تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1(قرآن و هنر)

مشخصات كتاب

سرشناسه : نصيري علي

عنوان و نام پديدآور : قرآن وهنر تفسير موضوعي ويژه جوانان (1)/ علي نصيري.

مشخصات نشر : قم : انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1386.

مشخصات ظاهري : 285 ص.

فروست : تفسير موضوعي ويژه جوانان؛ 1.

شابك : 24000 ريال

وضعيت فهرست نويسي : برون سپاري

يادداشت : كتابنامه: ص. 275-285؛ همچنين به صورت زير نويس.

موضوع : هنر در قرآن

موضوع : زيبايي شناسي در قرآن

رده بندي كنگره : BP103/7 /ن6ق4 1386‮

رده بندي ديويي : 297/487

شماره كتابشناسي ملي : 1287139

درآمد

قرآن كريم چشمه سازي جوشان است كه براي همه زمان ها و مكان ها و نسل هاي بشر آمده است. از اين رو پاسخگوي نيازها و پرسش هاي زمانه است.

پاسخ هاي قرآن بصورت تفسير آيات الهي ارائه مي شود كه به دو شيوه اساسي ارائه مي گردد:

الف: تفسير ترتيبي: تفسير آيات كل قرآن با يك سوره از ابتداء تا پايان كه به صورت مرتب انجام مي شود.

ب: تفسير موضوعي: اين شيوه تفسيري خود به دو روش فرعي تقسيم مي شود.

اول: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از درون قرآن مي گيرد، براي مثال مفسر آيات نماز يا زكات را از قرآن جمع آوري كرده سپس، با توجه به قرائن ديگر، به بحث و بررسي و نتيجه گيري از آنها مي پردازد.

دوم: تفسير موضوعي كه موضوعاتش را از متن اجتماع يا علوم و وقايع عصري مي گيرد و بصورت پرسش به محضر قرآن عرضه مي كند، سپس مفسر آيات موافق و مخالف را جمع آوري كرده و با در نظر گرفتن قرائن ديگر (مثل روايات و علوم و شواهد تاريخي و ...) به نتيجه گيري و استنباط مي پردازد و پاسخ پرسش زمان خويش

را مي يابد، و به مخاطبان قرآن ابلاغ مي كند.

از اين رو «مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي» به عنوان نخستين مركز پژوهشي كشور بر خود لازم ديد كه مجموعه اي از تفاسير موضوعي را فراهم آورد كه پاسخگوي پرسش ها و نيازهاي زمان جوانان عصر خويش باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 14

نوشتار حاضر يكي از سلسله تفاسير موضوعي از نوع دوم است كه براي جوانان فراهم آمده است و با قلمي روان و مستند به آيات (و با توجه به قرائن روائي، علمي، تاريخي و ...) به يكي از پرسش هاي زمان در باب هنر پاسخ مي دهد.

مقوله هنر يكي از مسائل چالش برانگيز است كه در عصر ما شاخه هاي مختلفي پيدا كرده و لازم است كه جوانان مسلمان از ديدگاه مثبت قرآن نسبت به آن آگاه شوند، و با چالش ها و اشكالات و پاسخ هاي آن نيز آشنا گردند.

نويسنده محترم اين اثر دوست دانشمند حجت الاسلام والمسلمين دكتر علي نصيري (زيد عزه) عضو هيئت مديره مركز مذكور است كه عمر خود را وقف قرآن كرده و در عرصه ها و ابعاد مختلف آن قلم زده و به تدريس و پژوهش پرداخته است.

اميد است جامعه قرآن پژوه و جوانان قرآن دوست و هنرمندان متعهد از اين اثر ارزشمند استفاده كامل كنند و ديدگاههاي خويش را براي ما ارسال كنند.

در اينجا لازم است از نويسنده محترم كه اثر خود را در اختيار مركز گذاشت و از پژوهشگران مركز كه در آماده سازي اين اثر تلاش كردند، بويژه آقاي حسن رضا رضائي و نصرالله سليماني تشكر كنيم. «1»

الحمدلله رب العالمين

قم- 25/ 10/ 1385

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 15

ديباچه

«ان الله جميل يحب الجمال» «1»

هنر، رهاورد خلاقيّت و زيبايي است، از اين رو آثار هنري با كارها و دستاوردهاي جاري و متداول بشر متفاوت بوده و با نوعي خلاقيت و ابتكار همراه و از عنصر زيبايي بهره برده اند.

آثار هنري به خاطر خلاقيتي كه به همراه دارند مورد تحسين همگان قرار مي گيرند و به جهت زيبايي كه به تصوير مي كشند شيفتگي آدمي را به همراه مي آورند؛ زيرا خلاقيت از صفات كماليه حضرت حق است؛ «هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ» «2»

كه جلوه اي از آن در انسان به وديعت نهاده شده و زيبايي از صفات جماليه حق است «ان الله جميل» كه با سرشت آدمي آميخته شده است، و انسان در مقابل صفت كماليه سر تعظيم فرود مي آورد و در مقابل فطرت شيفته مي گردد، با اين بيان هنر و آثار هنري بالطبع هماهنگ و هم آوا با نظام تكوين خواهند بود، حال جاي اين پرسش است كه آيا هنر و مقوله هاي هنري در نظام تشريع نيز داراي چنين جايگاه بلندي هستند يا نه؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 16

آيا اديان آسماني بويژه اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين با نگاهي مثبت و همراه با تأييد به هنر نگريسته يا آنكه به مخالفت با آن برخاسته است؟!

زماني اهميت اين پرسش آشكار مي شود كه توجه داشته باشيم هنر و مقوله هاي هنري در طول تاريخ هماره بسان شمشير دو لبه عمل كرده است، گاه به صورت گفتاري شيوا و دلنشين در قالب خطابه پيامبران يا نثري استوار و بس دلچسب بسان متن قرآن و يا شعري نغز و حكيمانه در سخن دين و دينداري درآمده و گاه در

قالب آواي شهوت برانگيز موسيقي يا تصاوير و صحنه هاي بدآموز عرصه نمايش، زمينه ساز انحراف اخلاقي بشريت شده يا در شكل شعر و قصّه براي تثبيت پايه هاي ستم و ستمگران به كار گرفته شده است.

وقتي موضوعي مثل هنر به رغم هماهنگي با روح خلاقيت و فطرت از زمين گسترده اي براي بهره جويي منفي برخوردار باشد از دستگاه حكيمانه شريعت چه انتظاري مي توان داشت؟

آيا شريعت مي تواند به خاطر ويژگي هاي ذاتي مثبت هنر آن را به صورت مطلق و همه جانبه مورد تأييد قرار دهد يا آنكه بايد به خاطر لوازم عارضي و منفي هنر به مخالفت همه جانبه با آن برخيزد؟ يا آن كه بايد راهي ميانه را در پيش گيرد و با تقسيم هنر به هنر مثبت و منفي از هنر مثبت دفاع كند و با هنر منفي مبارزه نمايد؟

آنچه در مباحث اين كتاب دنبال شده، اثبات همين راه سوم و ميانه است، يعني اثبات اين مدعا كه اسلام هماهنگ با اصل اعتدال و نيازهاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 17

فطري، در كنار خط بطلان كشيدن بر آن دسته از مقوله هاي هنري كه در خدمت باطل و باطل كيشان قرار مي گيرند، از هنر مثبت كه در خدمت حق و ارزش هاي انسان قرار دارد حمايت كرده است.

بر اين اساس مباحث كتاب در هفت فصل تنظيم شده است:

* در فصل نخست كلياتي همچون: مفهوم هنر، عوامل رويكرد به جلوه هاي هنري، هنر و زيبايي در كتاب تكوين انعكاس يافته است.

* در فصل دوم درباره نثر قرآن به عنوان برجسته ترين و زيباترين متن مقدس سخن به ميان آمده است.

* در فصل سوم درباره شعر و جايگاه آن

در فرهنگ اسلامي گفتگو شده است.

* فصل چهارم به بررسي هنر قصه و نقش تأثيرگذار آن در ترويج ارزش هاي اخلاقي اختصاص يافته است.

* در فصل پنجم يكي از پرچالش ترين مقوله هاي هنري يعني موسيقي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

* در فصل ششم نظرگاه فقهاء درباره هنر نقاشي و مجسمه سازي انعكاس يافته است.

* در فصل هفتم از هنر نمايش به عنوان رساترين ابزار پيام رساني سخن به ميان آمده است.

لازم به ذكر است كه اين نگاشته گزيده و سامان يافته اي از پايان نامه اين جانب در مقطع كارشناسي ارشد است كه در سال 1377 با عنوان:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 18

«بررسي جايگاه هنر از نگاه قرآن و روايات» در دانشكده الهيات دانشگاه تهران دفاع گرديد.

خواننده اين اثر بدون نياز به مراجعه به كتاب هاي متعدد و تا حدودي بدور از تحير و سرگرداني در مواجه با نظرگاه هاي متعدد و پراكنده، مي تواند با نگرش اسلام در عرصه هاي هنري مختلف آشنا گردد و با افق وسيع تري به كاوش در اين عرصه ها بپردازد.

از خداوند منان به خاطر توفيق انجام اين پژوهش سپاسگزارم و اميدوارم اين نگاشته به نشر و فرهنگ ناب و اصيل اسلامي و دلدادگي ما به آن كمك نمايد.

والله وليّ التوفيق

علي نصيري

10/ 9/ 1385

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 19

فصل اول: شناخت كلياتي پيرامون هنر و زيبايي

مفهوم هنر

اشاره

هنر در لغت به معناي فّن، صنعت، علم، فضل، كياست، فراست، لياقت و كمال آمده است. «1» معادل عربي اين واژه «فنّ» است.

به رغم آنكه مفهوم

اصطلاحي هنر بسان مفهوم علم امري بديهي و شناخته شده براي همگان به نظر مي رسد، اما نگريستن دقيق تر در مفهوم آن نشان مي دهد كه هنر از جمله مفاهيم ظريف و دقيقي است كه ارائه تعريف و تصويري گويا از آن كاري دشوار است.

تعاريف ذيل برخي از ديدگاه هايي است كه پيرامون مفهوم هنر ارائه شده است:

1. هنر كوششي است براي آفرينش صور لذت بخشي كه حسّ تشخيص زيبايي ما را ارضا كند و اين حسّ وقتي راضي مي شود كه ما نوعي وحدت يا هماهنگي حاصل از روابط صوري در مدركات حسّ خود دريافت كرده باشيم. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 22

2. هنر تجلي احساسات نيرومندي است كه انسان آنها را تجربه كرده است، اين تجلي ظاهري به وسيله خطها، رنگ ها، حركات و اشارات، اصوات و كلمات صورت مي پذيرد. «1»

3. كلمه هنر به معناي عام، نتيجه گرفتن از دانايي بوسيله توانايي و عمل است. «2»

4. هنر وسيله اي است براي ثبت و ضبط احساس انساني در قالب مشخص و نيز انتقال آن در خارج از عوامل ذهن و همچنين تفهيم آن احساس به ديگران است. «3»

5. هنر يك فعاليت انساني و عبارت است از اينكه فردي آگاهانه و به ياري علايم مشخصه ظاهري، احساساتي را كه خود تجربه كرده است، به ديگران انتقال دهد، به طوري كه اين احساسات به ايشان سرايت كند و آنها اين احساسات را تجربه كنند و از همان مراحل حسّي كه او گذشته است، بگذرند. «4»

6. هنر

در تجربه انساني، روش خاصي از بيان حقايق زندگي است، (يعني) اگر زبان علمي يا عادي كه ما آن را در زندگي روزمره خود به كار مي گيريم، داراي اين ويژگي است كه بيان مستقيم حقايق مي باشد، زبان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 23

هنر اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، تفاوت اين دو زبان آن است كه زبان نخست بر نقل حقايق به صورت واقعي خود استوار است، در حالي كه زبان هنر بر عنصر تخيّل استوار است.

به عنوان مثال اگر بخواهيم انفاق در راه خدا را بيان كنيم مي گوييم هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند، چند برابر آن پاداش خواهد گرفت، در اين حالت اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي يا علمي مي باشد، اما هنگامي كه همين مفهوم را با آيه كريمه:

«مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّهٍ ...؛ «1»

مثال كساني كه اموالشان را در راه خدا مصرف مي كنند، همانند مثال دانه اي است ...»

بيان مي كنيم، اين تعبير يك بيان «هنري» خواهد بود و تفاوت تعبير گذشته با اين تعبير، ايجاد يا افزودن يك رابطه جديد ميان «انفاق» و «دانه گندم» است. «2»

7. هنر آن است كه انسان: انديشه ها و عواطف خويشتن را يا از طريق قلم، قلم مو و «چكش» يا ابزار توليد آواها به صورت «شعر»، «نثر» و «نقاشي» و «تنديس» و «موسيقي» به منصّه ظهور برساند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 24

چنانكه پيداست اين تعاريف از سه زاويه

1. منشأ و خاستگاه ظهور و بروز هنر

2. شيوه و روش انعكاس آثار هنري

3. تجلي و تبلور بيروني آثار هنري

مفهوم هنر را به تصوير كشيده اند.

تعريف اول و پنجم به جهت نخست يعني منشأ ظهور هنر ناظر است، و تعريف چهارم و ششم جهت دوم يعني شيوه و روش انعكاس آثار هنري را مورد توجه قرار داده است، و تعريف دوم، سوم و هفتم براساس جهت سوم يعني تجلّي و تبلور آثار هنري شكل گرفته است، از سوي ديگر برخي از اين تعاريف نظير تعريف چهارم هنر را انعكاس دهنده احساسات انساني دانسته است، اما برخي از تعاريف نظير تعريف هفتم انديشه ها و تفكرات را نيز به احساسات افزوده است، به نظر مي رسد كه به منشأ ظهور و شيوه انعكاس آثار هنري، نمي توان هنر اطلاق كرد، آنچه مفهوم هنر را به دنبال مي آورد تبلور عيني و خارجي اين خاستگاه و شيوه آن است. از سوي ديگر هنر افزون بر تجلّي احساسات، تبلور انديشه ها نيز هست.

با توجه به اين نكات و با نگريستن به اين تعاريف مي توان تعريف ذيل را كه از جامعيت بيشتري برخوردار است، براي هنر ارائه كرد:

«هنر تجلّي و تبلور زيباگونه و عيني احساسات و انديشه هاي دروني آدمي است كه با شيوه ها و ابزار متناسب انجام مي پذيرد.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 25

هنر و زيبايي

صفحاتي كه بر روي آنها حروفي نگاشته شده باشد در گوشه و كنار جهان به وفور يافت مي شود، و بي آنكه نوع نگارش خطوط و كلمات آنها مورد توجه كسي قرار گيرد، تنها به عنوان شيوه اي براي تفهيم و تفاهم بكار مي روند.

اما به راستي چه ويژگي باعث شده كه يك اثر خوشنويسي برجسته، هزاران نفر را مورد توجه قرار داده و هر فرد هنر دوست را ساعت ها به درنگ و توجه به شكل حروف و تركيب آن را مي دارد؟ مقدار چوب يا پارچه اي كه در تابلوهاي نقاشي به كار رفته آنقدر ناچيز است كه قابل اعتنا نيست با اين حال چه عاملي سبب شده كه يك تابلوي نقاشي در مقابل مبالغ گزاف خريد و فروش شده و در موزه ها با تجليل فراوان نگهداري مي شود؟

قطعاً تنها عاملي كه چنين عنايت و توجهي را به اين آثار بخشيده زيبايي افزوني است كه در آنها به تصوير كشيده شده است.

«گاهي زيبايي ها به حدّي در ما تأثير مي كنند كه ما را از خود بيخود نموده يا سائر فعاليتهاي مغزي را لحظاتي و ساعاتي متوقف مي سازند.» «1»

اما براستي زيبايي خود چيست كه تمام آثار هنري ارزش و اعتبار خود را از آن مي گيرند؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 26

شهيد مطهري مي نويسد:

«آيا جمال و زيبايي قابل تعريف است؟ به اصطلاح منطقيون، جنس و فصل زيبايي، كدام است؟ زيبايي از چه مقوله اي است؟

آيا براي زيبايي هم مي توان فورمولي تعيين و ارائه كرد، همان گونه كه در شيمي براي امور مادي، فورمول هايي معين مي كنند يا خير؟.

اينها سؤالاتي است كه هنوز كسي به آنها پاسخ نداده است، به عقيده بعضي اين پرسش ها پاسخ ندارد، به اعتبار اينكه در ميان حقايق عالم عالي ترين حقيقت، حقيقتي است كه سؤال درباره چيستي آن صحيح نيست، لذا زيبايي را نمي توان تعريف كرد.» «1»

برخي ديگر از صاحب نظران نيز بر اين مطلب پاي فشرده اند كه:

«با آنكه زيبا شناسان براي استعمال به موقع و مناسب كلمه زيبايي و تشخيص صحيح آن مساعي فراوان بكار برده اند، هنوز به تعبير و توصيفي كه مورد پذيرش همه آنان واقع شده باشند دست نيافته اند.» «2»

بدين خاطر برخي معتقدند كه صفت زيبايي را تنها همراه با صفات ديگر نظير مطبوع بودن، سودبخشي و ... مي توان دريافت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 27

«دكارت» مي گويد:

«زيبا آن است كه به چشم مطبوع آيد.» «1»

ارسطو معتقد است:

«زيبايي در نظم و عظمت است.» «2»

«كانت» زيبا را چنين توصيف كرده است:

«زيبا آن است كه بدون دخالت مفاهيم كلي مورد پسند عموم واقع شود.» «3»

«پي يرگاستالا» معتقد است:

«زيبايي فقط شعوري است حساس به

نشانه هاي زيبايي و جز نشان توانگري و استغناي طبع خود ما نيست.» «4»

رايج ترين ديدگاهي كه پيرامون معني زيبايي مطرح شده، ديدگاه افلاطون است. افلاطون بر اين باور است كه:

«زيبايي عبارت است از هماهنگي اجزاء با كل.» «5»

فهم مفهوم زيبا آنگاه دشوار مي نمايد كه بدانيم قلمرو آن از امور مادي و محسوس فراتر رفته و امور معنوي و معقول را در برمي گيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 28

زيبايي كه در روايت «ان الله جميل يحب الجمال» «1» به خداوند نسبت داده شده از نمونه هاي زيبايي معنوي است، چنان كه زيبايي مورد نظر متكلمان عدليّه در مبحث حسن عقلي، زيبايي معقول است.

هم چنين مفاهيم اخلاقي را نيز از جمله مصاديق زيبايي هاي معنوي به حساب آورده اند. مثلًا راستي، خود يك زيبايي و كشش خاصي دارد. صبر، استقامت، علوّنفس، سپاسگزاري و عدالت، زيبايي و شكوهي معنوي دارند و هر انساني كه اين صفات در او باشد ديگران به سوي او كشيده مي شوند.

باري:

«زيبايي نمودي است نگارين و شفاف كه بر روي كمال كه عبارت از قرار گرفتن يك موضوع در مجراي بايستگي ها و شايستگي هاي مربوط به خود است، كشيده شده است.» «2»

ديرينه هنر

باستان شناسان بر اين باورند كه نشانه هايي از هنر در دوران قبل از تاريخ يعني دوره پارينه سنگي كه از حدود 40000 سال تا 10000 سال قبل از ميلاد مسيح دوام داشته، يافت شده است.

در اين دوره نقاشي بر سقف و ديوار غار، و نيز كنده كاري روي سنگ با دوده زغال يا سوخته

استخوان مخلوط با پيه جانوران و يا با رنگيزه هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 29

كاني، مانند گل اخرا و خاك سرخ، با نقوشي ساده و انتزاعي «1» صورت مي گرفته است، در دوران «نوسنگي» يعني حدود هشت هزار سال قبل از ميلاد مسيح هنر به رشد خود ادامه داده. «صنعت سفالگري رنگي يا منقوش با دست، شامل كوزه و ظرف و پياله و آبدان، و نيز پيكره هاي كوچك اندام و مهره هاي چهارگوش برجسته كاري با گل صورتگري با خاك رس نرم، نيز معمول شد.» «2»

در عصر «مس و سنگ» معماري شهري، فلز كاري، سفالگري، پيكرتراشي، صنايع نساجي، بوريا بافي و خط صور رواج يافت. «3»

سومريان در انواع هنرهاي اصلي چون معماري و پيكرتراشي و نقش برجسته كاري و نقاشي و هنرهاي فرعي مشتمل برسفالگري، مفرغكاري، عاجكاري، شيشه گري چند رنگ، منبّت كاري روي چوب، زرگري، ترصيع سنگ هاي قيمتي، ريخته گري و بافندگي، مهارت و پيشرفت داشتند. «4»

آشوريان با هنر تكامل يافته خود كه نقش برجسته كاري بود شاهكارهايي همتاي آثار برگزيده هر قوم و دوراني به وجود آوردند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 30

در معماري مصر، از ابتداء ساختن پرستشگاه و كاخ و مقبره، با شكوه و تفصيل بسيار، معمول بود و آثار مكشوف در سقّاره و ابيدوس مؤيد اين معني است. «1»

پيكرتراشي، نقاشي هاي ديواري، سفالگري لعابي، صنعت شيشه براي ساختن ظروف و اشياء تزييني كوچك و ... از ديگر هنرهاي رايج مصريان قديم بود.

در ايران در دوره هخامنشيان هنرهاي فرعي از جهت كمال مهارت فني در نقره سازي، لعابكاري، زرگري، منبت كاري، ريخته گري، مفرغ، بافندگي پارچه و فرش چيزي كم نداشته است به نحوي

كه ساخته هاي دست پيشه وران و هنروران ايراني چون تحفه هاي گرانبها به دورترين نقاط صادر مي شده است. «2»

به همين ترتيب سير تاريخي هنر از مراحل ساده اوليه آن تا عصر تكامل آن را مي توان در ساير ملل دنيا از قبيل: هند، چين، ژاپن، يونان و ... دنبال نمود، نكته مهم ديگري كه در بررسي تاريخ هنر مي بايست بدان تأكيد كرد اين است كه:

«همه هنرها در ابتداي امر مخلوط و از يك ريشه بوجود آمده اند، ولي كم كم از هم جدا شده و هر يك با متد خاص خود تطور مخصوص يافته است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 31

در بررسي تاريخي هنر به سه نكته دست مي يابيم:

1. با توجه به اينكه پارينه سنگي از نگاه باستان شناسان نخستين دوران ظهور انسان بر كره خاكي قلمداد شده و با توجه به حضور مظاهر هنري در اين عصر، مي توان نتيجه گرفت كه هنر همزاد با انسان است و اين امر بر فطري بودن هنر تأكيد دارد.

2. ميل و كشش به مظاهر هنري از امور مشترك ميان تمام ملل بوده و تاريخ كهن هر امتّي گوياي حضور آثار هنري در دورترين زمان شناخته شده در آن ملّت است، اين امر همگاني و نيز جهاني بودن رويكرد به پديده هاي هنري را ثابت مي كند.

3. هنر بسان ساير پديده هاي بشري داراي سير تكاملي از ساده به پيچيده بوده است.

هنر اسلامي

داستان هنر اسلامي با چكاچك شمشير و آواي سم ستوران در بيابان ها و بانگ بلند

پيروزي «الله اكبر» آغاز مي شود. «1»

«كريستين پرايس» معتقد است هنر اسلامي با برخورد با تمدن سائر ملل شكوفا شده است. او مي گويد:

«چيرگي اعراب بر جهان ايشان را با پيشه و هنر آشنا ساخت، بيابان گردان كه پيوسته در چادرهاي پشم بز زيسته بودند ناگهان ديدند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 32

فرمانرواي شهرهاي پهناور گشته اند، پرستش گاه هاي يونانيان و روميان و كاخ هاي ايرانيان و كليساهاي بيزانس را با موزائيك هاي زرين ديدند، گوهرهاي درخشان و فلزكاري و ظروف شيشه اي و سفال هاي نقاشي شده و عاج هاي كنده كاري و ابريشم با نقش هاي جالب بدست ايشان افتاد.» «1»

نويسنده كتاب «خلاصه تاريخ هنر» نيز معتقد است كه شكوفايي هنر اسلامي مرهون فتوحات مسلمانان و آشنايي با فرهنگ و تمدن ملل متمدن بوده است. «2»

«گوستاولوبون» مورخ شهير فرانسوي برخلاف «كريستين پرايس» كه به نوعي سعي دارد تمدن اسلامي را مرهون تمدن غريبان (يونانيان) بداند، پاره اي از اين ديدگاه ها را مخدوش مي داند، او بر اين باور است كه اساساً مشرق زمين داراي فرهنگ و تمدن ريشه اي بوده و اعراب مردماني آشنا به تمدن بوده اند.

او مي گويد:

«هميشه مشرق زمين مركز مرداني دانشمند و بزرگان صنعت و علماي ادب بوده است». «3»

او با استدلال به اين نكته كه:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 33

«اگر زبان و تمدن يك ملتي ناگهان در صفحه

تاريخ خودنمايي كرد، اين خودنمايي ناگهاني نتيجه پرورش يافتن آن در يك دوران بسيار طولاني است.» «1»

بيشتر مورخان را بخاطر اعتقاد به توحّش عرب پيش از اسلام تخطئه كرده است.

به نظر مي رسد عامل اساسي كه در شكوفايي تمدن اعراب و ظهور هنرهاي مختلف در ميان مسلمانان نقش داشته كه كمتر بدان توجه شده، تعاليم حيات بخش قرآن و سنت نبوي بوده است.

تشويق علم و دانش، تمجيد از دانشمندان و هنرمندان كه در سراسر معارف ديني موج مي زند، در رويكرد اعراب تازه مسلمان به دانش و هنر نقش بسزايي داشته است.

ادعايي كه توسط برخي از دانشوران مغرب زمين نيز تأييد شده است، به عنوان نمونه «كارل، جي، دوري» مي نويسد:

«در اسلام هنر و ايمان پيوندي ناگسستني دارند و در چهار چوب قوانين سخت، آزادي بسنده براي هنرمندان به منظور خلق آثار هنري نهاده شده است ... محور هنر اسلامي بر پايه تعاليم پيامبر اسلام حضرت محمد گذاشته شده است، تعليماتي كه معنا را مركز ثقل هنر قرار داده است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 34

نقش هنر در حفظ آثار اسلامي

در بررسي مظاهر هنر و آثار هنري پس از ظهور اسلام و همگام با مسلمانان در سده هاي مختلف، به يك نكته پي مي بريم و آن نقش مهم و تحسين برانگيز هنر در حفظ شعائر اسلامي است.

نقش هنر خطاطي درماندگاري خط قرآن

آن گونه كه تاريخ به ما گزارش كرده است پيامبر اكرم از روز نخست نزول آيات قرآن به كتابت قرآن توجه تام داشته، و عده اي از اصحاب را كه به نام «كاتبان وحي» اشتهار دارند، به اين امر اختصاص داد. «1»

بدين ترتيب هرگاه آيه يا سوره اي فرود مي آمد حتي اگر شب هنگام بود يكي از كاتبان وحي را فراخوانده آيات را بر او املاء مي كرد.

اين تلاش و نيز عنايت مسلمانان به حفظ قرآن به عنوان يكي از وظائف ديني، باعث حفظ و ماندگاري قرآن شده است.

پس از جمع آوري قرآن و يكدست شدن قرائت آن در عهد عثمان تلاش هاي قابل توجهي براي كتابت مجدّد به همراه ضبط رساي واژگان، اعراب آن، و علائم ديگر انجام گرفت. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 35

بعدها با همت خوشنويسان متبحّر، قرآن به نحو صحيح و رسايي نگاشته شد، و اين ميراث چنين زيبا بدست ما رسيد.

اوليّن خوشنويسي كه به نگارش قرآن همت گمارد «خالد بن ابي الهياج» «1» است، پس از او سنت خوشنويسي در سده هاي مختلف با توجه به ضرورت استنساخ قرآن همچنان دنبال شد.

امروزه تقريباً تمام قرآن هاي موجود در كشورهاي اسلامي به جاي استفاده از حروف چيني فلزي يا كامپيوتري، با

دستان پرتوان خوشنويسان و از رهگذر هنر خطاطي تهيه و عرضه مي گردد، بنابراين خوشنويسي قرآن افزون بر حفظ و انتشار قرآن از پراكندگي قرائت آن جلوگيري نمود و رغبت مسلمانان را به تلاوت قرآن فزوني بخشيد.

هنر معماري و نقش آن در حفظ آثار اسلامي

چنان كه از تاريخ پيدايش اديان آسماني پيداست، وجود پايگاهي براي پرستش معبود و ابراز احساسات ديني هماره به عنوان ضرورتي اجتناب ناپذير قلمداد شده است.

وجود مسجد براي مسلمانان، كليسا براي مسيحيان، كنيسه براي يهوديان، معبد براي هندوان و ... نشانگر اين امر است، با عنايت به چنين ضرورتي است كه رسول اكرم (ص) پس از هجرت از مكه و در آغاز ورود به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 36

مدينه اقدام به ساختن مسجد قبا كرد «1» و پس از ورود به مدينه اقدام اساسي را ساختن مسجد قرار داد. «2»

بدين ترتيب اولين گام فرهنگي موثر توسط مسلمانان پس از فتح شهرهاي مختلف ساختن مسجد بوده است، عنايت به مراقد اولياء دين كه به عنوان گرامي داشت و حفظ خاطره بر سرمزار ايشان ساخته شد، همگي حكايت از ارتباط تنگاتنگ بين فرهنگ ديني و اين آثار دارد، چنانكه قرآن كريم از ساختن مسجد بر روي غار اصحاب كهف ياد كرده است. «3»

بناهايي كه به عناوين مختلف در شهرهاي اسلامي ساخته شد و به نوبه خود در حفظ ميراث فرهنگ اسلامي نقش مهمي را ايفا كرد همه مرهون هنر معماري، كاشي كاري، گچكاري و ... است.

نويسنده كتاب «خلاصه تاريخ هنر» مي نويسد:

«در آغاز تكوين جامعه اسلامي، نمازخانه عبارت بود از محوطه ساده اي محصور در ديوارهايي از بافته بوريا ... ليكن چندان مدتي از رواج اسلام نگذشت كه تزئينات گوناگون اسلامي

تعيين و در مواضع خود جايگزين شدند، و به طرزي نسبتاً ثابت در هر اقليم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 37

و دياري از آن عالم گسترده كه ايمان وحدت بخش اسلام را پذيرفته بودند، به روش خود ادامه دادند.» «1»

همان گونه كه اين نويسنده آورده است:

«در صدر اسلام مساجد نقشه هاي ساده اي داشتند ولي در طول زمان با طرح هاي گوناگون و تزيينات مختلف، نقشه ها پيچيده شدند ... معماران دوره اسلامي مسجد را به شيوه هاي گوناگون مي آراستند ... براي مثال در عهد سلجوقيان آجركاري، در عهد ايلخانيان گچ بري و در عهد تيموريان و صفويان كاشيكاري رواج بيشتري داشته است.» «2»

مسجد «اورفا» در عراق، مسجد بزرگ «دهلي» مسجد «ابن طولون» در مصر، «جامع الجرائر»، «اياصوفيا» در تركيه، مقبره پيامبر اكرم (ص) در مدينه، مراقد امامان اهل بيت (عليهم السلام) كه نمودهاي هنري در جاي جاي آن موج مي زند، همه از نقش هنر در حفظ اين ميراث حكايت دارد.

جلوه هاي هنر و زيبايي در كتاب تكون

اشاره

به استناد آيه شريفه: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» «2» همه هستي زيبا آفريده شده است، اين زيبايي در آيات ديگر به تفصيل تبيين شده كه به اجمال به بررسي آنها مي پردازيم.

1. زيبايي تصويرگري آدمي

قرآن كريم در آيات مختلف مراحل آفرينش انسان از نطفه تا دميدن روح و ... را يادآور شده است، «3» در بين اين مراحل به دو مرحله توجه بيشتر شده و ضمن توصيف آن مراحل به حسن و زيبايي، خداوند مورد ستايش قرار گرفته است، مرحله نخست مرحله تصويرگري جسم آدمي است كه پس از گذر از نطفه، علقه، مضغه، عظام و لحم انجام مي پذيرد، در اين مرحله كه استخوان بندي تمام شده و پيكره آدمي قوام يافته، تصويرگري جسم آدمي پايان مي پذيرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 42

از آيه شريفه:

«هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ؛ «1»

او كسي است كه شما را در رحم ها آنچنان كه مي خواهد صورت گري مي كند.»

بدست مي آيد كه مراد از تصويرگري در اينجا، شكل و صورتي است كه ويژه هر فرد آدمي بوده و او را از ديگري جدا مي سازد.

و از آيه شريفه:

«وَصَوَّرَكُمْ

فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ؛ «2»

و شما را صورتگري كرد و صورت هاي شما را نيكو گردانيد.»

بدست مي آيد كه اين صورتگري به نحوي زيبا و نيكو انجام گرفته است.

مرحله دوم دميدن روح است كه قرآن از آن به آفرينش ديگر در كنار آفرينش مراحل تكّون جسم آدمي ياد كرده است.

آنجا كه مي فرمايد:

«ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ «3»

سپس آن را بصورت آفرينش ديگري پديد آورديم؛ و خجسته باد خدا، كه بهترين آفرينندگاناست!.»

تعبير به «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» از حسن و زيبايي در مرحله دميدن روح حكايت دارد، با توجه به كمال زيبايي آفرينش جسم و روح انسان، خداوند مجموعه آفرينش انسان را زيبا مي داند:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «4» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 43

2. زيبايي آسمان ها

پهنه آسمان با داشتن رنگي نيلگون و حضور منظم و چشم نواز هزاران ستاره همواره شگفتي آدمي را برانگيخته است. در گذشته هاي دور بسياري از متفكران با استفاده از ابزاري ساده به كاوش در اسرار آسمان پرداخته، فريفتگي خود را از نگريستن به آسمان بدين طريق بازگو مي نمودند، آسمان امروزه نيز با وجود تلسكوپ هاي غول پيكر كه ستارگان را تا ميليون ها سال نوري رصد مي كنند، متفكران را متوجه خود ساخته است.

«از اولين روزهاي زندگي انسان بر روي زمين، آسمان بالاي سرش، بيش از هر چيز نظر او را به خود جلب مي نمود، چه به لحاظ تغييرات و دگرگوني هاي محسوس در محيط زندگي اش از قبيل تاريكي و روشنايي رعد و برق و

بارش و امثال آن كه منشأ آن را در آسمان مي جست و چه به خاطر زيبايي شگرف و بهت انگيز مجموعه ستارگان درخشان در دامن يكرنگ شب هاي صاف كه حس كنجكاوي او را به شدت برانگيخته است». «1»

قرآن كريم به زيبايي آسمان ها و زيور كردن آن به ستارگان تأكيد كرده است، آنجا كه آورده است:

«إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ؛ «2»

درحقيقت ما آسمان نزديك را با زيور سيّارات آراستيم.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 44

زيور ساختن آسمان دنيا كه براي انسان ها قابل رؤيت است، نشانگر پاسخ خداوند به فطرت زيباخواهي انسان ها است.

از «كانت» نقل شده كه درخواست نمود بر سنگ قبرش اين جمله را حكّ نمايند:

«از تماشاي دو منظره هرگز سير نشدم آسمان لاجوردين پر ستاره كه تجسمي از بيكرانگي دارد و وجدان آدمي كه شگفتي هايش قابل توصيف نيست».» چه خوش سرود شاعر كه:

مگر مي كرد درويشي نگاهي

درين درياي پر درّالهي

كواكب ديد چون شمع شب افروز

كه شب از نورايشان گشته چون روز

توگويي اختران ايستاده اندي

زبان

با خاكيان بگشاده اندي

كه هان اي خاكيان هشيار باشيد

درين درگه شبي بيدار باشيد

رخ درويش بيدل زين نظاره

ز چشمش درُفشان شد چون ستاره

كه يارب بام زندانت چنين است

كه گويي چون نگارستان چين است

ندانم بام ايوانت چسان است

كه زندان بام همچو بوستان است «2»

3. زيبايي طبيعت

قرآن كريم آنچه را كه بر كره خاكي است مايه زينت و زيبايي آن دانسته است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 45

«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَهً لَّهَا؛ «1»

در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيوري براي آن قرار داديم.»

«ما علي الارض» تركيبي است فراگير كه كوه ها، درياها، دشت ها، جنگل ها و ... را در برمي گيرد. وه كه چقدر شگفت است كه خداوند آسمان بالاي سر انسان و زمين زير پاي او را چنين زيبا،

زيور نموده است! آيا اين زينت گري حكايت از پاسخگويي به نياز فطري آدمي به زيبايي و هنر نيست؟

در برخي از روايات آمده كه نگاه كردن به دريا عبادت است، «2» شايد مقصود آن است كه انسان با نگريستن همراه با تفكر به دريا- كه با سينه اي بس فراخ و خزينه اي بس ژرف، هزاران گنج و راز را در خود پنهان كرده و با توجه به زيبايي كه از همگوني رنگ آسمان و لطافت آب، و صحنه پرواز دسته جمعي و منظم پرندگان دريايي ايجاد مي شود- به زيبايي كتاب آفرينش و زيبايي آفريننده آن پي برد كه فرموده اند:

«فكر ساع خير من عباد سن؛ «3»

ساعتي تفكر از عبادت يك سال بهتر است.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 46

4. زيبايي گياهان

قرآن كريم گياهان را به سه ويژگي توصيف كرده كه عبارتند از:

الف: موزون بودن: «وَأَنبَتْنَا فِيَها مِن كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْزُونٍ؛ «1»

و از هر چيز متناسبي در آن رويانديم.»

ب: زيبا بودن: «وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ؛ «2»

و از آسمان آبي فرو فرستاديم، و (انواع گياهان) از هر جفت ارجمندي در آن (زمين) رويانديم.»

ج: شادي آفريني: «وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ؛ و براي شما از آسمان، آبي فروفرستاد؛ و بوسيله آن، باغ هايي زيبا رويانديم.» «3»

موزون بودن گياهان نظير همان اعتدال «احسن تقويم» است كه به آدمي نسبت داده شده است، موزون بودن بدين معني است كه صورت بندي هر گياه به

گونه اي است كه جز آن روا نبوده است، زيبايي گياهان كه قرآن با عنوان «كريم» ياد كرده دومين ويژگي هر گياه است.

براستي چه كسي است كه بتواند زيبايي نهفته در يك گل را در قالب واژه به تصوير بكشد؟ و آيا مگر جز اين است كه بيشتر تابلوهاي نقاشي نقاشان جهان كه چشم هزاران بيننده را به خود خيره كرده و اعجاب بشر را برانگيخته، تصويرگر تنها گوشه اي كوچك از طبيعت و گل هاست؟

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 47

سومين ويژگي گياه شعف و شادماني است كه در آيه سوم با عبارت «ذات بهج» آمده است.

از بهجت آفريني گياهان كه در قرآن بر آن تأكيد شده سه نكته قابل استفاده است:

الف: تأثير پذيري روان آدمي از مظاهر طبيعي و زيبايي هاي آن.

ب: نقش گل ها و گياهان در ايجاد سرور و شادماني روحي براي آدمي.

ج: هم آوايي و موافقت قرآن با اصل سرور و شادماني و ضرورت آن در روان آدمي.

در اين جا مناسب است روايتي از امام باقر را نقل كنيم:

هر كسي كفش زرد رنگ بپوشد مادامي كه كفش به پاي اوست شادماني برسيماي او ظاهر مي گردد چه، خداي عزوجل فرموده است:

«صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ؛ «1»

در حقيقت آن گاوي زرد است كه رنگش يكدست است، كه بينندگان را شاد سازد.»

در اين روايت ضمن تأكيد بر تأثيرگذاري رنگ بر شادي آفريني روان آدمي، توصيه شده است كه مؤمن با گزينش رنگ هاي روح افزا زمينه ساز سرور و شادماني ديگران گردد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 48

5. زيبايي جانداران

در سوره مباركه نحل چنين مي خوانيم:

«وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ

حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ؛ «1»

و دام ها را براي شما آفريدشان، در حالي كه در آنها، (وسيله) پوششي و سودهاي (ديگر) است؛ و از (گوشت) آنها مي خوريد. و در آنها براي شما زيبايي است، آنگاه كه [آنها را] از چراگاه بر مي گردانيد و هنگامي كه (صبحگاهان) به چراگاه مي فرستيد.»

در اين دو آيه بر دو فائده مهم از حيوانات سواري تأكيد شده است:

الف: فوائد ظاهري و مادي كه همان بكارگيري اين حيوانات براي سواري و باركشي و استفاده از گوشت و پوست آنهاست.

ب: سود باطني و معنوي كه از آن در آيه دوم به «جمال» و زيبايي تعبير شده است.

«تريحون» از ماده «اراحه» به معناي بازگرداندن چهار پايان به هنگام شب از چراگاه هاي طبيعي آنهاست و «تسرحون» از ماده «سرح» به معناي بردن آنها به هنگام بامداد به چراگاه است. «2» صحنه اي كه به هنگام حركت دادن حيوانات اهلي همچون اسب و گوسفند بامدادان و شبانگاهان با وجود ازدحام، نظم و رام بودن، صداي هماهنگ سم آنها، آواز حيوانات و ...

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 49

رخ مي نمايد، به قدري زيبا و تماشايي است كه هر انسان صاحب ذوقي را به وجد واداشته، غرق در تفكر در زيبايي آن مي سازد، اگر زيبايي در آيات ديگر با استفاده از ملازمه بين زيبايي و حسن و زينت و كريم بودن قابل استفاده است در اين آيه شريفه معناي مطابقي آن يعني «جمال» بكار رفته است.

6. زيبايي دريازيان

از شگفتي هاي آب هاي دريا آن است كه در برخي از مناطق، آب هاي شيرين و شور بر روي هم قرار گرفته و بي آنكه بينشان مانع و حاجبي باشد با هم آميخته

نمي شوند و از ميان آنها لؤلؤ و مرجان از زيباترين محصولات دريايي توليد مي گردد.

قرآن كريم در تبيين اين حقيقت علمي آورده است:

«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ؛ دو دريا را درآميخت، در حالي كه روبروي همديگرند، (و) بين آن دو مانعي است تا به يكديگر تجاوز نكنند. پس كداميك از نعمت هاي پروردگارتان را دروغ مي انگاريد؟! از آن دو (دريا) مرواريد و مرجان بيرون مي آيد.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 50

اين دو دريا در سايه آيه شريفه «هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ» «1»

تفسير شده است، «2» آنگاه قرآن از لؤلؤ و مرجان كه از صدف هاي موجود در چنين آب هايي بدست مي آيد، به عنوان زينت و زيور آدمي ياد كرده است؛ آنجا كه فرموده است:

«وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلَيَهً تَلْبَسُونَهَا؛ و زيوري كه آن را مي پوشيد بيرون مي آوريد.» «3»

برشمردن اين دسته از فرآورده هاي دريايي به عنوان زيور آدمي تأكيد بر بهره بري كامل آنها از هنر و زيبايي دارد چه، در غير اين صورت هرگز مورد استفاده انسان به عنوان زيور قرار نمي گرفت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 51

فصل دوم: قرآن شاهكار نثر عربي

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 53

نثر آسماني قرآن

اشاره

بي ترديد قرآن يك اثر هنري بلكه يك شاهكار هنري در طول تاريخ بشري به شمار مي رود، ادعايي كه اثبات آن استدلال چنداني را نمي طلبد، زيرا مهمترين گواه آن هم آورد طلبي قرآن است كه از روز نخست تاكنون با مخاطب ساختن جهانيان از ايشان خواسته، در صورت ترديد در اعجاز قرآن گفتاري همسان با آن را عرضه نمايند.

از طرفي مي دانيم كه سهم عمده اعجاز قرآن بر شيوه بياني آن مبتني است، از اين رو شاهكار هنري بودن قرآن را مي بايست در شيوه بياني آن جستجو كرد. مي دانيم كه قرآن يك اثر منظوم يا ديوان شعر يا كتاب قصه نيست، از ساير مقوله هاي هنري همچون خطابه، نمايش و ... نيز خارج است، پس قرآن را در كدام يك از مقوله هاي هنري مي توان جاي دارد؟

به نظر مي رسد آنچه كه قرآن را به عنوان يك اثر هنري برتر معرفي نموده و آن را در قله اعجاز جاي داده نثر آن است، براين اساس همان گونه كه آثار منثور شناخته شده همچون گلستان سعدي به عنوان آثار هنري معرفي مي شوند، قرآن در مرحله اي فرا زميني به عنوان اثر هنري برتر به شمار خواهد آمد.

در اين فصل به دنبال اثبات دو نكته هستيم:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 54

1. قرآن به عنوان يك اثر هنري ازتمام ويژگي هاي بياني برتر برخوردار است و حقيقتاً در اين جهت يك شاهكار هنري جهاني است.

2. قرآن با گزينش شيوه بياني «نثر» بر اين هنر مهر تأييد زده است، به عبارت روشن تر قرآن در مقام عمل اين مقوله هنري را به رسميت شناخته

است.

ويژگي هاي نثر برتر

مي دانيم كه هر گفتار و نوشتار در نگاه كلي داراي دو سويه است:

1. سويه دروني كلام يا درون ساخت آن.

2. سويه بروني كلام يا برون ساخت آن.

مقصود از درون ساخت كلام تمام عناصري است كه يك گفتار با صرف نظر از ارتباط آن با مخاطب از آن برخوردار است، به عنوان مثال، واژه ها، تركيب اجزاء كلام، زمان صدور افعال، كوتاهي يا بلندي گفتار، صراحت يا كنايه، تشبيه يا استعاره، سجع يا استرسال و ... مربوط به سويه دروني يا درون ساخت يك گفتار است و هر كدام براساس معيارهاي ارائه شده در ميزان قدرت و برتري درون ساخت قابل ارزيابي است.

سويه بروني يا برون ساخت كلام، به ارتباط يك گفتار با جهان خارج يا مخاطب خود نظر دارد، بر اين اساس اگر استوارترين و زيباترين گفتارها در باب گذشت و عفو براي مخاطبي عرضه شود كه عفو براي او سمّ مهلك است، به خاطر برون ساخت نامناسب از سكّه خواهد افتاد و بسا بخاطر كاستي در ارتباط با مخاطب، استواري دروني و زيبايي دلكش خود را از دست خواهد داد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 55

درون ساخت كلام بر دو محور بنيادين استوار است:

1. استواري گفتار كه از آن به وضوح و رسايي تعبير مي شود.

2. زيبايي گفتار كه پس از برخورداري گفتار از وضوح به آن برتري مي بخشد.

بر اين اساس گفتاري كه به نوعي دچار ابهام، و پيچيدگي است، در درون ساخت خود دچار

ضعف عمده است، و اگر پس از برخورداري از وضوح و رسايي از عناصر زيبايي بخش بي بهره باشد به عنوان گفتار عادي و متوسط ارزيابي مي گردد.

از سويه دروني يا درون ساخت كلام به «فصاحت» و از سويه بروني آن يا برون ساخت كلام به «بلاغت» تعبير مي گردد و با توجه به سه ويژگي هر گفتار يعني: ارتباط بيروني، استواري و زيبايي، سه دانش به بحث و بررسي آنها پرداخته است كه عبارتند از: علم معاني، علم بيان و علم بديع، براي روشن شدن مدعا تعريف هر يك از دانش هاي فوق را نقل مي كنيم.

تعريف علم معاني، بيان و بديع

خطيب قزويني با استفاده از گفتار اديب فرزانه «سكاكي» اين تعاريف را براي دانش هاي فوق ذكر كرده است:

1. علم المعاني هو علم يعرف به احوال اللفظ العربي التي بها يطابق مقتضي الحال. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 56

علم معاني دانشي است كه با كمك آن حالات گوناگون واژگان عربي كه به مدد آن مطابقت گفتار با مقتضاي حال بدست مي آيد، بازشناخته مي شود.

براساس مقدمه گفته شده، علم معاني به تبيين سويه بروني يا برون ساخت كلام مي پردازد.

2. علم البيان هو علم يعرف به ايراد المعني الواحد بطرق مختلف في وضوح الدلال عليه. «1»

علم بيان دانشي است كه به مدد آن شيوه هاي گوناگون در رسايي دلالت معنايي براي عرضه معناي واحد شناخته مي گردد.

طبق اين تعريف معناي واحد را با شيوه هاي مختلف مي توان ارائه كرد، با اين ويژگي كه هر شيوه اي در وضوح و رسايي معنايي با شيوه اي ديگر متفاوت است گونه اي كه ممكن است با كمك يك شيوه معنا در اوج رسايي به مخاطب منتقل شود اما با ياري جستن از

شيوه ديگر اين رسايي انتقال، ضعيف باشد. ويژگي رسايي گفتار، همان استواري كلام است كه ما به عنوان يكي از محورهاي بنيادين درون ساخت كلام ياد كرديم.

3. علم البديع هو علم يعرف به وجوه تحسين الكلام بعد رعاي المطابق و وضوح الدلال. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 57

علم بديع دانشي است كه به كمك آن روش هاي زيبايي بخش كلام پس از مراعات مطابقت كلام با مقتضاي حال و رسايي دلالت دانسته مي شود.

همان گونه كه مؤلف اشاره كرده زيبايي بخشي به كلام در مرتبه اي پس از رعايت مقتضاي حال و رسايي دلالت قرار دارد. زيبايي بخشي دومين محور بنيادين درون ساخت كلام است كه به آن تصريح نموده ايم. هر گفتار به استناد برخورداري از عناصر برتر اين سه دانش ارزش گذاري مي گردد، براين اساس درجه قوت و ضعف گفتار به معدلي كه از مجموع سه عنصر گفته شده بدست مي آيد، بستگي دارد. تقسيم گفتار به حدّ اعلي كه مرز اعجاز است و حد اسفل كه فروتر از آن به اصوات حيوانات ملحق مي گردد، با عنايت به معدّل بدست آمده از سه عنصر مذكور انجام گرفته است.

قرآن در اوج فصاحت و بلاغت

قرآن كريم گفتاري است كه از نظر درون ساخت و برون ساخت و برخورداري از سه عنصر گفته شده يعني استواري، زيبايي و مطابقت با مقتضاي حال در عاليترين حد متصور قرار داد، حدّي كه فراتر از آن ممكن نبوده و فرا زميني بودن اين كتاب را به اثبات مي رساند. افزون بر عجز و ناتواني مخالفان قرآن از هم آوردي و ارائه گفتاري همسان حتي به كوتاهي سوره كوثر، كه از روز نخست تحدي تاكنون ادامه دارد، بسياري

از آنان خود به اوج و بلنداي هنر بياني قرآن اعتراف كرده اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 58

سخن «وليد بن مغيره» يكي از ثروتمندان با نفوذ و سخن سنجان برجسته عرب كه پس از شيندن آيات نخستين سوره مباركه «غافر» در اثر زيبايي دلكش آن، بي اختيار از قرآن ستايش كرده است، گواه روشن مدعا است، او در تمجيد از قرآن چنين گفت:

والله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ماهو من كلام الانس ولامن كلام الجن و ان له لحلاو و ان عليه لطلاو و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه ليعلو و ما يعلي عليه. «1»

به خدا سوگند همينك از محمد گفتاري شيندم كه نه از جنس گفتار انسان است و نه از جنس گفتار جن. گفتاري است بس شيرين، با طراوت و زيبايي دلنشين، بسان درختي است كه شاخش پر ميوه و ريشه اش پرآب است، گفتاري كه بر همه كلام ها سرور است و گفتاري بر آن چيره نيست.

تمجيد و اذعان به هنر قرآن اختصاص به مسلمانان يا آگاهان از زبان رساي عربي ندارد، بلكه حتي بيگانگان و ناآشنايان به اين زبان، به طراوت، حلاوت و روح افزا بودن گفتار قرآني تصريح نموده اند.

همگان به جذابيّت قرآن پاي مي فشارند و برخي از آن به ميدان مغناطيسي تعبير مي كنند كه دل انسان را چون براده هاي آهن سخت اسير خود مي سازد. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 59

بي ترديد بازگشت همه ويژگي هاي هنر بياني قرآن، به زيبايي آن مي باشد همان كه مهمترين عنصر اثر هنري را تشكيل مي دهد.

«فريدگيوم» مي گويد:

«قرآن آهنگ خاص و زيبايي عجيب و تأثير عميقي دارد، كه گوش انسان را نوازش مي دهد، ... هنگامي كه قرآن خوانده مي شود ما مسيحيان مي بينيم كه اثري جادويي دارد كه توجه شنونده را به سوي جملات عجيب و اندرزهاي عبرت انگيز خود جلب مي كند.» «1»

«ليبون» دانشمند فرانسوي مي گويد:

«در عظمت و جلال قرآن، همين بس كه گذشت چهارده قرن از نزول آن نتوانسته كوچك ترين خللي در آن ايجاد كند، اسلوب بيان و كلمات قرآن چنان تازه و شيرين است كه گويي ديروز پيدا شده است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 60

«سنت هيلر» خاورشناس فرانسوي گويد:

«قرآن را مي بايست شاهكار بي نظير لسان عرب بدانيم، به اتفاق اهل عالم جمال صوري قرآن برابر با عظمت معنوي آن است.» «1»

«لارن كوبولد» انگليسي آورده است:

«براستي قرآن را جمال زيبايي، گيرايي شيرين و نظم صحيح فراگرفته است كه هيچ كتاب ندارد.» «2»

«بانو واگليري» دانشمند ايتاليايي گفته است:

«كتاب آسماني اسلام نمونه اي از اعجاز است، قرآن كتابي است كه نمي توان از آن تقليد كرد نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات عرب بي سابقه است.» «3»

انديشمندان مسلمان در تحليل اعجاز قرآن نظرگاه هاي متفاوتي ارائه كرده اند، برخي اعجاز را تنها در يك يا دو ويژگي دانسته و پاره اي ديگر

همه وجوه ادعا شده را در كنار هم از عناصر اعجاز قرآن معرفي كرده اند.

علامه «سيد هب الدين شهرستاني» اعجاز قرآن را در ده وجه دانسته كه عبارتند از:

1. فصاحت الفاظ.

2. بلاغت.

3. بلنداي معنا.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 61

4. اخبار غيبي.

5. قوانين حكيمانه.

6. جاذبه معنوي.

7. عدم رهيافت تناقض گويي.

8. طراوت.

9. رموز شگفت انگيز.

10. قوت براهين. «1»

اعجاز تاريخي، اعجاز موسيقايي، اعجاز عددي، «2» اعجاز علمي، نظم ويژه، «3» صرفه «4» وجوه ديگري است كه از سوي دانشوران مسلمان مطرح شده است.

اگر بخواهيم همه اين نقطه نظرات را در يك نگاه كلي مورد ارزيابي قرار دهيم به اين نتيجه مي رسيم كه اعجاز قرآن از نظر همگان بر دو محور اساسي استوار است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 62

1. اعجاز ساختاري يا بياني، 2. اعجاز محتوايي يا معناي.

اين تقسيم بندي بدان جهت است كه هر گفتار از لفظ و معنا تشكيل شده است. لفظ قالب و كالبدي است كه معنا بسان يك روح در آن ريخته مي شود، براين اساس از بين وجوه گفته شده درباره اعجاز قرآن، فصاحت، بلاغت، جاذبه گفتاري، طراوت، موسيقي، نظم، اعجاز عددي، مربوط به ساختار و بيان قرآن است، و بلنداي معنا، اخبار غيبي، اعجاز تشريعي (قوانين حكيمانه)، هماهنگي، اعجاز تاريخي، اعجاز علمي و ... مربوط به معنا و محتواي قرآن مي باشد.

تاريخچه نظرگاه دانشمندان مسلمان

پيرامون اعجاز قرآن به خوبي نشان مي دهد كه در سده هاي نخست بيشتر اهتمام آنان به اعجاز بياني قرآن معطوف شده و از اعجاز محتوايي قرآن غفلت كرده اند. علامه طباطبائي (رحمت الله عليه) از اين غفلت گذشتگان گلايه كرده و در بخشي از مباحث خود پيرامون اعجاز قرآن چنين آورده است:

«دانشوران سده هاي نخست از اينكه اعجاز قرآن را منحصر و محدود در بلاغت و فصاحت آن دانسته دچار كوتاهي شدند، توجه تمام به اعجاز بياني و تأليف كتب و نگاشته ها، ايشان را از انديشه پيرامون حقائق و تعمق در معارف قرآن بازداشت.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 63

ويژگي هاي هنر بياني قرآن

اشاره

در اين جا به اختصار به برخي از ويژگي هاي هنر بياني قرآن مي پردازيم:

1. گزينش واژه هاي رسا

در بين زبان هاي شناخته شده دنيا بي گمان زبان عربي در تنوع و تعدّد واژه ها و بازگويي جزئيات معنا كم نظير است. اين مدعا را مي توانيم با مقايسه اي ساده ميان صرف افعال و تفاوت معنايي واژگان در زبان عربي با دو زبان زنده و پوياي جهان يعني انگليسي و فارسي به اثبات برسانيم. به عنوان مثال فعل دانستن در زبان فارسي تنها شش صرف دارد، به عبارت روشنتر اين زبان قادر است در بيان شمار، جنسيت و حضور يا غيبت فاعل تنها شش حالت را به صورت هاي: من دانستم، تو دانستي، اودانست، ما دانستيم، شما دانستيد، ايشان دانستند؛ نشان دهد.

همين فعل در زبان انگليسي به هشت حالت صرف مي گردد، افزايش دو حالت ديگر به آن جهت است كه در اين زبان در سوم شخص مفرد بين مذكر و مونث و نيز بين انسان و شي ء تمايز برقرار شده است.

افزايش شش يا چهار صيغه در زبان عربي در مقايسه با زبان هاي فارسي و انگليسي به معناي قدرت هر چه بيشتر بيانگري اين زبان در انتقال معاني و مقاصد است.

مقايسه بين تنوع واژگان بين سه زبان مذكور نيز همين نتيجه را به اثبات مي رساند، مثلًا براي مفهوم حيوان درنده و سلطان بيشه در زبان فارسي و انگليسي چند واژه محدود وجود دارد همچون شير و (noiL)

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 64

اين واژه ها از بيان ويژگي اين حيوان

كه مثلًا نر است يا ماده، پر مو است يا كم مو، چهره در هم مي كشد يا نه، در ميدان نبرد شجاع است يا نه، عاجز است.

در حالي كه در زبان عربي براي هر يك از حالات فوق واژه هاي اسد، غضنفر، عبوس، ضرغان و ... وضع شده است. در زبان عربي براي انسان از دوران رحم مادر تا دوران پيري براي هر مرحله اي واژه اي خاص وجود دارد به اين شرح:

رحم [: جنين پيش از تولد]؛ وليد [: پيش از هفت روز]؛

صديغ [: پس از شيرخوارگي ؛ فطيم [: به هنگام رشد]؛

دارج [: چون پنج وجب شود]؛ خماس [: دندان اصل برويد]؛

متعز [: نزديكي بلوغ ؛ يافع و مراهق [: نزديك بلوغ

بالغ و ... «1»

شايد يكي از علل گزينش زبان عربي براي ارائه معجزه بياني پيامبر اسلام (ص) همين رسايي اين زبان باشد كه قرآن از آن به عنوان «مبين» ياد كرده است. «2» وجود واژه هاي متنوع كه هر يك به جهتي از جهات مفهوم نظر دارند در عين آنكه براي زبان عربي قوت به حساب مي آيد، كار را براي گوينده و نويسنده اين زبان در صورتي كه بخواهد اثر هنري ارائه دهد دشوار مي سازد، زيرا او مي بايست از تمام ويژگي هاي خرد و كلان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 65

واژه ها مطلع بوده و به مقتضاي حال، واژه اي مناسب برگزيند، كاري كه از عهده بشر هر چند بليغ و سخن سنج باشد، ساخته نيست.

به عنوان نمونه همه مفسران اذعان كرده اند كه مناسب ترين واژه دالّ بر سپاس گزاري از خداوند از ميان واژه هاي: حمد، مدح، شكر، ثناء و ... واژه «حمد» است كه در آيه

«الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» آمده است، و نيز گفته اند چون زليخا در مرحله هفتم عشق اسير زيبايي يوسف شده بود خداوند در آيه «قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً» «1»

از واژه «شغف» استفاده كرده است.

ابوالشعثاء گويد:

«به عبدالله بن مسعود گفتم: اي اباعبدالرحمن بيم آن دارم كه از جمله هلاك شدگان باشم! گفت: چرا؟ گفتم: چون شنيدم خداي فرمايد: «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و من مردي هستم اهل شحّ [: بخل كه آبي از دستم نمي چكد! ابن مسعود گفت: اين آن شحّي نيست كه آيه به آن اشاره دارد شحّ آن است كه تو مال برادر به ستم بخوري، آن كه تو داري، بخل است، البته بخل بد چيزي است.» «2»

پيداست كه تفاوت معنايي دو واژه «شحّ» و «بخل» گاه بر اعراب پنهان بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 66

2. گزينش ساختار تركيبي برتر

اشاره

پس از گزينش رساترين واژه ها، نوع چينش ميان آنها بسيار نقش آفرين است، واژه ها در يك گفتار همانند پاره هاي آجر براي بناي ساختمان عمل مي كنند، چنان كه راغب اصفهاني معتقد است:

«بدست آوردن معاني واژگان قرآن از آن جهت كه براي دريافت معاني قرآن نخستين كمك كار است، بسان فراهم آوردن آجر براي ساختن يك ساختمان مي ماند، چه، آجر نخستين گام براي ساختن بنا به شمار مي آيد.» «1»

حال اگر بهترين و مرغوبترين آجرها براي يك بنا در نظر گرفته شود در صورتي كه فاقد چينشي مناسب باشند، بناي مطلوب و در خور شكل نمي گيرد.

ساختار تركيبي به منزله نقشه و چگونگي ارتباط اجزاء كلام با يكديگر است، از اين رو گفتاري از

عناصر برتر فصاحت و بلاغت برخوردار است كه افزون بر برخورداري از واژه هاي رسا داراي تركيبي مناسب باشد. تقسيم فصاحت و رسايي به كلمه و كلام از اينجا ناشي شده است.

از اين رو در تعريف فصاحت گفته اند: «هرگاه كلام دچار ضعف تأليف و تنافر واژگان و تعقيد نبوده و كلمات آن هر يك فصيح باشد، داراي فصاحت است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 67

ضعف تأليف به معناي سستي و نامناسب بودن پيوند بين اجزاء كلام و تنافر كلمات به معناي دشوار بودن اداي آنها است، و مقصود از تعقيد پيچيدگي آن است كه ارتباط بين اجزاء كلام نامأنوس و دير فهم باشد.

با توجه به اين مقدمه، قرآن در رعايت ساختار تركيبي بين اجزاء كلام در عالي ترين سطح خود قرار داشته و از نهايت زيبايي برخوردار است.

ساختار تركيبي قرآن را در سه مرحله مي توان مورد بررسي قرار داد:

1. ساختار تركيبي بين واژگان بخشي از آيه.

2. ساختار تركيبي بين اجزاء يك آيه.

3. ساختار تركيبي بين آيات يك سوره.

شاهد ساختار تركيبي برتر ميان واژه هاي بخشي از آيه، آيه «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاهٌ» است كه دانشوران دانش معاني و بيان براي آن در مقايسه با عبارت معروف عربي «القتل انفي للقتل» از شانزده جهت امتياز قائل شده اند. «1»

براي ساختار تركيبي بين اجزاء يك آيه مي توان اين آيه شريفه را شاهد آورد:

«لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ «2»

چشم ها او را در نمي يابند؛ و [لي او چشم ها را در مي يابد؛

و او لطيف [و] آگاه است.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 68

آيه در مقام آن است تا اثبات كند كه چشم هاي بشري از نگريستن خداوند عاجزاند. براين اساس با آوردن جمله «لاتدركه الابصار» بر امكان هرگونه درك و رؤيت خداوند مهر بطلان زده و با ياد كرد جمله «وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» بر اين نكته پاي فشرده است كه لازمه ربوبيت احاطه «ربّ» بر «مربوب» است نه عكس آن، آنگاه در پايان به دو صفت الهي تأكيد مي كند يعني «لطيف» و «خبير»، «لطيف» به معناي دور بودن از دسترس چشم و رؤيت است حتي اگر با چشم مسلح انجام گيرد و واژه «خبير» نيز بر صفت علم و آگاهي خداوند بر تمام رخدادها و موجودات تأكيد دارد، بنابراين صفت «لطيف» خود استدلال است بر بخش نخست آيه يعني «لَاتُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» و صفت «خبير» بخش دوم آيه يعني «وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» را اثبات مي كند، پيوند ميان آيات يك سوره بويژه سوره هاي كوتاه و متوسط امري مشهود است.

براي روشن شدن مدّعا كوتاه ترين سوره قرآن يعني سوره «كوثر» را مورد بررسي قرار مي دهيم.

نگاهي كوتاه به سوره مباركه كوثر

عاص بن وائل كه از مخالفان سر سخت پيامبر (ص) به شمار مي رفت، روزي به هنگام خروج آن حضرت از مسجد به ايشان برخورد و بين او و پيامبر (ص) سخناني رد و بدل شد، سران قريش كه از دور ناظر اين جريان بودند از وي پرسيدند: با چه كسي سخن مي گفتي؟ گفت: با آن ابتر.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 1، ص: 69

بكار بردن واژه «ابتر» بدان جهت بود كه پيامبر اكرم (ص) فرزند ذكور نداشت، خداوند براي دلجويي پيامبر (ص) سوره مباركه «كوثر» را نازل كرد، «1» زمخشري در تبيين فصاحت و بلاغت اين سوره چنين آورده است:

«در «إنّا» ضمير متكلم بكار رفت تا عظمت ربوبي را برساند، در «اعطيناك» فعل ماضي بكار رفت تا تحقق حتمي وعده را برساند، موصوف كوثر را حذف كرد تا فراگيري بيشتر داشته باشد و صيغه مبالغه «كوثر» را برگزيد تا فزوني خير را برساند، فاء تفريع در «فَصلِّ» به معناي لزوم شكرگزاري پس از انعام الهي است، «لِربك» فرمود تا اعلان كند آنكه پيامبر (ص) را دشنام داده بردين حق نيست، و پروردگار يار تو است، «وانحر» اشاره به همراه بودن عبادت مالي با عبادت بدني «نماز» دارد، به جاي نام بردن از «عاص بن وائل» «شانئك» فرمود تا هر دشنام دهنده اي را شامل گردد و نيز كينه و عداوت او را نشان دهد، ضمير فصل «هو» آورد تا اثبات كند آنكه شايسته قطع نسل است دشمن پيامبر (ص) است نه ايشان، «الابتر» را با لام ذكر كرد تا ابتر بودن را به نحو كامل اثبات نمايد». «2»

3. رعايت مقتضاي حال

مي دانيم كه آيات و سور قرآن در يك نگاه كلي به دو دسته تقسيم مي گردند، مكي و مدني، مكي به آن دسته از آيات و سور اطلاق مي شود

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 70

كه در مكه و پيش از هجرت بر پيامبر اكرم (ص) فرود آمده است و مدني آيات و سوري است كه در مدينه و پس از هجرت بر آن حضرت نازل شده است،

يكي از موثرترين راه شناخت آيات و سور مكي از مدني ويژگي هاي بياني آنها است كه بيشتر به اصل رعايت مقتضاي حال ناظر است، گفته شده است آيات و سور مكي، كوتاه، آهنگين، داراي حرارت تعبير، شدت لحن و ... است، در حالي كه آيات و سور مدني غالباً بلند، با تفصيل مطالب و ... مي باشد.

اين ويژگي ها را مي توان به دو عنصر ساختاري و محتوايي تقسيم كرد. كوتاهي، آهنگين بودن مربوط به عنصر ساختاري است، در حالي كه پرداختن به مبدء و معاد يا تشريعات ناظر به عنصر محتوايي است. «1»

سرّ تفاوت آن است كه مخاطبِ آيات و سور مكّي، مردماني بوده اند سرسخت، مشرك، غرق در بت پرستي و فساد اخلاقي، گريزان از شنيدن گفتار حق كه در عين حال شيفته گفتار نغز و بليغ بوده و بخش قابل توجهي از اوقات خود را صرف سرودن يا شنيدن شعر، كلام مسجع در بازارهايي همچون عكاظ مي كرده اند. براي مخاطب گريز پاي كه شيفته سخنان نغز است، تنها چيزي كه زيبنده و به جا است صدور گفتاري است كه در عين كوتاهي و آهنگين بودن از عناصر فصاحت و بلاغت به نحو

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 71

كامل برخوردار باشد؛ چيزي كه در سور و آيات مكي به نحو كامل رعايت شده است.

در برابر مخاطبان قرآن در مدينه مردمي بودند كه دل به اسلام داده و به رسالت پيامبر (ص) گواهي دادند و حكومت اسلامي ميان ايشان برقرار شد، از سوي ديگر مردم مدينه به اذعان تاريخ بسان مكيّان از سخن سرايي و سخن سنجي بهره زيادي نداشته اند، براي چنين مخاطباني جز گفتاري كه به

شريعت و قانون پرداخته شايسته نمي باشد، امري كه در آيات و سور مدني به طور جامع رعايت شده است.

به عنوان مثال در سوره «علق» يعني نخستين سوره فرود آمده بر پيامبر (ص) از ربوبيت خداوند و جدايي ناپذيري آن از اصل آفرينش سخن به ميان آورده است. علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) در اين باره چنين آورده است:

«گفتار الهي «رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» اشاره دارد به انحصار ربوبيت در خداي متعال، كه همان توحيد ربوبي است كه به نوبه خود انحصار عبوديت براي خداوند را (توحيد عبادي) به همراه دارد، چه، مشركان هماره مي گفتند كار خداوند جز آفرينش و ايجاد نيست بدين ترتيب ربوبيت كه همان ملك و تدبير هستي است به برگزيدگان هستي اعم از فرشته، جن و انس واگذار شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 72

خداوند با عبارت «رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» كه بر جدايي ناپذيري تدبير از آفرينش تأكيد دارد بر اين نظريه خطّ بطلان كشيده است». «1»

بنابراين از آنجا كه بزرگترين انحراف عقيدتي اعراب معاصر نزول قرآن، شرك و بت پرستي به معناي نفي توحيد ربوبي بوده است، قرآن در نخستين گفتار خود براساس اصل رعايت مقتضاي حال بر ضرورت جدايي ناپذيري توحيد خالقيت و توحيد ربوبيت تأكيد كرده است.

4. بهره گيري از اصل اختصار

اشاره

همان گونه كه اشاره شد لفظ به منزله كالبد و معنا به منزله روحي است كه در آن دميده مي شود، زماني از جمع بين آن دو موجودي سازوار پديدار مي گردد كه تناسب كامل بين آنها برقرار باشد. رابطه بين لفظ و معنا سه حالت ذيل را پديد مي آورد:

1. هرگاه لفظ با معنا برابر باشد مساوات است.

2. هرگاه لفظ بيشتر از معنا باشد

حشو است.

3. هرگاه معنا بيشتر از لفظ باشد ايجاز است و ايجاز در صورتي كه به رسايي معنا صدمه اي وارد نسازد جزء محسنات بديعيه به شمار مي رود.

در ميان سه حالت مزبور ايجاز در مرتبه اي برتر قرار داشته و باعث امتياز ويژه گفتار مي شود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 73

قرآن كريم با رعايت اين اصل در سرتاسر آيات خود از اصل ايجاز و اختصار بهره برده است، استاد معرفت اختصار را يكي از ويژگي هاي بياني قرآن دانسته مي نويسند:

«ويژگي سوم از ويژگي هاي بياني قرآن آن است كه انبوهي گران از مطالب و مسايل گوناگون را در كوتاه ترين عبارت ها و گزيده ترين كلمات بيان مي كند، به گونه اي كه چه بسا مطالب و محتوا چندين برابر واژه ها و عبارت ها است، قرآن مالامال از اين امر است.» «1»

آيات كوتاه «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» «2» و «لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» «3»

از نمونه هاي روشن مدعا مي باشند، زيرا دهها حكم و نظرگاه فقهي، اخلاقي و اجتماعي از آيات فوق در نظام فردي و اجتماعي قابل برداشت مي باشد.

سوره مباركه فاتحه و رعايت اصل اختصار

از نمونه هاي بارز رعايت اصل ايجاز و اختصار در قرآن سوره «فاتحه» است كه در مقايسه با تمام سوره هاي قرآن بيشترين حضور را در زندگي مسلمانان دارد، به گونه اي كه شمار كثيري از مسلمانان در هر روز ده بار اين سوره را در نمازهاي خود مي خوانند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 74

اين سوره كه بخاطر عظمت آن به عنوان عِدْل و همسنگ قرآن معرفي شده «1» داراي نامهاي متعددي است كه گوشه اي از ويژگي هاي آن را به تصوير مي كشد همچون، سبع المثاني، شفا. يكي از نامهاي اين سوره «امّ الكتاب» است، نامبرداري اين سوره به «ام الكتاب» به معناي «مادر قرآن» به آن جهت است كه اين سوره به رغم اختصار و ايجاز عصاره معارف در بيش از شش هزار آيه در خود جاي داده است.

علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) مي نويسد:

«سوره مباركه فاتحه با همه ايجاز و اختصارش تمام معارف قرآن را در بردارد، زيرا قرآن با همه گستردگي شگفت انگيزش كه شامل معارف اصليه و شاخ و برگ آن اعم از اخلاق و احكام در عبادات و معاملات و سياسيات و اجتماعيات، وعد و وعيد و قصص و عبرتها است، عصاره بياناتش به سه اصل بنيادين توحيد، نبوت و معاد و شاخ و برگ آنها و هدايت خلق به اصلاح دنيا و آخرت ايشان بازگشت دارد، اين سوره چنان كه روشن است تمام اين معارف گسترده را در كوتاهترين و گزيده ترين عبارتها در عين حال در رساترين معنا منعكس ساخته است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 75

اعلام اين كه سوره مباركه «توحيد» ثلث قرآن است «1» اين ديدگاه را تقويت مي كند كه معارف قرآن در سه جهت: مبدء شناسي، رهبر شناسي و معادشناسي متجلي است.

بنابراين اگر سوره

«فاتحه» با برخورداري از هفت آيه همه معارف قرآن را در سه جهت مذكور در خود جاي داده، سوره «توحيد» با داشتن چهار آيه يك سوم قرآن را كه پيرامون مبدء شناسي است در خود جاي داده است.

5. رعايت محسنات بديعيه

اشاره

محسنات بديعيه يعني آرايه هايي كه به كلام زيبايي مي بخشد بر دو دسته اند:

1. معنوي، كه هدف اساسي آنها زيبايي بخشي به معنا است.

2. لفظي، كه مربوط به آرايه لفظي و زيبايي بخشي به ظاهر لفظاند. «2»

مطابقت، مراعات نظير، ارصاد، مشاكله، مزاوجه، عكس و .... از تقسيمات معنوي است كه با كمك آنها معناي لفظ از زيبايي ويژه برخوردار خواهد شد.

جناس، سجع، موازنه، قلب، تشريع، و ... از تقسيمات لفظي به شمار مي آيند. «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 76

گذشته از آنكه همگان اذعان دارند كه خاستگاه پيدايش علم بديع، معاني و بيان قرآن است و دانشوراني همچون عبدالقاهر جرجاني به خاطر اثبات اعجاز قرآن، اصول و قواعد اين دانش ها را بنيان گذاشتند.

دانشوراني همچون سكاكي، باقلاني، تفتازاني كاركرد اين قواعد در آيات قرآن را تبيين كرده اند.

قرآن و رعايت سجع

سجع در لغت به معناي آواز كبوتر و فاخته است «1» و در اصطلاح به همساني دو فاصله نثر در تك حرف آخر يا يكساني واژه هاي آخر قرينه ها در وزن يا حرف آخر (رويّ) يا هر دوي آنها سجع گفته مي شود.

سجع همان آهنگي را به نثر مي بخشد كه قافيه به شعر ارزاني مي دارد با اين تفاوت كه در نثر عناصري همچون وزن دخالت ندارد. سجع براي عرب امر شناخته شده اي بوده است زيرا كاهنان و غيب گويان غالباً براي بيان مقاصد خود، گفتار خود را در قالب مسجع بيان مي كردند.

نسبت دادن كاهن به پيامبر (ص) ناشي از اين اشتباه بود كه آنان مي پنداشتند گفتار مسجع

قرآن همسان گفتار كاهنان است، در حالي كه قرآن اگر چه زيبايي آهنگين را رعايت كرده اما اسير آن نشده و به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 77

استرسال و ابتذال دچار نشده است، در حالي كه گفتار كاهنان هماره با نوعي ابتذال همراه بوده است.

محتوا و معناي بلند قرآن دومين عنصر بنيادين است كه هرگز با گفتار كاهنان قابل مقايسه نيست.

برخي همچون ابوالحسن اشعري، رماني و باقلاني اصرار دارند كه در قرآن سجع وجود ندارد، باقلاني نوشته است:

«اصحاب ما (اشاعره) به يك صدا وجود سجع در قرآن را انكار نموده اند اين مطلب را ابوالحسن اشعري پيشواي اشاعره در موارد متعددي از آثار خود نگاشته است.» «1»

هم اينان وجود سجع را در كلام پيامبر (ص) و ساير پيشوايان ديني انكار كرده اند، «ابن ابي الحديد» مي نويسد:

«گروهي از دانشوران علم بيان، سجع را عيب شمرده و در همين راستا خطبه هاي اميرالمومنين (ع) را عيب دانسته اند.» «2»

همو در پاسخ اين دسته گفته است:

«اگر سجع عيب باشد، كلام خداوند سبحان نيز معيوب خواهد بود زيرا در قرآن سراسر از سجع و فاصله و قرينه استفاده شده است.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 78

همان گونه كه ابن ابي الحديد گفته است سجع در بيشتر آيات قرآن امري مشهود و محسوس است و انكار آن انكار واقعيت مشهود است.

سجع يا فاصله خود داراي اقسامي است كه عبارتند از: سجع متوازي، مطرف و متوازن. «1»

آيات: «فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَهٌ وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَهٌ»، «2» «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنفِرَهٌ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَهٍ» «3»

و «يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ» «4»

به ترتيب از نمونه هاي اقسام گفته شده سجع مي باشند. آنچه

در باب سجع دانستني است نقش آهنگيني است كه به آيات قرآن حلاوت و دلكشي خاصي مِي بخشد، كدام صاحب ذوقي است كه از شيندن آيات سوره هايي همچون قمر، صافات، ذاريات، طارق و ... به وجد نيايد؟

بي ترديد وجود محسنات بديعيه بويژه سجع در قرآن سهم عمده اي در اعجاز بياني قرآن و جاذبه دروني قرآن برعهده دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 79

فصل سوم: شعر هنر ماندگار

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 81

شعر در لغت و اصطلاح

اشاره

برخي واژه «شعر» را معرب كلمه «شير» عربي كه به معناي سرود و آواز بوده و مصدرش «شور» است دانسته اند. «1» و برخي ديگر معتقدند «شعر» بر گرفته از لغت «شعور» است و شعور از واژه شعر «موي» به معناي باريك بيني و دقت نظر است و در نتيجه شاعر مدرك مطالب دقيق و لطيف است. «2»

در معناي اصطلاحي شعر گفته اند:

«شعر انعكاس نيات و بازتاب انديشه ها و عواطف شاعر در قالب هايي است كه الفاظ و كلمات زيبا و آهنگين است كه بر موازين عروضي يا هجايي بنا شده است.» «3»

شعر گفتاري است مخيّل كه از سخنان موزون و متساوي و داراي قافيه شكل مي گيرد. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 82

با توجه به تعاريف گفته شده دو ويژگي اساسي را مي توان در شعر باز شناخت:

1. شعر بر آمده از قوّه خيال شاعراست.

2. قالبي كه براي انعكاس خيال شاعر برگزيده مي شود گفتاري است آهنگين كه داراي وزن و قافيه است، عنصر نخست شعر را از مقوله هاي هنري ديگر همچون خطابه متمايز مي سازد و عنصر وزن و قافيه شعر را از

نثر جدا مي كند.

تفاوت شعر و نظم

كلام منظوم داراي وزن و قافيه و از نظر خيال عاري است، گر چه برخي از عروضيان شعر و نظم را به خاطر برخورداري از عنصر نخست، يكي دانسته اند، اما عموماً بين نظم و شعر تمايز قابل شده اند. «1» با اين بيان بر آثار منظوم نظير منظومه هايي كه قواعد زبان عربي، فقه، منطق و .... را در خود جاي داده است، شعر اطلاق نمي گردد.

فوائد شعر

شعر گرچه در نگاه نخست به ويژه آن كه با قوه خيال سر و كار دارد، امري موهوم و عاري از فائده به نظر مي آيد، اما آنگاه كه جايگاه آن را در فرهنگ بشري بازنگريم، در مي يابيم كه در جاي جاي رخدادها، جنگها،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 83

شاديها، ناكاميها، مبارزات و ... حضور فعالي داشته است، براي شعر فوائد ذيل گفته شده است:

1. بر انگيختن حماسه نبرد در جنگها.

2. بر انگيختن احساسات ملي براي يك آرمان ديني يا سياسي و نهضت فكري يا اقتصادي.

3. دفاع از انديشه وران با مدح و ثنا و تحقير دشمنان با نكوهش آنان.

4. بر انگيختن لذت، طرب و شادي؛ چنانچه در مجالس غنا رائج است.

5. بر انگيختن حزن و گريه، چنانكه در مجالس عزا به كار مي رود.

6. بر انگيختن شوق به حبيب يا شهوت جنسي؛ تشبيب و غزل از اين دسته اند.

7. پند گرفتن و خاموش ساختن شهوات؛ چنانكه در حِكَم و مواعظ مشهود است. «1»

به عكس عموم فوايد مثبت شعر، بر انگيختن لذت و طرب مطابق با مجالس غنا و پايكوبي، و بر انگيختن شهوت جنسي از فوايد منفي شعر به شمار مي آيد.

كاري كه مقوله هنري شعر براي انگيزش حماسه نبرد، احساسات ملي براي دست يابي به آرمان هاي سياسي و اجتماعي، انجام مي دهد، كار ناچيز و

خردي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت، براي اثبات

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 84

مدعا لازم نيست به جاهاي دور سير كنيم، تاريخ سياسي معاصر از دوران مشروطيت تا ظهور انقلاب اسلامي و عرصه هاي گوناگون مبارزه ملت ايران به ويژه دوران هشت سال دفاع مقدس، گواه روشن و تابناكي است براي اثبات مدعا.

انتقاد از شعر

شعر از جمله مقوله هاي هنري است كه از سوي شماري از صاحب نظران مورد نقد قرار گرفته است. هر چند ميزان انتقاد از شعر در مقايسه با دفاع از آن ناچيز است، از سوي ديگر نوع انتقادها به شاعران باز مي گردد نه خود شعر، آن هم شاعراني كه بيشتر در خدمت ستمگران و ترويج باطل بوده اند، شعر از نگاه برخي چنين است:

«بدان كه اساس شعر بر كذب و زور است و بنياد آن بر مبالغت فاحش و غلو مفرط و از اين جهت عظما، فلاسفه اديان از آن معرض بوده اند و آن را مذموم داشته و مهاجات شعر را از اسباب مهالك و ممالك سالفه و امم ماضيه شمرده اند و از مقدمات تلف اموال و خراب ديار نهاده و عامه زنادقه و منكران نبوت را خيال مجال طعن در كتاب هاي منزل و انبياء مرسل جز به سبب اعتياد اسجاع و قوافي روي ننمود.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 85

در اين گفتار از شعر از سه جهت انتقاد شده است:

1. بنياد شعر بر كذب و دروغ

استوار است، اين امر به خاطر غلو و مبالغه اي است كه در شعر رخ مي نمايد.

2. شعر از نگاه فلاسفه باعث تخريب امت ها و تمدن ها در طول تاريخ بوده است.

3. برخورداري از هنر سجع و قافيه انگيزه لازم را براي برخي خيالبافان در جهت معارضه با متون آسماني فراهم آورده است.

ميرزا آقا خان كرماني مي گويد:

«نهالي را كه شعراي ما در باغ سخنوري نشانده اند، چه ثمر دارد و چه نتيجه اي بخشيده است؟ آن چه مبالغه و اغراق گفته اند، نتيجه اش مركوز ساختن دروغ در طبع مردم ساده بوده است، آن چه مدح و مداهنه كرده اند اثرش تشويق وزراء و ملوك به انواع سفاهت شده است، آنچه عرفان و تصوف سروده اند ثمري جر تنبلي و كسالت حيواني و توليد گدا و قلندر و بيعار نداشته است، آن چه تغزل گل و بلبل ساخته اند، حاصلي جز فساد اخلاق جوانان نبخشوده است و آن چه هزل و مطايبه بافته اند فايده اي جزء رواج فسق و فجور نكرده است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 86

منتقد در اين گفتار سراسر به شعر تاخته و به يك حكم، تمام آثار و فوائد شعر را منكر شده و آن را نه تنها بي فايده بلكه يكسره ضرر و زيان براي جامعه انساني معرفي نموده است. باري:

«بد آموزي هاي اخلاقي موجود در برخي از اشعار كهن فارسي و لاطايلاتي كه گروهي از گويندگان ما به عنوان مدح و هجو و وصف ميخوارگي و غلامبارگي و منفي بافي هاي ديگر از خود

به جاي گذارده اند، چنان بدبيني و واكنش سوئي در بعضي از انديشمندان واقع بين اخلاق گرا فراهم مي كنند كه حاصل آن اظهار نظرهايي چنين تند و افراطي هم از طرف قدما و هم از جانب متاخران نسبت به شعر و شاعري است.» «1»

نگاهي به آثار و ديوان شاعراني همچون فرخي سيستاني، عنصري، منوچهري، غضايري، معزي و انوري كه به مدح و ثناي شاهان و سلاطين پرداخته اند، يا شاعراني همچون سوزني، انوري، حكيم شفايي، وحشي، يغمايي جندقي، ايرج ميرزا و عبيد زاكاني كه كاربرد واژه هاي ركيك و الفاظ حرام و شرم انگيز و نسبت هاي زشت جنسي به محارم رقيبان و وصف اعمال خلاف عفت و غلامبارگي و ..... در آثار آنان موج مي زند، يا شاعراني همچون خاقاني شرواني و عمرخيام كه با پافشاري بر جبر و نفي اختيار، تساهل ديني و لاابالي گويي را ترويج كرده اند در ابتدا ما را به تصديق اين انتقادها و قضاوتي تند عليه شعر و شاعري مي كشاند؛ امّا آنگاه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 87

كه با نگاهي به دور از شتاب زدگي پديده شعر را مورد بررسي قرار مي دهيم، در خواهيم يافت كه اين ضعف ها متوجه برخي از شعرها و شاعران است نه همه شعرها وشاعران.

پاسخ به انتقادها

اشاره

انتقادهاي گفته شده در نگاه كلي در سه اشكال اساسي خلاصه مي گردد:

1. شعر بربنياد دروغ استوار است.

2. شعر بي فايده است.

3. شعر و شاعر همواره موجبات زيان و خسارت به فرهنگ بشري و آداب و رسوم ملّي و

باورهاي ديني را فراهم آورده اند.

ما در اين جا به اختصار اين انتقادها را مورد ارزيابي قرار مي دهيم.

پاسخ از نقد نخست

1. صدق و كذب به معناي مطابقت و عدم مطابقت با واقع، اوصافي است كه بر جملات خبري به طور مستقيم حمل مي شود، بدين ترتيب اگر جمله «حاتم طايي سخي بود» مطابق با واقعيت خارجي باشد صادق والّا كاذب خواهد بود. با اين توضيح جملات انشاييه همچون دعاء، نفرين، تمّني، ترجيّ، امر، نهي، استفهام و ... از شمول قانون صدق و كذب خارج است، زيرا قابليّت پذيرش اين دو وصف را ندارند.

مهمترين ويژگي جملات خبري آن است كه خبر دهنده مستقيماً به سراغ رخدادهاي خارجي رفته و بي آن كه لزوماً از ذوق و هنري بهره گيرد آن را در قالب گفتاري متداول ريخته و براي مخاطب منعكس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 88

مي سازد، به عبارت روشن تر در جملات خبري چيزي از درون صاحب گفتار تراوش نمي كند. نقش او تنها واسطه اي است بين خبر و شنونده، در حالي كه در گفتاري همچون شعر، شاعر عواطف و احساسات و انديشه هاي دروني خود را منعكس مي سازد، نقش شاعر تنها نقش واسطه بين خبر و شنونده نيست؛ بلكه خود او و اندرون او بخشي از اين فرايند را تشكيل مي دهد، حتي ممكن است در شعر شاعر هيچ گزارشي از واقعيت موجود خارجي داده نشود، از اين نظر شعر يك فرايند سه سويه است:

1. خبر يا واقعيت خارجي؛

2. اندرون شاعر؛

3. مخاطب؛

در حالي كه خبر يك فرايند دو سويه است:

1. خبر يا واقعيت خارجي؛

2. مخاطب؛

از اين نظر شعر به مواردي همچون تمّني و ترجّي كه تراوش نوعي اميد

و آرزوي دروني است نزديكتر است تا جملات خبري و همان گونه كه درجمله اي مثل «كاشكي پاش بسنگي بر آمدي» «1» صدق و كذب معنا ندارد در ابيات يك شعر نيز صدق و كذب معنا نخواهد داشت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 89

2. بخشي از سهم صدق و كذب به قرايني است كه كلام را در بر گرفته و يا پيش در آمد و پيش شرطي است كه بين متكلم و مستمع برقرار شده است. اگر جمله خبري پيشين را «حاتم طايي سخي است» در قالبي همچون «حاتم طايي گشاده دست است» يا «درب خانه حاتم طايي بروي همگان باز است.» يا «حاتم در آسمان جود و سخا ستارهاي است درخشنده و خورشيدي است تابنده» بريزيم و از آنها معاني ظاهري و برخاسته از لايه بروني گفتار اراده كنيم سراسر كذب و دروغ را به همراه خواهد داشت.

زيرا حاتم ممكن است در مواقعي اندك دست يا درب خانه خود را بنا به ضرورتي بگشايد و ما در هستي، آسماني بنام آسمان جود و سخا نمي شناسيم، چنان كه وجود ستاره اي درخشنده به نام حاتم دروغ خواهد بود، اما آن گاه كه مخاطب اين سخنان، پيشاپيش بداند كه چنين سخناني با آميزه اي از كنايه، استعاره، تشبيه و ... همراه است و مقصود متكلم اظهار همان جمله خبري پيشين در قالب ادبي است، نه تنها آن را دروغ نمي پندارد بلكه احساس مي كند گزارش جود و سخاي حاتم با سبكي دلنشين و روح افزا به او منتقل شده است.

گفتار شعري نيز دقيقاً چنين است؛ زيرا پيشاپيش مستمع و مخاطب آن مي داند كه شاعر بر

بال خيال نشسته و قرار است وصف معشوق و محبوب خود را به عنوان مثال در قالبي هنري، و آميخته با گزافه گويي به تصوير بكشد، در اين صورت هرگز او را دروغگو نخواهد پنداشت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 90

پاسخ از نقد دوم

ما به نقل از صاحب نظران فوايد شعر را كه عموماً مثبت اند برشمرديم، با وجود چنين فوايد و نتايجي ادعاي بي فائده بودن شعر مردود است، چگونه مي توان شعراي نامي و حكيم و عارف و حق جوي فرهنگ بشري را انسان هايي بيهوده گو قلمداد كرد و اشعار آنان را لغو دانست، آيا نسبت بيهوده گويي به امثال حسان بن ثابت، كميت، دعبل، حافظ و سعدي قابل پذيرش است؟

پاسخ از نقد سوم

در اين كه شعر در خدمت باطل بوده و شاعراني به فرهنگ و دين صدمات جبران ناپذيري وارد ساخته اند، نمي توان ترديد روا داشت، اما سخن در كليّت و عموميت اين مدّعا است؛ زيرا شاعراني همچون فردوسي، ناصر خسرو، سنايي، عطار، حافظ، با استفاده از همين هنر به مبارزه با بيدادگران پرداخته اند، اگر كار مداحي شاعراني تا بدان حد رسيده كه ظهير فاريابي، اتابك دائم الخمر را تا سر حد خدايي چنين بالا مي برد كه:

تو جاويد بادي كه هرگز نكرد

چو تو شاه بر كار عالم قيام

چه مي گويم اين لفظ بر من خطاست

كه خود كل عالم تويي والسلام

منزه است مثال تو در صلاح جهان

ز اعتراض عقول و تصرف اوهام «1» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 91

مي بايست به سخنان نكوهش آميز از ظلم و ستم جباران كه در اشعار ذيل منعكس شده نيز نظر افكند:

من آنم كه در پاي خوكان نريزم

مر اين قيمتي درّ لفظ دري را

كسي را كند سجده دانا كه يزدان

گريدستش از خلق مر رهبري را «1» ***

شكر ايزد را كه درباري نيم

بسته هر ناسزاوري نيم

من زكس بر دل كجا بندي نهم

نام هر دوني خداوندي نهم «2» ***

اي غره شده به پادشاهي

بهتر بنگر كه خود كجائي

تو سوي خرد ز بندگاني

زيرا كه به زير بندهايي

آن كس كه به بند بسته باشد

هرگز كه دهدش پادشاهي؟

گر شاه تويي ببخش و مستان

چيز از شهري روستايي

زيرا كه ز خلق خواستن چيز

شاهي نبود، بود گدايي «3» *** و اگر پلشتي هاي اخلاقي در برخي اشعار شاعراني منعكس شده، در برابر، ديوان شاعران حكيم از سخنان حكمت آميز لبريز است، به راستي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 92

«كدام تعبير ناپايداري دنيا و ناپاييدن نعمت آن را بدين خوبي تواند باز گفت و تأثير كدام لفظ در روح انسان بيش از اين سخن خواهد بود:

به سراي سپنج مهمان را

دل نهادن هميشگي نه رواست

زير خاك اندرونت بايد خفت

گر چه اكنونت خواب بر ديباست

با كسان بودنت چه سود كند

كه بگور اندرون شدن تنهاست

يار تو زير خاك و مور و مگس

بدل آنكه گيسوت پيراست

آنكه زلفين و گيسويت پيراست

گه چه دينار يا درمش بهاست

چون ترا ديد زرد گونه شد

سرد گردد دلش نه نابيناست «1»

شعر در قرآن

از شعر و شاعران در قرآن بر اساس محورهاي ذيل ياد شده است:

1. در آيه شريفه «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ» «2»

بر پيراستگي قرآن از شعر تاكيد شده است.

2. درآيه شريفه: «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» «3»

اعلان

شده كه به پيامبر شعر آموخته نشده است، زيرا شعر شايسته ايشان نيست.

3. در پايان سوره «شعراء» كه به خاطر پرداختن به شعر و شاعران «شعراء» نام گرفته، چنين آمده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 93

«وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا؛ «1»

و (پيامبر شاعر نيست زيرا) شاعران، گمراهان از آنان پيروي مي كنند. آيا نظر نكرده اي كه آنان در هر سرزميني سرگردانند؟ و اينكه آنان آنچه را كه انجام نمي دهند، مي گويند؟! مگر كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده، و خدا را بسيار ياد كردند، و بعد از ستم ديدگي، (از شعرخود) ياري جستند (و دفاع كردند)»

در اين آيات از سه جهت از شاعران نكوهش شده است:

1. گمراهان از ايشان پيروي مي كنند.

2. درهر وادي بي پروا گام مي نهند.

3. عمل آنان با گفتارشان ناسازگار است.

علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) در ذيل آيات فوق چنين آورده است:

«گمراه كسي است كه در راه باطل گام برداشته و راه حق را از كف داده است و صنعت شعر از آن جهت به غوايه و گمراهي نسبت داده شده كه شعر بر قوه خيال و تصوير غير واقعي اشياء استوار است بدين خاطر است كه تنها افراد گمراه كه سخت شيفته جلوه هاي آراسته خيالي و صورت هاي وهمي هستند به آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 94

اهتمام مي ورزند كه همين شيفتگي ايشان را از رويكرد به حق باز داشته و از رشد و تعالي باز مي دارد، از ين رو است كه قرآن تصريح نموده از شاعراني كه صنعت وفن شعري شان بر كژي و گمراهي استوار است تنها گمراهان پيروي مي كنند آن جا كه فرموده است: «و الشعراء يتبعهم الغاورن» «1» از گفتار مرحوم علامه چنين استفاده مي شود كه نكوهش در آيات مذكور متوجه جوهر شعر است تا خود شاعران، تأكيد بر اين كه شعر بر عنصر خيال پردازي مبتني است و خيال پردازيها انسان را از حقيقت باز مي دارد نشانگر مدعاست؛ درحالي كه به نظر مي رسد نكوهش در اين آيات مستقيماً متوجه شاعران است، شاهد مدّعا استثنايي است كه در پايان آيه بيان شده است، يعني استثناء شاعران خدا باور و نيك كردار، زيرا اگر جوهر شعر معيوب بود و كژي و گمراهي از لوازم ذاتي اش به حساب مي آمد، استثناء شاعران دين باور معنا نداشت. چنان كه به عنوان مثال اگر مدعي باشيم قمار در جوهر و ذات خود انحراف و كژي از مسير حق را به همراه دارد؛ ديگر معنا ندارد در موردي از دين باوراني كه مرتكب اين عمل مي شوند، تمجيد شود، پس اگر نكوهش متوجه شاعران است، بايد عيب و كاستي را در شاعر جستجو كرد نه شعر.

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 95

نكته قابل توجه ديگر نقش دادستاني است كه براي شعر و شاعر در پايان آيه به آن اشاره است، شاعر به كمك سرودن شعر، ستمكاران را رسوا نموده و داد مظلومان را مي ستاند، در شأن نزول آيه آورده اند:

«آنگاه كه اين آيات فرود آمد شماري از شاعران نزد پيامبر (ص) آمده و درحالي كه سرشك اشك بر رخسار ايشان جاري بود، گفتند ما شاعر هستيم كه خدا چنين از شاعران نكوهش كرده است.

پيامبر (ص) اين فقره را براي ايشان تلاوت نمود «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» و فرمود مقصود از اين استثناء شما هستيد، چنان كه مقصود از فقره «وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً» و نيز فقره «وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» شما هستيد.» «1»

همچنين نقل شده كه يكي از شاعران پيامبر (ص) به نام «كعب بن مالك» پس از نزول آيات فوق نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد خداوند درباره شعر مطالبي را اعلام داشت كه شما از آن آگاهيد نظر شما چيست؟

پيامبر (ص) در پاسخ فرمودند «ان المومن يجاهد بسيفه و لسانه» مومن با شمشير وزبانش جهاد مي كند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 96

شأن نزول هاي مذكور به روشني اثبات مي كند كه شعر در جوهر خود مذموم و قبيح نيست و الا نمي شد از آن براي جهاد در راه خدا چنان كه در روايت دوم آمده است، بهره جست.

علامه اميني و دفاع ازحريم شعر

اشاره

علامه اميني (رحمه الله عليه) دردفاع از حريم شعر و شاعر در بررسي

آيات فوق چنين آورده است:

«مراد از شاعران در آيه كريمه، تمام كساني كه گفتاري شعر و نثر گونه مي آورند، نيست، بلكه مقصود احزاب باطل و دروغ سازان است، چنان كه از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «انهم القصاصون» مقصود از شاعران قصه پردازان است، شيخ صدوق اين روايت را در عقايد خود ياد كرده است.

همچنين علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود به نقل از امام صادق (ع) چنين آورده است:

اين آيات درباره كساني كه دين خدا را دگرگون ساخته و با فرمان الهي به مخالفت برخاسته اند نازل شده است، آيا تا به حال شاعري را ديده ايد كه كسي از او تبعيت كرده باشد؟ مقصود كساني هستند كه بارأي خود ديني را بنيان مي نهند

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 97

و مردم از آنان در آن دين پيروي مي نمايند، مؤكد مدعا، سخن خداوند است كه فرمود «أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ» يعني با سخنان باطل و پوچ و با برهان هاي بيمار به مناظره و احتجاج مي پردازند و در هر راهي گام مي نهند.

همچنين در تفسير عياشي از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود:

مقصود از شاعران نكوهش شده در اين آيات كساني هستند كه بدون داشتن راهنما به فراگيري دانش پرداخته و با دانش دين آگاه شدند، آن گاه هم خود گمراه شدند و هم تباهي و گمراهي ديگران را فراهم آوردند» «1»

تعبير به قصه پردازان از شاعران شايد بدان جهت است كه برخي از آنان با استفاده از صنعت شعر به قصه پردازي به شيوه نامطلوب مي پردازد.

به اين معنا كه برخي افسانه هاي موهوم و بدور از واقعيت را كه اغلب عاري از

فايده بوده يا حتي در برخي موارد مايه زيان اخلاق و عقيده است، در قالب شعر و كلام منظوم اشاعه مي دهند.

پيامبر (ص) پيراستگي از شعر

آيات: «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ» «2»

و «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» «3»

بر پيراستگي قرآن و پيامبر از شعر و شاعري تأكيد نموده است.

علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) در تفسير آيه دوم چنين آورده است:

«جمله «وَمَا يَنبَغِي لَهُ» درمقام امتنان بر پيامبر (ص) است؛ چه اينكه خداوند ايشان را از گفتن شعر منزه دانسته است، بنابراين جمله فوق در مقام دفع دخل مقدر است به اين معنا كه عدم

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 98

تعليم شعر از سوي خداوند به پيامبر (ص) مستلزم كاستي و عاجز داشتن ايشان نيست، بلكه مقصود بالا بردن درجه و پيراسته داشتن دامن پيامبر (ص) است از انجام كاري كه آشنا به صنعت شعر انجام مي دهد، پس چنان نيست كه پيامبر (ص) معاني بلند را با خيال پردازي غير واقعي شاعرانه و آهنگين ساختن كه در نگريستن در آن موجب تأثير گذاري بيشتر كلام است منعكس سازد، باري، از او كه پيامبر خداست و نشان رسالت و متن دعوتش قرآن است- همان كتابي كه در بيانش معجزه است- شعر گفتن شايسته نمي باشد.» «1»

در اين گفتار نيز همچون سخن پيشين، مرحوم علامه، قرآن و پيامبر (ص) را از عنصر خيال پردازي دروغين شاعر پيراسته دانسته است.

عبد الرحمن جامي در اين باره چنين معتقد است:

«اين كه حضرت حق سبحانه و تعالي كلام معجزتر از قرآن را به «ما» نفي درآيه «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» از آلايش تهمت شعر مطهر ساخته و

علم بلاغت موردش را از حضيض تدنس «بل هو شاعر» به اوج تقدس «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» افراخته، نه اثبات اين معني است كه شعر في حدّ ذاته امري مذموم است و شاعر به سبب ايراد كلام منظوم معاتب و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 99

ملوم؛ بلكه بنابر آن است كه قاصران نظم قرآن را مستعد به سليقه شعر ندارند و معاندان متصدي تحدي به آن را [: يعني پيامبر] از زمره شعرا نشمارند و اين واضح ترين دليل است بر رفعت مقام شعر و شعرا و علو منزلت سحر آفرينان شعر آرا:

پايه شعر بين كه چون ز نبي

نفي نعت پيمبري كردند

بهر تصيح نسبت قرآن

تهمت او به شاعري كردند «1»» نكته مهم ديگري كه براي روشن شدن سبب پيراستگي دامن پيامبر (ص) ازشعر دانستني است، اين است كه عرب جاهلي مي پنداشت شعر هنري نيست كه از درون آدمي مي جوشد، بلكه آن را به مدد موجودي از جن مي دانستند كه با بر قرار كردن دوستي با شاعران گفتاري چنان نغز و دلنشين را بر لب ايشان جاري مي سازند، مرحوم «مظفر» مي نويسد:

«عرب يا حداقل شاعران ايشان مي پنداشتند كه هر شاعري شيطاني يا جنّي دارد كه شعر را بر او القا مي كند، شگفت آنكه برخي از آنان چنين مي پنداشتند كه آن شيطان يا جن به صورت فردي براي او تمثل مي يابد و براي او نام هم نهاده بودند، تمام اين پندارها از آن جا ناشي شد كه تصوّر مي كردند كه ابيات شعر خارج از حوزه شعور و توجه عقلاني بر زبان ايشان جاري

تفسير موضوعي قرآن

ويژه جوانان، ج 1، ص: 100

شعر در روايات

شعر و شاعري در روايات به دو صورت تمجيد و تقبيح منعكس شده است، ابتدا بخشي از روايات و سيره پيشوايان ديني را كه ظاهر آنها منع از مطلق شعر است بازگو مي كنيم، آنگاه با ياد كرد روايتي در دفاع از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 101

حريم شعر چگونگي جمع و سازش ميان روايات نهي و اذن را ارائه خواهيم كرد.

نكوهش از شعر در روايات

دلائل و شواهد روايي دال بر قبح بشرح ذيل است:

1.

پيامبر (ص) در طول دوران رسالت هيچ شعري نسرود حتي در بازگويي شعر با حذف يا افزودن واژه اي و بهم ريختن نظم، از نقل شعر گونه اي آن اجتناب مي ورزيد، نويسنده معروف مصر «مصطفي صادق رافعي» اجتناب پيامبر (ص) از شعر گفتن را چنين توجيه كرده است:

«غالباً كساني كه طبيعي سخن مي گويند و از روي تكليف به وزن و سجع و قافيه نمي پردازند، موقعيت سخن آنها در انظار بهتر از آن كساني است كه بيشتر پيرامون الفاظ مي گردند و از خود بدون احتياج به معنا، الفاظي را ذكر مي كنند، و بديهي است افرادي كه در مقام تصنع در بيان الفاظ اند سخنانشان داراي مطالبي ارجدار ومفيد نمي باشد و از اين جهت است كه خداوند پيغمبر خود را از اين صعنت بر كنار داشته و او را دعوت به تكلف دركلام و خضوع براي الفاظ ننموده است و توجه او را به خود و انقطاع و تقرب به وي بدون شائبه ريا و خودنمايي قرار داده و به يقيني خالص از شك و ترديد دعوت نموده است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 102

2. در روايتي آمده است: در لحظات نزديك شدن وفات پيامبر (ص) هنگامي كه آن حضرت از شدت بيماري به حالت اغماء فرو رفته بود، فاطمه (س) اشك مي ريخت و اين شعر ابوطالب را در مدح پيامبر (ص) زمزمه مي كرد:

وابيض يستسقي الغمام بوجهه

ثمال اليتامي عصمه الارامل چهره درخشنده و روشني كه ابر از آن آب مي گيرد پناه يتيمان و نگهدارنده و حامي بيوه زنان؛ پيامبر چشمانش را گشود و خطاب به حضرت زهرا (س) فرمود: دخترم شعر

مخوان! قرآن بخوان! بخوان:

«وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلَي عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ» «1» در سنت قولي عباراتي از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه بر ممنوعيت شعر دلالت دارد، ازآن جمله از ايشان روايت شده كه فرمود:

«لان يمتلي جوف احدكم قيحاً خير من ان يمتلي شعراً» «2»

اگر شكم شما از چرك پر باشد بهتراست از آن كه انباشته از شعر باشد.

3. نهي از خواندن شعر در برخي از اوقات همچون ماه رمضان، شب و روز جمعه و برخي حالات همچون احرام و برخي مكان ها همچون حرم،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 103

نشانگر آن است كه شعر مورد نكوهش اسلام بوده و در فرهنگ اين مكتب از جايگاهي در خور برخوردار نيست.

تمجيد از شعر در روايات

اشاره

دلائل و شواهدي كه در سيره پيشوايان ديني مبني بر جواز بلكه حسن شعر و تمجيد از شاعر رسيده را مي توان در عناوين ذيل خلاصه كرد:

1. سنت قولي و حمايت از شعر

در سنت قولي از شعر دفاع شده است، روايات زير از پيامبر (ص) در اين باره رسيده است:

«انّ من الشعر لحكمه و انّ من البيان سحراً» «1» برخي از اقسام شعر حكمت است، و برخي از انحاء كلام افسون است.

«انّ لله كنوزاً تحت العرش مفاتيحها السنه الشعراء»

خدا را در زير عرش گنجهايي است كه كليدهاي آن زبان شاعران است.

«اهجوا بالشعر ان المومن يجاهد بنفسه و ماله و الذي نفس محمد بيده كانما تنضحونهم بالنبل فيما تقولون لهم من الشعر» «2» با زبان شعر دشمنانتان را هجو كنيد، زيرا مومن با جان و مالش به جهاد مي پردازد، قسم به آنكه جان محمد به دست اوست، آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 104

هنگام كه با شعر به جنگ آنان مي رويد گويا تيري را به سويشان روانه رفته ايد.

«ما منع الذين نصروا رسول الله بسيوفهم ان ينصروه بلسانهم» «1» چه شده آنان كه رسول خدا را با شمشيرهايشان ياري رسانده اند چرا با زبانشان او راياري نمي رسانند.

«الشعراء امراء الكلام و الشعرا تلاميذ الرحمن» «2» شاعران خداوندگاران سخن اند و شاگردان مكتب رحمان.

«من قال فينا بيت شعر بني الله بيتاً في الجنه» «3» هر كسي در مدح و معرفي ما يك بيت شعر بسرايد خداوند خانه اي در بهشت براي او بنيان مي نهد.

«ما قال فينا قائل بيت شعر يؤيد بروح القدس» «4» هر كسي در معرفي ما بيتي از شعر بسرايد روح القدس او را

مدد مي رساند.

2. سيره پيشوايان ديني و حمايت از شعر

پيشوايان ديني با سيره عملي با شكل هاي گوناگون از شعر و شاعر حمايت و تمجيد كرده اند:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 105

الف: گاه از اطرافيان خود سرودن يا بازگويي يك شعر را مي طلبيدند و به هنگام شنيدن آن به وجد مي آمدند و براي شاعر دعا مي كردند.

مرحوم علامه اميني (رحمه الله عليه) در اين باره چنين مي نويسد:

«آنچه ما از ائمه (عليهم السلام) نقل كرديم نشانگر آن است كه آنان در تمجيد از شعر و شاعر از الگوي خود يعني پيامبر (ص) تبعيت كرده اند و اين پيامبر (ص) بوده است كه نخستين بار با ستايش از شاعراني كه به مدح ايشان پرداختند، باب تمجيد از شعر و شاعر را گشود، باري، پيامبر (ص) خود شعر مي خواند و از ديگران مي خواست كه نزدش شعر بخوانند و آن را مجاز مي شمرد و با شنيدن شعر به وجد مي آمد و چون در شعر شاعري گوهر مطلوب خود را مي يافت گرامي اش مي داشت.»

آنگاه ايشان در مواردي از سيره پيامبر اكرم (ص) در تمجيد از شعرا را ذكر كرده است، از آن جمله آن هنگام كه در روز غدير خم پيامبر (ص) با برافراشتن دست حضرت امير (ع) ايشان را به عنوان پيشواي مسلمانان پس از خود، معرفي كرد، «حسان بن ثابت» نزد رسول اكرم (ص) آمد و براي سرودن شعر از ايشان اجازه خواست، پيامبر (ص) به او اجازه داد و «حسّان» شعري سرود آنگاه پيامبر (ص) در حق او

فرمود:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 106

«لا تزال يا حسّان! مويّدا بروح القدس، ما نصرتنا بلسانك»

اي حسّان مادام كه در ياري ما شعر بسرايي روح القدس تو را يار خواهد بود.

همچنين آن هنگام كه «عايشه» در وصف عرق چهره پيامبر (ص) كه همچون قطرات مروايد تلالؤ داشت شعر «ابوكبير هذلي» را خواند، پيامبر (ص) به او فرمود:

«جزاك الله خيراً يا عايشه ما سررت مني كسروري منك» «1» اي عايشه خداي به تو پاداش خير دهد تا كنون اين چنين شادمان نشده بودم.

ب: در موارد متعددي صله هاي قابل توجهي به شاعران مي دادند، به عنوان مثال وقتي «كعب بن زهير» پس از آن كه مدتي به هجو پيامبر (ص) پرداخت و آنگاه كه توبه و عذر آورد در مدح آن حضرت قصيده بلند «لاميه» را سرود كه مطلع آن چنين است:

بانت سعاد فقلبي اليوم مبتول

متيّم اثر هالم يفد مكبول پيامبر (ص) با آستين خود به مردم اشاره كرد كه سكوت كنند و به اشعار «كعب» گوش فرا دهند، آن گاه بُرد خويش را به او بخشيد كه معاويه آن را به بيست هزار درهم از «كعب» خريداري كرد و آن همان لباسي بود كه خلفاء در عيد فطر و قربان آن را مي پوشيدند.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 107

علامه مجلسي در اين باره آورده است:

«دعبل خزاعي از شاعران اهل بيت (عليهم السلام) مي گويد: در ايام عاشورا خدمت مولاي خويش علي بن موسي الرضا (ع) رسيدم، ديدم ايشان سخت محزون و غمناك نشسته و شماري از ياران بر گرد وي مجتمع شده اند، چون مرا ديد فرمود: خوش آمدي اي دعبل، خوش آمدي اي ناصر ما بدست و زبان، آنگاه جاي براي من بگشود و مرا در كنار خويش بنشاند، گفت: اي دعبل دوست دارم براي من شعر بخواني كه اين روزها روز اندوه اهل بيت و شادي دشمنان ما است، دعبل گفت: اشعاري را در پاسخ امام سرودم.» «1»

در مرحله ديگري چون دعبل قصيده «تائيه» خود را كه مطلع آن اين بيت است:

مدارس آيات خلت من تلاوه

و منزل وحي مقفر العرصات سرود، امام هشتم (ع) ده هزار درهم و جامه اي از جامه هاي خويش را به او بخشيد و مردم قم بر سر راه او به اصرار و الحاح آن جامه را از وي به سي هزار درهم خريداري كردند. «2»

همچنين امام صادق (ع) در حق «كميت» كه در ايام تشريق قصيده اي در مدح و ثناي اهل بيت (ع) در حضور امام و يارانش سرود دعا نمود و

تفسير موضوعي قرآن ويژه

جوانان، ج 1، ص: 108

هزار دينار و يك دست خلعت به او هديه داد، علامه اميني درباره تشويق امام (ع) از «كميت» و پذيرش درخواست او مبني بر سرودن شعر آن هم در شريف ترين زمان ها و مكان ها چنين مي نويسد:

«باري، شعر نزد اهل بيت و پاسبانان دين چنان اهميت داشت كه براي آن همايش ترتيب داده و به گوش كردن آن ترغيب نموده و فرصت گرانبهاي خود را صرف شنيدن آن مي نمودند و چنين كاري را از جمله بهترين راه تقرب الهي و طاعت او مي دانستند، حتي گاه شعر را در گرامي ترين زمان ها و بزرگترين مكان ها بر عبادت و دعا ترجيح مي دادند؛ چنان كه از برخورد امام صادق (ع) با قصيده لاميه كميت در ايام مني بر مي آيد.» «1»

ايشان در جاي ديگر پيرامون حمايت مالي پيشوايان دين از شاعران چنين نگاشته است:

«كانوا يضحّون دونه ثروته طايله و يبذلون من مال الله للشعرا ما يغنيهم عن التكسب و الاشتغال بغير هذه المهمّه. «2» سيره پيشوايان ديني چنين بوده كه براي حمايت از شعر مال زيادي فدا مي كردند و از سهم خود آنقدر به شاعران مي بخشيدند كه ايشان را از هر گونه كسب و كار و اشتغال به كاري غير از شعر بي نياز مي ساخت.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 109

نكته قابل توجه در اين روايات اين است كه اهل بيت (عليهم السلام) به شاعران نويد دادند تا زماني كه در مسير حق شعر بسرايند از جانب روح القدس حمايت و

تاييد مي شوند، اما اينكه چه ارتباطي بين سرودن شعر و تاييد روح القدس است فاش نشده است. خوشبختانه برخي ديگر از روايات پرده از اين راز برداشته است، به عنوان نمونه وقتي كه دعبل خزاعي در قصيده «تائيه» به اين بيت رسيد:

خروج امام لا محاله خارج

يوم علي اسم الله و البركات خروج و ظهور امام قائم (عج) امري گريز ناپذير است و نهضت و قيام او با نام الهي و بركات فراواني همراه است.

امام هشتم (ع) فرمودند:

«نفث بها روح القدس علي لسانك» «1» روح القدس آن را به زبانت جاري كرد.

اين بيان نشان گر آن است كه حمايت و تاييد روح القدس نسبت به شاعر در جهت سرودن شعر و القاي محتوايي بلند در قالبي نغز و دلكش است.

به نظر مي رسد اعلان اين كه شاعران الهي هماره به مدد روح القدس اشعاري بلند را بر زبان جاري مي كنند، بهترين شاهد حمايت و تمجيد از هنر شعر و شاعري است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 110

3. بر خورداري پيشوايان ديني از شاعراني خاص

به گواهي تاريخ چهره هاي برجسته علم و ادب كه گاه بي مهري هاي زمانه را به جان خريده و در راه دفاع از عقيده تا پاي جان به مجاهده بر خاستند، به عنوان شاعران سخن سنج پيشوايان ديني، از حوزه دين و ولايت سنگرباني كرده اند.

«مشهورترين چهره هايي از مردان مسلمان كه در زمان پيامبر

(ص) از طبع شعر و هنر شاعري برخوردار بوده اند، با شمشير برّان سخن و تير دلدوز نظم، دشمنان اسلام را مفتضح و رسوا مي كردند و در ميدان نبرد نيز مردانه از حريم اسلام دفاع مي نمودند، از جمله اين گروهند: عباس عموي پيامبر، كعب بن مالك، عبدالله بن رواحه، حسّان بن ثابت، نابغه جعدي، ضرار اسدي، ضرار قريشي، كعب بن زهير، قيس بن صرمه و ... و از زنان صدر اسلام كه از هنر شاعري بهره مند بوده و آثار شاعري از خود به جاي گذارده اند، شخصيت هاي ذيل از ديگران مشهورترند: ام المومنين خديجه همسر پيامبر (ص)، عاتكه و صفيه دختران عبدالمطلب، ام سلمه همسر پيامبر (ص) ام ايمن خادمه نبي اكرم (ص)، عايشه همسر پيامبر كه بنابر نقل خودش تنها دوازده هزار شعر از لبيد شاعر به خاطر داشته است.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 111

از جمله شاعران مسئول كه در دوران اهل بيت (عليهم السلام) از حريم ولايت دفاع كرده اند عبارتند از:

ابواسوددئلي، كثير عزه، فرزدق، كميت بن زيد اسدي، سيد حميري، منصور نمري، ديك الجن، دعبل خزاعي، ابن رومي و ...

4. پيشوايان ديني و سرودن شعر يا استشهاد به آن

به رغم آن كه ادّعا شده پيامبر (ص) هرگز شعري را حكايت نكرده، به گواهي تاريخ در برخي از موارد اين حكايت گري از ايشان نقل شده است، به عنوان مثال «براء بن عازب» مي گويد: در جنگ احزاب پيامبر (ص) را ديدم كه خاك خندق را جا به جا مي كرد به گونه اي كه لايه اي از خاك شكم ايشان را پوشانده بود و اشعار «عبدالله بن رواحه» را ترنم داشت.

هم چنين حضرت امير (ع)- چنان كه در نهج البلاغه منعكس است-

در موارد متعددي به اشعار شاعراني نامي استشهاد كرده است، نظير استشهاد به شعر:

امرتكم امري بمنعرج اللوي

فلم تستبينوا النصح الاضحي الغد «1» و شعر ذيل به خود ايشان منسوب است:

فان كنت بالش- وري ملكت امورهم

فكيف هذا و المشيرون غيب

و ان كنت بالقربي حجحت خصيمهم

فغيرك اولي بالنبي و اقرب «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 112

از ساير ائمه (عليهم السلام) نيز اشعاري نقل شده است.

چگونگي جمع ميان روايات نكوهش و ستايش از شعر و شعرا

علامه مجلسي در اين باره مي گويد:

«خواندن شعري كه مشتمل به دروغ و لغوي نباشد جايز است و بسيار خواندن و شنيدن آن مكروه است، به ويژه در ماه رمضان و شب رمضان و روز جمعه و در مطلق شب و در حال احرام و درحرم هر چند شعر حق باشد و منقول است كه شكمي كه مملو از چرك وريم باشد بهتر است از آن كه مملو از شعر باشد.

و منقول است كه هر كس بيتي از شعر در روز جمعه بخواند بهره آن در آن روز همان است و از حضرت رسول (ص) منقول است كه شعر از شيطان است، اما از آن حضرت نيز روايت كرده اند كه از جمله حكمت، شعر است، و از حضرت امير (ع) و از امام رضا (ع) و سائر ائمه (عليهم السلام) نقل كرده اند كه مكرر تمثيل و استشهاد به شعر مي فرمودند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 113

احاديث بسيار در فضل و

ثواب در مدح رسول (ص) و ائمه هدي و مرائي امام حسين (ع) وارد شده و خلافي نيست در آنكه شعري كه متضمن فحش يا هجو مومني باشد يا تعريف زن معين نامحرمي يا تعريف حسن پسري باشد مطلقاً حرام است و شعري كه متضمن مدح ظلمه باشد و تحسين ظلم و فسق و اغراي ايشان بر آنها باشد حرام است.» «1»

به استناد اين گفتار شعر ذاتاً مجاز است و نهي از آن» به خاطر آن است كه برخوردار از گفتار باطل و حرام باشد همچون مدح ستمگران و توصيف زنان.

فقيه نامور «زين الدين جبل عاملي» معروف به «شهيد ثاني» پس از آنكه سخن شهيد اول را مبني بر كراهت شعر خواني در مسجد نقل مي كند، مي نويسد:

«مصنف (شهيد اول) در كتاب ذكري آورده است: «بعيد نيست كه روايات اباحه شعر خواني در مسجد را بر شعري كه اندك است و منافعش فراوان است، حمل كنيم يا آنكه بگوييم مقصود جواز اشعاري است كه عنوان شاهد مثال براي فهم معناي واژه ها در كتاب و سنت ارائه گردد، زيرا مي دانيم كه در حضور پيامبر (ص) و در مسجد، بيت يا ابياتي از شعر خوانده مي شد و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 114

ايشان نفي نمي كردند، برخي از اصحاب اشعار حكمت و موعظه، ثناي پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، مراثي سيدالشهداء (ع) و ... را نيز ملحق به اشعاري كه در مسجد خواندن آن مجاز است، دانسته اند، زيرا اينها عبادت است

و منافات با غرض مساجد ندارد، و نهي نبي (ص) ناظر به اشعار عرب جاهلي است كه طبعاً از موارد مذكور بيرون بوده است.» «1»

گفتار اين دو فقيه به خوبي روشن مي سازد كه سرودن اشعاري كه محتواي آن حق است در مثل مسجد از آنجا كه با غرض مطلوب از مساجد سازگار است، مجاز است، دقيقاً به همين دليل خواندن و سرودن اشعار حكمت، مدح و رثاي پيشوايان ديني در حرم، ماه رمضان، شبهاي جمعه و ... محذوري نخواهد داشت، چنانچه امام صادق (ع) در حالت احرام در مني آن را اجازه دادند.

چكيده سخن پيرامون شعر

از مطالب پيشگفته نكات اساسي ذيل به عنوان نظر نهايي و نتيجه بحث درباره شعر قابل استفاده است:

1. شعر بسان بسياري از پديده هاي هنري ديگر در طول تاريخ خود همواره در خدمت خير و شرّ بوده است، هم از آن براي محكم ساختن بنياد ستم و تحريك شهوت بهره برداري شده و هم در خدمت پند و اندرز، حكمت و موعظه و مدح انسان هاي والا بوده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 115

2. در فرهنگ ديني نگاه نكوهش و تعظيم نسبت به پديده شعر وجود دارد، ضمن آن كه بايد دانست كه نگاه تمجيد و ستايش بسيار پر رنگ تر است، بايد توجه داشت كه هيچگاه با شعر و شاعري به صورت عموم

مخالفتي صورت نگرفته است، دلائل و براهين ما را به اين نتيجه قطعي رهنمون مي كند كه نيم نگاه منفي شريعت نسبت به شعر تنها ناظر به محتواي برخي اشعار رائج آن دوره است، و به هيچ وجه صرفاً به شعر از آن جهت كه داراي قالب موزون يا برخاسته از قوه خيال است با ديده نكوهش نگريسته نشده است.

بر اين اساس حكم نهايي درباره شعر، جواز بلكه حسن و محبوبيت آن است مگر آن كه برخوردار از محتوا و مضموني خلاف شرع و اخلاق باشد، همچون شعري كه به وصف زن يا پسري پرداخته و ضمن تحريك شهوت باعث بي آبرو ساختن آنان گردد، «1» يا شعري كه به هجو و دشنام مومن و مسلماني پرداخته باشد، «2» يا شعري كه در آن از موقعيت حاكمان جور وستم حمايت شده است. «3» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 116

در موارد ديگر كه شعر داراي محتوايي همچون پند و اندرز يا مناجات با خداوند باشد يا به مذمت ستمكاران پرداخته يا فرياد ستمديده اي را به گوش ديگران مي رساند يا با ستايش از الگوهاي اخلاقي و انسان هاي خدا گونه ضمن تعميق باورهاي ديني به ترويج اخلاق و ارزشها مي پردازد از هر جهت پسنديده و ممدوح است. چنين شعري شايسته اموري چند است:

1. با بخشيدن صله و هدايا به شاعر از او به نحوي شايسته تمجيد گردد.

2. با حمايت مالي مناسب ومكفيّ المؤونه ساختن او زمينه را براي سرودن اشعاري بلند فراهم سازند.

3.

همايش و مراسم اجتماع براي شنيدن اشعار بلند فراهم سازند.

4. شنيدن و برپاداشتن مجالس شعر در زمان ها و مكان هاي ويژه همچون ايام حجّ و مساجد را يكي از راه هاي قرب الهي بشناسند.

5. فرزندان خود را به حفظ اشعار بلند ترغيب نمايند؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود:

«علّموا اولادكم بشعر العبدي» «1»

6. ضمن دعا در حق شاعران ايشان را شايسته هر مدح و ثنا بدانند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 117

فصل چهارم: قصه هنر ديرين تاريخ بشري

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 119

قصه، هنر ديرين تاريخ بشري

اشاره

در اين فصل روي سخن ما با يكي ديگر از مقوله هاي هنري رايج يعني هنر قصه است كه از ديرباز مورد علاقه بشر بوده و نقش فزاينده اي

در تاريخ و فرهنگ بشري ايفا نموده است. امروزه نيز برغم پيدايش دهها هنر نوين، قصه همچنان در ميان تمام جوامع بشري مورد توجه و عنايت است، آنچه كه ما از طرح اين بحث به دنبال آن هستيم پاسخ به اين سؤال است كه آيا اين پديده هنري از نگاه اسلام به رسميت شناخته شده است يا نه؟ و اگر به رسميت شناخته شده آيا براي آن محدوده و مرزي اعلان شده يا آنكه به طور مطلق مورد تأييد قرار گرفته است؟

مدعا اين است كه اين هنر از طرف دين به رسميت شناخته شده و تقريباً در تمام كتب آسماني به ويژه قرآن به ميزان قابل توجه مورد استفاده قرار گرفته است، و اگر محدوديتي داشته باشد مربوط به محتوا و درون مايه قصه است همان گونه كه درباره شعر بيان داشتيم، در آغاز مفاهيم «قصه»، «داستان» و «افسانه» را مورد بررسي قرار مي دهيم.

بررسي مفاهيم قصه، داستان و افسانه

«قصّه» به معناي حديث، خبر، رويداد، رخداد، شأن و حال آمده و جمع آن «قصص» و «اقاصيص» است، «قص عليه الخبر قصصاً» به معناي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 120

باز گويي قصه است. «1» اين واژه در آيات: «فَارْتَدَّا عَلَي آثَارِهِمَا قَصَصاً» «2» «قَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ» «3»

به معناي دنبال كردن خبر و رويداد است، اين معنا شايد بدان خاطر باشد كه در قصه دو نكته نهفته است:

1. رويداد و رخدادي كه روي داده است.

2. دنبال كردن آن و پي در

پي آوردن حلقات آن رخداد.

«داستان در مفهوم عام خود هنري است كه بر بنيان هندسي خاصي پايه گذاري شده و نويسنده آن يك يا چند حادثه، وضعيّت، قهرمان و محيط را از خلال زبان «توصيف» يا «گفتگو» يا هر دوي آنها مي آفريند.» «4»

برخي معتقدند كه واژه هاي: «داستان، قصه، افسانه (اسطوره) به يك معنا است، چون فرهنگ نويسان وجوه افتراقي براي آنها قائل نشده اند.» «5»

در مقابل عده اي ديگر بين قصه و داستان از نظر قدمت تفاوت گذاشته اند، به اين معنا كه اگر داستان از قدمت هفتاد ساله برخوردار باشد قصه است در غير اين صورت داستان خواهد بود. «6»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 121

بسياري افسانه را نوعي خاص از داستان كه فاقد حقيقت است، مي شناسند، در اين صورت داستان مفهوم اعمي خواهد بود، در تفاوت بين داستان و اسطوره (افسانه)، ادعاي اينكه داستان به خلاف افسانه از رخدادهاي واقعي بهره مي گيرد، امري پذيرفتني است، شاهد آن پرهيز قرآن از ياد كرد افسانه و مذمت كساني است كه اين كتاب مقدس را اسطوره پيشينيان مي پندارند و در عين حال از قصه و داستان به طور گسترده استفاده كرده و آن را مايه عبرت آدمي مي داند، اما تفاوت گذاشتن ميان قصه و داستان به داشتن پيشينه بيشتر براي قصه، قابل پذيرش نيست، چه، افزون بر اينكه فرهنگ نويسان بين آنها تفاوتي قائل نشده اند، داستان نيز پا به پاي قصه مي تواند داراي قدمت باشد، بنابراين در مفاهيم مورد بحث، داستان و قصه

مترادف هم و به يك معنا مي باشند و داستان، برگردان فارسي واژه «قصه» در عربي است، و براي بازگويي رويدادهاي واقعي به كار مي رود.

اما افسانه كه برگردان فارسي واژه «اسطوره» در عربي است، به رخدادهاي خيالي و غير واقعي اطلاق مي گردد.

نگاهي به ديرينه داستان

نظريه پردازان بر آنند كه:

«دير سال ترين انيس آدمي «قصه» است، داستان مونس تنهايي ها، وحشت ها و اضطراب هاي روحي انسان است، به وسيله

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 122

قصه انسان اضطراب روحي و رواني خود را فرونشانده و ميان خود و عالم طبيعت و ماوراء طبيعت ارتباط و اتصال برقرار مي كند.» «1»

دقيقاً به خاطر ويژگي هاي برتر قصه است كه مي توان آن را داراي پيشينه اي كهن دانست و با اين عقيده هم داستان بود كه:

«قصه تاريخچه اي بسيار قديمي دارد مجموعه اي از قصه هاي جادوگران كه تاريخ آن به حدود چهار هزار سال پيش از ميلاد مسيح مي رسد از فرهنگ و تمدن مصري باقي مانده است، در چين نوعي قصه از هزار سال قبل از مسيح وجود داشت، افسانه سومري «گيلگمش» متعلق به هزار و چهار صد سال پيش از ميلاد مسيح است، «هومر» حماسه هاي خود را از هزار سال پيش از مسيح به وجود آورد همچنين «افسانه هاي ازوپ» كه تاريخ آفرينش آن به شش قرن پيش از ميلاد مسيح مي رسد.» «2»

بي ترديد اگر قصه و داستان هاي ملت هاي دنيا گردآوري شود، آن گاه معلوم خواهد شد كه داستان تا چه حد، با فرهنگ هر ملت همزاد و هم پيشينه است، ديرينه و رواج قصه در ميان ملل مختلف را مي توان در علل مختلف ارزيابي كرد، برخي از آنها به شرح ذيل

است:

1. هر چه به زمان گذشته بر مي گرديم، به فراغت بيشتري براي افراد يك خانواده يا قبيله بر مي خوريم، اين امر ناشي از سادگي زندگي آن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 123

دوره و امكان تأمين سريع نياز ها بوده است، وجود فراغت بيشتر پيوند افراد و هم نشيني بين آنها را بيشتر مي ساخت و قصه و داستان و افسانه مي توانست اين فراغت را به صورتي هر چه شيرين تر پرنمايد، بر خلاف زندگي امروزين كه كثرت اشتغالات و دشواري معاش و وجود رسانه ها همچون راديو و تلويزيون، ارتباط و هم نشيني بين اعضاء خانواده را كم رنگ تر ساخته است.

2. قصه و داستان اساساً شيرين و جذاب است، به ويژه كه اگر نويسنده يا گوينده آن را به نيكي بپروراند، هر شنونده يا خواننده اي را همچون ميدان مغناطيسي به خود جذب مي كند، قصه مخاطب خود را با خود تا اعماق تاريخ برده او را بر بال خاطره، گاه همنشين شاهان و فرمان روايان مي گرداند و گاه سر سفره درويشان و مستمندان ستم كشيده، ميهمان مي سازد و آمال و آرزوهاي مخاطب خود را با پروراندن قهرمانان خيالي يا ياد كرد قهرمانان واقعي، براي او متجسّد مي سازد، بدين خاطر هنرهايي همچون شعر و نمايش در بسياري از موارد با بهره گيري از هنر قصه، بخشي از جذابيت خود را وامدار اين هنر مي باشند.

3. بسياري از حكماء و فلاسفه و انديشمندان ملل مختلف با دريافت جذابيت قصه و سرعت انتقال پيام از رهگذر آن، آراء و عقايد خود را در قالب قصه هاي كوتاه و بلند منعكس ساخته اند، از نمونه هاي بارز آن كتاب «كليله و دمنه» است

كه حكايات آن از حكمت و عبرت مالامال است، اين اثر تاريخي كه دست مايه حكيمان هندوستان است با استفاده از زبان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 124

حيوانات و در قالب قصه، پيام هاي خود را تا اعماق وجود ميليون ها مخاطب رسانده است.

4. قصه ها شكوهمنديها و افتخارات يا شكستها و تلخي هاي تاريخ يك ملت را به تصوير كشيده و به آن جاودانگي مي بخشد، از اين رو بسياري از قهرمانان قصه ها، شخصيت هاي تاثير گذار و افتخار آفرين هر ملت اند كه چنين در لابلاي قصه ها ماندگار شده اند، جاودانگي قصه سبب شده كه ملل مختلف، شيريني و تلخي هاي تاريخ خود را در قالب آن ماندگار سازند.

ديرينه قصه در ميان عرب

گر چه برخي معتقدند كه:

«بنيان كار داستان بر عمليات آفرينش تخيّلي رخدادها، موقعيتها، قهرمانان و محيطها استوار است و صحراي خشك و سوزان، به عرب اجازه فعالتر شدن در عمليات ذهني (و در نتيجه خلق چنين اثر تخيلي) را نمي دهد.» «1»

و به همين دليل شكوفايي آن را پس از قرن دوم هجري مرهون ترجمه علوم و دانش هاي روم، يونان، ايران و هند مي دانند، چنين به نظر مي رسد كه قصه و داستان ميان عرب بسان ساير ملل رواج داشته است، چه، اگر صحراي خشك حجاز مانع از شكوفايي هنر قصه شده باشد، مي بايست به طريق اولي شعر را نيز از بالندگي انداخته باشد، در حالي كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 125

مي دانيم شعر در ميان عرب در مقايسه با ساير ملل از شكوفايي بس برتر و رواج بيشتر برخوردار بوده است، از طرفي مي دانيم كه بستگي شعر به تخيل بيشتر از قصه است.

پس از

ظهور اسلام قصه پردازي رونق خاصي پيدا كرد و افرادي به نام «قصاص» در كوي و برزن و گاه در مساجد به قصه پردازي مشغول شده و گروه زيادي از مردم را به دور خود مشغول ساختند، اين امر در پي مخالفت هاي جدي برخي از خلفا به ويژه امام علي (ع) كاستي گرفت، اما در زمان معاويه و پس از او با فراز و نشيب دنبال شد.

برخي از عوامل رواج قصه در اين دوره بدين شرح است:

1. برخي از قصه پردازان صرفاً به خاطر مقابله با قرآن و كاستن رونق آن به رواج قصه پرداختند، چنانكه «نصر بن حارث» به همين هدف داستان هاي كهن ايراني از جمله افسانه رستم و اسفنديار را از ايرانيان فراگرفته و ميان اعراب رواج مي داد.

قرآن كريم به اين امر اشاره نموده است:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ «1»

و از مردم كسي است كه سخن سرگرم كننده (و بيهوده) را مي خرد، تا بدون هيچ دانشي (مردم را) از راه خدا گمراه سازد و آن (آيات) را به ريشخند گيرد؛ آنان، عذابي خواركننده برايشان (آماده) است.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 126

گفته اند:

«نضر بازرگاني بود كه گاه گاهي به ايران مسافرت مي كرد و با داستان سرايان معروف ايراني انس و الفتي داشت و در ضمن داستان هاي مربوط به رستم و اسفنديار را ياد مي گرفت و يك مشت كتاب هاي رمان و داستان خريداري مي كرد، وي موقع بازگشت به مكه به خاطر سرگرم كردن و باز داشتن مردم از شنيدن قرآن معركه هايي بر پا مي كرد و شروع به

نقالي مي نمود و مي گفت اگر محمد سر گذشت عاد و ثمود مي گويد من نيز داستان قهرماني هاي رستم و اسفنديار مي گويم.» «1»

2. يهود با آن كه ظهور اسلام و پيامبر آخر الزمان را بشارت مي دادند «2» و خود را به خاطر پيروي از او بر ملت عرب برتري مي بخشيدند، با اعلام رسالت توسط پيامبر اسلام (ص) تنها به اين سبب كه ايشان از ميان ملت يهود برگزيده نشده است، به دشمني با اسلام و رسول اكرم (ص) پرداخته و به گواهي قرآن سخت ترين دشمني ها را عليه اسلام و مسلمين اعمال نمودند. «3»

بدين ترتيب براي فرو نشاندن نور اسلام و قرآن از هيچ كوششي دريغ نكردند، توطئه چيني عليه مسلمانان به همراه منافقان، نقض پيمان با

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 127

پيامبر (ص)، طرح قتل پيامبر، به راه انداختن جنگ، بخشي از اين تلاش ها بوده است، يكي از توطئه هاي خطرناك كه توسط يهود عليه بنيادهاي عقيدتي مسلمانان طرح ريزي شد، رواج اسرائيليات بوده است، مقصود از «اسرائيليات» مجموعه روايات، داستانها و افسانه هاي يهود، مسيحيت و مجوس است كه به خاطر غلبه روايات و قصه هاي يهودي، به جاي سه عنوان «اسرائيليات»، «نصرانيات» و «مجوسيات» به مجموعه آنها «اسرائيليات» اطلاق شده است. «1»

برخي از انديشمندان يهود همچون كعب الاحبار، عبدالله بن سلّام، عبدالله بن منبّه، عبدالملك بن جريح براي نيل به اين هدف شوم در دوران خلافت خلفاء اسلام آورده، به خاطر آگاهي دامنه داري كه از عهد عتيق و جديد، تلمود و ساير منابع قديمي اديان داشتند، در هر فرصتي مسلمانان ساده لوح را دور خود جمع كرده و با نقّالي قصص خرافه مشغولشان مي ساختند،

از آنجا كه قرآن بنا به مصالحي برخي از جزئيات قصص را مسكوت گذاشته است، عالمان يهود از كنجكاوي مسلمانان براي آگاهي از اين حلقه هاي گمشده سوء استفاده كرده و با ادعاي آگاهي از آنها به استناد كتب پيشين، قصه پردازي مي كردند، كار به جاي رسيد كه حتي برخي از صحابه پيامبر (ص) براي دريافت داستان كامل اصحاب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 128

كهف، ذوالقرنين، هاروت و ماروت و ... به امثال كعب الاحبارها مراجعه كرده و پاسخ خود را از زبان چنين دشمنان دوست نما دريافت مي كردند. «1»

در لابلاي قصه هاي يهود چند هدف اساسي تعقيب مي شده است:

1. تاكيد بر برتري ملت يهود بر مسلمانان و برتري مكان هاي مقدس يهود همچون: بيت المقدس بر مكان هاي مقدس مسلمانان همچون كعبه، و نيز برتري موسي (ع) بر رسول اكرم (ص).

2. رواج مذهب جبرگرايي، تشبيه، تجسيم و در يك كلمه عقايدي كه مبناي آن ها، تلقي انسان و ارانه از خداوند و كاستن از مرتبه بلند الوهيت پروردگار متعال تا حدّ يك موجود محدود مادي همانگونه كه در تورات آمده است.

3. كاستن مرتبه انبياء با نسبت دادن انواع فسق و فجور به ايشان همچون قصه داود، ايوب، يوسف و ... اين كار با هدف رواج بي بند و باري و فرو ريختن قبح زشتيهاي اخلاقي انجام گرفته است.

4. دور ساختن مسلمانان از مراجعه به اهل بيت (عليهم السلام) كه با حمايت خلفاء وقت با شدّت دنبال شد. يهود با چنين تلاش حساب شده اي كه مي توانيم آن را يك شبيخون عظيم فرهنگي بدانيم، باكمك معاويه و با حمايت از دسيسه ها براي ممانعت از حضور ائمه (عليهم

السلام) در صحنه اجتماع، بيشترين ضربه را بر بنياد اسلام وارد ساخت، انبوهي از روايات و قصه هاي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 129

ساختگي در كتب روايي و تفسيري. عموماً كتب اهل سنت- نشانگر ميزان اين شبيخون فرهنگي است، «ابن خلدون» پس از آنكه سبب رويكرد اعراب به قصه پردازي يهود را فقدان دانش كتاب و غلبه بي سوادي دانسته، مي نويسد:

«باري چنين بود كه تفاسير از منقولات يهود مالامال شد و مفسران با تساهلي نا بخشودني گفته هاي يهود را در تفاسير خود انباشتند.» «1»

محمود ابوريه مي نويسد:

«دانشمندان يهود (احبار) دروغها و خرافات را پيوسته ميان مسلمين وعقايد ديني نشر داده، ادعا مي كردند كه آنان اين مطلب را در كتاب هاي خود ديده يا از دانش پنهاني خود كه از پيامبران پيشين به ارث برده اند باز مي گويند؛ يا آنكه آنها را از زبان پيامبر (ص) شنيده اند، در حالي كه تمام گفته هايشان دروغ و افترا بود، صحابه نيز چون خود از زبان عبري كه زبان منابع يهود است، آگاهي نداشتند، از باز شناخت سره از ناسره ادعاهاي ايشان ناتوان بودند، سادگي و ساده لوحي و فقدان زيركي خاص در مقايسه با انديشمندان يهود بر ميزان مصيبت افزود، تا آنكه بازار اين دروغها پر رونق شد و صحابه وپيشينيان گفتار يهود را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 130

بدون اندكي درنگ و تأمل و نقد و تميز به ديده صحت و درستي نگريستند و كتب تفسير، حديث و تاريخ از اين دروغها انباشته گرديد.» «1»

پيامبر (ص) و اهل بيت (عليهم السلام) و برخي از صحابه همچون «عبدالله بن عباس» و «عبدالله بن مسعود» با

توجه به خطر توطئه قصه پردازان يهود به مبارزه گسترده با اين پديده پرداختند. پيامبر اكرم (ص) اصحاب خود را از مراجعه به اهل كتاب منع نمود «2» و كتابچه اي كه «عبدالله بن عمرو بن عاص» از كتب يهود گرد آوري كرده بود از بين برد، و قصّاص را از مسجد بيرون كرد، برخي از روايات پيامبر (ص) مبني بر نهي از قصه پردازي به همين جهت صادر شده است. حضرت امير (ع) نيز در دوران خلافت خود قصاص را از مسجد بيرون كرد.

از آنچه بيان شد نتيجه مي گيريم كه مخالفت پيشوايان دين در برهه اي از زمان با قصه پردازان يهود ريشه در مخالفت با بنياد قصه و قصه پردازي نداشته است، بلكه حركتي بوده اجتناب ناپذير براي مقابله با شبيخون فرهنگي يهود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 131

اركان قصه

هر قصه داراي سه ركن اساسي است.

1. موضوع قصه كه عبارت است از عنوان اصلي و كلي يك قصه نظير حوادث يك جنگ.

2. شخصيت هاي قصه كه همان قهرمانان قصه هستند.

3. محور قصه كه بر اساس آن پيام مورد نظر به مخاطب انتقال مي يابد.

اجزاء قصه

اشاره

هر قصه از اجزاء زير برخوردار است و بسته به ميزان پردازش هر يك از آنها ارزشگذاري مي گردد.

1. مضمون و درونمايه(Theme)

درونمايه جوهر اصلي يك كار ادبي است و فكر مركزي و حاكم بر داستان را در بر مي گيرد، درونمايه هماهنگ كننده موضوع با شخصيت و صحت داستان است و جهت فكري و ادراكي نويسنده يا شنونده را نشان مي دهد.

2. كانون تمركز (focus)

مقصود از كانون تمركز تاكيدي است كه موضوع قصه بر مسأله يا شخصيتي دارد و نويسنده سعي مي كند توجه خواننده را به آن معطوف دارد و آن را در مركز داستان خود قرار دهد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 132

3. طرح و نقشه داستان يا پيرنگ

پيرنگ شبكه داستان را تشكيل مي دهد و الگوي حادثه داستان است كه از رشته اي از حوادث و رويدادهاي به هم پيوسته، ساخته مي شود كه داستان را از «كشمكش» به نتيجه مي رساند، حوادث پيرنگ بايد با معني باشد و موجب شود كه شخصيت اصلي نسبت به آنها از خود واكنش نشان بدهد.

4. كشمكش (onflict)

كشمكش مقابله دو نيرو و يا دو شخصيت است كه بنياد ماجرا را مي ريزد و داستان به سوي «بزنگاه» يا «نقطه اوج» و طبيعتاً به «بحران» كشانده مي شود و به «گره گشايي» داستان سير مي كند.

كشمكش ممكن است از برخورد يا رويارويي شخصيتي با شخصيت هاي ديگر يا انديشه اي با انديشه هاي ديگر به وجود آيد، بدون كشمكش اثر قصه طرحي بيش نيست.

5. هول و ولا يا حالت تعليق (suspense)

با گسترش پيرنگ، كنجكاوي خواننده بيشتر مي شود و شور و اشتياقش براي ماجراي داستان زيادتر مي گردد، شخصيت اصلي يا يكي از شخصيت هاي داستان اغلب همدردي و جانبداري او را به خود جلب مي كند و خواننده نسبت به سرنوشت او علاقه مند مي شود، همين علاقه مندي نسبت به عاقبت كار آن شخصيت، او را در حالت دل نگراني و دلهره نگاه مي دارد و چنين كيفيتي را در اصطلاح «حالت تعليق» يا «هول و ولا» مي گويند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 133

6. بحران (Crisis)

بحران نقطه اي است كه نيروهاي متضاد براي آخرين بار با هم تلاقي مي كنند و واقعه داستان را به نقطه اوج و بزنگاه مي كشاند و موجب دگرگوني زندگي شخصيت يا شخصيت هاي داستان مي شود و تغيير قطعي در جهت داستان به وجود مي آورد.

7. نقطه اوج يا بزنگاه (Climax)

بزنگاه لحظه اي است در داستان كوتاه، رمان، نمايشنامه و داستان منظوم كه در آن بحران به نهايت رويارويي و تعارض خود برسد و به گره گشايي داستان بيانجامد.

نقطه اوج داستان، نتيجه منطقي حوادث پيشين است و همچون آبي است كه در زير زمين جريان داشته و از نظر پنهان مانده است و جاري شدن آب بر زمين، پايان آن است.

8. گره گشايي (Resolvtion)

گره گشايي پي آمد وضعيت و موفقيت پيچيده يا نتيجه نهايي رشته حوادث و نتيجه گشودن رازها و معماها و بر طرف شدن سوء تفاهمات است. در گره گشايي سرنوشت شخصيت يا شخصيت هاي داستان تعيين مي شود و آنها به موقعيت خود آگاهي پيدا مي كنند؛ خواه اين موفقيت به نفع آنها باشد يا به ضرر ايشان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 134

9. زاويه ديد (Point of View)

زاويه ديد، نمايش دهنده شيوه اي است كه نويسنده به وسيله آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه مي كند و در واقع رابطه نويسنده را با داستان نشان مي دهد، از اين نظر زاويه ديد حاوي چند معناي مخصوص است كه عبارتند از: زاويه ديد جسماني (فيزيكي)، زاويه ديد ذهني، زاويه ديد شخصي، همان گونه كه زاويه ديد مي تواند دروني يا بيروني باشد.

همچنين بايد دانست كه دو عنصر: 1. صحنه فراخ منظر و صحنه نمايشي؛ 2. فاصله هنرمندانه يا فاصله زيبا شناختي، در زاويه ديد بسيار موثر است. «1»

قصه در قرآن

در قرآن مجموعاً حدود چهل قصه آمده است كه در نگاهي كلي به چهار دسته تقسيم مي شوند:

1. قصه هايي كه زندگي پيامبران الهي و امت هاي ايشان را به تصوير مي كشد، بيشتر قصه هاي قرآن را اين قسم تشكيل مي دهد، قصه هاي نوح، ابراهيم، عيسي و ... از اين دست هستند.

قرآن كريم داستان بيست و پنج پيامبر «2» را به صورت گذرا يا تفصيل آورده است، در اين بين تنها قصه حضرت يوسف (ع) است كه در يك جا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 135

آن هم به طور كامل آمده كه قرآن از آن به «احسن القصص» ياد كرده است، قصه حضرت موسي (ع) نيز از جمله قصصي است كه بيشتر از ساير قصص تكرار شده و حلقه هاي آن

در سوره هاي مختلف انعكاس يافته است. از سوي ديگر همزمان با ياد كرد قصه پيامبران، داستان امت هاي ايشان نيز ذكر شده است، همچون داستان امت نوح، امت صالح (ثمود)، امت هود (عاد) و ...

2. قصه هايي كه برخي از حوادث پند آموز گروه هايي را ياد كرده است. داستان اصحاب كهف، اصحاب اخدود از اين دسته اند.

3. قصه هايي كه يكي از شخصيت هاي مثبت يا منفي تاريخ را به منظور اهداف تربيتي به تصوير كشيده است، نظير قصه طالوت، ذوالقرنين، قارون، لقمان، بلعم باعورا و ...

4. قصه هايي كه به حوادث و رخدادهاي دوران رسالت پيامبر اكرم (ص) در مكه و مدينه پرداخته است، داستان بذل و بخشش ابرار (اهل بيت) كه در سوره «دهر» آمده و نيز داستان جنگ هاي بدر، احد، حنين از نمونه هاي آن هستند.

«محمد احمد خلف الله» قصه هاي قرآن را از جهت مضمون و درونمايه به سه دسته تقسيم كرده است:

1. قصه هاي تاريخي كه از رخدادهاي واقعي تاريخ پرده بر مي دارد، نظير قصص پيامبران.

2. قصه هاي تمثيلي كه براي تفسير و تبيين روشن تر يك مطلب ذكر شده هر چند رخداد يا شخصيت آن واقعي نباشد. نظير قصه دو باغ.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 136

3. قصه هاي افسانه اي كه بر عنصر تخيل استوار است و حكايت گر رخدادهاي واقعي نيست.

نظريه فوق مبني بر تقسيم سه گانه قصص قرآن در آغاز توسط «خلف الله» در دهه هاي نخست 1900 ميلادي به عنوان يك تئوري در تفسير قصه هاي قرآن مطرح شد. او اين ديدگاه

را در رساله دكتراي خود «الفن القصصي في القرآن الكريم» مطرح ساخت كه با عكس العمل شديد در جامعه مصر روبرو شد و رساله اش بدين جهت مورد قبول هيأت علمي واقع نشد، «1» آنچه كه در اين ديدگاه منعكس شده و باعث واكنش هاي تند گشته است، پذيرش قسم اسطوره در قصص قرآن مي باشد، اينك به بررسي اين سه قسم مي پردازيم.

نقد نظريه وجود افسانه در قرآن نظريه پذيرش وجود افسانه در قرآن به دلائل ذيل مخدوش است:

1. افسانه چنان كه اشاره شد نوعي از قصه است كه بهره اي از واقعيت نداشته و ساخته و پرداخته و هم پندار آدمي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 149

بنابراين عاري بودن از واقعيت چنان كه در داستان آفرينش آدم (ع) ادعا شد و مخالفت با واقعيت چنان كه در داستان ذوالقرنين ادعا شده است، از ويژگي هاي اجتناب ناپذير افسانه به حساب مي آيد و همين اين دو ويژگي است كه افسانه را رو در روي حق قرار داده و با عنايت به تأكيد قرآن مبني بر نفي باطل از آن» و حق گويي، وجود اين نوع از قصص از قرآن منتفي مي شود.

علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) پس از آن كه به نظريه «خلف الله» درباره فن قصه پردازي در قرآن اشاره مي كند، مي نويسد:

«اين ادعا خطا است. چه، آن چه پيرامون فن قصه پردازي گفته گر چه در جاي خود درست است، اما در مورد قرآن كريم قابل انطباق نيست، زيرا قرآن كتاب تاريخ يا نگاشته اي از نگاشته هاي داستان هاي خيالي نيست، بلكه كتابي است گران سنگ كه باطل از هيچ سوي به آن راه ندارد، چنان كه قرآن به آن تصريح نموده است، سخن خداوند است كه جز به حق لب نمي كشايد، چه، جز حق گمراهي است، و براي اثبات حق از باطل كمك نمي گيرد و براي هدايت از گمراهي ياري نمي جويد، قرآن كتابي است كه به حق و راه درست رهنمون است، و آنچه در آن آمده است براي كسي كه به آن عمل مي كند حجت و براي كسي كه آن را ترك مي كند بهانه اي فرو نمي گذارد، همان گونه كه اين خطاب در آيات فراواني منعكس شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 150

قرآن و قصه هاي تمثيلي

در پاسخ به اين پرسش كه آيا در قرآن داستان هاي تمثيلي آمده يا نه، ابتدا مي بايست با اصطلاح تمثيل و ويژگي ها و تفاوت آن با افسانه آشنا شويم.

مفهوم زبان تمثيل

تمثيل از ريشه «مثل» به معناي نمونه سازي است و زبان تمثيل يا زبان نمادين يا سمبوليك زباني است كه در آن نمادها به عنوان ابزار

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 137

انتقال پيام بكار گرفته مي شوند، به عنوان مثال در رنگ پرچم جمهوري اسلامي ايران براي انتقال پيام از زبان نماد استفاده شده است، به اين معني كه رنگ سبز در آن علامت خرمي و آباداني و رنگ سفيد نشانه صلح و رنگ سرخ نشان آن است كه ملت ايران براي دفاع از ميهن و آئين خود از خون فشاني دريغ نخواهند كرد.

«فرويد» روانكاو مشهور معتقد است زبان رؤيا زبان نماد است، «1» مثلًا در داستان يوسف (ع) سه خواب ذكر شده كه در تمام آنها زبان نماد نقش آفريني كرده است، چنان كه خورشيد و ماه و يازده ستاره دقيقاً بر اساس همين زبان بر پدر و مادر و يازده برادر حمل شده است.

زبان تمثيل يا نمادين داراي دو ويژگي اساسي است:

1. نمادها صرفاً جنبه ابزاري دارند و خود به عنوان هدف متكلم به حساب نمي آيند. همان گونه كه حروف و واژه ها در نوشتار و گفتار تنها براي انتقال معاني و مفاهيم نقش آفريني مي كنند و هدف اصلي نيستند، نمادها هم چنين نقشي را ايفا مي كنند.

2. بين نماد و مفهومي كه به آن اشاره دارد هماره مناسبتي معقول و منطقي برقرار است، چنان كه مناسبت بين رنگ و آباداني، رنگ سفيد و

صلح و رنگ سرخ و خون فشاني كاملًا معقول و منطقي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 138

مفهوم قصه تمثيلي

با توجه به تعريفي كه براي زبان تمثيل بيان شد، قصه تمثيلي را مي توان قصه هايي دانست كه، قهرمانان، گفتمان و ... در آن به عنوان نمادهايي كه به حقايقي وراي خود اشاره دارند، نقش آفريني كنند.

و در عبارتي كوتاهتر، هر گاه در انتقال پيام از رهگذر قصه و داستان از زبان نمادين و تمثيل استفاده شود. قصه هاي تمثيلي گفته مي شود.

تفاوت قصه هاي تمثيلي و افسانه اي

1. زبان افسانه عاري از واقعيت است، در حالي كه در زبان نمادين قهرمانان، زمان، مكان، و ... مي تواند واقعي باشد.

چنان كه در راستاي آفرينش آدم (ع)، بنابر ادعاي كساني كه آن را تمثيلي مي دانند، قهرمانان داستان اعم از آدم، و فرشتگان واقعي هستند.

2. در زبان افسانه پيام با زباني ساده و به طور مستقيم به مخاطب منتقل مي شود، درحالي كه در زبان تمثيل از روش پيچيده نمادسازي استفاده مي شود.

3. افسانه محصول خيال و پندار است، در حاليكه زبان نمادين محصول تعقل و تدبر است، هيچكس درباره نويسنده كتاب «كليله و دمنه» كه قصه هاي آن بر اساس زبان نمادين نگاشته شده، نمي گويد كه او انسان خيال پردازي بوده است، در حالي كه نويسندگان افسانه ها به خيال پردازي معروف اند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 139

4. در زبان افسانه خيال مخاطب مورد خطاب است، در حالي كه در زبان نمادين عقل مخاطب مورد خطاب مي باشد، بدين خاطر افسانه پرداز به دنبال تفريح، تفرج و سرگرمي مخاطب خود است در حالي كه در زبان تمثيل، هدف تربيت، تعليم و اندرز است، تفاوت هاي گفته شده بين زبان افسانه و تمثيل درباره قصه هاي افسانه اي و تمثيلي نيز صادق است.

داستان حضرت آدم (ع) نمونه اي از داستانهاي تمثيلي در قرآن

داستان آفرينش حضرت آدم و سجده فرشتگان و ورود او به بهشت (باغ مخصوص) و سرانجام هبوط او به زمين، در سوره هاي بقره، اعراف و طه به صورت نسبتاً مبسوطي انعكاس يافته است.

بر اساس اين داستان، آدم (ع) با اعلان پيشين الهي از خاك آفريده شد، خداوند در پاسخ به اعتراض فرشتگان به او علم آموخت و پس از عجز فرشتگان در پاسخ به سؤالات، به

آنان فرمان سجده براي آدم صادر شد، آنان همگي به استثناي ابليس گردن نهادند، آن گاه خداوند آدم و حوا را در بهشت جاي داد و تمام نعمت ها را بر آنها ارزاني داشت، تنها از تناول ميوه درختي منع نمود، آدم و حوا با اغواي شيطان، از بهشت رانده و به زمين هبوط نمودند.

عموم مفسران پيشين و متأخر اين داستان را از نوع داستان هاي تاريخي بسان داستان ساير پيامبران دانسته اند، در اين صورت قهرمان داستان، گفتمان، سجده، عصيان ابليس، اطاعت فرشتگان، بهشت و هبوط، واقعي و در زمان و مكان مشخص اتفاق افتاده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 140

در اين بين پاره اي از مفسران متّاخر همچون «رشيد رضا» و «علّامه طباطبائي» و جمعي ديگر به تمثيلي بودن اين داستان راي داده اند، علّامه طباطبائي در اين باره چنين آورده است:

«اين داستان بر اساس سياق آيات در سوره بقره و اعراف و اين سوره، [طه وضعيت زمين مادي انسان را تمثيل مي كند، زيرا خداوند او را به بهترين وجه آفريد و در نعمت هاي بي شماري غوطه ور ساخت و در بهشت اعتدال او را اسكان داد، او را از گرايش به اسراف، دلبستگي به دنيا، فراموشي عهد پروردگار و نافرماني، پيروي از وسوسه هاي شيطان بر حذر داشت. شيطاني كه دنيا را نزد آدمي زينت مي بخشد و به او چنين مي نمايد كه اگر خدا را فراموش كند، سلطنت و سيطره بر اسباب طبيعي پيدا مي كند و به آرزوهاي دنيايي خود به صورت جاودانه مي رسد.

آن گاه كه انسان فريب خورد و خدا را از ياد برد بديهاي دنيا در برابرش آشكار مي گردد. زشتي شقاوت نمودار

مي گردد، حوادث ناگوار و خيانت روزگار بر او نمايان شده و شيطان او را در اين حال وا مي نهد». «1»

از گفتار ايشان نكات ذيل به دست مي آيد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 141

1. علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) قهرمانان اين قصه را شامل آدم، حوا، فرشتگان، ابليس غير واقعي ندانسته است. تمثيل و نمادين به گفتمان حادثه ناظر است، گفتمان حضرت آدم (ع) سخن همه انسان هاست، ابليس نماد وسوسه هاي شياطين، بهشت حضرت آدم نماد اعتدال منشي است كه با كمك آن انسان قادر بر كنترل هواي نفس بوده و بر جهان سلطه مي يابد و چون خدا را به فراموشي مي سپارد دشواري هاي زندگي بر او رخ مي نمايد.

2. مرحوم علامه براي ديدگاه خود از نهج البلاغه شاهد آورده است؛ آنجا كه حضرت امير (ع) فرموده است: (فسجدوا الا ابليس و جنوده). «1»

«در بيان حضرت امير (ع)، فرمان سجده، افزون بر شيطان، لشكريان او را نيز شامل شده است، و اين امر مدعاي ما را مبني بر اينكه آدم (ع) بي آنكه خصوصيتي در شخص او مقصود باشد به عنوان سمبل و نماد انسانيت بكار رفته و قصه به ظرف تكوين ناظر است، تاييد مي نمايد.» «2»

3. با توجه به اينكه ظرف داستان تكوين است نه تشريع و زبان آن نمادين و تمثيلي است نه واقعي، اشكالات و ابهامات مختلف همچون تعيين مكان، زمان، چگونگي اغواي شيطان و ..... بي اساس خواهد بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 142

مرحوم «استاد مطهري» «1» و «استاد محقق آيه الله معرفت» «2» اين ديدگاه را پذيرفته اند.

برخي از مفسران به ديدگاه «رشيد رضا» و «علامه طباطبائي» به دليل

آنكه مخالف ظاهر آيات بوده و نيز زمينه را براي غير واقعي شمردن ساير قصص هموار ساخته تاخته اند. «3»

آيا در قرآن افسانه آمده است؟

ظاهراً ادعاي وجود قصه هاي افسانه اي در قرآن نخستين بار توسط «محمد عبده» و شاگرد او «رشيد رضا» مطرح شده است، او معتقد است كه گاه قرآن هماهنگ با فرهنگ رايج در عرب مطالبي را آورده كه درون مايه آنها واقعي نبوده و قرآن در عين آنكه به اين نكته توجه دارد به خاطر رواج آن در ميان مخاطبان خود، و به منظور بهره گيري از نتايج اين داستان ها آنها را آورده است، نظير داستان سليمان و ذوالقرنين، البته اين امر به نظر اينان اختصاص به قصه ندارد، برخي از مطالب ديگر نيز همگام با فرهنگ زمانه در قرآن منعكس شده است همچون ديوانگي كه در آيه «مس» به جن زدگي نسبت داده شده است، «4» رشيد رضا در ذيل آيه:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 143

«اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا» «1»

چنين آورده است:

بديهي است كه ياد كرد داستان در قرآن مستلزم آن نيست كه تمام آنچه در آن از زبان مردم حكايت شده صحيح باشد. از اين رو ذكر سحر در اين آيات اثبات نمي كند كه باور همه مردم درباره سليمان چنين بوده است ...

ما بارها بيان كرديم كه داستان ها در قرآن براي موعظه و پند آمده و نه براي بيان تاريخ و نه باوراندن جزئيات حوادث نزد

گذشتگان. چه، قرآن عقائد حق و باطل ايشان را يكجا آورده است ... و چه بسا در حكايت داستان تعبيراتي را كه نزد مخاطبان رواج داشته يا از ايشان حكايت شده را ياد مي كند هر چند آنها في حد نفسه صحيح نباشد. نظير آيه شريفه: «كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ». «2» به دنبال او قرآن پژوه مصري «محمد احمد خلف الله» بر اين عقيده پاي فشرده و چنانكه ياد آور شديم يك قسم از قصه هاي قرآن را، قصه هاي اسطوره اي دانسته است.

در ميان نويسندگان ما تا آنجا كه به نظر نگارنده رسيده، دكتر «سيد حسن صفوي» در كتاب «ذوالقرنين كيست؟» اين ديدگاه را مورد تاييد

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 144

قرار داده است، او معتقد است ادعاي همگامي قرآن با اهل كتاب و پذيرش غير واقعي بودن شخصيت اسكندر مقدوني به عنوان ذوالقرنين، با توجه به سه نكته دانسته مي شود:

1. ذوالقرنين در كتب تفسيري همان اسكندر مقدوني معرفي شده است.

2. اسكندر مقدوني با توجه به چهره تاريكي كه تاريخ از او منعكس كرده با ذوالقرنيني كه قرآن به عنوان مجري فرامين الهي معرفي مي كند، متفاوت است.

3. ذوالقرنين در توارت و انجيل وسائر كتب تاريخي يهود و نصاري همان اسكندر مقدوني معرفي شده است، اين به خاطر خدماتي بود كه او به پيروان اين دو دين كرده و اينان به پاس خدمات اسكندر او را به دروغ، همان ذوالقرنين معرفي كرده اند، قرآن كريم با آنكه به نيكي واقف است ذوالقرنين

واقعي غير اسكندر مقدوني است؛ با اين حال از باب مماشات و همگامي با يهود و نصاري، ذوالقرنين را همان اسكندر مقدوني دانسته و از اين رهگذر هدف تربيتي خود را دنبال كرده است.

او در اين رابطه چنين آورده است:

«حوادث و اعمال كساني كه در قصص قرآن ذكر مي شود از مواردي است كه بناي قصه و داستان بر آنها نهاده شد و اين موارد كه گاه تاريخي و زماني خيالي و صوري و از معتقدات و مسلمات پذيرفته شده اجتماع است، در جامعه موجود بوده و قرآن كريم بر آنها با حالتي كه داشته است، اعتماد نموده است، زيرا قصص قرآني براي بيان تاريخ نيامده تا اشتباهات تاريخي را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 145

تصحيح نمايد، بلكه براي تنبّه و عبرت است، و در اين باب اكتفا مي كند به بيان هدف معتقدات و مسلمات، به عبارت ديگر قرآن مجيد درباره داستان ذوالقرنين همان كار را كرده است كه درباره قصه اصحاب كهف نموده و آن تصوير موضوع بوده است مطابق آنچه اهل كتاب از اسكندر يا ذوالقرنين مي دانستند، در اين صورت لازم نيست اين گونه پاسخ داعي بر بيان كشف حقيقي باشد. به سخن ديگر، بايستي گفت به مناسبت پرسشي كه شده اين داستان در اين كتاب مقدس منعكس گرديده است و تلازمي با بيان حقيقي كه در خارج واقع شده باشد ندارد، حال اگر اين داستان در اصل مجعول و ساختگي باشد هيچگاه اعتراض بر پيامبر اسلام وارد

نيست، چه، آن حضرت پاسخ را مطابق پرسشي كه شده داده است.» «1»

او دامنه چنين ادعايي را بسيار وسيعتر از آنچه گفته شده مي داند و معتقد است:

«اينگونه قصص در كتاب كريم بسيار است كه منظور عمده از نزول آنها همانا بدست آوردن اثري سودمند و اخلاقي است كه بر طبايع مي بخشد. هر چند اگر داستان افسانه يا مجعول باشد.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 146

اين نويسنده در جاي ديگر پس از آنكه داستان موسي و مصاحبش (يوشع) كه به ملاقات الياس يا خضر رفته اند را به نقل از تورات ياد مي كند، مي نويسد:

«اين وقايع در قرآن كريم با تغييراتي از قبيل اينكه پسر بچه اي بي گناه به جاي گاو ميزبان كشته مي شود، نسبت به مصاحب موسي داده شده است، كه مي رساند اين مطالب در يك منبع اساطير يهودي و تفاسير تورات قبل از اسلام وجود داشته و به مناسبت پرسشي كه شده در قرآن مجيد وارد شده است.» «1»

و درباره داستان آفرينش حضرت آدم مي گويد:

«اساس و منشأ داستان آدم و حوا و هبوط، از افسانه هاي بابلي است و بابليها اين داستان باستاني را از سومريها گرفته و تغييراتي در آن داده اند ... همچنين داستان قابيل و هابيل بنام هاي «hsmE netnE امش و انتن» يكي چوپان و ديگري كشاورز در طرح و اساس سومريها آمده است». «2»

از مجموعه مطالب نقل شده از مولف مذكور چند نتيجه بدست مي آيد:

1. هدف قرآن از ياد كردن قصص بيان تاريخ نيست؛

هدف پند و موعظه انسان هاست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 147

2. با توجه به هدف مذكور، در داستان هاي قرآن ويژگي هاي ذيل مشهود است:

الف: داستان هاي قرآن عموماً از منابع كهن تاريخ بشري و نيز كتب اهل كتاب بر گرفته شده است.

ب: از آنجا كه برخي از داستان ها ريشه تاريخي نداشته و صرفاً افسانه است، قرآن آنها را عيناً از منابع كهن به خاطر برخورداري از اهداف تربيتي منعكس ساخته است، نظير كيفيت آفرينش حضرت آدم و داستان باغ و هبوط ايشان.

ج: برخي از داستان ها ريشه تاريخي و واقعي داشته اما در اثر مرور زمان يا از روي عمد برخي از حلقات داستان يا قهرمانان آن صورت غير واقعي پيدا نموده است، و از آنجا كه اين داستان ها با بخش هاي غير واقعي ميان مردم رائج و متداول بوده، قرآن از باب مماشات، عيناً همان را منعكس ساخته است.

چنان كه اصل داستان ذوالقرنين و قهرمانان آن واقعي است؛ اما انطباق آن بر ذوالقرنين با دسيسه يهود انجام يافته و غير واقعي مي باشد، قرآن كريم به خاطر مماشات با اهل كتاب اين داستان را مطابق با همين قهرمان ياد نموده است.

3. قرآن به خاطر انعكاس داستان هاي افسانه اي يا مجعول، به اقتضاي مخاطب محكوم به نقص و كاستي نيست، و اعتراض خاور شناسان از اين جهت بي مورد است، زيرا در اين داستان ها ضمن مماشات، اهداف تربيتي دنبال شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 148

او مي گويد:

«خاور شناساني كه قسمتي از قصص قرآن را خلاف وقايع تاريخي دانسته اند، از اين نكته غافل بوده اند كه قرآن جنبه وقايع نگاري ندارد، وهمانطور كه گفته شد قصص آن تصويري است از اعتقادات مخاطبين، اعتقاداتي كه از مسائل مختلف در ذهن خود دارند و آنها را درست مي پندارند ولو اين مسائل جزء معارف تاريخي نبوده باشد.» «1»

ببينيد اين گفتار با سخن «رشيد رضا» كه مي گويد:

«اگر فرض كنيم مسائل تاريخي با آنچه در قرآن آمده است مطابقت نداشته باشد، ايرادي بر قرآن نيست، زيرا اين مسائل بذاته مقصود و مراد قرآن نبوده است؛ بلكه هدف قرآن توجه نفوس بشري به استفاده از اين قضايا و عبرت و موعظه و هدايت است.»

تا چه اندازه به هم نزديك است.

نقد نظريه وجود افسانه در قرآن

اشاره

نقد نظريه وجود افسانه در قرآن نظريه پذيرش وجود افسانه در قرآن به دلائل ذيل مخدوش است:

1. افسانه چنان كه اشاره شد نوعي از قصه است كه بهره اي از واقعيت نداشته و ساخته و پرداخته و هم پندار آدمي است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 149

بنابراين عاري بودن از واقعيت چنان كه در داستان آفرينش آدم (ع) ادعا شد و مخالفت با واقعيت چنان كه در داستان ذوالقرنين ادعا شده است، از

ويژگي هاي اجتناب ناپذير افسانه به حساب مي آيد و همين اين دو ويژگي است كه افسانه را رو در روي حق قرار داده و با عنايت به تأكيد قرآن مبني بر نفي باطل از آن» و حق گويي، وجود اين نوع از قصص از قرآن منتفي مي شود.

علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) پس از آن كه به نظريه «خلف الله» درباره فن قصه پردازي در قرآن اشاره مي كند، مي نويسد:

«اين ادعا خطا است. چه، آن چه پيرامون فن قصه پردازي گفته گر چه در جاي خود درست است، اما در مورد قرآن كريم قابل انطباق نيست، زيرا قرآن كتاب تاريخ يا نگاشته اي از نگاشته هاي داستان هاي خيالي نيست، بلكه كتابي است گران سنگ كه باطل از هيچ سوي به آن راه ندارد، چنان كه قرآن به آن تصريح نموده است، سخن خداوند است كه جز به حق لب نمي كشايد، چه، جز حق گمراهي است، و براي اثبات حق از باطل كمك نمي گيرد و براي هدايت از گمراهي ياري نمي جويد، قرآن كتابي است كه به حق و راه درست رهنمون است، و آنچه در آن آمده است براي كسي كه به آن عمل مي كند حجت و براي كسي كه آن را ترك مي كند بهانه اي فرو نمي گذارد، همان گونه كه اين خطاب در آيات فراواني منعكس شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 150

بر اين اساس براي كسي كه به دنبال شناخت مقاصد قرآني است قابل قبول است كه وجود ديدگاه باطل، داستان دروغين يا خرافه يا

خيالي را در قرآن ممكن بداند؟!» «1»

استناد مرحوم علامه در اين نقد، گر چه به آيات متعددي از قرآن از جمله: «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» «2» و «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلَامَ اللّهِ» «3» و «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ»، «4»

است اما بازگشت همه آنها به حقانيت قرآن و عاري بودن آن از باطل است و چنان كه اشاره كرديم افسانه به خاطر عاري بودن از حقيقت از مصاديق باطل به حساب مي آيد.

2. قرآن خود به صراحت اعلان داشته كه قصه هاي آن تماماً حق است و از حقيقت حكايت مي كند بنابراين افزون بر تاكيد بر حق بودن همه قرآن، درباره خصوص قصص چنين تأكيدي آمده است، مثلًا در سوره آل عمران آمده است: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ» «5»

هم چنين در سوره كهف مي فرمايد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ» «6»

جالب اين است كه اين جمله در لابه لاي بيان داستان اصحاب كهف آمده است و بسياري را

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 151

به خاطر اظهارات خلاف و واقع پيرامون جزئيات اين داستان از جمله شمار اصحاب كهف را تير در تاريكي افكندن دانسته «1» و مورد مذمت قرار داده است.

3. از جمله تهمت هاي ناروايي كه از آغاز از سوي دشمنان و معاندان درباره قرآن مطرح شد، اين ادعا است كه قرآن «افسانه هاي پيشينيان» است، در برابر، قرآن با شدت با اين ادعا به مقابله

پرداخته است، ادعاي معاندان در نه آيه منعكس شده است، نظير آيه: «يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» «2»

در سوره مباركه فرقان پس از ياد كرد ادعاي مشركان مبني بر اينكه افسانه هاي نخستين صبح و شام بر پيامبر (ص) املا مي شود، چنين آورده است: «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» «3»

تأكيد بر اين نكته كه خداوند از نهان آسمان و زمين آگاه است، بدان جهت است كه اثبات نمايد آنكه بر سراسر هستي آگاه است بدون ترديد راز رخدادهاي پيشين را مي داند و نيازي به افسانه سرايي ندارد.

4. انتقال پيام تربيتي از رهگذر افسانه يعني امر موهوم و مجعول بر يك اصل مردود «الغايات تبرّر المبادي» استوار است كه از نظر اسلام كاملًا مردود مي باشد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 152

مقصود علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) آنجا كه فرموده است:

«چگونه ممكن است هدف تماماً حق باشد؛ با اين حال در مقدمه نيل به آن هدف، باطل راه يافته باشد» «1» همين نكته است.

5. اشكال اساسي ديگر، كه بر نظريه وجود افسانه در قرآن وارد است، نا تمام بودن اصل مدعا مبني بر فقدان حقيقت در تمام يا بخشهايي از قصه است، به عبارت روشنتر آنچه كه مدعيان اين ديدگاه را به پذيرش آن كشانده عدم مطابقت برخي قصص با حقايق تاريخي با مطابقت آن يا برخي افسانه هاي تاريخ بشري است.

چنان كه داستان آدم به خاطر مطابقتش با افسانه هاي سومريان، افسانه قلمداد شده است،

داستان مصاحب حضرت موسي به همين جهت اسطوره معرفي شده است، بر همين اساس نظريه خاورشناسان مبني بر اين كه قسمتي از قصص قرآن بر خلاف وقايع تاريخي است را پذيرفته اند، اما آن را به خاطر اهداف تربيتي موّجه دانسته اند. در پاسخ بايد بگوئيم:

الف) با توجه به دلائل گفته شده مبني بر نفي اسطوره در قرآن، ياد كرد همه يا بخشي از قصه هاي قرآن در كتب پيشينيان آمده و افسانه بر آن اطلاق شده، خود رخدادهاي واقعي است نه افسانه، اين امر در نگاهي دقيقتر نه تنها افسانه بودن قصه را تقويت نمي كند، بلكه برآن بيشتر لباس واقعيت مي پوشاند، زيرا همگامي كتابها كه هر يك به فاصله هزاران

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 153

سال ظهور نموده اند در بيان يك رويداد، خود نشانگر وقوع اين رخداد است؛ همان گونه كه هماهنگي كتب آسماني در اثبات مبدء، معاد و ارزشهاي اخلاقي دليل حقانيت آنها به حساب مي آيد؛ نه آنكه پندار را تقويت نمايد.

ب) در مواردي كه قصص در كتب تاريخي كهن نيامده باشد، ادعاي عدم مطابقت آن با واقع مردود است؛ زيرا به چه دليل مستند و بر اساس كدام منبع محكم تاريخي آن قصه مردود و غير واقعي به شمار رفته است؟

ج) اشتباه بزرگ نويسنده كتاب «ذوالقرنين كيست؟» كه او را به پذيرش نظريه «خلف الله» كشانده، پذيرش اين نكته است كه مقصود از ذوالقرنين در قرآن، اسكندر مقدوني است.

در اين صورت است كه او به دست و پا افتاده و

مدعي مي شود اولًا: اسكندر مقدوني به خاطر جنايت هايي كه مرتكب شده است، نمي تواند ذوالقرنين قرآن باشد، ثانياً: از آنجا كه مفسران او را مصداق ذوالقرنين دانسته اند؛ بنابراين چاره اي نداريم جز آنكه بگوييم قرآن با پذيرش مجعول بودن اين عقيده به خاطر مماشات با اهل كتاب آن را آورده است، ما با اين نويسنده در نخستين نكته موافق هستيم و اسكندر مقدوني را به هيچ وجه مصداق ذوالقرنين در قرآن با ويژگي هايي كه براي او مطرح شده، نمي دانيم؛ اما در نكته دوم با او مخالفيم؛ زيرا در اينكه مصداق ذوالقرنين كيست، بين مفسران اختلاف چشمگيري وجود دارد، و چنان نيست كه مفسران به يك صدا مصداق ذوالقرنين در قرآن را اسكندر مقدوني بدانند تا اثر فاسد مورد نظر او پيش آيد: از جمله نظريات پر طرفدار، انطباق

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 154

ذوالقرنين بر كوروش پادشاه معروف هخامنشيان است، كه ابتدا توسط ابوالكلام آزاد طرح گرديد و مفسراني همچون علامه طباطبائي به تأييد آن پرداخته اند، با اين حال هيچ ديدگاه قاطعي تاكنون در اين باره ارائه نشده است، از اين رو به چه دليلي انطباق ذوالقرنين را بر اسكندر مقدوني اجتناب ناپذير مي داند؟

خلاصه آن كه ما با اين تقسيم كه يكي از انواع قصه افسانه است و نيز هنر شمردن افسانه موافقيم؛ اما برخورداري قرآن از افسانه را به خاطر دلائل گفته شده، نمي پذيريم.

اهداف قرآن از ياد كردن قصص

هدف نخست: مهمترين هدفي كه قرآن از بيان قصه دنبال مي كند پند و اندرز و عبرت آموزي است، اين هدف در چهار چوب مقصد بنيادين قرآن كه همانا هدايت مردم است، قابل ارزيابي است، قرآن كريم در موارد متعدد به اين هدف تصريح نموده است، از جمله آيات ذيل:

- «وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشاً» «1» چه بسيار گروه هايي را كه پيش از آنان هلاك كرديم، كه ايشان از آنان سخت تر بودند و شهرها را گشودند؛

- «وَلَقَدْ جَاءَهُم مِنَ الْأَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ حِكْمَهٌ بَالِغَهٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ» «2» تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 155

و بيقين از خبرهاي بزرگ آنچه در آن (مايه) بازداشتن (از بدي ها) است به سراغ آنان آمده است. كه (آن) فرزانگيِ رساست؛ و [لي هشدارها فايده اي ندارد.

دعوت از مردم براي سير در زمين و باز نگريستن سرانجام امت هاي گذشته كه به معناي مطالعه مستقيم و حضوري سرگذشت پيشينيان است با چنين هدفي دنبال شده است، نظير آيات:

- «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَهُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ» «1» پس آيا در زمين گردش نكرده اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كساني كه پيش از آنان بودند.

- «قُل سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَهُ الْمُكَذِّبِينَ» «2» بگو: «در زمين گردش

كنيد! سپس بنگريد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!

براي شناخت هدف تربيتي قرآن در ياد كرد قصص توجه به نكات ذيل ضروري است:

الف: بر اساس اصل «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» «3»

انسان ها از نظر خواست ها، آرمان ها و كشش ها همسان اند. از اين رو رخدادهاي تاريخي شأنيت

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 156

همساني دارند و تغيير زمان، مكان، اشخاص و ... مانع شمول آنها نسبت به ساير انسان ها نيست.

قرآن در ضمن ياد كرد قصص بر وجود و نيز تحول ناپذيري سنت هاي الهي پاي فشرده است، به عنوان مثال يكي از سنت هاي الهي كه درباره تمام امّت هاي پيشين به اجرا درآمده، حتميت يافتن عقوبت و عذاب الهي در پي ظلم و ستم و گناهان افراد و امت ها است، كه در آيات فراوان منعكس شده است، نظيرآيات:

- «فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّي إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَهً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ» «1» و هنگامي كه آنچه را بدان يادآوري شده بودند، فراموش كردند، درهاي همه چيز (از نعمت ها) را به روي آنان گشوديم تا هنگامي كه به آنچه داده شده بودند، شادمان گرديدند؛ ناگهان (گريبان) آنان را گرفتيم، و ناگهان آنان از نااميدي اندوهگين شدند.

- «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا» «2» و بيقين گروه هاي پيش از شما را، هنگامي كه ستم كردند، هلاك نموديم؛ در حالي كه فرستادگانشان دليل هاي روشن (معجزه آسا) براي آنان آوردند، و [لي هرگز ايمان نمي آورند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 157

- «ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَي نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ» «1» اين [مطالب

از اخبار بزرگ آبادي هاست! آن را براي تو حكايت مي كنيم، كه برخي از آنها (هنوز) بر پاست و (برخي) دِرو شده اند، (و آثارشان از ميان رفته است.) و (ما) به آنان ستم نكرديم؛ و ليكن (آنان) بر خودشان ستم كردند.

هم چنين از جمله سنت هاي الهي آن است كه خداوند سرنوشت امت ها را به خود ايشان واگذار كرده و بر نظريه جبر تاريخي خط بطلان كشيده است، در اين راستا اعلام داشته است:

- «فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ» «2» «پس خدا به [سزاي پيامدهاي (گناهان) شان (گريبان) آنان را گرفت؛ [چرا] كه خدا نيرومندي سخت كيفر است! اين (كيفرها) بدان سبب است كه خدا، هيچ نعمتي را كه به گروهي داده، تغيير نمي دهد.»

بنابراين قرآن در لابه لاي بيان قصص به دنبال اين هدف است كه به مخاطب خود تفهيم كند همان معامله اي كه خداوند با امت هاي پيشين انجام داده، بر اساس اصل تحول ناپذيري سنتهاي الهي، درباره ايشان نيز

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 158

پياده خواهد شد و اين خود هشداري است تكان دهنده و شيوه اي است كار آمد در دنبال كردن اهداف تربيتي.

هدف دوم: با توجه به محتواي همسان دعوت پيامبران و نيز ياد كرد قصص بسياري از ايشان در يك سوره، قرآن به دنبال اين هدف است كه اثبات كند:

الف) آبشخور اساسي پيام پيامبران (ص) وحي آسماني و همسان است، اين امر ضمن آنكه رسالت پيامبران (ص) را تاييد مي كند، بر ديدگاههايي كه منشاء پيام انبياء را غير وحي مي شناسد، خط بطلان مي كشد.

ب) همساني پيام پيامبران

ما را به اين نكته رهنمون مي گردد كه بين اديان آسماني تضاد و تناقص وجود ندارد، آنچه كه به عنوان ناهمساني در بدو امر به نظر مي رسد به اختلاف در اجمال و تفصيل برگشت دارد. «1»

از نمونه هاي بارز مدعا سوره مباركه «انبياء» و «شعرا» مي باشد در سوره مباركه «شعرا» ضمن ياد كرد شماري از انبياء، سه جمله را از ايشان به طور مكرر تكرار مي كند.

«إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ» «2» در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛ پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛ و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم؛ پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 159

اين آيات بر سه ويژگي عمده و همسان در دعوت پيامبران تأكيد دارد:

1. پيامبران (ص) به حقيقت فرستادگان خدا بوده و در ابلاغ رسالت امانت داري كامل را رعايت كرده اند.

2. درخواست آنان از مردم هماره تقواي الهي و فرمانبرداري از پيامبران در طي سير كمال بوده است.

3. انبياء با نفي درخواست مزد و پاداش رسالت بر هدف معنوي و بي آلايشي خود در هدايت خلق هماره تأكيد داشته اند.

هدف سوم: با توجه به اينكه بسياري از قصص براي عرب و در برخي موارد براي يهود ناشناخته بوده و با توجه به اين كه پيامبر اكرم (ص) درس ناخوانده بوده است، بر اعجاز قرآن و آسماني بودن آن تأكيد شده است.

چنان كه پيرامون داستان يوسف (ص) چنين آمده است:

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ

وَإِن كُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ» «1» ما نيكوترين حكايت ها (و روش قصه گويي) را به سبب اين قرآن، كه به سوي تو وحي كرديم، براي تو حكايت مي كنيم؛ و مسلّماً پيش از اين، از بي خبران بودي.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 160

در جاي ديگر از همين سوره آن هنگام كه داستان يوسف را به پايان مي برد، مي فرمايد:

«ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» «1» اين [مطالب از خبرهاي بزرگ غيب است كه آن را به سوي تو وحي مي كنيم؛ و نزد آن (برادر) ان نبودي، هنگامي كه تصميم جمعي بر كارشان گرفتند، در حالي كه آنان فريب كاري مي كردند.

اطلاق خبرهاي غيبي بر داستان يوسف، و نيز تأكيد بر اين نكته كه پيامبر (ص) در زمان وقوع حادثه حضور نداشته، ناظر به آسماني بودن اين كتاب است، در سوره مباركه «هود» به صراحت اعلام مي كند كه پيامبر (ص) و قوم او از سرگذشت پيشينيان بي اطلاع بوده اند.

- «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِينَ» «2» اين [مطلب از خبرهاي بزرگ غيب است در حالي كه آن را به سوي تو وحي مي كنيم؛ (و) پيش از اين، هيچگاه تو و قومت، اينها را نمي دانستيد. پس شكيبايي كن! [چرا] كه فرجام (نيك) براي پارسايان (خودنگهدار) است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 161

هدف چهارم: يكي ديگر از علل ياد كرد قصص گذشتگان در قرآن، تقويت روحيه پيامبر (ص) و ياران ايشان در ايستادگي كامل در مقابل ناملايمات و دشواريهاي رسالت است، چه، انبياء پيشين نيز به

چنين ناملايماتي مبتلا بوده اند.

قرآن هدف خود را در اين باره چنين فرمايد:

«وَكُلّاً نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» «1» و هر [يك از اخبار بزرگ فرستادگان (الهي) را براي تو حكايت مي كنيم، چيزي كه به وسيله آن دلت را استوار مي گردانيم.

اهداف قصص قرآن از نگاه فخر رازي

فخر رازي معتقد است خداوند از ذكر قصص پيامبران چهار هدف را دنبال نموده است كه عبارتند از:

1. از آنجا كه اين داستانها در لا به لاي آياتي آمده كه به انواع علوم پرداخته، ذكر آنها باعث رفع ملال از خواننده مي گردد، زيرا انتقال از بحثي به بحثي ديگر خود باعث نشاط و رغبت مخاطب مي گردد.

2. قهرمانان داستان هاي گذشته يعني پيامبران و اصحابشان به عنوان الگوي مقاومت معرفي شده اند، اين بدان خاطر است كه وقتي پيامبر اكرم (ص) و ياران ايشان دريابند كه معامله همه كافران با پيامبران پيشين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 162

به طور همسان بوده، امر رسالت براي ايشان آسان مي نمايد، چه، گفته اند مصيبت چون فراگير شود تحمل آن آسانتر مي گردد.

3. از طرفي چون كافران اين داستان ها را بشنوند و دريابند كه نادانان در گذشته هر چه در آزار پيامبران پيشين كوشيده اند خداوند به ياري انبياء شتافته و ايشان را بر دشمنان پيروز نموده، خوف و ترس بر دلهايشان حاكم شده و از دامنه آزار خود خواهند كاست.

4. از آنجا كه پيامبر اكرم (ص) دانشي فرا نگرفته و كتابي نخوانده است، بيان اين داستانها بدون هيچ تفاوتي و فزوني و كاستي در مقايسه با كتب پيشينيان بهترين گواه است كه ايشان آنها را از رهگذر وحي فرا گرفته است. «1»

ويژگي هاي قصه هاي قرآني

اشاره

نوع ياد كرد و پردازش قصص در قرآن از جهاتي با قصه پردازي متداول و شناخته شده تفاوتهايي دارد، كه ما به عنوان ويژگي هاي قصص قرآني به آنها اشاره مي كنيم.

1. واقع گرايي

همان گونه كه در نقد نظريه وجود افسانه در قصص قرآن گفته شد، تمام داستان هاي قرآن حكايت گر رخدادهاي واقعي تاريخي بشري هستند، حال چه ما به كمك منابع ديگر تاريخي، واقعي بودن اصل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 163

داستان، گفتمان ها و قهرمانان داستان را دريابيم، چنان كه در اكثر قصص قرآن چنين است، يا آن كه بخش هايي از داستان برغم مراجعه و تتبع، همچنان بر ما مخفي مانده باشد، چنان كه درباره ذوالقرنين، و نيز اصحاب رقيم چنين مشكلي وجود دارد.

در داستان هاي تمثيلي بحث از واقع گرايي يا عدم واقع گرايي آنها از اساس باطل است، زيرا چنين قصصي به هيچ روي به عنوان قضاياي خبريه و گزارشي قلمداد نمي گردد تا لزوماً مطابقت يا عدم مطابقت با واقع را به دنبال داشته باشند، بر خلاف داستان هاي افسانه اي كه حيثيت گزراش گري بر آنها حاكم است.

2. محور گرايي

از آنجا كه قرآن كريم از بازگو كردن قصه، سرگرم كردن مخاطب يا نقل تاريخ را به عنوان هدف مستقيم دنبال نكرده و مقصود آن اهداف تربيتي و انسان سازي است؛ در تمام قصه، نحوه پردازش بر محور اين هدف مي چرخد، عدم ياد كرد بسياري از قصص پيشين اعم از قصه پيامبران يا امت ها يا چهره هاي تاريخ بشري و اكتفا كردن به ميزان موجود در همين راستا قابل ارزيابي است، به عبارت روشن تر قرآن معتقد است ذكر اين ميزان از قصص پيشينيان هدف انسان سازي او را تأمين مي كند، از اين رو به آن اكتفا نموده است.

قرآن كريم در آيات ذيل بر اين مطلب كه بسياري از قصص در قرآن نيامده تصريح نموده است.

تفسير موضوعي قرآن

ويژه جوانان، ج 1، ص: 164

- «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللّهُ» «1» و حتماً شما را بعد از آنان در زمين سكونت خواهيم داد؛ اين براي كسي است.

- «وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً» «2» و قوم عاد و ثَمُود و اصحاب الرَّس (: ياران چاه و پرستندگان صنوبر)، و گروه هاي زيادي را كه بين آنان بودند، (هلاك كرديم).

- «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِن قَبْلِكَ مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ» «3» و بيقين بيش از تو فرستادگاني را فرستاديم؛ برخي از آنان كساني هستند كه (سرگذشت آنان را) بر تو حكايت كرديم.

3. پرهيز از جزئيات

از ويژگي هاي بارز قصص قرآني پرهيز از ياد كرد جزئيات قصه است كه در جاي جاي آن مشهود است.

به عنوان مثال در داستان اصحاب كهف مطالب ذيل ياد نشده است:

الف: شمار اصحاب كهف هر چند به صورت اشاره آمده است.

ب: اسامي آنان و خاندان شان.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 165

ج: زمان وقوع حادثه، چه آن هنگام كه هجرت را برگزيدند و چه بس از بيداري از خواب سيصد ساله.

د: حكومت و حاكمان زمان و مكان وقوع حادثه.

پرهيز از ذكر جزئيات بدين خاطر است كه قرآن كريم از ذكر قصص اهداف پند آموزي خود را تعقيب مي كند و در اين راه ياد كرد جزئيات را بي فايده مي انگارد، غفلت از اين نكته برخي از مسلمانان را به اشتباهي بزرگ انداخت

و چنان كه پيش از اين اشاره كرديم با مراجعه به اهل كتاب زمينه را براي رواج اسرائيليات فراهم ساخت.

بي ترديد ويژگي فوق، قصص قرآني را از قصه هاي بشري ممتاز مي سازد، زيرا، بنياد قصه پردازي بشري بر «پردازش» نهاده شده است.

يعني افزودن بر آن كه داستان نويس يا قصه پرداز، همه جزئيات قصه حتي بخش هاي غير ضروري را ياد مي كند، با استفاده از فن قصه پردازي، به دنبال آن بر مي آيد كه حوادث داستان را به زبان شيرين و با بهره گيري از قالب هاي بياني شيوا، امثال، اشعار و ... پردازش نموده و براي كام مخاطب شيرين سازد، اين كار در بيشتر اوقات تا بدان حد مي رسد كه داستان و قصه به مراتب از اصل رخداد فراتر مي رود و به گفتمان ها بيش از آنكه در خود ماجراي واقعي اتفاق افتاده افزوده مي گردد، به اصطلاح قصه از رخداد فربه تر مي گردد، قرآن كاملًا به عكس، روش متداول را كنار گذاشته و با حذف بسياري از حلقات قصه آن را به مراتب نحيف تر از اصل رخداد منعكس مي سازد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 166

4. تكرار

در نگاشته هاي رايج پيرامون قصص، داستان يكبار به طور كامل مطرح مي شود و نويسنده بلافاصله به ذكر داستان ديگر مي پردازد، در حالي كه در قرآن گاه يك قصه چندين بار تكرار مي گردد.

از نمونه هاي بارز آن داستان حضرت موسي با فرعون است، اين داستان در سوره هاي بقره، مائده، انعام، اعراف، يونس، هود، ابراهيم، اسرا، كهف، مريم، طه، مؤمنون، فرقان، شعراء، نمل، قصص،

احزاب، صافات، غافر، فصلت، زخرف، دخان، ذاريات، قمر، صف، مزمل، نازعات، فجر (حدود سي سوره) منعكس شده است، تكرار قصص در سوره هاي مختلف از نگاه برخي بويژه خاور شناسان به عنوان ضعف و كاستي در قرآن قلمداد شده است، شيخ طوسي (رحمه الله عليه) معتقد است ياد كرد قصص در سوره هاي مختلف بدين خاطر است كه پيامبر (ص) سوره هاي گوناگون را براي قبايل متعدد ابلاغ مي نمود و غفلت از داستان امت هاي پيشين به معناي محروميت بخشي از مخاطبان از آگاهي آن مي باشد. وي مي گويد:

«پيامبر اكرم (ص) سوره هاي مختلف را به سوي قبايل گوناگون گسيل مي داشت، از اين رو اگر قصص تكرار نمي شد قصه موسي تنها براي يك قوم، قصه عيسي براي گروهي ديگر و قصه نوح براي جمعي يگر ابلاغ شده بود، خداوند به لطف و رحمت خود خواسته است تا اين داستان ها در ميان مردم گسترش يافته و هر گوشي شنواي آن باشد.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 167

ضمن ارج گذاري به پاسخ متين شيخ طوسي (رحمه الله عليه) توجه به نكات ذيل براي شناخت علت تكرار قصص دانستني است:

1. گر چه قصص به طور مكرر در سوره هاي مختلف انعكاس يافته اما نحوه انعكاس يكسان نبوده بلكه منطبق با اصل «قبض و بسط» مي باشد، به اين معنا كه گاه قصه به طور كامل بيان مي شود و گاه به صورت نيمه و گاه تا به سر حد اشاره تنزل مي يابد، به عنوان مثال همين داستان موسي (ع) در سوره «اعراف» ضمن شصت آيه انعكاس يافته، در حالي كه در سوره «قمر» به دو آيه «وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا

كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ» «1»

اكتفا شده و در سوره «كهف» ضمن بيست و دو آيه و سوره «ابراهيم» ضمن پنج آيه انعكاس يافته است، اين امر نشان گر آن است كه اهداف تربيتي و پند آموزي اقتضا داشته اين داستان در سوره هاي مختلف به صورت اجمال و تفصيل منعكس شود، چه، آنكس كه همان دو آيه فوق در سوره «قمر» را پيرامون داستان موسي و فرعون تلاوت مي كند، تمام داستان كه در سوره هاي ديگر منعكس شده براي او تداعي مي شود.

2. حلقات داستان در سوره هاي گوناگون توزيع شده است و اين نكته اي است مهم كه مي توان به عنوان ويژگي ممتاز قرآن باز شناخت، بر اين اساس قرآن همه حلقات يك قصه را در موارد تكرار در يك سوره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 168

منعكس نمي سازد، بلكه بخش هايي از آنرا بين دو يا چند سوره توزيع مي نمايد تا ضمن رعيات اصل تفنن و تازگي، رعايت خواننده را در دنبال كردن ساير حلقات داستان با تلاوت سوره هاي ديگر برانگيزد، مي دانيم كه داستان موسي چهار محور اساسي دارد:

الف) دوران پيش از رسالت از لحظه ولادت و به آب افكندن او توسط مادرش تا دوران جواني در خانه فرعون و در كنار قبطيان كه در نهايت به كشته شدن يكي از افراد ايشان و فرار موسي به مصر انجاميد.

ب) دوران حضور در ديار «مدين» نزد شعيب پيامبر و ازدواج با «صفورا» يكي از دختران شعيب و اعلان رسالت به هنگام بازگشت.

ج) ابلاغ رسالت با دعوت فرعون و همراهان او به خدا باوري و درخواست نجات بني اسرائيل تا لحظه عبور از رود نيل و غرق شدن

فرعونيان.

د) رويدادهاي مربوط به بني اسرائيل از هنگام رهسپاري با موسي (ع) تا سرگرداني در تيه (بيابان) و سرانجام ايشان با وفات موسي (ع).

حال با نگاهي به سوره هايي كه به اين رخداد پرداخته، خواهيم دريافت كه چگونه حوادث مربوط به اين چهار مرحله در سوره هاي مختلف توزيع شده است، در سوره مباركه «بقره» جريان استسقاء، گاو بني اسرائيل، طعام خواهي بني اسرائيل و ... نگاهي است به بخشي از حوادث پيش آمده مربوط به مرحله چهارم، در سوره مباركه «مائده» به حوادثي كه مربوط به دوران پاياني حيات موسي (ع) و جنگ هاي بني اسرائيل با ساكنان فلسطين است، پرداخته كه همچنان به مرحله چهارم مربوط است. در سوره مباركه «اعراف» مرحله سوم داستان را كه با ارائه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 169

معجزه توسط موسي شروع مي شود تا مرحله غرق شدن فرعونيان ياد مي كند، آنگاه به برخي از حوادث بعدي از جمله ميعاد موسي در كوه طور و گوساله پرستي بني اسرائيل مي پردازد.

در سوره هاي يونس، هود، ابراهيم و اسراء همين بخش از داستان به صورت خلاصه تري منعكس شده است، در سوره مباركه «كهف» بي آنكه به هيچ يك از رخدادهاي معهود نظر كند داستان ملاقات موسي (ع) با خضر را به طور مبسوط نقل مي كند كه محتملًا از جمله حوادث مرحله چهارم است.

در سوره مباركه «طه» دو مرحله از مراحل گفته شده يعني اول و دوم را با تفصيل بيان داشته، آنگاه بخش هايي از رخدادهاي مربوط به مرحله سوم و چهارم را ياد مي كند، با توجه به اينكه در اين سوره به تمام مراحل اشاره شده پرداخته است، شايد بتوان آنرا

كامل ترين تصوير داستان حضرت موسي (ع) دانست. به همين ترتيب حلقات گمشده اي از داستان اين پيامبر آسماني و امت او را مي توان در سوره هاي مختلف جستجو نمود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 171

فصل پنجم: موسيقي هنر تأثيرگذار

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 173

هنر موسيقي و جايگاه آن در قرآن و روايات

اشاره

موسيقي از ميان هنرهاي شناخته شده با بيشترين مخالفت روبرو بوده و در ميان دانشوران مسلمان به ويژه فقيهان مورد نقض و ابرام قرار گرفته است. نگاه غالب صاحب نظران به پديده موسيقي نگاهي منفي و مبتني بر مخالفت شريعت با آن بوده است، با اين حال پاره اي نيز با كاوشي ژرف پيرامون ادله ناظر به آن، ضمن تقسيم موسيقي به ممنوع و مجاز به دفاع از موسيقي مجاز پرداختند. يكي از عوامل دشواري و پيچيدگي اين مسئله ابهام مفهوم غنا مي باشد.

به قول شهيد مطهري:

«غنا ضرب المثل مسائلي است كه فقها و اصوليين به عنوان موضوعات مجمل يعني موضوعاتي كه حدودش مفهوم و مشخص نيست به كار مي برند.»

در اين فصل ما تلاش مي كنيم ضمن ارائه تصويري روشن از مفهوم «غنا» يا «موسيقي» و نقطه نظرات فقيهان، پاسخي مدلل نسبت به جايگاه موسيقي در كتاب شريعت پيش روي خوانندگان تقديم داريم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 174

نگاهي به تاريخ پيدايش موسيقي

آوا كه از عناصر محوري در موسيقي است، همزاد انسان است، چنانكه آهنگين بودن آن نيز نيازمند به گذار زمانه و اكتشاف ويژه اي نداشته است.

بويژه آنكه اين دو عنصر يعني آواي آهنگين در سرتاسر طبيعت از روز نخست به وديعت نهاده شده است، آواز پرندگان، آهنگ برخورد برگهاي درختان به هم، امواج دريا و ... از نمونه هاي آن مي باشد.

بنابراين نمي توان موسيقي را هر چند به شكل كاملًا ساده از زندگي بشر جدا دانست، آنچه درگذشت زمانه رخ داده بسان بسياري ديگر از پديده هاي بشري، پيچيده شدن و در چنبر قانون و قاعده آمدن بوده است، بنابراين جستجو پيرامون بنيان گذار موسيقي به مفهوم ساده اش چندان منطقي به نظر نمي رسد با اين حال بسياري برآنند براي موسيقي آغازي بيابند، برخي همچون «ويلرموز» بر اين باورند كه نام بنيان گذار موسيقي نامشخص است. «1» ديدگاه هايي كه پيرامون زمان آغاز و نيز بنيان گذار موسيقي مطرح شده به شرح ذيل است:

1. برخي معتقدند پايه گذار موسيقي حضرت داود (ع) است، كه به داشتن صداي خوش و مزمار (ني) معروف بوده است، ابن ابي الحديد مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 175

«به حضرت داود، نغمه خوش و دلپذيري عنايت شده بود به گونه اي كه پرندگان هنگام نغمه سرايي او در محراب عبادت وي گرد آمده و حيوانات بيابان نيز با شنيدن آواي او، به نزديك او مي آمدند و از شدت تأثير آواي خوش او، حضور مردم را فراموش مي كردند.» «1»

برخي فيثاغورث حكيم يونان باستان را مؤسس موسيقي دانسته اند. «2» «جفري بريس» به استناد نقشي كه در يك غار ما قبل تاريخ در فرانسه بر جاي مانده بر اين باور است كه آفرينش موسيقي به دوران ما قبل تاريخ باز مي گردد، او معتقد است كه نقاشي هاي بازمانده از غارها و «3» صخره هاي ماقبل تاريخ در شمال آفريقا اين ديدگاه را تأييد مي كند.

2. آفرينش موسيقي به دوران اقوام «سومر» و «كلداني» بازمي گردد، مؤيّد اين نظريه آلات بادي موسيقي است كه باستان شناسان از خرابه هاي «اور» كشف كرده و تاريخ آن را به 1800 سال پيش از ميلاد مسيح (ع) رسانده اند، از آنجا كه پديده هايي همچون خط، زبان، قصه، شعر، و موسيقي با «4» طبيعت بشري و زندگي او نوعي همزادي و هم صدايي دارد، جستجو از چهره اي به عنوان بنيان گذار موهون است، ادعاي بنيان گذاري

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 176

موسيقي توسط اشخاصي همچون داود يا فيثاغورث بسان ديدگاه پايه گذاري زبان عربي به دست «يعرب بن قحطان» چنانكه برخي از آن دفاع كرده اند، سست و بي مبنا مي باشد، آنچه كه به دوران سومريان

با استفاده از شواهد باستان شناسي نسبت داده شده، وجود ابزار و آلات موسيقي است كه خود نشانگر گذشت دوراني بس مديد بر اين پديده هنري مي باشد، زيرا چنانكه اشاره كرديم موسيقي در بدو پيدايش خود بسيار ساده و برآواي آهنگين برخاسته از گلوي انسان مبتني بوده است از طرف ديگر كشف نشانه هايي از وجود موسيقي در ايام بر جاي مانده از ماقبل تاريخ ضمن آنكه نظريه پيشين را مردود مي سازد ديدگاه ارايه شده مبني بر همزاد بودن موسيقي با انسان را تأييد مي نمايد، از اين رو اين ادعا كه موسيقي قرنها پيش از ظهور اسلام ميان ملل مختلف بويژه ملل متمدن همچون ايران و روم كاملًا شناخته شده بود، دور از واقع نمي باشد.

موسيقي ميان اعراب

از شواهد و مستندات تاريخي چنين برمي آيد كه برغم رواج موسيقي و آشنايي ملل مختلف با آن، اين هنر در ميان عرب جاهلي رونق كمتري داشته و گويا جذبه عرب بيشتر متوجه شعر بوده است، ابن خلدون مي نويسد:

«عربها در آغاز كه به فن «شعر» آشنا شدند، كلام خويش را با حفظ تناسب حروف متحرك و ساكن، در قالب هاي شعري جدا مي ساختند و به آن «بيت» مي گفتند ... اين تناسب شعري، قطره اي از درياي تناسب صدا در كتابهاي موسيقي است، اما عرب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 177

به آن آگاه نبود، پس از آن شتربانان به «حدا» تغني مي كردند و دختركان و كنيزان، به ترجيع صدا و ترنم آن در خانه ها مي پرداختند، اگر ترنم در شعر بوده به آن «غنا» و اگر در قرائت بود به آن «تغبير» مي گفتند، نوع ديگري از تغني آنان كه با دايره و

ني همراه بود و موجب سبكي مي شد، «تسنام» نام داشت.

البته اين نوع تغني آنان «فني» نبود و گونه اي بود كه بدون تعليم نيز به آن راه برده مي شد، در زمان ظهور اسلام و غلبه مسلمانان بركشورهاي ديگر در آغاز لذت آنان در قرآن خواندن و ترنم به اشعار خلاصه مي شد، اما با كسب غنائم جنگي و حصول رفاه و خوشگذراني و راه يافتن مغنيان حرفه اي فارس و روم به ميان اعراب، كم كم عرب با زمينه هاي جديدي آشنا شد و اشعار عربي را در قالب لحن هاي غنايي تازه وارد ريخته و برخي نيز به فراگيري اين فن مشغول شدند، نام «معبر» و «ابن شريح» در اين زمينه مشهور شد.

تا آن كه زمان ابراهيم بن المهدي از ابن عباس رسيد و افرادي چون ابراهيم موصلي و فرزندش اسحاق و نوه اش، حماد، به اين فن مشهور شدند، در اين زمان بني عباس در لهو غوطه ور شدند و آلات جديدي براي رقص تهيه كردند.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 178

بدين ترتيب «ابن خلدون» معتقد است در آغاز رواج آهنگ شعر در ميان اعراب زمينه را براي رويكرد آنان به موسيقي فراهم آورد، در پي آن صحراي خشك و سوزان حجاز و نياز اجتناب ناپذير به شتر به عنوان مركب راهوار، عرب را واداشت نوعي آواي آهنگين به نام «حدا» را بنيان نهاده بر سرعت و نشاط اين مركب بيفزايد، اوج روي آوري اعراب به موسيقي زماني شروع شد كه آنان در پي فتوحات با ملل مختلف همچون ايران و روم آشنا شدند. از سوي ديگر عشق و علاقه افزون حكام بني عباس به مجالس لهو و لعب كار را

به جايي رساند كه آوازه خوانان مرد و زن مشهوري ظهور نموده و ابزار آلات موسيقي به تدريج به صورت كامل تري مورد استفاده قرار گرفت.

ابزاري كه به ادعاي ابوالفرج اصفهاني پيش از اسلام تنها به «دف چهار گوش» و «ني لبك» و «ني بلند» منحصر مي شد در زمان عباسيان پا به پاي ابزار شناخته شده در ميان ملل متمدن، بكار گرفته شد. «1»

آنچه كه در شأن نزول آياتي همچون «وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَهً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا» «2» و نيز آيه «وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» «3»

ذكر شده نشانگر اين امر است كه موسيقي و ابزار آن براي پيامبر (ص) و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 179

اصحاب ايشان در صدر اسلام امري ناشناخته نبوده است، از آنچه گفته شد دو مطلب قابل استفاده است:

1. گرچه اعراب به تدريج و ديرتر از ملل ديگر با موسيقي و ابزار آن آشنا شده اند، با اين حال به استناد گواهي تاريخ مبني بر وجود مجالس لهو و لعب در ميان اعراب متموّل، زنان و دختران آوازه خوان در ميان دربار، وجود برخي از ابزار موسيقي همچون «ني لبك» و «دف» بايد پذيرفت كه موسيقي براي مسلمانان صدر اسلام شناخته شده بوده است.

2. با فتح كشورهاي مختلف و اختلاط مسلمانان با ملل ديگر از جمله ايرانيان، ابزار و روش هاي نوين موسيقي در ميان اعراب راه يافت، از سوي ديگر اشتياق بني اميه، به ويژه بني عباس رواج آنرا كه بيشتر به سبك مجالس لهو و لعب توسط زنان و مردان آوازه خوان بود، سبب شد، برخي از صاحب نظران با عنايت به اختلاف موسيقي از حيث

سطح و شدت بين صدر اسلام و عصر بني عباس براين باورند كه واژه «غنا» در دوران عباسيان و همزمان با حيات ائمه (عليهم السلام) معناي عرفي جديدي را پيدا نموده است.

حسني بحراني معروف به «ماجد» كه نگاشته اي مستقل و جامع پيرامون موسيقي دارد، پس از مقارنه موسيقي در عصر پيامبر (ص) و عصر ائمه (عليهم السلام) آورده است:

«تغني از رهگذر آواهاي لهوي در زمان امويان و عباسيان به چنان حدّي رسيد كه اطلاق غنا به اين نوع از موسيقي كه متفاوت از مفهوم سده نخست است، به نحو حقيقت عرضي و مفهوم ثانوي انجام مي گرفته است. اين مدعا براي هر كسي كه به

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 180

تتبع در تاريخ و سيره بپردازد آشكار مي گردد. بنابراين مقصود از غنايي كه در روايات از آن نكوهش شده، غناي عرفي است، يعني آواهاي لهوي كه نواختن ابزار لهو و رقص به آن افزوده شده و به آن زينت مي بخشد و مقصود از غنايي كه در روايات از آن تمجيد شده است، غنا به مفهوم لغوي مي باشد.» «1»

اين گفتار بخوبي نشان مي دهد كه از نظر ايشان مفهوم غنا داراي دو معناي لغوي و عرفي مي باشد، در عصر پيامبر (ص) اين مفهوم در معناي لغوي بكار مي رفته و مقصود از روايات جواز همان است اما با آمدن عصر ائمه (عليهم السلام) غنا در مفهوم عرفي يعني غناي شاهانه و آلوده به شراب و شاهد بكار مي رفته است، نويسنده مقاله «غنا از ديدگاه اسلام» ضمن تأييد اين ديدگاه برآن است كه:

«با توجه به تفاوت لحن روايات نبوي و روايات صادقين (ع) درباره غنا مي توان

از اين تفاوت شيوه اجراي موسيقي و غنا در اين دو عصر، تفسير مناسبي را بدست آورد.» «2»

بررسي مفهوم موسيقي و غنا

موسيقي واژه يوناني است كه با واژه «غنا» در عربي برابر است، در رسائل «اخوان الصفا» چنين آمده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 181

«الموسيقي هي الغناء و الموسيقار هو المغني و الموسيقات هي آلات و الغنا هي الحان مولفه هي و اللحن هي نغمات متواتر و النغمات هي اصوات متزن. موسيقي همان غنا و موسيقار خواننده است و موسيقات ابزار غنا و غنا آواهاي تركيب يافته و آوا نغمه هايي پي در پي و نغمه همان صداهاي آهنگين مي باشد.»

دكتر معين در حاشيه «برهان قاطع» مي نويسد:

«موسيقي (به ضم ميم) مأخوذ از akisooM يوناني يا acisuM لاتيني است و ريشه asom يا essim مي باشد كه نام يكي از نه رب النوع اساطيري يوناني و حامي هنرهاي زيبا است.» «1»

محمد بن محمود آملي گويد:

«معني موسيقي در لغت يوناني لحن است و لحن عبارت از اجتماع نغم مختلفه است كه آنرا ترتيبي محدود باشد.» «2»

آنگاه لحن را به ملذه (لذت بخش) مملّه و انفعاليه تقسيم مي كند، برخي آنرا مركب از «موسي» به معناي نغمات و «قي» به معناي خوش آيند دانسته اند.

با توجه به همساني معنايي موسيقي و غنا و با توجه به اينكه در منابع اسلامي عموماً از مفهوم «غنا» ياد شده برخي از تعاريفي كه پيرامون آن شده است را متعرض مي شويم.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 182

پيش از آن دانستني است كه درباره مفهوم «غنا» هم از طرف واژه شناسان چنانكه از آنها انتظار مي رفت اظهار نظر شده است و هم فقهيان

پيرامون آن به گفتگو پرداخته اند.

مفهوم «غنا» از نظر واژه شناسان و فقهيان

خليل بن احمد فراهيدي از نخستين واژه شناسان در بياني كوتاه درباره غنا چنين آورده است:

«الغنا ممدود في الصوت»

غنا كشيدن آوا است. «1»

ابن منظور گويد:

«و الغناء من الصوت ما طّرب به»

غنا در آواز آن چيزي است كه با آن طرب حاصل آيد. «2»

فخرالدين طريحي چنين آورده است:

«و الغنا ككساء الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب اوما يسمي بالعرف غناء و ان لم يطرب» «3»

غنا بروزن كساء، آواي برخوردار از ترجيع و طرب است يا هرچيزي است كه عرف غنا بداند هر چند طرب آور نباشد.

غناء در الوسيط چنين تعريف شده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 183

«و الغناء التطريب و الترنم بالكلام الموزون و غيره يكون مصحوباً بالموسيقي و غير مصحوب»

غنا طرب آفريني و خوش آوايي با كلام موزون، يا غير موزون است حال چه، موسيقي به همراه آن باشد يا عاري از موسيقي باشد.

در المنجد چنين آورده است:

«الغنا من الصوت ما طرب به» «1»

غنا در آواز چيزي است كه با آن طرب حاصل آيد.

شهيد ثاني در تعريف غنا آورده است:

«و الغناء بالمد و هومّد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب او ماسمي في العرف غنا و ان لم يطرب» «2»

غنا به مّد (در مقابل غني به قصر كه به معناي بي نيازي است) كشيدن آوا است به گونه اي كه برخوردار از ترجيع و طرب باشد، يا هر آنچه كه در عرف به آن غنا بگويند هر چند طرب آور نباشد.

شيخ انصاري پس از ذكر آراء واژه شناسان و برخي از فقها چنين گويد:

«والاحسن من الكل ما نقدم من الصحاح و يقرب منه المحكي عن

المشهور بين الفقهأ من انه مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب.» «3»

بهتر از همه نظر گاهها ديدگاه صاحب صحاح است كه پيش از اين گذشت (نويسنده صحاح غنا را صوت مطرب دانسته است) و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 184

آنچه كه از مشهور بين فقها نقل شده نزديك به اين تعريف است، فقها غنا را كشيدن آوايي مي دانند كه برخوردار از ترجيع و طرب هم باشد.

عناصر معنايي مفهوم غنا

اشاره

از مجموعه تعاريفي كه از طرف واژه شناسان و نيز فقيهان پيرامون مفهوم غنا ابراز شده مي توان سه عنصر آوا، آهنگ و طرب را از عناصر معنايي آن دانست.

1- آوا

مهمترين عنصر معنايي در مفهوم غنا آوا مي باشد كه از آن به «صوت» در تعاريف اطلاق شده است، بنابراين آوايي كه از حنجره آدمي برمي خيزد، يا آنچه از نواختن آلات موسيقي به گوش مي رسد، عنصر معنايي غنا را تشكيل مي دهد، آوايي كه مورد نظر است تموّجي است كه باگذار جريان هوا از لابلاي تارهاي صوتي گلو يا با به هم خوردن دو قطعه در ابزار موسيقي همچون پيانو ايجاد مي گردد، بي آنكه لزوماً كلام يا گفتاري را در پي داشته باشد.

مقصود مرحوم شيخ انصاري از پافشاري براينكه غنا از مقوله لفظ است نه كلام، ناظر به همين مطلب است.

2- آهنگ

مفهوم موسيقي و غنا در جايي تداعي مي كند كه آوا و صوت داراي يك آهنگ و نظامي باشد، آنچه كه در زبان موسيقي در حوزه تعليم و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 185

تعلم جاي مي گيرد، همين آهنگ و نظام منجسم آواهاست، كه توسط موسيقي دان تنظيم و پيشنهاد مي شود و در كلاسها آموزش داده مي شود و آلات موسيقي را با الهام از آن مي نوازند.

3- طرب

بهترين تعريف از مفهوم «طرب» توسط جوهري، واژه شناس و اديب پرآوازه ارايه شده است وي مي گويد:

«الطرب خفّ تصيب الانسان لشد حزن او سرور» «1»

طرب سبك حالي است كه از شدت شادي يا اندوه به انسان دست مي دهد.

طرب در نگاه ديگر لغت شناسان و فقيهان بيشتر در مفهوم شادي آفريني بكار رفته است، چنان كه ابن منظور آنرا صداي شادي آفرين دانسته است. «2» در حالي كه حالات ويژه طرب از شدت حزن نيز به انسان عارض مي گردد. طرب ناشي از شادي همان سر خوشي مستانه است كه به انسان به هنگام شنيدن آواهاي آهنگين دست مي دهد، و گاه آن قدر شديد است كه انسان را بيخود مي سازد و به مرحله زوال عقل مي رساند.

نوع موسيقي هاي متداول آمريكايي چنين است كه مستمع را مدهوش مي سازد، وقوع برخي از بزهكاري ها در حال شنيدن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 186

موسيقي هاي طرب انگيز، رقص و حركات سبك سرانه ديگر حكايت گر چنين حالتي است.

بي ترديد يكي از ديگر انگيزه هاي مخالفت شرع با چنين انواعي از غنا و موسيقي تموّج شديدي است كه در تارهاي عصبي دريافت كننده آن رخ نموده و باعث فرسودگي و نابودي آنها مي شود.

ويليام جميز مي گويد:

«ممكن است خداوند از

گناهان ما بگذرد ولي ضعف اعصاب كه از موسيقي سرچشمه مي گيرد دست از سرما برنمي دارد.» «1»

آيا ماده در مفهوم «غنا» نقش دارد؟

از توضيحي كه درباره عناصر معنايي «غنا» ارائه كرديم دانسته شد كه غنا از مقوله صوت است و كلام و گفتمان در تحقق معنايي آن دخالت ندارد. در مقابل آيت الله خويي معتقد است كه مفهوم «غنا» مركب از هيئت و ماده (آوا و كلام) است، گويد:

«در غنا دو چيز معتبر است: 1. ماده (كلام) باطل و لهوي باشد، 2. هيئت، در برگيرنده كشيدن و ترجيع باشد، بنابراين اگر يكي از آن دو منتفي شود غنا صادق نيست و نيز ترجيعي كه به هنگام وعظ و خطابه متداول است از مفهوم «غنا» خارج است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 187

از آنجا كه ايشان مفهوم غنا را مركب از ماده (كلام) و هيئت (آواي آهنگين) دانسته اند، در برخورد با رواياتي كه غنا را در تلاوت قرآن و نيز مرثيه خواني تجويز كرده، آنرا موضوعاً از مفهوم «غنا» خارج مي دانند؛ زيرا اگر چه هيئت غنا درباره آنها صادق است، اما گفتماني كه در آنها بكار بسته مي شود گفتار باطلي نيست.

از تعاريفي كه پيش از اين از واژه شناسان و فقها ياد كرديم، دانسته شد كه احدي گفتمان و كلام را در مفهوم غنا دخالت نداده است، از فقهاي معاصر كه غنا را منحصراً در هيئت مي داند نه مركب از ماده و هيئت، امام خميني (رحمه الله عليه) مي باشد، ايشان در اين باره چنين آورده است:

«ليست ماد الكلام دخيله فيه و لافرق في حصوله بين ان يكون الكلام باطلا او حقاً او حكم او قرآنا اورثا لمظلوم و

هو واضح لاينبغي التأمل فيه» «1»

ماده كلام در تحقق مفهوم غنا دخالتي ندارد از اين رو در تحقيق غنا تفاوت نمي كند كه كلام باطل باشد يا حق، حكمت باشد يا قرآن و يا مرثيه اي در رثاي ستمديده اي، چنانكه پذيرش آن درنگي را برنمي تابد.

بر اين اساس مرحوم امام (رحمه الله عليه) ضمن آنكه تلاوت قرآن و مرثيه را مفهوماً داخل در غنا دانسته و خروج تخصصي آنها را ردّ كرده است، خروج

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 188

تخصيصي را هم نپذيرفته و مدعي است غنا در اين موارد نيز جائز نمي باشد. «1» نتيجه سخن آنكه مفهوم غنا با وجود هيئت تحقق مي يابد و نوع گفتمان در آن دخالتي ندارد.

موسيقي و نظرگاه فقيهان

بحث از موسيقي در برخي از ابواب فقه منعكس شده است، به عنوان مثال وقتي از قرائت قرآن در نماز سخن به ميان مي آيد به مناسبت فرموده اند كه ترتيل در قرائت بي آنكه منجر به غنا شود استحباب دارد.

بيشترين مباحث پيرامون مسئله غنا در كتاب مكاسب و متاجر فقه انجام گرفته است، عموم فقها بويژه فقيهان متاخر در دو فصل از كتاب متاجر به اين مسئله پرداخته اند:

1. در مبحث مكاسب محرمه به معني الاعم كه شامل فعاليتهاي اجتماعي انسانهاست، غنا را از جمله كسب هاي حرام ياد كرده اند.

2. در ضمن ياد كرد كالاهايي كه خريد و فروش آنها حرام است از آلات و ابزار موسيقي نام برده اند.

نگريستن در نظر گاه فقيهان نشان مي دهد كه در مجموع دو نظريه عمده پيرامون غنا ارائه شده است:

1. غنا مطلقا حرام است. براساس اين نظريه كه برمبناي پذيرش صوتي بودن غنا استوار است، آواي آهنگين سرخوش كننده حرام است،

تفسير

موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 189

حتي اگر گفتمان و كلام همراه آن همچون تلاوت قرآن بر حق باشد. مشهور فقهاء بويژه فقيهان سلف براين ديدگاه پاي فشرده و برخي همچون صاحب جواهر بر آن ادعاي اجماع نموده اند.

2. غنا بر دو قسم است: غناي حرام و غناي حلال.

فيض كاشاني، محقق سبزواري، ملااحمد نراقي، از فقيهان پيشين و برخي از فقيهان معاصر براين باورند كه با وجود استثناي برخي از موارد غنا همچون غنا در تلاوت قرآن يا در مجالس عروسي در اين كه به نظر شرع مقدس غنا بر دو دسته حلال و حرام منقسم است ترديدي باقي نمي ماند.

بررسي دلائل ديدگاه نخست (حرمت غنا مطلقاً)

اشاره

براي ديدگاه نخست عمدتاً به سه دليل: اجماع، كتاب و سنت تمسك شده است.

1. اجماع

مرحوم صاحب جواهر در اين باره آورده است:

«غنا به اجماع منقول و محصل حرام است.» «1»

ايشان حتي حرمت آنرا ضرورت مذهب دانسته است. «2»

مرحوم محمد جواد عاملي مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 190

«بالاجماع غناء، مزد برآن، يادگيري و آموزش و شنيدن آن حرام است، چه در قرآن، دعا و شعر باشد و چه غير آن.» «1»

مرحوم شيخ انصاري مي نويسد:

«لاخلاف في حرمته في الجمله» «2»

در حرمت اجمالي غنا (باقطع نظر از برخي تفصيلات) اجماع وجود دارد.

در اينكه برحرمت غنا اجماع و يكصدايي وجود دارد نمي توان ترديد رواداشت، سخن در دامنه اجماع است، اگر مقصود اجماع بر حرمت غنا بطور مطلق و بدون استثنا باشد، مردود است، زيرا چنان كه خواهيم آورد فقيهاني همچون شيخ طوسي و مرحوم نراقي و فيض غنا را به طور مطلق حرام ندانسته و قايل به تفصيل شده اند و اگر مقصود وجود اجماع برحرمت به صورت اجمالي است، چنان كه مرحوم شيخ انصاري ادعا نموده است، سخني درست و قابل دفاع مي باشد.

2. كتاب

مقصود بخشي از آيات قرآن است كه با كمك روايات حمل برموسيقي و غنا شده است، اين آيات به شرح ذيل است:

الف: آيه «اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 191

«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» «1»

محل شاهد «قول الزور» است كه از نظر مدعيان حرمت مطلق غنا به معناي غنا آمده يا حداقل غنا را در برمي گيرد. راغب درباره واژه «زور» مي نويسد:

«بئر زوراء مائله الحفر و قيل للكذب زور لكونه مائلاعن جهته» «2»

به چاهي كه حفر آن كژ باشد بئر زوراء گفته مي شود به همين مناسبت به دروغ،

زور گفته مي شود زيرا از جهت بايسته خود منحرف شده است.

مرحوم طبرسي پس از آنكه «زور» را در آيه فوق به معناي كذب و دورغ دانسته، مي نويسد:

«اصحاب ما روايت كرده اند كه غنا و سائر گفته هاي لهوآميز مشمول قول زور مي باشد.» «3»

مقصود ايشان روايتي است كه در كافي به اين مضمون آمده است:

«عن ابي بصير قال: سالت اباعبدالله (ع) عن قول الله عزوجل:

«فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور» قال: هوالغناء» «4»

ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) از تفسير آيه «فاجتنبوا ...» سؤال كردم، فرمود: مقصود غنا است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 192

روايات ديگري نيز كه به نظر مرحوم شيخ انصاري به حدّ استفاضه است قول زور را به معناي غنا دانسته است.

تفسير قول زور به «غنا» از جهاتي، قابل تامل است:

1. در لغت «زور» به معناي دروغ است و مناسبتي بين مفهوم دروغ و مفهوم غنا وجود ندارد، مگر آنكه بر حسب محتوا مي تواند به معناي برخورداري غنا از كلام دروغين باشد.

2. اضافه «قول» به «زور» مؤيد آن است كه مقصود از «زور» چيزي است كه از مقوله گفتار و كلام است در حالي كه ما پيش از اين توضيح داديم كه غنا از مقوله صوت است نه كلام، بنابراين اگر حرمتي متوجه غنا گردد بخاطر برخورداري از گفتار دروغين است نه آنكه ذاتاً حرام باشد.

3. در روايات ديگر «قول زور» به شهادت دروغين تفسير شده است كه به معناي لغوي بسيار نزديك است. مرحوم طبرسي از «ايمن بن حزيم» روايت مي كند كه گفت: «روزي پيامبر اكرم (ص) مردم را مخاطب ساخت و فرمود: اي مردم بدانيد كه خداوند

شهادت دروغين را همسنگ شرك خود قرار داده است، آنگاه اين آيه را خواند: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» «1» از اين روايت كاملًا هويدا است كه پيامبراكرم (ص) «قول زور» را به معناي شهادت دروغين دانسته است، استاد معرفت مي نويسد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 193

«مقصود از روايات، تطبيق «قول روز» كه در آيه شريفه از آن نهي شده، بر غنا مي باشد به اين معنا كه غنا يكي از مصاديق آن مي باشد، زيرا «زور» در لغت به معناي ميل و كژي آمده، پس هر چه كه سبب انحراف و رويگرداني از جّديت در زندگي بوده و دست افزاري به منظور نشر فحشاء ميان مؤمنان به حساب آيد، حال چه به لحاظ محتوايش يا با توجه به لوازم فتنه انداز آن، عناوين «لهوالحديث»، «لغو» «باطل» و «قول الزور» برآن منطبق مي گردد.» «1»

ايشان براي مدعاي خود دو شاهد ذكر كرده است: «2»

1. فقره نخست آيه مورد بحث يعني «فاجتنبوا الرجس من الاوثان» در روايت عبدالاعلي از امام باقر (ع) به شطرنج معنا شده است، «3» در حالي كه مي دانيم مفهوم «بتهاي پليد» بسيار وسيعتر از شطرنج است.

2. در روايت ديگر امام صادق (ع) در پاسخ حماد كه از معناي «قول زور» پرسش كرده بود، فرمود:

«منه قول الرجل للذي يغني أحسنت» «4» از موارد قول زور آن است كه كسي به آوازه خوان بگويد دست مريزاد.

پيداست كه «أحسنت» گفتن به معني خود غنا نيست، چنان كه «قول زور» نيز تماماً برآن منطبق نيست. بلكه از مصاديق آن مي باشد،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 194

آنگاه كه پذيرفتيم بين «قول زور» و غنا اتحاد

مصداقي است نه مفهومي، جاي اين پرسش مي ماند كه كدام مصداق مراد است؟

آيا مطلق مصاديق غنا منظور است يا فرد شائع عصر صدور روايات؟ اگر نظريه كساني را كه مدعي اند در عصر ائمه (عليهم السلام) غنا در مفهوم گناه آلود و شاهانه به عنوان حقيقت ثانويه عرفيه بكار رفته بپذيريم، انصراف غناي مصداقي در اين روايات به غناي رائج عصر ائمه (عليهم السلام) مانع از اطلاق نهي از غنا مي گردد و مقصود از غنا در روايات ائمه (عليهم السلام) كه در تفسير آيه مورد بحث، آمده است غناهاي ويژه دوران عباسيان خواهد بود، كه حرمت آنها بخاطر لوازم حرام همچون اختلاط زن و مرد امري مسلم مي باشد. اما به نظر مي رسد اشكال بنيادي تر همان است كه در بند دوم ذكر كرديم كه اضافه قول به زور، غنايي را حرام مي كند كه از مقوله گفتار باشد و حرمت آن بخاطر برخورداري غنا از دروغ و باطل باشد.

افزون براينها برخي نيز معتقدند كه:

«روايات مذكور با اينكه در حد استفاضه هستند سند معتبر ندارند.» «1»

ب: آيه «وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ»

«وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً» «2» و كساني كه به باطل گواهي نمي دهند (و در مجالس باطل حاضر نمي شوند.) و هنگامي كه بر بيهوده بگذرند، بزرگوارانه بگذرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 195

واژه «زور» در اين آيه شريفه نيز به استناد روايت محمد بن مسلم از امام صادق (ع) به غنا تفسير شده است «1» نكاتي كه پيرامون آيه فوق افزون برنكات گفته شده درباره آيه پيشين به نظر مي رسد چنين است:

1. آيه در مقام توصيف انسان هاي وارسته است، چنان كه اين

مدعا از فقرات پيشين همچون: «الذين يمشون علي الارض هوناً واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» «2» قابل استفاده است، از طرفي ذكر مراتب والاي انسان اخلاقي براي «عبادالرحمن» تكليفي را براي عموم مردم متوجه نمي سازد.

بنابراين توصيف ايشان به ترك غنا به معناي حرمت براي ايشان يا ديگران نمي باشد.

2. اگر مقصود «زور» در آيه فوق به نحو اتحاد مفهومي غنا باشد تكرار لازم مي آيد زيرا در فقره دوم از غنا ياد شده است، چه، مدعيان معتقدند كه مقصود از لغو در مثل آيه «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» «3»

غنا مي باشد. با توجه به اينكه واژه شهادت و مشتقات آن عموماً در قرآن به معناي گواهي آمده است و در اين آيه نيز اين واژه با «زور» همراه است، ديدگاه گفته شده در آيه پيشين كه به استناد روايت نبوي (ص) مقصود از «زور» گواهي دروغ معنا شده است، تقويت مي گردد، با اين بيان معناي فقره نخست آيه چنان كه در ترجمه آمده، گواهي دروغين ندادن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 196

ج: آيه «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»

«وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» «1» آنان كه از كار بيهوده رويگردانند.

مرحوم طبرسي در تفسير آيه شريفه فوق چنين آورده است:

«لغو در حقيقت هر گفتار يا كردار بيهوده اي است كه فائده متنابهي بر آن مترتب نباشد، چنين كاري زشت و نارواست كه مي بايست از آن روي گرداند.»

وي آنگاه آراء مفسران از صحابه و تابعين را ذكر مي كند كه لغو را به معناي باطل، تمام گناهان، دروغ و دشنام دانسته اند، سپس افزوده است:

«از امام صادق (ع) روايت شده كه در معناي لغو فرمود: لغو آن است

كه كسي بر تو باطلي را به دروغ ببندد، يا آنچه را كه در تونيست به تو نسبت دهد، پس براي خدا از چنين شخصي روي گردان، همچنين از ايشان روايت شده كه لغو را به غنا و كارهاي لهو معنا كرده اند.» «2»

مرحوم شيخ مفيد از حضرت امير (ع) روايت مي كند كه فرمود:

«كل قول ليس فيه لله ذكر فهو لغو» «3» هر گفتاري كه در آن از خداوند يادي نشود لغو است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 197

در روايت ديگري از امام صادق در ذيل آيه شريفه «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً» «1»

آمده است: اين آيه وظيفه اي كه خداوند برگوش نهاده بيان مي كند كه آن گوش ندادن به محرمات است.

در روايات براي لغو، معاني مختلف ياد شده كه عبارتند از:

1. سخن ناحق كسي درباره ديگري.

2. غنا و ملاهي.

3. هر گفتاري كه در آن ياد خداوند نباشد.

4. گفتار حرام.

از اين معاني دو نكته بدست مي آيد:

الف: روايات در مقام بيان مصاديق هستند تا معنا، به اصطلاح موارد گفته شده با مفهوم غنا اتحاد مصداقي دارند نه اتحاد مفهومي.

ب: نگاه روايات به مفهوم لغو، محتوايي است كه گفتار لغو با خود دارد، كه بخاطر ناروا بودن اين محتواي لغو ناروا شمرده است، سخن ناحق، گفتار دور كننده از ياد خداوند، گفتار حرام، همگي ناظر به مدعا مي باشند.

بنابراين بر فرض پذيرش اطلاق لغو بر مفهوم غنا، اين اطلاق نه به خاطر هيئت و صورت غنا است، بلكه بخاطر ماده و گفتماني است كه در آن آمده است، ما پيش از اين ضمن موافقت با ممنوعيت هر گفتار باطل چه در قالب غنا و چه در

قالب شعر، بيان نمِوديم كه در مفهوم غنا، ماده و گفتمان دخالت ندارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 198

بنابراين نهي و منع از گفتار باطل به هيچ وجه به معناي حرمت مطلق غنا نخواهد بود، نهايتاً غنا را نه بخاطر غنا بودن بلكه بخاطر برخورداري اش از كلام باطل ممنوع مي سازد.

د: آيه «مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ»

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» «1» و از مردم كسي است كه سخن سرگرم كننده (و بيهوده) را مي خرد، تا بدون هيچ دانشي (مردم را) از راه خدا گمراه سازد.

مهران بن محمد از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

«الغناء مماقال الله: و من الناس من يشتري لهو الحديث» «2» غنا از جمله لهو الحديث است كه خداوند فرموده است: «وَمِنَ النَّاسِ ...»

درباره آيه مذكور اولًا بايد گفت كه عبارت «الغنا مما قال الله» بدست مي دهد كه امام در مقام بيان يكي از مصاديق «لهو الحديث» است و درباره مصداق هم همان اشكالات پيشين در اينجا رخ مي نمايد، ثانياً واژه «لهو الحديث» با توجه به اضافه شدن «لهو» به «حديث» كه از نوع اضافه صفت به موصوف است، همچون عبارت «قول الزور»، بهترين گواه است كه مقصود از نهي و نكوهش، كلامي است كه احياناً با غنا همراه است و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 199

لهو برآن صادق است، واژه «الحديث» نشانگر مدعا است. شيخ انصاري باتسّري اشكال فوق نسبت به «قول زور» درباره آيه مورد بحث مي نويسد:

«كذالهو الحديث بناء علي انه من اضاف الصفه الي الموصوف فيختص الغناء المحرم بما كان

مشتملًا علي الكلام الباطل فلاتدل علي نفس الكيفيّه و لولم يكن في كلام باطل» «1»

همچنين «لهو الحديث» بنابر آنكه از باب اضافه صفت به موصوف است، نشانگر آن است كه غنا از مقوله كلام است، بنابراين غناي حرام تنها در جايي است كه گفتار باطلي را به همراه داشته باشد، پس اگر در غنا گفتار باطل نباشد، دليلي برحرمت كيفيت و هيئت غنا وجود ندارد.

ماجد بحراني نيز با توجه به اينكه حديث، كلام خبري است و بر صوت و آوا كلام اطلاق نمي گردد، معتقد است آنچه در آيه شريفه نهي شده تغني به كلمات لهوآميز است نه صرف كيفيت و آوا، بنابراين اگر آواي طرب انگيزي مشتمل بر گفتار حق باشد حرام نخواهد بود. «2»

نتيجه گيري از بررسي آيات

از بررسي چهار آيه مذكور كه براي حرمت «غنا» به طور مطلق به آنها استدلال شده نكات ذيل قابل استفاده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 200

1. در هيچ يك از آيات قرآن از مفهوم «غنا» يا موسيقي به صراحت ياد نشده است، آنچه در قرآن آمده عناوين: «قول الزور»، «لهو الحديث» و «لغو» مي باشد كه به كمك روايات برغنا حمل شده است.

2. رواياتي كه در تفسير آيات مذكور بر غنا وارد شده است براي اثبات ديدگاه نخست دچار اشكالاتي است:

الف: چنان كه مرحوم نراقي آورده است سند اكثر آنها

ضعيف است. «1»

ب: روايات عموماً غنا را به عنوان يكي از مصاديق مفاهيم فوق معرفي كرده اند، در اين صورت با توجه به ادعاي انصراف، مقصود از آنها غناهاي رايج عصر ائمه (عليهم السلام) خواهد بود كه هم از حيث محتوا شامل باطل بوده و هم از حيث ملازمات و ملابسات، با محرمات همراه بوده است.

ج: همان گونه كه شيخ انصاري فرمود، اضافه شدن قول و لهو به زور و حديث نشانگر آن است كه به مفهوم غنا در روايات از مقوله كلام نگريسته شده است. مفهوم اين سخن آن است كه روايات غنا را نه از جهت كيفيت و هيئت آن، بلكه از آن جهت كه مشتمل بر كلام باطل است، ممنوع اعلام نموده است. مرحوم نراقي پس از آنكه دلالت روايات را مخدوش مي داند مي نويسد: «عليهذا هيچ دليلي بر حرمت جز آيه «وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» به ضميمه تفسيرش به غنا در روايات وجود ندارد، بايد دانست كه تفسير «قول زور» به غنا با تفسير آن در روايات ديگر به احسنت» گفتن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 201

تعارض دارد و از اينجا معلوم مي شود كه غنا يكي از مصاديق «قول زور» بوده است و مراد از آن اعم از معناي لغوي و عرفي است كه شامل باطل، دروغ و تهمت مي گردد و بديهي است كه اين عناوين بر مثل، دعا، موعظه و مرثيه هر چند همراه غنا و ترجيع باشد صادق نيست. «1»

3. سنت: دليل سوم كه برديدگاه نخست

ارائه شده روايات است، دسته اي از روايات با توجه دادن به مفهوم غنا آثاري منفي را براي آن ذكر مي كند، نظير:

«الغنا يورث النفاق و يعقب الفقر» «2»

غنا نفاق مي آفريند و فقر را به دنبال مي آورد.

«الغناعش النفاق» «3»

غنا آشيانه نفاق است.

«الغناء رقي الزنا» «4»

غنا نردبان زنا است.

برخي ديگر از روايات اعلام داشته كه خداوند از اهل غنا روي گردان بوده و از ايشان بازخواست خواهد كرد، نظير:

«لاتدخلوابيوتاً الله معرض عن اهلها» «5»

به خانه هايي كه خداوند از اهل آن روي گردان است وارد نشويد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 202

اين پاسخ امام صادق (ع) است به شخصي كه از ايشان حكم غنا را پرسيد. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد كه هرگاه به بيت الخلا مي رود براي آنكه به آواز كنيزكان همسايه گوش دهد مقداري درنگ خود را طول مي دهد آيا او گناهكار است؟ امام (ع) پس از توبيخ او، به آيه شريفه: «إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا» «1»

استناد كرد. «2»

همچنين وقتي راوي از امام هشتم (ع) پرسيد كه هشام بن ابراهيم عباسي كه مردي آلوده به لهو و لعب بود از شما نقل كرده كه شما غنا را مجاز دانسته ايد؟

امام (ع) در پاسخ فرمود:

«زنديق دروغ گفته است من چنان نگفتم، او از من درباره غنا پرسيد به او گفتم مردي نزد ابوجعفر آمد و از او درباره غنا پرسيد در پاسخ گفت: فلاني! اگر خدا بين حق و باطل جدايي بياندازد به

نظر تو غنا در كدام طرف است؟ مرد گفت: البته باطل است، ابوجعفر گفت: پس خود قضاوت كردي.» «3»

مرحوم نراقي در بررسي روايات چنين آورده است:

«و اما السن فعلي كثرتها هي خالي عن الدلال علي الحرم اصلًا. اذلا دلال لعدم الامن من الفجيع و عدم اجاب الدعو و عدم دخول الملك و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 203

كونه عش النفاق اومع الباطل و نحوذلك، علي اثبات الحرمه لورود امثال هذه التعابير في غالبي الروايات» «1»

اما روايات برغم فرواني شأن دلالت بر حرمت ندارند، زيرا مفاهيمي همچون ايمن نبودن از عدم اجابت، عدم ورود فرشته در خانه اي كه غنا است، لانه نفاق بودن غنا، همراه بودن با باطل و نحو اينها، دلالتي بر حرمت ندارند، چه، نظير همين مفاهيم در غالب موارد مكروهات نيز آمده است.»

بررسي ديدگاه دوم (غنا به حرام و حلال منقسم است)

پيش از بررسي دلائل ديدگاه دوم برخي از عبارتهاي مدافعان آن را ياد مي كنيم.

فيض كاشاني در دفاع از رأي خود چنين آورده است:

«از مجموع روايات وارد شده در باب غناء بدست مي آيد كه حرمت غناء و داد و ستد به آن و يادگيري و آموزش و شنيدن آن، اختصاص به غنايي دارد كه در روزگار بني اميه و بني عباس رايج بوده به اين گونه كه مردان در مجالسي كه زنان آوازه خواني مي كردند، وارد مي شده اند، زنان به باطل سخن

مي گفتند و به انواع بازي ها مشغول بوده اند.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 204

آنگاه افزوده است:

«بنابراين تغني به اشعاري كه متضمن ياد بهشت و جهنم، تشويق به زندگاني جاويد اخروي، توصيف نعمتهاي خداوند، ياد عبادتها، ترغيب به كارهاي نيك و زهد ورزيدن نسبت به امور ناپايدار و امثال اينها است- چنانكه در روايت «من لايحضر» آمده اگر كنيزي با آوازه خواني ترا به ياد بهشت مي اندازد اشكالي در خريد آن نيست- بدون اشكال است، زيرا اينها همه ياد الهي است، و اي بسا تن آنانكه از خداي بيم دارند از شنيدن آنها بلرزد و پوست و لبهاي ايشان به يادالهي نرم گردد.» «1»

محقق سبزواري- دومين فقيه برجسته- كه بر نظريه تفصيل پاي فشرده مي گويد:

«به نظر ما، در حرمت غنا، اختلافي نيست و اخباري كه دلالت برحرمت دارند بسيارند، محقق و جمعي ديگر از فقيهان متأخر به حرمت غنا در خواندن قرآن، نظر داده اند ولي روايات بسياري وجود دارد كه بر جواز بلكه استحباب غنا در قرآن دلالت مي نمايد.» «2»

ايشان براي جمع بين دو دسته از روايات دو راه حل پيشنهاد كرده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 205

«1. اخبار حرمت را به غير قرآن تخصيص بزنيم، بنابراين غنا در قرآن جائز خواهد بود و اگر در روايتي از تغني به قرآن نكوهش

شده آنرا به تلاوتي كه فساق دارند حمل كنيم.

2. اخبار حرمت را برغنايي كه در زمان ائمه (عليهم السلام) شايع بوده، حمل كنيم چه، غناي متداول در عصر ايشان غناي لهوي بوده كه از سوي كنيزان و ديگران در مجالسي كه فسق و فجور و شراب خواري، و لهوكاري، و سخن گفتن به باطل در آنها رواج داشته و مردها آواز زنان را مي شنيدند انجام مي گرفته است.» «1»

ايشان براي راه حل دوم به برخي از روايات كه بر جواز مواردي از غنا دلالت مي كند استناد كرده است، نتيجه اي كه مرحوم سبزواري در پايان مي گيرد، چنين است:

«موسيقي كه با لهو و لهويات همراه است بلاشك حرام است و در غير اين صورت مباح مي باشد.» «2»

سيد محمد بن ابراهيم حسيني بحراني معروف به «ماجد» كه پيش از اين از او ياد كرده ايم پس از بررسي هاي مختلف پيرامون ادله مورد نظر گويد:

«از آنچه ما ياد كرديم و مكرر منقح ساختيم به روشني تمام ثابت مي شود كه مراد ائمه (عليهم السلام) از نهي غناء، آواهاي لهوي بوده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 206

كه فساق بدان آوازه خواني مي كردند و از آنجا كه چنان آوازه خواني همان گونه كه در زمان ما متداول است، با عبارات و گفتار لهوي همراه بوده، از آن به مفاهيمي همچون (لهو الحديث) و (قول الزور) تعبير شده است. بلكه مي توان به همين روايات استدلال كرد كه مراد از غناي ممنوع، آواهاي سرخوش و طرب آوري بوده

كه با گفتار لهوي همراه بوده است.» «1»

شيخ طوسي نيز در كتاب استبصار اخبار حرمت غنا را بر ملابسات و پيوسته هاي غنا حمل كرده است. «2»

مرحوم نراقي نيز چنان كه ياد كرديم معتقد است غنا بردو قسم حلال وحرام منقسم است.

مرحوم شعراني پس از آنكه تأييد مي كند كه غنا در مواردي همچون تلاوت قرآن وحدا اجازه داده شده است، مي نويسد:

«يا مي بايست بسان مرحوم شيخ طوسي در استبصار كه اخبار حرمت را بر اموري كه عموماً با غنا همراه بوده نه خود غنا، حمل كرد و اخبار حرمت را به جاي آنكه بر ذات غنا متوجه كنيم بر ملابسات آن (همچون سخنان باطل، اختلاط زن و مرد) حمل كنيم، يا آنكه حرمت غنا را ويژه مواردي بدانيم كه ميل به فحشاء و ارتكاب حرام را برمي انگيزد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 207

غنا در اين صورت به خاطر آنكه سبب و زمينه حرام است ممنوع اعلام شده است.» «1»

ايشان آنگاه افزوده است:

«اطلاق روايات و گفتار فقيهان پيشين به راه حل دوم رهنمون است.» «2»

از مجموع گفتار اين دسته از صاحب نظران بدست مي آيد كه موسيقي و غنا به طور مطلق حرام و ممنوع نمي باشد، بلكه يكدسته از موسيقي حرام و دسته اي ديگر حلال است، البته ايشان در توجيه حرمت يكصدا نيستند، برخي حرمت غنا را برخاسته از ملازماتي مي دانند كه در زمان ائمه (عليهم السلام) در مجالس آوازه خواني رائج بوده است، نظير اختلاط زن و مرد و دسته اي ديگر حرمت

غنا را به خاطر برخورداري آن از كلام باطل ولهوي دانسته اند.

طبق هر دو نظريه، حرمت غنا متوجه ذات آن نيست بلكه ناشي از عوارض خارجي مي باشد.

نتيجه اين گفتار آن است كه اگر تغني با حرامي همراه نباشد حرمتي نخواهد داشت.

بررسي دلايل ديدگاه دوم

اشاره

عمده دلايل نظرگاه دوم بشرح ذيل است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 208

1. تعليل در روايات

تعليلي كه در روايات حرمت غنا آمده خود به اين تفصيل رهنمون است، رواياتي كه ذيل چهار آيه پيشين ارائه شده نشانگر اين تعليل است، زيرا از آنها بدست مي آيد كه غنا از آن جهت حرام است كه «لهو الحديث» لغو يا باطل است، براساس قانون ملازمه سبب و مسبب هر جا اسباب حرمت غنا در بين نباشد غنا حرام نخواهد بود.

از جمله رواياتي كه از آن تعليل بدست مي آيد روايت ذيل است:

«قال رسول الله (ص) من تغني بغنا حرام يبعث فيه علي المعاصي فقد تعاطي باباً من الشر.» «1»

هر كس به غناي حرام آوازه خواني كند بگونه اي كه انگيزش بر گناهان را ايجاد نمايد، بابي از شر را بر خود گشوده است.

اينكه غناي حرام به انگيزش بر معاصي توصيف شده نشانگر آن است كه علت تحريم غنا همين انگيزش است. همچنين در روايتي كه غنا را در شمار گناهان بزرگ آورده، چنين آمده است:

«... و الملاهي التي تصّد عن ذكر الله عزوجل مكروه كالغنا و ضرب الاوتار والاصرار علي صغائر الذنوب» «2» بازيهاي

كه انسان را از ياد خدا باز مي دارد، ممنوع است، مانند، غنا و تار زدن و اصرار بر گناهان كوچك.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 209

در اين روايت نيز غنا از آن جهت كه انسان را از ذكر خداوند بازمي دارد، نهي شده است، عليهذا چنان كه فيض كاشاني فرمود اگر غنا با كلام حكمت آميز انسان را به ياد خدا و جنّت اندازد به چه علت حرام است؟

2. موارد استثنا از غنا
اشاره

مواردي از غنا استثنا شده كه اثبات مي كند حرمت غنا ذاتي و هميشگي نيست. به استناد برخي از روايات صحيح، افزون بر اينكه برخي از موارد غنا از موضوع حرمت خارج مي گردد، مناط حرمت در مواردي منع نيز فراچنگ مي آيد، موارد اسثتنا از حرمت غنا عبارتند از:

الف: حُدا

چنان كه از ابن خلدون نقل كرديم عرب پس از شعر و آهنگ آن، براي سرعت بخشيدن به سير شتر، آهنگي ويژه را اختراع كرد كه موضوعاً غنا بوده و به آن «حدا» گفته مي شده است، پس از آنكه از غنا منع شد «حدا» از نگاه شريعت همچنان بر حليت خود باقي ماند. شيخ انصاري درباره استثنا «حدا» چنين آورده است:

«حدا به ضم حاء بر وزن دعا آوازي است كه براي حركت شتر بكار مي رود و در كفايه آمده كه مشهور قايل به استثناي آن هستند، برخي ديگر از فقها به اين استثنا تصريح كرده اند همچون محقق در شرايع، علامه حلي در قواعد و شهيد در دروس، بر فرض كه ما «حدا» را از جمله آواهاي لهوي بدانيم، چنانكه فقيهان پيشين آنرا از غنا استثنا كرده اند، و مي دانيم كه ايشان

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 210

مفهوم طرب را در غنا دخالت داده اند، گوييم با وجود روايات متواتر دال بر تحريم غنا، دليلي بر اين استثنا نمي ماند.

جز روايت نبوي كه در آن پيامبر (ص) حدا توسط عبدالله بن رواحه را امضاء و تقرير كرده است.» «1»

از اين عبارت مرحوم شيخ سه نكته قابل استفاده است:

1. ايشان پذيرفته است كه «حدا» از مصاديق غناي لهوي مي باشد، همانگونه كه استثناي فقيهان از نظر ايشان

گواه مدعا است.

2. بسياري از فقيهان برجسته پيشين همچون محقق، علامه و شهيد «حدا» را از غنا استثنا كرده اند.

3. مرحوم شيخ دليل ادعا شده مبني بر استثناء «حدا» را ناكافي مي داند.

روايت مورد اشاره مرحوم شيخ را، صاحب جواهر و مفتاح الكرامه متعرض شده اند. آنچه محل استناد است، استثنايي است كه با وجود اذعان به غنا بودن «حُدا» از طرف بزرگان فقها اعلام شده است.

ب: تغني به قرآن
اشاره

از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمودند:

«ليس منا من لم يتغن بالقرآن» «2» آنكه تغني به قرآن نكند از ما نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 211

در روايت ديگر واژه «تغنوا» (به قرآن تغني كنيد) در آغاز روايت پيشين افزوده شده، كه بخاطر كاربرد صيغه امري تأكيد بيشتري بر تغني دارد. «1»

در روايت ديگر آمده است كه:

«عادت عرب برآن بوده كه به هنگام سواري، و هنگام نشست و برخاست در نشستها و در بيشتر حالات به «ركباني» تغني داشتند، هنگامي كه قرآن آمد پيامبر (ص) اعلام داشت كه به جاي تغني به ركباني تغني به قرآن را مي پسندد.» «2»

زمخشري در توضيح اين روايت آورده است:

«ترانه عرب ركباني بوده و ركباني ترانه اي بوده كه آن را با آواز بلند و كشيده در حالات گوناگون مي خواندند، پيامبر (ص) به جاي آن تغني به قرآن را ترجيح داد، مقصود ايشان از اينكه فرمود «ليس منا من لم يتغن بالقرآن» آن است كه از ما نيست كسي كه به جاي آوازه خواني به ركباني

و سرخوشي و طرب به آن قرآن را جاي آن بكار نبرد.» «3»

در روايات ديگر به جاي تغني به قرآن از عناويني همچون صوت نيكو، آواي عرب، زينت بخشي قرآن به آواز و ... «4» استفاده شده است.

در روايت ديگري از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود:

«و رجع بالقرآن صوتك فان الله عزوجل يحب الصوت الحسن يرجع فيه ترجيعاً» «5»

قرآن را با آواي آهنگين بخوان، چه، خداوند آواي زيبا را كه به آن آهنگ كاملي ببخشند دوست دارد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 212

در اين روايت دو نكته قابل توجه است:

نخست اينكه امام (ع) براي تلاوت قرآن از مفهوم «ترجيع» استفاده كرده كه صراحت كاملي در مقصود از اين دست روايات دارد و آن استثناي غناي اصطلاحي در قرآن است. دوم اين كه علتي كه در روايت براي حكم مذكور ذكر شده، افزون بر اينكه جواز غنا به قرآن را مدلل مي سازد، براساس قاعده «العله تعممّ» بر آن دسته از نگرشهايي كه آواي خوش آهنگين را با صرف نظر از محتوا و كلام، مبغوض خداوند معرفي كرده اند، خط بطلان مي كشد.

اين روايت، گواه اين مدعا است كه آواي خوش آهنگين نه تنها مورد خشم خداوند نيست، بلكه براساس اصل «ان الله جميل و يحب الجمال» مطلوب حضرت حق مي باشد.

در روايت:

«ان من اجمل الجمال الشعر الحسن و نغم الصوت الحسن» «1» همانا از زيباترين زيبايي ها شعر نيكو و نغمه آواي خوش است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 213

تصريح شده كه آواي خوش نغمه دار كه ما از آن به سرخوش كننده ياد كرديم، از مصاديق بارز زيبايي ها است، گويا كبراي قياس براي همگان روشن بوده كه ديگر بدان استناد نشده است، به عبارت روشنتر روايت به شكل اول قياس نظر دارد كه صورت آن چنين است:

اين مطلب، مباحث مقدماتي ما را كه زيبايي و بالطبع مصاديق آنرا همگام با فطرت و هم آوا با كتاب تكوين، در كتاب تشريع نيز مباح و مطلوب دانستيم، تقويت مي نمايد.

تلاوت قرآن با آواي خوش، افزون برآنكه به صورت سنت قوليه توصيه شده، در سنت فعليه و سيره پيشوايان دين نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. چنان كه روايت شده پيامبر اكرم (ص) آواي عبدالله بن مسعود را بسيار دوست مي داشت و هماره تمايل داشت آنرا بشنود و توصيه مي كرد اگر مي خواهيد قرآن را تروتازه بيابيد، به «تلاوت ابن ام عبد» گوش فرا دهيد. «1»

درباره امام باقر (ع) روايت شده كه قرآن را با آوايي بس خوش مي خواند و چون آبكش ها صبح گاهان از كنار خانه ايشان مي گذشتند، چنان واله و شيداي چنان آوايي مي شدند كه با داشتن بار بر دوش، آنهم ايستاده ساعاتي به آن گوش فرا مي داشتند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 214

طبق اين روايات جذبه آواي تلاوت قرآن امام (ع) چنان بوده كه آبكش ها يادشان مي رفت چه

بردوش دارند و اصلًا چرا از خانه بيرون آمده و به كجا مي روند؟

امام موسي بن جعفر (ع) درباره علي بن الحسين (ع) فرمود:

«ان علي بن الحسين (ع) كان يقرا القرآن، فربما مر به المار فصعق من حسن صوته.» «1»

امام سجاد (ع) چنان قرآن را با آواي خوش مي خواند كه وقتي عابري از كنار ايشان مي گذشت با شنيدن آن آوا از هوش مي رفت.

واژه «صعق» كه در آيه شريفه «خَرَّ مُوسي صَعِقاً» «2»

و در مناجات شعبانيه «فصعق لجلالك» آمده «3» از هوش رفتن آگاهانه اي است كه در مقابل امري عظيم يا فوق العاده دلكش رخ مي نمايد.

تغني به قرآن درنگاه انديشه وران

با وجود فراواني روايات توصيه به تغني به قرآن كه با عبارت هاي مختلف آمده است، جايي براي ترديد در سند و صدور اين روايات نمي گذارد، هر آنچه گفته شده و مي شود پيرامون دلالت آنهاست.

تلاش هايي كه براي دريافت مقصود از روايات فوق انجام يافته نظرگاه هاي ذيل را به دست داده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 215

1. فقهايي كه غنا را به طور مطلق، حتي اگر برخوردار از گفتار حق باشد، حرام و ممنوع مي دانند، براي توجيه اين روايات راههاي مختلفي را دنبال كرده اند.

الف: شيخ انصاري معتقد است كه مقصود از روايات فوق چرخاندن آوا است، آن هم به گونه اي كه لهو نباشد او مي گويد:

«فان المراد بالترجيع ترديد الصوت في الحلق و من المعلوم ان مجردّ ذلك لايكون غناء اذا لم يكن علي سبيل اللهو» «1»

مراد از ترجيع در روايات «رجع

في القران صوتك» چرخاندن آوا در گلو است و روشن است كه صرف چرخاندن صدا در گلو در صورتي كه به نحو لهو نباشد غنا نخواهد بود.

در پاسخ بايد گفت:

اولًا لهو در مفهوم غنا دخالت ندارد، بلكه از اوصاف آن است، چنان كه در بررسي مفهومي غنا توضيح داده شد.

ثانياً با توجه به اينكه در روايات متعدد واژه «تغني» به قرآن آمده است، چگونه مي توان مدعي شد كه مقصود از چنين آوايي غنا نيست. شيخ صدوق و شيخ حرعاملي نيز همصدا با شيخ انصاري غنا در روايات فوق را به صداي نيكويي كه به غنا شبيه نشود تفسير كرده اند. «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 216

ب: برخي از فقيهان ضمن پذيرش اين امر كه مقصود از غنا در روايات مذكور غناي مصطلح است، گويند اين دسته از روايات در مقايسه با روايات انبوهي كه غنا را مطلقاً حرام دانسته، توان مقاومت نداشته بدور افكنده مي شوند.

صاحب جواهر مي نويسد:

«و ماوردفي خصوص القرآن مما لاريب في قصوره عن معارض مادل علي الحرم من وجوه، مطروح او مأول او موضوع» «1»

استثنايي كه از غنا در خصوص قرآن وارد شده بي شك از معارضه با دلائل حرمت غنا از جهاتي ناتوان است بنابراين يا مي بايست آنرا دور افكند يا به تاويل برد يا به جعلي بودنش رأي داد.

ج: آيه الله خويي چنان كه پيش از اين ياد كرديم با طرح اين مسئله كه غنا امري مركب از ماده و هيئت است، مدّعي است روايات تغني

به قرآن موضوعاً از روايات نهي از غنا خارج است، زيرا مقصود از غنا كيفيت مخصوص به همراه كلام باطل است و غنا به قرآن اگر چه كيفيت را در بردارد اما چون مشتمل بركلام حق (قرآن) است غنا بر آن صدق نمي كند. «2»

بخش نخست ادعاي ايشان كه مقصود از غنا به قرآن را ناظر به آواي خوش طرب انگيز دانستند، پاسخي است به مرحوم شيخ انصاري و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 217

ديگران كه مي گويند مقصود از غنا صرف چرخاندن آوا است نه آنكه آهنگ و طرب به آن اضافه شود.

نسبت به بخش دوم گفتار آيه الله خويي با اين ادعا كه غنا مركب از هيئت و ماده است، بايد گفت چنان كه قبلًابيان داشتيم، ماده هيچ نقشي در تحقق مفهوم غنا ندارد. برخي از صاحب نظران واژه «تغني» را در روايات مذكور به معاني غير از غناي مصطلح تفسير كرده اند، اين معاني عبارت است از استغنا و بي نيازي به قرآن، اقامت كردن و ...

براساس نظر نخست معناي روايت «من لم يتغن بالقرآن فليس منا» چنين مي شود «هر كس به واسطه قرآن از غير آن خود را بي نياز نداند از مانيست» و طبق معناي دوم، روايت فوق چنين معنا مي دهد «هر كسي بر معارف و احكام قرآن پايبند نباشد از ما نيست.»

اين معاني و معاني ديگر كه مرحوم سيد مرتضي در كتاب ارزشمند خود «امالي» آورده است؛ «1» افزون بر مخالفت با ديدگاه قريب به اتفاق انديشمندان كه تغني

را همان معناي مصطلح دانسته اند، با روايت فوق و روايات مشابه نيز سراسر ناسازگار است. «2» مفاهيمي همچون آواي خوش الحان عرب، ترجيع به قرآن، جايگزيني غنا به قرآن به جاي غنا به ركباني و ... همه ترديدي باقي نمي گذارد كه مقصود از تغني در روايات فوق، غناي مصطلح در تلاوت قرآن است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 218

2. برخي از فقيهان با پذيرش دلالت روايات مزبور بر استثناي غنا به قرآن، تغني به قرآن را جايز دانسته اند، مرحوم نراقي، فيض، محقق سبزواري از اين دسته مي باشند.

ج: آوازه خواني زنان در عروسي ها

براساس روايات مختلف، ائمه (عليهم السلام) تغني زنان در مراسم عروسي، را جايز دانسته اند. ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) از حكم آواز خواني زنان پرسيدم امام فرمودند:

«التي يدخل عليها الرجال حرام و التي تدعي الي الاعراس لابأس به.» «1»

آوازه خواني آنان در صورتي كه مردان نامحرم به ايشان وارد شوند حرام است، اما اگر بدون اين محذور در مجالس عروسي آوازه خواني كنند، مانعي ندارد.

در روايت ديگر ابوبصير از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:

«اجر المغني التي تزف العرايس ليس به بأس، ليست بالتي تدخل عليها الرجال» «2» مزد زن آوازه خواني كه در مراسم

عروسي براي بردن عروس به خانه داماد ترانه مي خواند حلال است بشرط اينكه مردان برايشان داخل نشوند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 219

دلالت روايات فوق بر غناي مصطلح و جواز آن در مورد مجالس عروسي جاي هيچ شبهه اي را نمِي گذارد، از اين رو مرحوم شيخ اعظم انصاري كه در سند يا دلالت روايات پيشين مبني بر استثناي «حدا» و «تغني به قرآن» مناقشه كرده بود، در اين باره مي نويسد:

«دوم از موارد استثنا از غناي حرام، آوازه خواني زن در عروسي است بشرط آنكه با مراسم ديگري همچون سخن گفتن باطل، نواختن آلات لهو، اختلاط مردان با زنان، همراه نباشد، مشهور قائل به استثنا هستند، دليل آن، دو روايت از ابوبصير درباره مزد مغنيه اي كه در مجالس عروسي آواز مي خواند و نيز روايت سوم از همو، مي باشد و مباح بودن پرداخت مزد مستلزم مباح بودن فعل (آوازه خواني) است، از اين رو ادّعاي اينكه اين مزد به زن بخاطر مراسم زفاف است نه آوازه خواني، بخاطر مخالفت باظاهر روايت مردود است.» «1»

مرحوم شيخ در ادامه درصدد برمي آيد در سند اين روايات خدشه وارد كند، اما سرانجام پس از تسليم دلالت آنها برمقصود درباره سند آنها مي گويد:

«والانصاف ان سند الروايات و ان انتهت الي ابي بصير الا انه لايخلو من وثوق و العمل بها تبعاً لاكثر غير بعيد.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 220

انصاف اين است كه گرچه سند روايات به ابوبصير منتهي مي شود و او بين چند تن مشترك است (از اين جهت سند را تضعيف مي كند) با اين حال ابوبصير هر كه باشد در رجال توثيق شده است،

بنابراين عمل به اين روايات طبق مشهور بعيد نيست.

شهيد در دروس نيز آوازه خواني زنان را در مجالس عروسي مجاز دانسته، گويد:

«آوازه خواني براي زنان در عروسي جايز است در صورتي كه برگفتار باطل لب نگشايند و آلات لهو را ننوازنند حتي اگر دفي باشد كه داراي سنج است البته اگر بدون آن باشد جائز است همچنين مرد نامحرم آواي ايشان را نشنود»

شهيد ثاني پس از نقل گفتار اول شهيد افزوده است: «لابأس به» و خود برآن مهر تأييد زده است. «1»

امام خميني (رحمه الله عليه) كه غنا را حتي در تلاوت قرآن جائز نمي داند معتقد است:

«آوازه خواني زنان در مجالس عروسي چنانكه گويند، استثنا شده است و اين استثنا بعيد نمي باشد.» «2»

صاحب جواهر نيز پس از بررسي دلالت روايات مي گويد:

«به استناد روايات، آوازه خواني زنان جائز است، بويژه آنكه عمل اصحاب ضعف آنرا جبران كرده است، بنابراين به مقتضاي قاعده اطلاق و تقييد، از پذيرش استثنا گريزي نيست.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 221

مقصود ايشان از قانون اطلاق و تقييد آن است كه غنا مطلقاً حرام است اما با وجود روايات، به آوازه خواني زن در مراسم عروسي تقييد خورده و مستثني شده است.

د: خريد و فروش كنيز آوازه خوان
اشاره

در اين باره مرسله اي وارد شده، ولي از آن جا كه شيخ صدوق، در نقل آن، از تعبير «قال علي بن الحسين (ع)» استفاده مي كند نه تعبير «روي عن علي بن الحسين» روايت اعتبار مي يابد. چرا كه اسناد روايت به معصوم در نزد شيخ صدوق قطعي بوده است روايت اين است:

«سأل رجل علي ابن الحسين (ع) عن شراء جاري لها

صوت فقال، ما عليك لو اشتريتها فذكر تك الجن» «1» مردي از امام سجاد (ع) از حكم خريدن كنيز آوازه خوان پرسش نمود، امام فرمود بر تو باكي نيست اگر آنرا بخري و تو را به ياد بهشت اندازد.

شيخ صدوق در ادامه روايت توضيحي را اضافه كرده است:

«يعني بقرائه القرآن و الزهد و الفضايل التي ليست بغناء فاما الغنا فمحظور.» «2»

مقصود امام، آوازه خواني به قرآن و گفتار حكمت و فضايل اخلاقي است كه اينها غنا به حساب نمي آيد، اما آوازه خواني به غنا ممنوع است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 222

آنچه كه در توضيح مرحوم صدوق (رحمه الله عليه) قابل توجه است، معنايي است كه ايشان از مفهوم «غنا» بدست مي دهد، طبق نظر وي «ماده» در تحقق مفهوم غنا دخالت دارد و غنا در صورتي تحقق مي يابد كه افزون بر «هيئت» آوايي طرب آور برخوردار از گفتار باطل باشد. بنابراين اگر گفتاري همچون قرآن و حكمت حق باشد، مفهوماً غنا برآن اطلاق نمي گردد، ما در بررسي مفهوم غنا گفتيم كه «ماده» در تحقق مفهوم آن دخالتي ندارد.

بنابراين مقصود امام (ع) غناي مصطلح است و به استناد روايت، خريد آوازه خواني كه انسان را به ياد بهشت اندازد و بر معنويت انسان بيفزايد مانعي ندارد.

حال اگر دو روايت ذيل را در كنار روايت امام سجاد (ع) بگذاريم و با روايات تغني به قرآن مقايسه كنيم، نتيجه خواهيم گرفت كه غنا مطلقاً حرام نبوده و تنها در صورت همراهي با

اموري ناروا، ممنوع است.

علي بن جعفر، برادر امام موسي بن جعفر (ع) گويد: از امام از غنا و آوازه خواني در روز عيدفطر، قربان و روزهاي شادي پرسيدم،

قال: «لابأس به مالم يعص به» «1»

مادامي كه با گناهي نياميزد و زمينه را براي معصيتي فراهم نكند مباح است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 223

شيخ انصاري در توضيح اين روايت آورده است:

«مالم يصر الغنا سببا للمعصي و لا مقدم للمعاصي المقارن له» «1» مادامي كه غنا سبب معصيت و زمينه ساز گناهاني كه معمولًا با غنا همراه است نگردد.

در روايت ديگر امام موسي بن جعفر (ع) در پاسخ به همين سؤال فرموده است:

«لابأس به مالم يزمربه» «2» منعي ندارد، مادامي كه با نواختن ني همراه نباشد.

از دو روايت فوق دو نكته قابل استفاده است:

1. غنا و آوازه خواني مادامي كه با معصيت همراه نباشد منعي ندارد قيد «مالم يعص به» نشان مي دهد كه منع و حرمت هماره بخاطر ملابسات و ملازمات ناروايي كه غالباً نه دائماً با غنا همراه است متوجه آن شده است والا خود غنا ذاتاً منعي ندارد. نواختن ني در روايت دوم به عنوان مصداق معصيت ياد شده و از اين جهت كاملًا با روايت نخست انطباق دارد.

2. علي بن جعفر از آوازه خواني در روزهايي همچون عيدفطر و قربان مي پرسد كه شادي و شعف مؤمنان در اين دو روز بسيار زياد است، عيد فطر روزي است كه به پايان رساندن روزه ماه رمضان را در آن جشن

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 224

مي گيرند و در عيد قربان حاجيان و عموم مسلمانان پس از انجام مراسم حج، و پذيرش از سوي خداوند با اقتدا به ابراهيم خليل الرحمن جشن مي گيرند، افزون بر آن روز شادماني (يوم الفرح) را كه شامل پذيرش تمام روزهاي شاد سال است را اضافه كرده است. بنابراين جواز غنا، عيد فطر و قربان و تمام ايام شادي بخش را شامل مي گردد و استثناي غنا در مجلس عروسي اين عموم را تأييد مي كند. چه، در اين روز عروس و داماد و تمام اطرافيان و دوستان ايشان سراسر غرق در شادماني هستند.

اين مطالب نشان مي دهد كه شريعت به نياز روح و روان مؤمنان در زمانهاي شادي، به اموري كه موجبات فرح را فراهم مي سازد، هر چند كه ايام معنوي همچون عيدفطر و قربان باشد، توجه كرده و با تأكيد بر رعايت مرزهاي معصيت، امور شادي آفرين از جمله غنا را مباح شمرده است.

استثنا مواردي از غنا از حرمت نشانگر چيست؟

استاد آيه الله معرفت مي نويسد:

«قضايايي كه به علت هاي عقلي يا فطري تعليل آورده شده، مادامي كه علت ساري و جاري است استثنا معنا ندارد، چنين قضايايي تخصيص را برنمي تابد، زيرا تعليل به منزله كبري استدلال است كه نقش حد وسط را در قياس بازي مي كند.» «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 225

آنگاه مي افزايد:

«لازمه حرمت غنا به اين علّت كه لهو باطل است، آن است كه علت اساسي حرمت همان لهو باطل بودن غنا مي باشد بنابراين هر غنايي لهو باطل است و بدين سبب حرام شمرده شده است.

حال اگر غنا در مثل تلاوت قرآن اجازه داده شده باشد به اين معنا است كه در قرآن كار لهو و باطل مجاز شمرده شده است و اين نتيجه را عقل و وجدان برنمي تابد.

چه، قبح باطل امري فطري است و به هيچ وجه استثنا بردار نمي باشد ... پس اگر غنا مطلقاً لهو و باطل باشد در بطلان و قبح آن فرقي نمي كند كه غنا در قرآن باشد يا غير قرآن.

بنابراين چاره اي نداريم جز آنكه بگوييم غنا همواره ملازم لهو و باطل نيست، بلكه گاه با آن همراه و گاه فاقد آن است.» «1»

مقصود ايشان آن است كه برخي از فقيهان بر اين ادعا كه غنا ملازم جدايي ناپذير لهو و باطل است پافشاري دارند، غافل از آنكه خود ايشان در مواردي همچون تغني به قرآن و آواز خواني زنان در مجلس عروسي، غنا را مجاز دانستند، تجويز غنا با آن مبنا به معناي مجاز شمردن لهو باطل است، از جمله فقيهاني كه غنا را لازمه اجتناب ناپذير لهو و باطل دانسته شيخ انصاري است، ايشان در پايان مباحثات طولاني پيرامون غنا كه معمولًا نقطه نظرنهايي ايشان است، چنين آورده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 226

«آنچه از دلائل پيشين به دست مي آيد، آن است كه آواي آهنگين لهوآميز حرام است.

... پس هر آوايي كه از نظر كيفيت لهو باشد و از جمله آواهاي اهل فسق و معصيت به شمار آيد، حرام است هرچند غنا نباشد و هر چه كه لهو نباشد حرام نيست هر چند كه بر آن غنا صدق كند.

البته اين فرض تحقق خارجي ندارد زيرا دليلي بر حرمت غنا وجود ندارد جز از آن جهت كه بر غنا عناوين چهارگانه باطل، لهو، لغو و زور صادق است.» «1»

بنابراين مرحوم شيخ اصرار دارند كه انفكاك غنا از لهو تحقق خارجي ندارد و لهو لازمه جداناپذير غنا است، گذشته از آنكه تحقق يا عدم تحقق خارجي انفكاك غنا از لهو به نظر عرف بويژه اهل فن بستگي دارد و از آنجا كه به موضوعات خارجي مربوط است، فقيه را نشايد كه در آن اظهار نظر قطعي كند، اشكال ديگرش استثنا آواز خواني زنان در مجلس عروسي است، كه خود مرحوم شيخ انصاري بر آن صحّه گذاشته است، آيا استثنا تغني زن در عروسي، با وجود تأييد بر عدم انفكاك غنا از لهو به معناي مجاز داشتن لهو باطل ولو در يك مورد نيست؟

و آيا اموري كه ادعاي قبح ذاتي آنها مي شود استثنا بردار است؟ بنابراين ضمن تأييد مدعاي مرحوم شيخ كه غنا را بخاطر عناوين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 227

چهارگانه مذكور

حرام مي داند بايد بگوييم بين غنا و اين عناوين ملازمه ذاتي وجود ندارد. شاهد آن استثناي موجود در روايات است.

حاصل سخن آنكه غنا و موسيقي حرمت و قبح ذاتي ندارد، حرمت و قبح آن بخاطر عوارض خارجيّه است، نظير آنكه بخاطر برخورداري از كلام ناحق و ناروا همچون وصف زنان، دعوت به شهوتراني و ... عناوين لهو و لغو برآن منطبق گردد يا ملابساتي همچون اختلاط زن و مرد، آوازه خواني زن براي مرد، شراب و شاهد با آن همراه شود همان كه بسياري از فقيهان از آن به عنوان ملابسات مجالس لهو و لعب ياد كرده اند. در غير موارد مذكور غنا قبح و حرمت نخواهد داشت.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 229

فصل ششم: هنرهاي تصويري و تجسمي و چالش هاي فقهي

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 231

در ابتدا مناسب است تعريفي از نقاشي و مجسمه سازي را بيان نماييم، آنگاه به بررسي ديدگاهها در اين زمينه بپردازيم.

مفهوم نقاشي

تصوير يا نقاشي به معناي بازگويي صورت است و همين بازگويي مهمترين عنصر معنايي آن را تشكيل مي دهد، كار نقاش آن است كه يك معنا، مفهوم و شي ء را در قالب شكل و شمايل براي ما بازگو نمايد، ممكن است شي اي كه در تصور آمده داراي وجود خارجي بوده يا آنكه موجودي برخاسته از خيال نقاش باشد، حكايت و بازگويي صورت اشياء به اين معنا است كه هر موجود مادي داراي صورت و شكل است.

مفهوم مجسمه سازي

مجسمه سازي نيز نوعي هنر تصويرگري است كه بازگويي صورت و نقش در آن انجام مي پذيرد با اين قيد كه در اين هنر صورت يك شي ء در تمام ابعاد يعني در سه بعد (طول، عرض و عمق) بازگو مي گردد.

غالب مجسمه هاي چهره هاي برجسته تاريخي، شكل و صورت آنها را در تمام ابعاد نشان مي دهد، مجسمه هايي كه در ميادين شهر يا در موزه ها نگهداري مي شود از اين قبيل است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 232

بر اين اساس تفاوت بنيادين نقاشي و مجسمه سازي در نوع حكايت گري و بازگويي مي باشد، در نقاشي بازگويي نقش، تنها در دو بعد طول و عرض انجام مي پذيرد، مثلًا وقتي نقاش چهره شخصي را در حال ايستاده به تصوير مي كشد، گويا يك لايه بدون عمق را از او برش داده بر صفحه بوم يا كاغذ منتقل مي سازد. بخاطر دو بعدي بودن نقاشي است كه اين هنر در قالب صفحه كاغذ، پارچه و ... انعكاس مي يابد و فاقد هرگونه برجستگي است. در تابلوي نقاشي، چشم كه عضوي فرو رفته در جمجمه آدمي است در كنار و همسطح پيشاني كه عضو برجسته است، به تصوير كشيده مي شود، چنان

كه در منظره خانه هاي يك شهر، بين اولين خانه تا آخرين آنها كه از نظر قرب و بعد مكان بر روي كاغذ تفاوتي ايجاد نمي گردد، تنها ابزاري كه نقاش براي بازگو كردن اين دوري و نزديكي بكار مي گيرد، استفاده از سايه روشن، كوچك و بزرگ كردن اجزاء تصاوير است.

از طرف ديگر بازسازي يك تصوير و مطابقت آن با واقعيت خارجي به كمك حسّ بينايي انجام مي پذيرد، در حالي كه در يك مجسمه آنجا كه نقش در چند بعد منعكس شده است، گودي چشم و برجستگي پيشاني افزون بر بازسازي در حسّ بينايي، با دست قابل لمس است.

از آنچه گفته آمد وجوه اشتراك و افتراق نقاشي و مجسمه سازي را مي توان به شرح ذيل بيان داشت:

وجوه اشتراك نقاشي با مجسمه سازي

1. صورت و نقش ارايه شده در هر دو هنر فاقد هرگونه روح، درك، و شعور است، اينكه در روايات آمده روز قيامت به نقاش و مجسمه ساز گفته

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 233

مي شود كه در نقش خود روح و جان بدمد تا زنده شود، ناظر به اين امر است، نظير روايت:

«من صّور صوره كلفه الله تعالي يوم القيامه ان ينفخ فيها و ليس بنافخ» «1» كسي كه نقش كشيده است خداوند روز قيامت وادارش مي كند تا در آن بدمد اما چنين نتواند.

فرق اساسي نقش و مجسمه با موجود زنده، فقدان روح و جان است و از آنجا كه نقاش و مجسمه ساز در صدد همساني با خداوند در آفرينش برآمده به او چنين فرماني داده مي شود، تا بيابد كه با تصوير شي بي جان كسي نتواند با آفريننده هستي به همساني برخيزد.

رايج ترين استدلال پيامبران (ص) براي مبارزه با

بت پرستي همين نكته بوده است، آنان پيوسته بت پرستان را مخاطب ساخته مي گفتند:

«چگونه براي بتهايي كه فاقد روح، جان و شعور است كرنش مي كنيد» «2»

2. در هر دو هنر، نقاش و مجسمه ساز در صدد بازگويي نقش مورد نظر خود هستند، چه اين نقش موجود مادي داراي صورت باشد يا موجودي مجرد و فاقد صورت همچون فرشتگان باشد كه در خيال نقاش به صورت دختركان زيبا رويِ بالدار سوار براسب، تجسم يافته و بر بوم و كاغذ يا چوب و سنگ انعكاس مي يابد، يا آنكه اساساً جز در خيال او فاقد هستي باشد، همچون صورت خيالي ديو يا كوه قاف.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 234

3. هر دو هنر تنها گوشه اي از حقيقت صاحب نقش را به تصوير مي كشند، تصويري كه به عنوان مثال تاج گذاري داريوش يا جنگ آوري نادرشاه افشار را منعكس مي سازد، تنها بازگو كننده يك لحظه از حيات اين دو چهره تاريخ بشري است. هزاران تصوير براي بازگو كردن تمامي حقيقت از پس و پيش آن مي بايست به آن ضميمه گردد. از اين جهت زبان نقاشي و مجسمه سازي گرچه برجسته و چشم نواز است، اما بسيار بريده و محدود است، به عكس هنرهايي همچون شعر و قصه كه مي تواند بخشهايي زياد يا همه حقيقت را براي ما بازگو نمايد.

وجوه افتراق نقاشي و مجسمه سازي

1. در هنر نقاشي تنها دو بعد كه همان لايه بروني صاحب نقش است به تصوير كشيده مي شود، از اين رو بر روي سطحي كه فاقد عمق است، قابل انعكاس است، در حالي كه در هنر مجسمه سازي نقش اشيا در تمام ابعاد انعكاس مي يابد.

2. هنر نقاشي كه بر سطح كاغذ يا بوم منعكس شده

تنها با حس بينايي قابل دريافت و بازسازي است، در حالي كه در درك هر چه بهتر يك مجسمه افزون بر چشم حس بساوايي نيز نقش آفرين است، حتي براي شخص نابينا يك مجسمه مي تواند تا حد قابل قبولي بازگو كننده صاحب نقش بوده و تصويري از او در ذهن او ايجاد نمايد.

3. مجسمه ها نوعي پابرجا و قوام به خود دارند و از اين جهت به مفهوم جوهر بسيار نزديك اند؛ در حالي كه نقاشي بخاطر نيازمندي اش به بستر انعكاس از قبيل پارچه، كاغذ و ... بيشتر به مفهوم عَرَض نزديك

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 235

است، چنان كه عموماً در فلسفه براي عَرضَ نقش را مثال مي آورند، معنايي كه در كتب لغت براي «تمثال» (مجسمه) بيان شده مؤيد مدعا است، چون واژه شناسان تمثال را «مثول» گرفته اند كه «مثول» به معناي نصب و ايستاده معنا شده است. «1»

نسبت نقاشي با مجسمه سازي

مقارنه دو هنر نقاشي و مجسمه سازي ما را در دستيابي به نسبت بين آن دو ياري مي رساند، براين اساس به نظر مي رسد كه نسبت بين آن دو عموم مطلق است، به اين معنا كه هر مجسمه اي خود نقاشي است در حالي كه هر نقاشي اي مجسمه نمي باشد، زيرا هر مجسمه اي از رهگذر نقاشي مي گذرد، مجسمه ساز بدون داشتن تصويري از صاحب نقش هرگز نمي تواند براي آن مجسمه بسازد و وقتي كه به كار ساخت و آفرينش مجسمه مي پردازد در واقع همان تصوير دو بعدي را در ساير ابعاد توسعه مي بخشد.

او به جاي آن كه فاصله و تفاوت چشم و پيشاني را نشان دهد، به جاي سايه روشن، با كمك ابزار نرم همچون موم يا سخت

همچون سنگ، در محل چشم گودي ايجاد مي كند و برآمدگي مناسب را براي پيشاني در نظر مي گيرد، بنابراين مجسمه همان «نقاشي مجسّد» است، اما نقاشي بخاطر فقدان برخي از ويژگي هاي مجسمه كه به زبان فلسفه به معناي فقدان برخي از فصول ماهيت است، در مرحله عموم باقي مي ماند، از اين رو نسبت به مجسّمه اعمّ است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 236

با توجه به اينكه هنر نقاشي و مجسمه سازي از نظر بازگويي نقش كه مهمترين عنصر معنايي آن دو است، برابر است و اختلاف آنها در برخورداري هنر مجسمه سازي از برجستگي است، مي توان نتيجه گرفت:

1. ملاك موافقت يا مخالفت با اين دو هنر در يك جهت قابل ارزيابي است، به عنوان مثال اگر همانندي آفريده با آفريننده به عنوان ملاك حرمت دانسته شده، اين ملاك درباره هر دو هنر صادق است.

2. با توجه به اينكه مجسمه از نظر ميزان بازگويي در مرتبه بالاتري از نقاشي قرار دارد، در صورتي كه دليل قابل قبولي بر جواز آن يا عدم ممنوعيت آن دلالت كند به طريق اولي براساس قياس اولويت، شامل نقاشي خواهد شد، به عكس نقاشي به اين معنا كه جواز نقاشي به مجسمه سازي سرايت نمي كند.

پيوند تاريخي هنر پيكر تراشي و بت پرستي

براساس آموزه هاي قرآن مهمترين ابتلاي بشريت در طول تاريخ حيات خود شرك و بت پرستي بوده است، نه انكار خالق، از اين رو در قرآن به ندرت بر وجود صانع استدلال شده است. «1»

نظير آيات مباركه: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ» «2» «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» «3»

در مقابل، آنچه همواره تأييد شده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 237

وحدانيت و يكتايي

خداوند است، علامه طباطبائي (رحمه الله عليه) در تحليل اين مطلب كه چرا در سوره علق- نخستين سوره نازل شده- بلافاصله پس از «بسمله» از «رب» ياد شده همين نكته را به عنوان علت ذكر كرده است. «1»

از طرف ديگر پديده شرك در شكل غالب آن به صورت بت پرستي رخ نموده است، پرستش تمثال هايي از چوب، سنگ و .. ميان بت پرستان متداول بوده است، نام بتهايي همچون نسر، يعوذ، لات، عزي، و منات در قرآن آمده است، البته چنان كه خود قرآن ياد كرده، بت پرستان بتها را نماد خدايان نامرئي خود مي دانسته و از رهگذر پرستش آنها، تقرب به خداي حقيقي خويش را به ادعاي خود دنبال مي كرده اند.

«مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي» «2»

باري از آنجا كه نهاد بشريت به امور محسوس و مادي متمايل است و در عين باور داشت امور غيبي، طبعاً ميل دارد با معبودي محسوس و ديدني به گفتگو بنشيند و با او به راز و نياز بپردازد و يكي از عوامل اصلي رويكرد بشريت به بت پرستي اين امر بوده است، بنابراين بين مجسمه سازي و بت پرستي رابطه تنگاتنگ و خدمتگزاري متقابل برقرار بوده است. بت هاي بتكده ها بدست هنرمندان مجسمه ساز ساخته مي شد و اموال هديه شده از سوي دلدادگان بتها، اين دسته از هنرمندان را هماره تشويق مي كرد.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 238

پيامبران (ص) با شدت هر چه تمامتر با پديده بت پرستي به مقابله برخاستند، شديدترين شكل مبارزه در داستان مبارزه بت شكن بزرگ تاريخ؛ يعني ابراهيم (ص) انعكاس يافته است، از سوي ديگر صحراي تفتيده حجاز به بركت حضور اسماعيلِ پيامبر (ص) عطر توحيد را استشمام

كرد، اما چندي نگذشت كه مردم بيابان نشين و ساده دل عرب با دسيسه و ترفند مال اندوزان بسان ابوسفيان ها كه بتكده را پرسودترين بازار خود شناخته بودند، به شكل بي سابقه اي به بت پرستي و شرك، روي آوردند، بتهاي كوچك و بزرگ در هر كوي و برزن به تعداد روزهاي سال در اطراف كعبه، برپا شد.

دقيقاً به همين خاطر رسول اكرم (ص) پس از فتح مكه نخستين كاري كه انجام داد نابود كردن بتها و پيراسته ساختن خانه كعبه از آنها بود.

براي هنر مجسمه سازي كه با بت پرستي پيوند تاريخي دارد آيا جز نگاه بي مهري از دين مي توان انتظار داشت؟ چگونه مي توان از اسلام انتظار داشت در برخورد با مردمي كه بت پرستي چون گوشت و پوست با جانشان در آميخته، با امضاي هنر مجسمه سازي راه را براي رويكرد مجدد آنان به بت پرستي باز بگذارد؟

فراموش نكنيم كه در رواياتي از پيامبر (ص) آمده است كه امت اسلامي مو به مو به همان كژيها و انحرافات بني اسرائيل مبتلا خواهند شد. «1»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 239

و بني اسرائيل همان امتي بودند كه برغم آن كه موسي (ع) آنان را از زير يوغ و ستم فرعون رهانيد و به خداي يكتا رهنمون كرد فقط بخاطر آنكه ده روز به زمان اعلام شده در ملاقات موسي (ع) با خداوند افزوده شد، با فريب سامري به گوساله پرستي روي آوردند، يعني باز هنرمندي مجسمه ساز، [: سامري با كمك زيور آلات مردم بتي ساخته «1» و به راحتي مردم را به عبادت آن كشاند، بنابراين مبارزه و مخالفت با دو هنر نقاشي و مجسمه سازي تلاشي بود حكيمانه كه از سوي شرع

مقدس براي جلوگيري از انحراف مجدد مسلمانان انجام يافت، اصرار پيامبر اكرم (ع) بر ممانعت از سجده و نماز بر قبور، و عبادت در مقابل قبور پيامبران و نيز مخالفت از نماز در مقابل آتش، يا در آتشكده يا حتّي در آتشخانه حمام همه حكايت از اين مبارزه دارد، تا اين جا حرمت و مخالفت با هنر نقاشي يا مجسمه سازي كاملًا منطقي است، حال جاي اين پرسش است در دوراني كه بت پرستي رخت بربسته و بخاطر رشد و تعالي انديشه و فرهنگ مسلمانان ريشه آن خشكيده است، آيا باز ممانعت و مخالفت پا برجاست؟

اقسام نقاشي و مجسمه سازي

در مجموع چهار حالت براي نقاشي و مجسمه سازي مي توان در نظر گرفت:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 240

1. نقاشي جانداران كه از آنها به عنوان موجودات ذي روح، در فقه ياد شده است؛ همچون انسان و حيوان.

2. نقاشي موجودات بي جان؛ همچون نقاشي گياهان.

3. مجسمه موجودات ذي روح نظير تنديس انسان.

4. مجسمه سازي موجودات بي جان، نظير مجسمه برج ايفل.

براي آنكه نظرگاه فقيهان پيرامون اين دو هنر را با بررسي آيات و روايات دريابيم، نقاشي و مجسمه سازي را با توجه به تقسيم فوق مورد بررسي قرار مي دهيم.

نقاشي و مجسمه سازي در نظرگاه فقيهان

1. برخي از فقهاء مطلق نقاشي و مجسمه سازي را اعم از موجود جاندار و بي جان حرام و ممنوع دانسته اند، ابوصلاح حلبي و قاضي ابن براج از فقهاي پيشين براين رأي هستند.

2. برخي از فقيهان مجسمه سازي را در دو بخش جاندار و بي جان ممنوع دانسته و نقاشي را در هر دو بخش مجاز شمرده اند، اين ديدگاه به شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلي نسبت داده شده است.

3. از نظر برخي ديگر از فقهاء نقاشي و مجسمه سازي موجودات جاندار ممنوع و در مقابل نسبت به موجودات بي جان مجاز است، اين نظر را ابن ادريس و محقق حلي برگزيده اند.

4. مجسمه سازي موجودات جاندار ممنوع اما مجسمه سازي و نقاشي موجودات بي جان و نيز نقاشي موجودات جاندار مباح است، اين ديدگاه در

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 241

بيشتر كتاب هاي فقهي از نظر اكثريت قاطع فقيهان، مورد پذيرش قرار گرفته است.

5. در مقابل نظريه نخست، مطلق نقاشي و مجسمه سازي مجاز است. «1»

اين نظر را شيخ طوسي و امين الاسلام طبرسي و نيز برخي فقيهان معاصر برگزيده اند.

گذشته از دو نظريه اول و پنجم كه

به طور مطلق نقاشي و مجسمه سازي را ممنوع يا مجاز دانسته اند، ملاك تفصيل در ديدگاه دوم تجسّد بوده است، به اين معنا كه از نظر اين دسته بي آنكه شريعت به برخورداري و عدم برخورداري نقش از روح نظر داشته باشد، تجسّد و تجسّم نقش مورد نظر شريعت بوده است، براين اساس اگر نقش اعم از جاندار و بي جان تجسّد و برجستگي باشد، كه به آن اصطلاحاً مجسمه مي گويند، ممنوع است؛ در غير اين صورت مجاز خواهد بود، اما ملاك تفصيل در نظريه سوم جاندار يا بي جان بودن صاحب نقش است، اگر صاحب نقش داراي روح باشد همچون انسان و حيوان، نقش آن چه به شكل نقاشي و چه به صورت مجسمه ممنوع است، در غير اين صورت مجاز است، نظير نقاشي و مجسمه درختان، گلها، خانه ها و ...

در ديدگاه چهارم تفصيل بر دو عنصر تجسّم و جانداري مبتني است، گويا از نظر اين دسته از فقها مناط منع در شريعت اين دو عنصر است،

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 242

بنابراين ديدگاه در چهار قسم گفته شده، تنها مجسمه جاندار ممنوع بوده و سه قسم ديگر مجاز خواهد بود.

در بين آراء پيشگفته مجسمه سازي موجودات جاندار با بيشترين مخالفت روبرو است، زيرا تنها طبق ديدگاه پنجم با آن موافقت شده است.

در برابر، نقاشي موجودات بي جان با كمترين مخالفت روبرو است، به گونه اي كه جز ديدگاه نخست بقيه ديدگاه ها آنرا مجاز دانسته اند، نقاشي جانداران و مجسمه سازي موجودات بي جان در وضعيت متعادلي قرار دارد؛ به گونه اي كه دو ديدگاه اوّل و سوم نسبت به نقاشي جانداران و دو ديدگاه اول و دوم نسبت به مجسمه سازي موجودات بي جان

به مخالفت برخاسته اند.

با توجه به آنچه در مقايسه بين مجسمه و نقاشي بيان داشتيم مبني براينكه مجسمه نقاشي مجسّد بوده و مرتبه اي فراتر از بازگويي نقش است و اينكه اگر دلايل ممنوعيت مجسمه سازي ناتمام باشد، بالطبع نقاشي كه در مرتبه ضعيفتر است مجاز خواهد شد و نيز با توجه به اينكه بيشترين مخالفت در بين اقسام چهارگانه مذكور با مجسمه جانداران شده است، اگر دلايل ممنوعيت اين قسم ناتمام باشد بقيه اقسام سه گانه؛ يعني مجسمه موجودات بي جان، نقاشي جانداران و نقاشي موجودات بي جان به طريق اوْلي مجاز خواهد بود. بنابراين به بررسي دلايل حرمت نقاشي و مجسّمه سازي جانداران اكتفا مي كنيم.

دلايل ممنوعيت نقاشي و مجسمه سازي جانداران

اشاره

براي حرمت مجسمه سازي و نقاشي هيچ دليلي از قرآن و عقل اقامه نشده است، با توجه به اينكه عدليّه قايل به حسن و قبح عقلي بوده و از

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 243

طرفي و اوامر و نواهي را تابع مصالح و مفاسد ذاتي مي دانند، فقدان دليل عقلي بر ممنوعيت اين دو هنر، بيانگر آن است كه قبح ذاتي متوجه اين دو هنر نمي باشد، تنها دليل ادعا شده مبني بر حرمت مجسمه سازي و نقاشي جانداران اجماع و روايات است.

1. اجماع

اشاره

فقيهاني همچون محقق كركي پس از تقسيم بندي چهارگانه مجسمه و نقاشي مدعي شده اند كه حرمت مجسمه سازي جانداران اجماعي است، او گويد:

«از اين اقسام چهارگانه مجسمه جانداران بالاجماع حرام است، اما سه قسم ديگر مورد اختلاف فقها است.» «1»

سيد محمد جواد عاملي صاحب كتاب «مفتاح الكرامه» نيز مي گويد:

«مجسمه جانداران بالاجماع حرام است، اين اجماع با توجه به ديدگاه هاي فقيهاني چون قاضي ابن براج، شيخ تقي ابوصلاح حلبي، ابن ادريس حلي، و ديگران كه مجسمه حيوانات و بقيه اقسام مجسمه و نقاشي را حرام مي دانند، قطعي مي باشد.» «2»

نقد اجماع

اجماعي كه برخي از فقيهان ادعا كرده اند، از دو جهت مخدوش است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 244

1. اين اجماع همانند بسياري از اجماع هايي كه در كلمات علماء ادعا شده، اجماع مصطلح، كه كاشف از رأي و نظر معصوم (عليهم السلام) باشد نيست؛ بلكه اين گونه اجماع ها، بخصوص اجماع مورد بحث ما، يا مدرك آنها معلوم است يا دست كم، احتمال مدركي بودن آنها مي رود و اجماع مدركي هم فاقد حجيّت است. «1»

2. چنان كه در اصول فقه بيان شده اجماعي كاشف از رأي معصوم (عليهم السلام) است كه در آن اتفاق نظر كامل وجود داشته باشد، بنابراين اگر در ميان فقها، حتي يك فقيه بويژه آنكه برجسته و مشهور باشد با رأي اكثريت مخالفت نمايد،

چنين اجماعي كاشفيت نخواهد داشت، سرّ آن اين است كه انديشمندان شيعه معتقدند امام عصر (عج) مراقب تمام امور به ويژه فتواي فقيهان است، حال اگر تمام فقيهان به راهي ناصحيح رفته و يكصدا فتوايي مخالف حكم الله واقعي صادر كنند، بر او لازم است به نحوي القاء خلاف نموده و مانع از يكصدايي آنان شود، در مقابل اگر همگان بر يك عقيده اي اتفاق نظر داشته باشند با توجه به اينكه امام (ع) پيشواي همگان است و هيچ مخالفتي ولو به شكل ناشناس ننموده باشد، رضايت و موافقت او كشف مي گردد. «2»

در مسأله مورد بحث كه مجسمه سازي جانداران است، فقيهي بس بزرگ، همچون شيخ طوسي قايل به جواز شده است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 245

ايشان در ذيل آيه شريفه: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» «1» چنين آورده است:

«شما گوساله را خداي خود گرفتيد، زيرا به مجرد ساختن گوساله بني اسرائيل ستمكار بشمار نمي آيند، چه، ساختن مجسمه گوساله منعي ندارد، البته مكروه است و آنچه از پيامبر (ص) روايت شده كه ايشان تصويرگران و نقاشان را لعنت كرده است، مقصود آن دسته از نقاشان است كه خداوند را به آفريده هايش همانند مي سازند يا براين باورند كه خداوند داراي نقش است، بنابراين از آنجا كه صرف ساختن مجسمه جاندار ممنوع نيست، ما واژه «الهاً» را در تقدير گرفتيم تا معناي آيه چنين باشد، شما گوساله را خداي خود دانستيد.» «2»

مرحوم امين الاسلام طبرسي (رحمه الله عليه) با تأكيد

بر اين نكته كه فعل «اتخذ» گاه دو مفعولي است، چنان كه در آيات «اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّهً» «3»

و «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ» «4»

به صورت دو مفعولي بكار رفته، مدعي است اين فعل در آيه مورد بحث نيز دو مفعولي مي باشد، بنابراين تقدير آيه: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ» چنين است: «إتخذتم العجل الهاً» كه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 246

مفعول دوم حذف شده است زيرا كسي كه قالب گوساله را مي ريزد يا مجسمه آنرا مي سازد سزاوار عقوبت و خشم الهي نيست.» «1»

با وجود مخالفت امثال شيخ طوسي و طبرسي با حرمت ساختن مجسمه جانداران، چگونه مي توان بر حرمت آن ادعاي اجماع كرد.

2. روايات

اشاره

عمده دليلي كه برحرمت مجسمه سازي و نقاشي جانداران ارائه شده، روايات است، كه در نگاه كلي بر هفت دسته قابل تقسيم اند.

اقسام روايات

1. مجمسه سازان به دميدن روح در ساخته هاي خود وادار خواهند شد.

حدود ده روايت به اين مضمون در جوامع روايي فريقين از پيشوايان ديني نقل شده است، دو نمونه آن چنين است، امام صادق (ع) فرمود:

«من مثَّل تمثالا كُلِّف يوم القيامه ان ينفخ فيه الروح.» «2»

هر كس مجسمه اي بسازد، روز قيامت وادار خواهد شد كه در آن بدمد.

پيامبر (ص) فرمود:

«من صوَّر صور عذِّب حتي ينفخ فيها الروح و ليس بنافخ» «3» هر كس نقشي بيافريند عذاب خواهد كشيد (و از او خواسته خواهد شد) تا در آن نقش، روح بدمد، اما كجا بر دميدن روح توانا خواهد بود.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 247

2. لعن صورتگران از زبان پيامبر اكرم (ص) نظير روايت:

«ان النبي (ص) نهي عن ثمن الدم ... و لعن اكل الربا ... و المصّور» «1»

پيامبر (ص) از بهاي فروش خون نهي كرد ... و رباخواران را نفرين كرد ... و همچنين صورتگر را لعنت فرستاد.

3. دستور به نابود كردن نقشها و مجسمه ها

حضرت امير (ع) فرمود:

«پيامبر (ص) مرا با دستور ويران كردن گورها و شكستن نقشها فرستاد.» «2»

در روايت ديگر آن حضرت فرمود:

«رسول خدا (ص) مرا به شهر مدينه اعزام كرد و دستور داد همه مجسمه ها را نابود و قبرها را هموار كن و سگها را از بين ببر.»

4. نهي

پيشوايان ديني از ساختن مجسمه

«محمد بن مسلم مي گويد: از امام صادق (ع) درباره نقش مجسمه، درخت، خورشيد و ماه پرسيدم، امام فرمود: مادامي كه حيوان (جاندار) نباشد مانعي ندارد.» «3»

شيخ انصاري (رحمه الله عليه) معتقد است ظهور اين روايت از ساير روايات بيشتر است. «4»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 248

5. نهي از نماز گزاردن با لباس و انگشتر

از امام صادق (ع) درباره مردي كه بر روي انگشتر او نقش پرنده و امثال آن حك شده، سؤال شد، امام (ع) فرمود: نماز خواندن با چنين انگشتري جائز نيست. «1»

«علي بن جعفر مي گويد: از امام كاظم (ع) پرسيدم در خانه يا اتاقي كه در آن مجسمه است آيا نماز رواست؟ امام (ع) فرمود، در آن نماز مگذار و اگر در مقابل تو مجسمه اي باشد و ترا چاره اي جز نماز گذاردن در چنان جايي نباشد سر آنرا جداساز والا در آن جا نماز نخوان.» «2»

6. داخل نشدن فرشتگان به مكان هاي نقش دار

پيامبر (ص) فرمود، جبرئيل (ع) نزد من آمد و گفت: ما فرشتگان در خانه اي كه در آن سگ نگهداري مي شود يا مجسمه اي يا ظرفي كه در آن بول مي كنند، در آن وجود دارد پاي نمي گذاريم. «3»

امام صادق (ع) فرمود: علي (ع) وجود نقش و نگار را در خانه ها ناخشنود مي داشت، عايشه مي گويد:

«رسول خدا (ص) وارد خانه شد در حالي كه با پرده اي داراي عكس و نقش، طاقچه يا پنجره خانه را پوشانده بودم، به مجرد اينكه رسول خدا (ص) آن پرده را ديد ناراحت شد و آن را كند و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 249

فرمود: اي عايشه! سخت ترين عذابِ

خداوند در روز قيامت از آنِ كساني است كه همساني براي آفريده هاي خداوند مي آفرينند.» «1»

در روايت ديگر به نقل از عايشه آمده است:

«بر سر درب منزل پرده اي كه بر روي آن پرنده اي نقش شده بود، آويختم، به گونه اي كه هر كس كه وارد مي شد نخست با آن پرده برخورد مي كرد. چون پيامبر (ص) وارد شد و آنرا ديد فرمود: اين پرده را دور افكن، چه، هرگاه آنرا مي بينم به ياد دنيا و زيورهاي آن مي افتم.» «2»

پاسخ از استدلال به روايات

روايات دسته اول و دوّم ناظر به آن دسته از مجسمه سازان و نقاشاني است كه از رهگذر اين دو هنر در صدد هماوردي با خداوند و همساني با او در زمينه آفرينش مي باشند و اين امر تنها درباره بت سازان صادق است، ابن حجر عسقلاني در شرح حديث «اشد الناس عذاباًالمصورن» در پاسخ به اين اشكال كه چگونه مي شود عذاب صورتگران و مجسمه سازان از عذاب كافران و مشركان شديدتر باشد، آورده است:

«مراد از تصويرگر در اين حديث كسي است كه چيزي مي سازد تا مردم آن را پرستش كنند، كسي كه با آگاهي به چنين كاري دست مي زند كافر است و بسان فرعون عذاب شديدي را شاهد خواهد بود.» «3»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 250

و شيخ طوسي معتقد است:

«مقصود از لعن و نفرين پيامبر (ص) كساني هستند كه خداوند را به آفريده هايش همانند مي كنند يا معتقدند كه خداوند داراي شكل و صورت است.» «1»

از روايات دسته سوم نيز نمي توان حكم حرمت مجسمه و نقاشي را به طور مطلق استفاده كرد.

زيرا اولًا: روايات به يك واقعه خاص و حادثه ويژه نظر دارد و نمي توان از آنها

حكم كلي را برداشت نمود، فرمان به شكستن مجسمه ها در مدينه كه بالطبع مربوط به زمان پيش از هجرت پيامبر (ص) به اين شهر است و با توجه به مقدمه اي كه قبلًابيان داشتيم، نشان مي دهد كه مجسمه هاي مورد نظر آن حضرت بتهاي كوچك و بزرگي بوده كه در قالب مجسمه نزد مردم نگاهداري مي شده و حضرت امير (ع) مأمور به شكستن آنها شده است، به عبارت روشن تر همانگونه كه نخستين اقدام پيامبر (ص) پس از فتح مكه نابود كردن بتها بود، نخستين گام پيش از ورود به مدينه نابود ساختن نشانه هاي بت پرستي بوده است.

محقق ايرواني در حاشيه مكاسب چنين آورده است:

«روايت نبوي ناظر به يك حادثه شخصي است نه بيان حكم كلي، چه، شايد تصاوير و مجسمه هاي مدينه بتهايي بوده كه مورد پرستش قرار مي گرفته است.» «2»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 251

امام خميني (رحمه الله عليه) با استناد به قانون مناسبت حكم و موضوع آورده است:

«مراد از مجسمه هايي كه پيامبر اكرم (ص) به حضرت امير (ع) دستور نابودي آنها را صادر كرد، هياكل عبادت و مجسمه بتهاي مورد پرستش مردم بت پرست و مشرك بوده كه از مظاهر شرك و يادگارهاي دوران جاهليت و بت پرستي به شمار مي آمده اند.»

ثانياً: اگر روايات ناظر به حكم كلي و همگاني باشد، به استناد وحدت سياق مي بايست نگهداري سگ و نيز بلند كردن قبور [: كوهان ساختن آن حرام باشد، در حالي كه هيچ فقيهي به اين حكم فتوا نداده است.

روايات دسته چهارم نيز چندان ظهوري در ادعا ندارد، زيرا:

اوّلًا: در عصر صادقين (ع) ساختن مجسمه ها و عكس ها متروك بوده است و نيز با عنايت به

اينكه حكم ساختن مجسّمه بر مثل محمد بن مسلم نمي بايست پنهان باشد، سؤال ناظر به نگاهداري مجسمه و عكس است و از آنجا كه فقيهان نگهداري مجسمه و عكس جانداران را مكروه مي دانند نه حرام، برخي فرمايش امام (ع) را ناظر به كراهت مي دانند.

ثانياً: عباراتي نظير «به بأس، أري فيه بأساً» كه در روايات به ميزان قابل توجه انعكاس يافته، عموماً حمل بركراهت مي شود نه حرمت، يا لااقل بدون قرينه برحرمت حمل نمي گردد. «1»

درباره روايات دسته پنجم بايد دانست كه هيچ فقيهي به استناد آنها فتوا به ممنوعيت نماز در انگشترِ نقش دار يا خانه و اتاقي كه عكس يا

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 252

مجسمه دارد حتي اگر مجسمه جاندار باشد، نداده است، آنچه فقيهان از اين دست روايات دريافته اند كراهت است.

روايات دسته ششم نيز ظهور در كراهت دارند نه ممنوعيت، زيرا گذشته از آنكه عدم ورود فرشته در مكان هاي گفته شده از نظر قواعد اصولي از دلالت برنهي قاصر است، سياق دليل كراهت است؛ زيرا در اين دست از روايات آمده است كه افزون بر مجسمه و عكس، وجود سگ و نيز ظرف بول مانع از آمد و شد فرشتگان است؛ از طرفي نگاه داشتن سگ در منزل و نيز ظرف بول از نگاه فقيهان حرام نمي باشد.

روايات دسته هفتم نيز تنها دلالت بر كراهت دارند، زيرا اجتناب انسان هاي برگزيده از برخي كارها دليل بر ممنوعيت آن افعال براي عموم مردم نيست.

چنان كه در روايت دوم از زبان رسول اكرم (ص) نقل شده كه فرمود من با ديدن اين پرده هاي نگارين به ياد دنيا مي افتم، باري، براي انسان كاملي همچون رسول الله (ص)

پرهيز از دنيا مداري حتي در اين درجه كه چيزي او را به ياد دنيا نيندازد، قابل انتظار است، اما درخواست اين حدّ از دنياگريزي براي عموم مردم با بناي شريعت در رعايت توان مكلف ناسازگار است.

شاهد اينكه اين مرتبه از دنيا گريزي از همه مردم خواسته نشده، روايات ديگري در اين زمينه است.

به عنوان مثال محمد بن مسلم مي گويد:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 253

«مردي از امام باقر (ع) پرسيد: خدايتان رحمت كند اين تصاوير و نقش ها چيست كه در خانه هايتان مي بينم؟ امام در پاسخ فرمود: اينها براي زنان يا ويژه خانه هاي ايشان است.» «1»

از اين روايت پيدا است كه امام (ع) داراي اندروني و بيروني بوده است، اندروني خانه مخصوص همسران ايشان بوده و بروني براي شخص ايشان و ملاقات ها با اصحاب، آنچه كه از امام به عنوان انسان كامل انتظار مي رود سادگي، و بي آلايشي و دنياگريزي حتي در آويختن پرده هاي منقوش در رفتار شخصي است، اما براي همسرانشان كه لزوماً انسان هاي كاملي نيستند، آويزان بودن پرده هاي نقش دار مانعي ندارد.

با توجه به ناتمام بودن ادعاي اجماع و نيز عدم دلالت روايات پيشين دليلي بر حرمت مجسمه و نقاشي جانداران وجود نخواهد داشت.

ديدگاه نهايي درباره نقاشي و مجسمه سازي

1. در صورتي كه مجسه ساز يا نقاش، مجسمه و نقش را براي آنكه توسط بت پرستان و مشركان مورد پرستش قرار گيرد، بسازد يا آنكه اگر چنين قصدي ندارد فضاي حاكم بر اجتماع به گونه اي است كه احتمال چنين بهره برداري ناروا از مجسمه يا نقاشي وجود دارد، در چنين شرايطي آفرينش مجسمه يا نقاشي ممنوع است.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 254

2. در صورتي كه مجسمه ساز

يا نقاش با آفرينش مجسمه يا تصوير، همانند سازي براي آفريده هاي خداوند را در سر بپروراند و با اين كار مدعي همساني خود با خداوند در آفرينش باشد، كارش حرام است، اين جا است كه به او در قيامت گفته مي شود: اگر راست مي گويي در آن روح را بدم، همانگونه كه خداوند در كالبد انسان ها روح دميده است.

3. با توجه به اينكه از جمله انحرافات در ميان فرق اسلامي، اعتقاد به جسمانيت خداوند است اگر مجسمه ساز يا نقاش با تراشيدن مجسمه يا كشيدن نقش به گونه اي در صدد آن باشد كه اينگونه عقايد را تحكيم بخشد، باز هم ممنوع است.

4. تراشيدن مجسمه يا كشيدن نقاشي در صورتي كه در جهت خدمت به ستمكاران و همدستان با آنان باشد، از باب حرمت اعانه بر ظلم و تكيه به ظالم ممنوع است.

تنديس هايي كه از چهره هايي مستبد و خون آشام توسط پيكرتراشان فراهم شده و با عرضه و ارائه به مردم، به تحكيم سيطره و ظلم آنها مي انجامد، از مصاديق اعانه بر ظلم بوده و محكوم به حرمت است، در تمام موارد چهارگانه حرمت به ذات نقاشي يا مجسمه سازي ناظر نيست، بلكه به انگيزه آفريننده آن يا نقش آنها باز مي گردد.

5. در مواردي كه تنديس ها يا نقش ها آدمي را به ياد زيورهاي دنيا مي اندازد و ميل و رغبت او را به دنياگرايي مي افزايد، ناپسند و مكروه مي باشد.

جالب است كه بدانيم شيخ انصاري (رحمه الله عليه) پس از پذيرش حرمت نقاشي و مجسمه سازي جانداران چنين آورده است:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 255

«آنچه درباره حرام دانستن پيكرتراشي و نقاشي جانداران گفتيم، در صورتي است كه قصد پيكرتراش

و نقاش بازگويي فعل خداوند و به انگيزه همساني با حضرت باري باشد، بنابراين اگر نيازي اقتضاء كرد كه پيكري يا نقاشي چيزي كه شبيه يكي از آفريده هاي خداوند است هر چند كه حيوان (جاندار) باشد، ساخته شود، به شرطي كه قصد همساني با خداوند در بين نباشد ممنوع نيست.»

و در جاي ديگر مناط حرمت پيكرتراشي و نقاشي جانداران را تشبّه به خداوند دانسته است. «1»

شيخ محمد جواد مغنيه نيز معتقد است:

«تنديس و پيكرتراشي جانداران به خاطر روايت «من مثل مثالا فقد خرج عن الاسلام» حرام است، در حالي كه بايد دانست حكم پيكرتراشي به حسب انگيزه ساختن آن گوناگون مي شود، اگر به انگيزه تشبيه به خدا يا به قصد پرستش و يا به عنوان واسطه بين انسان و خداوند يا به هدف تشبّه به خالق و رويارويي با آفريدگار جهان، يا به منظور ترويج شرك و حفظ روحيه بت پرستي و شرك باشد، بدون ترديد حرام و موجب كفر و خروج از اسلام است، و حديث مورد بحث هم، بايد به همين معنا تفسير شود، نه به معناي مجرد مجسمه سازي، زيرا هيچ فقيهي فتوا به كفر و خروج از اسلام، به مجرد مجسمه سازي نداده است، اگر معناي حديث اين باشد كه مجسمه سازي به قصد فراهم ساختن زمينه شرك و بت پرستي

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 256

حرام است، مجسمه سازي به عنوان هنر سالم و يادمان بزرگان و نشانه تمدن ملت و پيشرفت و ترقي كشور بدون اين كه ترس و احتمال گرفتاري در دام شرك و بت پرستي مطرح باشد، جايز است، خداوند درباره سليمان (ع) مي فرمايد: «يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ

وَتَمَاثِيلَ» (سبأ/ 13)» «1» استاد شهيد مطهري نيز معتقد است:

«در مسأله مجسمه سازي، منع اسلام به جهت منع بت پرستي و مبارزه با آن است، اسلام در مبارزه با اين مسأله موافق بوده زيرا اگر مجسه اي از پيغمبر و غيره مي ساختند بدون شك امروز بت پرستي خيلي صاف و روشن وجود داشت». «2»

نگاهي به هنر عكاسي

عكاسي همچون نقاشي، بازگويي صورت و شمايل اشياء است، عكس با نقاشي در انعكاس دو بعدي تصوير، فقدان تحرك، فقدان روح و ... برابر است، تنها تفاوت عكس و نقاشي در دو چيز است:

1. نقاشي با سرانگشت هنرمندانه نقاشي به ظهور مي رسد، در حالي كه عكاسي با كمك ماشين مخصوص (دوربين عكاسي) انجام مي پذيرد، به همين جهت است كه نقاشي به آموزش، تجربه و مهارت زيادي محتاج است و در مقايسه با عكاس بسيار ديرتر به دست مي آيد، گرچه عكاسي در مرحله هنري خودش به دانش ويژه خود نيازمند است، اما به مراتب

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 257

نسبت به نقاشي سهل الوصول تر است، در عكاسي بيشتر به نحوه بكارگيري صحيح دوربين، توجه به ميزان نور و تاريكي فضا توصيه مي شود، اما انعكاس تصوير بر صفحه كاغذ دوربين كه مهمترين عنصر عكس است، توسط دستگاه انجام مي گيرد؛ در حالي كه اين امر در نقاشي دخالتي ندارد، نقاش بسيار ساده و آسان نحوه استفاده از قلم مو و بوم را فرا مي گيرد؛ اما براي توفيق در انعكاس يك منظره طبيعي همچون ساحل دريا، ساعت ها مي بايست وقت صرف كند و از تمام تجارب خود بهره گيرد، تا بتواند تصويري مقبول ارائه نمايد، بدين خاطر است كه نقاشي در برخورداري از عناصر شناخته شده

هنري به مراتب از هنر عكاسي برتر است.

2. عكاسي به امور واقعي موجود در صفحه گيتي محدود ميگردد، زيرا دوربين عكاسي تنها قادر است چيزي كه در مقابل آن قرار مي گيرد و با انعكاس نور از عدسي آن گذشته را بر صفحه فيلم منعكس سازد، از اين رو هرگز نمي تواند امور غير واقعي و خيالي را منعكس نمايد؛ در حالي كه قلم موي نقاش ترجمان انديشه نقاش است و به هر جا انديشه او جولان كند با او همراه مي شود، تصاويري كه تنها در قوه خيال نقاش پديد آمده، مي تواند بر صفحه بوم منقَّش گردند.

آنچه مطمح نظر است همساني ماهوي دو هنر عكاسي و نقاشي است، هنر عكاسي نيز از نگاه شريعت منعي نخواهد داشت.

سينما يا تصوير متحرك

درباره ماهيت سينما تاكنون تأمل كمتري شده است و در مدرسه سينما «بيشتر از آنكه به فلسفه سينما بپردازند به تاريخ سينما

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 258

مي پردازند.» «1» با اين حال بايد دانست كه «سينما آنچنان كه اكنون هست اگر چه مركب است از عناصر متعددي همچون كلام، موسيقي، و تصوير و ... اما در نهايت وجه تمايز آن از ساير فعاليتهاي هنري و تبليغاتي بشر امروز، در تصوير متحرك است.» «2» اگر ماهيت سينما را تصوير متحرك بدانيم ماهيت آن با هنر عكاسي همسان خواهد بود، بر اين اساس سينما به معناي بازگويي تصاوير با كمك نمايش خواهد بود.

در اين صورت، سينما با عكاسي و نقاشي از جهت بازگويي رخداد و اشياء و نيز تمركز بنيادين بر تصوير و نقش برابر است، اما از آن جهت كه متحرك است با عكاسي متفاوت است، اگر سينما را تصوير

متحرك بدانيم بخاطر همساني با عكاسي، تمام دلايل جواز نقاشي و عكاسي شامل سينما نيز خواهد بود، زيرا پيداست كه تحرك و پي درپي هم آمدن عكس ها ماهيت جديدي به سينما نمي بخشد و اگر سينما را هنري مركب از گفتمان، نمايش، موسيقي و تصوير بدانيم، در اين صورت مجاز بودن آن به مجاز بودن هر يك از اجزاء اين مركب بستگي دارد.

از مجموع بحث هاي پيشين دانسته شد كه مجرد نمايش، گفتمان، موسيقي يا عكس در صورتي كه عناوين لهو، باطل و ... برآنها صدق نكند، از نظر شريعت منعي ندارند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 259

فصل هفتم: هنر نمايش رساترين ابزار انتقال پيام

اشاره

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 261

هنر نمايش رساترين ابزار انتقال پيام

اشاره

هنرهايي همچون نقاشي و مجسمه سازي اساساً صامت اند، به عنوان مثال در نقاشي معروف «لئوناردو داوينچي» به نام «لبخند ژوكوند» لبخندي كه بر لب هاي «ژوكوند» انعكاس يافته با خاموشي اش، در تلاش است ايده «داوينچي» را بازگو كند، نقاشي شام مقدس با سكوتش صحنه همنشيني عيسي (ع) با يارانش بر سر يك سفر را به تصوير مي كشد، هم چنين تنديس انساني كه شاخي بر چشم داشته و به تنديسي ديگر كه خاري بر پا دارد با حالتي سخريه آميز مي نگرد، با سكوتش پيام «شاخي بر چشم نديدن و خاري برپاي ديگران ديدن» را مي رساند، هنرهايي همچون نثر و شعر نيز ماهيتاً از هنرهاي صامت اند اما چون بر زبان جاري گردند ناطق مي شوند، هنر قصه نيز اگر مكتوب باشد صامت است، اما اگر براي كسي نقل گردد ناطق مي شود، در اين بين هنر موسيقي هنر ناطق به حساب مي آيد زيرا از طريق گوش قابل دريافت مي باشد، بنابراين اگر هنري تنها از طريق چشم قابل دريافت باشد صامت است و اگر از طريق گوش دريافت گردد ناطق است و هنرهاي گفته شده يا تنها گوش مخاطب را هدف قرار مي دهند

و يا چشم و حس بينايي او را بكار مي گيرند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 262

در بين هنرهاي شناخته شده به نظر مي رسد كه تنها هنر نمايش است كه همزمان گوش و چشم مخاطب را بكار مي گيرد، جز در نمايش هاي صامت (پانتوميم) كه همچون عكسهاي متحرك تنها ديدني هستند، البته اين نوع از نمايش در مقايسه با نمايش ناطق بسيار اندك است، بكار گرفتن چشم و گوش مخاطب و استفاده از اين دو حسّ مهم كه در فرهنگ قرآني مهمترين ابزار معرفت شناختي به حساب مي آيند، از امتيازات برتر هنر نمايش است، بي ترديد يكي از علل بنيادين جذابيّت و همه گير شدن نمايش، «سمعي بصري» بودن آن است.

مفهوم نمايش و جايگاه آن

نمايش يكي از پديده هاي هنري است كه به شكل ساده آن از قدمت زيادي برخوردار است؛ هر چند به شكل پيچيده در قالب سينما و تئاتر از ديرينه زيادي برخوردار نمي باشد، از سوي ديگر بي ترديد در بين هنرهاي گفته شده نمايش از امتياز والايي برخوردار است، چه، امروزه به عنوان يكي از پركاربردترين راهكار انتقال پيام بشمار مي رود، دليل مدعا آن است كه تلويزيون و سينما به عنوان دو ابزار مهم پيام رساني كه در مقايسه با ساير ابزارها، در تمام نقاط دنيا حضور دارند، براي انتقال پيام هاي خود از هنر نمايش بهره مي گيرند، اين امر در مورد سينما بارزتر است زيرا تنها نكته آن بر هنر نمايش است.

باري انواع نمايش ها كه بر صفحه تلويزيون يا پرده سينما ظاهر مي شود، ميليون ها نفر را مخاطب خود ساخته و پيام هاي مثبت يا منفي خود را به آنها منتقل مي سازند، ويژگي اين دو دستگاه بازنمايي نمايش و

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان،

ج 1، ص: 263

بازي گري است، اما نوع ديگر نمايش كه در قالب هاي تئاتر، شبيه خواني و ... ارائه مي گردد، به طور مستقيم و بدون واسط صفحه تلويزيون يا پرده سينما، نمايش را در معرض تماشاي بينندگان قرار مي دهد.

نمايش را مي توان اين چنين تعريف نمود:

«نمايش به يك سلسله حركات تصنعي هنرمندانه فردي يا گروهي كه به هدف ابلاغ يك پيام صورت مي گيرد، اطلاق مي گردد.»

بررسي عناصر معنايي هنر نمايش

اشاره

با توجه به تعريفي كه براي نمايش پيشنهاد كرديم، عناصر ذيل را مي توان به عنوان عناصر معنايي نمايش برشمرد:

1. سلسله اي از حركات

تعبير به سلسله اي از حركات در تعريف بدين خاطر است كه با انجام يك يا دو حركت دست و پا و ... مفهوم نمايش تحقق نمي يابد، براي تحقق نمايش آن هم نمايش هدفدار به سلسله اي از حركات نياز است، چه، سكون پيامي در پي ندارد، هر چند ممكن است بخشي از حلقه يك نمايش را سكون تشكيل دهد.

2. ساختگي يا فقدان حقيقت

بيشتر لحظات زندگي روزمره هر كس را حركت تشكيل مي دهد؛ سلسله حركاتي كه چه بسا هنرمندانه و به دنبال هدفي معقول انجام مي پذيرد؛ اما هرگز به آن نمايش گفته نمي شود، به عنوان مثال كار يك نقاش، عمل جراحي يك پزشك يا گل زدن يك فوتباليست، حاصل يك

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 264

سلسله حركات است؛ اما چون از روي واقع نمايي صادر مي شوند به آنها نمايش اطلاق نمي گردد.

به اين معنا كه پزشك واقعاً پزشك است و بيمار حقيقتاً در اتاق عمل، مورد عمل جراحي قرار مي گيرد، پزشك براي انجام كارش مزد مي گيرد و در صورت موفقيت از طرف اطرافيان بيمار مورد تقدير قرار مي گيرد و در صورت كوتاهي مورد عتاب واقع مي شود، حال اگر همين صحنه جراحي در قالب نمايش انجام پذيرد، پزشك ساختگي است و لزوماً واقعي نيست؛ يعني ممكن است حتي يك ساعت روي نيمكت دانشكده پزشكي ننشسته باشد، يا فضاي اتاق عمل جراحي ممكن است دكور و بيمار هم شخصي كاملًا سالم باشد، با اين حال بازيگران با حركات ساختگي هنرمندانه از خود، تلاش مي كنند كوشش و فداكاري پزشك را در اتاق عمل در قالب نمايش بازگو نمايند، به نظر مي رسد اساسي ترين ركن عنصر معنايي نمايش، فقدان واقعيت و ساختگي بودن آن

است.

3. هنرمندانه بودن

اعتبار قيد هنرمندانه بدين خاطر است كه نمايش يك پديده هنري است، از اين رو نمي تواند از معيارها و پارامترهاي اثر هنري عاري باشد، هنرمندانه بودن نمايش به عوامل مختلفي همچون گفتمان، صحنه آرايي، كارگرداني، بازيگري و ... بستگي دارد، بدين خاطر هنر نمايش به تعليم و تعلم نياز دارد.

4. اصالت پيام

شايد اگر در هنر نقاشي و پيكرتراشي زيباييِ اثر هنري غايت و هدف پديد آورنده آن باشد، در هنر نمايش هدف پيام رساني است و عوامل

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 265

زيبابخشي در آن نقش راهكار را بازي مي كنند، اعم از آن كه اين پيام مثبت باشد يا منفي؛ بازآفريني رخداد پيشين باشد يا پيش بيني حوادث آتي؛ بزرگداشت قهرمان ملي باشد يا تحقير چهره هاي منفور تاريخ ملي، بر اين اساس هنرمند در هنر نمايش به آن از منظر وسيله و ابزار نگاه مي كند.

به ديگر سخن انديشه مجسمه ساز يا نقاش در آغاز زيبايي تنديس يا نقش است و در مرحله دوم انتقال پيامي را دنبال مي كند؛ در حالي كه هنرمند در هنر نمايش ابتدا به پيام مي انديشد، آنگاه از انديشه اش مي گذرد كه به آن زيبايي ببخشد تا آسان تر و سريع تر به مخاطب انتقال يابد.

هنر نمايش در آيات و روايات

نگاهي گذرا به آيات و روايات و سيره پيشوايان ديني نشان مي دهد كه هنر نمايش نه تنها با هيچ مخالفتي روبرو نبوده است، بلكه در پاره اي از موارد براي انتقال مؤثرتر پيام مورد استفاده قرار گرفته است، براي روشن شدن مدعا نمونه هايي از كاربري هنر نمايش در سيره پيشوايان ديني و قرآن را از نظر مي گذرانيم.

نمونه اي از هنر نمايش در سيره پيشوايان ديني

1. آموزش وضو

پيرمردي مشغول وضو بود، اما طرز صحيح وضو گرفتن را نمي دانست، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كه در آن هنگام خردسال بودند، وضو گرفتن پيرمرد را ديدند، آنها براي آنكه به طور غيرمستقيم و بدون آنكه

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 266

رنجش خاطر پيرمرد را فراهم كنند درصدد آموزش وضوي صحيح به او برآمدند، آنان بدين منظور با هم به مباحثه پرداختند؛ يكي گفت: وضوي من از وضوي تو كامل تر است، ديگري گفت: وضوي من كامل تر است، آنگاه پيرمرد را به قضاوت فراخوانده و در حضور او وضوي كامل ساختند، پيرمرد متوجه هدف آنها شد و ضمن اعتراف به كامل بودن وضوي آنان و نقصان وضوي خود، از آنان تشكر نمود. «1»

همان گونه كه در متن اين روايت آمده است، حسنين (ع) براي آنكه احترام پيرمرد مسلمان را رعايت كرده و موجب رنجش خاطر او نشوند، نمايشي از يك وضو ساختن كامل را فراهم ساختند، تا پيرمرد را متوجه اشتباهش سازند، تمام عناصر معنايي پيشگفته براي نمايش؛ يعني سلسله حركات، ساختگي و هنرمندانه بودن و اصالت پيام در اين مورد

تحقق يافته است.

از اين روايت دو نكته مهم قابل استفاده است:

1. در فرهنگ اسلامي استفاده از هنر نمايش به عنوان يكي از راههاي مفيد و كارآمد تعليم و تربيت به رسميت شناخته شده است.

اگر به استناد اين روايت آموزش طرز صحيح وضو ساختن با كمك نمايش جايز و روا باشد، به استناد قانون «تنقيح مناط» ساير آموزه هاي ديني همچون نماز، حج، زكات، قرآن و نيز ارزش هاي اخلاقي همچون: عفّت، راستگويي، نوعدوستي به طريق نمايش قابل آموزش و تعليم مي باشند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 267

2. در متن روايات از زبان هر يك از امام حسن (ع) و امام حسين (ع) نقل شده كه وضوي خود را كامل تر از ديگري دانسته و براي حل مرافعه، پيرمرد را حكَم خود قرار دادند.

در حالي كه مي دانيم چنين جمله هايي از زبان هر يك از آنان مطابق با واقع نبوده است، زيرا چنان كه بعداًبراي پيرمرد آشكار شد، وضوي هر دو كامل بوده است و عدم مطابقت با واقع به معناي كذب است، كه البته دامان اهل بيت (عليهم السلام) از آن پيراسته و مبرّاست، پاسخ اين شبيه آن است كه همان گونه كه در باب شعر در پاسخ كساني كه بنياد شعر را بر دروغ دانسته بودند، گفته شد، كذب و صدق تنها در مورد قضاياي خبريّه كه قصد متكلم گزارش از رخدادي است، معنا پيدا مي كند، از اين رو همان گونه كه صدق و كذب در مورد قضاياي انشائيه بي معناست؛ در مواردي همچون نمايش

نيز معنا پيدا نمي كند.

2. جمع آوري هيزم و آموزش چگونگي انباشته شدن گناهان كوچك

رسول اكرم (ص) در يكي از مسافرت ها با اصحابشان به سرزمين خشك و بي علفي رسيدند و فرمان استراحت دادند، و از يارانشان خواستند تا هيزم جمع كنند، آنان گفتند: اين سرزمين خشك و خالي است و هيزمي در آن ديده نمي شود، پيامبر (ص) فرمود: با اين حال هر كس هر اندازه مي تواند هيزم جمع كند، اصحاب روانه صحرا شدند با دقت بر روي زمين نگاه مي كردند و اگر شاخه كوچكي مي ديدند برمي داشتند، بالاخره هر كس هر اندازه توانست هيزم جمع كرد و با خود آورد. آنان هيزم ها را روي هم ريختند و تلّي از هيزم جمع شد، در اين هنگام رسول اكرم (ص) فرمود:

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 268

گناهان كوچك هم مثل همين هيزم هاي كوچك است كه ابتداء به نظر نمي رسند؛ ولي هر چيزي جوينده و تعقيب كننده اي دارد، همان گونه كه شما جستيد و تعقيب كرديد و اين قدر هيزم جمع شد، گناهان شما نيز جمع و شمارش مي شود و يك روز مي بينيد از همان گناهان خرد كه به چشم نمي آيد، انبوه عظيمي از گناه جمع شده است. «1»

گرچه در اين روايت نمايش تا حدّي با واقعيت آميخته است، زيرا مسلمانان واقعاً به هيزم نياز داشتند، با اين حال قصد و نيّت اصلي پيامبر اكرم (ص) چنان كه از پافشاري آن حضرت بر جمع آوري هيزم بدست مي آيد آموزش يك نكته اخلاقي و تربيتي يعني كوچك نشمردن گناهان از رهگذر يك نمايش عملي بوده است.

داستان حضرت داود (ع) نمونه اي از هنر نمايش در قرآن

در سوره مباركه «ص» در ضمن يادكرد داستان حضرت داود (ع) چنين آمده است:

«وَهَلْ أَتَاكَ نَبَؤُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ إِذْ دَخَلُوا عَلَي دَاوُدَ فَفَزِعَ

مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمانِ بَغَي بَعْضُنَا عَلَي بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَي سَوَاءِ الصِّرَاطِ إِنَّ هذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً وَلِيَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَي نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 269

الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعاً وَأَنَابَ فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَي وَحُسْنَ مَآبٍ؛ «1»

و آيا خبر بزرگ دعواگران به تو رسيد هنگامي كه از محراب (داود) بالا رفتند؟! (همان) هنگام كه بر داود وارد شدند و از آنان وحشت كرد؛ گفتند: «نترس، (ما) دو، دعواگريم كه برخي از ما بر برخي [ديگر] ستم كرده، پس ميان ما بحق داوري كن و گزاف مگوي و ما را به راه درست راهنمايي كن. در واقع اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم، و [لي گفته است كه مرا سرپرست آن (يك ميش نيز) بنما؛ و در سخن برمن غلبه كرده است.» (داود) گفت: «بيقين با درخواست ميش تو براي افزودن به ميش هايش، برتو ستم نموده؛ و قطعاً بسياري از شريكان (و دوستان) برخي آنان بر برخي [ديگر] ستم مي كنند، مگر كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده اند؛ و [لي آنان اندكند.» و داود دانست كه اورا آزمايش كرده ايم، پس از

پروردگارش طلب آمرزش نمود و ركوع كنان (برزمين) افتاد و (با توبه به سوي خدا) بازگشت. و ما آن (كار) را براو آمرزيديم، و قطعاً براي او نزد ما (مقامي) نزديك و بازگشتي نيكوست.»

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 270

اي داود! در واقع ماتورا جانشين [: نماينده خود] در زمين قرار داديم؛ پس بين مردم بحق داوري كن، و از هوس پيروي مكن كه تورا از راه خدا گمراه مي سازد؛ در حقيقت كساني كه از راه خدا گمراه شوند، بخاطر فراموش كردن روز حساب، عذاب شديدي براي آنان است!

برخي از مفسران نقل گراي اهل سنت در تفسير اين آيات به روايات بي اساس معاشقه داود (ع) با همسر يكي از سرداران خود بنام «اوريا» استناد كرده اند، طبق اين روايات روزي داود (ع) اين زن را در حالت استحمام ديد و سخت به او دل باخت، او براي دستيابي به خواهش دل، همسر او را كه يكي از سرداران با وفايش بود، به صف مقدم جبهه فرستاد و پس از كشته شدن آن سردار، با همسرش ازدواج كرد.

خداوند براي بيدار كردن داود (ع) اين صحنه نمايش را ترتيب داد؛ و آن هنگام كه داود (ع) به يكي از دو طرف دعوا گفت: «برادر تو با آنكه نود و نه ميش دارد تنها ميش تو را به زور از تو خواسته، ستمي بي اندازه روا داشته»، به او خطاب شد چگونه چنين شخصي از نگاه تو ستمكار است در حالي كه خود با

داشتن همسران زياد، چشم به تنها همسر سردار جنگ خود دوختي! آيا تو سزاوار اين نام نيستي؟

داود (ع) كه بدين وسيله به خطاي خود پي برد، استغفار كرد، «1» مفسران شيعه با استناد به روايات اهل بيت (ع)، مي گويند سبب اين رخداد آن بود كه داود (ع) پيش خود گمان برد هيچكس داناتر و آگاه تر به داوري از او نيست.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 271

شايد اين انديشه با توجه به پادشاهي عظيم و نيز دانشي كه خداوند به او بخشيده بود، طبيعي مي نمود، اما از آنجا كه براي مقربين خودنگري در هر مرتبه اي ناپسند است، خداوند با اين روش جهلش را به او آموخت، «1» زيرا وقتي داود (ع) شكايت يكي از برادران را مبني بر اينكه برادر ديگر با داشتن نود و نه ميش تنها ميش او را به زور خواسته است، شنيد بي آنكه از او شاهدي بخواهد گفت او با چنين درخواستي به تو ستم كرده است و آنگاه كه به خطاي خود در قضاوت و امتحان الهي آگاه شد، استغفار كرد.

از سوي ديگر شواهدي در اين آيات وجود دارد كه تمثيلي بودن اين ماجرا را تقويت مي كند، علامه طباطبايي (ع) در اين باره چنين آورده است:

بنابر آنچه گفته شد اين رخداد در ظرف تمثل انجام يافته كه در آن فرشتگان به صورت دو فرد شاكي كه يكي داراي نود و نه ميش بود و با اين حال تنها ميش ديگري را خواسته، براي داود (ع) تمثل يافته و

از او قضاوت خواسته اند، داود (ع) نيز به مالك تك ميش گفت: رفيق تو با اين درخواست به تو ستم روا داشته است، با اين بيان، قضاوت داود (ع) حتي اگر قضاوت حتمي بوده، در ظرف تمثل انجام گرفته است و نظير آن مي ماند كه داود (ع) فرشتگان را در عالم خواب ديده باشد، و پيداست كه در ظرف تمثل تكليفي وجود ندارد؛ همان گونه كه در عالم خواب تكليفي متوجه شخص نمي شود، تكليف مربوط به عالم شهود يعني عالم ماده

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 272

است، در عالم دنيا هم كه اين رخداد پيش نيامده است، بنابراين دو طرف مرافعه، شمار ميش ها و ... تماماً در ظرف تمثل انجام گرفته است.» «1» از اين سخن دو نكته قابل استفاده است:

1. علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) اين رخداد را واقعي نمي داند و معتقد است كه ظرف وقوع رخداد تمثّل است و تمثّل چنان كه خود اشاره كرده اند، نظير عالم رؤيا است اما در بيداري، از جمله ويژگي هاي عالم رؤيا گسستن قوانين عالم ماده است، اموري همچون: زمان، مكان، و حركت در عالم رؤيا رنگ مي بازند، از اين رو ممكن است شخص رخداد چند سال را ظرف چند دقيقه در خواب ببيند، يا هزاران كيلومتر را در يك لحظه بپيمايد، از ويژگي هاي عالم رؤيا تمثّل است يعني امور مجرد و غير مادي در عالم رؤيا در قالب مثالي تجسّد پيدا مي كند، در داستان حضرت مريم (ع) نيز جبرائيل (ع) براي

آن حضرت به صورت انسان تمثّل يافت، و تمثّل مي تواند نوعي نمايش تلقّي گردد.

2. از آنجا كه در عالم تمثّل همچون عالم رؤيا تكليف راه ندارد، مي توان براي اشتباه داود (ع) و استغفار او توجيه مناسب و منطقي ارائه كرد.

با توجّه به غير واقعي و تمثّلي بودن اين ماجرا مي توان ادّعا كرد كه اين رخداد به صورت نمايش براي نشان دادن اشتباه داود (ع) در بزرگ انگاشتن خود، انجام يافته است، زيرا عناصر معنايي نمايش در آن انعكاس

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 273

يافته است، فرشتگان در واقع نقش صاحبان نود و نه ميش و يك ميش را بازي كرده اند، بي آنكه واقعاً با ميش و شباني سر و كار داشته باشند.

سلسله حركات با آمدن از روي ديوار و گفتمان كه انجام يافته، تحقق پيدا كرده است، هنرمندانه بودن اين حركات از آن جهت است كه داود (ع) تا پايان داستان ندانست آنان فرشتگان بوده و براي امتحان او آمده اند، در هنر نمايش بر بازي گري هنرمندانه قهرمانان تأكيد بسياري مي شود، و نمايشي را موفق مي شناسند كه بازيگران چنان خود را هنرمندانه به جاي صاحبان واقعي نقش بگذارند، كه بيننده آن چنان مسحور شود كه در پايان نمايش تازه متوجه شود آنچه ديده غير واقعي و بازسازي يك رخداد بوده است، ساختگي كه مهمترين عنصر معنايي نمايش را تشكيل مي دهد، نيز در اين رخداد مشهود است، در اينجا نيز نظير داستان آموزش وضو ادعاي داشتن ميش و درخواست قضاوت حضرت داود

(ع) غيرواقعي است، با اين حال به معناي كذب و دروغگويي فرشتگان نيست، و سر آخر اصالت نمايش نيز به عنوان آخرين عنصر معنايي پيام در اين رخداد نمودار است، زيرا تمام هدف اين نمايش و صحنه سازي ها آن است كه داود (ع) را متوجه اشتباه خود سازند؛ كه البته دركار خود نيز توفيق مي يابند، دقيقاً همانطور كه حسنين (ع) در آموزش وضو بدنبال نشان دادن خطاي پيرمرد در طرز وضو گرفتن بودند.

باري، فرشتگان آسماني به دستور خداوند متعال براي متنبه ساختن حضرت داود (ع) به اشتباه خود، صحنه اي نمايشي ترتيب دادند و با اين روش پيام تربيتي خود را به او منتقل ساختند.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 274

با توّجه به نمونه هايي كه از سيره پيشوايان ديني و نيز قرآن كريم بيان شد، ترديدي نمي ماند كه هنر نمايش به عنوان يكي از راهبردهاي كارآمد پيام رساني به رسميت شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته است، در اين صورت حرمت و ممنوعيت نمايش بسان شعر و موسيقي تنها در صورتي است كه از آن براي ترويج باطل و محرمات الهي استفاده گردد.

والحمدلله رب العالمين

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 275

كتابنامه

1. ائمتنا، علي محمد علي دخيل، بيروت، انتشارات دارالمرتضي، 1402 ق.

2. الاتقان، جلال الدين سيوطي، قم، انتشارات الرضي و زاهدي، 1369.

3. ادبيات داستاني، جمال ميرصادقي، تهران. انتشارات سخن، 1366.

4. ادبيات داستاني، جمال ميرصادقي، تهران، انتشارات شفا.

5. اساس البلاغه، جارالله زمخشري، دارالكتب المصريه، قاهره، 1922 م.

6. اسد الغابه، ابن اثير جزري، ابوالحسن، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 ق.

7. اسلام و هنر، محمود بستاني، ترجمه حسين صابري، مشهد، آستان قدس رضوي، انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1375.

8. اشاعه فساد و فرهنگ پوچ گرايي توطئه هميشه استكباري، رضا فتح آبادي، تهران، نشر بليغ.

9. اصالت در هنر و علل انحراف در احساس هنرمند، احمد صبور اردوبادي، انتشارات دانشگاه تبريز، 1346.

10. اضوء علي السنه المحمديه، محمود ابوريّه، قم، موسسه انصاريان، 1416 ق.

11. اضوا علي السنه المحمديه، محمود ابوريّه، قم، موسسه انصاريان.

12. اعجاز القرآن، ابوبكر محمد بن طيب باقلاني، بيروت، دار احياء العلوم، بي تا.

13.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 276

اعجاز قرآن و بلاغت محمد (ص)، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، انتشارات بنياد قرآن، چاپ دوم، 1361.

14. اعيان الشيعه، سيد محسن جبل عاملي، بيروت، انتشارات جواد.

15. اعيان الشيعه، سيد محسن جبل عاملي، بيروت، دارالتعارف، 1419.

16. الاغاني، ابوالفرج اصفهاني، بيروت، دارالفكر، 1407 ق.

17. الالهيات، جعفر سبحاني، قم، انتشارات مركز جهاني بررسيهاي اسلامي، 1411 ق.

18. امالي، سيد مرتضي، قم، انتشارات كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، 1325 ق.

19. امثال و حكم، علي اكبر دهخدا، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1339.

20. امثال و حكم، علي اكبر دهخدا، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ پنجم،

1361.

21. انديشه هاي ميرزا آقاجان كرماني، فريدون آدميت، تهران، چاپ دوم، 1357.

22. اهتزاز روح (گردآوري از آثار شهيد مطهري)، علي تاجديني، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، حوزه هنري.

23. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ق.

24. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خويي، قم، انتشارات ذخاير اسلامي، چاپ دوم، 1366.

25. بينات (فصلنامه)، قم، موسسه معارف اسلامي امام رضا (ع).

26.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 277

پاسخ نقضي به سلمان رشدي يا اسلام از ديدگاه دانشمندان، علي آل اسحق خوئيني، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1370.

27. پرتوي از قرآن، محمود طالقاني، تهران، انتشارات شركت سهامي انتشار، بي تا.

28. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، سيد محمد باقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش.

29. پيام قرآن، ناصرمكارم و ديگران، قم، نسل جوان، 1373 ش.

30. تاريخ القرآن، ابوعبدالله زنجاني، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1404 ق.

31. تاريخ هنر اسلامي، كريستين پرايس، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، بي تا.

32. التبيان في تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1413 ق.

33. تحرير الوسيله، امام خميني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1366 ش.

34. تحف العقول، حسن بن علي شعبه، قم، موسسه نشر اسلامي، 1404 ق.

35. تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري. تهران، انتشارات الزهراء.

36. تفسير القرآن العظيم، عبدالله بن كثير دمشقي، بيروت، انتشارات داراحياء التراث العربي، بي تا.

37.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 278

تفسير المنار، محمد رشيد رضا، بيروت، انتشارات دارالمعرفه، بي تا.

38. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحاني، قم، انتشارات موسسه نشر و تبليغ كتاب، 1364.

39. تفسير نمونه، ناصر مكارم و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1377.

40. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، انتشارات دانشگاه رضوي، 1418 ق.

41. التفسير و المفسرون، محمد حسين ذهبي، بيروت، انتشارات داراحياء التراث العربي، بي تا.

42. تفصيل وسائل الشيع الي تحصيل مسائل الشريع، شيخ حر عاملي، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1367 ش.

43. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سيد هاشم حسيني، تهران، انتشارات كتابخانه اسلاميه، بي تا.

44. التمهيد في علوم القرآن، محمد هادي معرفت، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1412 ق.

45. جامع المقاصد، محقق كركي (علي بن حسين كركي)، انتشارات موسسه آل البيت، 1408 ق.

46. الجامع لروا و اصحاب الامام الرضا (ع)، مشهد، انتشارات دومين كنگره جهاني حضرت رضا (ع)، 1407 ق.

47.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 279

الجامع لمواضيع آيات القرآن الكريم، محمد فارس بركات، تهران، انتشارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه، چاپ دوم، 1407 ق.

48. جوامع الجامع، امين الاسلام طبرسي، تهران، بي تا.

49. جواهر الادب، احمد هاشمي، تهران، انتشارات استقلال، چاپ دوم، 1410 ق.

50. جواهر الكلام، محمد حسن نجفي، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1368 ش.

51. حق اليقين، محمد باقر مجلسي، تهران، انتشارات علمي، بي تا.

52. حكمت سينما، مرتضي آويني، تهران، انتشارات بنياد سينمايي فارابي.

53. حليه المتقين، محمد باقر مجلسي، تهران، انتشارات علمي، بي تا.

54. الحيا، برادران حكيمي، تهران دفتر

نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1360 ش.

55. الخصال، محمد بن علي بن بابويه قمي، قم، جامعه مدرسين، بي تا.

56. خلاصه تاريخ هنر، پرويز مرزبان، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.

57. داستان چيست؟ جواد نعيمي، مشهد، انتشارات كتابستان.

58. الدين، انتشارات بنياد قرآن، 1361 ش.

59. ذوالقرنين كيست؟ سيد حسن صفوي، تهران، كانون انتشارات محمدي، 1358 ش.

60. ردّشيطان، ژنرال مصطفي طلاس، ترجمه سعيد خاكرند، تهران، انتشارات مطلع الفجر.

61.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 280

رسايل اخوان الصفا، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، بي تا.

62. روح المعاني، محمود آلوسي، بيروت، دارالفكر، بي تا.

63. روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازي، تهران، انتشارات اسلاميه، 1352 ش.

64. الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه، شهيد ثاني (زين الدين، ابن علي)، قم، انتشارات داوري، 1410 ق.

65. زيباشناسي در هنر و طبيعت، علينقي وزيري، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1329 ش.

66. زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، محمد تقي جعفري، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، 1369 ش.

67. ساختار و تأويل متن، بابك احمدي، نشر مركز، تهران، 1370 ش.

68. سير حكمت در اروپا، محمد تقي فروغي، تهران، انتشارات زوّاره، 1344.

69. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، بيروت، انتشارات دارالكتب العربيه، 1965 م.

70. شعر كهن فارسي در ترازوي نقد اخلاقي، حسين رزمجو، مشهد، انتشارات موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1366 ش.

71. الصحاح، اسماعيل بن حمّاد جوهري، دارالعلم للملايين، بيروت، 1407 ق.

72. صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، بيروت، دارالفكر، 1401 ق.

73. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيري، بيروت، دارالفكر، بي تا.

74.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 281

صيانه القرآن من التحريف، محمد هادي معرفت، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1413 ق.

75. طبقات مفسران شيعه، عقيقي بخشايشي، قم، انتشارات دفتر نشر نويد اسلام، 1371 ش.

76. عقد الفريد، ابن عبدربه، قاهره، انتشارات دارالكتب العربيه.

77. علل گرايش به ماديگري، مرتضي مطهري، قم، انتشارات اسلامي، 1357.

78. العين، خليل بن احمد فراهيدي، قم، انتشارات موسسه دارالهجره، 1910 م.

79. الغدير في الكتاب و السنّ والادب، عبدالحسين اميني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366.

80. فتح الباري في شرح البخاري، ابن حجر عسقلاني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1413 ق.

81. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري. قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي تا.

82. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، قم، انتشارات دفتر تبيلغات اسلامي، بي تا.

83. فرهنگ فارسي، محمد معين، تهران، انتشارات اميركبير، 1371 ش.

84. قرآن را چگونه شناختم؟ كنت گريك، تهران، انتشارات مجيد، بي تا،

85. الكافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، بي تا.

86. كتاب التعريفات، عبدالقاهر جرجاني، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1306 ق.

87. كفايه الاحكام، محقق سبزواري، تهران، 1269 ق.

88.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 282

گامهايي در راه تبليغ، محمد حسين فضل الله، ترجمه احمد بهشتي، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، 1367 ش.

89. لسان العرب، ابن منظور، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405 ق.

90. لغت نامه، علي اكبر دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373 ش.

91. مباني فقهي رواني موسيقي از نگاه شيخ انصاري و محمد تقي جعفري،

حسين ميرزاخاني، قم، انتشارات حوزه جهاد و اجتهاد.

92. مباني و مرزهاي ستاره شناسي، رابرت جسترو، مالكم، اچ، تامسون، ترجمه تقي عدالتي و جمشيد قنبري، مشهد، دانشگاه آزاد اسلامي، 1363.

93. مجمع البحرين، فخر الدين طريحي، قم، مركز نشر الثقاف الاسلاميه، 1408 ق

94. مجمع البيان في علوم القرآن، امين الاسلام طبرسي، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، بي تا.

95. مجموعه آثار دومين كنگره جهاني امام رضا (ع)، مشهد، انتشارات كنگره جهاني امام رضا (ع)، 1368.

96. مختصر المعاني، تفتازاني، تهران، انتشارات وفا، بي تا.

97. مربي نمونه، جعفر سبحاني، قم، انتشارات دارالتبليغ، بي تا.

98.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 283

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين نوري، مؤسسه آل البيت (ع)، قم، 1407 ق.

99. مستند الشيعه، ملا احمد نراقي، مؤسسه آل البيت (ع)، مشهد، 1415 ق.

100. المطول، تفتازاني، قم، انتشارات مكتبه الداوري، بي تا.

101. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي. قم، موسسه در راه حق، 1373 ش.

102. المعجم الوسيط، گروه نويسندگان، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

103. معناي هنر، هربرت ريد، ترجمه دريابندري، تهران، انتشارات شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1352 ش.

104. مفاتيح الغيب، فخر رازي، بيروت، دارالفكر، 1423.

105. مفتاح العلوم، ابويعقوب يوسف بن محمد بن علي سكاكي، بيروت، انتشارات دارالكتب العلميه، بي تا.

106. مفتاح الكرام في شرح قواعد العلام، مؤسسه نشر اسلامي، قم، 1419 ق.

107. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، تهران، انتشارات مرتضوي، چاپ دوم، 1362 ش.

108. مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمن ابن خلدون، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352.

109. المكاسب، شيخ مرتضي انصاري، قم، انتشارات مطبوعات ديني، 1369 ش.

110.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 284

مكتبهاي ادبي، رضا سيد حسيني، تهران، انتشارات نيل، 1334.

111. من لايحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1404 ق.

112. مناهل العرفان، عبدالعظيم زرقاني، بيروت، انتشارات دارالكتب العلميه، 1409 ق.

113. منتهي الامال، شيخ عباس قمي، تهران، انتشارات كانون انتشارات علمي، بي تا.

114. المنجد، لوئيس معلوف، تهران، انتشارات اسماعيليان، چاپ چهارم، 1369 ش.

115. منطق صوري، محمد خوانساري، تهران، انتشارات آگاه، چاپ هشتم، 1363 ش.

116. المنطق، محمد رضا مظفر، بيروت، انتشارات دارالتعارف، 1400 ق.

117. موسيقي در تاريخ و قرآن، علي اسماعيل زاده، تهران، انتشارات ناس.

118. نامه مفيد (فصلنامه)، قم، دانشگاه مفيد.

119. نورالثقلين، علي بن جمعه عروسي حويزي، قم، انتشارات موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1415 ق.

120. نهضت روحانيون ايران، علي دواني، تهران، انتشارات بنياد فرهنگي امام رضا (ع)، بي تا.

121. الوافي، فيض كاشاني، انتشارات مكتب الامام اميرالمؤمنين، اصفهان، 1365 ش.

122.

تفسير موضوعي قرآن ويژه جوانان، ج 1، ص: 285

هنر از ديدگاه آيه الله خامنه اي، تهران، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامي، 1367 ش.

123. هنر اسلامي، كارل جي دوري، تهران، انتشارات فرهنگسرا، بي تا.

124. هنر چيست؟ لئون تولستوي، ترجمه كاوه دهگان، انتشارات اميركبير، چاپ ششم، 1365 ش.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109