ترجمه الغدیر جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه : امینی، عبدالحسین، 1281 - 1349.

عنوان قراردادی : الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه الغدیر/ تالیف عبدالحسین امینی نجفی؛ مترجم محمد باقر بهبودی.

مشخصات نشر : تهران: بنیاد بعثت، کتابخانه بزرگ اسلامی، 13 -

مشخصات ظاهری : [22] ج.

فروست : کتابخانه بزرگ اسلامی؛ 27.

شابک : 250 ریال

یادداشت : فهرست نویسی براساس جلد هفتم، 1354.

یادداشت : عنوان روی جلد: الغدیر ترجمه.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : الغدیر ترجمه.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : غدیر خم

شناسه افزوده : بهبودی، محمدباقر، 1308 - ، مترجم

شناسه افزوده : بنیاد بعثت

رده بندی کنگره : BP223/54/الف8غ4042 1300ی

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 1524010

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از عوامل پیدایش و بقاء مذاهب و فرقه های گوناگون در طول تاریخ، بی شک جهالت و نا آشنائی مردم با حقائق است.چه آنکه اگر حقائق پوست کنده و بدون رتوش به آنان تفهیم می شد، از آنجا که راه راست در شرائط زمانی و مکانی واحد، واحد است، جز افراد معاند و بد نیت، همان یک راه و طریق واحد (مذهب) را می پیمودند و طبعا این همه مذاهب مختلف و جنگ و جدال هائی که از این رهگذر پدید می آید ازبین می رفت.

اینکه می بینیم بعد از حضرت موسی پیروانش به هفتاد و یک فرقه، و بعد از حضرت عیسی پیراوانش به هفتاد دو فرقه، و بعد از حضرت محمد (ص) پیروانش به هفتاد و سه فرقه تقسیم شدند عامل مهم آن همان نرسیدن به حق و طریقه درست بوده است که شاعر ما در همین زمینه می گوید:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

بگذریم از یک عده خاصی که معرکه گردان قضایا دست اندر کار حوادثند

ص: 6

و روی مقاصد شوم و هوس های شیطانی حق و باطلی را بهم می آمیزند و آئین و فرقه جدیدی را پایه ریزی می کنند اما نوع مردم از " نیم کاسه های زیر کاسه " بی اطلاعند، و همه را مثل خود نیت می دانند و روی خلوص و صفا به آن مرام های باطل می گروند و به آن مذاهب پاییند می شوند، تنها افراد انگشت شماری هستند که می توانند با واقع بینی، حق را از باطل باز شناخته فریب دغل کاری و تحریف رانخورند، علی علیه السلام، در خطبه پنجاه نهج البلاغه، این حقیقت را در یک سطح وسیعتری چنین بیان می فرمایند:" همواره منشا پیدایش فتنه ها، پیروی از خواهش های نفس و احکام صادره بر خلاف کتاب خدا است (= راه حق) که در نتیجه، گروهی ساده دل، از گروهی مغرض پیروی می کنند (و به راه باطل می روند)، پ س اگر باطل باحق در هم نمی شد، راه حق بر طالبان آن پوشیده نمی گردید، و اگر حق در میان باطل پنهان نمی شد، زبان دشمنان از آن کوتاه می گردید، ما قسمتی از این و قسمتی از آن، گرفته و با هم ممزوج شده، اینجا است که شیطان بر دوستانش تسلط پیدا می کند (و آنها به راه باطل می کشاند) و در این میان تنها کسانیکه لطف خدا شامل حالشان شده از این مهلکه نجات می یابند."

بعد از پیامبر اکرم

با آنکه پیامبر اکرم، در زمان حیاتش ازهر فرصتی برای تعیین جانشین خود استفاده می فرمود و علی علیه السلام را به عنوان خلیفه بلا فصل خویش معرفی می نمود، با این حال، بعد ازوفات آن حضرت، کسانی که از خواهش های نفسانی پیروی می کردند، بدون توجه به آن همه نصوص، دست اندر کار خلیفه تراشی در سقیفه بنی ساعده شدند، و حق مسلم علی را غصب کردند.و بدنبال آن، گروهی سود جو و ابن الوقت، برای انحراف افکار عمومی و تحریف حقائق، شروع به جعل احادیث به نفع وضع موجود نمودند و احادیث زیاردی درباره خلافت خلفاء و فضائلشان،

ص: 7

ساختند و چنان وانمود کردند که گویا خدا و پیغمبر وحتی علی جز وضعی را که بعد از وفات پیامبر پیش آمده نمی خواستند!!

در این میان، کسانی که بیرون گودند و از دور می خواهد در باره حوادث بعد از رسول خدا قضاوت کنند در برابر خود، احادیث گونه گون و متناقضی می یابند که هم خلافت و فضائل علی را تثبیت می کند و هم خلافت و فضائل خلفاء به اصطلاح راشدین و معاویه و بنی امیه و بنی عباس را، بدیهی است این افراد یا طبعا به اکثریت خواهند پیوست و یا همچنان سرگردان خواهند ماند.

اینجا است که نقش عالمان و متعهد و نویسندگان مسول آشکار می شود، آنان موظفند از باب " اذا ظهرت البدع فللعالم ان یظهر علمه و الافعلیه لعنه الله، دست اند کار نشر حق و دفع باطل گردند.

علامه امینی رحمه الله علیه، و قتیکه دیدند: جمعی معاند و سود جو، مساله خلافت را از وضع طبیعیش منحرف کرده شتر خلافت را در خانه دیگران خواباندند و برای موجه جلوه دادن این امر، و انحراف افکار عمومی، روایات و احادیث ساختگی زیادی در مورد حقایق خلفاء، حتی به نام علی وضع کردند، اقدام به تالیف کتاب نفیس " الغدیر "فرمودند.

وی در این کتاب، صرف نظر از اینکه، حقیقت " ولایت " و " امامت " را از لحاظ کتاب و سنت و نظرات دشمندان منصف، مورد بررسی قرار داده و از این رهگذر، خلافت بلا فصل علی بن ابی طالب علیه السلام را اثبات نمودند، معرکه گردانان قضایا و کسانی که روی سوء نیت، احادیث جعلی به نفع وضع موجود، ساخته و یا همت های نا روا به پیروان راستین علی زده اند معرفی فرموده اند.

از باب نمونه: او در همین کتاب (جلد دهم) در برابر کسانی که به شیعه تهمت حدیث سازی زده اند، تحت عنوان " کند و کاری در حدیث و چگونگی احادیث مجعوله " بحث جالب الاطرفی نموده و در حدود هفتصد نفر از روات اهل سنت را میشمرند که کذاب و حدیث ساز بوده اند و تنها از 43 نفر آنها، در حدود نیم میلون حدیث جعلی نقل می نماید

ص: 8

به علاوه، در حدود صد حدیث دروغ از طریق عامه، نقل کنند که در آنها، نه تنها خلافت و فضائل خلفا، به اصطلاح راشدین تایید شده، بلکه از مقام ارجمند معاویه، یزید، منصور دوانیقی و دیگر خلفاء بنی امیه و بنی عباس نیز تجلیل شایسته شده است!!!

امینی با این کار بی نظیرش، به همه نویسندگان مسئول و متعهد این درس را دادند که هیچ گاه نباید در برابر تحریف حقائق و انحراف افکار عمومی ساکت نشست.

اگر بینی که نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینی گناه است

و باید حرف حق را چنانکه پیامبر اکرم فرموده است: " قل الحق و لو علیک " گفت و لو بلغ ما بلغ.امید است که خفتگان بیدار شده راه سلف صالح را سر مشق خورش قرار دهند "الیس الصبح بقریب؟ "

زین العابدین قربانی

تهران- خیابان تاج- 22 آذر 1353 شمسی

مطابق با بیست و هشتم ذیقعده الحرام 1394 قمری

ص: 9

شعراء غدیر در قرن 06

غدیریه سید محمد اقسامی

شرح حال خاندان اقسامی

شگفت از این تعصب بی جا
کند و کاوی در حدیث و چگونگی احادیث مجعوله
اشاره

سر و صدا پیرامون احادیث شیعه، از کسانی که هرچه بدهانشان می آید می گویند، زیاد گویند، زیاد شده و هر کدام راه فاسدی را برگزیده و هر غلطی را نشخوار می کنند!!

این یکی، آنها را نامه های ساختگی منسوب به امام غائب می انگارد، و دیگری آنها را دروغ های منسوب به امام باقر و صادق می پندار نه این یکی از نتیجه افترایش باکی دارد و نه آن دیگر برای کشف دروغ و بدی هایش اهمیت قائل است، و در آخر آنان کذاب تنگ نظر قرار آورده است، بدانید که او " عبد الله قصیمی" است که در " الصراح " 4 جلد 1 صفحه85 گفته است: "

حقا دروغسازان در رجال شیعه و مردم هوا پرست به خاطر رسیدن به دنیا و تقرب به اهل آن و یا کینه و دشمنی با حدیث و سنت و طرفدارانش، در میان آنان

ص: 10

زیادند، ولی علماء اهل سنت ماهیت آنان را به عالیترین وجه آشکارنموده اند!!!"

تا اینکه می گوید: " و در میان رجال اهل سنت، کسی که متهم به دروغسازی به خاطر دنیا و تقرب به اهل آن و کمک کردن به مقاصد شوم و عقائد باطل باشد، وجود ندارد، بلی گاهی در میانشان، افرادی که حافظه خوبی نداشته و یا فراموشی زیاد داشته و یا فریب فریبکاران را خورده باشند وجود دارند که رجال تراجم و جرح و تعدیل، این گونه افراد را معرفی کرده و شناسانده اند!!!"

پاسخ به این پندار

شاید پژوهشگر گمان کند که در این ادعاهای بی اساس بوئی از راستی و یا نموده ای از درستی است غافل از اینکه قلم های مزدور، چیزی جز تهمت و دروغ ندارند، و مدار پیشرفت بسیاری از ملل نیز هم اکنون روی دروغ و نیرنک و دغل است و محور سیاست دنیا در جهات ششگانه همان دروغ و تهمت و افتراء و وارونه جلوه دادن حقائق است و بسیاری از تبلیغات در باره نیاز مندی های زندگی و آراء و عقائد، روی منافع شخصی و گفتار بی اساس پیچیده به انواع خدعه و نیرنگ است.و در آنجا، در میان مردم، افرادی پراکنده اند که حاجاتشان از زر و زیور دنیا جز از راه دروغ پردازی و مزخرف گوئی و کور و کرنگاهداشتن مردم و سوق دادنشان به راه های غلط و نادرست تامین نمی شود.

و اگر خدا، بندگانش را چنین تهدیدنکرده بود: ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید: " سخن گوید مگر اینکه رقیب و عتید پیشش هستند " و در قرآنش عذاب را بر هر دروغگوی تهمت زننده گناهکار وعده نداده بود، هیچ گاه اینان بیش از این نمی توانستند دروغ بگویند و یا چیزی را که نیاورده اندبیاورند.

پس هر کدام از آنها از " خرافه " و " جحینه " دروغگو ترند

ص: 11

ص: 12

بنابراین بر ماست که خواننده محترم را از حقیقت امر آگاه کنیم و پرده را از راز آنچه که در باره رجال حدیث قومش ادعا کرده از اینکه: متهم به وضع و کذب..در میان آنها پیدا نمی شود برداریم.

پس جمعی از کسانی را که به عنوان کذاب و دروغساز سناخته شده اند، تا چه رسد آنها که متهم هستند، در اینجا می آوریم و در برابر پژوهشگر قسمتی از موضوعاتی که جز به خاطر طمع به دنیا و تقرب به اهلش و با کمک به پیراون عقائد باطله ساخته نشده قرار می دهیم و حساب آنچه را که این دست های پلید خیانت گر به نام پیامبر اکرم و سنتش ساخته اند، می رسیم تا حقیقت پیشش آشکار گردد و جای سخن برایش باقی نماند، اگر پیرو هوای نفس نباشد که از راه راست منحرف و گمراه گردد.

ص: 13

سلسله درغگویان و حدیث سازان
حرف (الف)

1- ابان (اباء) بن جعفر ابو سعید بصری کذاب است به نام پیامبر اکرم حدیث ساخته وبیش از سیصد حدیث به نام ابو حنیفه که هرگز آنها را نگفته بوده جعل کرده است.

2- ابان بن فیروزابی عیاشی، غلام عبد القیس ابو اسماعیل بصری، متوفی در سال 138 ه.

شعبه گفته است: جامه و لباسم در میان فقرا، صدقه باشد اگر ابن ابی عیاش در حدیث دروغگو نباشد.

و نیز گفته است: از او نمی شود چشم پوشی کرد، زیرا که او برسول خدا دروغ گفته است.

و احمد پیشوای حنبلی ها به یحیی بن معین که از ابان نسخه می نوشته، گفته است: تو این رامی نویسی در حالی که میدانی ابان کذاب است؟

و نیز شعبه گفته است: اگر مردی زنا بکند، بهتر است که از ابان روایت کند.و نیز گفته است: اگر از بول الاغ بنوشم بهتر است که بگویم: ابان به من حدیث کرده است.شاید او از انس بیش از هزار و پانصد حدیث نقل کرده که برای بسیاری

ص: 14

از آنها اصلی نیست.

3- ابراهیم بن ابی حیه زیاد دروغگو است.

4- ابراهیم بن ابی اللیث، متوفی در سالل 234 ه مصاحب اشجعی، دروغگو، حدیث ساز و متروک الحدیث است.

5- ابراهیم بن ابی یحیی ابو اسحاق مدنی، متوفی در سال 184 که کذاب و دروغ ساز است.نسائی او را از درغگویان وحدیث سازان معروف نسبت به رسول خدا بشمار آورده است.

6- ابراهیم بن احمد حرانی ضریر، حدیث می ساخته است.

7- ابراهیم بن احمد عجلی، متوفی در سال 331 ه ازکسانی بوده حدیث می ساخته و ابن جوزی گفته است که: او حدیث هائی ساخته و مفتضح شده است.

8- ابراهیم بن اسحاق بن عیسی بغدادی کذاب است.

9- ابراهیم بن البراء انصاری، متوفی در سال 224 یا 225 ه نوه انس بن مالک کذاب است از ثقات روایات موضوعه را آورده که روا نیست نقل آنها، مگر به عنوان عیب گرفتن آنها.ابن عدی گفته است: احادیث او ساختگی است.

10- ابراهیم بن بکر شیبانی ابو اسحاق اعور نزیل بغداد، احادبثش ساختگی است و حدیث سرقت می کرده است.

ص: 15

11- ابرهیم بن الحرث السمات، معاصر ترمذی کذاب است خودش گفته است: چه بسا احادیثی ساخته ام.

12- ابراهیم بن زکریا ابو اسحاق عجلی بصری حدیثش انکار است چیزهای نادرست روایت کرده و از مالک احادیث ساختگی آورده است.

13- ابراهیم بن صرمه انصاری، کذاب خبیثی است که بر خدا و رسولش دروغ گفته است.

14- ابراهیم بن عبد الله بن خالد مصیصی، مردی درغگو و حدیث دزد است احادیثش ساخنگی است.

15- ابراهیم بن عبد الله السفرقع، متوفی در سال 361 ه کذاب و حدیث ساز است.

16- ابراهیم بن عبد الله مخزونی، متوفی در سال 304 ه مورد اعتماد نیست.از افراد مورد اطمینان احادیث ساختگی نقل کرده است.

17- ابراهیم بن عبد الله بن همام صنعائی، کذاب و حدیث ساز است.

18- ابراهیم بن علی الامدی، متوفی در سال 575 ه در حکایاتش دروغ میگوید و فقیه فاضلی است.

19- ابراهیم بن فضل اصفهانی ابو منصور البار، متوفی در سال 530 ه یکی از حفاظ و کذاب است او در بازار اصفهان توقف میکرد و از حفظ سندها را نقل

ص: 16

می کرد و درعین حدیث می ساخته است.

معمر گفته است: او را در بازار دیدم که مطالب نادرست را با سندهای صحیح نقل کرد وقتیکه خوب در او دقیق شدم دیدم که گویا شیطان به شکل او آشکار شده است.

20- ابراهیم بن مجشر ابو اسحاق بغدادی، متوفی در سال 254 ه فضل بن سهل او را تکذیب کرده است، و ابن عدی گفته است: حدیث ذزدی میکرده است.

21- ابراهیم بن محمد عکاشی آدم کذابی بوده است.

22- ابراهیم بن منقوش زبیدی که ازدی گفته است: او حدیث می ساخته است.

23- ابراهیم مهاجر مدنی کذاب است.

24- ابراهیم بن مهدی ابلی ابو اسحاق بصری، متوفی در سال 208 ه ازدی گفته است که او مشهور به وضع حدیث است.

25- ابراهیم بن نافع جلاب بصری کذاب است.

26- ابراهیم بن هدیه ابو هدیه بصری، کذاب خبیثی است که جیزهائی نادرست را نقل کرده و به انس روایت هائی به دروغ نسبت داده است، در بصره به عروسی ها دعوت می شده و رقص می کرده و شراب می خورده و تا سال دویست زنده بوده است.

27- ابراهیم بن هراسه شیبانی کوفی، مورد اعتماد نیست و حدیثش نوشته

ص: 17

نمی شده ومتروک الحدیث و کذاب است.

28- ابراهیم بن هشام غسانی، متوفی در سال 237 ه کذاب است.

29- ابراهیم بن یحیی بن زهیر مصری، دروغ می گفته و سندهای احادیث را به هم مخلوط می کرده است.

30- ابرد بن اشرش، کذاب و حدیث ساز است.

31- احمد بن ابراهیم مزنی، حدیث می ساخته و کنار ساحل می گردیده و برایش نسخه ساختگی است.

32- احمد بن ابراهیم بن موسی، کذاب است.جائز نیست از او روایت کردن.

33- احمد بن ابی عمران جرجرنی، متوفی در سال 360 ه حدیث می ساخته است.

34- احمد بن ابی یحیی انماطی، کذاب است، او احادیث نادرستی از ثقات روایت کرده است.

35- احمد بن احمد ابو العباس بغدادی حنبلی، متوفی در سال 615 ه حافظ احادیث زیاد است.ابن خضر او را تکذیب کرده است.

36- احمد بن اسماعیل ابو خذافه سهمی، متوفی در سال 259 ه مصاحب مالک بن انس کذاب است.هرچه که برایش بگوئی می گوید، از مالک و غیره چیز های نادرستی نقل کرده است.

ص: 18

37- احمد بن بکر بالسی ابو سعید ابن بکرویه، حدیث می شاخته است.

38- احمد بن ثابت رازی فرخویه، شکی ندارند که او کذاب است.

39- احمد بن جعفر بن عبد الله سمسار، یکی از مشایخ حافظ ابی نعیم.مشهور به حدیث سازی است.

40- احمد بن جعفر بن عبدالله بن یونس، مشهور به حدیث سازی است و کسی نیست.

41- احمد بن حامد سمرقندی، دروغ می گفت و از کسی که در کش نکرده بود، حدیث می کرد و در سال 360 ه مرده است.

42- احمد بن حسن بن ابان مصری که بزرگان شیوخ طبرانی است، آدم کذاب و دروغ پردازی بود و به افراد مورد اعتماد حدیث می ساخته است.

43- احمد بن حسن بن قاسم کوفی، متوفی در سال 262 ه کذاب است، او به نام ثقات حدیث می ساخته است.

44- احمد بن حسین بن اقبال مقدسی ابو بکر صائد، متوفی در سال 532 ه کذاب است وقتی که دروغگوئیش آشکار شد، مردم او را ترک کردند.

45- احمد بن حسین ابو الحسین بن سماک، واعظ، متوفی در سال 424 ه.ابو الفتح مصری گفته: در بغداد برای مشایخی که گفته شد و دروغگویند چیزی ننوشتم، مگر برای چهار نفر که یکی ا، آنها ابو الحسین بن سماک بوده که

ص: 19

ابن ابی الفوارس، او را درغگو می دانسته است.

46- احمد بن خلیل نوفلی قومسی، متوفی در سال 310 ه کذاب است و از کسانی که خلق نشده اند روایت می آند.

47- احمد بن داود، پسر خواهر عبد الرزاق، ازدروغگوترین افراد است و عموم احادیثش نادرست است.

48- احمد بن داود بن عبد الغفار حرانی، کذاب و حدیث ساز است.

49- احمد بن سلیمان قرشی، متورک الحدیث و کذاب است.

50- احمدبن سلیمان (ابی سلیمان) ابو جعفر قواریری بغدادی که ابو الفتح حتفظ درباره اش گفته است: کذاب است به حمادبن سلمه دروغ نسبت می داده است و خطیب گفته است: دروغ این شیخ آشکار است، و نمی شود روایتش را از راه عروض سهو و خیال و اشتباه تصحیح و تعدیل کرد.

آنگاه شواهدی بر دروغگوئیش می آورد و می گوید: و در بعضی از چیزهائی که ذکر کردیم دلالت کافی ای بر بیان حال و دروغ آشکارش می باشد.

51- احمد بن صالح ابو جعفر شموس مصری، نزیل مکه، کذاب و حدیث ساز و گزاف گواست.

52- احمد بن طاهر بن حرمله مصری، متوفی در سال 292 ه کذاب است.

از جدش، از شافعی، حکایت دروغی روایت کرده است.او دروغگوترین مردم است.در حدیث رسول خدا، هنگام روایت دروغ می گفته و از مردم که چیزی نقل

ص: 20

می کرده آمیخته با دروغ بوده است.

53- احمد عبد الجبار کوفی، متوفی در سال 271 یا 272 کذاب است.

54- احمد بن عبد الرحمن بن الجارود و الرقی کذاب و حدیث ساز است.

55- احمد بن عبد الله الشاشی کذاب است.

56- احمد عبد الله هیثمی مودب ابو جعفر، متوفی در سال 271 حدیث می ساخته است.

57- احمد بن عبد الله شیبانی، ابو علی جویباری کذاب و حدیث ساز است.

بیهقی گفته است: من کاملا او را می شناسم که به نام رسول خدا، حدیث ساخته و بیش از هزار حدیث به نام آن حضرت ساخته است و از حاکم شنیدم که می گفت: این مردم، کذاب و خبیث است احادیث زیادی در فضائل عمرها ساخته و به هیچوجه جائز نیست از او روایت کردن.

سیوطی گفته است: او هزاران حدیث به نفع کرامتیه ساخته است و ابن حبان گفته است: دروغگویان است و از ائمه هزاران حدیثی که انها نگفته بودند روایت کرده است.و حافظ سری گفته است: او و محمد بن تمیم و محمد بن عکاشه، ده هزار حدیث ساخته اند.

58- احمد بن عبد الله ابو بکر ضریر، خطیب در تاریخ بغداد، جلد 4 صفحه 232 با اسنادش از انس از رسول خدا آورده است که: جبرئیل پیشم آمد در حالی

ص: 21

که قبا و کفش سیاهی پوشیده و کمر بندی بسته داشت و گفت:" ای محمد این طرز لباس پوشیدن پسر عموهایت بعد از تو می باشد " آنگاه گفته ایت: این حدیث دروغ است تمام اسناد آن ثقه هستند مگر ضریر و این دروغ از ناحیه اوست.

59- احمد بن عبد الله بن محمد ابو الحسن بکری، کذاب ودرزغ ساز است و داستان هائی که هرگز وجود نداشته بافته است، چقدر او نادان و بی حیا، بوده است.

60- احمد بن عبد الله ابو عبد الرحمن فاریاناتی، حدیث ساز مشهوری بوده است.

61- احمد بن عبد الله ابو العزبن کادش، متوفی در سال 556 ه از کسانی است که به کذب و دروغسازی شهرت دارد.به گفته امثال او احتیاج نمی شود کرد و بزرگان در باره او مطالبی گفته اند.ابن عساکر گفته است که: ابو العز برایم گفته است: شنیدم که مردی در حق علی حدیثی ساخته و لذا من هم در حق ابو بکر حدیثی ساختم، ترا بخدا آیا کار بدی کردم؟!

62- احمد بن عصمت نیشابوری، متهم به وضع و دروغ و هلاک شونده است.حدیث ساختگی روایت کرده که همان آفت اوست.

امینی می گوید: خبر ساختگیش در ضمن اخبار موضوعه خواهد آمد.

63- احمد بن علی بن احمد بن صبیح، زیاد دروغ می گفته و در حدود سال های 520 ه می زیسته است.

64- احمد بن علی بن حسن بن شفیق ابو بکر مروزی، حدیث می ساخته است.

65- احمد بن علی بن حسن بن منصور اسد آبادی مقری، وارد دمشق شد و در آن

ص: 22

حدیث گفت: او شیخ دروغگوئی بود.آنچه را که نشنیده بود ادعا می کرد.

66- احمد بن علی بن سلیمان (سلیمان) مروزی، متروک و حدیث ساز است.

67- احمد بن عیسی عسکری، متوفی در سال 243 ه کذاب است.

68- احمد بن عیسی لخمی، متوفی درسال 273 ه که ابن طاهر او را کذاب دانسته است.

69- احمد بن عیسی هاشمی، کذاب است.

70- احمد بن عیسی خشاب تنیسی، متوفی در سال 293 ه کذاب و حدیث ساز است.با احادیث ساخنگی حدیث می کرده است.

71- احمدبن فرج ابو عتبه حجازی، متوفی در سال 271 ه کذاب و گفتارش غیر مسموع است.

72- احمد بن محمد بن محمد ابو الفتوح غزالی طوسی واعظ مشهور، متوفی دی سال 520 ه برادر حجه الاسلام ابی حامد غزالی، حدیث می ساخته و بیشتر گفتارش آمیخته با دروغ و احادیث ساختگی بوده و نسبت به شیطان تعصب داشته و معذورش می داشته است.

73- احمد بن محمد بن حجاج بن رشدین ابو جعفر مصری، متوفی در سال 292 ه از حفاظ حدیث بوده، ولی دروغ می گفته و نسبت به شیوخش احادیث دروغ نسبت می داده است، او با ضعف و معرفت کمی که داشته حدیثش نوشته می شده است.ابن عدی گفته است: او را تکذیب کرده و چیز هائی را بر او انکار نموده اند

ص: 23

و خانواده " رشدین " از احمد تا " رشدین " به ضعف در حدیث اختصاص یافته اند.

74- احمد بن محمد بن حرب لخمی جرجانی، تعمد در کذب و حدیث سازی داشته است.

75- احمد بن محمد بن حسن مقری، متوفی در سال 380 ه کذاب است و در حدیث مورد اعتماد نیست، اما تظاهر به عبادت و شایستگی می کرده است.

76- احمد بن محمد بن الصلت بن المغلس ابو العباس حمانی، متوفی در سال 302 یا 308 ه حدیث ساز است.و در میان دروغگویان کم حیا تر از او نیست و در مناقب ابی حنیفه احادیث باطله نوشته که همه آنها، ساختگی است و از ثقات اخباری را نقل کرده که همه آنها دروغ است.

77- احمد بن محمد بن علی ابو عبد الله صیرفی معروف به ابن الابنوسی، متوفی در سال 394 ه از کسانی است که تعمد در کذب داشته است.

78- احمد بن محمد بن علی بن حسن بن شقیق مروزی، حدیث ساز بوده است.

79- احمد بن محمد بن عمر ابو سهل حنفی یمانی، نزیل بغداد، کذاب و حدیث ساز و متروک الحدیث است.المطرز گفته است: از او پانصدحدیث که پیش مردم اثری از آنها نبوده نوشته ام.

ص: 24

80- احمد بن محمد بن عمرو ابو بشر کندی مروزی، نزیل بغداد، متوفی در سال 323 ه فقیه خوبی در سنت و در رد بر اهل بدعت و محدث شیرین زبانی بوده، اما از پدرش و از دیگران حدیث می ساخته و دروغ می گفته و به نام افرادمورد اعتماد حدیث جعل می کرده و برایش از نسخه های ساخته شده بهره زیادی است.

ابن حبان گفته است: او از کسانی است که متن ها می ساخته و سندها را زیر و بالا می کرده و لذا سزاوار است که حدیثش ترک شود او بیش از ده هزار حدیث به نام ثقات پائین بالا کرده که من از آنها بیش از سه هزار حدیث که شکی در پائین بالا کردن آنها ندارم، نوشته ام.

و دار قطنی گفته است: او حدیث ساز، شیرین زبان و حافظ بوده است و در شذرات الذهب جلد 2 صفحه 298 آمده است که: او با آنکه محدث و امام و پاسخگوی اهل بدعت ها بوده یکی از حدیث سازان است.

81- احمد بن محمد بن غالب باهلی ابو عبد الله، متوفی، در سال 275 ه غلام خلیل از بزرگان زهاد در بغداد وکذاب و دروغ ساز بوده است!!.

حافظ ابن عدی گفته است: از ابی عبد الله نهاوندی در حران مجلس ابی عروبه شنیدم که می گفت: به غلام خلیل گفتم: این چه احادیث رقیقی است که شما حدیث می کنید؟ گفت: اینها را به خاطر نرم کردن دل های مردم ساخته ام!!

ابو داود سجستانی، دروغ کسی را مانند: کدیمی و غلام خلیل آشکار نکرده.او در باره احادیثی که کدیمی نقل کرده گفته است: آنها دروغند و در باره غلام خلیل گفته است: صاحب الزنج دجال بصره بوده و می ترسم که غلام خلیل دجال بغداد باشد، آنگاه گفته است: احادیثش بر من عرضه شد چهار صد حدیثش از لحاظ سند و متن دروغ بوده است.

ص: 25

امینی می گوید: جای بسی شگفتی است، مردی که سیره و شرح حالش چنین است با مرگش بازارهای " مدینه السلام " بسته و جنازه اش به بصره حمل و در آن جا دفن گردید و قبه و بارگاهی روی آن بنا کردند، چنانکه در تاریخ بغداد و المنتظم ابن جوزی آمده است.

82- احمد بن محمد بن فضل قیسی، حدیث ساز بوده است.ابن حبان گفته است: به قریه اش رفتم در حدود پانصدحدیث از او نوشتم که همه آنها ساخته شده بود.تا اینکه می گوید: و شایداین شیخ، بنام پیشوایان پسندیده بیش از سه هزار حدیث ساخته است.

83- احمد بن محمد بن مالک، حدیث ساز بوده است.

84- احمد بن محمد بن مصعب، یکی از سازندگان حدیث بوده است.

85- احمد بن محمد بن هارون ابو جعفر برقی، کذاب و جعال در حدیث بوده است.

86- احمد بن مروان دینوری مالکی، متوفی در سال 333 ه دار قطنی در " غرائب مالک " گفته است: او حدیث ساز بوده است.

87- احمد بن منصور ابو السعادات ملحد و کذاب است و از جمله ساخته هایش حدیثی است که در آن می گوید: در برابر خدا لوحی است که در آن اسم های کسانی است که صورت و رویت و کیفیت (خدا) را اثبات می کنند و فرشتگان نیز بوجود آنها مباهات می نمایند.

ص: 26

88- احمد بن موسی ابو الحسن بن ابی عمران جرجانی فرضی، متوفی بعد از سال 368 ه یکی از حفاظ و کذاب و حدیث ساز بوده سندها را با متن ها ترکیب می کرده روایات نادرست را از شیوخ گمنام و ناشناخته که از آنها پیروی شود نقل کرده است واز این رو او را تکذیب کرده اند.

89- احمد بن یعقوب بن عبد الجبار اموی مروانی جرجانی، متوفی در سال 367 ه حدیث ساز بوده و احادیث موضوعه که نقل آنها جائز نیست روایت کرده است.

90- اسباط ابو الیسع بصری که یحیی بن معین او را تکذیب کرده است.

91- اسحاق بن ابراهیم طبری، کذاب است از اوچیزی نوشته نمی شود، از ثقات روایات ساختگی نقل کرده است.

92- اسحاق بن ابراهیم واسطی، مودب، که ابن عدی وازدی او را تکذیب کرده اند.

93- اسحاق بن ادریس اسواری بصری ابو یعقوب، کذاب و حدیث ساز است مردم او را ترک کرده اند.

94- اسحاق بن بشر بخاری ابو حذیفه، متوفی در سال 206 ه اتفاق دارند که او کذاب و حدیث ساز بوده روا نیست حدیث او را نقل کردن مگر بر سبیل تعجب.

95- اسحاق بن بشر بن مقاتل کاهلی ابو یعقوب، متوفی در سال 228 ه کذاب و حدیث ساز بوده است.

ص: 27

و در جلد دوم " اللئام المصنوعه " صفحه 90- 73- 72 گفته است که او به اتفاق، کذاب و حدیث ساز است.

96- اسحاق بن عبد الله اموی، غلام آل عثمان بن عفان، متوفی در سال 144 ه کذاب است و فراموشی در حفظو نقل حدیث دارد، سندها را پائین و بالا می کند و برای مراسیل سند درست می کند و سلسله سند را پیامبر اکرم می رساند.

97- اسحاق بن محمشاذ، کذاب است و به نفع مذهب " کرامیه " حدیث می ساخته و کتابی در باره فضائل محمد بن کرام (رهبر کرامیه) نوشته است که همه اش دروغ و ساختگی است.

98- اسحاق ناصح، از دروغگو ترین افراد است، با رای ابی حنیفه از پیامبر اکرم و ابن سیرین حدیث می کرده است.

99- اسحاق بن نجیح ملطی ازدی دجال و دروغگو ترین مردم، دشمن خدا و مرد پلید و حدیث ساز بوده است.

100- اسحاق بن وهب طهرمسی، کذاب و متروک الحدیث است و آشکارا حدیث می ساخته است.

101- اسد بن عمروا ابو المنذر جبلی، قاضی ز مصاحب ابی حنیفه، متوفی در سال 190 ه کذاب است، اعتباری به حرفش نیست او طبق مذهب ابی حنیفه حدیث می ساخته، ولی حدیثش آنان یکسان است.

ص: 28

102- اسماعیل بن ابان ابو اسحاق غنوی کوفی، متوفی درسال 210 ه کذاب و حدیث ساز است.

103- اسماعیل بن ابی اویس عبد الله مدنی، متوفی در سال 226 ه کذاب و حدیث دزد است.

104- اسماعیل بن ابی زیادشامی، کذاب و متروک الحدیث و حدیث ساز است.

105- اسماعیل بن اسحاق جرجانی، حدیث ساز بوده است.

106- اسماعیل بن بلال عثمانی دمیاطی، متوفی در سال 466 ه کذاب بوده است.

107- اسماعیل بم زریق بصری، کذاب است.

108- اسماعیل بن شروس ابوالمقدام صنعائی، حدیث ساز بوده است.

109- اسماعیل بن علی مثنی واعظ استر آبادی، متوفی در سال 448 ه کذاب پسر کذاب داستان های دروغ می گفته، متون ساختگی را با اسانید صحیحه ترکیب می کرده است.

110- اسماعیل بن محمد بن یوسف ابو هارون فلسطینی، از خانواده جبرئیل، کذاب و حدیث دزد است که به گفته هایش احتجاج نمی توان کرد.

ص: 29

111- اسماعیل بن محمد مسلمه ابو عثمان واعظ محتسب، که ابن ناصر در باره اش گفته است: حدیث ساخته و دروغ و راست به هم آمیخته است.

112- اسماعیل بن مسلم سکونی الیشکری، حدیث می ساخته است.

113- اسماعیل بن یحیی سیبانی شعری، کذاب است.

114- اسماعیل بن یحیی التمیمی، نوه ابی بکر صدیق، کذاب است و روایت از او روا نیست، او را رکنی از ارکان دروغ و حدیث ساز است، عموم چیز هائی که روایت کرده نادرست است او بر مالک و ثوری و دیگران روایات دروغ نسبت داده و از افراد مورد اعتماد چیزهائی که مورد قبول نبوده روایت کرده است.

115- اسید بن زید بن نجیح ابو محمد جمال، متوفی در سال های قبل از 220 ه کذاب و متروک الحدیث است.او حدیث های دروغ می ساخته و عموم چیز هائیکه روایت کرده، مورد پیروی قرارنگرفته است.

116- اشعث بن سعید بصری ابو الربیع سمان، مورد اطمینان نیست.ضعیف و متروک الحدیث است.هشتم گفته است: او دروغ می گفته است.

117- اصیغ بن خلیل قرطبی مالکی، متوفی در سال 272 ه حدیثی در ترک

ص: 30

بالا بردن دست ها ساخته و مردم بر دروغش آگاه گردید ند، از احمد بن خالد نقل شده که: او تصمیم بر کذب بر رسول خدا نداشته، تنها نظرش این بوده که: مذهبش را تایید کند.(دراین توجیه دقت کن آنگاه بخند و یا گریه کن.)

118- اصرام بن حوشب ابو هاشم، که جوزی در سال 202 ه از او مطالبی نوشته است، کذاب و خبیث و دروغ پرداز بر افراد مورد اعتماد است.

119- ایوب بن خوط ابو امیه بصری حبطی، متروک الحدیث است.

120- ایوب بن سیار زهری مدنی، که نسائی در باره اش گفته است: او از دروغگویان است و ابن حبان است: سندهارا زیر و بالا می کرده و برای مراسیل سند درست می کرده است.

121- ایوب بن محمد ابو میمون الصوری، کذاب است.

122- ایوب بن مدرک ابو عمر و حنفی یمامی، کذاب است و اعتنائی به او نمی شود.از مکحول نسخه موضوعه ای را روایت کرده است.

حرف (باء)

123- باذام ابو صالح تابعی، کذاب و متروک الحدیث است.از کلبی نقل شده که ابو صالح گفته است: هرچه که برایت کردم، دروغ بوده است.

ص: 31

124- برکه بن محمد حلبی کذاب دزد و حدیث ساز است.

125- محمد بن بریه ابو القاسم البیع، کذاب و درزغ ساز است روایات عوضی نقل می کند.دارای کتابی است که احادیثش ساختگی و نادرست و از لحاظ متن جدا ناپسند است.

126- بشر بن ابراهیم ابو سعید قرشی انصاری دمشقی ساکن بصره از کسانی است که به نام ثقات حدیث می ساخته و احادیث موضوعه ای آورده که در مورد پیروی قرار نگرفته است.

127- بشر (بشار) بن ابراهیم بصری، ابو عمر و مفلوج، کذاب و حدیث ساز بر ثقات است.

128- بشر بن حسین اصفهانی، کذاب است، و بر زبیردروغ بسته و دارای نسخه موضوعه ای است که حدود صد و پنجاه حدیث دارد.

129- بشر بن رافع حارثی، پسرعم ابی هریره، حدیث ساز بوده و مطالب عجیب و غریبی می ساخته که حتی کسانی که حدیث شناسی کار آنها نبوده، تسخیص می داند که آنها ساختگی است و گویا که او تعهد در این کار داشته است.و ابن حبان گفته است: او چیزهائی عمدا می ساخته است.

130- بشر بن عبید الدارسی کذاب است.

ص: 32

131- بشر بن عون شامی، پیش او نسخه ای بوده که در حدود صد حدیث ساختگی در آن بوده است.

132- بشر بن نمیر بصری، متوفی در سال 238 ه رکنی از ارکان دروغ و کذاب ز حدیث ساز بوده و عموم چیزهائی که روایت کرده، قابل پیروی نیست.

133- بکر بن زیاد باهلی، دجال و حدیث سازاست.

134- بکر بن عبد الله شردود صنعائی، کذاب است و سندها را پائین و بالا می- کرده و مراسیل را بالا می برده و برای آنها سند درست می کرده است.

135- بکر بن مختار صائغ، کذاب است روایت از او روا نیست.

136- بندار بن عمر بن محمد ابو سعید تمیمی روایانی، نزیل دمشق کذاب است.

137- پهلوان بن شهر مزان ابو البشر یزدی، متوفی در قرن ششم کذاب است.

حروف (جیم)

138- جابر بن عبد الله یمامی عقیلی، کذاب و نادان و نفهم است ابن شاذویه گفته است: در بخارا سه نفر از دروغگویان را دیدم که عبارت بودند از: محمد بن تیمیم، حین بن شبل و جابر یمامی.

139- جارود بن یزید ابو علی عامری، متوفی در سال 253 ه کذاب و متروک

ص: 33

الحدیث است، دروغ می گفته و حدیث ساز بوده است.

140- جبابره بن المغلس ابو محمد حمانی، متوفی در سال 241 ه که یحیی گفته است: او کذاب است.

141- جراح بن منهال ابو العطوف الجزری، در سال 168 ه حدیثش نادرست و متروک است.او در حدیث دروزغ می گفته و شراب می خورده است.

142- جریر بن ایوب بجلی کوفی، که ابو نعیم گفته است: او حدیث ساز بوده است.

143- جریر بن زیاد طائی است.

144- جعفر بن ابان، حدیث می ساخته است.

145- جعفر بن زبیر حنفی دمشقی بصری، متوفی بعد از سال 140 ه که " شعبه " او را تکذیب کرده و " غندر " گفته است: شعبه را دیدم سوار بر الاغی بود و به من گفت: می روم تا علیه جعفر بن زبیر که چهار صد حدیث به نام رسول خدا ساخته است، اقدام نمایم، ولی او در عبادت کوشا بوده است.

146- جعفر بن عبد الواحد هاشمی، متوفی در سال 258 ه از حفاظ حدیث و کذاب و حدیث ساز و حدیث دزد بوده و احادیثی روایت می کرده که لصلی نداشته است.

ص: 34

147- جعفر بن علی بن سهل، حافظ ابو محمد دوری دقاق، متوفی درسال 330 ه، کذاب و فاسق است.

148- جعفر بن محمد بن علی، که حافظ ابن عدی از او روایت می کند و در حقش گفته است: او حدیث ساز است.

149- جعفر بن محمد بن فضل ابو القاسم دقاق مصری، شهیر بن ابن المارستانی، متوفی در سال 287 ه که دار قطنی و صویری او را تکذیب کرده اند.

حرف (حاء)

150- حارث بن عبد الرحمن بن سعد مثنی دمشقی، غلام مروان بن حکم، یا غلام ابی الجلال کذاب است.

151- حامد بن آدم مروزی، کذاب است و ازکسانی است که مشهور به وضع حدیث است.

152- حباب بن حنبله دقاق، کذاب است.

153- حبیب بن ابی حبیب ابو محمد مصری، متوفی در 218 ه کاتب مالک بوده، ولی حدیث ساز و از دروغگو ترین افراد است و حدیث هایش همه ساختگی است.

154- حبیب بن ابی حبیب خرططی مروزی، کذاب و به نام ثقات حدیث

ص: 35

می ساخته است.

155- حبیب بن جحدر، که احمد و یحیی او را تکذیب کرده اند.

156- حرب بن میمون عبدی ابو عبد الرحمن بصری مجتهد و عابد، ولی از دروغگو ترین افراد است و در سال صد و هشتاد و چند فوت کرده است.

157- حسان بن غالب مصری، اخبار را دگرگون می کرده و از افراد مورد اعتماد مطالبی را روایت می نموده که جز بر سبیل اعتبار نقل آنها روا نیست او از مالک احادیث ساختگی نقل کرده است.

158- حسن ین حسین بن عاصم هسنجانی، که محمد بن ایوب گفته است: ما و علی بن شهاب شکی در باره اینکه او کذاب است، نداریم.

159- حسن بن دینار ابو سعید تمیمی، کذاب است و مورد اعتماد نیست؟

160- حسن بن زیاد ابو علی لولوی، کوفی، متوفی در سال 204 ه که یکی از فقهاء، اصحاب ابی حنیفه بوده کذاب و خبیث و متروک الحدیث و غیر مورد اعتماد و غیر مامون است و ابن کثیر در نهایه ج جلد 5 صفحه 354 گفته است: بسیاری از ائمه او را ترک کرده و تصریح به دروغگوئیش نموده اند.

161- حسن بن شبل کرمینی بخاری، شیخ کذاب و از جمله کسانی است که حدیث می ساخته است.

ص: 36

162- حسن بن عثمان، ابو سعید تستری، کذاب و حدیث ساز است.

163- حسن بن طیب بلخی، متوفی در سال 307 ه خبری را که نشنیده بوده حدیث می کرده است.

از " مطین " نقل شده که گفته است: او کذاب و حدیث دزد بوده است.

164- حسن بن علی اهوازی ابو علی، متوفی در سال 446 ه در حدیث و قرائت کذاب است او از دروغگو ترین افراد است.کتابی تصنیف کرده در آن احادیث ساختگی و چیزهای فضیحت آور نقل کرده است.

165- حسن بن علی ابو علی نخعی، معروف به ابی الاشنان، که ابن عدی گفته است: او را در بغداد دیدم که دروغ های فاحش می گفت و از مردمی که ندیده بود، حدیث می کرد و احادیثی را که اختصاص به قومی داشته، به دیگران می چسبانده است.

166- حسن بن علی بن زکریا ابو سعید عدوی بصری، متوفی در سال 317 یا 318و یا 319 ه شیخ کم حیا و کذاب و تهمت زننده است و به نام رسول خدا حدیث می ساخته و دزدی حدیث می کرده و آن را به دیگران نسبت می داده و از مردمی که نمی شناخته، حدیث می کرده و بر رسول خدا دروغ نسبت می داده است، ابن حبان گفته است: شاید او از ثقات بیش از هزار حدیث ساختگی نقل کرده است.

167- حسن بن علی بن عیسی ازدی معانی، حدیث ساز است، از مالک

ص: 37

احادیث موضوعه روایت کرده است.

168- حسن بن عماره بن مضروب، ابو محمد کوفی، متوفی در سال 153 ه فقیه بزرگ و کذاب و متروک الحدیث و حدیث ساز بوده است.شعبه گفته است:هر کس می خواهد به دروغگو ترین افرادبنگرد، به حسن بن عماره نگاه کند.

169- حسن بن عمر و بن سیف عبدی، کذاب و متروک الحدیث است.

170- حسن بن غالب ابو علی تمیمی، معروف به ابن مبارک مقری، متوفی در سال 458 که سمرقندی گفته است: او کذاب است.

171- حسن بن غفیر مصری عطار، کذاب و حدیث ساز است.

172- حسن بن محمد ابو علی کرمانی شرقی، متوفی در سال 495 ه در راه طلب حدیث مسافرت کرده وهمت در جمع آن داشته و از افراد زیادی حدیث شنیده و در او عبارت و دین و زهد بوده و نماز شب می خواند، لیکن چیزهائی را که نشنیده نیز روایت کرده، در نتیجه شنیده هایش را فاسد کرده است و مو"تمن ابو نصر، در باره اش می گفت: او کذاب است.

173- حسن بن یزید موذن بغدادی، حدیثش مورد انکار است سندها را دگرگون می کرده و از افراد مورد اعتماد چیز هائی نقل می کرده که شیبه به احادیث اهل صدق نبوده است.

174- حسن بن واصل کذاب است.و گفته شده که فرزند پول است.

ص: 38

175- حسین بن ابراهیم کذاب و دجال و حدیث ساز است، او احادیث نمازهای شب ها وروزها را ساخته است.

176- حسین بن ابی السری " متوکل " عسقلانی، متوفی در سال 240 ه کذاب است.

177- حسین بن حمید بن ربیع کوفی خزار متوفی در سال 282 ه کذاب پسر کذاب پسر کذاب است.

178- حسین بن داود ابو علی بلخی، متوفی در سال 282 ه حدیث ساز است و مورد اعتماد نیست، حدیثش ساختگی است.او از یزید بن هارون از حمید بن انس نسخه ای را روایت کرده که اکثرش ساختگی است.

179- حسین بن عبد الله بن ضمیره حمیری، کذاب و متروک الحدیث است.گفتارش ارزش ندارد.و با هیچ غیر ثقه و غیر مامونی برابر نیست.

180- حسین بن عبید الله (عبد الله) عجلی ابو علی، به نام افراد مورد اعتماد حدیث می ساخته است.

181- حسین بن علون بن قدامه ابو علی، در بغداد سنه 200 ه حدیث می گفته، اما کذاب وخبیث ساز بوده است.

ص: 39

182- حسین بن فرج خیاط، کذاب و حدیث دزد بوده است.

183- حسین بن قیس، ملقب به حنش کذاب است.احادیثش جدا نادرست است و نباید حدیثش نوشته شود.

184- حسین بن محمد ابو عبد الله خالع بغدادی، متوفی در سال 422 ه که ابو الفتح صواف مصری گفته است: من در بغداد ازکسانی که گفته می شد دروغگو هستند، چیزی ننوشته ام مگر از چهار نفر که یکی از آنها عبد الله خالع بوده است.

185- حسین بن محمد بزی، متوفی در سال 423 ه کذاب است.و یکی از مشایخ دروغگوی بغداد بوده است.

186- حصن بن عمر ابو عمر احمسی کوفی، کذاب منکر الحدیث و گفتارش پوچ است.

187- حفص بن سلیمان ابو عمر اسدی بزار، متوفی در سال 180 ه و گفته شده نزدیک به 190 ه فوت کرده است.او حفص بن ابی داود قاری، نزیل بغداد است که کذاب و متروک الحدیث و حدیث ساز و باطل گو است.و ابو حاتم گفته است او متروک الحدیث است گفتارش قابل تصدیق نیست.و ابی عدی گفته است: حدیثهایش محفوظ نیست و ابن حبان گفته است ء سندها را دگرگون می کرده و مراسیل را بالا می برده و برای آنها سند درست می کرده است.

188- حفص بن عمر الرفا که ابو حاتم گفته است: اوکذاب و نسیان در حدیث داشته است.ازشعبه حدیثی روایت کرده که دروغ بوده است.

ص: 40

189- حفص بن عمر بن دینار ایلی که ابو حاتم در باره اش گفته است: شیخ کذابی است و عقیلی گفته است: از ائمه روایت های نادرست نقل می کرده و " ساوجی گفته:او دروغگو بوده است.

190- حفص بن عمر رازی، دروغگو بوده است.

191- حفص بن عمر حبطی رملی، نزیل بغداد، مورد اعتماد نبوده احادیثش مامون از دروغ نیست و ازدی گفته است: او متروک الحدیث است، و ابن عدی گفته است: جز چند حدیث الباقی احادیث مورد اعتماد و محفوظ نیست او از مشایخ به نادرست حدیث نقل کرده است.

192- حفص بن عمر قاضی حلب، کذاب و حدیث ساز بوده است.ابو حیان گفته است: او از ثقات احادیث ساختگی روایت می کرده که نمی شود طبق آنها عمل کرد.

193- حفیده بن کثیر بن عبد الله، کذاب است.شافعی گفته است: او رکنی از ارکان دروغ است.

194- حکم بن عبد الله ابو سلمه، کذاب و حدیث ساز است.از طریق زهری از ابن مسیب حدود پنجاه حدیثی که اصل نداشته روایت کرده است.

195- حکم بن عبد الله ابو عبد الله ابلی، غلام حارث بن حکم بن ابی العاص،

ص: 41

کذاب و دروغ ساز است.احمد گفته است: تمام احادیثش ساختگی است.

196- حکم بن عبد الله ابو المطیع بلخی فقیه، مصاحب ابی حنیفه، کذاب و حدیث ساز است و ابن عدی گفته است: ضعف او در حدیث آشکار است، عموم چیزهائی که روایت می کند قابل اعتماد و عمل نیست0 او در سال 199 ه فوت کرده است.

197- حکم بن مصقله، که ازدی گفته است: او مذاب است.

198- حماد بن عمر و نصیبی، کذاب و حدیث ساز است وبه نام ثقات احادیثی وضع می کرده که جز برای تعجب، نوشتن آنها روا نبود، یحیی بن معین گفته است: او از افرادی است که معروف به دروغ و حدیث سازی است.

199- حماد بن ابی حنیفه امام حنفی ها (نعمان بن ثابت کوفی)که جریر او را تکذیب کرده و به قتیبه گفت: به او بگو: ترا با حدیث چه کار؟ روش تو دعوی و دشمنی است.و ابن عدی گفته است: برای او روایت درستی نمی شناسم.

200- حماد بن ابی یعلی دیلمی کوفی، شهیر به حماد الروایه، متوفی در سال 155 ه که مشهور به دروغ در روایت و شعر بوده، اشعاری می ساخته و آنها را به پیشینیان نسبت می داده تا جائی که گفته اند که او شعر را فاسد کرده است.

201- حماد مکی، از دروغگویان بوده است.

202- حمزه بن حمزه جزری، کذابی حدیث ساز بوده، حدیثش پشیزی

ص: 42

ارزش نداشته، تمام روایت شده هایش ساختگی بوده است.

203- حمزه بن حسین دلال، متوفی در سال 428 ه، کذاب است.

204- حمید بن ربیع ابو الحسن لخمی خزاز کوفی، متوفی در سال 358 ه.یحیی بن معین در باره اش گفته است: درغگویان زمان ما چهار نفرند: حسین بن عبد الاول، ابو خشام رفاعی، حمید ربیع و قاسم بن ابی شیبه.

آنگاه گفته است: او کذاب، خبیث، غیر ثقه و غیر مامون از دروغ و اشتباه است.

و ابن عدی گفته است: او حدیث می دزدیده و روایات بی سند را سند دار می کرده است.

205- حمید بن علی بن هارون قیسی، که حاکم گفته ایت او کذاب و خبیث است.در بصره بعد از سیصد سال اوز عبد الواحدغیاث و شاذ کونی، احادیث موضوعه حدیث کرده است.و نقاش نیز، نظیر این گفته است.

حرف (خاء)

206- خارجه بن مصعب ابو الحجاج ضیعی خراسانی سرخسیی، متوفی در سال 168 ه، کذاب است، و مورد اعتماد نیست مردم از حدیثش پرهیز می کردند و از این رو آن را ترک کرده اند.

و ابو معمر هذلی گفته است: از آنجا حدیثی خارجه متروک شد که اصحاب رای به سوی مسائلی از مسائل ابی حنیفه توجه خاص نمودند و برای آنها سندهائی از یزید بن ابی زیاد، از مجاهد، از ابن عباس ساخته و آنها را در کتب خود قرار داده اند

ص: 43

و خارجه آنها را حدیث می کرده است.

207- خالد بن آدم، کذاب است.

208- خالد بن ابن اسماعیل ابو الولید مخزومی مدنی، متروک الحدیث است، به حدیثش احتجاج نمی شود کرد و او به نام ثقات، حدیث می ساخته است.

209- خالد بن عبد الرحمن العید، کذابی حدیث ساز و حدیث دزد است.

210- خالد بن الملک بن حارث بن حکم بن ابی العاص، کذاب است.او از ناحیه هشام در سال 113 اداره ولایت مدینه را به عهده گرفت.و هفت سال در آن سمت باقی مانده و روی منبر رسول خدا به علی بن ابی طالب کرم الله وجهه، جسارت می کرد و می گفت: (خدا داناتر است) رسول خدا علی را بکار گمارد در حالی که می دانست او چنین وچنان است، و لکن فاطمه با او در این باره سخن گفت.

211- خالد بن عمر و ابو سعید اموی کوفی، از فرزندان سعید بن عاص، کذاب و حدیث ساز بوده، احادیث نادرست و ساختگی از شعبه و دیگران روایت کرده است.

212- خالد بن قاسم مدائنی، ابو الهیثم، متوفی در سال 211 ه اتفاق است که او کذاب است.ابو یحیی گفته است: او کذاب است چیزی را که نشنیده ه بود ادعا می کرده و من از هزاران حدیث نوسته ام واحادیثی را که در مصر نبوده و از لیث حدیث نشده بود، روایت می کرده و چه بسا احادیثی را از جانب خودش

ص: 44

می ساخته است.

213- خالد بن نجیح مصری، متوفی در سال 254 ه، ابو حاتم در باره اش گفته است: او کذاب و حدیث ساز بوده است.

214- خالد بن یزید مکی ابو الهیثم عمری متوفی در سال 229 ه، کذاب است و از افراد مورد اعتماد روایت جعلی نقل می کرده است.

215- خراش بن عبد الله، کذاب و از درجه اعتبار ساقط است و روا نیست احادیثش نوشته شود جز بعنوان اعتبار و پند گرفتن.

216- خصیب بن جحدر متوفی در سال 132 ه، کذاب است و نباید حدیثش نوشته شود.

217- خلیل بن زکریا شیبانی بصری، کذاب است و احادیث نادرستی نقل می کند.

حرف (دال)

218- داود بن ابراهیم، قاضی قزوین، متروک الحدیث و دروغگوست.

219- داود زبرقان ابو عمر و رقاشی بصری، نزیل بغداد، متوفی در حدود صد و هشتاد و چند هجری، کذاب و متروک الحدیث است و عموم چیزهائیکه روایت می کند مورد توجه و عمل قرار نمی گیرد.

ص: 45

220- داود بن سلیمان، ابو سلیمان جرجانی که مقیم بغداد، کذاب و منکر الحدیث است، شایسته نیست که حدیثش نوشته شود.

221- داود بن عبد الجبار ابو سلیمان مؤذن، نزیل بغداد، کذاب و منکر الحدیث است، شایسته نیست که حدیثش نوشته شود.

222- داود بن عفان که از اصحاب انس بن مالک بوده مالک حدیث می ساخته و در خراسان می گردیده و به نام انس جعل حدیث می کرده و کتابی بااحادیث موضوعه از او نوشته است.

223- داود بن عمر نخعی، کذاب است.

224- داود محبر، ابو سلیمان بصری نزیل بغداد متوفی در سال 206 ه کذاب است و به نام ثقات حدیث می ساخته و در این روایات نادرست است و متروک الحدیث است، و اگر برای او غیر از وضع " کتاب عقل " عیب دیگری نباشد، همان برای آنچه که گفته شده کافی خواهد بود.

225- دینار بن عبدالله ابو مکیش حبشی کذاب است.دارای نسخه طولانی است که در آن دویست و چهل حدیث در کمال وقاحت از انس بن مالک آورده است و از او روایات ساختگی نقل کرده است.ذهبی از ابن عدی حدیثی از احادیث دینار بطریق محمد بن احمد قفاص ذکر کرده، آنگاه گفته است که ء ابن عدی از قول قفاص گفته است: من از دینار دویسا و پنجاه حدیث حفظ کرده ام.

سپس می گوید: اگر از این نوع باشد می توانداز او بیست هزار حدیث که همه دروغ باشد روایت کند.حاکم گفته است: اواز انس، قریب صد حدیث ساختگی

ص: 46

نقل گرده است.

حرف (راء و زاء)

226- ربیع بن بدر، کذاب است.

227- ربیع بن محمود مادر دینی متوفی در سال 652 ه دجال و مفتری است با آنکه در سال 599 می زیسته ادعای مصاحبت با رسول خدا و عمر طولانی کرده است.

228- رتن هندی، شیخ دجال و کذابی که ادعای مصاحبت با رسول خدا را داشته در صورتی که دروغ می گفته شده که او در سال 632 ه فوت کرده است.

229- بوح بن مسافر ابو بشر بصری، حدیث ساز بوده از اعمش صدها حدیثهای ساختگی روایت کرده است.

230- زکریابت درید (در اسنی المطالب صفحه 213 زویل آمده) کندی کذاب بوده و به نام حمید الطویل روایت می ساخته و دارای نسخه ای است که ساختگی است و نقل کردن از او روا نیست.

231- زکریا بن زیاد، دجال وحدیث ساز است.

232- زکریا بن یحیی مصری ابو یحیی و کار، متوفی در سال 254 ه از دروغگویان بزرگ و حدیث ساز است ولی فقیه صاحب درسی بوده است ز گفته شده: از شایستگان و عابدان و فقیهان بوده است.

ص: 47

233- زید بن حسن بن زید حسینی، متوفی در سال 491 یا492 ه، کذاب و حدیث ساز و دجال است، او در حدود چهل حدیث در باره ایام " طراد الزبینی " ساخته است.

234- زید بن رفاعه ابو الخیر، کذاب است، و طبق فلسفه ای که داشته حدیث می ساخته و در اینکار معروفیتی داشته است و برای او چهل حدیث ساختگی است که ابن ودعان آن ها را سرقت کرده و همه آنها را طبق سندهای صحیح و مشهور بین اهل حدیث شایع کرده است.

235- زیاد بن میمون ثقفی فاکهی بصری، کذاب و حدیث ساز و سست حدیث است.

حرف (سین)

236- سالم بن عبد الاعلی، حدیث ساز بوده است.

237- سری بن عاصم ابو عاصم همدانی، کذاب و حدیث ساز و حدیث دزد بوده که روایات بی سند را، با سند می کرده است و احتجاج با آن جائز نیست.

238- سعید بن سلام ابو الحسن عطار بصری، کذاب است، گفته شده که حدیث ساز است و پیش اهل حدیث جدا بدنام می باشد، و در مکه به چیزهای باطل حدیث می کرده است.

239- سعید بن سنان ابو مهدی، کذاب است.گفته شده که در سال 168 ه

ص: 48

فوت کرده است.

240- سعید بن عنبسه رازی، کذاب است و راست نمی گوید.

241- سعید بن موسی ازدی حدیث ساز بوده است.

242- سکین بن سراح (ابی سراج)، کذاب است.

243- سلم بن ابراهیم وراق بصری، کذاب است.

244- سلمه بن حفص سعدی، حدیث ساز بوده است.

245- سلام بن سلم (مسلم و سلیم) طویل ابو عبد الله تمیمی، حدیث ساز و دروغگو و متروک الحدیث بوده و پیش او روایات نادرست بوده و در سال 177 ه فوت کرده است.

246- سلیم بن مسلم حدیث ساز، جهمی، خبیث و متروک الحدیث است و حدیثش با پیشزی برابری نمی کند.

247- سلیمان بن احمد ابو محمد جرشی شامی، کذاب و متروک الحدیث و حدیث دزد است.

248- سلیمان بن احمد واسطی حافظ، که یحیی او را تکذیب کرده و ابن عدی گفته است: او پیشم حدیث دزد است و برای او دراین کار افرادی است.

249- سلیمان بن احمد ملطی مصری متاخر، که دار قطنی او را تکذیب

ص: 49

کرده است.

250- سلیمان بن احمد سرقسطی، بغدادی متوفی در سال 489 ه کذاب است.

251- سلیمان بن بشار، از کسانی است که به نام افراد مورد اعتماد احادیث زیادی ساخته است.

252- سلیمان بن داود بصری ابو ایوب، معروف به شاذ کونی، متوفی در سال 234 ه یکی از حفاظ کذاب و خبیث است و به مقتضای وقت و زمان حدیث می ساخته است و گفته شده که او اهل مسکر و در گفتار بی حیا بوده است.

253- سلیمان بن زید محاربی، ابو آدم کوفی، که ابن معین او را تکذیب کرده است.

254- سلیمان بن سلمه جبائری (در تاریخ ابن عساکر آمده، خبائری حمصی) دروغ می گفته و حدیث می ساخته است.

255- سلیمان بن عبد الحمید ابو ایوب بهرانی حمصی، کذاب است و مورد اعتماد نیست.

256- سلیمان بن عمر و ابو داود نخعی، دروغگو ترین افراد نسبت به رسول خدا و معروف به حدیث سازی بوده گر چه در ظاهر آدم صالحی بود اما حدیث ساز بوده است.خطیب گفته است: در بغداد افرادی بودند که دروغ میگفتند و حدیث میساختند و از آن جمله ابو داود مخعی بود.

ص: 50

و حاکم گفته است: من شکی در حدیث سازیش با همه عبادت و ظاهر- الصلاحیش ندارم.و دیگری گفته است:او در عین حال، از همه مردم شب زنده دارتر و روزه دار تر بوده است.

257- سلیمان بن عیسی السجزی، کذاب و حدیث ساز بوده است و پیش از بیست حدیث ساخته است.

258- سهل بن صقین ابو الحسن خلاصی بصرت حدیث میساخته است.

259- سهل بن عامر بجلی حدیثهای باطل روایت می کرده و حدیث دروغ میساخته است.

260- سهل بن عمار نیشابوری که حاکم او را تکذیب کرده و ابو اسحاق فقیه گفته است: بخدا قسم سهل بر نافع دروغ گفته و ابراهیم سعدی گفته است: او با کذب به من تقرب می جسته است.

261- سهل بن قرین بصری که ازدی او را تکذیب کرده است.

262- سیف بن عمر تمیمی برجمی وضاع و ناکس است و عموم حدیثهایش نادرست و متهم به زندقه است.

263- سیف بن محمد ثوری پسر خواهر سیفان ثوری کذاب و خبیث و حدیث.

ص: 51

ساز است که نباید حدیثش را نوشت و در مجمع الزوائد جلد 1 صفحه 219 و اللئالی المصنوعه جلد 1 صفحه 129- 101- 47 و جلد 2 صفحه 209 و خلاصه التهذیب صفحه 136 آمده است که: او به اتفاق کذاب است.

حرف (شین)

264- شاد بن شیر یا میان، حدیث می ساخته است.

265- شاه بن بشر خراسانی که ابن حبان گفته است: او حدیث می ساخته است.

266- شاه بن قرح ابو بکر حدیث ساز بوده است.

267- شعیب بن عمر و الطحان که ازدی گفته او کذاب است.

268- شیخ بن ابی خالدبصری، حدیث می ساخته و گفته است: چهار صد حدیث ساختم و آنها را در برنامه های زندگی روزمره مردم داخل کردم ولی حالا نمی دانم که چه کنم؟.

حرف (صاد و ضاد)

269- ابو العلاء صاعد بن حسن ربعی بغدادی لغوی، صاحب کتاب " الفصوص " وارد اندلس شد و کتابها تالیف نمود و در سال 417ه فوت کرد.او در مطالبی که نقل می کرده متهم به دروغ بوده و لذا مردم کتابش را دور انداختند و هنگامی که برای منصور بن عامر دروغش آشکار گردید کتاب فصوصش را به دریا افکند.

ص: 52

زیرا به او گفته بودند: آنچه که در آن کتاب است دروغ و بی اساس است.

270- صالح بن احمد بن ابی مقاتل قیراطی هروی، متوفی درسال 316 ه، کذاب و دجال است، و چیزی را که نشینیده بوده حدیث می کرده و حدیث می دزدیده است.ابو حاتم محمد بن حسان بستی گفته است: او حدیث می دزدیده و آن را دگرگون می کرده است وشاید او پیش از ده هزار حدیث، پائین و بالا کرده و آنها را از شیوخ در ابواب مختلف آورده که به هیچوجه قابل عمل و احتجاج نیستند.

271- صالح بن بشیر ابو بشر مری بصری، متوفی در سال 172 یا 176 ه، داستانسرا و کذاب و متروک الحدیث است.

272- صالح بن حسان بصری کذاب است.

273- صبیح (در تاریخ بغداد صبیح آمده است) ابن سعید بغدادی خلدی، کذاب و خبیث و ناکسی است.

274- صخی بن محمد منقری مروزی حاجبی که در حدود سال های صد وسی می زیسته، کذاب و حدیث ساز است، و تمام روایاتش ساختگی است و از ثقات مطالب نادرست آورده و از مالک ولیث و ابن لهیعه احادیث ساختگی روایت کرده است.

275- صقر بن عبد الرحمن ابو بهز کوفی از دروغگو ترین مردم بوده و حدیث می ساخته است.

ص: 53

276- صله بن سلیمان ابو زید عطار، نزیل بغداد، کذاب و متروک الحدیث و غیر مورد اطمینان است.

277- ضحاک بن حمزه منجی، حدیث می ساخته و تمام حدیثهایش یا از لحاظ متن و یا از لحاظ سند نادرست است.

حرف (طاء و ظاء)

278- طاهر بن فضل حلبی او به نام افراد مورد اعتماد حدیث می ساخته و احادیثش را جز به عنوان تعجب نباید نوشت.

279- طلحه بن زید- درلئالی سیوطی یزید آمده که فکرمی کند تصحیف شده باشد- ابو مسکین الرقی حدیثش جدا نادرست است و نمی شود با خبرش احتجاج کرد او بد حدیث و حدیث ساز بوده است.

280- ظبیان محمد حمصی، کذاب است و نمی شود با حدیثش احتجاج کرد.

حرف (عین)

281- عاصم بن سلیمان ابو شعیب تمیمی بصری، کذاب و متروک الحدیث و حدیث ساز است.

282- عاصم بن طلحه، که ازدی گفته است: او مجهول و کذاب است.

283- عامر بن ابی عامر، کذاب و حدیث ساز بوده است.

284- عامر بن صالح نوه زبیر بن عوام ابو الحارث اسدی مدینی، نزیل بغداد متوفی

ص: 54

در خلافت رشید، کذاب و خبیث و دشمن خداو غیر مورد اعتماد است، و ابن معین و ابن حبان و ابن عدی او را تکذیب کرده اند.

285- عباد بن جویریه بصری، کذاب تهمت زننده، متروک الحدیث و ناکس است.

286- عباد بن صهیب، موصوف به وضع و متروک الحدیث است.کدیمی گفته است: از علی بن المدینی شنیدم که می گفت: ازحدیثم صد هزار حدیث را ترک کردم که نصف آنها از عباد بن صهیب از " المدینی " نقل کرده که گفته است از صد هزار حدیثم صرفنظر کردم که در آنها هزار از عباد بن صهیب بود.

287- عباس بن بکار ضبی بصری، کذاب است.

288- عباس بن ضحاک بلخی، دجال و حدیث ساز است.

289- عباس بن عبد الله بن احمد ابو الفضل مری فقیه شافعی که در سال 325 ه زیست می کرده، کذاب و تهمت زننده است.او راستگو و مورد اعتماد و مامون نبوده است.

290- عباس بن فضل عبدی ازرق بصری، نزیل بغداد، کذاب و خبیث است.

291- عباس بن محمد عدوی، حدیث می ساخته است.

292- عباس بن محمد مرادی، احادیث دروغی از مالک روایت کرده است.

293- عبد الاعلی بن ابی المساو را ابو مسعود جزار، کذاب و حدیثش نادرست و

ص: 55

غیر قابل احتجاج است.

294- عبد الباقی بن احمد ابو الحسن، متوفی درسال، 485 ه، که ابن صابر گفته است: او کذاب است.

295- عبد الرحمن بن حماد طلحی، که پیشش نسخه موضوعه و ساختگی بوده است.

296- عبد الرحمن بن داود، ابو البرکات الزرزور، که در سال 608 ه می زیسته کذاب است.برای او را بعینی در باره قضاء الحوائج است که تمام آن ساختگی است، ولی برای آن سندهائی از طرق بخاری و ابو داود و غیر اینها ساخته است.

297- عبد الرحمن بن عبد الله بن عمرعدوی عمری، نوه عمر بن خطاب متوفی در سال 186 ه، کذاب و درگرگون کننده احادیث و متروک الحدیث بوده و حدیثش نادرست و دور از حقیقت است.

298- عبد الرحمن بن عفان، ابو بکر الصوفی، کذاب و دروغ پرداز است.

299- عبد الرحمن بن عبد الله بن عمر بن حفص عمری، کذاب، متروک الحدیث و احادیثش غیر قابل احتجاج است.

300- عبد الرحمن بن عمر و بن جبله، کذاب و حدیث ساز است.

301- عبد الرحمن بن قطامی بصری، کذاب است.

ص: 56

302- عبد الرحمن بن قیش ابو معاویه ضبی زعفرانی بصری، نزیل بغداد کذاب و حدیث ساز است.

303- عبد الرحمن بن مالک بن مغول، کذاب و تهمت زننده و حدیث ساز بوده و کسی درآن شک ندارد.

304- عبد الرحمن بن محمد بلخی که، بنام قتیبه حدیث ساخته است.

305- عبد الرحمن بن محمد بن علویه ابو بکر ابهری قاضی، متوفی در سال 342 ه دروغگوئی است که سندها را با متون ترکیب می کرده، برایش احادیثی است که همه آنها ساختگی و حمل آنها به عهده اوست.

306- عبد الرحمن بن محمد بن محمد بن هندویه که حافظ ابن ناصر او را تکذیب کرده و در سال 537 ه وفات کرده است.

307- عبد الرحمن بن مرزوق طرطوسی، احادیث جعل می کرده که خبر بر سبیل مذمت شایستگی برای نقل ندارد.

308- عبد الرحمن بن یزید دمشقی دروغگو و متروک الحدیث است.

309- عبد الرحیم(در تاریخ ابن عساکر عبد الرحمن آمده که تصحیف شده است) ابن حبیب فاریابی که به نام ثقات حدیث می ساخته و شاید بیش از پانصد حدیث به نام

ص: 57

رسول خدا ساخته، چنانکه حافظ ابو حاتم گفته است.

310- عبد الرحیم بن زید بصری، کذاب و خبیث است.

311- عبد الرحیم، بن منیب بغدادی، حدیث می ساخته است.

312- عبد الرحیم بن هارون واسطی، نزیل بغداد، کذاب و متروک الحدیث است.

313- عبد العزیز بن ابان، ازفرزندان سعد بن العاص اموی ابو خالد قرشی، متوفی در سال 207 ه کذاب و خبیث و حدیث ساز است که با احادیث موضوعه روایت می کرده است.

314- عبد العزیز بن ابی زواد (در لئالی سیوطی ابی الرجاء و در تاریخ ابن عساکر ابن ابی داود آمده است) کذاب است پیش او نسخه موضوعه و ساختگی است.

315- عبد العزیز بن حارث ابو الحسن تمیمی حنبلی، متوفی در سال 371 ه که از روسای حنبلی ها بوده دو حدیث در سند امام احمد وضع کرده است.

ابن زرقویه گفته است: اصحاب حدیث این کار را بر حارث انکار کرده و در محضرحاکم این مطلب را علیه او نوشته اند، دار قطنی و ابن شاهین و دیگران چنین مطلبی را نوشته اند.

ص: 58

316- عبد العزیز بن خالد کذاب است.

317- عبد العزیز بن عبد الرحمن باسلی کذاب است که احمد بن حنبل نسخه ای را که اورد آن حدیث ثبت کرده بوده دور انداخت زیرا که بعضی از آنها اصل نداشته و بعضی دیگر را از کسانی نقل کرده بوده که قابل اعتماد نبودند.

318- عبد العزیز بن یحیی مدنی، کذاب و حدیث ساز است که حدیث او را ترک کرده اند.

319- عبد الغفور بن سعید ابو الصباح واسطی از کسانی بوده که حدیث می ساخته است.

320- عبد القدوس بن حبیب ابو سعید شامی که عبد الرزاق گفته است:

ندیدم ابن المبارک در باره کسی کلمه کذاب بزبان جاری کند، مگر در باره عبد القدوس و اسماعیل بن عیاش می گوید: در باره کسی به دروغ شهادت نمی دهم، مگر در باره عبد القدوس و ابن حبان می گوید: او حدیث ساز بوده است.

321- عبد القدوس بن عبد القاهر ابو شهاب او دروغ هائی به نام علی بن عاصم ساخته که آشکار گردید.

322- عبد الکریم بن عبد الکریم ابو الفضل خزاعی جرجانی، متوفی در سال 380 ه وارد بغداد شد و در آنجا حدیث می کرد.

خطیب گفته است: برای او عناوین خاصی به قرائتها بوده و در آن باره کتابی نوسته است آنگاه گفته است که او مطالب را بهم مخلوط می کرده و بر جیزهائیکه

ص: 59

روایت می نموده مامون نبوده است و او کتابی در باره حروف ساخته و آنرا به ابی حنیفه داده است.

دار قطنی و جماعتی نوشتند که این کتاب ساختگی است و اصلی ندارد، آنگاه او مفتضح شد و از بغداد به سوی جبل عامل رفت و جریانش در آنجا مشهورگردید و منزلتش پائین آمد.

323- عبد الله بن ابراهیم بن ابی عمر و غفاری، بی اساس گو و حدیث سازبوده عموم جیزهائی که روایت کرده افراد مورد اعتماد آنها را ترک کرده اند و ابن عدی دو حدیث از او در باره فضیلت ابو بکر نقل کرده که هر دو باطلند.

324- عبد الله بن ابراهیم مدنی شیخ نادرست گو و حدیث ساز که به نام ثقات حدیث های نادرت می ساخته است.

325- عبد الله بن ابی جعفر الرازی، که محمد بن حیدر رازی گفته است از او ده هزار حدیث شنیدم، همه آنها را به خاطر آنکه فاسق بوده دور انداختم.

326- عبد الله بن ایوب بن ابی علاج، او و پدرش دروغگو هستند که ازدی گفته است: ایوب کذاب است و پسرش از او درغگو تر است و هر دو بر خدا جری هستند.و دار قطنی گفته است: ابن ابی علاج حدیث می ساخته است.

327- عبد الله بن حارث صنعانی، شیخ دجال و حدیث ساز است که عبد الرزاق نسخه دارد که همه محتوای آن ساختگی است.

ص: 60

328- عبد الله بن حفص، ابو محمد وکیل سامری، دجال و حدیث دزد است و حدیثهای زیادی ساخته است که ابن عدی گفته است: از او چیزی نوشتم، ولی او حدیث دزد بوده و بر من احادیثی را املا می کرد که شک در ساختگی بودن آنها نداشتم.

329- عبد الله بن حکیم ابو بکر داهری بصری، کذاب و حدیث ساز و متروک الحدیث بوده است.

330- عبد الله بن زیاد بن سمعان فقیه ابو عبد الرحمن قرشی قاضی، کذاب و نسیان در حدیث داشته و حدیث ساز است.

331- عبد الله بن سعد انصاری رقی، کذاب و حدیث ساز است.

332- عبد الله بن سلیمان سجستانی حافظ، پسر حافظ، متوفی در سال 316 ه، بدرش او را در چند حدیث تکذیب کرده اما زاهد و عابد بوده است.

333- عبد الله بن صالح، ابو صالح مصری، متوفی در سال 223 ه کاتب لیث، کذاب و حدیث ساز بوده است.

334- عبد الله بن عبد الرحمن کلبی اسامی از دروغگوترین افراد مردم بوده و مطالب نادرست را روایت می کردند و لذا، او را تکذیب کرده و عموم احادیثش را نادرست دانسته اند او در سال 225 ه به بخارا رفت و در آنجا حدیث می کرد.

ص: 61

335- عبدالله بن علان بن رزین خزاعی ابو الفضل واسطی، متوفی در سال 623 ه کذاب و اهل تزویر بوده است.

336- عبد الله بن علی باهلی و ضاحی، حدیث می ساخته است.

337- عبد الله بن عمرو واقعی بصری، حدیث می ساخته و دار قطنی او را تکذیب کرده است.

338- عبد الله بن عمیر قاضی افریقیه (تونس و طرابلس) بنام مالک حدیث می ساخته و از او نسخه ای دارد.

339- عبدالله بن عیسی جزری حدیث می ساخته است.

340- عبد الله بن قیس از حمید الطویل روایت می کرده و ازدی گفته که: او کذاب است.

341- عبد الله بن کرز، کذاب است.

342- عبد الله بن محمد بن اسامه حدیث ساز بوده است.

343- عبد الله بن محمد بن عبدالله ابن بختری ابو القاسم، معروف به این ثلاج، متوفی در سال 287 ه کذاب و حدیث ساز و سند ساز بوده و مطالب را به هم می آمیخته و چیزی را که نشنیده بوده ادعای، می کرده است.

344- عبد الله بن محمد بن جعفر، ابو القاسم قزوینی، قاضی و فقیه بر مذهب

ص: 62

شافعی، متوفی در سال 315 که در مصر مجلسی برای فتوی داشته، کذاب بوده و احادیثی را بر متون معرفه ساخته است.او کتاب سنن شافعی را نوشته و در آن حدود دویست حدیث که شافعی بدانها حدیث نکرده بوده آورده است.

345- عبد الله بن محمد بن سنان روحی (چون روایات زیادی از روح بن قاسم نقل کرده، از این رو به این لقب ملقب شده است) بصری واسطی، متروک الحدیث بوده و حدیث می ساخته و دگرگون می کرده و دزدی می نموده است.او از روح بیش از هزار حدیث که کسی از آنها پیروی نکرده نقل کرده است.او زیاد حدیث می ساخته تا جائی که اجماع کرده اند که او کذاب است.

346- عبد الله بن محمد بن قراد ابو بکر خزاعی، متوفی در سال 359 ه متروک الحدیث است او و پدرش حدیث می ساخته اند.

347- عبد الله بن محمد بن وهب دینوری حافظ، متوفی در سال 308 ه، دجال و متروک الحدیث وحدیث ساز بوده است.

348- عبد الله بن محمد البلوی، صاحب رحله شافعی، کذاب است.

349- عبد الله بن مسلم بن رشید، که به نام لیث و مالک و ابن لهیعه حدیث می ساخته، نوشتن حدیثش روا نیست.

350- عبد الله بن مسور ابو جعفر هاشمی، کذاب و حدیث ساز است، احادیثش ساختگی است.او از قول رسول خدا، کلمه می ساخته و با احادیث آن حضرت مخلوط کرده است.

ص: 63

351- عبد الله بن وهب نسوی، دجال و حدیث ساز است.

352- عبد الله بن یزید بن مخمش نیشابوری، که دار قطنی گفته است: او حدیث می سازد.

353- عبد المغیث بن زهیر بن علوی حربی حنبلی بغدادی، متوفی در سال 583 ه.یکی از حفاظ است.جزوه ای در فضائل یزیدنوشته و در آن، مطالب ساختگی زیادی آورده است.و ابن جوزی، کتابی در رداین جزوه، نوشته و آن را " الرد علی المتعصب العنید عن العن یزید " نام نهاد.

354- عبد الملک بن عبد الرحمن ابو العابس شامی، نزیل بصره، که فلاس گفته است: او آدم کذابی است.

355- عبد الملک بن هارون بن عنتره، دجال و کذاب و حدیث ساز است.

356- عبد المنعم بن ادریس ابو عبد الله یمانی، متوفی در سال 228 ه قصه گو و کذاب و خبیث و حدیث ساز است.

357- عبد المنعم بن بشیر ابو الخیر انصاری از ابن معین احادیث زیادی با سند خود آورده و در حدود دویست حدیث از آن را پیش ابی مودود فرستاد، او به عبد المنعم گفت: از خدا بترس، زیرا اینها همه دروغند.

حاکم گفته است: او احادیث ساختگی روایت می کرده، و حلیلی گفته است:

ص: 64

او به نام ائمه، دروغ می ساخته.و احمد گفته: او کذاب است، و ابو نعیم گفته: مطالب نادرست روایت می کرد است.

358- عبدوس بن خلاد، که ابو زرعه رازی او را تکذیب کرده است.

359- عبد الوهاب ضحاک عرضی، کذاب و حدیث ساز وراوی مطالب ساختگی زیاد است.و حدیث می دزدیده و معروف به دروغ در روایت بوده است.

360- عبد الوهاب بن عطاءخفاف، متروک الحدیث و دروغگو بوده است.

361- عبید بن قاسم، فامیل سفیان ثوری، که در شرح موهب زرقانی جلد 5 صفحه 41، آمده است.او پسر خواهر ثوری است.او کذاب و خبیث و حدیث ساز بوده و دارای نسخه موضوعه است.

362- عبد الله بن تمام، ابو عاصم که ساجی گفته است: او کذاب است و به مطالب نادرست حدیث می کرده و دار قطنی و ابن ابی هند گفته اند: او حدیث های دگرگون شده روایت می کرده است.

363- عبید الله بن سفیان غذانی، ابو سفیان بن رواحه ازدی، صوفی بصری، کذاب بوده است.

364- عتاب بن ابراهیم، کذاب است و به خاطر تقرب به خلیفه مهدی، پسر منصور به نام رسول خدا حدیث ساخته است.

ص: 65

365- عثمان بن خالد عمر، نوه عثمان بن عفان اموی با احادیث موضوعه حدیث می کرده و از ثقات روایات دگرگونه روایت می کرد است.

366- عثمان بن عبد الرحمن ابوعمر زهری، نوه سعد بن ابی وقاص اموی، متوفی در خلافت هارون، دروغ می گفته حدیثش نوشته نمی شده از نظر افتاده و ترک شده بوده است.و خطیب نیز گفته است: او کذاب و متروک الحدیث بوده مطالب نادرست را روایت می کرده و از افراد مورد اعتماد مطالب موضوعه می آورده است.

367- عثمان بن عبد الله مغربی، حدیث ساز و دروغ گو بوده است.

368- عثمان بن عبد الله بن عمر و بن عثمان بن عفان اموی، کذاب و حدیث ساز بوده نوشتن حدیثش جز بر سبیل اعتبار و پند گرفتن جائز نیست، دار قطنی گفته است: او چیزهای نادرست رابه نام افراد مورد اعتماد می ساخته است.

369- عثمان بن عفان سجستانی، که ابن خزیمه گفته است: من شهادت می دهم که او به نام رسول خدا حدیث می ساخته و جوزقانی گفته است: او دزدی حدیث می کرده است.

370- عثمان بن مطر شیبانی، کذاب است و به نام ثقات حدیث می ساخته است.

371- عثمان بن معاویه، که ابن حبان گفته است: او شیخی است که مطالب

ص: 66

ساختگی که هیچ کس از ثقات آن را نقل نکرده است روایت می کند ز روایتش جز بر سبیل مذمت کردن جائز النقل نیست.

372- عثمان بن مقسم بری ابو سلمه کندی بصری، یکی از ائمه اعلام است ولی از معروفین بد دروغ و حدیث سازی است، عموم حدیث هایش نه از لحاظ متن و نه سند، قابل پیروی نیست، پیش شیبانی، از عثمان بیست و پنج هزار حدیث بوده که از او نشنیده بوده و فلاس گفته: از ابو داود شنیدم که می گفت: در سینه ام ده هزار حدیث از عثمان است، یعنی به آنها حدیث نکرده ام.

373- عذافر بصری، که سلیمانی گفته است: او در زمره کسانی است که حدیث می ساخته است.

374- عصمه بن محمد بن فضاله انصاری خزرجی، کذاب وحدیث ساز است، او دارای هیبت و قیافه جالبی است، ولی از دروغگوترین مردم است در عین حال پیشنماز مسجد بزرگ انصار در بغداد بوده است.

375- عطاء بن عجلان حنفی بصری عطار، و حدیث ساز بوده.و برایش حدیث ساخته می شده و او حدیث می کرده است.

376- عطیه بن سفیان، کذاب است.

377- علاء بن زید ثقفی بصری، کذاب و حدیث ساز بوده، او دارای نسخه موضوعه است.

ص: 67

378- علابن عمر (عمرو) حنفی کوفی، کذاب و متروک الحدیث است و به گفته اش احتجاج نمی شود کرد.

379- علاء بن مسلمه الرواس، حدیث می ساخته و روایت از او جائز نیست.او از ثقات مطالب ساختگی روایت می کرده و در چیزهائی که روایت می کرده باک نداشته است.

380- علی بن احمد بن علی واعظ شروانی، مولف "اخبار الحلاج " کذاب و عیاش است.

381- علی بن امیرک خوافی مروزی، محدث و کذاب است برای " زینب شعریه " مطالب شنیده شده را جعل کرده و مفتضع شده و تزویرش نگرفته است.

382- علی بن جمیل رقی وضاح، به نام ثقات حدیث می ساخته و مطالب نادرست می گفته و حدیث می دزدیده است.در این کار شیخ مجهول، به نام معروف بلخی و مردم کمنامی به نام عبد العزیز خراسانی از او پیروی نموده اند.

383- علی بن جهم بن بدرسامی خراسانی بغدادی، مقتول در سال 249 ه از دروغگوترین خلق خدا و مشهوربه ناصبی بوده و نسبت به علی و اهل بیت علیهم السلام جسارت می کرده است.و گفته شده که پدرش را به جهت اینکه نامش را علی گذارده بوده لعن می کرده است، و تجری او را را هجو کرده و او منسوب به سامه بن لوی بوده و در نسبتش به قریش تردید است و ترجمه گفته تجری چنین است: " هنگامی که قریش علی را یافت تو در قافله و قوم نبودی.روی چه حساب علی کتاب الغدیر جلد- 10-

ص: 68

مجتهد را با دروغ ها و گفتار نادرست هجو کرده ای؟

" امینی می گوید: این مخلص گفتار در باره شرح حال این مرد (علی بن جهم بوده)، حال ببین که ابن کثیر در تاریخش جلد 11 صفحه 4 در باره اش چه می گوید: او می گوید " او یکی از شعراء مشهور و اهل دیانت با اعتبار است اگر چه نسبت به علی بن ابی طالب رضی الله عنه توهین کرده و عدالت را در حقش روا نداشته است.

" و گویا توهینش نسبت به علی، او را از اهل دیانت صاحب اعتبار پیش ابن کثیر قرار داده است، آری ابن کثیر باید چنین باشد و پایان همه به سوی خدا است..

384- علی بن حسن بن جعفر ابو الحسین، شهیر به ابن کرینب محزمی، متوفی در سال 376 ه در ضبط متون از همه حافظ تر بود، نهایت آنکه کذاب بوده چیزی را که نشنیده بوده ادعا می کرده و حدیث می ساخته است.

385- علی بن حسن بن صقر صائغ بغدادی، کذاب است و به نام شیوخ حدیث می ساخته و دزدی حدیث می کرده است.

386- علی بن حسن ین یعمر شامی مصری، دروغ می گفته و از ثقات مانند مالک و ثوری و ابن ابی ذئب و دیگران مطالب نادرست روایت می کرده است.

387- علی بن حسن رصافی، حدیث می ساخته و بر خدا افتراء، می بسته است.

388- علی بن ظبیان عبسی قاضی بغداد، متوفی در سال 192 ه متروک الحدیث و کذاب و خبیث و غیر مورد اطمینان است.

ص: 69

389- علی بن عبده المکتب، متوفی در سال 257 ه کذاب و حدیث ساز است.

390- علی بن عبد الله بردانی آدم درستی نیست، اومتهم به حدیث سازی است.

391- علی بن عبد الله بن حسن بن جهضم ابو الحسن همدانی مولف کتاب " بهجه الاسرار " متوفی در سال 414 ه که ابن خیرون گفته است که: گفته شده او دروغ می گفته است و دیگران گفته اند که او متهم بوضع حدیث است جوزی گفته است: ذکر کرده او کذاب است و گفته می شود که او نماز غائب را وضع کرده است.

392- علی بن عروه دمشقی، کذاب و حدیث ساز است.

393- علی بن فرس که ابن حجر گفته است که: او را به وضع حدیث نسبت داده اند.

394- علی بن قرین ابو الحسن بصری، نزیل بغدادی متوفی در سال 233 ه کذاب و خبیث و حدیث ساز بوده است.

395- علی بن مجاهد بن مسلم کابلی قاضی رازی که در سنه 182 ه می زیسته کذاب و حدیث ساز بوده و برای گفتارش اسنادی می ساخته.

ص: 70

396- علی بن محمد مروزی ابو احمد حبیبی، متوفی در سال 351 ه که حاکم گفته است: او دروغ می گفته و صاحب حدیث بوده است.

397- علی بن محمد زهری ابو الحسن ضریر، که در سال 381ه می زیسته کذاب و حدیث ساز بوده است.

398- علی بن محمد بن اسری، ابو الحسن همدانی وراق، متوفی در سال 379 ه، کذاب بوده و از متقدمین شیوخ که در کشان نکرده روایت می کرده است.

399- علی بن محمد بن سعید ابو الحسن موصلی، متوفی در سال 359 ه ساکن بغداد بوده کذاب و در هم آمیزنده احادیث و غیر نیکو بوده است.

400- علی بن معاذ ابو الحسن رعیسی، متوفی در سال 389 ه کذاب بوده است.

401- علی بن یعقوب بن سوید وراق مصری، متوفی در سال 318 ه حدیث ساز بوده است.

402- عمار بن زربی ابو المعتمر بصری، که ابن عدی گفته است: او دروغ می گفته و عبدان اهوازی از او و استماع حدیث کرده و او را ترک نموده رمی به کذبش کرده است و نباتی گفته است که: او متروک الحدیث است.

403- عمار بن عطیه کوفی وراق، دروغ گو بوده است.

404- عمار بن مطر ابو عثمان رهاوی که ابن عدی گفته است: احادیث او نادرست است و ابو حاتم گفته است: او دروغ می گفته است، و عقیلی گفته است: از

ص: 71

ثقات مطالب ناپسند حدیث می کرده است، و بیهقی گفته است: سندها را پائین و بالا می کرده و حدیث می دزدیده است.

405- عمار بن زید حدیث ساز بوده است:

406- عمر بن ابراهیم بن خالد کردی هاشمی کذاب و غیر مورد اعتماد است ازافراد مورد اعتماد مطالب نادرست روایت می کرده و حدیث ساز بوده و تا سال بعد از دویست و بیست می زیسته است.

407- عمر بن اسماعیل بن مجالدهمدانی، کذاب و خبیث و مرد بد و متروک الحدیث و حدیث دزد بوده است.

408- عمر بن جعفر ابو حفص وراق بصری، متوفی در سال 357 ه یکی از حفاظ است.سبیعی گفته است که: او کذاب کذاب بوده و کتاب هایش بی ارزش است.

409- عمر بن حبیب عدوی بصری، متوفی در سال 209 ه که ابن معین او را تکذیب کرده است.

410- عمربن حسن، شهیر به ابن دحیه ابو الخطاب حافظ شیخ دیار مصر حدیث بوده و در سال 633 ه فوت کرده است، مردم روایت کردن از او را ترک کرده و تکذیبش نمودند.و او را به وضع حدیث در کوتاه کردن نماز نسبت داده اند.

ص: 72

411- عمر بن حفص دمشقی خیاط که دار قطنی گفته است: معتقدم که اوبه نام معروف خیاط احادیث وضع کرده، پس از دویست و پنجاه سال بعد از او آنها را حدیث می کرده است.

412- عمر بن راشد ابو حفص جاری، حدیثش دروغ و ساختگی است.افراد مورد اعتماد احادیثش را مورد عمل قرار نداده از آن پیروی نمی کنند.

413- عمر بن رباح بصری، دجال و متروک الحدیث است.و از ثقات، روایت ساختگی نقل می کند.

414- عمر بن سعد خولانی، حدیث می ساخته است.

415- عمر بن سعید دمشقی ابو حفص، متوفی در سال 225 ه که ساجی گفته است: او کذاب است، و ابن عدی گفته است: او از سعید احادیث غیر محفوظه ای روایت کرده است.

416- عمر بن شاکر بصری، دارای نسخه است که در حدود بیست حدیث غیر محفوظه دارد.

417- عمر بن صبیح (صبح) خراسانی، کذاب و حدیث ساز بوده، و در دنیا در بدعت و دروغ نظیر نداشته است.

418- عمر بن عمر و عسقلانی ابو حفص طحان، که ابن عدی گفته است: او از

ص: 73

افراد مورد مطالب دروغ و نادرست روایت می کرده است، ونیز گفته است: عموم چیزهائی که روایت کرده، موضوع و ساختگی است.واو در زمره حدیث سازان است.

419- عمر بن عیسی اسلمی، که ابن حبان گفته است: او از ثقات، احادیث ساختگی را روایت می کرده است.

420- عمر بن محمد بن سری الوراق ابو بکر بن ابی طاهر، متوفی در سال 318 ه که حاکم گفته است.او معروف ترین مردم به دزدی حدیث و دگرگونی- های آن بوده و دروغگو است دیدم که همه بر ترک حدیثش اجماع کرده اند، و در باره اش نوسته اند که: او کذاب است.پس ملاقاتش نکردم و به او مشغول نشدم.

421- عمر بن محمد ابوحفص تلعکبری خطیب بغدادی، غیر ثقه ومشهور بوضع حدیث است.

422- عمر بن مدرک قاضی بلخی، متوفی در سال 270 ه، کذاب است.

423- عمر بن موسی میثمی بن وجیه وجیهی، کذاب و حدیث ساز است.و از لحاظ متن و سند حدیث می ساخته است.

424- عمر بن هارون بلخی ابو حفص، متوفی در سال 194 ه کذاب و خبیث و متروک الحدیث است و ابو زکریا است: از او چیزی نوشتم سپس حالش برای ما آسکار شد نوشته را پاره کردم، تا جائی که یک کلمه از او پیش من باقی نماند مگر آنچه که پشت دفتر واره شده باقی مانده است.

ص: 74

425- عمر بن یزید الرفا ابو حفص البصری، که ابو حاتم گفته است که: او دروغگو بوده است، و ابن عدی گفته است: احادیثش شبیه به ساختگی است.

426- عمرو بن الازهر العتکی بصری، قاضی جرجان، کذاب و حدیث ساز و متروک الحدیث است.

427- عمرو بن بحر ابو عثمان جاحظ، متوفی در سال 255 یا 256 ه صاحب تصانیف زیاد، دروغگوترین افراد است و حدیث ساز ترین آنها و یاری کننده ترینشان نسبت به باطل است.و ثعلب گفته است: او کذاب بر خدا و رسول خدا و مردم بوده است.

428- عمرو بن بکر السکسکی، که ابن حبان گفته است: او دروغگو بوده است.

429- عمرو بن جریر ابو سعید البجلی که ابو حاتم او را تکذیب کرده است.

430- عمرو بن جمیع ابو عثمان قاضی حلوان، کذاب و خبیث و غیر مورد اطمینان است.

431- عمرو بن حصین، کذاب بوده است.

432- عمرو بن حمید قاضی دینور، که سلیمان او را در زمره حدیث سازان آورده است

ص: 75

433- عمرو بن خالد قرشی کوفی ابو خالد، کذاب وغیر مورد اطمینان و حدیث ساز بوده است.

434- عمرو بن خلیف ابو صالح خناوی، که ابن حبان گفته است: او حدیث می ساخته است.و از حدیث های ساختگیش این است که ابن عباس گفته است که: رسول خدا فرموده است: واردبهشت شدم گرگی را در آنجا دیدم و گفتم: آیا در بهشت و گرگ؟ گرگ در جواب گفت: چون من پسر پاسبان و پلیسی را خورده بودم، ابن عباس گفت: این توفیق به خاطر خوردن پسر پلیسی مصیب گرگ شده و اگر خود پلیس رامی خورده طبعا در علیین جای داده می شد!!

امینی می گوید: ای کاش ابن عباس می گفت: اگر او رئیس پیلیس ها را خورده بود در کجا جایش می دادند؟

435- عمرو بن زیاد بن تومان باهلی، که در سال 234 ه حدیث می گفته کذاب وتهمت زننده و حدیث ساز بوده است و ابن عدی گفته است: او حدیث دزد بوده و مطالب نادرست نقل می کرده است.

436- عمرو بن عبید ابو عثمان معتزلی بصری، متوفی در سال 144 ه از دروغگویان گناهکار و بدعتگذار بوده است.

437- عمرو بن مالک فقیمی، کذاب و حدیث دزد بوده است.

438- عمر و بن محمد بن اعثم، کذاب و حدیث ساز بوده است.و از افراد مورد اعتماد مطالب نادرست روایت می کرده واسماء محدثین را می ساخته است.احمد

ص: 76

ابن حسین بن عباد بغدادی احادیث از او روایت کرده که همه آنهاساختگی بوده است.

439- عمروبن واقد دمشقی که دحیم گفته است: شیوخ ما از او حدیث نمی کرده و شک نداشتند که او دروغ می گوید.

440- عنبسه بن عبد الرحمن اموی نوه عاص بن امیه، کذاب و حدیث ساز بوده است.

441- عوانه بن حکم کوفی، متوفی در سال 158 ه عثمانی بوده و به نفع بنی امیه اخبار می ساخته است.

442- عیسی بن زید هاشمی عقیلی که شافعی مذهب بوده و حاکم به او ملحق شده کذاب بوده است.

443- عیسی بن عبد العزیز لخمی اسکندرانی مقری، متوفی در سال 627 ه حدیث هائی که سلقی و دیگران شنیده است صحیح است و اما در قرائت هایش مورد اعتماد و امین نیست، سندهائی ساخته و مطالبی را که اصلا وجود ندارد ادعا کرده است و بسیاری را موهون دانسته در صورتی که ما از آنها حدیث شده این و برای او کتاب جامع بزرگی در باره اختلاف قرا: است که مشتمل بر هفت هزار روایت و طریق است و از همین کتاب، مردم درآن اختلاف، واقع شدند.

444- عیسی بن یزید ابن داب اللیثی المدینی، کذاب و حدیث ساز در مدینه بوده و ابن مناذر در باره اش چنین گفته است: " هرگاه کسی بخواهد از وصیت ها

ص: 77

پیروی کند پیشم وصایائی برای پیران و جوانان است: از مالک و ابن عوف روایت کنید، اما ابن داب را روایت نکنید، افراد هلاک شونده از احادیث دروغ رستگاری می جویند در صورتی که به دنبال آنها رفتن همانند دنبال سراب رفتن بی نتیجه و مایه سرگردانی است.

حرف (غین)

445- غنیم(غنم) بن سالم یکی از دروغگویان معروف است ثقه و امین نیست، ابن حبان گفته است: او چیزهای عجیب و ساختگی زیاد روایت کرده است که خوشم نمی آید آنها را نقل کنم تا چه رسد احتجاج به آنها و ابن حجر گفته است:برای او از انس نسخه ساختگی است.

446- غیاث ابن ابراهیم نخعی کوفی کذاب و خبیث و حدیث ساز است.

حرف (فاء)

447- فضل بن احمد لولوی که ابو الشیخ گفته است: او از اسماعیل بن عمرو احادیث زیادی را می ساخته و حدیث می کرده است و لذا ابو اسحاق و ابو احمد و مشایخ مااتفاق بر ترک حدیثش کرده و گفته اند که او کذاب است.

448- فضل بن جبار کذاب است.

449- فضل بن سکین ابو العباس قطعی سندی، که ابن معین گفته است: او دروغگو است و خدا لعنت کند کسی را که بخواهد از او چیز بزرگ و یا کوچکی

ص: 78

بنویسد، مگر آنکه نداند و او را نشناسد.

450- فضل بن سهل اسفراینی دمشق حلبی شریف، متوفی در سال 548 ه که او را متهم به کذاب کرده اند.شیخ شیوخ اسماعیل بن ابی سعد گفته است: ابو محمد مقری پیشم بوده که جناب آقای حلبی وارد شد شروع کرد ابو محمد را ستودن و گفت: از فضائلش این است که مردی مالی به من داد من آن را به او دادم ولی او قبول نکرد وقتی که برخاست ابو محمد گفت: بخدا قسم پیشم چیزی نیاورد و نمی دانم چه می گوید و الحمد لله که نگفت پیشم ودیعه ای از ناحیه کسی است.

451- فضل بن شهاب، که یحیی گفته است او کذاب است.

452- فضل بن عیسی، کذاب است.

453- فضل بن محمد عطارباهلی، کذاب و حدیث ساز بوده احادیثی را وضع می کرده و به متن ها می افزوده است.

454- فهد بن عوف ابو ربیعه، که گفته شده در سال 219 ه فوت کرده و ابن المدینی گفته است او کذاب است.

455- فیض بن وثیق که در سال 224 ه وارد بغداد شده، کذاب و خبیث بوده است.

ص: 79

حرف (قاف)

456- قاسم بن ابراهیم ملطی، که در سال 323 ه وارد موصل شده کذاب و تهمت زننده و حدیث ساز بوده ومطالب عجیب و غریبی آورده است.

457- قاسم بن ابی سفیان، محمد ابو القاسم معمری، متوفی در سال 228 ه خبیث و کذاب بوده است.

458- قاسم بن عبد الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر خطاب مدنی، کذاب و حدیث ساز بوده است.

459- قاسم بن محمد بن عبد الله الفرغانی، حدیث ساز فاحشی بوده اس.

460- قطن بن صالح دمشقی، کذاب است.

حرف (کاف)

461- کادح بن رحمه، کذاب است.

462- کثیر بن زید اسلمی، که شافعی گفته است: او رکنی در کذب بوده است و ابن حبان گفته است: از برای او از پدرش از جدش نسخه ساخته شده ای است.

463- کثیر بن سلیم بن هاشم ایلی، حدیث می ساخته است.

464- کثیر بن عبد الله بن عمر و مزنی، رکنی از ارکان دروغ بوده و

ص: 80

احمد حدیثش را دور انداخته و ابن عدی گفته است: عموم چیزهائی که روایت کرده مورد پیروی قرار نگرفته است.

465- کثیر بن مروان ابو محمد شامی، کذاب و ناکس بوده در حدیثش دروغ می گفته و لذا به آن احتجاج نمی شود کرد.

466- کلثوم بن جوشن قیشری، از ثقات و افراد مورد اعتماد مطالب نادرست روایت می کرده که بدانها احتجاج نمی شود کرد.

حرف (لام)

467- لاحق بن حسین ابو عمرو (بن عمر) مقدسی، متوفی در سال 484 ه ادریسی در باره اش گفته است: او کذاب و تهمت زننده و از ناحیه ثقات حدیث ساز بوده و روایات مرسل را مسند می کرده و از کسانی که از آنها چیزی نشنیده بوده حدیث می کرده و نسخه هائی برای مردمی که اسامی شان در زمره راویان حدیث، شناخته نشده ساخته است مثل: طرغال وطربال و کرکدن و شعبوب و امثال اینها و در عصرما مانند او در کذب و وقاحت با کمی درایت کسی را ندیده و نمی شناسیم و با خطش برایم بیش از پنجاه جزء از حدیثش را نوشته است و البته یادداشت احادیثش برای این بوده که ساختگی ها و اسناد مراسیل و مقطوعاتش را بدانیم و با این حال دیدیم که بعد از مفارقت با ما و خارج شدن از سمرقند احادیث را ساخته است.

حرف (میم)

468- مامون بن احمد سلمی هروی، دجال و حدیث ساز بوده مطالب نادرست

ص: 81

و فضیحت آوری روایت کرده است.

469- مبارک بن فاخر ابو الکرم الدباس از بزرگان ائمه لغت و ادب که در سال 500 ه وفات کرده و دارای تالیفاتی است.ابن ناصر، او را رمی به کذب و تزویر در روایت کرده و گفته است که او چیزی را که نشنیده بوده ادعا می کرده است.

470- مبشر بن عبید حمصی، کذاب و حدیث سازاست.

471- مجاشع بن عمر و، دروغگو بوده و ابن معین گفته است:او را یکی از دروغ گویان یافتم.

472- مجاعه بن ثابت خراسانی، نزیل بغداد، کذاب و ناکس است.

473- محمد بن ابان رازی، دجال و کذاب و حدیث ساز بوده و خوب هم نمی توانست بسازد.

474- محمد بن ابراهیم سعدی فریانی، حدیث ساز بوده است.

475- محمد بن ابراهیم شامی، ابو عبد الله زاهد کذاب و معتاد در حدیث سازی بوده است عموم احادیثش غیر محفوظ و غیر قابل روایت است، مگر به جهت عبرت گرفتن، ولی او از زهاد بوده است.

ص: 82

476- محمد بن ابراهیم طیالسی، که تا سال 313 ه زندگی می کرده آدم بد و دجال و حدیث ساز بوده و شکی در حدیث دزدیش نیست.

477- محمد بن ابی نوح ابو عبد الله، غلام خزاعه، کذاب و متروک الحدیث است و احادیث نادرست روایت می کند.

478- محمد بن احمد بن ابراهیم بن محبر کتبی، متوفی در سال 778 ه کذاب و مزور بوده است.

479- محمد بن احمد، ابو الطیب رسعنی، کذاب ساز است که ابو عروبه گفته است: در میان دروغگویان دروغگ وتر از او ندیدم.

480- محمد بن احمد بن اسماعیل ابو بکر قزوینی که ابن نجار گفته است: جماعتی را دیدم که او را رمی به کذب و مذمتش می کرده اند به ما رسیده، که او در سال 614 ه فوت کرده است.

481- محمد بن احمد بن حامد قاضی حلب، متوفی در سال 482 ه که عبد الوهاب انماطی او را تکذیب کرده است.

482- محمد بن حسین اهوازی، کذاب است.

483- محمد بن احمد بن حمدان عنبری ابو حزام، حدیث ساز بوده است.

484- محمد بن احمد بن سهیل (سهل) ابو الحسن باهلی از کسانی بوده که از لحاظ سند و متن حدیث می ساخته و حدیث های ضعاف را می دزدیده و به افراد

ص: 83

مورد اعتماد می چسبانده است.

485- محمد بن احمد بن عبد الله عامری مصری، متوفی در سال 343 ه دروغ می گفته و نسخه ساختگی داشته است.

486- محمد بن احمد بن محروم ابو الحسن مصری، متوفی در سال 330 ه دروغ می گفته است.

487- محمد بن احمد نحاس عطار، شیخ متاخر و کذاب است.

488- محمد بن احمد بن هارون ابو بکر زیوندی شافعی، متوفی در سال355 ه استاد ابی عبد الله حاکم، متهم به حدیث سازی است که حاکم گفته است: از احادیث نادرست زیادش و روایتش از مردمی که شناخته شده نیستند، مثل: ابی الملوک، حجازی واحمد بن عمر زنجانی بر من عرضه داشت.و اتفاقا روزی بر ابی محمد عبد الله بن احمد ثقفی مزکی وارد شدم او حدیثی با سندهای نادرست از حجاج ابن یوسف بر من عرضه داشت، که شنیدم ابن جندب از رسول خدا آورده است: " هر کس که خدا برایش خیر بخواهد او را فقیه در دین می کند " گفتم: این باطل است چون تو از فرزندان حجاج بودی ابو بکر شافعی برای خوشایندت این حدیث را ساخته است.

حاکم می گوید: دو باره در جائی با هم اجتماع کردیم به من گفت: آمده ام تا حدیثم را بر تو عرضه بدارم، گفتم: از ابی الملوک و احمد بن عمر چیزی نگو که بنظرم هنوز خدا آنها را نیافریده است.او گفت: خدا را خدا را در من که آنها سرمایه ام

ص: 84

هستند آنگاه به او گفتم: " اصلت را برایم آشکار کن، و دیگر در این باره با من سخن مگو " اما گویا که به او گفته بودم:در آنچه که آغاز کردی اضافه کن و لذابر آن افزود.

489- محمد بن اسحاق ابو بکر مدینی، متوفی در سال 150 ه صاحب سیره مشهور که هشام بن عروه گفته است: او خبیث و دشمن خدا و دروغ گو است و مالک پیشوای مالکیها گفته است: او کذاب و دجال است.

490- محمد بن اسحاق بلخی، متوفی در سال 244 ه یکی از حفاظ بوده، ولی دروغ می گفته و از پیش خود احادیث نادرستی می ساخته و برای کلمات، سند درست می کرده است.

491- محمدبن اسحاق عکاشی، کذاب و حدیث ساز بوده است.

492- محمد بن اسحاق ابو عبد الله ضبی (صینی) متوفی در سال 236 ه کذاب و متروک الحدیث بوده است.

493- محمد بن اسعد حکیمی ابو المظفر، واعظ و فقیه حنفی ها، نزیل دمشق، متوفی در سال 567 ه که در دینش سست و قمارباز، کم مروت و کذاب بوده است.

494- محمد بن اسماعیل ابو الحسین رازی، تعلیم دهنده کتابت، متوفی بعد از سال 350 ه که حافظ ابو القاسم طبری او را در روایتش از موسی بن نصر،

ص: 85

تکذیب کره است.

495- محمدبن اسماعیل وساسی بصری، حدیث ساز بوده است.

496- محمد بن اسماعیل عوام، دروغ می گفته و در شنیده ها تزویر می کرده است.

497- محمد بن ایوب رقی، به نام مالک، حدیث می ساخته است.

498- محمد بن ایوب بن سوید رملی، حدیث ساز بوده و در کتابهای پدرش، مطالب ساختگی زیادی داخل کرده و حاکم و ابونعیم گفته اند: او از پدرش احادیث ساختگی روایت کرده است.

499- محمد بن تمیم فاریابی، کذاب و خبیث و حدیث ساز است.حافظ سری گفته است: محمد بن تمیم واحمد جویباری و محمد بن عکاشه، بیش از ده هزار حدیث شاخته اند.

500- محمد بن حاتم مروزی ابو عبد الله سمین، متوفی در سال 236 ه که یحیی بن معین گفته است: اوکذاب است و به نام مدینی حدیث دروغ ساخته است.

501- محمد بن حاتم کشی کذاب است.

502- محمد بن حجاج واسطی لخمی ابو ابراهیم نزیل بغداد، متوفی در سال 181 ه کذاب، خبیث، حدیث سازو نسیان در حدیث داشته است.

ص: 86

503- محمد بن حسان کوفی خزاز، که ابو حاتم گفته است: او کذاب است.

504- محمد بن حسان اموی که ابن جوزی گفته است: او کذاب است.

505- محمد بن حسان سمتی که یحیی بن معین، گفته است: او کذاب و آدم بدی است که او را در مسجد الحرام دیدم دروغ می گفته است.

506- محمد بن حسن بن ابی یزید همدانی کوفی، کذاب و متروک الحدیث است.

507- محمد بن حسن شیبانی، مصاحب ابی حنیفه، متوفی در سال 189 ه که یحیی بن معین و احمد گفته اند که او کذاب است.

508- محمد بن حسن اهوازی، کپسول دروغ، کذاب و حدیث دزد بوده وبه نام شیوخ حدیث می ساخته و در سال 418 فوت است.

509- محمد بن حسن، که ذهبی گفته است: شاید او همان نقاش و صاحب تفسیر بوده که کذاب و یاآخر دجال ها است.

510- محمد بن حسن بن زباله مخزومی ابو الحسن مدنی، که پیش از دویست مرده است، کذاب و متروک الحدیث، سست روایت، به حدیث سازی نسبت داده شده است.

ص: 87

511- محمد بن حسن ابو بکر دعاء اصم قطایعی، متوفی در سال 320 ه از افراد مورد اعتماد، مطالب ساختگی روایت می کرده است و بنظر ذهبی، او واضع کتاب " الحیده " است که متفرد در روایت آنست.

512- محمد بن حسن (ابو الحسن) بن کوثر ابو بحر البر بهاری، متوفی در سال 362 ه، کذاب بوده است.

513- محمد بن حسن (حسین) ابو عبد الرحمن سلمی نیشابوری، حدیث ساز بوده و بنفع صوفیه، احادیثی ساخته و کتاب بزرگی مشتمل برصد کتاب نوشته است.

514- محمد بن حسین بن ابراهیم ابو بکر وراق، معروف به ابن خفاف، در سال 618 ه فوت کرده که خطیب، در تاریخش جلد 2 صفحه 250 گفته است، شک ندارم که او حدیث ها را بهم مخلوط کرده و بنام ثقات آنها را می ساخته است.و اسمها ونسبهای عجیبی برای کسانی که از انها حدیث می کرده، می ساخته است.و پیش من، از آن مطالب نادرست، مقداری موجود است.و من بعضی از آنها را برهبه الله بن حسن طبری، عرضه داشتم.و او کتابم را پاره کرد و تعجب می کرد که چگونه از او شنیده ام.

ابن خفاف برایم نقل کرد که: یکبار بازار " باب الطاق " را آتش گرفت و از کتابهایم در حدود هزار و هشتاد جلد، که همه آنها سماعی بوده سوخت.

515- محمد بن حسین شاشی، مرک کذابی است.

516- محمد بن حسین مقدسی، حدیث ساز بوده، او چنانکه گذشت خود را

ص: 88

ملحق کننده نامیده است.

516- محمد بن حسین ابو بکر قطان بلخی.متوفی در سال 306 ه.که ابن ناحیه او را تکذیب کرده است.

517- محمد بن حسین بن عمران ابو عمر، حدیث می ساخته است.

518- محمد بن حمید ابو عبد الله رازی، متوفی در سال 248 ه که یکی از حفاظ و از ظرفهای دانش بوده، کذاب و حدیث دزد و مخلوط کننده سندها، با متن است.او حدیثها را اخد می کرده، آنگاه بعضی را با بعضی دیگر، می آمیخته و احادیثش، هر روز زیاد می شده است.

اسدی گفته است: کسی را در دروغگوئی، حاذق تر از دو نفر: سلیمان بن شاذ کونی، و محمد بن حمیدرازی، ندیدم.

و جزری گفته است: کسی را جری تر از او به خدا ندیدم، و فضلک رازی گفته است: پیش من از ابن حمید پنجاه هزار حدیث است که حتی یک حرف آنرا برای کسی نقل نکردم.

519- محمد بن خالد واسطی طحان.مرد بد و دروغ گوئی بوده است.

520- محمد بن خلید حنفی کرمانی، اخبار را دگرگون و روایات بی سند را سند دار می کرده است.

521- محمد بن خلیل ذهلی، حدیث می شاخته است.

ص: 89

522- محمد بن داب المدینی، کذاب است.

523- محمد بن داود بن دینار فارسی، دروغگو و حدیث ساز بوده است.

524- محمد بن ززام، کذاب است.

525- محمد بن زکریا خصیب، حدیث می ساخته است.

526- محمد بن زیاد جزری حنفی، حدیث می ساخته است.

527- محمد بن زیاد الیشکری، کذاب و حدیث ساز و کور و خبیث بوده است.و یحیی بن معین گفته است.در بغداد مردمی، حدیث ساز و دروغ گو بوده اند که از آن جمله محمد بن زیاد، است که حدیث می ساخته و ترجمان دروغ بوده است.

528- محمد بن زیاده طحان، حدیث می ساخته واحادیثش دروغ بوده است.

529- محمد بن سعید معروف به مصلوب شامی، کذاب بوده و عمدا حدیث می ساخته است.که نسائی او را، از دروغگویان چهار گانه معروف که به نام رسول خدا حدیث می ساخته اند به حساب آورده است.و عبد الله بن احمد بن سواده گفته است: اسمش را بر بیشتر از صد اسم، دگرگون نموده اند و من همه آنها را در کتاب جمع کرده ام.

ص: 90

530- محمد بن سعید ازرق، کذاب و حدیث ساز است.

531- محمد بن سعید مروزی بورقی، متوفی در سال 318 ه یکی از سازندگان حدیث، و دروغگویان است.و بغیر حدیثی که ساحته است نیز حدیث کرده است.

خطیب گفته است: او به نام افراد مورد اعتماد، احادیث نادرستی که از شمارش بیرون است ساخته است.و بد ترین آنها روایتی است که از بعضی از مشایخش نقل کرده است.

532- محمد بن سلیم بغدادی، در حدیث، دروغ می گفته است.

533- محمد بن سلیمان بن ابی فاطمه، کذاب و حدیث ساز است.

534- محمد بن سلیمان بن دبیر، که بنام ثقات، حدیث می ساخته است و ابن حبان گفته است: او حدیث می دزدیده وحدیث می ساخته است.

535- محمد بن سلیمان بن زبان، او شیخی در بصره بوده و گفته شده که حدیث می ساخته است.

536- محمد بن سلیمان بن هشام ابو جعفر خزاز، معروف به: " ابن بنت مطر وراق " که در سال 265 ه فوت کرده، او را بطور کلی تضعیف کرده اند.ابن حبان گفته است: به هیچ وجه با گفته اش احتجاج نمی شود کرد.و ابن عدی گفته است: حدیث را واصل می کرده و می دزدیده است.و ذهبی درکتابش جلد 3 صفحه 68 برای او، دروغ هائی شمرده است.و خطیب، در تاریخش جلد 5 صفحه 297 و ابن جوزی و ذهبی، بعضی از روایات ساخته را، از او دانسته اند.

ص: 91

537- محمد بن سنان قزاز بصری، نزیل بغداد، که ابو داود و دیگران، او را تکذیب کرده اند.

538- محمد بن سهل ابو عبد الله عطار، حدیث می ساخته است.

539- محمد بن شجاع ابو عبد الله بن ثلجی حنفی، متوفی در سال 266 ه که در زمانش، فقیه عراق بوده، کذاب است.و در موضوع تشبیه، حدیث ساخته.و در ابطال حدیث از رسول خدا، و ردش، به خاطر یاری کردن ابی حنیفه ورایش حیله کرده است.

540- محمد بن ضوبن صلصال ابو جعفر کوفی، کذاب و شارب الخمر بوده است.

541- محمد بن عبد عامر سمرقندی، متوفی در حدود سیصد، کذاب و معروف به وضع حدیث است.او احادیث نادرست، روایت می کرده.و حدیث می دزدیده.و آن را روایت می کرده.و از ضغفاء و درغگویان در روایت کردن از ثقات به باطل، پیروی می نموده.و بالاخره دروغش آشکار گردید.

542- محمد بن عبده قاضی بصری، متوفی در سال 313 ه کذاب، متروک-الحدیث، ناچیز و آفت بوده است.

543- محمد بن عبد الرحمن بن بجیر، متوفی در سال 292 ه کذاب و متروک الحدیث بوده، از افراد مورد اعتماد و مالک مطالب نادرست و غیر صحیح روایت

ص: 92

می کرده است.

544- محمد بن عبد الرحمن بیلمانی، از پدرش نسخه ای، مشتمل بر دویست حدیث که همه آنها ساختگی بوده، حدیث کرده است.

545- محمد بن عبد الرحمن ابو جابر بیاضی مدنی، کذاب و متروک الحدیث است.

546- محمد بن عبد الرحمن قشیری، کذاب و متروک الحدیث بوده، دروغ می گفته.و حدیث می ساخته است.

547- محمد بن عبد الرحمن بن غزوان، مشهور به ابن قراد، کذاب و حدیث ساز، بوده و از ثقات مردم مطالب نادرست روایت کرده و با وقاحت، از مالک و شریک و ضمام بن اسماعیل، در باره حوادث و بلایا، حدیث کرده است.

548- محمد بن عبد العزیز جارودی عبادانی حافظ، دروغ گوئی بوده است.

549- محمد بن عبد القادر ابو الحسن بن سماک واعظ، متوفی در سال 502 ه کذاب است و روایت از او جائز نیست.

550- محمد بن عبدالله بن سبره ابو بکر مدنی، متوفی در سال 162 ه کذاب و حدیث ساز و ناکس بوده، حدیث می ساخته ودروغ می گفته و در مدینه

ص: 93

طیبه فتوا می داده و پیش او هفتاد هزار حدیث، در باره حلال و حرام، وجود داشته است.

551- محمد بن عبد الله بن ابراهیم بن ثابت ابو بکر اشنانی، کذاب و دجال و حدیث ساز، بوده است وگاهی حدیثی که نیکو نبوده.نهایت آنکه، خدا داناتر است.سندهای صحیحی، از بعضی کتابها می گرفته، آنگاه این بلاها را، با آنها ترکیب می کرده است.

552- محمد بن عبد الله بن زیاد ابو سلمه، کذاب است.

553- محمد بن عبد الله بن علاثه حرانی قاضی، متوفی در سال 167 ه از افراد مورد اعتماد، حدیث می ساخته ومعضلاتی نقل می کرده است که روایت از او چنانکه ابن حبان گفته است.روا نیست.

554- محمد بن عبد الله بن مطلب ابو الفضل شیبانی کوفی، متوفی در سال 387 ه وضاع و دجال و کذاب است.و به نفع رافضی ها، حدیث می ساخته است.

و در صفحه 147 اللئالی به نقل از ابی الغنائم، امده است که او کذاب و حدیث ساز است.آنگاه سیوطی گفته است: او موصوفین به حفظ است، در صورتی که این از شگفت انگیزترین چیزها است و خدا داناتر است.

555- محمد بن عبد الله بن حبابه بغدادی بزار، متوفی در سال 435 ه که ابن برهان، گفته است: ابن شیخ کذاب است.

ص: 94

556- محمد بن عبد الملک ابو عبد الله ضریر انصاری مدنی، کذاب و حدیث ساز است.احمد در باره اش گفته: او کذاب است.از این رو حدیثش را سوزانده ایم.

557- محمد بن عبد الواحد ابو عمر زاهد، غلام ثعلب، متوفی در سال 345 ه که خطیب در باره اش گفته است: او چنان بود که اگر مرغی می پرید، می گفت:

ثعلب از ابن اعرابی ما حدیث کرده، آنگاه چیزی در این باره می گفت.و اما از لحاظ حدیث، جمیع شیوخ ما را دیدم که حدیث او را توثیق و تصدیق می کردند و رئیس الروسا، به من گفت: بسیاری از احادیث ابو عمر که مورد استنکار قرار گرفته و در کتب اهل علم، دروغ شمرده شده دیده ام.برای او کتابی است به نام " غرائب- الحدیث "که آن را بر اساس مسند احمد نوشته و چه نیکو نوشته است.و نیز دارای جزوه ای است که در آن جمیع احادیث که در فضائل معاویه روایت شده، گرد آورده است.و هر کدام از اشراف و کتاب را که احادیث را بر آنها قرائت می کرده ابتدا، از این جزوه آغاز می نموده و آنها را نسبت به آن معاف نمی داشته است.

ابن نجار گفته است: ابو عمر زاهد، جزوه ای در فضائل معاویه تهیه کرده که اکثر مطالبش نادرست و ساختگی است.

امینی می گوید: ابن نجار، در رایش، راه انصاف نپیموده، بلکه درست همان است که فیروز آبادی در " سفر السعاده " اش وعجلونی در " کشف الخفاء آورده اند که: هیچ حدیث صحیحی در فضیلت معاویه نیامده است.و از این جزوه (ابو عمر) خواننده محترم، ارزش گفتار خطیب را که گفته است: " و اما از لحاظ حدیث پس دیدیم.." می یابد که چگونه شیوخ ما، مردی را که چنین جزوه ای در باره معاویه تهیه کرده است، توثیق و تصدیق می کنند؟!.

ص: 95

558- محمد بن حسن بن عثمان بن حسن قاضی نصیبی بغداد، ابوالحسن، متوفی در سال 406 ه کذاب است.و به نفع شیعه مطالب نادرست روایت کرده و احادیث ساخته است.و ابو الفتح مصری گفته است: من در بغداد، برای کسانیکه گفته می شده دروغ گو هستند چیزی ننوشتم، جز برای چهار نفر که یکی از آنها " نصیبی " بوده است.و ابو عبد الله صیمری گفته است: او در روایت ضعیف و در شهادت، عدل بوده است.

559- محمد بن عثمان بن ابی شیبه، متوفی در سال 297 ه که عبد الله بن اسامه کلبی و ابراهیم بن اسحاق صفوان و داود بن یحیی و عبد الرحمن بن یوسف ابن خراش و محمد بن عبد الله حضرمی و عبد الله بن احمد بن حنیل و جعفر بن محمد ابن ابی عثمان طیالیسی و عبد الله بن ابراهیم بن قتیبه و محمد بن احمد عدوی و جعفر ابن هذیل گفته اند: او کذاب و حدیث ساز بوده که حدیث سازیش، آشکار بوده و چیزهائی را به مردمی نسبت می داده که معلوم بوده از آنها نیست.

560- محمد بن عثیم، کذاب و متروک الحدیث است و نباید حدیثش را نوشت.

561- محمد بن عکاشه کرمانی، دروغ گو و حدیث ساز بوده.و مطالب نادرست، روایت می کرده و زیاد گریه می کرده، چنانکه هر گاه حرف می زده گریسته است و از حافظ سری نقل شده که می گفت: احمد جویباری و محمد تمیم و محمد ابن عکاشه، به نام رسول خدا بیش از ده هزار حدیث ساخته اند و قرطبی در " التذکار " صفحه 155 او را از افرادیکه قربه الی الله، حدیث می ساخته اند تا مردی را به اعمال نیک دعوت کنند بشمار آورده است.

562- محمد بن علی بن موسی ابو بکرسلمی دمشقی، متوفی در سال 460 ه

ص: 96

دروغ می گفته و به نام شیوخ، حدیث می ساخته است.

563- محمد بن علی بن ودعان، متوفی در سال494 ه صاحب " اربعین ودعانیه " ساختگی که " سلفی " گفته است: هنگامی که آنرا ورق زدم، این حقیقت برایم آشکار گردید که در آن، درهم آمیزی بزرگی وجود دارد که دلالت بر کذب او و مخلوط کردن سندها که از عمویش و یا از زید بن رفاعه دزدیده است می کند.

564- محمد بن علی بن یحیی سمرقندی، متوفی در سال 359 ه کذاب بوده و به نام ثقات، روایاتی که نقل نکرده بودند می ساخته و از کسانیکه درکشان نکرده بوده روایت می کرده است.

565- محمد بن عمر بن فضل جعفی، متوفی در سال 361 ه کذاب بوده است.

566- محمد بن عیسی بن رفاعه اندلسی، متوفی در سال 337 ه کذاب و حدیث ساز بوده است.

567- محمد بن عیسی بن عیسی بن تمیم، کذاب و حدیثش نادرست و بی ارزش بوده است.

568- محمد بن فرات کوفی، (در اللئالی بجای کوفی کرمانی آمده که تصحیف شده است) ابو علی تمیمی، شیخی بود در بغداد، ولی اصلا اهل کوفه بوده، دروغ می گفته و از محارب روایات موضوعه نقل می کرده است.

569- محمد بن فرخان (در اللئالی فرغانی بجای فرخان آمده که تصحیف

ص: 97

شده است) ابن روزبه، غلام متوکل ابو طیب دوری سامرائی الاصل مقیم بغداد، متوفی کمی بعد از 359 ه که خطیب، در تاریخش جلد 3 صفحه 168 حدیث نادرستی نقل کرد و آنگاه افزود: بعید نیست، که ساخته ابن فرخان باشد که دارای احادیث نادرست زیادی است که با سندهای آشکار از شیوخ مورد اعتمادنقل کرده است.و در میزان الاعتدال آمده است که: برای او خبر دروغی در " موضوعات " ابن جوزی است.و در لسان المیزان جلد 5 صفحه 340 آمده است که ابن نجار گفته است: او متهم به ساختن حدیث است.و سیوطی گفته است: او حدیث می ساخته است.

570- محمد بن فضل بن عطیه مروزی، متوفی در سال 180 ه کذاب و حدیث ساز است.

571- محمد بن فضل یعقربی واعظ، کذاب و در هم آمیزی احادیثش آشکار شده و در سال 617 فوت کرده است.

572- محمد بن قاسم ابو بکر بلخی، حدیث می ساخته است.

573- محمد بن قاسم ابو جعفر طالقانی، کذاب و خبیث و از مرحبه است.او بنفع مذهبش حدیث می ساخته است.

574- محمد بن مجیب ثقفی زرگر کوفی، ساکن بغداد، کذاب و دشمن خدا و نسیان در حدیث داشته است.

ص: 98

575- محمد بن مجیب ابوهمام قرشی کذاب و نسیان در حدیث داشته است.

576- محمد بن محرم کذاب است.

577- محمد بن محصن اسدی، مورد اعتماد نیست و متروک الحدیث و کذاب و حدیث ساز است.

578- محمد بن محمد جرجانی وکیل ابو الحسین نضله، متوفی در سال 368 یا 378 ه او حافظ و امام است.که مطالب نادرست.از شیوخ گمنام روایت کرده که کسی از آنها پیروی نکرده.و آنها را مورد انکار قرار داده و تکذیبش نموده اند و ابو سعید نقاش، قسم خورده که او حدیث ساز بوده است.

579- محمد بن محمد بن عبد الرحمن ابو الفتح خشاب ثعلبی، که به او در دروغ گوئی و تخیلات و وضع حدیث مثل زده شدو او شراب خوار بوده است.ابراهیم بن عربی، در باره اش گفته است: " پدرش وصیت کرده بوده که او چوب بتراشد، نتوانست و دروغ تراش در آمد ".

580- محمد بن معمر محدث ابوالبقاء، که ابن مبارک خفاف گفته است: در سال 542 ه فوت کرده ثقه نبوده بلکه کذاب و حدیث ساز بوده اسمهای مردم را در جزوه هائی می ساخته، آنگاه می رفته و آنها را بر مردم قرائت می کرده است.

581- محمد بن محمد ابو بکر واسطی باغندی حافظ معمر، متوفی در سال 312 ه مخلوط کننده احادیث و خبیث در تدلیس بوده و ابراهیم اصفهانی گفته

ص: 99

است: او کذاب است.

582- محمد بن مروان، معروف به سدی صغیر، مصاحب کلبی، کذاب و غیر ثقه و حدیث ساز بوده که حتما نباید حدیثش نوشته شود.

583- محمد بن مزید (مرثد) ابو بکر خزاعی، معروف به ابن ابی الازهرنحوی، متوفی در سال 325 ه دروغ گوی بدی که خطیب در مسندش گفته است: او کذاب است.

584- محمد بن مستنیر ابوعلی نحوی، معروف به قطر، متوفی در سال 206 ه که ابن سکیت گفته است: از او مطلب زیادی نوشتم، و قتیکه معلوم شد، او در لغت دروغ گو است، چیزی از آن نقل نکردم.

585- محمد بن مسلمه واسطی، متوفی در سال 282 ه متهم به حدیث ساختگی باطلی است که رجالش همه مورد اعتمادند، مگر خود او.

286- محمد بن معاویه ابو علی نیشابوری، متوفی در سال 229 ه کذاب است، در مکه، حدیث می ساخته واحادیث دروغ زیادی که اصل نداشته، برای مردم نقل کرده است.

587- محمدبن منده بن ابی الهیثم اصفهانی، نزیل ری، کذاب و دروغ گو بوده است

ص: 100

588- محمد بن منذر تابعی است.

589- محمد بن منصور بن جیکان ابو عبد الله قشیری، کذاب است.

590- محمد بن مهاجر ابو عبد الله طالقانی، برادر حنیف قاضی، متوفی در سال 264 ه وضاع و کذاب است.و به نام افراد مورد اعتماد، حدیث می ساخته که صالح اسدی، گفته است: او دروغ گوترین مخلوق خدا است.از مردی حدیث می کرد که پیش از سی سال از تولدش مرده بودند، من او را از پنجاه سال پیش به دروغ می شناسم.

591- محمد بن مهلب حرانی، حدیث می ساخته است.

592- محمد بن موسی بن ابی نعیم واسطی، کذاب و خبیث است.

593- محمد بن نعیم نصیبی، کذاب است.

594- محمد بن نمیر فاریابی، که او را " بیلمانی " در زمره حدیث سازان، بشمار آورده است.

595- محمد بن هارون هاشمی، معروف به ابن بریه، نیسان در حدیث داشته و متهم بوضع است.

596- محمد بن ولید قلانسی بغدادی، کذاب و حدیث ساز است.

ص: 101

597- محمد بن ولید قرطبی، متوفی در سال309 ه هلاک شده و حدیث- ساز است.

598- محمد بن ولید الیشکری که او همان محمد بن عمر بن ولید است که ازدی او را تکذیب کرده است.

599- محمد بن یحیی بن رزین مصیصی، دجال و حدیث ساز است.

600- محمد بن یزیدمستملی ابو بکر طرطوسی، حدیث دزد است و در آن کم و زیاد می کند و حدیث می سازد.

601- محمد بن یزید معدنی، کذاب و خبیث است.

602- محمد بن یزید عابد حدیث ساخته ای، در فضیلت معاویه ذکر کرده که همان آفت او است.

603- محمد بن یوسف ابو بکر رقی حافظ، متوفی بعد از 382 ه کذاب است و بر طبرانی حدیث وضع کرده است.

604- محمد بن یوسف بن یعقوب رازی، شیخ دجال و کذاب است و حدیث و قرائت و نسخه می ساخته و در قرآن چیز هائی وضع کرده است که دار طقنی گفته است:در حدود شصت نسخه قرائت که اصل نداشته و احادیث که ضبط شده نبوده ساخته است او پیش از سیصد وارد بغداد گردید.

605- محمد بن یونس کدیمی قریشی، یکی از زبرگان حفاظ بصره که در

ص: 102

سال 286 ه فوت کرده، کذاب و حدیث بر پیغمبر و ثقات می ساخته، و ابن حبان گفته است: او پیش از هزار حدیث ساخته است.

606- محمش نیشابوری، حدیث می ساخته است.

607- محمود بن علی طواری (طرازی)، کذاب بوده و در سنه ششصد می زیسته است.

608- مروان بن سالم دمشقی غلام بنی امیه، کذاب و حدیث ساز بوده، هیچکدام از احادیثش مورد پیروی ثقات نیست.

609- مروان بن شجاع حرانی اموی، حجت نیست، مقلوبات را از افراد مورد اعتماد نقل میکند.

610- مروان بن عثمان بن ابی سعید ذرقی، کذاب است.

611- مطهر بن سلیمان ابو بکر معدل فقیه، متوفی در سال 343 کذاب است.

612- معاویه بن حلبی، حدیث می ساخته است.

613- معلی بن صبیح موصلی، که ابن عمار گفته است: او از عبادت کنندگان موصل بوده، حدیث می ساخته و دروغ می گفته است.

ص: 103

614- معلی بن هلال بن سوید طحان کوفی عابد، کذاب است و ازمعروفین به دروغ است و حدیث می ساخته است و احمد گفته است: تمام احادیثش ساختگی است.

615- مقاتل بن سلیمان بلخی، متوفی در سال 150 ه کذاب و دجال و حدیث ساز است.که نسائی او را از دروغگویان معروف که برسول خدا حدیث می ساخته به شمار آورده است، او به ابی جعفر منصور می گفته: بنگر چه حدیثی را در باره ات دوست می داری که برایت حدیث کنم و به مهدی گفته است: اگر بخواهی احادیثی برای تو درباره عباس وضع کنم؟ او در جواب گفت: حاجتی در آن نیست.

616- منذر بن زیاد (یزید) طائی، کذاب و متروک الحدیث است.

617- منصور بن عبد الله هروی ابو علی خالدی ذهلی، متوفی در سال 401 ه که ابو سعید ادریسی گفته است: او کذاب است.

618- منصور بن مجاهد، حدیث می ساخته است.

619- منصور بن موفق، حدیث می ساخته است.

620- مهدی بن هلال ابو عبد الله بصری، کذاب و صاحب بدعت است و حدیث می ساخته و عموم چیزهائی که روایت می کرده مورد پیروی قرار نگرفته است.

ص: 104

621- مهلب بن ابی صفره ظالم بن سراق ازدی، متوفی در سال 83 ه مکنی به ابو سعید عیبی جز دروغ نداشته است و در باره اش گفته شده: هماره دروغ می گفته است و او والی خراسان بوده و پنج سال در آن ولایت داشته است.ابن قتیبه در " المعارف " صفحه 175 چنین گفته: ولی ابو عمر صاحب " الاستیعاب" گفته است:

او ثقه است و کسی که اورا با دروغ عیب گرفته وجهی ندارد، زیرا او در جنگ با خوارج احتیاج به دروغ گفتن داشته و آنان روی خشم و کینه او را به دروغ نسبت داده اند.

امینی می گوید: جناب ابو عمر، دروغ گفتن مهلب را با این بیانش تثبیت کرده، نهایت آنکه آن را بخاطر نیازی که در جنگ داشته تجویز کرده است و این همان رای معاویه است فتح این باب کرده است!!

622- مهلب بن عثمان، کذاب است.

623- موسی ابتی، در زمره حدیث سازان یاد شده است.

624- موسی بن ابراهیم مروزی، کذاب است.

625- موسی بن عبد الرحمن ثقفی صنعانی، دجال و وضاع است.و کتابی در تفسیر ساخته است.

626- موسی بن محمد ابو طاهر دمیاطی بلقاوی مقدسی واعظ، کذاب و حدیث ساز بوده وبه نام افراد مورد اعتماد مطالب نادرست می ساخته است

ص: 105

627- موسی بن مطیر، کذاب و متروک الحدیث است.

628- مسیره بن عبد ربه فارسی بصری، کذاب و حدیث ساز است و در فضیلت قزوین چهل حدیث ساخته است، و ابو ذرعه گفته است که او می گفته: من دراین کار نظر خیر دارم.و محمد بن عیسی بن طباع، گفته است که به مسیره گفتم: این احادیث را از کجا آورده ای کسیکه چنین قرائت کند، برایش چنین خواهد بود؟ در جواب گفت: آنها را به خاطر تر غیب مردم به آن، ساخته ام!!

و گروهی او را به زهد توصیف کرده اند.

629- مسیره بن عبید، کذاب است.

حرف (نون)

630- نافع بن هرمز ابو هرمز جمال، کذاب وحدیث ساز استو.

631- نصر بن باب ابوسهل خراسانی، نزیل بغداد، که گفته شده در سال 193 ه فوت کرده، کذاب و خبیث و دشمن خدا است.احمد و ابن معین و ابو خثیمه حدیثش را از درجه اعتبار ساقط دانسته اند و ابن معین از او بیست هزار حدیث نوشته است.

632- نصر بن حماد بن عجلان ابو الحادث بجلی وراق، کذاب و نسیان حدیث داشته و ناکس است.

ص: 106

633- نصر بن طریف ابو جزء، از معروفین به وضع حدیث است و از کسانی است که به دروغگوئیش اجماع کرده اند.

634- نصر بن قدید بن یسار چنانکه عقیلی و ابن معین گفته اند کذاب است.

635- نصر الله بن ابی العز مظفر ابو الفتح شیبانی ابن شعیشعه دمشقی در سال ششصد و پنجاه و شش فوت کرده و مسند احمد را روایت نموده که ابو شامه گفته است او مشهور به کذب و بی مبالات در دین است.

و احمد بن یحیی بن سنی الدوله، در حالیکه والی دمشق بوده او را به قضاوت آنجا منسوب کرده و بعضی از شعراء در این باره گفته اند: " شعیشه شقی بر مسند قضاوت نشسته، و ای بر شما چه چیز، شما را از او بازداشته بعد از آنچه که او آشکار نمود؟ آیا زلزله آمده بود و یا دجال خروج کرده و یا آنکه رجال صاحب هدایت از بین رفته بودند؟ شگفتا از عصاره فکرکسی که جاهل به شرع است و مردم به اواجازه داده اند که بر مسند قضا بنشیند؟ "

636- نضر بن سلمه مروزی، کذاب و حدیث ساز بوده است.

637- نضر بن شفی، یکی از دروغگویان است.

638- نضر بن طاهر، حدیث می دزدیده و دروغ می گفته و در آن مبالغه می کرده است

ص: 107

639- نعیم بن حماد ابو عبد الله اعور، یکی از پیشوایان است که در سال 228 ه فوت کرده است.ازدی گفته است: او در تقویت سنت، حدیث می ساخته و حکایات نادرستی در مذمت نعمان که همه آنها دروغ بوده نتظیم می کرده است.

640- نعیم بن سالم بن قنبر، کذاب ساز و یکی از دروغگویان مشهور بوده است.

641- نهشل بن سعید بصری، کذاب و متروک الحدیث است.

642- نوح بن ابی مریم یزید ابو عصمه، متوفی در سال 173 ه شیخ کذاب بوده و همانند معلی بن هلال، در فضائل قرآن حدیث وضع نموده است.حاکم گفته است: او کسی است که احادیث فضائل قرآن ساخته است و احادیث فضیلت سوره های قرآن، صد و چهارده حدیث است که همه آنها دروغ می باشد.

643- نوح بن دراج، که ذهبی گفته است: او کذاب است.

644- نوح بن جعونه، که گفته شده در سال 182 ه مرده است کذاب و حدیث ساز بوده است.

645- نوح بن مسافر، حدیث می ساخته است.

ص: 108

حرف (هاء)

646- هارون بن حبیب بلخی، کذاب است.

647- هارون بن حیان رقی، حدیث می ساخته است.

648- هارون بن زیاد، کسی است که برثقات حدیث می ساخته است.

649- هارون بن محمد ابو الطیب، کذاب است.

650- هبه الله بن مبارک بغدادی حنبلی، متوفی در سال 509 ه یکی از حافظ دروغگو بوده، ولی آفتی در حدیث سازی بشمار می رود که دروغش پیش ائمه حدیث آشکار گردیده است.

651- هشام بن عمار ابو الولید سلمی، متوفی در سال 245 ه فقیه، خطیب و محدث دمشق بوده که ابو داود گفته است: او چهارصد حدیث نقل کرده که اصلی برای آنها نیست.

652- هناد بن ابراهیم نسفی، کذاب و حدیث ساز و راوی احادیث ساختگی در باره موضوعات و بلایا است.که در سال 465 ه فوت کرده است.

653- هیثم بن عدی عدی طائی متوفی در سال 207 ه کذاب و ناکس است و کنیزش در باره او گفته است: مولایم تمام شب را شب زنده داری می کرده وقتیکه صبح می شده می نشسته و دروغ می گفته است.

ابو نواس در باره او گفته است: " هیثم بن عدی در تلونش چنین است که هر روز منزلش روی چوبی است، او همواره در مسافرت بسوی موالی و احیانا به

ص: 109

سوی اهل بادیه است، برای او زبانی است که برای هجوشان سوقش می دهد که گویا همواره ظلم برسم میکند، بخدا قسم نزدیکی ای نیست که آنرا قصد کنی مگر آن نزدیکی که از راه انساب بدست آورده ای هنگامی که عدی را در بنی " ثعل " نسبت دادی، دال را مقدم بر عین در نسب کن " (یعنی " دعی " بخوان که ولد الزنا و بی ارتباط با بنی ثعل است).

654- هیثم بن عبد الغفار طائی بصری، کذاب و حدیث ساز است.

حرف (واو)

655- ولید بن سلمه طبرانی ازدی، کذاب وبه نام افراد مورد اعتماد حدیث ساز است.

656- ولید بن عبد الله بن ابی ثور همدانی کوفی، متوفی در سال 172 ه نزیل بغداد، کذاب و ناکس است.

657- ولید بن فضل عنزی، حدیث می ساخته که ابن حبان گفته است: مطالب ساختگی روایت می کرده که به هیچ وجه احتجاج به آنها جائز نیست.

658- ولید بن محمد موقری غلام بنی امیه، متوفی در سال 181 ه کذاب و متروک الحدیث است و نباید حدیثش نوشته شود.

659- وهب بن حفص ابو الولید بجلی حرانی، که تا سال 250 ه زندگی

ص: 110

نموده کذاب و حدیث ساز است.

660- وهب بن وهب قاضی ابو البختری قرشی مدنی، متوفی در سال 199 یا 200 ه دروغگوترین افراد، کذاب، خبیث، دجال، دشمن خدا و حدیث ساز بوده است و تمام شب را حدیث می ساخته که سوید بن عمرو بن زبیر، در باره اش چنین گفته است: " ما ابن وهب را هنگامی که برای ما از پیامبر اکرم حدیث می گفته چنان یافتیم که دین و پیرهیز گاری را ضایع می کرده، روایاتی که همه اش دروغ و افتراء بوده روایت می کرده است، اف بر وهب و چیزهائی که روایت کرده و گرد آورده است ".

ابن عدی گفته است: ابو البختری، از درغگویان و حدیث سازان است و در هر حدیثی که روایت می کرده سندهای دروغ برایش می ساخته و به نام ثقات آنها را جا می زده است.

حرف (یاء)

661- یحیی بن ابی انیسه جزری رهاوی، متوفی در سال 146 ه کذاب و متروک الحدیث است.

662- یحیی بن سکن بصری، متوفی در سال 202ه شیخی است که دروغ می گوید و مطالب ساختگی روایت می کند.

663- یحیی بن شبیب یمانی، از سفیان، مطالبی که هرگز حدیث نکرده بوده روایت می کرده و به نام حمید طویل، حدیث ساخته و دروغ گفته است.

ص: 111

664- یحیی بن عبدویه ابو زکریا، کذاب و مرد بدی است.

665- یحیی بن عقبه بن ابی العیزار، حدیث دروغ می ساخته، کذاب، خبیث، دشمن خدا بوده و هیچکدام از چیزهائی که روایت می کرده مورد پیروی قرار نگرفته است.

666- یحیی بن علاء که از مطرف روایت می کرده، کذاب و حدیث ساز بوده است.

667- یحیی بن علی بن عبد الرحمن بلنسی مالکی، متوفی در سال 589 ه امام مسجد عتمه، کذاب بوده است.

668- یحیی بن عنبسه قرشی بصری، کذاب، دجال، وضاع بوده و حدیث می ساخته است که ابن عدی گفته است: حدیثش نادرست وضعش آشکار بوده است.

669- یحیی بن محمد برادر حرمله تجیبی، بر حرمله حدیث می ساخته است.

670- یحیی بن میمون ابو ایوب بصری، متوفی در سال 190 ه کذاب، دجال، متروک الحدیث بوده و احادیث را دگرگون می کرده است.

671- یحیی بن هاشم غسانی سمسار ابو زکریا، کذاب ودجال این امت بوده حدیث می ساخته و حدیث دزد بوده است.

ص: 112

672- یزید بن خالد العمی، کذاب است.

673- یزید بن ربیعه بن یزید دمشقی، کذاب و معروف به دروغ است.

674- یزید بن عیاض لیثی بصری، ابو الحکم، کذاب و حدیث ساز و غیر ثقه ومتروک الحدیث است.

675- یزید بن مروان خلال، کذاب است.

676- یعقوب بن اسحاق بیهسی، که برایش انبساطی در آشکار کردن دروغ بوده، و لذا محدثین تمام آنچه که از او نوشته انددور انداخته اند.

677- یعقوب بن ولید ابو یوسف ازدی مدنی، از دروغگویان بزرگ بوده که حدیث می ساخته است.

678- یعقوب ابو یوسف اعشی، کذاب و مرد بدی بوده، و در حدود سال 200 ه فوت کرده است.

679- یعلی بن اشدق ابو الهیثم عقیلی حرانی، که در زمان حکومت رشید زنده بوده کذاب و ناکس است.حدیثش نوشته نمی شود، برایش احادیثی وضع کردند، او به آنها حدیث می کرده و نمی دانست، ابن عدی گفته است: از ابی سمر به من رسیده که گفت به یعلی گفتم: عمویت از پیامبر چه شنید؟ گفت: جامع سفیان و موطا مالک و چیزی از فوائد را.

ص: 113

680- یمان بن عدی حدیث ساز بوده است.

681- یوسف بن جعفر خوارزمی، شیخ متاخر، حدیث ساز بوده است.

682- یوسف بن خالد سمتی فقیه، کذاب و حدیث ساز بوده، کتابی در باره عذاب نوشته، در آن منکر میزان و قیامت شده و او نخستین کسی است که کتاب شروط را وضع کرده، و اول کسی است که رای ابی حنیفه را به بصره آورده، و در سال 189 ه فوت کرده است.

683- یوسف بن سفر ابو الفیض دمشقی، کذاب و متروک الحدیث بوده، دروغ می گفته و مطالب نادرست روایت می کرده، و در زمره حدیث سازان قرار داشته است.

کینه ها

684- ابن زباله، که حافظ احمد بن صالح، گفته است: از او صد هزار حدیث نوشتم، آنگاه برایم معلوم شد که او حدیث می ساخته، از این رو حدیثش را ترک کردم.

685- ابن شوکر، با سند حدیث می ساخته است.

686- ابن الصقر، کذاب بوده و حدیث می دزدیده و آنها را ترکیب می کرده و به نام شیوخ قالب می زده است.

ص: 114

687- ابو بکر بن عثمان کذاب بوده و دارای احادیث دروغی است.

688- ابو جابر بیاضی، کذاب بوده است.

689- ابو الحسن بن نوفل راعی، بلاء و کذاب بوده است.

690- ابو حیان توحیدی، صاحب تصنیفات زیاد، گفته شده: اسمش علی بن محمد بن عباس است.که مهلبی وزیر، او را به خاطرسوء عقیده و نظرات مخصوص فلسفیش تبعید کرد و تا حدود سنه چهار صد در بلاد فارس بوده است.

" ابن مالی " در کتاب " الفریده " گفته است: ابو حیان کذاب و از لحاظ دین و پرهیز کاری کم بهره بوده، و در بهتان زدن تجاهرمی کرده و متعرض امور مهمی از قبیل: عیب گرفتن از شریعت و قول به تعطیل، شده است.

و ابن جوزی گفته ست: او زندیق است.و ذهبی گفته است: او صاحب زندقه و انحلال است.

و جعفر بن یحیی حکاک گفته، که ابو نصرسجزی برایم نقل کرده که او از ابو سعید مالینی شنیده است که می گفته: رساله منسوب به ابی بکر و عمر با ابی عبیده را بسوی علی برای ابی حیان قرائت کردم او گفت: این رساله را من بعنوان رد شیعه نوشته ام و سبب آن این بوده که آنها در مجلس بعضی از وزراء یعنی ابن العمید حاضر می شدندو در باره علی، غلو می کردند، از این رو این رساله را نوشتم، بنابر این او اعتراف به وضع کرده است.

ابن حجر گفته است: به خط قاضی عز الدین ابن جماعه، خواندم که او از خط ابن علاج، نقل کرده که او بر گفتاری از دنشمندان که متعلق به این رساله بوده آگاهی یافته که خلاصه آن چنین است: همواره ابو حیان علی بن محمد توحیدی را، در زمره اهل فضل و موصوف به سداد در جد و هزل می دانستم تا آنکه او رساله منسوب به ابو بکر وعمر را بسوی علی ساخت، او از این کار نظر توهین بر

ص: 115

صدر اول داشته و لذا در آن به ابو بکر و عمر اموری را نسبت داده که اگر ثابت می شده آنان مستحق فوق آنچه را که امامیه در باره امامانشان قائلند خواهند بود.

و نخستین چیزی که در آن رساله دلالت بر ساختگی بودن آن دارد این است که او در این رساله، به ابوبکر خطبه بلیغه ای نسبت داده که در آن، از ابی عبیده تملق کرده که آن را، به علی رضی الله عنه برساند، در صورتیکه از این حقیقت، غافل مانده که آنان، از تملق بدورند!!

و دلیل دیگر، بر ساختگی بودن آن، این است که از قبول ابی بکر گفته است: به جانم سوگند، تو به رسول خدا از لحاظ قرابت نزدیکتری، ولی ما از لحاظ نزدیکی به او نزدیکتریم، زیرا قرابت، مربوط به خون و گوشت است و نزدیکی، مربوط به نفس و روح.و این کلام، شبیه به گفتار فلاسفه است و سخافت الفاظش، ما را از درد سر رد کردنش بی نیاز می نماید.

و از دلائل ساختگی بودن آن، گفتار عمر رضی الله عنه به علی بن ابی طالب است که: " تو کنار گرفتی و به انتظار وحی از ناحیه خدا نشستی، ولی مناجات خدا منحرف شد " در صورتی که چنین کلامی روا نیست که به عمر نسبت داده شود.زیرا دروغ آن، آشکار است.

صرفنظر از اینها، اموردیگری در آن رساله، از قبیل عدم روانی و رسائی عبارت که از خصائص گفتار گذشتگان است وجود دارد که به خوبی نشان می دهد که آن رساله ساختگی است.

امینی می گوید:

آیا از بزرگانی، مانند " عبید مالکی " در " عمده التحقیق " و دیگران، تعجب نمی کنی که در تالیفاتشان از رساله دروغ ابی حیان توحیدی که ماهیت آن و شخصیت کاذبه سازنده اش را شناختی، در باب فضائل ابی بکر و عمر احتجاج و استدلال می نمایند؟

691- ابو خلف اعمی بصری، خادم انس، کذاب است.

ص: 116

692- ابو الخیر شیخ بغدادی، کذاب است.

693- ابو سعد مدائنی، در زمره حدیث سازان یاد شده است.

694- ابو سعید قدری، یکی از دروغگویان است.

695- ابو سلمه عاملی شامی ازدی، کذاب و حدیث ساز است.

696- ابو الطیب حربی، کذاب و خبیث است که احتجاج به گفتارش جائز نیست.

697- ابو علی ابن عمر مذکر نیشابوری، دروغگو و معروف به دزدی احادیث بوده است.

698- ابوالقاسم جهنی قاضی، که از او به دروغگوئی در حدیث و اختراع عجائب خارق عادت، یادشده است.

699- ابو المغیره از دروغگو نرین و خبیث ترین افراد مردم بوده است.

700- ابو المهزم، کذاب بوده است.

ان هولاء متبر ما هم فیه و باطل ما کانوا یعملون

" بی گمان، اینان هلاک شدگان چیزی هستند که در آنند و آنچه انجام می دادند باطل است."

ص: 117

حدیث سازی عامل تقرب به خدا
اشاره

اینها که بر شمردیم، قطره ای از دریا و مشتی از خروار بود که شاید خواننده محترم آن را زیاد و بزرک بداند.غافل از اینکه، وضع حدیث و کذب بر رسول خدا و ثقات از صحابه و تابعان، پیش بسیاری از علماء اهل سنت، منافاتی با زهد و پرهیز گاری ندارد بلکه آن را شعار صالحان و عامل تقرب به سوی خدا می دانند، و از این جا است که یحی بن سعید قطان گفته است: " صالحان را درجیزی دروغگوتر از آنها در حدیث ندیدم"، و نیز او گفته است: " اهل خیر را در چیزی دروغگوتر از آنها در حدیث ندیدیم "، و نیز از او نقل شده که:" دروغ را در کسی بیشتر از آن که منسوب به خبر و زهد است ندیدم ".

و قرطبی در " التذکار " صفحه 155 گفته است: " التفاتی به آن احادیث دروغ و اخبار نادرست که حدیث سازان در باره فضیلت سوره های قرآن و دیگر اعمال، ساخته اند نباید کرد، زیرا آنها چنین عملی را بعنوان قصد قربت و پاداش آخرتی انجام داده اند راه، مردم را ترغیب به اعمال نیک نمایند، چنانکه از

ص: 118

ابی عصمه نوح بن ابی مریم مزوری و محمد بن عکاشه کرمانی و احمد بن عبد الله جویباری، و دیگران روایت شده است.

به ابی عصمه گفته شد: از کجا از عکرمه، از ابن عباس، در فضیلت یکایک سوره ها مطالب نقل کرده ای؟ او در جواب گفت: من دیدم مردم از قرآن اعراض کرده و سرگرم به فقه ابی حنیفه و مغازی محمد بن اسحاق شده اند، از این رو، این روایت را به عنوان عمل خدا پسندانه ساخته ام!

باز قرطبی در صفحه 156 همان کتاب چنین ادامه می دهد: حاکم و دیگر از شیوخ محدثین، آورده اند: به مردی از زهاد که اقدام به وضع حدیث، در فضیلت قرآن و سوره های آن نموده بود، گفته شد: چرا چنین کردی؟ او در جواب گفت: دیدم مردم، از قراآن کناره گرفته اند خواستم بدینوسیله آنان را، به آن ترغیب نماینم.آنگاه به او گفته شد: پس با گفته رسول خدا: " کسیکه از روی عمد بر من دروغ بگوید جایگاهش آتش خواهد بود " چه کردی؟ در جواب گفت: من بر ضرر او دروغ نگفته ام بلکه به نفعش حدیث ساختم!!

و او در بر حذر داشتن مردم از حدیث سازی گفته است: و بزرگترین آنها از لحاظ ضرر کسانی هستند که منسوب به زهد بودند، ولی به خیال اینکه حدیث سازی کار خوبی است اقدام به آن نموده اند و مردم نیز به خاطر اطمینانی که به آنها داشته اند ساخته های آنان را پذیرفته اند، آنان گمراه بودند و دیگران را نیز گمراه کردند.

و شما در سابق، گفتار " میسره بن عبد ربه " را شنیدید: هنگامی که به او گفته شده بوده: از کجا این احادیث را آورده اید؟ او در جواب گفت: آنها را به خاطر ترغیب مردم بدان، وضع کرده ام و در این کار پاداش نیک را امیدوارم.و حاکم گفته است: حسن (کسی که ازمسیب بن واضح روایت می کند) از کسانی است که برای خدا حدیث می ساخته است و نیز نعیم بن حماد

ص: 119

به خاطر تقویت سنت، حدیثی می ساخته است!

بنابر این، گویا دروغ و تهمت و گفتار نادرست از کارهای زشت نبوده و در آن کوچکترین منقصتی وجود نداشته وبا فضائل نفسانی و کرامت انسانی منافاتی ندارد!!

این حرب بن میمون مجتهدو عابد است که دروغگوترین مردم می باشد!!

و این هیثم طائی است که تمام شب را به نماز می ایستاد وقتی که صبح می شده جلوس می کرده و دروغ می گفته است!!

و این محمد بن ابراهیم شامی است که از زهاد بوده و در عین حال، کذاب و حدیث ساز بوده است!!

و این حافظ عبد المغیث، حنبلی موصوف به زهد و اعتماد و دین داری و صداقت و امانت و صلاح و اجتهاد و پیروی از سنت و آثار بوده، و در عین حال از مطالب ساختگی، کتابی در باره فضائل یزید بن معاویه نوشته است!!

و این معلی بن صبیح، از عباد موصل بوده که حدیث می ساخته و دروغ می گفته است!!

و این معلی بن هلال عابد است که کذاب بوده است!!

و این محمد بن عکاشه کننده هنگام قرائت است که حدیث ساز ماهری بوده است!!

و این ابو عمر زاهد است که از مطالب ساختگی، کتابی در فضائل معاویه بن ابی سفیان نوشته است!!

و این احمد باهلی ازبزرگان زهاد است که ابن جوزی در باره دروغگوئی و حدیث سازیش گفته است: اوپارسا و تارک دنیا بوده اما شیطان، این عمل قبیح را برایش نیکو جلوه داده است!!!.

و این بردانی، مرد صالح است که در فضیلت معاویه حدیث ساخته است!!.

و این وهب بن حفص، از صالحان است که حتی بیست سال با کسی سخن

ص: 120

نگفته ولی دروغ فاحشی می گفته است!!.

و این ابو بشر مروزی فقیه است که پای بندترین مردم زمانش نسبت به سنت و مدافعترین آنها نسبت به آن بوده، اما در عین حال حدیث می ساخته و آن را پائین و بالا می کرده است!!.

و این ابو داود نخعی است که شب زنده دار ترین مردم و روزه گیرترین آنها در روز بوده اما در عین حال وضاع و حدیث ساز بوده است!!.

و این ابو یحیی و کار، از صالحان عباد و فقهاء است که از درغگویان بزرگ است!!

و این ابراهیم بن محمد آمدی، یکی از زهاد است که احادیثش ساختگی بوده است!!.

و ابن ابراهیم ابو اسماعیل اشهلی است که عابد و شصت سال روزه دار بوده ولی حدیثش مورد پیروی قرار نمی گرفته و سندها را دگرگون می کرده و مرا سیل را مسانید می کرده است!!.

و این ابن جعفر بن زبیر، مجتهد در عبادت است که وضاع و حدیث ساز بوده است!!.

و این ابان بن ابی عیاش، عابد و صالح بوده که می گفته است!!.

در میان این حدیث سازان، افراد مختلفی درشئون گوناگون قراردارند که برخی امام مقتدی، و بعضی محدث شهیر، و برخی دیگر فقیه حجت، و بعضی شیخ در روایت و برخی دیگر خطیب توانا هستند که جمعی از آنها به خاطر خدمت به دین یا تعظیم برای امام یا تایید برای مذاهب عمدا دروغ می گفته اند.

و از این رو دروغ و نسبتهای نا روا زیاد شده و اختلاف و تناقض در مناقب و مثالب میان رجال مذاهب به وقوع پیوسته است و اگر کسی نتوانسته با حدیث از رسول خدا به آن حضرت افتراء بزند، مردم را با دروغ های ساختگی پیرامون مذاهب و مردان آن مبهوت می ساخت.

ص: 121

روایت در مدح ابو حنیفه

مردی را می بینی که روایاتی را در مناقب ابی حنیفه، به نام رسول خدا می سازند ازقبیل روایت: " به زودی بعد از من مردی می آید که نامش نعمان بن ثابت وکنیه اش ابو حنیفه است که دین خدا و سنتم را با دست هایش زنده خواهد کرد ".

و روایت: " در هر قرنی از امتم پیشروانی هستند، و ابو حنیفه پیشرو زمان خویش است " که خوارزمی در کتابش مناقب ابی حنیفه " جلد 1 صفحه 16 با همین لفظ آن را آورده است، و در جامع مسانید ابی حنیفه جلد 1 صفحه 18این طور است: و " ابو حنیفه پیشرو این امت است ".

سند این روایت از ناحیه ابن لهیعه، متوفی در سال 174 ه از رسول خدا، از طریق حامد بن آدم کذاب، که جوزجانی و ابن عدی او را تکذیب کرده اند، رسیده است در صورتی که احمد سلیمانی او را در زمره کسانیکه، مشهور به حدیث سازی هستند شمرده، و ابن معین گفته است: او کذاب است، خدا لعنتش کند.

و روایت: " در امتم مردی است که اسمش نعمان و کنیه اش ابو حنیفه است، او چراغ امتم، چراغ امتم، چراغ امتم هست " خطیب بغدادی آنرا در تاریخش جلد 13 صفحه 335 آورده و گفته است: آن حدیث ساختگی است.

و روایت: " در آخر الزمان مردی پدید می آید، مکنی به ابو حنیفه که بهترین افراد این امت است.

" و روایت: " به زودی در امتم مردی پدید می آید که به او، ابو حنیفه گفته می شود، او چراغ امتم هست ".

ص: 122

و روایت: " درامتم مردی پدید می آید که به او، نعمان گفته شود و مکنی به ابو حنیفه است، خدا وسیله او، سنتم را تجدید خواهد کرد " ابن عدی آن را از ساخته های احمد جویباری کذاب و وضاع شمرده است.

و روایت: " ابو حنیفه، چراغ اهل بهشت اشت " در کتاب اسنی المطالب صفحه 214 آمده است که:این روایت ساختگی و نادرست است.

و روایت: " به زودی بعد از من، مردی می آید که نامش نعمان بن ثابت و کنیه اش ابو حنیفه است، که دین خدا و سنتم به دستش احیاء خواهد شد ".

و روایت: " مردی می آید که سنتم را زنده می کند و بدعت را می میراند، نامش نعمان بن ثابت است " و روایت: " دیگر پیامبران به من و من به ابو حنیفه افتخار می کنم، او پیش خدایک مردی پرهیز کار است و گویا که کوهی از دانش، و پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل است، پس هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد و هر کس او را دشمن داشته باشد، مرا دشمن دارد ".

ابن جوزی گفته است: این حدیث ساختگی است، و عجلونی گفته است: شایسته نیست اگر چه طرقش گوناگون است.

ص: 123

و روایت: " اگر در امت موسی و عیسی مثل ابو حنیفه بودند، یهودی و نصرانی نمی شدند ".

و روایت: آدم به من افتخار می کند و من مردمی به من از امتم که نامش نعمان اش ابو حنیفه است.او چراغ امتم می باشد " که عجلونی در کشف الخفاء جلد 1 صفحه 33 است: این حدیث ساختگی است.

و روایت: " در امتم مردی پدید می آید که به او ابو حنیفه گفته می شود و بین شانه هایش خالی است که خدا با دست های او سنت را زنده نگاه می دارد، چنانکه خوازمی در مناقب ابی حنیفه جلد 1 صفحه 16 گفته است این حدیث مرسل است و او افراد گمنامی روایت شده است.

و روایت ابن عباس: " بعد از رسول خدا ماهی بر جمیع خراسان خواهد درخشید که کنیه اش ابو حنیفه است."

و روایت، ابو البختری کذاب که گفته است: ابو حنیفه بر جعفر بن محمد صادق وارد شد، وقتی که جعفر به او نگاه کرد، گفت: گویا که می بینم توبعد از مندرس شدن سنت جدم، آن را زنده خواهی کرد و پناهگاه، برای هر محزون، و فریاد رس، برای هر مهمومی، وسیله تو، سرگردان ها به مقصد راه، می یابند و راه راست را تو به آنهانشان می دهی، پس یاری و توفیق از ناحیه خدا مال تو است تا دانسمندان الهی وسیله ات راه را بیابند " خطیب خوارزمی در مناقب ابی حنیفه جلد 1 صفحه 19 آن را از ابی البختری آورده است: چه بگویم در باره مردی که کتاب بزرگی در باره مناقب ابی حنیفه می نویسد و در آن از این گونه مطالب بیهوده و دروغ های شاخدار می آورد و آن را در جوامع اسلامی همانند حقائق

ص: 124

مسلم پخش می کند و هیچ فکر نمی کند که ممکن است روزی دروغش آشکار و زشتیش روشن خواهد گردید و غلو جمعی از پیروان ابو حنیفه، در باره او، به جائی رسیده است که پنداشته اند او از رسول خدا اعلم است.

ابن جریرمی گوید: در کوفه بودم و از آنجا به بصره رفتم و در آنجا عبد الله ابن مبارک بود، او به من گفت:چگونه مردم را ترک کردی؟ گفتم ترک کردم در حالی که، برخی می پنداشتند که ابو حنیفه از رسول خدا اعلم است، آنان ترا در کفر پیشوای خود قرار داده اند، آنگاه چنان گریست که ریشش ترشد.

و نیزاز علی بن جریر آمده که گفته است: برابن مبارک وارد شدم، مردی به او گفت: پیش ما دو نفر با هم در مساله ای نزاع کردند، یکی از آنها گفت: ابو حنیفه چنین گفته، و دیگری گفت:رسول خدا چنین گفته است، آنکه گفته بود:

ابو حنیفه چنین گفته است، گفت: ابو حنیفه در قضاوت اعلم از رسول خدا است!

ابن مبارک گفت: دوباره بگو، او دوبار گفت.آنگاه ابن مبارک گفت: این کفر است.کفر است.من گفتم: این کفر از ناحیه تو حاصل شده است، و وسیله تو آنان، کافر راپیشوای خود قرار داده اند، او گفت:چطور؟ گفتم: به خاطر روایت کردنت از ابو حنیفه.او گفت: من از روایت کردن از ابی حنیفه استغفار می کنم.

و از فضیل بن عیاض آمده که گفته است: اینان دلشان لبریز از محبت ابی حنیفه است و لذا کسی را از او اعلم نمی دانند.

و محمد بن شجاع ابو عبد الله، فقیه اهل عراق، در ابطال حدیث رسول خدا چاره جوئی می کرده تا بارد و ابطال آن، ابن حنیفه و رایش را یاری کرده باشد.

ص: 125

گفتار در مذمت ابو حنیفه

و در برابر این حدیث سازان و گزاف گویان، افرادی به مقابله برخاسته، امامشان را مورد طعن و لعن و حمله و تکذیب قرار داده اند که متاسفانه مقام گنجایش آن را ندارد که فرازهای مهم آن را ذکر نمائیم، تا چه رسد به همه آنچه را که در این باره آگاه می داریم، در اینجا بیاوریم و تنها به گوشه ای از آن اظهار نظرها اکتفاء می کنیم:

عبد البر گفته است: از کسانیکه ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بخاری، (صاحب صحیح) در کتابش به عنوان ضعفاء و متورکین موردطعن قرار داده ابو حنیفه نعمان بن ثابت کوفی است.

نعیم بن حماد گفته است: یحیی بن سعید و معاذ بن معاذ، از سفیان ثوری شنیده اند می گفت: گفته شده: ابو حنیفه دو بار از کفر توبه داده شد.

و نعیم از فزاری نقل کرده است که: پیش سفیان بن عیینه بودم، خبر آوردند که ابو حنیفه مرده است.او گفت: خدا لعنتش کند که ریسمان اسلام را گسسته است و در اسلام، فرزندی بدتر از او پدید نیامده است، این چیزی است که بخاری آن را ذکر کرده است.

و نیز او در صفحه 150 از کتابش " الانتفاء " گفته است: ساجی در کتاب " العلل " در باره ابی حنیفه ذکر کرده است، که ابوحنیفه در باره خلف قرآن توبه داده شده، او هم توبه کرده است.و ساجی از مخالفان اصحاب ابی حنیفه بوده است.و ابن الجارود در کتابش، در باره ضعفاء و متروکین گفته است: نعمان بن ثابت ابو حنیفه که حدیثش زیاد و مهم است در اسلامش اختلاف کرده اند.

و از مالک، رحمه الله، روایت شده که او در باره ابی حنیفه، همانند گفته

ص: 126

سفیان گفته است: او بدترین مولودی است که در اسلام پدید آمده و اگر با شمشیر به جنگ این امت آمده بوده ضررش کمتر بوده است.

وساجی گفته است که ابو السائب گفته است: از وکیع بن جراح شنیدم که می گفته: ابو حنیفه را چنان یافتم که با رسول خدا در دویست حدیث مخالفت کرد و خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 390 آن را آورده است.و ساجی ذکر کرده است که محمد بن روح مدائنی: از معلی بن اسد، نقل کرده که او گفته است به ابن مبارک گفتم: مردم می گویند تو پیر و ابو حنیفه هستی، او در جواب گفت: هر چه که مردم می گویند درست نیست، ما پیشش می رفتیم و او را نمی شناختیم وقتی که او را شناختیم ترکش کردیم.

و نیز گفته است: محمد بن ابی عبد الرحمن مقری، برایم گفته است که از پدرم شنیدم که می گفت: ابو حنیفه چندین بار مرا دعوت به اطراف نموده که دعوتش را اجابت نکردم.

و در صفحه 152 آورده است که ابو عمر گفته است:طحاوی ابو جعفر از مردی شنید که می گفت: " اگر در حدیثت دروغ بگوئی، بر تو باد گناه ابی حنیفه یا زفر آنها، که از روی ظلم گرایش به سوی قیاس پیدا کرده و از دین و آئین اعراض نمودند ".

و ابو جعفر گفته است: دوست داشتم که حسنات و اجرهایشان، مال من و گناهشان بر من بوده است.

و عبد الله بن احمد بن حنبل، گفته است: سزاوار نیست از اصحاب ابی حنیفه روایت شود، و از او سوال شد که: آیا می شود از او روایت کرد؟

گفت: نه.

ص: 127

منصور بن ابی مزاحم، گفته است: از مالک بن انس شنیدم که از ابی حنیفه یاد کرد و گفت: او با دین بازی کرد، و کسی که با دین بازی کند دین دار نیست.

ولید بن مسلم گفته است که مالک بن انس به من گفته است: آیا از ابو حنیفه در محیط شما یاد می شود؟ گفتم: آری، گفت: دیگر محیط شما جای سکونت نیست.

ابن ابی لیلی، در ضمن ابیاتی، ابو حنیفه رانمونه کفر، یاد کرده و گفته است: " افراد زیر، به دشمنی با مرجئه شهره اند: عمر بن ذر و ابن قیس و عتیبه دباب و ابو حنیفه، شیخ، بد و کافرند ".

و از یوسف ابن اسباط، آمده است که: ابو حنیفه چهار صد یا بیشتر حدیث رسول خدا را رد کرده است.

و از مالک، آمده است که گفته: در اسلام مولودی مضر تر بر اهل اسلام ازابی حنیفه متولد نشده است.

و نیز ازاو که: فتنه ابو حنیفه بر این امت، از فتنه ابلیس در هر دو ناحیه: در اطراف و آنچه را که در نقض سنت ها وضع کرده زیان بار تر است.

و از عبد الرحمن بن مهدی، آمده است: در اسلام بعد از فتنه دجال فتنه ای بزرگتراز رای ابی حنیفه نمی دانم.

و از شریک آمده است: اگر در هر قبیله ای از قبائل، شراب خوری باشد، بهتر است از اینکه در آن، مردی از اصحاب ابی حنیفه باشد.

و از اوزاعی، آمده است: ابو حنیفه به سوی ریسمان اسلام شتافت و آن را قطعه قطعه کرد، در اسلام مولودی مضر تر بر آن از ابی حنیفه پدید نیامد.

و از سفیان ثوری، آمده است: هنگامی که خبر وفات ابو حنیفه رسید، گفت:

سپاس خدائی را که مسلمین را از شرش راحت کرد، زیرا که ریسمان اسلام را

ص: 128

قطعه قطعه کرده بود و در اسلام مولودی شومتر از او پدید نیامده است.و نیز پیش او از ابی حنیفه یاد شد، او گفت: بدون دانش و سنت در باره مسائل اظهار نظر می کرد.

و عبد الله بن ادریس، گفته است: ابو حنیفه گمراه و گمراه کننده است.

و ابن ابی شیبه گفت: من او را یهودی می بینم.

و احمد بن حنبل گفته است: ابو حنیفه دروغ می گفته و سزاوار است که از اصحاب ابی حنیفه روایت نشود.

ابی حفص عمرو بن علی گفته است: ابو حنیفه صاحب رای است، حافظ نیست.حدیثش مضطرب و سست است و صاحب هوی و هوی می باشد.

گفتاری درباره دیگر پیشوایان اهل سنت

و دیگران را می بینی که به نام رسول خدا روایت: " عالم قریش، که تمام کره زمین را از دانش پر می کند " را ساخته و آن را حمل بر محمد بن ادریس، امام شافعی ها کرده اند.

و مزنی پنداشته است که خدا را، در خواب دیده و از او در باره شافعی سوال کرده، فرموده است:کسی که اراده محبتم و سنتم را دارد، بر اوست که از محمد ابی ادریس شافعی، مطلبی استفاده کند، زیرا که او ازمن و من از اویم ".

و از محمد بن نصر ترمذی آمده، که او گفته است: بیست و نه سال، حدیث نوشتم و مسائل مالک و گفتارش را شنیدم، و نسبت به شافعی نظر خوبی نداشتم، تا هنگامی که در مسجد النبی در مدینه نشسته بودم، چرتم گرفت، پیامبر اکرم را در خواب دیدم، عرض کردم: یا رسول الله آیا رای ابو حنیفه را بنویسم؟ فرمود: خیر.

عرض کردم: رای مالک را بنویسم؟ فرمود: مادامی که با حدیثم موافق باشد.عرض کردم: رأی شافعی را بنویسم؟ سرش را همانند آدم غضبناک، به خاطر گفته ام، به زیر

ص: 129

آورد و فرمود: این را عمل به رای نباید دانست، بلکه آن مراجعه به کسی است که به سنتم عمل می کند، به دنبال این رویا، به سوی مصر حرکت کردم، نوشته های شافعی را نوشتم.

احمد بن نصر گفته است پیامبر اکرم را در خواب دیدم، به اوعرض کردم:

یا رسول الله به کدام یک از افراد امتت در این عصر فرمانی می دهی که پیروی و اعتماد کرده، مذهبش را معتقد شویم؟ فرمود: بر شما باد به محمد بن ادریس شافعی که او از من است و خدا از او و از جمیع اصحاب و یارانش و کسانی که پیرو مرام او تا قیامت هستند خشنود دانست.دو باره عرض کردم: دیگر به کی؟ فرمود: به وسیله احمد ابن حنیل، که فقیه پرهیزکار و زاهد است.

و از احمد بن حسن ترمذی، آمده است که در روضه مبارکه که بودم، چرتم گرفت، رسول خدا تشریف آورد، به سویش شتافتم و عرض کردم: یا رسول الله، اختلاف در دین زیاد شده، در باره رای ابی حنیفه چه فرمائید؟ فرمود: اف بر او دستش شکسته باد، عرض کردم: در باره رای مالک چه می فرمائید؟ دستش را بالا برد و پائین آورد و فرمود: رسید و خطا کردم، گفتم: در باره رای شافعی چه می فرمائید؟ پدرم فدای پسر عمم که، سنتم را احیاء کرد، !.

و نیز او گفته است: رسول خدا در خواب دیدم، گفتم: یا رسول الله، آیا اختلافی که در میان مردم است نمی بینی؟ فرمود: اختلاف درچی؟ گفتم: اختلاف در باره ابو حنیفه و مالک شافعی.فرمود: اما ابو حنیفه که نمی شناسمش.و اما مالک که دانش را نوشته است، و اما شافعی پس از من است و به سوی من.

و می بینی، که پیرو داغ ابی حنیفه، برای تقرب به امامش از طریق ابو هریرة،

ص: 130

به نام رسول خدا چنین حدیث می سازد: " به زودی در امتم مردی پیدا می شود که نامش ابو حنیفه است و او چراغ امتم هست.و به زودی در امتم مردی پیدا می شود که نامش محمد بن ادریس است، فتنه او برامتم بیش از فتنه ابلیس است.و در تعبیر دیگر: " فتنه اش زیانبار تر است بر امتم از ابلیس."

و محمد بن موسی حنفی قاضی دمشق، متوفی در سال 506 ه می گفت: اگر قدرت می داشتم از شافعی ها جزیه می گرفتم.

و محب الدین بن محمد دمواقی حنفی، متوفی در سال 789 ه (این همان عالم پرهیز کاری است که در هر روز یک ختم قرآن می کرده) دارای تعصب شدیدی علیه شافعی ها بوده تا جائیکه دروغ می ساخته و آن را عبادت می دانسته است.

و مالکی ها، پندارهای دیگری را می آوردند و روایتی را که بعضی، به نام رسول خدا ساخته اند، روایت می کنند: " اگر مردم، تمام کره زمین را بگرداند اعلم از عالم مدینه یابند " و آن را تطبیق بر مالک بن انس می نمایند.

و گویا که مدینه، پایتخت اسلام نبوده و در آن جایش از مالک و بعد از او، عالمی مورد توجه وجود نداشته است، وگویا که خانواده پیامبر بزرگوار اسلام که رسول خدا آنان را قرین قرآن در جانشینی قرار داده و فرموده است:

انی مخلف فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی وارث علم پیامبر عظیم الشان اسلام نبودند و گویا که صادق آل محمد (البته همه شان راستگو بودنه اند) تنها وسیله نشر علم برای ائمه دنیا در آن روز نبوده و مالک نیز از شاگردانش نبوده است.

ص: 131

مرد دیگری می آید از ناحیه مسلمین ادعای اجماع می کند که منظور از این حدیث ساختگی، مالک است غافل از اینکه طبق گفته محمد بن عبد الرحمن: احمد افضل از مالک بن انس بوده است.

و نیز، طبق گفته احمد (پیشوای حنبلی ها) ابن ابی ذئب، از مالک بن انس بر تر بوده است.

و نیز، طبق گفته یحیی بن سعید: سفیان از هر جهت از لحاظ حدیث، فقه و و زهد از مالک بر تر بوده است.

و نیز، طبق گفته عطیه ابن اسباط: هر گاه کره زمین از مانند مالک پرشده باشد، ابو حنیفه از همه آنها افقه است.

و نیز، طبق گفته شافعی و ابن بکیر: لیث بن سعید فهمی، شیخ دیار مصر، افقه از مالک است.

و ابو موسی انصاری، گفته است: از سفیان بن عیینه پرسیدم، او از ابن جریح به طور مرفوع برای ما حدیث کرد: " اگر آدمی در راه طلب دانش تمام کره زمین را بگردد، از عالم مدینه، داناتر نمی یابد " و من به او گفتم: آیا ابن جریح معتقد است که او مالک بن انس است؟ او گفت: عالم کسی است که از خدا بترسد و ما کسی را خدا ترس ازعمری یعنی عبد الله بن العزیز عمری نمی دانیم.

و یحیی بن صالح گفته است: محمد بن حسن شیبانی، از مالک فقیه تر است.

ص: 132

و احمد بن حنبل گفته است: به این ابی ذئب رسید که: مالک حدیث " البیعین بالخیار " را اخذ نکرده.گفت: توبه داده شود، و گرنه گردنش را بزنند، در صورتی که مالک حدیث را رد نکرده، بلکه آن را تأویل کرده است.

پس شامی گفت: کدام یک داناترند، مالک یا ابن ذئب؟ در جواب گفت:

ابن ابی ذئب در این باره، از مالک بزرگتر است.و در دینش شایسته تر و پرهیز کارتر وپیش سلاطین او مالک، حق را بر پادارنده تر است.

و برای مالکی ها، پیرامون امامشان خواب هائی است که پنداشته اند رسول خدا در خواب دیده، آن حضرت مالک ستوده است که گوشه از آنها در " حلیله الاولیاء " جلد 6 صفحه 317 و غیره یافت می شود.

و برای حنبلی ها، گام های بلندی در باره تبلیغ مذهب و امامشان وجود دارد.

آنان خیالات دروغی ساختند که گوش ها از شنیندن آنها کر می شود، و هیچ غلوی به پایه آنها نمی رسد.و قسمتی از آنها را در همین جلد (جلد پنجم عربی صفحه 201- 198) آورده ایم و از آن جمله است چیزی را که ابن جوزی در مناقب احمد صفحه 455 اسنادش از علی بن عبد العزیز طلحی، آورده که ربیع بن سلمان از شافعی برایم نقل کرده، که او گفته است: ای ربیع کتابم را بگیر و آن را به عبد الله بن احمد بن حنبل تسلیم کن و جوابش رابرایم بیاور.

ربیع می گوید: با نامه، وارد بغداد شدم و احمد بن حنبل را هنگام نماز صبح دیدم و بااو نماز صبح خواندم، وقتی که از محراب منحرف گردید، نامه را به او تقدیم کردم و به او گفتم: این نامه برادرت شافعی از مصر است.احمد گفت: در آن نگریستی؟ گفتم: خیر، احمد، مهر نامه را شکست و نامه را قرائت کرد، چشم هایش را اشک فرا گرفت.گفتم: چه چیزی در آن است ای ابا عبدالله؟ گفت: یاد آور شده که رسول خدا را در خواب دیده و به او فرموده است نامه ای به ابو عبد الله احمد بن حنبل بنویس و از ناحیه ام به او سلام برسان و

ص: 133

به او بگو: به زودی مورد امتحان قرار خواهی گرفت و بسوی خلق قرآن خوانده خواهی شد، اما اجابتشان نکنید که خداوند نامت را تا قیامت زنده خواهد نگاهداشت.

ربیع می گوید: گفتم: البشاره.آنگاه جامه اش را از تن در آورد و به من داد و گرفتم و به سوی مصر حرکت کردم.و جواب نامه را نیز گرفته و به شافعی تسلیم نموده.به من گفت: ربیع، چه چیزی به تو داد؟ گفتم: جامه تنش را شافعی به من گفت: ما ترا با گرفتن جامه ناراحت نمی کنیم، آنرا تر کن آبش را به ما بده تا با شما در آن شریک باشیم.

و بشکل دیگر نیز آن را روایت کرده و در آن آمده است: ربیع گفت: آنرا شستم و آبش رابه او دادم و آن در ظرفی ریخت و می دیدم که هر روز از آن بر می داشت و به عنوان تبرک به صورتش می مالید.

و فقیه احمد بن محمد ابو بکر یازودی، گفته است: وارد عراق شدم و کتاب- های اهل عراق را نوشیم و کتب اهل حجاز را نیز نوشتم و از زیادی اختلاف آنها، ندانستم که کدام یک را بگیرم تا اینکه گفته است:

و از زیادی اختلاف آنها، جماعت را ترک کرده با حال اندوه خارج شدم، و شب را با اندوه بسر می بردم، وقتی که نیمه های، شب شد، برخاستم وضو، گرفتم و دو رکعت نماز خواندم وگفتم خدایا مرا به چیزی که دوست داری و می پسندی هدایت فرما، آن گاه به رختخوابم برگشتم، در خواب دیدم که رسول خدا از در بنی شیبه داخل مسجد الحرام شد و پشتش را به کعبه تکیه داد و دیدم که شافعی و احمد بن حنبل در طرف راست رسول خدا قرار دارند که آن جضرت به روی آنها تبسم می فرمایند.و " بشر مریسی " نیز دیدم که در طرف چپ پیامبر اکرم قرار دارد ولی گرفته است، گفتم: یا رسول الله از کثرت اختلاف این دو مرد نمی دانم

ص: 134

چه کنم، و کدام یک را بگیرم؟ به سوی احمد و شافعی اشاره فرمود و گفت: اینان کسانی هستند که با آنها کتاب و حکم و نبوت دادیم، آنگاه اشاره به بشر مریسی فرمود و گفت: اگر اینان به آن کافر شوند، قوم دیگری را به آن موکل نمودیم که نسبت به آن کافر نیستند.

ابو بکر یازودی می گوید: بخدا قسم وقتی که این خواب را دیدم، فردایش هزار دینار صدقه دادم و دانستم که حق با شیخین است.

و غلو حنبلی ها در باره امامشان به حدی رسیده که مدینی، در باره اش گفته است: خداوند این را بادو مرد، عزت بخشید که سومی ندارند آنها عبارتند از: ابو بکر صدیق در روز رده و احمد بن حنبل روز محنت.

هیچ کس بعد از رسول خدا در باره رواج اسلام، چنانکه احمد بن حنبل قیام نموده اقدام نکرده است.

میمونی می گوید: به او گفتم ای ابا الحسن حتی ابو بکر صدیق؟ گفت: حتی او، زیرا ابو بکر صدیق یار و یاور داشته، امااحمد بن حنبل بدون یار و یاور بدان قیام کرده است.

و در برابر آنها افرادی مثل ابی علی حسین بن علی کرابیسی شافعی، متوفی در سال 245 یا248 ه قرار دارد که بر امام احمد اعتراض می کرد و هنگامی که سخنش را در باره قرآن شنید گفت: به چه عمل کنیم به گفتار این بچه؟ که اگر بگوئیم مخلوق است می گوید بدعت است واگر بگوئیم غیر مخلوق است، باز می گوید بدعت است.

ص: 135

و مثل مرجان خادم، متفقه در مذهب شافعی، متوفی در سال 560 ه که نسبت به حنبلی ها تعصب شدیدی داشته و نسبت به آنان اظهار دشمنی می کرده تا چائیکه دیوارمخصوص مکه را، که وزیر ابن هبیره پدید آورده بوده و ابن طباخ حنبلی درآن جا، نماز می خوانده، به خاطر دشمنی با جنبلیان، خراب کرد و به ابن جوزی حنبلی می گفت: مقصود من، ریشه کن کردن مذهبتان، و از بین بردن نام شما است.

و هنگامی که مرجان فوت کرد، ابن جوزی فوق العاده خوشحال گردید.

و ابن جوزی در " المنتظم " جلد 10 صفحه 224 گفته است: ابو سعد سمعانی، متوفی 563 ه نسبت به مذهب احمد، دشمنی شدیدی داشته و بسیاری از اصحاب ما را یاد کرده و مورد طعن قرار داده که مستوجب طعن نبوده اند، و برای ابن جوزی در " المنتظم " جلد 8 صفحه 267 گفتار مفصلی پیرامون دشمنی ابی بکر خطیب بغدادی، صاحب تاریخ معروف، نسبت به مذاهب احمد و یارانش وجود دارد، تا جائی که، او را بعدم حیاء و کمی دین نسبت داده است.

و محمد بن محمد ابو المظفر الدوی، متوفی در سال 567 ه در باره حنبلی ها، گفتار تعصب آمیز و بد گوئی های فراوان داشته تا جائی که گفته است: اگر قدرت می داشتم، بر آنها جزیه قرار می دادم، حنبلیان درباره اش دسیسه کرده، باسم او و زن و بچه کوچکش را کشتند.

آری در این میان، افرادی وجود دارند که انگیزه ها و هوس ها از حق- گوئیشان باز نداشته، مانند فیروز آبادی صاحب قاموس، و عجلونی که اولی در خاتمه کتابش " سفر السعاده " و دومی در کشف الخفاء جلد 2 صفحه 42 گفته است: باب فضائل ابی حنیفه و شافعی و مذمتشان، که در آن چیزی صحیحی وجود ندارد و آنچه

ص: 136

که از اینها ذکر شده ساختگی و افتراء است.و ابن درویش حوت، در اسنی المطالب صفحه 14 گفته است: در باره مناقب و مثالب هیچ کدام از پیشوایان مذهب، نص بخصوصی، چه صحیح و چه ضعیف وجود ندارند.

ص: 137

فهرست احادیث ساختگی و دگرگون شده
اشاره

انسان پژوهشگر، می تواند از آن احادیث ساختگی و دگرگون شده که در سلسله دروغ گویان آمده، فهرستی اتخاذ و از این رهگذر، به حساب دیگر این نوع احادیث که در مواضع مختلف کتب و مسانید اهل سنت پراکنده است، آگاهی حاصل نماید، اگر چه تمام، بلکه قسمت عمده آن را نمی تواند بشناسد، زیرا کتابی که اسامی حدیث سازان و ساخته ها و بافته هایشان را نوشته و محصور کرده باشد در درست نیست و آنچه که در شرح حال عده کمی از آن جمعیت زیاد، یافت شده از گوشه و کنار تاریخ است که دست تصادف برای ما حفظ کرده است.

و اینک فهرست گروهی از آن حدیث سازان و بافته هایشان، ذیلا آورده می شود:

ابو سعید ابان بن جعفر، بیش از 300 حدیث ساخته است.

ابو علی احمد جوبیاری و دو فرزند او عکاشه و تمیم، پیش از 10000 حدیث ساخته اند.

احمد بن محمد قیسی، که شاید به نام پیشوایان، بیش از 3000 حدیث ساخته اند.

احمد بن محمد باهلی، احادیث موضوعه اش، بیش از 400 حدیث ساخته است.

احمد بن محمد مروزی، به نام افراد مورد اعتماد، بیش از 10000 حدیث پائین و بالا کرده است.

ص: 138

احمد ابو سهل حنفی، احادیث دروغش 500 است.

بشر بن حسین اصفهانی، دارای نسخه ساختگی است که در آن 150 حدیث است.

بشر بن عون، دارای نسخه ساختگی است که در حدود 100 حدیث دارد.

جعفر بن زبیر به نام رسول خدا 400 وضع کرده است.

حارث بن اسامه، احادیث ساختگیش در حدود 30 حدیث بوده است.

حسن عدوی، وبیش از1000 حدیث ساختگی روایت کرده است.

حکم بن عبد الله ابو سلمه، در حدود 50 حدیث ساخته است.

دینار حبشی، ازانس در حدود 100 حدیث ساختگی روایت کرد است.

زید بن حسن 40 حدیث ساخته است.

زید بن رفاعه ابو الخیر، دارای 40 حدیث ساختگی است.

سلیمان بن عیسی 20 و چند ساخته است.

شیخ بن ابی خالد بصری 400 حدیث ساخته است.

صالح بن احمد قیراطی، شاید بیش از 10000 حدیث پائین و بالا کرده باشد.

عبد الرحمن بن داود دارای 40 حدیث ساختگی است.

عبد الرحیم فاریابی، بیش از 500 حدیث ساخته است.

عبد العزیز، ساخته ها و دگرگون کرده هایش 100 حدیث است.

عبد الکریم بن ابی العوجاء 4000 حدیث ساخته است.

عبد الله قزوینی، به نام شافعی، در حدود 200 حدیث ساخته است.

عبد الله قدامی، به نام مالک، بیش از 150 حدیث پائین و بالا کرده است.

عبد الله روحی، بیش از 100 حدیث ساختگی روایت کرده است.

عبد المنعم بیش از 200 حدیث دروغ روایت کرده است.

عثمان بن مقسم، از روایات ناشنیده ای که پیش شیبان داشته 25000 حدیث بوده است.

ص: 139

عمر بن شاکر، دارای 20 نسخه ی غیر محفوظه است.

محمد بن عبد الرحمن بیلمانی 200 حدیث دروغ، روایت کرده است.

محمد بن یونس کدیمی، بیش از 1000 حدیث ساخته است.

محمد بن عمر واقدی 30000 حدیث که واصل ندارد روایت کرده است.

معلی بن عبد الرحمن واسطی 90 حدیث وضع کرده است.

میسره بن عبد ربه بصری 40 حدیث ساخته است.

نوح بن ابی مریم، در فضیلت سوره ها 114 حدیث ساخته است.

هشام بن عمار 400 حدیث دروغ روایت کرده است.

مجموع احادیث ساختگی و دگرگون شده اینان 98684 حدیث خواهد بود.

و به آن اضافه کنید، احادیثی را که از افراد زیر دور انداخته شده:

عباد بصری 60000 حدیث

عمر بن هارون70000 حدیث

عبد الله رازی 10000 حدیث

ابن زباله 100000 حدیث

محمد بن حمید 50000 حدیث

نصر 20000 حدیث

که مجموع احادیث این عده 408684 خواهد شد.

و برای شخص بحث کننده، مخفی نخواهد بود که این عدد، نسبت به آنهمه احادیث ساختگی، که دستهای جنایتکارانه ساخته اند، بسیار ناچیز خواهد بود.

نسخه ها و احادیث موضوعة

برای اغلب دروغگویان حدیث ساز (اگر نگوئیم همه آنها) کتاب هائی، که

ص: 140

مشتمل بر بسیاری از بافته هایشان که از حد و اندازه، بیرون است بوده است، اما تاریخ، برای ما چیزی جز اشاره ای که در تراحم جمعی از نویسندگان آن رفته، حفظ نکرده است.چنانکه از گفتارشان در سابق گذشت.

اینک برخی از آنان، ذیلا آورده می شود:

محمد بن ابراهیم مزنی، دارای نسخه موضوعه و ساختگی است.

احمد بن محمد حمانی، در مناقب ابی حنیفه نوشته که تمام مطالب آن ساختگی است.

اسحاق بن محمشاذ، دارای کتابی در باره فضائل ابن کرام است که تمامش ساختگی است.

ایوب بن مدرک حنفی، دارای نسخه موضوعه است.

بریه بن محمد البیع، دارای کتابی است که احادیث آن ساختگی است.

حسن بن علی اهوازی، کتابی تصنیف کرده که در آن احادیث موضوعه آورده است.

حسین بن داود بلخی، دارای نوشته ای است که اکثر آن ساختگی است.

داود بن عفان، دارای نسخه ای است که به نام انس، ساخته شده است.

زکریا بن درید، دارای نسخه ای است که همه آن ساختگی است.

عبد الرحمن بن حماد، نزدش نسخه موضوعه ای است.

عبد العزیز بن ابی زواد، پیشش نسخه ساختگی است.

عبد الکریم بن عبد الکریم، دارای کتاب ساختگی است.

عبد الله بن حارث، دارای نسخه ای است که همه آن موضوعه است.

عبد الله بن عمیر قاضی، به نام مالک نسخه ساختگی دارد.

عبد المغیث بن زهیر حنبلی، دارای جزوه ساختگی در باره فضائل یزید است.

عبید بن قاسم، دارای نسخه ساختگی است.

علاء بن زید بصری، دارای نسخه موضوعه ای است.

ص: 141

لاحق بن حسین مقدسی، از حدیث ساختگیش، بیش از پنجاه جزء نوشته است.

محمد بن احمد مصری، دارای نسخه ساختگی است.

محمد بن حسن سلمی، تالیفاتش از صد کتاب است.

محمد بن عبد الواحد زاهد، دارای جزوه ای در فضائل معاویه است.

محمد بن یوسف رقی، در حدود شصت نسخه وضع کرده است.

موسی بن عبد الرحمن ثقفی، کتابی در تفسیر ساخته است.

و بر شخص خواننده است که این را مقیاس قرار دهد و بدین وسیله ساخته های جمیع دروغ گویان و حدیث سازان، چه آنها که یاد کردیم وچه آنها که یاد نکردیم اندازه گیری نماید، در آن صورت که گفته های افراد زیر را مبالغه آمیز نخواهد دانست:

یحیی بن معین گفته است." از دوغ گویان به قدری کتاب نوشتیم که تنور را با آن افروختیم و نان پخته از آن در آوردیم ".

و بخاری، صاحب گفته است: " دویست هزار حدیث غیر صحیح را حفظ کردم ".

و اسحاق بن ابراهیم حنظلی، گفته است:" چهار هزار حدیث دروغ، حفظ کرده است ".

و یحیی بن معین گفته است: " کدام صاحب حدیث است که از کذابی، هزار حدیث ننوشته باشد؟ ".

و خطیب بغدادی، گفته است: " برای اهل کوفه و خراسان از احادیث موضوعه و سندهای ساختگی نسخه های زیادی است و بحمد الله، در میان محدثین بغداد چنانکه

ص: 142

در میان غیر آنان اشتهار به دروغ در روایت و حدیث سازی است، کمتر وجود دارد.

و ابو بکر بن ابی سبزه وضاع و کذاب گفته است: " پیشم هفتاد هزار حدیث در حلال و حرام است ".

وفیروز آبادی صاحب قاموس، در خاتمه کتابش " سفر السعاده " نود و یک باب شمرده که در آنها احادیث زیادی است.و در کتب آنان، از آن احادیث موجود است آنگاه می گوید: و در آنها حدیث صحیحی وجود ندارد، و پیش بزرگان دانش صحت آن احادیث، به ثبوت نرسیده است.

و عجلونی در پایان کتابش " کشف الخفا: " قسمتی از احادیث موضوعه و حدیث سازان و کتب دروغین را یاد آور شده ودر صفحه 424- 419 صد باب را شمرده که اکثر آنها در فقه است و بعد از هرباب گفته است: در آن حدیث صحیحی نیست و یا نظیر آن.

و ابن الحوت بیوتی، در " اسنی المطالب " بیش از سی مبحث را، از ابو ابی شمرده که درآنها حتی یک حدیث صحیح وجود ندارد.

ائمه حدیث که در تالیفات صحاح و مسانیدشان، از میان آن همه احادیث زیاد قسمتی از احادیث مورد اعتماد را انتخاب کرده و الباقی را ترک کرده اند، نشانه زیادی احادیث ساختگی است و پرده از روی این حقیقت بر می دارد که:

ابو داود سجستانی، در سننش 4800 حدیث آورده که آن را ازمیان 500000 حدیث انتخاب کرده است.

و صحیح بخاری، مشتمل بر 2761 حدیث غیر مکرر است که از میان بیش از 600000 حدیث، انتخاب شده است.

ص: 143

و در صحیح مسلم 4000 حدیث غیر مکرر است که از میان 300000 حدیث، انتخاب شده است.

و احمد بن حنبل، درمسندش 30000 حدیث آورده که آنها را از میان بیش از 750000 حدیث، انتخاب کرده، در صورتیکه 1000000 حدیث فراهم کرده بوده است.

و احمد بن فرات، متوفی در سال 258 ه یک میلیون و پانصد هزار حدیث نوسته و از میان آنها 300000 حدیث را در تفسر و احکام و فوائد و غیره اخذ کرده است.

این یک از شئون حدیث و در اینجا نواحی دیگری وجود دارد که ناشی از الفاظ جرح غیر کذب و وضع است که زیر هر کدام از آنها افراد زیادی از رجال حدیث قرار دارند که هر فردی از آنها احادیث زیادی روایت کرده اند.

آن الفاظ عبارتند از: روایت از او روا نیست، تمام احادیثش ساختگی است، چیزهائیکه اصل ندارند روایت میکند، از ثقات، روایات موضوعه روایت می کند، احتجاج بدان روا نیست، سندها را دگرگون میکرده و بالا می برده است، حدیث موقوف را بالا برده و وصل، نوشتن حدیثش جائز نیست، در هیچکدام از احادیثش مورد پیروی قرار نمی گیرد، ثقه وامین نیست، تمام اصحاب بر ترکش اجماع دارند، تمام چیزهائی که روایت می کند غیر محفوظ است، به آن استدلال نمی شود و اعتباری به آن نیست، دارای حدیث مورد اعتماد نیست، حدیثش مضطرب و ناچیز است، از احادیث نادرست در تالفاتش زیاد آورده است، اتفاق بر ترک اوست، احادیث موضوعه می آورده است، احادیث دگرگون شده می آورده، حدیث از یادش می رفته است، از او چیزی

ص: 144

نباید نوشته شود، فریب خورده، از ناحیه دروغ گویان است، چیزی را دست انجام نمی داده است، در آوردن مطالب نادرست متفرد بوده است، حجت نیست بطور کلی ضعیف و سست است، جدا ضعیف است، هلاک شونده است، سقوط کننده است، بدعت گزار است، گول خورده است، تدلیس می کند، در هم آمیخته است، در هم می آمیزد، متهم به دروغ است، متهم بوضع حدیث است، احادیثش دگرگون شده و ناشایسته است، در حدیث ناجیز است، از ثقات مطالب نادرست می آورد.

ص: 145

مشکل ثقه و ثقات

اینها که گفته شد، مربوط به کسانی است که پیش عامه به آنها و گفتار و حدیثشان اعتمادی نیست، و اما کسی که بنظر آنها مورد اعتماد است تازه خود مشکل بسیار مهم و غیر قابل حل دیگری است که خواننده محترم را در بهت و حیرت قرار می دهد و آن اینکه منظور از ثقه و رای مورد اعتماد چیست؟ از کجا حاصل می شود؟ و چه خصلتی با آن مناقض است؟

بیا با من تا تاریخ جمعی از کسانیکه تصریح به ثقه بودن آنها شده (در صورتیکه اثری از اعتماد در آنها دیده نمی شود ) بخوانیم، مانند:

1- زیاد بن ابیه، کسیکه آنهمه جرائم و جنایات مهم را در تاریخ مرتکب شده، خلیفه بن خیاط او را از زهاد شمرده و احمد بن صالح، او را متهم به کذب نمی داند!!.

2- عمر بن سعد بن ابی وقاص، قاتل امام حسین علیه السلام که عجلی او را ثقه و مورد اعتماد می داند!!.

3- عمران بن حطان، رئیس خوارج، صاحب شعر معروف، در باره ابن ملجم مرادی:

یاضربه من تقی ما راد بها

الا لیبلغ من ذی العرش رضوانا

انی لاذکره حنیا فاحسبه

او فی البریه عند الله میزانا

ص: 146

" ای ضربتی که از پرهیز کاری صادر شده و از آن جز رسیدن به رضوان و خشنودی خدا نظری نداشته است، من هرگاه که آن را یادمی آورم فکری می کنم که او پیش خدا از لحاظ پاداش از همه مردم پر پاداش تر است ".

چنین فردی را عجلی توثیق کرده و بخاری از رجال صحیحش قرار داده و از او حدیث نقل کرده است!!!.

4- اسماعیل بن اوسط بجلی، امیر کوفه، متوفی در سال 117 ه که از یاران حجاج بن یوسف ثقفی بوده و سعید بن جبیر را برای قتل پیشش فرستاده بود، ابن معین چنین شخصی راتوثیق کرده و ابن حبان او را از ثقات شمرده است!!.

5- اسد بن وداعه شامی تابعی ناصبی که علی را سب می کرده و عابد بوده است، نسائی او را توثیق نموده است!!.

6- ابو بکر محمد بن هارون ناصبی منحرف، و معروف به دشمنی با امیر المومنین که خطیب بغدادی او را توثیق کرده است!!.

7- خالد قسری امیر ناصبی، دشمن ستمکار (ذهبی او را چنین توصیف کرده است) و در تاریخ ابن کثیر جلد 10 صفحه 21- 20 آمده است که: او مرد بدی بوده، به علی جسارت می کرده و مادرش نصرانی بوده و در درینش متهم بوده و در خانه اش برای مادرش کنیسه ای ساخت، با این حال، ابن حبان او را توثیق کرده است!!

8- اسحاق بن سوید عدوی بصری، متوفی در سال 131 ه که نسبت به علی دشمنی می کرد و می گفت: او را دوست ندارم.با اینحال، احمد و ابن معین

ص: 147

و نسائی او را توثیق کردند، و او از رجال صحاح بخاری و مسلم و ابو داود و نسائی است!!.

9- نعیم بن ابی هند متوفی در سال 211 ه مردی ناصبی و دشمن علی بوده، با اینحال، نسائی اورا توثیق کرده است!!.

10- حریز بن عثمان کسی که در مسجد نماز می خواند و از آن خارج نمی شد تا روز هفتاد بار علی را لعن کند.اسماعیل بن عیاش می گوید: با حریز از مصر تا مکه رفیق را شدم، او در بین راه علی را سب و لعن می کرد و به من می گفت:این که مردم از رسول خدا روایت کرده اند که به علی فرموده است: " تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسی هستی " درست است اما شنونده خطاکرده است، گفتم: چطور؟ گفت: بیان رسول خدا چنین بوده: " تو نسبت به من بمنزله قارون نسبت به موسی هستی "گفتم: از کی چنین روایت بوده می کنی؟ گفت: از ولید ابن عبد الملک شنیدم که آنرا روی منبر چنین روایت می کرد، بخاری و ابو داود و ترمذی و دیگران به حدیث چنین شخصی احتجاج کرده اند ودر ریاض النضره جلد 2 صفحه 216 آمده است که او ثقه و مورد اعتماد است و لیکن علی را دشمن داشته خدا دشمنش باد!!.

11- ازهر بن عبد الله حمصی، علی را سب می کرده با اینحال عجلی او را توثیق نموده و او از رجال حدیث ابی داود و ترمذی و نسائی است!!.

12- عبد الرحمن بن ابراهیم مشهور به دحیم شامی، کسی که گفته است:

کسی که بگوید: " فئه باغیه " اهل شامند، او زنا زاده است، با اینحال بخاری و دیگران از او روایت کرده اند و او به عنوان ثقه و حجت معرفی شده است!!.

ص: 148

13- حافظ عبد المغیث حنبلی، کتابی در فضائل یزید بن معاویه نوشته و در آن مطالب ساختگی زیادی آورده است، در صورتیکه از چنین شخصی به پارسائی و ثقه و دین داری و راستی و امانت و شایستگی و اجتهاد یاد شده است!!.

14- حافظ زید بن حباب، که ابن معین گفته است: او ثقه است، ولی حدیث ثوری رادگرگون می کرده است!!.

15- خلف بن هشام، که شرب خمر می کرده، و احمد امام حنبلیان، او را توثیق کرده است.وقتیکه به او اعتراض شد:چرا آدم شراب خوار را توثیق می کنی؟

در جواب گفته: این علم از ناحیه او به ما رسیده، و او بخدا قسم پیش ما ثقه و امین است، شراب بنوشد یا ننوشد!!.

16- خالد بن مسلمه بن عاص ابو سلمه قرشی، که امام احمد و یحیی بن معین او را توثیق کرده و گفته اند: حدیثش نوشته شود و ابن عدی گفته است: او در زمره کسانی است که حدیثش قابل گرد آوری است گر چه حدیثش کم است و مانعی از روایت کردن از او نمی بینم، در صورتیکه او از سران " مرجئه " و دشمن علی است.

آری چنین کسانی را توثیق می کنند و روایات کردن از آنها را جائز می شمرند، اما افراد زیر را از ثقه و مورد اعتماد بودن ساقط می دانند:

احمد بن حنبل، وقتیکه شنید عبید الله بن موسی عبسی، نسبت به معاویه بد- گوئی می کند، روایت کردن از او را ترک کرد و نمایده ای پیش یحیی بن معین فرستاد و به او پیغام داد که: برادرت ابو عبد الله احمد بن حنبل برایت سلام می فرستد و می گوید: از عبید الله، حدیث زیاد نقل می شود، در صورتیکه من و شما از او می شنویم که به معاویه بد می گوید، از این رو، من دیگر از او حدیث نقل نمی کنم!.

ص: 149

یحیی بن معین به قاصد گفت: به ابوعبد الله سلام برسان و به او بگو: من و شما از عبد الرزاق شنیدیم که عثمان را بد می گفت، آیا حدیث کردن از او را ترک کنم، با انکه عثمان ازمعاویه بالا تر است؟.

آری شعبه روایت کردن از منهال بن عمر اسدی کوفی را، هنگامی که از خانه اش آواز خوانی شنید، ترک کرد چنانکه ابن ابی حاتم گفته است.

آری یزید بن هارون گفته است: روایت کردن از ابو یوسف بخاطر آنکه اموال یتیمان را به مضاربه می دهد و سودش را برای خودش بر می دارد، جائز نیست.

آری آری، بخاری، روایت کردن از امام صادق را ترک کرد و یحیی بن سعید گفته است: در نفسم از او چیزی است.گر چه او دروغ گو نبوده است ولی شافعی و ابن معین و ابن ابی خثیمه و ابو حاتم و ابن عدی و ابن حبان و نسائی و دیگران او را توثیق کرده اند.

آری ابو حاتم بن حبان بستی، گفته است: علی بن موسی الرضا (امام پاک) از پدرش مطالب عجیب و غریب نقل می کند گویا که اشتباه و خطا می کند.

آری ابن جوزی، امام پاک، حسن بن علی بن محمد عسکری را در " الموضوعات " تضعیف کرده است!!.

فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون

" پس وای بر آنها، از آنچه را که دستهایشان نوشته و وای بر آنها، از آنچه که کسب می کنند ".

(بقره آیه79)

ص: 150

احادیثی که بنام رسول خدا ساخته اند

ما، در این جا تصمیم داریم: نمونه هائی از چیزهائی که دستهای این دروغ گویان و حدیث سازان یاد شده، یا امثالشان درباب فضائل دروغین ساخته اند یاد آور شویم:

1- از ابن عباس آمده، که رسول خدا فرموده است: " هیچ درختی در بهشت نیست مگر آنکه روی برگهایشان نوشته شده: خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است، عمر فاروق است وعثمان صاحب دو نور است ".

این حدیث از ساخته های علی بن جمیل رقی است و تنها اوست که این حدیث را نقل کرده و معروف بن ابی معروف بلخی آنرا دزدیده و عبد العزیزبن عمر و خراسانی، مرد گمنامی است وابو نعیم آن را از طریق علی بن جمیل آورده و ختلی در دیباج آن را از طریق عبد العزیز بن عمر و خراسانی، چنانکه در میزان الاعتدال آمده روایت کرده است.و ذهبی در جلد 2 صفحه 138 همان کتاب گفته است: عبد العزیز گمنام است و خبر باطل است، پس همان آفت آن حدیث است.

و ابن عدی از طریق معروف بلخی آن را آورده و ذهبی در المیزان جلد 3 صفحه 184 گفته است: این حدیث ساختگی است، و لی به خاطر علی بن جمیل، از جریر مشهور است و سوگند می خورده و می گفته: بخدا قسم جریر به ما حدیث کرده است.

و ابن عدی گفته است: این معروف نیست و شاید آن را از علی بن جمیل دزدیده باشد.

ص: 151

ابو القاسم بن بشران در " امالی " خود، از طریق محمد بن عبد عامر سمرقندی، آن را روایت کرده است، و این سمرقندی همان کذاب و حدیث ساز است که از عصام بن یوسف حدیث می کرده و ابن عدی گفته است: احادیث روایت کرده که مورد پیروی نمی باشد.

و خطیب بغدادی در تاریخش جلد 5 صفحه4 و جلد 7 صفحه 337 آن را از طریق حسین بن ابراهیم احتیاطی، از علی بن جمیل روایت کرده که ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 253 بعد از ذکر آن از این طریق گفته است: این باطل است و متهم به آن حسین احتیاطی است.و در جلد 3صفحه 184 گفته است: این حدیث ساختگی است.

و ابن کثیر در تاریخش جلد 7 صفحه 205 آن را از طریق طبرانی آورده و گفته است: این حدیث از لحاظ سند ضعیف است و کسی که به آن تکلم کرده، خالی از ناشناختگی و مجهول بودن نیست.

امینی می گوید: آیا از ابن کثیر تعجب نمی کنی که حدیث ساختگی و باطل را ضعیف و مجهول می خواند؟ در صورتی که در اصطلاح اهل فن که او خود را از آنها می داند چنین حدیثی ضعیف خوانده نمی شود.آری: این خوی اوست که چنین ایجاب می کند!!

و عجیب تر از آن این است که خطیب در باره روایتی که حالش چنین است کلمه ای که دلالت بر عیب سند آن کند، نیاورده و این شان اوست در باره بسیاری از امثال این احادیث ساختگی!!.

2- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: هنگامی که قیامت بپا گردید، منادی از زیر عرش ندا می کند، اصحاب محمد را بیاورید، ابو بکر وعمر و عثمان و علی آورده می شوند و به ابو بکر گفته می شود: کنار در بهشت بایست و هر کسی را که می خواهی وارد کن وهر کسی را که می خواهی رد کن وبه عمر گفته می شود:

کنار میزان بایست و هر کس را که خواستی با رحمت خدا سنگین و یا سبک کن و به عثمان شاخه ای از درختی که خدا با دستش غرس کرده بوده داد می شود و

ص: 152

به او گفته می شود: به وسیله آن هر کسی را که خواستی از حوض درو کن، و به علی دو حله داده و گفته می شود که آنها را بگیر و من آنها را ازروزی که آسمان و زمین را خلق کرده بودم برایت ذخیره کرده بودم.

این حدیث را ابراهیم بن عبد الله مصیصی، و احمد بن حسن بن قاسم کوفی، که هر دو کذابند، روایت کرده اند و خدا داناتر است که کدام یک، آن راوضع کرده اند.

ذهبی آنرا با همین عبارت در میزانش جلد 1 صفحه 42- 20 آورده است.

و در آن صرفنظر از ساختگی بودن، دگرگونی نیز صورت گرفته است، زیرا انچه که در ریاض النضره جلد 1 صفحه 32 آمده در باره عثمان و علی چنین است: " به عثمان دو حله پوشانده می شود و به او گفته می شود: آنها را بپوش، از روزی که آسمان و زمین را آفریدم، آنها را برای شما آفریده یا ذخیره کردم، و به علی بن ابی طالب عصا " عوسج " از درختی که خدا با دستش در بهشت غرس کرده داده می شود و به او گفته می شود: مردم را از حوض دور کن ".

پس آنچه را که برای علی بن ابی طالب علیه السلام بوده، از دور کردن منافقان از حوض، دگرگون کردن برای عثمان قرار دادند، بعد از آنکه بر صدر حدیث ابتدائی ساختگی افزودند.

وحدیث دور کردن امیر المومنین از حوض، چیزی است که حفاظ، آن را از طرق گوناگون از جمعی از صحابه آورده، و ما در سابق طرق و تصحیح حاکم را نسبت به آن حدیث در جلد 2 صفحه 321 آورده ایم.

3- از انس بطور مرفوع آمده است: " همه اصحابم جز معاویه بن ابی سفیان را (در بهشت) دیدم، تنها او را هشتاد (یا هفتاد) سال ندیدم و بعد آن بسویم آمد در حالی که روی شتری از مشک خوشبو تر که داخل آن از رحمت خدا و چهار دست و پایش از زبرجد بوده سوار بوده است و به او گفتم: معاویه؟ جواب داد: لبیک یا محمد به او گفتم: در این هشتاد سال کجا بودی؟ گفت: در باغستانی زیر عرش خدایم بودم که او با من مناجات می کرد و من با او، اوبه من دورد می-

ص: 153

فرستاد و من به او، و می گفت: این در عوض فحشهائی است که در دنیا به تو داده اند.

این حدیث از ساخته های عبد الله بن حفص وکیل است.

ابن عدی گفته است: این حدیث ساختگی است، شک ندارم که او سازنده آن ست.

و خطیب گفته است:این حدیث از لحاظ سند و متن باطل است و می دانیم که سازنده آن وکیل است، و سندهای رجالش همه مورد اعتمادند جزخودش.

و ذهبی در میزانش، بعد از ذکر آن، از طریق ابن عدی گفته است:برای ابن عدی شایسته نبوده که از این دجال کور چشم کور دل روایت کند، کسی که خداوند در باره اش فرموده است: "کسی که در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور و گمراه است ".

و در شرح حال عبید الله بن سلیمان گفته است: از او عبد الرزاق، با خیر باطلی روایت کرده که او آفت آن به شمار می رود.

و ابن حجر در لسان المیزان جلد 4 صفحه 105 گفته است: این خبر را ابن عساکر چنین آورده است: " من وارد بهشت می شوم، همه یارانم جز معاویه را در آنجا می یابم که پس از هفتاد سال او را می بینم و به او میگویم: معاویه کجا بودی؟ در جواب می گوید:زیر عرش خدایم بودم که با دستش به من تحفه می داد آنگاه فرمود: این در عوض فحشائی است که در دنیا به شما داده اند ".

ابن عساکر گفته است: این حدیث نادرست است و در آن چند نفراز افراد گمنام قرار دارند.

4- از انس بطور مرفوع آمده است: " در شب معراج وارد بهشت شدم سیبی رادیدم به حوریه ای آویزان بوده، گفت: من مال عثمان کشته شده با ظلم هستم".

ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 20 از طریق عباس بن محمد عدوی، حدیث-

ص: 154

ساز آن را آورده است.و گفته است: این خبر ساختگی است و در جلد 3صفحه 293 با تغییر مختصر از طریق یحیی بن شیب مذاب وضاع نیز آن را آورده و گفته است: این دروغ است و خدا می داند که کدام یک از این دو مرد آن را ساخته اند.

و ابن حجر در لسان المیزان جلد 3 صفحه 245 گفته است: ابن حبان آنرا ضعیف دانسته و معتقد است: برای آن از کلام پیامبر و انس و ثابت و حماد (که آنها رجال سند حدیثند) اصلی نیست و به این مطلب ذهبی در " المیزان " در شرح حال عبد الله بن ابراهیم دمشقی، اشاره کرده و گفته است: این خبر باطل است.

و ابن حجر در لسان المیزان جلد 3 صفحه 248 گفته است: حدیث یاد شده از عقبه بن عامر چنین آورده شده: " هنگامی که به آسمان عروج داده شدم داخل بهشت عدن شدم، سیبی در دستم قرار گرفت که از آن حوریه پسندیده ای که مژگان چشمهایش همانند زیبائی مژگان بازها بوده، آشکار گردید و به او گفتم که: تو مالی کی هستی؟ گفت: من برای خلیفه بعد از تو هستم که از روی ستم کشته می شود (عثمان بن عفان) و در صفحه 293 نیز آن را آورده و گفته است: حدیث نادر ستی است.

و خطیب در تاریخش جلد 5 صفحه 297 آن را از طریق محمد بن سلیمان ابی علی شطوی، از نافع از ابن عمر از رسول خدا چنین آورده است: " هنگامی که شبانه بسوی آسمان برده شدم و در آسمان چهارم قرار گرفتیم سیبی در دامنم افتاد آنرا با دستم گرفتم پس شکافته شد و از آن حوریه خندانی بیرون آمد و به او گفتم: بگو بینم: مال کی هستی؟ گفت: متعلق به مقتول شهید: عثمان عفان هستم ".

و با این طریق نیز این حدیث ساختگی است.

خطیب در تاریخش و ابن جوزی در " الموضاعات " و ذهبی در" میزانش " نادرستی این حدیث را از ناحیه محمد بن سلیمان ابی جعفر خزاز دانسته اند.

ص: 155

5- از جابر بطور مرفوع آمده است: خداوند یارانم را بر همه عالمیان جز از انبیاء و مرسلین بر تری و از میان یارانم چهار نفر را بر گزید: ابو بکر، عمر، عثمان و علی، آنها را بهترین یارانم قرار داد گرچه همه یارانم خوبند.

این حدیث از ساخته های عبد الله بن صالح، کاتب " اللیث" است که ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 47 گفته است: با این خبر قیامت بر عبد الله بن صالح بر پا گردید.

و ازابی زرعه حکایت شده که او گفته است:این حدیث باطل است، و خالد مصری آن را ساخته و در کتاب عبد الله بن صالح، آن را جای داده است، و نسائی گفته است: این حدیث ساختگی است.

6- از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده است: هنگامی که ابو بکر متولد شد، در همان شب خداوند بر بهشت عدن توجه کرد و فرمود: سوگند به عزت و جلالم که در تو داخل نمی کنم مگر کسی که این مولود را دوست داشته باشد.

ذهبی گفته است: این حدیث ساختگی است و آفت آن احمد بن عصمت نیشابوری است.

و خطیب بغدادی در تاریخش جلد 3 صفحه 309 آن را آورده و گفته است:

این حدیث باطل است و در اسنادش چند نفر از افراد مجهول و گمنام قرار دارند.

7- از ابی هریره بطور مرفوع آمده است: " در آسمان دنیا هشتاد هزار فرشته برای کسی که ابو بکر و عمر را دوست داشته باشد طلب آمرزش می کنند، و در آسمان دوم هشتاد هزار فرشته کسی را که ابو بکر و عمر را دشمن داشته باشد لعنت ونفرین می کنند.

این حدیث از ساخته های ابی سعید حسن بن علی عدوی بصری است.

خطیب آن را آورده و گفته است:این حدیث را عدوی به نام کامل بن طلحه ساخته است و تنها عبد الرواق بن منصور بندار، از ابی عبد الله زاهد سمرقندی، و او از ابی لهیعه، آن را روایت کرده است و ابو عبد الله زاهد مجهول و گمنام است.

ص: 156

و لذا عدوی آن را به کامل ثقه است چسبانده است در هر صورت حدیث از ابی لهیعه بطور محفوظ نیامده است.

آنگاه آن را به طریق دیگر آورده و گفته است: این اسناد صحیح است و رجالش همه مورد اعتماد هستند و عدوی مطلب مهمی را آورده و مرتکب کار بدی شده.جرات او در ساختن این حدیث بزرگتر از جراتش در روایت از ابن لهیعة است.

و دیلمی آن را آورده افزوده است: و هر کسی همه صحابه را دوست داشته باشد از ثقات دور خواهد بود و ذهبی به ساختگی بودن آن نیز حکم کرده است.و ابن حجر از طریق دیگر از انس در کتاب لسان المیزان جلد 4 صفحه 107 آن را آورده و گفته است: این با این اسناد باطل است.

8- از انس آمده است که: مردی یهودی پیش ابی بکر آمدو گفت: قسم به آنکه موسی را برانگیخت و با سخن گفت، من ترا دوست دارم.ابو بکر سرش را به علامت تحقیر او بالا نیاورد تا جیرئیل بر پیامبر اکرم نازل گردید و گفت: ای محمد خدای بزرگ برای تو سلام می فرستد و می گوید: به یهودی بگو: خدا آتش را از تو دور کرده است، پس یهودی محضر رسول خدا حاضر گردید و اسلام آورد.

و در تعبیر دیگر چنین آمده است: خداوند از او در آتش دو چیز را به خاطر محبت به ابی بکر دور کرده است: زنجیرها، و غلها بر گردتش نهاده نمی شود.آنگاه رسول خدا این مطلب را به او خبر دادند.

این حدیث از آفات حسن بن علی ابی سعید عدوی بصری است که سیوطی در " اللئالی " گفته است که آن ساختگی است، عدوی و غلام خلیل، حدیث سازند و بصری مجهول و گمنام است.

9- از براء بطور مرفوع آمده است ء خداوند برای ابی بکر در اعلی علیین، قبه ای از یاقوت سفید که با قدرت الهی آویخته است اتخاذ کرده که در آن بادهای

ص: 157

رحمت، نفوذ و حلول کرده است.و برای آن چهار هزار در است که هر گاه ابو بکر مشتاق لقای خدا باشد یکی از آن درها باز می شود و از آن رهگذر به خدا می نگرد!!!.

این حدیث از موضوعات محمد بن عبد الله ابی بکر اشنانی است.

خطیب در تاریخش جلد 5 صفحه 441 گفته است:کسی که این حدیث را بر مثل این اسنادترکیب کرده، چنین کسی از دور انداختن حشمت الهی و جرات بر کذب چیزی فرو گذار نکرده است و از خذلان و خواری بخدا پناه می بریم و از او می خواهیم که ما را از گزند و وسوسه شیطان، مصون و محروس بدار که او ولی اینکار و قادر بر آنست.

و در صفحه 442 گفته است: اشنانی چیزی را که خوب نمی توانسته بسازد، وضع می کرده است نهایت آنکه (خدا داناتر است) اسناد صحیحه را، از بعضی کتابها گرفته و بر طبق آنها این مصیبت ها راپدید آورده، و این مطالب را بافته وترکیب کرده است.

و در جلد 9 صفحه 445 نیز آن را از طریق احمد بن عبد الله ذراع آورده و گفته است: این حدیث باطل است و نادرستی آن از ناحیه ذراع است آورده و گفته است: و اوست که آن را ساخته است البته خدا داناتر است و ذهبی آن را در میزان الاعتدال، از بافته های ابو بکر اشنانی شمرده است.

10- از انس نقل شده که گفته انس: هنگامی که رسول خدا از غار، خارج شد، ابو بکر رکاب حضرت را گرفت، پیامبر اکرم به رویش نگاه کرده و فرمود:

ای ابی بکر آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: چرا پدر و مادرم فدای تو باد، فرمود:

خداوند فردای قیامت برای همه، بطور عام، و برای تو بطور خاص تجلی خواهد کرد.

این حدیث از ساخته های محمد بن عبد ابی بکر تمیمی سمرقندی است که خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 388 گفته است: این حدیث پیش کسانیکه آگاهی

ص: 158

درستی از مصادر حدیث دارند، اصلی برایش نیست و آن محمد بن عبد، از لحاظ سند و متن ساخته است و دارای احادیث زیادی نظیر آنچه که ذکر شده می باشد که همه آنها دلالت بر بدی حال و سقوط روایاتش دارند.

و در جلد 12 صفحه 19 آن را از طریق بن عبده آورده و گفته است: این حدیث باطل است آنگاه آن را از طریق دیگری آورده و گفته است: این نیز، باطل است، وعلت آن هم ابو حامد بن حسنویه است که مورد اعتماد نمی باشد.

و ذهبی در " المیزان " جلد 2 صفحه 232- 221 آن را آورده و گفته است که: آن از احادیث موضوعه است.

و ابن عدی آن رادر کاملش روایت کرده و گفته است: این باطل است، و در جلد 2 صفحه 369 گفته است: آن حدیث باطل است.و یوسف بن احمد، متهم شده به اینکه این حدیث را به ابن خلیفه چسبانده است.چنانکه در میزان الاعتدال جلد 3 صفحه 336 آمده است.

و فیروز آبادی، صاحب قاموس، در خاتمه کتابش " سفرالسعاده " آن را از مشهور ترین ساخته ها، در باب فضائل ابی بکر، و از مفتریاتی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده است.

و سیوطی در اللئالی جلد 1 صفحه 148 آن را از احادیث موضوعه دانسته و طرفش را تضعیف کرده است.

و عجلونی در کشف الخفاء جلد 2 صفحه 419 آن را آورده، و مطالبی نظیر گفتار فیروز آبادی آن گفته است.

و ابن حجر در لسان المیزان جلد 2 صفحه 63 گفته است: برای آن طرقی است که همه آنها، سست است.

و ابن درویش حوت، در اسنی المطالب صفحه 63 گفته است: این حدیث ساختگی است، چنانکه ملاعلی قاری، در کتاب موضاعاتش گفته است.

و حاکم در المستدرک جلد 3 صفحه 78 درحدیثی از جابر بن عبد الله آورده

ص: 159

که: رسول خدا فرموده است: ای ابو بکر، خدا به تو رضوان اکبر داده است، بعضی از مردم به او گفتند: منظور از رضوان اکبر چیست ای رسول خدا؟ فرمود:

خداوند در آخرت برای بندگانش بطور عموم و برای ابی بکر بطور خصوص تجلی خواهد کرد.

و ذهبی در تلخیص المستدرک، به دنبال این حدیث چنین افزوده است: این حدیث را محمد بن خالد ختلی، از کثیر بن هشام، از جعفر بن برقان، از سوقه، روایت کرده که گمان می کنم: محمد آن را وضع کرده باشد.

و در میزان الاعتدال در شرح ختلی، گفته است که: ابن جوزی در " الموضوعات " گفته است که او را تکذیب کرده اند، و او از کثیر روایت " برای ابی بکر بطور خصوص تجلی خواهد کرد " را روایت کرده است.و این منده گفته است او دارای احادیث نادرست است.

11- از ابو هریره بطور مرفوع آمده که رسول خدا فرموده است: در آن شبی که به آسمان عروج داده شدم، از آسمانی نگذشتم، مگر آنکه در آن یافتم، که نوشته شده بود: محمد رسول خدا است وابو بکر صدیق جانشین من است.

این حدیث از ساخته های عبد الله بن ابراهیم غفاری است که ذهبی در میزان الاعتدال جلد 5 صفحه 235 آن را از طریق خطیب، از محمد بن عبد الله هلالی بصری آورده و گفته است: این خبر باطل است.سپس آن را با اسناد دیگری آورده و گفته است: و آن باطل است.و نمی دانم کسی نقصی در آن گرفته باشد، زیرا همه آنها مورد اعتمادند، آنگاه آن را از طریق غفاری آورده و گفته است: او متهم به کذب است، پس این حدیث از ناحیه او ساخته شده است.

و سیوطی آن را در " الموضوعات " آورده و گفته است: ابن عدی، با اسنادش آن را از غفاری، ازعبد الرحمن بن زید بن اسلم آورده و گفته است: این حدیث صحیح نیست، غفاری حدیث ساز است، و اسنادش باتفاق ضعیف است.

و ابن حجر در " تهذیب التهذیب " " جلد 5 صفحه 138 به نقل از ابن حبان،

ص: 160

از طریق عبد الله بن عمر آن را چنین آورده است: " در شبی که به آسمان سیر داده شدم، از آسمانی به آسمان دیگر نرفتم مگر آنکه دیدم نوشته است: محمد رسول خدا است ابو بکر صدیق است."

ابن حبان گفته است: این خبر باطل است و مصیبت این خبر از ناحیه عبد الله ابن ابراهیم است.

12- از انس بطور مرفوع آمده است: " خدا در هر شب جمعه صد هزار نفر را از آتش جهنم، آزاد می کند مگر دو طائفه را، که در امتم هستند و از آن نیستند و آنان را در زمره آزاد شدگان از اهل کبائر، آزاد نمی کند، بلکه با بت پرستان هم زنجیرند، آنان دشمنان ابو بکر و عمر هستند که مسلمان نیستند، بلکه یهود این امتند!.

سپس گفته: بدانید لعنت خدا، بر دشمنان ابی بکر و عمر و عثمان و علی.

این حدیث، از ساخته های مسره بن عبد الله ابی شاکر، غلام متوکل است که خطیب در تاریخش جلد 272 13 گفته است: این حدیث دروغ و ساختگی است.و رجال یاد شده در اسناد آن، تمامی مورد اعتماد ائمه حدیثند مگر مسره، و نادرستی حدیث ازناحیه اوست، به علاوه او ادعا کرده که این را از ابی زرعه شنیده، در صورتیکه او چهار سال قبل مرده بوده، چون ابا زرعه در سال 264 ه فوت کرده، ولی مسره حدیث مذکور را از ابی زرعه در " ری " سال 268 ه روایت کرده است.

و ذهبی در میزان الاعتدال جلد 3 صفحه 162 آن را ساخته های مسره شمرده است.

13- از انس آمده است که: رسول خدا، کتفهای ابی بکر و عمر را، بهم متصل کرد و فرمود: شما وزیرانم در دنیا و آخرت هستید، مثل من و شما در بهشت همانند پرنده ای است که در آن می پرد، من به منزله سینه و شما به منزله پرهای آن هستند، من و شما در بهشت می گردیم و آفریدگار جهان را زیارت می کنیم، من و شما در مجالس بهشت می نشینیم، گفته شد: مگر در بهشت مجالسی است؟

ص: 161

فرمود: آری مجالس و سرگرمی است، گفته شد: سرگرمی بهشت چیست؟

فرمود: آشیانه ای است از نی، از کبریت احمر، فرشش از در مرطوب است، پس بادی از زیر عرش که به آن طیبه می گویند می وزد، و آن نی ها به حرکت می آید، و صدائی از آن خارج می شود که بهشتیان، دنیا و حوادث آن را فراموش می کنند:

این حدیث، از ساخته های زکریا بن درید کندی است که ابن حبان آورده و گفته است: ساختگی است و آفت آن زکریا است.

و ذهبی در " المیزان " جلد 1 صفحه 348 از ابن حبان دو جمله از آن را، حکایت کرده و گفته است: آن دو جمله را احمد بن موسی بن معدان، در حران، و زکریا بن درید، برای ما، با نسخه ساختگی روایت کرده که روا نیست از آن روایت کردن.

14- ازانس بطور مرفوع آمده است: برای خدا شمشیر است در نیام، مادامی که عثمان زنده است وقتیکه او کشته شد، آن شمشیر برهنه می شود و تا قیامت در غلاف نخواهد رفت.

این حدیث را ابن عدی آورده و گفته است: ساختگی است وآفت آن عمرو بن قائد است و استادش موسی بن سیار نیز کذاب است.

و ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 299 گفته است:نادرستی آن آشکار است.

15- از انس بطور مرفوع آمده است: جبرئیل بر من نازل شد و با او قلمی از طلای ناب بود و گفت: خداوند علی اعلی، بر تو سلام می فرستد و می گوید:

حبیبم، این قلم را از بالای عرش برای معاویه بن ابی سفیان هدیه فرستادم و آن به او برسان و به او دستور بده، با خطش و با این قلم آیه الکرسی را بنویسد و بعد از نوشتن و نقطه گذاری، آنرا بر شما عرضه کند که من برای او ثوابی، برابر با هر کسی که آن را تا روز قیامت می خواند قرارداده ام، رسول فرمود: کیست

ص: 162

که ابی عبدالرحمن را، حاضر کند؟ ابو بکر بر خاست و رفت، پس از چندی، باتفاق از خدمت رسول خدا رسیدند و بر حضرتش سلام کردند، حضرت جواب سلامشان را داد آنگاه به معاویه فرمود ای معاویه این قلمی است که خدا برایت از بالای عرش هدیه فرستاده است تا با آن آیه الکرسی را با خطت بنویسی و بر من عرضه نمائی و خدا را بر این نعمت بزرگ که بر تو ارزانی داشته شکر و سپاس به جای آری، زیرا خدا برایت ثواب هر کسی را که از وقت نوشتن تا قیامت آنرا می خواند نوشته است، آنگاه معاویه قلم را از دست رسول گرفت و آن را بالای گوشش نهاد: پس پیامبر اکرم گفت: خدایا تو می دانی که من آنرا به او دادم و سه باراین جمله را تکرار کرد، پس ازآن، معاویه دو زانو در برابر رسول خدا نشست و همواره خدا را بر این نعمت شکر می کرد، تا آنکه دوات و صحیفه ای آورد و قلم را گرفت و همچنان با آن، آیه الکرسی را با بهترین خط می نوشت و بر رسول خدا عرضه کرد.رسول خدا فرمود: ای معاویه، خداوند برایت از ثواب، برابر ثواب هر کسی که از آن تا روز قیامت می خواند نوشته است.

همه گفتند، که این حدیث ساختگی است و بیشتر رجالش گمنامند.و این جوزی آن را ساخته های حسین بن یحیی ختانی می داند، چنانکه در میزان الاعتدال جلد 1 صفحه 257 آمده است.

و بنظر ذهبی این حدیث، باطل است و گویا احمد بن عبد الله ایلی، آن را ساخته است.چنانکه در المیزان جلد 1 صفحه 52 آمده است.

و ابن حجر در لسان المیزان آورده است که: عامل نادرستی این حدیث منحصر به احمد ایلی است.که آن را ساخته است.

و نقاش در الموضاعات، آن را با لفظ مختصرتری آورده و گفته است: این حدیث بی شک ساختگی است که احمد و یا حسین آن را ساخته اند.

16- از جابر آمده است که: رسول خدا با جبرئیل در مورد اینکه، معاویه

ص: 163

را کاتبش قرار دهد مشورت کرد، جبرئیل گفت: او را کاتب قرارده که امین است.

ابن عساکر در تاریخش، با اسناد خویش آن را از طریق سری بن عاصم ابی عاصم همدانی، که یکی از دروغ گویان حدیث ساز بوده، و حسن بن زیاد که همان لولوی کذاب حدیث ساز است، و قاسم بن بهرام که مشترک میان ثقه و کذاب است، آورده.و ابن کثیردر البدایه و النهایه جلد 5 صفحه 354 آن را تضعیف کرده و گفته است: شگفت از حافظ بن عساکر است.که با آن همه عظمت و آگاهی بر فن حدیث که از همه معاصران، بلکه کسانیکه پیش از او بودند آگاهی بیشتر داشته، چگونه در تاریخش این حدیث و نظائرش را می آوردو هیچ گونه حرفی در باره آنها، نه بطور صریح، و نه زیر پرده، نمی زند، و حال آنها را بیان نمی کند؟ در صورتی که چنین کاری درست نیست و خدا داناتر است.

و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 95 از امیر المومنین، بطور مرفوع آن را از طریق اصرم بن حوشب حدیث ساز خبیث آورده، و آن را از احادیث نادرست محمد بن عبد المجید شمرده است.

17- از عباده بن صامت آمده که گفته است:خداوند به پیامبرش وحی کرد که معاویه را به عنوان کاتب اخذ کند، زیرا که او امین است.

طبرانی در اوسط، از محمد بن معاویه زیادی، ازاحمد بن عبد الرحمن حرانی، از محمد بن زهیر سلمی از ابی محمد، ساکن بیت المقدس، آن را آورده و گفته است محمد بن معاویه کذاب و استادش امین نیست وسلمی و استادش شناخته شده نیستند، وبرای حدیث، طرق دیگر نیز هست که همه آنها باطل است.

و ذهبی در المیزان جلد 3 صفحه 59 آن را آورده و گفته است: این خبر باطل و شاید محمد بن زهیر سلمی، متن آن را به دروغ ساخته است.و در باره احمد حرانی، ابو عروه گفته است: در دینش امین نیست.

ص: 164

امینی می گوید:

چگونه ممکن است این روایت، از عباده بن صامت صحیح باشد در صورتی که او، شام را بر معاویه شورانده و فاسد کرده بود، معاویه ناگز برنامه ای به عثمان در مدینه نوشت و در آن متذکر شد که: عباده شام را بر من و اهلش فاشد کرده، یا او را به مدینه فراخواند و یا به من اجاره بده که اورا از شام بیرون کنم؟ عثمان در پاسخ او نوشت: او را به خانه اش در مدینه گسیل دار.

معاویه، عباده را به مدینه فرستاد و او به خانه عثمان که در آن جز مردی از سابقین و یا تابعین وارد گردید و در ناحیه از آن، جلوس کرد و عثمان به او نگریست و گفت: وضع ما یا شما چگونه است ای عباده؟ او برخاست و گفت: من از رسول خدا ابا القاسم شنیدم که می فرمود: بعد از من امور شما به دست افرادی می افتد:چیزهائی را که شما منکر می دانید برایتان معروف جلوه می دهند و آنچه را که شما معروف می دانید منکر شمارند، پس طاعتی برای کسی که معصیت می کند نیست و نسبت به پروردگار تان گمراه نگردید.قسم به آنکه جان عباده در دست اوست فلانی (معاویه ) از آنها است.

دیگر عثمان به او چیزی نگفت.

18- از ابی هریره بطور مرفوع آمده است: امناء پیش خداسه نفرند: من (رسول خدا)، جیرئیل ومعاویه.

خطیب و نسائی و ابن حبان گفته اند: این حدیث باطل و ساختگی است.و خطیب در تاریخش جلد 11 صفحه 8 معتقد است که نادرستی این حدیث، از ناحیه بردانی است.

و ابن عدی گفته است: از هر جهت این حدیث باطل است و حاکم طرق این حدیث را تضعیف کرده و در آن جمعی از دروغ گویان و حدیث سازان قرار دارند.

ص: 165

و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 233 گفته است: این حدیث دروغ است و آن را در شرح حال حسن بن عثمان یاد آورده شده و گفته است: این دروغ است.

و ابن کثیر در تاریخش جلد 8 صفحه 120 آن رااز طریق ابی هریره و انس و واثله بن اسقع آورده و گفته است: به هیچوجه صحیح نیست.

و در لسان المیزان جلد 2صفحه 220 آمده است که: جوزی آن را در زمره احادیث موضوعه آورده و یقین کرده است که حسن بن عثمان آن را وضع کرده است.

و ابن عدی گفته است: بنظر من حسن، حدیث ساز دزد بوده و در باره او از کذاب حدیث دزد است.ودر شذرات الذهب جلد 2 صفحه 366 گفته است که: ابن جوزی آن را ساخته های ابی عیسی احمد خشاب شمرده است.

امینی می گوید: با این چرندیات، ناموس اسلام را هتک و ساحت مقدس صاحب رسالت را آلوده کردند، دوامینی که معاویه سومی آنها باشد چه ارزشی خواهند داشت؟!

19- از زیاد بن معاویه بن یزید بن عمر، نوه یزید بن معاویه بن ابی سفیان، از عبد الرحمن بن حسام آمده که گفت است: مردی او اهل حوران، از مردی دیگر به ما خبر داده که: ده نفر از بنی هاشم، صبح هنگام برای نماز خدمت رسول خدا گرد آمدند.بعد از نماز گفتند: ای رسول خدا اینکه در این وقت خدمت شما رسیدیم، برای این بوده که بعضی از کارهایمان را برای شما بگوئیم: خداوند با این رسالت، تفصیل فرمود، شما را به آن و ما را وسیله شما گرامی داشت و این معاویه است که کاتب وحی است در صورتی که ما، دیگر از اهل بیت را بیش از برای اینکار شایسته می دانیم.

رسول خدا فرمود: آری نگاه کنید به مردم دیگری، غیر او (یعنی: فرد دیگری را پیداکنید) راوی می گوید: با آنکه در هر چهار روز ناحیه خدا وحی

ص: 166

بر محمد نازل می شد اما چهل روز گذشت که جبرئیل نازل نگردید.پس از آن نازل شد در حالی که صحیفه ای با خود همراه داشت که در آن نوشته بود: ای محمد تو حق نداری کسی را که خدا برای نوشتن وحیش انتخاب کرده تغییر دهی، پس او را بر این کار بگمار که او امین است، رسول خدا هم او را بر آن کار گماشت.

ابن عساکر در تاریخش، آن را آورده و گفته است: این خبر نادرست و در آن چند نفر افراد مجهول و گمنام قرار دارند.

و ابن حجر در لسان المیزان جلد 3 صفحه 411 گفته است: بلکه این حدیث مسلم است که باطل است، بخدا قسم کسی که آن را ساخته است بی دین و لا مذهب است.

امینی می گوید: این توهینی است کسی که خدا و رسول ودینش را مسخره و بازیچه می گیرد و ارزش نبوت را نمی داند، بدان تفوه نخواهد کرد و نادان تر از این مهاجمین بر ساخت مقدس رسالت که این احادیث بحث می کندو همانند این حدیث را تنها به خاطر آنکه افراد مجهولی در رجالش قرار دارند نادرست می داند، غافل از اینکه محدث در درجه اول باید متن حدیث را پیش از سند، مورد بررسی قرار دهد، نه بر عکس.پس مطلب همان است که ابن حجر گفته است.

20- از یزید بن محمد مروزی، از پدرش، از جدش آمده است که: از علی امیر المومنین رضی الله عنه شنیدم که می گفت:...هنگامی که در برابر رسول خدا نشسته بودم، معاویه وارد شد، رسول خدا قلم را از دستم گرفت و به معاویه داد، در دلم از این عمل چیزی نیافتم چون می دانستم که خدا به او امر کرده است.ابن حجر در لسان المیزان جلد 6 صفحه 20 آن را از ساخته های مسره بن عبد الله خادم دانسته و گفته است: این متن باطل و اسنادش دروغ است.

و خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 272 آن را در زمره احادیث مناقب آورده و گفته است.

ص: 167

این حدیث دروغ و ساختگی است، و رجال یاد شده در اسنادش همگی مورد اعتمادند، جز خادم که عیب حدیث از ناحیه اوست.

21- از انس بطور مرفوع آمده است: امناء، هفت تا هستند: لوح، قلم اسرافیل، میکائیل جبرئیل، محمد و معاویه.

ذهبی در " المیزان " جلد 1 صفحه 321 این حدیث را از داود بن عفان، از انس آورد، آدم حدیث سازی بوده از انس نسخه ساختگی داشته است.

در این مورد به مباحث سلسله دروغ گویان مراجعه شود.

و ابن کثیر در تاریخش جلد 8 صفحه 12 آن را از روایت ابن عباس دانسته و گفته است: این از احادیث پیشین زشت تر و از لحاظ سند ضعیف تر است.

امینی می گوید: مرگ بر مردمی که چنین مزخرفات را روایت می کنند و عرق خجلت بر پیشانی آنها نمی نشیند، آیا ننگ بر اسلام و مسلمین نیست که معاویه خائن، از لحاظ امانت کنار رسول خدا و دیگر امناء معصوم قرار داده شود؟

22- از واثله بطور مرفوع آمده است: خداوند امین بر وحیش قرار داد:

جبرئیل، مرا (پیامبر را) و معاویه را و نزدیک بود که خداوند به خاطر کثرت علم و امانت معاویه و نسبت به گفتار پروردگار او را پیامبر قرار دهد، خداوند گناهان معاویه را می بخشد، از حسابش معاف کرده، کتابش را به او تعلیم داده، او را هادی و مهدی و وسیله هدایت قرار داده است.

ابن عساکر آن را از مردی آورده است.حاکم گفته است: ازاحمد بن عمر دمشقی، که دانای به حدیث شام بوده، از این سوال شد آن را جدا انکار کرد.

و عبد الله بن جابر ابو محمد طرطوسی بزاز که نسیان در حدیث داشته، به این حدیث، حدیث می کرده و یکبار هم گفته است: حدیث او نادرست است.

امینی می گوید: فکر کنم که روایات ناپاک می خواستند بدینوسیله، مقام

ص: 168

نبوت را پائین آوردند، نه آنکه مقام معاویه را بالا ببرند، زیرا فاصله زیادی که میان مرتبه نبوت که مسلمین به آن معتقدند و مقام این مردی که ازسطح خلافت فرسنگها دور است وجود دارد، آن دو را در وضعی قرار می دهد که چاره ای جز پائین آوردن مرتبه ندارند.

بنابر این از دوستداران معاویه می پرسیم: عاملی که چنین مقام شامخی رابرای معاویه ایجاب می کند، چیست؟ آیا آن عامل، همان اصل ناپاک این " شجره ملعونه " است که در قرآن و گفتار پیامبر اکرمش آمده است؟ یا فرع ناپاک و ستمکار اوست؟ یا اصرار او بر کفر بوده که تا چند ماه پیش ازوفات پیامبر اکرم ادامه داشته است؟

یا جنک کردنش با خلیفه مفترض الطاعه زمان اوست؟ در صورتیکه اهل حل و عقد با او بیعت کرده و مسلمین به خلافت او رضایت داده بودند اما او در برابر امامش شمشیر کشید و خونهای پاک را ریخت!!

و یا جنایاتیکه او، در ایام خلافتش انجام داده.ازقبیل: کشتن افراد شریفی چون: حجر بن عدی و یارانش و عمر بن حمق خزاعی و نظائرش؟ و لعن کردن امیر المومنین و حسن و حسین و جمعی از یاران پاک و با ایمان آنان در قنوت نماز و نسبتهای ناروا به اهل بیت نبوت دادن؟ و روایات نادرست علیه آنها ساختن؟

و احادیث مدح و ثنا در باره امویها جعل کردن؟ و بر خلاف حدیث مورد اتفاق میان مسلمین: الولد للفراش و للعاهر الحجر " فرزند مال صاحب فراش است و برای نسبت ناروا دهنده سنگ است" زیاد را به پدرش ابی سفیان ملحق نمودن؟ و برای یزید، این مرد فاسق فاجر شرابخوار، بیعت گرفتن و او را بر جان و مال و ناموس مردم مسلط کردن؟ و بر این گونه اعمال زشت صفحه تاریخ را سیاه نموده ادامه دادن؟ تاآنکه جنایتش پر شد و مرگ گربیان او را گرفت.

معاویه کجا؟ آشنائی او با علم و قرآن کجا که حتی یک آیه از قرآن را به خوبی نمی دانسته واگر می دانسته عمل نمی کرده است.

ص: 169

مانند آیه: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم: "خدا و پیامبر و صاحبان فرمان از شما را اطاعت کنید ".

آیا امیر المومنین علی علیه السلام از صاحبات فرمان بنابه هر کدام از او تفسیر آن نبوده است؟.

و آیه: و من یقتل مومنا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فیها: " هر کس مومنی را از روی عمد بکشد کیفرش جاودانه بودن در جهنم است ".

و آیه الذین یوذون المومنین و المومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبینا: " کسانیکه مردان و زنان با ایمان را بدون جرم اذیت می کنند، گناه آشکاری را مرتکب می شوند" و آیات دیگری نظیر این آیات که مورد هجوم او قرار گرفته و گویا که آیات قرآن نبوده اند!!.

و آیا او، امین بر قرآن بوده در صورتی که حتی، به یک آیه آن عمل نمی کرده و حدود آن را بپا نمی داشته است؟ که قرآن مجیدمی گوید: هر کس از حدود خدا تجاوز کند به خود ستم کرده است- هر کس نافرمانی خدا و پیامبرش کند، و از حدودش تجاوز نماید، خدا او را جاودانه در آتش داخل خواهد کرد و برایش عذاب خوار کننده ای است.

و آیا علم زیادش که نزدیک بود او را به مقام پیامبری برساند او را وادار می کرد که با عترت پاک پیامبر اکرم دشمنی کند؟ و آنهمه اعمال جنایتکارانه و زشت را که تاریخ از اوو دومان و تربیت شدگان کثیف مکتبش برای ما حفظ کرده مرتکب شود؟

این تاریخ است که می گوید: او شیعیان پاک امیر المومنین را در کوفه و در دیگر نقاط کشور اسلامی به وضع فجیعی می کشند و بسیاری از پیروان پاک نهاد

ص: 170

آل الله را مورد شکنجه غیر انسانی قرار می داده است و ما بعد بخوبی ماهیت پلید او چنانکه هست معرفی خواهیم کرد آنگاه از راویات، احادیثی که او را در امانت، سومی پیغمبر و جبرئیل و یا هفتی اوو یا از امناء پنجگانه یاد شده در روایت 21 قرار داده اند می پرسیم که آیا منظور از آن امانت، امین بودن او نسبت به قرآن است که با آن مخالفت کرده و یا سنت است که به آن عمل نکرده و یا نسبت به خونهای مردم بوده که آن را ریخته، و یا خاندان پیغمبراکرم بوده که پایمالشان کرده، و یا نسبت به امنیت اجتماعی بوده که آن رااز بین برده، و یا نسبت به راستی بوده که با آن میانه نداشته و یا نسبت به دورغ بوده که ترغیب به آن می کرده، و یا امین نسبت به مومنان بوده که رگها و ریشه های آنان را قطع می کرده و یا نسبت به اسلام بوده که آن را ضایع کرده، و یا نسبت به احکام بوده که آنها را عوض کرده، و یا نسبت به منبرها بوده که آنها را با لعن اولیاء مقرب خدا آلوده کرده است، و یا و یا؟ آیا با این همه از جنایات چنانکه کاسه لیسان در بار بنی امیه ساخته اند نزدیک بود معاویه به مقام پیغمبری نائل گردد؟ آفرین بر آن پیامبری که این مرد کثیف و جانی می خواهد بار مسولیتش را بدوش کشد و جانشین او باشد.

قد خم ریش سفید اشک دمادم یحیی

توبه این حالت اگر عشق نبازی چه شود؟

و چقدر فرق میان این روایت و انکار علماء، نسبت به گفته ابن حبان " نبوت همان علم و عمل است " که او را به زندقه و هذیان نسبت داده و در این باره شکایتی به خلیفه نوشته، او هم دستور قتلش را صادر نموده است؟ و این کار تنها به این جهت بوده که آنان نبوت را موهبتی از ناحیه خدا می دانستند که او هر کس از بندگانش را که بخواهد برمی گزیند و رسالت را هر جا که بخواهد قرار می دهد و بشر معمولی در رسیدن به آن راهی ندارد اگر چه از لحاظ علم و عمل به هر رتبه عالیه ای رسیده باشد (پس چگونه ممکن است خداوند، او را بخاطر

ص: 171

کثرت علم و امانتی که فاقد بوده پیامبر قرارش دهد؟)

و ایکاش حدیث سازان کاسه لیس، آرائشان را درحدیث " برنج " محدود کرده از آن تجاوز ننموده و نبوت را به مثل معاویه نمی دادند، زیرا در آن به طور وضوح مقدار معرفت آنان، از نبوت و ارزش آن به چشم می خورده و آن حدیث این است: " اگر برنج حیوان بوده قطعا آدمی بوده و اگر آدمی بوده مسلم مرد صالحی بوده و اگر مرد صالحی بوده یقینا پیامبری بوده و اگر پیامبری بوده حتما پیامبر مرسل بوده و اگر پیامبر مرسل بوده قطعا من بوده است ".

و جای بسی شگفتی است که درست دانستن حافظ امثال این نوع روایات رااز ناحیه سند تجاوز نمی کند با آنکه متون آنها بهترین دلیل، بر ساختگی بودن آنها است، اما برای آنان اهمیت ندارد که معاویه با چنین حدودی معرفی شود.با آنکه چنان اعمال نابکارانه ای را که بر برخی ازآنها اشاره کرده ایم مرتکب می شده است.آری: این خوی زشت و پلید آنها است که آنان را وارد به چنین اعمال ننگینی می نماید.

23- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: جبرئیل بر من نازل شد و لباس پوشیده داشت که سوراخ سوراخ (ژنده) بود به او گفتم: چرابا این ریخت بر من نازل شدی؟ گفت: خداوند به ملائکه آسمان فرمان داده که به این ریخت در آیند چون ابو بکر در زمین به چنین ریختی در آمده است.

خطیب در تاریخش جلد 5 صفحه 442 از طریق محمد بن عبد الله اشنانی کذاب حدیث ساز، از حنبل بن اسحاق، از وکیع، آن را آورده و گفته است: چقدر اشنانی از توفیق دور است و دلیل آن این است که او از حنبل و او از وکیع روایت می کند در صورتی که نه حنبل از وکیع روایتی کرده و نه اصلا او را دیده است و شک ندارم که این مرد چیزی جز حدیث سازی ندارد که از بعضی از شیوخ ما شنیدم که می گفت: او حدیث می ساخته است.تا اینکه می گوید: او اسناد

ص: 172

صحیح را از بعضی از کتب گرفته و بر اساس آن این مصیبتها را ساخته است.و از خدا سلامت در دین و دنیا را خواهانیم.

24- از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده است: خداوند به من امر کرده است که چهار نفر را دوست داشته باشم: ابو بکر، عمر عثمان و علی را، که ذهبی آن را از مصبیتهای سلیمان بن عیسی سجری کذاب و حدیث ساز شمرده است.

25- از ابی هریره آمده است: برای هر پیامبری از امتش دوستی است و دوستم عثمان است.این حدیث ازساخته های اسحاق بن نجیح ملطی، است که ذهبی در میزان الاعتدال گفته است این حدیث باطل است.

و دلیل بطلان آن، فرموده آن حضرت است: اگر از این امت کسی را به عنوان دوست انتخاب می کردم هر آینه ابو بکر را برای این امراتخاذ می نمودم.

امینی می گوید: این حدیثی را که ذهبی دلیل بطلان آن روایت قرار داده نیز ساختگی است که در برابر حدیث برادری، چنانکه در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3 صفحه 17 آمده آنرا ساخته اند.

26- خطیب در تاریخش جلد 13 صفحه 452 آورده است: هنگامی که رشید وارد مدینه شد، بزرگ می شمرده که با قبای سیاه و کمربند روی منبر رسول خدا برود، ابو البختری گفت: جعفر بن محمد صادق از پدرش به من حدیث کردکه: جبرئیل بر رسول خدا نازل شد در حالیکه قبائی پوشیده و کمر بندی که در آن خنجری قرار داشت بسته بود.

این حدیث او ساخته های وهب بن وهب ابو البختری قرشی است که معافی تمیمی در باره اش گفته است " وای بر ابو البختری، هنگامی که مردم در محشر بپاخاستند به خاطر دروغی که علنی بر جعفر بسته است، بخدا قسم حتی یک ساعت او برای کسب فقه نه در سفر و نه در حضر با او ننشسته است.و هرگز مردم در زمانش او را

ص: 173

بین قبر و منبر پیامبر اکرم ندیده اند، خدا ابن وهب را که آشکار را دروغ گفته است بکشد، او می پنداشته است که جبرئیل بر پیامبر اکرم نازل شده در حالی که کفش و قبای سیاهی پوشیده و خنجری به کمر بسته داشته است ".

امینی می گوید: این توهینی است نسبت به خدا و پیامبرانش که چنین کاری از کسی که ایمان به خدا داشته و برای پیامبر و امین وحیش جبرئیل احترام و کرامتی قائل باشد صادر نمی شود: " گفتار بزرگی از دهانشان خارج می شود جز دروغ نمی گویند ".

27- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: در زمین شیطانی نیست مگر آنکه از عمر جدا می شود و در آسمان فرشته ای نیست مگر آنکه او را احترام می کند.

این حدیث از ساخته های موسی بن عبد الرحمن صنعانی دجال حدیث ساز است.که عبد الغنی بن سعید ثقفی از او روایت کرده است و ابن یونس در المیزان او را تضعیف کرده و بکر بن سهل نیز از او روایت کرده که نسائی او را تضعیف کرده است.و ابن عدی این روایت را از احادیث نادرست شمرده چنانکه در میزان ذهبی آمده است و سیوطی نیز آن را ساختگی می داند.

28- از زید بن ثابت آمده که رسول خدا فرموده است: نخستین کسی که از این امت کتابش به دست راستش داده می شود عمر بن خطاب است و برایش نوری است همانند نور خورشید، گفته شده: پس ابو بکر کجا است؟ فرمود: فرشتگان او را به بهشت هدیه کرده اند!

خطیب از طریق عمر بن ابراهیم کردی کذاب، آن را آورده و گفته است: متهم به کذب عمر است و سیوطی در لئالی جلد 1 صفحه 156 آن را از احادیث ساختگی شمرده است.

29- از معاذ بن جبل بطور مرفوع آمده است: خداوند در آسمان کراهت دارد ابو بکر صدیق در زمین گام بردارد.

ص: 174

حارث آن را در مسندش ازطریق محمد بن سعید کذاب حدیث ساز آورده و گفته است: این حدیث ساختگی است، تنها ابو الحارث نصر بن حماد که یحیی او را تکذیب کرده، و نسائی گفته است مورد اعتماد نیست و مسلم گفته است:

فراموشی در حدیث دارد و بکربن خنیس که دار قطنی گفته است: متروک الحدیث است و محمد بن سعید مصلوب، که دروغ گو و حدیث ساز است آن را روایت کرده اند.

30- از بلال بن رباح، بطور مرفوع آمده است: اگر من میان شما مبعوث نشده بودم عمر مبعوث می شد!

ابن عدی آن را، از دو طریق آورده و گفته است: زکریا (و کار) کذاب حدیث ساز است وابن واقد عبد الله متروک الحدیث است و مشرح بن عاهان قابل احتجاج نیست.

و ابن جوزی در " الموضوعات " آن را با همان دو طریق آورده و گفته است:

این دو حدیث بطور صحیح از رسول خدا نیامده است، اما اولی، برای اینکه زکریا ابن یحیی از دروغ گویان بزرگ است که ابن عدی گفته است: او حدیث ساخته است، و اما دومی، به خاطر آنکه احمد و یحیی گفته اند: عبد الله بن واقد کسی نیست، و نسائی گفته است: متروک الحدیث است و ابن حبان گفته است: نوشته های مشروح دگرگون شده است و احتجاج به آن باطل است.

و ابن عساکر در تاریخش جلد 3 صفحه 287 آن را از طریق مشرح بن عاهان چنین آورده است: " اگر بعد ازمن پیامبری باشد او عمر بن خطاب است ".

31- از ابی هریره بطور مرفوع آمده است: بهشت و جهنم با هم مفاخره کردند، جهنم به بهشت گفت: من از تو بالاتر زیرا در من فرعون ها، ستمکاران، پادشاهان و فرزندانشان هستند، خداوند به بهشت وحی فرمود که بگو: بلکه برتری

ص: 175

مال من است، زیرا که خداوند مرا وسیله ابی بکر و عمر زینت بخشیده است.

این حدیث از ساخته های مهدی بن هلال است که خطیب آن را آورده و گفته است: ساختگی است ابان (بن ابی عیاش) متروک الحدیث است و مهدی کداب و حدیث ساز است.

32- از ابی هریره آمده است: رسول خدا در حالی که به علی بن ابی طالب تکیه داده، از منزل خارج شد و ابو بکر و عمر استقبالش کردند، رسول خدا به علی فرمود: آیا این دو شیخ را دوست داری؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله فرمود: دوستشان داشته باش تا وارد بهشت شوی!!

و از عبد الله بن ابی اوفی چنین آمده است: ای ابو الحسن آنها را دوست داشته باش که با دوستی آنها وارد بهشت خواهی شد!

این حدیث، از ساخته های محمد بن عبد الله اشنانی است که سیوطی آن را در "اللئالی " به نقل، از خطیب آورده و گفته است: اشنانی، آن را ساخته، پس برای آن اسناد دیگری بافته است.خطیب به طریق دیگری آن را آورده و حکم به غرابت آن نموده و آن را طریق مجهول خوانده است و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 243 آن را آورده و گفته است: این حدیث باذل است اما با سند صحیح و ابن جوزی آن را در " الموضوعات " ذکر کرده است.

33- از سهل بن سعد آمده است که: روزی رسول خدا بهشت را برای ما توصیف می کرد مردی برخاست و گ فت ای رسول خدا آیا در بهشت هم برق می زند؟ فرمود: آری قسم به آنکه جانم در دست اوست، عثمان که از جائی به جائی می رود بهشت برایش برق می زند (روشنائی خاصی در آن پدیدار می شود)

ص: 176

این حدیث: از ساخته های حسین بن عبد الله عجلی است که ابن عدی آن را آورده و حکم به ساختگی بودن آن کرده و گفته است: آفت آن حسین است.

و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 253 گفته است: این حدیث دروغ است.

وحاکم در مستدرک جلد 3 صفحه آن را روایت کرده و صحیح شمرده.بدنبال آن ذهبی در تلخیصش گفته است: این حدیث ساختگی است و حسین از مالک و غیره حدیث های ساخنگی روایت می کرده است.آنگاه گفته است: آیا عاقلی به مانندآن احتجاج می کند؟ تا چه رسد آن را در صحاح وارد نماید.

34- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است:خدایا بر من منت گذار در در مورد پسرعمم علی، پس جیرئیل پیشش آمد و گفت: آیا پروردگارت نسبت به تو انجام نداد؟ خداوند وسیله پسر عمت علی، که شمشیر خدا نسبت به دشمنانش هست.و ابی بکر صدیق، که رحمت خدا است.و عمر فاروق، ترا نیرومند ساخت.

پس آنان را وزیرانت قرار ده، و با آنان در کارت مشورت کن، و دشمنانت را بکش، و همواره دینت پا بر جاست تا مردی از بنی امیه آن را معیوب سازد.

این حدیث، از ساخته های عمرو بن ازهر عتکی بصری است که حاکم در مستدرک آن را از طریق او آورده و گفته است: عمر و حدیث ساز است و زکریا (ابن یحیی بن حویثره) طبق گفته ابن معین: مرد بدی است و شایسته است چاهی برایش حفر شود و در آن افکنده شود و لایقتر این است که این به او نسبت داده شود.

35- از انس بطور مرفوع آمده است: رسول خدا به ابی بکر فرمود: چقدر مالت خوبست؟ که بلال موذنم و شترم از آن است، گویا که تو را می بینم جلو در بهشت، از امتم شفاعت می کنی.

این حدیث، از اباطیل فضل بن مختار است که در باره اش گفته اند: حدیث هایش نادرست است و هیچ کدام از آنها مورد پیروی قرار گیرد.ذهبی آن

ص: 177

را با احادیث دیگری در میزانش جلد 2 صفحه 333 آورده و گفته است: اینها اباطیل و چیزهای عجیبی هستند.

36- از ابی ابن کعب، بطور مرفوع آمده است که: جبرئیل گفته است: اگر با تو مقدار عمرنوح بنشینم، فضائل عمر را نمی توانم تمام کنم.

ابن جوزی آن را در " الموضوعات " آورده و ذهبی در " المیزان " در شرح حال حبیب بن ثابت ذکر کرده و گفته است: این خبر باطل است، او را نمی شناسیم.و ابن حجر در لسانش جلد 2 صفحه 168 گفته است: ابن جوزی عیب آن را از ناحیه عبد الله بن عامر اسلمی دانسته، در صورتی که آفتش، از ناحیه او نیست و در سند آن، ابن بطه و نقاش مفسر، قرار دارند که در باره آنها گفتار دشواری است.

و در جلد 3 صفحه 189 آن را آورده و گفته است که دار قطنی در " غرائب مالک " بعد از آنکه آن را ازطریق فتح بن نصیر، از حسان بن غالب آورده و گفته است: این از مالک صحیح نیست و فتح و حسان ضعیفند، و این حدیث، و حدیث " مشط "- شانه- ساختگی است.

37- از عبد الله رضی الله عنه، بطور مرفوع آمده است.ابو بکر تاج اسلام و عمر حله (لباس- سلاح) اسلام و عثمان اکلیل (دیهیم) اسلام و علی طبیب اسلام است.دهبی در المیزان جلد 1 صفحه 310 آن را آورده و گفته: آن دروغ است.

38- از عبد الله بطور مرفوع آمده است: برای هر پیامبری، از امتش خالصانی است و خاصان امتم، ابو بکر و عمر هستند.

ذهبی گفته است: این خبر باطل است.

39- از عبد الله بطور مرفوع آمده است: که رسول خدا فرمود: اکنون مردی از اهل بهشت، بر شماواردمی شود، پس از لحظه ای معاویه وارد شد رسول خدا فرمود: ای معاویه، تو از من و من او توام، و ما با هم، دم درب بهشت، همانند این دو خواهیم بود " اشاره به دو انگشتش فرمود ".

ص: 178

و ذهبی آن را در شرح حال حسن بن شبیب او عبد الله از طریق عبد الله بن یحیی مودب آورده و گفته است:

حسن، از افراد مورد اعتماد، احادیث نادرست روایت کرده است.و درشرح حال عبد الله بن یحیی گفته است.

خبرش باطل است و معلوم نیست که او کیست؟

40- از ابی بن کعب، بطور مرفوع آمده است: نخستین کسی که در قیامت با حق معانقه می کند(دست در گردن یکدیگر می اندازند) عمر است.و نخستین کسی که در آن، با حق مصافحه می کند، عمر است.و نخستین کسی که دستش گرفته، و به بهشتش می برند، عمر رضی الله عنه است.

حاکم، این حدیث را در مستدرک جلد 3 صفحه آورده ذهبی در تلخیصش گفته است: ساختگی است و در اسنادش دروغ گو و کذابی است.

من می گویم: شاید منظورش: فضل بن جبیر وراق باشد که عقیلی در باره اش گفته است: از حدیثش پیروی نمی شود.

41- از ابراهیم بن حجاج بن منبه سهمی، از پدرش از جدش، از رسول خدا، آورده است: هر که را دیدید که ابو بکر را به بدی یاد می کند، به اسلام بدی می گوید.

ذهبی در " المیزان " در شرح حال ابراهیم گفته است: قطعا این حدیث نادرست و ابراهیم مجهول و گمنام است.کسی جز احمد بن ابراهیم کریزی، از او روایت نکرده وابن عبد البر و دیگران، حجاج بن منبه را در زمره صحابه ذکر نکرده اند.

امینی می گوید: این مرد و پدرش و جدش از رجال غیبند و در عالم وضع و سازندگی، از خانواه ای آفریده شده اند که نمی داند در کجا زندگی می کرده اند.پس اگر ذهبی اینان را نمی شناسد، ایرادی بر او نیست.

42- از انس بطور مرفوع آمده است: من ابو بکر و عمر را مقدم نکردم،

ص: 179

بلکه خداوند آنها رامقدم کرد و بر آنها منت گذاشت، پس اطاعتشان کنید، و از آنها پیروی نمائید، و هر کس برای آنها بدی بخواهد، بدی مرا و اسلام را خواسته است.

ذهبی در شرح حال حسن بن ابراهیم فقیمی واسطی، آنرا آورده و گفته است: این حدیث باطل و رجالش جز، حسن، که او را نمی شناسم مورد اعتمادند.

43- از ابی هریره، بطور مرفوع آمده است: خداوند مرا از نورش آفرید و ابو بکر را از نورم.و عمر را از نور ابی بکر و عثمان را از نور عمر آفرید و عمر چراغ اهل بهشت است.

ذهبی در شرح احمد بن یوسف منبجی گفته است: این خبر دروغ است: هیچگدام از آن سه نفر(یعنی رجال سندش) آن را روایت نکرده اند و آفت آن به نظرم " منبجی " است.

44- از علی رضی الله عنه آمده است: نخستین کسانی که از این امت وارد بهشت می شوند، ابو بکرو عمر هستند در حالیکه من با معاویه برای حساب ایستاده ام.

ذهبی در زمره احادیث راهی آورده است، و ابن حجر، در لسان المیزان گفته است بهتر است که این، در کتاب " موضوعات " نوشته شود.و عقیلی آن را ذکر کرده و گفته است: او گمنام است و حدیثش غیر محفوظ است.

45- از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده است:جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و به او عرض کرده که: پروردگار عرض می فرماید، هنگامی که میثاق پیامبران را گرفتتم، میثاق ترا اخذ کردم و ترا آقای آنها قرار دادم.

و ابو بکرو عمر را، وزیرت قرار دادم، بعزتم سوگند که اگر از من بخواهی آسمان و زمین را زائل کنم قطعا خواهم کرد.

ص: 180

ذهبی در میزانش، در شرح حال موسی بن عیسی گفته است.ابن سمعانی، در خطبه کتاب " البلدان " گفته است: این حدیث باطل است.

46- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: در آخر امتم، رافضیان قرار دارند که خود رابه دوستی اهل بیتم نسبت می دهند در حالی که دروغ می گویند.نشانه دروغ آنها بدگوئیشان، نسبت به ابو بکر و عمر است هر کدامتان آنها را دیدید بکشید که آنها مشرکند.

ابن عدی آن را از احادیث نادرست شمرده است.

47- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: خداوند به من وحی فرمود که دخترم را به ازدواج عثمان در آورم.

ابن عدی آن را از احادیث نادرست عمیر بن عمران حنفی شمرده است.

48- از معاذ، بطور مرفوع آمده است: هنگامی که قیامت بپا گردید، برای ابراهیم و من، دو منبر جلو عرش نصب می شود، و برای ابی بکر کرسی ای گذاشته می شود و بر آن می نشیند پس ندا دهنده ای، ندا می دهد: خوشا به حالت ای صدیق که میان خلیل و حبیب قرار داری.

ذهبی آن را از احادیث نادرست و باطل شمرده، و از ابی نصر بن ماکولا حکایت کرده: نادرستی آن از ناحیه محمد بن احمد حلیمی است که از فرزندان حلیمه سعدیه است.

49- و بطور مرفوع آمده است: اگر مبعوث نشده بودم تو ای عمر مبعوث می شدی.

صنعانی گفته است: این حدیث ساختگی است.

50- بطور مرفوع آمده است: خداوند چیزی در دلم نیانداخت مگر آنکه

ص: 181

آن را در دل بکر ریختم.

بسیاری از نویسندگان.آن رادر زمره فضائل ابی بکر شمرده و آن رااز مسلمیات دانسته اند، و فیروز آبادی در خاتمه " سفر السعاده " آن را از مشهور ترین احادیث موضوعه و مفتریانی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده است.وعجلونی نیز در کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 419 چنین گفته.و در اسنی المطالب صفحه 194 گفته است: این حدیث ساختگی است چنانکه ملا علی قادری آن را در احادیث ساختگی ذکر کرده است.

51- هر گاه رسول خدا مشتاق بهشت می شد، ریش ابی بکر را می بوسید.فیروز آبادی در خاتمه " سفر السعاده " و عجلونی " در کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 419 آن را از مشهورترین احادیث موضوعه و مفتریاتی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده اند.

52- بطور مرفوع آمده است: من و ابو بکر همانند دو اسب مسابقه هستیم، فیروز آبادی، در سفر گذشته تصریح به بطلان آن کرده اند، و ابن درویش حوت، " دراسنی المطالب " صفحه 73 گفته است: این حدیث، ساختگی است چنانکه ملا علی قادری به نقل از ابن قیم آن را ذکر کرده است.

53- بطور مرفوع آمده است: خداوند هنگامی که ارواح را اختیار کرد روح ابی بکر را اختیار نمود.

این حدیث از احادیث ساختگی مشهور و دروغ هائی است که بطلانش با بداهت عقل معلوم است چنانکه فیروز آبادی در " سفر السعاده" و عجلونی در " کشف الخفاء " بدان تصریح کرده و ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " صفحه 60 گفته است این حدیث ساختگی است.چنانکه ملا علی به نقل از ابن قیم آن را ذکر کرده است.

54- از عبد الله بن عمرو بن عاص، بطور مرفوع آمده است: عیسی بن مریم

ص: 182

علیه السلام از آسمان پائین می آید، ازدواج می کند، برایش فرزند می شود و 45 سال زندگی می کند آنگاه می میرد و در قبرم دفن می شود پس من و او از میان ابو بکر و عمر برمی خیزیم.

ذهبی در " المیزان " جلد 2 صفحه 105 را آورده وگفته است: اینها احادیث نادرست ساخته شده است.

55- از ابن عبد بطور مرفوع آمده است: من با عمر و عمر با من است.هر جا که حلول کنم، هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد، و هر کس او را دشمن داشته باشد، مرا دشمن دارد.

ذهبی در " المیزان الاعتدال " جلد 2 صفحه 58 آن را روایت کرده و گفته است.

این دروغ است.و در شرح حال قاسم بن یزید آنرا چنین آورده است: عمر با من است و من با عمر و بعد از من حق با عمر است.هرجا که باشد، آنگاه گفته است: می ترسم که این دروغ ساخته شده باشد.

و ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " آن را چنین آورده: " عمر با من است و من با عمر حق بعد از من با عمر است.هر جا که باشد " و گفته است، این حدیث صحیح نیست.

56- از ابن عباس، بطور مرفوع آمده است: ابو بکر از من به منزله هارون برای موسی است.

این حدیث از ساخته های علی بن حسین کلبی است که محمد بن جریر طبری آن را آورده و ذهبی در " میزانش" جلد 2 صفحه 222 گفته است: این خبر دروغ است و کلبی متهم به آن است.

57- از انس بطور مرفوع آمده است.هر کس بر خدا دروغ ببندد باید کشته شود و توبه داده نمی شود، و هرکس مرا سب کند باید کشته شود، و توبه داده نمی شود، و هر کس ابو بکررا سب کند، باید کشته شود، و توبه نمی شود، و هر کس عمر را سب کند، باید کشته شود و توبه داده نمی شود، و هر کس عثمان یا علی

ص: 183

را سب کند باید تازیانه زده شود.گفته شده.چرا یا رسول الله؟ زیرا خداوند مرا و ابو بکر و عمر را از یک خاک آفریده که در آن دفن خواهیم شد.

ذهبی گفته است: این حدیث ساختگی است و ابن عدی گفته است: نادرستی این حدیث از ناحیه یعقوب بن جهم حمصی است.

58- از انس آمده است: هنگامی که وقت وفات ابی بکر صدیق فرارسید، از علی بن ابی طالب شنیدم که می گفت: در میان مردم چهار نفر زیر کند که دو تای آنها مرد و دو تای دیگرشان زن هستند.صفورا دختر شعیب، خدیجه دختر خویلد، عزیز مصر در زمان یوسف، و ابو بکرصدیق که هنگام وفاتش به من گفت: من فکر کردم که فرمان روائی را بعد از خودم به دست عمر بن خطاب قرار دهم.به او گفتم: اگر آن را در غیرش قراردهی، ما به آن رضایت نخواهیم داد.

او گفت: خوشحالم کردی که ترا با آنچه که از رسول شنیدم خوشحال می کنم، گفتم: آن چیست؟ گفت: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: روی پل صراط بر آمدگی ای است که آن کسی عبور نمی کند، مگر وسیله علی بن ابی طالب.علی به او گفت: آیا تو و عمر را خوسحال نکنم با آنچه که از رسول خدا شنیدم؟او گفت: آن چیست؟ گفتم: رسول خدا برایم گفت: ای علی عبور از پل صراط را برای کسی که ابو بکر و عمر را سب می کند ننویس، زیرا آنها دو آقای پیرمردان اهل بهشت، بعد از پیامبرانند.

هنگامی که خلافت به عمر رسید، علی به من گفت: ای انس مجاری قلم را از ناحیه خدا، در آفرینش نگریستم، برایم نبود که بغیر از آنچه که در سابق علم خدا واراده اش گذشته بود راضی شوم، زیرا می ترسیدم که اعتراضی از ناحیه من نسبت به خدا باشد.در صورتی که از رسول خدا شنیدم که فرمود: من خاتم پیامبران، و تو خاتم اولیائی.

خطیب در تاریخش جلد 10 صفحه 357 آن را آورده، و در صفحه 358

ص: 184

گفته است: این حدیث ساختگی است و ازدست آورده های عمر بن واصل است (یا علیه او ساخته شده) خدا داناتر است.

59- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: خداوند مرا با چهاروزیر تایید فرمود، گفتیم: آنها کیانند یا رسول الله؟ فرمود دو تا از اهل آسمان و دو تا از اهل زمینند گفتیم: آن در که از اهل آسمانند کیانند؟ فرمود: جبرئیل و میکائیل گفتیم: آنها از اهل زمین و یا دنیایند کیانند؟ فرمود: ابو بکر و عمر.

این حدیث از ساخته های محمد بن مجیب صائغ است که خطیب در تاریخش جلد3 صفحه 298 آن را از طریق او آورده وگفته است: او دروغ گو و دشمن خدا است، و فراموشی در حدیث دارد.

و ذهبی آن را از طریق معلی بن هلال کذاب و حدیث ساز آورده و در سابق، از احمد نقل کردیم که اتمام احادیثش ساختگی است.

60- از جابر بن عبد الله آمده که گفته است: پیش رسول خدا بودیم که فرمود: اینک مردی بر شما وارد می شود که خداوند، بعد از من، کسی را بهتر و بر تر از او نیافریده، برایش شفاعتی همانند شفاعت پیامبران است.چیزی نگذشت که ابو بکر صدیق وارد شد، رسول خدا برخاست، او را برسید و در بر گرفت.

حافظ ابو بکر، خطیب بغدادی در سال 409 ه آن را از محمد بن عباس بن حسین ابی بکر قصه گو، شنیده و گفته است:او شیخ فقیری بوده که در مسجد جامع منصور، و در سر راه ها و بازارها قصه گوئی می کرده است خدایا چه اهمیتی دارد جناب خطیب حدیثی را از یک آدم قصه گوی سر کوچه و بازار بگیرد؟ و چه ارزشی دارد حدیثی که ماخذش این است و دارای اصل محفوظی نیست؟

و اگر شان احادیث پیامبر اسلام همین است براسلام درود باد و بر حفاظ آن بینائی (چشمشان روشن).

61- از ابن مسعود بطور مرفوع آمده است: هیج مولودی نیست مگر آنکه

ص: 185

در نافش از خاکی که از آن آفریده شده است وجود دارد وقتی که عمرش به آخر رسید، به همان خاک بر می گردد و در آن دفن خواهد شد من ابو بکر و عمر، از یک خاک آفریده شده و در آن دفن خواهیم شد.

خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 313 آن را از طریق موسی بن سهل، از اسحاق بن ازرق آورده، و ذهبی در " میزانش " جلد 3 صفحه 211 در شرح حال موسی گفته است: این خبر باطل است که آدم نکرده ای همانندش آن را از او روایت کرده است.

من می گویم:عیوبی که در این سند بوده، برای مثل جناب خطیب مخفی نبوده نهایت آن که خصوصیات او سکوت از عیوب احادیث موضوعه است که ظاهری آراسته دارند.

62- از انس بطور مرفوع آمده است: هنگامی که جبرئیل مرا به آسمان برد، در آن، اسبهای زین شده و لجام زده ایستاده دیدم که بول و پهن و عرق نمی کردند، سرهایشان از یاقوت سرخ وسمهایشان از زمرد سبز، و بدنهایشان از طلا زرد ناب بود و دارای بالی بودند، گفتم اینها مال کی هستند؟ جبرئیل گفت: مال دوستان ابی بکر و عمر هستند که روز قیامت بر آنها سوار شده به زیارت خدا می روند!!.

خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 330 آن راآورده و گفته است: این حدیث نادرست است و در جلد 11 صفحه 242 نیز آن را آورده، ولی از تضعیف آن سکوت کرده است، و ذهبی در " میزانش " جلد 3 صفحه 99 آن را ذکر کرده و گفته است:حدیث دروغی است که گفته شده به نام محمد بن عبد الله بن مرزوق ساخته شده و ابن حجر در " لسان المیزان " جلد 5صفحه 274 دروغ بودنش را تثبیت کرده است.

63- از عطیه عوفی، از ابی سعید خدری، بطور مرفوع آمده است: اهل علیین را کسانی که پائین تر از آنها هستند می بینند، چنانکه شما ستارگان و کرات آسمانی را می بینید واز آنها هستند ابو بکر و عمر و " انعما " به ابی سعید گفتم:

ص: 186

" انعما " چه باشند؟ گفت: اهل علیین آنها هستند.

مقدسی، در " تذکره الموضوعات، صفحه 27 تصریح کرده است که این حدیث به خاطر مجاهدین سعید ساختگی است.خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 394 وجلد 3 صفحه 195 و جلد 4 صفحه 64 و جلد 12 صفحه 124 آن را از طرق مختلف که در آنها به میان نیاورده است.

64- از انس آمده است: هنگامی که سوره " التین " بر رسول خدا نازل شد، رسول خدا خیلی خوشحال گردید تا جائی که خوشی یش را برای ما آشکار فرمود، سپس از ابن عباس تفسیر این سوره را پرسیدیم، گفت، اما منظور از " و التین " بلاد شام " الزیتون " بلاد فلسطین و " طور سنینین " طور سینا است که خدا در آن جا، با موسی سخن گفت و منظور از " و هذا البلد الامین" شهر مکه و " لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم " محمد صلی الله علیه و آله است.و مقصود از " ثم رددناه اسفل سافلین " عبادت کنندگان لات و عزی و " الا الذین آمنوا و عملو الصالحات " ابو بکر و عمر و " فلهم اجر غیر ممنون " عثمان بن عفان و " فما یکذبک بعد بالدین " علی بن ابی طالب و " الی س الله باحکم الحاکمین "فرستادن شما در میان آنها و جمع کردن شما آنها را برای تقوی است ای محمد!.

خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 97 آن را آورده و گفته است: این حدیث با این اسناد باطل است واصل صحیحی تا آنجا که می دانیم برایش نیست، و رجال یاد شده در آن همگی ائمه مشهورند غیر از محمد بن بیان که فکر می کنیم گیر این حدیث از ناحیه او باشد، و توفیق ابن شخیر او را ارزشی ندارد، زیرا کسی که مثل حدیث را با این اسناد آورده اهل علم را ازتو جه به حال و وضع اوبی- نیاز کرده است و شاید او تظاهر به شایستگی می کرده و ابن شخیر نسبت به او حسن ظن پیدا کرده او را ستوده است، در صورتی که یحیی بن سعید فطان گفته است:

صالحان را در چیزی دروغگوتر از حدیث ندیدم.

ص: 187

و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 32 آن را از طریق محمد بن بیان آورده و گفته است: او در کمال بیشتر از خدا آن را روایت کرده و گفته است: حسن بن عرفه به ماحدیث کرده آنگاه حدیث را نقل نموده است، سپس ذهبی افزوده است که: ابن جوزی گفته است: این حدیث را محمد بن بیان بن نام ابن عرفه ساخته، آنگاه عبارات یاد شده خطیب را ذکر کرده است.

این چنین کلمات را تحریف می کنند وحظشان را آنچه که یاد آوری شده اند فراموش نموده اند و این چنین دست های هوی و هوس، کتاب و سنت را مورد ملعبه قرار داده اند و این است مقدار بهره مندی آنان از آن دو، ولی پروردگارت روز قیانت در باره آنچه که در آن اختلاف کرده اند میانشان حکم خواهد فرمود.

65- از عبد الله بن عمر آمده است که پیش رسول خدا بودم و ابو بکر نیز خدمت آن حضرت بود، عبائی روی دوشش انداخته بود که روی سینه اش سوراخ بود (پاره بود) در این هنگام جبرئیل بر او نازل شد و گفت: چرا ابو بکر را با چنین لباسی می بینم؟ فرمود: پیش از فتح مکه اموالش را به من اتفاق کرد، جبرئیل گفت:به او از ناحیه خدا سلام برسان و به او بگو که پروردگارت می گوید: ای ابو بکر آیا از من در این فقرت راضی هستی یا نه؟ رسول خدا به ابو بکر توجه کرد و فرمود: این جبرئیل است که از ناحیه خدا بر تو سلام می رساندو می گوید: آیا در باره فقرت از من راضی هستی یا نه؟ ابو بکر گریست و گفت: آیا از خدایم ناراضی باشم؟ من از خدایم راضیم، من از خدایم راضیم، من از خدایم راضیم.

خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 106 آن رااز طریق محمد بن بابشاذ صاحب مطالب عجبیب و غریب آورده و طبق عادتش از بطلان آن سکوت کرده است و ذهبی در میزان الاعتدال جلد 2 صفحه 213 آن راآورده و گفته است: این حدیث دورغ است.

66- از ابی هریره طور مرفوع آمده است: هنگامی که رسول خدا وارد مدینه شد و در آن جا متوطن گردید، خواست ازدواج کند به مسلمان ها فرمود به

ص: 188

من زن بدهید، جبرئیل با پارچه ای از بهشت که طول آن دو ذرع و عرضش یک وجب بود و در آن تصویری که هیچ کسی زیباتر از آن ندیده بود و جود داشت آمد و آن را باز کرد و گفت: ای محمد خدا به تو می گوید: زنی که همانند این تصویر باشد ازدواج کن رسول خدا به جبرئیل فرمود: چنین زنی را کجا پیدا کنم؟ جبرئیل به اوگفت: خداوند می فرماید: دختر ابی بکر را ازدواج کن، آنگاه رسول خدا به خانه ابی بکر رفت و در زد و گفت: ای ابو بکر خداوند به من امر کرده است که دامادت شوم.

ابو بکر دارای سه دختر بود، هر سه تارا بر رسول خدا عرضه کرد، رسول خدا فرمود: خداوند به من امر کرده است که این دختر یعنی عایشه را ازدواج نمایم آنگاه رسول خدا با او ازدواج فرمود.

خطیب در تاریخش جلد 2 صفحه 194 آن را آورده و آن را از ساخته های محمد بن حسن زیاد دعا خوان کر حدیث ساز با اسناد رجالش که همه ثقات بودند دانسته است.

و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 44 گفته است: از محمد بن حسن حدیثی دیدم که اسنادش جز او مورد اعتمادند و آن حدیث دروغ در باره فضیلت عایشه است.

و خطیب بغدادی در تاریخش جلد 11 صفحه 222 از عایشه آورده است که:

جبرئیل طاقه ای از حریر که در آن تصویر عایشه بوده برای پیامبر اکرم آورد و گفت: این همسرت در دنیا و آخرت است.

این حدیث را ازطریق ابی خثیمه مصعب بن سعید مصیصی که از ثقات مطالب نادرست حدیث نمی کرده و آنها را تصحیف می نموده روایت کرده است چنانچه در میزان الاعتدال ذهبی آمد و بعد از ذکر احادیث از او گفته است: اینها جز چیزهای نادرست ومصیبت باز نیستند.

67- در همهائی از آسمان برای عثمان فرستاده شد که در آنها نوشته شده

ص: 189

بود: میل کرد رحمان بسوی عثمان بن عفان.

این حدیث را ابن درویش حوت دراسنی المطالب صفحه 287 آورده و گفته است:این دروغ شاخداری است.

68- به طور مرفوع آمده است: به کسانی که بعد از من هستند، یعنی ابو بکر وعمر اقتدا کنید.

ابن درویش حوت، دراسنی المطالب صفحه 48 گفته است: این حدیث از ناحیه ابو حاتم نادرست است.و بزاز همانند ابن حزم گفته است: این حدیث صحیح نیست.

و در روایتی که ترمذی نقل کرده و نیکویش شمرده چنین آمده است: از هدایت عمار پیروی کنید و به پیمان ابن مسعود تمسک جویند و هثیمی گفته است: سندش واهی است.

69- به طور مرفوع آمده است: من شهر علم و علی در آن و ابو بکر اساس آن و عمر دیوارهای آن است.ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " صفحه 73 گفته است:

شایسته نیست که آن در کتب علم ذکر شود، مخصوصا برای مثل ابن حجر هیثمی سزاوار نبوده که آن را" صواعق و زواجر " ذکر نماید.

من می گویم: برای افراد متتبع و آگاه سر ساختن این دروغ ها مخفی نیست و ابن حجر اگر چه آن را در دو کتابش ذکر کرده، اما در " الفتاوی الحدیثه " صفحه 197 آن را تضعیف نموده است.

70- به طور مرفوع آمده است: هنگامی که جبرئیل از رسول خدا مفارقت نموده ابو بکر در برابرش حاضر گردید تا با او مانوس باشد.

ابن درویش حوت در" اسنی المطالب " صفحه 287- 88 گفته است: این خبر باطل و دروغ است.

71- از انس به طور مرفوع آمده است: دوآقای پیران بهشت ابو بکر و عمر هستندو ابو بکر در بهشت همانند ثریا در آسمان است.

این حدیث از ساخته های یحی بن عنبسه، همان دجال حدیث ساز است که

ص: 190

در سلسله دروغگویان شرح حالش رفت.و ذهبی در " المیزان " جلد 3 صفحه 124 شطر اول آن را ذکر کرده و گفته است: یونس بن حبیب گفته است: محمد بن کثیر مصیصی و همین حدیثش را برای علی بن مدینی ذکر کردم، او گفت: من خیلی میل داشتم این شیخ را ببینم، اما اکنون میل ندارم و او شطر اول این حدیث را از طریق عبد الرحمن بن مالک بن مغول کذاب تهمت زننده حدیث ساز روایت کرده است.

و ابن قتیبه در صفحه اول کتاب " الامامه و السیاسه " در نخستین حدیثش از ابن ابی مریم از اسدبن موسی از وکیع از یونس بن اسحاق ازشعبی از علی بن ابی طالب- کرم الله وجهه آورده است که: پیش رسول خدا نشسته بودم که ابو بکر و عمر (رضی الله عنهما) به سوی رسول خدا می آمدند، رسول خدا فرمود: این دو نفرآقای پیران تمام اهل بهشت مگر پیامبران و رسولان علیهم السلام هستند، ای علی این مطلب را به آنها خبر نده.

ابن ابی مریم، همان کذاب و حدیث ساز است و اسد بن موسی است که سعید یونس در باره اش گفته است: احادیث نادرست روایت کرده، ولی خودش آدم مورد اعتماد است.پس این حدیث از ساخته های نوح بن ابی مریم است که جناب ابن قتیبه کتابش را با آن افتتاح کرده است.

و خطیب در تاریخش جلد 7 صفحه 118 آن را از طریق بشار بن موسی شیبانی خفاف این طور آورده است: این دو آقای پیران اهل بهشتند از کسانی که بودند و رفتند و آنهائی که می آیند، مگر پیامبران و رسولان، ای علی به آنها خبر مده.

و در باره ارزش سند آ ن کافی است که بدانیم بشار بن موسی بصری از کسانی است که ابن معین درباره اش گ فته مورد اعتماد نیست و از دجال ها است و عمر و بن علی گفته است: حدیثش ضعیف است و بخاری گفته است: حدیثش نادرست است من او را دیدم و از او چیزی نوشتم و حدیثش را ترک کردم.

و آجری گفته: ضعیف است، نسائی گفته ثقه نیست، ابو زرعه گفته: ضعیف است و مدنی آن را تضعیف کرده و حاکم ابو احمد گفته است: پیش آنان قوی نیست

ص: 191

و فضل بن سهل در باره اش بدگوئی کرده است.

و خطیب نیز در جلد 10 صفحه 192 آن را از طریق متعدی از شیعه آنها که عامه حدیثشان را ضعیف کرده اند، از یونس بن ابی اسحاق از پدرش آورده، ولی احمد حدیث یونس از پدرش را تضعیف کرده و گفته: حدیثش مضطرب است، و ابو حاتم گفته: با حدیثش احتجاج نمی شود و حاکم گفته: چه بسا او در روایتش اشتباه می کرده است و در سند این روایت طلحه بن عمرو است که احمد در باره اش گفته است: شخصیتی ندارد و متروک الحدیث است.و این معین گفته: شخصیتی ندارد و ضعیف است و جوزجانی گفته: در حدیثش پسندیده نیست و ابو حاتم گفته: قوی نیست و بخاری گفته:کسی نیست و ابو داود گفته: ضعیف است و نسائی گفته: متروک الحدیث است، ومورد اعتماد نیست.و ابن عدی گفته: هیچ کدام از احادیثش مورد پیروی قرار نمی گیرد.و ابن حبان گفته: نوشتن حدیثش و روایت کردن از او، جز به عنوان تعجب روا نیست.

72- از جابر به طور مرفوع آمده است: ابوبکر و عمر را هیچ مومنی دشمن ندارد وهیچ منافقی دوست ندارد.

این حدیث از ساخته های معلی بن هلال طحان است.احمد گفته است: تمام احادیث او ساختگی است.و ذهبی آن را آورده و در " تذکره الحفاظ " جلد 3 صفحه 112 گفته است: این حدیث صحیح نیست و معلی متهم به دروغ می باشد و با شیخین دشمن است و خیر در او نیست، ودر المیزان او را آدم نادرستی خوانده ولی به دنبالش اضافه نموده که: آن کلام صحیحی است او از طریق عبد الرحمن بن مالک بن مغول کذاب و تهمت زننده و حدیث ساز آن را روایت کرده است.

73- از سعد آمده است: پیامبر اکرم به معاویه فرمود: او محشور می شود در حالی که حله ای از نور ظاهرش از رحمت و باطنش از رضا است پوشیده دارد و بدان وسیله در میان مردم افتخار میکند و این نعمت به خاطر این است که او کاتب

ص: 192

وحی بوده است.

ذهبی آن را از اباطیل و دروغ های محمد بن حسن کذاب و دجال دانسته است.

74- از عایشه آمده است: شبی وعده من با رسول خدا بود هنگامی که در رختخواب قرار گرفتم به سوی آسمان نگریستم ستارگانی فراوان رادیدم و گفتم:

ای رسول خدا آیا در این دنیا، کسی هست که حسناتش برابر عدد ستارگان باشد؟ فرمود: آری، گفتم: کیست؟ فرمود: عمر که او حسنه ای از حسنات پدر تو است.

" خطیب " آن را از ساخته های بریه بن محمد بیع کذاب شمرده است که در سلسله دروغویان شرح حالش رفته است.آنگاه گفته: و در کتابش با این اسناد احادیثی که از لحاظ متن جدا نادرستند فراوان وجود دارد.

و ذهبی در " المیزان " آن را ذکر کرده و آن را ازساخته های بریه با اسناد صحیحن (صحیح مسلم و بخاری) می داند.

و ابن درویش حوت در " اسنی المطالب " صفحه 278 گفته است که ابن جوزی گفته است:هر حدیثی که در آن آمده است: " عمر حسنه ای حسنات ابی بکر است " ساختگی است.

75- از جابر بن عبد الله آمده است که: جنازه ای را خدمت رسول خدا آوردند تا بر آن نماز بگذارد، حضرت بر آن نماز نخواند و فرمود: چون او دشمن عثمان بوده خدا دشمنش دارد.مقدسی آن را در " تذکره الموضوعات " صفحه 27 از ساخته های محمد بن زیاد جزی حنفی دانسته و ذهبی در میزانش آن را از طریق عمر بن موسی میثمی و جیهی کذاب و حدیث ساز آورده است و برای حفاظ در تکذیب این مرد و تضعیفش گفتار فراوانی است.

76- رسول خدا فرمود: پیرامون عرش گلی دیدم که در آن نوشته بود:

ص: 193

محمد رسول خدا است و ابو بکر صدیق است.

ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 370 آن را از مصائب سری بن عاصم همدانی کذاب دانسته که او این حدیث را ساخته است.

77- از ابی الدرداء به طور مرفوع آمده است که: در شب معراج در عرش خدا گوهر سبزی دیدم که در آن با نور سفید نوشته شده بود.خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است و طبری افزوده است:

عمر فاروق است.

این حدیث از ساخته های عمر بن اسماعیل بن مجالد همدانی کذاب خبیث متروک الحدیث است (مراجعه شود به سلسله دروغگویان)

دار قطنی آن را از دو طریق آورده که یکی از آنها مربوط به عمر بن اسماعیل یاد شده است و دیگری مربوط به سری بن عاصم کذاب است.و هر دو طریق به محمد ابن فضیل شیعی منتهی می شود.

و دار قطنی: تنها ابن فضیل ازابن جریح آن را آورده است و فکر نمی کنم، غیر از آن دو (ابن عاصم و ابن اسماعیل) آن را روایت کرده باشد و دار قطنی آن را از طریق سری در زمره احادیث راهی شمرده و گفته است:این حدیث صحیح نیست و خطیب در تاریخش جلد 11 صفحه 204 آن را آورده و سیوطی در اللئالی جلد 1 صفحه 160 از او حکایت کرده و گفته است: ایت حدیث درست نیست و عمر کذاب است.

78- از عایشه آمده است: هنگامی که پیامبر خدا ام کلثوم را به ازدواج عثمان در آورد، به ام ایمن فرمود: دخترم را آماده کن و به خانه عثمان به عنوان زفاف هدایت نما و آرام برایش دف بزن، من هم اطاعت کردم پس از سه روز پیش دخترش رفت و گفت: شوهرت را چگونه یافتی؟ گفت: مرد خوبی است رسول خدا

ص: 194

فرمود، بدان که او شبیه ترین مردم به جدت ابراهیم و پدرت محمد است.

این حدیث از ساخته های عمرو بن ازهر عتکی کذاب حدیث ساز است که مسیب ابن واضح آن رااز خالد بن عمرو و عمر و عتکی روایت کرده است.

اما مسیب کسی است که دار قطنی در موضعی از سننش او را تضعیف کرده است و اما خالد اموی در بحث سلسله دروغگویان در باره اش گفته شده که، او کذاب حدیث ساز است.و ذهبی در " المیزان جلد 2 صفحه 280 " آن را آورده و گفته است، این حدیث ساختگی است.

79- به طور مرفوع ازرسول خدا آمده است که: دیدم در کفه ای گذاشته شدم و امتم در کفه دیگر، که با آن برابر بودم، سپس ابو بکر گذاشته شد و با آنان برابر گردید آنگاه عمر گذارده شد او هم با آنان برابر بود، پس از آن عثمان گذاشته شد او هم با آنان برابر گردید، سپس ترازو بالا رفت.

ذهبی آن را در " المیزان " از طریق عمر و بن واقد دمشقی آورده و گفته است:

شکی نیست که او دروغ می گوید.و پس از ذکر احادیثی اضافه نمود: این احادیث جز از روایت عمرو که آدمی نادرست است شناخته نشده است.

80- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: ابو بکر وعمر نسبت به اسلام به منزله سمع و بصرند.

مقدسی در تذکره اش آن را از ساخته های ولید بن فضل حدیث ساز شمرده است.

81- رسول خدا کتف ابو بکر و عمر را گرفت و فرمود: شما وزیرانم هستید.

این حدیث از ساخته های زکریا بن درید کندی است که مقدسی در تذکره، و ذهبی در المیزان، بر این حقیقت تصریح کرده اند.

82- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: من و شما (یعنی ابو بکر و عمر) در بهشت گردش خواهیم کرد.

ص: 195

ذهبی در المیزان تصریح کرده است که:این حدیث از ساخته های زکریا ابن درید کندی است.

83- از ابی هریره به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: این جبرئیل است از ناحیه خدا به من خبر می دهد که: ابوبکر و عمر را دوست ندارد مگر مومن پرهیزگار و دشمنشان ندارد مگر منافق بدبخت.

این حدیث از ساخته های ابراهیم بن براء انصاری کذاب شمرده شده است.

84- از ام عیاش کنبز رقیه دختر پیامبر آمده است که از رسول خدا شنیدم می فرمود: رقیه را به ازدواج عثمان در نیاودم مگر به امر خدا.خطیب بغدادی در تاریخش جلد 12 صفحه 364 آن را از طریق احمد بن محمد بن مغلس کذاب و حدیث ساز مشهور و او از عبد الکریم بن روح بزار اموی بصری آورده که ابو حاتم در باره اش گفته:او مجهول و ناشناخته است، و گفته می شود: او متروک الحدیث است و ابن حبان گفته است: او خطا کار و مخالف است و در باره پدرش روح بن عنبسه گفته: ناشناخته است و در باره پدرش عنبسه بن سعید ذهبی گفته است: مجهول است و تنها پسرش روح از او روایت کرده است.

حال اگر تعجب می کنی جا دار که از مثل خطیب تعجب کنی، زیرا او از سند روایتی که حالش چنین است سکوت کرده است و البته او این کار رابه خاطر محفوظ نگهداشتن کرامت اموی ها انجام داده است!!

85- از عبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: در خواب کاسه ای پر از شیر به من داده شد از آن به قدری نوشیدم که سیر شدم و احساس می کردم که در عروقم جریان دارد و از آن کمی باقی مانده بود آن را به عمر بن خطاب دادم او هم گرفت و نوشید.

اصحاب این رویا را تاویل نموده گفته اند: منظور از آن شیر، عملی است که به شما ای رسول خدا داده شد وقتی که از آن پر شدی زیادیش را به عمر بن

ص: 196

خطاب عنایت فرمودی و او از آن بهره مند گردید، رسول خدا فرمود: درست است!!

این حدیث از ساخته های عبد الرحمن عدوی کذاب نوه عمر بن خطاب است که خطیب در تاریخش آن را از طریق او آورده است.

86- از جعفر بن محمد ازاز پدرش به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: شبی که به معراج رفتم دیدم که بر عرش نوشته شده بود: خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق و عمر فاروق و عثمان ذو النورین است که از روی ستم کشته می شود.

خطیب در تاریخش جلد 10 صفحه 264 آن را طریق عبد الرحمن بن عفان از محمد بن مجیب ضائغ که هر دوی آنها دروغگو هستند آورده است.

87- از حذیفه بن یمان آمده که گفته است: رسول خدا نماز صبح را به جماعت برای ما خواند، وقتی که از نمازش فارغ شد فرمود: ابو بکر صدیق کجا است؟ از آخر صف هاابو بکر جواب داد: لبیک لبیک ای رسول خدا پیامبر اکرم فرمود برای ابوبکر صدیق راه باز کنید، نزدیک بیا ابو بکر آیا در تکبیر اول به من ملحق شده ای؟ گفت: ای رسول خدا با شما در صف اول بودم شما تکبیر گفتید من نیز تکبیر گفتم، شما که شروع به الحمد کردید و آن را قرائت می نمودید در من وسوسه ای در مورد طهارت پدید آمد ناگزیر به سوی در مسجد رفتم ناگهان هاتفی به من ندا داد و گفت: پشت سر تو، توجه کردم: کاسه ای طلائی پر از آب که، سفید تر از برف و گوارا تر از عسل و نرمتر از کف بودم دیدم و روی آن حوله سبزی قرار داشت روی آن نوشته شده بود: خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خدا است، صدیق ابو بکر است.

حوله را گرفتم و روی شانه ام گذاردم و برای نماز وضو گرفتم و دوباره حوله را روی کاسه نهادم و به شما ملحق شدم و در حالی که شما در رکوع رکعت اول بودید، و نمازم را با شما تمام کردم.

ص: 197

پیامبر اکرم فرمود: ای ابو بکر، به تو بشارت بدهم: آنکس که آب وضو برایت فراهم کرد جبرئیل بود و کسی که برایت حوله آورد میکائیل بود، و کسی که زانویم را نگاهداشت تا شما به من در نماز ملحق شدید اسرافیل بود.

این حدیث از طریق محمد بن زیاد، همان کذاب حدیث ساز روایت شده و به نظرم آن از ساخته های اوست، نهایت آنکه سیوطی در اللئالی جلد 1 صفحه 150 گفته است: ظاهر این است که آفت این حدیث از ناحیه غیر اوست.

88- از ابن عباس آمده که گفته است: از ابو بکر پیش رسول خدا یاد شد رسول خدا فرمود: کیست مثل ابو بکر ؟مردم مرا تکذیب کردند او تصدیق کرد وبه من ایمان آورد و دخترش را به من داد و مالش را اتفاق کرد و با من در لشکر دشواری جهاد کرد، در نتیجه او در قیامت در حالی که سوار بر شتر بهشتی است که دست هایش از مشک و عنبرو پاهایش از زمرد سبز و مهارش از لولو تر و رویش دو حله سبز از سندس واستبرق است، می آید، او همانند من ومن همانند اویم تا جائی که گفته می شود: این محمد رسول خدا است و این ابو بکر صدیق است.

ابن حبان آن را ازطریق اسحاق بن بشر بن مقاتل آورده و گفته است: اسحاق کذاب و حدیث ساز است (به سلسله درغگویان مراجعه شود)

89- از براء بن عازب آمده است که: رسول خدا روزی بر ایمان فرمود: می دانید روی عرش چیست؟ نوشته شده است: خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است، عمر فاروق است، عثمان شهید است و علی رضی و خشنود است.

ابن عساکر آن را از طریق محمد بن عبد الله بن عامر سمرقندی همان کذاب حدیث ساز معروف آورده و در سند آن ضعفاء دیگری نیز هستند و آفت آن را سمرقندی است.

90- از عباس به طور مرفوع از رسول خدا آمده است هنگامی که روز قیامت شد، ابو بکر در یک رکن حوض و عمر در رکن دیگر و عثمان در رکن سوم

ص: 198

و علی در رکن چهارم آن قرار خواهند داشت و هر کس یکی از آنها را دشمن داشته باشد دیگران نیز به او آب نخواهد نوشانید.

ابن ملخص روایتی است که ذهبی به طور تلخیص آن را در میزانش آورده و آن را با دو حدیث دیگر از طریق ابراهیم بن عبد الله مصیصی ذکر کرده آنگاه گفته است: این مردم کذابی است و حاکم نیز گفته است: احادیثش ساختگی است.

91- از عقبه بن عامر به طور مرفوع آمده است: جبرئیل پیشم آمد و گفت: ای محمد خداوند به تو امر کرده که با ابو بکرمشورت کنی.

این حدیث از ساخته های محمد بن عبد الرحمن بن غزوان کذاب حدیث ساز است که در سلسله دروغگویان از او یاد شده است.

92- ازعبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: " روز قیامت میان ابو بکر و عمر محشور خواهم شد وبین حرمین آن قدر توقف می کنم تا اهل مکه و مدینه پیشم بیایند ".

این حدیث را از اباطیل عبد الله بن ابراهیم غفاری کذاب و حدیث ساز شمرده اند و آن یکی از دو حدیث مربوطبه فضیلت ابو بکر و عمر است که ابن عدی آنها را باطل خوانده و ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 21 گفته است: آن صحیح نیست.

93- از ابی هریره به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: برای خدا در آسمان هفتاد هزار فرشته است که بدگویان ابو بکر و عمر را لعنت می کنند.

این حدیث را خطیب در روایت های مالک از طریق سهل بن صقین آورده و گفته است: سهل حدیث ساز است و در لسان المیزان جلد 4 صفحه 41 آمده است که:

دار قطنی در غرائب مالک آ ن را از محمد بن حسن حرانی از عبد الغفار آورده و گفته است: این حدیث منکر و سست ضعیف است و کسانی که بعد از او هستند مجهول می باشند.

94- از عباس آمده که گفته است: رسول خدا را در خواب دیدم که

ص: 199

روی اسب ابلقی سوار بود نزدیکش رفتم و روی سرش عمامه ای از نور و در پایش نعلین سبز که بندش از لولو تر بود قرار داشت در دستش تازیانه ای از تازیانه های سبز بهشتی بود، بر من سلام کرد و جوابش دادم و گفتم: ای رسول، شوقم نسبت به شما زیاد شده بود کجا تشریف داشتید؟ فرمود: عثمان دربهشت عروسی داشت به عروسیش رفته بودم!

این حدیث را ازدی از ابراهیم منقوش آورده و گفته است: او حدیث ساز بوده است و سیوطی آن را در لئالیش از موضوعات و ساخته ها شمرده است.

95- از عبد الله بن عمر آمده است که: در مخضر رسول خدا می گفتیم: بهترین امت پیامبر، ابو بکر، سپس عمر عثمان است و رسول خدا می شنید و انکار نمی کرد.

جمعی از ائمه حدیث به طرق مختلف آن را آورده و ما در جزء دهم به طور تفصیل درباره آن به خواست خدا بحث خواهیم کرد.

96- از عمر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: عثمان می میرد و فرشتگان براو درود می فرستند.گفتم: تنها بر عثمان یا برای همه مردم؟ فرمود تنها برای عثمان.

این حدیث طولانی است و در آن برای هر یکی از اصحاب ششگانه شوری منقبی است.ذهبی در میزانش در شرح حال محمد بن عبد الله خراسانی گفته است:

این حدیث ساختگی است و ابن حجر در لسانش جلد 5 صفحه 227 گفته است:

ساختگی بودن آن آشکار است.

97- از ابی هریره به طورمرفوع آمده است: برای خدا پرچمی ازنور است که روی آن نوشته شده: خدائی جز خدای یکتا نیست محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است.

ذهبی در میزانش آن را آورده و گفته است: این خبر ساختگی است و محمد ابن یحیی بن عیسی سلمی متهم است که آن را ساخته است (لسان المیزان جلد 5 صفحه 424)

ص: 200

98- از عبد الله بن عمر آمده است: جعفر بن ابی طالب، بهی به عنوان هدیه برای پیامبر اکرم فرستاد و معاویه نیز سه عدد به برایش فرستاد ورسول خدا فرمود: آنها مرا با این به ها در بهشت ملاقات خواهند کرد.

ابن حبان گفته است: این حدیث ساختگی است و آفت آن ابراهیم بن زکریا واسطی است.و بعضی گفته اند: از دلائل ساختگی بودن آن این است که معاویه در فتح مکه اسلام آورد و جعفر از فتح مرد..

و از طرق دیگری نیز این حدیث آورده شده که همه آنها فاسد و ساختگی است.

و ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 16 در شرح حال ابراهیم واسطی گفته است: او از مالک احادیث ساختگی روایت می کند آنگاه این حدیث را به عنوان نمونه یاد آوری شود.

99- از ابی سعید خدری به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: هر کس عمر را دشمن بدارد مرا دشمن دارد، خداوند در شب عرفه نسبت به تمام مردم مباهات کرد ونسبت به عمر خصوصا.

این حدیث را طبرانی در اوسط آورده و ذهبی گفته است: خبر باطل است، زیرا ابو سعد، خادم حسن بصری که معلوم نیست کیست آن را روایت کرده است.

100- از انس به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: هنگامی که به آسمان برده شدم به جبرئیل گفتم: آیا برای امتم حساب است؟ گفت: همه امتانت دارای حسابند جز ابو بکر، وقتی که قیامت بپاشد گفته می شود: ای ابو بکر داخل بهشت شو، او می گوید: داخل نمی شوم تا آنکه هر کس مرا در دنیا دوست می داشته داخل شود!!

خطیب در تاریح بغداد جلد 2 صفحه 118 و جلد 8 صفحه آن را آورده و گفته است: این حدیث دروغ است و ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 36 آن را

ص: 201

تکذیب کرده است.

این احادیث صد گانه ای که در باب مناقب خلفاء و دیگران نقل کردیم، نمونه های از احادیث ساختگی است که ما از آنها آگاه شدیم و گرنه این نوع احادیث جدا زیادند و عدد آنها به هزاران می رسد و در جزء دوم از کتاب: " ریاض الانس " چند برابر آنچه که ذکر شده و جود دارد که در صحاح و مسانید از آنها یافت نمی شود.

آری مقداری از آنها دیگر تالیفات حفاظ گذشته ذکر شده که کتب متاخران را در بر دارد و مایه تاسف است که اسناد بیشتر این احادیث ساختگی و مزخرف منتهی به امیرالمومنین علی علیه السلام می شود و این خود صدق گفتار عامر بن شراحیل را آشکار می کند که گفته است: " کسی که بیش از همه بنام او دروغ ساخته شده امیر المومنین علی بن ابی طالب است: که ذهبی در طبقات حفاظ جلد 1 صفحه 77 آن را ذکر کرده است.

و خواننده محترم می تواند ارزش این احادیث را از گ فتار فیروز آبادی صاحب قاموس بیابد او در پایان کتابش " سفرالسعاده " گفته است: باب فضائل ابی بکر صدیق رضی الله عنه از مشهور ترین احادیث ساختگی مایه گرفته است.و بعد از ذکر احادیث دروغی درباره فضائل ابی بکر گفته است: امثال اینها از احادیث دروغی است بطلان آنها با بداعت عقل معلوم است.

و نیز گ فته است: و باب فضیلت معاویه که در آن حدیث صحیحی وجود ندارد و عجلونی در کشف الخفاء جلد 2 صفحه 419 نیز عین کلام فیروز آبادی را گفته است.

و حاکم نیز گفته است: از ابو العباس محمد بن یعقوب بن یوسف شنیدم که او از پدرش واو از اسحاق بن ابراهیم حنظلی نقل می کرد که گ فته است: در فضیلت معاویه حدیث صحیحی وجود ندارد.

ص: 202

و ابن تیمیه در منهاج السنه جلد 2 صفحه207 گفته است: گروهی برای معاویه فضائلی ساخته و احادیثی از پیامبر اکرم روایت کرده اند که همه آنها دروغ است.

و بر اینها قیاس کن آنچه را که به نام خدا درباره بسیاری از بزرگان صحابه با اسم ها و خصوصیاتشان ساخته اند و احادیث زیادی که در باب مناقب و مثالب عباس و فرزندانش عموماو مخصوصا فرزندانیکه بعدا خلیفه شده وضع کرده اند!!

و اضافه کن بر آنها احادیثی را که در باره بعضی از افراد معلوم الحال ساخته اند مانند حدیثی که درباره وهب و غیلان و محمد بن کرام جعل کرده اند که: رسول خدا فرموده است: " در امتم مردی است نامش وهب است که خدا به او حکمت بخشیده است " و " مردی است به نام غیلان که از ابلیس برای امتم بدتر است" و " در آخر الزمان مردی به نام محمد بن کرام می آید که سنت وسیله اوزنده می شود "

و متون همه این روایات با احادیث صحیحه معارضند که اگر بخواهیم به طور تفصیل درباره آنها بحث کنیم به اصطلاح مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

ما در این جا، تنها احادیثی را که با حدیث صدم که به نام جبرئیل ساخته شده معارض است می آوردیم تا پژوهشگر از باب مشت نمونه خروار است دراین باره از روی بصیرت قضاوت نماید:

1- از امتم هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت می شوند.بخاری و مسلم و احمد و دارمی و ابو داود آن را آورده اند.

2- از این قبرستان (قبرستان بقیع)هفتاد هزار نفر برانگیخته می شود و بدون حساب وارد بهشت می گردند.طبرانی در " الکبیر " آن را آورده است.

3- از امتم هفتاد هزار نفر وارد بهشت می شوند که بر آنها حساب وعذابی نیست، و با هزار نفر دیگر خواهند بود.احمد و طبرانی و بزار آن را

ص: 203

آورده اند.

4- پروردگارم به من وعده داده که از امتم هفتاد هزار نفر را بدون حساب وارد بهشت کند.طبرانی و بزاز آن راآورده است.

5- خداوند از شهری در شام بنام " حمص " نود هزار نفر را بدون حساب برمی انگیزاند.بزاز آن را آورده است.

6- در چند پشت از اصحابم زنان و مرانی هستند که بدون حساب وارد بهشت می شوند، طبرانی با اسناد خوب آن را آورده است.

7- از شما پنجاه هزار یا هفتاد هزار نفر را دیدم که بدون حساب وارد بهشت می شوید، طبرانی با اسناد رجالش که ثقات هستند آن را آورده است.

8- خدایم را بزرک و کریم یافتم که به من با هر هفتاد هزار نفری که بدون حساب وارد بهشت می شوند هفتاد هزار نفر دیگر عطا فرموده است.طبرانی باسند رجالش که جز شیخش همه صحیح هستند آن را آورده است.

9- به من هفتاد هزار نفر که بدون حساب واردبهشت می شوند داده شده است.تا اینکه فرمود: با هر کدام آنها هفتادهزار نفر دیگر اضافه کرده است.احمدو ابو بعلی این روایت را با سند خود آورده اند و دراین باره توانید به کتاب مجمع الزوائد جلد 19 صفحه 412- 405 مراجعه نمائید.

10- در حدیث شب معراج آمده است: ای محمد حاملان قرآن در قیامت عذاب و حساب نخواهند شد.

11- نخستین جمع از امتم که بدون حساب وارد بهشت می شوند هفتاد هزار نفرند.

12- از میان دیوار " حمص " و " زیتون " در خاک قرمز، هفتاد هزار نفر بدون حساب برانگیخته می شوند.

ص: 204

13- هر حاجی و یاعمره کننده ای در حال انجام عمل بمیرد بدون حساب وارد بهشت خواهد شد.

14- از پشت کوفه، هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت می شوند.

15- در حدیث عرضه کردن امتها بر رسول خدا آمده است: ای محمد از اینها هفتاد هزار نفر بدون حساب واردبهشت می شوند.

16- پروردگارم به من بشارت داده نخستین گروهی که از امتم وارد بهشت می شوند، هفتاد هزار نفرند که با هر هزار نفر هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل می شوند.

17- و در حدیث عمیر به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: خداوند به من وعده داده که از امتم سیصد هزار نفر را بدون حساب وارد بهشت نماید.بغوی و ابن ابی خثیمه و ابن السکن و طبرانی و دیگران با سند خود آن را نقل کرده اند.

و پیش از همه اینها، حدیثی را که خجندی از ابی امامه آورده است قرار دارد و آن اینست: ازابی بکر صدیق شنیدم که به رسول خدا می گفت: نخستین کسی که مورد محاسبه قرار می گیرد کیست؟ فرمود: من و تو ای ابو بکر.

و گفت دیگر کی یا رسول الله؟ فرمود: عمر، پرسید دیگر کی؟فرمود: علی، پرسید: آیا عثمان هم هست؟ فرمود: از خدایم در خواست کردم که حسابش را به من ببخشد و او را مورد محاسبه قرار ندهد، خدا هم او را به من بخشید.

فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا لیضل الناس بغیرعلم

" کی ستمکار تر از کسی است که برخدا دروغ می بندد تا مردم را بدون دانش گمراه سازد؟ " (انعام آیه 144)

ص: 205

احادیث ساختگی در مورد خلافت
اشاره

مهمترین موضوعی که دست های هوی و هوس با آن بازی کرده و احساسات گمراه کننده آن را بازیچه قرار داده، موضوع " خلافت " در سنت وحدیث است که عامه در آن باره به نام خدا و امین وحی و پیامبر پاکش احادیث دروغی ساخته و صاحبانش تالیفات گمراه کننده به خاطر پوشاندن حق و وارونه جلوه دادن حقیقت، و بی خبر نگاهداشتن مردم جاهل، آنها را پخش کرده اند در صورتی که به خوبی می دانستند که آن احادیث ساختگی است و با مبادی اسلام پیش همه فرقه ها مخالف است.و با هیچیک از مذاهب اسلامی موافقت ندارد، بلکه لازمه آن اجتماع امت اسلامی بر خطا است (و حال آنکه به عقیده آنها امت اسلامی برخطا اجتماع نمی کنند).

زیرا امت اسلام یا معتقد به نص درباره خلافت علی امیر المومنین است (چنانکه شیعه معتقد است)

و یا خلافت را از رهگذر انتخاب وعدم نص می شناسد و فرقی میان هیچ یک از افراد آن نمی گذارد (چنانکه عامه معتقد است) بنابر این امت اسلامی در دور انداختن این نصوص واعراض کردن از آن، اجتماع بر خطا کرده اند.و اینک نمونه هائی از آن احادیث دروغین را که ما بر آنها آگاهی یافته ایم ذیلا می آوریم:

1- از انس بن مالک آمده است که: رسول خدا وارد بوستانی شد ناگهان

ص: 206

کسی آمد و در زد، رسول خدا فرمود: انس برخیز و در را برایش بازکن و به او بشارت بهشت و خلافت بعد از من را بده، گ فتم: ای رسول خدا به او خبر دهم؟ فرمود: خبر بده، ناگهان ابو بکر را دم درب دیدم و گفتم: به تو بشارت بهشت و خلافت بعد از رسول خدا را می دهم.

سپس کس دیگری آمد و در زد، رسول خدا فرمود: برو و در را باز کن و به او بشارت بهشت وخلافت بعد از ابی بکر را بده گفتم: ای رسول خدا به او خبر دهم؟ فرمود:خبر بده، رفتم دیدم عمر است گفتم: به تو بشارت بهشت و خلافت بعد از ابوبکر را می دهم.

سپس کس دیگری آمد و در زد، رسول خدا فرمود: انس بلند شو در را برایش باز کن و بهشت و خلافت بعد از عمر بشارتش ده و اینکه کشته خواهد شد، انس می گوید: رفتم دیدم: عثمان است گفتم: به تو بشارت بهشت و خلافت بعد از عمر را می دهم واینکه کشته خواهی شد.او خدمت رسول خدا شرفیاب شد و به او عرض کرد: برای چه ای رسول خدا؟ بخدا قسم بعد از بیعت با شما نه آواز خواندم و نه آروزی چیزی کردم و نه عورتم را با دست راست مس نمودم فرمود: مطلب همانست که گفته شد.

این حدیث از ساخته های صقر بن عبد الرحمن ابی بهر کذاب است.

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 9 صفحه 339 از علی بن مدینی حکایت کرده که از او درباره این حدیث سوال شد، در جواب گفت: این حدیث دروغ و ساختگی است.و ذهبی آن را در " میزان الاعتدال " جلد 1 صفحه467 آورده و گفته است: این حدیث دروغ است.

و ابن حجر در " لسان المیزان " جلد 3 صفحه 192 از علی مدینی حکایت کرده که او گفته است: این حدیث ساختگی است.و در صفحه 193گفته است: اگر این حدیث صحیح بوده عمر خلافت را در شوری قرار نمی داد و رسما خلافت را به عثمان اختصاص می داد.

ص: 207

و ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 91 روایت را این طور نقل کرده است:

" رسول خدا وارد باغ مردی شد، کسی در باغ را زد، رسول خدا به انس فرمود: در را بازکن و به او بشارت بهشت و اینکه بعد از من زمامدار مسلمان ها خواهد شد بده انس می گوید: در را باز کردم دیدم: او ابوبکر است.

سپس افزوده که در سند این روایت عبد الاعلی ابن ابی المساور قرار دارد که او متروک الحدیث، ضعیف و ناچیز است.

او صدر حدیث را در جلد 1 صفحه 162 از بکر بن مختار بن فلفل نقل کرده و گفته است که ابن حبان گفته است از او جز بر سبیل عبرت گرفتن روایت کردن روا نیست.

و مقدسی در " تذکره الموضوعات " صفحه 15 گفته است: در را برایش باز کن و به او بشارت بهشت بده، و در خلافت و ترتیبش ذکر شده و بکر بن مختار صائغ کذاب آن را روایت کرده است.

امینی می گوید:

از اینکه این سه نفر (ابو بکر، عمر، عثمان) هنگام درخواست خلافت، آن زمان که کار جدال و نزاع بجای باریکی کشیده دست به شمشیر و تازیانه برده بودند، با همه احتیاج که داشتند، از این روایت احتجاج نکردند، بخوبی می توان فهمید که آنان وارد چنین بستان خیالی نشده و چنین بشارت موهومی را نشنیده بودند و اصلا خداوند این بستان را نیافریده تا در آنجا اساس این فتنه های عظیم و تاریک را تثبیت نماید، بعلاوه چرا جناب انس روزی که به آنها نزدیک شد و برای آنها سر و سینه می زد، این روایت راشخصا بنفع آنها روایت نکرد و آن را برای یکی از دو نفر (صقر- عبد الاعلی) بعد از خودش پاگذار نمود؟

آیا از دو حافظ بزرگ مانند ابی نعیم که از متقدمین عامه و سیوطی که از متاخرین آنها است تعجب نمی کنی که چگونه اولی این روایت را با اسناد ناهموارش در دلائل النبوه جلد 2 صفحه 201 از طریق ابی بهر کذاب آورده و به آن

ص: 208

اعتماد نموده و دومی آن را در خصائص الکبری جلد 2 صفحه 122 روایت کرده و از روایت آن اظهار خرسندی نیز نموده است و هیچ کدام از آنها کوچکترین سخنی درباره اسناد نادرست این روایت ابراز نداشته اند؟

2- از عایشه آمده که گفته است: شبی نوت من با رسول خدا بود، هنگامی که در رختخواب قرار گرفتیم، عرض کردم: ای رسول خدا آیا من گرامی ترین همسرانت نیستم؟ فرمود: چرا ای عایشه، گفتم: پس درباره فضیلت پدرم حدیثی برایم بفرما فرمود: جبرئیل برایم حدیث کرد که: خداوند هنگامی که ارواح را خلق فرمود، روح ابی بکر صدیق را از میان آنان اختیارکرد و خاکش را از بهشت و آبش را از حیوان (آب حیات) قرار داد، و در بهشت برای او قصری از در سفید که سالن هایش از طلا و نقره سفید است قرار داد، و خداوند به خود سوگند خورده که حسنه ای را از او سلب نکند و در باره سیئه ای از او نپرسد، و من از ناحیه خدا ضمانت می کنم چنانکه او ازناحیه خویش ضمانت فرموده است اینکه نباشد برایم همخوابی در قبرم و نه انیسی در تنهائیم و نه جانشینی بر امتم بعد از من مگر پدرت ای عایشه جبرئیل و میکائیل بر این اساس بیعت کردند و خلافتش با پرچم سفید آنهم زیر عرش استوار گردید آنگاه خداوند به فرشتگان فرمود: آیا به آنجه که من از بنده ام راضی شده، راضی هستید؟

پس همین فخر برای پدرت کافی است که جبرئیل و میکائیل و فرشتگان آسمان و برخی از شیاطین که در دریا سکونت دارند با او بیعت نموده اند، پس هر کس این امر را قبول نداشته باشد از من نیست و من نیز او نمی باشم!

عایشه گفت: " میان چشم هایش را بوسیدم رسول خدا فرمود کافی است ترا ای عایشه پس هر کس تو مادرش نباشی منهم پیامرش نخواهم بود، و هر کس می خواهد که از خدا و من دوری گزیند، از تو ای عایشه دوری خواهد گزید! "

خطیب بغدادی جلد 14 صفحه 36 گفته است: صحت این حدیث ثابت نشد است و رجال اسنادش همگی ثقه هستند و شاید اشتباهی، به نام این شیخ

ص: 209

قطان (هارون) نقل شده و یا به نامش ساخته شده باشد، در صورتی که من آن را از حدیث محمد بن بشاذ بصری از سلمه بن شیب از عبد الرزاق دیدم ومعلوم است که ابن بابشاذ احادیث نادرست را از ثقات نقل می کند.

و ذهبی قسمتی از این حدیث را در " میزان الاعتدال " جلد 3 صفحه 31 آورده و حکم به ساختگی بودنش کرده و قسمت دیگرش رادر صفحه 246 آورده و گفته است: این حدیث باطل است و گویاکه به نام این مسکین (هارون قطان) ساخته شده و او نمی دانسته است، و البته برای آن اسناد باطل دیگری نیز هست آنگاه گفته است: این حدیث احتمال درستی و سلامت نمی دهد و ظاهراین است که این حدیث بنام بابشاذ ساخته شده آنگاه او حدیث ساخته شده ورواج پیدا کرده را بدون آنکه توجه داشته باشد، روایت کرده است.

و فیروز آبادی قسمتی از ابتدای این حدیث را در خاتمه " سفر السعاده " و عجلونی در " کشف الخفاء " آورده و آن را از مشهور ترین احادیث ساختگی مشهور و از دروغ هائی که بطلانش با بداهت عقل معلوم است، شمرده اند و سیوطی نیز در " اللئالی " جلد 1 صفحه 150 آن را باطل دانسته است.

3- از عایشه آمده که گفته است: " نخستین سنگ بنای مسجد را رسول خدا، سپس ابو بکر سپس عمر، سپس عثمان حمل نمود، من گفتم: ای رسول خدا آیا اینان را نمی بینی که چگونه کمکت می کنند؟ فرمود: ای عایشه اینان جانشینان بعد از من هستند."

حاکم در مستدرک " جلد 3 صفحه 97 آن را آورده و گفته است: این روایت صحیح است، نهایت آنکه با اسناد سستی از روایت محمد بن فضل بن عطیه مشهور شده که او متروک الحدیث است.

و ذهبی در تلخیص مستدرک گفته است: احمد منکر الحدیث است و از دلائلی که علیه مسلم داریم این است که آن را در زمره احادیث صحیحه آورده است و یحیی، اگرچه ثقه است اما ضعیف است.بعلاوه اگر این حدیث صحیح باشد نص در خلافت

ص: 210

این سه نفر است، در صورتی که بهیچ وجه درست نیست، زیرا عایشه در آن وقت همسر رسول خدا نشده و بچه کوچکی بیش نبوده است، پس این گفتارش دلیل بر بطلان حدیث خواهد بود..

افسوس بر حاکم که از عایشه این روایت را آورده و آن را صحیح شمرده است: وپیش از آن نیز، در مستدرک جلد 3 صفحه 78 از او این روایت را: " اگر رسول خدا کسی را جانشین قرار می داد، حتما ابو بکر و عمر بود " آورده و آن را صحیح شمرده و ذهبی نیز آن را تایید کرده بود.

4- از عبد الله بن عمر، آمده که رسول خدا فرموده است: " ای بلال در میان مردم اعلام کن که: خلیفه بعد از من ابو بکر است، ای بلال در میان مردم ندا در ده که خلیفه بعد از ابو بکر عمر است، ای بلال در میان ندا در ده که: خلیفه بعد از عمر عثمان است، ای بلال این را انجام ده که خداوند جز این نمی خواهد (سه بار این مطلب را گفت ).

ابو نعیم آن را در فضائل صحابه آورده است.و خطیب در تاریخش جلد 7 صفحه 429 آن را بدون آنکه کوچکترین عیبی از آن بگیرد نقل کرده است، و ابن عساکر نیز در تاریخش شام آن را آورده است، و ذهبی نیز در میزان الاعتدال جلد 1 صفحه 387 با اسناد دار قطنی و عمر وبن شاهین، آن را روایت کرده، سپس گفته است.این حدیث ساختگی است و درباره سعید بن عبد الملک که یکی از رجال اسناد است ابو حاتم گفته است: درباره اش می گویند که او احادیث دروغ روایت می کرده است.

چرا هرگز مردم دنیا ندای بلال را در مورد خلافت (چنانکه در این روایت جعلی آمده) نشنیده است؟ آیا او از فرمان رسول خدا مورد اعلام جانشینی پیامبر اکرم سرپیچی کرده و آن را اعلام نکرده بود؟ هرگز.و یاآنکه خداوند گوش امت محمد (ص) را کر کرده کسی آن را نشنیده بود؟ خیر، بلکه حقیقت این است که هرگز رسول خدا چنین فرمانی را صادر نفرموده و بلال نیز آن را اعلام نکرده و به گوش مردم نرسانده بود، و لیکن هوی و هوس ها بعد از گذشت روزگارانی

ص: 211

گوش هائی آفریده آن را از کسانی که به آنها اعتماد نمی توان کرد شنیده است!!

5- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است: " ابو بکر بعد از من زمامدار امتم خواهد بود ".

ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 93 آن را آورده و گفته است: این خبر دروغ است که محمدبن عبد الرحمن گمنام یا پسر " قرام "که کذاب و وضاع است و در صفحه 260 ازاو یاد شده آن را آورده است.

6- از زبیر بن عوام آمده است که:" از رسول خدا شنیدم که می فرمود: خلیفه بعد ازمن ابو بکر و عمر هستند، سپس اختلاف پدید می آمد."

زبیر می گوید: " بعد از این خبر ما بر خاستم و پیش علی علیه السلام رفتیم وجریان را به او خبر دادیم، حضرت: فرمود زبیر راست می گوید: من نیز از رسول خدا چنین شنیده ام ".

این حدیث از ساخته های عبد الرحمن بن عمرو بن جبله است که ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه 145 آن را آورده و گفته است: این حدیث باطل است و عیب آن از ناحیه عبد الرحمن است اگر امیر المومنین علیه السلام، آنچه را که زبیر از رسول خدا شنیده بود، شنیده بود، چرا هنگام طلب بیعت، خلافت را برای خودش می خواست و در آنچه که رسول خدا تنصیص فرموده بود، مخالفت می کرد؟

و چگونه مشاجراتش با مدعیان خلافت که جهان را پر کرده با حدیثش در مورد حقانیت خلافت دیگران با هم می سازد؟ و چرا زبیری که از رسول خدا روایت خلافت ابی بکر را نقل می کند، در آن روز از بیعت با او تخلف می نماید و شمشیر از نیام در می آورد و می گوید: " آن را در غلاف نمی کنم تا آنکه با علی بیعت شود؟ "

7- به طور مرفوع از رسول خدا آمده است که: جبرئیل گفت " ابوبکر وزیر تو در زمان حیاتت و جانشینت بعد از وفات تو است " این حدیث، از ساخته های ابی هارون اسماعیل بن محمد فلسطینی است.

ص: 212

ذهبی در کتاب " میزان الاعتدال " جلد 1 صفحه 114 گفته است: این جوزی آن را با اسناد تاریک و نادرست آورده و گفته است: ابو هارون کذاب است.

شگفتا چه چیز آنها را این چنین بر خدای قادر جبار، و بر امین وحیش، و بر ساحت مقدس رسول خدا جرات بخشید که به او نسبت دادند حکمی را که روح الامین بر او نازل کرده تا در میان همه امتش آشکارنماید و آنان از راه پیروی کردن جانشین بعد از او طریق وسیع آشکار طی نمایند اما او در تبلیغش کوتاهی کرد تا انکه مردی از فلسطین (ابو هارون فلسطینی) آمد و رسول خدا آن حکم را به او سپرد، تا آن را به مهاجر و انصاری که پیرامونش بودند، تبلیغ نماید؟

آری این چنین است " اکل ازقفا " و این چنین است کاری که توطئه اش در شب چیده شده باشد و یا آنکه آن مرد فلسطینی با ساختن چنین دروغی می- خواست به صاحب قدرت وقت، تقرب جوید!!

8- از ابی سعید خدری به طور مرفوع آمده است که: رسول خدا فرمود: هنگامی که به معراج رفتم، گفتم: خدایا علی را خلیفه بعد ازمن قرار بده، پس آسمان ها لرزید و فرشتگان به من ندا دادند که ای محمد بخوان: " نمی خواهید مگر آنچه را که خدا می خواهد و خدا ابو بکر را خواسته است "!

این روایت از ساخته های یوسف بن جعفر خوارزمی است.ذهبی در میزانش جلد 3 صفحه 329 آن را آورده وگفته است که جوزی آن را ذکر کرده و گفته است: این از ساخته های یوسف است.

و جوزقانی با سندش آن را آورده و در آخرش افزوده است: " خدا خواسته است که خلیفه بعد از تو ابو بکر صدیق باشد ".سپس گفته است: این حدیث ساخته یوسف بن جعفر است.

و در تعبیردیگر آمده است: " خدا آنچه را که بخواهد انجام می دهد و خلیفه بعد از تو ابوبکر است ".

ص: 213

9- از علی امیر المومنین بطور مرفوع آمده است: " ای علی سه بار از خدا خواستم که ترا مقدم بدارد، اما قبول نکرد مگر آنکه ابو بکر را مقدم فرمود".

خطیب در تاریخش جلد 11 صفحه 213 آن را با سند نادرست آورده و طبق عادتش از عیب آن سکوت کرده است.و گفته است: این خبر باطل است و شاید آفت آن علی بن حسین کلبی است و ابن حجر در " الفتاوی الحدیثه " صفحه 126 آن را تضعیف کرده و سیوطی در " الجامع الکبیر " چنانکه در ترتیبش جلد 6 صفحه 139 آمده آن را از فضائل ابی بکر به نقل از دیلمی شمرده است.و محب الدین طبری در الریاض جلد 1 صفحه150 با همان تعبیر و نعبیر: " سه مرتبه در باره تو از خدا درخواست کردم او امتناع فرمود مقدم بدارد مگرابو بکر را " آن را آورده و گفته است: این حدیث بعید است.

امینی می گوید:

من از سازنده این روایت و یارانش که همان حفاظ این حدیثند (یعنی همان امینان بر ودایع علم و دین) می پرسم: بعد از آنکه فرض کردیم که امر خلافت در هیچکس جز با تعیین و مشیت خداوند مستقر نمی شود (خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد، و نمی خواهید جز آنکه خدا بخواهد آن را در علی قرار بدهد پیش از آنکه بداند خلافت نرد خدا درباره چه کسی استقرار یافته است؟

پس بر رسول خدا لازم بود که از خدا بپرسد خلافت پیش او در باره چه کسی استقرار یافته است نه اینکه از خدا در مورد خلافت علی طوری در خواست کندکه آسمان ها و فرشتگان بلرزند و این امر نشانه نادرستی چنین درخواستی است که، مقام پیامبرمان را بالاتر از سقوط تا این درجه از پستی می دانیم!!

وچگونه بر او مخفی بود که در میان امتش چه کسی شایستگی برای امر

ص: 214

خلافت دارد تا از خدا کسی را برای آن بخواهد که خداوند و آسمانها و کسانی که در آنها هستند و مومنان چنین مقامی را برای او شایسته ندانسته از قبول آن امتناع ورزند؟ پناه بخدا از این چرندیات.

و از سوی دیگر، چرا باید علم پیامبر در این مورد از علم ملائکه و آسمانها متاخر باشد با آنکه نیازمندی او و امتش ایجاب می کرد که چنین علمی را داشته باشد و خطاب تبلغ متوجه او و تکلیف بخضوع متوجه امتش بوده است؟ بعلاوه همه فرشتگان و آسمانها حاملان وحی بسوی پیامبر نبودند تا علمشان ازعلم او مقدم باشد؟

از اینها که بگذریم چه چیز پیامبر اکرم را وارد می کرد که در مورد خلافت علی این چنین مصر باشد و با تاکید و اصرار ازخدا درخواست کند در صورتیکه خداوند ازپاسخگوئی به او امتناع می ورزید و خلافت در خواستش را می خواست؟ اینهاو ده ها سوال دیگر، مشکلاتی هستند فکر نمی کنم آنها که اعتماد بر این روایت دارند بتوانند راهی برای حل آن بیابند، وای بر آن نویسنده ای که مثل این دروغها را در کتابش نقل کند و آن را لطیف و عالی خواند و یا آن را بعید ولی متعضد به احادیث صحیحه بداند خدایا بسوی تو شکایت می آوریم.

10- خطیب در تاریخش جلد 14 صفحه 24، با اسنادش از ابراهیم بن هانی از هارون مستلمی متوفی در سال 247 ه از یعلی بن اشدق از عبد الله بن جراد آورده که گفته است: اسبی برای رسول آورده شد تا سوار گردد، او فرمود: کسی

ص: 215

سوار این اسب خواهد شد که خلیفه بعد از من است، آنگاه ابو بکر صدیق سوار آن گردید.

امینی می گوید: گویا که اسب خلافت، خطیب را ترسانده است (غافل از اینکه چنین اسبی هنوز خلق نشده است) از این رو از معایب آشکار سند این روایت که بر مثل خطیب که قهرمان جرح و تعدیل احادیث است پوشیده نیست سکوت کرده است و اینک مقداری از معایبی که در رجال این حدیث وجود دارد ذیلا تذکر داده می شود:

1- ابراهیم بن هانی که ابن عدی گفته است: او مجهول و گمنام است و مطالب نادرست را روایت می کند.

2- هارن مستملی که ابو نعیم به او گفته است: ای هارون برای خودت شغلی غیر از حدیث جستجو کن زیرا که گویا توجه خاطر حدیث در مزبله قرار گرفتی.

3- یعلی بن اشدق چنانکه در سلسله دروغگویان گذشت یکی از دروغگویان است.

4- عبد الله بن جراد عموی یعلی که ذهبی در میزانش گفته است: گمنام است و خبرش صحیح نیست و ابن حجر در " الاصابه جلد 2 صفحه 288 گفته است: یعلی بن اشرق یکی از ضعفاء است و عبدالله بن جراد سست است و نسیان در حدیث دارد و حدیثش ثابت نشده است.وسیوطی این روایت را در زمره احادیث موضوعه آورده و اضافه کرد است که: ساخته شده است وابن جراد کسی نیست.آنگاه گفتار حفاظ را درباره تضعیف ابن جراد و جعل و تقلب کردنش نقل کرده است.

11- از جابر به طور مرفوع آمده است که رسول خدا فرمود است: ابو بکر وزیرم و قائم درامتم بعد از من است.و عمر دوست من است که با زبانم سخن می- گوید و عثمان از من است و علی برادرم و صاحب لواء من است.و در کنز العمال

ص: 216

جلد 6 صفحه 160 از انس آمده است: ابو بکر وزیر من است که قائم مقام من خواهد بود.و عمر با زبانم سخن من گوید، و من از عثمان و عثمان از من است.

این حدیث از ساخته های کادح بن رحمت کذاب است ابن سمان در " الموافقه " چنانکه در " الریاض النضره " جلد 1 صفحه 28 آمده آن را آورده است.

و ذهبی در میزانش از طریق کادح آن را آورده و گفته است که ابن عدی گفته است:

تمام احادیثش غیر محفوظاست و نباید از اسناد و متن هایش پیروی نمود.و حاکم و ابو نعیم گفته اند: او از مسعر و ثوری احادیث ساختگی روایت کرده است.

12- ابن عساکر از عبد الرحمن بن ابی بکر از رسول خدا آورده است که فرمود: " برایم بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید " پس فرمود: " خدا و مومنان اباء دارند مگر ابو بکر را ".

13- از عایشه آمده که رسول خدا در آن مرضی که در آن فوت کرد به من فرمود: پدر و برادرت را پیشم حاضر کن تا کتابی بنویسم، زیرا می ترسم آرزو کننده ای آرزو کند و گوینده ای بگوید: من برترم در صورتی که خداوندو مومنان اباء دارند مگر ابو بکر را.

مسلم و احمد و دیگران از طرفی از عایشه آن را کورده و در بعضی از آنهاچنین آمده است که: رسول خدا در آن مرضی که در آن فوت کرد به من فرمود:عبد الرحمن بن ابی بکر را پیشم حاضر کن تا برای ابی بکر کتابی بنویسم که هیچ کسی با او اختلاف نکند، آنگاه فرمود: پناه بر خدا اگر مومنان در باره ابو بکر اختلاف نمایند.

و در عبارتی از عبد الله بن احمد چنین آمده است: خداوند و مومنان ابا: دارند که درباره تو ای ابو بکر اختلاف شود.

14- از عایشه به طور مرفوع آمده است که: تصمیم گرفتم کسی را پیش

ص: 217

ابی بکر و پسرش (منظور عبد الرحمن است) بفرستم و عهد کنم (وصیت کنم که ابو بکر خلیفه بعد از من است) مبادا گویندگان بگویند (یعنی بخاطر کراهت داشتن اینکه گوینده ای بگوید: من درامر خلافت از او سزاوار ترم) یا آرزو کننده ای آرزو کند (یعنی: یا کسی آرزو کند که خلیفه دیگری باشد) سپس گفتم: خدا اباء می کند و مومنان دفاع می نمایند (یعنی: وصیت را باعتماد آنکه خداوند از اینکه خلیفه غیر او باشد اباء می کند و مومنان غیر او را دفع می نمایند ترک کردم) یا خدا دفع کند و مومنان اباء دارند ".

این حدیث را صنعانی در " مشارق الانوار " از بخاری آورده و در حاشیه آن نوشته شده: آن را در صحیح بخاری نیافتیم، پس مراجعه شود.و ابن الملک آن را چنانکه در میان حزم آن را در " الفصل " جلد 4 صفحه 108 ذکر کرده آنگاه گفته است: این نص آشکاری است بر اینکه رسول خدا ابوبکر را خلیفه بعد از خود قرار داده است.این همان صورت نسخ شده حدیث " کتف و دوات " است که با سندهای زیاد در صحاح و مسانید و پیش از همه آنها صحیح بخاری و مسلم آمده است نهایت آنکه چون دیدند بر خلاف مصالح آنهاست آن را به این صورت تغییر دادند، لیکن چنانکه ابن عباس در حدیث صحیح این قضیه مصیبت بسیار بزرگی بود، زیرا رسول خدا در آن وقت از نوشتن وصیتی که مردم بعد از آن گمراه نشود منع گردید و از آنجا سر و صدا و حرفهای بیهوده زیاد شد و به پیامبر بزرگوار مطالبی نسبت داده شد که شایسته مقام منیعش نبود، یا آنکه گوینده آنها گفت: این مرد هذیان می گوید، یا آنکه: درد و ناراحتی بر او غلبه کرده است.

و بعد از وفات رسول خدا او جریان صحیح تاریخ را روی یک نقشه ماهرانه و توطئه ناجوانمردانه تبدیل به این دروغ شاخدار نمودند.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه البلاغه جلد 3 صفحه 17 گفته است: این حدیث را در مقابل حدیثی که از آن حضرت در مرضش روایت شده ساخته اند و آن حدیث

ص: 218

این است: " دوات و بیاضی برایم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید " آنان نزدش اختلاف کردند و برخی از آنها گفتند: درد و ناراحتی بر او غلبه کرده کتاب خدا را کافی است! "

امینی می گوید:

این پناه بردن رسول خدا (در روایت گذشته که فرموده بود: پناه به خدا از اینکه مومنان اختلاف کنند) یا به عنوان اخبار از عدم وقوع اختلاف است و یا در مقام نهی از آن، و اگر اخبار باشد مستلزم دروغ است زیرا قطعا از ناحیه امیرالمومنین و بنی هاشم و بزرگان صحابه ای که با آنها ارتباط داشتند و بزرگ خزرج سعد بن عباده و بقیه انصار اختلاف واقع شده (و چه اختلافی) اگر چه شرائط زمانی و مکانی ایجاب کرد: کسانی که از بیعت برای خلافت انتخابی تخلف کرده بودند از برهه ای از زمان در برابر آن تسلیم گردند، اما آنان تا آخر عمرشان و شیعیان و اتباعشان تا روز قیامت از آنان ناراضی بوده و هستند، و هر گاه برای امیر المومنین (ع) وخاندان و شیعه اش فرصتی پیش می آمده از حق غصب شده و خلیفه غاصب سخن به میان می آورده و حقیقت را تا آنجا که مقدور بود آشکار می نمودند.

و اگر منظور از آن.نهی از اختلاف باشد، بی شک این کار مستلزم تنسیق عده زیادی از بزرگان صحابه خواهد بودزیرا آنان با مشاجره ای که در مورد خلافت با یکدیگر کردند قطعا با نهی رسول خدا مخالفت نموده و این همان اختلافی است که رسول اکرم در امر خلافت از آن به خدا پناه برده است و چنین کاری با حکمشان به عدالت همه صحابه سازگار نیست، مگر آنکه آن را به غیر امیرالمومنین و کسانی که با او هم عقیده بوده اند اختصاص دهیم!!

و در هر صورت اینها ایجاب می کند که این روایت درست نباشد و بیا با من برویم پیش ام المومنین (عایشه) راوی این روایت و از او بپرسیم: چرا در روز اختلاف (یوم سقیفه) کوچکترین سخنی از این روایت به میان نیاوده تا کسانی

ص: 219

که با پدرش منازعه می کردند با نص گفتار رسول خدا مجاب شوند و چرا بیان را از وقت حاجت تاخیر انداخته است؟

و شاید او پاسخ دهد هرگز شوهر بزرگوارش روایتی که به او چسبانده اند نشنیده است، لیکن راویان بی دین بعد از وفاتش کرامتش را رعایت نکرده بنام او چنین دروغی را ساخته اند و شاهد این مطالب، روایتی است که از او به طریق صحیح خواهد آمد که رسول خدا کسی را به عنوان خلیفه و جانشین خود، تعیین نفرموده است.

15- از عایشه آمده که رسول خدا فرموده است:ائمه خلافت بعد از من ابو بکر و عمر هستند..ذهبی در میزانش جلد 2 صفحه 227 آن را آورده و گفته است: این خبر باطل است و کسی که متهم بوضع آن است علی بن صلح انماطی است، زیرا راویان این حدیث جز او ثقه و مورد اعتمادند.

امینی می گوید:

مایه تاسف است که حوادث و گرفتاریها بعد ازوفات رسول اکرم، این روایت را از یاد عایشه برد و نگذاشت که پدرش از آن در مورد خلافت استفاده کند و جانشینش را مستند به نص صریح نماید ویا آنکه در آن وقت ترسید سخنی بگوید مبادا مردم بگویند که او سنگ به سینه خود می زند از این رو آن را تاخیر انداخت تا آنها از آسیاب افتاد و پیروزی ظاهری حاصل گردید ولی که بدروغ چنین روایتی را به او نسبت دادند و دلیل آن روایتی است که بزودی از او به طریق صحیح نقل می شود و با این روایت از لحاظ مضمون صد در صد مخالف است.

16- از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده که رسول خدا فرموده است: " بعد از من 12 جانشین است: ابو بکر صدیق که دوران خلافتش بسیار کوتاه است و صاحب آسیاب گردند عرب " عمر " که زندگی خوبی می کند و شهید

ص: 220

می شود، و تو ای عثمان که مردم از تو می خواهند لباسی که خدا به تو پوشانده است خلع کنی، ولی قسم به آنکه جانم در دست اوست اگر از آن صرفنظر کنی داخل بهشت نمی شوی تا آنکه شتر در سوراخ سوزن وارد شود!!

بیهقی آن را با سندش چنانکه در تاریخ ابن کثیر جلد 63 صفحه 206 آمده آورده است.

و در آن عبدالله بن صالح کذاب و ربیعة بن سیف که بخاری درباره اش گفته: " پیش او احادیث نادرست وجود دارد" قرار دارند.و ذهبی در میزان- الاعتدال جلد 2 صفحه ی 48 آنرا از طریق یحیی بن معین آورده و گفته است: من از یحیی با آنهمه جلالت قدر و نقادیش تعجب می کنم که چگونه مانند اینگونه دروغ ها و مطالب نادرست را روایت می کند و از عیوبش سکوت می نماید؟! در صورتیکه ربیعه صاحب مطالب نادرست و عجائب است.

17- از ابن عباس در تفسیر قول خداوند: " هنگامی که پیامبر با بعضی از همسرانش مطلبی را پنهانی در میان گذاشت" آمده است که به " حفصه" خبر داد که:" ابوبکر وعمر زمامداران بعد از او هستند" این جریان را حفصه به عایشه اطلاع داد.بلاذری این مطلب را در تاریخش آورده است.

و در " نزهة المجالس" جلد 2 صفحه ی 192 آمده که ابن عباس رضی الله عنهما گفت:" بخدا قسم که زمامداری ابوبکر و عمر در کتاب خدا است آنجا که فرمود: " هنگامی که پیامبر با بعضی از همسرانش مطلبی را پنهانی در میان گذاشت" که رسول خدا به حفصة فرمود: " پدرت و پدر عایشه زمامداران بعد از من هستند، مبادا این مطلب را به کسی بگوئی " و ذهبی از عایشه ذیل همین آیه آورده است که رسول خدا پنهانی به او فرمود:" ابوبکر خلیفه ی من بعد از من است" ذهبی در " میزان الاعتدال " جلد 51 صفحه ی 294 آن را از اباطیل خالد بن اسماعیل مخزونی کذاب شمرده است.

18- از ابن عباس آمده است: وقتی که سوره ی " اذا جاء نصر الله والفتح " نازل

ص: 221

شد، عباس پیش علی آمد و گفت: برخیز و با ما پیش رسول خدا برویم، آنها پیش رسول خدا رفتند و از معنی این آیه سؤال کردند، پیامبر اکرم فرمود: " ای عباس، ای عموی پیغمبر، خداوند ابوبکر را خلیفه ی من بر دین خدا و وحیش قرار داد، پس گوش بحرفش دهید تا رستگار گردید، فرمانش را اطاعت کنید تا راه سعادت یابید" عباس گفت: پس مردم اطاعتش کردند و رستگار شدند!

و در تعبیر دیگر چنین آمده: " ای عمو، خدا ابوبکر را خلیفه ی من بر دین خدا و وحیش قرار داد، پس بعد از من فرمانش را ببرید تا هدایت یابید، از او پیروی کنید تا رستگار گردید، ابن عباس گفت: پس آنها اطاعت کردند و رستگار شدند.

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 11 صفحه ی 152 از او حکایت کرده که افزوده است: " عمر کذاب است" ولی این لفظ در تاریخ بغدا چاپ شده وجود ندارد، گویان که دست امین چاپ آن را به خاطر خدمت به ستمگر تحریف کرده است!! و عمر همان پسر ابراهیم قرشی کردی کذاب و حدیث ساز معروف است.و ذهبی نیز در میزانش جلد 2 صفحه ی 249 گفته است: " این حدیث صحیح نیست ".

امینی می گوید:

عجبا اگر عباس از رسول خدا این نص صریح را شنیده و پسرش خلافت شیخین را د رکتاب عزیز یافته بود و آن را با سوگند بخدا به مردم خبر داده و مأمور به طاعت و پیروی از آنها شده بود پس چرا او با همه ی اینها مخالفت کرد و از بیعت با ابی بکر تخلف نمود؟! و چه چیز او را وادار کرد که روز رحلت رسول خدا پیش امیر المؤمنین علیه السلام برود و به او بگوید: برو پیش رسول خدا و از او بپرس: این امر (خلافت) را در چه کسی قرار داده است؟ اگر در ما است

ص: 222

بدانیم، و اگر در غیر ما است پس در حق ما وصیت و سفارش کند! و علی در جواب او می گوید: بخدا قسم اگر از رسول خدا بپرسم (و او هم خلافت را در ما قرار دهد) از حقمان ممنوع خواهیم شد، و مردم حقمان را به ما نخواهند داد، بخدا قسم هرگز آن را از رسول خدا در همانروز رحلت فرمود.

و در تعبیر دیگر چنین آمده: " بیا با ما برویم پیش رسول خدا و از او بپرسیم: چه کسی را جانشین قرار خواهد داد؟ و اگر از ما کسی را جانشین قرار می دهد که هیچ، و گرنه درباره ی ما سفارش کند تا بعد از او محفوظ بمانیم..."

و چه چیز عباس را وادار کرده بود که بعد از وفات رسول خدا به علی بگوید:

دستت را بده تا با تو بیعت کنم تا کگفته شود: عموی پیغمبر با پسر عمویش بیعت کرده و اهل بیتت نیز با تو بیعت کنند، و بدانند که خلافت و تعیین جانشینی اگر بوده اقاله نشده و به دیگری سپرده نشده است، علی در جواب می گوید: و چه کسی غیر از ما آن را طلب خواهد کرد؟! و در طبقات ابن سعد چنین آمده: علی فرمود: ای عمو! آیا این امر جز با شما خواهد بود؟ و آیا کسی در این باره با شما نزاع خواهد کرد؟!

و چرا با ابوبکر ملاقات کرد و از او پرسید: آیا رسول خدا به شما درباره ی چیزی سفارش فرمود؟ و او در جواب گفت: خیر، یا با عمر ملاقات نمود و مانند آنچه که از ابوبکر پرسیده بود، سؤال کرد و جواب منفی شنید، و پس از آنکه از آن دو نفر اعتراف بعدم استخلاف گرفت، به علی گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم و اهل بیتت نیز با تو بیعت نمایند.

ص: 223

یا آنکه می گوید: ای علی! برخیز تا من و کسانی که حاضرند با تو بیعت کنیم زیرا این امر اگر رد نشده باشد اختیار آن با ما است، علی در جواب گفت: و آیا غیر از ما کسی در آن طمع دارد؟

عباس گفت: بخدا قسم گمان دارم که بعدا چنین شود.

و چه چیز وادارش کرد روزی که عثمان خلیفه گردید به علی بگوید: هرگز ترا مقدم نکردم مگر آنکه خود را مؤخر کردی، بتو گفتم: مرگ در سیمای رسول خدا آشکار است بیا و از او در این باره سؤال کنیم، تو گفتی: می ترسم در ما نباشد در نتیجه هرگز خلیفه نشویم، پس او مرد و تو مورد نظر بودی آنگاه گفتم: بیا با تو بیعت کنم تا کسی با تو اختلاف نکند باز امتناع کردی، سپس عمر مرد و بتو گفتم: خدا دستهایت را باز کرده از کسی بر تو مسئولیتی نیست، در شوری داخل نشو و شاید این خیر باشد (باز نپذیرفتی).

و همین مطلب طور دیگر نیز آمده است و آن چنین است: " عباس گفت: ترا وادار به چیزی نکردم مگر آنکه به سوی آنچه که بد داشتم برگشتی، هنگام وفات رسول خدا درباره این موضوع (خلافت) راهنمائیت کردم گوش نکری، بعد از وفات رسول خدا گفتم در این باره عجله کن امتناع کردی، هنگامی که عمر ترا در شورای چند نفری کاندیدا کرد گفتم که وارد آن نشو گوش بحرفم ندادی، پس اقلا این یک کلمه را از من گوش کن و آن اینکه دست نگهدار تا آنها ترا انتخاب کنند و از این عده بر حذر باش زیرا اینان همواره ما را از این حق محروم می کنند تا دیگران در این باره بنفع ما قیام نمایند.

19- از ابی هریره آمده است: هنگامی که جبرئیل با رسول خدا بود، ابوبکر از کنار آنها گذشت، رسول خدا فرمود: این ابوبکر است آیا او را

ص: 224

می شناسی؟ جبرئیل گفت: آری او در آسمان از زمین مشهورتر است و فرشتگان او را حلیم می نامند و او در حیاتت و زیرت و بعد از وفاتت جانشینت خواهد بود.

ابن حبان از طریق اسماعیل بن محمد بن یوسف آن را آورده و گفته است: اسماعیل حدیث می دزدد و به گفته اش احتجاج نمی شود کرد.و ابن طاهر گفته است: او کذاب است.

و ابوالعباس الیشکری آن را در فوائدش " الیشکریات" چنانکه در " اللئالی " جلد 1 صفحه ی 152 آمده از طریق احمد بن حسن بن ابان مصری یعنی همان کذاب دجال حدیث ساز که قبلا شرح حالش گفته شد، روایت کرده است.

20- ابن عساکر از ابی بکرة روایت کرده که گفت: پیش عمر رضی الله عنه رفتم پیش او جمعی بودند و غذا می خوردند، او زیر چشمی مردی را که در انتهای جمعیت بوده نگاه می کرد وبه او گفت: از کتابهای پیش که خوانده ای در مورد خلافت چه یافتی؟ او در جواب گفت: " خلیفه ی پیامبر صدیق اوست".

سیوطی آن را در " خصائص الکبری " جلد 1 صفحه ی 30 در مورد اثبات این که: از ابی بکر در کتب امتهای پیش یاد شده، آورده است.ما برای این روایت سند درستی نیافتیم و همین سستی آن را بس است که مرسل است، و آن مرد کتابی را که در انتهای جمعیت بوده نمی شناسیم تا درباره ی مقدار دین و مورد اعتماد بودنش نظر بدهیم، و بر فرض ثبوت این روایت، در صورتی قابل استدلال است که مانند عمر خلافت و صدیق بودن ابوبرک و عدم مشارکت دیگری را با او در این دو صفت مسلم بدانیم و حال آنکه هر دو مطلب مورد اشکال است، زیرا اولا کسی که او ار نخستین خلیفه نمی داند در صفت اولش اشکال دارد و صرف اینکه مردم او را به لقب خلیفه و صدیق ملقب کرده اند نمی تواند آنچه را که در کتب گذشته درباره ی خلیفه پیامبر اسلام آمده است به ابوبکر منطبق سازد زیرا آنچه که در آنها آمده دائر مدار واقع است نه عمل مردم.و ثانیا در روایت

ص: 225

صحیح متواتری آمده است که: " من در میان شما دو خلیفه می گذارم " بدیهی است که ابوبکر هیچکدام از آنها نیست (یعنی او نه کتاب خدا است و نه عترت پیامبر) و نیز درباره ی علی فرموده است: " تو برادر و وصی و جانشینم بعد از من هستی".

پس علی (ع) از همان روز نخست خلیفه و برادر پیامبر اکرم بوده و بدیهی است که او از روی هوی و هوس سخن نمی گوید و گفتارش همان وحی الهی است که به او وحی شده است.

و نیز چنانکه گذشت: رسول خدا امیر المؤمنین را ملقب به" صدیق " فرمود و اوست صدیق این امت و یکی از صدیقهای سه گانه و صدیق اکبر.

شما در این باره به جلد دوم این کتاب صفحه ی 312- 314 مراجع کنید و در آنجا با سند صحیح که رجالش پیش حفاظ همه مورد اعتماد هستند، خواهید یافت که امیر المؤمنین غیر خودش هر کسی را که مدعی این لقب (صدیق ) باشد تکذیب کرده است.بنابراین در این روایت، شاهدی وجود ندارد که منظور از صدیق و خلیفه، ابوبکر باشد چنانکه آنها قصد کرده اند.

21- محمد بن زبیر گفته است: عمر بن عبد العزیز مرا پیش حسن بصری فرستاد تا از او مسائلی را بپرسم، پیشش رفتم و به او گفتم: مرا در مورد چیزی که مردم در آن با هم اختلاف دارند شفا بخش و راحتم کن که آیا پیامبر اکرم، ابوبکر را خلیفه و جانشین خود قرار داده بود یا نه؟

حسن بصری راست نشست و گفت: " آیا در این باره تردیدی است بی پدر؟!

آری قسم بخدا که جز او خدائی نیست، رسول خدا او را جانشین خود قرار داده است، و قطعا او داناترین و پرهیزکارترین و خائفترین فرد نسبت به خدا بود که بمیرد و او را خلیفه و جانشین خود قرار ندهد"!!

ابن قتیبة در کتاب " الامامة و السیاسة" صفحه ی 4 این مطلب را آورده و در

ص: 226

آخر آن چنین است:

" و او داناتر به خدا و پرهیزکارتر برای اوست که از میان مردم برود و او را امیر قرار ندهد".

ابن حجر نیز آنرا در صواعق صفحه ی 15 آورده است.

ببین این مرد خشک مقدس بظاهر زاهد (حسن بصری) چگونه درباره ی امری (تعیین خلافت ابوبکر از ناحیه رسول خدا سوگند می خورد که هیچ فردی از امت اسلام حتی ابوبکر و عمر آنرا قبول ندارند؟ و بزودی از امیر المؤمنین و ابی بکر و عمر و عایشه روایات صحیحی که از طریق عامه نقل شده و نص در اینست که رسول خدا کسی را جانشین خود قرار نداده خواهد آمد و نیز در همین جلد و جلد هفتم نص گفتار ابی بکر در مرض مرگش خواهد آمد که: ای کاش از رسول خدا پرسیده بودم که این امر مال کیست؟ تا کسی در آن باره منازعه نمی کرد، دوست داشتم که از او می پرسیدم که آیا از برای انصار در این باره نصیبی هست یا نه؟

بنابراین گفته ی حسن بصری درباره ی آنچه که مردم درباره ی آن اختلاف دارند (خلافت) مرض است نه دوا، چنانکه او پنداشته است.

22- ابن حبان از سفینة آورده است: هنگامی که رسول خدا " مسجد النبی " را بنا کرد سنگی را در آن کار گذارد و به ابوبکر فرمود: سنگت را کنار سنگم قرار بده آنگاه به عمر فرمود سنگت را کنار سنگ ابوبکر بگذار، سپس به عثمان فرمود: سنگت را کنار سنگ عمر بگذار، آنگاه فرمود: اینان جانشینانم بعد از من هستند.

ابن حجر آنرا در " الصواعق " صفحه ی 14 ذکر کرده و گفته است که: ابوزرعه گفته: اسنادش عیبی ندارد و حاکم در مستدرک آنرا آورده و بیهقی در " الدلائل " آن را صحیح دانسته و ابن کثیر نیز در " البدایة و النهایة" جلد 6 صفحه ی

ص: 227

204 آنرا نقل کرده است.

ای کاش ابن حجر سند این روایت را ذکر می کرد و آن را به طور مرسل نمی آورد تا برای خواننده امکان می داشت آگاهی از بطلان سند روایت و بطلان حکم به صحت آن در صورتی که آن را از طریق نعیم بن حماد که در سلسله ی دروغگویان گفته شده آورده اند و همین خود در عیب و منقصت این روایت کافی است.

وای کاش مصحح این روایت می دانست که صحت این روایت نخستین سنگ بنای خلافت را متزلزل می کند و خلافت انتخابی را که او و هم مسلکانش معتقدند باطل می نماید و با روایتی که به طور صحیح از ابی بکر و عمر و عایشه و و و آورده اند (چنانکه خواهد آمد) مبنی بر اینکه " پیامبر اکرم مرد و کسی را خلیفه ی خود قرار نداد" متناقض است، ولی ذهبی آنرا چنانکه در ذیل روایت دوم گذشت باطل دانسته است.

23- از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده که رسول خدا فرموده است " از دو نفر بعد از من (ابوبکر و عمر) پیروی کنید".

عقیلی آن را از طریق مالک آورده و گفته است: " این حدیث منکر و بی اساس است " و دارقطنی آن را از روایت احمد خلیلی ضمیری با سندش آورده پس گفته است: این روایت ثابت نشده و عمری (یعنی محمد بن عبد الله نوه ی عمر بن خطاب راوی این حدیث) ضعیف است.و ابن حبان گفته است: احتجاج به آن جائز نیست.

و دارقطنی گفته است: عمری از مالک مطالب دروغ و نادرست حدیث می کند.

24- حسن بن صالح قیسرانی از اسحاق بن محمد انصاری روایت کرده که گفته است: از "یموت بن مزرع بن یموت " پرسیدم که ای استاد چطور شد که رسول خدا علی را خلیفه قرار نداد و ابوبکر را جانشین خود قرار داد؟ او در جواب گفت: عین این سؤال را من از " جاحظ " پرسیدم و او گفت: من این مطلب را از " ابراهیم

ص: 228

نظام" پرسیدم او در پاسخ گفت: خداوند متعال در قرآنش فرمود: " خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اید وعده فرموده که: در زمین خلیفه شان کند چنانکه افراد پیش از شما را خلیفه قرار داده است..." و جبرئیل همواره بر پیغمبر نازل می گردید و بعد از وحی با او چنانکه مردی با مردی سخن می گوید، سخن می گفت: رسول خدا به او فرمود: ای جبرئیل این کسانی که خداوند آنها را در زمین خلیفه قرار می دهد کیانند؟ او در پاسخ گفت: آنها ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند و از عمر ابوبکر جز دو سال باقی نمانده بود، پس اگر او علی را خلیفه قرار می داد ابوبکر و عمر و عثمان از خلافت بهره ای نمی بردند، لیکن خداوند بجهت علمی که از عمرهایشان داشته خلافتشان را طوری ترتیب داد ه که همه شان از آن بهرمند شده و وعده ی خدا درباره آنها درست در آید".

ابن عساکر آن را در تاریخش جلد 4 صفحه ی 186 آورده است.

ای کاش کسی می فهمید که: اگر جبرئیل آیه را چنانکه در روایت آمده تفسیر کرده و پیامبر اکرم آن را اخذ فرموده و به خاطر کثرت نیازمندی امت اسلامی، مباردت به تبلیغ آن نموده است، پس چگونه این حقیقت بر همه ی مسلمین مخصوصا امیر المؤمنین و ابوبکر و ابن عباس (دانای امت) و عایشه مخفی مانده و کسی هنگام مناظره در امر خلافت به آن احتجاج و استدلال ننموده است؟!

واصلا باید دید که مرجع در تعیین خلیفه چیست، نص است یا اجماع امت اسلامی؟ تنها شیعه به نص در امر خلافت معتقد است.اما کسانی که این روایت را ساخته اند برای نص در امر خلافت ارزشی قائل نیستند و ادعا ندارند که در کتاب و یا سنت در این باره نصی وجود داشته باشد، و این عمر بن خطاب است که می گوید:

اگر من کسی را خلیفه قرار نداده ام (در این کار تکرو نیستم زیرا) کسی که از من بهتر و بالاتر بوده نیز چنین کرده (و کسی را جانشین خود قرار نداده است).و اگر مطلب چنانست که " نظام " مفسر این آیه پنداشته پس حال کسی که از بیعت تخلف نموده اند چگونه خواهد بود؟ آیا آنان محکوم به عدالتند چنانکه اهل سنت درباره ی

ص: 229

همه ی صحابه قائلند؟ آیا آنکه قاتلان عثمان از این حکم مستثنی هستند چنانکه ابن حزم می گوید؟ و آیا این حکم درباره ی آنها استصحاب می شود؟ و یا...؟ در صورتی که میان آنها افرادی وجود دارند که قرآن به عصمت آنان ناطق است و در میان آنها بزرگان صحابه هستند؟! و یا آنکه بگوئیم: آنان در برابر این نص آشکار، مجتهدند و بمقتضای اجتهادشان آن را تأویل می کنند و این مطلب در میان صحابه نظیر فراوانی دارد؟!

همه ی این مطالب، با چشم پوشی از نواقص و عیوبی است که در برخی از رجال سند این حدیث و در پیاپیش همه ی آنها " نظام " وجود دارد که ابن قتیبه درباره ی او گفته است: او یکی از پلیدان مشهور به فسق است.و ذهبی درباره اش گفته: او متهم به زندقه و کفر است و بعد از (نظام) شاگردش " جاحظ " قرار دارد که در سلسله ی دروغگویان شرح حالش گذشت و بعد از آنها دیگران قرار دارند که مانندشان دارای عیوب و نواقصی هستند که بگفته شان اعتماد نیست.

25- از عمروبن شعیب از پدرش از جدش (نوه ی عمروبن عاص) آمده است: هنگامی که تب جنگ در حادثه ی خیبر بالا گرفت، به رسول خدا عرض شد: حال که جنگ در گرفته است، خوبست ما را از گرامی ترین یارانت آگاه فرمائی که اگر چیزی است بدانیم و گر نه راه دیگر پیش گیریم (یعنی در صورت بروز حادثه اگر کسی را جانشین خود قرار می دهید از او پیروی کنیم و گر نه خودمان فرد شایسته ای را انتخاب نمائیم) رسول خدا فرمود: ابوبکر و زیر من است که بعد از من قائم مقام من خواهد بود، و عمر بازبانم به حق سخن می گوید، و من از عثمانم و عثمان از من است و علی برادر و همراهم در قیامت است.

ذهبی این روایت را از طریق عقیلی آورده و گفته است: متهم به وضع این حدیث این شیخ جاهل یعنی: سلیمان بن شعیب بن لیث مصری است.و خطیب در

ص: 230

تاریخش جلد 13 صفحه ی 161 این روایت را چنین آورده است: وقتی که در روز " حنین " جنگ در گرفت، جندب بن عبد الله خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: اینک که جنگ درگرفته و از پایان آن بی خبریم، آیا ما را از بهترین و محبوب ترین یارانت با خبر نمی سازید؟ رسول خدا فرمود: چرا خدا پدرت را بیامرزد که پیشرو این امت شدی، این ابوبکر صدیق است که بعد از من قائم مقامم خواهد بود، و این عمر بن خطاب حبیب من است که بازبانم به حق سخن می گوید، و این عثمان بن عفان است که از من و من هم از او هستم، و این علی بن ابیطالب برادر و همراه من است تا قیامت بپا گردد.

رجال سند این روایت عبارتند از:

الف- علی بن حماد سکن که دارقطنی گفته است: او متروک الحدیث است.

ب- مجاعة بن ثابت کذاب است که در سلسله س دروغگویان شرح حالش گذشت.

ج- ابن لهیعه که یحیی گفته است: او قوی نیست و مسلم گفته است: و کیع و یحیی قطان و ابن مهدی او را ترک کرده اند.

د- عمرو بن شعیب که ابو داود گفته است: روایت عمر از پدرش از جدش حجت نیست و شاید خطیب که از ابطال مثل این روایت سکوت کرده بخاطر این بوده که مطمئن بوده بطلان آن از لحاظ سند و متن بر کسی پوشیده نیست.

26- از انس آمده که رسول خدا فرموده است: ای عثمان تو بزودی بعد از من زمامدار مسلمین خواهی شد، اما منافقان بر تو فشار خواهند آورد که از آن دست بکشی، ولی از آن دست نکش و آن روز را روزه بگیر که افطارش را پیش من خواهی بود!!

ذهبی در میزانش جلد 1 صفحه ی 300 آنرا از طریق خالد بن محمد ابی الرحال بصری انصاری آورده و گفته است: پیش او چیزهای عجیب و غریبی است و ابن حبان گفته است: احتجاج به گفته ی او جائز نیست.و در لسان المیزان جلد 6 صفحه ی 794 آمده

ص: 231

که ابو حاتم گفته است: روایت او قوی نیست.

27- از ابو هریره در حدیثی آمده که رسول خدا فرموده است: ای حفصه آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: چرا، فرمود، صاحب فرمان بعد از من ابوبکر است و بعد از او پدر تو است، این راز را پنهان دار ولی او بیرون رفت و بر عایشه وارد شد و به او گفت: ای دختر ابوبکر! آیا به تو بشارت ندهم؟ گفت: به چی؟ جریان را برایش نقل کرد و گفت: این راز را پنهان دار چنانکه رسول خدا از من خواسته است، آنگاه این آیه نازل گردید:" ای پیامبر چرا، به خاطر جلب رضایت همسرانت آنچه را که خداوند برای تو حلال کرده حرام می نمائی..."

ماوردی در اعلام النبوه صفحه ی 81 بطور مرسل آنرا آورده است.و عقیلی آن را از طریق موسی بن جعفر انصاری آورده، سپس گفته: او در نقل مجهول است و حدیثش مورد پیری قرار نگرفته و صحیح نیست.

و ذهبی در میزان الاعتدال، در شرح حال موسی آن را آورده و گفته است: او شناخته شده نیست و خبرش از درجه ی اعتبار ساقط است، آنگاه بعد از ذکر این حدیث گفته: این روایت باطل است و متن حدیث از سند آن فاسدتر است، زیرا ولایت یاد شده در حدیث اگر شرعی و به امر خدا بوده بر رسول خدا فرض و لازم بوده که آن را افشاء کند تا مردم طریق حق و صاحب فرمان مفترض الطاعه را بشناسند و با پیروی کردن از آن، سعادتمند گردند نه آنکه رسول خدا آن را کتمان کند و در تشخیص آن متشبث به جلبکهای بی ریشه از راه انتخاب و اجماع ناقص گردند!!

و اگر غیر مشروع بوده بر رسول خدا واجب بوده که به آنها بگوید: از تصدی این امر که موجب وقوع در هلاکت است، اجتناب نمایند (نه آنکه او را به مخفی نگاهداشتن و کتمان آن مأمور فرماید) تا نادانسته در آن واقع نشوند.و اصلا

ص: 232

مقتضای مقام این بوده که رسول خدا حقیقت را بطور صریح و بی پیرایه به مردم مسلمان حالی کند تا: " هر کس که هلاک می شود روی دلیل آشکار هلاک شود و هر کس هم که زنده می ماند روی بینه باشد."

بنابراین اگر این حدیث صحیح باشد، رسول خدا می خواهد از یک قضیه ی خارجی خبر دهد، اگر چه خلافت از روی قهر و غلبه حاصل شده باشد، و کلمه ی " بشارت" منافاتی با آن نخواهد داشت، زیرا این خبر چون حفصه را به خاطر زمامدار شدن پدرش خوشحال می کرد از این رو طبق علاقه و میل باطنی او کلمه ی بشارت بکار برده است و لذا هیچ گاه حفصه هنگام احتیاج امت اسلامی در مورد خلافت به یک نص آشکاری همانند آن (اگر این حدیث نص باشد) به آن احتجاج نکرده است.و اما اینکه رسول خدا او را مأمور به کتمان این امر فرموده بود به خاطر مصالحی بوده که بر خواننده ی بصیر و دانا پوشیده نیست.

28- از جعفر بن محمد (امام صادق ع) از پدرش از جدش آمده است که: فاطمه (ع) در شب وفات کرد، ابوبکر و عمر و جماعت زیادی بخانه ی علی آمدند، آنگاه ابوبکر به علی گفت: جلو بایست و بر جنازه ی زهرا نماز بخوان، علی گفت: نه بخدا قسم من جلو نمی ایستم، زیرا تو خلیفه ی رسولخدائی آنگاه ابوبکر جلو ایستاد و با چهار تکبیر بر زهرا نماز خواند!!!

ذهبی آن را از مصائبی شمرده که عبد الله بن محمد قدامی مصیصی آنرا از مالک آورده است.

و ابن عدی گفته است: همه ی احادیث او غیر محفوظ است.

و ابن حبان گفته است: او اخبار را دگرگون می کرده و شاید بیش از صد و پنجاه حدیث به نام مالک ساخته است.

و حاکم و نقاش گفته اند: او از مالک احادیث ساختگی زیاد روایت کرده است.

و سمعانی در " الانساب" گفته است: او اخبار را دگرگون می کرده

ص: 233

و بگفتارش احتجاج نمی توان کرد.

این دروغی که به نام امام پاک و راستگو ساخته شده مخالف با روایتی است که در تاریخ صحیح از عایشه آمده است که: علی فاطمه دختر رسول خدا را شبانه دفن کرد و ابوبکر از آن آگاه نشد تا آنکه دفن گردید، علی بن ابیطالب، خدا از او خشنود باد بر او نماز خواند.

حاکم آن را صحیح شمرده و ذهبی به آن اعتراف کرده و حلبی در سیره ی نبوی جلد 3 صفحه ی 360 بنقل از واقدی گفته است: پیش ما ثابت شده که علی کرم الله وجهه فاطمه را شبانه دفن کرد و شخصا بر جنازه ی او نماز خواند در حالی که عباس و فضل نیز با او بودند و به کس دیگری خبر ندادند.

29- از انس بن مالک آمده که رسول خدا فرموده است: من، ابوبکر و عمر را مقدم نکردم بلکه خداوند با مقدم کردن آنها بر من منت نهاد، پس از آنها اطاعت کنید و به یادشان پیروی نمائید و کسی اراده ی بدی نسبت به آنها کند گویا که اراده ی بدی نسبت به من و اسلام کرده است.

و چگونه بر بزرگان صحابه و شخصیت های عظیم خاندان نبوت و پیشاهنگ آنان امیر المؤمنین علیه السلام مخفی مانده بود که پیامبر اکرم به فرمان خدا " ابوبکر و عمر " را بر علی و دیگران در امر خلافت مقدم کرده است؟! در نتیجه آنان از بیعت با کسی که خدا و رسولش او را مقدم کرده تخلف نموده و از اطاعتش سر پیچی کرده مقدمش نداشتند؟!!

و برای چه هنگامی که رسول خدا روز پنجشنبه پنج روز پیش از وفاتش خواست درباره ی جانشین بعد از خود، چیزی بنویسد، نگذاشتند در صورتیکه پیش از آن (طبق این روایت ساخته شده) جانشینش را تعیین کرده بود و نمی نوشت مگر

ص: 234

کسی را که خدا مقدم داشته و پیامبر اکرم قبلا تعیین فرموده بود؟! و چرا در روز سقیفه ی بنی ساعدة کسی سخن از این مقدم داشتن دروغین که به نام خدا و رسولش ساخته شده بمیان نیاورده است؟! و اگر رسول خدا شیخین را (طبق این روایت) مقدم کرده بود، چرا ابوبکر در آن روز (سقیفه) ابو عبیده ی جراح را مقدم می داشت و چنانکه در صحیح آمده: مردم را ترغیب به بیعت با او و عمر می کرد؟! گویا که گوش امت اسلام، حتی " انس " راوی این روایت، چنین مقدم داشتنی را نشنیده بود!!

30- از ابن عمر و ابوهریره آمده که گفته اند: رسول خدا از اعرابی ای شترهای ماده ای ار به طور نسیه خریداری فرمود، اعرابی عرض کرد: اگر حادثه ای نسبت به شما رخ دهد (یعنی بمیرد) چه کنم؟ رسولخدا فرمود: ابوبکر دینم را می دهد و به پیمانم عمل می کند، اعرابی گفت: اگر او نیز بمیرد چه کنم؟

فرمود: عمر جای او می نشیند و در راه خدا از ملامت کسی نمی هراسد، اعرابی گفت: اگر عمر او نیز بپایان آید چه کنم؟ فرمود: اگر می توانی بمیری بمیر!!

این روایت از ساخته های خالد بن عمر و قرشی است که به نام " لیث " آن را ساخته است.

ذهبی آنرا در میزانش جلد 1 صفحه ی 298 آورده و از ابن عدی حکایت کرده که او بعد از ذکر این حدیث و احادیث دیگر گفته است: بنظر من خالد بن عمرو این احادیث را ساخته است، زیرا نوشته ی " لیث" از یزید بن حبیب پیش من موجود است و در آن از این روایات خبری نیست.

و ابن درویش حوت بیروتی در " اسنی المطالب" صفحه ی 249 آن را اینطور نقل کرده که: مردی از اهل بادیه شتری (به مدینه) آورد و رسول خدا آن را از آن مرد خرید، آنگاه آنمرد با علی ملاقات کرد و علی به او گفت: چه آوردی؟

در جواب گفت: شتری آورده و رسول خدا آن را خریده است.علی به او گفت: آیا شتر را نقد برسول خدا فروخته ای؟ در جواب گفت: خیر، بلکه به نسیه

ص: 235

فروخته ام.علی به او گفت: برو پیش رسول خدا و به او بگو: اگر حادثه ای رخ دهد چه کسی دینت را ادا خواهد کرد؟ آن مرد پیش رسول خدا رفت و جریان را عرض کرد، رسول خدا فرمود: ادا کننده ی دینم ابوبکر است، او گفت: اگر برای ابوبکر حادثه ای رخ دهد به کی مراجعه کنم؟ فرمود: به عمر، او باز گفت: اگر عمر هم بمیرد کی باید دینت را اداء کند؟ رسول خدا فرمود: وای بر تو اگر عمر بمیرد در آن وقت اگر توانستی بمیری بمیر!!

ابن درویش گفته است: در این روایت فضل بن مختار قرار دارد که جدا ضعف و سست است که نمی شود به گفته ی او اعتماد کرد، و در میزان الاعتدال جلد 4 صفحه ی 449 آمده که ابو حاتم گفته است: احادیث او (فضل بن مختار) نادرست است و او مطالب نادرست روایت می کند.و " ازدی " گفته است: او جدا احادیث نادرست روایت می کند.و ابن عدی گفته است: تمام احادیثش منکر و غیر قابل پیروی است.

31- از انس بطور مرفوع آمده است: ابوبکر وزیر و جانشینم می باشد.

ذهبی آن را در " میزان الاعتدال " جلد 1 صفحه ی 41 از طریق احمد بن جعفر بن فضل آورده و درباره اش گفته است: او مشهور بحدیث سازی است و کسی نیست.

32- از عایشه- خدای از او خشنود باد- به طور مرفوع آمده است: رسول خدا به مردی فرمود: برو پیش ابوبکر و به او بگو: تو خلیفه ی منی و با مردم نماز بخوان.

عقیلی آن را از طریق فضل بن جبیر از خلف از علقمة بن مرثد از پدرش آورده و گفته است: حدیث فضل مورد پیروی قرار نمی گیرد و برای " مرثد " پدر علقمة روایتی شناخته نشده است.

33- از ابن عباس آمده که: زنی پیش رسول خدا آمد و چیزی از آن حضرت

ص: 236

پرسید رسول خدا به او فرمود: بعدا بیا، او گفت: یا رسول الله اگر بعدا بیابیم و شما نباشید و فوت کرده باشید چه کنم ؟ فرمود: اگر آمدی و مرا نیافتی برو پیش ابوبکر که او خلیفه ی بعد از من است.

ابن عساکر با سند خود آن را آورده و ابن حجر در " صواعق " صفحه ی 11 آن را از نصوص دلالت کننده ی بر خلافت ابی بکر شمرده است.

چه بگویم درباره ی نویسنده ای که اسناد این نوع دروغ ها را حذف می کند و آن را بشکل یک اصل مسلم می پذیرد و بطور قاطع اسناد به رسول خدا می دهد در صورتیکه در برابرش احادیث زیادی از ابن عباس قرار دارد که با صدای رسا خلافت بلا فصل امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را اعلام می دارد؟!

آیا از حدیث او (ابن عباس) نیست آنچه را که حفاظ صحیح شمرده و آن را با سندهائی که رجال آن همگی مورد اعتماد هستند آورده اند و ما آن را در جلد اول این کتاب صفحه ی 51 نقل کرده ایم و آن همان فرمایش رسول خدا به علی علیهما الصلوة و السلام است که فرمود: " شایسته نیست حدیث " عشیره" که بر صحت آن تصریح شده و در جلد دوم این کتاب صفحه ی 278- 287 ذکر شده و در آن چنین آمده است: " به طور قطع این (یعنی علی) برادر و وصی و جانشینم در میان شما است، پس گوش بحرفش دهید و از او اطاعت کنید"؟

و در تعبیر دیگر چنین آمده است:" پس تو برادر و وزیر و وصی و وارث و جانشینم بعد از من خواهی بود"؟ آیا ابن عباس خود از پیشاهنگان مخالفین بیعت ابی بکر نبود؟ آیا او چنانکه در جلد اول این کتاب صفحه ی 389 آمده تنها کسی نبود که با عمر در مورد خلافت مناظره و بحث و گفتگو نموده است؟ آیا؟ و آیا؟ و آیا؟.

34- از عبد الله بن عمر آمده که رسول خدا فرموده است: " بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهد کرد: ابوبکر صدیق که اسمش را یافتید، عمر فاروق

ص: 237

که شاخی از آهن است و اسمش را می دانید، عثمان بن عفان ذوالنورین که مظلومانه کشته می شود و از رحمت دو برابر داده می شود و مالک زمین مقدس می گردد معاویه و پسرش، سپس سفاح است و منصور و جابر و امین و سلام و امیر العصب که همانندش دیده و دانسته نشده است، تا آخر حدیث.

نعیم بن حماد در " الفتن " آن را با سند خود آورده است ولی در " کنز العمال " جلد 6 صفحه ی 67 آمده که آن را بشکل ارسال حدیث نقل کرده و بالا برده اند زیرا می ترسیدند که بحث کننده بر عیوب اسناد آن آگاه گردد، اما همین مقدار که نعیم بن حماد در سلسله س حدیث قرار دارد کفایت در نادرستی روایت می کند و از بقیه ی رجال آن بی نیازمان می سازد، زیرا، در " سلسله دروغگویان" گذشت که او در تقویت سنت حدیث می مساخته است.

به علاوه متن خود حدیث گواه بر ساختگی بودن آنست زیرا خلیفه ای که بشارت آمدنش داده می شود مانند دو پسر خورنده ی جگرها (هند زن ابو سفیان) شایسته است که خبر از آمدن آنها دادن ساختگی و دروغ باشد و امت اسلام هرگز به آمدن آنها خورسند نشود، مگر آنکه کسی که بشارت به آمدن آنها و همانندهایشان که بعدا می آیند، می دهد، معنی خلیفه و راز جعل خلافت را نداند.

از اینها که بگذریم این چه خلافتی است که از زمان یزید بن معاویه تا سفاح که از سال 64 تا 132 ه است قطع می شود و امت اسلام در طول این مدت مهمل و بی سرپرست گذاشته می شود؟!

و اصلا منصور ظالم و ستمگر چه عظمت و شخصیت برجسته ای دارد که رسول خدا تصریح به خلافتش نسبت به مسلمین نماید؟! به علاوه جابر و سالم و امیر العصب کیانند و چه موقعیتی در مورد خلافت دینی دارند؟!

باز از اینها که بگذریم چرا عمر بن عبد العزیز که بهترین خلیفه ی اموی بوده

ص: 238

بجای یزید جنایتکار معرفی نشده است؟! و چرا کسی که صاحب میمونها و بازها و تار و طنبورها و شراب است باید لباس خلافت اسلامی را بپوشد، ولی عمر بن عبدالعزیز و معاویة بن یزید که چهل روز لباس خلافت را پوشید و سپس کنده و دور انداخته است حق ندارند آن را بپوشند و مورد تصریح قرار گیرند؟ در صورتی که بسیاری از ائمه ی حدیث چنانکه در تاریخ ابن کثیر جلد 6 صفحه ی 198 آمده تصریح به خلافت و عدالت اولی (عمر بن عبد العزیز) و اینکه او از خلفاء راشدین است کرده اند.

همه ی این مطالب گواه این حقیقت است که سازنده ی این حدیث، افتراء زننده ی دروغگوی جاهل به شئون خلافت و غیر عارف به مقام خلفاء است.و نادان تر از او نویسنده اس است که آن را ذکر می کند و در اختیار خواننده قرار می دهد و جزء مناقب خلفاء بشمار می آورد.

35- ابوبکر در " غار " گفت: یا رسول الله من منزلتت را پیش خدا در مورد نبوت و رسالت شناختم، اما می خواهم بدانم منزلت من چگونه است؟ رسول خدا فرمود: من رسول خدایم و تو صدیق و بال و مونس و انیس و خلیفه ام بعد از من هستی، در میان مردم جای من قرار خواهی گرفت، و با من در یکجا دفن خواهی شد و خداوند ترا و دوستانت را تا روز قیامت خواهد بخشید.صفوری آن را در " نزهت المجالس " جلد 2 صفحه ی 184 به نقل از " عیون المجالس " با همین عبارت مرسل آورده است، ولی صحت انکار ابوبکر و عمر استخلاف رسول خدا را چنانکه عنقریب خواهد آمد این تهمت را تکذیب می کند.

36- از انس آمده که گفته است: بر رسول خدا وارد شدم در حالیکه ابوبکر در طرف راست و عمر در طرف چپش قرار داشت و رسول خدا دست راستش را روی دو کتف ابوبکر و دست چپش را روی دو کتف عمر نهاد و گفت: شما در دنیا و آخرت وزیرانم هستید و این چنین زمین برایم و برای شما شکافته می شود، و این چنین من و شما پروردگار عالمیان را زیارت خواهیم کرد.مایه ی تأسف من

ص: 239

است که ابوبکر و عمر این نص دروغ را فراموش کردند و در روز سقیفه این وزارت منصوصه را انکار نمودند!

37- بطور مرفوع از رسول خدا آمده که به ابوبکر و عمر فرمود: بعد از من کسانی بر شما امیر نخواهد شد.صفوری آنرا در " نزهة المجالس" جلد 2 صفحه ی 192 به طور ارسال ذکر کرده و گفته است: این روایت صریح در خلافت آنها بعد از رسول خدا است.

و شبلنجی در " نور الابصار " صفحه ی 55 از بسطام بن مسلم از رسول خدا آن را نقل کرده است در صورتی که پیش ابوبکر و عمر هیچ گونه آگاهی از این دروغ نبوده و اگر بوده آشکار می شده و یا از آنها انکار استخلاف از رسول خدا آشکار نمی شده است.

38- از انس از علی بن ابیطالب (ع) آمده که گفته است: رسول خدا به من فرمود: خداوند به من امر فرمود که ابوبکر را پدر و عمر را مشیر و عثمان را آقا و ترا ای علی داماد خود قرار دهم خداوند برای شما چهار نفر در " ام الکتاب " اخذ میثاق فرموده و دوست ندارد شما را مگر مؤمن پرهیزگار و دشمن ندارد شما را مگر منافق بدکار، شما جانشینان نبوتم و پیمانهای ذمه ام و حجتم بر امتم می باشید.

ابن عساکر در تاریخش جلد 4 صفحه ی 286 و جلد 7 صفحه ی 286 و خطیب بغدادی در تاریخش جلد 9 صفحه ی 345 آن را با سند خود آورده اند و خطیب گفته است: این حدیث جدا نادرست است فکر نمی کنم جز ضرار بن سهل و غباغی، کس دیگر آن را روایت کرده باشد در صورتی که هر دو نفر آنها مجهولند.

و ذهبی، در میزان الاعتدال جلد 1 صفحه ی 472 آن را ذکر کرده، سپس گفته است: این خبر باطل است و معلوم نیست که این حیوانک (ضرار بن سهل) کیست؟!

و ابن بدران، در تاریخ ابن عساکر جلد 7 صفحه ی 286 گفته است: متن این حدیث گواه بر نادرستی آن است.

ص: 240

39- از زید بن جلاس کندی آمده که از رسول خدا، در مورد خلیفه ی بعد از او پرسیدم، در جواب فرمود: ابوبکر است.

ابو عمر در " استیعاب" در شرح حال زید آن را با سندش آورده، سپس گفته است: اسنادش قوی نیست.

40- از علی امیر المؤمنین رضی الله عنه آمده که: رسول خدا پیش از وفاتش مخفیانه به من فرمود: ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و بعد از او من ولی امر و سرپرست مسلمین خواهیم بود!

41- از علی امیر المؤمنین آمده که: رسول خدا از دنیا نرفت، مگر آنکه با من عهد کرد که ابوبکر، سپس عثمان آنگاه من ولی امر و سرپرست مسلمین خواهیم بود، نهایت آنکه همگی با من موافقت نخواهند کرد.

42- از امیر المؤمنین علی علیه السلام آمده که: خداوند این خلافت را با دست های ابوبکر افتتاح کرد و بعد از او عمر وعثمان را خلیفه قرار داد، و بعد از آنها خلافت را وسیله ی من با مهر نبوت محمد صلی الله علیه و آله ختم فرمود.

این سه روایت را محب الدین طبری، در " الریاض النضره " جلد 1 صفحه ی 33 به طور ارسال و بی سند آورده، سپس گفته است: بعید است که این احادیث درست باشد، زیرا علی از بیعت با ابوبکر تا شش ماه تخلف کرد و اگر بگوئیم که او در این مدت، این احادیث را فراموش کرده بود باز بعید است.بعلاوه توقف او در امر عثمان بر تحکیم، نیز مؤید این حقیقت است و اگر رسول خدا با او پیمان بسته بود، قطعا مبادرت بر آن می کرد نه توقف.

43- دیلمی از امیر المؤمنین از رسول خدا با سند خود آورده که رسول خدا فرمود: خبرئیل پیشم آمد گفتم: کسی با من مهاجرت می کند؟ گفت: ابوبکر، و اوست که بعد از تو ولی امر مسلمین خواهد بود و برترین فرد امتت می باشد (کنز العمال جلد 6 صفحه 139).

44-علی رضی الله عنه گفت که رسول خدا فرمود: پیش من، عزیزترین،

ص: 241

و گرامی ترین و محبوب ترین و بهترین افراد اصحابم هستند آنها که به من ایمان آوردند و تصدیقم کردند و عزیزترین و بهترین و گرامی ترین و برترین اصحابم در دنیا و آخرت ابوبکر صدیق است، زیرا مردم تکذیبم کردند و او تصدیقم نمود، مردم به من کافر شدند و او ایمان آورد، مردم مرا ناراحت کردند و او به من انس ورزید، مردم مرا ترک کردند و او مصاحبم بود، مردم مرا دور کردند و او به من زن داد، مردم از من بریدند و او به من گروید و مرا بر نفس و اهل و مالش ترجیح داد، خداوند از ناحیه ام به او در روز قیامت پاداش خیر دهد، سپس هر کس مرا دوست دارد او را دوست داشته باشد و هر کس می خواهد به من احترام کند به او احترام کند و هر کس می خواهد به خدا نزدیک شود گوش بحرفش دهد و از او اطاعت نماید پس او خلیفه بعد از من بر امتم می باشد.

این روایت را صفوری در " نزهة المجالس " جلد 2 صفحه ی 173 به نقل از " روض الافکار " آورده و " جردانی " د ر" مصباح الظلام " جلد 2 صفحه ی 26 آن را حکایت کرده است.

این روایت از ساخته های متأخرین است که در هیچ اصل و سندی دیده نشده و هر قسمتی از جمله های آن را روایات صحیحی که در کتب و مسانید آمده تکذیب می کند.

45- از ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف نقل شده که گفته است: عبد الرحمن با عمر بن خطاب بود که محمد بن مسلمة شمشیر زبیر را شکست آنگاه ابوبکر بپا خواست و برای مردم خطبه خواند تا آنکه گفت: علی رضی الله عنه و زبیر گفتند: ما غضب نکردیم مگر برای آنکه در امر مشورت کنار گذارده شدیم و گرنه ما ابوبکر را در سزاوارترین فرد به خلافت بعد از رسول خدا می دانیم، زیرا او همراه رسول خدا در غار بود و ما به شرافت و بزرگواریش آگاهیم و رسول خدا به او امر فرمود که با مردم نماز بخواند در صورتیکه او زنده بود.این مطلب را حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه ی 66 با سند خود آورده است.

ص: 242

این روایات بطور کلی باطلند، زیرا به طوری که بعدا خواهید دید روایات زیادی از طریق اهل سنت که بعضی صحیح و بعضی حسن هستند از مولای ما امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که صراحت دارد: رسول خدا کسی را جانشین خود قرار نداده و در این باره اقدامی نفرموده است.و در ضمن احادیث و سیره ی نبوی شواهد زیادی بر بطلان خلافت ابوبکر وجود دارد، و محاجه ای که در ابتدای امر خلافت میان آنحضرت و کسانیکه لباس خلافت را بزور پوشیده بودند واقع گردید و خود داری کردن او از بیعت با ابوبکر در یک مدت طولانی بطلان این اخبار نادرست را روشن می کند.از اینها که بگذریم جهان صدای خطبه ی " شقشقیه " علی را که خلافت دیگران را باطل اعلام می کند به خوبی شنیده و در بسیاری از کتاب ها آن را نقل کرده اند و البته نظیر این خطبه از علی (در اعلام نادرستی خلافت دیگران) زیاد است.

و چه بسیارند کسانی که دروغ بنام آقای ما علی علیه السلام ساخته اند؟

و ابن سیرین چقدر خوب گفته است که: " عموم چیزهائی که از علی روایت شده دروغ است"

ولئن اتبعت اهوائهم بعد ما جاءک من العلم

مالک من الله من ولی و لا واق

" و اگر بعد از این دانشی که بسوی تو آمده از هواهایشان پیروی کنی برای تو از جانب خدا دوست و نگهدارنده ای نخواهد بود ".

ص: 243

رسوایی تزویر

اینها احادیثی است که از اهل سنت در مورد سنگ بنای اساسشان که روی آن بتخانه ی دروغ خلافت را بنا نهاده و با مطالب نادرست، آن را آراسته اند رسیده است، در صورتی که دیدیم: بزرگانشان گواهی داده اند که آن احادیث جز اساطیر ساخته شده که به هیچ وجه صحت و واقعیت ندارند، چیز دیگری نیستند.

واقعیت و اعتبار نیز این حقیقت را تأیید می کند، زیرا تنها دلیل پیش آنان در باب خلافت همان اجماع و انتخاب است و هیچ فردی از آنان در این باب به نص اعتماد نکرده اند و لذا می بینیم که آنان در مورد ابطال نص و تصحیح انتخاب و اثبات شرائط آن، به طور مشروح بحث کرده تا جائی که انکار نص را به بعضی از شیعه نیز نسبت داده اند!

باقلانی در " التمهید " صفحه ی 165 می گوید: و دانستیم که جمهور امت، نص را در باب خلافت منکر است و از کسی که به آن معتقد باشد تبری می جوید، و دیدیم: بیشتر کسانیکه علی علیه السلام را از دیگران برتر می دانند از قبیل: زیدیه و معتزله بغداد و دیگران، با آنکه علی را از دیگران برتر می دانند در عین حال منکر نص درباره ی خلافت او هستند!

"خضرمی " در " المحاضرات " صفحه ی 46 گفته است: " اصل در انتخاب خلیفه رضایت امت اسلام است، و خلیفه از ناحیه ی مردم نیرو می گیرد، هنگام وفات رسول خدا رأی مسلمین چنین بوده و لذا ابوبکر صدیق را انتخاب کردند و آنان در این کار

ص: 244

متکی به نص ویا فرمانی از صاحب شریعت نبودند و بعد از آنکه انتخابش کردند با او بیعت نمودند و معنی اینکار این بوده که با او پیمان بستند در آنچه که رضای خدا در آنست از او فرمان برداری و اطاعت کنند همچنانکه او با آنان پیمان بسته که به احکام دین طبق کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم عمل نماید و این پیمان متقابل میان خلیفه و امت اسلام همان حقیقت بیعت است که همانند عملی است که بایع و مشتری انجام می دهند، زیرا آنان هنگام اجراء عقد ، دست یکدیگر را می فشارند و مصافحه می کنند:

و چنانکه گفتیم: نیروی واقعی خلیفه از ناحیه ی همین بیعت است و مسلمین وفاء به آن را از تمام چیزهائی که دین واجب کرده و شریعت اسلام ضروریش قرار داده لازمتر می دانند.

و ابوبکر در انتخاب خلیفه طریقه ی دیگری را ابداع کرده و آن اینکه: خلیفه جانشین خود را تعیین کند و مردم با او پیمان ببندند که از او اطاعت نمایند، و امت اسلام نیز با این طریقه موافقت نمودند و دانستند که این روش نیز واجب الاطاعة است و این عمل همان تعیین ولایت عهد است.

و از اینجا معلوم می شود که: تاریخ پیدایش این روایات ساخته شده بعد از انعقاد بیعت و استقرار خلافت برای کسی که بزور لباس خلافت را پوشیده بوده است و لذا هیچ فردی از آنها در روز سقیفه و یا بعد از آن سخنی از آن به میان نیاوردند با آنکه آتش اختلاف و نزاع بشدت بالا گرفته و نیاز به آن کاملا محسوس بود.

از اینکه پیش از پیدایش این روایات کسی از آنها آگاهی نداشته شگفت- آور نیست عجیب این است که بعد از این تاریخ نیز دانشمندان علم کلام و بزرگان اهل تحقیق (مگر کمی از آنها) در اثبات اصل خلافت به آنها توجه نکرده و از آن راه خلافت را برای آنان اثبات ننمودند و اگر چه در اصل اثبات آن کوتاهی نکرده و از راه های مختلف خلافت آنان را اثبات می نمودند.

ص: 245

و این نیست مگر آنکه آنها از این روایات دروغ آگهی نداشتند و یا علم به ساختگی بودن آنها داشتند، گر چه از باب خالی نبودن عریضه بعضی از مؤلفین مغرض، آن روایات دروغ و ساختگی را بخاطر پرده پوشی بر حقائق در زمره ی فضائل آنان ذکر کردند اما دانشمندان بی نظر آنان هیچ گاه چنین کاری نکردند و این خود نشانه ی ساختگی بودن این روایات است.

و در مقابل روایاتیکه در باب خلافت خلفاء نقل شده احادیث صحیحه ی (البته بنظر اهل سنت) زیادی وجود دارد که با مضامین آنها صد در صد مخالف است و از آنجمله است احادیثی که ذیلا آورده می شود:

1- از ابوبکر بطور صحیح نقل شده که در مرض مرگش می گفت: " دوست می داشتم که از رسول خدا می پرسیدم که این امر (خلافت) مال کیست؟ تا کسی با او نزاع نمی کرد، و دوست می داشتم که می پرسیدم که آیا از برای انصار در این باره نصیبی هست؟

و اگر ابوبکر از رسول خدا نصی درباره ی خلافتش شنیده بود چنانکه صریح بعضی از این روایات منقوله است دیگر جا نداشت که چنین آرزو کند، مگر آنکه درد بر او غلبه کرده باشد و این نوع آرزو کردن از باب هذیان گوئی باشد چنانکه در حدیث کتف و دواة احتمال داده اند.

2- مالک به سند خود از عایشه نقل کرده که: ابوبکر هنگام احتضار، عمر را خواند و به او گفت: من ترا بر اصحاب رسول خدا خلیفه قرار می دهم، و به سوی فرماندهان لشکرها نوشت که: عمر را بر شما فرمانروا قرار دادم و در این کار جز خیر مسلمین را نمی خواهم.

و اگر درباره ی خلافت عمر نصی وجود داشته چه معنی داشت که ابوبکر

ص: 246

خلیفه و فرمانروا قرار دادن او را بخود نسبت دهد؟

3- عبد الرحمن بن عوف می گوید: در آن مرضی که ابوبکر فوت کرد روزی بدیدنش رفتم و به او گفتم: ترا خوب می بینم ای خلیفه ی رسول خدا.او در جواب گفت: دردم بسیار شدید است و آنچه که از شما مهاجران دیدم دردم را شدیدتر کرده است، من پیش خودم امور شما را به بهترین فردنان سپردم اما همه ی شما از اینعمل ناراحت شدید و میل داشتید که برایتان باشد.

تا اینکه می گوید: به او گفتم: ای خلیفه ی رسول خدا خود را ناراحت مکن که این ناراحتی بر کسالتت می افزاید.قسم بخدا! تو همیشه شایسته و مصلح بودی هیچ گاه برچیزی از امور دنیا که از تو فوت شده ناراحت مباش و تو تنها این کار را برای صلاح امت انجام دادی ما نیز جز خیر از تو نمی بینیم.

ناراحتی صحابه یا به خاطر این بوده که آنها معترف به عدم نص بودند، اما معتقدند بودند کسی که اختیار شده است نسبت به دیگران امتیازی ندارد، و یا معترف به وجود نص بودند اما فکر می کردند که به آن عمل نشده، بلکه ابوبکر از روی خود خواهی و علاقه ی بیجا او را اختیار کرده و لذا منکر آن بوده اند.و یا به خاطر این بوده که معتقد بودند تعیین خلیفه جز با اختیار امت نخواهد بود، اما از آنها نظر خواهی نشده است.و یا به این جهت بوده که معتقد بودند: نص تنها درباره ی علی بن ابیطالب بوده که دیگران را بر او مقدم داشته اند، و یا به خاطر این بوده که می دیدند مردم اعتماد به نص ندارند و انتخاب هم روی اصول درستی صورت نمی گیرد، زیرا انتخاب ابوبکر که طبق گفته ی عمر شتابزده بوده وانتخاب عمر نیز انتخاب شخصی و خصوصی بوده که سابقه نداشته است، و چون پای هرج و مرج در امر انتخاب خلیفه به میان آمده بود، هر کسی خود را شایسته تر از دیگری می دید و میل داشت خلیفه ی مسلمان ها باشد چنانکه عبد الرحمن بن عوف در حدیثی که بلاذری در " الانساب"

ص: 247

جلد 5 صفحه ی 20 آورده به این حقیقت اشاره کرده است و آن حدیث این است " ای قوم شما را چنان می بینیم که هر کدامتان مشتاق رسیدن به خلافتید و می خواهید استقرار آن را بتأخیر بیاندازید، آیا همه شما (رحمت خدا بر شما باد) امید دارید خلیفه باشید؟!

4- ابن قتیبه در ضمن حدیثی که تمامش بعدا خواهد آمد از قول ابوبکر چنین آورده است:" خداوند محمد (ص) را به عنوان پیامبر بر انگیخت و برای مؤمنین ولی قرار داد، و با قرار دادنش در میان ما بر ما منت نهاد تا آنکه اختیار کرد برای او آنچه که مقدر کرده بود، آنگاه امور مردم را به آنها تفویض فرمود تا با اتفاق یکدیگر آنچه که مطابق مصلحت آنها است اختیار نمایند آنان نیز مرا والی و پیشوای خود بر گزیدند ".

5- از عمر بطور صحیح روایت شده که گفته است: " سه چیز است که اگر رسول خدا در میان آنها بوده پیشم محبوب تر از شتران سرخ مو بوده: خلافت، کلالة و ربا".

و در روایت دیگر بجای شتران سرخ مو، از دنیا و ما فیها آمده است.

6- و از عمر به طور صحیح آمده است:" اگر از سه چیز از رسول خدا می پرسیدم پیشم محبوب تر از شتران سرخ مو بوده: از خلیفه ی بعد از او...

7- به طور صحیح از عمر آمده است که: خداوند دینش را حفظ می کند اگر چه من کسی را جانشین قرار ندهم، زیرا رسول خدا کسی را خلیفه قرار نداده است، و یا کسی را خلیفه قرار دهم چنانکه ابوبکر برای خود جانشین قرار داده است.

عبد الله بن عمر گفته است: بخدا قسم او رسول خدا و ابوبکر را یاد نکرد مگر آنکه دانستم او کسی را همانند رسول خدا نمی داند و کسی را جانشین قرار

ص: 248

نخواهد داد.

8- هنگامی که عمر مجروح گردید به او گفته شد: چرا کسی را جانشین قرار نمی دهی؟ در جواب گفت می خواهید سنگینی بار شما را در حال حیات و مرگ بدوش بکشم؟ اگر جانشین قرار بدهم، پیش از من ابوبکر که از من بهتر بوده جانشین قرار داده است، و اگر قرار ندهم، رسول خدا که از من بهتر بوده، قرار نداده است.عقد الله می گوید: از کلامش فهمیدیم که او جانشین قرار نخواهد داد.

9- مالک از خطبه ی عمر با سند خود چنین آورده است: " ای مردم من از ناحیه ی خودم چیزی را که نمی دانید به شما اعلام می کنم، و بر کار شما حرص ندارم، بلکه او که مرده (منظور ابوبکر است) این را به من وحی کرده و به او خدا الهام فرموده بوده است، و من امامتم را به کسی که اهلیت برای آن ندارد، نمی سپرم بلکه آن را در کسی قرار می دهم که علاقمند به عظمت مسلمین است، چنین فردی شایسته تر برای چنین مقام است (تیسیر الوصول جلد 2 صفحه ی 48)

چقدر فرق است میان این خطبه و آن احادیث دروغی که در باب نص خلافت خلفاء ذکر کرده اند.چنانکه در این خطبه می بینیم: عمر خلافتش را از ناحیه ی ابوبکر می داند، نه وحیی از ناحیه ی خدا بر پیغمبر بزرگوار که جبرئیل آن را به حضرتش رسانده و او نیز در ملأء عام وسیله ی بلال اعلام فرموده باشد چنانکه در روایات گذشته آمده بوده است.

10- طبری در تاریخش جلد 5 صفحه ی 33 با سندش چنین آورده است: " وقتی که عمر بن خطاب مجروح شد به او گفتند: ای امیر مؤمنان! چرا کسی را

ص: 249

خلیفه و جانشین خود قرار نمی دهی؟ او در جواب گفت: چه کسی را جانشین قرار بدهم؟ اگر ابو عبیده ی جراح زنده بود او را جانشین خود قرار می دادم، و اگر خدایم از من می پرسید: چرا او را خلیفه قرار دادی می گفتم: از پیامبرت شنیدم که می گفت: او امین امت است!

و اگر سالم غلام ابو جذیفه زنده بود او را جانشین قرار می دادم و اگر خدایم از من می پرسید: چرا او را خلیفه ی خود قرار دادی می گفتم: از پیامبرت شنیده ام که می گفت: سالم علاقه شدید نسبت به خدا دارد.

مردی به او گفت: در این باره ترا به عبد الله بن عمر راهنمائی می کنم، عمر گفت: خدا ترا بکشد بخدا قسم من چنین خواهشی از خدا ندارم، وای بر تو چگونه مردی را جانشین خود قرار دهم که از طلاق دادن زنش عاجز است ؟! ما را حاجتی به امور شما که ستودید نیست تا برای فردی از خانواده ام به سوی آن تمایل ورزم که اگر خیر باشد (بگوئید) ما به آن رسیده ایم و اگر شر باشد (بگوئید) از ناحیه عمر است، خانواده ی عمر را همین بس است که یکی از آنها مورد حساب و سؤال در کار امت محمد (ص) قرار گیرد، من با خود جهاد کردم و خانواده ام را از این امر محروم نمودم، و اگر از روی بی نیازی نجات پیدا کردم نه باری بر دوش من است و نه پاداشی، در آن صورت سعادتمند خواهم بود، حال می بینم: اگر برایم جانشین قرار دادم کسی که بهتر از من بوده نیز چنین کرده است و اگر قرار ندادم باز کسی که از من بهتر بوده چنین کرده است و هرگز خداوند دینش را ضایع نمی کند.

بعد از این مذاکرات آنان از پیش او رفتند و پس از جندی دوباره برگشتند و به او گفتند: ای امیر مؤمنان! چرا سرنوشت مردم را تعیین نمی کنید؟ او در جواب گفت: بعد از گفتار سابقم تصمیم گرفته بودم: مردی را که شایسته ترین شما در وادارکردنتان به حق است بر شما " ولی" و سرپرست قرار دهم (اشاره به علی کرد)، ولی غشوه ای به من دست داد و در آن حال مردی را دیدم وارد باغستانی

ص: 250

که آن را غرس کرده بوده شده میوه های خام و رسیده ی آن را می چیند و زیر پای خود می ریزد، از اینجا دانستم که خدا بر کارش پیروز و عمر مردنی است از اینرو نمی خواهم بار خلافت را در حال حیات و مرگ بدوش بکشم، این شما و اینهم این قومم..."

ای کاش من و قومم می دانستیم که: چگونه صحابه با آن همه نصوص فراوان، از عمر درخاست تعیین خلیفه می کردند و آنها را نادیده می گرفتند؟! و چگونه عمر با آن همه از نصوص مخالفت می کرد و ابو عبیده و سالم را شایسته برای خلافت می دید و آرزو می کرد که ای کاش آنها زنده بودند و خلافت را به آنها برگزار می کرد؟! و بالاخره خلافت را به شوری گذاشت؟!

به علاوه او، چگونه آن دو حدیث مربوط به فضیلت آن دو مرد (ابو عبیده و سالم) را دلیل کافی برای جانشینی آنها دانست، اما آن همه آیات و روایات را که د رکتاب و سنت درباره ی مناقب علی علیه السلام وارد شده پیش خدایش عذر نمی دانست.اگر از او پرسیده می شد چرا او را جانشین خود قرار داده ای؟!

و چگونه کسی را که قرآن به عصمتش ناطق است و آیه ی تطهیر درباره اش نازل شده و قرآن او را جان پیامبر اکرم شمرده شایسته برای امر خلافت نمی داند؟!

و چرا او پسرش عبدالله را به خاطر ندانستن یک مسأله (و حال آنکه دانش او از پدرش بیشتر بوده) شایسته برای خلافت نمی داند، در صورتیکه طبق نظریه ی او خلیفه ی مسلمین، جز خزینه دار و تقسیم کننده ی اموال مسلمین نیست و این مقام نیازی به دانش زیاد ندارد چنانکه خود او در خطبه ای چنین گفته است: " ایمردم هر کس می خواهد درباره ی قرآن چیزی بپرسد، برود پیش " ابی بن کعب " و کسی که می خواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد برود پیش " زید بن ثابت" و کسی که می خواهد از فقه چیزی بپرسد برود پیش " معاذ بن جبل " و کسی که

ص: 251

می خواهد از بیت المال چیزی بپرسد بیاید پیش من، زیرا خداوند مرا خازن و تقسیم کننده ی اموال، قراد داده است ".

11- عبد الله بن عمر به پدرش چنین گفت: " مردم می گویند تو نمی خواهی کسی را جانشین خود قرار دهی، در صورتی که اگر چوپانی برای گوسفند و ساربانی برای شترت داشته باشی و او آنها را ول کند و بحال خودشان بگذارد تو قطعا او را مقصر خواهی دانست و حال آنکه نگهبانی شتر و گوسفند است؟!"

به خدا چه خواهی گفت هنگامی که او را ملاقات کنی و کسی را نگهبان بندگانش قرار نداده باشی؟!

عبد الله می گوید: از این مذاکره، حالت حزنی به پدرم دست داد، سرش را مدتی به زیر انداخت، آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: خداوند حفظ کننده ی دین است، کدام یک از این دو کار را انجام دهم که برایم سنت قرار داده شده:

اگر جانشین قرار ندهم، رسول خدا نیز قرار نداده است و اگر جانشین قرار دهم ابوبکر نیز قرار داده است؟! عبد الله می گوید: فهمیدم که پدرم کسی را جانشین قرار نخواهد داد.

این مطلب را ابو نعیم در " الحلیه " جلد 1 صفحه ی 44 و ابن سمان در " الموافقة" چنانکه در " الریاض النضرة " جلد 2 صفحه ی 74 آمده با سند خود آورده اند و مسلم نیز در صحیح از اسحاق بن ابراهیم و دیگران از عبد الرزاق و بخاری از طریق دیگر از "معمر" چنانکه در " سنن بیهقی " جلد 8 صفحه ی 149 آمده آن را با سند خود آورده اند.

همین مطلب در روایات دیگر چنین آمده است:" عبد الله می گوید: به پدرم گفتم: شنیدم که مردم مطالبی می گفتند خواستم که آنها را به شما بگویم: آنها

ص: 252

پنداشته اند که تو کسی را جانشین خود قرار نمی دهی در صورتی که می دانم اگر چوپانی داشته باشی او گوسپندهایت را رها کند و پیش تو بیاید او را مقصر خواهی دانست و حال آنکه نگهبانی مردم مهمتر است!!

عبد الله می گوید: پدرم گفتارم را تصدیق کرد و مدتی سر بزیر انداخت و فکر کرد پس سر بلند کرد و گفت: خدا دینش را حفظ می کند، اگر خلیفه قرار ندهم رسول خدا نیز قرار نداده و اگر قرار بدهم ابوبکر نیز قرار داده است..."

این روایت را ابن جوزی در سیره ی عمر صفحه ی 190 نقل کرده است.

12- ابو زرعة در کتاب " العلل" از پسر عمر چنین آورده: " هنگامی که عمر ضربت خورد به او گفتم: ای امیر مؤمنان چرا کسی را بر مردم امیر و سرپرست قرار نمی دهی؟ او گفت: مرا بنشانید.عبد الله می گوید: هنگامی که او گفت: مرا بنشانید، میل داشتم میان من واو فاصله ای همانند عرض مدینه باشد.سپس گفت:

" قسم به آنکس که جانم در دست اوست آن را بکسی که نخستین بار به من سپرد بر می گردانم."

13- ابن قتیبه در " الامامة و السیاسه " صفحه ی 22 آورده است: هنگامی که عمر احساس مرگ کرد به پسرش عبد الله گفت: برو پیش عایشه و از من به او سلام برسان و بگو، اجازه دهد: در خانه اش کنار رسول خدا و ابوبکر دفن شوم.

عبد الله پیش او رفت و جریان را به او گفت او در جواب گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد، سپس افزود: پسرم، سلامم را به عمر برسان و به او بگو: امت محمد را بدون سرپرست مگذار، کسی را بر آنها امیر قرار بده و آنان را مهمل مگذار، زیرا من برای آنان عواقب سوئی را پیش بینی می کنم و می ترسم.

عبد الله پیش عمر آمد و جریان را به او گفت: عمر در جواب گفت: او چه کسی را امر می کند که جانشین خود قرار بدهم اگر ابوعبیده ی جراح زنده بود او را خلیفه و " ولی " قرار می دادم، وقتی که پیش خدایم می رفتم و از من می پرسید:

ص: 253

چه کسی را بر امت محمد (ص) "ولی " قرار دادی؟ می گفتم: خدایم از بنده و پیامبرت شنیدم که می گفت: برای هر امتی امینی است و امین این امت ابو عبیده ی جراح است.

و اگر معاذ بن جبل زنده بود او را خلیفه قرار می دادم، وقتی که پیش خدایم می رفتم و از من می پرسید: چه کسی را بر امت محمد (ص)، پیشوا قرار دادی؟

می گفتم خدایم، از بنده و پیامبرت شنیدم که می گفت: معاذ بن جبل در قیامت در زمره ی علماء محشور می گردد.

و اگر خالدبن ولید زنده بود او را پیشوا قرار می دادم وقتی که پیش خدا می رفتم و از من سؤال می کردم: چه کسی را بر امت محمد (ص) "ولی " قرار دادی؟

می گفتم: خدایم از بنده و پیامبرت شنیدم که می گفت: خالد بن ولید شمشیری از شمشیرهای خدا بر مشرکان است.

ولیکن من خلافت را در کسانی قرار می دهم که رسول خدا مرد در حالی که از آنها راضی بود..."

امینی می گوید:

ای کاش عمر بن خطاب آنچه را که از رسول خدا درباره ی علی بن ابیطالب شنیده بود (و لو یک حدیث آن را) که حفاظ با سند خود از نقل کرده اند، بیاد داشت و در نتیجه، علی را جانشین خود می کرد و هنگامی که خدا از او درباره ی جانشینش می پرسید، آن را پیش خدایش عذر قرار می داد!!!

و شاید بیاد داشتن یک حدیث که امت اسلام به طور اتفاق از رسول خدا نقل کرده، او را کفایت می کرد و آن اینکه : " من در میان شما دو چیز گرانبها- یا در میان شما دو خلیفه- می گذارم که اگر به آن دو تمسک بجوئید، هرگز گمراه نخواهید شد، آنها عبارت از کتاب خدا و عترتم اهل بیتم می باشند که هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند " و بسیار روشن است که علی بزرگ عترت و بزرگ خاندان پیامبر اکرم است.

ص: 254

آیا خود عمر راوی احادیثی که در صحاح و مسانید درباره ی علی علیه السلام از قول رسول خدا آمده نیست؟ که رسول خدا در آن فرموده است: " علی نسبت به من به منزله ی هارون نسبت به موسی است، نهایت آنکه پیامبری بعد از من نخواهد بود" و آنچه را که در روز خیبر فرموده است: " فردا پرچم را به مردی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، خواهم داد " و آنچه را که در روز غدیر فرموده است: " کسی را که من مولای او هستم علی مولای اوست، خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد."

و کفته ی دیگرش: " هیچ کس دارای فضائلی همانند فضائل علی نیست که صاحبش را به سوی هدایت رهنمون باشد و از پستی و ضلالت بازش دارد " و فرموده ی دیگرش: " اگر آسمانها و زمین های هفتگانه در کفه ای گذارده شود و ایمان علی در کفه دیگر، قطعا ایمان علی فزونی خواهد داشت".

آیا آیات مباهله، تطهیر، ولایت و نظائر اینها که درباره ی ستایش علی، بزرگ عترت نازل شده پیش عمر برابر با آن چند حدیث ساختگی نیست که درباره ی آن کسانی که عمر آرزوی زنده بودنشان را کرده رسیده است؟! چه رسوائی ننگبار است که عمر مثل سالم بن معقل غلام بنی حذیفه را که اصلا ایرانی بوده تنها فرد شایسته برای خلافت می داند و هنگامی که ضربت می خورد آرزوی حیاتش را می کند و می گوید: " اگر سالم زنده بود خلافت را به " شوری " نمی گذاشتم؟!"

و چقدر بر رسول خدا سخت است که برادرش امیر المؤمنین حتی با بردگان و غلامان (تازه مسلمان) از امتش برابر دانسته نشود، با آنکه آن همه نصوص در کتاب و سنت درباره اش وارد شده است؟!

آیا خود عمر نبود که در سقیفه علیه انصار احتجاج به گفته ی پیامبر اکرم نمود

ص: 255

که " امامان از قریشند؟ " پس چرا آن را فراموش کرد؟ و چه گونه غلام بنی حذیفه را تنها فرد شایسته برای امر خلافت می داند، ولی علی را شایسته نمی داند؟!

آیا خود عمر نبود که به ابوبکر اصرار می کرد که خالد بن ولید را عزل و سنگسار کنم آن زمان که خالد، مالک بن نویره را کشته و بازنش درآمیخته بود و یاران مسلمانش را از بین برده و جمعش را پراکند ه و قومش را هلاک نموده و اموالش غارت کرده بود؟!

آیا او جمله ای را که در مورد خالد به ابوبکر گفته بود:" در شمشیر خالد ستم و گناه است- دشمن خدا، بر انسان مسلمانی هجوم برد و او را کشت آنگاه بازنش زنا کرد " فراموش کرده بود؟! و یا جمله ای را که به خالد گفته بود: " تو انسان مسلمانی را کشتی آنگاه با زنش زنا کردی، بخدا قسم با سنگهایت سنگسارت خواهم کرد " از یاد برده بود؟!

آری سیاست بی پدر و مادر و دور از مصالح ملی، هر آن به صاحبش زبان و منطق تازه ای می بخشد، و آراء مختلف و آرزوها و پندارهای غلط نتیجه ی همان سیاست بی پدر و مادر است که با کتاب خدا و گفتار پیامبر بزرگوارش قابل انطباق نیست و همین امر موجب بدبختی امت اسلام و اختلافشان از دیر باز تا کنون شده است!!

14- بلاذری در " انساب الاشراف " جلد 5 صفحه ی 16 از ابن عباس چنین آورده است که: " عمر گفته است: نمی دانم با امت محمد (ص) چه کنم؟ (او این جمله را پیش از ضربت خوردنش گفته بود) به او گفتم: چرا ناراحتی در صورتی که میان آنها افرادی که شایستگی برای امر خلافت داشته باشند می یابی؟ او گفت: منظور تو علی بن ابیطالب است؟ گفتم: آری او به خاطر نزدیکیش با رسول خدا و اینکه داماد اوست و سابقه اش در اسلام و امتحانی که در زندگی داده است شایستگی برای خلافت را دارد.

عمر گفت: او آدم خوشنشین و مزاح است!! گفتم: طلحه چطور است؟ گفت: در

ص: 256

او تکبر و نخوت است.گفتم: عبد الرحمن بن عوف چطور است؟ گفت: او مرد شایسته ای است، اما ناتوان است.گفتم: سعد چطور است؟ گفت: او مرد هجوم و حمله است (جنگجو است) به طوری که اگر به محلی رسید و پیروز شد به آنجا اکتفاء نمی کند (یعنی او نظامی است و به حدی قانع نیست) گفتم: زبیر چطور است؟ گفت: او بخیلی است، همانند مؤمن نرم و خشنود، و همانند کافر سر سخت و بد خشم و در عین حال حریص و طمعکار، در صورتی که خلافت جز برای انسان نیرومند غیر زور گو، مهربان غیر ناتوان، بخشنده ی غیر اسرافکار، شایسته نیست.

گفتم: عثمان چطور است؟ گفت: او اگر زمامدار مسلمین شود، فرزندان ابی معیط را بر گرده ی مردم سوار می کند و اگر چنین کند او را خواهند کشت.

35- از امیر المؤمنین علیه السلام به طور صحیح آمده که در جنگ جمل خطابه ای چنین ایراد فرمود: " اما بعد، بدانید که رسول خدا درباره ی زمامداری بعد از خود سفارشی به ما نفرمود تا از آن پیروی کنیم، لیکن ما آن را از پیش خود ترتیب دادیم، ابوبکر جانشین شد و کارها را روبراه کرد، سپس عمر جانشین شد و زمام امر را در دست گرفت و سپس کارها روبراه شد.

حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه ی 104 و ابن کثیر در تاریخش جلد 5 صفحه ی 250و ابن حجر در " الصواعق " به نقل از احمد آن را آورده اند.

16- از ابی وائل به طور صحیح آمده که: به علی بن ابیطالب (رضی الله عنه) گفته شد: آیا برای ما خلیفه تعیین نمی کنی؟ در جواب گفت: رسول خدا خلیفه تعیین نکرده است تا من جانشین تعیین کنم، ولی اگر خدا برای مردم خیر بخواهد، بعد از من آنان را برخیزشان جمع خواهد کرد چنانکه بعد از رسول خدا جمعشان فرمود.

حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه ی 79 آن را با سندش آورده او و ذهبی آن را صحیح دانسته اند و بیهقی در سننش جلد 7 صفحه ی 149 و ابن کثیر در تاریخش جلد 5 صفحه ی 251 آن را آورده و سندش را خوب دانسته اند و ابن حجر در صواعق صفحه ی

ص: 257

27 آن را از بزار نقل کرده و گفته است: رجال آن همگی صحیحند.

17- احمد از عبد الله بن سبع، در حدیثی آورده که به علی گفتند: اگر کشتنت را می دانی، چرا جانشینت را تعیین نمی کنی؟ در جواب گفت: من در این باره (جانشینی) همان کار را می کنم که رسول خدا کرده است.

بیهقی این حدیث را چنین آورده است: همانگونه که رسول خدا شما را بحال خود واگذار فرموده است واگذارتان می کنم ".ابن حجر در صواعق صفحه ی 27 با این تعبیر حدیث را آورده و گفته است: چنانکه ذهبی گفته: این حدیث را جمعی مانند بزار با سند خوب و امام احمد و دیگران با سند قوی آورده اند.

18- از عایشه به طور صحیح آمده که: اگر رسول خدا کسی را جانشین خود قرار می داد قطعا ابوبکر و عمر را تعیین می کرد.چنانکه در " ریاض النضرة " جلد 1 صفحه ی 26 آمده مسلم آن را در صحیحش و حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه ی 78 با سند خود آوردده اند.

19- در روایت احتجاج ام سلمه، علیه عایشه چنین آمده است: من و تو در سفری با رسول خدا بودیم، در آن سفر علی عهده دار تعمیر کفشهای رسول خدا و شستشوی لباسهای آن حضرت بود، اتفاقا کفش رسول خدا سوراخ شده بود و علی در سایه ی درختی نشسته داشت آن را تعمیر می کرد، در این هنگام پدرت با عمر آمدند و از رسول خدا استجازه کردند که خدمتش شرفیاب شوند، من و تو پشت پرده رفتیم و آنها وارد شدند و درباره ی آنچه که می خواستند با رسول خدا صحبت کردند.آنگاه گفتند: ای رسول خدا ما نمی دانیم که تا کی با ما خواهی بود بنابراین چنانچه جانشینت را به ما معرفی کنی بعد از تو در آسایش خواهیم بود؟!

رسول خدا فرمود: اما من هم اکنون او را می بینم و جایگاهش را می شناسم و اگر تعیینش کنم از او جدا خواهید شد، همانگونه که بنی اسرائیل از هارون پسر عمران جدا شدند.

ص: 258

آنگاه آنان ساکت شدند و از خدمتش مرخص شدند.وقتی که ما خدمت رسول خدا شرفیاب شدیم، تو که نسبت به آن حضرت از ما جسورتر بودی، عرض کردی: ای رسول خدا چه کسی را بر مردم امیر خواهی فرمود؟

رسول خدا فرمود: کسی که کفش را درست می کند و ما پائین آمدیم، کسی جز علی بن ابیطالب را ندیدیم، و به رسول خدا عرض کردم: من غیر علی را نمی بینم که مشغول تعمیر کفش باشد، فرمود، او همانست.آنگاه عایشه گفت، حال آن را بیاد می آورم ".

20- در خطبه ای که عایشه در بصره ایراد کرد چنین آمده است: " ای مردم! بخدا قسم گناه عثمان به آنجا نرسیده بود که خونش مباح شود، او قطعا مظلومانه کشته شده ما برای شما از تازیانه و عصا خوردن ناراحت می شویم، چگونه ممکن است از کشته شدن عثمان ناراحت نشویم؟ به نظر من اول باید قاتلان عثمان را بکشید، آنگاه خلافت را چنانکه عمر بن خطاب کرده به شوری بگذارید ".

بعد از این سخنرانی بعضی گفتند: راست می گوئی و بعضی گفتند: دروغ می گوئی، و همچنان بگو مگو می کردند تا جائیکه بعضی بعض دیگر را سیلی زدند.

امینی می گوید:

مانند متناقض بودن و مخالفت شدید بعضی از این روایات با بعضی دیگر.

21- از حذیفه رضی الله عنه آمده که گفتند: ای رسول خد! چه خوب بود برای ما خلیفه قرار می دادی؟ فرمود: اگر بر شما خلیفه قرار دهم، ولی فرمانش را نبرید، عذاب بر شما نازل خواهد شد.

گفتند: چه خوب بود ابوبکر را بر ما خلیفه قرار می دادی؟ فرمود: اگر او را خلیفه قرار دهم خواهید دید که او در دین خدا نیرومند است، اگر چه جسما ناتوان است.

ص: 259

گفتند: چه خوب بود عمر را بر ما خلیفه قرار می دادی؟ فرمود: اگر او را خلیفه قرار دهم خواهید دید که او نیرومند و امین است و در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمی هراسد.

گفتند: چه خوب بود علی را بر ما خلیفه قرار می دادی؟ فرمود: شما نمی پذیرید و اگر بپذیرید خواهید دید که او هدایت کننده و هدایت شده است، شما را به راه راست خواهد برد.

این مطلب را حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه ی 70 و ابو نعیم در حلیة الاولیاء جلد 1 صفحه ی 64 روایت کرده اند ، نهایت آنکه در حلیة الاولیاء، جانشینی ابوبکر و عمر نیست و از اینجا تحریف در امانت حدیث آشکار می شود.

22- از ابن عباس چنین روایت شده است که: مردم به رسول خدا گفتند: یا رسول الله! مردی را بعد از تو برای ما خلیفه قرار بده که او را بشناسیم و کارمان را به او واگذار کنیم، زیرا ما نمی دانیم که بعد از تو چه خواهد شد؟ فرمود: " اگر کسی را بر شما امیر قرار دهم و او شما را به طاعت خدا فرمان دهد و شما نافرمانیش کنید، معصیت او معصیت من خواهد بود و نافرمانی و معصیتم نیز نافرمانی و معصیت خدا است، و اگر شما را به معصیت خدا فرمان دهد و شما هم اطاعتش نمودید در قیامت از شما بر من حجتی خواهد بود، لیکن شما را به خدا وا می گذارم ".

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 13 صفحه 160 این روایت را آورده است.

23- پس اگر این نصوص درست بوده و خلافت پیمانی از ناحیه خدا است و جبرئیل آن را آورده و آسمان ها در برابرش لرزیدند و فرشتگان به آن ندا در دادند و پیامبر اکرم آن را اعلام فرمود و خدا و رسول و مؤمنان جز ابوبکر را نخواستند، پس مجوز او در آنچه که به طور صحیح از او در صحیح بخاری در باب فضیلت ابوبکر آمده چه بوده، که در روز سقیفه خطاب به حاضران گفته است: " با عمر بن خطاب یا ابو عبیده ی جراح بیعت جراح بیعت کنید؟!".

و در تاریخ طبری جلد 3 صفحه 209 آمده که ابوبکر گفته است: " این عمر و

ص: 260

اینهم ابو عبیده است با هر کدام خواستید بیعت کنید!!".

و در صفحه ی 201 همان کتاب و مسند احمد جلد 1 صفحه ی 56 چنین آمده است:

برای شما یکی از این دو مرد را می پسندم، حال هر کدام را که می خواستید (انتخاب کنید) آنها عمر و ابو عبیده هستند.

و در " الامامة و السیاسة " جلد 1 صفحه ی 7 چنین آمده است: من شما را به سوی ابو عبیده یا عمر دعوت می کنم و هر دو را برای شما و دینتان می پسندم و هر دو برای آن شایستگی دارند.

و در صفحه ی 10 گفته است: من درباره ی یکی از این دو مرد: ابو عبیده ی جراح و یا عمر برای شما خیر خواهی می کنم، پس با هر کدامشان خواستید بیعت کنید ".

امینی می گوید:

به به، این مجد و شرف و این عزت و بزرگی و افتخار و کرامت برای پیامبر اکرم و اسلام و مسلمین کافی است که مثل ابو عبیده ی جراح که جز او و ابو طلحه کسی در مدینه دارای شغل مقدس گور کنی نبوده خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خدا باشد!!!

چقدر این امت خوشبخت است که در میان گور کنهایش کسی وجود دارد که بعد از پیامبر اکرم جانشین او می شود و این خلاء را پر می کند و پیشوای مردم در امر دین می گردد!!

چرا او با آنکه امین است خلیفه ی مسلمین نباشد در صورتی که معاویة بن ابی سفیان به خاطر امین بودن و دانشش چنانکه گذشت امید می رفت که پیامبر باشد؟!!

فقط این حقیقت برایم روشن نیست: آن زمان که ابو بکر خلافت اسلامی را

ص: 261

به ابو عبیده می بخشید وضع آسمان ها چگونه بوده است؟!! در صورتی که هنگامی که رسول خدا خلافت را برای علی درخواست کرده بود (چنانکه در روایات ساختگی گذشته است ) آسمان ها لرزیده و فرشتگان به فغان آمده بودند و خداوند امتناع فرموده بود که جز ابوبکر کسی خلیفه باشد!!! و حال آنکه پیامبر اکرم با دستور صریح خداوند توانا او را نازل بمنزله ی خود قرار داده بود.

آری جا داشت آسمان ها از این کار درهم فرو ریزند و زمین شکافته شود و کوه ها منهدم گردند.

24- چه چیز مجوز این بود که ابوبکر در مقابل این گفته ی عمر " دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم" بگوید: بلکه تو ای عمر! دستت را بگشا، زیرا تو در امر خلافت از من نیرومندتر هستی؟! در صورتی که هر کدام از آنها می خواستند دست دیگری را باز کنند و با او بیعت نمایند و بالاخره عمر دست ابوبکر را گشود و با او بیعت کرد و به او گفت: تو نیروی مرا هم داری!!

25- چگونه ابوبکر خلافت را مخصوص به مهاجران و وزارت را متعلق به انصار می داند و می گوید: " زمامداران از ما و وزیران از شما "؟

26- چه چیز برای ابوبکر جائز شمرده که بگوید: " من زمام این امر (خلافت) را به عهده گرفتم در صورتی که نسبت به آن بی علاقه بودم به خدا قسم دوست می دارم که برخی از شما به جای من عهده دار آن بودید "؟ چگونه ابوبکر چیزی را که خدا برایش قرار داده و جبرئیل آن را آورده و به رسول خدا خبر داده کراهت دارد و دوست می دارد که دیگری به جای او عهده دار آن باشد؟ در صورتیکه او بین رسول خدا و آرزویش آنگاه که از خدا درخواست کرده بود که خلافت را برای علی قرار بدهد، حائل گردید و خداوند برای درخواست پیامبرش ارجی قائل نشد و جز ابوبکر را شایسته ی این مقام ندانست؟!

ص: 262

27- چه چیز استعفای ابوبکر را تجویز می کرد که مکرر بگوید: " دست از من بردارید، دست از من بردارید که من بهتر از شما نیستم نیازی به بیعت شما ندارم از بیعتم صرفنظر کنید "؟!

او چگونه برای مردم آزادی در قبول استعفایش و رد آنچه را که خدا و پیامبر برایش خواسته اند، قائل است؟!

28- علت اینکه تا سه روز از مردم کناره گرفته بود و هر روزی یکبار بر مردم آشکار می شد و می گفت: " بیعتم را از شما برداشتم با هر کس که می خواهید بیعت کنید با آنکه تا هفت روز مردم را مخیر کرده بود، روی چه اصلی بوده است؟!

اصلا او چگونه این حق را به خودش می دهد: بیعتی را که با مردم در مورد خلافت کرده پس بگیرد و استعفا نماید در صورتی که خدا و مؤمنان جز او را شایسته ی این کار نمی دانند؟! به علاوه او چگونه می تواند سرنوشت مردم را به دست آنها بسپرد در صورتیکه خواسته ی رسولخدا در این مورد، رد شده و در آسمان ها روزی که پیامبر اکرم خواسته اش را آشکار کرد واقع شد آنچه که واقع شد؟!!

29- عذر ابوبکر در خطبه اش چه بوده که گفته است: " ای مردم! این علی بن ابیطالب است که از ناحیه ی من بیعتی بگردنش نیست و او در کارش مختار است، آگاه باشید که همگی در بیعتتان مختارید و اگر برای خلافت کسی جز مرا شایسته می دانید، من نخستین کسی هستم که با او بیعت خواهم کرد؟! شاید مقتضای آزادی در رأی پیرامون بیعت، ایجاب کرده که حوادثی پدید آید آنچه را که در آسمان ها پدید آید آنچه را که در آسمان ها پدید آمده بوده در برابر آن ناچیز باشد از قبیل اینکه: عمر پیش ابوبکر دوید و چنان سر صدا راه انداخت که دو گوشه ی دهانش کف کرده بود، به حباب بن منذر بدوی که مخالف بیعت با ابوبکر بوده گفته شد: خدا ترا بکشد، بینی حباب شکسته و

ص: 263

دستش آسیب دید، درباره ی سعد رئیس خزرجیان داد زدند که: او را بکشید خدا او را بکشد که او منافق است، قیس بن سعد عمر را گرفت و به او گفت: به خدا قسم اگر یک مو از او کم شود، دندانهایت را خورد خواهم کرد، زبیر در حالی که شمیرش را کشیده داشت گفت: شمشیر را در غلاف نخواهم کرد تا با علی بیعت شود، عمر گفت: این سگ (زبیر) را دور کنید، مردم شمشیر را از دستش گرفتند و آن را به سنگ زدند، در اثر فشار سینه ی مقداد را مصدوم کردند، به خانه ی نبوت هجوم بردند و در خانه ی زهرا را باز کردند و کسانیکه در آن بودند به زور، به خاطر بیعت بیرون آوردند، عمر با مقداری آتش به سوی خانه ی فاطمه رفت و به اهل خانه گفت: از خانه بیرون می آئید یا خانه را با اهلش آتش بزنم؟! فاطمه از پشت پرده بیرون آمد در حالی که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت: "ای پدر! ای رسول خدا! ببین بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابو قحافه چه می کشیم!"

علی علیه السلام را به خاطر بیعت گرفتن همانند شتر سرکش، کشان کشان به مسجد بردند و به او گفتند: بیعت کن و گر نه کشته خواهی شد! او خود را به قبر برادرش رسول خدا چسبانید و در حال گریه می گفت: " ای پسر مادرم، مردم مرا ضعیف شمردند و بیم آن می رفت که مرا بکشند " و صدها حوادثی نظیر آنچه که گفته شد و شاید این همه اصرار از ناحیه ی خدا و فرشتگان و مؤمنان در اینکه خلافت جز شایسته ی ابوبکر نیست، دروغی است که به نام خدا و پیامبر و مؤمنان ساخته شده و یا آنکه درست است نهایت آنکه مقید به اراده و خواست خود ابوبکر است، خیر، این مطلب جز دروغ بنام خدا چیز دیگر نیست!

30- مجوز عمر چه بوده که بعد از وفات رسول خدا به ابو عبیده ی جراح گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم، زیرا طبق فرموده ی رسول خدا تو امین این امتی؟ آنگاه ابو عبیده به عمر گفت: از آن روزی که اسلام آوردم چنین لغزشی از تو ندیده بودم، آیا با من بیعت می کنی در صورتی که میان شما صدیق و ثانی اثنین (دومی

ص: 264

دوتا- ابوبکر-) است.

پس با در دست داشتن این همه نصوص چه چیز او را وادار به این خلاف بزرگ کرده است و اصلا در برابر این نص مؤکد الهی این گونه استبداد رأی چرا؟ و البته برای آن نظائر بسیار است.

31- و چگونه عمر کار مسلمین را به شوری می گذارد و می گوید: هر کس با امیری از غیر راه شوری بیعت کند، بیعتش و بیعت کسی که با او بیعت کرده ارزش ندارد و در معرض کشته شدن خواهد بود؟!

32-مسلم در صحیحش کتاب فرائض جلد 2 صفحه ی 246 و احمد در مسندش جلد 1 صفحه ی 48 آورده اند که: عمر روزی در مقام سخنرانی گفت: " من خوابی دیدم و آن اینکه: گویا خروسی دو بار مرا نک گرفت، و من آن را کنایه از مرگم می دانم و بعضی به من می گویند که جانشینی برای خودم تعیین کنم در صورتی که هیچ گاه خداوند و کسی که پیامبرش را برگزید، دینش را ضایع نخواهد کرد، و اگر مردم خلافت با شوری در میان این شش نفر از قومم خواهد بود...".

بیهقی در سننش جلد 8 صفحه ی 150 آورده و گفته است: مسلم در صحیح از حدیث ابن ابی حروبه و دیگران آن را روایت کرده است.

حافظ ابن الدبیع نیز در " تیسیر الوصول " جلد 2 صفحه ی 49 آن را از مسلم نقل کرده است.

33- چه چیز مجوز عمر و دیگر از صحابه بوده که درباره ی خلافت ابوبکر بگویند: "که آن امر ناگهانی و شتابزده بوده، خداوند (مردم را) از شر آن

ص: 265

باز دارد- یا لغزشی همانند لغزش جاهلیت بوده- و هر گاه کسی مانند آن را تکرار کند، باید او را کشت؟!

چگونه این خلافت با آن همه از بشارات و خبرهای پی در پی در طول حیات رسول خدا و اعلام مکرر آن حضرت به اصحابش تا آخرین لحظه ی حیاتش امر ناگهانی و شتابزده و لغزش نامیده شده است؟!

و قطعا پیامبر اکرم با آن همه از نصوص، احتیاجی نمی دید که در تعیین خلافت ابوبکر وصیت نامه ای بنویسد و هیچ گاه انتظار نداشت که درباره ی آن کوچکترین اختلافی واقع شود!! و با اینحال چگونه عمر در آن بدی می دیده در صورتی که همه ی صحابه عدول بودند و خدا مؤمنان جز خلافت او را نمی خواستند و خدا نمی پسندید که نسبت به خلافت او اختلاف کنند چنانکه حدیثش در سابق گذشت!!

34- چه چیز به عمر اجازه داد که به عبد الرحمن بن عوف پیشنهاد کند که خلیفه و ولی عهدش باشد و او در جواب بگوید: " آیا تو مرا به این کار، هنگامی که با تو مشورت کنم راهنمائی خواهی کرد؟" عمر در جواب گفت: نه بخدا قسم.آنگاه عبد الرحمن گفت: بنابراین راضی نخواهم بود که بعد از تو خلیفه ی مسلمین باشم!!

35- چه چیز سبب شد که همه ی انصار بر خلاف این نصوص از بیعت کردن

ص: 266

با ابوبکر خود داری کردند و گفتند: جز با علی بیعت نمی کنیم یا اینکه گفتند: از ما امیری و از شما هم امیری، و چگونه طلحه و زبیر و مقداد و سلمان و عمار و ابوذر و خالد بن سعید و جمعی از بزرگان مهاجران از آن امتناع کرده و حاضر نشدند جز با علی بیعت کنند و لذا در خانه ی آن حضرت اجتماع نمودند، ولی دست سیاست وقت آنها را بزور از خانه بیرون کشید و به روی آنها داد می زد: بخدا قسم شما را می سوزانم یا آنکه برای بیعت کردن حاضر شوید؟!

چرا اصحابی بزرگوار "سعد بن عباده " از بیعت با ابوبکر خودداری می کند و می گوید:" بخدا قسم اگر جن و انس با شما بیعت کنند من با شما بیعت نخواهم کرد تا نزد پروردگارم بروم و حسابم روشن شود " و تا آخر عمر هم به نمازشان حاضر نشد و در مجمعشان رفت و آمد نکرد و با آنها حج ننمود؟! و عذر عباس عموی پیامبر اکرم و بنی هاشم چه بوده که از این بیعت تخلف کردند و از آن همه پیمانهای مؤکد صرفنظر نمودند؟!

36- و پیش از همه ی اینها امتناع امیر المؤمنین علیه السلام از این بیعت انتخابی و استدلال کوبنده ی آن حضرت علیه طرفداران آن می باشد که ابن قتیبه می گوید: " علی کرم الله وجهه را پیش ابوبکر بردند و او می گفت:" من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم " به او گفته شد: با ابوبکر بیعت کن، در جواب گفت: من در امر خلافت از شما سزاوارترم، از این رو با شما بیعت نمی کنم و این شمائید که می باید با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید و در این کار احتجاج به قرابت با رسول خدا نمودید و از اهل بیت نیز، خلافت را غاصبانه می گیرید، آیا شما همان نیستید که خود را از انصار به خاطر آنکه محمد (ص) از شما است سزاوارتر می دانستید، در نتیجه زمام امر را به شما سپردند و امارت را به شما تسلیم

ص: 267

کردند؟ پس من نیز بمانند احتجاجی که علیه انصار کردید، علیه شما احتجاج می کنم، ما چه درزمان حیات رسول خدا و چه بعد از وفاتش به او سزاوارتریم اگر ایمان دارید درباره ما انصاف و عدالت را رعایت کنید، و گر نه خود را برای کیفر این ستم آماده نمائید.عمر به او گفت: تو آزاد گذاشته نمی شوی مگر آنکه بیعت کنی، علی در جوابش گفت: شیری می دوشی که از آن برای تو نصیبی است، و امروز در این راه کوشش می کنی که فردا از آن بهره مند گردی، سپس افزود: به خدا قسم ای عمر گفته ات را نمی پذیرم و با او (ابو بکر)بیعت نمی کنم.

آنگاه ابو بکر به او گفت: اگر بیعت نمی کنی مجبورت کنم، پس ابو عبیده جراح گفت: پسر عمو تو کم سنی و اینان پیران قومت هستند، تو تجربه و کاردانی آنان را نداری من ابو بکر را نسبت به این کار از تو نیرومند تر و شایسته تر می دانم، چه خوب که فعلا خلافت را به ایشان تفویض کنی، زیرا اگر زنده ماندی و عمری باقی بود، در آن وقت تو برای این کار ساخته شدی و از لحاظ فضل و دین ودانش و فهم و سابقه خانوادگی و دامادیت نسبت به رسول خدا شایسته آن خواهی بود!!

علی علیه السلام گفت: خدا را ای جمعیت مهاجران، سلطنت محمد (ص) در میان عربها را از خانه و درون اطاقش خارج نکرده به خانه و اطاقتان نبرید و خانواده اش را از حقشان محروم نکنید، به خدا قسم ای گروه مهاجران ما سزاوارترین مردم نسبت به آن هستیم، زیرا ما اهل بیت اوئیم و از همه شما شایسته تر به این کاریم، سوگند به خدا قرائت کننده کتاب خدا، فقیه در احکام دین، دانا به سنن رسول خدا، آگاه به امور مردم، بازدارنده آنان از کارهای زشت بر قرار کننده عدالت اجتماعی در میان آنان مائیم، از هوای نفس پیروی نکنید که از راه خدا باز خواهید ماند و از حق و حقیقت دورتر خواهید شد.

بشیر بن سعد انصاری گفت: " ای علی انصار این سخن را پیش از بیعتشان با ابو بکر از شماشنیده بودند، هیچ گاه در بیعت کردن با تو کوتاهی نمی کردند ".

ص: 268

ابن قتیبه می افزاید: علی علیه السلام شبها فاطمه دختر پیامبر گرامی اسلام را روی چهارپائی سوار میکرد و به خانه انصار می برد و از آنها یاری می طلبید، ولی آنان می گفتند: ای دختر رسول خدا دیگر بیعت ما با این مرد (ابو بکر) تمام شده و اگر شوهر و پسر عمت پیش از او اقدام به این کار کرده بود، هیج گاه ابو بکر را بر او مقدم نمی کردیم!

علی علیه السلام می فرمود: آیا شایسته بود که رسول خدا را در خانه اش بگذارم و دفنش نکنم و بروم با مردم در باره سلطنت و مقامش منازعه کنم؟ فاطمه سلام الله علیها می فرمود: ابو الحسن کاری که انجام داد شایسته مقام او بود، ولی دیگران کاری که انجام دادند خداوند حسابرس حق و مطالب آنها خواهد بود.

ابن قتیبه اضافه می کند که: ابو بکر در جستجوی کسانی که از بیعتش تخلف کرده و پیش علی رفته بودند پرداخت و عمر را پیش آنها فرستاد.عمر آنها را صدا زد که از خانه علی بیرون آئید، آنان از بیرون آمدن امتناع کردند، عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، بیرون آئید و گرنه خانه را با اهلش می سوزانم، به او گفتند: آخر ای ابا حفص در این خانه فاطمه است، گفت اگر چه فاطمه هم باشد!

آنگاه آنان بیرون آمدند و همگی با ابو بکر بیعت کردند، مگر علی، زیرا او گمان کرده بود که گفته است: سوگند خوردم که از خانه خارج نشوم و عبا بر دوش نگذارم تا اینکه قرآن را جمع کنم.

آنگاه فاطمه علیهاسلام دم درب خانه ایستاد و فرمود: مردمی بدتر از شما سراغ ندارم که جنازه رسول خدا را پیش ما گذاشتید و کارتان را تمام کردید و با ما مشورت نکردید و حق ما را به ما ندادید.

بعد از این عمر پیش ابو بکر رفت و به او گفت: چرا این متخلف از بیعت را جلب نمی کنی؟ ابو بکر به قنفذ (غلامش) گفت: برو علی را پیش من حاضر کن، او پیش علی رفت به او گفت: چه حاجت داری؟ گفت: خلیفه رسول خدا ترا

ص: 269

احضار می کند، علی گفت: زود بر رسول خدا دروغ بستید، او برگشت و جریان را به ابو بکر گفت، ابو بکر گریه مفصلی کرد، عمر دوباره گفت: این متخلف از بیعتت را مهلت مده، ابو بکر به قنفذگفت: دوباره پیش علی برو و به او بگو که امیر المومنین می گوید پیش مابرای بیعت بیا، قنفذ پیش او رفت وجریان را گفت علی با صدای بلند گفت: او چیزی را ادعا می کند که برایش نیست، قنفذ برگشت وجریان را گفت: ابو بکر گریه طولانی کرد، پس عمر برخاست و جمعی با او حرکت کردند تا به در خانه فاطمه رسیدند، در زدند وقتی که زهرا صدای آنها را شنید با صدای بلند گفت:

ای پدر ای رسول خدا (ببین) بعد از تو چه چیزها از پسر خطاب و قحانه به ما رسید؟ هنگامی که آنان صدا و گریه فاطمه را شنیدند، با گریه برگشتند و داشت دلهایشان پاره و جگرهایشان آتش می گرفت، عمر با جمعی ماندند علی را از خانه بیرون آوردند و پیش ابو بکر بردند و به او گفتند با او بیعت کن، علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می شود؟ گفتند: در آن صورت بخدائی که جز او خدائی نیست گردنت راخواهیم زد علی گفت: در آن صورت بنده خدا برادر رسول خدا را می کشید عمر گفت: اما بنده خدا آری اما برادر رسول خدا را نه و در اینحال ابو بکر ساکت بود و حرفی نمی زد، عمر به او گفت: آیا به او فرمان نمی دهی که بیعت کند؟ او گفت: مادامی که فاطمه در کنارش هست او را به چیزی مجبور نمی کنم، آنگاه علی خود را به قبر رسول خدا رسانید و با صدای بلند گریه می کرد و می گفت: ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی: " مردم ضعیفم شمردند و نزدیک بود مرا بکشند " (اعراف آیه 150)

ص: 270

37- چه چیزی به ابو بکر و عمر و ابو عبیده جراح، اجازه داد که با اشاره مغیره بن شعبه، برای عباس عموی پیامبر اکرم در امر خلافت نصیبی قرار دهند که برای او و فرزندانش باقی بماند؟

ابن قتیبه در " الامامه و السیاسه " جلد 1 صفحه 15 می گوید: "مغیره بن شعبه پیش ابو بکر رفت و به او گفت: آیا میل دارید با عباس ملاقات کنید و برای او در این نصیبی قرار دهید که برای او و فرزندانش باقی بماند، و اگر او با شما باشد این خود حجتی علیه علی و بنی هاشم خواهد بود؟

ابو بکر و عمر و ابو عبیده راه افتادند و به خانه عباس رضی الله عنه رفتند، ابو بکر حمد و ثنائی خدا بجاآورد و سپس گفت: خداوند محمد (ص) را به عنوان پیامبر برانگیخت و برای مومنان ولی و سرپرست قرار داد و با جا دادنش در میان ما منتی بر ما نهادتا آنکه او را از ما گرفت و کار مردم را به دست آنها سپرد، تا به طور اتفاق درباره مصالحشان بیاندیشند، آنان نیز مرا به عنوان زمامدار برگزیدند، و من نیز بحمد الله از سستی و سرگردانی و ترس، نمی هراسم وتوفیق تنها از ناحیه خدای بزرگ است، به او توکل دارم و به سوی او برمی گردم.همواره به من خبر می رسد که برخی خواهان زیر سپر علاقمندی به شمابر خلاف مصالح عمومی مسلمین، سم پاشی می کنند، بر حذر باشید از اینکه وسیله سوء استفاده دیگران قرارگیرد، یا عموم مردم همعقیده و همصدا باشید و یا بد خواهان را از خود دور کنید، و چون شما عموی رسول خدا هستید پیشتان آمدیم تا در دین کار برای شما و فرزندانتان نصیبی قرار دهیم، و با اینکه مردم شما و یارانتان را می شناختند، در عین حال، زمام امر (خلافت) را به شما ندادند، علیهذا لازم است شما فرزندان عبد المطلب شمرده راه بروید و آرام باشید (سر و صدا نکنید) زیرارسول خدا از ما و هم از شما است.

آنگاه عمر گفت: آری و الله، و دیگران اینکه: ما به این جهت پیشتان نیامدیم که به شما احتیاج داریم، خیر، چون بد داریم از ناحیه شما در باره آنچه

ص: 271

که امت اسلام در باره آن اتفاق کرده اند، سم پاشی و مخالفت شود، در نتیجه برای شما و یارانتان گران تمام گردد، از این روپیشتان آمده ایم حال خود می دانید.

عباس عموی پیغمبر، شروع به سخن کرد و حمد و سپاس خدای بجای آوردو گفت: چنانکه گفتید: خداوند محمد (ص) را پیامبر و برای مومنان ولی وسرپرست قرار داد و با جا دادنش در میان ما بر ما منت نهاد تا آنکه رسالتش بسر آمد آنگاه کار مردم را بدست آنها سپرد تا درباره سر نوشتشان تصمیم بگیرند، اما بر اساس حق نه از روی هوی و هوس، حال ای ابو بکر اگر خلافت را بخاطر انتساب به رسول خدا به چنگ آوردی قطعا حق ما راگرفتی و اگر وسیله مومنان آن را طلب کردی ما از آنها و پیشاهنگ آنهائیم، اگر این کار وسیله مومنین برای شما ضرورت یافته چگونه ممکن است چنین کاری با کراهت و عدم خواست ما ضرورت یابد، اما آنچه که به ما بذل کردی اگر حق تو بوده ما را به آن نیازی نیست و اگر حق مومنین است تو درباره آن حقی نداری و نمی توانی آن را بما بدهی و اگر حق ماست از تو راضی نخواهیم بود که بعضی از آن را به ما بدهی و بعضی دیگر را ندهی.

و اما اینکه گفتی: رسول خدا از ما و شماست درست است، ولی ما از شاخه های درخت نبوتیم و شما همسایه های آن.

38- عذر کسانی که بر ابو بکر ایراد گرفتند که چرا عمر را جانشین خود قرار داده چیست؟!عایشه می گوید: " هنگامی که حال پدرم بد شد، فلانی و فلانی پیش او آمدند و به او گفتند: ای خلیفه رسول خدا فردا که پیش خدایت رفتی درباره خلیفه قراردادن عمر چه خواهی گفت؟ عایشه می گوید: پدرم را نشاندیم او درجواب گفت: آیا مرا به خدا می ترسانید؟ به خدا خواهم گفت که: بهترین فرد صحابه را بر آنها امیر قرار دادم ".

ص: 272

39- چه چیز امیر المومنین علی علیه السلام را از بیعت با عثمان در روز شوری باز داشت بعد از آنکه عبد الرحمن بن عوف و همکارانش با او بیعت کردند و علی که ایستاده بود نشست و عبد الرحمن به اوگفت: با او بیعت کن و گر نه گردنت را می زنم و درآ ن روز جز او کسی با خودشمشیر نداشت، گفته می شود که علی باحال غضب بیرون آمد، سپس اعضای شوری به او پیوستند و به او گفتند: بیعت کن و گرنه با تو خواهیم جنگید، علی ناگزیر به آنها پیوست و با عثمان بیعت کرد.

طبری در تاریخش جلد 5 صفحه 41 می گوید: مردم شروع کردند به بیعت کردن با عثمان، ولی علی سستی کرد، عبد الرحمن به او گفت: "هر کس نقض بیعت کند به ضرر خویش اقدام می کند و هر که به پیمانی که با خدا بسته وفا کند، خداوند پاداشی بزرگ به او خواهد داد ".

علی بعد ازشنیدن این ایه قرآن، جمعیت را شکافت و با عثمان بیعت کرد ولی می گفت: خدعه است و چه خدعه ای؟ و در " الامامه و السیاسه " جلد 1 صفحه 25 آمده که عبد الرحمن گفته است: " ای علی راهی برای خودت قرار مده که تنها شمشیر در آن حاکم باشد و بس!"

و در صحیح بخاری ج 1 صفحه 208 چنین آمده است: " نباید راهی (دیگر) برایت قرار داده شود".

امینی می گوید: کشتن کسی که از بیعت در این مورد (شوری) خود داری کند به دستور عمر ابن خطاب بوده چنانکه طبری در تاریخش جلد 5 صفحه 5 آورده که عمر به" صهیب " دستور داد: تا سه روز با مردم نماز جماعت بخوان، علی و عثمان و زبیر و سعد و عبد الرحمن و طلحه را اگر آمده باشد در جائی گرد آر، و عبد الله بن عمر را نیز حاضر کن اما چیزی بر او نیست، خودت بالای سر آنها بایست، اگر پنج نفر آنها

ص: 273

ص: 274

درباره یکی متفق شدند و یکی امتناع کرد، گردنش را بزن، و اگر چهار نفر متفق شدند و دو نفر امتناع کردند آن دو نفر را بزن، و اگر سه نفر درباره کسی و سه نفر دیگر در باره دیگری رای دادند عبد الله بن عمر را حکم قرار دهند و هر- طرفی راکه او پسندید باید یکنفر را از میان خود انتخاب کنند و اگر به رای عبد الله راضی نشدند، با آن گروهی که عبدالرحمن بن عوف با آنها است باشید و الباقی را اگر از رای عامه اعراض کردند بکشید!

" افمن هذا الحدیث تعجبون و تضحکون و لا تبکون " آیا از این سخن تعجب می- کنید و می خندید و گریه نمی کنید؟ "

نجم آیه 59.

ص: 275

این غرض ورزیها و سر و صداها برای چیست؟

این روایات (مربوط به خلافت که قبلا نقل شد) جز سر و صدا بی اساس و مغلطه کاری در برابر حقیقت مسلم و خلافت حقیقی امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام که با نصوص صریح و صحیح، ثابت شده چیز دیگری نیست که پیامبر بزرگوار اسلام از نخستین روز بعثت تا هنگامی که به رحمت ایزدی پیوست به فرمان خدا مردم را بدان ترغیب می فرمود.

این احادیث دروغ، جز جنجال و آشوب در برابر حقیقتی که مردم درباره آن اختیاری ندارند، نخواهد بود که پیامبر اکرم در ابتدای دعوتش تصریح فرمود که امر خلافت به دست خدا است، به هر کس که بخواهد می دهد و این کار در آن روزی که رسول خدا به قبیله بنی عامر بن صعصعه پیشنهاد اسلام کرد، صورت گرفت آنگاه که سخنگوی آنان گفت: آیا حاضری اگر بدین تو در آئیم و خداوند ترا بر مخالفان پیروز گرداند، ریاست و خلافت را بعد از خودت به ما برگزارکنی؟ رسول خدا فرمود: "خلافت در دست خدا است به هر کس که بخواهد می دهد".

این روایات مجعول، جز زنجیربلا و حلقه بدبختی نیست که امت اسلامی را به سوی گمراهی و بدبختی می کشاند و آنان را همواره در تاریکی جهل نگه میدارد و بسوی دره های سقوط وهلاکت سوق می دهد.

این روایت جز انگیزه های نادریت و مقاصد شوم نیست که در عالم

ص: 276

راستی و حقیقت و در بازار دانش و معرفت ارزش و اعتبارندارند.

اینها جز ساخته دست های بهتان و دروغ نیست که انحراف از قانون عدالت و راه راست و دوری ازفرمان امانت، آنها را پرداخته و پدید آورده است.

این روایات مجعول، جز رنگهای دروغ و وارونه جلوه دادن حقائق نیست که صفحات تاریخ بدان وسیله چنان زشت جلوه داده شده که هیچ دانشمند دین داری آن را نمی پسندد و هیچ تحصیل کرده آگاه به آن اعتماد نمی کند و هیچ سالک راه خدا آن را راه صحیح انتخاب نمی کند و هیچ طالب حق مقصودش را در آن جستجو نمی نماید.

اینها جز سر و صداها و عربده های تو خالی نیست که مطامع مادی و لذت های زود گذر زندگی آن را پدید آورده است.اینها جز گوشه ای از آتش فتنه های گمراه کننده و نمونه ای از لهیب خواهش های نفسانی نیست که نادان بیچاره را گول می زند و از رشد و تکامل بازش می دارد و او را در شناخت دینش چنان حیران و سر گردان می کند که ریشه های سعادتش را می سوزد.

اینها جز دروغ های شاخدار رائج نیست که برای انحراف امت اسلامی از راه های راستی و امانت و برانگیختنش بر دروغ بستن به خدا و پیامبر و امناء وثقات امتش ساخته شده است.

حال، آیا انسان پژوهشگر برای نجاتش از این ورطه های تاریک، راهی می یابد؟ و آیا برای خلاص شدن از این زنجیره هائی که دست و پایش را بدون توجه بسته است، امیدی هست؟ و اصلا مدرک مورد اعتماد و محکمی که شایستگی آنرا داشته سزاوار است کارش را موکول نماید؟ آیا کتاب ها مشحون به این دروغ هائی تصریح بر ساختگی بودن آنها شده نیست؟ آیا این صدها از هزاران احادیث دروغی نیست که در ضمن تالیفات و کتاب ها پراکنده است؟

آدمی وقتی که می بیند از مولفین، آن احادیث دروغ را به شکل

ص: 277

ارسال مسلم تلقی کرده و برخی دیگر آنها را با اسناد دروغین جای صحیح، قالب می کنند، و برخی دیگر آنها را بدون آنکه توجه دهند که در متن و یا سندشان نواقصی هست نقل می کنند، راه بجائی برد و نمی داند که چه کند؟

همه اینها درباره ردیف کردن فضائل (خلفاء) و یا اثبات ادعا های بی اساس در مورد مذاهب بوده است.

آدمی وقتی که در برابر چنین مشکلاتی قرار گرفت از خود می پرسد که چه کند؟ با انحال می بیند که ورای این نویسندگان آلوده و منحرف، دروغگوی قرن چهاردهم (قصیمی) قرار دارد که در کمال پر روئی ادعا می کند: " در میان رجال حدیث اهل سنت، کسی که متهم به کذب وحدیث سازی باشد، وجود ندارد! "

بنابراین گناه نادان بیچاره در نشناختن حقیقت چیست؟ و چه چیز می تواند سنت صحیح را از نا صحیح به او بشناساند ؟ و چه دستی قادر است او را از ستم دروغ و تزویر خلاص کند؟ وآیا مصلحی پیدا می شود که در خود انگیزه دینی درستی بیابد و چنین انسان گرفتار و سرگردانی را از گمراهی نجات دهد؟

آری " ما برای او در این الواح، ازهر چیزی پندی نوشتیم و همه چیز را توضیح دادیم تا هر کس که هلاک می شود و یا زنده می ماند روی دلیل آشکار باشد، و ما برای آنها کتابی آوردیم که بر اساس علم تفصیلش دادیم تا برای مومنان هدایت و رحمت باشد، و به آنها حقائق آشکاری ارائه دادیم، و اختلاف آنها بعد از دانائی جهت ستمکاری خواهد بودکه پروردگارت روز قیامت درباره آنچه که در آن اختلاف کرده اند حکم خواهد فرمود، بنابر این ترا بر آئین حق قرار دادیم، پس از آن پیروی کن و ازهواهای کسانی که نمی دانند پیروی مکن، مبادا آنهائی که با آن ایمان ندارند و از هواهایشان پیروی کرده و سقوط نموده اند، ترا از پیروی آن باز دارند، درود بر کسی که از حق پیروی نماید ".

ص: 278

نظر حفاظ و علماء اهل سنت درباره حدیث سازان

حافظ جلال الدین سیوطی در" تحذیر الخواص " صفحه 21 گفته است:" فکر نمی کنم از اهل سنت درباره کفر مرتکب گناهان کبیره فتوی داده باشد، مگر شیخ ابو محمد جوینی از اصحاب ما پدر امام الحرمین درباره دروغ بر پیامبر اکرم گفته است: کسی که تعمد دروغ بر رسول خدا داشته باشد کافر است و از ملت اسلام بیرون است.

و دراین فتوی بعضی دیگر مانند: امام ناصر الدین ابن منبر که از پیشوایان مالکیها است از او پیروی کرده اند، و این حکم دلالت می کند که کذب بر رسول خدا از بزرگترین کبائر است، زیرا هیج کدام از کبائر پیش هیچ فردی از اهل سنت، ایجاب نمی کند که مرتکب شونده آن کافر باشد مگر همین تعمد برکذب بر رسول خدا ".

وضع حال محدثان و حفاظ و مورخان و سیره نویسان که از دیرباز، این احادیث دروغ را به نام پیامبر بزرگوار، اسلام در کتب و مولفاتشان آورده اند، از روایتی که خطیب از قول رسول خداآورده و ابن جوزی آنرا صحیح دانسته معلوم شود و آن روایت اینست: من روی منی حدیثا و هو یری انه کذب فهو احد الکذابین:

ص: 279

" هر کس از من حدیثی را که می داند دروغ است روایت کند او یکی از درغگویان است ".

و قرآن مجید نیز در این باره فرماید: و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنامنه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین و انه لتذکره للمتقین و انا لنعلم ان منکم مکذبین: " اگر پیغمبر بعضی گفتگوها را به ما نسبت می داد او را بشدت می گرفتیم و شاهرگش را می بریدیم و هیچ یک از شما حائل او نمی شدید که قرآن پندی برای پرهیزکارانست و ما می دانیم که بعضی از شما تکذیب کنندگانید ".

این حفاظ و مورخان با اینکه به حقیقت این دروغ های ساخته شده عالم بودند، آن را به رسول خدا نسبت دادند " آنان از پیش گمراه بودند و بسیار از مردم را نیز گمراه کردند و از رسیدن به راه راست باز ماندند، ستمگرتر از آنکه دروغی بنام خدا بسازد کیست؟ آنان به پیشگاه خداعرضه خواهند شد و شاهدان گویند: همین کسانند که پروردگارشان دروغ بستند، ای لعنت خدا بر- ستمگران باد".

آیا فکر می کنید که آنان در این دروغ گفتن هایشان جاهل بوده و تعمد نداشته اند چنانکه قرآن مجید می گوید: " و نیست برای آنان دانشی، و از روی کوری و کری دروغ گفتند، و می پندارند که بر حقند، و برخی از آنان بیسوادند و از کتاب جز آرزوهائی نمی دانند و نیستند آنان جز اهل پندار، پس چه کسی ستمگر تر از آنست که به خدا از روی دروغ افراء می زند تا مردم را از روی بی دانشی گمراه کنند، خداوند مردم ستمگر را هدایت نمی کند، پس وای بر آنها از آنچه که دست هایشان نوشته و وای بر آنها از آنچه که کسب کرده اند ".

ص: 280

قطب الدین راوندی

اشاره

قطب الدین راوندی متوفی در سال 573 ه اشعاری در باره غدیر خم سروده که عبارت زیر ترجمه قسمتی از آنست: " "فرزندان زهرا، پدران یتیمانند که هرگاه مخاطب (جاهلان) قرار گیرند می گویند: درود بر شما.

آنان دلیلهای خدا بر مردمند، هر کس بدی آنان را بخواهد گناهکار است آنان روزها را روزه دار و شبها زنده دارند.

الم یجعل رسول الله یوم ال

غدیر علیا الاعلی اماما

الم یک حیدر قرما حماما؟

الم یک حیدر خیرا مقاما:

" آیا رسول خدا روز غدیر علی بزرگوار را امام قرار نداد؟

آیا نبود حیدر (علی) مرد شجاع با عظمت و آیا نبود حیدر دارای بهترین مقام و منزلت؟!"

و باز از اشعار اوست می گوید:

برای خاندان پیامبر اکرم شرافت عظیمی است که زمین برای فضائلشان کوچک است.

هنگامی که همه جا را گرفت، هر کدام آنان زره (و پناهگاه) محکمی هستند.

هنگامی که قائمشان در مقام موعظه ایستاد کلامش چون در گرانبها است.

ص: 281

و یا زمانیکه دنیا با عدلشان پر شد، روزگار جبار در برابرشان تسلیم خواهد شد.

آنان دانا یانند اگر چه مردم جاهلند، آنان وفا کنندگاننداگر چه (حتی) دوستان خیانت کنند.

پسر عموهایشان بر آنان ستم کردند، روزگار از آنها اعراض کرد هنگامی که ریاست از آنها گرفته شد.

برای آنان در هر روز پیش دشمنانشان قربانی تازه ای بود.

تناسو ما مضی بغدیر خم

فارکهک لشقوتهم هبوط:

فراموش کردند آنچه که در غدیر خم گذشته بود، در نتیجه بخاطر شقاوتشان مقام آنان (ازنظر ظاهری) پائین آمد.

لعنت خدا بربنی امیه که خون حسین علیه السلام راریختند، گویا که او جوجه کم ارزشی بود!!

بر دودمان پیامبر همه روزه درود خدا باد تا ز مانی که صبح می دمد و خورشید طلوع می کند.

شخصیت و شرح حال راوندی

قطب الدین ابو الحسن سعد بن هبه الله بن حسین بن عیسی راوندی یکی از پیشوایان علمای شیعه، چشمی از چشمهای این طائفه و از اسانید بی نظیر فقه و حدیث و از نوابغ علم و ادب است، هیچ گونه عیبی در آثار فراوانش و تیرگی در فضائل و مساعی جملیله و خدمات دینی و اعمال نیکو وکتب ارزنده اش وجود ندارند.

ذکر و تعریف و تمجید فراوانش در کتبهای زیر بچشم می خورد: فهرست شیخ منتجب الدین- معالم العلماء- امل الامل- لسان المیزان جلد 4 صفحه 48-

ص: 282

ریاض العلماء- اجازه برزگ سماهیجی- ریاض الجنه در روضه چهارم- لولو النحرین منتهی المقال جلد 2 صفحه 22 - الکنی و الالقاب جلد 3 صفحه 58.

مشایخ او و کسانی که از او روایت کرده اند

آن مرحوم از بسیاری از دانشمندان و بزرگان مذهب روایت می کند که از آنجمله است:

1- شیخ ابو السعادات هبه الله بن علی بغدادی متوفی در سال 522 ه.

2- سید عماد الدین ابو الصمصام ذوالفقار بن محمدحسینی مروزی که شیخ منتجب الدین حدودسال 520 او را درک کرده و در آن وقت از عمرش 115 سال گذشته بود.

3- شیخ ابو المحاسن مسعود بن محمد صوانی متوفی در سال 544 چنانکه در تاریخ بیهقی آمده است.

4- شیخ عماد الدین محمد بن ابی القاسم طبری مولف " بشاره المصطفی لشیعه المرتضی ".

5- شیخ ابو علی طبرسی صاحب مجمع البیان متوفی در سال 548 ه چنانکه درنقد الرجال آمده است.

6- شیخ رکن الدین ابو الحسن علی بن علی بن عبد الصمد نیشابوری تمیمی.

7- شیخ محمدبن علی بن عبد الصمد برادر شیخ رکن الدین یاد شده.

8- سید ابو تراب مرتضی بن داعی رازی حسنی صاحب " تبصره العلوم ".

9- سید ابو الحرب مجتبی بن داعی رازی برادر سید ابو تراب یاد شده.

10- سید ابو البرکات محمد بن اسماعیل حسینی مشهدی.

11-شیخ ابو محمد بن علی بن حسن حلبی.

12- ابو نصر الغاری.صاحب " الریاض" گفته است: شاید آن نسبت به سوی " الغار از قراء احساء که تا کنون آباداست باشد.

13- شیخ ابو القاسم بن کمیح.

14- شیخ ابو جعفر محمد بن مرزبان.

ص: 283

15- شیخ ابو عبد الله حسین مودب قمی.

16- شیخ ابو سعد حسن بن علی ارابادی.

17- شیخ ابو القاسم حسن بن محمد حدیقی.

18- شیخ ابو الحسن احمد بن محمد بن علی بن محمد مرکشی.

19- شیخ هبه الله بن دعویدار.

20- سید علی بن ابی طالب سلیقی.

21- شیخ ابو جعفر بن کمیح برادر شیخ ابو القاسم یاد شده.

22- شیخ عبد الرحیم بغدادی معروف به ابن الاخوه.

23- شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن حسن نیشابوری مقری.

24- شیخ محمد بن حسن والد شیخ خواجه نصیر الدین طوسی.

صاحب " روضات " او را از مشایخ راوندی آورده ولی حساب بعید بنظر می رسد، زیرا پدر خواجه از طبقه شاگردان قطب الدین است.

و به احتمال قوی او شیخ محمد حسن بن محمد طوسی مکنی به ابو نصر متوفی در سال 540 ه باشد (چنانکه در شذرات آمده) در هر صورت خدا داناتر است.

و از شیخ ما قطب الدین راوندی جمعی از بزرگان شیعه از آن جمله افراد زیر روایت می کنند:

1- شیخ احمد بن علی بن عبد الجبار طبرسی قاضی.

2- شیخ نصیر الدین راشد بن ابراهیم بحرانی.

3- شیخ بابویه سعدبن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه.

4- پسر او الفرج عماد الدین بن قطب الدین راوندی.

5- قاضی جمال الدین علی.

6- شریف عز الدین ابو الحرث محمد بن حسن علوی بغدادی.

7- شیخ ابن شهر آشوب محمد بن علی سروی مازندرانی.

ص: 284

تالیفات او

تالیفات ارزنده اش عبارت است از:

سلوه الحزین- المغنی در شرح نهایه ده جلد- تفسیر قرآن- نهیه النهایه- منهاج البراعه در شرح نهج البلاغه- احکام الاحکام- بیان الانفرادات-غریب النهایه-قصص الانبیاء- المعارج در شرح خطبه ای از نهج البلاغه- الشافیه رساله فی الغسله الثانیه- التغریب فی التعریب- آیات الاحکام- شرح الاحکام- شرح کلمات صدگانه امیر المومنین- الاغراب فی الاعراب- زهره المباحثه- ضیاء الشهای فی شرح الشهاب تهافت الفلاسفه- کتاب البحر شجار العصابه فی غسل الجنابه- جواهر الکلام- النیات فی العبادات- فرض من حضراء الاداء و علیه القضاء- الخرائج و الجرائح- رساله ای ناسخ و منسوخ از قرآن- شرح العوامل- رساله ای در خمس- لباب الاخبار در فضیلت آیه الکرسی- مساله در خمس- کتاب المزار جنا الجنتین درباره فرزندان عسکریین- تحفه العلیل- اسباب النزول- احوال احادیثنا و اثبات صحتها- ام القرآن- صلاه الایات- حل المعقود من الجمل و العقود- فقه القرآن- القاب المعصومین- التخلیص من فصول الشعرانی، الایات المشکله- رساله فی العقیقه- شرح الذریعه شریف مرتضی در سه جلد- نفثه المصدور که دیوان اوست- خلاصه التفاسیر در ده جلد- الرایع فی الشرایح در دو جلد- الانجاز فی شرح الیجاز- ما یجوز و ما لا یجوز من النهایه- اختلافی که میان شیخ مفید و سید مرتضی در مسائل کلانی واقع شده که در حدود 95 مساله می شود.

اینها کتبی است که از مرحوم راوندی در اختیار ما است که فکر می کنم

ص: 285

بعضی از این کتاب ها با دیگری باشد از قبیل: " التلخیص " نسبت به " لباب الاخبار " و " ام القرآن " با بعضی از تفاسیرش.

فرزند شایسته او

او از خود فرزندان دانشمند که همه از فقهاء و بزرگان شیعه بودند بجا گذاشته است.

یکی از فرزندانش شیخ ابو الفرج عماد الدین علی بن قطب الدین است، چنانکه در فهرست شیخ منتجب الدین آمده او عالمی ثقه و مورد اعتماد است.

او پدرش و از جمعی که ذیلا نام برده می شود، روایت می کند:

سید ضیاء الدین فضل الله بن علی راوندی کاشانی.

جمال الدین حسین بن علی ابو الفتوح رازی مفسر معروف.

سدید الدین محمود بن علی بن حسن حمصی رازی.

امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسی صاحب مجمع البیان.

شیخ عبد الرحیم بن احمد بغدادی مشهور به ابن اخوه.

صاحب معالم در اجازه بزرگش به همه اینها تصریح کرده است.

و فقیه بزرگ شیخ ابو طالب نصیر الدین عبد الله بن حمزه بن حسن بن علی ابن نصیر طوسی و شیخ محمد بن جعفر بن ابی البقاء حلی معروف به ابن نما از او روایت می کنند.

شیخ حر عاملی در امل الامل گاهی از او تحت عنوان: علی بن قطب الدین ابی الحسین راوندی و گاهی به عنوان علی بن امام قطب الدین سعید راوندی یاد کرده و شرح حالش را مرقوم فرموده است و در مورد اول نوشته است: شهید از او روایت می کنند...

و این اشتباه آسکاری است، زیرا این شیخ علی از بزرگان قرن ششم است و حال آنکه شهید در سال 734 ه متولد شده است.

و این شیخ علی دارای فرزند دانشمندی است که شیخ منتجب الدین در فهرست

ص: 286

از او یاد کرده و او را دانش و فضیلت ستوده است.و او همان شیخ ابوالفضائل برهان الدین محمد بن علی بن قطب الدین است.

و فرزند دیگر قطب الدین، شیخ نصیر الدین ابوعبدالله الحسین بن قطب الدین است که یکی از علماء و دانشمندان بزرگی است که شهید شده و ما در کتاب " شهداء الفضیله" صفحه ی 40 شرح زندگی او را نوشته ایم.

فرزند سوم قطب الدین، فقیه ظهیر الدین ابوالفضل محمد بن قطب الدین است که همه ی تراجم نویسان از او ستایش کرده و به عنوان امام و ثقه و عدل از او یاد کرده اند.

قطب الدین راوندی چنانکه در اجازات بحار صفحه 15 به نقل از خط شهید اول قدس سره آمده روز چهار شنبه دهم شوال سال 573 فوت کرده است.و در لسان المیزان به نقل از تاریخ ری تألیف ابن بابویه آمده است که: " او در سیزدهم شوال فوت کرده است و قبرش هم اکنون در صحن جدید حضرت معصومه علیها سلام در قم قرار داد.

ص: 287

سبط ابن تعاویذی

اشاره

از که در سال 519 ه متولد و در سال 584 ه فوت کرده است اشعار زیادی در باره غدیر خم و اهل بیت علیهم السلام دارد که از آن جمله است اشعاری که ذیلا ترجمه می شود:

" ای همنام پیامبر و ای پسر علی که از بین برنده شرک بود و ای پسر فاطمه پاک تو بر همه انسان ها به جهت مقام عالی و اصالت خانوادگی بر تری داری

درس وفاداری از شما گرفته می شود و مردم در هر کاری خیری از شما پیروی و به شما اقتداء می کنند.

چگونه با من خلف وعده می کنی در صورتی که خلف وعده از عادت موالی بزرگوار نیست؟

سوای پسر " مختار " بزرگتر از آنی که چنین کار نادرستی را انجام دهی، زیرا تو روز نخست بدون هیچ گونه اکراه و اجباری مرا به آن وعده داده بودی.

و انسان با فضیلت کسی است که در گرفتاری ها دست آدمی را بگیرد نه در خوشی ها و مواقع آسایش.

چه عذری مانع تومی شود در صورتی که امور غیر مقدور نباید ترا از انجام امور شایسته (مقدور) باز دارد؟

ص: 288

مادامی که خلف وعده تو ادامه دارد و عذری برای تاخیر آن نداری، من از جمله " نواصب " خواهم بود و جز مارماهی و ترتیزک نخواهم خورد، و نظافت خواهم کرد و تا سه روز سرمه خواهم کشید و در روز عاشورا غذا خواهم پخت.

و طویت الاحزان فیه و لم

ابد سرورا فی یوم عید الغدیر:

" و بساط خون و اندوه را در آن روز (عاشورا) خواهم برچید و در روز" عید غدیر " دیگر اظهار سرور و شادمانی نخواهم کرد " و بعد از این بجای " مشهد موسی بن جعفر " (ع)، در مسجد جامع، بیتوته خواهم کرد و ظرف یهودی را پاک می دانم و آن را ازخوک ترجیح می دهم و بعد از این شیعه مرا در " کرخ " در " تاموسه " و در کنار " قصیر " خواهند دید که قبر " مصعب " را زیارت می کنم در صورتی که پیش از این " قبر النذور " را دوست می داشتم و زیارت می کردم:

و میل دارم زبیدی (ابن ملجم) در روز قیامت رفیقم باشد و فاطمه در روز حشر مرا ببیند که دستم در میان دست قطع شده او (ابن ملجم ) قرار دارد.

و مسئول بد بینیم شما هستید که انسان مومنی را (به خاطر خلف وعده ات) جهنمی ساختید!!"

این ابیاتی که ترجمه اش را در اینجا آوردیم، از دیوان خطی تعاویدی نقل کردیم که آن را برای نقیب کوفه " سید محمد بن مختار علوی " نوشته و او را به عدم وفاء به عده ای که به او داده بوده سرزنش نموده است و این ابیات به سبک " تتریه " " ابن منیر " است و برای هر دوی آنها اشتباه و نظائری است که در جلد چهارم صفحه 331- 329 به آنها اشاره شده است.

تعاویذی کیست؟

ابو الفتح محمد بن عبید الله (در بعضی مصادر " عبد الله " آمده است) بغدادی معروف به " ابن تعاویذی" است.و این شهرت به خاطر جد

ص: 289

مادریش " ابی محمد مبارک جوهری معروف به ابن تعاویذی " است که در سال 496 ه در کرخ متولد شده و در جمادی الاول سال 553 ه فوت کرده و درمقبره " شونیزیه " دفن شده است.

تعاویذی در زمره شعرای طراز اول شیعه و نویسندگان چیره دست این طائفه قرار داد و عراق با شعر عالی و ادبیات نورانیش احساس غرور می کند، چنانکه کتاب ها از گفتار نورانیش منور و با عبارت خوشبویش معطر است و همه کتب تراجم و رجال او را ستوده و فضائل آشکار و آثار فراوانش را یاد آور شده اند.

در " معجم الادباء " جلد 7 صفحه 31 آمده است که: او در زمانش شاعر معروف عراق بوده و در دیوان اقطاع در بغداد نویسنده بوده است و زمانی که عماد کاتب اصفهانی در عراق بوده مدتی با او همنشینی داشته وقتی که به شام رفت و به سلطان " صلاح الدین یوسف بن ایوب " پیوست، ابن تعاویذی با او مکاتبه داشت و میان آنها مراسلاتی صورت گرفت که برخی از آنها را " عماد " در " الخریده " آورده است.

ابو الفتح تعاویذی در آخر عمرش سال 579 ه کور شد و برای او در این باره اشعار و یادی است که در آن از دوران بینائی و جوانیش یاد می کند.

او با سه قصیده سلطان صلاح الدین را ستوده و آنها را از بغداد بسوق فرستاد و دریکی از آنها با قصیده ابی منصور علی بن حسن معروف به " صردر " که اولش اینست: " اکذا یجازی ود کل قرین...؟ معارضه کرده است.

او در دیوان، حقوق ماهانه ای داشت، وقتی که کور شد خواست که آن را به نام فرزندانش قرار بدهد، آنگاه این قصیده را نوشت و پیش خلیفه " الناصر " فرستاد و از او خواست: تا زمانی که زنده است حقوق ماهانه اش را به او بدهند که اول آن قصیده چنین است: " خلیفه خدا تو به دین و دنیا و امر اسلام آگاهی..." سپس

ص: 290

حموی درباره او می گوید: " تمام اشعار او عالی و نیکو است و دیوانش بزرگ و در دو مجلد است که خودش پیش از اینکه چشمش آسیب ببیند آن را جمع آوردی کرده بود، و آن را با خطبه ای بسیارعالی آغاز کرد و چهار باب برایش قرارداد و آنچه را که بعد از کوری سروده آن را " زیادی " خوانده است که بعضی از دیوان های موجود آنها را دارند و بعضی دیگر فاقدند.

و برای او کتابی است که آن را " الحجبه و الحجاب " نامیده و در یک مجلد بزرگ است و نسخه اش بسیار کم است.

او در دهم رجب سال519 ه متولد و در دوم شوال سال 593 ه در بغداد فوت کرد و در مقبره باب " ابرز " دفن گردید.

و در تاریخ ابن خلکان جلد 2 صفحه 123 آمده است که: ابو الفتح ابن تعاویذی منسوب به جد مادریش " ابو محمد مبارک" است که کفالت و تربیتش را به عهده داشته است، و این ابو الفتح تعاویذی، شاعر بی نظیر زمانش بوده اشعارش بسیار شیرین و جذاب و پر معنی و در نهایت زیبائی و لطف است و به عقیده من تا دویست سال پیش از او چنین اشعاری وجود ندارد، و کسی در این گفته مرا مواخذه نکند، زیرا طبایع مختلف است چنانکه گفته اند: " و للناس فیما یعشقون مذاهب: مردم در چیزهائی که دوست دارند مختلفند ".

او در دیوان مقاطعات کاتب بوده و در اواخر عمرش سال 597 ه کور شد.

آنگاه نظیر آنچه که از معجم الادباء نقل کردیم ابن خلکان نیز نقل کرد و بیش از هفتاد بیت از اشعارش را آورد و افزود: " این مقدار از اشعارش را بخاطر آنکه بسیار جذاب و عالی بوده آورده ام آن قسمت از قصائدش که در باره مدح و ذم است فوق العاده عالی وجالب است.

و او کتابی به نام " الحجبه و الحجاب " دارد.

عماد اصفهانی در کتاب " الخریده" از او یاد کرده و او را چنین ستوده است: او جوانی است که دارای فضائل و آداب و ریاست و کیاست و جوانمردی است، من و او

ص: 291

را صدق عقیده در پیوند صداقت با هم جمع کرده است، من وسیله او اخلاق نیک و رفتار پسندیده را تکمیل کردم.

ولادت او در دهم رجب روز جمعه سال 519 ه بوده و در دوم شوال سال 583 ه یا 84 در بغداد فوت کرد و در باب " ابرز " دفن گردید.

و این نجار گفته است: تولد او روز جمعه و وفاتش روز شنبه 18 شوال بوده است.

ابو الفداء در تاریخش جلد 3 صفحه 8 و ابن شحنه در " روض المناظر " و ابن کثیر در تاریخش جلد 12 صفحه 329 و صاحب " شذرات الذهب " جلد 4 صفحه 281 و مولف " نسمه السحر " جلد 3 از او چنین یاد کرده اند.ومن هیچ گونه خلافی درباره تاریخ ولادتش نیافتم مگر آنکه عبد الحی در شذراتش آن را سال 510 ه نوشته که مدرکی برای آن ندیدم.

و یافعی در دوموضع از کتاب " مرآه الجنان " جلد 2 صفحه 304 و 429 از او یاد کرده و در موضع اول گفته است: بعضی از مورخان، مرگش را در سال 553 ه ذکر کرده اندو بعضی دیگر در سال 584 ه گفته اند در صورتی که سال 553 ه تاریخ وفات جداوست که معروف به ابن تعاویذی بوده است و نوه اش در همان وقت درباره اش شعر گفته است، و برخی از مورخان مرگ جدش را با او به خاطر آنکه هر دو معروف به ابن تعاویذی بوده اند اشتباه کرده اند.

در تاریخ" آداب اللغه العربیه " درباره او چنین آمده است: او در سال 538 ه فوت کرده است.و من گمان می کنم که اصلش583 ه بوده که تصحیف شده است.

فرید و جدی در دائره المعارف جلد 6 صفحه 777 گفته است: او در سال 516 ه متولد و در سال 583 ه یا 596 ه وفات کرده است که هر دو تاریخ تصحیف شده است.

کسی که دیوان ابن تعاویذی را دیده باشد بخوبی می داند که وفاتش درچه زمانی واقع شده است، زیرا در قصائدش تاریخ نظم آنها موجود است و اکثر آنها از سال

ص: 292

70تا 84 بوده است.

و در دیوانش قصیده ای که درباره جدش " مبارک " متوفی در سال 55 3 ه گفته دارای همان تاریخ نیز هست، و دارای دو قصیده است که در سال 583 سروده یکی در مدح الناصر لدین الله ابی العباس احمداست و دیگری در مدح وزیر جلال الدین ابی المظفر عبید الله بن یوسف است که او را در مورد وزارتش تهنیت گفته و آن را در عید قربان سال 583 ه سروده است.

بنابر این وقتی که مسلم باشد او درماه شوال وفات کرده است بدون اشکال باید فوت او در سال 584 ه واقع شده باشد البته خدا داناتر است.

او اشعار مفصلی تیز درباره مرثیه ابی عبد الله الحسن علیه السلام سروده که به خاطر اختصار از نقل آنها خود داری می کنیم.

ص: 293

شعراء غدیر در قرن 07

ابو الحسن المنصور بالله

اشاره

او که از سال 561 ه متولد شده و در سال 614 ه فوت کرده است نیز در باره " غدیر خم " اشعاری دارد که برخی از آنها ذیلا نقل شود:

بنی عمنا ان یوم الغدیر

یشهد للفارس المعلم

ابونا علی وصی الرسول

و من خصه باللوا الاعظم:

" پسر عموهای ما، روز " غدیر " برای انسان دانا گواه خوبی است.

پدرما علی وصی رسول خدا است، او کسی است که پیامبر اکرم او را به " پرچم بزرگ " اختصاص داده است.

احترام شما از راه انتساب با اوست، ولی ما از گوشت و خون اوئیم.

اگر چه همه ما از هاشمیم، اما کوهان شترکجا و کف پایش کجا؟

اگر شما همانند ستارگان آسمانید ما ماه ستارگانیم.

ما فرزندان دختر و پسر عم با ایمانش هستیم نه شما، پدر ما ابو طالب از او (رسول خدا) حمایت کرد و اسلام آورد، در حالی که همه مردم نسبت به او کافر بودند، گرچه ایمانش را از او پنهان می کرد اما هیچ گاه علاقمندیش را نسبت به او پنهان نمی کرد.

چه فضائلی را ما بذل و بخشش دارا نیستیم؟ ما دنباله رو محمد و پیر و افعال او هستیم، ولی شما پیروابا مجرمید (ابو مسلم خراسانی).

او مملکت را همانند عروس تحویل شما داد، ولی پاداشی که به او

ص: 294

دادید این بود که خونش را ریختند!

ما در میان همه مردم بطور آشکار وارث قرآن و احکام آن هستیم، و اگر شما به سوی تارها پناه می برید، ما به سوی آیه محکم قرآن پناه می بریم.

آیا شرب خمر و کار زشت، شایسته انسان های با فضیلت است؟

شما همانندیزید بدبخت کور دل، فرزندان پاک رسول خدا را کشتید، و به سلطنت بی دوامتان که هیچ گاه به سلطنت پایدار مانمی رسد، افتخار نمودید ولی بالاخره حق به حقدار خواهد رسید و سلطنت و دولت ما تشکیل خواهد شد و کسی که حق را بخواهد ستم نکرده است "

این ابیات را " ابو الحسن المنصور.بالله " در جمادی الاول سال 602 ه به نظم در آورده و در آن با قصیده " میمیه " " ابن معتر " معارضه کرده که اولش اینست:

" پسر عموهای ما بر گردید و ما را دوست بدارید و بروش های استوار رفتار کنید، برای ما و شما افتخاراتی است و هر کس از حق پیروی کند پشیمان نمی شود، درست است که شما فرزندان دخترش هستید نه ما اما ما هم پسران عموی مسلمانش هستیم ".

او قصیده ای دارد که در حدود 55 بیت است و از آن جمله است:

" آنان ابا الحسن علی را کشتند و فرزند برومندش حسن را باسم شهید کردند آب فرات را به سوی حسین و یارانش بستند و باران تیر و نیزه بر پیکر شریفش باریدند ".

شخصیت المنصور بالله

او امام المنصور بالله عبد الله بن حمزه بن سلیمان بن حمزه بن علی بن حمزه بن هاشم بن حسن بن عبد الرحمن بن یحیی بن ابی محمد بن عبد الله بن حسین ابن ترجمان الدین قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم طباطبا بن حسن بن حسن ابن علی بن ابی طالب علیه السلام است.

او یکی از امامان زیدیه در کشور یمن بود که شرافت خانوادگی را با بزرگی

ص: 295

ذاتی جمع کرده بود، او در عین آنکه از خانواده بسیار بزرگ و از دودمان علی علیه السلام بوده دارای دانش فراوان و فضائل فوق العاده زیاد نیز بود است.او شمشیر و قلم، علم و علم، ادب و فرهنک را در یکجا جمع کرده تا جائیکه یکی از امامان زیدیه در یمن شده بود، او درفقه و نگارش و شعر سر آمد اقران خود بوده تا آنجا که صاحب حدائق و نسمه او را شاعرترین پیشوایان زیدیه به حساب آورده اند.

او دارای حفاظه عجیبی بود که جمال الدین عمران بن حسن از بعضی از کسانی که معروف به حافظه قوی بوده اند نقل می کند که گفته است: " من صد هزار بیت شعر حفظدارم، فلانی (اسم یکی از ادباء را برد) نیز همانند من است اما حافظه مادر برابر امام منصور بالله بسیار ناچیز است ".

و عماد الدین ذو الشرفین می گوید: با او کتاب شعری دیدم، به من گفت: آن را خوانده و حفظ کرده ام و ازهر قصیده ای از آن که می خواهی از من سوال کن، من نیز از اول و وسط و آخر آن از هر قصیده ای بیتی را یاد آورمی شدم و او تمام آن قصیده را می خواند.

او در اصول دین فقه پیش حسام الدین ابی محمد حسن بن محمد رصاص درس خواند و کتاب های ارزنده ای در قسمت های مختلف فقه و اصول و کلام و حدیث و مذهب و ادب تالیف نمود که از آن جمله است:

1- صفوه الاختیار فی اصول الفقه 2- حدیقه الحکم النبویه شرح الاربعین السلفه 3- الشافی فی اصول الدین چهار جلد 4- الرساله الهادیه بالادله البادیه فی السبی 5- الاجوبه الکافیه بالادله الواقعیه 6- الدره الیمنیه فی احکام السبی و الغنیمه 7- الاختیار المنصوریه فی المسائل الفقیهه 8- الایضاح لعجمه الافصاح اکثرش در سیره است 9- الفتاوی طبق کتب فقیهه نوشته شده 10- الرساله القاهره بالادله الباهره در فقه 11- الرساله الحاکمه بالادله العالمه 12- الناصحه المشیره بترک الاعتراض علی السیره 13- العقیده النبویه فی الاصول الدینیه 14- الرساله الفارقه بین الزیدیه و المارقه 15- الرساله النافعه بالادله القاطعه 16- الرساله الکافیه الی اهل العقول

ص: 296

الوافیه 17- الرساله الناصحه بالادله الواضحه در دو جزء، جزء اول در اصول دین و جزء دوم فضائل عترت طاهره 18 الجورهره الشفافه فی جواب الرساله الطوافه 19- الاجوبه الرافعه للاشکال 20- الزبده فی اصول الدین 21- العقد الثمین فی الامامه 22 القاطعه للاوراد فی الجهاد 23- تحفه الاخوان 44- الرساله التهامیه 25- دیوان او.

" المنصور بالله " بدون آنکه پرو پا کاندی در باره امامتش بشود، در این راه کوشش و مبارزه می کرد و در این باره کوشش های فراوانی داشته است و ابتدای دعوتش در ماه ذیقعده سال 593 ه بود ودر ربیع الاول سال 594 ه مردم با او بیعت کردند و او مبلغانش را به سوی خوارزم شاه متوفی در سال 22 ه فرستادو سلطان آنها را با گرمی پذیرفت و مدتی در یمن به او منصب زعامت داد تاآنکه در سال 614 ه فوت کرد و تولدش در سال 561 ه بوده است.

و از بهترین اشعارش که بعد از مرگش درباره او گفته شده شعری است که پسرش " الناصر لدین الله ابی القاسم محمد بن عبد الله " درباره اش گفته و آن 41 بیت است.

در کتاب " الحدائق الوردیه " درباره شخصیت او در حدود شصت صفحه نوشته شده و قسمتی از کتاب ها و سخنرانی هایش را در مورد تبلیغات مذهبی و دعوت مردم به سوی خویش و مقدار زیادی از مناقب و کرامات و مقامات و اشعارش را آورده است.

صاحب حدائق فرزندان ذکورش را اینطور شمرده است:

محمد الناصر لدین الله- احمد المتوکل علی الله- علی- حمزه که در کودکی فوت کرد- ابراهیم- سلیمان- حسن- موسی- یحیی- ادریس که در کودکی مرد- قاسم- فضل که فوت کرد- جعفر و عیسی که بلا عقب بودند- داود- حسین.

ص: 297

و دخترانش از این قرار بودند:زینب.سیده- فاطمه- حمانه- رمله- نفیسه- مریم- مهدیه- آمنه- عاتکه.

و در کتاب " نسمه السحر فیمن تشیع و شعر " جلد 2 نیز شرح حال المنصور بالله آمده است.

ص: 298

مجد الدین ابن جمیل

اشاره

متوفی در سال 616 ه.ق

او نیز درباره " غدیر خم " اشعاری دارد که ترجمه قصیده معروفش چنین است:

" او آمد در حالی که رو بندش را کنار گذاشته بود و سیاهی گیسوانش، همه جارا تاریک کرده بود.

و اشکش همانند ژاله ای که باد صبگاهی آن را فرو می بارد، جاری بود.

و گفت: حوادث روزگار ترا چنین گرفتار کرد، در صورتی که تو پناه گرفتاران بودی؟!

و از همه چیز، ترا محروم کرد در صورتی که تو سرپرست بیوه زنان و یتیمان بودی؟

به او گفتم: آری روزگار چنین جنایت می کند، اما چشمت روشن که ماه حرام خواهد آمد.

و من در آن ماه دعاخواهم کرد و مدح علی علیه السلام را پیش روی خود قرار خواهم داد.

و آن را در حالی که پاکیزه است و بوی مشک از آن می آید، بسویش می فرستم.

ص: 299

جوانمردی را زیارت می کند که گویا شانه هایش از کوه ابو قیس هم برتر و بالاتر است.

هنگامی که از دست های دهنده یاد می شود، باران شدید بهاری که تشنگان را سیراب می کند در برابر بخشش و عطایش ناجیز است و از بذل و عنایتش رو سفید.

هرگاه پسر هند (معویه) بر او وارد شود، با خوشروئی و بخشش و تبسم با او رو برو خواهد شد.

و اگر به آسمان توجه کند اگر چه در آن باران نباشد، باران شدیدی از آن خواهد بارید.

و می بوسد از خاک " ابو تراب " خاکی را که امراض غیر قابل علاج را علاج می کند.

می رود پیشش و برمی گردد و با اینکار به مقصود نائل می گردد.

به قصد برادر پیامبر کسی که رسول خدا به او اوصافی را بخشید که بدانوسیله از دیگران بر تری یافت (می رود).

و من اعطاه یوم غدیر خم

صریح المجد والشرف و القدامی

و من ردت ذکاء له فصلی

اداءا بعد ما ثنیت الئاما

و آثر بالعطام و قد توالت

ثلاث لم یذق فیها طعاما:

" کسی که پیامبر اکرم در روز " غدیر خم " مجد و شرافت آشکار را به او عنایت کرد.

کسی که خورشید برایش برگشت تا نماز را در وقتش بخواند در صورتی که تاریکی داشت همه جا را فرامی گرفت.

او کسی است که سه روز متوالی غذا نخورد و غذایش را به دیگران داد.

غذایش را قرصی نان جو تشکیل می داد وراضی نمی شد، جز مقداری نمک سائیده خورشتی برای آن قرار دهد.

ای ابو الحسن تو جوانمری هستی که اگر کسی به تو پناه ببرد پناهش

ص: 300

خواهی داد.

ای پسر فاطمه با اشعارم در بیدار به زیارتت آمدم، تو هم در خواب به دیدنم بیا و به من بشارت بده که پنام می دهی و از ستم کشیدن نجاتم خواهی داد.

چگونه کسی که زمام امرش را به " حیدر " می سپارد از حوادث روزگار خواهد ترسید؟

ابرهای رحمت خدا ترا سیراب کند چنانکه بذل و عنایاتت دیگران را.

فرشتگان صف اندرصف ضریحت را زیارت می کنند و در اطراف آن به طواف مشغولند.

و همواره باد صبا تحیت و سلامم را به قبر مطهرش در نجف برساند ".

به دنبال این شعر چه پیش آمد؟

در بسیاری از مجموعه های ارزنده خطی دیدم که " مجد الدین بن جمیل " در زمان " الناصر لدین الله " خزینه داربود.خلیفه بر او خشم گرفت و به زندانش افکند، بزرگان و رجال وقت، برای او پیش خلیفه شفاعت کردند، ولی شفاعت آنها موثر نیافتاد و در نتیجه بیست سال او را در اطاقی زندانی کرد.

شبی در دلش برق زد که شعری در مدح امام علی بن ابی طالب علیه السلام بگوید و این قصیده را درباره اش گفت و سپس خوابیده و در علم رویا علی علیه السلام را دید که به او فرمود: هم اکنون آزاد خواهی شد.

او از خواب بیدار شد و با خوشحالی شروح به جمع آوری اثاثش نمود، حاضران به او گفتند: چه خبر است؟ در جواب آنها می گفت: هم اکنون آزاد خواهم شد.زندانیان او را مسخره می کردند و می گفتند: بیچاره دیوانه شده است!!

و اما " الناصر " نیز امیر المومنین رادر خواب دید که به او فرمود: هم اکنون ابن جمیل را آزاد کن.او با ترس و وحشت از خواب بیدار شد و از شیطان بخدا پناه برد و دوباره خوابید، باز همان خواب را دید، وقتی که بیدار شد، از شیطان به خدا

ص: 301

پناه برد و گفت: این چه خواب شیطانی است که می بینم؟ و با سوم نیز همان خواب را دید وقتی که بیدار شد، فورا کسی را مامور آزادی ابن جمیل کرد.هنگامی که مامور وارد اطاقش گردید، دید او آماده بیرون آمدن است، او را پیش " الناصر " بردو ماجرایش را نقل کرد.

خلیفه به او گفت: شنیدم پیش از آمدن مامور، آماده بیرون آمدن بودی؟ در جواب گفت: آری خلیفه پرسید: چرا؟ در جواب گفت: آنکس که پیش تو آمده بود قبلا پیش من نیز آمده بود!!

" الناصر " گفت: چطور شد؟ گفت: قصده ای در مدحش گفته بودم.خلیفه گفت: آن قصیده رابرایم بخوان، او نیز همین قصیده را (که در بالا ترجمه شد) برای او قرائت کرد.

ابن جمیل کیست؟

جد الدین ابو عبد الله محمد بن منصور بن جمیل جبائی (جبی نیز گفته شده) معروف به ابن جمیل فزوانی، مردی نویسنده، شاعر، ادیب و دانشمند است.او در نحو و لغت و ادب و شعر مقام ارجمند دارد.

او در کتاب های " معجم الادباء " و " طبقات النحاه " دارای نام جاویدان و خاطره درخشان و نورانی است.دکتر " مصطفی جواد بغدادی " مقاله ای که در مجله "الغری " نجف شماره 16 سال هفتم صفحه 2 نوشته تمام جزئیات حالات این شاعر فراموش شده را جمع کرده است و ما اینک عین آن مقاله را در اینجا می آوریم:

" او در قریه ای از نواحی " هیت " معروف به " جبا " متولد شد و در ابتدای عمرش به بغداد در آنجا بعداز فراگرفتن قرائت قرآن، با ملازمت " مصدق بن شبیب واسطی نحوی " در علم و لغت وفقه و احکام و حساب، مهارت پیدا کرد، و حدیث را از جمعی از اساتید کرد که از آن جمله اند: ابو الفرج عبد المنعم بن عبد الوهب بن کلیب، و قاضی ابو الفتح محمد بن احمد مندائی واسطی.و در نثر و نظم، کوشش فراوانی کرد و به مقام ارجمندی نائل گردید که " قفطی " می گوید:

ص: 302

او نوشته هائی دارد که قسمتی از آنرا با خطش که خط متوسطی بوده و از بغداد به حلب برای فروش آورده بودند، و دیدم و شعرش نیکو و مشهور و ساخته شده است نه طبیعی.

" یاقوت حمودی " اورا چنین توصیف کرده است که: " او نحوی، لغوی، ادیب و از فضلای زمانش بوده است " و افزوده است که او، مردی بلیغ، خودش خط، پر فضل، متواضع، زیبا، خودش اخلاق و از شعرای دیوان عباسیان بوده و خلیفه " الناصر لدین الله " را باقصائد زیادی که در عیدها و مواقع تبریک می سروده مدح کرده است در نتیجه معروف و مشهورشده تا جایی که کاتب دیوان ترکات حشریه و ناظر آن گ ردید و آن عبارت بود از ترکات کسانی که می مردند و وارث مستحق نداشتند واموال آنها طبق مذهب شافعی به بیت المال ملحق می گردید.

و در بغداد، مرد تاجری بود به نام " ابن العنیبری " او رفیق ابن جمیل بود، وقتیکه هنگام مرگش فرارسید او را به حضور طلبید و به او گفت: اینک مرگ برایم گوارا است چون همانند تو دوستی دارم و جاه و مقام تو می تواند عیال و اطفالم را سرپرستی کند، ابن جمیل به او وعده انجام وظیفه نسبت به خانواده اش داده، وقتی که او مرد، سر ترکه اش حاضر شد، دید هزار دینار نقد در آن موجود است، آن را پیش امام الناصر برد و هر دو در آن نگریستند و او در باره آن می گفت:

ابن العنیبری مرد (خداوند شریعت را وارث عمر های مردم بگرداند) و هزار دینار از مال حلال او که شایسته بیت المال بود به آن ملحق گردید و آن مبلغ در عهده خزینه دولتی است که در دنیا و آخرت حفظش نماید، قفطی درباره او می گوید:اوبر خویش ستم می کرد و در کارها سخت گ یر بود و به بعضی از عقلاء گفت: ازعذابم بترس که بسیار شدید و درد ناک است است او در جواب گفت: پس تو خدای یکتا هستی!!

ص: 303

ابن جمیل از ابن حرف شرمنده شد، ولی اینحالت او را از ستمی که اراده کرده بود باز نداشت!!

قفطی اضافه می کند که: او خود را بسیار بزرگ می دانست تا جائی که کسی را همانند خود نمی دید.

سپس مجد الدین در صدد بر آمد که نویسنده بیت المال که بمنزله وزارت دارائی در عصر ما است بشود و تمام نامه های مربوطه می بایست وسیله از نوشته شود و بعد از آن ترقی کرد و دردهم ذی القعده سال 605 ه به مقام وزارت دارائی نائل گردید.به علاوه سرپرستی " دجیل " وراه خراسانی یعنی: ایالت " دیالی " و " خالص " و " خزانه " و " عقار " و امثال آنها از ناقیه حکومت بغداد به عهده او گذاشته شد.

هنگامی که منشی دارائی بود، حقوق ماهیانه اش هفت دینار بود، وقتی که وزیر دارائی شد، حقوقش ده دینار گردید.

قفطی حکایتی را که برای ابن جمیل در ایام وزارت دارائیش پیش آمده ذکر می کند نهایت آنکه بدی خطی که حکایت با آن نوشته شده آن را دگرگون و غیر مفهوم کرده است و آن حکایت اینست: بعضی از تجار و غرباء از او خواستند که به شخص خاصی عنایت مخصوصی کند و از بیت المال چیزی به او بدهد او هم وعده داد ولی امروز فردا می کرد، تاجری که واسطه شده بود تصمیم گرفت هر روز یک دانق (یک ششم در هم) به ابن جمیل بدهد، وی از تاجر پرسید این چه ولی است؟ گفت: چون تو عادلی و از لحاظ نیازمندی شیبه ترین فرد به آن مرد محتاج هستی این مبلغ را هر روز به تو می دهم

و بالاخره از تمام این مناصل روز شنبه بیست و سوم ماه ربیع الاول سال 611 ه

ص: 304

عزل شد و روانه ی زندان گردید، پس از مدتی از آن آزاد شد و وکیل کاتب دربار امیر "عده الدین ابی محمد بن الناصر لدین الله " گردید و در این شغل باقی بود تا در نیمه شعبان سال 616 ه در سن پیری فوت کرد و در مقابر قریش یعنی کاظمین دفن شد.

ابن جمیل فرزندی دارد به نام " صفی الدین عبد الله " که از شعرای معروف ایام مستعصم بالله بود و در سال 669 ه فوت کرده است و نیز برادری دارد به نام " قطب الدین " که ابن واصل حموی مورخ معروف درباره اش چنین می نویسد:

"جدم تاج الدین نصر الله بن سالم بن واصل به همراه قاضی ضیاء الدین قاسم بن شهرزوری، در هیجدهم شعبان 595 ه از موصل به بغداد آمدند، وقتی که وارد بغداد شدند، خلیفه الناصر لدین الله دستور داد آنها را در " باب الخبازین " سه شنبه بازار فرود آورند، سپس تاج الدین در خانه ی وزیر دارائی وارد شد.

پدر حموی مورخ یاد شده می گوید: میان پدرم (تاج الدین ) و وزیر دارائی " شمس الدوله محمد ابن جمیل فرازی " دوستی ای بوده که وسیله ی رفاقت پدرم با برادرش " قطب الدین " در سفرهای عدیده ای که به دمشق کرده بوده حاصل شده بوده است.

وقتی که توقف ما در بغداد بدین کیفیت طول کشید و جریان بگوش همه رسید و دوستی ها زیاد شد، شمس الدوله و پدرم به خاطر آنکه در زحمت نباشد بدیدن یکدیگر می رفتند.

ادب و فرهنگ مجد الدین ابن جمیل

شکی نیست که روشنی ادب و فرهنگ شخص، نشانه ی روشنی شرح حال و یا

ص: 305

مبهم بودن آنست، ولی روزگاری بر ما گذشت با همه کوششی که درباره شرح حال این مرد بزرگ نمودیم جز همین مختصری که ذکر کردیم نیافتیم!!

نمی دانیم مجموعه نوشته ها و خطبه ها و دیوان شعری چه شده؟ بی شک در دل تاریخ مدفون گردیده و از انها جز که ذکر می کنیم به ما نرسید است:

" مجدالدین محمد ابن جمیل " به جد " ابن واصل " یاد شده نوشت که اگراین خدمتگذار بخواهد شکر نعمت های تاج الدین را بجا آورده، چنانکه شایسته است نمی تواند از عهده شکرش بدر آید، و اگر بخواهد متعرض توصیف دوستی پرارج و اخلاق حمیده و الفاظ شیرینش بشنود، از بیان آن عاجز است، با اینحال وظیفه خود می داند که یکی از هزار آنرا با عرض معذرت بشمرد: " اوقصد خانه ما کرد و با این کار منزلتم را بالا برد، ای جانم فدایش باد، هیچ گاه پیش از این چشم جهان ندیده بود که دریائی در سبوئی بگنجد.

بخدا سوگند او از دریای بزرگی است که آبش گوارا و نسیمش در جریان است، سالکان آن از خطرش در امان و از گوهرهایش بهرمندند و عجائب آن را می بیند و اگر چه تو در این مقام همانند کسی هستی که " ابن قلانس " درباره اش گفته است: " سر انگشتان دست راستش را ببوس و بگو: یکدریا سلام بر تو باد، در تشبیه آن به دریا غلطکردم، خدایا مرا بیامرز ".

خداوند این سایه گسترده و این عظمت ریشه داررا افزون تر کند، و روزگار را در خدمت خدمتگزاران او و دوستانش در آردو با بر آورده ساختن آروزهایشان وسیله او با لطف و کرمش بهرمندشان فرماید.

این تنها نامه برادرانه ای است که از مجد الدین ابن جمیل بدست ما رسیده و از آن آگاه شده ایم.

ص: 306

البته او نامه دیگری در مورد تولیت تدریس مدرسه امام ابو حنیفه که در کنار قبرش قرار دارد نوشته است.او این نامه را هنگامی که کاتب وزارت دارائی بوده در سال 604 ه درباره ضیاء الدین احمد بن مسعود ترکستانی حنفی " مرقوم فرموده که متن آن چنین است: " بنام خداوند بخشنده بخشایشگر، سپاس مخصوص خدائی است که با انواع نیکی ها و کرم شناخته شده و موصوف به نیکی ها و نعمت های گوناگون است.در بزرگی وعظمت و جاوانگی تنها است.گائی که خانه گرامی را (بنایش محکم و شرفش بیشتر باد) به محل با عظمت و شرافت اختصاص داد و شرف بیت عتیق و بیت هاشم را یکجا به آن عنایت فرمود.

خدائی که این ایام نورانی و درخشان و دولت نیرومند پیروز را گردن بند افتخار برای آن قرار داد (تا زمانی که پرده صبح کنار می رود و حقیقت به آسانی آشکار می شود پاینده باد).

اورا چنان سنتایش می کنم که اعتراف دارم حقیقت حمدش را نمی توانم انجام داد و با همه کوششی که دارم جز قطره ای از دریای بیکران ستایشش را نتوانم آورد، گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست، در صورتی که او از گواهی بنده اش بی نیاز است، و گواهی می دهم که محمد بنده و پیامبر اوست که طبق فرمانش سخن گفته و حقیقت را برای مردم بیان کرده است.درود خدا بر او و بر آباء و اولادش باد.

و بعد چون دانشمند بزگوار، عالیمقدار، ضیاء الدین، شمس الاسلام، رضی الدوله، عز الشریعه، علم هدایت، رئیس فریقین، تاج الملک، فخر العلماء احمد ابن مسعود ترکستانی (خداوند بر درجاتش بیافزاید) از لحاظخانواگی ریشه دار ترین فرد مذهبی و علوم اسلامی را به زیور اخلاق فاضله آراسته است و ظاهر و باطن، خلوت تش یکسان است و دست و زبانش شهادت بر امامتش می دهند و از عفت و پاک دامنیش امتحان به عمل آمده است و رفاتش بر اساس اخلاص و میانه روی است از این رو تصمیم گرفته شد به عنوان احسان به او امور مربوط به تدریس

ص: 307

و اداره مدرسه کنار قبر ابو حنیفه به او واگذار گردد و تمام موقوفات مربوطه از یازدهم ذی القعده سال 604 ه ببعد به او سپرده شود.

اورا پرهیز گاری از خداوند متعال امر ی کند که آن از پاکترین عوامل تقرب اولیاء و ثمر بخش خدامات صلحاء است وروشنترین چیزی است که ارباب ولایات نیاز به آنرا درک کرده اند و بهترین دلیل برای راههای شایسته است و کسی که دارای چنین صفتی باشد در کارها ثابت قدم و بر همه کس برتری خواهد داشت چنانکه قرآن مجید می گوید: " ان اکرمکم عند الله اتقیکم ان الله علیم خبیر:

قطعا گرامی ترین شما پیش خدا پرهیزگار ترین شما است که خدا دانا و آگاه است "

و اینکه به بهترین وجه و عالیترین شرائط و ضوابط تدریس کند و در این راه بهترین و روشنترین راه را برگزیدن و قرائت قرآن را طبق رسمی که در ختم ها است درهر صبح و شام بر آن مقدم دارد و به دنبال آن درود بر محمد و آل و خلفاء راشدین بفرستد و نسبت به مقام مقدس الناصر لدین الله (همواره مظفر و پیروز باد) دعا نماید.

و از مسائل اعتقاد آنهائی را تدریس کندکه از شبهات بدور و برای تحکیم مبانی مبهبی مفید است و به دنبال آن مسائل فرعی و مشکلاتی مذهبی را که برای همگان نافع است و مورد بررسی قرار دهد و از مسائل خلافیه آنها را که مایه یکپارچگی و همبستگی پیروان مذاهب است و موجب اختلاف و شقاق نمی شود تدریس نماید و در جمیع حالات خدا را در نظر داشته و تنها ازاو در آشکار و نهان بترسد.

و در برابر این مت بزرگ از محصول موقوفات چنانکه برای عبد اللطیف ابن کیال بوده: در هر ماه سی قفیز گندم، و ده دینار دریافت دارد و نمازش رادر مسجد جامع قصر شریف در ناحیه مربوط به اصحاب ابو حنیفه به جماعت بخواند و

ص: 308

موقوفات را در مصارف مقره اش صرف نماید و بداند که در برابر آن در پیشگاه خدا مسئول است.

و باید در آباد نگاهداشتن موقوفات و استخدام افراد دلسوز و نیکو کار برای حفظ و آبادی آن کوشا باشد تا کارها روی حساب بگردد و اموال محفوظ بماند و باید هر چه زودتر در تعمیر ساختمان قبر ابو حنیفه و مدرسه اش و اصلاح فرش ها و چراغ ها و گرفتن خدامتکاران و وادار کردن شاگردان به درس خواندن و حفظ کتب کتابخانه و تمیز نگاهداشتن آن اقدام نماید.

و کسی ندارد جزبعنوان امانت و سپردن گرو کتاب ها را از کتابخانه بیرون ببرد، و باید این موهبت بزرگ را شکر بگذاردو انشاء الله در بکار بستن آنچه که در این نامه است کوتاهی ننماید.

و این نامه در 23 ذی القعده سال 604 ه نوشته شده و خدا ما را کافی است و اوبهترین وکیل است و درود بر پیامبر مامحمد و آل طاهرینش باد.

ص: 309

الشواء کوفی حلی

اشاره

متولد حدود 562 و متوفی 635

او نیز درباره " غدیر خم اشعاری دارد که ترجمه بعضی از آنها چنین است.

" برای کسی که از کیفر (قیامت) می ترسد، هر گاه وصی پیامبر " ابو تراب " را دوست باشد من ضمانت می کنم که در روزحشر و حساب خدا را بخشنده و علی را شفاعت کننده ببیند.

او جوانمردی است که از همه مردم از لحاظ کرم و نیرو وبرتری دارد، و همسایه خوب و خوش محضر است.

در حال صلح، باران جود وبخشش از او می بارد، و در هنگامه جنگ چون شیر ژیان غرد.

هر گاه برای جنگ تیغ از نیام در آرد، برق آن را ابرها منعکس خواهد بود.

وصی المصطفی و ابو بنیه

و زوج الطهر من بین الصحاب

اخو النص الجلی بیوم خم

و ذو الفضل المرتل فی الکتاب

" تنها او در میان صحابه وصی رسول خدا و پدر فرزندانش و همسر زهرای اطهر

ص: 310

است نص آشکار، در روز غدیر، تنها درباره اوست و در قرآن مجید فضائل او به طور آشکار شمرده شده است ".

او کیست؟

او ابو المحاسن یوسف بن اسماعیل بن علی بن احمد بن حسین بن ابراهیم، معروف به " شواء " و ملقب به شهاب الدین کوفی حلبی " است که در آن تولدیافته و در آن رشد کرده و در آن وفات نموده است.

او از نوابغ شعر و ادب است که از هر سو فضائل به او رو کرده و در نتیجه دارای رای محکم، خواسته های نیک، انگیزه شریف، شعر عالی، ادبیات فوق العاده، قافیه های طلاهائی و عروض متقن است.

بنابر این کسی که طرز تفکر و کارش چنین است چه کسی می تواند از لحاظ فضائل به مقام والای او برسد؟ همکارش ابن خلکان درتاریخش جلد 2 صفحه 597 شرح حالش را نوشته و در " شذرات الذهب " جلد 5 صفحه 178 و تاریخ حلب جلد 4 صفحه 397و " تتمیم امل الامل " تالیف " سید ابن شبانه " و " نسمه السحر فیمن تشیع و شعر " و " لکنی و الالقاب " جلد 1 صفحه 146 و " الطلیعه فی شعراءالشیعه " نیز به نیکی از او یاد شده است.

و ما آنچه را که در تاریخ ابن خلکان درباره اش آمده به طور اختصاص در اینجامی آوردیم:

" او مرا ادیب، فاضل، متخصص در علم عروض و قافیه و شاعر بوده که معانی بسیاری بلندی را در ضمن دو بیت و سه بیت بیان می کرد، وی دارای دیوان بزرگی است که در حدود چهار جلد می شود و طرز لباس پوشیدنش همانند مردم قدیم حلب بوده است.

او معمولا در جلسه شیخ " تاج الدین ابو القاسم احمد بن هبه الله بن سعد بن سعید بن مقلد معروف به ابن الجبرانی نحوی لغوی حاضر می شد و بیشتر ادبیات.

ص: 311

را از او فراگرفته و از همنشینیش بهره ها گرفته است.

میان من (ابن خلکان) و او (شواء) دوستی شدید و الفت زیادی بوده و در مجالس دورهم نشستیم و در مسائل ادبی با هم بحث و گفتگو می کردیم او بسیاری از اشعارش را برایم می خواند و از اواخر سال 633 ه تا هنگام وفاتش همواره با هم مصاحبت و همنشینی داشتیم و پیش ازآن او را در مختصر" ابن جبرانی " یاد شده در مقام پیشوائیش در مسجد جامع حلب می دیدم چنانکه در مسجد جامع دمشق نیز رفت و آمد می کرد.

او در گفتگو و محاوره بسیار عالی و در انتقاد و ایراد کردن متین و شمرده بود.

او از کسانی بوده که در شیعه گری غلو می کرده و بیشتر مردم حلب او را به نام " محاسن الشواء می شناختند، اما حقیقت همانست که در اینجا آوردم یعنی:

اسم او یوسف و کنیه اش " ابو المحاسن " بوده است.

همدم ما " کمال بن شعار موصلی " که همنشین " الشواء " بوده و بسیاری از اشعارش را از او گرفته و آگاه ترین فرد به حالش بوده، شرح حالش را در کتاب " عقود الجمان نوشته " است، در آن کتاب دیدم نوشته بود:تولد او تقربیا در سال 562 ه بوده و در روز جمعه نوزده محرم سال 635 ه درحلب فوت کرده و در مقبره " باب انطاکیه " غربی شهر دفن گردید و من به خاطر عذری که در آن وقت برایم پیش آمده بود، نتوانستم در نماز بر جنازه او حاضر شوم خدایش رحمت کند و چه همنشین و رفیق خوبی بود؟!

و اما استادش " ابن جبرانی " یاد شده و از قبیله طی و بحتری و از ده "جبرین " از اطراف " عزاز " بود.

او در علم ادب مخصوصا " علم اللغه "تخصص داشت و در مسجد جامه حلب در ناحبه شرقی مشرف بر صحن جامع دارای ریاست بود.

او در روز چهار شنبه 22 شوال سال 561 ه متولد شد و در روز دوشنبه هفتم رجب

ص: 312

سال 628 ه در حلب فوت کرد و در پائین کوه " جوشن " دفن گردید، خدایش رحمت کند ".

امینی می گوید:

در معجم البدان جلد 3 صفحه 172 بنقل از عبد الله بن محمد بن سعید بن سنان خفاجی در دیوانش آنجا ابیات جوشن را نقل می کند آمده است که:

جوشن کوهی است در غربی حلب که از آنجا مس قرمز حمل می شد و معدنش همانجا بود، گفته شده ازآن وقتی که اسراء خاندان ابی عبد الله الحسین علیه السلام و همسرانش از آنجا عبور کردند آن معدن از بین رفته است و علت آن این بود: یکی از همسران حسین علیه السلام که حامله بود در آنجا سقط کرد و از کارگران معدن در خواست آب و نان کرد، آنان به او بد گفتند و چیزی به او ندادند، او بر آنها نفرین کرد و از آن زمان هر کس در آنجا کار می کند سود نمی برد.

و در کنار آن کوه قبر است معروف به " مشهد السقط " و بنام " مشهد الدکه " نیز خوانده می شود می شود و منظور از آن " محسن بن حسین علیه السلام " است.

ص: 313

کمال الدین شافعی

اشاره

متوفی در سال 652

او نیز اشعاری درباره " غدیر خم " سروده که ترجمه برخی ازآنها چنین است:

" گوش فرا ده تا آیات وحی را که در مدح امامی که خدا او را مخصوص به هدایت کرده است بشنوی:

در سوره آل عمران آیه مباهله است که با فرستادن آن بعضی ازمزایایش را شمرده است.

و در سوره احزاب، حا میم، تحریم و هل اتی گواه صادقی است که خدا در آنها علی را ستوده و تطهیرش کرده است کاری که علی کردوانگشتری که او در حال رکوع بسائل داد، شخصیت انسانی او را به ثبوت رسانیدو او را مورد عنایت خاص الهی قرار داد.

و در آیه نجوی که جز او کسی به این فیض عظیمی نائل نگردید، ارزش و شخصیت او آشکار گردید و به او چنان قرب و منزلت بخشید که دارای مقام ارجمند و تقوی الهی گردید.

و خداونداو را در کنف لطف و محبت پیامبرش بزرگ کرد و از ترتیب و

ص: 314

الطاف عمیمش بهره مندش گردانید، و از مکارم اخلاقش که بدان وسیله راه هدایت را بدو می آموخت، بطرز خاصی بهره مندش فرمود بالنتیجه او را برادر خود قرار داد.

و انکحه الطهر البتول وزاده

بانک منی یا علی و آخاه

و شرفه یوم " الغدیر " فخصه

بانک مولی کل من کنت مولاه

و لو لم یکن الا قضیه خیبر

کفت شرفا فی ماثرات سجایاه:

" رسول الله خدا فاطمه زهرا را به ازدواج او در آورد و افزود که تو از منی و او را برادر خودقرار داد.

و در روز " غدیر خم " او را مفتخر فرمود که: هر کسی که من مولای اویم تو نیز مولای او هستی، واگر در افتخارات زندگیش جز داستان خیبر نبود، تنها همان او را کفایت می کرد..

شرح حال این شاعر؟

ابو سالم کمال الدین محمد بن طلحه بن محمد بن حسن قریشی عدوی نصیبینی شافعی مفتی رحال که یکی از بزرگان و روسای دانشمندان است، امام در فقه شافعی بوده و در حدیث و اصول و مسائل خلافیه و ادبیات و نگارش مهارت داشته و در قضات و خطابه بر همه مقدم بوده و در زهد و پارسائی شهرت داشته است.

او در نیشابور از " ابو الحسن موید بن علی طوسی " و " زینب شعریه " استماع حدیث کرده و در حلب و دمشق و دیگر شهرها حدیث کرده است و حفاظ دمیاطی و

ص: 315

مجد الدین بن عدیم و فقیه حرمین کنجی در کفایه الطالب از او روایت کرده اند.

کنجی در کفایه الطالب صفحه 108 می گوید: از این قبیل است آنچه که شیخ ما حجه الاسلام شافعی عصر " ابو سالم محمد بن طلحه " قاضی شهر حلب به ما خبر داده است.

او در دمشق در مدرسه " امینه اقامت داشت و به نامه نگاری از ناحیه ملوک مشغول بود و در اینکار مقام ارجمندی یافت و در سال 648 ه پادشاه " الناصر " متوفی در سال655 ه صاحب دمشق به او نوشت که عهده دارمنصب وزارت شود ولی او امتناع کرد و شانه اززیر بار آن خالی نمود طبقات سبکی " جلد 5 صفحه 26 آمده تنها دو روز آن را پذیرفت آنگاه آن را ترک کرد و مخفیانه فرار نمود و تمام اموال و دارائی و آنچه از لباس و بنده و غیره داشت همه را بر جای نهاد و بالباس پنبه ای از دمشق خارج شد و به جای نا معلومی رفت.

و گفته شده که: او دارای علوم غریبه بوده واز آن راه از مغیبات آگاه می شده است.

بعضی گفته اند که: او بعد از این به منصب وزارت برگشت و این گفته را گفتار او در منجم تایید می کند که گفته است:

" هنگامی که منجم در موردچیزی حکم قاطعی کرد تو آن را نپذیر زیرا کی می داند: خدا چه حکم کرده است؟

او به من منصبی عنایت فرموده وتو به حرف " منجم " اعتماد مکن ".

و باز او در این باره چنین گفته است: " هیچ گاه به گفته منجم اعتماد مکن وهمه کارها را به خدا واگذار نما و تسلیم او باش و بدان اگر تدبیر چیزی را به-

ص: 316

ستاره ای مربوط بدانی، مسلمان نخواهی بود ".

او درابتدای کارش قضاوت " نصیبین " و سپس " حلب " را عهده دار گردید آنگاه خطیب دمشق شد و بعد از آن پارسائی پیشه کرد و به مکه رفت و بعد از مراجعه، کمی در دمشق ماند آنگاه به حلب رفت و در آنجا وفات کرد تالیفات او:

1- عقد الفرید للملک السعید، این کتاب را برای نجم الدین غازی بن ارتق که از پادشاهان " مار دین " بوده تالیف کرده و در مصر چاپ شده است.

2- الدر المنظم فی اسم الله الاعظم، نسخه ای از آن در کتابخانه حسین پاشا در آستانه به شماره 346 موجود است.و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در " ینابیع الموده " صفحه 403-471قسمتی از آن را نقل کرده است.

3- مفتاح الفلاح فی اعتقاد اهل الصلاح.

4- کتاب دائره الحروف.

5- مطالب السوول فی مناقب آل الرسول که بارها چاپ شده است.

معاصره او " اربلی " در کتاب " کشف الغمه " صفحه 17 گفته است: مطالب السوول فی مناقب آل الرسول تصنیف استاد دانا کمال الدین محمد بن طلحه است، او مرد مشهور و فاضلی بوده که فکر می کنم در سال 654 ه فوت کرده باشد، حال او در زهد و پارسائی و ترک کردنش وزارت شام را و گوشه گیری اختیار کردنش امری است آشکار و قریب العهد به تالیف آن کتاب، او در حال گوشه گیری این کتاب (مطالب السوول) و کتاب الدائره را نوشت، او شافعی مذهب و از روساء و بزرگان آنها است.

و سید هبه الدین ابو محمد حسن موسوی در کتاب " المجموع الرائق " که در سال 703 ه آن را تالیف کرده تصریح می کند که این کتاب " مطالب السوول " مال اوست.

و ابن صباغ مالکی متوفی در سال 855 ه نیز این کتاب (مطالب السوول) را از

ص: 317

آن او می داند و در کتاب " فصول المهمه خود ازآن زیاد نقل می کند، و هم اکنون از آن کتاب نسخه ای خطی که در سال 896 ه ازروی نسخه ای به خط مولف که در سال 650 ه در جزوه نوشته بوده، نگارش یافته است در کتابخانه " احمدیه " حلب موجود است.

و آقای " شبلنجی " نیز در کتاب (نور الابصار) در مناقب آل نبی مختار، از آن نقل کرده است.

کمال الدین یاد شده چنانکه در طبقات سبکی و شذرات الذهب آمده: در سال 652 ه متولد شده و چنانکه در دو کتاب یاد شده و الوافی بالوفیات صفدی و تاریخ او و البدایه و النهایه ابن کثیر و مرآت الجنان یافعی و الاعلام زرکلی و دیگر کتب آمده در هفده رجب سال 652 ه فوات کرده است.

ولی در بالا نظر اربلی رادیدید که معتقد است: او در سال 654 ه فوت کرده است.

قسمتی از اشعارش که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده ودر کتابش " مطالب السوول " موجود است و از آن جمله است اشعاری که در پایان کتاب قرار دارد و ذیلا ترجمه می شود:

" اگر می خواهی حقائق را درک کنی کمی مهلت بده و از خواندن آیات مربوط به مناقب تجاوز مکن، مناقب آل مصطفی که وسیله آنها به نعمت تقوی و نیکیها راه می یابیم، مناقب خاندان پیغمبر که پیشوای مردمند و هر طالبی وسیله آنها گمشده اش را می یابد، مناقبی که حقائق را آشکار می کند و پرده های سیاه را دورمی افکند، بر تو باد توجه به آنها در پنهان و آشکار که این عمل ترا پیش خدا بلند مرتبه خواهد کرد.

و هنگامی که زبانت به آیات مناقب اهلبیت مترنم است آنها را از روی اخلاص و حضور قلب بخوان.

و هرگاه کسی درباره آن با دقت کتابی بنویسد قطعا بزرگترین واجبش را

ص: 318

ادء نموده است.

و چه بسا ممکن است کسی آن را بخواند، حسناتش زیاد شود و از بالاترین مواهب بهرمند گردد.

و هر کس در این باره از خدا درخواست توفیق کند دعایش مستجاب و اقبال از هر سو به او روی خواهد آورد".

و نیز از اشعار اوست که در صفحه 8 آن کتاب آمده و ترجمه آن چنین است:

" کسانیکه به آنان (اهلبیت علیهم السلام) چنگ زنند، آنان برایشان " عروه الوثقی " و ریسمان خواهند بودزیرا که مناقبشان از راه وحی و قرآن ثابت شده و قرآن خوان مناقب آنان را در سوره شوری و هل اتی و احزاب می یابد.

آنان اهلبیت مصطفی هستند که دوستی آنان به طور قطع بر مردم فرض است..

فضائل آنان از لحاظ واقعیت از هر روایتی که راویان از روی جهد و کوشش به دست آورده اند بر تری دارد."

او با این عبارت، اشاره به عده ای از فضائل خاندان عترت و طهارت می کندکه قرآن در سوره شوری و هل اتی و احزاب بدان تصریح نموده است:

اما درسوره شوری چنین آمده: قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا- بگ و:در این باره (نبوت) از شما پاداشی جز دوستی نزدیکانم نمی خواهم، و هر کس کار نیک انجام دهد برنیکیش بیافزائیم ".

و ما در جلد دوم این کتاب کتاب (عربی) صفحه 310- 306 وجلد سوم صفحه

ص: 319

171در اینکه این آیه در مورد اهبیت عصمت و طهارت نازل شده است بحث کردیم به آنجا مراجعه شود.

و اما در سوره هل اتی چنین آمده است: یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا: " آنان به نذر خود وفامی کنند و از روزی که شر آن انکارناپذیر است بیم دارند و غذا را با انکه دوست دارند، به مستمند و یتیم و اسیر می دهند ".

و ما در جلد سوم صفحه 111- 107 به طور مبسوط بررسی کردیم که این آیه مربوط به اهلبیت علیهم السلام است.

و اما در سوره احزاب چنین آمده است: من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا: " از مومنان مرادنی هستند که براستی پیمانهائی که با خدا داشتند وفا کردند بعضی از آنها تعهد خویش به سر بردند و بعضی دیگر منتظرند و به هیچوجه تغییری نیافته اند ".

و نیز در همین سوره است: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا: " خدا می خواهد که ناپاکی را از شما اهلبیت ببرد و پاکیزه تان کند پاکیزه کامل ".

در جلد دوم این کتاب صفحه 51 گذشت آیه اول در مورد امیر المومنین و عمویش حمزه و پسر عمویش عبیده نازل شد است.مسلمین اتفاق دارند آیه تطهیر نیز درمورد رسول اکرم و علی بن ابی طالب و حسن و حسین و فاطمه سلام الله علیهم نازل گردیده است.

و ائمه حدیث و حفاظ در این باره احادیث صحیح متواتره، در صحاح و مسانید خود آورده اند که بیاری خدا در مجلدات آینده خوانند محترم را از آن احادیث

ص: 320

آگاه خواهیم کرد.

همانطور که گفتیم: او درباره خاندان پیامبراکرم اشعاری زیاد دارد که ترجمه قسمتی از آنها چنین است:

"خدایا، بحق پنج تن آل عبا که صاحبان هدایت و عمل شایسته اند، آنانکه سفینه نجاتند، و افراد تاجر پیشه سود خواه بسوی آنها می شتابند و دوست شان دارند، آنانکه در روز قیامت آنگاه که مردم در موقف فضاحت بار توقف دارند، دارای مقام ارجمندند، خوارم مفرما و گناهم را بیامرز تا شاید از آتش سوزان جهنم در امان بماند، زیرا با علاقه شدیدی که با آنها دارم امیدوارم خداوند از سر تقصیراتم در گذرد، آنان برای کسی که دوستشان داشته باشد سپری هستند که اورا از حوادث سهمگین نجاتش می دهند و من به آنان متوسلم به این امید که درخواست گناهکار بدبخت به هدف اجابت رسد و رستگاری نصیبم شود و از این رهگذر راه راست را یافته مقامی شایسته یابم ".

و نیز اشعار اوست که در مورد قاتلان ابی عبد الله الحسین علیه السلام سروده و ذیلا ترجمه قسمتی از آن آورده می شود:

"ای دشمنان خدا پیشاپیش شما موقفی است که رسول خدا در آنجا از شما پرسش و باز خواست خواهد کرد.در آنجا رسول خدا و فاطمه زهرا، که عزادار است به دشمنی و داد خواهی برمی خیزند و علی نیز داد خواهی آنها را تایید می کند که قطعا گفته او مورد تایید است.

و شما ای دشمنان خدا در آنروز چه جوابی به آنها خواهید داد؟ در صورتی که درآنروز راهی برای ترک جواب نخواهد بود!!

و شما با کشتن فرزندانشان کار بدی کردید و بار سنگینی متحمل شدید، و امید شفاعتی در آن روز جز از ناحیه دشمنان نخواهد بود و شرح این ماجرا مفصل است وبسیار روشن است کسی که در روز حشر رسول خدا دشمنش باشد جایگاهش در آتش خواهد بوددر صورتی که بر شما واجب بود رعایت آنها را بکنید و نسبت به آنها

ص: 321

مهربان باشید تا مورد شفاعت آنان قرار گیریدزیرا آنان آل پیغمبر و اهلبیت اویند و تنها پیروی از طریقه آنان مایه نجات است.

مناقبشان در میان مردم مشهور و دارای ارزش چشمگیر است، مناقب آنان چنان زیاد است که از شمارش بیرون است البته برخی از آنها فرع و برخی دیگر اصلند، آنان مظهر مناقب خلقی رسول خدایند که هیچگاه برای آنها افولی نخواهد بود ".

ص: 322

ابو محمد المنصور بالله

اشاره

متولد 596- متوفی 670

او قصیده ارزشمندی در مورد ولایت و از آن جمله" غدیر خم " دارد که در حدود 708 بیت است که ذیلا ترجمه قسمتی از آن آورده می شود:

" سپاس مخصوص خدای توانائی است که شب و روز را در پی یکدیگر می آورد و ابرها و بارانها را برروی زمین و جانداران می باراند.

سپس درود خدا مخصوص احمد پدر زهرا او برادر بزرگوارش (علی) و فاطمه و دوفرزندان و آلشان که سفینه نجات و هدایتند باد.

ای کسی که از من در باره امام و رهبر بعد از رسول خدا و اینکه چه کسی را پیامبر اکرم جانشین و صاحب امرش تا قیامت قرار داده است، می پرسی گوش به اشعارم ده که از دل سوخته ام حادثه ای که بعد از رسول خدا پیش آمده و وحدت مسلمین را بر هم زده است، تراوش کرده است:

خلافت بلا فصل بعد از رسول خدا طبق فرمان صریح خداوند مال پسر عمش علی بن ابی طالب است، و این حقیقت چنان مشهور و آشکار است که جای هیچ شک و شبهه ای نیست و چگونه ممکن است نوردر روز مخفی باشد؟ لیکن آدم نابینا تند رو می لغزد و سقوط می کند ".

ص: 323

شاعر نامبرده درباره شخصیت علی بن ابی طالب علیه السلام چنین ادامه می دهد:

" تولدش در بیت العتیق (کعبه) بوده در صورتی که مادرش به این قصد، در آن وارد نشده بود تنها خدایش او را تایید کرد، و هرکه او را خوار کند جهنم جایگاهش خواهد بود.

پدرش سرپرست پیامبر اکرم بوده و طبق تحقیقات دانشمندان بی غرض، او به خدا و قرآن بوده است.

حال در پدران دیگران همانند او را نشان بدهید، و مادرش (فاطمه بنت اسد) تربیت برادرش احمد را بعهده داشت و هنگامی که او را بسوی حق و حقیقت خواند از او پیروی نمود.

بارها رسول او را مادر خود خواند و بعد از مرگ شخصا تجهیز او رابه عهده گرفت و او را با جامه خود کفن کرد و در میان قبرش به احترام اوخوابیده و همه فرشتگان تا پایان نمازش ایستاده بودند.

او به حکم پروردگار عالمیان برادر رسول خدا بوده آنها از نور واحدی هستند و برای دیگران چنین شرافتی نیست او همسر سیده نساء عالمیان است که پنجمین فرداز پنج تن اهل کساء است ازدواج او باعلی در آسمان بسته شده است و آیا برای دیگران چنین افتخار و عظمتی می یابید؟

خدا در ازدواج او صاحب اختیار بوده و جبرئیل نیز از ناحیه علی نیابت داشته و حاملان عرش خدا نیز شاهد این ازدواج مقدس بوده اند حال اگر چنین واقعه ای برای دیگران، سراغ دارید برایم نقل کنید؟

زهرا حورای انسیه ای است که خدا او را از سیب بهشتی خلق فرمود است و معلوم است که چنین ریشه پاکی که دیگران از همانندش محرومند چه فرزندانی بوجود خواهند آمد؟

دو فرزند علی از زهرا دو آقای جوانان اهل بهشتند و بحق فرزندان رسول خدا

ص: 324

بشمار می روند آنان از کتاب و سنت شیر خورده اند، و آیا دیگران چنین اسباب پیروزی دارند؟

آنان به تصریح رسول خدا امامند زیرا آن حضرت فرموده است: " حسن و حسین چه قیام کنند و چه بنشیند امامند "رسول خدا امامان حقیقی را که راهنمایان مردم تا روز قیامت هستند در نسل آنان قرارداده است.

برادر او جعفر طیار است که فرشتگان نیک سرشت برادران و مصاحبان اویند.و عمویش حمزه مرزدارشکیبا و شمشیر قاطع اسلام است.

و خدای ما اسم او (علی) را از اسمش (علی) مشتق کرده است علیهدا چه کسی چنین سهمی دارد؟

و تنها او بر گزیده خدا در اعلام حکم خدا و خواندن سوره برائت در مسجد- الحرام در برابر انبوه مشرکین است نه دیگران.

او تنهاآئینه تمام اسلام است و هیچ گاه دیگران چنین شایستگی را ندارند، خداوند صاحب عرش شخصا و به طور آشکارعلی را برگزید و جن و انس را در این کار دخالت نداد، اما مردم، انتخاب خدا را نادیده گرفته دیگران را جای او بر گزیدند، در صورتی که تنها او صاحب اختیار و ولی مسلمین است که در حال رکوع انگشتر به سائل داده است و با چنین گواه زنده ای چگونه دست از او کشیده و به سوی دیگران شتافتند؟

و تنها او ولی حل و عقد و امر و نهی بر بندگان خدا است و این کار تنها به دستور خداوند بزرگ صورت گرفته است نه آنکه پیامبر اکرم روی فامیلیت چنین عملی را انجام داده باشد.

و این دستور خدا است که می فرماید: از خداو پیامبر و صاحبان امر اطاعت کنید.

علیهذا بدیهی است هر کسی از او اطاعت کند رستگار خواهد بود.

رسول خدا منذر و علی هادی است و او در لیله المبیت با خوابیدن جای پیامبر

ص: 325

اکرم زیر باران تیر و سنگ که بسوی او پرتاب می کردند ثابت کرد که قربانی خوبی برای رسول خدا است، او در این شب حساس که از هر سر بوی مرگ به مشام می رسید تا به صبح شکیبائی پیشه کرد و هنگامی که هوا روشن گردیدهمانند شیر شرزه در میانشان آشکار گردید: آنان رنگ پریده و وحشت زده به سوی خانه هایشان برگشتند و خداوندآیه: " و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاه الله " را در حقش نازل فرمود و آیا چنین حقیقتی که خداوند آنرا به جن و انس نشان داده هر گونه شک و شبهه ای را در مورد ولایت او ازبین نمی برد؟

آیا رسول خدادر حقش نفرمود که: تو شهسوار عربی؟و چه بسیار خداوند وسیله او اندوه و بلا را (از رسول خدا و اسلام) دور فرمود:؟ در شگفت باش و مادامی که زنده ای چیزهای شگفت آور خواهی دید.

وقتیکه حدیث رسول خدا شهر علم و علی در آنست را شنیدی دیگر مرا مورد ملامت قرار نخواهی داد چرا در علاقمندی به مولایم اینقدر طولانی سخن می گویم.

و نیز رسول خدا در باره اش فرمود: داورترین و داناترین شما علی است.

و همانند همین گفته است فرمود پیامبر اکرم که: " او صندوق دانش و علم من است " و کجا غیراز وصی چنین مقامی را دارا است؟.

آیا او حجت آسکار و دلیل روشن برای مردم و ما فوق مردم نبود و دانش آنان در برابر دانش او بمنزله قطره در برابر دریا نبود در صورتیکه قطره کجا و دریاکجا؟!

او به حق آگاهی درست به تورات و انجیل و زبور و قرآن داشته ومحیط بر- آنها بوده است.

آیا در باره کدام یک از آنها رسول خدا فرموده است: علی با حق است و حق با او؟

آیا دیگران آنچه را که او از دانش وسیع دارد، دارا هستند؟ پس درود

ص: 326

بر او و بر دانش گسترده اش و آیا خطیب و نثر و نظم گو و واعظگو و واعظ و مشکل گشا و جوابگوی، مشکلاتی چون او سراغ دارید؟ اوست که می گوید: تنزیل و تاویل، مجمل و مفصل، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ قرآن رابخوبی می دانم و اوست که می دانیم قظعا امین بر وحی و همه امور است و بغیر او چنین اطمینان را قطعا نداریم.

و خداوند درباره او وهمسرش فاطمه و فرزندانش سوره هل اتی را نازل فرمود آنگاه که نذر آنان مقبول افتاد در نتیجه مسکین و یتیم واسیر را اطعام کردند و خود گرسنه ماندند.

و آیه انفاق در شب و روز.پنهان و آشکار بخاطر رضای خدا در باره او نازل گردید.

و آیه عبادت برای خدا و سجده و قیام برای حق تعالی در حق او نازل گردید.

و آیه وقوف برای سوال بی شک در حق علی پدر حسن و حسین نازل شده است.

و اوست لسان صدق حضرت ابراهیم، و آیه ایذاءو آیه سقایه و ایمان و هدایت و آیه محبتی از رحمان و آیه تطهیر و امر به نماز در حق او نازل شده است.

و " اهل ذکر " در قرآن، او از جانشینان دیگر پیغمبر اکرمند نه دیگران و آیه مباهله درباره او و دیگران از صحاب کساء و پنج تن نازل شده است.

و این علی نفس پیامبر و فرزندانش فرزندان رسول خدا یند و او چه شرافت و عظمت شگفت آوردی دارد که از خورشید نیز روشنتر است.

پیامبر اکرم بارها در حقش فرمود: " تو ولی و وصی و وزیر و برادر من هستی ".

و هل سمعت بحدیث مولی

یوم الغدیر و الصحیح اولی:

" و آیا حدیث مولی را در روز غدیر شنیدی که صحیح آن اولی است (یعنی منظور

ص: 327

از مولی اولی بتصرف است ".

آیا رسول خدا در باره او چنان نگفت که جای شبهه ای برای مخالفان باقی نماید؟ و آیا حدیث منزلت را شنیده ای که در این حدیث پیامبر اکرم آنچه را که هارون نسبت به موسی داشته جز نبوت که امید می رفت برای هارون باشد، برای علی اثبات فرموده است.

قرآن درباره وصی پیامبر اکرم حکم کرده که اوامام در میان بهترین امتها است.

پس هر کس مخالفت کند ستم و کار بدی کرده است.

یکی گفت: دلائل فراوانی در مورد امامت و پیشوائی مردان نیکو کار(خلفاء) دارم، با این همه دلائل چه می گوئید؟ گفتم: اگر حدیث منزلت و غدیر در میان آنها باشد کافی است در صورتی که این احادیث مربوط به علی بن ابی طالب علیه السلام است و بدون اینها دلائل تو علیل است.

تو هیچ گاه خبر واحد و یا گفته دروغگوی معاند را همانند حدیث رسول خدا در روز " غدیر " در برابر همه مردم قرارمده که این حدیث متواتر و میان مردم چنان مشهور است که جای هیج گونه شکی درباره آن نیست و رسول خدا رسما در میان مردم فرمود: علی امام بر حق است ".

شرح حال المنصور بالله

ابو محمد منصور بالله امام حسن بن محمد بن احمد بن یحیی بن یحیی بن یحیی یکی از امامان زیدیه در یمن و یکی از بزرگان آنها است.او درعلم حدیث و ادب و شعر مقام ارجمندی دارد و در علم منظره و جدل معروف است.و کتاب برزگ و ضخیمش " انوار الیقین " که در شرح همین قصیده نوشته بیان گر شخصیت علمی اوست.

او در ایام " مهدی احمد بن حسن " از اجله علما بشمار می رفت و درباره او

ص: 328

اشعاری سروده که از آن جمله است شعری که سلامی او را تهنیت گفته است (چنانکه گفته شده: یوسف بن عمر پادشاه یمن یا معتصم عباسی ابو احمد عبد الله متوفی در سال 656 ه در نفر را تحریک بوده او را بکشند، آنها نیز بر او حمله کردند و مجروحش نموده، اما اطرافیانش آنها را گرفته و کشتند و او از این ماجرا جان بسلامت برد، بعد از این واقعه ابو محمد منصور شعر مفصلی درباره امام مهدی احمد بن حسین سروده و نجاتش را از این حادثه به او تبریک گفت).

ابو محمد منصور بالله در سال 596 ه متولد و بعد از قتل امام احمد بن حسین به عنوان امامت با او بیعت شد و دعوتش در سال 657 ه بوده و در شهر " رغافه " از شهر های " صعده " در محرم سال 670 ه وفات یافته است.

شرح حال او در کتاب " نسمه السحر فیمن تشیع و شعر " آمده است.

ص: 329

ابو الحسن جزار

اشاره

متولد سال 601 و متوفی در سال672

او اشعار زیادی در مورد امامت و از آنجمله مساله " غدیر " دارد که برخی از آنها ذیلا آورده می شود:

" ای داماد رسول خدا گوارا باد ترا روزی که برای پاکان نشاط- انگیز بود.

تو در خلافت از همه مقدمی زیرا چنانکه شرائط در تو جمع است در دیگران وجود ندارند:

صب الغدیر علی الالی جحدوا لظی

یوعی لها قبل القیام ازیز:

" داستان غدیربرای کسانی که منکر آنند چون شعله آتشی است که آژیر آن پیش از قیامت آگاهشان خواهد کرد."

ان یهمزوا فی قول احمد انت مو

بی للوری؟ فالهامز المهموز:

" اگر گفته رسول خدا را که فرموده: " تو مولای مردمی" عیب گرفتند عیب گیرنده خود معیوب است.

دوست و ارادتمند تو از جهنم نمی ترسد زیرا جهنم با دوست تو کاری ندارد و مخصوص دشمنان تو است.کسی که دوستی ترا به همراه داشته باشد، حرزی است که او را از آتش جهنم محفوظمی دارد.

ص: 330

تو قسیم الجنه و النار هستی که دشمنت را می سوزانی و دوستت را در بهشت رستگارمی کنی "

این قصیده که خیلی طولانی است در بسیاری از مجموعه های خطی کهنه موجود است و بعضی از ابیاتش در کتب ادبی پراکنده است.

آشنایی با این شاعر

یحی بن عبد العظیم بن یحی بن محمد بن علی جمال الدین ابو الحسن جزار مصری یکی از شعراء فراموش شده شیعه است.با انکه فرهنگهای قدیمی کمتر شرح حال او را نوشته اند، اشعارش در کتب ادبی و قاموسها بمناسبت زیبائی و جذابیتی که داشته زیاد آمده است.

و اگر شرح حال نویسان از تاریخ او غافل مانده اند او شخصا شرح کاملی از زندگی خود نوشته که هر کس با اشعارش آشنائی داشته باشد، چاره ای جز این ندارد که اعتراف به فوق العادگی و نبوغش کند و او در فن " توریه " و " استخدام " مهارت خاصی دارد و از دیگران مقدم است.

" ابن حجه " در کتاب " الخزانه " می گویند: " جزار " و " سراج وراق " و " حمامی " با هم پیمان بستند که برای یکدیگر شعر بگویند و البته شغل و القابشان در نظم توریه کمکشان می کرد تا آنکه در باره " سراج وراق " گفته شده: اگر لقب و کارت نبود نصف شعرت از بین رفته بود.

آنچه که درباره " جزار "در خزانه ابن حجه و فوات الوفیات کتبی جلد 2 صفحه 319 و البدایه و النهایه ابن کثیر جلد 13 صفحه 293 و شذرات الذهب جلد 5 صفحه 394 و نسمه السحر یمنی و الطلیعه فی شعراء الشیعه علامه سماوی آمده دون مقام اوست و شخصیت او بالاتر از اینهاست.استاد ما علامه سماوی از اشعار او دیوان برزگی گرد آورده که بیش از 1250

ص: 331

بیت شعر دارد و البته برای او دیوان دیگری نیز بوده که در فرهنگ های پیش از آن توصیف شده که مشهور است، و نیز او دارای قصیده ای است درباره حکام و خلفاء و عمال مصر که صاحب " نسمه السحر " آن را مفید دانسته است، و گویا آن قصیده در کتابخانه های یمن بوده که صاحب " نسمه السحر " از آن آگاهی یافته است.

او در مرثیه امام حسین علیه السلام اشعاری گفته که " تمام المتون " صفدی صفحه 156 و غیره آن را نقل کرده اند که ترجمه قسمتی از آن چنین است: " وعاشورا می آید و مرا بیاد مصیبت جانکاه حسین علیه السلام می اندازد و ایکاش نیامده بود.روزی که می گذرد ولی هرگاه بیادش می افتم صبرو قرار از من ربوده می شود، ایکاش چشمی که در آنروز سرمه می کشد سالم نماند و دستی که به عنوان شماتت خضاب می کند بریده گردد، مگر حسین در این روز کشته نشده؟ پس پدر او در این روز از همه محزون تر است ".

او در باره حریق حرم پیامبر اکرم چنین سروده است: " در آتش گرفتن حرم پیامبر اکرم بگفتار ابلهان اعتناء نکنید زیرا قطعا از ناحیه خدا در آن سری بوده که بر عقلا پوشیده نیست و آن اینکه: از آثار بنی امیه در ساختمان آن چیزی باقی نماند ".

مسجد شریف نبوی شب جمعه اول ماه رمضان سال 654 ه بعد از نماز تراویح (نماز مستحبی ماه رمضان) وسیله فراش ابو بکر مراغی که چراغ ازدستش افتاده بود آتش گرفت، سقف و دیوارهای آن سوخت و سربهای آن آب گردید، و این آتش سوزی پیش از خوابیدن مردم صورت گرفته بود، و از این آتش سوزی سقف حجره شریفه نیز طعمه حریق گریدید و در میان آن فروریخت!!

شعراء در این باره شعرها گفتند و گویا " ابن تولو المغربی " از ابیات یاد شده " جزار " چنین پاسخ گفته است: " به روافض (شیعه های) مدینه بگو: چه چیز شمارا وادار می کند که در مذمت کردن، از سفیهان پیروی کنید؟ حرم پیامبر اکرم آتش نگرفت مگر بخاطر آنکه شما در آن صحابه رسول خدا را مذمت می کردید ".

ابن حجه در " الخزانه " صفحه 338 گفته است که او در سال 601 متولد شده و در

ص: 332

سال 672 ه درمصر وفات کرده است.

و ابن کثیر در "البدایه و النهایه " روز و ماه وفاتش را نیز ذکر کرده و گفته است: او در دوازدهم شوال سال 672 ه فوت کرده است.

و تمام مورخان ولادت و وفاتش را اینطور نوشته اند مگر صاحب " شذرات الذهب " فوت او را در سال 679 ه دانسته و گفته است: " او در شوال سال 679 ه فوت کرده و سنش در آن وقت 76 سال یا همانند آن بوده و در " قرافه " دفن شده است.

و در هر صورت خدا دانا تر است.

ص: 333

قاضی نظام الدین

اشاره

متوفی در سال 678

او اشعار در مدح خاندان پیامبر اکرم و داستان غدیر خم دارد که ترجمه برخی از آنها چنین است:

" خدا به شما خیر کثیر عنایت کند ای آل یاسین و ای ستارگان حقیقت و ای علمهای هدایت میان ما.

خداوند اعمال هیچ بنده و دین هیچ فردی را جز با محبت شما نمی پذیرد.

اگر دست های جنایتکارم جز ماروافعی برایم فراهم نکرده در روز قیامت تنها امید نجات از شما دارم.

آری سنگینی را وسیله شما سبک می کنم، آری در حشر میزانهارا وسیله شما سنگین می نمایم.

و هر کس شما را در راه خدا دوست ندارد، ازعذاب دردناک قبر و قیامت در امان نخواهد بود.به خاطر شما افلاک آفریده شده که اگر او نبود، اندازه ها تکون پیدا نمی کرد.

چه کسی در امر ولایت همانند علی است؟ دشمنان او جز دیوانگان نیستند.

ص: 334

چنانکه نقل کرده اند: اسم علی در عرش نوشته شده چه کسی می تواند آن رااز بین ببرد و یا را رنگ کند؟

چه کسی حجت خدا و ریسمان محکم خدا و بهترین مردم است که دوستیش در حشر بی نیازتان می کند؟

چه کسی در میدان معرکه مبارزه، و در مقام استدلال دلیل قاطع است؟

چه کسی همانند او دارای جفر و جامعه است که از اسرار غیب در آن نگاشته شده است؟ و چه کسی همانند هارون نسبت به موسی برادریش را نسبت به پیامبر اکرم پیش مردم ثابت کرده است؟

مهما تمسک بالاخبار طائفه

فقوله: وال من والاه یکفینا

یوم الغدیر جری الوادی فطم علی

قوی قوم هم کانوا المعادینا

شبلاه ریحاتنا روض الجنان فقل

فی طیب ارض نمت تلک اریاحینا:

" هر گاه طائفه ای به اخبار تمسک جویند فرموده رسول خدا " خدایا دوست بدار آنکس که او رادوست می دارد " ما را کفایت خواهد کرد.

در روز غدیر رسول خدا میان آن بیابان در میان آن مردمی که دشمن ما بودند او را معرفی فرمود که فرزندانش در دو ریحانه باغستان بهشتند پس بگو: این عطر و ریاحین به خاطر پاکی و خوشبوئی آن زمینی است که این ریاحین را پرورده وپدید آورده است ".

این قصیده در حدود42 بیت است که قاضی مرعشی در مجالس المومنین صفحه 226 آن را ذکر کرده است.

او با این گفته اش " به خاطر جد شما افلاک آفریده شده که اگر او نبود، اندازه ها تکوین پیدا کردی " اشاره به آن روایتی کرده که حاکم بطور صحیح در مستدرک جلد 2 صفحه 615 از ابن عباس رضی الله عنهما چنین آورده است: " خداوند به عیسی علیه السلام وحی فرمود که ای عیسی به محمد(ص) ایمان بیاور و به آن عده از امتت که او را درک می کنند دستور ده که به او ایمان بیاورند، پس اگر محمد نبود من آدم را خلق نمی کردم، و اگرمحمد نبود من بهشت وجهنم را نمی آفریدیم، من عرش را روی آب آفریدم اما قرار نداشت روی آن نوشتم: خدائی جز خدای یکتا

ص: 335

نیست محمد (ص) رسول خدا است، انگاه آرام گرفت ".

سبکی نیز در " شفاء السقام "صفحه 121 آن را آورده و اقرار به صحت آن کرده است و زرقانی نیز در شرح مواهب جلد 1 صفحه 44 آنرا آورده و گفته است: ابو الشیخ آنرا در طبقات اصفهانیین آورده و حاکم آن را صحیح شمرده و سبکی و بلقینی در فتاوای خودبان اقرار نموده اند.

و حاکم بعد ازاین حدیث، حدیث صحیح دیگری را که تاحدودی همانند روایت گذشته است نقل کرده که مضمون آن چنین است: رسول خدا فرمود: هنگامی که آدم خطا کرد، گفت: خدایا از تو بحق محمد (ص) می خواهم که از خطایم صرفنظر کنی، خداوند فرمود: ای آدم، چگونه محمد را شناختی در صورتی که هنوز او را نیافریده ام؟ گفت: خدایا چون هنگامی که مرا آفریدی و از روحت در من دمیدی، سرم را بالا کردم، در قائمه های عرش دیدم نوشته است: خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خدا است، پس دانستم که تو به اسمت اضافه نمی کنی مگر محبوبترین مخولفت را، خداوند متعال فرمود: ای آدم راست گفتی، او محبوبترین خلق به سوی من است، مرا بحقش بخوان تا ترا ببخشایم و اگر محمد نبود ترا نمی آفریدم ".

این روایت را بیهقی در " دلائل النبوه " که ذهبی درباره اش گفته است: از آن بهره گیر که تمامش هدایت و نور است، و طبرانی در معجم الصغیر آورده و سبکی در شفاء السقام صفحه 120 و سمهودی در وفاءالوفاء صفحه 419 و قسطلانی در مواهب- اللدنیه و زرقانی در شرح آن جلد 1 صفحه 44 و عزامی در فرقان القرآن صفحه 117 به صحتش اعتراف کرده اند.

این مختصر را برای آگاهی خواننده محترم در مورد نادرستی گفته ابن تیمیه و هم مسلکانش مانند " قصیمی " نوشته ایم تا فضیلت رسول خدا را از روی بصیرت درک کرده گول این گمراهان را نخورند.

آشنایی با شاعر

نظام الدین محمد بن قاضی القضاه اسحاق بن مظهر اصفهانی یکی از ادبیات

ص: 336

بزرگ و کم نظیر است که در همه فنون و فضائل فرید عصرش بوده و در عراق قاضی- القضاه و هم نشین خواجه شمس الدین محمد جوینی ملقب به صاحب الدیوان متوفی در سال 683 ه بوده و مدائحی در باره اش گفته که از آن جمله است: " مردم همانند شعرند که بیت القصیده آن صاحب دیوان است او شمس الممالکاست که با مرتبه بلندش ملک و ایوان، شوکت وجلال پیدا کرده است ".

او در پایان غدیریه یاد شده اش خواجه بهاء الدین فرزند خواجه شمس الدین رامدح کرد و دیوانش را بنام علاء الدین خواجه عطاء الملک جوینی متوفی در سال681 ه برادر خواجه شمس الدین صاحب دیوان نام گذاری نمود.

او شعری داردکه در آن سلطان محققین خواجه نصیر الدین طوسی متوفی در سال 672 ه را مدح کرده است.

شرح حال او در کتاب مجالس المومنین صفحه 226 و تاریخ آداب اللغه جلد 3 صفحه 13 آمده است.مولف کتاب اخیر درباره اش گفته است: او در سال 678 ه وفات کرده و دارای دیوانی بنام " دیوان منشات " است که در موزه انگلستان موجود است و صاحب ریاض الجنه در قسمت چهارم در زمره علماء او را آورده و گفته است:

او دارای رساله ای بنام " القوسیه " است که بعضی از بزرگان نیشابور شرحی بر آن نوشته و او را چنین ستوده اند: او قاضی ترین قضات عالم، مفتی طوائف امم و منشی بدایه و عجایب است...

" از اشعار او در کشکول شیخ بهائی و مجالس المومنین قاضی و خزائن نراقی کم و پیش بچشم می خورد.

ص: 337

شمس الدین محفوظ

اشاره

متوفی در سال 690 ه ق

وی اشعار زیادی در مورد امامت و غدیر خم سروده که ترجمه بعضی از آنها ذیلا آورده می شود: "

پیاله، شفاف و می ناب و نسیم لطیف و نغمه بلبلان روح افزا است، و بهار چنان زمین را پوشانده که از لحاظ زیبائی همانند ندارد، زمین بعد از برهنگی باغستانی طرب انگیز و یا حریر سبز است و پرندگان دارای نغمه های گونه گونند با نوحه سرا و یا طرب انگیز خواستنی هستند، و آبها برخی زیاد و پیچیده که از چمنها روانند، و نسیم روح افرا بر باغستان می وزد و بوی عطر و گلاب از آن به مشام جان می رسد همانند مدیحه آل محمد (ص) که کشتیهای نجاتند و شعرابا شعر گفتن درباره آنها طلب عطر کرده و معطر می شوند.

آنان پاکان و پاکیزگان و رکوع کنندگان و سجده کنان و آقایان و نجیبانند.

از آنها علی ابطحی هاشمی تیز رای هنگام حوادث و سر و صدا های جنگ

ذاک الامیر لدی الغدیر اخو

البشیر المستنیر و من له الانباء

طهرت له الاصلاب من آبائه

و کذاک قد ظهرت الابناء:

ص: 338

" اوست امیر که در روز غدیر تعیین شده، او برادر پیامبر اکرم است از اصلاب پاک متولد شده وفرزندانش نیز همگی پاکند "

آیا وصف کنندگان می توانند آنچنانکه شایسته است او را مدح کنند در صورتی که قرآن درباره اش مدح و ثنا گفته است؟

او دارای همسری است که نورش همه جا را روشن کرده و از این رو او را زهرا نامیده اند و امامان از فرزندان اویند که گذشنگان و آیندگان وسیله آنها شرافت پیدا کردند.مبدا آنها امام حسن مجتبی علیه السلام است که کریمان به انساب و افتخار می کنند.

و بعد از او امام حسین علیه السلام است که شهیدان وسیله او بدرجات عالیشان نائل گردیده اند.

و بعد از امام بزرگوار حضرت زین العابدین علیه السلام که امام نجیب و امین و سجده کننده و گریان است.

و بعد از او امام باقر علیه السلام است که تمام کارهایش ستوده و نعمت است.

و بعد از او امام صادق علیه السلام است که عالم اهل بیت است وتمام شاگردانش همگی بزرگواران و سعادتمندانند.

و بعد از او امام موسی بن جعفر علیهما السلام است که به ضریحش زوار تبرک می جویند.

و بعد از او امام رضا علیه السلام است که علم هدایت و گنج تقوی و باب امیدواری و از بین برنده تاریکی و روشنی بخش دلها و جامعه است.

و بعد از او جوادالائمه و فرزند برومندش امام هادی علیهما السلام اند که نشانه های روشنشان مردم را هدایت می کند.

و بعد از او امام حسن عسکری علیه السلام که در درخشندگ ی خیره کننده ای ازنور جلال، او را احاطه کرده است.

ص: 339

و بعد از او حضرت مهدی علیه السلام است که امام پاک و پسر امام پاک است و در شرق و غرب پرچم نورانی او افراشته خواهد شد.

او زمین را بعد از فساد آباد می کند تا جائی که گرگ با میش در یکجا زندگی کنند.

من ای پسر عم رسول خدا قلبا شمارا دوست دارم و دلم به هوای کوی شما است.

و کسانیکه درباره شما غلو می کنند و یا شمارا دشمن دارند کافر می دانم "

این شاعر کیست؟

شیخ شمس الدین محفوظ بن وشاح بن محمد ابو محمد حلی اسدی از اقطاب فقاهت و از بزرگان علم و ادب است او از کسانی است که براریکه زعامت دینی و فتوی تیکه داشته و مرجع حل مشکلات و مراجعات مردم و از مشایخ اجازه کسانی که از شیخ نجم الدین محقق حلی متوفی در سال 667 ه روایت می کرده اند بوده است.

و حافظ محقق کمال الدین علی بن شیخ شرف الدین حسین بن حماد لیثی واسطی از او روایت می کند.

و شارح قصائد علویات سروده ابن ابی الحدید موسوم به " غرر الدلائل " نیز از او روایت می کند و در اول همان کتاب می گوید: این قصائد را بر استادم امام عالم فقیه شمس الدین ابی محمد محفوظ بن وشاح قدس الله روحه قرائت کردم و اینعمل در خانه اش در " حله " در صفرسال 680 ه واقع شده است.

امینی می گوید:

فکر می کنم که شارح این قصائد صفی الدین محمد بن حسن بن ابی الرضای علوی بغدادی صاحب قصیده بائیه باشد که قصیده بائیه را در مرگ شمس الدین

ص: 340

محفوظ سروده است در هر صورت خدا داناتر است.

میان شاعر ما و استادش محقق حلی، مکاتباتی واقع شده که از آن جمله است آن چیزی که شیخ ما صاحب معالم در اجازه بزرگش آورده است.

از تاریخ ولادت شیخ ما شمس الدین و وفاتش آگاهی درستی نداریم، مگر اینکه می دانیم او تا سال 680 ه زنده بوده و علامه سماوی وفاتش را در حدودسال 690 ه دانسته است و انسان جستجو گر، از قصائدی که بزرگان معاصرینش در مرگ او گفته اند می تواند عظمت علمی و شخصیت اجتماعیش را در یابد.

پسر او ابو علی محمد مشهوربه تاج الدین بن وشاح است که قاضی حله بوده است.

صفی الدین حلی که در جلد ششم این کتاب شرح حالش خواهد آمد، درباره او مرثیه ای گفته که در دیوانش صفحه 256 موجودات و نیز قصیده دیگری در حدود 53 بیت در دیوانش صفحه 210 دارد که در آن از گفته ای که به او از قولش نسبت داده اند عذر خواهی می کند.

و از " آل محفوظ " در سوریه و عراق هم اکنون افراد شایسته ای هستند که استاد، حسین بن شیخ علی بن شیخ محمدجواد بن شیخ موسی آل محفوظ کاظمی رساله ای درباره شرح حال خانواده بزرگوارش نوشته است و شرح حال بزرگان این خانواده بزرگ را سیدنا صدر کاظمی در تکمله امل الامل و شیخ رازی صاحب " الذریعه " در وفیات الاعلام آورده اند.در کتاب " امل الامل " و غیره شرح حال فردی بنام " سدید الدین سالم بن محفوظ بن عزیزه بن وشاح سوریه ای " آمده که محقق حلی متوفی در سال 667 ه بر او قرائت کرده و سید بن طاووس متوفی 664 ه و پدر علامه حلی از او روایت کرده اند در صورتی که علامه درسال 648 ه متولد شده است.

و صاحب " روضات الجنات " در صفحه 301 از کتابش استظهار کرده که او پسر شاعر ما (شمس الدین محفوظ) است و حال آنکه چنین استظهاری درست به نظر نمی آید، زیرا شاعر ما یکی از کسانی است که ازمحقق حلی روایت می کند.

ص: 341

بنابر این چگونه ممکن است سالمی که محقق حلی بر او قرائت کرده پسرش باشد؟ به علاوه طبقه کسانی که از سالم روایت کرده اند طبقه مشایخ شمس الدین محفوظ هستند و مقتضای آن اینست که ازپدرش مقدم باشد؟

و آنچه که نظر ما را تایید می کند اینست که از پسر شاعر ما " ابو علی محمد تاج الدین بن محفوظ " که در امل الامل شرح حالش آمده سید الدین ابن معیه متوفی در سال 776 ه روایت می کند وصفی الدین متوفی در سال 752 خ در مرثیه اش شعر گفته است اگر سالم برادر او بود، می باید کسانی که از او روایت می کنند از اهل این طبقه باشند، نه یک قرن پیش از آن.

ص: 342

بهاءالدین اربلی

اشاره

متوفی در سال 692 یا 693 ه.ق

او نیز درباره " غدیر خم " اشعاری دارد که ترجمه بعضی از آنها ذیلا آورده می شود:

" و آن را که به سوی امیر المومنین فرستادم، همانند کشتیها است که در میان امواج سهمگین دریا پنهان شده باشند.تیر هائی که مسافت زیادی را طی می کنند، از نازکی زه ها حکایت می کنند.

او بدوش گیرنده سنگین ها و بر آورده حاجتهای و پناه بی پناهان و دادرس گرفتاران است.

او دارای چنان شرف و عزت است که حتی حسودان به آن اقرار دارند و برای " یعرب " و " نزار " نیز افتخار است.

او دارای چنان بزرگواری مطبوعی است که همانند آب برای تشنه کام، و ستطوتش نیز همانند آتش است.

او دارای چنان افتخاراتی است که دشمن به آن گواهی می دهد، آری حق آشکار و شمشیر ها برهنه اند

ص: 343

از او درباره " بدر " که شمشیر چگونه با کشتن دشمنان خدا جلا یافته بود، آنگاه که نیزه ها همانند ستارگان درخشان در آسمان غبار آلوده، پنهان و آشکار می شد.

از او درباره " خیبر " بپرس اگر از اخبار و آثار صحیح، در این باره بی خبر مانده ای.و از مردم " هوازن " بپرس که حیدر چگونه در آنروز همانند شیر شرزه فداکاری و حمله نمود.

و اسال بخم عن علاه فانها

تقضی بمجد و اعتلاء منار:

" درباره مرتیه و مقام عالی او، از داستان تارخی " غدیر خم " بپرس که دلیل قاطعی بر عظمت و بزرگواری اوست ".

و با دوستی او هر مقصری امید نجات دارد و گناهان بزرگ از او ریخته می شود.

برو به سوی زمین نجف و در آنجا توقف کن وزمین آن را ببوس و زیارت کن که بهترین مزار ها است.و در آنجا با کمال تواضع و تعظیم زیارت کن، چنانکه در خانه خدا زیارت می کنی و بگو: درود بر تو ای بهترین مردم، وای هدایت- کنندگان بزرگ و نیکوکار.

ای آل طه و ای کریمان امروز، سوگند با شما است، زیرا در عصر ما " یمین فجار " نیست.

من به شما علاقمندم به این امید که آرزوهایم وسیله پنج تن بزرگوار بر آورده شود.

پس بر شما از ناحیه ام درود باد زیرا شما منتهای امید و آرزویم هستید ".

او قصیده ای درباره مدح خاندان پیامبر اکرم دارد که در صفحه 197 کتابش " کشف الغمه " چنین آمده است:

ص: 344

"متعرض دوستی مردمی باش که ریسمان معروفشان نیرومند و محکم است، برگزیدگان خدا در میان مردمند که چهره دوستانشان نورانی و درخشان است.امناء بزرگوار خدا و ارباب کرمند که فضیلت آنان مشهور است، بهره رسانندگانند هنگامی که تلاشها می ماند، و پناه دهند گانند هنگامی که پناه دهنده ای نیست، آنان دارای ریشه های پاک و طهارت مولدند از شکمها و پشتهای پاک به دنیا آمده اند، آنان عترت پیامبر اکرمند و ای کسی که پرسیدی، افتخار به علی که معالم دین خدا وسیله او محکم شده و زمین از اضطراب به خاطر او در امان مانده ترا بس است که خداوند وسیله اودر آن هنگام که یاوری جز او در میان مردم نبوده پیامبرش را یاری کرده است، و با فرزندانش که هادیان مردم بسوی حقند، تاریکیها را روشن و مبهمات راآشکار فرموده است، از او درباره حنین و بدر بپرس که جز انسان آگاه بپرستش پاسخ نخواهد گفت، در آن هنگام که آتش جنگ شعله و ربود جز او کسی غبار غم از چهره رسول خدا و مسلمین دور نمی کرد.

حسدوه علی ماثرشتی

و کفا هم حقدا علیه الغدیر:

"به افتخارات زیادش حسد بردند و تنها داستان غدیر برای حسد بردنشان کافی است ".

او شیری است که در موارد دشواری، جز چکاچک اسلحه صدائی از اوشنیده نمی شود، ، او قلبی آرام داردو هیچ گاه مشکلات در او سستی پدید نخواهد آورده، و هنگامی قطعه شده و به خاک افکنده شده است، او دارای ثبات و صبری است که با قلم قضاء الهی درباره اش نوشته شده که به حکم آن حوادث واقع می شود، او دارای افتخارتی است که عطر آن افق را معطر کرده و از آن بوی مشک و عبیر می آید ".

شخصیت شاعر

بهاء الدین ابو الحسن علی فخر الدین عیسی بن ابی الفتح اربلی مقیم بغداد

ص: 345

مدفون در آن، یکی از نوابغ و از دانشمندان کم نظیر جهان اسلام است که با دانش و معلومات چشمگیرش در قرن هفتم درخشید، او در زمره بزرگترین علماء علم ادب پیش از خود قرار دارد و اگر چه لولو نگارش وسیله او گرد آورده شده و گردن بند شعر از نظم یافته است، اما با اینحال او یکی ازسیاستمداران عصر درخشانش بوده که شانه های وزارت وسیله او بالا رفت و بساط آن رونق گرفت چنانکه حقیقت فقه و حدیث وسیله او آشکار گردید و سنگرهای مذهب وسیله او حمایت شد.

و کتاب ارزنده اش " کشف الغمه " بهترین کتابی است که درباره تاریخ پیشوایان دین و نشان دادن فضائلشان و دفاع از حریمشان و دعوت به سوی آنان نوشته شده است.و آن کتاب دلیل قاطع بردانش زیاد او و مهارتش در حدیث، و ثباتش در مذهب، و نبوغش در ادب، و جلوه اش در شعر است، خداوند او را با عترت پاک پیامبر محشور فرماید.

شیخ جمال الدین احمد بن منبع حلی، تقریظی که بر کتابش نوشته در ضمن آن چنین آورده است:

آگاهانه و با سوگندبه نویسنده این کتاب بگو که: به منتهای مقصودت نائل گشتی و با تالیف آن چیزهائی از فضائل اهلبیت عصمت و طهارت را آشکار کردی که دشمنان را ناراحت می کند ".

مشایخ روایت او و کسانی که از او روایت کرده اند

او از بسیاری از بزرگان فریقین، (سنی و شیعه) روایت می کند که ازآن جمله است:- آقای ما رضی الدین جمال المله، سید علی بن طاوس متوفی در سال 664 ه.

2- آقای ما جلال الدین علی بن عبد الحمید بن فخار موسوی که در سال 676 ه به او اجازه داده است.

3- شیخ تاج الدین ابو طالب علی بن انجب بن عثمان مشهور به ابن الساعی

ص: 346

بغداد سلامی متوفی درسال 674 ه.کتاب " معالم العتره النبویه العلیه " تالیف حافظ ابی محمدعبد العزیز بن اخضر جنابذی متوفی در سال 611 ه چنانکه در " کشف الغمه " صفحه 135 آمده از او (شیخ تاج الدین) روایت می کند.

4- حافظ ابو عبد الله محمد بن یوسف بن محمد کنجی شافعی متوفی در سال 658 ه دو کتابش:" کفایه فی مناقب علی بن ابی طالب " و " البیان فی اخبار صاحب الزمان " را در سال 648 ه در اربل بر او قرائت کرد و او از حافظ ابو عبیده الله اجازه ای با خطش دارد و از کتابش " کفایه الطالب " زیاد در کشف الغمه نقل می کند.

5- کمال الدین ابو الحسن علی بن محمد بن محمد بن وضاح فقیه حنبلی مقیم بغداد متوفی در سال 672 ه.

از او با اجازه و از کتاب " الذریه الطاره، تالیف ابی بشر محمد بن احمدانصاری دولابی متوفی در سال 320 ه که با خط ستادش ابن وضاح نوشته شده بوده در کشف الغمه صفحه 109 روایت می کند.

6- شیح رشید الدین ابو عبد اللحه محمد بن ابی القاسم بن عمربن ابی القاسم کتاب " المستغیثین " تالیف 578 ه را بر محی الدین ابی محمد یوسف بن شیخ ابی الفرج ابن جوزی که از مولف آن به اجاره روایت می کرد، قرائت کرد و مرحوم اربلی این کتاب را بر شیخ رشید یاد شده قرائت نمود واو در کشف الغمه صفحه 224 می گوید: قرائت من بر او در شعبان سال 686 ه در خانه ام که مشرف بر دجله بغداد بوده صورت گرفته است.

او زیاد از عده ای از تالیفات معاصرینش نقل می کند و آن تالیفات عبارتند از

ص: 347

1- تفسیر حافظ ابی محمد عبد الرزاق عز الدین رسعنی حنبلی متوفی در سال 661 ه که در میان مرحوم اربلی و او صداقت و پیوندی بوده است چنانکه در جلد اول این کتاب گذشت.

2- " مطالب السوول " تالیف ابی سالم کمال الدین محمد بن طلحه شافعی چنانکه در شرح حالش در همین کتاب بیان کردیم.

3- تالیفات استاد بی نظیر ما قطب الدین راوندی چنانکه در شرح حالش گذشت.

و از مرحوم اربلی عده زیادی از بزرگان فریقین روایت می کنند که از جمله است:

1- جمال الدین علامه حلی حسن بن یوسف بن مطهر، چنانکه دراجازه استاد ما شیخ حر عاملی صاحب وسائل آمده است.

2- شیخ رضی الدین علی بن مطهر چنانکه در اجازه ای که سید محمد بن قاسم بن معیه حسینی برای شمس الدین نوشته آمده است.

3- سید شمس الدین محمد بن فضل علوی حسنی.

4- پسرش شیخ تاج الدین محمد بن علی.

5- شیخ تقی الدین بن ابراهیم بن محمد بن سالم.

6- شیخ محمود بن علی بن ابی القاسم.

7- نوه او شیخ شرف الدین احمد بن الصدر تاج الدین محمد بن علی.

8- نوه دیگرش شیخ عیسی بن محمد بن علی، برادر شرف الدین یاد شده.

9- شیخ شرف الدین احمد بن عثمان نصیبی فقیه و مدرس مذهب مالکی.

10- مجد الدین ابو الفضل یحی بن علی بن مظفر طیبی که در واسط عراق کاتب بوده قسمتی از کتاب " کشف الغمه" را بر او (مرحوم اربلی) قرائت کرده است.

مرحوم اربلی به او و به جمعی از بزرگان یاد شده در سال 691 ه اجازه داده است.

ص: 348

واز کسانی که بر او قرائت کرده اند عبارتند از:

11- عماد الدین عبد الله بن محمد بن مکی.

12- الصدر الکبیر عز الدین ابو علی حسن بن ابی الهیجا اربلی.

13- تاج الدین ابو الفتح بن حسین بن ابی بکر اربلی.

14- مولی امین الدین عبد الرحمن بن علی بن ابی الحسن جزری موصلی.

15- شیخ حسن بن اسحاق بن ابراهیم بن عباس موصلی.

در کتاب " امل الامل " و " ریاض العلماء " و " ریاض الجنه " در روضه چهارم و " روضات الجنات " و " اعلام " زرکلی و " تتمیم الامل " الامل " ابن ابی شبانه و " الکنی و الالقاب "و " الطلیعه فی شعراء الشیعه " ذکر خیر و بیان شخصیت ارجمند اربلی آمده است.

ابن فوطی در" الحوادث الجامعه " صفحه 341 گفته:" در سال 657 ه بهاء الدین علی بن فخر عیسی اربلی وارد بغداد شد و مقام نویسندگی را در دیوان به عهده داشت تا مرد.

و در صفحه 480 گفته است: او در سال 693 ه در بغداد وفات کرد، و در صفحه 278 گفته است: او در سال 678 ه تولیت تعمیر مسجد " معروف " رابه عهده گرفت.

و در صفحه 38 قصیده ای را که او درباره مرگ خواجه نصیر طوسی و مالک عز الدین عبد العزیز گفته بوده چنین آورده است: " هنگامی که عبد العزیز بن جعفر به دنبال او خواجه نصیر طوسی مرد، به خاطر از دست دادن این دوستان، گریه ها کردم و رشته کارهایم همانند دانه های مروارید که نخ آنها پاره شده باشد، از هم گسست و پراکنده شد، و تمام وجودم را غم و اندازه فرا گرفت و گفتم: عزادار و صبور باش که آخر از پس امروز فردائی هست ".

و در صفحه 366 گفته است: در بیستم جمادی الاخر " علاء الدین " صاحب دیوان، می رفت برای نماز جمعه وقتی که در مسجد که در محل آبخور سوزنکاران واقع بوده رسید، مردی با کارد به او حمله کرد و چند ضربه بر او وارد کرد، همه محافظان او، از ترس فرار کردند و ضارب نیز پا به فرار گذاشت، مرد حمالی که در

ص: 349

باب " غله ابن تومه " نشسته بود، جلوش را گرفت و لباسش را روی او انداخت و مامورین نیز سر رسیدند و با باتون بر سر او کوفتند و او را گ رفتند، اما صاحب دیوان را به خانه بهاء الدین بن فخر عیسی (یعنی مرحوم اربلی) که در آن وقت در خانه اش که معروف به " دیوان شرابی " بود سکونت داشت بردند، وقتی که او از جریان آگاه شد پا برهنه بسویش دوید و بغلش گرفت، فورا دکتر آورد، جراحتش را مورد بررسی قرار داد و آنرا مکید، معلوم شد که مسموم نشده است.

و در صفحه 369 مکتوبی که درباره صداق دختر ابی العباس احمد بن خلیفه مستعصم که برای خواجه شرف الدین هارون بن شمس الدین جوینی در جمادی الاخر سال 670 ه تزویج کرده بوده نوشته بوده آورده است.

و کتبی در " فوات الوفیات " جلد 2 صفحه 83 شرح حالش را نگاشته و گفته است: او دارای شعر و نوشته ها است و آن زمان که رئیس بوده از " صلایا " به متولی " اربل " نامه هائی نوشته است.سپس در دیوان نگارش در زمان " علاء الدین صاحب دیوان در بغداد مشغول انجام وظیفه شد و در دولت یهود بازارش سست گردید و بعد ازآنها همچنان بر سرکار بود تا در سال 662 ه فوت کرد.او دارای تجمل و حشمت و مکارم اخلاق و مذهب شیعه بوده و پدرش نیز در " اربل " والی بوده است.

او دارای نوشته های ادبی از قبیل: المقالات الاربع رساله اللطیف و غیر اینها است او هنگامی که مرد مال زیادی از خود بجا گذاشت که در حدود هزار هزار درهم می شده و پسرش ابو الفتح آنها را دریافت کرد و زود آنها را از بین برد و بیچاره مرد!!

و صاحب " شذرات الذهب " جلد5 صفحه 383 شرح حال او را به نام " بهاء الدین بن الفخر عیسی اربلی " نوشته و او از کسانی که در سال 683 ه فوت کرده است بشمار آورده است.و من فکر می کنم که آن تصیف 693 ه باشد.

او را در فهرست کتاب " عیسی بن فخرااربلی " قرار داده اند به گمان اینکه عیسی در کلام مصنف بدل از قولش " بهاه الدین " است (در صورتی که بدل از برای

ص: 350

الفخر است که همان فخر الدین پدر مرحوم اربلی باشد).

و صاحب " ریاض الجنه " درباره او چنین می گوید: " او وزیربعضی ملوک بوده ثروت و شوکت عظیمی داشته و در آخر کار وزارت را ترک کرده به تالیف و تصنیف وعبادت و ریاضت پرداخته بود.

و ملا عبد الرحمن جامی به خاطر آنکه او وزارت را ترک کرده بود قصیده ای فارسی در باره او گفته است.

آنگاه صاحب " ریاض الجنه " پانزده بیت از آن اشعار را نقل می کند که ما بخاطر اختصار ازنقل آن خود داری می کنیم.و چون آن قصیده خالی از اسم او و از هر گونه اشاره ای به موقعیت اوست، از این جهت می دهد که او از وزارت دست کشیده بوده و در جوار حرم مقدس زندگی می کرده تا مرده است ".

ولی از ابن فوطی گذشت که او کاتب بوده تا مرده است وفاتش در بغداد واقع شده و در خانه اش که مشرف بر دجله نزدیکی پل جدید بوده دفن شده است و هیچ کس در این باره اختلافی ندارد، و قبرش معروف ومورد زیارت بوده تا آنکه در این زمان های اخیر کسی مالک آن خانه شده و راه وصول به آن و زیارتش را قطع کرده است، و البته مردم با اعمالشان پاداش داده می شوند اگر خیر باشد خیر و اگرشر باشد شر.

بیشتر اشعار او در باره عترت پاک پیامر اکرم است که در کتابش " کشف-الغمه " موجود است، و از آن جمله شعری است که در کنار حرم شریف امیر المومنین در مدح آن حضرت سروده و در صفحه 79 از کتابش بچشم می خورد و ترجمه آن چنین است: " درباره علی از مقاماتی که به نام او شناخته شده و ریسمان دین در حل و حرم بدانها محکم شده بپرس.

بپرس از بدر و هوازن و واقعه جمل و احزاب آنگاه که عمرو بن عبدود مبارز می طلبید، و صفین.

او دارای افتخاراتی است که از لحاظ مرتبه با ستارگان آسمان و از لحاظ

ص: 351

منزل با زحل برابری می کند، و نیز دارای روش پسندیده ای است که راه و رسم صحیح زندگی را به انسان نشان می دهد.

چه مقدار دست توانای تو ای ابا الحسن حوادث ناگوار را از اسلام دور کرده است؟

و چه مصیبتهائی را که برای نابودی اسلام دندان قروچه می رفته از بین برده است؟

و چقدر رسول خدا را با تمام وجود، همانند شمشیر عاری ازخلل یاری نمودی؟

و چه بسا روزی که همانند سایه نیزه نفس انسان شجاع ازشدن فزع آرام نداشته تو در چنین روزهائی از رسول خدا و اسلام حمایت نمودی.

و موضع جنگ تنگ است اما از آن گریزی نیست و آبشخور مرگ سیرابش نمی کند.

غبار تیره جهان را پر کرده همانند کوهی که روی کوه دیگر قرار گرفته باشد.

و تو با شمشیر قاطع و سپر طویل و نیزه چرخان تیزت، آنان را دور کردی.

جانت را در راه یاری رسول خدا، بذل کردی و هیچ گاه در این راه بخل نورزیدی.

و تو همانند نیزه تنها و بدون هیچ ترس و وحشتی در یاری پیامبر اکرم بپا خاستی.

با عزم آهنین، دشمنان را پست و زبون می کردی که اگر با آن به سنگهای قله های کوه ها حمله می کردی نابودشان می نمودی.

ای بهترین مرد از عرب و عجم و ای بهترین مردم از لحاظ گفتار و عمل!

ای کسی وسیله تو مردم هدایت یافته و امید سلامت هنگام حوادث بزرگ دارند.

ص: 352

ای کسی که رسم عدالت را به طورآشکار بر گرداندی در صورتی که سالها در بوته تعطیل قرار گرفته بود.

ای شهسواری که قهرمانان در برابرت خاشعند و ای کسی که همه مردم در برابرت بنده اند.

ای آقای مردم، ای کسی که همانند نداری ای کسی که مناقبت ضرب المثل شده است.

مدیحه ای که گفتم از باب کرم بپذیر و اگر نتوانستم چنانکه بایسته است مدحت کنم آن عجز از ناحیه من است، و بعدا مدیحه بهتری به سوی شما هدیه خواهم کرد اگر بتوانم و عمرم اجازه بدهد ".

او درباره مدح امام صادق علیه السلام چنین گفته است:

" مناقب امام صادق علیه السلام چنان مشهور است که راستگوئی از راستگوی دیگر آن را نقل می کند او از لحاظ عظمت و بر تری چنان مقامش بالا است که کسی نمی تواند حقیقت آن را درک کند، مجد گواری در دودمانش همانند شیر از پستان جریان دارد.

او در جمیع حالاتش از مردم زمانش برتری داشته و دارد.

آسمان بخشش ریزان و باران عطایش جاری است و هر صاحب فضیلتی به بخشش و فضیلتش معترف و گویاست.

او دارای مقام شامخ و ارجمندی است و کوه مجدش سر بفلک کشیده است او از شجره عزت است که شاخه هایش از افلاک بالاتر رفته است.

عطایش چون باران رحمت ریزان است و نیکویش در عطایش برق می زند رای او صواب است اگر چه نادان آن را دشمن دارد، و مانند ریزش باران که ممکن است راهروی را ترکند و او از ترشدنش ناراحت گردد در صورتی که باران برای عموم مفید و نافع است.

و گویا که چهره اش همانندماه می درخشد و دارای بذل و بخشش فراوان و

ص: 353

و اخلاق پسندیده ای است.

آنان مردمی هستند که پاکیزه و بلند مرتبه اند که خداوند این خصائص را در نهاد آنان به ودیعت نهاده است.

او بزرگواری و عظمت را محکم کرد و در راه نیل به آن کوشید و گویا که آنها به یکدیگر عشق می ورزند.

اگر کارها دشوار و راهی به سوی آن نباشد، و در آن وقت رتق و فتق امور بدست او خواهد بود.

مجد و عظمت مشتاق اوست و این عجب نیست، او نیز مشتاق آن است.

مولایم من مخلص شمایم اگر چه دیگران نسبت به شما مخلص نباشند.

من آشکار می گویم که: دوست شمایم و سر به آستان شما گذارده ام و به شما امیدوارم.

در آن هنگام که افراد مطیع نجات پیدا می کنند و نافرمانها سقوط می کنند تنها وسیله شما امید بر آوردن حاجات وتحقق آرمانم را دارم".

و درباره امام موسی کاظم علیه السلام نیز مدیحه ای دارد که ترجمه آن چنین است:

" مدیحه هایم وقف بر امام موسی کاظم است به افراد ملامتگر چه ارتباط دارد؟

و چگونه مدح نکنم مولائی را که در عصرش بهترین فرزندان ان آدم بوده است؟

چه کسی همانند موسی و پدران و فرزندانش تا قائم آل محمد است؟

او امام بر حق است اگر حکم به حاکم تسلیم گردد، عدلش اقتضا می کند افاضه عدل و بذل جود کند و جلو ظالم را بگیرد، و او در برابر سائل متبسم و خوشرو است ای قربان چنین تبسم و خوشروئی بروم.

او در میدان جنگ شیر ژیان و در عالم بخشش همانند باران رحمت است

ص: 354

او دارای افتخاراتی است که بلاغت گوینده از وصف آن عاجز است.

در دانش دریا بیکران و در جنگ از شمشیر برنده تر است، از گناهکاران در می گذرد و بخشش را دوست دارد و دین بدهکار را ادا می کند ".

او در خاتمه کتاب " کشف الغمه " صفحه 350 درباره خاندان پیامبر اکرم چنین می گوید:

" ای پیشوای بزرگوار شما بهترین خلق خدا همواره بوده و خواهیدبود شما با مزایائی که دارید مقامتان بسیار ارجمند است، خدا درباره شما سوره هل اتی را با نص جلی فرستاده، چه کسی می تواند با شما همسری کند درصورتی که خداوند اخلاق شما را پاکیزه کرده است؟ برای شما بزرگواری است که قرآن آن را تثبیت کرده و اگر برق بخواهد به انتهای عظمت شما راه یابد به آخر نرسیده خاموش خواهد شد.

آنان دستهای دهنده و چهره های نورانی چون صادق دارند و بر مردم بخشش و در برابر بیچارگان دریای کرمند، به دوستان بهشت و به دشمنان جهنم می دهند، یتیم و فقیر و اسیر در حال عسر و یسر غذا می دهند، آنان از بخشش جزائی جز محبت خدا در نظر ندارند، خداوند آنان را از کیفر روزقیامت در امان نگه داشته و به آنان شادابی و سرور عنایت فرمود، و در برابر شکیبائی که کرده اند پاداش نیکو خواهد داد که او سزاوار تر است به پاداش بهشت وحریر دادن.

و هنگامی که آغاز سخن می کنند، به منبر شرف می دهند و گفتارشان میزان و فضل خطاب است از لحاظ نورانیت جانشین خورشیدند و در شب ماه را شرمنده می کنند.

من بنده شمایم ودر این علاقه ام خدایم پاداش می خواهم، خدا می داند که راه درستی رفته ام خداوند لطف خاصش را نصیب فرماید، از زمان طفولیت دلم مملو از علاقه و محبت شما بوده و شما را دوست می داشتم در صورتی که در خانواده ام

ص: 355

همانندم کسی نبود، خداوند نور شما را آشکار کرد تا جائی که افق روشن گردید و بینا شدم ومرا از روی لطف به سوی شما هدایت فرمود و او همواره ولی و یارم بوده است.

او چقدر به من محبت فرمود و چه نعمتها که به من ارزانی داشت؟ اینک بر من است که بنده شکور باشم، از ناحیه او باران رحمت بر سرم بارید و حالم شاداب و خوب شد، و هم او همواره مرا از حوادث ناگوار زمانه حفظ فرموده و من همیشه موید و منصور او بودم اگر در برابر نعتی که به من ارزانی داشته همواره شکر- گذار باشم سزاوار است.

علیهذا سپاس همیشه مال اوست و شکر همواره مخصوص او ".

در مجموعه های خطی و کتب ادبی به قصائد غدیریه دیگری بر خوردیم که آنها را به افرادی که گفته می شد در قرن ششم و هفتم زیست می کردند نسبت داده اند، اما چون شرح حال آنان را در کتب معتبره نیافتیم از اینرو از نقل آنها خود داری کردیم.

پایان کتاب

ص: 356

تقریظهای منظوم

این تقریظها مال جمعی از شعراء غدیر در عصر حاضر است که شرح حالشان بعداخواهد آمد:

1- علامه جلیل.شیخ محمد سماوی صاحب تالیفات ارزنده می فرمایند:

" امینی بوستان و غدیر آورد و جام دوستی را در خم نه در خورنق و سدیر گرداند.ای فدای گرداننده آن شوم، و در این باره شروع کرد به نغمه سرائی با نص و دلیل آشکار، از ناحیه خدای قدیم و توانا و گفتار بهترین پیامبر، و اشعار افراد دانا و شایسته، تا آنکه در سال 1365ه این آرمان مقدس جامه عمل پوشید و به چاپ آن اقدام گردید ".

و برای استاد ما علامه سماوی گفتاری درباره کتاب است که بعدا با کمال تشکر از جناب ایشان نقل خواهیم کرد.

2- خطیب توانا شیخ محمد علی یعقوبی نجفی صاحب بابلیات می فرمایند:

" برای احمد در روز غدیر خم، در باره علی نصوصی است که از قرآن سرچشمه گرفته و روح الامین آن را سر بسته آورده و قلم امینی آنرا شرح کرده است..."

3- از خطیب شاعر شیخ حسن سبتی نجفی صاحب " الکلم الطیب ":

" امینی برای ما کتاب ارزشمندی آورده که انجیل و زبور در برابر آن بسیار ناچیز است.

آیات مربوط به فضائل علی در آن مندرج، و عنوانش " الغدیر " است.

جبرئیل آنها را برای پیامبر اکرم طوری آورده که جای هیچگونه شک و

ص: 357

شبهه ای در آنها نیست فضائل او همانند علمش بقدری زیاد است که یکی از هزار آن را نشان داده است.

او برای ما سرجشمه جوشانی که آب گوارا دارد و بی نظیر آورده است.

او در اوراقش علومی را که چشمها را خیره می کند و همواره از آن نور می پاشد بودیعت نهاده است ".

4- از شاعر توانا حاج محمد شیخ بندر:

" ای عبد الحسین با تالیف الغدیر به آرزوی دیرینه ات نائل شدی.

و به طور تحقیق درهای گرانبها را در آن گرد آوردی.

و بیعت روز غدیر را برای همسر زهرا و پدر امام منتظر با نص پیامبر و آیات قرآن با بهترین بیان وروشنترین اثر ثابت نمودی، در نتیجه حقیقت چون خورشید درخشیده آشکار گردید و آیا کسی منکر خورشید خواهد بود؟ علیهذا عذر کسانی که نص غدیر را منکرند چیست؟ در صورتی که نص را اهل سیر و تواریخ تایید کرده اند.

آنان که با ما مخالف می کنند اگر ارزوی علم باشد، و در حقیقت با فرمان خدا مخالفت می کنند ".

5- از شاعر اهلبیت شیخ محمد رضا خالصی کاظمی:

" ای کسی که در قلعه افتخار و عظمت قرار گرفتی تو آقای من هستی ای آیت خدا!

آیا غدیر رابرای ما آوردی یا اقیانوس، که برای سیر کننده در آن فراری نیست؟ آیا باغستان است که چنین شکوفه های معطر و زیبا دارد یا آسمان است که در آن اینهمه ستارگان می درخشید؟ و یا آنکه بهشت است که درختانش از کثرت میوه های پاکیزه سنگین شده است؟ تو در جهان علومی را نشر کردی که پیش از " الغدیر " زیر پرده بوده است.

تو برای مردم راه درستی را آماده کردی که با نورها روشن است.

تو با این عملت به ما لباس عزت و وقار و بزرگی و افتخار پوشیدی.

ص: 358

تو در غدیرت درهائی را به ودیعت نهاده ای

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109