تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2(اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن)

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني ، محمد علي ، 1341-

عنوان و نام پديدآور : اعجازهاو شگفتي هاي علمي قرآن/ محمد علي رضايي اصفهاني ، محسن ملاكاظمي.

مشخصات نشر : قم:پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1386.

مشخصات ظاهري : 309ص.

فروست : تفسير موضوعي ويژه جوانان؛ 2.

شابك : 25000 ريال ‮ 964-7556-08-8 :

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي توصيفي

يادداشت : كتابنامه : ص.[299] - 309؛ همچنين به صورت زيرنويس.

شناسه افزوده : ملا كاظمي ، محسن

شماره كتابشناسي ملي : 1144824

مقدمه

درآمد

قرآن كريم آخرين سروش آسمانى است كه بر آخرين پيامبر يعنى حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرو آمد. و جهانيان را به نور و كمال هدايت كرد.

قرآن نه فقط يك كتاب بلكه، يك معجزه است؛ كه نشانه صدق پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد و از اين رو اعجاز قرآن از همان اوايل ظهور اسلام مورد توجه مسلمانان و مخالفان آنها قرار گرفت.

اعجاز قرآن داراى ابعاد متفاوتى است مثل: فصاحت و بلاغت، محتواى عالى، اخبار غيبى و ...

پس از آشنائى مسلمانان با علوم يونان (از قرن دوم به بعد) و انطباق قرآن با علوم تجربى كه از قرن چهارم هجرى (در نوشته هاى بوعلى سينا) رخ نمود. نوع جديدى از تفسير قرآن پيدا شد كه به نام تفسير علمى خوانده شد و در دو قرن اخير، در پى رشد چشمگير علوم تجربى در غرب، اين نوع از تفسير اوج گرفت.

در دامن تفسير علمى، بُعدى ديگر از اعجاز قرآن مطرح شد كه به نام اعجاز علمى قرآن خوانده شد. و بسيارى از مفسران قرآن و صاحبنظران (پزشكان، مهندسان و ...) در اين حوزه قلم زدند تا صحت و حقانيّت اين

كتاب الهى را به اثبات برسانند.

اما در اين ميان برخى راه افراط و تفريط را در پيش گرفتند. به طورى كه برخى بيش از 300 آيه قرآن را با علوم تجربى تطبيق كردند و در بسيارى از موارد ادعاى اعجاز علمى نمودند و برخى ديگر اين مطلب را غير صحيح و تحميل بر قرآن دانستند و اعجاز علمى را به كلى منكر شد.

اما ما بر آنيم كه راه ميانه اى بپيماييم و موارد صحيح اعجاز علمى و شگفتى ها را بپذيريم و ادعاهاى نادرست را نقد كنيم.

اين كتاب در حقيقت نوعى تفسير موضوعى جديد است چرا كه تفسير موضوعى قرآن به دو صورت انجام مى پذيرد:

الف. تفسير موضوعى درون قرآنى، كه در اين روش موضوعات را از خود قرآن اخذ مى كنيم و آيات آن را جمع آورى و بررسى مى نماييم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 14

اين شيوه مورد توجه مفسران قديمى است.

ب. تفسير موضوعى برون قرآنى، كه در اين روش موضوعات و مسائل را از جامعه و عصر خويش اخذ مى كنيم و بر قرآن عرضه مى نماييم تا ديدگاه قرآن در آن موضوع روشن گردد.

اين شيوه مورد توجه مفسران جديد همچون شهيد صدر (ره) مى باشد.

در اين كتاب از شيوه دوم تفسير موضوعى استفاده شده است. يعنى موضوعات علمى را بر قرآن عرضه كرده ايم و يا برخى موضوعات قرآنى را از ديدگاه علوم تجربى مورد بررسى قرار داده ايم و البته در اين راستا از تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن اجتناب شده است چرا كه اين امر منتهى به تفسير به رأى مى گردد.

ما در اين ميان كتابى كه تمام موارد آيات مربوط به ادعاى اعجاز علمى قرآن را جمع آورى

كند و مورد نقد و بررسى قرار دهد نيافتيم و در اين رابطه كتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» را نگاشتيم كه مورد استقبال جامعه علمى قرار گرفت و بارها موفق به اخذ جايزه و چاپ هاى مكرر شد. سپس آن را در يك جلد (كتاب حاضر) براى جوانان خلاصه كرديم.

تلخيص اين كتاب حاصل تلاش فاضل محترم حجةالاسلام ملاكاظمى- زيدعزّه است كه آن را به صورت پرسش و پاسخ براى استفاده جوانان عزيز آماده كرد و انتشارات پژوهشهاى تفسير و علوم قرآن، وابسته به «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدى (عج)» آن را به زيور طبع مى آرايد.

در اينجا لازم است از زحمات همه كسانى كه در آماده سازى اين اثر نقش آفرين بودند از جمله: حجج اسلام محسن ملاكاظمى، حسن رضا رضائى و نصراللَّه سليمانى تشكر و قدردانى كنم.

و الحمد للّه رب العالمين.

قم- محمد على رضايى اصفهانى

23/ 12/ 1385

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 15

بخش اول: كليات

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 17

درآمد

با توجه به اينكه بحث اعجاز علمى قرآن از سويى زير مجموعه بحث انطباق قرآن با علوم تجربى يعنى تفسير علمى به شمار مى آيد و از سوى ديگر زير مجموعه اعجاز علمى قرآن محسوب مى شود. در اينجا ناچاريم كه فصل اول را به كلياتى در مورد انطباق قرآن با علوم تجربى (تفسير علمى) و بحث معجزه و اعجاز علمى اختصاص دهيم. تا واژه ها و مفاهيم و معيارهاى بحث شفاف شود.

معناى اصطلاحى تفسير علمى (انطباق قرآن با علوم تجربى)

تفسير همان برداشتن پرده و حجاب از چيزى است و در مورد قرآن، روشن كردن نكات مشكل در الفاظ، معانى و اهداف يك آيه را تفسير گويند.

اما علم در اينجا مراد علوم تجربى است، يعنى علومى كه با شيوه امتحان و تجربه (آزمايش و خطا) درستى و يا نادرستى نظريه ها و قوانين حاكم بر طبيعت را بررسى مى كند. پس منظور از تفسير علمى همان توضيح دادن آيات قرآن، به وسيله علوم تجربى است.

پيشينه تفسير علمى

انطباق قرآن با علوم تجربى، از قرن دوم هجرى شروع شد و به زودى جاى خود را به عنوان يك روش تفسير قرآن باز كرد و بسيارى از مفسران، فلاسفه، متكلمان و محدثان به آن روى آوردند «2». در يك قرن اخير، در جوامع اسلامى، توجه بيشترى به اين روش تفسيرى شد، تا آنجا كه بسيارى از روشنفكران و مفسران و حتى متخصصان علوم تجربى هم به تفسير آيات به وسيله

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 18

علوم تجربى و اثبات اعجاز علمى قرآن روى آوردند، هر چند هدف هر گروه، يا فردى از اين نوع تفسير با ديگران تفاوت داشت.

بطور خلاصه علل عمده شروع و گسترش اين روش تفسيرى در بين مسلمانان چنين بود:

1. توجه قرآن به علم، ذكر مثالهاى علمى و ترغيب به تفكر در آيات الهى در آسمانها، زمين و خود انسان كه موجب رشد علوم، معارف و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.

2. ترجمه آثار علوم طبيعى و فلسفى از يونان، روم و ايران، به عربى و نشر آن در بين مسلمانان كه از قرن دوم هجرى به بعد صورت گرفت.

3. اين تفكر كه همه علوم

در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات، به دست آوريم.

4. توجه به علوم طبيعى و كشفيات جديد، براى اثبات اعجاز علمى قرآن نيز به رشد تفسير علمى كمك شايانى كرد.

5. پيروزى تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثير گذارى آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروههاى التقاطى يا انحرافى، در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن، منجر شد.

6. حس دفاع دانشمندان مسلمان در مقابل حملات غربى ها به دين و القاى تفكر تعارض علم و دين، موجب شد تا سازگارى آيات قرآن با علوم تجربى، در تفاسير و كتاب ها وارد شود.

7. و نيز برخى مفسران، علما و دانشمندان علوم تجربى كوشش كردند با استخدام علوم تجربى، اعجاز قرآن را اثبات كنند.

آيا همه علوم بشرى در قرآن موجود است؟

در اين مورد سه ديدگاه عمده وجود دارد كه بصورت مختصر بدانها اشاره مى كنيم و دلايل آنها را مورد بررسى قرار مى دهيم:

ديدگاه اول: همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد:

براى اولين بار اين انديشه در كتاب «احياء العلوم» و «جواهر القرآن» ابو حامد غزالى (م 505 ق) ديده شده است. او سعى كرد كه نشان دهد همه علوم را مى توان از قرآن استخراج كرد. «1»

سپس ابو الفضل المرسى (655- 570 ق) كه صاحب كتاب تفسير است اين ديدگاه را بصورت افراطى مى پذيرد و مى گويد:

«همه علوم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد.» «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 19

خداوند متعال از بيان مطالب علمى در قرآن چه هدفى داشته است؟

ديدگاه دوم: قرآن فقط كتاب هدايت و دين است و براى بيان مسائل علوم تجربى نيامده است.

براى مثال ابو اسحاق شاطبى (م 790 ق) كه اولين مخالف با نظريه غزالى و المرسى بود مى گويد:

«قرآن براى بيان احكام آخرت و مسائل جنبى آن آمده است.» «1»

نويسندگان تفسيرهاى «مجمع البيان» و «كشاف» نيز مى نويسند:

«منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل مربوط به هدايت و دين است.» «2»

ديدگاه سوم: ديدگاه تفصيل؛ يعنى از طرفى همه علوم بشرى در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلى قرآن نيز هدايت گرى بشر به سوى خداست. و از طرفى قرآن كريم به تفكر و علم دعوت مى كند و برخى از مثال ها و مطالب علمى صحيح و حق را بيان مى كند كه بيانگر اعجاز علمى قرآن است.

نتيجه گيرى:

با توجه به دلايل صاحبان سه ديدگاه به اين نتيجه مى رسيم كه ظاهر آيات قرآن، بر تمام علوم بشرى (با تمام فرمول ها و جزئيات آن) دلالت ندارد.

بلى در قرآن، اشاراتى به

بعضى از علوم و مطالب علمى شده است كه استطرادى و عرضى است ولى همه علوم بالفعل در قرآن مذكور نيست و آياتى كه در اين زمينه است (مثل آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت بر اين مطلب دارد كه تمام احتياجات دينى و هدايتى مردم، در قرآن به طور تفصيل يا مجمل ذكر شده است. «3»

پرسش: خداوند متعال از بيان مطالب علمى در قرآن چه هدفى داشته است؟

الف: ظاهر مطالب علمى قرآن گاهى در رابطه با شناخت آيات الهى و توجه به مبدأ هستى است همانگونه كه قرآن مى فرمايد:

«در پيدايش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هايى براى صاحبان خرد وجود دارد.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 20

ب: گاهى آيات علمى قرآن نشانه عظمت آن مطلب است؛ يعنى گوينده سخن به ظاهر قصد دارد كه اهميت يك مطلب علمى را برساند پس آنرا ذكر مى كند؛ براى مثال قسم هاى قرآن به خورشيد، ماه و ... «1» از اين قبيل است.

ج: گاهى آيات علمى قرآن براى اثبات معاد است؛ براى مثال مى فرمايد:

«پس آدمى بنگرد از چه چيز آفريده شده از آبى جهنده آفريده شده است كه از ميان پشت و سينه بيرون مى آيد خداوند به بازگردانيدن او قادر است» «2»

د: امكان دارد اين طور گفته شود كه قرآن، يك هدف اصلى و عمده دارد و آن به كمال رساندن انسان- كه همانا تقرب الى اللَّه است- مى باشد و اهداف فرعى ديگرى هم دارد كه در طول و راستاى همان هدف اصلى است، از جمله آن اهداف اثبات معاد، نبوت و اعجاز خود قرآن، كه مقدمه اى براى پذيرش وحى، توسط مردم است، مى باشد.

بر

اين اساس بيان مطالب علمى، از اهداف قرآن است؛ چون اعجاز قرآن را ثابت مى كند ولى هدف اصلى و عمده قرآن نيست. اين مطلب خصوصاً با اين نكته روشن مى شود كه آياتى كه همه چيز را به قرآن نسبت مى دهد، در مورد هدايت و دين است پس هدف اصلى، هدايت انسان و بيان معارف دينى است؛ ولى يكى از امورى كه مربوط به دين است، اثبات اعجاز قرآن است و يكى از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمى آن است. از اين رو مطالب علمى قرآن (در بعضى موارد) خود از اهداف قرآن است، اما از اهداف عمده و اصلى نيست.

تاثير مطالب علمى قرآن در پيشرفت علوم مسلمانان

الف: مثال هاى علمى واقعى در قرآن موجب كنجكاوى بشر و تفكر او در عجايب آسمان ها، خلقت انسان و ديگر موجودات مى شود و بشر را متوجه نيروهاى ناشناخته طبيعت مى كند؛ يعنى كار مهم قرآن ايجاد سؤال در ذهن انسان است؛ زيرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال كشف علم نمى رود؛ چون فكر مى كند همه چيز را مى داند و دچار جهل مركب مى گردد ولى قرآن مسائل ناشناخته كهكشان ها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه مى دهد و به تفكر در طبيعت دعوت مى كند و اين موجب پيشرفت علوم و صنايع بشر مى گردد؛ چنان كه در چند قرن اوليه تمدن

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 21

اسلامى همين امر موجب پيشرفت؛ بلكه جهش علمى مسلمانان شد.» ب: همين توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمى است كه منشأ بسيارى از علوم شد (هر چند بيان كرديم كه تمام علوم با جزئيات آنها در قرآن وجود ندارد) و الهام بخش بسيارى از معارف بشرى گرديد

و رشد علوم را تسريع كرد.

براى مثال: توجه اسلام به آسمان ها، حركت خورشيد، ستارگان و سيارات موجب شد تا علم كيهان شناسى (نجوم) در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند هر چند مسأله قبله در نماز و احتياج به جهت شناسى هم در آن تأثير زيادى داشت.

يادآورى: مطالب علمى قرآن را، تا حد مثال هاى ساده، پايين آوردن خلاف انصاف است؛ چون «مثال» براى ساده كردن فهم مطالب گوينده است و گاهى واقعيت و حقيقت ندارد، اما مطالب علمى قرآن، حقايق كشف نشده اى را در بر دارد كه پس از قرن ها دانشمندان را به اعجاب وا مى دارد. و اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند.

اين ساده انديشى است كه بگوييم قرآن براى بيان يك مطلب، يك مثال علمى زده است و اتفاقاً صحيح از آب در آمده، علاوه بر آن بيان كرديم كه اين مطالب علمى، يك بعد از اعجاز قرآن را نشان مى دهد، پس از حد مثال بالاتر است.

اقسام انطباق قرآن با مطالب علمى از جهت شكل و شيوه

تفسير علمى، يك روش تفسيرى است كه خود داراى روشهاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از تفسير به رأى و شمارى منجر به تفسير معتبر و صحيح مى شود و همين مطلب موجب شده تا برخى تفسير علمى را بكلى رد كنند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تاويل بنامند و گروهى آن را قبول نمايند و بگويند تفسير علمى، يكى از راههاى اثبات اعجاز قرآن است.

ما در اينجا شيوه هاى فرعى تفسير علمى را مطرح مى كنيم، تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيرى گردد:

1. استخراج همه علوم از قرآن كريم:

علماى گذشته (مانند: ابن ابى الفضل المرسى، غزالى و ...) كوشيده اند،

تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند، ولى اين كلام مبناى صحيحى ندارد.

2. تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كريم:

اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير، رواج يافت و بسيارى از افراد، با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربى؛ سعى كردند تا آياتى موافق آنها در قرآن بيابند و هر گاه آيه اى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 22

موافق با آن نمى يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأى زده و آيات را بر خلاف معانى ظاهرى، حمل مى كردند.

براى مثال، در آيه شريفه:

«هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها» «1» «اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت»

كلمه «نفس» را به معناى «پروتون» و زوج را «الكترون» معنا كردند و گفتند: منظور قرآن اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى «اتم» است آفريديم و در اين تفسير حتى معناى لغوى و اصطلاحى «نفس» را رعايت نكردند «2».

اين گونه تفسير علمى، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى بعضى دانشمندان مسلمان، نسبت به مطلق تفسير علمى گرديد و يكسره تفسير علمى را به عنوان تفسير به راى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن، طرد كردند. چنانكه علامه طباطبائى تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد. «3»

3. استخدام علوم براى فهم بهتر قرآن:

در اين شيوه از تفسير علمى، مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر اقدام به تفسير علمى قرآن مى كند.

او سعى دارد با استفاده از

مطالب قطعى علوم (كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مى شود) و با ظاهر آيات قرآن (طبق معناى لغوى و اصطلاحى) موافق است به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسان هاى تشنه حقيقت قرار دهد. اين شيوه تفسير علمى، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است.

ما در مبحث آينده، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان خواهيم كرد، اما در اينجا تاكيد مى كنيم كه در اين شيوه تفسيرى، بايد از هر گونه تاويل و تفسير به رأى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت، زيرا علوم تجربى بخاطر ظنى بودن و اسقراء ناقص در روش آنها نمى توانند نظريات قطعى بدهند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 23

براى مثال آيه شريفه:

«الشمس تجرى لمستقرلها» «1» «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.»

در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسى و روز مره خورشيد را مى دانستند به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را مى فهميدند، در حالى كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است، زيرا خطاى حس باصره ماست و در حقيقت، زمين در حركت است از اين رو ما خورشيد را متحرك مى بينيم همان طور كه شخص سوار بر قطار خانه هاى كنار جاده را در حركت مى بيند و با پيشرفت علوم بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد روشن شد كه خورشيد هم، خود را داراى حركت انتقالى است (نه حركت كاذب بلكه واقعى) و خورشيد بلكه تمام منظومه شمسى و حتى كهكشان راه شيرى، در حركت است و كهكشانها

و ستارگان با سرعت سرسام آورى از همديگر، دور مى شوند و عالم انبساط پيدا مى كند. «2» پس مى گوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم مى گويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعى انتقالى، خورشيد است. «3»

در ضمن از اين نوع تفسير علمى، اعجاز علمى قرآن نيز اثبات مى شود؛ چرا كه براى مثال قانون زوجيت عمومى گياهان، در قرن هفدهم ميلادى كشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن همه گياهان سخن گفته است. «4»

معيارهاى تفسير علمى معتبر چيست؟

با توجه به اينكه ما در سه شيوه تفسير علمى، يك قسم را پذيرفتيم (استخدام علوم در فهم قرآن) و با عنايت به مبانى و مطالبى كه ما در مورد عدم قطعيت علوم تجربى از آن ياد كرديم و با توجه به شرايط مفسر و تفسير معتبر در اينجا معيارهاى زير را براى صحت و اعتبار تفسير علمى لازم مى دانيم:

1. تفسير علمى توسط مفسرى صورت پذيرد كه داراى شرايط لازم باشد يعنى آشنايى با ادبيات عرب، آگاهى به شان نزول آيه، آشنايى با تاريخ پيامبر صلى الله عليه و آله و صدر اسلام، در حدودى كه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 24

به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ، مراجعه به احاديث و اصول فقه، آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى، پرهيز از هر گونه پيشداورى، تطبيق و تحميل، آشنائى با تفسير و عدم تقليد از مفسران. «1»

2. معيارهاى تفسير معتبر، در آن رعايت شده باشد مانند: پيروى از روش صحيح تفسير، عدم منافات

تفسير با سنت قطعى، تفسير بدون پيشداورى غير ضرورى، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعى عقل، استفاده از منابع صحيح در تفسير. اين معيارها لازم است، در تفسير علمى نيز رعايت گردد. «2»

3. تفسير علمى بايد به وسيله علوم قطعى صورت گيرد (علومى كه علاوه بر تجربه، به وسيله دليل عقلى و ... تاييد شود). در جاى خود اثبات شده كه علوم تجربى، به تنهايى نمى تواند يقين به معناى اخص بياورد؛ چرا كه قوانين علوم تجربى، از طريق استقراء ناقص تعميم مى يابد و يا اينكه اطمينان مى آورد، اما احتمال طرف مقابل را به صفر نمى رساند، بنابر اين يقين به معناى اخص (اطمينان به يك طرف و عدم احتمال طرف مقابل، يعنى يقين مطابق واقع) نمى آورد و حتى طبق آخرين نظريات دانشمندان، قوانين علمى نداريم، بلكه نظريه ها يا افسانه هاى مفيد هستند «3» از اين جهت در قضاياى علمى چند احتمال وجود دارد:

اول: قضيه علمى كه يقين به معناى اخص آورده قطع مطابق واقع مى آورد؛ چرا كه تجربه علمى همراه با دليل عقلى است «4» (و يا به مرحله بداهت حسى رسيده باشد.)

دوم: قضيه علمى يقين به معناى اعم مى آورد، يعنى اطمينان حاصل مى شود ولى احتمال طرف مقابل به صفر نمى رسد، چنانكه بيشتر قضاياى اثبات شده علوم تجربى، اين گونه است.

سوم: قضيه علمى، به صورت تئورى يا نظريه ظنى باشد كه هنوز به مرحله اثبات نرسيده است.

بنابراين در صورت نخست تفسير علمى جايز است، زيرا قرآن و علم قطعى (كه به قطع عقلى بر مى گردد) معارضت ندارد، بلكه قراين قطعى «نقلى، عقلى و علمى» براى تفسير قرآن لازم است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 25

و در صورت دوم تفسير علمى، اگر به صورت «احتمال» ذكر شود، صحيح به نظر مى رسد براى مثال، گفته شود: چون ظاهر قرآن، با حركت انتقالى خورشيد، مطابق است به احتمال قوى منظور قرآن، همين حركت است.

و در صورت سوم هم تفسير علمى صحيح نيست، زيرا همان اشكالاتى را پديد مى آورد كه مخالفان تفسير علمى مى گفتند (مانند انطباق قرآن با علوم متغير، شك كردن مردم در صحت قرآن و ...)

آثار مثبت انطباق قرآن با علوم تجربى چيست؟

طرفداران تفسير علمى، آثار و نتايج مثبتى را براى انطباق قرآن با علوم تجربى و تفسير علمى متذكر شده اند كه ما، به طور خلاصه آنها را ذكر مى كنيم:

1. اثبات اعجاز علمى قرآن كه اين مطلب خود دو پيامد مهم دارد:

الف: موجب اتمام حجت، بر كفار در دعوت آنان به اسلام و احياناً ميل آنان به اسلام مى گردد، زيرا قرآن (بر خلاف كتابهاى مقدس رايج در دنيا) نه تنها با علم معارضت ندارد بلكه مطالب علمى مهمى را نيز براى بشر، به ارمغان آورده است.

ب: موجب تقويت ايمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانيت اسلام مى شود.

2. روشن شدن تفسير علمى آيات قرآن؛ چرا كه تفسير علمى، خود يك روش در تفسير است كه بدون آن، تفسير قرآن ناقص خواهد بود.

3. جلو گيرى از پندار تعارض علم و دين؛ چرا كه با روشن شدن مطالب علمى قرآن، همه افراد با انصاف متوجه مى شوند كه اسلام، نه تنها با علوم سازگار است، بلكه علم مؤيد دين است.

4. موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آيات قرآن مى شود.

تذكر: معمولًا اين آثار مثبت براى تفسير علمى نوع سوم (استخدام علوم درفهم قرآن) پديد مى آيد.

آثار منفى انطباق قرآن با علوم تجربى چيست؟

مخالفان تفسير علمى قرآن و انطباق قرآن با علوم تجربى، يا كسانى كه با يك شيوه از تفسير علمى، مخالف هستند آثار منفى اين شيوه را چنين بر شمرده اند:

1. موجب تفسير به رأى مى گردد كه نهى شده است.

2. تفسير علمى، منجر به تأويلهاى غير مجاز در آيات مى شود.

3. حقايق قرآن، تبديل به مجازات مى گردد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 26

4. تفسير علمى، اعتراف به اين است كه قرآن احتياج به غير دارد.

5. موجب تطبيق

و تحميل نظريات علمى بر قرآن مى شود.

6. موجب شك مردم در صحت قرآن مى گردد، زيرا نظريات علمى، در معرض تغيير است و پس از چندى كه تغيير كرد، با ظاهر قرآن (كه قبلا موافق آن بود) مخالف مى شود و مردم كه مطالب علمى را مى پذيرند، در صحت قرآن شك مى كنند.

7. موجب فراموش شدن هدف اصلى قرآن (تربيت انسان و هدايت او به سوى خدا) مى شود.

8. احتمال دارد ملل مسلمان، به همين توجيهات علمى، دل خوش كنند و به دنبال كسب علوم جديد، نروند و محتاج علوم ديگران شوند.

9. به اعجاز ادبى و بلاغت قرآن، ضرر مى زند.

10. تفسير علمى، در خدمت مادى گرى و الحاد قرار مى گيرد و براى اثبات آن مكاتب به كار مى رود.

11. مطالب باطل و تضادهاى علوم، به قرآن راه مى يابد.

12. قرآن تابع علوم مى شود، با اينكه علوم در معرض خطاست.

13. مفسر را، از فهم خالص عرب از لغات قرآن، دور مى كند.

14. تفسير علمى، موجب سوء فهم مقاصد قرآن مى گردد. «1»

تذكر: با بررسى دلايل مخالفان تفسير علمى روشن مى شود كه تمام اين پيامدها، براى دو قسم از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم تجربى، استخراج علوم از قرآن) است و قسم سوم تفسير علمى (استخدام علوم در فهم قرآن) از اين عوارض مبرّاست.

معجزه چيست؟

اشاره

قرآن كريم واژه «آيه» «2» و «بيّنه» «3» و «برهان» «4» و «سلطان» «5» را در مورد امور خارق عادت و معجزات پيامبران بكار برده است. و از واژه «معجزه» در اين مورد استفاده نكرده است امّا اصطلاح رايج و مشهور در اين مورد واژه «معجزه» است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 27

از تعريف هايى كه براى معجزه بيان

مى شود بر مى آيد كه «معجزه» در اصطلاح عبارت از امر خارق عادتى است كه براى اثبات ادعاى نبوت آورده مى شود بطوريكه موافق ادعا باشد و شخص ديگرى نتواند مثل آن را انجام دهد بلكه همه در آوردن آن عاجز باشند. «1» ولى با اين حال معجزه امرى منافى با حكم عقل يا باطل كننده اصل علّيت نيست. «2»

قرآن معجزه جاويدان پيامبر اسلام و سند زنده حقانيت راه اوست. قرآن عزيز تنها معجزه حاضر در عصر ماست كه گواه هميشه صادق اسلام و راهنماى انسانها است.

قرآن از چه جهت معجزه مى باشد؟ و سرّ مثل نداشتن قرآن چيست؟

در اين مورد نظرهاى متفاوتى از زمانهاى قديم مطرح بوده است ولى اين نظريه ها را مى توان در دوازده ديدگاه خلاصه كرد، كه ما به آنها اشاره مى كنيم: «3»

اول: فصاحت و بلاغت «4»

دوم: سبك و نظم خاص قرآن

سوم: شيرينى و جذبه خاص يا موسيقى خاص قرآن يا روحانيت قرآن

چهارم: معارف عالى الهى قرآن از يك فرد امّى

پنجم: قوانين محكم قرآن

ششم: برهان هاى عالى قرآن (منطق قوى)

هفتم: خبرهاى غيبى از گذشته و آينده

هشتم: اسرار خلقت در قرآن (اعجاز علمى)

نهم: استقامت بيان (عدم اختلاف در قرآن)

دهم: ايجاد انقلاب اجتماعى

يازدهم: صرفه «5»

دوازدهم: همه اين جهات از اعجاز قرآن است (مگر صرفه).

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 28

بررسى و نتيجه گيرى:

قرآن كريم در همه اين ابعاد معجزه است و فقط قرآن از لحاظ «صرفه» معجزه نيست. بلكه صرفه باطل است.

البته اين ديدگاه مورد قبول ما، يعنى ديدگاه دوازدهم، در بين علماى سابق و حاضر طرفدارانى دارد و هر كدام اين ديدگاه را به روش خاصى تفسير كرده اند. كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. از كلمات علامه طباطبايى

رحمه الله و آية الله معرفت بر مى آيد كه:

تمام ابعاد قرآن معجزه است ولى با اختلاف مخاطبين متفاوت است. براى مثال قرآن معجزه ادبى براى اديبان و معجزه سياسى براى اهل سياست و معجزه در حكمت براى حكيمان و ... است.

بنابر اين نظريه اعجاز قرآن شامل همه افراد و همه زمانها و همه حالات مى شود «1».

2. شيخ محمد جواد بلاغى صاحب تفسير آلاء الرحمن مى فرمايد:

براى اعراب و بقيه مردم ابعاد ديگر اعجاز (مثل اسرار غيبى و ...) وجود دارد «2».

3. آية الله خوئى رحمه الله نيز همه اين ابعاد را نشانه اعجاز قرآن مى داند. اما آن را منحصر به مخاطبين عرب يا عجم و يا اهل فن و علم خاص نمى كند «3».

راز اعجاز قرآن چيست؟

چرا پس از چهارده قرن هنوز كسى نتوانسته است به تحدّى (مبارزه طلبى) قرآن پاسخ دهد و سوره اى مثل آن بياورد. رمز اين عجز و ناتوانى در چيست؟ آيا انسان ها، زبان عرب و قواعد آن را نمى دانند يا نمى توانند فرا گيرند؟ آيا علم بشر نا كافى است؟

همين پرسش مشكل است كه برخى از متفكران و صاحبنظران را به دامن «صرفه» انداخته است در پاسخ به اين پرسش مى توان گفت: قرآن كلامى است كه از جهات و ابعاد گوناگون معجزه است قرآن كتابى است با الفاظ محدود و معانى بسيار و عالى، قرآن كتابى است با الفاظ عربى معمولى اما در اوج فصاحت و بلاغت كه مثل آن وجود ندارد.

قرآن مثل هر كتاب ديگر از سه عنصر «لفظ، معنا و نظم» تشكيل شده است پس اگر كسى بخواهد كتابى مثل قرآن بياورد بايد حد اقل سه شرط داشته باشد:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2،

ص: 29

1. علم به تمام الفاظ، اسم ها، فعل ها و ... داشته باشد بطورى كه بتواند بهترين و مناسبترين آنها را در هر جمله به كار بندد.

2. عقل او تمام معانى الفاظ، اسم ها، فعل ها و ... را بفهمد تا بتواند در موقع سخن گفتن بهترين مناسبترين معنا را در مورد مقصود خود ارائه دهد.

3. علم به تمام وجوه نظم كلمات و معانى داشته باشد تا بتواند در مواقع لزوم بهترين و مناسب ترين آنها را براى كلام خويش انتخاب كند.

از آنجا كه اين (الفاظ، معانى، نظم آنها) هنگامى كه در همديگر ضرب شوند يك مجموعه بى نهايت (به اصطلاح رياضى) را تشكيل مى دهند. لذا تسلط و احاطه بر آنها و حضور ذهن در مورد همه اين امور براى يك انسان مقدور نيست. علاوه بر آنكه مطالب و محتواى عالى قرآن و اسرار علمى و جهات ديگر آن خود، علومى ديگر را مى طلبد كه در دسترس بشر نيست.

پس تنها خداست كه بر همه چيز احاطه دارد و علم او نامحدود است و مى تواند اين مجموعه را يكجا در نظر گيرد و كتابى بوجود آورد كه فصيح ترين الفاظ، صحيح ترين معانى و بهترين نظم استفاده كند. «انّ اللّه على كلّ شى ء قدير» «1»

آرى به نظر مى رسد كه سرّ عجز انسان در آوردن مثل قرآن و راز اعجاز اين كتاب الهى در «محدوديت علم و عقل بشر» و «نامحدود بودن علم و عقل خدا» نهفته است. «و ما اوتيتم من العلم الّا قليلًا» «2»

و از اين روست كه هر چه علم بشر بيشتر رشد كند و عقل و تفكر او قوى تر و عميق گردد، بهتر مى تواند، اسرار الفاظ، معانى و

نظم قرآن را در يابد و بر اعجاب او نسبت به اين كتاب آسمانى افزوده مى شود، ولى هيچگاه قادر نخواهد بود، مثل آن را بياورد.

«بگو اگر تمام انسان و جن جمع شوند تا مثل اين قرآن را بياورند، نخواهند توانست و لو آنكه برخى آنها به كمك ديگران بشتابند.» «3»

مقصود از معجزه علمى قرآن چيست؟

مراد آياتى از قرآن كريم است كه بدين صورت باشد:

1. رازگويى علمى باشد؛ يعنى مطلبى علمى را كه قبل از نزول آيه كسى از آن اطلاع نداشته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 30

بيان كند، بطورى كه مدتها بعد از نزول آيه مطلب علمى كشف شود. و اين مسأله علمى طورى باشد كه با وسايل عادى كه در اختيار بشر عصر نزول بوده قابل اكتساب نباشد.

2. اخبار غيبى در مورد وقوع حوادث طبيعى و جريانات تاريخى باشد كه در هنگام نزول آيه كسى از آن اطلاع نداشته و پس از خبر دادن قرآن طبق همان خبر واقع شود. و اين خبر طورى باشد كه بوسيله وسايل عادى قابل پيش بينى نباشد.

پس اگر مطلبى را قرآن خبر داده كه قبلًا در كتابهاى آسمانى گذشته به آن اشاره شده بوده است و يا در مراكز علمى يونان و ايران و ... در لابلاى كتابهاى علمى و آراء دانشمندان آمده است. و يا مطلبى باشد كه طبيعتاً و يا بصورت غريزى قابل فهم بوده است اين امور معجزه علمى محسوب نمى شود.

آيا عقل و علم بشر علت همه احكام را درك مى كند؟

بر طبق مبانى كلامى شيعيان احكام اسلامى تابع مصلحت هاى واقعى و مفاسد واقعى جعل و تشريع شده است، يعنى قانونگذار (خداوند يا پيامبر صلى الله عليه و آله و ...) با در نظر گرفتن مفاسد واقعى شراب آن را حرام كرده و با در نظر گرفتن مصلحت هايى كه در روزه دارى وجود دارد آن را واجب كرده است. «1»

در شريعت اسلام چند گونه حكم وجود دارد:

اول: احكامى كه علت تشريع آنها معلوم است كه گاهى خود شارع آن را تصريح كرده (مثل حرمت شراب) و گاهى

عقل بصورت قطعى علت آن را كشف مى كند (مثل حسن عدل، نظم و ...).

دوم: احكامى كه علت تشريع آنها براى ما معلوم نيست ولى فلسفه و حكمت آن براى ما تا حدودى روشن شده است كه گاهى ائمه عليهم السلام در روايات به اين علل اشاره كرده اند (مثل حرمت خوردن خون كه روايات آن مى آيد) و يا علوم تجربى جديد اسرار علمى آن را كشف كرده اند (مثل ضررهاى خوردن مردار).

سوم: احكامى كه علت تشريع و حكمت و فلسفه آن براى ما روشن نشده است و در آيات و روايات بدانها اشاره نشده و علوم تجربى اسرار آنرا كشف نكرده است و به عبارت ديگر عقل راهى براى كشف علت حكمت آنها ندارد.

اين احكام از آنجا كه از منبع وحى صادر شده است و ما يقين داريم كه شارع طبق مفاسد و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 31

مصالح انسانها اين احكام را صادر كرده است آنها را مى پذيريم و اين احكام را با عنوان «احكام تعبدى» مى خوانيم: (مثل عدد ركعت هاى نماز صبح و ظهر و مغرب)

احكام تعبدى در گذشته زياد بوده است (مثل حرمت گوشت خوك و حرمت نوشيدن شراب كه انسان ها علت و فلسفه آن را نمى دانستند) ولى با پيشرفت علوم بشرى اين حكمت ها و علت ها روشن مى شود و در هر عصر، از تعداد آنها كاسته مى شود.

تذكر: در حقيقت قسم اول و دوم احكام تعبدى از احكام «علم پذير» است و قسم سوم احكام تعبدى، احكامى فراتر از علم فعلى بشر (علم گريز) است. ولى در اسلام احكام «علم ستيز» وجود ندارد. «1» يعنى ممكن است احكامى باشد كه عقل و علم فعلى بشر

نتواند علل و فلسفه هاى تشريع آنها را در يابد اما احكامى مخالف و متناقض با عقل وجود ندارد.

بنابراين ما مدعى هستيم و در اين نوشتار اثبات خواهيم كرد كه بسيارى از آيات قرآن و احكام اسلام با يافته هاى جديد علوم تجربى منطبق است ولى هيچ آيه يا حكمى از احكام اسلام با احكام قطعى عقل يا يافته هاى قطعى دانش بشرى متناقض نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 33

بخش دوم: قرآن و علوم كيهان شناسى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 35

درآمد:

پديده آسمان و ستارگان خيره كننده آن در شب هميشه يكى از دغدغه هاى فكر بشر بوده و توجه دانشمندان را به خود جلب كرده است. تا آنجا كه رشته اى از علوم بشرى اختصاص به شناخت آسمان ها، ستارگان، سيارات و قمرهاى آنها پيدا كرده و تحت عنوان «علم هيئت، نجوم و كيهان شناسى» از آن ياد مى شود.

قرآن كريم نيز به اين پديده عظيم خلقت توجه فراوان نموده و در آيات متعددى از آن ياد كرده است. گاه دعوت به تفكر در خلقت آسمان و زمين مى كند و گاه اشارات علمى به آنها دارد كه قرن ها بعد، كيهان شناسى جديد آن مطالب علمى را كشف مى كند. و اعجاز علمى قرآن را به اثبات مى رساند.

در اينجا آياتى از قرآن را كه با مطالب علمى كيهان شناختى و فيزيك كيهانى انطباق داده اند مورد دقت و بررسى قرار مى دهيم.

1. جهان چگونه آغاز شد؟

اشاره

چگونگى پيدايش جهان از انديشه هايى بوده كه هميشه فكر بشر را مشغول كرده است. قرآن كريم در آيات متعددى اشاراتى به اين مسأله كرده است و دانشمندان كيهان شناس نيز در اين مورد نظرياتى ابراز كرده اند و حتى بعضى صاحبنظران خواسته اند با انطباق آيات قرآن با برخى از اين نظريات علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات كنند كه اين مطالب قابل نقد و بررسى است.

مفسران و صاحبنظران در اين مورد به اين آيات توجه كرده اند:

«سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد، و آن دودى بود.» «1»

«آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه

آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 36

بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم، و هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم؟ آيا [باز هم ايمان نمى آورند؟» «1»-»

- «3»- «4»

نظريه هاى علمى درباره پيدايش جهان

الف: نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ)

اين نظريه از سال 1900 م پيشنهاد شد و هم اكنون از سوى اكثر اخترشناسان به عنوان بهترين نظريه موجود تلقى مى شود. خلاصه اين نظريه آن است كه حدود 20 بيليون سال پيش تمام ماده و انرژى موجود در جهان، در نقطه اى بسيار كوچك و فشرده متمركز بوده است. اين نقطه كوچك و بى نهايت چگال و مركب از ماده- انرژى منفجر شد و به فاصله چند ثانيه پس از انفجار اين آتشگوى، ماده- انرژى با سرعتى نزديك به سرعت نور در همه سو منتشر شد. پس از مدت كمى، احتمالًا چند ثانيه تا چند سال، ماده و انرژى از هم تفكيك شدند. و تمام اجزاء گوناگون جهان امروز از دل اين انفجار نخستين بيرون ريخته اند.

هواداران اين نظريه ادعا مى كنند تمامى كهكشان ها، ستارگان و سيارات هنوز تحت تأثير شتاب ناشى از انفجار، با سرعت زيادى از همديگر دور مى شوند و اين مطلب بوسيله مشاهدات «ادوين هابل» (1919 م) تأييد شد.

«استفن ويليام هاولينگ» كيهان شناس معروف معاصر پس از تشريح انفجار اوليه و مراحل اوليه آن تا تشكيل گازهاى داغ و سوزان، اين نظريه را به دانشمند روسى «ژرژگاموف» نسبت مى دهد. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 37

و نيز دكتر «اريك اوبلا» مراحل پيدايش جهان را هشت مرحله بر مى شمارد. «1»

ب: نظريه حالت پايدار

در سال 1940 اين نظريه توسط (فردهويل)، اخترفيزيك دان انگليسى پيشنهاد شد.

خلاصه اين نظريه اين است كه جهان نه تنها از نظر فضايى يكنواخت است (اصل كيهان شناختى) بلكه در طول زمان تغيير ناپذير نيز هست.

اين نظريه به حادثه خاصى نظير انفجار بزرگ وابسته نيست.

بر طبق اين نظريه حالت انبساط جهان پذيرفته مى شود

امّا معتقدند كه به تدريج ماده جديدى در بين كهكشان هاى دور شونده، ظاهر مى شود اين ماده جديد به تدريج اتم هاى هيدروژن را مى سازد و آنها به نوبه خود ستارگان جديدى را شكل مى دهد.

ج. جهان پلاسما

تعداد كمى از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدى مى بينند.

خلاصه اين نظريه آنست كه 99% جهان قابل مشاهده (عمدتاً ستارگان) از پلاسما ساخته شده است.

پلاسما گاز يونيده اى است كه بارهاى الكتريكى آن از هم جدا شده اند. پلاسما، گاهى حالت چهارم ماده خوانده مى شود. صاحبان اين نظريه معتقد هستند كه انفجار بزرگ هيچگاه رخ نداده و جهان آكنده است از جريانهاى الكتريكى غول آسا و ميدانهاى عظيم مغناطيسى. از اين ديدگاه جهان ازلى است و به وسيله نيروى برقاطيس اداره مى شود. بنابر اين جهان آغازى معين و انجامى قابل پيش بينى ندارد. و كهكشانها حدود 100 بيليون سال پيش شكل گرفته اند.

د: جهان انفجارهاى كوچك (كهبانگ)

گروهى ديگر از اخترشناسان نظريه حالت پايدار ديگرى را كه با رصدهاى اخترشناسى انطباق خوبى دارد پيشنهاد مى كنند. بر طبق اين نظريه جهان بدون آغاز و انجام است. ماده بطور پيوسته در خلال انفجارهاى كوچك (كهبانگ ها) و احتمالًا با همكارى اختروشهاى اسرار آميز خلق مى شود در اين نظريه جديد جهان بتدريج انبساط مى يابد و كهكشانها شكل مى گيرند «2».

نكات تفسيرى و اسرار علمى آيات:

1. در مورد آيه اول (فصلت/ 11) برخى از مفسران مى نويسند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 38

«جمله (هى دخان- آسمانها در آغاز به صورت دود بود.) نشان مى دهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است و اين با آخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش كاملًا هماهنگ است. هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخان هستند.» «1»

2. در مورد معناى «رتق» و «فتق» (پيوستگى و جدائى) آسمانها و زمين كه در آيه دوم (انبياء/

30) آمده مفسران سه احتمال را مطرح كرده اند:

الف: به هم پيوستگى آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات درونى و حركت، تدريجاً تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه شمسى و كره زمين بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.

برخى از روايات اهل بيت عليهم السلام اشاره به اين تفسير دارد. «2»

ب: منظور از پيوستگى، يكنواخت بودن مواد جهان است به طورى كه همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدى خودنمايى مى كرد امّا با گذشت زمان، مواد از هم جدا شدند و تركيبات جديد پيدا كردند و انواع مختلف گياهان و حيوانات و موجودات ديگر در آسمان و زمين ظاهر شدند. «3»

ج: منظور از به هم پيوستگى آسمان اين است كه در آغاز بارانى نمى باريد و مقصود از به هم پيوستگى زمين آن است كه در آن زمان گياهى نمى روئيد امّا خدا اين دو را گشود و از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را روياند.

روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام اشاره به معناى اخير دارد. «4»

البته مانعى ندارد كه آيه فوق داراى هر سه تفسير باشد. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 39

3. استاد آية اللّه معرفت بحث مفصلى در مورد آيه 30 سوره أنبياء دارند. و معناى سوم (عدم بارش باران) را مخالف تعبير آيه و تحقيق مى دانند و رواياتى «1» را كه در اين زمينه حكايت شده ضعيف دانسته اند.

و امّا معناى دوم (پيدايش انواع و اقسام

موجودات از يك چيز بهم چسبيده) را از قتاده، سعيد بن جبير، عكرمه از ابن عباس، فخر رازى «2» نقل مى كند و آن را نظرى معروف در عصر قديم و جديد مى داند.

آنگاه معناى ديگرى را از ابو مسلم اصفهانى نقل مى كند كه «فتق» به معناى ايجاد و اظهار باشد.

و اين معنا را موافق كلام على عليه السلام در نهج البلاغه (فتق الاجواء ... ثم فتق بين السموات العُلى «3» مى دانند.

و اين معنا را موافق آيات 11- 12 سوره فصلت «ثم استوى الى السماء و هى دخان» معرفى مى كنند. كه دخان همان ماده اوليه خلقت آسمانها و زمين است و از آن آسمان بوجود آمد.

و واژه «ائتيا» در آيات سوره فصلت را به معناى امر تكوينى و ايجادى مى دانند و از آيه استفاده مى كنند كه ماده آسمانها قبل از وجودشان موجود بوده است و خدا صورت هاى آنها را ايجاد كرد. «4»

و آنگاه از طنطاوى نقل مى كند كه مضمون اين آيات معجزه علمى است «5».

سپس ايشان مطالبى علمى در مورد پيدايش جهان از لاپلاس و ديگران نقل مى كند و نتيجه مى گيرد كه هدف قرآن بيان مطالب علمى نبوده است امّا اشاراتى به فتق آسمانها داشته است ولى حقيقت آن براى ما روشن نيست هر چند كه نظريه هاى علمى هم با آن موافق است. امّا ما به تطبيق اين نظريات با قرآن نمى پردازيم «6».

4. يكى از صاحبنظران تحت عنوان پيدايش نخستين جهان با مطرح كردن آيه 11 سوره فصلت مطالبى را از دانشمندان مختلف در مورد انفجار اوليه نقل مى كند و سپس از قول «ادوارد لوتركپل» مى نويسد:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 40

«علم نه تنها

حدوث عالم را ثابت مى كند بلكه روشن مى سازد كه دنيا از حالت گازى در يك (لحظه معينى) در نتيجه يك انفجار بزرگ بوجود آمده است و اين لحظه تقريباً پنج بيليون سال پيش بوده و هنوز هم در حال توسعه است.» «1»

5. نويسنده معاصر ديگرى نيز آيات (سوره فصلت/ 11 و انبياء/ 30) را مطرح مى كند و با توجه به هماهنگى اين آيات با اكتشافات دانشمندان آنرا دليل معجزه بودن قرآن مى داند.

ايشان مى نويسد:

«علم هيئت ثابت كرده است كه در ابتداى خلقت، كرات آسمانى به صورت گاز به هم چسبيده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگى و تراكم شديد گازها تبديل به جسم شدند. اين واقعيت علمى اولين بار توسط «لاپلاس» رياضى دان و منجم مشهور فرانسوى، در حدود دو قرن پيش اظهار گرديد و امروز نجوم جديد با دستاوردهاى جديد خود صحت فرضيه علمى لاپلاس را ثابت كرده است.» «2»

6. دكتر «موريس بوكاى» با طرح آيات (سوره فصلت/ 11 و انبياء/ 30) بحث «روش اساسى ايجاد جهان در نظر قرآن» را مطرح مى كند و مى گويد: قرآن وجود توده اى گازى با بخشچه هاى ريز را تأييد مى كند و يك روند جدائى (فتق) ماده اى ابتدائى يگانه اى كه عناصر آن نخست به هم ملصق (رتق) بودند را تذكر مى دهد.

سپس به نظريه تكوين عالم در دانش نو مى پردازدكه: «جهان از جرم گازى با دوران كند تشكيل شد.»

آنگاه مى نويسد:

«دانش به ما مى آموزد چنانچه به عنوان مثال (و تنها مثال) تكوين خورشيد و محصول فرعى آن يعنى زمين را در نظر گيريم، جريان امر توسط تراكم سحابى نخستين و تفكيك آن رخ داده است. اين دقيقاً همان است

كه قرآن به طريق كاملًا صريح با ذكر ماجراهائى كه «دود» آسمانى ابتدا يك نوع الصاق سپس يك نوع انفكاك را بوجود آورده بيان نموده است. «3»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 41

پرسش: در سوره فصلت آيات 9- 11 خلقت زمين را در دو دوره (يوم) مطرح مى كند و مى فرمايد:

«بگو: آيااين شماييد كه واقعاً به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرارمى دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان. و در زمين از فراز آن [لنگرآسا] كوه ها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد. و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه گيرى كرد [كه براى خواهندگان، درست و متناسب با نيازهايشان است. سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد و آن دودى بود.»

قرآن در آيه مورد بحث آسمانها و مسأله دود را مطرح مى سازد. اگر مقصود قرآن آن است كه تمام جهان از گاز خلق شده است چرا خلقت زمين را قبل از آسمانها مطرح كرده است و حتى با «ثم» (فصلت/ 11) عطف كرده كه ترتيب را مى رساند در حالى كه زمين جزئى از آسمان ها و بصورت طبيعى بايد پس از خلقت آسمانها و در عرض آنها خلق شود.

پاسخ: «دكترموريس بوكاى» با توجه به اين پرسش نكته اى علمى مطرح كرده است كه در قرآن كريم، در سوره نازعات 27- 31 مسأله خلقت آسمانها و زمين به صورتى ديگر مطرح شده است.

«آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را بر پا كرده است؟

سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد

و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد، آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد.»

در اين آيات آفرينش آسمانها قبل از زمين ذكر شده است و با كلمه «بعدذلك» آمده است.

ايشان مى نويسد:

«دانش، تداخل دو رويداد تكوين يك ستاره (مانند خورشيد) و سياره اش يا يكى از سياراتش (مانند زمين) را مبرهن مى سازد. آيا همين اختلاط در نص قرآن (همانطور كه ديده شد) ذكر نشده است؟» «1»

8. عبد الرزاق نوفل نيز با طرح دو آيه 30 سوره انبياء و 11 سوره فصلت مسأله ابتداء خلقت

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 42

را مطرح مى كند، كه آسمانها و زمين ابتداء يك قطعه واحد بود و سپس جدا شد.

و سپس با تطبيق بر نظريه هاى علمى، اين مطلب را از اخبار علمى قرآن مى داند كه قرن ها بعد علوم جديد به آن پى بردند. «1»

9. احمد محمد سليمان نيز با طرح آيه 30 سوره انبياء و نقل نظريه علمى جديد در مورد منظومه شمسى اين آيات را نشانه علم غيب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى داند و از آنها به عنوان اسرار علمى قرآن ياد مى كند «2».

10. سيد هبة الدين شهرستانى معتقد است كه مقصود از كلمه سماء و دخان در آيه «ثم استوى الى السماء و هى دخان» «3». همان جوّ زمين (اتمسفر) است كه آن را با نام «كره بخار» اطراف زمين مى خواند.

ايشان در ابتداء معانى كلمه «سماء» را بر مى شمارد. و آن را در عرف و لغت به معناى (شى ء علوى) «هر چه بالا زمين» است مى داند. كه شارع نيز در استعمال الفاظ و اسامى تابع عرف بوده است و سپس مى گويد

در مقالات دينى لفظ سماء به يكى از سه معنا مى آيد:

اول: عين هواى عالى و فضاى خالى.

دوم: جسم عظيم كروى محيط بر زمين ما (كه اكثر موارد استعمال در شرع ناظر به اين معناست).

سوم: عين كرات علوى و اراضى سياره.

آنگاه مى گويد: «وقتى كه اطلاق لفظ «سماء» بر هر موجود علوى جايز و شايع شد چرا جايز نباشد كه آسمان زمين ما عبارت باشد از كره بخارى كه محيط بر هواى زمين ما است.»

سپس ايشان ده دسته دليل شرعى (آيات و روايات) مى آورد تا ثابت كند كه مقصود از آسمان همين كره بخار است. دسته دوم از دلايل ايشان همين آيه 11 سوره فصلت و رواياتى است كه مى فرمايد آسمانها از دود آفريده شده است. و دود (دخان) را در آيه «ثم استوى الى السماء و هى دخان» «4» به معناى همان بخار مصطلح مى داند و در پايان نتيجه مى گيرد كه:

«آنچه از مجموع اخبار مسطوره استفاده مى كنيم مقصود از دود همان بخار است منتها آنكه چون بخار و دود هر دو از يك منشاء هستند و يا چون در عرف و در بدو نظر شبيه همند اسم دخان بر بخار اطلاق شده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 43

[پس نتيجه همانا كليه اخبار مزبوره ناطق است بر اينكه تمامى آسمانهاى هفتگانه كه محيط بر زمين هاى هفت گانه است از بخار آفريده شده است.» «1»

11. برخى صاحبنظران معاصر نيز با طرح آيه 30 سوره انبياء مى نويسند كه اين آيه خبر مى دهد كه آسمانها چيز واحدى بود و سپس جدا شد و اين يكى از معجزات قرآن است كه علم جديد آن را تأييد مى كند

«2».

و نيز با طرح آيات 9- 11 سوره فصلت آن را دليل بر پيدايش خلق از «دخان» مى داند «3».

12. محمد كامل عبد الصمد نيز آيات 11- 12 سوره فصلت را دليل اعجاز علمى قرآن مى داند. كه خبر داده است آسمانها در ابتدا «دخان» بود «4».

13. سليم الجابى نيز با طرح نظريه انفجار بزرگ و پس از بررسى لغوى و تفسيرى آيه 30 سوره انبياء به اين نتيجه مى رسد كه آيه فوق و نظريه انفجار بزرگ با هم منطبق هستند و حتى خطاب آيه «أو لم يرَ الذين كفروا ...» به كفار بصورت عام و اروپائيان بصورت خاص است كه وحى الهى 14 قرن قبل يك نظريه جديد آنها را بيان كرده است «5».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. سخنان مرحوم سيد هبة الدين شهرستانى از چند جهت قابل نقد است. «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 44

2. ظاهر آيات قرآن در مورد آغاز خلقت كه از «دخان» شروع شده است. با نظريه مشهور خلقت جهان يعنى نظريه مهبانگ تا حدود زيادى همخوانى دارد و در نقاطى با هم مشترك است.

يعنى از ظاهر قرآن و علم بر مى آيد كه جهان در ابتداء از گازهاى داغ تشكيل شده است امّا آيات قرآن در مورد عناصر ديگر نظريه مهبانگ (مثل انفجار اوليه) مطلب صريحى ندارد.

3. با توجه به تعدد نظريه ها در مورد آغاز خلقت و عدم اثبات قطعى آنها، در حال حاضر نمى توان هيچكدام را به صورت قطعى به قرآن نسبت داد.

4. اگر روزى نظريه مهبانگ به صورت قطعى اثبات شود اين مطلب اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند. چرا كه نوعى راز گوئى علمى

قرآن كريم است.

امّا اين مطلب به صورت كنونى آن، بيش از يك هماهنگى شگفت انگيز ظاهر قرآن و علم نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 45

2. نظر قرآن درباره مراحل خلقت جهان چيست؟

اشاره

قرآن كريم همچون تورات، مراحل و دوره هاى خلقت جهان را در آياتى چند تذكر داده است. در اينجا مراحل خلقت از نظر قرآن و علم را مورد بررسى قرار مى دهيم و سپس اشاره اى به مراحل خلقت از نظر تورات خواهيم داشت. قرآن كريم در اين مورد چند دسته آيات دارد:

اول:

«انّ ربكم اللّه الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام» «1» «در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد.»

دوم:

«خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست را در شش روز آفريد.» «2»

تذكر: به نظر مى رسد كه مقصود از «سموات و ارض» مجموعه جهان هستى باشد يعنى تعبير «آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست» كنايه از مجموعه هستى است.

سوم:

«بگو: آيا شماييد كه واقعاً به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اين است پرورردگار جهانيان. و در [زمين از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكى آن را در چهار روز اندازه گيرى كرد [كه براى خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان است. سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرد، و آن بخارى بود. پس به آن و به زمين فرمود: «خواه يا ناخواه بياييد.» آن دو گفتند: «فرمان پذير آمديم.» پس آنها را [به صورت هفت آسمان، در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمان كار [مربوط به

آن را وحى فرمود، و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 46

آسمان [اين دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك نگاه داشتيم؛ اين است اندازه گيرى آن نيرومند دانا.» «1»

«آيا زنده شدن شما [بعد از مرگ مهمتر است يا آفرينش آسمان؟ خداوند آن را بنا كرد و بر افراشت و منظم ساخت، شب آن را تاريك و روز آن را آشكار ساخت، و زمين را بعد از آن گسترد، آبهاى درونى آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود، و كوهها را بعد از آن پا بر جا ساخت، تا وسيله زندگى براى شما و چهار پايانتان فراهم گردد.» «2»

تذكر: در آيات دسته اول يك مضمون تكرار شده است. و آن اينكه خداوند «آسمانها و زمين را در شش روز (يوم) خلق كرده است».

در آيات دسته دوم كلمه «بينهما» اضافه شد يعنى خداوند آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست را در شش روز (يوم) خلق كرد.

و در آيات دسته سوم (فصلت/ 9- 12) مجموعاً سخن از هشت روز (يوم) گفته شده است.

در اينجا چند پرسش مطرح مى شود.

پرسش: منظور از «يوم» چيست؟ آيا قبل از خلقت خورشيد و زمين و پديد آمدن شب و روز مى توان از آفرينش جهان در شش «روز» (فاصله طلوع تا غروب خورشيد) سخن گفت؟

پاسخ: اصل اين لغت به معناى زمان محدود مطلق است چه كم يا زياد، مادى يا ماوراء مادى، روز يا اعم از روز و شب مى باشد.

و اين واژه «يوم» در قرآن در لغت حد اقل در چند معنا استعمال شده است:

1. از طلوع خورشيد تا غروب آن: «3»

2. مقدارى (دوره اى) از زمان:

«4»

3. زمان خارج از مفهوم مادى مثل: اليوم الاخر، يوم القيامة و ... «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 47

پرسش: اگر مراد از «يوم» روز معمولى است، تعارض اين مطلب با يافته هاى علمى چگونه حل مى شود؟ كه مى گويند: جهان در طى ميلياردها سال بوجود آمده است.

پاسخ: با توجه به سياق آيات خلقت آسمانها و زمين در شش يوم، مقصود از «يوم» همان دوره يا مرحله است. از اين رو تعارض بين يافته هاى علمى در باب خلقت جهان در ميلياردها سال با آيات مربوط به خلقت آنها در شش روز روشن مى شود. چرا كه اگر مقصود آيات شش دوره يا مرحله خلقت باشد و مقصود شش روز معمولى (از طلوع تا غروب) نباشد ديگر تعارضى پيدا نمى شود. و يافته هاى علمى با آيات خلقت جهان در شش دوره قابل جمع است.

پرسش: منظور از «سموات» و «ارض» چيست؟

پاسخ: در لغت به بالاى هر چيز «سماء» گويند، و پايين هر چيزى را «ارض» گويند «1». امّا آسمان و زمين در قرآن به معانى متعددى بكار رفته و يا در مصاديق گوناگون اطلاق شده است «2» كه فقط به چند معنا و مصداق اشاره مى كنيم:

1. آسمان به معناى جهت بالا و زمين بمعنى پايين (ابراهيم/ 4).

2. آسمان به معناى جوّ اطراف زمين (ق/ 9).

3. آسمان به معناى كرات آسمانى و زمين بمعنى كره زمين (فصلت/ 11).

4. آسمان به معناى مقام قرب و حضور الهى و زمين به معنى مراتب نازل وجود. (سجده/ 5) كه شامل آسمان معنوى مى شود.

پس هميشه آسمان و زمين در قرآن به معناى مادى نيست. تا بخواهيم آن را در مورد خلقت جهان مادى و

مراحل تشكيل و تكوّن آن حمل كنيم. هر چند كه ظاهر آيات 9- 12 سوره فصلت همين آسمان و زمين مادى است. امّا برخى مفسران در مورد آيات 4- 5 سوره سجده احتمال آسمان معنوى را تقويت مى كنند «3».

تذكر: بيان تعداد آسمانها (سموات سبع) و رمز عدد هفت يك بحث مستقل مى طلبد و لذا در

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 48

اينجا متعرض نمى شويم «1».

تاريخچه

پيدايش جهان هستى و مراحلى كه گذرانده است يكى از پرسش هاى ديرين بشريت بوده و هست.

هر گاه انسان به آسمان پر ستاره، كوهها، درياها و ... خيره مى شود با خود مى انديشد كه چه كسى و چگونه اينها را بوجود آورد و چه دوران ها و مراحلى را گذارنده است.

در اين رابطه اديان الهى، فلاسفه و متخصصان كيهان شناس و زمين شناس اظهار نظرهائى كرده اند كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف: پيدايش جهان در نظر فلاسفه يونان:

1. «تالس» (640 قبل از ميلاد) كه او را نخستين فيلسوف يونانى دانسته اند معتقد بود كه:

جهان هستى از آب بوجود آمده و همه تغييرات جهان در اثر عناصرى است كه در آب تأثير مى گذارد تخته سنگ ها، آبهاى يخ بسته اى است كه سالها از انجماد آنها گذشته است. «2»

2. اناكسيمندر شاگرد تالس مى گفت: اصل هستى، مبهم يا بى انتها است و مقصود او هوا و خلاء نامحدود بود. آن همه چيز ظاهر مى شود و نا پديد مى گردد و اين عمل در أثر حركت دائمى است. او جهان را به صورت سه لوله (ديوار جامد تو خالى) تو در تو تصور مى كرد كه لوله اولى سوراخى دارد كه ما آنرا به صورت آفتاب مشاهده

مى كنيم.

3. «لوسيت» و «دموكريت» مكتب اتمى را پايه گذارى كردند و گفتند: خلاء جهان، آكنده از ذرات مخفى است كه به چشم در نمى آيد و اين ذرات ازلى است و جوهر آن تغيير ناپذير است.

آسمان و زمين از آنها پديد آمده است.

4. «اناگزاگور» معتقد بود كه عناصر جهان چهار چيز است: آتش، آب، هوا، خاك. كه همگى ازلى هستند.

5. «هراكليت» مى گفت: اصل ستارگانى كه ما مى بينيم بخارهايى است كه متراكم و سنگ شده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 49

ب: پيدايش جهان از نظر كتاب مقدس (تورات):

در سفر پيدايش مراحل خلقت را اينگونه مى بينيم:

روز اول: خدا آسمانها و زمين را آفريد. و شب و روز را آفريد. (نور را ايجاد كرد).

روز دوم: خدا گفت فلكى باشد در ميان آبها و آبها را از هم جدا كند. و خدا فلك را آسمان ناميد.

روز سوم: خدا گفت آبهاى زير آسمان در يك جا جمع شود و خشكى ظاهر گردد و خشكى را زمين ناميد. و خدا گفت زمين نباتات بروياند. (علف و درخت و ميوه و ...)

روز چهارم: خدا دو نيّر (شيئى نورانى) بزرگ ساخت نيّر اعظم را براى سلطنت روز و نيّر اصغر را براى سلطنت شب و ستارگان را. و خدا آنها را در فلك آسمان گذاشت.

روز پنجم: خدا گفت آبها به انبوه جانوران پر شود (نهنگ ها و خزندگان و ...) و پرندگان بالاى زمين بر روى فلك آسمان پرواز كنند.

روز ششم: پس خدا حيوانات زمين بهايم و حشرات زمين را به اجناس آنها بساخت. پس خدا آدم را به صورت خود آفريد «1».

روز هفتم: خدا از همه كار خود كه ساخته بود

فارغ شد و آرامى گرفت. پس خدا روز هفتم را مبارك خواند «2».

«مستر هاكس» در قاموس كتاب مقدس درمورد مقصود از واژه «روز» در مراحل خلقت مى نويسد:

«امّا بايد دانست كه قصد از لفظ روز نه همين بيست و چهار ساعت معتاد مى باشد. بلكه قصد از مدت مديد و طويلى است.»

و سپس در مورد تعارض مطالب سفر پيدايش با يافته هاى علوم تجربى مى نويسد:

«اگر كسى به ديده اعتراض بنگرد و در باب اول سفر پيدايش نظر كرده بگويد اينها به هيچ وجه با قواعد علم هيئت و معرفة الارض و علم نبات و حيوان مطابقت نمى نمايد.

جواب گوئيم اولًا مطلب و قصد از اين مطالب علمى نيست.

ثانياً نيك واضح است كه با علوم رئيسه بخوبى مطابقت مى نمايد و ما را فرصت گنجايش آن مطالب در اينجا نمى باشد.» «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 50

مراحل خلقت از منظر قرآن كريم و علم

اشاره

با توجه به يافته هاى علمى و برداشت هايى كه از قرآن مى شود در مورد مراحل شش گانه احتمالات متعددى مى تواند مطرح شود:

1. علامه طباطبائى رحمه الله در الميزان زير آيه 9 سوره فصلت مى نويسند:

«مقصود از «يوم» در (خلق الارض فى يومين) برهه اى از زمان است نه روز خاص معهود يعنى مقدار حركت كره زمين به دور خودش كه اين (احتمال دوم) ظاهر الفساد است و اطلاق كلمه «يوم» بر قطعه اى از زمان كه حوادث زيادى را در بردارد، زياد است و استعمال شايعى است».

و سپس به آيه 140 سوره آل عمران و 102 سوره يونس استشهاد مى جويند و مى نويسند:

«پس دو روزى كه خداوند زمين را در آن دو خلق كرد دو قطعه زمان است كه زمين در آن

دو مرحله كامل شد. و اينكه يك روز نفرمود دليل اين است كه دو مرحله متغاير بوده مثل مرحله مذاب بودن و جامد يا مثل آن.»

و آنگاه شش روز بودن خلقت آسمانها و زمين را متذكر مى شوند و بيان مى كنند كه چهار مرحله آن در سوره فصلت بيان شده است دو مرحله در مورد خلقت زمين و دو مرحله در مورد خلقت آسمان (از مرحله دخان بودن تا تسويه آسمانهاى هفتگانه) و سپس توجيه خاصى براى «اربعة ايام» (فصلت/ 10) مى كنند كه در مبحث بعدى ذكر مى كنيم «1».

2. استاد مصباح يزدى در مورد شش روز (ستة ايام- اعراف/ 54) دو احتمال را مطرح مى كنند:

الف: شش روز هفته (روزهاى معمولى):

ايشان متذكر مى شوند كه در ميان بنى اسرائيل و اهل كتاب بويژه يهود اين مطلب شهرت داشت كه خداوند آفرينش را از يكشنبه آغازيد و در جمعه به پايان برد و شنبه را به استراحت پرداخت. و سپس متذكر مى شوند: ظاهراً اين احتمال خيلى بعيد است. «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 51

ب: شش دوره خلقت:

ايشان، با بررسى واژه «يوم» در قرآن مى گويد كه «يوم» در معنائى غير از «روز» هم به كار رفته است. و آيات يوسف/ 54، نحل/ 8 و حج/ 47 و معارج/ 4 و حديثى از نهج البلاغه را شاهد مى آورد. و سپس نتيجه مى گيرد كه: از بررسى اين همه مى توان گفت كه احتمال اينكه منظور از شش روز، شش دوره خلقت باشد بعيد نيست.

و سپس با ذكر آيات 9- 12 فصلت مى نويسند: مى توان احتمال داد كه منظور از دو روز، در آفرينش آسمان دو مرحله خلقت باشد: در يك مرحله

به صورت گاز يا دود (دخان). و مرحله بعدى به صورت آسمان هفتگانه.

در زمين نيز به همين قرار: يك روز به گونه گاز يا مايع و روز ديگر مرحله اى كه به صورت جامد در آمده است (كه هنوز مركز زمين مايع است). «1»

3. استاد مكارم شيرازى «2» با توجه به آيات 54 سوره اعراف و 9- 12 سوره فصلت و يافته هاى علمى، دوران هاى احتمالى شش گانه خلقت را اينگونه مطرح كرده اند:

اول: مرحله اى كه جهان به صورت توده گازى شكلى بود.

دوم: دورانى كه تودهاى عظيمى از آن جدا شد و بر محور توده مركزى به گردش در آمد.

سوم: مرحله اى كه منظومه شمسى تشكيل يافت (از جمله خورشيد و زمين).

چهارم: روزى كه زمين سرد و آماده حيات گرديد.

پنجم: مرحله بوجود آمدن گياهان و درختان در زمين.

ششم: مرحله پيدايش حيوانات و انسان در روى زمين.

ايشان در تفسير آيات 9- 12 سوره فصلت چند نكته ياد آورى مى كنند كه:

الف: استعمال «يوم» و معادل آن در فارسى (واژه روز) و در لغات ديگر به معناى «دوران» بسيار رايج و متداول است.

ب: در مورد كلمه «ثم» «ثم استوى االى السماء» «3»

كه ظاهراً خلقت آسمان ها را پس از خلقت زمين و متعلقات آن قرار داده است مى نويسند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 52

تعبير «ثم» (سپس) معمولًا براى تأخير در زمان مى آيد ولى گاه به معناى تأخير در بيان مى باشد.

اگر به معناى اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است ولى اگربه معناى دوم باشد هيچ مانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبلًا صورت گرفته و زمين بعد از آن، ولى به هنگام بيان كردن،

نخست از زمين و ارزاق، كه مورد توجه انسانهاست شروع كرده و سپس به شرح آفرينش آسمانها پرداخته است.

معناى دوم، گذشته از اين كه با اكتشافات علمى هماهنگ تر است با آيات ديگر قرآن نيز موافقت دارد. و سپس به عنوان شاهد آيات 27- 33 سوره نازعات «أأنتم اشد خلقاً ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها» را ذكر مى كنند. كه روشن مى سازد مسايل مربوط به زمين بعد از آفرينش آسمان ها بوده است.

سپس مطالبى راجع به آسمان هاى هفتگانه و آسمان دنيا و «اربعة ايام» در آيه 10 سوره فصلت بيان مى كند كه در جاى مناسب مطالب ايشان را ذكر خواهيم كرد «1».

4. دكتر موريس بوكاى در مورد مراحل شش گانه خلقت پس از توجه به اين نكته كه: در تورات سخن از شش روز متعارف است كه خدا در روز هفتم (روز شنبه كه آن را «سبت» مى خوانند) به استراحت مى پردازد. و اين روز همين فاصله زمانى واقع بين دو طلوع يا دو غروب متوالى خورشيد براى ساكن زمينى است. متذكر مى شود كه: در قرآن كريم كلمه يوم بكار رفته كه بمعناى دوره مى آيد و سخن از روز هفتم استراحت نيست و اين نكته از عجايب علمى قرآن است ايشان سپس آيات 54 سوره اعراف و 9- 12 سوره فصلت را مطرح مى كند و به بحث مى پردازد «2».

سپس در مورد مراحل خلقت از نظر علوم جديد مى نويسد:

«دانش نو مى گويد كه جهان از جرم گازى با دوران كند تشكيل شده و جزء اصلى آن ئيدروژن و بقيه هليوم بود سپس اين سحابى به پاره هاى متعدد با ابعاد

و اجرام قابل ملاحظه اى تقسيم شد ... و همين جرم گازى بعدها كهكشانها را تشكيل داد ... و در اثر فشارها و نيروى جاذبه و پرتوهاى وارده باعث شروع واكنشهاى (گرما- هسته اى) شد و از اتمهاى ساده اتمهاى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 53

سنگين بوجود آمد و ئيدروژن به هليوم و سپس كربن و اكسيژن تبديل مى گردد تا به فلزات و شبه فلزات منتهى مى شود.» «1»

آنگاه نتيجه گيرى مى كند كه: جريان كلى خلقت دو مرحله داشته است:

الف: تكاثف و تراكم توده اى گازى در حال چرخش.

ب: انفكاك آن به صورت پاره هائى با استقرار خورشيد و سيارات از جمله زمين «2».

سپس يادآور مى شود كه طبق آيات 9- 12 سوره فصلت نيز همين دو مرحله لازم بود. تا اجسام آسمانى و زمين تكوين يابد. امّا در مورد چهار دوره بعد كه مربوط به زمين و گياهان و حيوانات است يادآور مى شود كه زمين چند عصر و دوره زمين شناسى دارد كه انسان در عهد چهارم پديد آمد «3».

5. يكى از صاحب نظران «4» معاصر خلقت جهان را در چند عنوان بررسى كرده و با آيات قرآن تطبيق مى كند كه ما به صورت خلاصه ذكر مى كنيم:

الف: آفرينش كيهان

ايشان با ذكر آيه 7 سوره هود «و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام» مى نويسند:

«در آغاز ظلمت و تاريكى سراسر جهان را فراگرفته بود و بجز خداوند يكتا هيچ كس و هيچ چيز نبود. «فقضاهن سبع سموات فى يومين» «5»

آنگاه خداوند متعال طى دو نوبت فرمان بناى آسمان هاى هفت گانه را صادر فرمود.»

سپس با اظهار بى اطلاعى از ماده اوليه جهان (و تأييد آن به وسيله آيه

51 سوره كهف و سخنى از برخى دانشمندان) مى نويسند: آنچه از نظر قرآن و دانشمندان محقق است اين مصالح عبارت بودند از ذرات دود و گاز كه در فضا سر گردان امّا چنان پراكنده بودند كه بندرت به يكديگر بر مى خوردند. «ثم استوى الى السماء و هى دخان». «6»

- «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 54

سپس نتيجه مى گيرند كه: خداوند طى دو دوره از اين گازها آسمانهاى هفتگانه را بنا نهاد (فصلت/ 12) و بوسيله ستونهاى نامرئى كه امروز از آنها به نيروى جاذبه عمومى تعبير مى شود كرات آسمانى را استوار گرداند (لقمان/ 10).

ب: آفرينش ستارگان

ايشان با ذكر آيه 7 صافات:

«ما آسمان پايين را با ستارگان درخشان زينت بخشيديم.»

مى نويسند:

بدين ترتيب ميليون ها ذره گاز و دود به شكل ابرهاى عظيم به دور هم گرد آمدند ... توده هاى ابر ذرات را به سوى مركز جذب مى كرد و بالاخره توده انبوه ابر جمع مى گشت و ذرات آن به يكديگر نزديك مى شد. اين ذرات كه به يكديگر اصطكاك پيدا مى نمود، توليد گرما مى كرد و گاهى در مركز ابر گرما چنان شدت مى يافت كه توده را به تابش مى افكند و فضاى تاريك را روشن مى ساخت سرانجام ميليون ها توده ابر به صورت ستاره در آمدند. و آسمان پايين چراغانى گرديد. (البته همه ستارگان هم در يك زمان پيدا نشدند.)

ج: پيدايش خورشيد

در ميان اين درياى جوشان (دود و گاز) طرحى مارپيچى، از اثر چرخش ماده دوارى پيدا گرديد.

اين شكل مارپيچ كه آن را كهكشان راه شيرى مى نامند. ماده خورشيد و منظومه شمسى و زمين ما در يكى از بازوان آن قرار داشت. «و جعل الشمس سراجاً» «1»

«و خداوند خورشيد را چراغ جهان افروز قرار داد.» در اين بازوى كهكشان راه شيرى طوفانى پر آشوب پديد آمد و جريان تند گازها آنها را به چرخش در آورد و همچنانكه مى چرخيد به شكل فرفره اى پهن و عظيم درآمد و پاره هاى نورانى، بر گرد آن روان گشت.

اين فرفره بزرگ چرخيد تا اينكه كم كم گازها به مركز آن كشيده شد و در آنجا به صورت گوى عظيم و فروزانى تراكم يافت و سرانجام اين گوى فروزان «خورشيد» گرديد.

د: پيدايش زمين و منظومه شمسى

پاره هاى گاز و غبارى كه گرداگرد خورشيد را هاله وار، فرا گرفته بود از هم پاشيد و هر پاره از آن به صورت گردابى در آمد. هر گرداب مسيرى جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 55

مى گرديد. در گردابهاى نزديك به خورشيد گرما و در گردابهاى دور دست سرما حكومت مى كرد. از برخى ذرات گاز، بخار آب پديد آمد و مانند شبنم روى ذرات غبار مى نشست و چون ذرات غبار به هم مى رسيدند، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر مى چسبانيد. و گاهى نيز به شكل پاره هاى يخ زده آب و گل در مى آمدند. نيروى جاذبه اين پاره ها را به سوى يكديگر جذب مى كرد و بزرگ مى شدند و گوى عظيم و چرخانى پديد مى آورند. و سرانجام اين گوى «زمين» گرديد.

بعد ساير سيارات (عطارد- زهره-

مريخ- مشترى- زحل- اورانوس و نپتون و ...) نيز از گردابها پديد آمدند. و هر سياره در مسير خود، بر گرد خورشيد مى گرديد.

ه: سرنوشت زمين

زمين شكل مى بندد و به صورت گوى بزرگى از صخره هاى خشك و عريان جلوه گر است.

(نه حيات- نه هوا- نه ابر) توده هاى بخار آب و ديگر گازها همراه با تودهاى گل، قرنها پيش در آن مدفون شده و اينك آن گازها، در ميان صخره هاى زمين محبوسند. از شكسته شدن اتم هاى مخصوص صخره هاى زمين گرما پديد مى آيد و در ژرفاى زمين صخره ها چنان گرم مى شوند كه گداخته مى گردند و همراه با حباب هاى گاز به جوش در مى آيند و از آتشفشانها فوران كرده به روى زمين روان مى شوند.

گازها نيز از آتشفشانها بيرون مى زنند و در پيرامون زمين گسترده مى شوند و پوششى از هوا بر روى آن مى كشند. بخار آب سرد مى شود و ابرهاى كلان پديد مى آيد و بارانهاى نخستين فرو مى بارد. ميليونها سال همچنان باران مى بارد و در گودال هاى زمين فرو مى رود ... قرآن در اين باره مى فرمايد:

«و بقدرى آب از آسمان فرو فرستاديم كه آن را در زمين مسكن داديم». «1»

و: پيدايش حيات در روى زمين

(اين مطلب را در يك بحث مستقل بررسى مى كنيم.)

6. دكتر پاك نژاد مبحث مفصلى تحت عنوان «اسلام و بيولوژى» دارد كه چگونگى شروع خلقت و آغاز حيات را مورد بررسى علمى- قرآنى- روائى قرار مى دهد و آن را به صورت يك فيلم خيالى جالب بيان مى كند «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 56

ايشان در ابتداء با ذكر آيه «و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء» «1» به توضيح سه واژه ايام، عرش و ماء مى پردازد. و «ايام» را به «دوران» معنا مى كند. «2»- «3»

ايشان در جاى ديگر مى نويسد: دانشمندان زيست شناس در

بسيارى از مطالب نظريه هاى مخالف و مغاير هم داشتند در بسيارى موارد و از جمله در باره نشان دادن مراحل تكاملى آفرينش اتفاق رأى داشتند: به ترتيب زير:

توده اى از گاز كهكشان ها- منظومه شمسى- زمين، به ترتيب بوجود آمدند.

ابتدا زمين گداخته بود- سرد شد- جز جماد چيزى يافت نمى شد- آبى پيدا شد- ملكولهاى اوليه- گياه- جنبندگان- خزندگان و پستانداران به ترتيب در گردونه تكامل آفرينش قدم به عرصه وجود گذاشتند.

و سپس مى نويسد: اكثر دانشمندان زيست شناس براى تعيين قدمت و زمان حيات هر كدام از اين دسته طرحى داشته اند. بدين طريق كه از ابتداى خلقت تا پيدايش انسان را يك سال يا يك هفته يا يك شبانه روز فرض كرده و براى هر كدام آن مدت مفروض را تقسيم زمانى كرده اند.

مثلًا دانشمندى تمام مدت خلقت را يك شبانه روز فرض كرده: پيدايش كهكشان ها را حدود ساعت هفت و خورشيد را هنگام ظهر و زمين را يك و دوازده ثانيه و پيدايش حيات را شش بعد از ظهر، و چهار دقيقه و دوازده ثانيه به ساعت 12 مانده را براى پيدايش پيش آهنگان انسانى اختصاص داده است «4».

7. دكتر حميد النجدى در مورد آيات سوره فصلت/ 9- 11 مى نويسد:

«قبلًا دانشمندان فكر مى كردند كه زمين و آسمانها از يك جنس تشكيل شده

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 57

است امّا مباحث جديد علمى روشن كرد كه عناصر تشكيل دهنده زمين و كرات آسمانى متفاوت است. يعنى ستارگان از 99% هيدروژن تشكيل شده است امّا زمين از عناصر و فلزات (حدود صد عنصر) تشكيل شده است. و نتيجه گرفتند كه هر چند كه منشأ زمين و آسمانها

يكى است امّا اول زمين تشكيل شده و سپس ستارگان بوجود آمده اند يعنى ظرف تشكيل زمين با ظرف تشكيل ستارگان و سيارات متفاوت است و سپس متذكر مى شود كه اگر قرآن كريم در آيات فوق اول خلقت زمين و سپس خلقت آسمان را مطرح كرده است به همين لحاظ است.» «1»

8. صاحبنظران ديگرى كه به اين بحث پرداخته اند عبارتند از:

حنفى احمد «ستة ايام» را به معناى شش نوبت از وقايع و حوادث مى داند و توضيحات مفصلى در مورد ادوار خلقت جهان و تطبيق آن با آيات بيان مى كند «2».

عبد المنعم السيد عشرى نيز «ستة ايام» را به معناى شش دوره مى داند و مى گويد جنس أيام در اينجا غير از روزهاى معمولى ماست «3».

بررسى و جمع بندى:

در مورد آنچه كه مفسران و صاحبنظران محترم در مورد مراحل خلقت آسمانها و زمين بيان داشتند تذكر چند مطلب لازم است:

1. آنچه كه از آيات قرآن بر مى آيد خلقت آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست در شش مرحله (يوم) صورت گرفته است.

در دو مرحله آفرينش آسمانها (از دخان تا سبع سموات) انجام پذيرفته است.

در دو مرحله خلقت زمين صورت گرفته است.

در دو مرحله بعدى آنچه ما بين زمين و آسمان است (كوهها، ارزاق، معادن ...)

قرآن در اين مورد اشاراتى كلى كرده و وارد جزئيات و تعيين زمان دوره ها و نوع خاص تحوّلات آن نشده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 58

2. تعيين دوره ها و مراحل، نسبت به چيزهاى تدريجى امكان پذير است. و تعيين مراحل و دوره ها امرى اعتبارى و نسبى است. و لذا گاهى در يك موضوع ثابت (مثل رشد علم بشر يا پيدايش و تطور

هنر ...) تقسيم بندى ها و مراحل متفاوتى ذكر مى شود كه هر كدام از زاويه خاصى به موضوع مى نگرد.

گاهى همه اين مراحل وتقسيم بندى ها صحيح ولازم است. و زواياى پنهان موضوع را روشن مى كند.

در مورد مراحل خلقت نيز اين مطلب صادق است. يعنى ممكن است دوران هاى خلقت آسمانها و زمين را از منظرها و حيثيت هاى مختلف، تقسيم بندى هاى متفاوتى كرد. و ريشه همه اختلافات در نظريه هاى علمى مراحل آفرينش جهان همين مطلب است. «1»

پس اشكالى ندارد كه علوم كيهان شناسى و زمين شناسى و زيست شناسى مراحل خلقت را به گونه اى متفاوت با قرآن يا كتاب مقدس تقسيم كرده باشد. و لازم نيست كه اين مراحل هميشه با هم انطباق داشته باشد. و تفاوت تقسيم بندى ها از لحاظ طول دوره ها يا نوع دوره ها مستلزم تعارض علم و دين نيست. چون هر كدام از اين تقسيم بندى ها از ديدگاه خاصى صورت گرفته و ممكن است در جاى خود صحيح و لازم باشد به عبارت ديگر زبان علم و دين در اين موارد متفاوت است.

تذكر: اين نكته روشن است كه مبناى تقسيم بندى مراحل خلقت در قرآن (آسمان- زمين- مابين آنها) است.

3. همانطور كه گذشت واژه «سموات و ارض» در قرآن در معانى مختلفى استعمال مى شود.

و لذا ممكن است كه گفته شود همه آيات مربوط به مراحل خلقت آسمان و زمين ناظر به خلقت آسمان و زمين معهود و مادى كه ما مى بينيم نيست بلكه در برخى از آيات (مثل سجده/ 4- 5) احتمال دارد كه مقصود خلقت موجودات ماوراء طبيعى و معنوى از درجات بالا تا پايين باشد همانطور كه برخى از مفسران اشاره كرده بودند «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 59

4. از مقايسه برخورد قرآن با مراحل خلقت با مطالب تورات فعلى و فلاسفه يونان و يافته هاى جديد علوم تجربى معلوم مى گردد كه مطالب قرآن سازگار با يافته هاى علوم است در حالى كه برخى مطالب تورات و فلاسفه، اين سازگارى را ندارد. (همان طور كه بيان شد)

و اين مطلب عظمت و حقانيت قرآن كريم را نشان مى دهد. بلكه اعجاب هر خواننده اى را بر مى انگيزد.

امّا اين مطالب اعجاز علمى قرآن را اثبات نمى كند. چرا كه مراحل كلى خلقت در شش روز قبل از اسلام (در تورات) نيز مطرح بوده است و به صورت طبيعى مردم جزيرة العرب كه با يهوديان زندگى مى كردند فى الجمله از آن اطلاع داشتند. (هر چند كه در قرآن روز هفتم يعنى روز استراحت مطرح نشده است.)

و قرآن كريم نيز وارد جزئيات نشده است. پس تذكر اين مطالب در قرآن (به صورت كلى و مجمل) نمى تواند اعجاز علمى آن را اثبات كند.

5. از آنجا كه مطالب قرآن در مورد خلقت آسمانها و زمين به صورت كلى و مجمل است تطبيق قطعى آن با نظريه علمى خاص در باب مراحل پيدايش جهان صحيح به نظر نمى رسد.

بلى اگر مثلًا بگوئيم محتمل است كه مقصود از دخان همان مراحل گاز بودن جهان باشد و ...

اشكالى ندارد.

6. مراحلى كه استاد مكارم شيرازى فرمودند با آياتى كه مراحل خلقت را بر مى شمارد منطبق نيست چرا كه طبق نظر خود ايشان مرحله اول و دوم مربوط به خلقت آسمانها و مرحله سوم و چهارم مربوط به خلقت زمين است و مرحله پنجم و ششم كه در آيه 10 سوره فصلت بيان شده است «و جعل فيها

رواسى من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها فى اربعة ايام» مربوط به خلقت كوهها، معادن و ارزاق است و در اين مراحل سخنى از خلقت انسان و حيوان زده نشده است. در حالى كه ايشان مرحله ششم خلقت را مربوط به پيدايش حيوانات و انسان مى دانند «1».

و اين مطلب با مرحله ششم تورات تناسب بيشترى دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 60

تذكر: ممكن است كسى بگويد خلقت آسمان و زمين در شش مرحله بوده و خلقت انسان پس از آن بوده است. و لذا در قرآن نامى از خلقت انسان در دوران هاى شش گانه برده نشده است.

پس بعد از اتمام خلق زمين از خاك انسان را آفريد (سجده/ 8- 9) و به ملائكه نيز اعلام كرد (بقره/ 30).

7. در مورد مراحلى كه آقاى دكتر بى آزار شيرازى بر شمردند بايد متذكر شويم اولًا ظاهر كلام ايشان اين است كه آفرينش خورشيد را يك مرحله مستقل قرار داده است در حالى كه در قرآن كريم خلقت آسمانها (دخان- سبع سموات) دو مرحله قرار داده شده است و آفرينش خورشيد نيز در دل اين دو مرحله جاى مى گيرد.

و ثانياً لازم بود كه ايشان ذكر مى كردند كه اين تطبيق ها بين مطالب علمى و قرآن به صورت احتمالى است. چرا كه ممكن است مبناى تقسيم بندى مراحل در قرآن و علم يكسان نباشد و يا در آينده تقسيم بندى هاى علمى تغيير كند.

8. در مورد سخنان آقاى دكتر پاك نژاد بايد متذكر شويم كه خلقت مرحله متافيزيك (روح، عقل، قدرت، نور، ملائكه) كه ايشان از روايات استفاده كرده بود از موضوع بحث ما كه مراحل خلقت

آسمانها و زمين مادى است خارج است. و تحت آيات (ستة ايام) مورد بررسى قرار نمى گيرد. مگر آنكه آسمان را در اين آيات اعم از آسمان معنوى و مادى فرض كنيم.

پرسش: چرا خداى قادر مطلق، جهان را در يك لحظه نيافريد؟

پاسخ: اين پرسش را از جهات مختلف مى توان پاسخ داد:

الف. اگر خدا جهان را در يك لحظه مى آفريد انسان كمتر مى توانست علم و قدرت و نظم و برنامه ريزى حساب شده خلقت را احساس كند.

همين طى مراحل مختلف و طولانى مى تواند نظم فوق العاده و قدرت ناظم را به بشر بشناساند.

مثل كودكى كه در طى 9 ماه و با طى مراحل مختلف بوجود مى آيد «1».

ب: در آفرينش و ساخت اشياء بايد به غير از «فاعليت فاعل»، «قابليت قابل» نيز در نظر گرفته شود.

به عنوان مثال: ممكن نيست شخص پهلوان چوب خشكى را خم كند. در اينجا گفته مى شود:

فاعل (پهلوان) قدرت داشت ولى قابل (چوب) قابليت خم شدن نداشت.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 61

مثال ديگر: براى ساختن يك ساختمان چند طبقه، اول بايد اسكلت بندى شود و مصالح اوليه بكار رود كه «نياز به صبر دارد» تا اين مصالح به كار رفته استحكام لازم را پيدا كند و بعد كار را ادامه دهند.

در حقيقت مهندسين و كارپردازان، توانايى ساختن سريع را دارند، ولى مصالح ساختمانى پذيرش لازم را ندارند. و اگر در كار عجله شود از كيفيت لازم برخوردار نيست.

اينچنين است آفرينش هستى.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 62

3. نظر قرآن در مورد گسترش جهان چيست؟

اشاره

برخى از صاحب نظران و مفسران بر آنند كه جهان دائماً در حال گسترش است و كهكشان ها از همديگر دور مى شوند. و در

اين رابطه به برخى از آيات قرآن استناد شده است كه عبارتند از:

«و السماء بنيناها بأيدٍ وانّا لموسعون» «1» «و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را گسترش مى بخشيم.»

«و ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم.» «2»

«هشدار كه [همه كارها به خدا باز مى گردد.» «3»

نكات تفسيرى:

آيه اول در مقام بيان آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش است و «أيد» (بر وزن صيد) به معناى قدرت و قوت است و اين واژه در آيات قرآن مجيد مكرر به اين معنا آمده است و در اينجا به «قدرت كامله» خداوند بزرگ در آفرينش آسمان ها اشاره دارد «4».

آيه دوم در مقام بيان صفات صابرين است كه آنان در هنگام مصيبت مى گويند (ما از خدا هستيم) اشاره به اينكه همه نعمتها از خداست پس براى از دست دادن آنها ناراحت نشويم (و به سوى او باز مى گرديم) اشاره به اينكه، اينجا سراى جاويدان نيست و اين نعمت ها زودگذر و وسيله كمال است «5».

آيه سوم در مورد راه مستقيم الهى است «صراط اللّه الذى له ما فى السموات و ما فى الارض» و در حقيقت دليل اين مطلب است كه راه مستقيم تنها راهى است كه به سوى خدا مى رود

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 63

و در حقيقت اين جمله بشارتى براى پرهيزكاران و تهديدى براى ظالمان و گنهكاران است كه بازگشت همه آنها به سوى خدا است «1».

تاريخچه نظريه گسترش جهان

اشاره

بسيارى از صاحب نظران و متخصصان و اخترشناسان در مورد گسترش جهان و انطباق آن با آيات قرآن اظهار نظر كرده اند كه در اينجا به پاره اى از آنها

اشاره مى كنيم؛ امّا قبل از نقل سخنان آنها بايد گفت: در بين دانشمندان در مورد گسترش جهان دو ديدگاه عمده وجود دارد:

الف: انقباض و ايستا بودن جهان

پروفسور «هاوكينگ» كيهان شناس بزرگ مى نويسد:

«برخى از دانشمندان مثل نيوتن (1643- 1727 م) و ديگران مى خواستند نتيجه گيرى كنند كه تحت تأثير و نفوذ نيروى گرانش اين مجموعه كيهانى ايستا بزودى شروع به انقباض خواهد كرد.» «2»

ب: انبساط و گسترش جهان

مجموعه كيهانى شامل چند صد هزار ميليون كهكشان است كه هر كدام محتوى چند صد هزار ميليون ستاره هستند «3» و تقريباً همه آنها در حال دور شدن از ما هستند. اين مطلب بوسيله تجزيه نور ستارگان كه به ما مى رسد بر دانشمندان معلوم شد. «4»

نخستين كسى كه به اين واقعيت پى برد. دانشمندى به نام «سليفر» «5» (متولد 1875 م) مدير رصدخانه «لاول» بود او در سال 1912 كشف كرد كه ستارگان از ما مى گريزند «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 64

بعد از او «هابل» در سال 1929 اعلام كرد كه اين دور شدن ستارگان به صورت منظم است «1» يعنى كهكشانى كه در فاصله يك ميليون سال نورى ماست با سرعت 186 كيلومتر در ثانيه و آنكه در فاصله دو ميليون سال نورى است دو برابر اين سرعت (372 كيلومتر) ... از ما دور مى شوند «2».

براى مثال ستاره عيوق در هر طپش قلب 30 كيلومتر از ما دور مى شود. و كهكشان شجاع در هر ثانيه حدود 60 هزار كيلومتر از ما فاصله مى گيرد «3».

نظريه گسترش جهان امروزه مورد قبول دانشمندان بوده است اعم از كسانى كه نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ اوليه) را مى پذيرند و يا دانشمندانى كه نظريه كهبانگ (جهان پلاسما و جهان انفجارهاى كوچك) را قبول دارند و يا دانشمندانى كه نظريه حالت پايدار جهان را ترجيح مى دهند «4».

اسرار علمى

در مورد انطباق

آيات قرآن و نظريه علمى گسترش جهان، سخنان برخى از صاحبنظران را به صورت مختصر نقل مى كنيم:

1. آية اللَّه مكارم شيرازى در تفسير آيه 47 سوره ذاريات در مورد «انا لموسعون» چهار تفسير ذكر مى كند:

الف: به معناى توسعه در رزق از سوى خدا بر بندگان از طريق نزول باران.

ب: به معناى توسعه در رزق از سوى خدا بر بندگان از هر نظر.

ج: به معناى بى نيازى خداوند چون خزائن او آنقدر گسترده است كه با اعطاءر زق به خلايق پايان نمى پذيرد.

د: خداوند آسمان ها را آفريده و دائماً گسترش مى دهد.

ايشان معناى چهارم را تقويت مى كند و مى نويسد:

«با توجه به مسأله آفرينش آسمان ها در جمله قبل و با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» كه از طريق مشاهدات حسى نيز تأييد شده است معنى لطيف ترى براى آيه مى توان يافت و آن اينكه خداوند

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 65

آسمانها را آفريده و دائماً گسترش مى دهد ... يعنى ستارگانى كه در يك كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند. «1»»

سپس شواهد زيادى از سخنان دانشمندان كيهان شناس در مورد گسترش جهان مى آورد. «2»- «3»

2. يكى از نويسندگان معاصر در اين مورد مى نويسد:

«تمامى كهكشانهاى هستى و اجرام كوچك و بزرگ آسمانى به سرعت زيادى از يكديگر دور مى شوند و با سرعت محيّر العقولى يعنى 000/ 60 تا 000/ 150 كيلومتر در ثانيه رو به سوى نقطه اى نامعلوم در حركت اند. و شايد اين مطلب مصداق آيه «انّا للّه و انّا اليه راجعون» (باز گشت همه چيز به سوى اوست) باشد و يا آيه اى ديگر كه مى فرمايد «الا الى الله تصير

الامور» (بازگشت همه امور به سوى اوست)».

آنگاه آيه 47 سوره ذاريات را مى آورد. و اين مطلب را از نويسندگان متعددى نقل مى كند «4» و مى نويسد:

«آرى قرآن كريم در عصرى كه نه از دوربين هاى معمولى خبرى بود و نه از تلسكوپ هاى غول پيكر امروزى، به گسترش و انبساط عالم اشاره نموده است.» «5»

3. دكتر «موريس بوكاى» با ذكر آيه 47 سوره ذاريات و نظريه انبساط جهان در پايان نتيجه مى گيرد كه: «و (اين آيه) انبساط جهان را بدون كمترين ابهام ذكر مى كند.» «6»

او بر ترجمه هاى ديگر قرآن بويژه ترجمه مستشرق معروف «بلاشر» اشكال مى كند و مى گويد:

«موسعون از فعل «اوسع» است كه در مورد اشياء: عريض كردن، گستردن، وسيع تر كردن، جادارتر كردن معنا مى دهد.»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 66

بلاشر ترجمه مى كند: «ما سرشار از سخاوت هستيم.» «1»

4. استاد آية اللّه معرفت نيز در مورد آيه 47 سوره ذاريات همان ديدگاه توسعه جهان را مطرح مى كند و مى پذيرند. و در اين مورد شواهد متعدد علمى بيان مى كند. و توسعه رزق را در آيه فوق يك معناى مجازى مى دانند كه از توسعه مكانى گرفته شده است «2».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. در مورد آيه دوم «انّا للّه و انّا اليه راجعون» «3»

و آيه سوم «الا الى اللّه تصير الامور» «4»

بايد گفت كه ظاهر اين آيات تناسبى با مسأله گسترش جهان ندارد و احتمالى كه آن نويسنده معاصر (صاحب كتاب مطالب شگفت انگيز قرآن) داده بود هيچ دليل و قرينه اى به همراه ندارد.

2. در مورد آيه اول «و السماء بنيناها بأيد و انا لموسعون» «5»

بايد گفت كه ظاهر آيه همان معناى چهارم تفسيرى

است كه درتفسير نمونه تقويت كرده بودند يعنى گسترش آسمانها بصورت مداوم.

با توجه به اينكه اين مطلب علمى در صدر اسلام براى مردم و دانشمندان نجوم روشن نبوده است و حتى تا قرن هفدهم دانشمندان بزرگى مثل نيوتن متمايل به ديدگاه ايستا بودن جهان و انقباض آن داشته اند، پس مى توانيم بگوييم كه اين رازگوئى قرآن كه با جديدترين يافته هاى علوم تجربى مطابق است عظمت قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله را مى رساند.

3. آيا اين تطابق نظريه گسترش جهان با آيه 47 سوره ذاريات دليل اعجاز علمى قرآن است؟

اگر نظريه گسترش جهان به صورت قطعى اثبات شود با توجه به مطالب بالا مى توانيم بگوييم كه اعجاز علمى قرآن را اثبات مى كند. ولى با توجه به اينكه نظريه هاى علمى هميشه پا بر جا نيست و احتمال خطا و تغيير در آنها وجود دارد «6». پس نمى توان به طور قطعى نظريه گسترش جهان را به قرآن نسبت داد و اعجاز علمى آن را نتيجه گرفت. بلكه حد اكثر مى توان گفت ظاهر قرآن (ذاريات/ 47) با نظريه گسترش جهان هماهنگى دارد. و تا وقتى اين نظريه پا بر جاست مى تواند يكى از معانى و تفسيرهاى آيه بشمار آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 67

4. نيروى جاذبه معجزه علمى قرآن

نيروى جاذبه يا قانون جاذبه عمومى بدين معناست كه كليه اجسام بزرگ و كوچك در يكديگر تأثير متقابل دارند و همديگر را جذب مى كنند.

برخى صاحبنظران و مفسران بر آنند كه قرآن كريم در چند آيه به نيروهاى جاذبه اشاره كرده است كه عبارتند از:

«اللّه الذى رفع السموات بغير عمد ترونها» «1» «خدا [همان كسى است كه آسمانها رابدون ستونهايى كه آنها را

ببينيد برافراشت.»

«آسمانها را بى هيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد.» «2»

«آيا زمين را جايگاه گرفتن و جذب قرار نداديم؟» «3»- «4»

«همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى دارند تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمى دارد؛ اوست بردبار آمرزنده.» «5»

نكات تفسيرى

1. آيات فوق در بستر شمارش نشانه ها و نعمت هاى خداست. تا مردم به لقاى خدا ايمان آورند (رعد) و اينكه ببينند ديگران نمى توانند مثل خدا چنين مخلوقاتى داشته باشند (لقمان) و هنگامى كه اين آيات براى انسانها گفته شد اگر كسى باز هم آيات الهى را تكذيب كند بد عاقبتى دارد و واى به حال او (مرسلات).

2. كلمه «عمد» (بر وزن قمر) جمع عمود به معناى «ستون» است.

براى جمله «ترونها» دو تفسير گفته اند يكى اينكه صفت براى «عمد» باشد يعنى: «آسمان ها را

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 68

بدون ستونى كه ديدنى باشد بر افراشتيم» كه لازمه آن وجود ستون هاى نامرئى براى آسمان است.

ديگر آنكه «بغير عمد» متعلق به جمله «ترونها» باشد (ترونها بغير عمد) يعنى: «همانگونه كه مى بينيد آسمان بدون ستون است». البته برخى نيز جمله ترونها را معترضه گرفته اند. و همين معناى دوم را پذيرفته اند «1».

تفسير دوم خلاف ظاهر آيه است چرا كه لازمه آن تقديم و تأخير است «2».

تاريخچه:

برخى معتقدند كه (بعداز اشارات علمى قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام) ابوريحان بيرونى (440 ق) اولين كسى بود كه به نيروى جاذبه پى برد «3». امّا مشهور آن است كه نيروى جاذبه عمومى اولين بار توسط نيوتن «4» (در قرن هفدهم ميلادى) كشف شد «5». داستان افتادن سيب از درخت

و انتقال ذهنى نيوتن به نيروى جاذبه معروف است «6». نيوتن بر اساس قوانين كلى حركت سيارات را اينگونه تبيين كرد:

الف: بر طبق قانون جاذبه عمومى كليه اجسام همديگر را جذب مى كنند و اين كشش به دو چيز بستگى دارد: جرم و فاصله يعنى با جرم نسبت مستقيم دارد و هر قدر جرم يك جسم بيشتر باشد نيروى كشش آن نيز زيادتر مى شود. «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 69

امّا هر چه فاصله دو جسم بيشتر باشد، تأثير جاذبه كمتر مى شود و به نسبت مجذور اين فاصله نيروى جاذبه كاهش مى يابد مثلًا اگر اين فاصله دو برابر شد نيروى جاذبه چهار برابر كمتر مى شود.

ب: بر طبق قانون گريز از مركز هر جسمى كه بر گرد مركزى حركت كند در آن جسم طبعاً كششى بوجود مى آيد كه مى خواهد از آن مركز دور شود. مثل قطعه سنگى كه به ريسمانى بسته ايم و مى گردانيم.

حركت زمين، سيارات، قمرها و اجرام آسمانى در مدارهاى خود و گرد همديگر در نتيجه تركيب دو نيروى جاذبه و گريز از مركز است همين دو نيرو است كه اجرام فضائى را در مدار خود نگاه مى دارد و از سقوط آنها و از تصادم و اصطكاك آنها با هم جلوگيرى مى كند. «1»

اسرار علمى

در مورد انطباق آيات فوق با يافته هاى اخترشناسى نوين بسيارى از صاحب نظران و مفسران سخن گفته اند كه در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:

الف: اسرار علمى آيه اول و دوم «بغير عمد ترونها» «2» 1. آية اللّه مكارم شيرازى در هر دو مورد به نكات علمى آيه اشاره مى كند و آن را يكى از معجزات علمى قرآن مجيد

مى داند. و پس از ذكر دو تفسير براى آيه و ترجيح تفسيرى كه «ترونها» را صفت «عمد» مى داند، مى نويسند:

«مقيد ساختن آن (عمد) به «ترونها» دليل بر اين است كه آسمان ستون هاى مرئى ندارد مفهوم اين سخن آن است كه ستون هايى دارد امّا قابل رؤيت نيست ... اين تعبير لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند امّا نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته.»

و سپس به حديثى از امام رضا عليه السلام استشهاد مى كند كه: حسين بن خالد مى گويد از امام رضا عليه السلام پرسيديم:

اينكه خداوند فرموده: «و السماء ذات الحبك» «سوگند به آسمان كه داراى راههاست» يعنى چه؟

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 70

فرمود: اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد.

حسين بن خالد مى گويد: عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد: آسمان ها، بى ستون است.

امام فرمود: «سبحان اللّه، اليس اللّه يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها.»

«عجيب است آيا خداوند نمى فرمايد: بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟

من عرض كردم: آرى. فرمود پس ستونهاهايى هست لكن شما نمى بينيد.» «1»

سپس ايشان متذكر مى شوند كه اين آيات و احاديث بر خلاف تفكرات نجومى آن زمان هيئت بطلميوسى بود «2».

2. آية اللّه حسين نورى نيز با ذكر آيه 2 سوره رعد همين مطلب را از آيه برداشت كرده و حديث مذكور را از امام رضا عليه السلام در تفسير آيه مى آورد. سپس متذكر نكته لطيفى در تعبير «عمد» مى شوند و مى نويسند:

«ميان «ستون» كه تكيه گاه و نگاه دارنده است، با جسمى كه

بر آن تكيه كرده است، لازم است تناسب و محاسبه كامل رعايت شود. يعنى هر اندازه جسم سنگين تر است بهمان نسبت بايد «ستون» داراى قدرت و مقاومت بيشترى باشد ...

بنابراين نيروى جاذبه و ساير قوانين حركت مربوط به اين اجرام با نظام دقيق و فرمول مخصوص خود مورد محاسبه قرار گرفته است تا توانسته هر يك از آنها را در ارتفاع و مدار معين در طى ميلياردها سال نگاه بدارد.

با توجه به اين نكته روشن مى شود كه تعبيرات قرآن- كه راهنماى سعادت بشر است- چه اندازه اعجازآميز و لطيف است. «3»»

تذكر: منظور ايشان اين است كه تعبير عمد (ستون) علاوه بر اينكه به اصل نيروى جاذبه اشاره دارد به لزوم تناسب كمى و كيفى بين ستون (نيروى جاذبه) و دو طرف ستون نيز اشاره دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 71

3. برخى نويسندگان معاصر نيز به اين دو آيه استناد كرده و ستون نامرئى را به معناى نيروى جاذبه دانسته اند. كه قرآن هزار و چهار صد سال قبل از نيوتن پرده از روى معماى آن برداشته است. و سپس روايات مذكور را از امام رضا عليه السلام آورده است «1».

4. آية اللّه مصباح يزدى پس از اينكه دو تفسير براى آيه ذكر مى كنند «2» مى نويسند:

«به هر حال هر دو تفسير قابل تصور است و ظاهراً مانعى براى تصور هيچيك از دو وجه وجود ندارد. «3»»

5. برخى ديگر از نويسندگان و صاحبنظران معاصر نيز به دو آيه مورد بحث در مورد نيروى جاذبه استناد كرده اند كه عبارتند از: محمد حسن هيتو «4» وآيه اللّه معرفت كه بحث مفصلى پيرامون نيروى جاذبه و آيات

فوق دارند «5» و لطيف راشدى «6».

ب: اسرار علمى آيه سوم (كفاتاً) «7» 1. آية اللّه مصباح يزدى در مورد آيه فوق مى نويسند: «كفات موضعى است كه اشياء در آن جمع آورى مى گردد. و در اصل معناى آن گرفتن و ضميمه كردن (قبض و ضّم) وجود دارد.

از همين جا مى توان بهره برد كه زمين اشياء را به خود جذب مى كند، مى گيرد. و بعيد نيست كه اشاره به نيروى جاذبه زمين باشد كه با توجه به سرعت شگرف حركت زمين، اگر اين نيروى جاذبه نمى بود، همه اشياء روى زمين در فضا پراكنده مى شد. و سپس اشاره مى كند كه كفات به معناى سرعت هم آمده است امّا معناى دوم را ضعيف تر مى داند»

.

2. يكى ديگر از صاحبنظران از معناى لغوى كلمه كفات چند مطلب را استخراج مى كند.

حركت وضعى و انتقالى زمين و سرعت طيران آن در فضا- وجود مواد مذاب داخل زمين-

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 72

تغييرات سطحى و عمقى كره خاك- نيروى جاذبه زمين ايشان به معناى لغوى «كفات» استناد مى كند كه الكفات: موضع يكفت فيه الشى ء اى يضم و يجمع «1».

3. برخى از نويسندگان ويكى از مفسران معاصر نيز از اين آيه نيروى جاذبه را استفاده كرده است «2».

ج: اسرار علمى آيه چهارم «يمسك السموات و الارض ان تزولا» «3» 1. آية اللّه حسين نورى پس از آنكه بحث مفصلى در مورد نيروى جاذبه مى كند و به آيه فوق استشهاد مى كند و كلمه «تزولا» را به معناى «انحراف» گرفته است «4».

2. برخى از نويسندگان معاصر نيز اين آيه را ذكر كرده و مى نويسند: «مگر اين نگاه داشتن غير از همان نيروى جاذبه عمومى

است كه خداوند در بين كرات قرار داده تا از مدارشان منحرف نشوند.» «5»

3. برخى از مفسرين براى آيه فوق دو گونه تفسير كرده اند:

يكى تأكيد آيه بر مسأله حفظ نظام عالم هستى يعنى همان چيزى كه در بحث هاى فلسفى به اثبات رسيده كه ممكنات در بقاى خود همانگونه نيازمند به مبداء هستند كه در حدوث خود.

دوم اينكه كرات آسمانى ميليون ها سال در مدار خود در حركت هستند و اين مطلب از نيروى جاذبه و دافعه سرچشمه مى گيرد «6».

بررسى:

در مورد انطباق قانون جاذبه عمومى با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:

1. در تفسير آيه اول و دوم «بغير عمدٍ ترونها» به نيروى جاذبه دو نكته قابل تأمل است:

اول: آنكه كلمه «عمد» جمع است و به معناى «ستون ها» مى باشد، پس هر چند تفسير آن به نيروى جاذبه ممكن است ولى امكان دارد كه مقصود از ستون ها چندين نيروى متفاوت باشد كه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 73

يكى از آنها نيروى جاذبه است و چه بسا دانشمندان ديگرى پيدا شوند و آنها را كشف كنند.

پس حصر عمد (ستون ها) در نيروى جاذبه صحيح بنظر نمى رسد.

دوم: آنكه كلمه «سماوات» در قرآن معانى متعددى دارد (مثل: جهت بالا، جوّ زمين، كرات آسمانى، آسمانهاى معنوى، ستارگان و سيارات و ... «1») و در اينجا در صورتى تفسير آيه به نيروى جاذبه صحيح است كه آسمان را به معناى «كرات آسمانى» معنا كنيم.

اما با توجه به سياق آيه 10 سوره لقمان كه در مورد نزول باران از آسمان سخن مى گويد و آسمانها را در مقابل زمين به كار مى برد و در آيه 2 سوره رعد كه بدنبال ذكر

آسمانها از خورشيد و ماه و سپس زمين (در آيه بعد) سخن مى گويد، معلوم مى شود كه قدر متيقن از آسمان در اين موارد همان آسمان مادى (يعنى كرات آسمانى يا طبقات جوّ زمين و ...) است.

2. در مورد آيه چهارم «ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا» «2»

كه مى فرمايد:

«همانا خدا آسمان ها و زمين را نگاه مى دارد. تا نيفتد» (يا تا منحرف نشوند)

نيز سه نكته قابل تأمل است:

يكى اينكه در اينجا هم بايد آسمان ها را به معناى كرات آسمانى فرض كنيم.

و دوم اينكه نگهدارى آسمان و زمين توسط خدا را به معناى نگهدارى آنها توسط نيروى جاذبه معنا كنيم. آرى ممكن است كه خداوند توسط وسايل و نيروهاى متعددى آسمان ها و زمين را نگهدارى كند تا منحرف نشوند كه نيروى جاذبه يكى از آنهاست نه تمام آنها، پس انحصار معناى آيه فوق نيز در نيروى جاذبه صحيح نيست.

سوم اينكه اين آيه دو تفسير دارد (همانطور كه گذشت) و بر اساس يكى از آنها قابل انطباق با نيروى جاذبه است.

3. آيه سوم (كفاتاً) در لغت حد اقل به معناى: جمع، سرعت آمده است «3». و برخى آن را به معناى جمع انسانها (مرده و زنده) در زمين و برخى به معناى حركت زمين گرفته اند همانگونه كه برخى به معناى جاذبه گفته اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 74

پس تفسير نيروى جاذبه زمين در مورد كفات يكى از احتمالات آيه است و به صورت قطعى نمى توان اين مطلب را به آيه فوق استناد داد. «1»

نتيجه: احتمال دلالت آيات اول و دوم، بر نيروى جاذبه قوى است، ولى معناى آيات فوق منحصر در نيروى جاذبه

نيست، بلكه نيروى جاذبه يكى از مصاديق «عمد» (ستون ها). اما بهر حال اين يك اشاره علمى قرآن به شمار مى آيد كه با توجه به عدم اطلاع مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن از نيروى جاذبه، عظمت قرآن كريم را در بيان اسرار علمى روشن مى سازد. و مى تواند اعجاز علمى قرآن به شمار آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 75

5. حركت هاى خورشيد معجزه علمى قرآن

اشاره

خورشيد يكى از نشانه هاى الهى است كه خداوند در قرآن به آن قسم ياد كرده است «1». و در آيات متعددى از خورشيد و حركت هاى آن ياد كرده است و لذا بسيارى از مفسران و صاحبنظران و متخصصان كيهان شناسى در اين مورد اظهار نظر كرده اند. آياتى كه در اين مورد به آنها استناد شده عبارتند از:

«و آية لهم الليل نسلخ منه النهار فاذا هم مظلمون و الشمس تجرى لمستقرٍ لها ذلك تقدير العزيز العليم» «2» «و نشانه اى [ديگر] براى آنها شب است كه روز را [مانند پوست از آن بر مى كنيم و بناگاه آنان در تاريكى فرو مى روند و خورشيد به [سوى قرارگاه ويژه خود روان است. تقدير آن عزيز دانا اين است.»

«نه خورشيد را سزد كه به ما رسد، و نه شب به روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.» «3»

«و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مدارى [معين شناورند.» «4»

«و خورشيد و ماه را رام گردانيد؛ هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مى دهند.» «5»

«و خداوند خورشيد و ماه را در حالى كه هر دو در حال

حركت هستند به نفع شما مقهور و مسخّر گردانيد.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 76

تاريخچه

خورشيد ستاره اى است كه هر انسانى مى تواند هر روز آن را ببيند و حركت كاذب روزانه آن (از طرف مشرق به مغرب) «1» هميشه توجه انسان را به خود جلب كرده است.

انسان ها تا قرن ها فكر مى كردند كه خورشيد به دور زمين مى چرخد و هيئت پيچيده بطلميوسى نيز بر همين اساس پايه گذارى شده بود. كه زمين مركز جهان است «2». حكيم مزبور كره زمين را ساكن و مركز كليه كرات پنداشته بود. «3»

هيئت بطلميوسى هفده قرن بر فكر بشر حكومت كرد و پس از آن كوپرنيك (1544 م) هيئت جديد (هيئت كوپرنيكى) را ارائه داد كه بر اساس آن زمين به دور خورشيد مى چرخيد. ولى شكل چرخش را دايره اى مى دانست كه پس از او كپلر (1650 م) شكل بيضوى گردش زمين بدور خورشيد را كشف كرد. و سپس عقيده اين دو نفر توسط گاليله ايتاليائى مستقر و مدلّل گرديد «4» و از آن پس نظام منظومه شمسى به صورت نوين پايه گذارى شد كه سيارات به دور خورشيد مى چرخد (عطارد- زهره- زمين- مريخ- مشترى- زحل- اورانوس- نپتون- پلوتون).

ولى هنوز عقيده اخترشناسان (حتى كوپرنيك، كپلر و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 77

ايستاده است «1». و حتى در ادعانامه اى كه عليه گاليله در دادگاه قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشيد (بر خلاف گفته كتاب مقدس كه خورشيد را متحرك مى دانست «2») كردند و او حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد «3».

امّا در اعصار جديد روشن شد

كه خورشيد داراى چند حركت است:

اول حركت وضعى كه هر 5/ 25 روز يك بار به دور خود مى چرخد.

دوم حركت انتقالى از جنوب آسمان به سوى شمال آن كه هر ثانيه 5/ 19 كيلومتر همراه با منظومه شمسى حركت مى كند.

و سوم حركتى انتقالى كه با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مى گردد. كه در اين حركت نيز منظومه شمسى را بهمراه خود مى برد «4».

البته براى خورشيد حركت هاى ديگرى نيز گفته شده كه در نكات علمى اشاره مى كنيم.

اسرار علمى

اشاره

در مورد آيات مربوط به حركت خورشيد مفسران قرآن دو گروه شده اند:

اول: مفسران گذشته:

مفسران قرآن كريم از دير زمان در پى فهم آيات مربوط به حركت خورشيد بودند ولى از طرفى نظريه هيئت بطلميوسى بر جهانيان سايه افكنده بود و از طرف ديگر ظاهر آيات قرآن (در مورد حركت خورشيد و زمين در مدار خاص خودشان) هيئت بطلميوسى را بر نمى تافت و لذا برخى از مفسران در پى آن شدند تا با توجيه خلاف ظاهرى آيات قرآن را با هيئت بطلميوسى و حركت كاذب روزانه خورشيد سازگار كنند. «5»

طبرسى مفسر گرانقدر شيعه (م 548 ق) مى گويد:

«در مورد استقرار خورشيد سه قول است:

اول: اينكه خورشيد جريان مى يابد تا اينكه دنيا به پايان برسد. بنابراين به معناى اين است كه محل استقرار ندارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 78

دوم: اينكه خورشيد براى زمان معينى جريان دارد و از آنجا تجاوز نمى كند.

سوم: اينكه خورشيد در منازل خود در زمستان و تابستان حركت مى كند و از آنها تجاوز نمى نمايد.

پس همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست. «1»»

شهرستانى در مورد آيه: «كل فى فلك يسبحون» «2»

مى نويسد:

«هر يك در فلكى شنا مى كنند» و مكرر گفتيم كه ظاهر اين آيه با هيئت قديم راست نمى آمد زيرا بنابر آن هيئت حركت كوكب در جسم فلك ممتنع است و از اين جهت قدماء ظاهر آيه را حمل بر مجاز كرده سباحت را هم به معنى مطلق حركت گرفته و گفته اند مقصود اين است كه: هر ستاره اى با فلك خود بالتبع حركت مى كند.»

اين در حالى است كه در آيه «فى» (در) دارد يعنى خورشيد در فلك و مدار شناور است.

و نيز در مورد آيه «والشمس تجرى» «3»

مى نويسد:

«متقدمين بدين آيه احتجاج كرده حركتى را كه از طلوع و غروب آفتاب مشاهده مى شود متعلق به جرم خورشيد دانسته اند. ولى در معناى كلمه «مستقر» دچار اضطراب و اختلاف عقيده شده اند.»

... برخى گفته اند آفتاب سير مى كند تا مستقر خود كه برج حمل است.

(كه لازمه آن سكون خورشيد در برج حمل است و اين معنا باطل است.)

... و برخى گفته اند شمس حركت مى كند در فلك خود. (كه از نظر هيئت قديم باطل است)» «4»

عجب اين است كه صاحب تفسير نمونه نيز در تفسيرآيه «و كل فى فلك يسبحون» «5»

احتمال مى دهد كه مقصود همين حركت خورشيد بر حسب حسّ ما يا حركت ظاهرى [كاذب و خطاى ديد] باشد و آن احتمال را در كنار احتمالات ديگر مى آورد و ردّ نمى كند «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 79

در حالى كه اين آيات در مقام شمارش آيات خداست و حركت كاذب نمى تواند آيه و نشانه الهى باشد «1».

دوم: مفسران و صاحبنظران جديد:

پس از آنكه در هيئت جديد، حركت زمين به دور خورشيد و سپس حركت هاى چندگانه

خورشيد به اثبات رسيد آيات مربوط به حركت خورشيد معناى جديدى پيدا كرد و متخصصان، صاحبنظران و مفسران قرآن در اين مورد اظهار نظرهاى متفاوتى كردند و برداشتهاى زيبائى از آيات فوق بعمل آوردند، كه بدان ها اشاره مى كنيم:

الف: حركت انتقالى خورشيد در درون كهكشان راه شيرى (حركت طولى)

مفسر معاصر آية اللّه مكارم شيرازى پس از اشاره به تفسيرهاى «تجرى، يس/ 38» مى نويسد:

«آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همان است كه اخيراً دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى مى باشد كه آن را ستاره «وِگا» ناميده اند، «2» و در جاى ديگر «جريان» را اشاره به حركت طولى مى داند.» «3»- «4»

يكى از صاحبنظران پس از اينكه حركت خورشيد از جنوب به سوى شمال آسمان را 5/ 19 كيلومتر در ثانيه مى داند در ادامه به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد حركت خورشيد استناد مى جويد «5». تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 80

علامه طباطبائى رحمه الله پس از آنكه جريان شمس را همان حركت خورشيد مى داند، مى فرمايد:

«امّا از نظر علمى تا آنجا كه ابحاث علمى حكم مى كند قضيه درست بر عكس (حس) است يعنى خورشيد دور زمين نمى گردد بلكه زمين بدور خورشيد مى گردد و نيز اثبات مى كند كه خورشيد يا سياراتى كه پيرامون آن هستند به سوى ستاره (نسر ثابت) حركت انتقالى دارند ...» «1»

سيد هبة الدين شهرستانى حركت خورشيد را به طرف ستاره اى بر ران راست «جائى» معرفى مى كند و در جاى ديگر آن را به طرف مجموعه نجوم (هركيل) مى داند «2». و كلمه «تجرى» را اشاره به حركت انتقالى

خورشيد مى داند «3».

طنطاوى در تفسير الجوهر نيز پس از ذكر مقدمه اى در انواع حركات آيه فوق را بر حركت خورشيد و مجموعه همراه او به دور يك ستاره (كوكب) حمل مى كند و سپس مطالبى طولانى در مورد حركت هاى هواپيماها، اتومبيل ها و ... مى دهد كه ربطى به تفسير آيه ندارد «4».

و در همين مورد كتاب «زنده جاويد و اعجاز قرآن» أثر مهندس محمد على سادات «5»، و نيز قرآن و آخرين پديده هاى علمى، مهندس جعفر رضايى فر «6»، و نيز «القرآن الكريم و العلم الحديث»، دكتر منصور محمد حسب النبى «7»، مطالب مشابهى دارند.

ب: حركت انتقالى خورشيد همراه با كهكشان: (حركت دورانى)

آية اللّه مكارم شيرازى: در مورد آيه «و كلٌ فى فلك يسبحون» «8»

«و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.» دو احتمال مى دهند:

يكى حركت خورشيد به حسب حس ما يا حركت ظاهرى [حركت كاذب روزانه خورشيد كه در اثر حركت زمين به خطا ديده مى شود و عرف مردم اين حركت را به خورشيد نسبت مى دهند. «9»]

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 81

دوم: منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با كهكشان كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اينكه امروزه ثابت شده است كه منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال گردش است.

و در پايان اين آيه «فى فلك يسبحون» را اشاره به حركت دورانى خورشيد مى داند كه بر خلاف هيئت بطلميوسى حاكم در زمان نزول قرآن سخن گفته است و بدين ترتيب معجزه علمى ديگرى از قرآن به ثبوت مى رسد. «1»

يكى از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت دورانى خورشيد را

هر 200 ميليون سال يك بار باسرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مى داند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم براى اثبات حركت خورشيد استناد مى جويد «2».

دكتر موريس بوكاى با استناد به آيه 33 سوره انبياء و 40 سوره يس «كل فى فلك يسبحون» نتيجه مى گيرد كه قرآن تصريح كرده كه خورشيد روى مدارى حركت مى كند. در حالى كه اين مطلب بر خلاف هيئت بطلميوسى رايج در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

او مى گويد:

«با اينكه نظر بطلميوس در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هم مورد گرايش بود در هيچ جاى قرآن به چشم نمى خورد.» «3»

سيد هبة الدين شهرستانى در مورد حركت خورشيد و منظومه شمسى (از قول برخى) نقل مى كند كه:

خورشيد با همه اتباع خود بدور روشن ترين ستاره اى كه در ثريا است مى چرخد و نام آن ستاره بزبان فرنگى «الكبوتى» و بزبان عربى «عقد الثريا» است.

برخى ديگر از نويسندگان «4» همين حركت دورانى را به آيات قرآن (يس/ 40) نسبت داده اند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 82

استاد مصباح يزدى نيز با طرح آيه فوق (يس/ 40) مى نويسند:

«قرآن، فلك را چون دريايى مى داند كه اجرام در آن حركت دارند و شناورند، پيداست كه منظور فضايى است كه اين اجرام در آن حركت مى كنند و مدار حركتشان را در آن فضا، تعيين مى كنند. نه آنچنان كه قدماء مى گفتند: فلك حركت مى كند و آنها در فلك ثابتند.

قرآن از ابتدا «فرضيه فلكيات» قديم را مردود مى دانسته است ... پس از اين آيه مى توان استفاده برد كه اجرام علوى، همه در حركتند و اين چيزى است

كه نجوم جديد اثبات مى كند.» «1»

تذكر: به نظر مى رسد كه ظاهر آيه همين معناى دوم (حركت خورشيد در يك مدار) است كه با توجه به جمله ذيل آيه «كل فى فلك يسبحون» تأييد مى شود.

ج: حركت وضعى خورشيد به دور خود

در تفسير نمونه آمده است:

«بعضى ديگر آن (تجرى- يس/ 38) را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند زيرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند» «2»

و سپس در پاورقى توضيح مى دهند كه بر طبق تفسير «لام» در «لمستقرٍ لها» به معناى «فى» (در) است «3».

تذكر: در اين صورت معنا اينگونه مى شود: «خورشيد در قرارگاه خود جريان دارد.» [و به دور خود مى چرخد].

احمد محمد سليمان نيز مى گويد: كلمه «لام» در عربى 13 معنا دارد و سپس توضيح مى دهد كه اگر لام به معناى «فى» باشد حركت وضعى خورشيد را مى رساند و اگر به معناى «الى» باشد حركت انتقالى خورشيد را مى رساند و سپس مى گويد: اين معجزه بلاغى قرآن است كه يك كلمه «لمستقر لها» دو معجزه علمى را با هم مى رساند «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 83

سيد هبة الدين شهرستانى نيز از علامه مرعشى شهرستانى (سيد محمد حسين) و غير او نقل مى كند كه احتمال داده اند. كلمه «مستقر» بمعنى محل استقرار و حرف لام به معنى «فى» و مقصود حركت وضعى آفتاب باشد «1».

يكى از صاحبنظران نيز پس از آنكه حركت وضعى خورشيد را 5/ 25 روز يك مرتبه به دور خود معرفى مى كند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد اثبات حركت خورشيد استناد مى جويد «2».

و برخى ديگر از نويسندگان مثل؛ محمد على سادات، آيه

38 و 40 سوره يس را دليل حركت وضعى خورشيد گرفته اند «3».

يكى ديگر از صاحبنظران نيز با ذكر اينكه ممكن است لام در كلمه «لمستقر» به معناى «فى» يا «تأكيد» باشد آن را اشاره به حركت وضعى خورشيد مى داند «4».

د: ادامه حيات خورشيد تا زمان معين

يكى از صاحبنظران در مورد آيه «كل يجرى لاجلٍ مسمّى» «5»

«هر يك از خورشيد و ماه تا زمان معينى به گردش خود ادامه مى دهند» مى نويسند:

«ظاهراً مقصود از اينكه خورشيد و ماه تا زمان معينى به گردش خود ادامه مى دهند اين است كه زمانى فراخواهد رسيد كه اين چراغ هاى آسمانى خاموش گردد و آن روز قيامت است.» «6»

همين معنا را سيد هبة الدين شهرستانى در مورد آيه «و الشمس تجرى لمستقر لها» «7»

مى پذيرد و مى گويد:

«مقصود از جريان حركت انتقالى آفتاب است در اعماق فضا و مراد از

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 84

«مستقر» زمان استقرار است نه مكان استقرار و معنا چنين مى شود: آفتاب حركت مى كند تا هنگامى كه بايد قرار گيرد. يعنى روز قيامت.»

تذكر: در اين صورت «مستقر» را در آيه اسم زمان معنا كرده اند.

فيزيكدانان جديد مى نويسند:

«خورشيد مى تواند تا 10 ميليارد سال بدرخشد و از اين عمر طولانى پنج ميليارد سال آن گذشته است. بنابراين اكنون خورشيد در نيمه راه زندگى خود قرار دارد.» «1»

ه: حركات درونى خورشيد

به نظر مى رسد كه كلمه «تجرى» در آيه «و الشمس تجرى لمستقر لها» «2»

معناى ديگرى را نيز بدهد يعنى بين كلمه «تحرك» و «تجرى» تفاوتى هست و آن اينكه كلمه «تحرك» فقط حركت را مى رساند مثل حركت اتومبيلى كه به جلو يا عقب مى رود. ولى زير و رو نمى شود. امّا كلمه «تجرى» در مورد مايعات مثل آب به كار مى رود كه در هنگام حركت علاوه بر جلو رفتن، زير و رو هم مى شود و بر سر هم مى خورد.

امروزه دانشمندان كشف كرده اند كه خورشيد علاوه بر حركت وضعى، انتقالى طولى، انتقالى دورانى

داراى يك حركت ديگر هم هست چرا كه درون خورشيد دائماً انفجارات هسته اى صورت مى گيرد تا انرژى نورانى و گرما را توليد كند و روشنى بخش ما باشد «3» و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد شده و گاه تا كيلومترها به بيرون پرتاب مى شود «4».

به عبارت ديگر خورشيد فقط حركت نمى كند بلكه مثل آب جريان دارد و دائماً زير و رو

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 85

مى شود. و اين لطافت تعبير قرآنى غير از طريق وحى نمى تواند صادر شده باشد و از اين رو ممكن است اعجاز علمى قرآن را برساند.

تذكر: در اينجا ممكن است گفته شود كه با توجه كاربرد واژه «تجرى» در قرآن كه در مورد حركت ماه و خورشيد هر دو به كار رفته است (فاطر/ 13- زمر/ 5- لقمان/ 29) «و سخّر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمّى در حالى كه ماه از مواد مذاب تشكيل نشده است پس هميشه واژه تجرى به معناى مذاب بودن متعلق جريان (مثل آب و خورشيد) نيست. بلكه اين تعبير كنايه است كه در اين موارد فضا را مثل يك اقيانوسى در نظر گرفته است كه ماه و خورشيد مثل يك كشتى در آن شناور هستند. پس اين واژه دلالت قطعى بر يك معنا (شناور بودن يا مذاب بودن) در مورد خورشيد ندارد از اين رو نمى توان گفت كه اعجاز علمى قرآن را ثابت مى كند.

بررسى:

در مورد انطباق حركت هاى خورشيد با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:

1. در كلمه «مستقر» (يس/ 38) سه احتمال وجود دارد (مصدر ميمى- اسم مكان- اسم زمان) و نيز

چند احتمال در معناى لام «لمستقر» وجود دارد «1» (بمعنى الى- فى- غاية) و نيز گذشت كه در

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 86

مورد كلمه «جريان» چهار احتمال وجود دارد (حركت انتقالى طولى- حركت وضعى- ادامه حيات زمانى- حركت درونى خورشيد).

در اثر ضرب اين احتمالات در يك ديگر عدد 36 حاصل مى شود «1» يعنى 36 احتمال در معناى آيه متصور است و ممكن است در واقع همه اين احتمالات مراد آيه باشد.

پس اين احتمال هم وجود دارد كه جريان (حركت) ديگرى هم براى خورشيد وجود داشته باشد كه كشف نشده و آن هم مراد باشد. از اين رو نمى توان به طور قطعى گفت كه مقصود آيه يكى از اين احتمالات است و نمى توان احتمالات (شناخته شده يا كشف نشده) ديگر را نفى كرد.

البته همانطور كه بيان كرديم ظاهر آيه (يس/ 37- 40) همان معناى دوم (حركت دورانى خورشيد در يك مدار ثابت) است. كه با واژه (يسبحون) در ذيل آيه تأييد مى شود.

2. حركت انتقالى خورشيد به طرف يك مكان نامعلوم را مى توان از كلمه «لمستقر» استفاده كرد. امّا تعيين اين مكان (ستاره وگا- جائى يا هركيل يا ...) و يا تحميل آن بر آيه قرآن صحيح بنظر نمى رسد چرا كه تعيين قطعى اين مكان مشخص نيست. و لذا نمى توان مكان هاى حدسى را به قرآن نسبت داد.

3. اشارات صريح قرآن به حركت خورشيد (هر كدام از معانى حركت و جريان را كه در نظر بگيريم) از مطالب علمى قرآن و نوعى رازگويى است. چون كه قرآن كريم در زمانى سخن از مدار (فلك) خورشيد و جريان و حركت واقعى آن گفت كه هيئت بطلميوسى

فقط همين حركت كاذب را به رسميت مى شناخت و اين مطلب عظمت علمى قرآن و آورنده آن (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله) را نشان مى دهد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 87

پرسش: آيا اين اشارات علمى قرآن در مورد حركت هاى خورشيد اعجاز علمى آن را اثبات مى كند؟

در اين مورد مى توان تفصيل قائل شد؛ يعنى بگوئيم بخشى از اين حركت ها قبلًا توسط كتاب مقدس گزارش شده بود «1» و لذا اخبار قرآن در اين مورد اعجاز علمى نيست. امّا آن بخشى كه توسط كتاب مقدس گزارش نشده بود و توسط قرآن بر خلاف هيئت بطلميوسى بيان شد اعجاز علمى قرآن است.

قسم اول يعنى بخشى كه كتاب مقدس خبر داد، همان جمله اى است كه «مى گويد: و [خورشيد] مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادى مى كند. «2»»

از اين جمله فقط حركت انتقالى دورانى خورشيد استفاده مى شود چون پهلوانان در ميادين بطرف جلو و بصورت دورانى مى دوند «3».

امّا حركت هاى ديگر مثل حركت انتقالى طولى و حركت وضعى و حركت زمانى و حركت درونى خورشيد از ابتكارات قرآن است. و اعجاز علمى آن را ثابت مى كند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 88

6. زمين

اشاره

در مورد حركت و كروى بودن زمين به آيات متعددى استناد شده است ولى قبل از بررسى آيات بهتر است مقدمه اى در باب تاريخچه اين بحث ارائه كنيم:

تاريخچه

اشاره

زمين عبارت است از كره خاكى كه ما انسانها بر روى آن زندگى مى كنيم. اين سياره داراى وزنى معادل 955/ 5 ميليارد ميليارد تن است. و نيز حجمى معادل 083/ 1 ميليارد كيلومتر مكعب دارد.

تصور سطحى از زمان هاى دور در ذهن بشر ريشه دوانده بود كه تمام ستارگان و سيارات به دور زمين مى چرخند و اين بخاطر ديد حسّى كاذبى بود كه از حركت زمين داشتند و فكر مى كردند كه زمين ساكن است.

عقيده به حركت زمين آنقدر موهون و غريب بود كه حتى بر حكما نيز تجويز آن دشوار بود.

اول كسى كه جرأت ورزيد و اين عقيده را اظهار داشت «فيثاغورث» نابغه قرن پنجم قبل از ميلاد بود. «فلوته خوس» و «ارشميدس» نيز از او پيروى نمودند و پس از دويست سال «استرخوس ساموسى» اين قول را تقويت نمود و گردش ساليانه زمين به دور خورشيد را كشف كرد و اعلام نمود، او را به جرم اين كشف مهم تكفير كردند و پس از سى سال ديگر «كليانتوس آسوسى» براى زمين دو حركت قائل شد و او نيز تكفير شد «1».

و سپس بطلميوس (حدود 140 قبل از ميلاد) بدنيا آمد او گمان مى كردند كه زمين ساكن است و خورشيد به دور آن مى چرخد اين تفكر نزديك شانزده قرن بر فكر بشر حاكم بود و با مخالفان آن برخورد فيزيكى مى شد «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 89

بر طبق تاريخ علم مشهور، اولين كسى كه زمين

مركزى را رد كرد و حركت خورشيد بدور زمين را مطرح كرد كوپرنيك «1» (كوپرنيكس) بود و سپس كپلر «2» آلمانى آن را پرورش داد و مدارهاى بيضوى را پيشنهاد كرد و در آخر گاليله «3» آن را اظهار كرد و بر آن پاى فشرد و دعوايى با كليسا براه انداختند «4».

در مورد اينكه كوپرنيك اين نظريه را از كجا آورده بود، مطالبى در تاريخ گزارش شده است. «5»

پس از تكميل هيئت جديد و كشفيات اخترشناسان روشن گرديد كه زمين حركت هاى متعددى دارد و برخى منجمان تا چهارده حركت براى زمين نوشته اند «6». اينك مشهورترين حركات را بر مى شماريم:

1. حركت وضعى به دور خود از مغرب به مشرق كه باعث پيدايش شبانه روز مى شود. زمان اين حركت 23 ساعت و 58 دقيقه و 49 ثانيه است. سرعت زمين در هر دقيقه 30 كيلومتر.

2. حركت انتقالى زمين به دور خورشيد كه در يك مدار بيضى شكل صورت مى گيرد و مدت آن 365 روز و شش ساعت و هشت دقيقه و 38 ثانيه است. از اين حركت ماه هاى دوازده گانه پديد مى آيد. سرعت زمين در اين حركت در هر ثانيه حدود 30 كيلومتر است يعنى حدود صد هزار كيلومتر در ساعت است.

3. حركت اقباليه زمين: دايره استوايى آن اقبال به سوى دايرة البروج دارد و در 670 سال يك درجه جلو مى آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 90

4. حركت دو نقطه اوج و حضيض كره زمين بر وفق محيط دايرة البروج كه دوره كامل آن 20931 سال است و علت اين حركت تجاذب زهره و مشترى با زمين است.

5. حركت تقديم اعتدال ربيعى و خريفى است

كه بواسطه آن ثوابت را در هر 26 هزار سال خورشيدى يك بار بر موازات دائرة البروج متحرك مى بينيم.

6. حركت رقصى يا ارتعاشى قمرى است كه بر دور محور زمين عارض و در هر 29 سال يك بار زمين به سوى دائرة البروج متمايل مى شود.

7. حركت ارتعاشى شمسى است كه بواسطه جاذبه خورشيد محور زمين در دو جهت قطبين مرتعش مى گردد. و در هر سال شمسى يك حركت را تمام مى كند.

8. حركت تبعى است كه زمين با ساير سيارات به تبعيت خورشيد در فضا حركت مى كند «1».

تذكر: اين حركت تبعى، خود داراى اقسامى است مثل حركت انتقالى خورشيد مستقيم به طرف مكان نامعلوم يا ستاره وگا و حركت انتقالى خورشيدى به دور مركز كهكشان.

اول: آيا قرآن كريم به حركت زمين اشاره كرده است؟

در مورد حركت زمين به آيات متعددى «2» استناد شده است كه هر كدام را جداگانه مورد بررسى قرار مى دهيم:

1. «وترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمر مر السحاب» «3» «و مى بينى كوهها را و گمان مى كنى كه ايستاده است در حالى كه آنها مانند ابرها در حركت هستند.»

صاحب تفسير نمونه مى نويسد:

«قراين فراوانى در آيه وجود دارد كه تفسير ديگرى را تأييد مى كند وآن اينكه آيه از قبيل آيات توحيد و نشانه هاى عظمت خداوند، در همين دنياست و به حركت زمين كه براى ما محسوس نيست اشاره مى كند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 91

مسلماً حركت كوهها بدون حركت زمينهايى ديگر كه به آنها متصل است معنا ندارد و به اين ترتيب معناى آيه چنين مى شود كه: زمين با سرعت حركت مى كند همچون حركت ابرها، طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سير حركت زمين، به دور خود نزديك به

30 كيلومتر در هر دقيقه است و سير آن در حركت انتقالى، به دور خورشيد از اين هم بيشتر است به هر حال آيه فوق، از معجزات علمى قرآن است زيرا حركت زمين توسط گاليله ايتاليائى و كپرنيك لهستانى در حدود قرن هفده ميلادى كشف شد در حالى كه قرآن حدود هزار سال قبل از آن سخن گفته است.» «1»

برخى مفسران مثل مرحوم طبرسى در مجمع البيان حركت كوهها را مربوط به قيامت و تلاش آنها مى دانند و اين مطلب را از ابن عباس نقل مى كند «2».

امّا برخى از مفسران مثل استاد مكارم شيرازى اين احتمال را رد مى كند و مى گويند: تشبيه به ابر و حركت آرام آن كه در دنباله آيه هست متناسب با بر قرار نظم جهان و آرامش فعلى آن نه حوادث قيامت است. و از طرف ديگر تعبير اينكه «گمان مى كنى كوهها جامدند» با حوادث قيامت كه آشكار است، نا سازگار است «3».

سيد هبة الدين شهرستانى نيز با ذكر آيه فوق حركت زمين را از آن استفاده مى كند و تذكر مى دهد كه، مرحوم على قلى اعتضاد السلطنه پسر فتحعلى شاه بيش از پنجاه سال پيش از اين آيه حركت زمين را استنباط نموده و كسى در اين استخراج بر او پيشى نگرفته است.

و سپس در مورد تشبيه حركت زمين به ابر چند نكته را بر مى شمارد: نرمى و هموارى سير در عين سرعت- اختلاف حركت ابرها كه گاهى به طرف شرق و غرب و ... مثل زمين- بدون لرزش بودن هر دو حركت «4».

برخى از نويسندگان معاصر نيز از آيه فوق حركت زمين را استفاده كرده اند و مى گويند پيداست كه سرعت

ابر اشاره به سرعت زياد زمين است همانگونه كه مى گوييم: فلانى مثل باد حركت مى كند «5».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 92

و نيز علامه طباطبائى رحمه الله در مقدمه كتاب اعجاز قرآن و استاد حسين نورى «1» و محمدعلى سادات «2» از آيه فوق (نمل/ 88) حركت انتقالى زمين را استفاده مى كنند «3».

بررسى:

استفاده حركت انتقالى زمين از آيه فوق (نمل/ 88) مناسبت دارد، چرا كه كوهها را به ابر تشبيه كرده است و ابر حركت انتقالى به دور زمين دارد ولى حركت دورانى (وضعى) به دور خود ندارد پس حركت وضعى زمين از اين تشبيه قرآنى استفاده نمى شود و لذا اشاره تفسير نمونه زير آيه به حركت دورانى زمين مناسبت ندارد.

2. «و الذى جعل لكم الارض مهداً» «4» «و اوست كه زمين را براى شما گاهواره اى قرار داد.»

و همين مضمون در سوره طه/ 53 و نبأ/ 6 (مهاداً) آمده است.

و نيز در سوره بقره/ 22 مى فرمايد:

«الذى جعل لكم الارض فراشاً»

«آنكه زمين را براى شما بستر (آرامش) قرار داد.»

برخى از نويسندگان و صاحبنظران از تعبير «مهدا» حركت زمين را استفاده كرده اند و مى نويسند:

«چه تشبيه جالبى: قرآن زمين را مانند گاهواره توصيف مى كند. همانطور كه مى دانيد. از ويژگيهاى گهواره اين است كه در عين اينكه حركت مى كند، موجب ناراحتى و رنجش كودك نمى شود. بلكه سبب استراحت و آسايش اوست. «5»»

علامه شهرستانى نيز در اين مورد عبارتى شبيه به عبارت فوق دارد. «6» و برخى ديگر از نويسندگان نيز همين استفاده (حركت زمين) را نموده اند. «7»

در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائى رحمه الله «8» نيز از آيه 53 سوره طه و همچنين

شيخ نزيه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 93

القميحا «1» از آيه 53 سوره طه و آيه 10 سوره زخرف و نيز مهندس سادات «2» از آيه 10 سوره زخرف و 6 سوره نبأ، حركت انتقالى زمين را استفاده كرده اند.

استاد مصباح يزدى با رد استفاده حركت زمين از آيه فوق مى نويسند:

«مهد و مهاد نيز معنايى همانند «فراش» دارند، برخى گفته اند كه مى توان از اين دو كلمه دريافت كه همچون گاهواره داراى حركت است امّا اين روشن نيست زيرا در آن صورت جاى آن است كه ديگرى بگويد نوع اين حركت، گاهواره اى و داراى رفت و برگشت است در حالى كه چنين نيست.

بنابراين ظاهر آيه همان اشاره به راحتى و جاى استراحت و آرامش است همچنان كه گاهواره براى نوزاد چنين است. «3»»

تذكر: واژه «مهد و مهاد» در لغت به معناى محلى است كه آماده سكونت و استراحت شده است و يكى از مصاديق آن گاهواره كودك و زمين آماده و محل خواب است «4». و همچنين به زمين به خاطر صافى و نرمى و آمادگى آن (با وجود معادن، درياها و ...) براى زندگى انسان «مهد» گويند «5».

بررسى:

اگر بپذيريم كه «مهد و مهاد» فقط به معناى گاهواره كودك است پس از آيات فوق و تعبير «مهد و مهاد» حركت زمين استفاده مى شود امّا نوع خاصى از حركت كه به نام ميل شمالى و جنوبى كه 23 درجه و 23 دقيقه است «6».

يعنى زمين مثل گاهواره اى ميل شمالى و جنوبى آرامى را در طول سال طى مى كند. پس اشكال استاد مصباح (در مورد حركت رفت و برگشت) بر طرف مى شود چرا كه يكى

از حركتهاى زمين گاهواره اى است. و امّا حركت انتقالى از آيات فوق برداشت نمى شود و اصلًا خود تشبيه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 94

گاهواره مى تواند اين اشاره را داشته باشد چون گهواره هيچ گاه حركت وضعى و انتقالى ندارد بلكه رفت و برگشت منظم در حول يك محور دارد.

امّا با توجه به معناى لغوى «مهد و مهاد» كه هميشه به معناى گاهواره كودك نيست بلكه به معناى محل آماده استراحت و يا محل آماده زندگى مى آيد. و گاهواره يكى از مصاديق آن است پس نمى توان قطعاً بيان داشت كه به كار بردن تعبير «مهد و مهاد» در مورد زمين با توجه و عنايت به حركتهاى گاهواره اى آن بوده است. هر چند كه اين احتمال نيز وجود دارد و قابل نفى نيست. امّا با توجه به معناى لغوى و كاربرد قرآنى «مهد و مهاد» در آيات ديگر ممكن است به معناى محل استراحت و آماده زندگى (نه محل داراى حركت) باشد. پس اشكال استاد مصباح (در مورد نفى نسبت قطعى حركت گاهواره اى زمين به آيات فوق) وارد است. و نمى توان به طور قطعى حركت گاهواره اى زمين را بر طبق آيه فوق به قرآن نسبت داد.

3. «و الارض و ما طحيها» «1» «سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد.»

«و الارض بعد ذلك دحيها» «2» «و پس آن زمين با غلطانيدن گسترد»

راغب در مفردات مى نويسد: معناى لغت «طحو» مثل لغت «دحو» است و آن توسعه چيزى و حركت دادن آن است و در جاى ديگر در مورد لغت «دحا» مى گويد حركت دادن (زمين) از محل خود است «3».

صاحب تفسير پرتوى از

قرآن با استفاده از معناى لغوى «طحا» نتيجه مى گيرد كه آيه بر حركت وضعى و انتقال زمين دلالت دارد «4».

برخى از نويسندگان عرب بعد از آن كه مى گويد: لغت «الطحو» و «الدحو» به يك معناست شواهد لغوى و احاديث متعددى مى آورد بر اينكه در معناى «دحو» مسأله توسعه دادن (بسط) و حركت نهفته است. و «مداحى» همان گلوله اى است كه كودكان مدينه با آن بازى مى كردند كه گاهى از جنس سنگ يا گردو و ... بوده است. و «مدحاة» چوبى است كه اطفال به روى زمين مى چرخانند (فرفره يا قرقره) سپس مى نويسد: «دحو» بر اساس استعمال لغوى، دو حركت براى همان «مدحو» (گلوله) يكى حركت انتقالى و ديگرى دورانى. و دفعى از طرف فاعل را شامل مى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 95

و اگر به علم جديد مراجعه كنيم كه در مورد حركتهاى زمين چه مى گويد متوجه مى شويم كه دقيقترين وصف را قرآن در مورد زمين با كلمه «دحو» بكار برده است. چرا كه زمين يك حركت وضعى و يك حركت انتقالى دارد. «1»»

يكى ديگر از نويسندگان عرب با اشاره به موارد استعمال «طحا» و «دحا» در عرب مى گويد:

اگر «طحا» به معناى انداختن يا دفع باشد معناى آيه اين است كه خدا قسم خورده، به انداختن و دفع زمين در فضا و اگر «طحا» به معناى (اقتطع) جدا كردن باشد معناى آيه اين است كه خدا قسم خورده به جدا كردن زمين كه جزئى از منظومه شمسى بوده است «2».

در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائى حركت وضعى زمين از آيه (30 سوره نازعات) استفاده شده و آمده است: «هزار سال پيش از

آنكه گاليله از حركت زمين به دور خود سخن مى گويد ... قرآن به صراحت از چرخش زمين بحث كرده است (نازعات/ 30) و در احاديث اهلبيت به قدرى از آن بحث گرديده كه «دحو الارض» زبانزد همگان شده است»

و سپس توضيح مى دهد كه: واژه «دحو» در لغت به معناى غلطانيدن است و به صورت اسم فاعل و اسم مفعول در نهج البلاغه «3» بكار رفته و در بعضى روايات روز دحو الارض را 25 ذى القعده گفته اند «4». و اعمال معين كرده اند «5».

سيد هبة الدين شهرستانى معتقد است كه اولين كسى كه آيه 30 سوره نازعات را اشاره به حركت زمين دانست علامه سيد محمد حسين مرعشى شهرستانى (متوفاى 1315 ق) در رساله «موائد» بود كه به زبان پارسى منتشر شده است.

و سپس مرحوم شهرستانى مفاد آيه 30 سوره نازعات را اشاره به حركت زمين مى داند. و سپس هفت قرينه از لغت و حديث بر مطلب مى آورد «6».

صاحب تفسير نمونه كلمه «طحاها» را به معناى گستردن زمين و خروج آن از زير آب مى داند ولى با ذكر معناى «راندن» مى گويد كه برخى معتقدند اين تعبير اشاره اجمالى به حركت انتقالى و وضعى زمين دارد و اين احتمال را رد نمى كند «7».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 96

بررسى:

با توجه به معناى لغوى «دحو» و «طحو» مى توان گفت كه آيات فوق اشاره به حركت وضعى و انتقالى زمين دارد. هر چند كه ممكن است معناى ديگر «دحو» و «طحو» يعنى گستردن نيز مراد باشد و جمع آنها منافاتى ندارد.

4. «الم نجعل الارض كفاتاً» «1» «مگر زمين را كفات نگردانيديم؟»

كفات را در لغت اينگونه معنا

كرده اند:

1. بمعناى قبض و جمع يعنى زمين زنده و مرده را جمع كرده است. يا انسان ها و حيوانات زنده را با جمادات مرده جمع كرده است «2».

2. پرواز سريع و حقيقت معناى «كفات» حالت پرنده در جمع كردن بال ها براى پرواز است «3».

صاحب تفسير نمونه؛ با ذكر دو معناى «كفات» دو احتمال در معناى آيه مطرح مى كند: يكى اينكه زمين قرارگاه همه انسانها (زندگان و مردگان) است و دوم پرواز سريع زمين كه اشاره به حركت زمين به دور خورشيد و حركات ديگر است كه در زمان نزول قرآن مسلماً كشف نشده بود. ولى با توجه به آيه بعد (احياء و امواتاً) تفسير اول را مناسب تر مى دانند «4».

برخى از صاحبنظران اين نكات علمى را از آيه استفاده كرده اند:

الف: حركت وضعى و انتقالى زمين و سرعت طير آن در فضا. و استدلال مى كنند به اينكه در لغت «كفات» بمعنى پرنده و غير آن آمده است. (فى لغة كفاتاً الطائرة و غيره اسرع فى الطيران)

ب: تغييرات سطحى و عمقى كره خاك (كفت الشى ء تقلب الشى ء ظهراً لبطن و بطناً لظهر).

ج: وجود مواد مذاب در داخل زمين (الكفت قدر الصغيرة- ديك كوچك) «5»

يكى از نويسندگان عرب نيز با ذكر معانى لغوى كفات مى گويد: اين تعبير دقيق نشان مى دهد كه زمين كفات است از حيث سرعت كه در مدار خود حركت مى كند و در همان حال ساكنان خود

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 97

را در حال حيات و مرگ بر پشت خود نگاه مى دارد «1».

برخى از صاحب نظران معاصر از اين آيه نيروى جاذبه و حركت سريع زمين را استفاده مى كنند. «2»

استاد مصباح يزدى استفاده حركت زمين

از آيه فوق را ضعيف مى داند و مى نويسد:

«كفات موضعى است كه اشياء در آن جمع آورى مى گردد و در اصل معناى آن گرفتن و ضميمه كردن (قبض و ضم) وجود دارد ... كفات داراى معناى ديگرى نيز مى باشد.

عرب مى گويد كفت الطائر اى اسرع فى الطيران- پرنده به سرعت پريده با توجه به همين معنا، برخى گفته اند اين آيه اشاره اى است به حركت انتقالى زمين. امّا ظاهراً اين احتمال از احتمال نخستين ضعيف تر است زيرا كفات معناى مصدرى دارد بنابراين معناى آيه چنين مى شود كه: زمين سرعت است. نه اينكه سرعت دارد مگر آنكه مصدر را به معناى صفت بگيريم كه اين نيز خلاف ظاهر است.» «3»

علامه طباطبائى رحمه الله نيز در تفسير آيه فقط معناى جمع كردن را پذيرفته است (جمع بندگان زنده و مرده روى زمين) «4»

بررسى:

با توجه به معناى لغت «كفات» آيه مى تواند اشاره به حركت انتقالى زمين داشته باشد و اشكال ادبى استاد مصباح (مصدر بودن كفات) هم مرتفع است چون ممكن است مصدر بمعناى اسم فاعل باشد همانطور كه برخى مفسران به آن تصريح كرده اند «5» و اين مطلب علمى با سياق آيه كه در مقام

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 98

شمارش آيات و نعمت هاى الهى است سازگار مى باشد البته اين احتمال هم وجود دارد كه مقصود از آيه جمع كردن مردم زنده و مرده در قيامت باشد همانطور كه برخى مفسران احتمال داده اند «1» و نيز ممكن است اشاره به نيروى جاذبه نيز باشد.

البته جمع اين معانى هم امكان دارد. چرا كه لغت كفات تحمل چند معنا را دارد امّا به هر حال از لغت كفات

در آيه حركت وضعى زمين استفاده نمى شود آنگونه كه برخى گفتند چون در ماده لغوى اشاره اى به حركت دورانى شيئى بدور خود نشده است. در ضمن معناى ب و ج (تغييرات سطحى و مواد مذاب) درون زمين هم در لغت يافت نشد.

5. «هو الذى جعل لكم الارض ذلولًا فامشوا فى مناكبها» «2» «او خدايى است كه زمين را براى شما مركبى راهوار و رام شده قرار داد تا بتوانيد در روى آن راهپيمائى كنيد ...»

صاحب تفسير نمونه مى نويسد:

«ذلول» به معناى «رام» تعبير جامعى در مورد زمين است چرا كه زمين با حركت هاى متعدد و سريعى كه دارد آنچنان رام به نظر مى رسد كه گويى ساكن است. و كلمه مناكب جمع منكب (بر وزن مغرب) به معناى شانه است.

گويى انسان پا بر شانه زمين مى گذارد و چنان زمين آرام است كه مى تواند تعادل خود را حفظ كند.» «3»

استاد مصباح يزدى در مورد آيه فوق مى نويسند:

«نكته اى كه در آيه اخير بر آن تكيه شده، اين است كه: زمين زير پاى آدمى، رام است و چون مركبى راهوار و از آن مى توان دريافت كه زمين داراى حركت انتقالى است زيرا «ذلول» به معنى شتر راهوار است «4».

سيد هبة الدين شهرستانى نيز مى نويسد كه كلمه «ذلول» در لغت و عرف عرب اطلاق مى شود بر نوعى از شتر كه در راهوارى و هموارى و آسان سوارى ممتاز است ... اگر مانع قطعى خارجى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 99

نباشد استظهار حركت زمين و استفاده آن، از اين آيه براى ما روا و جايز خواهد بود «1».

برخى از نويسندگان معاصر مثل: گودرز نجفى «2»، مهندس محمد

على سادات «3» و نويسنده مقدمه اعجاز قرآن علامه طباطبائى «4» نيز اين آيه را اشاره به حركت انتقالى زمين دانسته اند.

بررسى:

ظاهراً استفاده حركت انتقالى زمين از آيه فوق مانعى ندارد. و با معناى لغوى و ظاهر آيه متناسب است.

6. «ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين» «5» «سپس آهنگ [آفرينش آسمان كرده و آن بخارى بود پس به آن و به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان پذير آمديم.»

سيد هبة الدين شهرستانى در باره آيه فوق مى نويسد:

«اين آيه از جمله آياتى است كه دلالت آن را بر حركت زمين چنين فهميده ام كه لفظ «اتيان- آمدن» در عرف لغت ظهور در حركت حسى و انتقالى دارد.

و متقدمين چون حركت زمين را جايز نمى دانستند اين ظواهر را بر غير معانى حقيقى خود تأويل مى كردند ولى ما كه قائل به حركت زمين هستيم به هيچ وجه محتاج به تأويلات آنان نيستيم و البته موافقت با ظواهر لفظ هم اولى است مخصوصاً بنابر اينكه آسمان دنيا عبارت باشد از كره (اتمسفر- بخار آب) كه محيط بر كره زمين است. چنانكه از جمله (وهى دخان) معلوم مى شود.

سپس آيه را چنين معنا مى كند:

عنايت و اراده خدا متوجه شد به سوى آسمان دنيا (كره محيط بزمين) در حالى كه عبارت بود از بخار آب پس به يك فرمان تكوينى به آسمان دنيا و كره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 100

زمين فرمود هر دو با هم منتقل شويد و از جاى خود حركت كنيد. به يكى از دو طريقه: يا مطابق نظام و تشكيلات اين

شمس (نظام عالم شمسى ما) و يا بر خلاف آن و مطابق نظام و جاذبية عالم ديگر. پس بزبان حال كه فصيح تر از زبان مقال است جواب دادند كه آمديم و حركت كرديم مطابق همين نظام و در مقابل نواميس اين جاذبه كه تو ايجاد كردئى مطيع و خاضع خواهيم بود.» «1»

يكى از نويسندگان معاصر در مورد آيه فوق مى نويسد:

«آيه فوق نيز به آغاز خلقت و حركت كرات آسمانى از جمله حركت زمين اشاره دارد.» «2»

صاحب تفسير نمونه در ترجمه آيه فوق مى نويسند:

«در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود بوجود آييد و شكل گيريد چه از روى اطاعت و چه اكراه»

و سپس در توضيح آن مى نويسند:

« [اين آيه به اين معنا نيست كه واقعاً سخنى با لفظ گفته شده باشد بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى و اراده او بر امر آفرينش است. و جمله «اتينا طائعين» ما از روى اطاعت شكل نهائى به خود گرفتيم، اشاره به اين است كه مواد تشكيل دهنده آسمان و زمين از نظر تكوين و آفرينش كاملًا تسليم اراده فرمان خدا بود. «3»»

علامه طباطبائى رحمه الله نيز اين كلمات (ائتيا- اتينا) را تكوينى مى داند و نوعى تعبيرات عرفى براى نشان دادن خلق الهى مى داند «4».

بررسى:

تفسير مرحوم شهرستانى در اينجا با ظاهر آيه و كلمه «ائتيا و اتينا» تناسب بيشترى دارد و تفسير صاحب نمونه احتياج به تقدير (به وجود آئيد- شكل نهائى به خود گرفتيم) دارد كه نوعى خلاف ظاهر است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 101

هر چند كه دو تفسير قابل جمع است يعنى مى تواند آيه اشاره به ايجاد و حركت، هر

دو باشد پس حد اقل آن است كه آيه مى تواند اشاره اى به حركت زمين داشته باشد.

7. «و الجبال اوتاداً» «1» «و كوهها را ميخ هاى زمين قرار داديم.»

«و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم» «2» «و در زمين كوههايى استوار افكند تا شما را نجنباند.»

برخى از نويسندگان معاصر با استناد به آيات فوق حركت وضعى زمين را از قرآن استفاده كرده اند. و در مورد آيه اول مى نويسند:

«همانطور كه مى دانيد چيزى را ميخ مى كوبند كه در حركت ترس از متلاشى شدنش باشد.»

و سپس با اشاره به سخنان ژرژ گاموف كه مى گويد «قسمت عمده هر كوهى زير سطح زمين قرار دارد» «3» مى نويسند:

«چه جالب قرآن چهارده قرن پيش پرده از روى اين راز بزرگ برداشته و كوهها را ميخ هاى زمين معرفى كرده است، زيرا فايده و نتيجه اينكه خداوند كوهها را ميخ ها و مسمار زمين قرار داده اين است كه اجزائش در حال حركت از هم متلاشى نشود.»

و در مورد آيه دوم مى نويسد:

«احتمالًا آيه فوق (نحل/ 15) نيز اشاره به حركت وضعى زمين دارد.» «4»

سيد هبة الدين شهرستانى نيز با تقسيم ميخ به دو قسم (خارجى و داخلى) آيات را حمل بر ميخ داخلى مى كند كه بوسيله آن اجزاء يك چيز را به يكديگر مربوط و متصل مى سازند.

و سپس نتيجه مى گيرد كه:

«پس اينكه شريعت ما كوهها را ميخ زمين دانسته نه مقصود بيان سكون

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 102

زمين بوده بلكه بر عكس و بر خلاف رأى متقدمين حركت زمين را اعلام فرموده است.» «1»

بررسى:

يكى از حركت هاى زمين، حركت قاره اى يا حركت پوسته جامد زمين است كه گاهى

باعث بوجود آمدن زلزله ها مى شود و آيه فوق اشاره اى به ثبات زمين در أثر وجود كوهها دارد و مى تواند لازمه آن اشاره به حركت پوسته زمين باشد.

امّا آيات فوق اشاره به حركت وضعى يا انتقالى زمين ندارد. چرا كه از نظر قرآن خود كوهها نيز در حال حركت است.

«و مى بينى كوهها را و گمان مى كنى كه ايستاده است در حالى كه آنها مانند ابرها در حركت هستند.» «2»

پس تصريح اين صاحبنظران به حركت وضعى و استناد آن به آيات فوق صحيح بنظر نمى رسد.

جمع بندى و نتيجه گيرى:

در مورد حركت زمين و آيات مورد استناد تذكر چند نكته لازم است:

1. در مجموع از 13 آيه اى كه مورد بحث واقع شد و با توجه به اشكالاتى كه به دلالت برخى آيات وارد شد مى توان نتيجه گرفت كه اجمالًا حركت زمين مورد پذيرش قرآن كريم بوده است هر چند كه اين آيات به حركت هاى متفاوت زمين اشاره مى كند و همه آنها يك حركت خاص را نمى گويد.

2. تعبيرات قرآن و اشارات علمى آن به حركت زمين بر خلاف هيئت بطلميوسى حاكم بر فضاى علمى زمان نزول قرآن بوده است چرا كه در هيئت بطلميوسى زمين را ساكن و مركز جهان مى دانستند امّا قرآن سخن از حركت آن گفته است. و اين يكى از مطالب علمى حق و صادق قرآن بود كه حدود 9 قرن بعد از نزول آنها توسط امثال كپرنيك به اثبات رسيد. اين گونه مطالب عظمت قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله را مى رساند.

3. خبر دادن قرآن از حركت زمين، هر چند كه عظمت قرآن را مى رساند ولى اعجاز علمى قرآن محسوب نمى شود چرا كه

در تاريخچه بيان كرديم كه افرادى مثل فيساغورس و فلوته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 103

خوس، ارشميدس، استرخوس ساموسى و كليانتوس آسوسى قبل از بطلميوس قائل به حركت زمين شده بودند. پس قبل از ظهور اسلام دو ديدگاه در محافل علمى جهان در مورد حركت و سكون زمين بوده است كه ديدگاه حاكم و مشهور همان سكون زمين يعنى نظريه بطلميوس بود و ديدگاه مغلوب همان حركت زمين بود.

اعجاز علمى وقتى صادق است كه نظريه اى را قرآن ابراز كند و كسى نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادى بياورد. در حالى كه نظريه حركت زمين قبل از قرآن آورده شده بود ولى مشهور نبود. هر چند كه اين مطلب ضررى به عظمت قرآن نمى زند چرا كه قرآن در عصرى كه، مشهورِ دانشمندان، مقهور نظريه سكون زمين بطلميوس بودند شجاعانه و با صراحت بر خلاف آن سخن گفت و مطالب علمى حق و صادقى را به جهان عرضه كرد كه قرن ها بعد به صورت قطعى به اثبات رسيد.

دوم: آيا در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه بر كرويت زمين دلالت داشته باشد؟

براى اثبات كرويت زمين از نظر قرآن كريم به آياتى كه تعبير «مشارق و مغارب» دارد استناد شده است. اين آيات عبارتند از:

«فلا اقسم بربّ المشارق و المغارب انّا لقادرون» «1» «سوكند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها كه ما قادريم.»

«و آن گروهى را كه ذليل و خوار شمرده مى شدند وارث مشرق ها و مغرب هاى زمين قرار داديم.» «2»

«پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرق ها» «3»

نكته: آيه اول مشارق و مغارب را به صورت مطلق آورده و مقيد به زمين يا خورشيد يا ستارگان ديگر نكرده است.

امّا آيه دوم مشارق و مغارب زمين را تذكر مى دهد. و آيه سوم فقط مسأله مشارق را متذكر شده ولى به صورت مطلق آورده و مقيد به مشارق زمين، خورشيد يا ستارگان ديگر نكرده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 104

تاريخچه

اگر انسان با يك نگاه سطحى به زمين بنگرد آن را مسطح و غير كروى مى پندارد. و همين مطلب از زمانهاى دور عقيده غالب مردم بوده است امّا در مورد شكل زمين عقايد متفاوتى در ميان دانشمندان وجود داشته كه بدان ها اشاره مى كنيم:

1. انكسيانوس مى پنداشت كه زمين مانند تخته اى از سرب بر روى آب افتاده در هوا معلق است و مادامى كه مسطح است بر روى آب قرار دارد و چون جمع شود فرو مى رود.

2. برخى صاحبنظران قديمى كليسا بر آن بودند كه زمين به شكل عمودى بر روى پايه هاى مجهول استوار است.

3. برخى زمين را به شكل مخروطى مى پنداشتند كه سر آن بر طرف بالا و بن آن به سمت پايين بوده و از طرف زيرين غير متناهى است.

4. انكسيمندر آن را به شكل ستونى مدور مى پنداشت.

5. برخى آن را از نظر حجم مكعب و از نظر شكل مسدس مى دانستند.

6. برخى آن را به شكل دفّ (دايره اى از آلات ضرب) مى دانستند.

7. برخى آن را به شكل طبل مى دانستند.

8. برخى آن را به شكل نصف طبل مى دانستند.

9. هركليتوس آن را مانند كشتى ميان تهى مى دانست.

10. برخى آن را به شكل سپر مى دانستند.

11. به عقيده برخى يونانيان زمين به شكل دايره است كه مركز آن كشور يونان و محيط آن سواحل بحر محيط است.

12. به نظر اكثر حكماء فارس و يونان، زمين كره اى

است تام و تمام كه محيط استوائى و قطبى آن با هم مساوى است. اين عقيده در مغرب زمين مقارن با تاريخ كشف آمريكا (1492 م) پيدا شد و برخى اين نظريه را به همه علماى اسلامى در صدر اسلام نسبت داده اند.

13. نيوتن (1767 م) بر آن شد كه زمين شبيه كره است يعنى كرويت آن حقيقى و تمام نيست چرا كه در قطب جنوب و شمال آن فرورفتگى وجود دارد. يعنى محيط قطبى زمين سيزده فرسنگ از محيط استوائى كوچكتر است و قطر قطبى آن دو ميل از قطر استوائى كمتر است. اين نظريه امروزه مشهور است و شواهد و براهين منطقى و حسّى آن را تأييد مى كند «1».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 105

مغرب و مشرق از نظر علمى

قبل از آنكه به نظرات و ديدگاههاى صاحبنظران و مفسران در مورد تعبير مشارق و مغارب بپردازيم توضيح يك مطلب علمى لازم بنظر مى رسد.

از يك طرف كره زمين داراى دو قطب مغناطيسى است كه به نام شمال و جنوب خوانده مى شود.

و از طرف ديگر چون زمين داراى دو حركت وضعى (به دور خود) و حركت انتقالى (به دور خورشيد) است به نظر مى آيد كه خورشيد در صبحگاهان از يك طرف خارج و كم كم بالاى سر ما مى آيد و سپس هنگام شامگاهان در طرف ديگر فرو مى رود. (هر چند كه اين مطلب خطاى ديد ماست و در حقيقت اين زمين است كه در اثر گردش وضعى به دور خود گاهى مقابل نور خورشيد قرار مى گيرد. لذا به نظر مى رسد خورشيد طلوع و غروب مى كند) و در عرف مردم و اصطلاح علمى آن طرفى كه خورشيد طلوع مى كند به

نام مشرق و آن طرف كه خورشيد غروب مى كند به نام مغرب ناميده مى شود و لذا به دو ناحيه طلوع و غروب خورشيد از نظر لغوى «مغرب و مشرق» گويند «1».

و از طرف ديگر هر انسان بالا و پايين دارد كه آسمان و زمين است پس هر انسانى به صورت طبيعى با شش جهت سروكار دارد.

به عبارت ديگر اگر يك انسان به طرف قطب شمال بايستد كه جلو بدن او به طرف شمال باشد و پشت سر او جنوب باشد دست راست او مشرق و دست چپ او مغرب مى شود و كره زمين در هر لحظه طلوع و غروب دارد يعنى از آنجا كه زمين به شكل كره است هميشه در برخى از نقاط زمين آفتاب در حال طلوع كردن است و در برخى نقاط ديگر در حال غروب كردن است. و علاوه بر آن خورشيد در هر روز در ساعت معين طلوع و غروب مى كند كه با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است.

پس مى توان گفت كه طلوع و غروب نسبت به جايگاه هر كس متفاوت است يعنى هر كس در هر نقطه اى كه باشد يك مشرق و يك مغرب دارد.

و نيز مى توان گفت كه كره زمين مشرق ها و مغرب هاى متعدد دارد كه هرلحظه نو به نو (جديد) مى شود. چرا كه زمين هميشه در حال حركت وضعى (به دور خود) است و در هر لحظه غروب و طلوع جديدى براى نقاط زمين پيدا مى شود و نيز به تعداد روزهاى سال طلوع و غروب جديد و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 106

در نتيجه مغرب و مشرق نو داريم.

اسرار علمى:

در مورد

كروى بودن زمين از نظر قرآن و تعبيرات كنايى آيات در اين مورد، اظهار نظرهاى متعددى شده است كه بدان ها اشاره مى كنيم:

1. سيد هبة الدين شهرستانى در مورد آيه 40/ معارج مى نويسند:

«سوگند به پروردگار مشرق ها و مغربها، كه دلالت دارد بر كثرت و تعدد هر يك از مشرق و مغرب مطابق هيئت جديد، زيرا كرويت زمين مستلزم آن است كه در هر موقع هر نقطه از زمين براى گروهى مشرق و براى گروهى ديگر مغرب باشد. پس كثرت مشارق و مغارب با قول به كرويت زمين راست آيد بدون اينكه در تفسير آن محتاج تكلّفى باشيم.»

و سپس در مورد كروى بودن زمين شواهد متعددى از روايات مى آورد «1».

2. مفسران قرآن در مورد تعبير «مشارق و مغارب» دو احتمال ذكر كرده اند:

الف: خورشيد هر روز از نقطه تازه اى طلوع و در نقطه تازه اى غروب مى كند و لذابه تعداد روزهاى سال مغرب و مشرق داريم و آيه به همين مطلب علمى اشاره دارد. آنان به عنوان شاهدى روايتى از امير المؤمنين عليه السلام را مى آورند كه در جواب «ابن كواء» مى فرمايد: 360 مشرق و مغرب وجود دارد «2».

ب: در نقاط مختلف زمين، مشرق و مغرب متفاوت است و گاهى مغرب يك نقطه همزمان با مشرق نقطه ديگر است (كه در دو طرف كره زمين واقع شده اند). و تعبير مشارق مغارب اشاره به همين اختلاف افق هاى زمين است.

البته در آيه 137 سوره اعراف تفسير دوم (ب) ترجيح داده شده است و تفسير نمونه در اين مورد مى نويسد: «تعبير به «مشارق الارض و مغاربها» (مشرق ها و مغرب هاى زمين) اشاره به سرزمينهاى وسيع و پهناورى هست كه در اختيار

فرعونيان بود، زيرا سر زمينهاى كوچك، مشرق ها و مغرب هاى مختلف و به تعبير ديگر افق هاى متعدد ندارد. امّا يك سرزمين پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرق ها و مغرب ها به خاطر خاصيت كرويت زمين خواهد داشت «3».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 107

و در آيه 5 سوره صافات هر دو احتمال (الف و ب) وجود دارد بلكه در اينجا 3 احتمال وجود دارد:

اول: طلوع هاى خورشيد در هر روز از نقاط مختلف.

دوم: مشرق هاى مختلف زمين به خاطر كروى بودن آن.

سوم: مشرق هاى ستارگان مختلف.

به هر حال آيه 5 سوره صافات ما را به كرويت زمين و مشرق هاى آن توجه مى دهد «1».

3. برخى از نويسندگان معاصر نيز آيات 137 سوره اعراف و 5 سوره صافات و 40 سوره معارج را دليل كرويت زمين از نظر قرآن مى دانند و آن را يكى از معجزات علمى قرآن مى داند.

و سپس با ذكر آيه «و الى الارض كيف سطحت» «2»

« [به زمين نمى نگرند] كه چگونه گسترده شده است» مى نويسد كه: مسطح بودن زمين مانع كرويت آن نمى شود چرا كه هر كره اى براى خود سطحى نيز دارد و از اين روست كه در هندسه كره را يكى از اقسام سطح بشمار آورده اند. و توضيح مى دهد كه مسطح بودن به معناى مقابل كروى، يك اصطلاح هندسى جديد است و مقصود از سطحت در آيه «گسترش» است «3».

4. مهندس سادات نيز با ذكر آيه 40 سوره معارج كرويت زمين را از آيه استفاده مى كند. «4»

5. شيخ احمد محيى الدين العجوز «5»، و همچنين شيخ نزيه القميحا «6» نيز از آيه فوق كرويت زمين را نتيجه گرفته اند. تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص:

108

بررسى:

در مورد آيات فوق تذكر چند نكته لازم است:

1. تعبير «مشارق و مغارب» در آيات مورد بحث دلالت مطابقى بر كرويت زمين ندارد يعنى به صورت مستقيم نمى فرمايد كه زمين گرد است. ولى به صورت دلالت التزامى بر كرويت زمين دلالت دارد. چرا كه وجود مشرق ها و مغربهاى متعدد براى زمين با كروى نبودن زمين ناسازگار است. اين تعبير هر چند كه گرد بودن زمين را مى رساند امّا نسبت به كرويت كامل يا ناقص آن ساكت است.

2. از طرفى از برخى تعبيرات يونانيان در مورد حركت زمين و شكل زمين (مثل ستون مدور- مخروط- عمودى بر پايه- طبل) بر مى آيد كه آنها به نوعى توجه به لزوم گرد بودن زمين داشته اند ولى كروى بودن كامل زمين را تصريح نكرده اند.

و از طرف ديگر قرآن نيز تصريحى به كروى بودن زمين ندارد. (بلكه كروى بودن لازمه معناى مشارق و مغارب است) پس به طور قاطع نمى توان گفت اين تعبيرات (مشارق و مغارب) اعجاز علمى قرآن كريم است بلكه بهتر است بگوييم اين تعبير از لطائف قرآنى است كه اشاره اى به مطالب علمى دارد و لازمه آن مطلب علمى كرويت زمين است.

چرا كه وجود مشرق ها و مغربهاى زمانى مختلف براى همه مردم قابل حس بوده است چون مى ديدند كه زمان طلوع و غروب خورشيد در طول سال تغيير مى كند و مشرق ها و مغرب هاى مختلف داريم بيان اين مطلب چيزى نيست كه كسى نتواند مثل آنرا بياورد و اعجاز علمى محسوب شود.

آرى لازمه اين اشاره علمى كرويت زمين است كه اگر قرآن بدان تصريح كرده بود اعجاز علمى قرآن محسوب مى شد.

7. آيا در آسمان ها موجودات زنده وجود دارد؟

آسمان يكى از شور انگيزترين موضوعات فكرى بشر

بوده است و اين فكر كه آيا در آسمان موجودات زنده يا عاقل ديگرى وجود دارد يا ندارد يكى از دغدغه هاى بشراست.

و برخى آيات قرآن به وجود موجوداتى زنده در آسمان اشاره دارد. مفسران و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 109

صاحبنظران در اين مورد به اين آيات استدلال كرده اند:

«و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابة و هو على جمعهم اذا يشاء قدير» «1» «و از نشانه هاى [قدرت اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از [انواع جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هر گاه بخواهد بر گرد آوردن آنان تواناست.»

تاريخچه:

انسانها بر اساس هيئت بطلميوسى قرن ها فكر مى كردند كه ستارگان ميخ هاى كوبيده بر سقف آسمان هستند «2» ولى پس از پيدايش هيئت جديد كپرنيكى و كشفيات تازه در پهنه آسمان به فكر وجود موجودات عاقل و متفكر در كرات ديگر افتادند و در اين مورد به تفكر و جستجو پرداختند و قسمتى از تلاش بشر براى صعود به آسمانها در پى همين جستجوگرى بوده است.

ايزاك آسيموف در كتاب اكتشافات قرن بيستم مى نويسد:

«بخاطر نتايج و داده هاى صحيح سفر فضايى، بايد به ستارگان دست يابيم، ما بايد سياراتى نظير زمين را كه دور آنها مى چرخند و بر روى خود دوست و دشمن، ابر مردها و هيولاها را حمل مى كنند، پيدا كنيم. «3»»

هنگامى كه اولين انسان يعنى «آرمسترانك» در ژولاى سال 1969 ميلادى پا به سطح ماه گذاشت اين عطش شديدتر شد. در اين مورد مطالعات گسترده دانشمندان حاكى از آن است كه:

تنها در كهكشان ما (راه شيرى) 600 كره مسكونى وجود دارد و در اين

ستارگان تمدنى شبيه تمدن زمين ديده مى شود. و بر طبق حسابى در عالم هستى 600 ميليون كره مسكونى وجود دارد «4».

و در تحقيقى كه با همكارى يكى از دانشمندان فضايى شوروى و آمريكا تحت عنوان «ما تنها نيستيم» منتشر شد، اعلام گرديد كه: در كهكشان ما دست كم 1000 ميليون كره قابل زندگى موجود است «5».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 110

جمعى از دانشمندان اخترشناس كه «هرثل» از جمله آنهاست معتقدند كه مجموع ستارگان ثابت و سيار مسكون مى باشند و تجليات اسرارآميز حيات هرگز منحصر به زمين نيست. منتهى شرايط حيات بر حسب انواع جاندارانى كه در هر يك از كرات آسمانى زندگى مى كنند متفاوت است. «1»»

عبد الرزاق نوفل نيز گزارشات متعددى از دانشمندان نقل مى كند كه حاكى از وجود حيات و موجودات زنده در كرات ديگر است «2».

عبد الغنى الخطيب طى يك بحث مفصل موضوع وجود زندگى در كرات ديگر را از سه جهت (عقلى- علمى- قرآنى) مورد بررسى قرار داده است.

از جهت عقلى استدلال مى كند كه: اگر در فضاى كرات بوسعت آسمانها آفريده اى نباشد بر حكمت خدا شايسته نيست كه آنها را خالى بگذارد ... عقل تيزبين اين امر را بعيد مى داند و معتقد است كه در فضاى هستى آفريدگان ديگر هستند كه مانند موجودات زمينى زندگى مى كنند. «3»

و از نظر علمى استدلال مى كند كه: سراسر جهان هستى از حيث تركيب و ساختمان و نظم شبيه به هم هستند و اين نشان مى دهد كه ايجاد كننده آنها يكى است و ماده آنها همانند است و موجودات آنها همانند موجودات زمين اند ... اگر دانشمندان نتوانسته اند اين موجودات زنده را ببينند و به

آن يقين حاصل كنند به اين معنا نيست كه منكر وجود هستى در ستارگان باشند ممكن است دانشمندان ديگر بتوانند با وسايل خود اين مجهول را كشف كنند و به وجود زندگى در كرات ديگر يقين آورند «4».

اسرار علمى:

در اينجا نظرات مفسران و صاحبنظران را در مورد آيه مرور مى كنيم:

«و من آياته خلق السموات و الارض و ما بثّ فيهما من دابة» «5» تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 111

علامه طباطبائى رحمه الله در زير آيه فوق مى فرمايد:

«ظاهر آيه اين است كه در آسمانها خلقى از جنبندگان (دواب) مثل روى زمين وجود دارد و اگر كسى بگويد كه منظور از جنبندگان آسمان، ملائكه هستند مردود است چرا كه كلمه «دواب» بر ملائكه اطلاق نشده است.» «1»

و صاحب تفسير نمونه مى نويسد:

«كلمه «دابة» شامل موجودات ذره بينى تا حيوانات غول پيكر مى شود ... و اين آيه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمان ها دارد گر چه هنوز دانشمندان به صورت قاطعى در اين زمينه قضاوت نمى كنند. و سر بسته مى گويند در ميان كواكب آسمان به احتمال قوى ستارگان (سياره هاى) زيادى هستند كه داراى موجودات زنده اند ولى قرآن با صراحت اين حقيقت را بيان مى دارد كه در پهنه آسمان نيز جنبنده گانى زنده فراوان وجود دارد «2».

در حديثى از حضرت على عليه السلام آمده است:

«اين ستارگانى كه در آسمان است شهرهايى همچون شهرهاى زمين دارد، هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است.» «3»

عبد الرزاق نوفل پس از ذكر يك مقدمه طولانى و نقل قول هاى مختلف از دانشمندان در مورد وجود حيات در سيارات ديگر مى نويسد:

قرآن

كريم ده ها قرن قبل، خبر از وجود حيات و جنبندگان در آسمان ها مى دهد همانگونه كه در زمين هستند و سپس به آياتى از جمله آيه 29 سوره شورى استشهاد مى كند و از آن نتيجه مى گيرد كه خداوند مى تواند اهل آسمان ها و زمين را در يك جا جمع كند «4».

عبد الغنى الخطيب نيز با استدلال به آيه فوق در مورد وجود موجودات در كرات ديگر به نقل قول از ديگران مى پردازد و مى نويسد «5»:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 112

زمخشرى در تفسير خود مى گويد:

بعيد نيست در آسمان ها حيواناتى كه بر روى زمين راه مى روند آفريده شده باشد «1».

و ابو السعود در تفسير خود مى گويد: يا در آسمان حيوانى آفريده شده باشد كه در آنجا مانند انسان در زمين راه برود.

فخر رازى هم بعيد نمى داند كه: خدا در آسمانها انواعى از حيوانات را آفريده باشد كه مانند مردمان روى زمين (در آسمان ها) راه بروند «2».

آية اللّه حسين نورى با ذكر اين نكته كه اخيراً برخى از دانشمندان فضايى شوروى اعلام كردند كه در كهكشان ما دست كم 1000 ميليون كره قابل زندگى وجود دارد. مى نويسد:

«جالب اينكه از اين موضوع مهم در حدود چهارده قرن قبل قرآن مجيد با صراحت خبر مى دهد» و سپس به آيه فوق (شورى/ 29) استدلال كرده و دو نكته از آن برداشت مى كند:

1. در آسمان ها نيز مانند زمين موجودات زنده وجود دارد.

2. هر موقع كه مشيت خدا اقتضا كند سكنه كرات آسمانى و زمين بايك ديگرملاقات خواهندكرد «3».

و نيز در مقدمه كتاب اعجاز قرآن كه منسوب به علامه طباطبائى رحمه الله به همين آيه (شورى/ 29) در مورد وجود موجودات زنده

در جهان بالا استدلال شده است «4».

برخى از نويسندگان نيز با ذكر آيات فوق (شورى/ 29- نحل/ 53- نور/ 45) در مورد وجود جانوران در آسمان و حتى وجود گياهان و خانه سازى (بروج/ 2) استدلال كرده است «5».

بررسى:

در مورد انطباق آيه فوق (شورى/ 29) با وجود حيات و موجودات زنده در كرات ديگر تذكر چند نكته لازم است:

1. واژه «سماء» و «سموات» در قرآن به چند معنا به كار مى رود (جهت بالا- كرات آسمانى- جو زمين و ... «6») مى آيد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 113

تفسير آيه فوق به وجود موجودات زنده در كرات ديگر وقتى صحيح است كه ثابت كنيم كلمه «سموات» در آيه مورد بحث به معناى كرات آسمانى مى آيد.

در حالى كه ممكن است كسى احتمال دهد كه «سموات» در آيه فوق طبقات جو اطراف زمين است و مراد از دابة موجودات ريز ذره بينى (مثل ويروسها و ...) و درشت (مثل پرندگان) است كه در فضاى اطراف ما پراكنده اند.

امّا با اين حال مى توان گفت كه ممكن است مراد از آيه هر دو تفسير (كرات آسمانى و طبقات جو زمين) باشد.

2. با توجه به اينكه هنوز وجود موجودات زنده در كرات ديگر از لحاظ علمى اثبات نشده و به صورت يك احتمال قوى از آن ياد مى شود لذا نمى توان به صورت قطعى تفسير اول (وجود موجودات زنده در كرات ديگر) را به قرآن نسبت داد و اين تفسير احتمالى هم اعجاز علمى قرآن را اثبات نمى كند.

3. اگر احتمال دوم (وجود موجودات ريز و درشت در جو اطراف زمين) را بپذيريم آيه فوق در قسمت حيوانات درشت (مثل پرندگان) بيان يك واقعيت

خارجى است كه همه مى بينند ولى نشانه الهى است از اين جهت كه خداوند طورى هوا و پرندگان را خلق كرد كه بتوانند در فضا پرواز كنند امّا در قسمت موجودات ريز ذره بينى با توجه به عدم اطلاع مردم عرب صدر اسلام از آنها مى توان گفت كه نوعى رازگويى علمى است كه علوم جديد بدان دست يافته است.

ولى با توجه به احتمالى بودن تفسير فوق و اينكه اين مطلب از نوع يافتن مصداق جديد براى كلمه «دابة» است نمى توان آن تفسير و معنا را در شمار اعجاز علمى قرآن به حساب آورد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 114

8. از منظر قرآن، پايان جهان چه زمانى و چگونه اتفاق مى افتد؟

اشاره

قرآن كريم قيامت را پايان جهان معرفى مى كند كه آغاز جهانى ديگر است اين كتاب آسمانى در آيات متعددى سخن از حوادثى مى گويد كه در آستانه قيامت رخ مى دهند و برخى از آنها نشانه هاى قيامت شمرده مى شوند. مفسران و صاحبنظران علوم كيهان شناسى در مورد پايان جهان فعلى به چند دسته از آيات زير نظر دارند:

الف: آياتى كه به مرگ خورشيد و ستارگان اشاره مى كند.

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» «1» «آنگاه كه خورشيد به تاريكى گرايد و آنگاه كه ستارگان خاموش شوند.»

«و خورشيد و ماه را رام گردانيد، هر كدام براى مدّتى معين به سير خود ادامه مى دهند.» «2»

ب: آيه اى كه به شكافتن ماه اشاره دارد:

«قيامت نزديك مى شود و ماه شكافته مى شود.» «3»

ج: آياتى كه اشاره به در هم ريختن نظام فعلى آسمان و ستارگان مى كنند:

«آنگاه كه آسمان شكافته مى شود و آنگاه كه ستارگان فرو ريخته و از هم پاشيده شوند.» «4»

«و آفتاب و ماه بهم گرد آيند.» «5»

د:

آياتى كه اشاره به زلزله هاى عظيم در زمين مى كند:

«كه زلزله رستاخيز مطلب مهمى است.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 115

ه: آياتى كه اشاره به فروپاشى كوهها مى كند:

«و (روزى كه) كوهها مانند پشم زده شده رنگين شود.» «1»

و: آياتى كه اشاره به انفجار و بر افروختگى درياها دارد:

«و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شود.» «2»

ز: آيه اى كه به دود در آسمان اشاره مى كند:

«منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد مى آورد.» «3»

نظريه هاى علمى در مورد پايان جهان

اشاره

در مباحث كيهان شناختى دو مطلب در مورد پايان جهان مطرح مى شود:

اول: سرانجام حركت انبساطى جهان چه مى شود؟

جهان در حال گسترش است و كهكشانها از همديگر با سرعت دور مى شوند «4». ولى آيا جهان هميشه انبساط مى يابد؟ يا انبساط روزى متوقف مى شود و يا حتى جهان به نقطه آغازين خود باز مى گردد؟ دانشمندان در اين مورد سه احتمال مطرح كرده اند:

الف: گسترش جهان دائمى است.

ب: جهان سرانجام در اثر نيروى جاذبه منقبض شده و به يك نقطه باز مى گردد (رُمبش).

ج: جهان دائماً بين انفجارها و رُمبش هاى بزرگ در نوسان است.

«الكساندر فريدمن» فيزيكدان روسى در 1920 م نشان داد كه پاسخ اين پرسشها بستگى به جرم جهان دارد. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 116

دوم: سرانجام خورشيد و ستارگان و زمين چه مى شود؟

برخى متخصصان فيزيك و كيهان شناسان بر آنند كه:

«خورشيد در هر ثانيه 564 ميليون تن هيدروژن به عنوان سوخت مصرف مى كند كه از اين مقدار 560 ميليون تن هليم به وجود مى آيد 4 ميليون تن مواد باقى مانده كه فقط 7/ 0% سوخت مصرفى مى باشد تبديل به انرژى مى شود كه در نهايت به صورت نور و گرما انتشار مى يابد.

با وجود نياز عظيمى كه خورشيد ما به سوخت دارد مى تواند به مدت 10 ميليارد سال بدرخشد كه از اين عمر طولانى 5 ميليارد سال را گذرانده است.

بنابراين خورشيد هم اكنون در نيمه راه زندگى خود قرار دارد. «1»»

«پس سياره آبى رنگ ما (زمين) هنوز حدود 5 ميليارد سال ديگر به دور خورشيد خواهد چرخيد آنگاه خورشيد در آخرين روزهاى عمر خود مانند يك بادكنك كاملًا باد كرده خواهد شد و به صورت يك ستاره عظيم و غول پيكر سرخ فام در خواهد آمد. و دو سياره داخلى منظومه شمسى خود يعنى عطارد و زهره را فرو مى بلعد.

زمين

تا هزار درجه سانتيگراد حرارت خواهد يافت تمام آثار زندگى و حيات، مدتها قبل از بين رفته و تمام آب اقيانوس ها بخار شده است.» «2»

برخى ديگر از صاحبنظران در مورد مرگ يك ستاره مى نويسند:

«از آنجا كه همه ستارگان در واقع مولدهاى جوش هسته اى هستند سرانجام روزى سوختشان را به پايان مى رسانند، انبساط مى يابند و انبوهى از گازهاى درخشان پوسته ستاره به صورتهاى خيال انگيزى در فضا رها مى شوند كه بنام «سحابيهاى سياره نما» خوانده مى شود.

هنگامى كه سوخت هسته اى ستاره پايان يافت نيروى گرانش سريعاً ستاره را در خود فرو مى برد و ستاره به تلى از خاكستر بسيار داغ تبديل مى شود كه «كوتوله سفيد» خوانده مى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 117

ستارهاى بسيار پر حجم با يك انفجار به حيات خود پايان مى دهند. هنگامى كه هسته ستاره منفجر شد پوسته هاى بيرونى آن به بيرون پرتاب مى شوند ستاره محتضر (در حال مرگ) تنها در خلال چند ساعت انرژى را از خود منتشر مى كند كه خورشيد ما در مدت پنج بيليون سال منتشر كرده است. و در اين حال ستاره چند ميليون بار درخشان تر مى شود. اين پديد را ابر نو اختر نامند.» «1»

نكات تفسيرى و اسرار علمى:

برخى از مفسران و صاحبنظران در مورد انطباق آيات و يافته هاى كيهان شناسى كه به پايان جهان اشاره مى كنند اظهار نظر كرده اند:

1. استاد آية اللّه مكارم شيرازى در تفسير موضوعى پيام قرآن، آيات مربوط به پايان جهان را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و در مورد «اذا الشمس كورت و اذا النجوم انكدرت» «2»

مى نويسد:

«كوّرت از ماده تكوير در اصل به معنى پيچيدن و جمع و جور كردن

چيزى است و اين واژه به معنى تاريك شدن يا افكندن نيز آمده است و ظاهراً اين دو معنى در مورد خورشيد لازم و ملزوم يكديگر است به اين ترتيب كه خورشيد تدريجاً لاغر وجمع و جور مى شود و رو به تاريكى و بى فروغى مى گذارد.

انكدرت از ماده انكدار به معنى تيرگى و تاريكى يا سقوط و پراكندگى است.

آرى طبق گواهى قرآن در پايان جهان، پر فروغ ترين مبداء نور در منظومه شمسى ما كه مايه روشنايى تمام سيارات است خاموش و جمع مى شود و ستارگان ديگر نيز به همين سرنوشت گرفتار مى گردند.

سپس اشاره مى كند كه دانشمندان امروز معتقدند كه انرژى خورشيد از احتراق هسته اى بدست مى آيد و هر شبانه روز سيصد و پنجاه هزار ميليون تن از وزن اين كره كاسته مى شود. و همين امر سبب مى گردد كه تدريجاً لاغر و كم نور شود و اين همان جمع شدن و كم نور شدن، يعنى دو مفهومى است كه در ماده تكوير طبق گفته ارباب لغت وجود دارد.» «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 118

ايشان در مورد جمع شدن خورشيد و ماه «و جمع الشمس و القمر» «1»

مى نويسند:

«جمع شدن خورشيد و ماه ممكن است از اين جهت باشد كه با از بين رفتن تعادل جاذبه و دافعه، كره ماه جذب به مركز اصلى يعنى خورشيد خواهد شد.» «2»

آنگاه با اشاره به آيه «و اذا الكواكب انتثرت» «3»

مى نويسد:

«نظام موجود كواكب نيز در هم مى ريزد گوئى تعادل جاذبه و دافعه كه ارتباط با جرمها و سرعت حركت آنها دارد به هم مى خورد و شايد اين همان چيزى است كه در قرآن به

آن اشاره شده است (آن زمان ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند).» «4»

و بعد در مورد زلزله هاى عجيب و تلاشى كوهها مطالبى را ذكر مى كنند. «5»

ايشان با اشاره به آيه هاى «و اذا البحار فجّرت» «6» «و اذا البحار سُجّرت» «7»

كه در مورد انفجار و بر افروخته شدن درياهاست «8» سه احتمال مطرح مى كنند:

اول: اينكه آب از دو عنصراكسيژن و ئيدروژن تشكيل شده كه هر دو شديداً قابل احتراق است اگر عواملى سبب تجزيه آبها شوند درياها مبدل به كوره هاى عظيمى از آتش سوزان خواهد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 119

شد و يك جرقه كوچك كافى است كه عالمى از آتش ايجاد شود.

دوم: اينكه زلزله هاى شديد آستانه رستاخيز به سبب شكافتن زمين ها و راه يافتن درياها به يكديگر مى شوند.

سوم: اينكه متلاشى شدن كوهها و ريخته شدن غبار آنها به درياها و يا فرود سنگهاى آسمانى در آنها موجب مى شود تا درياها پر شود و آب سراسر خشكى را فرا گيرد «1».

2. يكى از نويسندگان معاصر نيز با اشاره به آيه «و جمع الشمس و القمر» «2»

به در هم ريختن نظام هستى اشاره مى كند و مى نويسد:

«فضاى ما بين هسته اتم و الكترونهايى كه گرد آن در حركت اند نسبت به حجمشان بسيار وسيع و فضايى خالى و هولناك است شما اگر يك اتم را يك كيلومتر (1000 متر) فرض كنيد تنها يك متر آن توسط هسته و پرتون اشعال شده است و الكترون در فاصله يك كيلومترى بدور هسته حركت مى كند.

در واقع كليه موجودات جهان اعم از جاندار و بى جان از موجودى تو خالى چون اتم تشكيل يافته اند و چون بيكباره فاصله و

فضاى خالى اتمها از بين برود همه موجودات عالم با حفظ وزن قبلى خود به موجودات بسيار ريزى تبديل خواهند شد و در آن هنگام است كه نظم عالم مادى در يك چشم بهم زدن از هم خواهد پاشيد. آنگاه است كه كره زمين به اندازه يك نارنج كوچك در خواهد آمد «3» و سپس اجرام آسمانى كه بصورت گويهاى كوچكى در آمده به همديگر برخورد خواهد كرد.

اين واقعيتى است كه براى ستاره شناسان امروز با نظاره ستاره بزرگى چون سيريوس كه در يك چشم بر هم زدن به ستاره كوچكى تبديل شد آشكار گشته است.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 120

3. برخى صاحبنظران اشاره به آيه «و اذا البحار سجرت» «1»

مسأله انفجار اتمى را در اثر رها شدن اتم اكسيژن از هيدروژن (در تركيب آب ها) مطرح مى كنند «2».

4. برخى از نويسندگان معاصر با اشاره به آيات قرآن (تكوير/ 1- 2، انفطار/ 1- 2) در مورد مرگ خورشيد و ستارگان با نقل سخنان دانشمندان، چند نظريه را مطرح كرده اند:

الف: دكتر ژرژ گاموف مى گويد: روزى فرا خواهد رسيد كه زمين (و نيز همه سيارات ديگر) پس از انفجارى بزرگ به صورت گاز رقيقى در خواهد آمد «3».

ب: پروفسور آ. ماسويچ مى گويد: روزى كليه ذخاير هيدروژن خورشيد در اثر فعل و انفعالات هسته اى به انتها مى رسد «4».

ج: يكى از صاحبنظران مى نويسد: طبق قانون دوم ترموديناميك و اصل انتروپى همه اجسام به تدريج حرارت خود را از دست مى دهند و رو به نابودى مى روند. به اين ترتيب روزى فرا خواهد رسيد كه حرارت در همه اجسام، مساوى ايجاد شود و آن روز ديگر روز

مرگ كليه موجودات و اجرام آسمانى است «5».

5. برخى نويسندگان در مورد شكافته شدن ماه «انشق القمر» «6»

اينگونه نگاشته اند:

«مطلبى كه دانشنمدان ستاره شناس اخيراً بدان دست يافته اند اين است كه مى گويند: روزى بيايد كه ماه به دو قسمت يا بيشتر تقسيم گردد و اين قسمت ها نيز به نوبه خود به طور هول انگيزى منفجر و هزار بارتكه پاره شوند.

و از «سر جميس» ستاره شناس اروپايى نقل مى كند كه: «در آينده ماه به قدرى رفته رفته به زمين كه به بى نهايت درجه نزديكى مى رسد در اين موقع كه زمين در معرض خطر سقوط قرار گرفته است تقدير الهى كه در بر هم ريختن ماه و از هم پاشيدن آن تعلق گرفته به مرحله اجرا گذاشته مى شود.» «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 121

6. عبد الرزاق نوفل نيز در مورد پايان جهان و سرنوشت خورشيد و ماه چند نظريه مطرح مى كند. «1»

7. احمد محمد سليمان نيز با ذكر احتمالات متعدد در مورد آيات مورد بحث آيه «فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين» «2»

را مطرح مى كند و مى گويد «دخان در اينجا آتش است» و آن را بر حوادث پايان جهان حمل مى كند.

سپس دو احتمال انفجار خورشيد و نقصان نور خورشيد را مطرح مى كند كه موجب نابودى زمين در اثر زبانه هاى آتش خورشيد و يا سرماى شديد مى شود «3».

8. برخى صاحبنظران نيز با طرح آيه 10 سوره دخان آن را معجزه الهى در قرآن مى دانند كه جهان در قيامت «دخان» مى شود همانطورى كه اول بود و اين حقيقى علمى است «4».

بررسى:

هر چند برخى از مطالب علمى با ظاهر آيات قرآن در مورد پايان جهان سازگار است،

امّا به نظر مى رسد، در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. مطالب ذكر شده در مورد شكافته شدن ماه «انشق القمر» «5»

از دو جهت قابل اشكال است.

نخست اينكه مطالب علمى كه بيان شد از استحكام لازم برخوردار نيست و دليل بر فروپاشى ماه از نظر علوم تجربى ذكر نشد. و تنها به ذكر اين نكته اكتفا شده بود كه ماه به زمين نزديك مى شود.

اين مطلب بر فرض صحت مستلزم جذب ماه به زمين است. در حالى كه قرآن كريم سخن از جمع شدن خورشيد و ماه در آستانه قيامت مى كند «و جمع الشمس و القمر» «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 122

دوم اينكه مفسران در مورد انشقاق قمر دو احتمال ذكر كرده اند:

الف: مقصود از آيه همان شق القمر معروف باشد كه به عنوان معجزه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله اتفاق افتاد «1» و خود يكى از نشانه هاى نزديكى قيامت است. همانگونه كه بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله از نشانه هاى نزديك شدن قيامت است.

ب: مقصود شكافته شدن ماه در آستانه قيامت باشد. «2»

2. در مورد آيه «يوم تاتى السماء بدخان مبين» «3»

سه احتمال در تفاسير ذكر شده است:

اول: اينكه مقصود دود شرربارى، در قيامت باشد كه نوعى عذاب است.

دوم: اينكه مقصود از دود معناى مجازى آن باشد يعنى كنايه از خشكسالى باشد كه در زمان پيامبر گروه عظيمى از كفار را گرفت.

سوم: اينكه مقصود دودى باشد كه در آستانه قيامت همه جا را مى پوشاند و مردم دست به دامن لطف خدا مى شوند و كمى عذاب برطرف مى شود.

مفسران معناى اول و دوم را بعيد مى دانند و معناى سوم

را قوى تر مى دانند و روايات متعددى هم در كتابهاى شيعه و اهل سنت بر طبق آن وارد شده است «4».

به هر حال استفاده اى كه احمد محمد سليمان از آيه كرده بود يعنى دخان را به معناى آتش گرفته بود، معناى لغوى يا قرينه اى روائى آن را تأييد نمى كند.

3. در مورد مرگ خورشيد و ستارگان و در هم ريختن نظام آنها، اگر چه در قرآن كريم اشارات كلى به آنها شده است امّا با توجه به تعدد نظريه ها در اين مورد (انفجاربزرگ- از دست دادن حرارت طبق اصل دوم ترموديناميك و ...) و عدم اثبات قطعى آنها، نمى توان يك نظريه را

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 123

به قرآن نسبت داد.

4. در مورد تعبير فجّرت و سجّرت (انفطار/ 3- تكوير/ 6) و انطباق آن با انفجار اتم هاى آب، قرينه قطعى در دست نيست.

و در مورد جدا شدن اكسيژن از هيدروژن و آتش گرفتن آنها نيز فقط در حد احتمال مى توان سخن گفت بويژه آنكه دو احتمال ديگر نيز در معناى آيات فوق وجود دارد كه با ريشه لغوى فجرت و سجرت بى تناسب نيست. (همانطور كه گذشت).

5. مطالب آيات قرآن در مورد پايان كار خورشيد و ستارگان و سيارات با نظريه هاى علمى موجود تا حدود زيادى سازگار است و اين مطلب نوعى رازگوئى علمى قرآن محسوب مى شود و اگر روزى از نظر علمى به صورت قطعى اثبات شود مى تواند اعجاز علمى قرآن محسوب شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 124

صفحه سفيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 125

بخش سوم: قرآن و علوم رياضى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 127

اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن

اشاره

مقدمه:

برخى از نويسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخير بُعد ديگرى براى اعجاز قرآن بيان كرده اند كه همان اعجاز عددى قرآن است اينان ادعا مى كنند كه يك نظم رياضى بر قرآن حاكم است. هر چند كه در كتاب «الاتقان فى علوم القرآن» سيوطى، رد پاى اين فكر ديده مى شود «2».

امّا تا چند سال اخير اين راز علمى پنهان مانده بود و با ظهور رايانه، پرده از روى نظم رياضى قرآن برداشته شد و اعجاز اين كتاب مقدس بار ديگر بر جهانيان ثابت گرديد. اين صاحبنظران از اين رهگذر نتايج ديگرى هم مى گيرند كه اشاره خواهيم كرد. در رأس اين گروه افرادى همچون رشاد خليفه و عبد الرزاق نوفل و ... هستند.

در مقابل آنان گروه ديگرى از نويسندگان و صاحب نظران قرآنى، قرار دارند كه اين مطالب را نمى پذيرند. و برخى محاسبات آنان را خطا آلود مى دانند. و حتى برخى نويسندگان با شدت هر چه بيشتر قسمتى از اين مطالب را توطئه بهائيت معرفى مى كنند و آن را يك جريان انحرافى مى دانند و در اين مورد به ادعاى نبوت رشاد خليفه و كشته شدن او استشهاد مى كنند «3».

ما ابتدا گزارشى از كتاب ها و نويسندگان دو گروه بيان مى كنيم و سپس نتيجه گيرى خواهيم كرد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 128

الف: موافقان اعجاز عددى قرآن

در اين مورد افراد زيادى كتاب و مقاله نوشته اند كه به مهمترين آنها اشاره مى كنيم:

1. معجزة القرآن الكريم، دكتر رشاد خليفه:

دكتر رشاد خليفه در خانواده اى از صوفيان مصر در شهر «طنطه» متولد شد و در سال 1971 م در شهر مكه رسماً به جرگه نائبان مكتب تصوف در آمد.

او تحصيلات جديد خود را تا

كارشناسى در دانشكده كشاورزى عين الشمس قاهره كذراند و سپس كارشناسى ارشد خود را در دانشگاه آريزونا (1959- 1961 م) آمريكا گذراند و سپس دكتراى خود را در دانشگاه كاليفرنيا (1962- 1964 م) در رشته بيوشيمى گياهى گذراند «1».

او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرده است. و نتيجه اين تحقيقات را در سال 1351 ش به روزنامه هاى دنيا داده شد «2».

كتاب او تحت عنوان «معجزة القرآن الكريم» در سال 1983 م در بيروت چاپ شد «3». و به زبان انگليسى نيز در آمريكا چاپ شد. «4».

تمام كوشش استاد مزبور براى كشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت كرفته است.

و ثابت كرده است كه رابطه نزديكى ميان حروف مذكور، با حروف سوره اى كه در آغاز آن قرار گرفته اند، وجود دارد.

او براى محاسبات اين كار از رايانه كمك گرفته است و بيان كرده كه در 29 سوره قرآن حروف مقطعه آمده است كه مجموع اين حروف 28 حرف الفباى عربى را تشكيل مى دهد (يعنى:

ا- ح- ر- س- ص- ط- ع- ق- ك- ل- م- ن- ه- ى) كه گاهى آنان را حروف نورانى نامند.

او نسبت اين حروف را در 114 سوره قرآن سنجيده است و به نتايجى رسيده است كه به برخى آنها اشاره مى كنيم:

نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره هاى قرآن بدون استثناء بيشتر است. مقدار حرف «ص» در سوره «ص» نيز به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر بيشتر است.

و نيز حرف «ن» در سوره «ن و القلم» بزرگترين رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2،

ص: 129

ايشان عدد 19 را يك عدد اساسى در قرآن مى داند كه از «تسعة عشر» «1» اخذ كرده و اعداد برخى آيات و كلمات را بر آنها تطبيق كرده و يك نظام رياضى را ارائه مى دهد.

ايشان با محاسبات زياد و جدول هاى متعدد به اثبات اين مطالب مى پردازد. و نتايج زير را مى گيرد:

الف: قرآن كلام خداست. محل حروف مقطعه قرآن در جاى مشخص خود طرح پيشرفته توزيع الفبايى در سراسر قرآن را اثبات مى كند. هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه اين گونه طرح پيشرفته توسط انسان، هر قدر هم متعالى باشد قابل وصول باشد.

ايشان از رايانه مى خواهد كه تعداد تبديل هاى ممكن را به منظور كتابى مثل قرآن كه از لحاظ رياضى دقيق و حساب شده است محاسبه كند كه 626 سپتيلون (000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 000/ 626) مى شود. كه قطعاً از توان و ظرفيت هر مخلوقى خارج است. و كسى نه در گذشته، نه حال و نه آينده قادر نخواهد بود اثرى همتاى قرآن بياورد.

و سپس اعجاز قرآن را از اين مطلب نتيجه گيرى مى كند و حتى معجزات موسى و عيسى را از طريق قرآن اثبات مى كند «2».

ب: ترتيب موجود تدوين سوره هاى قرآن ترتيبى ملهم از ذات الهى است.

ج: ترتيب نزول سوره هاى قرآن، آنچنان كه امروزه مى دانيم از جانب خداى تعالى است.

د: محل نزول سوره هاى قرآن، اعم از مكى يا مدنى، مورد تأييد قرار مى گيرد.

ه: شيوه مخصوصى كتابت كلمات در قرآن را خداى تعالى خود دستور فرموده است. و لذا توصيه مى كند كتابت قرآن (صلوة، به صلاة) تغيير داده نشود.

و: طريق خاص قرآن در تقسيم هر سوره به آيات با امر الهى صورت گرفته

است.

ز: آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» جزء لا يتجزاى هر سوره، بجز سوره 9 (التوبه) است. كه آن را با دلايلى از نظم رياضى ثابت مى كند «3».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 130

2. اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، تاليف رشاد خليفه، ترجمه و ضمائم از سيد محمدتقى آيت اللهى:

مترجم محترم كتاب را از نسخه اصل انگليسى ترجمه كرده و در سال 1365 توسط انتشارات دانشگاه شيراز منتشر شده است.

ايشان مقدمه اى در باره معرفى نويسنده (رشاد خليفه) و مقدمه اى به عنوان «سخن مترجم» اضافه كرده است. و ضمايمى نيز آورده كه مقادير حروف را بر اساس حروف ابجد حساب كرده و حتى برخى خطاهاى متن انگليسى را ياد آور شده است «1».

3. معجزة القرن العشرين من كشف سباعيّة و ثلاثية اوامر القرآن الكريم، ابن خليفه عليوى:

ايشان در كتاب خود كه 110 صفحه است، مى گويد 90% اوامر قرآن هفتگانه يا سه گانه يا يگانه است. و تكرار آنها در موارد خود لازم بوده است.

براى مثال: امر «اعبدوا» (بپرستيد) سه بار به همه مردم خطاب كرده است. و سه بار نسبت به اهل مكه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است و شعيب پيامبر سه بار به قوم خود گفته است و نوح سه بار و هود سه بار و صالح سه بار و عيسى عليه السلام سه بار گفته اند كه اين سر غريب و عجيبى است.

ايشان از اين اعداد منظم اعجاز قرآن را نتيجه مى گيرند «2».

4. المنظومات العددية فى القرآن العظيم، مهندس مصطفى ابو سيف بدران:

اين كتاب در 88 صفحه چاپ شده است و روابط

رياضى حروف مقطعه را بررسى كرده است. و بويژه حالات مختلف لفظ «اللّه» را بررسى كرده است.

5. الاعجاز العددى للقرآن الكريم، عبد الرزاق نوفل:

اين كتاب در سه جزء جداگانه چاپ شده است و سپس تحت عنوان «اعجاز عددى در قرآن كريم» توسط مصطفى حسينى طباطبائى ترجمه شده است. ايشان تلاش كرده تا نظام رياضى تكرار واژه ها را در قرآن نشان دهد. براى مثال:

واژه دنيا 115 بار و واژه آخرت نيز 115 بار آمده است.

واژه شياطين و ملائكه هر كدام 68 بار در قرآن آمده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 131

واژه حيات و مشتقات آن و نيز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است.

ايشان در مقدمه كتاب اين امر را معجزه الهى مى داند و مى گويد اين توازن در كلمات قرآن ثابت مى كند كه امكان ندارد اين قرآن جز وحى الهى باشد. چرا كه فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است «1». (چرا كه يك پيامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن كلمات خود را در جنگ و صلح و ... حفظ كند و اين غير از معجزه چيز ديگرى نيست.)

6. اعجازات حديثة علمية و رقميّة فى القرآن، دكتر رفيق ابو السعود:

ايشان در يك فصل كتاب خود معجزه اعداد و ارقام را در قرآن مطرح مى كند و مطالبى شبيه مطالب عبد الرزاق نوفل مى آورد «2». براى مثال مى نويسد:

الرحمن 57 مرتبه الرحيم 114 مرتبه

الجزاء 117 مرتبه المغفرة 234 مرتبه

الفجار 3 مرتبه الابرار 6 مرتبه

العُسر 12 مرتبه اليُسر 36 مرتبه

قل 332 مرتبه قالوا 332 مرتبه

ابليس 11 مرتبه استعاذه باللّه 11 مرتبه

المصيبة

75 مرتبه الشكر 75 مرتبه

الجهر 16 مرتبه العلانية 16 مرتبه

الشدة 102 مرتبه الصبر 102 مرتبه

المحبة 83 مرتبه الطاعة 83 مرتبه

7. كاربرد روش سيستم ها (راسل. ل. ا. ك) به ضميمه تعبير قرآن آربرى، ترجمه محمدجواد سهلانى:

ايشان در يك فصل كتاب مطالب رشاد خليفه را ترجمه كرده و آورده است «3».

8. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكريم، بسّام نهاد جرّار:

ايشان پس از آنكه نظام رياضى دكتر رشاد خليفه را توضيح مى دهد و به آن اشكالاتى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 132

مى گيرد. به صورت جديدى اعجاز عدد 19 را در قرآن اثبات مى كند. براى مثال مى گويد:

اعدادى كه در قرآن آمده است 38 عدد است و اين عدد از مضاعف هاى عدد 19 است. و نيز تعداد اعداد صحيحى كه به صورت مكرر در قرآن آمده است 285 بار است كه اين عدد هم از مضاعف هاى عدد 19 (285: 19* 15) است.

ايشان فصل سوم كتاب (ص 140- 152) را به همين امر اختصاص داده است.

9. تفسير نمونه، آية اللّه مكارم شيرازى:

ايشان در جلد دوّم تفسير نمونه زير آيه اوّل سوره آل عمران بحثى را از دكتر رشاد خليفه به صورت مبسوط گزارش مى كنند. ولى قضاوت در مورد صحت و سقم آن را نيازمند بررسى فراوان مى داند و لذا قضاوتى نمى كنند.

ايشان پس از ذكر مطالب دكتر رشاد خليفه اين نتايج را مى گيرند:

الف: رسم الخط اصلى قرآن را حفظ كنيد.

ب: اين مطلب دليل ديگرى بر عدم تحريف قرآن است (چرا كه اگر كلمه يا حرفى از قرآن كم مى شد ارقام صحيح در نمى آمد).

ج: اشارات پر معنا (در سوره هايى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود پس

از ذكر اين حرف، اشاره به حقانيت و عظمت قرآن شده است.)

و در پايان نتيجه مى گيرند كه حروف قرآن كه طى 23 سال بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده حساب بسيار دقيق و منظمى دارد كه حفظ و نگهدارى نسبت هاى آن بدون استفاده از مغزهاى الكترونيكى امكان پذير نيست «1».

10. اعجاز عددى قرآن كريم و ردّ شبهات، محمود احمدى:

ايشان كوشش نموده است تا اشكالاتى را كه بر اعجاز عددى و محاسبات عبد الرزاق نوفل و رشاد خليفه نموده اند جواب دهد. او در ابتدا تمام مطالب رشاد خليفه و عبد الرزاق نوفل را خلاصه كرده و بيان نموده است.

11. المعجزة، مهندس عدنان رفاعى:

ايشان هم مطالبى شبيه سخنان عبد الرزاق نوفل و دكتر رفيق ابو السعود مى آورند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 133

12. الاعجاز العددى فى سورة الفاتحة، طلحة جوهر:

ايشان نيز محور بحث خويش را عدد 19 قرار داده است. و آيه «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را با آيه «تسعة عشر» «1» مقايسه مى كند. و در پايان آياتى را كه 19 حرف دارد جمع آورى كرده است. و از همه مطالب كتاب اعجاز عددى و رياضى قرآن را ثابت مى كند.

13. اعجاز رياضى زوج و فرد در قرآن كريم، كوروش جم نشان:

ايشان با توجه به آيه سوّم سوره و الفجر كه خداوند متعال به زوج و فرد سوگند ياد كرده است به فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد.

در نهايت جمع اعداد زوج دقيقاً مساوى با جمع تعداد آيات قرآن يعنى 6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است كه حاصل جمع شماره سوره ها

مى باشد. و بدين ترتيب نمونه ديگرى از اعجاز عددى قرآن را اثبات مى كند «2».

14. ما وراء احتمال، عبد الله اريك:

برخى نويسندگان با استفاده از كتاب فوق مقاله اى تحت عنوان «بسم الله مفقوده» نوشته و مدعى شده اند كه نبودن بسم الله در صدر سوره توبه و تكرار آن در سوره نمل بسيار حكيمانه و از معجزات قرآن است. ايشان با استفاده از سوره ها اين مطلب را اثبات مى كند «3».

15. من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الكريم، دكتر ابو زهرا نجدى:

ايشان كار دكتر رشاد خليفه را ادامه داده است.

و براى مثال مى گويد در قرآن 34 مرتبه واژه سجده آمده كه اشاره به 34 سجده نمازهاى يوميه است.

ب: مخالفان اعجاز عددى قرآن

در اين مورد به چند كتاب و مقاله برخورد كرديم كه بدآنهااشاره مى كنيم و استدلال هاى آنها را بيان مى كنيم:

1. تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، حسين ناجى محمد محى الدين:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 134

ايشان به شدت به كسانى كه عدد 19 را يكى از اسرار قرآن مى دانند حمله مى كند. و آنها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته است «1».

سپس متذكر مى شود كه عدد 19 از شعارهاى بهائيان است. كه در نظر مسلمانان مرتد و كافر هستند.

و شواهدى مى آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است و هر ماهى نيز 19 روز است. و كتاب «البيان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است.

و عدد نمازهاى يوميه آنها 19 ركعت است و ... «2»

و در بخش ديگر متذكر مى شود كه عدد 19 مختص قرآن نيست و جملاتى را بيان مى كند كه بدون استفاده از رايانه بر اساس

عدد 19 شكل گرفته است در حالى كه مطالب آن باطل است.

مثل: «لابعث ولاحساب ولاجهنم لاصراط ولاجنة ولانعيم و ...» (19 حرف است و 4 الف دارد. «3»)

و سپس بيان مى كند كه رابطه اى بين بسم الله الرحمن الرحيم و حروف مقطعه سوره ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد «4».

و در بخش ديگرى خطاهاى عددى قائلين به اعجاز عددى را توضيح مى دهد «5».

2. المعجزة القرآنية، دكتر محمد حسن هيتو:

ايشان تقريباً همان مطالب حسين ناجى محمد را تأييد و تكرار مى كند.

3. اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكريم، بسام نهاد جرّار:

ايشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذيرفته است امّا با ذكر مطالبى خطاها و اشتباهات دكتر رشاد خليفه را بيان كرده است.

او مى نويسد: بعد از تحقيق در مورد تكرار حروف در سوره ها متوجه شدم كه دكتر رشاد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 135

خليفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا اينكه به نتايج مورد نظرش در تكرار حروف در هر سوره برسد، و ثابت كند كه همگى بر عدد 19 قابل تقسيم است «1».

ايشان در جاى ديگر به بيان انحراف فكرى رشاد خليفه مى پردازد. «2»

4. اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، عباس يزدانى:

ايشان در مقاله اى مفصل در مجله كيهان انديشه «3» اشكالات متعددى نسبت به برخى از كتاب ها مقالاتى كه اعجاز عددى را پذيرفته اند، مطرح مى كند. و اين جريان را انحرافى دانسته كه موجب سرگردانى افراد مى شود.

ايشان با تذكر اين نكته كه در قرآن به وصفى برخورد نمى كنيم به جنبه لفظى قرآن آن هم از زاويه اعجاز عددى نظر داشته باشد. (و همينگونه د راحاديث)

دكتر رشاد خليفه مى گفت: بسم

الله الرحمن الرحيم داراى 19 حرف و تك تك كلمات اين آيه اوّل قرآن به صورتى كه بر عدد 19 قابل تقسيم است در قرار به كار رفته است. چنانكه در كل قرآن 19 مرتبه «بسم الله» و 2698 بار «اللّه» و 57 بار «رحمن» و 114 بار «رحيم» به كار رفته است.

و ايشان در جواب مى نويسد:

از اين آمار فقط رقم 57 صحيح است و سپس تذكر مى دهد كه براى اينكه عدد «اللّه» درست شود بايد واژخ «بالله و تالله و للّه و فالله» را حساب كنيم امّا «اللّهم» را حساب نكنيم و يا واژه «اسم» در قرآن 22 بار آمده و «باسم» فقط 7 بار به كار رفته است. «4»- «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 136

سپس به استفاده هاى ذوقى از آيات قرآن اشاره مى كند. «1»

و ايشان در جواب مهندس عدنان رفاعى كه گفته واژه «يوم» را 365 بار در قرآن آمده است.

مى نويسد: «يوم» را به صورت مفرد در نظر گرفته و در همان حال «يومئذٍ» و «يومكم» و «يومهم» را حساب نكرده است. در حالى كه «باليوم» و «فاليوم» را حساب كرده است.

و بطور كلى اسلوب منطقى در موارد شمارش اعداد رعايت نشده است در بعضى موارد مفرد را حساب كرده اند و در برخى موارد (مثل جنات) مشتقات آن را هم حساب كرده اند.

ايشان در پاسخ كورش جم نشان در مورد «اعجاز زوج و فرد» قرآن مى نويسد:

اشكال اساسى تر اين است كه چنين چيزى اثبات اعجاز قرآن نيست، زيرا به راحتى مى توان كتابى نوشت و از آغاز بين ابواب و فصول و تعداد جملات آن چنين نظمى را جاسازى نمود»

.

در جاى ديگر ايشان

به عبد الرزاق نوفل اشكال مى كند كه لفظ ابليس 11 مرتبه در قرآن آمده است اما ادعاى ايشان در مورد لفظ استعاذه صحيح نيست و لفظ صريح استعاذه 7 مرتبه در قرآن آمده است. و با مشتقات آن 16 مرتبه آمده است.

و سپس به عبد الرزاق نوفل اشكال ديگرى مى كند كه ارتباط مفهومى بين مصيبت و شكر (كه هر كدام 75 مرتبه بامشتقات آنها در قرآن آمده است) روشن نيست «3».

در بخش ديگرى متذكر مى شود كه بر فرض كه تناسب و توازن ها در حدى از كثرت باشند كه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 137

اتفاقى بودن اين آمار و ارقام عادةً محال باشد، باز غير بشرى بودن قرآن را نمى توان نتيجه گرفت زيرا عقلًا و عادةً محال نيست كسى كتابى تدوين كند و در عين حال چنين معادلاتى را در آن بگنجاند «1».

ايشان در پايان مطالب خود را خلاصه كرده و نتايجى مى گيرد كه عبارتند از:

الف: اعجاز عددى قرآن كه توسط رشاد خليفه مطرح شد رد پاى آن در كتاب «الاتقان» سيوطى مطرح است.

ب: اين جريانى انحرافى و نامبارك بود كه هيچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآن نكرد. و خود رشاد خليفه با طرح مطالبى مخرّب از جمله تعيين دقيق زمان برپايى قيامت (1709 ق) و ادعاى رسالت خود را به كشتن داد.

ج: آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم رياضى قرآن غالباً درست نيست.

د: در شمارش كلمات و حروف، روش واحدى را رعايت نمى كنند.

ه: بر فرض كه توازن و تناسبى در تكرار واژه هاى قرآن باشد، اين به تنهايى معجزه بودن قرآن را ثابت نمى كند. زيرا مشابه اين امور در كارهاى بشرى

وجود دارد.

و: بين نتيجه گيريهاى خاصى كه از توازن و تناسب كلمات گرفته مى شود با اينگونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد. و پاره اى از اين استنتاجها مبتلا به مغالطه «هست و بايد» مى باشند.

ز: اين جريان انحرافى دستاويزى براى معتقدان به تحريف قرآن مى شود. كه در مواردى كه نظم رياضى به حد نصاب نرسد نتيجه بگيرند كه پس قرآن تحريف شده است.

ح: استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب ها اشكال ندارد ولى اين يك بيان خطابى و شاعرانه است.

ط: در كتاب و سنت هيچ اشاره و كنايه اى به وجود نظم رياضى در قرآن ديده نمى شود. بلكه قرآن كتاب هدايت و عمل است.

ى: راه پى بردن به اعجاز قرآن تسلط به فنون ادبيات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است. نه سير انحرافى فوق «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 138

بررسى و جمع بندى:

در مورد اعجاز عددى قرآن اشاره به چند مطلب لازم است:

1. از مطالب گذشته روشن شد كه تعداد زيادى از دانشمندان مسلمان نظم رياضى قرآن را دنبال كرده اند و به نتايج قابل توجهى رسيده اند، هر چند كه برخى از محاسبات آنها خطا بوده و يا با اعمال سليقه و ذوق شخصى همراه بوده است. پس از سخنان طرفين استفاده مى شود كه نظم رياضى قرآن به صورت موجبه جزئيه مورد پذيرش موافقان و مخالفان اعجاز عددى واقع شده است اما به صورت موجبه كليه (يعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نيست.

2. همانطور كه گذشت مبنا بودن عدد 19 در همه آيات و ارقام قرآنى مخدوش است. اما اين مطلب بدان معنا نيست كه بگوئيم متفكران اسلامى كه اين سخن را

گفته اند بهائى بوده يا منحرف بوده اند.

اينگونه برخوردها در مطالب علمى صحيح بنظر نمى رسد. جالب اين است كه برخى از اين افراد در حالى دكتر رشاد خليفه و امثال او را متهم به انحراف فكرى و ... مى كنند كه خود اعجاز عددى 19 را به صورتى ديگر در كتاب خويش پذيرفته اند «1».

3. نظم رياضى قرآن (در همان موارد محدودى كه وجود دارد و مورد پذيرش طرفين است) يك مطلب شگفت انگيز است چرا كه يك فرد امّى و درس ناخوانده در طى 23 سال كتابى با نظم خاص رياضى آورده است كه در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مكان ها و زمان هاى متفاوت آورده شده است. (نه مثل يك دانشمند فارغ از همه چيز كه در يك كتابخانه با آرامش كتابى منظم تدوين مى كند) و مطالبى عالى و همراه با فصاحت و بلاغت در آن وجود دارد.

اين مطلب خود بسى شگفت آور و عجيب است. امّا آيا مى توان ادعا كرد كه اين نظم رياضى اعجاز قرآن را نيز ثابت كند؟

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 139

در اينجا دو اشكال عمده وجود دارد: نخست آنكه، اين مطلب از لحاظ صغرى قابل خدشه است چرا كه نظم رياضى به صورت موجبه كليه اثبات نشد. و كثرت مطالب اثبات شده به طورى نيست كه اعجاز را ثابت كند.

و دوم از لحاظ كبرى قابل خدشه است چرا كه قرآن كريم كه تحدّى و مبارزه طلبى كرده است (كه اگر مى توانيد مثل قرآن را بياوريد) تحدّى آن عام نيست و شامل همه جنبه هاى اعجاز قرآن نمى شود. و در قرآن اشاره اى به اعجاز عددى آن نشده است.

هر چند

كه ما در فصل اول كتاب به اشكال دوم پاسخ داديم و پس اعجاز علمى قرآن از طريق اعجاز عددى آن فعلًا اثبات نيست بيان كرديم كه ممكن است تحدى قرآن عام باشد امّا اشكال اول هنوز سر جاى خود باقى است.

4. با توجه به مطالب فوق و عدم اثبات قطعى اعجاز عددى قرآن نتايجى كه دكتر رشاد خليفه از اين مطلب مى گرفت مخدوش مى شود. و محل نزول سوره ها و ترتيب سوره ها و شيوه كتابت و طريقه خاص تقسيم آيات اثبات نمى شود مگر آنكه به صورتى قطعى و جامع اعجاز عددى قرآن اثبات گردد.

5. برخى از طرفداران اعجاز عددى قرآن از آن مطلب براى اثبات تحريف ناپذيرى قرآن و برخى بعنوان خطر توهم تحريف قرآن ياد كرده بودند.

در حالى كه اعجاز عددى يك زبان گزارشى دارد، پس فقط مى تواند بگويد كه اينگونه نظم رياضى هست امّا چگونه بايد باشد را بيان نمى كند. پس نظم رياضى قرآن دليل بر تحريف پذيرى يا تحريف ناپذيرى قرآن نيست.

6. برخى ديگر از اشكالات طرفداران اعجاز عددى قرآن در سخنان مخالفان منعكس شد. و برخى اشكالات سخنان مخالفان اعجاز عددى قرآن را در پاورقى ها بيان كرديم. از اين رو تكرار نمى كنيم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 140

صفحه سفيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 141

بخش چهارم: قرآن و علوم زيست شناسى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 143

1. منشاً پيدايش حيات در زمين

يكى از مسايلى كه هميشه فكر بشر را به خود مشغول كرده است مسأله حيات و چگونگى پيدايش آن در زمين بوده است. در اين مورد متخصصان و صاحبنظران علوم اظهار نظرهايى كرده اند و قرآن كريم نيز در برخى آيات به اين مطلب اشاره كرده است كه به دليل انطباق آن با نظريات علمى برخى اين مطلب را از معجزات علمى قرآن دانسته اند. در اينجا به بررسى اين آيات و ديدگاه مفسران در مورد آنها مى پردازيم.

نكات تفسيرى و اسرار علمى:

1. استاد مكارم شيرازى در تفسير آيه 30 سوره انبياء «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» و آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء» سه احتمالى را مطرح مى كنند:

الف: منظور آب نطفه باشد. «1» كه در روايات نيز به آن اشاره شده است.

ب: منظور پيدايش نخستين موجود است زيرا طبق بعضى روايات اسلامى اولين موجودى كه خدا آفريد آب است و انسانها را بعداً از آن آب آفريد. و هم طبق فرضيه هاى علمى جديد نخستين جوانه حيات در درياها ظاهر شده است.

ج: مقصود اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلى موجودات زنده را تشكيل مى دهد و قسمت عمده ساختمان آنها آب است. و بدون آب هيچ موجود زنده اى نمى تواند به حيات خود ادامه دهد. «2»

ايشان در تفسير آيه 7 سوره هود «و كان عرشه على الماء» احتمال چهارمى را در مورد آيه 30 سوره انبياء

مطرح مى كنند و مى نويسند: عرش در اصل به معنى سقف يا شى ء سقف دار است

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 144

و به تخت هاى بلند همچون تخت هاى سلاطين گذشته نيز عرش گفته مى شود. و اين كلمه بعداً به معنى قدرت به كار رفته است.

واژه «ماء» معناى معمول آن «آب» است امّا گاهى به هر شى ء مايع «ماء» گفته مى شود.

و سپس نتيجه مى گيرند كه: در آغاز آفرينش، جهان هستى به صورت مواد مذابى بود (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت) بنابراين جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت. اين همان چيزى است كه در آيه 30 سوره انبياء نيز به آن اشاره شده است «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» «1».

2. علامه طباطبائى رحمه الله در زير آيه 7 سوره هود «و كان عرشه على الماء» مى نويسند:

«هر چه كه ما از اشياء زنده مى بينيم از آب خلق شده است پس ماده حيات آب است و بودن عرش بر آب كنايه از اين است كه ملك (حكومت و سلطه و قدرت) خداوند تعالى در آن روز، بر اين آبى كه ماده حيات است، مستقر بوده است.

عرش مَلِك همان مظهر مُلك (حكومت و قدرت) اوست و استقرار عرش بر محلى همان استقرار مُلك او بر آن محل است.» «2»

3. استاد معرفت با ذكر رواياتى در مورد آفرينش همه چيز از آب مى نويسند كه نصوص شرعى دلالت دارد كه آب اولين چيزى بوده كه از جسمانيات خلق شده است و سپس با ذكر آيه 7 سوره هود «و كان عرشه على

الماء» مى نويسند: قبل از آنكه آسمان و زمين به وجود آيد آب وجود داشته است. چرا كه عرش كنايه از تدبير است كه همان علم خدا به مصالح وجود بنحو مطلق است.

و سپس آيات ديگر را مى آورد (انبياء/ 30- نور/ 45- فرقان/ 54) و مى گويند قرآن كريم اشاره دارد كه اصل حيات از آب بوده است.

ايشان با ذكر كلماتى از فخر رازى (نطفه- آب) در مورد آيات فوق متذكر مى شود كه محققان اهل تفسير معتقدند كه مقصود اين آيات همان آبى است كه اصل جميع مخلوقات است كه از آن حيوانات بسيط (تك سلولى) بوجود آمد. امّا اينكه اولين موجود زنده در

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 145

آبهاى درياها يا ... چگونه بوجود آمد هنوز علم جواب صحيحى به آن نداده است «1».

ايشان در مورد آيه 30 سوره انبياء «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» مى نويسند كه:

«مقصود آن است كه آب دخالت كاملى در وجود موجودات زنده دارد. همانطور كه فرمود «و اللّه خلق كل دابة من ماء» «2»

و در بحث هاى علمى جديد معلوم شده است كه آب با حيات ارتباط دارد. اين معجزه جاويدان قرآن است.» «3»

4. يكى از نويسندگان معاصر با طرح آيات سوره نور/ 45 و انبياء/ 30 مى نويسد:

«علم مى گويد منشأ و مبدأ همه موجودات زنده آب بوده است و اين همان مطلبى است كه قرآن كريم قرن ها پيش از دانشمندان مذكور در چند آيه بدان اشارت نموده است. اين است معجزه اى ديگر از آيات علمى قرآن كه تا عمق جان مردم غير مسلمان نفوذ مى كند.»

ايشان با اشاره به مسلمان شدن برخى زيست شناسان در أثر

مطالعه آيات فوق «4»، سخنان برخى از دانشمندان در مورد آغاز خلقت را مطرح مى كند. «5»

5. دكتر پاك نژاد با طرح آيه 30 سوره انبياء مى نويسد:

«اگر ملكولهاى اسيد آمينيه يا ذرات ژلاتين در دريا بوجود آمد يك عمل شيميائى انجام گرفت و چون دو جسم خشك روى هم أثرى ندارد در كليه موارد وجود آب از عناصرِ لازم است بزبانى ديگر جائى كه حيات وجود دارد عمل شيميائى انجام مى گيرد. و جائى كه عمل شيميائى انجام مى گيرد. وجود آب حتمى است بدين معنا كه وجود حيات به آب بستگى دارد ... آب عنصر جدا نشدنى از موجود زنده است كه از دو عنصر هيدروژن و اكسيژن ساخته شده است.»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 146

ايشان در مورد پيدايش اولين سنگ بناى ماده زنده (ملكولهاى اسيدهاى آمينه) مى نويسد:

«در اوايل خلقت زمين رعد و برق هاى شديد بود و بارانهاى ديوانه، درياها پر مى شد و كم كم ملكول هاى حاصله به هم مى پيوست، پيوستى ملكولها از روى و قوه جاذبه نبود بلكه كشش بار الكتريكى و علاقه شيميائى بود.» «1»

اتم ها بهم فشرده شد ملكولها درست شد درياها پر از ملكولها گرديد.

ملكولها بهم برخورده التصاق يافته ذرات ژلاتينى را درست مى كردند.

درياها پر از ذرات ژلاتينى بود. غلظت زيادتر شد و در نتيجه قحطى بوجود آمد بسيارى از ذرات مردند و در برخى از اجساد آنها ماده سبز رنگى (كلروفيل) بوجود آمد. كه از نور خورشيد قوت مى گرفت و اينها اولين گياهان بودند. برخى فسيل هاى يافته شده در اين مورد قدمت سه ميليارد ساله را نشان مى دهد.

اولين گياهان يعنى ذرات كلروفيل گاه طعمه ذرات بزرگ ژلاتينى واقع مى شدند

و آنها كه گياه خوردند اولين جنبنده و «دابة» روى زمين محسوب مى شوند «2».

6. دكتر بى آزار شيرازى با ذكر آيه 99 سوره انعام «و هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شى ء» مى نويسد:

براى مشاهده پيدايش نباتات (گياهان) تاريخ زمين را از يك ميليارد سال قبل از ميلاد در نظر مجسم مى كنيم و سپس گرماى اوليه زمين و پر آب بودن زمين را تذكر مى دهد. و مى نويسد:

« (در اين شرايط) فقط جاندارانى در رطوبت تاريك زندگى مى كنند كه از نوع موجودات ذره بينى مخصوص بوده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 147

موجودات زنده ميكروسكوپى اوليه بتدريج «كلروفيل» مى سازند تا (انيدريدكربنيك) هوا را تجزيه كرده از اين راه مواد لازم را براى نموشان تهيه نمايند. اين افق جديد منجر به پيدايش نباتات مى گردد ...»

سپس دوران هاى گياهان را در طى چهار دوره بيان مى كند. «1»

بعد ايشان آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء» را ذكر مى كند و مى نويسد:

«همانطور كه در آيه فوق ملاحظه مى نماييد قرآن منشأ حيات و نخستين گهواره جنبندگان را (آب) معرفى نموده است علوم زيست شناسى نيز آب را اساس زندگى مى داند. چنانكه تحقيقات كه راجع به ساختمان عمومى جسم زنده به عمل آمده است مى رساند كه آب و كربن قريب 98 در صد جسم موجود زنده را تشكيل مى دهند. و نيز بررسيهاى زمين شناسى مى رساند كه قبل از پيدايش «آب» حيات بر سطح زمين وجود نداشته و پس از پيدايش آب و ايجاد درياها و اقيانوس ها تدريجاً محيط مساعدى براى زندگى موجودات زنده و تنوع آنها فراهم گرديده است و جنبندگان اوليه ابتدا در دريا

بوده و بعد به خشكى درآمده اند.» «2»

7. دكتر موريس بوكاى با طرح آيه 30 سوره انبياء و 45 سوره نور مى نويسد:

«عبارت مزبور مى تواند اين را معنا دهد كه هر چيز زنده از آب به عنوان ماده اصلى ساخته شده است. يا اينكه هر چيز زنده اصلش آب است هر دو معناى ممكن، كاملًا با داده هاى علمى موافقند دقيقاً نيز چنين است كه زندگى منشأ آبى داشته و آب، اولين تشكيل دهنده هر سلول زنده است.

سپس به دو معناى «ماء» يعنى آب و مايع اشاره مى كند و سپس به قول سوم

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 148

در آيات مورد نظر (نطفه حيوان) اشاره مى كند و تاكيد مى نمايد كه هر سه تفسير با داده هاى علمى جديد منطبق است و هيچ يك از اساطيرى كه در زمان (نزول قرآن) در باره منشأ حيات شيوع فراوانى داشت در متن قرآن جائى ندارد.» «1»

8. سيد قطب با طرح آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء» و آيه 30 سوره انبياء «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» دو مطلب را از آنها استفاده مى كند. يكى اينكه آب محل پيدايش حيات بوده است (كه از دريا پيدا شد) و سپس انواع و اجناس از آنها بوجود آمد. و دوم آنكه عنصر اساسى در تركيب موجودات زنده همان آب است «2».

9. برخى از صاحبنظران معاصر نيز آيه 30 سوره انبياء و 45 سوره نور را در مورد تشكيل بدن انسان از آب دانسته اند. و مى گويند كه 70% وزن انسان آب است و آب اساس تشكيل دهنده خون و ... است.

پس مى توان گفت كه

تمام موجودات زنده از آب زنده هستند «3».

جمع بندى و بررسى:

1. از مجموع آيات مورد بحث (انبياء/ 30- نور/ 45) بدست مى آيد كه منشأ پيدايش موجودات از نظر قرآن «ماء» بوده است. كه در مورد اين «ماء» چهار احتمال داده شده بود:

الف: مقصود امثال منى و نطفه باشد: امّا اين تفسير با آيه 45 سوره نور «خلق كل دابة من ماء» سازگار است چون با توجه به ادامه آيه «فمنهم من يمشى» ظاهر در مورد جاندارانى مثل خزندگان، ساختمان چهار پايان و انسان هاست كه از طريق نطفه و منى توليد مثل مى كنند.

اشكال اين تفسير آن بود كه همه موجودات از منى و نطفه بوجود نمى آيند. و ظهورآيه «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» «4»

همان عموم افرادى است. «5»

ب: مقصود اين باشد كه ماده اصلى موجودات زنده از آب تشكيل شده باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 149

اين تفسير با ظاهر آيه 30 سوره انبياء سازگار است ولى با ظاهر آيه 45 سوره نور «و اللّه خلق كل دابة من ماء» سازگار نيست. چون سخن در سوره نور از منشأ خلقت است نه ماده تشكيل دهنده و عامل حيات موجودات.

ج: مقصود پيدايش نخستين موجود از آب باشد.

اين تفسير با هر دو آيه (انبياء/ 30- نور/ 45) سازگار است. و يافته هاى علمى هم آن را تاييد مى كند.

د: مقصود مايع آب گونه اى باشد كه خلقت جهان از آن بنا شده است.

اين تفسير با معناى لغوى «ماء» سازگار است همانطور كه با ظاهر آيات سازگار است ولى همانطور كه بيان شد فقط ظاهر آيه 45 سوره نور همان منى و نطفه است.

تذكر: جمع كردن برخى

از اين تفسيرها با هم ديگر در يك آيه اشكالى ندارد. همانطور كه برخى از مفسران به آن اشاره كرده اند «1».

2. با توجه به تفسيرهاى مختلف آيات مورد بحث، نمى توان يك تفسير را به صورت قطعى به آيات فوق نسبت داد و بقيه را نفى كرد.

امّا هر كدام از معانى چهارگانه اى كه مراد آيات باشد نوعى رازگوئى علمى است كه توسط قرآن كريم در چهارده قرن قبل صورت گرفته است. و اين اشارات علمى عظمت اين كتاب الهى را مى رساند ولى با توجه به اين كه برخى از فلاسفه يونان (مثل تالس) «2» قبل از قرآن متذكر شده بودند كه اصل هستى از آب است و لذا اين مطالب قرآن اعجاز علمى اين كتاب را اثبات نمى كند.

3. تطبيق آيه 99 سوره انعام «و هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شى ء» با مراحل پيدايش گياهان از جلبك هاى دريايى تا گياهان فعلى توسط دكتر بى آزار شيرازى صحيح به نظر نمى رسد. چرا كه ظاهر آيه 99 سوره انعام نزول باران ها و تاثيرات آنها در رشد گياهان و درختان را يادآورى مى كند و آيه اشاره اى به مرحله اوليه خلقت (پيدايش گياهان اوليه از آب) ندارد. «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 150

2. خلقت انسان اوليه و نظريه تكامل داروين

اشاره

پيدايش انسان در روى كره خاكى و قبل از آن پيدايش گياهان و حيوانات هميشه يكى از مطالب سؤال انگيز بشر بوده است كه در پى يافتن پاسخى صحيح بدان بوده است.

در كتاب مقدس (تورات) و در قرآن كريم، مطالب و آياتى وجود دارد كه نوعى پاسخ به اين پرسش بشر بوده است.

در عصر جديد و در پى پيشرفت هاى علوم زيست شناسى

و پيدايش نظريه هاى لامارك (1744- 1829 م) و چارلز داروين (1809- 1882 م) بازار اين بحث گرم تر شد. و عالمان دين و دانشمندان علوم تجربى هر كدام به نقد و بررسى ديدگاههاى يكديگر پرداختند.

در بين مسلمانان گروهى طرفدار نظريه تكامل (ترانسفورميسم) شدند و به برخى از آيات قرآن استدلال كردند و برخى ديگر نيز طرفدار نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) شدند و به برخى ديگر از آيات قرآن استدلال كردند. و حتى برخى آيات را (كه ظاهراً موافق نظريه تكامل است) دليل اعجاز علمى قرآن دانسته اند. ما در اين نوشتار بر آن نيستيم تا نظريه تكامل يا ثبات انواع را رد و اثبات كنيم و يا تعيين كنيم كه كدام نظر صحيح است چرا كه اين مباحث از حوزه بحث ما خارج است و خود يك كتاب مستقل را مى طلبد «1».

ما در اينجا به نقل قول دو طرف و استدلال آنها به آيات قرآن اشاره مى كنيم و آنها را مورد نقد و بررسى قرار مى دهيم. «2»

تاريخچه بحث تكامل و ديدگاههاى دانشمندان علوم تجربى

در اينجا ابتدا به تاريخچه بحث تكامل و سپس تبيين دو نظريه تكامل (ترانسفورميسم) و ثبات انواع (فيكسيسم) و سپس به دلايل طرفين اشاراتى خواهيم داشت.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 151

برخى صاحبنظران معتقدند كه:

«موضوع تكامل سالها قبل از ميلاد مسيح عليه السلام مطرح بوده و پس از ميلاد نيز بسيارى از دانشمندان عرب و اسلام به انحاء مختلف بدان اشاره كرده اند. از مسلمين «فارابى» در «آراء مدينه فاضله» و «قزوينى» در كتاب «عجائب المخلوقات» و «اخوان الصفا» در «رساله دهم» و «ابن مسكويه» در «تهذيب الاخلاق» و «الفوز الاصغر» و «ابن خلدون» و ... بوده اند.»

نظريه تكامل از

دير زمان به صورت هاى مختلفى در تاريخ علم مطرح بوده است ولى در قرن نوزدهم ميلادى با ظهور لامارك و داروين بحث در باره اين مسأله اوج گرفت «1».

طرفداران تكامل در ابتدا به دو دسته تقسيم مى شوند:

الف: كسانى كه تكامل را بر تمام موجودات حتى ماده و انرژى عموميت مى دهند.

ب: كسانى كه آن را مربوط به موجودات زنده و آلى (گياه و حيوان) مى دانند.

و دانشمندان دسته اول به دو بخش تقسيم مى شوند:

1. كسانى كه مى گويند: نيروئى كه منشأ پيدايش مراحل تكامل در موجودات بوده، مافوق طبيعت و برتر از همه چيز است.

2. كسانى كه مى گويند: هر چه هست و نيست در نهاد ماده نهفته است «2».

تبيين نظريه تكامل و ثبات انواع

همانطور كه بيان شد، در ميان دانشمندان علوم طبيعى دو فرضيه در باره آفرينش موجودات زنده، اعم از گياهان و جانداران، وجود داشته است:

الف: فرضيه تكامل انواع يا «ترانسفورميسم» كه مى گويد انواع موجودات زنده در آغاز به شكل كنونى نبودند، بلكه آغاز موجودات تك سلولى در آب اقيانوسها و از لابلاى لجن هاى اعماق درياها با يك جهش پيدا شدند يعنى موجودات بى جان در شرايط خاصى قرار گرفتند كه از آنها نخستين سلول هاى زنده پيدا شد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 152

اين موجودات ذربينى زنده تدريجاً تكامل يافتند و از نوعى به نوع ديگر تغيير شكل دادند، از درياها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند، و انواع گياهان آبى و زمينى و پرندگان به وجود آمدند.

كاملترين حلقه اين تكامل همين انسانهاى امروزند كه از موجود اتى شبيه به ميمونهاى انسان نما ظاهر گشتند.

ب: فرضيه ثبوت انواع يا «فيكسيسم» كه مى گويد انواع جانداران هر كدام

جداگانه از آغاز به همين شكل كنونى ظاهر گشتند، و هيچ نوع به نوع ديگر تبديل نيافته است، و طبعاً انسان هم داراى خلقت مستقلى بوده كه از آغاز به همين صورت آفريده شده است.

دانشمندان هر دو گروه براى اثبات عقيده خود مطالب فراوانى نوشته اند و جنگ ها و نزاع هاى زيادى در محافل علمى بر سر اين مسأله در گرفته است، تشديد اين جنگلها از زمانى شد كه لامارك (دانشمند جانور شناس معروف فرانسوى كه در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 مى زيست) و سپس داروين دانشمند جانورشناس انگليسى كه در قرن نوزدهم مى زيست نظرات خود را در زمينه تكامل انواع با دلايل تازه اى عرضه كرد.

ولى در محافل علوم طبيعى امروز شك نيست كه اكثريت دانشمندان طرفدار فريضه تكاملند.

دلايل طرفداران تكامل

به آسانى مى توان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه كرد:

نخست دلائلى است كه از ديرين شناسى و به اصطلاح مطالعه روى فسيلها، يعنى اسكلت هاى متحجر شده موجودات زنده گذشته، آورده اند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمين نشان مى دهد كه موجودات زنده، از صورتهاى ساده تربه صورتهاى كاملتر و پيچيده تر تغيير شكل داده اند. تنها راهى كه اختلاف و تفاوت فسيلها را مى توان با آن تفسير كرد، همين فرضيه تكامل است.

دليل ديگر قرائنى است كه از «تشريح مقايسه اى» جمع آورى كرده اند، آنها طى بحثهاى مفصل و طولانى مى گويند هنگامى كه استخوان بندى حيوانات مختلف را تشريح كرده، با هم مقايسه كنيم شباهت زيادى در آنها مى بينيم كه نشان مى دهد از يك اصل گرفته شده اند.

بالاخره سومين دليل آنها قرائنى است كه از «جنين شناسى» بدست آورده اند و معتقدند اگر حيوانات را در حالت جنينى كه هنوز تكامل لازم

را نيافته اند در كنار هم بگذاريم خواهيم ديد كه جنينها قبل از تكامل در شكم مادر، يا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند، اين نيز تأييد مى كند كه همه آنها در آغاز از يك اصل گرفته شده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 153

پاسخهاى طرفداران ثبوت انواع

ولى طرفداران فرضيه ثبوت انواع يك پاسخ كلى به تمام اين استدلالات دارند و آن اينكه هيچ يك از اين قرائن قانع كننده نيست، البته نمى توان انكار كرد كه هر يك از اين قرائن سه گانه احتمال تكامل را در ذهن به عنوان يك «احتمال ظنى» توجيه مى كند، ولى هرگز يقين آور نخواهد بود.

به عبارت روشنتر اثبات فرضيه تكامل، و تبديل آن از صورت يك فرضيه به يك قانون علمى و قطعى، بايد از طريق دليل عقلى بوده باشد، و يا از طريق آزمايش و حس و تجربه، غير از اين دو راهى نيست امّا از يكسو مى دانيم دلائل عقلى و فلسفى را به اين مسائل راهى نيست، و از سوى ديگر دست تجربه و آزمايش از مسائلى كه ريشه هاى آن در ميليون ها سال قبل نهفته است كوتاه است!.

آنچه ما به حس و تجربه درك مى كنيم اين است تغييرات سطحى با گذشت زمان به صورت جهش «موتاسيون» در حيوانات و گياهان رخ مى دهد، مثلا از نسل گوسفندان معمولى ناگهان گوسفندى متولد مى شود كه پشم آن با پشم گوسفندان معمولى متفاوت است، يعنى بسيار لطيف تر و نرمتر مى باشد، و همان سرچشمه پيدايش نسلى در گوسفند بنام «گوسفند مرينوس» مى شود، با اين ويژگى در پشم. و يا اينكه حيواناتى بر أثر جهش، تغيير رنگ چشم يا ناخن و يا

شكل پوست بدن و مانند آن پيدا مى كند.

ولى هيچكس تا كنون جهشى نديده است، كه دگرگونى مهمى در اعضاى اصلى بدن يك حيوان ايجاد كند و يا نوعى را به نوع ديگر مبدل سازد.

بنابراين ما تنها مى توانيم حدس بزنيم كه تراكم جهشها ممكن است يك روز سر از تغيير نوع حيوان در بياورد، و مثلًا حيوانات خزنده را تبديل به پرندگان كند، ولى اين حدس هرگز يك حدس قطعى نيست، بلكه تنها يك مسأله ظنى است چرا كه ما هرگز با جهشهاى تغيير دهنده اعضاء اصلى به عنوان يك حس و تجربه روبرو نشده ايم.

از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه دلائل سه گانه طرفداران ترانسفورميسم نمى تواند اين نظريه را صورت يك فرضيه فراتر برد، و به همين دليل آنها كه دقيقاً روى اين مسائل بحث مى كنند، همواره از آن به عنوان «فرضيه تكامل» سخن مى گويد نه قانون و اصل.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 154

فرضيه تكامل و مسأله خداشناسى

با اين كه بسيارى كوشش دارند ميان اين فرضيه و مسأله خداشناسى يكنوع تضاد قائل شوند، چرا كه پيدايش عقيده داروينيسم جنگ شديدى ميان ارباب كليسا از يكسو، و طرفداران اين فرضيه از سوى ديگر به وجود آورد، ورورى اين مسأله در آن عصر به دلايل سياسى، اجتماعى كه اينجا جاى شرح آن نيست تبليغات وسيعى در گرفت كه داروينيسم با خداشناسى سازگار نمى باشد.

ولى امروزه اين مسأله براى ما روشن است كه اين دو با هم تضادى ندارند يعنى ما چه فرضيه تكامل را قبول كنيم و چه آن را رد نمائيم در هر صورت مى توانيم خداشناس باشيم.

فرضيه تكامل اگر فرضاً هم ثابت شود، شكل يك

قانون علمى كه از روى علت و معلول طبيعى پرده بر مى دارد به خود خواهد گرفت، و فرقى ميان اين رابطه علت و معلولى در عالم جانداران و ديگر موجودات نيست، آيا كشف علل طبيعى نزول باران و جزر و مد درياها و زلزله ها و مانند آن مانعى بر سر راه خداشناسى خواهد بود؟ مسلماً نه، بنابراين كشف يك رابطه تكاملى در ميان انواع موجودات نيز هيچگونه مانعى در مسير شناخت خدا ايجاد نمى كند. تنها كسانى كه تصور مى كردند كشف علل طبيعى با قبول وجود خدا منافات دارد مى توانند چنين سخنى را بگويند، ولى ما امروزه به خوبى مى دانيم كه نه تنها كشف اين علل ضررى به توحيد نمى زند بلكه خود دلايل تازه اى از نظام آفرينش براى اثبات وجود خدا پيش پاى ما مى گذارد «1».

فرضيه تكامل و پيدايش انسان

برخى محققان باستان شناس پيش از تاريخ معتقدند كه:

پانصد ميليون سال پيش زندگى در روى زمين شروع شده است زندگى پستانداران از 80 ميليون سال پيش و زندگى بشر از سه ميليون سال قبل شروع شده است عصر حجر را مربوط به دوره چهارم يخبندان (75 هزار تا 10 هزار سال پيش) مى دانند. كه بشر در اين دوره بوجود آمده است «2».

دكتر پاك نژاد مى نويسد: «پستانداران در چه زمان پيدا شده اند تاريخ صحيحى در دست نيست امروز تاريخ آنها را تا زمان خزندگان نيز به عقب برده اند. برخى از آنها بر درخت ها ماندند و در ميان آنها حيوانى بنام «سمور» بود كه از عجايب خلقتش داشتن انگشت شصت بود. به اندازه گربه بزرگ بود. و چشمانى درشت داشت. اينها را ما قبل ميمونها مى نامند شايد شصت ميليون سال پيش زياد

بودند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 155

پوزه اينها اندك اندك كوتاه شد و به صورت ميمون هاى اوليه در آمدند. ميمون ها كم كم به صورت چهار شكل مهم امروزى شدند (گوريل- ژيبون- ارانگوتان- شامپانزه) كه آخرى در رشد تكاملى از همه جلوتر است.

بعد از آن چند نمونه معروف از ميمون ها انسان نما شدند در سال 1962 م در كينا جمجمه اى پيدا شد كه زمان حياتش به چهارده ميليون سال قبل مى رسيد.

در تانگانيكاى آفريقاى شرقى، جمجمه اى مربوط به يك ميليون و هفصد و پنجاه هزار سال قبل مربوط به انسانهاى نسبتاً تكامل يافته به نام «هومانابر» يافت شد كه حدس مى زنند با دانستن چند صد لغت سخن مى گفته است، قبيله داشته و عمرش حدود چهل سال بوده است. (و انواع ديگرى از انسانها نيز توسط دانشمندان و باستان شناسان يافت شده و مى شود كه مرتباً در مجلات علمى گزارش مى شود.)

انسانهاى ماقبل تاريخ سابقه پانصد هزار ساله دارند امّا تاريخ انسانى فقط پنجاه هزار ساله است و ماقبل آن زمان تاريكى است. معروف ترين انسانهاى ما قبل تاريخ «اوسترلومينيك پكينپك، پيك انتروپ، نئاندرتال، كرمانيون» هستند كه به ترتيب سابقه 550- 300- 150- 35 هزار ساله دارند.

اينها انسان بودند و كارهاى انسانى مى كردند. و ابزارهاى ظريف دسته دار نوك تيز برنده مى ساختند و اكثراً آتش را مى شناختند.

انسانهاى نئاندرتال مرده هاى خود را دفن مى كردند چيزى را مى پرستيدند و حتى آثار اين آدمها كه حدود شصت هزار سال قبل در غارى سكونت داشته (پيدا شده كه) عقيده به معاد نيز وجود داشته است.

انسانهاى تاريخ دار و شبيه انسانهاى امروزى از پنجاه هزار سال پيش رو به فزونى نهادند.

ولى مشخص نيست كه نسل آنها از

دسته مخصوصى ميمون به نام «پريمات ها» يا انسان نماهاى ديگر بوده اند «1».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 156

اين انسانها ابزارهايى مى ساختند كه هنوز مورد استفاده بشر است (مثل قلاب ماهيگيرى، تير و كمان و ...) و كارهاى مذهبى آنها برنامه و تشكيلات داشته است. ولى هنوز در غار زندگى مى كردند.

در حدود ده هزار سال قبل بتدريج شروع كردند از غار بيرون آيند و از لباس و چراغ استفاده كنند. و از نظر دانش بيولوژى اين (از غار بيرون آمدن در حدود ده هزار سال قبل) مبدء تمدن بشرى شناخته شده است «1».

ويل دورانت مورخ مشهور پس از ذكر مطالبى مشابه مطالب بالا در مورد پيدايش انسان دوره هاى آثار فرهنگى بشر را تقسيم بندى مى كند:

1. فرهنگ يا تمدن ماقبل شلى (حدود 125 هزار سال ق. م).

2. فرهنگ يا تمدن ماقبل شلى (100 هزار سال ق. م).

3. فرهنگ يا تمدن آشولى (حدود 75 هزار سال ق. م) كه آثار آن در اكثر نقاط دنيا بدست آمده است.

4. فرهنگ موسترى (حدود 40 هزار سال ق. م) كه آثار آن در تمام قاره ها آميخته با بقاياى انسان نئاندرتال ديده مى شود.

5. فرهنگ اورينياكى (حدود 25 هزار سال ق. م).

6. فرهنگ سولوتره اى (20 هزار سال ق. م).

7. فرهنگ ماگدالنى (حدود 16 هزار سال ق. م).

در هر هفت دوره دست افزار سنگى انسان غير صيقلى بودند «2».

فرضيه تكامل و قرآن

اول: آياتى كه در رابطه با اثبات نظريه تكامل مورد استناد قرار گرفته است
اشاره

اين آيات را جداگانه ذكر مى كنيم و مورد بررسى قرار مى دهيم. اين آيات را مى توان به چند دسته تقسيم كرد.

الف: آياتى كه خلقت همه چيز را از آب مى داند

1. «و جعلنا من الماء كل شى ء حى» «3» «و هر چيز زنده را از آب بوجود آورديم.»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 157

استاد مشكينى با طرح آيه فوق مى نويسند:

«آيه فوق دلالت بر آفرينش همه موجودات زنده اعم از نباتات و حيوانات از جمله انسان از «آب» دارد. پس اينجا قسمتى از عقايد قائلين به تكامل اثبات مى شود.» «1»

سيد قطب نيز با ذكر آيه فوق آن را دليل بر پيدايش حيات از آب مى داند و اشاره مى كند اين همان چيزى است كه علم جديد بيان كرده كه اصل حيوانات زنده از آب است و زندگى از آب دريا پيدا شده و سپس انواع و اجناس از آن پيدا شد. پس اين مطلبى كه داروين را بر آن تمجيد مى كنند قرن ها قبل از او قرآن بيان كرده بود «2».

برخى از نويسندگان در مورد پيدايش حيات در زمين آورده اند كه:

«پس از گذشت 1500 ميليون سال از عمر زمين تدريجاً اين كره سرد شد و سپس در درون آن فعل و انفعالات شديدى از حرارت درونى و سرماى برونى در گرفت و تكانها و زلزله هاى شديد اتفاق افتاد. و سپس بخارهايى از زمين برخاست و ابرها تشكيل شد و باران ها آمد و سطح زمين را پوشاند و درياها تشكيل شد.

حدود پانصد ميليون سال زندگى در قعر درياها به صورت ابتدائى بود. و موجودات تك سلولى پيدا شد. و سپس گروههاى مختلف گياهان و حيوانات دريايى حدود 175 ميليون سال قبل پيدا شدند.» «3»

قبلًا سخنان

صاحبنظران ديگر در مورد خلقت همه چيز از آب و استناد آنان به اين آيه را آورده ايم (در بحث «منشأ پيدايش حيات در زمين»).

بررسى:

در مورد اين آيه بحث مفصلى خواهد آمد «4» كه چهار تفسير مختلف (پيدايش انسان از نطفه- پيدايش نخستين موجود از آب- ماده اصلى بدن موجودات آب است- ماده اوليه جهان مايع آبگونه بوده) در مورد اين آيه شده است «5» كه فقط تفسير اول با آيه فوق ناسازگار بود. بنابراين

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 158

مى توان به صورت احتمالى گفت كه اين آيه دلالت بر مرحله اول خلقت موجودات در آب درياها دارد. ولى اين تنها تفسير آيه نيست.

2. «و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق الله ما يشاء» «1» «و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفريد، پس برخى از آنها بر روى شكم خود (خزندگان) و برخى بر دو پا و برخى از آنها بر چهار پاى خود راه مى روند، خداوند هر آنچه بخواهد مى آفريند.»

استاد مشكينى در تفسير اين آيه مى نويسند:

«تفسير «آب» به نطفه جنس نر، بر خلاف ظاهر آيه مى باشد بنابراين، آيه، با اين قول كه منشأ پيدايش موجود زنده، «آب مخلوط با خاك» است كه مواد مساعد حيات در آن دو وجود دارد، بى انطباق نيست و بلكه رابطه نزديكى بين آن دو مى باشد.

و مقدم داشتن حيوانات «الماشى على بطنه» (خزندگان) شايد به اين علت باشد كه معروف ترين اين نوع جانداران «ماهيها» هستند. كه نخستين موجودات زنده از لحاظ زمان آفرينش مى باشند. و حيوانات خزنده خشكى،

بعد از آنها پديد آمدند، و منظور از «من يمشى على رجلين» (برخى بر دو پاى خود راه مى روند) انسان و پرندگان و برخى انواع ميمون ها هستند.

و همين آيه، با آوردن عبارت كلى «على رجلين» (بر دو پا) عقيده آنهائى را كه انسان و ساير جانداران را دو نوع مستقل از هم مى دانند باطل مى سازد.» «2»

دكتر بى آزار شيرازى با توجه به علم فسيل شناسى و ديرين شناسى آيه 45 سوره نور را بر مراحل پيدايش حيوانات تطبيق مى كند و مى نويسد:

دوران اول: فسيل هاى تريلوبيت ها، انواع مرجان ها، ماهيان زره دار، سوسماران، ماران، لاك پشتان و تمساح ها و خزندگان زمينى پديد آمدند.

اين حيوانات جزء آن دسته اند كه بر شكم راه مى روند «فمنهم من يمشى على بطنه»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 159

دوران دوم (دوره ژوراسيك): پرندگان پيدا شدند كه قديمى ترين آنها «اركئورنيت» اسب كه شبيه بچه كبوتر است ولى خوب نمى توانسته پرواز كند و ... اين حيوانات جزء آن دسته اند كه بر دو پا راه مى روند. «و منهم من يمشى على رجلين».

دوران سوم: آثار نخستين پستانداران كه در اواخر دوره دوم بوجود آمدند. پيدا شده است. در اين دوره پستانداران مثل اسب، گاو، شتر، فيل، ميمون تنوع و كثرت پيدا كردند. و اين حيوانات جزو آن دسته اند كه بر چهارپا راه مى روند.

«و منهم من يمشى على اربعة».» «1»

دكتر پاك نژاد ابتداء به پيدايش موجودات تك سلولى از درياها مى پردازد و پس از شرح مفصلى به پيدايش ماهى ها اشاره مى كند و سپس به فاصله سه مرحله بعدى اشاره مى كند:

اول: فاصله بين آنها كه در آب بودند و به خشكى كوچ كردند بوجود آمد. اين قسمت مخصوص ماهى ها و خزندگان

بود كه دستگاه تنفس و گردش خون نسبتاً كاملى داشتند. و راه رفتن اين دسته بيشتر بر شكم بود.

دوم: پرندگان بودند كه با هوا سر و كار پيدا كردند. و تغيير محيط دادند. و تكامل يافتند. راه رفتن اين دسته بيشتر بر دو پا بود.

سوم: پستانداران: يعنى تخم گذار تبديل به پستاندار و بچه آور شد. راه رفتن اين دسته بيشتر بر چهار پا بود.

سپس ايشان تحت عنوان: «اعجاز قرآن در مورد اشاره به حيواناتى كه به تدريج تكامل يافتند» به تطبيق مراحل ذكر شده با آيه 45 سوره نور «و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه ...» مى پردازد و آن را يكى از بزرگترين معجزات قرآن مطرح مى كند. «2»

سپس ايشان متذكر مى شود كه پذيرش نظريه تكامل با ديندارى تنافى ندارد. «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 160

بررسى:

1. در مورد اين قسمت آيه 45 سوره نور «والله خلق كل دابة من ماء» بيان شد كه سه تفسير (آفرينش انسان از نطفه- پيدايش نخستين موجود از آب- ماده اصلى بدن موجودات آب است) «1» شده است.

2. تطبيق تقسيم بندى دوران هاى پيدايش گياهان و حيوانات به سه قسمت آيه «فمنهم من يمشى على بطنه ومنهم من يمشى على رجلين ومنهم من يمشى على اربع» صحيح بنظر نمى رسد. «2»

و بهتر است كه بگوييم آيه 45 سوره نور در صدد بيان تقسيمات موجودات زنده فعلى دنياست كه اينان برخى بر دو پا و برخى بر چهار پا و برخى بر شكم مى روند. و جالب اينكه فقره دوم و سوم با «واو» بر فقره اول عطف شده است «فمنهم من يمشى على بطنه

و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع» كه ترتيب و تفريع را نمى رساند. يعنى مى تواند هر سه دسته خزندگان، دو پايان و چهار پايان با هم از آب (نطفه) بوجود آمده باشند.

نكته ديگر اين كه شمارش حيوانات هم از باب حصر نيست بلكه بيان برخى مصاديق مهم است و گر نه برخى حيوانات بيش از چهار پا دارند و برخى شنا مى كنند ولى در آيه ذكرى از آنها نشده است.

پس سياق آيه 45 سوره نور سياق آياتى است كه خلقت انسان را از آب معرفى مى كند.

3. هر چند كه نكات علمى آيه 45 سوره نور و انطباق آن با يافته هاى علمى شگفت انگيز بوده و عظمت اين كتاب الهى را نشان مى دهد ولى ادعاى آقاى دكتر پاك نژاد در مورد معجزه علمى بودن مطالب آيه 45 سوره نور قابل اشكال است. «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 161

ب: آياتى كه به سه مرحله خلقت اشاره دارند

آيه هاى ديگرى كه مورد استناد طرفداران نظريه تكامل قرار گرفته است عبارتند از:

«و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لادم» «1» «و همانا ما شما را آفريديم و سپس شكل داديمتان و سپس به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد»

و نيز حجر/ 28- 29 و ص/ 71 و سجده/ 8- 9 همين مضمون را دارد.

استاد مشكينى با طرح آيه 11 سوره اعراف مى نويسد:

«آيه فوق از جمله بهترين آيات قابل استفاده، براى اثبات اين نظريه [تكامل است، زيرا خداوند در اين آيه بيان مى كند كه ابتدا او قبل از شكل دادن به انسان، او را آفريد و بعد از مدت نامعلوم (به قرينه كلمه ثم) او را

به شكل انسان فعلى در آورده است. سپس بعد از مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر يكى از افراد نوع انسان كرده است.»

و سپس سه مرحله خلقت انسان را از آيه فوق استفاده مى كند.

اول: مرحله بعد از خلقت و پيش از شكل گرفتن به صورت انسان (تكوين او از آب و خاك).

دوم: مرحله بعد از پيدا كردن شكل «انسان» و پيش از انتخاب آدم از بين افراد نوع.

سوم: مرحله انتخاب آدم از بين آنها و بعد از آن امر كردن فرشتگان به سجود بر آدم «2».

ايشان در توضيح آيات 28- 29 سوره حجر «انى خالق بشراً من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» و آيه 71 سوره ص مى گويند كه مقصود از «بشر» در اين آيه كل نوع اوست. يعنى نوع و طبيعت كلى اوست نه فرد بخصوص و برگزيده مانند «آدم».

و در مورد واژه «تسويه» (جمله سويته) مى گويند: تقريباً به معناى جارى ساختن انسان در مسير تكامل است تا اينكه به صورت انسان در آمده و آماده نفخ روح ... گردد «3».

جالب اين است كه استاد مكارم شيرازى مفسر معاصر آيات 26- 28- 29 سوره حجر را به عنوان مهمترين دليل طرفداران ثبات انواع آورده اند. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 162

بررسى:

1. استفاده استاد مشكينى از آيه فوق در مورد سه مرحله خلقت انسان عجيب است.

چون هيچ گونه اشاره اى در آيه 11 سوره اعراف به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسانها) نشده بود و صرف امر به ملائكه براى سجده بود.

2. با توجه به سخنان دو طرف در مورد آيات مورد

بحث مى توان گفت كه اين آيات ظهورى در نظريه تكامل انواع ندارد.

ج: آياتى كه به مرحله اول آفرينش انسان اشاره مى كند (ماده اوليه)

1. ج: آفرينش انسان از خاك: «هو الذى خلقكم من طين ثم قضى اجلًا و اجل مسمى عنده» «1» «اوست كه شما را از گل (آب و خاك) آفريد و سپس مهلتى مقرر كرد و مهلت مقرر پيش اوست.».

و نيز ص/ 71 و سجده/ 8 و نيز مؤمنون/ 12 همين مضمون را دارند.

«ما شما را از گل چسبنده آفريديم.» «2» «من بشرى از گل خشك كه از لجن تيره رنگ ريخته شده است مى آفرينم» «3» استاد مشكينى در باره اين آيات مى نويسند:

«تمامى اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان بيان مى كند. و مقصود فرد فرد انسانها نيست زيرا فرد فرد انسانها از خاك آفريده نشده اند.

اينكه مى گويد «قضى اجلا» (مهلتى مقرر كرد) منظور اين است كه خداوند،

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 163

آفرينش و تكوين انسان را، حتميت و استوارى بخشيد كه مدت آن پيش خودش معلوم است و شايد هم، اين مدت همان مدت زمان فاصله بين آغاز آفرينش انسان از خاك تا تحقق تصوير و شكل دادن به انسان و تشكيل اين نوع خاص از جانداران، مى باشد.» «1»

برخى ديگر از نويسندگان در باره آيه «و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين» «2»

نوشته اند كه آيه فوق اشاره صريح است به اينكه انسان در ابتدا از خاك آفريده نشده است بلكه از سلاله اى آفريده شده كه مقدمه ظهور نوع انسان شده است «3».

و جالب اين است كه برخى ديگر از صاحبنظران همين آيه 12 سوره مؤمنون را دليل رد نظريه داروين دانسته اند

«4» و برخى به معناى عناصر تشكيل دهنده بدن انسان از خاك و آب دانسته اند «5».

و برخى ديگر از نويسندگان آيات فوق را اعجاز علمى قرآن دانسته اند از اين جهت كه جسم انسان از عناصر خاكى تشكيل شده و آيات مذكور نيز مى گويد انسان را از خاك آفريديم. و يا انسان از نطفه اى آفريده شده كه از عناصر خاكى بوجود مى آيد. و در هر صورت آيه فوق را معجزه علمى دانسته اند «6».

بررسى:

1. در مبحث «مراحل خلقت انسان» بحثى تحت عنوان «آفرينش انسان از خاك» خواهيم داشت كه در آنجا آيات مذكور مورد بررسى قرار مى گيرد و روشن مى گردد كه دو تفسير عمده از اين آيات شده است:

اول اينكه همه انسانها از نطفه اى آفريده شده اند كه مواد اوليه آن از غذاها و غذا از خاك بوجود آمده است «7».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 164

دوم اينكه فقط حضرت آدم از خاك آفريده شده و بقيه انسانها از نطفه آفريده شده اند. پس مى توان گفت انسانها با واسطه آدم عليه السلام از خاك آفريده شده اند «1».

پس نمى توان به صورت قاطع به قرآن نسبت دهيم كه در اين آيات مرحله اى از تكامل نوع انسان از خاك را مى گويد چرا كه اگر تفسير اول را بگيريم (نطفه از مواد خاكى) ربطى به مسأله تكامل ندارد. و اگر تفسير دوم (خلقت آدم از خاك) را بگيريم بيشتر مؤيد نظريه ثبات انواع مى شود چون خلقت مستقيم انسان از خاك را گوشزد مى كند.

مگر آنكه گفته شود تعبير «اجل» در آيه 2 سوره انعام دلالت بر فاصله زمانى بين خلقت انسان از خاك مى كند. كه در اين صورت بحث جديدى پيش مى آيد.

«2»

2. سلالة به معناى برگزيده و خلاصه چيزى است و در آيه 12 سوره مؤمنون برخى به معناى نطفه گرفته اند كه ما حصل و برگرفته انسان است «3» و در هر صورت اين آيه دلالت بر فاصله زمانى بين خاك و سلالة ندارد. و اگر بر نطفه هم دلالت داشته باشد اين مطلب باز از مورد بحث خارج است.

3. با توجه به احتمالات مختلف در آيات فوق كه موجب مى شود تفسير قطعى از آيات ارائه نشود، پس مسأله اعجاز علمى در اينجا منتفى است. (در مبحث مراحل خلقت انسان توضيح بيشترى در مورد آيات فوق داديم.)

2. ج: آفرينش انسان از آب:

«و او خداوندى است كه از آب بشرى آفريد و او را اصل نژاد و مايه توليد نسل انسان گردانيد.» «4»

«و آفرينش انسان را از گل (آب و خاك) آغاز كرد، سپس خلقت نسل او را بر اساس آنچه از آب بى قدر جدا مى شود قرار داد.» «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 165

استاد مشكينى به آيه 56 سوره فرقان مثل همان تقرير آيات خلقت انسان از خاك استدلال كرده و مى نويسد:

«اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان، بيان مى كنند.» «1»

بررسى:

در مبحث «مراحل خلقت انسان» بحثى تحت عنوان «آفرينش انسان از آب» خواهيم داشت و در آنجا بيان مى شود كه در مورد آيات فوق دو تفسير عمده وجود دارد.

اول اينكه مقصود از خلقت انسان از آب اين است كه مقدار زيادى آب در بدن انسان (حدود 70%) وجود دارد «2».

دوم اينكه مقصود آن است كه انسان از آب نطفه و منى آفريده شده است

«3».

بنابراين آيات فوق ربطى به مراحل تكامل خلقت انسان و نظريه داروين ندارند.

3. ج: آفرينش انسان از نطفه:

«انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه» «4»

«ما او را از آب نطفه در هم آميخته خلق كرديم تا او را بيازمائيم.» و عبس/ 19 (من نطفة خلقه) نيز همين مضمون را دارد.

استاد مشكينى در مورد آيه 2 سوره دهر مى نويسند:

«معناى «نطفه» در آيه مزبور «آب» است كه مواد و اجزاء بهم آميخته داخل آن (امشاج)، آن را به صورت گل و لجن ريخته شده (حمأ مسنون) در آورده بودند و از همين ماده اوليه حياتى، ابتدا سلولها و بعد، انواع جانوران نخستين و بعد حيوانات بالاتر و ... پديد آمده اند.» «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 166

و در مورد آيه 19 سوره عبس مى نويسد:

«بنابراين معنى آيه، در صورتيكه «نطفه» را به معنى «آب» بگيريم چنين مى شود كه:

خداوند نوع «انسان» را از آبى مخصوص (شايد همان آب آميخته با گل و لاى و عناصر زمينى يا خاكى باشد كه موجودات زنده از آن بوجود آمده اند) آفريد. پس بر او مقدر ساخت كه از حالتى به حالتى ديگر تغيير يابد. (تحول و تكامل) تا اينكه به صورت شكل «انسان» درآمد.»

سپس به معناى دوم آيه توجه مى كند كه منظور از نطفه «منى» باشد كه آيه خاص افراد انسان مى شود نه نوع انسان «1».

بررسى:

در مبحث «مراحل خلقت انسان» بيان خواهيم كرد كه «نطفه» در لغت به معناى سيلان ضعيف هر چيزى است به آب خالص نيز نطفه اطلاق شده است و به نطفه مرد و زن، نطفه گويند چون سيلان دارد. سپس معناى لغوى و

اصطلاحى قرآنى نطفه را بررسى خواهيم كرد. و در مورد تفسير آيه 2 سوره دهر يازده ديدگاه وجود دارد «2».

ولى كسى از مفسران را نيافتيم كه «نطفه» را به معناى «آب» تنها (نه نطفه مرد نه مخلوط آنها) تفسير كنند. و خود واژه امشاج هم قرينه است كه آب مراد نيست.

امّا اينكه «نطفه» به معناى آب همراه با گل و لجن باشد در معانى لغوى و اصطلاحى «نطفه» وجود ندارد.

پس نطفه يا بايد به معناى منى مرد يا مايع جنسى زن و مرد باشد و تفسيرى كه استاد مشكينى ارائه كردند موافق هيچكدام از معانى لغوى و اصطلاحى آيه نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 167

د: آياتى كه به مرحله دوم آفرينش انسان اشاره مى كند (بعد از شكل گيرى انسان و قبل از انتخاب آدم عليه السلام)

«مردم همه گروه واحدى بودند، پس خداوند، پيامبران را به عنوان بشارت و بيم دهند فرستاد.

و همراه آنها كتاب را براستى و حق فرود آورد تا در باره آنچه انسانها با هم اختلاف كرده اند، حكم كند و اختلاف نكردند در آن ...» «1»

و نيز آيه يونس/ 19 همين مضمون را دارد.

استاد مشكينى معتقدند كه بعد از شكل گرفتن ساختمان وجودى انسان و قبل از انتخاب «آدم» از بين افراد انسانى، مرحله اى بر انسان گذشته است كه همه امت واحدى بودند و بدون مذهب زندگى خود را در پرتو عقل خويش مى گذراندند. ايشان دو آيه فوق را اشاره اين مرحله از حيات بشرى مى داند. «2»

استاد مكارم شيرازى نيز از آيه 213 سوره بقره چهار مرحله زندگى بشر را برداشت كرده اند. «3»

و در پايان متذكر مى شوند كه: آغاز پيدايش دين و مذهب به معناى واقعى هم زمان با آغاز پيدايش انسان نبوده، بلكه هم زمان با آغاز پيدايش

اجتماع و جامعه به معناى واقعى بوده است.

بنابراين جاى تعجب نيست كه نخستين پيغمبر اولوا العزم و صاحب آئين و شريعت، نوح پيامبر بود نه حضرت آدم «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 168

بررسى:

از آيات فوق دو برداشت مى توان كرد:

الف: زندگى انسان پس از پيدايش در كره زمين دو مرحله داشته است يك مرحله بدون هيچ پيامبرى بوده و بعد «آدم» از بين مردم برانگيخته شد. و زندگى انسان با دين و پيامبران آغاز شد.

پس آدم اولين انسان روى زمين نبوده است. (و اين با نظريه تكامل داروين سازگار است)

ب: بعثت انبياء دو گونه بوده است در مرحله اوليه بعد از خلقت آدم و گسترش نسل او پيامبران بدون كتاب و شريعت بودند. كه بشر را در حد زندگى اوليه فردى او راهنمايى مى كردند.

در مرحله دوم كه زندگى اجتماعى شروع شد و بشر محتاج قانون شد. پيامبرانى مثل حضرت نوح با شريعت و كتاب آمدند.

بنابر برداشت دوم از آيه، آدم اولين انسان روى زمين بوده است (و اين با نظريه ثبات انواع سازگار است).

استاد مشكينى برداشت اول (الف) را داشته اند و آنچه كه از ذيل كلام استاد مكارم بر مى آيد برداشت دوم (ب) است. با توجه به دو احتمال فوق در آيه نمى توان به صورت قطعى يكى از دو نظريه تكامل يا ثبات انواع را به آيه فوق نسبت داد.

ه: آياتى كه به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسان ها) اشاره دارد

«به درستى كه خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد.» «1» دكتر يد الله سحابى در مورد آيه فوق مى گويد:

«به تصريح اين آيات (آل عمران/ 33- اعراف/ 11- سجده/ 7- 9) آدم

از ميان جمعى كه مثل او بودند و از پيش با او مى زيستند برگزيده شد ... و لهذا بيان آنكه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و اساس ندارد و به هيچ وجه درست نيست.» «2»- «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 169

استاد مكارم شيرازى نيز با رد سخنان برخى نويسندگان كه آيه «على العالمين» را دليل مسأله تكامل انواع دانسته اند. و مى گويند: در عصر آدم، عالميان يعنى «جامعه انسانى» وجود داشته است، بنابراين مانعى ندارد كه انسان نخستين كه ميليون ها سال قبل بوجود آمده از حيوانات ديگر تكامل يافته، و «آدم» تنها يك انسان برگزيده بوده است، مى نويسند:

«هيچ گونه دليلى در دست نيست كه منظور از عالمين در اينجا انسانهاى معاصر آدم بوده باشند بلكه ممكن است مجموع جامعه انسانيت در تمام طول تاريخ بوده باشد.

بنابراين لزومى ندارد كه معتقد باشيم در عصر آدم، انسانهاى زيادى وجود داشتند كه آدم از ميان آنها برگزيده باشد.» «1»

استاد مصباح يزدى با طرح آيه 33 آل عمران و نظراتى كه مى گويد «آدم از بين انسان هاى ديگر برگزيده شد.» مى نويسند:

«مى توان گفت كه: انسانى را بر همه انسانهايى كه از پس او مى آيند ترجيح دادم ...

و اگر تنزل كنيم و بپذيريم كه لازم است در عصر حضرت آدم، انسانهايى ديگر نيز باشند، مى توانند فرزندان خود او بوده باشند.» «2»

بررسى:

با توجه به دو تفسيرى كه از آيه فوق شد آيه 33 آل عمران در رديف آياتى قرار مى گيرد كه دو احتمال در معناى آنها مى رود و نمى توان بطور قاطع گفت كه آيه ظاهر يا نص در يك مورد است. تا

دليل بر نظريه تكامل انواع يا ثبات انواع باشد.

دوم: آياتى كه در رابطه با اثبات نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) مورد استناد واقع شده است

الف: آياتى كه خلقت همه انسان را از يك نفس واحد مى داند:

«هو الذى انشأكم من نفس واحدة فمستقر و مستودع» «3» «او خدائى است كه همه شما را از يك تن در آرامشگاه و وديعتگاهى بيافريد.»

و نيز نساء/ 1- اعراف/ 189- زمر/ 6 همين مضمون را دارند. و نيز آياتى كه خطاب «بنى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 170

آدم» به انسان ها مى كند (مثل: اعراف/ 27- 35- يس/ 60- اسراء/ 70)

استاد مشكينى در طرح نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) كه معتقدند «آدم» نخستين انسانى است كه خداوند او را آفريده و حواء دومين فرد از افراد نوع انسان مى باشد و خداوند ساير افراد انسان را از نسل اين دو فرد بوجود آورد. مى نويسد:

«از جمله آيات كه پيروان عقيده فوق به آن استدلال مى كنند آياتى هستند كه تمامى مردم را آفريده از «نفس واحد» (يك فرد) اعلام مى كنند و در برخى آيات از جفت او نيز ياد كرده و هيچ اشكالى ندارد كه نفس واحده را آدم و جفت او را حواء بدانيم.»

سپس در تفسير آيه 98 سوره انعام مى نويسد:

«منظور آيه اين است كه خداوند شما را از آدم آفريد، پس گروهى از شما هم اكنون در صلب پدران يا رحم مادران (مستقر) مى باشيد و گروهى نيز از شما تا روز قيامت در گورها به وديعت نهاده (مستودع) شده اند.»

سپس تفسير ديگرى از طرفداران نظريه تكامل انواع در مورد آيه 98 سوره انعام ذكر مى كنند. «1»

و بعد متذكر مى شود كه اگر تفسير اول را هم بپذيريم با عقيده تكامل انواع منافات ندارد چرا كه

ممكن است همه انسانهاى موجود زمين از نسل آدم و حواء بوده باشند ولى قبل از آدم و حواء نيز انسانهاى ديگر بوده اند كه منقرض شده اند. و نسل منتخب يعنى آدم كه صاحب عقل بود باقى ماند «2».

استاد مكارم شيرازى در مورد تعبير «نفس واحده» در آيات فوق مى نويسند:

«منظور از نفس واحده يك واحد شخصى است و اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را به نام «آدم» پدر انسان هاى امروز معرفى كرده و تعبير «بنى آدم» كه در آيات فراوانى از قرآن وارد شده نيز اشاره به همين است و احتمال اينكه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آيه بسيار دور است.» «3»

ايشان در مورد مستقر و مستودع نيز چند احتمال تفسيرى را ذكر مى كنند. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 171

بررسى:

نفس در آيات قرآن به معناى روح و ذات (و گاهى بدن انسان) آمده است «1» و بر فرض قبول سخنان استاد مشكينى (نفس يعنى موجودات قبل از انسان) در نهايت توانسته ايم بگوييم كه آيات مورد بحث دو تفسير دارد يكى خلقت همه افراد از آدم و يكى خلقت آدم و انسان ها از موجودى كه قبل از آنها بوده است.

تفسير دوم با نظريه تكامل سازگار است همانطور كه تفسير اول با نظريه ثبات انواع سازگار است «2» پس به طور قاطع نمى توان اين آيه را دليل نظريه تكامل يا ثبات انواع دانست.

ب: آياتى كه خلقت آدم را از خاك مى دانند:

«ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون» «3» 1. «همانا مثل عيسى در پيش خداوند همانند مثل آدم است كه

خداوند او را از خاك آفريد. و سپس به او گفت موجود شو پس شد.»

2. «خداوند، انسان را از گل خشك همانند سفال بيافريد.»» دكتر احمد ابوحجر «5» آيات فوق و دكتر عدنان شريف «6» تمام آياتى را كه خلقت انسان از خاك را مطرح مى كند با نظريه داروين معارض مى دانند؛ چرا كه مى گويد انسان از خاك آفريده شده نه از موجود قبلى كه زنده بوده است.

استاد مشكينى در مورد آيه 59 سوره آل عمران دو احتمال را مطرح مى كند:

اول اينكه آيه دليل ثبات انواع باشد و وجه شبه در اينجا چگونگى آفرينش يعنى بدون پدر و مادر آفريده شدن است و اين همان مطلوب عقيده ثبات انواع است.

دوم اينكه بگوئيم آيه با نظريه تكامل منافاتى ندارد. چرا كه اشكالى در تشبيه عيسى به آدم از لحاظ خلقت از خاك، غذا، نطفه و علقه تا ولادت و بعد از آن نيست. و همچنين اشكالى نيست كه بگوييم خداوند به عيسى، همراه پيامبرى از همان آغاز زندگى عقل و نيروى درك و انديشه از

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 172

طريق اعجاز واراده ماوراء طبيعى خود بر خلاف قانون طبيعت و ... اعطاء نمود چنان كه به آدم نيز عقل و يا علم و نبوت را بدينگونه داد.

وجه شبه در آيه همان همانندى در آفرينش و علم است. و «كن» (باش) كه خداوند به آدم مى گويد. بدين معنا است كه: عاقل و عالم يا عالم و پيامبر باشد.

و در اينجا وجه شبه در ذكر آفرينش از خاك، آفرينش اصلى و ذاتى است و مى خواهد بطلان آنچه را در ذهن آنها (مسيحيان) فرو رفته يعنى اينكه

مى گويند آفرينش عيسى و آدم از طريق سنن و قوانين جارى خدائى در خلقت انسان، صورت نگرفته است، اعلام كند «1».

استاد مكارم شيرازى در ذيل آيه 59 سوره آل عمران پس از شرح شأن نزول «2» آيه مى گويد:

منظور از (خلقه من تراب) در آفرينش آدم همان آفرينش جسم آدم و جنبه مادى او است. و اين مطلب به قرينه جمله هاى بعدى بدست مى آيد. كه اشاره به آفرينش حيات و روح مى كند و مى گويد «ثم قال له كن فيكون» «سپس به او گفت موجود شو، او هم موجود گرديد.» يعنى با فرمان آفرينش «حيات و روح» به كالبد آدم دميد «3».

بررسى:

در اينجا توجه به دو نكته لازم بنظر مى رسد:

الف: به نظر مى رسد كه در آيه 59 سوره آل عمران مى توان وجه شبه را به چند گونه تصور كرد:

1. تشبيه از جهت پدر نداشتن آدم و عيسى عليه السلام.

2. تشبيه از جهت خلقت هر دو از خاك با واسطه (يعنى مواد غذائى تبديل به نطفه، علقه ... تا انسان شد) و در عيسى عليه السلام اين كار از طريق حضرت مريم عليها السلام صورت گرفت و در آدم عليه السلام از طريق انسانها يا ميمونهاى نسل قبل از او.

3. تشبيه از جهت نبوت هر دو باشد.

4. تشبيه از جهت علم و عقل هر دو باشد. كه معجزه آسا به آنها داده شد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 173

5. تشبيه از جهت اصل خلقت از خاك (در مقابل مسيحيان كه عيسى را خاكى نمى دانستند) «1»

وجه شبه اول با توجه به شان نزول نزديك تر از وجه شبه سوم و چهارم است.

امّا به هر حال فقط وجه شبه دوم

يا پنجم در خود آيه تصريح شده است. چرا كه جمله (خلقه من تراب) بيان وجه شبه عيسى و آدم است. كه فقط به خاك اشاره كرده است.

ب: در مورد خلقت عيسى از خاك دو احتمال وجود دارد:

1. خلقت بلا واسطه از خاك؛

2. خلقت با واسطه سلسله موجود از خاك. (و همين دو احتمال در مورد آدم نيز وجود دارد.)

امّا خلقت بلا واسطه از خاك در اينجا صحيح نيست. پس فقط وجه شبه دوم (خلقت با واسطه از خاك) باقى مى ماند و اين مطلب شاهدى بر نظريه تكامل است نه بر نظريه ثبات انواع. «2»

سوم: آياتى كه قابل انطباق با هر دو نظريه تكامل و ثبات انواع هست

1. «خداوند انسان را از نطفه بيافريد و آنگاه او به خصومت و دشمنى آشكار برخاست.» «3»

2. «آيا به آن خدائى كه ترا از خاك آفريد و سپس ترا به صورت مردى در آورد، كافر شدى» «4»

3. «آن (خدائى كه) ترا بيافريد پس به صورتى كامل بياراست و بعد ترا به اعتدال آورد (به اندازه ساخت) و به هر صورتى كه خود خواست ترا تركيب و شكل داد.» «5»

4. «انسان را از علق يا خون بسته .... آفريد.» «6»

كه مراد از «علق» خاك چسبيده (طين لازب) يا خون بسته در رحم است (با توجه به تناسب با دو قول مختلف مورد بحث) «7».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 174

بررسى:

هر چند كه انطباق اين آيات با هر دو نظريه قابل اشكال است ولى از آنجا كه برخى از اين آيات قبلًا مطرح شد و بررسى شد و در مورد بقيه آيات صاحبنظران براى اثبات نظريه تكامل يا ثبات انواع به آنها استدلال نكرده اند. و لذا از بحث و تفصيل

بيشتر در اين مورد پرهيز مى كنيم.

جمع بندى وبررسى نهايى مبحث نظريه تكامل و قرآن:

از طرفى نظريه هاى علمى در جوامع علمى معاصر به صورت نظريات «ابطال پذير» مطرح مى شود يعنى به صورت افسانه هاى مفيد پذيرفته مى شود و تا وقتى نظريه بهترى جانشين آن نشده از دايره علم بيرون نمى رود و لذا نظريه تكامل هر چند كه اثبات قطعى نشده است. ولى امروزه يك نظريه مورد قبول اكثريت جامعه علمى (علوم تجربى) است. هر چند كه هنوز هم نظريه ثبات انواع به صورت يك احتمال مطرح است.

و از طرف ديگر همانطور كه مشاهده كرديم آيات قرآن قابل انطباق با نظريه تكامل و نظريه ثبات انواع هر دو هست و هيچ آيه اى بدست نيامد كه نص باشد و يا ظهور قوى در يكى از دو طرف داشته باشد.

پس نمى توان يكى از دو نظريه را به صورت قطعى به قرآن نسبت داد.

تذكرات:

1. لازم نيست قرآن در مورد هر نظريه علمى به صورت اثبات يا نفى نظر داده باشد. چون كتاب هدايت است و اشارات علمى را در حد لزوم و در راستاى هدف هدايت استفاده مى كند.

2. قبول يا ردّ نظريه تكامل با اثبات خدا و ديندار بودن يا نبودن انسانها ملازمه اى ندارد.

يعنى همانطور كه مى توان نظريه تكامل را نپذيرفت و ديندار بود. مى توان قائل به نظريه تكامل باشيم ولى وجود ناظم (خدا) را براى سلسله منظم موجودات (از تك سلولى تا انسان) ثابت كنيم. و ديندار باشيم.

همانطور كه برخى از پزشكان متعهد به اين امر تصريح كرده اند «1»

3. پذيرش نظريه تكامل و انطباق آن با آيات قرآن دليلى بر اعجاز علمى قرآن نيست. چرا كه از طرفى آيات مورد استناد

داراى احتمالات تفسيرى متعددى بود و تفسير موافق نظريه تكامل

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 175

قطعى نبود و از طرف ديگر انطباق مراحل تطور موجودات زنده (تك سلولى تا انسان) بر آيات مورد استناد اشكالاتى داشت. (همانطور كه در زير آيه 45 سوره نور بيان كرديم.)

3. زوجيّت گياهان و اشياء، معجزه علمى قرآن

زوجيت به معناى دو تا بودن، نر و ماده بودن مى آيد و قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان بلكه همه اشياء اشاراتى كرده است. اين آيات عبارتند از:

«و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشى الليل النهار ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون» «1»

«و از هر گونه ميوه اى در آن [زمين جفت جفت قرار داد. روز را به شب پوشاند قطعاً در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مى كنند نشانه هاى وجود دارد»

«مگر در زمين ننگريسته اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت هاى زيبا رويانيده ايم قطعاً در اين [هنر نمايى عبرتى است.» «2»

«پاك [خدايى كه از آنچه زمين مى روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمى دانند، همه را نر و ماده گردانيده است.» «3»

«و از هر چيزى دو گونه [يعنى نر و ماده آفريديم، اميد كه شما عبرت گيريد.» «4»

«اوست آن كسى كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد» «5»

نكات تفسيرى:

1. به نظر مى رسد كه آيات فوق را مى توان بدين صورت دسته بندى كرد كه:

گاهى قرآن سخن از زوجيت ميوه ها مى گويد.

در مرتبه بعدى از زوجيت گياهان مى گويد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 176

در مرتبه بعدى از زوجيت چيزهايى مى گويد كه انسان ها نمى دانند.

در

مرتبه بعدى از زوجيت همه اشياء جهان مى گويد.

2. هدف نهايى بيان زوجيت تذكر نشانه هاى الهى و به كار انداختن انديشه انسان است «ان فى ذلك لاية- ان فى لايات لقوم يتفكرون» «1»

3. كلمه زوج در لغت به معناى به معناى زير مى آيد:

الف: در حيوانات به هر كدام از نر و ماده اى كه قرينه يكديگرند زوج مى گويند.

ب: در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش) زوج گويند.

ج: به هر چيزى كه مقارن ديگرى باشد و مشابه به آن باشد زوج گويند.

د: به هر چيزى كه مقارن ديگرى باشد و متضاد آن باشد زوج گويند «2».

تاريخچه:

انسان تا قرن ها گمان مى كرد كه مسأله زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخى گياهان مثل خرما صادق است.

امّا كارل لينه (1707- 1787 م) گياه شناس معروف سوئدى نظريه خود را مبنى بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت. «3»- «4»

سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژى به صورت ذرات بى نهايت ريزى كه اتم ناميده مى شود تشكيل يافته است و پس از گذشت مدتى مسأله زوجيت به همه اشياء سرايت داده شد چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختمانى موجودات يعنى اتم از الكترونها (با بار منفى) و پروتون ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.

ماكس پلانك فيزيكدان نامى قرن بيستم گفت «هر جسم مادى مركب است از الكترون ها و پروتون ها.» «5»- «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 177

البته در اتم ذرات سومى نيز يافت مى شود كه بنام نوترون خوانده

مى شود و از لحاظ بار الكتريكى خنثى است.

فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادى ديگرى بنام «كوارك» () كشف كرده اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به بوجود آمدن بار الكتريكى مثبت، منفى و خنثى در آنها مى شوند. «1»

اسرار علمى:

بسيارى از مفسران و صاحبنظران به آيات فوق در مورد زوجيت گياهان بلكه همه اشياء استدلال كرده اند كه در اينجا به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:

1. مرحوم طبرسى حدود 9 قرن قبل در تفسير مجمع البيان بر اساس نصوص قرآنى مسأله زوجيت گياهان، حيوانات و حتى اشياء ديگر را مطرح مى كند و آن را مى پذيرد «2».

2. صاحب تفسير نمونه زير آيه 36 سوره يس مى نويسد:

«آنچه مسلم است ازواج جمع زوج، معمولًا به دو جنس مذكر و مؤنث گفته مى شود؛ خواه در عالم حيوانات باشد يا غير آنها، سپس توسعه داده و به هر دو موجودى كه قرين يكديگر و يا حتى ضد يكديگرند زوج اطلاق مى شود ... وجود زوجيت در جهان گياهان نيز، چنانكه گفتيم در عصرنزول قرآن جز در موارد خاصى مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرون اخير از طرق علمى اين مسأله به ثبوت رسيد كه مسئله زوجيت در عالم گياهان يك مسئله عمومى و همگانى است.» «3»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 178

و در ذيل آيه 49 سوره ذاريات نيز پس از تذكر اينكه بسيارى از مفسران كلمه زوج را به معنى اصناف (مثل شب، و روز و ...) دانسته اند مى نويسند:

«واژه زوج را معمولًا به دو جنس نر و ماده مى گويند خواه در

عالم حيوانات باشد يا گياهان و هر گاه آن را كمى توسعه دهيم تمام نيروهاى مثبت و منفى را شامل مى شود.

و با توجه به اينكه قرآن در آيه فوق مى گويد «من كل شى ء» (از همه موجودات) نه فقط موجودات زنده، مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياء جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده و امروز از لحاظ علمى مسلم است كه اتمها از اجزاء مختلفى تشكيل يافته اند از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى هستند و الكترون ناميده مى شوند و اجزائى كه داراى بار الكتريسته مثبت هستند و پروتون نام دارند بنابراين الزامى نيست كه شى ء را حتماً به معنى حيوان يا گياه تفسير كنيم و يا زوج را به معنى صنف بدانيم.» «1»

3. در مقدمه كتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائى رحمه الله آمده است:

هنگامى كه جهان در تاريكى جهالت به سر مى برد قرآن در بيش از ده آيه از زوجيت گياهان بحث كرده، تصريح مى نمايد كه خدا همه گياهان را جفت آفريد «2» (رعد/ 3- شعراء/ 7 و ...)

4. برخى از نويسندگان از آيه 36 سوره يس چنين استفاده مى كند:

«كاملًا روشن است كه اين آيه بر جفت داشتن گياهان دلالت دارد و نيز از ذيل آيه كه جفت داشتن را در مورد چيزهايى كه خبر ندارند بيان مى كند، چه بسا بتوانيم نيروى مثبت و منفى برق و نيز محيط ميكروب يا ويروس ها و نيز اجزاى اتم را استفاده كنيم.» «3»

5. برخى ديگر از نويسندگان نيز با ذكر آيات مورد بحث زوجيت گياهان و حتى زوجيت درون اتم بين الكترون و پروتون را استفاده مى كند»

.

تفسير موضوعى قرآن ويژه

جوانان، ج 2، ص: 179

6. احمد محمد سليمان نيز در يك بحث كه به صورت سؤال و جواب تنظيم شده است زوجيت ماده را از آيه 49 سوره ذاريات بدست مى آورد «1».

7. مهندس محمد على سادات نيز با يك مقدمه طولانى كه ساختمان اتم را توضيح مى دهد. و سابقه تاريخى اشاره به اتم را تذكر مى دهد سپس آيه 49 سوره ذاريات را متذكر مى شود. «2»

8. يكى از نويسندگان معاصر نيز پس از طرح زوجيت ماده () به آيات سوره ذاريات/ 49- الرحمن/ 52- طه/ 53- استناد كرده است «3».

9. صاحب تفسير نوين نيز با ذكر آيات مورد بحث آنها را اعجاز علمى قرآن مى داند كه اشاره به زوجيت كرده است و سپس توضيحات مفصلى در اين مورد ارائه مى دهد «4».

10. عبد الرزاق نوفل در مورد آيه 189 سوره اعراف:

«هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها».

«اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريده و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.»

پس از آنكه مقدمه اى در مورد «وحدت خلق» مى آورد و اينكه ذرات بنيادى همه موجودات يكسان است مى گويد: «اين حقيقت علمى را كه عصر جديد كشف كرده قرآن 1400 سال قبل با صراحت و وضوح بيان كرده كه همه خلق الهى از نفس واحدى بوده است.»

و سپس آيه فوق را مى آورد و مى گويد:

«آيا اين [نفس واحده پروتون و الكترون ... برق واحدى كه مثبت و منفى دارد ... يعنى نفس واحده نيست ...»

و حتى در مورد كلمه «ليسكن اليها» مى گويد:

«سبب سكون نفس واحد همان زوج است و اين مطلبى است كه علم

بيان كرده كه سكون پروتون و الكترون به خاطر اختلاف و تساوى آنها در برق است ...» «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 180

11. طنطاوى در تفسير الجواهر بحث گسترده اى در زمينه زوجيت گياهان در زير سوره ذاريات/ 49 آورده است و اقسام دسته بندى گياهان و حيوانات و ... را بررسى كرده و شكل هاى آنها را آورده است كه ربطى به تفسير آيه ندارد و فقط مطالب علمى است كه به مناسبت آورده شده است «1».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. مطلبى را كه عبد الرزاق نوفل در مورد آيه 189 سوره اعراف نوشته است از چند جهت قابل اشكال است.

اول: آنكه كلمه «نفس» و «زوج» از نظرلغوى و اصطلاحى دلالت بر الكترون و پروتون نمى كند و ايشان نيز در اين مورد قرينه اى نياورده اند.

دوم: آنكه از نظر علمى صحيح نيست كه كسى بگويد پروتون از الكترون پديد آمده است «جعل منها زوجها» بلكه همانطور كه گذشت هر كدام از الكترون و پروتون از تعدادى كوارك و تشكيل شده است.

سوم: آنكه سياق آيه مورد نظر با تفسيرى كه ايشان كرده تناسب ندارد چون در آيه مى خوانيم:

«اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. پس چون [آدم با او [حوا] در آميخت باردار شد بارى سبك و [چندى با آن [بار سبك گذرانيد و چون سنگين بار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندى شايسته عطا كنى قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود.»

سياق آيات در مورد باردار شدن زن از مرد (حوا از آدم) و بوجود

آمدن فرزند است پس نفس واحد و زوج در اول آيه در همين مورد است و مراد مرد و زن هستند نه الكترون و پروتون.

2. آيات ديگر (رعد/ 3- شعراء/ 7- يس/ 36) ظاهر در زوجيت ميوه ها، گياهان است و همانطور كه گذشت اين مطلب از قرن هيجدهم كشف گرديد و قبل از آن زوجيت به جز در مواردى مثل «نخل» مشخص نبود پس اين آيات نوعى رازگويى علمى و اعجاز علمى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 181

قرآن بوده است.

3. زوجيت عمومى همه اشياء نيز از آيه 49 سوره ذاريات به خوبى استفاده مى شود ولى تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعى نيست. «1»

4. هر چند كه مصداق دقيق «زوجين» در آيه 49 سوره ذاريات مشخص نيست ولى بيان زوجيت عمومى در همه اشياء يكى از اشارات علمى قرآن و رازگويى هاى آن است كه در صدر اسلام كسى از آن اطلاعى نداشته است.

پس اين مطلب نيز مى تواند اعجاز علمى قرآن محسوب شود.

5. ممكن است كسى ادعا كند كه زوجيت عمومى موجودات با مسأله بكرزايى (توليد مثل برخى تك سلولى ها بدون نياز به جنس مخالف) منافات دارد.

اين مطلب را در بخش بعدى بررسى خواهيم كرد و بيان مى كنيم كه منافاتى بين آنها نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 182

4. لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها) معجزه علمى قرآن

اشاره

هر موجود نر و ماده وقتى ثمر مى دهند كه زايا باشند و زايا شدن آنها به آميزش دو جنس است. «1»

قرآن كريم به مسأله آميزش و زايا شدن ابرها و گياهان اشاره مى كند و مى فرمايد:

«و ارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماءً فاستقيناكموه و ما أنتم له بخازنين» «2» و در

جاى ديگر قرآن به نقش بادها در شكل گيرى ابرها اشاره مى كند و مى فرمايد:

«خدا همان كسى است كه بادها را مى فرستد و ابرى بر مى انگيزد و آن را در آسمان- هر گونه بخواهد- مى گستراند و انبوهش مى گرداند، پس مى بينى باران از لابلاى آن بيرون مى آيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد، رسانيد، بناگاه آنان شادمانى مى كنند.» «3»

تاريخچه:

در اينجا به دو تاريخچه اشاره مى كنيم:

الف: بشر از دير زمان حتى قبل از اسلام اطلاع داشت كه اگر نرينه هاى گياهان را براى گرده افشانى بر سر شاخه هاى درختان ميوه به كار نبرند عملًا محصول گياهان بسيار كم مى شود مثلًا در عربستان معمول بود كه خوشه هاى نرينه خرما را براى گردافشانى بر سر شاخه هاى گلدار درختان خرما بپاشند.

امّا در اواخر قرن 18 يا اوايل قرن نوزده و با پيدايش وسايل تحقيقاتى جديد از قبيل ميكروسكپ و غيره ... و پيدايش نوابغ و دانشمندان، كشف شد كه بدون عمل جفت گيرى و انجام

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 183

تلقيح در حيوانات و گياهان توليد مثل امكان پذير نيست «1» (مگر در برخى گياهان و حيوانات كه تكثيرشان از طريق تقسيم سلول و راههاى ديگر است).

ب: قرن ها بشر اطلاعى از كيفيت دقيق نزول باران از ابرها نداشت ولى در سالهاى اخير پس از پيشرفت هايى كه در علم فيزيك صورت گرفت و در نتيجه رشته هاى جديدى از قبيل هواشناسى (متئررولوژى) تأسيس شد، به مسأله تلقيح ابرها پى بردند و حتى بحث از باران مصنوعى شد.

و در اينجا متوجه شدند كه بادها نقش عجيبى در زايا شدن ابرها دارند يعنى از طرفى باعث تشكيل قطرات باران و

دانه هاى برف مى شوند و از طرف ديگر در باردار شدن ابرها به الكتريسته و تخليه اين بار نقش دارند «2». (در قسمت بعدى توضيح بيشترى خواهد آمد.)

اسرار علمى:

در مورد آيات مورد بحث بويژه كلمه «لقاح» مطرح شده در آيه 22 سوره حجر مفسران و صاحبنظران سخنان مبسوطى دارند و سه ديدگاه مختلف در مورد آيه فوق انتخاب شده و هر كدام به نوعى لقاح را اشاره به مسائل علمى معرفى كرده اند. كه بدآنهااشاره مى كنيم:

الف: لقاح گياهان

يكى از نويسندگان معاصر مى نويسد:

«ما بادها را فرستاديم كه گياهان را آبستن مى كنند، در آيه موضوع تلقيح گياهان، به وسيله باد به روشنى بيان شده است. ضمناً مسئله نر و ماده داشتن گياهان نيز استفاده مى شود.» «3»

ملا فتح الله كاشانى (متوفى 988 ق) نيز در تفسير منهج الصادقين لقاح گياهان را به عنوان يكى از دو احتمال در معناى آيه مطرح مى كند. و مى نويسد:

«فرستاديم بادها را آبستنتان به ابر، يعنى بردارندگان ابرها يا آبستن كنندگان درختها را به ميوه؛ چه لواقح لازم و متعددى هر دو آمده.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 184

برخى ديگر از نويسندگان نيز آيه فوق را در مورد گياهان دانسته و مى نويسند:

چون گياهان و گلها براى رسيدن به يكديگر هيچ گونه حركتى ندارند بعضى از حشرات و خصوصاً باد عامل اصلى اين وصال گرديده است «1».

ايشان حتى استفاده مى كنند كه قرآن قانون ازدواج را مخصوص انسان و حيوان قرار نداده است «2».

احمد محمد سليمان در كتاب القرآن و الطب آيه مورد بحث (حجر/ 22) را اشاره به لقاح گياهان دانسته است و سپس عوامل لقاح را به عوامل رئيسى (مثل حشرات)

و عوامل غير رئيسى (مثل آب و انسان و ...) تقسيم مى كند. سپس نقش بادها را در اين زمينه مهم دانسته مى گويد علم كشف كرده كه مهمترين گياهان خشكى و آبى بوسيله باد تلقيح مى شوند و از اين روست كه قرآن از ميان عوامل لقاح عامل باد را ذكر كرد و سپس اين مطلب را اعجاز قرآن مى داند. چرا كه بشريت در اواخر قرن 18 يا اوايل قرن 19 به مسئله تلقيح پى برد. در حالى كه قرآن قرن ها قبل از آن تذكر داده بود «3».

برخى ديگر از صاحبنظران عرب بدون هيچ توضيحى آيه 22 سوره حجر را حمل بر لقاح اشجار كرده اند «4».

ب: لقاح ابرها

مرحوم طبرسى رحمه الله (548 ق) از اولين كسانى است كه لقاح را به معناى آبستنى ابرها دانسته است و مى نويسد: «بادها را لقاح كننده فرستاديم. يعنى وسيله لقاح و آبستنى ابرها به باران مى شوند. پس از آسمان آب نازل كرديم، يعنى باران فرستاديم.» «5»

همين معنا را مهندس بازرگان مى پذيرد و مى نويسد:

«آيه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنهاست كه در نتيجه آن لقاح، باران مى بارد ...»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 185

و در جاى ديگر مى نويسند:

«امّا بايد دانست تأمين دو شرط فوق (وجود بخار آب در هوا و اشباع شدن و تقطير آن در رسيدن هواى جوّ به حالت اشباع، كافى براى تشكيل ابر و ريزش باران نيست، يك عمل يا شرط سوم نيز ضرورت دارد: «بارور شدن» يا عمل لقاح () ... بخار آب ممكن است با وجود رسيدن به حالت اشباع تقطير نشود و وقتى تقطير شد، دانه ها آنقدر ريز و معلق در

هوا بمانند كه سقوط نكنند و باران نبارد، مگر آنكه با ذرات نامرئى نمك كه به وسيله باد از روى درياها آورده شده است، نطفه هاى جذب و آماس كننده اى تشكيل شود. يا مهمتر از آن، رطوبت هوا به دور برگه هاى متبلور برف كه در ارتفاعات بالاتر منعقد شده و به وسيله باد پوشيده مى شود، جمع گردد و بالاخره قطرات ريز اوليه باران در اثر اختلاط و تلاطم و تصادم بادها به هم بپيوندد تا رفته رفته درشت شده در اثر وزن نسبتاً زياد خود از خلال توده هاى ابر ساقط گردد ...

تخليه برق مابين توده هاى مختلف ابر كه در اثر اصطكاك با عواض زمين و اجسام معلق در باد داراى الكتريسته هاى مخالف مى شوند و اين تخليه توأم با روشنائى و غرش شديد، يونيزه شدن هوا و تشكيل ازن است كمك فراوان به پيوستن و درست شدن و پختن قطرات مى نمايد ...

خلاصه آنكه تشكيل و تقويت ابر و مخصوصاً نزول باران يا برف بدون عمل لقاح كه با دخالت و تحريك باد صورت مى گيرد، عملى نمى شود.» «1»

سپس ايشان بقيه مفسران را تخطئه مى كند كه صراحت نداشته اند زيرا از كيفيت موضوع اطلاع نداشته اند «2».

احمد امين نيز مى نويسد: «منظور (از آيه) همان تأثيرى است كه باد در اتحاد الكتريسته مثبت و الكتريسته منفى در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد بنابراين آيه شريفه يك معجزه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 186

جاودانى است زيرا حدود هزار و سيصد و نود سال پيش، موضوعى را بيان داشته كه عصاره و نتيجه تحقيقات علمى جديد است.» «1»

استاد مكارم شيرازى نيز تفسير لقاح ابرها را براى آيه

مى پذيرند. و تفسير لقاح گياهان را رد مى كنند. «2»

احمد عمر ابو حجر نيز آيه 22 سوره حجر را به معناى لقاح ابرها گرفته اند و توضيحات مفصلى مى دهند «3».

ج: لقاح ابرها و گياهان

برخى از نويسندگان آيه 22 سوره حجر را ناظر به تلقيح در عالم نباتات (گياهان) و دنياى ابرها دانسته اند «4».

يكى ديگر از نويسندگان با طرح دو آيه مورد بحث (حجر/ 22- روم/ 47) آنها را اشاره به «بادهاى نر» كه ابرها را حركت مى دهند و در سر زمين هاى ديگر مى برند و به باران تبديل مى شود، مى داند.

و سپس در زير آيات فوق نقش بادها در گرده افشانى گلها و كشاورزى را مطرح مى كند و آن را يكى از پيشگوئى هاى علمى قرآن مى داند «5».

مهندس محمد على سادات با طرح آيه 22 سوره حجر مى نويسند:

«با در نظر گرفتن اطلاعات و معلوماتى كه علوم جديد تا به امروز در اختيار بشر قرار داده، بوضوح پيداست كه آيه مذكور با معرفى باد به عنوان وسيله

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 187

تلقيح در حالت كلى، پرده از روى دو راز بزرگ عالم خلقت (تلقيح گياهان- تلقيح ابرها) برداشته و قرنها قبل از اينكه بشر به اتكاء علم و دانش خود پى به وجود آنها برد، آنها را براى بشر تعليم فرموده. يكى از اين دو اصل مسلم علمى همانا نقش اصلى و اساسى باد در تلقيح نباتات مى باشد و امّا اصل ديگر موضوع تلقيح ابرها مى باشد.» «1»

سپس ايشان با رد انحصار معناى آيه به تلقيح گياهان بخاطر حرف «فاء» «فانزلنا من السماء ماءً» مى نويسد:

«با اندك تعمقى در متن آيه و مقايسه آن با ساير آيات مشابه بوضوح پيداست

كه قسمت اول آيه حالت كلى داشته و حالت حصر و انحصارى در بين نيست.

به عنوان مثال شواهدى از خود قرآن نقل مى شود:

«و او كسى است كه آب را از آسمان فرو فرستاد و سپس بيرون آورديم بسبب آب هر گياه و روئيدنى را ...» «2» و همينطور آيه 57 سوره اعراف مى فرمايد:

«و به وسيله آن آب را فرو فرستاديم سپس بوسيله آن آب، بيرون آورديم از زمين تمام ثمرات را»

در هر كدام از آيات مذكور تنها به يك فونكسيون آب و صرفاً به يكى از نتايج و اثرات نزول آن كه روئيدن نباتات باشد، اشاره گرديده است در صورتى كه مى دانيم نتايج حاصله از نزول آب تنها به اين يك مورد خلاصه نمى گردد. (در حالى كه هر دو مورد حرف «ف» به اول «اخرجنا» اضافه شده است.)

پس اگر در آيه شريفه مورد بحث نزول آب از آسمان را تنها يكى از نتايج عمل تلقيح بوسيله باد بدانيم، نه تنها تناسب با مورد خواهد داشت بلكه در غير اين صورت انحصار بى جائى از پيش خود بر آيه تحميل كرده ايم. «3»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 188

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. كلمه «لواقح» در آيه «و ارسلنا الرياح لواقح» «1»

مى تواند به چهار معنا تصور شود:

الف: و بادها را زايا و آبستن (حامل ابر) فرستاديم.

ب: و بادها را زايا و آبستن (گرده گياهان) فرستاديم.

ج: و بادها را زايا كننده و آبستن كننده (ابرها) فرستاديم.

د: و بادها را زايا كننده و آبستن كننده (گياهان) فرستاديم.

از آنجا كه لواقع در آيه بصورت مطلق آمده و مشخص نشده كه لازم يا متعدى

است و در صورت متعدى بودن، متعلق آن ابرها يا گياهان است پس نمى توانيم هيچكدام از چهار احتمال را از آيه نفى كنيم.

بلى در ادامه مى فرمايد «فانزلنا من السماء ماءً» «2»

و تفريع و نتيجه گيرى نزول باران از آسمان بدنبال فرستادن ابرها مى توان قرينه باشد كه مراد آيه احتمال «الف يا ج» است. (حامل ابر بودن يا زايا كردن ابرها).

ولى از طرف ديگر مى توان گفت كه صدر آيه يك مطلب كلى را مى گويد (لقاح بادها) اعم از لقاح ابرها يا گياهان و در دنباله آيه يكى از نتايج اين لقاح را تذكر مى دهد. و يا مصداق اكبر آيه را تذكر مى دهد و يا مصداقى از آيه را متذكر مى شود كه بشر از آن اطلاع نداشته و اعجاز قرآن را اثبات مى كند.

همانطور كه گذشت اين مطلب در برخى از آيات ديگر قرآن مشابه دارد. «3» پس انحصار آيه در لقاح ابرها (ديدگاه دوم) يا لقاح گياهان (ديدگاه اول) دليل قاطعى ندارد. و معناى آيه اعم است.

2. «لقاح» در آيه مورد بحث مى تواند چيزى فراتر از لقاح ابرها و گياهان باشد و لقاح ابرها و گياهان دو مصداق براى لقاح باد است. و ممكن است در آينده با پيشرفت علمى بشر تأثيرات ابرها در موارد ديگرى نيز اثبات شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 189

3. اشاره علمى قرآن به لقاح ابرها در آيه 22 سوره حجر مى تواند نوعى اعجاز علمى قرآن بشمار آيد چرا كه اين مطلب تا سالهاى اخير براى بشر روشن نشده بود امّا اشاره قرآن به لقاح گياهان هر چند كه مطلب شگفت آورى است امّا اعجاز علمى قرآن به شمار نمى آيد

چرا كه انسان ها حتى قبل از اسلام بصورت اجمالى از تأثير گرده افشانى برخى گياهان اطلاع داشتند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 191

بخش پنجم: قرآن و علوم پزشكى

اشاره

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 193

فصل اوّل: قرآن و بهداشت

اشاره

مقدمه:

در قرآن كريم از برخى امور ياد شده، كه داراى جنبه تعبدى و دينى و جنبه بهداشتى دارد.

يعنى برخى از احكام دينى كه در قرآن بدانها تصريح شده داراى فوايد پزشكى و بهداشتى و داراى مصلحت ها و حكمت هايى بوده كه با پيشرفت علوم پزشكى بدانها پى برده ايم. و به عبارت ديگر قرآن به برخى نكات اشاره مى كند كه علوم پزشكى و عقل آدميان در صدر اسلام آنها را كشف نكرده بود و اين خود نوعى اعجاز علمى قرآن محسوب مى شود.

در اينجا باختصار به برخى از آيات و احكام و حكمت هاى تشريع آنها اشاره مى كنيم.

الف: بهداشت غذائى

1. دعوت به غذاهاى پاك و پاكيزه (طيّب)

خدا در قرآن مى فرمايد:

1. «يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم» «2» «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از غذاهاى حلال و پاكيزه كه ما نصيب شما كرده ايم بخوريد.»

2. «اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را تناول كنيد.» «3»

3. «بگو (اى پيامبر) چه كسى زينت هاى خدا را كه براى بندگان خود آفريده حرام كرده و از خوردن غذاهاى حلال و پاكيزه منع كرده است؟» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 194

رژيم غذايى قرآنى:

قرآن كريم با نزول چند دسته از آيات به اصطلاح رژيم غذايى براى بشريت آورده است. و اين امر را در چند مرحله انجام داده است.

اوّل: از غذاى طيب بخوريد.

دوّم: از غذاى طيبِ حلال بخوريد.

سوّم: غذاهاى طيب را بر خود حرام نكنيد (و با كسانى كه غذاهاى طيب را بر خود حرام مى كنند بر خورد مى كند).

چهارم: غذاهاى طيب را معرفى مى كند (مثل گوشت- شير- عسل و ... كه در ادامه آيات مربوط به آنها را مى آوريم).

پنجم: غذاهاى خبيث را بر انسان

حرام كرده است. «1»

ششم: مواردى خاص از غذاهاى خبيث و حرام (مثل خون- مردار ...) را نام برده و تحريم كرده است.

انسان بصورت طبيعى از برخى غذاها لذت مى برد واز آنجا كه اسلام بر اساس فطرت انسان بنا نهاده شده است به ما دستور مى دهد كه از غذاهاى طيب (كه موافق طبع انسان است و از آنهالذت مى برد) بخورد.

اما برخى از مكاتب در اثر انحرافات و تحريفات از اين مسير مستقيم كنار رفته و گاهى خوردن غذاهاى طيب را ممنوع اعلام كرده اند. «2»

احكام:

در مورد غذاى انسان چند حكم اساسى در اسلام وجود دارد:

1. غذا پاك باشد يعنى نجس نباشد.

2. غذا پاكيزه يعنى پليد (خبيث) نباشد.

3. غذا حلال باشد، يعنى غذاى حرام نباشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 195

4. دو گونه غذا حرام است:

اول: غذايى كه در قرآن يا روايات اهل بيت عليهم السلام تحريم شده است. (مثل خون و ...)

دوم: غذايى كه از راه غير مشروع بدست آمده است و انسان مالك يا مجاز در تصرف آن نباشد. «1»

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد حكمت هاى حرمت غذاهاى نجس و غذاهايى كه در قرآن بطور خاص تحريم شده (مثل خون- مردار- و ...) سخن گفته مى شود و اينك در مورد بقيه موارد سخن برخى از صاحبنظران را نقل مى كنيم:

قرآن كريم از طرفى انسان را از خوردن غذاهاى مضر و خبيث باز مى دارد. و از طرف ديگر او را نسبت به خوردن غذاهاى پاك و مفيد (طيب) توصيه مى كند و اين دو دستور اسلامى سلامتى و بهداشت جسم انسان را تامين مى كند. همانگونه كه آرامش روانى و بهداشت اجتماعى انسانها را با قيد «حلال» بودن غذا تامين

مى كند. زيرا هنگامى كه شخص از دسترنج خود غذا مى خورد ضمن دست يابى به يك لذت و نشئه خاص، احساس سعادت بزرگى نيز به وى دست مى دهد، درست بر خلاف آن روحيه حريصى كه روزى سايرين را به لطايف الحيل از چند آنها بيرون مى آورد. «2»

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. توصيه قرآن به غذاى طيب و حلال تاثيرات مفيدى در بهداشت جسم و روان انسان دارد و اين مطلب از خدمات بزرگ قرآن و اسلام به بشريت است.

2. از آنجا كه ميل به غذاهاى پاك و پاكيزه ريشه در طبع انسان دارد و امرى است كه از درون ساختمان وجودى او ريشه مى گيرد و لذا دستور اسلام به خوردن غذاهاى «طيب» به نوعى يك دستور ارشادى است. و حكم تاسيسى محسوب نمى شود. پس نمى توان آن رايك معجزه علمى قرآن محسوب كرد.

البته در مورد حكم حلال بودن غذا و جزئيات آن، احكامى وجود دارد كه عقل و طبع انسان بدون راهنمايى الهى بدانها دست پيدا نمى كند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 196

3. مطالبى كه در مورد «طيب» و «حلال» بودن غذا گفته شد، مى تواند (قسمتى از) فلسفه و حكمت حكم باشد ولى علت منحصر حكم نيست و اين احتمال وجود دارد كه در تشريع اين احكام مصالح و مفاسد ديگرى نيز در نظر گرفته شده باشد.

2. ممنوعيت غذاهاى غير بهداشتى (خبيث)

خبائث به چيزهايى گفته مى شود كه پليد است، يعنى امور پست و فاسد و متعفن است بطورى كه طبع انسان آنها را نمى پسندد «1». قرآن كريم مى فرمايد:

«و (آن رسول) بر آنان هر غذاى پاكيزه و مطبوع را حلال و هر چيز پليد و منفور

را حرام مى گرداند.» «2» نزول:

آيه يكى از وظايف و اهداف انبياء را بيان مى كند كه آنها آمدند تا چيزهاى پاكيزه را حلال و امور پليد را حرام اعلام كنند.

مسأله حلال كردن طيبات و حرام كردن چيزهاى خبيث از فطرياتى است كه همه اديان الهى آن را پذيرفته اند «3».

تاريخچه:

انسان بطور طبيعى از برخى غذاها متنفر است و از آنجا كه اسلام موافق فطرت انسان است اينگونه غذاها را ممنوع و حرام اعلام كرده است. در اديان گذشته هم رد پاى اين حكم به چشم مى خورد. «4» و برخى اديان الهى قبل از اسلام، خوردن مردار و خون و خوك را ممنوع اعلام كرده بودند و اين امور مصاديقى از خبائث است.

احكام:

بر طبق آيه فوق و روايات اهل بيت عليهم السلام برخى از غذاهاى خبيث ممنوع و حرام اعلان شده است. در اين راستا توجه به حرمت اين امور جالب است. تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 197

1. خوردن چيزهاى خبيث كه طبيعت انسان از آن متنفر است. (مثل ميوه گنديده و ...) حرام است.

2. خوردن نجاسات حرام است.

3. خوردن آب دماغ حرام است.

4. فرو بردن آب بينى و خلط سينه كه در فضاى دهان وارد شده است حرام است.

5. خوردن خاك حرام است. (مگر در موارد خاص)

6. خوردن چيزهايى كه موجب مرگ مى شود حرام است.

7. خوردن چيزهايى كه براى انسان ضرر كلى دارد حرام است.

8. خوردن گوشت يا شير حيوان جلّال (حيوان حرام گوشتى كه خوراك آن بر حسب عادت منحصر به مدفوع انسان باشد) حرام است.

9. برخى اجزاء حيوان حلال گوشت مثل: خون، فضله، نرى، فرج، تخم (دنبلان) بول دان (مثانه) و ... «1».

10- 13.

خوردن خون، مردار، گوشت خوك و شراب كه بصورت مستقيم در آيات ديگر قرآن تحريم شده ولى مى تواند مصداق غذاى خبيث هم باشد. «2»

حكمت ها و اسرار:

يكى از صاحبنظران مى نويسد:

«خبائث چيزهايى است كه در فارسى آنها را پليد مى خوانند و در نزد مردم فاسد و گنديده و متعفن و غير مطبوع است.

فساد غذا و گنديدن و كفك زدن آنها بواسطه تاثير ميكروب ها و قارچ هاى سمى است كه روى غذانشسته و آنرا مسموم و آلوده مى كند. روشن است كه اينگونه غذاها موجب ابتلاء به امراض گوناگون مى گردد. غذا در بدن تبديل به سلول زنده مى شود از غذاى نجس و آلوده و پليد، سلول پليد بوجود مى آيد و چون سلول ها عمر كوتاهى دارند از هفت روز تا چهل روز و احياناً تا هفت سال هم ممكن است سلولى در بدن زنده بماند. «3»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 198

بررسى:

1. ممنوعيت غذاهاى پليد (غير بهداشتى) و تنفرآميز يكى از خدمات اديان الهى به بشريت است، زيرا در شرايطى كه ميكروب كشف نشده بود و اثرات غذاهاى پليد در بوجود آمدن بيمارى هاروشن نبود آنها را ممنوع اعلان كردند و اين خدمت بزرگى در جهت سلامتى جسم انسان ها بود.

2. اين مطلب خاص قرآن كريم نيست و همانطور كه گذشت سابقه در اديان گذشته دارد.

3. از آنجا كه تنفر انسان از غذاهاى پليد يك امر طبعى و درونى انسان است. و لذا اين حكم قرآن كريم و اديان الهى قبلى موافق طبيعت انسان است و به نوعى حكم ارشادى است و لذا نمى توان آن را يك معجزه علمى اديان الهى يا قرآن محسوب كرد. «1»

4. اينكه غذاهاى پليد و

تنفرآميز ضررهاى بهداشتى دارد و اين يكى از اسرار و حكمت هاى تحريم آنهاست صحيح است. اما نمى توان استنباط كرد كه اين مطلب علت منحصر در تحريم آنها باشد. چون ممكن است عوامل ديگرى (مثل اثرات معنوى و روحى و اخلاقى و اجتماعى مصرف اين غذاها) هم در تحريم آنها نقش داشته باشد.

3. ممنوعيت اسراف در غذا

اسراف به معناى تجاوز از حدّ هر چيزى است «2» و اين مطلب در تغذيه به معناى پرخورى مى آيد. كه مورد نكوهش قرآن قرار گرفته است. خدا در قرآن مى فرمايد:

«بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.» «3» نزول:

كلمه اسراف كلمه بسيار جامعى است كه هر گونه زياده روى در كمّيت وكيفيت و بيهوده گرائى و اتلاف و مانند آن را شامل مى شود.

و اين روش قرآن است كه به هنگام تشويق به استفاده كردن از مواهب آفرينش فوراً جلوى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 199

سوء استفاده را گرفته و به اعتدال توصيه مى كند «1».

برخى از مفسران مى نويسند: در اينجا چهار عنوان داريم:

الف: تقتير (اينكه كسى كه در مصرف چيزهايى كه لازمه زندگى است كوتاهى كند كه اين امر مبغوض است.)

ب: تبذير (اينكه كسى اموال را مصارف غير عقلائى و غير مشروع صرف كند كه حرام است.)

پ: قصد و اقتصاد (ميانه روى كه صرف اموال در مصارف مشروع عقلائى است كه ممدوح است.)

ت: اسراف؛ زياده روى در مصرف است و آياتى در مذمت آن نازل شده است از جمله همين آيه: «انه لايحب المسرفين» زيرا عدم حب الهى دال بر مبغوضيت است بخصوص در اين مقام كه بمنزله علت تحريم است «2».

در تفسير مجمع البيان نيز عدم محبت

الهى را به معناى مبغوضيت گرفته اند «3».

و برخى از صاحبنظران هم آن را در شمار گناهان كبيره آورده و توضيح داده اند «4».

تبيين موضوع:

نيازهاى طبيعى بدن انسان به عناصر اصلى غذائى (مواد قندى، چربى ها، پروتئين ها، ويتامين ها و مواد معدنى) با توجه به سن، جنس، نوع فعاليت و حالت غريزى براى افراد مختلف، متفاوت است. و اگر تغذيه از حالت اعتدال خارج شود براى انسان ضرر دارد. يعنى «زياد خوردن و كم خوردن هر دو مضر است و اعتدال مطلوب است. «5»»

اسراف داراى مصاديق گوناگونى دارد. «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 200

تذكر 1: اسراف به حسب افراد و اشخاص و زمانها متفاوت است و مصاديق مختلفى مى يابد و گاهى چيزى كه براى يك نفر و در يك شرايط اسراف است براى ديگرى نيست.

تذكر 2: نامطلوب بودن اسراف را همه بصورت فطرى و عقلائى متوجه مى شوند پس احكام شريعت در اين مورد ممكن است ارشادى باشد.

احكام:

1. در حال سيرى غذا خوردن مكروه است.

2. پرخورى مكروه است.

3. زياد آب آشاميدن مكروه است «1».

4. سه نوع اسراف هميشه حرام است:

اوّل: ضايع كردن مال و بى فايده كردن آن.

دوّم: صرف مال در آنچه كه به بدن ضرر مى رساند.

سوّم: صرف كردن مال در مصارفى كه شرعاً حرام است «2».

حكمت ها و اسرار علمى:

اعتدال در هر امرى مطلوب است و اعتدال در تغذيه از اهميت ويژه اى برخوردار است. قرآن به قاعده كلى منع اسراف در خوردن و آشاميدن اشاره مى كند كه امروزه در طب پيشگيرى جايگاه ويژه اى دارد.

غذا وسيله اى براى تامين احتياجات بدن انسان است كه بدون آن سلامت انسان تامين نمى شود.

اما اگر در مصرف همين غذا اسراف شود يعنى كسى

اقدام به پرخورى كند سلامت او به خطر مى افتد و عوارض و بيمارى هايى را در پى دارد.

برخى صاحبنطران ضررهاى پرخورى را اينگونه مى نويسند:

1. سوء هاضمه و گشاد شدن معده كه بزرگ شدن شكم را در پى خواهد داشت.

2. بزرگ شدن بيش از حد معده كه يك عارضه خطرناك است و اگر بموقع درمان نشود منجر به مرگ مى شود.

3. پيچ خوردن معده در اثر پرخورى بيش از حد كه خطرناك است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 201

4. حمله خناق سينه يا سوزش قلب، چرا كه غذاى بيش از حد نياز به مثابه بار سنگينى است كه به دوش قلب گذاشته مى شود و كاملًا تاثيرى همانند خستگى مفرط قلب بر اثر فعاليت زياد بدنى دارد.

5. پرخورى باعث عبور برخى ميكروب ها و ويروس هاى بيمارى زا از معده و نفوذ به ساير اجزاء و در نتيجه ابتلاى شخص به بيمارى هايى از قبيل وباء، تيفوئيد و ... مى گردد زيرا به علت كثرت غذا، تمام آن در معرض تركيب شدن با اسيدهاى معده قرار نمى گيرد و درست هضم نمى گردد و معمولًا مسئوليت نابودى اين ميكروب ها و ويروس ها به عهده ترشحات اسيدى معده مى باشد.

6. احتمال پاره شدن معده در اثر ضربه يا فشار ناگهانى زياد مى شود.

7. چاقى كه خود يك بيمارى خطرناك است و در اثر پرخورى و اسراف در خوردن يك نوع غذا بويژه مصرف بيش از حد چربى و شيرينى عارض مى گردد (البته گاهى ارثى است.)

8. پوسيدگى دندان كه در اثر اسراف در مصرف مواد قندى مصنوعى و شيرينى است.

9. تصلب شرائين () كه بيشتر در مورد افرادى پيدا مى شود كه مواد چربى زياد مصرف مى كنند و خون

آنان غليظ مى شود.

10. نقرس () يك بيمارى مفصلى و توأم با حملات دردناك است كه بيشتر افرادى بدان مبتلا مى گردند كه غذاى اصلى آنان را مواد گوشتى تشكيل مى دهد (اسراف در خوردن يك نوع غذا يعنى گوشت).

11. سنگ كليه؛ افرادى كه بيشتر غذاى آنان را مواد گوشتى، شير و پنير تشكيل مى دهد بيش از ديگران در معرض ابتلاء به سنگ كليه مى باشند (اسراف در خوردن يك نوع غذا).

12. پرخورى آثار روحى و روانى نيز دارد مثل سستى اراده و كودنى و ميل مفرط به خواب كه در نهايت موجب تنبلى فرد مى شود و نيز باعث افزايش شهوت جنسى مى شود كه كم كم انسان را به يك حيوان تبديل مى كند.

13. پرخورى همراه با حرص و ولع (شره) غالباً ريشه روانى ناشى از محروميت دارد. و ممكن است بدليل افسردگى يا به علت لذت بردن از يك كار و يا تقليد از ديگران باشد. و گاهى ممكن است اين عمل بصورت يك عمل غريزى مثل ويار در دوران باردارى باشد «1».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 202

14. افراط در گوشت خوردن موجب اين امور مى شود:

مرض قند- آپانديست- ورم روده- سرطان مهلك- فراهم آوردن مقدمات سكته- تصلب شرائين- زياد شدن كلسترول خون كه موجب پيرى زودرس مى شود- نقرس «1».

برخى مفسران مى نويسند:

«يك دستور مهم بهداشتى جمله «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» است كه در آيه آمده است گر چه بسيار ساده به نظر مى رسد اما امروز ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است، زيرا تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده كه سر چشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است

كه به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى ماند.» (و سپس فوايد پزشكى اعتدال و ضررهاى پرخورى را بر مى شمارند.) «2»

دكتر سيد الجميلى با ذكر آيه «و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» (اعراف/ 31) ادعا مى كند كه اين آيه قرآن نوعى درمان سرطان را در پى دارد. ايشان مى نويسد: كه مصرف 35 سيگار در روز و بيشتر از آن موجب سرطان ريه مى شود، در حالى كه قرآن از اسراف نهى كرده است «3».

دكتر صادق عبدالرضا على نيز پس از ذكر آيه فوق (اعراف/ 31) به بررسى بيمارى هايى كه در اثر اسراف پديد مى آيد، مى پردازد و آنگاه عوامل چاقى را بررسى مى كند. و روايات متعددى نيز در اين موارد مى آورد «4». و يكى از آثار اسراف را سستى در عبادت مى شمارد «5».

عبد الرزاق نوفل نيز با طرح آيه 31 سوره اعراف مى گويد اين آيه خلاصه علم طب اولين و آخرين است. سپس آيات ديگر اسراف را مى آورد و آنگاه نهى از اسراف را اعم از خوردن و آشاميدن معرفى مى كند. و سخنانى از پزشكان و صاحبنظران در مورد نكوهش اسراف مى آورد «6».

بررسى:

1. ارائه يك قاعده كلى در تغذيه (خوردن و آشاميدن معتدل و اسراف نكردن) يكى از

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 203

مطالب عالى قرآن كريم است كه نقش بسزايى در سلامتى انسان دارد و مى تواند يكى از معجزات علمى قرآن محسوب شود چرا كه اين آيه در شرايطى نازل شد كه هر انسانى علاقه به غذاى زيادتر داشت و اطلاع كاملى از عوارض سوء پرخورى نداشتند. و اين امور با پيشرفت علوم پزشكى ظاهر گشت. «1»

2. ضررهاى بهداشتى و پزشكى

جزئى از فلسفه و حكمت اين حكم الهى است اما نمى تواند علت منحصر اين حكم باشد چرا كه ممكن است ضررهاى ديگرى (مثل آثار زيانبار روحى و معنوى) نيز در تشريع اين حكم دخالت داشته است.

3. برخى از آثارى كه از لحاظ پزشكى نام برده شد (مثل سنگ كليه و ...) علت منحصر آنها اسراف نيست بلكه يكى از علل اين بيمارى ها اسراف در تغذيه است، پس استناد همه اين بيماريها به اسراف مبالغه آميز است. همانطور كه برخى از نويسندگان صاحبنظر به اين مطلب اشاره كرده اند «2».

4. ممنوعيت خوردن گوشت مردار

مردار عبارت است از جسم انسان يا حيوان مرده و در شريعت به جسم حيوانى گفته مى شود كه يا خود مرده باشد و يا بر خلاف دستور شرعى (ذبح يا نحر) «3» كشته شده باشد. خدا در قرآن مى فرمايد:

«انّما حرم عليكم الميتةَ و ...» «4» «همانا او گوشت مردار را بر شما حرام كرد و ...»

نزول:

آيه فوق در چهار سوره انعام، نحل، بقره و مائده با الفاظ مختلف تكرار شده است.

در مورد تكرار بى سابقه اين آيه، علل مختلفى بيان شده است از جمله:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 204

الف: اهميت موضوع يعنى خطرات جسمى و روحى آن.

ب: آلودگى مردم آن روزگار به اين مطلب «1».

تاريخچه:

مسأله پليد بودن مردار در اديان قبل از اسلام نيز سابقه دارد. در تورات (كتاب مقدس يهوديان) اين مطلب تاييد شده حتى اين مسأله به حد افراط رسيده است. «2»

و نيز در بين زردتشتيان دستورات سختى در مورد مرده قرار داده شده است. «3»

احكام:

در دين اسلام در مورد مردار چند حكم جداگانه وجود دارد:

اوّل: مردار يكى از غذاهاى ممنوع

است و خوردن گوشت مردار حرام گرديده و گناه محسوب مى شود.

دوّم: مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است «4».

سوّم: دفن كردن مرده انسان مسلمان واجب كفائى است و بر هر مسلمانى واجب است ميت را طورى در زمين دفن كند كه بوى آن بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند «5».

البته زير خاك كردن مرده كفّار يا حيوانى كه فاسد مى شود، لازم است چرا كه موجب آلودگى محيط زيست و شيوع بيماريها مى شود.

چهارم: غسل مسّ ميّت براى كسانى كه به مرده انسان دست گذاشته اند با شرايطى واجب مى شود «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 205

پنجم: نبش قبر ميّت مسلمان اگر چه طفل يا ديوانه بوده باشد حرام است «1».

برخى از احكام فوق مثل حكم اوّل (حرام بودن خوردن مردار) از آيه فوق (حُرّم عليكم) استفاده مى شود اما احكام ديگر را از روايات پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام بدست مى آورند «2».

حكمت ها و اسرار علمى:

در برخى از روايات اهل بيت عليهم السلام به حكمت هاى نهفته در اين آيه اشاره شده است و بعضى از مفسران و متخصصان علوم پزشكى در مورد اين آيه اظهار نظر كرده و نكات علمى آن را بر شمرده اند، كه عبارتند از:

1. روايات:

امام صادق عليه السلام؛ بعد از ذكر مقدمه اى در مورد اينكه تمام اين احكام به خاطر مصالح بشر است مى فرمايد:

«اما مردار را هيچ كس از آن نمى خورد مگر اينكه بدنش ضعيف و رنجور مى شود، نيروى او را مى كاهد و نسل او را قطع مى كند، و آن كس كه به اين كار ادامه دهد با مرگ ناگهانى

(مثل سكته) از دنيا مى رود.» «3»

امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

«حرام شدن مردار براى آن است كه باعث فساد بدنها است و نيز براى اين است كه باعث ايجاد صفراء است. خوردن «ميته» اصولًا بدن را بدبو مى نمايد. و باعث بد اخلاقى، عصبانيت، قساوت قلب و از بين رفتن مهر و عطوفت مى شود. تا آنجا كه نمى توان در مورد شخصى كه گوشت مردار مى خورد از كشتن فرزند و پدر و رفيق خود ايمنى داشت.» «4»

و در روايت ديگر از امام صادق عليه السلام مى خوانيم:

«در مردار خونها منجمد مى شوند، آن خونها در بدن مردار مى مانند و خارج نمى شوند، بنا بر اين گوشت مردار ثقيل و غير گوارا است زيرا مردار چيزى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 206

است كه گوشت آن را با خونش مى خورند.» «1»

تذكر: در اين روايات علاوه بر آنكه به آثار زيانبار جسمى خوردن گوشت مردار اشاره شده به آثار زيانبار روحى و معنوى آن نيز اشاره شده است. (مثل سخت دلى و كم شدن محبت) و اين بُعد از تاثيرات مردار خوارى در علوم پزشكى عصر ما هم بدانها توجه شده است.

2. در تفسير نمونه مى خوانيم:

«دستگاه گوارش نمى تواند از مردار خون سالم و زنده بسازد، بعلاوه مردار كانونى است از انواع ميكروبها، اسلام علاوه بر اينكه خوردن گوشت مردار را تحريم كرده، آن را نجس هم دانسته تا مسلمانان كاملًا از آن دورى كنند.» «2»

3. برخى از پزشكان مى نويسند:

«خون، پس از مرگ جانور با توجه به تركيبات آن (به رغم اينكه قبل از مرگ بهترين وسيله دفاع از بدن بود) به محل مناسبى براى رشد ميكروبها تبديل

خواهد شد.

در بدن مردار پس از يك ساعت خون در بدن رسوب مى كند و پس از 4- 3 ساعت عضلات منقبض شده و به دليل وجود اسيدها (فسفريك- فورميك- لاكتيك) بدن خشك مى شود و سپس حالت قليائى به بدن بر مى گردد و خشك شدن بدن بر طرف مى گردد و جسم به تصرف ميكروبها در مى آيد.

ابتدا ميكروبهاى موجود در هوا و سپس ميكروب هاى موجود در خون بدن شروع به تكثير نموده و در نتيجه بدن متعفن و متلاشى مى شود. محبوس بودن خون نيز تعفن را تسريع و به توليد مثل ميكروب ها كمك مى كند. امّا در ذبح شرعى (سر بريدن حيوان) با بريده شدن وريدها و شريانهاى بزرگ گردن باعث خروج تمام خون بدن حيوان خواهد شد و دست و پا زدن حيوان ذبح شده نيز به اين امر كمك خواهد كرد.» «3»- «4»

4. يكى از صاحب نظران در اين مورد مى نويسد:

«ميته (مردار) هر حيوانى باشد، مواد آلى حيوانى سريع الفساديست

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 207

خطرناك، زود عفونت حاصل كند هر چه هوا گرمتر فسادش بيشتر و بوى عفونت آن موذى تر و موجب توليد ميكروب وبا مى شود ... ميكروب هايى كه قبلًا در بدن حيوان و انسان بوده بواسطه جان داشتن و بودن وسايل دفاعى [دفاع از ميكروبها (مثل گلبولهاى سفيد كه دفاع از ميكروب هاى خارجى مى كنند) تأثير آن خنثى يا كم بود پس از خروج نفس حيوانى از قيود آزاد و شروع فعاليت و ازدياد مى نمايد و در تمام مناطق و مرزهاى مملكت بدن منتشر و سطح بدن را فرا مى گيرند. از اين جهت محكوم به نجاست و در خصوص بدن انسان

موجب غسل مس ميت مى شود.» «1»

5. صاحب نظران ديگرى همچون دكتر پاك نژاد «2» و احمد امين شيرازى «3» سيد جواد افتخاريان «4»، دكتر عدنان شريف «5» و سعيد ناصر البرهان «6» و حسن ياسين عبد القادر «7» مطالب مشابهى در مورد آثار زيانبار مردار خوارى آورده اند.

بررسى:

1. يكى از خدمات بهداشتى اديان الهى به فرهنگ بشرى، مبارزه با خوردن گوشت مردار و نيز دفن ميت و مردار و پيش گيرى از آلودگى محيط زيست انسانهاست. و اين مطلب در دين اسلام به صورت معقول و به دور از افراط و تفريط مطرح شده است. و لذا حرمت گوشت مردار يكى از آيات علمى قرآن است كه در محيط جهل آلوده عربستان بيان شد و تا قرنها برخى اسرار بهداشتى آن بر دانشمندان پوشيده بود.

2. آياتى از قرآن كه حرمت خوردن مردار را بيان مى كند فقط دليل اعجاز علمى قرآن نيست، چرا كه قبل از قرآن در كتب آسمانى قبلى اين حكم مطرح شده و قرآن آن را تأييد كرده است.

هر چند كه همين مطلب (ممنوعيت خوردن مردار در آن ظرف زمانى و با توجه به اسرار بهداشتى آن كه در آن اعصار مخفى بوده است) مى تواند به عنوان اعجاز علمى انبياء الهى و دليل حقانيت اديان الهى (نه فقط اسلام و قرآن كريم) مطرح شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 208

3. از آنجا كه در قرآن كريم علت تحريم خوردن گوشت مردار تصريح نشده است. و لذا نمى توان گفت كه علّت منحصر اين حكم، ضررهاى بهداشتى آن است. ولى اين مطلب تنها مى تواند جزئى از حكمت و فلسفه حرمت و نجاست مردار باشد. و چه

بسا حرمت خوردن مردار و نجاست آن و لزوم غسل مسّ ميت و دفن ميّت مسلمان، داراى اسرار و حكمت هاى ديگرى (علاوه بر مسائل بهداشتى) نيز باشد. كه در اثر گذشت زمان و پيشرفت هاى جديد علمى روشن شود. براى مثال در مورد خوردن گوشت مردار ممكن است حكمت ضررهاى روحى و معنوى آن نيز مورد توجه بوده است.

و در مورد دفن ميت مسلمان، نيز حكمت لزوم احترام به مسلمان قابل توجه و بررسى است.

پس نمى توان حكمت اين احكام را منحصر در ضررهاى بهداشتى آن كرد و يا آن را به عنوان علّت حكم شناخت.

4. مردار توليد كننده ميكروب وبا نيست، بلكه مردار مى تواند بستر مناسبى براى رشد ميكروبهاى موجود در بدن و محيط از جمله ميكروب وبا باشد.

5. ممنوعيت خوردن گوشت خوك

خوك يكى از حيوانات پستاندار است كه در خشكى زندگى مى كند. و گوشت و شير آن مورد استفاده قرار مى گيرد. ولى از نظر اسلام اين حيوان در ليست غذاهاى ممنوع قرار دارد. خدا در قرآن مى فرمايد:

«خداوند تنها (گوشت) مردار و خون و گوشت خوك و ... حرام كرده است.» «1» نزول:

همانطور كه در مورد مردار و خون بيان شد، مضمون اين آيه در چهار سوره قرآن (انعام- نحل- بقره- مائده) آمده است. كه دو بار در مكه و دو بار در مدينه نازل شده است «2».

علّت تأكيد قرآن بر اين مطلب همان أهميّت موضوع و خطرات جسمى و روحى مصرف گوشت خوك و نيز آلودگى جامعه بشرى به آن است به طورى كه هنوز در برخى كشورهاى جهان بويژه اروپا و آمريكا جزء غذاهاى رسمى قرار دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 209

تاريخچه:

استفاده از

خوك به عنوان غذا تاريخچه اى چندين هزار ساله دارد به طورى كه مصرف گوشت خوك در بين يهوديان نيز ممنوع است. و يكى از غذاهاى حرام در شريعت موسى عليه السلام است «1».

در انجيل حضرت عيسى عليه السلام نيز گناهكاران به خوك تشبيه شده اند «2». و در ضمن داستانها خوك به عنوان مظهر شيطان معرفى شده است «3».

با اين همه تأكيد از طرف أديان الهى هنوز مصرف اين ماده غذائى در برخى نقاط دنيا (با وجود اثبات ضررهاى جسمى و روحى آن) رواج دارد. «4»

احكام:

در شريعت اسلام در مورد خوك چند حكم صادر شده است:

اوّل: خوردن گوشت آن حرام و ممنوع و گناه است «5».

دوّم: خوردن شير خوك حرام است «6».

سوّم: خوكى كه در خشكى زندگى مى كند حيوان نجسى است كه پاك نمى شود «7».

چهارم: اگر خوك از ظرف، چيز روانى بخورد يا آن را بليسد ظرف را با آب هفت بار بشويند «8».

پنجم: خريد و فروش خوك جايز نيست «9». (چون عين نجس است).

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 210

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد فلسفه حرمت گوشت و نجاست خوك از دو جهت مى توان سخن راند:

اوّل: تأثيرات سوء روانى، معنوى و اخلاقى؛ برخى از مفسران مى نويسند:

«خوك حتى نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مى خورند سمبل بى غيرتى است. و حيوانى كثيف است. خوك در امور جنسى فوق العاده بى تفاوت و لا ابالى است و علاوه بر تأثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تأثير اين غذا در خصوص لا ابالى گرى در مسائل جنسى مشهود است.» «1»- «2»

دوّم: ضررهاى بهداشتى: بيماريهايى كه توسط خوك به انسان منتقل مى شود به

دو دسته تقسيم مى شوند:

الف: بيماريهايى «3» كه از جمله عوامل ابتلاى به آنها گوشت خوك است:

1. اسهال خونى

2. يرقان عفونى (بيمارى وايل)

3. انتاميب هيستولتيك ()

4. بيمارى شبه باد سرخ ()

5. ميزان چربى و اسيد اوريك موجود در گوشت خوك خيلى زياد است و به همين دليل در ابتلاء به بيمارى هاى بسيارى نقش دارد كه از جمله آنها مى توان از بيماريهاى تصلّب شرايين- دردهاى مفصلى و مسموميّت هايى، نام برد «4».

6. خوك از خوردن چيزهاى پليد و كثافات حتى مدفوع خود، باك ندارد. و لذا معده خود

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 211

را لانه انواع و اقسام ميكروب هاى امراض قرار داده و از آنجا به گوشت و خون و شير آن سرايت مى كند «1».

ب: بيماريهايى كه تنها علّت آنها خوردن گوشت خوك است:

1. كرم كدوى خوك (): طول اين كرم 2- 3 سانتى متر بوده و داراى آلت مكيدن و قلاب است. لارو اين كرم سيستى سرك () نام دارد و در عضلات و مغز خوك يافت مى شود. «2»- «3»

2. ترى شينوز (): عبارت است از يك كرم ريز به طول 3- 5 ميلى متر و از طريق خوردن گوشت خوك خام يا نيم پز وارد بدن انسان مى شود. «4»

برخى نويسندگان از اين كرم در فارسى تحت عنوان «ترشين» و «تركين» ياد كرده اند. «5»

تركين كه داخل معده مى شود هيچ دواى كرم كش يا «ورميفوژى» قادر به دفع آن نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 212

كرم ترشين در يك ماه پانزده هزار تخم ريزى مى كند و در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميلون نوزاد اين كرم باشد «1». اين كرم اولين

بار توسط يك نفر انگليسى به نام «سر جيمز پاژت» در سال 1835 ميلادى كشف شد «2» اين بيمارى در تمام دنيا به ويژه آمريكا و كانادا و اروپا شيوع دارد ولى در كشورهاى اسلامى به دليل حرام بودن مصرف گوشت خوك بسيار نادر است «3».

3. گوشت خوك ثقيل الهضم است و معده را سخت در زحمت مى اندازد. در اثر خوردن گوشت خوك اغلب سميّتى به وجود مى آيد كه در اصطلاح علمى آن را «بوتوليسم» مى گويند «4».

دكتر سيد الجميلى «5» و دكتر صادق عبد الرضا على «6» و دكتر حميد النجدى «7» و محمد كامل عبد الصمد «8» و العميد الصيدلى عمر محمود عبد الله «9» و سيد جواد افتخاريان «10» نيز در كتابهاى خود به آثار طبىّ مشابهى براى گوشت خوك اشاره مى كنند.

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. يكى از بركات اديان الهى براى بشريت جلوگيرى از مبتلا شدن انسانها به بيمارى ها و ناراحتى هاى جسمى و روحى است.

ممنوعيت خوردن گوشت خوك و نجاست آن توسط اديان الهى يكى از معجزات علمى اديان الهى است چرا كه اين حكم در شرايطى صادر شده كه هنوز بشر به اسرار علمى و ضررهاى بهداشتى خوك پى نبرده بود. و تنها پيروان اديان الهى (مثل اسلام و يهود) اين حكم را به صورت تعبدى پذيرفته و عمل مى كردند. و از ضررهاى خوك بدور ماندند.

2. ممنوعيت گوشت خوك كه در قرآن كريم مطرح شده است اعجاز علمى انحصارى اين

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 213

كتاب آسمانى نيست چرا كه اين مطلب در كتب آسمانى قبلى مطرح شده بود. بلى اين مطلب به عنوان اعجاز علمى

براى انبياء الهى مطرح مى شود چرا كه در شرايطى حرمت و نجاست خوك را مطرح كرده اند كه بشريت هنوز همه ضررهاى بهداشتى و معنوى آن را كشف نكرده بود.

3. همانطور كه در مورد مردار بيان شد، اين ضررهاى معنوى و بهداشتى گوشت خوك تنها مى تواند حكمت و فلسفه حكم حرمت و نجاست آن را بيان كند و نمى تواند علت انحصارى آن احكام را بيان كند چرا كه در قرآن كريم تصريح به اين علّت نشده و از طرف ديگر با پيشرفت علوم پزشكى ممكن است اسرار جديدى كشف شود كه مصالح و مفاسد تازه اى را در مورد اين احكام روشن نمايد.

4. برخى اين ضررهاى بهداشتى كه در مورد گوشت خوك گفته شد قابل نقد است چون ممكن است كسى بگويد كه ما خوك را در شرايط بهداشتى و به دور از اين ميكروب ها و عوامل بيمارى زا پرورش مى دهيم و سپس گوشت آن را از آلودگى (با روش هاى مختلف مثل حرارت بالا يا انجماد) دور مى سازيم. و در آن صورت علتى براى حرمت آن وجود ندارد. مگر آنكه به طور قطعى اثبات شود كه كرم ترشين تحت هيچ شرايطى در گوشت خوك از بين نمى رود.

5. در مورد تأثير گوشت خوك در مسائل روانى و روحى (مثل بى غيرتى) نيز بايد گفت كه اين فقط يك حدس قوى است و هنوز از طريق منابع مستقل علمى تأييد نشده چون در معرض تجربه در شرايط كنترل شده علمى قرار داده نشده است.

نتيجه: پس اين ضررهاى بهداشتى و اخلاقى فقط مى تواند به عنوان فلسفه و حكمت حكم- نه علت انحصارى آن- مطرح شود. و هنوز بايد منتظر كشفيات

جديد علمى در اين باره باشيم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 214

6. ممنوعيت خوردن خون

خدا در قرآن مى فرمايد:

«همانا او خوردن مردار و خون را بر شما حرام كرد.» «2» نزول:

مسأله حرمت خوردن خون در چهار سوره قرآن كريم با الفاظ مختلف تكرار شده است كه در سه سوره نحل، بقره و مائده الفاظ كاملًا شبيه به همديگر است ولى در سوره انعام اينگونه آمده است:

«بگو اى پيامبر در احكامى كه به من وحى شده، من چيزى را كه براى خورندگان طعام حرام باشد نمى يابم جز آنكه مردار حيوان مرده باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه آن پليد است.» «3» در اين آيه تعبير (دماً مسفوحاً) خون ريخته شده، آمده است. اين در مقابل خون هاى كمى است كه در لابه لاى مويرگ هاى گوشت حيوانات پس از سر بريدن در بدن آنها مى ماند. و ضمير در عبارت «فانه رجس» با اينكه مفرد است ولى به عقيده بسيارى از مفسران به هر سه مورد (خون- مردار- خوك) نه فقط به خوك- بر مى گردد و اين با ظاهر آيه نيز سازگارتر است. يعنى اين ها همه پليد هستند و با طبع انسان نا سازگارند. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 215

آيات سوره هاى نحل و انعام در سر زمين مكه و آيات سوره هاى بقره و مائده در مدينه نازل شده اند. و تكرار حرمت خون در قرآن بخاطر تأكيد بر موضوع و خطرات جسمى و روحى آن و نيز شيوع عادت زشت خوانخوارى در مردمان عصر جاهليت بوده است.

تاريخچه:

مسأله خوردن خون در ميان اقوام و ملل جهان سابقه اى طولانى داشته است. و گاهى از آن به

عنوان يك غذاى لذيذ استفاده مى شده است.

در آمريكاى شمالى (قديم) با خون تغذيه مى كردند. «1»

و در دوران جاهليت نيز مردمان خون را مى خوردند و يكى از غذاهاى رسمى و مفيد مى دانستند. «2»

در يهود هم مسأله حرمت خوردن خون سابقه دارد. به طورى كه در تورات مى خوانيم:

«خون را مخور آن را مثل آب بر زمين بريز.» «3»

احكام:

در شريعت اسلام چند حكم در مورد خون آمده است:

اوّل: خون در ليست غذاهاى ممنوعه است و خوردن آن حرام است و گناه محسوب مى شود.

دوّم: خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد (يعنى هنگامى كه رگ او بريده مى شود خون آن مى جهد) نجس است. «4»- «5»

سوّم: خريد و فروش عين نجس جايز نيست مگر آنكه بتوان از آن استفاده حلال نمود. و خون با اينكه عين نجس است امّا خريد و فروش آن جايز است چون استفاده هاى حلال و معقول مثل تزريق خون براى نجات جان مجروحان و بيماران دارد «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 216

حكمت و اسرار علمى:

در مورد حرام بودن خوردن خون و نجس بودن آن و اسرار علمى و فلسفه وجودى اين احكام سخنان متفاوتى توسط متخصصان علوم پزشكى و غذائى بيان شده است. و رواياتى نيز در اين زمينه وجود دارد. كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. روايات:

«مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا خداوند خوردن خون را حرام كرده است؟ امام عليه السلام فرمودند: براى آنكه خوردن خون باعث قساوت قلب و رفتن مهر و عاطفه است و خون خوارى موجب تعفن بدن و تغيير رنگ چهره و بدن مى شود.» «1»

در روايتى مى خوانيم:

«آنها

كه خون مى خورند آنچنان سنگ دل مى شوند كه حتى ممكن است دست به قتل پدر و مادر و فرزند خود بزنند. «2»»

2. دكتر احمد قرقوز و دكتر عبد الحميد دياب مى نويسند:

«خون غذاى انسان نيست. چرا كه پروتئين هاى پلاسما (آلبومين، گلاوبوبين، فيبرينوژن) بسيار كم است (حدود 6- 8 ميلى گرم در صد) و تركيبات خون بسيار دير هضم است و يا به سختى جذب روده ها مى شود.

از آنجا كه يكى از وظايف خون حمل كردن سموم و مواد زائد بدن (مثل اوره ()- اسيد اوريك

()- كرياتينين و گاز دى اكسيد كربن (2)) است. در صورتى كه كسى خون را از طريق دهان بخورد به ميزان زيادى از اين مواد و سموم را وارد بدن خود كرده است. خون محيط مناسبى براى رشد انواع ميكروب هاست كه اين ميكروب ها را از ابزار كشتن (ذبح)، دستها، هوا، مگسها و ظرفى كه خون در آن ريخته مى شود جذب مى كند و علاوه بر آن گاهى حيوانى كه خون آن در دست ماست بيمار است (بويژه بيماريهاى عفونى) كه در آن صورت خطرناك تر است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 217

هنگام خوردن خون از طريق دهان، ميزان اوره خون به دليل شكسته شدن پروتئين هابالا مى رود و گاهى منجر به كما () مى شود.

برخى ادعا دارند كه خوردن خون براى استفاده از تركيبات آهن موجود در آن مفيد مى باشد. اين سخن كاملًا مردود است. زيرا آهن موجود در خون، آهن آلى است كه نسبت به تركيبات آهن غير آلى بسيار كندتر و سخت جذب روده ها مى شود ...

خوردن كبد (جگر سياه) و طحال «1» حيوانات حلال گوشت كه از نظر شرعى نيز

بلا اشكال است مى تواند مقدار قابل توجهى آهن به بدن برساند. و دانش پزشكى نيز هيچ گونه زيانى براى مصرف اين دو قائل نيست بلكه بر عكس، ثابت شده كه اين دو عضو از نظر در برداشتن بسيارى از مواد غذائى، مفيد مى باشند.

از جمله ماده قندزاى گلوكوژن () آهن، پروتئين و انواع ويتامين هاست.

بدين ترتيب مى بينيم كه تاچه حد دانش پزشكى مهر تاييد برنظريات شرعى مى زند. «2»»

3. برخى مفسران معاصر مى نويسند:

«هنگامى كه خون از جريان مى افتد و به اصطلاح مى ميرد، گلبولهاى سفيد (پاسداران و سربازان كشور تن) از بين مى روند و به همين دليل ميكروب ها كه ميدان را خالى از حريف مى بينند به سرعت زاد و ولد كرده گسترش مى يابند. بنابراين اگر گفته شود خون به هنگامى كه از جريان مى افتد آلوده ترين اجزاى بدن انسان و حيوان است گزاف گفته نشده است.» «3»

4. دكتر صادق عبد الرضا على «4» و محمد كامل عبد الصمد «5» و العميد الصيدلى عمر محمود عبد الله «6» و سيد جواد افتخاريان «7» و حسين ياسين عبد القادر «8» نيز در مورد آثار زيان آور خون خوارى و عوارض پزشكى و بهداشتى آن مطالبى مشابه مى آورند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 218

6. اثرات روحى و معنوى خون خوارى:

شهيد دكتر پاك نژاد مى نويسد:

«مهم تر از زيانهاى خون خوارى بر جسم ضررهاى آن بر روان است. چوپانان هميشه براى اينكه سگ گله سبعيّت [درندگى بيشتر پيدا كند مدتى به او خون مى خورانند. «1»»

برخى از مفسران معاصر مى نويسند:

«از سوى ديگر در علم غذاشناسى ثابت شده كه غذاها از نظر تأثير در غده ها و ايجاد هورمونها در روحيات و اخلاق انسان

اثر مى گذارند. از قديم نيز تاثير خون خوارى در قساوت قلب و سنگ دلى به تجربه رسيده و حتى ضرب المثل شده است.» «2»

تذكر: همانطور كه گذشت در روايات اهل البيت نيز به آثار سوء روانى و اخلاقى خون خوارى اشاره شده است و آن را موجب قساوت قلب (سنگدلى) خوانده اند.

بررسى:

در اينجا به چند نكته در مورد حرمت خوردن خون و نجاست آن اشاره مى كنيم:

1. اين مطلب از افتخارات اديان الهى است كه بر اساس پيام وحى با اين عارضه بشرى مخالفت كرده اند. و «خورش خون» را از ليست غذاهاى بشرى حذف كرده اند. و همين مطلب نشان مى دهد كه تا چه اندازه تمدن فعلى بشر مرهون زحمات انبياء است.

و بدين لحاظ است كه قرآن چهار بار حرمت خوردن خون را تصريح كرده است به طورى كه موفق شد اين امر را از جامعه مسلمانان ريشه كن كند.

2. حرمت خوردن خون يكى از آيات علمى انبياء الهى (مثل موسى عليه السلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است) و اعجاز علمى اديان الهى محسوب مى شود. چرا كه اين حكم در شرايطى در دين يهود و اسلام مطرح شده كه اسرار علمى آن كشف نشده بود.

پس ممنوعيت خوردن خون كه در قرآن كريم مطرح شده اعجاز علمى انحصارى قرآن كريم محسوب نمى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 219

3. ضررهاى بهداشتى خون يكى از اسرار و حكمت هاى حرمت خوردن و نجاست خون است. ولى باز هم ثابت نمى شود كه اين ضررها علت منحصر اين احكام باشد بلكه ممكن است در نظر قانون گذار اسلام مصالح و مفاسد ديگرى هم مد نظر بوده است.

4. برخى

از زواياى بحث خون از نظر علمى روشن نشده است و زمينه هاى خوبى براى تحقيقات آينده پژوهش گران مى باشد.

براى مثال چرا قرآن (دماً مسفوحاً) خون بيرون آمده از بدن حيوان و ريخته شده را حرام و نجس مى داند امّا خونى كه در بدن همان حيوان (كه به دستور شرعى كشته شده) باقى مى ماند را پاك مى داند.

رابطه خوردن خون با تغييرات روحى (مثل سنگ دلى) شفاف نيست و صرف احتمال تاثير در هورمونها و يا ضرب المثل ها و عمل چوپانان نمى تواند مستند يك بحث علمى قرار گيرد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 220

7. ممنوعيت نوشيدن شراب (خمر)
اشاره

خمر چيست؟ خمر به معناى پوشش است و هر چيزى كه چيز ديگر را بپوشاند و مخفى كند «خمار» مى گويند. ولى در اصطلاح شريعت به هر مايع مسكر (مست كننده) خمر گفته مى شود.

خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش و خرما باشد و هر نوع مشروب الكلى را شامل مى شود.

استعمال واژه «خمر» براى مايعات مسكر به علت تناسبى است كه بين معناى لغوى آن (پوشيدن) با اين معنا وجود دارد، زيرا اين مايعات به جهت مستى كه ايجاد مى كند، روى عقل پرده اى مى افكنند و نمى گذارند بد را از خوب و زشت را از زيبا تميز دهد. «1»- «2»

مراحل برخورد قرآن با شرابخوارى
اشاره

خداوند در قرآن كريم در چهار مرحله با مسأله شراب برخورد مى كند كه بسيار آموزنده است:

در مرحله اوّل مى فرمايد:

«و از ميوه هاى درختان نخل و انگور مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مى گيرند.» «3» كلمه «سكر» در لغت به چند معنا آمده است: شراب مست كننده، طعم طعام، سكون و ... «4» اصل اين كلمه به معناى سد مجراى آب است و مستى را سكر گويند چون راه معرفت را مى بندد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 221

بنابراين در اين مرحله بر استفاده هاى سالم و حلال از ميوه انگور و خرما تاكيد مى شود. و راه استفاده صحيح نشان داده مى شود. و اين اولين مرحله در تربيت صحيح افراد و راه جلوگيرى از عادات زشت است.

در مرحله دوّم مى فرمايد:

«در باره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند، بگو: در آنها گناه بزرگى است و منافعى (از نظر مادى) براى مردم در بردارند. (ولى) گناه آنها از نفع آنها بيشتر است.» «1» در

اين مرحله چند نكته قابل توجه است: «2»

اول: قرآن كريم هنگامى كه مى خواهد شراب را حرام كند با نرمى و لطافت برخورد مى كند و بطور تلويحى متذكر مى شود كه شراب خوارى گناه است.

دوم: روش تربيتى قرآن بسيار جالب است چون در برخورد با دو پديده زشت يعنى شراب خوارى و قمار بازى از همان ابتدا برخورد تند و سخت نمى كند بلكه با انصاف مى فرمايد كه: اينها منافعى (مادى و زود گذر و شخصى مثل حالت برد در قمار و يا حالت فراموشى غم هاى زندگى در مستى و ماليات شراب براى دولت ها) دارد. امّا ضررهاى (روحى و بهداشتى و اجتماعى) آن زيادتر است. «3»

پس معناى آيه چنين مى شود كه شراب و قمار ضررهاى بسيار گرانى به جان و جسم انسان وارد مى كند. چرا كه مانع كمالات و نيكى ها است. اين برخورد جالب قرآن با پديده شرابخوارى باعث شد كه بسيارى از مسلمانان اين عادت زشت را ترك كردند.

در مرحله سوم مى فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد در حالى كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مى گوئيد.» «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 222

در تفسير اين آيه چند ديدگاه بين مفسران قرآن وجود دارد:

الف: مراد از آيه اين است كه مسلمانان با حالت مستى كه بعد از خوردن شراب حاصل مى شود، وارد نماز نشوند. و اين امر دو فايده مهم در بردارد:

نخست اينكه مناجات با خدا مستلزم فهم و درك مطالب است و اگر كسى با حالت مستى در مقابل حضرت حق قرار گيرد علاوه بر آنكه نوعى بى ادبى است، از نماز نيز بهره اى نمى برد.

دوّم آنكه با توجه به نزديك بودن

اوقات پنج گانه نماز واجب (بويژه در صدر اسلام) عملًا كسى نمى توانست به شراب خوارى روى آورد و اين مطلب نوعى مبارزه با شراب خوارى در جامعه بود. و در حقيقت ممنوعيت موقت شراب خوارى در زمان هاى خاص بود. كه مردم را آماده مى كرد تا شراب را به صورت كلى بر آنان حرام كند «1».

ب: برخى از مفسران شيعه و اهل سنت بر آنند كه مراد از مستى (سكر) در آيه فوق، مستى خواب است و اين مطلب در روايات متعددى نيز وارد شده است «2».

امّا برخى ديگر از مفسران به اين ديدگاه اشكال كرده اند «3». به عبارت ديگر از جمله «تا بدانيد چه مى گوييد» استفاده مى شود كه نماز خواندن در هر حالى كه انسان از هوشيارى كامل برخوردار نباشد، ممنوع است. خواه حالت مستى باشد يا باقى مانده حالت خواب باشد «4».

پ: مقصود از «صلوة» در آيه مكان نماز يعنى مساجد باشد و تعبير «الا عابرى سبيل» را قرينه اين معنا گرفته اند. و معناى آيه اين گونه مى شود: «در حال سكر به مساجد نزديك نشويد.» «5»

در مرحله چهارم خداوند مى فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بت ها و ازلام (نوعى بخت آزمائى) پليدند و از عمل شيطان هستند از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد؛ شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد. آيا با اين همه زيان و فساد و با اين نهى اكيد، خوددارى خواهيد كرد.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 223

در آيه فوق چند نكته قابل توجه است:

اوّل:

آيه حكم حرمت شراب را به صورت قطعى بيان كرده است. ولى اين عمل پس از سه مرحله قبل بود كه ذهنيت مسلمانان براى اين حكم آماده شده بود. به طورى كه پس از نزول آيه فوق پاسخ عمر بن خطاب (كه يكى از شراب خوران دوران جاهليت بود) اين بود:

«انتهينا ... انتهينا» يعنى ديگر نخواهيم نوشيد ديگرنخواهيم نوشيد «1». و با نزول اين آيه هر كه جامى در دست داشت آن را شكست، كوزه هاى شراب در كوچه ها ريخته شد. و جامعه مسلمانان يكپارچه به فرامين شريعت گردن نهاد. و اين تاثير شگفت انگيز روش تربيتى قرآن كريم بود. كه بصورت تدريجى و چند مرحله اى اجرا شد.

دوّم: در اين آيه حكم تحريم شراب به صورت خشك بيان نشده است بلكه ضررهاى شراب خوارى و قمار بيان شده است (كه اين مطلب هم از نظر تربيتى جالب توجه است) كه عبارتند از:

رجس (پليد) است، عمل شيطان است و او مى خواهد با اين عمل بين شما دشمنى ايجاد كند، و مى خواهد با اين عمل مانع شود كه شما به ياد خدا باشيد و به نماز بپردازيد.

تاريخچه شرابخوارى:

قبل از ظهور اسلام شراب خوارى يك عادت بشرى بود. و در بين بسيارى از ملت ها شراب يك غذاى رسمى (مثل چاى در ايران) بود. چرا كه مردم از ضررهاى آن به صورت كامل اطلاعى نداشتند. تا آنجا كه ما پژوهش كرديم ممنوعيت شراب قبل اسلام سابقه نداشته و از احكام تاسيسى اسلام است «2». به طورى كه پس از ممنوعيت شراب خوارى در اسلام، سيل اعتراضات بسوى اسلام و رهبران مسلمانان سرازير شد و بسيارى از اين حكم تعجب كرده

و علت آن را جويا مى شدند «3».

ارنست رنان، مورخ فرانسوى مى نويسد:

«دين اسلام پيروان خويش را از بلاهاى چندى من جمله شراب و خوك و لعاب دهان سگ نجات داده است. «4»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 224

احكام:

در قرآن كريم و روايات أهل بيت عليهم السلام در جهت مبارزه با مسكرات چند حكم صادر شده است:

1. خوردن شراب و هر مايع مست كننده حرام است. «1»

2. شراب و هر چيزى كه انسان را مست كند اگر خود به خود روان باشد نجس است «2». (البته در اين مورد الكل صنعتى را استثناء كرده اند.)

3. ظرفى كه به وسيله شراب نجس شده است با آب قليل (و بنا بر نظر برخى مراجع در آب كر و جارى هم) سه مرتبه شسته شود و مستحب است و يا بهتر است هفت بار شسته شود «3».

4. شخصى كه شراب نوشد و در نزد قاضى اثبات شود به هشتاد ضربه شلاق محكوم مى شود «4».

حكمت ها و اسرار علمى:

حرمت و نجاست شراب و مسكرات از چند جهت قابل بررسى است. و در روايات أهل بيت عليهم السلام و سخنان متخصصان علوم پزشكى مطالب مختلفى در مورد ضررهاى معنوى، اجتماعى و بهداشتى آن گفته شده است. كه به طور خلاصه بدانها اشاره مى كنيم:

الف: آثار شرابخوارى در روايات

از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده:

«خمر ريشه زشتى ها و جنايات و امور پليد است.» «5»

از امام باقر عليه السلام حكايت شده:

«دائم الخمر مانند بت پرست است، شراب برايش رعشه بدن پديد مى آورد، مردانگى و انصاف و مروتش را نابود مى كند، شراب است كه شراب خوار را وادار بر جسارت بر نزديكان و

اقوام و خويشان و خون ريزى و زنا مى نمايد حتى در هنگام مستى نمى تواند از زناى با محارم ايمن باشد او پس از مستى اين كار را بى توجه انجام مى دهد. و شراب وادار كننده به هر نوع شر و اعمال ضد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 225

انسانى است.» «1»

ب: آثار معنوى و اجتماعى

در آيات قرآن و روايات أهل بيت عليهم السلام به اين آثار اشاره شده است. كه در مباحث گذشته بدان ها اشاره كرديم و اكنون نگاهى فهرست وار بدان ها مى كنيم:

1. خروج شراب خوار از حوزه انسانيت «2»: شراب عقل را زايل مى كند. پس هنگامى كه شراب انسان را مست مى كند و عقل را زايل مى سازد او را از حوزه انسانيت خارج مى سازد و به يك حيوان تبديل مى كند.

2. ضررهاى اجتماعى شراب خوارى: شراب خوارى از اعمال شيطانى است كه شيطان مى خواهد با آن بين انسانها دشمنى ايجاد كند. «3»

شراب خواران بخاطر روحيه درنده خوئى و شرارت كه در حال مستى غالباً پيدا مى شود، دست به اعمال جنايت آميز مى زنند. «4»

طبق آمارى كه برخى مؤسسات تحقيقاتى در غرب منتشر كرده اند: «5» جرائم اجتماعى الكليست ها بسيار قابل توجه است.

3. زيان هاى اقتصادى شراب خوارى: يكى از دانشمندان مى گويد:

«اگر دولت ها ضمانت كنند كه درب نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستان ها و تيمارستان ها بى نياز مى شويم.» «6»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 226

پس اگر تجارت مشروبات الكلى سودى زودگذر (مثل ماليات براى دولت ها) دارد امّا ضررهاى آن بيشتر از نفع آن است. و اين حقيقتى است كه قرآن قرن ها قبل بيان داشت:

«وإثْمُهُما أكْبَرْ مِنْ نَفْعِهما» «1» 4. ضررهاى معنوى

شراب خوارى: مصرف مسكرات به صورت كلى انسان را از دين دور مى كند. ولى به صورت خاص قرآن كريم مى فرمايد كه مانع ياد خدا و نماز است «2».

يكى ديگر از ضررهاى الكل در حوزه اخلاق است: در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت به زن و فرزند ضعيف مى شود به طورى كه مكرر ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند «3».

پ: آثار زيانبار خمر از نظر علوم پزشكى

در اين مورد بسيارى از صاحب نظران، پزشكان و مفسران، مطلب و كتاب نوشته اند. كه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم؛ در ابتدا مطالب دكتر دياب و دكتر قرقوز را كه توضيحات مشروحى دراين زمينه داده اند مى آوريم:

الكل با سرعت شگفت انگيزى از طريق بافتهاى مخاطى دهان و معده و ريه جذب شده، وارد خون مى شود. پس از ورود الكل به معده با توجه به نسبت آب موجود در آن به تمام بافتهاى بدن توزيع مى گردد. اگر زن باردار مشروب الكلى مصرف كند، مقدارى از الكل مصرف شده، به بدن جنينى كه در شكم دارد مى رسد. و مستقيماً روى مغز وى اثر مى گذارد، زيرا تأثير مستقيم الكل روى مغز است.

دفع الكل: 5- 10 در صد الكل مصرف شده، بدون هيچ گونه تبديلى به وسيله كليه ها و ريه ها دفع مى شود. امّا بقيه در معرض اكسيده شدن در كبد قرار گرفته و تبديل به گاز دى اكسيد كربن (2) و آب و انرژى مى شود. ميزان واحد كالرى بدست آمده از يك گرم الكل در اين عمل به 7 كالرى مى رسد و همين مسئله موجب بروز بى ميلى شديد به غذا در انسان مى گردد، كه نتيجه آن دچار شدن شخص به كمبود مواد

غذائى در بدن است.

مضار و مفاسد طبى الكل: مفاسد الكل را مى توان به دو قسمت اصلى تقسيم كرد. مسموميت الكلى حاد (مستى) و مسموميت الكلى مزمن (اعتياد) يا الكليسم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 227

اوّل: مسموميت الكلى حاد: تاثير الكل بر مغز همانند ساير مواد مخدر تاثيرى است تخديرى (). حالت مستى موقعى بروز مى كند كه ميزان الكل موجود در خون به 5/ 0% برسد. با افزايش ميزان الكل موجود در خون شدت مستى نيز افزايش مى يابد تا اينكه به بيهوشى و سپس مرگ منتهى گردد.

اين عوارض دماغى، شخص مست را در معرض مشكلات فراوانى قرار مى دهد:

1. تصادف با اتومبيل و يا سقوط در رودخانه و يا گودال به دليل عدم توانايى در حفظ تعادل به هنگام راه رفتن.

2. تجاوز به حقوق ديگران و به راه انداختن مشاجرات بى دليل به جهت فقدان تعقل و تفكر منطقى.

3. اقدام به تجاوزات جنسى به دليل ايجاد ميل شديد به مقاربت جنسى در شخص.

4. التهاب لوز المعده حاد، كه بيمارى بسيار خطرناكى بوده و ممكن است منجر به مرگ شود.

5. زخم معده حاد كه ممكن است منجر به مرگ شود.

6. اغما ()، كه ممكن است با كمبود قند خون نيز همراه شود. اگر شخص مست به هنگام اغما در معرض سرما نيز قرار گيرد ممكن است بميرد. و حتى برخى افراد مست با استنشاق بوى استفراغ خود نيز مى ميرند.

7. مرگ بر اثر تنگى نفس و متوقف شدن قلب از فعاليت.

شايد برخى در مقام اعتراض بگويند كه مقدار كمى الكل موجب سكر نمى شود. در پاسخ مى گوييم: خير، حالتى وجود دارد كه به نام «سكر» مرضى معروف است

و در نتيجه نوشيدن مشروبات الكلى (چه كم و چه زياد) براى افرادى كه داراى شخصيتى متزلزل هستند حاصل مى شود و به صورت جنون عقلى حاد ظاهر مى شود. اين جنون به اشكال گوناگون نمود پيدا مى كند كه آن را به سه قسمت تقسيم كرده اند:

1. سكر مرضى توأم با هيجانات حركتى، و آن حالتى از عصبانيت و هيجان شديد است كه در آن فرد مست شروع به خراب كارى در اطراف خود مى كند و ناخودآگاه داد و فرياد راه مى اندازد و سپس بيهوش مى گردد.

2. سكر مرضى توأم با جنون و بدبينى: اين حالت گاهى انسان را به خيانت و جنايت و خودكشى سوق مى دهد. نمونه اينگونه افراد در جوامع امروزى بسيارند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 228

3. سكر مرضى توأم با خلسه: در اين حالت فرد مست در عالمى رؤيائى زندگى مى كند كه در حالت عادى آرزوى آن را داشته و خواب آن را مى ديده است. اين حالت نيز با بيهوش شدن فرد خاتمه مى يابد.

دوّم: مسموميت الكلى مزمن «1» (): اعتياد مزمن به الكل سبب وارد آمدن زيان هاى بسيارى به تمام دستگاههاى بدن مى گردد، كه مى توان اين زيان هاى را با توجه به دستگاه هاى متضرر به شرح زير تقسيم كرد:

الف: الكليسم و بيمارى هاى عصبى:

اعتياد به الكل موجب ابتلاء به بيمارى هاى عصبى زير مى گردد:

1. بيمارى و ايجاد اختلال در كار تعدادى از اعصاب: در اين حالت فرد الكلى دچار ضعف عضلات و لرزش اندامها و درد در ناحيه دست ها و پاها مى گردد.

2. بيمارى و ايجاد اختلال در كار يك عصب: در اين حالت اختلالاتى در مسير فعاليت آن عصب توأم با فلج موقت حاصل مى شود.

3. التهاب

عصب بينايى: اكثر كسانى كه به مشروبات الكلى اعتياد دارند، از اين بيمارى كه توأم با كاهش قدرت ديد است، رنج مى برند. اين حالت در برخى موارد نادر نيز منجر به كورى مى شود.

4. داء الحصاف الكلى: يا گرى خشك الكلى (جرب) اين بيمارى به فراوانى نزد الكليستها مشاهد مى شود.

5. از جمله اين بيمارى ها مى توان ورم غشاى خارجى مغز، سيفليس نخاعى، از بين رفتن سلول هاى مغزى و معلوليت هاى عضلانى را نام برد.

ب: الكل و بيمارى هاى گوارشى:

از همان ابتداى ورود الكل به دستگاه گوارش، تخريب و فساد با خود به ارمغان مى آورد، از جمله:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 229

1. خراش غشاهاى مخاطى دهان و حلق و آسيب رسيدن به پرزهاى چشايى و ترك زبان.

2. ظاهر شدن پلاك هاى سفيد رنگ بر روى زبان () كه غالباً به سرطان زبان مبدل مى گردد.

3. التهاب مرى.

4. استفراغ هاى شديد خونى.

5. سرطان مرى: آمار نشان مى دهد كه 90% بيماران مبتلا به سرطان مرى را معتادان به الكل تشكيل مى دهند.

6. التهاب حاد معده.

7. التهاب مزمن و پنهان معده.

8. سرطان معده: 90% مبتلايان به سرطان معده از معتادان به مشروبات الكلى هستند كه مصرف دخانيات نيز به اين امر كمك مى كند.

9. زخم معده.

10. ايجاد اختلال در جذب مواد غذائى.

11. التهاب لوز المعده.

12. بيمارى هاى كبدى: امروزه بيمارى هاى كبدى ناشى از مصرف مشروبات الكلى نوشيده باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 230

د: الكل و نارسايى هاى خونى:

با توجه با اينكه الكل باعث كم اشتهايى و در نتيجه سوء تغذيه مى گردد، عوارض زيادى را در رابطه با خون در پى خواهد داشت. «1»

الكل و بيمارى هاى عفونى:

اعتياد به الكل بدن را ضعيف، و مقاومت آن را

بسيار كم مى كند. لذا آمادگى ابتلاء به بيمارى هاى عفونى به ويژه بيماريهاى عفونى مسرى در اين افراد خيلى زياد است كه از جمله اين بيمارى ها مى توان سل، سيفليس، التهاب ريه، مالاريا، تب تيفوئيد، بيمارى هاى پوست و التهاب غدد عرقى زير بغل را نام برد.

ه: الكل و فعاليت هاى جنسى:

الكل تاثير زيادى روى فعاليت هاى جنسى دارد، از جمله:

1. ميل جنسى را افزايش مى دهد، ولى موجب كاهش توان انجام فعاليت هاى جنسى مى شود.

2. ممكن است موجب كوچك شدن بيضه ها و بزرگ شدن پستان ها (در مرد) شود به ويژه اگر با بيمارى كبد همراه باشد.

3. موجب ايجاد نارسائى در رفتارهاى جنسى زنان مى شود.

4. دگرگونيهايى را در نطفه به وجود مى آورد كه در نتيجه باعث تولد كودكان ناقص الخلقه مى شود.

و: الكل و سرطان:

الكل يكى از علل پنج گانه اصلى ابتلا به سرطان مغز است. «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 231

در تحقيقى كه توسط دكتر «لورمى» به عمل آمده، مشخص گرديده كه 51 بيمار از اصل 58 بيمار مبتلا به سرطان لوزه، زبان و حنجره از معتادان به الكل بوده اند. و اين سرطان ها از بدترين انواع سرطان هستند زيرا قدرت تكلم و خورد و خوراك را از بيمار مى گيرند و زندگى را براى او بسيار مشكل مى سازند.

ز: الكل و باردارى:

مهمترين مساله اى كه در فرزندان زنان الكلى به چشم مى خورد، وجود انواع معلوليت در 33% آنهاست. اين معلوليت ها ممكن است به شكل نقص در رشد، عقب ماندگى ذهنى، نقص خلقت ظاهرى و ناراحتى هاى قلبى مادرزادى باشد «1».

و يكى ديگر از نويسندگان مى نويسد:

«يكى از پزشكان آلمان ثابت كرده كه تاثير الكل تا سه نسل به طور حتمى باقى است به شرط

اينكه اين سه نسل الكلى نباشند.» «2»

ح: الكل و بيماريهاى روانى:

عوارض روحى و ذهنى بسيارى وجود دارند كه يا بر اثر اعتياد به الكل و يا ترك ناگهانى و يك باره آن بوجود مى آيند. «3»

ط: مسائل متفرقه:

1. ممكن است اعتياد به الكل باعث به وجود آمدن سنگ هاى دو قلويى كليه و يا ورم مثانه گردد.

2. كاهش ميزان قند خون در بدن پس از نوشيدن مشروبات الكلى ممكن است بسيار شديد و باعث بى هوشى و حتى مرگ شود «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 232

يكى از مفسرين معاصر در اين مورد مطالبى تحت عنوان «اثر الكل در عمر» بيان مى كند و مى نويسد:

«يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد كه هر گاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند در مقابل از جوان هاى غير معتاد 10 نفر هم تلف نمى شوند.

و بر اثر تجربياتى كه كمپانى هاى (بيمه عمر) كرده اند، ثابت شده است كه عمر معتادان به الكل نسبت به ديگران 25% تا 30% كمتراست.»» برخى از نويسندگان، كتاب «شيطان و بطرى» را بهترين كتاب در اين زمينه مى دانند و به صورت مفصل همين ضررهاى بالا را از آن نقل مى كنند «2».

در اين مورد دكتر السيد الجميلى و محمد كامل عبد الصمد «3» و العميد الصيدلى عمر محمود عبد الله نيز بررسى مفصلى نموده اند. و بيمارهاى حاصل شده از شرابخوارى در كشورهاى غربى و اسلام را مقايسه كرده و در اين رابطه مواد مخدر ديگر (مثل حشيش و ...) را نيز بررسى كرده اند «4».

بررسى:

1. جلوگيرى از نوشيدن شراب و حكم به پليد بودن آن يكى از معجزات علمى

قرآن كريم است. چرا كه در شرايطى اين احكام صادر شد كه بشريت با علاقه و اشتها به شرابخوارى روى آورده بودند و از ضررهاى بهداشتى آن اطلاع چندانى نداشتند. و حتى كتاب مقدس (تورات و انجيل ها) نيز تشويق گر اين بودند.

2. برخى از نويسندگان يكى از ابعاد اعجاز قرآن را تغيير جامعه عرب جاهلى و تحول عجيب و ناگهانى آنان (در كوتاهترين مدت) مى دانند «5».

از اين زاويه نيز مسأله تحريم شراب و برخورد چهار مرحله اى با آن يعنى روش تربيتى قرآن در اين زمينه و تغيير و تحول عجيبى كه در جامعه ايجاد كرد (به طورى كه جام ها و ظرف هاى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 233

شراب را شكستند) مى تواند يكى از تأثيرات اعجازآميز قرآن باشد؛ يعنى از منظر علوم تربيتى اين روش مؤثر چهار مرحله اى در برخورد با پديده اى انحرافى در جامعه، مى تواند الگوى مناسبى براى ايجاد تغييرات مناسب و مبارزه با مفاسد اجتماعى حاد باشد.

3. ضررهاى شراب خوارى به ويژه ضررهاى بهداشتى آن از حكمت هاى تحريم و نجاست شراب است. «1»

امّا باز هم نمى توان بطور قطع گفت كه همين ضررهاى بهداشتى علت انحصارى تحريم شراب است چرا كه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى نيز مورد نظر شارع بوده است. همانطور كه در قرآن بر ضررهاى اجتماعى شراب بيشتر پافشارى شده بود «2».

4. در مورد برخى از اين ضررهاى بهداشتى و بيمارى هايى كه در مورد شراب خواران نسبت داده شد بايد گفت كه:

اولًا اين بيمارى ها همه گير نيست بلكه برخى از اين آثار در برخى از افراد هويدا مى شود. ولى در برخى ديگر ظاهر نمى شود. كه علت اين امر مى تواند قدرت

متفاوت بدن افراد در مقابل آثار زيان بار شراب باشد.

ثانياً برخى از اين بيمارى ها علل مختلفى دارند كه شراب خوارى يكى از علل آنها يا زمينه ساز آنهاست از اين روست كه برخى از اين بيمارى ها در جوامع مسلمان و حتى در افرادى كه لب به شراب نيالوده اند، نيز وجود دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 234

ب: بهداشت شخصى (جسمى)

1. وضو
اشاره

وضو يعنى شستن صورت و دو دست و مسح سر و دو پا با شرايط خاص كه يك عبادت محسوب مى شود. در اسلام عباداتى وجود دارد كه داراى دو جنبه است.

يكى بعد عبادى آن كه موجب تقرب انسان به خدا و كمال معنوى او مى شود. و دوّم بعد بهداشتى و درمانى آن كه آثار مفيدى در محيط اجتماعى يا شخصى انسان دارد و سلامت انسان را تأمين مى كند. كه نماز- وضو- غسل- روزه و ... از اين قبيل عبادات هستند.

قرآن كريم در مورد دستور وضو مى فرمايد:

«اى اهل ايمان هنگامى كه مى خواهيد براى نماز بپا خزيد دست و صورت خويش رابشوئيد ... خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد و ليكن مى خواهد تا (جسم و جان) شما را پاكيزه گرداند.» «1»

حكمت ها و اسرار علمى

در مورد فلسفه و حكمت هاى معنوى و علمى و بهداشتى وضو، مطالبى در روايات و سخنان صاحب نظران و پزشكان آمده است كه بسيار جالب است: در اينجا برخى از آنها را ذكر مى كنيم:

1. حكمت هاى وضو در روايات:

از امام رضا عليه السلام نقل شده كه در مورد حكمت وضو فرمودند:

«براى اين است كه بنده در مقابل پروردگار خود پاكيزه باشد و قابل مذاكره و مكالمه گردد و اطاعت امر مولى نموده از كثافات و نجاسات محترز و پاك گردد- و كسالت تن او بر طرف شود- و خواب از چشم او بيرون رود. تا اين مطلب به پاكى قلب او در مقابل عظمت خالق منتهى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 235

شود و سبب وجوب شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها، آن است كه اين اعضاء

در نماز بيشتر به كار مى آيد زيرا نمازگزار با صورت سجده و خضوع مى كند و با دست خود حاجات خويش را عرضه مى كند و با سر خويش در حالت نماز رو به قبله مى نمايد. و با پاهايش قيام و قعود نماز را انجام مى دهد. «1»»

2. نظام مند كردن نظافت شخصى:

برخى از پزشكان مى نويسند:

«شايد نظافت و پاكيزگى نزد برخى افراد مسأله اى ذوقى و شخصى و يا بستگى به وضع اقتصادى فرد يا دولت داشته باشد. امّا در قرآن نظافت امرى است تحت نظام و ضابطه، به طورى كه فرد مسلمان خود را ملزم مى داند به عنوان يك واجب شرعى آن را در هر حال و به طور مستمر رعايت كند. «2»»

3. آثار وضو در بهداشت انسان:

برخى از پزشكان در مورد وضو مى نويسند:

«اگر دست آوردهاى علمى جديد را در باره بهداشت پوست مورد مطالعه قرار دهيم به عمق اهميت تشريع وضو و طهارت در قرآن پى خواهيم برد.

بهداشت پوست در درجه اوّل بر نظافت و شستشوى بدن به ويژه قسمتهاى باز آن متمركز است نظافت مستمر پوست براى باز ماندن سوراخ هاى غدد عرقى و چربى امرى حياتى است به طورى كه لازم مى شود هر فرد روزانه حد اقل دو بار دست و صورت و گردن خود رابشويد. «3»»

و در مورد فوايد بهداشتى وضو نوشته اند:

«پيشگيرى از ابتلا به بسيارى از بيمارى هاى گوارشى كه به دليل آلودگى دست ها عارض مى شوند. مهمترين اين بيمارى ها، بيمارى هاى عفونى (مثل وبا، تيفوئيد، التهابات معوى [معدوى ، مسموميتهاى غذائى) معروفند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 236

تأثير مثبت بر فعاليت دستگاه گردش خون و نشاط يافتن شخص به دليل تحريك اعصاب

و ماساژ اعضاى بدن. زدودن آلودگى هاى بدن و فراهم شدن شرايط مساعد براى فعاليت پوست.» «1»

يكى از صاحب نظران مى نويسند:

«... وضوى اسلامى عيناً همان خاصيت ماساژ «2» (ماساژ سوئدى) را به نحو اتم حاوى مى باشد. زيرا وقتى روى سطح اعضاء وضو آب سرد رسيد و محل آن سرد شد قهراً جريان خون به آن سمت شدت يافته و براى حفظ درجه 37 از حرارت طبيعى بدن و جبران حرارت از دست رفته اعضاء وضو تا به حال طبيعى برسد. دستگاه گردش خون به فعاليت سريع مشغول و در نتيجه نشاط و سلامتى و تعديل در دستگاه دوران خون كه مهمترين جهازات بدن است به وجود آيد. و بهداشت بدن را تأمين مى نمايد.» «3»

4. در مورد نوع آب وضو (سرد و پاك و مطلق بودن آن) و استنشاق (آب در بينى كردن) و مضمضه (آب در دهان كردن) و مسواك قبل از وضو، مطالب بهداشتى جالبى است كه در روايات و سخنان صاحب نظران و پزشكان بدان ها اشاره شده و ما براى رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى مى كنيم «4».

دكتر عبد العزيز اسماعيل پاشا «5» و دكتر السيد الجميلى «6» و محمد سامى محمد على «7» دكتر جمال الدين حسين مهران «8» و سعيد ناصر الدهان «9» نيز در اين مورد مطالبى را آورده اند. و فوايد بهداشتى وضو را تذكر داده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 237

بررسى:

1. دستور وضو به صورت اجبارى يكى از خدمات اديان الهى به انسان است كه موجب نورانيت باطنى و معنويت خاص همراه با نظافت شخصى مى گردد.

2. همانطور كه گذشت شستن دست و صورت به صورت طبيعى در

برنامه روزانه انسانها وجود داشته و در برخى اديان هم به صورت دستور وضو انجام مى گرفته است. پس نمى توان اين مطلب را حكم تأسيسى و اعجاز علمى قرآن كريم دانست. هر چند كه انجام وضو به صورت خاص و شرايط آن در اسلام با ديگر مكاتب و ملل متفاوت است.

3. وضو يك عبادت اسلامى است و نبايد آن را در حد يك ماساژ و شستشوى ساده دست و صورت پايين آورد. هر چند كه خواص بهداشتى آن قابل چشم پوشى نيست. ولى نبايد آن را تك بعدى مطرح كرد. بلكه بعد اصلى و اصيل آن همان عبادت بودن آن است.

4. اسرار علمى بهداشتى وضو مى تواند جزئى از فلسفه و حكمت اين حكم باشد امّا علت منحصر و تامه صدور آن نيست. بلكه مصالح ديگرى (بويژه معنوى) مورد نظر اسلام بوده است.

5. برخى از مطالب بهداشتى (مثل پيشگيرى از بيمارى ها) در مورد وضو به صورت فى الجمله (در برخى موارد) صحيح است.

6. برخى از مطالب كه در فلسفه حكم وضو بيان شد (مثل تفاوت گذاشتن بين مسح سر و پا و شستن صورت و دست ها به دليل بيشتر در معرض ميكروب ها بودن) قابل اشكال است چون پا و سر و گردن مثل صورت در معرض ميكروب ها است. در حالى كه دستور شستن گردن يا سر، در وضو نيامده است.

2. غسل
اشاره

غسل يعنى شستن تمام بدن با شرايط خاص (مثل نيت همراه با آب پاك و ...) كه در شريعت اسلام به عنوان يك عبادت وارد شده است. امّا همانطور كه گذشت اين گونه عبادات دو جنبه (عبادى- بهداشتى) دارد.

قرآن كريم در آيات متعددى افراد پاكيزه را ستايش

مى كند و آنها را محبوب خدا معرفى مى نمايد. و در مورد غسل تعبير «طهارت» را به كار مى برد.

و در چند مورد دستور انجام غسل مى دهد:

اوّل: افراد جنب (كسى كه با جنس مخالف خود نزديكى كرده يا به هر دليل منى از او بيرون آمده است) غسل كنند:

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 238

« (اى اهل ايمان هنگامى كه مى خواهيد براى نماز بپاخيزيد ...) و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد (غسل كنيد) ... خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد و ليكن مى خواهد تا (جسم و جان) شما را پاكيزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام كند.» «1»

لغت «جنب» مصدر است كه به معنى اسم فاعل آمده است و در اصل به معناى «دور شونده» است. «2»

در پايان آيه براى آنكه روشن شود هيچ گونه سخت گيرى در دستورات گذشته (وضو- تيمم- غسل) در كار نبوده بلكه همه آنها بخاطر مصالح قابل توجهى تشريع شده مى فرمايد:

«خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بيفكند بلكه مى خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند.»

در حقيقت جمله هاى فوق بار ديگر اين واقعيت را تأكيد مى كند كه تمام دستورات الهى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و خداوند مى خواهد با اين دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود «3».

دوّم: افراد حائض (زنان پس از دوره عادات ماهيانه خونريزى) غسل كنند.

«و از تو در باره خون حيض سؤال مى كنند، بگو: چيز زيان بار و آلوده اى است، از اين رو در حالت قاعدگى، از زنان كناره گيرى كنيد و با

آنها نزديكى ننمائيد، تا پاك شوند و هنگامى كه پاك شدند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنان آميزش كنيد. خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را نيز دوست دارد.» «4» اين آيه به صورت مفصل، در مبحث فلسفه تحريم آميزش با زنان در حال حيض مورد بررسى قرار خواهد گرفت.

تذكر: البته غسل هاى ديگرى نيز در اسلام وارد شده است. مثل غسل نفاس (براى زنان پس از زايمان) غسل استحاضه (براى زنان در خونريزى هاى خاص و با شرائط ويژه) غسل هاى مستحبى مثل غسل جمعه و عيدها و «5» ...

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 239

حكمت ها و اسرار علمى غسل
اشاره

در اين مورد برخى روايات اهل بيت: و اظهار نظر صاحب نظران و پزشكان را مى آوريم.

1. حكمت غسل در روايات

امام رضا عليه السلام در جواب مسائل محمد بن سنان نقل شده كه فرمودند:

«علت غسل جنابت نظافت است و آدمى خود را از كثافاتى كه به او رسيده پاكيزه كند و ساير بدن را پاك گرداند زيرا منى از تمام بدن بيرون مى آيد از اين رو لازم است كه تمام بدن را پاكيزه كند.» «1»

تذكر: توجيه علمى اين روايت در صفحات آينده خواهد آمد.

2. اثر معنوى غسل

غسل باعث نورانيت باطنى انسان مى شود و حالت معنوى در انسان ايجاد مى كند كه روح را طهارت و نشاط مى بخشد.

3. فوايد بهداشتى غسل

برخى از پزشكان در مورد فوايد بهداشتى طهارت به ويژه بعد از مقاربت مى نويسند:

الف: نشاط بخشيدن به بدن و ورزيده شدن آن ازطريق تحريك پايانه هاى عصبى موجود در پوست.

ب: كاهش احتقان خون در پوست و دستگاه تناسلى و دفع خون هاى جمع شده در اين قسمت ها به ساير قسمتهاى بدن به ويژه قلب و مغز.

ج: عمل غسل يك فعاليت عضلانى است كه موجب نشاط قلب و حسن جريان خون در بدن و ورزش عضلات ارادى بدن است.

د: غسل، سلامتى پوست را تأمين مى كند تا بهتر به وظايف متعدد خود كه از مهمترين آنها انتقال احساسات و تنظيم دماى بدن و حفظ سلامتى بدن است، عمل نمايد.

ه: زدودن سلول هاى مرده، مواد چربى زائد و گرد و غبار و ساير آلودگى ها از پوست «2».

يكى از مفسران در مورد فلسفه غسل و اينكه لازم است تمام بدن شسته شود مى نويسند:

«خارج شدن منى از انسان، يك عمل موضعى نيست (مانند بول و ساير زوايد) بدليل اينكه اثر آن در تمام بدن آشكار مى گردد و تمام سلول هاى تن به دنبال خروج آن در يك حالت سستى مخصوص فرو مى روند ...

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 240

طبق تحقيقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد، اعصاب سمپاتيك و اعصاب پاراسمپاتيك.

... وظيفه اعصاب سمپاتيك تند كردن و به فعاليت وا داشتن دستگاه هاى مختلف بدن است و وظيفه اعصاب پاراسمپاتيك كند كردن فعاليت آنهاست ... و از تعادل فعاليت اين دو دسته اعصاب نباتى دستگاه هاى بدن به طور متعادل كار مى كند.

گاهى جريان هايى در بدن رخ مى دهد كه اين تعادل را به هم مى زند از جمله اين جريان ها مسئله ارگاسم (اوج لذت جنسى) است كه معمولًا مقارن خروج منى صورت مى گيرد در اين موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتيك (اعصاب ترمز كننده) بر اعصاب سمپاتيك (اعصاب محرك) پيشى مى گيرد و تعادل به شكل منفى به هم مى خورد.

اين موضوع نيز ثابت شده است كه از جمله امورى كه مى تواند اعصاب سمپاتيك را به كار وا دارد و تعادل از دست رفته را تامين كند تماس آب با بدن است. و از آنجا كه تاثير «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس ديده مى شود و تعادل اين دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم مى خورد دستور داده شده است كه پس از آميزش جنسى يا خروج منى تمام بدن با آب شسته شود.» «1»

يكى از صاحب نظران معتقد است:

«از طرفى روى پوست بدن منافذى است كه قريب دو ميليون عدد هستند كه از طريق آنها پوست مبادله گازى با هواى مجاور دارد. يعنى از آن طريق اكسيژن جذب مى كند به طورى كه هفت در صد تنفس بدن از اين طريق است و از طرف ديگر گازهاى سمى و عرق از پوست بيرون مى رود كه در اثر تبخير دائمى عرق هاى خارج از پوست بدن، مواد سمى و كانى آن باقى مى ماند و مواد گازى و مائى آن تصعيد مى شود. بنابر اين رسوبى روى جلد از اين مواد چربى و مواد كانى و سمى باقى مى ماند. اين رسوبات منافذ جلدى را مسدود مى كند. و محيط مساعدى براى پرورش و ازدياد انگلهاى ساس و جرب و

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 241

شپش مى شود. و در حال عمل آميزش (در اثر حركات زياد) عرق زيادترى حاصل مى شود و در نتيجه رسوبات زيادترى حاصل مى شود. (به صورت متوسط در هر 24 ساعت يك ليتر عرق از بدن خارج مى شود. و اگر سوراخ هاى سطح بدن انسان با وسيله اى كاملًا مسدود شود، طولى نمى كشد كه انسان هلاك مى شود.) لهذا شارع مقدس اسلام غسل جنابت را واجب فرمود تا بدن شسته و رسوبها كه لانه انگلها است مرتفع گردد و از خطر آن مصونيت حاصل شود ... و حيات و نشاط را ارمغان آورد. و اشاره به همين فايده است حديث مشهور «تحت كل شعرة جنابة» «1» (در زير هر مويى جنابت است.)

در سابق خيال مى شد كه منى همان از محل مخصوص بيرون مى شود تا اينكه به قوت علم ثابت شد كه منى از تمام بدن بيرون مى آيد. «2»

4. آثار اجتماعى غسل

برخى از صاحب نظران به نقل از پزشكان مى نويسند:

«بايد دانست كه هر گاه شستشوى تام از بدن نشود، مورد سوء خلق مى گردد.

و به علاوه حالت معاشرت كم مى شود. و ترك اين غسل موجب كم شدن محبت و استشمام بوى تعفن مى شود. و اشخاص تارك اين عمل قوه شامه شان كم مى شود.» «3»

5. فوايد خاص غسل مسّ ميت

برخى از نويسندگان در مورد غسل مس ميت مى نويسند:

در سطح پوست بيمار تعداد زيادى ميكروب وجود دارد. واز دكتر صدر الدين نصيرى نقل مى كنند كه:

«در هر سانتى متر مربع تقريباً 000/ 40 ميكروب وجود دارد. و برخى از ميكروب ها هم پس از مرگ بيمار قوى شده و افزايش مى يابند. در اين هنگام

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 242

سطح پوست، محل و كانون مهم سرايت و انتشار مستقيم بيمارى هاى عفونى مى باشد. شارع مقدس اسلام بدن ميت را پيش از شستن پليد دانسته و براى جلوگيرى از ابتلاء به بيمارى ها نسبت به كسانى كه بدن ميت را مس كنند (و دست بمالند) غسل را لازم دانسته و شستن موضع آلوده را كافى ندانسته تا از آلوده شدن اشخاص به ميكروب ها بقدرى امكان جلوگيرى شود.» «1»

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. دستور غسل يكى از خدمات اديان الهى به انسان هاست. كه موجب طهارت معنوى روحى و بهداشت بدن انسان مى گردد. اديان الهى در اين گونه امور راه صحيح زندگى معنوى و مادى را به انسان آموزش داده اند. ولى از آنجا كه اين عمل ريشه اى طبيعى و غريزى در انسان، لذا نمى توان گفت كه اين مطلب اعجاز علمى كتب آسمانى است بلكه ارشاد و تأييد يك عمل طبيعى انسان است.

2. غسل يك عبادت

است كه مقدمه نماز قرار مى گيرد و پايين آوردن آن در حد يك عمل بهداشتى صحيح به نظر نمى رسد. هر چند كه آثار بهداشتى اين دستور الهى بر كسى پوشيده نيست.

3. آن چنان كه از سخنان برخى صاحب نظران به دست مى آمد علت وجوب غسل جنابت را مسائل بهداشتى مى دانند. در حالى كه غسل جنابت اساساً مستحب است و از بخاطر اينكه مقدمه نماز است، واجب مى شود. (نه از باب مسايل بهداشتى)

پس مسائل بهداشتى ممكن است از اسرار علمى و حكمت صدور احكام غسل ها باشد امّا نمى توان ثابت كرد كه علت منحصر و تامه غسل همان مسايل بهداشتى است بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى (مثل مسايل معنوى و اجتماعى) هم مورد نظر شارع بوده است.

4. برخى از اين آثار بهداشتى كه از شستشوى بدن حاصل مى شود. با شستشوى ساده بدن (بدون نيت و شرايط ديگر غسل) نيز حاصل مى شود. پس معلوم مى شود كه اين آثار هدف اصلى شارع مقدس اسلام نبوده است.

بلكه حد اكثر مى توان گفت: دستور غسل فى الجمله (به صورت اجمالى) برخى از اين آثار را نيز در پى دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 243

3. طهارت لباس

پاكى و پاكيزه بودن لباس يكى از خواسته هاى طبيعى انسان است كه اسلام نيز بر آن تأكيد كرده است.

قرآن كريم مى فرمايد: «و ثيابك فطهر» «1» خطاب آيه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و به ايشان مى فرمايد:

«اى كسى كه لباس به خود پيچيده اى برخيز و انذار كن و تكبير بگوى و لباس خود را پاك كن»

در مورد اينكه مقصود از آيه فوق (طهارت لباس) چيست حد اقل شش نظر در

بين مفسران مطرح است:

الف: منظور ظاهر آيه باشد يعنى «تطهير لباس از نجاست براى نماز» مقصود است.

ب: آيه كنايه از اصلاح عمل انسان باشد چون عمل به منزله لباس نفس است.

پ: مراد از آيه تزكيه نفس از گناهان است.

ت: منظور كوتاه كردن لباس است چون موجب مى شود كه از نجاسات روى زمين دور بماند.

ث: منظور پاك كردن همسران از كفر و گناه است. چون همسر به منزله لباس انسان است.

ج: منظور از آيه بدست آوردن اخلاق پسنديده است.

علامه طباطبائى رحمه الله ديدگاه اوّل و دوّم را ترجيح مى دهد «2».

احكام:

در اسلام احكام متعدد و توصيه هاى فراوانى نسبت به لباس و پاكى آن صادر شده است.

1. انسان نمازگزار بايد لباس او در هنگام نماز پاك باشد «3». (مگر در موارد خاص و با شرايط ويژه) و گر نه نماز او باطل است.

2. طهارت لباس شرط برخى اعمال حج است «4». (البته در برخى حالات مثل طواف و ...)

3. پوشيدن لباس پاكيزه براى نماز، زيارت و داخل شدن در اجتماعات دينى مستحب است، كه در اين مورد روايات زيادى وارد شده است «5».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 244

حكمت ها و اسرار علمى:

1. برخى از پزشكان مى نويسند:

«دراسلام طهارت لباس يكى از شرايط صحت عبادت است، همين امر انسان مسلمان را ملزم مى كند تا براى طهارت پوشاك خود اهميت خاصى قائل شده و از آلوده شدن آن به وسيله نجاساتى كه بيان گرديد جلوگيرى نمايد. اهميت اين مسئله در حفظ انسان در برابر آلودگى ها بر كسى پوشيده نيست. «1»»

2. شرطيت طهارت لباس در نماز واجب و مستحب موجب مى شود كه انسان مسلمان مجبور باشد كه حد اقل

هر روز پنج بار نجاسات را از لباس خود دور كند و اين فوايد بهداشتى فراوانى را به دنبال دارد.

برخى از نويسندگان ديگر مثل محمد سامى محمد على «2» نيز به مطالب و اسرار بهداشتى فوق اشاره كرده اند.

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. اهميت دادن اديان الهى به پاكيزگى لباس و دستور تطهير آن يكى از خدمات بهداشتى دين به بشريت است. امّا از آنجا كه طهارت لباس يك خواست طبيعى و غريزى انسان است و لذا اين دستور نمى تواند اعجاز علمى كتاب هاى آسمانى محسوب شود. بلكه ارشاد و تأييد و تأكيد يك خواست طبيعى و غريزى مفيد است.

2. دستور قرآن كريم به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله «ثيابك فطهر» يك دستور شخصى است. و لذا ممكن است كسى مدعى شود كه شامل ديگران نمى شود.

ولى اين اشكال وارد نيست چون از چند راه مى توان اين آيه را تعميم داد:

اوّل: از راهى كه برخى صاحب نظران پيمودند يعنى با تمسك به آيه «و لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة» «3»

يعنى آيه خاص پيامبر صلى الله عليه و آله است امّا از آنجا كه پيامبر صلى الله عليه و آله طبق آيه دوم الگوى ديگران است پس بقيه مردم هم به دستور آيه اول عمل مى كنند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 245

دوّم: از طريق الغاء خصوصيت از شخص مخاطب (پيامبراسلام صلى الله عليه و آله) يعنى آيه هر چند خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله است (و سياق آيات قبل و بعد هم اين خصوصيت را تأييد مى كند) امّا در مورد طهارت لباس هيچ خصوصيت خاصى در شخص پيامبر

صلى الله عليه و آله نيست و حد اكثر مى توان گفت كه سزاوارتر است كه نخست پيامبر صلى الله عليه و آله لباس خود را پاكيزه كند.

سوّم: از طريق رواياتى كه در مورد نظافت لباس وارد شده است و به ما مى فهماند كه اين حكم خاص پيامبر صلى الله عليه و آله نيست.

3. در اين آيه احتمالات شش گانه اى مطرح شده است كه استفاده طهارت و بهداشت لباس يكى از آن احتمالات بود. بنابراين به صورت قطعى نمى توان ادعا كرد كه آيه فوق دلالت بر مقصود ما دارد.

4. طهارت كه به عنوان شرط لباس نمازگزار است، مى تواند فوايد بهداشتى آن جزئى از اسرار و حكمت هاى صدور اين حكم باشد. امّا نمى توان گفت كه علت منحصر يا تامه صدور حكم است بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى (مثل تأثيرات معنوى روحى و دورى از نجاسات در هنگام نماز) نيز در نظر شارع بوده است.

4. پاكيزگى محيط زيست

پاك بودن محيط زيست اعم از منزل شخصى، كوچه ها و خيابان ها، اماكن عمومى مثل مساجد و مدارس و ... تأثير فراوانى در سلامت و بهداشت انسان دارد. قرآن كريم مى فرمايد:

«و طهّر بيتى للطائفين والقائمين والركّع السجود» «1» «و (به او وحى كرديم كه) خانه مرا براى طواف حاجيان و نماز گزاران و ركوع و سجود كنندگان پاك و پاكيزه دار.»

نزول:

آيه فوق در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است، هنگامى كه خانه كعبه براى عبادت مشخص گرديد، به ايشان وحى مى شود كه: «اين خانه مرا پاكيزه دار براى طواف كنندگان و ...»

در مورد كلمه «طهر» (پاك كن) كه در آيه آمده است دو احتمال وجود دارد:

نخست آنكه مراد پاك كردن خانه خدا از

زدودن نا پاكى معنوى باشد يعنى اين خانه اى كه مخصوص عبادت خداست از شرك و بت پرستى و امثال آن پاك كن.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 246

دوّم آنكه مقصود از پاك كردن خانه خدا أعم از بر طرف كردن نا پاكى معنوى و مادى باشد يعنى اين خانه را از شرك و نجاسات مادى پاك كن.

علامه طباطبائى رحمه الله معناى اوّل را ترجيح مى دهد «1». امّا هنگامى آيه دلالت بر طهارت مسجد از نجاسات دارد كه معناى دوّم را بپذيريم.

حكمت ها و اسرار علمى:

1. در اسلام احكام خاصى براى مساجد قرار داده شده است:

الف: نجس كردن مسجد جايز نيست.

ب: در صورتى كه مسجد نجس شد بر همه مردم واجب است (به صورت كفائى) كه آن را پاك كنند «2».

تطهير محل عبادت تأثيرات روحى و معنوى در انسان هاى عبادت كننده دارد. پس مهمترين حكمت اين احكام مربوط به مسأله عبادت است كه در مساجد برگزار مى شود.

2. تطهير محيط زيست: برخى از پزشكان مى نويسند:

«اين آيه بر لزوم پاكيزگى محيط زيست و به ويژه مساجد اشاره و تاكيد دارد و يكى از شروط صحت نماز، اقامه آن در محلى پاكيزه و دور از نجاسات است. «3»»

3. نظافت اماكن و مساكن: برخى از صاحب نظران با تمسك به روايات خواسته اند اين مطلب را به اثبات برسانند. و براى نمونه چند روايت نقل مى كنند:

از جمله احكام منازل، چهل و هشت حكم در آداب الشريعة ضبط كرده است. كه هفت حكم آن محل شاهد فعلى ماست كه اين هفت سنت و حكم هر كدام مستقيماً يا استلزاماً دلالت دارد بر اينكه منزل و مسكن بايد نظيف و پاكيزه

و مطابق مقررات بهداشت محيط خانه و زندگى مؤمن تأمين گردد:

1. فرش منزل بايد پاكيزه باشد.

2. محل جداگانه براى نماز در خانه قرار بدهند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 247

3. سگ در خانه نگهدارى نكنند.

4. صحن و درب خانه را جاروب نمايند.

5. به خانه درب بگذارند و ديوارى اطراف بامها قرار دهند و پرده بياويزند.

6. درب ظروف غذا را باز نگذارند و روى آنها را بپوشانند.

7. در خانه آب جارى يا كر قرار دهند. «1»»

و سپس ايشان رواياتى را در اين زمينه مى آورند، براى مثال مى نويسند:

از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده:

«زباله را در خانه و محيط زندگى خود نگاه نداريد كه محل آرامگاه شيطان است.»

و در روايتى ديگر حكايت شده:

«غبار را حركت و انگيزش ندهيد چرا كه باعث توليد تنگى نفس مى شود.»

تذكر 1: در يك گرم غبار بين 000/ 750 تا 000/ 100/ 2 ميكروب در زير ميكروسكوپ ديده مى شود «2».

تذكر 2: در روايات گاهى از ميكروب ها با عنوان شيطان ياد شده است. و خطر آن گوشزد شده است.

همانطور كه قبلًا بيان شد واژه «شيطان» در آثار اسلامى به هر موجود پليد و خبيث گفته مى شود. و اسم خاص «ابليس» معروف نيست «3».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. توجه اديان الهى و به ويژه اسلام و قرآن به مسأله پاكى و طهارت يكى از خدمات علمى دين به بشريت است كه موجب پاك شدن محيط زندگى بشر از آلودگى ها و نجاسات شده است.

2. از آنجا كه مسأله طهارت در اديان قبل از اسلام مطرح بوده بلكه يك امر غريزى است و لذا دستورات دينى در اين مورد

ارشادى و تأكيدى است و نمى توان گفت معجزه علمى قرآن يا كتب مقدس ديگر است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 248

3. از آنجا كه آيه مورد بحث (حج/ 26) در مورد طهارت مسجد الحرام است و دستور خاص به حضرت ابراهيم عليه السلام است و از طرف ديگر ممكن است مقصود از آيه نجاسات معنوى (مثل شرك و بت پرستى) باشد و لذا نمى توان به صورت قطعى ادعا كرد كه آيه فوق در مورد پاكى محيط زيست دلالتى دارد.

بلى اگر مفاد آيه أعم از پاكى مادى و معنوى باشد ممكن است با الغاء خصوصيت شامل مساجد ديگر هم بشود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 249

ج: بهداشت مسائل جنسى

1. ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه

زنان به صورت عادى در هر ماه چند روز خون مى بينند (حد اقل 3 سه روز و حد اكثر ده روز) كه اگر با اوصاف خاص (در بيشتر اوقات گرم، غليظ، رنگ تيره و همراه با سوزش و فشار) همراه باشد به آن خون حيض، قاعدگى يا عادت ماهيانه گويند. قرآن كريم مى فرمايد:

«و از تو در باره خون حيض سؤال مى كنند، بگو: چيز زيان بار و آلوده اى است و لذا در حالت قاعدگى از زنان كناره گيرى نمائيد و با آنها نزديكى ننماييد و به آنها نزديك نشويد تا پاك شوند ...» «1» نزول:

آئين كنونى يهود و مسيحيت احكام ضد يكديگر در مورد آميزش مردان با چنين زنانى دارند جمعى از يهود مى گويند: معاشرت مردان با اينگونه زنان مطلقاً حرام است ولو اينكه بصورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اطاق باشد.

در مقابل اين گروه مسيحيان مى گويند: هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض

و غير حيض زن نيست، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بى مانع مى باشد.

مشركين عرب بخصوص آنها كه در مدينه زندگى مى كردند، كم و بيش به خلق و خوى يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مى كردند و بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم در اين باره سؤال كنند و در پاسخ آنان اين آيه نازل گرديد «2».

و از آنجا كه زنان در اين حالت از نزديكى با مردان تنفر دارند و با توجه به اينكه ممكن است برخى از مردان اراده خود را بر زنان تحميل كنند، قرآن خطاب به مردان مى كند و به آنان دستور دورى و عدم آميزش با زنان را مى دهد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 250

تاريخچه:

دورى از زنان در حالت حيض، تاريخى طولانى در سرگذشت بشر دارد؛ ايرانيان قديم معاشرت با زنانى را كه در حالت عادت ماهيانه بودند ممنوع مى ساختند «1».

در تورات كنونى نيز به شكل افراطى آمده است. «2»

ممنوعيت نزديكى با زنان در اين حالت (با وجود همه ضررهاى بهداشتى آن) امروزه از طرف بسيارى از مردم جهان رعايت نمى شود و حتى از مسيحيان نقل شده كه آن را جايز مى شمارند «3».

تذكر: در اسلام آن افراط و تفريطهايى كه در برخى مذاهب و جوامع نسبت به معاشرت با زنان هست وجود ندارد بلكه فقط آميزش با زنان در حال عادت ماهيانه ممنوع است.

احكام:

در دين مبين اسلام چند حكم فقهى در مورد زنان حائض وجود دارد.

1. جماع كردن در فرج هم براى مرد و هم براى زن حرام است.

2. عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم

بجا آورده شود بر حايض حرام است.

3. تمام چيزهاى كه بر جنب حرام است بر حائض هم حرام است، مثل: رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا اسم خدا و پيامبران و ائمه عليهم السلام- توقف در مساجد و گذاشتن چيز در آنها و رفتن به مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله- خواندن سوره اى كه سجده واجب دارد.

4. طلاق دادن زن در اين حالت باطل است.

5. اگر كسى درحال حيض با زن نزديكى كرد كفاره (جريمه نقدى براى گناه) بر او واجب مى شود. «4»

6. پس از اتمام دوره حيض براى انجام نماز و ... غسل حيض بر زن واجب مى شود.

تذكر: برخى از اين احكام از آيه قرآن استفاده شده و برخى ديگر از روايات اهل بيت عليهم السلام بدست آمده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 251

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد ممنوعيت آميزش با زنان حائض در روايات اهل بيت عليهم السلام مطالبى بيان شده و اين امر موجب پيدايش برخى بيمارى ها معرفى شده است «1». و برخى از پزشكان و صاحب نظران نيز در مورد اين حكم و اسرار علمى آن اظهار نظر كرده اند. كه پاره اى از سخنان آنان را نقل مى كنيم:

1. حكمت اين حكم از طرفى مربوط به مردان است، يعنى عادت كردن آنها به صبر و جلوگيرى از اسراف در شهوت رانى است و از طرف ديگر مربوط به زنان است، يعنى اين حالت باعث ناراحتى زنان است كه در صورت نزديكى اين ناراحتى تشديد مى شود.

2. جلوگيرى از افراط و تفريط در مورد زنان: برخى مفسران معاصر ذيل آيه مورد بحث مى نويسند:

«... روش اسلام همه جا راه

ميانه است و از افراط و تفريط بر كنار است، در اينجا نيز از تندروى يهود جلوگيرى كرده و گفته كه معاشرت و هر گونه آميزش و نشست و برخاست با زنان در اين حالت، غير از عمل جنسى هيچ گونه مانعى ندارد. و نيز از رفتار مسيحيان كه هيچ گونه محدوديتى براى تماس با زنان حائض قائل نيستند جلوگيرى كرده است و به اين ترتيب ضمن حفظ احترام و شخصيت زن و ترك تحقير او از كارهايى كه زيانهاى بهداشتى فراوانى براى مرد و زن دارد پيشگيرى نموده است.» «2»

3. از حكمت هاى اين دستور الهى مصون ماندن مرد و زن از بيمارى ها است. يكى از پزشكان مى نويسند:

«در شرايط طبيعى، مهبل زن بوسيله ترشحاتى نرم مى شود و از آسيب محفوظ مى ماند و اين ترشحات كه خاصيت اسيدى (اسيد لاكتيك) دارد مهبل را از آلودگى توسط ميكروب ها مصون مى دارد. وجود خون در مهبل باعث تغيير اين حالت مى شود و نزديكى با زنان به هنگام قاعدگى، ميزان آلودگى را افزايش مى دهد كه ضررهايى براى مرد و زن دارد. چون از طرفى باعث ايجاد خراشهايى در مهبل (كه التهاب يافته است) مى شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 252

و غشاى مخاطى رحم (كه در حالت پوست اندازى و مثل زخم سرباز است) محل نفوذ ميكروب ها از مهبل مى شود. و رحم نيز دچار التهاب مى شود. و در نتيجه باعث پيدايش دردهاى شديد در رحم و احساس سنگينى آن و بالا رفتن تب مى شود و در صورت شديد بودن التهاب ممكن است به ساير قسمتها هم سرايت كند و در نهايت زن را عقيم نمايد.

و نيز آميزش موجب

احتقان خون شده و خونريزى را افزايش مى دهد و از طرف ديگر مردى كه در اين حالت با زن نزديكى كند در معرض بيمارى قرار مى گيرد و ممكن است دچار التهاب مجراى بولى شود. و گاهى اين التهاب به ساير قسمتها از جمله بيضه ها سرايت مى كند.» «1»

برخى از مفسران معاصر با طرح آيه: «يسئلونك عن المحيض قلْ هوَ أذىً» «اى پيغمبر از تو در باره حيض واحكام آن سؤال مى كنند درپاسخ آن بگو «هو أذى» آن چيز زيان آور وناپاكى است.» «2» مى نويسند:

«در حقيقت اين جمله فلسفه حكم اجتناب از آميزش جنسى با زنان را در حالت قاعدگى كه در جمله بعد آمده است را بيان مى كند زيرا آميزش جنسى با زنان در چنين حالتى علاوه بر اينكه تنفر آور است زيانهاى بسيار به بار مى آورد كه طب امروز نيز آثار آن را اثبات كرده است از جمله:

احتمال عقيم شدن مرد و زن و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكروب بيمارى هاى آميزشى چون سفليس و سوزاك و نيز التهاب اعضاى تناسلى زن و وارد شدن مواد حيض، كه آكنده از ميكروب هاى داخل بدن است، در عضو تناسلى مرد و غير اينها كه در كتب طب موجود است.

لذا پزشكان آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مى دارند ...» «3»

و يكى از صاحبنظران مى نويسد:

«در خون رگل (حيض) و زايمان علاوه بر ميكروب هائى كه در خونهاى عادى بدن است ميكروب هاى ديگرى هست و ... اصولًا نطفه مرد يا اسپرماتوزئيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 253

و تخمدان زن خيلى پاك و عارى از ميكروب است و خداوند اينطور اراده فرموده كه اين محل كه در

آنجا يك جسم صغير غيرقابل رؤيت براى آدم شدن وجود مى گيرد برى از هر كثافتى باشد.

اگر هم اتفاقاً ميكروبى بدانجا راه پيدا كرد اسپرماتوزئيدها خود براى دفاع آماده اند و آن را از بين مى برند. امّا در موقع حيض، ميكروب هاى بسيارى بوسيله خون وارد شده كه اسپرماتوزئيدها قدرت ندارند همه آنها را از بين بردارند و ناچار غلبه با ميكروب مى شود و نطفه ناقص و عليل مى گردد.» «1»

4. فلسفه غسل بانوان بعد از حيض: برخى از صاحبنظران در اين مورد مى نويسند:

«الف: چون در حالت آلودگى حالت منفوريت براى شوهر و معاشرين حاصل مى شود لهذا پس از حصول پاكى و انقطاع خون، غسل كه شستشوى كامل همه بدن است براى او واجب گرديد تا منفوريت او زايل و كاملًا مطبوع (دلپذير) گردد.

ب: در اين مدت نسبتاً طولانى قاعدگى از عروقهاى او [زن رسوب زيادى روى مسامات جلدى او جمع مى شود و با غسل كردن علاوه بر حصول نظافت و پاكيزگى ظاهرى (كه از غرائز بشريت بلكه حيوانات است) مسامات و منافذ بدن او باز شده براى استنشاق جلدى آماده و كثافات جلدى او كه لانه انگل هاست مرتفع مى گردد.

ج: در اين مدت آلودگى، كثافات و ميكروب هاى زيادى كه در خونهاى زن (زيادتر از خونهاى عادى) موجود است و به اعضاى بدن او قهراً سرايت كرده، لازم است تنظيف كامل به عمل آيد تا اطمينان براى خودش و ديگران كه با او معاشرند حاصل شود و اكمل تنظيفات غسل است.» «2»

5. استاد آية اللّه معرفت نيز در مورد آيه 222 سوره بقره ابتدا برخورد يهود با زنان حائض را بيان مى كند و سپس دورى از زنان را در

حال حيض به سبب ضرر جسمانى مى دانند. و نكاتى علمى از تفسير مراغى «3» در اين مورد نقل مى كنند. كه ممكن است نزديكى در اين حالت به عقيم شدن مردان منتهى شود «4».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 254

6. در مورد مسايل بهداشتى و طبى مسايل حيض و آيه 222 سوره بقره آقاى دكتر عبد العزيز اسماعيل پاشا «1» و دكتر السيد الجميلى «2» و دكتر صادق عبد الرضا على «3» و عبد الرزاق نوفل «4» و سيد جواد افتخاريان «5» نيز سخنانى مشابه دارند.

7. يد اللّه نيازمند شيرازى نيز با ذكر آيه فوق 222 سوره بقره آن را اعجاز علمى قرآن مى خواند و سپس توضيحات مفصّلى در اين مورد و نكات علمى قاعدگى مى دهد «6».

بررسى:

1. ممنوعيت آميزش با زنان در حال عادت ماهانه و دستور غسل و يا شستسوى پس از آن از خدمات اديان الهى به بشريت است. چرا كه اين حكم باعث جلوگيرى ضررهاى بهداشتى براى مردان و زنان بوده واز اذيت شدن زنان جلوگيرى مى كند پس اين احكام را مى توان از دستورات بهداشتى و علمى اديان الهى مثل يهود و اسلام دانست چرا كه در شرايطى اين احكام صادر شده كه بشريت از ضررهاى بهداشتى اين امور اطلاع نداشته است.

2. همانطور كه بيان شد اين دستور در اديان قبل از اسلام منجمله يهود و جود داشته است پس اين حكم نمى تواند اعجاز علمى منحصر به فرد، قرآن باشد.

3. ضررهاى بهداشتى و اسرار علمى ممنوعيت نزديكى و غسل بعد از آن جزئى از حكمت ها و فلسفه صدور آن است. امّا علت تامه و منحصر اين احكام نيست. چرا كه ممكن

است شارع مقدّس اسلام مصالح و مفاسد ديگرى (مثل مسايل معنوى و روانى) را در نظر داشته است و لذا مى بينيم كه عبادتهاى خاصى (مثل نماز) در دوره حيض براى زنان ممنوع است. و لو آنكه براى هر نماز يك غسل بكنند.

4. اين مطلب كه گفته شد: حكمت اين حكم مسأله تمرين صبر و جلوگيرى از زياده روى مردان در شهوت است، قابل اشكال است چرا كه اسلام راههايى را براى جبران اين دوران قرار

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 255

داده است. براى مثال تعدد زوجات يكى از راه حل هاى اين مطلب است.

2. ممنوعيت زنا
اشاره

زنا عبارت است از ارتباط نامشروع و غير قانونى مرد و زن، كه در قرآن كريم از آن به عنوان «فاحشه» عمل زشت ياد شده است و براى پيش گيرى از اين عمل دستور به ازدواج داده و خواستار حجاب زنان و كوتاه كردن نگاه مردان و زنان (غض) شده است و سپس در چند آيه و در چند مرحله آن را نكوهش و ممنوع كرده است:

اول: قرآن مى فرمايد:

«و هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى ناپسند است.» «1» در اين آيه دو صفت «عمل زشت» و «راه ناپسند» را براى زنا بر مى شمارد. و آن را نكوهش مى كند و اين اولين مرحله برخورد با يك صفت ناپسند است.

برخى از مفسران مى نويسند كه اين آيه به سه نكته اشاره دارد:

الف: آيه فوق نمى گويد زنا نكنيد بلكه مى گويد به اين عمل شرم آور نزديك نشويد و اين علاوه بر تأكيدى كه در بردارد اشاره لطيفى به اين نكته دارد كه زنا غالباً مقدماتى دارد مثل چشم

چرانى- ترك ازدواج جوانان، ديدن تصاوير و فيلم هاى بد، حضور در مكان هاى بد و ... كه انسان را تدريجاً به آن نزديك مى كند.

ب: جمله «إنه كان فاحشة» مشتمل بر سه تأكيد است: (انَّ- استفاده از فعل ماضى كان- تعبير فاحشه) كه عظمت اين گناه را نشان مى دهد.

پ: جمله «ساءَ سبيلًا» بيانگر اين واقعيت است كه اين عمل راهى به مفاسد ديگر در جامعه مى گشايد «2».

دوم: هنگامى كه قرآن صفات بندگان خدا را بر مى شمارد مى فرمايد:

«و زنا نمى كنند و هر كس چنين كند مجازاتش را خواهد ديد.» «3» در اينجا پاكدامنى از صفت هاى بندگان خاص خدا شمرده شده است و در ضمن تهديد به عقاب مى كند كه هر كس مرتكب اين عمل زشت شود دچار عذاب الهى مى شود. و اين مرحله دوم برخورد با يك عمل زشت است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 256

سوم: هنگامى كه زنان بعد از فتح مكه مى خواستند با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كنند يكى از مواد عهد نامه آنها زنا نكردن بود. و در اين رابطه قرآن فرموده است:

«اى پيامبر هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى نكنند، زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش طلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است». «1» تذكر: در مرحله سوم عدم عمل به اين كار زشت جزئى از يك پيمان عمومى قرار مى گيرد تا به صورت

يك تعهد مردمى درآيد.

چهارم: خداوند در سوره نور مى فرمايد:

«هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد رأفت و محبت (كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد و بايد گروهى از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند. مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد و اين بر مؤمنان حرام شده است.» «2» اين آخرين مرحله برخورد با مرتكبين اين عمل زشت است. چرا كه قرآن كريم در آيات قبلى زمينه سازى كرد و ذهنيت مسلمانان را آماده ساخت و در اين آيه با شدت هر چه بيشتر حكم صد شلاق را براى زناكاران (با شرايط خاص) قرار داد. اين آيه مربوط به مدينه است كه حكومت اسلام مستقر شده و مسلمانان با احكام اسلام آشنا شده اند.

تذكر: اين برخورد چهار مرحله اى قرآن كريم از لحاظ تربيتى بسيار جالب است و مى تواند الگويى براى برخورد با عادات زشت اجتماعى و گناهان رايج در جامعه باشد.

در مرحله اول: صفات ناپسند زنا را بر مى شمارد و مردم را از آن باز مى دارد.

در مرحله دوم: زنا نكردن را از صفات بندگان خدا مى شمارد و وعده عذاب اخروى مى دهد.

در مرحله سوم: زنا نكردن را جزئى از يك پيمان عمومى قرار مى دهد.

در مرحله چهارم: قوانين و مجازات هاى سختى براى مرتكبين قرار مى دهد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 257

تاريخچه:

مسأله ارتباط نامشروع با زنان بيگانه يكى از موضوعاتى بوده كه از دير زمان در تاريخ بشر و

اديان الهى مطرح بوده و غالب مردم از آن بيزار بوده و هستند.

در دين يهود هم اين عمل ممنوع اعلام شده است. و در مجموعه قوانينى كه به «ده فرمان» مشهور است در تورات فعلى آمده است: «قتل مكن، زنا مكن، دزدى مكن، بر همسايه خود شهادت دروغ مده و ...» «1»

و در انجيلهاى كنونى هم زنا عمل ناپسندى محسوب مى شود و حتى با اينكه طلاق در انجيل فعلى ممنوع اعلام شده، ولى اجازه داده شده كه زنان را به علت زنا كردن طلاق دهند. «2»

احكام:

در مورد عمل ناپسند زنا كه كرامت انسانى را از بين مى برد و انسان را به يك حيوان پست تبديل مى كند در اسلام احكام سختى قرار داده شده است:

1. زنا كردن از گناهان كبيره است.

2. براى زناكار حدود كيفرى خاصى در اسلام قرار داده شده است. مثل قتل براى كسى كه با محارم خود زنا كند، رجم (سنگسار كردن) براى زناكار محض (همسردار) و صد ضربه شلاق براى زناكار غير محض و ... كه تفصيل اين امور در كتاب هاى فقهى آمده است «3».

حكمت ها و اسرار علمى:

ارتباط نامشروع هر انسان با جنس مخالف خود، آثار زيانبار معنوى و بهداشتى و اجتماعى براى هر دو طرف به وجود مى آورد. كه در روايات اهل بيت عليهم السلام و كتاب هاى پزشكى بدان ها اشاره شده است. كه در اينجا برخى از آنها را از نظر مى گذرانيم:

1. آثار زنا در روايات

در روايات آمده است كه شخص زناكار از حوزه ايمان خارج مى شود. براى مثال به روايت توجه كنيد:

«شخص زناكار به هنگامى كه مرتكب اين عمل مى شود مؤمن نيست و همچنين سارق به هنگامى كه مشغول دزدى است ايمان

ندارد چرا كه به

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 258

هنگام ارتكاب اين عمل، ايمان را از او بيرون مى آورند همانگونه كه پيراهن را از تن بيرون مى آورند. «1»»

2. آثار معنوى

انسان كسى است كه بر اساس عقل و انديشه و دين كارهاى خود را در آن چهارچوب ها، قانون مند مى كند و زنا يعنى ارتباط غير قانونى و بدون ضابطه بين دو انسان (زن و مرد) كه گاهى شكل خشن تجاوز جنسى را به خود مى گيرد.

پس هنگامى كه شخصى زنا مى كند يعنى از كرامت انسانى خود عبور كرده و به صورت يك حيوان در آمده است. و از اين روست كه اين عمل با شأن انسانى انسان ناسازگار است. و شايد از همين روست كه قرآن از آن به عنوان عمل زشت (فاحشه و راه ناپسند «ساء سبيلًا») ياد كرده است.

3. آثار اجتماعى زنا

برخى از مفسران در مورد فلسفه تحريم زنا مى نويسند:

الف: پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران مى شود.

ب: اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكش هاى فردى و اجتماعى در ميان هوسبازان است.

پ: تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيمارى هاست.

ت: اين عمل غالباً سبب سقوط جنين و كشتن فرزندان و قطع نسل مى گردد.

ث: هدف از ازدواج تنها مسأله اشباع غريزه جنسى نيست بلكه اشتراك زندگى و انس روحى و آرامش فكرى و تربيت فرزندان و همكارى در شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به همديگر و تحريم زنان هيچ يك از اينها امكان پذير نيست «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 259

4. انتشار بيمارى هاى آميزشى در جامعه

بيمارى هاى آميزشى كدامند؟ بيمارى هاى آميزشى امراض بسيار مهمى هستند كه به دليل خطرناك و مسرى بودن به عنوان مهمترين بيمارى هاى پوستى () به شمار مى روند. همچنين به دليل ضايعات و اختلالاتى كه در ديگر اعضاى بدن بوجود مى آورند در طب عمومى () نيز جايگاه ويژه اى دارند. بيمارى هاى مقاربتى بيمارى هاى زير را شامل مى شود:

1. سيفليس

2. سوزاك

3. شانكر يا آتشك

4. گرانولوم آميزشى

5. التهاب مهبل

شيوع بيمارى هاى مقاربتى:

«برخى پزشكان در رابطه با شيوع بيماريهاى آميزشى مى گويند: علت اصلى انتشار و شيوع بيمارى هاى مقاربتى اساساً به روابط جنسى آزاد و هر چيز كه موجب بر هم خوردن كانون خانوادگى گردد مى باشد.»

دكتر «جان بيستون» نيز در همين رابطه مى گويد:

«از قرائن به دست آمده ثابت مى شود كه اغلب بيمارى هاى آميزشى در نتيجه وجود روابط جنسى خارج از دايره ازدواج (زنا) شيوع پيدا مى كند.» «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 260

6. انتشار بيمارى ايدز
اشاره

ايدز از بيمارى هايى است كه يكى از راههاى عمده انتقال آن ارتباطهاى جنسى است. اين بيمارى در يك دهه گذشته در سطح جهان به ويژه كشورهاى اروپائى و آمريكائى شيوع قابل توجهى يافته است اما در سطح كشورهاى اسلامى گسترش چندانى نيافته است و اين مطلب به دليل رعايت نسبى مسائل جنسى نامشروع توسط مسلمانان است.

روش حكيمانه اسلام در جلوگيرى از بيمارى هاى آميزشى

چرا اين بيمارى هاى آميزشى و ايدز در كشورهاى اسلامى (با وجود ضعف نسبى بهداشت در اين كشورها در حال حاضر) آمار كمترى دارد. اما در جوامع صنعتى به ويژه اروپا و آمريكا با همه پيشرفتهاى علمى و بهداشتى، آمار بيشترى دارد.

جواب اين پرسش را بايد برخورد اسلام با اين پديده دانست. قرآن كريم از مقدمات عمل زنا شروع كرده و آنها را ممنوع ساخته است: «1»

و سپس در چهار مرحله با خود مساله زنا برخورد كرده است.

(ممنوعيت با ذكر معايب اخلاقى- وعده عذاب الهى بر آن- جزئى از عهدنامه عمومى قرار دادن- وضع مجازات شديد تازيانه بر آن) كه اين مراحل در ابتداى بحث مطرح شد.

برخى از پزشكان در اين باره مى نويسند:

«چه روشى باعث محدود كردن و كنترل اين بيمارى هاى هولناك از جوامع بشرى است. در حالى كه همه اين روش ها تجربه شده اند ...؟ آنها به كارگيرى پنى سيلين را تجربه كردند و شكست خوردند، مراكز فحشا را متمركز كرده و تحت نظر گرفتند ولى سودى نبخشيد، فرهنگ روابط جنسى صحيح را تبليغ كردند ولى نتيجه اى حاصل نشد ... همه اين روشها تجربه شد ولى بدون نتيجه. چه مى شود كه روش اسلامى موفق درمان اين بيمارى ها را تجربه كنند. روشى كه افراد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان،

ج 2، ص: 261

سطحى نگر و مغرضانى كه مايلند رذيلت بر جوامع بشرى حاكم شود، آن را سخت و شاق و دون شأن انسانى مى دانند، در حالى كه اين روش عين رحمت و احترام به انسانيت است.» «1»

دكتر سيد الجميلى نيز در كتاب خويش در مورد زنا به صورت مفصل بحث مى كند ايشان پس از طرح آياتى از قرآن، بيمارى هاى مختلفى را بر مى شمارد كه حاصل روابط نامشروع زن و مرد است «2».

دكتر صادق عبد الرضا على نيز با ذكر آيات مربوط به فواحش و زنا مطالب مفصلى در مورد آثار آن از نظر پزشكى و اجتماعى ذكر مى كند «3».

در اين مورد برخى نويسندگان ديگر همچون محمد سامى محمد على «4» و ... نيز سخنان مشابهى دارند.

بررسى:

1. منع روابط جنسى نامشروع بين زن و مرد يكى از خدمات بزرگ اديان الهى به بشريت بود.

و با توجه به اسرار بهداشتى و علمى آن كه در اعصار گذشته براى بشر نامعلوم بوده مى تواند يكى از معجزات علمى اديان الهى به شمار آيد.

2. منع زنا با توجه به سابقه آن در يهود و مسيحيان نمى تواند يك معجزه علمى منحصر به فرد قرآن كريم محسوب شود.

3. آثار زيانبار بهداشتى و اجتماعى زنا، مى تواند از اسرار و حكمت ها و فلسفه هاى اين حكم الهى (ممنوعيت زنا) باشد اما نمى توان ثابت كرد كه علت انحصارى و تامه صدور حكم باشد چرا كه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى (مثل آثار روحى و معنوى) نيز در شارع بوده و يا آثار زيانبار بهداشتى ديگرى نيز در پس پرده اين حكم باشد كه هنوز كشف نشده است.

4. انتشار بيمارى هاى آميزشى علل مختلفى دارد كه يكى از

عوامل آنها روابط نامشروع است.

پس نمى توان گفت كه در پى هر زنا اين بيمارى ها (سوزاك- سيفليس و ...) پيدا مى شود. بلكه ممكن است كسى مدعى شود كه با رعايت مسائل بهداشتى (مثل كنترل بهداشتى زن و مرد قبل از آميزش) مى توان از ابتلاء به اين امور جلوگيرى كرد هر چند كه تجربه ثابت كرده، اين امور

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 262

كاملًا قابل پيش گيرى و كنترل نيست و اگر غريزه شهوت انسان از چهارچوب قانون و دين بگريزد ديگر قابل كنترل نيست و مسائل بهداشتى زيادى براى انسان به وجود مى آورد.

پس اين مطالب موجب مى شود كه در مورد علت تحريم زنا به صورت قطعى سخن نگوييم. و آن را تنها مستند به امور بهداشتى ندانيم.

3. ممنوعيت هم جنس بازى (لواط)

هم جنس بازى (لواط) عمل زشت و ناپسندى است كه بر خلاف طبيعت و غريزه انسانى است و پيامبران الهى با اين عادت زشت بر خورد كرده اند. قرآن كريم در چند مورد، داستان قوم لوط را بيان كرده و در ضمن آن اين عمل را سرزنش نموده و ممنوع اعلام مى دارد:

اول: «أتأتون الذكران من العالمين و تذرون ما خلق لكم ربكم من ازواجكم بل انتم قوم عادون» «1» «آيا در ميان جهانيان شما به سراغ جنس ذكور مى رويد و هم جنس بازى مى كنيد آيا اين زشت و ننگين نيست؟ و همسرانى را كه پروردگارتان براى شما آفريده است را رها مى كنيد؟ حقاً شما قوم تجاوزگرى هستيد.»

در اينجا قرآن قوم لوط را متجاوز مى خواند چون كسى كه غذاى سالم نيروبخش را رها كند و به سراغ غذاى مسموم و آلوده برود طغيانگر و تجاوزكار است.

دوم: «و به خاطر آوريد

لوط را، هنگامى كه با قوم خود گفت: آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟ آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد نه زنان؟ شما گروهى اسراف كار و منحرفى هستيد.» «2» نكته تفسيرى: در آيه اول اشاره مى شود كه اين گناه علاوه بر اينكه خود يك عمل زشت و فوق العاده ننگين است قبل از شما در هيچ قوم و ملتى سابقه نداشته است و اين زشتى آن را چند برابر مى كند زيرا پايه گذارى روش غلط و سنت شوم وسيله اى براى گناه ديگران در آينده خواهد شد. قوم لوط مردمى ثروتمند و مرفه و شهوت ران و هواپرست بودند «3». و طبق فرموده قرآن عمل زشت لواط را پايه گذارى كردند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 263

سوم: «و لوط را فرستاديم هنگامى كه به قوم خود گفت: شما عمل بسيار زشتى انجام مى دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است. آيا شما به سراغ مردان مى رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى كنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى دهيد؟» «1» چهارم: «و لوط را به ياد آور هنگامى كه با قومش گفت: آيا شما به سراغ كار بسيار زشتى مى رويد در حالى كه نتايج شوم آن را مى بينيد. آيا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد؟ شما قومى نادانيد. آنها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد كه اينها افرادى پاكدامن هستند.» «2» نكات تفسيرى: فاحشه

به معناى كارهايى است كه قبح آن روشن و آشكار است و در اينجا منظور هم جنس گرايى است. يعنى عمل ننگين لواط است.

در پايان آيه كلام قوم لوط را نقل مى كند كه آنقدر سقوط اخلاقى پيدا كرده بودند كه در محيط آلوده آنان، پاكى جرم بود. و خاندان پيامبر خدا (لوط) را به خاطر پرهيز از آلودگى و ننگ تبعيد مى كنند «3».

پنجم: «و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پريشان گشت و گفت: امروز روز سختى است، زيرا آنها را نشناخت و ترسيد قوم تبه كار مزاحم آنها شوند. قوم او به قصد مزاحمت ميهمانان به سرعت به سراغ او آمدند، و قبلًا كارهاى بد انجام مى دادند، گفت اى قوم من، اين ها دختران منند براى شما پاكيزه ترند با آنها ازدواج كنيد و از زشت كارى چشم بپوشيد از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟ گفتند: تو كه مى دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى دانى ما چه مى خواهيم.» «4» نكته: در روايات و تفاسير اسلامى آمده است: لوط در آن هنگام در مزرعه خود كار مى كرد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 264

ناگهان ديد عده اى از جوانان زيبا به سراغ او مى آيند و مايلند مهمان او باشند. علاقه او به پذيرائى از مهمان از يك سو و توجه به اين واقعيت كه حضور اين جوانان زيبا در شهرى كه غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب نوعى دردسر و احتمالًا آبروريزى است. و او را سخت در فشار قرار

داد «1».

قرآن در اينجا داستان قوم لوط و شدت علاقه آنان به عمل زشت لواط را نشان مى دهد.

همانطور كه خواهيم گفت اين داستان در كتاب مقدس (تورات) نيز به نوعى نقل شده است.

ششم: خداوند در سوره قمر/ 34 و ذاريات/ 32- 37 از عذاب قوم لوط سخن مى گويد و آنها را مسرفين، مجرمين مى نامد.

تاريخچه:

عمل لواط بر طبق نقل قرآن كريم اولين بار در قوم لوط هويدا شد. و قبل از آن سابقه نداشته است. اسلام با شدت با آن مبارزه نموده و حكم به اعدام لواط كننده كرد.

اما قبل از اسلام در كتاب مقدس (تورات) نيز از داستان حضرت لوط و آمدن رسولان الهى به منزلش و حمله مردم به آنان و پيشنهاد حضرت لوط به آنان براى ازدواج با دخترانش ياد شده است. «2»

و سپس داستان عذاب قوم لوط را بيان مى كند «3».

اما اينك پس از گذشت قرن ها از آن حادثه هنوز اين عادت زشت در بين برخى جوامع اروپائى و آمريكايى وجود دارد. بلكه در برخى كشورها مثل انگلستان قانونى به تصويب رسيد كه هم جنس بازى را رسمى و قانونى كرد. آمار نشان مى دهد كه نزديك به 40 هزار غلام بچه در انگلستان از طريق لواط كسب در آمد مى كنند «4».

احكام:

در اسلام چند حكم در مورد اين عادت زشت (لواط) وجود دارد:

1. لواط حرام و از گناهان كبيره است «5».

2. در صورت اثبات اين عمل زشت لواط كننده و لواط شونده (فاعل و مفعول) هر دو با شرايطى خاص اعدام مى شوند «6».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 265

3. لواط كننده حق ندارد با مادر و مادر بزرگ و خواهر

و دختر و نوه پسرى لواط دهنده ازدواج كند «1».

4. اگر با حيوانى حلال گوشت لواط شود گوشت و شير آن حيوان حرام مى شود «2».

حكمت ها و اسرار علمى:

1. اين عمل زشت بر خلاف طبيعت و غرايز انسان است و موجب سقوط و انحطاط انسان مى شود. و او را به ناپاكى سوق مى دهد. همانطور كه در قرآن كريم به اين مطلب اشاره شده بود.

2. ضررهاى بهداشتى لواط: لواط، يعنى آميزش از عقب، چه مفعول مرد باشد و چه زن. لواط ممكن است به صورت عادتى حاد و يا مزمن در آيد كه در حالت مزمن شخص به اين فعل خبيث عادت پيدا مى كند. اما زيان هاى بهداشتى ناشى از آن عبارتند از:

الف: انتقال كلّيه امراض آميزشى كه در بحث زنا بيان گرديد يعنى سيفليس، سوزاك، آتشك، گرانولوم آميزشى و ...

ب: سست شدن عضلات مقعد و از دست دادن كنترل قضاى حاجت، لذا ممكن است مدفوع شخص بدون اراده او خارج گردد.

پ: انعكاس روانى و تحت تأثير قرار گرفتن شخص (مفعول مرد) به طورى كه تصور كند كه مرد نيست و همين مسئله باعث ايجاد اختلالاتى در رفتار وى مى گردد و دچار بيمارى هاى روانى مى شود. كه از مهمترين اين بيمارى ها مى توان بيمارى مازوخيسم و ساديسم را نام برد.

ت: از هم پاشيده شدن كانونهاى خانوادگى به دليل عدم تمايل مرد به آميزش با همسر خود.

ث: پيدايش ناراحتى هاى روانى بين زن و شوهر «3».

چ: پيدايش و رشد بيمارى ايدز در أثر لواط «4».

دكتر عبد العزيز اسماعيل پاشا نيز در كتاب خويش كه در مورد معجزات علمى قرآن نوشته

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 266

است به ماجراى قوم

لوط و منشأ زشتكارى آنها اشاره كرده. و ذكر مى كند كه اين عمل زشت در أثر ترشحات غده هاى صماء بوجود مى آيد كه اين بيمارى براى اولين بار در عصر لوط به جامعه بشرى سرايت نمود. و اين موضوع براى ما تاريخ طبى امراض را تفسير مى كند «1».

در مورد لواط و آثار بهداشتى آن برخى نويسندگان ديگر مثل محمد سامى محمد على «2» نيز سخنان مشابهى گفته اند. دكتر عدنان شريف نيز آثار سوء بهداشتى لواط را مطرح مى كند و لواط را به اقسام مراهقه، لواط عرضى، لواط مرضى، لواط مسئول تقسيم مى كند «3».

بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. ممنوعيت لواط با توجه به ضررهاى روحى و بهداشتى آن يكى از خدمات بزرگ اديان الهى به بشريت بوده است.

هر گاه انحرافى در بشر پيدا شده اين انبياء الهى بوده كه در صف مقدم مبارزه قرار گرفته و تا سر حد جان فشانى ايستاده اند. پس اين مطلب يكى از خدمات علمى و بهداشتى اديان به انسان است. و با توجه به ضررهاى بهداشتى آن كه در آن اعصار پوشيده بوده مى تواند يك معجزه علمى بوده باشد.

2. اين مطلب (ممنوعيت هم جنس بازى مردان) نمى تواند تنها اعجاز علمى قرآن كريم محسوب شود چون همان طور كه گذشت در كتاب مقدس نيز داستان حضرت لوط عليه السلام آمده است.

3. آثار زيانبار بهداشتى لواط مى تواند جزئى از اسرار و حكمت هاى علمى اين حكم باشد، اما نمى توان گفت كه علت تامه و منحصر صدور اين حكم است. بلكه ممكن است مفاسد و مصالح ديگرى مثل ضررهاى روحى و معنوى و اجتماعى نيز مورد نظر شارع بوده است و در صدور اين حكم

تأثير داشته است و همانطور كه ممكن است برخى از عوامل ضررهاى اين عمل هنوز كشف نشده باشد.

4. برخى از آثار بهداشتى كه در مورد لواط ذكر شده ممكن است در مورد همه افراد مبتلا به اين عادت زشت ظاهر نشود. پس اين امور فى الجمله درست است. (نه بالجمله).

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 267

4. ممنوعيت استمناء (جلق زدن: خود ارضائى)
اشاره

استمناء، يعنى اينكه كسى كارى كند كه از خودش منى بيرون آيد. اين عمل در اسلام ممنوع و حرام شده است. قرآن كريم مى فرمايد:

«آنها كه دامان خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند جز با همسران و كنيزان (كه در حكم همسرند) آميزش ندارد، چرا كه در بهره گيرى از اينها مورد سر زنش نخواهند بود. و هر كس جز اينها را طلب كند، متجاوز است.» «1»

نزول:

در دو جاى قرآن كريم اين آيات نازل شده است. «2»

حكايت شده كه شخصى از امام صادق عليه السلام در مورد اين عمل (استمناء) سؤال كرد و حضرت فرمود:

«گناهى بزرگ است و كسى كه مرتكب اين كار زشت شود همانند كسى است كه با خود ازدواج كند و اگر من بدانم كسى با خود اين عمل را انجام مى دهد با او غذا نخواهم خورد.

آن شخص از امام سؤال كرد: آيا از قرآن مجيد دليل بر حرمت اين كار وجود دارد.

حضرت اين آيه را قرائت فرمود: «فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون».» «3»- «4»

تذكر: آيه فوق بيان يك حكم كلى است كه هر كس از راه غير ازدواج و مشروع به ارضاء و غريزه جنسى خود بپردازد آن شخص از تجاوزكاران محسوب مى شود و امام عليه السلام در اينجا تعيين

مصداق كرده است يعنى يكى از موارد و مصاديق اين حكم كلى را كه استمناء است بيان كرده است و گر نه در خود آيه كلمه استمناء نيست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 268

احكام:

در فقه اسلام براى استمناء چند حكم قرار داده شده است:

1. استمناء حرام است و از گناهان كبيره است «1».

2. كسى كه در حال روزه استمناء كند روزه اش باطل است «2».

3. در صورتى كه براى حاكم شرع اثبات شود، كه كسى استمناء مى كند مى تواند او را حد (شلاق) بزند «3».

حكمت ها و اسرار علمى:

متخصصان علوم پزشكى و صاحب نظران در مورد اين عمل زشت آثار زيان بار فراوانى را ذكر كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. آثار زيان بار روانى و اخلاقى

برخى از نويسندگان آثار خودارضائى را اينگونه بر مى شمارند:

«تغيير اخلاق و مزاج به طور غير قابل توضيح، حسادت، غم و كدورت، ماليخوليا و فكر گوشه گيرى از نتايج شوم ابتلاى به اين انحراف جنسى است.» «4»

2. أثر زيان بار اجتماعى

برخى از صاحب نظران با نقل نوشته هاى كتاب «ناتوانى هاى جنسى «5»» است اين گونه مى نويسند:

«اين عمل مبتلايان را به ضعف قواى شهوانى دچار مى كند، جبون (ترسو) و بى حال بار مى آيند، شهامت و درستى از آنان سلب مى شود چه بسا اشخاص هستند كه در عنفوان جوانى در أثر مبتلا شدن به جلق چنان دچار ضعف قواى روحى و جسمى مى شوند كه معتادين به ترياك و شيره در مقابل آنان شير نرى به شمار مى آيند. «6»»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 269

گوشه گيرى نيز از پيامدهاى اين عمل زشت است.

3. آثار زيان بار آن از نظر جسمى

«مشاهدات دكتر «هوپين سون» ثابت كرده كه: عموم ناراحتى هاى مربوط به دستگاه تناسلى، از آثار استمناء است. و نيز ناراحتى هاى شبكيه چشم و مشيميه از آن سرچشمه مى گيرد.

آثار عادت به اين كار شنيع: صورت، رنگ اصلى خود را از دست مى دهد و پژمرده مى شود. حالت گرفتگى در سيماى آنها ظاهر مى گردد، چشم هاى آنها با حلقه هاى كبود رنگى احاطه مى شود. بعد از آن سستى و تنبلى در اعضاى مختلف مشاهده مى گردد. نقصان حافظه، خرابى اشتها، مشكل شدن هضم، تنگى نفس، است.

از اثرات و نشانه هاى اين عمل نيز: كم خونى و ضايع شدن قواى جسمانى، روحى، دوران سر، صداى گوشها، كمردرد، سختى تنفس، كم شدن حافظه، لاغرى و ضعف و سستى است. «1»»

يكى ديگر از صاحب نظران در اين مورد مى نويسد:

«... استمناء طراوت جوانى و حسن صورت را كم مى كند و مداومت آن موجب عنين شدن (از كار افتادن نيروى جنسى) مى گردد. و مويها را سفيد و به پيرى زودرس مبتلا مى گردند. و سرعت انزال (برماتسم) از عوارض حتمى آن خواهدبود.» «2»- «3»

دكتر عدنان

الشريف نيز آثار پزشكى استمناء را بررسى كرده ولى متذكر مى شود كه استمناء در حال خواب امرى طبيعى است كه احتلام ناميده مى شود «4» و سيد جواد افتخاريان نيز مطالب

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 270

مشابهى دارد «1».

بررسى:

در اينجا لازم است چند نكته روشن شود:

1. ممنوعيت استمناء يكى از خدمات دين اسلام به بشريت بويژه جوانان است. در زمانى كه بشر اطلاعى از ضررهاى بهداشتى و روحى استمناء نداشت اسلام اين عمل شنيع را حرام اعلام كرد. و اين مطلب انطباق احكام اسلام با پيشرفت هاى علوم پزشكى را نشان مى دهد.

2. در قرآن كريم به طور صريح از استمناء سخنى به ميان نيامده بلكه همانطور كه گذشت قرآن يك قاعده كلى (ممنوعيت ارضاء غريزه جنسى از راه غير ازدواج و مشروع) را بيان مى كند كه استمناء مى تواند يكى از مصاديق آن قاعده باشد. پس اين مطلب نمى تواند اعجاز علمى قرآن محسوب شود.

3. آثارى كه براى استمناء شمرده اند قسمتى از فلسفه و اسرار علمى اين حكم را نشان مى دهد.

علت تامه و منحصر صدور اين حكم را بيان نمى كند. و ممكن است قانون گذار اسلام به مصالح و مفاسد ديگرى نيز نظر داشته است.

4. استمناء مى تواند يكى از علل و عوامل موثر در بيمارى ها و آثار زيان بار روحى و جسمى باشد كه ذكر شد. و برخى از اين موارد علل و عامل ديگرى نيز دارد (مثل كم خونى و ...) پس اين آثار فى الجمله (نه در همه افراد و موارد) مى تواند صحيح باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 271

د: قرآن و بهداشت روان انسان

اشاره

برخى از آيات قرآن حاوى دستورات و سفارش هايى در زمينه عقايد، اخلاق، عبادات و

...

است كه در آرامش روانى و تعادل روحى انسان تأثير مثبت دارد و نتيجه آنها سلامت روانى انسان است. چرا كه موجب رفع اضطراب ها و نگرانى هاى بشر مى شود. و به اصطلاح او را شفاء مى دهد. «1»

اين مطلب از سه جهت قابل بحث و بررسى و اثبات است. نخست از جهت آياتى كه در خود قرآن وجود دارد و آن را «شفاء» مى خواند و دوم از جهت تاريخى و تأثير شفابخشى قرآن در جامعه بشرى و سوم از جهت علوم پزشكى كه اين تأثيرات را تأييد مى كند. ما اين مطلب را به صورت مختصر بيان مى كنيم و مورد بررسى قرار مى دهيم:

اول: آيات قرآن در مورد شفابخشى آن

در اين مورد به چند آيه استدلال شده است:

1. «ونُنزّل من القرآن ماهو شفاء ورحمة للمؤمنين ولايزيد الظالمين الاخساراً» «2» «قرآن را نازل مى كنيم كه شفاء و رحمت براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد.» 2. «بتحقيق از سوى پروردگارتان اندرز و شفادهنده دلها نازل شد.» «3» 3. «بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفاء است.» «4» نكات:

1. واژه «شفاء» در مقابل بيمارى ها و عيب ها و نقص ها است بنابراين نخستين كارى كه قرآن در وجود انسان مى كند همان پاكسازى از انواع بيماريهاى فكرى و اخلاقى فرد و جامعه است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 272

و واژه رحمت همان مرحله تخلّق به اخلاق الهى و جوانه زدن شكوفه هاى فضايل انسانى در وجود افرادى است كه تحت تربيت قرآن قرار گرفته اند.

پس «شفاء» اشاره به پاكسازى و «رحمت» اشاره به بازسازى است.

2. چگونه قرآن شفابخش دردهاست؟ برخى مفسران قرآن در اين زمينه مى نويسند:

«بدون شك بيماريهاى روحى و

اخلاقى انسان، شباهت زيادى به بيماريهاى جسمى او دارد. هر دو كشنده است، هر دو نياز به طبيب و درمان و پرهيز دارد، هر دو گاهى سبب سرايت به ديگران مى شود ... چه تشبيه جالب و پر معنا و پر مايه اى؟ آرى قرآن نسخه حيات بخش است براى آنها كه مى خواهند با جهل و كبر و غرور و حسد و نفاق به مبارزه برخيزند. قرآن نسخه شفابخشى است براى برطرف ساختن ضعف ها و زبونى ها و ترس هاى بى دليل، اختلاف ها و پراكندگى ها، براى آنها كه از بيمارى عشق به دنيا، وابستگى به ماديات، تسليم بى قيد و شرط در برابر شهوت ها رنج مى برند.

قرآن نسخه شفابخش جهانى است كه آتش جنگ در هر سوى آن افروخته است و در زير بار مسابقه تسليحاتى كمرش خم شده است. «1»

نكته جالب آن است كه داروهاى شفابخش دردهاى جسمانى، معمولًا آثار نامطلوبى بر ارگانهاى بدن مى گذارند. اما اين داروى شفابخش (يعنى قرآن) هيچ أثر نامطلوبى بر روى جان و فكر و روح انسان ندارد. «2»

3. در برخى روايات اسلامى نيز به بعد شفابخشى قرآن اشاره شده است. «3»

4. چرا كه آيه فوق اشاره شده بود كه ستمگران از قرآن نتيجه معكوس مى گيرند:

پاسخ آن است كه: قرآن مثل قطره هاى خالص باران است كه در باغ ها لاله رويد و در شوره زار خس، قرآن همچون غذاى نيروى بخشى است كه اگر يك دانشمند بخورد براى تعليم و تربيت نيرو مى گيرد. و اگر به يك ستمگر بدهى براى بيدادگرى بيشتر از آن سود مى برد. در حالى كه غذا يكسان است اما تفاوت در افراد و طرز تفكر آنهاست.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص:

273

افرادى كه خمير مايه وجودشان بر أثر كفر و ظلم و نفاق به شكل ديگرى در آمده است، هر جا نور حق را مى بينند به ستيز با آن بر مى خيزند، و اين مقابله و ستيز با حق، بر پليدى و گمراهى و زيانكارى آنها مى افزايد و روح طغيان و سركشى را در آنها تقويت مى كند. پس قرآن مايه هدايت گمراهان است اما هدايت كسانى كه در جستجوى حق هستند و با همين انگيزه به سراغ قرآن مى آيند. نه افراد متعصب و لجوج كه با ديدى منفى به سراغ قرآن مى آيند، كه مسلماً از آن بهره اى نخواهند برد. «1»

دوم: شفابخشى قرآن در بستر تاريخ

بهترين دليل براى اثبات شفابخشى قرآن، مقايسه وضع عرب جاهلى با تربيت شدگان مكتب قرآن و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در آغاز اسلام است.

عرب ها قبل از ظهور اسلام گرفتار جهل، خونخوارى و انواع بيماريهاى اجتماعى و اخلاقى بودند. اما با نسخه شفابخش قرآن نه تنها درمان يافتند، بلكه آنچنان نيرومند شدند كه ابر قدرت هاى جبار جهان را به زانو در آوردند. «2»

هنوز دويست سال از تعاليم قرآن سپرى نشده بود كه جامعه اى متمدن بوجود آوردند و به وحدت در تفكر و وحدت عملى جامعه دست پيدا كردند و تفرقه ها، غارتگرى ها جاى خود را به حاكميت قانون داد. زنانى كه برده وار زندگى مى كردند و زنده به گور مى شدند، نجات يافتند و در ارث پدر و مادر خود شريك شدند و حتى در امور اجتماعى دخالت مى كردند.

مردم جزيرة العرب كه تعدادى انگشت شمارى با سواد داشتند، به علم و دانش روى آوردند و كتاب هاى فراوان نوشتند و محوريت علمى جهان را تا قرن ها بدست گرفتند. «3»

كسانى

كه به همديگر رحم نمى كردند و غرق در رباخوارى بودند، به ايثار و انفاق و قرض دادن روى آورند. افراد ترسو تبديل به شيران روز و عابدان شب شدند.

سوم: شفابخشى قرآن از منظر علوم پزشكى

برخى از روانشناسان و جامعه شناسان، قرآن و مطالب آيات آن را مورد توجه قرار داده و تأثيرات آنها را در روان انسان مورد بررسى قرار داده اند. و از اين رهگذر شفابخشى قرآن را با

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 274

علوم تجربى به اثبات رسانده اند. و به نتايج جالب و شگفت انگيزى دست يافته اند. اين گروه كارهاى خود را در دو محور عمده ارائه كرده اند كه بدانها اشاره مى كنيم:

الف: تأثيرات قرائت قرآن بر كاهش درد، اضطراب و افسردگى:

در اين مورد پژوهش هاى متعددى تحت عنوان شرايط كنترل شده و با توجه به ضوابط پزشكى توسط پزشكان متخصص انجام شده است وبه نتايج مثبتى رسيده است كه به برخى آنها اشاره مى كنيم:

1. آقاى عليرضا نيك بخت نصرآبادى، پايان نامه كارشناسى ارشد خود را به موضوع:

«بررسى ميزان تأثير آواى قرآن كريم بر كاهش درد بيماران بعد از اعمال جراحى شكم» اختصاص داده است «1» و در پايان نتيجه گرفته كه آواى قرآن باعث كاهش شدت درد در بيماران بعد از اعمال جراحى شكم مى شود «2» ما چكيده مقاله ايشان را به صورت كامل نقل مى كنيم.

تذكر: براى آشنائى بيشتر با جدول هاى آمارى و نتايج تحقيقات ايشان به ضميمه شماره 2 همين نوشتار مراجعه كنيد.

2. در پژوهشى كه توسط دو تن از محققان در تهران به روش آزمون اضطراب «كتل» انجام شد، نشان داده شد كه در بين گروه آزمايشى 60 نفره دختر كه بصورت تصادفى از بين دانش آموزان دبيرستانى

انتخاب شدند؛ گروهى كه حد اقل 6 ماه روزانه نيم ساعت به قرائت قرآن مجيد مى پرداختند ميزان اضطراب و گرايش به افسردگى آنان به شكل چشمگيرى كمتر از آزمودنيهاى گروه مقايسه است. «3»

3. در تحقيق ديگرى ثابت شد كه مداومت بر قرائت قرآن كريم نقش مؤثرى در مقابله با استرس دارد. همچنين فهم قرآن نيز در مقابله با استرس تأثير دارد. «4»

ب: تأثيرات آموزه هاى قرآن بر بهداشت روانى فردى و اجتماعى بشر:

برخى از محققان و متخصصان علوم پزشكى، پژوهش هاى متعددى در اين مورد انجام داده اند و تأثيرات آموزه هاى (دستورات وتوصيه هاى) و آيات قرآن را در بهداشت روانى فردى

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 275

و اجتماعى انسان بررسى كرده اند. در اين تحقيقات تجربى نتايج مثبت و چشمگيرى در مورد برخى مفاهيم و دستورات قرآن بدست آمده است كه در اينجا به صورت فهرست وار بدانها اشاره مى كنيم: «1»

1. وحدت شخصيت انسان و رابطه آن با توحيد قرآنى

يكى از صاحبنظران در اين مورد مى نويسد:

«پژوهشها در منابع و مجموعه آثار در سلامت روان نشان مى دهد كه اساسى ترين و مهم ترين مسأله در شخصيت سالم، وحدت روان و تعهد مذهبى است.

وحدت روان با سيستم ارزشى كه بتواند به حيات معنا و هدف دهد. مرتبط است. در بين سيستم هاى ارزشى، مذهب بالاترين قابليت را براى ايجاد وحدت شخصيت داراست.

اساس و مبناى مذهب اسلام بر وحدت و توحيد مى باشد. وحدت شخصيت ويگانگى روان انسان، مظهر و نماينده بارز توحيد ذات مقدس خالق است ...» «2»

2. دميدن روح اميد و ممنوعيت يأس نااميدى در قرآن و تأثير آن در كاهش افسردگى.

در قرآن كريم مى خوانيم:

«و از رحمت بى منتهاى خدا

نوميد مباشيد كه هرگز هيچ كس از رحمت خدا نوميد نيست، مگر كافران.» «3» تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 276

كتابهاى مذهبى و بويژه قرآن كريم بر توكل به خدا و اميد به فضل و رحمت الهى و مذمت نااميدى و يأس تاكيد دارند بطورى كه در اسلام نااميدى از خدا را يك گناه كبيره به حساب مى آيد. همين مطلب موجب مى شود كه مؤمنان هميشه شاداب و اميدوار باشند و به دامن افسردگى و يأس نيفتند.

يكى از صاحبنظران در اين زمينه مى نويسد:

«نتايج (يك آزمون) نشان داد، بيمارانى كه باورهاى مذهبى قوى تر داشتند و اعمال مذهبى را انجام مى دادند نسبت به گروه ديگر كمتر افسردگى داشتند و راه طولانى ترى را در هنگام ترخيص از بيمارستان پياده طى كردند.

همچنين دانستن خداوند به عنوان منشأ قدرت و آرامش و انجام فرايض دينى به صورت معنى دارى با درجه پايين افسردگى در هنگام ترخيص از بيمارستان ارتباط داشته است. «1»

3. دعوت قرآن به صبر «2» و تأثير آن در كاهش فشارهاى روانى.

4. دعوت قرآن به توكل بر خدا «3» و تأثير آن در حل مشكلات و آرامش روانى.

5. تأثير ياد خدا در آرامش دل و رفع اضطراب و نگرانى.

يكى ديگر از پزشكان صاحبنظر مى نويسد:

«واكنش سوگ ناشى از داغديدگى، واكنش طبيعى است. تحقيقات زيادى نشان داده اند كه داشتن تفكر و عملكرد مذهبى به طور محسوس موجب كاهش شدت درد فقدان و دوره آن مى شود.

اين تاثير از طريق مكانيسم هاى چندى صورت مى گيرد منجمله:

اول: اعتقاد، ايمان و توكل به خداوند () با نام و ياد او قلبها آرام مى گيرد. «الا بذكر الله تطمئن القلوب» «4» دوم: داشتن صبر و بردبارى

و تسليم رضاى خداوند و تسليم نظام الهى و پناه

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 277

بردن به خداوند در هنگام مصيبت ها «انّا للّه و انّا اليه راجعون» «1»

نيز موجب كاهش شدت و دوره سوگ مى شود.

سوم: بهره گيرى از سمبلهاى ايمانى و مذهبى از ديگر عوامل مهم و مؤثر در كاهش درد فقدان است.

در شيعه نمونه متعالى اين مراسم مربوط به عزاداريهاى عاشورا است.

عاشورا نمونه اى از هر نوع داغ را داراست داغ فرزند، داغ برادر، غم اسيرى و مظهر متعالى وداع با زندگى.

در انسان مسلمان داغدار به هر ميزان كه بتواند خودش را جاى داغداران كربلا قرار دهد و با آنها همانند سازى كند به همان ميزان از فشار داغديدگى خودش كاسته مى شود. «2»

6. ممنوعيت خودكشى در دين «3» و تأثير آن در پايين آمدن آمار خودكشى در جوامع مذهبى.

در دوازده پژوهش كه توسط «گارتنر» و همكاران (1991 م) مورد بررسى قرار گرفتند بين اعتقادات مذهبى و خودكشى همبستگى منفى مشاهده شد ...

«استاك» در توضيح اينكه چرا افراد مذهبى كمتر دست به خودكشى مى زنند دلايل مختلفى ارائه مى دهد كه از آن جمله بالا بودن عزت نفس و داشتن مسئوليت اخلاقى است همچنين عواملى مانند اعتقاد به بخشايش پروردگار، اعتقاد به مبارزه با وسوسه هاى شيطانى از قبيل خودكشى، اعتقاد به عدالت و روز واپسين را از ديگر عوامل مى داند. «4»

7. تأكيد بر محبت به پدر و مادر و تأثير آن در سلامت روانى افراد خانواده.

8. آيات حجاب در مورد بانوان و نقش آن در سلامت روانى زنان.

9. اعتقاد به معاد و تأثير آن در تأمين بهداشت روانى. «5»

تفسير موضوعى قرآن ويژه

جوانان، ج 2، ص: 278

10. تأثير نماز در آرامش روانى. «1» (طه/ 14 و رعد/ 28 و ...)

11. ممنوعيت بزهكارى در قرآن «2» و تأثير آن در كاهش اين رفتار در بين افراد مذهبى (تأثير اجتماعى). «3»

12. امر به معروف و نهى از منكر و تأثيرات آن بر جلوگيرى از رشد عوامل آلوده كننده فضاى جامعه (تأثير اجتماعى).

13. ممنوعيت سوء ظن، تجسسى، تهمت و غيبت و تأثيرات آنها در پاكى فضاى جامعه و امنيت اجتماعى حفظ شخصيت اجتماعى افراد.

14. توصيه به محبت، صله رحم، بخشش به ديگران و تأثيرات مثبت آن در اجتماع انسانى.

15. ايجاد فضاى سالم جنسى در اجتماع از طريق دستور حجاب براى زنان و ممنوعيت فحشاء در آيات قرآن.

16. دستور ازدواج و تشكيل خانواده و تأثيرات آن در آرامش فردى و سلامت محيط اجتماع.

ما در اينجا نمى توانيم تمام تحقيقات پزشكان و محققان را در مورد مطالب فوق نقل كنيم و فقط پاره اى از نتايج تحقيقات آنان را بيان كرديم. «4»

نتيجه گيرى و بررسى:

در اينجا تذكر چند نكته سودمند است:

1. با توجه به مطالبى كه از قرآن، روايات، تاريخ مسلمانان و علوم تجربى بيان شد، ويژگى شفابخشى قرآن كريم روشن گشت، و تأثيرات قرآن در مورد درمان بيماريهاى روحى و روانى بيان شد.

اين تأثيرات قرآن از همان صدر اسلام مشهود بوده و شاهدى بر حقانيت اين كتاب الهى است.

و تأثيرات قرآن بر بهداشت روانى انسان از مطالب شگفت انگيزى است كه با پيشرفت علوم روانشناسى روشن تر شده است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 279

2. توجه به اين نكته ضرورى است كه حكمت و فلسفه دستورات و مطالب قرآن كريم (مثل نماز، صبر، توكل و

...) منحصر در تأثيرات روانى آن نيست. بلكه تأثيرات معنوى (مثل نزديكى به خدا و تكامل روحى و ...) نيز دارد. و ممكن است بسيارى از آثار آن را ما كشف نكرده باشيم و از آن اطلاع نداشته باشيم.

پس اگر آثار روانى آيه اى در حوزه بهداشت روانى بدست نيامده يا ثابت نشد و يا حتى آثارى كه گفته شده، خلاف آن ثابت شد، اين مطلب اشكالى را بر دين و قرآن وارد نمى سازد. چرا كه ممكن است اين امور علت تامه اين احكام و آيات نباشد. بلكه اين دستورات تعبدى دين است كه با پيشرفت فكر و علم بشر ممكن است قسمتى از مصالح و آثار سازنده آن كشف شود. و برخى از آثار آن نيز روشن نشود.

3. شفابخشى قرآن و تأثيرات آن در بهداشت روانى انسان، اعجاز علمى قرآن را اثبات نمى كند، چرا كه اين تأثيرات دو بخش است:

بخش اول: مربوط به محتواى مطالب قرآن كريم است (مثل دستور به صبر و توكل و نماز و ...) كه اين آموزه ها در اديان قبل از اسلام نيز وجود داشته است و تأثيرات اين امور معنوى در بهداشت روانى انسان مخصوص قرآن كريم نيست، پس نمى تواند دليل اعجاز علمى اين كتاب مقدس باشد.

بخش دوم: تأثيرات فوق مربوط به قرائت قرآن است كه لحن و صداى خواننده يا موسيقى خاص قرآن در درمان بيماران اثر مى گذارد.

و شدت ناراحتى آنان را كم مى كند.

بنظر مى رسد كه اين مطلب هم هر چند بسيار عجيب و جالب است و عظمت اين كتاب مقدس را نمايان مى كند، اما دليلى بر اعجاز علمى قرآن كريم نيست.

چرا كه اين تأثيرات در مورد هر نغمه

آهنگين و زيبا و دلنشين موسيقى طبيعى (مثل صداى آب و ...) وجود دارد بطورى كه برخى تأثيرات آنها در آرامش روانى انسان مشهود است. و حتى برخى افراد در مورد موسيقى هاى غير طبيعى (موسيقى مصنوعى و ساخت دست بشر) هم ادعا مى كنند كه تأثيرات آرام بخشى دارد.

البته ممكن است ادعا شود كه تأثيرات نواى قرآن بيشتر است چرا كه همراه با معنويت است، ولى اثبات اين مطلب احتياج به پژوهش هاى بيشتر دارد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 280

4. شناخت هر چه بيشتر تأثيرات قرآن در بهداشت روانى فردى و اجتماعى انسان ها مى تواند ما را در شناخت بهتر قرآن و استفاده بيشتر از محضر آن در درمان بيماريهاى روانى كمك كند. و به عبارت ديگر تحقيقات تجربى در اين زمينه كيفيت هاى امور معنوى را به صورت كميت و آمار علوم تجربى در اختيار بشر قرار مى دهد. و راههاى جديدى را در استفاده از وحى الهى براى ما مى گشايد. كه اميد است اين راهى كه تازه آغاز شده ادامه يابد و بشريت را به كمالات معنوى علاقمندتر كند و راه حق اديان الهى و بويژه قرآن را به انسان سر گشته عصر حاضر بنماياند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 281

فصل دوم: قرآن و درمان بيمارى ها

الف: قرآن و درمان بيمارى هاى روانى و روحى

همان گونه كه بيان شد قرآن كريم بيمارى ها را منحصر به بيمارى جسمى نمى داند بلكه مى فرمايد كه گاهى دل و قلب و روح انسان بيمار مى شود و در اين هنگام خداوند يك نسخه شفابخش و طبيب حاذق فرستاده تا انسان را از بيمارى نجات بخشد. خداوند قرآن را به عنوان شفا معرفى مى كند. «1»

تذكر: ما در فصل قرآن و بهداشت، مباحثى پيرامون بهداشت

روانى بيان كرديم، از اين رو در اين قسمت به همين مقدار اكتفا مى كنيم.

ب: قرآن و درمان بيمارى هاى جسمى

ب 1. عسل
اشاره

عسل غذاى شيرينى است كه اغلب به صورت مايع بوده و از زنبور عسل به دست مى آيد. در قرآن كريم از مواد غذايى مختلفى نام برده شده است اما تنها در مورد عسل است كه آن را «شفا» ناميده است.

«و پروردگار تو به زنبور عسل «وحى» و الهام غريزى نمود كه: از كوهها و ثمرات و گلها بخور و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است به راحتى بپيما؛ از درون شكم نوشيدنى با رنگ هاى مختلف خارج مى شود. كه در آن شفا براى مردم است.» «2»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 282

تاريخچه:

عسل از زمان هاى قديم مورد توجه بشر بوده است. و علاوه بر جنبه غذائى آن در زمان «بقراط» و در متون «تورات» به عنوان يك ضد عفونى كننده در بيمارى هاى پوستى و زخمها مورد توجه بوده است «1».

و در كتاب مقدس نيز در مورد عسل مطالبى آمده است. «2»

حكمت ها و اسرار علمى:

بسيارى از صاحب نظران، مفسران و پزشكان در مورد اهميت غذائى و دارويى (شفابخشى) عسل سخن گفته اند. و بر قرآن كريم آفرين گفته اند كه آن را «شفا» خواند. در اين ميان يكى از كاملترين تحقيقات در اين زمينه را از نظر مى گذرانيم. و به برخى ديگر اشاره خواهيم كرد:

«دكتر عبد الحميد دياب و دكتر احمد قرقوز» نتايج تحقيقات، تجارب و آزمايشات علماى جهان به ويژه در روسيه و آمريكا را جمع آورى كرده اند و اين گونه گزارش مى كنند:

اول: مواد تشكيل دهنده عسل

عسل داراى بيش از 70 ماده مختلف است:

1. عسل مهمترين منبع مواد قندى طبيعى است و تا كنون 15 نوع قند در آن كشف گرديده است ... كه در مجموع

يك كيلوگرم عسل 3250 كالرى حرارت مى دهد.

2. عسل به لحاظ داشتن برخى انواع از مواد تخميرى در تبادلات غذايى و كمك به هضم غذا در ميان خوراكى ها بالاترين مرتبه را دارد.

3. عسل داراى ويتامين هاى بسيار است كه از جمله مهمترين آنها ويتامين، 2، 5، (اسيدنياسين)، 6 (پرودكسين)، ويتامين، ويتامين، ويتامين و ويتامين. هر چند مقدار اين ويتامين ها در عسل زياد نيست، ولى كافى و مفيد مى باشد.

4. عسل داراى انواع پروتئين، اسيدهاى آمينه و اسيدهاى آلى مثل اسيد فورميك ()، مشتقات كلروفيل، مقدارى آنزيم و محرك هاى حياتى () و رايحه هاى معطر مى باشد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 283

5. املاح معدنى در عسل فراوانند از جمله: كلسيم، سديم، پتاسيم، منگنز، آهن، كلر، فسفر، گوگرد و يد. املاح موجود در عسل 002/ 0% وزن آن را تشكيل مى دهد.

6. بسيارى از محققين تأكيد دارند كه عسل داراى عوامل قوى ضد ميكروب مى باشد.

همچنين اعتقاد بر اين است كه عسل داراى هورمون نباتى و نوعى هورمون جنسى (از مشتقات استروژن) است. مى بينيم كه عسل ماده اى است بسيار پيچيده و البته ممكن است با توجه به نوع گلهائى كه زنبورها از آن تغذيه مى كنند، عسل مناطق مختلف اندك تفاوتى با هم داشته باشند «1».

دوم: خاصيت ضد ميكروبى و ضد عفونى عسل

دانشمندان تاكيد دارند كه ميكروب هايى كه عامل بيمارى انسانها هستند قادر به ادامه حيات در عسل نيستند و عملًا عسل آنها را از بين خواهدبرد. براى اين خاصيت عسل نظريات بسيارى ارائه گرديده است. «2»

سوم: عسل و طب اطفال:

عسل براى كودك هم يك ماده غذايى است «3» و هم يك داروى بسيار ارزشمند مى باشد. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 284

چهارم: عسل و پيشگيرى

از عوارض تابش انواع اشعه و سرطان: «1»

پنجم: كاربرد درمانى عسل:

تأثير بهى بخشى عسل كاملًا مدلول صريح آيه قرآنى است كه مى فرمايد: «فيه شفاء للناس». و هنگامى كه انسان بر قدرت اين داروى الهى در بهبود بخشيدن بسيارى از بيمارى ها از جمله بيمارى هايى كه دانش بشرى تا كنون نتوانسته درمان مؤثرى براى آنها بيابد، پى ببرد، واقعاً شگفت زده مى شود. مهمترين ويژگى كه عسل را به عنوان يك دارو از ساير داروها متمايز مى سازد، نداشتن عوارض زيان آور جنبى بر ساير اندام هاى بدن است. و بلكه بر عكس، حال عمومى ساير دستگاهها را نيز بهبود مى بخشد كه اين خود در كوتاه كردن زمان بيمارى و سرعت درمان مؤثر است.

1. عسل و بيمارى هاى پوستى ():

درمان بيمارى هاى پوستى بويژه جوش هاى چركى و زخمهاى كهنه و عفونى با عسل از قديم الايام يعنى از زمان بقراط و متون تورات گرفته تا دوران ابن سينا كه معتقد بود عسل در درمان دمل ها و زخمهاى عميق عفونى بسيار سودمند است، رايج و متداول بوده است.

در عصر حاضر نيز پزشكان بسيارى كاربرد عسل را در درمان اين قبيل بيمارى ها آزمايش كرده اند. نتايج بدست آمده از اين آزمايشات را ارائه كرده اند. «2»- «3»

تزريق موضعى عسل: عده اى از پزشكان تأكيد دارند كه از عسل مى توان به صورت تزريق موضعى براى درمان خارش هاى حاد و مزمن پوستى استفاده كرد و نتيجه مطلوب گرفت.

2. عسل و بيمارى هاى گوارشى:

عناصر گوناگون شيميايى موجود در عسل به نوعى است كه قادر است تأثيرات نيكوئى بر برخى از بيمارى هاى دستگاه گوارش بگذارد. «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 285

3. عسل و بيمارى هاى تنفسى:

مصرف عسل در بيمارى هاى سل، سياه سرفه

و التهاب حنجره و گلو، التهاب ريه و در بيمارى هاى آسم و ذات الريه بسيار سودمند است.

4. عسل و درمان بيمارى هاى چشم:

عسل را از قديم الايام در معالجه بيمارى هاى چشم به كار مى برده اند و به نتايج مطلوبى نيز دست مى يافتند. امروزه تجارب و آزمايشات بى شمار تأثير و فايده عسل را در درمان بيمارى هاى چشم ثابت كرده است. «1»

5. عسل و درمان بيمارى هاى زنان و زايمان: «2»

6. عسل و درمان بيمارى هاى گوش، حلق و بينى «3»

7. عسل و درمان بيمارى هاى قلبى: «4»

8. عسل و بيمارى هاى كليه:

در مواردى كه فعاليت كليه دچار نارسائى گردد، از عسل به دليل دارا بودن مقدار اندكى پروتئين و املاح معدنى مى توان به عنوان رژيم غذايى استفاده كرد و به عنوان داروى مؤثر نيز نتيجه بخش خواهد بود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 286

عده اى از پزشكان با استفاده از عسل در تركيبات گياهى مثل عصاره تره و يا روغن زيتون و يا عصاره ليمو، نتايج مثبتى در دفع سنگ مثانه به دست آورده اند.

9. عسل و دستگاه عصبى: «1»

10. عسل در درمان كم خونى مفيد بوده، گلبول هاى قرمز و هيموگلوبين را افزايش مى دهد و خاصيت ضد خونريرى دارد و از اين بابت مى تواند نقص ويتامين بدن را جبران كند.

در خاتمه بحث در باره اين داروى جادوئى، لازم به تذكر مى دانيم كه معالجه با عسل بايد زير نظر پزشك معالج انجام شود نه سر خود، زيرا ممكن است كه نتيجه مطلوب به دست نيايد.

با توجه به آنچه به صورت خلاصه گذشت، به حيطه تأثير وسيع اين تركيب عجيب كه خداوند حشره كوچكى را مأمور تهيه آن فرموده، پى مى بريم. حشره اى كه شايد

از نظر حجم كوچك باشد ولى از نظر نظم و تلاش و كوشش و انجام وظايف بسيار آگاه و با مهارت و بزرگ است.

بحث در باره عسل در اين مختصر نمى گنجد و شايد اسرار بسيارى وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده زيرا «و ما اوتيتم من العلم الا قليلًا» «2» بررسى:

1. در اينكه عسل خواص غذايى و درمانى فراوان دارد، جاى ترديد نيست همان گونه اشاره صريح قرآن به «شفا» بودن عسل «فيه شفاء للناس» يك مطلب علمى است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 287

2. با توجه به اينكه قبلًا در فرهنگ پزشكى بشر تا حدودى پى به اين مطلب برده بودند و امثال «بقراط» از روش شفابخشى عسل استفاده مى كردند. و حتى در تورات نيز از عسل به نيكى ياد شده است.

پس نمى توان گفت كه اين مطلب اعجاز علمى قرآن كريم است. و فقط مى توانيم بگوييم كه اين آيه قرآن «فيه شفاء للناس» ارشادى است يعنى تأييد مطلبى است كه پزشكان و كتب مقدس قبل از اسلام متذكر آن شده بودند.

پس اين مطلب عليرغم اصرار بسيارى از صاحب نظران و پزشكان محترم، يك اعجاز علمى قرآن نيست. بلكه يك مطلب علمى است كه قرآن كريم بر آن مهر تأييد زده است.

3. با توجه به انواع مختلف زنبورهاى عسل و مناطق متفاوت كه داراى گياهان مختلفى است.

در نتيجه عسل هايى با رنگ ها و خواص مشترك يا متفاوتى به دست مى آيد. و از اين رو ممكن است برخى از اين آثار در مورد همه عسل ها صادق نباشد. بلكه اين مطالب در مورد، عسل فى الجمله صحيح است.

2. روزه
اشاره

روزه (صوم) عبارت است از غذا نخوردن از صبحگاهان

تا اول شب (با نيت و شرايط ويژه كه در كتابهاى فقهى دينى موجود است)، كه اين عمل تأثيرات روحى و جسمى فراوانى براى انسان دارد و مورد توجه قرآن كريم قرار گرفته است.

در مرحله اول روزه داران را وعده بخشش و اجر عظيم مى دهد:

«و مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك دامن و زنان پاك دامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مى كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.» «1» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چرا؟ او گفت: چون در اسلام و قرآن فضيلتى در باره آنها همانند مردان نيامده است و اينجا بود كه آيات فوق نازل شد «2».

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 288

در مرحله دوم روزه را بر مسلمانان واجب مى كند:

«اى افرادى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شده، همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد، تا پرهيزكار شويد، چند روز معدودى را بايد روزه بداريد و هر كس از شما بيمار يا مسافر باشد تعدادى از روزهاى ديگر را روزه بدارد. و بر كسانى كه روزه براى آنها طاقت فرساست، همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيرزنان لازم است كفاره بدهند. مسكينى را اطعام كنند و كسى كه كار خيرى انجام دهد براى او بهتر است و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانيد. (روزه در چند روز معدود ماه رمضان است) ماهى كه قرآن براى راهنمايى مردم و نشانه هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده است. پس آن كس از شما كه

در ماه رمضان در حضر باشد (در سفر نباشد) روزه بدارد و آن كس كه بيمار يا در سفر است روز هاى ديگرى را به جاى آن، روزه بگيرد. خداوند راحتى شما را مى خواهد نه زحمت شما را.» «1» تاريخچه:

روزه در اديان قبل از اسلام سابقه اى طولانى دارد. و با شرايط ويژه اى و با انواع خاصى (مثل روزه سكوت) وجود داشته است. قرآن كريم به اين سابقه در دو مورد اشاره مى كند. نخست در هنگام تشريع روزه مى فرمايد:

«اى افرادى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شده همان گونه كه براى كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد.» «2» و در آيه ديگرى به روزه حضرت مريم عليها السلام اشاره مى كند:

«و هر گاه كسى از انسانها را ديدى، با اشاره بگو: من براى خداوند رحمان روزه اى نذر كرده ام.» «3»

- «4»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 289

كتاب مقدس نيز پيروان يهوديت و مسيحيت را به روزه دارى فرا مى خواند و مى گويد:

چهل روز روزه داشتن موسى عليه السلام و ايليا و عيسى مسيح به طور معجزه و خارق عادت بوده است. «1»- «2»

حضرت مسيح عليه السلام نيز فرمود كه شاگردانش بعد از فوت او روزه خواهندداشت «3». حواريان آن حضرت نيز در موقع لزوم (روزه را) منظور و معمول مى داشتند. لكن امرى بر حتميت و وجوب آن نفرمودند «4».

حكمت ها و اسرار علمى:

در مورد اسرار علمى و تأثير روزه در پيش گيرى و درمان برخى بيمارى ها بسيارى از پزشكان و صاحب نظران، اظهار نظر كرده و كتاب ها در اين زمينه نوشته اند. و در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز اشاراتى بدان ها شده است «5». ما در

اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. روزه در روايات

در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام بر آثار روزه بويژه آثار معنوى آن تاكيد شده است، اما ما در اينجا به يك روايت اكتفا مى كنيم:

عن النبى صلى الله عليه و آله: «صوموا تصحّوا «6»»؛ «روزه بگيريد تا سالم باشيد.»

2. روزه موجب تقويت اراده روحى انسان مى شود

در اين رابطه برخى از پزشكان مى نويسند:

«از طرفى ديگر روزه مى تواند تأثيرات نيكويى بر روح انسان نيز داشته باشد كه به صورت رقت احساس و عواطف، خيرخواهى، دورى از جدل و درگيرى و دشمنى با ديگران ظاهر مى شود. روزه دار احساس مى كند روحى متعالى و فكرى بلند دارد.» «7»

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 290

اما در باره رابطه روزه با وظايف جنسى، مى توان گفت روزه باعث تقويت اراده روحى انسان مى گردد و او را قادر مى سازد تا با نفس خود به مجاهده برخاسته و از اعمالى كه منجر به ارتكاب گناه مى شود (مثل نگاه حرام و فكر كردن در باره رذايل و معاصى كه منجر به افزايش ترشحات هورمون هاى جنسى مى گردد) خوددارى نمايد. لذا روزه روش موفقى براى اجتناب از ارتكاب گناه بوده و هست و پيامبر اكرم جوانانى را كه از ازدواج سرباز مى زدند مورد خطاب قرار داده مى فرمود:

«اى گروه جوانان، هر كس از شماقادر به تهيه خانه اى باشد، ازدواج كند و كسى كه توانايى آن را نداشته باشد روزه بگيرد كه روزه براى او سپرى است درمقابل معاصى.» «1»

3. تأثير مثبت روزه بر بيمارى ها

برخى از پزشكان نوشته اند: امروزه تأثير مثبت روزه بر بسيارى از بيمارى ها به اثبات رسيده است مهمترين اين بيمارى ها عبارتند از:

* امراض دستگاه گوارش از قبيل التهاب حاد معده.

* چاقى.

* تصلب شرايين، بالا رفتن فشار خون و خناق سينه.

* التهاب مزمن كليه.

* آسم.

* اختلالات روانى واخلاقى «2».

4. تأثير روزه در پيشگيرى بيمارى ها

برخى از پزشكان مى نويسند:

«روزه برنامه اى است براى نظام بخشيدن به ابعاد مختلف زندگى به صورت ادوارى، كه در آن انسان هاى مؤمن خود را ملزم مى دانند سالى يك ماه به آن عمل كنند و اين كار تأثير عميقى بر روح و جسم آنها بر جاى مى گذارد.

* روزه يك تدبير وقائى و يك روش درمانى براى بسيارى از حالات مرضى است، و شايد دستگاه گوارش بيش از ساير اندام هاى ديگر از آن بهرمند شود.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 291

عمل غذا خوردن با بلعيدن لقمه پايان نمى پذيرد بلكه اين اولين مرحله كار است. با بلعيدن لقمه، تمام دستگاههاى بدن وارد فعاليت مى شوند تا عمل هضم و جذب به نحو مطلوب انجام پذيرد. لذا دستگاه گوارش را مى توان پركارترين دستگاه بدن ناميد. و همانطور كه استراحت براى اعضاى مختلف بدن لازم و ضرورى است، براى دستگاه گوارش نيز امرى حياتى و واجب است.

و چه بهتراين استراحت از طريق پيروى از يك برنامه ثابت غذايى و در طول يك ماه باشد تا به فوايد و دست آوردهاى غير قابل انكار و بسيارى نايل شويم از جمله:

* خلاصى بدن از چربى هاى متراكمى كه در صورت افزايش تبديل به بيمارى چاقى مى شود.

* دفع فضولات و سموم متراكم در بدن.

* فرصت دادن به سلول ها و غدد بدن براى تجديد قوا وانجام وظايف

خود به نحو مطلوب وكامل.

* استراحت نسبى كليه ها و دستگاه ادرار.

* كاهش رسوبات چربى در شريان ها و پيش گيرى از تصلب شرايين.

* گرسنگى باعث مى شود كه پس از پايان روزه بدن از خود واكنش نشان دهد. اين واكنش به صورت ميل به غذا و نشاط و فعاليت و تحرك است. در حالى كه قبلًا خوردن غذابه صورت يك عادت خسته كننده در آمده بود.

اگر آداب روزه را همان طور كه شارع مقدس تكليف فرموده و رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما سنت قرار داده بجا آورده شود، مى تواند بهترين روش درمانى با گرسنگى باشد. روشى كه اروپائيان در اين اواخر به اهميت آن پى برده اند.

در همين رابطه يك پزشك اتريشى به نام بارسيلوس مى گويد: «ممكن است فايده گرسنگى در معالجه برتر از كاربرد دارو باشد.» پزشك ديگرى به نام دكتر هلبا () بيماران خود را چند روز از غذا خوردن منع مى كرد و سپس براى آنها غذاهاى سبك تجويز مى نمود.

درمان با روزه بر از بين بردن بافت هاى مريض و از كار افتاده تكيه دارد كه بعد از روزه مجدداً ترميم خواهد شد. شايد به همين دليل باشد كه عده اى و از جمله دكتر «باشوتين» معتقد باشند كه روزه مى تواند جوانى را به انسان باز گرداند «1».

تذكر: براى اينكه از روزه بهره كامل بگيريم، لازم است آداب آن را به طور صحيح بجا

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 292

آوريم از جمله تأخير در خوردن افطار و تعجيل در خوردن سحرى و عدم اسراف در خوردن غذا هم از نظر كميت و هم از لحاظ كيفيت «1».

در مورد روزه و حكمت ها و اسرار

علمى آن دكتر السيد الجميلى»

و دكتر عدنان الشريف «3» و محمد سامى محمد على «4» و دكتر جمال الدين حسين مهران «5» و سيد جواد افتخاريان «6» نيز مطالبى مشابهى گفته اند.

بررسى:

در اينجا تذكر چند مطلب لازم است:

1. لزوم روزه دارى براى انسان يك هديه الهى است كه از طرف انبياء: به بشر ابلاغ شده است.

آثار مفيد روحى و بهداشتى روزه و اسرار آن كاملًا روشن است و اين يك مطلب علمى است كه در اديان الهى وجود دارد. با توجه به اينكه در اعصار گذشته مردم اسرار علمى روزه را نمى دانستند و آن را اجباراً انجام مى دادند و بشريت در عصر حاضر به فوايد پزشكى روزه پى برده است ممكن است بگوييم كه حكم روزه دارى يكى از معجزات علمى اديان الهى است. البته اين احتمال هم هست كه گفته شود اصل پرهيز از غذا در بيماريها، از دير زمان مورد توجه پزشكان بوده است و روزه نوعى تاييد اين دستور پزشكى است. اما مى توان به اين احتمال پاسخ داد، كه روزه در اديان الهى مخصوص انسان هاى سالم است اما پرهيز پزشكى ويژه انسان هاى بيمار است.

2. روزه را نمى توان يك معجزه علمى انحصارى قرآن محسوب كرد چرا كه همان گونه كه گذشت روزه، در اديان قبل از اسلام سابقه داشته است و يك حكم تأسيسى اسلام نيست.

3. روزه در اصل يك عبادت است كه براى نزديكى انسان به خدا و تعالى روحى و معنوى او قرار داده شده است پس اگر چه روزه فوايد بهداشتى و درمانى دارد ولى نبايد آن را در حد يك دستور رژيم غذايى پايين آورد و از فوايد عظيم معنوى آن غافل

و محروم شويم.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 293

4. اسرار پزشكى كه در مورد روزه گفته شد جزئى از فلسفه و حكمت حكم وجوب روزه است و اين مطلب ثابت نمى كند كه علت تامه و منحصر تامه صدور اين حكم همين فوايد پزشكى است. بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگرى نيز مورد نظر شارع بوده است.

5. تأثير روزه در برخى از بيمارى ها كه نام برده شد (مثل امراض دستگاه گوارش) ممكن است در برخى موارد و با نظر پزشك معالج قابل اجرا و مفيد باشد و چه بسا كه طبق تشخيص پزشكان روزه براى برخى از اين افراد مضر باشد كه در آن صورت روزه حرام است. پس اين آثار فى الجمله (در برخى موارد) صحيح است.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 294

صفحه سفيد

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 295

فصل سوّم: قرآن و اسرار خلقت انسان (از نظر پزشكى)

اشاره

در آمد:

قرآن كريم در زمانى نازل شد كه علم پزشكى در ابتداى راه بود و پزشكان اطلاعات زيادى از كاركرد دستگاه هاى درون بدن انسان نداشتند.

طب يونانى و ايرانى بر مجامع علمى آن روزگاران حاكم بود ولى رشد چندانى در زمينه تشريح بدن انسان نداشت، كالبد شكافى و تشريح اعضاء درونى انسان در چند صد سال اخير مورد توجّه جدّى پزشكان قرار گرفت. و در دستور كار دانشگاه هاى بزرگ واقع شد.

در بين جوامع صدر اسلام، جامعه عرب بهره كمترى از علوم پزشكى داشت. و در همان زمان برخى از آيات قرآن به اسرار پنهان آفرينش بدن انسان اشاره مى كند، اسرارى كه قرن ها بعد و با استفاده از وسايل پيشرفته كشف گرديد. بيان اين گونه مطالب در قرآن كريم نوعى

رازگوئى و خبر از غيب و مطالب كشف نشده بود.

اينك مطالب اينگونه آيات را بررسى مى كنيم:

مراحل خلقت انسان، اعجاز علمى قرآن

قرآن كريم در موارد متعددى سخن از خلقت انسان گفته و مراحل آن را تذكر داده است هر چند كه اين آيات به ما درس خداشناسى و معادشناسى مى دهد. امّا نكات و اشارات علمى را در بردارد كه موجب حيرت متخصصان علوم پزشكى در اعصار مختلف شده است. و آن را نه تنها دليل اعجاز علمى قرآن بلكه دليل اعجاز بلاغى قرآن نيز گرفته اند «1».

بر اساس آيات قرآن «2» مى توان مراحل خلقت انسان را از ابتداى كار پدر و مادر تا تولد كودك اينگونه دسته بندى كرد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 296

1. مرحله خاك. (تراب- طين)

2. مرحله آب. (ماء- ماء دافق- ماء مهين)

3. مرحله منى. (نطفة من منى)

4. مرحله نطفه مخلوط. (نطفة امشاج)

5. مرحله علقه. (علقة)

6. مرحله مضغه. (مضغة)

7. مرحله تنظيم و تصوير و شكل گيرى. (تسويه و تصوير)

8. مرحله شكل گيرى استخوانها. (عظاماً)

9. مرحله پوشاندن گوشت بر استخوان ها. (فكسونا العظام لحماً)

10. مرحله آفرينش جنس جنين. (مذكر و مؤنث)

11. مرحله آفرينش روح يا دميدن جان در انسان. (خلقاً آخر- و نفخ فيه من روحه)

مطالبى پيرامون پيدايش گوش و چشم. (و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة)

12. مرحله تولد طفل. (نخرجكم طفلًا)

13. مرحله بلوغ.

14. مرحله كهن سالى.

15. پايان زندگى (مرگ). «1»

البته برخى مفسران و پزشكان به گونه اى ديگر از آيات استفاده كرده و مراحل خلقت انسان را از نظر قرآن هفت مرحله دانسته اند «2».

دكتر «موريس بوكاى» در مورد تاريخچه جنين شناسى و شناخت پيدايش انسان از تخم مخلوط زن و مرد و تطورات و مراحل جنين مى نويسد:

«بايد همه

بيانات قرآنى را با معلومات اثبات شده عصر جديد مقايسه كرد، موافق بودنشان با اينها واضح است ليكن همچنين بى نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومى كه در اين خصوص در جريان دوره وحى قرآنى شايع

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 297

مى بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسانهاى آن زمان تا چه اندازه از نظراتى شبيه آنچه در قرآن در باره اين مسائل عرضه شده دور بودند.

فى الواقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشنى از اين مسائل پيدا مى كنيم.

در تمام مدت قرون وسطى، اساطير و نظرات صورى بى پايه، منشأ متنوع ترين آراء و تا چندين قرن پس از آن سارى و جارى بود.

آيا مى دانيد كه مرحله اى اساسى در تاريخ جنين شناسى تصديق «هاروى «1»» در سال 1651 ميلادى بود مشعر بر اينكه «هر چيز كه مى زِيَد در آغاز از تخمى مى آيد.» و اينكه جنين بتدريج بخشى از پس بخشى درست مى شود؟

اين بيش از هزاره اى پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدى تخيلى شايع بود و انسانها قرآن را مى شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسى را كه انسانها قرونى چند براى كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است. «2»»

جمع بندى و بررسى نهائى مراحل خلقت انسان:

ما مراحل خلقت انسان تا مرگ را طى چهارده مرحله مورد بررسى قرار داديم. و با توجه به مطالب علمى و تفسير آيات مورد بحث به اين نتيجه رسيديم كه هر كدام از اين مراحل و انطباق آنها با يافته هاى علوم تجربى اعجاب انسان را بر مى انگيزد و عظمت قرآن را نشان مى دهد.

امّا هيچكدام

از اين مراحل به تنهايى نتوانست دليلى مستقل بر اعجاز علمى قرآن باشد.

حال پرسش آن است كه آيا بيان اين مراحل پانزده گانه به صورت منظم و مرتب مى تواند دليل اعجاز علمى قرآن كريم باشد؟

به نظر مى رسد كه نظم و ترتيبى كه قرآن در بيان مراحل خلقت انسان تا مرگ بيان كرده است (بويژه در سوره هاى حج/ 5، مؤمنون/ 12- 14، غافر/ 67) در عصر نزول قرآن مطالبى بديع و تازه بوده است و مردم آن زمان از آوردن مثل آن ناتوان بوده اند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 298

و همانطور كه دكتر «موريس بوكاى» بيان كرد اين مطالب از ذهنيت مردم آن زمان دور بوده است. بلكه تا قرن نوزدهم بشر ديد روشنى از اين مطالب و مراحل نداشت «1».

پس مى توان گفت كه آيات مربوط به خلقت انسان و نظم و ترتيب بيان مراحل آن در مجموع دليلى بر اعجاز علمى قرآن است. و عظمت آيات اين كتاب الهى و اتصال آن به منبع غيبى را به اثبات مى رساند.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 299

فهرست منابع

«فهرست منابع»

1. ابو السعود، دكتر رفيق، 1410 ق، الاعجاز حدثيه و علمّيه و رقميّه فى القرآن، دارالمعرفة، دمشق.

2. احمدى، محمود، 1371 ش، اعجاز عددى قرآن كريم و ردّ شبهات، انتشارات مسعود احمدى، بى جا.

3. احمد حامد، دكتر حامد، 1996 م، الآيات العجاب فى رحلة الانجاب، دارالقلم، دمشق، الطبعة الاولى.

4. ارناووط، محمد السيد، بى تا، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، مكتبة مدبولى، قاهرة.

5. اسماعيل پاشا، دكتر عبدالعزيز، بى تا، ترجمه غلامرضا سعيدى، اسلام و طب جديد يا معجزات علمى قرآن، انتشارات برهان، بى جا.

6. آسيموف، ايزاك، 1361

ش، ترجمه عليرضا توكلى صابرى، اكتشافات قرن بيستم (سيارات)، شركت سهامى انتشار، تهران.

7. افتخاريان، سيد جواد، 1362 ش، قرآن و علوم روز، انتشارات افتخاريان، تهران.

8. امين، احمد، بى تا، ترجمه بهشتى، لارى و امامى، راه تكامل، انتشارات دار الكتب الاسلامية، هفت جلدى.

9. امين شيرازى، احمد، 1373 ش، اسلام پزشك بى دارو، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هشتم.

10. انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، كتاب مقدس، تهران، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها).

11. اهتمام، احمد، 1344 ش، فلسفه احكام، چاپخانه اسلام، اصفهان.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 300

12. اوبلاكر، اريك، 1370 ش، ترجمه بهروز بيضاوى، انتشارات قديانى، تهران.

13. بدران، مهندس مصطفى ابو سيف، 1418 ق، المنظومات العددية فى القرآن العظيم برهان احصائى فى احكام البناء القرآنى، مكتبة وهبة، قاهره.

14. بوكاى، موريس، 1365 ش، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ سوم.

و همين كتاب تحت عنوان «عهدين، قرآن و علم» توسط حسن حبيبى ترجمه شده است انتشارات سلمان، 1375 ش، تهران.

و نيز ترجمه عربى آن تحت عنوان «التوراة و الانجيل و القرآن و العلم الحديث» توسط انتشارات دار الكندى، بيروت، 1398 ق.

و نيز ترجمه عربى تحت عنوان «دراسة الكتب المقدسة فى ضوء المعارف الحديثة» توسط دارالمعارف، قاهره، 1978 م.

15. باربور، ايان، 1362 ش، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، علم و دين، مركز نشر دانشگاهى، تهران.

16. بازرگان، مهدى، 1333 ش، مطهرات در اسلام، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ دوم.

17. همان، 1353 ش، باد و باران در قرآن، به اهتمام سيد محمد مهدى جعفرى.

18. البحرانى، سيد هاشم الحسينى، 1334 ش، البرهان فى تفسير القرآن، دار الكتب العلمية، قم،

پنج جلدى.

19. بى آزار شيرازى، عبدالكريم، 1349 ش، گذشته و آينده جهان، انتشارات طباطبائى، قم، چاپ دوم.

20. پاك نژاد، دكتر سيدرضا، 1350 ش، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، كتابفروشى اسلاميه، ج 1 و 11.

21. پى ير، روسو، 1344 ش، تاريخ علوم، مؤسسه انتشارات امير كبير، تهران چاپ چهارم، ترجمه چاپ چهل و دوم كتاب.

22. تجليل، ابو طالب، 1372 ش، راههاى خداشناسى در طبيعت، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم.

23. تاج آبادى، حسين، 1372 ش، انسان و علوم اسلامى از ديدگاه اسلام واحد انتشارات دانشگاه آزاد اسلامى نراق.

24. الجليلى (دكتر سيد)، 1987 م، الاعجاز الطبى فى القرآن، دار و مكتبة الهلال، بيروت.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 301

25. الجائى، سليم، بى تا، النظريه القرآنية الكونية حول خلق العالم، مطبعة نضر، دمشق.

26. جزائرى، دكتر غياث الدين، 1365 ش، اسرار خوراكيها و زبان خوراكى ها، بى نا، چاپخانه سپهر تهران.

27. حقيقى، ك، م، بى تا، فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، انتشارات لوكس (نويد)، شيراز، ج 1.

28. حنفى احمد، بى تا، التفسير العلمى للايات الكونية فى القرآن، دار المعارف، مصر.

29. حسب النبى، دكتر منصور محمد، 1991 م، القرآن و العلم الحديث، الهيئة المصرية العامة للكتاب، مصر.

30. حسين مهران، دكتر جمال الدين، 1992 م، آيات من الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، مكتبة الانحلو المصرية، قاهرة.

31. حسين فاروقى، دكتر محمد اقتدار، 1374 ش، ترجمه احمد نمايى، گياهان در قرآن، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اول.

32. الحر عاملى، محمد بن الحسن، 1391 ق، وسايل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، دار احياء التراث العربى، بيروت، الطبعة الرابعة، بيست جلدى.

33. حكيم، سيد محمد باقر، 1417 ق، علوم القرآن، مجمع الفكر

الاسلامى، الطبعة الثالثة.

34. حلبى، على اصغر، 1371 ش، نهضت هاى دينى- سياسى معاصر، انتشارات بهبهانى، تهران.

35. الحويزى، عبدالعلى بن جمعه العروسى، 1383 ق، تفسير نور الثقلين، المطبعة العلمية، قم، پنج جلدى.

36. خرمشاهى، بهاءالدين، 1372 ش، قرآن پژوهى، مركز، نشر فرهنگى مشرق، تهران.

37. خمينى، امام روح الله الموسوى، 1390 ق، تحرير الوسيله، دار الكتب الاسلاميه، قم، دو جلد.

38. خوئى، آية الله سيد ابو القاسم، 1394 ق، البيان فى تفسير القرآن، المطبعة العلمية، قم.

39. الخطيب، عبدالغنى، 1362 ش، ترجمه دكتر اسد الله مبشرى، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، تهران.

اصل كتاب تحت عنوان «اضواء من القرآن على الانسان و النشأة الكون» در مكتبة دار الفتح، دمشق، 1390 ق، به چاپ رسيده است.

40. خليفه رشاد، ترجمه سيد محمد تقى آيت اللهى، 1365 ش، اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، دانشگاه شيراز.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 302

41. خليفه رشاد، 1983 م، معجزة القرآن الكريم، دارالعلم للملايين، بيروت، الطبعة الاولى

42. دفضع، بسّام، بى تا، الكون و الانسان بين العلم و القرآن، مطبعة الشام، بى جا.

43. دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، 1404 ق، مع الطب فى القرآن الكريم، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة.

و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه على چراغى، انتشارات حفظى بى تا، تهران.

44. دياب، دكتر محمود، 1408 ق، الاعجاز الطبى فى القرآن الكريم، مطبوعات دارالشعب، قاهره.

45. دستغيب، شهيد عبد الحسين، 1361 ش، گناهان كبيره، كانون ابلاغ انديشه هاى اسلامى، بى جا، دو جلدى.

46. داور مزدى، دكتر هرمز، 1372 ش، انگل شناسى پزشكى، جهاد دانشگاهى، چاپ چهارم.

47. الذهبى، محمد حسين، 1396 ق، التفسير و المفسرون، دار الكتب الحديثة، بى جا، الطبعة الحديثة، دو

جلدى.

48. رضائى فر، مهندس جعفر، 1375 ش، قرآن و آخرين پديده هاى علمى، انتشارات فوژان.

49. راشدى، لطيف، 1377 ش، نگرشى به علوم طبيعى در قرآن، نشر سبحان، تهران.

50. رهبرى، احمد، 1374 ش، از مجموعه دانستنيهاى قرآن، انسان پيش از تاريخ (پيدايش انسان)، انتشارات مارليك، تهران.

51. راسل. ل. ا. ك، ترجمه محمد جواد سهلانى، بى تا، كاربرد روش سيستم ها به ضميمه تعبير قرآن آربرى، انتشارات بعثت، تهران.

52. رضائى اصفهانى، محمد على، 1365 ش، در آمدى بر تفسير علمى قرآن، انتشارات اسوه، قم.

53. رازى، فخرالدين، 1411 ق، تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، دار الكتب العلمية، بيروت، 32 جلد.

54. رشيد رضا، محمد، بى تا، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، دار المعرفة، بيروت، الطبعة الثانية، 12 جلد.

55. الراغب الاصفهانى، ابوالقاسم الحسين بن محمد، 1332 ش، المفردات فى غريب القرآن، المكتبة الرضوية، تهران.

56. رى شهرى، محمد محمدى، 1367، ميزان الحكمة، دفتر تبليغات اسلامى، قم، چاپ سوم، ده جلد.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 303

57. زيدان، جرجى، بى تا، تاريخ التمدن الاسلامى، دارالمكتبة الحياة، بيروت، پنج جلد در دو مجلد.

58. زمخشرى، محمود بن عمر، بى تا، تفسير الكشاف، دار الكتاب العربى، بيروت، چهار جلد.

59. الزركشى، بدر الدين محمد بن عبدالله، 1410 ق، البرهان فى علوم القرآن، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد.

60. زمانى، مصطفى، 1350 ش، پيشگوئيهاى علمى قرآن، انتشارات پيام اسلام، قم.

61. سلامة، دكتر على محمد، 1986 م، السمع و البصر فى القرآن الكريم، منشورات جمعية الدعوة الاسلامية العالمية، طرابلس ليبى.

62. سامى محمد على، بى تا، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، دارالمحبة، بيروت و همان 1416 ق، دار النور، دمشق.

63. سامى محمدعلى، بى تا، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، دارالمحبة، بيروت

و همان 1416 ق، دارالنور، دمشق.

64. سيوطى، جلال الدين عبد الرحمن ابى بكر، 1407 ق، الاتقان فى علوم القرآن، دار الكتب العلمية، بيروت، دو جلد.

65. همان، 1405 ق، الاكليل فى استنباط التنزيل.

66. سيد قطب، 1386 ق، فى ظلال القرآن، دار احياء الثراث العربى، بيروت الطبعة الخامسة، هشت جلدى.

67. سبحانى، يد اللّه، 1351 ش، خلقت انسان در بيان قرآن، شركت سهامى انتشارات، تهران چاپ سوم.

68. سبزوارى، حاج ملا هادى، 1369 ش، شرح منظومه، انتشارات علّامه، قم، چاپ ششم.

69. سادات، مهندس محمد على، 1357، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، انتشارات فلق تبريز.

70. سپهر، مهدى، 1370 ش، سير تحوّل علوم تجربى در جهان اسلام، مركز اطلاعات علمى و فنى مجتمع فولاد مباركه.

71. سادلر، پروفسور توماس، دى، 1370 ش، ترجمه دكتر مسلم بهادرى و دكتر عباس شكور، رويان شناسى پزشكى لانگمن (تجديد نظر ششم 1990 م)، انتشارات سهامى چهر.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 304

72. سليمان، احمد محمد، 1981 م، القرآن و الطب، دار العودة، بيروت، الطبعة الخامسة.

73. همان، القرآن و العلم.

74. الشريف، دكتر عدنان، 1990 م، من علم الطب القرآنى، دار العلم للملايين، بيروت.

75. همان، 1994 م، من علوم الارض القرآنية (الثوابت العلمية فى القرآن الكريم)، دار العلم للملايين، بيروت، الطبعة الثانية.

76. شهرستانى، سيد هبة الدين، 1356 ش، اسلام و هيئت، مطبعة الغرى فى النجف.

77. شريعتى، محمد تقى، 1335 ش، تفسير نوين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

78. شريعتى، دكتر على، اسلام شناسى، حسينيه ارشاد، تهران، جزوه 15 و 16.

79. شاه محمدى، دكتر داود، 1376 ش، ايمان مذهبى به عنوان يكى از عوامل كاهش دهنده شدت و دوره سوگ، مجموعه چكيده 40 سخنرانى، همايش نقش دين در

بهداشت روان، ش 31، دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى ايران.

80. صادقى، دكتر محمد، بى تا، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، كتابفروشى مصطفوى بوذر جهرمى، تهران، چاپ دوم.

81. همان، 1408 ق، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة، انتشارات فرهنگ اسلامى، قم، الطبعة الثانية.

82. صدقى، نعمت، بى تا، معجزة القرآن، نشر عالم الكتب، قاهره.

83. صدوق، شيخ صدوق ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، 1385 ق، علل الشرايع، مكتبة الحيدرية نجف، و مكتبة الداورى قم.

84. صداقت، سيد على اكبر، بى تا، قرآن و ديگران، نشر روح، قم.

85. طباطبائى، علامه محمد حسين، بى تا، الميزان فى تفسير القرآن، دار الكتب الاسلامية، تهران، الطبعة الثانية. و نيز 1393 ق، مؤسسة مطبوعاتى اسماعيليان، الطبعة الثالثة، 20 جلدى.

86. همان، 1362 ش، اعجاز قرآن، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، قم.

87. همان، بى تا روش رئاليسم، با پاورقى هاى استاد مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، قم، پنج جلد.

88. طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 305

89. طبرسى، شيخ ابى على الفضل بن الحسن (امين الاسلام)، 1395 ق، تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن، المكتبة الاسلامية، تهران، ده جلد در پنج مجلد، چاپ پنجم.

90. طنطاوى جوهرى، بى تا، الجواهر فى تفسير القرآن، دار الفكر، سيزده جلد.

91. طالقانى، آيةالله سيد محمود، 1348 ش، پرتوى از قرآن، شركت سهامى انتشار، تهران.

92. طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير، 1393 ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، دار المعرفة، بيروت، 30 جلد در 12 مجلد.

93. طوسى، خواجه نصير الدين و علامه حلّى، 1407 ق، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، دفتر انتشارات اسلامى

جامعه مدرسين، قم.

94. عليوى، ابن خليفه، 1403 ق، معجزة القرن العشرين فى كشف سباعية و ثلاثية اوامر القرآن الكريم، دارالايمان، دمشق.

95. عبدالعزيز دكتر محمد كمال، بى تا، اعجاز القرآن فى حواس الانسان (دراسة فى الانف و الاذن و الحنجره فى ضوء الطب و علوم القرآن و الحديث)، مكتبة ابن سينا، مصر.

96. عبد الصمد، محمد كامل، 1410 ق، الاعجاز العلمى فى الاسلام (القرآن الكريم)، دار المصرية اللبنانية، قاهرة.

97. عمر ابوحجر، دكتر احمد، 1411 ق، التفسير العلمى للقرآن فى الميزان، دار قتيبه، بيروت- دمشق.

98. عشرى، عبدالمنعم السيّد، 1985 م، تفسير الآيات الكونية فى القرآن الكريم، الهيئة المصرية العامة للكتاب، مصر.

99. عبد الرحمن العك، شيخ خالد، 1414 ق، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة و النشر، سوريه.

100. عبد الرضا على، دكتر صادق، 1411 ق، القرآن و الطب الحديث، دار المورخ العربى، بيروت.

101. العميد الصيدلى، عمر محمود عبدالله، 1410 ق، الطب الوقائى فى الاسلام، شركة معمل و مطبعة الزهراء الحديثة، عراق، موصل.

102. غزالى، ابو حامد، 1402 ق، احياء العلوم (الاحياء)، دارالمعرفة، بيروت، چهار جلدى.

103. همان، بى تا، جواهر القرآن، المركز العربى للكتاب، بيروت- دمشق.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 306

104. غبارى ثباب، دكتر باقر، 1376 ش، باورهاى مذهبى و اثرات آنها در بهداشت روان، فصلنامه انديشه و رفتار (مجله روانپزشكى بالينى)، ش 9- 10.

105. الفندى، دكتر محمد جمال الدين، 1371 ش، ترجمه سيد حسين مير دامادى، شگفتى هائى از اعجاز در قرآن كريم، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،

106. القميحا، نزيه، 1417 ق، القرآن يتجلى فى عصر العلم، دار الهادى، بيروت.

107. قريشى، سيد على اكبر، 1361 ش، قاموس قرآن، دار الكتب الاسلامية، تهران، چاپ سوم، هفت جلد در سه

مجلد.

108. كلينى، محمد بن يعقوب، 1361 ش، اصول كافى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، قم، چهار جلد.

109. كاشانى، ملا فتح الله، 1346 ش، تفسير منهج الصادقين، كتابفروشى اسلاميه، تهران.

110. كاشانى، محمد محسن فيض، 1402 ق، تفسير صافى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، الطبعة الثانية، 5 جلدى.

111. كوستلر، آرتور، ترجمه منوچهر روحانى، خوابگردها.

112. گلشنى، دكتر مهدى، 1375 ش، قرآن و علوم طبيعت، نشر مطهر، تهران.

113. محمودى، عباسعلى، 1362 ش، ساكنان آسمان از نظر قرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران چاپ چهارم.

114. محى الدين العجوز، شيخ احمد، 1407 ق، معالم القرآن فى عوالم الاكوان، دار الندوة الجديدة، بيروت.

115. محمود اسماعيل، محمد، 1411 ق، الاشارات العلمية فى الآيات الكونية فى القرآن الكريم، دارالدعوة، اسكندرية.

116. معرفت، آيةالله محمدهادى، 1417 ق، التمهيد فى علوم القرآن، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، ج 6.

117. محمد عبدالعزيز، دكتر عبد الحميد، بى تا، الاعجاز الطبى فى القرآن الكريم، مكتبة ابن سينا، قاهره.

118. مطهرى، شهيد مرتضى، 1372 ش، علل گرايش به مادى گرى، انتشارات صدرا، تهران، قم، جلد اول مجموعه آثار.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 307

119. همان، پاورقى هاى اصول فلسفه و روش رئاليسم. (كه متن از علامه طباطبائى است).

120. مصباح يزدى، محمد تقى، 1368، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، دو جلد.

121. همان، 1367 ش، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، قم.

122. مظفر، محمد رضا، 1368 ش، اصول الفقه، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد.

123. همان، 1402 ق، المنطق، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.

124. مجلسى، علامه محمد تقى، 1385 ش، بحارالانوار، المكتبة الاسلامية، تهران، 110 جلد.

125. مهاجرى، مسيح، 1363 ش، نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

126. مشكينى اردبيلى، آية الله على، بى تا،

ترجمه حسينى نژاد، تكامل در قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

127. مصطفوى، حسن، 1371 ش، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، وزارت ارشاد جمهورى اسلامى ايران، الطبعة الاولى.

128. مكارم شيرازى، آية الله ناصر، 1373 ش، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، تهران چاپ بيست و ششم (27 ج).

129. همان، 1367، تفسير به رأى، مطبوعاتى هدف، قم، چاپ هفتم.

130. همان، پيام قرآن، انتشارات نسل جوان.

131. همان، قرآن و آخرين پيامبر، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ دوم.

132. ملكيان، مصطفى، 1373 ش، بررسى گونه هاى تعارض بين علم و دين، فصلنامه مصباح، ش 10، پژوهشكده علوم انسانى دانشگاه امام حسين عليه السلام.

133. مير محمدى زرندى، سيد ابو الفضل، 1375 ش، تاريخ و علوم قرآن، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ چهارم.

134. نوفل، عبد الرزاق، 1409 ق، الاعجاز العددى للقرآن الكريم، مطبوعات الشعب، قاهرة، الجزء الاول، الطبعة الثالثة.

135. همان، الجزء الثانى، 1411 ق، الطبعة الثانية.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 308

136. همان، الجزء الثالث، 1407 ق، الطبعة الثانية.

تذكر: همين كتاب توسط دار الكتاب العربى، بيروت، 1407 ق، به صورت تك جلدى نيز منتشر شده است.

137. همان، 1404 ق، القرآن و العلم الحديث، دار الكتاب العربى، بيروت.

138. نهاد جرّار، بسّام، 1414 ق، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الكريم، المؤسسة الاسلامية، بيروت، الطبعة الثانية.

139. ناجى محمد محى الدين، حسين، 1405 ق، تسعة عشر ملكاً بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، الزهراء للاعلام العربى، قاهره.

140. النجدى، دكتر حميد، 1414 ق، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم، مطبعة جوهر الشام، دمشق.

141. نيازمند شيرازى، يد اللّه، 1335 ش، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، شركت چاپ ميهن، چاپ چهارم.

142. ناصر الدين، سعيد، 1385 ق، القرآن و

العلوم، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، كربلاء.

143. نورى، آية اللّه حسين، 1370 ش، دانش عصر فضا، نشر مرتضى، قم.

144. نجمى، محمد صادق و هاشم هريسى، 1361 ش، شناخت قرآن، بى نا، بى جا.

145. نجفى، گودرز، 1377 ش، مطالب شگفت انگيز قرآن، نشر سبحان، تهران.

146. نيكبخت نصر آبادى، عليرضا، 1373 ش، بررسى ميزان تأثير آواى قرآن كريم بر كاهش درد بيماران بعد از عمل جراحى شكم، پايان نامه كارشناسى ارشد دانشگاه تربيت مدرس دانشكده علوم پزشكى، تهران.

147. نژد، محمد، 1374 ش، جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، انتشارات بنياد، چاپ هفتم.

148. هيتو، دكتر محمد حسن، 1409 ق، المعجزة القرآنية (الاعجاز العلمى و الغيبى)، موسسة الرسالة، بيروت.

149. هيك، جان، 1372 ش، ترجمه بهرام راد، ويراسته بهاء الدين خرمشاهى، فلسفه دين، انتشارات بين المللى هدى، تهران.

تفسير موضوعى قرآن ويژه جوانان، ج 2، ص: 309

150. ويلارد، رى (و ديگران)، 1374 ش، ترجمه سيد محمد امين احمدى، مؤسسه كتاب همراه، تهران.

151. ويليام هاوكينگ، استفن، 1372 ش، ترجمه حبيب الله داد فرما- زهره داد فرما، انتشارات كيهان، تهران، چاپ دوم.

152. يزدانى، عباس 1375 ش، اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، كيهان انديشه، ش 67، مؤسسة كيهان، قم.

153. ياسين عبد القادر، حسين، 1417 ق، الاعجاز الطبى فى الكتاب و السنة، مكتبة وهبة، قاهره، الطبعة الاولى.

154. يوسفى لويه، مجيد، و فاطمه حسن پور، 1376 ش، تاثير تلاوت قرآن بر كاهش اضطراب و افسردگى، خلاصه مقالت همايش نقش دين در بهداشت و روان، دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى ايران ..

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109