پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، جلد 10(پيامبر مهر2)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور:پيامبر مهر/جمعي از پژوهشگران؛ زير نظر محمد علي رضايي اصفهاني ؛

تنظيم محسن ملا كاظمي.

مشخصات نشر :قم: انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن، 13 -. مشخصات ظاهري: 311ص ج2.

فروست : پرسش هاي قرآني جوانان؛ [ج.] 10.

شابك : 311ص ج2.

دوره 964-2534-07-x ؛ ج. 2 964-2534-02-9

يادداشت:فهرستنويسي براساس جلد دوم، 1385.

يادداشت:كتابنامه.

مندرجات:ج. 2. پيامبر و توليد علم .

موضوع:محمد(ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. در قرآن.

موضوع :قرآن -- پرسشها و پاسخها.

شناسه افزوده:رضايي اصفهاني، محمدعلي، 1340 -

شناسه افزوده:ملا كاظمي، محسن

شناسه افزوده :پرسش هاي قرآني جوانان؛[ج]. 10.

رده بندي كنگره BP65/2پ4 10.ج 1300ي

رده بندي ديويي 297/1076

شماره كتابشناسي ملي:1225247

اهداء

به محضر مقدس امام رضا (ع) و همه ي جوانان حقيقت جو!

سپاسگزاري

از همه ي پرسشگران و نيز «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني» و گروه قرآن راديو معارف كه زمينه ساز اين اثر شدند. و نيز از پژوهشگران مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي كه ياور ما در اين جلد بودند، تشكر مي كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 10

درآمد

قرآن كريم نوري همواره تابان است كه بر انديشه ي بشر تابيد و راه انسان ها را روشن ساخت، اين كتاب منبع عظيم معرفتي و سفره اي الهي است «1» كه مي تواند نسل هاي بشر را از زلال معرفت خويش سيراب سازد؛ و مقام دانش و دانشمندان را ارج مي نهد و عالمان و جاهلان را مساوي نمي داند، «2» بلكه با اشارات متعدد به مباحث علوم تربيتي، كيهان شناسي، زيست شناسي، رويان شناسي و روح و روان انسان بلكه با اشاره به مسائل فرا

روانشناسي، حسّ كنجكاوي و پرسشگري انسان را تحريك مي كند و زمينه رشد علوم را فراهم مي سازد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 11

پرسش كليد دانش است. «1» و ذهن پرسشگر ارجمند است، و وظيفه ي دانشمندان، دريافت پاسخ از منابعِ قرآن، حديث، عقل و علوم تجربي و ارائه ي آن به تشنگان حقيقت است.

از اين رو جمعي از پژوهشگران حوزه و دانشگاه گردهم آمده و با تأسيس «واحد پاسخ به پرسش هاي تخصصي قرآن و علم»، و ارسال پرسشنامه به دانشگاه هاي مختلف، به گردآوري پرسش ها و ارائه ي پاسخ پرداخته اند، كه حاصل تلاش اين عزيزان در اين مجموعه گردآوري شده است.

بنده كه از آغاز با اين عزيزان همراهي داشته ام، شاهد تلاش علميِ همراه با تعهد آنها بوده ام، كه در حد توان كوشيده اند پاسخ هاي مناسب و متين ارائه نمايند. البته برخي پرسش ها نيز از

طريق شنوندگان محترم راديو قرآن دريافت شده و در برنامه ي پرسش و پاسخ قرآني آنجا پاسخ داده ايم كه به اين مجموعه اضافه شده است.

اميدوارم خداي متعال اين خدمت علمي و قرآني را از همه ي ما بپذيرد و در پرتو قرآن و اهل بيت (ع) پاداش نيك عطا فرمايد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 12

از آنجا كه واحد تخصصي پاسخ به پرسش هاي قرآن و علم، مشمول حمايت ويژه «ستاد پاسخگويي به مسائل مستحدثه ديني دفتر تبليغات» بوده، بر خود لازم مي دانيم از مسئولين محترم ستاد تشكر كنيم.

در ضمن از خوانندگان محترم درخواست داريم كه ما را از راهنمايي و پيشنهادات و انتقادات خويش محروم نفرمايند و از جوانان عزيز مي خواهيم كه اگر پرسش هايي در زمينه ي «قرآن و علم» دارند، به نشاني ما ارسال فرمايند. «1»

با سپاس

دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

قم- 7/ 6/ 85

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 13

اشاره

سال 1385 ش به نام «پيامبر اعظم (ص)» نامگذاري شده است، از آنجا كه مهمترين دستاورد پيامبر (ص) قرآن كريم است، و پيامبر (ص) در مورد قرآن مطالب زيبا، ژرف و آگاهي بخش دارد؛ و نيز در تعداد زيادي از آيات قرآن از نام ها، صفات و رفتار و گفتار پيامبر (ص) ياد شده است، لازم است كه در رابطه ي «پيامبر و قرآن» مطالب آيات و روايات نبوي كاويده شود.

اين نوشتار بر آن است كه اين مطالب را در شش محور زير بررسي كند:

الف: پيامبر (ص) و توليد علم

ب: تاثيرگذاري پيامبر (ص) در عرصه اخلاق و اجتماع

ج: استمرار نبوت

د: چالش هاي زندگي پيامبر (ص)

ه-: شبهات

و: منبع شناسي پيامبر اعظم (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 15

فصل اول پيامبر (ص) و توليد علم

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 17

پرسش

اصول سازماندهي پيامبر (ص) در مديريت را از نگاه قرآن بيان كنيد.

پاسخ:

مقدمه:

در اهميت موضوع مديريت همين كافي است كه انسان از زماني كه زندگي اجتماعي او محدود بود تا امروز، با توجه به پيشرفت علم و افزايش جمعيت، از مديريت بي نياز نبوده و نيست.

و از همين روي از ديرباز موضوع مديريت مورد توجه بشر بوده، تا بتواند، بهتر امكانات را بسيج كند و به اهداف خود زودتر برسد و به توفيقاتي هم دست يافته است.

ولي از آنجا كه تدوين «علوم انساني»، با «جهان بيني» افراد و مكاتب، ارتباط مستقيم دارد، از اين رو هر گروه و مكتبي كه بخشي از «علم مديريت» را توسعه داده، به همان اندازه نگرش هاي خود را هم در آن دخالت داده است.

به همين خاطر ضرورت دارد كه با جهان بيني قرآني به مسئله ي «مديريت» نگريسته شود و «علم مديريت با رويكرد قرآني» تدوين شود. و از آنجا كه پيامبر اكرم به شهادت روايات و تاريخ، داراي حكومتي گسترده و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 18

سازمانمند بوده اند، قرآن كريم در بعضي آيات،

اشاره هايي به اين سازمان حكومتي دارد كه مي توان از آنها با الغاء خصوصيت، اصولي را استخراج كرد.

تاريخچه و مفهوم شناسي

اشاره

انديشمنداني كه به بررسي اصول مديريت پرداخته اند، گاه اصول را تعريف كرده اند و گاه به تبيين مصاديق اصول اشاره كرده اند و برخي صاحب نظران در تعريف اصول گفته اند: اصول «راهنماي هدايت و حركت مديران و آحاد سازمان در راستاي تحقق نظام ارزشي مطلوب براي سازمان» مي باشد. «1»

و معمولًا مديريت پژوهان، «وظايف عمومي» مديران را تحت عنوان «اصول مديريت» ناميده اند. «2»

و ما در اين مجال «اصول سازماندهي پيامبر در مديريت» را بر مي شماريم:

1. اصل اطاعت

قرآن كريم در سوره ي نساء مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ... «3»

؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولي الامر (: اوصياي پيامبر) را و ...»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 19

اصل اطاعت يك اصل مديريتي است كه نخست عقل به حسن و لزوم آن حكم مي كند و شارع مقدس نيز به آن ارشاد كرده است.

لفظ اطاعت اطلاق دارد و اطاعت هاي حكومتي و مديريتي را نيز شامل مي شود.

2. اصل سلسله مراتب

اشاره

طبق آيه ي فوق اطاعت از خدا و رسول خدا و صاحبان امر حكومت، به شكل مسلسل و زنجيره اي، عقلًا و شرعاً لازم است.

مفسران شيعه و برخي از اهل تسنن «1» در اين باره اتفاق نظر دارند كه منظور از «اولي الامر» امامان معصوم مي باشند كه رهبري مادي و معنوي جامعه ي اسلامي، در تمام شئون زندگي از طرف خداوند و پيامبر به آنها سپرده شده است، و البته كساني كه از طرف آنها به مقامي منصوب شوند و مسئوليتي را در جامعه ي اسلامي به عهده بگيرند، با شروط معيني اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اينكه صاحبان امورند بلكه به خاطر اينكه نمايندگان صاحبان امور (: اولي الامر) مي باشند. «2»

برخي از صاحب نظران در اين باره مي نويسند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 20

اگر بخواهيم جايگاه مدير يك سازمان را در سلسله مراتب مديريت در اسلام تعيين كنيم، درمي يابيم كه يك رابطه ي طولي استواري بين مراتب مديريتي در اسلام وجود دارد اين مراتب عبارتند از:

مديريت خدا، مديريت پيامبر (ص) مديريت معصوم، مديريت فقيه

از اين مرتبه به بعد در سازمان ها شامل: مديريت سازمان بر زير مجموعه، و در خانه، شامل مديريت شوهر بر خانواده و زن، و مديريت پدر بر فرزند است.

اين مراتب، در طول مديريت خدا، پيامبر (ص) و معصوم است و طبيعتاً مديريت پدر، شوهر و سازمان در طول مديريت فقيه قرار دارد. «1»

3. اصل مرجعيت مدير در منازعات و مشاجرات و اختلاف نظرها

اين اصل، هم از آيه ي فوق: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُول» «2»

بر مي آيد و همچنين از آيات ديگر مانند:

«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ «3»

[ولي چنين نيست، به پروردگارت سوگند! كه آنها ايمان (حقيقي) نخواهند آورد، تا اينكه در مورد آنچه در ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داوري تو در جانشان هيچ (دل) تنگي نيابند، و كاملًا تسليم شوند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 21

طبق اين آيات كلام رسول خدا در اختلافات گوناگون، از جمله، اختلاف نظرهاي سازماني، فصل الخطاب است مديران نيز طبق اين اصل بايد با قاطعيت، مسائل را حل و فصل كنند و ديگران هم تمكين كنند تا كار سازمان منظم پيش برود.

اگر مشورتي هم با آنان صورت گرفت، اين منافاتي با فصل الخطاب بودن سخن مدير ندارد. «1»

4. اصل اولويت

«النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ «2»

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

اين آيه در مورد اولويت همه جانبه ي پيامبر (ص) از جمله مديريت ايشان براي ديگران است. اما اين آيه با «الغاء خصوصيت» بيانگر يك اصل عمومي در مديريت مي باشد و آن اينكه اگر فرد اصلحي در رأس مجموعه قرار گيرد ولايت و اولويت پيدا مي كند به اين معنا كه فوق سلسله مراتب و امور اداري مي تواند به عنوان فصل الخطاب كارها را حل و فصل كند و گره ها را باز كند.

از امام باقر حكايت شده:

«اين آيه، درباره ي رهبري و فرماندهي نازل شده است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 22

شيخ

طوسي در تفسير «تبيان» از اين آيه، تدبير و مديريت را فهميده است و مراد از «اولي بأنفسهم» را «احق بتدبيرهم» معنا كرده است و پيامبر را شايسته ترين مدير و مدبر شمرده است. «1»

با اين تفاصيل آيه ي فوق، مديريت همراه با ولايت و اولويت را مطرح مي كند كه حل كننده ي بسياري از معضلات مديريتي است.

5. اصل رخصت گرفتن از مدير

در آيه ي 62 سوره ي نساء مي خوانيم:

«إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ «2»

مؤمنان تنها كساني هستند كه به خدا و فرستاده اش ايمان آورده اند، و هنگامي كه در كار اجتماعي همراه او باشند، تا از او رخصت نگيرند (از نزدش) نمي روند. در واقع كساني كه از تو رخصت مي گيرند، آنان كساني هستند كه به خدا و فرستاده اش ايمان مي آورند. پس هر گاه براي بعضي كار (هاي مهم زندگي) خود از تو رخصت مي طلبند، پس به هر كس از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 23

آنان كه (صلاح مي داني و) مي خواهي رخصت ده، و براي آنان از خدا آمرزش بخواه كه خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

مطابق مضمون اين آيه، رسول خدا مرجع هر نوع اجازه است؛ يعني بدون اذن ايشان امور جريان نمي يابد امضاي آن حضرت بايد ذيل هر عمل اداري و سازماني باشد. در كارهاي مهم، هر فعل و تركي با اذن ايشان انجام مي گيرد. «1»

مديران اسلام طبق اين اصل، صاحب امضا هستند و اذن آنان شرط هر اقدامي است.

البته مي توان با توجه به

اصل «سلسله مراتب» در مديريت، اين حق را به مراتب پايين تر واگذار كرد تا كارها سريع تر صورت گيرد و مشكلات جديد حاصل نشود ...

از اين رو برخي از مفسرين ذيل اين آيه مي نويسند:

«البته اين دستور انضباطي مهم اسلامي، مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهي اعم از پيامبر و امام و علمايي كه جانشين آنها هستند رعايت آن لازم است ... زيرا اصولًا هيچ تشكيلاتي بدون رعايت اين اصل، پا بر جا نمي ماند، و مديريت صحيح بدون آن امكان پذير نيست.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 24

6. اصل تمركز در امور مالي

در آيات متعددي چنين آمده است:

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ ...؛ «1»

(اي پيامبر) از تو درباره غنائم (جنگي و ثروت هاي بدون مالك مشخص) پرسش مي كنند؛ بگو: «غنائم (جنگي و ثروت هاي بدون مالك مشخص) مخصوص خدا و فرستاده [او] ست؛» پس، [خودتان را] از [عذاب ] خدا حفظ كنيد؛ ...»

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَ ...؛ «2»

و بدانيد كه هر چيزي از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براي خدا، و براي فرستاده [اش ]، و براي نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده مان، در روز جدايي [حق از باطل ]، روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آورده ايد؛ و خدا بر هر چيزي تواناست.»

مطابق اين آيات و نظاير آن، مركزيت امور مالي و تصميم گيري در مورد مصرف و

هزينه كردن اموال، به رسول خدا باز مي گردد.

از اين اصل استفاده مي شود كه مديران در امور مالي و هزينه كردن آن، مسئول هستند و بايد از جذب بودجه ها آگاهي كافي داشته باشند و از مفاسد اقتصادي جلوگيري كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 25

همچنين دانسته مي شود كه بخشي از اقتدار، به قدرت مالي بر مي گردد كه توانايي تعليم و خدمت و پاداش و تنبيه و ... را ايجاد مي كند. «1»

7. اصل مركزيت مدير نسبت به اطلاعات و گزارش ها

در سوره ي نساء آيه ي 83 خداوند متعال مي فرمايد:

«وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ؛ و هنگامي كه خبري (حاكي) از ايمني يا ترس به آن [منافق ان برسد، منتشرش سازند، و [لي اگر (بر فرض) آن را به فرستاده [خدا] و به اولياي امر از بينشان، ارجاع دهند، از ميان آنان كساني كه آن را استنباط مي كنند، حتماً به (درستي و نادرستي) آن آگاهي دارند. و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود، مسلماً جز اندكي (از شما، همگي) از شيطان پيروي مي كرديد.»

رسول خدا به عنوان مدير و رهبر، طبق اين آيه بايد مركز اطلاعات و گزارش ها به ويژه اخبار امنيتي و حساس باشد تا با مشاوران كاردان خويش آنها را تجزيه و تحليل كرده و براي رفع اضطراب و تأمين بهداشت رواني مجموعه زير دست، با رعايت مصالح با آن برخورد شود و حتي براي اعلان آنها به افراد، با برنامه ريزي عمل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 26

طبق اين اصل مدير بايد از آخرين گزارشات و اطلاعات مطلع شود، تا در برنامه ريزي ها و تصميم گيري ها از

آنها استفاده كند، و بهداشت رواني افراد تحت فرمان او هم دستخوش خبرهاي مسموم و شايعات نشود. «1»

8. اصل لزوم احترام به مدير و پيشي نگرفتن بر او

قرآن كريم در سوره ي حجرات مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي لَهُم مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّي تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ «2»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! فرا پيش خدا و فرستاده اش (چيزي را) مقدم نداريد، (و بر آنان پيشي مگيريد.) و [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد؛ كه خدا شنواي داناست. اي كساني كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را فراتر از صداي پيامبر بلند مَكنيد، و در سخن گفتن بر او بانگ نزنيد، همچون بانگ زدن برخي از شما بر برخي [ديگر]؛ مبادا اعمال شما تباه شود در حالي كه شما (با درك حسّي) متوجه نمي شويد. در حقيقت كساني كه صداهايشان را نزد فرستاده خدا فرو مي كشند، آنان كساني هستند كه خدا دل هايشان را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 27

براي پارسايي (و خود نگهداري آزموده و) خالص نموده است؛ [و] براي آنان آمرزش و پاداش بزرگي است. در واقع كساني كه تو را از پشت اتاق ها فرا مي خوانند، اكثر آنان خردورزي نمي كنند. و اگر (بر فرض) آنان شكيبايي مي كردند تا به سوي آنان درآيي، حتماً براي آنان بهتر بود؛ و خدا

بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

اين اصل در حقيقت، وظيفه ي پيروان را درسازمان اداري و حكومتي نبوي بيان مي كند و اقتدار رهبري را در اطاعت پيروان مي داند. هر جا كه خدا و پيامبر حكمي داده باشند چه در حوزه ي «عمل» و چه در حوزه ي «علم و نظر» بايد پيروي شود يعني در همه ي حوزه هاي فعاليت انساني، اصل «عدم تقدم بر خدا» و سپس «عدم تقدم بر رسول» حاكم است. «1»

مسئله ي مديريت، بدون رعايت انظباط، هرگز به سامان نمي رسد و اگر بخواهند كساني كه تحت پوشش مديريت و رهبري قرار دارند به طور خودسرانه عمل كنند، شيرازه ي كارها به هم مي ريزد، هرقدر هم رهبر و فرمانده لايق و شايسته باشد. «2»

آري رهبر و مدير هر اندازه نيرومند و واجد شرايط باشد در عين حال نياز به پيروان صديق، صميمي و مطيع دارد به گونه اي كه «پيروي» را وظيفه ي شرعي خود بدانند و حريم رهبري را حفظ كنند و قداست زدايي نكنند.

يكي از صاحب نظران در اين باره مي نويسد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 28

مديريت پژوهان نوين، اخيراً به نظريات «پيروي» اهتمام بيشتري نشان داده اند و در اين مسير از نظريات جامعه شناسان و روانشناسان مانند «ماكس وبر» و «زيگموند فرويد» بهره جسته اند. «1»

مديريت بحران و رعايت اصول اخلاقي و اجتماعي در آن

اشاره

بعد از شكست و مراجعت مسلمانان از جنگ احد، كساني كه از جنگ فرار كرده بودند و كوتاهي كرده بودند اطراف پيامبر جمع شدند و ضمن اظهار پشيماني، تقاضاي عفو و بخشش كردند. خداوند آيه ي 159 سوره ي آل عمران را نازل كرد «2» و فرمود:

(فبما رحمه من الله لنت له مو لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم

و استغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب متوكلين) «به (بركت) رحمت الهي در برابر آنان (: مردم) نرم و (مهربان) شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراكنده مي شدند پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب با آنان مشورت كن اما هنگامي كه تصميم گرفتي، (قاطع باش) و بر خدا توكل كن زيرا خدواند متوكلان را دوست دارد.»

در اين آيه دستوراتي را به پيامبر داد كه مي توان تعبير نمود: «با اين دستورات پيامبر «مديريت بحران» كرد!» زيرا افرادي كه گرفتار شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند چنين افرادي نياز به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 29

«مديريت بحران» داشتند تا جراحات جسمي و روحي آنها هرچه زودتر التيام پيدا كند و نه تنها دچار تفرقه و فروپاشي نشوند بلكه براي حوادث آينده نيز آماده شوند. «1»

اين آيه بعضي از «اصول اخلاقي» و «ويژگي هاي مديريتي» پيامبر اكرم (ص) را در هنگام مديريت بحران بيان مي كند كه به توضيح مختصر برخي از آنها مي پردازيم:

1. نرم خويي و مهرباني

در اين آيه يكي از اصول اخلاقي پيامبر در مديريت كه مهرباني و نرم خويي است را برمي شمارد و آن را رمز موفقيت پيامبر مي داند و مي فرمايد: «اگر اين ويژگي در تو نبود افراد از دور تو پراكنده مي شدند.»

و به اين ويژگي پيامبر در آيات ديگر با تعابير گوناگون اشاره شده است. «2»

2. گذشت و بخشش خطاكاران

يكي از اهداف مديريت در قرآن، «رشد و تعالي» مجموعه ي تحت فرمان مدير مي باشد و بديهي است كه با برخوردهاي ناسنجيده و عجولانه و مچ گيري هاي مضر و ... مجموعه ها و افراد آن به رشد نمي رسد بلكه دچار عزل و نصب هاي مكرر و بي نتيجه مي شوند و ابهت و وقاررهبر يا مدير آن مجموعه نيز به خطر مي افتد آري با عفو و گذشت از خطاكاران و جلوگيري از پرده پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 30

دري است كه افراد تحت فرمان مدير، از رفتار كريمانه و بزرگوارانه مدير و رهبر، در خلوت خود شرمنده مي شوند و همين كه مي بينند خطاي آنها بخشيده شده يا آبروي خود را بازيافت كرده اند، تا پايان، خود را وام دار مدير و سرپرست و رهبر خود مي دانند و محبت او در دل آنها جايگزين مي شود و به اين روش است كه آن اشتباهات نيز تكرار نمي شود و مجموعه به «رشد و تعالي» مي رسد.

3. مشورت

كسي كه گمان كند همه چيز را مي داند نيازي به مشورت با ديگران نمي بيند و خود را از دستيابي به نظرات و پيشنهادهاي خوب ديگران محروم مي كند. چرا كه مشورت موجب بهره گيري از عقل ديگران و پالايش انديشه وايجاد پشتيبان است.

و ازطرفي خواست طبيعي افراد جامعه از مديران و مسئولان اين است كه با توجه به استعدادهاي آنها، در حد معقول به آنها «بها» داده شود تا زمينه ي رشد و تعالي شخصيت آدمي فراهم شود.

و در مقابل، بي اعتنايي به افكار و انديشه هاي معقول ديگران، شخصيت انساني افراد را مي شكند و ريشه هاي نهال فضيلت و ابتكار را در زمين دل ها مي خشكاند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 31

قرآن

كريم براي دستيابي به اين ارزش ها و زيبايي ها، با روش هاي گوناگون اين منظور را تعقيب مي كند كه يكي از اين شيوه هاي بسيار مناسب و پرجاذبه «مشورت» است. «1»

لذا مي بينيم در ادامه ي آيه مورد بحث، بعد از فرمان عفو عمومي، براي زنده كردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكري و روحي آنان دستور مي دهد: (و شاورهم في الامر) يعني با آنها در كارها مشورت نما (و از آنها نظرخواهي كن!).

همان طور كه در شأن نزول آيه آمده، پيامبراكرم قبل از جنگ احد در چگونگي مواجهه با دشمن با ياران خود مشورت كرد، و نظر آنها اين بود كه اردوگاه، دامنه ي احد باشد واين نظر محصول رضايت بخشي نداشت.

در آن موقع اين فكر به نظر بسياري مي رسيد كه در آينده ديگر پيامبر با كسي مشورت نمي كند.

قرآن كريم به اين توهم پاسخ مي دهد و مي فرمايد: «باز هم با آنها مشورت نما!»

چرا كه هر چند نتيجه ي ظاهري مشورت در برخي مواقع سودمند نيست ولي با نگاه كلي كه بررسي كنيم منافع آن بيش از زيان هاي آن مي باشد.

و اثري كه در آن براي پرورش فرد و اجتماع و رشد شخصيت آنها وجود دارد از همه ي اينها بالاتر است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 32

4. قاطعيت و شجاعت در عمل

در مفردات راغب در معناي عزم آمده: «عزم» يعني تصميم قلبي براي انجام كاري. «1»

و صاحب التحقيق مي نويسد: «عزم تصميم قطعي و موكد است هم در «چگونگي عمل» و هم در «امتداد و دوام عمل» به طوري كه اراده ي عمل و ادامه ي آن محقق شود.» «2»

خداوند بعد از اينكه پيامبر را به مهرباني و نرم خويي و گذشت وعفو و مشورت دعوت كرد سپس

دستور مي دهد كه بعد از آن مراحل، تصميم جدي و قاطع بگير!

در اينجا دو نكته از نكات تفسيري آيه را بيان مي كنيم: «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 33

1. در آيه ي شريفه مسئله ي مهم مشاوره به صورت جمع آمد (و شاورهم) ولي تصميم نهايي، تنها به عهده ي پيامبر گذاشته شد و به صورت مفرد فرمود: «فاذا عزمتَ».

اين اختلاف تعبير به يك نكته ي مهم اشاره دارد و آن اينكه بررسي جوانب مختلف مسائل اجتماعي بايد به صورت دسته جمعي و مشورت انجام گيرد، اما هنگامي كه طرحي تصويب شد بايد براي اجراي آن اراده ي واحدي به كار افتد. در غير اين صورت هرج و مرج مي شود.

2. مطلب ديگري كه از واژه ي «عزمت» فهميده مي شود اين است كه بعد از مهرباني و گذشت و مشورت با افراد و توليد نظرات جديد، بايد در نهايت، با «قاطعيت و جديت» نظر نهايي را اعلام كني و بر انجام آن تصميم بگيري.

5. توكل بر خدا

«توكل» از ماده ي «وكالت» به معناي انتخاب كردن وكيل است؛ و اين را مي دانيم كه يك وكيل خوب حداقل 4 صفت دارد: آگاهي كافي، امانت داري، قدرت، دلسوزي.

و اين را نيز مي دانيم كه قادر مطلق خداست و همه ي قدرت ها به او منتسب است.

تاثير توكل در ايجاد قدرت رواني اين است كه: «تكيه و اعتماد به قادر، موجب قدرت مي شود.»

از اين رو خداوند متعال مي فرمايد: «فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين»

آري هميشه در مشاوره وقتي نظرهاي متفاوت مطرح مي شود انسان مردد مي شود كدام نظر را انتخاب كند؟!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 34

چون ممكن است هر كدام نقاط ضعف و

قوتي داشته باشد از اين رو خداي متعال مي فرمايد: خود را در سر دو راهي قرار مده و در مقام تعارض قرار مگير و با جديت و قاطعيت تصميم بگير! و دلهره و نگراني احتمالي را نيز توكل بر خدا از بين مي برد و تو را ثابت قدم مي دارد.

بديهي است توكل بر خدا، هرگز به معناي استفاده نكردن از امكانات نيست بلكه ضمن استفاده از آنها مي باشد، آنجا كه امكانات فراهم است بايد مورد استفاده قرار گيرد و آنجا كه فراهم نيست بايد در فراهم آوري آنها كوشيد و در هر دو حال بايد بر خدا توكل كرد.

جمع بندي و نتيجه گيري

بيان شد كه يكي از ويژگي هاي مدير موفق «رأفت» و «مهرباني» مي باشد چنانچه پيامبر اكرم چنين شيوه اي را در مديريت خود داشتند. ولي اين مهرباني و عطوفت از سر «انفعال» و «ناچاري» نيست كه مدير را از موضع «قدرت و ابهت» خود سقوط دهد. بلكه اين مهرباني و عطوفت داراي ابزار و وسايلي است كه وقتي مدير با اين ابزار وارد عمل شود نتيجه چيز ديگري مي شود.

توضيح اينكه: مدير شايسته هنگامي كه هنر «گوش دادن» «1» و «تغافل» و «عفو و گذشت» «2» و «عيب پوشي» و «رفتار متواضعانه» «3» داشته باشد و از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 35

هرگونه «تكبر» و «غرور» به دور باشد و با زبان «كلامي نيكو» «1» و «مشورت» با افراد زير دست و تحت برنامه ي خود رفتار كند، آن افراد به طور طبيعي و اتوماتيك در «كمند اخلاق نيكوي» مدير «گرفتار» مي شوند و گاهي وام دار اخلاق وي مي شوند.

و از اين رو وقتي در جاي مناسب، مدير «قاطعيت» به

خرج داد همه، با جان و دل مي پذيرندو ... و اين نوع برخورد مدير با افراد نه تنها باعث ضعف مدير نمي شود بلكه باعث «رشد» و «تزكيه» و «تعالي» افراد مجموعه نيز مي شود و با ارتباط با خدا در سايه ي «توكل» مشكلات يكي پس از ديگري حل مي شود.

زيرا مديراني كه بر خدا توكل ندارند در مواقع بحراني به يأس و نااميدي مي رسند و در نتيجه بي حركت و راكد مي مانند و درچنين حالتي حتي از داشته ها و توانايي هاي شناخته شده ي خود نيز نمي توانند استفاده كنند ... چون سايه ي يأس همه جا را تاريك كرده است.

مديراني كه بر خدا توكل مي كنند اميدوار مي مانند و در زير نور اميد و نشاط علاوه بر آنكه از همه ي داشته ها و توانايي هاي شناخته شده ي خويش بهره برداري مي كنند توانايي هاي ناشناخته و فراموش شده و مورد غفلت واقع شده ي آنها نيز- در شرايط بحراني و اضطراري- شكوفا مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 36

زيرا بحران و اضطرار در صورتي كه اميد و نشاط را از انسان سلب نكند، قواي پنهان و ناشناخته ي مادي و معنوي او را شكوفا و بسيج مي نمايد. «1»

آري اين مجموعه ي به هم پيوسته از «اصول سازماندهي» و «اصول اخلاقي پيامبر (ص)» در مديريت مي باشد كه جاي برخي از آنها در «دانش مديريت غير اسلامي» خالي است كه توجه به آنها مي تواند باعث تغيير و تحول در «علم مديريت» شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 37

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 38

پرسش

ديدگاه پيامبر (ص) در مورد كيهان شناسي چيست؟

پاسخ:

درآمد

حكايت شده كه پيامبر اكرم (ص) در نيمه هاي شب كه براي نماز شب

از بستر بر مي خاست، وارد حياط مي شد، به آسمان مي نگريست واين آيات را تلاوت مي كرد:

«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ «1»

(همان)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 39

كساني كه [در حال ايستاده و نشسته، و بر پهلوهايشان [آرميده ، خدا را ياد مي كنند؛ و در آفرينش آسمان ها و زمين تفكّر مي كنند؛ (در حالي كه مي گويند: اي) پروردگار ما! اين [ها] را بيهوده نيافريده اي؛ منزّهي تو؛ پس ما را از عذابِ آتش، حفظ كن!»

از رسول خدا (ص) قضايا واحاديثي نقل شده كه حاكي از اطلاع كامل آن حضرت از علم كيهان شناسي است واسراري از آن به دست آمده كه اعجاب دانشمندان را برانگيخته است.

از حضرت محمد (ص) حكايت شده كه در اين باره فرمودند:

«كشفت لي عن السموات السبع والارضين السبع حتي رأيت سكانها وعمارها وموضع كل ملك منها؛ «1» آسمان ها و زمين هاي هفتگانه آنچنان بر من روشن شد كه ساكنان وآباد كنندگان آن وجاي تك تك ملائك را ديدم.»

حضرت گاهي آيه اي از قرآن را تفسير مي كند و در تفسير آن از علم نجوم كمك مي گيرد؛ «2» و گاهي سوال نجومي يهودي را پاسخ مي دهد ويهودي با شنيدن جواب، اسلام مي آورد؛ «3» و گاهي از خلقت آسمان و زمين سخن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 40

مي گويد؛ «1» و نيز گاهي از آميخته شدن خرافات با اين علم، برآشفته مي شود و بر فراز منبر رفته و خطبه اي ايراد مي كند. «2»

در اين نوشته ي كوتاه، سعي داريم چند نمونه از اعمال وگفتار پيامبر اعظم

(ص) را كه با علم نجوم ارتباط دارد ذكر كرده ودقت حضرت را در آن امور، آنهم بدون بهره گيري از هيچگونه ابزار وآلات رصدي، نشان دهيم.

در مقدمه اي كوتاه فرق علم نجوم و تنجيم را بررسي كرده و برخي از روايات منع كننده را مورد بررسي قرار مي دهيم سپس در مورد «نسي ء»، تغيير قبله، مبدء تاريخ هجري و ديوار مسجد مدينه مطالبي مي نگاريم:

پيامبران وكيهان شناسي

نقش وكاربردي كه علم نجوم در امور روزمره وديني انسان ها داشته و دارد ايجاب مي كند كه برترين انسان ها يعني پيامبران وامامان از آن بي بهره نباشند. از امام صادق (ع) حكايت شده كه در اين باره مي فرمايند:

«بعد علم القرآن ما يكون اشرف من علم النجوم وهو علم الانبياء والاوصياء وورثه الانبياء ونحن نعرف هذاالعلم وما نذكره (ننكره)؛ «3» بعد از علم قرآن، بالاتر از علم نجوم نيست، وآن علم پيامبران وجانشينان ووارثان آنان است، ما نيز آنرا مي دانيم ولي ذكر نمي كنيم (انكار نمي كنيم)».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 41

در اين قسمت به اختصار از چند پيامبر بزرگ نام مي بريم و گزارش هائي را كه در مورد اطلاع آنان از اين علم، ذكر شده نقل مي كنيم:

الف. آدم (ع): عالم بزرگوار مرحوم علي بن طاوس از رساله ي ابي اسحاق طرطوسي چنين نقل مي كند: «خداوند متعال آدم را از بهشت به زمين هبوط داد وهمه چيز را به او آموخت از جمله طب و نجوم». «1»

ب. ادريس (ع): درباره ي ايشان گفته شده: «هو اول من استخرج علوم الحكمه والنجوم» «2» شايد اين نسبت به خاطر امور نجومي فراواني است كه آن حضرت انجام داده اند به عنوان مثال: ايشان بعضي از روزهاي سال

را به عنوان عيد قرارداد، و قرباني هايي براي زمان دخول خورشيد در بروج معين، و نيز رؤيت هلال تعيين كرد. «3»

مرحوم طبرسي، علم نجوم را معجزه ي حضرت ادريس مي داند و در تفسير اين آيه كه مي فرمايد «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ» «4»

چنين مي نويسد: «وقيل ان الله تعالي علّمه النجوم والحساب وعلم الهيأه وكان ذلك معجزه له» «5» ج. دانيال (ع): از ديگر پيامبران الهي است كه برخي مسائل نجومي از ايشان نقل شده است، صاحب كتاب «تاريخ التنجيم عندالعرب» از نسخه هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 42

خطي از كتاب دانيال (ع) كه در «دار الكتب الظاهريه» دمشق ديده است، مطالب جالبي در نجوم گزارش مي دهد. «1»

دلايل موافق و مخالف نجوم

اول: آيات و روايات موافق نجوم

الف. آيات قرآن برخي از فوائد نجوم را گوشزد كرده و مي فرمايد:

«وَعَلَامَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ؛ «2» و نشانه هايي (نيز قرار داد) و آن (مردم) ان به وسيله ستاره [ها] رهنمون مي شوند.»

«وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ؛ «3» و او كسي است كه ستارگان را براي شما قرار داد، تا بوسيله آنها در تاريكي هاي خشكي و دريا، راه يابيد»

ب. روايات فراواني نيز در تشويق به فراگيري علم نجوم حكايت شده به عنوان مثال روايتي «ابن ابي عمير» از پيامبر اعظم (ص) نقل مي كند كه حضرت فرمودند: «علم نجوم را فراگيريد تا در تايكي بيابان و دريا راهنمايتان باشد، علم نجوم علم حضرت آدم است». «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 43

دوم: روايات مخالف نجوم

در منابع روايي با احاديثي روبرو مي شويم كه از ظاهر آنها نهي از فراگيري وبكار بردن علم نجوم

فهميده مي شود. ما قبل از هر گونه اظهار نظر، چند نمونه از رواياتي كه از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است را مي آوريم:

«من اقتبس شعبه من النجوم فقد اقتبس شعبه من السحر؛ «1» هر كس شاخه اي از علم نجوم را فرا گيرد، همانا شاخه اي از سحر را فرا گرفته است.»

«يا علي .. لا تجالس اصحاب النجوم، «2» پيامبر به حضرت علي (ع) فرمودند: با منجمين همنشين مشو.»

«من أتي عرافا .. او منجما يطلب غيب الله منه فقد حارب الله؛ «3» هر كس نزد كف بين يا منجمي برود و از او اطلاع از غيب خداوند را بخواهد، با خدا به جنگ برخاسته است».

«من صدق منجما او كاهنا فقد كفر بما انزل علي محمد (ص)؛ «4» كسي كه منجمي يا كاهني را تصديق كند آنچه كه بر محمد (ص) نازل شده را انكار كرده است.»

در اين باب، احاديث فراوان است ولي ما به همين مقدار اكتفا كرديم براي آگاهي بيشتر به جلد 57 و 58 بحار الانوار وديگر كتب روايي رجوع شود.

دقت در اين احاديث، و توجه به شواهدي همچون تشبيه به سحر، طلب غيب خداوند وهمساني با كاهن، نشان مي دهد كه مراد از علم نجوم در اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 44

روايات، علم تنجيم است. علماي گذشته نيز به اين مسئله تصريح كرده اند به عنوان مثال مرحوم صدوق پس از نقل اين روايت كه «المنجم ملعون» چنين مي نويسد: «هو الذي يقول بقدم الفلك ولا يقول بمفلكه وخالقه؛ «1» منجم در اين روايات كسي است كه فلك را ازلي مي داند و خالقي براي آن قائل نيست».

فرق بين علم نجوم وتنجيم

فهم دقيق

از مدح ها و مذمت هايي كه در برخي و روايات در باب علم نجوم و تنجيم وارد شده است، وقتي حاصل مي شود كه بتوانيم اين دو علم را تعريف و تفاوت هاي آنها را معين نمائيم.

بي توجهي به تمايزات اين دو علم، باعث شده ويژگي هاي هر كدام به ديگري نسبت داده شود.

در اين قسمت براي معرفي بهتر اين دو علم، كلمات متخصص اين فن، علامه حسن زاده آملي و برخي از دانشمندان ديگر را نقل مي كنيم:

«آنچه در زيج ها و كتب مربوط به اين فن وجود دارد بر دو نوع است. نوع اول مبتني بر اصول صحيح و محكم قواعد پا بر جا و برهاني رياضي است كه عقل و شرع آن را مي ستايند و شك و عيبي در آن نيست مانند تعيين سمت قبله ي شهرها و كسوف و خسوف، هلال و اندازه ي روزها، ماه ها و سال ها؛ و هر آنچه كه مردم به دانستن آن نيازمندند و نفعش براي همگان است و قرآن به آن ترغيب نموده است مانند اين سخن خداوند متعال: «واو كسي است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 45

ستارگان را براي شما قرار داد تا در تاريكي هاي خشكي و دريا بواسطه ي آن هدايت شويد [راه يابيد] بيقين نشانه ها را براي گروهي كه مي دانند تشريح نموده ايم»

امّا نوع دوم احكام نجومي است مانند وقوع زلزله و باريدن باران و ايجاد خرمي و آسايش و قحطي و گراني، مرگ و خرابي و مانند آن از چيزهايي كه از اوضاع كواكب استفاده مي شود بنابر آنچه در كتب احكام نجوم بيان شده است.» «1»

علامه حلي «2» (ره) وسيد ابوالحسن اصفهاني در اين باب عباراتي

تقريبا مشابه دارند. سيد ابوالحسن در وسيله النجاه چنين مي نويسد:

«تنجيم، خبر دادن قطعي و جزمي از حوادث عالم است مانند ارزاني و گراني، خشكسالي و خرمي، زيادي باران و كمي آن و غير اين موارد از خير و شر، نفع و ضرر؛ در حالي كه اين امور را به حركات افلاك و ارتباطات كواكب نسبت مي دهد، و اعتقاد دارد كواكب و حركات آنها در اين عالم تاثير دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 46

البته خبر دادن از كسوف و خسوف و هلال ماه و نزديك يا دور شدن كواكب، جزء تنجيم شمرده نمي شود، زيرا اينگونه امور، با حساب خاص و با ضبط مقدار حركات و مدار كواكب محاسبه مي شود و داري قواعد و اصول محكمي است و اگر خطايي ديده مي شود خطا در محاسبه است». «1»

برخي از بزرگان احكام نجوم را تكذيب كرده اند و درباره ي آن كتبي نيز تاليف شده است. در اين ميان مي توان به كتاب «الدرر و الغرر» تاليف علم الهدي شريف مرتضي و «منهاج النجاه» از محقق فيض و «فلك السعاده» از عليقلي ميرزا اشاره كرد.

و بزرگاني نيز همچون سيد بن طاووس در «فرج المهموم»، و ديگران به تاييد و تصديق اين احكام پرداخته اند، ما در پايان اين قسمت از كتاب «دروس معرفه الوقت و القبله» در بيان حقيقت مطلب كمك مي گيريم:

«رد كردن كلي احكام نجومي كه از اوضاع كواكب استنباط مي شوند از اموري است كه متخصصان فنون رياضي وعلوم غريبه آنرا نمي پذيرند. و نتيجه دادن وصحت بسياري از آنها مشروط به اوقات واوضاع خاصي است، بلكه بسياري از ادعيه واوراد وتعويذات نيز چنين است وروايات از

اينگونه مطالب پُر است». «2»

ايشان مي فرمايند: «بسياري از متخصصان اين فن، اموري را پيش بيني كرده اند و در وقتي كه گفته بودند روي داده است، و آنها را نمي توان بر اتفاق حمل كرد چرا كه هيچ اهل انصافي آنرا نمي پذيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 47

آري احكام نجوم مانند مسائل نجومي يقين آور نيست، بلكه به خاطر كم اطلاعي ما، خطاي زيادي در آن راه دارد». «1»

امروزه با علم نجوم در حوزه ها با بي مهري برخورد مي شود و آنرا علمي غير قابل استفاده براي عصر حاضر مي دانند در حالي كه فهم بسياري از آيات و روايات بر اطلاع از اين علم مبتني است. وقتي به كتب علماي گذشته مراجعه مي كنيم تبحّر آنان را در اين علوم مي يابيم و مي بينيم، كه چگونه با مهارتي ستودني مسائل تفسيري، فقهي و روايي را با تسلطي كه بر اين علوم داشته اند، شرح و بيان نموده اند.

استاد علامه حسن زاده طلاب علوم ديني را به فراگيري اين علم سفارش مي كنند و مي فرمايند:

«اي برادراني كه مشغول به تعليم و تدريس علوم ديني هستيد، اين علوم از نيازهاي ضروري شماست و چاره اي در يادگيري آنها نيست چرا كه قرآن كريم و كتب اربعه و ديگر جوامع روائي كه مدار استنباط احكام روايي اند، پر از اسراري است كه فهم آنها نياز به علوم عقلي ونقلي زيادي دارد ....

آيا گمان مي كني براي كسي كه از علوم حساب و هندسه و هيئت بي خبر باشد اين امكان هست كه كتب فقهي را درست درك كند، كتبي كه در آنها بحث از وقت، قبله، هلال و ... آمده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 10، ص: 48

تنظيم زمان وتاريخ

مقوله ي زمان و كارهاي روزانه و ماهيانه باعث توجه انسان ها به وقت شد، وجود اديان با تكاليفي كه مي بايست در زمان هاي خاصي انجام گيرد، اين توجه را بيشتر و ضروري تر كرد. از اين رو اجتماعات بشري هر يك براي خود تقويمي ترتيب دادند.

اساس گاهشماري اقوام قديم شبه جزيره ي عربستان همانند بسياري از ملل باستان بر حسب سير ماه در آسمان بود آنان فاصله ي دو رؤيت هلال را يك ماه (شهر) مي ناميدند و دوازده بار رؤيت متوالي را يك سال (عام- سنه) مي گفتند. اين ماه ها امروزه نيز محفوظ است و از محرم آغاز و با ذي الحجه پايان مي پذيرد. قرآن كريم نيز به اين مسئله اشاره دارد و مي فرمايد:

«إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ؛ «1» در حقيقت، تعداد ماه ها نزد خدا [از] روزي كه آسمان ها و زمين را آفريده، در كتاب الهي، دوازده ماه است؛ كه از آنها چهار [ماه ] حرام است.»

قرآن كريم به حرام بودن چهار ماه از آن ماه ها اشاره مي كند ولي به نام آنها تصريح نمي نمايد، شايد اين به خاطر شهرت آن چهار ماه در بين مردم بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 49

از زمان حضرت ابراهيم (ع) به علت حرمتي كه خداوند براي اين چهار ماه قرار داده بود، مردم براي آن احترام خاصي قائل بودند و در آن از جنگ و خونريزي دست مي كشيدند و در سايه ي حرمت اين ماه ها در صلح وآرامش به سر مي بردند. «1»

پيامبر گرامي اسلام نيز بر احترام اين ماهها تأكيد فراواني داشتند. از امام جعفر

صادق (ع) در اين باره حكايت شده: «حدثني ابي عن علي بن الحسين عن اميرالمؤمنين عليهم السلام ان رسول الله لمّا ثقل في مرضه قال: ايها الناس ان السنه اثنا عشر شهرا منها اربعه حرم ثم قال بيده: رجب مفرد وذوالقعده وذوالحجه والمحرم ثلاث متواليات». «2»

«پدرم از امام علي بن الحسين (ع) و ايشان از حضرت اميرالمؤمنين (ع) نقل كرد كه پيامبر اسلام در ايامي كه بيماري ايشان شدت گرفته بود خطاب به مردم فرمودند: سال دوازده ماه است كه چهار ماه آن حرام است سپس با اشاره به دستشان فرمودند: رجب كه تنهاست وذوالقعده وذوالحجه و محرم، سه ماه پشت سر هم هستند».

تغيير ماه هاي حرام (پديده نسئ) و مقابله قرآن و پيامبر (ص) با آن

آيات و روايات، حرمت خاصي براي اين ماه هاي حرام قائل شده اند تا حدي كه قرآن، تغيير و رعايت نكردن احترام اين ماه ها را باعث ازدياد كفر مي داند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 50

نزديك به دو قرن قبل از ظهور اسلام مردم شبه جزيره ي عربستان به خاطر برخي مسائل، ترتيب ماه ها را به هم مي زدند و با تغيير نام ماه ها، به زعم خويش جاي ماه حرام را عوض مي كردند. قرآن كريم و كتب تاريخي از اين عمل به نام «نسي ء» ياد مي كنند.

نسي ء در لغت

هدف از «نسي ء» «1»

درباره ي اينكه غرض از «نسي ء» چه بوده است؟! بين تاريخ نگاران و مفسران دو نظريه وجود دارد:

الف: از آنجايي كه قسمت عمده ي هزينه ي زندگي اعراب بدوي از راه غارت و غنائم جنگي تأمين مي شد، و با توقف سه ماهه ي اين اعمال، بر آنان سخت مي گذشت، آنها طرحي درانداختند تا اين ماه هاي حرام را به نحوي به ماه هاي ديگر انتقال دهند تا فاصله اي ميان آن سه ايجاد گردد «2» و بتوانند در اين فاصله، به غارت و چپاول بپردازند و در عين حال حرمت ماه هاي حرام را حفظ كرده باشند.

ب: ماه ذي الحجه، علاوه بر اينكه موسم حج بود، زماني بود كه قبايل عرب از نقاط مختلف شبه جزيره ي عربستان براي انجام مبادلات تجاري خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 51

به مكه مي آمدند، ولي به علت اينكه ماه ذي الحجه در فصل خاصي ثابت نمي ماند، اكثر اوقات نمي توانستند به موقع به عرضه و تقاضاي كالا بپردازند.

اين مسئله باعث شد آنان به فكر افتند و همچون يهوديان و ساير اقوام، كه با إعمال كبيسه، ماه ها را در فصول خاصي

ثابت نگه مي داشتند، موسم حج را در يكي از فصول مناسب نگاه دارند و در ضمن جاي ماه هاي حرام را نيز تغيير دهند. «1»

توليت اين كار برعهده ي اشخاص منجم و رياضي دان بود كه به آنان «نسأه» يا «قلمس» مي گفتند. به گفته ي صاحب «بلوغ الارب»، اولين آنان «نعيم بن ثعلبه الكناني» بود. «2»

ابوريحان بيروني، هفت نفر از آنان را نام مي برد كه هر كدام 30 سال توليت اين امر را بر عهده داشتند. او شروع «نسي ء» را دويست سال قبل از هجرت پيامبر مي داند. «3» و «أبو ثمامه» را آخرين قلمس نام مي برد كه معاصر پيامبر اسلام (ص) بوده است. «4»

روش قلامس

روشي كه قلامس بكار مي بردند چنين بود:

اولا: ماهي را از اول سال حذف مي كردند، مثلًا ماه محرم را كه اولين ماه سال قمري است، ناديده مي گرفتند، و ماه صفر را اولين ماه سال حساب مي كردند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 52

ثانيا: ماهي را كه از اول سال حذف كرده بودند در آخر سال قرار مي دادند و ماه آخر سال را تكراري مي خواندند.

ثالثا: در هر دو يا سه سال، بر حسب سال شمسي، آن ماهي كه بر سال قمري زياد مي گرديد (هر سال روزهاي شمسي بر قمري ده روز اضافه است) به آخر سال قمري اضافه كرده و به نام ماه پيشين مي خواندند. «1»

بدين طريق هم ماه هاي حرام جايش عوض مي شد و هم موسم حج در محل خود باقي مي ماند و همه ي اين محاسبات را «نسي ء» مي گفتند. اعلام اين تغييرات توسط «قلمس» صورت مي گرفت. او هر سال پس از اتمام اعمال حج در محلي در مني يا عرفات مي ايستاد و با صداي بلند

اعلام مي كرد. «2»

بنابراين بايد گفت: با اعمال نسي ء ماه هاي اعراب جاهليت هم شمسي بوده وهم قمري و اين دو را با هم مي آميختند. تا اينكه در سال دهم هجري كه پيامبر اسلام خود در مراسم حج شركت داشتند (حجه البلاغ) و اتفاقا حج آن سال در ذي الحجه حقيقي واقع شده بود، آيه ي «انّما النسي ء» «3» براي ابطال و الغاي نسي ء نازل شد و بدنبال آن پيامبر اكرم (ص) فرمودند:

«ان الزمان قد استدار فهواليوم كهيئه يوم خلق الله السماوات والارض». «4»

«روزگار گردش كرد و امروز به شكل روزي درآمد كه خداي تعالي در آن روز آسمان ها و زمين را آفريد»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 53

سخن اعجازآميز پيامبر (ص)

صاحب كتاب «تقويم و تقويم نگاري در تاريخ» در اين باره مي نويسد: «در آن سال، نهم ذي الحجه، با شروع برج ميزان يكي شده بود و آن آغاز فصل پاييز است «1» كه آغاز اعتدال خريفي است.

با دقت در روايت فوق معلوم مي شود: پيامبر اكرم (ص) فرمايش بسيار مهمي ايراد فرموده اند كه به راستي يكي از معجزات علمي است، و رازي است كه تا كنون كسي نتوانسته از آن پرده بردارد زيرا كه فرمود: زمان و هيئتِ گردش آن- دست كم منظومه ي شمسي- به سان روزي شد كه خدا آسمان و زمين را خلق كرد. يعني حركت زمين و آسمان و گردش افلاك فضائي از نقطه ي اعتدال شروع شده است و زمان آفرينش زمين، خط استواي خورشيد و زمين در يك صفحه بوده اند. «2»

اين فرمايش پيامبر (ص) با يافته هاي جديد علم، كاملا تاييد مي شود و چرا كه ايجاد زاويه ي استواي زميني و خورشيدي، به مرور

زمان پس از خلقت ايندو صورت گرفته است.

هجرت پيامبر (ص)، مبدأ تاريخ اسلامي

مي دانيم كه وجود تقويم براي نظم و برنامه هاي زندگي لازم وضروري است. دين اسلام نيز جداي از اهميتي كه براي تنظيم و سامان امور اجتماعي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 54

مردم قائل است، خود داراي تكاليف و برنامه هايي است كه بايد در زمان خاص انجام شود، و توجه به زمان در آن نقش بسزائي دارد.

اولين مسئله اي كه درگاه شماري و تقويم بايد لحاظ شود، مبدأ آن است. مبدأ تاريخ و گاه شماري مي بايست امري مهم و مشهور باشد تا ديگران به قبول آن متقاعد شوند. بحثي كه در اين قسمت ارائه مي دهيم در مورد تاريخ هجري و مبدء آن است:

پيامبر گرامي (ص) اولين كسي بود كه مبدأ تاريخ اسلامي را هجرت خويش از مكه به مدينه قرار داد و فرمان داد: نامه ها و ديگر نوشته ها را با آن تاريخ گذاري كنند. استاد محقق آيت الله جعفر سبحاني در اين باره مي نويسند: «بر خلاف آنچه ميان مورخان مشهور است كه خليفه ي دوم به اشاره و تصويب اميرالمؤمنين (ع)، هجرت پيامبر اسلام (ص) را سرآغاز تاريخ قرار داد، و دستور صادر كرد كه نامه ها و دفاتر دولتي را با آن تاريخ گذاري گردد، دقت در نامه هاي پيامبر (ص) كه قسمت اعظم آنها در متون تاريخ و كتابهاي حديث و سيره موجود است و ديگر اسناد و مدارك به روشني ثابت مي كند كه پيامبر گرامي (ص) نخستين كسي است كه هجرت خويش را مبدأ تاريخ شناخت، و نامه ها و مكاتبات خود را با سران قبايل و رؤساي عرب و شخصيتهاي، بازر با آن مورخ ساخت».

ايشان در ادامه

به چند نمونه از نامه هاي پيامبر اشاره مي كنند كه به امر رسول خدا تاريخ گذاري شده اند، كه برخي از آنها عبارتند:

الف: در پايان نامه اي كه پيامبر اكرم (ص) به حضرت علي (ع) املاء نموده اند و در آن وصيت هاي آموزنده اي به سلمان فارسي و خاندانش شده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 55 است؛ چنين آمده است: «كتب علي بن ابي طالب بامر رسول الله في رجب سنه تسع من الهجره». «1»

ب: در صلحنامه اي كه امام علي (ع) به املاي پيامبر (ص) براي مسيحيان نجران نوشته است چنين آمده: «وامر عليا ان يكتب فيه انه كتب لخمس من الهجره». «2»

ج: بلاذري در فتوح البلدان متن پيمان پيامبر (ص) را با يهوديان مقناء آورده است كه در آن آمده است: حضرت اميرالمؤمنين (ع) آن پيمان نامه را در سال نهم نوشته است. «3»

در كتب روايي و تاريخ نيز به مواردي بر مي خوريم كه صحابه، اتفاقات مهم را با آغاز هجرت تاريخ گذاري مي كردند و اين بنابر پيروي از دستور پيامبر بوده است.

استاد سبحاني در ادامه با اشاره به روايات تاريخي كه خليفه ي دوم را پايه گذار تاريخ هجري مي دانند «4» مي نويسند: «اين بخش از تاريخ در برابر نصوص پيش، كه پيامبر گرامي (ص) را پايه گذار تاريخ هجري معرفي مي كند، نمي تواند قابل استناد باشد؛ گذشته از اينكه ممكن است تاريخ هجري كه پيامبر (ص) پايه گذار آن بود بر اثر مرور زمان و نياز كم به تاريخ، متروك شده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 56

و جنبه ي رسمي به خود نگرفته بود ولي در زمان خليفه ي دوم بر اثر گسترش مناسبات، رسمي

گرديد.» «1»

تغيير قبله از بيت المقدس به سوي كعبه به خواست پيامبر (ص)

قرآن كريم در سوره ي بقره آيه ي 144 مي فرمايد:

«قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛ بيقين روي چرخاندنت در آسمان (و نگاه هاي انتظارآميزت) را مي بينيم، و مسلماً تو را به [سوي قبله اي كه از آن خشنودي، باز مي گردانيم.» «2»

تغيير قبله ي مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه از ديگر وقائع عصر پيامبر گرامي اسلام (ص) است كه با علم نجوم ارتباط مستقيم دارد. به ويژه هنگامي كه مي بينيم پيامبر اعظم (ص) با بياني دقيق و اعجاز گونه مي فرمايند: «محرابي علي الميزاب». «3»

ابتدا واقعه را از زبان امام صادق (ع) نقل مي كنيم و در ادامه سخنان بزرگان را درباره ي اين قضيه نقل و نقد مي نمائيم:

از امام صادق (ع) حكايت شده: ... يهوديان پيامبر را سرزنش مي كردند و به ايشان مي گفتند: تو تابع ما هستي و به سوي قبله ي ما نماز مي خواني!» پيامبر بدين خاطر بسيار غمگين شدند و در نيمه هاي شب (از خانه) خارج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 57

شده و به آسمان مي نگريستند و منتظر فرمان الهي بودند. روز بعد هنگام نماز ظهر جبرئيل بر حضرت نازل شد در حالي كه پيامبر در مسجد بني سالم بود و دو ركعت از نماز ظهرش را خوانده بود. جبرئيل بازوي پيامبر را گرفت و او را به طرف مكه چرخاند و آيه ي فوق را بر او نازل كرد. «1»

با توجه به آيات 143 تا 151 سوره ي بقره مي توان دو دليل براي تغير قبله بيان كرد:

1. جلب رضايت وخشنودي پيامبر گرامي (ص): «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا» «2»

. و اين توجه و عنايت خداوند متعال به رسول

گراميش را مي رساند.

2. امتحان وآزمايش مردم «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مِن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» «3»

«و قبله [بيت المقدس را كه (چندي) بر آن بودي، قرار نداديم جز براي آنكه كسي كه از فرستاده [خدا] پيروي مي كند، از كسي كه [از عقيده خود] بر مي گردد، معلوم داريم».

درباره ي زمان و مكان اين واقعه نظرهاي متفاوتي ارائه گرديده است. علامه حسن زاده پس از نقل بسياري از آنها قول راجح را، هفده ماه پس از هجرت، در ماه رجب سال دوم هجري در مسجدي غير از مسجد قبا (مسجد ذو قبلتين) مي دانند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 58

قبله اعجازآميز پيامبر (ص) در مدينه

قبله ي شهر مدينه يكي از معجزات عملي رسول خدا (ص) است كه تا كنون باقي است چرا كه تعيين جهت قبله با دقت كامل انجام شده است بدون اينكه پيامبر اعظم (ص) از هيچ گونه ابزار آلات رصدي ونجومي استفاده نمايند.

از پيامبر اعظم (ص) نقل شده است كه ايشان فرمودند: «محرابي علي الميزاب» واين كه ايشان ناودان كعبه را در امتداد محراب خويش دانسته اند نكته اي بسيار جالب را در خودنهان دارد كه علامه حسن زاده در اين باره مي نويسند:

چون مدينه ومكه تقريبا در سطح يك دايره ي نصف النهار قرار گرفته اند، و اندكي طول مدينه از مكّه بيشتر است و عرض مدينه نيز قريب چهار درجه بيشتر از عرض مكّه است رسول اكرم (ص) فرمود: «محرابي علي الميزاب» و روبه روي ناودان ايستاد، زيرا قبله ي مدينه اندكي از جنوب به سوي مغرب منحرف است و ناودان كعبه در جانب غربي كعبه است (دقت كنيد). «1»

برخي همچون علامه مجلسي قبله ي اصلي مدينه را تغيير يافته مي دانند

ومي گويند سلاطين جور براي محو آثار اسلام و معجزات پيامبر آنرا تغيير داده اند.

علامه حسن زاده در اين باره مي گويند: اولًا: اين نظر علامه مجلسي احتمالا به خاطر غلط بودن نُسخ زيجي بوده كه در اختيار ايشان بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 59

ثانياً: شايد ايشان رموزي كه براي تعيين درجات نوشته شده را غلط خوانده است (مثلا كر را لر خوانده) ثالثا: بسياري از سلاطين جور به اسلام تظاهر مي كردند و نيز با عنايت و توجه مسلمانان به مظاهر اسلام، خاصه مظاهر منسوب به پيامبر (ص)، تغيير آن امكان پذير نبوده است.

رابعا: توسعه ي مسجد با حفظ قبله ي اصلي منافات ندارد. «1»

علامه حسن زاده در ادامه از بسياري علما ودانشمندان نام مي برد كه تصريح مي كنند قبله ي كنوني همان قبله ي زمان پيامبر (ص) و دقيقا به سمت كعبه است. ايشان به سخنان ابوريحان بيروني در كتاب «قانون مسعودي» و فرهاد ميرزا در كتاب «جام جم»، ژنرال لاروس در «اطلس» و ناصرخسرو در «سياحتنامه» استناد مي كند ايشان «زيج هندي» و «زيج محمد شاهي» و محاسبات متأخرين را نيز مؤيد عمل پيامبر وصحت قبله ي كنوني مي دانند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 60

ديوار مسجد پيامبر (ص) يا شاخص زوال

وقت زوال ظهر را از دو راه مي توان بدست آورد:

الف: شيئي همچون چوب گرد وبلندي را عمود بر سطح افق بر روي زمين نصب كنيم.

ب: جسمي به شكل مستطيل متوازي السطحين را عمود بر سطح افق بر روي زمين نصب نمائيم.

در صورت اول سايه فقط در اياميكه خورشيد هنگام زوال درست بالاي سر (سمت الرأس) آن محل باشد، از بين مي رود؛ و در روزهاي ديگر سايه در هنگام زوال

به كمترين حدّ خود رسيده وپس از زوال وسعت پيدا مي كند.

اما در صورت دوم اگر شاخص درست بر روي خط زوال نصب شود، قبل از زوال، سايه در سمت غربي شاخص است؛ و بعد از زوال، سايه در سمت شرقي شاخص پديد مي آيد و در زمان زوال، سايه اي در سمت غربي و شرقي شاخص ديده نمي شود.

: خط زوال خطي فرضي است كه از جنوب به شمال كشيده شده و هنگامي كه خورشيد درست بالاي سر آن خط قرار گرفت، زوال و ظهر شرعي است.

پيامبر گرامي (ص) براي اينكه مردم مدينه، راحت تر بتوانند وقت نماز ظهر را تشخيص دهند دستور دادند ديوار غربي مسجد مدينه را به صورت شاخصي در امداد دايره نصف النهار بنا كنند و اين كار با دخالت و نظارت مستقيم پيامبر (ص) صورت گرفت. در اينجا دو روايت را از زراره كه بيان كننده ي اين مسئله است ذكر مي كنيم.

الف: زراره مي گويد: ديوار مسجد رسول خدا (ص) به اندازه ي يك قامت بود و چون يك ذراع از سايه ي آن مي گذشت، پيامبر نماز ظهر را مي خواندند و پيش از آن نافله را به جا مي آوردند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 61

ب: زراره در حديث ديگري مي گويد از امام باقر شنيدم مي فرمود: پيامبر (ص) چيزي از نمازهاي روزانه را نمي گذارد، تا اينكه خورشيد به زوال برسد وقتي سايه به اندازه ي نصف انگشت مي رسيد هشت ركعت نافله ظهر را مي خواند، و آنگاه كه سايه به اندازه ي يك زراع مي رسيد نماز ظهر را مي خواند. «1»

از اين حديث به خوبي استفاده مي شود كه ديوار مسجد در راستاي خط شمال وجنوب بوده است، زيرا وقتي سايه ي

آن به مقدار نصف انگشت مي رسيده پيامبر (ص) نافله را شروع مي كرده اند. «2»

علامه حسن زاده دراين باره چنين مي نويسند:

«و پيامبر خدا فرمان داد تا ديوار غربي مسجد مدينه را در امتداد خط زوال از شمال به جنوب بسازند، بدون اينكه اين استخراج را از راه رصد وبا ابزار رصدي انجام دهد ومردم مدينه از اين راه، وقت زوال را مي شناختند. كيهان شناسان و رصد كنندگان، امروزه در رصدخانه هاي خويش ديوارهايي همانند آنچه گفته شد مي سازند و معتقدند كه اين بهترين و دقيق ترين راه براي تشخيص زوال است. «3»

اين عمل پيامبر (ص) در عين حال كه بسيار دقيق بود، بدون استفاده از ابزار رصدي و نجومي صورت گرفت و اين خود نشانه اي از اعجاز آن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 62

ديوار مسجد پيامبر (ص) يا جدول سينوسها و تانژانت

با احداث ديوار مسجد مدينه در امتداد نصف النهار وآنهم به اندازه ي يك قامت، پيامبر اكرم (ص) ضابطه اي را براي تعيين زمان ظهر و عصر و نافله هاي آن بيان كردند كه بعدها اين ضابطه، منشأ پيدايش بسياري از مسائل رياضي شد.

از علامه شعراني چنين نقل شده: «پيامبر (ص) فرمان داد ارتفاع ديوار مسجد به اندازه ي قامت يك انسان- يعني هفت قدم- بنا شود. چنان كه مرحوم كليني از «عبد الله بن سنان» نقل كرده است كه از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود: «رسول خدا (ص) مسجد را با خشت ساخت .. و چون گرما شديد شد گفتند: يا رسول الله اي كاش دستور سقف مسجد را صادر مي فرمودي. فرمود: آري، آنگاه چند ستون از درختان نخل براي اين منظور آماده كرده و مقداري شاخه و هيزم روي آن ريختند

... امّا ديوار مسجد قبل از آن كه سقف بر آن بيايد به اندازه ي يك قامت بود وقتي سايه ي آن به اندازه ي يك زراع مي رسيد- اندازه ي عرض خوابگاه يك بز- نماز ظهر مي خواند، و وقتي به دو برابر مي رسيد نماز عصر مي گذاشت». «1»

باري، خورشيد چون به راس السرطان برسد ميل آن از استواي سماوي، تقريبا برابر عرض مدينه است وچون به دايره ي نيمروز برسد بالاي سر اهالي مدينه قرار مي گيرد، زيرا ارتفاع آن در اين هنگام 90 درجه است، و براي اشخاص و شاخص ها، سايه وجود نخواهد داشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 63

بنابراين رسول الله (ص) وقت نمايان شدن سايه ي ديوار را علامت وقت نماز ظهر قرار داد، از اين رو وقتي سايه به اندازه ي ارتفاع ديوار شود، ارتفاع خورشيد از افق 45 درجه است (نصف غايت ارتفاع خورشيد) اين هنگام دقيقاً وسط حقيقي ميان ظهر وغروب است كه پيامبر (ص) آن را پايان فضيلت ظهر قرارداد.

پس هر گاه سايه دو برابر ارتفاع ديوار گردد، ارتفاع خورشيد، از افق نزديك 26 درجه است كه پايان فضيلت نماز عصر است.

بنابراين پيامبر اكرم (ص) با اين عمل يك ضابطه و فرمول دقيق مثلثاتي را عرضه كردند؛ از اين رو مسلمانان مدينه مراقب سايه ي ديوار بودند كه چون به هفت قدم مي رسيد نماز عصر مي خواندند.

«ابوالوفاء بوزجاني» شكل ظلي را از عمل رسول خدا (ص) استنباط وامور زيرا را بدست آورد.

1- نصب شاخص- ديوار مسجد- بايد بر خط نصف النهار باشد.

2- ارتفاع ديوار بايد به اندازه ي قامت يك انسان معتدل باشد.

3- اجراي عمل وقتي است كه خورشيد به انتهاي ارتفاع (نيمروز) رسيده باشد.

4- مبدأ حساب،

روزي قرار مي گيرد كه ميل آفتاب به اندازه ي عرض شهر باشد (يعني راس السرطان).

5- نيم سازي نهايت ارتفاع: در وقتي اين امر صورت مي گيرد كه سايه ي شاخص با شاخص برابر باشد، پس قامت شاخص نصف مدت بين ظهر وغروب است در نتيجه ميان سايه، و زاويه ي آن ارتباط وجود دارد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 64

توضيح و تفصيل اين ارتباط، در اين مجال نمي گنجد براي آگاهي بيشتر از اين بحث به كتبي همچون «دروس معرفت الوقت والقبله» و نيز «هيئت و نجوم اسلامي» رجوع شود و در اينجا فقط عبارت علامه حسن زاده را در اين زمينه مي آوريم:

«أبوالوفاء بوزجاني وديگر بزرگان علماي ما، ويژگي هاي «ظل» و «جيب» را از سايه ي ديوار شاخص كه مساوي با شعاع دايره است، استنباط كردند. سپس جدول هاي «جيب» و «ظل» را از عمل پيامبر در مورد ديوار مسجد استنباط كرده وآنرا مرتب كردند. سپس دانشمندان اسم «ظل» را به «مماس» تغيير دادند و براي دومين بار، نام آن را به «تانژانت» تغيير دادند كه لغتي فرانسوي است، و مردم گمان كردند اين مسائل از غرب آمده است در حالي كه حق اين است كه عمل پيامبر در ساختن ديوار مسجد براي تعيين زوال ووقت نماز ظهر وعصر، اساس اين طرح علمي عظيم است و «ابوالوفاء» بر اسرار اين كار پيامبر (ص)، كه اساسي رياضي داشت پي برد ومسائل «ظل» را از آن استنباط كرد». «1» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 65

مهندسي شيخ بهائي در صحن نجف با الهام از عمل پيامبر (ص)

شيخ بهائي با الهام از عمل رسول اكرم (ص) ديوارهاي شرقي و غربي صحن مقدس اميرالمؤمنين را در راستاي نصف النهار

استوار ساخته است، از اين رو هر گاه سايه از ديوار شرقي ناپديد و از ديوار غربي پديد آيد، ظهر شرعي، زوال خورشيد وتجاوز آن از ديوار نصف النهار نمودار مي گردد. «1»

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. دروس هيئت وديگر رشته هاي رياضي، حسن زاده ي آملي، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 71.

2. دروس معرفه الوقت والقبله، حسن زاده آملي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 83.

3. هيئت ونجوم اسلامي، علي زماني قمشه اي، انتشارات مؤسسه ي امام صادق (ع) چاپ اول، 84.

4. تقويم وتقويم نگاري در تاريخ، دكتر ابوالفضل نبئي، انتشارات آستان قدس، چاپ دوم، 66.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 66

5. اسلام وهيأت، سيد هبه الله شهرستاني، انتشارات دار العلم، چاپ سوم، 89 ق.

6. راز آسمانها وزمين، ثريا شاه ويسي، ناشر مولف، چاپ اول، 78.

7. زمين وآسمان در قرآن، سيد علي اشرف حسني، انتشارات اميري، چاپ اول، 80.

8. ستاره شناسي زمانهاي اسلامي، ت: تقي عدالتي، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 77.

9. كتاب المكاسب، شيخ اعضم مرتضي انصاري، انتشارات دارالحكمه، چاپ اول، 1416 ه-. ق.

10. الاثار الباقيه، ابو ريحان بيروني، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1422 ه- ق.

11. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات امام صادق (ع)، چاپ سوم، 68.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 67

پرسش

نظر و شيوه ي پيامبر اكرم (ص) در بهداشت جسم چيست؟

پاسخ:

مقدمه

قران كريم، پيامبر اكرم را به عنوان «الگوي نيكو» معرفي مي كند و چون اين الگو بودن پيامبر به طور مطلق مطرح شده از اين رو ايشان در همه ابعاد «الگوي نيكو» مي باشند و وظيفه داريم از او الگوگيري كنيم.

و از آنجا كه تأثير «روح بر جسم» و «جسم بر

روح» دو طرفه مي باشد؛ افرادي كه درآرزوي رسيدن به مقامات معنوي و ملكوتي هستند نمي توانند نسبت به جسم و نيازهاي جسمي خود بي تفاوت باشند و به تعبير ديگر براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 68

رسيدن به «بهداشت روح و روان» لازم است به «بهداشت جسم» توجه ويژه نمود. چنانكه پيامبر اكرم به اين مطلب عنايت خاص داشتند.

و از طرفي چون پيامبر اكرم به عنوان پيام آور الهي با مردم روبرو مي شدند و در اين رويارويي قبل از اينكه افراد به ويژگي هاي نيكوي اخلاقي و لطافت هاي روحي و زيبايي هاي رواني پيامبر پي ببرند- چرا كه اين آگاهي به مجالست، همراهي و گذران زمان نياز دارد- به ويژگي ظاهري حضرت توجه مي كردند و در مورد او به قضاوت مي نشستند.

از اين رو مي توان گفت يكي از اسرار موفقيت حضرت محمد (ص) در پيام رساني الهي و تبليغ دين، همين موضوع توجه به بهداشت جسم و آراستگي ظاهري پيامبر بود.

كه در اين مجال برخي از آنها را بر مي شماريم:

بهداشت غذايي

در مورد غذا خوردن پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: ايشان هنگام غذا خوردن «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گفت و غذا را با سه انگشت تناول مي كرد (لقمه هاي حضرت كوچك بود) و از غذاي جلو خود مي خورد، قبل از ديگران شروع به غذا مي كرد، و بعد از ديگران دست از آن مي كشيد، و با دو انگشت غذا نمي خورد و مي فرمود: با دو انگشت خوردن روش شيطان است.

همچنين حكايت شده: پيامبر اكرم (ص) خيار را با خرما و نمك ميل مي كرد، ميوه ي تازه تناول مي نمود محبوب ترين ميوه ها براي او خربزه و انگور

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 10، ص: 69

بود، خربزه را با نان و گاهي با شكر و گاهي نيز با رطب ميل مي كرد. و خرما را با شير مي خورد و آن دو را از بهترين مي ناميد.

پيامبر هرگز از طعام بدگويي نمي كرد، اگر طعامي را دوست مي داشت مي خورد و گرنه ميل نمي كرد و اگر خود غذايي نمي خورد ديگري را از آن منع نمي كرد، و آن غذا را از نظر ديگران نمي انداخت؛ ظرف غذا را با انگشتان تمييز مي نمود و مي ليسيد و مي فرمود: ته مانده ي غذا پر بركت ترين قسمت طعام مي باشد ....

و دستش را با حوله خشك و تميز نمي كرد بلكه پس از غذا دست ها را مي شست تا كاملًا تميز مي شد و كمترين بويي از غذا در آن باقي نمي ماند. «1»

و از پيامبر اكرم حكايت شده:

اي علي! خوراك را با نمك آغاز كن و با آن نيز پايان بده چرا كه نمك، درمان هفتاد درد است كه كمترين آنها ديوانگي و جزام و پيسي است. «2»

اي علي! بر بدن خود روغن زيتون بمال كه ابليس تا چهل شب به كسي كه روغن زيتون به خود بمالد نزديك نشود. «3»

يادآوري

1. عصر پيامبر معمولًا ظرف ها و قاشق ها چوبي بود كه از نظر بهداشت مشكل داشت، بنابراين همانطور كه در احاديث اشاره شده بهترين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 70

وسيله براي غذا خوردن انگشتان دست بود كه قابل شستشو بود و به راحتي تميز مي شد.

2. از مطالب فوق برمي آيد كه پيامبراكرم علاوه بر اينكه بهداشت در تغذيه را رعايت مي كرد از تأمين «بهداشت روان» نيز غافل نبود.

زيرا برخي نكات مانند: «قبل از ديگران شروع به غذا مي كرد و بعد

از ديگران دست مي كشيد و موارد ديگر» بُعد بهداشت روان افراد را تأمين مي كند.

آشاميدن

هنگام آشاميدن «بسم الله الرحمن الرحيم» مي گفت و يكي دو جرعه مي نوشيد و تأمل مي كرد و خداوند را حمد و سپاس مي گفت و دوباره با بسم الله شروع مي نمود؛ همچنين تا سه بار؛ يعني هر بار كه آب مي آشاميد سه بسم الله و سه الحمدالله مي گفت و آب را مي مكيد و نمي بلعيد و مي فرمود: درد، بعد از بعليدن آب است و در حين آشاميدن نفس نمي كشيد و اگر مي خواست نفس بكشد ظرف آب را از دهان دور نگه مي داشت. «1»

در ظرف هاي بلورين كه از شام مي آمد مي نوشيد، و همچنين و در كاسه ي چوبي يا پوستي و نيز با دست هاي خود آب مي نوشيد و مي فرمود. ظرفي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 71

پاكيزه تر از دست نيست. بهترين آشاميدني برايش آب شيرين بود و بعد از عسل نيز آب مي نوشيد «1».

از انس نقل شده: من ده سال با پيامبر نشست و برخاست داشتم و انواع عطرها را استشمام كرده ام، ولي هرگز بويي از بوي دهان پيامبر خوش بوتر نيافتم. «2»

روايت شده كه آن حضرت سير و پياز و تره و سبزيجات بد بو تناول نمي كرد. «3»

آرايش پيامبر

حضرت درچشم راست؛ سه ميل و در چشم چپ دو ميل سرمه مي كشيد. «4»

شانه زدن پيامبر (ص)

پيامبر از ژوليدگي مو بدش مي آمد از اين رو موهاي صورت و سرش را شانه مي زد و هميشه شانه را پس از استفاده زير سر مي گذاشت و مي فرمود: شانه زدن «وبا» را از بين مي برد.

موهاي صورت را از زير، چهل بار شانه مي زد، و از بالا هفت بار شانه مي زد و مي فرمود: اينكار حافظه را زياد مي كند و بلغم را از بين مي برد. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 72

پيامبر به آينه نگاه مي كرد و موهاي سرش را شانه مي زد و گاه در آب نگاه مي كرد و موهايش را منظم مي نمود. «1»

آراستن براي خانواده و اصحاب

پيامبر اكرم (ص) خود را براي اصحاب خود نيز آراسته مي كرد تا چه رسد به خانواده؛ عايشه عرض كرد: تو پيامبر خدايي و بهترين خلق خدايي، پيامبر فرمود: خداوند دوست دارد: بنده، چون به سوي برادران خود بيرون مي رود خود را براي آنها منظم كند و خود را بيارايد و زيبا سازد. «2»

پيامبر اكرم (ص) به اصحاب توصيه مي كردند كه خود را براي خانواده ي خود و همچنين دوستان و نزديكان خود بياراييد. «3»

بوي خوش پيامبر

پيامبر اكرم (ص) در شب تاريك پيش از آنكه ديده شود از بوي خوشش شناخته مي شد، چنانكه رهگذر قبل از ديدن او مي گفت: اين پيغمبر است. با مشك خود را خوشبو مي كرد و به چيزهاي بي رنگ كه مناسب مردان است مثل مشك و عنبر خود را معطر مي فرمود.

از امام صادق (ع) حكايت شده: پيامبر اكرم (ص) براي بوي خوش بيش از غذا خرج مي كرد؛ از هيچ راهي نمي گذشت مگر آنكه هر كس بعد از مدتي كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 73

از آنجا رد مي شد از بوي خوشي كه از وي باقي مانده بود مي فهميد كه آن حضرت از آنجا گذشته است. «1»

بهداشت در سفر

حضرت در سفرها شيشه ي روغن (بدن) و سرمه دان و قيچي و مسواك و شانه را از خود جدا نمي كرد. و همچنين حكايت شده كه نخ و سوزن و چرم را نيز با خود برمي داشت و لباس خود را مي دوخت. «2»

بهداشت دهان و دندان

پيامبر اكرم (ص) دندان ها را از عرض مسواك مي كرد (يعني از بالا به پايين) حضرت پيامبر در هر شب سه بار مسواك مي كرد: يك بار قبل از خواب، و بار دوم پس از بيدار شدن براي نماز شب، و بار سوم قبل ازبيرون رفتن براي نماز صبح (در مسجد) و با چوب اراك مسواك مي نمود. «3»

چون مي خواست بخوابد مسواك مي كرد و بعد به بستر مي رفت، و پس از جاي گرفتن در بستر، به دست راست مي خوابيد و دست راست را به گونه مي نهاد و دعا مي كرد «4» و هنگام خواب «آيه الكرسي» مي خواند.

و از پيامبر حكايت شده كه به اميرالمومنين چنين توصيه مي كرد: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 74

اي علي بر تو باد مسواك زدن. زيرا مسواك زدن پاكي دهان، خشنودي پروردگار جهان و باعث روشني ديدگان مي گردد. و خلال كردن، تو را محبوب فرشتگان سازد زيرا فرشتگان از بوي دهان كسي كه پس از صرف غذا خلال نكند در آزارند. «1»

بهداشت لباس

پيامبر اكرم (ص) براي پاكيزگي لباس اهميت خاصي قائل بود و براي جمعه دو لباس مخصوص داشت و حوله و پارچه اي خصوصي داشت كه پس از وضو، صورت خود را خشك مي كرد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 75

بهداشت جنسي از نظر پيامبر

از حضرت حكايت شده: در نخستين شب ماه و شب نيمه ي ماه با همسرت نزديكي نكن! آيا نديدي كه ديوانه در شب اول ماه و شب نيمه ي ماه غش و تشنج مي كند؟ «1»

از جمله موارد بهداشتي كه پيامبر اكرم (ص) رعايت مي كردند و در روايات به آن سفارش كرده اند عبارتند از:

1. توصيه به حمام و رعايت آداب آن و اوقات آن؛ «2»

2. از بين بردن موهاي زائد بدن؛ «3»

3. پيرايش موهاي صورت؛ «4»

4. كوتاه كردن ناخن ها و رعايت بهداشت آن؛ «5»

5. توصيه هايي در مورد آداب لباس پوشيدن و پاكيزگي آن و كيفيت و جنس آن؛ «6»

6. سفارش هايي در مورد پوشيدن كفش، نوع و رنگ و اندازه ي آن؛ «7»

7. رعايت بهداشت خوردن و آشاميدن و آداب آن و همچنين رعايت آداب سفره ي غذا. «8»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 76

پرسش

اشاره

حقوق حيوانات از نظر پيامبر (ص) چيست و آيا حيوانات رستاخيز دارند؟

پاسخ:

احاديثي از پيامبر اعظم (ص) در مورد حيوانات

از پيامبر اكرم (ص) روايات فراواني در مورد حيوانات حكايت شده كه به بيان برخي از آنها مي پردازيم:

الف. حقوق حيوانات

1- از آن حضرت حكايت شده: چهارپايان بر صاحبانشان شش حق دارند: 1- چون به منزل رسيد پيش از هر كار علوفه ي او را بدهد؛ 2- و چون بر آبي مي گذرد، آب را بر او عرضه كند و آزادش بگذارد؛ 3- برصورتش كتك نزند كه به تسبيح و ستايش خداي خويش مشغول است؛ 4- و جز در راه خدا بر پشت حيوان درنگ نكند؛ 5- و بيش از تواناييش بر او بار ننهد؛ 6- و بيش از اندازه [تواناييش با او راهپيمايي نكند. «1»

2- از امام صادق (ع) نقل شده است كه پيامبر (ص) نهي فرمودند از اينكه در صورت چهارپايان داغ نهاده شود و يا اينكه به صورت آنها زده شود زيرا آنها حمد و تسبيح پروردگار را به جا مي آورند. «2»

3- در حديثي حكايت شده كه فرمودند: چون گوسفند نگاه داريد خوابگاه ايشان را پاكيزه كنيد و خاك از بدنشان پاك كنيد و در حديثي ديگر از ايشان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 77

نقل شده: خوابگاه گوسفندان را تميز كنيد، و آنچه از بيني آنها بيرون مي آيد پاك كنيد، و در محل خواب آنها نماز بگذاريد كه گوسفند از حيوانات بهشت است «1» (از اين روايت نيز مي توان فهميد كه خوابگاه آنها به قدري بايد تميز باشد كه بتوان آنجا نماز خواند).

4- آن حضرت (ص) شتري را ديدند كه بار بردوش

دارد و پايش بسته است فرمودند: به صاحب اين شتر بگوييد كه اين شتر در قيامت از او دادخواهي خواهد كرد. «2»

5- آن حضرت نهي فرمودند از آنكه حيواني را به آتش بسوزانند «3»

6- از امام صادق (ع) نقل شده كه پيامبر (ص) فرمودند: جوجه [پرندگان را در لانه اش شكار نكنيد و همچنين پرنده را در خواب. شخصي از ايشان (ص) پرسيد: چه زماني وقت خواب اوست آن حضرت فرمود: شب، پس، شب هنگام بر او وارد مشو تا اينكه صبح كند و جوجه را در لانه اش شكار نكن تا اينكه پر درآورد و پرواز كند و هنگامي كه پرواز كرد كمانت را برايش زه كن و دامت را برايش پهن نما. «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 78

7- همچنين از ايشان نقل شده كه نهي فرمودند از اينكه شب هنگام به سراغ پرندگان بروند و فرمودند: شب «امان» است براي آنها. «1»

8- در «مرصاد العباد» نجم الدّين رازي «2» از پيامبر اكرم (ص) آمده است: هر كس زراعتي بكارد يا درخت ميوه اي بنشاند هر چه از آن، پرندگان يا چهارپايان بخورند در ديوان او درج خواهد شد.

9- در «ترك الاطناب» ابن القضاعي آمده كه پيامبر (ص) فرمود: در ميان بني اسرائيل مردي سيه دل و گناهكار بود، روزي سگي را بر لب چاهي تشنه يافت كه از تشنگي زبان بيرون آورده بود آن مرد به درون چاه رفت و كفش هاي خود را پر از آب كرد و به سگ داد، خداوند به پيامبر زمان وحي فرستاد به آن مرد بگو: «به خاطر اين مهرباني هر چه كرده بودي بخشيدم.» مردي از

ياران آن حضرت برخاست و گفت: آيا ما را نيز به خاطر چهارپايان مزد دهد؟ پيامبر (ص) فرمودند: «في كلِّ كبد حرّي أجرٌ؛ در هر جگر تافته اي مزدي هست» «3».

حديثِ «در هر جگر سوخته مزدي هست» سرمشقي بوده براي عرفا و انديشمندان اسلامي براي ترحّم به حيوانات، سعدي درباب دوم گلستان گويد: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 79

يكي در بيابان سگي تشنه يافت

برون از رمق در حياتش نيافت

كله دلو كرد آن پسنديده كشِ

چو حبل اندر آن بست دستار خويش

به خدمت ميان بست و بازو گشاد

سگ ناتوان را كمي آب داد

خبر داد پيغمبر از حال مرد

كه ايزد گناهان او عفو كرد «1»

ب. حشر حيوانات

از امام صادق (ع) نقل شده كه امام سجاد هنگام وفاتش به فرزندش [امام محمد باقر] (ع) فرمود: من بر اين شتر 20 حج به جا آورده ام و حتي يك شلاق هم به آن نزده ام، هنگامي كه مُرد، دفنش كن كه حيوانات درنده آنرا نخورند همانا رسول خدا (ص) فرمودند: هيچ شتري نيست كه 7 حج در عرفات وقوف داشته باشد «2» مگر اينكه خداوند آنرا از حيوانات بهشت قرار مي دهد و به نسلش بركت مي دهد. پس هنگامي كه آن شتر مُرد اباجعفر (امام محمد باقر (ع)) برايش گودالي كند و آنرا دفن كرد. «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 80

2- از ابوذر نقل شده كه گفت: با رسول الله (ص) بوديم كه دو بز به همديگر شاخ زدند. پيامبر (ص) فرمودند: آيا مي دانيد براي چه به همديگر شاخ زدند؟ گفتند: نه؛ فرمود: ولي

خدا مي داند و به زودي در ميان آنها داوري خواهد كرد. «1»

3- در روايتي نيز از طريق اهل سنت وارد شده كه آن حضرت فرمودند: خداوند تمام اين جنبدگان را روز قيامت برمي انگيزد و قصاص بعضي را از بعضي ديگر مي گيرد، حتي قصاص حيواني را كه شاخ نداشته و ديگري بي جهت به او شاخ زده است. «2»

4- هر كه گنجشكي را بيهوده بكشد روز قيامت بيايد و نزد عرش فرياد كند پروردگارا از اين بپرس براي چه مرا بي فايده كشت؟ «3»

5- هر حيوان پرنده يا غير آن كه به ناحق كشته شود روز قيامت با قاتل خويش مخاصمه مي كند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 81

ج. پرندگان

1- شخصي از نزد امام صادق (ع) گذشت در حالي كه پرستويي ذبح شده در دست داشت، حضرت ضمن برخورد با آن شخص فرمودند: جدم (ص) نهي «1» كرده است از كشتن شش حيوان: زنبور عسل، مورچه، قورباغه، صُرَد «2» هدهد و پرستو ... «3»

2- نقل شده است از آن حضرت كه در خانه حيواناتي مانند مرغ و خروس و كبوتر ...] زياد نگاه داريد كه شياطين به آنها مشغول مي شوند و طفلان شما را ضرر نرسانند «4» همچنين گفته شده: در خانه ي آن حضرت يك جفت كبوتر سرخ بوده است. «5»

3- خروس را دشنام مدهيد كه براي نماز مردم را بيدار مي كند. «6»

د. چهارپايان

1- هيچ چهارپايي نيست مگر آنكه هر صبح از خدا سؤال مي كند خداوندا! مرا صاحب شايسته روزي كن كه مرا از علف سير و از آب سيراب كند و زياده از توانايي مرا تكليف نكند (به همين خاطر مي خواهم كه خود آن را آب دهم). «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 82

2- چون كسي بر چهارپايي سوار شود و «بسم الله» بگويد ملكي رديف او مي شود و او را نگاه مي دارد تا فرود آيد، و اگر «بسم الله» نگويد شيطان رديف او مي شود و به او مي گويد: آواز بخوان، و اگر نتواند بخواند به او مي گويد: آرزوهاي باطل و محال كن! و او پيوسته در اين آرزوهاست تا پايين آيد. «1»

3- در جرياني از امام باقر (ع) روايت شده: رسول خدا (ص) الاغي داشت كه آنرا «عفير» مي ناميدند و چون آن حضرت سوار او مي شد از شادي سوارشدن پيامبر، در رفتار خود شوخي مي كرد به گونه اي كه دوش هاي

آن حضرت را به حركت در مي آورد. ايشان (ص) خود را به زين مي چسبانيد، و مي فرمودند: «اللهم ليس منّي ولكن ذا من عفير» خدايا اين حالت غرور و به خود باليدن از من نيست بلكه از «عفير» است. «2»

سپس علامه مجلسي ادامه مي دهد: اي عزيز تفكر كن كه چگونه آن بزرگواران از نخوت رفتار آن الاغ انديشه داشته اند و به درگاه خدا عذر مي طلبيدند پس چگونه است حال آنان كه با غرور بر (مركب ها و) اسب هاي قازي نژاد مي نشينند و بر زمين و آسمان منت مي نهند؟! «3»

4- از حضرت رسول منقول است: زياد به دنبال شكار نرويد كه بر شما بيم ضرر دارم و چون صداي سگ يا فرياد الاغ را بشنويد از شرّ شيطان رجيم به خدا پناه بريد زيرا آنها مي بينند چيزي كه شما نمي بينيد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 83

5- از سعادت آدمي است كه چهارپاي رهواري داشته باشد. «1»

6- از حضرت رسول (ص) سؤال شد كدام مال بهتر است؟ فرمود: زراعتي كه آدم بكارد و در وقت درو كردن حق خدا را بدهد، پرسيدند: بعد از آن كدام مال؟ فرمود: شخصي كه گوسفندي چند داشته باشد و هر كجا كه آب و علفي يابد آنها را بچراند و نماز را به جا آورد و زكات مال خود را بدهد؛ گفتند: بعد از گوسفند كدام؟ فرمود: گاو كه در بامداد و پسين شير مي دهد «2» ...

7- آمده است آن حضرت به عمه ي خود فرمودند؟ چرا در خانه ي خود بركتي نگه نمي داري؟ گفت: يا رسول الله! بركت كدام است؟ فرمود: گوسفندي كه شير دهد، سپس فرمود: هر كه در خانه

گوسفند شيرده يا بز شيرده يا گاو شيرده داشته باشد باعث بركت خانه ي او مي شود. «3»

8- علامه مجلسي مي نويسند: در حديث معتبر منقول است كه شتر باعث عزّت اهلش است «4» و در حديثي ديگر آمده است كه گوسفند موجب بركت و شتر باعث زيبايي و جمال براي صاحبش است. «5»

9- روايات فراواني از آن حضرت در مورد اسب رسيده است از آن جمله فرمودند: خير و خجستگي بر پيشاني اسب نوشته شده است. «6» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 84

10- خرج اسب چون نفقه ضروري است و نبايد از آن خودداري كنند، كسي كه براي اسب خرج كند چنان است كه صدقه داده باشد. «1»

11- حكايت شده كه آن حضرت شخصاً با آستين خود چهره ي اسبي را پاك كردند و فرمودند: در مورد اسب، جبرئيل به من سفارش كرده است. «2»

12- در «آداب الحرب و الشّجاع» از پيامبر (ص) روايت شده: هر كه اسبي براي جنگ در راه خدا نگاه دارد خداوند به عدد هر مويي كه بر آن اسب باشد در ديوان عمل او نيكي بنويسد و بدي پاك كند. «3»

آن حضرت به اهميت اسب در لشگر كشي ها و پيشبرد كار مسلمين واقف بوده و علاوه بر توصيه هايي كه در مورد پرورش اين حيوان نمود سهم عمده ي غنائم را براي اسب در نظر گرفت بدين ترتيب كه سوار يك سهم، و خود اسب دو سهم از غنائم مي برد. كه در مجموع سه سهم از بهره ي جنگي نصيب او مي شد. آن حضرت چند اسب داشتند و به آنها شخصاً رسيدگي مي كردند. و همين امر و نيز استفاده از غنائم جنگ، تشويقي

بود براي مردم تا به پرورش و نگهداري اسب بپردازند بعد از يشان نيز مسلمين افتخار مي كردند نژاد اسب خود را به اسبان حضرت برسانند. چنانكه «گوستاولوبون» «4» پزشك و جامعه شناس فرانسوي كه كتاب تمدن اسلام و عرب را نگاشته است از قول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 85

«پالگراو» «1» جهانگردي كه در نيمه ي دوم قرن نوزدهم ميلادي در كشورهاي عربي سفر كرده گويد: عرب ها از ميان تمام اسب ها، اسب هايي را اصيل و نجيب مي دانند كه نژادشان به يكي از پنج مادياني برسد كه پيامبر اسلام سوار آن مي شد. «2»

سير تشكيل سواره نظام و توانمندي نظامي مسلمين را مي توان با تخمين اسباني سنجيد كه حضرت براي جنگ هاي مختلف مهيّا مي كرد. «3»

ه. گوشت و شير

1. گوشت آقاي غذاهاست در دنيا و آخرت «4»

2. كسي كه چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورد بر عهده ي اوست پول قرض كندو گوشت تهيه نمايد. «5»

3. كسي كه مي خواهد خشم و غضبش كم شود گوشت دُرّ اج بخورد. «6»

4. آن حضرت از خوردن گوشت خام نهي فرمودند و آنرا كار حيوانات درنده دانستند «7».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 86

5. نقل شده: آن حضرت دست و كتف [مثلًا گوسفند] را دوست داشتند و از ران كراهت داشتند، زيرا به محل ادرار نزديك است. «1»

6. حكايت شده: حضرت چون ماهي تناول مي كردند مي فرمودند: «اللهم بارك لنا فيه و أبدل لنا به خيراً منه» خداوندا بركت ده براي ما در اين ماهي و به عوض آن بهترش را به ما عطا كن! «2»

7. بر شما باد به شيرگاو كه از همه گياهي مي خورد و

خاصيت همه گياه در شيرش هست. «3»

8. از امام صادق (ع) روايت شده كه پيامبر (ص) فرمودند: هيچ كس با شير نمي ميرد؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «لبناً خالصاً سائغاً للشاربين» شيري خالص و گوارا براي نوشندگان. «4»

و. عنكبوت

1. آن حضرت وجودِ تارِ عنكبوت در خانه را از عواملي مي شمرد كه موجب فقر مي شوند. «5»

2. از حضرت علي (ع) نقل شده كه پيامبر فرمودند: خانه شيطاني در خانه هاي شما، جايي است كه عنكبويت، تار مي تند. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 87

يادآوري

آنچه گذشت برخي از رواياتي بود كه از حضرت در مورد حيوانات حكايت شده بود و در اينجا از معجزات پيامبر در مورد حيوانات مانند سخن گفتن با حيوانات و يا داستان نجات يافتن حضرت از دست مشركان توسط تارِ عنكبوتي كه بر در غار بود- هنگام هجرت آن حضرت «1»- و ... سخن به ميان نياورديم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 88

فصل دوم تاثيرگذاري پيامبر (ص) در عرصه اخلاق و اجتماع

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 90

پرسش

رفتار پيامبر با خانواده چگونه بوده است؟

پاسخ:

درآمد

ستايش بيكران مخصوص آن پروردگار «رحمان و رحيمي» كه براي بشر از جنس خودش «1» پيامبر رحمت فرستاد «2» و با رحمت واسعه اش او را نسبت به

افراد مهربان و خو قرار داد «3» و او را كه داراي اخلاق نيك و خلق عظيم بود، «4» براي انسان ها الگوي نيكو معرفي نمود. «5» همگان را به پيروي و اطاعت از او دستور داد. «6» و فرمود: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» «7»

چرا كه معلم او خداي سبحان است و گفتار او گفتار خداوند است. «8»

و خوشبختي و عاقبت بخيري بشر را در گرو اطاعت و پيروي از رهنمودهاي دلسوزانه ي او قرار داد. «9» و شقاوت و بدبختي بشر را در مخالفت با دستورات او دانست. «10»

با توجه به مقدمه ي فوق، بر همه به ويژه كساني كه به رسالت آن حضرت (ص) گواهي داده اند و خود را از پيروان آن حضرت (ص) مي دانند، لازم پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 91

است كه زندگي خويش را براساس رهنمودها و شيوه ي آن حضرت (ص) تنظيم نمايند، و او را در تمام ابعاد زندگي خويش الگو و اسوه قرار دهند. تا اين كه از رستگاران قرار گيرند. كه البته اين به دست نمي آيد مگر با شناخت كامل معارف ناب اسلامي از سرچشمه كتاب و

سنت و عمل به آنها.

وضعيت زنان در عصر قبل از پيامبر (ص)

همان طور كه قرآن كريم گزارش كرده است و تاريخ گواهي مي دهد، وضعيت زن در زمان طلوع اسلام، در سراسر جهان به ويژه در ميان اقوام و مردمي كه پيامبر اسلام (ص) در آنجا مبعوث شد. وضعيت بسيار اسفبار و نابهنجاري داشته است. كه برخي از اعراب، هنگامي كه بشارت نوزاد دختر را مي شنيد، قرآن كريم واكنش آنها را چنين معرفي مي كند:

«در حالي كه هرگاه به يكي از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتي) سياه مي شود، و به شدت خشمگين مي گردد به خاطر بشارت بدي كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متواري مي گردد، (و نمي داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟ چه بد حكم مي كنند.» «1»

برخي اعراب به علل گوناگون از جمله به خاطر ترس از فقر، دختران خود را مي كشتند. چنانچه قرآن كريم به اين مطلب اشاره فرموده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 92

«وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَهَ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً؛ «1»

و فرزندانتان را از ترس فقر، مَكشيد؛ ما آنان و شما را روزي مي دهيم؛ [چرا] كه كشتن آنان گناه بزرگي است!.»

و به اين ترتيب قرآن كريم با اين عمل زشت و ننگين برخورد نموده و اعراب را از اين عمل ضدانساني نهي نموده و در آياتي هشدار مي دهد:

«وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» «2» و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود به كدامين گناه كشته شدند.

با توجه به شرايط زماني و مكاني زمان بعثت،

پيامبر اكرم (ص) با سرانگشت «رحمت و محبت» گره ي همه ي مشكلات را باز نمود تا نشان دهد كه مي توان با محبت زيست و اصل را بر محبت نهاد و در سايه ي آن، دل هاي سخت تر از سنگ را نيز نرم و مطيع خود ساخت.

براي اينكه كامل ترين الگو براي همه ي انسان ها، در تمام شرايط باشد، در محيطي خشن و خشك، با انسان هايي كه غير از شمشير و شراب و شهوت چيز ديگري نمي شناختند، مبعوث شد. گرفتاري هاي بي شماري كه براي كمتر انساني ممكن است همه با هم اتفاق بيفتد، برايش اتفاق افتاد، و او در همه ي مراحل برمشكلات فائق آمد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 93

بررسي سيره ي پيامبر در ابعاد مختلف از حوصله ي اين نوشتار خارج است ما در اينجا به طور مختصر به بيان «رفتار پيامبر اكرم (ص) با خانواده» و توصيه هاي آن حضرت نسبت به زنان مي پردازيم:

عشق و محبت به خانواده

پيامبر اكرم (ص) نسبت به زنان، عنايت ويژه اي داشتند تا جايي كه در روايات از ايشان چنين حكايت شده است:

«خيركم خيركم لاهله، و انا خيركم لاهلي، ما اكرم النساء الا كريم، ولا اهانهن الا لئيم؛ «1» بهترين شما كساني هستند كه بهترين رفتار را با خانواده داشته باشد و من بهترين شما در رفتار با خانواده ام هستم، احترام و اكرام نمي كنند زنان را، مگر افراد بزرگوار، و همچنين به زنان اهانت نمي كنند مگر افراد پست و فرومايه.»

و همچنين از آن حضرت نقل شده:

«كلما ازداد العبد ايمانا ازداد حبا للنساء؛ «2» هرگاه بنده اي ايمانش زياد شود محبتش نسبت به زنان روبه فزوني مي گذارد».

عشق ورزيدن به زن، يك امر فطري و خدادادي است. و قرآن كريم

اين دوستي و محبت بين زن و مرد را به «مودت و رحمت» تعبير كرده است. و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 94

پيامبر اكرم (ص) در عمل، اين مودت و رحمت را به نمايش گذاشت از اين رو امام صادق (ع) مهر و محبت ورزيدن به زن را از اخلاق انبياء شمرده است. «1»

پيامبر اكرم (ص) محبت و مهرباني و مداراي با زنان را سفارش مي كرد و از ايشان حكايت شده:

«حبب الي من دنياكم هذه ثلاث، الطيب و النساء و قره عيني في الصلاه؛ «2» از دنياي شما سه چيز براي من دوست داشتني تر است: يكي بوي خوش و دوم زنان و سوم اين كه نور چشم من نماز است.»

بديهي است كه اين سخن پيامبر به خاطر شهوت و غريزه ي جنسي نيست، بلكه آن حضرت با بيان چنين سخناني مي خواست زنان را كه در نظر اعراب، موجودي بي ارزش و در حد يك حيوان بودند، بزرگ جلوه دهد. بدين جهت، احترام به زن را در رديف نماز كه امري عبادي و مقدس است، قرارداد و با اين تعبير، زن را به بالاترين مقام ترقي داد.

اين سخن پيامبر اكرم (ص) يك معيار كلي براي همه ي انسان ها است اينكه «اهانت به زن كار انسان هاي پست و دور از تمدن و فرهنگ انساني است زيرا اهانت به زنان با كرامت انساني سازگار نيست»، با اين معيار مي توان گفت كه اگر در جوامع اسلامي به زنان ستم مي شود و حق و حقوق آنان رعايت نمي شود، به خاطر خلق و خوي پست انسان ها است و هيچ ارتباطي به قوانين اسلام ناب محمدي (ص) ندارد.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 95

كدام مصلحي تاكنون در جهان چنين جمله اي درباره ي زنان گفته است كه پيامبر اسلام (ص) 14 قرن پيش بيان فرموده است. اگر مردان دنيا به همين جمله ي كوتاه و پرمحتواي پيامبر اكرم (ص) توجه كنند، ديگر به هيچ زني در دنيا ستم نخواهد شد و حق و حقوق او پايمال نخواهد شد. اگر امروز در دنيا شاهد انواع ستم و تبعيض بر زنان هستيم، به خاطر فاصله گرفتن انسان ها از كتاب خدا و از بيانات گهربار آورنده ي آن يعني پيامبر اعظم (ص) است.

خوش رفتاري پيامبر (ص) با خانواده

آن حضرت در مقابل برخوردهاي ناشايست همسران خود، با نرمي و مدارا رفتار مي نمود. و پيروان خويش را نيز به اين امر توصيه نموده است و مي فرمايد:

«اتقوا الله اتقوا الله في الضعيفين: اليتيم و المرءه، فان خياركم خياركم لاهله؛ «1» تقواي الهي را در مورد دو گروه ضعيف رعايت كنيد يكي يتيم و ديگري زن، چرا كه بهترين شما كسي است كه بهترين رفتار را با خانواده اش داشته باشد.»

و همچنين از آن حضرت حكايت شده:

«احسن الناس ايمانا احسنهم خلقا، والطفهم باهله، و انا الطفكم باهلي؛ «2» بهترين مردم از نظر ايمان، بهترين آنان از نظر خلق و خو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 96

مي باشند و نيز آنان كه با خانواده شان لطيف تر و مهربان تر برخورد مي كنند و (وبدانيد) من لطيف ترين شما نسبت به خانواده ام هستم.»

و در بياني ديگر از آن حضرت حكايت شده:

«ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا، و خياركم خياركم لنسائهم؛ «1» به درستي كه كامل ترين مومنين از نظر ايمان آنهايي هستند كه نيكوترين خلق و خو را دارند

و بهترين شما كساني هستند كه بهترين رفتار را با خانواده اش دارد.»

اين سفارش هاي پيامبر (ص) بيانگر اين نكته است كه مردم آن روزگار مثل برخي از مردم روزگار ما اين ذهنيت را داشته اند كه زن موجودي بي ارزش و فرومايه است، و ظلم و ستم بر زن را حق خود مي دانستند، و هرگونه ظلم را بر او روا مي داشتند و او را از هرگونه حق مسلم اش محروم مي نمودند.

به همين دليل پيامبر اكرم (ص) با اين تأكيدها هدفش اين بود كه اين ذهنيت را از اذهان همه ي انسان ها پاك كند و به آنها بفهماند كه زنان از نظر شخصيت با مردان هيچ تفاوتي ندارد تنها تفاوت آنان در بعد فيزيكي و جنسيت است.

پرهيز از توهين به همسر

در طول تاريخ، مردان به خاطر برخورداري از قدرت جسمي، بر زنان ظلم و ستم روا مي دارد، اگر اختلافي بين زن و شوهر به وجود آيد مرد از قدرت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 97

بدني سوء استفاده نموده و زن مظلوم را تنبيه و آزار جسمي مي نمايد. پيامبر اكرم (ص) كه پيامبر رحمت است براي اين كه مردان را از اين عمل زشت و خلاف اصول انساني باز دارد چنين مي فرمايد:

«هر مردي كه همسرش را بيش از سه بار در عمرش بزند، خداوند او را ميان تمام مردم محشر چنان رسوا كند كه اولين و آخرين به وي بنگرند.» «1»

در حديث ديگري از ايشان حكايت شده: «برادرم جبرئيل همواره در مورد زنان سفارش مي كرد تا آنجا كه گمان كردم براي شوهر جايز نيست حتي به زنش «اف» بگويد». «2»

و در روايت ديگري از حضرت نقل شده:

«يؤتي الرجل

من امتي يوم القيامه و ما له من حسنه ترجي له الجنه، فيقول الرب تعالي: ادخلوه الجنه فانه كان يرحم عياله؛ روز قيامت مردي از امت من مي آيد در حالي كه هيچ عمل نيكي ندارد تا به بهشت اميدوار باشد، آنگاه پروردگار بلند مرتبه مي گويد، او را داخل بهشت نماييد! زيرا او با خانواده اش مهربان بود». «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 98

رعايت عدالت

يكي از ويژگي هاي بارز آن پيامبر رحمت (ص) رعايت عدالت بين همسران خود بود كه به مواردي از آن اشاره مي شود:

1. پيامبر (ص) مهريه ي هريك از زنانش را چهارصد درهم قرار داد (مهرالسنه) و فرقي بين عايشه، حفصه، ام سلمه، سوده، ميمونه، زينب دختر جحش و زينب دختر خزيمه نگذاشت. «1» ويژگي هايي از قبيل قرشي و غيرقرشي، جوان و غير جوان، بيوه و غير بيوه و امثال آن را در مهريه دخالت نداد اين نوع برخورد حتماً اثر خود را در ذهن زنان مي گذارد تا خود را از نظر شخصيت و ساير امور همانند يكديگر ببينند و زمينه ي هرگونه فخرفروشي ... را از بين مي برد.

2. علاوه بر مهريه، از نظر نفقه و هزينه ي زندگي نيز، پيامبر (ص) برابري و تساوي را رعايت مي كرد. به عنوان مثال: پس از فتح خيبر به هركدام صد وسق «2» (هشتاد وسق خرما بيست وسق جو) پرداخت.» 3. پيامبر اكرم (ص) در ساير امور نيز عدالت را رعايت مي كرد، مثلًا صبحگاهان، پس از نماز به حجره ي يكايك همسرانش سر مي زد و از آنان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 99

احوال پرسي مي كرد. او هر شب در اتاق يكي از آنان به

سر مي برد و عدالت را كاملًا رعايت مي كرد. «1»

با اين كه قرآن كريم اختيار تام را به دست آن حضرت داده بود «2» و زنان نيز اين شرايط را با رضايت كامل پذيرفته بودند، ولي با اين حال پيامبر (ص) تمام سعي خود را براي رعايت عدالت بين آنان به كار مي برد.

مدارا و گذشت

ويژگي ديگر پيامبر (ص) مدارا كردن با همسران و عفو و گذشت از اشتباهات آنان بود. گاهي خطاهاي همسران، تجاوز به حقوق پيامبر (ص) بود، در اين صورت حضرت حتي بدون يادآوري به آنان، از كنار آن مي گذشت و آنان متوجه اشتباه خود مي شدند و شرمنده مي شدند.

گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به ديگران بود. كه پيامبر (ص) با گفتار و كرداري مناسب، آنان را متوجه مي كرد، و اگر اشتباه آنان ناشي از جهالت بود، با بياني خوش، اين مشكل را برطرف مي كرد، زيرا تبليغ احكام و هدايت انسان ها يكي از وظايف انبياء است.

در اينجا به ذكر چند نمونه از نگاه آيات و روايات مي پردازيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 100

نمونه هاي قرآني

1. سوره تحريم

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ* قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّهَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛ اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده (بر خود) ممنوع مي كني درحالي كه خشنودي همسرانت را مي طلبي؟! و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. بيقين خدا گشودن سوگندهايتان را براي شما معيّن ساخته است؛ و خدا سرپرست شماست و او دانا [و] فرزانه است.»

شأن نزول

برخورد همسران با پيامبر (ص) در داستان ماريه

رسول اكرم (ص) هر روز اوقات فراغت خود را نزد يكي از همسرانش مي گذارند، تا عدالت رعايت شود. روزي كه نوبت حفصه بود، بر او وارد شد، ولي حفصه از حضرت، اجازه گرفت تا براي كاري نزد پدرش برود، در نبود او، حضرت، ماريه ي قبطيه- كه مادر ابراهيم فرزند رسول الله (ص) و خادم حضرت

بود- را نزد خود خواند.

وقتي حفصه متوجه شد ماريه نزد پيامبر (ص) بوده است، بناي ناسازگاري گذاشت و گفت: «در روز من، در حجره ي من و با غير من؟! حاشا!»، پيامبر اكرم (ص) براي راضي كردن او گفت: «ماريه را بر خود حرام مي كنم و سوگند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 101

به خدا! كه ديگر با او خلوت نكنم، و تو اين موضوع را با كسي در ميان مگذرار.» ولي حفصه بلافاصله عايشه را از اين حادثه باخبر كرد. «1»

نكته: شأن نزول فوق و ديگر شأن نزول هاي آيه حاكي از اين است كه برخي از همسران پيامبر (ص) به بهانه هاي مختلف با آن حضرت ناسازگاري مي كردند. اما آن حضرت با برخورد كريمانه و مهرباني، رضايت آنان را جلب مي نمود و براي رضايت آنان حتي چيزهاي حلال را بر خود حرام مي كرد.

2. سوره احزاب، آيه 28 و 29

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاهَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلًا* وَإِن كُنتُنَ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَهَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً؛ «2»

اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر همواره زندگي پست (دنيا) و زيور آن را مي خواهيد پس بياييد تا شما را بهره مند سازم و شما را با آزادي نيكويي رها سازم. و اگر همواره خدا و فرستاده اش و سراي آخرت را مي خواهيد، خدا براي نيكوكارانِ از شما، پاداش بزرگي آماده ساخته است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 102

شأن نزول

كناره گيري پيامبر (ص) از همسران

هنگامي كه رسول الله (ص) در غزوه خيبر پيروز شد و بر گنج هاي آل ابي الحقيق دست يافت، برخي از همسرانش گفتند: «آنچه را كه به دست آوردي، به ما بده». پيامبر (ص) به آنان فرمود: آن طوري كه خداوند دستور داده بود، بين مسلمانان تقسيم كردم.» زنان عضبناك شدند و گفتند: «شايد فكر مي كني اگر ما را طلاق دهي، هم طرازهايي از قوم خود پيدا نمي كنيم كه ما را به همسري برگزينند؟» خداوند در مورد برخورد با رسولش واكنش نشان داد و دستور داد حضرت از آنان كناره گيري كند.

پيامبر اكرم (ص) از آنان كناره گيري كرد و در «مشربه ام ابراهيم» بيست و نه روز باقي ماند، تا زنان حايض شوند و پاك گردند، تا طلاق دادنشان جايز باشد.

آنگاه آيه ي تخيير نازل شده و آنان را بين زندگي ساده و فقيرانه ي پيامبر اسلام (ص) همراه با آخرت، و يا دنياخواهي و بهره وري از متاع دنيا و طلاق، بدون نزاع و كشمكش مخير ساخت. ام سلمه برخاست و گفت: «خدا و رسول

را برگزيدم» ديگران نيز برخاستند و دست در گردن پيامبر (ص) انداختند. در روايات اهل سنت آمده است: پيامبر ابتدا آيه ي تخيير را بر عايشه خواند و او پيامبر را برگزيد.

3. سوره ي حجرات، آيه 11

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَي أَن يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَي أَن يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 103

وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيَمانِ وَمَن لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ «1»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! گروهي [از مردان ، گروهي [ديگر] را ريشخند نكنند، شايد [آنان از اينها بهتر باشند؛ و زناني، زنان [ديگر] را (ريشخند نكنند)، شايد [آنان از اينها بهتر باشند؛ و (شما) از خودتان عيبجويي نكنيد، و يكديگر را با لقب ها [ي زشت نخوانيد؛ بد است بعد از ايمان آوردن، نام فاسق (بر كسي نهادن)! و كساني كه توبه نكنند، پس تنها آنان ستمكارانند.»

شأن نزول:

در ذيل اين آيه نقل شده كه تعبير «ولانساء من نساء» در مورد عايشه و حفصه نازل شده است كه ام سلمه را مسخره كردند. و نيز گفته شده كه عايشه او را به خاطر كوتاهي قد مورد تمسخر قرار مي داد. «2»

ابن عباس در مورد اين آيه نقل مي كند:

روزي «صفيه» گريان نزد پيامبر اكرم (ص) آمد و گفت: «عايشه مرا سرزنش كرد و گفت: اي يهودي، فرزند يهودي!» پيامبر اكرم (ص) فرمود: «چرا به او پاسخ ندادي كه پدرم هارون است و عمويم موسي و شوهرم محمد (ص)؟!» آنگاه آيه ي فوق نازل شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 104

اگر در آيات قرآن و

تفاسير و شأن نزول ها تحقيق كنيم به نمونه هاي زيادي از اين قبيل برمي خوريم ولي قصد ما شمارش همه ي موارد نيست و به صحت تمام موارد نيز حكم نمي كنيم؛ ولي از برخي آيات و شأن نزول هاي آنها به دست مي آيد كه برخي از همسران پيامبر آن حضرت را آزرده خاطر مي كردند اما آن حضرت با كرامت و بزرگواري از سر گناه و خطاي آنان مي گذشت و مديريت و بزرگواري آن حضرت نمي گذاشت آن حادثه يا سخن در جامعه راه يابد.

نمونه هاي روايي

اشاره

در اين قسمت به ذكر نمونه هايي با استناد به روايات و تاريخ مي پردازيم:

1. نزاع در خانه ي پيامبر (ص)

ابن عباس نقل مي كند: روزي رسول خدا (ص) با حفصه نشسته بود كه بين آنان نزاعي رخ داد. پيامبر اكرم (ص) به او فرمود: آيا مي خواهي بين من و بين خودت شخصي را حاكم قرار دهي؟ گفت: بله حضرت، به دنبال عمر (پدر حفصه) فرستاد. وقتي عمر به آنان وارد شد، پيامبر به حفصه فرمود: سخن بگو! حفصه گفت: اي پيامبر! تو بگو، ولي حق بگو! عمر رو به دخترش كرد و گفت: اي دشمن خدا! پيامبر، غير از حق نمي گويد «1» ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 105

2. شكستن ظرف غذا در خانه ي پيامبر (ص)

روزي پيامبر اكرم (ص) در اطاق عايشه بود كه خادم صفيه، ظرف غذايي را براي پيامبر آورد، عايشه محكم بر دست خادم زد، كاسه افتاد و دو نيم شد و غذا بر زمين ريخت؛ پيامبر اكرم (ص) تكه هاي ظرف را كنار هم گذاشت و طعام را جمع آوري كرد و در ظرف ريخت و فرمود: «كلوا غارت امكم» بخوريد مادرتان غيرتش به جوش آمده است. و خادم را نگاه داشت تا از خوردن فارغ شد، آنگاه كاسه ي سالمي از اطاق عايشه به جاي كاسه ي شكسته، به خادم داد و كاسه ي شكسته را نگاه داشت. «1»

در روايات نمونه هاي فراواني وجود دارد كه حاكي از رحمت و لطف و بزرگواري پيامبر در خانواده است.

به عنوان مثال هنگامي كه حفصه، از بودن پيامبر (ص) با ماريه برآشفت و نزاع به پاكرد و مشكلات فراوان به وجود آورد پيامبر به او نفرمود: تو چنين حقي نداري، زيرا خودت در آن روزي كه من طبق فرمان خداوند تو و ساير همسرانم را بين ماندن و با زندگي ساده ساختن،

و يا طلاق گرفتن مخير ساختم، «2» اولي را اختيار كردي! و يا نفرمود: آيه ي قرآن به من اختيار داده كه نوبت هر كدام از زنان را خواستم، به تأخير بيندازم و هر كدام را خواستم، مقدم بدارم. «3» حضرت بدون استفاده از حق قانوني خود و يا بدون اشاره به كوتاهي هاي برخي همسران، از همه ي اين امور با كمال بزرگواري مي گذشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 106

مدارا، خويشتن داري، كرامت و بزرگواري پيامبر گرامي اسلام (ص) در شأن نزول مطرح شده ذيل آيات اول سوره ي تحريم بروز و ظهور بيشتري دارد و هر انساني را شگفت زده مي كند و همگان را در مقابل اين چنين چشم پوشي ها و تغافل ها به خضوع وا مي دارد.

مردي كه مي خواهد نسبت به خانواده ي خويش مديريت داشته باشد، و معلمي كه مي خواهد كلاسي را اداره كند، و حاكمي كه خواهان اداره ي جامعه است. بايد به اصل تغافل و چشم پوشي توجه نمايد و مرد خانه بايد از پيامبر بياموزد كه گاه در مقابل بي اعتنايي ها و سخنان نسنجيده و نظاير آن با تغافل برخورد نمايد.

سخاوت و گشاده دستي نسبت به خانواده

ويژگي ديگر پيامبر (ص) سخاوت ورزي نسبت به اهل و عيال مي باشد، كه آن بزرگوار بر اين اصل تأكيد فرموده است:

عنه (ص): «ما من عبد يكسب ثم ينفق علي عياله الا اعطاه الله بكل درهم ينفقه علي عياله سبعمائه ضعف؛ «1» هيچ بنده اي نيست كه درآمد خود را انفاق كند بر خانواده اش مگر اينكه خداوند در مقابل هر درهمي از آن هفتصد برابر به او عطا مي كند.»

عنه (ص): «دينار انفقته علي اهلك، و دينار انفقته في سبيل الله و دينار انفقته في

رقبه، و دينار تصدقت به علي مسكين، و اعظمها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 107

الدينار الذي انفقته علي اهلك؛ «1» اگر ديناري انفاق كني بر خانواده ات و ديناري در راه خدا بپردازي و ديناري براي آزاد كردن بنده اي و ديناري را به مسكين صدقه بدهي (در بين اين انفاق ها) انفاق بر خانواده فضيلتش بيشتر است.»

اين گفتار و اعمال پيامبر عظيم الشأن الگويي براي همگان است.

نظافت و آراستگي

نظافت و تميزي از اركان زندگي انسان است، كه حيات و لذت بردن از حيات، بستگي به آن دارد. نظافت در خانه، كوچه، بازار، اداره و مغازه ضرروي و اجتناب ناپذير است. نظافت با خوردن، آشاميدن، پوشيدن و حتي نفس كشيدن انسان، ارتباط دارد و حتي به استحكام نظام خانواده نيز كمك مي كند از اين رو پيامبر اكرم (ص) خطاب به مردان مي فرمايند:

«لباس هاي خود را تميز كنيد و موهاي خود را كوتاه كنيد، مسواك بزنيد و آراسته و پاكيزه باشيد، كه بني اسرائيل چنين نكردند تا زنان شان به فساد كشيده شدند». «2»

وقت گذاري براي خانواده

اينگونه حكايت شده است:

«و كان من اخلاقه (ص) انه جميل العشره دائم البشر، يداعب اهله، و يتلطف بهم و يوسعهم نفقه و يضاحك نساءه ... كان اذا صلي العشاء يدخل منزله يسمر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 108

مع اهله قليلا قبل ان ينام يوانسهم بذلك (ص) ...؛ «1» پيامبر هميشه خوش برخورد و با خانواده اش خوش رفتار و مهربان بود، هزينه ي زندگي آنها را زياد مي پرداخت و با آنان خندان بود و ... و همواره بعد از نماز عشاء مقداري با خانواده اش به سر مي برد و قبل از خواب با آنها انس مي گرفت ...»

همكاري در امور خانه و خانواده

سيره ي عملي پيامبر (ص)، امام علي (ع) و ساير ائمه اطهار (ع) اينگونه بود كه در خانه داري به همسران شان كمك مي كردند. در روايت اين چنين آمده است: «رسول خدا (ص) به خانه ي علي (ع) وارد شد و او حضرت فاطمه (س) را ديد كه با كمك يكديگر با آسياب دستي گندم آرد مي كنند، پيامبر (ص) فرمود: كدام يك خسته تر هستيد؟ علي (ع) عرض كرد: فاطمه خسته تر است. پيامبر (ص) به او فرمود: برخيز دختر عزيزم! فاطمه (س) برخاست و پيامبر (ص) به جاي او نشست و علي (ع) را در آرد كردن كمك كرد». «2»

در پايان حديثي از آن پيامبر مهر و رحمت حكايت مي كنيم:

«من ادخل علي اهل بيته سرورا خلق الله من ذلك السرور خلقا يستغفر له الي يوم القيامه؛ «3» كسي كه خوشحالي و سرور به خانواده اش برساند خداوند از آن سرور، موجودي خلق مي كند كه براي او تا روز قيامت طلب آمرزش مي كند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 109

به اميد

آنكه همه ي شيفتگان حقيقت با درك حقانيت اسلام، زندگي خويش را براساس قرآن و فرمايشات و شيوه ي زندگي آن بزرگوار تنظيم نمايند، تا از اين گرفتاري هاي ساخته و پرداخته ي دست انسان، رهايي يابند.

پرسش:

روابط پيامبر (ص) با دختر و همسرانش چگونه بود؟

پاسخ:

قرآن كريم مي فرمايد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ؛ «1» بيقين براي شما در (روش) فرستاده خدا، (الگويي براي) پيروي نيكوست.» ما بايد براي سعادت حيات دنيوي و اخروي همچنين مادي و معنوي، از سيره ي آن حضرت توشه برداريم زيرا اين منبع پر فيض الهي، براي همه جهانيان رحمت مجسم الهي است؛ گفتار و كردار آن سرچشمه ي معارف الهي، براي همه ي انسان ها تا قيامت سرلوحه ي زندگي است. اكنون ارتباط آن حضرت با دختر و همسرانش را به بررسي مي نشينيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 110

روابط پيامبر اكرم (ص) با همسران

زندگي پيامبر اعظم (ص)، پر از مهر و محبت و عاطفه است با همسران خود روابط بسيار صميمانه داشت و با برخي همسران در حيات و مماتشان همدم و انيس بود.

بهتر از او خدا نداده است

محبوبه ي رسول اكرم (ص) حضرت خديجه كبري (س) همه ي زندگي و ثروت خود را براي اهداف اسلام انفاق نمود، هميشه در لحظات بسيار حساس و سرنوشت ساز يار و ياور پيامبر بود از اين روي پيامبر در زندگي براي او احترام خاص قائل بود و بعد از وفات هميشه در ياد او بود در اين زمينه جالب است به گفتار عايشه توجه شود.

رسول خدا (ص) چون به خديجه علاقه ي فراوان داشت هميشه او را به نيكي ياد مي كرد، عايشه اعتراض مي كرد و مي گفت: خديجه پيرزني بيش نبود چرا اين قدر از او تعريف مي كني؟!

خداوند بهتر از او به تو عطا كرده است. پيامبر غضبناك شد و فرمود: به خدا سوگند! خدا بهتر از او به من نداده است، خديجه هنگامي ايمان آورد كه ديگران كفر مي ورزيدند؛ و مرا تصديق نمود وقتي كه ديگران تكذيبم مي كردند. خدا نسل مرا در اولاد او قرار داد. عايشه گويد: تصميم گرفتم بعد از آن خديجه را به بدي ياد نكنم.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 111

باز هم عايشه گويد: «بر هيچ زني مانند خديجه رشك نمي بردم با اينكه سه سال پيش از عروسي من مرده بود، زيرا رسول خدا (ص) خيلي از او تعريف مي كرد. و خدا به رسولش دستور داده بود: به خديجه بشارت دهد كه در بهشت قصري برايش مهيا شده است! بسياري از اوقات رسول اكرم (ص) گوسفندي را مي كشت و

گوشتش را براي دوستان خديجه مي فرستاد.» «1»

همكاري با خانواده

پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) براي خانواده دلسوزي مي كرد و به آنان كمك مي كرد و ديگران را هم به همكاري با خانواده تشويق مي نمود. طبق برخي نقل ها پيامبر در امور خانه به خانواده ي خود خدمت مي كرد و با همسران گوشت خرد مي كرد. «2»

نفرين نمي كرد

اين از اخلاق فوق العاده آن حضرت بود كه به ديگران نفرين نمي كرد چنانكه نوشته اند: آن حضرت هرگز زن يا خدمتگزاري را نفرين نكرد. «3»

از عايشه نقل شده كه گفت: مانند حرف زدن شما، تند حرف نمي زد سخنش آرام و منظم بود در حالي كه شما پراكنده سخن مي گوييد. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 112

اخلاق پيامبر همان قرآن

خداوند در تعريف اخلاق پيامبر اكرم (ص) فرمود: «وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ «1»

و مسلماً تو بر شيوه (اخلاقي) بزرگوارانه اي هستي.» خلق عظيمي كه سرمشق زندگي براي همه انسان ها است.

سعيد بن هشام گويد: «بر عايشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا پرسيدم. گفت: مگر قرآن نمي خواني؟ گفتم: بله؟ گفت: خلق رسول خدا قرآن است.» «2»

اين روايت در منابع شيعه و اهل سنت وارد شده است. هر چه در قرآن، از اخلاق، آداب و فضائل و مكارم آمده پيامبر (ص) مجسم آنهاست و جواب عايشه «كان خلقه القرآن» «3» بسيار لطيف و مشتمل بر حقانيت است. «4»

روابط پيامبر با دختران

در حيات پيامبر اكرم ارتباط چشمگيري با حضرت فاطمه (س) به چشم مي خورد. در مورد دختران ديگر پيامبر- چه حقيقي باشند يا از همسر قبلي خديجه باشند- چندان رفتار فوق العاده اي را مشاهده نمي كنيم اما نسبت به حضرت فاطمه زهراء (س) يك رفتار خاص و برخورد بسيار صميمانه اي مشاهده مي شود. و اين رفتار و برخورد پيامبر اكرم (ص) براي همه ي جهانيان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 113

بويژه نسل تشنه ي معنويت امروز يك الگوي كامل است. سخن در اين باره بسيار است كه در اينجا چند نمونه ارائه مي شود.

يادآوري

حضرت رسول اكرم (ص) سه فرزند پسر نيز داشتند كه در كوچكي همه رحلت كردند.

امّ ابيها

وقتي آيه ي شريفه ي «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» «1»

نازل شد، بر حسب اين آيه زنان رسول خدا افتخار كنيه ي «امّ المومنين» يافتند. حضرت فاطمه نزد پدر آمد و تقاضاي افتخار كرد، پيامبر (ص) او را در آغوش گرفت و نوازش كرد و فرمود: اگر زنان من مادر مؤمنين هستند، تو مادر مني.» «2»

شدت علاقه ي پيامبر اكرم (ص) به فاطمه (س) به حدي بود كه او را «امّ ابيها» (مادر پدر خود) خطاب مي فرمود. فاطمه (س) حاصل عمر آن حضرت بود و در همه حال غمخوار پدر بود، وقتي مشركين مكه پيامبر اكرم (ص) را اذيت مي كردند و گرد و خاك و شكمبه ي حيوانات بر روي آن حضرت مي ريختند، اين فاطمه (س) بود كه غبار غم از چهره ي پدر مي شست و باعث تسلي پيامبر (ص) مي شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 114

روزي يكي از مشركين مكه پيامبر اكرم (ص) را در كوچه ملاقات كرد، مقداري خاكروبه و آشغال بر سر و صورت آن جناب پاشيد، پيامبر (ص) چيزي نگفت و با همين حال وارد خانه شد. فاطمه (س) به استقبال پدر شتافت، آب آورد و با چشم گريان سر و صورت پدر را شست. پيامبر به فاطمه فرمود: دخترم! گريه نكن، مطمئن باش كه خدا پدرت را از شرّ دشمنان محفوظ مي دارد و پيروز مي گرداند. «1»

پيامبر (ص) و بوسيدن فاطمه (س)

بوسيدن فرزندان توسط پدر علاوه بر اجر معنوي و بلندي درجات، در زندگي فرزند و تربيت او هم تاثيرات فوق العاده اي دارد. پيامبر اكرم (ص) به فاطمه (س) عشق و علاقه اي فراوان داشت چنانكه از عايشه حكايت شده:

«فاطمه در سخن گفتن، شبيه ترين مردم

به رسول خدا بود. وقتي بر پيامبر وارد مي شد آن حضرت دستش را مي گرفت و مي بوسيد و بر جاي خودش مي نشانيد و هرگاه رسول خدا (ص) بر حضرت فاطمه (س) وارد مي شد، فاطمه به احترام پدر از جاي بر مي خاست، دست آن حضرت را مي بوسيد و در جاي خودش مي نشانيد.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 115

ابو ثعلبه خشني مي گويد: «هر گاه رسول خدا (ص) از مسافرت بر مي گشت به منزل فاطمه مي رفت، فاطمه به استقبال پدر مي رفت و حضرت او را در آغوش مي گرفت و بين ديدگانش را مي بوسيد.» «1»

رابطه پيامبر اكرم (ص) اينقدر صميمانه بود كه چندين مرتبه فاطمه (س) را پاره تن خود معرفي كرد.

فاطمه پاره ي تن رسول اكرم (ص)

اين روايت را شيعه و سني هر دو نقل كرده اند كه «روزي پيامبر اكرم (ص) در حالي كه دست حضرت فاطمه (س) را گرفته بود از منزل بيرون آمد و فرمود: هر كس او را مي شناسد كه مي شناسد و هر كس او را نمي شناسد، بداند كه فاطمه (س) دختر محمد (ص) است، او پاره ي تن، قلب و روحي در كالبد من است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است!» «2»

مرا بابا صدا كن

از امام صادق (ع) روايت شده كه حضرت فاطمه (س) فرمود:

به هنگام نزول آيه ي شريفه ي: «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً» «3»

هيبت و شكوه رسول خدا (ص) مانع شد كه به حضرت بگويم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 116

«يا ابه» (اي پدر جان)، لذا ايشان را «يا رسول الله» خطاب مي كردم. چند بار ايشان را به همين ترتيب صدا كردم، ولي پيامبر از پاسخ دادن خودداري فرمودند تا اينكه رو به من كرده فرمود: فاطمه جان! اين آيه درباره ي تو و خانواده ي تو و نسل تو نازل نشده است، تو از مني و من از تو هستم. «انت منّي و انا منك، قولي يا ابه فانّها أحيي للقلب و أرضي للرّب» تو از مني و من از تو، بگو به من «اي بابا» زيرا آن مايه ي حيات قلب من و خشنودي پروردگار است. پس حضرت، پيشاني مرا بوسيد و آب دهان مبارك را بر صورتم كشيد كه پس از آن ديگر به استعمال عطر نيازي نداشتم.» «1»

فداها ابوها

اشاره

چشم فلك تاكنون دختري را مانند فاطمه (س) نديده كه اينقدر نزد رسول اكرم (ص) مقام و منزلت داشته باشد. چرا اين همه احترام براي او؟ چون فاطمه (س) در رضاي خدا و رسولش گم شده بود رضايت آنان را بر همه چيز مقدم مي داشت و به آن اهميت مي داد لذا منزلت او بالا رفت. رفتار پيامبر (ص) با فاطمه (س) چنان بود كه هرگاه به مسافرت مي رفت آخرين كسي را كه براي خداحافظي نزد او مي رفت فاطمه (س) بود، و چون از سفر باز مي گشت نخستين كسي را كه به

ديدارش مي رفت فاطمه (س) بود و مدتي طولاني در منزل او مي ماند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 117

حكايت شده: در يكي از سفرها فاطمه (س) در غياب پدر دستبند و گردن بند و دو گوشواره و يك پرده براي در خانه تهيه كرد تا با وضع بهتري پدر و شوهرش را ديدار كند. پيامبر (ص) در مراجعت از سفر يكسره به خانه ي فاطمه (س) آمد، اما بر خلاف گذشته رسول خدا خيلي زود در حالي كه آثار ناراحتي در چهره اش نمايان بود از خانه ي فاطمه (س) خارج شد، به مسجد آمد و به منبر رفت. فاطمه (س) از نگاه پر معناي پدر فهميد كه او بسيار آزرده شده، اشكش جاري گشت، زيرا تاكنون پيامبر با او چنين برخوردي نكرده بود.

فاطمه (س) فوراً دستبند و گردن بند و گوشواره ها را باز كرد، همه را نزد رسول خدا فرستاد و براي پدر پيغام فرستاد: «دخترت سلام مي رساند و مي گويد: اينها را در راه خدا صرف كن!» همين كه فرستاده ي فاطمه (س) به نزد رسول خدا (ص) آمد و جريان را عرضه داشت؛ پيامبر سه مرتبه فرمود: «فداها ابوها» (پدرش به فدايش باد). دنيا از براي محمد و خاندان او نيست، اگر دنيا در پيش خدا به اندازه ي بال مگسي ارزش داشت شربتي از آب به كافر نمي داد. پيامبر اكرم (ص) اين سخنان را فرمود و از منبر پايين آمد و به خانه ي فاطمه (س) رفت. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 118

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 119 پرسش:

شخصيت پيامبر اعظم (ص) از نگاه دانشمندان غير

مسلمان چگونه است؟

پاسخ:

بي ترديد پيامبر اكرم (ص) شخصيت يكتا و بي نظير جهان در تمام ابعاد زندگي (مادي و معنوي و دنيوي و اخروي) است چنان كه كتاب آسماني قرآن كريم و سيره ي تاريخي آن بزرگوار، در طول زندگي خود به اين مطلب شهادت مي دهد. اما آن چه كه مي تواند تصديق كننده ي قرآن كريم و تاريخ زندگي آن بزرگوار باشد و آن شخصيت جهاني را به جهانيان معرفي نمايد؛ اظهار نظر دانشمندان بزرگ اعم از مسلمان و غير مسلمان است كه در طول تاريخ به تمجيد ابعاد مختلف زندگي آن حضرت پرداخته اند.

در اين نوشتار سعي شده ديدگاه هاي دانشمندان غير مسلمان در مورد آن حضرت به صورت مختصر آورده شود. البته قابل توجه است كه اين نوشتار به اظهار نظر برخي از دانشمندان و به صورت گزينش از ديدگاه هاي آنان اشاره خواهد داشت، چرا كه برخي از آنان، شخصيت آن حضرت رابه صورت گسترده مورد توجه قرار داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 120

1. ولتر «1» (1694- 1779)

ولتر دانشمند و نويسنده ي متفكر و مشهور فرانسه مي گويد:

«محمد، بي گمان مردي بسيار بزرگ بود، و مرداني بزرگ نيز، در دامن فضل و كمال خويش پرورش داد.

قانون گذاري خردمند، جهانگشايي توانا، سلطاني دادگستر، پيامبري پرهيزگار بود و بزرگ ترين انقلابات روي زمين را پديد آورد. «2»

در جاي ديگر مي گويد:

«بايد اعتراف كرد كه محمد (ص) تقريباً همه ي آسيا را از شرك رهايي بخشيد، و آئين خداي يكتا را بر همه ي كشورها گسترش داد و با قدرتي عجيب بر ضد بت پرستان قيام نمود ....؛ «3»

2. توماس كارلايل (1795- 1881)، فيلسوف شهير و دانشمند انگليسي

«در عصر تابش نور و علم و ظهور حقيقت، فضائل غير قابل انكار مؤسس اسلام و انكار حقائق آئين او، مخالف انصاف بلكه لكه سياه ننگ و عار مي باشد» «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 121

در جاي ديگر مي گويد:

«براي كليه افراد بشر، از هر چيز لازم تر اين است كه از سخنان حكيمانه و عام المنفعه محمد (ص) استفاده كنند از هر فرمان و اندرز پيغمبر اسلام (ص) معلوم مي گردد كه وي شخصي هواپرست، و طالب جاه و سلطنت دنيوي نبوده، و رسالت او مسلماً بر حق و آسماني است.» «1»

در جاي ديگر مي گويد:

هر سخني كه از زبان او تراوش مي كرد، كلماتي بود كه از گوهر حكمت هاي بليغه و عقل ريخته مي شد، گفته هايش شبهات و معضلات را كشف و حل مي كرده و بهترين دستور، براي زندگي و تهذيب اخلاق و سعادت جامعه ي انساني بود. «2»

محمد (ص) در دنيا، ميان امثال خود از مصلحان و معلمان بشر، و پيغمبراني كه به منزله ي چراغ هاي درخشنده در تاريكي دنيا هستند، ممتاز و بي نظير بوده است. «3»

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 122

3. جان ديون پورت (1789- 1877) «1»، اسلام شناس معروف انگليسي

«اين نكته محقق و مسلم است كه در ميان همه ي قانون گذاران و فاتحين معروف جهان، تاريخ هيچ يك، مشروح تر و معتبرتر از تاريخ زندگي محمد (ص) نوشته نشده است.» «3»

«احترام وي به بزرگ، و تواضعش به كوچك، فراواني تحملش در برابر افراد گستاخ و مغرور، احترام و تكريم و تمجيد همه را به خودش جلب كرده است. قابليت و استعدادي كه داشت موجب برتري و فرمانروايي او گرديد.» «4»

«حضرت محمد (ص) را بايد يك مصلح ديني و قانون گذاري دانست كه در قرن هفتم ميلادي در عربستان ظهور كرده است. وي بدون ترديد، بزرگ ترين شخصيتي است كه قاره ي آسيا مي تواند به وجود چنين فرزندي مباهات كند.» «5»

4. ويل دورانت «6» (1885)، دانشمند بزرگ آمريكايي معاصر «7»

«اگر بزرگي را، به ميزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجيم، بايد بگوييم، محمد (ص) از بزرگ ترين بزرگان تاريخ است. وي در صدد بود سطح معنويات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 123

و اخلاق قومي را كه از گرماي هوا و خشكي صحرا به ظلمات توحش افتاده بود، اوج دهد، و در اين زمينه توفيقي يافت كه از همه ي مصلحان ديگر بيشتر بود.» «1»

[او] ديني ساده و روشن و نيرومند، با معنوياتي كه اساس شجاعت و مناعت قومي بود پديد آورد، كه طي يك سال در يكصد معركه پيروز شد، و در مدت يك قرن، يك امپراطوري عظيم به وجود آورد، و در روزگار ما نيروي معتبري است كه بر يك نيمه ي جهان نفوذ دارد. «2»

5. جرج برنارد شاو، نويسنده شهير انگليسي (1856- 1950)

«من به دين محمد (ص) به دليل خاصيت حيات بخشي كه دارد، هميشه با نظر احترام عميق نگريسته ام. به نظر من اين تنها كيشي است كه استعداد آن را دارد كه تمام تغييرات و تبدلات عالم وجود را در خود جذب نمايد، و با مقتضيات هر عصر و زماني تطبيق كند». «3»

من اعتقاد راسخ دارم كه اگر امروز شخصي بزرگ مانند محمد (ص) زمام امور عالم را به دست گيرد، همه از او پيروي مي نمايند، و اطاعتش را گردن مي نهند. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 124

6. بولن ويلي يه «1»

«محمد قانون گذاري خردمند و بزرگ بود كه ديني تهذيب يافته براي جهانيان آورد. او نماينده ي زنده ي عنايات پروردگار بود.» «2»

«محمد (ص) صفاتي عالي داشت و الطاف خداوندي فصاحتي فوق انساني به او عطا كرده بود، چنان چه مي توانست نادان ترين مردم زمان خود و خردمندترين آنان را متقاعد سازد و به دين اسلام معتقد گرداند.» «3»

«آئين محمد چنان خردمندانه است كه براي تبليغ آن هيچ نيازي به جبر و قهر نيست. كافي است كه اصول آن را به مردم بفهمانند تا همه به آن بگرايند.» «4»

7. پي ير سيمون لاپلاس (1749- 1827 م)

«گرچه ما به اديان آسماني عقيده نداريم، ولي آئين حضرت محمد (ص) و تعاليم او، دو نمونه ي اجتماعي براي زندگي بشري ست. بنابراين اعتراف مي كنم كه ظهور وي و دين او و احكام خردمندانه اش، بزرگ و با ارزش مي باشد و به همين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد (ص) بي نياز نيستيم.» «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 125

8. مارون عبود (رئيس دانشگاه ملي «عاليه» لبنان)

ايشان در قصيده ي پر شوري به مدح از آن حضرت پرداخته است كه به قسمت هايي از آن اشاره مي شود.

«اي محمد! اگر قرآن تو نبود، معجزه اي در امت اسلام كه پايه اي بس استوار دارد، نمي ديديم».

«محمد رهبري است كه براي من چنان تصوير مي شود كه گويي سراپاي او از عنصر ايمان پي ريزي شده است».

«اين همان روح بزرگي است كه در لباس قهرمانان، براي حوادث بزرگ تاريخ تجلّي مي كند».

«اين يتيمي است كه سرپرست ملتي شده است، و پدر سفيدها و سياهان روي زمين است».

«پيغمبري كه دنيا را پر از ذكر نام خدا كرده و همه ي ملل روي زمين را به اتحاد دعوت نموده است». «1»

9. جيلمان، نويسنده انگليسي

«محمد در دعوت خود صادق و در رسالت خود مخلص و در اعمال و اقوال خود طاهر بوده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 126

10. ادوارد گيبون: مورخ دانشمند معروف انگليسي

«شخص محمد از لحاظ جمال و زيبايي صوري، امتيازاتي داشت، و اين امتيازات را جز از نظر كساني كه فاقد آنند، نمي توان ناچيز انگاشت.»

«حافظه اش قوي و پردامنه، و هوش و ادراكش سهل و اجتماعي بود. نيروي تصورش عالي، قضاوتش صريح و روشن و سريع و قاطع بود. هم داراي قدرت فكر و انديشه بود، و هم داراي قدرت عمل و اقدام».

«پيش از آن كه شروع به نطق و سخنراني كند، چه شنونده يك نفر بود و چه جمعي بودند، همه مجذوب لطف و محبت او مي شدند، و توجه همه به طرف او جلب مي شد. صورت آراسته و آمرانه، سيماي موقر و با شكوه، چشمان نافذ، تبسم مليح و جاذب، محاسن پرمو، قيافه اي كه نماينده تمام احساسات روحي وي بود و بالاخره نكات و لطائفي را كه در محاوره به كار مي برد، همه را وادار مي كرد كه در برابر او صداي هلهله ي تكريم را بلند كنند». «1»

11. ژان ژاك روسو: دانشمند بزرگ فرانسوي (1712- 1778)

«شريعت فرزند اسمائيل (حضرت محمد (ص)) كه از ده قرن پيش بر تمام دنيا حكم فرماست، هنوز هم از عظمت مرد بزرگي كه آن را تدوين نموده است حكايت مي كند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 127

«حضرت محمد (ص) نظريات صحيح داشت، و دستگاه سياسي خود را خوب مرتب نمود، تا زماني كه طرز حكومت در زمان خلفاي وي باقي بود، حكومت ديني و دنيوي و شرعي و عرفي، يكي بود، و مملكت هم خوب اداره مي شد». «1»

12. ماكس موللر (1813- 1900): خاورشناس شهير آلماني و استاد دانشگاه اكسفورد

«به زودي مسيحيان خواهند فهميد كه محمد يكي از تصديق كنندگان دين و تعاليم واقعي مسيح بوده است. آن وقت است كه از دشمني خود با محمد كه در قرن گذشته مرتكب شده اند، به وحشت خواهند افتاد». «2»

13. سرپرسي سايكس (1867- 1945) ژنرال معروف انگليسي در اثر بزرگ خود «تاريخ ايران» مي نويسد

عقيده ي شخصي من اين است كه محمد (ص) در ميان مشاهير عالم، با همه ي ضعف نقائص بشري، بزرگ ترين انساني است كه با يك مرام عالي، تمام همّ خود را صرف اين كرد كه شرك و بت پرستي را از ريشه، منهدم كند و به جاي آن افكار بلند اسلام را برقرار سازد. خدمت وافر نماياني كه از اين راه به نوع بشر نموده خدمتي است كه من آن را ستايش نموده و سر تعظيم فرود مي آورم. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 128

14. مري گيلورد دورمن

قرآن لفظ به لفظ به وسيله ي جبرئيل بر محمد وحي شده و هر يك از الفاظ آن كامل و تمام است. قرآن معجزه اي است جاويد، و شاهد بر صدق ادعاي محمد پيغمبر خدا، قسمتي از جنبه ي اعجاز آن مربوط به سبك و اسلوب انشاي آن است، و اين سبك و اسلوب به قدري كامل و عظيم و باشكوه است، كه نه جن و نه انس، نمي توانند كوچك ترين سوره اي نظير و شبيه آن بياورند. «2»

15. تولستوي (1828- 1910)

نويسنده ي بزرگ و فيلسوف اخلاقي روسي، مؤلف كتاب نامدار «جنگ و صلح» «3» مي نويسد: «جاي هيچگونه ترديد نيست كه محمد پيغمبر، از بزرگان مصلحين دنيا- كه نسبت به اجتماع بشري، خدمات شاياني انجام داده اند- به شمار مي رود. تنها اين فخر براي او كافي است كه ملتي پست و خونريز، و بربري را از چنگال اهريمنان عادات نكوهيده، رهانيد، و راه ترقي را به روي آنان گشود.» «4»

16. كلود كاهن

حضرت رسول (ص) در اجتماعي ظهور كرد كه تشكيلات حكومتي و سياسي نداشت، و در نتيجه- به طوري كه مسلمين امروزي هم عقيده دارند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 129

- پيغمبر اسلام (ص) دين و دولت را با هم توأم نمود، پس قوانين اجتماعي نيز جزئي از اطاعت نسبت به خدا مي باشد. از اين رو وحي نازل شده بر پيغمبر اسلام (ص) شامل دين و سياست مي باشد. «1»

17. دكتر شبلي شميل (1917- 1935)

«محمد (ص) مدبري بزرگ و حكيمي سترگ، و خداوند فصاحت است كه سخناني برگزيده از وي به جاي مانده است.

محمد مردي فرزانه است، مرد سياست و دهاست، و قهرماني است كه در جنگ ها با پيروزي مقرون بوده است. او با بلاغت قرآنش پنجه در افكار جهانيان فرو برد؛ و با شمشيرش، سرهاي گردن كشان را در هم كوفت. همچون محمد (ص) قهرماني وجود ندارد، نه در گذشته و نه حال و نه آينده.» «3»

18. پرفسور ديويد دوسانتيلا

معاصر و استاد تاريخ سياسي و مذهبي بنگاه هاي اسلامي در دانشگاه رم.

«محمد (ص) ساختمان اجتماع عرب را به صورت ديگري درآورد و براي اين منظور همان طور كه ابن خلدون درك كرده است، عميق ترين غرائز فردي را نشو و نما داد و به كمك طلبيد. در ابتدا پايه و اساس قبيله از بن كشيده شد، و ديگر صحبت تابعيت و اتفاق قبيله در بين نبود.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 130

پيغمبر (ص) درمورد روابط همسايگي نصايح زيبايي كرده است. نسبت به همسايه ي خود مهربان باش. چادري بر روي او بيفكن تا از آسيب ماندن مصون ماند. به وي به نظر شفقت و مهرباني نگاه كن. اگر كار زشتي مي كند او را ببخش، و اگر نسبت به تو خوبي كرد از او تشكر كن. «1»

19. آلفونس دولامارتين: شاعر و نويسنده فرانسوي

اگر بزرگي هدف، كمي وسائل و ابزار، و عظمت نتيجه را براي يك نابغه ي بشري مقياس بگيريم، در تاريخ، نظيري مانند حضرت محمد (ص) نمي توان يافت.

«وي در ثلث اراضي مسكون، امپراطوري ها، ارتش ها، قوانين، خاندان ها و توده هاي عظيم بشري را به حركت در آورد. با عظمت تر از آن، اين است كه عقل ها، انديشه ها، عقيده ها و روان ها را به نهضت درآورد.» «2»

«هيچ پيغمبري نتوانسته است مانند پيغمبر اسلام، انقلابي آنچنان مقدس و طولاني و پر اهميت، در آن مدت خيلي كم، به مرحله ي عمل درآورد.» «3»

20. دكتر نيس: دانشمند اندونزي و استاد كيش مسيحي در دانشگاه بيرهنگام

اي فرزند مكه! و اي سلاله ي بزرگواران! و اي باز آورنده ي مجد و عظمت پدران و نياكان! و اي رهايي بخش جهان از قيد عبوديت معبودان باطل! نه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 131

تنها جهان به تو افتخار مي كند و خدا را به اين موهبت گرانقدر سپاس مي گويد، بلكه از تمام سعي و كوشش هاي تو تقدير مي كند. «1»

21. استانلي لين پولي

ايشان دركتاب «خطابه ها و سخنان مختصري از محمد پيغمبر اسلام» مي نويسد:

«پيامبر اسلام در ظرف 23 سال با شخصيت بارز و قوت كلام و اخلاق و رفتارش توانست يكي از بزرگ ترين مذاهب روزگار را پايه گذاري كند و يكي از كامل ترين تمدن ها و فرهنگ ها را بنيان گذاري نمايد. وي يكي از بزرگ ترين قانون گذاران و مربيان مذهبي و سياستمداران و مردان كارزار مي باشد. در حالي كه مدرسه نديده و درس نخوانده بود». «2»

22. رودلف يوكل، اسلام شناس آلماني

پيامبر اسلام در نزد همه ي آن هايي كه با او معاشرت داشتند محبوب و محترم بود و دائم به ذكر خدا و مناجات و دعا و نماز مشغول بود. اكثر اوقات را روزه مي گرفت و تمام همّ خود را براي برقراري عدالت و نيكوكاري صرف مي كرد. اين بود كه نه تنها نظر احترام يارانش را به خود جلب كرده بود، بلكه همه ي اشراف و بزرگاني كه با او مخالف بودند، به ديده ي احترام به او مي نگريستند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 132

23. واشنگتون ايرونيگ (آمريكايي): اسلام شناس و نويسنده و كنسول آمريكا در اسپانيا

ايشان در كتابي به نام «زندگاني محمد (ص)» مي نويسد:

پيروزي هاي نظامي او نه غروري در وي ايجاد مي كرد و نه لاف و گزافي به وجود مي آورد ... هنگامي كه بزرگ ترين قدرت در اختيار او بود، با همان سادگي و خضوعي زندگي مي كرد كه در اوقات گمنامي مي زيست؛ و آن قدر از ابراز احترامات شاهانه گريزان بود كه هر وقت به مجلسي وارد مي شد، هرگاه تشريفات احترام آميز را علاوه بر حد معمول ابراز مي كردند، ناراحت مي شد و هر وقت براي توسعه ي قلمرو سلطه و نفوذ اقدامي مي كرد، همانا به منظور ايجاد سلطه و نفوذ ديني بود. «1»

24. جيمس ميكر، نويسنده مشهور آمريكايي

... بعداً محمد رئيس دولت شد و حتي شهادت دشمنانش اين است كه با كمال حكمت و بصيرت، اموركشور را اداره كرده است ... در سال هاي آخر حياتش از او دعوت شد كه يا «ديكتاتور» باشد يا «زاهد»، ولي او اين دو وسوسه را رد كرد و تأكيد مي كرد كه او فقط بشري است كه خدا او را مانند پيغمبران سابق، به اين جهان فرستاده تا پيام او را به مردم ابلاغ كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 133

25. دكتر ماركوس دودس

ايشان در كتابي به نام «محمد، بودا، مسيح» نوشته است:

... امتياز او (حضرت محمد (ص)) در اين تصميم بود كه «ديگران بايد ايمان بياورند» ... از اين گذشته، او داراي دو نكته ي بسيار مهم و مشخص نظام پيغمبري بود. نكته ي اول اين بود كه حقيقت ذات خدا را او طوري مي ديد كه همنوعان او نمي ديدند. نكته ي دوم اين بود كه در نهاد او، انگيزه و عامل شديد غير قابل انكار، و مقاومي وجود داشت كه او را براي نشر و تبليغ آن حقيقت، تحريك مي كرد. «1»

26. دكتر زويمر (1813- 1900) خاورشناس

بدون شك، حضرت محمد (ص) يكي از بزرگ ترين رهبران ديني جهان است. دليل اين ادعا اين است كه وي مصلحي قابل تقدير و گوينده اي ورزيده و متفكري بزرگ بوده است ... قرآني كه او آورده است و همچنين تاريخ قرآن، هردو گواه اين مدعي مي باشد. «2»

27. ويليم موئير (1918- 1950): اسلام شناس و رئيس انجمن آسيايي لندن

«دين محمد آسان و سخنانش واضح بود و اعمالي كه انجام داده عقل را مبهوت مي كند. در تاريخ جهان مصلحي مانند پيامبر اسلام وجود ندارد كه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 134

ظرف مدت كوتاهي دل ها را بيدار و اخلاق عمومي را تهذيب نموده و بناي فضيلت را استوار كرده باشد.» «1»

28. كارل ماركس آلماني (1818- 1883) رهبر سوسياليست هاي جهان

محمد (ص) مردي بود كه به خطاها و لغزش هاي مسيحيان و يهوديان پي برد، و آنها را با خط درشت به جامعه ي بشري فهماند. وي از ميان مردمي بت پرست با اراده اي آهنين برخاست و آنان را به يگانه پرستي دعوت كرد و در دل هاي ايشان، جاوداني روح و روان بكاشت، بنابراين او را نه تنها بايد در رديف مردان بزرگ و برجسته ي تاريخ شمرد، بلكه سزاوار است كه به پيامبري او اعتراف كنيم و از دل و جان بگوييم: او پيامبر خدا بوده است. «2»

29. مهاتماگاندي، رهبر بزرگ هند

«حضرت محمد (ص) پيامبري بزرگ و مردي شجاع بود و از كسي جز خدا نمي ترسيد. هرگز ديده نشد كه چيزي بگويد و عملي غير از آن به جاي آورد و عمل وي، با احساسش برابر بود ... هنگامي كه من خواندم كه خود و خاندانش چه محروميت هايي به طور اختياري تحمل كردند، اشك ها ريختم.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 135

30. پرفسور هانري كربن فرانسوي، اسلام شناس معاصر و متخصص در فلسفه اشراق اسلامي

«اگر انديشه ي پيغمبر اسلام، خرافي بود و اگر قرآن وحي الهي نبود، وي هرگز جرأت نمي كرد بشر را به دانش دعوت كند، هيچ بشري و هيچ طرز فكري به اندازه ي پيامبر اسلام و قرآن، مردم را به دانش دعوت نكرده است. تا آن جا كه در قرآن حكيم، نهصد و پنجاه بار، از دانش و عقل و انديشه، سخن به ميان آمده است.» «1»

31. فريد ريش ديتريسي (1821- 1903) خاورشناس مشهور آلماني

«علوم طبيعي، رياضي، فلسفه، ستاره شناسي كه در قرن دهم، اروپا را جلو برد، سرچشمه ي تمام آنها قرآن محمد (ص) مي باشد و اروپا به آئين محمد (ص) بدهكار است.» «2»

32. جواهر لعل نهرو (1889- 1963) نخست وزير فقيد هند

«حضرت محمد (ص) به خود و رسالتش اعتماد داشت، و همين اعتماد و ايمان، وسيله ي قوت و عزت را براي پيروان خود فراهم ساخت ... داستان انتشار مسلمانان در آسيا، اروپا، آفريقا و تمدن با عظمتي كه به دنيا عرضه كرد، يكي از شگفتي هاي بزرگ تاريخ به شمار مي رود. مسلمانان چنان داراي روح علمي شدند كه سزاوار است آنان را پدر علم جديد بخوانيم.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 136

33. دكتر گستاولوبون فرانسوي (1841- 1931) مورخ و اسلام شناس

«عقل پيامبر اسلام از بزرگ ترين عقول بشري، و عقائد او از استوارترين عقائد بود. وي دلي پر از صفا و محبت داشت.»

«اثر تمدني و سياسي اسلام واقعاً حيرت انگيز است. كشور عربستان در عصر جاهليت، عبارت بود از چند شهرستان كوچك و يك عده قبايل خودسري كه هميشه با هم به جنگ و قتل و غارت مشغول بودند، ولي در جريان يك قرن از ظهور پيغمبر اسلام، دامنه ي اين مذهب، از درياي سند تا اندلس، يعني اسپانياي جنوبي، امتداد يافت و در تمام ممالك اين حوزه، پرچم اسلام، در اهتزاز بود.» «1»

34. بورس وارث اسميت

«از نظر تاريخ، به طور اطلاق، اين خوشبختي بي نظير وجود دارد كه شخصيت محمد (ص) سه جنبه دارد: اول: موسس ملت؛ دوم: پايه گذار حكومت و امپراطوري؛ سوم: شارع، يعني پايه گذار قانون و مذهب است.

محمد (ص) تا آخرين روزهاي زندگيش، فقط يك عنوان داشت و آن عنوان، «پيغمبري» بود و من با كمال جرأت ايمان دارم كه روزي، عالي ترين فلسفه ها، و صادق ترين اصول مسيحيت، به اسلام، ايمان خواهند آورد و تسليم خواهند شد و تصديق خواهند كرد كه محمد (ص) پيغمبر بوده و پيغمبر واقعي خدا بوده است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 137

براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به منابع زير مراجعه شود:

1. اسلام از نظر دانشمندان غرب، پروفسور نصرالله نيك بين

2. پيامبر اسلام (ص) از نظر دانشمندان شرق و غرب، علي دواني

3. اعترافات دانشمندان بزرگ جهان، خيرالله مرداني

4. پنجگام دين، دكتر مجذوب صفا

5. اسلام و غرب، پروفسور دكتر خورشيد احمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي.

6. اسلام شناسي غرب، سيد محمد

كاظم مدرسي.

7. محمد (ص) در نظر ديگران، كاظم الشيخ سلمان آل نوح، ترجمه محمد علي خليلي.

8. محمد (ص)، ستاره اي كه در مكه درخشيد، م. ساواري محقق فرانسوي، ترجمه عنايت الله شكيباپور.

9. اسلام از نظرگاه دانشمندان غرب، گروهي از نويسندگان، علي اصغر حكمت.

10. تاريخ تركيه، سرهنگ لاموش، ترجمه سعيد نفيسي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 139

فصل سوم: استمرار نبوت

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 141

معناي خاتميت

پرسش:

معناي خاتميت پيامبر اعظم (ص) چيست؟ و چگونه با امامت جمع مي شود؟

پاسخ: «خاتم» به كسر و فتح تاء به معناي به آخر رساندن است. وقتي گفته مي شود «ختمت القرآن» يعني قرائت قرآن را به آخر رساندم. و اگر به پيامبر (ص) خاتِم الانبياء گفته مي شود يعني سلسله ي پيامبران را ختم و به اتمام رسانده است.

اگر به انگشتر خاتَم گفته اند چون نامه ها را با آن مهر و ختم مي كرده اند.

و اهل لغت مي گويند: خاتم به معناي «ما يختم به» است؛ يعني چيزي كه به وسيله ي آن ختم مي شود و براين اساس خاتم النبيين يعني «من يختم به النبوه» كسي كه نبوت به واسطه ي او پايان مي پذيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 142

جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلام ذيل واژه ي «خاتم» مي گويد: «همين كه پيغمبر (ص) در صدد نامه نوشتن به شاهنشاه ايران و امپراطور روم برآمد به حضرت يادآور شدند كه اگر نامه اي بي مهر باشد ايرانيان آن را نمي پذيرند لذا پيغمبر مهري از نقره تهيه فرمود كه بر روي آن جمله ي «محمد

رسول الله» نوشته شده بود و پايان نامه ها را با آن مهر مي زد.» «1»

در قديم رسم بود انگشتري كه نام افراد بر آن نقش بسته بود در دو مورد استفاده مي كردند: يكي به عنوان ثواب و زينت، و ديگر به عنوان مهر زدن به نامه ها؛ بنابراين اين كه بعضي خاتَم را صرفاً به معناي زينت گرفته اند تا كلمه ي «خاتَم النبيين» «2» در آيه ي شريفه را به معناي زينت بخش پيامبران بگيرند كلام صحيحي به نظر نمي رسد.

دليل هاي خاتميت پيامبر (ص)

اشاره

يكي از مسائل مهم نبوت اين است كه آيا سلسله ي پيامبران الهي تا روز قيامت استمرار دارد يا اين كه بايد به يك نبيّ خاصي خاتمه يابد؟! در اينجا به بيان برخي از دليل هاي خاتميت پيامبر اعظم (ص) مي پردازيم:

1. قرآن

در قرآن مجيد آيات مختلفي وجود دارد كه بر خاتميت پيامبر (ص) دلالت مي كند:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 143

الف. «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ «1» محمد پدرِ هيچ يك از مردان شما نيست؛ و ليكن فرستاده خدا و پايان بخش پيامبران است.»

آغاز آيه در ارتباط با بحث فقهي و تاريخي مسئله ي ازدواج پيامبر (ص) با همسر مطلقه ي فرزند خوانده اش زيد است؛ اما پايان آيه علاوه بر اين كه حضرت را به عنوان رسول خدا معرفي مي كند، وي را نيز به عنوان پايان بخش انبياء معرفي كرده است.

ب. «وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ؛ «2» و اين قرآن بر من وحي شده تا بوسيله آن، شما و هر كس را كه (اين قرآن به او) مي رسد هشدار دهم.»

اين آيه نه تنها شامل مخاطبين عصر پيامبر (ص) است بلكه مربوط به آيندگان نيز مي شود زيرا عموميت و شمول لفظ «من بلغ»، شامل همه ي انسان هاي غائب موجود در زمان حضرت و انسان هايي كه در آينده خواهند آمد، مي شود. و اين معنا، همان خاتميت دين پيامبر اسلام است «3» چرا كه وي همان گونه كه به عنوان خاتم انبياء است دين او نيز به عنوان خاتم اديان به حساب مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 144

ج. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً؛

«1»

و تورا جز براي همه مردم نفرستاديم درحالي كه بشارتگر و هشدارگري».

با توجه به عموميت و شمول تعبير «كافه للناس»، از آن استفاده مي شود كه بشارتگري و هشدارگري حضرت نه تنها مربوط به زمان خودش مي شود بلكه افرادي را كه در آينده خواهند آمد نيز شامل است در نتيجه آن حضرت پيامبر آيندگان نيز مي باشد؛ و در اين صورت ديگر انگيزه وداعي براي پيامبر ديگري وجود نخواهد داشت.

د. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً؛ «2»

خجسته (و پايدار) است آن (خدايي) كه جدا كننده [حق از باطل: قرآن را بر بنده اش فرو فرستاد، تا هُشدارگري براي جهانيان باشد.»

همان بياني كه براي آيه ي قبل ذكر شد در اين آيه نيز مي آيد، با اين تفاوت كه در آيه ي قبل تعبير «كافه للناس» داشت اما در اين جا تعبير «للعالمين» دارد.

2. روايات

روايات فراواني در كتب حديثي شيعه و اهل سنت در مورد خاتميت پيامبر وجود دارد كه بعضي از آن ها را ذكر مي كنيم:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 145

الف. حديث منزلت

پيامبر گرامي (ص) خطاب به علي (ع) مي فرمايد:

«انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي؛ «1» تو نسبت به من به منزله ي هارون نسبت به موسي هستي جز اين كه بعد از من پيامبري نيست».

اين حديث كه معروف به حديث منزلت است در كتب حديثي و تفسيري شيعه «2» و اهل سنت آمده است. به اين ترتيب كه وقتي پيامبر (ص) و يارانش براي رفتن به جنگ تبوك آماده شدند، حضرت علي (ع) را در مدينه جانشين خود گمارد، منافقين مثل هميشه در مقام سرزنش علي

(ع) برآمدند و گفتند: چون از جنگ ترسيده در مدينه اقامت گزيده است. وقتي علي (ع) شايعات را شنيد نزد پيامبر مي آمد و كلام منافقين را به عرض حضرتش رسانيد، حضرت براي تسلي دادن به علي (ع) حديث مذكور را بيان كرد. در اين حديث با صراحت مي فرمايد: بعد از من هيچ پيامبري نخواهد آمد. از اين رو حضرت آخرين پيامبر الهي است.

ب. قال رسول الله (ص): «انا خاتم الانبياء و انت يا علي خاتم الاوصياء.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 146

پيامبر (ص) به علي (ع) مي فرمايد: من پايان بخش سلسله ي انبياء هستم و تو پايان بخش سلسله ي اوصياء هستي.»

ج. عن النبي (ص) قال: «انما مثلي في الانبياء كمثل رجل بني داراً فأكملهاو حسّنها الا موضع لينه فكان من دخلها فنظر اليها قال: ما احسنها الاموضع هذه البنه قال (ص) فانا موضع البنه ختم بي الانبياء» «1»

پيامبر گرامي (ص) براي تفهيم ختم نبوت خويش، مثل جالبي زده و فرموده: «مثال من در بين انبياء همچون مثال مردي است كه خانه اي را به طور كامل و زيبا بنا كرده، جز يك قسمت از آن، هر كس كه داخل چنين منزلي شود خواهد گفت: اين منزل چه بسيار زيبا است جز يك قسمت از آن، آنگاه حضرت فرمود: من آن قسمت از آن منزلم كه سلسله ي انبياء با آمدن من، پايان و تكميل مي گردد».

د. علي (ع) به طور متعدد در نهج البلاغه موضوع خاتميت پيامبر اعظم (ص) را مطرح كرده است و مي فرمايد: «امين وحيه و خاتَم رسله؛ «2» پيامبر امين وحي الهي و پايان بخش رسولان الهي است».

در جاي ديگر مي فرمايد: «ارسله

علي حين فتره من الرسل و تنازع من الألسن فقفّي به الرسل و ختم به الوحي؛ «3» خداوند پس از يك دوران خلاء حضور پيامبران او را به رسالت مبعوث كرد در حالي كه ميان مذاهب و اديان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 147

مختلف نزاع شده بود كه بوسيله ي او سلسله ي پيامبران را تكميل و وحي را خاتمه داد.»

و نيز مي فرمايد: «هنگامي كه در غار حراء وحي الهي بر پيامبر (ص) نازل شد، صداي ناله ي دردناكي شنيدم، گفتم: اي رسول الله اين صداي ناله كيست؟ فرمود: اين صداي شيطان است كه با نزول وحي بر من، ديگر از پرستش وي، برايش نوميدي حاصل شد؛ سپس علي (ع) اضافه مي كند كه پيامبر به من فرمود: «انك تسمع ما اسمع و تري ما أري، الّا انّك لست بنبي و لكنّك لوزيرٌ؛ «1» آنچه را كه من مي شنوم تو نيز مي شنوي و آنچه را كه من مي بينم تو نيز مي بيني، جز آنكه تو پيامبر و نبي نيستي، و اما تو وزير من هستي».

ه-. پيامبر گرامي (ص) در پايان خطبه ي حجه الوداع مسئله ي خاتميت نبوت خود را با صراحت در حضور مردم اعلام كرد و چنين فرمود:

«الا فليبلغ شاهدكم غائبكم لانبيّ بعدي ولا امّه بعدكم؛ «2» اين مطلب را حاضران به غائبان برسانند كه بعد از من هيچ پيامبري وجود نخواهد داشت و امتي بعد از شما نخواهد بود».

و. عن الصادق (ع): «ان الله ختم بنبيّكم النبيين فلا نبيّ بعده ابدا و ختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده ابدا؛ «3» از امام صادق (ع) حكايت شده كه خداوند به واسطه ي پيامبرش سلسله ي انبياء را

ختم كرده است پس هيچ گاه بعد از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 148

او پيامبري نخواهد آمد؛ و بواسطه قرآن شما نزول كتاب هاي آسماني را پايان داد، و ديگر بعد از آن هرگز كتابي نخواهد آمد.»

3. اجماع دانشمندان اسلامي

با مراجعه به كتاب هاي حديثي، تفسيري و تاريخي شيعه و اهل سنت در رابطه با ختم نبوت پيامبر اعظم (ص) اين مطلب به دست مي آيد كه همه ي دانشمندان اسلامي برخاتميت حضرت اجماع و اتفاق نظر دارند.

4. ضروري دين

«يكي از ضروريات اسلام آن است كه پيامبر اكرم (ص) پايان بخش سلسله ي انبياء است و بعد از او هيچ پيامبري برانگيخته نشده است و در آينده نيز نخواهد شد. اين اعتقاد اسلامي تا آنجا شهرت دارد كه نزد ساير اديان و مذاهب نيز شناخته شده است، يعني همه ي آنان آگاهند كه اسلام معتقد به خاتميت است.» «1»

مناصب پيامبر اعظم (ص)

اشاره

بر اساس آيات قرآن پيامبر اكرم (ص) داراي مناصبي بوده اند كه عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 149

1. دريافت وحي

قرآن كريم مي فرمايد: «وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ؛ «1»

و قطعاً قرآن از نزد فرزانه اي دانا به تو القا مي شود.»

دريافت وحي تشريعي بعد از پيامبر (ص) قطع شد و مهمترين مصداق خاتميت نيز همين مطلب است.

2. ابلاغ وحي

بعد از آنكه پيامبر اكرم (ص)، وحي را از خداوند و جبرئيل مي گيرد، مأمور به ابلاغ آن به مردم مي باشد و مردم نيز موظف به قبول آن هستند. قرآن در رابطه با اين منصب چنين مي فرمايد: «مَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ؛ «2»

بر فرستاده [خدا وظيفه اي جز رساندن (پيام الهي) نيست.»

و يا مي فرمايد: «فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ؛ «3»

پس فقط رساندن [پيام بر عهده توست.»

اما اينكه مردم موظف به قبول آن هستند قرآن مي فرمايد: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا؛ «4»

و آنچه را فرستاده [خدا] براي شما آورده پس آن را بگيريد (و اجرا كنيد)، و آنچه شما را از آن منع كرد پس خودداري كنيد.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 150

3. تبيين وحي

قرآن در مورد منصب سوم مي فرمايد:

«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ «1»

و آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را كه به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.»

از اين آيه استفاده مي شود: هنگامي كه پيامبر اسلام آيات قرآن را از طريق وحي دريافت كردند و بعد از آن مأمور به ابلاغ وحي شدند، بايد بعد از ابلاغ، آيات الهي را براي مردم تبيين و تفسير كنند، تا پيام الهي كه شامل اعتقادات و احكام و اخلاق است از هرگونه اجمال، ابهام و تشابه بيرون آيد و مردم در مقام عمل با مشكل مواجه نگردند. در بسياري از موارد بر پيامبر لازم بود، آن دسته از آياتي كه متشابه يا مجمل است براي مردم توضيح دهد. به عنوان مثال آياتي

از قبيل «واقيموا الصلاه» و «لله علي الناس حجّ البيت» در قرآن هست كه صرفاً حكم وجوب آن را براي مردم بيان كرده اما اينكه شرايط، اجزاء و نحوه ي انجام آن چگونه باشد در قرآن نيامده است. از اين رو مؤسس شريعت بايد مبيّن آن نيز باشد، تا مردم در مقام عمل از جهل بيرون آيند و هرگونه عذر و بهانه از آنان گرفته شود.

سؤالي كه در اينجا مطرح است آن است كه آيا پيامبر اكرم (ص) موفق به تبيين و تفسير تمام احكام و دستورات ومعارف اسلامي شد يا خير؟ روشن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 151

است هر چند پيامبر بسياري از احكام و معارف اسلامي را براي مردم بيان كرد اما در عين حال موفق به بيان بسياري ديگر از آنها نشد. «1» زيرا سيزده سالي كه حضرت در مكه بودند خودش و يارانش در اذيت و آزار و فشارهاي جسمي و روحي قبيله ي قريش و مشركان قرار داشتند و بهترين گواه بر اين مدعا تاريخ اسلام است كه اكثر ملاقات هاي مسلمانان مكه با حضرت به طور سري انجام مي گرفت و تعداد زيادي از آنها به حبشه هجرت كردند و اما ده سالي كه در مدينه بودند هر چند سختي ها و مشكلات مكه را به همراه نداشت اما گرفتاري هاي مدينه به نوبه ي خود زياد بود زيرا حضرت با سه مشكل مهم مواجه بود يكي جنگ هاي تحميلي طاقت فرسا كه از جبهه ي بيروني قريش و مشركان مكه بود، و ديگر يهودياني كه در اطراف مدينه بودند و دائماً بحران ايجاد مي كردند، و سوم گروه منافقان جبهه ي داخلي بودند؛ كه قرآن در

سوره هاي مختلف به هر سه مشكل مسلمانان و پيامبر (ص) پرداخته است.

بنابراين براي حضرت، چه در مكه و چه در مدينه يك فرصت همه جانبه پيدا نشد تا بتواند آئين و شريعت اسلام را به طور كامل و گسترده بر مردم تبيين كند. و اما اگر كسي بگويد پيامبر (ص) تمام جزئيات قرآن و احكام و آئين اسلام را براي مردم تبيين و تفسير كردند- كه شواهد تاريخي و كمبود روايات پيامبر (ص) و ... آن را تأييد نمي كند- صحيح نيست و اين صرفاً يك

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 152

ادعا است؛ بنابراين براي تبيين احكام اسلامي و آيات، به جانشينان پيامبر (ص) نياز بود و اين همان امامت است كه ادامه ي نبوت به شمار مي آيد.

4. حكومت

بر اساس برخي از آيات قرآن چهارمين منصب پيامبر (ص) منصب حكومت و مديريت جامعه ي اسلامي است، آنجا كه مي فرمايد: «النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ «1»

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» از اين آيه به دست مي آيد كه پيامبر داراي چنين مقامي است كه تصميم او بر تصميم ديگران حتي در حوزه ي شؤون شخصي آنان مقدم است و اين همان منزلتي است كه از آن به «ولايت امر» تعبير مي شود. «2» و يا آنجا كه مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ ...؛ «3»

اي كساني كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد؛ و فرستاده [خدا] و صاحبان امر (خود) تان را اطاعت نماييد. و اگر در چيزي با همديگر اختلاف كرديد، پس آن را به خدا و فرستاده (اش) ارجاع

دهيد ...»

از اين آيه نيز استفاده مي شود كه پيامبر گرامي (ص) داراي منصب حكومت بوده اند و خداوند آن را به وي تفويض نموده و تاريخ هم گواه خوبي بر اين معنا است كه حضرت در مدينه حكومت تشكيل دادند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 153

از آن چه گذشت معلوم گرديد كه پيامبر اعظم (ص) داراي مناصب چهارگانه مذكور بودند.

نقش امامان معصوم بعد از رحلت پيامبر (ص)

اشاره

در مورد مناصب چهارگانه اي كه براي پيامبر (ص) بيان شد بين شيعه و اهل سنت وحدت نظر وجود دارد اما هر چند با رفتن حضرت، وحي منقطع شد و به دنبال آن، دو منصب «دريافت وحي» و «ابلاغ وحي» پايان يافت. اما با توجه به اين كه جامعه ي اسلامي به «تبيين قرآن و احكام» و «حكومت» نيازمند است مسئوليت و تصدي دو منصب بعدي يعني «تبيين» و «حكومت» بر عهده ي چه كسي بايد باشد؟ شيعه براساس برخي از آيات قرآن و روايات معتقد است كه تصدي اين دو منصب را بايد افرادي داشته باشند كه اولًا صفاتي همچون صفات پيامبري داشته باشند از قبيل عصمت، علم لدنّي و حجيّت قول؛ و ثانياً از جانب خداوند برگزيده و منصوب باشند. و اما اين كه اين افراد چه كساني هستند مي توانيم به كمك برخي از آيات و روايات آنها را بشناسيم.

برخي از آيات عبارتند از: آيه ي اكمال «1»، آيه ي ولايت «2» و آيه اطاعت «3» و اما روايات، عبارت است از آن تعداد رواياتي كه در ذيل آيات مذكور در كتب حديثي ذكر شده است كه غير از آيه ي اكمال، كه درباره ي علي (ع) است،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 154

پيامبر

(ص) و ائمه (ع) مصداق آن دو آيه را امامان معصوم معرفي كرده اند كه دو نمونه از آنها را در اينجا بيان مي كنيم.

1. از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه وقتي آيه ي «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» بر پيامبر نازل شد از حضرت سوال مي كند كه معناي اطاعت خدا و رسول خدا را شناختيم، اما اولي الامر چه كساني هستند كه اطاعت آنها با اطاعت تو مقرون شده است؟ حضرت در پاسخ جابر چنين مي فرمايند:

«هم خلفائي يا جابر و ائمه المسلمين من بعدي؛ ايشان جانشينان من و امامان مسلمين بعد از من هستند» آنگاه حضرت دوازده امام را با ذكر نام آنها به ترتيب برمي شمارند. «1»

2. حكايت شده ابي بصير از امام باقر (ع) در رابطه با آيه ي اطاعت سؤال مي كنند امام در پاسخ مي فرمايند:

«الائمه من ولد علي (ع) و فاطمه (س) الي ان يقوم الساعه؛ «2» امامان معصوم از فرزندان علي و فاطمه (س) هستند تا اين كه قيامت برپا شود».

از مباحث فوق اين مطلب به خوبي روشن شد كه امامان معصوم تمام صفات و مناصب پيامبر گرامي را دارند جز منصب «نبوت» و «رسالت»، كه اين دو منصب از مناصب اختصاصي آن حضرت است، چرا كه ايشان مؤسس و

خاتم شريعت و آئين اسلام است؛ و امامان معصوم فقط «تبيين» و «اجراي» آن را بر عهده دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 155

پرسش:

آخرين امام از منظر آخرين پيامبر (ص) كيست؟

پاسخ:

يكي از موضوعاتي كه در كلمات گهربار پيامبر اعظم (ص) فراوان به چشم مي خورد، اخباري است كه از رسول اكرم (ص) پيرامون حضرت مهدي (عج)

وارد شده است، كه اين روايات حكايت از افق بلند فكري و دورانديشي رسول خدا دارد و بيانگر جامعيت شريعت محمدي مي باشد كه حتي انسان هايي را كه در آينده اي دور به دنيا خواهند آمد مورد توجّه قرار داده و تكليف و وظيفه ي آنها را مشخص كرده است و حجّت را بر همه تمام نموده است؛ به ويژه موضوع ولايت و سرپرستي مردم تا قيامت، كه با معرفي 12 امام و بيان ويژگي هاي آنها مردم را از سرگرداني نجات داد تا اگر كسي هدايت مي شود دليل داشته باشد؛ و اگر كسي هم گمراه شد حجّت بر او تمام باشد.

علاوه برآن هرچه زمان از رسالت پيامبر اكرم (ص) گذشت و پيشگويي ها و اخبار غيبي آن حضرت به وقوع پيوست، حقانيّت پيامبر اعظم (ص) و الهي بودن رسالت ايشان بيش از پيش آشكار شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 156

دسته اي از روايات پيامبر اعظم (ص) پيرامون حضرت مهدي (ع) و معرفي ايشان به مسلمانان و بيان دوران غيبت و حوادثي كه در طول غيبت صغري و كبري به وقوع مي پيوندد و نشانه هاي ظهور آن سرور و حتي حوادث بعد از ظهور مي باشد. كه به برخي ازآنها اشاره مي كنيم:

1. خبر از ولادت حضرت مهدي (عج)

مهدي اين امت از نسل دخترم فاطمه (س) و فرزند نهم حسين بن علي (ع) است.

در مورد ولادت حضرت مهدي و اينكه ايشان از نسل امام حسين (ع) مي باشد، نزديك به سيصد روايت نقل شده كه بعضي از آنها از وجود مبارك پيامبر اعظم (ص) صادر شده است؛ كه پيامبر در همان زمان رسالت، ولايت آخرين ولي خدا را به مردم گوشزد نموده است، كه به

دو نمونه از آن اشاره مي كنيم:

الف. از پيامبر اكرم (ص) در حديثي كه از معراج خود خبر داد حكايت شده كه فرمود: خداي تبارك و تعالي فرمود: عطا مي كنم به تو- از كساني كه از صلب او (حضرت علي) خارج مي شوند- يازده نفر مهدي، كه همه ي آنها از ذريّه ي تو هستند از بكر بتول يعني فاطمه (س) كه آخرين مرد از ايشان كسي است كه پشت سر او عيسي بن مريم (ع) نماز مي گذارد كه پر مي كند زمين را از عدل و داد چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد و به وسيله ي او از هلاكت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 157

نجات مي دهم و از گمراهي به هدايت راهنمايي مي كنم و به وسيله ي او كور را بينا مي كنم و مريض را شفا مي دهم. «1»

ب. ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل كرده كه حضرت فرمودند: خداوند تبارك و تعالي توجّهي به زمين كرد و مرا انتخاب نمود و من را پيامبر قرار داد؛ سپس بار دوم توجهي كرد وعلي را از روي زمين انتخاب كرد و او را امام قرار داد و مرا امر نمود كه او را برادر، ولّي، وصّي، خليفه و وزير خود قرار دهم، پس علي از من، و من از علي هستم و او شوهر دختر من و پدر دو نوه ام حسن و حسين است. آگاه باشيد كه خداوند تبارك و تعالي من و آنان را حجت هايي بر بندگانش قرار داده است و از صلب حسين اماماني قرار داد كه به امر من قيام كرده و وصيت مرا حفظ خواهند نمود. نهمين از آنها، «قائم» اهل

بيت من و «مهدي» امّت من است شبيه ترين مردم به من در سيما و گفتار و رفتار است. بعد از غيبت طولاني و حيرت گمراه كننده ظهور مي كند. «2»

2. مهدي اين امت از ما

از آنجايي كه پيامبر اعظم (ص) از آمدن هدايت گري خاص در اين امت نام بردند و از او تعريف و تمجيد نمودند و همه را به اطاعت از او امر كردند؛ در طول تاريخ امامت ائمه (ع) عده اي به دروغ ادعا كردند كه آن مهدي هستند پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 158

چنانكه مهدي عباسي از خلفاء بني العباس يكي از اين مدعيان دروغين مي باشد، لذا پيامبر چون از چنين افراد فاسقي مطلع بود فرمود:

مهدي اين امت از ما است و از نسل فاطمه است و نهمين فرزند امام حسين است.

و طبق بعضي روايات كه بيش از صد و پنجاه روايت مي باشد هشتمين فرزند امام سجاد (ع) معرفي شده اند «1» و در رواياتي ديگر هفتمين فرزند امام باقر (ع) و ششمين فرزند امام صادق (ع) و پنجمين فرزند موسي بن جعفر (ع) و چهارمين فرزند امام رضا (ع) و سومين فرزند جوادالائمه (ع) و دومين فرزند امام هادي (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسكري (ع) معرفي شده اند. از اين رو نبايد فريب مدعيان دروغين را خورد. «2»

چنانچه ابوذر غفاري نقل مي كند كه شنيدم رسول خدا (ص) فرمود: چه كسي است كه مرا و اهل بيت مرا دوست بدارد، تا ما و او مانند اين دو باشيم و اشاره كرد به دو انگشت ميانه و سبابه (كنايه از اين كه در كنار هم باشيم).

آنگاه فرمود: برادرم بهترين اوصياء، و فرزندانم بهترين فرزندان هستند، و

خداوند در آينده از نسل حسين (ع) امامان نيكو به دنيا مي آورد و مهدي اين امت از ما است. ابوذر مي گويد گفتم: يا رسول الله امامان بعد از شما چند نفرند فرمود: به عدد نقباء بني اسرائيل. «3» و قرآن تعداد نقباء بني اسرائيل را دوازده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 159

نفر معرفي مي كند چنانچه در سوره ي مائده آيه ي 12 مي خوانيم: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ...؛ و بيقين خدا از بني اسرائيل (فرزندان يعقوب) پيمان محكم گرفت. و از ميان آنان دوازده سرپرست برانگيختيم.»

3. ميراث پيامبر در دست حضرت مهدي (عج)

الف: راوي مي گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: عرضه داشتم فرج شيعيان شما چه وقت است؟

حضرت فرمودند: هنگامي كه حضرت صاحب الامر (ع) با ميراث پيامبر اكرم (ص) از مدينه خارج شود و رهسپار مكّه معظمه گردد. پرسيدم: ميراث پيامبر اكرم (ص) چيست؟ فرمود: شمشير، زره، عمامه، برد، تازيانه، پرچم، سپر و زين آن حضرت است، وقتي وارد مكه مي شود شمشير را از غلافش بيرون مي آورد، زره، برد و عمامه، را مي پوشد؛ پرچم را برافراشته تازيانه را به دست مي گيرد و از خداي تبارك و تعالي اذن ظهور مي طلبد. «1»

ب: از امام صادق (ع) درباره پرچم پيامبر (ص) حكايت شده: جبرئيل در روز بدر، آن پرچم را براي پيامبر آورد و حضرت آن را گسترد و به اهتزاز درآورد، آنگاه پس از پيروزي، آن را پيچيد و به اميرالمومنين (ع) داد و روز جنگ بصره، نزد آن حضرت بود و در آنجا آن پرچم را گسترد و پس از رسيدن به پيروزي از جانب خدا، بار ديگر آن را بست،

و به امام راستين پس از خود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 160

سپرد و ... و هم اكنون آن پرچم پيروزي بخش، نزد ما خاندان پيامبر است و كسي آن را نخواهد گشود تا قائم ما قيام كند و پس از قيام، آن پرچم مخصوص پيامبر را خواهد گشود. «1»

4. انكار حضرت مهدي همان انكار پيامبر است

از آنجايي كه حضرت مهدي (ع) از پيامبر (ص) است و مهدي و هادي اين امت مي باشد و ميراث پيامبر نزد آن حضرت است و پيامبر ظهور او را مژده داده و امر به اطاعت كرده است از اين رو انكار ايشان به منزله ي انكار پيامبر است چنانچه از آن حضرت حكايت شده كه مي فرمايند:

«من انكر القائم من ولدي فقدانكري؛ «2» هر كس قائم، از نسل مرا منكر شود به تحقيق مرا انكار كرده است.»

5. دعوت امت به انتظار فرج فرزندش

رسول خدا (ص) مي فرمايد: «افضل اعمال امتي انتظار الفرج؛ «3»

با فضيلت ترين اعمال امت من انتظار كشيدن فرج است.»

و در روايتي ديگر آن را عبادت شمرده است: «انتظار الفرج عباده؛ «4» انتظار فرج عبادت است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 161

البته انتظاري كه عبادت و با فضيلت ترين اعمال امت شمرده شده، انتظاري است سازنده و تعهدآور و اميدوار كننده نه يأس آور و سست كننده اراده ها و اباحي گري. انتظاري كه پيامبر اكرم (ص)، امت را به آن دعوت مي فرمايند يك برانگيختگي دروني است كه هرچه انتظار بيشتر باشد آمادگي بيشتر مي شود، چنانچه هرچه به لحظه ي آمدن مهمان عزيز و محترمي نزديك تر شويم آمادگي بيشتري پيدا مي كنيم و همه ي شرايط را براي ورود او مهيا مي كنيم. حتي گاهي بي صبري ما را از خانه خارج مي كند و نظاره گر راه مي شويم كه آمد يا نه؟! و يا گاهي خواب را از چشم ما مي ربايد. پس اگر شرايط ورود مهمان را مهيا نكرده باشيم و آتش انتظار منجي و مصلح، قلب ما را شعله ور نكرده باشد، با اكراه از مهمان، استقبال مي كنيم و مهمان ناخوانده به حساب مي آيد.

از طرف

ديگر براي اينكه مفهوم غلطي از انتظار برداشت نكنيم بايد بدانيم كه فرج حضرت مهدي (عج) فرج و گشايشي جامع و كامل خواهد بود و قبل از ظهور فرج هاي جزيي و موقت شكل مي گيرد زيرا با فرج حضرت مهدي حكومت صالحان محقق خواهد شد و دين سرتاسر عالم را فرا خواهد گرفت و سفره ي شرك و بت پرستي برچيده مي شود و به تعبير حضرت علي (ع) «همه را بر يك مرام و عقيده گرد خواهد آورد». «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 162

6. خبر از غيبت فرزنش حضرت مهدي (عج)

چنانچه مي دانيم حضرت مهدي از همان دوران كودكي غيبت نموده و از ديده ها پنهان شده اند و ابتدا غيبت صغري بوده كه از 5 سالگي شروع مي شود و پس از آن تا كنون غيبت كبري مي باشد و پيامبر (ص) اين موضوع را به حضرت علي (ع) چنين خبر مي دهند:

«... ثم يغيب عنهم امامهم ماشاء الله و يكون له غيبتان احدهما اطول من الاخري؛ «1»

آنگاه امامشان از ميان آنها تا هر زمان كه خدا بخواهد غائب مي شود و براي او دو غيبت مقدور شده كه يكي از آن دو از ديگري طولاني تر است.»

و در روايتي ديگر حكايت شده كه جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا (ص) پرسيد آيا براي قائم از فرزندان شما غيبت هست؟ حضرت فرمودند: آري به خدا سوگند و بعد آيه ي 141 سوره ي آل عمران را قرائت فرمودند: «وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ؛ و تا خدا، كساني را كه ايمان آورده اند، خالص [و پاك گرداند؛ و كافران را [بتدريج نابود سازد.» «2»

7. پيشگويي ها و اخبار غيبي پيامبر اعظم (ص) از حوادث قبل از ظهور

در مورد حوادثي كه قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) رخ مي دهد حدود ششصد روايت از معصومين به دست ما رسيده كه حدود دويست روايت از آن، توسط شخص پيامبر بيان شده است كه مرحوم آيت الله حاج سيد حسين مير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 163

جهاني در جلد اول «نوائب الدهور في علائم الظهور» آنها را جمع آوري نموده اند. و اين موضوع حكايت از آن دارد كه در زمان حضرت رسول (ص) نيز بحث از مهدويت و انتظار مطرح بوده و مسلمانان درباره آن پرسش مي كردند و پاسخ مي گرفتند در ميان اين دويست و اندي

روايت، چند روايت است كه جامع تر و مفصل تر است مانند حديث حذيفه و سلمان و جابر بن عبدالله انصاري كه در هر يك از اين احاديث حدود 80 مورد از نشانه هاي ظهور بيان شده است كه در اين مجال به علت اختصار حديث جابر را حكايت مي كنيم:

جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: با رسول خدا (ص) در سفر حجه الوداع حج به جا آورديم و پيغمبر خدا (ص) بعد از اعمال حج براي وداع به مسجد الحرام آمد و حلقه ي در كعبه را گرفت و با نداي بلند مردم را صدا زد و مردم اطراف او جمع شدند آنگاه حضرت فرمود: بشنويد از من آنچه را كه بعد ازمن واقع خواهد شد و بايد حاضرين به غائبين اين مطالب را خبر دهند و شروع كرد به گريه كردن تا جايي كه همه ي حاضرين به گريه افتادند بعد از آن فرمود:

خدا رحمت كند شما را، مثال شما امروز تا صد و چهل سال مانند برگي است كه خار ندارد و بعد از آن، خار و برگ با هم است تا دويست سال؛ و بعد از آن خاري مي آيد كه هيچ برگي همراه آن نباشد، تا جايي كه ديده نشود مگر پادشاه زورگو و ثروتمند بخيل و عالمي كه به مال رغبت دارد، يا محتاج بسيار دروغ گو يا پيرمرد فاجر يا كودك بي حيا يا زنان عشوه گر! و حضرت به گريه افتاد كه سلمان فارسي برخاست و عرض كرد: خبر ده ما را چه وقت اينها محقق مي شود؟ حضرت فرمودند: اي سلمان! وقتي كه علماي شما كم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 164

شدند و قاريان شما

رفتند و زكات دادن قطع شد و كارهاي زشت آشكار شد و صداهاي شما در مسجد بلند شد و دنيا را بالاي سر قرار داديد و علم را زير پاي خود گذاشتيد و دروغ گويي سخن شما شد و غيبت ميوه ي (مجالس) شما شد و حرام خواري را غنيمت شمرديد و بزرگان بر كوچك ترها رحم نكردند و كوچكترها احترام بزرگترها را نگه نداشتند، در آن وقت است كه سختي ها و شدائد به شما روي خواهد آورد و از دين جز لفظ در ميان شما باقي نخواهد ماند. پس وقتي اين حوادث را ديديد منتظر باد سرخ و مسخ شدن و باريدن سنگ باشيد آنگاه آيه ي «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» «1»

را تلاوت فرمود: در آن لحظه جماعتي از صحابه بلند شدند و گفتند: اي رسول خدا! چه موقع اين حوادث رخ مي دهد؟ حضرت فرمودند: وقتي نمازها از وقت آن به تأخير افتادند و از شهوات پيروي شد و مشروبات مست كننده خورده شد و دشنام دادن به پدران و مادران ظاهر گشت تا جايي كه حرام را براي خود غنيمت دانند و زكات دادن را ضرر پندارند و از زنان خود اطاعت كنند و به همسايه جفا روا دارند و صله رحم به جا نياورند و رحم از دل بزرگان برود و حياي كوچك ترها كم شود و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 165

بناهاي محكم بسازند و به غلامان و كنيزان ظلم كنند و طبق هواي نفس شهادت دهند و از روي ستم

حكم كنند و به پدر خود دشنام دهند و به برادران خود حسد ورزند و شريك ها به همديگر خيانت كنند و وفاداري كم شود و زنا شايع شود و مردها لباس زن ها و زن ها لباس مردان را بپوشند و از زن ها حجاب و حياء برداشته شود و تكبر در دل ها به جوش آيد و كارهاي خوب كم شود و جريمه گرفتن آشكار گردد و كارهاي بزرگ آسان شود و با دادن مال طلب مدح كنند و مال را براي آوازه خواني مصرف كنند و به واسطه ي مشغول شدن به دنيا از آخرت باز مانند و تقوا و پرهيزگاري كم شود و طمع زياد شود و آدم كشي به ناحق و اضطراب در مردم زياد شود و مؤمن خوار و ذليل، و منافق عزيز و غالب باشد. مساجد به اذان آباد، و دل هايشان به خاطر سبك شماري قرآن از ايمان خالي باشد و مؤمن در ميان ايشان جور و ستم بيند در چنين زماني است كه صورت هايشان صورت آدم و دل هايشان دل شياطين باشد و سخنانشان از عسل شيرين تر و دل هايشان از گياه حنظل تلخ تر؛ پس اينها گرگ هايي هستند در لباس آدمي، نمي گذرد روزي مگر اينكه خداي تبارك و تعالي مي فرمايد آيا به من دروغ مي بنديد و يا بر من جرأت مي كنيد؟ آيا فكر مي كنيد شما را براي بازي آفريده ايم و به سوي ما باز نمي گرديد؟ قسم به خدا اگر نبودند كساني كه مرا از روي اخلاص، بندگي مي كنند به اندازه ي يك چشم به هم زدن مهلت نمي دادم به كساني كه نافرماني مرا مي كنند! و اگر به خاطر پرهيزكاران نبود قطره اي باران بر آنها نمي باراندم و

برگ سبزي نمي رويانيدم، چقدر عجيب است كه مال هاي آنها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 166

خداي آنها است، و آرزوهايشان دراز و عمرشان كوتاه، و با اين حال طمع دارند كه در جوار مولايشان باشند، و حال آنكه به اين مقصود نمي رسند مگر به عمل و عمل هم جز با عقل به فرجام نمي رسد. «1»

8. برخي از ويژگي هاي حكومت حضرت مهدي (عج)

1. فراگيري عدالت

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «حضرت مهدي پر كند زمين را از عدالت چنانچه پر شده از جور و ستم.» «2»

2. فراواني نعمت

همچنين از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: «امت من در زمان حضرت مهدي (عج) به نعمت هايي دست يابند كه پيش از آن در هيچ دوره اي دست نيافته بودند. در آن روزگار آسمان باران فراوان دهد و زمين روئيدني ها را در خود نگاه ندارد.» «3»

3. ظاهر شدن گنج ها

از حضرت نقل شده كه فرمودند: «خداوند براي قائم (ع) گنج ها و معادن زمين را آشكار مي سازد.» «4»

4. بخشش فراوان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 167

از پيامبر عظيم الشأن حكايت شده: «در زمان حضرت مهدي (عج) شخص نزد حضرت مي آيد و درخواست كمك مي كند و حضرت تا جايي كه آن شخص توان بردن داشته باشد پول در لباس او مي ريزند.» «1»

ويژگي هاي متعدد ديگري نيز حكايت شده كه هركدام براي آبادي زندگي دنيا و آخرت مردم سودمند است و دل مشتاقان را منتظر ديدن آن دولت كريمه و اصحاب باصفاي آن امام عزيز مي نمايد و به اميد آن مدينه ي فاضله براي فرج شريفش دعا مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 168

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 169

اهميت حقوق اهل بيت (ع)

پرسش:

حقوق اهل بيت پيامبر (ص) در قرآن را از نگاه منابع اهل سنت بيان فرماييد.

پاسخ: در منابع تفسيري، حديثي، تاريخي و رجالي اهل سنت صدها آيه و صدها حديث با عنوان هاي گوناگون در شأن اهل بيت آمده است، و امت اسلامي را به اهميت دادن و شناخت حقوق مادي و معنوي آنان ترغيب مي كند. انسان براي رسيدن به

سعادت و كمال، راهي جز شناخت حقوقشان ندارد؛ زيرا در روايتي از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده: «والذي نفسي بيده لاينفع عبداً عمله الا بمعرفه حقنا؛ «1» سوگند به آن كه جانم در دست اوست، عمل هيچ بنده اي به او سود نرساند، مگر در پرتو معرفت حق ما.»

از اين رو در راستاي فرمايش پيامبر اكرم (ص) حقوق اهل بيت نبوت را مورد بررسي قرار مي دهيم: «2»

حق در لغت و قرآن

«ابن منظور»، لغت شناس بزرگ اهل سنت مي نويسد: «الحق: نقيض الباطل؛ «3» حق، ضد باطل است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 170

«ابن فارس» نيز مي نويسد: «حق» واژه اي است كه بر استواري و درستي چيزي دلالت مي كند، پس حق ضدباطل است. «1» «راغب اصفهاني» مي گويد: در اصل حق، مطابقت و يكساني و هماهنگي و درستي است. «2»

در قرآن مجيد حق به دوازده معناي گوناگون به كار رفته است؛ اين معناها عبارتند از: خدا، «3» قرآن، «4» اسلام، «5» توحيد «6»، عدل «7»، راست «8»، آشكارا «9»، سزاوار «10»، درست «11»، واجب شدن «12»، وام و قرض «13» و بهره «14».

صاحب قاموس قرآن، پس از بررسي واژه ي «حق» مي نويسد: معناي حق، مطابقت و وقوع شي ء در محل خويش است و آن در تمام مصاديق قابل تطبيق است. «15»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 171

الف. حق ولايت

خداي متعال در سوره ي مائده مي فرمايد:

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاهَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاهَ وَهُمْ رَاكِعُونَ وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ؛ «1»

سرپرست شما، تنها خدا و فرستاده او و كساني كه ايمان آورده اند؛ مي باشند (همان) كساني كه نماز را بر پا مي دارند، و در حالي كه آنان در ركوعند، زكات مي دهند. و هر كس كه ولايت خدا و فرستاده او و كساني را كه ايمان آورده اند، بپذيرد، پس (از حزب خداست و) براستي كه تنها، حزب خدا پيروزمند است.»

اين آيه يكي از حقوق اهل بيت (ع) را كه همان پذيرفتن ولايتشان است، يادآوري مي كند و به امت اسلامي بشارت مي دهد كه سرپرست اين امت كسي

است كه در حال ركوع زكات مي دهد. روايات متعدد و معتبر شيعه و سني، از ده ها صحابه و تابعي حكايت شده كه چنين فردي را علي بن ابيطالب (ع) معرفي كرده اند؛ و اين آيه صريح ترين دليل بر زعامت و امامت ائمه (ع) به ويژه حضرت علي (ع) است.

سبب نزول آيه ولايت

ابن ابي حاتم (م 327 ق) يكي از مفسران معروف و قابل اعتماد همه ي اهل سنت است. او درباره ي سبب نزول آيِه از طريق خود با سند متصل از سلمه بن كهيل چنين نقل مي كند: «تصدق عليٌّ بخاتمه و هو راكع فنزلت (انما

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 172

وليكم الله ...) «1» علي در حالي كه در ركوع بود انگشترش را صدقه داد آنگاه آيه ي «انما وليكم الله و ... نازل شد.» وي سپس سه روايت ديگر در اين زمينه ذكر مي كند.

ديگر مفسران اهل سنت مانند ابن جرير طبري «2»، فخر رازي «3» و دانشمنداني چون حاكم حسكاني و مورخين آنها، روايات بسياري را نقل كرده اند كه اين آيه، درباره ي علي بن ابيطالب (ع) نازل شده است.

ولي به معناي اولي به تصرف

«ولي» در اين آيه، به معناي اولي به تصرف است. اين مطلب از روايات شيعه و اهل سنت به دست مي آيد. در روايات شيعه مطالب فراواني در اين باره وجود دارد كه براي نمونه تنها به نقل يك روايت بسنده مي كنيم.

امام صادق (ع) مي فرمايد: (انما وليكم الله ...) يعني «اولي بكم، اي احق بكم و باموركم و انفسكم و اموالكم؛ «4» ولي در اين آيه كسي است كه اولي به شماست؛ يعني در امورتان و جان و مالتان، سزاوارتر به شماست.»

در روايات اهل سنت شواهد متعدد و فراواني يافت مي شود كه ولايت به معناي «اولي به تصرف» است و مراد از آن را امامت حضرت علي (ع) دانسته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 173

امام طبراني (م 360) با سند خود از عماربن ياسر نقل مي كند كه مي گويد: «رسول خدا (ص) پس از

نزول آيه ي (انما وليكم الله ...) آن را قرائت كرد، سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» «1» از اين رو، پيوند غدير با مسئله ي ولايت فهميده مي شود در حديث «من كنت مولاه» پيامبر (ص) پس از نزول آيه فرمود: معناي «مولا» همان اولي به تصرف و امامت امت است. چنان چه در حديث متواتر «2» غدير بر اين معنا تاكيد فراوان شده است.

پس بي شك، نمي توان «اولي» را به معناي ديگر گرفت؛ زيرا پيامبر اكرم در همه ي اين روايات، «امامت» و همچنين «حق تصرف» در امور مردم را اراده كرده و از مردم بر اين امر اقرار گرفته و بي درنگ ولايت اميرالمومنين، علي (ع) اعلان كرده است. «3»

اعلان ولايت از سوي رسول خدا

طبق نقل روايات شيعه و اهل سنت خداوند در آيه ي ولايت، ولايت خويش، ولايت رسولش و ولايت علي بن ابي طالب را اعلام فرمود و اكنون پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 174

نوبت رسول خدا (ص) رسيده است كه ولايت علي (ع) را براي مردم اعلان كند، چون تفسير و تبيين قرآن بر عهده ي حضرت است. «1»

در منابع شيعه روايات فراواني ديده مي شود كه پيامبر اكرم (ص) آيات ولايت را تفسير كردند. از جمله ابوجعفر كليني (م 328 ق) با سند صحيح از چند نفر كه همگي از امام باقر (ع) نقل مي كنند كه حضرت فرمود:

«خداوند پيامبرش را به ولايت علي (ع) فرمان داد و بر او چنين نازل كرد: (انما وليكم الله ...) خداوند با اين بيان ولايت «اولي الامر» را واجب كرد. آنان نمي دانستند اين ولايت چيست. آنگاه خداوند به محمد (ص) فرمان

داد كه ولايت را براي آنان تفسير كند .... چون اين فرمان رسيد، پيامبر دلتنگ شد و نگران بود كه مردم از دينشان برگردند و ايشان را تكذيب كنند. حضرت با چنين دلتنگي، به پروردگارش رجوع كرد (و چاره خواست) كه خداوند وحي فرستاد: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين) «2» سپس پيامبر به فرمان خدا، امر ولايت را آشكار ساخت و به در روز غديرخم معرفي ولايت علي (ع) پرداخت و ... به مردم فرمان داد: حاضران آن را به اطلاع غايبان برسانند». «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 175

روايات متعدد به همين معنا از امام علي (ع) «1»، امام باقر (ع) «2» و امام علي نقي (ع) «3» حكايت شده است.

مفسران، محدثان و دانشمندان اهل سنت نزول آيه ي (يا ايها الرسول بلغ ...) را در شأن حضرت علي (ع) در غديرخم مي دانند و از اهل بيت همچون امام باقر (ع) «4» و از صحابه مانند ابن عباس «5» و ... و از تابعان همچون زيد بن علي «6» و ... روايات مختلفي را با طريق گوناگون نقل كرده اند.

برخي مفسران اهل سنت نيز آيه ي اكمال (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً ...) «7»

را هم مربوط به مسئله ي غديرخم و ولايت علي (ع) مي دانند كه پس از اعلان ولايت علي (ع) از سوي پيامبر اكرم (ص) اين آيه نازل شد. «8»

برخي دانشمندان اهل سنت مانند حاكم حسكاني آيات ديگري را نيز به داستان غدير و ولايت

علي (ع) افزوده اند. «9» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 176

صراحت آيات ولايت بر زعامت علي (ع)

از اين آيات چند نكته استفاده مي شود:

اول: آيه ي ولايت با تعبير «انما» شروع شده و «انما» از اداه حصر است كه دلالت بر حصر ولايت در خدا و رسولش و اميرالمومنين دارد.

دوم: در اين آيه- بي هيچ قيد و شرطي- آمده كه ولايت رسول خدا و اميرالمومنين، همان ولايت خداست و اگر كسي خواهان شناخت ولي است بداند كه او كسي نيست جز همان كه نماز مي خواند و در حال ركوع زكات مي دهد و چنين شخصي، به گواهي ده ها روايت معتبر اهل سنت، تنها علي بن ابيطالب (ع) است.

سوم: «ولي» در اين آيه، به معناي دوست يا ناصر نيست و اگر به معناي دوست و ياور باشد در اين صورت اين معنا به دست مي آيد: ناصر يا دوست شما مؤمنان، تنها كساني هستند كه نماز مي خوانند و در حال ركوع زكات مي دهند!

يعني بقيه ي مومنان كه در حال ركوع زكات نمي دهند دوست ما نيستند! و اين خلاف واقع است.

چهارم: تهديد موجود در آيه ي ابلاغ (يا ايها الرسول بلغ ...) با اعلان محبت علي (ع) سازگار نيست زيرا دوستي حضرت علي (ع) طبق نقل بسياري از مفسران اهل سنت، با نزول آيه ي مودت پيش از اين بر همه ي امت واجب

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 177

شده و پيامبر (ص) آن را تفسير و ابلاغ كرده بود. «1» و از طرفي پس از نصب حضرت به خلافت و زعامت آيه ي اكمال (اليوم اكملت لكم ...) نازل شد؛ يعني با اعلان ولايت علي (ع) دين كامل شد و ... اين آيه

خود بزرگ ترين دليل است كه «ولي» به معناي «اولي به تصرف»، «زعامت امور» و «امامت» است، نه به معناي ياور و دوستي.

يادآوري: دانشمندان اهل سنت «2» از چندين طريق داستان «نعمان بن حرث فهري» را نقل كرده اند كه وي اولين منكر مسئله ي غدير و ولايت بوده، و در همان هنگام گرفتار عذاب الهي شد؛ و سه آيه، از سوره ي معارج در اين مورد نازل گرديد. «3»

بديهي است كه عذاب الهي بر منكر ولايت علي (ع) نازل شد و اين ولايت، همان خلافت و زعامت امور است؛ وگرنه بر منكر دوستي، عذاب نازل نمي شود.

در منابع تفسيري اهل سنت، شأن نزول هاي ديگري نيز به چشم مي خورد «4» كه اين شأن نزول ها علاوه بر ضعف سند، با روايات متعدد و معتبر متعارض است و از اعتبار ساقط مي شود؛ چرا كه نوعي اجتهاد در مقابل نص است.

ب. حق مودت

دوستي اهل بيت (ع) از حقوقي است كه ايشان بر همه ي مسلمانان دارند. درباره ي اين حق، خداوند در قرآن چنين فرموده است: پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 178

«قُل لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِي الْقُرْبَي وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ؛ «1»

بگو: «از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم جز دوستي در (مورد) نزديكان؛» و هر كس نيكي را بدست آورد، براي او در آن نيكي مي افزاييم؛ براستي كه خدا بسيار آمرزنده [و] بسي سپاسگزار است.»

«بگو من از شما در برابر رسالتم مزدي طلب نمي كنم؛ به جز دوستي نزديكان و كسي كه كار نيكويي انجام دهد، ما بر نيكي اش مي افزاييم كه خدا آمرزنده و قدردان است».

مفهوم آيه

يكي از حقوق معنوي اهل بيت (ع) حق مودت است كه اداي آن بر هر مسلماني واجب است و با توجه به سياق آيه ي قبل، «2» خطاب آيه، متوجه مؤمنان است. خداوند به پيامبر اكرم (ص) امر كرده كه از امت، مودت اهل بيت (ع) را به عنوان اجر رسالت بخواهد؛ و امت هم مكلف به پرداخت آن شده اند.

طبق روايات صحيح و متعدد شيعه و اهل سنت، خداوند محبت علي، فاطمه، حسن و حسين (ع) را بر امت واجب كرده و آن را اجر رسالت پيامبر خويش قرار داده است. اين امر چيزي است كه از طرف خداوند به رسول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 179

خدا (ص) امر شده، نه اين كه حضرت آن را از خدا خواسته باشد. بنابراين بايد مودت اهل بيت، هموزن رسالت باشد وگرنه نمي تواند اجر

رسالت قرار گيرد.

ازطرف ديگر بايد نزديكان پيامبر معصوم باشند وگرنه كلام خداوند لغو مي شود. زيرا اگر آنان معصوم نباشند خداوند محبت گنهكاران را واجب كرده است. در اين صورت با آيات و رواياتي متعارض است كه مي گويند: خداوند دوستي هيچ گناهكاري را واجب قرار نداده است. پس اهل بيت نبايد گناه كنند، و بايد عصمت داشته باشند تا دوستي شان اجر رسالت قرار گيرد.

شأن نزول آيه ي مودت

بسياري از دانشمندان اهل سنت آيه ي مودت را در شأن اهل بيت مي دانند و در ذيل آيه، روايات متعددي درباره ي محبت اهل بيت نقل كرده اند.

معروف ترين آن روايات، روايت ابن عباس است كه مي گويد:

«لما نزلت هذه الايه (... قل لا اسئلكم ...) قالوا: يا رسول الله (ص) من قرابتك هؤلاء الذين وجبت مودتهم؟ قال: علي و فاطمه و ولداها؛ «1» هنگامي كه آيه ي (... قل لا اسئلكم ...) نازل شد، مردم از حضرت پرسيدند: اي پيامبر خدا! نزديكان تو چه كساني هستند كه محبتشان بر امت واجب شده است؟ حضرت فرمود: علي، فاطمه و دو پسران او. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 180

در برخي منابع نيز آمده كه پيامبر اكرم جمله ي آخر را سه بار تكرار نمود. «1»

در برخي كتاب هاي معتبر اهل سنت، روايات فراواني وجود دارد كه همگي بر اين مطلب تأكيد دارند كه مراد از «قربي» اهل بيت هستند. اين روايات از خود رسول خدا و اهل بيت چون امام علي «2» و امام حسن «3» و امام زين العابدين «4» (ع) حكايت شده است كه همگي استشهاد، استناد و استدلال كرده اند؛ و از صحابه و تابعاني چون ابن عباس «5» جابر، «6» سعيد بن حبير

«7» و ... نيز نقل شده است.

مراد از حسنه چيست؟

در ادامه ي آيه، خداوند مي فرمايد: «... وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً ...؛ براي او در آن نيكي مي افزاييم»

خداوند به امت امر كرده كه اهل بيت را دوست بدارند و در ادامه، اين دوستي را «حسنه» قرار داده و مي فرمايد: و هركس حسنه را كسب كند ما آن را برايش افزون مي كنيم. اين همان سودي است كه آيه ي (قل ما سالتكم پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 181

من اجر فهو لكم ...) «1» به آن اشاره دارد. يعني نفع دوستي اهل بيت صد در صد به امت بر مي گردد؛ آن هم با سودي بيشتر.

رواياتي از امام حسن مجتبي «2» (ع)، ابن عباس «3» سدي «4» نقل شده كه مراد از «كسب حسنه» محبت آل محمد است، و خداوند به سبب دوستي اهل بيت، گناهان آنان را مي بخشد و از كارهاي نيكشان قدرداني مي كند. «5»

ج. حق صلوات و سلام

يكي ديگر از حقوق معنوي اهل بيت (ع) حق صلوات و سلام است. سلام و صلوات يك شعار ديني، و يك امر شرعي واجب است.

قرآن كريم مي فرمايد: خدا و فرشتگانش بر پيامبر (ص) صلوات مي فرستند؛ از اين رو به مؤمنان دستور داده كه آنان نيز از خداوند پيروي كنند و بر پيامبر درود بفرستند:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ «6» در حقيقت خدا و فرشتگانش بر پيامبر دعا (: صلوات) پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 182

مي فرستند؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر او دعا (: صلوات) بفرستيد، و بطور كامل سلام كنيد (و كاملًا تسليم او باشيد).». «1»

راويان صلوات

با جستجو در منابع اهل سنت صحابه اي را يافتيم كه از راويان روايت صلوات هستند برخي از اين صحابه، كه بيش از 73 نفرند عبارتند از: امام علي (ع) حضرت فاطمه (س) امام حسن و امام حسين (ع) ابن عباس، عبد الله بن مسعود، ابوذر، ابوسعيد خدري، ابوهريره و ...

آيا صلوات شامل همسران و اصحاب پيامبر نيز مي شود؟

اصحاب با وفا و همسران با ايمان و مطيع پيامبر (ص) به سبب نزديكي به حضرت، امتيازي دارند كه بقيه مسلمانان از آن محرومند. خود ايشان نيز در رتبه، از لحاظ ايماني و اعمال نيكو با هم تفاوت دارند؛ اما در صلوات شريك نيستند، زيرا صلوات دستوري الهي است و خداوند به همسران رسول خدا، صحابه و همه ي مؤمنان دستور داده كه بر پيامبر (ص) صلوات بفرستند و اين عمل همانطور كه از آيه بر مي آيد از لوازم ايمان است.

صلوات ناقص

برخي افراد در سخنراني ها و هنگام بردن نام پيامبر (ص) جمله (ص) (بدون آل) را به كار مي برند و گاه در صلوات بر آل، اصحاب را هم اضافه مي كنند. با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 183

بررسي دقيق معلوم شد كه حذف (آل) و زياد كردن «اصحاب» هر دو با دستور صلوات ناسازگار است. بايد در تمام فرمان هاي پيامبر اكرم (ص) مطيع و تسليم محض باشيم؛ از سنت وي پيروي كنيم و ملاك عملمان، قرآن و سنت باشد.

از قرائن معلوم مي شود سابقه ي ديرينه دارد و عده اي بر خلاف تأكيد پيامبر، باز هم بر آل صلوات نمي فرستادند. حضرت خطاب به اصحاب فرمودند:

«بر من صلوات ناقص و ابتر نفرستيد. اصحاب پرسيدند: يا رسول الله، صلوات ناقص چيست؟ حضرت فرمود: اينكه بگوييد: «اللهم صل علي محمد» و به همين اكتفا كنيد، بلكه بايد بگوييد: «اللهم صل علي محمد و آل محمد». «1»

همچنين حضرت، صلوات ناقص را سبب قبول نشدن نماز مي دانند و مي فرمايند: هر كس نمازي بخواند و در آن بر من و آل من صلوات نفرستد، نماز وي قبول نمي شود. «2»

آثار صلوات در روايات اهل سنت

صلوات بر محمد و آل محمد (ع) فوايد و آثار بسياري براي فرستنده صلوات دارد كه با استناد به كتب اهل سنت برخي از آنها را برمي شماريم: «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 184

سبب صلوات الهي، صلوات پيوسته ي فرشتگان، درود و سلام دهگانه خداوند، نوشتن ده حسنه، نابودي ده گناه، بالا بردن ده درجه، «1» سبب قبولي نماز، «2» سبب قبولي دعا، «3» نوشتن نام فرستندگان صلوات، پيامبر جواب سلام را مي دهد، سبب پاكيزگي، سبب شفاعت پيامبر (ص)، برآورده

شدن صدحاجت، بشارت بهشت در زندگي، «4» و ...

د- حق في ء

يكي از حقوق مادي مسلم براي اهل بيت (ع) «حق في ء» است و خداوند در آيه ي «ذالقربي» براي اداي حق آنان چنين تاكيد مي كند: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ؛ و حق نزديكان و بينوا و در راه مانده را، به او بده» «5»

در اين آيه خداوند بر اداي اين حق تأكيد مي كند. مراد از «ذا القربي» همان هايي هستند كه در آيه ي مودت آمده و منظور، قرابت رسول خدا (ص) است. طبق روايات شيعه و سني بسياري از مفسران و دانشمندان اهل سنت در كتب خودشان از صحابه با طرق مختلف نقل كرده اند: هنگامي كه اين آيه نازل شد، پيامبر اكرم (ص) فاطمه زهرا (س) را فراخواند و فدك را كه از اموال شخصي ايشان بود، به دختر خود عطا فرمود. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 185

في ء چيست؟

ابن منظور مي نويسد: «چيزي كه بدون جنگ و پيكار از اموال كفار به دست آيد، في ء است.» «1» و فدك هم بدون جنگ به دست پيامبر خدا (ص) رسيده است.

بيان قرآن درباره في ء

قطع نظر از روايات، قرآن مجيد في ء را حق ذي القربي مي داند: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ؛ «2»

آنچه از (غنائم) اهل آبادي ها كه خدا به فرستاده اش بازگردانده است پس فقط براي خدا و براي فرستاده (اش) و براي نزديكان (او) و يتيمان و بينوايان ودر راه مانده است.»

سيد قطب مي نويسد: «حكم في ء اين است كه همه براي خدا، رسول خدا، «ذي القربي»، يتيمان، مسكينان و درماندگان در راه است و پيامبر در همه ي اينها تصرف مي كند، و «ذي القربي» كه در دو آيه ذكر شده خويشاوندان پيامبر هستند.» «3»

في ء بودن فدك

بسياري از مفسران اهل سنت از جمله: طبري «4»، سيوطي «5»، فخر رازي «6» و ... در ذيل آيه «وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ ...) «7»

درباره فدك بحث كرده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 186

از روايات بر مي آيد كه فدك في ء است. روايت بخاري هم به همين معنا اشاره دارد: «و قد ارسلت فاطمه تسأله ميراثها من رسول الله مما افاء الله عليه بالمدينه و فدك ...» «1»

فدك در دست فاطمه (س)

از روايات ابن عباس و ابوسعيد خدري به دست مي آيد كه فدك در دست فاطمه قرار گرفته بود. همين مطلب را نيز امام علي (ع) در نامه ي خود به عثمان بن حنيف نوشته و فرموده است: «آري، از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، تنها فدك در دست ما بود ...» «2»

و. حق خمس

خداوند در سوره ي انفال، خمس را حق اهل بيت (ع) مي داند و مي فرمايد:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ ...؛ «3»

و بدانيد كه هر چيزي از غنيمت به دست آوريد، پس يك پنجم آن فقط براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 187

خدا، و براي فرستاده [اش ، و براي نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه مانده (از آنها) است؛ اگر به خدا و آنچه بر بنده مان، در روز جدايي [حق از باطل ، روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران در نبرد بدر با هم) روبرو شدند، فرود آورديم، ايمان آورده ايد ...»

مفهوم خمس

اين آيه در جنگ بدر نازل شده، اما مورد نزول، حكم آن را تخصيص نمي زند و اين يك حكم عام براي هر غنيمتي است. اسلام زكات و صدقه را براي مردم عادي و نيازمند قرار داده است؛ ولي آن دو را بر فرزندان پيامبر حرام كرده و به جاي آن خمس را قرار داده است؛ زيرا زكات و صدقه، چرك مال است. «1» اين مطلب از روايات در كتب شيعه و سني به دست مي آيد.

خمس در زمان حيات پيامبر گرامي (ص) بين خاندان او تقسيم مي شد، ولي پس از رحلت آن بزرگوار، خلفاي سه گانه، خاندان پيامبر را از آن محروم كردند. گفتني است كه خمس مربوط به همه چيز است و تعبير «من شي ء» در آيه بر اين امر دلالت مي كند.

همچنين مفهوم غنيمت نيز مفهومي وسيع دارد.

منظور از ذي القربي در آيه نيز همان اهل بيت (ع) هستند كه در مباحث

گذشته به آن پرداخته شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 188

خمس حق آل محمد

نيشابوري، مفسر بزرگ اهل سنت مي نويسد: گفته شده كه همه ي خمس براي قرابت است؛ از اين رو از علي (ع) روايت شده كه آن حضرت در پاسخ به اين قول كه در آيه، خداوند «اليتامي و المساكين» فرموده است: حضرت پاسخ دادند: مراد شيعيان ما و مساكين ما است. «1»

از زين العابدين علي بن الحسين (ع) روايت شده كه فرمود: يقيناً خمس براي ماست. به حضرت گفته شد كه خداوند مي فرمايد: (... و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ...) فرمود: مراد شيعيان ما، فقيران ما و در راه ماندگان ما هستند. «2» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 189

از اين روايات به دست مي آيد كه همه ي خمس به آل محمد (ص) تعلق دارد و حق آنان است.

تقسيم خمس در زمان پيامبر (ص) و بعد از ايشان (خلفاي سه گانه)

روايات معتبر زيادي در كتب اهل سنت يافت مي شود كه حضرت (ص) خمس را طبق آنچه در آيه ي قرآن آمده بود تقسيم مي كرد.

ابوعاليه رياحي مي گويد: غنيمت را نزد پيامبر آوردند، آنگاه حضرت از آن غنيمت خمس را گرفت و به 5 قسمت تقسيم كرد. سهم خدا و رسول، سهم

نزديكان، سهم يتيمان، سهم فقيران و در راه ماندگان «1» و روايات ديگري كه همگي روايت بالا را تاييد مي كند. «2»

اما پس از رحلت پيامبر (ص)، ابوبكر خمس را تنها بر سه سهم قرار داد (يعني يتيمان، مسكينان و در راه ماندگان) و عمر و خلفاي بعدي چنين رفتار مي كردند. «3» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 191

فصل چهارم چالش هاي زندگي پيامبر (ص)

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 193

پرسش:

محمد (ص)، پيامبر صلح طلب

پاسخ:

درآمد

امروزه در تبليغات رسانه اي غرب، حضرت عيسي (ع) را پيامبر صلح و مخالف با جنگ و ستيز معرفي مي كنند، و با قرار دادن حضرت عيسي (ع) در مقابل پيامبر اعظم (ص) اين مطلب را القاء مي كنند كه پيامبر اسلام (ص) پيامبر جنگ و خشونت، و پيروانش گروهي تروريست مي باشند «1» و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 194

كاريكاتورهاي توهين آميزي كه در زمستان 1384 در مطبوعات غربي منتشر شد مؤيد اين رويكرد مغرضانه مي باشد. «1»

شايد بهترين راه براي نشان دادن صلح طلبي يك نفر، شيوه و نوع برخورد او در ميدان عمل باشد و در اين نوشته برآنيم تا با بيان گوشه هايي از شيوه ي برخورد پيامبر اعظم (ص) با دشمنان خود، نشان دهيم كه اگر قرار باشد صلح طلب ترين چهره ي عالم معرفي شود او كسي نيست جز پيامبر اعظم حضرت محمًد (ص) كه برترين الگو براي برقراري صلح بر پايه ي عدالت است، هر چند حضرت عيسي (ع) و ساير پيامبران الهي همگي پيامبران صلح و رحمت هستند.

شيوه ي برخورد پيامبر اعظم (ص) با دشمنان

1. پايان يافتن اغلب جنگ هاي پيامبر اعظم (ص) بدون خونريزي

رسول اكرم (ص) در طول عمر پربركتش حدود 28 جنگ بزرگ وكوچك را كه بر ايشان تحميل شد، فرماندهي كرد، كه 17 جنگ يا به صلح انجاميد و يا بدون در گيري به پايان رسيد، كه در تاريخ فرماندهان جنگ ها بي نظير است؛ و يكي از نشانه هاي صلح طلب بودن پيامبر اكرم (ص) مي باشد. فقط 10 جنگ از 28 جنگ به درگيري انجاميد و نكته ي جالب اينجاست كه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 195

همه ي اين 10 مورد، موضع پيامبر اعظم (ص) و سپاه اسلام، جنبه ي دفاع از امت اسلامي داشت. «1»

قرآن كريم به

9 غزوه پيامبر اعظم (ص) اشاره مي كند (بدر، احد، خندق، حنين، حمراء الاسد، تبوك، بني نضير، فتح مكه، حديبيه) كه فقط 4 غزوه، به درگيري انجاميد، و حديبيه هر چند در ابتدا با مختصري درگيري همراه بود، ولي نام جنگ به خود نگرفت و به صلح حديبيه معروف گشت. و فتح مكه كه شايد بزرگ ترين فتح اسلام باشد، بدون ريختن حتي يك قطره خون به انجام رسيد.

2. برخورد با اسيران دشمن

در جوامع غير اسلامي برخورد با اسيران جنگي بسيار سخت و غير انساني بوده، و در تاريخ جنگ هاي آنها نشاني از عطوفت و مهرباني درمورد اسيران جنگي ديده نمي شود، و در عوض انواع شكنجه ها اعم از بيگاري و بهره كشي، نگهداري در قفس، تحقير دين و آيين و شخصيت آنها، سوزاندن و قتل ناجوانمردانه و غيره را مي توان در برخورد آنها با اسيران جنگي مشاهده كرد، همان طور كه در عصر حاضر نمونه هاي آنها را در زندان ابوغريب و گوانتاناموي آمريكا مي بينيم و اوج آن را مي توان در جنگهاي صليبي مشاهده كرد كه قطع اعضاء و بريدن دست و پاي اسيران جزء ورزش هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 196

تفريحي آنها بود و فقط در يك مورد ده هزار مسلمان اسير را در يك مسجد قتل عام كردند. «1»

ولي برخورد با اسيران جنگي در اسلام، به ويژه شيوه ي برخورد پيامبر اعظم (ص) با اسيران جنگي، در تاريخ بي نظير مي باشد و بهترين الگو در اين زمينه است، كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم.

- در جنگ بدر هفتاد نفر از سپاه دشمن به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند كه بعد از مجازات دو تن از آنها با اينكه

بقيه نيز مستحق مجازات بودند، پيامبر اكرم (ص) به تقاضاي مسلمانان از اسرا تاوان گرفت و آنها را آزاد كرد. «2»

رسول اكرم (ص) بعد از فتح مكه و پيروزي كامل بر قريش خطاب به اهل مكه فرمودند: «اذْهبُوا فَانْتُمُ الطُّلَقاءُ» «3»

برويد كه شما آزاديد، و اين در حالي بود كه اهل مكه و مشركان قريش در دوران اقامت پيامبر (ص) در مكه و بعد از هجرت، از هيچ اذيّت و آزاري عليه آن حضرت و مسلمانان كوتاهي نكردند، امّا آن حضرت با نهايت بزرگواري از آنان درگذشت.

- به اصحابش مي فرمود: اسيران را گرامي بداريد و ايشان نيز اسرا را در هنگام غذا، برخود مقدم مي داشتند. «4»

- پيامبر اكرم (ص) درباره ي اسراي بني قريظه كه محكوم به قتل بودند، اجازه نداد در گرماي آفتاب روز تابستان نگهداري شوند. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 197

3. آغازگر نبودن در جنگ

پيامبر اعظم (ص) هيچ گاه آغازگر جنگ نبود چنانكه يكي از دستوراتي كه قبل از جنگ بدر خطاب به سربازان اسلام صادر نمود اين بود: شما آغازگر جنگ نباشيد. «1»

اين در حالي است كه همواره متجاوزين، آغازگري جنگ را يك برگ برنده و يكي از عوامل پيروزي مي دانند ولي در مكتب پيامبر اكرم (ص) آغازگري جنگ، ياغي گري بوده و ياغي گري محكوم به شكست است.

4. اتمام حجت و دعوت به صلح قبل از جنگ

يكي از نشانه هاي بارز و روشن صلح طلب بودن پيامبر اكرم (ص) اتمام حجت و دعوت به صلح قبل از جنگ بود. به گواهي تاريخ، ايشان با سرسخت ترين دشمنان خود يعني ابوسفيان روابط سياسي خود را قطع نكرد، او، يا فرستاده هاي او را به حضور مي پذيرفت، به نامه ها يا پيام هايش پاسخ مي داد و درباره ي مسائل سياسي نظامي با او گفتگو مي كرد، حتي در روزهاي جنگ نيز همين روش ادامه داشت.

در جنگ احزاب با قبيله ي غطفان وارد گفتگو شد تا شايد آنها را از جنگ منصرف كند. هنگام محاصره بني قريظه پيوسته با آنان در حال گفتگو بود، شايد بتواند آنها را وادار به تسليم كند و جنگي درنگيرد. چيزي كه باعث شد مكه بدون خونريزي گشوده شود، همين روحيه و شيوه ي پيامبر (ص) بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 198

در جنگ بدر نيز رسول اكرم (ص) قبل از جنگ به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه اي باقي نماند و نماينده اي به ميان آنها فرستاد كه من دوست ندارم شما نخستين گروهي باشيد كه مورد حمله ي ما قرار مي گيريد، بعضي از سران قريش مايل بودند اين دستي را كه به عنوان صلح به سوي آنها دراز

شده بفشارند و صلح كنند، ولي باز ابوجهل مانع شد. «1»

5. منع كشتار زنان، كودكان و افراد بي گناه

با نگاهي گذرا به جنگ هاي ثبت شده در تاريخ، كمتر جنگي را مي توان مشاهده كرد كه غيرنظاميان مورد اذيت و آزار قرار نگرفته باشند؛ ولي در اسلام و سنت پيامبر اكرم (ص) همواره غيرنظاميان در امان مي باشند و هيچ گونه تعدي نسبت به آنان صورت نمي گيرد، و يكي از دستوراتي كه پيامبر اكرم (ص) قبل از هر گونه درگيري و جنگ با دشمنان صادر مي فرمودند رعايت اصول اخلاقي بود چنانكه قرآن نيز از زياده روي در جنگ نهي مي كند و مي فرمايد:

«وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لَا يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ؛ «2»

و در راه خدا، با كساني كه با شما پيكار مي كنند، بجنگيد؛ و [از حدّ] تجاوز نكنيد، چرا كه خدا تجاوزكاران را دوست نمي دارد.

پيامبر اعظم (ص) در يكي از جنگ ها خطاب به سربازان اسلام مي فرمايند: شما در اين سفر به مردمي برخورد مي كنيد كه در صومعه ها و پرستشگاه هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 199

خود سرگرم عبادت و از اجتماع بركنارند و به هيچ حزب و دسته اي بستگي ندارند هشيار باشيد و هيچگونه تعرضي نسبت به آنها ننماييد، ايشان را نكشيد و مزاحمشان نشويد، زنان و بانوان را كه پرورش دهنده ي نسل آينده اند، به قتل نرسانيد. كودكان و اطفال را از دم تيغ نگذرانيد، درختي را كه مي تواند به حال جامعه سودمند باشد قطع نكنيد. ساختماني كه موجب رفاه و آسايش مردم است، ويران نكنيد. «1»

6. گذشت و عدم انتقام در حال قدرت

يكي از ويژگي هاي برجسته ي پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) بخشش و عدم انتقام جوئي در حال قدرت است كه فقط در كساني يافت مي شود كه داراي روحي بزرگ و الهي داشته باشند. نمونه ي بارز اين

ويژگي را در مورد رسول اكرم (ص) مي توان در جريان جنگ احد مشاهده كرد، هنگامي كه پيامبر اعظم (ص) بدن مثله شده عمويش حمزه را مشاهده نمود فرمود: هيچ وقت به اين اندازه ناراحت نشده بودم و هيچ بدني به اندازه ي بدن حمزه مرا بي تاب نكرد، حكايت شده كه فرمود: اگر بر قريش پيروز شوم بدن هفتاد نفر از آنها را مثله خواهم كرد كه اين آيه ي شريفه نازل شد: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ؛ و اگر (خواستيد) كيفر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 200

كنيد، پس همانند چيزي كه بدان مجازات شُديد، كيفر دهيد؛ و اگر شكيبايي كنيد، البته آن براي شكيبايان بهتر است». «1»

و اگر (خواستيد) كيفر كنيد، پس همانند چيزي كه بدان مجازات شُديد، كيفر دهيد؛ و اگر شكيبايي كنيد، البته آن براي شكيبايان بهتر است.

با نزول اين آيه پيامبر اكرم (ص) از تصميم خود منصرف شد و نمونه ي درخشاني از عفو و گذشت را به نمايش گذاشت. «2»

7. عدم پيمان شكني با دشمن

وفاي به عهد و پيمان، يكي از اصول اخلاقي اسلام است و سنت تغيير ناپذير پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) حتي در مقابل دشمن بود، هيچگاه رسول اكرم (ص) پيماني را كه با دشمن مي بست نمي شكست؛ و حتي برخي از جنگ هايي كه به ايشان تحميل شد به علت پيمان شكني دشمنان بود چنانكه جنگ هاي پيامبر اعظم (ص) با يهوديان بني قينقاع، بني نضير، بني قريظه و خيبر، به علت پيمان شكني آنان به وقوع پيوست. «3»

نتيجه

آنچه بيان شد فقط نمونه هايي از منش و رفتار الهي پيامبر صلح و رحمت حضرت محمًد (ص) بود كه نشان مي دهد تاريخ بشر كسي را صلح طلب تر از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 201

پيامبر اعظم (ص) سراغ ندارد و سيره ي نظامي پيامبر اكرم (ص) ظرفيت لازم براي تدوين قانوني بين المللي، براي رعايت اصول انساني در جنگ ها و برقراري صلح بر پايه ي عدالت را دارد از اين رو لازم است انديشمندان در تدوين اين امر مهم همت گمارند. پرسش:

علت جنگ هاي اسلام و پيامبر (ص) چيست؟ آيا اين جنگ ها براي مجبور كردن ديگران به پذيرش اسلام است؟

پاسخ:

با توجه به آيات و روايات در مي يابيم كه اسلام ديگران را به پذيرش خود مجبور نمي كند و در سوره ي بقره آيه ي 256 مي فرمايد: «لا اكراه في الدين»؛ «هيچ اجباري در پذيرش دين نيست.» از اين رو اسلام با زور شمشير گسترش پيدا نكرده است و فلسفه و علت جنگ هاي مسلمانان را بايد در چيزهاي ديگري جستجو نمود كه در اينجا به آن اشاره مي كنيم:

جهاد در اسلام

از آنجا كه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعون ها و نمرودها و قارون ها، كه اهداف انبياء را مزاحم خويش مي ديده اند در برابر آن ها ايستاده و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 202

جز به محو دين و آيين خدا راضي نبودند از همين روي دينداران راستين در حالي كه پايبند به عقل و منطق و اخلاق هستند وظيفه ي خود مي دانند در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و موانع فهم و تبليغ دين را بر طرف كنند و مسير خود را از راه مبارزه ي با آنان، به سوي

جلو باز كنند، و از طرفي جهاد يكي از نشانه هاي موجود زنده است و يك قانون عمومي در عالم حيات است، تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياه، براي بقاي خود، با عوامل نابودي خود، در حال مبارزه اند. «1»

به هر حال از افتخارات مسلمانان، پيوستگي دين با حكومت، و داشتن دستور جهاد در برنامه هاي ديني است، ولي بايد دقت كرد كه جهاد اسلامي چه اهدافي را تعقيب مي كند؛ زيرا آنچه ما را از جنگ طلبان جدا مي سازد همين موضوع است.

اهداف جهاد در اسلام

الف. جهاد براي خاموش كردن فتنه ها

خداي متعال دستورها و برنامه هايي براي سعادت و آزادي و تكامل و خوشبختي انسان ها بر پيامبران نازل كرده و آنها موظف شده اند كه اين دستورها را به مردم برسانند، حال اگر فرد يا جمعيتي، اين برنامه ها و دستورات را مزاحم منافع خود ببينند و سر راه دعوت انبياء موانعي ايجاد نمايند، آنها حق دارند نخست از طريق مسالمت آميز و اگر ممكن نشد با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 203

توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادي تبليغ را براي خود كسب كنند.

به عبارت ديگر: مردم در همه نقاط اين حق را دارند كه نداي مناديان راه حق را بشنوند، و در قبول دعوت آنها آزاد باشند حال اگر كساني بخواهند آنها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداي مناديان راه خدا به گوش جان آنها برسد و از قيد اسارت و بردگي فكري و اجتماعي آزاد گردند، طرفداران اين برنامه حق دارند براي فراهم ساختن اين آزادي از هر وسيله اي استفاده كنند. و از اينجا ضرورت جنگ و جهاد در

اسلام و ساير اديان آسماني روشن مي گردد.

همچنين اگر افرادي، مؤمنان را تحت فشار قرار دهند كه به آيين سابق باز گردند، براي رفع اين فشار نيز از هر وسيله مي توان استفاده كرد؛ از اين رو قرآن كريم مي فرمايد:

«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لَا تَكُونَ فِتْنَهٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ؛ «1»

و با آنها پيكار كنيد؛ تا اينكه آشوبگري باقي نماند، و دين، فقط براي خدا باشد و اگر خودداري كردند، پس هيچ تجاوزي جز بر ستمكاران [روا] نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 204

ب. جهاد دفاعي

آيا مي توان پذيرفت كسي به انسان حمله كند و او از خود دفاع ننمايد؟ يا ملتي متجاوز و سلطه گر، بر ملت ديگر هجوم ببرند و آنها دست روي دست گذارده نابودي كشور و ملت خويش را تماشا كنند.

در اينجا تمام قوانين آسماني و بشري به شخص يا جمعيتي كه مورد هجوم واقع شده، حق مي دهد براي دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد، و از هر گونه اقدام منطقي براي حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند و قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ؛ «1»

به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شد، بخاطر اينكه آنان مورد ستم واقع شده اند؛ و قطعاً خدا بر ياري آنان تواناست.

اين نوع جهاد را،" جهاد دفاعي" مي نامند، جنگ هايي مانند جنگ احزاب، احد، موته، تبوك، حنين و بعضي ديگر از غزوات اسلامي جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه ي دفاعي داشته است.

هم اكنون نيز بسياري از دشمنان اسلام، جنگ

را بر مسلمين تحميل كرده اند و سرزمين هاي اسلامي را اشغال نموده و منابع آنها را زير سلطه خود گرفته اند چگونه اسلام اجازه مي دهد در مقابل آنها سكوت شود؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 205

ج. جهاد براي حمايت از مظلومان

شاخه ديگري از جهاد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده، جهاد براي «حمايت از مظلومان» است، در آيه ي 75 سوره نساء مي خوانيم:

«وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً؛ و شما را چه شده، كه در راه خدا، و [در راه نجات مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، جنگ نمي كنيد؟! [همان كساني كه مي گويند: « [اي پروردگار ما! از اين آبادي (مكه)، كه مردمش ستمگرند، ما را بيرون ببر؛ و از طرف خويش، براي ما سرپرست (و رهبر) ي تعيين فرما؛ و از جانب خويش، ياوري براي ما قرار ده.»

قرآن كريم از مسلمانان مي خواهد كه هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد كنند، و اين دو از هم جدا نيستند و با توجه به اينكه در اين آيه قيد و شرطي نيست، اين مظلومان و مستضعفان در هر نقطه ي جهان، باشند، لازم است از آنها دفاع كرد و نزديك و دور، داخل و خارج كشور تفاوت نمي كند.

و به تعبير ديگر حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان، در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتي اگر به جهاد منتهي گردد، اسلام اجازه نمي دهد مسلمانان در برابر فشارهايي

كه به مظلومان جهان وارد مي شود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 206

بي تفاوت باشند، و اين دستور يكي از ارزشمندترين دستورات اسلامي است كه از حقانيت اين آيين خبر مي دهد.

د. جهاد براي محو شرك و بت پرستي

اسلام آزادي عقيده را محترم مي شمرد، و هيچ كس را با اجبار به سوي اين آيين دعوت نمي كند، به همين دليل به اقوامي كه داراي كتاب آسماني هستند، فرصت كافي مي دهد كه با مطالعه و تفكر، آيين اسلام را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند، با آنها به صورت يك «اقليت هم پيمان» (اهل ذمه) برخورد مي كند و با شرايط خاصي كه نه پيچيده است و نه مشكل، با آنها همزيستي مسالمت آميز دارد؛ و در عين حال نسبت به شرك و بت پرستي، سختگير است. زيرا شرك و بت پرستي نه دين است و نه آيين، كه محترم شمرده شود، بلكه يك نوع خرافه و انحراف است و در واقع يك نوع بيماري فكري و اخلاقي است كه بايد به هر قيمت ممكن، آن را ريشه كن ساخت.

آزادي و احترام به فكر ديگران، در مواردي مطرح مي شود كه فكر و عقيده، حداقل يك ريشه ي صحيح داشته باشد، اما انحراف و خرافه و گمراهي و بيماري چيزي نيست كه محترم شمرده شود. به همين دليل اسلام دستور مي دهد كه بت پرستي به هر بهايي كه شده، حتي با جنگ، از جامعه ريشه كن گردد. بت خانه ها و آثار شوم بت پرستي اگر از راه هاي مسالمت آميز ممكن نشد با زور، ويران گردند.

آري اسلام مي خواهد صفحه ي زمين از آلودگي به شرك و بت پرستي پاك گردد، و به همه ي مسلمين نويد مي دهد كه سرانجام توحيد و يكتا

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 207

پرستي، بر تمام جهان حاكم خواهد شد و شرك و بت پرستي ريشه كن خواهد گشت.

از آنچه در مورد اهداف جهاد بيان شد به دست مي آيد كه اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق و عقل، هماهنگ ساخته، و هرگز آن را وسيله ي سلطه جويي و كشورگشايي و غصب حقوق ديگران و تحميل عقيده، و استعمار و استثمار قرار نداده است.

ولي دشمنان اسلام و مستشرقان مغرض، با تحريف حقايق، سخنان زيادي بر ضد مساله جهاد اسلامي ايراد كرده اند، و اسلام را به خشونت و توسل به زور و شمشير براي تحميل عقيده، متهم ساخته اند. و به اين قانون اسلامي هجوم برده اند.

به نظر مي رسد وحشت آنها از پيشرفت اسلام در جهان- به خاطر معارف قوي، و برنامه هاي متناسب با زمان و نيازهاي بشر- سبب شده كه از اسلام چهره ي دروغين و وحشتناكي بسازند، تا جلو پيشرفت اسلام در جهان را بگيرند. «1»

از بررسي جنگ هاي اسلامي به خوبي آشكار مي شود كه قسمتي از اين جنگ ها جنبه ي دفاعي داشته، و قسمت ديگري كه جنبه ي جهاد ابتدايي داشته است براي كشورگشايي و اجبار افراد به آيين اسلام نبوده، بلكه براي واژگون كردن نظام هاي غلط و ظالمانه و اجازه يافتن مردم براي مطالعه ي آزاد در باره ي اسلام و شيوه هاي زندگي اجتماعي بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 208

شاهد گوياي اين سخن اين است كه در تاريخ اسلام به طور مكرر ديده مي شود كه مسلمانان هنگامي كه شهرها را فتح مي كردند، پيروان مذاهب ديگر را همانند مسلمان ها آزادي مي دادند.

كساني كه با تاريخ اسلام سرو كار دارند اين حقيقت را مي دانند و

حتي مسيحياني كه در باره ي اسلام كتاب نوشته اند به اين موضوع اعتراف كرده اند. مثلا در كتاب «تمدن اسلام و عرب» مي خوانيم: «رفتار مسلمانان با جمعيت هاي ديگر به قدري ملايم بود كه رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشكيل دهند».

و در تاريخ نقل شده: جمعي از مسيحيان كه براي گزارش ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر ص رسيده بودند مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر ص در مدينه انجام دادند. «1»

در كتاب «تاريخ تمدن اسلام و عرب» تأليف گوستاولبون فرانسوي چنين مي خوانيم:

«ما وقتي فتوحات مسلمين اول را بدقت ملاحظه مي كنيم و اسباب و علل كاميابي آنها را تحت نظر مي گيريم مي بينيم آنها در خصوص اشاعه مذهب از شمشير كمك نگرفته اند، زيرا آنها اقوام شكست خورده را در قبول مذهب، هميشه آزادي مي دادند، اين مطلب از تاريخ ثابت مي شود كه اصلا اشاعه هيچ مذهبي ممكن نيست به زور شمشير صورت گيرد. مسيحيان وقتي اندلس را از دست مسلمين خارج كردند اين ملت شكست خورده، براي مردن حاضر شدند ولي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 209

تبديل مذهب را قبول نكردند، واقعاً اسلام به جاي اينكه با سر نيزه نشر يافته باشد، به وسيله تشويق و با قوه تبليغ و تقرير جلو رفته است، و همين مسئله بوده كه اقوام ترك و مغول با اينكه اعراب را مغلوب ساختند ولي باز دين اسلام را قبول نمودند و در هندوستان كه فقط عبور عرب بدانجا افتاده بود اسلام بقدري ترقي كرد كه بيش از صد كرور مسلمان در آنجا وجود دارد و پيوسته بر عده آنها مي افزايد. در چين هم پيشرفت

مذهب اسلام قابل ملاحظه است و از بررسي بخش ديگر كتاب معلوم مي شود كه مذهب اسلام تا چه اندازه در آنجا ترقي نموده چنان كه بيش از چهل كرور مسلمان فعلا در چين موجود است و حال آنكه عرب به چين حمله نكرده و يك وجب زمين هاي آنجا را به تصرف خود در نياورده است» «1»

تذكرات

1. روش اسلام براي دعوت ديگران، در قرآن كريم چنين بيان شده:

«قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلي بَصيرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين؛ «2»

(اي پيامبر) بگو: «اين راه من است! كه من و هر كس مرا پيروي مي كند، با شناخت، (مردم را) به سوي خدا فرا مي خوانيم؛ و خدا منزّه است و من از مشركان نيستم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 210

پس اينكه اسلام با خشونت و تهديد، ديگران را به پذيرش خود مجبور كرده است تهمتي بيش نيست.

2. روح حاكم بر جنگ هاي اسلامي به كلي با همه ي جنگ هاي ديگر فرق مي كند. ونشان مي دهد از روي كشور گشايي و ظلم گستري و وادار كردن ديگران به پذيرش اسلام نيست. چرا كه در قرآن كريم در مورد جنگ هاي اسلامي چنين مي خوانيم:

«وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛ «1»

و در راه خدا، با كساني كه با شما پيكار مي كنند، بجنگيد؛

تعبير «فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، هدف اصلي جنگ هاي اسلامي را روشن مي سازد، كه جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جويي يا جاه طلبي يا كشورگشايي يا بدست آوردن غنائم، و اشغال سرزمين هاي ديگران نيست. اسلام همه ي اينها را محكوم مي كند و مي فرمايد: سلاح به دست گرفتن و به

جهاد پرداختن، فقط بايد در راه خدا، و براي گسترش قوانين الهي و نشر توحيد و عدالت و دفاع از حق، و ريشه كن كردن ظلم و فساد و تباهي باشد.

همين نكته است كه جنگ هاي اسلامي را از تمام جنگ هايي كه در جهان روي مي دهد جدا مي سازد و نيز همين هدف، در تمام ابعاد جنگ اثر مي گذارد و كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاح، چگونگي رفتار با اسيران، را به رنگ «في سبيل اللَّه» در مي آورد. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 211

آري هنگامي كه جنگ براي خدا و در راه خدا باشد، هيچگونه تعدي و تجاوز، نبايد در آن باشد، و به همين دليل است كه در جنگ هاي اسلامي- بر خلاف جنگ هاي عصر ما- رعايت اصول اخلاقي فراواني توصيه شده است، مثلا افرادي كه سلاح بر زمين بگذارند از جنگ دست بكشند، و كساني كه توانايي جنگ را از دست داده اند، يا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پيران، زنان و كودكان نبايد مورد تعدي قرار گيرند، گياهان، باغستان ها و زراعت ها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمي براي آلوده كردن آب هاي آشاميدني دشمن نبايد استفاده كنند (جنگ شيميايي و ميكروبي).

از حضرت علي (ع) حكايت شده: قبل از شروع جنگ صفين به لشكريانش دستور جامعي در اين زمينه داده كه شاهد گوياي بحث ما است:

«لا تقاتلوهم حتي يبدؤوكم فانكم بحمد اللَّه علي حجه، و ترككم اياهم حتي يبدؤوكم حجه اخري لكم عليهم، فاذا كانت الهزيمه باذن اللَّه فلا تقتلوا مدبرا و لا تصيبوا معورا و لا تجهزوا علي جريح و لا تهيجوا النساء باذي و ان شتمن اعراضكم

و سببن امرائكم؛ «1»

با آنها نجنگيد تا جنگ را آغاز كنند، چه اينكه شما بحمد اللَّه (براي حقانيت خود) داراي حجت و دليل هستيد، و واگذاشتن آنها، تا نبرد را آغاز كنند، حجت ديگري است به سود شما و بر زيان آنان، آن گاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، و بر ناتوان ها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 212

ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند».

3. پاسخ علامه طباطبائي به پرسش فوق:

افرادي كه به اصطلاح خواسته اند بر دين مبين اسلام اشكال بگيرند چند گروه اند: يك دسته از آنها اهل كليسا هستند كه عيب خودشان را به اسلام نسبت مي دهند، چون دين شمشير، ديني است كه آنان ترويجش مي كنند، چرا كه قرن ها در كليساها محكمه اي به نام محكمه ي ديني درست كرده بودند كه در آن محكمه، عقايد مسيحيان را تفتيش نموده و هر كس را از دين خود منحرف مي ديدند به آتش محكوم مي نمودند، در حقيقت محكمه ي خود را به محكمه ي عدل الهي در قيامت كه هم بهشت دارد و هم آتش، تشبيه مي كردند، افراد خود را مأمور مي كردند كه در شهرها بگردند و هر فرد مسيحي، كه اعتقادي غير از اعتقاد كليسا دارد، و حتي اگر در مسائل طبيعي و يا رياضي نظريه اي داشته باشد كه فلسفه ي «اسكولاستيك» آن را نگفته، او را به عنوان مرتد از دين، به محكمه ي كليسا جلب نموده، زنده زنده در آتش مي سوزاندند، چون كليسا فقط فلسفه ي «اسكولاستيك» را قبول

داشت و آن را ترويج مي كرد (و جنبه ي ديني و قداست مذهبي به آن داده بود).

و اي كاش براي ما توضيح مي دادند كه آيا به نظر عقل سليم، گستردن توحيد در عالم، و ريشه كن ساختن بت پرستي و تطهير دنيا از فساد، مهمتر است، يا خفه كردن و آتش زدن كسي كه نظريه «حركت خورشيد به دور

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 213

زمين» را داده و آن نظريه ي بطلميوسي (كه زمين و افلاك همچون پوست پياز است) را رد كرده است؟.

آيا اين كليسا نبود كه مسيحيت را عليه مسلمانان تحريك كرد؟ و به نام جهاد با بت پرستي به جنگ با مسلمانان واداشت؟.

آيا اين كليسا نبود كه حدود دويست سال، جنگ هاي صليبي را به راه انداخت؟

شهرها را ويران نمود و ميليون ها انسان را نابود و ناموس ها را به باد داد؟!.

دسته ي ديگري كه اين تهمت را به اسلام زده اند، مدعيان تمدن و آزادي در قرن اخيرند، همان كساني كه آتش جنگ هاي جهاني را شعله ور ساخته و دنيا را زير و رو كردند و باز هم، هر گاه غريزه ي ماديگريشان ندايشان دهد كه خطر مختصري منافعي شان را تهديد مي كند، قيصريه ي دنيا را براي يك دستمال به آتش مي كشند (اينها هستند كه مي گويند اسلام دين زور و شمشير است!) آيا ضرر ريشه دار شدن شرك در دنيا و انحطاط يافتن اخلاق فاضله ي بشر و از بين رفتن فضائل نفساني و احاطه يافتن فساد بر زمين، بيشتر است؟! يا كوتاه شدن دست جنايتكار شما از چند وجب زمين، و يا چند درهم مختصر خسارت ديدنتان؟ و قرآن كريم چه خوب معرفي كرده است اين افراد را كه

فرموده: «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» «1» آري اسلام عقيده است و اين اشتباه بزرگ، و غلط آشكار است كه بعضي مرتكب شده و گفته اند: «اسلام دعوت خود را با شمشير گسترش داده»!!، زيرا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 214

عقيده و ايمان چيزي نيست كه با زور و شمشير در دل ها جايگير شود، دل ها تنها در برابر حجت و برهان خاضع مي شوند و قرآن كريم در آيات بسياري به اين حقيقت اشاره مي كند، از آن جمله مي فرمايد:

«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ؛ «1»

هيچ اكراهي در (پذيرش) دين نيست، (چرا كه) بيقين (راه) هدايت از گمراهي، روشن شده است.

آري اگر اسلام دست به شمشير زده است، تنها در برابر كساني بوده است كه براي خودداري از ظلم و فسادشان به آيات و برهان قانع نشده اند و پيوسته خواسته اند سر راه دعوت به حق سنگ بيندازند، اسلام در اينگونه موارد شمشير نمي كشيد كه آنان را به دين دعوت كند بلكه مي خواست شر آنان را دفع كند.

اين قرآن كريم است كه با بانگ رسا اعلام مي دارد:

«قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَهٌ»، (با كفار قتال كنيد تا از فتنه آنان جلوگيري كرده باشيد)،

بنا بر اين اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگي را صادر نمي كرد، و اين همه جنگ هايي كه در اسلام واقع شد همه اش تحميل به اسلام بود و او را به اين وا داشتند. و به همين جهت است كه اسلام حتي در حال جنگ نيز شريف ترين روش را طي كرد، از تخريب خانه ها شديدا جلوگيري نمود، همانطور كه در حال صلح جلوگيري كرده بود، و

همچنين از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 215

اعمال ناشايستي چون آتش سوزي و مسموم كردن آب، آب را به روي دشمن بستن و زنان و اطفال و اسيران جنگي را كشتن و ... جلوگيري نموده و تاكيد فرمود: مسلمانان با اسراي جنگي به نرمي و ملاطفت رفتار كنند و به هر درجه اي از دشمني و كينه كه رسيده باشند به ايشان احسان نمايند.

و نيز ترور كردن دشمن را ممنوع كرد، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، و كشتن پيران و عاجزان و كساني كه جنگ را آغاز نكردند، و هجوم شبانه بر دشمن را تحريم نموده و فرمود: «فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ» «1»

و نيز اجازه نمي دهد كه مسلمانان كافري را به صرف احتمال و تهمت، بكشند و يا قبل از آنكه جرمي را مرتكب شود كيفر دهند و از هر كار ديگري كه از قساوت و پستي و وحشي گري سرچشمه گرفته باشد، و شرف انسانيت و جوانمردي، آن را نپذيرد منع نمود.

اسلام اجازه نمي دهد كه اين اعمال را در باره ي دشمن روا بدارند، چنانچه ديديم در هيچيك از معركه هاي جنگ (هر قدر هم كه سخت و هول انگيز بود) اجازه ي ارتكاب به چنين اعمالي را نداد ولي مردمي كه امروز خود را متمدن مي دانند به همه ي اين جنايات دست مي زنند، هول انگيزترين و وحشت زاترين رفتار را با دشمن خود مي كنند، آنهم در روزگاري كه خودشان «عصر نور» مي نامند.

عصر نور! كشتن زنان و اطفال و پيران و بيماران و شبيخون زدن و بمباران كردن شهرها و مردم بي سلاح و قتل عام دشمن را جايز كرده است!!.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 10، ص: 216

مگر اين آلمان نبود كه در جنگ بين المللي دوم بمب هاي خوشه اي خود را بر سر مردم لندن ريخت و ساختمان ها را ويران، و زنان و اطفال و ساكنان شهر را نابود كرد؟ و هزاران اسير را به قتل رسانيد؟! و مگر اين دولت هاي متفق (آمريكا و انگلستان و شوروي) نبودند كه هزاران هواپيماي جنگي را براي تخريب شهرهاي آلمان به پرواز در آوردند؟! و آيا اين آمريكاي متمدن! نبود كه بمب اتمي خود را بر سر مردم ژاپن ريخت (و هيروشيما را با ساكنانش خاكستر كرد)؟!

و اين اعمال در روزگاري بود كه تمدن آنها به اختراع وسايل تخريبي خطرناك تر نرسيده بود، حال كه دولت هاي به اصطلاح متمدن! مجهز به سلاح هاي جديد ويران كننده مانند: موشك ها و بمب هاي اتمي و ئيدروژني و ... شده اند، خدا مي داند كه هنگام شروع جنگ جهاني سوم چه بر سر كره زمين مي آيد و چه عذاب ها و خرابي ها و مصيبت ها و دردها به بار خواهد آمد.

خداي تعالي بشر را به راه صواب و صراط مستقيم هدايت فرمايد. «1»

براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه شود:

1. جهاد در اسلام، شهيد مرتضي مطهري.

2. تفسير نمونه، ج 2.

3. تفسير الميزان، ج 4.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 217

پرسش:

برخورد مخالفان با پيامبر (ص) در طول تاريخ چگونه بوده است؟

پاسخ:

روش هاي برخورد مخالفان با پيامبر اسلام (ص) در طول تاريخ هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ تنوّع فراوان بوده است. با توجه به اين كه قرآن كريم اين بحث مهم را به خوبي مطرح نموده است؛ ابتدا به اين كتاب آسماني مراجعه كرده و آيات آن

را بررسي مي كنيم و سپس نظر مورخين را نيز در اين مورد جويا خواهيم شد.

الف. برخورد مخالفان از نظر قرآن كريم

اشاره

آيات قرآن در اين زمينه به چهار شيوه ي مخالفت اشاره مي كند:

1. ترور شخصيت
اشاره

نخستين حربه ي مخالفان دعوت، تهمت و ناسزاگويي بود تا از اين طريق شخصيت مدعي نبوت را ترور كنند. آن چه در قلب عموم مردم مي تواند مؤثر باشد، قداست و طهارت مصلح و رهبر است و اگر اين وسيله ي نفوذ، ترور شد؛ شخص مصلح، بدون شخصيت اجتماعي نمي تواند كاري را صورت دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 218

تهمت هايي كه قرآن از زبان مشركان در مورد پيامبر (ص) نقل مي كند به شرح زير است:

1- 1. كاهن

به پيامبر تهمت مي زدند كه او با جنّ و پري در تماس است و اخبار گذشتگان و آيندگان را از آنان مي گيرد و در اختيار جامعه مي گذارد چنان كه مي فرمايد:

«وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ؛ «1»

و گفتار پيشگو نيست، چه اندك متذكر مي شويد!»

2- 1. ساحر (جادوگر)

كسي كه كارش حل و عقد امور است؛ و چه بسا كارهاي شگفت انگيزي انجام مي دهد كه عاري از حقيقت مي باشد چنان كه مي فرمايد:

«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ. «2» و (مشركان) به شگفت آمدند كه (پيامبري) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و كافران گفتند: «اين ساحر بسيار دروغگويي است.»

3- 1. مسحور

كسي كه جادوگري، او را سحر كرده است و عقل و خرد او دستخوش سحر شده است. اين تهمت صورت محترمانه ي مجنون، و ديوانه است چنانكه مي فرمايد:

«قَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُوراً؛ «3»

و ستمكاران گفتند: « (شما) جز از مردي جادو زده پيروي نمي كنيد!»

اين تهمت در مورد حضرت صالح نيز وارد شده است «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 219

4- 1: مجنون (ديوانه)

يعني كسي كه جن زده شده است:

«وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ «1»

و (كافران) گفتند: «اي كسي كه آگاه كننده [: قرآن بر او فرود آمده، قطعاً تو ديوانه اي!»

قرآن كريم به طور صريح نسبت به اين تهمت واكنش نشان داده است. «2»

5- 1: مُعَلَّم

به فتح و تشديد لام- يعني تعليم داده شده؛ مقصود اين بود كه مطالب و آموزه هايي كه حضرت آورده و بيان مي كند از سوي خدا نيست و كسي به او آموخته است.

«أَنَّي لَهُمُ الذِّكْرَي وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ؛ «3»

از كجا براي آنان يادآوري باشد در حالي كه فرستاده اي روشنگر به سراغ آنان آمد، سپس از او روي برتافتند، و گفتند: «دانش آموخته اي ديوانه است.»

6- 1: كذّاب (درغگو)

«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ؛ «4»

و (مشركان) به شگفت آمدند كه (پيامبري) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و كافران گفتند: «اين ساحر بسيار دروغگويي است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 220

7- 1: مفتري (افتراگر)

يعني اين كتاب از خود اوست، ولي به دروغ آن را به خدا نسبت داده است.

«قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛ «1»

(مشركان) مي گويند: «تو تنها دروغ پردازي.» (چنين نيست) بلكه بيشترشان نمي دانند.»

قرآن كريم در آياتي به ردّ اين تهمت پرداخته است.»

8- 1: شاعر

يعني اين آيات را با خيال پردازي به هم بافته است و حقيقت ندارد.

«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ؛ «3»

بلكه مي گويند: «شاعري است كه (حادثه) مرگ مشكوكي را براي او انتظار مي كشيم!»

قرآن كريم به نقد اين تهمت پرداخته است. «4»

9- 1. اضغاث و احلام

مي گفتند پيامبر (ص) و قرآن افكار آشفته است كه نمي توان آن را فهميد.

«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَهٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ؛ «5»

بلكه (مشركان) گفتند: « (اين قرآن) يك دسته خواب هاي پريشان است؛ بلكه آن را [به دروغ به خدا] نسبت داده است، بلكه او شاعر است؛ پس بايد نشانه اي (معجزه آسا) براي ما بياورد؛ همان گونه كه پيشينيان (از پيامبران با معجزه) فرستاده شدند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 221

اضغاث جمع «ضغث» به معناي يك دسته چوب يا يك بسته سبزي است كه روي هم چيده مي شود و «احلام» جمع «حلم» به معناي خواب ها است؛ در اين صورت مقصود خواب هاي مختلط و روي هم چيده شده است كه در فارسي از آن به خواب هاي پراكنده و آشفته تعبير مي كنيم. «1»

2. اعتراض ها و دستاويزها
اشاره

مخالفان در مواردي اعتراض هايي را مطرح نموده اند كه هيچ كدام رنگ منطقي ندارد و شبيه بهانه جويي كودكان مي باشد كه به عللي بهانه مي گيرند، و خودشان نيز نمي دانند چه مي خواهند مانند:

1- 2. چرا قرآن بر ثروتمندي نازل نشد؟!

«وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛ «2»

و گفتند: «چرا اين قرآن بر مردي بزرگ از دو آبادي (مكه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟!»

2- 2. چرا خدا بشر فرستاده است؟!

«وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَي إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا؛ «3»

و (چيزي) مردم را از ايمان آوردن باز نداشت هنگامي كه هدايت برايشان آمد، جز اينكه گفتند: «آيا خدا بشري را [به عنوان فرستاده برانگيخته است؟!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 222

قرآن در انتقاد از اين نظر در آيه ي بعدي مي فرمايد:

«قُل لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَهٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا؛ «1»

(اي پيامبر) بگو: «اگر (بر فرض) در زمين فرشتگاني بودند كه با آرامش گام بر مي داشتند، حتماً فرشته اي را [به عنوان فرستاده، از آسمان بر آنان فرود مي آورديم.»

3- 2. چگونه برخلاف روش نياكان عمل كنيم؟!

«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَي مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَي الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَلَا يَهْتَدُونَ؛ «2»

و هنگامي كه به آنان گفته شود: «به سوي آنچه خدا فرود آورده، و به سوي فرستاده [اش بياييد.» مي گويند: «آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم، ما را بس است.» وآيا اگر (بر فرض) پدرانشان هيچ چيزي نمي دانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروي مي كنند)؟!»

4- 2. آيا چند خدا را با يك خدا عوض كنيم؟!

آنان تصور مي نمودند كه خدا بخشي از كارهاي خود مانند مغفرت و شفاعت را به خدايان ديگر واگذار كرده است؛ در اين صورت پرستش خداي يگانه بدون پرستش واسطه ها سودي نمي بخشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 223

«وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ أَجَعَلَ الْآلِهَهَ إِلها وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَيْ ءٌ عُجَابٌ؛ «1»

و (مشركان) به شگفت آمدند كه (پيامبري) هشدارگر از ميان آنان به سراغشان آمد؛ و كافران گفتند: «اين ساحر بسيار دروغگويي است. آيا معبودان (متعدد) را معبود يگانه گردانيده است؟! قطعاً اين چيزي بسيار شگفت آور است!»»

5- 2. چرا نبوت در قبيله ي ما نباشد؟!

آنان بر اثر عدم درك مفهوم نبوت و رهبري الهي، آن را در سطح رقابت هاي قبيله اي مطرح مي كردند و مي گفتند: ما با قبيله ي عبدمناف (قبيله پيامبر) بسان دو اسب مسابقه، دوش به دوش هم پيش مي رفتيم ناگهان قبيله ي عبدمناف با ادعاي نبوت خواست بر ما سبقت بگيرد، نه! ما هرگز ايمان نمي آوريم مگر اين كه بر ما نيز وحي گردد و آن چه بر ديگر پيامبران خدا (وحي) نازل مي گردد بر ما نيز نازل شود. «2» چنان كه قرآن مي فرمايد:

«وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَهٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَاأُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ؛ «3»

و هنگامي كه آيه اي براي آنان بيايد، مي گويند: «ايمان نمي آوريم، تا اينكه همانند چيزي كه به فرستادگان خدا داده شده، به ما (هم) داده شود.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 224

6- 2. چرا معجزه اي مانند معجزه ي موسي (علي نبينا و آله و (ع)) ندارد؟!

برخي از اعراب كم و بيش از طريق احبار يهود از معجزه هاي حضرت موسي اطلاع داشتند و به پيامبر اعتراض مي كردند: چرا معجزه اي مانند معجزه ي موسي ندارد.

«فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَي أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَي مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ؛ «1»

و هنگامي كه حق از نزد ما به سوي آنان آمد گفتند: «چرا همانند آنچه كه به موسي داده شد (به اين پيامبر) داده نشده است؟!» و آيا آنچه را پيش از (اين) به موسي داده شد، انكارنكردند؛ گفتند: « (اين) دو جادو [گر] ند كه پشتيبان يكديگرند.» و گفتند: «درحقيقت ما به هر (دو) كافريم!»

قرآن كريم اين اعتراض را در همين آيه ي شريفه جواب داده است. «2»

7- 2. چرا فرشته اي همراه او نيست؟!

«وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ؛ «3»

و [مشركان گفتند: «چرا هيچ فرشته اي بر او فرود نيامد.» و [لي اگر (بر فرض) فرشته اي فرود مي آورديم، حتماً كار تمام شده بود؛ سپس (اگر مخالفت مي كردند) مهلت داده نمي شدند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 225

مفاد اين اعتراض اين است كه انسان براي هدايت انسان كافي نيست، بلكه موجودي از غير جنس وي به آن ضميمه گردد. در حالي كه برعكس است، اثرپذيري هم جنس از هم جنس به مراتب عملي تر و استوارتر است چنان چه در آيه ي بعد آمده است: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا؛ «1» و اگر (بر فرض) او را فرشته اي قرار مي داديم، حتماً وي را [بصورت مردي در مي آورديم»

3. درخواست هاي نامعقول
1- 3. خدايان ما را بپرست تا ...

يكي از پيشنهادهاي آنان اين بود كه آنها درصورتي حاضرند خداي محمد (ص) را بپرستند كه او آلهه آنان را بپرستد، خداوند در پاسخ به اين درخواست، سوره ي كافرون را نازل نمود:

«قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ؛ «2»

بگو: «اي كافران! آنچه را (شما) مي پرستيد (من) نمي پرستم، و آنچه را (من) مي پرستم شما نمي پرستيد،»

مفسران براي آيات وارد شده در سوره ي اسراء «3» شأن نزول هايي نقل كرده اند كه بسياري از آنها با توجه به مكي بودن سوره صحيح نيست، روشن ترين شأن نزول همان است كه ابن حفص از امام باقر (ع) نقل مي كند، حضرت مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 226

«قريش به رسول گرامي (ص) گفتند: خداي تو را يك سال مي پرستيم، مشروط بر اين كه تو نيز خدايان ما را يك سال بپرستي!» «1»

خداوند

متعال در سوره ي اسراء آيات 73- 75، اين پيشنهاد را پاسخ داده است.

2- 3. درخواست تبديل قرآن

انتقاد قرآن از بتها و خدايان دروغين عرب، مايه ي خشمگيني مشركان شد از اين جهت از پيامبر درخواست كردند كه قرآن ديگري بياورد كه در آن، از خدايان آنان اين گونه نكوهش ها نباشد.

«وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَايَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛ «2»

و هنگامي كه آياتِ ما در حالي كه روشن است بر آنان تلاوت مي شود، كساني كه به ملاقات ما (و روز رستاخيز) اميد ندارند، مي گويند: «قرآني غير از اين بياور، يا آن را تغيير ده.» (اي پيامبر) بگو: «براي من (ممكن) نيست، كه از پيش خودم آن را تغيير دهم، (زيرا) جز آنچه به سوي من وحي مي شود، پيروي نمي كنم؛ [چرا] كه اگر من پروردگارم را نافرماني كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت) مي ترسم!»

واكنش قرآن كريم به اين پيشنهاد در همين آيه و آيه ي بعد (يونس/ 16) آمده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 227

3- 3. درخواست هاي نابخردانه

در سوره ي اسراء (آيات 90- 93) از زبان مخالفين درخواست هايي در قبال ايمان آوردن بيان شده است.

«قَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ؛ و گفتند: «به تو ايمان نمي آوريم»

1. «حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً؛ تا اينكه براي ما چشمه ي جوشاني از زمين بيرون آري!»

2. «أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّهٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيراً؛ يا بوستاني از درختان خرما و انگور براي تو باشد؛ و نهرها را در ميان آنها كاملًا بشكافي!»

3. «أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً؛ يا آنچنان كه مي پنداري آسمان

را قطعه قطعه بر ما فرود آري!»

4. «أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَهِ قَبِيلًا؛ يا خدا و فرشتگان را (گروه گروه، به عنوان ضامن) روياروي ما بياوري!»

5. «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ؛ يا براي تو خانه اي از زر (و زيور) باشد!»

6. «أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ؛ يا در آسمان بالا روي!»

7. «وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ؛ «1» و براي بالا رفتن تو (هم) ايمان نمي آوريم، تا اينكه نامه اي بر ما فرود آوري كه آن را بخوانيم!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 228

4. آزارها و سنگ اندازي ها

قرآن كريم ويژگي هاي آزار حضرت و ياران باوفاي او را متعرض نمي شود، ولي كلياتي را مطرح مي كند كه از آن مي توان مقدار فشار و ايذاء را به دست آورد چنان كه مي فرمايد:

«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَي مَاكُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّي أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ؛ و بيقين فرستادگاني پيش از تو (نيز) تكذيب شدند؛ و بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند، شكيبايي كردند، تا هنگامي كه ياري ما به آنان رسيد. و هيچ تغيير دهنده اي براي سخنان (سنت گونه) خدا نيست؛ و بيقين برخي خبر [هاي بزرگ فرستادگان [خدا] به تو رسيده است.» «1»

در آيه ي ديگر، صبر و بردباري پيامبران «اولوالعزم» را يادآور مي شود و به حضرت فرمان مي دهد كه مانند آنان بر مشكلات و سختي ها صبر نمايد. «2»

و در آيه ي ديگري، باز هم دستور صبر مي دهد و تلويحاً مي فرمايد كه محاكمه آزاردهندگان و آسيب رسانان را به خدا واگذار كن. «3»

قرآن در هيجده مورد «4» فرمان صبر به پيامبر (ص) داده است؛ و اين خود محكم ترين دليل است

بر آزارهايي كه در طول زندگي آن حضرت جريان داشته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 229

ب. روش هاي برخورد مخالفان با رسول خدا (ص) از نظر تاريخ

1. تلاش براي به سازش كشيدن پيامبر (ص)

موقعيت قريش در مكه از آن روي كه اهل تجارت بودند و براي ادامه ي كار خود نياز به آرامش داشتند لازم بود تا مسئله ي اسلام را به آرامي خاتمه دهند. افزون بر آن، امكان از بين بردن پيامبر (ص) نيز وجود نداشت، زيرا اين موضوع جنگي خونين و نامحدود را در داخل قريش به دنبال داشت. بنابراين آنان از همان آغاز تا زماني كه تصميم به قتل رسول خدا (ص) گرفتند هميشه به سازش فكر كرده و حتي در اين اواخر نيز گاه و بيگاه آن را مطرح مي كردند.

در مورد پيشنهادهاي سازشكارانه مي توان به پيشنهاد آنان در اعطاي پول و منصب اشاره كرد.

ابن اسحاق گفته است: آيه ي «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ» «1»

در رد پيشنهاد مالي مشركان نازل شده است. «2»

برخي از آيات قرآن كريم بحث سازش مخالفان را مد نظر قرار داده است و چنين مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 230

«وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا؛ «1»

و يقيناً نزديك بود كه تو را از آنچه به سوي تو وحي كرده ايم، به فتنه در اندازند (و منحرف سازند،) تا غير آن را بر ما دروغ بندي؛ و در آن صورت، تو را به دوستي خود برگزينند.»

2. فشارهاي رواني

يكي از روش هاي مشركان در برخورد با رسول خدا (ص) برخوردهاي استهزايي در جهت اذيت آن حضرت بود و هدف اصلي، شكستن شخصيت آن حضرت، و منزوي ساختن ايشان بود.

مسئله ي استهزاء به عنوان يك فصل مهم در اخبار دوره ي بعثت، مورد توجه سيره نويسان قرار داشته است. ابن

سعد، ابن اسحاق و بلاذري فهرست اسامي مستهزئين را ياد كرده اند. «2»

تمسخرها به قدري گسترده بود كه خداوند به او فرمود:

«إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ؛ «3»

[چرا] كه ما تو را (از شرّ) مسخره كنندگان، كفايت مي كنيم.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 231

مشركان در مواردي مثل اين كه «آن حضرت پسر ندارد»؛ «1» يا «اعتقاد به معاد از سوي آن حضرت» «2» را مورد استهزاء قرار مي دادند. «3»

3. فشارهاي سياسي

در واقع همه ي ملاقات هايي كه مشركان با ابوطالب داشتند و مي خواستند از طريق او بر رسول خدا (ص) اعمال فشار كنند در شمار برخوردهاي سياسي مشركان است.

ابن اسحاق فهرستي از اين برخوردها را مي آورد و مي نويسد: مشركان در اولين برخورد به ابوطالب گفتند: فرزند برادر تو دست به اقدام ناشايست زده «قد سبّ الهتنا وعاب ديننا و سفّه احلامنا و ضلل آباءنا.» «4»

يكي از انتقادهاي جاري قريش به پيامبر (ص) اين بود كه آن حضرت موجب شكاف و نفاق ميان جامعه ي مكه به ويژه قريش شده است از اين رو مي كوشيدند تا حضرت را فردي تفرقه افكن معرفي كنند و از نظر سياسي او را منزوي سازند. قريش به ابوطالب گفتند: فرزند برادرت امور ما را از هم گسيخته و جماعت و وحدت ما را از هم گسسته است. «5» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 232

ابوجهل براي توجيه برخورد تند خود با آن حضرت مي گفت: محمد (ص) فقط مي خواهد بين شما دشمني بيندازد. «1»

تحريك مردم بر ضد رسول خدا (ص) نيز از جمله سياست هاي قريش بود. «2»

افزون بر اينها قريش، دعوت جديد را محدود كننده ي زندگي جاهلي معرفي مي كرد. و به هر

تازه واردي به مكه مي گفتند:

«او (پيامبر) شرابخواري را تحريم كرده، زنا را ناروا شمرده و ...» «3»

4. آزارهاي جسمي

آزارهاي جسمي بيشتر بعد از وفات ابوطالب بوده است.

پيامبر (ص) مي فرمود: من در ميان دو همسايه ي بد بودم: «ابولهب» و «عقبه»؛ آنان شكمبه ها را بر در خانه ي من مي ريختند. «4»

«طعيمه بن عدي» و «نضر بن حارث» از كساني بودند كه آزار زيادي به رسول خدا (ص) رساندند «ابوجهل» نيز چند بار تصميم به كشتن پيامبر (ص) گرفت اما نتوانست آنرا عملي كند. «5»

حكايت شده است: ابوجهل مانع از نماز خواندن آن حضرت مي شد خداوند درباره ي اقدام او فرمود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 233

«أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَي عَبْداً إِذَا صَلَّي؛ «1»

آيا ديدي كسي را كه منع مي كند، بنده اي را هنگامي كه نماز مي گزارد؟!»

خداوند در سوره ي انفال- كه در مدينه نازل شد- از تصميم قريش ياد مي كند كه در برابر سه پيشنهاد زنداني كردن، اخراج از مكه و كشتن رسول خدا (ص) قرار گرفتند. «2»

در آيه اي ديگر به آزار جسمي مخالفان اشاره مي كند:

«وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لَّا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا؛ «3»

و نزديك بود، كه تو را از [اين سرزمين بَركَنند، تا از آنجا بيرونت كنند؛ و در اين صورت پس از تو، جز اندكي، درنگ نمي كردند.»

5. تهمت هاي علمي

قريش براي انكار نبوت پيامبر (ص) مدعي آن شدند كه رسول خدا آنچه را كه به عنوان وحي بر آنان مي خواند در اصل وحي نيست بلكه مطالبي است كه اهل كتاب به او تعليم داده اند. در اين زمينه دو مطلب گفته مي شود.

1. درباره ي روابط رسول خدا (ص) با برخي از مطالبي كه قريش از يهوديان شنيده و موضوع آن قصصِ مربوط به امم پيشين بود. قرآن كريم از اين

برخورد ياد كرده و چنين پاسخ مي دهد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 234

«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ؛ «1»

- «2» و بيقين مي دانيم كه آنان مي گويند: « (اين قرآن را) تنها بشري به او مي آموزد.» در حالي كه زبان كسي كه به او نسبت مي دهند مبهم (و غير عربي) است؛ و اين (قرآن، به) زبان عربي روشن است.»

2. مورد ديگري كه در سيره آمده درباره ي «ابن رِبعري» است، زماني كه آيه ي 98 از سوره ي انبياء نازل شد:

«در حقيقت شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، هيزم جهنّم هستيد؛ در حالي كه شما وارد شدگان در آن هستيد.»

«ابن ربعري» لب به اعتراض گشود و گفت: اگر اينطور باشد ما ملائكه را نيز مي پرستيم، يهود، عزير و نصاري مسيح را مي پرستند. پس آنان (مسيح، عزير و ملائكه) نيز بايد در جهنم باشند.

رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود: البته از اين نوع، اگر خودشان دوست داشته باشند كه جز خدا معبود واقع شوند همراه كسي خواهند بود كه آنها را عبادت كرده و طبعاً در جهنم هستند. خداوند نيز براي دفع توهم در ادامه ي آن آيات فرمود: كساني كه پيش از اين مقرر كرده ايم كه به آنها نيكويي كنيم از جهنم بر كنارند. «3»- «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 235

6. برخوردهاي مخالفان با پيامبر در عصر حاضر

شايد به نظر برسد كه عوامل پيش گفته مربوط به زمان حيات ظاهري پيامبر (ص) است اما با مطالعه ي تاريخ بعد از حيات پيامبر (ص) به دست مي آيد كه اين برخوردها ادامه پيدا كرده است و به طور

عمده روش هاي مخالفت، همان روش هايي است كه قرآن كريم به آنها اشاره نموده است. اكنون به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. كتاب آيات شيطاني، نوشته ي «سلمان رشدي» «1» در سال 1988 در انگلستان منتشر شد. باني آن يك يهودي صهيونيست بوده كه با پرداخت نيم ميليون پوند به عنوان مساعده، نويسنده را به نگارش اين كتاب ترغيب كرده است.

اين كتاب بر مبناي افسانه ي غرانيق نامگذاري شده است. به موجب اين افسانه، از صدر اسلام مخالفان آيين اسلام ادعا مي كنند كه در سوره ي نجم پس از آيات نوزدهم و بيستم كه مي فرمايد: «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّي وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَي؛ و آيا اطلاع يافتيد از (بت هاي) لات و عزّي، و منات (بت) ديگري كه سومين است.» شيطان در كلام وحي دخالت كرد و اين دو آيه را عليرغم خواست جبرئيل، به زبان حضرت رسول (ص) جاري كرد، تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهم لترتجي (اينها بلند پروازند و اميد به شفاعت آنان مي رود).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 236

در اين كتاب رسول گرامي اسلام (ص) به عنوان فردي (نعوذبالله) فاسد الاخلاق و اهل عيش و نوش معرفي شده است. «1» و در آن توهين، تهمت و تخريب شخصيت و تحريف برخي از واقعيت ها به چشم مي خورد.

2. در سال 1988، رماني به نام «اولاد جارتنا» (بچه هاي محل ما) جايزه ي ادبي نوبل را به خود اختصاص مي دهد. اين رمان 25 سال قبل از گرفتن جايزه، توسط شخصي به نام «نجيب محفوظ» نوشته شد و مورد تحريم دانشگاه الازهر مصر قرار گرفت چرا كه در آن با وقاحتي كمتر از آيات شيطاني، به ساحت قدس

الهي و همه ي انبياء ابراهيمي و از جمله پيامبر اكرم (ص) «2» اهانت مي نمايد. اين رمان همزمان با گرفتن جايزه ي نوبل، به زبان هاي زنده دنيا ترجمه شد و «محمد بن عبدالسلام» بر مبناي اين رمان، سريالي تلويزيوني ساخت و مقرر شد كه از تلويزيون مصر پخش گردد.

3. اظهارنظر برخي از دانشمندان غربي در مورد پيامبر (ص) كه علاوه برخلاف واقع بودن آنها، حاوي توهين، استهزاء و تخريب شخصيت پيامبر اعظم (ص) مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 237

ولتر (1694- 1779) دانشمند و نويسنده مشهور فرانسه، تحت تأثير تلقينات سوء كشيشان و مورخان متعصب مسيحي، پيامبر اكرم (ص) را سخت مورد نكوهش قرار داد تا جايي كه ناپلئون درباره ي او گفت:

به تاريخ و به وجدان بشريت خيانت كرد. زيرا سجاياي عالي محمد (ص) را انكار نمود، و مرد بزرگي را كه بر چهره ي جهانيان فروغي الهي تابانيده، موجود پست و خائن و سزاوار چوبه ي دار جلوه گر ساخت. «1»

البته ولتر بعداً كه با ديدي وسيع و آشنايي بيشتر پيامبر اسلام را شناخت، گفت:

«من در حق محمد (ص) بد كردم» «2» و سپس به صراحت زبان به ستايش آن حضرت گشود. «3»

افرادي مانند «شارل بزرگ، مايتوپاريس، ادوارد فرمن و ...» را مي توان از كساني به شمار آورد كه اظهاراتي خلاف واقع و بعضاً توهين آميز در مورد پيامبر اعظم (ص) داشته اند. «4»

4. سي ام سپتامبر 2006 روزنامه ي دانماركي «يولندز پستن» كاريكاتوري توهين آميز در مورد پيامبر اعظم (ص) چاپ كرد كه واكنش شديد كشورهاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 238

اسلامي را به دنبال داشت. پنج ماه بعد، برخي از روزنامه هاي

دانماركي بي توجه به اعتراض هاي گسترده ي مسلمانان، با اين توجيه كه آزادي بيان مقدم بر هر چيز است؛ بار ديگر به چاپ 12 نمونه از اين كاريكاتورها اقدام نمودند. به دنبال اين اقدام، اين كاريكاتورها در مجلات و روزنامه هاي سوئد، نروژ و بعداً در فرانسه، آلمان و ديگر كشورهاي اروپايي نيز چاپ شد و حتي روزنامه ي دانماركي، با دفاع از اقدام توهين آميز خود، به بهانه ي آزادي بيان، مسابقه اي را با عنوان «از محمد (ص) چه تصويري داريد، آن را بكشيد و جايزه بگيريد» برگزار كرد. «1»

نكته ي مهم در اين كاريكاتورها اين بود كه به صورت زيركانه، تلاش شده بود تا اسلام را تروريسم معرفي كنند و با به تصوير كشيدن پيامبراكرم (ص) اين گونه القاء كنند كه اساس اسلام بر مبناي تروريسم بنا شده است تا از اين طريق توطئه هاي شوم خود را عملي سازند.

در اين مورد باز هم تحريف حقيقت و توهين به ساحت پيامبر اعظم (ص) مشاهده مي شود، كه اين روش در زمان حيات ظاهري آن حضرت نيز مورد استفاده قرار گرفته بود «2» و قرآن كريم ازآن دفاع نموده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 239

يادآوري

با اين همه هجوم سنگين عليه پيامبر اسلام (ص) باز هم چهره ي نوراني ايشان، در جهان مي درخشد و هر روز نوراني تر مي شود.

و دلربايي مي كند و در پي تصرف قلوب شيفتگان حقيقت، اسلام دروازه هاي شرق و غرب را در مي نوردد.

آري: آن چه فاني نشود نور خداست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 241

فصل پنجم شبهات

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 243

پرسش:

الفاظ قرآن از پيامبر (تجربه ديني نبوي) است

درآمد

وحي اسلامي دو نوع است، يكي گفتاري و ارتباط زباني كه تبلور آن قرآن مجيد است كه «الفاظ» و «محتواي» آن از سوي خداست و ديگري گزاره اي (تجربه ي وحياني) است كه حقايق و محتوا و مضمون آن از سوي خداست ولي الفاظ و جمله بندي آن به زبان پيامبر است؛ مانند: الهامات، احاديث قدسي، رؤياها و ....

برخي معاصران، وحي قرآني را از نوع تجربه ي وحياني و الهامي دانسته و معتقدند: وحي همان علائم مرموزي است كه بر ذهن و شعور پيامبر (ص) نقش مي بندد و آنچه مهم است، فهم پيامبر از آن رموز است و پيامبر پس از درك آن علائم، با زبان خود به مخاطبان خويش انتقال مي دهد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 244

قبل از آن كه به بررسي و تحليل تجربه ي وحياني بپردازيم؛ لازم است تعريف دقيقي از تجربه ي وحياني و اصل وحي و وحي در قرآن ارائه شود.

وحي

«وحي» در لغت به معناي نوشتن، اشاره، پيام، الهام، كلام خفي «1»، نوشته و كتاب ... آمده است «2»

و در اصطلاح، وحي اشاره اي تند و سريع (پنهاني) است كه با كلماتي مرموز و غير صريح و گاهي با صداهاي نامعلوم، يا با اشاره به وسيله ي بعضي از اعمال و حركات و نيز از طريق كتابت انجام مي گيرد.» وحي در قرآن به چهار معنا به كار رفته است.

1. اشاره ي پنهاني؛ «4»

2. هدايت غريزي؛ «5»

3. الهام (سروش غيبي)؛ «6»

4. وحي رسالي؛ «7»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 245

با توجه به اين معاني، عنصر «خفا» و «سرعت» در هر يك از آنها نهفته است و در بعضي، صرف گزاره ي

غير زباني مد نظر است، الهام (سروش غيبي) و در بعضي از آيات به معناي ارتباط زباني و گفتاري آمده، كه بدان خواهيم پرداخت.

تجربه وحياني

اصطلاح «تجربه» «1» در گذشته، به معناي «آزمون و امتحان كردن» بوده، و معناي «فعلي» داشته است، ولي از قرن هفدهم به بعد، معناي «انفعالي و واكنش پذيري» به خود گرفته، سرلوحه ي تجربيات ديني و عرفاني گرديد.

«تجربه ي وحياني يا ديدگاه گزاره اي»، برداشت متكلمان مسيحي در قرون وسطي، از وحي بوده است. اين نظريه به اين معنا است كه وحي گونه اي از انتقال اطلاعات است و انتقال اين اطلاعات در پي ارتباط ميان پيامبر و خدا صورت مي گيرد و از زبان هاي طبيعي مستقل بوده، و پيامبر آن حقايق را در قالب زبان خود درآورده است. اين مواجهه ي پيامبر با خدا يا فرشته ي وحي، «تجربه ي ديني» است؛ چون با دريافت وحي همراه است؛ در اصطلاح آن را تجربه ي وحياني مي نامند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 246

بنابراين، تجربه وحياني، اولًا: يك رويكرد دردنياي مسيحيت و يهوديت است و ثانياً: انزال وحي در قالب علائم و رموز غير زباني است.

اسلام و تجربه ي وحياني

از پيامبر اكرم (ص) دو نوع بيان به ما رسيده است:

اول: بياني كه در قالب آيات قرآني است. كه وحي و انشا، ترتيب و جمله بندي، الفاظ، محتوا و حقايق آن از سوي خدا است و عقل و ذهن بشري- حتي پيامبر- در متن آن دخيل نبوده است.

دوم: بياني كه مضمون و محتواي آن از سوي خداوند بوده و پيامبر اكرم (ص) آن حقايق را در قالب زبان خود به ديگران منتقل كرده است؛ مانند: الهامات و سروش غيبي، رؤياها، حديث قدسي و حديث نبوي «1» و ... كه همه ي آنها وحي بودند؛ چون از زبان پيامبر صادر شده است: (ان هو الا وحي

يوحي) «2» همه ي بيانات پيامبر از وحي سرچشمه مي گيرد؛ از اين رو در الفاظ و جمله بندي حديث قدسي و نبوي اعجاز نيست؛ زيرا ذهن پيامبر، در تنظيم آنها دخالت دارد، به همين سبب جاعلان حديث توانسته اند حديث هاي زيادي را جعل كنند و با نام حديث قدسي ترويج دهند، اما قرآن، به سبب الهي بودن و معجزه بودن الفاظ آن، كسي نتوانسته مثل آن، سوره اي جعل كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 247

بعد از اين مقدمه، براي اثبات اين نكته كه «قرآن ارتباط زباني و گفتاري خداوند با پيامبر است نه علائم و رموز و الهام» دليل هاي درون ديني و برون ديني را بر مي شماريم:

دلايل

1. قرآن، عربي نازل شده است

قرآن ده بار با عبارت هاي گوناگون بر نزول عربي قرآن تأكيد مي كند و مي فرمايد:

«انا انزلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون»؛ «1» ما قرآن را به بان عربي فرستاديم، باشد كه در آن تعقل كنيد.

علامه طباطبايي (ره) مي نويسند: ضمير «انزلناه» به كتاب باز مي گردد و خداوند در مرحله ي انزال، آن را به لباس زبان عربي پوشانيد و اين خود يكي از اسرار حفظ و ضبط قرآن است؛ چرا كه وحي آن، از مقوله لفظ است، در غير اين صورت، مانند حديث قدسي، در آن احتمال تحريف و جعل مي رفت. «2» و كذلك اوحينا اليك قرآناً عربياً؛ «3» اين چنين قرآن عربي را به تو وحي كرديم».

هم چنين قرآن به صراحت از تكلم خدا با حضرت موسي (ع) ياد مي كند و مي فرمايد: «وكلم الله موسي تكليماً؛ «4» خداوند با موسي سخن گفت، سخن گفتني».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 248

«تكليم» يعني برقرار كردن ارتباط زباني؛

و خدا نيز با حضرت موسي (ع) ارتباط زباني برقرار كرد.

2. عصمت در تبليغ

يكي از ضروريات مكتب شيعه، عصمت پيامبران است و براي پيامبر (ص) سه نوع عصمت بيان شده است:

الف. عصمت در معصيت؛

ب. عصمت در تلقي وحي؛

ج. عصمت در تبليغ. «1»

پيامبر موظف است در وحي قرآني، همان چيزي كه به او وحي شده است بيان كند و حق اضافه و كم كردن و تحريف آن را ندارد: «اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ؛ «2» آنچه از كتاب (قرآن) به سوي تو وحي شده بخوان»

آيا از ديدگاه تجربه وحياني، عصمت و تبليغ را مي توان اثبات كرد؟ آيا مي توان اثبات كرد؟ آيا مي توان اثبات كرد كه پيامبر (ص) تمام آن علائم را به زبان عربي واژه سازي كرده است؟ قطعاً در اين ديدگاه، عصمت در تبليغ پيامبر (ص) زير سؤال مي رود كه با ضروريات دين سازگار نيست.

3. تحدي (به مبارزه طلبيدن)

يكي از علت هاي حفظ و مصونيت قرآن، الهي بودن الفاظ آن است، و اگر دست بشر در تدوين آن دخالت داشت، احتمال تحريف، جعل و دسيسه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 249

آن بود (مانند احاديث) و بشر مي توانست همانند آن كتابي به رشته ي تحرير درآورد؛ خداوند براي اين كه الهي بودن الفاظ را اثبات كند، همه ي افرادي را كه بودند يا در آينده خواهند آمد، به مبارزه طلبيد. و فرمود: «1»

«و اگر از آنچه كه بر بنده خود (: پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد، پس اگر راست گوييد سوره اي از همانندش بياوريد، و گواهانتان را كه جز خدايند، فرا خوانيد.» «2»

چهارده قرن از نزول قرآن و مبارزه طلبي آن گذشته است، و هنوز نتوانسته سوره اي همانند قرآن بياورد.

4. شخصيت پيامبر (ص)

با بررسي شخصيت رسول خدا (ص) قبل از بعثت، در مي يابيم كه ايشان فردي امي و درس ناخوانده بوده و بر نوشتن و خواندن توانايي نداشته است و اين مطلب در ميان مردم حجاز مشهود بوده است «3» و تجربه هايي در حوزه ي سياست و حكومت، مبارزه طلبي، فعاليت هاي ديني ... در عمر چهل ساله او نبوده است و اين خود دليل بر معجزه بودن قرآن و الهي بودن الفاظ آن است كه از زبان فردي امي صادر شد و نمي تواند ساخته ي ذهن او باشد. و قرآن نيز به اين موضوع اصرار مي ورزد و مي فرمايد: «و پيش از اين (قرآن) هيچ كتابي نمي خواندي [و پيروي نمي كردي و با دست راستت آن را نمي نوشتي ...» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 250

و در جاي ديگر مي فرمايد: «او كسي است كه

در ميان درس ناخواندگان فرستاده اي از خودشان برانگيخت؛ كه آياتش را بر آنان مي خواند.» «1»

5. نظم، نثر، فصاحت و بلاغت قرآن

بيشتر دانشمندان، اعجاز قرآن را ذاتي مي دانند نه ظاهري، و به ويژگي هايي مانند فصاحت، بلاغت بسيار والايي آن، نظم بديع، خبر دادن از غيب، بلندي معنا و عمق مطالب و ... به عنوان وجوهي از اعجاز اشاره مي كنند، تا جايي كه جلال الدين سيوطي، «2» 35 وجه از آن را بر مي شمارد.

درست است كه خداوند از الفاظ و واژه هاي عربي براي انتقال مقاصد خود بهره گرفته است؛ ولي مهم، نظم، ترتيب، فصاحت و بلاغت آن است «3» و اگر بر فرض كسي كه (مانند پيامبر يا افراد ديگر) بر ماده (واژه ها و اصطلاحات) قدرت دارد؛ اين قدرت او دلالت ندارد كه او بر تركيب جملات نيز توانايي داشته باشد. از اين رو مي فرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافاً كَثِيراً؛ «4»

و آيا در قرآن تدبّر نمي كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراواني مي يافتند.»

با وجود گذشت چندين قرن، دانشمندان امروز نيز اين كتاب را معمولي و بشري نمي دانند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 251

«لورا واكسيا واگيري» استاد دانشگاه ناپل مي گويد: «مادر اين كتاب (قرآن)، گنجينه ها و ذخايري از علوم مي بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت با هوش ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوي ترين رجال سياست و قانون است. به اين دليل كه قرآن نمي تواند كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمند باشد.» «1»

در نتيجه نمي توان گفت كه الفاظ قرآن، مكتوب بشري و وحي قرآني تجربه ي وحياتي است.

كلام خداوند و تجلّي آن در قرآن

پرسشي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه اگر وحي خدا بر پيامبر لفظي باشد، پس بايد اعتراف كنيم كه

خداوند سخن مي گويد؛ در حالي كه خدا ماده و جسم نيست كه سخن بگويد.

پاسخ: تكلم، يكي از صفات ثبوتي و فعل خداوند است كه علما نسبت به آن اجماع دارند «2» و آنچه مورد اختلاف است كيفيت تكلم است كه از قرن دوم هجري به بعد ميان فلاسفه و متكلمان اختلاف بوده است. حتي در زمان مأمون خليفه ي عباسي و امام هادي (ع) اين اختلاف به اوج خود رسيد «3» و فارابي «4» و ابن سينا «5» با ديدگاه فلسفي خود، و متكلمان با ديدگاه كلامي خود،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 252

در اين زمينه اختلاف نظر دارند. ما در اينجا به اختصار به بيان كيفيت تكلم خود مي پردازيم:

معناي تكلم و سخن گفتن بشر عبارت است ازاين كه زبان با اصطكاك خود به مخارج حروف، در فضاي دهان موج پديد مي آورد و صدايي به نام كلمه و كلام شنيده مي شود. «1» ولي اين امور، حقيقت تكلم نيست. معناي حقيقي تكلم، ظهور معاني نهاني از يك وجود آشكار است. به عنوان مثال: اگر پزشكي يا نقاشي، يا خوشنويسي با زبان و الفاظ «ما في الضمير» خويش را اظهار كنند و كمال ناپيداي خود را آشكار نمايند و بگويند: من طبيبم يا نقاشم و يا خطاطم، آنها در اين صورت متكلم هستند.

اما اگر شخصي با زبان و لفظ، چيزي نگويد، ولي بيماري را معالجه كند يا نقشي زيبا بنگارد و يا خط خوشي بنويسد، باز هم متكلم خواهد بود، زيرا «ما في الضمير» خود را، به زبان فعل و عمل در آورده و فصيح تر و موثرتر از اول، مقام طبي، نقاشي و خطاطي خويش

را اظهار كرده است.

بنابراين، معناي حقيقي تكلم، اظهار كمال موجود در باطن است، چه به واسطه ي لفظ باشد و يا بدون لفظ، به عبارت ديگر به دو قسم است: يك معناي ظاهري كه به واسطه ي الفاظ تحقق مي يابد و ديگري تكلم حقيقي كه همانا اظهار كمال ناپيداي خويشتن است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 253

البته از آنجا كه انسان، از اظهار «ما في الضمير» خود بدون لفظ و عبارت ناتوان است، خداوند به او سخن گفتن را تعليم داده است، «1» تا به الفاظ صورت و كلمات متوسل شوند و به آساني بتوانند براي يكديگر نيازها، خواسته ها، انديشه ها و مطالب پنهاني و «ما في الضمير» خود را اظهار نمايند.

اما سخن خداوند و كلام او، از نوع كلامي نيست كه با تركيب صدا به وجود آيد. زيرا صدا از صفات ممكنات است. معقول نيست كه خداوند به آن متصف شود. حق تعالي فقط به صفات وجود، بماهو وجود متصف مي گردد. محال است كه خداوند به صفات ممكن، متصف شود بلكه اين اوصاف از او سلب مي شود. «2»

به تعبير ديگر مي توان گفت: اين كه خداوند متكلم است در اجسام حرف و صوت ايجاد مي كند، چنان كه با موسي (ع) تكلم كرد «3» و درخت، كوه و ... صورت و حرف ايجاد نمود و با فرشتگان كه خداوند سخن مي گويد نيز به همين معنا است. «4»

علامه طباطبايي (ره) در اين باره مي نويسند: سخن گفتن خداوند با فرشتگان، با «قول» است. حقيقت قول، و اثر و خاصيت آن، فهماندن معناي مقصود است. صدور قول از خداوند عبارت است از ايجاد امري كه دلالت بر

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 254

معناي مقصود داشته باشد كه در امور تكويني، چيزي را كه خداوند آفريده هم موجود و مخلوق است و هم قول خداوند است؛ زيرا با وجود خود، بر اراده ي پروردگار دلالت مي كند.

پس قول خداوند در امور تكويني و در مورد فرشتگان، همان فعل، يعني ايجاد خداوندي است. و آن، همان وجود و همان خود شي ء است. اما درغير امور تكويني مانند سخن گفتن با انسان، قول عبارت است از: ايجاد صوت از طرف صاحب قول، و شنيدن آن از طرف مقابل. «1»

اما درباره ي قرآن بايد گفت: آن چه از آيات و روايات استفاده مي شود قرآن از لوح محفوظ بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده است.

«وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» «2»

و قطعاً در نوشته اصلي (: علم الهي) نزد ما بلند مرتبه اي حكمت آميز است.»

«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ؛ «3»

قطعاً آن (قرآن) خواندني ارجمندي است، در كتاب پنهان (علم الهي)»

از ابن عباس نقل شده است كه قرآن از لوح محفوظ به بيت المعمور و ازآن جا در مواقع گوناگون بر پيامبر (ص) نازل شده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 255

آنچه از آيات و روايات به دست مي آيد واژه ي لوح محفوظ است؛ آيا كتاب است يا نوشته اي بر لوحي يا چيز ديگري؟ براي ما مبهم است؛ هرچه هست از طرف خداوند خلق و ايجاد شده و از آن جا بر پيامبر (ص) نازل شده است.

آنچه در قرآن درباره ي كيفيت نزول وحي الهي بيان شده اين است:

«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ

رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ؛ «1»

و براي هيچ بشري (شايسته) نباشد كه خدا با او سخن گويد، جز به وحي (مستقيم) يا از پشت مانعي يا فرستاده اي (از فرشتگان) بفرستد، و با رخصت او آنچه را بخواهد وحي مي كند؛ [چرا] كه او بلند مرتبه اي فرزانه است.»

با توجه به آيه ي فوق، خداوند به يكي از سه طريق به پيامبر (ص) وحي كرد: نخست، وحي مستقيم و القاي مستقيم، كه بدون واسطه بر پيامبر (ص) نازل مي شد؛ ديگر، خلق و ايجاد صوت و رسيدن صداي وحي به گوش پيامبر (ص) كه ظاهراً در معراج اينگونه بوده است؛ و سوم القاي وحي به وسيله ي فرشته ي وحي.

از اين سه طريق مي توان نتيجه گرفت: وحي مستقيم و بدون واسطه، از نوع وحي القايي و گزاره اي و اشاره اي و رمزي است و تبلور آن در احاديث قدسي و نبوي و تفسيري مي باشد. اما وحي به صورت خلق و ايجاد صوت و رساندن آن به گوش پيامبر (ص) و يا از طريق فرشته ي وحي مي توان آن را لفظي و نزول آن را از اعلا به سفلي (از بالا به پايين) با پوشش زبان عربي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 256

دانست: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»؛ «1» ما قرآن را به زبان عربي فرستاديم، باشد كه در آن تعقل كنيد. «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي؛ «2»

و من تو را برگزيدم؛ پس به آنچه وحي مي شود، گوش فرا ده.»

از امام جعفر صادق (ع) حكايت شده: وقتي جبرئيل بر پيامبر (ص) وارد مي شد، رخصت مي طلبيد، و همچون بندگان در مقابل پيامبر (ص) مي نشست (و وحي

الهي را بر پيامبر مي خواند) «3»

علامه حلي (ره) مي نويسد: «خداوند لوحي در آفريد و اوامر و نواهي و آيات قرآن در آن ثبت شد و جبرئيل در آن نظر مي كرد و آن الفاظ آيات قرآن را براي پيامبر (ص) ارسال مي نمود» «4»

علاوه بر موارد فوق، ديدگاه افعال گفتاري خدا با پيامبر (ص) از طرف فيلسوف مشهور زبان، جي. ال. آستين (nitsA. L. J) در قرن بيستم مطرح شده است و اركان اين نظريه خدا، پيامبر (ص)، فعل گفتار و فعل ضمن گفتار است؛ و قائل هستند كه وحي، سرشت زباني دارد و پيامبر با خدا ارتباط زباني برقرار كرده است. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 257 پرسش:

آيا افسانه غرانيق (آيات شيطاني) سلمان رشدي صحت دارد؟

پاسخ:

يكي از شبهاتي كه برخي افراد مطرح كرده اند و غربيان آگاه از آن استفاده نموده اند اين است كه گفته اند: در هنگام نزول وحي امكان دارد شيطان دخالت كند و وحي كم يا زياد شود و حقيقت وحي شده، بر پيامبر (ص) مشتبه شود و براي مطرح كردن اين شبهه داستاني به هم بافته اند از اين رو اين شبهه افسانه غرانيق يا آيات شيطاني نام گرفته است.

اصل داستان

داستان سرايان آورده اند: پيامبر (ص) پيوسته در اين آرزو بود كه ميان او و قريش همبستگي صورت گيرد و از جدايي قوم خويش نگران بود. در يكي از روزها كه او در كنار كعبه نشسته بود و در اين انديشه فرورفته بود و گروهي از قريش نزد او بودند در آن هنگام سوره ي «نجم» بر وي نازل گرديد. پيامبر (ص) همان گونه كه سوره بر وي نازل مي شد، آن را تلاوت مي فرمود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 258 «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَي* مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَي* وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي* عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي» «1» تا رسيد به آيه «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّي* وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَي» «2» «سوگند به ستاره، هنگامي كه فرود آيد!* كه همنشين شما (: پيامبر) گمراه نشده و بيراهه نرفته (و زيانكار و محروم نگشته) است؛* و از روي هوي و [هوس سخن نمي گويد.* آن (سخن) نيست جز وحي اي كه (به او) وحي مي شود.* او را (شخصي) بسيار نيرومند آموزش داده است؛»

«و آيا اطلاع يافتيد از (بت هاي) لات و عزّي، و منات (بت) ديگري كه سومين است.»

كه شيطان در اين بين دخالت نمود و بدون آنكه پيامبر (ص) پي ببرد به او القا كرد:

«تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي» سپس بقيه ي سوره را ادامه داد.

«غرانيق»، جمع غرنوق به معناي جواني شاداب، ظريف و زيباست، اسم مرغ آبيِ سفيد و ظريف با گردن بلند است كه به نام «قو» معروف است. معناي عبارت چنين مي شود: اين پرندگان زيبا كه بلند پروازند از آنها اميد شفاعت مي رود. مقصود سه بت: لات، عزي و منات بزرگترين بت هاي عرب است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 259

مشركان كه گوش فرا مي دادند، تا اين عبارت را- كه بت ها را وصف مي كرد و اميد شفاعت آنها را نويد مي داد- شنيدند، خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغيير داده، دست برادري و وحدت به سوي آنان دراز كردند و همگي شادمان گشتند، و اين پيشامد را به فال نيك گرفتند. اين خبر به حبشه

رسيد. مسلمانان كه به آنجا هجرت كرده بودند از اين پيشامد خشنود شده، همگي برگشتند و در مكه با مشركان بردارانه به زندگي و همزيستي خويش ادامه دادند. پيامبر (ص) نيز بيش از همه از اين توافق و هماهنگي خرسند شده بود. «1»

برخي نيز اينطور حكايت كرده اند: هنگامي كه پيامبر به آيه ي سجده در سوره ي نجم رسيد، خود پيامبر (ص) و تمام حضار اعم از مسلمان و مشرك در برابر بت ها سجده كردند جز «وليد»، كه بر اثر پيري موفق به سجده نشد. هلهله و شادي در مسجد بلند شد و مشركان گفتند: «محمد» خدايان ما را به نيكي ياد كرده است! خبر صلح «محمد» با قريش به گوش مهاجران مسلمان حبشه رسيد، و صلح قريش با «محمد» باعث شد گروهي از آنها از اقامتگاه خود (حبشه) برگردند. «2»

شب هنگام كه پيامبر (ص) به خانه برگشت، جبرئيل فرود آمد، از او خواست كه سوره ي نازل شده را بخواند. پيامبر (ص) خواند تا رسيد به عبارت ياد شده، ناگهان جبرئيل نهيب زد: ساكت باش! اين چه گفتاري است كه بر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 260

زبان مي راني؟ در اين هنگام پيامبر (ص) به اشتباه خود پي برد و فهميد فريبي در كار بوده و ابليس تلبيس خود را بر وي تحميل كرده است! پيامبر (ص) از اين امر به شدت ناراحت گرديد و از جان خود سير گرديد. گفت «عجبا بر خدا دروغ بسته ام، چيزي گفته ام كه خدا نگفته است، آه چه بدبختي بزرگي!»

بنابر بعضي نقل ها پيامبر (ص) به جبرئيل گفت: «آن كه اين دو آيه را بر من خواند، به شكل تو بود.»

جبرئيل گفت: «پناه بر خدا چنين چيزي هرگز نبوده است!» بعد از آن حزن و اندوه پيامبر (ص) بيش تر و جانكاه تر گرديد. گويند در همين رابطه آيات زير نازل شد:

«وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا* وَلَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا* إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً» «1» «و يقيناً نزديك بود كه تو را از آنچه به سوي تو وحي كرده ايم، به فتنه در اندازند (و منحرف سازند،) تا غير آن را بر ما دروغ بندي؛ و در آن صورت، تو را به دوستي خود برگزينند.* و اگر تو را استوار نمي داشتيم، بيقين نزديك بود اندك چيزي به سوي آنان تمايل پيدا كني.* و در آن صورت، دو برابر (عذاب در) زندگي و دو برابر (پس از) مرگ به تو مي چشانديم؛ سپس در برابر ما، هيچ ياوري براي خود نمي يافتي!»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 261

اين آيه بر شدت حزن پيامبر افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر مي برد تا آنكه مورد عنايت حق قرار گرفت و براي رفع اندوه و نگراني وي اين آيه نازل شد:

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ «1»

و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبري نفرستاديم، جز اينكه هرگاه آرزو مي كرد (و طرحي مي ريخت)، شيطان در آرزو (و طرح ها) يش (شبهه) مي افكند؛ و [لي خدا آنچه را شيطان مي افكند، از ميان مي برد؛ سپس خدا

آياتش را استحكام مي بخشيد- و خدا داناي فرزانه است-»

آن گاه خاطر وي آسوده گشت و هر گونه اندوه و ناراحتي از وي زايل گرديد. «2»

بررسي افسانه غرانيق

1. اين افسانه را هيچ يك از محققين علماي اسلام نپذيرفته و آن را خرافه اي بيش ندانسته اند. قاضي عياض مي گويد: اين حديث در هيچ يك از كتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادي آن را روايت نكرده است و سند متصلي هم ندارد. صرفاً مفسرين ظاهرنگر و تاريخ نويسان خوش باور،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 262

آنان كه فرقي ميان سليم و سقيم نمي گذراند و در جمع آوري غرايب و عجايب ولع مي ورزند آن را روايت كرده اند و دست به دست گردانده اند.

قاضي بكربن علا درست گفته است كه مسلمانان گرفتار چنين هوس خواهاني شده اند؛ چرا كه سند اين حديث سست و متن آن مشوّش و مضطرب و دگرگون است. «1»

2. در آيات همين سوره بر عدم ضلالت و گمراهي، و اغوا، و نطق از روي هوي براي پيامبر (ص) تأكيد شده است و همچنين تصريح شده كه هرچه پيامبر (ص) مي گويد وحي است «2». و اگر چنين بود كه ابليس بتواند در اينجا تلبيس كند لازمه اش تعارض اول و آخر سوره ي نجم و تكذيب كلام خداست و هرگز شيطان برخواست خدا غالب نيايد.

«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً؛ «3» [چرا] كه نيرنگ شيطان، ضعيف است.»

«إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ؛ «4»

در حقيقت كساني كه با خدا و فرستاده اش بشدّت مخالفت كنند، آنان در (زُمره) خوارترين (افراد) ند».

3. در قرآن به صراحت هر گونه سلطه ي ابليس را بر مؤمنان كه در پناه خدايند

نفي مي كند و خداوند مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 263

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ «1» [چرا] كه او، بر كساني كه ايمان آورده اند، و تنها بر پروردگارشان توكّل مي كنند، هيچ تسلّطي برايش نيست»

«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلًا؛ در حقيقت بندگانم را براي تو هيچ تسلّطي بر آنان نيست؛ و كارسازي پروردگارت كافي است.»

پس شيطان نمي تواند بر پيامبر (ص) چيره شود.

4. خداوند خود حفظ قرآن از تحريف را ضمانت كرده است.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ در حقيقت ما خود، آگاه كننده (: قرآن) را فرو فرستاديم، و قطعاً ما پاسداران آن هستيم.»

«لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ؛ كه باطل از پيش روي آن و پشت سرش به سراغ آن نمي آيد؛ (زيرا اين) فرو فرستاده اي از جانب (خداي) فرزانه ستوده است.»

بنابراين قرآن در بستر زمان همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود و هرگز كسي ياراي دستبرد، افزون و كم كردن آن را ندارد. «2»

5. اين داستان غرانيق با مقام عصمت پيامبر (ص) سازگار نمي باشد، چرا كه به اجماع امت، پيامبران در دريافت و ابلاغ شريعت معصوم هستند و هرگز نيرنگ هاي شيطان در اين باره كارگر نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 264

6. با دقت در آيات سوره ي نجم درمي يابيم كه اين سوره در مقام مذمت و سرزنش مشركان و خدايان آنهاست چگونه مي شود جمله اي در مدح خدايان آنها بيايد؟ و اين تناقضي آشكار است. چرا كه پيامبر (ص) فصيح ترين افراد در بين عرب بوده، و

از طرفي كساني كه اين آيات را شنيده اند از جمله «وليد» حكيم و سخن ساز عرب كه به خردمندي و هوشمندي در ميان عرب معروف بود و همچنين ديگران كه در فصاحت، زبانزد بوده اند، آنها به اين تناقض پي نبرده اند؟ «1»

7. دو آيه ي «2» مورد استشهاد كه به عنوان تأييد آورده اند هرگز ربطي به افسانه ندارد زيرا:

الف: آيه ي 52 سوره ي حج گوياي اين حقيقت است كه هر صاحب شريعتي در اين آرزوست تا كوشش وي نتيجه بخش باشد، اهداف و خواسته هاي او جامه ي عمل بپوشد، «كلمه الله» در زمين مستقر شود ولي شيطان پيوسته در راه تحقق اين اهداف عالي سنگ اندازي مي كند. سد راه بوجود مي آورد كه خداوند آنها را در هم مي شكند. «3»

ب: آيات 73- 75 سوره ي اسراء نيز مقام عصمت انبيا را ثابت مي كند، اگر عصمت، كه همان عنايت الهي و روشن گر راه پيامبران است شامل حال انبيا نبود لغزش و انحراف به سوي بد انديشان امكان داشت. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 265

8. از نظر لغت نيز اين افسانه رد مي شود؛ «عبده» دانشمند مصري مي گويد: هرگز در لغت و اشعار عرب، لفظ «غرانيق» درباره ي خدايان به كار نرفته است، و «غرنوق» و «غرنيق» كه در لغت آمده به معناي يك نوع مرغ آبي و يا جوان سفيد و زيباست و هيچ يك از اين معاني با معناي خدايان سازگار نيست. «1»

9. اگر بر فرض درست باشد كه شب هنگام به پيامبر وحي شد كه اين كلمات از ابليس است چگونه ممكن است كه در يك روز با وسايل و امكانات آن روز خبر به مسلمانان حبشه برسد،

و در اين فاصله ي كوتاه به مكه بازگردند. «2»

يادآوري

با توجه به اين همه اشكالات باز هم كساني در عصر ما مثل سلمان رشدي پيدا مي شوند كه اين حديث ضعيف را به صورت داستان، بازسازي و منتشر مي كنند و اين نشان دهنده ي كوته بيني و غرض ورزي اينگونه افراد است و اگر به منابع شيعه و اهل سنت مراجعه مي كردند چنين مطالب سست و دروغي به هم نمي بافتند.

خلاصه و نتيجه گيري

در افسانه ي غرانيق به طور اختصار مي گويند: شيطان جمله ي «تلك الغرانيق العلي» را بر زبان پيامبر (ص) جاري كرد و آن حضرت به اشتباه آن را به عنوان وحي الهي تلقي نمود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 266

دلائلي بر جعلي بودن اين روايت وجود دارد:

1. اين روايت سند معتبر ندارد زيرا براي اين روايت در كتب عامه سه سند ذكر شده كه هر سه مرسل هستند، يعني سلسله سند آنها به گروهي از تابعين نسبت داده شده و هرگز به صحابي نمي رسد و ابن حجر نيز اصالت آن را ردّ كرده است. «1»

2. در سند روايت آمده است كه ابن عباس شاهد ماجرا بوده است اما اين موضوع نادرست است چرا كه او در سال سوّم قبل از هجرت به دنيا آمده و نمي توانسته شاهد اين جريان باشد. «2»

3. اصل قصه از لحاظ محتوا مردود و نامعقول است.

4. اين سوره در مقام نكوهش است و با لحن مدح سازگار نيست.

5. اكثر آيات اين سوره صراحت دارد كه پيامبر هرگز دچار اشتباه و ضلالت نشده است.

در نتيجه با اندك تأملي مي توان به ساختگي بودن اين داستان پي برد.

منابع جهت مطالعه بيشتر

1. علوم قرآني، محمد هادي معرفت، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، بهار 78.

2. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ هشتم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 267

3. علوم قرآني، محمد جواد اسكندرلو، سازمان حوزه ها و مدارس علميه خارج از كشور، چاپ اول، 79.

4. تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، انتشارات امير كبير، چاپ دوم، 1362.

5. پژوهشي در علوم قرآن، حبيب الله احمدي، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، زمستان 76.

6. آيات شيطاني، مؤسسه

فرهنگي قدر ولايت، تهران، 1378.

7. پرتو آيات رحماني در رد سلمان رشدي و آيات شيطاني، صابرگرد عازياني، مترجم: حسين گورژي، هيوا مهاباد، 1381.

8. شيطان در آرواره سلمان رشدي، فاطمه ساساني مقدم نغندر، انتشارات بارش، مشهد، 1381.

9. شيطان كيست و آيات شيطاني چيست، احمد زمرديان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.

10. نقد توطئه آيات شيطاني، سيد عطاء الله مهاجراني، اطلاعات، تهران، 1376.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 268

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 269

پرسش:

داستان نزول وحي بر پيامبر چگونه بود؟ آيا ورقه بن نوفل در اين مورد نقش آفرين بود؟

پاسخ:

درآمد

با مطالعه ي كتب تاريخي اين نكته به خوبي مشاهده مي شود كه تاريخ نگاران در گذشته، حال و آينده طبق نگاه خود و از زاويه ي ديد خود مطالب را به رشته ي تحرير درمي آورند. در اين ميان اغراض و اهداف گروه ها اثرات زيادي بر نگارش تاريخ دارد به طور مثال در تاريخ اسلام رواياتي وارد شده كه به اسرائيليات معروف شده اند. افسانه غرانيق از جمله اين نوع روايات مي باشد. رواياتي كه با زيركي تمام و با نقش و نگاري زيبا جاي خود را در دل تاريخ پيدا كرده به گونه اي كه موجب ايجاد انحراف در تاريخ شده است ولي با اندك تامل و دقت بطلان آن واضح مي شود.

داستان نزول وحي

در تاريخ پيامبر اكرم (ص) نوشته شده است: هنگامي كه حضرت محمد (ص) به رسالت مبعوث شدند و جبرئيل (ع) بر ايشان نازل شد لوحي در برابر او قرارداد و به او گفت: (اقرء) يعني بخوان، و از آنجا كه او امي و درس ناخوانده بود، گفت: من توانائي خواندن ندارم، جبرئيل او را سخت فشرد سپس درخواست خواندن كرد، و همان جواب را شنيد. باز او را به سختي فشار داد، تا اين عمل سه بار تكرار شد و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس كرد مي تواند لوحي را كه در دست فرشته است بخواند و آيات سوره ي علق را خواند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 270

«جبرئيل مأموريت خود را انجام داد و پيامبر نيز پس از نزول وحي از كوه (حراء) پائين آمد و به سوي خانه ي خديجه رهسپار شد.» «1»

در تاريخ طبري ادامه ي جريان اينگونه نقل شده است: هنگامي كه

پيامبر وارد خانه شد، همسر گراميش آثاري از تفكر و اضطراب عميق در چهره ي او مشاهده كرد، جريان را از او پرسيد، پيغمبر اكرم (ص) آنچه اتفاق افتاده بود براي خديجه شرح داد، و اين جمله را نيز اضافه كرد: «واشفقت علي نفسي» «2» يعني بر خود ترسيدم. سپس رسول اكرم (ص) احساس خستگي كرد، رو به خديجه نمود و فرمود: دثريني: مرا بپوشان. خديجه او را پوشانيد و نزد «ورقه بن نوفل» رفت و جريان را مو به مو برايش بازگو كرد. ورقه بن نوفل كه از علماي مسيحي است در پاسخ دختر عموي خود چنين گفت: «پسر عموي تو راستگو است. آنچه بر او پيش آمده آغاز نبوت است. و آن ناموس بزرگ (رسالت) بر او فرود مي آيد و ...» «3»

آنچه گذشت حاصل برخي روايات تاريخي است كه در دست داريم ولي در لا به لاي همين سرگذشت، چيزهايي به چشم مي خورد كه با ميزاني كه از پيامبران در دست داريم تطبيق نمي كند و با حالات حضرت رسول اكرم (ص) سازگار نيست و يا بايد آن را جزء افسانه هاي تاريخ بدانيم يا اين كه آنها را تأويل كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 271

افسانه هاي دروغين

1. پيامبر هنگامي كه وارد خانه ي «خديجه» شد، با خود فكر مي كرد شايد آنچه را ديده خطا كرده! و يا اينكه سحر شده باشد! خديجه با گفتن اينكه تو همواره يتيم نواز بودي و با خويشان نيكي مي كردي، شك و ترديد را از دل او بيرون برد! سپس پيامبر (ص) با ديده ي حق شناسي به او نگريست، و دستور داد كه گليمي بياورد و او را

بپوشاند. «1»

2. طبري مي نويسد: «هنگامي كه نداي «انك لرسول الله» بگوش او رسيد، سراسر تن او را لرزه فرا گرفت، تصميم گرفت خود را از بالاي كوه پرتاب كند! سپس فرشته با نشان دادن خود او را از اين كار بازداشت!» «2»

3. پس از آن واقعه وقتي «محمد (ص)» به طواف كعبه رفت «ورقه بن نوفل» را ديد و داستان خويش را براي او شرح داد. ورقه گفت: به خدا قسم تو پيامبر اين امت هستي و ناموس بزرگ، كه به سوي موسي مي آمد بر تو نازل شده است، بعضي از مردم تو را تكذيب خواهند نمود و آزار مي رسانند و از شهر خود بيرون مي كنند و با تو به جنگ بر مي خيزند، «محمد (ص)» احساس كرد كه ورقه راست مي گويد. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 272

بررسي اين گفتارها

اساس داستان وحي به آن شكل، يكي از بالاترين تهمت ها و اهانت هايي است كه در طول تاريخ به نبي اكرم (ص) شده است.

با نگاهي اجمالي اينگونه تصور مي شود كه تمام موارد فوق از اسرائيليات و همگي از مجعولات يهود است كه وارد تاريخ و برخي كتب تفسيري كرده اند.

زيرا اگر ما براي ارزيابي اين گفتارها، نظري به تاريخ پيامبران گذشته بياندازيم كه قرآن سرگذشت آنان را بيان كرده است. در زندگي هيچ يك از آنها چنين جريان زننده اي را نمي بينيم. قرآن آغاز نزول وحي به موسي را كاملًا بيان كرده و تمام خصوصيات سرگذشت او را روشن نموده است و ابداً از ترس و لرز، وحشت و اضطراب، به طوري كه خود را بر اثر شنيدن وحي از بالاي كوه پرتاب كند، سخن نگفته است.

با اينكه زمينه ي ترس براي موسي آماده تر بود، زيرا در شب تاريك در بيابان خلوت ندائي از درختي شنيد و آغاز رسالت به اين وسيله به او اعلام شد. قرآن حالات موسي (ص) را در اين زمان توأم با آرامش شرح مي دهد و تنها موردي كه حضرت موسي (ع) را ترسان توصيف مي كند زماني است كه عصايش به امر خدا به اژدها تبديل مي شود كه آن هم ترس طبيعي از يك حيوان موذي بوده است.

سؤال: آيا مي توان گفت حضرت موسي (ع) هنگام دريافت وحي، آن همه آرامش داشت و حضرت محمد (ص) كه اشرف انبياء است و بر تمام انبياء برتري دارد با شنيدن وحي، آن قدر مضطرب مي شود كه مي خواست خود را از بالاي كوه پرتاب كند؟!

نكاتي كه جعلي بودن اين داستان را معلوم مي كند عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 273

الف. در داستان ساختگي فوق، هنگام نزول اولين وحي، جبرئيل لوحي را در مقابل حضرت قرار داد و سه مرتبه به پيامبر اكرم (ص) گفت: بخوان! و در جواب شنيد كه خواندن نمي دانم. با توجه به آيات قرآن كه مي فرمايد: نَزَّلَهُ عَلَي قَلْبِكَ ... ما قرآن را بر قلب پيامبر نازل كرديم و اين روايت مجعول كه مي گويد: جبرائيل لوحي را بر حضرت فرود آورد و گفت بخوان! اين مطلب به خوبي فهميده مي شود كه يهوديان با سابقه ي ذهني خود كه همان نحوه ي نزول تورات كه در قالب الواح مي باشد. دست به چنين تحريفي زده اند. حال آنكه در هيچ جاي قرآن اشاره اي به اين مطلب ندارد كه قرآن در قالب لوح بر پيامبر نازل شده باشد.

ب. يهود با سابقه ي

ذهني خود از حضرت موسي (ع) كه هنگام تبديل شدن عصا به اژدها دچار ترس شد، اين ترس و وحشت را مبنايي براي سرايت دادن ترس به حضرت محمد (ص) قرار داده اند. غافل از اين كه ترس حضرت موسي به خاطر وحي نبوده است.

ج. روايات مجعول فوق حكايت از اين مطلب دارد كه حضرت محمد (ص) تا وقت نزول وحي، از نبوت خود هيچ اطلاعي نداشته اند حال آن كه دلايل زيادي وجود دارد كه نه تنها خود حضرت بلكه ديگران نيز از اين مطلب آگاه بوده اند.

براي مثال در تاريخ حكايت شده: روز بعد ميلاد رسول الله يكي از علماي يهود به «دارالندوه» آمد و گفت: آيا امشب در ميان شما فرزندي متولد شده است؟ گفتند: نه. گفت: بايد متولد شده باشد و نامش احمد باشد. هلاكت يهود به دست او خواهد بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 274

پس از جلسه دريافتند كه پسري براي عبدالله بن عبدالمطلب به دنيا آمده است. آن مرد را خبر كردند كه آري، آن شب پسري در ميان ما به دنيا آمده است.

عالم يهودي را نزد محمد (ص) آوردند، تا ايشان را ديد، بيهوش شد، چون به هوش آمد، گفت: «به خدا قسم، نبوت، تا قيامت از بني اسرائيل گرفته شد، اين همان كسي است كه بني اسرائيل را نابود مي كند. چون ديد قريش از اين خبر شاد شدند، گفت: به خدا قسم! با شما كاري كند كه اهل مشرق و مغرب از آن ياد كنند.» «1»

و نيز حكايت شده: عبدالمطلب قبل از وفاتش، برخلاف رسم عرب، ابوطالب را كه پسر ارشد نمود به عنوان وصي خود قرار

مي دهد و بيش از دو سوم وصيت نامه ي خود را بر حفاظت از جان اين فرزند قرار مي دهد و در پايان هم مي فرمايد: اگر به من قول ندهي كه از اين كودك حفاظت كني، من راحت جان نخواهم داد! «2»

ملاقات بحيراي مسيحي و حضرت محمد (ص) قبل از بعثت ايشان، و ده ها روايت ديگر، «3» همگي بر اين مطلب دلالت دارد كه رسول اكرم قبل از بعثت آگاهي كامل از نبوتشان داشته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 275

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 276

خاتمه منبع شناسي پيامبر اعظم (ص)

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 277

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 278

پرسش:

منابعي براي مطالعه در مورد پيامبر اعظم (ص) معرفي كنيد.

پاسخ:

الف. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) براي كودكان

1. آخرين سفير، رضا شيرازي، نقاش، مرتضي نمين، ناشر: پيام آزادي، تهران، 1/ 7/ 1370.

موضوع: داستان زندگاني پيامبر (ص)

2. آن قصه كه در كتاب ها آمده بود، رضا رهگذر، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1375.

موضوع: داستان ديدار نياي پيامبر (ص) با شاه يمن و ...

3. آن كه آن يتيم نظر كرده ...، محمد لواساني، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1376.

موضوع: داستان كودكي پيامبر (ص)

4. اذان گوي پيامبر (ص)، سيد جلال خادمي، سازمان نهضت سواد آموزي، تهران، 1379.

موضوع: داستان صحابه پيامبر (ص)

5. باران مهرباني، كريمان حمزه، پنجره، تهران، 1382.

موضوع: داستان هايي از زندگي پيامبر (ص)

6. بچه ها و پيامبر (ص)، مصطفي رحماندوست، افق، تهران، 1374.

موضوع: داستاني

7. به خاطر محمد (ص)، مجيد ملامحمدي، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1378.

موضوع: داستان هايي از زندگي پيامبر اكرم (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 279

8. جنگ احد، بدر (2 جلد)، ناصر طاهرنيا، پيامبر محراب، تهران، 1377.

موضوع: داستاني (مجموعه جنگ هاي پيامبر (ص))

9. داستان سيل آن سال، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان جواني پيامبر (ص)

10. داستان زمزم، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان زندگي نياي پيامبر (ص)

11. خورشيد در خانه خديجه، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان جواني ...

12. سفر دراز شام، رضا رهگذر، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1375.

موضوع: داستان كودكي پيامبر (ص)

13. شب رويش غنچه نور، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان بعثت پيامبر (ص)

14.

عطر آيه ها، مهدي وحيدي صدر، عروج انديشه، مشهد، 1382.

موضوع: شعر كودكان در مورد پيامبر (ص)

15. ماجراي پيامبر (ص) و كودك شجاع و راستگو، سهيلا رحماني، پرنيان، تهران، 1379.

موضوع: داستاني

16. و آن ستاره كه دنباله دار مي آيد، رضا رهگذر، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1375.

موضوع: داستان زاده شدن پيامبر (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 280

17. هفت حكايت از بچه ها و پيامبر (ص)، مصطفي رحماندوست، نشر افق، تهران، 1382.

موضوع: داستاني.

18. يك باغ لبخند، محمد پوروهاب، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، تهران، 1377.

موضوع: داستان هايي از زندگاني پيامبر (ص) و علي (ع).

19. ياران پيامبر (ص)، اسماعيل هنرمندنيا، پرك، قزوين، 1379.

موضوع: داستاني

ب. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) براي نوجوانان

1. آن چه خداي كعبه اراده كند، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان زندگي پدر پيامبر (ص)

2. برگزيدگان حضرت پيامبر اكرم (ص)، مهدي رحيمي، بنياد بعثت، تهران، 1372.

موضوع: سيري كوتاه در زندگي پيامبر (ص)

3. برگزيده اي از سفارشات پيامبر اكرم (ص) به ...، احمد رضا حسيني، بين المللي الهدي، تهران، 1380.

موضوع: سخنان پيامبر (ص)

4. بوي گل محمدي، جواد نعيمي، جليل تجليل، مشهد، 1381.

موضوع: قصه ي زندگاني پيامبر (ص)

5. جنگ ها و غزوات پيامبر اسلام (ص)، حلمي التوني، ترجمه: مرجان قاضي، اطياب، تهران، 1377.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 281

موضوع: تاريخ جنگ هاي پيامبر (ص)

6. جوان در چشم و دل پيامبر (ص)، محمدباقر پوراميني، دانش و انديشه معاصر، تهران، 1382.

موضوع: احاديثي در مورد جوانان

7. حضرت محمد (ص) آخرين پيامبر، عبدالرشيد تريز، احسان، تهران، 1382.

موضوع: سرگذشت نامه (از ولادت تا بعثت)

8. داستان زندگي پيامبراسلام (ص) از تولد تا وفات، مهدي آيت اللهي، جهان آرا، تهران، 1379.

موضوع: سرگذشت نامه

9. داستان

ها و درسهايي از زندگي پيامبر اسلام (ص)، مرتضي نظري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.

موضوع: داستاني

10. سفر دراز شام، رضا رهگذر، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: داستان نوجواني پيامبر (ص)

11. سفارشات پيامبر اكرم (ص) به دختران و زنان، سيد جميلي، ترجمه: مهدي شمس الدين، دارالفكر، قم، 1380.

موضوع: احاديثي از پيامبر اعظم (ص)

12. سفرشبانه، رضا شيرازي، پيام محراب، تهران، 1376.

موضوع: داستان معراج پيامبر (ص)

13. سفرهاي پيامبر (ص) (مجموعه 5 جلدي)، علي معصومي، پيام آزادي، تهران، 1380.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 282

موضوع: داستان هايي از سفرهاي پيامبر (ص)

14. لبخند شيرين پيامبر (ص)، محمد ناصري، ستاد اقامه نماز، تهران، 1380.

موضوع: قصه هاي نماز از زندگي رسول اكرم (ص)

15. محمد (ص) آخرين پيامبر، سيد حسن اسلامي، كتاب همگان، تهران، 1382.

موضوع: سرگذشت پيامبر.

16. جلوه هاي تقوا، محمد حسن حائري يزدي، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد، 1381.

موضوع: داستان هايي از زندگاني پيامبر (ص)

17. قهرماناني از عصر پيامبر (ص)، محمد ابراهيم بهيج، احسان، تهران، 1381.

موضوع: سرگذشت برخي صحابه

ج. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) براي جوانان

1. آخرين وصيت هاي پيامبر، محمد صامتي قايني، سلسال، قم، 1381.

موضوع: وصيت نامه

2. آداب پيامبر (ص) در معاشرت با همنوعان، محمدرضا رضواني، دارالنشر، قم، 1380.

موضوع: سيره ي اخلاقي پيامبر (ص)

3. آفتاب عالم و نور خدا، ابوبكر مصنف و معروف نودهي، انتشارات كردستان، سنندج، 1377.

موضوع: معجزات و وصف و ثناي پيامبر (ص)

4. الگوي كامل، همت سهراب پور، دفتر تبليغات قم، قم، 1378.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 283

موضوع: سيره ي اخلاقي پيامبر (ص)

5. اي ابوذر، علامه طبرسي، ترجمه ابوطالب تجليل تبريزي، پيام آزادي، تهران، 1378.

موضوع: پندهاي پيامبر اكرم به ابوذر غفاري.

6. اي پسر مسعود، علامه طبرسي، ترجمه ابراهيم ميرباقري، پيام آزادي، تهران، 1372.

موضوع:

پندهاي پيامبر اكرم به ابن مسعود.

7. پيامبر (ص) و يهود حجاز، مصطفي صادقي، بوستان كتاب قم، قم، 1382.

موضوع: اسلام و يهوديان

8. پيام پيامبر (ص)، بهاء الدين خرمشاهي و مسعود انصاري، جامي، تهران، 1376.

موضوع: مجموعه اي از نامه ها، خطبه ها، وصايا، دعاها و سخنان جامع و فراگير حضرت محمد (ص).

9. تاريخ اسلام، جعفر سبحاني تبريزي، خرّم، قم، 1379.

موضوع: زندگي پيامبر خاتم (ص)

10. تاريخ انبياء از هبوط آدم تا پيامبر اسلام (ص)، احمد اميري پور، ترنم، مشهد، 1381.

موضوع: سرگذشت پيامبران.

11. جستار و پژوهشي درباره ي زندگي پيامبر اسلام (ص)، مهرو (شهيد زاده) امامزاده، تابان خاقاني، تهران، 1379.

موضوع: تاريخ زندگاني پيامبر (ص)

12. خطبه پيامبر اكرم (ص) در غدير خم، عبدالحميد ركني، پيام مهدي (عج)، قم 1380.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 284

موضوع: خطبه ي پيامبر (ص)

13. خورشيد اسلام چگونه درخشيد، محمدباقر علم الهدي، پيام طوس، مشهد، 1382.

موضوع: بررسي و تحقيق پيرامون عوامل پيشرفت اسلام از تاريخ پيامبر اكرم (ص)

14. داستان هايي از معجزات پيامبر اكرم (ص)، رضا باقريان موحد، گلستان ادب، قم، 1380.

موضوع: داستاني

15. رفتار پيامبر با كودكان و جوانان، محمد علي چناراني، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد، 1381.

موضوع: شيوه ي رفتار پيامبر (ص)

16. رمز اشك، مهدي احدي مير كلائي، جواد الائمه (ع)، قم، 1379.

موضوع: اشك هاي پيامبر اسلام (ص)

17. روي نگار، محمد رضا امين زاده، دفتر نشر برگزيده، قم، 1376.

موضوع: نگاهي به شخصيت عرفاني و اخلاقي پيامبر اسلام (ص)

18. رياض الصالحين، يحيي شرف نودي پيامبر، ترجمه عبدالله خاموش هروي، احسان، تهران، 1374.

موضوع: مجموعه اي از احاديث پيامبر اكرم (ص)

19. ره توشه، استاد محمد تقي مصباح يزدي، موسسه امام خميني (ره)، قم، 1375 (2 جلد)

موضوع: پندهاي پيامبر اكرم (ص) به ابي ذر.

20. زندگاني

پيامبر اسلام حضرت محمد مصطفي (ص)، سيد محمد تقي مدرسي، ترجمه محمد صادق شريعت، محبان الحسين (ع)، تهران، 1380.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 285

موضوع: سرگذشت پيامبر (ص)

21. سنن النبي، علام طباطبايي، ترجمه: حسن استادولي، پيام آزادي، تهران، 1380.

موضوع: آداب و سنن پيامبر (ص)

22. سياست خارجي پيامبر اسلام (ص)، علي فائزي، زائر، قم، 1378.

موضوع: ارتباط خارجي پيامبر (ص)

23. سيره تبليغي پيامبر اكرم (ص)، ترجمه اصغر افتخاري، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1377.

موضوع: سياست تبليغي اسلام در عصر ارتباطات.

24. سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت (ع)، علي حسيني زاده، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380.

موضوع: سيره ي تربيتي پيامبر و ...

25. سيري در سيره ي پيامبر (ص)، محي الدين مستو، ترجمه عبدالعزيز سليمي، احسان، تهران، 1378.

موضوع: 500 سوال و جواب در رابطه با سيره ي پيامبر اكرم (ص)

د. كتاب شناسي پيامبر اعظم (ص) جهت پژوهشگران

1. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، فرهنگ و انديشه، تهران، 1374.

موضوع: غزوه ها و سريه هاي پيامبر اعظم (ص)

2. فروغ ابديت، جعفر سبحاني تبريزي، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، قم، 1378.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 286

موضوع: تجزيه و تحليلي كامل از زندگاني پيامبر اكرم (ص)

3. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام (ص)، جعفر سبحاني تبريزي، نشر مشعر، تهران، 1381.

موضوع: سرگذشت پيامبر (ص)

4. سيماي معراج پيامبر اسلام (ص) از ديدگاه هاي گوناگون، محمد محمدي اشتهاردي، مؤسسه انتشارات نبوي، تهران، 1382.

موضوع: بررسي ديدگاه ها در مورد معراج.

5. محمد (ص) در مكه، سميح عاطف زين، ترجمه مسعود انصاري، جامي، 1380.

موضوع: تحليلي نوين از زندگي سياسي و اجتماعي پيامبر (ص)

6. سيري در سيره ي نبوي، استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا، 1374.

موضوع: تحليلي از سيره ي پيامبر (ص)

7. خاتميت، استاد شهيد مطهري،

انتشارات صدرا، 1377.

موضوع: تحليلي در مورد خاتميت پيامبر اكرم (ص)

8. الصحيح من سيره النبي الاعظم (ص)، علامه سيد جعفر مرتضي العاملي، (10 جلد)، دارالسيره، بيروت، لبنان.

موضوع: پژوهش و تحليلي جامع در سيره ي پيامبر اكرم (ص)

9. سيره ي رسول اكرم در قرآن (تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8 و 9)، آيه الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء، 1382.

موضوع: پيامبر اكرم از نگاه آيات قرآن.

10. سيره ي رسول خدا (ص)، رسول جعفريان، دفتر نشر الهادي، 1377.

موضوع: سيره ي تحليلي پيامبر (ص)

11. سيد المرسلين (2 جلد)، جعفر سبحاني، نشر اسلامي، بي تا.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 287

موضوع: تاريخ زندگي پيامبر (ص)

12. ايمان اجداد رسول خدا (ص)، سيد محمود مدني بجستاني.

موضوع: ايمان اجداد پيامبر (ص)

13. سياست خارجي پيامبر اسلام (ص)، سيد غضنفر علي جعفري فائزي.

موضوع: سياست خارجي پيامبر (ص)

14. اضواء علي السنه المحمدّيه، شيخ محمد دابي ريّه، دائره المعارف مصر.

موضوع: سنت پيامبر (ص)

15. زندگاني پيامبر اكرم (ص) در قرآن، سميح عاطف زين، ترجمه علي چراغي، تهران، 1381.

موضوع: زندگاني پيامبر اكرم (ص) از نظر قرآن كريم.

16. روي نگار، نگرش به شخصيت عرفاني و اخلاقي پيامبر اسلام (ص)، محمد رضا امين زاده، نشر برگزيده، قم، 1376.

موضوع: نگرشي به شخصيت عرفاني و اخلاقي پيامبر اعظم (ص)

17. رسول الاسلام في الكتب الساويه، محمد صادقي، موسسه اعلمي، بيروت، لبنان ...

موضوع: معرفي پيامبر اسلام (ص) از ديدگاه كتب آسماني.

18. الرسول العربي و فن الحرب، مصطفي طلاس، بيروت، لبنان، 1379. ق.

موضوع: جنگ هاي پيامبر (ص)

19. مكاتيب الرسول (ص)، شيخ علي احمدي، نشر مصطفوي، 1378. ق.

موضوع: نامه هاي پيامبر اكرم (ص) در طول زندگي خويش.

20. سيره رسول الله (ص) و اهل بيت (2 جلد)، لجنه التاليف، مجمع اهل بيت،

1414. ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 288

موضوع: سيره ي رسول خدا (ص)

21. مفاهيم القرآن، (تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 7)، جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1412. ق.

موضوع: رسول خدا (ص) از نگاه قرآن كريم.

22. درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام (3 جلد)، رسول محلاتي.

موضوع: تاريخ تحليلي پيامبر (ص)

23. سيرتنا و سنتنا، علامه اميني، نجف اشرف عراق، 1384. ق.

موضوع: سيره ي پيامبر اكرم (ص)

24. الطبّ النبوي، ابن قيم جوزيه، داراحياء التراث العربي.

موضوع: احاديث پيامبر (ص) در زمينه ي پزشكي

25. الهدي الي دين المصطفي، محمد جواد بلاغي، نجف اشرف عراق، 1385. ق.

موضوع: پاسخ به شبهات در مورد پيامبر (ص) و اسلام.

26. اسرار مباهله، محمد رضا انصاري، دليل ما، قم، 1382.

موضوع: ماجراي عظيم مباهله بين پيامبر (ص) و مسيحيان نجران و تاريخ 1400 ساله ي آن.

27. اسرار معراج پيامبر اسلام (ص)، علي قرني گلپايگاني، كتابچي، 1370.

موضوع: معراج پيامبر (ص)

28. جامعه گرايي اسلامي، محمود شلبي، ترجمه محمد سعيد مجيدي، انتشارات كردستان، سنندج، 1382.

موضوع: نظام اجتماعي اقتصادي حضرت محمد (ص).

29. خورشيد اسلام چگونه درخشيد، محمدباقر علم الهدي، طور، تهران، 1380.

موضوع: بررسي و تحقيق پيرامون عوامل پيشرفت اسلام از تاريخ پيامبر اكرم (ص)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 289

30. زنان پيرامون پيامبر (ص) و نقد و بررسي ادعاهاي خاورشناسان، محمود مهدي استانبولي و مصطفي ابونصر شلبي، ترجمه شهربانو دلبري، سخن گستر، مشهد، 1382.

موضوع: زنان پيرامون پيامبر (ص)

ه. كتابشناسي مستشرقين و پيامبر اعظم (ص)

1. اسلام از نظر ولتر

2. محمد (ص) پيامبري كه از نو بايد شناخت، گيور كيوكونيستان ويرژيل- ترجمه ذبيح الله منصوري.

3. محمد در اروپا، مينو صميمي.

4. اديان زنده جهان، رابرت هيوم، ج 1، ص 302.

5. اسلام و تمدن جديد، برناوشاو،

ص 170.

6. مذاهب انساني، هوستون اسميت، ص 22.

7. پيشرفت سريع اسلام، لورا واك، ص 100.

8. شرق و آداب و رسوم آن، زويمر كانادائي، ص 27.

9. موازنه بين اديان چهارگانه، زويمر كانادائي، ص 150.

10. تاريخ عرب، رابرت حتي فيليپ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 152.

11. تاريخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ص 136- 352.

12. محمد ستاره اي كه در مكه درخشيد، تاليف ساواري فرانسوي

13. جهان اسلام، برتولد اشپولر

14. اسلام و بحران عصر ما، روژه دو پاسيكه

15. تاريخ ايران، ژنرال سايكس انگليسي سركنسول بريتانيا در كرمان، ص 723.

.16

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 290

اسلام در جهان امروز،Islam in modern world ، ويلفرد كنت ول اسميت، استاد دانشگاه هاروارد

17. تاريخ فلسفه غرب، برتراندر راسل، 2/ 213+ 226.

18. اسلام، دومينك سوردل

19. دين شناسي تطبيقي، كدرانات تبواري، ص 168.

20. دشمنت را بشناس، ادوارد شرلي، ص 19.

21. امپراطوريه العرب، sbarA eht fo eripmE eht- سيرجون جلوب، ص 23.

22. قرآن را چگونه شناختم- كينت گريك- ترجمه ذبيح الله منصوري

23. الابطال (قهرمانان)- توماس كارلايل، تعريب محمد السباعي، ص 85.

24. عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، جان ديون پورت انگليس، ترجمه غلامرضا سعيدي

25. محمد پيامبر نشناخته شده، محمدعلي انصاري

26. تاريخ النصوب الاسلاميه، كارل بروكلمان، ترجمه بنيه امين فارسي، ص 37

27. هانري كربن، داريوش شايگان، ص 106

28. يا اهل الكتاب، علي محمدعلي دخيل، ص 22

29. محمد في مكه، مونتگمري وات

30. محمد في المدينه، مونتگمري وات

31. محمد پيامبر و زمامدار، مونتگمري وات

32. تاريخ اسلام، دانشگاه كمبريج، جمعي از مستشرقان آربري، برناردلوئيس، مونتگمري وات، ترجمه احمد آرام

.33

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 10، ص: 291

تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان، ترجمه علي جواهر الكلام، ص 24.

و. دايره المعارف هاي بزرگ جهان و حضرت محمد (ص)

1. دايره المعارف امريكانا.

2. دائره المعارف بريتانيكا.

3. دائره المعارف جهان اسلام، آكسفورد انگليس.

4. دائره المعارف گراند لاروس، 23 جلدي فرانسه.

5. خاورميانه و آفريقاي شمالي، انگلستان.

6. ديكشنري خاورميانه، انگلستان.

7. ديكشنري سياست نوين، انگلستان.

8. دائره المعارف مصوَر آكسفورد.

ز. نرم افزارهاي رايانه اي و پايگاه هاي اينترنتي در مورد پيامبر اعظم (ص)

1. نرم افزار موسوعه السيره النبوي، المركز المقدسي الابحاث التطبيقيه، تلفن: 3379531، 3499378- 0020

موضوع: تاريخ و سيره ي پيامبر اكرم (ص) و زندگي 300 نفر از صحابه ي آن حضرت، 544 موضوع تاريخي و مذهبي همراه با صدا، وجود آيات قرآن كريم، احاديث نبوي، اشعار، اقوال، عبرت ها و ...

2. نرم افزار عزت.

موضوع: پيامبر اكرم (ص)

3. معرفي چند پايگاه اينترنتي در اين زمينه:

www.paymbare Azam.ir

moc .mazaaaiban .www

www.rasoolazam.ir

www.monadi .com

www.14 masom.com / 14 masom/01/main

www.aalalrasool.com

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 292

صفحه سفيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 293

فهرست منابع دو جلد

1. الاثار الباقيه، ابو ريحان بيروني، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 1422 ه- ق

2. آثار الحرب في الفقه الاسلامي، دكتر وهبه الزحيلي، دارالفكر، دمشق.

3. الاحتجاج، احمد طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق.

4. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، ابوجعفر محمد بن الحسن شيخ طوسي، التحقيق: سيد حسن الخرسان، التصحيح، محمد الآخوندي، دارالكتب الاسلاميه، الرابعه 1363 ش.

5. اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، پروفسور نصراللَّه نيك بين، انتشارات دفتر مذهبي سيمان فارسين، كابل، چاپ اول، بي تا.

.6

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 294

اسلام از نظر ولتر، ولتر، ترجمه جواد جديدي، انتشارات طوس، تهران، چاپ سوم، 1355 ش.

7. اسلام و آيين نبرد، احمد حسينيا، موسسه فرهنگي نشر امين، تهران، 288 ص، 1378 ش.

8. اسلام و غرب، پرفسور دكتر خورشيد احمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي

9. اسلام وهيأت، سيد هبه الله شهرستاني، انتشارات دار العلم، چاپ سوم، 89 ق

10. اسلام شناسي غرب، سيد كاظم مدرسي

11. اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آن، ولي الله نقي پورفر، مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزي تهران، 1382، چاپ هيجدهم.

12. اصول

مديريت، علي رضائيان، سمت تهران، سال 65.

13. اعلام الوري، امين الاسلام طبرسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، بي تا.

14. الامالي، شيخ طوسي، دارالثقافه النشر، قم، 1414 ق.

15. امامت و رهبري، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چ چهاردهم، 1372.

16. آموزش كلام اسلامي، خداشناسي، محمد سعيدي مهر، چ 1،

17. انساب الاشراف، احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، التحقيق: محمدباقر المحمودي، موسسه الاعلمي، بيروت، الاولي، 1394 ق.

18. باب حادي العشر، علامه حلي، ترجمه شهرستاني، دفتر نشر معارف اسلامي، چ 3، تهران، 1376 ش.

19. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، موسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق.

.20

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 295

البدايه و النهايه، ابوالفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، التحقيق: علي شيري، دارالتراث العربي، بيروت، الاولي، 1408 ق.

21. البرهان في تفسير القرآن، البحراني، سيد هاشم بحراني حسيني، 1334 ش، دار الكتب العلميه، قم، پنج جلدي.

22. بنيان مرصوص، جوادي آملي

23. پرورش روح، عباس عزيزي، انتشارات نبوغ، قم، چاپ اول، 1379.

24. پيامبر اسلام (ص)، از نظر دانشمندان شرق و غرب، علي دواني، انتشارات پيام اسلام، قم، بي تا.

25. تاريخ الامم و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، التحقيق: نخبه من الماء الاجلاء، موسسه الاعلمي، بيروت، بي تا.

26. تاريخ بغداد او مدينه السلام، ابوبكر احمد بن علي الخطيب البغدادي، التحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1417 ق.

27. تاريخ تمدن، ويل دورانت، ترجمه گروهي از نويسندگان، انتشارات انقلاب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1367 ش.

28. تاريخ دامپزشكي و پزشكي ايران، دكتر حسن تاج بخش، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 ش.

29. تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، انتشارات دليل، قم، چ 1،

30. التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، التحقيق: احمد حبيب قيصر العاملي، مكتبه الاعلام الاسلامي،

الاولي، 1409 ق.

31. تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، محمدتقي فعالي، ص 339.

.32

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 296

تجربه ديني، كيث يندل، ترجمه ماشاء اللَّه رحماني، نقد و نظر، ش 22- 24، ص 247، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

33. تحف العقول، الحسن بن شعبه الحراني، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1404 ق.

34. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوي سيد حسن، موسسه الطلباء و النشر وزراء الثقافه و الارشاد اسلامي، تهران، چاپ اول، 1374.

35. تذكره الخواص، سبط ابن جوزي، بيروت، موسسه اهل البيت، 1981 م.

36. تذكره الفقهاء، علامه حلي، التحقيق والنشر: موسسه آل البيت (ع)، لاحياء التراث، قم، الاولي، 1414 ق.

37. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، انتشارات اسراء، قم، چ 1، 1379 ش.

38. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، انتشارات ميقات، تهران، 1363 ش.

39. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، تهران، 1366 ش.

40. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير الدمشقي، مطبعه الاستقامه، مصر.

41. تفسير القرآن الكريم الشهير بتفسير المنار، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفه الطبعه الثالثه، بي تا، 12 جلدي.

42. تفسير المنسوب الي الامام محمد الحسن بن علي العسكري (ع)، موسسه الامام المهدي (ع)، قم، 1409 ه-.

43. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، رازي، فخرالدين، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1420 ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 297

44. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ناصر، دار الكتب الاسلاميه، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج)، 1373 ش.

45. تفسير نور الثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي الحويزي، 1383 ق، موسسه اسماعيليان، قم، 1415 ق.

46. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

47. تفسير القمي، علي

بن ابراهيم قمي، دارالكتاب، قم، 1404 ق.

48. تقويم وتقويم نگاري در تاريخ، دكتر ابوالفضل نبئي، انتشارات آستان قدس، چاپ دوم، 1366 ش.

49. تمدن اسلام و عرب، گوستاولبون

50. التمهيد في علوم القرآن، محمد هادي معرفت، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

51. ثعلبي (الكشف و البيان عن تفسير القرآن)، احمد بن ابراهيم ابواسحاق ثعلبي نيشابوري، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1422 ق.

52. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الشيخ الصدوق، دارالرضي للنشر، قم، 1406 ق.

53. جامع البيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن جرير، طبري، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق.

54. جامع الصغير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، دارالفكر، بيروت، الاولي، 1401 ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 298

55. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

56. جواهر الكلام، محمدحسن النجفي، التحقيق: عباس قوچاني، دارالكتب الاسلاميه، آخوندي، الثالثه، 1367 ش.

57. حكمت الهي عام و خاص، مهدي الهي قمشه اي، چ 3.

58. حليه المتقين، علامه مجلسي، انتشارات دانشور، بي جا، بي تا.

59. حواريات فقيه، السيد محمد سعيد الحكيم، الناشر، المولف، الاولي، 1416 ق.

60. حياه الامام الرضا (ع)، الشيخ باقر شريف القرشي، منشورات سعيد بن جبير، بي جا، بي تا.

61. خبرگذاري فارس و مهر

62. خرمشاهي، بهاءالدين، قرآن پژوهي، مركز، نشر فرهنگي مشرق، تهران، 1372 ش.

63. خصال، شيخ الصدوق، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1403 ق.

64. خطابه ها و سخنان مختصري از محمد پيغمبر اسلام (ص)، استانلي لين پول.

65. داستان هايي از زندگي پيغمبر ما، ممتاز احمد پاكستاني، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، مجله مكتب اسلام، ارديبهشت 52.

66. الدر المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن سيوطي، مكتبه آيه الله المرعشي، قم، 1404 ق.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 299

67. درسهايي از اخلاق مديريت، قاسم واثقي، سازمان تبليغات اسلامي، بي جا، 1370 ش.

68. دروس معرفه الوقت والقبله، حسن حسن زاده آملي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1383 ش.

69. دروس هيئت وديگر رشته هاي رياضي، حسن حسن زاده ي آملي، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 1371 ش.

70. دسيسه آيات شيطاني، ستاد منطقه 2 سازمان تبليغات اسلامي، واحد مطالعات و تحقيقات

71. دلايل صدق، محمدحسن مظفر، ترجمه ي محمد سپهري، انتشارات اميركبير، چ 1، 1374 ش.

72. راز آسمانها وزمين، ثريا شاه ويسي، ناشر مولف، چاپ اول، 78

73. راه خداشناسي و شناخت صفات او، جعفر سبحاني، چ اول، زمستان 75.

74. راه روشن، فيض كاشاني، مشهد، آستان قدس رضوي

75. راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

76. روح المعاني، في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ابوالفضل شهاب الدين محمود الالوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

77. روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1374 ش.

.78

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 300

زاد المسير في علم التفسير، ابوالفرج جمال الدين عبدالرحمن الجوزي القرشي، تحقيق: محمد بن عبدالرحمن، دارالفكر، بيروت، الاولي، 1407 ق.

79. زمين وآسمان در قرآن، سيد علي اشرف حسني، انتشارات اميري، چاپ اول، 80

80. زندگاني محمد (ص)، بولن ويلي يه،

81. زوائد ابي ماجه علي الكتب الخمسه، احمد كتاني،

82. سبل الهدي و الرشاد في سيره خير العباد، محمد بن يوسف الصالحي الشامي، التحقيق: عادل احمد عبدالموجود، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1414 ق.

83. ستاره شناسي زمانهاي

اسلامي، تقي عدالتي، انتشارات آستان قدس، چاپ اول، 77

84. سفينه البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوه للطباعه و النشر، طهران، 1416 ق.

85. سنن الدار قطني، علي بن عمر الدار القطني، التحقيق: مجدي بن منصور بن سيد الشوري، دارالكتب العلميه، بيروت، الاولي، 1407 ق.

86. السنن الكبري، احمد بن الحسن البيهقي، دارالفكر، بيروت، بي تا.

87. سيره ابن هشام (السيره النبويه)، محمد بن اسحاق بن سار المطلبي، مكتبه محمدعلي صبيح و اولاده، التحقيق: محمد محي الدين عبدالمجيد، بي جا، 1383 ق.

88. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، انتشارات توحيد، قم، چ 13، 1381 ش.

.89

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 301

سيره رسول خدا (ص)، رسول جعفريان، انتشارات دليل، قم، چ 1، بي تا.

90. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبه اللَّه، ابن ابي الحديد، مكتبه آيه الله المرعشي، قم، 1404 ق.

91. الشفاء، ابن سينا، مرعشي نجفي، قم، 1404.

92. شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني، موسسه الطبع و النشر، بي جا، 1411 ق.

93. الصافي في تفسير القرآن، فيض كاشاني، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

94. الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، اسماعيل جوهري، دارالعلم للملايين، بيروت، چ 3، 1404 ق.

95. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل البخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، 1400 ق.

96. صحيح شرح العقيده الطحاويه، حسن سقاف، دارالامام النووي، اردن، 1416 ق.

97. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج النيسابوري، دارالفكر، بيروت، بي تا.

98. صحيفه نور، امام خميني (ره)، وزارت ارشاد اسلامي، تهران.

99. صواعق المحرقه، ابن شبر هيثمي، فصل 3، باب 9، مكتبه القاهره، مصر، 1312 ق.

100. طبقات الكبري، ابن سعد، دارصادر، بيروت، بي تا.

101. عبدالحسين الاميني في الكتاب والسنه و الارب، دارالكتاب العربي، بيروت، 1379 ق.

.102

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 302

عذر تقصير به

پيشگاه محمد (ص) و قرآن، جان ديون پورت، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي، انتشارات تهران، 1338 ش.

103. علوم قرآني، محمدهادي معرفت، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، بهار 78.

104. العمده، ابن البطريق الاسدي الحلي، تحقيق جامعه المدرسين قم، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، قم، الاولي، 1407 ق.

105. العين، الخليل بن احمد الفراهيدي، تحقيق: مهدي المخزومي، ابراهيم السامرائي، الطبعه الثانيه، 1409 ق.

106. عيون الاثر، ابن سيد الناس، موسسه عزالدين، بي جا، 1406 ق.

107. الغيبه، محمد بن ابراهيم النعماني، تحقيق: علي اكبر غفاري، مكتبه الصدوق، تهران، بي تا.

108. الفارابي مقاله في معني العقل، مجموعه رساله فارابي، مطبعه السعاده، مصر، 1327.

109. فتوح البلدان، احمد بن يحيي بن جابر المعروف بالبلاذري، مكتبه النهضه المصريه، القاهره، 1379 ق.

110. فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، علي بن موسي بن طاووس الحلي الحسيني، دارالذخائر للمطبوعات، بي جا، الاولي، بي تا.

111. فرهنگ الفبايي مهدويت، موعودنامه، مجتبي تونه اي، انتشارات مشهور، چ اول، 1384.

112. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، انتشارات امام صادق، چاپ سوم، 68

113.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 303

فصلنامه مصباح، ش 20، ص 169

114. فقه السنه، سيد سابق، دارالكتاب العربي، بيروت، بي تا.

115. فلسفه و كلام اسلامي، محمدرضا مظفر، ترجمه ي محمد محمدرضايي، ابوالفضل محمودي، چ اول.

116. في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعه الخامسه.

117. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرسي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1361 ش.

118. قرآن در قرآن (تفسير موضوعي)، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، چ 1، 1378.

119. قرآن شناسي، محمدتقي مصباح يزدي، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چ 1، 1376.

120. كافي، محمد بن يعقوب كليني، التحقيق: علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه آخوندي، الثالثه، 1388 ق.

121. الكامل في

التاريخ، ابن اثير

122. كتاب الولايه، ابوالعباس ابن عقده

123. كشف الخفاء و نريل الالباس، اسماعيل عجلوئي الجراحي، دارالكتب العلميه، بي جا، الطبعه الثانيه، 1408 ق.

124. كمال الدين و تمام النعمه، الشيخ الصدوق، صحنه و علق عليه علي اكبر غفاري، موسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين قم، 1405 ق.

.125

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 304

كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش، 14 جلدي.

126. كنزالعمال، المتقي هندي، التحقيق: الشيخ بكري حياني، الشيخ الصفو السقا، موسسه الرساله، بيروت، بي تا.

127. كيمياي سبز، احمدي، انتشارات نبوغ، قم، چاپ پنجم، 1382 ش.

128. الگوهاي رفتاري حضرت فاطمه زهرا (س)، ح صفري، قم، موسسه انتشارات مشهور، 1382.

129. الگوهاي رفتاري حضرت زهرا (س)، خ صفري، موسسه انتشاراتي مشهور، 1382 ش.

130. لسان العرب، ابن منظور، نشر ادب الحوزه، قم، الطبعه الاولي، 1405 ق.

131. مباني و اصول مديريت اسلامي، حسين و عليرضا علي احمدي، توليد دانش، تهران، چاپ اول، 1383.

132. مجله العرفان

133. مجله معرفت، ش 60.

134. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، دارالمعرفه، بيروت، 1406 ق.

135. مجمع الزوايد و منبع الفوائد، نورالدين الهيثمي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1408 ق.

136. المجموع في شرح المهذب، محي الدين بن النووي، دارالفكر، بي جا، بي تا.

.137

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 305

مجموعه مباحثي از مديريت در اسلام، ولي الله نقي پورفر، مركز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي تهران، چاپ اول، سال 1382.

138. محمد (ص) عند علماء الغرب،

139. مختصر تاريخ عرب، سيد اميرعلي هندي

140. مديريت از منظر كتاب و سنت، سيد

صمصام الدين قوامي، دبيرخانه مجلس خبرگان قم، چ اول، سال 83.

141. المراجعات، سيد عبدالحسين شرف الدين، التحقيق: حسين الراضي، جميعه الاسلاميه، بي جا، الطبعه الثانيه، 1402 ق.

142. مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، المحدث النوري الطبرسي، التحقيق والنشر موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم، الاولي، 1408 ق.

143. مستدرك سفينه البحار، الشيخ علي النمازي الشاهرودي، تحقيق: حسن بن علي النمازي، موسسه النشر الاسلامي لجماعه المدرسين، قم، 1409 ق.

144. مصباح المنير، فيومي، دارالهجره قم، 1405 ق.

145. المصنف، ابن ابي شيبه الكوفي، التحقيق: سعيد محمد اللحام، دارالفكر، بي جا، الاولي، 1409 ق.

146. معارف قرآن در الميزان، ج 3، سيد مهدي امين، چ 1.

147. المعتبر في شرح المختصر المنافع، المحقق الحلي، التحقيق، لجنه التحقيق باشراف ناصر مكارم شيرايز، موسسه سيد الشهداء، بي جا، 1364 ش.

.148

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 306

معترك اقران في اعجاز القرآن، جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالكتب المكتبيه،

149. المعجم الاوسط، سليمان بن احمد بن ايوب اللخمي الطبراني، التحقيق: ابراهيم الحسيني، دارالحرمين، بي جا، بي تا.

150. معجم مقاييس اللغه

151. معرفت وحياني، حبيب اللَّه پيمان، نشريه آفتاب، شماره 20.

152. المغازي،

153. المغني، عبدالله بن قدامه، التحقيق: جماعه من العلماء، دارالكتب العربي، بيروت، بي تا.

154. مفاتيح الجنان، محدث قمي (شيخ عباس قمي)، مصحح، حسين استاد ولي، مترجم: موسوي دامغاني، انتشارات قرباني، تهران، اول، 1377 ش.

155. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، دارالقلم دمشق و دارالثاميه بيروت، چ اول، 1416 ه-. ق.

156. المقنعه، شيخ المفيد، التحقيق: جامعه المدرسين، قم، 1410 ق.

157. مكارم الاخلاق، الطبرسي، منشورات الشريف الرضي، بي جا، الطبعه السادسه، 1392 ق.

158. ملاحم الملاحم والفتن، سيد بن طاووس

159. من هدي الحديث النبوي نظم المتناثر من الحديث المتواتر، محمد بن جعفر الكتاني، تحقيق:

شرف حجازي، دارالكتب السلفيه، مصر، الثانيه، بي تا.

.160

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 307

المناقب، آل ابي طالب (ع)، محمد بن شهر آشوب المازندراني، موسسه العلامه للنشر، قم، 1379 ق.

161. منتخب الاثر، لطف اللَّه صافي گلپايگاني، موسسه سيده المعصومه، چاپ دوم، 1421.

162. منشور جاويد، جعفر سبحاني، موسسه امام صادق، قم، چاپ اول، بي تا.

163. المهذب البارع، ابن فهد الحلي، التحقيق: الشيخ مجتبي العراقي، جامعه المدرسين، قم، 1407 ق.

164. موعودشناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، مسجد مقدس جمكران، چ اول، 1384.

165. ميراث اسلام، پرفسور ديويد دوسانتيلا، ترجمه مصطفي علم تحت عنوان «قانون و اجتماع».

166. الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبائي، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417 ق.

167. المكاسب، شيخ اعظم انصاري، انتشارات دار الحكمه، چاپ اول، 1416 ه- ق

168. نقد و نظر، ش 22- 24، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

169. النكت و العيون، علي ماوردي

170. نهايه الاحكام النهايه في المجرد الفقه و الفتاوي، الشيخ الطوسي، دارالاندلس بيروت، افست منشورات قدس قم، بي تا.

171. نهج البلاغه (سخنان امام علي (ع)، سيد رضي، ترجمه ناصر مكار شيرازي و همكاران، قم، انتشارات هدف، بي تا، سه جلدي.

.172

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 308

نهج الفصاحه، مترجم و گردآورنده، ابوالقاسم پاينده، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ 17،

173. نوائب الدهور في علائم الظهور، ميرجهاني، كتابخانه صدر، چاپ دوم، 1369.

174. الهدايه، للشيخ الصدوق، تحقيق والنشر: موسسه الامام الهادي (ع)، قم، الاولي، 1418 ق.

175. هيئت ونجوم اسلامي، علي زماني قمشه اي، انتشارات مؤسسه ي امام صادق (ع) چاپ اول، 84

176. الوحي المحمدي، سيد رشيد رضا، چاپ سوم

177. وحي و افعال گفتاري، عليرضا قائمي نيا، انجمن معارف اسلامي، قم، چ

1، 1381، ص 49- 47.

178. وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، الحر عاملي، محمد بن الحسن، التحقيق والنشر: موسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، قم، الثانيه، 1414 ق.

179. ويژگي هاي مديريت اسلامي، ب حسيني بوشهري، انتشارات انصاريان، قم، چاپ اول- 1379.

180. ينابيع الموده لذوي القربي، سليمان بن ابراهيم القندوزي الحنفي، التحقيق: سيد علي جمال اشرف الحسيني، دارالاسوه، بي جا، الاولي، 1416 ق.

181. الكشاف عن حقايق التنزيل، محمود بن عمر زمخشري، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 309

انتشارات تفسير و علوم قرآن

الف. كتاب هاي منتشر شده

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. پرسش هاي قرآني جوانان (5) دانش مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

5. پرسش هاي قرآني جوانان (6) علوم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

6. پرسش هاي قرآني جوانان (7 و 8) روابط دختر و پسر (1 و 2)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

7. پرسش هاي قرآني جوانان (9 و 10) پيامبر مهر (1 و 2)- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي و جمعي از پژوهشگران

8. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

9. آموزه هاي عاشورا- محمدعلي رضايي اصفهاني

10. تفسير قرآن مهر، سوره يوسف عليه السلام- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

11. تفسير قرآن مهر، سوره توبه- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

12. مراحل انس با قرآن- دكتر محمد فاكر ميبدي

13. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن (جلد 1 و 2)- دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

14. مراحل انس با قرآن، دكتر

محمد فاكر ميبدي

15. مستشرقان و تاريخگذاري قرآن، دكتر محمدجواد اسكندرلو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 10، ص: 310

ب. كتاب هاي در دست انتشار

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

شيوه هاي خريد كتاب هاي انتشارات

الف. خريد حضوري

به مراكز پخش كه در شناسنامه كتاب موجود است مراجعه فرماييد.

ب. خريد غيرحضوري

1. از طريق فاكس: 7730365- 0251 و 7739002- 0251

2. خريد اينترنتي:

moc .csnaruq .WWW

وWWW .mashhuor .com 3. بوسيله نامه: با آدرس هاي مراكز پخش، موجود در شناسنامه كتاب مكاتبه فرماييد.

تذكرات:

1. كتاب هاي فوق جهت ترويج فرهنگ قرآني و ديني آماده سازي شده است، از اين رو با حداقل قيمت در اختيار قرآن دوستان قرار مي گيرد.

2. براي هر يك از اين كتاب ها مسابقه علمي طراحي شده كه در جلسات، مدارس و ... قابل اجراست.

3. در صورتي كه مايل به خريد كتاب هاي فوق هستيد مبلغ آن را به شماره حساب جاري 1531101053 بانك تجارت شعبه صفائيه قم به نام آقاي نصراللَّه سليماني و يا بانك ملي شعبه حجتيه قم، كد شعبه 2711 حساب جاري 2708 يا جاري سيبا 0101342908006 به نام آقاي ابراهيم خانه زرين واريز و فيش آن را براي ما ارسال كنيد تا كتاب ها به آدرس شما پست شود. (هزينه پست به عهده مركز است)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109