تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5(قرآن و كيهان شناسي)

مشخصات كتاب

سرشناسه :مسترحمي، عيسي

عنوان و نام پديدآور : قرآن و كيهان شناسي / عيسي مسترحمي.

مشخصات نشر : قم: انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1387.

مشخصات ظاهري 373 ص.

فروست : تفسير موضوعي ويژه جوانان 5.

شابك : 50000 ريال

يادداشت : پشت جلد به انگليسي: Quran and cosmogony .

يادداشت : كتابنامه: ص. [361] - 373؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : كيهان آفريني -- جنبه هاي قرآني

موضوع : كيهان شناسي -- جنبه هاي قرآني موضوع : آفرينش -- جنبه هاي قرآني

رده بندي كنگره : BP103/65 /م5ق4 1387

رده بندي ديويي : 297/158

شماره كتابشناسي ملي : 1844028

درآمد

قرآن كريم چشمه سازي جوشان است كه براي همه زمان ها و مكان ها و نسل هاي بشر آمده است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

دوم: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 14

آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...) به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

از اين رو «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي» به عنوان نخستين مركز پژوهشي كشور بر خود لازم ديد كه مجموعه اي از تفاسير موضوعي را فراهم آورد كه پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي زمان جوانان عصر خويش باشد.

نوشتار حاضر يكي از سلسله تفاسير موضوعي از نوع دوم است كه براي جوانان فراهم آمده است و با قلمي روان و مستند به آيات (و با توجه به قرائن روائي، علمي و ...) به يكي از پرسش هاي زمان در باب قرآن و كيهان شناسي پاسخ مي دهد.

مقوله نجوم يكي از مسائل شگفت انگيز است كه در عصر ما شاخه هاي مختلفي پيدا كرده و لازم است كه جوانان مسلمان از ديدگاه هاي قرآن نسبت به آن آگاه شوند، و با شگفتي هاي آن نيز آشنا گردند.

نويسنده محترم اين اثر فاضل محترم جناب آقاي سيد عيسي مسترحمي از فارغ التحصيلان رشته تخصصي تفسير حوزه علميه قم و كارشناسي ارشد تربيت مدرس دانشگاه قم مي باشد كه عمر خود را وقف قرآن كرده و به تحقيق و پژوهش پرداخته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 15

اميد است جامعه

قرآن پژوه و جوانان قرآن دوست و متعهد از اين اثر ارزشمند استفاده كامل كنند و ديدگاههاي خويش را براي ما ارسال كنند.

در اينجا لازم است از نويسنده محترم كه اثر خود را در اختيار مركز گذاشت و از پژوهشگران مركز كه در آماده سازي اين اثر تلاش كردند، بويژه آقايان نعمت الله صباغي، نصر الله سليماني و يدالله رضا نژاد تشكر كنيم. «1»

الحمدلله رب العالمين

قم- 7/ 6/ 1387

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 17

مقدمه

قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ «1»

(بگو: كسي آن [قرآن را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمانها و زمين مي داند).

قرآن كتاب هدايت و ارشاد به صراط مستقيم الهي است، كه متضمن خير دنيا و آخرت و رضاي خداوند است. قرآن كتاب علم طبيعي نيست كه هر مكتشف و مخترعي بتواند از آن چيزي كشف كند يا كشف خود را بدان مستند سازد؛ آنچنان كه كتاب اقتصاد، تاريخ و فلسفه نيست.

ولي قرآن براي بيان آنچه انسان براي رسيدن به كمال، به آن نياز دارد از راه هاي گوناگون استفاده مي كند. مثال مي زند، استعاره مي آورد، از برهان استفاده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 18

مي كند و گاهي هم مطلبي علمي را بيان مي نمايد. اگر مثال مي زند، مثالش حق و مطابق با واقع است؛ اگر نكته اي علمي

بيان مي كند در صحت آن هيچ شكي نمي توان نمود و اگر عقيده اي را ردّ مي كند، بطلان آن عقيده قابل ترديد نيست.

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ «1»

(بزودي نشانه هاي خود را در اطراف [جهان و در خودشان به آنها مي نمايانيم، تا اينكه براي آنها آشكار شود كه او حقّ است).

اگر ما مي گوييم نجوم در قرآن، به اين معنا نيست كه قرآن را كتاب نجوم و هيئت مي دانيم؛ بلكه برآنيم تا برخي از اصطلاحات و تعابير مربوط به علم نجوم كه در قرآن آمده است را بازگو كنيم و شرح و تفسير دانشمندان درباره آن را بررسي و نقد نماييم.

هدف ما در اين نوشته، اين است كه قرآن را از بُعد علمي اش نظاره كنيم اما نه آنچنان كه خداي ناكرده بخواهيم همانند برخي نويسندگان نظريات و آراء بي پايه و اساس را بر آن تحميل نماييم، بلكه هدفمان به استخدام درآوردن علم براي فهم بهتر آيات است. ما در اين تحقيق مي خواهيم بيان كنيم كه دين تعارض و مخالفتي با قواعد و قوانين مسلّم علمي ندارد بلكه هر چه دانش بشري پيشرفت مي كند، بر مجد و عظمت اين كتاب آسماني افزوده مي شود.

از ديگر اهداف ما در اين نوشته اين است كه نشان دهيم چگونه قرآن، برخي از يافته هاي علوم را كه دانشمندان پس از قرنها تلاش و كوشش بدست آورده اند،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 19

در چهارده قرن پيش در نهايت شگفتي و اعجاز، در قالب الفاظي بسيار ساده و روشن بيان نموده است.

اميد است شامل اين فرموده حضرت علي (ع) شويم كه: «من اقتبس علماً من علم النجوم

من حمله القرآن ازداد به ايماناً ويقيناً» «1» (هر كس دانشي از دانش نجوم را از حاملان قرآن فراگيرد، به واسطه آن ايمان و يقينش افزوده مي شود).

سيد عيسي مسترحمي

قم مقدس

6/ 6/ 1387

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 21

فصل اول: كليات

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 23

بخش اول: مفهوم شناسي

اشاره

از آنجا كه روش ما در تفسير آيات نجومي، روش علمي است، ناچاريم مراد از تفسير، علم، و تفسير علمي را در لغت و اصطلاح بيان كنيم.

الف: تفسير

تفسير در لغت:

تفسير در لغت مصدر باب تفعيل از ماده «فسر» است. لغويون معاني زير را براي اين ماده ذكر كرده اند: 1- بيان و توضيح دادن «1»؛ 2- جدا كردن «2»؛ 3- آشكار ساختن امر پوشيده. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 24

برخي نيز تفسير و فسر را طبق قاعده ي اشتقاق كبير «1» جدا شده از «سفر» دانسته اند «2»، ولي توجه به كاربردهاي اين دو ماده نشان مي دهد كه اين دو واژه دو معنا و استعمال متفاوت دارند. فسر بيشتر براي اظهار معناي معقول و آشكار كردن مطالب علمي و معنوي «3» و سفر در خصوص آشكار كردن اشياي خارجي و محسوس به كار مي رود.» باتوجه به آنچه ذكر شد و با در نظر گرفتن موارد استعمال اين كلمه مي توان گفت: يكي از معاني حقيقي ماده فسر، كشف و اظهار معناي معقول و آشكار كردن حقيقت علمي نامحسوس است و با در نظر گرفتنِ معناي مبالغه در باب تفعيل مي توان يكي از معاني لغوي واژه ي تفسير را «به خوبي آشكار نمودن مطالب معنوي و حقايق علمي» «5» دانست. اين واژه در قرآن كريم، تنها يك بار [اگر چه به معناي اصطلاحي آن نيست استعمال شده است و آن در آيه ي 33 سوره ي فرقان است كه خداي متعال پس از بيان برخي ايرادهاي كافران و پاسخ به آنها، خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: ولا يأتونك بمثَ ل الّا جئناك بالحق و أحسن تفسيراً (و

هيچ مثالي براي تو نمي آورند جز آنكه با [جواب حق و بهترين تفسير [به سوي تو مي آييم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 25

تفسير در اصطلاح:

بسياري از مفسران تعريفي براي تفسير ارائه نداده اند «1» و شايد آن را به روشني معناي متبادر عرفي اش واگذار كرده اند. ولي در مقدمه برخي تفاسير و كتب علوم قرآني تعاريف مختلفي ديده مي شود كه بيانگر ديدگاه خاص آن دانشمندان درباره ي تفسير مي باشد.

الف) امين الاسلام طبرسي: «تفسير، كشف مراد از لفظ مشكل است». «2»

ب) راغب اصفهاني: «تفسير در عرف دانشمندان، كشف معاني قرآن و بيان مراد است، اعم از اينكه به حسب مشكل بودن لفظ و غير آن و به حسب معناي ظاهر و غير آن باشد».

زركشي در البرهان «3» و سيوطي در الاتقان «4» اين تعريف را از راغب نقل كرده اند.

ج) جرجاني: «تفسير در شرع، توضيح معناي آيه و شأن و قصه آن و سببي است كه آيه در آن شرايط نازل شده، با لفظي كه با دلالت آشكار بر آن دلالت نمايد». «5»

د) علامه طباطبائي: «تفسير، بيان معاني آيات قرآني و كشف مقاصد و مداليل آنهاست». «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 26

ه) آيه الله خوئي: «تفسير، آشكار كردن مراد خداي متعال از كتاب عزيز اوست». «1»

هر كدام از اين تعاريف، از جهاتي ناقص است و نمي تواند بيان كننده ي مراد كامل از تفسير باشد. برخي از اين تعاريف [همچون تعريف مرحوم طبرسي به بيان معناي لغوي شبيه تر است تا تعريف اصطلاحي و نيز قيودي اضافي دارند [مثل قيد لفظ مشكل . برخي تعريف ها نيز [مانند تعريف راغب مانع اغيار نيست و با داشتن عبارت «و غير

آن» شامل تأويل هم مي شود يا [همچون تعريف جرجاني مقدمات تفسير را نيز در تعريف تفسير داخل نموده اند. در بعضي تعاريف نيز [مثل تعريف علامه طباطبائي و آيه الله خوئي مباني تفسير در تعريف گنجانده نشده است.

از مجموعه تعريف هاي ذكر شده، مي توان اين نكته را دريافت كه تفسير، صرفاً توضيح الفاظ قرآن نيست، بلكه بايد مراد خداوند متعال از آيات قرآن بيان شود. و آنچه در تفسير مهم است، رسيدن به مدلول لفظ و معناي پنهان آن است، نه فقط معناي ظاهري لفظ. از اين رو كلامي داراي تفسير خواهد بود كه نوعي معاني پنهان وپيچيده داشته باشد تا از راه تفسير، كشف و آشكار گردد. از طرفي تفسير، علمي روشمند است و براي خود اصول، مباني و قواعدي دارد كه مفسر، ملزم به رعايت آنها است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 27

تعريف مختار:

«تفسير عبارت است از بيان مراد استعمالي آيات قرآن و آشكار نمودن مقصود خداي متعال از آن، بر مبناي ادبيات عرب و اصول عقلايي محاوره».

ب: علم

علم در لغت:

«يافتن حقيقت چيزي» «1» و «حضور و احاطه بر شي ء» «2» به عنوان معاني لغوي علم بيان شده است.

علم در اصطلاح:

هر شاخه اي از علم، تعريف خاصي از علم ارائه مي دهد. منطقيون، فلاسفه و طبيعيون، هر كدام تصور خاصي از علم دارند و آن را به صورتي مناسب با آموزه ها و روش هاي آن علم تعريف مي كنند. منظور ما از علم در اين مباحث، علم تجربي با همان تعريفي است كه پوزيتويست ها «3» ارائه مي دهند: «مجموعه قضاياي حقيقي كه از راه تجربه حسي قابل اثبات باشد». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 5، ص: 28

بخش دوم: تفسير علمي

اشاره

تفسير علمي به شيوه هاي گوناگوني توسط دانشمندان و مفسران صورت گرفته است و برخي راه افراط يا تفريط را در اين روش پيموده اند، بدين خاطر ديدگاه ها در تعريف، تأييد و ردّ آن بسيار متفاوت است. برخي آن را به طور كلي ردّ مي كنند و گروهي آن را به طور كامل و به نحوي افراطي پذيرفته اند و گروهي نيز آن را با شروط و قيودي كه لازمه تفسير علمي صحيح است قبول نموده اند. ما پس از بيان تاريخچه مختصري از بحث، ديدگاه برخي از دانشمندان قرآني را در اين باره بيان و نقد و بررسي مي كنيم.

تاريخچه تفسير علمي

اشاره

سابقه تفسير علمي به قرن دوم هجري مي رسد ولي از آن زمان فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سر نهاده است. تاريخ اين شيوه از تفسير را مي توان به سه دوره تقسيم كرد:

دوره نخست: از قرن دوم و با ترجمه آثار يوناني به زيان عربي آغاز و تا قرن پنجم ادامه پيدا كرد. در اين دوره برخي دانشمندان مسلمان سعي كردند آيات قرآن را با علوم راه يافته از يونان (مانند هيئت بطلميوسي) تطبيق دهند.

دوره دوم: از حدود قرن ششم آغاز شد؛ هنگامي كه برخي دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم در قرآن وجود دارد و مي توان همه علوم را از قرآن استخراج كرد. در اين دوره دانشمنداني همچون غزالي، به تطبيق و استخراج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 29

علوم از قرآن پرداختند.

دوره سوم: اين دوره با پيروزي طرفداران اصالت حس و چاپ كتابهايشان به زبان هاي عربي و فارسي و نيز مطرح شدن مباحثي، مانند: تعارض علم و

دين آغاز شد. در آن زمان برخي از دانشمندان مسلمان از روي دلسوزي و براي دفاع از قرآن به تفسير علمي روي آوردند تا هماهنگي علم و دين و نيز اعجاز علمي قرآن را اثبات كنند. برخي مغرضين نيز اين شيوه تفسيري را بهانه اي براي اثبات افكار انحرافي خويش قرار دادند.

گروهي از مفسرانِ مسلمان، از روي جهل به معيارهاي درست اين روش تفسيري مرتكب اشتباهاتي شدند و اين امر باعث شد تا برخي دانشمندان در مقابل آن موضع گيري كنند و آن را نوعي تفسير به رأي و يا تأويل غلط بنامند.

در اين ميان بسياري از عالمان و دانشمندان و مفسران، در ايران و مصر راه انصاف را پيمودند و بين انواع تفسير علمي و اهداف گويندگان آن، فَرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصيل شدند.

الف) تعريف ها و ديدگاه ها

1. دكتر ذهبي: او كه از مخالفان تفسير علمي است اين گونه مي نويسد: «مراد ما از تفسير علمي، آن تفسيري است كه اصطلاحات علمي را بر عبارات قرآن حاكم مي كند و تلاش مي نمايد تا علوم مختلف و نظريات فلسفي را از قرآن استخراج نمايد». «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 30

2. عبد المجيد محتسب: ايشان نيز ديدگاه خويش را درباره تفسير علمي اين گونه بيان مي كند: «تفسير علمي تفسيري است كه پيروان آن سعي مي كنند عبارات قرآن را مبيّن نظريات و اصطلاحات علمي قرار دهند و در استخراج علوم مختلف از آيات قرآن تلاش مي كنند». «1»

3. احمد عمر ابوحجر: «تفسير علمي تفسيري است كه در آن مفسر مي كوشد عبارات قرآني را در پرتو حقايق ثابت علمي بفهمد و رازي از رازهاي علمي قران را كشف كند؛

زيرا قرآن معلومات علمي دقيقي را در بر دارد كه بشر در هنگان نزول، به آن آگاهي نداشت». «2»

4. دكتر رضايي اصفهاني: «تفسير علمي همان توضيح دادن آيات قرآن به وسيله علوم تجربي است». «3»

5. حافظ محمد ابراهيم: «تفسير علمي عبارت است كشف معاني آيات در پرتو نظريه هاي هستي شناسانه كه صحت آن اثبات شده است». «4»

در تعاريفي مانند تعريف اوّل و دوم، با نگاهي بدبينانه به اين روش، تطبيق مطالب علمي بر قرآن و استخراج علوم از قرآن، به عنوان هدف تفسير علمي معرفي شده است؛ در حاليكه تفسير علمي شيوه اي است كه بر اساس آن مفسر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 31

سعي مي كند ارتباط بين آيات هستي شناسانه قرآن كريم و اكتشافات علوم تجربي را بيان كند تا هم به فهم بهتري از آيات دست يابد و هم جنبه اي از اعجاز قرآن را آشكار نمايد. بدون اينكه درصدد تحميل نظريه اي علمي بر آيات باشد و يا نقش هدايتي قرآن را فراموش كند.

ب) علل گسترش تفسير علمي

در يك قرن اخير تفسير علمي و اعجاز علمي قرآن مورد توجه دانشمندان و مفسران قرار گرفت و كتابهاي زيادي در اين باره نگاشته شد. و حتي افرادي مثل طنطاوي، يك دوره تفسير كامل [تفسير جواهر القرآن با اين شيوه تفسيري نوشتند. ولي اين نكته قابل توجه است كه با آنكه بيش از هزار سال از عمرتفسير علمي مي گذرد ولي اين شيوه تفسيري در يك قرن اخير اوج گرفت و مورد توجه مفسران و طبقه تحصيل كرده جامعه واقع شد.

در مصر، «1» ايران، هند «2» و ديگر كشورهاي اسلامي، تلاش و سعي بر انطباق آيات

قرآن با علوم تجربي آغاز شد و هر كس تحت عنواني خاص كتابي نوشت. مفسران گرانقدر شيعه و عامّه نيز از اين قافله عقب نمانده و تفسيرهاي جديد، با آمارها، ارقام، قوانين و نظريات جديد علوم تجربي همراه گشت. در اين ميان نام بسياري از دانشمندان علوم تجربي به چشم مي خورد كه بسياري از روي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 32 دلسوزي و برخي براي شيطنت دست به تفسير علمي قرآن زدند.

علل عمده شروع و گسترش روش تفسير علمي در بين مسلمانان را مي توان مسائل زير دانست:

1. توجه قرآن به علم، ترغيب به نشانه هاي الهي در آسمانها، زمين و خود انسان و نيز ذكر مثالهاي علمي، موجب رشد علوم و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.

2. ترجمه آثار علوم طبيعي و فلسفي از يونان، روم و ايران، به عربي و نشرآن در بين مسلمانان كه در قرن دوم هجري به بعد صورت گرفت.

3. اين تفكر كه همه علوم در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات به دست آوريم.

4. توجه به علوم طبيعي و كشفيات جديد، براي اثبات اعجاز علمي قرآن نيز به رشد تفسير علمي كمك كرد.

5. پيروزي تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثيرگذاري آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروه هاي التقاطي يا انحرافي در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن منجر شد.

6. القاي تفكرِ تعارضِ علم و دين كه حس دفاع دانشمندان مسلمان را برانگيخت

و موجب شد كوشش هايي براي بيان سازگاري آيات قرآن با علوم تجربي، در تفاسير و كتابها انجام شود. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 33

ج) ضوابط تفسير علمي معتبر

با توجه به آنچه تاكنون درباره ي شيوه هاي تفسير علمي گفته شد، در تفسير علمي معتبر، بايد شرايط و معيارهاي زير رعايت شود، وگرنه مفسر مرتكب تطبيق، تحميل و يا تفسير به رأي مي گردد.

1) تفسير علمي، توسط مفسري صورت پذيرد كه داراي شرايط لازم باشد: يعني، آشنايي با ادبيات عرب، آگاهي به شأن نزول آيه، آشنايي با تاريخ صدر اسلام تا حدودي كه به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ و ... مراجعه به احاديث و پرهيز از هرگونه پيشداوري، تطبيق و تحميل.

2) آنچه به عنوان معيار تفسير معتبر گفته شده است رعايت شود: يعني، روش درست تفسير و استفاده از منابع صحيح، در اين روش تفسيري هم معتبر است.

3) استناد به قوانين مسلم و قطعي: در بهره گيري از مسائل علمي در تفسير آيات بايد از محيط فرضيه و تئوريها قدم بيرون نهاد و در محيط قوانين علمي كه با دلايل قطعي ثابت شده است، به تفسير پرداخت.

4) عدم مخالفت با احكام قطعي عقلي و شرعي: در بين احكام عقلي و شرعي يك سري مسلمات و قطعياتي وجود دارد كه با گذشت زمان تغيير نمي كند. مفسر، نبايد با قطعي گرفتن برخي نظريات و فرضيات علمي، به تغيير دادن اين مسلمات بپردازد.

5) مفسر در تفسير علمي مي بايست شناخت صحيحي

از قلمرو و حيطه زبان معرفت ديني داشته باشد و گزاره هاي ديني را حقّ و مطابق با واقع بداند، توانمند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 34

و كارامد بودن اين آموزه ها را پذيرفته باشد.

6) دلالت آيات بر مباحث علمي روشن و آشكار باشد و نيازي به تأويل و تكلّف نداشته باشد.

د) اقسام انطباق قرآن با مطالب علمي از جهت شكل و شيوه

تفسير علمي، يك روش تفسيري است كه داراي اقسام گوناگوني است كه بعضي سر از تفسير به رأي در مي آورد و شماري منجر به تفسير صحيح و معتبر مي شود. اين مسئله باعث شده است تا برخي دانشمندان، تفسير علمي را به كلي ردّ كنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند و گروهي آن را به عنوان شيوه اي صحيح در تفسير قرآن بپذيرند. در اينجا با طرح شيوه هاي گوناگون اين نوع تفسير، آنها را در معرض قضاوت گذارده تا از خلط اين روشها با يكديگر جلوگيري شود.

1. استخراج همه علوم از قرآن كريم:

برخي از دانشمندان قديمي همچون ابن ابي الفضل المرسي «1» و غزالي «2»، كوشيده اند تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند كه همه علوم در قرآن وجود دارد. آنان در اين راستا، آياتي را كه ظاهر آنها با يك قانون علمي سازگار بود بيان مي كردند و هر گاه ظاهر قرآن كفايت نمي كرد، دست به تأويل مي زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 35

داشتند بر مي گرداندند.

از اينجا بود كه علومي همچون هندسه، حساب، پزشكي، هيئت، جبر و مقابله و ... را از قرآن استخراج مي نمودند. روشن است كه اين نوع تفسير علمي،

منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر الفاظ و معناي لغوي آنها مي شود.

2. تحميل و تطبيق نظريات علمي بر قرآن كريم:

اين شيوه از تفسير علمي در يك قرن اخير رواج يافت و برخي افراد با قطعي پنداشتن نظريات علوم تجربي، سعي كردند تا آياتي، موافق آنها در قرآن بيابند و هر گاه آيه اي موافق آن نمي يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را بر خلاف معناي ظاهري آن حمل مي كردند.

در مورد اين نوع تفسير علمي نيز، حقّ با مخالفان آن است؛ چرا كه ذهن مفسر در هنگام تفسير بايد از هر گونه پيشداوري خالي باشد، نه اينكه فرضيه اي علمي را مسلم فرض كرده و در بين آيات، به دنبال شاهدي براي آن بگردد.

3. استخدام علوم براي فهم بهتر قرآن:

در اين شيوه از تفسير علمي، مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر اقدام به تفسير علمي قرآن مي كند. او سعي دارد با استفاده از مطالب قطعي علوم [كه از طريق دليل عقلي پشتيباني مي شود] و با ظاهر آيات قرآن [طبق معناي لغوي و اصطلاحي موافق است به تفسير علمي بپردازد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 36

معاني مجهول قرآن را كشف كند. «1»

4. نظريه پردازي و جهت دهي به علوم:

در آياتي از قرآن كريم به برخي موضوعات و مسائلي اشاره شده است كه هنوز علم تجربي نتوانسته آنها را اثبات يا نفي كند. وجود آسمان هاي هفتگانه، وجود حيات در فضاي خارج از زمين و ... از جمله اين مسائل است. مفسر مي تواند با تشريح ديدگاه قرآن در اين زمينه ها آنها

را به عنوان نظريه پردازي هاي قرآن مطرح كند كه در جهت دهي به علوم تجربي كارايي دارد.

دو روش اخير از تفسير علمي، مورد پذيرش ماست و سعي داريم كه در اين نوشتار آن را دنبال نماييم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 37

بخش سوّم: [نجوم

الف) سير تطورات مباحث علم نجوم

انسان با پا برروي زمين و با اولين نگاه هايي كه به اطراف خود انداخت، جستجو براي شناخت آنچه در اطراف خويش مي ديد را آغاز كرد. چيستي زمين، آسمان، و پديده هاي موجود در آن دو، زمان آفرينش و مادّه تشكيل دهنده آنها، از جمله سؤالات موجود در ذهن بشر اوليّه بود كه هنوز هم دانشمندان بدنبال جواب هايي براي آن هستند. آشوريان، كلدانيان، ايرانيان، مصريان و چينيان از ناموران علم نجوم بودند. «1»

البته راهنماي بسياري از اين گروهها، پيامبران الهي بودند؛ چنان كه سيد ابن طاوس حضرت آدم را اولين كسي معرفي مي كند كه خداوند علم نجوم را به او آموخت. «2» از حضرت دانيال «3» و حضرت ادريس «4» و پيامبر اعظم اسلام «5» نيز مطالبي نقل شده است كه اطلاع كامل آنان از علم نجوم را نشان مي دهد.

پس از اسلام نيز دانشمنداني چون نوبختيان و برمكيان از شاگردان امام جعفر صادق (ع)، خواجه نصير الدين طوسي، ابوريحان بيروني، ابن سينا، ابوالوفاء

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 38

بوزجاني، ابراهيم ابن حبيب فزاري و بسياري ديگر از دانشمندان مسلمان با الهام گرفتن از فرمايشات قرآن، پيامبر (ص) و امامان به درجات بالاي اين فن دست يافتند

و به پيشرفت اين علم كمك فراواني كردند. «1»

در مغرب زمين نيز پس از رنسانس و ظهور دانشمنداني چون گاليله، كُپرنيك، كِپلر، نيوتن و انيشتين، اين علم حركت تازه اي را شروع كرد و بدنبال آن، اختراع نورسنج ها وتلسكوپ هاي نوري و راديويي و ديگر ابزار نجومي كمك فراواني به پيشرفت اين دانش نمود. در اين دوره، مباحث از سمت هيئت و طالع بيني به طرف اختر فيزيك، كيهان شناسي و كيهان زايي تغيير مسير داد. «2»

دانشمندان علم نجوم سير تطورات اين علم را به سه دوره تقسيم كرده اند:

1) دوره زمين مركزي:

منجمان در اين دوره معتقد بودند، بايد زمين مركز جهان باشد و تمام اجرام آسماني، به دور او كه ساكن است بگردند. علاقه آنان، چندان علمي نبود و بيشتر براي كشف ارتباط حوادث زميني با وضعيت اجرام آسماني و كشف سعد و نحس كوشش مي كردند. با اين وجود اكتشافات برجسته اي همچون: گاه شماري دقيق، تعريف دايره البروج، دوره ي كامل خسوف و كسوف در اين دوره صورت گرفت. اين دوره از تاريخ باستان شروع و در قرن شانزده با ظهور كپرنيك به پايان مي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 39

2) دوره كهكشاني:

مي توان آغاز نجوم جديد را از اين دوره دانست. كپرنيك نشان داد كه زمين نه تنها مركز عالم نيست بلكه سياره اي معمولي است و خورشيد نيز همانند بسياري ديگر از ستارگان است.

در اين دوره علاقه ها به سوي كشف قوانين حاكم بر حركات اجرام سماوي و توضيح آنچه به چشم

ديده مي شد، بود. معرفي تلسكوپ، توسط گاليله و بعد از آن، اختراع طيف نما كمك زيادي به دانش نجوم كرد. البته از تلاشهاي دانشمنداني چون تيكو براهه، كپلر و نيوتن در اين دوره، نبايد غافل بود.

3) دوره كيهاني:

در اين دوره آشكار شد كه كهكشان ما فقط يكي از بسيار كهكشان هاي موجود در اين جهان است. بخش زيادي از تلاشها در اين دوره، براي بدست آوردن تصويري كامل از جهان اختصاص داشته است. استفاده از تلسكوپهاي نوري بزرگتر و تلسكوپهاي راديويي نتايج مهمي را به دنبال داشته است. كيهان شناسي و اختر فيزيك در اين دوره، خود را مديون تلاشهاي دانشمنداني چون انيشتين و نظريه نسبيت او مي داند. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 40

ب) مفهوم شناسي نجوم

1) نجوم در لغت:

نجوم در لغت عرب جمع واژه ي نجم و به معناي ستارگان است. «1»

نجوم در اصطلاح:

دانشمندان علم نجوم هر يك، تعريفي خاص از اين علم ارائه داده اند. اين تعريف ها شامل مسائلي مي شود كه در آن علم مورد بررسي قرار مي گيرد. ما به ذكر چند نمونه از آنها اكتفا مي كنيم.

1. ابن سينا: «در علم هيئت، حال اجزاي عالم از لحاظ اشكال و اوضاع آنها نسبت به يكديگر و اندازه ها و فواصل ميان آنها و حال حركات فلكها بررسي مي شود، اندازه كُرات، قطبها و دوايري كه با آنها حركات تمام مي شود به دست مي آيد». «2»

2. قاضي زاده رومي: «علمي است كه در آن از احوال اجرام بسيط علوي و سفلي از حيث كميت، وضع و حركت

ملازم با آنها بحث مي شود». «3»

3. مايردگاني: «علم نجوم [بررسي مواضع، حركات، ساختمانها، سرگذشتها و سرنوشت هاي اجرام آسماني است». «4»

4. امين سبحاني: «مطالعه تكامل طبيعي و مادي اجرام و اجسام آسماني، در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 41

زمان و مكان معين». «1»

5. استاد علي زماني قمشه اي: «علمي است كه در آن از ظواهر اجسام آسماني و قوانين حركات ظاهري و حقيقي، اندازه ها، فواصل و خواص طبيعي آنها بحث مي شود». «2»

ج) مسائل علم نجوم

مسائلي كه در علم نجوم مورد بحث قرار مي گيرند را مي توان در پنج شاخه تقسيم بندي كرد. در هر يك از اين شاخه ها، به بخشي از علم نجوم پرداخته مي شود.

1) هيئت: [ [ymonortsA به طور كلي درباره ي حركت و جابجايي اجرم آسماني بحث مي كند.

2) اختر فيزيك: [ [scisyhportsA درباره ي ساختار، خواص فيزيكي، تركيب شيميايي و تحولات دروني ستارگان بحث مي كند و به مطالعه حركات ظاهري و حقيقي ستارگان و تعيين موضع آنها نيز مي پردازد.

3) كيهان شناسي: [ [ygolomasoC اين رشته، قوانين عمومي تكامل طبيعي و مادي جهان و ساختار آن را بررسي مي كند. بررسي وضع كهكشانها و نواختران [ [avoN و نيز مسئله انبساط جهان از موضوعات مهم مورد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 42

مطالعه كيهان شناسان است.

4) كيهان زايي: [ [ynogomsoC درباره ي چگونگي پيدايش و منشأ كيهان بحث مي كند. مسائل مربوط به پيدايش، تحول و تكوين عالم در قلمرو مطالعات كيهان زايي است. «1»

5) طالع بيني: [ [ygolortsA به كمك مطالعه حركت و مواضع اجرام آسماني به پيشگويي مي پردازد و به طالع بيني علمي و غير علمي تقسيم مي شود. «2»

در فصل دوم از اين نوشتار با به خدمت گرفتن يافته هاي اختر

فيزيك، كيهان شناسي و كيهان زايي به تفسير و تبيين برخي آيات مي پردازيم و در فصل سوم (به ويژه مبحث حركت زمين) با كمك برخي از يافته هاي قطعي شاخه ي هيئت، در پي آنيم تا فهم و درك بهتري از برخي آيات به دست آوريم.

طالع بيني، اگرچه شامل موضوعات و مسائل جالب و در عين حال قابل نقد و بررسي است، اما از محدوده ي اين بحث خارج مي باشد.

د) اهداف قرآن از طرح مباحث نجوم

همان گونه كه گذشت، قرآن كتاب هدايت است و هدف اصلي از فرو فرستادن آن، رهنموني انسان به سوي كمال است. خداوند متعال براي نشان دادن راه كمال و صراط مستقيم به انسانها، از روش هاي گوناگون استفاده نموده و هر آنچه را كه مي تواند در اين راه به او كمك كند به صورتهاي گوناگون بيان كرده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 43

است. گاهي به صورت قصه و داستان، گاهي با استدلال عقلي، گاهي با برانگيختن فطرت و وجدان و گاهي نيز با طرح مسئله علمي. مباحث نجومي مطرح شده در قرآن نيز از اين نمونه اند كه خداوند از بيان آنها اهدافي دارد كه انسان را به كمال مقصود مي رسانند.

1. اثبات ناظم: «1»

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ ... لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «2» (قطعاً در آفرينش آسمانها و زمين ... نشانه هايي است براي گروهي كه خردورزي مي كنند).

2. اثبات توحيد و ربوبيت الهي:

أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً «3» (بلكه آيا [معبودان شما بهترند يا] كسي كه آسمانها و زمين را آفريد؟ ...

بلكه آيا [معبودان شما بهترند يا] كسي كه زمين را قرار گاهي ساخت).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 44

3. نشان دادن عظمت خداوند: «1»

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِيها سِرَاجاً وَقَمَراً مُنِيراً «2» (خجسته است آن كه در آسمان برجهايي قرار داد؛ و در آن چراغ و ماهي روشني بخش قرار داد).

4. بيان امكان داشتن معاد و تحقق حتمي آن: «3»

أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَي أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَي بَلَي إِنَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «4» (و آيا اطلاع نيافتند كه خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها درمانده نشده است، بر زنده كردن مردگان تواناست؟ آري، [چرا] كه او بر هر چيزي تواناست).

5. تشويق به استفاده از طبيعت:

وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ ... «5» (و [منافع آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، در حاليكه همگي از اوست، مسخر شما ساخت).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 45

6. بيان مبدأ پيدايش و نحوه تكوّن موجودات: «1»

أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ «2» (آيا كساني كه كفر ورزيدند اطلاع نيافتند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند و آن دو را گشوديم و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم).

7. بيان نظم و انسجام طبيعت: «3»

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ «4» ( [همان كسي كه هفت آسمان را طبقه بندي شده آفريد؛ هيچ تفاوتي [تناقض گونه در آفرينش [خداي مهرگستر

نمي بيني. پس چشم را بر گردان آيا هيچ شكافي مي بيني؟)

8. خبر دادن از پايان يافتن عالم: «5»

إِذَا السَّماءُ انفَطَرَتْ* وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ «6» (هنگامي كه كرات آسماني شكافته شود و هنگامي كه سيارات پراكنده شوند [و در هم فرو ريزند].)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 46

9. ياد آوري نعمتهاي الهي و ترغيب به شكر گذاري:

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً «1» (و او كسي است كه شب و روز را جانشين [يكديگر] قرار داد، براي كسي كه بخواهد متذكر شود يا بخواهد سپاسگذاري كند).

10. بيان برخي حقايق نجومي و كيهاني مانند موجودات زنده در آسمانها: «2»

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً «3» (و از نشانه هاي اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آن دو پراكنده است).

ه) نگاهي كلي به نجوم در قرآن

در قرآن كريم 310 بار از آسمان، 461 بار از زمين، 300 بار از روز، و 100 بار از شب، 30 بار از خورشيد و نزديك همين تعداد از ماه، ستارگان و شهابها و ديگر موضوعات نجومي نام برده شده است و اگر مواردي كه غير مستقيم از اين پديده ها سخن مي گويد را به اين مجموعه اضافه كنيم، تعداد از اين هم فراتر مي رود. و در بسياري از اين آيات، جنبه ي مادي اين مخلوقات مراد بوده و به آن توجه شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 47

قرآن از آغاز آفرينش آسمان و زمين، «1» مادّه اوليّه ي تشكيل دهنده آنها «2» و مراحل و دوره هاي اين آفرينش»

و نيز از برخي تحولات و تغييرات صورت گرفته در اين

روند «4» سخن گفته است.

خورشيد، «5» ماه، «6» زمين «7» و حركتهاي آنها «8» و نيز ستارگان، «9» سيارات، «10» شهابها، «11» برجهاي آسماني، «12» شب و روز «13» و بسياري ديگر از موضوعات نجومي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 48

از مطالبي است كه در قرآن مطرح شده است. خداوند متعال در اين كتاب شريف به بيان مسائلي مانند، هفت آسمان «1» و موجودات فضايي «2» پرداخته است كه علم تجربي هنوز نتوانسته درباره آن نظر روشني ارائه دهد.

قرآن در بسياري از موارد وقتي از آفرينش آسمانها و زمين، برافراشتن آسمانها با ستونهاي نامرئي [جاذبه ، «3» كوتاه و بلند شدن شب و روز «4» و برخي ديگر از موضوعات نجومي سخن مي گويد، آنها را نشانه هايي براي شناخت خدا مي داند «5» و انسانها را به تفكر و تعقل در آنها دعوت مي نمايد. «6» و از اينكه برخي انسانها از كنار اين آثار الهي، بدون توجه و تأمل مي گذرند شكايت مي كند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 49

قرآن كريم در برخي از آيات از پايان يافتن اين جهان سخن گفته «1» و حوادثي را كه در آن زمان اتفاق خواهد افتاد بيان نموده است. آن هنگام كه آسمان شكافته شود «2» و به صورت روغن گداخته در آيد «3» زمين به لرزه در مي آيد «4» و آنچه در خود دارد بيرون مي افكند «5» كوه ها از جاي كنده مي شوند «6» و به هم برخورد نموده «7» و همچون پشم زده شده در مي آيند. «8»

نور ستارگان خاموش مي شود «9» و ماه و خورشيد «10» كم نور گشته و با هم جمع مي گردند. «11»

و آسمان در هم پيچيده مي شود. «12»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 51

فصل دوم: آغاز و پيدايش جهان

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 53

مقدمه:

چگونگي پيدايش جهان و اسرار نهان در آن، از مسائلي است كه همواره ذهن بشر را مشغول كرده است. قرآن كريم با اشاره به اين مسئله، تفكر پيرامون آن را به انسان ها توصيه نموده و آفرينش جهان را نشاني از نشانه هاي خود معرفي مي كند.

كيهان شناسان درباره ي چگونگي پيدايش هستي، نظريات گوناگوني ارائه داده اند كه البته، هيچ كدام هنوز به صورت قطعي اثبات نشده است. برخي صاحب نظران نيز با تطبيق برخي از اين نظريات علمي با قرآن، اعجاز علمي قرآن را در اين زمينه نتيجه گيري كرده اند.

از آنجايي كه اين گونه مطالب قابل نقد و بررسي است، در اين فصل، پس از اشاره به مهم ترين ديدگاه هاي علمي پيرامون آغاز جهان، به بيان آيات قرآن در اين موضوع و تفاسير صاحب نظران، پيرامون اين آيات مي پردازيم و به نقد و بررسي آن مي نشينيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 54

بخش اول: آغاز آفرينش

پيدايش جهان از نظر علم

اشاره

كيهان شناسان نظريات مختلفي درباره ي پيدايش جهان ارائه داده اند كه سه نظريه مشهور آن عبارتند از:

الف) انفجار بزرگ

اين نظريه در اوايل قرن بيستم ارائه و توسط يافته هاي «ادوين هابل» «1» (1919 م.) تأييد شد. «جرج لمايتر بلژيكي» «2» و «ژرژ گاموف روسي» «3» از اولين طرفداران اين نظريه بودند.

نظريه ي مذكور كه به نظريه ي «ابر چگال» نيز مشهور است، «4» ادعا مي كند كه جهان آغازي داشته و به انتهايي مي رسد. «5» بنابراين نظريه روزگاري آتشگويي وسيع از گازهاي بي نهايت چگال و سوزان با بيش از تريليون ها درجه حرارت، «6» كه بيشتر متشكل از هيدروژن و هليوم بود، وجود داشته است. اين آتشگوي، 15 ميليارد سال پيش منفجر شد [انفجار بزرگ و انبساط آن به شهادت تغيير مكان سرخ، هنوز ادامه دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 55

ژرژ گاموف اين ماده اوليه را «يلم» ناميد. اين نام از كلمه اي گرفته شده است كه ارسطو از آن براي نام گذاري ماده اوليه اي كه به عقيده فلاسفه يونان، مواد از آن نشأت مي گيرند، استفاده كرد. «1»

با گذشت زمان، تراكم ماده در بسياري از نقاط اين توده منبسط شونده گاز، پديد آمد. اين تراكم ها، با جذب ماده از محيط

اطراف رشد كردند و بدين ترتيب جهان به توده هاي بسيار عظيمي از گاز، كه هريك مي رفت تا كهكشاني شود تقسيم شد. اين توده ها همچنان در انبساط بي وقفه جهان شركت دارند.

هر يك از اين توده هاي عظيم گاز بار ديگر تكه پاره شدند و ستارگان را پديد آوردند. ستارگان نسل اول از دو گاز كه در آن زمان در جهان وجود داشت، يعني هيدروژن و هليوم تشكيل مي شوند، با گذشت زمان، عناصر ديگري در هسته ستارگان پر جرم به وجود آمدند، سپس اين عناصر جديد به وسيله اولين ستارگان به ميان گاز ميان ستاره اي راه يافتند تا به عنوان ماده خام در تكوين ستارگان بعدي به كار روند. «2» از بين نظريات موجود پيرامون آفرينش اوليّه جهان، اين نظريه از لحاظ علمي مقبول ترين نظريه است و بيشترين طرفدار را دارد.

ب) حالت پايدار

اين نظريه در سال 1940 م. توسط «بوندي»، «گُلد» و «هويل» پيشنهاد شد. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 56

تصويري كه طرفداران اين نظريه ترسيم مي كنند را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:

1. جهان آغاز و انجامي ندارد؛

2. جهان هميشه به همان صورتي بوده و خواهد بود كه اكنون به چشم ناظر، مي آيد؛

3. با پير شدن و دور شدن كهكشان ها از هم، كهكشان جديدي در فضاهاي بجامانده تكون مي يابند؛

4. گازها، غبار و انرژي (كه مطابق فرمول انيشتاين نوعي جرم است) كه ستارگان در پيري از خود دفع مي كنند مواد خامي است كه ستارگان جديد از آن به

وجود مي آيند. «1»

ج) جهان پلاسما

تعداد كمي از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدي مي بينند. خلاصه اين نظريه آن است كه 99% جهان قابل مشاهده [عمدتاً ستارگان از پلاسما ساخته شده است، كه بارهاي الكتريكي آن از هم جدا شده اند. پلاسما گاهي حالت چهارم ماده نيز خوانده مي شود. صاحبان اين نظريه معتقدند كه انفجار بزرگ هيچگاه رخ نداده است و جهان آكنده از جريان هاي الكتريكي غول آسا و ميدان هاي عظيم مغناطيسي است. از اين ديدگاه جهان ازلي است و به وسيله ي نيروي برقاطيس اداره مي شود. بنابراين جهان آغازي معين و انجامي قابل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 57

پيش بيني ندارد و كهكشان ها حدود 100 بيليون سال پيش شكل گرفته اند. «1»

پيدايش جهان از منظر قرآن

قرآن كريم در آيات فراواني به چگونگي آفرينش جهان و مدت آن اشاره كرده است. در اين قسمت پس از طرح آيات مربوطه، به ديدگاه هاي مفسّران و دانشمندان پيرامون آن اشاره نموده و در پايان به نقد و بررسي آن خواهيم پرداخت.

مدت آفرينش آسمان ها و زمين

الف) مدت آفرينش آسمان ها و زمين

قرآن كريم در آيات زير به اين موضوع پرداخته است:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ «2» (در واقع پروردگار شما، خدايي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد).

الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ «3» (خدا كسي است كه آسمان ها و زمين و آنچه را بين آن دو است در شش روز آفريد).

قُلْ ءَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ* وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَهِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ*

ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 58

طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ* فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «1» (بگو آيا واقعاً شما به كسي كه زمين را در دو روز آفريد كفر مي ورزيد و براي او همانندهاي [معبود گونه قرار مي دهيد؟! كه آن پروردگار جهانيان است. و در آن [زمين، كوه هاي استوار از فرازش قرار داد و در آن بركت نهاد و خوراكي هايش را در آن معين كرد در حاليكه براي درخواست كنندگان يكسان است [و اين كارها] در چهار روز بود. سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حاليكه آن دود بود و به [آن آسمان و به زمين گفت: خواه يا نا خواه بياييد. گفتند: اطاعت كنان آمديم و [كار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز تمام كرد و در هر آسماني كارش را وحي كرد و آسمان پست [دنيا] را با چراغ هايي [: ستارگان آراستيم و [آن را كاملًا] حفظ كرديم؛ اين اندازه گيري [خداي شكست ناپذير داناست).

با دقت در اين آيات، چند سؤال به ذهن مي آيد كه مبحث آينده به دنبال جوابي براي آنهاست.

1. مراد از سماوات، ارض و يوم در اين آيات چيست؟

2. خلقت آسمان و زمين در شش روز [يوم با يافته هاي علمي چگونه قابل جمع است؟

3. تعارض ظاهري آيات سوره فصلت كه سخن از هشت روز مي گويد، با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 59

آيات دسته اول و دوم كه آفرينش آسمان و زمين را در شش روز مي داند،

چگونه قابل حل است؟

مباحث لغوي و اصطلاحي

الف) ارض و سماء: كتب لغت ريشه سماء را «سَمو» و «سُمُوّ» گفته اند كه به معناي علوّ است. «1» و به گفته ي راغب به بالاي هر چيز «سماء» گفته مي شود همان طوريكه به پايين آن «ارض» اطلاق مي شود. «2»

در قرآن كريم، آسمان و زمين به معاني متعددي به كار رفته و داراي مصاديق گوناگوني است ما در اينجا به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم و تفصيل آن را به بعد وا مي گذاريم.

1. آسمان به معناي كرات آسماني و زمين به معناي كره زمين: (سوره ي فصلت، آيه ي 11).

2. آسمان به معناي سمت بالا و زمين به معناي پايين: (سوره ي ابراهيم، آيه ي 4).

3. آسمان به معناي جو اطراف زمين: (سوره ي ق، آيه ي 9؛ سوره ي بقره، آيه ي 22).

4. آسمان به معناي عالم ملكوت و مقام قرب الهي: (سوره ي سجده، آيه ي 5).

با توجه به استعمالات قرآني مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه آسمان و زمين هميشه به معناي مادي آن نيست و گاهي امري معنوي از آن اراده مي شود و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 60

تفكيك اين موارد حايز اهميت است.

ب) يوم: اين لغت به معناي زمان محدود مطلق است؛ «1» چه زياد باشد چه كم و گاهي اعم از شب و روز است و هر دو را شامل مي شود.

اين واژه در قرآن به چند معنا استعمال شده است:

1. مدت زمان بين طلوع و غروب خورشيد [مقابل شب : قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ «2» 2. زمان و وقت: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «3» 3. در مفهومي غير مادي: يوم القيامه ويوم الاخره «4» 4. دوره اي از زمان: تِلْكَ

الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ «5» رواياتي نيز «يوم» را در آيه ي 54 سوره اعراف به «وقت» تفسير كرده اند و فرموده اند: «في ستّه ايام يعني في سته اوقات». «6» با توجه به سياق آيات خلقت آسمان ها و زمين در شش يوم، مقصود از يوم همان دوره يا مرحله است و از اينجا راه حل تعارض ظاهري بين يافته هاي علمي در باب خلقت جهان در ميلياردها سال، با آيات مربوط به خلقت آنها در شش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 61

روز روشن مي شود؛ چرا كه اگر مقصود آيات شش دوره يا مرحله خلقت باشد و مقصود شش روز معمولي [از طلوع تا غروب نباشد، ديگر تعارضي پيدا نمي شود و يافته هاي علمي با آيات خلقت جهان در شش دوره قابل جمع است.

از اين رو، اين احتمال كه مقصود همان شش روز هفته باشد كه از يكشنبه آغاز و به جمعه ختم شده، «1» از دليل استواري برخوردار نيست. هم چنين، نظر مجاهد كه جمعه را به اين نام خوانده است؛ زيرا موجودات در آفرينش، در آن روز براي خدا جمع شدند؛ «2» صحيح به نظر نمي رسد.

«سته ايام» از ديدگاه قرآن كريم و علم

دانشمندان و مفسران با توجه به يافته هاي علمي و مجموعه ي آياتي كه اين تعبير را در خود دارند، برداشت ها و تفسيرهاي متفاوتي از سته ايام ارائه داده اند كه چند نمونه از آنها در اين بخش گزارش مي شود.

الف) علامه طباطبائي در الميزان ذيل آيه ي 96 سوره ي فصّلت، مقصود از يوم را در اين آيه قطعه اي از زمان دانسته و مي نويسند: «مقصود از يوم در خلق الأرض في يومين برهه اي از زمان است نه روز خاص معهود، يعني

مقدار حركت كره زمين به دور خودش؛ چرا كه اين احتمال، بطلانش آشكار است و اطلاق كلمه يوم بر قطعه اي از زمان كه حوادث زيادي را در بر دارد، زياد است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 62

استعمال شايعي است». «1»

سپس ايشان به آيات 140 سوره ي آل عمران و 102 سوره ي يونس كه در آنها يوم در معناي برهه اي از زمان [دوران به كار رفته است استشهاد مي كنند و در ادامه به بيان اين نكته كه چرا خداوند از مدت خلقت زمين، با تعبير يومين ياد كرده نه يوم مي پردازند و مي نويسند: «پس دو روزي كه خداوند زمين را در آن دو روز خلق كرد دو قطعه زمان است كه زمين در آن دو مرحله كامل شد و اينكه يك روز نفرمود، دليل اين است كه دو مرحله متغاير بوده مثل مرحله مذاب بودن و جامد بودن و مثل آن».

به عقيده علامه، در سوره فصلت به چهار مرحله از مراحل ششگانه خلقت اشاره شده است؛ دو مرحله براي خلقت زمين و دو مرحله براي خلقت آسمان [مرحله دخان بودن و مرحله هفت آسمان شدن در ادامه علامه به اقوالي درباره ي «اربعه ايام» اشاره مي كنند و در پايان نظر مختار خويش را ارائه مي دهند كه ما در بحث ديگري به آن خواهيم پرداخت.

ب) آيت الله مكارم استعمال يوم و معادل آن در فارسي (واژه روز) را درمعناي دوران، بسيار رائج و متداول مي دانند و با توجه به آيات قرآن

در اين زمينه و يافته هاي علمي، مراحل احتمالي ششگانه آفرينش را اين گونه مطرح مي كنند:

اول: مرحله اي كه جهان به صورت توده ي گازي شكلي بود.

دوم: دوراني كه توده هاي عظيمي از آن جدا شد و بر محور توده مركزي به گردش درآمد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 63

سوم: مرحله اي كه منظومه شمسي از جمله خورشيد و زمين تشكيل يافتند.

چهارم: روزي كه زمين سرد و آماده حيات گرديد.

پنجم: مرحله به وجود آمدن گياهان و درختان بر روي زمين.

ششم: مرحله پيدايش حيوانات و انسان در روي زمين. «1»

ايشان در ذيل آيه 11 سوره فصلت به تقدم خلقت آسمان نسبت به زمين اشاره مي كنند وعلت ذكر آفرينش زمين و ارزاق را قبل از آسمان، اهميت و ويژگي خاص زمين براي انسان ها مي داند و درباره معناي ثمّ در آيه ي 11 فصلت كه ظاهراً خلقت آسمان را پس از خلقت زمين مي داند مي نويسد: «تعبير «ثمّ» [سپس معمولًا براي تأخير در زمان مي آيد، ولي؛ گاهي به معناي تأخير در بيان مي باشد. اگر به معناي اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمان ها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است ولي اگر به معناي دوم باشد هيچ مانعي ندارد كه آفرينش آسمان ها قبلًا صورت گرفته و زمين بعد از آن؛ ولي به هنگام بيان كردن نخست از زمين و ارزاق كه مورد توجه انسان هاست شروع كرده و سپس به شرح آفرينش آسمان ها پرداخته است».

ايشان معناي دوم را با يافته ها و اكتشافات علمي هماهنگ تر مي دانند و به

آيات 32 27 سوره ي نازعات اشاره مي كنند و آن را مؤيّد معناي دوم مي دانند. «2»

ج) آيت الله مصباح يزدي پس از طرح آيه ي 54 سوره ي اعراف در پاسخ به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 64

اين سؤال كه منظور از شش روز چيست دو احتمال مطرح مي نمايند:

1. شش روز هفته: ايشان در توضيح اين احتمال اين نكته را مطرح مي كنند كه در ميان بني اسرائيل و اهل كتاب به ويژه يهود اين مطلب شهرت داشت كه خداوند آفرينش را از يكشنبه آغاز كرد و در جمعه به پايان رساند و شنبه را به استراحت پرداخت، كه ظاهراً «سَبت» در اصل به همين معناست.

ايشان اين معنا را بعيد دانسته و دليل آن را اين گونه ذكر مي كنند: «روزها از نظر علم جغرافيا عبارتند از مدت حركت زمين به دور خودش [حركت وضعي و در لغت، گاه روز را در برابر شب به كار مي بريم كه در عربي «نهار» مي گويند و يوم اعم است از روز تنها يا شبانه روز. قبل از پيدايش زمين و خورشيد و آسمان، تصور روز ممكن نمي بود و شنبه و يكشنبه اي در ميان نبود. اگر نصّ قاطعي نيز در اين مورد داشتيم، مي توانستيم بگوييم كه: روز در اين مورد يعني زماني به اندازه بيست و چهار ساعت ولي چنين نصيّ نداريم».

2. شش دوره آفرينش: ايشان پس از بررسي استعمالات قرآني واژه ي «يوم» در سوره ي يوسف، آيه ي 54؛ سوره ي نحل، آيه ي 8، سوره ي حج، آيه ي 47 و

سوره ي معارج، آيه ي 4 و همچنين فرازي از خطبه قاصعه از نهج البلاغه، اين گونه نتيجه گيري مي كنند كه: احتمال اينكه منظور از شش روز، شش دوره خلقت باشد، بعيد نيست.

به دنبال اين نتيجه گيري، ايشان آيات 9- 12 سوره فصلت را ذكر كرده و مي نويسد: «مي توان احتمال داد كه منظور از دو روز در آفرينش آسمان، دو مرحله

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 65

خلقت باشد. در يك مرحله به صورت گاز يا دود [دخان و مرحله بعدي به صورت آسمان هفت گانه. در زمين نيز به همين قرار؛ يك روز به گونه گاز يا مايع و روز ديگر مرحله اي كه به صورت جامد در آمده است [كه هنوز هم مركز زمين به صورت مايع است.]». «1»

د) يكي ديگر از نويسندگان معاصر در ذيل آيات 9- 12 فصلت به تفصيل اين مسئله پرداخته است، ايشان به معناي لغوي يوم اشاره كرده و آن را واحدي از زمان مي داند كه به صورت حقيقي و نسبي به كار مي رود.

اين مفسر، يوم حقيقي را «واحد حركت در ماده اوليه» دانسته و علم آن را مخصوص خداوند متعال و كساني كه خداوند اين علم را به آنان آموخته است، مي داند. سپس به بيان مفهوم يوم نسبي مي پردازند و مصاديق زير را براي آن ذكر مي كند:

1. روز الكتروني: مدت زمان يك دور گردش الكترون، به دور پروتون، كه يك سال آن يك پنجاه هزارم ثانيه به طول مي انجامد.

2. روز زميني: فاصله بين طلوع و غروب خورشيد

است، و گاهي شامل شب هم مي شود و كمتر از بيست مورد از استعمالات قرآني كلمه يوم بدين معناست.

3. روز به معناي مراحل عمر انسان، همچون كودكي، جواني، ميانسالي و پيري.

4. روزهاي سال، كه همان چهار فصل سال اند.

5. روزهاي دهر، همانند روز در بيان نوراني حضرت امير كه: «الدهر يومان،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 66

يوم لك ويوم عليك»

6. روز نجومي ...

در ادامه، ايشان به نقد و بررسي احتمالات ذكر شده در معناي سته أيام مي پردازند و مي نويسند: «اين روزها نمي توانند روزهاي زميني كه معلول چرخش زمين به دور خود است، باشد چراكه اين ايام مقدم بر خلقت آسمان و زمين است» و نيز اين احتمال را كه مراد روزهاي نجومي باشد نفي كرده و اين گونه مي نويسد: «ايام نجومي كه هر روز آن 200/ 43 سال است، نمي تواند مراد خداوند متعال از يوم در اين آيات باشد، چراكه مخاطب قرآن تمام مكلفين هستند نه فقط انسان هاي منجّم، لذا خداوند نمي تواند به اصطلاح خاصّ آنها سخن بگويد».

ايشان تفسير ايام را به ايام تدبيريّه «1» [كه هزار سال طول مي كشد] و ايام معارجيه «2» [كه پنجاه هزار سال است درست نمي داند و ايام را در اين معاني، مخصوص همان آيات مي داند.

ايشان با توجه به كاربردهاي قرآني كلمه يوم و نيز يافته هاي علمي، ايام را به معناي «ادوار» دانسته است كه هر يوم اشاره به مرحله اي از مراحل مختلف خلقت دارد. در پايان به حلّ شبهه تعارض آيات سوره فصلت با

ديگر آياتي كه خلقت جهان را در شش روز مي داند پرداخته اند، كه ما در مبحث ويژه اي آن را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 67

بيان خواهيم كرد. «1»

ه) زمخشري از ديگر مفسراني است كه در ذيل آيه ي 59 سوره ي فصلت به اين بحث پرداخته است و با استدلال به اينكه در ابتداي آفرينش شب و روزي نبوده است، مراد از «ستّه ايام» را مقدار زماني مطابق با شش روز مي داند و در مورد اينكه اين روزها چه مقدار طول كشيده اند دو قول ذكر مي كند:

1. هر روز، هزار سال كه مطابق با روزهاي آخرتي مي باشد؛ «2»

2. به اندازه ي مدت زمان روزهاي دنيا.

او احتمال دوم را ظاهر دانسته و آن را مي پسندد و از مجاهد نقل مي كند، كه او روزهاي شش گانه را از يكشنبه تا جمعه مي دانست. صاحب تفسير كشّاف انتخاب شش روز را براي خلقت جهان، از حكمت هاي الهي مي داند كه مانند، حكمت بسياري از اعداد قرآني، از حقيقت آن بي خبريم. «3»

و) فخر رازي ذيل آيه ي 59 سوره ي فرقان پس از طرح اين سؤال كه، روز عبارتست از حركت خورشيد در آسمان، و قبل از خلقت آسمان، روزي نبوده است پس چگونه خداوند جهان را در شش روز خلق كرد؟ مي نويسد: «مراد از شش روز مدت زماني برابر شش روز است».

ايشان تفسير «سته ايام» را به روزهاي آخرتي كه هزاران سال طول مي كشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 68

بعيد دانسته و مي نويسد: «توصيف هر چيز بايد با كمك امر معلوم و مشخصي انجام پذيرد نه امري كه خودش هم مجهول و نا مشخص است».

ايشان در قسمت ديگري از بحث با توجه به عقيده ي اشعري اش، به عدم نياز به وجود مصلحت براي انتخاب عدد شش از طرف خداوند اشاره مي كند و وجود قدرت و مشيت الهي را كافي مي داند. «1»

صاحب تفسير الكبير در ذيل آيه ي 4 سوره ي سجده، سته ايام را اشاره به شش حالت و صورت جهان مي داند كه هر بيننده اي مي تواند به آن توجه داشته باشد.

ايشان هر كدام از آسمان، زمين و آنچه بين اين دو است را، داراي ذات و صفاتي جداگانه مي داند كه مجموعاً به صورت شش حالت براي هر بيننده اي ظهور مي كنند.

سپس علت استفاده از واژه ي يوم براي بيان مدت زمان خلقت را اين گونه ذكر مي كند: «چون انسان خلقت جهان را به عنوان يك «كار» مي داند و زمان، ظرف براي كارهاست و از طرفي روز مشهورترين قسمت زمان است؛ بنابراين براي بيان مقدار زمان خلقت، از اين واژه استفاده شده است». «2»

فخر رازي در ذيل آيه ي 3 سوره ي يونس پس از بحث مفصلي پيرامون حدوث عالم و استدلال به آن براي اثبات خداوند متعال مراد از سته ايام را مدت زماني برابر شش روز مي داند. البته او شب ها را هم داخل مفهوم يوم دانسته و آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 5، ص: 69

را شبانه روز معنا مي كند. «1»

ز) محمد رشيد رضا ذيل آيه ي 53 سوره ي اعراف، به اين بحث پرداخته است، آسمان و زمين را در آياتي كه به آغاز خلقت اشاره دارند به تمام موجوداتي مي داند كه مردم آنها را به اسم عالم علوي [بالا] و عالم سفلي [پايين مي شناسند. ايشان درباره ي معناي لغوي يوم مي نويسد: «يوم مدت زماني است كه به وسيله عملي كه در آن انجام مي شود محدود مي گردد». سپس چند مصداق براي آن ذكر مي كند.

صاحب تفسير المنار همانند، بسياري، ديگر از مفسران يوم را به معنايي غير از «شبانه روز زميني» مي داند و با اشاره به آيات 9- 2 فصلت و 30 انبياء مي نويسد: «ماده اوليه خلقت دودي به هم پيوسته بود كه خداوند آن را از هم جدا (فتق) كرد و در دو روز زمين را آفريد و در باقيمانده ي چهار روز زمين جامد شد و نباتات و حيوانات را بر روي آن آفريد».

ايشان روز اول را خلقت دخان، روز دوم را تبديل شدن دخان به ماء و خلقت زمين، روز سوم را انجماد زمين و روز چهارم را پديد آمدن گياهان و حيوانات بر روي زمين مي داند و دو روز را هم به خلقت آسمان اختصاص مي دهد. اين مفسردر پايان، بحثي علمي پيرامون پيدايش جهان ارائه مي دهد. «2»

ح) دكتر موريس بوكاي از دانشمنداني است كه به مقايسه ي قصه خلقت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 70

قرآن، عهدين و علم پرداخته است. او با

ذكر اين نكته كه در تورات سخن از شش روز متعارف است كه خداوند در روز هفتم به استراحت مي پردازد و اين روز همان فاصله واقع بين دو طلوع يا دو غروب متوالي خورشيد براي ساكن زميني است؛ به توضيح كلمه يوم در آيات خلقت مي پردازد و آن را به معناي «دوره» مي داند. او به كار رفتن يوم در اين معنا و نيز به ميان نيامدن سخني درباره روز هفتم را از عجايب علمي قرآن مي داند.

ايشان پس از طرح آيات 54 سوره ي اعراف و 9- 12 سوره ي فصلت و نيز گزارش يافته هاي علمي درباره ي خلقت جهان به اين نتيجه مي رسد كه جريان كلي خلقت، دو مرحله داشته است:

1. تكاثف و تراكم توده اي گازي در حال چرخش.

2. انفكاك آن به صورت پاره هايي با استقرار خورشيد و سيارات، از جمله زمين.

سپس يادآور مي شود كه آيات 9- 12 سوره ي فصلت نيز همين دو مرحله لازم بود تا اجسام آسماني و زمين تكوين يابد؛ اما در مورد چهار دوره بعد كه مربوط به زمين و گياهان و حيوانات است يادآور مي شود كه زمين چند عصر و دوره زمين شناسي دارد كه انسان در عهد چهارم پديد آمد. «1»

ط) دكتر پاك نژاد در اولين جلد از مجموعه ي اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، به بررسي علمي، قرآني و روايي اين موضوع پرداخته است.

ايشان پس از طرح آيه ي 7 سوره ي هود و توضيح پيرامون كلمات آيه، مراد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 71

از يوم را «دوران» مي دانند

و با توجه به روايات و اخبار درباره ي آغاز آفرينش، مرحله اي متافيزيك [عقل، روح و ...] را براي عالم تصوير مي كنند كه قبل از آفرينش جهان مادي بوده است. سپس به تشريح مراحل خلقت از نظر دانشمندان پرداخته مي نويسند: «دانشمندان زيست شناس كه در بسياري از مطالب، نظريه هاي مخالف و مغاير هم داشته اند در بسياري موارد و از جمله، درباره نشان دادن مراحل تكامل آفرينش اتفاق رأي داشتند، به ترتيب زير:

توده اي از گاز، كهكشان ها، منظومه شمسي و زمين به ترتيب به وجود آمده اند. ابتدا زمين گداخته بود و چيزي يافت نمي شد. آبي پيدا شد، مولكولهاي اوليه، گياه، جنبندگان، خزندگان و پستانداران به ترتيب در گردونه تكامل آفرينش قدم به عرصه وجود گذاردند».

در ادامه به اين نكته اشاره مي كند كه اكثر زيست شناسان براي تعيين قدمت و زمان حيات، هر كدام طرحي داشته اند بدين طريق كه از ابتداي خلقت تا پيدايش انسان را يك سال يا يك هفته يا يك شبانه روز فرض كرده و براي هر كدام، آن مدت مفروض را تقسيم زماني كرده اند.

مثلًا دانشمندي، تمام مدت خلقت را يك شبانه روز فرض كرده، پيدايش كهكشان ها را حدود ساعت هفت و خورشيد را هنگام ظهر و زمين را يك و دوازده ثانيه و پيدايش حيات را شش بعد از ظهر و چهار دقيقه، و دوازده ثانيه به دوازده مانده را براي پيدايش پيش آهنگان انساني اختصاص داده است. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 72

جمع بندي و بررسي:

الف) مجموعه نظريات و

تفاسيري كه پيرامون «ستّه أيام» از طرف دانشمندان و مفسران ارائه شده را مي توان اين گونه خلاصه و جمع بندي كرد:

1. ايام به معناي روزهاي معهود: يعني فاصله زماني بين طلوع و غروب خورشيد. [از يكشنبه تا جمعه

2. يوم به معناي زماني برابر با فاصله زماني بين طلوع تا غروب خورشيد.

3. يوم به معناي زماني برابر فاصله زماني بين دو طلوع متوالي خورشيد.

4. يوم به معناي يوم ربوبي كه هزار سال به طول مي انجامد. «1»

5. يوم به معناي دُوران.

از آنجايي كه يوم به معناي روزهاي معهود، معلول چرخش زمين به دور محور خود است، نمي توان ايام خلقت را بدان تفسير كرد؛ چرا كه اين ايام مقدّم بر خلقت آسمان و زمين هستند.

از طرف ديگر، اكتشافات علمي، مدت زمان به طول انجاميدن خلقت آسمان و زمين را بسيار بيش ازيك هفته مي دانند و قايلند براي خلقت آسمان و زمين ميليون ها سال زمان لازم بوده است، پس تفسير دوم و سوم نيز نمي توانند مورد قبول باشند.

بررسي يافته هاي علمي پيرامون پيدايش جهان و دقت در اين نكته كه، تفسير يوم به ايام ربوبي مخصوص آيات ويژه اي است، كامل نبودن تفسير چهارم را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 73

آشكار مي سازد.

تفسير ايام، در آيات مربوط به خلقت به «دوران»، كه مورد قبول اكثر مفسران معاصر نيز هست مي تواند بهترين تفسير براي اين واژه باشد؛ كه هم با استعمالات قرآني اين كلمه سازگاري دارد و هم يافته هاي اخير كيهان شناسي آن را تأييد مي كند.

ب) قرآن

كريم در آيات 9- 12 سوره ي فصلت به شش مرحله از مراحل خلقت جهان به اجمال اشاره مي كند.

دو مرحله براي خلقت آسمان ها، دو مرحله براي آفرينش زمين و دو مرحله براي آفريدن آنچه بين آسمان و زمين است. خداوند در اين آيات و آيات مشابه وارد جزئيات و تعيين زمان دوره ها و نوع خاص و تحولات آن نشده است و گرچه در برخي از آيات به مراحل ديگري از خلقت اشاره دارد، ولي مي توان آنها را در يكي از اين مراحل ششگانه گنجاند.

ج) فقط امور تدريجي و مستمر هستند كه مي توان آنها را تقسيم بندي كرد و براي آن دوره ها و مراحلي فرض و تعيين نمود. تعيين دوره ها امري اعتباري و نسبي است لذا گاهي در يك موضوع واحد [مثل رشد علم بشر با پيدايش و تطور هنر] تقسيم بندي ها و مراحل متفاوتي ذكر مي شود كه هر كدام از زاويه خاصي به موضوع مي نگرد. گاهي همه اين مراحل و تقسيم بندي ها صحيح و لازم است و زواياي پنهان موضوع را روشن مي كند.

استاد محترم، دكتر رضايي اصفهاني پس از اشاره به اين مطلب، آن را درباره مراحل خلقت جهان نيز صادق مي دانند و مي نويسند: «ممكن است دوران هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 74

خلقت آسمان ها و زمين را، از منظرها و حيثيت هاي مختلف، تقسيم بندي هاي متفاوتي كرد و ريشه ي همه اختلافات در نظريه هاي علمي، مراحل آفرينش جهان همين مطلب است. گاهي تقسيم بندي بر اساس گاز، مايع و جامد صورت مي گيرد، گاهي

تقسيم بندي بر اساس كرات آسماني، زمين و انسان صورت مي گيرد و گاهي بر اساس موجودات بي جان و جاندار». «1»

ايشان عدم لزوم مطابقت مراحلي كه علم براي آفرينش ذكر مي كند با مراحلي كه در قرآن يا كتاب مقدس آمده است را يادآور مي شوند و زبان دين و علم را در اين باب متفاوت مي دانند لذا هيچ گونه تعارضي بين علم و دين در اينجا وجود ندارد.

د) از آنجا كه خلقت جهان در شش روز، قبل از اسلام، در بين مردم جزيره العرب كه با يهوديان در ارتباط بودند، مطرح بوده است؛ نمي توان آن را به عنوان اعجاز علمي قرآن دانست ولي با دقت در مراحل مطرح شده در آيات قرآن، مي توان سازگاري گزاره هاي قرآني را با يافته هاي علمي اخير به خوبي دريافت در حاليكه برخي مطالب تورات و گفته هاي فلاسفه اين هماهنگي را ندارد. البته تطبيق قطعي آيات قرآن با نظريه علمي خاصي در باب مراحل پيدايش جهان صحيح به نظر نمي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 75

حلّ تعارض ظاهري آيات سوره ي فصلت با خلقت جهان در شش روز

از ظاهر آيات 9- 12 سوره ي فصلت چنين بر مي آيد كه خداوند متعال در اين آيات به هشت دوره براي خلقت جهان اشاره مي كند:

خلق الارض في يومين ... وقدّر فيها اقواتها في اربعه ايام ... فقضاهن سبع سموات في يومين

دو مرحله براي خلقت زمين ... چهار مرحله براي آفرينش كوه ها و ارزاق ... دو مرحله نيز براي خلقت آسمان ها كه مجموعاً هشت مرحله مي شود در حالي كه

در برخي ديگر از آيات به شش دوره بودن خلقت جهان تصريح شده است.

مفسران بزرگوار با ارائه نظراتي به جمع بين اين دو دسته آيات پرداخته و سازگاري و هماهنگي آنها را روشن ساخته اند. اين نظريات عبارتند از:

1. اكثر مفسرين «اربعه ايام» را شامل دو مرحله خلقت زمين، كه در آيه قبل ذكر شد نيز مي دانند؛ بدين صورت كه در دو روز اول از اين چهار روز زمين آفريده شد و در دو روز آينده؛ ساير خصوصيات زمين مثل كوه ها و ارزاق خلق شدند. مفسراني كه با اين بيان تعارض ظاهري را از بين مي برند، از نظر ادبي توجيهات متفاوتي ارائه مي دهند.

الف) برخي از آنان ظرف «اربعه ايام» را به «قدّر» متعلق دانسته و كلمه «تتمه» را به عنوان مضافي براي «اربعه ايام» در تقدير گرفته اند «قدّر اقواتها في تتمه اربعه ايّام» مرحوم طبرسي اين تعبير قرآني را همانند اين گفته عرفي مي داند كه (من ده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 76

روز از بصره تا بغداد رفتم و در پانزده روز به كوفه رسيدم). «1»

طبري در جامع البيان تقدير «تتمه» را به نحويين بصره نسبت مي دهد «2» و كشاف آن را از زجاج نقل مي كند. «3»

ب) گروهي ديگر ظرف را متعلق به حصول مي دانند در ضمن كلمه «تتمه» را نيز در تقدير مي گيرند «قدّر حصول اقواتها في تتمه اربعه ايّام».

ج) برخي ديگر ظرف را متعلق به خبر مبتدايي مي دانند كه حذف شده است و در اين صورت نيازي به

تقدير كلمه «تتمه» نيست، «كل ذلك كائنٌ في اربعه ايام» «4» بنابراين تقدير، خداوند كلام گذشته خويش را خلاصه گيري كرده است و فرموده: «در نتيجه، همه آنها در چهار روز بوده است».

2. علامه طباطبائي تفسيري خاص از «اربعه ايام» ارائه داده كه مي تواند راه حلّي براي اين تعارض باشد. ايشان مراد از «اربعه ايام» را چهار فصل سال مي دانند و مي نويسند: «مقصود از اربعه ايام با توجه به قراين، همان فصول چهار گانه است كه بر اساس ميل شمالي و جنوبي زمين به وجود مي آيد و تقدير ارزاق در اين چهار فصل است، پس جمله (في اربعه ايام) فقط قيد جمله اخير (قدر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 77

فيها اقواتها) است و حذف و تقديري در آيه وجود ندارد». «1»

3. برخي ديگر از مفسران «اربعه ايام» را اشاره به مراحل تكامل زمين مي دانند كه پس از خلقت زمين صورت گرفته است. از نظر اين مفسر، آيات سوره ي فصلت، فقط چهار مرحله از مراحل شش گانه خلقت را مطرح مي نمايند، دو مرحله خلقت زمين و دو مرحله خلقت آسمان و درباره ي ديگر مراحل سخني نمي گويند و شايد مربوط به خلق دخان يا ستارگان باشد. «2»

4- برخي از دانشمندان عامه با قبول اين نكته كه آيات سوره ي فصلت براي خلقت جهان هشت روز را ذكر مي كنند، تعارض ظاهري آن با آيات ديگر را با «نسبي بودن مدت زمان يوم» حل نموده اند. آنها در اين باره مي نويسند: «ظاهراً آيات سوره فصلت، با

ديگر مجموعه آيات تعارضي ندارند؛ چراكه زمان امري نسبي است و با توجه به مقدار زماني كه براي هر روز در نظر مي گيريم، شش روز مي تواند هشت روز باشد همان طور كه هشت روز مي تواند شش روز باشد.» ايشان يوم ربوبي را شاهد مي آورد كه به گفته خود قرآن هزار سال و در جايي ديگر پنجاه هزار سال است. «3»

جمع بندي و بررسي:

هر كدام از راه حل هاي ارئه شده، مي تواند اين تعارض ظاهري را از بين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 78

ببرد اما به هر يك از اين راه حل ها اشكالاتي وارد شده است كه ما به نقل و نقد آنها مي پردازيم.

راه اول: مستلزم تقدير كلمه اي محذوف (تتمه- كل ذلك كائن) است و تقدير خلاف ظاهر مي باشد. پس راه اول مستلزم قبول چيزي بر خلاف ظاهر آيه است.

در جواب اين اشكال مي توان گفت: تقدير گرفتن وقتي خلاف ظاهر و مخالف قواعد ادبي است كه قرينه اي بر محذوف وجود نداشته باشد؛ ولي در مورد اين آيه، ديگر آياتي كه به «سته ايام» تصريح دارند، قرينه بر اين محذوف اند.

راه دوم (نظر علامه): توسط نويسندگان تفسير نمونه از چند جهت مورد اشكال واقع شده است.

الف) اين تفسير هماهنگي ميان جمله هاي آيات فوق (فصلت 9- 12) را تأمين نمي كند چرا كه در مورد خلقت زمين و آسمان «يوم» به معناي دوران است و طبق اين تفسير «يوم» در مورد خصوصيات زمين و مواد غذايي، به معناي فصول سال مي باشد.

ب) نتيجه اين تفسير

آن است كه در اين آيات از شش روز آفرينش، تنها از دو روز مربوط به خلقت زمين و دو روز مربوط به خلقت آسمان ها بحث شده است، اما دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقت موجوداتي است كه ميان زمين و آسمان قرار دارند [ما بينهما] سخني به ميان نيامده است. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 79

استاد دكتر رضايي اين اشكالات را اين گونه جواب گفته اند: «يوم در قرآن كريم در معاني متعددي به كار رفته است و اشكالي ندارد كه در اين جا نيز در دو آيه، در دو معناي متفاوت به كار رود و نيز لازم نيست در هر آيه اي تمام مراحل خلقت بيان شود و لذا در سوره هاي «هود، آيه ي 7، اعراف، آيه ي 54، يونس، آيه ي 3 و حديد، آيه ي 4»، سخن از خلقت شش دوره اي آسمان ها و زمين شده است اما هيچ سخني از خلقت موجودات بين آسمان و زمين [ما بينهما] نشده است». «1»

استفاده از واژه ي «قدّر» به جاي خلق در آيه و نيز عدم نياز به تقدير، مي تواند دو مؤيد براي راه حل علامه طباطبائي باشد.

راه سوم: با اين مشكل روبروست كه آيه ي 10 سوره ي فصلت، سه مرحله جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ- بَارَكَ- قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا را ذكر مي كند نه چهار مرحله را.

بايد توجه داشت كه اگر آياتي كه به موضوع خلقت جهان پرداخته اند، به عنوان يك مجموعه نگريسته شود و در تفسير آيات، از ديگر آيات كمك گرفته شود، بسياري

از شبهات و تعارض هاي ظاهري به راحتي قابل حلّ است.

در آيات 27- 33 سوره ي نازعات اگرچه از تعبير «ايام» براي بيان مراحل خلقت استفاده نشده است، ولي مراحل خلقت را بسيار مشابه و هماهنگ با آيات 9- 12 سوره ي فصلت بيان مي كند.

دقت در اين هماهنگي، مي تواند برتري راه اول را نسبت به ساير راه حل ها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 80

روشن سازد.

با دقت در آيات سوره ي نازعات و توجه به آيات سوره ي فصلت، مي توان نتيجه گرفت كه تقدير گرفتن «في تتمه» و يا «كل ذلك» مناسب ترين راه حل است؛ چرا كه قرآن كريم در آيه 10 سوره فصلت نيز همان مطالب آيه 27 سوره نازعات را مي فرمايد:

وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا «1»

(و در آن [زمين، كوههاي استوار از فرازش قرار داد و در آن بركت نهاد و خوراكي هايي را در آن معين كرد).

أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا* وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا «2»

(آبش و گياهش را از آن بيرون آورد و كوهها را استوار ساخت).

ارزاق و اقوات، همان گياهان و آباست كه يكي از منابع زمين است و قرآن نيز در اين موارد، نمونه هايي ذكر مي نمايد و در مقام شمارش تمام ارزاق و منابع نيست و مسئله كوه ها نيز در دو آيه آمده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 81

بخش دوم: عناصر و مراحل آفرينش جهان

اشاره

همان گونه كه در بخش گذشته بيان گرديد، امور مستمر و تدريجي مي توانند با توجه به اعتبارات و جنبه هاي مختلف تقسيم شده و براي آن مراحلي در نظر گرفته شود. قرآن، خود به شش دوران در خلقت جهان اشاره مي كند ولي در برخي از آيات، به مراحلي خاص اشاره مي كند كه مي توان آنها را در ضمن آن شش دوران گنجاند.

كمتر مفسري، به اين مراحل به عنوان دوران هاي مستقل در آفرينش جهان پرداخته است ولي از آنجا كه اين مراحل از لحاظ علمي و كيهان شناسي داراي ويژگي و اهميت خاصي هستند ما در اين بخش به آن مي پردازيم. ولي قبل از آن به فرضيه هاي دانشمندان گذشته پيرامون عناصر اوليه جهان اشاره اي خواهيم داشت.

عناصر اوليه جهان از نظر دانشمندان قديم

دانشمندان از قديم همواره در پي آن بوده اند كه بدانند خورشيد، ماه، ستارگان و زمين از چه ساخته شده اند، طبيعي ترين راهي كه به ذهن آنها راه مي يافت [دانشمندان امروزي نيز چنين مي پندارند] اين است كه اگر بتوانيم هر يك از آنها را به اجزاي سازنده اش تجزيه كنيم، سرانجام به ماده اي مي رسيم كه در حكم آجر ساختماني مقدماتي سازنده آن چيز است.

كلمه عنصر، مشتق از كلمه لاتيني «mutnemelE» است. كسي از منشأ اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 82

كلمه لاتيني آگاهي ندارد. شايد منشأ آن، اين باشد كه رومي ها براي نشان دادن ساده بودن چيزي مي گفتند: «به سادگي N. M. L» چنان كه امروزه گفته مي شود: «به سادگي C. B. A» به هر حال «lutnemelE» يعني ساده ترين جزء سازنده ي چيزهاي پيچيده.

از جمله عناصر جهان كه دانشمندان گذشته ذكر نموده اند، مي توان به موارد ذيل

اشاره كرد:

1. آب: تالس پس از تعمق فراوان و به دليل فراواني آب بر روي كره زمين، آب را عنصر سازنده جهان مي دانست.

2. آپيرون: [noriepA] انكسيمندروس شاگرد تالس بود. او وقتي تنوع خاص موجودات جهان را مشاهده كرد دريافت كه هيچ ماده اي نيست كه اين خواص متناقض را با هم داشته باشد، و اين عقيده را پيدا كرد كه عنصر اصلي جهان بايد چيز مرموزي باشد كه انسان با آن آشنايي ندارد و آن را «آپيرون» ناميد.

3. هوا: هوا همه چيز را در برگرفته است، اين مسئله باعث شد انكسيمانوس، هوا را به عنوان عنصر سازنده جهان معرفي كند.

4. آتش: تغييرات دائمي كه در عالم در حال انجام است، هراكليتوس را بر آن داشت تا آتش را عنصر اصلي جهان پندارد. «1»

5. ذرات مخفي: «لويست» و «دموكريت» مكتب اتمي را پايه گذاري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 83

كردند و گفتند: خلاء جهان، آكنده از ذرات مخفي است كه به چشم نمي آيد و اين ذرات ازلي هستند و جوهر آن تغيير ناپذير است و آسمان ها و زمين از آنها پديد آمده اند.

6. بخارهاي متراكم: «هراكليت» مي گفت: اصل ستارگان كه ما مي بينيم بخارهايي است كه متراكم و سنگ شده است. «1»

7. عناصر چهارگانه: انباذقلس از شاگردان مكتب فيثاغورث بود، او براي توجيه مواد گوناگون، قايل به نظريه چند عنصري شد. او به اين نتيجه رسيد كه عناصر، بايد چهار عنصر باشند: 1. خاك؛ 2. آب؛ 3. هوا؛ 4. آتش، كه به ترتيب نشان دهنده جامد بودن، مايع بودن، بخار بودن و قابليّت تغيير داشتن است. اين نظريه به زودي مورد توجه فلاسفه يوناني قرار گرفت و

بعدها توسط ارسطو بسط داده شد.

8. عناصر پنج گانه: ارسطو عناصر چهارگانه انباذ قلس را عناصر تشكيل دهنده موجودات زميني مي دانست؛ ولي براي اجرام آسماني و هر آنچه در خارج از زمين است، عنصر پنجمي معرفي كرد و آن را «اثير» [ [rehteA ناميد. و اين به خاطر ثابت و جاويدان پنداشتن ستارگان بود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 84

عناصر اوليه و مراحل خلقت جهان از نگاه قرآن

اشاره

قرآن كريم به صورت پراكنده در برخي از آيات، به بعضي از مراحل خلقت جهان اشاره كرده است. در برخي آيات، دخان را به عنوان ماده اوليه ي تشكيل دهنده ي آسمان و زمين معرفي مي كند و در برخي ديگر از آيات، از وجود آب قبل از خلقت آسمان و زمين خبر مي دهد. اين كتاب مقدس از پيوستگي آسمان ها و زمين و جدا شدن آنها به دست خداوند سخن مي گويد كه نشانه اي از قدرت و تدبير الهي است.

بر اساس آيات قرآن، چهار مرحله بر آفرينش آسمان ها و زمين گذشته است. در اين بخش به تفكيك به بررسي اين مراحل مي پردازيم.

مرحله اول: ماء (آب)

مرحله اي كه در فضاي خالي جهان، «1» چيزي جز مايعي كه قرآن از آن به آب تعبير كرده است، وجود نداشت و عرش آفرينش الهي بر آن بوده است.

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّهِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ «2» (و او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [و دروه آفريد و تخت [جهانداري و تدبير هستي او بر آب بود).

وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «3»

(و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 85

مفسّران درباره ي اين كه مراد از «ماء» در اين آيات شريفه چيست، تفاسير گوناگوني ارائه داده اند.

1- گروهي آن را همين آب معمولي () مي دانند.

الف) مرحوم علامه طباطبائي در اين باره مي نويسد: «ماء همين آبي است كه مايه حيات و زندگي موجودات

است و قرار دادن عرش الهي روي آب، كنايه از آن است كه ملك و قدرت خداوند در آن روز بر آب كه مادّه ي حيات است قرار گرفته بود». «1»

ب) در تفسير راهنما آمده است: «جمله وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ به دليل وجود واژه ي «كان» به معناي «بود»، به اين معناست كه خداوند پيش از آفرينش آسمان و زمين آب را آفريد و بر آب ها سيطره و حكومت داشت، اين معنا مي رساند كه آب پيش از آسمان ها و زمين تشكيل دهنده ي هستي بوده است». «2»

2. گروه ديگري از مفسّران معناي وسيع تري را براي كلمه «ماء» در نظر گرفته اند. آنان همگام با دانشمنداني شده اند كه ماده ي نخستين آفرينش جهان مادّي را كه قرآن از آن به ماء تعبير كرده است، مواد مذاب داراي حرارت فوق العاده مي دانند نه آب معمولي. «3»

تفسير نمونه در اين باره مي نويسد: كلمه ي «ماء» معناي معمولي آن «آب»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 86

است؛ اما گاهي به هر شئ مايع «ماء» گفته مي شود، مانند: فلزات مايع و امثال آن. با آنچه در تفسير اين دو كلمه [ماء- عرش گفتيم، چنين استفاده مي شود كه در آغاز آفرينش جهان هستي به صورت مواد مذابي بود. [يا گازهاي فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت.] «1»

3. مؤلف كتاب قرآن و علم امروزي مي نويسد: «خداوند نخست آب را آفريد، همراه آن عناصر ديگري را آفريد سپس در آن گرما نهاد، از آن بخار خارج

گرديد آن بخار انباشته شد، اين بخار سخت و تاريك بود مانند دود، سپس خداوند آنها را متراكم ساخت و به شكل هاي گوناگون درآورد و اين عمل تحت قوانين استوار گرفت و از اين دود در تمام عالم، هستي گشوده گرديد». «2»

امام باقر (ع) اين حقيقت را اين گونه اشاره مي فرمايند: «همه چيز آب بود و عرش الهي بر آن قرار داشت سپس خداوند انفجاري در آب پديد آورد و پس از آن، شعله و زبانه اش را خاموش كرد و در پي آن گازي پديد آمد كه مادّه آفرينش آسمان ها شد». «3»

امام باقر (ع) در روايت جالب ديگري، ويژگي آن آب را سابقه و نسب نداشتن دانسته اند. «4» از اين بيان به خوبي برمي آيد كه «ماء» در آيه ي شريفه آب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 87

معمولي و داراي سابقه و تركيب نبوده است. «1» برخي نيز مراد از «ماء» را در اين روايت «عقل» يا «نور» مي دانند، كه نخستين آفريده خداست. «2»

مرحله دوم: دخان (دود- گاز)

ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ «3» (سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حاليگه آن دود بود؛ و به آن [آسمان و به زمين گفت: «خواه يا نا خواه بياييد» گفتند: «اطاعت كنان آمديم».)

راغب درباره «استوي» نوشته است: «اين واژه اگر با «عَلي» متعدي شود به معناي استيلا و تسلط است و اگر با «الي» متعدي گردد معناي رسيدن به چيزي را مي دهد». «4» و معنا،

اين مي شود كه: خداوند سپس متوجه آسمان شد و به امر آن پرداخت؛ و منظور از توجه به آسمان، خلق كردن آن است. «5»

جمله «و هي دخان» حال است براي كلمه سماء، يعني خدا متوجه آسمان شد تا آن را بيافريند در حالي كه چيزي بود كه خداوند آن را دود ناميده است. «6»

راغب در بيان معناي دخان مي نويسد: «الدخان كالعثان؛ المستصحب للّهيب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 88

قال: ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ اي: هي مثل الدخان، إشاره الي انه لا تماسك لها». «1»

اگرچه ايشان و بسياري ديگر از نويسندگان «2» دخان را دود معنا كرده اند؛ ولي بايد گفت: اين دود نيز نمي بايست دود ساده معمولي باشد؛ چنانچه ژرژ گاموف مي نويسد: «ادله ي نجومي، ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه ستارگان بي شمار آسمان، آغازي دارند و تمام آنها از گازهاي بسيار داغ پديد آمده اند». «3»

در تفسير اين آيه آمده است: «اين جمله [هي دخان نشان مي دهد كه آغاز آفرينش آسمانها، از توده هاي گسترده و عظيمي بوده است و اين با آخرين تحقيقات علمي در مورد آغاز آفرينش كاملًا هماهنگ است. هم اكنون نيز بسياري از ستارگان آسمان به صورت توده ي فشرده اي از گازها و دخان هستند». «4»

موريس بوكاي دخان را در اين آيه اين گونه معنا كرده است: «بنياني گازي ساخته شده، كه در آن بخشچه هاي زيرين به حالت كمابيش پايدار معلقند و ممكن است داراي حالت جامد يا مايع و درجه گرماي بسيار بالا باشند». «5»

برخي ديگر از دانشمندان درباره ي آغاز آفرينش جهان مي نويسند: «پيدايش و كامل شدن جهان، از فضايي پر از مادّه بسيار گرم آغاز

شده است و تحت تأثير

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 89

فشار زياد آن گسترش يافته است و در اين مدت انبساط جهان و درجه حرارت ماده به كندي در حال تنزل است و اين گاز پيوسته تقسيم شده و به پاره ابرهاي منظم گِردي، كه همان ستارگانند، تبديل شده است». «1»

در كتاب قرآن و علم امروزي آمده است: « [دخان در جمله «وهي دخان» يعني دود؛ زيرا شامل ذرّات آب و گاز است، يعني دود از سه چيز سخت، سيال و گاز مركب است و اين اشارات به مادّه نخستين موجود است كه در صفت شبيه دود است». «2»

در مورد تحليل علمي دخان گفته شده است: «اگر جسم آب باشد كه به جوش آيد، دخانش بخاريست كه از آن برمي آيد و اگر هيزم و ذغال سنگ و ساير سوخت هاي معمولي باشد دخان آن دود خواهد بود ولي اگر آهن و فولاد و يا اتم باشد، كه نيروي انفجار و آتشگيرش زياد است، دخانش گاز خواهد بود. طبعاً هر اندازه حركت مولكول هاي جسم تندتر باشد، درجه حرارت آن بيشتر است و هر اندازه كندتر باشد كمتر است تا به حدّ ركود برسد، كه 273 درجه زير صفر خواهد بود. بعضي از مواد كه به صورت گاز درآمده اند، داراي هفتاد ميليون درجه حرارت هستند مانند مركز خورشيد». «3»

همين مسئله در كلام دانشمند ديگر نيز، چنين بيان شده است: «راجع به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 90

قديمي ترين ازمنه اي كه دانش نو درباره آنها قابليت اظهار عقيده دارد، اين نظر موجود است كه جهان از جرم گازي با دوران كُند، تشكيل شده است

و جزء اصلي آن هيدروژن و بقيه هليوم بوده است». «1»

در شرح و تفسير كلام اميرالمؤمنين (ع) «2» درباره ي خلقت آسمان ها چنين گفته شده است: «جهان در آغاز توده فشرده اي از گازهاي متراكم بود كه شباهت زيادي به مايعات داشت كه هم تعبير به ماء، درباره آن صحيح است و هم تعبير به دخان، كه در آيات قرآن آمده است». «3»

نتيجه اينكه: آسمان با اين ستارگان در آغاز از زبانه هاي آتش پديد آمده كه ماده آب گونه اي شعله زده بوده و روي اين اصل مادّه اصلي جهان منفجر گشته و اين گونه گازهاي داغ از آن برخاسته است. «4»

در روايات امامان معصوم از اين مرحله گاهي به بخار، «خلقت السموات ... من بخار الماء» «5» و گاهي به دُخان تعبير شده است: «ثم امر النار فخمدت فارتفع من خمودها دخان فخلق الله السموات من ذلك الدخان» «6» (سپس آتش را امر كرد تا خاموش شود، پس از خاموش شدن آن دودي برخاست پس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 91

خدا آسمان را از آن دود آفريد.) درآيات قرآن انتشار دودي آشكار در آسمان، يكي از نشانه هاي پايان عمر اين دنيا و آغاز روز قيامت شمرده شده است. فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ «1»

(پس نگهبان و [منتظر] روزي باش كه آسمان دودي آشكار آورد). اين آيه به ضميمه آيات ديگري كه مي فرمايد: «آسمان را در پايان، به همان صورت اول باز مي گردانيم». «2» نشان مي دهد كه يكي از مراحل آغاز خلقت آسمان، مرحله دودي [دخان بوده است. چنانچه برخي ديگر از آيات اين نكته را تأييد مي كنند.

استاد دكتر رضايي اصفهاني پس از

نقل نظريه ي سيد هبه الدين شهرستاني كه او دخان را به معناي «كُره بخار اطراف زمين» «3» مي داند چنين مي نويسد: «در آيه (فصلت/ 11) هيچ قرينه اي نداريم تا از معناي لغوي [آنچه به دنبال آتش برمي خيزد] «4» دست برداريم و يك معناي مجازي [بخار] را برآيه تحميل كنيم و صرف شباهت عرفي كفايت نمي كند البته ممكن است در روايات كلمه دخان بر بخار اطلاق شده باشد [همان گونه كه ايشان روايات متعددي آورده اند] ولي اولا: اين روايات از لحاظ سندي جاي بحث دارد؛ چراكه از تفاسيري همچون «تفسير قمي» نقل شده است و ثانياً: ممكن است مراد از بخار آب و دود در اين موارد، همان ذرات بنيادين تشكيل دهنده اشياء (مثل هيدروژن، اكسيژن و ...) باشد كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 92

براي تقريب به ذهن با تعابيري همچون بخار آب آورده شده است». «1»

بررسي و نقد:

آنچه از ظاهر آيات استفاده مي شود اين است كه آسمان ها و زمين مرحله اي را كه قرآن از آن به دخان ياد مي كند، پشت سر گذارده اند و اين مسئله با نظريه مشهور «انفجار بزرگ» تا حدود زيادي هماهنگي دارد ولي از آنجا كه نظريه ها درباره ي پيدايش جهان، متعدد است و هنوز هيچ كدام به طور قطعي به اثبات نرسيده است، نمي توان هيچ يك از اين فرضيه ها را به قرآن نسبت داد.

البته اگر در آينده فرضيّه ي انفجار بزرگ [مهبانگ به صورت قطعي اثبات شود مي توان از آن براي اعجاز علمي قرآن در اين زمينه استفاده نمود، ولي آنچه اكنون مي توان گفت اين است كه، اين فرضيه هماهنگي و هم خواني زياد و شگفت انگيزي با ظاهر

آيات قرآن دارد.

مرحله سوم: رتق و فتق (بسته و متصل بودن و باز و از هم جدا شدن)

برخي آيات قرآن، از مرحله اي سخن مي گويند كه آسمان و زمين بعد از به هم پيوسته بودن، از هم جدا شدند.

أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا «2»

(آيا كساني كه كفر ورزيدند اطلاع نيافتند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند، آن دو را گشوديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 93

منظور از «يَرَ» رؤيت علمي و فكري است، پس نيازي نيست كه رؤيت را ديدن با چشم بگيريم؛ «1» چرا كه در آن صورت آيه درباره ي آغاز آفرينش نمي باشد؛ زيرا ديدن آغاز آفرينش براي انسانها، با چشم ممكن نيست. «رتق و فتق» دو كلمه متضادند. راغب در اين زمينه مي نويسد: «كلمه رتق به معناي ضميمه كردن و چسباندن دو چيز است. «2» و فتق به معناي جداسازي دو چيز متصل به هم است و ضد رتق مي باشد». «3»

برخي ديگر از لغويون با توجه به كاربردهاي اين دو كلمه چنين نوشته اند: «فالنظر في الفتق الي حصول انفراج في الامر الملتئم الرتق حتي يتظاهر منه ما فيه ويخرج ما في كمونه». «4» (آنچه در كلمه فتق مورد نظر است ايجاد شدن شكاف در چيز پيوسته اي است، تا آنچه در آن است آشكار شود و آنچه درون آن است، خارج گردد).

مفسران، با توجه به آيات و روايات و شواهد علمي، رتق و فتق را به گونه هاي مختلفي تفسير كرده اند.

ديدگاه اول:

1. طبرسي از قول برخي از مفسران متقدم چنين نقل مي كند: «منظور از

پيوستگي آسمان اين است كه در آغاز باراني نمي باريد و منظور از به هم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 94

پيوستگي زمين اين است كه در آن زمان گياهي نمي روييد، اما خداوند اين دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را روياند». «1»

مرحوم طبرسي به دنبال اين نقل قول، به دو روايت از امام باقر (ع) «2» و امام صادق (ع) «3» اشاره مي كند كه مي تواند مؤيدي براي اين تفسير باشد.

2. دريچه هاي آسمان بسته بود و باراني نمي باريد و زمين سخت و غير قابل نفوذ بود و گياهي نمي روييد و خداوند آن را گشود، فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ «4»، ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً* فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبّاً «5»

بيضاوي پس از بيان اين تفسير مي نويسد: «بنابراين مي بايست مراد از سماوات آسمان دنيا باشد و جمع آمدنش به اعتبار آفاق گوناگون است؛ يا شايد بدين دليل جمع آمده است كه تمام آسمان ها در باريدن باران نقش دارند». «6»

آيت الله معرفت پس از نقل ديدگاه بيضاوي، اين دو توجيه را خلاف ظاهر مي دانند سپس دو روايتي كه مرحوم طبرسي در تأييد اين تفسير بدانها اشاره كرده است «7» را آورده، مي نويسند: «اولًا: اين دو روايت، يك روايت بيش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 95

نيست و ديگر اينكه، روايتي مجهول

و ضعيف است؛ علاوه بر اينكه علامه مجلسي آن را خلاف آنچه از اميرالمؤمنين (ع) رسيده است، «1» مي داند». «2»

يك پرسش و يك پاسخ:

اگر سؤال شود، آيا ادامه آيه شريفه كه مي فرمايد: وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ «3»

نمي تواند دليلي بر رحجان و تأييد اين تفسير باشد.

در پاسخ بايد گفت: در سوره ي انبياء، چهار نشانه از نشانه هاي آفاقي خداوند متعال ارائه شده است كه هر كدام از ديگري مستقل است. 1- رتق و فتق آسمان ها و زمين؛ 2- منشأ حيات بودن آب؛ 3- لنگر بودن كوهها بر زمين؛ 4- لايه هاي هواي اطراف زمين كه محافظ زمين اند.

اين چهار نشانه الهي در اين سوره، مستقل اند و هيچ كدام نمي توانند مؤيدي براي نظريه ي خاصي پيرامون رتق و فتق باشند، همان طوري كه لنگر بودن كوهها ربطي به رتق و فتق ندارد، مايه حيات بودن آب نيز، ربطي ندارد. «4»

ديدگاه دوم:

از ابومسلم اصفهاني نقل شده كه گفته است: «مي توان مراد از فتق را ايجاد و اظهار دانست، مانندِ فرموده خداوند متعال: فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ «5»

خداوند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 96

متعال از ايجاد عالم، به وسيله ي واژه ي فتق و از حالت قبل از ايجاد، با كلمه ي رتق خبر داده است». «1»

التمهيد در اين باره مي نويسد: «در بسياري از آيات بدين معنا اشاره شده است؛ از جمله آياتي كه لفظ فطر و فاطر در آن به كار رفته است؛ اگر چه مراد از «فطر» خلق و ايجاد است، ولي با توجه به تمايز

يافتن موجود به وسيله حدود و خصوصياتش، بعد از اينكه در وجودي كلي مندك بوده است، اين تعبير به كار مي رود». «2»

يعني: تعبير فطر در مورد خلقت موجوداتي به كار مي رود كه در وجودي كلي نهفته بوده اند و هيچ گونه نشانه و تمايزي نداشته اند سپس آن كلي، تقسيم به اجزايي جداگانه شده و آن اجزاء داراي تمايزاتي شده است. همان گونه كه خياط، پارچه اي را به چند پيراهن و لباس تبديل مي كند.

با توجه به آياتي كه مرحله قبل از خلقت آسمان و زمين را، مرحله دخاني مي دانند و آن را ماده اوليه خلقت آسمان و زمين بيان مي كنند، مي توان تناسب نظريه مذكور را با اين آيات بيشتر درك كرد.

ديدگاه سوم:

اين تفسير كه مي تواند مكملّي براي تفسير قبلي قرار گيرد، مي گويد: به هم پيوستگي آسمانها و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 97

مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمي از غبار سوزان بود، كه بر اثر انفجارات دروني و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه شمسي و زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است. «1»

يكي از نويسندگان معاصر، همين تفسير را براي آيه ي 11 سوره ي فصلت و 30 سوره ي انبياء، مي پسندد و آن را هماهنگ با اكتشافات جديد دانشمندان مي داند و اين را معجزه قرآن مي خواند، ايشان در اين باره مي نويسد: «علم هيئت ثابت كرده است كه در ابتداي خلقت، كرات

آسماني به صورت گاز به هم چسبيده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگي و تراكم شديد گازها تبديل به جسم [متراكم شدند. اين واقعيت علمي اولين بار توسط لاپلاس رياضي دان و منجم مشهور فرانسوي، در حدود دو قرن پيش اظهار گرديد و امروز نجوم جديد با دستاوردهاي جديد خود صحت فرضيه علمي لاپلاس را ثابت كرده است». «2»

عبد الرزاق نوفل نيز با طرح آيات 30 سوره ي انبياء و 11 سوره ي فصلت، مسئله ابتداي خلقت را مطرح مي كند كه آسمان ها و زمين ابتدا يك قطعه واحد بود و سپس جدا شد. ايشان در ادامه، برخي نظريه هاي علمي را مطرح مي كند كه مي گويند: «جهان در ابتدا از ماده اي داغ و سخت تشكيل شده بود كه مناسب ترين لغت براي آن همان كلمه دخان است كه در قرآن به كار رفته است».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 98

ايشان اين مطلب را از اخبار علمي قرآن مي داند كه قرن ها بعد، علوم جديد به آن پي بردند. «1»

دكتر موريس بوكاي، از ديگر دانشمنداني است كه به بررسي مراحل خلقت جهان از نگاه قرآن پرداخته است، او آيات 11 سوره فصلت و 30 سوره انبياء را مطرح كرده مي نويسد: « [درباره اين آيات بايد پيامد زير را به خاطر سپرد:

الف) تأييد وجود توده گازي با بخشچه هاي ريز.

ب) تذكر يك روند جدايي [فتق ماده ابتدايي يگانه اي كه عناصر، نخست به هم ملصق [رتق بودند. تصريح

كنيم كه به عربي «فتق» به معناي عمل گسيختن، پاره كردن، و جدا كردن و «فتق» به معناي عمل اتصال يا دوختن اجزاء براي ايجاد يك كل همگن است». «2»

او پس از گزارش برخي يافته هاي علم جديد پيرامون آفرينش جهان، آن را موافق با آيات صريح قرآن در اين باره دانسته و مي نويسد: «بايد متذكر شد كه براي تكوين اجسام آسماني و نيز براي زمين، [همان طور كه آيات 9 تا 12 سوره فصلت بيان مي كند] دو مرحله لازم بوده است. باري، دانش به ما مي آموزد چنانچه به عنوان مثال [وتنها مثال تكوين خورشيد و محصول فرعي آن يعني زمين را در نظر بگيريم، جريان امر توسط تراكم سحابي نخستين و تفكيك آن رخ داده است. اين دقيقاً همان است كه قرآن به طريق كاملًا صريح با ذكر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 99

ماجراهايي كه دود آسماني، ابتدا يك نوع الصاق، سپس يك نوع انفكاك را به وجود آورده بيان نموده است». «1»

ديدگاه چهارم:

برخي ديگر از مفسران بزرگوار تفسير ديگري ارائه داده اند كه منظور از پيوستگي را، يكنواختي مواد جهان به صورتي كه ماده اي واحد ديده مي شد و مراد از جدا شدن را، پديد آمدن تركيبات جديد در آن ماده نخستين و پديد آمدن حيوانات، گياهان و ساير موجودات مي داند.

مرحوم علامه طباطبائي در ذيل آيه 30 سوره ي انبياء مي نويسند: «ما به طور دائم جداسازي مركبات زميني و آسماني را از هم مشاهده مي كنيم و مي بينيم كه انواع گياه از

زمين، و حيوانات از حيواني ديگر جدا مي گردند و آثار تازه اي مي يابند؛ آري، اين آثار كه در زمان جدايي، فعليت پيدا مي كند در زمان اتصال نيز بوده ولي به طور قوه در آنها وديعه سپرده شده بود همين قوه رتق و اتصال است و فعليت ها فتق و جدايي». «2»

ديدگاه پنجم:

اين تفسير را مرحوم طبرسي از سُدّي و مجاهد، كه از مفسران متقدم هستند نقل مي كند: «آسمان طبقه هاي به هم پيوسته بود [رتق و خداوند آنها را جدا كرد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 100

[رتق و به شكل هفت آسمان پديد آورد، زمين نيز چنين است». «1»

حضرت امير علي (ع) در بيان داستان آغاز آفرينش به اين مسئله اشاره فرموده اند: «خداوند، آسمان را به طبقه هايي تبديل كرد و آن طبقه ها را از هم گشود و آن را هفت آسمان ساخت پس از آن كه به يكديگر بسته، و به فرمان او، چنگ در يكديگر نهاده بودند». «2»

ديدگاه ششم:

برخي از مفسران نيز رتق را به معناي تاريك بودن آسمان و زمين، و فتق آن را نوراني شدن آن توسط اجرام نوراني مي دانند. «3»

ديدگاه هفتم:

تفسير فرقان در مقام جمع بين آراء و ديدگاه هاي گذشته، برآمده و معتقد است كه در اين آفرينش چند فتق صورت گرفته است:

الف) ماء كه ماده نخستين جهان بوده است، فتق شد و به دخانِ سماء و زَبَد ارض تقسيم شد.

ب) دخان آسمان به هفت آسمان فتق شد، چنانچه زبد ارض نيز به ارضين

سبع فتق شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 101

ج) زمين با رويش گياهان و آسمان با باريدن باران فتق شد. «1»

شايد بتوان اين وجه جمع را با اضافه كردن دو تفسير ديگري كه خواجه و علامه از فتق و رتق ارائه داده اند تكميل كرد.

مرحله چهارم: السموات السبع (آفرينش هفت آسمان)

صورت بندي آسمان به هفت آسمان از ديگر مراحلي است كه در قرآن بيان شده است.

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا «2» (و [كار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز تمام كرد و در هر آسماني كارش را وحي كرد).

با توجه به اينكه در آيه قبل، از خلقت آسمان و زمين سخن به ميان آمده است، اين مرحله پس از خلقت اصل آسمان و زمين صورت گرفته است.

علامه طباطبائي «قضاء» را جدا كردن چيزي از هم مي داند و مي نويسد: «آسماني كه خدا متوجه آن شد به صورت دود بود و امر آن از نظر فعليت يافتن وجود، مبهم و نامشخص بود و خداي متعال امر آن را متمايز كرد و آن را در دو روز، به صورت هفت آسمان خلق كرد». «3»

البته سخن در باب هفت آسمان بسيار گسترده است و ما آن را به مجالي ديگر وا مي گذاريم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 102

بخش سوم: ترتيب آفرينش آسمان و زمين

ظهور ابتدايي كه براي برخي آيات پيرامون خلقت آسمان و زمين وجود دارد؛ باعث گوناگوني نظريات در اين باره شده است. مفسران و انديشمندان، با استناد به برخي واژه هايي كه در اين آيات به كار رفته و ترتيب زماني را مي رساند، ديدگاه هاي متفاوتي را بيان كرده اند كه آنها را مي توان به صورت زير تقسيم بندي كرد:

الف) تقدم خلقت زمين:

ابن عباس، مجاهد، و حسن بصري با استدلال به آيه ي 29 سوره ي بقره

و 9- 11 سوره ي فصلت آفرينش آسمان را پس از زمين مي دانند. آنان با توجه به واژه «ثم» در اين آيات، كه ترتيب زماني را مي فهماند، اين ديدگاه را پذيرفته اند. «1»

بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ ... ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ ... فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ «2» (كسي كه زمين را در دو روز [و دو دوره آفريد ... سپس به آفرينش آسمان پرداخت ... و [كار] آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز [و دو دوره تمام كرد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 103

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ «1» (و او كسي است كه همه آنچه در زمين است را براي شما آفريد سپس به آسمان پرداخت).

ب) تقدم آفرينش آسمان:

گروه ديگري از مفسران با استناد به آيات 27- 32 سوره ي نازعات و ترتيبي كه كلمه «بعد» در اين آيات، بين خلقت زمين و آسمان نشان مي دهد، اين ديدگاه را اختيار كرده اند.

ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا ... وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا* أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا* وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا «2»

(آيا آفرينش شما سخت تر است يا آسمان، كه [خدا] آنرا بنا كرد ... و بعد از آن زمين را گسترش داد. آبش و گياهش را از آن بيرون آورد و كوه ها را استوار ساخت).

علامه طباطبائي همانند فيض كاشاني، «3» آفرينش زمين [دحو الارض را كه در اين آيات به آن اشاره شده است، از آفرينش آن به

شكل كروي، جدا نمي دانند و اين عقيده را دارند كه خلقت و گسترش، يكي بوده و پس از خلقت آسمان صورت گرفته است. ايشان واژه «ثم» در آيات سوره ي فصلت را ظاهر در بعديّتِ در ذكر و خبر مي دانند، نه بعديت در زمان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 104

علامه دليل اين ظهور را اين گونه بيان مي كنند: «در اين آيات پس از گستردن زمين به اخراج آب و چراگاه و ريشه دار كردن كوه ها اشاره شده است و اين موارد با آفرينش زمين يكجا آمده و آفريش آسمان را با ثم به آن عطف كرده است». «1»

برخي ديگر از مفسران، اگرچه ظهور كلمه «ثم» را در تأخّر خلقت آسمان قبول دارند، ولي اين تأخّر را در بيان مي دانند نه در واقع. «2»

پيام قرآن پس از طرح آيات 27- 32 نازعات مي نويسد: «اين آيات نيز به خوبي نشان مي دهد كه آفريش آسمان، قبل از زمين بوده و پيدايش آب و گياهان و كوه ها بعد از آن انجام گرفته است. اين ترتيب همان چيزي است كه علم امروز بر آن تأكيد دارد؛ پيدايش زمين را بعد از خورشيد مي داند و پيدايش آب در سطح زمين و سپس گياهان و هم چنين پيدايش كوه ها را بعد از خلقت زمين مي شمرد». «3»

ج) تفصيل (1):

گروهي تعارض ميان آيه سوره فصلت و آيات سوره نازعات را اين گونه بر طرف مي كنند: «آسمان پس از مرحله دخان دو بنا داشته اند، بناي اوّل همان است

كه در آيات 28- 29 نازعات آمده است. رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا* وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 105

وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا و بناي دوم، هفت گانه كردن آن بوده است، پس آيات سوره نازعات بناي اول را بيان مي كند؛ زيرا هفت گانه كردن در آنها نيامده است وآيات سوره فصلت هر دو را بيان مي كند. گسترش زمين [دحو الارض و اخراج آب و چراگاه و إرساء كوه ها در زمين در فاصله دو بناي آسمان صورت گرفته است». «1»

د) تفصيل (2):

جمعي از مفسران به نوعي ديگر آيات را با هم جمع كرده و نوشته اند: «خداوند جرم زمين را پيش از آسمان خلق كرد ولي آن را گسترش نداد سپس آسمان را آفريد و پس از آن زمين را گسترش داد». «2»

ه) آيات مبين ترتيب نيست:

برخي ديگر از دانشمندان با بررسي آيات، به اين نتيجه رسيده اند كه اين آيات هيچ گونه ترتيبي را در مورد خلقت آسمان و زمين بيان نمي كند و كاربرد واژه هاي «و»، «ثمّ» و «بعد»، هنگام بيان آفرينش آسمان و زمين فقط براي ارتباط كلام و جمله هاست نه براي بيان ترتيب در خلقت آنها. «3»

نقد و بررسي:

با توجه به واژه ي «بعد» در آيات 27- 32 سوره ي نازعات، كه تصريح به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 106

تأخّر خلقت زمين دارد، مي توان تقدم آفرينش

آسمان را از اين آيات استفاده كرد و اين همان چيزي است كه علم امروز، آن را به اثبات رسانده است.

آيات 9- 12 سوره ي فصلت و 29 سوره ي بقره نيز، بيانگر صورت بندي آسمان است نه خلقت اصل آسمان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 107

فصل سوم: زمين

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 109

بخش اول: زمين از منظر علم

مشخصات كلي زمين

الف) مشخصات كلي زمين

زمين از جمله سيّاراتي است كه بر گرد خورشيد مي گردند، از سيارات كوچك به شمار مي آيد، از نظر قطر و جرم، پنجمين سياره و از لحاظ فاصله از خورشيد، سياره سوم است و تا آنجا كه مشاهده شده تنها جايي در جهان است كه در آن حيات وجود دارد. «1»

از ديگر ويژگي هاي زمين مي توان موارد زير را فهرست وار شمرد:

نشانه

- فاصله از خورشيد: 000/ 650/ 149 كيلومتر

- خروج از مركز مدار: 02/ 0

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 110

- دوره ي تناوب حركت انتقالي به دور خورشيد: 256/ 365 روز

- سرعت مداري (متوسط): 30 كيلومتر در ثانيه

- دوره ي تناوب حركت وضعي به دور محور: 23 ساعت 56 دقيقه و 4 ثانيه

- سرعت گريز: 11 كيلومتر بر ثانيه

- زاويه ميل استوا با مدار: 5/ 23 درجه

- جرم: 102498/ 5 كيلوگرم «1»

- چگالي: 5/ 5 برابر آب

- شعاع استوايي زمين: 16/ 6378 كيلومتر «2»

- محيط زمين در استوا: در حدود 40 هزار كيلومتر

- حجم: در حدود يك هزار ميليارد كيلومتر مكعب «3»

- اشعه ورودي خورشيد: 94/ 1 كالري بر سانتيمتر مربع در هر دقيقه

- دما در نزديكي مركز زمين: بين 2400 و 6000 درجه كلوين «4»

- مساحت رويه: 500 كيلومتر مربع، 149 ميليون كيلومتر در خشكي و 361 ميليون كيلومتر آب «5»

- قدمت: در حدود 5/ 4 ميليارد سال «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 111

ب) تشكيل و آفرينش زمين:

اكنون اعتقاد عمومي بين كيهان شناسان بر اين است كه منظومه شمسي از سه نسل تكوين يافته است. خورشيد عضو نسل اول و با عمري حدود پنج ميليارد سال، سيارات و سيارك ها، نسل دوم و اقمار سيارات نسل سوم منظومه شمسي را تشكيل مي دهند. «1»

فرضيه هاي تشكيل منظومه شمسي و زمين

راجع به چگونگي تشكيل و تحول منظومه شمسي و از جمله زمين، تاكنون فرضيه هاي گوناگوني ارائه شده است كه مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. فرضيه سحابي:

«پيترسيمون لاپلاس» «2» (1827- 1749 م) رياضيدان و منجم فرانسوي در سال 1796 م نظريه اي ارائه داد، كه به نام فرضيه سحابي معروف است. «3» به موجب اين نظريه، منظومه شمسي در آغاز توده عظيمي ابر مانند، رقيق و فوق العاده گرم بوده است كه به كندي دوران داشته و حوادث زير باعث پيدايش سياراتي همچون زمين

گرديده است:

الف) در اثر تابش، حرارت اوليه توده گاز كاهش يافته، سرد شده و در نتيجه توده مزبور منقبض مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 112

ب) در اثر تراكم حجم، شعاع قرص كاهش يافته ولي سرعت دَوَراني آن افزايش مي يابد.

ج) با افزايش سرعت دَوَراني، نيروي گريز از مركز نيز زياد شده و به تدريج حلقه هايي از بدنه اصلي اين توده جدا شد.

د) با متراكم شدن حلقه ها، اين فرايند تكرار مي شود و سيارات يكي پس از ديگري شكل مي گيرند.

2. فرضيه پيش ستاره:

اين فرضيه در سال 1950 م. توسط «جي. پي. كوئيپز» «1» منجم هلندي ارائه شد، به موجب آن:

الف) توده بزرگي از گاز و غبار، بر اثر نيروي گرانشي و گريز از مركز، به قرصي تبديل شده كه به سرعت دوران داشته و 95% ماده اصلي در مركز قرص تجمع مي يابد. همين مواد، به خورشيد تبديل مي شود و 5% بقيه، سيارات را تشكيل مي دهد.

ب) با تسلط حالت تلاطم بر قرص، ماده تجمع مي يابد و به اين ترتيب، جاذبه گرانشي بر نيروهاي تلاطم برتري يافته و پيش سياره تشكيل مي شود.

ج) خورشيد جوان و سرد، به انقباض و گرم شدن ادامه مي دهد و سرانجام حدود پنج ميليون سال پيش هسته آن به قدري گرم مي شود كه گذار از هيدروژن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 113

به هليوم آغاز مي شود. «1»

3. فرضيه برخورد ستاره دوگانه:

اين فرضيه توسط منجم انگليسي «إ. آر. ليتل تن» «2» ارائه شد. به موجب اين نظريه، خورشيد در آغاز ستاره اي دوگانه بوده و ستاره اي عابر با خورشيد برخورد كرده است «3» و سپس:

الف) ستاره هاي متصادم نوار بزرگي از ماده، پديد

آوردند كه سيارات و اقمار را شكل داده.

ب) پس از برخورد دو ستاره، هر يك به سويي رفته اند و بخش هايي را كه تحت تأثير نيروي گراني آنها بوده، با خود برده اند.

4. فرضيه تلاطم:

يكي از مهم ترين فرضيه هايي كه در اين باره ارائه شده است، نظريه تلاطم است كه در سال 1945 م. توسط «كارل فريدريش فُن وايزكر» «4» فيزيكدان آلماني مطرح شد. به موجب آن، زماني خورشيد به وسيله سحابي اوليه قرص مانندي احاطه شده بود كه به كندي دَوَران مي كرد و سپس حوادث زير به وقوع پيوست:

الف) قطر اين قرص، همانند قطر كنوني منظومه شمسي و دما در فواصل آن، به اندازه دماي فعلي سيارات بوده است.

ب) جرم اين سحابي صد برابر جرم سيارات بوده و عمدتاً از هيدروژن و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 114

هليوم تشكيل شده بود.

ج) جرم گازها از 10% به 1% كنوني كاهش مي يابد و با پيدايش تفاوت سرعت ميان قسمت هاي مختلف سحابي، قسمت هاي نزديك به خورشيد و با سرعت زياد و قسمت هاي دور با سرعت كم حركت كرده و در نتيجه حجره هاي تلاطم پنجگانه ايجاد مي شود. ماده موجود در هر حجره در جهت حركت عقربه هاي ساعت، ولي خود حجره بر خلاف عقربه هاي ساعت حركت مي كند و سرانجام با پيوستن حجره هاي متساوي الفاصله به يكديگر سيارات شكل مي گيرند. «1» البته هر يك از اين نظريات با انتقادات و اشكالاتي روبرو شده اند و نتوانسته اند خود را به عنوان يك نظريه قطعي علمي به اثبات برسانند.

ارض «زمين» در لغت و اصطلاح

واژه ي ارض اسم جنس و مؤنث است و از لحاظ ادبي، مي بايست مفرد آن به صورت «أرضه» مي آمد ولي عرب اين گونه

استعمالي ندارد.»

ارضين، «3» اروض، «4» اراضي و أرَضات به عنوان جمع اين واژه استعمال شده است ولي دو جمع آخر غير قياسي است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 115

اين واژه اگر به صورت مطلق به كار رود، منظور همين كره اي است كه بر روي آن زندگي مي كنيم. «1» و جرمي است در مقابل آسمان. از اين كلمه براي بيان قسمت هاي پايين شي ء نيز استفاده مي شود همان گونه كه سماء، به قسمت هاي بالاي شي ء گفته مي شود. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 116

بخش دوم: زمين از منظر قرآن

نگاهي گذرا به زمين از منظر قرآن

خالق هستي آسمان و زمين را كه به هم پيوسته بودند، از هم جدا كرد؛ «1» زمين را در دو روز آفريد «2» و آن را همچون فرشي «3» گستراند. «4» آن را گهواره اي «5» با بركت «6» براي زندگي انسان ها قرار داد، گهواره هميشه جنباني «7» كه از آن محافظت مي شود. «8»

خداوند متعال در قرآن دوبار به زمين قسم ياد كرده است «9» و خلقت آن را حق «10» و هدفمند «11» مي داند، خلقتي كه هيچ گونه خستگي براي او به همراه نداشته است. «12» خداوند انسان ها را به تفكر در خلقت زمين دعوت مي كند، «13» چرا كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 117

نشانه اي از نشانه هاي خدا «1» و گواهي بر نفي شرك «2» و بن بستي براي

الحاد است. «3» خداوند متعال جاي جاي زمين را محل عبرت و پند معرفي مي كند. «4» زمين قلمرو ولايت، «5» مالكيت «6» و علم خداست «7» اوست كه در پايان آن را ارث مي برد. «8»

قرآن زمين را مأمور «9» و مطيع «10» خداوند متعال مي داند و آن را كارنامه اي از كارنامه هاي اعمال بندگان «11» معرفي كرده و به صندوقچه اي مانندش مي كند كه كليد آن به دست خداست «12» و اسراري در خود نهان دارد «13» كه فقط خداست كه بر آن آگاه است. «14»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 118

از نگاه قرآن، زمين موجودي زنده است، «1» مي ميرد «2» و زنده «3» مي شود، سخن مي گويد «4» و با او سخن گفته مي شود، «5» گريه مي كند «6» و همانند هر آن كس «7» و هر آنچه «8» در آن است، تسبيح الهي مي گويد. «9» و چون مادري مهربان فرزندان خويش را در بغل گرفته، «10» اين سو و آن سو مي برد «11» و به آنها غذا مي دهد، «12» البته در تمام اين كارها از پروردگارش اجازه مي گيرد. «13»

قرآن خلقت زمين را بزرگتر از خلقت انسان ها مي داند، «14» ولي زمين با اين عظمت تاب تحمل امانت الهي را نداشت و اين انسانِ ظلوم و جهول بود، كه آن امانت را قبول كرد. «15»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 119

خداوند، انسان را نماينده خويش بر روي زمين معرفي كرده، «1» و هر آنچه در آن است را مسخر و رام او قرار داده است. «2» و آنرا براي عبادت بندگان گسترانده و پهن نموده است. «3»

زمين نيز همانند هر آنچه غير از خداست، «4»

أجل و پاياني دارد. «5» آن هنگام كه زمين كشيده شده «6» و به لرزه مي افتد «7» و آنچه در خود پنهان كرده بيرون مي افكند. «8» كوه ها نيز كه ميخ هاي زمين اند، «9» از جا كنده مي شوند، «10» به راه مي افتند. «11»

سپس به هم برخورد مي كنند «12» و همانند پشم زده شده «13» ريز ريز گرديده «14» و به صورت غبار، پراكنده مي شوند «15» آنگاه است كه زمين به چيز ديگري تبديل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 120

مي شود. «1» در آن زمان هم، زمين در قبضه قدرت الهي است «2» و نور اوست كه زمين را روشن مي كند. «3»

ويژگي هاي زمين از منظر قرآن

اشاره

درآمد:

همان گونه كه گذشت خداوند متعال در جاي جاي قرآن از زمين و ويژگي هاي آن ياد مي كند؛ گاهي براي آگاهيدن گستره ي علم خويش به مردم، گاهي براي نشان دادن عظمت و قدرت خويش و گاهي براي اهداف ديگري كه با تفكر در آيات قابل فهمند و با دقت در آن به دست مي آيند.

در اين بخش، برخي از ويژگي هاي زمين كه در آيات شريفه آمده را ذكر مي كنيم و به نقل و بررسي سخنان مفسران و دانشمندان در آن باره مي پردازيم.

1. دحو و طحو

خداوند در سوره ي نازعات پس از اين كه از بناي آسمان و بر افراشتن ستون هايش و روشن و تاريك نمودن آن سخن مي گويد، به دحو الارض اشاره مي كند. در سوره ي شمس نيز پس از قسم به آسمان و بنا كننده آن، به زمين و طحو كننده آن قسم خورده است. از آنجايي كه لغويون و مفسران دو واژه دحو و طحو را به يك معنا دانسته اند و براي آن دو، معاني يكساني ارائه داده اند، ما اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 121

دو ويژگي را يكجا مورد بررسي قرار مي دهيم.

آيات:

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا «1»

(و بعد از آن زمين را گسترش داد).

وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا «2»

(و سوگند به زمين و آنكه آن را بگسترانيد).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي واژه ي «دحو و طحو» اين معاني ذكر شده است:

1- گسترش دادن؛ «3» 2- راندن؛ «4» 3- حركت دادن و بردن؛ «5» 4- پرتاب كردن؛ «6»

5- غلطاندن؛ «7» 6- كندن و جدا كردن؛ «8» 7- آماده سازي. «9»

معاني ذكر شده را مي توان در دو گروه تقسيم بندي كرد و آنها را

به دو معناي كلي و اصلي بازگرداند:

الف) بسط و گسترش به جهت آماده سازي؛

ب) از جا كندن، جابجا كردن و حركت دادن.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 122

اگر مراد از دحو در آيه ي شريفه «گسترش دادن» باشد معناي آيه 30 سوره ي نازعات اين مي شود كه: «زمين را پس از آسمان بگستراند» و در صورتي كه مراد، «حركت دادن» باشد معناي آن است كه: «زمين را پس از آسمان به حركت در آورد».

ديدگاه هاي مفسران و دانشمندان:

الف) مرحوم طبرسي، دحو را در آيه ي شريفه به معناي گسترش دادن مي دانند و مي نويسند: «خداوند بعد از آفرينش آسمان، زمين را پهن نمود و گسترش داد». ايشان از ابن عباس نقل مي كنند كه گفته است: «البته خداوند متعال زمين را پس از آسمان گسترش داد اگر چه زمين پيش از آسمان آفريده شده ولي در زير كعبه مجتمع بود و سپس خداوند آن را پهن نمود». «1»

ب) علامه ذوالفنون آيت الله شعراني، بعد اينكه لغت دحو را به معناي «گستردن» دانسته اند، مي نويسند: «مراد از ارض در اين آيه ي شريفه كره زمين، بلكه خشكي است، مقابل دريا و كوه. كوه و آب از زمين نيستند و به مقتضاي اين آيه، خشكي زمين كه ربع مسكون مي نامند پس از خلقت اولين پديد آمد. چون سطح كره خاك را آب از همه جانب فرا گرفته بود و اين خشكي كه برجسته و از آب بيرون آمده مانند جزيره اي است كه از قعر دريا برجهد و بالا آيد و به تدريج پهن و گسترده و بزرگ شود». «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 123

ايشان سپس به نظريه ي دانشمندان پيرامون احاطه داشتن

آب بر كل كره زمين و خروج خشكي از زير آب اشاره مي كنند.

ج) تفسير نمونه «طحاها» را به معناي گستردن زمين و خروج آن از زير آب مي داند ولي با ذكر معناي «راندن» مي گويد: «برخي معتقدند اين تعبير اشاره اجمالي به حركت انتقالي و وضعي دارد». «1» نويسندگان تفسير نمونه اين احتمال را ردّ نمي كند.

اگر كسي بگويد كه دحو در آيه شريفه نمي تواند به معناي بسط و گسترش باشد و چنين استدلال كند كه اين معنا با كرويت زمين سازگاري ندارد؛ زيرا زمين گرد است نه مبسوط و پهن؛ «2» در پاسخ او بايد گفت: بسط و گسترش هر چيز متناسب با خود آن چيز است. مثلًا بسط فرش به معناي پهن كردن آن در طول و عرض است و اگر گفته شود توپ را بسط داد به معناي انبساط آن در جميع جهات است چرا كه توپ شي ء كروي است و بسط آن بايد متناسب با كرويت آن باشد.

د) علامه طباطبائي واژه ي دحو را به معناي «غلطانيدن» مي دانند و از اين تعبير در آيه ي شريفه 30 سوره نازعات حركت وضعي زمين را استفاده كرده اند و مي نويسند: «هزار سال پيش از آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن گويد ... قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است» ايشان در ادامه به ا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 124

ستعمال مشتقات ماده دحو در نهج البلاغه و برخي روايات اشاره مي كنند و مي نويسند: در احاديث اهل بيت به قدري از آن بحث گرديده است كه «دحو الارض» زبانزد همگان شده است». «1»

ه) سيد هبه الدين شهرستاني موافق حركت زمين از بابت دلالت

اين آيه شريفه است. او با استناد به قول برخي لغويون و ذكر برخي قرائن از روايات، دحو را در آيه شريفه به معناي «تحريك» مي داند. ايشان به عبارت معروف «داحي باب خيبر» «2» كه از صفات حضرت علي (ع) است استشهاد مي كنند كه به معناي «از جا كَننده و پرتاب كننده در خيبر» است.

در ادامه روايت دحو الارض را ذكر مي كنند كه: «فَلمّا خلق الله الارض دحاها من تحت الكعبه ثم بسطها علي الماء فاحاطت بكل شي ء». «3» (و چون خداوند زمين را خلق كرد آن را از زير كعبه حركت داد سپس آن را بر روي آب پهن كرد پس بر تمام چيزها مسلط شد.) و مي نويسند: «در اين روايت، دحو به معناي تحريك است چرا كه اگر به معناي بسط بود «ثم بسطها» تكرار و زايد مي گشت». «4»

و) احمد محمد سليمان از نويسندگان عرب است، كه اين آيات را مورد بررسي قرار داده و مي نويسد: «اگر «طحا» به معني انداختن يا دفع كردن باشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 125

معناي آيه اين است كه، خدا قسم خورده به انداختن و دفع زمين در فضا و اگر به معناي جدا كردن باشد معناي آيه اين است كه، خدا قسم خورده به جدا كردن زمين كه جزئي از منظومه شمسي بوده است». «1»

ز) از ديگر دانشمنداني كه حركت زمين را از آيه شريفه استفاده كرده اند مي توان به مرحوم طالقاني در تفسير پرتويي از قرآن «2» و شيخ خالد عبد الرحمن العك در كتاب الفرقان و القرآن «3» اشاره كرد.

ح) برخي ديگر از نويسندگان اگر چه دحو را در آيه شريفه به معناي

«حركت دادن» مي دانند؛ ولي بسط و گسترش زمين را از لوازم حركت آن دانسته اند. آيت الله دكتر صادقي در اين باره مي نويسند: «دحو به معناي پهن كردن زمين، نتيجه معناي لغوي «دحو الارض» مي باشد كه به حركت درآوردن است، زيرا آن هنگامي كه كره زمين به حركت و گردش در آمده و از جايگاه خود رانده شد، توده اي روان و آتشين بود و در اثر حركات گوناگون، به خصوص حركت دوراني، هم به صورت كره درآمده و هم بر وسعت و پهناي آن به اندازه قابل ملاحظه اي افزوده شد». «4»

سيد هبه الدين شهرستاني نيز به اين مطلب اين گونه اشاره مي كنند: «اگر دحو به معناي غلطاندن باشد كرويت را مي توان از آن فهميد و جمله «فاحاطت بكل شي ء» هم در روايت بالا [روايت دحو الارض مي تواند مؤيدي باشد؛ چرا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 126

كه احاطه جسم، كنايه از تدوير و گردي آن است و مقصود از شي ء، قطعات اجزاي زمين است. آراي متأخرين از دانشمندان نيز بر همين است كه زمين اول به وجود آمد و سپس متحرك و غلطان شد و از اين حركت و غلطيدن، كرويت پيدا شد». «1»

ط) برخي از نويسندگان عرب با ذكر معناي خاصي براي واژه ي «دحو» آيه را صريح در بيان كرويت زمين مي داند و مي نويسد: «وعن اتخاذ الارض شكلها الكروي الحالي يقول المولي عزّوجل وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا وتشير معاجم اللغه انّ كلمه دحاها تعني انها جعلنا كالدحيه اي كالبيضه». «2»

(و در مورد شكل گرفتن زمين به صورت كره، خداوند عز وجل مي فرمايد: «و زمين را بعد از آن گستراند [و تخم مرغي شكل قرار

داد]» و كتب لغت به اين نكته اشاره دارند كه مراد از كلمه دحاها اين است كه: آن را مانند دحيه يعني تخم مرغ قرار داد).

ي) از ديگر نويسندگاني كه از اين آيه، حركت و كرويت زمين را استفاده كرده اند مي توان به وحيد الدين خان «3» و احمد المرسي «4» اشاره كرد.

نقد و بررسي:

برخي از لغت دانان و مفسران قديم، كلمه دحو را در آيه شريفه، فقط به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 127

«گستردن» تفسير كرده اند، كه به احتمال قوي اين نوع تفسير به خاطر احاطه و تسلط هيئت بطليموسي بر افكار آن زمان بوده است كه زمين را در وسط افلاك، ساكن مي دانست.

اما بسياري از لغويون حركت دادن را، به عنوان معناي ديگري براي ماده «دحو» ذكر كرده اند و با توجه به آن تصريحات مي توان گفت: آيات مورد بحث به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره دارند، هرچند ممكن است بسط و گستردن نيز، در آيه شريفه مراد باشد، البته جمع بين اين دو معنا نيز دور از واقع نيست.

اما ادعاي صراحت داشتن آيه در كرويت زمين، نمي تواند درست باشد چرا كه بر خلاف ادعاي قائلين به اين تفسير، هيچ كدام از كتب لغت، «دحيه» را به معناي تخم مرغ ندانسته اند و آنچه در كتب لغت آمده اين است كه: به آشيانه شتر مرغ «ادحّي النعام» گفته مي شود و آن هم بدين خاطر است كه او با پاي خود خاك و سنگ ريزه ها را كنار مي زند و آن را به اطراف پرتاب مي كند و آشيانه خود را آماده مي سازد. «1»

2. ذات الصدع

خداوند متعال در سوره ي طارق كه از خلقت انسان، زندگي، معاد و بازگشت

او به سوي خدا سخن مي گويد به آسماني كه داراي رجع است، قسم خورده و به دنبال آن به زميني كه داراي صدع است، قسم ياد كرده است و با اين قسم ها، وقوع حتمي قيامت و حسابرسي را تأكيد مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 128

در اين كه مراد از صدع زمين چيست و چه ارتباطي با رجع آسمان دارد، ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است كه به بررسي و بيان آن مي پردازيم.

آيه:

وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ «1»

(سوگند به زمين شكاف دار).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي ماده «صدع» سه معناي عمده ديده مي شود:

1- شكافتن؛ «2» 2- جدا شدن؛ «3» 3- آشكار شدن. «4»

معاني سه گانه اي كه براي صدع ذكر شده است، منشأ واحدي دارند و آن همان معناي اول است، چرا كه با شكافتن شي ء، اجزاي آن از هم جدا مي شود و آنچه درونش باشد آشكار مي گردد.

گروهي از مفسّران اين آيه و آيه قبل را مؤكّد حتمي بودن وقوع قيامت مي دانند، كه در آيات ابتدايي سوره آمده است.

علامه طباطبائي در اين باره مي نويسند: «اين دو جمله، دو سوگند است؛ بعد از سوگند اول سوره، تا امر قيامت و بازگشت به سوي خداي تعالي را تأكيد كند». «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 129

ديدگاه هاي مفسّران و دانشمندان:

الف) در تفسير روح المعاني آمده است: «مراد از زمين صاحب صدع، شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است و مناسبت اين سوگند با مسئله معاد بر كسي پوشيده نيست». «1»

ب) شيخ محمد عبده، گياه را از آن جهت كه زمين را مي شكافد، صدع مي نامد و در بيان اينكه چرا در آيه به اين خصوصيت از زمين

اشاره شده است مي نويسد: «زيرا بهترين چيزي كه نفس انسان در مورد زمين متوجه آن مي شود، همان گياه است». «2»

ج) صاحب تفسير نوين شكافته شدن زمين را از نعمت هاي الهي مي شمارد و مي نويسد: «خداوند زمين را بدان سان آفريده است كه شكافته مي شود و از نعمت هاي بزرگ پروردگار همين خاصيت براي زمين است كه هر گياه بسيار ضعيفي به سهولت زمين را مي شكافد و سر بر مي آورد و نيز با فشار آب زمين شكافته مي شود و چشمه ها پديد مي آيند و بشر آن را مي شكافد و قنات و چاه احداث مي كند و يا كشت و زرع مي نمايد». «3»

د) يكي ديگر از نويسندگان معاصر، اين ويژگي را نشانه ي مسخر بودن آن براي انسان مي داند، چرا كه اجازه تصرفاتي كه نياز به شكافته شدن زمين دارد را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 130

به انسان داده است. «1»

ه) از ديگر مفسراني كه مراد از صدع را شكافته شدن زمين به وسيله گياهان دانسته اند مرحوم طبرسي، «2» مراغي «3» و علامه طباطبائي «4» هستند.

شيخ طوسي «5» نيز همين تفسير را از ابن عباس، قتاده، ضحاك، و ابن زيد نقل مي كند.

و) برخي از دانشمندان معاصر، اين ويژگي زمين را در ارتباط تنگاتنگ با «رجع آسمان» مي دانند كه در آيه قبل، جزء ويژگي هاي آسمان شمرده شده است، ايشان پس از نقل تفسير متقدمان از اين دو آيه، مبني بر اينكه رجع به معناي برگشت آب به صورت باران و مراد از صدع، شكافته شدن زمين توسط گياهان است؛ تفسير ديگري از آيات ارائه مي دهند و مي نويسند: «معناي ديگر آيه اين است كه مراد از رجع، بازگشت فصول باشد كه معلول

گردش زمين به دور خورشيد و تغيير زاويه ميل خورشيد است [زاويه ميل خورشيد تا 5/ 23 درجه شمالي و جنوبي، مي رود و باز مي گردد.] نتيجه اين رفت و برگشت اين است كه در هر فصل گياهاني خاص، زمين را مي شكافند و مي رويند و چشمه هاي موسمي در فصل هاي خاصي، زمين را شكافته و خارج مي شوند».

ايشان، معناي سومي را كه عميق تر و مخفي تر مي دانند چنين ذكر مي كنند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 131

«مراد از رجع، بازگشت اعتدالين است كه گردش آن 26 هزار سال به طول مي انجامد [محور زمين هر 26 هزار سال يك بار دور مي زند.] اين مسئله باعث مي شود كه هر 13 هزار سال، تغييري عمده و آشكار در سطح پيوسته زمين ايجاد شود و شكاف ها و دره هاي عميقي در آن به وجود آيد». «1»

ايشان، يافته هاي علمي جغرافيا را شاهد بر اين گفته مي گيرند كه بسياري از زلزله هايي كه شكاف هاي عميقي در زمين ايجاد مي كنند، ارتباط مستقيمي با رجوع اعتدالين دارند.

ز) دكتر عدنان الشريف از صاحب نظران عرب است كه با استناد به يافته هاي اخير دانشمندان ژئوفيزيك، مراد از صدع را شكاف هاي بين قاره ها مي داند و مي نويسد: «كره زمين قطعه واحدي نيست بلكه به چند تكّه عمده تقسيم مي شود كه بين آنها شكاف هايي به عمق بيش از صد كيلومتر وجود دارد». «2» ايشان اين نكته علمي كه قرآن به آن اشاره كرده است را از معجزات علمي قرآن مي شمارد.

بررسي:

بسياري از كساني كه صدع را در آيه شريفه به معناي «شكافته شدن» زمين توسط گياه دانسته اند به آيه 26 و 27 سوره عبس نظر داشته اند: ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً* فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبّاً

كه در آيه شريفه شقّ الارض به معناي شكافته شدن زمين براي روييدن گياهان آمده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 132

علاوه بر اينكه شكافته شدن زمين، توسط گياهان از نعمت هاي بزرگ الهي است؛ وجود شكاف هاي عميق در زمين كه برخي، از بدو خلقت زمين و برخي طي دوران بعد ايجاد شده است نيز از بزرگ ترين موهبت هاي خداوند به شمار مي آيد.

اين شكاف ها باعث خروج گازها و حرارت مركز زمين مي شوند و مانع از انفجار زمين مي گردند، همان چيزي كه در بسياري ديگر از كرات آسماني افتاده است.

3. ذلول

خداوند متعال در آيه ي 15 سوره ي ملك به شمردن برخي نعمت هاي خويش بر بندگان مي پردازد و خود را كسي معرفي مي كند كه زمين را براي انسان ها ذلول قرار داد تا بتوانند بر روي آن زندگي كنند، بر شانه هاي آن راه بروند و از رزقي كه در آن قرار داده است، استفاده كنند.

آيه:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا «1»

(او كسي است كه زمين را براي شما رام قرار داد).

بحث لغوي:

ماده «ذلل» مضاعف است و مصدر آن به دو صورت ذُلّ [خشوع و ذِلّ [آساني آمده است. واژه ي ذلول صفت مشبه است ولي در مورد اينكه از كدام

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 133

يك از اين دو مصدر ساخته شده است بين لغويون اختلاف است. «1» گرچه برخي در اين مسئله تفاوتي بين دو مصدر قائل نشده اند. «2»

معاني اي كه در كتب لغت براي اين ماده ذكر شده را مي توان در دو گروه زير قرار داد:

1- ضعف، سستي و پستي «3»

2- نرم، رام و مطيع بودن «4»

ديدگاه هاي مفسران و دانشمندان:

برخي از مفسران و دانشمندان با

توجه به معناي لغوي و كاربردهاي واژه ي «ذلول» در زبان عربي، نكات علمي جالبي را از آيه استفاده كرده اند.

الف) آيت الله مصباح يزدي در بيان مراد آيه مي نويسد: «زمين زير پاي آدمي رام است چون مركبي راهوار و از آن مي توان دريافت كه زمين داراي حركت انتقالي است زيرا زلول به معناي شتر يا استر راهوار است پس معناي آيه مي تواند اين باشد كه، زمين با آنكه حركت مي كند شما را نمي آزارد و شما روي آن راحت هستيد». «5»

ب) تفسير نمونه نيز پس از توضيح واژه ي ذلول و بيان ارتباط آن با حركت زمين مي نويسد: «قرآن بعد از توصيف زمين به ذلول تعبير مناكب را مي آورد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 134

فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها گويي انسان پا بر شانه زمين مي گذارد و چنان آرام است كه مي تواند تعادل خود را حفظ كند». «1»

ج) علامه طباطبائي نيز حركت زمين را از آيه استفاده كرده اند و مي نويسند: «در ناميدن زمين به ذلول و تعبير اينكه بشر روي شانه هاي آن قرار دارد، اشاره روشني است به اينكه زمين يكي از سيارات است و اين همان حقيقتي است كه علم هيئت و آسمان شناسي، بعد از قرن ها بحث بدان دست يافته است». «2»

د) احمد المرسي كه از نويسندگان عرب است پس از توضيح پنج نوع حركت كشف شده براي زمين [انتقالي- وضعي- محوري- همراه با خورشيد در مجموعه كهكشان- همراه با كهكشان در آسمان رام بودن زمين را نشانه ي تسخير آن براي انسان مي داند و مي نويسد: «علي رقم اين همه دلايل علمي و آيات قرآني دال بر حركت زمين، هنوز كساني همچون ابن باز مفتي سعودي منكر اين

حقيقت هستند». «3»

ه) در نظر دكتر سمير عبد الحكيم نيز، قرآن، زميني را كه در نظر ما ساكن است همانند حيواني داراي حركت مي داند. البته حركتي كه باعث فرو افتادن راكب آن نمي شود. ايشان نشانه رام [و ذلول بودن زمين را جاذبه آن مي داند كه باعث شده، بشر و مايحتاج آن را، بر روي خود نگه دارد. اين نويسنده در ادامه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 135

تفصيل به تشريح فوايد جاذبه زمين مي پردازد. «1»

و) از ديگر دانشمندان و نويسندگاني كه آيه را اشاره به حركت انتقالي زمين مي دانند، سيد هبه الدين شهرستاني، «2» آيت الله صادقي، «3» محمد علي سادات، «4» گودرز نجفي، «5» سرتيپ هيوي «6» و استاد زماني قمشه اي «7» هستند.

ز) برخي نويسندگان خواسته اند علاوه بر حركت انتقالي زمين، تغيير زاويه تابش [ميل خورشيد كه معلول حركت انتقالي زمين است را نيز از آيه استفاده كنند، با اين استدلال كه شتر [ذلول علاوه بر اينكه در راه رفتن، به سمت جلو حركت مي كند، بدنش نيز حركاتي مخصوص به خود را دارد كه به سمت راست و چپ متمايل مي شود، اين نويسنده اين حركت خاص را «حركت شتري» مي نامد. «8»

همين نويسده ادامه ي آيه شريفه، فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها را دليل بر كرويت زمين مي داند كه قرآن كريم آن را با تعبير «منكب» (شانه) بيان كرده است. ايشان در تبيين اين مفهوم، به منحني بودن شانه و نيز تشبيه شدن شانه انسان به سر او

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 136 در زبان عربي! استدلال مي كنند. «1»

بررسي و نقد:

در توصيف زمين به ذلول چند نكته قابل توجه است:

1. استعمال اين

واژه براي توصيف حيواناتي كه در راه رفتن بسيار رام هستند و سواره خويش را نمي آزارند، مثل «دابه ذلول» «2» و «فرس ذلول» «3» به خوبي اشاره به حركت زمين دارد كه در عين بيان حركت آن، به آسايش انسان ها و موجودات سوار بر آن نيز اشاره دارد.

2. تعبير «لكم» در آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه زمين نسبت به ما رام و راهوار است، در حالي كه خودش داراي حركتي بسيار شديد است.

3. با توجه به بيانات لغت شناساني، همچون راغب درباره اين واژه كه گفته اند: «ذلّت الدابّه بعد شماس ذلًا وهي ذلول» (حيوان رام شد بعد از اينكه چموش بود) و نيز توجه به مُركّب بودن «جعل» در آيه شريفه، اين نكته قابل استفاده است كه زمين در دوراني، اين ويژگي را نداشته است و همچون حيواني چموش و توسن به اين سو و آن سو مي رفته است.

4. گرچه ذلول بودن زمين و آرامش و آسايش انسان ها بر روي زمين به عوامل متعددي همچون جاذبه و ... بستگي دارد ولي اينكه آيه در صدد بيان تك تك اين عوامل باشد، بعيد به نظر مي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 137

5. استفاده كرويت زمين از تعبير «منكب» بسيار بعيد و نادرست به نظر مي رسد چرا كه لازمه آن قبول لوازم بسيار دور است.

4. قرار

خداوند در آيات شريفه قرآن، زمين را قرار و محل استقرار انسان ها معرفي مي كند و از بت پرستان سؤال مي كند كه آيا خدايان شما بهترند يا خدايي كه زمين را، قرار گاهي براي بشر ساخته است.

در اينكه مراد از قرار داشتن زمين چيست و با حركت آن چگونه

قابل جمع است، بين داشمندان قرآني بحث و گفتگوست. ما در اين قسمت به بيان اين ويژگي زمين خواهيم پرداخت.

آيات:

أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً «1»

(بلكه آيا [معبودان شما بهترند يا] كسي كه زمين را قرار گاهي ساخت).

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً «2»

(خدا كسي است كه زمين را براي شما قرار گاهي قرار داد).

وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ «3»

(و براي شما در زمين تا زماني [معين ، قرارگاه و وسيله بهره برداري است).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 138

بحث لغوي:

در معاجم لغت براي مادّه «قرر» دو معناي كلي ذكر شده است:

1. ثبوت، سكون، پابرجايي؛ «1»

2. سرد شدن. «2»

به گفته ي علامه راغب اصفهاني معناي دوم مقتضي و اصل براي معناي اول است. با اين استدلال كه سرما مقتضي سكون و آرامش است همان گونه كه حرارت خواهان حركت و جنب و جوش است. «3» در اين آيات سخن از نعمت هاي مكاني يعني قرارگاه زمين است. در اين كره خاكي تمام شرايطي كه براي يك قرارگاه مطمئن و آرام لازم است، آفريده شده؛ مكاني هماهنگ با روح و جسم انسان و مشتمل بر همه وسايل مورد نياز زندگي.

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

الف) علامه طباطبائي كلمه ي «قرار» را مصدر و به معناي اسم فاعل، يعني قارّ و مستقر مي دانند و مي نويسند: «خداوند متعال در اين آيه به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداخته و مي فرمايد: آيا معبودهاي ساختگي آنها بهتر است يا كسي كه زمين را مستقر و آرام قرار داد. «4»

ب) سيد قطب با ذكر برخي از ويژگيهاي زمين كه باعث شده است،

بهترين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 139

مكان براي زندگي بشر باشد مي نويسد: «اگر نيروي جاذبه زمين كمتر يا بيشتر از اين مي بود بي گمان حركت در آن مشكل مي شد و اگر پوسته زمين چند پا بالاتر بود دي اكسيد كربن، اكسيژن را از بين مي برد و حيات به مخاطره مي افتاد». «1»

ج) تفسير نمونه نيز، آيه را در مقام بيان نعمتهاي بزرگ الهي مي داند و مي نويسد: «از جمله نعمتهاي الهي آرامش خود زمين است كه در عين حركت سريع به دور خودش و به دور آفتاب و حركت در مجموعه شمسي، آنچنان يكنواخت و آرام است كه ساكنانش به هيچ وجه آنرا احساس نمي كنند، گويي در يك جا ميخكوب شده و ثابت ايستاده است و كمترين حركتي ندارد». «2»

د) يكي از نويسندگان معاصر با توجه به آنچه از راغب نقل شد، نكات جالب علمي را از آيه استفاده كرده است و مي نويسد: «اينكه خداوند زمين را قرار نمود بدين معناست كه در ابتداي خلقت اين ويژگي را نداشت، خيلي داغ و بسيار در جنب و جوش بود و سپس خداوند آن را «قرار» قرار داد زيرا به اصطلاح، «جعل» در آيه شريفه مركب است؛ «3» البته اين سردي به اندازه اي بود كه حيات بر روي آن از بين نرود». «4» ايشان براي تأييد اين تفسير، به ادامه آيه 51 سوره نمل كه مي فرمايد: وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَاراً استناد مي كند و مي نويسد: «خلق رودها در زمين پس از قرار گرفتن زمين بر اين مسئله دلالت مي كند كه در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 140

ابتدا به علت گرماي شديد و سرعت زياد

زمين، آبي روي آن وجود نداشت و بعداً خداوند نهرها را خلق كرد». «1»

ه) برخي از نويسندگان از اين آيه ي شريفه جاذبه زمين را استفاده كرده اند و آن را دليل استقرار و مستقر شدن اشياء بر روي زمين مي دانند. محمد وفا الاميري از نويسندگان عرب در تفسير اين آيه مي نويسد: «در اين آيه به جاذبه زمين اشاره شده است، چراكه اين جاذبه است كه اشياء را بر روي زمين نگاه مي دارد و حيات بشر را ممكن مي سازد». «2»

و) يوسف الحاج احمد از ديگر نويسندگاني است كه قرار بودن زمين را در ارتباط مستقيم با جاذبه آن مي داند و زندگي بشر روي زمين را بدون وجود جاذبه محال مي داند. «3» محمد علي محمد سامي نيز با اشاره به اين نكته علمي در آيه، تفاوت زمين با ساير كرات آسماني در مقدار جاذبه و آثار آن را بيان مي كند. «4»

ز: يكي از نويسندگان در بياني عجيب، واژه ي «قرار» را در اين آيه، دليل بر سكون و عدم تحرك زمين دانسته است. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 141

بررسي و نقد:

الف) زمين با وجود حركات شديد و تندي كه دارد، در نظر انسانها همچون مكاني ثابت و بدون حركت است و از آن حركات اصلًا آزرده نمي شود و از اين جهت زمين مكان مناسبي براي زندگي آنهاست. در عين حال به خاطر وجود نيروي جاذبه، زمين محل استقرار اشياء بر روي خود است و آنچه در زمين و نزديك آن است را در مكان خود حفظ مي كند.

ب) با توجه به معناي لغوي ماده «قرر» آيات شريفه اي كه در ابتداي بحث طرح شد، مي تواند علاوه بر

اشاره به اين دو ويژگي زمين، به سرد شدن نسبي زمين، كه باعث فراهم آمدن شرايط حيات بر روي آن شده، اشاره داشته باشد.

ج) اين توهّم كه واژه ي «قرار» در آيه شريفه بيانگر سكون زمين است، با دقت در تعبير «لكم» در آيه ي 64 سوره ي غافر رفع مي شود؛ چرا كه آيه مي فرمايد: زمين نسبت به شما و براي شما [لكم مستقر و ساكن است. از اين تعبير فهميده مي شود كه، زمين في حد نفسه و به خودي خود، داراي سرعت زيادي است.

اين نكته از بيانات نوراني حضرت علي (ع) در بيان ويژگي هاي زمين نيز به خوبي قابل فهم است؛ آنجا كه مي فرمايند: «وعدّل حركاتها بالراسيات ... فسكنت من المَيَدان» «1» (حركات زمين را با صخره هاي عظيم و كوههاي بلند تعديل كرد و زمين از لرزش و اضطراب باز ايستاد) و نيز در جاي ديگري مي فرمايند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 142

«فسكنت علي حركاتها من أن تميد باهلها أو تسيخ بحملها أو تزول عن موضعها» «1» (پس آنگاه در عين متحرك بودن، آرام گرفت؛ نكند كه اهل خويش را در سقوط و اضطراب قرار دهد يا آنچه را كه حمل كرده فرو اندازد و آن را از جاي خويش زايل سازد).

5. كفات

از ديگر ويژگي هايي كه در قرآن براي زمين بيان شده «كفات» است. لغويون، براي اين واژه معاني متعددي ذكر كرده اند و دانشمندان و مفسران با توجه به اين معاني و نيز اكتشافات علمي، ديدگاه هاي مختلفي درباره ي از اين ويژگي ارائه داده اند و حتي برخي آن را به عنوان معجزه اي علمي از قرآن معرفي مي كنند.

آيه:

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً* أَحْيَاءً وَأَمْوَاتاً «2» (آيا

زمين را قرار نداديم فراگيرنده زندگان و مردگان؟!)

بحث لغوي

در كتاب هاي لغت براي ماده «كفت» معاني و كاربردهاي متعددي ذكر شده است.

1- جمع كردن؛ «3» 2- متصل و ضميمه نمودن؛ «4» 3- حركت و پرواز سريع؛ «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 143

4- دگرگوني و تغيير دادن؛ «1» 5- بازگشتن؛ «2» 6- گرفتن؛ «3» 7- زير و رو كردن «4» و 8- ديگ كوچك. «5»

برخي از اين معاني منشأ واحدي دارند و به يك معنا بازگشت مي نمايند. به عنوان مثال: معناي چهارم [دگرگون كردن و تغيير دادن بسيار به معناي هفتم [زير و رو كردن نزديك است. بعضي از اين معاني نيز لازمه يكديگر هستند؛ به عنوان نمونه سه معناي اول از اين نوعند، چرا كه حيواني كه پرواز مي كند بالهاي خود را جمع مي نمايد و يا سواركاري كه حيواني را تند مي راند خود را بر پشت حيوان مي چسباند و بدن خويش را جمع مي نمايد. «6»

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان

الف) آيت الله مكارم، پس از نقل دو معناي «جمع كردن و پرواز سريع» براي واژه ي كفات، در بيان مفهوم آيه شريفه مي نويسند: «اگر معناي اول منظور باشد، مفهوم آيه آن است كه زمين را وسيله اجتماع انسانها در حال حيات و زير زمين را مركز اجتماعشان بعد از مرگ قرار داديم. و اگر معناي دوم منظور باشد مفهومش اين است كه زمين داراي پرواز سريع است و اين با حركت انتقالي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 144

زمين به دور خورشيد كه با سرعت زيادي و در هر ثانيه 20 و در هر دقيقه 1200 كيلومتر، در

مسير خود به گرد خورشيد پيش مي رود و مردگان و زندگان را با خود به اطراف آفتاب مي گرداند، مناسب است». «1»

ب) مهندس محمد علي سادات از نويسندگان معاصري است كه واژه ي كفات را در آيه بيانگر حركت و جاذبه زمين مي داند. ايشان در اين باره مي نويسد: «كفات مصدر است و به معناي پرواز سريع، كه پرنده از شدت سرعت براي حفظ اعتدال خود بال و پرش را جمع مي كند؛ اين جمع كردن بال و پر از شدت سرعت را «كفات» گويند. در اينجا به صورت مصدر استعمال شده و هر وقت مصدر به صورت اسم فاعل به كار برده شود، مبالغه را مي رساند. يعني در اينجا شدت فوق العاده سرعت نشان داده شده است. پس مفهوم آيه چنين مي شود «آيا زمين را به صورت پرواز [يا پرنده اي سريع السير] نيافريديم؟ كه در عين حال كه با سرعت پرواز مي كند مرده و زنده خود را نگه مي دارد و از آنها حفاظت و حراست مي نمايد». و اين حفاظت، اشاره به نيروي جاذبه زمين مي باشد. پس در آيه دو اصل علمي بيان شده است، يكي حركت زمين و ديگري وجود نيروي جاذبه». «2»

ج) مؤلف تفسير الفرقان با مصدر دانستن «كفات» آن را مفعول دوم نجعل مي داند و با اشاره به آيه ي 15 سوره ي ملك كه مي فرمايد: هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 145

الْأَرْضَ ذَلُولًا مي نويسند: «زمين دوراني بدون كفات بود، ديوانه وار به اين سو و آن سو حركت مي كرد و هيچ گونه جاذبه اي نداشت، سوزان بود و براي زندگي بشر آماده نبود و خداوند متعال آن را به

صورت كنوني كه در عين حركت سريع، زندگان و مرده ها را بر روي خود نگاه مي دارد، در آورده است». «1»

ايشان تعداد حركاتي را كه تاكنون دانشمندان براي زمين كشف كرده اند، چهارده نوع حركت مي دانند و قايلند كه اگر جاذبه زمين نبود، هر آينه زمين به صورت قطعه هايي به اطراف آسمان پرتاب مي شد.

اين دانشمند معاصر، در كتاب ديگرش كه به طور اختصاصي برخي موضوعات نجومي در قرآن را مورد بررسي قرار داده است نيز مفصلًا به بيان مراد آيه مي پردازد و درباره ي تشبيه ضمني كه در آيه صورت گرفته است، چنين مي نويسند: «پرنده اي سريع السير كه قبض و جذب مي كند، بر گُرده خود و زير بال هاي نامرئي خويش زنده و مرده را». «2» ايشان مراد از «أحياء» را موجودات داراي احساس و مراد از «أموات» را موجودات بدون حس مثل جوّ و اكسيژن مي داند، كه به همراه زمين در حركتند.

د: يكي ديگر از نويسندگان معاصر، آيه ي شريفه را اشاره به حركت انتقالي زمين مي داند و مي نويسد: «قرآن كريم زمين را به مرغي كه در هوا به سرعت پر مي زند و بعد بالهاي خود را محكم مي بندد تا به سوي هدفش سريعتر حركت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 146

كند تشبيه كرده است و بدين صورت حركت انتقالي زمين در فضا را براي مردم مجسم فرموده است». «1»

ه: برخي از صاحب نظران با استناد به معاني لغوي «كفات» و يافته هاي علمي، سه گزاره علمي را از آيه استفاده كرده اند:

1. حركت وضعي و انتقالي زمين و سرعت حركت آن در فضا [حركت سريع پرنده در فضا]

2. تغييرات سطحي و عمقي كره زمين [دگرگوني و

زير و رو شدن

3. وجود مواد مذاب داخل زمين [ديگ كوچك «2»

و: يوسف الحاج احمد، «3» محمد سامي محمد علي «4» و دكتر محمد حسن هيتو «5» از ديگر دانشمنداني هستند كه اين آيه را اشاره به نيروي جاذبه زمين مي دانند و شيخ خالد عبدالرحمان العك «6» نيز علاوه بر جاذبه، حركت زمين را نيز از آيه استفاده كرده است.

ز) علامه طباطبائي «كفات» را در آيه ي شريفه به معناي «جمع كردن» مي دانند؛ يعني جمع كردن بندگان زنده و مرده در زمين. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 147

ح) آيت الله مصباح يزدي نيز همانند علامه، «جمع كردن» را معنايي مناسب براي اين واژه دانسته و استفاده حركت زمين را از آيه شريفه ضعيف مي دانند و مي نويسند: «كفات موضعي است كه اشياء در آن جمع آوري مي گردد و در اصلِ معناي آن، گرفتن و ضميمه كردن وجود دارد ... و بعيد نيست كه اشاره به نيروي جاذبه زمين باشد. كفات داراي معناي ديگري نيز مي باشد؛ عرب مي گويد: «كفت الطائره أي: أسرع في الطيران» (پرنده به سرعت پريد) و با توجه به همين معنا برخي گفته اند اين آيه اشاره است به حركت انتقالي زمين. امّا اين احتمال از احتمال نخستين ضعيف تر است زيرا كفات معناي مصدري دارد؛ و بنابر اين معناي آيه چنين مي شود كه «زمين سرعت است» نه اينكه زمين سرعت دارد. مگر اينكه مصدر را به معناي صفت بگيريم كه اين خلاف ظاهر آيه است». «1»

نقد و بررسي

دلالت آيه شريفه به حركت زمين مبتني بر دو مسئله است: 1. اثبات شود «كفات» در لغت به معناي حركت و جابجايي است؛

2. ارتباط اين دو آيه [25 و 26 سوره مرسلات با همديگر، به صورتي مناسب با حركت زمين تبيين گردد.

همان طوريكه از معاجم لغت همچون مقاييس اللغه و مفردات راغب نقل شد، ماده «كفت» را اصل واحدي مي دانند كه بر جمع كردن و ضميمه نمودن دلالت دارد، ولي برخي ديگر، همچون صحاح اللغه و العين حركت سريع رابه عنوان معناي دومي براي اين ماده بيان مي كنند. ابن فارس نيز معناي دوم را در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 148

ارتباط با معناي اول مي داند، چراكه جمع شدن بال و پر پرنده در هنگام پرواز و نيز جمع شدن سوار بر پشت مركب، به علت سرعت زياد آن است.

در صورتيكه «كفات» منحصراً معناي اول [جمع كردن و ضميمه نمودن را داشته باشد، اگرچه مي توان آن را اشاره به جاذبه زمين دانست، ولي نمي توان حركت زمين را به آن نسبت داد. مگر، با اين توجيه كه، جمع كردن و حفظ نمودن مردگان و زندگان بر روي زمين به كمك نيروي جاذبه، براي جلوگيري از پرتاب شدن آنها به فضا در اثر حركت شديد زمين است.

اما در صورت پذيرفتن معناي دوم [حركت سريع براي اين واژه، آيه شريفه به روشني بر حركت زمين دلالت دارد و فقط نحوه ارتباط آن با آيه بعد بايد تبيين گردد.

البته به نظر مي رسد، واژه كفات تحمل هر دو معنا را داشته باشد و بر حركت زمين و در عين حال، حفظ و جذب كردن موجودات زنده و مرده [بيجان بر روي خود دلالت كند. و با توجه به آنچه در كتب ادبي آمده است كه مصدر گاهي در

معناي اسم فاعل به كار مي رود، اشكال مطرح شده توسط آيت الله مصباح نيز رفع مي شود.

6. مدّ

مدّ و كشيده شدن زمين، از ديگر ويژگي هايي است كه در برخي آيات مطرح شده است. خداوند متعال در اين آيات به گسترش زمين، كه از نعمت هاي بزرگ الهي است اشاره مي كند. گسترش زمين، زمينه حيات را بر روي آن فراهم آورد؛

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 149

چراكه به دنبال آن باران باريدن گرفت و گياهان از زمين سر بر آوردند و هر آنچه براي آسايش بشر بر روي اين كره خاكي نياز بود، خلق شد.

اينكه مراد از مدّ چيست و چگونه انجام گرفته است، از جمله مباحث نجومي قرآن است كه مفسران و دانشمندان را به كنكاش واداشته و به دنبال آن نظريات گوناگوني ارائه شده است كه به نقل و بررسي آن مي پردازيم.

آيات:

وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ «1»

(و او كسي است كه زمين را گسترانيد).

وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا «2»

(و زمين را گسترانديم).

بحث لغوي:

در كتب لغت، دو معناي «بسط دادن و پهن كردن» «3» و «كشيدن» «4» را براي اين ماده اشاره كرده اند. ولي از آنجايي كه بسط و گسترش هر شي ء به همراه كشيده شدن آن است، به نظر مي رسد، اين دو معنا، لازم همديگر باشند.

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان

الف) تفسير نمونه همانند تفسير الميزان، «5» «مدّ الارض» را به معناي گسترش

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 150

يافتن زمين مي داند و پُر شدن گودالها و درّه هاي خطرناك، بوسيله كوه هاي فرسايش يافته و نيز صاف و قابل سكونت شدن سطح زمين را گسترش آن مي داند. اين تفسير احتمال ديگري

را در معناي مدّ الارض بيان مي كند و مي نويسد: «اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از مدّ الارض، اشاره به همان مطلبي باشد كه دانشمندان زمين شناس مي گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود، سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكي ها تدريجاً سر از آب بر آوردند و روز به روز گسترده شدند تا به صورت كنوني در آمدند». «1»

ب) يكي از نويسندگان معاصر، گسترش زمين را همان تبديل شدن پوسته زمين از حالت مايع به جامد مي داند و مي نويسد: «مراد از مدّ الارض ظاهراً گسترش و وسعت خشكي آن است. اگر در نظر بگيريم كه زمين در اصل مذاب بوده و سپس در اثر سرد شدن قسمتي از آن منجمد شده و به تدريج بر وسعت آن افزوده تا تمام آن را فرا گرفته است. در اين صورت معناي «مدّ الارض» را بهتر درك خواهيم كرد». «2»

ج) برخي از نويسندگان «مدّ الارض» را در ارتباط مستقيم با «إلقاء رواسي» (فرو افتادن كوهها) مي دانند، كه در ادامه آيات ذكر شده است. ايشان مي نويسند: «تفسير ديگري كه براي اين جمله به نظر مي رسد اين است كه كشش و گسترش و توسعه زمين، افزوده شدن حجم آن بر اثر جذبِ سنگهاي سرگردان و كُرات

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 151

كوچكي است كه در حوزه جاذبه آن قرار مي گرفت و در اين صورت با جمله «والقينا فيها رواسي» هماهنگ مي گردد». «1»

د) محمد متولي شعراوي از مفسران و نويسندگان صاحب نظر عرب است كه از اين آيات، كرويت زمين را استفاده كرده است و بر فهم خويش

اين گونه استدلال مي كند: «مدّ در لغت به معناي بسط و گسترش است. اين آيات شريفه نيز مطلق زمين را گسترده و مبسوط مي دانند نه سرزمين خاصي را؛ و از آنجاييكه ما هر جاي زمين كه برويم زمين در چهار طرف ما پهن و گسترده شده است، مي توان فهميد كه زمين كروي شكل است؛ چرا كه پهن بودن زمين در چهار جهت، آن هم در همه جاي زمين فقط با اين شكل هندسي سازگاري دارد». «2»

او بيان اين ويژگي را از معجزات قرآن مي داند و علت اينكه خداوند متعال كرويت زمين را با فعل «مدّ» بيان كرده است، اين نكته مي داند كه قرآن خواسته از كلماتي بهره بگيرد كه با مفاهيم رايج در بين مردم عصر نزول مخالفتي نداشته باشدو در عين حال بتواند حقيقت را نيز بيان كند.

ه) احمد متولي، «3» دكتر حسن ابو العينين «4» و احمد المرسي «5» نيز در استدلالي مشابه، اين آيات را اشاره به كرويت زمين دانسته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 152

و) در مقابل اين گروه، كساني همچون ابوحيان «1» و سيوطي، «2» «مدّ الارض» را دليل بر مسطح و غير كروي بودن زمين مي دانند.

ز) آيت الله سبحاني پس از ارائه بحثي پيرامون گسترش زمين در ذيل آيه ي 3 سوره ي رعد، به اين نتيجه مي رسند كه آيه در مقام بيان كرويت زمين نيست، اگر چه با آن سازگاري دارد. «3»

در آياتي كه به شرح حوادث پايان جهان و آغاز قيامت مي پردازد نيز از «مدّ الارض» سخن به ميان آمده است و معلوم مي شود كه زمين مدّي دوباره دارد: وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ* وَأَلْقَتْ

مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ «4»

(و هنگامي كه زمين گسترانده شود و آنچه درآن است [بيرون افكنده و خالي شود).

ح) برخي مراد از مدّ الارض دوم را، از بين رفتن كوهها و هموار شدن پستيها و بلنديها مي دانند كه در آستانه قيامت رخ خواهد داد. «5»

ط) برخي ديگر از مفسران مقصود از مدّ الارض دوباره زمين را افزوده شدن بر وسعت آن در آغاز قيامت مي دانند تا آمادگي بيشتري براي حشر و نشر مخلوقات داشته باشد. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 153

ي

) عبدالرحيم مارديني با توجه به آيات 3 و 4 سوره ي انشقاق كه از بيرون ريخته شدن آنچه در زمين است پس از مدّ الارض در قيامت سخن مي گويد؛ اين مدّ الارض را اشاره به نيروي جاذبه زمين مي داند و مي نويسد: «اين نيروي جاذبه است كه باعث مي شود اجسام بر روي زمين باقي بمانند و اگر اين نيرو از بين برود، زمين هر آنچه را در خود دارد بيرون مي ريزد». «1»

نقد و بررسي:

مدّ الارض كه در آيات قرآن مطرح شده، اشاره به گسترده شدن زمين دارد كه پس از خلقت اوليه آن صورت گرفته است. اين گسترش مي تواند بواسطه سرد شدن مواد مذاب اوليه تشكيل دهنده زمين و يا فرو رفتن و يا تبخير آبي كه زمين را فرا گرفته بود باشد كه باعث شد بر سطح زمين افزوده شود كه در ظاهر به صورت پهن و كشيده شدن زمين بر روي مواد مذاب و يا آب جلوه گر مي شود.

اين ويژگي هيچ تنافي با كرويت زمين ندارد چرا كه كشيده شدن هر شي ء بر حسب نوع شكل هندسي آن است

و گسترش يك شي ء كروي، به معناي افزايش حجم آن در تمام جهات است، همانند افزايش حجم توپ كه بوسيله باد كردن صورت مي گيرد.

با اين وجود نمي توان ادعا كرد اين آيات در صدد بيان شكل كروي زمين است زيرا اثبات اين مدعا كه، اين آيات به پهن و گسترده بودن زمين در تمام نقاط كره زمين، آنهم در چهار جهت اشاره دارد؛ بسي مشكل است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 154

از طرف ديگر آنچه عبدالرحيم مارديني از آيات 3 و 4 سوره ي انشقاق استفاده كرد در صورتي صحيح و قابل استناد به قرآن است كه ثابت شود مدّ الارض در آغاز قيامت، علت اصلي بيرون ريخته شدن محتويات زمين است وگرنه آيه ارتباط چنداني با نيروي جاذبه ندارد.

7. مهد- مهاد

واژه ي «مهد» 5 بار در آيات شريفه آمده است، كه سه مورد آن درباره بستري است كه براي كودك آماده مي كنند و دو مورد ديگر از ويژگي هاي زمين شمرده شده است. واژه ي «مهاد» نيز 7 بار در آيات قرآن آمده و بجز يك مورد كه از ويژگي هاي زمين شمرده شده است، «1» بقيه موارد در توصيف جهنم بكار رفته است. «2» جهنم از اين جهت مهاد خوانده شده است كه براي استقرار جهنميان آماده شده است.

آيات:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً «3»

(همان كسي كه زمين را براي شما بستري [براي استراحت قرار داد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 155

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً «1»

(آيا زمين را بستر قرار نداديم).

وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ «2»

(و زمين را گسترانديم و چه خوب گسترش دهنده اي هستيم).

بحث لغوي:

لغت شناسان براي ماده «مهد» چند معنا ذكر كرده اند:

1. آماده

سازي؛ «3» 2. استواء و صاف نمودن؛ «4» 3. آسان نمودن؛ «5» 4. قبول كردن؛ «6» 5. گهواره. «7» بسياري از لغويون «مهد» را به معناي گاهواره و «مهاد» را به معناي بستر مي دانند. آنان «مهاد» را جمع يا اسم جمع دانسته اند و مُهْد، مُهُد و أمْهده را به عنوان جمع براي آن ذكر مي كنند «8» و «مَهد» را به صورت مُهُود جمع مي بندند. «9»

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان

الف) آيت الله خوئي پس از طرح آيه 53 سوره طه، آن را اشاره اي به حركت زمين دانسته و به توضيح تشبيهي كه در آيه ذكر شده، پرداخته اند كه، قرآن زمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 156

را همچون گاهواره اي كه براي كودك آماده مي كنند مي داند؛ حركت گاهواره آنچنان آرام و ملايم است كه كودك به خوبي به خواب و استراحت مي پردازد، همين طور زمين داراي حركت وضعي و انتقالي است؛ حركتي كه براي آسايش و حيات موجودات روي آن لازم و ضروري است.

ايشان علت عدم تصريح قرآن به حركت زمين را اين گونه بيان مي كنند: «اين آيه با ظرافت و لطافت خاصي به حركت زمين اشاره كرده است و علت اين كه از تصريح خودداري نموده، اين است كه دانشمندان آن روز بشر بر سكون زمين اتفاق داشتند و آن را از ضروريات و بديهيات غير قابل ترديد مي دانستند». «1»

ايشان به عنوان شاهد، به سرگذشت گاليله اشاره مي كنند كه دادگاه انگزيسيون او را مجبور به توبه و دست برداشتن از عقيده خويش مبني بر حركت زمين نمود.

ب) سيد هبه الدين شهرستاني نيز گهواره دانستن زمين را به جهت حركت و در عين

حال آرامش آن مي دانند و مي نويسند: «هم چنان كه گاهواره در عين سرعت حركت، هموار و بدون تكان و اضطراب است، حركت زمين نيز در فضا آسان و ملايم وخالي از تكان و لرزش و براي كودكان خاكي، سازگار و مناسب است؛ همچنانكه جنبش گاهواره براي پرورش طفل مطلوب است. حركات شبانه روزي و سالي و ميلي زمين نيز مايه تربيت و نمو نباتات و مولودات جهان هستي است». ايشان اين آيه را شاهدي بر امكان معاد دانسته و مي نويسند: «اين آيه در مقام استدلال بر برانگيخته گي و معاد است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 157

برگشت زمين در حركت دوراني، خود شاهد خوبي بر امكان برگشت انسان بعد از وجود نخستين خود، تواند بود». «1»

ج) يكي ديگر از نويسندگان معاصر اين تشبيه را اين گونه بيان مي كند: «چه تشبيه جالبي، قرآن زمين را مانند گاهواره توصيف مي كند؛ همانطور كه مي دانيد از ويژگيهاي گاهواره اين است كه در عين اينكه حركت مي كند، موجب ناراحتي و رنجش كودك نمي شود، بلكه سبب استراحت و آسايش اوست». «2»

ه) از جمله ديگر دانشمندان و نويسندگاني كه از اين آيات، حركت زمين را استفاده نموده اند مي توان، علامه طباطبائي، «3» شيخ نزيه القميحا، «4» عباسعلي سرافرازي، «5» مهندس محمد علي سادات، «6» سرتيپ هيوي «7» و استاد زماني قمشه اي «8» را نام برد.

و) آيت الله مصباح يزدي، استفاده حركت زمين از اين آيات را نمي پذيرند و مي نويسند: «مهد و مهاد معنايي همانند فراش دارند. برخي گفته اند كه مي توان از اين دو كلمه دريافت كه زمين همچون گاهواره اي داراي حركت است؛ اما اين روشن نيست، زيرا در آن

صورت جاي آن است كه ديگري بگويد: نوع اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 158

حركت، گاهواره اي و داراي رفت و برگشت است در حاليكه چنين نيست. بنابراين ظاهر آيه همان اشاره به راحتي و جاي استراحت و آرامش است همچنان كه گاهواره براي نوزاد چنين است». «1»

ز) استاد دكتر رضايي اصفهاني با اشاره به حركت شمالي- جنوبي زمين [حركت ميلي كه 23 درجه و 23 دقيقه است اشكال آيت الله مصباح را در مورد حركت رفت و برگشتي برطرف مي نمايند و قايلند كه اين آيات مي تواند به حركت ميلي زمين اشاره داشته باشد، ايشان استفاده حركت انتقالي زمين را از اين آيات درست نمي دانند و مي نويسند: «حركت انتقالي از آيات فوق- سوره ي نبأ، آيه ي 6 و سوره ي طه، آيه ي 53- برداشت نمي شود و اصلًا خود تشبيه به گاهواره مي تواند به اين نكته اشاره داشته باشد؛ چون گاهواره هيچگاه حركت وضعي و انتقالي ندارد بلكه رفت و برگشت منظم در حول يك محور دارد». «2»

نقد و بررسي

با توجه به معاني لغوي و كاربردهاي قرآني، دو واژه ي مهد و مهاد، بعيد نيست از اين دو واژه «محل استراحت و آماده زندگي» اراده شده باشد. ولي از آنجاييكه ويژگي اصلي گهواره، متحرك بودن آن است؛ مي توان توصيف زمين به مهد را اشاره به متحرك بودن آن دانست. و اگر چه نوع حركت زمين [وضعي و انتقالي با حركت گهواره متفاوت است اما شايد آنچه به عنوان حركت ميلي شمالي و جنوبي زمين مطرح مي شود را بتوان به صورت احتمالي، در معناي آيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 159

ذكر كرد و وجه

شبه بين زمين و گهواره را اين نوع حركت دانست.

ولي با اين همه، بايد به اين نكته توجه داشت كه آنچه به عنوان حركت ميلي زمين معرفي شده است، اصلًا حركت نيست؛ بلكه نتيجه حركت انتقالي زمين به دور خورشيد و ميل محور آن نسبت به استواي سماوي است. علاوه بر شباهت زمين با گهواره در حركت، شباهت هاي ديگري نيز بين اين دو وجود دارد كه باعث شده است زمين همانند گهواره اي نرم و راحت براي زندگي بشر قرار گيرد. موارد زير از جمله اين ويژگيها است:

1. بخشهاي زيادي از زمين آنچنان نرم و صاف است كه انسان به خوبي مي تواند در آن خانه بسازد و زراعت و باغ احداث نمايد.

2. زمين به خوبي مواد زائد را در خود جذب و تجزيه مي نمايد.

3. همه نيازمنديهاي انسان در سطح يا اعماق آن وجود دارد.

4. علي رقم حركت سرسام آوري كه دارد هيچ مشكلي براي زندگي ايجاد نمي كند.

5. با حركت خود فصول را پديد مي آورد كه باعث تغيير آب و هوا و ايجاد شرايط حيات مي شود.

خلاصه اينكه در اين بستر آرام، همه وسايل آرامش فرزندان اين زمين آماده و مهياست و زماني ارزش اين نعمت بزرگ آشكار مي شود كه اندك دگرگوني و تزلزلي در آن رخ دهد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 160

بخش سوم: شكل زمين

سير تطور مباحث علمي شكل زمين

انسان هاي اوليه به تبعيّت از ساده ترين مشاهدات خود، تصور مي كردند كه بر روي جسمي مسطح زندگي مي كنند و بسياري از آنان بر اين باور بودند كه زمين، تخته سنگي است مسطح كه در مركز كره آسمان قرار گرفته و از هرسو آن قدر گسترده شده است كه به كره آسمان

مي رسد. «1»

مردماني كه در دوره باستان در هندوستان زندگي مي كردند اين تخته سنگ را بر پشت فيل هاي بزرگي مي پنداشتند و آن فيل ها را بر پشتِ لاك پشت غول پيكري تصور مي كردند كه در اقيانوسي شناور است. «2» دف، طبل و سپر، از اشيايي بودند كه برخي مردم زمين را هم شكل آن مي پنداشتند. «3»

مصريان معتقد بودند زمين به شكل مستطيل است. «4»

گروهي به طبع انكسيمندوس زمين را همچون استوانه مي دانستند و گروهي ديگر براي آن شكلي مخروطي و يا مكعبي شش ضلعي فرض مي كردند.

هراكليتوس، زمين را همچون كشتي ميان تهي مي دانست و يونانيان قايل بودند، زمين به شكل دايره اي است كه مركز آن كشور يونان است. حكماي فارس و يونان زمين را كره اي تام و تمام مي دانستند و بعدها نيوتن بر آن شد كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 161

زمين شبه كره است. «1»

آنچه ذكر شد عقايد رايج بين مردم و برخي دانشمندان، از ابتدا تاكنون بوده و كم كم تكامل يافته است. اما در همان زمان هاي قديم، هم انديشمنداني بر اساس برخي دلايل و شواهد، قائل به كرويت زمين بوده اند.

فيثاغورث (582- 497 ق. م.) ظاهراً اولين كسي است كه به كرويت زمين پي برد و ارسطو (322 384 ق. م.) از طريق پديده ي خسوف اين مسئله را به اثبات رساند «2» زيرا سايه اي كه از زمين بر روي ماه مي افتد كروي است.

آراتوستن (276- 196 ق. م.) كه او را بنيانگذار جغرافياي رياضي مي دانند با اعتقاد به كرويت زمين به اندازه گيري محيط آن پرداخت و اين كار پس از او توسط ابرخس نيقه اي (190- 120 ق. م.) دنبال شد. «3»

بطلميوس

كه در قرن دوم ميلادي مي زيسته و نظريه ي افلاك نه گانه او قرن ها بر كيهان شناسي حكومت كرد، نيز، طرفدار كرويت زمين بود. «4»

پس از ظهور اسلام بسياري از دانشمندان مسلمان با دلايل و براهين قطعي كرويت زمين را اثبات كردند و فعاليت هاي نجومي خويش را بر آن پايه نهادند. از جمله آنان مي توان به بتاني (929- 850 م.) ابوالوفاء بوزجاني «5» (998- 939

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 162

م.)، ابو معشر بلخي «1» (787 886 م.) و ابوريحان بيروني «2» (973 1048 م.) و بسياري ديگر از دانشمندان بزرگ اسلام اشاره كرد.

تا قرنها بعد از ميلاد، مسافرت هاي طولاني و برخي مشاهدات نجومي، تنها راه شناخت و توصيف شكل و ابعاد زمين بود. كشف دماغه اميدنيك در قرن 12 ميلادي به وسيله پرتقالي ها و مسافرت كريستف كلمب در 1494 م. و عبور از ماژلان در 1519 م. از آمريكاي جنوبي و اقيانوس آرام، زمينه خوبي براي توصيف شكل زمين به وجود آورد.

امروزه به كمك ماهواره ها، پرتو ليزر و ساير ابزار نجومي، به خوبي و با دقت كافي مي توان از شكل و اندازه هاي زمين مطلع شد. بررسي ها و تحقيقات انجام شده نشان داده است كه زمين در ناحيه قطبي كمي فرورفته و قطر استوايي آن 40 كيلومتر بيش تر از قطر قطبي آن است. «3» اطلاعات و تصاوير به دست آمده توسط ماهواره ها و فضاپيماها حاكي از آن است كه زمين اندكي به گلابي شباهت دارد، قطب جنوب آن اندكي فرورفته و قطب شمال آن اندكي برآمده است. «4» اين مسئله معلول چرخش زمين و سست تر بودن مواد تشكيل دهنده زمين در قطب جنوب نسبت به

قطب شمال بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 163

دلايل كرويت زمين:

كرويت زمين با دلايل متعددي قابل اثبات است و برخي از اين دلايل سابقه اي بسيار طولاني دارد و با كم ترين وسايل، قابل آزمايش است. از جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. دكل كشتي هايي كه از دور مي آيند زودتر از بدنه آنها ديده مي شود.

2. برخي از جهان گردان همچون ماژلان توانسته اند با حركت مستقيم، يك دور زمين را طي كنند.

3. ديد ناظر بر حسب تغيير ارتفاع تغيير مي كند.

4. تصوير [سايه زمين بر روي ماه در هنگام خسوف، كروي است.

5. ديگر سيارات، همه كروي هستند.

6. طلوع و غروب خورشيد در نقاط شرقي زمين زودتر است.

7. ميل خورشيد در هنگام ظهر در استوا و قطبين متفاوت است.

8. با تغيير افق توسط ناظر تعداد ستارگاني كه رؤيت مي شوند، تغيير مي كند.

9. آزمايش بدفورد لول «1».

10. عكس ها و تصاوير فضايي.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 164

قرآن و شكل زمين

اشاره

شكل و ساختار ستارگان و سيارات از جمله موضوعات نجومي است كه برخي دانشمندان و مفسران بر اين باورند كه خداوند متعال در آياتي از قرآن كريم به آن اشاره كرده است.

در اين بخش، آياتي كه ادعا شده است به شكل زمين اشاره دارد را مطرح نموده و پس از نقل كلام دانشمندان قرآني در اين باره، به بررسي آن خواهيم پرداخت.

گروه اول: [مشرق و مغرب

بسياري از دانشمندان و مفسران از آياتي كه واژه ي مشرق و مغرب را به صورت مفرد، تثنيه و يا جمع در خود دارند، كرويت زمين را استفاده كرده اند.

مجموعه اوّل: آياتي كه مشرق و مغرب در آنها به صورت مفرد بكار رفته است.

1. قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا «1»

(گفت: [او] پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آندو است).

2. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلهَ إِلَّا الله «2»

( [او] پروردگار خاور و باختراست در حاليكه هيچ معبودي جز او نيست).

3. وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ «3»

(خاور و باختر تنها از آن خداست).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 165

4. قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ «1»

(بگو: خاور و باختر تنها از آن خداست).

5. لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ «2»

(نيكي اين نيست كه رويتان را به سوي خاور و [يا] باختر نماييد).

مجموعه ي دوم: آياتي كه لفظ مشرق و مغرب در آنها به صورت تثنيه بكار رفته است.

1. رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «3»

( [او] پروردگار دو خاور و دو باختر است).

2. قَالَ يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ «4»

(مي گويد: اي كاش بين من و بين تو دوري خاور و باختر بود).

مجموعه ي سوم:

آياتي كه لفظ مشرق و مغرب در آنها به صورت جمع بكار رفته است.

1. فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ «5»

(و سوگند ياد مي كنم به پروردگار خاوران و باختران كه قطعاً ما تواناييم).

2. وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا «6»

(و به گروهي كه همواره تضعيف مي شدند، خاوران زمين و باخترانش را به ارث داديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 166

3. رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ «1»

(پروردگار آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است و پروردگار خاوران).

مشرق و مغرب از نظر علمي

قبل از پرداختن به ديدگاه مفسران و دانشمندان پيرامون آيات، توضيح يك مطلب علمي براي فهم اين نظريات ضروري به نظر مي رسد.

افق هر نقطه، مدار آن محل را در نقطه و نصف النهار آن محل را نيز در دو نقطه قطع مي كند؛ به طوريكه خط واصل ميان دو نقطه اول بر خط واصل ميان دو نقطه دوم عمود است. از دو نقطه اول آنكه در سمت طلوع خورشيد است مشرق يا خاور و آن نقطه كه مقابل آن واقع شده است، مغرب يا باختر مي گويند. «2» دو نقطه ديگر، شمال و جنوب يعني دو قطب مغناطيسي زمين هستند و اگر شخص به سمت شمال بايستد، مشرق در طرف راست او واقع مي شود و خورشيد از آن سمت طلوع مي كند و در سمت چپ او غروب مي كند.

در حقيقت، اين جريان معلول چرخش [حركت وضعي زمين است كه هر شبانه روز يكبار به دور خود مي چرخد و باعث مي شود در هر لحظه نيمي از زمين به سوي خورشيد و روشن و نيم ديگر آن

پشت به خورشيد و تاريك باشد.

از طرف ديگر بدليل ميل محور زمين و حركت انتقالي آن به دور خورشيد، درجه سمت طلوع و غروب خورشيد در هر روز متفاوت با روز ديگر است. اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 167

مسئله باعث مي شود كه مشرق و مغرب يك محل خاص در طول سال، نقطه ثابتي از مشرق و مغرب نباشد، بلكه در هر روز تغيير مي كند علاوه بر اين كه زاويه طلوع و غروب نيز متفاوت است.

گذشته از آنچه گفتيم، از نظر زماني نيز طلوع و غروب خورشيد در هر روز متفاوت با روز قبل است كه بلندي و كوتاهي شب و روز در طول سال نشانگر آن است. پس از نظر زماني نيز ما مشرق ها و مغرب هاي متعددي داريم.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

مجموعه اول آيات: «مشرق و مغرب»

برخي از نويسندگان صاحب نظر از تقارن اين دو كلمه و فاصله نشدن كلمه ديگري بين آن دو، كرويت زمين را استفاده كرده اند. با اين بيان كه خداي عزوجل در اين آيات كلمه مشرق را به كلمه مغرب متصل و پيوسته گردانيده است. تفسير علمي اين تقارن اين است كه خورشيد از يك جهت غروب مي كند، در همان لحظه در جهت ديگر طلوع مي كندو به خاطر اين نكته خداوند متعال فرموده است رب المشرق والمغرب و نفرموده: «ربّ المشرق وربّ المغرب» و يا «لله المشرق ولله المغرب» اين بدان معناست كه براي مشرق مفهوم جداگانه اي از مغرب قائل نمي شود و هر دو در يك زمان وجود دارند. «1» تحقق طلوع و غروب در يك زمان، فقط با كرويت زمين مي سازد؛

چرا كه در صورت مسطح بودن آن، در يك زمان فقط يكي از اين دو را مي توانيم داشته باشيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 168

مجموعه دوم آيات: «مشرقين و مغربين»

برخي از دانشمندان و مفسران با تقسيم زمين به دو نيمكره [نيمه اي روشن و رو به خورشيد و نيمه اي تاريك و پشت به خورشيد]، در صدد بيان سرّ تثنيه آمدن لفظ مشرق و مغرب در اين آيات هستند و با اين بيان، آيه را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

الف) محمد متولي شعراوي در اين باره مي نويسد: «آيه شريفه ... رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ به ما مي گويد نيم كره اي كه در تاريكي شناور است نه مشرقي دارد و نه مغربي؛ در حاليكه نيمه روشن آن داراي مشرق و مغرب است و چون وضع منعكس مي شود [يعني زمين نيم دور به دور خود مي چرخد] نيمه ديگر، صاحب مشرق و مغرب مي گردد؛ در حاليكه نيمه اول مشرق و مغرب خويش را از دست مي دهد. پس با اين حساب است كه كره زمين در عموميت خود داراي دو مشرق و دو مغرب جداگانه است». «1»

در ادامه ايشان فاصله شدن «ربّ» بين مشرقين و مغربين را بيانگر جدايي مشرق و مغرب هر نيمكره، از نيمكره ديگر مي داند.

ب) محمد مختار عرفات نيز در بياني مشابه اين آيات را اشاره به كرويت زمين مي داند. «2»

ج) آيت الله خوئي تثنيه آمدن مشرق و مغرب در آيه 17 سوره رحمن را اشاره به دو نيمكره زمين مي دانند و مي نويسند: «ظاهر اين است كه آيه ناظر به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 169

نيمكره ديگر زمين است؛ چرا كه طلوع آفتاب بر

نيمي از آن كره ملازم با غروب آن از نيم كره ديگر است». «1»

ايشان آيه شريفه يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ «2»

را مبين و دليل اين تفسير مي دانند و مي نويسند: «گوينده اين جمله مي خواهد نهايت تنافر خود را با درخواست چنين فاصله اي در انظار ترسيم كند. و در اين صورت بايد فاصله دو مشرق، عظيم ترين فاصله محسوس براي بشر باشد تا مراتب بالاي انزجار خود را مجسم سازد. اكنون بايد ديد كدام دو مشرق است كه بُعد آنها را بزرگترين بُعد و فاصله در جهان حس و روي زمين است». «3»

اين دانشمند بزرگوار، در ادامه با بيان اين نكته كه فاصله مشرق ماه و خورشيد و يا مشرق فصلي خورشيد، طولاني ترين فاصله محسوس براي بشر نيست، نتيجه مي گيرند كه «بُعد المشرقين» همان فاصله بين مشرق و مغرب است؛ زيرا مغرب يك نيمكره، مشرق براي نيمكره ديگر است.

مجموعه ي سوم آيات: «مشارق و مغارب»

بيشتر مفسران و انديشمنداني كه به تفسير علمي اين آيات پرداخته اند، از اين آيات كرويت زمين را استفاده كرده اند:

الف) آيت الله خوئي با ذكر آيات 137/ اعراف، 5/ صافات و 40/ معارج، كروي بودن زمين را از اسرار هستي مي داند كه خداوند متعال در اين آيات از آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 170

پرده برداشته است. ايشان در تبيين مسئله چنين مي نويسند: «اين آيات همگي حاكي از تعدد مشرقها و مغربها و نقطه طلوع و غروب آفتاب است؛ زيرا در صورت كروي بودن زمين، طلوع خورشيد بر هر جزيي از اجزاي آن، ملازم با غروب آن از جزء ديگر است و تعدّد مشرق و مغرب خورشيد

بدون تكلّف حاكي و دالّ بر كروي بودن زمين مي باشد». «1»

ب) سيد هبه الدين شهرستاني نيز درباره اين آيات مي نويسد: «اين آيات بر تعدد هر يك از مشرق و مغرب دلالت مي كند كه علم جديد نيز با آن مطابق است؛ زيرا كرويت زمين مستلزم آن است كه در هر موقع هر نقطه از زمين براي گروهي مشرق و براي گروهي ديگر مغرب باشد». «2»

ج) يكي از نويسندگان معاصر اشاره قرآن به كرويت زمين را در آيه ي 40 سوره ي معارج، سنبليك و بسيار بديع مي داند و مي نويسد: «بديهي است كه لازمه كثرت و تعدد مشرق و مغرب، كروي بودن زمين است زيرا [به علت كروي بودن زمين و حركت وضعي آن به دور خود، تعداد مغرب و مشرق از دو تجاوز كرده و سر به بي نهايت مي زند». «3»

د) آيت الله مكارم نيز با طرح آيه ي 137 سوره ي اعراف به اين نكته تصريح مي كنند كه اين آيه تنها با مسئله كرويت زمين تطبيق مي كند. ايشان در بيان اين مسئله مي نويسند: «در آيه سخن از مشرقها و مغربها به ميان آمده است و اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 171

تعبير تنها با كرويت زمين مي سازد؛ زيرا روي فرض مسطح بودن، يك مشرق و مغرب بيشتر نيست اما روي فرض كرويت، هر نقطه از زمين براي نقاط شرقي تر مغرب است و براي نقاط غربي تر، مشرق مي باشد». «1»

ايشان، در تفسير نمونه، تعبير «مشارق الارض ومغاربها» را كنايه از سرزمين هاي وسيع و پهناوري مي دانند كه در دست فرعونيان بود و دليل اين برداشت را چنين بيان مي كنند: «زيرا سرزمين هاي

كوچك، مشرقها و مغربهاي مختلف و به تعبير ديگر افق هاي متعدد ندارد اما يك سرزمين پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرقها و مغربها [ي متعددي به خاطر خاصيت كرويت زمين خواهد داشت». «2»

ه) محمد متولي شعراوي، از ديگر نويسندگاني است پس از ذكر آيه ي 40 سوره ي معارج و اشاره به اين نكته كه در هر جزيي از زمان مشرقي است كه خورشيد در آن بر شهري طلوع مي كند و در همان زمان در شهر ديگري غروب مي كند، مي نويسد: «علاوه بر اين به طور قطع مي دانيم كه مشرق و مغرب حتي در يك مكان واحد هم در تمام ايام سال دوبار تكرار نمي شود و خورشيد هرگز بر يك شهر از همان مكاني كه ديروز از آن طلوع نمود، طلوع نمي كند و اگر چه جهت طلوع يكي است ولي مسلماً زاويه طلوع در هر روز فرق مي كند و همچنين است غروب. و اين اختلاف در [تمام فصول سال حاكم است؛ يعني طلوع خورشيد در زمستان با طلوع آن در بهار و پاييز و تابستان متفاوت است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 172

اين به علت كرويت و گردش زمين به دور خورشيد است». «1»

و) از ديگر صاحب نظراني كه از اين آيات كرويت زمين را استفاده كرده اند، گودرز نجفي، «2» عبدالرؤف مخلص، «3» يدالله نيازمند، «4» محمد سامي محمد علي «5» و شيخ نزيه القميحا «6» هستند.

جواب يك پرسش

چرا قرآن تعبير مشرق و مغرب را به صورتها و صيغه هاي مختلفي بكار برده است؛ گاهي مفرد، گاهي تثنيه و گاهي هم جمع؟ آيا اين شيوه از تعبير تناقض نيست؟

پاسخ: اين سئوال و شبهه سابقه طولاني

دارد و حتي ما آن را در بين سؤالات تفسيري كه از امامان پرسيده شده است، مي بينيم. به عنوان مثال، مي توان به سؤال ابن كواء از حضرت علي (ع) در اين زمينه اشاره كرد. «7» و با در نظرگرفتن دسته بندي آيات به صورتي كه در ابتداي بخش ارائه شد به پاسخ گويي اين پرسش مي پردازيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 173

مجموعه اول: در اين آيات مراد از مشرق و مغرب جنس آنهاست و خداوند متعال اصل آنها را اراده كرده است بدون اينكه نظري به افراد آن داشته باشد. و اين با اصطلاح علمي و عرفي مشرق و مغرب سازگاري دارد؛ چراكه براي هر نقطه از زمين يك مشرق و يك مغرب وجود دارد. «1»

مجموعه دوم: در بيان سرّتثنيه بودن اين دو لفظ در اين مجموعه آيات، ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است كه پس از نقل، به بررسي آنها و ميزان موافقت شان با آيات قرآن و يافته هاي علمي خواهيم پرداخت.

1. مراد از مشرقين، مشرق خورشيد در تابستان و زمستان و مراد از مغربين، مغرب آن در اين دو فصل است. «2»

2. منظور از مشرقين و مغربين، مشرق و مغرب خورشيد و ماه است. «3»

3. مقصود از مشرقين، مشرق و مغرب [هر دو] است؛ با اين توجيه كه بنابر عادت عرب كه در بسياري از موارد، از دو جنس كه برخي ويژگي هاي مشترك دارند، يكي را انتخاب نموده و از آن تثنيه مي سازند و آن را بر هر دو جنس اطلاق مي كنند؛ در اينجا نيز لفظ «مشرق» انتخاب شده و پس از تثنيه نمودن آن، در معناي مشرق و مغرب

بكار رفته است. «4»

4. مراد ازمشرقين و مغربين، مشرق و مغرب دو نيمكره زمين است، چراكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 174

هر نيمكره براي خود مشرق و مغربي دارد. «1»

5. مراد از مشرقين، پيامبر اعظم (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و مراد از مغربين، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) است. اين بيان از امام صادق (ع) نقل شده است. «2»

نقد و بررسي

بسياري از مفسران و دانشمندان متقدم، احتمال اول را در تفسير مشرقين و مغربين پذيرفته اند. و برخي از آنان روايتي از حضرت علي (ع) را در تأييد تفسير خويش ذكر كرده اند كه فرموده اند: «إن مشرق الشتاء علي حدّه ومشرق السيف علي حدّه» «3» (مشرق زمستان و تابستان هر كدام بر حدّ خود است).

اين مطلب از نظر علمي نيز به اثبات رسيده است كه ميل محور زمين و حركت انتقالي آن باعث مي شود محل طلوع و غروب خورشيد در تابستان و زمستان متفاوت باشد.

تفسير دوم نيز با يافته هاي علمي سازگار است؛ چرا كه هر كدام از خورشيد و ماه [همانند ديگر ستارگان و سيارات طلوع و غروب خاص خود را دارند. اين تفسير از نظر دانشمندان و مفسران چندان با آيه مناسبت ندارد.

تفسير سوم فقط در آيه ي 38 سوره ي زخرف محتمل است؛ زيرا به خاطر ذكر مغربين در كنار مشرقين، در آيه ي 17 سوره ي رحمن، اين تفسير نمي تواند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 175

بيان مناسبي براي اين آيه باشد.

احتمال چهارم نيز با توضيحاتي كه از آيت الله خوئي و محمد متولي شعراوي نقل شد، مي تواند تفسيري براي آيه باشد.

برخي از مفسران با ذكر اين احتمال در

تفسير آيات، آن را از معجزات علمي دانسته و گوياي مطلبي علمي مي دانند كه مردم تا زمان هاي متمادي پس از پيامبر اسلام (ص) از آن بي اطلاع بودند. «1»

البته با در نظر گرفتن اين نكته كه درتفسير آيه، احتمالات ديگري نيز وجود دارد، نمي توان اين معنا را مقصود اصلي و انحصاري آيه دانست و آن را نمونه اي از اعجاز علمي قرآن معرفي كرد.

تفسير پنجم نيز از موارد ذكر بطن آيه است كه در صورت صحت سند و اسناد آن به معصوم، مي تواند تفسيري براي آيه باشد و هيچگونه منافاتي با تفاسير چهارگانه گذشته ندارد. بنابراين تفسير، مشرقين، پيامبر اسلام (ص) و حضرت علي (ع) هستند كه در صدر اسلام محل طلوع اسلام بودند و مراد از مغربين امام حسن (ع) و امام حسين (ع) هستند كه در دوره غروب اسلام اصيل از صحنه جامعه، به شهادت رسيدند. اين نحوه تفسير، در ديگر روايات نيز ديده مي شود؛ به عنوان نمونه مي توان به تفسير مشرقين به پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم اشاره كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 176

مجموعه سوم:

در مورد اين گروه از آيات نيز چند احتمال ارائه شده است.

1. به دليل حركت انتقالي زمين و ميل محور آن، نقاط طلوع و غروب خورشيد در هر روز با روز ديگر متفاوت است و جمع بودن مشارق و مغارب به اين نكته اشاره دارد. «1» روايتي از حضرت علي (ع) در جواب ابن كواء نقل شده، اين ديدگاه را تأييد مي كند كه مي فرمايد: «زمين 360 مشرق و مغرب دارد». «2»

2. از آنجا كه در نقاط مختلف زمين، مشرق و مغرب مختلف

است و گاهي مغرب يك نقطه، هم زمان با مشرق نقطه ديگر است، لذا مي توان گفت: تعبير جمع به همين اختلاف آفاق نظر دارد. «3»

3. مراد از مشارق و مغارب، طلوع و غروب خورشيد براي ديگر كواكب منظومه شمسي است؛ چرا كه آنان نيز همانند زمين داراي طلوع و غروب خورشيد هستند. «4»

نقد و بررسي:

تعدد مشرق و مغرب، در كيهان شناسي از قطعيات شمرده مي شود. و هر يك از اين سه ديدگاه با آنچه هم اكنون در علم اثبات شده سازگاري دارد؛ ولي با توجه به اينكه آيه ي 137 سوره ي اعراف اشاره به سرزمين هايي است كه درسيطره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 177

فرعونيان بود، و غرض آيه بيان گستردگي آن سرزمينهاست، احتمال دوم ترجيح دارد. «1» ولي احتمال سوم صحيح به نظر نمي رسد.

اما در مورد آيه ي 40 سوره ي معارج هر يك از اين سه احتمال مي تواند مراد خداوند متعال باشد و با آيه سازگاري دارد.

البته آيت الله خوئي احتمال اول را در اين مجموعه آيات نمي پذيرند و مي نويسند: «برخي از مفسران مانند قرطبي «2» و غير او مشرقها و مغربها را حمل بر اختلاف نقطه هاي طلوع و غروب آفتاب به اختلاف ايام سال دانسته اند؛ ولي اين معنا خالي از تكلف نيست، زيرا خورشيد هرگز نقاط مختلف معيني براي طلوع غروب ندارد كه به آن سوگند ياد شود بلكه به اختلاف اراضي مختلف مي شود». «3»

به نظر مي رسد، اشكال ايشان وارد نباشد؛ چرا كه اولًا: در اين آيات شريفه آنچه مُقسم به واقع [و به آن قسم ياد شده است «ربّ» است نه مشارق و مغارب. ثانياً: اگر به مشارق و

مغارب هم قسم ياد مي شد، تعيّن و تشخّص آنها ضروري نبود؛ و حتي عدم تشخّص در اين گونه موارد بهتر است، چرا كه با عموميت و گستردگي مُقسم به مي توان قسم را تأكيد كرد. ثالثاً: بر فرض قبول سخن ايشان اين اشكال در احتمال دوم كه مورد قبول خودشان است نيز وارد مي شود. علاوه بر اينكه در مورد اين آيه مي توان گفت: مراد از مشارق و مغارب، تمام نقاط روي زمين است، به خاطر كروي بودن و حركت چرخشي زمين،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 178

خورشيد هر لحظه در نقطه اي از كره زمين طلوع و در نقطه اي غروب مي كند [و هر نقطه اي از زمين براي نقطه اي مشرق و براي نقطه اي مغرب است پس مي توان گفت: تعدد مشارق و مغارب به تعداد اماكن زمين است.

گذشته از اين احتمال ديگري در اين آيات و آيه 5 سوره صافات مي توان ارائه كرد و آن اينكه، مشارق ومغارب را أسماء زمان بدانيم كه در اين صورت «ربّ المشارق وربّ المغارب» كنايه از ربوبيت الهي در تمام زمانها است. زيرا هر لحظه از زمان، زمان طلوع و غروب خورشيد براي نقاطي از زمين است. شاهد اين برداشت از آيه، ذكر «ربّ السماوات والارض وما بينها» در آيه 5 سوره صافات است [كه مراد خداي تمام مكانهاست و] قبل از «وربّ المشارق» آمده است و اسم مكان دانستن مشارق تكرار را به همراه دارد.

برخي از نويسندگان با تأمل در سياق آياتي كه تعابير سه گانه مشرق و مغرب در آنها به كار رفته است، علت تغبير سه گونه را رعايت سياق آيات دانسته اند؛ زيرا در آيه، 9 سوره ي مزمل

كه سخن از توحيد است، مفرد بودن صيغه ها شايسته است و در آيه 17 سوره رحمن آيات هم جوار همگي تثنيه است و به كار بردن مشرق و مغرب به صورت تثنيه مناسبت دارد. و نيز اكثر كلمات در آيات مقارن با آيه ي 40 سوره ي معارج به صورت جمع به كار رفته اند لذا، بي تناسب نيست اگر مشرق و مغرب در آن آيه به صورت جمع آمده است. «1»

اگر چه اين برداشت در مورد تمام آيات مورد بحث صادق و صحيح به نظر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 179

نمي رسد، اما از آنجاييكه در اكثر اين آيات، هماهنگي با سياق رعايت شده است، مي توان آن را بيانگر حدّ اعلاي بلاغت قرآن دانست.

پس، با توجه به آنچه گفته شد، اين نكته به خوبي روشن مي شود كه آنچه آيات گروه اول به ما عطا مي كند، هيچ گاه با موهبت هاي ارزاني داشته شده از طرف آيات گروه دوم در تضاد و مخالفت نيست همانطور كه دهش و عطاي اين دو گروه از آيات در تقابل با داده هاي مستفيض و گرانقدر آيات سوم نمي باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 180

گروه دوم: [دحو الارض

مقدمه

آيه ي 30 سوره ي نازعات از جمله آيات قرآني است كه در آن ويژگي دحو الارض بيان شده است. آن گونه كه در گذشته به طور اجمال گفته شد، برخي از نويسندگان با ارائه تفاسيري خاص از اين ويژگي، آن را بيانگر شكل زمين مي دانند. ما در اين قسمت به تفصيل به بيان و نقد اين ديدگاه ها خواهيم پرداخت.

آيه:

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا «1»

(و بعد از آن زمين را گسترش داد).

همان گونه

كه اشاره شد در كتب لغت براي ماده «دحو» دو معناي عمده «گسترش دادن «2» و حركت دادن [غلطاندن «3»» ذكر شده است. بسياري از دانشمندان با ذكر اين نكته كه واژه ي «دحيه» در زبان عربي به معناي تخم مرغ است، دحو الارض را به معناي «تخم مرغي قرار دادن زمين» دانسته و آيه شريفه را بيانگر شكل زمين مي دانند.

الف) عبدالرحيم مارديني»

همانند محمد كامل عبدالصمد «5» از قول كتب لغت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 181

«دحاها» را به «جعلها كالدحيه» (آن را مانند تخم مرغ قرار داد) معنا مي كند و آيه را بيانگر شكل كروي زمين مي داند.

برخي از نويسندگان، نه تنها كرويت زمين را از آيه استفاده كرده اند، بلكه با توجه به شكل تخم مرغ، فرو رفتگي دو قطب زمين را نيز كه در علم امروز اثبات شده است، از آيه استفاده كرده اند.

ب) دكتر سمير عبد الحليم در اين باره مي نويسد: «كلمه دحاها در آيه شريفه كه از دحيه به معناي تخم شتر مرغ گرفته شده است، نه تنها كرويت زمين را اثبات مي كند؛ بلكه بيانگر شكل بيضوي زمين نيز هست چراكه قطر زمين در استوا 42 كيلومتر بيشتر از قطر آن در دو قطب است». «1»

ج) محمد علي محمد سامي، «2» شوقي ابوخليل «3» و دكتر حسن ابوالعينين «4» از ديگر نويسندگاني هستند كه با بياناتي مشابه، بيضوي بودن زمين را از اين آيه برداشت نموده اند.

د) يكي از نويسندگان صاحب نظر عرب با ذكر اين نكته كه زمين در حقيقت به شكل گلابي است؛ يعني دو قطب آن كمي بر آمده و قطب جنوب آن كمي فرو رفته است، آيه

را اشاره به اين شكل خاص زمين مي داند چرا كه در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 182

واقع تخم مرغ [دحيه اين گونه شكلي دارد. «1»

ه) برخي ديگر از نويسندگان اگر چه دحو را در آيه شريفه به معناي «حركت دادن» مي دانند ولي گسترش و كرويت زمين را از لوازم آن مي شمارند و مي نويسند: «دحو به معناي پهن كردن زمين، نتيجه معاني لغوي دحو الارض است كه به حركت در آوردن مي باشد؛ زيرا هنگامي كه كره زمين به حركت و گردش درآمد و از جايگاه خود رانده شد، توده اي روان و آتشين بود و در اثر حركات گوناگون به خصوص حركت دوراني، هم به صورت كره در آمد و هم بر وسعت و پهناي آن به اندازه قابل ملاحظه اي افزوده شد». «2»

و) برخي از نويسندگان معاصر عرب شديداً با اين گونه برداشت از آيه مخالف است و آن را متابعت از علوم ضاله و گمراه كننده مي داند. وي اگرچه قائل به كرويت زمين است ولي در باره ي نحوه كروي شكل شدن زمين مي نويسد: «خداوند از همان لحظه اول آفرينش زمين، آن را به صورت كروي و آماده براي زندگي بشر خلق كرد». «3»

نقد و بررسي

همان گونه كه قبلًا گذشت، واژه «دحيه» در هيچ يك از كتب لغت معتبر به معناي تخم پرنده نيامده است و كساني هم كه اين معنا را از كتب لغت نقل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 183

كرده اند، هيچ گونه منبع و آدرسي ذكر ننموده اند.

فقط در بعضي از كتاب هاي لغت به لانه برخي پرندگان كه بر روي خاك آشيانه مي سازند «ادحيّ» گفته شده، كه آن هم

اين خاطر است كه آن پرنده هنگام ساختن لانه، سنگ ريزه و خاك ها را با پنجه خود به اطراف پرتاب نموده و محل تخم گذاري خويش را پهن و گسترده مي نمايد. «1» و اگر در جايي واژه دحيه به تخم پرنده اطلاق شده است، واژه اي غير فصيح بوده كما اينكه برخي دانشمندان به اين نكته اشاره كرده اند. پس بنابراين تعبير «دحاها» نمي تواند به معناي «آن را تخم مرغي شكل قرار داد» باشد.

اما اگر «حركت دادن» را معنايي براي ماده «دحو» در اين آيه بپذيريم، هر چند حركت زمين از آن قابل فهم است و از نظر علمي اثبات شده است كه شكل كروي زمين در نتيجه حركت وضعي آن است ولي بعيد است كه آيه به اين مسئله، مستقيماً اشاره داشته باشد.

و در صورتي كه غلطاندن را معناي مقبولي براي ماده «دحو» در آيه ي شريفه بدانيم شايد اشاره اي به كرويت زمين داشته باشد؛ زيرا بيشتر، اشياء كروي هستند كه قابل غلطاندن مي باشند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 184

گروه سوم: [فجّ عميق

مقدمه:

آيه ي 27 سوره ي حج ناظر بر دعوت عمومي مردم از سوي حضرت ابراهيم (ع) براي انجام فريضه حج است تا پياده يا سوار بر مركب، از هر راه دوري قصد خانه خدا كنند. خداوند متعال در اين آيه شريفه براي بيان طولاني و مشكل بودن راهي كه حجاج بايد طي كنند، عباراتي را به كار برده است كه برخي نويسندگان، آن را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

آيه:

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ «1» (و حج را به مردم اعلام كن تا به سوي تو آيند، در حاليكه پياده

و [سوار] بر مركب لاغري هستند و از هر درّه ژرف [و راه دوري مي آيند).

بحث لغوي:

«رجال» جمع رَجِل و رَجيل است و به معناي پياده به كار مي رود. و از رِجل [پا] اشتقاق انتزاعي دارد. مراد از «ضامر»، هر آن چيزي است كه خالي از زوايد باشد خواه حيوان باشد و خواه غير حيوان. «2»

واژه ي «فجّ» در اصل به معناي باز و گشاده بودن است. «3» و درباره ي راه، درّه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 185

و فاصله ميان دو كوه «1» و نيز جاده هاي وسيع «2» به كار مي رود. «عميق»، صفت مشبه از ماده «عمق» و به معناي گودي «3» است. به گفته برخي لغويون اين واژه اگر صفت براي راه قرار گيرد معناي دوري و فاصله زياد مي دهد. «4»

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

برخي از مفسران و نويسندگان به كار رفتن واژه عميق، به جاي بعيد را در اين آيه شريفه اشاره به كرويت زمين مي دانند.

الف) دكتر محمد راتب النابلسي در جواب به اين سؤال كه چرا قرآن از واژه ي عميق به جاي واژه ي بعيد استفاده كرده است؛ مي نويسد: «اين تعبير دقيق قرآني اشاره اي به كرويت زمين است زيرا خطوط روي سطح زمين مستقيم نيستند بلكه منحني اند و خط منحني نياز به بعد سومي دارد كه آن عمق است؛ لذا خداوند از دوري و طولاني بودن جاده ها با تعبير «فجّ عميق» ياد كرده است». «5»

ب) محمد سامي محمد علي از ديگر نويسندگان عرب است كه در اين باره مي نويسد: «فاصله ميان دو نقطه كه از لحاظ ارتفاع در يك سطح باشند با واژه «بعيد» بيان مي شود ولي از آنجاييكه

به خاطر كرويت زمين، ديگر اماكن نسبت به مكه گودتراند، در اين آيه شريفه از كلمه «عميق» استفاده شده است». «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 186

ج) صاحب تفسير روشن نيز در استدلالي مشابه، آيه را اشاره به كرويت زمين مي داند و مي نويسد: «واژه عميق اشاره به اين نكته است كه شهرهاي دور از مكه همانند گوديهاي اطراف اين بلندي هستندو اين به خاطر كرويت زمين و واقع شدن مكه در نزديكي خط استوا است كه باعث شده اماكن روي كره زمين هر چه از اين خط دورتر قرار گيرند، گودتر و پست تر باشند». «1»

د) دكتر سمير عبدالحليم «2» و دكتر شوقي ابوخليل «3» از ديگر كساني هستند كه آيه را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

جمع بندي و بررسي:

در مورد ديدگاه هاي ارائه شده پيرامون آيه ي فوق تذكر دو نكته لازم به نظر مي رسد:

الف) همان گونه كه لغويون تصريح كرده اند، «فجّ» در بيشتر موارد به راه هايي اطلاق مي شود كه از بين كوه ها و درّه ها مي گذرد. با توجه به اين نكته، شايد تعبيرِ «عميق» اشاره به گودي و فراز و نشيب اين راه ها باشد كه نشان دهنده سختي مسيري است كه حاجيان بايد براي رسيدن به مكه طي كنند.

ب) استفاده كرويت زمين از آيه شريفه مبتني بر اثبات اين دو امر است.

1. واژه ي عميق در آيه شريفه براي نشان دادن بُعد و دوري مسير باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 187

2. واژه ي عميق براي بيان مسافت در يك مسير صاف به كار نمي رود و آنچه صاحب معجم مقاييس اللغه نقل كرده است، برداشت شخصي او با توجه به كاربرد اين واژه در اين آيه

بوده است.

و با توجه به سياق آيات و مراجعه به كتاب هاي لغت، پيرامون كلمه عميق، مي توان آيه را اشاره به كرويت زمين دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 188

گروه چهارم: [نقص الارض من اطراف ها]

مقدمه:

كاسته شدن از اطراف زمين، از ويژگي هايي است كه در برخي از آيات به آن اشاره شده است و بعضي از صاحب نظران با ارائه تفسيري خاص از اين ويژگي، اين آيات را از جمله آيات نجومي قرآن شمرده اند. در مورد اينكه مراد نقص اطراف زمين چيست، تفاسير متعددي ارائه شده است كه دانشمندان و نويسندگان بنابر برخي از آنها كرويت زمين و علاوه بر آن فرو رفتگي قطب هاي آن را از اين آيات استفاده كرده اند.

آيات:

أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا «1» (و آيا اطلاع نيافته اند كه ما به سراغ زمين مي آييم در حاليكه از اطرافش، آن را مي كاهيم).

أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا «2» (وآيا نمي بينند كه ما به سراغ زمين مي آييم در حاليكه از اطرافش آن را مي كاهيم).

بحث لغوي:

«نقص» در لغت به معناي كم كردن و كاستن است. «3» و در لغت عرب،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 189

«اطراف» جمع طرف است و به مرز، پايان «1» و منتهي اليه شي ء «2» گفته مي شود.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

ديدگاه هايي كه درباره ي اين ويژگي ارائه شده است را مي توان به صورت زير برشمرد.

الف) كاسته شدن سرزمين هاي كفّار و اضافه شدن آن به بلاد مسلمين. اين تفسير از ضحاك و مقاتل و حسن نقل شده است. «3»

ب) ويران و خراب شدن سرزمينها به صورت تدريجي. «4»

ج) منظور از نقصان زمين مرگ و فقدان عالمان است.

اين تفسير در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده است كه امام فرمودند: «نقصانها ذهاب عالمها». «5»

د) منظور از زمين، اهل زمين است كه تدريجاً و دايماً با زندگي وداع مي كنند.» ه) مراد زير آب رفتن تدريجي قسمتي از زمين به واسطه بالا آمدن درياها و نيز پر شدن شكاف هاي زمين از آب است. «7»

و) مقصود كم شدن حجم و جرم زمين است.

محمد علي محمد سامي، در تفسير اين آيه، اين گونه مي نويسد: «چون زمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 190

از خورشيد جدا شده است به مرور زمان سردتر مي شود و با سفت شدن پوسته آن برخي مواد به صورت مواد مذاب و بخار، از شكاف هاي زمين به خارج پرتاب مي شوند». «1»

دكتر زغلول النجار نيز، نقص و كاسته شدن اطراف زمين را به خاطر خروج دايمي مواد روان و مذاب و نيز گازهاي محبوس در زمين مي داند. ايشان به كار رفتن فعل مضارع در آيه را بيانگر استمرار اين جريان مي داند و مي نويسد: «دانشمندان تأييد مي كنند كه زمين در آغاز، حدّاقل 200 برابر حجم كنوني بوده است». «2»

ز) برخي از نويسندگان دو قطب زمين را، اطراف زمين معرفي مي كنند و نقص آن را، فرو رفتگي آن مي دانند كه كوتاه بودند قطر زمين در قطبين نسبت به استوا نشانگر آن است. «3»

دكتر منصور حسب النبي، فرو رفتگي قطب ها را نتيجه حركت وضعي زمين و خميري بودن مادّه ي اوليه تشكيل دهنده ي آن مي داند كه باعث شده، زمين اين شكل خاص را به خود بگيرد. ايشان اين مطلب علمي را به عنوان يك احتمال در معناي آيه ذكر مي كند. «4»

محمد كامل عبدالصمد «5» و

عبدالرحيم مارديني «6» نيز از افرادي هستند كه اين تفسير را براي آيه پذيرفته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 191

نقد و بررسي:

با توجه به اين نكته كه سوره ي رعد و انبياء از سوره هاي مكي هستند و در مكه هنوز فتوحاتي حاصل نشده بود، نمي توان مراد از نقص زمين را، كاسته شدن از سرزمين هاي كفار دانست.

چند نكته نيز، اثبات مدعاي كساني كه آيه را در صدد بيان شكل كروي وار زمين مي دانند را با مشكل روبرو مي كند.

1. سياق اين آيات درباره زندگي دنيوي، مرگ و سپس حسابرسي است و اين مسئله ارتباط چنداني با شكل زمين ندارد بلكه مؤيّد تفاسير ديگر در مورد آيه است.

2. در هر دو آيه لفظ «اطراف» به صورت جمع [اطرافها] آمده است و اگر مراد، دو قطب زمين باشد شايسته تر اين بود كه به صورت تثنيه [طرفيها] به كار مي رفت.

البته با قبول قاعده ي جواز استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا در آيات قرآن، مي توان اين تفسير را، به عنوان احتمالي در آيه مطرح كرد. و آنچه با سياق آيات مناسب است و برخي روايات نيز آن را تأييد مي كنند، اين است كه منظور از نقص زمين، مرگ اهل و ساكنان زمين، مخصوصاً عالمان و بزرگان آن باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 192

گروه پنجم: [تكوير اليل علي النهار والنهار علي اليل

مقدمه:

آيه شريفه ي 5 سوره ي زمر، پيچيده شدن شب بر روز و روز بر شب را بيان مي كند وبا توجه به اينكه اين جريان در جوّ اطراف زمين اتفاق مي افتد و در حقيقت اين دو به دور كره زمين پيچيده مي شوند، برخي از مفسران و دانشمندان كرويت زمين را از اين آيه شريفه استفاده كرده اند.

آيه:

يُكَوِّرُ

اللَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي اللَّيْلِ «1» (شب را بر روز و روز را بر شب مي پيچد).

بحث لغوي:

«تكوير» در لغت به معناي دور زدن و جمع كردن «2» آمده است و بيشتر براي مواردي به كار مي رود كه چيزي به صورت دايره وار پيچيده شود. «3»

ديدگاه ها و نظريات مفسران:

الف) تفسير نمونه پيچيده شدن شب و روز را بر هم ديگر چنين ترسيم مي كند: «اگر انسان بيرون كره زمين ايستاده باشد و به منظره حركت وضعي زمين به دور خورشيد و پيدايش شب و روز بر گرد آن نگاه كند، مي بيند كه گويي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 193

به طور مرتب از يك سو، نوار سياه رنگ بر روشناي روز پيچيده مي شود و از سوي ديگر نوار سفيد رنگ روز بر سياهي شب ... و با توجه به گفته هاي لغت، در ماده تكوير نكته لطيفي كه در آيه نهفته است روشن مي شود ... و آن اينكه زمين كروي است و به دور خودش گردش مي كند». «1»

ب) صاحب تفسير فرقان نيز با اشاره به معناي لغوي تكوير، كرويت زمين را از اين تعبير دقيق استفاده كرده است و مي نويسد: «اگر كرويت زمين نبود، پيچيده شدن شب و روز بر هم ديگر امكان نداشت و در آن صورت يا فقط شب بود و يا فقط روز». «2»

ج) دكتر منصور حسب النبي، پس از طرح اين سؤال كه چرا خداوند متعال از تغيير شب و روز از افعالي همچون «يبسط» و «يغيّر» استفاده نكرد و لفظ «يكوّر» را بكار برده است، به اين نكته اشاره مي كند كه «تكوير» به معناي پيچيدنِ چيزي دور جسمي كروي

است و از آنجا كه كه جوّ زمين به دور زمين پيچيده شده و نور خورشيد با برخورد به مولكول هاي هوا در جو، روز را ايجاد مي كند و از طرفي چرخش زمين باعث پيچيده شدن روشنايي روز و تاريكي شب، به دور زمين مي گردد، خداوند متعال در آيه ي شريفه واژه ي «يكور» را بكار برده است. «3»

يوسف الحاج احمد، احتمال مكعب يا مستطيل يا سطح صاف بودن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 194

زمين را با توجه به معناي فعل «يكور» ردّ مي كند و آيه را فقط با كرويت زمين سازگار مي داند. «1»

از ديگر نويسندگانِ صاحب نظرِ عرب، كه كرويت زمين را از آيه شريفه استفاده كرده اند: دكتر محمد حسن هيتو، «2» دكتر سليم عبدالحليم «3» و عبدالرحيم مارديني «4» هستند.

جمع بندي و بررسي

با توجه به آنچه در كتاب هاي لغت درباره ي ماده «كور» آمده است و دقت در به كار رفتن اين واژه ي خاص، در حاليكه بسياري از افعال ديگر نيز مي توانند تغيير و جابجا شدن شب و روز را برسانند و همچنين با نگاهي به يافته هاي علمي قطعي در اين باره، مي توان آيه را اشاره به كرويت زمين دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 195

گروه ششم: [مدّ الارض

مقدمه:

در بخش هاي قبلي، ويژگي «مدّ الارض» و برخي ديدگاه ها در تفسير آن ذكر شد. گروهي از صاحب نظران اين ويژگي را اشاره به شكل زمين مي دانند كه به بررسي كلام آنها مي پردازيم.

آيات:

وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ «1»

(و او كسي است كه زمين را گسترانيد).

وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا «2»

(و زمين را گسترانديم).

وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً «3»

(و خدا زمين را شما گسترده قرار داد).

ديدگاه ها و نظريات

دانشمندان و مفسران:

همان گونه كه قبلًا گفته شد مدّ و بسط در لغت به معناي گستردن و كشيدن «4» است و گروهي از انديشمندان از اين ويژگي زمين، كرويت آن را استفاده كرده اند.

الف) يكي از دانشمندان با توجه به اينكه در اين آيات، زمين به صورت مطلق آمده است و به مدّ و بسط زمين، اشاره خاصي نشده است؛ مراد آيه را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 196

گسترده بودن تمام مناطق زمين در تمام جهات مي داند و مي نويسد: «از آنجاييكه ما هر جاي زمين كه برويم زمين در چهار طرف ما پهن و گسترده شده است، مي توان فهميد كه زمين كروي شكل است چرا كه پهن بودن زمين در چهار جهت، آن هم در همه جاي زمين فقط با اين شكل هندسي سازگار است». «1»

اگر زمين مربع، مثلث و يا سطحي قرص گون باشد، ممكن است انسان در نقطه اي از زمين قرار گيرد كه زمين در يك جهت او گسترده نباشد بلكه در سمتي از او آسمان قرار گيرد. «2»

ب) دكتر منصور حسب النبي، بكار بردن واژه هاي مدّ و بساط را براي بيان اين معناي ظريف، از اعجاز لغوي قرآن مي داند زيرا هم به ظاهر زمين اشاره دارد و هم حقيقت و كروي بودن آن را مي فهماند. «3»

ج) احمد متولي، ديگر نويسنده عرب است كه اين آيات را اشاره به كرويت زمين مي داند و مي نويسد: «انسان هر جاي كره زمين به دور او پهن [ممدود، منبسط] شده است و اين فقط با كرويت زمين سازگاري دارد؛ چراكه أشكال ديگري كه داراي گوشه هستند اگر انسان بر روي زاويه آن قرار بگيرد، اين خصوصيت وجود

ندارد». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 197 د) دكتر حسن ابوالعينين، «1» دكتر سمير عبد الحليم، «2» احمد المرسي «3» و يوسف الحاج احمد «4» از ديگر كساني هستند كه با بياناتي نسبتاً مشابه، آيات را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

نقد و بررسي:

در صورتي كه قبول كنيم، مراد از مدّ و بسط زمين، گسترده بودن آن در تمام مكان هاي روي زمين، آن هم در تمام جهات چهارگانه است؛ مي توان اين آيه را اشاره به كرويت زمين دانست چرا كه كره تنها شكل هندسي است كه اين خاصيت را دارد. اما قبول اين اطلاق در معناي آيه مشكل به نظر مي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 198

گروه هفتم: [لا اليل سابق النهار]

مقدمه:

خداوند متعال در سوره ي يس، پس از آن كه در چند آيه، از نشانه بودن شب و روز و نيز حركت خورشيد و ماه سخن مي گويد، به نظم موجود در حركت اجرام آسماني اشاره مي كند و از نرسيدن خورشيد به ماه و پيشي نگرفتن شب بر روز سخن مي گويد. برخي از نويسندگان و مفسران با ارائه تفسيري خاص از عبارت ولا اليل سابق النهار (و نه شب بر روز پيشي گيرنده است) حركت و كرويت زمين را استفاده كرده اند.

آيه:

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (نه خورشيد برايش سزاوار است كه ماه را دريابد و نه شب بر روز پيشي گيرنده است در حاليكه هر يك در مداري شناورند).

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

اين آيه پس از آياتي كه از حركت خورشيد و منازل ماه سخن مي گويد، آمده است. برخي از نويسندگان از اين فرموده قرآن

كه: «شب بر روز پيشي نمي گيرد» كرويت زمين را برداشت كرده اند و بر اين برداشت دلايل و براهيني اقامه نموده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 199

الف) محمد متولي شعراوي، از جمله كساني است كه آيه را دالّ بر كرويت زمين مي دانند. ايشان هدف خداوند متعال از نزول اين آيه را، تصحيح يك اشتباه رايج در بين عرب قبل از اسلام مي داند و مي نويسد: «اعراب ابتداي هر ماه قمري را با شب شروع مي كنند، مثلًا غروب خورشيد در آخرين روز شعبان را بيانگر آغاز ماه رمضان مي دانند. آنان با توجه به اين رسم مي گفتند: «اليل يسبق النهار» (شب بر روز مقدم شده است) و لازمه اين حرف آن است كه روز برشب مقدم نمي شود. [اليل لايسبق النهار] خداوند متعال درباره ي جمله دوم سخني نفرمود، زيرا كلامي صحيح و مطابق با واقع بود؛ ولي جمله اول را تصحيح نموده و فرمود: ولا اليل سابق النهار پس، بنابراين، نه شب بر روز مقدم مي شود نه روز بر شب. و نتيجه آن چنين است كه، شب و روز هر دو در يك زمان با هم بر روي زمين موجودند. و اين مسئله فقط در صورت كروي بودن زمين صحيح است. «1»

ب) يكي ديگر از نويسندگان درباره ي آيه مي نويسد: «اين آيه بيان كننده كروي بودن زمين است و مي گويد شب و روز هر دو در يك زمان بر روي سطح زمين موجودند، چرا كه اگر زمين سطحي صاف بود از اين دو حالت خارج نمي شد، يا هميشه [در كل سطح زمين شب و يا هميشه روز بود». «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 200

ج) دكتر

منصور حسب النبي، «1» نيز مانند دكتر حسن ابوالعينين «2» وجود شب و روز در دو نيمكره زمين كه از اين آيه فهميده مي شود را دليل بر چرخش و كرويت زمين مي داند.

د) از ديگر كساني كه كرويت زمين را از اين آيه استفاده كرده اند، دكتر سمير عبدالحليم «3» و صبري الدمرداش «4» هستند.

ه) تفسير نمونه، ذيل اين آيه ي شريفه، حركت سريع تر ماه در برج هاي دوازده گانه را دليل نرسيدن خورشيد به آن مي داند [چرا كه در آيه، حركت ظاهري ماه و خورشيد مراد است و ماه اين مسير را سي روز و خورشيد آن را يك سال طي مي كند.] و درباره سبقت نگرفتن شب بر روز مي نويسد: «شب بر روز پيشي نمي گيرد كه بخشي از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجود را به هم ريزد. بلكه همه اينها مسير خود را ميليون ها سال بدون كم ترين تغيير ادامه مي دهند». «5»

نويسندگان اين تفسير، گردش ظاهري خورشيد، ماه، شب و روز به دور زمين را تفسيري براي عبارت كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ مي دانند، كه ضمناً، كرويت زمين از آن قابل فهم است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 201

نقد و بررسي:

1. علي رقم تحقيق گسترده اي كه در كتاب هاي تفسير و روايات انجام شد، هيچ گونه دليلي بر آنچه شعراوي به عنوانِ سبب نزول آيه ذكر كرده است، يافت نشد. علاوه بر اين كه به نظر نمي رسد آنچه ايشان به عنوان خطاي اعراب بيان نمود مسئله مهمي باشد كه خداوند متعال براي تصحيح آن آيه اي را نازل فرمايد.

2. آنچه عبدالرحيم مارديني به عنوان نتيجه ي مسطح بودن زمين بيان كرد، شب بودن هميشگي و يا

روز بودن هميشگي است [نهار دائم أو ليل دائم اما اين نتيجه گيري صحيح نيست، چرا كه حتي در صورت مسطح بودن زمين نيز، شب و روز مي توانند در سطح آن موجود باشند، البته يكي بعد از ديگري. و اجتماع آنها با هم غير ممكن است.

3. سياق آيات مؤيّد معنايي است كه تفسير نمونه ارائه داد زيرا آيات قبل بيانگر نظم حاكم بر جهان است كه با تقدير الهي جاري شده است.

4. با توجه به اين نكته كه، مسابقه و پيش افتادن يكي از آن دو در صورتي ممكن است كه هر دو در زمان واحدي موجود باشند، وجود شب وروز در يك زمان، از آيه فهميده مي شود و از آنجاييكه اين اجتماع فقط در صورت كروي بودن زمين امكان دارد؛ مي توان كرويت زمين را لازمه ي معناي آيه دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 202

گروه هشتم: [بياتاً أو ضحيً

مقدمه:

آنگاه كه انسانها خدا را فراموش كنند و به سخنان او گوش فرا ندهند و از رحمت و هدايت او بهره اي نبرند، خشم خداوند را بر خود خريده اند و مستحق عذاب او شده اند. اين سنتي از سنت هاي الهي است. خداي متعال در قرآن، مردم را از عذاب خويش بيم مي دهد؛ عذابي كه ممكن است صبحگاهان و يا شامگاهان نازل شود. برخي از انديشمندان نيز اين آيات را اشاره به كرويت زمين مي دانند.

آيات:

أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ* أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحيً وَهُمْ يَلْعَبُونَ «1» (آيا اهل اين آبادي ها ايمن شده اند، از اينكه سختي [مجازات ما شبانگاه به آنان برسد در حاليكه آنان خواب باشند و آيا اهل اين آبادي ها ايمن

شده اند از اينكه سختي [مجازات ما نيمروز به آنان در رسد در حاليكه آنان بازي مي كنند).

أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَاراً «2»

( [ناگهان در شبي يا روزي فرمان [نابودي ما بدان در رسد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 203

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

الف) احمد المرسي حسين جوهر، درباره ي آيات 97 و 98 سوره ي اعراف مي نويسد: «معناي آيه چنين است كه فرمان و امر خدا زماني خواهد آمد كه در آن لحظه جزئي از زمين شب و جزئي ديگر روز است. پس بنابراين، مي بايست شب و روز در هر لحظه با هم موجود باشند و اين مسئله فقط در صورت كرويت زمين امكان پذير است». «1»

ايشان تعبير «أو» در آيه ي 24 سوره ي يونس را دليل برهم زماني شب و روز بر روي كره زمين دانسته و آن را اثبات كننده كرويت زمين مي داند.

ب) دكتر منصور حسب النبي، آيه ي 24 سوره ي يونس را درباره ي پايان جهان و لحظه آغاز قيامت مي داند و مي نويسد: «خداوند در اين آيه به اين مسئله اشاره مي كند كه روز قيامت آغاز خواهد شد، در زماني كه يا شب است ويا روز و از آنجاييكه شب و روز هر دو با هم بر روي كره زمين وجود دارند، خداوند اين گونه تعبير كرده است». «2»

ج) عبد الرزاق نوفل، نيز از كساني است كه با استدلالي مشابه، كرويت زمين را از اين آيه استفاده كرده است. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 204

نقد و بررسي:

آيه ي اول درباره ي عذاب الهي در دنياست كه هرگاه خداوند آن را اراده كند، شب يا روز براي او فرقي نمي كند و اين عذاب يكباره

نازل خواهد شد و گناهكاران هيچ گاه از آن در امان نخواهند بود. آيه ي دوم نيز در سياق آياتي است كه ناپايداري و فاني بودن زندگي دنيوي را بيان مي كنند اين آيات، زندگي در اين دنيا را به باغ سرسبزي تشبيه مي كند كه ناگاه امر الهي [سرماي شديد يا تگرگي سيل آسا] مي آيد و آن را از بين مي برد و نابود مي كند.

از اين دو آيه در صورتي مي توان كرويت زمين را فهميد كه يكي از اين دو احتمال در مورد آنها به اثبات برسد:

الف) يا مربوط به آغاز قيامت باشد كه امر الهي به يكباره نازل شده و تمام عالم را فرا مي گيرد؛

ب) اگر درباره اين دنيا است، بأس و عذاب الهي شامل تمام كره زمين شود.

همانطوري كه گفته شد، اين دو آيه مربوط به همين دنياست و از طرفي لزومي ندارد كه آيه بيان كننده ي نزول عذاب و امر الهي، بر تمام مردم كره زمين باشد. علاوه بر اينكه لفظ «أو» در آيه ي 24 سوره ي يونس براي ترديد است نه جمع. بنابراين پايه و مبناي استدلال به آيه براي اثبات كرويت زمين به هم مي ريزد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 205

بخش چهارم: حركت زمين

سير تطور مباحث علمي حركت زمين

يكي از ويژگي هاي مهم اجرام آسماني كه در علم نجوم از آن بحث مي شود، حركت آنهاست. چنانكه از راه هاي متعددي به اثبات رسيده است هر يك از اجرام چند نوع حركت متفاوت و البته منظم دارند كه منشأ پيدايش آثار گوناگوني در خود و يا ديگر اجسام فضايي مي شود.

زمين نيز از اين قانون مستثنا نيست و حركت هاي زيادي براي آن شمرده شده است كه برخي نويسندگان و صاحب نظران تا

سيزده حركت براي آن برشمرده اند.

البته، از دو قرن بعد از ميلاد تا قرن پانزدهم ميلادي، نظريه اي كه بر سرتاسر علم نجوم حكم مي راند زمين را ساكن و مركز عالم مي پنداشت و قايل بود كه ديگر اجرام فضايي بر گِرد زمين در گردشند. «1» اين نظريه به «منظومه بطلميوسي» شهرت دارد و نام خويش را از بنيانگذار اين فرضيه وام دار است.

جهانِ بطليموسي را مي توان چنين خلاصه كرد:

«زمين در مركز عالم قرار دارد و ساكن است، كره سماوي، حول يكي از اقطار خود دوران دارد و عموم ستارگان ثابت اند. خورشيد حول زمين، مداري دايره اي را مي پيمايد كه بر كره سماوي [دايره البروج قرار دارد و بر خلاف حركت دوراني كره سماوي، حركت مي كند. حركت سيارات، نتيجه دو حركت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 206

مستدير و متشابه است و به اين صورت كه يك دايره ران، به طور يك نواخت روي دايره ديگري، به نام فلك حامل دور مي زند؛ كه زمين كمي دورتر از مركز آن واقع است و خورشيد مستقيماً به دور خورشيد مي گردد». «1»

اگرچه اين نظريه، در طي 17 قرن متوالي مقبول بسياري از منجمان و دانشمندان بود و محاسبات نجومي طبق آن انجام مي شد، «2» ولي برخي اختر شناسان و صاحب نظران اين علم، به غير واقعي بودن آن پي برده و قايل به حركت زمين بودند.

از جمله آن دانشمدان مي توان به ابرخس (161 ق. م) اشاره كرد كه علاوه بر اعتقاد به حركت وضعي زمين، به

كمك رصدهاي متوالي ستارگان به حركت تقديمي زمين پي برد.

حتي پيش از بطلميوس نيز دانشمنداني همچون: ارسطرخس ساموسي و فيثاغورث حكيم، از حركت زمين سخن مي گفتند. «3»

در اسلام نيز دانشمنداني چون: ابوسليمان سجستاني و ابوسعيد سجزي، از رياضي دانان نيمه دوم قرن چهارم، معتقد به حركت زمين بوده اند. ابن سينا در طبيعيات شفا مي نويسد: «قولي است كه زمين، متحرك به حركت دايره شكل است و طلوع و غروب خورشيد، ماه و كواكب به خاطر قرار گرفتن زمين است

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 207

در محاذات آنها» «1» محقق طوسي [خواجه نصيرالدين نيز در تذكره «2» به همين نكته اشاره مي كند.

نلينّو، با اشاره به اقوال مزبور مي نويسد: «در ميان اروپاييان، تعليم حركت وضعي زمين تا بعد از سال 1543 ميلادي كه كوپرنيك آن را به صورت فرضيه اي كه رجحان دارد در كتاب «ادوار فلك» خود آورد، انتشار پيدا نكرد». «3»

هر چند بنابر آنچه در تاريخ علم نجوم مشهور است، كيرنيك، اولين كسي بود كه فرضيه ي زمين مركزي را ردّ كرد و از حركت زمين به دور خورشيد سخن گفت، ولي بسياري از متون تاريخي، كتاب هاي دانشمندان مسلمان را به عنوان منابع اصلي اين نظريه معرفي مي كنند.

در گزارشات تاريخي آمده است: «دانشمندان روم شرقي بعضي از آثار دانشمندان اسلامي را در دوره ايلخاني به زبان يوناني ترجمه كردند. ثمره نظريه سياره اي مكتب مراغه به كوپر نيكوس، كپرنيك و منجمان اروپايي متأخرتر رسيد كه از آن براي ساختن تصوير خورشيد مركزي

جهان كه پس از قرن شانزدهم ميلادي در اروپا غلبه پيدا كرد، كمك جستند. در صورتي كه مسلمانان كه كاملًا از امكان منظومه خورشيد مركزي آگاه بودند به منظومه زمين مركزي دل خوش ماندند؛ چنانچه «بيروني» به صراحت بيان كرده است كه به اين نتيجه رسيدند كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 208

تصميم گرفتن درباره اين امر بيش از آنكه به علم نجوم وابسته باشد به مابعد الطبيعه و علم كلام بستگي دارد». «1»

ولي نخستين كسي كه با براهين آشكار، ثابت كرد كه تصور حركت زمين با قوانين فيزيكي متناقض نيست، منجم و فيلسوف ايتاليايي «گاليله» (1642 م) است. پس از او، و بعد از آن كه نيوتن (1727 م) قوانين جاذبه عمومي را كشف كرد، ديگر در اروپا كسي قايل به سكون زمين و دوران فلك بر گرد آن نماند.

در بخش بعد، ما به برخي از حركات زمين و دلايل و آثار آن اشاره خواهيم كرد.

حركات زمين:

بسياري از تغييرات و دگرگوني هايي كه ما در طبيعت اطرافمان حس مي كنيم ناشي از حركت هاي گوناگون و منظم زمين است. شب، روز، كوتاه و بلند شدن آن دو، تغيير فصول و ... پديده هايي هستند كه از حركات زمين ناشي مي شوند و اگر اين حركت ها متوقف شود زندگي، حيات بر روي زمين به مخاطره خواهد افتاد.

تاكنون حركت هاي زيادي براي زمين كشف شده و دلايل متعددي براي اثبات آن اقامه گرديده است و اندازه و مقدار آن حركات به دقت مورد محاسبه

قرار گرفته است.

از جمله اين حركات مي توان به موارد زير اشاره كرد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 209

1. حركت انتقالي زمين (Revolution)

يكي از حركات مهم زمين، حركت به دور خورشيد است. زمين در طي يك دوره زماني كه سال ناميده مي شود، يك دور كامل به دور خورشيد مي گردد. مدار زمين در اين گردش، بيضي نزديك به دايره است زيرا خروج از مركز آن خيلي كم تر از يك مي باشد و خورشيد در يكي از كانون هاي آن قرار دارد. «1»

اين مدار را دايره البروج مي گويند و نواري به عرض 8 درجه در هر سوي آن فرض مي شود كه به آن منطقه البروج گفته مي شود. «2»

حركت انتقالي زمين در جهت عكس عقربه هاي ساعت و در مدت 365 شبانه روز و 5 ساعت و 48 دقيقه و 51 ثانيه انجام مي گيرد. يك سال برابر 365 و يك چهارم روز خورشيدي خواهد بود. در نتيجه در هر 4 سال، با داشتن يك سال كبيسه كه برابر با 366 روز است اين يك روز جبران مي شود.

زمين با سرعت 30 كيلومتر در ثانيه در مدت يك سال شمسي 937 ميليون كيلومتر به دور خورشيد مي پيمايد، فاصله متوسط زمين تا خورشيد 6 10/ 149 كيلومتر، و فاصله حضيض خورشيدي (10147 (noilchircP كيلومتر و فاصله اوج خورشيدي (10152 (noilchpA كيلومتر مي باشد. فاصله ي متوسط زمين تا خورشيد به عنوان يك واحد ستاره شناسي است و به نام واحد نجومي ( (UA معروف است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 210

اختلاف منظر ستاره اي ( (xallaraP، ابيراهي ستارگان، قانون گرايش و اثر دوپلري از دلايلي هستند كه هر كدام، وجود حركت مداري زمين را اثبات مي كنند. «1» حركت انتقالي زمين نتايج مهمي را به دنبال دارد كه مهم ترين آن عبارتند از:

1. اختلاف مدت طول شب و روز؛ 2. ايجاد مناطق آب و هوايي و 3. ايجاد فصول.

2. حركت وضعي :(Rotation)

زمين به دور محورش در خلاف جهت عقربه هاي ساعت مي چرخد، «2» يك دور چرخش كامل كره زمين كه عبارت است از فاصله زماني ميان دو عبور متوالي يك نصف النهار از مقابل يك ستاره معين است، برابر 23 ساعت و 56 دقيقه و 09/ 4 ثانيه است كه به آن يك روز نجومي مي گويند. سرعت چرخش زمين در روي خط استوا در حدود 1670 كيلومتر در ساعت و در قطبين برابر صفر است. «3»

محور چرخش زمين، نسبت به مدار حركت زمين به دور خورشيد زاويه 6633 تشكيل داده است و همين انحراف محور، باعث كوتاهي و بلندي شبانه روز و همچنين پيدايش فصول مختلف سال مي باشد.

توالي شب و روز، پخ بودن كره زمين و بيشتر بودن نيروي گريز از مركز در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 211

استوا، از آثار حركت وضعي زمين است.

چرخش زمين را مي توان با دلايل فراواني اثبات كرد؛ شكل زمين، چرخش ديگر سيارات، تجربه فوكو (

(tluocuoF و اثر كوريوليس ( (siloroC از جمله دلايل حركت وضعي زمين شمرده شده اند. «1»

محور چرخش زمين در هر 25800 سال تحت تأثير نيروي گرانش ماه و خورشيد دايره اي كامل را در فضا به وجود مي آورد. هم اكنون محور زمين، در راستاي ستاره آلفاي دب اصغر (شمال) قرار دارد ولي در 5000 سال قبل در جهت ستاره ثعبان بوده است.

ابرخس در قرن دوم قبل از ميلاد، پديده هاي ناشي از حركت تقديمي را تا حدودي توضيح داد، ولي تقريباً دو هزار سال بعد نيوتن به صورت علمي، عمل و آثار آن را بيان كرد. «2»

اين حركت، در جهت حركت عقربه هاي ساعت است و باعث تغيير موضع اعتدالين در روي كره سماوي مي شود. «3»

4. رقص محوري (Nutation)

به علت عدم انطباق مدار ماه بر صفحه دايره البروج، نيروهاي گرانشي ماه و خورشيد دائماً تغيير مي كنند و در نتيجه در حركت محور زمين (حركت تقديمي)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 212

تزلزلي پديد مي آيد و مدار تقديمي محور، بصورت منحني كنگره داري در مي آيد كه به آن رقص محوري زمين مي گويند. رقص ناشي از تأثير ماه دامنه اش 12/ 9 ثانيه قوص و دوره اش حدود 6/ 18 سال و رقص ناشي از تأثير خورشيد حدود 2/ 1 ثانيه و دوره اش يك سال است.» 5. ساير حركات زمين:

ستارگان در ميان كهكشان هاي خود به طور گسترده اي حركت مي كنند، هر ستاره در فضا، مانند اتمي در ذرات يك گاز در حرارت بالا، جابجا مي شود. در اين لحظه، خورشيد به

سمت ستاره نسر قرار دارد و سرعت آن 2/ 19 كيلومتر در ثانيه است.

خورشيد و ساير ستارگان به دور مركز كهكشان خودي مي گردند. در اين حالت حركت، منظومه شمسي و از جمله زمين، فاصله 106/ 1 كيلومتر از مركز كهكشان خودي را با سرعت 320 كيلومتر در ثانيه و در مدت 250 ميليون سال طي مي كند.

كل كهكشان راه شيري نيز نسبت به كهكشان هاي ديگر در حالت حركت است و با سرعت 288 كيلومتر در ثانيه به كهكشان امراه المسلسله نزديك مي شود. خلاصه آنكه حركت زمين بسيار پيچيده است.

زمين حركات ديگري نيز دارد كه ما هنوز قادر به شناخت آنها نشده ايم ولذا نمي توانيم ادعا كنيم كه تمام حركات زمين را مي شناسيم. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 213

قرآن و حركت زمين

اشاره

درآمد:

در برخي از آيات قرآن كريم تعابيري به كار رفته است كه مفسران و صاحب نظران، آن را اشاره به حركت زمين مي دانند. و برخي از اين حدّ فراتر رفته و بعضي از آيات را صرفاً بيان كننده ي حركت زمين دانسته اند و آن را به عنوان معجزه اي علمي از قرآن معرفي مي كنند.

ما بدون هيچ گونه پيش داوري، آن آيات را مطرح كرده و تفاسير و برداشت هايي را كه از آيه شده را گزارش مي نماييم و سپس به نقد و بررسي آن مي پردازيم.

گروه اول: [تمرّ مرّ السحاب

مقدمه:

آيه ي 88 سوره ي نحل در خطابي به پيامبر مي فرمايد: اين كوه ها كه در نگاه تو ثابت و ايستاده اند در واقع در حال مرور و حركتند، همانندِ حركت كردن ابرها. در اينكه مراد از حركت كوهها در اين آيه شريفه چيست، ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است كه برخي از آنها ناظر به حركت زمين است.

آيه:

وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ «1» (و كوهها را مي بيني در حاليكه آنها را ثابت مي پنداري و حال آنكه آنها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 214

همچون حركت ابرها در گذرند).

بحث لغوي:

ماده «مرر» مضاعف است و به معناي گذشتن و عبور كردن «1» و رفتن «2» است. و البته در معناي اين ماده، عبور كردن از كنار چيزي يا به سوي چيزي، لحاظ شده است. «3» واژه ي «جامده» نيز از ماده «جمد» به معناي ساكن بودن است «4» و در مقابل جريان داشتن و حركت كردن «5» به كار مي رود.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

الف) فخر رازي، اين آيه را مربوط به وقايع پايان جهان مي داند كه به حركت كوهها، به سوي فنا و نابودي آنها اشاره دارد. «6»

ب) علامه طباطبائي، نيز همين تفسير را از آيه مي پذيرند و در احتمال ديگري آيه را اشاره به حركت جوهري مي دانند. «7»

ج) علامه محمد تقي جعفري، مراد از حركت را، حركت طبيعي نهاده شده در ذات تمام اشياء مي دانند كه باعث تغيير مستمر در تمام ذرّات عالم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 215

وجود است. «1»

برخي

ديگر از انديشمندان آيه را اشاره به حركت وضعي وانتقالي زمين مي دانند.

د) آيت الله مكارم، در اين باره مي نويسند: «اين آيه به روشني مي گويد، كوهها در حركتند اگرچه به نظر ساكن مي آيند. مسلماً حركت كوهها بدون حركت زمينهاي ديگر كه به آنها متصل است معناي ندارد و به اين ترتيب معناي آيه چنين مي شود كه؛ زمينها همه با هم با سرعت در حركتند همچون حركت ابرها». «2»

ايشان اين تفسير را از ابن عباس نيز نقل مي كنند كه «تسير سيراً حثيثاً مثل سير السحاب» «3» يعني با سرعت زياد همچون سرعت ابرها در حركتند.

ه) محمد متولي شعراوي، نيز تشبيه حركت كوهها را به حركت ابر بخاطر ذاتي نبودن حركت آن دو مي داند، چرا كه كوهها به تبع زمين و ابرها به تبع باد حركت مي كنند. «4»

و) عبد المجيد الزنداني، پس از نسبت دادن بيان حركت زمين به آيه، حركت كوهها و درياها و هواي اطراف زمين را بخاطر جاذبه زمين و حركت آن مي داند. «5»

ز) يكي ديگر از نويسندگان عرب پس از بيان اين مطلب علمي در تفسير

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 216

آيه، ابوريحان بيروني را اولين كسي مي داند كه اين مسائل را در قرن دهم ميلادي مطرح كرد. «1»

ح) دكتر منصور حسب النبي، همانند نويسندگان تفسير نمونه، «2» اشاره قرآن به حركت زمين را در اين آيه از معجزات علمي قرآن مي شمارد و علت غفلت مفسران گذشته از اين تفسير علمي را، عدم اطلاع آنان از حركت زمين مي داند. «3»

ط) آيت الله معرفت، پس از بحث مفصلي كه پيرامون اين آيه ارائه مي دهند آيه را اشاره به حركت وضعي و انتقالي زمين

مي دانند. «4»

ي) علامه طباطبائي اگر چه، آيه را مربوط به حالات پايان دنيا مي دانند ولي مي نويسند: «اينكه آيه حركت انتقالي را اراده كرده باشد معناي خوبي است؛ اگر منافات با سياق نداشت». «5»

ك) سيد هبه الدين شهرستاني، نيز آيه را اشاره به حركت زمين مي داند و مي نويسد: «مرحوم علي قلي اعتضاد السلطنه پسر فتحعلي شاه بيش از پنجاه سال پيش، از اين آيه حركت زمين را استنباط نمود و كسي در اين استخراج بر او پيشي نگرفته است». «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 217

ل) از ديگر نويسندگان و صاحب نظراني كه از اين آيه، حركت زمين را فهميده اند آيت الله نوري همداني، «1» استاد رضايي اصفهاني، «2» استاد زماني قمشه اي، «3» محمد علي سادات، «4» عباسعلي سرفرازي، «5» دكتر محمد مختار عرفات «6» و دكتر صبري الدمرداش «7» هستند.

پاسخ به يك پرسش

همان طوريكه در كلام بسياري از مفسران، مانند علامه طباطبائي ديده مي شود، آنان اين آيه را بيانگر ويژگي كوهها در ساعات پاياني عمر دنيا و آغاز آخرت مي دانند. و در اين تفسير به سياق آيات قبل و بعد كه در مورد قيامت و آخرت است تمسك مي كنند. سؤال اين است كه چرا اين تفسير از آيه صحيح نيست و به چه دليل آيه در مقام بيان حالت كوهها در اين دنيا و حركت آنها به تبع حركت زمين است.

دانشمندان و مفسراني كه در بالا به برخي از آنان اشاره شد، به اين شبهه جوابهاي متعددي داده اند كه ما آنها را فهرست وار ذكر مي كنيم.

1. تعبير «تحسبها جامده» (كوهها در نظر شما بي حركتند) مربوط به اين دنيا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 5، ص: 218

است و گرنه حركت كوهها در آخرت [كه در برخي آيات به آن اشاره شده است.] آنقدر واضح است كه بسياري تاب تحمل ديدن آن را ندارند.

2. اشاره به حركت كوهها، يك درس توحيد است و درس توحيد بايد در اين جهان داده شود و آن از راه تفكر در اسرار آفرينش مخلوقات است و اين مسئله تناسبي با قيامت ندارد.

3. عبارت «صنع الله الذي اتقن كل شي ء» «1» كه در ادامه آيه، آمده است، به نظم مخلوقات در اين عالم اشاره دارد وگرنه در قيامت همه نظم هاي اين عالم به هم مي خورد.

4. همان طوريكه در محل خود اثبات شده است، ترتيب كنوني آيات، دلالت بر نزول آنها به همين ترتيب ندارد پس بنابراين سياق نمي تواند تعيين كننده تفسيري خاص باشد.

جمع بندي و بررسي:

بعد از اينكه ثابت شد آيه شريفه از حركت كوهها در همين دنيا سخن مي گويد و حركت كوهها را به جابجايي ابرها تشبيه كرده است، و حركت كوهها بدون حركت زميني كه آن كوهها بر آن كوبيده شده اند امكان ندارد، مي توان دريافت كه مراد ازحركت كوهها، همان حركت انتقالي زمين است و علت اينكه آيه حركت را به كوهها نسبت داده اين است كه حركت كوهها با اين عظمت و استواري كه دارند، بهتر مي تواند قدرت الهي را جلوه گر سازد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 219

و در صورتي كه ثابت شود، وجه شبه در تشبيه حركت كوهها به حركت ابر، صرفاً متحرك بودن است [حركتي با آرامش و بدون صدا] و انتقالي و يا وضعي بودن آن حركت، مورد توجه نبوده است، مي توان حركت وضعي زمين

را نيز از آيه برداشت كرد؛ چرا كه حركت وضعي زمين باعث حركت چرخشي كوهها به همراه زمين [و در جوّ زمين به دور محور زمين، مي شود و ابرها نيز توسط بادها [در همين جوّ] به دور زمين مي چرخند؛ حركت كوهها به حركت ابر تشبيه شده است.

نكته: برخي دانشمندانِ گرامي، اشاره آيه به حركت زمين را به اين علت بعيد دانسته اند كه، ابرها حركت وضعي به دور خود ندارند تا بتوان حركت وضعي زمين را از تشبيه حركت كوهها به حركت ابر فهميد.

به نظر مي رسد اين اشكال در صورتي وارد است كه آيه فرموده باشد: «زمين همانند ابرها حركت مي كند» كه در اين صورت چون ابر حركت وضعي ندارد نمي توان حركت چرخشي زمين را از اين تشبيه فهميد. در حاليكه آيه مي فرمايد: «كوهها مانند ابرها حركت مي كنند» و ما نمي خواهيم حركت وضعي كوهها را از آيه استفاده كنيم [بلكه مي گوييم آيه به حركت وضعي زمين اشاره دارد] و مطلق حركت كوهها از آيه قابل فهم است و حركت كوه، هم با حركت انتقالي زمين، محقق مي شود، هم با حركت وضعي آن و چه بسا با حركت وضعي آن سازگارتر باشد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 220

گروه دوم: [و الجبال اوتاداً]

مقدمه:

قرآن در موارد متعددي، از كوهها به عنوان ميخ هايي نام مي برد كه بر زمين كوبيده شده اند تا آن را از لرزش باز دارند. پاسخ به اين سؤالها كه، كوهها زمين را از چه لرزش و لغزشي حفظ مي كنند، و منشأ اين لرزش چيست، كاملًا روشن نيست و نيز نقش كوهها در اين مسئله، از اسراري است كه هنوز به خوبي كشف نشده است.

آيات:

وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً

«1»

(و [آيا] كوهها را ميخ هايي [قرار نداديم )

وَأَلْقي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ «2»

(ودر زمين [كوههاي استواري افكند [مبادا] كه شما را بلرزاند).

مضمون اين دو آيه در چند آيه ديگر «3» نيز آمده است.

ديدگاه ها و نظريات دانشمندان و مفسران:

برخي از انديشمندان تعابيري كه در اين مجموعه آيات به كار رفته را از حركت زمين فهميده اند.

الف) يكي از نويسندگان معاصر، بعد از بيان اين نكته كه، چيزي را ميخ مي كوبند كه احتمال متلاشي شدن آن در حال حركت باشد، مي نويسد: «قرآن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 221

چهارده قرن پيش، پرده از روي اين راز بزرگ برداشته و كوهها را ميخهاي زمين معرفي كرده است؛ زيرا فايده و نتيجه اينكه خداوند كوهها را ميخها و مسمار زمين قرار داد اين است كه اجزايش در حال حركت از هم متلاشي نشود». «1»

ايشان سپس آيه ي 15 سوره ي نحل را مطرح كرده و آنرا اشاره به حركت زمين مي دانند.

ب) دكتر عدنان الشريف، نيز پس از اشاره به اهميّت كوهها در ايجاد توازن نيروي جاذبه و گريز از مركز به آيه ي 7 سوره ي نبأ اشاره مي كند و مي نويسد: «كوهها باعث مي شوند زمين در حال حركت، تعادل خود را حفظ كند و از مسير و مدار خود خارج نشود». «2»

ج) سيد هبه الدين شهرستاني، ميخ را به دو قسم داخلي و خارجي تقسيم كرده و مراد از «اوتاد» را در اين آيه ميخهاي داخلي مي داند كه بوسيله آن، اجزاي يك چيز به هم متصل مي شوند. ايشان در ادامه مي نويسد: «اينكه شريعت ما كوهها را ميخ زمين دانسته، نه مقصود بيان سكون زمين بوده، بلكه بر عكس

و بر خلاف رأي متقدمين حركت زمين را اعلام فرموده است». «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 222

نقد و بررسي

همان طور كه برخي دانشمندان بيان كرده اند، زمين داراي نوعي حركت در پوسته جامد خويش است كه به حركت قارّه اي «1» مشهور است. با توجه به اين يافته علمي مي توان آيه را اشاره به اين حركت زمين دانست؛ چرا كه كوهها تأثير زيادي در جلوگيري از آثار مخرب اين حركت زمين دارند.

و نيز چنانچه از نظر علمي ثابت شود كه كوهها مانع از هم پاشيدگي و قطعه قطعه شدن زمين در اثر حركت آن مي شوند، مي توان گفت اين آيات به حركت انتقالي و وضعي زمين نيز اشاره دارند. چرا كه آيه، كوهها را به عنوان محافظاني در برابر اثرات سوء حركت زمين معرفي مي كند كه همچون ميخهايي بر بدنه زمين كوبيده شده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 223

گروه سوم: [ذلولًا]

مقدمه:

ازشرايط مهم براي هر مكاني كه مي خواهد محل زندگي قرار گيرد، اين است كه داراي سكون و آرامش باشد و اگر تحركي دارد، حركت آن به صورتي باشد كه باعث آزرده شدن ساكنان آن نشود. زمين اين نعمت بزرگ الهي كه به عنوان خانه اي براي بشر خلق شده است، اين شرط مهم را به خوبي داراست. خداوند متعال در آيه ي 15 سوره ي ملك به اين ويژگي اشاره فرموده است.

آيه:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا «1»

(او كسي است كه زمين را براي شما رام قرار داد).

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

همان گونه كه قبلًا گذشت واژه ي ذلول براي توصيف مركب هايي به كار مي رود كه رام هستند و در هنگام حركت، سواره خويش

را نمي آزارند. «2»

بسياري از صاحب نظران از ذلول بودن زمين، كه در آيه فوق بيان شده است را براي حركت زمين استفاده كرده اند. ما پيش از اين در بيان ويژگي ذلول، سخنان و نظريات بسياري از بزرگان و مفسران را نقل و بررسي كرديم و در اينجا فقط به ذكر ديدگاه علامه طباطبائي درباره ي اين آيه بسنده مي كنيم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 224

ايشان در تفسيرالميزان ذيل اين آيه مي نويسند: «از ذلول ناميدن زمين و ذكر اين نكته [در ادامه آيه كه بشر بر روي شانه هاي آن قرار دارد، اشاره روشني است به اينكه زمين يكي از سيارات است و اين همان حقيقتي است كه علم هيئت و آسمان شناسي پس از قرنها بحث به آن دست يافته است». «1»

بررسي:

با توجه به آنچه از وصف ذلول در كتب لغت و تفاسير آمده است، مي توان گفت: آيه به خوبي حركت هموار و همراه با آرامش زمين را بيان مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 225

گروه چهارم: [مهد]

مقدمه:

قرآن، زمين را همچون گهواره اي مي داند كه انسان و تمام موجوداتي كه بر آن سوارند را به اين سو و آن سو مي برد و در عين حال، هيچ گونه، آزار و ناراحتي به آنها نمي رساند؛ بلكه باعث آرامش و برطرف كننده ي برخي نيازهاي او است.

آيات:

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً «1»

(كسي كه زمين را براي شما بستري [براي استراحت قرار داد).

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً «2»

(آيا زمين را بستر قرار نداديم).

وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ «3»

(و زمين را گسترانديم و چه خوب گسترش دهنده اي هستيم).

ديدگاه ها و نظريات مفسران و دانشمندان:

اين آيات شريفه از «مهد» قرار دادن

زمين سخن مي گويند و برخي از انديشمندان با توجه به اين مهد در لغت عرب به معناي گهواره است «4» و طبيعتاً گهواره داراي حركت مي باشد، اين تشبيه قرآني را بيانگر حركت زمين مي دانند.

همانگونه كه قبلًا ذكر شد، بزرگاني همچون علامه طباطبايي، «5» آيت الله خويي، «6» و سيد هبه الدين شهرستاني «7» و بسياري ديگر از دانشمندان، اين آيات را اشاره به برخي از حركتهاي زمين مي دانند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 226 نقد و بررسي:

با توجه به اينكه خصوصيت اصلي گهواره، متحرك بودن است مي توان از تعابير قرآني، در اين آيات متحرك بودن زمين را بيان نمود. اما برداشت نوع خاصي از حركت زمين از تعبير «مهد» بعيد به نظر مي رسد، چرا كه تشابهي بين هيچ يك از حركت هاي زمين و حركت گهواره وجود ندارد و اشتراك اين دو فقط در متحرك بودن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 227

گروه پنجم: [يغشي اليل النهار]

مقدمه:

خداوند متعال در آيه ي 54 سوره ي اعراف و آيه ي 3 سوره ي رعد، روز را به جامه اي تشبيه كرده است كه بر تن شب پوشانيده مي شود. اين بيان، همانند سخني است كه در آيه 5 سوره ي زمر گذشت، كه پيچيده شدن روز بر شب و بالعكس را بيان مي كند.

آيه:

ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً «1»

(سپس بر تخت [جهانداي و تدبير هستي تسلط يافت و روز را به شب مي پوشاند در حاليكه شتابان آنرا مي طلبد).

بحث لغوي:

«غشي» در لغت به معناي «پوشاندن چيزي بوسيله چيز ديگر» «2» و «در بر گرفتن» «3» است. حثيثاً نيز از ماده «حثث» و به معناي «تشويق و تحريك كردن براي

كاري» «4» و «به سرعت چيزي را براي پيوستن به آن دنبال كردن» «5» است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 228

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي از انديشمندان از تعبير «پوشيده شدن روز به شب» كه در اين آيه و برخي آيات ديگر «1» آمده است؛ حركت زمين را استفاده كردند.

الف) دكتر منصور حسب النبي، آيه را اشاره به حركت وضعي زمين مي داند و مي نويسد: «هر كدام از شب و روز به دنبال ديگري مي خزد تا آن را بپوشاند و اين جريان به علت گردش شبانه روزي زمين به دور خود است، كه دائماً ادامه دارد». «2»

ب) محمد سامي محمد علي، ديگر نويسنده ي عرب است كه آيه را صريح در حركت زمين مي داند و در بيان آن مي نويسد: «اين چرخش زمين است كه شب و روز را جايگزين همديگر مي كند، آن هم با سرعت فراواني كه به اندازه سرعت چرخش زمين است». «3»

ج) ابن كثير، با توجه به دو آيه ي 54 سوره ي اعراف و 3 سوره ي رعد سؤالي مطرح مي كند و مي پرسد كه چرا در يكي از اين دو آيه تعبير «يطلبه حثيثاً» (آن را با سرعت دنبال مي كند) آمده، ولي در آيه ديگر اين عبارت نيامد است. ايشان پاسخ سؤال را اين گونه بيان مي كنند: «در جواب بايد به كُند شدن حركت دوراني زمين اشاره كرد، آيه 54 سوره اعراف از ابتداي خلقت سخن مي گويد كه سرعت چرخش زمين زياد بوده و آيه دوم زماني طولاني پس از آن را مي گويد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 229

كه از سرعت زمين كاسته شده است». «1»

د) احمد المرسي حسين جوهر، نيز با

اشاره به همين مطلب، براي تبيين آن از يافته هاي علمي كمك مي گيرد و ميزان كاسته شدن سرعت زمين را 20 ساعت در طول 5/ 4 ميليارد سال مي داند. «2»

نقد و بررسي:

پوشاندن روز به شب كه در اين آيه مطرح شده است، هم با واقع يعني چرخش زمين سازگاري دارد و هم با فرض سكون زمين و گردش خورشيد به دور آن. بنابراين نمي توان گفت: آيه معيناً و قطعاً، چرخش زمين را بيان مي كند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 230

گروه ششم: [يكوّر اليل علي النهار و ...]

مقدمه:

اگر كسي از خارج از زمين، به زمين نگاه كند اين گونه مي بيند كه تاريكي و روشنايي شب و روز بر روي يكديگر پيچيده مي شوند و اين در حقيقت معلول چرخش زمين به دور خود است. خداوند متعال از اين حالت با فعل «يكوّر» (پيچيده مي شود) ياد كرده است.

آيه:

يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي اللَّيْلِ «1» (شب را بر روز مي پيچد و روز را بر شب مي پيچد).

بحث لغوي:

تكوير از ماده «كور» و به معناي پيچيده شدن چيزي به دور شي ء كروي است. «2»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

از آنجاييكه پيچيده شدن شب و روز بر روي هم [و در حقيقت به دور زمين به علت حركت چرخشي زمين است، برخي از نويسندگان و انديشمندان حركت زمين را از آيه استفاده كرده اند.

الف) دكتر منصور حسب النبي، در اين باره مي نويسد: «تكوير به معناي پيچيده شدن چيزي به دور شي ء كروي است و در مورد شب و روز به اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 231

معناست كه اين دو به خاطر حركت چرخشي زمين جاي خود را به هم مي دهند؛

مثل اينكه بر روي همديگر پيچيده مي شوند و استمرار چرخش زمين است». «1»

ب) محمد سامي محمد علي، نيز پيچيده شدن شب و روز را بر روي هم، نتيجه چرخش زمين دانسته و آيه را اشاره به كرويت و حركت زمين مي داند. «2»

ج) عباسعلي محمودي «3» و دكتر صبري الدمرداش «4» از ديگر نويسندگاني هستند كه حركت زمين را از اين آيه استفاده نموده اند.

نقد و بررسي:

پيچيده شدن شب و روز بر روي هم ديگر، هم با حركت زمين سازگاري دارد و هم با سكون آن و حركت خورشيد به دور آن؛ بنابراين نمي توان بيان حركت زمين را به طور قطعي به آيه نسبت داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 232

گروه هفتم: [اليل نسلخ منه النهار]

مقدمه:

قرآن كريم در آيه ي 37 سوره ي يس، جايگزيني تدريجي روز به جاي شب را به كنده شدن پوست حيوانات تشبيه كرده است. چرا كه، با كنده شدن پوست آنچه در زير آن است، ظاهر مي شود؛ همانطور كه با از بين رفتن نور و روشنايي روز از اطراف زمين، تاريكي و شب آشكار مي شود.

آيه:

وَآيَهٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ «1» (و براي آنان نشانه است در شب، كه روز را ازآن بر مي كَنيم و ناگهان آنان در تاريكي فرو روند).

بحث لغوي:

«سلخ» در لغت به معناي كندن و جدا كردن چيزي است كه چيز ديگري را در بر گرفته و به آن چسبيده است. «2» اين ماده بيشتر در مورد كندن پوست حيوانات به كار مي رود. «3»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي از انديشمندان و نويسندگان حركت زمين را از جدا شدن روز از شب كه در اين آيه شريفه به

آن اشاره شده، حركت زمين را استفاده كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 233

الف) عبدالمجيد الزنداني، در تفسير آيه مي نويسد: «علم جديد اثبات شده است كه شب و تاريكي از همه طرف بر زمين احاطه دارد و فقط قسمتي از هواي اطراف زمين كه رو به خورشيد است، روز پديد مي آيد. اين لايه از هوا كه به خاطر بازتاب نور خورشيد روشن شده است همچون پوست نازكي است كه با چرخش زمين كنده مي شود و شب جاي آن را فرا مي گيرد». «1»

ب) احمد متولي، منظور از «سلخ» را در آيه چنين بيان مي كند: «سلخ به معناي كندن است، البته كندن تدريجي چيزي با حركت؛ و در اينجا حركت زمين است كه پوست نوراني آسمان را با رفتن روز و آوردن شب مي كند». «2» ايشان اصل بودن تاريكي و عارضي بودن نور را نيز از نكاتي مي داند كه از آيه قابل فهم است.

ج) دكتر عدنان الشريف، «3» منتصر محمود مجاهد «4» و احمد المرسي حسين جوهر «5» از ديگر نويسندگاني هستند كه با بياناتي مشابه، آيه را اشاره به حركت زمين مي دانند.

نقد و بررسي:

اگر چه كَنده شدن روز از شب، نتيجه حركت وضعي زمين است ولي از آنجاييكه اين مسئله در فرض سكون زمين نيز قابل توجيه است، نمي توان بيان حركت وضعي زمين را به طور قطع به آيه نسبت داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 234

گروه هشتم: [كفات

مقدمه:

كفات [فراگيرنده بودن زمين كه در آيه ي 25 سوره ي مرسلات ذكر شده، به چند ويژگي زمين از جمله حركت آن اشاره دارد.

آيه:

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً «1»

(آيا زمين را

قرار نداديم فرا گيرنده).

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانسمندان:

برخي از انديشمندان و صاحب نظران با توجه به معناي لغوي كفات كه در مورد پرنده اي به كار مي رود و به خاطر شدت سرعت، بالهاي خويش را جمع مي كند، «2» حركت زمين را از اين آيه استفاده كرده اند. ما قبلًا نمونه هايي از سخنان دانشمندان در اين باره را، در بيان ويژگي كفات اشاره نموه ايم و در اينجا به ذكر كلام يكي از صاحب نظران اكتفا مي كنيم.

محمد علي سادات، با استناد حركت زمين به اين آيه مي نويسد: «كفات مصدر است به معناي پرواز سريع كه پرنده از شدت سرعت براي تعادل خود بال و پرش را جمع مي كند. اين جمع كردن بال و پر را از شدت سرعت «كفات» مي گويند. كفات در اينجا به صورت مصدر استعمال شده است و هر وقت مصدر به صورت [و معناي اسم فاعل به كار برده شود، مبالغه را مي رساند يعني در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 235

اينجا شدت فوق العاده پرواز نشان داده شده است. پس مفهوم آيه چنين مي شود: آيا زمين را به صورت پرواز [يا پرنده اي سريع السير] نيافريديم». «1»

آيت الله مكارم نيز با نقل اين تفسير، آنرا به عنوان احتمالي در معناي آيه مي پذيرند. «2» آيت الله صادقي، «3» عباسعلي محمودي، «4» و دكتر عدنان الشريف «5» از ديگر كساني هستند كه اين آيه را اشاره به حركت زمين مي دانند.

جمع بندي:

همانطور كه قبلًا گذشت، با توجه به معناي لغوي واژه ي

كفات، اين آيه شريفه مي تواند به حركت زمين اشاره داشته باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 236

گروه نهم: [كل في فلك يسبحون

مقدمه:

شب و روز، دو نعمت بزرگ الهي هستند كه مايه ي سكون و آرامش و زمينه تلاش و كوشش اند. اين دو پديده به سبب حركت وضعي زمين به دور خود بوجود مي آيند. قرآن كريم در كنار ماه و خورشيد از شب و روز ياد مي كند و از حركت آنها در مداري دايره وار سخن مي گويد.

آيات:

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «1» (و او كسي است كه شب و روز و ماه و خورشيد را آفريد در حاليكه هر يك در مداري شناورند).

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «2» (نه خورشيد برايش سزاوار است كه ماه را دريابد و نه شب بر روز پيش گيرنده است در حاليكه هر يك در مداري شناورند).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي ماده «سبح» دو اصل ذكر شده است: 1. تقديس و تنزيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 237

كه اين معنا از جنس عبادت است؛ «1» 2. شناور بودن «2» و پرواز كردن «3» كه از جنس حركت است؛ «4» لغت «فلك» در اصل بر گرد بودن چيزي دلالت مي كند «5» و برخي از كتب لغت آن را بر مدار «6» و مجراي كواكب «7» اطلاق كرده اند.

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي از نويسندگان اين دو آيه ي شريفه را اشاره به حركت

زمين مي دانند و براي اين نظريه خويش، شواهد گوناگوني ارائه داده اند.

الف) احمد متولي، با ذكر آيات فوق و اشاره به اين نكته كه كلمه كل براي بيان «جمع» است مي نويسد: «با توجه به تعبير «كل» شب و روز نيز مي بايست همانند خورشيد و ماه حركت داشته باشند و حركت آنها همان حركت و دوران زمين است». «8»

ب) يكي ديگر از نويسندگان عرب ذيل آيه ي 40 سوره ي يس مي نويسد: «مراد، شناور بودن شب و روز در فلك زمين است و بهتر آنكه بگوييم مراد جريان و حركت آندو است در فلك غلاف جوي زمين، چرا كه جوّ زمين به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 238

همراه زمين هر روز يك دور مي زند». «1»

ج) احمد المرسي، «سبح» را «حركت سريع جسمي كه داراي حركت ذاتي است» مي داند و با توجه به اين نكته كه شب و روز زمانند و در قرآن ذكر ظرف زمان و اراده محل آن شايع است، مقصود از ليل و نهار را «زمين» مي داند؛ چرا كه زمين محلي است كه اين دو در آن بوجود مي آيند. او با اين بيان، آيه ي 40 سوره ي يس را مبيّن حركت خورشيد، ماه و زمين مي داند و سخن ابن عباس را شاهد تفسير خويش مي گيرد كه مي گويد: «إنّ الارض احد السابحين» «2»

د) يكي ديگر از نويسندگان معاصر كه حركت وضعي و انتقالي زمين را از آيه استفاده كرده است مي نويسد: «آيه شريفه 40 سوره ي يس به حركت انتقالي خورشيد، ماه و زمين تصريح مي كند و شايدعكس «كل في فلك» [كه مي توان آن را از آخر به اول نيز خواند] اشاره به حركت وضعي اين سه

باشد». «3»

نقد و بررسي

ادعاي كساني كه اين آيات شريفه را اشاره به حركت زمين مي دانند در صورتي قابل اثبات است كه دو نكته ذيل پذيرفته شوند.

الف) زمين يكي از مصاديق و افراد «كل» باشد؛ ب) فعل «يسبحون» در اين آيات در معناي شناور بودن و حركت كردن استعمال شده باشد. با توجه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 239

واژه ي فلك كه به عنوان ظرف براي فعل يسبحون در آيه آمده است، احتمال معناي مذكور تقويت مي شود اما در مورد تعبير «كل» چند احتمال قابل طرح است.

1. منظور از «كل»، خورشيد، ماه و ستارگاني باشد كه از كلمه ي ليل فهميده مي شود.

2. مراد از «الشمس والقمر» جنس آن دو باشد و از كلمه «كل» آن خورشيدها و ماههاي متعدد اراده شده باشد.

3. مقصود از تعبير «كل» خورشيد، ماه و نور خورشيد [روز] و سايه زمين [شب باشد كه به دور زمين مي چرخند.

و در صورت قبول احتمال اوّل يا دوم، در آيات، هيچ سخني از حركت زمين به ميان نيامده است. و احتمال سوم نيز هم با حركت [چرخشي زمين، سازگاري دارد و هم با سكون آن؛ چرا كه بنابر سكون زمين و گردش خورشيد به دور آن نيز صحيح است كه گفته شود، شب و روز به دور زمين مي چرخند و در مداري جريان دارند. علاوه بر اينكه تعبير يسبحون [شنا مي كند] با حركت وضعي زمين چندان سازگاري ندارد.

استدلال مؤلف، كتاب معجزات قرآن در عصر فضا بر حركت وضعي زمين، صرف نظر از اينكه يك برداشت شخصي و عجيب است هيچ برهاني بر آن نيست.

آنچه احمد المرسي، به عنوان استدلال بر استفاده حركت

انتقالي زمين از آيه ذكر كرده، حتي اگر در مورد آيه ي 33 سوره ي انبياء پذيرفته شود در مورد آيه ي 40 سوره ي يس قابل تطبيق نيست؛ چرا كه در اين آيه قطعاً شب و روز به معناي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 240

زمين نيست.

البته اين احتمال را نيز در معناي آيه نبايد از نظر دور داشت كه منظور از «كل» خورشيد، ماه، شب و روز و به طور كلي مجموعه منظومه شمسي باشد كه به همراه خورشيد به طرف ستاره «وگا» در حركتند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 241

گروه دهم: [يولج اليل في النهار و ...]

مقدمه:

از پديده هايي كه به سبب حركت انتقالي زمين به وجود مي آيد، كوتاه و بلند شدن مدت شب و روز است. در بهار و تابستان قسمتي از شب وارد روز مي شود و باعث طولاني تر شدن روز مي گردد و در پاييز و زمستان اين مسئله عكس مي شود و شبها طولاني تر مي گردد. قرآن كريم در برخي آيات با ذكر اين مسئله، آن را نعمتي الهي مي شمارد.

آيات:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ «1» (آيا نظر نكردي كه خدا شب را در روز و روز را در شب وارد مي كند).

اين مضمون در آيات 27، سوره ي آل عمران؛ 61 سوره ي حج؛ 13 سوره ي فاطر و 6 سوره ي حديد نيز آمده است.

بحث لغوي:

«ولوج» در لغت به معناي داخل كردن و وارد كردن است. «2»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

در اينكه، منظور از داخل شدن شب و روز در ديگري چيست سه تفسير ارائه شده است؛ كه انديشمندان و صاحب نظران بنابر برخي از اين تفاسير، اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه

جوانان، ج 5، ص: 242

آيات را اشاره به حركت زمين مي دانند.

1. اينكه مراد از اين جمله همان تغير تدريجي محسوسي باشد، كه در شب و روز در طول سال مشاهده مي شود؛ «1» كه به علت ميل محور زمين و حركت انتقالي آن به دور خورشيد است. «2»

محمد سامي محمد علي، با بيان اين تفسير از آيه، حركت زمين را از آن استفاده مي كند و «اختلاف اليل والنهار» را كه در آيه ي 190 سوره ي آل عمران ذكر شده، شاهد و گواه اين تفسير مي داند. «3»

دكتر عدنان الشريف «4» و احمد متولي «5» از كساني هستند كه با ارائه اين تفسير آن را نتيجه حركت انتقالي و ميل محور آن مي دانند.

2. احتمال دوم در اين آيه اين است كه مراد، وارد شدن شب در مكاني است كه قبلًا روز بوده است و بلعكس، روز شدن مكاني است كه قبلًا شب بوده است.

منتصر محمود مجاهد، با ارائه اين تفسير از اين آيه جابجايي را به خاطر چرخش زمين دانسته و آيه را بيانگر حركت وضعي منظم زمين مي داند. «6»

3. تفسير سومي كه در مورد آيه، ارائه شده اين است كه، به تدريجي بودنِ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 243

پديده شب و روز اشاره مي نمايد.

تفسير نمونه، اين احتمال را در مورد آيه ارائه داده است و در توضيح آن مي نويسد: «شب و روز در كره زمين به خاطر وجود جوّ در اطراف اين كره به صورت ناگهاني ايجاد نمي شوند، بلكه روز به تدريج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مي گردد و شب از شفق و سرخي طرف مشرق به هنگام غروب، آغاز و تدريجاً

تاريكي همه جا را مي گيرد». «1»

سيد قطب، نيز در تفسيرش اين بيان را پذيرفته است. «2» و آيت الله مصباح پس از ذكر تفسير اول، اين تفسير را به عنوان احتمالي در معناي آيه ذكر مي كنند. «3»

نقد و بررسي

اگرچه هر سه احتمال ذكر شده از نظر علمي صحيح است، اما با توجه به معناي كلمه ولوج [داخل كردن يكي در ديگري احتمال اول پسنديده تر به نظر مي رسد. ولي از آنجاييكه داخل شدن شب و روز بر همديگر نتيجه حركت انتقالي زمين است، مي توان گفت آيه با حركت زمين سازگاري دارد و چون بنابر هيئت بطلميوسي [و سكون زمين نيز كوتاهي و بلندي شب و روز قابل توجيه است، نمي توان گفت آيه در صدد بيان حركت زمين است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 244

گروه يازدهم: [مدّ الظل

مقدمه:

خداوند متعال در سوره ي فرقان از كشيده شدن سايه و امكانِ ساكن نمودن آن سخن مي گويد، كه با حكمت الهي صورت مي گيرد. برخي از صاحب نظران با شرح و توضيح اين پديده، آن را اشاره به حركت زمين مي دانند.

آيه:

أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا* ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً «1» (آيا نظر نكردي كه چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت؟! و اگر [بر فرض مي خواست آن را حتماً ساكن قرار مي داد. سپس خورشيد را راهنمايي براي آن قرار داديم سپس آن [سايه را با فرو گرفتني آسان [و آهسته به سوي خود باز مي گيريم).

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

در اينكه، مراد از سايه در اين آيه شريفه چيست و مقصود از كشيده شدن آن چه مي با

شد، در بين صاحب نظران بحث و گفتگوست.

الف) تفسير نمونه، درباره چيستي اين سايه سه تفسير نقل مي كند: 1. برخي آن را سايه اي مي دانند كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 245

حكمفرماست؛ 2. گروهي آن را سايه شب مي دانند چرا كه در حقيقت، شب سايه نيمكره زمين است كه در برابر خورشيد قرار گرفته است و 3. برخي ديگر گفته اند منظور سايه اي است كه بعد از ظهر براي اجسام پيدا مي شود و تدريجاً كشيده تر و گسترده تر مي گردد. «1»

ب) آيت الله معرفت، بلند و كوتاه شدن سايه را اشاره به حركت زمين مي دانند و مي نويسند: «سايه بر حسب روزها و ماهها، كوتاه و بلند مي شود. و اين به خاطر حركت زمين و ميل محور آن است و اين آيه از حركت زمين خبر مي دهد؛ حركت وضعي، انتقالي و يا هر دو». «2»

ج) دكتر منصور حسب النبي، اين آيه را دليلي قوي بر چرخش زمين مي داند و مي نويسد: «اگر زمين حركتي نداشت، سايه ساكن بود و كوتاه و بلند نمي شد». «3» ايشان تعبير «قبضاً يسيراً» را نشان دهنده ارتباط بين حركت زمين و تشكيل سايه مي داند كه چگونه اين چرخش باعث كوتاهي و بلندي سايه ها مي گردد.

د) محمد كامل عبدالصمد، «4» دكتر صبري الدمرداش «5» و احمد المرسي حسين جوهر «6» از ديگر كساني هستند كه حركت زمين را از آيه استفاده كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 246

نقد و بررسي:

در علم نجوم ثابت شده است كه كوتاهي و بلندي سايه ها در طول روز در حقيقت به علت چرخش

زمين است و نيز كوتاه شدن و بلند شدن آن در طول سال در نتيجه حركت انتقالي زمين و ميل محور آن است. آيات مورد بحث به سايه، اين نعمت بزرگ الهي و برخي ويژگي هاي آن اشاره دارد.

كساني كه آيه را اشاره به حركت زمين مي دانند، بايد اولًا؛ اثبات كنند كه مراداز «مدّ الظل» و «قبضناه الينا» در اين آيات، همين بلند شدن و كوتاه شدن سايه ها است؛ كه اين خود امر مشكلي است.

علاوه بر اين، كوتاهي و بلندي سايه ها چه در طول روز و چه در طول سال، امري است كه حتي با فرضيه زمين مركزي هم قابل جمع و مستدل است. همانطوريكه عبارت «ولو شاء لجعله ساكناً» نيز نمي تواند دليلي بر حركت زمين باشد، چرا كه در فرض هيئت بطلميوس هم، با از گردش افتادن خورشيد، سايه هم ساكن و متوقف مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 247

گروه دوازدهم: [اليل سرمداً أو النهار سرمداً]

مقدمه:

تناوب شب و روز، از نعمتهاي بزرگ الهي است، كه خداوند با توجه به نيازهاي متعدد انسان، اين دو حالتِ متفاوت را آفريده است كه نياز به سكون و آرامش و نياز به تلاش و كوشش دارد.

خداي متعال، براي نشان دادن مخلوق بودن اين دو پديده به امر خدا و بيان اهميت اين دو، سؤالي مطرح مي نموده و مي فرمايند: «اگر خدا شب يا روز را دائمي نمايد چه كسي براي شما شب و روز مي آورد؟

آيات:

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَهِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ* قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَهِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ

أَفَلَا تُبْصِرُونَ «1» (بگو اگر به نظر شما، خدا شب را براي شما تا روز رستاخيز دائمي گرداند، غير از خدا كدام معبود است كه روشنايي را براي شما مي آورد. پس آيا [حقايق را] نمي شنويد. بگو آيا به نظر شما اگر خدا روز را براي شما تا روز رستاخيز دائمي گرداند غير از خدا كدام معبود است كه براي شما شبي را آورد كه درآن آرام گيريد. پس آيا [حقايق را] نمي بينيد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 248

بحث لغوي:

واژه ي «سرمد» در لغت عرب به معناي امر دائم «1» و يا شب طولاني «2» به كار رفته است.

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

برخي صاحب نظران از تناوب شب و روز كه در اين آيات شريفه به آن اشاره شده، حركت زمين را استفاده كرده اند.

الف) آيت الله مصباح يزدي، اين آيات را اشاره به نعمت بزرگ شب و روز و فوايد بي شمار آن مي دانند و مي نويسند: «اگر شب ادامه پيدا مي كرد يعني زمين حركت وضعي نمي داشت، چنين بود كه يك سوي زمين هماره به طرف خورشيد و سمت ديگر پشت به خورشيد مي بود و در نتيجه هميشه يكسو يخبندان و غير قابل سكونت مي بود و آن سو گرماي كشنده». «3»

ب) محمد سامي محمد علي، نيز سرمدي نبودن شب و روز را نتيجه حركت وضعي زمين مي داند كه رحمتي از طرف خداوند متعال به بندگان است. «4»

ج) عبد الرزاق نوفل، از نويسندگان و صاحب نظران عرب است كه با استناد به يافته هاي زمين شناسان و كيهان شناسان، سرعت وضعي زمين را در هنگام جدا شدنش از خورشيد بسيار زيادتر از سرعت كنوني آن

مي داند و درتبيين مراد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 249

از اين آيه، از اين يافته ها كمك مي گيرد و مي نويسد: «در آن زمان شبانه روز فقط 4 ساعت طول مي كشيد، ولي اكنون به خاطر كم شدن سرعت چرخش آن، طول شبانه روز 24 ساعت است. دانشمندان محاسبه كرده اند كه سرعت گردش زمين هر 120 هزار سال، يك ثانيه كم شده است. و اين كم شدن اگر اينطور ادامه پيدا كند زماني خواهد رسيد كه زمين از حركت باز مي ايستد و نيمي از آن كه به طرف خورشيد است، هميشه روز و نيم ديگر هميشه شب خواهد بود». «1»

د) محمد كامل عبد الصمد «2» و عبد الرحمن مارديني «3» نيز اين آيات را بيانگر حركت كنوني زمين و از حركت ايستادن آن در آينده مي دانند.

ه) يكي ديگر از نويسندگان، پس از نقل اين تفسير در بيان آيه، به دَوَران بلعكس زمين پس از متوقف شدن چرخش آن اشاره مي كند و مي نويسد: «اين مسئله باعث مي شود خورشيد از مغرب طلوع كند، همان گونه كه در احاديث شريف آمده است «لا تقوم الساعه حتي تطلع الشمس من مغربها» (روز قيامت بپا نمي شود تا اينكه خورشيد از مغربش طلوع كند.)» ايشان تثنيه بودن مشرقين و مغربين در برخي آيات را گواه گفته خويش را مي داند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 250

نقد و بررسي:

آيات مورد بحث از نعمت بزرگ شب و روز سخن مي گويند كه به تناوب، جايگزين همديگر مي شوند. در علم هيئت ثابت شده است كه سرمدي و دائمي نبودن شب و يا روز در نتيجه حركت مستمر وضعي زمين است

و در صورت باز ايستادن زمين از چرخش، براي اهل هر منطقه از زمين يكي از دو هميشگي و دائمي مي شود. اين مسئله بنابر نظريه «افلاك زمين مركزي» نيز صحيح است، چراكه در آن فرض مي توان گردش مستمر خورشيد به دور زمين را علت سرمدي نبودن شب يا روز دانست.

با توجه به اين نكته گرچه با چرخش زمين سازگاري دارد ولي نمي توان آن را اشاره به حركت وضعي زمين دانست.

به علاوه اين آيات در مقام امتنان و بيان رحمت الهي بر بندگان است و انسانها را به تفكر در اين نعمت بزرگ دعوت مي كند و به نظر مي رسد، بيانِ از حركت ايستادن زمين در آينده، با اين هدف چندان تناسبي ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 251

گروه سيزدهم: [دحو الارض

مقدمه:

مسئله «دحو الارض» از جمله مسايلي است كه در آيات و روايات فراواني از آن ياد شده است و نويسندگان و مفسران در تفسير آن ديدگاه هاي گوناگوني ارائه داده اند. گروهي با بيان تفسير خاصي از اين موضوع، آن را بيان كننده حركت زمين مي دانند.

آيات:

وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا «1»

(و بعد از آن زمين را گسترش داد).

وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا «2»

(سوگند به زمين و آنكه آنرا گستراند).

بحث لغوي:

همان طوريكه قبلًا گذشت كتاب هاي لغت ماده ي «دحو» و «طحو» را هم معنا مي دانند و غلطاندن «3» و حركت دادن «4» را از معاني اين دو ماده ذكر كرده اند.

ديدگاهها و نظريات دانشمندان و مفسران:

بسياري از انديشمندان و صاحب نظران، از دو ويژگي زمين كه در قرآن ذكر شده، حركت وضعي و انتقالي زمين را استفاده نموده اند. از آنجاييكه ما در بيان ويژگي طحو و دحو را به اين بحث پرداختيم،

اينجا فقط به ذكر چند نمونه از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 252

كلمات دانشمندان در آين باره بسنده مي كنيم.

الف) علامه طباطبائي، آيه 30 سوره نازعات را اشاره به حركت زمين مي دانند و مي نويسند: «هزار سال پيش از آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن گويد ... قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است». «1»

ب) احمد المرسي حسين جوهر، از نويسندگان عرب است كه با توجه به معناي لغوي دحو و اشاره به اين تعبير عرب كه «دحي المطر الحصي عن وجه الارض» (باران، سنگ ريزه ها را از روي زمين حركت داد)، آيه شريفه را دالّ بر حركت چرخشي زمين مي داند. «2»

ج) مرحوم آيت الله طالقاني، نيز پس از نقل برخي تفاوتهاي دقيق بين طحو و دحو، جدا شدن زمين از يك منشأ اصلي و حركت كردن آن در فضا و چرخش به دور خود را از آيه ي 6 سوره ي شمس استفاده كرده اند. «3»

د) استاد زماني قمشه اي، «4» يوسف حاج احمد «5» و محمد كامل عبدالصمد «6» از ديگر نويسندگان و صاحب نظراني هستند كه اين آيات را اشاره به حركت زمين مي دانند.

بررسي:

با توجه به معاني لغوي كه براي «دحو» و «طحو» ذكر شده است، اين دو آيه مي تواند به حركت وضعي و انتقالي زمين اشاره داشته باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 253

فصل چهارم: آسمان

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 255

بخش اول: نگاهي به آسمان از منظر قرآن

قرآن در موارد فراواني به آسمان قسم ياد كرده است «1» و آن را از بزرگترين مخلوقات، «2» ملك «3» و ميراث «4» براي خدايي مي داند كه عرش و تخت قدرت او سراسر آسمانها را فرا گرفته است. «5» پروردگاري كه ملكوت آسمانها را به پيامبرش، ابراهيم (ع) نشان داد «6» و از انسانها نيز خواست كه در آن تأمل و تفكر كنند. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 256

قرآن، آسمان «1» و آفرينش «2» آنرا نشانه و آيه براي خداوند مي داند «3» و تفكر در آن را علامت ايمان مي شمارد. «4» خداوند متعال آسمان و زمين را كه در ابتدا به هم پيوسته بودند، از هم جدا كرد «5» و با قدرت «6» بي نهايتش، آسمانها را در دو دوره «7» به

صورت هفت طبقه «8» بر افراشت «9». و هر كدام را آسماني جداگانه «10» و در حال توسعه «11» قرار داده و در آن راه هايي به وجود آورد. «12»

قرآن آفرينش آسمانها را بسيار محكم و بزرگ مي داند؛ «13» حتي بزرگتر از آفرينش انسان. «14» آنقدر بزرگ كه حتي كفار هم، كسي بجز خداي عزيز و دانا «15»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 257

را، قادر بر آفرينش آن نمي دانند. «1» خدايي كه نه از روي بازي «2» و عبث «3» بلكه با هدف «4» و حق «5» اين كار را انجام داده و هيچ خستگي براي او نداشته است. «6»

از نظر قرآن آسمان همچون سقفي «7» است كه با ستارگان «8» و شهابها «9» تزيين شده و هيچ گونه خلل «10» و شكافي «11» در آن نيست.

اين كتاب آسماني، آسمان و كرات آن را ساختماني «12» مي داند كه مصالح اوليّه آن، موادي دود مانند بوده است. «13»

و بدون هيچ ستون قابل ديدني «14» برافراشته شده «15»؛ و اين اذن «16» و امر «17»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 258

خداست كه آن را از ريزش «1» و نابودي حفظ كرده است. «2»

كليد «3» درهاي «4» اين ساختمان «5» بزرگ به دست خداست «6» و اوست كه با اراده خويش «7» آن را باز «8» و بسته «9»

مي نمايد.

در اين بناي «10» بلند «11» موجوداتي زندگي مي كنند «12» كه همانند خودِ اين ساختمان، «13» آفريدگاري را تسبيح مي گويند «14» و سجده مي كنند، «15» كه به آنان «16» و سخنانشان «17» آگاه است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 259

خداوند براي محافظت «1» از اين بنا سربازاني «2» با تيرهاي آتشين «3» گماشته است تا آن را از ورود شياطين محافظت كنند. «4»

اگر چه قرآن، از امتناع آسمان در قبول امانت الهي سخن مي گويد، «5» ولي آن را فرمانبردار و مطيع «6» دستورات خداوند متعال معرفي مي كند. و از وحي شدن امر هر آسمان به آن «7» و تدبير امور زميني از طرف آسمان خبر مي دهد. «8»

با اين همه آسمان عمري محدود دارد «9» و در آستانه قيامت حركت شديدي نموده، «10» شكافته مي شود «11» و همچون فلز گداخته «12» گلگون «13» گشته و از خود دودي عذاب آور پديد مي آورد. «14» و بدست قدرت خدا، در هم پيچيده مي شود. «15»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 260

اين همان زماني است كه پرده و حجاب از آسمان برداشته مي شود «1» و آسمان آخرت «2» جايگزين آسمان دنيا گشته «3» و درهاي آن گشوده مي شود. «4»

پس ستايش «5» خدايي را كه نور «6» و خالق «7» آسمانهاست؛ چراكه هر ستايشي در آسمان و زمين مخصوص اوست.

«8» همو كه هر آنچه در آسمانهاست را مسخر انسان قرار داد «9» و آسمانها را براي پاداش و كيفر اعمال خوب و بد آنان خلق كرد. «10»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 261

بخش دوم: معاني لغوي و كاربردهاي قرآني «سماء»

لغت شناسان، ريشه سماء را سَمو، سُمي و سُمُّو ذكر كرده اند كه به معناي علو و بلندي است. «1» و به گفته برخي از لغويون، سماء معرّب شميا در آرامي، عبري و سرياني است. «2»

برابر فارسي آن، آسمان است كه از دو كلمه «آس» به معناي آسيا و «مان» به معناي مانند، تركيب شده است و اين نام مناسبي است چرا كه آسمان [كرات آسماني درحركت ظاهري همانند سنگ آسيا مي چرخند. «3»

در لغت به چيزي كه بالاي چيز ديگري قرار بگيرد و برآن محيط باشد «سماء» آن چيز گفته مي شود «4» و برخي از لغت دانان گفته اند، هر بالايي نسبت به پايين آن آسمان و هر پايين نسبت به بالاي آن، زمين است. «5»

در مورد مذكر و مؤنث كلمه سماء سه نظريه وجود دارد:

1. سماء مونث است ولي گاهي مذكر بكار مي رود. «6»

2. هم مذكر و هم مونث است. «7»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 262

3. سماء درمقابل ارض مؤنث و سماء بمعناي سقف مذكر است. «1»

اين نكته شايان ذكر است كه در قرآن، افعال و ضماير براي سماء مونث آمده اند، مگر در آيه ي 18 سوره ي مزمل كه مي فرمايد: السماء منفطر به

درباره ي كاربرد آن براي مفرد وجمع، بين لغويون دو نظريه مي توان ديد:

1.

چون اسم جنس است، هم براي مفرد و هم براي جمع به كار مي رود؛ چنانچه در آيه ي شريفه ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ «2»

ضمير جمع به كار رفته است، كه به سماء بر مي گردد. «3»

2. سماء مفرد است و ضمير «هن» در آيه ي 29 سوره ي بقره به مناسبت «سبع سموات» به صورت جمع آمده است. «4»

براي «سماء» جمع هاي متعددي ذكر شده است؛ از جمله اسميه، سماوات، سُمِيّ و سماء. «5»

واژه ي سماء در قرآن، 120 بار به صورت مفرد و 190 بار به صورت جمع به كار رفته است، اين كلمه 100 بار به تنهايي و در بقيه موارد به همراه كلمه ي ارض آمده است؛ امّا در تمام اين موارد به يك معنا و در يك مصداق بكار نرفته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 263

بطور كلي، آسمان در قرآن در دو مفهوم مادي [حسي و معنوي به كار رفته است كه برخي از موارد آن عبارتند از:

1. سماء در معناي جهت بالا: «1» اين معنا موافق معناي لغوي سماء است و گفته شده است كه در آيه ي زير سماء به اين معناست أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ «2»

(همانند درخت پربركت و پاكيزه كه در زمين ثابت و محكم است و شاخه هاي آن به آسمان كشيده شده).

البته برخي صاحب نظران برآنند كه اين معنا به صورت مجازي يا مسامحه در قرآن به كار رفته است «3» و دليلشان بر اين ادعا اين است كه اوّلا، آسمان در قرآن اشاره به ذاتي دارد و ثانيا جمع بسته مي شود؛ در حاليكه «جهت بالا» اين دو خصوصيت را ندارد يعني نه ذات است

و نه جمع بسته مي شود.

2. هواي فشرده اطراف زمين يعني همان جوّ زمين: «4» وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً «5»

(و آسمان [جوّ] را همچون سقفي حفظ شده قرار داديم).

3. اجرام و كرات آسماني: «6»

اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «7»

(خدا كسي است كه آسمانها را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 264

بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت).

4. محل قرار گرفتن ستارگان و سيارات: «1» اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «2»

(بزرگوار است خدايي كه در آسمان برجهايي را مقرر داشت).

5. مقام مقرّب و مقام حضور كه محل تدبير امور عالم است: «3»

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ «4»

(كارها را از آسمان تا زمين تدبير مي كند).

برخي صاحب نظران، بر اين عقيده اند كه در قرآن گاهي سماء بر علو مرتبه وجود و موجود عالي نيز اطلاق شده است، كه همان سماء معنوي و عالم فوق ماده است كه همه هستي از آن مرتبه بالاتر نازل مي شود. «5» وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ «6»

(روزيتان و آنچه به شما وعده داده مي شود [كه ظاهرا بهشت منظور است در آسمان قرار دارد).

6. جهان هستي: كه شامل تمام موجودات مي شود.

وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ «7»

(و او كسي است كه در آسمان معبود است).

7. ابر: برخي از آيات، نزول باران از آسمان را مطرح مي كنند و با توجه به اين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 265

آيات، برخي از مفسران مراد از سماء را در اين مجموعه آيات، ابرها مي دانند. «1»

وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً «2»

(و از آسمان آبي فرو فرستاد).

8. باران: گروهي از آيات به باراندن آسمان بر انسان ها

سخن مي گويند. برخي از مفسران مراد از سماء را در اين آيات، باران مي دانند. «3»

يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً «4»

(تا [باران آسمان را پي در پي بر شما [فرو] فرستد).

9. سقف خانه: «5» فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَي السَّماءِ «6»

(پس ريسماني به سقف خانه خود بياويزد). «7»

همان گونه كه برخي نويسندگان و صاحب نظران «8» تصريح كرده اند بايد لفظ «سماء» را در قرآن، به خاطر استعمالش در معاني متعدد، مشترك لفظي دانست؛ اگر چه برخي معاني همچون معناي پنجم و ششم [كه از علامه طباطبائي و آيت الله مصباح يزدي نقل شد] را مي توان در معناي آسمان معنوي جمع كرد و نيز مي توان اطلاق سماء بر ابر و باران را مجازي دانست چرا كه آسمان محل ابر و تشكيل باران است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 266

بخش سوم: ويژگيهاي آسمان در قرآن

اشاره

از آنچه گذشت، دانستيم كه در جاي جاي قرآن به آسمان و برخي ويژگيهاي آن اشاره شده است؛ كه بشر بعد از ده قرن با كمك علوم تجربي، برخي از آنها را شناخته است. ما در اين بخش، بعضي از مهم ترين اين ويژگيها را بيان و به بررسي آن خواهيم پرداخت.

الف) آسمان خيمه اي برافراشته شده بدون ستونهاي مريي

مقدمه:

آسمان، كُرات و اجرام آسماني همانند سقفي، بالاي سرزمين قرار گرفته اند. اما چرا اين سقف باعظمت كه ستوني براي آن ديده نمي شود، بر زمين سقوط نمي كند و فرو نمي ريزد؟ آيا اين سقف اصلًا پايه و ستوني ندارد و يا ستوني هست ولي ما نمي بينيم؟

مفسران و دانشمندان قرآني، جواب اين سوال ها را در آيات سوره رعد و لقمان يافته اند و قايلند خداوند متعال در اين آيات به آن جواب گفته است.

آيات:

خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «1»

( [خدا] آسمانهارا بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد آفريد).

اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا «2»

(خدا كسي است كه آسمانها

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 267

را، بدون ستونهايي كه آنها را ببينيد برافراشت).

بحث لغوي:

«رفع» در لغت به معناي برافراشتن، بلند كردن «1»، و برداشتن «2» است و در مقابل وضع «3» و خفض «4» بكار مي رود. «عَمَد» بر وزن صَمَد جمع عمود «5» و به معناي ستونها يا هر شي ء طولاني، مانند قطعات چوب و آهن است كه برآن تكيه مي شود. «6»

اسرار علمي جاذبه عمومي:

عقيده اي كه قرنها بر فكر منجمان و كيهان شناسان درباره ي آسمان، حكم فرمايي مي نمود، اين بود كه آسمان از لايه هاي مختلفي كه آن را فلك مي ناميدند، تشكيل شده است. زمين در وسط اين افلاك قرار داشت و آنها دور تا دور زمين

را فرا گرفته بودند و هر يك از اين افلاك، همانند پوسته هاي پياز لايه هاي زيرين را در بر گرفته بودند و بر آنها تكيه داشتند.

هر يك از سيّارات منظومه شمسي و خورشيد و ماه، در يكي از اين افلاك قرار داشتند و به آن چسبيده و حركتشان به تبع حركت آن فلك بود. مجموع

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 268

ستارگان نيز فلكي جداگانه داشتند كه به آن فلك ثوابت گفته مي شد. «1»

امّا از قرن 16 ميلادي كه پيشرفت هايي در علم نجوم صورت گرفت و پرده از روي اوضاع اجرام آسماني برداشته شد، وجود افلاكي با اين خصوصيات، نفي گرديد و معلوم شد كه اجرام كيهاني به طور آزاد در فضاي پهناور جهان شتابان در حركتند. اكتشافات اگرچه افق تازه اي را در ستاره شناسي گشود، ولي سوالات فراواني را به همراه داشت كه ذهن دانشمندان را به خود مشغول ساخت. «2» از جمله:

1. كدام عامل طبيعي باعث شده كه اين اجرام عظيم در فضا نگاه داشته شوند و سقوط نكنند؟

2. چرا از مسير خود منحرف نمي شوند و يا با يكديگر برخورد نمي كنند و جذب يكديگر نمي شوند؟

3. چرا اين اجرام نوعاً، گرد يكديگر مي چرخند و در امتداد خطي مستقيم حركت نمي كنند؟

4. چرا سرعت گردش اين اجسام با هم متفاوت است؟

اگر چه اين سوالات به طور جدّي از قرن 16 ميلادي مطرح شد، ولي قرنها قبل به عنوان دغدغه برخي از دانشمندان و كيهان شناسان بوده است.

موريس ميترلينگ، پژوهش براي يافتن پاسخ اين سوالات را به دانشمندان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 269

قبل از اسلام نسبت مي دهد. پلوتارك كه چندين قرن

قبل از ميلاد مي زيسته در كتاب خود مي گويد، ما حيرت مي كنيم كه براي چه ماه سقوط نمي كند و روي زمين نمي افتد. «1»

محقق سبزواري، از ثابت بن قرّه مطالبي را نقل مي كند، و مي نويسد او سعي در جواب دادن به اين سؤالات داشته است وبه وجود نوعي جذب و كشش بين كرات آسماني و اجزاي آنها، اشاره مي كند. «2» برخي نيز معتقدند كه بعد از اشارات علمي قرآن و روايات اهل بيت، ابوريحان بيروني (550 ق) اولين كسي بود كه به نيروي جاذبه پي برد، «3» كه مي توانست جواب خوبي براي اين سوالات باشد.

گروهي با غفلت از پيشينه ي تاريخي اين بحث علمي، آغاز آن را از افتادن سيبي از درخت مي دانند. «4» به نظر برخي اساتيد، اين ماجرا به افسانه بيشتر شبيه است، «5» ولي ممكن است جرقّه اي بوده باشد كه سوالاتي را در ذهن دانشمند جواني ايجاد كرده و او را به ادامه تحقيقات گذشتگان در اين باره تشويق نموده است. «6» او براي يافتن جواب سؤالاتش، 16 سال زحمت كشيد «7» و بلاخره نتايج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 270

تحقيقات خود را در سال (1687 م) در كتاب مشهورش، «اصول رياضي فلسفه طبيعي» منتشر كرد. «1»

بر طبق قانون جاذبه عمومي، كليّه اجسام همديگر را جذب مي كنند و اين كشش به دو عامل بستگي دارد: 1. جرم؛ 2. فاصله.

نيوتن، اظهار داشت دو جسم به نسبت مستقيم حاصل ضرب جرم هاي خود، به نسبت عكس مجزور فاصله بين اين دوجسم، يكديگر را جذب مي كنند؛ يعني اگر شما يكي از جرمها را دو برابر كنيد، نيروي جذب اين دو جسم به اندازه ي يك چهارم و اگر فاصله را

سه برابر كنيد به اندازه يك نهم كم مي شود. «2»

قانون ديگري كه نيوتن ارائه داد «قانون گريز از مركز» بود. بر طبق اين قانون هر جسمي كه بر گرد مركزي حركت كند، در آن جسم طبعاً كششي به وجود مي آيد كه مي خواهد از آن مركز دور شود مانند آتش گردانه اي كه در حال چرخيدن است. «3» نيوتن با تركيب دو نيروي جاذبه و گريز از مركز، حركت زمين، سيارات، قمرها و ديگر اجرام آسماني در مدارهاي خود «4» و گرد يكديگر را توجيه كرد و نيز به علت عدم تصادم و سقوط آنها پي برد.

سقوط آزاد اجسام، جزر و مدّ اقيانوس ها و تقديم اعتدالين از مسايل مهمي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 271 بودند كه پس از كشف جاذبه، به علت آنها پي برده شد. «1»

ديدگاهها و نظريات مفسران

در آيات 28/ نازعات، 7/ رحمن، 18/ غاشيه و 5/ طور نيز از برافراشته شدن آسمان سخن به ميان آمده است. وجود عبارت بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا در آيه 2 سوره رعد و 10 سوره لقمان، كه مفسران آن را به دو صورت تركيب كرده اند؛ برخي ديدگاهها و نظريات متفاوتي را در تفسير آيه، به دنبال داشته است.

گروهي جمله تَرَوْنَهَا را صفت براي عمد مي دانند و آيه را اين گونه ترجمه مي كنند: (آسمانها را بدون ستوني كه ديدني باشد برافراشتيم.) و اين، وجود ستونهاي نامريي را براي آسمان اثبات مي كند.

گروهي نيز بِغَيْرِ عَمَدٍ را متعلق به جمله ترونها مي دانند كه در اين صورت آيه مي گويد (همانطور كه مي بينيد آسمان بدون ستون است). «2»

برخي نيز در تفسير اين آيات، دو وجه بيان كرده و هر دو

را قابل تصور دانسته اند: 1. همان وجه اول؛ 2. معترضه بودن جمله «ترونها» كه نتيجه آن نفي هرگونه ستون است. «3»

برخي نيز همچون صاحب تفسير الكاشف «ها» در «ترونها» را به سماوات

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 272

ارجاع مي دهند يعني: (او آسمانهايي را كه مي بينيشان بدون ستون برافراشت). «1»

الف) شيخ طوسي، در التبيان، تفسير مجاهد از آيه ي 10 سوره ي لقمان كه گفته: آسمان داراي ستون هايي است كه ديده نمي شود، را خطا مي داند و مي نويسد: «آسمان ستون ندارد چرا كه اگر داشت اجسامي بسيار بزرگ و قابل ديدن بودند و نيز تصور ستون براي آسمان، ممكن نيست چرا كه تسلسل را به دنبال خود دارد؛ چون هر ستوني به ستون ديگري نياز دارد». «2»

ب) سيد مرتضي علم الهدي، نيز در تبيين آيه مي نويسد: «يعني اگر در آنجا ستونهايي بود شما آنرا مي ديديد و چون ديدن ستون را نفي كرده است، وجود ستونها نيز نفي شده است؛ چنانچه مي گويند «لا يهتدي بمناره» (كسي در پرتو منار او راه را نمي يابد) يعني مناري ندارد زيرا اگر داشت، در پرتو آن راه مي بردند». «3»

ج) ابوالفتوح رازي، نيز وجود ستون براي آسمان را قبول ندارد و مي نويسد: «قول آن كس كه اثبات عماد كرد و نفي رويت، قول ركيك است و درست آن است كه مراد به نفي رويت عماد، نفي عماد است». «4»

د) ابن كثير، از ديگر مفسراني است كه ذيل آيه ي 2 سوره ي رعد، آسمان را همچون قبّه اي بر روي زمين مي داند، كه بدون هيچ ستوني استوار است. ايشان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 273

جمله «ترونها» را براي تأكيد نفي عمد مي داند

چرا كه استواري سقفي بدون ستون، قدرت الهي را بيشتر مشخص مي كند. در ادامه از ابن عباس، مجاهد و حسن نقل مي كند كه: «آسمان داراي ستونهايي است لكن ديده نمي شود». و آن را تأويل و خلاف ظاهر آيه و ضعيف مي شمرد. «1»

ه) قدماي مفسرين، اجمالًا به وجود ستونهايي براي آسمان پي برده بودند و گاهي از آن به قدرت خداوند تعبير مي كردند. «2»

و) طبري، از ابن عباس نقل كرده كه گفته است: «چه داني شايد آسمانها ستونهايي دارند و شما آنها را نمي بينيد». «3»

ز) علامه طباطبائي، پس از اينكه آيه ي 2 سوره ي رعد را بيانگر عظمت و تدبير خداوند متعال مي داند مي نويسد: «اينكه خداوند آسمان را با عبارت «بغير عمد ترونها» توصيف كرد مقصودش اين نبوده كه آسمان اصلًا پايه و ستوني ندارد و در نتيجه، وصف «ترونها» توضيحي بوده و مفهومي نداشته باشد». [و نتوان نتيجه گرفت كه پس پايه هاي نديدني دارد.]

ايشان با تكيه بر اين اصل كه سنت اسباب و علل در تمامي اجزاي عالم جريان دارد، مي نويسند: «بنابراين اگر سقفي را ديديم كه روي پاي خود ايستاده، بايد بگوييم به اذن خدا و با وساطت سبب خاصي ايستاده و اگر جرمي آسماني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 274

را ببينيم كه بدون ستون ايستاده، باز هم به اذن خدا و با وساطت اسباب مخصوص خود، مانند طبيعت خاص و يا جاذبه عمومي ايستاده است. «1»

وي علت مقيد شدن آيه به «بغير عمد ترونها» را، بيدار كردن فطرت خفته بشر مي دانند تا به جستجوي سبب اين مسئله بپردازند و از اين راه به وجود خداوند متعال پي ببرند.

و شايد علامه بزرگوار اين

بيان را از آيات قرآن فهميده باشند، كه بر پا بودن آسمان و زمين را به امر خدا و نشانه اي از نشانه هاي او مي دانند. «2»

ح) آيت الله مكارم، نيز پس از طرح آيه ي 2 سوره ي رعد مي نويسند: «قابل توجه اينكه قرآن نمي گويد «آسمان بي ستون است» بلكه مي گويد: «بدون ستوني است كه آن را مشاهده كنيد و قابل رويت باشد». اين تعبير به خوبي مي رساند كه ستون مرئي وجود ندارد، بلكه ستون نامرئي آسمان ها را بپا داشته است».

ايشان با اشاره به روايتي از امام رضا (ع) در اين باره مي نويسند: «آيا توجيه و تفسيري براي اين سخن، غير از ستوني كه ما امروز آن را «توازن جاذبه و دافعه» مي ناميم وجود دارد». «3»

ط) آيت الله معرفت، در تفسير آيه ي 7 سوره ي ذاريات به برخي روايات و آيات ديگر اشاره مي كنند و نيروي جاذبه را عاملي مي دانند، كه مانع پراكنده شدن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 275

سيارات يك منظومه و ستارگان يك كهكشان مي شود. ايشان آيات 25 سوره ي روم و 41 سوره ي فاطر را اشاره به نيروي جاذبه مي دانند و اين سخن نيوتن را نقل مي كنند كه: «ماوراي نيروي جاذبه نيروي برتري بايد باشد كه ممكن است مادي يا ماوراء مادي و معنوي باشد. «1»

ي) يكي ديگر از مفسرين معاصر، با پذيرفتن اين تفسير در آيه ي 2 سوره ي رعد مي نويسند: «تصور ما از اين ستون، همان قو جذب و دفع بين سيارات و ستارگان است. به عنوان مثال قوه دفع و طرد ناشي از دوران زمين به دور خورشيد دقيقاً مساوي با قوه جاذبه خورشيد است، به همين دليل زمين ميليون ها سال در مدار

واحدي مي ماند و اگر يكي از اين دو نيرو تغيير كند، اتفاقي مي افتد كه در حساب نمي گنجد». «2»

ك) آيت الله حسين نوري، نيز با اشاره به اين نكته، لزوم تناسب بين ستون و چيزي بر آن تكيه كرده است را يادآور مي شوند و مي نويسند: «نيروي جاذبه و ساير قوانين حركت مربوط به اين اجرام با نظام دقيق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است، تا توانسته هر يك از آنها را در ارتفاع و مدار معين در طي ميلياردها سال نگاه بدارد». ايشان اين گونه تعابير قرآني را سرشار از لطافت و اعجاز مي دانند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 276

ل) استاد دكتر رضايي، پس از بررسي برخي ديدگاهها در تفسير اين آيات، به دو نكته مهم اشاره مي كنند:

1. حصر عَمَد [ستونها]، در نيروي جاذبه صحيح به نظر نمي رسد؛ چرا كه ممكن است مراد از آن، نيروهاي متعددي باشد كه در آينده كشف شود وجمع بودن كلمه «عمد» نيز شاهد اين نكته است.

2. تفسير آيه به نيروي جاذبه در صورتي صحيح است كه مراد از آسمان در اين آيات، كرات آسماني باشد.

ايشان با بررسي سياق اين آيات، قدر متيقن آسمان را در آيه 10 سوره لقمان و 2 سوره رعد، همين آسمان مادي يعني كرات آسماني و جوّ زمين مي دانند. «1»

م) دكتر محمد حسن هيتو، همچون بسياري ديگر از نويسندگان، «2» اين آيات را اشاره به نيروي جاذبه مي داند و مي نويسد: «معناي آيه ي شريفه 2 سوره ي رعد با قطع نظر از كلمه «ترونها» كامل است و هدف از ذكر اين جمله [البته خدا داناست براي توجه دادن اين نكته به انسانهاست

كه در اين ميان، موجوداتي نامرئي وجود دارند كه روزي آنها را خواهيد يافت و آن همان نيروي جاذبه است». «3»

ن) دكتر زغلول محمد نجّار، نيز پس از بحث لغوي مفصلي پيرامون عمد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 277

مطرح كردن برخي آيات در اين زمينه، نيروهاي چهارگانه اي را ذكر مي كند كه حفظ نظم اجزام عالم به واسطه آنهاست آن نيروها عبارتند از:

1. نيروي جاذبه؛ 2. نيروي الكترومغناطيس؛ 3. نيروي هسته اي قوي؛ 4. نيروي هسته اي ضعيف.

اين نويسنده صاحب نظر، واژه ي عمد را اشاره به اين نيروها مي داند كه نظام عالم را حفظ كرده اند. «1»

عبدالرئوف مخلص، نيز اين آيات را اعجازي علمي از قرآن مي داند و مي نويسد: «اين آيات هم با عقايد گذشتگان سازگار است كه آسمان را بدون ستون مي پنداشتند و هم با يافته هاي كنوني كه جاذبه را به عنوان ستوني مي دانند كه كرات آسماني را در وضعيت خاصي حفظ مي كند، كه اين معجزه اي علمي از قرآن است». «2»

جمع بندي و بررسي

ظاهر اين دو آيه، اين است كه «ترونها» وصفي براي «عمد» باشد و اين كه برخي گفته اند مفهوم آيه، «ترونها بغير عمد» است، يعني آسمانها را بدون ستون مي بيني [و بنابراين «بغير عمد» جارو مجرور و مضاف ومضاف اليه است، كه متعلق به ترونها مي باشد.] اولًا، خلاف ظاهر است و ثانياً، اين تعبير نشان مي دهد كه شما آسمان را بي ستون مي بينيد، در حالي كه واقعاً داراي ستون است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 278

آنچه مي تواند به عنوان حجت قاطع و كلام آخر در اين باب باشد، روايتي است كه از امام رضا (ع) نقل شده است.

حسين بن خالد مي گويد: از امام رضا (ع) از تفسير آيه وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ «1» سوال كردم. امام فرمودند: يعني آسمان راه هايي به سوي زمين دارد. عرض كردم: چگونه آسمان مي تواند راه ارتباطي با زمين داشته باشد در حالي كه خداوند مي فرمايد: «آسمانها بي ستون است».

امام فرمودند: سبحان الله أليس الله يقول: «بغيرعمد ترونها» (عجيب است، آيا خداوند نمي فرمايد: بدون ستوني كه قابل مشاهده شما باشد). عرض كردم: آري، امام فرمودند: پس در آنجا ستون هايي هست ولي شما آن را نمي بينيد. «2» اين سخن امام (ع)، بيانگر معناي دقيق آيه است و عظمت علمي امام (ع) و تفاوت غير قابل بيان اين بزرگواران با ديگر مفسران قرآن را نشان مي دهد.

در عصر نزول قرآن فرضيه افلاك بطلميوسي در بين منجمان رايج و حاكم بود. اين فرضيه براي هر يك از سيارات منظومه شمسي، ماه، خورشيد و ستارگان، افلاكي قايل بود كه اين اجرام به آن افلاك متصل بودند و حركتشان به تبع حركت آن فلك بود و آن افلاك همانند لايه هاي پياز هر يك بر ديگري تكيه داشت.

امّا آنچه اكنون مسلّم است اين است كه هر سياره و ستاره اي در آسمان معلق بوده و اين نيروي جاذبه و دافعه [گريز از مركز] است كه آنها را در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 279

وضعيت خاصّي ثابت نگاه داشته است، البته ممكن است نيروهاي ديگري نيز در اين امر دخيل باشند كه هنوز كشف نشده اند.

آيات 25 سوره روم و 41 سوره فاطر نيز از آياتي هستند، كه به پا داشتن آسمانها به اذن و امر خداوند و نيز جلوگيري از زوال آنها را بيان مي كنند

و مي تواند به نوعي اشاره به وجود عواملي همچون جاذبه باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 280

ب: آسمان در حال توسعه و گسترش

مقدمه:

گسترش و توسعه آسمانها از جمله مسايل علمي است كه با پيشرفت هاي نجومي در زمينه نورشناسي، مطرح گشته و مورد كنكاش قرار گرفته است.

به نظر برخي دانشمندان و مفسران مسلمان و غير مسلمان، قرآن درسوره ي ذاريات، به اين نكته علمي اشاره كرده و از توسعه آسمانها سخن گفته است. بسياري از اين بزرگان اين كلام قرآن را اعجازي علمي مي دانند.

آيه:

وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ «1»

(وآسمان را با قدرت بنايش كرديم و قطعاً ما گسترش دهنده ايم).

بحث لغوي:

«أيد» در لغت به معناي قدرت، «2» توانايي و حفظ «3» است. برخي از مفسران، نعمت را نيز جزو معاني اين ماده ذكر كرده اند «4» كه صحيح به نظر نمي رسد چرا كه آنچه هم معناي توانايي و هم نعمت، بكار مي رود «أيدي» است كه جمع كلمه «يد» مي باشد. «5»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 281

كتب لغت در معناي مادّه «وسع» گسترده شدن، زياد كردن و جا دار نمودن را ذكر كرده اند. «1» اين ماده در مقابل ضيق [تنگي بكار مي رود. «2» مجمع البيان، درباره مصدر باب إفعال از اين ماده مي نويسد: «الايساع: الاكثار من الذهاب بالشي ء في الجهات» «3» (فزوني وگسترش دادن در جهات مختلف چيزي)

اسرار علمي گسترش جهان:

دانشمندان مدلهاي رياضي گوناگوني را از جهان ارائه داده اند. برخي همچون نيوتن آنرا ايستا و ساكن مي دانستند و قايل بودند به زودي تحت تأثير نيروي گرانش، شروع به انقباض خواهد كرد. «4» انيشتين مدلي را معرفي كرد كه به نام «جهان ايستاتيك» مشهور شد. در اين مدل جهان مسدود،

كروي و در عين حال ايستاست و در زمان حال نه كوچك مي شود و نه بزرگ مي گردد. انشتين اشتباهاً «ثابت كيهان شناختي» را در معادله خود از اين مدل وارد كرد، كه بعدها از اين كار افسوس خورد؛ «5» البته اين دانشمند، بعدها مدل ديگري ارائه داد كه توسعه جهان را تأييد مي كرد. «6»

مدل ديگري كه از جهان ارائه شده است، جهان را در حال گسترش مي داند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 282

اولين كسي كه با كمك يافته هاي علمي، اين نظريه را ارائه داد، ملوين سليفر (متولد 1875 م) مدير رصدخانه لاول بود. او با بررسي خطوط طيفي ستارگان به اين نتيجه رسيد كه ستارگان در حال دور شدن از ما هستند. «1»

ژرژلومتر، «2» هابل و همس «3» از ديگر دانشمنداني هستند كه با سليفر هم عقيده گشتند. هابل تحقيقات سلفير را ادامه داد و در اين باره قانوني ارائه داد كه به نام «قانون هابل» مشهور است. «4»

اين دانشمندان، جهان را به بالني تشبيه مي كنند كه در حال باد شدن است وبر روي آن نقطه هايي وجود دارد. هر چه بالن بزرگتر مي شود فاصله نقطه ها از هم بيشتر مي گردد؛ در ضمن نقاطي كه از هم فاصله بيشتري دارند با سرعت بيشتري نيز از يكديگر دور مي شوند. «5»

كيهان شناسان معتقدند پس از انفجار بزرگ اجزاي تشكيل دهنده عالم از هر سو پراكنده شدند و اين حركت در جهات مختلف ادامه دارد. «6» آنان با تجزيه نور ستارگان، اين نظريه علمي را تا حد زيادي تقويت كرده اند. «7»

ابزارهاي ويژه اي مي توانند نور هر ستاره را پخش كنند و آن را به صورت

تفسير موضوعي

قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 283

رنگين كمان يا طيف درآورند كه شامل رنگ هاي قرمز، نارنجي، زرد، سبز، آبي، نيلي و بنفش است. در امتداد اين رنگين كمان خطهاي تيره اي ديده مي شود. اگر جسمي كه نوراني است، در حال دور شدن از ما باشد، خطهاي تيره به طرف رنگ قرمز كه در لبه طيف قرار گرفته است حركت مي كنند و تغيير مكان مي دهند.

جسم هر قدر سريع تر حركت كند، تغيير مكان خطها به طرف قرمز بيشتر خواهد بود. چون جهان در حال انبساط است، كليه اجرامي كه در دور دست قرار گرفته اند در حال دور شدن از ما هستند و اين انتقال به قرمز را نشان مي دهند. هر قدر اين انتقال به قرمز بيشتر باشد جسم در فاصله اي دورتر از ما قرار گرفته است «1» و با سرعت بيشتري از ما دور مي شود «2» و چنانچه قرمزگرايي را اندازه گيري نماييم مي توانيم بفهميم كه جسم به چه سرعتي در حال دور شدن از ماست. «3»

هابل در سال 1929 م. اعلام كرد كه دور شدن ستارگان با نظم خاصي صورت مي گيرد؛ «4» يعني كهكشاني كه در فاصله يك ميليون سال نوري ماست با سرعت 186 كيلومتر در ثانيه و آن كه در فاصله دو ميليون سال نوري ماست با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 284

سرعتي دو برابر از ما دور مي شود. «1»

ديدگاهها و نظرات مفسران

الف) از ابن عباس در تفسير آيه نقل شده است كه: «ما قدرت داريم كه پديده اي بزرگتر از آسمانها را نيز بيافرينيم». «2»

ب) به نظر برخي، خداوند در اين آيه عظمت آفرينش آسمانها را بيان مي كند؛ يعني آسمان آنقدر بزرگ است

كه زمين و فضاي اطراف آن در برابرش چون حلقه اي در كوير است. «3» اما اين تفسيرها با صريح آيه ناسازگار است چون كلمه «موسعون» كه مشتق است ظهور در فعليت و ادامه توسعه دارد نه فقط شأنيت و مقدور بودنش براي خداوند. «4»

ج) علامه طباطبائي، در تفسير اين آيه سه احتمال را مطرح مي كنند:

احتمال اول: اينكه «ايد» به معناي قدرت باشد و مراد از «انّا لموسعون» اين باشد كه ما داراي قدرتي وسيع و غير قابل برابري هستيم.

احتمال دوم: اينكه «ايد» به معناي نعمت باشد و «انّا لموسعون» بدين معناست كه نعمت ما بي مقدار و بي شمار است و نعمت هاي واسعي داريم.

احتمال سوم: موسعون از اين اصطلاح گرفته شده باشد كه مي گويند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 285

«فلان اوسع في النفقه» يعني فلاني در نفقه و خرجي توسعه داد و در نتيجه، مقصود آيه از توسعه دادن، توسعه آسمان است، كه ذكر شده و علم جديد نيز مويد آن است. «1»

د) تفسير نمونه، پس از نقل برخي ديدگاه هاي گذشتگان در تفسير آيه ي 47 سوره ي ذاريات، به بيان بعضي از نظريات كيهان شناسان پيرامون گسترش جهان مي پردازد و اين آيه را اشاره به اين يافته علمي مي داند و مي نويسد: «اين درست همان چيزي است كه امروزه به آن رسيده اند كه تمام كرات آسماني و كهكشان ها در آغاز در مركز واحدي جمع بوده [با وزن مخصوص فوق العاده سنگين سپس انفجار عظيم و بي نهايت وحشتناكي در آن رخ داده است و بدنبال آن اجزاي جهان متلاشي شده و به صورت كرات درآمده و به سرعت در حال عقب نشيني و توسعه است». «2»

ه)

آيت الله معرفت، نيز در مورد اين آيه، ديدگاه توسعه جهان را مطرح كرده و مي پذيرند و در اين مورد شواهد متعدد علمي بيان مي كنند. ايشان توسعه رزق را در آيه، معنايي مجازي مي دانند كه از توسعه مكاني گرفته شده است. «3»

و) استاد دكتر رضايي، پس از نقل و بررسي برخي ديدگاه ها در تفسير آيه ي 41 ذاريات، مطابقت مفهوم آيه با يافته هاي جديد علمي كه از توسعه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 286 آسمانها سخن مي گويد، را رازگويي قرآن مي داند كه نشانه اي از عظمت خداوند و پيامبر است.

ايشان ظاهر اين آيه را هماهنگ با نظريه ي گسترش جهان مي دانند ولي از آنجاييكه اين نظريه هنوز به طور قطعي به اثبات نرسيده است، نسبت دادن قطعي اين نظريه را به قرآن درست نمي دانند و مي نويسند: «اگر اين نظريه روزي بطور قطع به اثبات برسد، مي توان از اين آيه اعجاز علمي قرآن را نتيجه گرفت». «1»

ز) بسياري از مفسران و نويسندگان، همچون دكتر السيد جميلي، «2» دكتر موسي الخطيب، «3» دكتر سمير عبدالحليم «4» و مصطفي دباغ «5» با طرح نظريات علمي پيرامون گسترش آسمانها، آيه ي 47 سوره ي ذاريات را اشاره به آن مي دانند.

ح) دكتر زغلول النجار، نيز با اشاره به قرمزگرايي نور ستارگان و كهكشانها، و توسعه آسمانها، اين آيه شريفه را اشاره به اين يافته علمي مي داند و اسميه آمدن عبارت «انالموسون» را نشانه استمرار اين توسعه معرفي مي كند. ايشان نظريه انفجار بزرگ را برخاسته از اين يافته علمي مي داند و مي نويسد: «با قبول گسترش جهان، اگر ما به عقب برگرديم بايد به زماني برسيم كه تمام جهان در يك نقطه جمع بوده

باشد و اين همان رتقي است كه خداوند متعال در آيه ي 30

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 287

سوره ي انبياء ذكر مي كند كه به دنبال آن فتق و توسعه جهان صورت گرفته است و هنوز ادامه دارد». «1»

ط) نويسندگان كتابهاي، الاعجاز العلمي في القرآن، «2» الاعجاز العلمي في الاسلام، «3» موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن «4» و السماء في القرآن الكريم، «5» از افرادي هستند كه با پذيرفتن اين تفسير در آيه شريفه 47 سوره ذاريات آن را اعجازي علمي از قرآن كريم مي دانند.

ي) دكتر موريس بوكاي، پس از طرح اين آيه و نظريه انبساط جهان به اين نتيجه مي رسد كه آيه بدون كمترين ابهام بيانگر گسترش جهان است. او موسعون را از فعل أوسع و به معناي عريض كردن، گستردن و وسيع نمودن، مي داند و با اشاره به اشتباه برخي مترجمان قرآن مي نويسد: «برخي مترجمان كه قابليت فراگيري معناي اين كلمه اخير را ندارد معنايي عرضه مي دارند كه به نظر من غلط مي آيد؛ مانند معنايي كه از «بلاشر» با عبارت «ما سرشار از سخاوت هستيم» بيان مي كند. مولفان ديگر معنا را حدس مي زنند ولي جرأت اظهار آن را ندارند. «6»

ك) احمد جباليه، نيز از نويسندگاني است كه همچون دكتر ثابت محمد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 288

نبيل «1» و محمد السيد الرناووط «2»، اين آيه را به توسعه آسمانها و انسباط آن تفسير كرده اند، ايشان در تأييد اين تفسير، آيه شريفه وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «3» را مطرح مي كند كه خداوند پس از سخن از خلقت آسمان و زمين و موجودات مي فرمايد: «چيزهايي را خلق مي كند كه شما نمي دانيد». كه اشاره اي

به خلقت آسمان هايي جديد در آينده است.

اين نويسنده، دو عبارت از كتاب مقدس را نقل مي كند كه به همين مسئله اشاره دارد، يكي فرموده خداوند متعال، كه اشعياي نبي آن را بازگو كرده است كه لانّ ي ها انا ذا أخلق السماوات جديده وارضا جديده فلا تذكر السالفه ولا تخطر علي البال «4» (همانا من آسمانها و زمين تازهاي را خلق مي كنم پس گذشتگان آنرا به ياد نياورند و به ذهن نيايد).

ديگري كلام حضرت عيسي (ع) است كه ملكوت خداوند را به دانه خردلي تشبيه مي كند كه كاشته مي شود و رشد كرده وبزرگ مي شود. «5»

ل) عبدالكريم بن صالح الحميد، پس از نقل سخنان نويسنده كتاب توحيد الخالق درباره ي اين آيه، كه آن را اشاره به گسترش جهان مي داند، اين گونه تفسير نمودن آيات را تبعيت از علوم باطل و گمراه كننده مي داند و مي نويسد: «اگر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 289

آسمان در حال توسعه است پس آسمانهاي هفتگانه كجاست، كرسي و عرش كجاست، بهشت كجاست، خدا كجاست؟ خداوند آسمانها را به صورتي محدود آفريد و برهمان صورت اوليه باقي هستند و مراد از توسعه، گسترده شدن آسمان درگذشته يعني همان ابتداي خلقت است». «1»

جمع بندي و بررسي

مطابقت ظاهر اين آيه با يافته هاي اخير كيهان شناسي، كه گسترش آسمانها را اظهار مي دارد، برخي را بر آن داشته كه اين نظريه علمي را به قرآن استناد دهند و از آنجايي كه اين مطلب علمي، در زمان نزول و حتي تا قرون اخير بر همگان پوشيده بود، بيان آن توسط قرآن را اعجازي علمي بدانند.

ولي به نظر مي رسد تا زمانيكه نظريه توسعه جهان و آسمانها، بطور قطعي

به اثبات نرسد، نسبت دادن آن به قرآن صحيح نباشد اگر چه مي تواند به عنوان احتمالي در تفسير آيه ارائه گردد و در صورت اثبات قطعي اين نظريه، مي توان آن را اعجازي علمي از قرآن دانست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 290

ج: در هم پيچيده شدن آسمانها در پايان كار

مقدمه:

قرآن كريم از در هم پيچيده شدن آسمانها در آينده و بازگشت آنها به حالت و صورت اوليه، سخن مي گويد و آنرا به عنوان يكي از ويژگي هاي آسمان در آستانه قيامت معرفي مي كند.

مراد از در هم پيچيده شدن آسمانها چيست؟ حالت اوليه اي كه آسمانها به آن بر مي گردند كدام حالت است؟ آيا مي توان ويژگي هاي آسمان در ابتداي خلقتش را از اين آيات فهميد؟

مفسران و صاحب نظران با توجه به آيات قرآن و برخي يافته هاي علمي در صدد يافتن پاسخ هايي براي اين سؤالها بوده اند كه به نقل و بررسي آنها مي پردازيم.

آيات:

يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ «1» ( [همان روزي كه آسمان را همچون پيچيدن طومارنامه ها، در مي نورديم همانگونه كه نخستين آفرينش را آغاز كرديم آن را باز مي گردانيم [اين و عده اي است بر عهده ما؛ كه قطعاً ما [آن را] انجام مي دهيم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 291

وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ «1» (و در روز رستاخيز تمام زمين در قبضه [قدرت اوست و آسمانها با دست راست [: قدرت ش در هم پيچيده شده

است).

بحث لغوي:

معناي اصلي اين ماده در كتب لغت، جمع كردن و در هم پيچيدن بيان شده است؛ «2» به صورتيكه بعضي از قسمت هاي شي ء زير قسمت هاي ديگر قرار گيرد. «3»

اين ماده در مقابل نشر و بسط [گستردن و پهن نمودن بكار مي رود. «4»

ديدگاه هاي دانشمندان و مفسران:

در اين آيات تشبيه لطيفي نسبت به در نورديدن طومار عالم هستي در پايان دنيا شده است. در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مي شود و هر يك در جايي قرار دارند امّا هنگاميكه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش در هم پيچيده خواهد شد.

الف) تفسير نمونه، در هم پيچيدن جهان را به معناي در هم كوبيده شدن و جمع و جور شدن آن مي داند و تفسير آن را به فنا و نابودي صحيح نمي داند، اين تفسير با اشاره به برخي آيات معاد، آيه را بيانگر به هم خوردن و تغيير شكل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 292

جهان مي داند نه نابود شدن آن. «1»

ب) دكتر زغلول محمد نجار، پس از ذكر آيه ي 51 سوره ي كهف كه مي فرمايد: مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ (ما آنها را بر آفرينش آسمانها و زمين شاهد نگرفتيم.) به اين نكته اشاره مي كند كه، انسان بدون نور هدايت الهي و گفته هاي خدا و پيامبر، نمي تواند به نظريه درستي درباره آفرينش جهان و پايان آن دست يابد.

ايشان سه نظريه مشهور زير را درباره آفرينش جهان مطرح كرده

و به تشريح آن مي پردازد:

1. توسعه يافتن بي نهايت جهان The inflationary universe

2. جهان انفجارهاي متعدد The Oscillating universe

3. جهان بسته The closed universe

اين نويسنده، آيه ي 104 سوره ي انبياء را اشاره به بازگشت آسمان و جهان به حالت اوليه [رتق مي داند كه از اصول مهم نظريه جهان بسته است و به آن (Bigcrunch )مي گويند. ايشان پس از توضيحات مفصلي پيرامون اين نظريه، اشاره قرآن به اين نكته علمي را معجزه اي از معجزات علمي قرآن مي داند. «2»

ج) دكتر داود سلمان السعدي، اين دو آيه را بيانگر حوادث آغازين روز قيامت دانسته و مراد از سماء را در آيه 104 سوره انبياء منظومه شمسي و منظور از سماوات در آيه ي 67 سوره زمر را سيارات منظومه شمسي مي داند كه در پايان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 293

عمر اين جهان به طرف هم جذب مي شوند و به حالت رتق اوليه در مي آيند. «1» د) دكتر آيت الله صادقي، اين دو آيه را در ارتباط با آيه يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ «2»

و آيه وَالسَّماءِ ذَاتِ الرَّجْعِ «3»

مي داند كه از ايجاد دودي آشكار و فراگير در آستانه قيامت و نيز بازگشت آسمان سخن مي گويند. ايشان مراد از «طيّ السماء» را بازگشت آسمان به حالت اوليه، يعني دخان و گاز مي داند و روايتي از تفسير علي بن ابراهيم را شاهد مي آورد كه مي گويد: «معناي طيّ آسمانها فناء صورت كنوني آنهاست كه به حالت گازي برگشت داده مي شوند». «4»

اين نويسنده

و مفسر معاصر در ادامه بحث مشروحي پيرامون رستاخيز زمين و اجرام فضايي از نگاه آيات قرآن ارائه مي دهند. «5»

ه) يكي ديگر از نويسندگان معاصر همين تفسير را در آيه 104 سوره ي انبياء مي پذيرد و مفرد آمدن كلمه سماء را در اين آيه، شاهد صحت اين تفسير مي داند. به عقيده اين نويسنده مراد از «طيّ» حركت دوراني آن دود و گاز است كه نمونه آن در سياهچال ها ديده مي شود. «6»

و) دكتر عبدالوهاب الحكيم، ذيل اين آيات به غلبه نيروي جاذبه بر نيروي گريز كهكشانها در آينده اشاره مي كند و مي نويسد: «اين كهكشانها كه برخي با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 294

سرعت 2500 هزار كيلومتر در ثانيه از ما دور مي شوند، روزي متوقف گشته و دوباره به طرف همديگر جذب مي شوند و سياهچال هايي را تشكيل مي دهند كه هر چه در جهان است به طرف خود مي كشد».

ايشان چند آيه از جمله آيه 16 سوره لقمان را مطرح مي كند كه خداوند متعال از زبان حضرت لقمان مي فرمايد: «خداوند هر آنچه در دل سنگي، يا آسمان و زمين باشد خواهد آورد». و مراد از آوردن را همين جمع شدن دوباره كهكشانها و اجرام فضايي مي داند. «1»

ز) يكي ديگر از نويسندگان معاصر از يافته هاي جديد علمي براي تفسير اين آيه كمك مي گيرد و مي نويسد: «با ملاحظه يافته ها و ره آوردهاي علم جديد در اين رابطه ملاحظه مي كنيم كه علم جديد آمده است تا در اين ميدان نيز بر اعجاز علمي قرآن گواهي دهد».

ايشان پس از اشاره

به اين نكته علمي كه بين اجزاي تشكيل دهنده ي اجزاي هر اتم فضاي خالي زيادي وجود دارد و اگر آن اجزاء در هم فشرده شوند، حجم اجسام بسيار كوچك مي شود، مي نويسد: «اگر ما بتوانيم هر چيز موجود در كائنات را به نحوي در هم بپيچانيم كه فضاي داخلي و اندروني آنها نابود گردد، در آن صورت حجم كلي كائنات لايتناهي كنوني بيشتر از حجم سي برابر قطر كره خورشيد نخواهد بود!».

در ادامه اين نويسنده اين احتمال را مطرح مي كند كه ممكن است پايان يافتن كار دنيا بدست خداوند، از راه همان قانونهاي عادي حاكم بر اين جهان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 295

باشد كه در اين صورت ره آورد علم در اين رابطه نيز خود، تفسيري عيني از آيات مباركه است. «1»

ح) يكي از دانشمندان صاحب نظر عرب از عبارت كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ اينگونه برداشت كرده است كه تمام مراحل خلقت جهان دوباره تكرار خواهد شد؛ بدين صورت كه جهان به صورت جرمي با چگالي بسيار بالا در خواهد آمد و پس از انفجار به گازي تبديل مي شود و آسمان و زمين ديگري از آن ساخته مي شوند. ايشان آيه ي 48 سوره ي ابراهيم را بيانگر همين مسئله مي داند كه مي فرمايد: «در آن روز كه زمين به زمين ديگر و آسمانها [به آسمانهاي ديگر] مبدل مي شوند». «2»

بررسي:

1. آيات 104 سوره انبياء و 67 سوره زمر بيانگر تغييرات و دگرگونيهاي جهان در آستانه قيامت است كه در آن زمان آسمانها در

هم پيچيده شده و به صورت خلقت اوليه در خواهند آمد.

اينكه برخي از نويسندگان و مفسران اين آيات را بيان كننده اين نظريه علمي مي دانند كه كهكشانها در آينده به سوي يكديگر جذب خواهند شد و همچون طوماري در هم پيچيده مي شوند در صورتي صحيح است كه اولًا نظريه «hcnurcgib»، كه از جمع شدن كهكشانها در يك محل سخن مي گويد به طور قطعي در علم ثابت شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 296

ثانياً از آنجاييكه اين آيات درباره ي آغاز قيامت هستند، بايد اثبات شود كه جذب كهكشانها به يكديگر و جمع شدن جهان در يك نقطه، در پايان عمر اين دنيا صورت مي گيرد.

2. عبارت كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ نيز از قدرت خداوند بر برگرداندن آسمان به حالت اوليه اش خبر مي دهد كه با توجه به آيه ي 10 سوره ي دخان كه مي فرمايد: در روز قيامت دودي فراگير آسمان را فرا خواهد گرفت؛ مي توان آيه 104 سوره انبياء را اشاره به بازگشت آسمان به حالت گازي شكل اوليه دانست كه آيه شريفه 11 سوره فصلت آنرا بيان مي كند و مي فرمايد: «آسمان در ابتداي خلقت حالتي دود (و گازي) شكل داشت».

3. مفسران آيه ي 16 سوره ي لقمان را درباره جمع شدن اعمال انسان براي حسابرسي مي دانند و بنابراين ارتباطي با مباحث كيهان شناسي ندارد و نمي تواند مستندي براي نظريه اي در اين باره قرار گيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 297

د: داراي بازگشت

مقدمه:

خداوند متعال در كتاب شريفش به آسمان داراي رجع قسم خورده است. در اينكه مراد از رجع در آيه 11 سوره طارق چيست، بين مفسران اختلاف نظر فراواني است. گروهي از صاحب نظران فقط يك مصداق خاص براي آن ذكر كرده اند ولي برخي ديگر با ذكر مصاديق متعددي براي اين واژه، اشاره قرآن به اين مصاديق را اعجاز علمي قرآن قلمداد كرده اند.

آيه:

وَالسَّماءِ ذَاتِ الرَّجْعِ «1»

(سوگند به آسمان صاحب [باران بازگشته!)

بحث لغوي

مادّه «رجع» بر تكرار «2» و بازگشت به حالت اوليه دلالت مي كند. «3» اين ماده هم لازم استعمال شده است، مانند: «رجع موسي» «4» و هم متعدي، مانند: «فإن رجعك الله اليهم» «5» مصدر مشهور لازم، «رجوع» و متعدي، «رجع» است. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 298

نظريات و ديدگاههاي مفسران و دانشمندان:

اين آيه شريفه، آسمان را داراي بازگشت مي داند. مفسران و دانشمندان در اينكه مراد از اين آسمان كدام آسمان است و مراد از بازگشت آن چيست آراء و ديدگاههاي گوناگوني ارائه داده اند.

الف) بسياري از مفسران قديمي «1» و برخي از معاصران «2» مراد از رجع را، باران مي دانند و بنابراين تفسير، مراد از «سماء» در اين آيه، جّو اطراف زمين است چرا كه باران از آنجا به زمين باز مي گردد. علت نامگذاري باران به رجع به دو صورت بيان شده است.

ب) آيت الله شعراني، در اين باره مي نويسند: «مراد از رجع باران است و از آن جهت باران را رجع مي گويند كه بايستد باز فرو ريزد باز بايستد». «3»

ج) بسياري ديگر از مفسران و لغت شناسان با توجه

به اين نكته كه باران، بازگشت همان بخار آبي است كه از زمين به طرف آسمان رفته بود «4» به باران رجع مي گويند.

برخي ديگر از مفسران و نويسندگان معناي وسيع تري براي رجع در نظر گرفته اند و مصاديق بيشتري را براي آن ذكر كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 299

د) مصطفي دباغ، در بياني مشابه با سخنان دكتر سمير عبدالحليم «1» مراد از آسمان را همين جوّ اطراف زمين مي داند و مي نويسد: «بازگشت دو صورت دارد الف: بازگشت آن چيزهايي كه از زمين به آسمان مي رود مانند بخار آب، امواج راديويي و اشعه مادون قرمز [كه هنگام شب به صورت حرارت به زمين بر مي گردد].

ب: بازگشت آن چيزهايي كه از اعماق آسمان به طرف جوّ زمين مي آيند و توسط جوّ برگردانده مي شوند مانند اشعه ماوراء بنفش و برخي اشعه هاي غير مرئي كيهاني و شهابها». «2»

ه) دكتر زكريا هميمي «3» و يوسف الحاج احمد، «4» با اشاره به همين تفسير، آن را اعجازي علمي از قرآن مي دانند.

و) دكتر محمد راتب النابلسي پس از اشاره به بازگشت بخار آب به صورت باران و نيز انعكاس امواج راديويي توسط جوّ زمين مصاديق ديگري از رجع را بيان مي كند:

1. حركت ستارگان، سيارات و دنباله دارها در مدارهاي خود و بازگشت آنها به محل اولشان.

2. بازگشت گازهاي تشكيل دهنده هوا به طبيعت، مانند تبديل و تجزيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 300

شدن دود ذغال توسط گياهان به اكسيژن و ديگر گازهاي ضروري. «1»

يكي از نويسندگان عرب، پس از نقل ديدگاه عبدالمجيد زنداني كه مراد از رجع را در آيه 11 سوره طارق حركت انتقالي مداري اجرام

فضايي و بازگشت آنها به محل اول مي داند، مي نويسد: «اين تفسير قابل قبول نيست؛ چرا كه با توجه به گسترش آسمان و دور شدن كهكشانها از مركز عالم، هيچ گاه نمي توان تصور كرد كه جرمي در فضا در دو زمان در يك مكان قرار بگيرد و بازگشت معنا داشته باشد». «2»

ز) طلوع و غروب ستارگان، خورشيد و ماه «3» و بازگشت فصل هاي سال، «4» از ديگران تفاسيري است كه در بيان معناي رجع ذكر شده است، چرا كه در تمام اين موارد نوعي رفت و برگشت وجود دارد.

ح) برخي ديگر از مفسران مراد از آسمان را آسمان معنوي دانسته اند و فرود آمدن فرشتگان به زمين و بردن اعمال انسانها به آسمان، «5» و يا اجابت دعاي انسانها و بازگشت آثار اعمال بندگان «6» را، رجع آسمان دانسته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 301

ط) محمد ذغلول النجار، پس از نقل تفسير گذشتگان درباره ي واژه رجع اين سوال را مطرح مي كند كه، اگر مراد از رجع فقط باران است؛ چرا خداوند متعال نفرمود: «والسماء ذات المطر» ايشان معناي دقيق رجع را وابسته به معناي سماء در اين آيه مي داند و مي نويسند: «اگر مقصود از آسمان در آيه همين غلاف گازي جو باشد، رجع به معناي بازگشت آن چيزهايي هست كه از زمين به طرف آسمان حركت مي كند مانند بخار آب و انواع گازها و ... و يا بازگشت آن چيزهايي است كه از خارج از جو قصد ورود به آن را دارند مانند اشعه هاي مضر خورشيدي و پرتوهاي كيهاني و اگر مقصود از سماء تمام آسمان دنيا باشد كه جايگاه ستارگان و سيارات است، رجع

به معناي بازگشت اين اجرام فضايي به حالت اوليّه است، يعني به حالت گاز و دخان كه از آن تشكيل شده اند، چرا كه بعد از پايان عمر اين اجرام، انفجاري در آن رخ مي دهد و از هم متلاشي مي شوند». «1»

ي) دكتر عدنان الشريف، «2» نيز با ارائه اين دو احتمال در معناي آسمان، ديدگاهي مشابه با دكتر ذغلول ارائه مي دهد.

ك) آيت الله معرفت سه تفسير براي اين آيه بيان مي كنند:

در تفسير اول از رجع، بازگشت چيزهايي كه از زمين به طرف آسمان بالا رفته، اراده شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 302

تفسير دوم به بازگشت فصول سال به خاطر حركت گردش زمين و ميل محور آن اشاره دارد و اين تفسير با شكافته شدن زمين [و رويش گياهان كه در آيه بعد آمده است، سازگاري دارد.

در تفسير سوم كه بنظر ايشان عميق تر و مخفي تر است مقصود از رجع را، رجوع اعتدالين مي دانند؛ زيرا همان گونه كه در علم نجوم ثابت شده است، اعتدالين در هر 26 هزار سال يك دور مي زنند و به جاي اول خود باز مي گردند و اين حركت هر 13 سال، تغيير عظيمي در پوسته زمين ايجاد مي كند و باعث شكافهاي عميقي در آن مي شود كه آيه بعد به آن اشاره دارد. «1»

جمع بندي و بررسي

مراد از سماء، در اين آيه ممكن است آسمان معنوي يا مادي باشد و استجابت دعاها و بازگشت نتيجه اعمال انسانها به خودشان مي تواند از مصاديق رجع آسمان معنوي باشد.

اگر منظور از سماء، آسمان مادي باشد، هم خودش مي تواند داراي بازگشت باشد و هم برخي چيزها را انعكاس و بازگشت دهد.

بازگشت آسمان [كرات

آسماني به حالت دود اوليه و يا بازگشت دوباره برخي گازها به طبيعت، طلوع و غروب سيارات و ستارگان و نيز بازگشت باران و برخي امواج و اشعه ها به زمين و يا بازگرداندن آنها به اعماق فضا مي تواند از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 303

مصاديق رجع آسمان مادي باشد؛ اگرچه با توجه به آيه بعد كه از شكافته شدن زمين سخن مي گويد، تفسير رجع به باران، تناسب و ارتباط بين دو آيه را بيشتر برقرار مي كند.

پس منحصر كردن سماء به جوّ و اختصاص دادن رجع به مصداق خاصي در اين آيه، صحيح به نظر نمي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 304

ه: داراي برجها

مقدمه:

مالك آسمانها و زمين در برخي آيات شريفه، از قرار دادن بروج در آسمان خبر داده و به آسماني كه داراي اين برجهاست قسم ياد كرده است. اين آيات سؤالات فراواني را براي مفسران ايجاد كرده است از جمله اينكه: مراد از بروج چيست؟ آيا برجهاي مشهور دوازده گانه آسمان مراد است و يا قصرها و يا برجهايي در آسمان وجود دارد كه قرآن از آن خبر مي دهد؟ كدام آسمان داراي بروج است؟

مفسران و دانشمنداني كه به تفسير اين آيات پرداخته اند، ديدگاههاي متفاوتي ارائه داده اند كه به نقل و بررسي آنها مي پردازيم.

آيات

وَالسَّماءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ «1»

(سوگند به آسمان كه داراي برجهاست!)

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً «2»

(و به يقين در آسمان برجهايي قرار داديم).

تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً «3»

(خجسته [و پايدار] است آن [خدايي كه در آسمان برجهايي قرار داد).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 305

بحث لغوي:

برخي از كتب لغت همچون مقاييس اللغه «1» براي ماده

«برج» دو اصل ذكر كرده اند:

الف) ظهور و بروز ب) پناهگاه و محل امن

معناي دوم با توجه به اين نكته است كه واژه ي «برج» بيشتر به ساختمانهايي گفته مي شود كه به عنوان پناهگاه از آن استفاده مي شده است. برخي ديگر از لغويون ظهور و نماياني، كه باعث جلب توجه شود را به عنوان تنها معناي اين ماده ذكر كرده اند «2» و گفته اند به ساختمان هاي بلند برج مي گويند؛ زيرا به خاطر بلندي و ارتفاعشان بسيار ظاهر و آشكارند، همانطور كه به آشكار كردن زينت تبرّج گفته مي شود. «3»

اسرار علمي بروج و صور فلكي:

در يك نگاه ساده به آسمان، مي توان شكلهاي مختلفي، از مجموعه هاي ستارگان درست كرد. شكلهايي همانند چهارگوش، ملاقه و ....

چند هزار سال پيش انسانها ستارگان را همان گونه مي ديدند كه ما اينك مي بينيم ولي تصورات آنان در مورد اين شكلها به نحو ديگري بود. اين اشكال، نمودي از خدايان، آلهه ها و داستانهاي محلي آنان بود؛ اسامي صورت هاي فلكي نيز بيانگر اين موضوع است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 306

در زبان لاتيني( Constllation)به معناي صورت فلكي است كه تركيبي از دو كلمه ( (noc به معناي با هم و ( (alletS به معناي ستاره است پس به عبارتي ساده تر صورت فلكي يعني گروهي ستاره. برخي صورت فلكي را اين گونه تعريف كرده اند: «ستارگاني كه به گروه هاي خيالي تقسيم بندي شده اند تا به آساني مورد شناسايي و مراجعه قرار گيرند». «1»

سابقه نامگذاري صورت هاي فلكي بسيار قديمي است و لااقل به 3000 سال قبل از ميلاد مي رسد، كه نخست به يونانيان «2» و سپس به روميان منتقل شده است و آنها به مناسبت هايي، اسامي قهرمانان و

اشخاص و موجودات اساطيري و يا جانوران عادي را بر آنها نهادند. «3» عربهاي قبل از اسلام، طريقه ديگري براي تشخيص صورت هاي فلكي داشته اند ولي بعد از اسلام به تدريج صورتهاي يوناني را اقتباس و اختيار كرده اند. «4»

اولين ثبت قابل اعتماد صورتهاي فلكي) يادگاري از بطلميوس است كه در حدود 1800 سال قبل، 48 صورت فلكي را در فهرستي ثبت كرد. «5» پس از او دانشمندان به تكميل اين فهرست پرداختند و امروزه 88 صورت فلكي شناخته و نامگذاري شده است. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 307

تعدادي از اين صورتهاي فلكي در قسمتي از آسمان به نام منطقه البروج قرار گرفته اند. در مطالعات باستاني طالع بيني و تنجيم، كه تصور مي شد حركت و جايگاه اجرام سماوي در زندگي مردم اثر مي گذارد، اهميت زيادي براي منطقه البروج و صورت فلكي آن قايل بودند. «1»

منطقه البروج، نوار يا باريكه اي از كره عالم است، كه موازي با دايره البروج و به فاصله 5/ 8 درجه در طرفين آن واقع گرديده است. حركت ظاهري سالانه خورشيد، ماه و سيارات بجز زهره، در منطقه البروج صورت مي گيرد. «2»

دايره البروج، به دوازده قسمت برابر (هر كدام به عرض 30 درجه) تقسيم گرديده «3» و هر يك از قسمتهاي دوازده گانه به نام يكي از صورت هاي فلكي كه در آن واقع است، كه غالباً مأخذ يوناني دارد، ناميده شده است. و در واقع، اين برجها هر كدام، يكي از برجهاي دوازدهگانه سال خورشيدي و ماه قمري را تشكيل مي دهند. «4»

اين برج هاي دوازده گانه به ترتيب ماههاي سال عبارتند از:

1. حمل: (بره)

2 .Aries

ثور: (گاو)Tauras

3. جوزا: (دوپيكر) Gemini

4 سرطان:

(خرچنگ) Cancer

5. اسد: (شير) Leo

6. سنبله: (خوشه) Virgo

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 308

7. ميزان: (ترازو) Libra

8 . عقرب: (كژدم) Scorpion

9. قوس: (كمان) Sagittarius

10 .جدي: (بز) Capricornus

11. دلو: (دول) Aquarius

12. حوت: (ماهي) Pisces

ديدگاهها و نظريات مفسران

برخي از نويسندگان و مفسران، منظور از آسمان را در اين آيات، منظومه شمسي «1» و يا كهكشان راه شيري «2» مي دانند و اكثر دانشمندان مراد از آن را، تمام آسماني مي دانند كه در آن ستارگاني وجود دارد.

الف) گروهي از نويسندگان و مفسران، مراد از بروج را در اين آيات، منازل دوازده گانه اي مي دانند كه خورشيد، ماه و سيارات، در هر زمان از سال در برابر يكي از اين منازل قرار مي گيرند. «3» اين برجهاي دوازده گانه، دوازده مجموعه ستاره را در خود جاي داده اند و به نام آن مجموعه خوانده مي شوند.

اين دوازده برج در دو بيت زير جمع شده اند:

حمل الثور جوزه السرطان

ورعي الليث سنبل الميزان

ورمي عقربٌ من القوس جدياً

واستقي الدلو بركه الحيتان «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 309

ب) گروهي ديگر از مفسران و انديشمندان اين احتمال را ارائه مي دهند كه مراد از بروج، خود ستارگاني باشند كه در اين منازل قرار گرفته اند. «1»

ج) برخي نيز بروج را شامل تمام مجموعه هاي ستارگان مي دانند، «2» كه بعضي از آنها با چشم غير مسلح قابل ديدن نيستند. «3»

د) يكي از لغت شناسان و مفسرانِ معاصر، معتقد است، مراد از بروج نمي تواند منازل ماه و خورشيد باشد، ايشان مي نويسد: «مقصود از بروج، كواكب است؛ اما از آنجايي كه بروج اصطلاحي در علم نجوم منازلي اعتباري براي حركت ساليانه خورشيد است،

نمي تواند مراد باشد و علت اينكه اينجا از تعبير بروج استفاده شده است نه نجوم، اين است كه جلال و عظمت الهي اين گونه اقتضا مي كرد؛ چون معناي بروج، بناي بلند و رفيع است كه بسيار آشكار، ظاهر و با عظمت است». «4»

ه) صاحب تفسير الفرقان نيز تفسير بروج را به بروج دوازده گانه، صحيح نمي داند و چنين استدلال مي كند: «قرآن مطابق با اصطلاحات فلكيون و منجمين نازل نشده است بلكه به زبان عربي فصيحي است كه هر عرب زباني آن را مي فهمد. علاوه بر اينكه در روايات هيچ گاه بروج، به برج هاي دوازده گانه تفسير نشده است».

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 310

ايشان اضافه مي كنند: «بين ستارگان و قصرها [بروج شباهتي به جز در بلندي و ارتفاع وجود ندارد و اين شباهت نمي تواند وجه شبه مناسبي باشد تا بتوان به مجموعه ستارگان، مجازاً بروج گفت».

اين نويسنده معاصر، مراد از بروج را قصرهاي مرتفعي مي داند كه با زينت آراسته شده اند و اين آيات را اشاره به شهرهايي آسماني مي داند كه خداوند يا انسان يا هر موجود زنده ديگري آن را ساخته باشد و چه بسا در آينده بتوان به آنجا رفت و آنها را ديد.

ايشان در تأييد تفسير خويش به روايتي از ابن عباس استناد مي كنند كه بروج را قصرهايي در آسمان مي داند. «1» و درباره ي روايتي از پيامبر اعظم (ص) كه بروج را به كواكب تفسير كرده اند مي نويسد: «مراد پيامبر (ص) از كواكب، سيارات متمدني است كه داراي قصرهايي مي باشد، چرا كه بروج دو معنا (كواكب- قصر) ندارد». «2»

اين نويسنده، در جاي ديگر ساكنان اين قصرها را اين گونه معرفي مي كند: «شايد ساكنان

اين قصرهاي باشكوه آسماني همان خدا پرستاني باشند كه هيچ گاه آلوده به گناه نشده اند و از شيطان و انسان هم خبري ندارند و از شر شياطين جن و انس در پناهند و به جز رسم و راه خدا پرستي نپويند، آري اين قصرها، اين جايگاههاي مجلّل زندگي، اين اجتماعات مقدس، زينت جهانند». «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 311

و) احمد جباليه، در القرآن و علم الفلك با طرح اين آيات، منظور از بروج آسمان را، اجرام عظيمي مي داند كه داراي بناهايي مرتفع و بزرگ هستند كه به خاطر نورانيت و مكان مناسبشان بسيار روشن ديده مي شوند.

ايشان درباره ي ساكنان اين بروج مي نويسد: «اين بروج همان مجالس ملائكه است كه در آن براي تصميم گيري و تدبير امور در آن جمع مي شوند، چرا كه خداوند آن جاها را ازشياطين حفظ كرده و نمي گذارد شياطين به آن راه يافته و سخنان آنان را شنود كنند، تا بتوانند اسرار الهي را فاش كنند».

ايشان با اين بيان نتيجه مي گيرد كه اين بروج بايد سياراتي باشند كه داراي جوّ نيستند، چراكه آيات مي گويد شهابها به آن راه دارد و اين امر فقط در صورتي امكان پذير است كه سياره، جو نداشته باشد. «1»

نقد و بررسي

الف) منحصر نمودن آسمان، در اين آيات به منظومه شمسي و يا كهكشان راه شيري صحيح به نظر نمي رسد چرا كه وجود ستارگاني در خارج از كهكشان ما نيز به اثبات رسيده است و صحيح اين است كه مراد، تمام آسمانهايي باشد كه در آن ستاره اي وجود دارد.

ب) اعتباري بودن بروج دوازده گانه، مانع از اين نمي شود كه خداوند متعال آنها را اراده كرده باشد، چرا

كه همانندهاي فراواني در قرآن دارد كه اموري اعتباري، مورد نظر قرار گرفته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 312

ج) اگر چه «برجهاي دوازده گانه» اصطلاحي نجومي است ولي به خاطر شهرت آن در بين مردم عصر نزول، مي تواند مراد از بروج در اين آيه باشد؛ علاوه بر اينكه اصطلاحات فراواني از علوم مختلف در قرآن آمده است.

د) تفسير بروج به قصرها و بناهاي آسماني، اگر چه مي تواند به عنوان يك احتمال در تفسير آيه مطرح شود و در صورت اثبات قطعي وجود اين گونه بناهايي در آسمان، اعجازي علمي از قرآن اثبات مي شود ولي در زمان حاضر اسناد قطعي اين معنا به آيه صحيح بنظر نمي رسد.

ه) بياني كه صاحب تفسير الفرقان از روايت پيامبر (ص) ارائه دادند، خارج كردن روايت از معناي ظاهري [بدون هيچ دليلي است و بيان معنايي است كه تناسبي با ظاهر سخن پيامبر (ص) ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 313

و: صحنه اي آراسته

مقدمه:

آسمان شب يكي از جلوه هاي زيباي طبيعت است. فضاي قيرگون و سياهي كه در آن نقطه هايي نوراني همانند چراغ هايي چشمك مي زنند. هر از چند گاهي شهابي صفحه آسمان را در مي نوردد و اين زيبايي را دو چندان مي كند.

خداوند متعال در آيات قرآن به اين زيباييها اشاره مي كند و آن را نشانه اي بر عظمت خويش مي داند.

آيات:

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ «1»

(در حقيقت ما آسمان نزديك را با زيور سيارات آراستيم).

وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ «2»

(و آسمان پست [دنيا] را با چراغهايي آراستيم).

لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ «3»

(و آسمان پست [دنيا] را با چراغهايي آراستيم).

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ «4»

(و به يقين در

آسمانها برجهايي قرار داديم و آن را براي بينندگان آراستيم.)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 314

أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَي السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا «1»

(و آيا به سوي آسماني كه بر فرازشان است نظر نكرده اند كه چگونه آن را ساختيم و آن را [با ستارگان بياراستيم).

بحث لغوي

فعل «زيّنا» از ماده «زين» و به معناي آراستن، نيكو و زيبا نمودن است «2» و در مقابل «شين» به كار مي رود. «3»

نظريات و ديدگاه هاي مفسران

آيه اول، تزيين آسمان را بيان مي كند بدون اينكه به آسمان خاصي اشاره داشته باشد اما سه آيه بعدي آراسته شدن آسمان دنيا را مطرح مي كند و آيه سوم از تزيين آسمان بالاي سر انسانها سخن مي گويد. اين آيات بروج [بنابر احتمالي ، كواكب و مصابيح را به عنوان زينت آسمان معرفي مي كنند.

اين تفاوت ظاهري آيات، سبب اختلاف مفسران شده و پرسش هاي زير را بدنبال داشته است.

1. مراد از آسماني كه تزيين شده كدام آسمان است؟

2. جايگاه ستارگان وسياراتي كه زينت آسمان شمرده شده اند كجاست؟

3. آيا فقط در آسمان اول قرار دارند و يا در تمام آسمانها پراكنده اند و از آنجا كه بر آسمان اول مي تابند و موجب زيبايي آن شده اند؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 315

الف) علامه طباطبائي ذيل آيه 12 فصلت اين نظريه را كه؛ ستارگان در همه آسمانها وجود دارند و چون بر آسمان اول مي تابند زينت آن شمرده شده اند، بي دليل مي داند و مي نويسد: «ستارگان همچون قنديل هايي در آسمان اول آويزانند و باعث زينت آن شده اند و اگر در همه آسمانها پراكنده بودند، نه تنها زينت آسمان اول بلكه زينت ديگر آسمانها نيز شمرده

مي شدند در حاليكه قرآن مي گويد آنها زينت آسمان دنيا هستند افزون بر اينكه از ظاهر آيات بدست مي آيد كه آسمان اول همين عالم نجوم و كواكب بالاي سر ماست». «1»

ايشان مراد از آسمان را در آيه ي 6 سوره ي صافات، همان فضايي مي داند كه ستارگان در آن قرار دارند و آسمان دنيا يكي از آسمانهاي هفتگانه اي است كه قرآن از آن نام برده است. «2»

ب) نويسنده تفسير فرقان نيز با علامه هم عقيده است و مي نويسد: «از آنجاييكه در اين آيات روي سخن با اهل زمين است مراد از «السماء الدنيا» [نزديكترين آسمان ، آسمان اول است و مفرد آمدن السماء نيز دليل ديگري بر اين مطلب مي باشد». «3»

ج) نويسندگان تفسير نمونه نيز ستارگان قابل رويت را بخشي از آسمان اول مي دانند كه از همه آسمانها به ما نزديكتر است و با اشاره به فرضيه حاكم در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 316

زمان نزول قرآن كه فلك هشتم [آسمان هشتم را داراي ستارگان ثوابت مي دانست، عدم پيروي قرآن از آن فرضيه نادرست را معجزه زنده قرآن مي دانند.

آنان سپس به اين نكته علمي اشاره مي كنند كه، چشمك زدن زيباي ستارگان به خاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته است و آنها را به اين كار وا مي دارد و اين تعبير «السماء الدنيا» [آسمان پائين بسيار مناسب است. اما در بيرون جو زمين ستارگان خيره خيره نگاه مي كنند و فاقد تلالؤ هستند. «1»

د) آيت الله مصباح يزدي، نيز آيات را بيانگر وجود ستارگان و سياراتي در آسمان دنيا مي دانند و مي نويسند: « [اين آيات با آسمانهاي ديگر ربطي ندارند و گرنه

مناسب تر اين بود كه بفرمايد: «زينا السموات» امّا اينكه آسمانهاي ديگر چگونه اند، آيا ستارگاني دارند و ما نمي بينيم و يا ندارند و اينكه خلقت آنها چگونه است، همه براي ما نادانسته است و از آيات چيزي در نمي توانيم يافت». «2»

ه) برخي از مفسران بر اين نظرند كه ستارگان در تمام آسمانها وجود دارند و زينت براي هر تماشاگري هستند، چه زميني چه غير زميني. «3»

و) فخر رازي، در مورد آيه 5 سوره ملك بر اين عقيده است كه، آيه ظهور ندارد كه جايگاه ستارگان، آسمان دنيا باشد و اين گونه استدلال مي كند كه: «با توجه به شفاف بودن آسمان، ستارگان چه در آسمان دنيا باشد چه در ديگر

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 317

آسمانها، در آسمان دنيا ديده مي شوند و در هر دو صورت، اين آسمان دنياست كه با ستارگان تزيين يافته است». «1»

ز) دكتر داوود سلمان السعدي، با استناد به واژه «الدنيا» در اين آيات، مراد از آسمان را كهكشان راه شيري مي داند «2» و قيد «للناظرين» را در آيه 16 سوره حجر اشاره به اين حقيقت مي داند كه، ستارگان براي كساني كه بدون شناخت و تفكر به آنها نگاه مي كنند، فقط زيبايي است ولي براي كساني كه در آن دقت و تفكر كنند رازهاي بزرگي در خود نهفته دارد. «3»

ح) يكي ديگر از نويسندگان عرب از قيد «للناظرين» در اين آيه اين نكته را استفاده مي كند كه، اين ستارگان و كواكب فقط براي ناظران زميني زينت هستند و اگر از خارج از جو به آنها نگاه شود به اين زيبايي ديده نمي شوند. ايشان با اين بيان مراد از آسمان

را در اين مجموعه آيات، جوّ زمين مي داند؛ كه نزديكترين آسمان به ماست. اين نويسنده صاحب نظر مراد از كواكب در آيه 6 سوره صافات را، سيارات مي داند و مي نويسد: «و از اينكه خداوند فرموده است «ما آسمان را با زينت سيارات تزيين كرديم» و نفرمود «ما آسمان را با سيارات تزيين كرديم» فهميده مي شود كه نور سيارات تزييني براي آنها بوده و عارضي است و در حقيقت انعكاس نور ستارگان ديگر است». «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 318

نقد و بررسي

پراكندگي ستارگان وسيارات در تمام آسمان، آنهم به صورتهاي مختلف، درخشش و تلالؤ و نيز حركت آنها در مداري مشخص، زينت خاصي به آسمان بخشيده است.

با دقت در تعبير «السماء الدنيا» كه آسمان به صورت مفرد آمده و به دنبال آن واژه دنيا ذكر شده است، مي توان دريافت كرد كه اين آسمان دنيا و نزديك، آسمان اول است كه ستارگان و ديگر اجرام در آن شناورند و آنچه از فضا تاكنون كشف شده همه جزو اين آسمان است.

در آيه ي 6 سوره ي صافات از نظر تركيبي «الكواكب» بدل از «زينت» است و اين احتمال نيز وجود دارد كه عطف بيان بوده باشد و زينت در اينجا معناي اسم مصدري دارد نه مصدري و در كتابهاي ادبي آمده است كه هر گاه نكره بدل از معرفه باشد بايد با وصف همراه گردد ولي در عكس آن لازم نيست. بنابراين آنچه حنفي احمد از تركيب كلمه زينت با الكواكب استفاده نموده و گفته است كه آيه اشاره به عارضي بودن نور ستارگان دارد، صحيح به نظر نمي رسد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص:

319

ز: آسمان پرچين و زيبا

مقدمه

از ديگر ويژگيهايي كه در قرآن براي آسمانها ذكر شده، «ذات الحبك» است. خداوند متعال به آسمان كه داراي اين ويژگي است قسم خورده و اهميت آن را بيان كرده است.

آيه:

وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ «1»

(سوگند به آسماني كه داراي راهها [ي پرچين زيبا] است!)

بحث لغوي:

استحكام «2» و زيبايي «3» در آفرينش به عنوان معاني مادّه «حُبُك» نقل شده است، به موهاي مجعد «4»، و چين و شكنهاي راههايي كه در ماسه زار ايجاد مي شود «5» نيز «حبك» گفته مي شود.

نظرات و ديدگاههاي مفسران:

در اينكه مراد از حبك چيست بين مفسران و دانشمندان اختلاف زيادي است و هر يك از آنان با توجه به معناي لغوي اين واژه و يا با استناد به برخي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 320

روايات و يا يافته هاي علمي، اين واژه را به صورت خاصي تفسير كرده اند و براي آن مصاديق متفاوتي ذكر نموده اند.

الف) حسن بصري، حبك را ستارگان فروزان آسمان مي داند. «1»

ب) ابن عباس، قتاده و مجاهد حبك را به معناي محكمي و زيبايي آسمان تفسير كرده اند. «2»

ج) راغب، واژه حبك را در اين آيه اشاره به راههايي مي داند كه درآسمان وجود دارد. «3»

د) اين راهها ممكن است بر اثر شكلهاي گوناگون توده هاي ستارگان و افلاك موجود بر صفحه آسمان، يا براثر نقشها و موجهاي ابرها پديد آمده باشد. «4»

ه) شايد مراد از راهها، آثاري باشد كه سيارات و ستارگان با حركت در بين گازهاي آسماني، از خود به جاي مي گذارند. «5»

و) برخي نيز همانند بيضاوي اين احتمال را مطرح مي كنند كه مراد از سماء، آسماني معنوي باشد و راههاي آن همان مسيرهايي باشد كه انسانها

براي درك معارف طي مي كنند. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 321

ز) علامه طباطبائي سه احتمال در معناي حبك ذكر مي كنند و براي هر كدام شاهدي از آيات قرآن مي آورند ايشان مي نويسند: «تعبير حبك در اين آيه اگر به معناي زينت و زيبايي باشد با آيه إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ تأييد مي شود و اگر به معناي آفرينش استوار باشد با آيه وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ تقويت مي شود. و اگر به معناي راه هاي گوناگون آسمان باشد در آيه وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ بيان شده است و اين معنا با جمله قسم وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ و جواب آن إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ كه در آن، گوناگوني آراء مردم را باز مي گويد مناسب تر است». «1»

ح) تفسير نمونه پس از واژه شناسي «حبك» كاربرد آن را در اين آيه، به صورتهاي زير تفسير مي كند: « [تعبير حبك يا به خاطر اشكال مختلف توده هاي ستارگان در صورتهاي فلكي و يا بخاطر موجهاي جالبي است كه در ابرهاي آسماني پيدا مي شود و يا توده هاي عظيم كهكشانهاست كه همچون پيچ و خمهاي موهاي مجعد بر صفحه آسمان ظاهر مي شود».

اين تفسير در ادامه با توجه به ريشه اصلي حبك، اين احتمال را مطرح مي كند كه آيه اشاره به استحكام آسمانها و پيوند محكم كرات با يكديگر، مانند پيوند سيارات منظومه شمسي با خورشيد بوده باشد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 322

ط) آيت الله معرفت با اشاره به روايت مشهور امام رضا (ع) در تفسير اين آيه، آن را اشاره به جاذبه عمومي مي دانند.

حسين بن خالد، روايت كرده است كه به امام رضا (ع) عرض كردم: آيه شريفه

وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ را برايم تفسير كنيد، امام فرمودند: آسمان با زمين بافته شده. پس انگشتان دو دست خود را در هم كردند. گفتم: اين دو چگونه به هم بافته شده اند در حاليكه خداوند مي فرمايد: «برافراشت آسمانها را بدون ستوني كه ببينيد». امام فرمودند: سبحان الله، مگر نمي گويد، بدون ستوني كه ببينيد آنرا. گفتم: آري چنين است. فرمودند: پس ستون هم هست و ليكن ديده نمي شود. «1»

آيت الله معرفت، پس از نقل اين حديث مي نويسد: «اينكه امام (ع) انگشتان دو دست را در هم فرو بردند، كنايه از ارتباط شديد و محكم بين اجرام فضايي است و باعث حفظ نظام عالم مي شود و اين همان قانون جاذبه عمومي است كه بهمراه نيروي گريز از مركز، آسمان و اجرام آنرا از متلاشي و پراكنده شدن حفظ مي كند. «2»

ي) داوود سلمان السعدي، از نويسندگاني است كه به تفسير و تبيين اين آيه پرداخته است. او معاني زير را براي واژه ي حبك مي شمارد:

1. راهها؛ 2. مجعد بودن؛ 3. استحكام؛ 4. آفرينش و تدبير نيكو، 5. طناب؛ 6. شدّت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 323

اين صاحب نظر عرب واژه ي حبك را در آيه، شامل تمام اين معاني مي داند و آن را اعجاز لغوي قرآن مي شمارد و مصاديقي براي آن معاني مذكور، بيان مي كند.

1. راهها و مدارهاي ستارگان و كهكشانها.

2. امواج الكترو مغناطيس كه از ستارگان در آسمان منتشر مي شود و به صورت موجهايي هستند.

3. كهكشانهاي حلزوني كه براي بينندگان همچون موههاي مجعد به نظر مي رسند.

4. استحكام و آفرينش نيكويي، كه آسمان از آن برخوردار است.

5. نيروهايي كه همچون طناب اجرام و اجسام فضايي را به هم پيوند

داده است.

ايشان اين آيه شريفه را اشاره به حركت اجسام آسماني نيز مي دانند و بر اين گفته دو دليل ذكر مي كنند:

1. اين حركت و نيروي گريز از مركز است كه باعث مي شود اجرام آسماني به يكديگر جذب نشوند و هر كدام در جاي خود باقي بمانند.

2. حركت سريع از معاني كلمه شدت است و شدت نيز از معاني حبك است پس حبك مي تواند به حركت سريع اشاره داشته باشد. «1»

ك) دكتر عدنان الشريف، نيز در كتاب خويش مورد اول و پنجم را جزء مصاديق حبك شمردهاست. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 324

ل) احمدجباليه، با ذكر مورد اول درباره حبك، آيه را اشاره به غلاف جوي سيارات مي داند. «1»

م) دكتر ذغلول محمد نجار؛ نيز پس از ذكر برخي مصاديق گذشته براي واژه حبك، پراكندگي غير يكسان مواد در سراسر آسمان را از آيه استفاده مي كند. «2»

ن) آيت الله سيد علاءالدين مدرس، مراد از حبك را ستاره هاي دنباله دار مي داند و دو روايت را به عنوان مؤيد اين تفسير ذكر مي كند؛ كه در يكي از روايات، از معناي وَالسَّماءِ ذَاتِ الْحُبُكِ سوال شده و حضرت فرموده اند: «يعني آسمان داراي خلقتي نيكوست». «3» و در روايت ديگر، ذات الحبك به ذات الطرايق [داراي راهها] تفسير شده است. «4» ايشان درباره روايت مشهور امام رضا (ع) در تفسير اين آيه مي نويسد: «امام رضا (ع) انگشتان دو دست خود را در يكديگر فرو بردند و معلوم است در اين حالت شكل دو دست با تلاقي و محاذي قرار گرفتن دو شست، حالت بيضي پيدا مي كند كه احتمالًا به حركت بيضوي آنها [ستارگان دنباله دار] اشاره مي كند». «5»

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 325

نقد و بررسي:

پيرامون ديدگاهها و تفاسير ارائه شده درباره ي آيه شريفه، ذكر چند نكته لازم به نظر مي رسد.

الف) هريك از معاني و كاربردهايي كه در كتب لغت براي مادّه «حبك» ذكر شده است مي تواند به برخي از ويژگيهاي آسمان اشاره داشته باشد. وجود ارتباط و استحكام بين اجزاي آن، زيبايي در آفرينش، وجود راههايي در آسمان و ... از اين مواردند و استفاده از اين واژه با اين همه گستردگي در معنا، بلاغت دست نيافتني قرآن را به رخ مي كشد.

ب) استفاده حركت اجرام آسماني از اين آيه بسيار بعيد به نظر مي رسد و دلايلي كه داوود سلمان السعدي بر اين مسئله آورده است، قبول واسطه هاي زيادي را به دنبال دارد كه به كاربردن اين واسطه هاي زياد در كلام بليغ، پذيرفته نيست.

ج) دو روايتي كه سيد علاءالدين مدرس، در تأييد تفسير خود از حبك آوردند، ارتباط چنداني با تفسير ايشان ندارد و نمي تواند شاهدي بر تفسير حبك به ستارگان دنباله دار باشد. زيرا صرفاً به خاطر زيبا بودن دنباله دارها و بر جاي گذاشتن خطي راه گونه به دنبال خود، نمي توان گفت: اين روايات مراد از حبك را ستارگان دنباله دار مي دانند. از طرفي ديگر استفاده اي كه ايشان از كلام حضرت رضا (ع) نموده اند و آن را بيانگر مدار بيضوي دنباله دارها دانسته اند، بسيار دور از ذهن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 326

ح: مكاني محفوظ

نظم حاكم بر آسمانها و محفوظ بودن آن از هر گونه تغيير و دگرگوني، نشانه قدرت، تدبير و عظمت خداوند متعال است. چرا كه اوست كه با واسطه برخي عوامل طبيعي و غير طبيعي، مانع از بروز كوچكترين خلل

و بي نظمي در جهان مي شود.

به گفته قرآن آسمانها از ورود شياطين نيز حفظ شده اند تا اسرارشان فقط براي اهل آن آشكار بماند و نيز از هر گونه دخل و تصرف شياطين دور باشند.

قرآن در چند آيه حفظ آسمانها را مطرح كرده است.

آيات:

وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً «1»

(و آسمان [جو] را سقف محفوظي قرار داديم).

وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظاً «2»

(و آسمان پست [دنيا] را با چراغها [ستارگان آراستيم).

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ* وَحِفْظاً مِن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ «3»

(در حقيقت ما آسمان نزديك را با زيور سيارات آراستيم و آن را از هر شيطان سر كش حفظ كرديم).

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 327

وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا «1» (پايتخت [علم و قدرت او آسمانها و زمين را در برگرفته و نگاه داري آن دو بر او دشوار نيست).

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ* وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ «2»

(و به يقين در آسمان برج هايي قرار داديم و آن را براي بينندگان آراستيم و آن را از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم).

در اين پنج آيه ي شريفه از حفظ آسمان سخن به ميان آمده است. خداوند متعال در آيه اول آسمان را سقفي محفوظ معرفي مي كند. در دو آيه بعد درباره حفظ شدن آسمان از شياطين سخن گفته شده است و در آيه چهارم حفظ آسمان به طور كلي و در آيه آخر، خسته نشدن خداوند از حفظ آسمان و زمين، مطرح شده است.

بحث لغوي:

كتب لغت، «توجه و مراعات كردن» را به عنوان معناي اصلي مادّه «حفظ» بيان كرده اند «3» كه لازمه آن حراست و نگهباني «4» و جلوگيري

از تلف و خرابي «5» و هرگونه كاستي در شي ء است. اين معنا با اختلاف موارد متفاوت مي شود مثل حفظ مال از تلف شدن، حفظ امانت از خيانت، حفظ نماز از فوت شدن، حفظ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 328 مطلب از فراموشي و ...

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان

دربيان اينكه مراد از آسمان در اين آيات شريفه چيست واز چه چيز حفظ شده است، تفاسير و ديدگاه هاي متفاوتي ارائه شده است.

الف) آيت آلله معرفت، پس از طرح بحثي علمي پيرامون جوّ و تأثيرات آن بر كره زمين، آن را به عنوان سقفي معرفي مي كند كه در آيه ي 32 سوره ي انبياء به آن اشاره شده است. ايشان مراد از حفظ بودن آسمان را، حفظ شدن زمين در برابر شهابهاي آسماني مي داند كه روزانه ميليونها عدد از آنها به طرف زمين جذب مي شوند ولي جو مانع برخورد آنها به زمين مي شود. «1»

ب) شيخ عبدالله غديري «2»، دكتر سمير عبدالحليم «3» و لطف علي سليمي «4» نيز با اشاره به نقش جوّ در محافظت زمين از شهاب سنگها و پرتوهاي مضر آسماني، آيه ي 36 سوره ي انبياء را بيان كننده اين نكته علمي مي دانند.

ج) نويسندگان ديگري همچون گودرز نجفي، «5» دكتر محمد راتب النابلسي «6» و محمود ابن عبدالرؤف القاسم، «7» با مطرح كردن همين تفسير از آيه شريفه، آن را اعجازي علمي از قرآن دانسته اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 329

د) آيت الله مصباح يزدي، بحث مفصلي پيرامون اين آيات ارائه مي دهند ولي تفسير گذشته [بيان آيت الله معرفت و ...] را درباره آيه ي 32 سوره ي انبياء نمي پذيرند. ايشان پس از مطرح

كردن اين تفسير مي نويسند: «اگر اين مطلب درست مي بود، مي بايست گفت: «وجعلنا السماء سقفاً حافظا» يعني جوّ حافظ زمين شد نه محفوظ».

ظاهراً منظور از آسمان در اين آيه دست كم جوّ نيست و بر حسب تعبير قرآن، آسمان سقفي است كه بر اين جهان محسوس كشيده شده است واين جوّ يا محفوظ از نابودي است و يا محفوظ ازسقوط و ريزش، كه ظاهراً اين معنا مناسب تر است؛ زيرا خطر سقف همان فرو ريختن است و اين براي انسان شگفت انگيز است كه روي سرآن، چنان موجودات سترگي باشند و فرو نريزند». «1»

ه) آيت الله مكارم شيرازي، نيز همچون برخي ديگر از مفسران و دانشمندان «2»، مراد از آسمان را در آيه 32 سوره انبياء، جوّ مي دانند كه همچون سقفي محكم و پايدار اطراف زمين را فرا گرفته است و خداوند آن را از نابودي و تباهي حفظ مي نمايد. «3» و اوست كه با قرار دادن نيروي جاذبه مانع پراكنده شدن جو از اطراف زمين و از بين رفتن آن مي شود. «4»

و) شايد مراد از آسمان منحصراً جو نباشد بلكه فضاي بالاي جو را نيز شامل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 330

شود كه از نابودي و دستيابي كسي «1» يا شيطاني «2» به آن حفظ شده، همان گونه كه در آيه 17 سوره حجر آمده است.

ز) ممكن است مراد از حفظ آسمان جلوگيري از سقوط و ريزش آن بر اهل زمين باشد؛ «3» همان گونه كه در آيه ي 65 سوره ي حج بيان شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 331

جمع بندي و بررسي

در مورد آيه ي 32 سوره ي انبياء مي توان گفت: اگر

مراد از سماء در اين آيه تمام آسمانها باشد، حفظ آن به معناي جلوگيري از نابودي آن است، كه اين خود نشانگر قدرت و تدبير الهي است؛ و اگر مراد از آن جوّ زمين باشد كه همچون آسماني بالاي سر ما قرار گرفته است محفوظ بودن آن از فساد و پراكنده شدن از اطراف زمين، مراد است.

البته با توجه به اينكه جوّ زمين از پراكندگي و نيز از ورود و عبور شهابها و اشعه هاي مضر حفظ شده است و از طرفي اين امر باعث شده جوّ همانند نگهباني زمين را در برابر اين مشكلات حفظ كند، مي توان گفت اين آيه شريفه هم به محفوظ بودن جو اشاره دارد و هم به حافظ بودن آن.

اشكالي كه آيت الله مصباح، مطرح كردند نيز وارد نمي باشد؛ چرا كه بكار بردن اسم مفعول در معناي اسم فاعل و بلعكس در زبان عربي شايع است و در قرآن «1» نيز استعمال شده است.

تعبير سقف نيز مي تواند به اين نكته اشاره داشته باشد كه اين آسمان [جوّ] به نوعي، از آنچه در زير خود دارد محافظت مي كند.

امّا در مورد آياتي كه از حفظ آسمانها از شياطين سخن مي گويند بايد گفت: اينكه آيا واقعاً منظور از سماء در اين آيات همين آسمان محسوس است و همين ستارگان و شهابها حافظان آنند و مانع ورود شياطين به آن مي شوند و يا اينكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 332

آسمان ديگري مراد است و آنجا نيز ستارگاني مناسب به خود را دارد و اين تشبيه در آيات، براي تقريب به ذهن ما انسانهاست، بدين معنا كه در عالم معنا، به سوي شياطين

تيرهايي پرتاپ مي شود كه همچون شهابهاي آسمان اين دنياست؛ اينها چيزهايي است كه ما نمي دانيم. البته ظاهر آيات به قرينه كلمه «السماء الدنيا» اين است كه مراد همين آسمان محسوس است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 333

ط: ساختمان واره اي منسجم

مقدمه:

آسمان همچون ساختماني است كه با قدرت و علم الهي بنا شده است. اين ساختمان برافراشته، از اجزا و مصالحي تشكيل شده كه هر كدام در جاي مناسب خود قرار گرفته اند و با يكديگر ارتباطي محكم و استوار دارند. خداوند متعال خود را باني و سازنده اين ساختمان معرفي مي كند و به خويش با عنوان سازنده اين بنا، قسم مي خورد. چند آيه از قرآن كريم به اين ويژگي آسمان اشاره دارند.

آيات:

وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً «1»

(و آسمان را بنايي [براي شما قرار داد]).

وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا «2»

(سوگند به آسمان و آنكه آن را بنا كرد).

در چند آيه ي ديگر نيز بناي آسمان مطرح شده است كه عبارتند از: سوره ي نازعات، آيه ي 27؛ سوره ي نبأ، آيه ي 12؛ سوره ي ق، آيه ي 6 و سوره ي ذاريات، آيه ي 47.

بحث لغوي:

مادّه «بني» به معناي ساختن است «3» و در مورد ساختمان و غير آن به كار مي رود. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 334

فرق بين اين مادّه و ماده «خلق و تكوين» اين است كه اين فعل در مواردي به كار مي رود كه با متصل كردن اجزاء شي ء، آن را بسازند. «1» چرا كه بناء ايجاد كردن صورتي خاص است، با متصل كردن اجزايي كه قبلًا بوجود آمده اند. «2»

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

الف) دكتر داوود سلمان السعدي، پس از ذكر اين آيات، به اين نكته اشاره مي كند كه بكار رفتن واژه

«بناء» در توصيف آسمان، نمي تواند به تنهايي دليلي بر اختصاص يكي از معاني آسمان براي واژه «سماء» در اين آيات باشد، بلكه بايد به قراين ديگر نيز توجه كرد.

ايشان با توجه به اين كه در آيات 22/ بقره و 64/ غافر و 27/ نازعات، از آسمان به همراه زمين ياد شده است و نيز تعبير «لكم» [براي شما] بكار رفته، و از طرفي صحبت از شب و روز به ميان آمده، نتيجه مي گيرند كه مراد از «سماء» در اين آيات همين غلاف جو است.

اين نويسنده مراد از بناي «سبع شداد» را كه در آيه ي 12 سوره ي نبأ مطرح شده، آفرينش سيارات هفتگانه مي داند و مقصود از سماء را در آيه 6 سوره ق را، كهكشان راه شيري دانسته است، چرا كه در آيه از تزيين آن سخن گفته شده است؛ در حالي كه مراد از آسمان در آيه 47 سوره ذاريات، كهكشانهاي ديگري است كه در حال ايجاد هستند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 335

ب) يكي ديگر از نويسندگان بهره وري، استحكام و زيبايي را به عنوان سه عامل مهم در كمال يك بنا مطرح مي كند و سپس وجود اين سه عامل در آسمان را مفصلًا توضيح مي دهد و آن را به عنوان بنايي از هر لحاظ كامل، معرفي مي كند. «1»

ج) شيخ محمد عبده، در تفسير آيه 27 سور نازعات مراد از بنا را متصل كردن اجزاي متفرق مي داند كه باعث جمع شدن آنها و تشكيل يك شي ء واحد مي شود. ايشان با توجه به معناي بنا چنين مي نويسد: «خداوند نيز همين كار با ستارگان و سيارات انجام داده است، هر كدام را

در ارتباط و فاصله خاصي با ديگري قرار داده و بين آنها يك نوع جذب ايجاد كرده است كه مانع خروج آنها از مدارشان مي شود و مجموعاً بنايي را ساخته اند كه به نام آسمان ناميده مي شود». «2»

د) عبدالرحيم مارديني، نيز با اشاره به اين نكته آن را اعجازي علمي از قرآن مي داند و مي نويسد: «آيه 22 سوره بقره به طبقات آسمان اشاره مي كند كه هركدام همچون سقف و بنايي بر روي زمين قرار دارند و اجرام آسماني در حالي كه يكديگر را جذب مي كنند، در آن شناورند». «3»

ه) حنفي احمد، از اين كه قرآن، آسمان را همچون بنايي مي داند، نحوه آفرينش آن را دريافته است و مي نويسد: «از اينكه خداوند آسمان را همچون

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 336

بنايي آفريده فهميده مي شود كه خداوند ابتدا از مادّه دخاني اجزاي تشكيل دهنده آسمان را آفريد و به صورت هفت طبقه درآورد آنها را به محكمي به هم مرتبط كرد تا اين كه همچون جسم واحدي شدند كه بين اجزاي آن ارتباط و اتصال و جذب برقرار بود؛ همان گونه كه براي ساختن بنا ابتدا صخره بزرگي را خرد مي كنند، سپس اجزاي آن را روي هم مي گذارند و با موادي به هم متصل مي كنند و بنا را مي سازند». «1»

بررسي و نقد:

از آنجاييكه مادّه «بني» دلالت بر تركيب اجزاء و تشكيل شي ء جديد و با صورتي تازه دارد، مي توان اين نكته را دريافت كه بايد بين اجزاي آن شي ء يك نوع پيوستگي و ارتباط محكمي برقرار باشد.

در مورد آسمان نيز اين مسئله صادق است و آنچه باعث ارتباط و پيوستگي بين اجزاء آن مي شود، همان

نيروهايي است كه كرات آسماني و اجزاي تشكيل دهنده آسمان را در وضعيت خاصي نگاه داشته است.

تشبيه آسمان به يك ساختمان در اين آيات شريفه، مي تواند به نيروهايي اشاره داشته باشد كه آسمان را همچون بنايي محكم، از پراكندگي و فروپاشي حفظ مي كند. اما اين كه اجزاء تشكيل دهنده آسمان چه مراحلي را در فرآيند خلقتشان طي كرده اند آن گونه كه برخي نويسندگان گفتند، بعيد است از مادّه بني، قابل فهم باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 337

ي: آسمان بدون شكاف

مقدمه:

به عقيده برخي مفسران وصاحب نظران، وجود نداشتن شكاف و حفره در آسمان، از ديگر ويژگيهايي است كه خالق هستي آن را در كتاب شريفش با عبارت «مالها من فروج» بيان مي كند. البته برخي ديگر از دانشمندان با استناد به بعضي دلايل ادبي و علمي، اين سخن خداوند متعال را بيانگر وجود شكافهايي در آسمان مي دانند. با نقل اين دو ديدگاه به بررسي و نقد آن مي نشينيم.

آيات:

أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَي السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ «1» (و آيا به سوي آسماني كه بر فرازشان است نظر نكرده اند كه چگونه آن را ساختيم و آن را [با ستارگان بياراستيم، در حالي كه در آن هيچ شكافي نيست؟!)

وَإِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ «2»

(هنگامي كه آسمان شكافته شود).

بحث لغوي:

كتب لغت، شكاف، سوراخ و فاصله بين دو چيز را به عنوان معناي مادّه «فرج» ذكر كرده اند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 338

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

آيه ي اوّل از آيات فوق بيانگر ويژگيهاي آسمان در اين دنيا است و انسانها را به نگاهي همراه با انديشه و تفكر دعوت مي كند تا به قدرت عظيم

آفريدگار اين آسمان پهناور و شگفتي هايش آشنا سازد. و آيه دوم از شكافته شدن آسمان درآستانه قيامت سخن مي گويد.

مفسران و دانشمندان در تفسير عبارت «ما لها من فروج» اختلاف نظر دارند. گروهي آيه را نفي كننده هر گونه شكاف و خللي در آسمان مي دانند و بنابر نظر آنها «ما» در اين آيه حرف نفي است. گروهي ديگر «ما» را موصوله و آيه را بيانگر وجود شكافهايي در آسمان مي دانند.

الف) تفسير نمونه، از طرفداران ديدگاه اول است و براي تبيين شكاف نداشتن آسمان سه تفسير ارائه مي هد.

1. نقص، عيب و ناموزوني در آن وجود ندارد.

2. شكافي در جوّ زمين كه آسماني است به دورزمين، وجود ندارد تا شهابها و اشعه هاي مضر وارد شوند. «1»

3. شايد اشاره به نظريه «اتر» [اثير] باشد. مطابق اين نظريه تمام عالم هستي و فواصل ستارگان پر است از ماده اي بي رنگ و بي وزن به نام «اتر» كه حامل امواج نور است و آن را از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل مي كند طبق اين نظريه هيچ شكافي در تمام عالم آفرينش نيست وسيارات و ثوابت در اتر غوطه ورند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 339

ايشان تفسير سوم را غير قابل اعتماد مي دانند چرا كه موضوع اتراز نظر دانشمندان هنوز به قطع ثابت نشده است. «1»

ب) دكتر سعيد يحيي المحجري، از نويسندگان صاحب نظر عرب است كه آيه را اشاره به ديدگاه دوم مي داند كه قايل به وجود شكافهايي در آسمان است و براي بينندگان به صورت سياهي خالص ديده مي شود.

ايشان متذكر مي شود كه اين مسئله در اوايل دهه هشتاد ميلادي (1980 م) كشف شده است. هنگاميكه كيهان شناسان درصدد بر آمدند تا

نقشه اي سه بعدي ازجهان ترسيم كنند، به وجود تعداد زيادي از اين شكافهاپي بردند كه همچون سوراخهايي در قطعه اي از اسفنج بودند. آنان مشاهده كردند كه بسياري از كهكشانها در دو طرف اين شكافها قرار دارند. بزرگترين شكاف آسماني كه تا كنون كشف شده است به طول 500 سال نوري و عرض 200 ميليون سال و ارتفاع 15 ميليون سال نوري است.

اين نويسنده اضافه مي كند كه: «دانشمندان كيهان شناس امروزه پي برده اند كه اين شكافها، سياه چالهاي بزرگي هستند، كه هرچه در اطرافشان باشد مي بلعند». ايشان عبارت «مالها من فروج» را ازموارد اعجاز لغوي قرآن مي داند چرا كه هم با عدم وجود شكاف در آسمان [كه قبلًا مورد قبول بود] و هم با وجود شكاف در آسمان [كه هم اكنون مورد قبول است سازگاري دارد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 340

ج) محمد ذغلول النجار، از ديگر نويسندگاني است كه پس از ذكر اين آيات به طرح بحث مفصلي پيرامون تغييرات آسمان در آستانه قيامت مي پردازد و از آن نتيجه مي گيرد كه هيچ گونه خلل وشكافي در آسمان اين دنيا وجود ندارد. ايشان با اشاره به ديدگاه مخالفان اين نظريه مي نويسد: «كيهان شناسان به مناطقي ازآسمان كه بسيار تاريك است و درآن محدوده ستاره اي ديده نمي شود مجازاً «شكافها وسوارخهاي آسمان» مي گويند.

با توجه به اين مطالب علمي، برخي از دانشمندان مسلمان، «ما» را در آيه شريفه ي 6 سوره ي ق، اسم موصول مي دانند نه نافيه و آيه را در صدد بيان وجود شكافهايي در آسمان مي پندارند».

اين دانشمند عرب با دلايل زير و اشاره به برخي آيات قرآني وجود هرگونه شكاف را در آسمان نفي مي كند.

1. خالي

نبودن سياهچالها از مواد؛ چرا كه سياهچالها از مواد اوليه تشكيل دهنده ستارگان و برخي انواع اشعه، پر شده اند.

2. همراهي زمان، مكان، ماده و انرژي، خالي بودن قسمتي از فضا را رد مي كند.

3. وجود «ضد ماده» در آن شكافها مي تواند توجيهي براي خالي نبودن آنها باشد.

4. مراحل هفتگانه اي كه در فيزيك براي خلق جهان مطرح مي شود نيز مخالفت وجود جاي خالي در فضا است.

5. وجود برخي مواد بين ستاره ها و كهكشانها نيز اين مسئله را نفي مي كند. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 341

نقد و بررسي:

آيه شريفه 6 سوره ي ق با اشاره به آفرينش آسمان و تزيين آن، عظمت و قدرت خداوند متعال را به بشر نشان مي دهد. سياق اين آيه و نيز آيه ي 9 سوره ي مرسلات كه از شكافته شدن آسمان در آستانه روز قيامت خبر مي دهد قرائني بر اين تفسير است كه آيه را، نفي كننده هرگونه خلل و شكافي در آسمانها مي داند. از طرفي دلايل علمي كه زغلول النجار به برخي از آنها اشاره كرد نيز مويد اين تفسير است.

ك: حركت در مسير خميده و تاريك

مقدمه:

تاريكي مطلق آسمان بالاي جو، او ويژگيهاي آسمان است كه يافته هاي علمي كيهان شناسان و فضانوردان به آن شهادت مي دهد. از ديگر ويژگيهاي آسمان اين است كه مسير حركت در آن هميشه بصورت خميده و منحني است و نمي توان در آسمان در خطي مستقيم حركت كرد.

گروهي از صاحب نظران و مفسران بر اين عقيده اند كه قرآن كريم در سوره حجر، به اين دو ويژگي آسمان اشاره كرده است؛ آنهم در زمانيكه هنوز هيچ كس نتوانسته بود به آسمان پرواز كند و از فضاي خارج جو اطلاعاتي بدست آورد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 342

آيه:

وَلَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِم بَاباً مِّنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ* لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ «1» (و اگر [بر فرض دري از آسمان بر آنان مي گشوديم و پيوسته از آن بالا مي رفتند حتماً مي گفتند: ما فقط چشم بندي شده ايم؛ بلكه ما گروهي جادو زده ايم).

بحث لغوي:

در كتب لغت براي مادّه «عرج» سه معنا ذكر شده است

1. بالا رفتن «2»؛ 2. ميل و انحنا داشتن [كه بيشتر در مورد راهها و دشتها بكار مي رود] «3»؛ 3. تعداد شتر بين 80 تا 90 نفر. «4» مشتقاتي از اين ماده در شش آيه قرآن آمده در تمام موارد، معناي اول در آن لحاظ شده است. «5»

براي مادّه «سكر» نيز مانع شدن «6»، جلوگيري كردن «7» و بستن «8» به عنوان معاني شده است. مرحوم مصطفوي آنها را در يك معنا جمع مي داند و آن حايل و مانع شدن از جريان طبيعي چيزي است. «9»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 343

ديدگاهها و نظريات مفسران و دانشمندان:

الف) مجاهد كه از مفسرين قديمي است سخن كفار را كه گفته اند «انّما سكّرت ابصارنا» را به بسته و پوشيده شدن چشم تفسير كرده است و ابن عباس و كلبي آن را به معناي كور شدن مي داند. «1»

ب) دكتر راغب ذغلول محمد النجار، پس از نقل شأن

نزول اين آيه شريفه، آن را بيانگر عناد و لجاجت برخي از كفار مي داند كه حتي اگر دربهاي آسمان گشوده شود و به آسمان بروند و عظمت خلقت الهي و بزرگي آن را ببينند، هنوز هم حق را انكار كرده و چشمان خويش را متهم مي سازد كه نمي بينيد و مي گويند ما تحت تأثير سحر قرار گرفته ايم.

ايشان اين آيه را شامل دقايقي علمي مي داند كه قرآن با اشاره به آنها، اعجاز خويش را به اثبات رسانده است. اين نويسنده صاحب نظر نكات علمي آيه را اين گونه بيان مي كند:

1. واژه ي «باب» در آيه شريفه به اين نكته اشاره دارد كه برخلاف عقيده گذشتگان كه آسمان را فضايي خالي مي پنداشتند، آسمان پر از موادي است كه پس از انفجار بزرگ بر جاي مانده و همچون ساختماني محكم و داراي درهاي مخصوصي است.

2. فعل «يعرجون» در اين آيه اشاره به حركت منحني در فضا دارد چرا كه به خاطر وجود ميدانهاي مغناطيسي و جاذبه مواد در فضا، هر چيزي بخواهد در آسمان حركت كند به يك سمت كشيده شده و مسيرش متمايل مي گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 344

3. سخني كه از زبان كفّار نقل شده، معجزه اي است، چرا كه بسته شدن چشمان و پوشيده شدن آن هنگام عروج به آسمان را بيان مي كند و اين به تاريكي فضاي بالاي جو اشاره دارد.

4. فعل «ظلوا» كه بر ادامه داشتن عمل و كاري دلالت مي كند، به اين نكته علمي اشاره دارد كه تاريكي، تمام

آسمان را فرا گرفته است و تا هر كجا پيش بروم هنوز هم تاريك است. «1»

ج) نويسنده كتاب الفرقان في بيان اعجاز القرآن ديدگاهي شبيه آنچه گذشت را، از كتاب العلم طريق الايمان «2» نقل مي كند و مي نويسد: «پذيرفتن سخنان افرادي همچون ذغلول النجار و ديگران بدين معنا است كه تمام گذشتگان در تفسير آيه به خطا رفته اند و اين غير ممكن است». «3»

ايشان اين گونه تفسيرها را اشتباهي بزرگ مي داند و از برخي صحابه و مفسران گذشته نقل مي كند كه: «آيه مي گويد اگر درب هاي آسمان باز شود و كفار بتوانند از آسمان بالا بروند بخاطر عناد و لجاجت، اين حقايق را انكار مي كنند و مي گويند: ما سحر شده ايم. [و اصلًا به آسمان نرفتيم »

د) سامي محمد علي، با اشاره به برخي از اين نكات علمي در آيه شريفه مي نويسد: «كلمه «باب» در اين آيه معاني زيادي را در خود نهفته دارد ... دانشمندان فضانورد گفته اند كه سفينه هاي فضايي براي خروج از جوّ زمين بايد راههاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 345 خاصي را طي كنند و از منافذ و دريچه هاي ويژه اي كه در جوّ زمين وجود دارد خارج شوند و در غير اين صورت، جو مانع خروج آنها مي گردد. اين مسئله هنگام بازگشت به زمين نيز بايد رعايت شود. «1»

ه) يكي ديگر از نويسندگان با بيان اين يافته علمي كه حركت در فضا در خطي مستقيم ممكن نيست آن را حقيقتي مي داند كه قرآن كريم با به

كار بردن مادّه «عرج» به جاي صعود و سير، به آن اشاره مي كند چرا كه عروج در لغت به حركت در مسير منحني گفته مي شود. «2»

و) عبدالرحيم مارديني اين نكته را اين گونه بيان مي كند كه: «خداوند متعال صعود در آسمان را با تعبيراتي از مادّه عرج بيان فرموده است، كه نوعي انعطاف و حركت در مسيري متمايل و خم را مي رساند و اين بدين علت است كه فضاي عالم، خط مستقيم نمي شناسد». «3»

ز) دكتر محمد راتب النابلسي، در تفسير اين فراز از آيه از برخي يافته هاي علمي كمك مي گيرد. ايشان سخنان دانشمندي فضانورد را نقل مي كند، كه مدتي پس از پرتاپ سفينه اش، هنگامي كه از جوّ زمين خارج شد، در تماسي راديويي با زمين گفته بود: «ما ديگر چيزي نمي بينيم، چه اتفاقي افتاده است».

ايشان اين نكته علمي را متذكر مي شود كه نور خورشيد وقتي وارد جو مي شود با برخورد با مولكولهاي هوا و ذرات غبار، منعكس شده و ايجاد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 346

روشنايي مي نمايد ولي چون در خارج از جّو، هوا و غباري وجود ندارد نور منعكس نشده و فضا به طور مطلق تاريك است.

ايشان آيات 14 و 15 سوره ي حجر را اشاره به اين يافته علمي مي داند؛ زيرا سخناني كه از زبان كفّار نقل شده بيانگر تاريكي آسمان در بالاي جو است. «1»

ح) دكتر سمير عبدالحليم، نيز با بيان همين نكته علمي در تفسير اين آيات، عبارت «اخرج ضحاها» در آيه ي 29 سوره نازعات را شاهد

بر اين تفسير مي داند و مي نويسد «مراد از خروج نور اين است كه نور با برخورد با جو منعكس [و ظاهر] مي شود و به اصطلاح خارج مي گردد». «2»

نقد و بررسي

از ابتداي سوره حجر تا آيه ي 16 خداوند متعال از لجاجت و عناد برخي كفّار خبر مي دهد و با دلداري به پيامبرش اعلام مي كند كه حتّي اگر معجزاتي كه خواسته اند، ارائه شود ايمان نخواهند آورند.

قرآن كريم در آيه 93 سوره ي اسراء از زبان آنان نقل مي كند كه، ما ايمان نمي آوريم مگر آنكه پيامبر به آسمان بالا رود و كتابي از آنجا برايمان فرود آورد.

خداوند متعال در آيات 15 و 16 سوره ي حجر مي فرمايد: حتّي اگر دري از آسمان بر آنان گشوده شود و خود آنان به آسمان بالا روند هنوز از روي لجاجت اين معجزه را قبول نمي كنند و مي گويند ما واقعاً به آسمان نرفتيم بلكه چشم بندي بوده است و ما سحر شده ايم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 347

با توجه به آن چه كه گفته شد، تذكر چند نكته پيرامون ديدگاهها و تفاسير، از آيه لازم به نظر مي رسد.

الف) با توجه به معناي لغوي كه براي مادّه ي عرج ذكر شده است، به كار رفتن فعل «يعرجون» در اين آيه و مشتقّات آن در ديگر آيات كه همگي درباره حركت در آسمان است، مي توان آن را اشاره به خميدگي و متمايل بودن سير حركت در فضا دانست.

ب) بعيد بنظر مي رسد عبارت «انّما سكرت ابصارنا» اشاره به تاريكي آسمان بيرون جو

داشته باشد چرا كه اين آيه مي فرمايد كفّار از روي لجاجت، آنچه را واقعاٌ ديده اند انكار مي كنند و چشمان خود را متهم ساخته و به دروغ مي گويند ما سحر شده ايم اما در صورتي كه آنها به خاطر تاريكي بالاي جو اين حرف را زده و گفته باشند ما چيزي را نديديم اين سخن لجاجت آنان را مشخص نمي كند و غير مرتبط باسياق آيات گشته و با غرض آيه ناهماهنگ خواهد شد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 348

ل: سختي تنفس در طبقات بالاي جو

اشاره

مقدمه:

به عقيده برخي انديشمندان، قرآن 1400 سال قبل، از نبود اكسيژن و هواي مناسب براي تنفس در بالاي جو خبر داده است. آنان با توجه به تشبيهي كه در آيه 125 سوره انعام بيان شده، اين نكته علمي را برداشت كرده اند. در اين آيه حالت كسي كه ايمان نمي آورد و سينه اش تنگ مي شود به حالت كسي تشبيه شده است، كه در آسمانها بالا مي رود.

پس از نقل برخي ديدگاههاي مفسران و دانشمندان گذشته و معاصر درباره اين آيه به نقد و بررسي آنها خواهيم پرداخت.

آيه:

وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ «1» (و هر كس را كه بخواهد [به خاطر اعمالش در گمراهي اش وانهد سينه اش را تنگ تنگ مي كند گويا مي خواهد در آسمان بالا برود).

بحث لغوي:

«صدر» به معناي سينه است كه هنگام تنفس، هوا در آن داخل و خارج مي شود. «2» مادّه «ضيق» نيز به معني تنگي «3» و فشردگي است و با حَرَج در يك معنا

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 349

به كار مي رود. «1»

معنايي كه كتب لغت براي مادّه «صعد» ذكر كرده اند، «حركت به طرف بالا» «2» است چه در امور معنوي باشد و چه امور مادي. «3» برخي از لغويون، سختي و مشقت را نيز جزء معاني اين مادّه دانسته اند «4» و واژه «الصُعَداء» را از همين ماده و به معناي نفس كشيدن با سختي، عميق و طولاني مي دانند. «5»

اسرار علمي جو «6» پيرامون كره زمين را اقيانوسي از هوا به نام جوّ احاطه كرده است و موجودات زمين، در ته اين اقيانوس به سر مي برند. در روزهايي كه زمين نخستين گامهاي حيات خويش را مي پيمود، احتمالًا جوّي آكنده از گاز هيدروژن همراه با گازهاي ديگري مانند دي اكسيد كربن و اكسيژن كه تا فضاي خورشيد گسترده مي شد آن را در بر گرفته بود. «7»

اكنون هوايي كه جو را تشكيل داده است مخلوطي از چند گاز است؛ البته نه به صورت تركيبي شيميايي، 71 درصد حجم اين مخلوط نيتروژن و 21 درصد آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 350

اكسيژن و كمتر از 1 درصد آن آرگون است و مقدار بسيار كمي گاز كربنيك و بخار آب دارد. «1»

جو زمين تا ارتفاع نامعيني گسترش دارد و در قسمت هاي فوقاني داراي لايه هاي مشخصي نيست، شهاب سنگها وجود هوا را تا ارتفاع 160 كيلومتر نشان مي دهند. شفق هاي قطبي نيز وجود هوا را حداقل تا ارتفاع 700 كيلومتري از سطح دريا ثابت مي كند «2» نيمي از جو تا ارتفاع 5/ 5 كيلومتري قرار دارد و به طور كلي كل جو در ارتفاع 10 كيلومتري از زمين قرار دارد. گازهاي

تشكيل دهنده جو به علت نيروي گرانش داراي وزن و فشار بوده و لايه هاي بالايي بر لايه هاي پاييني فشار آورده و غلظت آن را افزايش مي دهند. بنابراين ميزان فشار در لايه هاي پاييني بيش از لايه هاي بالايي است.

جرم جو 106/ 5 تن و فشار متوسط جو زمين در سطح دريا 10 به توان 5 نيوتن بر متر مربع و يا 2/ 1013 ميلي بار است. «3» البته فشار جو در مكانها و زمانهاي متفاوت، تغيير مي كند. «4» تا كنون روشهاي مخلتفي براي تعيين لايه هاي جو تجربه شده است و تحقيقات علمي براي شناخت جزئيات فوقاني جو نيز ادامه دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 351

از يك ديدگاه، جو زمين را از نظر پراكندگي و تغييرات دما مي توان به لايه هاي زير تقسيم كرد:

1. تروپوسفر (: (rehpsoporT اين لايه در تماس با سطح زمين است و ضخامت آن 18- 17 تا 8- 7 كيلومتر از استوا تا قطب متغير است. «1» هواي مورد نياز براي حيات در اين بخش از جو قرار دارد و از ميزان دماي آن به عكس افزايش ارتفاع كاسته مي شود. «2»

2. استراتوسفر (: (rehpsotartS اين لايه تا ارتفاع 60 كيلومتري از سطح زمين امتداد دارد. دما در اين بخش از جو نسبتاً ثابت است «3» و قشر نازكي از گونه خاصي اكسيژن به نام «ازون» در آن وجود دارد كه نقش سپر محافظ زمين را در مقابل تشعشعات كيهاني موج كوتاه، مانند اشعه فرابنفش كه از خورشيد ساطع مي گردد، بر عهده دارد.

ثابت شده است كه بدون قشر ازن، حيات زمين از سوي اين تشعشعات در معرض تهديد و حتي نابودي قرار مي گيرد. «4»

3.

مزوسفر (: (erehpsosoM اين لايه تا ارتفاع 85 كيلومتري از سطح زمين امتداد دارد. دما در اين لايه بسيار كم است و بخار آب در آن منجمد مي شود. فشار هوا نيز در ارتفاع 50 كيلومتري، يك ميلي بار است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 352

4. ترموسفر (: (erehpsomrehT دما در اين لايه بسيار بالاست و جلوه سرخي شفق يكي از پديده هاي مربوط به اين لايه است.

5. يونوسفر (: (erehpsonU از ارتفاع 65 كيلومتري به بالا تا حدود 1000 كيلومتري، منطقه تمركز يونها و الكترونهاي آزاد است كه سبب انعكاس امواج راديويي مي شوند. پرتوهاي پر انرژي خورشيد [ماوراءبنفش پرتوهاي ايكس و تابش هاي ذره اي كه از فضاي خارج به طبقات بالايي اتمسفر وارد مي شوند باعث گسستگي پيوند يا يونيزاسيون ملكولها و اتم ها مي شوند.

6. اگزوسفر (: (erehpsoxE در ارتفاع بيش از 300 كيلومتري از سطح زمين قرار گرفته كه بسيار رقيق است و مرز معين و مشخصي ندارد، اين لايه گذار از جو به فضاي كيهاني به شمار مي آيد. «1»

تأثيرات جو

جو زمين داراي تأثيرات فراواني است كه برخي از آنها با علم نجوم ارتباطي مستقيم دارد و بايد در محاسبات و فعاليت هاي نجومي مورد توجه قرار گيرد. از جمله اين تأثيرات مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. جو زمين به چند طريق در اشعه ورودي تأثير مي گذارد:

الف) انعكاس: پديده فلق و شفق نتيجه مستقيم انعكاس نور از ذرات غبار و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 353

دود و ... است. «1» اشعه خورشيد پس از غروب يا پيش از طلوع آن از اين ذرات به سمت زمين باز مي تابد و بدين طريق بر طول روز

افزوده مي شود. پديده رنگين كمان نيز نتيجه اين امر است.

ب) جذب: جوّ زمين جذب كننده اي گزينشي است. برخي از طول موجهاي نور را تقريباً صد درصد و برخي ديگر را تا اندازه اي جذب مي كند. اشعه فرابنفش كوتاه يكسره در جو جذب مي شود.

ج) پراكند: اين اثر نتيجه پخش نور از ملكولهاي هواست و ميزان آن، به رنگ نور بستگي دارد. نور آبي با آسانتر از نور سرخ، پخش يا پراكنده مي شود. اين پخشِ گزينشي، هم علت رنگ آبي آسمان و هم موجب رنگ سرخ و نارنجي غروب است. «2»

د) شكست: انحراف شعاع هاي تابنده از اجرام آسماني هنگام عبور آنها از لايه هاي جوّ زمين، باعث شكست نور مي شود. علت وقوع اين پديده اختلاف سرعت نور در خلاء و هواي اطراف زمين [جوّ] است.

اين پديده باعث مي شود ستارگان بالاتر از محل واقعي خويش ديده شوند «3» و داراي تلألو و درخشش باشند. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 354

2. انعكاس امواج راديويي توسط لايه يونوسفر از ديگر تأثيرات جوّ است. «1»

3. به وجود آمدن بادها و نيز منتقل شدن صداها از اثرات جوّ شمرده مي شود.

4. جلوگيري از سرد و گرم شدن سريع كره زمين در شب و روز، توسط جوّ صورت مي گيرد.

ديدگاهها و نظريات مفسران:

خداوند متعال در آيه 125 سوره ي انعام، كسي را كه به خاطر اعمالش گمراه مي شود و سينه اش تنگ مي گردد را به شخصي تشبيه كرده است كه مي خواهد در آسمان بالا برود.

در پاسخ به اين سوال كه چه رابطه اي بين صعود در آسمان و تنگي سينه است، مفسران و انديشمندان گذشته، جوابهايي داده اند كه عدم تناسب آن با آيه، چندان پوشيده نيست.

الف) برخي

گفته اند، منظور اين است كه، همانگونه كه صعود به آسمان كار مشكل يا غيرممكني است، ايمان آوردن براي كافران لجوج و جاهلِ متعصب نيز چنين است. «2»

ب) گروهي ديگر گفته اند منظور اين است كه كفار از ايمان دور مي شوند، مانند كسي كه از زمين دور مي شود و به آسمان مي رود.

ج) آيت الله مكارم، پس از اشاره به اين ديدگاهها، معاني لطيف تري از آيه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 355

برداشت مي كنند و آن را معجزه اي علمي از قرآن دانسته و مي نويسند: «امروز ثابت شده كه هواي اطراف كره زمين در نقاط مجاور اين كره كاملًا فشرده و براي تنفس انسان آماده است امّا هر قدر به طرف بالا حركت كنيم هوا رقيق تر و ميزان اكسيژن آن كمتر مي شود و اگر چند كيلومتر از سطح زمين به طرف بالا [بدون ماسك اكسيژن حركت كنيم تنفس كردن براي ما هر لحظه مشكل تر مي شود. «1» در واقع اين تشبيه از قبيل، تشبيه معقول به محسوس است زيرا جمود فكري و تعصب گمراهان لجوج را در پذيرش اسلام، تشبيه به تنگي نفس حاصل از كمبود اكسيژن براي كسي كه به آسمان صعود مي كند، كرده است. «2»

د) دكتر سلمان داود السعدي، همانند بسياري ديگر از نويسندگان، «3» آيه 125 سوره ي انعام را اشاره به اين نكته علمي دانسته و آنرا اعجازي علمي از قرآن مي داند، و مي نويسد: «معناي دقيق اين آيه هنگامي كشف شد كه براداران رايت اولين پرواز خود را با هواپيمايشان انجام دادند و در ارتفاع زياد، احساس تنگي نفس كردند». «4»

ه) برخي از نويسندگان با توجه به فعل «يصّعّد» كه در اصل يتصّعد و از

باب تفعّل است و دلالت بر «تكرار و كثرت كار» مي كند، اين نكته را برداشت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 356

كرده اند كه، انسان در صورتي دچار تنگي نفس مي شود كه فاصله زيادي از زمين بگيرد و اين صعود و بالا رفتن زياد باشد. «1»

و) آيت الله معرفت، «تصعُّد» را به معناي قصد انجام كار سخت و بسيار مشكل مي دانند و از گذشتگان درباره تفسير اين آيه شريفه نقل مي كنند كه: «خداوند در اين آيه، حالت كسي را كه به حال خود واگذارده شده [و بخاطر اعمالش از رحمت الهي دور مانده باشد] را مانند حالت كسي مي داند كه مي خواهد كاري، مانند رفتن به آسمان را انجام دهد كه از عهده آن بر نمي آيد؛ چنين شخصي به سختي افتاده و نفسش به شماره مي افتد.

ايشان در نقد اين تفسير مي نويسد: «اين تفسير [حركت به سوي آسمان در صورتي درست است كه در آيه، «الي السماء» آمده باشد نه «في السماء». اين استاد گرانقدر، تنگي نفس و فشار بر سينه را به عنوان معناي ديگري براي «تصعُّد» ذكر مي كنندو با توجه به آن، تشبيه در آيه را اين گونه تبيين مي كنند: «آن شخص زندگي بر او سخت مي شود مانند كسي كه مي خواهد در قسمتي از آسمان كه هوا وجود ندارد زندگي كند». «2»

ز) محمد ذغلول النجار با اشاره به مشكل كمبود اكسيژن ( (aixopyH و نبود فشار جوّي ( (msirabsyD در خارج از جو، آنها را از مشكلاتي مي داند كه فضانوردان با آن روبرويند و با مطرح كردن آيه 125 سوره انعام، آيه شريفه را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 357

اشاره به وجود

اين مشكلات مي داند. «1»

ح) گودرز نجفي، از نويسندگاني است كه با نقل سخنان دكتر موريس بوكاي «2» و مهندس محمد علي سادات «3» درباره اين آيه، آن را اعجازي از قرآن مي دانند. «4»

ط) از ديگر نويسندگان و صاحب نظراني كه اين آيه را مطابق با يافته هاي علمي و اشاره به نبود اكسيژن كافي در خارج از جو مي دانند، دكتر سمير عبدالحكيم «5»، دكتر السيدجميلي «6»، سعد حاتم محمد مرزه «7» و مصطفي دباغ «8» هستند.

ي) احمد متولي، نيز پس از اشاره به اين نكته علمي در تفسير آيه شريفه، اين قضيه را نقل مي كند كه: وقتي اين آيه براي «يوشيدي كوزان» مدير رصدخانه ي توكيوي ژاپن ترجمه شد، بسيار متعجب گرديد و شروع به استماع دقيق آيات نمود و به آنچه از علوم جديد در اين باره مي دانست اشاره كرد و گفت: گوينده قرآن همه چيز را با دقت و تفصيل مي داند». «9»

ك) نويسنده كتاب الفرقان في بيان اعجاز القرآن، پس از نقل اين تفسير، آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 358 را بازي با كلام خداوند مي داند و از كساني كه آيات قرآن را اين گونه تفسير مي كنند به خدا شكايت مي كند و مي نويسد: «چگونه ممكن است كه خداوند گذشتگان را به چيزي كه نمي دانستند مخاطب قرار داده باشد». ايشان تفسير گذشتگان از آيه را همان مراد واقعي خداوند متعال مي داند چرا كه مخاطبان آيات در آن زمان همين گونه مي فهميدند. «1»

جمع بندي و بررسي:

با توجه به معاني لغوي ذكر شده براي مادّه «صعد» و نيز دقت در تشبيهي كه در اين آيه شريفه آمده است، مي توان آن را اشاره به يافته هاي جديد

علمي پيرامون كمبود اكسيژن در طبقات بالاي جو، دانست و آن را اعجازي علمي از قرآن شمرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 359

خاتمه

قرآن، اين كتاب آسماني، در راستاي هدف اساسي و اصلي خويش يعني هدايت بشر به سوي سعادت، گاهي برخي مطالب علمي را مطرح كرده كه اعجاب دانشمندان و بزرگان علم را برانگيخته است و بسياري از آنان به معجزه و مافوق بشري بودن آن اذعان كرده اند و در برخي موارد باعث اسلام آوردن دانشمندان غير مسلمان شدن است. چند نمونه مختصر از اين مطالب كه در اين كتاب مورد بررسي قرار گرفت، شاهد اين مدعا است.

اميد است اين مختصر، مورد قبول خداوند متعال قرار گيرد و قدمي هر چند كوتاه به سوي شناخت اين كتاب مقدس باشد.

پيشنهادها

1. تشكيل گروهها و نشستهاي مشترك بين مفسّران گرامي و دانشمندان علم نجوم، براي بررسي مباحث قرآني- نجومي.

2. انتخاب موضوعات نجومي قرآن [كه به خاطر گسترده بودن بحث، در اين كتاب مورد بررسي قرار نگرفته است مانند: ويژگيهاي خورشيد، ماه، ستارگان، شب و روز، پايان جهان و ....

3. تدوين موسوعه اي از آيات و روايات نجومي، كه موضوع بندي شده و دسترسي محققان را به اين مجموعه عظيم آسانتر سازد.

4. تدوين واجراي طرح جامعي براي فهرست نگاري كتب مربوط به اين موضوع.

وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين

والسلام علي من اتبع الهدي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 361

فهرست منابع و ماخذ

1. آلوسي، ابوالفضل شهاب الدين سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن، نشر داراحياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1405 ق.

2. آيزاك، آسيموف، ترجمه محمد رضا غفاري، راه شيري و ساير كهكشانها، نشر دفتر فرهنگ اسلامي، چاپ هفتم، 1375 ش.

3. آيزاك، آسيموف، ترجمه هوشنگ شريف زاده، شكل زمين، نشر گيتا شناسي، 1363 ش.

4. ا. اي. رُي و دي. كلارك، ترجمه سيد احمد سيدي، ستاره شناسي، اصول و عمل، نشر آستان قدس رضوي (ع)، 1366 ش.

5. ابن اثير، مبارك ابن احمد، النهايه في غريب الحديث والاثر، نشر بيت الافكار الدوليه، 2003 م.

6. ابن طاوس، علي بن موسي، فرج المهموم، نشر رضي، 1363 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 362

7. ابن كثير، اسماعيل ابن عمر، تفسير القرآن العظيم، نشر دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

8. ابن منظور، محمد ابن مكرم، لسان العرب، نشر داراحياء التراث العربي، 1412 ق.

9. ابو العينين، حسن، من الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر العبيكان، چاپ اول، 1416 ق.

10. ابوالفتوح رازي، حسن ابن علي، روض الجنان و روح الجنان، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي (ع)، 1371 ش.

11. ابوحجر، احمد عمر، التفسير العلمي للقرآن في الميزان، نشر دار قتيبه بيروت، چاپ اول، 1991 م.

12. احمد ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، نشر دار الكتب اسلاميه بيروت، چاپ سوم، 1420 ق.

13. احمد المرسي حسين جوهر، الاعجاز العلمي للقرآن الكريم، نشر جزيره الورد، چاپ اول، 1421 ق.

14. احمدي، محمود، معجزات قرآن در عصر فضا و كامپيوتر، نشر مسعود احمدي، 1364 ش.

15. استفن ويليام هاوكينگ، ترجمه حبيب الله داد فرما، تاريخچه زمان، نشر كيهان، 1375 ش.

16. امين، احمد، ترجمه بهشتي، امامي و لاري، راه تكامل، نشر دار الكتب اسلاميه، بي تا.

17. انجمن مقدس ايران، كتاب مقدس، نشر انجمن كتاب مقدي ايران، 1987 م.

18. اوبروچف، ترجمه عبدالكريم قريب، مباني زمين شناسي، نشر خوارزمي، چاپ چهارم، 1368 ش.

19. اوبلاكر، اريك. ترجمه بهروز بيضايي. فيزيك نوين. نشر قدياني. 1370 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 363

20. بوكاي موريس، ترجمه ذبيح الله دبير، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن

و علم، نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1365.

21. بهبودي، محمد باقر، هفت آسمان، نشر معراجي، بي تا.

22. بي آزار شيرازي، عبد الكريم، گذشته و آينده جهان، نشر طباطبايي قم، چاپ دوم، 1349 ش.

23. بيروني، ابوريحان، التفهيم در باب جغرافيا، نشر هما، چاپ چهارم، 1367 ش.

24. بيروني، ابوريحان، ترجمه اكبر دانا سرشت، آثار الباقيه، نشر امير كبير، چاپ سوم، 1363 ش.

25. بيضاوي، عبدالله ابن عمر، انوار التنزيل، نشر دار الفكر بيروت، 1416 ق.

26. پاك نژاد، سيد رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، نشر كتاب فروشي اسلاميه، 1350.

27. پي ير، روسو، تاريخ علوم، نشر اميركبير، چاپ چهارم، 1344 ش.

28. تقي زاده، حسن، تاريخ علوم در اسلام، نشر فردوسي، چاپ اول، 1379 ش.

29. تهانوي، محمد علي، كشاف اصطلاحات الفنون، نشر مكتبه لبنان، 1996 م.

30. جباليه، احمد، القرآن و علم الفلك، نشر الدار العربيه للكتاب، چاپ سوم، 1991 م.

31. جعفري، عباس، فرهنگ بزرگ گيتا شناسي، نشر گيتا شناسي، چاپ چهارم، 1379 ش.

32. جوزف، جي. ام.، ترجمه توفيق حيدر زاده، شناخت مقدماتي ستارگان، نشر گيتاشناسي، چاپ هفتم، 1374 ش.

33. جوهري، اسماعيل ابن حماد، صحاح اللغه، دار العلم بيروت، چاپ سوم، 1404 ق.

34. حافظ، محمد ابراهيم، الاشارات العلميه في القرآن الكريم، نشر دارالكتب، بي تا.

35. حجازي، سيد عبد الرضا، رسالت قرآن در عصر فضا، نشر كانون انتشار، چاپ ششم، 1356 ش.

36. الحرّ العاملي، محمد الحسن، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، نشر درا الاحياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1391 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 364

37. حسب النبي، منصور محمد،

القرآن الكريم والعلم الحديث، نشر الهيئه المصريه، 1990 م.

38. حسن زاده آملي، حسن، دروس هيئت، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1380 ش.

39. حلي، حسن بن يوسف، كشف المراد، جامعه مدرسين، 1422 ه. ق.

40. حسني، سيد علي اشرف، زمين و آسمان در قرآن كريم و نهج البلاغه، نشر اميري، چاپ اول، 1380 ش.

41. حسيني، سيد محمد حسين، رساله نوين، نشر صدرا، 1406 ق.

42. الحكيم، عبدالوهاب، اعجاز الحقايق العلميه في القرآن الكريم، نشر دار المحجه البيضاء، چاپ اول، 1423 ق.

43. حلمي الغوري، ابراهيم، العلوم الفلكيه في القرآن الكريم، نشر دار القلم العربي سوريه، 1422 ق.

44. حنان عيسي عبدالظاهر، اسرار و غرائب في الكون، نشر دار اسامه، چاپ اول، 1998 م.

45. حنفي، احمد، التفسير العلمي للآيات الكونيه في القرآن، نشر دار المعارف، چاپ سوم، 1980 م.

46. الحويزي، عبد العلي ابن جمعه العروسي، تقسير نور الثقلين، نشر علميه قم، 1383 ق.

47. حيدر زاده، توفيق، شناخت مقدماتي ستارگان، نشر گيتاشناسي، چاپ اول، 1364 ش.

48. الخطيب، عبدالغني، ترجمه اسد الله مبشري، قرآن و علم روز، نشر مطبوعاتي عطايي، 1362 ش.

49. خليل ابن احمد، ترتيب العين، نشر اسوه، چاپ اول، 1414 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 365

50. خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، نشر مؤسسه ي احياء آثار الامام خوئي.

51. خوئي، سيد ابوالقاسم، ترجمه جعفر سبحاني، اعجاز قرآن، نشر كانون انتشارات محمدي، 1363 ش.

52. خونساري، محمد باقر، روضات الجنات، نشر اسماعيليان، 1391 ق.

53. الدباغ، مصطفي، وجوه من اعجاز القراني، نشر مكتبه المنار، چاپ دوم، 1405

ق.

54. ذهبي، محمد حسين، التفسير والمفسرون، نشر دارالكتب الحديثه، چاپ دوم، 1396 م.

55. رازي، فخر الدين، تفسير كبير [مفاتيح الغيب ، نشر دارالكتب العلميه بيروت، 1411 ق.

56. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، نشر ذوي القربي، چاپ پنجم، 1426 ق.

57. رجبي، محمود، روش شناسي تفسير قرآن، نشر سمت، چاپ اول، 1379 ش.

58. رستگار جويباري، يعسوب الدين، تفسير البصائر، نشر مؤلف، 1413 ق.

59. رشيد رضا، محمد، تفسير القرآن العظيم [المنار]، نشر دار المعرفه، چاپ دوم، بي تا.

60. رضائي اصفهاني، محمد علي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، نشر اسوه، چاپ دوم، 1383 ش.

61. رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، نشر پژوهشهاي تفسير و علوم قرآن، چاپ اول، 1385 ش.

62. زحيلي، وهبه بن مصطفي، التفسير المنير، نشر دارالفكر المعاصر، چاپ دوم، 1418 ق.

63. زركشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، نشر دار المعرفه، 1310 ق.

64. زغلول راغب محمد نجار، السماء في القرآن الكريم، نشر دار المعرفه بيروت، چاپ اول، 1425 ق.

65. زماني قمشه اي، علي، هيئت و نجوم اسلامي، نشر سماء، چاپ اول، 1381 ش.

66. زماني، مصطفي، پيشگوئيهاي علمي قرآن، نشر پيام اسلام، 1350 ش.

67. زمخشري، محمود ابن عمر، تفسير الكشاف، نشر دار الكتب العربي، 1407 ق.

68. الزنداني، عبد المجيد، آيات الله في الافاق، نشر مكتبه القرآن قاهره، بي تا.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 366

69. زنداني، عبدالمجيد عزيز، توحيد الخالق، نشر دارالسلام، 1405 ه. ق.

70. زيليك و اسميت، ترجمه جمشيد قنبري و تقي عدالتي، نجوم و اختر فيزيك مقدماتي، نشر آستان قدس، چاپ

اول، 1376 ش.

71. سادات، محمد علي، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، نشر فلق، 1375 ش.

72. سبحاني، جعفر، قرآن و اسرار آفرينش، نشر توحيد، 1362 ش.

73. سبحاني؛ قريب؛ يعقوب پور، زمين در فضا، نشر آفتاب، چاپ اول، 1363 ش.

74. سبزواري، حاج ملا هادي، شرح منظومه، نشر دار العلم، بي تا.

75. سرفرازي، عباسعلي، رابطه علم و دين، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بي تا.

76. سعد حاتم محمد مرزه، القرآن الكريم و العلوم الحديثه، نشر مطبعه الحوادث، 1414 ق.

77. سعد حاتم محمد مرزه، حقائق من القرآن بين العلم والايمان، نشر مطبعه الحوادث، چاپ اول، 1417 ق.

78. سعدي، داوود سلمان، اسرار الكون في القرآن، نشر دار الحرف العربي، چاپ اول، 1417 ق.

79. سليمي، لطفعلي، كهكشانها در قرآن، نشر انصاري، چاپ اول، 1381 ش.

80. سيد ارناووط، محمد، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر مكتبه مدبولي قاهره، 1989 م.

81. سيد جميلي، الاعجاز الكوني في القرآن، دار زاهد القدسي قاهره، 1988 م.

82. سيد قطب، في ظلال القرآن، نشر دار احياء التراث العربي، چاپ پنجم، 1386 ق.

83. السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن، الاتقان في علوم القرآن، نشر دار الكتب العلميه بيروت، 1407 ق.

84. شامي، يحيي، تاريخ التنجيم عند العرب، نشر عزّ الدين، چاپ اول، 1414 ق.

85. شاه ويسي، ثريا، راز اسمانها و زمين، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1378 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 367

86. الشرقاوي، محمد عبدالله، القرآن و الكون، دار الجبل، چاپ سوم، 1411 ق.

87. شريعتي مزيناني، محمد تقي، تفسير نوين، نشر دفتر نشر

فرهنگ معارف اسلامي، 1374 ش.

88. الشريف، عدنان، من علم الفلك القرآني، نشر دار العلم للملايين بيروت، 1990 م.

89. الشريف، عدنان، من علوم الارض القرآنيه، نشر دار العلم للملايين بيروت، 1993 م.

90. شعراني، ابوالحسن، نثر طوبي، نشر اسلاميه تهران، 1398 ق.

91. شهرستاني، سيد هبه الدين، ترجمه سيد هادي شهرستاني، اسلام و هيئت، نشر دار العلم، 1389 ق.

92. صابري كرماني، علي اكبر، ادوار جهان خلقت، نشر مولف، چاپ اول، 1364 ش.

93. صادقي، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن والسنه، نشر فرهنگ معارف اسلامي، چاپ دوم، 1408 ق.

94. صادقي، محمد، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، نشر كتاب فروشي مصطفوي، چاپ دوم، 1356 ش.

95. صبري الدمرداش، للكون اله، نشر المنار الاسلاميه كويت، 1422 ق.

96. صدر المتألهين، محمد ابن ابراهيم، تفسير القرآن الكريم، نشر بيدار، چاپ دوم، 1366 ش.

97. صدوق، محمد بن علي، التوحيد، نشر جامعه مدرسين، بي تا.

98. صدوق، ابن بابويه، خصال، نشر جاويدان، 1354 ش.

99. طالقاني، سيد محمود، پرتوي از قرآن، نشر شركت سهامي انتشار، 1348 ش.

100. طباطبايي، علامه محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، نشر اسلاميه، چاپ دوم.

101. طباطبايي، سيد محمد حسين، اعجاز قرآن، نشر بنياد علمي و فكري علامه، 1362 ش.

102. طبرسي، ابي الفضل ابن حسن، تفسير مجمع البيان، نشر موسسه اعلمي، چاپ اول، 1415 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 368

103. طبرسي، احمد ابن علي، الاحتجاج، نشر مؤسسه اعلمي، 1403 ق.

104. الطبري، ابو جعفر محمد ابن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، نشر دار المعرفه بيروت، 1406 ق.

105. طريحي،

فخرالدين، مجمع البحرين، نشر موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق.

106. طنطاوي جوهري، الجواهر في تفسير القرآن، نشر دار الفكر، بي تا

107. الطوسي، ابي جعفر محمد الحسن، التبيان في تفسير القرآن، نشر علميه نجف، 1376 ق.

108. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، نشر كتابفروشي اسلامي، بيتا.

109. عباسي، راما، احدث الاكتشافات في اعجاز القرآن، نشر مطبعه اليازجي، 2003 م.

110. عبد الكريم بن صالح الحميد، الفرقان في بيان اعجاز القرآن، نشر مكتبه ملك فهد، چاپ اول، 1423 ق.

111. عدالتي، تقي و فرخي، حسن، اصول و مباني جغرافياي رياضي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1385 ش.

112. عرجاوي، عبدالمجيد، البراهين العلميه علي صحه العقيده الاسلاميه، نشر دار وحي القلم، 2003 م.

113. عرفان، حسن، پژوهشي در شيوه هاي اعجاز قرآن، نشر دار القرآن الكريم، چاپ اول، 1411 ق.

114. عريبي، محمد حسن، آيات للمتوسمين، بي تا، بي جا.

115. عللوه، محمد، اعجاز القرآني و التقدم العلمي، نشر دار الاشراق دمشق، چاپ اول، 1997 م.

116. غزالي، امام محمد، جواهر القرآن، نشر بنياد علوم اسلامي، 1365 ش.

117. فيروز آبادي، محمد بن يعقوب، قاموس المحيط، نشر دار المعرفه، بي تا.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 369

118. فيض كاشاني، محمد ابن شاه مرتضي، صافي في تفسير القرآن، نشر دار الكتب اسلاميه، 1419 ق.

119. فيومي، مصباح المنير، دار الهجره، 1405 ق.

120. قائد طيار أنس عبد الحميد، تأملات ابن قيّم في الآفاق والانفس، نشر دار الهدي، چاپ سوم، 1420 ق.

121. قرآن كريم، ترجمه گروهي زير نظر محمد علي رضايي اصفهاني، نشر دار

الذكر، چاپ دوم، 1384 ش.

122. قرطبي، محمد ابن احمد، تفسير الجامع لاحكام القرآن، نشر دار الكتب العربي، 1378 ق.

123. قريشي، سيد علي اكبر، قاموس قران، نشر اسلاميه، چاپ سوم، 1361 ش.

124. قمي، شيخ عباس، سفينه البحار، نشر دار الاسوه، چاپ دوم، 1416 ق.

125. قمي، ابوالحسن علي ابن ابراهيم، تفسير قمي، نشر دارالكتاب للطباعه و النشر، 1387 ق.

126. قميحا، نزيه، القرآن يتجلي في عصر العلم، نشر دار الهادي، چاپ اول، 1997 م.

127. كاشاني، ملافتح الله، تفسير منهج الصادقين، نشر اسلاميه، 1346 ش.

128. كليني، محمد ابن يعقوب، اصول كافي، نشر دفتر نشر فرهنگ اهل البيت، 1361 ش.

129. گاموف، ژرژ، ترجمه احمد آرام، پيدايش و مرگ خورشيد، نشر نيل، چاپ چهارم، 1350 ش.

130. گاموف، ژرژ، ترجمه رضا اقصي، راز آفرينش جهان، نشر جامي، چاپ دوم، 1363 ش.

131. گلشني، مهدي، قرآن و علوم طبيعت، نشر امير كبير، 1364 ش.

132. لبيب بيضون، الاعجاز العلمي في القرآن، نشر موسسه اعلمي، چاپ اول، 142 ق.

133. مارديني، عبد الرحيم، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر دار المحبه دمشق، 1425 ق.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 370

134. ماهر احمد الصوفي، اعجاز القرآن من آيات الله في السماء، نشر مكتب الشعار، چاپ دوم، 1416 ق.

135. ماير دگاني، ترجمه: محمد رضا خواجه پور، نجوم به زبان ساده، نشر گيتا شناسي، چاپ دهم، 1382 ش.

136. مترجمان، تفسير هدايت، نشر بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1377 ش.

137. متولي شعراوي، محمد، معجزه القرآن، نشر مكتبه التراث الاسلامي، بي تا.

138. متولي شعراوي،

محمد، الادله الماديه علي وجود الله، دارالجيل، 1410 ه. ق.

139. متولي، احمد، الموسوعه الذهبيه في اعجاز القرآن الكريم والسنه النبويه، دار ابن الجوزي، 1426 ه. ق.

140. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، نشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1362 ش.

141. مجلسي، محمد باقر، مراه العقول. نشر دار الكتب اسلاميه. بي تا.

142. محتسب، عبدالسلام عبدالمجيد، اتجاهات التفسير في العصر الراهن، نشر النهضه الاسلاميه اردن، 1402 ق.

143. المحجري، يحيي سعيد، آيات قرآنيه في مشكاه العلم، دارالنصر قاهره، 1991 م.

144. محمد راتب النابلسي، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن و السنه (آيات الله في الافاق)، نشر دار المكتبي، چاپ اول، 1425 ق.

145. محمد سامي، محمد علي، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر دار المحبه دمشق، بي تا.

146. محمد صالح علي مصطفي، تفسير سوره فصلت، نشر دار النفائس رياض، 1989 م.

147. محمد عبده، تفسير القرآن الكريم (عم جزء)، نشر ادب حوزه، بي تا.

148. محمد كامل، عبدالصمد، الاعجاز العلمي في الاسلام، نشر دار المصريه، چاپ چهارم، 1417 ق.

149. محمد محمود عبدالله، مظاهر كونيه في معالم القرآنيه، نشر دار المكتبه الحياه، چاپ اول، 1996 م.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 371

150. محمود ابن عبد الرؤوف القاسم، في مسيره الاعجاز العلمي في القرآن، نشر دارالاعلام اردن، بي تا

151. محمودي، عباسعلي، ساكنان آسمان از نظر قرآن، نشر نهضت، زنان مسلمان، چاپ چهارم، 1362 ش

152. مخلص، عبدالرؤوف، جلوه هايي جديد از اعجاز علمي قرآن كريم، نشر شيخ الاسلام، 1376 ش.

153. مدرس، سيد علاء الدين، مباحثي پيرامون قرآن، نشر مفيد، چاپ اول، 1373

ش.

154. مدرسه ستاره شناسي مريلند، ترجمه امير حاجي خداوريخان، درسهايي از ستاره شناسي، نشر معاونت فرهنگي آستان قدس رضوي (ع)، 1366 ش.

155. مدرسي، محمد تقي، تفسير هدايت، نشر آستان قدس رضوي (ع)، 1378 ش.

156. مراغي، احمد مصطفي، تفسير المراغي، نشر دار احياء التراث العربي، 1985 م.

157. مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، نشر در راه حق، 1373 ش.

158. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1368 ش.

159. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، نشر وزارت ارشاد اسلامي، 1370 ش.

160. مصطفوي، حسن، تفسير روشن، نشر مركز نشر كتاب تهران، 1380 ش.

161. معرفت، آيه الله محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، نشر اسلامي، 1417 ق.

162. مكارم شيرازي، ناصر، پيام امام، نشر دار الكتب اسلاميه تهران، 1379 ش.

163. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، نشر نسل جوان، چاپ سوم، 1376 ش.

164. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، نشر دارالكتب اسلاميه، چاپ بيست و هشتم، 1371 ش.

165. مكارم شيرازي، ناصر، قرآن و آخرين پيامبر، نشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1375 ش.

166. مك گراهيل، ترجمه عدالتي، واژه نامه نجوم اختر فيزيك، پژوهشگاه علوم انساني، 1378 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 372

167. منتصر محمود مجاهد، اسس المنهج القرآني في بحث العلوم الطبيعيه، نشر المعهد الاسلامي، چاپ اول، 1417 ق.

168. منصور حسب النبي، الكون والاعجاز العلمي للقرآن الكريم، نشر دار الفكر العربي، چاپ سوم، 1416 ق.

169. مور، پاتريك وكترمول، پيتر، ترجمه عباس جعفري، سرگذشت زمين، نشر گيتا شناسي، چاپ اول، 1367 ش.

170. مي نل، آدن و ماري

جوري، ترجمه علي درويش، غروب خورشيد، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، 1369 ش.

171. ميبدي، ابوالفضل رشيد الدين، كشف الاسرار وعده الابرار (تفسير خواجه عبدالله انصاري)، نشر امير كبير تهران، 1379 ش.

172. ناوين سوليوان، ترجمه علي اكبر شريف، پيشگامان دانش اختر شناسي، نشر آستان قدس، چاپ اول، 1377 ش.

173. نبئي، ابوالفضل، تقويم و تقويم نگاري در تاريخ، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1366 ش.

174. نبئي، ابوالفضل، هدايت طلاب به دانش اسطرلاب، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1371 ش.

175. نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن، نشر سبحان، چاپ دوم، 1378 ش.

176. نلينو، كرلو الفونسو، ترجمه امحد آرام، تاريخ نجوم اسلامي، نشر كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي، بي تا.

177. نوري، حسين، دانش عصرفضا، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1375 ش.

178. نوفل، عبدالرزاق، القرآن و العلم الحديث، نشر دارالكتاب العربي، 1393 ق.

179. نوفل، عبد الرزاق، الله و العلم الحديث، نشر دارالشعب قاهره، 1977 م.

180. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، نشر فيض الاسلام، 1368 ش.

181. نيازمند شيرازي، يدالله، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، نشر ميهن، چاپ چهارم، 1355 ش.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 5، ص: 373

182. نيكلسون، آين، ترجمه عبدالمهدي رياضي و هادي رفيعي، 186 پرسش و پاسخ نجومي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، 1375 ش.

183. وحيد الدين خان، ترجمه: ظفر اسلام خان، الاسلام يتحدي، نشر دار الجيل المسلم، 1973 م.

184. هاچ، پاول، ترجمه توفيق حيدر زاده، ساختار ستارگان و كهكشانها، نشر گيتاشناسي، چاپ سوم، 1377 ش.

185. هارون يحيي، المعجزات القرآنيه، نشر

موسسه الرساله، چاپ اول، 1424 ق.

186. هاشمي، محمد رضا، آغاز و فرجام جهان از نظر قرآن، نشر كتابخانه ي احمدي شيراز، 1336 ش.

187. هاشمي رفسنجاني، اكبر، تفسير راهنما، نشر دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1373 ش.

188. هميمي، زكريا، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، نشر مكتبه مدبولي، چاپ اول، 2002 م.

189. هوگان، كريگ، ترجمه علي فعال پارسا، انفجار بزرگ، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1383 ش.

190. هيتو، عبد المنعم، المعجزه القرآنيه [الاعجاز العلمي والغيبي ، نشر الرساله، 1409 ق.

191. هيوي، سيد باقر، هيئت در مكتب اسلام، نشر اسلاميه، چاپ اول، 1345 ش.

192. الياس، محمد، ترجمه تقي عدالتي، ستاره شناسي زمانهاي اسلامي، نشر انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1377 ش.

193. يحيي شامي، علم الفلك، نشر دارالفكر العربي، چاپ اول، 1997 م.

194. يوسف الحاج احمد، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن والسنه المطهره، نشر دار ابن حجر دمشق، 1423 ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109