پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، جلد 2(شميم مهر)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: شميم مهر/ جمعي از پژوهشگران؛ زير نظر محمدعلي رضايي اصفهاني؛ [تهيه كننده] مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي.

مشخصات نشر: قم: پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1384.

مشخصات ظاهري : 196ص.

فروست: پرسشهاي قرآني جوانان؛ 2.

شابك : 10000 ريال

وضعيت فهرست نويسي: برون سپاري.

موضوع: قرآن-- پرسش ها و پاسخ ها. شناسه افزوده : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

شناسه افزوده : مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي (عج)

رده بندي كنگره : BP65/2 /ش8 1384 رده بندي ديويي 297/176

شماره كتابشناسي ملي : 1078329

درآمد

پرسش و پرسشگري زمينه ساز رشد دانش و دانشمندان است و در ميان پرسش هاي مردم، پرسيدن جوانان و پاسخ شنيدن از قرآن، جايگاه ويژه اي دارد. چون پرسشگر دلي آماده و ذهني تشنه دارد و قرآن جامي از جانب حق است كه تشنگان حقيقت را سيراب مي كند. آري چند گاهي است كه توفيق ياري شده كه واسطه اين فيض الهي باشيم.

در سال 1383 شمسي براي پاسخ گويي به پرسش هاي قرآني توسط گروه قرآن راديو معارف دعوت شديم. مقدمات كار فراهم شد و پرسش هاي قرآني از تمام نقاط كشور مي رسيد و ما پرسش ها را بر قرآن و تفاسير عرضه مي كرديم و هفته اي يك جلسه به بررسي و پاسخ آنها مي پرداختيم و دوستان عزيز راديو معارف بويژه حجه الاسلام والمسلمين لطفي، با لطف و ادب، كار را پي گيري مي كردند و جناب آقاي ميرزايي و طباطبايي با تلاش و دقت مطالب را آماده سازي و پخش مي كردند، در اين كار جمعي از پژوهشگران مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي ما را ياري نمودند.

زبان بنده قاصر است كه از اين دوستان و عزيزان فاضل و ارجمند تشكر كنم و مطمئن

هستم قرآن كريم، دل و راه آنان را روشن و صاحب قرآن به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 12

عمرشان بركت مي دهد، و از امام عصر (عج) مي خواهم كه همانگونه كه لطف كردند و راه را گشودند، ما و اين عزيزان و اين نوشتار و خوانندگان محترم را مورد لطف و دعاي خير خويش قرار دهند. انشاء اللَّه.

از خوانندگان عزيز تقاضا داريم كه پس از مطالعه ي اين نوشتار، ما را مورد لطف قرارداده و راهنمايي كنند و اگر جوانان عزيز پرسش هاي قرآني دارند، به آدرس ما بفرستند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 24/ 3/ 84

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 13

فصل اول: انسان و آفرينش

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 15

هدف آفرينش جهان و انسان از ديدگاه قرآن چيست؟

پرسش:

هدف آفرينش جهان و انسان از ديدگاه قرآن چيست؟

پرسش اول: آيا جهان هدفي دارد و يا بي هدف است؟

پاسخ:

از آيات قرآن كريم بر مي آيد كه جهان هدف دارد، حتي قرآن كريم در آيات 21 و 22 سوره ي بقره مي فرمايد:

«اي مردم پروردگارتان را بپرستيد كسي كه شما و كساني را كه قبل از شما بودند آفريد (كه زمينه اي شود) تا شايد شما با تقوي شويد» «1»

و در ادامه مي فرمايد:

«پروردگار شما كسي است كه زمين را براي شما گسترده قرار داد و آسمان را بنا كرد» «2»

مي فرمايد: «جعل لكم» يعني خلقت جهان براي انسان است در حقيقت انسان گل سرسبد جهان هستي است و هدف از خلقت هستي و نعمت هاي جهان و آنچه در آسمان و زمين است براي انسان بودن است، كل جهان را مسخر انسان قرار داده، ماه، زمين، خورشيد و ... همه در خدمت بشر مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 16

پرسش دوم: حال اين پرسش مطرح مي شود كه اگر كل جهان براي بشر است و هدف آفرينش آنها، اين است كه به انسان خدمت كنند، پس هدف انسان چيست؟ يا چرا خداوند انسان را آفريد؟

در آيات متعددي از قرآن پاسخش به صورت هاي مختلف بيان شده، از اين رو براي رسيدن به پاسخ نهايي لازم است آيات مختلف را مطرح كنيم و در پايان جمع بندي و نتيجه گيري نماييم:

1. در سوره ي ذاريات هدف خلقت را «عبادت» معرفي مي كند و مي فرمايد:

«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ «1»

«جن و انسان را نيافريديم

مگر براي اينكه عبادت كنند.»

پس هدف خلقت عبادت است البته به معناي وسيع آن يعني تسليم خدا بودن و بندگي او را انجام دادن كه نماز و روزه و ... مظاهري از آن مي باشد، خدمت به خلق دانش اندوزي و هر گونه كمال جوئي و كمال خواهي و در راه خدا تلاش كردن، مي تواند به نوعي عبادت باشد.

مفسرين ذيل اين آيه ي شريفه از امام صادق (ع) حكايت كرده اند: كه خداي بزرگ انسان ها را نيافريد مگر براي معرفت. «2»

در حقيقت معرفت مقدمه اي براي عبادت است.

2. در سوره ي هود مي فرمايد:

«مردم همواره در حال اختلاف و كشمكش هستند مگر كسي را كه پروردگارت رحم كند و براي همين (پذيرش رحمت) آنها را آفريد!» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 17

برخي از اين آيه استفاده كرده اند كه هدف خلقت «وحدت» است.

برخي ديگر از مفسرين گفته اند: هدف خلقت «رحمت» است.

البته منافاتي هم ندارد چون در حقيقت «وحدت» جامعه نوعي «رحمت» الهي است ولي آن چيزي كه با سياق آيه سازگارتر است همان بحث «رحمت» است؛ يعني خداوند مي خواهد رحمتش را به مردم برساند و به تعبير ديگر خداوند مردم را آفريد تا جلوه اي از رحمت او باشند و رحمت او را تجلي دهند.

3. در برخي ديگر از آيات هدف خلقت انسان «آزمايش» معرفي مي شود و مي فرمايد:

«خداوند مرگ و حيات را آفريد به خاطر اينكه ببيند شما كدام يك نيكوتر عمل مي كنيد.» «1»

نكته ي جالب اينكه نمي فرمايد: «أكثر عملا» نمي خواهيم ببينيم چه كسي بيشتر عبادت

انجام مي دهد، بلكه مي خواهيم ببينيم چه كسي بهتر عمل مي كند «أحسن عملا» نه «أكثر عملا». البته «عمل بهتر» با «كثرت عمل» منافاتي ندارد.

بنابر اين آيه يكي از اهداف آفرينش انسان ها، «آزمايش» است كه كيفيت عمل افراد معلوم شود.

4. در آيه ي ششم سوره ي انشقاق هدف خلقت انسان را ملاقات پروردگار معرفي مي كند و مي فرمايد:

«يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ»؛ «اي انسان تو تلاش مي كني در راه پروردگارت، آن هم تلاش فراواني تا اينكه او را ملاقات كني» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 18

5. در برخي ديگر از آيات قرآن هدف خلقت را «علم» معرفي مي كند و مي فرمايد:

«خداوند آسمان هاي هفتگانه و زمين ها را همانند آنها آفريد و امر را در بين آنها جاري كرد به خاطر اينكه بدانيد كه خداوند بر همه چيز تواناست» «1»

در اين آيه مي فرمايد: ما عالَم را آفريديم. تا شما به قدرت خدا پي ببريد در حقيقت علم، معرفت و دانش انسان، هدف خلقت است. «2»

و آن هم علم به قدرت و علم به صفات خدا مي باشد.

6. در برخي ديگر از آيات هدف خلقت و به تعبير بهتر، نهايت، غايت و مقصدي كه انسان به سوي آن در حركت است را «خدا» معرفي مي كند «إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ» «3»

ما از خدائيم و به سوي خدا (حركت مي كنيم و) و باز مي گرديم و در آيه ديگر مي فرمايد:

«آيا مي پنداريد كه شما را بيهوده و بدون هدف آفريديم و شما به سوي

ما بازگشت داده نمي شويد و برگشت نمي كنيد.» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 19

در حقيقت اين آيه هدف نهائي خلقت انسان را «بازگشت به سوي خدا» معرفي مي كند و اين هم مي تواند يكي از اهداف آفرينش باشد.

جمع بندي و نتيجه گيري:

قرآن كريم مي فرمايد: «هدف آفرينش انسان» علم- رحمت- ملاقات- آزمايش- پرستش و بازگشت به سوي خدا مي باشد.

حال بايد ديد كدام يك از موارد فوق اصلي است و كدام يك فرعي مي باشد.

مفسرين در اينجا احتمالات متعددي داده اند ولي به نظر مي رسد «ملاقات با خداوند» و «به سوي خدا رفتن» اصل باشد زيرا خود خداوند تبارك و تعالي به عنوان هدف عالي خلقت انسان و هدف نهائي كمال انسان، مطرح است.

انسان به سوي او حركت مي كند و به عنوان مقدمه اي براي اين حركت به انسان «علم» داده مي شود؛ و در اين مسير «آزمايش» مي شود؛ وقتي در آزمايش ها موفق شد و به «پرستش» پروردگار نائل آمد «رحمت الهي» بر او نازل مي شود و به «كمال نهائي» كه خداوند تبارك و تعالي و ملاقات اوست خواهد رسيد.

بنابراين مي توان گفت: كه اين اهداف در طول همديگر هستند، به عبارت ديگر هر كدام مقدمه اي است براي تحقق ديگري، و مي تواند همراه همديگر نيز مطرح بشود.

و گاهي هر كدام در مراحلي، مقدمه ي يكديگر واقع مي شود تا انسان به هدف نهايي يعني «ملاقات پروردگار» نائل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 20

پرسش:

اگر هدف از آفرينش انسان عبادت «1» است، خدا چه نيازي به عبادت ما دارد؟

پاسخ:

خداوند تبارك و تعالي، غني بالذات است و نياز به چيزي بيرون از ذات خودش ندارد تا او را هدف و مقصد خودش قرار دهد، يا به تعبير ديگر كمالي بيرون از ذات خدا نيست تا خدا بخواهد آن كمال را بدست بياورد.

بنابراين لازم است بين، هدف فاعل و هدف فعل فرق بگذاريم، به عنوان مثال: باغباني كه گلي يا درخت ميوه اي را مي كارد مي خواهد از زيبايي و ميوه هاي آن استفاده كند اين هدف فاعل است؛ اما خود آن فعل، يعني خود آن گل يا درختي كه كاشته شده يك غايت، هدف و كمالي دارد كه بايد به آن كمال برسد؛ وقتي مي گوئيم هدف خدا، مقصودمان هدف فاعل نيست، زيرا خداوند اصلًا نيازي ندارد تا هدفي داشته باشد، پس مقصود هدف و غايت فعل است؛ به عبارت ديگر

من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 21

اگر آفرينش انسان عبادت است، خدا چه نيازي به عبادت ما دارد؟

پس هدف خدا، به معناي هدف فعل است نه به معناي هدف فاعل يعني آن سود و آن كمال، به خود انسان بر مي گردد، و در حقيقت، هدف، كمال انسان است كه بوسيله ي عبادت، حاصل مي شود.

البته متكلمين و فلاسفه نيز پاسخي داده اند كه در اينجا فقط به آن اشاره مي كنيم و آن اينكه خداوند تبارك و تعالي، علت العلل

است و فياض محض است، لذا مي خواهد جلوه اي از اين فياضيت خودش را در جهان به نمايش بگذارد و آن مخلوقاتي است كه خدا ايجاد مي كند، و در حقيقت جهان، جلوه ي خالق خودش است. بنابراين در اينجا بحث مفصلي مطرح است به نام عشق به مخلوق خود، و عشق به موجودات، حال اين «عشق» به چه معناست؟! اين فياضيت به چه معناست؟! از بحث قرآني خارج مي شود، و مجال خود را مي طلبد.

پرسش: در ادامه ي بحث قبل اين پرسش نيز مطرح مي شود كه اگر هدف فقط پرستش بود، خداوند كه موجودات ديگري مانند فرشتگان عبادتگر را آفريده بود، چرا ديگر انسان فتنه گر و سركش خلق شد؟

پاسخ: اين پرسش در حقيقت براساس دو پيش فرض شكل گرفته به اين ترتيب كه «هدف آفرينش فقط پرستش بوده» و ديگر اينكه «اين هدف هم خارج از ذات خدا، وجود داشته باشد». به عنوان مثال: فرض شده كه خدا كسي است كه نياز به پرستش ديگران دارد حال كه نياز به پرستش ديگران دارد بايد ديد چه كسي بهتر پرستش مي كند؟ فرشتگان يا انسان ها؟!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 22

در پاسخ هاي قبلي پيش فرض هاي اين پرسش را از اصل باطل كرديم و گفتيم: هدف آفرينش انسان تنها پرستش نبوده و از طرفي اصلًا هدفي خارج از ذات خدا و نياز به پرستش وجود ندارد. و بيان شد كه خداوند غني بالذات است و هيچ كمبودي ندارد كه بخواهد با پرستش جبران كند و اين انسان

است كه براي تكاملش نياز به بندگي و پرستش خدا دارد.

اما در مورد علت اينكه چرا خداوند موجودات مختلفي آفريد، چرا برخي را به صورت فرشته و بعضي را به صورت انسان آفريده است؟ بايد گفت: ظرفيت هاي اين موجودات متفاوت است، مثلًا، ظريفت انسان ها اين است كه مي توانند به مقام انسان كامل برسند، مي توانند به جائي برسند كه جلوه ي حضرت حق بشوند، و به صورت آگاهانه و با اختيار و آزادي كه دارند، مي توانند مراحل تكامل و كمال را بپيمايند ومظهر اسماء خداوند بشوند. و عبادت آزادانه و شخص مختار، با عبادتي كه فرشته انجام مي دهد كه اختيار سرپيچي ندارد اين دو قابل مقايسه نيست.

چنانچه حكايت شده پيامبر فرمودند: «ضربه ي شمشير اميرالمؤمنين (ع) در روز خندق از عبادت جن و انس برتر است.» علت چيست؟! به خاطر اينكه اين عبادت، عبادت آزادانه و عبادت با اختيار و آگاهانه است؛ در حالي كه فرشته اگر عبادت مي كند در حقيقت، از اين آزادي برخوردار نيست، زيرا قوه ي شهوت و غضب ندارد، راه هاي انحرافي به رويش بسته است يك راه بيشتر ندارد، و آن عبادت خدا و اطاعت از پروردگار است. و عصمتش هم از اينجا ناشي مي شود و تفاوت عصمت فرشته با عصمت پيامبران نيز، در همين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 23

جاست كه پيامبر، با توجه به اينكه مثلًا قوه ي شهوت و غضب دارد و مي تواند راه انحرافي برود، ولي با اختيار نمي رود.

بنابراين هر چند برخي از انسان ها ممكن

است خونريزي كنند و همچنين آلوده به گناه شوند و افرادي مثل صدام و هيتلر در انسان ها پيدا شود، ولي آن گل هاي سرسبدي كه در اين اجتماع انساني پيدا مي شوند، انسان هاي كاملي مانند پيامبران و اميرالمؤمنين علي (ع) و امثال آنها يك لحظه عبادتشان، گاهي از عبادت تمام فرشتگان برتر است.

پس چنين نيست كه خدا:

اولًا: نيازي به پرستش فرشتگان يا غير فرشتگان داشته باشد تا بگوييم: حالا كدام يك بهتر پرستش مي كنند، او را بيافريند.

ثانياً: سركشي برخي از افراد، دليل نمي شود كه ما بتوانيم آن انسان هاي كامل، و عبادت هاي آنها را با ديگران حتي با فرشتگان مقايسه كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 24

منظور از عهد در آيه «الم اعهد اليكم يا بني آدم» چيست؟

پرسش:

منظور از عهد در آيه «الم اعهد اليكم يا بني آدم» چيست؟ در آيه «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ» «1»

مقصود از عهد چه عهدي است؟

پاسخ:

قرآن كريم مي فرمايد:

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِينٌ»؛ «اي فرزندان آدم! آيا با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد (و از شيطان اطاعت نكنيد) كه او براي شما دشمن آشكاري است.»

اين عهدي كه قرآن كريم از آن ياد كرده است كه خداوند با بني آدم عهد كرد كه از شيطان اطاعت نكند، چه عهدي است؟ و در كجا چنين عهد و پيماني با انسان ها بسته شده است؟ مفسران قرآن در مورد اين عهد سه تفسير ارائه كرده اند:

1. برخي گفته اند: مقصود همان «ايمان الهي» از طريق «عقل» است يعني خداوند با

عقلي كه به انسان داد، يك نوع عهد غيررسمي با انسان بسته، كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 25

انسان مي تواند با عقلش درك كند توحيد خوب است پيروي از شيطان بد است، و اين عقل، او را از پيروي شيطان منع مي كند، پس در حقيقت همان گواهي عقل بر توحيد و منع عقل از پيروي و عبادت شيطان، خود نوعي پيمان غيررسمي خدا، با بشر است.

2. برخي تفسير كرده اند كه اين عهد، همان «ايمان فطري» بشر با خدا مي باشد، كه انسان را خدا فطرتاً طوري آفريده كه خدا جوست و توحيدگراست و از اطاعت و پرستش غيرخدا دوري مي كند. در حقيقت اين عهد و پيمان نانوشته بين انسان و خدا موجود است، كه در سرشت انسان قرار گرفته كه توحيدگرا باشد و از پرستش و اطاعت غيرخدا دوري كند.

3. بعضي نيز گفته اند: مقصود «پيمان» الهي از طريق «پيامبران الهي و كتاب هاي الهي» است، همين كه پيامبر اسلام (ص) به انسان ها گفت: «از شيطان اطاعت نكنيد.» و در قرآن به اين مسئله پرداخته شد، و در كتاب هاي آسماني ديگر هم به اين مطلب اشاره شده، اين نوعي پيمان بين خدا و انسان است؛ كه انسان ها حق ندارند غير از خدا را بپرستند و اين در حقيقت پيماني بين صاحب قرآن و انسان هاست ولي نه به صورت پيمان هاي رسمي بشري، بلكه نوعي از پيمان مي باشد.

البته مي تواند يك آيه ي قرآن چند معنا داشته باشد، بنابراين مانعي ندارد كه عهدي كه در آيه آمده هم «پيمان عقلي» هم «پيمان فطري»، و هم «پيمان از طريق پيامبران و كتاب هاي آسماني»، مراد باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 2، ص: 26

مقصود از «آفرينش زوجها از جنس خود انسان» چيست؟

پرسش:

مقصود از «آفرينش زوجها از جنس خود انسان» چيست؟ اينكه قرآن مي فرمايد «ما از جنس خودتان زوج هايي براي شما آفريديم» آيا به اين صورت است كه هر زني از خمير مايه ي شوهر خود آفريده شده و اگر او راه خلاف يا صحيحي انتخاب كرد، آن هم از او تبعيت مي كند، يا معناي آيه چيز ديگري است؟

پاسخ:

اين مطلب در دو آيه ي قرآن آمده يكي آيه ي اول سوره ي «نساء» كه مي فرمايد:

«خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»؛ «شما را از يك تن آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او آفريد.»

همچنين در سوره ي روم آيه ي 21 مي فرمايد:

«از آيات و نشانه هاي الهي اين است كه از جنس خودتان، ازواج و همسراني آفريد، تا در كنار آنها آرامش بگيريد، و به سكون برسيد.»

اين آيات ناظر به اين است كه آفرينش همسر انسان، از جنس «انسان» است يعني از جنس «فرشته» يا «جن» نمي باشد اگر خداوند براي زن، مردي آفريد يا براي مرد، زني آفريد اينها همجنس همديگر مي باشند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 27

در حقيقت يك بحث «كلي» است نه يك بحث «مصداقي»، به عبارت ديگر اين آيه ناظر به اين مطلب نيست كه هر زني از جنس شوهر خودش است، و تك تك افراد را شامل نمي شود، بلكه «كليٍ» انسان را مي گويد، كه جنس شما و همسرانتان يكي است و همه انسانيد اما نمي خواهد بگويد كه هر زني از جنس شوهر خاص خودش است و همه ي صفات او را هم دارد.

و چنين نيست كه اگر او راه خلاف رفت، اين هم همان راه را برود. آري

چنين دلالتي از آيه استفاده نمي شود.

پس اگر شخصي راه خطايي برگزيد همسرش مي تواند راه او را انتخاب نكند زيرا اين يك عمل اختياري است و حتي مي تواند همسر خود را نهي از منكر كند و راه خودش را از او جدا نمايد. پس آيه به اين معنا نيست كه افراد از خمير مايه ي همسرشان مي باشند و چه بسيار زناني كه در طول تاريخ بر خلاف راه شوهرانشان رفتند.

مثال: آسيه زن فرعون كه قرآن از او تمجيد مي كند، مؤمن شد و راه كفر و طغيان شوهرش را نپيمود و همچنين همسر برخي پيامبران كه راه باطل را در پيش گرفتند و با شوهر خود مخالفت كردند و قرآن آنها را يادآوري كرده است.

بنابراين انسان اختيار دارد، و مي تواند از قبل با چنين شخصي ازدواج نكند؛

يا اينكه اگر ازدواج كرد او را نهي از منكر نمايد؛

يا اگر به مراتبي رسيد كه هيچ راهي براي اصلاح نبود از او جدا شود.

از اين رو مي بينيم كه اجباري در چنين مواردي وجود ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 28

چرا در سوره ي «الرحمن» تعليم قرآن قبل از آفرينش انسان آمده است؟

پرسش:

چرا در سوره ي «الرحمن» تعليم قرآن قبل از آفرينش انسان آمده است؟ پاسخ:

در آيات اول سوره ي الرحمن مي فرمايد:

«الرَّحْمنُ «1» عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»؛ «خداوند گسترده مهر» به انسان آموزش قرآن داد و انسان را آفريد به او بيان آموخت.»

بايد به طور طبيعي مي فرمود: خدا انسان را خلق كرد بعد به او بيان را آموزش داد و بعد قرآن را به او آموخت. ولي در اينجا ترتيب طبيعي به هم خورده؛ كه در اين باره مفسرين مي گويند:

علت به هم خوردن ترتيب طبيعي اين آيات اين

است كه خداوند مي خواسته عظمت آموزش قرآن را يادآوري كند كه اينقدر مهم است كه قبل از نعمت خلقت انسان به آن اشاره شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 29

آري ارزش انسان به تعليم قرآن است، و به عبارت ديگر ارزش انسان به ارتباط او با وحي بستگي دارد.

و مي دانيم كه قرآن هم از جهت اصل آموزش و تعليم و تربيت مهم است، و هم از جهت محتوا، و بديهي است كه آموزش قرآن، مقدمه ي معرفت به قرآن و عمل به محتواي آن است.

يادآوري: قابل توجه است كه در اين آيات «عطف ترتيبي» نيامده چنانچه برخي پنداشته اند، و نفرموده، «علم القرآن فخلق الانسان» يا «وخلق الانسان» تا ترتيب را برساند و تقدم و تأخري را ثابت كند؛ بلكه چينش اين جملات، به خاطر اهميت قرآن، مقدم و موخر شده، و شايد خداوند ترتيبي خاص را اراده نكرده باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 30

پرسش:

اينكه مي فرمايد «علمه البيان»؛ «خداوند بيان را به انسان آموخت» مقصود از «بيان» چيست؟

پاسخ:

واژه «بيان» يك مفهوم گسترده اي دارد كه گاهي همين «سخن گفتن» از آن اراده مي شود. ولي اينجا مقصود عام است يعني به انسان «سخن گفتن» و انواع «استدلالات عقلي و منطقي» آموخت.

آري يكي از موارد آن معناي عام، «سخن گفتن» است و البته مي دانيم كه سخن گفتن يكي از پيچيده ترين و مهم ترين نعمت هاي الهي است كه بسياري از علوم بشر از همين طريق نقل و انتقال و رشد مي يابد و همچنين خود لغات و دستگاه هاي صوتي و نيز زبان هايي كه در دنيا وجود دارد، اينها همه از نشانه هاي عظمتِ پروردگار است.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 31

آيا انسان مي تواند خلق كند؟

پرسش:

آيا انسان مي تواند خلق كند؟ خداوند در قرآن مي فرمايد: ما انسان ها را از يك مرد و زن جنس مذكر و مونث خلق كرديم، با توجه به اين آزمايشاتي كه الان صورت مي گيرد، كه از يك جنس مي توانند فرزند را بدنيا بياورند، اين چطور با گفته ي قرآن قابل جمع است؟

پاسخ:

اين پرسش را از «بعد قرآني» و «بعد علمي» بررسي مي كنيم:

الف. از نگاه قرآن:

در بخش قرآني مسئله، دو ديدگاه وجود دارد:

- بعضي از مفسرين برآنند كه، انسان نمي تواند موجود جديدي خلق كند، به اين علت كه خلق مخصوص خداست و اگر كسي خلق كند در حقيقت يك كار خدائي كرده و در اين راستا استدلال مي كنند به آيه ي:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 32

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»؛ «1»

«اي مردم! مثلي زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كساني را كه غيرخدا مي خوانيد، هرگز نمي توانند مگسي بيافرينند، هر چند براي اين كار دست به دست هم دهند.»

برداشت آنها از آيه اين است كه پس بشري كه نمي تواند يك مگس را خلق كند چگونه مي تواند يك انسان را بيافريند؟

اما اين استدلال قابل پاسخ است بدين ترتيب كه با مراجعه به قبل و بعد اين آيه متوجه مي شويم كه اين آيه در مورد توانايي «بت» ها مي باشد، زيرا در آيات قبل آمده:

«وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ»؛ «2»

«آنها غير از خداوند چيزهايي را مي پرستند كه هيچ گونه دليلي بر آن

نازل نكرده است، و چيزهايي را كه علم و آگاهي به آن ندارند.»

در حقيقت در اين دو آيه مي فرمايد: اينهايي كه شما مي پرستيد، يعني اين بت ها، ناتوان هستند و نمي توانند چيزي را خلق كنند، و كسي كه نمي تواند چيزي را خلق كند، شايسته ي پرستش نيست و نبايد معبود شما قرار بگيرد.

لذا اين آيه مربوط به ناتواني بت هاست نه مربوط به انسان ها.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 33

- برخي نيز مي گويند: در قرآن كريم آياتي داريم كه مساله ي خلقت را شامل انسان ها نيز مي داند. در سوره ي آل عمران آيات مربوط به حضرت عيسي (ع) مي فرمايد:

«وَرَسُولًا إِلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَهٍ مِن رَبِّكُمْ»؛ «1»

«و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوي بني اسرائيل (قرارداده، كه به آنها مي گويد:) من نشانه اي از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام؛ من از گل، چيزي به شكل پرنده مي سازم؛ سپس در آن مي دمم و به فرمان خدا، پرنده اي مي گردد.»

پس از تعبير «اني اخلق» من خلق مي كنم استفاده مي شود كه، مسئله ي «خلق» مخصوص خداوند متعال نيست بلكه انسان ها هم ممكن است خلق بكنند.

پرسش: فرق بين خلق و ايجاد چيست؟

پاسخ: «ايجاد» يعني چيزي نباشد، و انسان آن را از عدم به وجود بياورد.

ولي «خلق» يعني انسان چيزي را بر كيفيت مخصوصي درست نمايد و ساماندهي كند. به عبارت ديگر ايجاد همان «ابداء» يا «انشاء» است چيزي را از «عدم» به «وجود» آوردن است كه اين كار خدائي است و علت تامه مي خواهد تا از نيستي به هستي بيابد.

اما چيزي را كه وجود دارد و انسان همان را تقدير و اندازه زني كند و به شكل جديد

درآورد مثل همين كه حضرت عيسي مي فرمايد: «من اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 34

خاك ها را به شكل يك پرنده در مي آورم.» اين در حقيقت، تقدير و اندازه زني است و حضرت عيسي از «عدم» به «وجود» نياورده بلكه آن را سامان داد.

بنابراين «خلق» مخصوص خداوند نيست، بلكه بشر هم مي تواند خلق كند. و آنچه از بشر بر نمي آيد «ايجاد» است.

ب. از نگاه علم:

در پرسش آمده بود كه آيا لازم است هميشه موجودي از يك «نر و ماده» بوجود بيايد، چنانچه در قرآن آمده كه: «شما را از يك «مرد و زن» آفريديم.» انسان ها معمولًا اين گونه آفريده مي شوند ولي آيا اين يك قانون كلي است كه هميشه بايد موجودات اينگونه آفريده شوند؟ خير، زيرا هم در قرآن نمونه داريم و هم در طبيعت كه لازم نيست، هميشه تولد موجودات از يك «نر و ماده» باشد.

به عنوان مثال حضرت آدم (ع) بدون پدر يا مادر خلق شده يا در قرآن آمده كه حضرت عيسي (ع) بدون پدر خلق شده است. پس لازم نيست كه حتماً پدر و مادري باشند.

پس اين قانون عام «زوجيت» چه مي شود؟ اين كه اين موارد چگونه براي آن قانون استثناء شوند اين بحثي است كه در اين مجال نمي گنجد ولي به طور مختصر بايد گفت: لازم نيست كه هميشه پدر و مادري (نر و ماده) باشند و بعد فرزندي از آنها بوجود آيد. به عبارت ديگر به اصطلاح اين آيه در مقام اثبات شي ء است و نفي ما عدا نمي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 35

آيا شبيه سازي جايز است؟

پرسش:

آيا شبيه سازي جايز است؟ اينكه سلولي

را از حيوان يا انساني بگيرند و يك حيوان يا انسان شبيه آن توليد كنند بدون اينكه جنس مخالف در كار باشد آيا جايز است؟

پاسخ:

لازم است به اين موضوع از سه جهت پرداخته شود:

اول: اينكه نظر اسلام در مورد اصل علم، تجربه و آزمايش در اين موارد چگونه است؟ اسلام جلوي پيشرفت علم را نمي گيرد بلكه انسان را براي دانش و پيشرفت ترغيب و تشويق مي كند، و اين آزمايشات علمي مفيد است و براي انجام آن مانعي نيست؛ و لازم است علم پيشرفت خودش را داشته باشد آزمايشات هم بايد صورت بگيرد.

دوم: اينكه اگر چنين اتفاقي افتاد چه مي شود؟ اگر چنين اتفاقي افتاد، و به صورت گسترده اي انجام گرفت، مثلًا صدها هزار انسان، به اين شكل بوجود آورند معلوم است كه با مشكلاتي اخلاقي مواجه مي شويم به عنوان مثال افراد يكديگر را به خوبي نمي شناسند چون شبيه همديگر هستند؛ مسئله ي خويشاوندي دگرگون مي شود؛ احساسات و عواطفي كه باعث رشد و شكوفايي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 36

استعدادها مي شود در اينجا تحت الشعاع قرار مي گيرد؛ و از لحاظ حقوقي نيز، براي مسائلي مثل ارث و مانند آن مشكلات زيادي بوجود مي آيد.

سوم: مطالبي كه گذشت بر فرضي بود كه چنين اتفاقي بيفتد، ولي هنوز موردي براي ما ثابت نشده است كه چنين اتفاقي در مورد انسان ها افتاده باشد. البته آزمايش ها و ادعاهايي در مورد حيوانات شده كه بعضي از مراكز آزمايشگاهي و بعضي متخصصين به چنين پيشرفت هائي دست يافته اند و چنين موجوداتي را در عالم حيوانات شبيه سازي كرده اند، ولي هنوز، هم از لحاظ علمي ثابت نشده، و هم اينكه در عالم انسان ها چنين

اتفاقي افتاده باشد و آنچه رسيده در حد ادعا و خبر خبرگزاري هاست؛ و هنوز به صورت علمي و قانونمند در مجامع علمي مطرح نشده است.

نتيجه: اگر انسان بتواند خلق جديد انجام دهد، اين با آيات قرآن ناسازگار نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 37

فصل دوم: نفس و پرورش

اشاره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 39

الف: نفس

آيا صفات ناپسند در ذات انسان است يا با گذشت زمان و نوع برخوردها شكل مي گيرد.

پرسش:

آيا صفات ناپسند در ذات انسان است يا با گذشت زمان و نوع برخوردها شكل مي گيرد. پاسخ:

با توجه به آيات قرآن در مي يابيم كه خداوند متعال براي انسان فطرتي قائل است. «1»

اين فطرت پاك آفريده شده و اول بصورتي كاملًا معتدل بوده، در سوره ي شمس بعد از اينكه چند قسم ياد مي كند مي فرمايد: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ «2»

قسم به نفس و آن حالت تسويه و تعديل نفس.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 2، ص: 40

يعني نفس انسان در حالتي قرار دارد كه نسبت به خوبي و بدي يكسان است مي تواند نيكي ها را بپذيرد مي تواند بدي ها را بپذيريد و به تعبير بهتر هم كارهايي كه در راستاي تقوي قرار گرفته به آن الهام مي شود و هم فجور و بدي ها.

در برخي از روايات ذيل آيات سوره ي ناس حكايت شده: گويا انسان ها دو گوش دارند كه در گوشي فرشته مي دمد و در گوشي شيطان الهام مي كند، يكي انسان را به كارهاي بد دعوت مي كند و يكي به سوي كارهاي خوب. اين مطلب را ما نيز بالوجدان درك مي كنيم كه وقتي در مقابل كاري قرار مي گيريم چه خوب باشد چه بد گويا از طرفي كسي به ما مي گويد انجام بده و گويا كسي مي گويد انجام نده.

بنابراين انسان فطرت دارد و فطرتش پاك است خداجو است خدا طلب، زيبايي طلب و كمال طلب است ولي گاهي انسان از اين فطرت پاك منحرف مي شود، يعني نفسش در اثر عوامل و موانعي يا الهامات و وسوسه هاي شيطاني، يا ميل هاي شهواني و انحرافات دروني كه خودش در اثر شهوات پيدا مي كند، و تأثيرپذيري از دوستان بد و يا توهمات و خيالات ... موجب مي شود كه انسان از آن راه اصلي منحرف شود.

برخي از آيات قرآن كه انسان ها را «ظلوم» و «جهول» و مانند آن معرفي كرده. در حقيقت به انسان هاي تربيت نايافته در پرتو وحي اشاره دارد؛ اگر انساني اين نفس معتدل خودش را در پرتو وحي الهي با الهامات الهي پرورش

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 41

بدهد به قله هاي كمال مي رسد ولي اگر او را همچون علف هرزي رها بكند

و يا اينكه به دنبال عوامل انحرافي برود كم كم به صفات رذيله گرفتار مي شود.

نتيجه:

برخي از پيروان اديان ديگر مي گويند: انسان گنه كار به دنيا مي آيد و ما بايد او را شستشو بدهيم و غسلش بدهيم تا از اين حالت گنه كاري نجات پيدا كند.

ولي اسلام مي گويد: انسان پاك به دنيا مي آيد و بالذات گناهكار نيست ممكن است خودش با اراده ي خودش و انتخاب خودش نفس پاكش را آلوده نمايد زيرا نفس او كه همچون لوح و صفحه ي سفيدي است با هر گناهي كه همچون نقطه هاي سياهي هستند كم كم آن صفحه را آلوده مي كند و در نهايت تمام صفحه سياه مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 42

مراتب نفس انسان كدام است؟

پرسش:

مراتب نفس انسان كدام است؟ آيه ي شريفه مي فرمايد: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهُ بِالسُّوءِ»؛ «1»

«نفس انسان را به سوي رذايل اخلاقي و به سوي بدي ها امر مي كند» اين چطور با مطالب فوق قابل جمع است؟

پاسخ:

نفس انسان داراي مراتبي مانند نفس راضيه، نفس مرضيه، نفس مطمئنه و نفس ملهمه مي باشد و يكي از اين مراتب و مراحل نفس، نفس اماره مي باشد در توضيح بيشتر بايد گفت:

در حقيقت ما يك نفس بيشتر نداريم ولي اين نفس مي تواند مراتب و مراحل مختلفي را طي كند ممكن است اين نفسي كه خداوند آفريده و به حالت تعديل و تسويه بوده يعني حالتي داشته كه نسبت به خير و شر مساوي بوده، اگر آن را به سوي كارهاي خوب ببريم، كم كم مي رسيم به مراتب عالي نفس مانند نفس راضيه و مرضيه كه از خدا راضي مي شود و خدا نيز از او خشنود مي شود.» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2،

ص: 43

و اين در حالي ممكن است كه نفس را تحت تربيت وحي الهي و الهامات نيك قرار بدهيم؛ از آن طرف هم ممكن است انسان به «اسفل السافلين» برود يعني نفس خودش را در معرض گناهان و آلودگي ها قرار دهد، كم كم نفس انسان سقوط مي كند و به جايي مي رسد كه «أمّاره بالسوء» مي شود يعني نفس انسان، امير انسان مي شود و انسان را به بدي دستور مي دهد.

به عنوان مثال: كودكي را به شما مي سپارند كه با دلسوزي و تحت تعاليم الهي او را تربيت مي كنيد و يك انسان خير انديش، نيكوكار و نوع دوست پرورش مي يابد، كه اگر او را رها بكنيد به سوي كارهاي نيك بيشتر پيش مي رود؛ اما اگر اين كودك را به دست يك مربي ناپاك بسپارند، آن مربي ناپاك مي تواند اين كودك را انسان بزهكار پرورش دهد، كسي كه زندگي خودش را صرف آزار و اذيت ديگران مي كند، حال اگر اين شخص آلوده به گناه را رهايش كني، در همين مسير پيش مي رود.

در حقيقت نفس انسان، مانند همان كودك، در اختيار انسان است، در ابتدا هم پاك و هم به حالت تعادل است كه مي توان آن را به سوي تقوي و راستي پرورش داد و يا به سمت «فجور و ناپاكي» پرورش داد تا برسد به مرتبه ي «أمّاره ي بالسوء» كه انسان را به سوي كارهاي بد دستور بدهد.

و در پايان بايد اضافه كرد كه نفس انسان دائم در حال خطر است اگر به مراتب بالا رسيد و انسان در مورد آن كوتاهي كرد، امكان سقوط دارد؛ و اگر به مراتب پايين و «اماره ي بالسوء» هم رسيد مي تواند با اراده ي محكم

و عزمي راسخ از باب توبه به آغوش حضرت حق بازگردد. كه اين «سقوط» و «صعود» هم دليل بر وجود اختيار انسان مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 44

ويژگي هاي انسان مومن چيست؟

پرسش:

ويژگي هاي انسان مومن چيست؟ پاسخ:

تعدادي از صفات انسان مومن در سوره مومنون بيان شده است كه به همين مناسبت اين سوره «مؤمنون» ناميده شده است، در ابتداي اين سوره مي فرمايد: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»؛ «به تحقيق مومنين رستگار شد.» بعد تا آيه ي 11 صفات مؤمنينِ راستين را چنين بر مي شمارد:

اول: مومنان كساني هستند كه در حال نماز خشوع دارند و در مقابل پروردگارشان با فروتني نماز مي خوانند. «1»

دوم: كساني كه از كارهاي بيهوده پرهيز مي كنند يعني كارها و برنامه ي زندگي شان هدفمند است و بدون هدف نيست. «2»

سوم: مؤمنان كساني هستند كه زكات مي پردازند. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 45

واژه «زكات» در قرآن دو معنا دارد: در سوره هاي مدني كه گاهي به معناي ماليات زكات واجب است كه بر چند چيز تعلق مي گيرد. ولي در سوره هاي مكي برخي مفسران احتمال داده اند كه به معناي انفاق باشد يعني مؤمنان كساني هستند كه از اموالشان انفاق و بخشش مي كنند و اين يكي از صفات بارز مومنان مي باشد.

چهارم: از صفات ديگر مومنان راستين اين است كه پاكدامن هستند و مراقبند تا به گناهان و اعمال زشت آلوده نشوند. «1»- «2»

در ادامه موردي را استثناء مي كند كه اينها غريزه ي شهوت خود را كنترل مي كنند مگر در موارد حلال، و اگر كسي از اين حد فراتر رود تجاوزگر است. «3»

پنجم: صفت بعدي مؤمنان راستين اين است كه امانتدارهاي خوبي هستند. «4»

امانت

مردم را همچون جان خودش حفظ مي كند و آن را بر مي گرداند، و اگر با كسي پيماني بست به پيمانش وفادار است.

ششم: مؤمنين مراقب نمازشان هستند و اول وقت نمازشان را مي خوانند، سستي و كاهلي در نمازشان نمي كنند. «5»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 46

و در پايان مي فرمايد: «أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ» «1»

اين افراد وارثان بهشت هستند.

البته صفات ديگر مؤمنان در سوره هاي ديگر هم ذكر شده كه نظر شما را به برخي از آنها جلب مي كنيم:

هفتم: در سوره ي انفال مي فرمايد: «مؤمنون كساني هستند كه وقتي ياد خدا را مي شنوند دل هاي آنها برافروخته مي شود.» «2» در حقيقت تحت تاثير قرار مي گيرند، و نسبت به ياد خدا بي تفاوت نمي باشند.

هشتم: در سوره ي مائده مي خوانيم: «اينها كساني هستند كه بر خدا توكل مي كنند.» «3»

نهم: باز در سوره ي انفال آمده است: «آنها كساني هستند كه به ديگران پناه مي دهند و رهبران الهي و مردان الهي را ياري مي كنند.» «4»

دهم: و در سوره ي آل عمران مي فرمايد: «آنها سرپرستي كافران را نمي پذيرند» «5» يعني ولايت و رهبري دشمنان خدا و كافران را نمي پذيرند.

يازدهم: در سوره ي نساء مي فرمايد: «مومنان كساني هستند كه به قرآن، و كتاب هاي آسماني قبل از آن ايمان مي آورند.» «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 47

دوازدهم: و در سوره بقره مي خوانيم: «مومنان كساني هستند كه فساد مالي و اقتصادي ندارند (رباخوار) نيستند.» «1»

اين بود برخي از صفاتي كه در قرآن براي مؤمنان راستين آمده است.

و در تمجيد آنها در سوره ي توبه مي فرمايد: «اين مؤمنان اهل بهشت اند، و خدا جان و مال آنها را مي خرد و با آنها معامله مي كند.» «2»

و در سوره منافقون مي فرمايد:

«عزت از آن خدا، و پيامبر و مؤمنان است.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 48

غفلت چيست و عوامل آن كدام است؟

پرسش:

غفلت چيست و عوامل آن كدام است؟ پاسخ:

غفلت عبارت است از اينكه پرده اي بر فكر و دل انسان بيفتد و از يك واقعيت و حقيقتي دور بماند. قرآن كريم، در اين باره مي فرمايد:

«برخي از انسان ها دل دارند ولي فهم عميق و ژرف نگري ندارند، چشم دارند ولي بصيرت ندارند، گوش دارند، ولي با آن نمي شنوند!»

و در ادامه ي آيه مي فرمايد:

«أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛ «1»

«اينها مثل حيوانات هستند بلكه از حيوانات نيز پست ترند، اينها همان كساني هستند، كه غافلند!»

اينجا غفلت مي تواند اعم باشد از غفلت از خدا، غفلت از آيات خدا، يا غفلت از آخرت، به تعبير ديگر غفلت از هر آنچه كه انسان را، به سوي كمال مي برد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 49

مراتب انسان: گاهي انسان كامل است انساني كه با شعور، و به ياد خدا باشد؛ گاهي انسان، مانند حيوان مي شود؛ و گاهي از حيوان هم پست تر مي شود، چنانچه در آيه آمده است.

برخي گفته اند: يك مرحله ي ديگر هم وجود دارد و آن اين كه انسان حيوان شود، نه مانند حيوان!

به هر حال كسي كه از ياد خدا غافل شود، از ابزارهاي شناخت خودش كه چشم و گوش و عقل باشد استفاده نكند، از مرحله ي انسانيت ساقط مي شود.

غافلان از چه غفلت دارند؟!

1. در سوره يونس مي فرمايد:

«وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ»؛ «1»

«بدرستي كه بسياري از مردم، از نشانه هاي ما غافل هستند.»

از نشانه هاي خدا غافل هستند يعني: به گل مي نگرند ولي گل آفرين را

نمي بينند، دريا را تماشا مي كنند، ولي دريا آفرين را نمي بينند، به كهكشان ها و ستارگان نگاه مي كنند، ولي آسمان آفرين را نمي بيند.

ولي برخي به مرحله اي مي رسند كه مي گويند:

به صحرا بنگرم صح- را ت-- و بينم ب- ه دري- ا بنگرم دريا تو بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت نشان از روي زيباي تو بينم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 50

2. گاهي غفلت از آخرت است، يعني همه ي توجه انسان به دنيا باشد و از آخرت و رستاخيز، از زندگي ديگري كه در پس اين جهان است، غافل شود. از اين رو در سوره ي روم مي فرمايد:

«آنها فقط ظاهر دنيا را مي بينند، ولي از آخرت غافل مي شوند.» «1»

عوامل غفلت:

براي درمان غفلت بايد ديد عواملِ غفلتِ از خداوند چيست؟

1. قرآن كريم يكي از عوامل غفلت را دنياگرايي مي داند و مي فرمايد:

«اي كساني كه ايمان آورده ايد، اموال و ثروت شما و فرزندان شما، شما را از ياد خدا غافل نكند، هر كس چنين كند، او زيانكار است.» «2»

در اين آيه به دو عامل غفلت زا اشاره شده كه يكي: اموال است، ديگري فرزندان؛ يعني ممكن است انسان، آنقدر سرگرم اموال و سرمايه اش بشود، كه از يادش برود خدائي هم وجود دارد ... يا ممكن است فرزندان مانع ياد خدا بشوند!

البته اين دو، نمونه اي است، از مسائل دنيوي، و مواردي كه انسان را سرگرم مي كند و از ياد خدا غافل مي كند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 51

2. دومين عامل از عوامل غفلت «تسلط شيطان بر انسان است» كه در سوره ي مجادله مطرح شده و مي فرمايد:

«اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ

اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ»؛ «1»

«شيطان بر آنان (: منافقين) مسلط شد، و ياد خدا را از خاطر آنها برد و آنها را به فراموشي انداخت» يكي از كارهايي كه شيطان مي تواند انجام دهد، اين است كه ياد خدا را از ذهن انسان ببرد، و انسان را دچار غفلت از ياد خدا كند! بعد مي فرمايد: «چنين افرادي «حزب شيطان هستند!»

و در همين راستا در سوره ي مائده مي فرمايد:

«شيطان مي خواهد بين شما دشمني بيندازد، و لذا شما را به سوي شراب و قماربازي مي برد «وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ» او مي خواهد مانع ياد خدا بشود.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 52 پرسش:

آيا دنيادوستي يا دوست داشتن فرزند باعث غفلت است؟!

پاسخ:

اينكه انسان فرزندش را دوست داشته باشد در طول دوستي خدا، اين اشكال ندارد، ولي اگر كسي دنيا را هدف خودش قرار دهد اين اشكال دارد. اينكه من ثروتم را دوست داشته باشم و در راهش تلاش كنم، اين مانع من نمي باشد و اشكالي ندارد، آنچه مهم است اين است كه ما نبايد دنيا را هدف خودمان قرار دهيم، اگر دنيا و مظاهر مختلف آن هدف شد، آن وقت انسان را از ياد خدا، آيات خدا، و آخرت غافل مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 53

پرسش:

راه درمان غفلت چيست؟

پاسخ:

اگر در همين آياتي كه گذشت دقت نماييم، راه درمان معلوم مي شود، به اين ترتيب كه:

1. انسان چشم دارد، گوش دارد لذا بايد پرده ها را كنار بزند، حقايق را ببيند و تفكر كند اگر ما ژرف انديش شويم بصيرت پيدا كنيم، حق را بنگريم و بپذيريم، مي توانيم

از غفلت خارج شويم.

2. قرآن كريم مي فرمايد: «شيطان بر اينها مسلط مي شود.» اگر انسان بتواند، كاري كند كه شيطان از او دور شود يعني پناه به خدا ببرد، و بر خدا توكل كند، و همچنين ايمان بياورد، با ايمان و توكل و پناه بردن بر خدا، كه در آيه 98 تا 100 سوره ي نحل بيان شده انسان مي تواند از شيطان نجات پيدا كند، و غفلتش برطرف شود.

چنانچه در سوره ي حجر مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 54

«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ»؛ «1»

بر بندگانم تسلط نخواهي يافت؛ مگر گمراهاني كه از تو پيروي مي كنند.» و در آيه ي ديگر به نقش ايمان اشاره مي كند و مي فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا»؛ «به درستي كه شيطان بر كساني كه ايمان دارند تسلطي ندارد»

3. راه بعدي، درمان غفلت كه خيلي مهم است مسئله ي «تقوا» و به ياد خدا بودن است. قرآن كريم در آيه ي 200 و 201 اعراف مي فرمايد:

اگر حيله هاي شيطاني به سراغ شما آمد و شيطان خواست شما را، به غفلت بياندازد، و فريب بدهد (مواظب باشيد) «فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» «2»

به خدا پناه ببريد چرا كه خدا هم شنواست هم داناست، شما را تحت نظر دارد و شما را مي پذيرد.

و در ادامه مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ» «3»

در اين آيه خداوند به ما آموزش مي دهد كه، كساني كه با تقوا هستند وقتي كه گروهي از شياطين به آنها نزديك مي شوند كه با آنها تماس برقرار كنند و آنها را وسوسه كنند ناگهان به

ياد خدا مي افتند و يك مرتبه بيدار مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 55

آري مثل بانكي كه آژير خطر برايش قرار داده اند وقتي سارقي سراغ آن مي آيد اين آژير خطر به صدا درمي آيد و چراغ ها روشن مي شود و عرصه بر سارقين تنگ مي شود و آنگاه زمينه هاي سرقت و گناه از بين مي رود. همچنين هنگام تماس شيطان با انسان اگر انسان خدا را ياد كند با ياد خدا دل نوراني مي شود و انسان مي تواند شيطان را دفع كند تا اين غفلت برطرف شود، و در نتيجه زمينه ي گناه از بين مي رود. از اين آيه استفاده مي شود كه مسئله ي «تقوا» زمينه سازي مي كند تا غفلت ها برطرف شود و گويا انسان هاي با تقوا دستگاه محافظ دارند، آژير خطر دارند كه وقتي گرفتار غفلت شدند و شيطان به سراغشان آمد يك مرتبه بيدار مي شوند «فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ» يك مرتبه بينا مي شوند بصيرت پيدا مي كنند، بصيرت نه فقط ديدن با چشم سر است، بلكه قلب و عقل آنها بينا مي شود، و ابرهاي وسوسه و گناه، كنار مي رود، و حقايق را آنطور كه هست، مي بينند. و اينها همه از نتايج تقوا و ياد خداست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 56

چگونه مي توان هميشه به ياد خدا بود؟

پرسش:

چگونه مي توان هميشه به ياد خدا بود؟ پاسخ:

مقدمه: خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»؛ «1»

«مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم؛»

و در سوره ي احزاب مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً»؛ «2»

«اي كساني كه ايمان آورده ايد به ياد خدا باشيد، ذكر بگوئيد و فراوان خدا را ياد كنيد.»

به ياد خدا بودن گاهي لفظي است، گاهي قلبي است و

برخي اوقات عملي است.

توضيح: انسان گاهي با زبانش مي گويد: «يالله» يا با زبانش پناه به خدا مي برد و مي گويد: «أعوذ بالله» اين ها ذكرهاي زباني است مانند: «سبحان الله»، «الحمد لله»، «الله اكبر» ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 57

مرحله ي بالاترش، ذكر قلبي است كه انسان در درون و دل، نيز به ياد خدا باشيد، لقلقه ي زبان نباشد، اگر قرآن مي خواند، مطلب را، هم بفهمد و هم به دلش منتقل كند و در حقيقت از درون به ياد خدا باشد و دل را آئينه ي تجلي حضرت حق قرار دهد.

مرحله ي بالاتر، ذكر عملي است يعني انسان ياد خدا را در زندگي عملي خودش پياده بكند، بدين معنا كه هر كار و برنامه اي را كه مي خواهد در زندگي اش عمل كند با معيار خدا بسنجد، اگر خدا اين برنامه را دوست دارد، عمل كند اگر دوست ندارد عمل نكند.

بنابراين ذكر گاهي در مرحله ي لفظ است گاهي قلبي است و گاهي اوقات عملي، و چه بهتر كه هر سه با هم باشد.

راهكارهاي به ياد خدا بودن:

1. توجه به آيات الهي: يكي از راه هايي كه انسان، مي تواند به ياد خدا باشد توجه به آيات الهي است، در سوره ي بقره مي فرمايد: «خدا آياتش را براي مردم بيان مي كند، شايد مردم متذكر شوند.» «لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» «1» جالب اين است كه در قرآن كريم واژه ي «لعّل» براي «زمينه سازي» به كار مي رود به عبارت ديگر «اقتضاي چيزي را بوجود آوردن» يعني خداوند مي فرمايد: ما آيات خودمان را براي مردم بيان كرديم، تا زمينه اي باشد براي بيدار شدن آنها، و براي اينكه، «متذكر» شوند و به ياد خدا بيفتند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني

ويژه جوانان، ج 2، ص: 58

زمينه بيداري انسان و به ياد خدا افتادن «تفكر» است تفكر در آيات الهي و مثالهايي كه در قرآن آمده مثال هاي زيبايي كه در قرآن آمده مثال هاي زيادي در قرآن زده شده و اين مثال ها در خور تفكر و تعمق و به ياد خدا افتادن است.

2. يادآوري نعمت ها: اين كه انسان نعمت هاي خدا را يادآوري كند. از اين رو در سوره ي احزاب مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نعمت هاي خدا بر خودتان را به ياد آوريد، و فراموش نكنيد» «1»

3. تلاوت قرآن: يكي از منابعي كه انسان را به ياد خدا مي اندازد و بيدار مي كند و از غفلت دور مي كند، خود قرآن كريم است. «2» از اين روست كه در روايات حكايت شده و بسياري از بزرگان نيز توصيه كرده اند، كه انسان صبح ها حداقل چند آيه ي قرآن تلاوت نمايد. و آن آياتي هم كه مي فرمايد: وقتي قرآن مي خوانيد يا در موارد ديگر «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» بگوييد در همين راستاست كه ياد خدا احياء شود.

4. توجه به هشدارهاي قرآن: در سوره ي قصص، آيه ي 46 يادآور مي شود كه توجه به هشدارهاي رهبران الهي و پيامبران، باعث بيداري و زنده شدن ياد خدا مي شود و غفلت را مي زدايد.

5. خردورزي و تفكر: قرآن كريم در آيات متعددي انسان ها را به تفكر و تعقل دعوت مي كند «3» و در آيه ي 7 سوره ي آل عمران و 26 سوره ي بقره

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 59

مطرح شده كه اگر انسان تعقل و تفكر كند، خود خردورزي انسان را به طرف خدا رهنمون مي شود و به ياد خدا مي اندازد و غفلت ها را برطرف

مي سازد، يعني بيشتر غفلت ها به خاطر اين است كه انسان از فكر و عقل خودش استفاده ي كافي نمي كند.

6. آيينه ي مشكلات: انسان وقتي مشكلاتي برايش پيش مي آيد، اين مشكلات را وسيله ي توجه به خدا قرار بدهد، در همين راستا در سوره ي اعراف در مورد قوم فرعون مي فرمايد: «ما فرعونيان را به خشكسالي و نقص در ثمرات گرفتارشان كرديم» يا به تعبيري ميوه ها و محصولات آنها را دچار آفت كرديم «لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» «1»

تا شايد آنها متذكر شوند، بيدار شوند و به ياد خدا بيفتند.

7. نماز: در سوره ي طه مي فرمايد: «أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِكْرِي» «2»

نماز بخوانيد تا به ياد من باشيد، اگر انسان در شبانه روز حداقل 5 بار درون استخري رود جسم او پاك مي شود، همانطور نيز اگر با آب حيات نماز جانش را شستشو دهد زنگارهاي غفلت از او زدوده مي شود و به ياد حق مي افتد و از گناهان دور مي شود.

ذكر مداومي كه در نماز هست، در كمتر عبادتي وجود دارد، و در آيه ي معروف «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» «3»

روي ذكر بودن نماز تاكيد خاص شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 60

آيا دوست داشتن ديگران با درجات عالي تقوا منافات دارد؟

پرسش:

آيا دوست داشتن ديگران با درجات عالي تقوا منافات دارد؟ پاسخ:

در همين راستا به پرسش هايي ديگر بر مي خوريم مانند: آيا دوست داشتن غيرخدا لازم است يا نه؟ و آيا با دوست داشتن خدا منافاتي دارد؟ اگر انسان دل و قلب خودش را براي محبت خدا خالي كند آيا جايي براي محبت غير خدا باقي مي ماند يا نه؟ آيا اين محبت ها با مراتب عالي تقوي منافات دارد يا خير؟!

قرآن كريم از ما نخواسته

كه محبت ديگران را ترك كنيم بلكه خواسته كه بيشترين محبت را نسبت به خداوند متعال داشته باشيم در سوره ي بقره مي فرمايد:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ»؛ «1»

«بعضي از مردم، معبودهايي غير از خدا براي خود انتخاب مي كنند و آنها را همچون خدا دوست دارند اما كساني كه ايمان آوردند محبتشان نسبت به خدا شديدتر است!»

مؤمنين «أشد حب الله» هستند نه اينكه نسبت به ديگران محبت ندارند. آري قرآن كريم نه تنها از ما نخواسته كه محبت ديگران را ترك كنيم بلكه در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 61

برخي آيات بعضي را تاييد و به پاره اي از محبت ها و دوستي ها نيز توصيه مي كند كه نمونه هايي از آنرا در اينجا مي آوريم:

در سوره ي زخرف مي فرمايد:

«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ»؛ «1»

«آنهايي كه با هم در دنيا دوست هستند در آخرت بعضي آنها با بعضي دشمنند به جز آنان كه تقوي دارند.» اين آيه نشان مي دهد كه حتي «خُلَّت» كه از درجات بالاي محبت است منافاتي با تقواي الهي ندارد.

- در برخي از آيات قرآن از محبت و دوستي مهاجرين سخن گفته شده است. «2»

- احسان و نيكي به پدر و مادر لازمه اش دوستي است. «3»

- و همچنين محبت و دوستي نسبت به اهل بيت به عنوان اجر رسالت سفارش شده است كه «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِي الْقُرْبَي» «4»

و اين «مَوَدَّت» مرتبه اي از محبت است يا در روايت حكايت شده: «أحبَّ الله من أحب حسينا» كسي كه به امام حسين (ع) محبت داشته باشد خداوند او

را دوست دارد.

از اين مجموعه به دست مي آيد كه اين محبت ها با محبت خدا منافاتي ندارد بله اگر ديگران راهي غيرالهي انتخاب كنند و انسان بخواهد آنها را دوست داشته باشد با محبت الهي ناسازگار است وگرنه محبت اهل بيت و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 62

محبت پدر و مادر و محبت به افراد نيك، در طول محبت خداست نه در عرض محبت خداوند، بنابراين هر چه انسان پيامبر و اهل بيت او را بيشتر دوست داشته باشد خدا را بيشتر دوست خواهد داشت چون اينها مظاهر الهي هستند. و اين محبت در طول محبت خداست خدا و پيامبر هم به اين نوع محبت ها توصيه كرده اند اما اگر محبتي در عرض محبت خدا و يا در مقابل محبت خدا باشد يعني جهتي غيرالهي بگيرد اين ناپسند است و در روز قيامت هم مايه ي پشيماني است و قرآن كريم مي فرمايد:

«يَا وَيْلَتَي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِيلًا» «1»

برخي روز رستاخيز مي گويند: «كاش من فلاني را دوست خودم انتخاب نكرده بودم.»

و در سوره ي توبه در مورد اين نوع محبت مي فرمايد:

«بگو به مردم كه اگر پدران و مادران شما و فرزندان شما و برادران شما و همسران شما و طايفه شما، و اموالي كه به دست آورده ايد، و تجارتي كه از كسادش ميِ ترسيد و خانه هايي كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خدا و پيامبر و جهاد در راه خدا دوست داشتني تر باشند (اين خوب نيست و آن وقت) بايد منتظر باشيد تا فرمان خداوند بر (تنبيه) شما فرا رسد؛ و خداوند گروه نادرستان را هدايت نمي كند» «2»

بنابراين محبتي كه در مقابل

محبت خدا قرار بگيرد، چه به فرزند باشد چه به ثروت باشد اين محبت، محبت منفي است. اما اگر همين محبت ها در طول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 63

محبت خدا باشد يعني ما فرزند و ثروت و ... را براي خدا دوست داشته باشيم اين نه تنها بد نمي باشد بلكه چيزي است كه خداوند به آن توصيه كرده است.

راه هاي شناخت محبت هاي الهي:

حال ممكن است اين پرسش مطرح شود كه از كجا معلوم مي شود كه اين محبت براي خداست، و مي تواند با محبت خدا در دل انسان جاي بگيرد؟ و يا اين محبت در مقابل خداست و بايد از دل بيرون برود؟!

پاسخ وقتي روشن مي شود كه انسان بر سر دو راهي ها در مقام انتخاب قرار بگيرد. مثلًا اگر انسان فرزندش را براي خدا دوست داشته باشد موقع جهاد موقع جهاد در راه خدا- كه در اين آيه اشاره شده بود- حاضر است او را در راه خدا قرباني كند و دستور خدا، (جهاد) را بر محبت فرزندش مقدم مي كند اما اگر اين محبت در مقابل خدا و محبتي منفي باشد، حاضر نيست از فرزند و اموالش در راه خدا بگذرد. در مورد منافع قبيله يا حزب و گروه هم همين معيار مطرح است.

در آيه ي آخر سوره ي مجادله اشاره ي صريحي به اين مطلب دارد و مي فرمايد:

«هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز داشته باشند نمي يابي كه با دشمنان خدا و دشمنان پيامبر دوستي داشته باشند هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان باشند.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 64

اگر كسي ايمان به خدا

و رستاخيز دارد نمي تواند با كساني كه دشمن خدا و پيامبر هستند دوستي داشته باشد، اين دو دوستي با هم منافات دارد و در حقيقت اين دو دوستي با هم قابل جمع نمي باشد و در ادامه ي آيه به نكته ي بسيار ظريفي اشاره مي كند و مي فرمايد: كساني كه ايمان به خدا و پيامبر دارند با دشمنان شان رابطه دوستي ندارند ولو اينكه اين افراد دشمن، پدران يا فرزندان خودشان باشند يا برادرانشان، يا قبيله آنها باشند.

اگر انسان به اصطلاح «تولي» و «تبري» پيدا كرد يعني با خدا و پيامبر و دوستانش دوست بود و با دشمنان آنها دشمن بود خداوند در موردش مي فرمايد:

«آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه ي دل هايشان نوشته و با روحي از ناحيه ي خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغ هايي از بهشت وارد مي كند كه نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن مي مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله» اند؛ بدانيد «حزب الله پيروزان و رستگارانند.» «1»

پس اگر كسي مي خواهد حزب الله باشد بايد با خدا و رسولش دوست باشد و با دشمنان خدا و دشمنان رسولش دوست نباشد بلكه با آنها مبارزه كند.

اين مجموعه آيات، نشانگر دو دسته محبت يكي در مقابل محبت خدا و ديگري در طول محبت خدا مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 65

ب: آرزوها

مقصود از آرزوهاي دراز (: طول امل) چيست؟

پرسش:

مقصود از آرزوهاي دراز (: طول امل) چيست؟ پاسخ:

واژه «أمل» به معناي «آرزو» مي باشد. آرزو دو گونه داريم و از آيات و روايات هم هر دو گونه برداشت مي شود: يكي آرزوهاي پسنديده و ديگري آرزوهاي ناپسند

و مذموم.

- آرزوهاي پسنديده: اميد زندگي را در اين آرزوها بايد جستجو كرد چرا كه اگر انسان به آينده ي خودش اميدوار نباشد در زندگي حركتي نخواهد داشت و در حقيقت زندگي انسان بي هدف و بي معنا مي شود. زندگي بدون آرزو، بدون اميد و فاقد حركت مي شود كه انسان را دچار گرفتاري هاي روحي و رواني مانند افسردگي مي كند و گاهي اوقات ممكن است حتي انسان را به مرز خودكشي نزديك كند.

از اين رو قرآن كريم مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 66

«لَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»؛ «1»

«از رحمت خدا مأيوس و نااميد نشويد كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مي شوند.»

و در سوره ي كهف از آرزوهاي خوب سخن مي گويد و مي فرمايد:

«باقيات و صالحات و كارهاي نيكي كه باقي مي ماند اينها نزد پروردگار از نظر پاداش و از نظر آرزو و اميد بخشي بهتر است.» «2»

- آرزوهاي ناپسند: بخش ديگر از آرزوها آن حالت آرزومندي و آرزو انديشي است كه در منابع ديني از آن به «طول أمل» تعبير شده است. آرزوانديشي و خيال بافي آن است كه انسان آنقدر غرق در آرزوهاي طولاني بشود كه واقعيت هاي زندگي را فراموش كند. لذا قران كريم خطاب به پيامبر مي فرمايد:

«كافران را رها كن تا بخورند و بهره برداري كنند و مشغول آرزوهاي خودشان باشند كه به زودي نتيجه ي اعمالشان را بيابند.» «3»

در حقيقت علت اينكه اينگونه آرزوها سرزنش شده همين است كه انسان را از واقعيت ها دور مي كند و از هدف زندگي باز مي دارد، و يك حالت خيال

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 2، ص: 67

بافي و خيال انديشي در انسان ايجاد مي كند و چنين افرادي وقتي متوجه خسارت مي شوند كه كار از كار گذشته است.

در برخي ديگر از آيات قرآن اين گونه آرزوها و آرزومندي ها و آرزو انديشي ها را حاصل كار شيطان مي داند و مي فرمايد:

«... وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ»؛ «1»

«من حتماً يك عده از بندگان تو را سهم خودم بر مي دارم و آنها را گمراه مي كنم و آنها را به آرزوهاي دور و دراز مي كشانم»

و در آيه ي بعدي خداوند متعال مي فرمايد: «به آنها وعده مي دهد و آنها را به آرزو مي افكند، در حالي كه آرزوها و اميدها و وعده هاي شيطان وعده هاي فريبكارانه است!» «2»

از اميرالمؤمنين علي (ع) حكايت شده:

«اي مردم! من بيشترين چيزي كه بر شما مي ترسم دو چيز است: يكي پيروي كردن از هواي نفس، و دوم آرزوهاي طولاني.» و در ادامه مي فرمايد: «پيروي از هواي نفس شما را از حق باز مي دارد، اما طول أمل باعث مي شود كه شما آخرت را فراموش كنيد.» «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 68

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت معلوم شد كه اسلام برخي از آرزوها را پسنديده و حتي به آن تشويق مي كند زيرا اميد آفرين است از اين رو در حديثي از پيامبر اكرم (ص) مي خوانيم:

«اميد مايه ي رحمت امت من است، اگر آرزوها نبود هيچ مادري فرزند خود را شير نمي داد و هيچ باغباني نهالي نمي كاشت.» «1»

پيامبر اكرم با اين تعبير بلند و زيبا مي فرمايد: حركت هاي انسان با آرزوهاي نيكو شكل مي گيرد مثل آرزويي كه مادر نسبت به آينده ي فرزندش دارد؛ همچنين آرزويي كه باغبان نسبت به آينده ي

كشتزار خودش دارد.

و از طرفي آرزوهايي مورد نكوهش قرار گرفته است مثل آرزوهاي دور و دراز، آرزوهايي كه بيش از عمل و يا بدون عمل باشد، آرزوهاي سرگرم كننده، آرزو نسبت به كارهاي زشت و مانند آن زيرا اينگونه آرزوها انسان را از حق باز مي دارد و از آخرت غافل مي كند.

آري آرزوها مثل باران است، باران وقتي كم باشد رحمت است اما وقتي زياد شود سيل ايجاد مي كند و ممكن است خانه و كاشانه را آب ببرد. آرزو نيز به اندازه ي معقولش خوب است و براي زندگي هدف ساز است، ولي آرزوهاي طولاني و خيال انديشانه انسان را از واقعيت دور مي كند و چون سيل، بناي اهداف زندگي را ويران مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 69

رابطه مسائل معنوي با آرزوهاي دراز (طول أمل) چگونه است؟

پرسش:

رابطه مسائل معنوي با آرزوهاي دراز (طول أمل) چگونه است؟ پاسخ:

در برخي از توصيه ها آمده كه شما در امور مادي به زير دستان خودتان نگاه كنيد و در امور معنوي به بالا دست هاي خود نگاه كنيد.

در برخي از سفارشات امام خميني- رحمه الله- و برخي از بزرگان نيز آمده است: اگر انسان نسبت به امور معنوي آرزو داشته باشد خيلي خوب است، ولي در همانجا نيز بايد انسان امكانات خودش را ملاحظه كند و حد و اندازه ي خودش را محاسبه كند و در همان حد آرزو داشته باشد و آنگاه برنامه ريزي و حركت كند.

به عنوان مثال: كسي كه مي خواهد به كمال برسد اگر برنامه ريزي غيرواقع بينانه داشته باشد و استعدادها و توانايي جسمي و روحي و ظرفيت هاي خودش را در نظر نداشته باشد، ولو در امور معنوي، با مشكل مواجه مي شود. مثلًا «بيش از وسعش روزه

بگيرد.» يا «بيش از توانش نماز بخواند.» يا «بيش از توانايي خود بخشش كند.» اين افراطو تفريطها در حقيقت برخاسته از آرزوهاي غيرمعقول است. چنين فردي از آن اول هدفي كه در نظر گرفته و آرزويي كه در ذهنش بوده، يك آرزوي غير واقع بينانه بلكه همراه با خيال بافي بوده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 70

راهكارهاي مبارزه با آرزوهاي دراز و ناپسند چيست؟

پرسش:

راهكارهاي مبارزه با آرزوهاي دراز و ناپسند چيست؟ پاسخ:

براي آزادي از اين نوع آرزوها در منابع ديني راه هايي عنوان شده كه برخي از آنها را ذكر مي كنيم:

اول: دوري از دنيازدگي: از آيه ي 46 سوره ي كهف به دست مي آيد كه دوري از دنيازدگي يكي از راه هاي مبارزه با آرزوهاي طولاني است زيرا اول آيه مي فرمايد: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَهُ الْحَيَاهِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ» اين دو را در مقابل هم قرار مي دهد يعني انسان نبايد دنيا را هدف خودش قرار بدهد و دنيا زده بشود بلكه در مقابل بيشتر به آخرت و باقيات و صالحات توجه كند. از مواهب دنيايي استفاده نمايد ولي دنيا زده نشود يا به عبارت ديگر «دنيا اصل و هدف او قرار نگيرد.»

دوم. توجه به آخرت: يك حساب بانكي در آخرت براي خودش باز كند و زندگي خود را طوري تنظيم كند كه به اين حساب آخرت مرتب اضافه شود. با انجام كارهاي خيري كه براي انسان باقي مي ماند (باقيات الصالحات) اعم از مسائل علمي، مادي يا بخشش و يا تربيت فرزند خوب و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 71

توجه به آخرت و اصلاح عقيده و عمل در آن راستا انسان را واقع گرا مي كند؛ و انس با آخرت

و مسائل معنوي به او آرامش مي دهد؛ و بالعكس اگر انسان دنيازده شود در روايات حكايت شده: «مثل تشنه اي است كه هر چه از آب شور مي خورد باز هم تشنه تر مي شود.» «1»

سوم: واقع بيني: براي نجات از اين نوع آرزوها و خيال بافي ها بايد از اوهام و آرزوهاي طولاني و غيرواقعي بپرهيزد و به واقعيت ها و امكانات خودش توجه نمايد كه چه استعدادهايي دارد و در زندگي چه امكاناتي در اختيارش است و سپس براساس آنها برنامه ريزي كند، نه اينكه براساس خيالات و آرزوها و توهم ها برنامه ريزي و آرزوپردازي كند كه در اين صورت است كه شخص فريب نفس خودش و يا فريب شيطان را خورده و فرصت ها از دست او رفته و متاعي نخريده.

مثال: جواني مي خواهد براي زندگي خودش برنامه ريزي كند: يك حالت اين است كه به صورت واقع بينانه زندگي فعلي خودش را در نظر مي گيرد امكانات و استعدادهاي خود و امكانات پدر و مادرش كه مي توانند به او كمك كنند و وضعيت فعلي جامعه را در نظر مي گيرد، و يك برنامه ريزي واقع بينانه انجام مي دهد و از عمرش بهترين استفاده را مي كند و طي اين برنامه ريزي به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 72

اهداف كوتاه مدت و بلند مدت خودش مي رسد و زندگي خوب و سعادتمندي را براي خودش رقم مي زند.

اما همين جوان مي تواند گرفتار آرزو انديشي و خيال بافي شود كه اي كاش من ميلياردها تومان پول داشتم، اي كاش فلان قدرت و مقام را داشتم، در حالي كه الان امكانات، استعداد و ظرفيت و زمينه ي اين كارها براي او فراهم نيست.

آري وقتي انسان اسير اينگونه آرزوها شود با برنامه ريزي هاي غيرواقع

بينانه، ناكامي هاي مكرر نصيب او مي شود و سرخورده و ناموفق نسبت به هم رديفان خود باقي مي ماند.

و گاهي براي بدست آوردن و نائل شدن به آرزوهايش، به صورت طبيعي نمي تواند برنامه ريزي كند و از برنامه هاي غيرطبيعي كمك مي گيرد و مسير انحرافي خود را آغاز مي كند و انساني كه در بيراهه افتاد هر لحظه و هر روز كه مي گذرد از مسير اصلي و صراط مستقيم فاصله مي گيرد، تا آنكه گرفتار مشكلاتي مانند سرقت و مسائل بدتر از آن مي شود؛ زيرا ويژگي هر انحرافي اين است كه انحرافات بعدي را به دنبال مي آورد، تا آنجا كه آخرت را به كلي فراموش مي كند و سعادت دنيا و آخرت خود را از دست مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 73

پرسش:

اگر انسان امكان رسيدن به امكانات مادي را داشته باشد آيا آرزوي دراز (طول امل) بد نيست؟

پاسخ:

ما بايد به دو نكته توجه كنيم:

اول اينكه طول املي كه در روايات و دعاها و حتي در قرآن كريم نكوهش شده آيا اين بدين معناست كه انسان در زندگي خودش برنامه ريزي نكند؟ مسلماً بدين معنا نيست بلكه انسان بايد براي زندگي هر روز خودش برنامه داشته باشد و يك برنامه ي كوتاه مدت و بلند مدت (ماهيانه- ساليانه) داشته باشد. يكي از بزرگان و اساتيد (از مراجع تقليد) مي گفتند:

«اگر من 70 سال ديگر زنده باشم، مي دانم اين برنامه ريزي كه كردم چگونه پيش خواهد رفت.»

اين نشان مي دهد كه ما بايد در زندگي «برنامه ريزي» داشته باشيم و از ما خواسته اند كه در كارهاي مان نظم داشته باشيم، برنامه هاي كوتاه مدت و بلند مدت بريزيم كه حتي دقيقه اي از عمرمان هم تلف نشود. پس اگر

آرزو انديشي و خيال بافي را سرزنش كردند به اين معنا نيست كه انسان براي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 74 آينده ي خود برنامه ريزي نداشته باشد. همان طور كه براي كشور برنامه ريزي بلند مدت و كوتاه مدت لازم است در زندگي فردي و خانوادگي هم برنامه ريزي لازم است و همچنين آن برنامه ريزي همراه با خيال بافي نباشد دور از واقعيت و امكانات نباشد، بلكه با توجه به امكانات و استعدادها برنامه ريزي كنيم.

دوم اينكه آيا اگر آرزوانديشي و خيال بافي و طول امل، در آيات و روايات سرزنش شده، بدين معناست كه انسان به دنيا بي توجه باشد و از امكانات دنيوي استفاده نكند؟ قطعاً بدين معنا نيست بلكه از منابع اسلامي استفاده مي شود، كه انسان بايد براي معاش خودش تلاش و برنامه ريزي داشته باشد كه اگر اين تلاش براي معاش نباشد آخرت خوبي هم در انتظار او نيست. چنانچه بيان كرديم تلاش براي به دست آوردن دنيا، خوب است، به شرطي كه دنيا اصل و هدف، قرار نگيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 75

ج: گناه

رابطه گناه و اميدواري و يأس

پرسش:

رابطه گناه و اميدواري و يأس من انسان گناه كاري هستم، وقتي به ياد گناهانم مي افتم از خود مأيوس مي شوم و بيشتر گناه مي كنم راه چاره چيست؟

پاسخ:

گناه و لغزش براي افراد غيرمعصوم غالباً وجود دارد، و انسان وقتي گناه كرد اگر راه توبه باز است اگر راه جبران و اصلاح باز است پس ياس و نااميدي جايي ندارد!

خداوند توّاب است «1» و انسان نبايد نااميد باشد. در آيات قرآن، نااميدي را سرزنش مي كند و مي فرمايد:

«از روح الهي نااميد نشويد كه جز افراد كافر از

روح الهي نااميد نمي شوند.» «2»

به اميد و رحمت الهي «روح» «3» گفته شده يعني از رحمت الهي و اميد به خداوند مأيوس نشويد زيرا يكي از صفات كافران اين است كه از رحمت الهي نااميد مي شوند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 76

اين بسيار مهم است كه «قنوط»، يعني نااميدي از رحمت پرودگار، جزء «گناهان كبيره» شمرده شده است.

شهيد دستغيب- رحمه الله- در كتاب گناهان كبيره اين بحث را مطرح كرده اند كه يكي از گناهان كبيره «نااميدي از رحمت پروردگار» است بلكه از بزرگترين گناهان كبيره است.

از آنچه بيان شد نتيجه مي گيريم كه:

1. انسان غيرمعصوم گاهي به طور طبيعي گرفتار لغزش مي شود؛

2. طبق آيات قرآن انسان نبايد نااميد شود؛

3. بعد از ارتكاب گناه راه توبه و جبران باز است و خدا بسيار توبه پذير است؛

بنابراين انسان نبايد وقتي گناهي انجام داد نااميد و مأيوس شود و به گناهان قبلي اش ادامه دهد بلكه با توبه به آغوش رحمت الهي بازگردد.

زيرا خداوند تواّبِ غفاّرِ رحمنِ رحيمِ است و گويا به بنده ي گناهكار خود چنين پيام مي دهد:

هر چه بودي هر چه كردي

آن گذشت حال بيا

از نو عمل آغاز كن

باب عشق ديگري را باز كن در آيات متعددي از «يأس» ياد شده و در همه ي اين موارد يأس و نااميدي را سرزنش مي كند و در برخي آيات نااميدي و ياس را از ويژگي هاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 77

كفار مي داند. و از طرفي در آيات فراواني از قرآن، به انسان اميد مي دهد و راه بازگشت را براي انسان گناهكار باز مي داند، و مي فرمايد: اگر از باب توبه وارد

شدي آغوش پروردگار غفور رحيم باز است. يعني خداوند هم مي بخشد (غفور) هم بعد از بخشش مهرباني (رحيم) مي كند.

و مكرر در آيات قرآن با تعابير گوناگون به مومنان وعده ي بهشت مي دهد، وعده ي ملاقات پروردگار مي دهد و قرآن كريم با اين نوع برخورد روح اميد را در زندگي انسان مي دمد و بهداشت رواني افراد را تأمين مي كند. زيرا هنگامي كه انسان به آينده ي خودش و به رحمت پروردگار و به آخرت و بهشت اميدوار باشد، و از آن طرف نااميدي را از خودش دور كند زندگي خويش را داراي هدف و معناي بلند مي يابد و چنين كسي به وادي هاي خطرناكي مثل پوچي ... و احياناً خودكشي ها نمي رسد.

چرا انسان از پروردگار نااميد مي شود؟! هنگامي انسان از لطف و گشايش الهي در كارها نااميد مي شود كه اعتماد به قدرت خدا و رحمت او نداشته باشد. و يا به وعده هاي او اعتماد نداشته باشد، و خود اين عدم اعتماد به قدرت و رحمت الهي در حقيقت نوعي كفرورزي است و لذا فرمود:

«انسان هايي كه كافر هستند از رحمت الهي مأيوس مي شوند.» «1»

چون اعتمادي به قدرت خداوند و وعده هاي الهي، و اميدي به رحمت واسعه ي او ندارند!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 78

آيا كساني كه گرفتار يأس باشند گناهشان بخشيده مي شود يا نه؟

پرسش:

آيا كساني كه گرفتار يأس باشند گناهشان بخشيده مي شود يا نه؟ زيرا خداوند وعده ي بخشش همه ي گناهان را داده مگر شرك را، آيا يأس هم چنين است؟

پاسخ:

در برخي آيات اشاره شده است كه خداوند شرك را نمي بخشد ولي گناهان ديگر را مي بخشد و مفسرين اين نكته را تذكر مي دهند كه مقصود از اين آيه اين نيست كه «شرك» بخشوده نمي شود، زيرا بارها در

تاريخ اسلام اين اتفاق افتاده كه مشركان و كافران توبه كردند و ايمان آوردند و پيامبر اسلام پذيرفتند. حتي در صدر اسلام بسياري از اصحاب پيامبر مشركاني بودند كه بعداً ايمان آوردند و به اسلام وارد شدند.

اين آيه كه مي فرمايد: «شرك آمرزيده نمي شود» «1» مقصود «شرك بدون توبه» است ولي بقيه ي گناهان را ممكن است خدا بدون توبه هم بيامرزد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 79

چه كنيم كه از يأس و نااميدي نجات پيدا كنيم؟

پرسش:

چه كنيم كه از يأس و نااميدي نجات پيدا كنيم؟ پاسخ:

با رعايت نكات زير اميد است كه از «يأس» نجات پيدا كنيم:

اول: توجه به «عظمت و قدرت پروردگار» و «رحمت الهي»، كه خدا هم مي تواند ما را ببخشد هم رحمت الهي او بي كران است و از طرفي «وعده ي بخشش» داده و خلف وعده در مورد او قابل تصور نيست بنابراين نبايد از چنين شخص بزرگي نااميد باشيم.

دوم: توجه به اينكه راه توبه و بازگشت را خود خداوند باز كرده و از بازگشت گناهكاران استقبال مي كند با اين حال نااميدي چرا؟!

سوم: توجه به اينكه يأس و نااميدي از رحمت خداوند، خود گناهي بزرگ است و انسان اگر به همين نكته توجه كند آن وقت خود را از دام يك گناه به دام گناه ديگري نمي اندازد.

و نكته آخر اينكه: اگر انسان بداند كه فرصت براي او باقي است و مي تواند از بقيه ي عمرش استفاده كند و گذشته را جبران و اصلاح كند، بنابراين معنا ندارد كه انسان در اثر گناه و لغزش ها به آينده ي خودش بدبين باشد، چرا كه نتيجه ي بدبيني هم، نااميدي و يأس مي باشد. و «يأس» است كه انسان را از دامن خطاها و گناهان

كوچك تر به دامن گناهان و خطاهاي بزرگ تر مي اندازد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 80

آيا توبه ي از گناهان كاملًا گناهان را پاك مي كند يا فقط از شدت تاثير آن كم مي كند؟

پرسش:

آيا توبه ي از گناهان كاملًا گناهان را پاك مي كند يا فقط از شدت تاثير آن كم مي كند؟ پاسخ:

آثار گناه دو نوع است:

- گاهي آثارش، آثار قراردادي يا مجازات هاي الهي است (آثار قراردادي در دنيا اينگونه تعبير مي شود)

- و گاهي آثار گناه، آثار وضعي است.

اگر تاثير گناه از مجازات هاي الهي و يا حق الله باشد توبه، اين آثار را بر مي دارد بلكه با توجه به آيات حتي برخي بدي ها و گناهان انسان تبديل به نيكي مي شود، مي فرمايد:

«مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً»؛ «1» «كساني كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند اينها را خدا بدي هايشان را به نيكي تبديل مي كند؛ و خدا همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 81

پس آثاري كه مثل مجازات هاي الهي است «1» كه گاهي «حق الله» ناميده مي شود بوسيله ي توبه برداشته مي شود.

اما آثار نوع دوم كه آثار وضعي است اينها برداشتني نمي باشد؛ مثلًا كسي كه سرقت انجام داده گناهي انجام داده كه اين گناهش مجازات الهي و عذاب دارد، به وسيله ي توبه اين عذاب برداشته مي شود اما آن اثر وضعي گناه بوسيله ي توبه برداشته نمي شود بلكه بايد خسارت مالي آن شخص را جبران نمايد و ...

مثالي ديگر: اگر كسي گناهي انجام دهد و موجبات بدنامي خودش را در اجتماع فراهم كرده باشد، اين بدنامي اثر وضعي آن گناه است و با توبه، اين بدنامي برداشته نمي شود، در اينجا لازم است برنامه ريزي كند و اين

بدنامي را از بين ببرد، و دوباره اطمينان اجتماع و مردم را به خودش جلب نمايد اين چيزي نيست كه توبه آن را به راحتي بردارد. «2»

بنابراين توبه: مجازات هاي قراردادي و الهي را بر مي دارد و در حقيقت در اين بخش از آثار گناه مي كاهد، و حتي گاهي اوقات آنها را به حسنات تبديل مي كند.

اما برخي از آثار و پيامدهاي ديگر مثل «آثار وضعي» را بر نمي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 82

در برخي آيات بعد از توبه اصلاح آمده مقصود از اصلاح كردن بعد از توبه چيست؟

پرسش:

در برخي آيات بعد از توبه اصلاح آمده مقصود از اصلاح كردن بعد از توبه چيست؟ پاسخ:

در آيات متعددي از قرآن با تعابير گوناگون مي فرمايد:

«فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ»؛ «1»

«اگر كسي بعد از ظلمي و گناهي كه انجام داده و توبه كند و اصلاح كند، خدا به سوي او باز مي گردد و توبه اش را مي پذيرد.»

همين مضمون در آيات ديگر قرآن آمده و مكرر بر اين مساله تاكيد دارد كه بايد توبه همراه با اصلاح و عمل صالح باشد يعني اگر كسي گناهي انجام داد مانند دروغ، كه فقط نافرماني خداست (به شرطي كه براي ديگران ضرر نداشته باشد) در اين مورد توبه ي او اثر را بر مي دارد و اما گاهي گناه از نوع ترك واجب است، مثلًا نماز نخوانده، اگر توبه كند توبه مي تواند آن پيامد و پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 83

عذاب را بردارد ولي قضاي نماز را بايد به جا آورد، در حقيقت اصلاح در اينجا به اين معنا است كه اعمالي را كه ترك كرده (نماز، روزه و ...) قضايش را به جا آورد.

چند مثال:

اگر گناه از باب حق الناس باشد مثل سرقت يا فريب در معامله و ... اصلاحش اين است كه مال مردم را برگرداند.

گاهي در گناهان اجتماعي، انسان ضربه اي به آبروي كسي مي زند مثلًا تهمت مي زند، با توبه پيامد گناه خودش را از بين مي برد و عذاب الهي برداشته مي شود، اما آبروي مسلماني از بين رفته و اصلاحش به اين است كه عذرخواهي كند و به مردم اعلام كند كه اين واقعيت نداشته و تهمت بوده است و سعي كند آبروي ريخته شده را باز گرداند.

گاهي اين گناهان اجتماعي، به وسيله ي عذرخواهي و حلاليت طلبيدن قابل جبران است، اين هم اصلاحش به همين است مثلًا در مورد غيبت، هم بايد توبه كرد كه آثار گناهش برداشته شود، هم بايد از آن شخص حلاليت طلبيد و در حقيقت اصلاحش به آن حلاليت طلبيدن است.

اگر گناهان اجتماعي قابل جبران نباشد مثلًا غيبتي كه انجام داده يا ظلمي كه كرده، به شخص مقابل دسترسي ندارد كه از او حلاليت بطلبد، در اين موارد اصلاح بعد از توبه به استغفار است يعني براي آن شخصي كه به او دسترسي ندارد يا الان او را نمي شناسد و مالي را از او برده از جانب او صدقه بدهد و يا براي او استغفار بكند كه در اين موارد اميد است اين «اصلاح بعد از توبه» محسوب شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 84

آثار وضعي گناه چيست آيا نجات از آنها ممكن است؟

پرسش:

آثار وضعي گناه چيست آيا نجات از آنها ممكن است؟ گاهي ممكن است گناه، فردي باشد، ولي آثار وضعي اش باقي بماند حال اين سوال، هم به اثر وضعي مربوط مي شود هم به اصلاح بعد از

توبه، مثلًا گناهي كرده كه براي او يك بيماري صعب العلاج بوجود آورده، يا عبادتي مثل نماز انجام نداده و او را از كمال واقعي و آن قرب معنوي بازداشته، كه يقيناً اثر وضعي خودش را خواهد داشت، در اين موقع انسان بايد چه كند آيا صرف توبه كردن از گناه كفايت مي كند يا خير؟

پاسخ:

اين همان «آثار وضعي» است كه گفته شد: ممكن است قابل برداشتن نباشد، مثلًا اگر كسي مرتكب عمل منافي عفت شد و به بيماري هاي تناسلي يا مانند ايدز مبتلا شد، در حقيقت «خود كرده را تدبير نيست». در اين موارد بايد از راه هاي پزشكي و يا موارد ديگر به دنبال اصلاح باشد و اصلاحش به اين است كه به پزشك مراجعه كند و بيماري خودش را بهبود بخشد؛ و به اين صورت نيست كه با يك توبه مشكل حل شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 85

آيا انسان توبه كرده، مانند انسان گناه نكرده است؟

پرسش:

آيا انسان توبه كرده، مانند انسان گناه نكرده است؟ برخي مي گويند: توبه ي از گناه كاملًا صفحه ي ضمير انسان را پاك نمي كند، مثل صفحه ي سفيدي كه چيزي بر رويش نوشته شده باشد و بعد پاك شود اين چطور قابل توجيه است؟

پاسخ:

در حقيقت توبه آلودگي روحي انسان را بر مي دارد و انسان را پاك مي كند و در روايات حكايت شده: «كسي كه توبه كند، مثل كسي است كه از مادر متولد مي شود و گناهي ندارد.» «1» يا برخي از اعمال مثل حضور در عرفات در ايام حج، اين حالت را براي انسان ايجاد مي كند.

ولي به هر حال وقتي انسان مدتي از عمرش را به گناه گذرانده است از غافله ي كمال انساني، عقب مانده

يعني بين او و كسي كه اصلًا گناهي نكرده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 86

تفاوت است در حقيقت يك عمري از او به گناه تلف شده، و آن عمر به زيانكاري گذشته و قابل جبران نمي باشد.

سرمايه زكف رفت و متاعي نخريديم

ولي در عين حال چه بسا انسان وقتي توبه كرد، با تلاش و اصلاح خودش و عباداتي كه انجام مي دهد، بتواند از آن انساني كه گناه نكرده سبقت بگيرد، و اين بستگي دارد به توبه كننده، كه بعد از توبه تا چه حد تلاش كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 87

د: پدر و مادر

در برابر ستمكاري پدر و مادر چگونه عمل كنيم

پرسش:

در برابر ستمكاري پدر و مادر چگونه عمل كنيم اگر والدين به فرزندان ستم كنند فرزندان چطور برخورد كنند، بطوري كه هم موجب ناراحتي آنها نشود و هم بتوانند آنها را امر به معروف و نهي از منكر كنند، و اگر نصيحت تأثير نداشت چطور بايد با آنها برخورد كرد؟

پاسخ:

قبل از پاسخ لازم به يادآوري است كه:

با توجه به اختلاف سني كه بين پدر و مادر و فرزندان وجود دارد و به طور طبيعي هر كدام، فرزند زمان خود هستند و گاهي اختلاف فرهنگ هم دارند، و از طرفي فرزندان به اقتضاي سن شان، شور جواني دارند و پدر و مادر سردي و گرمي زندگي را چشيده اند و پخته شده اند و طبيعي است كه در مسائل با احتياط برخورد كنند اين عوامل باعث مي شود، گاهي در روابط بين پدر و مادر و فرزند اختلاف سليقه هايي پيش بيايد، و روابط دچار چالش شود و برخوردهاي پدر و مادر هم غالباً از سر دلسوزي مي باشد از اين رو كاربرد

تعبير «ظلم و ستم» نسبت به فرزندان، صحيح به نظر نمي رسد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 88

از اين رو چون احتمال چنين چالشي مي رود قرآن كريم به بيان راهكار آن مي پردازد و مي فرمايد:

«ما به انسان سفارش مي كنيم درباره ي پدر و مادرش بويژه مادر كه دوران بارداري و مشكلات آن و دوران شيردادن را مي گذراند، (آري به او توصيه كرديم:) كه براي من و براي پدر و مادرت شكر به جا آور، كه بازگشت (همه ي شما) به سوي من است.» «1»

يعني جايگاه پدر و مادر آنقدر مهم است كه سپاسگزاري پدر و مادر در كنار سپاسگزاري از خدا مطرح شده است.

در حديثي از امام رضا (ع) وارد شده است كه: «هر كس پدر و مادرش را شكرگزاري نكند و سپاس نگويد شكر خداي را به جاي نياورده است!» «2»

و از پيامبر اكرم (ص) حكايت شده كه فرمودند: «پدر و مادرت را اطاعت كن و به آنها نيكي نما چه زنده باشند و چه از دنيا رفته باشند.» «3» و در حديث ديگري حكايت شده سه بار از پيامبر پرسيدند به چه كسي نيكي كنيم؟ پيامبر فرمودند: «به مادرت!» و بار چهارم فرمودند: «به پدرت!» «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 89

و در آيه ي بعد مي فرمايد:

«وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً»؛ «1» «اگر پدر و مادر تلاش كردند كه تو را مشرك كنند شركي كه هيچ دليلي ندارد. از پدر و مادر اطاعت نكن»

يعني هيمشه اطاعت پدر و مادر لازم است مگر در موردي كه پدر و

مادر بخواهند انسان را به گناه يا شرك وادار كنند. بلافاصله تذكر مي دهد: پدر و مادري كه مي خواهند تو را مشرك يا گنه كار كنند حق نداري با آنها برخورد نامناسب داشته باشي «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» يعني در دنيا با آنها به روش پسنديده همراهي و مصاحبت كن و با آنها برخورد نيك داشته باش.

بنابراين ما حق نداريم نسبت به پدر و مادر خودمان تندي كنيم و قرآن بالاترين مرحله را بيان كرده كه اگر پدر و مادر شما را به شرك دعوت كردند شما حق برخورد تند نداري، با اين مطلب تكليف موارد ديگر را روشن كرده است.

و حتي در آيه ي مي فرمايد:

«فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ»؛ «2» «به پدر و مادر اف نگو.»

«اف»: كوچك ترين كلمه اي است كه دلالت بر ناراحتي داشته باشد. بنابراين انسان در برابر پدر و مادر چاره اي جز صبر و بردباري و برخورد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 90

مناسب و نيكو ندارد. و لازم است كه اگر برخورد نامناسبي از پدر و مادر ديد از او خواهش كند كه اين كار را ترك كند. و نبايد با پدر و مادر برخورد نامناسب داشته باشد چون ممكن است به «عاق والدين» برسد كه يكي از گناهان كبيره مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 91

پرسش:

در امر به معروف و نهي از منكر مراتبي داريم، نسبت به پدر و مادر تا چه مراتب را مي شود عملي كرد و كدام را نمي شود؟!

پاسخ:

اولين مرتبه ي امر به معروف و نهي از منكر اين است كه انسان از چيز منكر، بد و گناه به صورت دروني و قلبي ناراحت شود.

مرتبه دوم

اين است كه آثار اين ناراحتي در صورتش ظاهر شود، كه من از اين گناه ناراحتم و از آن گناه استقبال نكند.

مرتبه سوم اين است كه به زبان ابراز كند و با نرم خويي تذكر دهد.

مرتبه چهارم اين است كه عملًا مانع انجام گناه شود.

مرتبه پنجم و ششم كه مي رسد برخوردهاي بالاتر كه در حقيقت نياز به «اذن» حاكم شرع و دادگاه اسلامي دارد.

در مورد پدر و مادر ممكن است بتوانيم صحبتي با آنها بكنيم و يا با هديه ي كتاب يا خواندن آيه ي قرآن يا روايت اهل بيت يا موعظه اي از اوليا خدا و ... به طور غيرمستقيم آنها را متوجه اشتباه خود بكنيم. اما حق نداريم طوري برخورد كنيم كه آنها از دست ما ناراحت شوند، بيشتر بايد سعي كنيم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 92

با تحمل و اخلاق خوش و احترام «قول ميسور» و روش پسنديده آنها را متوجه كار ناپسند خودشان بكنيم اما اگر در مورد گناه اصرار كردند فقط اطاعت نكنيم.

تعبير جالب قرآن در آيه ي 15 سوره ي لقمان اين است «و ان جاهداك»؛ «و اگر پدر و مادر تلاش كنند كه تو را مشرك كنند» مفسرين مي گويند: مقصود اين است: آنها تلاش مي كنند و اين تلاش آنها هم از روي دلسوزي است گويا مي خواهند سعادت تو را تأمين كنند اما راه را اشتباه كرده اند؛ فكر مي كنند كه سعادت فرزند در گناه و شرك است؛ كه لازم است آرام آرام آنها را متوجه كرد كه اينگونه نيست. ولي فرزند حق توهين ندارد.

نكته:

در آيات سوره ي لقمان و عنكبوت كه در مورد رفتار نيك با پدر و مادر مي باشد

اين مطلب آمده است:

«إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ «1» «بازگشت شما به سوي من است و شما را از آنچه انجام مي داديد با خبر خواهم ساخت.»

از اين تعبير كه فرزندان را متذكر مي شود كه «من به آنچه عمل مي كنيد شما را خبر مي دهم» بر مي آيد كه: مي تواند از طرفي هشدار نسبت به فرزندان باشد كه روز قيامت و حساب در پيش است؛ پس مراقب رفتار خود با

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 93

پدر و مادر باشيد و از طرفي شايد اشاره به اين نكته باشد كه چون صبر در مقابل برخي اعمال بعضي پدر و مادرها، طاقت فرسا و سخت است، خداوند تلخي آن صبر را با حلاوت نظاره گري خود جبران مي كند و به تعبيري مي فرمايد: «اگر صبر و تحمل، و در مقابل رفتار بد، نيكي كردن، سخت است؛ بدانيد كه من اين رفتار نيك شما را مي بينم و در روز قيامت بر مي شمارم و پاداش مي دهم.»

آري اگر انسان بداند كه خدا مي بيند سختي ها به خاطر خدا شيرين مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 94

اطاعت از پدر و مادر تا چه اندازه لازم است؟

پرسش:

اطاعت از پدر و مادر تا چه اندازه لازم است؟ پدر و مادرم در كارهايم خيلي دخالت مي كند مي خواهم بدانم كه تا چه حد بايد تابع آنها باشم؟ حتي در امور مستحب و واجب و غيره؟

پاسخ:

تبعيت از پدر و مادر، در مورد امور واجب كه لازم است مثلًا پدر و مادر به انسان مي گويند: «نماز بخوان!» آنها هم اگر نگويند ما بايد نماز بخوانيم. يا اگر آنها بگويند فلان گناه را انجام نده در اين موارد هيچ بحثي نمي باشد كه اطاعت

لازم است.

در موارد مستحب مثل نماز جماعت يا موارد مباح مثل تفريح سالم كه گناهي در آن نيست، در اين موارد اگر پدر و مادر نهي كردند، انسان بايد از پدر و مادر اطاعت كند چون اطاعت از پدر و مادر واجب است و دستور آنان بر امور مستحب و مباح مقدم است. و تنها راهي كه باقي مي ماند اين است كه فرزند دلايل كارش را محترمانه براي آنها بگويد اگر قبول كردند كه بحثي نيست و اگر قبول نكردند همان اطاعت از پدر و مادر براي انسان كمال آفرين تر است از برخي كارهايي كه انسان ممكن است در نظرش مباح و يا مستحب بيايد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 95

لذا وقتي در امور مستحب (مثل زيارت حرم ائمه (ع)) ما اجازه نداريم از آنها سرپيچي كنيم ديگر تكليف بقيه موارد روشن است كه اگر دخالت كردند، فرزند حق ندارد برخورد تند يا توهين آميزي داشته باشد بلكه مي تواند خيلي محترمانه و مؤدبانه از آنها خواهش كند كه اين امور را به من و اگذار كنيد. اگر هم قبول نكردند باز بايد تحمل كرد و حق تندي ندارد.

زيرا رعايت حريم پدر و مادر در اسلام خيلي مهم است، تا حدي كه اگر فرزند بدون اذن پدر و مادر مسافرت رفت آن سفر، سفر معصيت مي شود و نماز در آن سفر، طبق فتواي مراجع محترم كامل مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 96

در مواردي كه پدر و مادر بين دختر و پسر فرق ميگذارند چه كنيم؟

پرسش:

در مواردي كه پدر و مادر بين دختر و پسر فرق ميگذارند چه كنيم؟ گاهي پدر و مادر در مورد بخشش هاي مالي، برخي فرزندان را

نسبت به بعضي مقدم مي دارند و بين آنها تبعيض قائل مي شوند چگونه با آنها برخورد كنيم؟!

پاسخ:

در مورد بخشش هايي كه پدر و مادر نسبت به فرزندان دارند لازم است مساوات را رعايت كنند زيرا از لحاظ رواني روحيه ي آنها تضعيف مي شود و ممكن است آثار سوء بدنبال داشته باشد، و حتي انسان اگر بصورت طبيعي يك فرزندش را بيشتر از فرزند ديگرش دوست داشته باشد، اگر اظهار بكند ممكن است حسادت ديگران را برانگيزد و اين به مصلحت هيچكدام نيست.

اما به هر حال فرزند حق ندارد نسبت به پدر و مادر در مقابل اين رفتار اعتراض بكند و برخورد غيرمودبانه داشته باشد، چنانچه بيان شد: حتي اگر آنها به شرك دعوت كنند نبايد پيروي كند ولي فرمود: «صاحبهما في الدنيا معروفا» فرمود با آنها رفتار پسنديده و نيكوئي داشته باشيد. بنابراين انسان حق ندارد با آنها بد رفتاري كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 97

يادآوري:

اين نكته را نيز لازم است فرزندان توجه داشته باشند كه:

با توجه به اختلاف سني و بين فرزندان، نيازهاي آنها هم متفاوت مي شود، لذا پدر و مادرها با توجه به اقتضاي سن فرزندان و سطح تحصيلي آنان به تناسب نياز هر كدام امكاناتي در اختيار آنها قرار مي دهند. لذا بهتر است به جاي واژه «تبعيض» واژه «تفاوت» به كار رود و اگر تفاوت به اين صورت باشد كه ذكر شد، گاهي لازم هم مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 98

پرسش:

آيا پدر و مادر مي توانند ارث دختر و پسر را تغيير بدهند و ديگر اينكه آيا مي توانند وصيت كنند كه به يكي بيشتر و به ديگري كمتر

بدهند؟

پاسخ:

بخش اول پاسخ را به وصيت، سپس به ارث مي پردازيم:

وصيت: آيا پدر و مادر حق دارند وصيت كنند كه اضافه ي بر ارث به كسي داده شود؟ پدر و مادر مي توانند تا از اموال خودشان را بلكه حق هر انساني است تا از اموال خودش را وصيت كند كه در چه راهي مصرف شود. مثلًا در امور خير مصرف شود، و يا اينكه به شخص خاصي داده شود، فرزندش باشد يا غيرفرزندش.

بنابراين، اينكه پدر و مادر يا هر شخص ديگري حق دارند كه وصيت كنند اموالشان را به كسي بدهند اين مورد اختلاف نمي باشد. در سوره ي نساء «1» اين مطلب اشاره شده كه قبل از تقسيم ارث اول بايد وصيت هاي شخص را انجام دهند، كه همان اموال است، و يا اينكه اگر بدهكاري دارد بدهكاريش را بپردازند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 99

ارث: ارث دختر و پسر، ارث پدر و مادر و همچنين ارث همسر از همسر، در قرآن كريم معين شده از جمله در آيه ي 11 از سوره ي نساء مي فرمايد:

«يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلَادِكُم لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ»؛ «خداوند به شما سفارش مي كند در تقسيم ارث، به پسر دو برابر دختر بدهيد.»

به عنوان مثال: اگر يك برادر باشد و يك خواهر، دو برابر به پسر مي رسد. حال آيا پدر و مادر مي توانند اين سهم را تغيير دهند مثلًا بگويند دختر برابر پسر ببرد؟ خير اين كار از عهده ي پدر و مادر خارج است و چنين حقي را ندارند چون اين از احكام الهي است همانطوري كه در مورد همسر و پدر و مادر معين شده كه چقدر ارث ببرند و با شرايط

خاصي اين تقسيم ارث آمده و كسي نمي تواند آنها را تغيير بدهد، چون اينها حدود و قوانين الهي است و ما حق تغيير آنها را نداريم. «1»

چنانچه بيان شد هر شخصي حق دارد كه تا اموال خودش را وصيت كند كه مقداري از آن را به فلان فرزندم مثلًا براي خرج تحصيلش بدهيد، يا فرزندي كه نياز به مسكن دارد مبلغي را به او پرداخت نمائيد. ولي همين را هم حق ندارد بيش از وصيت بكند، و اگر بيش از شد مقدار بيشترش صحيح نيست، مگر اين كه بقيه ي وارث ها اجازه بدهند. يا مثلًا فرزندان او اجازه بدهند كه نصف اموالش را در راه خير مصرف كنند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 100

خلاصه ي بحث:

1. در وصيت نمي شود سهام ارث را تغيير داد.

2. ولي شخصي كه وصيت مي كند مي تواند تا حدود از اموال خودش را براي كارهاي خير، يا براي شخص خاص از فرزند و غيرفرزند وصيت كند.

3. اگر بيشتر از وصيت كرد، منوط به اجازه ي وارثان است و اگر اجازه ندادند، آن مقدار اضافه از وصيت باطل است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 101

آيا صله ي رحم با خويشاونداني كه داراي صفات ناپسند مثل نمامي و غيبت هستند جايز است؟

پرسش:

آيا صله ي رحم با خويشاونداني كه داراي صفات ناپسند مثل نمامي و غيبت هستند جايز است؟ پاسخ:

خداوند متعال از طرفي دستور به صله رحم داده و واجب كرده و از طرفي از فحشا و منكر و ... نهي كرده است؛ «1» و اين در حالي است كه گاهي در صله رحم ها دچار غيبت يا گناهان ديگر مي شويم وظيفه چيست؟

نكته ي اول: لازم است توجه داشته باشيم كه صله ي رحم واجب است و قطع رحم

حرام! يعني انسان بايد صله ي رحم به جا آورد و نبايد قطع رحم كند و رابطه ي خودش را با پدر و مادر يا خويشاوندان قطع بكند اگر انسان صله ي رحم را ترك كند و طوري باشد كه عرفاً بگويند با خويشاوندان اش قطع رابطه كرده، اين شخص گرفتار گناه كبيره شده است.

نكته ي دوم: برخي افراد صفات بدي دارند، مثلًا اهل غيبت و فتنه گري و ... هستند در مقابل اينگونه افراد، وظيفه ي انسان نهي از منكر است و نهي از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 102

منكر مراتبي دارد، و يك مرتبه اش اين است كه شخص، آثار ناراحتي را در چهره اش نمايان كند، مرتبه ي ديگر اين است كه مثلًا با زبان خوش، و نرم خويي به او تذكر دهد و معايب كارش را يادآوري كند. و همين طور مراتب بالاتر ... بنابراين، انسان بايد امر به معروف و نهي از منكر بكند كه از واجبات، اسلامي است، البته بايد به يك نكته توجه داشت و آن اينكه در جايي كه امر به معروف و نهي از منكر تاثير داشته باشد يا احتمال يك نوع تاثير بدهيم، آنجا امر به معروف لازم است. اما اگر جايي باشد، كه يقيين داريم امر به معروف و نهي از منكر تاثيري نخواهد گذاشت آنجا ديگر اين تكليف از انسان ساقط مي شود، بلكه ممكن است گاهي بدون اينكه تاثير مثبتي داشته باشد موجب فتنه شود.

و برخي اوقات لازم است با اينگونه افراد برخورد منفي شود، مثلًا خويشاوندي كه غيبت مي كند انسان روابطش را با او كاهش دهد، اين خودش نوعي نهي از منكر است. بنابراين مي توانيم بين وظايف شرعي خودمان

و اينكه قطع رحم نكنيم جمع بكنيم بلكه صله رحم بكنيم.

و از طرفي انسان مي تواند، با خويشاوندان خوبش رابطه ي بيشتري داشته باشد، و با خويشاونداني كه صفات بدي دارند، اگر مي تواند آنها را اصلاح بكند، كه اصلاح بكند، اما اگر نمي تواند اصلاح كند روابطش را كاهش بدهد، ولي قطع رابطه در اين موارد باز موجب قطع رحم مي شود، و مشكلات ديگري را براي انسان به وجود مي آورد.

بنابراين چنين نيست كه انسان تنها يك راه داشته باشد، و آن قطع رابطه با اينگونه افراد باشد، بلكه مي تواند با آنها رفت و آمد كند، ولي رفت و آمد و صله ي رحم اندك، و اميد است خود به خود همين كاهش روابط، روي آنها تاثير بگذارد و كم كم آنها متوجه ي رفتار زشت خودشان بشوند و دست از آن رفتارشان بردارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 103

ه: بانوان

آيات حجاب كدام است؟

پرسش:

آيات حجاب كدام است؟ آيا در قرآن آيه اي در مورد رعايت حجاب داريم و چرا در مورد حجاب صحبت نمي شود و تذكر داده نمي شود؟

پاسخ:

«حجاب» يكي از دستورات الهي است كه در قرآن كريم، به طور صريح در آيات متعددي مطرح شده است و از آنجا كه سلامت جامعه و بهداشت رواني خانم ها حتي بهداشت رواني مردان در گرو اين مطلب است اين موضوعي است كه بايد از زاويه هاي مختلف به آن پرداخت و همچنين حكمت ها و قوانين و احكام آن بيان شود.

در اين موضوع بايد روشن شود خانم ها وظيفه شان چيست؟ همانطور كه آقايان هم حجاب دارند و وظيفه ي آنها چيست؟ تا چه حدي آقايان بايد بدنشان پوشش داشته باشد و تا چه حدي خانم ها بدنشان پوشش

داشته باشد؟ و اين مسئله، هم بسيار ساده است و هم بسيار مهم. وقتي حكمت هاي رعايت حجاب بيان شود كه در آيات قرآن هم اشاره شده موجب مي شود كه خود خواهران با اشتياق بيشتري به رعايت حجاب بپردازند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 104

در مورد حجاب آياتي در قرآن وجود دارد كه در دو آيه ي آن به اين موضوع توجه ويژه شده است يكي آيه ي 31 نور كه مي فرمايد:

«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ»؛ «و به زنان با ايمان بگو: چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را- جز آن مقدار كه نمايان است- آشكار ننمايند، و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه ي خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان، يا ...»

در اين آيه از يك طرف به خانم ها تأكيد مي كند كه مواظب باشند پاكدامن باشند و چشمشان را مواظبت كنند و از طرفي هم مي فرمايد: مواظب باشيد مواضع زينت و جاهاي تحريك آميز بدن تان را براي نامحرم آشكار نكنيد.

كه البته خانم هاي مؤمن و متقي اين مسائل را رعايت مي كنند و اكثريت خواهران جامعه ما همين طور هستند.

و در ادامه آيه يادآور مي شود كه زينت هاي زن براي چه كساني مي تواند ظاهر شود.

استاد شهيد مطهري در كتاب «مسئله حجاب» بحث مفصلي در مورد اين آيه دارند و نكات دقيق فقهي و تفسيري اين آيه را مورد بحث قرار داده اند.

آيه ي مهم ديگر در مورد

حجاب آيه ي 59 سوره ي احزاب است كه مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَالبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 105

«اي پيامبر به خانم هاي خودت و دختران خودت و زن هاي مومن بگو- يعني اين حكم هم براي خانواده ي پيامبر هم براي زن هاي مومن است- اين چادر يا روسري بلندي كه خانم ها روي سر مي اندازند و لباسشان را به خودشان نزديك كنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تاكنون خطا و كوتاهي از آنها سرزده توبه كنند) خدا همواره آمرزنده ي رحيم است.»

به عبارت ديگر مي فرمايد: خانم محترم به صورت نامناسب از خانه خارج نمي شود مثلًا با همان لباس داخل خانه خارج نمي شود بلكه يك لباس اضافي دارد مثل چادر، كه وجه كامل حجاب است يا مثلًا مانتوي بسيار مناسب با روسري بلند، كه وقتي از خانه خارج مي شود كاملًا معلوم است كه اين خانم عفيف و پاكدامن است. و در حقيقت به اين صورت شخصيت خودش را به نمايش مي گذارد.

و ادامه ي آيه مي فرمايد: «ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ» اين حجاب بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند، يعني انسان هاي لا ابالي و هرزه و دگر آزاري كه در جامعه وجود دارند و احياناً مزاحم خانم ها مي شوند، اگر خانمي را با حجاب كامل ببينند ديگر طمع نمي ورزند و متوجه مي شوند كه اين زن پاكدامني است. بنابراين آيه مي فرمايد فايده و حكمت رعايت حجاب اين است كه افراد شناخته مي شوند، و كسي ديگر آنها را اذيت نمي كند.

نتيجه گيري:

بنابر آنچه از آيه

بدست مي آيد اگر خانمي حجابش را رعايت كرد، در جامعه به عنوان زني پاكدامن شناخته مي شود و از برخي مشكلات و خطرات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 106

محفوظ مي شود از اين رو حجاب «محدوديت» نيست بلكه «مصونيت» است و با رعايت حجاب «بهداشت رواني» جامعه تأمين مي شود، و علاوه بر اين كه خود خانم ها از آرامش رواني برخوردار مي شوند براي مردان جامعه هم اين آرامش را به ارمغان مي آورند، و دست و چشم طمع ورزان آلوده را هم كوتاه مي كنند و از طرفي باعث تحكيم خانواده ها مي شود و از تزلزل نظام خانواده جلوگيري مي كند.

بنابراين رعايت حجاب يكي از مسائل مهمي است كه در قرآن مطرح شده و در احاديث نيز بر آن تاكيد شده و روحانيت و غيرروحانيت وظيفه دارند از طريق رسانه هاي مختلف اعم از صدا و سيما و مطبوعات و مساجد، و ... به اين موضوع بپردازند و همچنين بايد مسئولين در مقام قانون گذاري و اجرا به اين موضوع مهم توجه ويژه داشته باشند.

زيرا بخش قابل توجهي از افراد جامعه «حجاب» را رعايت مي كنند و عده اي كه رعايت نمي كنند «بي حجاب» نيستند بلكه «بدحجاب» اند، كه:

برخي ممكن است در شرايط نامناسب خانوادگي و محيط، چنين پرورش يافته اند؛

و برخي از آنها نمي دانند كه «حجاب» از ضروريات اسلام است؛

و بعضي نيز از احكام رعايت حجاب آگاه نيستند؛

و برخي آنها از حكمت ها و فايده هاي آن آگاهي ندارند و رعايت آن را مهم نمي دانند و ...

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 107

بنابراين افراد گناهكار و عصيانگر كه قصد سرپيچي و مخالفت با احكام الهي را دارند، عده ي اندكي هستند.

و چنانچه بيان

شد بقيه ي اينها، علل و انگيزه هاي خاص خود را دارند كه به مرور زمان «اين نوع پوشش» به يك «عادت اجتماعي» براي آنها تبديل شده است.

لذا به نظر مي رسد براي فراگير شدن اين حكم الهي در جامعه به يك پژوهش «جامعه شناختي و روانشناختي» نياز داريم، تا علل و انگيزه ها و چالش ها و راهكارهاي آن كشف شود و با يك برنامه ريزي دقيق در زماني مشخص و بدون عجله، اين موضوع به شكل معقول و مشروع و بدور از «افراط و تفريط» در جامعه نهادينه شود و الگويي باشد براي جوامع ديگر.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 108

آيا اين حجاب كه زنان اسلامي رعايت مي كنند اجر و پاداشي هم دارد؟

پرسش:

آيا اين حجاب كه زنان اسلامي رعايت مي كنند اجر و پاداشي هم دارد؟ پاسخ:

از جمله آياتي كه به موضوع حجاب پرداخته، آيه ي 59 سوره ي احزاب است با طرح اين آيه ببينيم آيا پاداش رعايت حجاب از اين آيه استفاده مي شود يا نه؟! و اينكه روايات اهل البيت (ع) در اين باره چه مي گويد؟

آيه ي مذكور مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَالبِيبِهِنَّ و ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»؛ «اي پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مومنين بگو كه پوشش هايشان را به خودشان نزديك كنند اين بهتر و نزديك تر است به اينكه شناخته بشوند و مورد اذيت قرار نگيرند.»

اين آيه كه از مهم ترين آيات حجاب است يك حكمت و فايده براي رعايت حجاب بر مي شمارد و آن اينكه زنان با حجاب در جامعه به عفت و پاكدامني شناخته مي شوند از اين رو مورد اذيت و آزار افراد لاابالي قرار نمي گيرند، و برعكس اگر خانمي حجابش را رعايت نكند افراد

مريض در موردش قضاوت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 109

منفي مي كنند و ممكن است مورد طمع ديگران واقع شود و از راه بي تقوايي چشم به اين خانم بدوزند و پيامدهاي منفي اي به دنبال داشته باشد كه در نهايت خود اين خانم مورد آزار و اذيت واقع مي شود.

اين حداقل فايده و پاداش شخصي است كه با حجاب و عفت در جامعه حضور مي يابد و هر چه اين مراتب حجاب و عفت بيشتر باشد امنيت اجتماعي براي او بيشتر خواهد بود كه قرآن به عنوان يكي از مؤلّفه هاي امنيت اجتماعي براي زنان معرفي كرده است.

- اگر مقصود از پاداش، پاداش دنيوي باشد در اين راستا بايد گفت: حجاب از طرفي موجب مصونيت و امنيت شخص عفيف و با حجاب است و از طرف ديگر باعث تحكيم خانواده و جلوگيري از تزلزل نظام خانواده مي شود كه خود بركات بي شماري براي زن و شوهر و فرزندان و جامعه و ... دارد و اين پاداش كمي نيست.

- و اگر مقصود پاداش اخروي باشد در اين باره در روايتي از پيامبر (ص) حكايت شده كه دو گروه اهل آتش اند يكي از آنها كساني هستند كه حجاب خود را رعايت نمي كنند «كاسيات عاريات» «1» از اين روايت معلوم مي شود كه رعايت حجاب شرط ورود به بهشت است. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 110

حتي در همان روايت آمده: «بوي بهشت به مشام آنها نخواهد رسيد.» «1»

بنابراين اگر كسي بخواهد به ثواب و بهشت الهي برسد لازم است حجاب و عفت و پاكدامني خود را رعايت كند.

و از طرفي شخص با حجاب، يكي از دستورات الهي را رعايت

كرده و اين جزيي از تقواي عام است كه دستور داده شده؛ زيرا تقوا، حداقل مراتبش اين است كه انسان گناه انجام ندهد، و واجبات الهي را انجام دهد، پاداش چنين شخص با تقوايي بهشت خواهد بود بنابراين از كليات مفاهيم قرآني و روح قرآن برداشت مي شود: افرادي كه حجاب دارند و عفت عمومي را رعايت مي كنند جزء افراد با تقوا هستند، در نتيجه آن پاداش هايي را كه براي افراد با تقوا گفته شده (اگر شرايط ديگر هم رعايت شود) براي آنها خواهد بود. مثل بهشت، راحتي، بخشش گناهان، رستگاري و ... «2»

البته به نظر مي رسد اين پرسش ريشه در اين دارد كه بعضي پنداشته اند: انجام واجبات چون وظيفه ي انسان است «اجر و پاداشي» ندارد، و فقط مستحبات است كه پاداش دارد در حالي كه اينگونه نيست و اگر كسي محرمات را ترك كند و واجبات را انجام دهد و با تقوا باشد، خدا به او پاداش خواهد داد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 111

آري هر اطاعتي از پروردگار، پاداش او را به دنبال دارد، مثلًا كسي كه در راه خدا جهاد مي كند واجبي را انجام مي دهد و در قرآن پاداش عظيمي براي مجاهدان در راه خدا وعده داده شده است. «1»

يادآوري:

البته اين نكته را بايد توجه داشته باشيم كه پاداش هاي الهي لطف خداست نه استحقاق بنده! يعني وظيفه ي عبد و بنده در برابر مولا، اطاعت است ولي مولاي ما اينقدر كريم و مهربان است كه ما با وسايلي كه او در اختيار ما قرار داده، با دست با فكر و با زباني كه او در اختيار ما قرار داده تلاش مي كنيم،

عبادت و اطاعت مي كنيم، و او به ما اجر و پاداش مي دهد و اين نهايت لطف الهي را نسبت به بندگانش نشان مي دهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 112

منظور از «تبرج الجاهليه الاولي» در آيه ي 33 سوره ي احزاب چيست؟

پرسش:

منظور از «تبرج الجاهليه الاولي» در آيه ي 33 سوره ي احزاب چيست؟ پاسخ:

در آيه ي 32 و 33 سوره ي احزاب به زنان پيغمبر اكرم (ص) توصيه هايي مي كند. و در ادامه مي فرمايد:

«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّهِ»؛ «شما در خانه هايتان بمانيد و مثل جاهليت نخستين زينت هايتان را آشكار نكنيد.»

واژه ي «قرن» به معناي وقار، سنگيني و متانت است و در اينجا كنايه از قرار گرفتن داخل خانه است. «1»

واژه ي «تبرج» به معناي «آشكار كردن» است.

و مقصود از «جاهليت اول» همان جاهليت قبل از اسلام است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 113

قبل از اسلام كه دوران «جاهليت» بوده، زنان زيورها و زينت هاي خودشان را آشكار مي كردند و حجاب مناسبي نداشتند. از اين رو قرآن به زنان پيامبر توصيه مي كند كه همچون زنان جاهليت رفتار نكنيد و اهل آشكار كردن زيورها و تفاخر و خودنمايي و ... نباشيد.

و به عبارت ديگر به زنان توصيه مي كند كه زينت ها را براي شوهرهاي خودتان نگه داريد و خودتان را از نامحرمان بپوشانيد.

مقصود از جاهليت اول:

جالب اين است كه در آيه مي فرمايد: «جاهليت اولي» مفسرين از اين تعبير استفاده كرده اند كه جاهليت ديگري هم در راه است، «جاهليت اول»، جاهليت قبل از بعثت پيامبر اسلام بوده كه با ظهور اسلام برچيده شد.

و شايد «جاهليت دوم» زمان هايي مثل آخرالزمان باشد، كه گاهي نشانه هاي آن را امروزه مي بينيم. كه همان عادات جاهليت در برخي از كشورها و در برخي

فرهنگ ها زنده شده است.

به عنوان مثال «زن» كالايي براي سرمايه داران شده است. اين كه به نام آزادي، زن به كالاي تبليغاتي تبديل شده براي هيچ كس پوشيده نيست.

و همچنين فرهنگ برهنگي در دنيا ترويج مي شود و اينها همان ويژگي هايي است كه در فرهنگ جاهليت عرب وجود داشت، كه دوباره به نوع ديگر و با آب و رنگ جديدي امروزه در برخي از جوامع هويدا شده و روز به روز شأن و منزلت زن را پايين مي آورند. و در حقيقت قرآن هشدار مي دهد: مواظب باشيد كه خانم ها گرفتار، همان جاهليت نشوند، ولو با نام نوين!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 114

آيا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حكمت آن چيست؟

پرسش:

آيا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حكمت آن چيست؟ پاسخ:

خداي متعال در آيه ي سوم سوره ي نساء مي فرمايد: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ ...»؛ «اگر مي ترسيد كه عدالت و قسط را به پا نكنيد در مورد يتيمان و كودكان بدون سرپرست آن چيزي كه از زنها كه مي پسنديد و دل خواه شماست، دو تا يا سه تا يا چهار تا به همسري برگزينيد. اما اگر مي ترسيد، خوف اين را داريد كه عدالت را رعايت نكنيد، پس يك همسر بيشتر انتخاب نكنيد ...»

در حقيقت اين آيه ي شريفه دليلي است بر جواز تعدد زوجات در اسلام كه البته شرايط و بحث خاص خودش را دارد.

اين آيه تعدد زوجات را در اسلام قانونمند كرده. قرآن كريم در مورد عادات و آداب و رسوم و مسائلي كه در بين مردم هست مسائل حلال را از حرام جدا كرده و مسائل حلالش را هم قانونمند كرده. مثلًا در مورد ازدواج با همسران متعدد

در طول تاريخ بشر اين مسئله سابقه داشته و حتي برخي افراد حرمسرا تشكيل مي دادند مخصوصاً پادشاهان و ثروتمندان.

در حقيقت قرآن كريم با اين مسئله روشمند برخورد كرد و آن را محدود و قانونمند كرد، يعني طوري برنامه ي اسلام و اين قانون بيان شد كه از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 115

تشكيل حرمسراهاي بزرگ و شهوت راني ها جلوگيري شود، ولي از طرف ديگر با شرايط سختي، كه قرار داده شد، براي كساني كه واقعاً نياز دارند يا جامعه اي كه به تعدد زوجات نياز دارد، اين راه را مسدود نكرد لكن شرايطي برايش قرارداد و قانونمندش كرد و فرمود: اگر مي توانيد عدالت را رعايت بكنيد بيش از يك همسر هم اگر كسي انتخاب كند اشكالي ندارد البته شرطش خيلي مشكل است. فرمود كه «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا» اگر مي ترسيد كه عدالت را رعايت نكنيد نه اينكه «عدالت را رعايت نكنيد» وقتي كه شما احتمال مي دهيد و مي ترسيد كه عدالت رعايت نشود حق نداريد يك همسر بيشتر انتخاب كنيد.

حال چه كسي مي تواند بيشتر از يكي انتخاب كند؟ كسي كه نياز دارد؟ مثلًا در جوامع بشري، گاهي اوقات مردها در معرض حوادث قرار مي گيرند. از دنيا مي روند خانم هايي بي سرپرست مي شوند و يا اينكه گفته شده كه طول عمر جنسي زنان كمتر از مردان است، مردان به صورت متوسط طول عمر جنسي آنها زيادتر است بنابراين نياز به ازدواج هاي بيشتري خواهند داشت؛ يا اينكه خانم ها معمولًا عادات ماهيانه دارند كه آميزش جنسي جايز نيست؛ و دوران حمل دارند كه معمولًا 9 ماه طول مي كشد و در اين دوران ممكن است ممنوعيت هاي جنسي باشد؛ و اينها مستلزم اين

است كه برخي از مردان نياز جنسي شان برطرف نشود و نيازمند به ازدواج با همسران ديگر باشند. گاهي اوقات حوادثي اتفاق مي افتد مثل جنگ ها و حوادث مانند آن، و مرداني از دنيا مي روند و تعداد خانم ها زياد مي شود كه در اين موارد تعدد زوجات يك راه حل است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 116

پرسش:

در برخي آيات قرآن «1» مي بينيم كه اين شرطي كه براي عدالت گذاشته اند اصلًا به طور كلي نفي شده يعني گفته شده شما اصلًا نمي توانيد عدالت را در اين زمينه رعايت كنيد؟

پاسخ:

در حقيقت مقصود اين پرسش اين است كه قرآن «تعليق بر محال نموده است»؛ يعني مي خواسته بفرمايد كه اصلًا چنين كاري امكان ندارد كه كسي عدالت را رعايت كند.

البته رعايت عدالت مشكل است ولي محال نمي باشد، يعني ممكن است مرداني عدالت رفتاري ظاهري را بين خانم هايشان رعايت بكنند و شرايط جامعه هم اجازه بدهد و تعدد زوجات ضروري باشد كه در چنين شرايطي اسلام راه را نبسته است.

و مقصود از رعايت عدالت در آيه ي سوم نساء، رعايت حقوق همسران يعني عدالت ظاهري در رفاه و وسايل زندگي است. رفتار شوهر به گونه اي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 117

باشد كه تساوي ظاهري بين اين خانم ها و شئونات آنان كاملًا رعايت شود. البته روشن است كه تساوي در برخي از مسائل اصلًا امكان ندارد. مثلًا تساوي در محبت قلبي از اراده ي انسان خارج است و شايد مقصود آيه ي 129 سوره ي نساء همين مطلب باشد. آري انسان نمي تواند دل خود را طوري تنظيم كند كه محبت قلبي اش به دو نفر كاملًا يكسان باشد، ولي اگر اين عدم

تساوي محبت نسبت به دو همسر تأثيري در زندگي عملي بگذارد و در رفتار او ظاهر شود يعني موجب بشود كه مثلًا براي يكي از اين خانم ها وسائلي بخرد يا رفاهي آماده بكند كه براي ديگري نمي كند اين شوهر از عدالت خارج شده است.

پس در حقيقت در اينجا مقصود از عدالت، تساوي محبت و مانند آن نيست كه امكان عملي ندارد.

اما عدالت هاي رفتاري بين همسران لازم است و همانطور كه روشن است اين كار مشكل مي باشد و چه بسا برخي از مراحلش براي بعضي افراد محال عادي باشد. بنابراين شرايط تعدد زوجات سخت است.

به عبارت ديگر اسلام مسئله ي تعدد زوجات كه در تاريخ بشر سابقه داشته را قانونمند كرده و شرط اين قانون را هم بسيار مشكل كرده، كه تحقق خارجي آن اندك شود؛ ولي در عين حال راه را نبسته است. چون گاهي اوقات در جوامع بشري شرايطي بوجود مي آيد كه تعدد زوجات يك راه حل اجتماعي است كه از فحشا و منكرات جلوگيري مي كند و در حقيقت يكي از راه حل هاي نجات جامعه از بعضي از مشكلات فرهنگي مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 118

آري انسان به صورت طبيعي يك همسر انتخاب مي كند و مرد و زن، كنار هم آرامش پيدا مي كنند همانطور كه قرآن مي فرمايد: «خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» «1»

خدا همسران را از جنس شما آفريد براي اينكه آرامش پيدا كنيد قرآن زندگي زناشويي را مايه ي بهداشت روان و آرامش و سكون انسان مي داند يعني جواني كه ازدواج مي كند زندگي اش به يك آرامش و بهداشت رواني، مي رسد در مورد خانم ها هم همينگونه است. و اين در

زندگي مشترك

دو نفر تحقق پيدا مي كند.

ولي در يك شرايط استثنائي ممكن است كه مردها چند همسر انتخاب كنند مثل خود پيامبر اكرم (ص) با مطالعه ي زندگي پيامبر مي بينيم كه تعدد زوجات حضرت در يك بخش استثنائي از عمر ايشان بوده و الّا وقتي كه ايشان همسر انتخاب كرد در دوران جواني كه دوران شادابي و نشاط انسان است حضرت خديجه را انتخاب نمود و سال ها در كنار ايشان بود و صاحب تعدادي فرزند شد تا وقتي كه به سوي مدينه هجرت كرد آن وقت شرايط مدينه شرائط خاصي بود گاهي اوقات مسائلي پيش مي آمد كه لازم بود پيامبر از برخي از افراد يا قبائل يا خانم ها دلجويي هايي داشته باشد، برخي از خانم هاي پيامبر اكرم (ص) مثل ام سلمه و حفصه زن هاي بي سرپرست بودند و در محيط مدينه كه تعداد زيادي افراد در اثرحوادث جنگ و امثال آن شهيد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 119

شده يا از دنيا رفته بودند، و زن هاي بي سرپرست زياد شده بودند، تشويق مي كردند كه ازدواج هاي مجدد بشود. به خاطر اينكه اين خانم ها بچه هايشان بي سرپرست نمانند كه مشكلات متعدد آن براي جامعه بر هيچ كس پوشيده نيست، از طرف ديگر گاهي اوقات روابط سياسي پيامبر اكرم (ص) يا هدايايي كه از طرف سران كشورها براي پيامبر، فرستاده مي شد اقتضا مي كرد كه پيامبر اكرم (ص) ازدواج هاي مكرري داشته باشد. همانطور كه ماريه ي قبطيه از طرف پادشاه مصر به همراه جواب نامه ي ايشان هديه فرستاده شد. و پيامبر براي احترام به پادشاه مصر با ماريه ازدواج كرد.

البته اين مقطعي كه پيامبر (ص) ازدواج مجدد كرده اند، حدود 10 سال آخرعمرش در

مدينه است، كه دوران كهولت سن پيامبر (ص) است. يعني دوران شهوت راني نيست، دوران شادابي پيامبر اكرم (ص) يك دوراني بود كه يك خانم بيشتر نداشت آن هم حضرت خديجه بود. بنابراين نتيجه مي گيريم كه تعدد زوجات يك راهكار است براي شرايط خاصي در جامعه، و براي افرادي كه نتوانند به خاطر شرائط ويژه، به يك همسر اكتفا كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 120

آيا زناكار، جز با زنا كار نمي تواند ازدواج كند

پرسش:

آيا زناكار، جز با زنا كار نمي تواند ازدواج كند اينكه قرآن در سوره ي «نور» مي فرمايد: «آگاه باشيد كه زنان زناكار جز با مردان زناكار، و مردان زناكار جز با زنان زناكار، و مردان مومن جز با زنان مومن و زنان مومن جز با مردان مومن، ازدواج نمي كنند» آيا اين مطلب در مورد مثلًا يك جواني كه دچار اين گناه شده هم صدق مي كند و يا فقط در مورد آنهايي است كه متاهل اند و آن گناه را مرتكب مي شوند؟

پاسخ:

پرسش شما از آيه ي سوم نور است كه مي فرمايد: «الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَهً أَوْ مُشْرِكَهً وَالزَّانِيَهُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ» در مورد اين آيه لازم است ابتدا نظر مفسرين را بيان كنيم و بعد هم از روايات اهل بيت استفاده كنيم تا پاسخ روشن شود:

مفسرين در اين مورد دو تفسير ارائه كرده اند:

تفسير اول: برخي از مفسرين معتقدند كه اين آيه در مقام بيان يك واقعيت عيني است، يعني مي خواهد بفرمايد: معمولًا افراد آلوده سراغ افراد آلوده مي روند، افراد پاك با افراد آلوده ازدواج نمي كنند. در حقيقت مقصود اين آيه همان چيزي است كه در فارسي مي گويند:

كبوتر با كبوتر باز با باز

كند همجنس با همجنس پرواز پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 121

اگر فردي با ايمان و پاك باشد به سراغ افراد آلوده نمي رود، يعني به صورت تكويني و فطري انسان هاي خوب، و مومن به دنبال، همسران پاك و شايسته مي روند.

ناريان مر ناريان را طالبند

نوريان مر نوريان را جاذبند تفسير دوم: اين است كه، اين آيه يك حكم شرعي را بيان مي كند به اين ترتيب كه مؤمنان حق ندارند با افرادي كه مشهور به بدكارگي هستند، قبل از توبه ازدواج كنند، و اين كار بر مؤمنان حرام است. اما اگر، فرد زناكار و بدكار، توبه كند، ازدواج با او براي مؤمنان اشكالي نخواهد داشت.

تفسير دوم، هم موافق شأن نزول، و هم موافق برخي از احاديث اهل بيت است. «1»

در برخي از احاديث از امام باقر و امام صادق (ع)، حكايت شده كه اين آيه در مورد مردان و زناني است كه در عصر پيامبر اكرم (ص) آلوده بودند، و خدا مسلمانان را از ازدواج با آنها منع كرد و اكنون هم مردم مشمول اين قانون هستند، پس هر كس كه مشهور به عمل منافي با عفت شود، و حد زنا بر او جاري شود، سزاوار نيست كه مؤمني با او، ازدواج كند، مگر اينكه توبه كند و توبه اش ثابت شود. «2»

در حديث ديگري از امام باقر (ع) حكايت شده كه، اين آيه در مدينه نازل شده، ولي زن و مرد زناكار را مؤمن نناميد، و فرمود: «الزاني لاينكح الا زانيه»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 122

يعني عنواني كه براي اين افراد آورد عنوان «زاني و زانيه» بود و

مؤمنين را جدا كرد، و فرمود «حُرّم ذلك علي المومنين».

در همين حديث از امام باقر (ع) حكايت شده كه پيامبر فرمود: شخص زناكار، به هنگامي كه مرتكب اين عمل مي شود در حقيقت مؤمن نيست، و نيز شخص سارق به هنگامي كه مشغول دزدي مي شود، مؤمن نيست، چرا كه به هنگام انجام اين عمل، ايمان از او بيرون مي رود، همان طوري كه پيراهن را از تن بيرون مي آورد. «1»

در حقيقت اين روايت اهميت اين موضوع را نشان مي دهد.

نتيجه گيري: به هر ترتيب ما چه تفسير اول چه تفسير دوم آيه را بپذيريم، بين افرادي كه ازدواج كرده اند با افرادي كه ازدواج نكرده اند تفاوتي وجود ندارد و مطلب براي هر دو گروه يكسان است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 123

پرسش:

چرا قرآن ازدواج زنان آلوده و مردان آلوده را سخت گيري كرده است؟

پاسخ:

برخي از حكمت هاي اين دستور عبارتند از:

1. معمولًا افراد آلوده به عمل نامشروع زنا، گرفتار بيماري هاي آميزشي مي شوند، و ازدواج با آنها مومنان پاكدامن را گرفتار برخي از بيماري ها مي كند يا احياناً موجب انتقال آن بيماري و شيوع آن مي شود.

2. همچنين ممنوعيت ازدواج با چنين افرادِ ناپاكي، باعث مي شود كه اين افراد تحريم اجتماعي بشوند و همين موجب مي شود تا تحت فشار رواني در اجتماع قرار بگيرند تا دست از اين كارها بردارند و عفت عمومي، و عفت و پاكدامني خودشان را حفظ كنند.

3. و از طرفي بيان اين حكم باعث مي شود كه افراد ديگر هم، عبرت بگيرند و بدانند اگر دامن خود را آلوده كردند با چنين تحريمي روبرو مي شوند.

يادآوري: البته معلوم است كه حكمت ها و ظرايف معنوي و رواني اين حكم الهي آنقدر

فراوان است كه با اين حكمت هاي مادي و جسمي قابل مقايسه نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 125

فصل سوم: پرسش هاي گوناگون

اشاره

الف: قرآن و پلوراليسم

ب: قرآن و سكولاريسم

ج: علمي

د: حادثه 11 سپتامبر

ه-: شيطان

و: تاريخي

ز: ادبي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 127

الف: قرآن و پلوراليسم

آيا قرآن براساس آيه 62 سوره بقره پلوراليسم (تكثرگرايي ديني) را مي پذيرد؟

پرسش:

آيا قرآن براساس آيه 62 سوره بقره پلوراليسم (تكثرگرايي ديني) را مي پذيرد؟ پاسخ:

pluralism

، ريشه آن لاتيني است و به معناي نظريه هايي است كه به لزوم كثرت عناصر و عوامل در جامعه ومشروعيت منافع آنها باور دارند.

«1» براي روشن شدن پاسخ پرسش فوق لازم است كه تفسير آيه فوق را بررسي كنيم تا معنا و مقصود آيه فوق و آيات مشابه روشن شود كه قرآن پلوراليسم را نمي پذيرد.

از اين رو تفسير آيه 62 سوره ي بقره را توضيح مي دهيم:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَاري وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.

در حقيقت كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند، و كساني كه به (آيين) يهود گرويدند و مسيحيان و صابئان (پيرو يحياي پيامبر)، كساني (از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 128

آنان) كه به خدا و روز باز پسين ايمان آوردند، و [كار] شايسته انجام دادند، پس پاداششان نزد پروردگار آنان براي ايشان است؛ و نه هيچ ترسي بر آنان است و نه آنان اندوهگين مي شوند. شأن نزول: برخي از مفسران حكايت كرده اند كه در صدر اسلام پرسشي براي برخي از مسلمانان مطرح شد كه: اگر تنها اسلام راه حق ونجات است پس تكليف نياكان ما چه مي شود؟ آيا آنان به خاطر عدم حضور در زمان پيامبر اسلام (ص) و ايمان نياوردن به او مجازات مي شوند؟ آيه فوق بدين مناسبت نازل شد و اعلام كرد كه هر كس در عصر خويش به پيامبر خويش و كتاب آسماني او ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده است اهل نجات است و نگراني ندارد، پس يهوديان و مسيحيان مؤمن و شايسته كردار كه قبل از ظهور پيامبر اسلام زندگي كرده و مرده اند اهل نجات هستند. «1»

نكات و اشارات: 1. مشابه آيه فوق در سوره بقره/ 112 و مائده/ 69 و حج/ 17

آمده است، و اين آيات پاسخي است به كساني كه راه نجات را در پناه نژاد و مليت خاص مي جويند. همانطور كه يهوديان دين و نژاد خود را از ديگران بهتر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 129

دانسته و بهشت را مخصوص خود مي دانستند، ولي قرآن به آنان پاسخ مي دهد كه راه نجات منحصر در ايمان و عمل شايسته است. و تنها نام مسلمان، يهودي «1» و مسيحي (: نصاري «2») بر خود نهادن موجب سعادت و نجات نمي شود.

2. مفسران قرآن چند تفسير عمده براي آيه فوق ارائه كرده اند:

الف: مقصود آيه ايمان و اعمال شايسته پيروان اديان الهي قبل از اسلام است كه از دنيا رفته اند و موجب نجات آنان خواهد شد همانطور كه در شأن نزول بدان اشاره شد. «3»

ب: مقصود آيه ايمان و اعمال شايسته يهوديان و مسيحيان وصائبان در زمان حاضر است اما منظور ايمان به اسلام و عمل صالح بر طبق دستورات قرآن است يعني اگر آنان محتواي كتاب هاي خويش و بشارت هاي پيامبرانشان در مورد پيامبر اسلام پيروي كنند مسلمان مي شوند و ايمان و عمل صالح آنها پذيرفته خواهد شد. «4»

البته مانعي ندارد كه هر دو معنا مقصود آيه باشد. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 130

3. ممكن است از آيه فوق استفاده شود كه افرادي همچون اديسون كه پيرو اديان ديگر هستند ولي آگاهي كافي از اسلام ندارند (جاهل قاصرند) وبه بشريت خدمت كرده اند پاداش مناسب عمل خويش را دريافت مي كنند، و يا حداقل از عذاب كفر آنان كاسته مي شود.

4. آيا اين آيه و آيات مشابه آن، بدان معناست كه در عصر حاضر نيز همه پيروان

اديان الهي اهل نجات هستند و تكثر گرائي و پلوراليسم صحيح است؟

پاسخ منفي است چرا كه آيات قرآن همديگر را تفسير مي كند و در آيات ديگر وعده عذاب به غير مسلمانان داده شده است. پس اديان ديگر منسوخ شده و پيروان آنها وظيفه دارند تا در مورد حقانيت اسلام تحقيق كنند تا مسلمان شوند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 131

ب: قرآن و سكولاريسم

آيا قرآن كريم سكولاريسم (جدايي دين از دنيا و سياست) را مي پذيرد؟

پرسش:

آيا قرآن كريم سكولاريسم (جدايي دين از دنيا و سياست) را مي پذيرد؟ پاسخ:

در اين جا لازم است براي روشن شدن پاسخ پرسش فوق مفهوم سكولاريسم و آيات مربوط به آن يادآوري شود:

مفهوم شناسي سكولاريسم: «1»

اين واژه از نظر لغوي به معاني مختلفي همچون «جدا انگاري دين و دنيا، غيرمقدس و غيرروحاني و ...» آمده است، و در اصطلاح به معناي «هر چيزي است كه به اين جهان تعلق دارد و به همان اندازه و بطور غيرمستقيم از خدا و اولوهيت دور است.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 132

اين واژه در طول اعصار در معاني جديدي بكار رفت: همچون «تفكيك و ترخيص كشيشان، تفكيك دين و سياست، تفوق دولت برلكيسا، فرو كاستن دين به احساس و تجربه ديني و طرد دين و آموزه هاي فراطبيعي.» «1»

پيوند دين با دنيا و سياست در قرآن:

1. قرآن دستور مي دهد كه سهم خود را از دنيا فراموش مكن. (قصص/ 77)

2. عدالت اجتماعي از اهداف پيامبران است. (حديد/ 25 و مائده/ 42)

3. آزادي اجتماعي از اهداف پيامبران است. (اعراف/ 157 و نحل/ 36 و ...)

4. داوري بين مردم از وظايف رهبران الهي است. (بقره/ 123 و 213 و نساء/ 59 و 105)

5. قرآن به

برخي مباني و اصول و مسائل اقتصادي مي پردازد و اصل مالكيت زن و مرد را مي پذيرد (نساء/ 32)، معامله را حلال و ربا را حرام اعلام مي كند (بقره/ 275)، مسائل ارث و وصيت و ... را بيان مي كند (نساء/ 2 و 7 و 12 و مائده/ 106 و ...)، وفاي به عقدها را لازم مي شمارد (مائده/ 1)، كم فروشي را سرزنش مي كند (مطففين/ 1 و شعراء/ 181)،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 133

بر توزيع و تعديل ثروت تاكيد مي ورزد (حشر/ 7) و به تعاون و همكاري راهنمايي مي كند. (مائده/ 2) و ...

تذكر: تعيين و توجه به اين قوانين دخالت در امور دنياي مردم و برخي آنها مستلزم تشكيل حكومت است.

6. قرآن برخي اصول و مباني و مسائل نظام سياسي را طرح مي كند از جمله:

حق قانون گذاري از آن خداست (انعام/ 57 و 62 و يوسف/ 40 و ...)، اطاعت از رهبران الهي لازم است (نساء/ 59)، ولايت و سرپرست مردم را مشخص مي سازد (مائده/ 3 و 55 و 67)، سخن رهبر الهي را فصل الخطاب معرفي مي كند (احزاب/ 6) و اصول سياست خارجي مسلمانان را تعيين مي كند. (نساء/ 141)

تذكر: توجه قرآن به اين امور دخالت در دنياي مردم و زمينه سازي تشكيل حكومت الهي است.

7. حكم جهاد و دفاع و چگونگي برخورد با اسيران و مخالفان در قرآن مطرح شده است كه دخالت مستقيم در امور دنيوي و سياسي- نظامي است (بقره/ 190 و 191 و 216 و حج/ 78 و نساء/ 74 و 95 و برائت/ 5 و انفال/ 65 و ...)

8. تعيين قوانين حقوقي خانواده مثل احكام زناشويي و طلاق و ...

(سوره نساء و نور)

9. تعيين قوانين جزايي و كيفري در مورد قصاص، زنا، سرقت و ... (نور/ 2 و 4 و مائده/ 38 و 33 و ...)

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 134

10. قرآن برخي پيامبران الهي مثل سليمان را داراي مُلك و حكومت معرفي مي كند. (و البته زمينه حكومت براي برخي رسولان الهي فراهم نشد.) (نمل/ 14- 34)

نتيجه: با توجه به آيات فوق و موارد مشابه در قرآن و سنت پيامبر (ص) و امام علي (ع) و حكومت اسلامي آنها، روشن مي شود كه جدايي دين و دنيا و جدايي دين و سياست و حكومت با اسلام ناسازگار است، پس سكولاريسم از منظر قرآن قابل قبول نيست. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 135

ج: علمي

آيا از نظر قرآن سياراتي مانند كره ي زمين وجود دارد كه مثلًا انسان هايي در آن زندگي كنند؟

پرسش:

آيا از نظر قرآن سياراتي مانند كره ي زمين وجود دارد كه مثلًا انسان هايي در آن زندگي كنند؟ پاسخ:

در برخي از آيات قرآن اشاراتي به اين موضوع شده مانند آخرين آيه ي سوره ي طلاق كه مي فرمايد:

«خداوند آسمان هاي هفتگانه را آفريد «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» و از زمين هم مثل آن آفريد.» «1»

در اينجا بحث مفصلي مطرح است كه مقصود از «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» چيست؟ آيا مقصود آيه اين است كه همان طور كه ما مثلًا آسمان هاي متعددي داريم «2» زمين هاي متعدد هم داريم؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 136

برخي از مفسرين احتمال داده اند: مقصود از مثل در اينجا «تعداد» باشد. يعني همان طوري كه آسمان ها تعداد زيادي است، زمين ها هم تعداد زيادي است. كه برخي از كشفيات كيهان شناسي كه در مورد كهكشان ها انجام شده تا حدودي به اين مطلب نزديك شده كه در كهكشان هاي ديگر

هم احتمال حيات وجود دارد.

برخي ديگر از مفسران اين احتمال را نمي پذيرند و مي گويند: مثليت ممكن است معاني ديگري داشته باشد مانند: مثليت در خلقت يا مثليت در جنس آفرينش.

در راستاي احتمال اول روايتي از ائمه (ع) نقل شده به اين مضمون كه:

«همانطور كه شما در شهرهاي زمين زندگي مي كنيد شهرهايي مشابه ديگري هم وجود دارد كه آفريده است.» «1»

اگر اين روايات را با احتمال اول در آيه بپذيريم و بتوانيم قول اول را تقويت كنيم، مي توانيم بگوييم: غير از عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم عالم هاي ديگري هم وجود دارد.

ولي اين نظريه به تحقيق بيشتري نياز دارد و ما در برخي از تحقيقاتي كه داشتيم نتوانستيم اين مسئله را به صورت كامل بپذيريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 137

چرا در بسياري از آيات قرآن «سمع» مفرد آمده و «ابصار و قلوب و افئده» به صورت جمع آمده است؟

پرسش:

چرا در بسياري از آيات قرآن «سمع» مفرد آمده و «ابصار و قلوب و افئده» به صورت جمع آمده است؟ پاسخ:

در بسياري از آيات «1» قرآن، از گوش و چشم و دل ياد شده كه گوش با لفظ مفرد «سمع» آمده، و چشم با لفظِ جمعِ «ابصار»، و دل با لفظ جمع «أفئده و قلوب»؛

مفسرين و صاحب نظران در ادبيات، در مورد اين مطلب احتمالات متعددي داده اند از جمله گفته شده است:

1. «سمع» چون «اسم جنس» است بر قليل و كثير دلالت مي كند بنابراين لازم نبود كه ديگر، جمع آورده شود.

2. برخي گفته اند: «سمع» مصدر است و مصدر چون جمع بسته نمي شود، بر جمع و مفرد هر دو دلالت مي كند. پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 138 3. بعضي نيز گفته اند: در اينجا مضافي در تقدير است مثل

«مواضع سمع» يعني جايگاه هاي شنوايي.

4. برخي بر اين باورند كه «سمع» به ضمير «هم» اضافه شده و چون در رديف جمع ها قرار گرفته است خودش بر جمع دلالت مي كند و ديگر لازم نبوده است كه جمع بيايد.

5. عده اي نيز احتمال داده اند به خاطر كوتاهي كلام و ايجاز، و تفنن در عبارت، «سمع» آمده بنابراين اشكالي ندارد كه واژه «سمع» بصورت مفرد و «أبصار» و «قلوب» به صورت جمع آمده است.

حكمت ها و اسرار علمي

برخي از مفسرين براي اين مطلب حكمت ها و اسرار علمي نيز ذكر كرده اند، كه در اينجا مي آوريم:

1. اينكه واژه «سمع»، يعني گوش در قرآن كريم بصورت مفرد آمده، اما چشم به صورت جمع «ابصار» آمده به خاطر اين است كه ادراكات و مشاهدات انسان با چشمش نسبت به مسموعات و چيزهايي كه مي شنود خيلي بيشتر است؛ چرا كه اولًا: امواج صوتي كه قابل استماع است تعدادي نسبتاً محدود است در حالي كه امواج نورهايي كه قابل رويت و ديدن است، از ميليون ها مي گذرد اما امواج صوتي به ده ها هزار مورد مي رسد از اين رو قرآن كريم براي اشاره به اين مطلب، يعني محدوديت قلمرو شنيدني ها، واژه ي «سمع» را مفرد آورده، و براي اشاره به گستردگي قلمرو دريافت هاي قلبي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 139

انسان يا مشاهدات چشمي انسان، واژه ي «قلب» و «بصر» را به صورت جمع آورده است.

2. احتمال ديگر اينكه مُدرك سمع انسان واحد است يعني معمولًا انسان در يك لحظه يك صدا را بيشتر نمي شنود اما در يك لحظه با چشمانش مي تواند دو تا تصوير را ببيند، و يا حتي بيشتر، اما با گوش هايش با اينكه

دو تا گوش دارد اما يك صدا را عملًا بيشتر نمي تواند بشنود؛ بنابراين، سمع را مفرد آورده و چشم را جمع بسته و متعدد آورده كه اشاره كند به اين كه مدرَك انسان ها در مورد سمع و شنيدن يكي است، اما مدرك انسان در مورد ديدني ها، متعدد است.

البته اين دو مطلب علمي اخير در حد دو احتمال است و نمي شود به صورت يقيني به قرآن نسبت داد، ولي به هر حال دو احتمال علمي، زيبايي است كه نسبت به اين واژه ها گفته شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 140

آيا برخي اعداد (مثل عدد هفت و چهل) مقدس هستند؟

پرسش:

آيا برخي اعداد (مثل عدد هفت و چهل) مقدس هستند؟ آيا عدد «هفت» در قرآن يك كلمه مقدس است؟ زيرا عدد هفت، مكرر تكرار شده مانند هفت آسمان، هفت عضو بدن در سجده، هفت بار طواف خانه كعبه و هفت بار سعي صفا و مروه و ... اگر مقدس نيست، چرا از عددهاي ديگر استفاده نشده است؟

پاسخ:

نظر شما را براي پاسخ به نكات زير جلب مي كنيم كه هر نكته دريچه ايست براي نگاه به اين موضوع:

نكته ي اول: عدد در حقيقت نوعي رمز است براي ورود به يك برنامه، همان طور كه شما براي ورود به برنامه هاي رايانه اي، رمز داريد، و يا براي اجرا شدن برنامه ها يا دستيابي به پايگاه ها از حروف يا اعداد خاصي استفاده مي شود و اگر استفاده نشود، ورود ممكن نيست.

در مورد عبادات مثلًا نماز صبح دو ركعت، نماز ظهر چهار ركعت و مانند آن در عبادات ديگر، كه اين اعدادِ مشخص، موجب به كمال رسيدن انسان در همان مرحله مي شود، و در آن مرحله مي تواند وارد يك برنامه معنوي جديد

شود و در حقيقت اين رمز ورود به آن برنامه است. و همانطور كه رمز را در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 141

برنامه هاي مختلف، سازنده و مهندس آن با توجه به ويژگي هاي آن قرار مي دهد، در مورد انسان هم مهندس عالم هستي و خالق انسان با توجه به ويژگي ها و نيازهاي جسمي و معنوي او، اين رمزها را قرار داده است كه گاهي اين گره گشايي ها با عدد 7 است، گاهي با 40 مانند مناجات حضرت موسي با خدا «1» و گاهي عدد اذكار 33 است مانند تسبيحات حضرت زهرا (س) است و گاهي در ركعات و چگونگي عبادات تجلي پيدا مي كند كه گاهي حكمت هايي براي اين عبادات و اسرار آن بيان مي شود و گاهي بيان نمي شود.

نكته ي دوم: عدد نوعي ظرف است و اصل آن مضروف عدد است، و مهم اين است كه داخل ظرف عدد 7 چه چيزي ريخته مي شود و اين 7 به چه چيزي تعلق مي گيرد.

به عبارت ديگر خود عدد، «تقدس» يا «نحسي» ندارد و اينكه برخي گمان مي كنند كه مثلًا عدد 13 نحس است يا فلان عدد خوب است اين صحيح نيست. عدد ظرف است و آن چيزي كه داخل اين ظرف ريخته مي شود مهم است اگر آن ذكر خدا باشد، خوب است اگر كار ناروا باشد بد است. مثلًا هفت سين مبنا ندارد عدد 13 و نحوست روز سيزده مبنا ندارد.

نكته ي سوم: اگر به جاي عدد هفت، هر عدد ديگري هم مي آمد همين سؤال مطرح مي شد كه مثلًا چرا عدد 12 يا 15 آمده است؟ و گاهي اين اعداد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 142

براي آزمايش

افراد است كه اين مطلب ريشه ي قرآني دارد كه در آيات 30 و 31 سوره ي مدثر سخن از دوزخ است و خداوند مي فرمايد:

«بر آن نوزده فرشته مأمور و نگهبانند.». «1»

اينجا هم اين سؤال به ذهن مي آيد كه چرا نوزده نگهبان؟ چرا تعدادشان هيجده يا 20 نيست جالب اين است كه خداوند تبارك و تعالي در ادامه ي آيه پاسخ همين سوال را مي دهد و مي فرمايد:

«مأموران آتش را جز ملائكه قرار نداديم، و تعداد آنها را كه نوزده قرار داديم اين نيست مگر براي آزمايش كساني كه كافر شدند و براي كساني كه صاحب كتاب هستند تا يقين پيدا كنند و كساني كه مؤمنند ايمانشان اضافه شود.» «2»

در حقيقت يك نوع تطبيق است كه مثلًا در كتاب هاي آسماني قبلي آمده، كه چنين خبري توسط پيامبر آخرالزمان بيان مي شود، آن وقت اهل كتاب يقيين پيدا بكنند، و مؤمنين ايمانشان اضافه شود و اين امتحاني باشد براي كساني كه كفر ورزيدند.

بنابراين چنانچه در آيه آمده، گاهي اعداد مايه ي «فتنه» و آزمايش افراد بوده كه معلوم شود چه كساني در مورد اين اعداد به مجادله مي پردازند و انكار مي كنند، يا اگر مي پذيرند روح تسليم آنها تا چه حد است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 143

د: حادثه 11 سپتامبر

رابطه آيه 109 سوره ي توبه با حادثه 11 سپتامبر آمريكا چيست؟

پرسش:

رابطه آيه 109 سوره ي توبه با حادثه 11 سپتامبر آمريكا چيست؟ آيا آيه ي 109 سوره ي توبه با انفجار برج هاي دوقلو در آمريكا توسط هواپيماها در 11 سپتامبر تناسب دارد؟! با توجه به تعبير «جرف هار» كه در آيه 109 توبه مي باشد و با نام خيابان «جردن هاردن» تناسب دارد.

پاسخ:

آيات 107 و 108 سوره ي توبه در مورد جريان

مسجد ضرار است كه عده اي از منافقين مدينه در مقابل مسجد پيامبر اكرم (ص) مسجدي بنا كردند كه پايگاه منافقين باشد و برخي هم احتمال داده اند كه با دشمنان بيروني اسلام مثل مسيحي هاي روم در ارتباط بودند، به هر حال اين مسجد پايگاهي شد در مقابل پايگاه اصلي اسلام، كه مسجد پيامبر اكرم (ص) بود.

در آيه ي 107 و 108 ويژگي هاي اين دو مسجد و افرادش را بيان مي كند و در آيه ي 109 كه مورد بحث ماست اين دو مسجد را مقايسه مي كند و مي فرمايد:

«آيا كسي كه بنيانش را بر تقوي مي نهد و كارش را براساس تقوي انجام مي دهد و دنبال رضوان و رضايت و خشنودي خداوند است اين بهتر است. [يعني كساني كه مسجد پيامبر را ساختند.] يا كساني كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 144

بنيانشان بر لبه هاي پرتگاه جهنم است، در حالي كه در آن سقوط مي كنند و خداوند ستمكاران را هدايت نمي كند.» «1»

در اين آيه چند كلمه وجود دارد كه موجب اين پرسش شده است كه عبارتند از:

«بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ»؛ «بنيان» به معناي ساختمان؛ و «شَفا» به معناي لبه ي چيزي است؛ و «جُرُف» كنار نهر آب يا چاه را مي گويند كه زير آن را خالي كرده باشند؛ و «هار» به معناي شخص يا ساختمان سستي است كه در حال سقوط است.

يعني نفاق و منافقان، ظاهري زيبا دارند اما محتوي و بنيان آنها سست است و در حال سقوط است در حقيقت اينجا يك تشبيه روشني شده به اينكه:

كار بي ثبات منافقين مثل كسي است كه در لب پرتگاهي ايستاده و زير پايش خالي شده و به

زودي سقوط مي كند. كه اشاره به جريان مسجد ضرار است و افرادي كه بنيان كارشان براساس تقوا است در حقيقت جاي پاي محكمي دارند و براساس «رضايت الهي» و تقوا كارشان را انجام مي دهند. آن يكي در جهنم سقوط مي كند و آن يكي نجات پيدا مي كند و سعادتمند مي شود. چنانچه معلوم است اين آيه تشبيه و مقايسه اي، بين مؤمنان و منافقان كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 145

بنابر آنچه گذشت، اين آيه، از لحاظ تفسيري به جرياني مثل 11 سپتامبر ارتباطي ندارد، كه برخي گفته اند: خياباني كه اين اتفاق در آن افتاده از لحاظ اسم شبيه بوده به «جُرُفٍ هَارٍ» «1»

و برخي براي تاييد گفته اند: آيه ي «109» كه دو عدد كشيده دارد «1» و «9» شبيه برج هاي دوقلو مي باشد.

به نظر مي رسد اينها نوعي برداشت هاي شخصي و تشبيهاتي مي باشد كه دليلي برايش نداريم ما آيات قرآن را نمي توانيم براساس نظر شخصي و برداشت شخصي خودمان تفسير بكنيم و گرنه «تفسير به رأي» مي شود و تفسير به راي حرام است و در روايات متعددي از شيعه و اهل سنت وعده ي آتش بر آن داده شده است.

بنابراين نمي توانيم بدون دليل عقلي يا نقلي آيات قرآن را تفسير كنيم. و حق نداريم به علت تشابه لفظي بدون اينكه معناي «لغت» ما را ياري كند و يا روايتي در اينجا باشد يا آيه ي ديگري آن را تفسير كند، يا دليل علمي يا عقلي قطعي آن را حمايت كند، چيزي را به قرآن نسبت بدهيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 146

كفر بر لبه پرتگاه دوزخ است اين مطلب چه رابطه اي با آيه 109 سوره ي توبه دارد؟

پرسش:

كفر بر لبه پرتگاه دوزخ است اين مطلب چه رابطه اي با

آيه 109 سوره ي توبه دارد؟ آيا مي شود گفت: بنيان كفر بنياني است كه شامل اين آيه نيز مي شود كه «أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ» مي باشد؟

پاسخ:

چنانچه بيان شد سياق اين آيات در مورد منافقين است، البته به نحوي مي توانيم بگوييم: جريان نفاق در درون خودش كفر را نيز دارد چنانچه از بعضي از آيات هم استفاده مي شود. بنابراين، كفار هم جزء كساني هستند كه بنيانشان براساس ساختمان هاي بسيار سستي است كه گويا زندگي شان را براساس بنيانهاي سستي نهادند كه بر لب پرتگاه دوزخ هستند.

بنابراين اين افراد از نظر شاكله ي فكري و اعتقادات و اعمال و رفتار مي توانند يكي از مصاديق آيه باشند.

ولي اين نوع مصداق يابي است كه روش خاص خود را دارد كه بايد مواظب بود انسان دچار تفسير به رأي نشود؛ و نمي توان از آن باب كه واژه هايي به طور تصادفي با هم شباهت داشته باشند، يا اعدادي از نظر شكلي شبيه هم باشند، دستمايه اي براي تفسير قرآن قرار گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 147

ه: شيطان

شيطان كيست؟ و چه مي كند؟

پرسش:

شيطان كيست؟ و چه مي كند؟ پاسخ:

وقتي گفته مي شود «شيطان»، «ابليس» به ذهن مي آيد در حالي كه «ابليس» كسي بود كه وقتي فرشتگان به امر خدا بر آدم سجده كردند او تكبر ورزيد و سجده نكرد و ازاين فرمان خدا سرپيچي كرد و خداوند او را از درگاه خودش راند و «شيطان رجيم» ناميده شد. «رجيم» يعني (رانده شده).

بعد از آن هم آدم (ع) را فريب داد و موجب شد كه از بهشت خارج و به زمين «هبوط» كند و در اين جريان دشمني اش را نيز با انسان نشان داد. و هنوز هم ما انسان ها

در معرض خطر او قرار داريم.

ولي در قرآن كريم «شيطان» گاهي اعم از «ابليس» است لذا در سوره ي ناس مي فرمايد: «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ»؛ «كساني كه وسوسه مي كنند برخي از جنيان هستند و برخي از انسان ها هستند.» و در رواياتي ذيل اين آيه وارد شده كه «براي دل هر مومني دو

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 148

گوش هست (دو راه انتقال اطلاعات و الهام است) كه يكي را فرشته الهام مي كند، و ديگري را شيطان الهام و وسوسه مي كند.»

از اين رو اين وسوسه گر ممكن است از جنس انسان ها باشد و ممكن است از جنس شيطان ها باشد.

نتيجه: ابليس يكي از شياطين است و شيطان، اعم از جن و انسان است.

شيطان در آينه ي قرآن:

كه ابليس خودش از نوع جن بود.

قرآن كريم در مورد شيطان تعبيرات بسيار تندي دارد و صريحاً اعلام مي كند كه:

«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»؛ «1» «شيطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن خود بگيريد.»

و در جاي جاي قرآن خطرات شيطان را براي انسان گوشزد مي كند زيرا اگر بخواهيم با چنين دشمني مبارزه كنيم حتماً بايد او را بشناسيم و از اسرار كار او با خبر شويم تا در مبارزه موفق شويم لذا براي بدست آوردن اين شناخت قرآن كريم شيطان را در آيات متعددي براي انسان چنين معرفي مي كند:

- شيطان دشمن آشكار شماست. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 149

- شيطان دوست و همنشين بدي است. «1»

- شيطان آدم و حوا را فريب داد و موجب لغزش آنها شد و آنها را بيرون كرد. «2»

- شيطان (به هنگام انفاق) وعده ي فقر

به شما مي دهد و شما را از آن مي ترساند. «3»

- شيطان به فحشا (و زشتي ها) دستور مي دهد. «4»

- رباخواري را قرآن، نتيجه ي ارتباط با شيطان مي داند. «5»

- شيطان خواهان گمراهي انسان است و تلاش مي كند تا انسان را به گمراهي و بيراهه هاي دور دستي بيفكند. «6»

- هر كسي شيطان را وليّ خود برگزيند، دچار زيانكاري آشكاري مي شود.» - شيطان فريبكارانه به انسان وعده مي دهد، و آرزو انديشي انسان را تقويت مي كند او را به سوي آرزوهاي دور و دراز و غيرواقعي و سرگرم كننده سوق مي دهد. «8» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 150

- قرآن شراب خواري و قمار بازي را از وسائل و دام هاي شيطاني معرفي مي كند «1» و مي فرمايد: «شيطان مي خواهد به وسيله ي شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد.» «2»

- شيطان برخي چيزها را براي انسان زينت مي دهد و كارهاي بد و ناپسند را در نظر انسان نيكو جلوه مي دهد. «3»

- شيطان يكي از عوامل فراموشي ياد خداست و حتي عامل فراموشي خود انسان است. «4»

- شيطان وسوسه گر پنهان است. «5»

- شيطان مي خواهد انسان را خوار كند. «6»

- شيطان مانع راه خداست. «7»

- شيطان انسان را به سوي آتش فرا مي خواند. «8»

- شيطان انسان را به سوي كفر مي كشد. «9»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 151

- و يكي ديگراز دام هاي شيطان اسراف كاري است و اسرافكاران برادران شيطان هستند. «1»

يكي از فضلا به نام دكتر «فتح الله نجارزاده» كتابي را تحت عنوان «جنگ بي پايان» نوشته كه نبرد انسان با شيطان را كه در آيات متعدد

قرآن مطرح شده جمع آوري و تحليل نموده است كه كتاب بسيار مفيد و ارزنده اي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 152

راهكارهاي مقابله با شيطان چيست؟

پرسش:

راهكارهاي مقابله با شيطان چيست؟ پاسخ:

اگر همان آياتي كه شيطان و ابزارهاي كار او را معرفي مي كند را مورد دقت و بررسي قرار دهيم و روي همان موضوعات مراقبت كنيم در حقيقت شيطان را خلع سلاح كرده ايم.

در آيات مربوط به شيطان خداوند متعال راه هايي را نيز اشاره مي كند كه برخي از آنها را بر مي شماريم:

1. شيطان دشمن شماست:

قرآن مي فرمايد: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»؛ «1»

اين آيه شيطان را دشمن ما معرفي مي كند و به ما يادآور مي شود كه شما هم به شيطان به چشم دشمن نگاه كنيد!

چگونه با دشمن برخورد مي كنيم؟ كاملًا مراقب هستيم و همه ي حركات و نقشه هاي او را زير نظر داريم و مواظب هستيم كه ما را فريب ندهد؛ با شيطان هم بايد همين گونه برخورد كنيم تا بتوانيم از دام هاي خطرناك او نجات پيدا كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 153

2. در مواجهه ي با شيطان به خدا پناه ببريد:

قرآن كريم با عبارات متعدد مي فرمايد:

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ* مَلِكِ النَّاسِ* إِلهِ النَّاسِ* مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ* الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ* مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ» «1» «وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ» «2» «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «3» «وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» «4» «إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «5» به نظر مي رسد اين تنوع عبارات هر كدام، به بعدي از شخصيت و چگونگي شيطان نظاره دارد و از طرفي، به

حالت و چگونگي انسان نظردارد كه در يك جمع بندي به انسان مي فرمايد: اين شيطان دشمن پيچيده و خطرناكي است كه از راه هاي مختلف سعي در نفوذ دارد و بايد انسان در رويارويي با او به خدا پناه ببرد. «6»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 154

3. ياد خدا:

قرآن كريم مي فرمايد:

«إنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا»؛ «1»

«انسان هاي با تقوا هنگامي كه گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مي افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مي بينند و) ناگهان بينا مي گردند.»

خداوند در اين آيه به ما آموزش مي دهد كه افراد با تقوا وقتي شيطان به آنها نزديك مي شود، گويا آژير خطري به صدا در مي آيد. مثلًا اتومبيلي كه دزدگير دارد وقتي دزدي نزديك او بشود و قصد سوئي داشته باشد اولين حركاتي را كه داشته باشد آژير خطر به صدا در مي آيد و چراغ ها روشن مي شود آن وقت دزد ناكام مي ماند.

انسان هاي با تقوا هم به هنگام وسوسه ي شيطان به ياد خدا مي افتند و با ياد خدا دل آنها روشن مي شود و در پرتو روشني دل، خطر شيطان را درك مي كنند و شيطان را ناكام مي گذارند.

در حقيقت انسان بايد اين آمادگي را داشته باشد كه هر گاه شياطين به او نزديك شدند به ياد خدا بيفتد و درون خودش را با ياد خدا روشن كند تا عرصه بر شيطان تنگ شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 155

4. شناسايي سياست گام به گام شيطان:

خداوند متعال در سوره ي بقره آيه ي 208 مي فرمايد:

«وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»؛ «از گام هاي

شيطان پيروي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست!»

يعني شيطان برنامه هايش را مرحله به مرحله و گام به گام به پيش مي برد؛ بايد از همان گام اول از او پيروي نكرد.

به عنوان مثال: ممكن است اول انسان را با شخصي ناباب دوست كند و در گام بعدي به يك مجلس نامناسب بكشد، بعد دوستان ناباب و كم كم انحرافات بزرگ تر پيش مي آيد تا انسان را به سقوط بكشد. در حالي كه روز اول اصلًا فكر نمي كرد روزي دچار چنين انحراف بزرگي بشود و به خود مطمئن بود ولي سياست گام به گام شيطان يكي يكي خطهاي قرمز را رد كرد تا به اينجا رسيد كه غيرقابل جبران يا جبران آن سخت مي شود.

لذا جاي تعجب نيست كه قرآن هشدار مي دهد مواظب باشيد شيطان پرست نشويد. «1» چطور ممكن است؟! آري انساني كه گام به گام به دستورات شيطان عمل كرد به جايي مي رسد كه هر دستوري به او مي دهد بدون چون و چرا انجام مي دهد. يعني انسان به طوري پيرو شيطان مي شود كه گويا او را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 156

«اله» و «معبود» خود انتخاب كرده و هرچه او مي گويد گوش مي دهد و جامه ي عمل مي پوشاند آري اين است نتيجه ي نهائي پيروي كردن از گام هاي اول شيطان.

5. غني سازي اوقات فراغت:

انسان بايد ميدان جولان را از شيطان بگيرد؛ اگر مي بينيم شيطان به هنگام خلوت بيشتر ما را وسوسه مي كند يا به هنگام بي كاري بيشتر به سراغ ما مي آيد، راه درمان را زود انتخاب كنيم و سعي كنيم كمتر در مكان هاي خلوت تنها باشيم؛ و از طرفي اوقات بي كاري خود را به مطالعه يا

مشغول كار شدن و يا ... غني سازي كنيم.

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه شيطان دشمن قطعي انسان است و قسم خورده كه او را به گمراهي بكشد لذا در اين مسير بايد با دو بال در آسمان معنويت پرواز كنيم و آنقدر بالا برويم تا دست او به ما نرسد.

بال اول: پناه بردن به خداست و از او استمداد جستن و اينكه با ياد خدا دل را روشن كنيم و با توكل بر خدا عرصه را بر او تنگ كنيم.

بال دوم: اين است كه بعد از تكيه بر خدا با اراده و آگاهي خود از گام هاي حساب شده ي شيطان پيروي نكنيم.

و در پايان با ذكر خدا ميدان جولان را از او بگيريم و چه ذكري بالاتر از «تلاوت قرآن» و خواندن «نماز» و عشق بازي با «اهل بيت» كه زينت و مايه ي حيات اوقات فراغت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 157

آيا «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» آيه ي قرآن است و منظور از آن چيست؟

پرسش:

آيا «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» آيه ي قرآن است و منظور از آن چيست؟ پاسخ:

عبارت «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» عين آيه قرآن نيست بلكه از يكي از آيات قرآن گرفته شده است.

توضيح اينكه خداوند متعال در سوره ي نحل آيه ي 98 مي فرمايد: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «وقتي كه قرآن را قرائت مي كني، از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر» يعني آيه با عبارت «فاستعذ» امر مي كند كه «پناه ببر»، و متكلم در مقام گفتن مي گويد: «اعوذ» پناه مي برم. لذا تعبير «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» از اين آيه گرفته شده است و در معنا و مقصود تفاوت چنداني نمي كند.

در حقيقت اين آيه ي شريفه اشاره

مي كند به رانده شدن شيطان. چه كرد شيطان كه از درگاه الهي رانده شد؟ «شيطان» در مقابل آدم (ع) تكبر ورزيد و سجده نكرد او نژادپرست بود مي گفت: «من از آتش خلق شدم انسان از خاك خلق شده است» و به مقام انسان حسادت ورزيد. و بعد از اين همه سرپيچي باز توبه نكرد و به دشمني خود ادامه داد و آدم را فريب داد تا از بهشت اخراج

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 158

شد. حال خداوند مي فرمايد: وقتي مي خواهيد قرآن بخوانيد از اين شيطان رانده شده پرهيز كن و به خدا پناه ببر و اين پيام را هم براي ما دارد كه شيطاني كه تكبر ورزيد و از فرمان من سرپيچي كرد مواظب باشيد كه شما اينگونه نباشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 159

پرسش:

چرا به هنگام قرآن خواندن بايد به خدا پناه ببريم؟

پاسخ:

آيه خطاب به پيامبر مي فرمايد: «و اذا قرأت» يعني «وقتي تو [: پيامبر] قرآن مي خواني به خدا پناه ببر.» در اين آيه به پيامبر اكرم خطاب شده، ولي مقصود همه ي انسان ها مي باشند و اين درس و آموزه اي است براي همه ي انسان ها، كه وقتي مي خواهيد قرآن بخوانيد به خدا پناه ببريد چرا به خدا پناه ببريم؟! به خاطر اينكه با اين پناه بردن توجه به خدا را در نفس خود بيشتر كنيم، كه از برخي از هوس ها، تكبرها، نژادپرستي ها، انحرافاتي كه شيطان در دامش افتاد ما دچارش نشويم به عبارت ديگر آن تكبر و حسد و هواهاي نفساني، كه شيطان داشت هر كسي كه داشته باشد مانع فهم قرآن مي شود. لذا با پناه بردن به خدا

و توجه بيشتر مي توانيم شناخت بهتري از قرآن پيدا بكنيم و تدبر و تفكر ما ديگر مانعي نخواهد داشت، فهم حقايق قرآن ديگر مانعي نخواهد داشت و از وسوسه هاي ويرانگر شيطان هم در امان مي مانيم و در نتيجه پرده و حجابي ميان ما و قرآن قرار نمي گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 160

چرا كه اگراين حالت توجه و پناهندگي به خدا نباشد و شيطان در مقام «قرائت قرآن» حضور بيابد حضور قلب نداريم، و از قرآن بهره ي كافي نمي بريم و در مقام «فهم و درك قرآن» نيز با حضور شيطان، پرده و حجابي ايجاد مي شود و ممكن است به انحرافي مثل «تفسير به رأي» دچار شويم و در دامي كه شيطان افتاد ما نيز گرفتار شويم.

چرا در آيه مذكور فقط از شيطان (ابليس) نام برده است؟

پرسش:

چرا در آيه مذكور فقط از شيطان (ابليس) نام برده است؟ چرا در اين آيه فرمود: از شيطان رجيم [ابليس به خدا پناه ببريد و از شيطان هاي ديگر (جني و انسي) نام نبرد؟

پاسخ:

آيه درمقام بيان مصداق است و با توجه به واژه ي «رجيم» كه اشاره به ابليس است، مصداق كامل را بيان مي كند ولي اين در حقيقت بيان مصداق بارز است ما بايد از تمام وسوسه هاي شيطاني به خدا پناه ببريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 161

آيا فقط به هنگام قرائت قرآن بايد به خدا پناه ببريم؟

پرسش:

آيا فقط به هنگام قرائت قرآن بايد به خدا پناه ببريم؟ پاسخ:

خير، اين پناه بردن به خدا فقط مخصوص هنگام قرائت قرآن نيست بلكه اين آيه يك مصداق را بيان كرده است و ما بايد در تمام زندگي خود به خدا پناه ببريم و براي اين موضوع شواهدي نيز در قرآن وجود دارد: مثلًا:

در سوره ي ناس مي فرمايد: از شر شيطان به خدا پناه ببريد و به صورت مطلق هم آمده و همچنين در سوره ي مومنون آيه ي 97 مي فرمايد:

«وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ»

«و بگو: پروردگارا! از وسوسه هاي شيطان ها به تو پناه مي برم.»

در اين آيات پناه بردن به خدا به طور مطلق آمده به اصطلاح حذف متعلق افاده ي عموم مي كند و تمام كارها و امور زندگي را شامل مي شود.

- و در سوره ي آل عمران آمده: وقتي كه مادر حضرت مريم نذر كرد كه اين فرزندي را كه داخل شكمش است، براي خدا باشد و خادم بيت المقدس باشد [و گويا فكر مي كرد كه پسر مي باشد] هنگامي كه حضرت مريم (س) متولد شد، اينگونه خداوند از او نقل مي كند كه گفت:

پرسش و

پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 162

«إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ «1»

«من اين مريم را و فرزندان و نسل حضرت مريم را [كه عيسي باشد] از شيطان رجيم به تو پناه مي دهم.»

در حقيقت وقتي فرزندي از او متولد مي شود اين فرزند را از شر شيطان رجيم به خدا مي سپارد و نقل اين مطلب براي ما از قرآن به اين منظور است كه ما هم آموزش ببينيم و فرزندانمان را به خدا بسپاريم و از شر شيطان ها و توطئه ها و دام هاي شيطاني به خدا پناه ببريم. بنابراين اين موضوع مخصوص قرآن نمي باشد. و در تمام زندگي، انسان بايد توجه به خدا داشته باشد و به او تكيه كند زيرا در آيه ي بعدش مي فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»؛ «2»

«چرا كه او [شيطان ، بر كساني كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل دارند تسلطي ندارد.»

آري در آيه ي قبل فرمود: وقتي كه قرآن مي خوانيد از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببريد و در آيه ي بعد علت اين مطلب را بيان مي كند كه چرا به خدا پناه ببريم به خاطراينكه شيطان بر كساني كه ايمان مي آورند و بر پروردگارشان توكل و تكيه مي كنند، تسلط نخواهد داشت. پس كسي كه به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 163

خدا پناه مي برد در حقيقت هم به خدا ايمان دارد و هم به خداوند تكيه و توكل مي كند و در نتيجه شيطان ديگر بر چنين انساني تسلطي نخواهد داشت.

زيرا سلطه ي شيطان بر كساني است كه يا ايمان ندارند و يا بر خداوند توكل نمي كنند و با خداوند

ارتباط برقرار نمي كنند؛ و به عبارت ديگر به خداوند پناه نمي برند.

چگونه از شر شيطان به خدا پناه ببريم؟

پناه بردن سه مرحله دارد:

1. مرحله زباني؛ 2. مرحله فكري؛ 3. مرحله ي عمل:

پناه بردن در مرحله ي زبان به همين است كه مي گوييم: «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» قاري هاي قرآن هم در ابتداي قرائت همين را مي گويند كه از آيه ي 98 سوره ي نحل الهام گرفته شده است.

اما لازم است از اين مقام فراتر رويم و برسيم به مرحله «فكر و عقيده»، كه عقايد خودمان را به خدا پناه بدهيم و از عقايد خرافي و باطل دوري كنيم و بعد، نتيجه ي اصلاح عقائد، در عمل خلاصه مي شود كه در زندگي و عمل هم بايد پناه به خدا ببريم از اينكه راه هايي را كه شيطان براي انحراف انسان ها قرار داده و اين كه در طرح ها و دام هاي شيطاني گرفتار نشويم. يعني عمل و رفتار ما منطبق بر قول و سخن و عقيده ي ما باشد و در زندگي عملي هم تابع شيطان و پيرو شيطان نباشيم.

چرا كه اگر پناه بردن به خدا از شيطان در حد زبان باشد و در عمل و اعتقاد نباشد شيطان بر ما مسلط مي شود چنانچه در ادامه ي همان آيات سوره ي نحل در آيه ي 100 مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 164

«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»؛ «تسلط او تنها بر كساني است كه او را به دوستي و سرپرستي خودشان برگزيده اند، و آنها كه نسبت به او [: خدا] شرك مي ورزند (و فرمان) شيطان را به جاي فرمان خدا، گردن مي نهند!»

يعني اگر كسي در زمينه ي عقائد سستي كرد و از دايره ي توحيد و ايمان خارج شد،

و يا كسي به طرف دوستي شيطان رفت و پيرو شيطان شد، اين شخص تحت تسلط شيطان قرار خواهد گرفت.

نتيجه گيري:

جمع بندي اين سه آيه چنين مي شود:

- در آيه ي اول فرمود: از شر شيطان رانده شده به خدا پناه ببريد. «1»

- در آيه ي دوم فرمود: اگر شما ايمان بياوريد و تكيه و توكل بر خداوند كنيد شيطان نمي تواند بر شما مسلط شود به همين دليل به خدا پناه ببريد. «2»

- و در آيه ي سوم فرمود: شيطان بر كسي مسلط مي شود كه از او پيروي بكند او را به دوستي و سرپرستي بگيرد و از دايره ي ايمان خارج شود. «3» به آن اميد كه گفتن «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» به هنگام قرائت قرآن مقدمه اي باشد براي پناه بردن به خدا در همه ي كارهايمان هم در «قول» هم در «عقيده» و هم در «عمل».

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 165

و: تاريخي

سِّر تكرار داستان هاي قرآن چيست؟

پرسش:

سِّر تكرار داستان هاي قرآن چيست؟ چرا قرآن برخي داستان ها را به طور مكرر مطرح مي كند؟ مثلًا به داستان حضرت موسي در سوره هاي مختلف پرداخته است، چرا مثل داستان حضرت يوسف، در يك سوره و براي يك بار مطرح نكرده است؟

پاسخ:

براي روشن شدن پاسخ اول بايد بررسي كنيم كه هدف قرآن كريم چيست؟ بعد ببينيم آيا اين نوع چينش آيات متناسب با هدفش است يا خير؟

هدف قرآن كريم صرف داستان سرايي و قصه گويي نبوده، بلكه هدف قرآن هدايت و تربيت انسان هاست، حال كه هدف تربيت است، مربي وقتي بخواهد افراد را تربيت كند و يكي از ابزارهاي آن نقل داستان باشد لازم نيست داستاني را از ابتدا تا آخر نقل كند، بلكه به مناسبت هاي مختلف

قسمت هايي از اين داستان را كه آموزنده است نقل مي كند و از آن نتيجه گيري مي كند.

قرآن كريم چنين كرده، چون هدفش تربيت بوده، گاهي اوقات از برخورد موسي (ع) با فرعون سخن مي گويد؛ گاهي از برخورد موسي با شعيب پيامبر و ازدواجش با دختر شعيب در سوره ي قصص سخن مي گويد، گاهي از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 166

بهانه جويي هاي بني اسرائيل در سوره ي بقره سخن مي گويد، و از اين موارد نتيجه گيري مي كند.

به عبارت ديگر، قرآن كريم، در هر سوره اي از يك زاويه به داستان موسي و فرعون نگاه كرده، و در همان رابطه هم، نتايجي گرفته كه آن نتايج متفاوت است و به مناسبت در سرنوشت مسلمان ها تاثيرگذار بوده است.

در بخش دوم پرسش آمده چرا مثل داستان حضرت يوسف يكجا نيامده است؟

در پاسخ بايد گفت: آري اكثر داستان حضرت يوسف در سوره ي يوسف آمده ولي اينطور نيست كه همه ي مطالب مربوط به حضرت يوسف (ع) در سوره ي يوسف آمده باشد، بلكه در سوره ي انعام آيه ي 84 و سوره ي غافر آيه ي 34 نيز در مورد حضرت يوسف (ع) سخن گفته شده است.

بنابراين اولًا اين طور نيست كه همه ي مطالب مربوط به حضرت يوسف (ع) در يك سوره آمده باشد.

و از طرفي همه ي حوادث زندگي حضرت موسي هم در قرآن نيامده بلكه بخشي از آن آمده است.

ثانياً ممكن است كه داستان حضرت يوسف يك پيوستگي خاصي داشته و قرآن كريم از آن پيوستگي نتايج ويژه اي را دنبال كرده از اين رو به صورت يكجا نقل كرده. يعني همان انگيزه ي هدايت و تربيت قرآن، اينجا اقتضا كرده كه مطلب را به طور پيوسته نقل كند.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 167

پرسش:

چند مثال از مواردي كه خداوند داستان ها را به صورت قطعه قطعه بيان كرده، و از آنها نتايجي خاص را دنبال كرده بيان بفرماييد؟

پاسخ:

به عنوان مثال در سوره ي بقره از آيه ي 30 به بعد مباحث مربوط به حضرت آدم (ع) و سجده ي فرشتگان را مطرح مي كند؛ از آيه 39 گفتار فرشتگان را مطرح مي كند كه چرا خليفه اي قرار مي دهي كه در زمين فساد كند؛ بعد داستان عرضه ي اسماء نقل شده؛ در ادامه سجده ي فرشتگان و سجده نكردن ابليس مطرح مي شود؛ و بالاخره داستان خروج و هبوط حضرت آدم (ع) از بهشت نقل مي شود.

همين داستان در سوره ي اعراف از آيه ي 11 به بعد آمده ولي آنجا داستان سجده ي فرشتگان و سركشي آدم خيلي مختصر، در آيه ي 11 مطرح شده، و از آيه ي 12 به بعد به اين بحث مي پردازد كه چرا شيطان سجده نكرد؟ و در ادامه بحث برتري جوئي شيطان، و در حقيقت اينكه شيطان نژاد پرست بود كه گفت: «مرا از آتش آفريدي و آدم را از خاك آفريدي من از او برترم» «1» و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 168

بعد اينكه ابليس از درگاه الهي بخاطر اين تكبر و نژادپرستي رانده شد، و گفت كه تا روز قيامت من در راه مستقيم الهي مي مانم، و انسان ها را فريب مي دهم.

همانطور كه ملاحظه مي شود بيشتر بحث در اينجا در رابطه با شيطان و تكبر شيطان است، و از آن طرف معرفي شيطان و اينكه شيطان اقواگري و وسوسه گري مي كند و انسان ها را فريب مي دهد و منحرف مي سازد.

در حقيقت عناصر اصلي داستان واحد است ولي از دو

ديدگاه و دو دريچه ي متفاوت به داستان نظاره شده كه هر كدام اهداف ويژه ي خود را دنبال مي كند.

مثالي ديگر: داستان حضرت موسي از آيه ي 40 سوره ي بقره شروع مي شود و در اين آيات به برخورد بني اسرائيل با حضرت موسي مي پردازد و بيشتر به بهانه جويي هاي بني اسرائيل، و گوساله پرستي بني اسرائيل مي پردازد.

و همين داستان حضرت موسي (ع) در سوره ي طه آيه ي 9 به بعد نيز آمده ولي در اين آيات برانگيخته شدن حضرت موسي (ع) به نبوت و ماجراهايي كه در پي آن مي آيد و انتخاب شدن هارون به وزيري او و برخورد آنها با فرعون و معرفي معجزات حضرت موسي (ع) مطرح مي شود.

لذا مي بينيم كه به داستان حضرت موسي پرداخته شده ولي از دو زاويه ي متفاوت. و جالب اينكه در سوره ي قصص داستان حضرت موسي از تولد تا رشد در كاخ فرعون و جواني و مبارزات او و خروج از شهر و آشنايي او با حضرت شعيب و ... همه اين مجموعه به دنبال هم مطرح شده است كه اهداف تربيتي خود را دنبال مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 169

قوم «يأجوج و مأجوج» كه بودند و آيا جن بودند يا انسان، و كي ظهور مي كنند؟

پرسش:

قوم «يأجوج و مأجوج» كه بودند و آيا جن بودند يا انسان، و كي ظهور مي كنند؟ پاسخ:

در قرآن كريم دو بار از «يأجوج و مأجوج» سخن به ميان آمده: يكي در آيه ي 94 سوره ي كهف و ديگري در آيه ي 96 سوره ي انبياء.

از كلام مفسرين و مباحث تاريخي روشن مي شود كه «يأجوج و مأجوج» دو قبيله ي وحشي بودند كه در قسمت هاي شمال آسيا زندگي مي كردند و مزاحم مردم اطراف خودشان مي شدند.

برخي مفسران نوشته اند: اينها گروهي بودند كه حدود 500 سال قبل از ميلاد

در عصر كورش زندگي مي كردند و به سرزمين هاي ايران نيز هجوم آوردند كه با اتحاد حكومت «ماد» و «فارس» شكست خوردند و حتي مردم «قفقاز» از «كورش» خواستند كه در مقابل اينها سدّي بنا كند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 170

در قرآن آمده كه «ذو القرنين» در آنجا سدّي آهنين بنا كرد تا مردم آن منطقه از شرّ «يأجوج و مأجوج» در امان باشند. «1»

در آيه ي 94 سوره ي كهف مي فرمايد:

«قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَي أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً»؛ « (آنها به او) گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي كنند آيا ممكن است ما هزينه اي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدي ايجاد كني.»

و در آيه ي 96 و 97 مي فرمايد:

« (ذوالقرنين گفت:) قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روي هم بچينيد) تا وقتي كه كاملًا ميان دو كوه را بپوشانيد، (او) گفت: (در اطراف آن آتش افروزيد، و) در آن بدميد. (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا بر روي آن بريزم.

(سرانجام چنان سد نيرومندي ساخت) كه آنها [: طايفه ي يأجوج و مأجوج قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمي توانستند نقبي در آن ايجاد كنند.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 171

جنس يأجوج و مأجوج و زمان خروج آنها

آن چيزي كه از ظاهر قرآن استفاده مي شود اين است كه اينها، از جنس غيرانسان شمرده نشدند بنابراين دليلي نداريم كه اينها را از جنيان بدانيم؛ بلكه آنچه

از روايات و نظر مفسرين به دست مي آيد آنها قومي وحشي بودند كه ديگران را اذيت مي كردند، و در آن موقع سركوب شده اند.

در مورد قيام آنها در سوره ي انبياء آيه ي 96 مي فرمايد:

«تا آن زمان كه «يأجوج و مأجوج» گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعي به سرعت عبور كنند.»

«آيا منظور از گشوده شدن اين دو طايفه، شكسته شدن سد آنها و نفوذشان از اين طريق به مناطق ديگر جهان است؟ يا منظور نفوذ آنها به طور كلي در كره ي زمين از هر سو و هر ناحيه مي باشد؟ آيه ي فوق صريحاً در اين باره سخن نگفته، تنها از انتشار و پراكندگي آنها در كره ي زمين به عنوان يك نشانه ي پايان جهان و مقدمه ي رستاخيز و قيامت ياد كرده است.» «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 172

چرا مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي خواندند و چه شد كه به سوي كعبه تغيير قبله دادند؟

پرسش:

چرا مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي خواندند و چه شد كه به سوي كعبه تغيير قبله دادند؟ پاسخ:

در آيات «1» متعددي از قرآن موضوع تغيير قبله مطرح شده است. در مورد اين كه چرا مسلمانان به سوي بيت المقدس نماز مي خواندند بايد گفت: آري درست است كه كعبه كانون اوليه ي عبادت بشر در روي زمين بوده و از قداست خاصي برخوردار است، ولي آن زماني كه پيامبر اكرم (ص) به رسالت مبعوث شدند مشركان در مكه زندگي مي كردند و بت هايشان را در كعبه مستقر كرده بودند و لذا نماز خواندن به سوي كعبه، نوعي احترام به بت هاي آنها به شمار مي آمد، و چه بسا گمان مي كردند كه پيامبر اسلام در مقابل بت هاي آنها كُرنش و سجده مي كند. لذا از آن اول دستور آمد كه

مسلمان ها به طرف بيت المقدس نماز بخوانند كه در حقيقت يكي از مساجد مهم و قبله ي بسياري از اديان الهي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 173

ولي هنگامي كه مسلمان ها به مدينه هجرت كردند و حكومت اسلامي تشكيل داده شد و صفوف آنها از مشركان و يهوديان و مسيحيان جدا شد و به عنوان يك ملت ممتاز و مشخصي، مطرح شدند و ديگر احتمال اين نبود كه كسي فكر بكند كه اينها، بت پرست هستند، دستور داده شد كه به سوي كعبه نماز بگذارند.

قرآن كريم در سوره ي بقره اين مطلب را به عنوان يك آزمايش مطرح مي كند و مي فرمايد:

«... و ما آن قبله اي را كه قبلًا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند، از آنها كه به عقب باز مي گردند مشخص شوند. و مسلماً اين حكم جز بر كساني كه خداوند آنها را هدايت كرده، دشوار بود. (اين را نيز بدانيد كه نمازهاي شما در برابر قبله ي سابق، صحيح بوده است؛) و خدا هرگز ايمان [: نماز] شما را ضايع نمي گرداند زيرا خداوند، نسبت به مردم، رحيم و مهربان است.» «1»

در حقيقت اين يك آزمايش بود براي مسلمان ها كه صفوف مسلمانان واقعي را از مسلمان هاي ظاهري جدا بكند. چه كساني پيرو راه خدا و پيامبر هستند و اگر گفتند: «به طرف بيت المقدس نماز بخوانيد، بخوانند»، و اگر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 174

گفتند: «خداوند مي فرمايد: به طرف كعبه نماز بخوانيد، بخوانند.» در حقيقت با اين آزمايش صف مسلمانان واقعي از بهانه جويان و كساني كه در ظاهر مسلمانند ولي در واقع تسليم

نيستند جدا مي شود.

نكته:

دستورات خدا و پيامبر در حقيقت همچون نسخه ي پزشك است كه ممكن است يك روز اين دارو براي انسان ها تجويز شود و روز ديگر داروي ديگري، و نسخه تغيير كند. انساني كه مي خواهد سلامت خودش را باز يابد و سالم باشد و تكامل پيدا كند، بايد به اين پزشك اعتماد كند و از آنجا كه پيامبر اسلام در حقيقت پزشك معنوي است از اين رو لازم است به نسخه هاي او عمل شود.

در اين موضوع هم بايد گفت: كعبه در حقيقت قديمي ترين مركز توحيد است، و اصل اين است كه ما به سوي آنجا نماز بخوانيم، و اگر يك مدتي به سوي بيت المقدس نماز خوانده شد، در حقيقت يك دستور موقت بود و آن دستور نسخ شد؛ «1» يعني دستور و حكمي موقت صادر شد و تا مدتي اين حكم باقي بود، و هنگامي كه مصلحت تغيير كرد حكم جديد آمد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 175

و در آيه ي 150 سوره ي بقره مي فرمايد:

«و از هر جا خارج شدي، روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، و هر جا بوديد روي خود را به سوي آن كنيد؛ تا مردم، جز ظالمان (كه دست از لجاجت بر نمي دارند) دليلي بر ضد شما نداشته باشند؛ (زيرا از نشانه هاي پيامبر، كه در كتب آسماني پيشين آمده، اين است كه او، به سوي دو قبله، نماز مي خواند) از آنها نترسيد و (تنها) از من بترسيد! (اين تغيير قبله، به خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم، شايد هدايت شويد.» «1»

در حقيقت مسلمان ها بين دو راه قرار داشتند:

اگر به سوي بيت المقدس

نماز مي خواندند يهودي ها بر آن ها شماتت مي كردند و مي گفتند: شما مستقل نيستيد، و قبله ي شما، همان قبله ي ماست. و نكته ي مهم تر اينكه در كتاب هاي آسماني خودشان، در نشانه هايي كه از پيامبر اكرم (ص) خوانده بودند اين بود كه نشانه ي پيامبر موعود اين است كه به طرف دو قبله نماز مي خواند ولي اين نشانه در وجود پيامبر (ص) تا آن زمان تحقق نيافته بود و لذا زبان به شماتت مسلمان ها مي گشودند كه

شايد آن پيغمبر موعودي كه در كتاب هاي مقدس قبلي آمده است اين پيغمبر نيست. چون اين نشانه [: به طرف دو قبله نماز خواندن را ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 176

از طرف ديگر مشركان ايراد مي گرفتند كه اگر پيامبر اسلام ادعا مي كند كه براي احياء ابراهيم (ع) آمده پس چرا خانه ي كعبه را واگذاشته و به سوي بيت المقدس نماز مي خواند؟ آيا كعبه و آئين ابراهيم را فراموش كرده است كه به طرف بيت المقدس نماز مي خواند؟ در حقيقت هم مشركان او را سرزنش مي كردند و هم با بيان ديگري يهودي ها شماتت مي كردند. و اين فرايند تغيير قبله، زبان هر دو گروه را بست.

در اين آيه به سه مورد از اسرار تغيير قبله اشاره شده:

- يكي اينكه توجه به مسجد الحرام جلوي بهانه جويي هاي دشمنان اسلام را گرفت.

- دوم اينكه تغيير قبله موجب تكميل نعمت هاي الهي شد. «وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ» «1»

زيرا اين يك نوع تكامل تربيتي بود چون مسلمان ها با انضباط اسلامي آشنا مي شدند.

- سوم اينكه توجه مسلمان ها به مسجد الحرام و كعبه، زمينه ساز هدايت آنها شد و مسلمان ها را از بركات معنوي راه ابراهيم برخوردار ساخت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 2، ص: 177

پرسش:

در چه حالتي و در چه مكاني اين تغيير قبله اتفاق افتاد؟

پاسخ:

خداوند متعال در آيه ي 144 سوره ي بقره مي فرمايد:

«نگاه هاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان (براي تعيين قبله نهايي) مي بينيم. اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي باز مي گردانيم پس روي خود را به سوي مسجد الحرام كن و هر جا باشيد روي خود را به سوي آن بگردانيد و كساني كه كتاب آسماني به آنان داده شده به خوبي مي دانند اين فرمان حقي است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده؛ (و در كتاب هاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام، به سوي دو قبله نماز مي خواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفي داشتن اين آيات) غافل نيست.»

از آيه ي فوق استفاده مي شود كه پيامبر اكرم (ص) علاقه ي خاصي به كعبه داشت و انتظار مي كشيد تا فرمان تغيير قبله به سوي آن صادر شود. زيرا او مي دانست كه «بيت المقدس» قبله ي موقتي مسلمانان است و آرزو داشت قبله ي اصلي و نهايي زودتر تعيين گردد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 178

اما از آنجا كه پيامبر اكرم (ص) تسليم فرمان خدا بود، حتي اين تقاضا را بر زبان نياورد، تنها نگاه هاي انتظار آميزش به آسمان «1» نشان مي داد كه او شوق شديدي در دل دارد. «2»

براساس روايات تاريخي، تغيير قبله ي مسلمان ها از بيت المقدس به سوي كعبه، در حال نماز ظهر انجام گرفت. روزي پيامبر اسلام (ص) براي نماز به مسجد قبيله ي بني سالم، تشريف برده بودند و پيامبر اكرم (ص) در حال نماز ظهر بودند و دو ركعت نماز را به جا آورده بودند كه پيك وحي نازل

شد و دستور داد كه از سوي بيت المقدس به طرف كعبه باز گردند، و اين در حالي است كه بيت المقدس در شمال مدينه و كعبه در جنوب مدينه واقع شده است؛ لذا پيامبر بايد 180 درجه از طرف شمال كه بيت المقدس بود بر مي گشتند به طرف جنوب كه مكه بود و همين كار را انجام دادند. مسجدي كه پيامبر اكرم (ص) در آن اين نماز را به جا آوردند به مسجد ذوقبلتين «3» مشهور شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 179

نكات:

1. آن محرابي كه پيغمبر اسلام در نماز برگشتند و به طرف مكه نماز خواندند، امروزه با دقيق ترين وسائل جهت يابي اندازه گيري شده و با اينكه هيچ وسيله ي تعيين قبله اي نداشتند بسيار دقيق به طرف مكه است. كه برخي اظهار داشته اند: اين يكي از كارهاي بسيار شگفت آور و معجزه آساي پيامبر اكرم (ص) مي باشد.

2. موضوع قبله و تعيين جهت آن، در اسلام يكي از انگيزه هايي شده كه مسلمان ها به مسايل مربوط به جغرافيا، نجوم و مسايل قبله شناسي و جهت يابي روي آورند و به همين خاطر برخي از علوم در بين مسلمان ها مثل علم هيئت و جغرافيا رشد كرد زيرا محاسبه ي جهت قبله در نقاط مختلف زمين، بدون آشنايي با اين علوم امكان نداشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 180

با توجه به آيه 100 سوره ي توبه، جايگاه صحابه و تابعين كجاست؟

پرسش:

با توجه به آيه 100 سوره ي توبه، جايگاه صحابه و تابعين كجاست؟ اينكه قرآن مي فرمايد: «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» سابقين و انصار و تابعين چه كساني هستند؟

پاسخ:

آيه ي 100 سوره ي توبه، افراد اطراف پيامبر (ص) را به سه گروه تقسيم

مي كند:

الف: آنهايي كه پيشگام در اسلام و هجرت بودند. (السابقون الاولين من المهاجرين)

ب: گروهي كه پيشگام در ياري پيامبر و ياران مهاجرش بودند. (و الانصار)

ج: افرادي كه بعد از اين دو گروه آمدند، و از برنامه هاي آنها پيروي كردند. (والذين اتبعوهم باحسان)

و در ادامه مي فرمايد: خدا از اين افراد راضي است «رضي الله عنهم» زيرا هم ايمان داشتند و هم اعمال شايسته انجام دادند و «رضوا عنه» و اينها نيز از خداوند راضي هستند.

معرفي سابقين و مهاجرين:

به صورت طبيعي در هر انقلابي مثل انقلاب پيامبر (ص) عده اي پيشگام هستند، يعني در آن روزهايي كه روزهاي خطر محاصره و مشكلات و جنگ و درگيري است، و هنوز اسلام قدرتي پيدا نكرده، در آن مرحله ي سخت، اينها

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 181

به ياري پيامبري شتافتند. افرادي مثل اميرالمومنين علي (ع) اباذر سلمان، اين افرادي كه در موقعيت هاي سخت به پيامبر كمك كردند اينها پيشگاماني هستند كه در حقيقت عشق سوزاني به پيامبر داشتند، هنوز پيامبر حكومتي نداشت و مقام ظاهري دنيوي و حكومتي نداشت كه كسي به او چشم طمع داشته باشد، بلكه به خاطر ايمانشان و سوز عشقشان بود كه دور پيامبر، پروانه وار جمع شدند، و برخي نيز خودشان را فداي پيامبر كردند.

و بعد هم به حمايت از پيامبر، خانه و كاشانه ي خود را رها كردند و همراه پيامبر به مدينه هجرت كردند.

و افرادي نيز در مدينه از پيامبر استقبال كردند و خانه و كاشانه ي خود را در اختيار او و اصحاب او گذاشتند، و آن هم در زماني كه حكومت پيامبر هنوز مستقر نشده بود و از طرفي جنگ هاي سختي مانند

جنگ احد، بدر، خيبر، خندق و جنگ هاي ديگر بر پيامبر تحميل مي شد و اينها شجاعانه دفاع مي كردند و نام پرافتخار «انصار» را براي خود ثبت كردند.

معرفي تابعين:

تابعين كساني هستند كه بعد از پيامبر و اين دو گروه آمدند و از آنها پيروي كردند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 182

تابعين در اينجا معناي عامي دارد «1» و همه ي كساني كه بعد از پيامبر حتي تا زمان ما آمدند و از پيامبر و اصحاب پيامبر، پيروي نيكويي كردند جزء تابعين به حساب مي آيند. به تعبير ديگر هر كسي كه هجرت، جهاد و شهادت داشته باشد، و از برنامه هاي الهي پيامبر، حمايت كند، اگر چه در زمان ما باشد، جزء تابعين مي باشد.

با سابقه ترين مسلمان كيست؟

در برخي از روايات و همچنين در اقوال مفسران و مورخان اين بحث مطرح شده كه بين سابقين، با سابقه ترين آنها چه كساني بودند كه اين آيه حتماً شامل حال آنها مي شود، در پاسخ همه اتفاق دارند كه نخستين مسلمان زن، خديجه (س) همسر فداكار پيامبر بود و دانشمندان و مفسران شيعه به اتفاق گروه عظيمي از دانشمندان اهل سنت بر اين باورند كه نخستين مرد مسلمان، اميرالمؤمنين علي (ع)، بود كه به پيامبر اسلام ايمان آورد. بنابراين به طور يقين اين دو بزرگوار جزء سابقين اولين هستند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 183

آيا همه ي اوصاف و فضائل در اين آيه، شامل حال همه ي صحابه پيامبر مي شود؟

صحابه و ياران ديگر پيامبر هم اگر داراي صفاتي باشند كه اين آيه بر آن تأكيد دارد مشمول اين آيه هستند به عبارت ديگر بسياري از ياران پيامبر افراد نيك

و فداكاري بودند و قابل احترام هستند، ولي اين نكته را هم نبايد از نظر دور داشت كه برخي از اصحاب پيامبر، راهشان را در همان زمان پيامبر از پيامبر جدا كردند، و برخي بعد از رحلت پيامبر راهشان را از ايشان جدا كردند.

در آيه ي مورد بحث كه سه گروه سابقين از مهاجرين و انصار و تابعين را مطرح مي كند بدون فاصله در آيه ي بعد خطاب به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:

«از اطرافيان شما از اعراب و همچنين از اهل مدينه و باديه نشين ها افرادي هستند كه منافق اند.» «1»

يعني از كساني كه به ظاهر مسلمان بودند، و در مدينه يا اطراف آن، در سلك اصحاب پيامبر بودند، آنها در واقع منافق بودند.

از اين آيه و آيات ديگر بدست مي آيد كه برخي از اصحاب پيامبر، ولو تعداد اندكي، افرادي بودند كه راهشان را از پيامبر جدا كردند و در باطن منافق بودند و از نظر تاريخي هم اين مسئله ثابت شده، و در منابع تاريخي آمده است كه برخي از افراد راهشان را از پيامبر جدا كردند.

مثلًاعبدالله بن ابي سرح، شخصي بود كه در زمان پيامبر مرتد شد، و از مدينه فرار كرد و به مكه رفت. در حالي كه او جزء اصحاب پيامبر بود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 184

و همچنين برخي از اين افراد با اميرالمومنين علي (ع) مبارزه و جنگ كردند. بنابراين نمي توانيم بگوييم همه ي اصحاب پيامبر در يك درجه هستند، و همه ي آنها حتي منافقين را خدا از آنها راضي بوده است. لذا آيات بعد از آيه 100 استثناهاي اين آيه محسوب مي شود.

و نيز در آيه ي 107 همين سوره،

مسئله ي مسجد ضرار مطرح شده، منافقيني كه در مدينه پايگاهي بر ضد پيامبر ايجاد كرده بودند در حالي كه اينها به ظاهر در سلك اصحاب پيامبر بودند. بنابراين هر چند بين اصحاب پيامبر افراد بزرگي همچون اميرالمومنين علي (ع) ابوذرها، سلمان ها، مقدادها وجود داشته، ولي افرادي هم بودند كه، از اين راه جدا شدند و نبايد بگوييم كه همه ي آنها مشمول اين آيه هستند.

و در پايان بايد گفت: يك موضوعي را كه ما نمي توانيم منكر آن شويم، اين است كه در قرآن، از سه جريان سخن گفته شده:

الف. جريان مؤمنان

ب. جريان كافران

ج. جريان منافقان

از همان اوايل سوره ي بقره، اين مسئله مطرح است و در سوره ي منافقون اين بحث خيلي اوج مي گيرد و همچنين در سوره ي توبه مطرح مي شود كه خط نفاق، در ميان اصحاب پيامبر، وجود داشته و اين يك واقعيتي است كه قرآن آن را تأييد مي كند و بر روي آن تأكيد دارد. هر چند اين به معناي آن نيست كه ما اصحاب نيك پيامبر را كه خداوند، رضايت خود را از آنها در قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 185

اعلام كرده، ناديده بگيريم. زيرا در ميان اصحاب پيامبر، افراد معصوم هم بودند، اميرالمومنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين (ع) جزء اصحاب پيامبر (ص) بودند و اصحاب نيك ديگري كه جزء صحابه شمرده مي شوند.

مهم اين است كه اين جريان نفاق جرياني است كه در قرآن، بارها از آن ياد شده است، و وجود آن در كنار خط كفار، و مؤمنان، قطعي است.

ولي اين سوال مطرح است كه آيا جريان نفاق از مكه شروع

شد يا از مدينه؟ كه لازم است در مورد نفاق در قرآن جريان شناسي كنيم و حتي شايد يك پايان نامه يا كتاب مي طلبد كه، نوشته شود و اين موضوع تحليل شود.

برخي از مفسرين به دلايل خاصي معتقدند كه جريان نفاق از مكه شروع شد ولي آن چيزي كه مسلم است اين است كه در مدينه وجود داشته كه آيه ي 101 سوره ي توبه نيز به طور صريح از اين مطلب پرده بر مي دارد كه در مدينه، افراد منافق وجود دارد و مدينه زماني بود كه پيامبر اسلام كم كم به حكومت و مقامات دنيوي رسيده بود، و طبيعي است كه جريان ها و افرادي به طمع مقامات دنيوي به پيامبر نزديك شوند، همانطور كه در هر انقلابي اين حادثه اتفاق مي افتد، در انقلاب اسلامي ما نيز اين حادثه رخ داد و در جاهاي ديگر هم معمولًا بعد از انقلاب ها اين مسئله اتفاق مي افتد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 186

آيا مي توان گفت تورات و انجيل تحريف شده است؟

پرسش:

آيا مي توان گفت تورات و انجيل تحريف شده است؟ در تورات و انجيل مطالبي آمده كه آدمي از بيانش شرم دارد و نسبت هايي به خداوند و برخي پيامبران داده كه صحيح نمي باشد. ولي برخي از اهل كتاب به استناد آيه اي از قرآن كه «اگر نمي دانيد از اهل كتاب بپرسيد» معتقد هستند كه تورات و انجيل تحريف نشده و مي گويند: اگر تحريف شده بود در قرآن شما چنين آيه اي وجود نداشت؟ توضيح دهيد.

پاسخ:

با توجه به شواهدي كه در دست است تورات و انجيل در بسياري از موارد در طول تاريخ دستخوش تحريف شده و حتي برخي از نويسندگان و صاحب نظران يهود و مسيحيت هم

به اين مسئله اعتراف كرده اند از جمله «ايان بار بور» در مقدمه ي كتاب «علم و دين» مي نويسد:

برخي از قسمت هاي تورات 800 سال بعد از وفات حضرت موسي (ع) نوشته شده «1» و داستان رحلت حضرت موسي در تورات نگاشته شده «2» و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 187

خود به خود اين مطالبي كه صدها سال بعد از رحلت حضرت موسي جمع آوري شده، برخي از مطالب عاميانه ي انحرافي در آن داخل شده، يا كم شده يا برخي مطالب به آن اضافه شده است.»

حال پرسش اين است كه با اين اوصاف چرا قرآن مي فرمايد: «اگر نمي دانيد از اهل كتاب سوال كنيد؟»

براي پاسخ لازم است اول اين آيه را معرفي و بررسي كنيم تا معلوم شود چرا قرآن اين جمله را فرموده است؟

خداوند متعال در سوره ي نحل مي فرمايد: «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لَا تَعْلَمُونَ» «1» در مورد اينكه «اهل ذكر» چه كساني هستند؟ مفسران قرآن چند ديدگاه دارند: نظر مشهور اين است كه «ذكر» يعني تورات و اهل ذكر يعني دانشمندان يهود، كه قرآن مي فرمايد: اگر نمي دانيد از آنها بپرسيد!

براي فهم اين آيه لازم است كه فضاي آيه و آيات قبل و بعد اين آيه را در نظر بگيريم، با دقت و بررسي در اين آيات در مي يابيم كه روي سخن در اين آيات با مشركان است، زيرا مشركان مي گفتند:

«چرا خدا پيامبري فرستاده كه مي خورد، در بازار راه مي رود و ... چرا خدا يك فرشته اي نفرستاد، كه براي ما پيامبري كند، و آيا مي شود بر بشر هم وحي شود؟»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 188

اينگونه سوالات مطرح بوده كه در

اين سوره و سوره هاي ديگر به آن اشاره شده است.

آيه ي مذكور در مقام پاسخ گويي به مشركان است و مي فرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ» «1» اي پيامبر اسلام قبل از تو نيز مرداني فرستاديم كه به سوي آنها وحي مي شد موسي را فرستاديم انسان بود و به او وحي مي شد عيسي را فرستاديم انسان بود و به او وحي مي شد، و همچنين پيامبران ديگري كه هم بشر بودند پس خطاب به مشركان مي فرمايد: «اي مشركان شما كه اشكال مي كنيد كه آيا ممكن است به انسان ها وحي شود؟ برويد از كساني بپرسيد كه قبل از شما پيامبراني به سوي آنها فرستاده شد: «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لَا تَعْلَمُونَ»؛ «اگر نمي دانيد برويد از يهود بپرسيد!»

يهود و مسيحيت در جزيره العرب همسايه ي مشركان بودند در بخش هايي از جزيره العرب مثل مدينه ساكن بودند، و از لحاظ فرهنگي و علمي از عرب جاهلي سطح بالاتري داشتند و حتي مرجعيت علمي يهود و مسيحيت را قبول داشتند زيرا اينها از لحاظ فرهنگ و سطح علمي نسبت به مشركان، بالاتر بودند چرا كه آنها جاهل بودند و اهل كتاب نسبت به آنها عالم بودند لذا قرآن به مشركين مي فرمايد: شما چرا اين اشكال را مي كنيد كه پيامبر چرا فرشته نمي باشد ما قبل از اين پيامبر، نيز پيامبراني فرستاديم كه از جنس

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 189

بشر بودند، اگر شما شك داريد برويد از اهل كتاب بپرسيد از يهودي ها و مسيحي ها بپرسيد كه آيا پيامبران قبلي فرشته بودند يا انسان بودند.

و اين موضوع با تحريف يا عدم تحريف تورات ارتباطي ندارد.

زيرا در اين آيه خطاب

به مسلمان ها نمي باشد، كه مسلمان ها بروند از اهل ذكر يعني مسيحي ها و يهودي ها سوال كنند؛ بلكه خطاب به مشركان است كه از اهل كتاب در مورد يكي از اصول كلي و مشترك اديان سوال كنند كه پيامبران قبلي هم، بشر بودند.

ديدگاه دوم: تفسير ديگري از آيه شده، كه برخي بزرگان بر اين باورند كه اين تفسير، به نوعي باطن آيه است، كه در برخي روايات اشاراتي به مصاديق آن شده است.

توضيح اينكه: قرآن كريم در موارد فراواني آياتي دارد كه ظاهرش مربوط به يك واقعه ي خاصي است اما با الغاء خصوصيت (يعني خصوصيات زمان و مكان را كنار بگذاريم) يك قاعده ي كلي بدست مي آيد.

برخي مفسرين از اين آيه يك قاعده ي كلي بدست آورده اند به اين ترتيب كه آيه مي فرمايد:

«فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»؛ «سوال كنيد از كساني كه اهل ذكرند!» در حقيقت آيه مي فرمايد: «انسان هاي جاهل، به انسان هاي عالم مراجعه كنند.» كه يكي از مصاديق رجوع جاهل به عالم، مراجعه ي مشركان به اهل كتاب مي باشد. نمونه ي ديگر رجوع جاهل به عالم، همان رجوع افراد به متخصص است اگر فردي از ناحيه ي قلب بيمار است به متخصص قلب مراجعه كند، و همچنين در مسائل شرعي نيز اگر توانايي استنباط احكام را ندارد به متخصص آن يعني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 190

به مراجع تقليد مراجعه كند. و اين يك قاعده ي كلي مي باشد. از اين روست كه در برخي از روايات شيعه و اهل سنت اين مطلب وارد شده كه «اهل ذكر همان اهل بيت (ع) هستند.» «1» و اگر در اين آيه آمده «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني «از اهل بيت (ع) بپرسيد.» و اين

همان قاعده ي كلي است كه ما بدست آورديم كه يكي از مصاديق بارزش اهل بيت (ع) مي باشند.

اهل بيت به عنوان دانايان امت هستند كه اگر شخصي پرسشي دارد و در موضوعي جاهل است از آنها سوال كند. بنابراين اين آيه، يك قاعده ي كلي رجوع به متخصص را براي ما بيان مي كند كه مصاديق متعددي دارد در يك زمان، يكي از مصاديقش مراجعه ي مشركان به اهل كتاب بوده يا مراجعه ي هر انسان غيرمتخصص به افراد متخصص بوده است و مصداق بارزش مراجعه ي مسلمان ها به اهل بيت مي باشد.

يادآوري:

هر كدام از اين ديدگاه ها را بپذيريم اين آيه ارتباطي با تحريف يا عدم تحريف تورات و انجيل ندارد البته آياتي از قرآن كريم، اشارتي به تحريف معنوي از تورات و انجيل دارد و علاوه بر آن در روايات پيامبر اكرم (ص) هم از اينكه ما مراجعه بكنيم به اهل كتاب نهي شده است.

و چنانچه بيان شد صاحب نظران يهودي و مسيحي نيز ادعاي عدم تحريف تورات و انجيل را ندارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 191

ز: ادبي

چرا در آيه اول سوره ي جن «نفر» مفرد آمده ولي «قالو» جمع است؟

پرسش:

چرا در آيه اول سوره ي جن «نفر» مفرد آمده ولي «قالو» جمع است؟ راجع به كلمه ي «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» «1» كلمه ي «نَفَر»، منظور يك نفر از جن است، ولي در ادامه مي فرمايد: «فقالوا» پس گفتند، در حالي كه بايد مي فرمود: «فقال.» آيا اين تناقض در قرآن نيست؟

پاسخ:

برخي از كلمات فارسي با عربي از لحظ شكل يكي است اما از لحاظ معنا با هم فرق دارد. مثلًا واژه ي «طوفان» كه در داستان نوح و همچنين در داستان حضرت موسي و فرعون آمده است، «2» «طوفان»

در عربي به معناي «سيلاب» مي باشد و در فارسي به معناي «گردباد» است و همين مطلب، برخي از مترجمين ما را هم به لغزش انداخته و طوفاني كه در قرآن است را به همان لفظ فارسي آورده اند در حالي كه طوفان در عربي به معناي «سيلاب» است و حال آنكه در فارسي به معناي «گردباد» است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 192

همين مشكل در آيه ي مذكور نيز خودنمايي مي كند، زيرا «نفر» در فارسي با «نفر» در عربي از لحاظ شكلي و لفظي مشترك هستند ولي از نظر معنا متفاوتند، «نفر» در فارسي «واحد شمارش» است مثلًا مي گوييم: يك نفر انسان، دو نفر انسان.

اما «نفر» در عربي به معناي «عده» و «گروه» مي باشد. و صاحب نظران واژه شناس گفته اند: «نفر» دلالت مي كند بين 3 تا 10 برخي هم گفته اند: 3 تا 7 به هر حال جماعتي بيش از سه نفر را «نفر» مي گويند.

از اين رو وقتي مي فرمايد: «نفرٌ من الجن فقالوا» يعني: جماعتي از جنيان گفتند يا گروهي از جنيان گفتند. بنابراين فعلِ «قالوا» هم، مطابق با «نفر» كه به معناي جماعت است بايد جمع بيايد. و جالب اين است كه واژه شناسان گفته اند: واژه ي «نفر»، جمعي است كه در عربي مفرد ندارد يعني اسم جمع است و مفرد ندارد. «1»

بنابراين يك اشتراك لفظ در فارسي و عربي موجب اين پرسش شده بود و ديديم كه تناقضي در آيه وجود ندارد. از اين رو توصيه مي شود كه در ترجمه و تفسير آيات، به معاني در ذهن، اعتماد و تكيه نكنيم بلكه براي ترجمه و تفسير آيات، لازم است به كتاب هاي لغت معتبر رجوع شود.

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 193

چرا در مورد حضرت مريم در سوره ي انبياء و تحريم، ضمير مونث و مذكر آمده است؟

پرسش:

چرا در مورد حضرت مريم در سوره ي انبياء و تحريم، ضمير مونث و مذكر آمده است؟ در آيه ي 91 سوره ي انبياء در مورد حضرت مريم مي فرمايد: «وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» «1» ولي در سوره تحريم مي فرمايد: «الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُوحِنَا» «2» چرا يك جا ضمير مذكر آمده و در مورد همان مطلب در جاي ديگر ضمير مؤنث؟

پاسخ:

همانطور كه معلوم است موضوع آيه در مورد حضرت مريم (س) است كه خداوند فرزندي به نام عيسي به او عنايت كرد بدون اينكه شوهري داشته باشد.

مفسران حدود هزار سال پيش مثل مرحوم علامه طبرسي (ره) در تفسير مجمع البيان به اين نكته توجه كرده بودند «3» كه اين اختلاف تعبير براي چيست؟ و احتمالاتي را هم مفسرين براي اين مسئله مطرح كرده اند، برخي گفته اند: در آيه ي 91 سوره ي انبياء «فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» كه ضمير مونث

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 194

آمده ضمير به «التي» بر مي گردد. زيرا «التي» مونث است، لذا معناي آيه چنين مي شود: حضرت مريمي كه «احصنت فرجها» پاكدامن بود «فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» ما در آن از روح خودمان دميديم.

در مورد آيه ي آخر سوره ي تحريم، كه فرمود: «فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُوحِنَا» مفسرين در اينجا دو احتمال داده اند: «1»

- يكي اينكه، اين قيد به واژه ي فرج بر گردد، چون واژه ي «فرج» از لحاظ لفظي مذكر است و حكم مذكر را دارد و مي تواند ضمير مذكر به آن برگردد. لذا معناي آيه چنين مي شود: «ما در وجود حضرت مريم از روح خودمان دميديم.»

- برخي از مفسرين هم

احتمال داده اند كه اين ضمير به عيسي (ع) برگردد كه در اين حالت معناي آيه چنين مي شود: «ما در وجود حضرت عيسي (ع) كه در درون حضرت مريم (س) تشكيل شده بود از روح خودمان در او دميديم.»

البته به نظر مي رسد معناي اول ظهور بيشتر داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 195

منابع

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، امام علي، جمع آوري سيد رضي، با ترجمه آشتياني و امامي زير نظر ناصر مكارم شيرازي، انتشارات مطبوعاتي هدف، قم، بي تا.

3. بحارلانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، المكتبه الاسلاميه، 110 جلدي، 1385 ق.

4. تحرير الوسيله، روح الله خميني (ره)، قم، دارالكتب العلميه، 1390 ش.

5. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1367 ش.

6. تفسير صافي، محمدحسن فيض كاشاني، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 5 جلدي، الطبعه الثانيه، 1402 ه-.

7. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، قم، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت، چاپ اسلاميه، 1361 ش، 4 جلدي.

8. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، تهران و رشت، انتشارات مبين، 1381 ش.

9. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 27 جلدي، 1364 ش.

.10

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 196

11. علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362 ش.

12. كتاب مقدس، انجمن كتاب مقدس ايران، تهران، 1987 و 1932، شامل تورات و انجيل و ملحقات آنها.

13. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371 ش.

14. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبه الاسلاميه، چاپ پنجم، 1395 ه-.

15. درآمدي بر تفسير علمي قرآن،

محمدعلي رضايي اصفهاني، سازمان چاپ و انتشارات اسوه، 1375 ش.

16. درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن (منطق تفسير قرآن)، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1382 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 2، ص: 197

انتشارات تفسير و علوم قرآن

الف. كتاب هاي منتشر شده: 1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

ب. كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4) اشارات علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109