخشید.
هنگامی که عمرو بدرگاه خالد بن سعید رسید دید شتری را نحر کرده‌اند عمرو پاهای آن حیوان را جمع کرد و با ضربتی دست و پای آن را برید شمشیر او را صمصامه میگفتند وقتی که سعید زن و فرزندش را باو هبه کرد شمشیر خود را در برابر این بزرگواری باو بخشید.
علی از همه کنیزانی که اسیر شده بودند کنیزکی را برای خود برگزید خالد بن ولید که دلخوشی از علی ع نداشت و از زندانی شدن و افتضاح تازگی خود فراموش نکرده بود بریده اسلمی را بحضور پیغمبر ص گسیل داشت و باو گفت پیش از آنکه لشکر بخدمت پیغمبر ص برسد خدمت رسول خدا ص شرفیاب شده جریان را بعرض رسانیده و بگو که علی ع کنیزی را از خمس غنائم برای خود اختیار کرده.
(1) بریده دستور او را اجرا کرده قبل از ورود لشکر آمده چون بدرب خانه پیغمبر ص رسیده با
ترجمه الإرشاد ،ص:146
عمر خطاب ملاقات کرد عمر از چگونگی جنگ و از آمدن خود او پرسید گفت آمده‌ام تا به پیغمبر ص اطلاع دهم علی ع کنیزکی را از خمس برای خود اختیار کرده.
عمر هم ویرا تأیید کرده گفت برو و آن حضرت را از عمل علی ع اخبار کن زیرا او از کار علی ع که در واقع اقدام علیه دخترش میباشد خشمگین می‌شود.
بریده حضور پیغمبر اکرم ص شرفیاب شده نامه خالد بن ولید را که شکایت از علی ع نموده بعرض رسانید رسول خدا ص از استماع این نامه متغیر گردیده بریده افزود هر گاه دیگران را هم بچنین عملی رخصت دهی غنیمت مسلمانان نابود خواهد شد.
رسول خدا ص همچنان که غضبناک بود فرمود وای بر تو ای بریده که باین سخن نفاقی بپا کردی همانا متوجه باش همان غنیمتی که شایسته بحال منست متعلق بعلی ع نیز هست و علی ع بهترین مردم برای تو و قوم تست و برترین افرادیست برای همه امت من که پس از این باقی میماند. ای بریده زنهار کینه علی ع را در دل نگیری که مبغوض خدا خواهی شد.
بریده گوید از استماع این بیانات الهیه آرزو داشتم زمین شکافته میشد و مرا در خود جای میداد و بخدا از خشم او و رسولش پناهنده شدم برسول خدا ص عرضکردم برای من استغفار کن که از این پس هیچ گاه علی ع را دشمن نمیدارم و جز سخن خیر در باره او حرف دیگری نمیزنم.
پیغمبر ص برای او استغفار فرمود.
ترجمه الإرشاد ،ص:147

فصل- 45 نتیجه‌

(1) در این غزوه فضیلتی برای علی ع ثابت می‌شود که دیگران مانند آن را ندارند و چنانچه دیدیم در این پیکار پیروزی با علی ع بوده و نیز فهمیدیم که آن حضرت در غنیمتهائی که جنبه اختصاصی داشته با پیغمبر ص انباز بوده و دیگران در این گونه غنائم حقی نداشته‌اند و ضمنا معلوم می‌شود رسول خدا ص آن حضرت را دوست میداشته و بر دیگران برتری میداده بطوری که این معنی بر احدی پوشیده نبوده و از اینکه بریده و امثال او را از کینه‌توزی و دشمنی با او ممانعت میکرده و مردم را بولایت و مودت او میخوانده و حیله‌گری دشمنانش را بخود آنها برمیگردانده معلوم می‌شود در پیش خدا و رسول از دیگران برتر بوده و شایسته‌تر بمقام آن حضرت میباشد و نزد آن جناب خصوصیت فوق العاده داشته و عالیمقامتر از دیگران بوده است.

فصل- 46 جنگ ذات السلسله «1»

(2) پس از این، پیکار سلسله اتفاق افتاد و مقدمه آن این بود که مرد عربی حضور رسول خدا ص آمده در برابر او نشست و گفت آمده‌ام تا ترا پندی دهم و آن اینست که عده از تازیان در وادی الرمل گرد آمده و مقرر داشته تا بر تو شبیخون بزنند و آنان را معرفی کرد.
پیغمبر ص دستور داد مردم را در مسجد گردآورند در میان اجتماع مردم بمنبر رفته حمد و
______________________________
(1) این غزوه در فصل 27 نیز با مختصر تفاوتی ذکر شده
ترجمه الإرشاد ،ص:148
ثنای الهی را بجای آورد فرمود دشمنان خدا و مسلمانان در نظر دارند بشما شبیخون زنند اینک کیست برای سرکوبی آنان اقدام نماید عده از اهل صفه (فقرائی که خانه معینی نداشته و مهاجر بودند) از جا برخاسته عرضه داشتند ما برای سرکوبی آنان حاضریم هر کدام از ما را که شایسته پیکار میدانی مأموریت بده رسول خدا ص قرعه زده قرعه بنام هشتاد نفر از ایشان و از غیر ایشان اصابت کرد.
پیغمبر اکرم ص به ابو بکر دستور داد پرچم را بگیر بجانب بنی سلیم که نزدیک حره آماده کارند کوچ کن وی با عده حرکت کرده نزدیک بسرزمین آنها رسید که درختان بسیار و سنگهای زیادی داشت، بنی- سلیم در بطن وادی جای گرفته و دسترسی بدانها در کمال دشواری بود ابو بکر چون خواست بطرف آنها توجه کند آنها از مخفیگاههای خود بیرون آمده مسلمانان را شکست داده و عده بسیاری از آنها را کشتند و ابو بکر با همراهیان فرار کرد.
چون حضور پیغمبر ص رسیدند رسول خدا ص عمر را برای سرکوبی نامبردگان نامزد نمود او هم بمجردی که بمحل آنان رسید آنها از زیر سنگها که کمین کرده بودند بیرون آمده او را نیز منهزم ساختند.
رسول خدا ص از این پیش‌آمد متأثر گردید عمرو عاص بعرض رسانید مرا برای سرکوبی آنان فرمان بده زیرا در جنگ باید حیله کرد ممکن است من بتوانم خدعه بکار برده و آنها را نابود سازم.
حضرت او را همراه با جماعتی بجانب آنان گسیل داشت و توصیه کرد که مبادا دست از پیکار بردارد عمرو عاص بمجردی که وارد وادی شد بنی سلیم از مخفیگاههای خود بیرون آمده او را شکست داده و عده از اصحاب او را از پای درآوردند.
ترجمه الإرشاد ،ص:149
(1) رسول خدا ص پس از شکست نامبرده چند روزی صبر کرده و علیه آنان دعا میفرمود سپس علی ع را خوانده پرچم پیروزی را بنام او بسته و فرمود او را برای سرکوبی دشمن فرستادم تا بدون فرار بر آنان بتازد و سرکوبی دهد و دست به آسمان دراز کرد عرضکرد پروردگارا اگر میدانی رسول توام حقیقت مرا در باره او نگهداری فرما و او را از شر دشمنان نگهداری کن و باندازه‌ای که شایسته بود دعا کرد.
علی ع بعزیمت دشمن حرکت کرد و پیغمبر ص هم برای بدرقه وی بیرون آمد و تا مسجد احزاب از وی بدرقه کرد.
علی ع آن روز بر اسب قرمز رنگ دم کوتاهی سوار بود و دو برد یمانی بر گستوان وی قرار داده و نیزه خطیه در دست داشت و همان عده‌ای که با عمر و ابو بکر و عمرو عاص آمده بودند با وی نیز همراه شدند علی ع از بیراهه بطرف عراق رهسپار شد باندازه‌ای که همراهیان خیال کردند علی ع آنها را بمحل دیگری هدایت میکند سپس آن حضرت وارد جاده پستی شده و آمد تا بکنار وادی رسید علی ع شب حرکت میکرد و روزها در مخفیگاه آرام میگرفت و بهمین ترتیب هنگامی که نزدیک وادی رسید دستور داد دهان اسبها را به‌بندند و آنان را در مکانی متوقف ساخت و فرمود از جای خود حرکت نکنید آنگاه خود او در برابر لشکریان بگوشه رفت.
عمرو عاص وقتی که این عملیات را از علی ع مشاهده کرد یقین کرد که پیروزی نصیب او خواهد شد و همانوقت به ابو بکر گفت من از علی ع بهتر از اوضاع این وادی باخبرم و میدانم گرگان و درندگان بسیاری در این محل سکونت دارند که از مردم بنی سلیم زیانشان بحال ما بیشتر است اگر اتفاقا
ترجمه الإرشاد ،ص:150
بما حمله کنند (1) طولی نمیکشد همه ما را نابود میسازند صلاح در آنست با وی صحبت کنی دستور بدهد بطرف بلندی وادی حرکت کنیم و قرار بگیریم تا از این ناراحتی زیانی نبینیم.
ابو بکر مطابق با صلاح‌دید نامبرده حضور علی ع آمد گفته ویرا بعرض رسانید و سخنان بسیاری معروض داشت و مدتی طول کشید لیکن در ظرف این مدت علی ع یک کلمه هم با او سخن نگفت ابو بکر دست خالی برگشته بعمرو عاص گفت سوگند بخدا یک کلمه هم بمن پاسخ نداد عمرو عاص همین مطلب را با عمر خطاب کرده و افزود که تو بهتر میتوانی بدو دست پیدا کنی و خواسته مرا لباس عمل بپوشانی اتفاقا او هم رفت و علی ع باو پاسخی نداد برگشت و همان بیان ابو بکر را مکرر کرد.
عمرو عاص که دید تیر مقصودش بهدف اجابت نرسید بمردم گفت سزاوار نیست ما در نابودی خود اقدام کنیم بیائید همه با هم به اعلای وادی رهسپار شویم مسلمانان پاسخ دادند بخدا سوگند بخواسته او عمل نمی‌کنیم زیرا رسول خدا امر کرده فرمان علی ع را بشنویم و از اطاعت او سر باز نزنیم اکنون نمی‌توانیم سخن ترا گوش کنیم و فرمان او را زیر پا بگذاریم و همواره در این بحث بودند.
هنگامی که علی ع احساس کرد طلوع صبح ظاهر شد و دشمنان آسوده و بخواب غنوده‌اند بلشکر دستور داد بر آنها شبیخون زدند و خدای متعال او را بر دشمنان پیروزی داد و سوره وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً را نازل فرمود پیغمبر اکرم ص یاران خود را از پیروزی علی ع مژده داد و دستور صادر کرد تا همه باستقبال علی ع بیرون روند اصحاب در دو صف و رسول خدا پیشاپیش آنها به استقبال آمدند علی ع که چشمش به رسول خدا ص افتاد از اسب پیاده شد رسول خدا ص فرمود یا علی سوار شو که خدا و رسول از تو راضی‌اند علی ع از خوشحالی گریست.
ترجمه الإرشاد ،ص:151
پیغمبر ص فرمود هر گاه خوف این معنی نبود که مردم در باره تو سخنانی که نصرانیان در باره مسیح گفتند بگویند امروز آنچنان در ستایش تو دهان می‌گشادم که هر گاه از کنار جمعیتی عبور کنی خاک قدم ترا بعنوان توتیا و تبرک بردارند.
فصل- 47 نتیجه
(1) بطوری که نوشتیم در این کارزار پیروزی با علی ع بوده و دیگران که پیش از او نامزد پیکار شدند جز فساد کار دیگری ننمودند و ستایشی که رسول اکرم از نامبرده نمود حاکی از فضائلی است که سایر افراد بهره از آنها ندارند و بالاخره مناقب او بپایه رسیده که انبازی در آنها نمیباشد.

فصل- 48 مباهله با نصاری‌

(2) پس از آنکه پیغمبر اکرم ص بفتح مکه و سایر غزوات موفق گردید و سلطنت الهی او زبانزد دوست و دشمن آشنا و بیگانه شد از اطراف و اکنان دستجات مختلف بعنوان دیدار وی می‌شتافتند برخی بشرف اسلام مشرف می‌شدند و برخی مجاز بودند با کمال امن و آسایش بمحل خود بازگردند و از جمله کسانی که بملاقات آن حضرت مشرف شد ابو حارثه کشیش نصرانیان بود که به اتفاق سی نفر از مسیحیان از قبیل عاقب و سید و عبد المسیح حضور یافت هنگام نماز عصر وارد مدینه شدند مسیحیان لباس دیبا پوشیده و صلیب انداخته بودند یهود که از آمدنشان اطلاع یافتند نزد آنها آمده و با یک دیگر به صحبت پرداختند نصاری آنها را ناچیز و یهودیان آنها را بی‌اعتبار میدانستند و در همین باره خدای متعال این آیه را فرستاد وَ
ترجمه الإرشاد ،ص:152
قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ‌ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ‌ءٍ (1) یهود گفت نصاری بر پایه حقی استوار نمی‌باشد و نصاری گفت یهود بر میزان صحیحی استقرار ندارد.
رسول خدا ص هنگامی که نماز عصر را بانجام آورد مسیحیان بطرف او متوجه شده کشیش آنان پیش آمده عرضه داشت عقیده شما در باره مسیح چیست؟ رسول خدا ص فرمود: مسیح بنده خدا بوده که خدا او را از میان خلق بعنوان رهبری گمشدگان برگزیده.
کشیش گفت پدری برای او سراغ داری که ویرا بدین عالم آورده باشد؟ رسول خدا ص فرمود مادر او شوهر نکرده بود تا پدری داشته باشد.
کشیش گفت بنا بر این چگونه می‌گوئی مسیح بنده و مخلوق است با آنکه تمام بندگانی که مخلوقند پدری دارند که مادرشان بعنوان نکاح با وی همخوابی کرده و فرزند از او بوجود آمده.
خدای متعال آیاتی از سوره آل عمران فروفرستاد تا آنجا که می‌فرماید إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ، همانا حکایت آفرینش عیسی مانند پیش‌آمد آفرینش آدم است که او را خدا از خاک آفریده و فرمود موجود باش او هم موجود می‌شود حق با کردگارتست مبادا شک آوری پس اگر کسی در باره آفرینش عیسی با تو گفتگو کند بعد از آنکه حقانیت برای تو بمرحله ثبوت رسیده بگو بیائید فرزندان خود و شما و زنهای خود و نفسهای خود را بخوانیم و بمباهله بپردازیم و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
رسول خدا این آیات را بر مسیحیان تلاوت کرد و آنها را بمباهله دعوت نمود و فرمود خدای متعال خبر داده پس از انجام مراسم مباهله هر یک از طرفین که باطل باشند معذب شوند و بدین وسیله حق از باطل
ترجمه الإرشاد ،ص:153
آشکار گردد.
(1) اسقف با عبد المسیح و عاقب در خصوص مباهله مشورت کرد و بالاخره تا فردا مهلت طلبیدند نام- بردگان هنگامی که بمحل خود برگشتند گفتند فردا که خواستیم با محمد مباهله کنیم متوجه باشید هر گاه او با زن و فرزندش برای مباهله آمد مباهله نکنید و اگر با یاران و اصحابش حضور یافت بمباهله بپردازید و بدانید که برحق نیست فردا پیغمبر ص دست علی ع را گرفته و پیشاپیش او حسنین و در عقب سر او فاطمه زهرا ع حرکت می‌کرد با این حال بمباهله آمد و نصاری هم با ابو حارثه که مقدم دیگران بود برای مباهله حضور یافتند اسقف که محمد را با خاندان وی دید پرسید این عده که با او هستند کیانند و با وی چه نسبتی دارند گفتند آن مرد پسر عمش علی بن ابی طالب داماد و پدر دو فرزندش می‌باشد و از همه محبوبتر در نزد اوست و این دو طفل دو فرزند دخترش و پدرشان علی است و آن دو نیز محبوبترین افراد نزد ویند و این زن دخترش فاطمه ع که از همه عزیزتر و نزدیکتر بوی‌اند.
اسقف پس از معرفی یک یک آنها بطرف عاقب و سید و عبد المسیح متوجه شده و گفت به‌بینید محمد فرزند و نزدیکانش را که مخصوصان ویند همراه خود برای مباهله آورده و اطمینان بحقانیت خود دارد سوگند بخدا هر گاه میدانست حقیقتی ندارد این عده از نزدیکانش را بمباهله حاضر نمی‌کرد که نابود شوند اکنون از مباهله با او خودداری کنید سوگند بخدا اگر موقعیت قیصر و توجه او بمن نبود بدست او اسلام می‌آوردم صلاح در این است و بطوری که ممکن است با وی مصالحه کرده و اتفاق نمائید و بشهرهای خود برگردید و به آسودگی زیست کنید یاران وی گفتند ما از خود رأیی نداریم و از خواسته تو پیروی می‌کنیم.
ترجمه الإرشاد ،ص:154
(1) اسقف پس از این بطرف رسول خدا ص متوجه شده عرضه داشت ای ابو القاسم ما با تو مباهله نمی- کنیم و بمصالحه می‌گذرانیم اکنون شما هم بطوری که از عهده ما برآید مصالحه کن.
رسول خدا ص برای مصالحه آماده شده و مقرر داشت بعنوان مصالحه دو هزار حله از حلهای اواقی که بهاء هر یک چهل درهم بدون کم و زیاد باشد بپردازند و ضمنا مصالحه خط را باین طریق مرقوم داشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این مصالحه خطی است که محمد رسول خدا ص در باره هر سفید و زرد (درهم و دینار) و بهره‌های زرعی و بندگان با نصرانیان نجران و اطراف آن نوشته و مقرر داشته که از آنان در برابر صلحی که برقرار شده بغیر از دو هزار حله از حلهای اواقی که بهاء هر حله چهل درهم باشد بیشتر نگیرند و زیاد و نقیصه آن را بحساب چهل درهم بیاورند باین طریق هزار حله آن را در ماه صفر و هزار حله دیگر را در ماه رجب بپردازند و نیز معلوم شده چهل دینار برای منزلگاه رسولش معین کنند و هر حادثه‌ای که در یمن اتفاق افتد سی زره و سی اسب و سی شتر عاریه مضمونه بدهند و بدین وسیله جوار خدا و ذمه محمد را در نظر بگیرند و اضافه کرد از این پس هر کدام از ذمیها رباخواری نمایند در ذمه من نخواهند بود.
این صلحنامه با قرارداد مزبور بپایان رسیده امضاء شد و نصرانیان آن را گرفتند و برگشتند.

فصل- 49 نتیجه‌

(2) در این قصه هر گاه دقیق شویم به فضیلت امیر المؤمنین ع خواهیم رسید و ضمنا بیکی از معجزات
ترجمه الإرشاد ،ص:155
پیغمبر اکرم ص هم پی خواهیم برد و نبوت آن جناب بمرحله ثبوت میرسد چنانچه نصرانیان هم بمقام نبوت او اعتراف کردند و خود رسول خدا ص هم میدانست که آنان برای مباهله حاضر نمیشوند و آنها نیز باخبر بودند هر گاه دست بمباهله زنند بعذاب مبتلا میشوند و رسول خدا ص اطمینان داشت بدانها پیروز خواهد شد و حجت بر آنان تمام می‌شود و منکوب می‌گردند.
خدای متعال در آیه مباهله علی ع را نفس رسول خدا ص معرفی کرده و معلوم می‌شود وی باید نهایت فضل و کمال را دارا بوده و در عصمت و برتری همتای پیغمبر باشد و دیگر آنکه ذات اقدس الهی همسر علی و دو فرزندش را با آنکه خورد سال بودند حجت پیغمبر و برهان دین قرار داده و تصریح کرده که حسن، و حسین دو فرزند او و فاطمه همان زنی بوده که قرآن بدان متوجه و در هنگام مباهله مخاطب آیه مزبوره است و چنانچه میدانیم این موضوع، فضیلتی است که هیچ یک از امت با وی شریک و نزدیک نبوده و مناسبتی نداشته و یکی از مناقبی است که پیش از این به بیشتر آنها اشاره نمودیم.

فصل- 50 حجة الوداع‌

(1) پس از پیش‌آمد نجران، قصه‌هائی اتفاق افتاده که همه آنها حاکی از فضیلت علی ع و مناقب خاصه‌ایست که همه مردم بدانها متوجه‌اند و از جمله آنها حجة الوداع و پیش‌آمدهای مربوط بدانست و علی ع در تمام آنها سهم بسزائی داشته و مقامات عالیه‌ای را حائز شده.
می‌نویسند رسول خدا ص علی ع را بطرف یمن مأموریت داد تا خمس معادن را بگیرد و-
ترجمه الإرشاد ،ص:156
قراردادی که با اهل نجران بسته شده در خصوص حله‌ها و زر و سیمها اخذ نماید. علی ع حسب الامر بطرف مأموریت خود رهسپار شد و بفوری امر او را امتثال کرد و با سرعت هر چه تمامتر فرمان او را بمرحله اجرا گذارد.
از این مأموریت استفاده می‌شود رسول خدا ص دیگری را امین خود نمیدانسته و در میان افراد مسلمان کسی نبوده که شایستگی موقعیت او را داشته باشد بهمین مناسبت رسول خدا ص او را بجای خود برای اجرای مأموریت گماشت و با کمال اطمینان بار سنگین اطاعت خود را بدوش او افکند.
پس از این رسول خدا ص به حج خانه خدا و انجام فریضه الهی آهنگ نمود و مردم را بهمراهی خود دعوت به مناسک حج کرد و دعوت او بعنوان انجام وظیفه الهی به آخرین نقطه اسلامی رسید مردم همه برای همراهی با جناب او آماده گردیده و مردم مدینه و اطراف آن نیز برای انجام مناسک حج آماده شدند و بالاخره عده بسیاری گرد آمدند و همه مهیای برای حج بیت اللَّه گردیدند رسول خدا ص پنج روز از ذی قعده مانده از مدینه بعزم مکه خارج شد و به علی ع که آن وقت در یمن بود نوشت تا او هم برای شرکت در حج، حضور پیدا کند لیکن نوع حجی که خود آهنگ وی داشت برای وی معلوم ننمود.
رسول خدا ص بعنوان حج قران حرکت کرد و قربانی با خود آورد و از ذو الحلیفه که شش میلی مدینه بود محرم شد و مردم نیز به پیروی از او محرم شدند و از پهلوی میلی که در بیداء یک میلی ذو الحلیفه بود تلبیه گفتند تا به کراع الغمیم رسیدند و بالاخره با گفتن
لبیک اللهم لبیک
راه مدینه و مکه را بیکدیگر اتصال دادند.
همراهیان رسول خدا ص عده سواره و جمعی پیاده بودند پیادگان بمشقت افتاده حضور پیغمبر اکرم ص شکایت کردند و از آن حضرت تقاضای مرکب نمودند رسول خدا ص فرمود من مرکب سواری ندارم که بتوانم شما را از زحمت پیاده روی برهانم و دستور داد کمرهای خود را محکم به‌بندند و گاهی قدم دو
ترجمه الإرشاد ،ص:157
و گاهی قدم رو حرکت کنند آنها طبق دستور عمل کرده و از دشواری راه آسوده گردیدند.
(1) امیر المؤمنین ع با همراهیان خود که به یمن رفته بود با حله‌هائی که از مردم نجران گرفته از راه یمن بطرف مکه عزیمت کرد رسول خدا ص هم از راه مدینه بمکه نزدیک شد علی ع برای اینکه زودتر درک حضور پیغمبر ص را کرده باشد شخصی را بجای خود برگمارد و خود بطرف مکه رهسپار گردید هنگامی که رسول خدا ص وارد مکه شد حضرتش را زیارت کرده و زر و سیم و حلقه‌هایی که گرفته بعرض رسانید و اضافه کرد برای درک حضور شما زودتر از لشکر حرکت نمودم رسول خدا ص از دیدار او و مأموریتش را که بنحو پسندیده انجام داده خرسند شد و پرسید چگونه و بچه طرزی صدا به تلبیه بلند کردی و احرام بستی عرضکرد شما که طریقه احرام را بمن ننوشته بودید و من در نیت خود نیت شما را در نظر گرفته گفتم پروردگارا من همان جور که پیغمبرت احرام بسته محرم می‌شوم و سی و چهار شتر بعنوان قربانی همراه دارم رسول خدا ص تعجب کرده فرمود من شصت و شش شتر سوق دادم و تو در حج و مناسک و قربانی با من شریکی اکنون با لباس احرام بطرف لشکریان خود رفته آنها را با عجله تمامی بجانب من حرکت بده تا در مکه با یک دیگر اجتماع نمائیم علی ع آن حضرت را وداع کرده بطرف لشکر خود رهسپار شده فاصله از مکه دور نشده آنان را ملاقات نمود و توجه کرد که حله‌ها را بخود پوشیده از این کارشان متأثر شده بگماشته خود خطاب کرد بچه دلیلی به آنها اجازه دادی از حله‌ها پیش از آنکه بدست رسول خدا ص برسد استفاده نمایند با آنکه در این باره دستوری از من نداشتی عرضکرد آری چنانست که می‌فرمائید لیکن از من تقاضا کردند تا خود را بدانها آراسته و احرام به‌بندند سپس بدون عیب و نقص بمن رد کنند امیر المؤمنین ع
ترجمه الإرشاد ،ص:158
بر خلاف انتظار لشکر حله‌ها را از آنها گرفته و چندین بار ترتیب داده آنها را بست.
(1) این کار علی ع بر آنها گران آمده و کینه او را در دل گرفتند هنگامی که وارد مکه شدند تا توانستند از او حضور رسول خدا ص شکایت نمودند و بالاخره کار بجائی رسید که رسول خدا دستور داد در میان لشکر ندا کنند بیش از این از علی ع شکایت نکنید که او بی‌نهایت در راه خدا از خود گذشتگی ابراز میدارد و تظاهر بباطل در اعلاء حقانیت دین اسلام نمی‌نماید بدین مناسبت مردم دست از شکایت برداشته و دانستند موقعیت عجیبی در دستگاه پیغمبر دارد که اگر از عیبجوئی او کناره‌گیری ننماید ممکن است مغضوب پیشگاه رسول خدا ص شوند.
علی ع محض تأسی و پیروی از رسول خدا ص باحرام خود باقی ماند.
در آن روز عده بسیاری بدون قربانی در رکاب پیغمبر اکرم بحج بیت اللَّه آمده بودند خدای متعال آیه وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ «1» (حج و عمره را برای خدا بپایان آورید) را نازل فرمود رسول خدا ص اعلام کرد که از این آیه استفاده می‌شود عمره تا روز قیامت داخل در مناسک حج است سپس انگشتان خود را در میان یک دیگر فروبرده فرمود اگر از سرانجام کار خود باخبر بودم که به حج تمتع مأمور میشوم سیاق هدی نمی‌کردم و منادی او ندا کرد کسی که سیاق هدی ننموده محل شود و از لباس احرام بیرون آید و عمره بجا آورد و کسی که قربانی نیاورده باحرام خود باقی باشد برخی از این دستور پیروی کرده و بعضی مخالفت نمودند و بالاخره پیش‌آمدها و نگرانیهائی در میانشان اتفاق افتاد (2) چنانچه برخی گفتند هنوز که رسول خدا ص موهای خود را شانه نزده و از گرد راه نیاسوده ما لباسهای خود را بپوشیم و با زنان خود نزدیکی کنیم و
______________________________
(1) سوره بقره آیه 196.
ترجمه الإرشاد ،ص:159
روغن بسر خود بزنیم دیگران گفتند حیا نمی‌کنید چون از راحتگاههای خود فارغ شدید و غسل کردید آب غسل از سر و صورت شما بریزد با آنکه هنوز رسول خدا از لباس احرام خارج نشده رسول خدا از مخالفت این عده متأثر شده فرمود اگر سیاق هدی ننموده بودم منهم محل میشدم و عمره بجا می‌آوردم باز فرمود اگر کسی قربانی همراه نیاورده محل شود عده برگشتند و جمعی بمخالفت باقی ماندند از جمله مخالفان، عمر بن خطاب بود رسول خدا ص ویرا دیده فرمود مگر تو سیاق هدی کرده که از لباس احرام خارج نشدی عرضکرد خیر فرمود برای چه محل نشدی؟! با آنکه دستور دادم آنان که قربانی ننموده محل شوند عرض کرد سوگند بخدا تا وقتی که تو در لباس احرامی من از جامه احرام خارج نشوم رسول خدا فرمود تو برای همیشه تا بمیری بدین حکم ایمان نخواهی آورد.
بدین مناسبت بانکار خود باقی بود و زیر بار متعه نرفت تا عصر خلافت خود که بمنبر آمده و مردم را اکیدا از انجام آن نهی کرد و مخالفان را وعده عذاب و سیاست نمود.
پس از آنکه رسول خدا ص مناسک خود را بجا آورد با قربانی علی ع شرکت کرد و با مسلمانان بمدینه مراجعت نمود، در راه بمحلی که بنام غدیر خم شهرت داشت رسید.
غدیر محلی بود سوزان و آب و گیاه در آنجا یافت نمیشد و کمتر اتفاق می‌افتاد مسافری در آنجا منزل کند در عین حال رسول خدا ص در آنجا منزل کرد و مسلمانان به پیروی از او فرود آمدند.
(1) و علت منزل کردن آن جناب آن بود که در آن مکان قرآن نازل شد و پیغمبر ص را بخلافت علی ع مأمور داشت و پیش از این هم دستور رسیده بود که علی ع را بخلافت بر مردم برقرار سازد لیکن در تمام
ترجمه الإرشاد ،ص:160
این مدت وقتی برای این کار معلوم نشده در این موضع وقت رسیده و مردم آماده بودند و خدا هم میدانست هر گاه مردم از غدیر بگذرند بسیاری از آنها پراکنده شده به شهرها و دهها و خیمه‌های خود رهسپار میشوند ذات اقدس او میخواست تا همه مردم از هر کجا که هستند از ولایت علی ع باخبر شوند و نص خلافتی او را بشنوند و خدا هم برای تأکید حجت خود این آیه را نازل کرد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ «1» ای رسول ما فرمان خلافت علی ع و نص بولایت او را که از طرف ما بتو رسیده بمردم بگو و به آنان اعلام نما و اگر بدین دستور رفتار نکردی رسالت خدایت را تبلیغ ننموده و خدا ترا از آزار مردم نگهداری می‌فرماید خدای متعال در این آیه شریفه تبلیغ ولایتی علی ع را شدیدا واجب فرموده و پیغمبرش را از تأخیر آن تخویف نموده و دفع آزار مردم را خود ضمانت کرد.
رسول خدا بر اثر همین امریه در محلی که یاد کردیم فرود آمد و مسلمانان نیز گرداگرد او فرو آمدند و آن روز اتفاقا هوا بسیار گرم بود رسول خدا ص دستور داد جهاز شتران را در زیر درختهائی که در آنجا بود جمع‌آوری نمودند و منادی مردم را اطراف رسول خدا ص گردآورد جمعیت همه حاضر شده و از شدت گرما عباها را دور پاهای خود می‌بستند رسول خدا ص بر روی جهاز شتران رفته علی ع را بر فراز آنها آورد و بطرف راست رسول خدا ص ایستاد.
(1) سپس رسول خدا ص مشغول خطابه شده حمد و ثنای الهی را بجا آورده و مردم را از مواعظ شافیه خود که با بلاغت و تأکید هر چه تمامتری ادا میفرمود بهره‌مند ساخت و ضمنا آنان را از ارتحال
______________________________
(1) سوره مائده آیه 67.
ترجمه الإرشاد ،ص:161
خویش باخبر فرمود و اضافه کرد مرا بعالم دیگر دعوت کرده و نزدیک است منادی حق را اجابت گویم و خورشید پیمبری من از آسمان دنیای ناپایدار شما غروب نماید در عین حال یادگاری از خود باقی میگذارم که اگر از آن پیروی نمائید هیچ گاه گمراه نشوید یکی قرآن کریم و دیگر خاندان من که هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد گردند.
سپس با صدای رسا فرمود ا لست أولی بکم منکم بانفسکم آیا من از شما شایسته‌تر بشما نمی- باشم؟ همه گفتند خدا داناست که چنین است رسول خدا بلافاصله بازوان علی ع را گرفت روی دست چنان بلند کرد که سپیدی زیر بغلش نمودار گردید و فرمود
فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه.
هر که را باشم منش مولی و دوست‌ابن عم من علی مولای اوست سپس دعا کرد پروردگارا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن و یاور او را یاری کن و ذلیل‌کننده او را خوار ساز (شیخ الرئیس قاجار)
حق گفت به پیغمبر خوش‌دار وفا رادر عالم ذرات که خواندیم شما را
گفتیم الستی و شنیدیم بلی رایک عالم ذر دگر امروز بیارا
با خلق بیا تازه کن آن عهد خدا راای سید کل فخر رسل احمد مختار
همچون زکریا ز تکلم چه کنی صوم‌بی‌رمز بما انزل تبلیغ کن این قوم
بیدار علی باش و برانگیز تو از نوم‌این قوم گران‌خواب و مپرهیز تو از لوم
اعلان وصایت کن و فرمای که الْیَوْمَ‌أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ای زمره انصار
اورنگ حجازی خواست سلطان حجازی‌چون صورت رحمان دید کرسی حجازی
از عرش فراشد سر منبر ز فرازی‌بر خواند یکی خطبه تازی بدرازی
کوته‌نظران را گفت تا چند مجازی‌حق خواست حقیقت شود امروز پدیدار
آنگاه علی را ز کرم گشت طلب خواه‌بگزید چو از مهر علی جا ببر شاه
این نکته عیان شد که نبی مهر و ولی ماه‌بگرفت چو پیغمبر بازوی ید الله
برداشت علی را بمقام و رفعناه‌انسان که برفعت بشد از حیطه پندار
ترجمه الإرشاد ،ص:162 فرمود نبی کاین حکم از عالم بالاست‌امروز چو در رتبه علی از همه اعلی است
در ملک ولایت ولی و والی و والاست‌هر گونه تصرف کند او از همه اعلی است
بایست بداند که علی سید و مولاست‌آن کس که مرا مولا میداند و سالار (1) چون از خطابه و معرفی علی ع فارغ شد هنگام ظهر بود از منبر بزیر آمده دو رکعت نماز گزارده مؤذن برای نماز جماعت مردم را دعوت کرد رسول خدا ص نماز ظهر را بجماعت بجا آورد و در سراپرده خود آرام گرفت و دستور داد علی ع در خیمه خود که برابر با سراپرده او بود بنشیند و بمسلمانان فرمان داد تا دسته دسته بر علی ع وارد شوند و بوی مبارکباد گفته و بعنوان امیر المؤمنینی باو سلام کنند مسلمانان حسب الامر می‌آمدند و بوی تهنیت گفته بنام امارت بر وی سلام میکردند سپس بزنان خود و سایر از زنان فرمود آنها نیز بهمین عنوان بوی تبریک گفته و سلام کردند آنان هم مأموریت خود را انجام دادند.
در میان مردمی که عرض تبریک می‌نمودند عمر بن خطاب از همه بیشتر تبریکات مفصل خود را بعرض رسانیده و زیاده از اندازه اظهار خرسندی می‌نمود و با این جمله تبریک گفت «بخ بخ» لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه آفرین بر تو و گوارا باد ترا ای علی که آقای من و تمام زن و مرد مؤمن گردیدی.
حسان بن ثابت حضور رسول خدا ص آمده عرضه داشت آیا اجازه میدهی در این باره اشعاری به عرض برسانم که خدا از آنها راضی باشد فرمود بنام خدا بگو حسان در جای بلندی قرار گرفته مسلمانها همچنان که آماده گوش دادن بودند گفت و سرود.
در روز غدیر خم پیمبر مسلمانان را گردآورد و به آنها خطاب کرده گفت مولا و ولی شما کیست آنها بدون آنکه اظهار نفاق و دشمنی نمایند پاسخ دادند خدای ما مولای ما و توهم ولی ما هستی و امروز
ترجمه الإرشاد ،ص:163
بهیچ وجه از ما سرکشی نخواهی دید آنگاه فرمود یا علی از جای برخیز که من پس از خود به امامت و هدایت تو خرسندم و اضافه کرد کسی که من مولای او هستم علی ع ولی اوست و شما هم براستی یاور و دوست او باشید در اینجا شروع کرد بدعا نمودن که پروردگارا دوست او را دوست بدار و با دشمنش دشمنی کن.
(1) رسول خدا ص از سروده‌های او بوجد آمده فرمود ای حسان تا وقتی که ما را بزبان خود یاری میکنی روح القدس یاور و مؤید تو باشد.
علت آنکه پیغمبر دعای خود را برای تأیید روح القدس مشروط کرد، آن بود که میدانست حسان بن ثابت آخر الامر با علی از در خلاف بیرون می‌آید، و اگر سلامت اعتقاد و فکر او را در آتیه قطعی میدانست بطور اطلاق و هیچ گونه قید و شرط برای او دعا میکرد.
نظیر همین موضوع، ستایش از همسران پیغمبر است که از آنان با قید پرهیزکاری ستایش کرده زیرا میدانست برخی از آنان در آخر کار از رویه تقوی که اصل مهم شایستگی ستایش است رو میگردانند فرموده: یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَ «1» شما ای همسران پیمبر در صورتی از زنهای دیگر امتیاز دارید که پرهیزکار باشید.
و خدا در این آیه شریفه زنهای پیغمبر را مانند اهل بیت رسول خدا مورد اکرام و مدح قرار نداده زیرا آنان غذای خود را که مورد نیازشان بوده به یتیم و اسیر و مسکین دادند و خدا این آیه را در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین نازل فرمود و ثابت کرد با آنکه غذا از هر جهت لازم برای خودشان و مورد احتیاجشان بود از آن استفاده ننمودند و بمستحق تسلیم کردند: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً
______________________________
(1) آیه 32 سوره احزاب
ترجمه الإرشاد ،ص:164
فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً «1» غذای خود را با آنکه مورد احتیاجشان بوده به بینوا و بی‌پدر و درمانده داده و میگفتند برای خدا غذای خود را بشما میدهیم و از شما پاداش و شکرگزاری نمیخواهیم و ما از پروردگار خود میهراسیم که او را در روز سخت قیامت با صورتی گرفته ملاقات نمائیم و خدا هم آنان را از گرفتاری آن روز نگهداری کرد و تازگی و شادمانی بدیشان داد و پاداش شکیبائیشان را بهشت و حریر بهشتی مقرر فرمود.
در این آیه چنانچه ملاحظه میکنید پاداش عمل حضرات اهل بیت بدون هیچ قید و شرطی معلوم و معین گردیده زیرا اختلاف و تغییر حالی در آنها نمیدیده لیکن برای همسران پیغمبر ص که بعدها عوض میشوند اشتراطی معین شده.

فصل- 51 نتیجه‌

(1) در قضیه حجة الوداع فضائل اختصاصی علی ع بخوبی نمودار شد و معلوم شد علی ع دارای مناقبی است که شریکی ندارد و در حج و هدی و مناسک انباز رسول خدا ص بوده و در نیت حج و همگامی با پیغمبر ص موفق و خدا او را با پیغمبر مساوی قرار داده و مکانت و جلالت او را نزد خدا و رسول در آن روز بخوبی ظاهر و بمدح و ستایش او هر چه بیشتر افزود و اطاعت از او را واجب کرد و او را خلیفه خود قرار داد و مردم را به پیروی از او خواند و از مخالفت او نهی کرد و دوستان او را که به وی اقتدا میکنند و بیاری او برمی‌خیزند دعا کرد و دشمنان او را نفرین نمود و کسانی را که بعداوت او قیام می‌نمایند علنا لعنت فرمود و با
______________________________
(1) آیه 8 تا 13 سورة الدهر
ترجمه الإرشاد ،ص:165
این عمل برترین و بزرگوارترین خلق خدا را معرفی نمود و چنانچه میدانیم این منقبت هم از جمله مناقبی است که ویژه علی ع بوده و کسی که با بصیرت و بدون غرض و مرض باشد و بدان توجه نماید خواهد فهمید که هیچ فضیلتی همتای این فضیلت نبوده و تاب مقاومت با آن را ندارد.

فصل- 52 آخرین روزهای پیغمبر

(1) و از جمله اموری که هر چه بیشتر و استوارتر بفضائل او می‌افزاید و جلالت او را ابراز میدارد پیش‌آمدهائی است که پس از قضیه حجة الوداع برای رسول خدا اتفاق افتاده و همچنین امور بیسابقه‌ای که بخواست خدا واقع شده مؤید همین معنی بوده‌اند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بمجردی که فهمید مرگش نزدیک شده پیوسته با مسلمانان مطالبی را بیان میکرد و آنان را از فساد و خلاف پس از خود بیم میداد و دستور میفرمود تا برای همیشه بسنت او توجه کنند و موافق با آن رفتار نمایند و متفقا بدان توجه داشته باشند و ایشان را به پیروی از بازماندگان خود و اطاعت از آنان میخواند و مردم را بیاری و پشتیبانی از آنها و اینکه در امور دینی از ایشان کمک بگیرند دعوت میکرد و آنان را از مخالفت ایشان نهی میفرمود.
و از جمله گفتاری که رسول خدا ص با مردم گفته و همه راویان به حقیت آن اعتراف و اجماع نموده‌اند اینست که فرمود.
ای مردم من پیش از شما بعالم دیگر پرواز میکنم و شما پس از من آمده و کنار حوض کوثر بر من وارد خواهید شد بدانید آن هنگام از شما میپرسم در باره کتاب خدا و بازماندگان من چه کردید و چگونه رفتار نمودید اینک به‌بینید باید با آنها چگونه کار کنید که خوشنودی مرا بدست آورده باشید زیرا خدای مهربان و دانا بمن خبر داده که این دو یادگار هیچ گاه از یک دیگر جدا نمیشوند تا کنار حوض مرا دریابند و من هم از خدا همین معنی را درخواست کردم و او هم چنین موهبتی را بمن کرامت فرمود.
اکنون متوجه باشید دو یادگار من کتاب خدا و اهل بیت من‌اند در هیچ امری بر ایشان پیشدستی نکنید که از یک دیگر پاشیده و متفرق میشوید و از فرامینشان سرپیچی ننمائید که هلاک میگردید و سخن
ترجمه الإرشاد ،ص:166
به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند.
(1) ای مردم کاری نکنید پس از من بکفر خود بازگردید و به قهقرا عقب روید در نتیجه گردن شما بدست برخی از شما زده شود و بالاخره مرا با سوارگان چون سیل بنیان‌کنی ملاقات نمائید.
بدانید که علی بن ابی طالب ع برادر و جانشین من است پس از من برای برقراری تأویل قرآن میجنگد چنانچه برای تنزیل آن با بیگانگان پیکار نمود.
و بالاخره در هر محفل و مجلسی که حضور مییافت از این قبیل سخنان بیان میفرمود و اتمام حجت میکرد.
سپس رایتی بنام اسامة بن زید بن حارثه ترتیب داد و دستور صادر کرد او باتفاق گروه بسیاری از مسلمانان بطرف یکی از شهرهای روم که پدرش در آنجا از پای درآمده بود حرکت کند و نظر رسول خدا ص این بود بدین وسیله عده از سران مهاجر و انصار در لشکر وی شرکت نمایند و هنگام رحلت او آنها که آهنگ مخالفت و طمع ریاست دارند نباشند و امر خلافت بدون هیچ گونه نزاعی بخلیفه پس از او مسلم گردد.
و بالاخره بطوری که گفتیم رایت اسامه بسته شد و رسول خدا ص سعی بلیغی در بیرون کردن سران مهاجر و انصار نمود و به اسامه فرمود تا با لشکریان خود بیرون رفته و در جرف که نزدیک مدینه بود منزل نماید و مردم را وادار کرد تا همراه او حرکت کنند و آنان را از باقی ماندن و کندی کردن از انجام وظیفه بیم میداد.
(2) در آن حال که مسلمانان را بهمراهی با اسامه دعوت میکرد بیماری مرگ بر وجود مبارکش عارض
ترجمه الإرشاد ،ص:167
شد چون از بیماری خود باخبر گردید و احساس کرد که این مرض ویرا از پای درمی‌آورد دست علی ع را بدست گرفته و همراه با عده به بقیع آمد بآنها توجه کرده فرمود من مأمورم برای مردگان بقیع استغفار نمایم آنها با وی آمدند تا رسول خدا ص در محلی توقف کرد و گفت سلام بر شما ای مردمی که در دل خاک بقیع خفته‌اید، از مقاماتی که بدان نائل گردیده‌اید تبریک میگویم اگر بروزگار ما بنگرید می‌بینید فسادها از همه طرف مانند شب تاریک روز ما را تار نموده سپس برای آنها استغفاری طولانی نموده بطرف علی ع متوجه شد فرمود همانا جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من تلاوت میکرد امسال دو مرتبه آن کتاب عزیز را بر من قرائت کرد و یقین میدانم این عمل جبرئیل حاکی از آنست که مرگ من فرارسیده.
سپس فرمود یا علی من مخیرم خزائن دنیا و جاوید ماندن در آن را برای خود برگزینم یا از این دنیا رخت بربسته بسرای دیگر بشتابم من از این دو ملاقات پروردگار و نعمتهای پایدار بهشت را اختیار نمودم بنا بر این هنگامی که از دنیا رفتم مرا غسل بده و عورت مرا بپوشان زیرا هر کسی چشمش بعورت من بیفتد بلادرنگ نابینا شود.
آنگاه بمنزل خود برگشته و سه شبانه روز با کمال بیماری و نقاهت بسربرد پس از سه روز، سر مبارک را بسته علی ع طرف راست آن حضرت و فضل بن عباس طرف چپ آن حضرت را گرفته بودند و با
ترجمه الإرشاد ،ص:168
این حال وارد مسجد شده و بمنبر رفته نشست (1) سپس فرمود ای گروه مردم غیبت من نزدیک شده و مرگ من فرا رسیده کسی که در دست من حقی دارد یا طلبکار است بیاید تا حقش را بپردازم و طلبش را ادا کنم ای مردم هیچ چیزی نزد خدا باندازه عمل موقعیت ندارد زیرا بواسطه آن خیر و شر نمودار میگردد ای مردم کسی ادعائی نکند و فردی آرزوئی ننماید سوگند بخدائی که مرا به نبوت حقیقی برگزیده بجز از عمل توأم با رحمت کار دیگری آدمی را نجات نمی‌بخشد و منهم اگر بنافرمانی او پرداخته بودم هلاک و نابود شده بودم.
سپس از منبر بزیر آمد و با مردم نماز گزارده و بواجبات فقط اکتفا نمود و بخانه ام سلمه که آن روزها در آنجا بسرمیبرد رفت یک روز یا دو روز از این قضیه بیش نگذشت عائشه حضور حضرت رسیده و اجازه خواست تا آن حضرت را بخانه خود ببرد و در آنجا به پرستاری حضرتش بپردازد و ضمنا از زنان دیگر رسول خدا نیز کسب اجازه کرده و بالاخره با استیذان از نامبردگان رسول خدا را بخانه خود برد و به پرستاری پرداخت چند روزی بیماری آن جناب شدت کرد یک روز صبح که پیغمبر اکرم بنقاهت شدید مبتلا بود بلال بخانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام کرد رسول خدا ص فرمود من اکنون از آمدن بمسجد معذورم یکی از مسلمانان را بنماز وادار کنید و دیگران بوی اقتدا نمائید عایشه گفت پدرم ابو بکر را به اقامه جماعت برقرار سازید حفصه گفت والد بزرگوارم عمر را بگوئید نماز صبح را بپای آورد.
رسول خدا ص هنگامی که دید هر یک از اینها حریص‌اند بر اینکه پدرشان به امامت مردم برقرار
ترجمه الإرشاد ،ص:169
شوند و در حیات وی آشوب نمایند فرمود دست از آشوبگری خود بردارید و فتنه بپا نکنید شما مانند زن‌های فتنه‌گر زمان یوسفید که هر یک پنهانی به یوسف پیغام فرستادند.
(1) رسول خدا ص نظر باینکه مبادا یکی از آن دو به اقامه جماعت بپردازند با آنکه دستور داده بود همراه جیش اسامه بخارج شهر بروند و خیال نمیکرد تخلف کرده باشند با همان حال ناتوانی که داشت خود را برای رفتن بمسجد مهیا کرد و از آن طرف وقتی متوجه شد عایشه و حفصه در صدد امامت پدر خودند دانست که ابو بکر و عمر از رفتن همراه اسامه تخلف نموده‌اند این معنی بیشتر رسول خدا را بمسجد متوجه ساخت تا مگر بدین وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش بسازد و رفع شبهه نماید.
بالاخره رسول خدا با ضعف بی‌اندازه که داشت و نمیتوانست روی زمین آرام بگیرد علی ع و فضل بن عباس زیر بغل آن جناب را گرفتند و آن حضرت پاهای مبارک را بر روی زمین میکشید و با این حال بمسجد وارد گردیده دید ابو بکر داخل محراب شده و نزدیکست با گفتن تکبیرة الاحرام که رکن مقدم اسلام است ارکان حقیقی آن را از یک دیگر بپاشد و نابود سازد رسول خدا ص با دست اشاره کرد عقب بایست او ناچار عقب ایستاد لیکن در نظر داشت روزی برای آنکه بفهماند حق با من بود نه با پیغمبر در میان محراب بایستد و با گفتن اللَّه اکبر رک و پیوند رهبر بزرگ اسلام نی بلکه قائمه عرش الهی را بلرزه درآورد.
رسول خدا خود در محراب ایستاده و نماز را آغاز کرده و اعمال نمازی ابو بکر را بهیچ گرفته نماز را از سر شروع کرد چون نماز را سلام داد بخانه رفته ابو بکر و عمر و عده‌ای که در مسجد حضور داشتند طلبیده فرمود مگر دستور ندادم شما همراه جیش اسامه بخارج شهر کوچ کنید عرضکردند آری فرمود بنا بر این برای چه مخالفت کردید؟! ابو بکر گفت من حسب الامر همراه جیش اسامه بخارج مدینه رفتم لیکن برای آنکه عهدی تازه
ترجمه الإرشاد ،ص:170
کرده باشم مراجعت نمودم عمر گفت یا رسول اللَّه من از مدینه خارج نشدم و با جیش اسامه شرکت نکردم زیرا میخواستم خودم از بیماری شما باخبر باشم و از دیگران خبر ناراحتی شما را نپرسم.
(1) رسول خدا ص که دانست آنان مخالفت کرده‌اند بار سوم آنها را بهمراهی با جیش اسامه دعوت کرد و از رنج بسیاری که دیده و اندوه فراوانی که بحضرتش رسیده غشوه بر او عارض گردید و ساعتی بدین حال بسربرد مسلمانان گریستند و صدای گریه زنان و فرزندان و زنان مسلمان و همه حاضران بلند شد رسول خدا ص افاقه یافته نگاهی بمردم کرده فرمود: دوات و شانه گوسفندی حاضر کنید تا مطلبی را بنویسم که پس از آن برای همیشه گمراه نشوید و همان دم عارضه غشوه بر حضرتش مستولی شد.
یکی از حاضران برخاست تا امریه حضرت را به انجام آورد عمر دید هر گاه دستور رسول خدا ص عملی شود ممکن است تیر غرض او بهدف مقصود نرسد و کار از کار بگذرد بدین ملاحظه بآن مرد گفت بسخن رسول خدا ص توجه نکن زیرا او بیمار است و هذیان میگوید آن مرد از اراده خود منصرف شد و از اینکه در احضار امریه رسول خدا تقصیر و کوتاهی نمودند متأثر بوده و گفتگو در میانشان افتاد و کلمه استرجاع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ را بزبان رانده و از مخالفت آن جناب بیمناک بودند.
هنگامی که رسول خدا ص افاقه حاصل کرد برخی گفتند آیا اجازه میدهید تا دوات و شانه حاضر نمائیم فرمود پس از این همه سخنان نابجا محتاج بدوات و شانه نیستم لیکن در باره بازماندگانم وصیت می- کنم از آنها دست برمدارید و از نیت خیر در باره آنان خودداری ننمائید و روی از مردم برگردانید مسلمانان تقصیر کار از جای برخاسته بخانهای خود رفتند و بجز از عباس و فضل و علی بن ابی طالب ع و خاندان مخصوصش
ترجمه الإرشاد ،ص:171
دیگری باقی نماند.
(1) عباس عرضکرد یا رسول اللَّه ص هر گاه میدانید غلبه با ماست و ما پس از شما بمقام حق پیروز می‌آئیم و مستقر می‌شویم اطلاع فرمائید رسول خدا ص فرمود پس از من درمانده و بیچاره خواهید شد و سخن دیگری نفرمود.
این عده هم با کمال ناامیدی از حضور رسول خدا ص مرخص گردیدند رسول خدا فرمود برادر و عمویم را برگردانید چون حضور یافتند و مجلس منحصر بآنها گردید پیغمبر اکرم ص بطرف عمویش عباس توجه کرده فرمود ای عمو وصیت مرا می‌پذیری و وعده مرا قبول می‌کنی و قرض مرا ادا می‌نمائی عباس عرضکرد یا رسول اللَّه عموی تو پیرمرد و عیال‌وار است و سخاء و کرم تو مانند باد وزش داشته و عموی ناتوانت نمیتواند بوعده تو قیام کند.
آنگاه بعلی ع توجه کرده فرمود ای برادر آیا وصیت مرا می‌پذیری و بوعده من وفا می‌کنی و قرض مرا ادا می‌سازی و امور بازماندگانم را اداره می‌نمائی عرضکرد آری فرمان ترا از دل و جان می- پذیرم و آن را اجرا می‌کنم.
پیغمبر فرمود نزدیک بیا چون پیش رفت علی ع را بسینه چسبانید و انگشتری خود را از انگشت مبارکش بیرون آورده فرمود این انگشتری را در انگشت کن سپس شمشیر و زره و تمام سلاحهای جنگی خود و پارچه را که در هنگام پیکار بشکم می‌بسته و لباس جنگ می‌پوشیده و بکارزار میرفته حاضر کرده همه را بعلی ع تسلیم نمود فرمود بنام خدا بمنزل خود برو.
(2) علی ع در تمام این مدت از پیغمبر ص کناره نمی‌گرفت و پیوسته منتظر اجرای دستورات آن جناب
ترجمه الإرشاد ،ص:172
بود فردای آن روز که درب خانه‌اش بروی مردم بسته بود و کسی از احوال آن جناب اطلاعی نداشت و بیماری آن حضرت شدت یافته علی ع برای انجام پاره از امور ضروری خود رفته بود رسول خدا ص اندکی افاقه یافت علی ع را ندید زنهای رسول خدا ص اطراف او را گرفته بودند فرمود برادر و رفیق مرا بخوانید پس از این جمله دوباره ضعف بر آن حضرت مستولی گردید، خاموش شد عائشه گفت ابو بکر را بگوئید بیاید وی داخل شده بالین آن حضرت نشست چون رسول خدا ص دیده گشود چشمش بجمال تهی از کمال ابو بکر افتاد صورت برگردانید ابو بکر دانست اشتباه کرده از جای برخاست و گفت اگر او بمن نیازمند بود صورت بر- نمی‌گردانید و حاجتش را میفرمود چون بیرون رفت دوباره رسول خدا ص همان جمله را تکرار کرد حفصه گفت عمر را حاضر کنید چون حضور یافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانید و او هم خارج شد بار سوم رسول خدا فرمود برادر و صاحب مرا بخوانید ام سلمه که حق از او خوشنود باد گفت علی را بگوئید حاضر شود که پیغمبر اکرم ص جز او بدیگری عنایتی ندارد علی ع را بحضور خواندند چون او وارد شد گوئید روح روانی برسول خدا دمیدند شاد و خندان گردیده او را نزدیک خواند مدتی با وی براز پرداخت سپس علی ع از جا برخاست و بگوشه آرام گرفت تا پیغمبر ص بخواب رود چون او خوابید از خانه بیرون رفت مردم پرسیدند رسول خدا ص با تو چه نجوائی داشت و چه فرمود؟ پاسخ داد هزار باب علم بمن آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می‌شود و مرا بکارهائی مأموریت داد که بخواست خدا بدانها قیام خواهم کرد.
(1) بیماری رسول خدا ص شدت کرد و آثار ارتحال ظاهر شد و علی ع در آن هنگام حضور داشت چون نزدیک شد روح مقدسش به آشیان جنان پرواز نماید بعلی ع فرمود یا علی سرم را در میان دامان خود
ترجمه الإرشاد ،ص:173
بگذار که امر خدا دررسیده چون جان من از کالبد بیرون خرامد آن را بدست خود بگیر و بصورت بکش سپس مرا رو بقبله قرار داده و بکار غسل من بپرداز و نخستین کس بر من نماز بگزار و تا مرا در میان قبر پنهان ننموده از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا کمک بخواه.
علی ع حسب الامر سر مبارک پیغمبر اکرم ص را در میان دامن خود گذارد رسول خدا در آن هنگام از هوش رفت زهرای مرضیه که حضور داشت بصورت پدر بزرگوارش خیره شده گریه و ندبه می‌کرد و این شعر را می‌خواند.
سپید چهره که از برکت چهره نورانی او مردم از ابر باران میطلبند و او فریادرس بی‌پدران و پناه بیوه زنانست.
رسول خدا ص صدای دختر ارجمند داغدارش را شنیده دیده گشود با صدای ضعیفی فرمود ای دختر اینشعر سروده عمویت ابو طالب است بجای آن این آیه را بخوان وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ «1» محمد فقط رسول خدا بوده و پیمبران پیش از او درگذشته‌اند آیا هر گاه او بمیرد یا کشته شود شما بحال پیش از اسلام خود برمی‌گردید؟ زهرا ع مدتی گریست رسول خدا ص او را بسوی خود خوانده چون نزدیک رسید رازی با او گفت که روی مبارک فاطمه چون خورشیدی بر- افروخت آنگاه همچنان که دست راست حضرت علی ع زیر چانه مبارکش بود روح مقدسش بعالم جاوید پرواز کرد علی ع جان منور او را چنانچه فرموده بود بدست گرفت و بصورت کشید سپس رسول خدا ص را بجانب قبله برده دیدگان او را بدست ولایتی خود بست و جامه بر اندام آن جناب کشید و بانجام تغسیل و تکفین آن حضرت پرداخت.
______________________________
(1) آیه 144 سوره آل عمران.
ترجمه الإرشاد ،ص:174
(1) گویند از فاطمه پرسیدند رسول خدا ص با تو چه رازی گفت که اندوه وفات او از دلت رفت و از اضطرابت کاسته شد و صورتت برافروخته گردید فرمود رسول خدا ص بمن اعلان کرد تو نخستین کسی هستی که بمن ملحق خواهی شد و ماندن تو پس از من بطول نمی‌انجامد این خبر مرا خوشحال کرد و اندوه من برطرف گردید.
هنگامی که علی ع خواست بدن پاک رسول خدا ص را غسل بدهد فضل بن عباس را بکمک خود خوانده نخست چشمهای فضل را بسته و دستور داد تا وی آب به بدن آن حضرت بریزد علی ع پیراهن رسول خدا ص را تا بناف درانده و به غسل و حنوط و تکفین او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاک آن جناب می‌ریخت.
وقتی که علی ع از غسل و کفن او فارغ شد علی ع نخست تنهائی بر بدن آن حضرت نماز گزارد.
مردم که از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع یافته بودند در مسجد گرد آمده و در خصوص اینکه چه کسی بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در کجا باید دفن شود گفتگو می‌کردند در این هنگام علی ع وارد شده فرمود رسول خدا در حیات و ممات امام ما بوده و هست مسلمانان دسته بدسته بدون آنکه بکسی اقتدا کنند بر بدن طیب او نماز بگزارند و بدانند خدای متعال هیچ پیمبری را در مکانی قبض روح نمیفرماید مگر اینکه آنجا را برای قبر او تعیین میفرماید و من او را در همان خانه‌اش که قبض روح شده دفن می‌کنم مسلمانان اینسخن را پذیرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند.
(2) چون مسلمانان از نماز فارغ شدند بعادت اهل مکه عباس بن عبد المطلب کسی را فرستاد تا عبیدة
ترجمه الإرشاد ،ص:175
بن جراح گورکن مکیها و ضریح‌ساز آنها را حاضر کند و نیز بدنبال ابو طلحه زید بن سهل، حفار مدینه فرستاده تا بیاید و لحدی برای رسول خدا ص ترتیب دهد ولی ابو طلحة حضور یافته و لحدی برای پیغمبر ترتیب داد و علی و عباس و فضل و اسامه به دفن پیغمبر پرداختند.
انصار از پشت دیوار حجره صدا زدند یا علی ترا بخدا سوگند امروز راضی مشو حقی که ما به رسول خدا ص داریم نابود گردد یکی از ما را هم اجازه بده تا در دفن پیغمبر ص شرکت نماید علی فرمود اوس بن خولی بیاید و در تدفین آن حضرت شرکت کند. اوس مردی فاضل و از مردم بنی عوف خزرج بوده و پیکار بدر را هم دریافته چون وارد شد علی ع فرمود وارد قبر شو چون داخل شد علی ع بدن مبارک را بدست وی داد و دستور داد چگونه بدن آن حضرت را روی خاک بگذارد چون آن بدن پاک را در روی خاک قبر گذارد حضرت امیر فرمود خارج شو، آنگاه خود وارد قبر شده بند کفن پیغمبر را گشود و طرف راست صورت نازنینش را رو بقبله گذارده خشت بر روی بدنش چید و خاک بر روی آن ریخت باری پیش‌آمد ناگوار رحلت پیغمبر ص در روز دوشنبه دو شبانه‌روز از ماه صفر باقی مانده (28 صفر) سال یازدهم هجرت در سن شصت و سه سالگی اتفاق افتاد در هنگام دفن پیغمبر بر اثر آنکه بین مهاجر و انصار اختلاف شدیدی در خصوص امر خلافت واقع شده بود بیشتر آنها در وقت دفن پیغمبر حضور نداشتند و حتی برای نماز بر بدن آن حضرت هم موفق نشدند.
ترجمه الإرشاد ،ص:176
(1) زهراء مرضیه پس از دفن پیغمبر ص می‌گریست و از بدی روز و روزگار می‌نالید ابو بکر به تمسخر تصدیق کرده گفت آری امروز تو از بدترین روزهاست مردم که دیدند علی و بنی هاشم بمصیبت پیغمبر ص گرفتارند از فرصت استفاده کرده به تعیین خلیفه پس از پیغمبر ص پرداختند و بالاخره بخلافت ابو بکر اتفاق کردند زیرا انصار با خود مخالفت می‌کردند و طلقا (اسیران مکه که در فتح آنجا پیغمبر آنها را آزاد کرد) و مؤلفة القلوب (آنها که محض بدست آوردن دلهاشان مورد توجه بودند) راضی به تأخیر کار خلافت نبودند زیرا می‌ترسیدند مبادا بنی هاشم فراغت یافته و خلافت در محل خود استقرار پیدا کند و بالاخره با ابو بکر که حاضر بود بیعت نمودند.
مجملا باید بدانیم خلافت ابو بکر امر ساده نبوده بلکه اسباب کار خلافت او از هر جهت مهیا و این کتاب نمی‌تواند آنها را مفصلا شرح بدهد در روایت آمده وقتی که کار خلافت ابو بکر بپایان رسید و مردم با او بیعت کردند مردی حضور علی ع که به پرداخت قبر رسول خدا مشغول بود رسیده عرضکرد مردم با ابو بکر بیعت کردند و انصار بر اثر اختلاف فیما بین بخواری مبتلا شدند و طلقا برای آنکه مبادا شما از کار پیغمبر فارغ شوید و امر خلافت را بعهده بگیرید پیشدستی نموده و عقد بیعت را با او استوار کردند.
علی ع بیلی که در دست داشت بزمین گذارده و دست خود را بر آن استوار نموده فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحیم الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ «1» آیا
______________________________
(1) سوره عنکبوت آیه 1- 4.
ترجمه الإرشاد ،ص:177
مردم می‌پندارند بمجردی که گفتند ایمان آوردیم دیگر بفساد مبتلا نمی‌گردند! با آنکه مردم پیش از آنها را بفتنه و آزمایش مبتلا نمودیم خدا مردم راستگو و دروغگو را می‌شناسد و از احوالشان باخبر است آیا مردم بدکار خیال کردند بر ما پیشی گرفته‌اند با آنکه حکومت نابجائی نموده‌اند.
(1) در هنگامی که علی و عباس بکارهای شخصی پیغمبر مشغول بودند ابو سفیان در خانه پیغمبر ص آمد و این اشعار را می‌خواند.
ای بنی هاشم دست طمع مردم و بخصوص قبیله تیم که ابو بکر از آنانست و عدی که عمر از آن قبیله است بروی خود مگشائید زیرا امر خلافت در میان شما و متوجه بشما و جز علی دیگری شایسته آن نیست ای ابو الحسن کف با احتیاط خود را بپایه سریر خلافت استوار ساز زیرا تو شایسته آن هستی.
سپس با صدای بلند، بنی هاشم و بنی عبد مناف را مخاطب ساخته گفت آیا خوشنودید بچه شتر رذل پسر رذل (یعنی ابو بکر) بر شما خلافت نماید و مقام شما را غصب کند سوگند بخدا اگر اراده کنید حق خود را بگیرید میتوانید در اندک وقتی لشکریان و مردانی گردآورید و غاصبان را نابود سازید امیر المؤمنین ع در پاسخ او فرمود برگرد ای ابو سفیان سوگند بخدا از آنچه می‌گوئی قصد خدا را نداری و برای خدا سخن نمی‌گوئی تو همواره با اسلام و اسلامیان بحیله‌گری رفتار میکنی ما اکنون بکارهای شخصی پیغمبر ص پرداخته و وقت توجه کردن باین گونه حرفها که تو می‌گوئی نداریم و هر فردی مأموریتی دارد و باید کار خود را انجام دهد.
ابو سفیان بمسجد وارد شده دید بنی امیه اجتماع کرده‌اند ابو سفیان آنان را برای موضوع خلافت تحریص کرد لیکن آنها بسخن او توجهی ننمودند.
آن روز آزمایشی عمومی و بلائی همگانی اتفاق افتاده و اسباب سوء از همه طرف آماده شده شیطان در این موقع فرصت را غنیمت شمرده و بمخالفان و دشمنان همراهی می‌نمود و بالاخره مؤمنان را فریفته و
ترجمه الإرشاد ،ص:178
خوار ساخت چنانچه تأویل آیه شریفه «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» بترسید از آزمایشی که ویژه ستمگران نمی‌باشد بلکه دیگران را هم گرفتار میسازد حاکی از این معنی است.

فصل- 53 نتیجه مناقب علی ع‌

ترجمه الإرشاد 178 فصل - 53 نتیجه مناقب علی ع ..... ص : 178
1) مناقبی را که در باره علی ع بشمار آوردیم و امور ویژه او را که در قضیه حجة الوداع متذکر شدیم بالاترین دلیلی است که همه آنها ویژه جناب او بوده و هیچ یک از افراد مسلمانان در آنها شرکت نداشتند زیرا هر یک از مناقب مذکوره بابی از فضل را تشکیل میدهند که بسته بوجود همایون آن حضرت‌اند و بدیگری نیازمند نمی‌باشند.
چنانچه می‌بینیم نزدیکی آن حضرت در هنگام وفات پیغمبر و حضور او تا وقتی که ذات ملکوتی او از این عالم ارتحال نمود حاکی از آنست که بایستی علی ع در فضیلت دینی و تقرب برسول خدا ص به آخرین پایه ارتقا یافته باشد و رفتار او طوری بوده که موجبات آرامش پیغمبر ص را فراهم می‌کرده و آن جناب میتوانسته با کمال اطمینان کارهای خود را بدو واگذار نماید و در تدبیر امور بشخص او اعتماد نموده و او را دوست بدارد چنانچه دیگران را باندازه او بلکه صد یک آن مورد التفات قرار نداده.
علاوه بر آنچه گفته شد رسول خدا ص ویرا وصی خود قرار داد با آنکه عباس را هم برای وصیت خود نامزد کرد و او بمناسبت پیری و عیال‌واری زیر بار نرفت لیکن علی ع بار سنگین وصیت آن جناب را بعهده گرفت و ضمانت کرد کمال مراقبت را در باره آن بکار ببرد و بار امانت را بسرمنزل مقصود برساند و بالاخره پیغمبر اکرم علی ع را بعنوان برادری برگزید و در آخرین لحظات از مصاحبت او خرسند بود و علوم دین
ترجمه الإرشاد ،ص:179
را از میان همه افراد باو آموخت.
(1) و علی ع بدن آن حضرت را غسل داد و برای سفر الی اللَّه آماده ساخت و پیش از دیگران بر جنازه او نماز گزارد و معلوم است این عنوان حاکی از آنست که حضرت مشار الیه موقعیت بخصوصی نزد خدا و رسول داشته و نیز امت را بر کیفیت نماز بر آن حضرت که نمی‌دانستند بچه نحوی برگزار نمایند دلالت کرد و آرامگاه او را که مردم در تعیین آن متحیر بودند معلوم نمود و مردم هم حسب الامر او عمل کردند.
و بالاخره تمام این موضوعات حاکی از آنست که علی ع در آنها بی‌شریک بوده و از آغاز بعثت تا وفات رسول خدا ص شخصی بجامعیت او بهم نرسیده اساس فضائل و پایه استوار آن برای او برقرار گردیده و در هیچ یک از اعمال و رفتار او شائبه غیر اسلامی وجود نداشته و فضائل وی طوری نیست که بتوان با نظر عیب بدانها نگریست و از این راه بمناقب ایمانی او لطمه وارد آورد و معجز آشکار و خارق عاده‌ایست که جز برای پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب و یا کسی که همتای آنها باشد از دیگری ظهور پیدا نمی‌کند زیرا از این سه دسته که گذشت دیگران بطوری که خردمندان و مطلعان اتفاق کرده‌اند بر خلاف این رویه بوده و توفیق الهی کمتر بدیشان توجه داشته و سیر این درجات را کمتر نموده‌اند از خدا توفیق خواسته و از گمراهی بدو پناه‌

فصل- 54 [اشاره به قضاوت‌ها و داوریهای آن سرور]

(2) فضائل و مناقب علی ع بطوری که اشاره شد همانها بود که تا اندازه اطلاع یافتیم اکنون باید توجهی بقضاوتهای محیر العقول او هم نمود و اخباری که حاکی از قضاوتها و داوریهای آشکار اوست در خصوص امور میبریم.
ترجمه الإرشاد ،ص:180
دین و احکام که مؤمنان برای حل و عقد آنها بدان حضرت متوجه بوده علاوه بر اخباری که حاکی از موقعیت علمی و معرفت و فهم اوست که همه دانشمندان را در معضلات و مشکلات شاگرد ابجد خوان مکتب او قرار داده و بالاخره همه در دربار او زانو زده و تسلیم دست دانش او شده بیش از آنست که بتوان بشماره درآورد و بالاتر از آنست که ما بتوانیم آنها را در این مختصر ایراد نمائیم آری برای آنکه کتاب فعلی ما خالی از داوری‌های عالیه آن حضرت نباشد بعنوان «مشت نمونه خروار» برخی از آنها را در اینجا می‌آوریم و مقدمه برای بیان داوریهائی که آورده نشده قرار میدهیم.

فصل- 55 داوری در عصر پیغمبر

(1) برخی از داوریهای آن حضرت که عامه و خاصه نقل کرده‌اند در عصر خود پیغمبر ص اتفاق افتاده و حضرت رسول ص هم آنها را امضا کرده و حکم حقانیت آن را مجری داشته و دعای خیر در باره او نموده و از عمل او قدردانی کرده و برتری او را بر دیگران بدین وسیله بمرحله ثبوت رسانیده و مسلم داشته که پس از او سزاوار مقام خلافت است و باید در این خصوص بر دیگران فضیلت داشته باشد چنانچه قرآن کریم هم بدین معنی توجه دارد و تأویل آن از این موضوع پرده برمیدارد خدا میفرماید: أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ «1» آیا کسی که براه حق رهبری شده شایسته برای پیروی است یا کسی که از این نعمت محروم است مگر آنکه بصراط حقیقت هدایت شود اکنون چگونه بر خلاف این معنی داوری می‌کنید.
و میفرماید: قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «2» بگو
______________________________
(1) آیه 35 سوره یونس.
(2) سوره زمر آیه 9.
ترجمه الإرشاد ،ص:181
آیا دانا و نادان برابرند همانا خردمندان متوجه‌اند که چنین نیست و نیز در قصه آدم که ملائکه گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ: آیا در روی زمین موجودی را برقرار می‌سازی که فساد و خونریزی نماید با آنکه ما تسبیح و حمد تو بجا می‌آوریم و ترا تقدیس می‌کنیم فرمود من چیزهائی را میدانم که شما خبر ندارید خدای متعال بحضرت آدم نامهای همه چیز را آموخت سپس آنها را به فرشتگان نمایاند و فرمود نامهای این موجودات را اگر میدانید بمن بگوئید گفتند پروردگارا از هر عیبی منزهی دانش ما منحصر بهمان علمی است که بما آموخته‌ای و تو دانا و حکیمی خدای متعال به آدم خطاب کرده فرمود نامهای اینها را بفرشتگان بیاموز چون نامهای موجودات را بفرشتگان آموخت فرمود نگفتم من امور نهانی آسمانها و زمین را میدانم و از آشکار و نهان شما باخبرم.
خدای متعال با ایراد این آیه مبارکه بفرشتگان فهمانده که آدم ع از فرشتگان سزاوارتر بخلافت است زیرا او از فرشتگان داناتر و در این خصوص باخبرتر بود و در قصه طالوت فرموده: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ «1» پیمبرشان به آنها گفت خدای متعال طالوت را بعنوان شهریاری بر شما مبعوث می‌کند گفتند بچه علت او باید بر ما پادشاهی کند با آنکه ما از او شایسته‌تر بجهانداری هستیم و او مردی است تهی‌دست و لایق سلطنت
______________________________
(1) سوره بقره آیه 30.
ترجمه الإرشاد ،ص:182
نمی‌باشد گفت خدا او را برای جهانداری بر شما برگزیده و باو دانش و نیروی بدنی داده و خدا بهر کسی اراده فرماید سلطنت میدهد و جناب او صاحب رحمت واسعه و دانای بحال بندگانست.
خدای متعال در این آیه علم و نیرومندی طالوت را علت برتری او بر دیگران قرار داده و او را باین مناسبت از میان مردم آن عصر برگزیده.
و این آیات موافق با ادله عقلیه است و ثابت می‌کنند اعلم بر غیر اعلم برتر و دلالت می‌کنند که باید علی ع در خصوص خلافت پیغمبر بر همه مسلمانان مقدم و بهمین مناسبت شایسته امامت است زیرا علی ع در علم و حکمت بر همه مقدم و دیگری همتای او نبوده.

فصل- 56 [چند قضاوت دیگر از آن حضرت در زمان پیامبر اکرم ص]

قضاوت در باره فرزند و دو پدر

(1) از جمله داوریهای علی ع در حیوة پیغمبر اکرم ص یکی اینست رسول خدا ص هنگامی که علی ع را به داوری یمن برقرار ساخت تا احکام الهی و حلال و حرام را بآنها بیاموزد و دستورات قرآن را در میانشان انتشار دهد امیر المؤمنین عرضکرد من جوانم و از امور قضائی اطلاعی ندارم چگونه میتوانم در میان آنها داوری کنم رسول خدا ص فرمود نزدیک بیا چون نزدیک رفته دست بسینه علی ع گذارد و فرمود اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه پروردگارا دل او را بطریق حق هدایت کن و زبان او را برای گفتار راست پایدار بدار.
علی ع فرموده پس از این دعا هیچ گاه در داوری میان دو نفر بشک نمی‌افتادم هنگامی که علی ع در یمن، استقرار پیدا کرد و بحکم رسول خدا ص برای قضاوت و داوری مسلمانان آن سرزمین آماده گردید دو نفر مرد بحکم آن جناب حضور یافتند که کنیزی را بتساوی خریده و در یک طهر با وی جمع شده بودند و چون
ترجمه الإرشاد ،ص:183
تازه مسلمان بوده و از احکام شریعت اطلاعی نداشته و نمیدانستند نباید با چنین زنی در یک طهر همخوابی نمایند و خیال می‌کردند ملکیت تنها این موضوع را تجویز می‌نماید، بالاخره از کنیز پسربچه متولد شد آن دو مرد در باره این بچه که متعلق بکدام یک از آنهاست اختلاف کردند و با این حال حضور امیر المؤمنین آمده و دادخواهی نمودند علی ع بچه را بنام آن دو مرد قرعه زده قرعه بنام یکی از آن دو اصابت کرد بچه را باو داده و نیمی از بهاء آن را که موجب سلب رقیت را فراهم آورده از او گرفته و بشریکش داد و فرمود اگر میدانستم پس از اطلاع از آئین الهی دست بچنین کاری زده و مرتکب چنین عملی شده‌اید شدیدا شما را مجازات می‌کردم.
این داوری بگوش رسول خدا ص رسیده حضرت امضا کرده و حکومت علی ع را در احکام اسلامی مجری داشت و از خدا سپاسگزاری نمود که در خانواده او کسی را قرار داده که مانند داود ع داوری کرده یعنی از الهام که بمنزله وحی و نزول نص است استفاده نموده.

شکار شیر

(1) و از جمله داوریهای علی ع در یمن آن بود هنگامی گودال عمیقی در سر راه شیری کنده و روی آن را با خاشاک پوشیده تا آن حیوان را شکار کنند اتفاقا آن بینوا آمده و در میان چاه افتاد مردم یمن برای تماشا اطراف آن چاه را گرفته تصادفا پای یکی از تماشاچیان لغزید هنوز در اندرون چاه نیفتاده پای دیگری را گرفت او هم پای سومی و او نیز پای چهارمی را گرفته با این ترتیب چهار نفر تماشاچی بیکار در آن گودال افتاده و همه را آن درنده گرفتار هلاکت ساخت داوری این پیش‌آمد بیسابقه بمحکمه علی ع موکول شد حضرت فرمود مرد اولی که خود اقدام کرده صید شیر بوده و چون بدیگری آویخته و اسباب هلاکت او
ترجمه الإرشاد ،ص:184
را فراهم کرده باید ثلث دیه او را بدهد و دومی باید دو ثلث دیه سومی و سومی باید دیه کامل چهارمی را بپردازد.
این داوری نیز بعرض رسول خدا ص رسید فرمود چنین داوری که ابو الحسن نمود همان قضاوتی است که ذات اقدس باری تعالی در عرش نموده.

شوخی بیموقع‌

(1) و دیگری از داوریهای او یکی این بوده دختربچه بدوش زنی سوار شده و با او بازی میکرد زن دیگری باو رسیده بعنوان شوخی آن زن را باصطلاح معروف وشکون گرفته زن حامله ناراحت شده پایش لغزید دختربچه از روی دوشش بزمین افتاده گردنش شکست و در نتیجه هلاک شد این پیش‌آمد نیز بمحکمه داوری علی ع عرضه شده حضرت امر کرد زن شوخیگر یک ثلث دیه و آن زنی که بزمین افتاده ثلث دیگر را بپردازد و ثلث سوم را بعهده آن دختر گذارده که بعبث بدوش وی سوار شده این داوری نیز بحضور رسول خدا ص عرضه شده پیغمبر تصدیق کرده امضا نمود.

قرعه بنام بنده و آزاد

(2) و یکی دیگر از داوریهای او آن بود هنگامی دیواری بر روی عده خراب شد همه کشته شدند در میان آنها زن کنیز و زن آزادی بود و آن زمان که این واقعه پیش‌آمد کرد و مادرهاشان مرده بودند نمیتوانستند بچه حره را از مملوک امتیاز دهند علی ع امتیاز آنها را بوسیله قرعه معلوم کرد و مقرر داشت قرعه حریت بنام هر یک اصابت کرد او حر است و قرعه مملوکیت باسم هر یک آمد بنده و مملوک است سپس او را آزاد کرد و میراثشان را در میان آنها تقسیم نمود و این قضاوت را نیز پیغمبر اکرم امضا فرمود.
ترجمه الإرشاد ،ص:185

فصل- 57 گاو الاغ‌کش‌

(1) دو نفر مرد حضور رسول خدا ص آمده در باره گاوی که الاغی را کشته داوری خواستند یکی از آن دو عرضکردند یا رسول اللَّه گاو این مرد، الاغ مرا کشته رسول خدا فرمود پیش ابو بکر بروید و داوری خود را از او بخواهید آنها پیش نامبرده آمده قصه خود را بیان کردند ابو بکر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پیش من آمدید گفتند خود آن جناب ما را پیش تو فرستاده ابو بکر که چاره را منحصر دیده و پاسخی نداشت جواب داد چارپائی چارپای دیگر را نابود کرده بصاحب آن حقی تعلق نمیگیرد.
آن دو خدمت پیغمبر ص مراجعت کرده قضیه را بعرض رسانیده رسول خدا فرمود پیش عمر بروید و از او داوری بخواهید و حکایت خود را برای او بگوئید آنها پیش عمر آمده و پیش‌آمد خود را نقل کردند عمر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پیش من آمدید گفتند خود پیغمبر ما را امر کرد پیش تو بیائیم پرسید چگونه نزد ابو بکر نرفتید گفتند قبل از آمدن پیش تو حضور وی رفتیم پرسید در این باره چه حکومتی کرد گفتند چنین و چنان گفت پاسخ داد منهم بغیر از قضاوت او داوری دیگری ندارم چه آنکه هر دوی ما از یک جا آب میخوریم آن دو حضور پیغمبر اکرم شرفیاب شده قضیه را بعرض رسانیدند رسول خدا ص فرمود حضور علی شرفیاب شده حکایت بعرض او رسانید تا میان شما داوری فرماید.
آن دو مرد حضور باهر النور حضرت سلطان الأولیاء شرفیاب شده حکایت خود را بخاکپای همایون او عرضه داشتند فرمود اگر گاو بطویله الاغ وارد شده و او را کشته باید بهاء الاغ بصاحبش داده شود و اگر
ترجمه الإرشاد ،ص:186
الاغ به محل گاو وارد گردیده و از پای درآمده حقی بصاحب گاو تعلق نمیگیرد آن دو پس از شنیدن حکومت علی که دیگران بسهل انگاری و مسخرگی گذراندند حضور پیغمبر اکرم ص برگشته و قضیه را باطلاع ذات اقدس او رسانیدند رسول خدا ص فرمود علی بن ابی طالب قضاوت الهی نمود آنگاه خدا را ستایش کرد که در خاندان او داوری را مانند داود نبی قرار داده.
هر گاه بدقت بدین داوری توجه کنیم خواهیم فهمید که رسول اکرم، نخست آن دو را بدیدار آن دو نفر مأمور داشته تا اندازه فهم و بی‌توجهی آنها را بامور دینی عملا ثابت کند و بگوید بیدار علی باشید که خوابتان نبرد مبادا از بحر متلاطم و مواج و عمیق و پرگوهر علی دست بردارید و بسراب و آب نمای دیگران دنیا و آخرت را از دست بدهید ولی برخی از عامه روایت کرده که این داوری در یمن اتفاق افتاد.
(لا بد غرضشان آن بوده که از نخست آن دو نفر پیش علی آمدند و دامن آن دو را صاف و پاک قلمداد میکنند لیکن کجا و کی؟ شواهد برای بی‌ادراکی آنها بسیار است).
و برخی دیگر از سنیان مطابق با آنچه ما روایت کردیم روایت نموده و بالاخره هر یک بنحوی روایت نموده و منظور ما آن بوده که مختصری از آن را در این کتاب ایراد نمائیم.

فصل- 58 [چند قضاوت از آن حضرت در زمان ابو بکر]

مرد شرابخوار

(1) داوری‌هائی که علی ع در هنگام امیری ابو بکر نموده از آن جمله علماء شیعه و سنی نقل کرده‌اند مرد شرابخواری را پیش ابو بکر آوردند وی خواست حد اسلامی را بر او جاری کند او گفت راست است که من شراب خوردم لیکن از تحریم آن بی‌اطلاع بودم
ترجمه الإرشاد ،ص:187
زیرا نشو و نمای من در میان مردمی بوده که آنان شراب را حلال میدانستند و من تا به امروز از تحریم آن خبردار نبودم.
ابو بکر بدست و پا افتاده نمیدانست در باره او چگونه داوری نماید یکی از حاضران گفت در این خصوص از امیر المؤمنین علی ع استمداد باید جست کسی را حضور اقدس علی ع روانه کرده و داوری از آن حضرت خواست علی فرمود دستور بده دو نفر مرد مسلمان مورد اطمینان، نامبرده را در میان گروه مهاجر و انصار ببرد و آنها را سوگند دهد آیا در میانشان کسی هست که آیه تحریم شراب را بر او تلاوت کرده و یا باو اطلاع داده باشد که رسول خدا ص شراب را تحریم نموده اگر دو نفر از مهاجران و یا انصار گواهی دادند که آیه تحریم یا حکم رسول خدا ص باو رسیده حد الهی را بر او جاری کن و اگر گواهی نبود او را توبه بده و دست از او بردار. ابو بکر حسب الامر دو نفر از مسلمانان مورد اطمینان را همراه وی در گروه انصار و مهاجر فرستاده و چون شاهدی بهم نرسید که آیه تحریم یا حکم رسول خدا را باو اطلاع داده باشد او را توبه داد و دست از او برداشت و تسلیم داوری علی ع گردید.

معنی أب‌

(1) روایت کرده‌اند از ابو بکر معنی آیه شریفه وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا «1» را پرسیدند او نتوانست پاسخ دهد و از معنی کلمه أبّ بی‌خبر بود گفت کدام آسمان بر سر من سایه می‌افکند یا کدام زمین مرا بر روی خود قرار میدهد یا چه خواهم کرد که اگر کتاب خدا را از روی بی‌اطلاعی معنی کنم زیرا معنی فاکهه را می- دانم لیکن معنی أبّ را خدا میداند.
______________________________
(1) سوره عبس آیه 32
ترجمه الإرشاد ،ص:188
بی‌اطلاعی او بعرض علی ع رسید حضرت تعجب کرده فرمود معنی أبّ گیاه و چراگاه است و منظور ذات اقدس الهی از این آیه آنست که منن الهیه خود را بمردم معرفی کند که چه خوراکهائی برای آنان و حیواناتشان آفریده و موجبات زندگی و نیروی بدنشان را فراهم ساخته.

کلاله چیست؟

(1) گویند از ابو بکر معنی کلاله را پرسیدند پاسخ داد اگر مطابق با رأی خود بگویم و جواب بصواب گفته باشم خدا مرا تأیید کرده و اگر خطا بگویم از ناحیه خودم و شیطان بوده.
این سخن نابجا بسمع علی ع رسیده فرمود عجیب است چه نیازی برأی باطل خود دارد مگر نمیداند برادران و خواهران پدر و مادری یا برادران پدری فقط و یا مادری را کلاله مینامند چنانچه خدا میفرماید یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ «1» از تو در خصوص کلاله استفتا میکنند بگو خدا در باره وی چنین فرموده که اگر مردی بمیرد و فرزندی نداشته و خواهری دارد نیمی از ما ترک متعلق باوست و فرموده وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ «2» و اگر مردی یا زنی بمیرند و وارثشان برادر یا خواهر باشد شش یک از ما ترک حق هر یک از آنهاست و اگر بیشتر از اینها بودند همه‌شان در ثلث مالیه شریکند.

خدا در کجاست‌

(2) در روایتی وارد شده یکی از ملاهای یهود پیش ابو بکر آمده پرسید تو خلیفه پیمبر این امتی؟
______________________________
(1) آیه 176 سوره نساء
(2) آیه 16 سوره نساء
ترجمه الإرشاد ،ص:189
گفت آری جواب داد ما در توریة خوانده‌ایم که خلیفه‌های انبیا از امتانشان داناترند اینک بگو خدا در آسمانست یا در زمین؟ ابو بکر پاسخ داد خدا در آسمان و بر روی عرش آرمیده یهودی گفت بنا بر این خدا در زمین نیست و در مکانی دون مکان دیگر است.
ابو بکر که خود را بیچاره دید گفت این سخن تو سخن مردم زندیق و کافر است از اینجا دور شو و گر نه ترا میکشم.
ملای یهودی در حالی که بدین اسلام به نظر تمسخر مینگریست از پیش ابو بکر خارج شد در راه علی ع باو رسیده فرمود ای یهودی از سؤال و جواب تو باخبر شدم اینک ما میگوئیم خدای متعال خود مکان آفرینست و مکانی ویژه او نمیباشد و بزرگوارتر از آنست که در محلی آرام بگیرد او در همه جا هست و آرامش و مجاورتی ندارد علم او بهمه جا احاطه دارد و مکانی خالی از تدبیر او نمیباشد اکنون از یکی از کتابهای شما دلیلی می‌آورم که گفتار مرا تصدیق نماید و هر گاه چنانچه گفتم دلیلی اقامه نمودم ایمان خواهی آورد؟
یهودی عرضکرد آری فرمود شما در یکی از کتابهای خود ندیده‌اید که روزی حضرت موسی نشسته بود فرشته‌ای از جانب مشرق آمد موسی پرسید از کجا آمدی؟ گفت از پیش خدا، همان دم فرشته از مغرب آمد سؤال کرد از کجا آمدی؟ گفت از پیش خدا، در آن وقت فرشته دیگری ظاهر شده گفت از آسمان هفتم از پیش خدا آمدم فرشته دیگری پیدا شد گفت از زمین هفتم از پیش خدا می‌آیم موسی علیه السّلام بشگفت آمده گفت هیچ مکانی از خدا خالی نمیباشد و بهمه جا یکسان و بهیچ مکانی نزدیکتر
ترجمه الإرشاد ،ص:190
از مکان دیگر نیست.
یهودی که این بیان را شنیده گفت گواهی میدهم سخن حق همان بود که فرمودی و شما شایسته‌تر بمقام پیغمبرت هستی از آنها که بدان دست یافته‌اند از این قبیل اخبار بسیاراند.

فصل- 59 [چند قضاوت از آن حضرت در زمان عمر]

عمر حد شراب اجرا نکرد

(1) پاره از داوریهای او در زمان امارت عمر خطاب.
عامه و خاصه نقل کرده‌اند هنگامی که قدامة بن مظعون شراب خورده بود عمر خواست او را حد بزند وی گفت حد الهی در باره من جاری نمیشود زیرا خدا میفرماید لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ «1» مردمان مؤمن و نیکوکار در صورتی که متقی و مؤمن و نیکوکار باشند آنچه را که میخورند و می‌آشامند حرج و گناهی بر آنها نمیباشد.
عمر از اجرای حد بر او دست برداشت این خبر بعلی ع رسید پیش عمر آمده فرمود چرا حد الهی را بر او جاری نکردی گفت وی این آیه را بر من تلاوت کرد و همان آیه فوق را بعرض رسانید علی ع فرمود قدامه مصداق این آیه نبوده و چون مرتکب حرام شده در سلک مصادیق آن قرار نمیگیرد زیرا مؤمنان و نیکوکاران حرام خدا را حلال نمیدانند اینک قدامه را برگردان و از گفته‌اش توبه بده اگر توبه کرد حد شرعی را بر او اقامه نما و هر گاه برای توبه حاضر نشد ویرا بکش زیرا از ملت اسلامی بیرون رفته.
______________________________
(1) آیه 95 سوره مائده
ترجمه الإرشاد ،ص:191
عمر متنبه شده و بقدامه اطلاع داد که باید توبه کند تا از کشتن نجات یابد پس از آنکه وی توبه نمود عمر ندانست چگونه باید حد الهی را بر وی اجرا نماید در این خصوص از علی ع استمداد جست علی ع فرمود او را هشتاد تازیانه بزن زیرا شرابخوار چون شراب می‌آشامد هذیان میگوید و در آن هنگام افترا میزند.
عمر طبق دستور آن حضرت ویرا هشتاد تازیانه زد.

هم‌بستری با دیوانه‌

(1) گویند در زمان عمر مردی با زن دیوانه همخوابی کرد شاهد، در محضر عمر به عمل قبیح او گواهی داد عمر دستور داد تا آن زن را تازیانه بزنند در راه با علی ع تصادف کرد علی ع دید نامبرده را بخواری میکشند و میبرند پرسید دیوانه‌ای که از خاندان فلان کس است چرا او را بدین خواری میکشید گفتند مردی با او زنا کرده و فرار نموده و بینه بر عمل فجور این زن گواهی داده عمر دستور داده تا ویرا تازیانه زنند علی ع فرمود او را برگردانید و باو بگوئید ای ... مگر نمیدانی این زن دیوانه فلان خاندانست و رسول خدا ص فرموده قلم تکلیف از دیوانه تا وقتی که بحالت جنونست برداشته شده، عقل و نفس او در گرو دیگریست.
زن را بحکم حضرت امیر ع پیش آن غلیظ القلب آورده و امریه حضرت ولایتمآب را باو گفته وی پسندیده دعا کرد و گفت خدا درب گشایش را بروی علی ع بگشاید که نزدیک بود با این دستورم هلاک شوم و از حد او درگذشت.
زن آبستن زناکاری را بحضور عمر آوردند وی دستور داد تا او را سنگسار نمایند امیر المؤمنین باو فرمود بر فرض که بتوانی مادر او را رجم کنی و بوی تسلط پیدا کنی چه حقی بفرزند شکم او داری که
ترجمه الإرشاد ،ص:192
ویرا بدین ملاحظه هلاک سازی با آنکه خدا میفرماید وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری «1» بار هیچ گناهکاری را به عهده گناهکار دیگری نمیگذارند عمر گفت با هیچ امر دشواری روبرو نشدم جز اینکه دست ابو الحسن مرا یاری کرد.
سپس پرسید اینک باید با او چه معامله کرد دستور داد باید آن زن را تحت نظر قرار داد تا هنگامی که فرزند خود را بزاید چون فرزندش متولد شد و کسی بود که بتواند آن فرزند را کفایت نماید حد الهی را بر او جاری مینمایند و بالاخره حکم اجرای حد مطابق دستور علی ع معلوم گردید.

بچه سقط شد

(1) گویند بخلیفه دوم اطلاع دادند زنی با کیفیت خاصی زندگی میکند و مردها نزد او می‌آیند و حدیث میگویند عمر برای آنکه ویرا از این کار منصرف کند دستور داد فرستادگان او رفته و آن زن را بحضور آورند آن زن آبستن بود بمجردی که رسولان وی وارد شدند شدیدا بیچاره شده بواهمه افتاد فاصله همراه فرستادگان او نرفته که بچه او سقط شده از رحم بزمین افتاد صدائی کرد و مرد.
این پیش‌آمد بعرض عمر رسید وی اصحاب رسول خدا را گرد آورده و حکم این واقعه را استفسار نمود همه متفقا گفتند تو در این قضیه نظر تأدیب و خیر داشته و دیه بتو تعلق نمیگیرد در آن جلسه علی ع هم حضور داشت و سخنی نمیگفت عمر گفت شما هم در این خصوص نظریه بفرمائید فرمود شنیدی آنچه دیگران گفتند گفت سوگند میدهم شما را که نظریه خود را بگوئید فرمود این مردم در عین حالی که از مقربان درگاه تواند به آزار تو و غش در کار تو میپردازند و اگر در باره تو چنین رأی میدهند کوتاه آمده‌اند
______________________________
(1) آیه 9 سوره زمر
ترجمه الإرشاد ،ص:193
دیه بر عاقله تست زیرا بچه‌ای که به اشتباه درگذشته از ناحیه تست و تو باید دیه آن را بپردازی عمر تصدیق نموده و سوگند یاد کرد که تو از میان همه این مردم خیر و صلاح مرا در نظر داشتی و بخدا قسم از محل خود حرکت نکنی تا دیه آن را حسب الامر در بین بنی عدی (عاقله من) تقسیم نموده و بدست خود پرداخت نمائی.

یک بچه و دو مادر

(1) گویند در زمان عمر دو نفر زن در باره بچه‌ای ادعای مادری میکردند و هر یک او را بدون آنکه بینه داشته باشند فرزند خود قلمداد مینمودند و چون دیگری نبود که علیه آن دو ادعائی کند لهذا طریق داوری این قضیه بر عمر پوشیده ماند و در این باره از وجود اقدس علی ع استمداد کرد علی ع زنها را خواسته نخست آنها را پند داده و تخویف کرد آنها سخنان آن حضرت را نشنیده گرفته و همچنان بجدال مشغول بودند علی ع دستور داد اره حاضر کردند زنها پرسیدند اره برای چه کاری میطلبی فرمود میخواهم بچه را دو نیم کنم و بهر یک از شما نیمی از آن را بدهم یکی ساکت شد دیگری بخدا پناهنده شده عرضه داشت هر گاه کار بدینجا کشیده من از این بچه گذشتم و او را بدین زن بخشیدم علی ع تصدیق کرده و خدا را به بزرگی یاد نموده فرمود این بچه متعلق به تست و اگر فرزند او بودی مهر مادری او را ساکت نمیگذارد آن زن تصدیق کرده که حق با او و فرزند متعلق باوست.
عمر که خود را از ناراحتی در امان یافت برای علی ع دعا کرده و گشایش خواست.

بچه شش ماهه‌

(2) گویند زنی در شش ماهگی بچه او متولد شد او را برای اجرای حد پیش عمر آوردند وی دستور سنگسار او را صادر نمود.
ترجمه الإرشاد ،ص:194
علی ع که حضور داشت فرمود اگر این زن با کتاب خدا با تو دشمنی نماید برای احقاق حق خود ترا محکوم خواهد کرد خدا میفرماید وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً «1» مدت بودن طفل در رحم و از شیر بازگرفتن او سی ماه است و هم میفرماید وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ «2» مادران، فرزندان خود را در صورتی که بخواهند شیر کامل دهند مدت دو سال حضانت میکنند.
علی ع فرمود از ضمیمه کردن این دو آیه چنین استفاده می‌شود هنگامی که مادر شیر دادن فرزندش را در ظرف دو سال تکمیل نماید و ماندن فرزند در رحم و از شیر بازگرفتنش بحکم آیه اول سی ماه باشد بایستی مدت حملش شش ماه باشد.
عمر باشتباه خود پی برد و او را از بلای رجم رهانید و بداوری علی ع حکومت کرد و یاران و تابعان پیغمبر ص از آن روز تا بحال بهمین دستور رفتار نموده‌اند.

زنی که مجبور بزنا شد

(1) گویند چند نفر گواه، زنی را پیش عمر آورده و شهادت دادند ما او را در کنار یکی از اقامتگاهها دیدیم با مردی که شوهر او نبوده همخوابی نمود، عمر دستور داد زن زناکار شوهردار را سنگسار نمایند وی سر بآسمان برآورده عرضه داشت پروردگارا میدانی که من تقصیرکار نمیباشم عمر خشمگین شده گفت با اینکه مرتکب چنین عمل ناشایست شده در عین حال گواهان را هم جرح کرده دروغگو قلمداد مینمائی.
علی ع فرمود زن را از محکمه قضاوت خارج کرده سؤالاتی از او بنمائی شاید بتواند برای کار خود عذری بیاورد حسب الامر ویرا بیرون برده و سؤالات از او کرده پاسخ داد شوهر من شتری داشت من کوزه آبی برداشته و بر آن سوار شدم و همین مرد هم که مرتکب عمل فجیع شد همراه من آمد آب آشامیدنی
______________________________
(1) آیه 15 سوره احقاف
(2) آیه 233 سوره بقره
ترجمه الإرشاد ،ص:195
من در راه تمام شد و شتر منهم شیرده نبود لیکن شتر او شیرده بود من از او آب طلبیدم امتناع کرد گفت در صورتی بتو آب خواهم داد که مرا بوصال خود برسانی من زیر بار خواسته او نرفته و بالاخره چون خود را در دست هلاک یافتم با کراهت، آب به آب دادم امیر المؤمنین ع از استماع این سخن بشگفت آمده فرمود فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ «1» کسی که بدون جور و تجاوز مرتکب عمل ناچاری شود گناهی بر او نیست.
عمر از شنیدن بیان علی ع از رجم آن زن درگذشت.

فصل- 60 نامه ایرانیان علیه عمر

(1) امیر المؤمنین همواره میکوشید حقیقت داوری و رأی صواب را در میان مردم ابراز بدارد و آنها را براهی که مصالحشان در آنست هدایت فرماید و مفاسد ایشان را تدارک نماید زیرا اگر آن جناب دست باین کار نمیزد همواره به بیچارگی گرفتار و پابند آراء نابجا میگردیدند و میتوان برای اثبات این موضوع، پیش‌آمد ذیل را شاهد آورد.
ابو بکر هذلی گوید یکی از علماء ما میگفت همدانیها و اصفهانیها و رازیها و دامغانیها و نهاوندیها بیکدیگر نوشتند پادشاه عرب که دین و کتاب برای تازیان آورده درگذشت و منظورشان رسول اکرم ص بود و پس از او دیگری بسلطنت رسید او هم نپائید و هلاک شد و مقصودشان ابو بکر بود و پس از او دیگری بخلافت رسید که عمرش طولانی شد بطوری که شهرهای شما را تحت تسخیر خود درآورد و با شما پیکار نمود و مرادشان عمر بود و بالاخره او از شما دست برنمیدارد تا لشکریان و کارمندان او را که در شهرهای شما
______________________________
(1) آیه 168 سوره بقره
ترجمه الإرشاد ،ص:196
سکونت گرفته و حل و عقد امور را بدست دارند بیرون کنید و بر او خروج کرده و در شهرهای او با وی بجنگید.
(1) ایرانیان بر این معنی اتفاق کرده و متعهد شدند مقدمات پیکار با عمر را فراهم سازند این خبر به مسلمانان کوفه رسید و آنان به پسر خطاب اطلاع دادند چون خبر باو رسید سخت ناراحت گردید بمسجد آمده بمنبر رفت حمد و ثنای الهی را بجای آورده گفت ای گروه مهاجر و انصار بدانید شیطان لشکریانی علیه شما گردآورده و میخواهد بدین وسیله نور خدا را خاموش سازد متوجه باشید ایرانیان مقیم همدان و اصفهان و ری و دامغان و نهاوند که همه یک زبان و یک رنگ و یک دینند متعهد شده و پیمان بسته‌اند تا برادران مسلمان شما را از شهرهای خود خارج سازند و بر شما بشورند و در شهرهای شما با خودتان پیکار نمایند اینک میخواهم با شما مشورت کنم شما عقیده خود را در این خصوص در کمال اختصار برای من بیان کنید زیرا امروز روزی است که هر چه زودتر باید در صدد جلوگیری برآمد که پس از این روزهای دیگر برای صحبت باقی خواهد بود.
طلحة بن عبید اللَّه که از خطیبان قریش بود از جای برخاست حمد و ثنای الهی را بجای آورده گفت ای امیر مؤمنها کارها موافق خرسندی تو ترتیب یافته و روزگاران بکام تو شیرین گردیده و از سرانجام کارها بخوبی باخبری و تجربهای بیشماری نموده و خجسته و پیروزی، با فکر و تدبیر بر سریر خلافت نشستی و همه گونه آزمایش نمودی و اطلاع صحیح بدست آوردی و میدانی که عاقبت قضاء الهی جز باختیار
ترجمه الإرشاد ،ص:197
پرده از آن گشوده نگردد اکنون با رای خود برای سرکوبی آنها اقدام کن و دست از عقیده خود برمدار.
(1) عمر گفت باز رای خود را بگوئید.
عثمان از جا برخاست حمد و ثنا بجا آورده گفت عقیده من آنست که اهل شام از شام و اهل یمن از یمن و تو هم با مسلمانان مکه و مدینه و مصر و کوفه و بصره حرکت کرده و با تمام مسلمانان به پیکار همه کافران رهسپار شوی زیرا هر گاه عرب نابود شود تو تنها مانده و کسی از تو بهره‌مند نمیشود و پناهی نداری اکنون رای با تو است و از عقیده خود دست برمدار.
عثمان نشست عمر گفت دیگری اظهار عقیده کند.
امیر المؤمنین علی ع از جا برخاست حمد و ثنای کاملی بجای آورد و درود بر رسول خدا ص فرستاد سپس علیه گفته عثمان اظهار عقیده کرد که هر گاه تو شامیها را بسرکوبی دشمنان روانه کنی رومیها که نزدیک آنها هستند زن و بچه‌شان را اسیر میکنند و اگر یمنیها را بجنگ دشمن گسیل بداری حبیشها بدیشان چیره شوند و خاندانشان را گرفتار سازند و اگر مسلمانان مکه و مدینه را همراه خود ببری اعراب از اطراف و اکناف باین شهر محترم میریزند که در نتیجه نگهداری زن و فرزند اهم از پیکار با دشمن است و اما اینکه از لشکر بیحساب پارسیان بیمناک‌شده‌ای ما در عهد رسول خدا ص با لشکر زیاد نمیجنگیدیم بلکه بیاری خدا کارزار میکردیم و اما اینکه شنیده‌ای پارسیان به آهنگ تازیان برخاسته خدای متعال از عزیمت آنان بیزارتر از بیزاری تست و او بهتر میتواند قصد و اراده آنها را دگرگون سازد گذشته از اینها
ترجمه الإرشاد ،ص:198
(1) پارسیان هر گاه ترا به‌بینند میگویند این مرد پای عرب است اگر او را از پای درآوردید عرب را شکست داده و حضور تو در جنگ حرص آنها را زیاد میکند و آنها را بر تو چیره می‌سازد و امداد میکند ایشان را کسی که مددکار ایشان نبوده.
در عین حال عقیده من آنست که مردم شام و یمن و کوفه و مکه و مدینه را بحال خود گذارده و به بصریها امر کنی به سه دسته شوند دسته حافظ زن و بچه خود بوده و عده متوجه معاهدان بوده تا از پیمان خود سرپیچی ننمایند و دسته سوم هم برای کمک به افراد مسلمانان قیام نمایند. عمر، رای علی ع را پسندید و گفت میخواهم مطابق با همین عقیده رفتار کنم و پیوسته گفته علی ع را تکرار میکرد و از فکر آن جناب و عقیده آن حضرت بشگفت آمده بود.
شیخ مفید بمطالعین کتاب خود خطاب کرده میگوید به‌بینید چگونه در چنین محلی که عقلاء قوم و دانایان گرد آمده بودند فکر علی ع مورد قبول واقع شد و توفیق الهی همه جا شامل حال او بود، و در تمام مشکلات مردم بدو توجه داشته و اندیشه فعلی او بسایر داوریهای او که سران جمعیت را درمانده و همه را بدو نیازمند ساخته اضافه می‌شود در حقیقت این فکر عالی نمونه از معجزات حضرت اوست که پیش از این بدان اشاره کرده و خدا ولی توفیق است.
تا بدینجا بخشی از اخبار مختصری آورده شده که حاکی از داوریهای علی ع در عصر امارت عمر خطاب است و نظیر همین داوریها در عهد عثمان اتفاق افتاده که ذیلا اشاره می‌شود.
ترجمه الإرشاد ،ص:199

فصل- 61 [چند قضاوت از آن حضرت در زمان عثمان]

پیرمرد از کار افتاده‌

(1) عامه و خاصه روایت کرده‌اند پیرمردی زنی را به ازدواج خود درآورد زن حامله شد پیرمرد خیال کرد ممکن است باو دست پیدا نکرده باشد و حمل از او نمیباشد این پیش‌آمد بعثمان عرضه شده وی حکومتی نتوانست بکند از زن پرسید آیا بکارت ترا او از بین برده که مقدمات حمل فراهم شود جواب داد خیر عثمان یقین کرد حمل آن زن از طریق دیگر باشد دستور داد حد الهی را بر وی جاری نمایند.
امیر المؤمنین ع فرمود زن در محل معهودش دو سوراخ دارد سوراخی برای حیض و سوراخی برای بول ممکن است در هنگامی که پیرمرد با وی همخوابی کرده منی از مجرای حیض داخل شده و اسباب حمل فراهم گردیده اینک جریان را از پیرمرد بازخواست کنید وی گفت من با این زن همخوابی کرده و منی را در محل معهود ریخته‌ام لیکن نتوانستم منصوریه او را به تصرف درآورم علی ع فرمود حمل و فرزند متعلق باوست و در صورتی که انکار کند باید او را عقوبت کرد.
عثمان با کمال تعجب داوری او را پسندیده و مطابق آن عمل کرد.

شوهری که بنده زنش گردید

(2) گویند مردی کنیزی داشته ویرا آبستن کرد سپس از او اعتزال جسته بهمسری بنده‌اش درآورد پس از مرگ او کنیز بملک فرزندش درآمده و آزاد شد و فرزند او شوهرش را در ملک خود درآورد سپس فرزند مرد و آن زن شوهرش را که ملک فرزندش شده بود وارث گردید در این گیرودار پیش عثمان رفته زن میگفت این مرد بنده منست و او ادعا میکرد که این زن زوجه منست و دست از او برنمیدارم.
عثمان بیچاره شده گفت این مسأله مشکلی است.
ترجمه الإرشاد ،ص:200
علی ع که حضور داشت فرمود از آن زن بپرسید پس از آنکه آن مرد را به ارث خود درآورده آیا آن مرد با وی همخوابی نموده یا خیر؟ گفت خیر از این نمد کلاهی نیافته.
فرمود اگر میدانستم چنین عملی از او سرزده ویرا سیاست میکردم آنگاه بآن زن خطاب کرد:
برو که او بنده تست و او راهی بتو ندارد اگر بخواهی میتوانی او را در قید رقیت نگهداری کنی و اگر بخواهی میتوانی او را آزاد کنی و اگر بخواهی میتوانی او را بفروشی همه گونه حق با تست.

مکاتب زناده‌

(1) گویند در عهد عثمان زن مکاتبی که سه چهارم او آزاد شده بود زنا داد عثمان حکم این مسأله را از علی ع پرسید حضرت پاسخ داد بحساب حریت و رقیت باید او را تازیانه زد.
همین سؤال را از زید بن ثابت نمود گفت بحساب رقیت باید تازیانه بخورد.
حضرت پرسید چگونه باید بحساب رقیت تازیانه بخورد با آنکه سه چهارم او آزاد شده و چرا او را بحساب حریت تازیانه نمیزنی با آنکه حریت او بر رقیت او غلبه دارد.
زید پاسخ داد اگر چنانست که شما میگوئید باید بحساب حریت هم ارث ببرد علی ع فرمود آری چنانست باید بحساب حریت ارث ببرد زید مغلوب شد.
عثمان در عین حالی که فهمید حق با علی ع است اظهار عداوت کرده و بگفته زید رفتار نمود.
و امثال این داوریها بسیار است که اگر ما بخواهیم همه آنها را در اینجا متعرض شویم کتاب ما بطول می‌انجامد.
ترجمه الإرشاد ،ص:201

فصل- 62 [چند قضاوت از آن حضرت در زمان خلافت ظاهری خودش]

مولود دو سر و دو بدن‌

(1) در این فصل داوریهای خود علی ع را که پس از قتل عثمان و بیعت با آن حضرت اتفاق افتاده بقدری که کتاب حاضر اجازه میدهد متعرض میشویم.
خبرنگاران میگویند زنی در خانه شوهرش بچه آورد که از کمر ببالا دارای دو سر و دو بدن بود این خلقت کار را بر کسان او دشوار کرده و نمیدانستند یک آدم است یا دو تا حضور علی ع رفته تا حکم او را از حضرتش بپرسند فرمود هنگامی که میخوابد یکی از آن دو را بیدار کنید اگر هر دو با هم حرکت کردند یک انسانست و اگر یکی بیدار شد و دیگری بخواب ماند دو نفرند و دو ارث می‌برند.
اصبغ بن نباته گوید هنگامی که شریح در محکمه داوری حضور داشت شخصی آمده گفت ابو امیه مجلس را خلوت کن حاجتی بتو دارم دستور داد مجلس را خلوت کردند تنها مخصوصان او باقی ماندند شریح گفت حاجتت را بیان کن گفت ای ابو امیه من هم آلت مردی دارم و هم آلت زنی داوری تو در باره من چگونه است آیا من مردم یا زن.
شریح گفت در این باره حقیقتی از علی ع شنیده‌ام بگو بدانم از کدام یک از آنها بول میکنی پاسخ داد از هر دو پرسید کدام‌یک زودتر منقطع می‌شود گفت هر دو باهم. شریح بشگفت آمده ساکت شد.
آن مرد گفت عجیب‌تر از این برای تو بگویم گفت چیست؟
گفت پدرم مرا بخیال آنکه دخترم بهمسری مردی درآورد از او آبستن شدم، بعد کنیزی خریداری
ترجمه الإرشاد ،ص:202
کردم و با وی درآویختم از من آبستن شد.
(1) شریح که سخت بشگفت درآمده بود دو دست بر هم زده گفت این موضوع از مسائلی است که باید حل آن را بعهده علی ع گذارد من از حل آن عاجزم شریح و مخصوصان و آن مرد حضور علی ع رفته قصه را بعرض رسانید علی ع خود او را طلبیده قضیه را پرسیده وی اعتراف کرد علی ع پرسید شوهر تو کیست؟
گفت فلان کس و هم اکنون در شهر است او را حاضر کرده قضیه را سؤال کرد عرض کرد راست میگوید علی ع فرمود تو از شکارچی شیر که باین عمل اقدام کرده پرجرأت‌تری.
آنگاه به قنبر دستور داد این موجود را بخانه ببر و بگو چهار زن عادل او را برهنه کنند و نخست آلتهای او را بپوشانند (دلیل بر آنست که همه جا باید اصول عفت و پاکدامنی مراعات شود) آنگاه دنده‌های او را بشمارند.
شوهرش عرضکرد یا علی ع این موجود باندازه حشریست که زن و مرد را راحت نمیگذارد (ممکن است بهر چهار نفر عدول بتازد و بعدالتشان صدمه وارد آورد) دستور داد شروال محکم و سختی باو پوشانیده در خانه بردند و زنها بر او وارد شده دنده‌های او را شماره کردند طرف چپش هفت دنده و طرف راستش هشت ضلع داشت.
فرمود این آفریده مرد است آنگاه دستور داد گیسوان او را چیدند و کلاه و نعلین و عبا بر او پوشانیدند و شوهرش را از او جدا کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:203
(1) و هم نقل کرده‌اند هنگامی که این شخص چنین ادعائی کرد علی ع دستور داد دو نفر از عدول مسلمانها حاضر شده در خانه رفتند و او را هم همراه خود برده و فرمود دوتا آئینه برابر یک دیگر نصب کردند و باو دستور داد بطوری که آن دو نفر متوجه نشوند در میان این دو آئینه بایستد و بدنش را لخت نماید و بآن دو نفر دستور داد به آئینه برابر با آلت او نگاه کنند و به‌بینند راست میگوید یا ادعای دروغی میکند پس از اثبات ادعای او فرمود تا اضلاع او را بشمارند.
پس از آنکه مردی او محرز شد (مردیت بیازما وانگه زن کن) ادعاء حاملگی او را لغو گذارده و دختر را ملحق باو ساخت.

جوان پدر کشته‌

(2) گویند روزی علی ع وارد مسجد شد تازه جوانی را دید میگریست و مردم اطراف او را گرفته علی ع از گریه و علت آن پرسید پاسخ داد شریح قاضی بطوری که باید و شاید در باره من حکومت نکرد پرسید پیش‌آمد تو چگونه بوده؟
عرضکرد پدرم همراه این عده‌ای که حاضرند بمسافرت رفت پس از چندی این جماعت برگشتند لیکن پدر من که همراهشان رفته بود مراجعت ننمود احوال پدر مرا از ایشان جویا شدم گفتند مرد پرسیدم مالیه او را چه کردید؟ گفتند مالیه از او باقی نماند.
این کشمکش بمحضر شریح عرضه شد شریح آنان را سوگند داد و علیه من قضاوت کرد و دستور داد متعرض آنها نشوم.
علی ع بقنبر فرمود آنهائی را که این جوان معرفی میکند گردآور و سران سپاه را حاضر ساز
ترجمه الإرشاد ،ص:204
(1) آنگاه جلوس فرمود و آن عده را باتفاق جوان پدر مرده بحضور طلبید، پیش‌آمد را از آن جوان سؤال کرد او بنحوی که عرض کرده دوباره تکرار نمود و میگریست و میگفت یا امیر المؤمنین من این عده را متهم بقتل پدرم میدانم زیرا ایشان با حیله پدرم را بمسافرت بردند و چشم طمع بمالیه او داشتند.
حضرت امیر از آن عده قضیه مزبور را بازخواست کرد آنها بطوری که به شریح گفته بودند باطلاع رسانیدند پدر این مرد مرد و مالیه‌ای پس از خود باقی نگذارد.
علی ع بصورت آنان نظری کرده فرمود چه گمان میکنید بخیالتان من از رفتاری که با پدر این جوان نموده‌اید بی‌خبرم اگر چنانست که شما گمان کرده‌اید بایستی بسیار بی‌بضاعت باشم آنگاه دستور داد آنان را از یک دیگر جدا سازند حسب الامر هر یک از آنها را در کنار یکی از ستونهای مسجد برقرار داشتند.
علی ع به عبید اللَّه ابو رافع که آن روز کاتب آن جناب بود فرمود اینجا به‌نشین سپس یکی از آنها را خوانده فرمود آهسته بگو کدام روز بهمراه پدر این جوان از خانه بیرون رفته و عزم سفر کردید گفت در فلان روز حضرت به عبید اللَّه فرمود بنویس سپس پرسید کدام ماه بود گفت فلان ماه آن را هم نوشت سؤال کرد کدام سال بود گفت فلان سال همه اینها را عبید اللَّه مینوشت پرسید بچه بیماری درگذشت گفت بفلان بیماری پرسید در کدام منزل مرگ او اتفاق افتاد گفت در فلان منزل پرسید چه کسی او را غسل داده و کفن کرد گفت فلانی پرسید کفن او را از چه قرار دادید گفت با فلان پارچه پرسید چه کسی بر او نماز گزارد گفت فلانی پرسید چه کسی او را وارد قبر ساخت گفت فلان کس (2) و عبید اللَّه تمام اعترافات ویرا مینوشت چون
ترجمه الإرشاد ،ص:205
آن مرد بدفن پدر او اقرار کرد حضرت تکبیری بلند فرمود که همه مسجدیها شنیدند آنگاه دستور داد آن مرد حرکت کرده دیگری را برای استنطاق آوردند تمام آنچه را از اولی پرسیده بود از این شخص هم سؤال کرد او تمام جوابها را مخالف با اولی نقل کرد و عبید اللَّه همه را مینوشت چون سؤالات به انجام آمد حضرت تکبیری گفت که همه اهل مسجد شنیدند آنگاه دستور داد هر دو را از مسجد خارج کرده بطرف زندان ببرند و دم درب زندان نگهدارند. آنگاه مرد سومی را خواسته همان سؤالات را فرمود و جواب بر خلاف شنید تکبیری گفته او را هم دستور داد برفقایش ملحق کنند.
چهارمی که آمد زبانش بلکنت افتاده حضرت او را موعظه و ضمنا تخویف نمود او ناچار اقرار کرد که او و اصحابش پدر جوان را کشته و مالیه‌اش را چپاول کرده و در فلان محل نزدیک کوفه دفن نمودند.
حضرت تکبیر فرمود و دستور داد او را بزندان ببرند.
بعد یکی از آن سه نفر را خواسته فرمود خیال میکنی پدر این جوان به اجل خود از دنیا رفته با آنکه او را کشته‌اید پیش‌آمد پدر این جوانرا براستی بگو و الا ترا نابود خواهم کرد زیرا حقیقت برای من هویدا گردیده او هم مانند رفیقش بقتل آن مرد اقرار کرد آنگاه ما بقی را هم خوانده و همه بکشتن او اقرار نمودند و بدست خود بدام بلا افتادند و متفقا بر قتل و چپاول مالیه او اعتراف نمودند.
سپس فرمان داد آنهائی را که بزندان فرستاده با این عده بمحلی که پولها را پنهان نموده بردند و مالیه مقتول را بیرون آورده بجوان پدر کشته که از دست رفیقان بی‌وفای پدر خود بچنین مصیبتی فراموش
ترجمه الإرشاد ،ص:206
نشدنی مبتلا گردیده تسلیم نمودند.
(1) پس از این بجوان خطاب کرد: اکنون که فهمیدی یاران بی‌وفا با پدر تو چه معامله کردند در باره آنان چه اراده داری یعنی می‌بخشی یا قصاص میکنی عرضکرد من قضاوت آنها را بدست خدای متعال قرار دادم و در دنیا از گناهشان درگذشتم علی ع نیز از قتل آنها درگذشت ولی شدیدا آنان را شکنجه نمود.
شریح که از این داوری عجیب باخبر شد با آنکه خود بسهل‌انگاری تمام کرده عرضکرد این گونه داوری را از کجا نمودید.
فرمود هنگامی داود نبی از کنار عده از بچه‌ها که بازی میکردند عبور کرد آنها در هنگام بازی یکی از بچه‌ها را بنام مات الدین صدا زدند او هم بهمین نام پاسخ داد.
داود که اسم بی‌سابقه شنید در صدد تحقیق برآمده پیش آمد فرمود ای بچه نام تو چیست؟ عرضکرد نام من مات الدین است داود پرسید چه کسی ترا بدین نام نامیده؟ گفت مادرم داود پرسید مادرت کجاست؟
گفت در منزلش. داود گفت ما را بخانه مادرت هدایت کن داود او را از منزل بیرون آورده پرسید ای زن نام این بچه تو چیست؟ گفت مات الدین. داود پرسید چه کسی او را بدین نام نامیده؟ گفت پدرش. داود پرسید علت این نامگذاری چه بوده؟ گفت هنگامی که من باین بچه حامله بودم پدرش همراه عده از رفقایش بسفر رفت پس از چندی آنان برگشتند و او مراجعت نکرد از آنها علت عدم مراجعتش را پرسیدم گفتند
ترجمه الإرشاد ،ص:207
در راه درگذشت (1) پرسیدم با این کیفیت آیا وصیتی کرد؟! گفتند آری او می‌گفت ممکن است زن من حامله باشد، و هر گاه فرزند پسر یا دختر بزاید بگوئید نامش را مات الدین بگذارد منهم بنا بوصیت او نام فرزندم را مات الدین گذاردم و نخواستم مخالفت با وصیت شوهر کرده باشم.
داود پرسید آیا آن عده را می‌شناسی؟ عرضکرد آری. آنگاه داود و آن زن باتفاق عده درب خانه یک یک آنها رفته و آنان را از منازلشان بیرون آورد چون بمحکمه داود حضور یافتند داود همین حکومت را نموده و قتل را ثابت کرد و مالیه مسروقه را بصاحبش تسلیم کرده فرمود ای زن از امروز به بعد فرزندت را بنام عاش الدین صدا بزن.

عاشق حیله‌گر

(2) گویند زنی عاشق جوانی شد از او طلب وصال کرد جوان حاضر نشد حاجت او را برآورد آن زن که دید تیر آرزویش بهدف مراد نرسید دست از آستین حیله بیرون آورده سپیده تخم‌مرغ را بجامه خود ریخته و باو آویخته با کمال رسوائی و بی‌عفتی (که خدا هیچ بیچاره را بحیله زن دریده و بی‌عفت گرفتار نکند) او را حضور امیر المؤمنین ع آورده فریاد زد این جوان بمن درآویخته و مرا رسوا کرده آنگاه برای اثبات مدعای خود جامه خود را که سپیده تخم‌مرغ بر آن ریخته نشان داد و گفت این منی اوست که روی جامه من اثر ننگش را باقی گذارده جوان که آبروی خود را در خطر دید بدست و پا افتاده می‌گریست و در تبرئه خود می‌کوشید و سوگند یاد می‌کرد دامن من از این لوث پاک است.
علی ع به قنبر دستور داد بگو آبی گرم کنند که کاملا بجوشد سپس آن را بلافاصله حاضر کن چون آب گرم جوشان را آورده دستور داد جامه آن زن را در آن افکندند سپیده‌های تخم‌مرغ که بحرارت آب رسیدند از جامه کنده شده و در آب بسته شدند فرمود آنها را بدو نفر از کسانی که حضور داشته دادند فرمود
ترجمه الإرشاد ،ص:208
بچشید و بیرون بریزید چون چشیدند احساس کردند که سپیده تخم مرغ است.
علی ع دستور داد جوان را رها کردند و آن زن را بر اثر ادعای نابجائی که کرده تازیانه زدند.

قضاوت بیسابقه‌

(1) ابن ابو لیلی می‌گوید هنگامی امیر المؤمنین علی ع قضاوتی کرد که تا پیش از او چنان تقسیم و قضاوتی سابقه نداشت و از کسی ظهور نکرده بود پیش‌آمد آن بود دو نفر رفیق بمصاحبت یک دیگر بسفر رفتند در یکی از منازل هنگام ظهر سفره خود را پهن کرده یکی از این دو پنج گرده نان و دیگری سه گرده نان داشت هنوز مشغول غذا خوردن نشده مردی حاضر شد او را بخوردن غذا تعارف کرده وی هم رد احسان ننمود نشست و با آنها بغذا خوردن مشغول گردید چون از غذا خوردن فارغ شد و خواست برود هشت درهم بآنها داده گفت این مقدار در برابر غذائیست که از شما استفاده نمودم نامبردگان پس از اخذ دراهم معدوده به نزاع پرداختند آنکه سه گرده نان داشت گفت باید این هشت درهم میان ما بدو قسمت متساوی تقسیم شود دیگری گفت نه چنین است بلکه باید (بعدد نانهایمان) پنج سهم آن متعلق بمن و سه سهمش از تو باشد در نتیجه، مرافعه خود را بعرض امیر المؤمنین علیه السّلام رسانیده و قصه خود را گفته تقاضای داوری نمودند.
علی ع فرمود این موضوع ناچیزیست و نزاع در باره چنین کاری شایسته نیست بهتر آنست بصلح برگزار کنید.
آنکه سه گرده نان داشت طمع کرده عرض نمود تا کاملا در این خصوص داوری نفرمائید من راضی نمی‌شوم.
علی ع فرمود اینک که می‌خواهی کاملا باین موضوع رسیدگی نمایم متوجه باش یک هشتم از آن دراهم مال تو و هفت درهم دیگر از رفیق تست نامبرده که دید قضاوت بنفع او تمام نشد تعجب کرده گفت
ترجمه الإرشاد ،ص:209
چگونه ممکن است یک قسمت نصیب من شود و هفت قسمت متعلق باو باشد؟ فرمود مگر تو سه گرده نان نداشتی و رفیق تو پنج گرده گفت آری فرمود سه با پنج که جمع شود حاصل جمعش هشت است و هر گاه حاصل جمع را در سه ضرب نمائیم حاصل ضرب بیست و چهار می‌شود و این حاصل میان سه نفر که تقسیم شود بهر یک هشت بخش میرسد بنا بر این یکی از آن سه هشت متعلق به تست و چون او هشت درهم در عوض طعام بشما داده یکی از آن هشت درهم مال تست و ما بقی متعلق برفیق تو.
وی که از این حساب دقیق باخبر شد سهم خود را گرفته و هر دو خوشحال از محضر مبارک علی ع بیرون رفتند.

چاقوکشی‌

(1) گویند در عصر علی ع چهار نفر شرابخوردند و در نتیجه مستی بروی یک دیگر چاقو کشیده و همه زخمی شدند پیش‌آمد ایشان بدادگاه علی ع رسید دستور داد همه را حبس کردند تا پس از افاقه از مستی بحالشان رسیدگی شود تصادفا دو نفرشان در زندان مردند کسان آنها حضور امیر المؤمنین ع آمده عرضه داشتند باید خونبهای کشتگان ما را از این دو نفر بگیرید زیرا این دو نفر اسباب قتل ایشان را فراهم آورده‌اند.
علی ع پرسید از کجا ثابت کردید دو نفر زنده قاتل آن دو نفر مرده‌اند ممکن است آن دو نفر که مرده قاتل یک دیگر باشند.
پاسخ دادند ما از این قبیل سخنان بهره نداریم باید بدستور خدا در باره ایشان داوری نمائی فرمود نخست باید به دیه زخم این دو نفر توجه کرد پس از آن دیه مقتولان بعهده هر چهار قبیله است که کسانشان باید بپردازند.
این گونه داوری، قضاوت حقی است که جز آن در این مورد شایسته نمی‌باشد زیرا تنها نمی‌توان
ترجمه الإرشاد ،ص:210
بینه علیه قاتل اقامه کرد و نیز بینه هم بر قتل عمدی ممکن نیست بنا بر این حکم قتل خطائی را اثبات نمود.

غریق فرات‌

(1) گویند شش نفر برای شناوری وارد فرات شدند یکی از آنها غرق شد دو نفر از پنج نفر شهادت دادند که آن سه نفر او را غرق کردند و آن سه نفر باقی‌مانده علیه دو نفر گواهی داد که آنان اسباب غرق او را فراهم کردند.
علی ع دستور داد دیه او را بعنوان اخماسی بپردازند سه خمس آن متعلق بدو نفریست که شهادت بغرق داده و دو خمس دیگر متوجه بسه نفر باقی است آنهم بعنوان شهادت.
و چنانچه میدانیم در این داوری، حکومتی از این بهتر و بصواب نزدیکتر نمی‌باشد.

وصیت بجزء از مال‌

(2) گویند مردی در هنگام وفات جزء از مالش را بدون آنکه معین نماید وصیت کرد پس از مرگ او وارثانش اختلاف کردند زیرا نمیدانستند منظور او چه بوده برای رفع نزاع حضور امیر المؤمنین ع آمده فرمود یک هفتم از مالش را بموجب وصیت او صرف نمائید و این آیه را تلاوت فرمود لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ «1» دوزخ دارای هفت در است و برای هر دسته از دوزخیها یکی از آن بابها معلوم شده یعنی هر دسته باید از در معینی وارد دوزخ شوند.

وصیت به سهم‌

(3) مردی در هنگام مرگ سهمی از مالیه‌اش را وصیت نمود و اندازه آن را معلوم نکرد پس از او ورثه اختلاف کردند.
______________________________
(1) سوره حجر آیه 44.
ترجمه الإرشاد ،ص:211
علی ع دستور داد یک هشتم از مالش را بموجب وصیتش بمورد خود صرف نمایند و این آیه را تلاوت کرد: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ که آنان هشت صنف‌اند و هر صنفی، سهمی از صدقات دارند.

وصیت به آزادی بنده قدیمی‌

(1) مردی وصیت کرد پس از درگذشت من تمام بنده‌های قدیمی مرا آزاد کنید چون مرد، وصی او ندانست چگونه بوصیت او رفتار کند.
حضور علی ع آمده از وی کمک خواست فرمود هر بنده‌ای را که شش ماه در تحت اختیار داشته آزاد کنید و این آیه را خواند: وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ «1» برای سیر ماه، منازلی برقرار کردیم که چون آنها را طی نمود در پایان بصورت شاخه کهن هلالی شکل درمی‌آید.
و در محل خود ثابت شده شاخه درخت پس از شش ماه بصورت هلال درمی‌آید

نذر روزه‌

(2) مردی نذر کرده بود حینی را روزه بگیرد و زمان آن را معین نکرده علی ع باو فرمود باید شش ماه روزه بگیرد و این آیه را خواند تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها «2» میوه درخت در هر شش ماه باذن پروردگارش داده می‌شود.

زن خرما ربا

(3) مردی حضور علی ع آمده عرضه داشت مقدار خرما در پیش خود گذاردم همسرم یکی از آنها را برداشت در میان دهان گذارد، بطلاق او سوگند خوردم که آن خرما را نخورد و بیرون نیفکند اکنون چه باید کرد؟
______________________________
(1) آیه سوره 39 یس.
(2) آیه 31 سوره ابراهیم
ترجمه الإرشاد ،ص:212
علی ع فرمود اگر بخواهد از گرفتاری سوگند تو راحت شود نیمی از آن را بخورد و نیمی را بیرون بیفکند.

شوهری که زنش را زد

(1) بعرض حضرت علی ع رسانیدند مردی زن آبستنی را زد در نتیجه، علقه (خون بسته در رحم که مقدمه پیدایش فرزند است) که در رحمش بود سقط کرد فرمود باید چهل دینار دیه بدهد و این آیات را خواند وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ «1» ما آدمی را از گل صاف و پاکیزه آفریدیم و مبدء آفرینش او از گل بود سپس او را بصورت نطفه در رحم در آوردیم و نطفه را بصورت خون بسته و خون بسته را بشکل گوشت جویده و آن را تبدیل به استخوان و بر روی استخوان، پوست پوشیدیم و پس از این بصورت آفریده تازه ایجاد کردیم پس خدا از ما سوای خود برتر و او بهترین آفریدگارانست.
آنگاه فرمود برای نطفه هر گاه سقط شود بیست دینار علقه چهل دینار مضغه شصت دینار، استخوان قبل از استحکام هشتاد دینار و صورت بیروح صد دینار و با روح هزار دینار دیه باید داده شود تا بدینجا بخشی از داوریهای بیسابقه و احکام غریبه او را که دیگران موفق نشده و عامه و خاصه بدانها پی نبرده و اگر کسی هم در اسلام بدانها حکومت نموده از حضرت او اخذ کرده، آوردیم.
و به همه این داوریها خاندان او نیز عمل کرده و اگر کسی در حقیقت و درستی آنها سخنی نابجا
______________________________
(1) آیات 12 تا 15 سوره مؤمنون
ترجمه الإرشاد ،ص:213
بگوید از راه حق و حقیقت منحرف گردیده.
و همین اندازه داوریهای علی که بصورت اختصار آورده شده کافی برای مقصود ماست.

باب سوم پاره از سخنان او

اشاره

(1) از جمله سخنان او در باره معرفت و یکتائی خدا و اینکه او شبیه بخلق خود نمی‌باشد و عادل بودن جناب کبریائی او و انواع حکمتهای الهی و دلائل بر ذات باری او اینست که صالح بن کیسان گفت علی ع در باره واداشتن مردم بمعرفت خدا و یکتائی او فرموده نخستین پایه بندگی خداشناسائی و ریشه شناسائی او یکتائی او و روش یکتائی او بی‌مانندی اوست.
او برتر از آنست که صفتها در او جاگیرند زیرا خردها گواهند هر کسی که صفتها در او جاگیرند ساخته شده است و نیز آنها گواهند که او سازنده است و ساخته شده دست دیگری نمی‌باشد ساخته‌های او رهبر بسوی اویند و با خرد پی به شناسائی او برده می‌شود و با دیدن نشانهای او، حجت او ثابت می‌گردد آفریده‌اش را دلیل برای بودن خود قرار داد و بدین وسیله ربوبیت خود را هویدا ساخت و نمودار کرد که او یکتای بی‌همتاست قدیم است و انباز ندارد و کسی در پروردگاری او شریک نمی‌باشد و چون او میان چیزهای ناسازگار ناسازگاری داده نمودار می‌شود برای خود ضدی ندارد و چون میان چیزهای نزدیک بهم نزدیکی برقرار ساخته هویداست که خود قرینی ندارد.
و بالاخره در این خصوص فرمایشی طولانی فرموده که اگر بخواهیم همه آن را بیان کنیم با اختصار
ترجمه الإرشاد ،ص:214
کتاب ما سازگار نیست.
(1) و از سخنان علی ع در باره بی‌مانندی خدا یکی اینست که شعبی می‌گوید مردی در حضور علی ع به این طریق سوگند یاد کرد و الذی احتجب بسبع طباق سوگند بکسی که در هفت طبقه آسمان در حجاب است حضرت امیر ع با تازیانه باو زده فرمود وای بر تو خدای متعال برتر از اینست که در چیزی پنهان یا امری از او پنهان بماند منزه است خدائی که مکان ویژه ندارد و چیزی در زمین و آسمان بر او پوشیده نمی‌باشد آن مرد عرضکرد اکنون میفرمائی کفاره قسم بدهم فرمود نه زیرا تو بخدا سوگند یاد نکردی تا کفاره بدهی بلکه بغیر خدا سوگند خوردی.
ناقلان اخبار روایت کرده‌اند مردی حضور علی ع آمد پرسید در هنگامی که به عبادت خدا پرداخته او را دیده فرمود خدائی را که ندیده‌ام بندگی ننموده‌ام پرسید هنگامی که او را دیدی بچه کیفیتی مشاهده کردی فرمود وای بر تو چشمهای سر نمی‌توانند او را مشاهده کنند بلکه دیدگان دلها با ایمانهای حقیقی خود او را می‌بینند.
خدا را از نشانهای بی‌اندازه او میتوان شناخت و او بدانها موصوف است او را نمیتوان با ما سوای خود برابر کرد و حواس ظاهری و باطن از درک او درمانده‌اند.
آن مرد بازگشت و می‌گفت خدا میداند رسالت خود را در چه خانواده بوجود آورد این حدیث دلیل است بر آنکه خدا را با چشم ظاهری نمیتوان دید.
(2) پس از آنکه علی ع از پیکار صفین برگشت مردی حضور او رسیده پرسید آیا این جنگی که میان
ترجمه الإرشاد ،ص:215
ما و دشمنان ما اتفاق افتاد بقضا و قدر خداست یا خیر؟ فرمود بهیچ فراز و نشیبی نمیگذرید جز اینکه دست قضا و قدر الهی در آن تصرف و تسلط دارد.
او گفت بنا بر این مشقتی را که متحمل شده‌ام در نزد خدا احتساب می‌نمایم.
فرمود برای چه؟
عرضکرد هنگامی که قضا و قدر ما را بکاری هدایت نماید فرمانبرداری ما ثوابی و نافرمانیمان نیز عقابی ندارد.
فرمود خیال کرده این قضا و قدر حتمی است نه چنین است زیرا اعتقاد باینکه قضا و قدر لازمی است عقیده بت‌پرستان و پیروان شیطان و دشمنان خدای رحمان و قدریهای این امت و مجوسیانست خدای منان مردم را در کارها مخیر گردانیده و از عقاب خود که نتیجه نهی اوست ترسانیده و تکلیف اندک به ایشان نموده و آنها را مجبور نکرده تا از او با کراهت اطاعت نمایند و بر او غالب نگردیده‌اند تا مغلوب شده و معصیت او نمایند و آسمان و زمین و آنچه در آنهاست بی‌ثمر نیافریده، خلاف این حقایق عقیده مردم کافر است و وای بر ایشان از عذاب جهنم.
آن مرد پرسید قضا و قدر چیست؟ فرمود امر بفرمانبرداری و نهی از نافرمانی و آمادگی برای کار نیک و دست برداشتن از کار بد و یاری بقربت او و خواری معصیت‌کاران او و وعد و وعید و ترغیب به کارهای پسندیده و دوری دادن از کارهای ناپسند و بالاخره تمام اینها قضا و قدر خداست که در افعال و اعمال ما جریان دارد و بجز از اینها نباید پابند شد و خیال کرد که اعمال را نابود میسازد.
آن مرد خوشحال شده فرمود خدا درب گشایش را بروی تو بگشاید چنانچه مرا از بیچارگی
ترجمه الإرشاد ،ص:216
نجات بخشیدی و این دو شعر را قرائت کرد.
تو پیشوائی هستی که ما فردای قیامت بر اثر فرمانبرداری از تو از خدای بخشنده آرزوی مغفرت داریم.
آنچه از امور دینی بر ما پوشیده مانده آشکار ساختی خدای در برابر این احسانی که بما فرمودی بتو احسان فرماید.
این حدیث معنی عدل و نفی جبر را توضیح میدهد و معلوم میکند افعال خدا بی‌حکمت نبوده و عبث نمیباشد.

فصل- 1 ستایش از دانشمندان‌

(1) گفتار علی ع در ستایش دانشمندان و اصناف مردم و برتری و یادگیری علم و حکمت.
کمیل بن زیاد گفت روزی در مسجد، علی ع دست مرا گرفته از مسجد بیرون رفته وارد صحرا شدیم آهی کشیده فرمود.
ای کمیل این دلها مانند ظرفهائیست بهترین آنها دلی است که آنچه بدو افاضه می‌شود بهتر نگهداری کند، اینک آنچه میگویم بخاطر سپار مردم بسه دسته‌اند عالم ربانی (که بدست پروردگار تربیت شده) و شاگردی که در صراط رهائی خود و دیگران درآمده و همج رعاع (مگسهای خوردی که همراه گله گوسفندان از این طرف بآن طرف حرکت میکنند و بالاخره مردم نادان) که در پی هر آوازی می‌افتند و
ترجمه الإرشاد ،ص:217
هر بادی که بوزد بدنبال آن میجهند از نور خورشید علم بهره نبرده و به پایه استواری پناهنده نگردیده‌اند.
(1) ای کمیل، دانش از مال بهتر است برای اینکه علم نگهدار تو و تو حافظ ثروتی، مالیه با بخشش بدیگران میکاهد و دانش از آموختن بدیگران رو بفزونی میگذارد.
ای کمیل، محبت بعلم و دانش، دینی است که مردم باید متدین به آن شوند و تا وقتی که در حیاتند بدین وسیله طاعت آنها بحد کمال رسد و پس از درگذشتش بهترین آثار جاویدان او برقرار ماند دانش حاکم است و مال محکوم.
ای کمیل مالداران با آنکه زنده‌اند در حقیقت مردگانند لیکن دانشمندان تا روزگار باقی است پابرجایند کالبدشان مفقود است لیکن حقیقتشان در دلهای دیگران موجود است بار دیگر آه دردناکی کشید و اشاره بسینه مملو از حکمت و معرفت خود نموده گفت اینجا مخزن علم و کمال و دریای مالامال از معارف و حکم است اگر کسی را بیابم کلید این گنج گرانبها و پر ارزش را بدو میسپارم هیهات بچنین شخصی دست پیدا نمی‌نمایم.
آری بشخصی دسترسی پیدا میکنم که آدمی فهمیده است لیکن مورد اطمینان نمیباشد زیرا اصول دینی و قواعد الهی را برای بکار بردن امور دنیوی فرامی‌گیرد و ادله الهی را می‌آموزد تا بر اولیاء او دست یابد و نعمتهای الهی را علیه کتاب او بکار میبرد.
و بدیگری میرسم در برابر حکمت و مصلحت مطیع و منقاد است ولی در این راه بینائی ندارد و نخستین شبهه‌ای که در دل او بیفتد بزودی غبار شک سراسر قلب او را فرامی‌گیرد.
بدانید بهیچ یک از این دو دسته نمیتوان اطمینان کرد.
زیرا کسانی که با حرص تمام به لذتهای دنیوی پرداخته و با کمال انقیاد در برابر شهوت از خود بیخود شده و آدمهائی که به گرد آوردن سرمایه دنیوی و ذخیره کردن مالیه سرگرم شده شایسته نمیباشند سمت رهبری مردم را داشته باشند و اینان بحیوانات پرواری شبیهند.
ترجمه الإرشاد ،ص:218
(1) هنگامی که کار بدینجا رسید و حاملی برای علم نبود عالم که مرد علم هم میمیرد آری در عین حال زمین خالی از حجت نمیباشد یا حجت ظاهری است که همه او را می‌بینند و یا بیمناک و مخفی از مردمانست تا ادله محکم الهی و بینات او از بین نرود.
لیکن کجایند این عده که فخر عالمند ایشان معدودند و عظیم القدر و خدای متعال ببرکت ایشان حجتهای خود را حفظ میکند تا امثال ایشان بوجود آیند و اصول حقایق و معارف الهی را در سرزمین دلهای مانند خودشان بودیعه گذارند.
اینان علاوه بر آنکه حقایق ایمان سراپای وجودشان را فراگرفته علم و دانش هم از همه طرف بآنها روی آورده و یقین واقعی پیدا کرده و در برابر سختی‌ها که دیگران زیر بار نمیروند آنان با آغوش باز استقبال نموده و از آنچه مردم جاهل میهراسند آنان بدو الفت گرفته با کالبدهای خود با دنیا مصاحبت میکنند و ارواحشان بعالم بالا آویخته است اینان خلیفه‌های خدا در زمینند که مردم را بدین او دعوت میکنند و حجتهای خدا بر بندگان او هستند.
این بار نیز آه سردی کشید و اظهار داشت چقدر مایلم آنان را به‌بینم و شوق دیدارشان را دارم. آنگاه دست از دست من برداشت و فرمود هر کجا میخواهی برو.

فصل- 2 توصیف دانشمندان‌

(2) از سخنان آن حضرت که مردم را بمعرفت خود میخواند و فضل خویش را ابراز میکرد و ضمنا به صفت دانشمندان و طرزی که باید متعلم بدان رفتار کند اشاره می‌نماید این موضوعات را علماء اخبار در
ترجمه الإرشاد ،ص:219
خطبه که از آن جناب بیادگار مانده روایت کرده‌اند و ما آغاز آن را تا بدینجا ترک گفته و از آن به بعد را ذکر مینمائیم ستایش خدا را که ما را از راه گمراهی بصراط هدایت رهبری فرمود و از کوری نجات داد و نعمت اسلام را بر ما منت نهاد و پیمبری را در میان ما مقرر فرمود و ما را از نجیبان آفریدگان خود قرار داد و پیشینیان ما را بسمت پیمبری مفتخر داشت و ما را بهترین امتی آفرید و از میان مردم برگزید تا امر بمعروف و نهی از منکر نمائیم و به بندگی او بپردازیم و چیزی را انباز او نگیریم و جز او را دوست خود ندانیم ما گواهان خدا و رسول خدا گواه بر ماست شفاعت مردم بدست ماست و هر کسی را شفاعت کنیم پذیرفته می‌شود دعا میکنیم تیر دعاء ما بهدف اجابت میرسد و هر کسی مشمول دعاء ما باشد گناهان او بخشیده می‌شود خدا ما را از پلیدی پاک و پاکیزه ساخته و ما دوستی جز او برای خود انتخاب نمیکنیم.
ای مردم از نیکوکاری و پرهیزکاری تعقیب نمائید و به گناه و دشمنی نپردازید و از خدا بیمناک باشید که او تعالی گناهکاران را سخت عقاب میفرماید.
ای مردم من پسر عموی پیمبر شما هستم و از همه شما بخدا و رسول شایسته‌ترم اینک تا وقت باقی است از فرصت استفاده کنید و هر چه میخواهید از من بپرسید و چنان بدانید بدین زودی درب علم بروی شما مسدود میگردد و هیچ عالمی از این جهان رخت برنمی‌بندد مگر اینکه برخی از دانشش که کسی نتوانسته از او فرابگیرد با وی بقبر پنهان میگردد و همانا دانشمندان در میان مردمان مانند ماه شب چهارده‌اند که سایر ستارگان هم از نور او بهره‌مند میگردند.
هر چقدر میتوانید از نور علم و دانش استضائه کنید و در صدد تحصیل آن بکوشید و متوجه باشید و از دانش بجهت بدست آوردن چهار خصلت تعقیب ننمائید یکی آنکه دانش فرامگیرید که در برابر دانشمندان
ترجمه الإرشاد ،ص:220
خودفروشی؟؟؟ نمائید دوم با مردم نادان مجادله کنید سوم در مجالس خودنمائی کرده متکلم وحده باشید چهارم مردم را بخود متوجه سازید و از این راه کسب شهرت نمائید.
فردای قیامت عالم و جاهل از نظر عقوبت برابر نمیباشند عذاب عالم سختر از جاهل است.
خدای متعال ما و شما را از آنچه فراداده بهره‌مند سازد و دانش ما را خالص برای خود قرار دهد و دعاء ما را اجابت کند که او شنوا و اجابت‌کننده است.

فصل- 3 رویه استاد و شاگرد

(1) حارث اعور گفت علی ع میفرمود: حق عالم آنست که از وی زیاد پرسش نکنند و در پاسخ به تندی جواب نگوید و هنگامی که کسالت دارد اصرار بر جواب نداشته باشد و چون از جا برخاست جامه او را نکشند و با دست بطرف او اشاره نکنند سرّی را در پیش او افشا نکنند و در حضور او از کسی غیبت ننمایند و از او بلحاظ اینکه حافظ ناموس الهی است احترام گذارند.
شاگرد باید در برابر استاد بنشیند و از مصاحبت طولانی او خسته نشود و چون او را در میان عده مشاهده کند نخست سلام و احترام عمومی بجا آورده و از او بخصوص احترام نموده سلام کند و در غیبت و حضور از وی نگهداری نماید و حق او را مراعات کند.
زیرا شخص دانشمند از روزه دار پارسا که مجاهد در راه خدا باشد اجر و مزدش بالاتر است.
چون عالمی بمیرد رخنه در اسلام بیفتد که چیزی بجز از جانشین صالح او نمیتواند آن رخنه را مسدود بسازد.
ترجمه الإرشاد ،ص:221
برای طالب علم فرشتگان استغفار می‌نمایند و تمام موجودات آسمان و زمین برای او دعا میکنند.

فصل- 4 سخنی با بدعت‌گذاران‌

(1) از سخنان او که با مبتدعان و آنان که در باره امور دینی بفکر خود سخن گفته و از راه اهل حق منحرف گردیده‌اند فرموده.
سنی و شیعه گفتار او را در باره نامبردگان چنین روایت کرده‌اند:
سپاس برای خدا و درود او بر پیمبر بزرگوارش اما بعد آنچه میگویم ذمه خود را در گرو آن قرار داده و خود کفیل صحت آنم که کشته هیچ قومی بر اثر داشتن تقوی نخشکیده و ریشه هیچ گیاهی بی‌آب نمانده. هر کس بقدر و منزلت خود پی ببرد از همه خیرات بهره‌مند گردیده و جهل و نادانی برای بیچارگی هر فردی که قدر خود را نداند کافی است و مبغوض‌ترین همه افراد کسی است که خدا او را به خود واگذاشته باشد و از راه حق و حقیقت بکوره راه ضلالت توجه کرده و بگفتار بدعت آمیز خرسند است روزه میگیرد و نماز میخواند و او در واقع راه آزمایش و عبرت برای دیگرانست از طریق پیشینیان خود گمراه گردیده و گمراه میکند کسی که باو اقتدا نماید بزه‌کاریهای دیگران را بدوش خود میکشد و خود در گرو خطاکاریهای خویش است نادانی را برای خود پیشه نموده و در میان جاهلان بسر میبرد و از تاریکی سرانجام خود غافل است و از راه هدایت کور و نابینا، آنها که شبیه بانسانند ویرا دانشمند میپندارند و هیچ روزی با کمال راحتی سر از بالش خواب برنمیدارد، بامداد در صدد جمع‌آوری چیزهای
ترجمه الإرشاد ،ص:222
بسیاری برمی‌آید که اندک آن از بسیارش بهتر است و پیوسته در این اندیشه است تا خود را از این آب گندیده سیراب سازد و چیزهای نالایق و نامناسب بدست آورد.
(1) بر مسند حکومت می‌نشیند و ضمانت میکند که خرابکاریهای دیگران را اصلاح کند و فکر نمیکند دیگری هم خواهد آمد که احکام ناشایست او را نقض نماید و اگر یکی از امور مبهمه برای او پیش‌آمد کرد برای رفع آن از آراء باطل خود استمداد میجوید و رأی قطعی صادر میکند.
و این بینوا لباسهای شبهه‌ناک نازکتر از تار عنکبوت را پوشیده و نمیداند خطا کرده یا صواب و خیال نمیکند علاوه بر رویه او رویه دیگری هم وجود داشته باشد و اگر هنگامی چیزی را با چیزی مقایسه کند رأی خود را صحیح دانسته و آن را تکذیب نمی‌نماید و اگر موضوعی بر او پوشیده بماند کتمان میکند و در آن باره سخنی نمیگوید زیرا میداند که جاهل است و به نقص و بیچارگی خود پی برده در عین حال باز اظهار نکرده تا دیگران از نادانی او باخبر نشوند.
آنگاه برای پیش بردن غرض خود در کاری که اطلاعی ندارد اقدام میکند و او در حقیقت در تاریکیهای جهل و نادانی وارد می‌شود و همه گونه شبهات را بدوش خویش میکشد و برگها و خارهای جهل و نفاق را از درخت بی‌ایمانی خود سر راه بیچارگان میریزد و از آنچه نمیداند پوزش نمیخواهد و به سادگی تسلیم دست علم و دانش نمیشود و در اثبات مسائل دلیلهای دندان‌شکنی ندارد که بتواند از این راه حظی ببرد و بدیگران هم بهره بدهد روایات را مانند بادیکه برگهای خشک را باطراف پراکنده میسازد در محل و نامحل بکار میبرد و چنان در این رویه میکوشد که ارثها از او بگریه درمی‌آیند و خونها ناله میزنند و فرج حرام را حلال و حلال را حرام میسازد و بالاخره از آنچه میگوید حیا نمیکند و از کوتاهی و تقصیر خود پشیمان نمیشود.
ترجمه الإرشاد ،ص:223
(1) ای مردم تا میتوانید از فرمان حق پیروی نمائید و معرفت در باره کسی پیدا کنید که جهل او مایه پوزش و عذرخواهی شما نیست زیرا علمی که به حضرت آدم ع افاضه شد و همه پیمبران بدان برتری یافتند همه آنها به پیمبر شما و از او بخاندانش رسید اینک چگونه شده شما را به بیانهای سرگردانی هدایت میکنند ای زاده کسانی که با سفینه نوح نجات یافته‌اید چنین سفینه هم در میان شما موجود است در آن درآئید و همچنان که سوارگان آن کشتی از غرقاب دریا و گرداب بلا نجات یافتند سوارگان و متوسلان باین کشتی هم از بدبختی و گمراهی دنیا و عذاب آخرت رهائی پیدا می‌کنند و من خود بتمام معنی در گرو او هستم که ویرا از بیچارگی برهانم و در عین حال مردم را برای نجاتشان مجبور نمی‌کنم لیکن می‌گویم بدا بحال کسی که تخلف کند و تفو بر آن شخصی که قدم مخالفت بردارد.
آیا فراموش کرده‌اید از گفتار رسول خدا ص که در حجة الوداع در باره خاندان خود فرمود من از میان شما کوچ می‌کنم و دو یادگار گرانبها پس از خود بجا می‌گذارم که تا وقتی دست بدامنشان افکنده باشید هیچ گاه گمراه نشوید یکی کتاب خدا قرآن و دیگر خاندان منست و این دو از یک دیگر جدا نشوند و همواره پشت به پشت یک دیگر باشند تا کنار حوض کوثر مرا دریابند اکنون متوجه باشید پس از من چگونه با ایشان معامله خواهید کرد بدانید دوستی ایشان آب خوشگوار آشامیدنی است و مخالفتشان آب شور و تلخ غیر قابل استفاده و دور افکندنی است.

فصل- 5 معرفی از دنیا

(2) گفتار علی ع در باره دنیا و دوری دادن از آن.
اما بعد همانا حکایت دنیا حکایت مار خوش‌خط و خالیست که هر گاه بدن آن را دست کشند نرم و لطیف
ترجمه الإرشاد ،ص:224
است لیکن زهر درونی آن کشنده و کثیف اینک از شگفتیهای دنیا در حذر باش و از امور مربوط بآن کمتر استفاده نما، و بهر اندازه که مایل بدنیا هستی بیشتر از آن از وی دوری کن زیرا دنیا دار چنان که به سرور و نشاط آن خرسند است هدف تیرهای گرفتاری آن نیز هست.

فصل- 6 توشه آخرت‌

(1) گفتار علی ع در باره بدست آوردن توشه آخرت و آمادگی برای ملاقات حضرت باری تعالی و وادارکردن مردم را بکارهای شایسته.
نقله اخبار روایت کرده‌اند علی ع در همه شب که مردم رختخواب راحتی می‌افکندند با صدای بلند که همه مسجدیها و اطراف آن میشنیدند میفرمود:
ای مردم زاد و توشه آخرت را پیش از آنکه منادی مرگ ندا دهد گردآورید و از اقامه در دنیا بکاهید و زاد و توشه شایسته‌ای برای خود تحصیل نمائید زیرا عقبه دشوار و منزلهای هولناکی در پیش دارید که ناگزیر باید از آنها عبور کنید و توقف نمائید اینک یا اینست که رحمت خدا شامل حال شما شده و از در- ماندگی آنجا رهائی پیدا میکنید و یا بهلاکت جبران ناپذیری گرفتار میشوید ای وای چقدر مایه افسوس و تا چه حد باید متأثر بود برای کسی که عمرش را بغفلت میگذراند و علیه او تمام میگردد و روزگار او را به بیچارگی می‌افکند.
خدا ما و شما را از آنها قرار دهد که از نعمتهای ناپایدار دنیا خرسند نمیگردند و پس از مرگ به گرفتاری مبتلا نمیشوند زیرا ما برحمت و لطف او بوجود آمدیم و برای دیدار رحمت او بحضرت او میگرائیم و خیر و خوشی در دست اوست و جناب الهی او بر همه چیز تواناست.
ترجمه الإرشاد ،ص:225

فصل- 7 کناره‌گیری از دنیا

(1) گفتار علی ع در انزوای از دنیا و توجه دادن به امور مربوط به آخرت.
ای پسر آدم تمام هم و غم خود را بروزی که در آن بکار میپردازی مصروف مساز که اگر از دست تو برود از جهت تو نبوده زیرا همه روز خدای متعال روزی ترا عنایت میفرماید و هر گاه مالیه‌ای اضافه بر خوراک روزانه خود گرد کنی نصیب تو نشده بلکه باید برای دیگری نگهداری نمائی و بالاخره زحمت دنیوی آن از تو و حظش از دیگران و حساب طولانی روز قیامت هم بعهده تو باشد اکنون تا میتوانی، ثروت دنیوی خود را در محل مربوط بخودش بکار بند و برای روزی که در پیش داری زاد و توشه آماده کن زیرا سفر آخرت، دور و وعده‌گاه روز قیامت، و منزلگاه بهشت یا دوزخ است.

فصل- 8 اعلام بمردم‌

(2) از گفتار او آنچه در میان دانشمندان و روشن ضمیران اشتهار دارد: اما بعد ای مردم همانا دنیا بشما پشت کرد و اعلام وداع نمود و آخرت روی آورد و شما را از نعمتهای پایدار خود خبر داد بدانید امروز شما روز میدان و تمرین و فردا روز مسابقه دویدن شماست هر که در این مسابقه پیش افتاد اگر نیکوکار بوده به بهشت درآید و اگر بدکار بوده بدوزخ افتد بدانید شما در روزگارهائی واقع شده‌اید که همه گونه اسباب مهلت برای شما مهیاست و پس از آن مرگی است که هر چه بیشتر شما را بسوی خود میخواند اینک کسی که کارهای خود را برای خدا انجام داده باشد آرزوی دنیوی او بوی زیانی نمیرساند و کسی که
ترجمه الإرشاد ،ص:226
در هنگام مهلت تنبلی کرده و پیش از مرگ عمل مفید بحال خود انجام نداده باشد زیانکار شده و آرزوی او مضر بحال او خواهد بود بدانید ناچار باید با رغبت بسوی حق کار کنید و از سرانجام سخت خود بهراسید اگر درب شادی بروی شما گشوده شود از خدا سپاسگزاری نمائید و ترس خود را جبران کنید و اگر بیمناک شوید بیاد خدا بیفتید و رغبت بثواب او پیدا کنید.
زیرا خدا به نیکوکاران وعده نیکو داده و به سپاسگزاران وعده افزایش نعمت و هیچ کسبی بهتر از آن کسب نیست که برای روز قیامت خود اندوخته‌هائی داشته باشید همان روزی که گناهان بزرگ یکی پس از دیگری نمودار و راحتیهای خیالی دنیا از همه طرف از آنان سلب شده و من آسایشی بهتر از جنت سراغ ندارم با آنکه می‌بینیم خواهان آن خوابست و گرفتاری دشوارتری از دوزخ خبر ندارم با آنکه فراری از آن در خوابست.
بدانید کسی که یقین بحال او نفعی نداشته باشد، شک و شبهه بحال او زیان خواهد داشت و کسی که خرد حاضر او نتیجه برای او بدست ندهد آن عقلی که در آرزوی آنست درمانده‌تر از آنست که بحال او فایده داشته باشد بدانید شما را بکوچ کردن از این دنیا خوانده و برای تحصیل زاد و توشه دستور داده و دو موضوع است که از امور دیگر زیانش بحال شما بیشتر و خوف من از آنها بحال شما زیادتر است یکی پیروی از هوای نفسانی و دیگر آرزوی طولانی زیرا پیروی هوای نفس آدمی را از راه حق باز میدارد و آرزوی طولانی آخرت را از یاد میبرد بدانید که دنیا بار می‌بندد و بشما پشت میکند و آخرت بشما روی می‌آورد و هر دو خواستارانی دارند بنا بر این کاری کنید تا از خواستاران آخرت باشید و از خواهندگان دنیا بشمار نیائید زیرا امروز روز عمل است و حسابی در کار نمیباشد و فردا هنگام حساب است و عملی وجود ندارد.
ترجمه الإرشاد ،ص:227

فصل- 9 یاران نیکوکار

(1) گفتار علی در باره یاران نیکوکار و زاهد.
صعصعة بن صوحان عبدی گفت روزی علی ع نماز صبح را بجماعت بجا آورد چون سلام نماز داد رو بقبله بدون اینکه بطرف راست و چپ التفاتی کرده باشد تا آفتاب بدیوارهای مسجد کوفه تابید بذکر خدا پرداخته پس از آنکه از راز و نیاز فارغ شد بما توجه کرده فرمود در زمان دوست باوفای خود رسول خدا ص عده‌ای را دیده‌ام که شب را تا صبح بعبادت بسر میبردند.
بامداد با رنگ زرد و گردآلود که بر پیشانیشان از زیادی سجده مانند اثر زانوی بز ظاهر بود نمودار میگردیدند و چون ذکر مرگ بمیان می‌آمد مانند درختی که در وزش باد میلرزد بلرزه می‌آمدند و آنقدر میگریستند که جامه‌هایشان تر میشد.
آنگاه از جا برمیخاست و بمردم توجهی کرده میفرمود گوئیا این مردم غافل‌اند.

فصل- 10 شیعه با اخلاص‌

(2) گفتار علی ع در باره شیعه بااخلاص.
شب ماهتابی علی ع از مسجد بیرون آمد بطرف جبانه آهنگ نمود عده که در عقب آن حضرت می‌آمدند بوی نزدیک شدند علی ع ایستاد پرسید شما کیستید؟ عرضکردند ما شیعیان شمائیم علی ع با فراست منحصر بخودش بآنها نگریسته فرمود اگر راستی شما شیعه من هستید چگونه نشانه شیعه در
ترجمه الإرشاد ،ص:228
شما نمینگرم و سیمای شیعه ندارید پرسیدند سیمای شیعه چه نشانه‌ای دارد؟ فرمود شیعیان ما کسانی هستند که صورتهاشان از بیدارخوابی شب زرد شده و دیدگانشان از گریه ناتوان گردیده و پشتهاشان از قیام بعبادت خمیده و شکمشان از گرسنگی روزه به پشت چسبیده و از کثرت دعا و تضرع پوست و استخوانشان مانده و گرد و غبار خشوع‌کنندگان بر صورتهاشان نشسته.

فصل- 11 بیاد مرگ‌

(1) گفتار علی ع در باره مرگ و یاد آن.
مرگ، طلبکار سریعی است و از کسی درنمی‌ماند و کسی نمیتواند از چنگال آن فرار کند اینک خود را برای مرگ آماده سازید و از ملاقات با آن خودداری نکنید زیرا با هیچ وسیله ممکن نیست از دست آن فرار کرد شما اگر کشته نشوید میمیرید سوگند بخدائی که جان علی ع در دست اوست اگر هزار ضربت شمشیر بسر انسانی وارد بیاید آسانتر از آنست که در رختخواب خود جان تسلیم کند.
ای مردم شما هدفهائی هستید که کمانهای مرگ بسوی شما کشیده می‌شود و مالهای شما بتاراج مصیبتها داده می‌شود هر غذائی که میخورید همراه با اندوههاست و هر گونه آبی که می‌آشامید آلوده با گرفتاریها خدا گواه است هر نعمتی که بدست شما بیاید و موجبات نشاط شما را فراهم سازد بلافاصله بفراق دیگری مبتلا میگردید.
ای مردم ما و شما برای بقا آفریده‌شده‌ایم نه برای فنا و نابودی لیکن باید بدانید از خانه
ترجمه الإرشاد ،ص:229
بخانه دیگر کوچ می‌نمائید بنا بر این زاد و توشه خانه‌ای که باید بجانب آن حرکت کنید و جاوید باشید فراهم سازید.

فصل- 12 گفتار در باره معرفت خود

(1) گفتار علی ع که مردم را بجانب خود میخواند و فضیلت و حقانیت خود را آشکار میسازد و ضمنا اشاره هم به ستمگران خود میکند.
این گفتار را علی ع پس از قتل عثمان که مردم با وی بیعت کردند عنوان نموده و شیعه و سنی و ابو عبیده معمر بن مثنی که سنیها نیز روایت او را میپذیرند نقل نموده‌اند.
هیچ کسی باقی نمیماند مگر اینکه یا متوجه به بهشت است و یا بدوزخ پیشاپیش او، یا ساعی کوشاست و یا طلبکار امیدوار و یا مقصری که سرانجامش دوزخ است اینها که شمرده شد سه دسته‌اند و دوی دیگر فرشته‌ای که همراه ویند و پیمبری که خدا او را در دست قدرت خود دارد و برای اینها فرد ششمی وجود ندارد کسی که ادعائی کند هلاک شده و کسی که براست و چپ توجه نماید گمراه گردیده حد وسط میان آن دو جاده مستقیمی است که قرآن و سنت و آثار نبوت بطرف آن متوجه‌اند.
این امت بدو قسم دارو، تازیانه و شمشیر بهبودی مییابند و در این خصوص از امام خود مرافقت و ملاطفتی آرزومند نباشید و خود را اصلاح کنید و توجه نمائید از حق رو گردان نشوید که بهلاکت می- افتید کارهائی مربوط بشماست که نزد من نمیتوانید بهیچ وجه پوزشی بیاورید که اگر بخواهم یک یک آن را برای شما نقل میکنم لیکن میگویم خدای متعال از کرده‌های گذشته عفو فرموده.
ترجمه الإرشاد ،ص:230
(1) دو نفر پیشین دنیا را ترک کردند و بپاداش خود نائل گردیدند و سومی آنها که مانند کلاغی بود بجای آنها مستقر گردید تمام همّ او پرکردن شکمش بود وای بر او اگر بالهای خود را جمع کرده و سرش را بریده بود برای او بهتر بود اینک خود توجه کنید اگر درست نگفتم انکار نمائید و اگر راست گفتم بطرف حق بیائید.
حق و باطلی در روزگار هست و هر یک خواهانی دارند اگر می‌بینید باطل در روزگار حکمفرما است از زمان قدیم چنین بوده و اگر می‌بینید حق ضعیف و پامالست آنهم شاید بهمین آئین بوده و کمتر اتفاق می‌افتد آنچه ادبار کرده اقبال نماید و اگر نفوس شما بجانب شما برگردند شما مردمی نیکبختید لیکن میترسم به فترت و ناچاری گرفتار گردید و تنها مأموریت من در اینست که در راه هدایت شما بکوشم و همانا خاندان نیکوکار و پاک دامن و اصیل من در خوردی از همه بردبارتر و در بزرگی از همه داناترند ما خانواده از علم خدا استفاده میکنیم و بداوری خدا حکومت می‌نمائیم و از گفتار راستگو بهره‌مند گردیده‌ایم اکنون اگر از ما پیروی کنید از بینائی ما نتیجه خوبی خواهید برد و گر نه خدا شما را بدست ما بهلاکت میرساند.
پرچم حق باماست و کسی که در ظل آن درآید بحقیقت میرسد و کسی که خودداری نماید گرفتار غرقاب بیچارگی می‌شود بدانید بکمک ما خونبهای هر مؤمنی اخذ می‌شود و بدست ما گردن شما از زیر بار ذلت خلاص میگردد گشایش و پایان همه کارها بماست و بشما ارتباطی ندارد.
ترجمه الإرشاد ،ص:231

فصل- 13 معرفی از خود

(1) گفتار مختصر علی ع در باره معرفی خود و خاندانش.
خدای متعال محمد را به پیمبری خود برگزید و او را برسالت خویش نامزد کرد و نعمت وحی را باو ارزانی داشت و او هم فروگذاری ننمود و حقایق الهی را در میان افراد رواج داد و ما خانواده مردمی هستیم که پابند مرکب رهوار دانش در دست ماست و درهای حکمت از ناحیه ما بسوی افراد گشوده می‌شود و روشنی خورشید امر الهی از ماست کسی که ما را دوست میدارد ایمان او بحال وی نتیجه خوبی خواهد داد و عملش پذیرفته می‌شود و کسی که محبت ما در دل او نباشد ایمان وی مفید بحال او نخواهد بود و عملش مقبول نیست هر چند شب و روز را بعبادت و روزه بانجام بیاورد.

فصل- 14 پس از بیعت مردم با عثمان‌

(2) جندب بن عبد اللَّه گفت پس از آنکه مردم بی‌وفا با عثمان بیعت کردند حضور علی ع رسیده دیدم آن حضرت با حال حزن و اندوه سر بزیر انداخته سؤال کردم با این عملی که مردم علیه شما انجام دادند چه خواهید کرد فرمود صبر میکنم گفتم سبحان اللَّه بخدا قسم مرد صابری هستی فرمود بغیر از صبر چه باید انجام دهم؟! عرضکردم از جا حرکت کن و مردم را بولایت خود دعوت فرما و اعلام کن پس از پیغمبر ص از دیگران شایسته‌تر بآن حضرتم و فضل و سابقه اسلامی من هم بر احدی پوشیده نیست و از آنان درخواست کن تا ترا علیه این عده‌ای که بزیانت اقدام نموده‌اند یاری نمایند اگر ده نفر از صد نفر دعوت ترا اجابت نمایند بر صد نفر پیروز خواهی گردید.
ترجمه الإرشاد ،ص:232
(1) بنا بر این اگر بتو نزدیک گردیدند بمقصود رسیده و اگر خودداری نمودند با آنان پیکار میکنی اگر پیروز شدی خدا ترا مانند پیمبرش بر مخالفان چیره ساخته و شایستگی تو بظهور رسیده و اگر در راه حق کشته شدی شهید از دنیا رفته‌ای و پوزش تو نزد خدا پذیرفته است تو بمیراث رسول او سزاوارتری.
علی ع در پایان سخنان وی با کمال تعجب فرمود ای جندب عقیده تو آنست که ده نفر از صد نفر با من بیعت می‌نمایند.
جندب گفت آرزومندم چنان باشد.
علی ع فرمود من چنین گمانی ندارم بلکه میگویم دو نفر از صد نفر هم با من بیعت نخواهند کرد و اینک دلیل این معنی را برای تو بیان میکنم.
توجه مردم از نخست بقریش بود و قریش میگفتند آل محمد خود را برترین افراد مردم میدانند و آنان خود را اولیاء امور خیال میکنند و اگر اتفاقا امر خلافت بدست آنها بیفتد دیگر کسی نمیتواند با هیچ نیروئی آن را از چنگال ایشان بدرآورد و اگر دیگران مصدر کار شوند ممکن است دست بدست دور زند و در میان شما باشد بنا بر این بخدا قسم چنان نیست که گمان کرده که قریش امر خلافت را به آسانی از دست بدهند و در اختیار ما بگذارند.
جندب پس از استماع این بیان عرضه داشت اجازه میدهی همین سخن را باطلاع مردم برسانم و آنان را به یاری شما بخوانم.
علی ع فرمود (این زمان بگذار تا وقت دیگر) جندب از این پس بعراق مراجعت کرد میگوید هر گاه یکی از فضائل و مناقب علی ع را برای مردم نقل میکردم مرا آزار میرسانیدند و از پیش خود میراندند تا بالاخره قضیه مرا به ولید بن عقبه خبر دادند او شبی مرا خواسته و محبوس داشت و سرانجام سخنانی در خلوت با من گفت و مرا از زندان نجات داد.
ترجمه الإرشاد ،ص:233

فصل- 15 علی ع و مخالفان‌

(1) گفتار علی ع در هنگامی که عبد اللَّه بن عمر خطاب و سعد بن ابی وقاص و محمد بن مسلمه و حسان بن ثابت و اسامة بن زید از بیعت او خودداری کردند.
شعبی روایت کرده هنگامی که سعد و نامبردگان دیگر از بیعت علی ع خودداری نمودند آن جناب حمد و ثنای الهی را بجا آورده فرمود ای مردم همانا شما بطوری که با قبلیهای از من بیعت کردید به بیعت من درآمدید و بدانید تا وقتی اختیار با شماست که با خلیفه رسول خدا بیعت نکرده‌اید و پس از آنکه بیعت نمودید دیگر حق اختیاری ندارید و بر امامست که بوظائف امامت خود بپردازد و استقامت بخرج دهد و بر مردمست که تسلیم اوامر او باشند و این بیعت بیعت عامست کسی که از آن اعراض نماید از دین خدا برگشته و براه غیر مسلمانان رفته و بیعتی که با من کرده‌اید اتفاقی نبوده و کار من و شما متفاوت است زیرا من شما را برای خدا دوست میدارم و شما مرا برای خود میخواهید سوگند بخدا من بهتر می‌توانم خصم را نصیحت کنم و براه راست هدایت نمایم و داد مظلوم را از ظالم بگیرم و از عبد اللَّه و دیگران که نام بردیم امور غیر قابل انتظاری مشاهده کردم که حق میان من و ایشان حکومت خواهد کرد.

فصل- 16 مخالفت طلحه و زبیر

(2) گفتار علی ع در هنگامی که طلحه و زبیر نقض بیعت نموده و بطرف مکه توجه کرده تا بهمراهی
ترجمه الإرشاد ،ص:234
عایشه علیه او قیام نمایند.
(1) علی ع پس از حمد و ثنای الهی فرمود خدای متعال محمد را برای هدایت همه مردم مبعوث فرمود و او را مایه رحمت مردم عالم قرار داد او هم مأموریت خویش را به بهترین طرزی انجام داد و رسالات او را تبلیغ نمود و خدا هم ببرکت وجود اقدس او تمام کارها را منظم ساخت و شکافها را ترمیم کرد و راه‌ها را امن ساخت و خونهای مردم را حفظ نمود و میان دشمنان و حسودان الفت برقرار کرد و کینه و حسادت و دشمنی را از دلها که سالیان درازی پابرجا بودند بیرون نمود آنگاه او را بسوی خویش دعوت کرد و از او کمال رضایت را داشت زیرا در هیچ امری از امور رسالتش فروگذاری ننمود و آهنگ تقصیر در تبلیغ رسالت نداشت و پس از او پیش‌آمدهای گوناگون واقع شد چنانچه ابو بکر متولی امور خلافت گردید و پس از او عمر و بعد از او عثمان.
و از آنجا که خود بکارهای ناشایسته عثمان پی برده بودید پیش من آمدید و پیشنهاد بیعت با من نمودید من نخست برای این کار حاضر نشدم شما نپذیرفتید دستهای خود را پس کشیدم و بستم شما آنها را بزور باز نمودید و با من برای بیعت نزاع کردید و مانند شتران تشنه که اطراف حوضهای آب گرد می- آیند اطراف من اجتماع نمودید بطوری که پنداشتم هر گاه غرض شما را اعمال نکنم مرا خواهید کشت و یا برخی از شما بجهت این معنی در حضور من کشته شوید بهمین مناسبت دست گشودم و شما با کمال اختیار با من بیعت نمودید.
نخستین افرادی که با من بیعت نمودند و اظهار اطاعت کردند طلحه و زبیر بودند و اندکی از بیعتشان نگذشت از من اذن عمره حج گرفتند و سوگند بخدا آنان آهنگ مکر و خدعه داشتند باز من برای اتمام حجت، با آنها عهد تازه بمیان آوردم تا امت را بهلاکت نیندازند آنها نیز بهمین ترتیب با
ترجمه الإرشاد ،ص:235
من تجدید عهد کردند لیکن بعهد خود وفا نکرده نقض بیعت نمودند اینک تعجب میکنم از این بی‌وفایان بد عاقبت که چگونه با ابو بکر و عمر انقیاد نموده و با من مخالفت کردند با آنکه من کمتر از آن دو نفر نمی‌باشم و اگر بخواهم میگویم ... پروردگارا داد مرا از آنان بگیر که حق مرا ضایع کردند و امر مرا کوچک انگاشتند، مرا بر آنها پیروزی بده.

فصل- 17 باز هم در این خصوص‌

(1) جای دیگر هم در این خصوص گفتاری دارد.
پس از حمد و ثنای خدا فرموده بعد از آنکه خدای متعال پیمبرش را بجهان دیگر برد گفتیم ما خاندان و پیوند و وارثان و جانشینان و شایسته‌ترین افراد به آن جنابیم و کسی در باره حقانیت و سلطنت او با ما نزاعی ندارد در این هنگام عده از منافقان سر برآورده و سلطنت پیمبر ما را از ما گرفتند و بدیگران واگذار نمودند و سوگند بخدا برای این حقی که بناروا از ما سلب شد چشمها و دلهای ما گریست و نفس در سینه‌ها بشماره افتاد و جزع و بیتابی ما بنهایت رسید.
سوگند بخدا اگر بیم آن نبود تفرقه میان مسلمانان برقرار شود و مردم کافر گردند و دین اسلام غریب بماند ما هم بقدر طاقت خود می‌کوشیدیم و تغییراتی از هر لحاظ میدادیم. و شما خود با من بیعت کردید و طلحه و زبیر نیز با خواست خود بیعت نمودند و اظهار جانفشانی کردند پس از این به آهنگ بصره حرکت نمودند تا جماعت شما را متفرق سازند و خوف و بیم در شما احداث نمایند.
پروردگارا آنان را بکیفر خود مبتلا کن که دست مخالفت در میان این امت دراز کردند و عقیده
ترجمه الإرشاد ،ص:236
عموم مردم را فاسد ساختند.
آنگاه فرمود خدا شما را بیامرزد در طلب این دو پیمان شکن ستمگر برآئید و نگذارید غرض شوم خود را عملی سازند.

فصل- 18 اخبار از آمدن عائشه‌

(1) هنگامی که از آمدن عایشه و طلحه و زبیر باخبر شد که از مکه بطرف بصره کوچ می‌کنند حمد و ثنای الهی را بجا آورده فرمود اینک عایشه همراه طلحه و زبیر بطرف بصره کوچ می‌کنند و هر یک از این دو مدعی خلافتند و علیه یک دیگر در باطن اقدام مینمایند طلحه که ادعای خلافت می‌کند برای آنست که پسر عموی عایشه است و زبیر که مدعی خلافت است برای آنست که داماد پدر عایشه است و سوگند بخدا هر گاه این دو بمقصود خود نائل گردند زبیر گردن طلحه یا طلحه گردن زبیر را میزند و هر یک علیه سلطنت دیگری قیام می‌کند و سوگند بخدا میدانم که آن زن بر جمل (شتر نر) سوار می‌شود گرهی نگشاید و راهی نپیماید و در منزلی فرود نیاید جز اینکه در تمام اینها مرتکب معصیت شود تا خود و همراهانش را جایی فرود آورد که یک سومشان بقتل رسند و یک سومشان فرار کنند و یک سومشان برگردند.
سوگند بحق طلحه و زبیر میدانند که خطا کارند و از راه جهالت هم قدم در این راه نگذارده‌اند و بسیاری از عالمانند که بشمشیر جهل خود کشته شده و علمشان نافع بحال آنها نبوده و سوگند بخدا سگان حوئب بر او بانگ خواهند زد.
ترجمه الإرشاد ،ص:237
آیا مردم از رویه این نابکاران پند می‌گیرند و آیا در رفتار این افراد بی‌وفا دقت و اندیشه می- کنند، اینک گروه ستمگران علیه حق و آئین آن قیام کرده و می‌کوشند تا نور حقیقت را خاموش سازند کجایند نیکوکاران که در راه اعلای حقیقت جانفشانی نمودند.

فصل- 19 توجه علی ع بجانب بصره‌

(1) هنگامی که امیر المؤمنین ع بطرف بصره آهنگ نمود به ربذه نزول اجلال کرد، دنباله حاجیها گرد آمدند تا بیانات الهی آن ذات با برکات را استماع نمایند علی ع آن هنگام در میان خیمه خود بود.
ابن عباس گوید وارد خیمه آن جناب شده دیدم مشغول وصله زدن کفش خود است عرض کردم ما باصلاح کار خود نیازمندتریم از آنچه هم اکنون بدان پرداخته علی ع پاسخ مرا نداده و همچنان بکار خود مشغول بود پس از آنکه از وصله زدن آسوده شد هر دو جفت کفشش را در برابر من افکنده فرمود بهای این جفت کفش چقدر است؟ عرضکردم ارزشی ندارد فرمود در عین حال چقدر می‌ارزد عرضکردم نیم درهم فرمود بخدا قسم این زوج کفش ارزشش نزد من بیشتر از خلافت بر شماست مگر در صورتی که بتوانم حقی را بپا بدارم یا باطلی را از بین ببرم.
گفتم حاجی‌ها گرد آمده تا از فرمایشات شما استفاده نمایند آیا اجازه میدهی من با آنها صحبت کنم اگر کاملا توانستم از عهده گفتار خود برآیم از ناحیه تو بوده و آفرینش بر توست و اگر نتوانستم کاری از پیش ببرم زیانش متعلق بخود منست فرمود نه من خود با آنها سخن می‌گویم آنگاه با دستهای درشت خود بسینه من زد که متألم گردیدم.
علی ع که معلوم شد از سخن نابجای من سخت ناراحت شده از جا برخاست من برای ترمیم حال آن حضرت و پوزش خواستن از بی‌ادبی خود بدامن آن حضرت چنگ زده و او را سوگند دادم که
ترجمه الإرشاد ،ص:238
خویشاوندی را مراعات کند و ضمنا اجازه سخنرانی بمن مرحمت کند فرمود سوگند مده سپس از خیمه خارج شده حاجیها اطراف او را گرفتند.
(1) حضرت امیر ع حمد و ثنای الهی بجا آورده فرمود خدای متعال محمد را برسالت مبعوث ساخت و در آن روزگار در میان عرب کسی پیدا نمیشد که کتاب بخواند و یا شایستگی ادعای نبوت داشته باشد و آن جناب به نیروی الهی مردم را بصراط نجات دعوت می‌کرد و سوگند بخدا منهم در نجات آنها فروگذاری نکردم و تغییر و تبدیل روا نداشته و خیانتی از من سر نزد و بهمین مرام باقی بودم تا خلافت بکلی از من روگردان و بدیگران متوجه شد.
مرا با قریش چه کار؟ بخدا سوگند در آن هنگام که کافر بودند با آنان پیکار کردم و هم اکنون که مفتون دست بی‌وفایان واقع شده‌اند با آنان می‌جنگم و همانا مسیر فعلی من بر اثر تعهدیست که دارم.
سوگند بخدا شکم باطل را می‌شکافم تا حق را از پهلوی آن خارج سازم.
و میدانم قریش در صدد انتقام ما برنیامده مگر از آن جهت که خدا ما را بر آنها برتری داده و از میانشان به بزرگی و آقائی برگزیده و این دو شعر خواند.
بجان خودم سوگند گناه است که دوغ خالص بیاشامی و خرمای بی‌پوست را با شیر و کره بخوری ما در آن وقت که اهمیتی نداشتی و اطراف تو را درختهای خشک و خالی فراگرفته بود مقام و منزلت بتو دادیم.

فصل- 20 ورود به ذی قار

(2) چون به ذی قار ورود کرد از حاضران بیعت گرفته و سخنان زیاد گفته و حمد و ثنای الهی را
ترجمه الإرشاد ،ص:239
بسیار بجا آورد و فرمود پیش‌آمدهای زیادی برای ما اتفاق افتاد و ما در برابر همه آنها صبر کردیم و خوار بدیدگان ما فرورفت برای امر خدا تسلیم شدیم و از بوته آزمایش او بخوبی بدرآمدیم و به آرزوی ثواب او بخانه نشستیم و یقین کردیم صبر ما بهتر از آنست که موجبات تفرقه میان مسلمانان و خون ریزی آنان را فراهم سازیم.
ما خانواده نبوت و یادگارهای رسول خدائیم و از دیگران بسلطنت رسالت او شایسته‌تر و معدن کرامتیم همان کرامتی که خدای متعال آغاز این امت را بدان مقرر داشت.
لیکن طلحه و زبیر که از خاندان نبوت و پیوند رسول خدا نمی‌باشند چون دیدند خدای متعال پس از مدتی ما را بحق خودمان نائل گردانید نگذاردند یک سال بلکه یک ماه کامل بسر بیاید چون گرگان درنده و سگان دونده برویه گذشتگان بیباک خود از جا پریده و خواستند حق الهی ما را پامال سازند و گروه مسلمانان را از اطراف ما پراکنده نمایند آنگاه بر آنها نفرین کرد.

فصل- 21 سخنی با کوفیان‌

(1) چون کوفیها در ذی قار با امیر المؤمنین ملاقات کرده مقدمش را گرامی داشته و گفتند خدا را سپاسگزاریم که مجاورت ترا نصیب ما فرمود و این نعمت را ویژه ما قرار داد و ما را بیاری تو گرامی داشت.
امیر المؤمنین ع در پاسخ آنها از جا برخاست خطبه شروع کرده پس از حمد و ثنای الهی فرمود ای مردم کوفه شما از گرامیترین مسلمانان و با استقامت‌ترین آنهائید سنت پیمبر را از دیگران بهتر بکار
ترجمه الإرشاد ،ص:240
میبرید و از همه بیشتر از سهم اسلامی برخوردار می‌گردید و از سایر مردم بهتر در سوارکاری و تیراندازی مهارت دارید و بهتر از دیگران پیغمبر و خاندان او را دوست میدارید و همانا پس از اطمینان بخدا و توجه بحضرت او بر اثر وثوقی که بشما داشتم بطرف شما کوچ کردم زیرا شما همان مردمی هستید که پس از پیمان‌شکنی طلحه و زبیر که سر از اطاعت من بیرون بردند و بعایشه متوجه شدند در راه حق و حقیقت جانفشانی کردید.
آری آن دو بجانب عایشه رهسپار شدند و او را برای روشن کردن آتش فساد از خانه‌اش بیرون کردند و به بصره وارد ساختند و بدکاران و فتنه‌گران را دور خود گردآوردند با اینکه خبردار شده‌ام مردمان فهمیده و نیکوکاران و متدینان از آنها کناره‌گیری کرده و از عمل ناپسند طلحه و زبیر ناراحت گردیده‌اند.
آنگاه سکوت اختیار کرد، کوفیها پس از این بخاطر همایونی عرضه داشتند ما از تو یاری می- کنیم و دشمنان ترا خوار می‌سازیم و اگر ما را به زیادتر از این جماعت بخوانی خیر خود را در نابودی آنان میدانیم و آرزومندیم پاداش خوبی نصیب ما شود.
علی ع برای آنان دعا کرد و سپاسگزاری نمود سپس فرمود ای مسلمانان میدانید که طلحه و زبیر با کمال اطاعت و بدون هیچ گونه اکراه بلکه با شوق و رغبت با من بیعت نمودند و از من اجازه خواستند تا برای عمره حج آهنگ نمایند منهم بآنان اجازه دادم لیکن آنان به این قصد حرکت نکردند بلکه به بصره رفته و مسلمانان را کشتند و کارهای نامناسب انجام دادند.
آنگاه بجانب حضرت پروردگار توجه کرده عرضه داشت پروردگارا این دو از من بریدند و بر من ستم کردند و پیمان مرا شکستند و مردم را علیه من شورانیدند اکنون گرهی که بدست ظلم خود بسته‌اند بگشای و امرشان را استوار مساز و سرانجام بدکاری آنها را بآنان نمودار کن.
ترجمه الإرشاد ،ص:241

فصل- 22 توجه بجانب بصره‌

(1) گفتار علی ع در هنگامی که از ذی قار به بصره توجه کرد پس از حمد خدا و درود بر محمد مصطفی فرمود خدای متعال جهاد را بر مسلمانان واجب کرد و آن را از کارهای بزرگ آنان قرار داد و موجبات یاری دین خود را فراهم ساخت سوگند بخدا دین و دنیا بغیر از جهاد منظم نمی‌شود.
و همانا در این روزها شیطان لشکریان خود را گرد آورده و اصحابش را دعوت کرده و امر را بر مردم مشتبه نموده و حیله‌گری به نهایت رسانیده، کارهائی پدیدار شد و اموری برقرار گردید سوگند بخدا اینان که بر من قیام کرده‌اند نه از آن جهت است که کار ناشایستی از من دیده‌اند و نه آن طوری که باید و شاید بانصاف رفتار نمودند و اینان در صدد حقی برآمده که دست برداشته و در تعقیب خونی برآمده که بدست دژخیمانه خود ریخته‌اند و اگر منهم با ایشان در این خونریزی شرکت می‌کردم باز هم خود آنها نصیب خود را از آن میبردند و اگر آنان بدون شرکت کردن من بانجام آن پرداختند شر آن کار بخود آنها برگشته و بزرگترین حجتها علیه خود آنها بوده و من با آن بینائی و بصیرتی که در کار داشتم بدین عمل اقدام ننمودم.
و همانا اینان همان عده سرکشانند که در میانشان قوم و خویشها دست بدست هم داده‌اند (عبد اللَّه بن زبیر و خاله‌اش عائشه و زبیر شوهر خواهر عائشه) کودک فتنه که موهایش بلند شده و خون برگهایش دویده از مادرش که سالها بچه را از شیر بازگرفته شیر میخواهند و بیعتی که متروک مانده احیا می‌کنند و می‌خواهند بدین وسیله ضلالت را بدست گمراهان دهند از آنچه بجا می‌آورند پوزش نمی‌خواهند و از آنچه
ترجمه الإرشاد ،ص:242
انجام داده بیزاری نمی‌جویند حرمان نصیب کسی است که دیگران را با نداشتن هیچ گونه حقی بجانب خود دعوت می‌کند و کسی که دم از دعوت میزند اگر از او بپرسند بسوی چه کسی مردم را دعوت می‌کنی و بچه کسی می‌خوانی و پیشوای تو کیست و سنت او چیست؟
در این هنگام باطل از مقام خود می‌افتد و زبان آن لال می‌گردد، سوگند بخدا حوضی برای آنان بجا می‌گذارم که خود کننده آنم لیکن آنها از وی سیراب نمی‌گردند و در نتیجه برای همیشه تشنه می‌مانند و من بحجتی که خدای متعال علیه آنان دارد اکتفا می‌کنم و معذورم زیرا آنها را براه حق دعوت کردم و عذر من پذیرفته است.
و اگر آنان توبه کردند و از کار ننگین خود بازگشتند توبه‌شان مقبولست و خدا رسواشان نمی- فرماید و اگر از توبه امتناع ورزیدند با دم شمشیر پاسخ آنها را خواهم داد و شمشیر برای ابراز حق و باطل کافی و یاور مؤمن است.

فصل- 23 هنگام ورود به بصره‌

(1) هنگامی که علی ع وارد بصره شد یاران خود را گردآورد و آنان را بجهاد تحریص کرد و از جمله فرمایشات او این بود: بندگان خدا برای قیام در راه حق و چیرگی بر دشمنان او قیام کنید و سینه‌های خود را برای کشتار آنان باز نمائید زیرا آنها پیمان مرا شکستند و پسر حنیف، کارگزار مرا پس از آزردن بسیار و عقوبت دردناک خارج ساختند و سیابجه (عده از نیکوکار سند بودند که علی ع بیت المال بصره را بآنها تسلیم نموده بود) را کشتند و حکیم بن جبله عبدی را مثله نمودند و مردان نیکوکاری را از دم تیغ درگذراندند و بهمین عده اکتفا ننموده بلکه فراریان از این جماعت را در هر پست و بلندی که یافتند اسیر
ترجمه الإرشاد ،ص:243
نموده و گردنهاشان را بریدند چه شده است ایشان را خدا آنها را نابود سازد تا کی اسباب ناراحتی خلق خدا را ایجاد می‌نمایند.
اینک بنابودی ایشان قیام کنید و کار را بر آنها سخت بگیرید و با آنها طوری ملاقات کنید که در راه حق و حقیقت بسختی ساخته و همه خدماتتان مقبول پیشگاه خدا واقع شود.
میدانید بر آنها وارد خواهید شد و با آنان پیکار خواهید کرد و خود را برای سرنیزه‌های سخت و محکم آماده سازید و با همتایان خود مبارزه نمائید و هر کدام از شما که در هنگام ملاقات با دشمن، قوی‌تر است و برادر خود را زبون دید باو کمک نماید و از وی مدافعه نماید و برای راحتی او چنانچه برای آسایش خود می‌کوشد جدیت نماید که اگر خدا بخواهد ممکن است او را هم زبون دست دیگری قرار دهد.

فصل- 24 هنگام قتل طلحه‌

(1) وقتی که طلحه کشته شد و بصریها فرار کردند علی ع فرمود بواسطه ما بر پشت مرکبهای شرافت نشستید و از تاریکی بدبختی بروشنائی سعادت رسیدید و از ظلمتهای جهل و بیدینی براه راست هدایت شدید کر باد گوشی که صدای بلند را نمی‌شنود و شگفت است از گوشی که آواز بلند آن را از کار افکنده چگونه صدای کوتاه را استماع می‌کند بسته باد و کور باد دلی که از اضطراب خالی نیست.
پیوسته از سرانجام مکاری بر شما بیمناک بودم و سیمای مردم فریبکار را در شما مشاهده می‌کردم لیکن مرا پوشاک دینی از شما مستور داشت و نیت راست و درست مرا بحال شما بینا نمود و چنانچه متوجهید حق و حقیقت را در میان شما برپا داشتم و شما را بشاهراه هدایت رهبری نمودم با آنکه دلیلی حقیقت بین در میان شما وجود نداشت چاه میکنید و خود از آب آن بهره‌مند نمی‌گردید.
ترجمه الإرشاد ،ص:244
امروز کاری می‌کنم که حیوان لال را که سابقه نداشته سخن بگوید گفتگو کند چنانچه آن مردیکه از امر من تخلف نموده متوجه شود.
از زمانی که حقیقت برای من ثابت شده تا بحال شکی در وجود آن برای من دست نداده.
فرزندان یعقوب بطریقه غیر قابل وصفی حرکت می‌کردند تا آخر الامر کاری کردند که پدر را از خود ناراحت نمودند و برادرشان را به بردگی فروختند و پس از آنکه بعمل ناشایست خود اقرار نمودند توبه کردند و بر اثر استغفار پدر و برادرشان خدای متعال از گناهشان درگذشت.

فصل- 25 گذاری به کشتگان‌

(1) پس از آنکه در روز جمل بر دشمنان خود پیروز گردید آهسته از کنارشان می‌گذشت و می‌فرمود.
اینست قریش که چون موی دماغ بودند آنها را کندم و خود را راحت کردم و بآنها خطاب کرده فرمود پیش از این بشما اطلاع دادم و شما را از شمشیر بران خود بیمناک نمودم و شما که تازه‌کار بودید از سرانجام کار خود باخبر نگردیدید و بهمین مناسبت بهلاکت رسیدید و ببلا افتادید و در بد خوابگاهی دچار شدید ما از آن بخدا پناهنده می‌شویم.
پس از این به معبد بن مقداد گذشت فرمود خدا پدر این شخص را بیامرزاد اگر زنده بود عقیده‌اش بهتر از عقیده فرزندش بود.
عمار بن یاسر عرضه داشت خدا را شکر که او را بعمل ناپاکش گرفتار کرده و صورتش را بخاک مالید ما سوگند بخدا از کشتن هیچ فرد منحرفی باک نداریم پدر باشد یا پسر هم در نظر ما یکسانست امیر المؤمنین فرمود خدا ترا بیامرزد و از آئین حق بتو پاداش نیک بدهد.
ترجمه الإرشاد ،ص:245
(1) از آن گذشت به عبد اللَّه بن ربیعه که در میان کشتگان افتاده بود رسید فرمود این آدمی است که از دنیا و آخرت مأیوس است زیرا معلوم نیست دین و علاقه بآن ویرا باین روز انداخته یا یاری عثمان و جانفشانی در راه او ویرا باین فلاکت مبتلا کرده اگر بخاطر خونخواهی عثمان بدین کار اقدام کرده باید بداند اشتباه کرده زیرا عثمان از او و پدرش دلخوشی نداشت.
از او گذشت به معبد بن زهیر رسید فرمود اگر فتنه و فساد سر به ثریا زند این جوان فتنه‌جو در تعقیب آن برمی‌آید با آنکه بخدا قسم لیاقت پیکار هم بهیچ وجهی ندارد کسی که با او ملاقات کرده بمن خبر داد این جوان باندازه ترسو بود که از شمشیر و برق آن بی‌تاب گردیده بود.
از او درگذشته به مسلم بن قرظه رسید فرمود نیکی این مرد را بهلاکت رسانید بخدا سوگند هنگامی در خصوص موضوعی که در مکه از عثمان درخواست کرده بود و بمطلوب نرسیده با من صحبت کرد و مرا واسطه قرار داد تا حاجتش را برآورد منهم با عثمان ملاقات کرده و در همان موضوع با وی صحبت نمودم عثمان حاجت ویرا برآورده و گفت هر گاه وساطت تو نبود مطلوب او را روا نمیساختم و من نمی- دانستم که این مرد تا این اندازه بی‌وفا و حق ناشناس باشد و بالاخره بدبختی سر بگریبانش درآورده بدین روز افتاد سپس به عبد اللَّه بن حمید درگذشت و فرمود این مرد از کسانی است که بدست خود بقتل رسید و خیال کرد هر گاه با ما پیکار کند رضایت خدا را تحصیل کرده پیش از این نامه برای ما نوشت و از عثمان گله کرد ما برای او وساطت کردیم عثمان عطیه باو داد راضی شد.
پس از این به عبد اللَّه بن حکیم عبور کرد فرمود این مرد با پدرش مخالفت نمود و خروج کرد زیرا پدر او هر چند از یاری سر باززد لیکن بیعت ما را از نظر نبرده بود و چون شک برای او پیدا شد بخانه نشست و دست باقدام دیگری نزد و ما امروز کسی که از یاری ما دست برداشته سرزنش نمیکنیم بلکه کسی را مورد سرزنش قرار میدهیم که با ما به پیکار برخاسته.
ترجمه الإرشاد ،ص:246
(1) آنگاه به عبد اللَّه بن مغیره عبور کرد فرمود این بیچاره کسی است که پدر او در روز قتل عثمان کشته شده و امروز این جوان بر اثر خشمی که از کشتن پدرش داشته با آنکه تازه‌کار و ترسو بوده به پیکار آمده و بدین روز رسیده آنگاه عبورش به عبد اللَّه بن ابی عثمان افتاده فرمود یادم نمیرود این همان کسی است که چون هنگام جنگ رسید و شمشیرها از نیام بیرون آمد فرار میکرد و خود را از صف خارج می‌نمود من قاتل او را مانع شدم و چون بی‌خبر بود کشته شد.
آری جوانان بی‌تجربه کار نیازموده بمکر و حیله دچار شده و در میدان جنگ درمی‌آیند و چون آتش جنگ شعله‌ور می‌شود کشته میشوند سپس اندکی رفته به کعب بن سور رسید فرمود این همان کسی است که چون بر ما خروج کرد قرآن حمایل داشت و خیال میکرد یاور عائشه ام المؤمنین است و مردم را به احکام و دستورات قرآن دعوت می‌نمود با آنکه از دستورات آن بکلی بی‌خبر بود چون فتح و پیروزی نصیب ما شد هر کسی که ستمی کرده و عناد ورزیده بزیان خود رسید او از خدا میخواست تا مرا بکشد با آنکه خدا او را کشت.
فرمود او را بنشانید آنگاه علی ع باو خطاب کرده فرمود ای کعب حقیقت آنچه را خدای من بمن وعده فرمود براستی دریافتم تو نیز بآنچه که بتو وعده کرده بود رسیدی؟ سپس دستور داد او را بحال اولی خود افکندند.
بعد از این به طلحه عبور کرد فرمود این همان کسی است که پیمان مرا شکست و آتش فتنه را در میان امت روشن نمود و مردم را علیه من شورانید و بکشتن من و خاندان من دعوت کرد او را بنشانید چون او را نشانیدند فرمود ای طلحه دیدی وعده که خدا بمن فرموده حق و راست بود و وعده هم که بتو نموده صحیح و درست درآمد سپس فرمود او را بخوابانید و گذشت.
ترجمه الإرشاد ،ص:247
یکی از همراهیان عرضه داشت یا امیر المؤمنین با کعب و طلحه پس از قتلشان که سخن گفتید گفتار شما را شنیدند فرمود آری بخدا سوگند گفتار مرا شنیدند همچنان که مردم قلیب سخن رسول خدا ص را در روز بدر شنیدند.

فصل- 26 پس از پیروزی‌

(1) چون بر دشمنان پیروز آمد حمد خدا را بجا آورده فرمود خدای متعال دارای رحمت واسعه است و همواره گناهکاران را می‌آمرزد و بسیار از سرکشان عفو میکند و هم جناب او معصیت‌کاران را عذاب کند و از حکومت خود بیم دهد و از بلای خود بچشاند و باید بدانید پس از آنکه درب هدایت بروی مردم گشوده شد و پرده از چهره حقیقت برداشته شد دیگر ضلالت و گمراهی معنائی ندارد.
اینک ای بصریها چه گمان میکنید شما پیمان شکستید و دشمن مرا بسوی من کشانیدید و علیه من قیام کردید.
مردی همان جا برخاست عرضه داشت ما جز اراده خیر قصد دیگری نداشتیم و اکنون می‌بینیم تو بر ما چیره شدی و پیروزی نصیب تو گردید اگر ما را عقوبت کنی بر اثر تقصیر خود ماست و اگر درگذری خدا عفو را دوستر میدارد.
فرمود از تقصیر شما درگذشتم از این به بعد کاری کنید موجبات آشوب‌گری را فراهم نسازید زیرا شما نخستین مردمی بودید که پیمان شکستید و شق عصای مسلمانان نمودید.
آنگاه جلوس فرمود و مردم یکی بعد از دیگری می‌آمدند و بیعت میکردند.
ترجمه الإرشاد ،ص:248

فصل- 27 رسیدن خبر فتح بکوفه‌

(1) چون علی ع بفتح بصره توفیق یافت نامه ذیل را بکوفه نوشت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نامه‌ایست از بنده خدا علی بن ابی طالب امیر المؤمنین بمردم کوفه. سلام بر شما ستایش میکنم خدائی را که جز او خدای دیگری نیست اما بعد خدای متعال بدادگری داوری نموده و نعمتهائی که بمردم ارزانی داشته از ایشان نمیگیرد و تغییر نمیدهد مگر خود آنها موجبات تغییر نعمت را برای خودشان فراهم سازند و هر- گاه در باره عده آهنگ بدی داشته باشد کسی نمیتواند او را از اراده‌اش بازگرداند و داوری جز او برای آنان نمیباشد اینک در این نامه از حال خود و گروه بصریان و قریش و دیگران که به طلحه و زبیر پیوسته و پیمان شکسته اطلاع میدهیم.
ما از مدینه عازم بصره شدیم زیرا خبردار شدیم که گروه مخالفان به بصره درآمده و نسبت به عثمان ابن حنیف کارگزار من کاری که نباید انجام دهند بجا آورده‌اند هنگامی که به ذی قار رسیدم حسن بن علی و عمار بن یاسر و قیس بن سعد را پیش فرستاده و از شما مدد خواستم تا از حق خدا و رسول و حق من دفاع نمائید بلافاصله و با سرعت هر چه تمامتر برادران مسلمان خود را بکمک من فرستادید من از دیدار آنان خرسند شدم و همراه یاران خود به پشت بصره نزول کردم آنان را دعوت کرده و پوزششان را پذیرفته و اقامه حجت نمودم لیکن قریش و دیگران که مرتد شده بودند همچنان بلغزش خود باقیمانده و حاضر نشدند توبه کنند و از پیمان من و معاهده که با خدا بسته و مخالفت کرده بازگردند و بالاخره امتناع کرده و آماده پیکار با من و همراهیان من شدند و به گمراهی خود استقامت ورزیدند.
ترجمه الإرشاد ،ص:249
(1) منهم برای جهاد با آنان آماده گردیده و خدا هم آنهائی را که باید بقتل آورد به شمشیر ما از پا در- آورد و آنها که باید زنده بمانند بشهرهای خود فرار نمودند و طلحه و زبیر که پیشقدم پیمان‌شکنی بودند کشته شدند و وجود عایشه در این کارزار برای آنان شومتر از ناقه صالح برای مردم ثمود بود.
باری اینان نیز ذلیل شده و شکست خورده و همه گونه اسباب راحتی از ایشان سلب گردید و چون خود را گرفتار دیده از من درخواست عفو نمودند خواسته‌شان را پذیرفتم و شمشیر در نیام گذاردم و حق الهی و سنت نبوی را در میانشان اجرا ساختم و عبد اللَّه بن عباس را بعنوان کارگزاری در بصره برقرار نمودم و ان شاء اللَّه بکوفه خواهم آمد و مقدمة زحر بن قیس جعفی را بسوی شما فرستادم تا از واقعه میان ما و ایشان و اینکه آنان حق را بر ما رد کردند و خدا هم آنها را با آنکه راضی نبودند براه حق برگرداند اطلاع بدهد سلام و رحمة و برکات خدا بر شما باد.

فصل- 28 ورود در کوفه‌

(2) چون بکوفه وارد شد فرمود سپاس خدا را که دوست خود را یاری کرد و دشمنش را ذلیل ساخت و راستگوی باحقیقت را آبرو داد و دروغگوی ژاژخواه را زبون نمود بر شما باد ای مردمی که در شهر کوفه زندگی می‌کنید از تقوای خدا خاطر ننمائید و از خاندان پیمبرتان که مطیعان اویند پیروی نمائید آنها که از سایر مدعیان باطل گو به اطاعت و فرمانبرداری شایسته‌تراند آن مدعیانی که همواره مردم را بسوی خود میخوانند و بر اثر فضیلتی که از ما بدست آورده بدیگران خود فروشی می‌کنند و امر ما را انکار می‌نمایند و حق ما را از بین می‌برند و ما را از استفاده حق خود ممانعت می‌کنند آری آنان آب تلخ بد رفتاری خود را چشیدند و بزودی هم بسرانجام بدبختی خود میرسند.
ترجمه الإرشاد ،ص:250
عده هم از مردان شما از یاری ما دست برداشتند و مرا از خود ناراحت نمودند اینک شما هم از آنان دوری کنید و با سخنان ناروا با آنها گفتگو نمائید تا از فعل خود شرمنده شده بما توجه کنند و ما آنچه را از آنها انتظار داشتیم از ایشان مشاهده کنیم.

فصل- 29 عزیمت بشام‌

(1) هنگامی که بطرف شام عزیمت داشت تا با معویه کارزار کند پس از حمد خدا و درود بر پیمبر مصطفی ص فرمود بندگان خدا از خدا بپرهیزید و از او اطاعت کنید و از رهبر عالیقدر خود پیروی نمائید زیرا رعیت شایسته بوجود رهبر دادگر از بیچارگی رهائی پیدا می‌کند و رعیت بدکار به پیروی از پیشوای فاجر، بهلاکت میرسد.
معویه حق مرا غصب کرد و پیمان مرا شکست و دین خدا را مسخره نمود و شما دیدید دیروز گذشته مردم مسلمان چه شورشی بپا کردند و شما با خواست خود بجانب من آمدید و مرا از منزلم خارج کردید تا با من بیعت نمائید.
منهم با اطلاع از سابقه‌ای که از حال شما داشتم از پذیرفتن مقصود شما خودداری نمودم شما زیر بار نرفته مکرر در مکرر در این خصوص با من ملاقات کردید و مانند شتر تشنه که ببرکه آب میرسد همچنان اطراف مرا فراگرفتید و به بیعت با من حریص بودید تا کار بجائی رسید بیم داشتم برخی از شما بدست دیگران کشته شوید چون این گونه شما را حریص دیدم در باره کار خود و شما تجدید نظر کرده گفتم هر- گاه من برای انجام دادن کار ایشان قیام ننمایم بدیگری دست پیدا نمی‌کنند که بتواند بجای من برقرار شود و مانند من بعدالت کار کند و گفتم سوگند بخدا هر گاه من بر ایشان تسلط پیدا کنم با آنکه از حق
ترجمه الإرشاد ،ص:251
و فضل من باخبرند بهتر از آنست که کسی که مرا نمی‌شناسد و از فضیلت من اطلاع ندارد بر من دست یابد.
(1) بدین مناسبت دست گشودم و با من بیعت کردید و شما گروه مسلمان که مهاجر و انصار و تابعان هم در میانتان هستند با کمال میل برای بیعت با من حاضر شدید و من هم از شما پیمان گرفتم و عهد پیمبران با شما بمیان آوردم تا بمن توجه کرده و سخن مرا بشنوید و از من پیروی کنید و در کارها با من همگامی نمائید و با سرکشان بجنگید و با متجاوزان و آنها که از دین اسلام خارج می‌شوند پیکار کنید شما هم بیعت مرا بهمین عنوان پذیرفتید و من هم با شما عهد و میثاق خدا را تازه کرده و شما را مشغول ذمه خدا و رسول قرار دادم شما هم دعوت مرا اجابت کردید و خدا را بر شما و هم برخی از شما را بر خودتان گواه گرفتم و من هم احکام کتاب الهی و سنت نبوی را در میان شما رواج دادم.
و شگفت از پسر ابو سفیانست که با من در باره خلافت منازعه می‌کند و پیشوائی و امامت مرا انکار می‌نماید و خیال میکند او از من شایسته‌تر است و با این اندیشه باطل بر خدا و رسول جری شده و با آنکه هیچ گونه حقی ندارد خود را ذی حق میداند و بالاخره برهانی ندارد که مهاجران با وی بیعت کنند و انصار و سایر مسلمانان تسلیم دست او شوند ای گروه مهاجران و انصار و کسانی که سخن مرا می‌شنوید مگر نه اینست که پیروی از مرا بر خود واجب نموده و با من با کمال میل و رغبت بیعت نمودید و منهم از شما پیمان گرفتم که سخن مرا بشنوید.
در آن روز که با من بیعت نمودید بیعت من دشوارتر از بیعت با ابو بکر و عمر نبود بنا بر این چگونه آنها نقض بیعت آنان را ننمودند ولی پیمان مرا شکستند و به عهد من وفا نکردند. آیا بر من لازم نیست شما را نصیحت کنم و امر خود را بر شما لازم سازم؟! مگر نمیدانید بیعت من بر شاهد و غائب شما واجب است و چگونه معویه و یاران او پیمان مرا شکستند و بدان وفا نکردند با آنکه بخاطر خویشاوندی
ترجمه الإرشاد ،ص:252
(1) و نزدیکی و سابقه ایمانی که با پیمبر ص دارم شایسته‌تر بامر خلافتم آیا از فرموده رسول خدا ص در روز غدیر فراموش کرده و سخنان او را در باره ولایت و دوستی من از خاطر برده‌اید از خدا بترسید و بجهاد با معاویه که پیمان مرا شکسته و یارانش را از اطاعت من خارج نموده آماده گردید.
اکنون آیاتی از کتاب خدا که بر پیمبرش نازل فرموده برای شما تلاوت می‌کنم بشنوید و پند گیرید که بهترین راه پند شماست و از پندهای خدا بهره‌مند گردید و از نافرمانیهای او دست بردارید زیرا خدا شما را به سرانجام کار دیگران موعظه کرده و فرمود: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ «1» آیا متوجه عده از بنی اسرائیل که پس از موسی باقی مانده نمیشوی که به پیمبر خود گفتند پادشاهی در میان ما برقرار ساز تا در راه خدا پیکار نمائیم فرمود مگر خیال میکنید هر گاه مأمور بکارزار با دشمنان خدا شوید از قتال در راه او کوتاهی نمائید پاسخ دادند چگونه از پیکار در راه خدا خودداری کنیم با آنکه دشمنان، ما را از شهر خودمان بیرون کردند فرزندان ما را از ما جدا نمودند چون امر کارزار برایشان محقق شد جز عده کمی دیگران پشت بجنگ دادند و خدا هم از حال ستمکاران باخبر است
______________________________
(1) آیه 264 سوره بقره
ترجمه الإرشاد ،ص:253
(1) پیمبرشان به آنان فرمود خدای متعال طالوت را بعنوان پادشاهی در میان شما برقرار ساخته آنان گفتند از کجا او بر ما سلطنت کند و ما شایسته‌تر بمقام سلطنتیم زیرا او آدمی تهی‌دست و فقیر است پاسخ داد خدا او را بر شما اختیار کرده و باو علم و نیرومندی داده و خدا هر کسی را بخواهد پادشاهی میدهد و او نعمت را بر مردم تمام میکند و شنوا است.
آنگاه فرمود شما باید از این آیات عبرت بگیرید و بدانید خدا خلافت و امیری را پس از انبیا منحصر ببازماندگان آنها نموده و او طالوت را برتری داده و بر گروه ثروتمندان مقدم داشته و باو علم و نیرو داده آیا تا بحال فهمیده‌اید که خدا بنی امیه را بر بنی هاشم برتری داده باشد و یا معویه از لحاظ دانش و نیروی بدنی بر من برتری داشته باشد اینک که پرده را برای شما برداشتم از خدا بترسید و در راه او جهاد کنید و هنوز که به خشم او مبتلا نگردیده در صدد اندیشه برآئید.
و خدا میفرماید لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ «1» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. «2»
(2) عده از کافران بنی اسرائیل ملعون داود و عیسی شدند و مرتکب نافرمانی و تجاوز گردیدند و از
______________________________
(1) آیه 79 سوره مائده
(2) آیه 10 سوره صف.
ترجمه الإرشاد ،ص:254
منکرات خودداری ننمودند و بد میکردند، مؤمنان کسانی هستند که بخدا و رسول او ایمان آورده و شک و شبهه در دلهاشان نیفتاده و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نموده و آنان مردم راستگو هستند ای مؤمنان میخواهید شما را بتجارتی هدایت کنم که از عذاب دردناک نجات دهد و آن تجارت آنست که بخدا و رسول او ایمان آورید و بجان و مال خود در راه او جهاد نمائید آری این پیشنهاد اگر بدانید نفعش بحال شما بیشتر است گناهان شما را می‌آمرزد و شما را وارد بهشتهائی میکند که نهرهای آب از زیر آنها روانست و خانهای پسندیده دارد و این بهشتها دائمی‌اند و از رستگاری عظیمی برخوردار خواهید گردید.
ای بندگان خدا از جناب الهی او بترسید و با امام خود با مخالفان بجنگید اگر من به اندازه اصحاب بدر که (بنا بر مشهور سیصد و سیزده نفر بوده‌اند) یار و یاور میداشتم که مطیع من باشند و همراه من قیام کنند از بسیاری از شما مستغنی بودم و هر چه زودتر به پیکار با معویه و یاران او قیام می‌کردم چه آنکه کارزار با او از واجباتست.

فصل- 30 در برابر سخن درشت معویه‌

(1) وقتی بآن حضرت اطلاع دادند معویه و شامیها سخنان درشتی نسبت به آن حضرت گفته‌اند در پاسخ آنها پس از حمد خدا فرمود هیچ گاه فاسقان با ما دشمنی نمیکنند جز اینکه خدا با آنان خصومت مینماید مگر از چنین کار بزرگی بشگفت نیامدید همانا فاسقانی که خدا از رویه‌شان ناراضی است و از اسلام و مسلمانان منحرفند دست مکر و حیله بروی عده از امت دراز کرده و علاقه به فتنه و فساد را در دلهاشان
ترجمه الإرشاد ،ص:255
افزوده و بر اثر دروغ و بهتانی که ابراز داشته آنان را متمایل بخود نموده و آتش جنگ را علیه ما شعله‌ور ساخته و در خاموش کردن نور خدا میکوشند و خدا همه دم نور خود را زیاد می‌کند و به اکراه کافران اعتنائی نمی‌کند.
پروردگارا اگر از حق روگردانند آنها را خوار ساز و جمعیتشان را متفرق گردان و آنها را بنافرمانی خود گرفتار فرما زیرا کسی که در ظل ولایت تو قرار بگیرد خوار نمی‌شود و کسی که با تو دشمنی کند ارجمند نمی‌گردد.

فصل- 31 تحریص به جنگ‌

(1) در روز صفین علی ع مردم را با این بیان تحریص به پیکار می‌کرد.
پس از حمد خدا میفرمود بندگان خدا از جناب کبریائی بترسید و دیدگان خود را از ناپسندیها بپوشید و صداهای خود را کوتاه کنید و کمتر سخن بگوئید و خود را برای فرود آمدن در برابر دشمن و پیکار کردن با او و زد و خورد و دست بگریبان و نابود کردن او آماده سازید و پابرجا باشید و پیوسته خدا را یاد کنید و رستگاری خود را از او بخواهید و از خدا و رسول پیروی کنید و با یک دیگر به نزاع نپردازید که ناتوان شوید و بزرگواری شما سلب گردد و شکیبا باشید که خدا با شکیبایانست پروردگارا نعمت صبر را بدیشان ارزانی فرما و فرشته نصر و پیروزی را بر ایشان فروفرست و پاداششان را بزرگ فرما.

فصل- 32 باز در این باره‌

(2) مسلمانان، خدای متعال شما را به تجارتی دعوت می‌کند که اگر آن را پیشه خود سازید از عذاب
ترجمه الإرشاد ،ص:256
دردناک رهائی پیدا می‌کنید و بخیری عظیم نائل میگردید و آن تجارت آنست که بخدا ایمان آورید و به رسول او بگروید و در راه او با دشمنانش پیکار کنید و پاداش این عمل را بخشش گناهان شما قرار داده و در نتیجه خانه پاکیزه در بهشت جاویدان بشما ارزانی میدارد. آنگاه بشما اطلاع داده جناب الهی او جنگجویان در راه خودش را دوست میدارد یعنی همانا که در صف قتال مانند عمارتی سراپا شده محکم و استوارند مورد محبت خدایند.
آنگاه دستور کارزار بمردم خود داده میفرماید هنگام مصاف زره‌داران را مقدم بدارید و آنها که سلاح جنگی ندارند مؤخر باشند و دندانها را بیکدیگر فشار دهید زیرا بهتر میتوانید شمشیرها را بر سر دشمنان فرود آورید و اطراف نیزه‌ها را کاملا داشته باشید که بهتر نیزه‌ها را بحرکت می‌آورد و دیدگان خود را به‌بندید تا بهتر و بیشتر دلهای شما را استوار بدارد و صداهای خود را کوتاه سازید تا ترس و خوفتان را دور سازد و آرامش را در شما ایجاد کند و پرچم خود را مایل نسازید و مگشائید و مدهید مگر به دست دلاوران خود زیرا آنهایند که از بی‌غیرتی ممانعت می‌کنند و در برابر سختیها شکیبائی میورزند و بحفظ و حراست دیگران می‌کوشند و در نگهداری پرچم خویش کوشایند و آن را علیه دشمنان به اهتراز در می‌آورند.
خدا بیامرزد کسی را که در راه یاری برادر مسلمانش از خود گذشتگی نشان دهد و برادرش را فدائی خود قرار ندهد یعنی او را بدست حریف خود گرفتار نسازد و خود بگریزد تا آن دو همرزم متفقا بآن برادر مسلمان حمله کنند و در اندک وقتی او را از پای درآورند و در نتیجه او بملامت دائمی و بیچارگی مبتلا شود و خود را بسرزنش خدا گرفتار نسازید و از مرگ فرار نکنید چه آنکه خدا میفرماید قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا «1» و از مرگ یا قتل مگریزید زیرا فرار از مرگ نتیجه بحال شما ندارد
______________________________
(1) آیه 16 سوره احزاب
ترجمه الإرشاد ،ص:257
برای آنکه در اندک وقتی نابود میشوید و کمی بیش زیست نمیکنید.
سوگند بخدا اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از تیغ تیز آخرت جان بسلامت در نمی‌برید بهمین مناسبت صبر و شکیبائی پیشه کنید و نماز بخوانید و در نیت خود راستگو باشید زیرا خدای متعال پس از صبر، پیروزی میدهد.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمندبر اثر صبر نوبت ظفر آید

فصل- 33 گذاری به پرچم معویه‌

(1) هنگامی که علی ع به پرچم معویه گذر کرد و یاران او را دید که کمال استقامت را در راه یاری او بخرج میدهند و با تمام ناملایمات میسازند بیاران خود خطاب کرده فرمود این مردم بدون نیزه‌ای که روح را از کالبد خارج می‌کند و ضرب شمشیری که سرها را میشکافد و استخوانها را از هم جدا می‌نماید و بند دستها را از یک دیگر قطع میسازد از جاهای خود حرکت نمی‌کنند و استقامت دارند و ما باید برای پراکندگی ایشان نیزه‌های نیرومند خود را در پهلوهای ایشان فروبریم و ابروهاشان را بر سینه‌ها و زنخدانهاشان بریزیم اینک از شما می‌پرسم کجایند مردان دلاور غیور که دین حق را یاری کنند و کجایند آنان که در راه مزد الهی جان فشانی می‌نمایند؟ این بیان باندازه در مسلمانان تأثیر کرد که بلافاصله عده از ایشان چون شیران بیشه مردی بر روبه سیرتان معویه تاخته و همه را پراکنده ساختند.

فصل- 34 بازهم در این خصوص‌

(2) این مردم بحق و حقیقت توجه نمی‌کنند و از کلمه دادگری استقبال نمی‌نمایند و بدین رویه‌اند
ترجمه الإرشاد ،ص:258
تا پیش‌آهنگان جنگ آنان را هدف تیر خود قرار دهند و لشکریان آنها را از پا درآورند و سنگسار کنند و لشکریان یکی پس از دیگری بشهرهای ایشان هجوم نمایند و آنان را در اطراف شهرها دستگیر سازند و در چراگاهها و گذرها بر آنها دست پیدا کنند و از هر طرف مال و ثروتشان غارت شود و پرچمها علیه آنها باهتزاز درآید و مردمی راستگو و شکیبا با ایشان ملاقات نمایند و اینان مردمی هستند که هر کس از ایشان کشته شود یا بمیرد بر رشته صبرشان خللی وارد نمی‌آید بلکه بیشتر در طاعت خدا میکوشند و به ملاقات خدا حریصتر می‌گردند.
سوگند بخدا ما آنگاه که در حضور رسول خدا ص بودیم و در رکاب آن جناب پدران و فرزندان و برادران و عموهامان شهید میشدند در عین حال ایمان ما زیادتر و بیشتر تسلیم دست آن حضرت قرار می- گرفتیم و رنجوری و شدت مصیبت ما را از پا درنمی‌آورد بلکه بر جهاد با دشمن جری‌تر شده و با اقران خود پیکار میکردیم.
و چه بسا مردی از ما با مردی از دشمن مانند دو درنده خونخوار به یک دیگر درمی‌آویختند و میربودند و کمین می‌کردند تا کدام یک پیروز آید و جام مرگ را به رقیب خود بنوشاند بهمین ترتیب گاهی دشمن بر ما و هنگامی ما بر دشمن چیره میشدیم.
و وقتی که خدا ما را مردمی شکیبا و راستگو یافت دشمن ما را نگونسار و ما را یاری کرد.
و بجان خودم سوگند اگر با این طریق که شما در پیش گرفته‌اید ما رفتار میکردیم اساس دین استوار نمیشد و اسلام عزیز نمی‌گردید و سوگند بخدا شما از این جنگ نتیجه نمی‌گیرید مگر آنکه خون تازه بدوشید.
ذیلا میگویم برای سعادت خود گفتار مرا بپذیرید.
ترجمه الإرشاد ،ص:259

فصل- 35 هنگام مراجعه از صفین‌

(1) هنگامی که معویه یاران علی ع را بقرآنهائی که روی نیزه کرده بود فریب داد و آنان از پیکار بی‌کار شدند فرمود شما با این عملتان نیروی اسلام را درهم شکستید و سنت آن را از درجه اعتبار ساقط کردید و ارکان آن را سست کرده و خوار نمودید.
هنگامی که دشمنان شما را چیره یافتند و از شما بیمناک شدند که مبادا بدست شما بهلاکت رسند و از پا درآیند قرآنها را روی نیزه کردند و شما را به آیات آن دعوت نمودند تا شما را از هلاک خود منصرف سازند و آتش جنگ را خاموش سازند و در حیله و مکر را از هر طرف بروی شما گشودند بنا- بر این شما اگر با آنها همگام شوید و آنچه میخواهند بدیشان بدهید جز مردمی فریب خورده نخواهید بود.
سوگند بخدا از این به بعد هدایت و احتیاطی برای شما گمان نمیدارم.

فصل- 36 پس از قرارداد

(2) پس از آنکه قرارداد صلح میان علی و معویه نوشته شد و اهل عراق در این خصوص با آن حضرت ملاقاتهائی کردند فرمود سوگند بخدا من از این پیش‌آمد خرسند نمیباشم و دوست نمیدارم شما هم رضایت داشته باشید و هر گاه شما حاضر نیستید برضایت من رفتار کنید و میخواهید خواسته نابجای خود را بکرسی بنشانید منهم ناچار رضایت میدهم و چون رضایت دادم صحیح نیست از رضایت خود برگردم و اقرار خود را تبدیل نمایم مگر اینکه با پیمان‌شکنی و حل عقد، از خدا نافرمانی نمایم و بر کتاب او تعدی کنم از این به
ترجمه الإرشاد ،ص:260
بعد با هر کسی که فرمان خدا را ترک نماید پیکار نمائید.
و اما آنچه را نسبت بمالک اشتر میدهید که وی دست از امر من برداشته و در نامه من تصرف کرد و مخالفت نمود من هیچ گونه خطائی برای او نمیدانم و او را از مخالفان نمیشناسم و ای کاش دو نفر مانند او در میان شما وجود میداشت بلکه ای کاش یکی مانند او در میان شما بود که چشم بینا داشته و آنچه را لازمست در دشمنان به‌بیند مشاهده نماید در این هنگام مئونه کار شما برای من آسان بود و آرزومند بودم برخی از ناهمواریهای شما اصلاح شود.
من شما را از کاری که نباید انجام دهید نهی کردم و شما بر خلاف انتظار مخالفت کردید و پیش‌آمد من و شما چنانست که آن مرد هوازنی گفته:
من از مردم غزیّه‌ام که اگر گمراه شوند گمراهم و اگر هدایت شوند براه هدایتم.

فصل- 37 گفتاری با خوارج‌

(1) هنگامی که بکوفه مراجعت کرد در پشت کوفه این گفتار را با خوارج بمیان آورد بعد از حمد خدا و درود بر پیغمبر ص فرمود پروردگارا این مکانی که در آن جای گرفته‌ایم محلی است که اگر کسی در آن به حق و حقیقت برسد فردای قیامت پیروزی با اوست و شایسته‌تر بدانست و کسی که شک داشته و یا بناحق دعوی باطل نماید فردای قیامت کور و گمراه خواهد بود.
سوگند بخدا آیا بیاد دارید آن روز که پیروان معاویه قرآنها را روی نیزه کرده و شما از ظاهر عملشان فریب خورده گفتید ما باید آنان را با کتاب خدا پاسخ دهیم و بدان دعوت کنیم من در پاسخ شما
ترجمه الإرشاد ،ص:261
گفتم آنها را از شما بهتر میشناسم آنان مردمی دیندار و اهل قرآن نمیباشند زیرا من با آنان همنشینی کرده و بزرگ و کوچک آنها را کاملا میشناسم و میدانم موقع خردسالی بدترین خردسالان و در بزرگسالی بد- ترین بزرگسالانند شما از کار فعلی آنان فریب نخورید و در صدد احقاق حق خود برآئید و بدان راه که براستی قدم برداشته‌اید ادامه دهید و میدانم که این مردم قرآنها را محض حیله و مکر بر روی نیزه نموده‌اند لیکن شما که از همه جا بی‌خبر بودید سخن مرا نه پذیرفتید گفتید چنین نیست بلکه باید عمل آنها را بپذیری گفتم اینک که پند مرا قبول نکردید روزی که به بیچارگی افتادید از سخن من و نافرمانی خود یاد خواهید کرد.
آنگاه که دیدم جز کتاب، موضوع دیگری مورد توجه شما نمیباشد من با آن دو نفر داور قرار گذاردم که باید آنچه قرآن دستور داده و احیا کرده احیا نمایند و آنچه را قرآن نهی نموده و میرانده نابود سازند در نتیجه اگر آنان بحکومت قرآن قضاوت کردند ما نمیتوانیم با گفته کسی که مطابق با دستور قرآن حکومت میکند مخالفت نمائیم و اگر بر خلاف قرآن فرمان دادند ما از حکمشان بیزاریم.
یکی از خوارج، اعتراض کرده و گفت آیا از عدالت است که این گونه مردم لا ابالی را بر خون‌های مردم، حکومت دهی.
فرمود ما چنین مردمی را حکومت ندادیم که هر کار بخواهند انجام دهند بلکه قرآن را داور قرار داده‌ایم و میدانیم که قرآن خطی است که بدست افراد مسلمان نگارش یافته و میان دو جلد قرار گرفته خود سخن نمیگوید بلکه مردان مطلع از دستورات آن باید بفرامین آن توجه کرده و سخن بگویند سؤال کردند چرا میان خود و ایشان مدتی قرار دادی؟ فرمود برای آنکه جاهل بداند حق با ماست و عالم ثبات قدم نشان دهد و آرزومندیم خدای متعال بدین وسیله صلحی که برقرار شده بنفع این امت، خاتمه
ترجمه الإرشاد ،ص:262
دهد اینک که پرده از روی حقیقت برداشته شد و فهمیدید آنچه را باید بفهمید بشهر وارد شوید و بخانهای خود درآئید خدا شما را مورد رحمت خود قرار دهد مردم حسب الامر یکی بعد از دیگری وارد شهر شدند.

فصل- 38 پیمان‌شکنی معویه‌

(1) معویه به پیمان خود عمل نکرد و نقض عهد نمود و ضحاک بن قیس را فرستاد تا مالهای عراقیها را به یغما ببرد عمرو بن عمیس با وی تلاقی کرد وی عمرو را با عده از یارانش از پای درآورد علی ع پس از این پیش‌آمد، کوفیها را مخاطب ساخته میفرماید مردم کوفه اینک که چنین دستبردی زده شد برای خونخواهی عمرو بن عمیس که بنده نیکوکاری بود آماده گردید و از لشکریان خود که عده کشته شده‌اند دفاع نمائید. آماده باشید با دشمن خود پیکار کنید و از ناموس خود اگر کاری میتوانید بکنید حفاظت نمائید.
راوی گوید، سخن را با ضعف و سستی تلقی کرده ورد نمودند و چون حضرت امیر ع این گونه ضعف و سستی را از ایشان مشاهده کرد فرمود سوگند بخدا دوست میدارم در برابر هر هشت نفری از شما یکی از آنها را میداشتم وای بر شما آماده شوید و در رکاب من برای سرکوبی دشمن قیام کنید سپس اگر زیانی برای خود مشاهده کردید فرار کرده بخانهای خود برگردید سوگند بخدا من از ملاقات کردگار خود ناراحتی ندارم و در این راه با عزمی ثابت و با چشمی بینا قدم گذارده و آسایش خود را در آن می‌بینم و بالاخره از رازگوئی با شما و رنج کشیدن از سلوک با شما و مدارا کردن با شما خلاص میشوم آنهم چه مدارائی زیرا مدارا کردن با شما مانند مدارا کردن شتر جوانی است که باطن کوهان آن از تحمل
ترجمه الإرشاد ،ص:263
بار گران عیبناک شده و ظاهر آن صحیح است و یا مانند مدارا کردن جامه کهنه است که از هر طرف که دوخته شود از طرف دیگر پاره می‌گردد و رنجی بر صاحب آن باقی می‌ماند.

فصل- 39 تحریص به پیکار

(1) علی ع هنگامی که شنید بسر بن ارطاة به طرف یمن توجه کرده مردم را بسرکوبی او دعوت میکرد و آنان کندی میورزیدند فرمود ای مردم نخستین بیچارگی و ابتدای پیمان‌شکنی شما از هنگامی بود که دانایان و صاحب رایان از میان شما رفتند همانها که چون با کسی ملاقات میکردند سخن براستی میگفتند و گفتگو بعدالت میکردند و دعوت را اجابت می‌نمودند. سوگند بخدا من شما را در آغاز و انجام آشکار و نهان شب و روز، صبح و عصر برای پیکار با دشمن دعوت کردم و سخن من در شما تأثیر نکرد و از کارزار فرار کردید و پشت بجنگ دادید آیا این موعظه‌های من بحال شما نتیجه نداد و این همه که شما را براه هدایت و فهم دقایق خواندم فائده نکرد؟ من از مصلحت شما باخبرم و میدانم چه عملی میتواند کجی شما را بصورت صحیحی درآورد و سوگند بخدا خود را برای اصلاح شما بفساد و بیچارگی نمیاندازم زیرا شما اصلاح‌پذیر نمیباشید.
لیکن اندکی بمن مهلت دهید زیرا بخدا سوگند می‌بینم بزودی مردی (مراد حجاج بن یوسف است) بر شما مسلط شود که شما را هلاک سازد و عذاب نماید و او را هم خدا چنانچه شما را معذب داشته عذاب کند همانا در خواری مسلمانان و دین اسلام همین بس که پسر ابو سفیان مردم رذل و بدکار را علیه ما بخواند و آنها اطاعت نمایند لیکن من شما را که دانا و نیکید علیه او دعوت کنم نه پذیرید و زیر بار نروید آری این عمل، رویه پرهیزکاران نمیباشد.
ترجمه الإرشاد ،ص:264

فصل- 40 تحریص بقتال‌

(1) هنگامی که مردم از یاری او خودداری کردند فرمود ای مردمیکه بدنهاتان یک جا و رأیهاتان مختلف است گفتار شما باندازه‌ایست که سنگ سخت را سست میکند و عملتان جوریست که دشمن را به طمع می‌اندازد در مجالس خود چنین و چنان میگوئید لیکن چون پیکار با دشمن دررسد میگوئید ای جنگ از ما دور شو و ما را بحال خود گذار. کسی که شما را با این حال بکارزار دشمن بخواهد خوار گردد و آسایش ندارد کسی که رنج شما را متحمل شود بیچاره است شما مردمی رنجور و بیمارید.
از من درخواست می‌کنید دفاع از دشمن را بتأخیر بیندازم و چنان در این باره پافشاری می- کنید مانند قرضداری که مدتی قرض او بطول انجامیده حالیا در افزایش مدتش پافشاری می‌نماید با آنکه ذلیل و خوار از ستم ممانعت نمیکند و حقیقت همیشه با کوشش بدست می‌آید پس از این خانه بکدام خانه خواهید رفت که اینک از ظلم و رواج آن ممانعت نمی‌نمائید آیا پس از من در رکاب چه امامی با دشمنان می‌جنگید بخدا سوگند مغرور کسی است که شما او را فریب دادید و کسی که بشما امیدوار باشد بیچاره و بدبخت‌ترین تیرهای قمار است.
اکنون که از بوته آزمایش درآمدید دیگر سخن شما را تصدیق نمی‌کنم و بیاری شما چشم طمع ندارم. خدا میان من و شما جدائی بیندازد و عوض شما کسی که بهتر است از شما بمن مرحمت فرماید.
سوگند بخدا دوست دارم ده نفر از شما را با یکنفر از مردم بنی فراس بن غنم عوض نمایم چنانچه دینار را با درهم معاوضه میکنند.
ترجمه الإرشاد ،ص:265

فصل- 41 بازهم در این خصوص‌

(1) پس از حمد خدا بار دیگر مردم را علیه دشمنان تحریص کرده میفرماید کار منحصر شامیها همانست که بزیان شما تظاهر کرده و غلبه می‌کنند.
سؤال کردند مقصود شما از این فرمایش چیست؟ فرمود می‌بینم کارهای آنان رو بفزونی و افزایش گذارده و آتش کوشش شما خاموش گردیده آنها در امور خود با جدیت پیش روی می‌نمایند و شما با ضعف و سستی از کار خود دنبال می‌کنید آنان متحدند و شما متفرق آنان از سرپرست خود اطاعت می- نمایند و شما از رئیس و پیشوای خود پیروی نمی‌کنید سوگند بخدا اگر آنان بر شما پیروز شوند خواهید دید پس از من چه بلائی بر سر شما خواهند آورد گوئیا می‌بینم دست شرکت ایشان در شهرهای شما دراز است و خراج و مالیات شما را به دیار خود میبرند و می‌بینم که در هنگام ازدحام صدای شما مانند صدای پوست سوسمارانست که چون از پهلوی یک دیگر بگذرند صدائی بگوش رسد و کارتان بجائی رسیده که نمیتوانید احقاق حقی نمائید یا برای رضای خدا از حرامی جلوگیری کنید و می‌بینم آنان مردم نیکوکار شما را می‌کشند و قاریان شما را پراکنده میسازند و شما را از حقتان محروم می‌نمایند و ممنوع میدارند و دیگران را بر شما ترجیح داده مصادر امور قرار میدهند.
بنا بر این اگر خود را محروم می‌دیدید و بحال ناتوان خود توجه میکردید و شمشیرهای از نیام درآمده علیه خود را مشاهده می‌نمودید و بیمی که از اطراف سراپای شما را فراگرفته بنظر می‌آوردید پشیمان شده و از کوتاهی که در پیکار با آنان نموده اندوهناک می‌گردیدید و امروز را که در کمال راحتی و امن بسر می‌برید بیاد می‌آوردید با آنکه تذکر از چنین روزی با آن گرفتاری بحال شما نتیجه ندارد. ترجمه الإرشاد 266 فصل - 42 نقض عهد معویه ..... ص : 266
ترجمه الإرشاد ،ص:266

فصل- 42 نقض عهد معویه‌

(1) هنگامی که معویه، عهد فیما بین را نقض کرد و قرارداد را مورد بی‌توجهی قرار داد و به غارت‌گری مردم عراق پرداخت علی ع پس از حمد و ثنای خدا فرمود چه امری معویه را «که خدا او را بکشد» بر آن داشته که نسبت بمن اراده کار بزرگی داشته باشد؟ میخواهد منهم مانند او مرتکب چنین عمل نابجائی شوم تا در نتیجه پرده پیمانم را دریده و نقض عهد کرده باشم و آن را حجت بر من تمام کند و تا روز قیامت دامن مرا آلوده سازد و هر کجا که نام من برده شود بعنوان یغماگر و عهد شکن معروف شوم.
اگر باو گفته شود تو نخست دست بدین عمل دراز کردی می‌گوید من از این کار اطلاعی ندارم و کسی را هم بانجام آن مأموریت ندادم یکی در آنجا می‌گوید راست می‌گوید و دیگری می‌گوید دروغ می- گوید.
سوگند بخدا ذات مقدس او مدارا میفرماید و بردباری عظیم است او بود که از خطاکاریهای بسیاری از فرعونها درگذشت و تنها فرعون زمان موسی را بجزای خود رسانید. اکنون اگر خدای متعال معویه را مهلت بدهد که چند صباحی اسباب عیش و عشرت او فراهم شود از نظر قدرت الهی او که بیرون نمیرود و خدا در گذرگاه و کمین اوست در نتیجه هر کار که میخواهد انجام دهد زیرا ما پیمان خود را نقض نمی‌کنیم و عهد خویش را نمی‌شکنیم و دل هیچ مسلمان و معاهده‌کننده‌ای را آزرده نمیسازیم و بدین رویه پابرجائیم تا پیمان فیما بین پایان پیدا کند.
ترجمه الإرشاد ،ص:267

فصل- 43 یادی از سخن پیغمبر)

(1) حمد برای خدا و سلام بر رسول او اما بعد همانا رسول خدا ص مرا برادر خود قرار داد و از میان همه مردم بعنوان وزارت برگماشت ای مردم من مغز هدایت و مخزن فکر آن و دو دیده بینای آنم بنا بر این از راه هدایت نظر باینکه سلاک و روندگان آن اندک‌اند بوحشت نیفتید کسی که کشنده مرا مؤمن بداند چنانست که خود او کشته است، بدانید هر خونی، خونخواهی دارد که روزی بخونخواهی از او قیام می- کند و همانا خونخواه ما و داور در باره ما و نزدیکان به پیغمبر و بی‌پدران و سر راه‌نشینان کسی است که در طلب هر چیزی برآید از تحصیل آن درمانده نمیشود و کسی از دست توانای او فرار نمی‌کند و ستمگران بزودی خواهند دانست که سرانجام آنها بکجا منتهی خواهد شد.
سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسان را آفریده عصای خلافتی را که شما گروه بنی امیه بدست گرفته‌اید با نزاع از چنگ شما بدرآورند و بزودی آن را در دست دیگران و در خانه دشمنانتان مشاهده خواهید کرد و بزودی از حقیقت فرموده قرآن باخبر خواهید شد.

فصل- 44 خطاب با مردم کوفه‌

(2) ای مردم کوفه تا وقت باقیست خود را برای پیکار با معویه که دشمن شماست آماده سازید عرض کردند یا علی ع اندکی مهلت بده تا سرمای زمستان برطرف شود.
فرمود سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسان را ایجاد کرده این مردم بزودی بر شما چیره
ترجمه الإرشاد ،ص:268
شده و استیلا پیدا می‌کنند و غلبه آنها از نقطه نظر حقیقت آنها نیست که آنان شایسته بمقام خلافت‌اند بلکه سبب استیلای ایشان آنست که آنها از معویه پیروی کرده و بهدف خود رسیده و شما از فرمان من سرپیچی نموده گرفتار دست آنها شدید.
سوگند بخدا همه مردم از دست رئیسان و سران خود و ستمگری آنان می‌ترسند و من که امام عادل و پیشوای دادگری هستم از ستم رعیتهای خود میهراسم من از شما مردم عده‌ای را بکار اجتماعی اداره امور مردم برگماشتم، خیانت کردید و بحیله‌گری گذراندید و برخی از کسانی را که امین ملت شمرده بودم بر خلاف انتظار سرمایه مردم را گردآورده و پیش معویه فرستاد و دیگری هر چه از مردم گرفته بود بخانه خود برد و با این عمل نسبت به احکام قرآن سهل انگاری نمود و بر خدا جری شد و کار به خیانت می‌کرد و بالاخره شما مرا درمانده ساختید.
سپس دست مبارک به طرف آسمان بلند کرد و گفت پروردگارا از زندگانی سیر شده و نمیخواهم در میان این مردم بمانم و از تعقیب آرزوی خود ملول شدم.
پروردگارا بزودی ملاقات یار باوفای خود رسول خدا ص را روزی من فرما و مرا از این روزگار و مردمش را از من آسوده ساز که پس از من روی رستگاری نخواهند دید.

فصل- 45 نکوهش از کوفیها

(1) ای کوفیها شما را برای جهاد با این مردم دعوت کردم نپذیرفتید و سرانجام شما و ایشان را بیان کردم و علیه آنان خواندم اجابت ننمودید و پند و اندرز دادم بگوش نگرفتید و بالاخره منظور آنست که بود و نبودتان یکسان بوده من کلمات حکمت آمیز را برای شما می‌گفتم از آنها احتراز می‌کردید و موعظه‌های نافعه برای شما بیان میکردم از آنها روگردان بودید و مانند الاغی چند که از شیر ژیان می-
ترجمه الإرشاد ،ص:269
گریزند همچنان از بیانات الهی من گریزان بودید شما را به پیکار با ستمگران میخواندم هنوز سخن خود را بپایان نرسانیده همه‌تان مانند ایادی سبا «1» بچه‌گان سبا متفرق میشدید و بمجلسهای خود بر- می‌گشتید و چهار زانو حلقه‌وار مینشستید و مثالها می‌آوردید و اشعار میخواندید و از اخبار روز گفتگو می‌کردید و چون می‌خواستید متفرق شوید از اشعاری که اطلاعی از حقیقت آنها ندارید و غافل از نظریه سرایندگان آنهائید میپرسیدید و از سرانجام خود بیمی نداشتید از جنگ و آمادگی برای آن خاطر کرده و دلها بطور کلی از آن تهی گردیده و خود را به غفلتها و امور بی‌ثمر سرگرم نموده براستی باید از پیش‌آمد شما بشگفت آمد چگونه تعجب ننمایم از گروه باطل و ناحقی که به انجام رویه باطل گرد آمده و شما را از حقتان محروم نمودند.
ای مردم کوفه شما مانند زن آبستنی هستید که فرزندش را سقط کرده و شوهر او مرده باشد و مدتی او بدون سرپرست بسر برد و ارث شوهر او بدست دورترین وارثهای او بیفتد و سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسان را بوجود آورده همانا جهنم دنیا که نابینا و بی‌دولت است و کسی از دست آن آسایشی ندارد بر شما مسلط خواهد شد و مراد از آن حجاج بن یوسف است و پس از او گزنده درنده‌ایست که مال بسیار گرد می‌آورد و کسی از او بهره‌مند نمیشود و منظور از آن هشام بن عبد الملک است که مردی بخیل و پست فطرت بود پس از این عده از بنی امیه بر شما مسلط خواهند شد که هیچ یک از آنها بشما مهربانی
______________________________
(1) ایادی سبا کنایه از فرزندان سبا بوده که در سیل عرم فرزندان او یکی بعد از دیگری ناپیدا شدند و این پیش‌آمد ضرب المثلی شد در میان تازیان که هر گاه میخواستند از تفرقه عده خبر دهند میگفتند تفرقوا ایادی سبا یعنی مانند فرزندان او پراکنده شدند و شرحی در ذیل ذهبوا ایادی سبا در مجمع الامثال ذکر شده.
ترجمه الإرشاد ،ص:270
نمی‌نمایند مگر یکی از آنها که منظور عمر بن عبد العزیز است.
(1) باری تسلط بنی امیه بر شما مردم امتحانیست که آن را خدای متعال مقدر فرموده و بلا شک اتفاق می‌افتد در این آزمایش نیکان شما را می‌کشند و بدان شما را به بردگی می‌گیرند و گنجها و اندوخته‌های شما را از خلوت خانهاتان بیرون میبرند و چنانچه اشاره شد این پیش‌آمدها انتقامی است که در برابر از دست دادن کارها از شما گرفته می‌شود که هم کارهاتان را ضایع کردید و هم خود و دینتان را نابود ساختید.
ای مردم کوفه اکنون خبر میدهم از کارهائی که پس از این اتفاق می‌افتد تا کاملا مواظب بوده و احتیاط را از دست ندهید و آنان که پند نیوشند بترسانید و مایه عبرتتان باشد.
می‌بینم شما همان مردمی هستید که می‌گوئید علی ع دروغ میگوید چنان که مردم قریش همین نسبت را به پیمبر خود محمد بن عبد اللَّه که پیغمبر رحمت و دوست خدا بود دادند. پس وای بر شما بر چه کسی دروغ بستم آیا بر خدا افترا زدم با آنکه نخستین شخص از مسلمانان من بودم که او را عبادت کرده و به یگانگی شناختم یا برسول او دروغ نسبت دادم با آنکه من نخستین کسی بودم که باو ایمان آوردم و نبوتش را تصدیق کرده و او را یاری نمودم. حاشا که دروغی از من سر زده باشد و با این لهجه که شما چنین نسبتی بمن خواهید داد زبان فریبی است که اصولا بدان نیازمند نمیباشند.
سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسانی را بوجود آورده چون بمیرید وانگهی دانید یعنی همان زمان که بپاداش گفتار جاهلانه خود برسید و آن وقت علم شما سودی بحال شما نخواهد داشت پس زشت باد روی شما ای مردان شبیهان که عقلهاتان مانند عقول بچه‌های خردسال و اندیشه‌هاتان مانند فکرهای زنان پشت پرده (یعنی ربات حجال است).
ترجمه الإرشاد ،ص:271
(1) سوگند بخدا بدانید ای مردمیکه بدنهاتان حاضر است و عقلهاتان غائب و افکارتان مختلف چقدر خدای متعال دوست میدارد کسی که شما را به پیکار با دشمن میخواند یاری نمائید و از آن طرف دل آنها که کینه شما را هدف خود قرار داده از شما ناراحت است و چشم آنها که شما را جای دهند روشنی ندارد گفتار شما سنگهای سخت را سست می‌کند و عمل شما دشمنانتان را بطمع می‌افکند ای وای بر شما پس از این خانه کدام خانه را منع خواهید کرد و در رکاب چه امامی پس از من جنگ خواهید نمود فریب داده شده آن کسی است که او را مغرور ساخته‌اید و کسی که رستگاریش را از ناحیه شما بداند مانند قمار بازیست که از قمار بردی نکرده باشد.
من بیاری شما چشم طمع ندارم و گفتارتان را تصدیق نمی‌کنم خدا میان من و شما تفرقه برقرار سازد و بهتر از شما را روزی من فرماید و بدتر از مرا بر شما مسلط نماید. امام شما کسی است که از خدا اطاعت می‌کند و شما بر خلاف انتظار از او پیروی نمی‌نمائید و پیشوای شامیها موجودیست که از خدا سر- پیچی می‌نماید و مردمش از او تبعیت می‌کنند سوگند بخدا دوست داشتم معویه مردم خودش را با پیروان من تبدیل می‌کرد همان طور که دینار را با درهم عوض می‌کنند یعنی ده نفر شما را از من می‌گرفت و یکی از آنها را بمن میداد سوگند بخدا می‌خواستم من شما را نشناسم و شما مرا نشناسید زیرا این گونه شناسائی موجب پشیمانی است، شما سینه مرا پرکینه کردید و کار مرا به خواری و معصیت منجر نمودید تا بجائی رسید که مردم قریش گفتند علی ع مرد دلاوریست لیکن از کار پیکار سررشته ندارد.
سوگند بخدا آیا این گونه ادعا صحیح است و آیا در میان ایشان یکی مانند من پیدا می‌شود که تا این اندازه در جنگ ممارست داشته و رنج کشیده باشد با آنکه من هنوز بسن بیست سالگی نرسیده بودم قدم در میدان کارزار نهادم و اینک که از سن شصت سالگی تجاوز کرده‌ام همچنان به تدبیرهای رزمی کاملا آشنایم لیکن چه دستوری بدهد کسی که حرفش خریداری ندارد.
(2) سوگند بخدا دوست میدارم خدا مرا از میان شما ببرد و بریاض رضوانش مشرف سازد و همانا
ترجمه الإرشاد ،ص:272
مرگ قدم بقدم همراه منست بنا بر این چه پیش‌آمدی جلوگیری می‌کند از شقی‌ترین امت که بیاید و محاسن مرا بخون سرم رنگین سازد و این بیان، فرموده و وعده پیغمبر اکرم ص بود که مرا از سرانجام خبر داد و افترا نمیزنم زیرا کسی که بشخص عالیمقام او افترا زند زیانکار است و نجات با پرهیزکاران و راستگویانست.
ای کوفیها شب و روز آشکار و نهان شما را بجهاد با این مردم دعوت کردم و گفتم پیش از آنکه آنها به پیکار با شما قیام کنند با آنان بجنگید زیرا هیچ گروهی در کوشک خانه نجنگیده جز اینکه بیچاره شده شما بر خلاف انتظار کار جنگ را بعهده یک دیگر انداختید و بخواری راضی شدید و گفتار من به گوشتان سنگین آمد و کار مرا دشوار انگاشتید و آن را پشت سر انداختید تا مال و ثروت شما به یغما رفت و زشتیها و ناپسندیها شب و روز در میان شما افزایش یافت و سرانجام کار گذشتگان برای شما ظاهر شد چنانچه خدای متعال از کار ستمگران و سرکشان و ناتوانان از گمراهان چنین خبر داده: یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ، فرزندان شما را می‌کشند و زنانتان را زنده میگذارند و در این پیش‌آمد آزمایش بزرگی است از خدای متعال برای شما.
سوگند بکسی که دانه را شکافته و آدمی را جان داده آنچه بشما وعده داده شده دررسید و بکار خود مشغول شد من شما را با موعظه قرآنی نصیحت کردم لیکن شما از پندهای من استفاده نکردید و شما را با چوب‌دستی زدم فائده نکرد و با تازیانه که اقامه حدود می‌شود عقاب کردم تغییر رویه ندادید بالاخره دانستم چیزی که ممکن است شما را تأدیب کند شمشیر است و بس و من حاضر نشدم برای اصلاح کار شما خود را بفساد بیندازم.
ترجمه الإرشاد ،ص:273
(1) لیکن پس از من سلطانی بیباک بر شما مسلط شود که از پیران شما احترام نگذارد و به خردسالانتان رحم نمیکند و دانشمندانتان را بزرگ نشمارد و حق شما را بالسویه در میانتان قسمت ننماید و شما را بسختی بزند و خوار سازد و پیش‌آهنگ پیکارها قرار دهد و از همه طرف راحتی را از شما سلب نماید و شما را پیشخدمتها و دربانهای خود قرار دهد تا بالاخره توانای شما ناتوانتان را نابود سازد و بغیر از ستمگران دیگران از تحت شکنجه امان نخواهند یافت و آنها هم که اندکند و آنچه ادبار کرد اقبال نمی کند و من شما را مردمی سست پیمان میدانم و جز پند و اندرز کار دیگری ندارم.
ای کوفیها من از شما مردم با سه نفر و دو نفر دچارم: کر شنوا و گنگ گویا و کور بینا و یارانی که چون با من ملاقات کنند راست نگویند و در هنگام بلیات نتوان بآنها اطمینان کرد.
پروردگارا من مردم کوفه را ملول کردم و آنان مرا ملول ساختند من به آنان بدی کردم و آنان به من بدی نمودند پروردگارا امیری را از ایشان و ایشان را از امیری خرسند مفرما و دلهای آنان را چون نمکی که در آب باز می‌شود متفرق ساز.
سوگند بخدا اگر میتوانستم چاره کلام و مراسله شما را بنمایم بخلافت بر شما حاضر نمیشدم آنقدر در باره هدایت شما رنج دیدم که از زندگی خود سیر شدم و بالاخره تمام گفتار مرا بسخریه گرفتید و بدین وسیله از حق فرار کردید و بباطلی گرویدید که خدا دینداران خود را بدان عزیز نفرموده و من می- دانم که در نتیجه بی‌توجهی بگفتار من بغیر زیان چیز دیگری بدست شما نیاید زیرا هر وقت شما را به پیکار با دشمن دعوت کردم قیام نکردید و آن را بتأخیر افکندید مانند کسی که وام طولانی از کسی گرفته و اکنون که موقع پرداختش رسیده بازهم مدت دیگری میخواهد.
ترجمه الإرشاد ،ص:274
(1) هر گاه می‌گفتم زمستان برای جنگ آماده شوید می‌گفتید اکنون هوا سرد است و اگر در تابستان می‌گفتم آماده کارزار شوید می‌گفتید اکنون هوا گرم است بتأخیر بینداز تا هوا سرد شود و همه این کنارگیریها در حقیقت برای فرار از بهشت بوده و هر گاه شما از گرمی و سردی هوا عاجز باشید سوگند بخدا از گرمی شمشیر عاجزتر و درمانده‌ترید و کلمه استرجاع فرمود إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ای کوفیها خبر رسیده که مردم غامد با چهار هزار نفر شبانه به انبار که یکی از شهرهای عراقست ریخته و اموال آنان را به تاراج برده و با آنها معامله کفار روم و خزر نموده و حسان که کارگزار من بوده کشته شده و عده از نیکوکاران که همه مردمی دانا و پارسا و بزرگزاده بوده نیز شربت شهادت نوشیده‌اند خدا همه آنها را در بهشتهای پرنعمت خود جای دهد.
و اطلاع یافته‌ام عده از شامیها بر زن مسلمان و جمعی بر زن اهل ذمه وارد شده پرده عفتش را دریده و چارقد از سرش گرفته و گوشواره از گوشش ربوده و دست بند و خلخال از دست و پا و بازوانش در- آورده و او چاره نداشته جز اینکه کلمه استرجاع بگوید و مسلمانان را بیاری خود بخواند و کسی او را یاری ننماید و بداد او نرسد پس اگر مؤمنی بدون این واقعه بمیرد جای تأسف نیست و نباید او را ملامت کرد بلکه او نیکوکار و عاقبت بخیر است.
تعجب من از اینجاست که چگونه این مردم در ترقی باطل خود می‌کوشند و شما از تقویت حق خودتان سستی میورزید و خود را هدف تیر بلا قرار میدهید و تیری بهدف قلب آنها نمیزنید و پیکار می‌بینید و با دشمن کارزار نمی‌کنید و بنافرمانی آنها خوشحالید.
ترجمه الإرشاد ،ص:275
الهی هیچ گاه از خیر و خوشی بهره‌مند نگردید شما همان شترصفتانی هستید که ساربانشان را از دست داده هر گاه بخواهند آنها را از گوشه گردآورند از جای دیگر متفرق میشوند.

فصل- 46 دادخواهی‌

(1) از نخستین هنگامی که پیغمبر اکرم ص بمنصب نبوت نامزد شد و این افسر سلطنت الهی بر سر مبارک گذارد تا به امروز بحمد خدا روی خوشی ندیدم زیرا در کودکی که بآن جناب گرویدم از ترس دشمنان بیمناک بودم و چون بزرگ شدم با مشرکان پیکار می‌کردم و با منافقان مخالفت می‌نمودم تا اینکه خدای متعال پیغمبرش را قبض روح کرد آن هنگام قیامتی عجیب و مصیبتی بزرگ رخ داد و من همواره در خوف و رجا بسر می‌بردم و بیش از حد به بیچارگی مبتلا بودم تا بیاری خدا بخیر گذشت سوگند بخدا از کودکی تا پیری شمشیر زدم و او مرا امر به شکیبائی می‌نمود و همه این قدمها در راه خدا و یاری رسول او بود و امیدوارم بزودی اسباب آسایش چنانچه بچشم می‌بینیم برای من فراهم شود.
گویند پس از این بیان مدتی زیست نکرد که دل دوستان را داغدار ساخت.
هنگامی که علی ع در رحبه بود فرمود ای مردم سرانجام کار شما باینجا رسیده سوگند بپروردگار- آسمان و زمین دوست من رسول خدا ص با من چنین تعهد کرد که امت پس از درگذشت من با تو حیله خواهند کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:276
پسر أبی ادریس ازدی گفته از علی ع شنیدم می‌فرمود از جمله اسراری که پیغمبر ص بمن فرمود این بود که امت بزودی با تو حیله خواهند کرد.

فصل- 47 در دار الشوری‌

(1) ابو صادق گفته هنگامی که عمر امر خلافت را بعنوان شوری در میان شش نفر (علی ع، عثمان، زبیر، طلحه، سعد وقاص، عبد الرحمن عوف) مقرر داشت به ابو طلحه انصاری و دیگران گفت اگر دو نفر با دیگری بیعت کردند شما با سه نفری باشید که عبد الرحمن عوف با آنهاست و آن سه نفر دیگر را بکشید در آن وقت علی باتفاق عبد اللَّه بن عباس از دار الشوری بیرون رفت و فرمود ای پسر عباس این مردم همچنان که در زمان حیات پیغمبر ص با آن جناب دشمنی کردند پس از درگذشت او نیز با شما عداوت نمودند سوگند بخدا بجز از شمشیر چیز دیگری کار ایشان را انتظام نخواهد داد.
ابن عباس پرسید عداوت اینان چگونه است؟
فرمود مگر توصیه عمر را نشنیدی می‌گفت هر گاه دو نفر با یکی و دو نفر با دیگری بیعت کرد با آن سه نفری باشید که پسر عوف با آنهاست و آن سه نفر دیگر را بکشید.
ابن عباس عرضکرد آری چنین شنیدم.
فرمود مگر نمیدانی که عبد الرحمن، پسر عموی سعد وقاص است و عثمان داماد عبد الرحمن گفت آری فرمود بنا بر این عمر میداند که سعد و عبد الرحمن و عثمان با یک دیگر اختلافی نخواهند داشت و
ترجمه الإرشاد ،ص:277
بالاخره هر یک از این سه نفر که نامزد خلافت شوند آن دو نفر اظهار مخالفت نخواهند کرد و از قتل طلحه پس از قتل من و زبیر باکی ندارد و سوگند بخدا اگر عمر زنده بماند از رأی ناپسند او چنانچه بارها اعلام کرده اطلاع خواهم داد و اگر مرد فردای قیامت حق متعال میان من و او داوری خواهد کرد.

فصل- 48 دامادی کار خود را کرد

(1) حبیش کنانی گفت هنگامی که عبد الرحمن عوف در دار الشوری با عثمان بیعت کرد امیر المؤمنین علی ع باو فرمود بالاخره دامادی کار خود را کرد و ترا به بیعت با عثمان وادار نمود سوگند بخدا تو بهمان آرزو با عثمان بیعت کردی که رفیق تو عمر از بیعت با رفیقش ابو بکر انتظار داشت و بآن رسید ولی تو نخواهی رسید و خدا میان شما تفرقه و جدائی افکند.

فصل- 49 خطبه شقشقیه‌

(2) ابن عباس گوید در رحبه حضور امیر المؤمنین ع بودم سخن از خلافت و غاصبان آن بمیان آمد علی ع آه سردی کشید و فرمود.
سوگند بخدا پسر ابو قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید با آنکه او میدانست مدار آسیای خلافت بسته بوجود منست و من آن کسی هستم که سیل علم و حکمت از سرچشمه الهی من سرازیر می‌شود و دست هیچ بلندپروازی بدامن من نمیرسد در عین حال جامه شکیبائی پوشیدم و دست از آن برداشتم و بدان
ترجمه الإرشاد ،ص:278
التفاتی ننمودم و در بروی خود بسته و در این اندیشه بودم با اینکه یاوری ندارم حمله کنم و احقاق حق نمایم یا بهمین تاریکی و گمراهی که مردم برای خود پیش‌آورده‌اند بسازم.
بنشینم و صبر پیش گیرم‌دنباله کار خویش گیرم به عجیب ظلمتی مردم گرفتار شده که خردسال را پیر فرتوت و کهنسال را به آخرین پایه پیری و ناتوانی میرساند و مؤمن را برنج و تعب مبتلا می‌کند تا هنگامی که بملاقات کردگار خود نائل آید و بالاخره اندیشه من بدینجا رسید که تحمل رنج کرده و با این تاریکی بسازم و با آنکه خاشاک بچشم رفته و غصه گلوگیرم شده شکیبائی بورزم و علت اصلی و اولی اندوهناکی من آن بود خلافت که میراث خالص الهی من بود بدست غاصبان افتاد و به یغما رفت و چندی وی بمسند غاصبانه نشسته تا مرگ گریبان‌گیرش شده بسرانجام خود رسید و خلافت را بعمر سپرد و او را بمقام خود برگماشت.
تعجب اینجاست او با اینکه در زمان حیات خود می‌گفت مرا از خلافت معاف دارید و علی را که از هر نظر سزاوار آنست بمقام اصلی خود برگمارید در عین حال چون خواست از دنیا برود مانند آنکه از حرف خود خاطر کرد باز عمر را نامزد برای خلافت نمود و چنان معلوم شد که هر دو نفر پستان ناقه خلافت را بدست گرفته و بشدت میدوشند آنگاه پیش‌آمد دیروز و امروز خود را با این شعر اعشی، مجسم فرمود:
بسیار متفاوت است روزی که با تحمل رنج بر روی شتر بودم و روزی که از حضور حیان برادر جابر و التفاتهای او بهره‌مند می‌گردیدم. علی ع با اینشعر مجسم می‌کند امروز من که با این بلیه بسر می‌برم و دیروز من که از عنایات نبی اکرم استفاده می‌کردم بسیار متفاوتند ابو بکر پس از خود خلافت را بدست مردی درشت‌گو و سخت‌دل سپرد که مانند ناقه سرکشی است که اگر مهار آن را بکشند تمکین ننماید تا بینیش مجروح شود و اگر بحال خود رها کنند آزار بینند و مسلم است چنین مردیکه دارای این اوصاف ناپسند است لغزشش بسیار و از خطاکاریهای خود کمتر پوزش می‌خواهد سوگند بخدا مردم به اشتباهی بس عجیب افتاده و از طریق هدایت منحرف گردیدند و بحالاتی مختلف و پیش‌آمدهائی بر خلاف انتظار مبتلا شده‌اند.
ترجمه الإرشاد ،ص:279
(1) عمر تا چندی که باید بر سریر خلافت نشست و امر خلافت را بعنوان شوری میان عده قرار داد و مرا یکی از آنها بشمار آورد پس وای بر این شوری: کی من همتای پیشتازان خلافت بودم و از چه زمانی چنین شکی در باره من اتفاق افتاد که امروز مرا همپایه با این ناکسان قرار دادند در عین حال من طریق مماشات را پیش گرفته و تا آنان آسوده بودند منهم اظهاری نکردم و همراه آنها بجهاتی پرواز نمودم و صبر کردم تا زمان طولانی رنج و محنت بپایان آمد.
و چون امر خلافت بپایه شوری رسید سعد وقاص که همواره کینه مرا در دل داشت از بیعت من تخلف ورزید و پسر عوف از راه دامادی که با عثمان داشت نیز از من رو گردان شد و بالاخره سومی ایشان که عثمان بود برای خلافت نامزد گردید و باد در بغل خود انداخت و مانند شتری که در علف‌زاری درآید از پرخوری دو پهلوهایش ورم کند همچنان از علفزار خلافت پهلوانش ورم کرد در این وقت خویشاوندان او اطراف او را گرفتند و مانند شتری که در علفزار بهاری درمی‌آید مال خدا را دو فکی می‌بلعیدند تا اینکه تجاوز و بزهکاری وی او را بهلاکت افکند و بکشتن داد.
چون او بسرانجام خود رسید مردم اطراف من اجتماع نمودند و بیمی از آنها نداشتم جز اینکه مانند یال درشت کفتار بر سر من پهن شده بودند و می‌خواستند با من بیعت نمایند و پی در پی بر من هجوم می‌کردند و دست مرا برای بیعت می‌کشیدند تا بجائی که نزدیک بود دو ابهام من از بند درآید و ردای من در این گیرودار پاره شد.
و چون با درخواست بسیار مردم بامر خلافت قیام کردم عایشه و طلحه و زبیر و پیروانشان که ناکثانند بیعت مرا شکستند و خوارج نهروان که مارقانند بر من خروج نمودند و معاویه و یاران او که قاسطانند در صفین با من قتال کردند گویا این مردم فرموده خدا را فراموش کرده‌اند که می‌فرماید تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ «1» خانه آخرت را
______________________________
(1) آیه 83 سوره قصص
ترجمه الإرشاد ،ص:280
ویژه مردمی قرار میدهیم که در روی زمین بفکر سرفرازی و فساد نبوده‌اند و سرانجام با پرهیزکارانست آری (1) سوگند بخدا فرمایش حضرت او را شنیدند لیکن دنیا بچشم ایشان شیرین آمد و زیور آن آنان را فریب داد.
سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسان را آفریده اگر حضور این جماعت که برای بیعت با من آماده شده‌اند و حجت بر من تمام نگشته و عهدی که خدای متعال بر اولیاء امر استوار کرده که نگذارند ستمگران به آخرین هدف ستمگری خود برسند و داد مظلومان را زودتر بگیرند وجود نمیداشت دست از خلافت می‌کشیدم و مهار ناقه خلافت را بر کوهان خودش می‌گذاردم و مردم را بوادی ضلالت می‌افکندم و با جام اولینشان آنان را سیراب می‌کردم و میدیدند دنیای آنان که آن همه در راه رسیدن به آخرین سنگر آن می‌کوشند در نظر من از پهن بز یا عطسه آن بی‌ارزش‌تر است.
چون گفتار الهی آن جناب بدینجا رسید مردی از مردم عراق برخاست و نامه بدست مبارک او داد و آن حضرت را بقرائت نامه خود مشغول ساخت چون جناب امیر المؤمنین علیه صلوات اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین از قرائت نامه فارغ شد ابن عباس که بسیار متأسف شده بود که چنین نعمت بیانی بزودی از وی گرفته شده درخواست کرد از همان جا که بیانات الهی خود را خاتمه داده دوباره شروع کند علی (ع) فرمود هیهات ای پسر عباس بیانات مزبوره مانند شقشقه‌ای بود که شتر در هنگام مستی از دهن خود که مثال شش است بیرون می‌آورد سپس بجای خود قرار میگیرد یعنی آن شور دیگر در ما ایجاد نخواهد شد

فصل- 50 اعلام از ظهور امام عصر ع‌

(2) حضرت صادق ع فرموده علی ع در کوفه خطبه باین شرح بیان فرمود من سید پیران کهن سالم
ترجمه الإرشاد ،ص:281
و طریقه از ایوب نبی که صبر و شکیبائی باشد در من موجود است و چنانچه خدای متعال در عوض صبری که ایوب داشت کسان او را بوی بازگردانید و او را بدیدار آنان خرسند ساخت مرا هم بدیدار کسانم موفق بدارد و این معنی در هنگامی است که فلک دور بزند و آخر الزمان برسد و شما از زیادی انتظار بگوئید آن کس که باید بیاید یا مرده است و یا بهلاکت رسیده.
بدانید تا آن هنگام و آن مردم نیامده شما لباس شکیبائی را شعار خود سازید و بگناهان خود در پیشگاه خدا اعتراف کنید زیرا طهارت و تقوای خود را پشت سر انداختید و چراغ راه خود را خاموش نمودید و کسی که نمیتواند خود را محافظت نماید راهبر خویش قرار دادید و گوش شنوا نداشتید که سخنان حق را بشنوید و چشم بینا نداشتید که حق را از باطل تشخیص دهید و بالاخره طالب و مطلوب هر دو ناتوان بودید و هر گاه از رویه فعلی خود دست برداشتید و از یاری حق فروگذاری نکردید و باطل را خوار و ذلیل ساختید کسی که پست‌تر از شماست بر شما چیره‌گی و دلیری نکند و پیروز نگردد.
و نظر باینکه از اطاعت حق بیرون رفتید و سخن مطیعان را نشنیدید مانند بنی اسرائیل معاصر با حضرت موسی ع متحیر و سرگردان شدید.
براستی می‌گویم البته سرگردانی شما از آنان بیشتر خواهد بود زیرا شما همان مردمی هستید که بر فرزندان جور و ستم روا خواهید داشت و آنان را دربدر و بیچاره خواهید کرد و گر با شرابهای پی- در پی از جام بدبخت‌کننده سرپرست شجره ملعونه آل ابو سفیان مست شوید مسلما گرداگرد شبان گمراهی درآمده و از باطل با سرعت تمامی استقبال نموده و با داعی حق و مبلغ حقیقی حیله‌گری کرده و با آنها که اهل بدراند و قرابت با پیغمبر اکرم ص دارند قطع رابطه نموده و با دورترین افراد که شایسته
ترجمه الإرشاد ،ص:282
کارزارند پیوند کرده‌اید.
(1) بدانید اگر دولت عاریتی از ایشان گرفته شود درهای آزمایش و ابتلا از همه طرف بروی شما گشوده شده و بپاداش عملیات خود خواهید رسید و آن هنگام پرده از روی خطاکاریها برداشته شده و مدت آقائی بسر آمده و وعده حق نزدیک رسیده و ستاره مشرق دمیده و ماه شما طلوع کرده و چون شب بدر جهانی را روشن ساخته و چون کار بدین پایه رسید توبه کنید و از خطاکاریهای خود دست بردارید.
بدانید اگر از خورشید درخشان مشرقی اطاعت کنید شما را براه راست رسول خدا ص هدایت میکند و از کری و لالی میرهاند و رنج طلب آئین شریعت و بار گران وزر و گناه را از دوش شما می‌افکند.
و خدا از رحمت خود دور نمی‌کند مگر کسی که خواهان رحمت و عصمت او نباشد و بزودی ستمکاران خواهند دانست غلبه با کیست.

فصل- 51 خطبه علی ع در مدینه‌

(2) حضرت صادق ع فرمود علی ع در مدینه بیانیه‌ای ایراد کرد و در آن پس از حمد و ثنای الهی فرمود خدای متعال هیچ گاه پشت گردن‌کشان را نشکسته مگر پس از آنکه بدیشان مهلت داده و اسباب آسایش را برای آنها فراهم آورده و شکستگی هیچ یک از افراد را جبران ننموده مگر پس از آنکه کار آنها را دشوار و روزگار را برایشان تنگ گرفته «تا پریشان نشود کار بسامان نرسد».
ای مردم پیش‌آمدهای گذشته و آینده آئینه عبرتی است از برای شما و هر صاحب‌دلی خردمند
ترجمه الإرشاد ،ص:283
و هر گوش‌داری شنوا و هر چشمداری بینا نمی‌باشد و باید شما که بندگان خدائید کاملا مراعات کرده و در کارهای خود دقیق باشید و به پیروان فرعون و ثروتمندان آن زمان که بوستانها و چشمه‌ها و کشت و زرعها و مقامات عالیه داشته توجه کرده و به‌بینید چگونه نابود شدند و سرانجام آنها عبرت برای مردم حقیقت بین و راه روشنی برای افراد با فراست است و آنها واردین در کارهای دنیا را از هلاکت میترسانند و تاریکی و روشنی و نعمت و امنیت عالم را برای آنان شرح میدهند و سرانجام با صابرانست و همه کارها بدست خداست وای بر خردمندان که سر راه سیل خانه برای خود بنیان نموده‌اند و پیوسته بمالهای فانیه خود می‌افزایند.
در شگفتم از این مردمی که از راه عدل و انصاف بر کنار شده و خود را به بیابان گمراهی انداخته و از پیمبر خود پیروی نمی‌کنند و برویه وصی او رفتار نمی‌نمایند و بغیب ایمان نمی‌آورند و از عیب و نقص خودداری نمی‌کنند و در گرفتاریها از فکر خود استفاده می‌نمایند و هر کسی پیشوای خود است و برای اثبات افکار پوچ خود دلائلی میتراشد بهمین مناسبت بدانشمندان توجهی ندارد و بغیر دوری از حق و حقیقت بهره دیگری نمی‌برند زیرا الفت ظاهری که با هم پیدا کرده آنان را از توجه بمردم عالم رو- گردان ساخته و از میراثی که پیمبر اکرم ص بجا گذارده دست برداشته و از آنچه خدای دانا و توانا که آفریدگار آسمانها و زمینهاست بدو ارزانی داشته نفرت کرده‌اند.
(1) ایشان مردمی تاریک‌دل و غارهای شبهات و پیشوای راه تحیر و سرگردانی‌اند و مسلم است
ترجمه الإرشاد ،ص:284
کسی که بخود واگذارده شود در دریای گمراهی فروخواهد رفت با آنکه خدا با ارسال رسولان متعهد شده مردم را براه راست رهبری نماید و بینه و برهان برای آنها ظاهر ساخته تا آنکه نپذیرد هلاک شود و آنکه قبول نماید حیات جاویدان پیدا کند و خدا دانا و شنواست و چقدر این امت شباهت دارند به مردمی که پیشوایان حقیقی خود را از کار انداختند و از آنان رو گردان شدند و تا چه اندازه باید از این مردم متأثر و اندوهناک بود آنهم چگونه تأثری که دل را مجروح می‌کند و غم و افسوس را می‌افزاید که شیعیان ما با آن انس و الفتی که با یک دیگر داشتند پس از درگذشت من از هم می‌پاشند و پیرو دشمنان میشوند و یک دیگر را از پای درمی‌آورند و الفت و برادری را به کینه بدل می‌کنند.
پس با خداست سرانجام گروهی که از اصل دورند و دست بدامن فرع درآورده و از راه غیر عادی آرزومند فتح و گشایش‌اند و هر دسته از ایشان بشاخه دست گرفته و بهر طرف که آن حرکت میکند آنان نیز حرکت میکنند و خدا آنان را بزودی مانند ابر پائیزی گرد خواهد آورد و میانشان الفت خواهد داد، آنگاه آنان را مانند ابرها متراکم میسازد و درهای پیروزی را بسویشان باز میکند.
مانند سیل عرم همه جا را فرامی‌گیرند و هیچ پشته خالی نمی‌گذارند و هیچ زمین مرتفعی از آن جلوگیری نمی‌نماید و هیچ کوهی راه آن را برنگرداند و در دل وادیها جریان پیدا کند و چشمهای زمین با آن همراهی می‌کنند و احترامات مردم بوسیله ایشان پابرجا می‌گردد و آنان را در شهرها تمکن می- دهد تا حق خود را بازگیرند و رکن کفر را بکمک ایشان ویران می‌سازد و لشکریان زیاد ارم (که دمشق یا اسکندریه است) را که مانند سنگهایند ریشه کن می‌سازند و مسجد دمشق یا کوههای شام را از ایشان پر می‌کند.
(1) سوگند بخدائی که دانه را شکافت و آدمی را بوجود آورد چون اینان بر شهرها تسلط پیدا کنند و بر مردم استیلا یابند آنچه در دست ایشانست مانند قیر و سرب که در آتش ذوب می‌گردند آب می‌شود و
ترجمه الإرشاد ،ص:285
همه کار می‌توانند انجام دهند و آرزومندم روزی بیاید که خدا شیعیان مرا در آن روز که برای دشمنان از همه بدتر است گردآورد و الفت دهد و اختیار همه چیز در دست خداست و جز او دیگری اختیاری از خود ندارد.

فصل- 52 چگونه حق علی ع غصب شد

(1) مردی از قبیله بنی اسد حضور علی ع آمده عرضه داشت تعجب از شما بنی هاشم است با آنکه مردمی باحقیقتید و حسب و نسب شما از همه صحیحتر و با رسول خدا ص پیوند دارید و کتاب الهی را از همه بهتر می‌فهمید در عین حال حق شما را غصب کردند؟! فرمود ای پسر دودان تو آدمی مضطرب و ناآزموده و تنگ‌حوصله‌ای و گفتار تو بجائی پابند نیست و بجهت خویشاوندی با تو باید پاسخ ترا داد بدان که خلافت حق اصلی و ارثی من است لیکن دیگران غاصبانه آن را از من گرفتند و مردمی سخی آن را بجهاتی که خود میدانستند بدیگران واگذار کردند و عده بخیلی آن را از واگذاشتن بصاحبانش منع کردند آنگاه این مصراع امرء القیس را خواند که «فدع عنک نهبا صبح فی حجراته» دست بردار از غارتی که در نواحی آن بانک و فریادها زده‌اند.
یعنی از اینکه سه نفر اول حق مرا غصب کردند دست بردار و در باب تجاوزات پسر ابو سفیان گفتگو کن. روزگار مرا پس از گریانیدن خندانید و جای تعجب نیست زیرا مردم بخدا قسم از رفق و مدارای با من مأیوسند و می‌خواهند در کار خدا مداهنه کنند و آنهم که از من ساخته نیست و اگر محنتها از ما دور شود ایشان را بصراط حقیقت می‌خوانم و اگر بمیرم یا کشته شوم باید بر آنها حسرت نخوری و بر فاسقان متأسف نشوی.
ترجمه الإرشاد ،ص:286

فصل- 53 کلمات حکمت‌آمیز

(1) 1- خدا بیامرزد شما را تا وقتی در دنیا هستید برای آخرت خود کاری کنید و پرده خود را پیش کسی که از نهانیهای شما باخبر است پاره نکنید دلهای خود را پیش از بدنهاتان از دنیا خارج سازید زیرا برای آخرت آفریده شده و در این دنیا محبوسید.
آدمی هنگامی که بمیرد فرشتگان می‌گویند چه عملی پیش از خود فرستاده و مردم می‌گویند چه چیزی بجا گذارده اکنون محض احترام پدرانتان که مردمی کریمند از آنچه در اختیار دارید مقداری پیش از خود بفرستید و چنان نباشد که از همه چیز بکلی غفلت کنید که بزیان شما تمام خواهد شد همانا مثل دنیا مثل زهریست که شخص بی‌خبر آن را می‌خورد.
(2) 2- و از گفتار اوست: زندگی بسته بدین است. و مرگ انکار کردن یقین است از آب خوشگوار دین بیاشامید تا از خواب غفلت بیدارتان نماید و از زهرهای مهلک بهراسید.
(3) 3- از گفتار اوست: دنیا خانه راستی است برای کسی که آن را بشناسد و میدان راحتی است برای توشه گیران، دنیا محل وحی الهی و تجارتخانه اولیاء اوست شما هم تجارت کنید تا سودمند شوید.
(4) 4- از گفتار اوست: مردی دنیا را از روی بی‌اطلاعی نکوهش می‌کرد، فرمود دنیا خانه راستی
ترجمه الإرشاد ،ص:287
است برای کسی که آن را براستی بشناسد و خانه عافیت است برای کسی که معرفت بحال آن داشته باشد و خانه بی‌نیازی است برای کسی که می‌خواهد از آن توشه برگیرد دنیا مسجد پیمبران و محل وحی الهی است و عبادتگاه فرشتگان و تجارتخانه دوستان خداست تا در دنیائید در صدد تحصیل رحمت خدا باشید و بار بهشت را به‌بندید بنا بر این چه کسی میتواند از دنیا نکوهش کند با آنکه دنیا او را بجدائی از خود خوانده و از فناء خود اخبار کرده و مردم را بسرور خود تشویق بسرور اخروی نموده و از امتحانات خود مردم را از پیش آمدهای اخروی بیم داده و آنان را از عذاب قیامت ترسانیده و به رحمت خدا ترغیب نموده.
پس ای کسی که از دنیا نکوهش می‌کنی و بدان مغروری از چه زمان دنیا ترا بخود مغرور ساخته آیا از هلاک پدرانت مغرورشده یا از وقتی که مادرانت در دل خاک جای گرفته‌اند؟ چقدر به پرستاری و بیمار داری آنان پرداختی و آرزومند شفای آنان بودی و طبیبان ماهر را برای آنان توصیف مینمودی و دارو برایشان آماده می‌ساختی با آنکه بحالشان نافع نبود و حاجتشان را برنیاوردی دنیا پیش‌آمد آنان را برای تو مجسم نمود و نمودار ساخت که گریه تو نافع بحال تو نبوده و دوستان بکار تو نمی‌آیند.
(1) 5- از گفتار اوست: ای مردم پنج سخن از من بیاموزید سوگند بخدا هر گاه شترهای خود را برای تحصیل آنها در بیابانها ناتوان سازید نمی‌توانید آنها را از غیر من استفاده نمائید 1- هیچ یک از شما بغیر خدا آرزومند نباشد 2- و بغیر از گناهش از چیز دیگر نهراسد 3- شخص عالم خجالت نکشد هر گاه از او سخنی بپرسند و نداند بگوید، نمیدانم [و آنکه نمیداند از آموختن شرم نکند] 4- شکیبائی برای کالبد ایمان بمنزله سر است برای
ترجمه الإرشاد ،ص:288
جسد 5- کسی که صابر نباشد ایمان ندارد.
(1) 6- از گفتار اوست: هر گفتاری که یاد خدا در آن نباشد لغو است و هر سکوت بدون فکر، اشتباه است و هر نظر بدون اعتبار زشت است و بیمعنی.
(2) 7- از گفتار اوست: کسی که از نفس خود پیروی کند و آن را آزاد بسازد مانند کسی نیست که خود را فروخته و در بند نموده.
(3) 8- از گفتار اوست: کسی که از سایه پیش افتد به گرمی روز دچار شود و کسی که از آب کناره گیرد تشنه بماند.
(4) 9- از گفتار اوست: ادب خوب، حاکی از خاندان بزرگوار است.
(5) 10- از گفتار اوست: دنیا هر چه بیشتر در نظر زاهد جلوه‌گری نماید او زیادتر از دنیا اعراض می‌کند.
(6) 11- از گفتار اوست: دوستی پیوسته‌ترین قرابتها و دانش بزرگوارترین حسبهاست.
(7) 12- از گفتار اوست: اگر انجام کاری موجب رنج و زحمت شود آسوده نشستن از آن مایه فساد است.
(8) 13- از گفتار اوست: کسی که در دشمنی با دیگری کوشش نماید گناهکار است و کسی که در انجام آن کوتاهی کند مغلوب شود.
(9) 14- از گفتار اوست: درگذشت از عمل نابجای آدم پست فطرت موجب افساد اوست بهمان اندازه که مایه اصلاح انسان کریمست.
ترجمه الإرشاد ،ص:289
(1) 15- از گفتار اوست: کسی که کارهای پسندیده و نتایج صالحه دوست میدارد از کارهای ناپسند دوری می‌کند.
(2) 16- از گفتار اوست: کسی که دیگران باو خوش گمان باشند بچشم عداوت باو نمینگرند.
(3) 17- از گفتار اوست: نهایت جود و بخشش در آنست که آدمی از همه گونه آسایش خود دست بردارد.
(4) 18- از گفتار اوست: آنچه باید پیدا شود دور نیست و آنچه باید بظهور رسد نزدیک می‌باشد.
(5) 19- از گفتار اوست: جاهل بودن آدمی از کار خود از بزرگترین گناهان اوست.
(6) 20- از گفتار اوست: پاکدامنی کامل در خرسندی باندازه کفایت است.
(7) 21- از گفتار اوست: جود کامل در آنست که شخص جواد دارای مکارم اخلاق بوده و غرامت‌های دیگران را عهده‌دار شود.
(8) 22- از گفتار اوست: مهمترین کرامت در آنست که در تنگی و راحتی دوستی را از خاطر نبرند.
(9) 23- از گفتار اوست: آدم بدکار اگر خشمگین شود از دیگران عیبجوئی می‌کند و اگر خرسند باشد دروغ میگوید و اگر طمع کند میرباید.
(10) 24- از گفتار اوست: کسی که در بسیاری از کارهای خود از روی خرد قدم برندارد در بسیاری از کارها بقتل خود اقدام کرده باشد.
(11) 25- از گفتار اوست: لغزش دوستت را تحمل کن تا در وقت پرش بر دشمنت بکارت بیاید.
(12) 26- از گفتار اوست: اعتراف صحیح بنای گناهان را منهدم میسازد.
ترجمه الإرشاد ،ص:290
(1) 27- از گفتار اوست: مالی که خرج شده و ترا بحال خودت بینا کرده ضایع نشده.
(2) 28- از گفتار اوست: میانه روی در هزینه زندگی از ظلم و تعدی آسانتر و خودداری از ناملایمات از رنج و مشقت بهتر است.
(3) 29- از گفتار اوست: بدترین توشه آخرت آزار بندگانست.
(4) 30- از گفتار اوست: شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند.
(5) 31- از گفتار اوست: روزگار دو روز است روزی بسود تو و روزی بزیان تو آن روز که بسود تو است مغرور مشو، روزی که بزیان تست شکیبائی کن.
(6) 32- از گفتار اوست: بسا ارجمندی که اخلاق ناپسند او اسباب خواریش را ایجاد کرد و بسا بی‌اعتباری که اخلاق حمیده‌اش او را عالیمقام ساخت.
(7) 33- از گفتار اوست: کسی که کارها را نیازموده باشد فریب می‌خورد و کسی که با حق در- افتد ورافتد.
(8) 34- از گفتار اوست: اگر مرگ شناخته شود از آرزو کاسته گردد.
(9) 35- از گفتار اوست: ارزش هر کس باندازه دانائی اوست.
بهنر کوش زانکه در عالم‌قیمت آن راست کو هنر دارد (10) 37- از گفتار اوست: مردم بندگان دانائی خوداند.
(11) 38- از گفتار اوست: مرد پنهان بود بزیر زبان.
ترجمه الإرشاد ،ص:291
(1) 39- از گفتار اوست: کسی که با خردمندان مشورت کند براه خیر هدایت شود.
(2) 40- از گفتار اوست: کسی که بکم بسازد از بسیار بی‌نیاز شود و کسی که از بسیار بی‌نیاز نباشد بچیز پستی نیازمند گردد.
(3) 41- از گفتار اوست: هر که اصلش پاک است فرعش تابناکست.
(4) 42- از گفتار اوست: کسی که بدیگری امیدوار باشد از وی بیمناکست و کسی که از شناخت چیزی کوتاهی کند آن را معیوب و ناپسند می‌بیند.
(5) 43- از گفتار اوست: عجیب‌تر از تمام اعضاء انسان، دل اوست که ماده‌هائی از اخلاق حمیده و مادهائی از خویهای نکوهیده در آن وجود دارد در نتیجه اگر چشم امیدش بدیگران باشد طمع او را ذلیل کند و اگر طمع بر او چیره گردد حرص او را هلاک سازد و اگر ناامیدی بر او غالب آید اندوه او را از پای درآورد و اگر خشم بر او استیلا یابد کینه او زیاد شود و اگر حاجت روا شود از سپاسگزاری خاطر می‌کند و اگر بیمناک شود در صدد پرهیز برمی‌آید و اگر پیوسته در ایمنی بسر برد غرور سراپای او را فرابگیرد و اگر نعمت تازه باو روآورد آقائی و سربلندی دچار او میگردد و اگر مصیبتی بدو برسد بیتابی او را رسوا می‌کند و اگر ثروتمند شود سرکشی کند و اگر درمانده شود بلا و محنت او را بخود مشغول سازد و اگر گرسنگی باو روی‌آورد ناتوان شود و اگر سیری را از حد بگذراند جای نفس برای او باقی نماند و بالاخره هر گونه تقصیری مضر بحال او و هر گونه افراط و تجاوز از حد، مفسد روزگار اوست.
ترجمه الإرشاد ،ص:292
(1) 44- هنگامی که شاه زنان دختر کسری اسیر شده بود علی ع از وی پرسید از پدر خود پس از پیش‌آمد فیل چه شنیده و چه فرموده بیاد داری عرضکرد او میگفت هر گاه خدا بر کاری چیره شود دستهای طمع از همه طرف کوتاه شود و چون مدت زندگی کسی سپری شود مرگ در کمین اوست.
فرمود پدرت چه سخن مناسب و بجائی گفته، آری کارها در گرو تقدیر است چون امری مقدر شد تدبیر اثری نخواهد داشت.
(2) 45- از گفتار اوست: کسی که از نعمت یقین برخوردار شده و شک دچار او شود باید از یقین خود تعقیب نماید زیرا یقین با آمدن شک از بین نمیرود.
(3) 46- از گفتار اوست: مؤمن خود در رنج است و دیگران از او در آسایش.
(4) 47- از گفتار اوست: شخصی که کسالت بورزد نمیتواند حق خدا را ادا کند.
(5) 48- از گفتار اوست: بهترین عبادت، شکیبائی و خاموشی و انتظار فرج است.
(6) 49- از گفتار اوست: شکیبائی سه قسم است، صبر بر مصیبت و صبر از معصیت و صبر بر طاعت.
(7) 50- از گفتار اوست: بردباری وزیر مؤمن است و علم دوست او و مدارا برادر او و نیکو- کاری پدر او و شکیبائی سرلشکر او.
ترجمه الإرشاد ،ص:293
(1) 51- از گفتار اوست: سه چیز از گنجهای بهشت است پنهانی دادن صدقه و مخفی کردن مصیبت و کتمان کردن بیماری.
(2) 52- از گفتار اوست: احتیاج پیدا کن. بهر کسی که میخواهی اسیر او باشی، و بی‌نیاز شو از هر کسی که می‌خواهی همتای او شوی و بخشش کن بهر کسی که می‌خواهی فرمانروای او باشی.
(3) 53- از گفتار اوست: آدم بدکار بی‌نیاز از دیگران نمی‌باشد، و انسان حسود راحتی ندارد و پادشاهان دوست نمیشوند.
(4) 54- از گفتار اوست: به احنف بن قیس فرمود سکوت موجب رضاست و کسی که با ما نباشد بر ما خواهد بود.
(5) 55- از گفتار اوست: جود امر طبیعی است و منت‌گذاری پایه احسان را سست میکند.
(6) 56- از گفتار اوست: کسی که بعهد خود وفا نکند در صدد قطع دوستی است.
(7) 57- از گفتار اوست: آنچه بزبان آید آخر بجهان آید.
(8) 58- از گفتار اوست: در طلب روزی برآئید که در گرو طالب آنست.
(9) 59- از گفتار اوست: دعاء چهار نفر مردود نمی‌شود پیشوای دادگری که برای زیردستان خود دعا کند و فرزند نیکوکاری که برای پدرش دعا کند و پدر مهربانی که برای فرزندش دعا کند و ستمدیده که بر ستمگر دعا نماید خدا بمظلوم میفرماید سوگند بعزت و بزرگواری خودم دعاء ترا هر چند پس از مدتی هم باشد مستجاب خواهم کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:294
(1) 60- از گفتار اوست: بهترین ثروتها آنست که انسان تهی دست از کسی سؤال نکند و بدترین گدائیها همانست که در برابر مردم سر بزیر افکند.
(2) 61- از گفتار اوست: احسان از هلاکت جلوگیری میکند و ملاطفت با خلق آدمی را از لغزش نگه میدارد.
(3) 62- از گفتار اوست: انسان خندانی که بگناه خود اعتراف کند بهتر است از گریانی که به پروردگار خود بنازد.
(4) 63- از گفتار اوست: اگر آزمایشها در کار نبود رأی‌ها قابل اثر نبود.
(5) 64- از گفتار اوست: هیچ بهره بهتر از خرد و هیچ دشمنی بدتر از نادانی نیست.
(6) 65- از گفتار اوست: کسی که آرزویش طولانی باشد کارش اندکست.
(7) 66- از گفتار اوست: سپاسگزارترین مردم کسی است که قانع‌تر باشد و حریصترین آنها کسی است که بیشتر کفران نعمت نماید.
علی ع از این گونه سخنان بسیار دارد و همه آنها دقیق و مشتمل بر نصایح حکمت‌آمیز و طلائی است و ما اگر میخواستیم همه سخنان حکیمانه آن جناب را در این کتاب بیاوریم طولانی میشد و از رویه کتاب فعلی خارج بود در عین حال همین مختصری که ایراد کردیم مشت نمونه خروار است و خردمندان بخوبی میتوانند پی بحقایق الهی او ببرند.

فصل- 54 معجزات‌

(8) معجزات و کراماتی خدای متعال بدست علی ع اظهار فرموده و براهین حقانیت خود و کلامش.
ترجمه الإرشاد ،ص:295
را بتوسط او ظاهر ساخته که همه حاکی از موقعیت و مکانت او در پیشگاه مقدس الهی است و این گونه کرامات که ویژه علی ع بوده و دیگران از آنها محروم بوده‌اند برای اینست که مردم از اطاعت او سرپیچی ننمایند و بولایت او ایمان بیاورند و بحق او بینا شوند و به امامت او یقین نمایند و او را معصوم از خطا بدانند و مردی کامل و حجت خدا بشناسند.
از جمله معجزات آنکه خدای متعال علی ع را همپایه دو پیمبر از پیمبران خود عیسی و یحیی قرار داده و بدرجه رسانیده که کسی شبهه در حقانیت آن ننموده خدا در باره عیسی که روح و کلمة اللَّه و پیمبر و رسول او بمردم است و راجع بمادرش مریم و حامله بودن بوی و کار شگفتی که از او سرزده میفرماید «قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا «1» وقتی بمریم اطلاع داد بزودی فرزندی از تو بوجود می‌آید گفت چگونه ممکن است از من طفلی بدنیا بیاید با آنکه دست مردی بدامن من نرسیده و من هم که زناکار نبوده‌ام جواب داد آری چنانست که میگوئی خدا بتو فرموده این کار بر ما آسانست ما او را بی‌پدر بدنیا می- آوریم تا ویرا نشانی برای مردم قرار دهیم و مایه رحمت ما باشد و قضاء ما بر آن جاری شده» و از جمله معجزات عیسی ع یکی این بود که در گهواره سخن میگفت و کار شگفت‌آوری میکرد و اعجازی می‌نمود که عقلهای خردمندان در باره آن حیران بود.
(1) و از جمله آیات خدا در باره علی ع کمال عقل و آرامش و خدا و رسول‌شناسی آن جناب بوده و با آنکه سن زیادی نداشته و ظاهرا در ردیف کودکان بوده رسول خدا ص او را به نبوت خود و پذیرش دستوراتش دعوت کرده و او را بحقانیت خود تکلیف نموده و بخداشناسی و یکتاپرستی فرمانداده و تعهد
______________________________
(1) آیه 20 و 21 سوره مریم
ترجمه الإرشاد ،ص:296
نموده که ودایع الهی و دین خود را حفظ نماید و امانت را بمنزل رساند و علی ع در این هنگام بنا بر گفته بعضی هفت ساله و بعقیده دیگری نه ساله و حسب اطلاع بیشتری از تاریخ نویسان ده ساله بوده و بالاخره در این حد از سن کودکی که عقل کاملی داشته باشد و خدا را بعظمت بشناسد و رسول او را تصدیق نماید بلا شک از آیات خداست که عادت نظیر او را کمتر نشان داده و دلیل بر آنست که معظم له باید موقعیت و منزلت بخصوصی در پیشگاه رسول اکرم داشته باشد و شایسته برای پیشوائی خلق و حجت بر مردم بوده و در خرق عادت مساوی با عیسی و یحیی باشد و اگر علی ع در این حد از سن مردی کامل و عارف نبود رسول خدا ص هیچ گاه او را به نبوت خود نمیخواند و به ایمان بخدا و اعتراف بحقیقت خویش دعوت نمیکرد و پیش از همه به استثنای همسرش خدیجه او را باین دین مقدس تکلیف نمی‌نمود و امین اسرار نبوت قرار نمی- داد و او را از میان همسالانش باین مقام نمی‌گزید و از دیگران ممتاز نمیگردانید و همه این سخنان دلیل بر آنست که حضرت مشار الیه با خوردسالی خدا را می‌شناخته و به پیغمبرش ایمان داشته چنانچه خدا هم در باره یحیی فرموده وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا «1» ما در کودکی باو حکم الهی خود را آموختیم و معلومست آشکارترین حکم آن است که خدا را بشناسد و اقرار به نبوت داشته و بهتر بتواند در اثبات یگانگی خدا و نبوت خود دلیل آورد و دیده عبرت بینش بازتر و از وجوه استنباط و وصول بحقایق امور باخبر باشد
______________________________
(1) آیه 13 سوره مریم
ترجمه الإرشاد ،ص:297
و چون پایه حکم بدین میزان منتهی شد خدای متعال هم تمام این حقایق را برای علی ع ابراز داشته و او را با دو پیمبر خود که قرآن بعظمتشان گواهی داده برابر ساخته.

فصل- 55 علی ع زخم ندیده‌

(1) از جمله معجزات علی ع آنکه تا بحال هیچ یک از دلاوران باندازه او نبرد نکرده و مانند او در رزم با یلان عرب، استقامت نورزیده و نیز هر یک از آنها در میدان جنگ به بدترین وضعی دچار شده و جراحات بسیاری دیده و تنها علی ع در این مدتی که بکارزار پرداخته جراحتی که او را از پای درآورد ندیده و در صفحه پیکار بیچاره نشده و کسی نتوانسته باو آزاری وارد آورد تا آن هنگام که باید بخدعه پسر مرادی دار دنیا را وداع گفته بریاض رضوان ورود نماید و بالاخره این موقعیت خاصه آن حضرت و او آیتی از آیات باهره خدا بوده و دلیل بر آنست که حضرت مشار الیه از مخصوصان و برگزیدگان ذات اقدس حضرت پروردگار است.

فصل- 56

(2) چنانچه تاریخ نشان میدهد هر یک از دلاوران که با دشمن روبرو میشده گاهی او بر دشمن و هنگامی دشمن بر او چیره میگردید، و نیز هر کسی که جراحتی میدیده هنگامی چنان سخت بوده که می‌مرده و گاهی بهبودی می‌یافته و بالاخره تاریخی ننوشته دلاوری باین‌گونه زحمت و رنج پیکار مبتلا
ترجمه الإرشاد ،ص:298
گردد و نجات پیدا کند آری تنها علی ع دارای این خصیصه بوده که بلا شک به اقران خود دست پیدا میکرده و در مبارزات بر یلان روزگار غالب می‌آمده و چنانچه مسلم است این مقام هم از اختصاصات آن حضرت است که از میان همه مردم انتخاب شده و خدای متعال هم با انتخاب آن جناب خرق عادتی در عالم دنیا نموده.

فصل- 57 کسی بر او چیره نشد

(1) علی ع با آن همه پیکارهائی که میکرد و با یلان از عرب و بزرگان ایشان روبرو میشد و آنان برای نابودی وی همه گونه حیله بکار میبردند و میکوشیدند شاید بتوانند بر وی دست یابند در عین حال جناب او از دشمن نگریخت و پشت بجنگ نداد و از جای درنرفت و بیمی از کسی در دل قرار نداد با آنکه دیگران هر گاه با دشمن روبرو میشدند گاهی بر دشمن غالب و هنگامی مغلوب و زمانی حمله می کردند و وقتی فرار مینمودند.
و چون وضع علی ع چنان بود که اشاره کردیم باید بگوئیم عمل حضرت او در این خصوص از جمله معجزات باهره و خرق عادتی بوده که ویژه آن جنابست و دلیل بر امامت و پیشوائی او میباشد و باید از وی پیروی کرد و او برگزیده از میان افراد است.
ترجمه الإرشاد ،ص:299

فصل- 58 علی ع یا ستوده همگان‌

(1) از جمله معجزات ویژه آن جناب آنست که مناقب و فضائل علی ع در میان خاصه و عامه شهرتی بسزا دارد و حد اکثر مردم مسلمان فضائل و خصائص او را نقل محافل خود قرار میدهند و اخلاق کریمه او را همه جا و همه وقت یاد میکنند و بالاخره تسلیم دست فضائل و اخلاق آن حضرت‌اند و همین عمل که دیگران با میل خود بدان متوجه‌اند حاکی از برجستگی و پیشوائی اوست.
با آنکه منحرفین از آن جناب بسیار و دشمنانش فراوان و همه گونه اسباب کتمان فضیلت او فراهم و حق ثابت او مورد انکار قرار می‌گرفته و دنیا در دست دشمنانش چون انگشتری در انگشتان بوده و از دوستان علی روگردان و پیش‌آمدهائی که برای خود او میشد، و همه کس میخواسته چراغ ولایت او را خاموش نماید و زحمات او را باطل سازد در عین حال بازهم فضائل او چون خورشیدی درخشان و خدای متعال هم روز بروز فضائل او را رواج میداده و مناقب او را ظاهر میساخته و مردم را به اعتراف بر درجات سامیه او وامیداشته و به صحت آن گواه میساخته و حیله دشمنانش را که میخواسته مناقب او را کتمان نمایند و حقوقش را پامال کنند از بین میبرده و حجت خود را بوسیله حضرت ولایتمآب او تمام میکرده و حقانیت او را آشکار میساخته.
و از آنجا که بر خلاف عادت است شخصی مانند علی ع دارای این همه دشمن و همه گونه اسباب گمنامی او فراهم آید و در عین حال چون خورشیدی همه جا را منور سازد جز خرق عادت و معجزاه‌ای که بشر عادی از آوردن مثل آن عاجز است چیز دیگری نیست و او باید از میان همه مردم برگزیده شده باشد خبری از شعبی شهرت همگانی یافته میگفت از خطیبان بنی امیه میشنیدم علی ع را بر فراز منبرها سب
ترجمه الإرشاد ،ص:300
میکرده و بد میگفتند و همان وقت احساس میکردم که گویا بازوی آن حضرت را گرفته و از رفعت بجانب آسمانها بالا میبرند و نیز از آنان می‌شنیدم که پیشینیان خود را در منابر میستایند و چنان می‌پنداشتم که گویا از مرداری توصیف می‌کنند.
(1) ولید بن عبد الملک بفرزندان خود میگفت یادگارهای من! تا میتوانید دست از دین برندارید زیرا بنائی را که دین پایه‌گذاری نماید دنیا نمیتواند آن را منهدم و ویران بسازد و برعکس بنائی که به دست دنیا بنیان شود دین آن را ویران میسازد.
بسیاری از اوقات از یاران و کسان خود می‌شنیدم که از علی ع نکوهش می‌نمودند و فضائل او را زیر پا گذارده و مردم را به کینه او وامیداشتند در عین حال تمام زحمات آنان بی‌نتیجه می‌ماند و روزبروز مکانت او در دلها زیادتر میشد و از آن طرف خود آنها می‌خواستند با این عمل در دلها جا بگیرند بر خلاف انتظار از دلها می‌افتادند و از موقعیتشان میکاست.
آری «خوش بود مدح از زبان دشمنان».
و در اینکه فضائل امیر المؤمنین ع را پنهان میداشته و دانشمندان را از نشر آنها جلوگیری میکرده‌اند حرفی نیست و هیچ خردمندی شک و شبهه ندارد و بقدری در این باره پافشاری کرده و جدیت به خرج میدادند که اگر کسی می‌خواست روایتی از علی ع نقل کند نمیتوانست آن روایت را بنام و نسب از آن جناب یاد نماید و ناچار می‌گفت مردی از اصحاب پیغمبر ص یا مردی از قریش چنین خبری نقل کرده و برخی می‌گفتند ابو زینب چنین مطلبی فرموده.
(2) عکرمه حدیث وفات پیغمبر ص را از گفته عایشه چنین روایت کرده که نامبرده در ضمن حکایت
ترجمه الإرشاد ،ص:301
باو گفت رسول خدا ص هنگامی که با حال بیماری خواست از خانه بمسجد برود بر دو نفر از خاندان خود که یکی فضل بن عباس بود تکیه کرده بود.
او که خدا نفرین پیمبر ص را بر او روا سازد از شخصی دیگر نام نبرد.
عکرمه گوید هنگامی که این قصه را از قول عایشه خانم برای عبد اللَّه عباس نقل کردم گفت آیا آن مرد دیگر را می‌شناسی؟ گفتم نه! عائشه از او نام نبرد گفت آن مرد علی بن ابی طالب بود و عائشه با آنکه میتوانست از وی به نیکی یاد کند لیکن کینه دیرین او را بر این داشت که از وی نام نبرد.
و حاکمان ستمگر هر گاه می‌فهمیدند کسی از علی ع به نیکی یاد می‌کند او را با تازیانه می- زدند و بلکه برای عبرت دیگران سر او را جدا می‌کردند و مردم را به بیزاری از او وادار می‌نمودند و بالاخره عادت بر اینست که شخصی بدین پایه دشمن داشته باشد نبایستی از او نیکی باقی بماند تا چه رسد که فضائل و مناقب او زبانزد خاص و عام بوده و دلیل بر حجیت او اقامه شود و چنانچه نوشتیم مناقب او همه جا منتشر شده و خاصه و عامه و دوست و دشمن از آنها نام می‌برند و از اینجا معلوم می‌شود که رویه علی ع بطور عادی نبوده و معجزه باهره‌ایست.

فصل- 59 خاندان علی ع چه دیدند

(1) و از جمله معجزات آنست که خاندان هیچ یک از افراد باندازه خاندان او ستم ندیده و فرزندان هیچ یک از پیمبران و امامان و پادشاهان و بد و نیک عالم باندازه فرزندان او گرفتار خوف و ترس نگردیدند و افراد هیچ یک از نامبردگان مانند یادگارهای او بدست قتل و دوری از شهر و دیار و ترس
ترجمه الإرشاد ،ص:302
و خوف مبتلا نگردیدند و آن همه پیش‌آمدهای ناروائی که برای ایشان شد برای هیچ یک از دیگران اتفاق نیفتاد چنانچه آنان را کشتند و همه گونه حیله‌گری را برای نابودی آنها بکار بردند و آنها را زنده در میان دیوارها گذاردند و با تشنگی و گرسنگی آنان را معذب ساختند و بهلاکت رسانیدند و بالاخره ناراحتی‌هائی که از ناحیه دشمنان برای آنان ایجاد شد خاندان علی را وادار کرد که از دیار خود فرار کرده و در شهرهای غربت با گمنامی بسر برند و بقدری در بیچارگی آنان پافشاری شد که آنها از دوستان خود هم کناره می‌گرفتند و از دشمنان هم که بطور مسلم فراری بودند و بشرق و غرب عالم پناهنده میشدند و در مکانهائی میزیستند که آب و آبادانی نداشت و سعی می‌کردند مردم کمتر آنها را بشناسند و به دوری از ایشان مایلتر بودند و آمیزش کمتر می‌نمودند و میترسیدند مبادا از نتیجه خلط و آمیزش با افراد بدست ستمگران روزگار گرفتار شوند و خود و افرادشان به بیچارگی بیفتند.
و بالاخره تمام آنچه گفته شد عللی بود که رشته نظام زندگی آنان را از هم گسیخت و ریشه‌کن ساخت و از عددشان کاست و در عین حال یادگارهای علی از همه پیمبران و نیکوکاران و دوستان خدا بیشتر بلکه از فرزندان سایر افراد هم زیادتر است چنانچه همه جا را نور خورشید ولایتشان فراگرفته با آنکه رسم سادات علوی بر اینست که جز با خویشاوندان نزدیک خود با دیگران ازدواج نمی- کنند «1».
______________________________
(1) هنوز هم برخی از سلاسل سادات بدان عقیده باقی و با غیر سادات وصلت نمی‌کنند گرچه این موضوع به اهمیت سابقی خود برقرار نمانده.
ترجمه الإرشاد ،ص:303
و این موضوع خرق عادت و دلیل بر موقعیت و اهمیت امیر المؤمنین علی ع است الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

فصل- 60 اخبار از مغیبات‌

(1) و از جمله آیات باهره که دلالت بر امامت علی ع و وجوب فرمانبرداری از او می‌نماید و حجیت او را ثابت می‌کند اموریست که ما آنها را بنام معجزه نام برده و می‌گوئیم باید از شخص پیغمبر ظهور پیدا کند تا صدق و راستی آنها بمرحله ثبوت برسد.
از آن جمله علی ع از مغیبات و پیش‌آمدهای آینده اخبار میکرد و هر چه می‌گفت در موقع خودش بدون کم و کاست بوقوع می‌پیوست و معلوم میشد حضرت مشار الیه آنچه را فرموده راست و درست بوده و چنانچه میدانیم اخبار از این گونه امور از بزرگترین معجزات پیمبرانست.
چنانچه خدای متعال از معجزه عیسی ع که اخبار از غیب کرد و نبوت او بدین وسیله ثابت شد می‌فرماید «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» «1» من بشما از آنچه می‌خورید و در خانهای خود ذخیره می‌کنید اطلاع میدهم و نیز این گونه اخبار را از بزرگترین معجزات رسول خدا شمرده که در پیش‌آمد کارزار روم و چیرگی آن اطلاع داده
______________________________
(1) آیه 49 سوره آل عمران
ترجمه الإرشاد ،ص:304
الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فِی بِضْعِ سِنِینَ «1» در نزدیکترین زمین لشکریان روم مغلوب شدند و آنان پس از چند سال دیگر چیره خواهند شد و هم از پیش‌آمد اهل بدر چنین اطلاع داده سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ «2» بزودی این گروه منهزم شده پشت بجنگ خواهند داد و بلا خلاف چنان اتفاق افتاد که فرموده بود.
و فرمود «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ» «3» هر گاه خدا بخواهد با کمال راحتی وارد مسجد الحرام می‌شوید سر میتراشید و ناخن کوتاه می‌کنید و از کسی بیمی ندارید و فرموده: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً «4» هنگامی که یاری خدا و پیروزی دررسید و دیدی که مردم دسته دسته وارد دین خدا میشوند.
خدا از عقیده قلبی عده از منافقان خبر داده که: وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ «5» با خود می‌گویند چگونه خدا ما را در آنچه می‌گوئیم شکنجه ننماید و در قصه یهود گفته قُلْ یا أَیُّهَا- الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ «6» بگو ای یهودان اگر شما فقط خود را دوست خدا میدانید و دیگران را شایسته این مقام نمیدانید و راستی دوست خدائید آرزوی مرگ نمائید و با آنکه هیچ گاه بر اثر کارهای
______________________________
(1) آیه 3 سوره روم
(2) آیه 45 سوره قمر
(3) آیه 27 سوره فتح
(4) آیه 3 سوره نصر
(5) آیه 8 سوره مجادله
(6) آیه سوره جمعه
ترجمه الإرشاد ،ص:305
زشت خود چنین آرزو نخواهند کرد و خدا دانای بحال ستمگرانست.
آری پیش‌آمد چنان بود که فرمود و از این قبیل اطلاعات بسیار است که هر گاه همه آنها را بیان کنیم کتاب ما طولانی خواهد شد.

فصل- 61 اخبار از مغیبات‌

(1) آنها که بیان شد نمونه از اطلاعات غیبی پیغمبر اکرم ص بود و اطلاع از مغیبات علی ع به اندازه‌ایست که قابل انکار نبوده مگر کسی که کورباطن و جاهل و دشمن باشد که او چاره ندارد جز اینکه این گونه حقایق را زیر پا گذارد، بالاجمال ما نمونه از مغیبات آن جناب را که اخبار و احادیث حکایت کرده و همه ناقلان روایت نموده‌اند یاد می‌کنیم.
از آن جمله پیش از آنکه با طلحه و زبیر و معویه و خوارج پیکار نماید از مقاتله با آنان اطلاع داد و چنان شد که فرموده بود.
و به طلحه و زبیر که از وی استیذان برای عمره نمودند فرمود بخدا سوگند شما اراده عمره ندارید بلکه می‌خواهید آهنگ بصره نمائید و چنان بود که فرمود از آن جمله به ابن عباس اطلاع داد طلحه و زبیر از من استیذان عمره نمودند و من با آنکه میدانستم آنان آهنگ مکر دارند در عین حال به ایشان اجازه دادم و بخدا پناهنده شدم و میدانم خدا مکر آنها را بخودشان برمیگرداند و مرا بر آنها پیروز خواهد کرد و چنان شد که فرموده بود.
ترجمه الإرشاد ،ص:306
(1) و هنگامی که در ذی قار برای بیعت، جلوس کرده فرمود بزودی از جانب کوفه هزار نفر مرد بی‌کم و کاست بطرف شما خواهند آمد و با من بیعت می‌کنند و خود را آماده برای مرگ میسازند.
ابن عباس گوید من از شنیدن این سخن، بیمناک شده و گفتم ممکن است کمتر یا بیشتر از هزار نفر باشند و سرانجام ما به بیچارگی منتهی شود و پیوسته این اندیشه مرا اندوهناک ساخت تا آن هنگام که مردان کوفه وارد شدند من بر اثر استماع آن خبر، کوفیها را می‌شمردم تا نهصد و نود و نه نفر تکمیل شده و هزارمی آنها را ندیده گفتم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ چرا علی ع چنین اطلاعی داد و چه امری ایجاب کرد وی چنین سخن نابجائی بگوید و ما را در برابر دشمنان سرشکسته بسازد و همواره در اندیشه بودم در این وقت چشمم بمردی افتاد که از دور بجانب ما می‌آید چون نزدیک شد پیاده پشمینه پوشی را دیدم که شمشیر حمایل کرده و سپر و لوازم جنگی را همراه برداشته حضور علی ع آمده عرض کرد دست دراز کن تا با تو بیعت کنم علی ع پرسید بچه کیفیت می‌خواهی با من بیعت نمائی؟ جواب داد آنچه می‌گوئی بشنوم و فرمانبرداری کنم و در برابر تو پیکار نمایم تا کشته شوم یا آنکه خدا پیروزی را نصیب تو فرماید علی ع پرسید نام تو چیست؟ عرضکرد نام من اویس است فرمود اویس قرنی تو هستی؟ عرضکرد آری فرمود اللَّه اکبر دوست من رسول خدا ص اطلاع داد که من صحبت یکی از امتان او را بنام اویس قرنی که از حزب خدا و رسولند درک می‌کنم و او در رکاب من شهید می‌شود و گناهکاران به اندازه مردم ربیعه و مضر از شفاعت او بهره‌مند می‌شوند.
ابن عباس گوید چون از صدق فرمایش علی ع اطلاع یافتم مسرور شدم خدا از اندیشه خطای من درگذرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:307
(1) هنگامی که شامیها قرآنها را روی نیزه کردند و یاران علی ع را بشک انداختند و آنان از علی ع درخواست کردند تا با شامیها بمسالمت رفتار کند و سازش نماید فرمود وای بر شما این کار، مکر شامیانست و منظور آنها نگهداری قرآن نیست و آنها اهل قرآن نمی‌باشند از خدا بترسید و دست از پیکار برندارید هر گاه سخن مرا نپذیرید راهها بر شما سخت شود و چنان پشیمان شوید که سودی نبرید و قضیه چنان شد که فرمود، زیرا آنها پس از آنکه کار خلافت را بحکومت حکمین واگذار نمودند پی به تقصیر خود برده و دانستند عدم اجابت خواسته علی ع بزیان آنها تمام شده و راه وصول بمقصود را برای آنان دشوار ساخته و جز هلاکت راه دیگری برای آنان نمی‌باشد.
و هنگامی که علی ع عازم پیکار با خوارج شد فرمود هر گاه خوف این معنی نبود که شما ممکن است از راه حق منحرف شوید و دست از کار بکشید از قضای الهیکه بر زبان پیغمبر حق جاری شده در باره کسی که با آنان می‌جنگد و کاملا از احوال ایشان باخبر است بشما اطلاع میدادم و ثابت می‌کردم که آنان بدترین افرادند و کسی که با آنها پیکار کند هر چه بیشتر و بهتر بخدا نزدیک است.
هنگامی که علی ع از کارزار با خوارج آسوده شد در صدد یافتن مرد کوتاه دست که نامش حرقوص ابن زهیر بود برآمد و در میان کشتگان می‌گشت و می‌فرمود سوگند بخدا دروغ نگفته‌ام و کسی هم که مرا از وجود چنین آدمی اطلاع داده دروغ نگفته و بالاخره نامبرده را در میان کشتگان یافته پیراهنش را دریده و بر شانه‌اش گوشت زیادی بشکل پستان زنان بود که چون آن را می‌کشیدند دست و شانه به تبع آن کشیده میشد و چون رها می‌کردند بجای اول بازمی‌گشت و چون حال او را بدان کیفیت ملاحظه کرد تکبیر گفته و فرمود پیش‌آمد این موجود، عبرت برای بینایانست.
ترجمه الإرشاد ،ص:308

فصل- 62 پیش‌آمد مرد ازدی‌

(1) جندب بن عبد اللَّه ازدی گفت من در رکاب علی ع بکارزار صفین و جمل حضور یافته و در اینکه اصحاب جمل و صفین شایسته کارزارند و باید با آنها جنگید شک و شبهه در دلم راه نیافت لیکن هنگامی که بجنگ نهروان حضور یافتم حاضر برای پیکار با آنان نبودم و آنها را مردم منحرف قابل کارزار نمیدانستم می‌گفتم اینان قاریان و نیکوکاران ما هستند و شایسته نیست با این عده که چنین مقامی را حائزاند جنگید و بالاخره هر گاه با این جماعت بجنگیم مرتکب امر بزرگی شده‌ایم فردا از صف کناره گرفته و اسلحه جنگی همراه داشته بگوشه رفتم نیزه‌ام را بزمین فروبرده و سپر را بر آن آویخته و سایه‌بانی ساخته زیر آن نشستم و در این باره اندیشه می‌کردم علی ع وارد شده فرمود ای برادر ازدی آیا آبی برای طهارت حاضر داری عرضکردم آری، آفتابه آب را حضورش تقدیم کردم حضرت آن را از من گرفته و چندان دور شد که او را نمیدیدم و چون برگشت در زیر سایه‌بان قرار گرفت در آن هنگام سواره پیدا شد و در جستجوی آن حضرت بود عرضکردم یا علی این سواره با شما کار دارد فرمود او را بطرف من بخوان چون بحضورش شرفیاب شد عرضکرد دشمنان از نهر گذشتند فرمود چنین نیست آنها از آب عبور ننمودند.
عرضکرد آری بخدا قسم از نهر عبور کردند فرمود خدا ترا تکذیب می‌فرماید در این وقت دیگری رسید و همان سخن را تکرار کرد و عرضکرد سوگند بخدا همان هنگام که بعزیمت شما آهنگ نمودم پرچم‌های آنان را آن طرف نهر دیدم فرمود چنان نیست که خیال می‌کنی زیرا قبل از اینکه از نهر بگذرند اسباب هلاکت و خونریزی آنها فراهم است.
ترجمه الإرشاد ،ص:309
(1) سپس علی ع از جا برخاست منهم همراه او برخاستم و با خود گفتم سپاس خدا را که مرا بحال علی ع بینا کرد و سرانجام کارش را بمن فهمانید: بالاخره علی ع یکی از آن دو مرد است که یا آدمی پرجرأت و دروغگوست و یا برهانی از خدا و پیمانی در این خصوص از پیمبر او دارد پروردگارا با تو معاهده می‌کنم و فردای قیامت خود را مسئول میدانم و چنین پیمان می‌بندم که اگر دشمنان از نهر عبور کرده باشند من نخستین کسی باشم که با علی پیکار نمایم و نیزه بدیدگان او فروبرم و اگر دشمنان از نهر عبور نکرده باشند من خود را برای پیکار در رکاب او آماده می‌سازم چون به صفهای لشکر نزدیک شدیم دیدم پرچمها و اثقال جنگیشان همچنان این طرف نهر است نامبرده گوید در آن وقت علی ع از پشت سر من آمد و گریبان مرا گرفته بلند کرد و فرمود ای برادر ازدی آیا حقیقت امر برای تو آشکار شد.
عرضکردم آری فرمود اینک خود را آماده پیکار کن.
من حسب الامر بکارزار پرداختم مردی را کشتم سپس دیگری را از پای درآوردم آنگاه با سومی درآویختم او بر من و من بر او ضربتی وارد آوردم تا هر دو افتادیم اصحاب من مرا از میدان در ربوده پس از آنکه بهوش آمدم دیدم کار دشمنان به آخر رسیده و جنگ خاتمه یافته.
این حدیث مشهور است و همه ناقلان اخبار آن را روایت کرده‌اند و قضیه مزبور را شخصی ازدی خود در عهد علی و پس از او نقل کرده و کسی او را مردود ندانسته و دروغگو نشمرده و بالاخره این پیش- آمد از جمله اطلاعات غیبی آن حضرتست و حاکی از آنست که حضرت عالم به ضمایر بوده و از نفوس افراد باخبر است و در نتیجه معجزه باهره‌ایست که چیزی جز معجزه مساوی با آن نبوده و خود از معجزات بزرگ و برهان آشکار برای امامت اوست.
ترجمه الإرشاد ،ص:310

فصل- 63 خبر شهادت‌

(1) از آن جمله علی ع پیش از شهادتش از قضیه ناگوار شهادت خود اطلاع داد و معلوم کرد با ضربتی که بر سر او وارد می‌آید و محاسنش را خونین می‌کند از دنیا رحلت می‌فرماید و حضرتش از این معنی با الفاظ مختلفی که ذیلا اشاره می‌شود اطلاع داده.
سوگند بخدا محاسنم از خون سرم رنگین خواهد شد.
سوگند بخدا محاسنم بخون سرم رنگین می‌شود و چه امری شقی و بدبخت‌ترین امت را از انجام کار زشتش باز میدارد که نمی‌آید محاسن مرا خون آلود بسازد.
چه امری باعث شده که اشقای امت نیاید و محاسنم را بخون سرم رنگین سازد.
ماه رمضان که سید ماهها و آغاز سالست فرامی‌رسد و آسیای سلطنت در آن ماه بچرخ درمی‌آید و همه شما با یک طریقه و مرام به حج بیت اللَّه خواهید رفت و نشانه آن آنست که من در میان شما نمی‌باشم.
اصحاب آن جناب می‌گفتند حضرت امیر ع از رحلت خود اخبار می‌کند و چنانچه فرموده بود شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ضربت خورد و شب بیست و یکم همان ماه رحلت فرمود.
راویان گفته‌اند ماه رمضان، علی ع شبی را در منزل امام حسن و شبی را در خانه امام حسین و شبی را در پیش عبد اللَّه بن جعفر افطار می‌کرد و در هنگام افطار بیش از سه لقمه تناول نمی‌فرمود یکی
ترجمه الإرشاد ،ص:311
از دو نوگل بوستان ولایت علت این کم غذائی را سؤال کرد فرمود برای آنکه در این ماه قضای الهی جاری می‌شود می‌خواهم خدا را با شکم گرسنه ملاقات نمایم و یک شب یا دو شب بیش فاصله نشد که ضربت خورد.
جعد بن بعجه که یکی از خوارج بود بعلی ع عرضکرد از خدا بترس برای آنکه خواهی مرد فرمود نه چنین است بلکه بضربتی دنیا را وداع خواهم گفت که محاسنم از خون سرم خضاب خواهد شد و پیمان هم‌چنان بر این پیمانه شده و کسی که افترا زند زیانکار است.
در آخر شب نوزدهم که خواست از خانه بمسجد برود مرغابیها اطراف او را گرفته بروی او صیحه میزدند خواستند آنها را دور کنند فرمود دست از آنها بردارید که بنوحه‌گری پرداخته‌اند.

فصل- 64 دیوانگی بسر بن ارطاة

(1) از آن جمله ولید بن حارث و دیگران از رجال خود روایت کرده‌اند هنگامی که علی ع از کار ناروای بسر بن ارطاة اطلاع یافت گفت پروردگارا بسر، دینش را بدنیای خود فروخت تو هم در برابر نعمت عقل را از او بگیر و از امور دینی چیزی را برای او باقی مگذار که در نتیجه مورد ترحم تو واقع شود فاصله نشد بسر، دیوانه گردید و شمشیر طلب می‌کرد شمشیری از چوب ساخته باو میدادند و او آنقدر با آن شمشیر میزد تا بیهوش میشد و چون به هوش می‌آمد باز شمشیر می‌خواست و همان شمشیر را باو میدادند و او هم باز میزد و میزد تا غشوه بر او عارض می‌گردید و بالاخره چندی با حال جنون بسر برد
ترجمه الإرشاد ،ص:312
تا از دنیا رفت.
(1) از آن جمله به اصحاب خود می‌فرمود شما پس از من به سب بر من وادار خواهید شد و چون به این بلیه مبتلا شدید برای راحتی خود مرا سب کنید لیکن اگر خواستند از من بیزاری بجوئید حاضر برای این کار نشوید زیرا من در دین اسلام بدنیا آمدم و کسی را که به برائت از من بخوانند باید از من اظهار بیزاری ننماید بلکه باید خود را برای کشته شدن آماده سازد زیرا کسی که از من بیزار شود نه دنیا دارد و نه آخرت.
باری همان طور که فرموده بود چنین اتفاقی افتاد.
(2) از آن جمله فرمود ای مردم شما را به آئین حق خواندم امتناع کردید با تازیانه شما را تأدیب کردم پند نگرفتید تا مرا عاجز نمودید اینک بدانید پس از من امیرانی بر شما مسلط خواهند شد که با تازیانها و آهن شما را عذاب می‌کنند و ثابت است کسی که در دنیا دیگری را بیازارد خدا در آخرت او را عذاب خواهد کرد.
و نشان این پیش‌آمد آنست که یوسف بن عمر، حاکم یمن بر شما تسلط پیدا کند و در میان شما درآید و عمال و عمال عمال را بگیرد و چنان شد که فرمود.
(3) از آن جمله گفته‌اند جویریة بن مسهر کنار خانه علی ع آمده پرسید امیر المؤمنین کجاست، گفتند خوابیده است صدایش را بلند کرده گفت ای خوابیده از جای برخیز سوگند بکسی که جان من در دست توانای اوست چنانچه خود پیش از این بما اطلاع داده ضربتی بر سرت زنند که محاسنت را از خون
ترجمه الإرشاد ،ص:313
سرت خضاب سازد علی ع صدای او را شناخته فرمود جویریه پیش بیا تا سخنی با تو بگویم چون نزدیک آمد فرمود بحق کسی که جان من در تصرف اوست ترا نیز حضور بدکردار پرخور پست‌فطرتی خواهند برد و او دستور میدهد دست و پای ترا ببرند و در زیر درخت بسیار بلندی بدار بیاویزند روزگاری از این قضیه گذشت تا در زمان معاویة بن ابی سفیان که زیاد به ولایت رسید دست و پای او را برید و او را در زیر درخت بسیار دراز پسر مکعبر بدار آویخت.
(1) از آن جمله گویند میثم بنده زنی از مردم بنی اسد بود علی ع او را از آن زن خرید و آزاد کرد پرسید نام تو چیست؟ عرضکرد نام من سالم است فرمود چنانچه پیمبر بمن اطلاع داده نام پدری تو که در عجم ترا بدان نامیده میثم است عرضکرد آری خدا و رسول راست گفته‌اند و تو نیز راست می‌گوئی و نام من بخدا قسم میثم است حضرت فرمود اینک بهمان نام اصلی خود بازگرد و آن را نام خود شهرت بده زیرا حضرت رسول هم ترا بدان نام خوانده بدین مناسبت نامبرده نام خود را میثم و کنیه‌اش را ابو سالم قرار داد.
روزی علی ع باو فرمود تو پس از من دستگیر می‌شوی و بدار آویخته می‌گردی و با حربه مضروب واقع خواهی شد روز سوم خون از دهان و بینی تو جاری خواهد گردید چنانچه محاسنت را رنگین خواهد کرد اینک منتظر همان خضاب باش و ترا بر در خانه عمرو بن حریث بدار می‌آویزند و تو دهمین نفری هستی که مصلوب می‌شوی و چوب دار تو از دیگران کوتاهتر و نزدیکتر به بیت تطهیر است اینک بیا تا درخت خرمائی را که بر آن صلب می‌شوی بتو نشان دهم علی ع درخت را باو نشان داد و او روزها می‌آمد و در زیر آن نماز می‌گزارد و میگفت خدا بتو برکت دهد ای درخت خرما که برای تو
ترجمه الإرشاد ،ص:314
آفریده شده‌ام و تو برای خاطر من آبیاری گردیده و پیوسته متفقد آن نخله بود تا هنگامی که قطع شد و وی از محل صلب خود با اطلاع گردید (1) میثم هر گاه عمرو بن حریث را میدید می‌گفت من همسایه تو خواهم بود همسایگی را خوب مراعات کن عمرو که از قضیه بی‌خبر بود می‌گفت چنان می‌کنم می‌خواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم- که هر دو مجاور وی بودند- خریداری نمائی.
میثم در سالی که بفیض شهادت نائل شد به حج بیت اللَّه مشرف گردید بر ام سلمه وارد شد پرسید تو کیستی گفت من میثمم گفت سوگند بخدا نیمه شبی از رسول خدا ص شنیدم از تو یاد میکرد و سفارش ترا به علی ع می‌نمود.
میثم پرسید حسین ع کجاست گفت در بستان خودش می‌باشد گفت آن جناب را از آمدن من اطلاع بده که می‌خواهم عرض سلام نمایم و ملاقات ما حضور حضرت پروردگار خواهد بود. ام سلمه عطری حاضر کرده و محاسن او را خوشبو ساخت و گفت بزودی همین محاسن خون آلود خواهد شد میثم از آنجا بکوفه آمد عبید اللَّه فرمان داد او را دستگیر کنند چون وارد دار الکفر پسر زیاد شد گفتند این مرد از همه کس موقعیتش نزد علی ع زیادتر بوده پسر زیاد تعجب کرده گفت وای بر شما همین مرد عجمی اهمیت بسزائی نزد علی داشته؟ گفتند آری پسر زیاد از او پرسید پروردگار تو در کجاست؟ پاسخ داد در کمین ستمکارانست و تو یکی از آنهائی پسر زیاد برآشفت و گفت تو با آنکه مردی عجمی هستی کارت بجائی رسیده که با من این گونه درشتی می‌نمائی بگو بدانم آقای تو در خصوص عملی که من با تو انجام میدهم چه فرموده گفت آقای من فرموده من دهمین کسانی هستم که بدست تو بدار آویخته می‌شوم و دار من
ترجمه الإرشاد ،ص:315
از همه کوتاهتر و جایگاه دار من نزدیک به بیت الطهاره است (1) ابن زیاد گفت اکنون من خلاف فرموده او را انجام خواهم داد میثم گفت چگونه ممکن است بر خلاف فرموده او رفتار کنی با آنکه آن حضرت آنچه فرموده از گفته رسول خدا ص بوده و او هم از جبرئیل از خدای متعال استفاده می‌کرده بنا بر این چگونه میتوانی با این عده مخالفت نمائی و من میدانم در چه محلی از کوفه بدار آویخته می‌شوم و من نخستین آفریده هستم که در سرزمین اسلامی لجام زده می‌شوم.
ابن زیاد پس از استماع این سخن دستور داد او را حبس کرده و همراه او مختار بن ابی عبیده ثقفی را نیز محبوس داشت میثم در حبس باو خبر داد تو از حبس نجات پیدا خواهی کرد و خونخواهی حسین ع می‌کنی و این بدبخت را خواهی کشت.
هنگامی که پسر زیاد، مختار را طلبید تا بکشد بلافاصله نامه از یزید رسید که مختار را آزاد کن و آسیبی باو مرسان.
عبید اللَّه طبق دستور، مختار را آزاد کرد و فرمان داد تا میثم را بدار بیاویزند در راه مردی با میثم ملاقات کرده گفت بی‌جهت بقتل تو حکم کرده زیرا از کشتن تو فایده حاصل نمی‌شود.
میثم لبخندی زده گفت من برای این درخت خرما آفریده شده و او را برای من پروریده‌اند.
چون او را بچوب دار آویختند و مردم در کنار خانه عمرو بن حریث اطراف او گرد آمدند عمرو گفت سوگند بخدا او همواره می‌گفت مجاور تو خواهم شد آنگاه بکنیزش دستور داد زیر آن درخت را جاروب کرده آب بپاشد و مجمره عودی حاضر نماید.
میثم در همان حال، فضائل بنی هاشم را نشر میداد به ابن زیاد اطلاع دادند که این جوان شما را رسوا کرد وی برآشفته فرمانداد تا دهنه بدهان او بزنند و او نخستین آفریده مسلمان بود که بر دهان او لجام زدند.
ترجمه الإرشاد ،ص:316
کشتن میثم ده روز پیش از ورود حضرت امام حسین ع بعراق بود.
روز سوم که از دار کشیدن وی گذشت او را با نیزه زدند میثم تکبیر گفت و در آخر روز دهان و دماغ او خون آلود شد.
پیش‌آمد میثم از جمله اخبار غیبی علی ع بوده که شایع است و همه نقل کرده‌اند.

فصل- 65 شهادت رشید هجری‌

(1) نضر حارثی گوید در حضور زیاد بودم رشید هجری را آوردند از او پرسید مولای تو علی چگونه بتو اطلاع داده که ما ترا خواهیم کشت تا مساوی با فرموده او ترا بقتل آوریم.
پاسخ داد مولایم فرموده نخست دست و پای مرا می‌برند آنگاه بدار می‌آویزند زیاد گفت سوگند بخدا هم اکنون خبر او را تکذیب می‌کنم و دستور داد او را رها کنید چون خواست از پیش زیاد بد نهاد بیرون رود زیاد گفت بخدا سوگند هیچ سیاستی را بدتر و شایسته‌تر از آنچه مولای او گفته در حق او نمی- دانم اکنون دست و پای او را ببرید و او را بدار بیاویزید.
رشید آهی کشیده گفت هنوز کار دیگری باقیمانده که مولای من مرا از آن اطلاع داده زیاد دستور داد تا زبان ویرا قطع کنند. رشید گفت الان بخدا قسم راستی خبر علی ع برای من آشکار شد.
و این خبر را نیز دوست و دشمن از ثقات خود نقل کرده و همه علما متعرض شده و از جمله
ترجمه الإرشاد ،ص:317
معجزات و اخبار غیبی علی علیه السّلام است.

فصل- 66 شهادت مزرع‌

(1) ابو العالیه گوید مزرع بن عبد اللَّه گفت از علی ع شنیدم می‌فرمود سوگند بخدا لشکری بجانب شما می‌آیند و چون در بیداء وارد شوند زمین آنها را فروبرد راوی گوید گفتم سخن از غیب می‌گوئی.
جواب داد جای تعجب نیست سخن مرا از خاطر مبر تا صدق آن برای تو آشکار شود و بدانی که علی ع راست فرموده.
و نیز هم گفت مردی را دستگیر می‌کنند و او را می‌کشند و در میان دو غرفه از غرفه‌های مسجد بدار می‌آویزند.
باز گفتم اخبار از غیب می‌کنی؟ جواب داد ثقه امین امیر المؤمنین از پیش‌آمد چنین مردی اطلاع داده.
ابو العالیه گوید هفته از این قضیه نگذشت که مزرع را دستگیر کرده کشتند و همان جا بدار آویختند.
او گوید نامبرده خبر دیگری هم بمن داد که فراموش کردم.

فصل- 67 شهادت کمیل‌

(2) هنگامی که حجاج به امارت رسید عزیمت قتل کمیل بن زیاد نمود وی گریخت حجاج دستور داد مقرری طائفه نخع را که از بیت المال داشتند قطع نمودند.
ترجمه الإرشاد ،ص:318
کمیل که از این قضیه اطلاع پیدا کرد با خود گفت من پیر سالخورده هستم و عمر من به پایان رسیده مناسب نیست برای دست پیدا نکردن بر من شهریه و مقرری خویشاوندان من قطع بشود بهمین مناسبت خود را به بارگاه حجاج و بشخص او معرفی کرد چون حجاج او را دید گفت می‌خواستم مأموری گسیل کنم و ترا دستگیر نمایم اینک که خود بقربانگاه آمدی.
کمیل گفت: ای حجاج دندانهای خود را برای ریختن خون من تیز می‌کنی، بنای خانه خود را بدین جهت منهدم مساز سوگند بخدا از عمر من اندک مدتی که مانند آخرین غباری است که از اندکی تاب رسیدن به اوائل خود را ندارند بیش نمانده هر کار دلت می‌خواهد انجام بده زیرا وعده‌گاه خدا نزدیک و پس از قتل من حسابست و مولای من علی ع اطلاع داده که تو کشنده منی.
حجاج گفت اکنون حجت بر تو تمام است کمیل گفت در صورتی حجت بر من تمام خواهد شد که قاضی تو باشی با آنکه امر قضا بدست دیگری است حجاج گفت آری حجت بر او تمامست زیرا تو همقدم با آنها بودی که گردن عثمان را زدند.
این پیش‌آمد نیز از اخباریست که سنیها از ثقات خود روایت کرده و خاصه نیز با آنها همکاری نموده و مضمون آن از جمله معجزات و بیناتست.

فصل- 68 شهادت قنبر

(1) گویند روزی حجاج گفت دوست دارم مردی از یاران علی را بدست آورده خونش را بریزم و بدین وسیله تقرب بخدا پیدا کنم.
گفتند در میان اصحاب علی ع هیچ یک باندازه قنبر بنده خاص او و بمصاحبت وی مفتخر نیامده.
ترجمه الإرشاد ،ص:319
حجاج دستور داد تا او را حاضر ساختند چون حضور یافت پرسید، تو قنبری؟ گفت آری پرسید از قبیله همدانی؟ گفت آری پرسید مولا و بنده علی بن ابی طالبی گفت خدا مولای من است و امیر المؤمنین علی ع ولی نعمت من است گفت از دین علی ع بیزاری بجو گفت هر گاه از دین او بیزاری جستم تو مرا به دینی بهتر از آن هدایت خواهی کرد.
حجاج گفت من اکنون عزیمت کشتن ترا دارم هر گونه قتلی که دوست میداری بگو تا ترا به همان طریق بکشم. قنبر گفت من این کار را بعهده خودت واگذاشتم پرسید برای چه گفت برای آنکه بهر طریقی که مرا بکشی بهمان طریق ترا خواهم کشت و آقای من امیر المؤمنین بمن اطلاع داده که (مثل گوسفند) ترا به ستم و ناحق می‌کشند حجاج دستور داد سر از بدنش جدا کردند.
و این پیش‌آمد نیز از اخبار غیبی علی ع است و از معجزات آن جناب و از جمله علوم پیمبران و رسولان بشمار میرود و در ردیف آثار گذشته است.

فصل- 69 پیش‌آهنگی خالد بن عرفطه‌

(1) سوید بن غفله گفت مردی حضور امیر المؤمنین ع شرفیاب شده عرضکرد از وادی القری گذشتم و دیدم خالد بن عرفطه درگذشته اینک برای آمرزش گناهان او برای وی استغفار کن.
علی ع فرمود از اینسخن دست بردار زیرا او نمرده و نخواهد مرد مگر هنگامی که پیش‌آهنگ لشکر گمراهی شود که پرچمدار آن، حبیب بن جماز باشد، مردی از پائین منبر عرضه داشت سوگند بخدا
ترجمه الإرشاد ،ص:320
من شیعه و دوست توام علی ع پرسید تو کیستی؟ گفت من حبیب بن جمازم.
علی ع فرمود ای پسر جماز از چنان پرچمی خودداری کن با اینکه میدانم آن را بدوش خواهی کشید و از باب الفیل وارد خواهی شد.
پس از آنکه علی و حسن علیهما السّلام شربت شهادت نوشیدند و نوبت امامت به امام حسین ع رسید و پیش‌آمد کربلای او اتفاق افتاد ابن زیاد، عمر بن سعد را ریاست لشکر داد و خالد نامبرده را پیش آهنگ و حبیب را پرچمدار آن قرار داد او با همان پرچم از باب الفیل وارد مسجد کوفه شد و این قضیه از جمله اخباریست که دانشمندان و ناقلین آثار بصحت پذیرفته‌اند و در میان کوفیها مشهور و مخالفی ندارد و از معجزاتست.

فصل- 70 سؤال از موی سر و صورت‌

(1) ابو الحکم گوید از پیرمردان و دانشمندان خود شنیدم می‌گفتند علی ع در ذیل خطبه فرمود هنوز که دستتان از دامن من کوتاه نشده هر چه می‌خواهید از من بپرسید سوگند بخدا از عده مردمی که صد نفر آنها گمراه‌کننده دیگران و صد نفرشان هدایت‌کننده آنان باشند سؤال نکنید جز اینکه از خواننده و رهنمای آنها که تا فردای قیامت پایدارند اطلاع خواهم داد مردی همانوقت از جای برخاست پرسید بر سر و روی من چند تار موی روئیده؟ علی ع فرمود سوگند بخدا دوست من رسول خدا ص از پرسش تو بمن اطلاع
ترجمه الإرشاد ،ص:321
داد و اضافه کرد همانا بر هر تار موی سر تو فرشته موکل است که ترا لعنت می‌کند و بر هر تار موی ریش تو شیطانی موکل است که اسباب سرگردانی و بیچارگی ترا فراهم می‌سازند و همانا در منزل تو بزغاله‌ایست که فرزند رسول خدا ص را می‌کشد و نشانه این پیش‌آمد صحت و درستی سخن من است و هر گاه پاسخ پرسش تو دشوار نبود از حقیقت آن ترا باخبر می‌ساختم باز هم نشانه همانست که گفتم فرشته و شیطان ترا لعنت می‌کنند.
پسر او در آن روزگار خوردسال و تازه می‌توانست بنشیند و در هنگام پیش‌آمد کربلا او کشنده حسین و قضیه چنان بود که علی ع خبر داد.

فصل- 71 افسوس براء بن عازب‌

(1) اسماعیل بن زیاد گفته روزی علی ع به براء بن عازب فرمود ای براء، فرزند من بشهادت مفتخر می‌شود و تو زنده هستی و از او یاری نمی‌کنی.
چون پیش‌آمد کربلا اتفاق افتاد براء می‌گفت راستی گفته علی ع محقق شد، زیرا فرزندش شهید شد و من از او یاری ننمودم آنگاه از کار خود دریغ خورد.
این پیش‌آمد نیز از جمله خبرهای علی ع و نشانهای ولایت اوست.

فصل- 72 اشاره بقتلگاه حسین‌

(2) جویریه گفت هنگامی که در رکاب علی ع بعزیمت صفین حرکت می‌نمودیم بکربلا که رسیدیم علی
ترجمه الإرشاد ،ص:322
در طرفی از لشکرگاه خود رفته بطرف راست و چپ توجه کرده آهی کشید و فرمود سوگند بخدا اینجا جای خوابانیدن مرکبهاشان و محل ریختن خون و هلاکت آنهاست.
کسی پرسید اینجا کجاست؟ فرمود اینجا کربلاست یعنی همان محلی است که عده در اینجا کشته می‌شوند و بدون حساب وارد بهشت می‌گردند.
از آنجا گذشتند لیکن همراهیان غرض آن حضرت را متوجه نشدند تا هنگامی که پیش‌آمد ناگوار و شهادت حضرت ابا عبد اللَّه ع اتفاق افتاد آنها که در آن روز حضور داشتند بر اثر وقوع این قضیه، منظور علی ع را فهمیده و پی بسخن او بردند.
این قضیه نیز از اخبار غیبی و معجزه ظاهره آن حضرت است و اخبار در این خصوص بسیار است چنانچه اگر بخواهیم همه آن را ذکر کنیم کتاب ما طولانی می‌شود.

فصل- 73 در خیبر

(1) و از جمله نیروی فوق العاده علی ع که همه نقل کرده و دوست و دشمن در برابر حقیقت آن تسلیم‌اند پیش‌آمد کارزار خیبر است که علی ع درب خیبر را کند و روی زمین افکند با آنکه پنجاه نفر مرد می بایست آن را حمل کنند.
ترجمه الإرشاد ،ص:323
(1) جابر گوید روز جنگ خیبر، پیغمبر رایت فتح را بدست علی ع داد و همان روز علی ع را برای کمک باسلام حضور خود دعوت کرد علی ع برای انجام فرموده با سرعت بطرف خیبر حرکت کرد و اصحاب او می‌گفتند با تأنی حرکت کن لیکن او توجهی نکرده کنار در آمد از جا کند و بر روی زمین انداخت پس از این هفتاد نفر از ما کنار آن آمده شاید بتوانیم آن را بمحل خودش برگردانیم بزور توانستیم.
این عمل، ویژه علی ع و معجزه آن جناب بوده.

فصل- 74 ظهور چشمه خوشگوار

(2) از آن جمله قضیه ذیل است که خبرش مشهور و عامه و خاصه روایت کرده و سرایندگان به نظم درآورده و بلیغان، شاهد خطبه‌های خود قرار داده و مردمان روشن فکر و دانشمند، نقل محافل خود ساخته و آن قضیه راهب و زمین کربلا و سنگی است که علی ع بدست خود کنده و شهرت این پیش‌آمد باندازه‌ایست که نیازمند بذکر اسانید آن نمی‌باشیم.
عده روایت کرده‌اند هنگامی که علی ع عازم صفین بود در راه یاران آن حضرت بشدت تشنه شدند و اتفاقا آبی در دسترس استفاده‌شان نبود بطرف راست و چپ برای بدست آوردن آب متوجه شدند لیکن بر خلاف انتظار اثری از آب نیافتند.
علی ع آنها را به بیراهه هدایت کرده اندک فاصله نشد دیر راهبی در میان بیابان نمودار گردید
ترجمه الإرشاد ،ص:324
لشکر بطرف آن رهسپار شدند چون نزدیک دیر رسیدند دستور داد راهب را صدا بزنند راهب سر از دیر بیرون آورد علی ع از او پرسید آیا در این نزدیکی آبی سراغ داری که لشکریان خود را سیراب سازند پاسخ داد فاصله میان من و آب بیشتر از دو فرسخ راه است و در این نزدیکی آب پیدا نمی‌شود و هر گاه باندازه آب یکماه برای من آب نیاورند از تشنگی هلاک می‌شوم.
علی ع فرمود گفتار راهب را شنیدید عرضکردند آری اینک اجازه میفرمائی بهمان طرفی که راهب نشانی داده رفته و آب حاضر کنیم و رفع تشنگی نمائیم علی ع فرمود احتیاجی باین عمل ندارید آنگاه مرکبش را بطرف قبله برگردانیده لشکر را به نزدیکی دیر هدایت کرد دستور داد آنجا را بکاوند عده به کندن آنجا پرداختند سنگ بزرگ رخشنده ظاهر شد عرضکردند یا علی در اینجا سنگ بزرگی ظاهر شد که کلنگ بآن کارگر نمی‌شود.
فرمود این سنگ بر روی آب قرار گرفته اگر ممکن شود آن را برطرف نمایند دسترسی به آب پیدا خواهید کرد اینک در کندن آن بکوشید لشکر هجوم آورده شاید بکندن آن موفق شوند لیکن به هیچ وسیله نتوانستند آن سنگ را از جای حرکت بدهند هنگامی که علی ع توجه کرد لشکر از کندن آن سنگ بیچاره شده و به زحمت افتاده پا از رکاب خالی کرد و آستین مبارک بالا زد انگشتان را زیر سنگ برد حرکتی داده بدست خود آن را از جا کند و چند ذرع دور انداخت آب خوشگوار و صافی از آن ظاهر گردید لشکر از آن آب که تا آن وقت آبی بدان صافی و گوارائی ندیده آشامیدند.
ترجمه الإرشاد ،ص:325
(1) علی ع بلشکریان خود فرمود اکنون از تشنگی نجات یافتید بار سفر به‌بندید و آماده پیکار شوید آنگاه خود حضرت امیر ع نزدیک آن سنگ آمده بدست خود آن را در محل اولش گذارده دستور داد اثر آن را با خاک محو سازند.
راهب در تمام این مدت متوجه بکارهای علی ع و لشکریان او بود و چون ماجرای سیرابی و نابودی اثر چشمه بپایان رسید صدا زد ای مردم مرا از این دیر فرود آورید لشکر بهر حیله‌ای که بود نامبرده را پائین آوردند در برابر امیر المؤمنین علی ع ایستاده عرضکرد شما پیغمبر مرسل هستی؟ فرمود نه پرسید (پس تو که هستی) فرمود من وصی رسول خدا، محمد بن عبد اللَّه خاتم پیمبران. راهب عرضکرد دست مبارکت را عنایت فرما تا عرض اسلام نمایم. علی ع دست گشود فرمود شهادت به وحدانیت خدا و نبوت رسول او بده او گفت گواهی میدهم خدائی جز خدای یکتای بی‌همتا نیست و شهادت میدهم محمد بنده و رسول اوست و گواهم که تو وصی رسول خدا و شایسته‌ترین مردم بامور مربوط بآن جنابی.
علی ع شرائط اسلام را باو گفت و از او پرسید چرا مسلمان شدی؟ با آنکه سالیان درازی در این دیر سکونت گرفته و بر خلاف آئین الهی رفتار کردی؟ راهب عرضکرد سبب اسلام من آن بود که این دیر را از آن جهت بنا کرده‌اند تا بزیارت کسی که این سنگ را از جا بکند و چشمه را از زیر آن نمایان سازد مشرف شوند پارسایان پیش از من بهمین آرزو در این سکونت یافته لیکن هیچ یک ادراک چنین سعادتی را ننمودند و من از پس همه آنها باین سعادت و نیکبختی رسیدم و خدا این نعمت را بمن ارزانی داشت.
(2) ما در یکی از کتب خود دیده و از علماء خود شنیده‌ایم که در این ناحیه چشمه‌ایست و بر فراز آن
ترجمه الإرشاد ،ص:326
سنگ گرانی قرار گرفته و کسی جز پیغمبر یا وصی او از محل آن باخبر نمیباشد و بنا بر این بایستی یکی از اولیاء خدا که از محل آن با اطلاع است بیاید و آن چشمه را بکاود و سنگ گران را از روی آن بر- دارد و از آب آن استفاده کند و چون دیدم ظهور این چشمه بکف باکفایت شما بانجام آمد دانستم آنچه را در انتظار بودم بحقیقت پیوسته و به آرزوی دیرین خود نائل آمدم و من از امروز بدست شما بشرف اسلام مشرف گردیدم و بحق تو و شایستگی ولایت تو ایمان آوردم.
امیر المؤمنین ع پس از شنیدن خاطرات نامبرده گریست چنانچه محاسن شریفش تر شد و خدا را سپاسگزاری کرد که از او خاطر نکرده و نام او را در کتب خود به بزرگی یاد کرده.
آنگاه امیر المؤمنین ع بیاران خود فرمود بیائید و سخنان این تازه مسلمان را بشنوید مردم پس از شنیدن سخنان او حمد و ثنای زیادی بجا آورده و از خدا سپاسگزاری نمودند که نعمت معرفت علی ع را بآنها ارزانی داشته آنگاه لشکر و راهب از آنجا کوچ کردند و با شامیها مقابله نمودند و در آن پیکار راهب شهادت یافت علی ع بر او نماز خواند و او را دفن کرده و بسیار از برای او طلب مغفرت کرد و هر- گاه سخن او پیش‌آمد میکرد از او بعنوان مولای من یاد میفرمود.
از این خبر، معجزات چندی استفاده می‌شود یکی علم غیب دیگری نیرومندی فوق العاده‌ای که از دیگران امتیاز پیدا میکند علاوه بشارتی که در کتب آسمانی بوجود او داده شده چنانچه خدا هم اشاره کرده مثل ایشان در توریة و انجیل ذکر شده.
(1) سید اسماعیل حمیری در قصیده بائیه خود باین خبر چنین اشاره کرده.
ترجمه الإرشاد ،ص:327
شبانه با لشکریان خود بسرزمین کربلا وارد شد و در آنجا که از ما سوای خدا قطع علاقه کرده بود سرزمین بی‌آب و گیاهی را به نظر آورد که ساکنان آن بغیر از وحشیان و مردی راهب دیگری نبود علی ع نزدیک دیر راهب رفته او را صدا زد راهب از بالای دیر مانند کرکسی که بر فراز کوه مراقب شکار است ظاهر شد. علی ع از او پرسید آیا در نزدیکی دیر تو آبی بدست می‌آید که رفع عطش نمائیم پاسخ داد دو فرسخ دورتر از این دیر، آب پیدا می‌شود و من خود با کمال فقر و احتیاج به آب زیست می- کنم. علی ع پس از این عنان اسب را بطرف ریگزاری توجه داده و زمین را کنده سنگ سفیدی نقره فام ظاهر شد.
علی ع فرمود آن سنگ را از جای برگیرید تا از آب زیر آن سنگ سیراب شوید و گر نه بدان آب دسترسی پیدا نخواهید کرد. لشکریان برای کندن آن گرد آمده لیکن هر چه بیشتر جدیت کردند کمتر به نتیجه رسیدند علی ع دست باکفایت خود را که هیچ گاه مغلوب نشده دراز کرد و آن سنگ را مانند گوئی که جوان دلاور در هنگام بازی این طرف و آن طرف می‌افکند پرتاب کرد و آب خوشگواری که تا آن وقت مانند آن را نیاشامیده بودند بلشکریان خویش داد و چون همه سیراب شدند بار دیگر خود آمد و آن سنگ را در محل خود نصب کرد و از آنجا گذشت و اثری از آن باقی نماند.
(1) ابن میمون نیز افزوده «1»
______________________________
(1) اشعار ابن میمون در نسخه خطی و برخی دیگر نیامده آری در نسخه خطی بیت اعنی ابن فاطمه را در ذیل اشعار حمیری نقل کرده.
ترجمه الإرشاد ،ص:328
ایمان راهب بعلی ع از بزرگترین معجزات و حاکی از موقعیت آن جنابست او در راه یاری علی ع شربت شهادت نوشید و در دنیا و آخرت سربلند شد علی ع یعنی فرزند فاطمه بنت اسد و وصی پیغمبر که هر کس هر چه در باره ستایش او بگوید دروغ نمیگوید. علی ع مردیست که از طرف پدر و مادر بسام فرزند نوح میرسد و نسبتی با حام فرزند دیگر او ندارد علی ع کسی بود که در پیکارها فرار نمیکرد و کسی او را در روز جنگ نمیدید مگر آنکه شمشیرش بخون یلان آلوده بود.

فصل- 75 پیکار با جنیان‌

(1) از جمله معجزات او پیکار کردن با جنیان است که جبرئیل رسول خدا را از مکر آنان اطلاع داد خدای متعال ببرکت وجود علی ع پیغمبر و مسلمانان را از آسیب آنان محفوظ داشت.
ابن عباس گفته هنگامی که رسول خدا ص برای سرکوبی مردم بنی مصطلق عزیمت کرد و به بیراهه وارد شد و شبانه نزدیک به بیابان پرنشیب و فرازی منزل فرمود آخر شب جبرئیل آمد خبر داد عده از جنی‌های کافر در این بیابان گرد آمده و در صدد آسیب آن جنابند و میخواهند مسلمانان را نابود بسازند.
رسول خدا ص علی ع را خوانده فرمود وارد این بیابان شو عده از جنیان که دشمنان خدایند سر راه بر تو خواهند گرفت و تو با نیروی الهی با آنان نبرد کن و با اسم اعظمی که آموخته شر آنها را از
ترجمه الإرشاد ،ص:329
خود دور بساز و صد نفر از افراد را با او همراه کرد و دستور داد همه جا با او باشید و از فرمانش تخلف ننمائید.
(1) علی ع در آن بیابان رفته چون به بالای آن وادی رسید بهمراهیان خود دستور داد همان جا با کمال آرامی توقف نمایند و تا دستور ثانوی به انجام کاری نپردازند خود پیش رفت در لب وادی که رسید بخدا پناهنده شده و نام خدا را بر زبان جاری کرد آنگاه همراهیان خود را نزدیک خوانده بقدر یک تیر پرتاب کردن بآن جناب نزدیک شدند هنوز وارد وادی نشده چنان بادی وزید که نزدیک بود برو در افتند و قدمهاشان تاب ایستادگی نداشت و از ترس دشمن بجان آمده بودند علی ع در آن هنگام خود را معرفی کرد که من پسر ابو طالب پسر عبد المطلب و وصی و پسر عم پیغمبر اکرمم اکنون اگر می‌خواهید بجای خود برقرار باشید مسلمانان موجوداتی بشکل مردم سودان آفریقا دیده که با مشعلهای آتشین در گوشه و کنار وادی ظاهر گردیدند امیر المؤمنین ع وارد وادی شده با فاصله دوری از لشکریان خود بقرآن خواندن مشغول بود و شمشیر را بطرف راست و چپ فرود می‌آورد و بهر کسی که شمشیر علی ع اصابت میکرد مانند دود سیاهی بآسمان بالا میرفت چون از پیکار با آنان آسوده خاطر شد تکبیر گفته از همان محلی که وارد وادی شده بیرون آمد و در کنار همراهیان آنقدر ماند تا بیابان از دود و بخار خالی گردید.
(2) اصحاب پرسیدند چه دیدی ما که نزدیک بود از ترس زیاد، هلاک شویم و بر تو از خود بیشتر
ترجمه الإرشاد ،ص:330
خائف بودیم.
علی ع فرمود هنگامی که با آنان روبرو شدم اسماء الهی را با صدای بلند علیه آنان تلاوت کردم آنها از شنیدن آن اسمها بیچاره شدند و دانستم که خوف سراپای آنان را فراگرفته منهم از فرصت استفاده کرده بدون خوف بطرف آنها رهسپار شدم و اگر چنانچه بصورت خود باقی میماندند همه را اسیر کرده می‌آوردم و خدا شر آنها را از سر مسلمانان کوتاه کرد و از آنها عده‌ای که باقی مانده بزودی حضور رسول خدا ص خواهند آمد و عرض ایمان خواهند کرد.
علی ع با همراهیان حضور پیغمبر اکرم ص مراجعه کرده و پیش‌آمد را گزارش داد پیغمبر ص خوشحال شد و دعاء خیر برای او نمود و اضافه فرمود آنان که خدا آنها را بوسیله تو بیمناک ساخت پیش از ورود تو بحضور آمده و اسلام اختیار کردند و اسلامشان پذیرفته شد.
آنگاه پیغمبر با کمال راحتی و امن از آن وادی درگذشت.
این حدیث را عامه و خاصه روایت کرده و انکار ننموده لیکن معتزله نظر باینکه به آئین براهمه تمایلی دارند آن را صحیح نمیدانند و چون معرفتی به اخبار ندارند آن را انکار میکنند و مانند مردم زندیق بگفتار قرآن و خبرهای جنیان و ایمانشان بخدا و رسول و نقل گفته آنها را که:
إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ «1» ما قرآن عجیبی شنیدیم که شنوندگانش را بطریق هدایت می‌خواند و ما هم بهمین مناسبت بدان ایمان آوردیم و ما بقی آنچه در این سوره آمده طعنه میزنند و حمل بر گفتار ناپسند می‌نمایند.
(1) و هنگامی که ما اعتراض زنادقه را باطل کردیم و ثابت نمودیم که عقل وجود جن را تجویز می-
______________________________
(1) آیه 1 و 2 سوره جن
ترجمه الإرشاد ،ص:331
کند و مکلف بودن آنها را ممکن میشمرد علاوه بر آن قرآن هم که معجزه جاوید پیغمبر است به ثبوت آن گواهی داده اعتراض معتزله که خبر مزبور را مورد انکار قرار داده‌اند بلا شک باطل است زیرا مضمون چنین خبری از نظر عقل، محال نمیباشد و از آنجا که خبر مذکور بدو طریق مختلف نقل شده و سنی و شیعه که دو فرقه متباین‌اند آن را نقل کرده‌اند دلیل بر صحت آنست و اعتراض معتزله و مجبره که با نظر انصاف باین گونه اخبار توجهی نمی‌نمایند مضر بگفته ما نبوده که عمل را طبق آن واجب میدانیم چنانچه انکار ملاحده و زنادقه و یهود و نصاری و مجوس و صابئیها که معجزات پیغمبر را از قبیل شق القمر و ناله درخت و تسبیح سنگریزه در کف دست آن حضرت و شکایت شتر و سخن گفتن پاچه گوسفند و آمدن درخت و خارج شدن آب از انگشتان آن حضرت در وضوخانه و سیر کردن عده‌ای را با غذای اندک مضر بصحت مذکورات و صدق راویان و ثبوت دلیل برای حقیت آنها نمیدانند بلکه شبهه‌ای که نامبردگان در ثبوت معجزات مزبوره نموده هر چند ضعیف است اقوای از شبهه منکران معجزه امیر المؤمنین ع نیست و براهین اینسخن نظر باینکه برای بینایان روشن است ما از شرح وجوه آن بی‌نیازیم.
و هنگامی که ثابت کردیم امیر المؤمنین از میان همه افراد برگزیده شده و از جهت صفت و علم برجسته است باید یقین کنیم که در خصوص امامت و سابقه و شایستگی ریاست مقدم بر دیگرانست و ما این معنی را از آیه که در باره طالوت در قرآن اشاره کرده ثابت می‌کنیم: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ
ترجمه الإرشاد ،ص:332
عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ «1» پیمبرشان به آنان گفت خدای متعال طالوت را به پادشاهی در میان شما برقرار داشته گفتند از کجا که او باید بر ما پادشاهی کند با آنکه ما سزاوارتر به سلطنتیم زیرا او مردی تهی دست است پاسخ داد خدا او را باین معنی انتخاب کرده و نیروی بدنی و دانش باو داده و او پادشاهی بهر کسی که بخواهد عنایت میفرماید و گشایش رحمت او زیاد و بهمه چیز داناست.
(1) خدای متعال در این آیه شریفه دلیل تقدم طالوت را بر سائر افراد آن عصر مساوی با دلیل تقدم علی ع بر مردم زمان خود قرار داده یعنی او را برگزیده و نیروی بدنی و علم باو کرامت کرده و این معنی را بمعجزه آشکار که برای حضرت امیر معین فرموده برای او نیز مقرر داشته و تأکید کرده چنانچه می- فرماید: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ «2» پیمبر آنان گفت نشانه سلطنت او آنست که تابوتی که سکینه پروردگار در آنست و بقیه‌ای که از کسان موسی و هرون مانده در آن یافت می‌شود و آن را ملائکه حمل می‌کنند برای شما خواهد آورد و همانا در این کار نشانه برای شماست اگر ایمان به خدا آورده‌اید.
و بالاخره همان خرق عادتی را که برای علی ع اثبات کردیم و گفتیم آن حضرت عالم به غیب بود با تابوت طالوت مساوی و امر محققی است.
(2) باری پیوسته ناصبیهای جاهل و دشمنان را میدیدم که از وجود چنین خبری تعجب کرده و می-
______________________________
(1) آیه 248 سوره بقره
(2) آیه 249 سوره بقره
ترجمه الإرشاد ،ص:333
گفتند چگونه علی با جنیها برابر شده و شر آنها را از پیغمبر و یارانش دور کرده و باین خبر می‌خندند و آن را از خرافات دانسته و اخبار معجزات دیگر آن جناب را از موضوعات شیعه میدانند و می‌گویند این اخبار را برای آن جعل کرده که هزینه زندگی خود را اداره نمایند و یا تعصب شدید آنها را برای این کار واداشته.
و معلوم است این گونه نظریات همان عقائد زنادقه و دشمنانست که آیات قرآن را در باره جن و اسلامشان انکار می‌کنند و قصه مزبور را که جنیان بشکل سودانیها درآمده قبول ندارند و معجزات پیغمبر را صحیح نمیدانند و از تمام آنها تعجب کرده و هنگامی که مخبری آنها را نقل نماید بگفته او می‌خندند و صحت آنها را تصدیق نمی‌کنند و تا جایی که می‌توانند از اسلام نکوهش می‌نمایند و بمسلمانان بد می‌گویند و آنان را احمق میدانند و یاوران اسلام را بی‌خرد و مردمی درمانده و نادان و یاوه‌سرا می‌شمارند.
اکنون باید دشمنان علی ع بدانند بر اثر عداوت با آن حضرت چه جنایاتی بدین مبین اسلام وارد آوردند و برای خاموشی خورشید معجزات و فضائل علی ع از مردم زندیق پیروی کردند و راه ضلالت را پیمودند.

فصل- 76 رد شمس‌

(1) از معجزاتی که ذات اقدس حضرت باری تعالی بدست علی ع ظاهر کرد رد شمس است که همه علما
ترجمه الإرشاد ،ص:334
و مورّخان و سرایندگان به نظم و نثر انتشار داده و این پیش‌آمد دو مرتبه برای علی ع اتفاق افتاد یکی در زمان پیغمبر و دیگری پس از او رد شمس در وهله اول بطوری که اسماء و ام سلمه و جابر انصاری و ابو سعید خدری و عده دیگر روایت کرده‌اند چنین است که پیغمبر اکرم ص در منزل خود بود و علی ع هم حضور داشت همان دم جبرئیل آمده وحی الهی آورد رسول خدا سر مبارک خود را روی پای علی ع گذارد و سر برنداشت تا هنگامی که آفتاب غروب نمود علی ع که نماز عصر را بجا نیاورده بود بی‌اندازه پریشان شد، زیرا نمیتوانست سر پیغمبر را از روی زانوی خود بردارد و نمی‌توانست نماز را بطور معمول بجا آورد چاره نداشت جز اینکه همچنان که نشسته است با اشاره رکوع و سجود را بعمل آورد.
پیغمبر پس از آنکه از آن حالت بخود آمد به علی ع فرمود نماز عصرت قضا شد.
عرضکرد چاره جز این نداشتم زیرا حالت وحیی که برای شما پیش‌آمد کرده بود مرا از انجام وظیفه بازداشت.
رسول خدا ص فرمود اینک از خدا بخواه تا خورشید را بجای اول برگرداند تا نمازت را بوقت خودش بجا آوری زیرا خدا دعای ترا مستجاب می‌کند برای اینکه از خدا و رسول او اطاعت کردی.
علی ع حسب الامر از خدا چنان درخواستی کرد دعای او مستجاب شد و خورشید بمحلی آمد که میتوان نماز عصر را خواند علی ع نماز عصر را در وقت خود بجا آورد آنگاه خورشید غروب نمود.
اسما گوید سوگند بخدا هنگامی که خواست غروب کند صدائی اره مانند که بر چوب کشیده
ترجمه الإرشاد ،ص:335
می‌شود از آن بگوش ما رسید.
(1) مرتبه دوم که پس از رحلت پیغمبر برای آن حضرت رد شمس اتفاق افتاد این بود وقتی که در بابل تشریف داشت و می‌خواست از فرات عبور کند عده بسیاری از یارانش به عبور دادن مرکبها و توشه‌ها از آب فرات اشتغال داشتند آن حضرت با گروهی از اصحاب نماز عصر را خواند و مردم هنوز از کار عبور از فرات فارغ نشده بودند که خورشید غروب کرد در نتیجه نماز عصر عده بسیاری قضا شد و از نماز جماعت با آن حضرت محروم ماندند و در این خصوص با آن جناب بگفتگو پرداختند. علی ع که اصحاب خود را این گونه نگران دید از خدای متعال درخواست کرد تا خورشید را بمحل اول خود برگرداند تا همه اصحاب بتوانند نمازشان را در وقت خود بخوانند خدای متعال دعای او را اجابت کرد و در افق وقت عصر ظاهر شد و چون مردم از سلام نماز فارغ شدند خورشید غروب کرد و صدای عجیب هولناکی بگوش رسید که مردم ترسیدند و به تسبیح و تهلیل و استغفار پرداختند و از خدا سپاسگزاری نمودند که چنین نعمتی به آنها ارزانی داشت.
اینخبر در عالم منتشر شد و همه جا نقل مجالس بود.
سید حمیری در این باره چنین سروده.
چون نماز عصر او قضا شد و آفتاب غروب کرد دوباره بحال اول برگشت و نور او هنگام عصر را نمودار ساخت و سپس چون ستاره که سقوط کند غروب نمود و بار دیگر در بابل نیز همین قضیه اتفاق افتاد با اینکه چنین پیش‌آمدی برای هیچ گوینده فصیحی پیش نیامده مگر برای یوشع بن نون و
ترجمه الإرشاد ،ص:336
پس از آن برای علی ع و آری رد شمس از امر عجیبی حکایت می‌کند.

فصل- 77 گفتگوی ماهیان‌

(1) از جمله خوارق عادات آن حضرت گفتگوی ماهیان فراتست که کوفیها و دیگران نقل کرده و شهرتی بسزا دارد.
و حکایت آنست که هنگامی آب فرات طغیان کرد و باندازه زیاد شد که نزدیک بود خانهای کوفه بر اثر طغیان آب، منهدم شود از این بلا به علی ع پناهنده شدند علی ع بر استر رسول خدا ص سوار شده و مردم در رکاب او آمدند چون بکنار نهر فرات رسید از مرکب بزیر آمده وضو گرفته در گوشه که مردم او را میدیدند مشغول نماز شد و دعاهائی که بیشتر مردم می‌شنیدند قرائت فرمود سپس بطرف فرات متوجه شده چوبی که در دست داشت بر آب زده فرمود بخواست خدا کم شو، آب چنان فرورفت که ماهیان کف دریا دیده شدند بسیاری از آنها بحضرت علی ع بعنوان امیر المؤمنینی سلام کردند و عده از آنها از قبیل جری، مارماهی، زمار سخنی نگفتند مردم متعجب شدند که چرا بعضی سخن گفتند و برخی ساکت ماندند فرمود خدای متعال ماهیان حلال‌گوشت را بسلام بر من امر کرد و ماهیان حرام گوشت را از گفتگوی با من ممانعت فرمود و این خبر مشهوریست و در شهرت بپایه گفتگوی گرگ با پیغمبر و تسبیح سنگ‌ریزه در کف دست آن حضرت و ناله درخت بآن جناب و سیر کردن عده بسیاری را با غذای اندک می‌باشد و کسی که
ترجمه الإرشاد ،ص:337
بخواهد بچنین معجزه اعتراض کرده و طعنه بزند مساوی با آنست که معجزات پیغمبر را قبول ننموده و اعتراض نماید.

فصل- 78 گفتگوی اژدها

(1) این معجزه نیز مانند سخن گفتن ماهیان و کم‌شدن آب فرات در درجه اهمیت است و اصل حکایت اینست که امیر المؤمنین ع روزی بر فراز منبر کوفه مشغول نشر احکام و اخلاق بود ناگهان اژدهائی (مار بزرگی) از پله‌های منبر بالا رفت تا خود را به آن حضرت نزدیک کرد مردم بوحشت افتاده و خواستند او را از مولی علی ع دور کنند حضرت آنها را امر به آرامش فرمود اژدها خود را به پله رسانید که علی ع آنجا ایستاده و به پند و اندرز مردم مشغول بود حضرت خود را منحنی کرد تا بجائی که دهان آن حیوان نزدیک گوش علی ع رسید از این پیش‌آمد سکوتی در مسجد حکمفرما شده و همه متحیر که سرانجام کار بکجا خواهد کشید در آن وقت آن حیوان صدائی برآورد که بسیاری از حاضران شنیدند و از محل خود دور شد علی ع لبهای خود را حرکت میداد و مار بسخنان آن جناب که دیگران نمی‌شنیدند گوش میداد چون بیانات علی ع بپایان رسید مار بسرعت از جای حرکت کرد و زمین او را بخود فروبرد.
علی ع پس از رفتن آن حیوان باز شروع بخطبه خواندن کرد و خطبه را بپایان آورد چون از خطبه خواندن آسوده خاطر شد و از منبر بزیر آمد گرد او جمع شدند از اژدها و پیش‌آمد عجیب او سؤال کردند حضرت فرمود این مار چنان نبود که شما پنداشتید بلکه او یکی از قاضیان جن بود مسأله
ترجمه الإرشاد ،ص:338
مشکلی برای او پیش‌آمد کرد و از حل آن عاجز ماند نزد من آمد و آن مسأله را بعرض رسانیده تا پاسخ آن را بشنود منهم جواب صحیحش را بیان کردم دعاء خیر کرد و رفت.

فصل- 79 کسانی که منکر جن‌اند

(1) گاهی مردم نادان قبول نمی‌کنند که ممکن است جن بصورت حیوان غیر گویا درآید با آنکه قبل از بعثت و بعد از بعثت چنین اتفاقی بوقوع پیوسته و اخبار مسلمانان هم از وجود آن اطلاع داده و درآمدن جن بصورت مار ابعد از آن نیست که همه اهل قبله متفقا اطلاع داده‌اند که شیطان در دار الندوه (محلی بود که قریش علیه رسول اللَّه اجتماع می‌کردند) بصورت پیرمردی نجدی درآمد و با آنها علیه رسول اللَّه همفکری کرد و نیز در روز بدر بصورت سراقة بن جعشم مدلجی درآمد و با مشرکان همکاری می‌نمود چنانچه خدا می‌فرماید او گفت: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ «1» امروز از آن مردم کسی بر شما پیروز نمی‌شود و من پناه دهنده شمایم.
و می‌فرماید فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ «2» پس بمجردی که آن دو فوج نمودار شدند از همکاری با آنان منصرف شد و گفت من از شما بیزارم زیرا چیزهائی را می‌بینم که شما از آنها بی‌خبرید و من از خدا می‌ترسم و او سخت عذاب می‌کند و بالاخره کسی که به آیات مزبور که شیطان را بصورت شخص معینی مجسم یاد می‌کند طعنه بزند و نه پذیرد از ملحدان و کافرانی که با ملت اسلام مخالف‌اند پیروی کرده و معجزات پیغمبر را
______________________________
(1) آیه 50 سوره انفال
(2) آیه 50 سوره انفال
ترجمه الإرشاد ،ص:339
نیز قبول ندارند و مانند براهمه و مردم زندیق معجزات پیغمبران را انکار کرده با آنکه بلا شک نبوت پیغمبر باید بکمک معجزه به ثبوت برسد.

فصل- 80 کورشدن عیزار

(1) علی ع مردی را بنام عیزار، متهم کرد که خبرهای سری او را بمعاویه اطلاع میدهد نامبرده شدیدا انکار کرد علی ع فرمود سوگند یاد می‌کنی که چنین عملی از تو سر نزده؟! گفت آری و همان جا سوگند یاد کرد که از شما بمعاویه خبری نداده‌ام علی ع فرمود اگر دروغ بگوئی خدای متعال چشمهای ترا کور خواهد کرد وی پذیرفت و خیال نمی‌کرد بزودی بسزای عمل خود خواهد رسید و از حضور علی ع خارج شد هفته نگذشت بسرنوشت خود مبتلا شد و دستهای او را در حالتی که از نعمت چشم محروم شده بود گرفته از خانه خود بیرون می‌آمد.
با علی هر که دشمنی ورزدکور دنیا و آخرت گردد

فصل- 81 پیس شدن انس‌

(2) روزی علی ع برای احقاق حق خود فرموده پیغمبر ص را
«من کنت مولاه فعلی مولاه»
هر آنکس که باشم منش یار و دوست‌پسر عم من یار و مولای اوست شاهد مقال آورد و دوازده نفر از انصار فرموده او را تصدیق کردند که پیغمبر ص چنین سخنی در
ترجمه الإرشاد ،ص:340
باره شما فرمود انس بن مالک هم که در روز غدیر حضور داشته و اتفاقا آن روز هم در میان این عده انصار بود صحت فرموده علی را گواهی ننمود علی ع باو متوجه شده فرمود ای انس تو چرا شهادت ندادی و گفته مرا تصدیق نکردی با اینکه تو هم مانند دیگران فرموده پیغمبر را استماع کرده بودی عرضکرد یا علی من اکنون پیر شده‌ام و از چنین سخنی که می‌گوئی و از من گواهی می‌طلبی خاطر کرده‌ام.
علی ع از سخن آن پیر شریر متأثر شده او را نفرین کرد پروردگارا اگر این بیچاره دروغ می‌گوید ویرا به پیسی مبتلا کن که هیچ گاه عمامه آن را مستور نکند (پروردگارا ما را به نفرین علی و اولاد علی علیهم السّلام گرفتار مفرما) طلحه گفته خدا گواهست پس از این، میان دو چشم او را دیدم که لکه پیسی فراگرفته بود.

فصل- 82 کورشدن زید بن ارقم‌

(1) زید بن ارقم گوید روزی علی ع در مسجد مردم را بگواهی می‌خواست که آیا مردی از شما در هنگامی که پیغمبر فرمود
من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه
حضور داشته بیاید بر صحت آن گواهی دهد دوازده نفر از کسانی که پیکار بدر را دریافته بودند بگواهی برخاستند شش نفر از طرف راست و شش نفر از طرف چپ و منهم که از جمله شنوندگان بودم کتمان شهادت کردم همان جا کور شده و از نعمت چشم محروم گردیدم.
راوی گوید نامبرده از این پیش‌آمد پشیمان بود و پیوسته از خدا طلب مغفرت می‌کرد.
ترجمه الإرشاد ،ص:341

فصل- 83 دیوانه شدن مرد عبسی‌

(1) عده روایت کرده‌اند روزی علی ع بر فراز منبر می‌فرمود من بنده خدا و برادر رسول او و وارث آن جناب و همسر سیده زنهای بهشت و سید اوصیا و آخرین وصی پیمبرانم هیچ کسی بجز از من نمی‌تواند چنین ادعائی بنماید و اگر کسی دم از این ادعا زند خدا او را به بیچارگی گرفتار می‌کند.
مردی از مردم عبس که در آنجا حضور داشت گفت چگونه کسی نمی‌تواند سخنانی که تو گفتی به زبان بیاورد و سخنان علی ع را بطور تمسخر تکرار کرد هنوز از جای خود حرکت نکرده دیوانه شده به بیماری صرع مبتلا گردید چنانچه مردم پاهای او را گرفته از مسجد خارج کردند.
راویان گویند ما از کسان او پرسیدیم آیا پیش از این سابقه جنون و صرع داشته گفتند نه! شیخ مفید قدس سره گفته اخبار در خصوص معجزات و خوارق عادات علی ع بسیارند و ما هر گاه بخواهیم همه آنها را ذکر کنیم کلام ما طولانی شده و از حوصله این کتاب خارج است و بهمین مقدار که ذکر کردیم اکتفا می‌نمائیم و از خدا توفیق خواسته و آرزومندیم ما را براه راست هدایت فرماید.
ترجمه الإرشاد ،ص:342

باب چهارم فرزندان علی و عددشان‌

(1) یادگارهای علی ع از دختر و پسر بیست و هفت نفرند که ذیلا نامبرده می‌شوند 1 حسن 2 حسین 3 زینب کبری 4 زینب صغری که کنیه‌اش ام کلثوم است این چهار بزرگوار مادرشان فاطمه زهرا دختر گرامی حضرت رسول اکرم ص است 5 محمد که کنیه‌اش ابو القاسم و مادرش خوله دختر جعفر بن قیس حنفیه است 6 و 7 عمر و رقیه که توامان متولد شده و مادرشان ام حبیب دختر ربیعه بوده 8 عباس (شاه جانبازان و یاور لب تشنگان) 9 جعفر 10 عثمان 11 عبد اللَّه که همه‌شان در واقعه کربلا حضور داشته و شربت شهادت نوشیده و مادرشان ام البنین دختر حزام بن خالد بوده 12 محمد اصغر که کنیه‌اش ابو بکر بوده 13 عبید اللَّه هر دو در کربلا شهید شده و مادرشان لیلی دختر مسعود دارمی است 14 یحیی مادرش اسما دختر عمیس خثعمیه است 15 ام الحسن 16 رمله مادرشان ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی 17 نفیسه 18 زینب صغری 19 رقیه صغری 20 ام هانی 21 ام الکرام 22 جمانه کنیه‌اش ام جعفر 23 امامه 24 ام سلمه 25 میمونه 26 خدیجه 27 فاطمه و این عده از مادرهای دیگرند.
ترجمه الإرشاد ،ص:343
(1) شیعه می‌گوید فاطمه زهرا پس از رحلت پدر بزرگوارش فرزند پسری داشت که او را در هنگام حاملگی، رسول خدا ص محسن نامیده بود بنا بر این فرزندان امیر المؤمنین علی ع بیست و هشت نفراند سلام اللَّه علیهم اجمعین.
تا بدینجا ترجمه مجلد اول ترجمه ارشاد مفید در روز سه شنبه بیست و سوم جمادی الاولی سال هزار و سیصد و هشتاد و دو در جوار روضه رضیه رضویه علی صاحبها آلاف الثناء و التحیه پایان یافت و انا الحقیر محمد باقر ساعدی خراسانی.
ترجمه الإرشاد ،ص:346

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».