تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر : سوره يوسف ويژه جوانان/ محمد علي رضايي اصفهاني ؛ با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر : قم : انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1385.

مشخصات ظاهري : 205ص.

شابك : 12000 ريال

يادداشت : كتابنامه: ص. [193] - 205 ؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : تفاسير (سوره يوسف)

موضوع : تفاسير

رده بندي كنگره : BP102/35 /ر6ت66 1385

رده بندي ديويي : 297/18

شماره كتابشناسي ملي : 1216559

اهداء

به پيشگاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام

صدر المفسرين

سپاس

با تشكر از نظارت و راهنمايي:

حضرت آيت اللَّه العظمي معرفت- دامت بركاته

و با سپاس از همكاري حجج اسلام:

حسين شيرافكن، غلامعلي همايي، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي و نصرت اللَّه نيك زاد.

و ويراستار محترم: سيد محمدحسن جواهري.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 11

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

درآمد

قرآن كريم چشمه سار زلال و نوراني حق است كه قرن هاست زمزم معارفش احياگر دل هاست و هركس به اندازه ظرفيت خود، از آن بهره مي برد.

از آنجا كه قرآن به زبان عربي مي باشد و برخي عبارت هاي آن نيازمند توضيح است «1»، لازم است كه قرآن به زبان هاي ديگر ترجمه و تفسير شود.

در اين راستا، درطول تاريخ اسلام ترجمه ها و تفسيرهاي متعددي از قرآن صورت گرفته است؛ كه هركدام روش خاصي را دنبال كرده اند و نظر مخاطبان ويژه اي را جلب نموده اند و تلاش همه آنان قابل تقدير و ارزشمند است. اما قرآن كريم در هر عصر بلكه در هر سال نيازمند تفسير جديد است. «2» ما نيز براساس نياز عصر بويژه جوانان بر آن شديم تا با همكاري برخي اساتيد و دوستان به نگارش ترجمه و تفسير جديدي اقدام كنيم. در اين زمينه حجج اسلام آقايان: حسين شيرافكن، غلامعلي همائي، محمد اميني، محسن اسماعيلي و محسن ملاكاظمي ما را ياري كردند. اين كار بزرگ با عنايت الهي از عيد غدير 1420 ق (فروردين 1378 ش) شروع شد و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 12

همزمان توسط راديو قرآن «1» و برخي سوره ها توسط سيماي قرآن، پخش شد. و نيز بخش هايي از آن در حوزه و دانشگاه ارائه و تدريس گرديد و بازخوردها گرفته و اصلاحات اعمال شد.

ويرايش نخست

اين دوره تفسيري، در سال 1383 ش به اتمام رسيد سپس از نظرات اساتيدحوزه و دانشگاه بويژه حضرت آيت اللَّه العظمي معرفت، در تكميل آن استفاده كرديم، و ويرايش دوم برخي مجلدات آماده گرديد، كه اكنون با درخواست طلاب عزيز درس تفسير مدرسه مباركه فيضيه، سوره توبه و يوسف آن به صورت آزمايشي منتشر مي شود.

ساختار تفسير

الف: نماي كلّي هر آيه: اين نما به صورت مقدمه اي يك سطري، قبل از هر آيه بيان مي شود كه موضوع يا موضوعات اصلي آيه را بيان مي كند.

ب: ترجمه اي دقيق و برابر از قرآن: ترجمه اي كه براساس روش جمله به جمله (هسته به هسته) و دركمال دقت است و تلاش شده، كه حتي حرفي از قرآن بدون ترجمه نماند و درهمان حال پيام رساني و رواني مطلب حفظ شود. «2» در اين زمينه به حدود 20 ترجمه مشهور توجه شده واز واژگان آن ها استفاده شده است. «3»

ج: شأن نزول: (در صورتي كه آيه شأن نزول داشته باشد.)

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 13

مقصود از شأن نزول (: سبب نزول) واقعه يا حادثه يا پرسشي است كه به دنبال آن، آيه يا آياتي فرود آمده است.

از آنجا كه معمولًا شأن نزول ها سند روائي معتبر ندارد، از آن ها به عنوان مؤيد و شاهد براي روشن شدن فضاي تاريخي و جغرافيايي نزول آيه، استفاده مي شود.

البتّه يادآوري اين نكته لازم است كه معمولًا شأن نزول ها موجب انحصار معناي آيه درمورد خاص نمي شود. (مگر در مواردي اندك همچون آيه تطهير).

د: نكات و اشارات: مقصود از اين عنوان، «نكات» استفاده شده از الفاظ و تركيبات آيه با توجه به لغت، سياق، شأن نزول، تاريخ، احاديث، آيات

ديگر قرآن، قرائن عقلي، علوم قطعي تجربي و علوم قرآن است.

اين عنوان را از حديث امام سجاد عليه السلام و امام صادق عليه السلام الهام گرفتيم كه از ايشان حكايت شده:

«كتاب اللَّه عزوجل علي أربعة أشياء: علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق، فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للأولياء والحقائق للأنبياء. «1»»

«كتاب خدا (قرآن) بر چهار چيز است: عبارت، اشاره، لطايف، حقايق؛

و عبارات (قرآن) براي عموم مردم است، و اشارات (قرآن) براي خواص مردم است، و لطايف (قرآن) براي اولياي (الهي) است، و حقايق (قرآن) براي پيامبران است.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 14

البتّه دراين مورد از آراء مفسران شيعه و اهل سنّت استفاده كرده ايم و به مهم ترين تفاسير مراجعه كرده و نكات و نظرات آنان را مورد دقت، توجه و استفاده قرارداده ايم.

لازم به يادآوري است از آنجا كه مخاطبان ما جوانان و دانشجويان هستند از نكات عرفاني (بويژه از امام خميني قدس سره) و اشعار متناسب با موضوع آيات استفاده كرده ايم، تا بر لطافت آن افزوده شود.

ه: آموزه ها و پيام ها: مقصود از اين عنوان، بيان اهداف اصلي آيه براي نسل هاي بعدي است، كه از سنخ دلالت التزامي كلام است. يعني جدا نمودن و مجرد كردن آيه از زمان و مكان و شخصيت ها و مخاطب خود، و برداشت قاعده كلي از آيه، كه قابل انطباق بر زمان ها و مكان ها و افراد و مصاديق جديد باشد، به طوري كه مفاد آيه بازندگي مخاطب ارتباط پيدا كند و بتواند از آن پيام ها، در زندگي شخصي و اجتماعي خود استفاده كند.

البتّه اين كار با توجه به بطون قرآن (براساس رهنمودهاي اهل بيت عليهم السلام) و قاعده «الغاء

خصوصيت» صورت گرفته و با تدبّر و تفكر در الفاط آيه (با توجه به همان نكاتي كه در شماره د گفته شد) بدست آمده است.

از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

«ظهره تنزيله و بطنه تأويله منه قد مضي ومنه ما لم يكن يجري كما تجري الشمس والقمر.»

«ظاهر قرآن همان چيزي است كه نازل شده است، اما باطن قرآن تأويل آن است، كه برخي از آن ها گذشته و برخي هنوز نيامده است. قرآن مثل

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 15

خورشيد و ماه جريان دارد (وهر زمان مصاديق جديد پيدا مي كند.) «1»»

و نيز از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه حضرت فرمودند:

«ولو ان الآية اذا نزلت في قوم ثم مات اولئك القوم، ماتت الآية ولما بقي من القرآن شي ء.»

«هنگامي كه آيه اي درمورد ملتي نازل مي شود، اگر با مرگ آن مردم، آيه نيز بميرد چيزي از قرآن باقي نمي ماند «2».»

و امام صادق عليه السلام فرمودند:

«لأن اللَّه تبارك وتعالي لم يجعله لزمان دون زمان ولالناس دون ناس فهو من كل زمان جديد وعند كل قوم غض الي يوم القيامة.» «3» امام صادق عليه السلام (درپاسخ پرسشي درمورد قرآن) فرمودند: «خداي تبارك و تعالي قرآن را براي يك زمان و مردمي خاص، قرار نداده است، بلكه آن در هر زماني جديد و نزد هر ملتي تازه و شيرين است. «4»»

روش تفسير: در اين تفسير از روش هاي متعدد و معتبر استفاده كرده ايم يعني روش ما يك «روش جامع» بوده كه شامل «روش قرآن به قرآن، روائي،

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 16

عقلي، علمي، باطني» مي شود. البتّه از روش «تفسير به رأي» كاملًا

پرهيز شده است، در اين راه براساس مباني تفسير معتبر و ضوابط اصول الفقه و قواعد روش هاي صحيح تفسير عمل شده است. «1»

منابع: مهم ترين تفاسير شيعه و اهل سنّت كه مورد توجه ما بوده است عبارتنداز: مجمع البيان، ابو الفتوح رازي، شبّر، صافي، نور الثقلين، البرهان، الميزان، نمونه، الدّر المنثور، كشّاف، كشف الاسرار، راهنما، نور، من وحي القرآن و ....

در واژه شناسي از مفردات راغب، مقاييس اللغه، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مجمع البحرين و ... استفاده شده است. «2»

تذكر: در تفاسير ديرين مرسوم نبوده است كه منبع مطالب را ذكر كنند، از اين رو بسياري از مطالب هر تفسير از تفسيرهاي قبلي گرفته شده بدون آنكه منبع اصلي ذكر شود، ولي ما در اين نوشتار تلاش نموديم هر كجا از منبع خاصي، مستقيم يا غيرمستقيم استفاده كرديم نشاني آن را در پاورقي بياوريم.

مخاطبان

مخاطبان تفسير قرآن مي توانند گروهاي زير باشند:

الف: كودكان

ب: نوجوانان

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 17

ج: جوانان (با سطح علمي حدود ديپلم تا كارشناسي)

د: ميان سالان فرهيخته

ه: كهنسالان

مخاطب اين تفسير جوانان (گروه ج) درنظر گرفته شده است. بنابراين مطالب با نثري روان و رسا، و به دور از اصطلاحات علمي و فني، بيان شده است و در ضمن دقت علمي فداي پيرايه هاي ادبي نشده است و هرگاه مطلب سنگين يا مشكل بوده آن را به پاورقي منتقل كرده ايم «1» يا ارجاع داده ايم تا علاقمندان، مطالب را در منابع ديگر پي گيري كنند.

توجه به ويژگي هاي روانشناختي و جامعه شناختي جوانان مخاطب، به اين تفسير رنگ خاصي بخشيده است، يعني از ادبيات خاص آنان (بويژه در حوزه شعر و نكات عرفاني و

علمي) استفاده كرده ايم.

براي مخاطبان گروه «الف» و «ب» تفسير ويژه اي لازم است و همچنين براي مخاطبان گروه «د» و «ه» نيز تفسيري تخصصي و عميق همراه با نقد و بررسي آراء مفسران قرآن، لازم است.

قرائت

قرآن كريم به صورت متواتر از پيامبر صلي الله عليه و آله نسل به نسل نقل شده است.

بنابراين مبناي اين تفسير، همين قرآن متواتر بين مسلمانان است كه در ميان قرائات مشهور، بيشترين تطابق را با قرائت حفص از عاصم دارد.

يادآوري: هر چند كه برخي از بخش هاي اين تفسير چندين بار در حوزه و دانشگاه تدريس شده، و ويرايش نخست آن از طريق «راديو قرآن» پخش

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 18

شده، و تفسير برخي سوره ها از «سيماي قرآن» ارائه گرديده و بازخوردها گرفته شده و اعمال شده است اما باز هم، از انتقادات قرآن پژوهان دلسوز و منصف استقبال مي كنيم و از نظرات و پيشنهادات آنان جهت تكميل كار استفاده خواهيم كرد.

والحمد للَّه رب العالمين

قم- 21/ 1/ 84

در آستانه تولد پيامبر صلي الله عليه و آله

و امام صادق عليه السلام

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 19

سيماي سوره يوسف

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي مهرگستر مهرورز ا

شمارگان

سوره مبارك يوسف، داراي 111 آيه، 1766 كلمه و 7166 حرف است.

نزول

اين سوره پنجاه و دومين سوره مي باشد كه در مكه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرود آمده است؛ يعني پس از سوره هود و پيش از سوره حجر؛ شماره اين سوره در ترتيب كنوني قرآن دوازدهم است.

نام ها

فضايل

در بيان فضيلت قرائت اين سوره، از امام صادق عليه السلام نقل شده است: هر كس سوره يوسف را در روز و شب بخواند، خدا او را در رستاخيز به زيبايي يوسف بر مي انگيزد، در حالي كه ناراحتي به او نمي رسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود. «1»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 20

تذكر: اين گونه اثرها و ثواب ها براي كساني است كه يوسف وار زندگي كنند، و عمري را با پاكي و نيكوكاري بسر برند، يعني آيات سوره يوسف را بخوانند و از آموزه هاي آن پيروي كنند.

ويژگي ها

اين سوره داستاني ترين سوره قرآن مي باشد كه در 88% آن آموزه هاي زندگاني حضرت يوسف بيان شده است. داستان اين سوره از طولاني ترين و شيرين ترين داستان هاي قرآني به شمار مي آيد.

در برخي احاديث آمده است: «اين سوره را به زنان آموزش ندهيد و سوره نور را كه مشتمل بر آيات حجاب است، به آنان آموزش دهيد، ولي اسناد اين روايات چندان قابل اعتماد نيست و در برخي احاديث نيز عكس اين مطلب ديده مي شود؛ يعني تشويق شده كه اين سوره را به خانواده ها آموزش دهيد.

آري، ماجراي زندگي آلوده همسر عزيز مصر و پاكدامني و عفت يوسف، آموزه هايي گران بها براي هر مرد و زن است. «1»

اهداف

اهداف اساسي اين سوره عبارت اند از:

1. بيان ولايت خدا بر بنده خويش، و اين كه چگونه او را از محبت خود لبريز كرده و تربيت و سرپرستي مي كند «2» و نجات مي دهد.

2. بيان داستان حضرت يوسف عليه السلام و آموزه هاي تربيتي آن.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 21

آموزه هاي اين سوره

آموزه هاي اين سوره

مهمترين آموزه هاي اين سوره عبارت اند از:

الف- عقايد

1. استدلال بر توحيد الهي (آيات 39- 40)؛

2. مطالبي درباره نبوت عامه و خاصه (آيات 6، 38 و 104- 110).

ب- اخلاق

1. درس هايي از عفت، پاكدامني، خويشتن داري و تسلط بر نفس (آيات 23 به بعد)؛

2. برخورد كريمانه يوسف عليه السلام با برادرانش پس از آمدن آن ها به مصر (آيات 99- 100).

ج- داستان

1. بيان بهترين داستان قرآن، يعني داستان يوسف صديق عليه السلام، و خواب او و حيله هاي برادرانش و گذاشتن يوسف در چاه و سپس نجات و رفتن او به مصر و درگيري با زن عزيز مصر و زنداني شدن و نجات يافتن و سپس وزير شدن او و آمدن برادران و پدر و مادرش به مصر.

د- مطالب فرعي

1. اشاره اي به قرآن كريم و اين كه عربي نازل شده تا در آن تفكر كنند (آيات 1- 2)؛

2. عبرت آموزي از سرنوشت برادران حسود يوسف (آيات 8 به بعد)؛

3. عبرت آموزي از سرنوشت زن منحرف عزيز مصر (آيات 23 به بعد)؛

4. مطالبي درباره خواب صادق و تعبير آن (آيات 4- 6)؛

5. طلب استغفار و شفاعت از يعقوب پيامبر صلي الله عليه و آله (آيه 97).

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 22

خداي متعال در نخستين آيه اين سوره با اشاره به حروف مقطعه و عظمت قرآن كريم

مي فرمايد:

1. «الر تِلْكَ ءَايتُ الْكِتبِ الْمُبِينِ؛

الف، لام، را، آن [ها] آياتِ كتابِ روشنگر است.»

نكته ها و اشاره ها

1. حروف مقطعه، اسراري بين خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشد و يا نشان مي دهد كه قرآن با تمام عظمت و اعجازش از همين حروف معمولي ساخته شده است، و شايد به همين دليل باشد كه بي درنگ پس از اين حروف، به عظمت قرآن اشاره شده است «1».

2. واژه «تِلْكَ» براي اشاره به دور است و عظمت قرآن را بيان مي كند؛ يعني قرآن آن چنان والا و بلند است كه گويي در اوج آسمان هاست و بايد براي رسيدن به آن تلاش گسترده اي انجام گيرد.

3. تعبير «مُبين» در اصل به معناي جدا كردن دو چيز است و در اين جا مي تواند به معناي «روشن» و «روشنگر» باشد «2»؛ يعني قرآن كريم، هم آيات روشني دارد كه همه انسان ها مي توانند با تفكّر و تدبّر آن ها را درك كنند و هم آيات روشنگري دارد كه حقايق هستي و قوانين زندگي بشر را بيان مي كند.

4. واژه «آيه» در اصل به معناي نشانه است و در اصطلاح به قسمت هايي كوچك و بزرگ از سوره هاي قرآن گفته مي شود؛ زيرا آيات قرآن نشانه هاي فرستنده آن يعني پروردگار جهانيان است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 23

آموزه ها و پيام ها

1. قرآن كتابي با عظمت و داراي آيات روشن و روشنگر است.

2. شايسته است همگان از روشنگري هاي اين كتاب با عظمت بهره مند شوند.

***

قرآن كريم در آيه دوم سوره يوسف به حكمت عربي بودن قرآن اشاره مي كند و مي فرمايد:

2. «إِنَّآ أَنزَلْنهُ قُرْءَاناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛

در حقيقت ما آن را در حالي كه خواندنيِ (واضحِ:) عربي است، فرو فرستاديم، تا شايد شما خردورزي كنيد.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «عربي» در اصل به معناي سخن روشن، واضح و فصيح است و در اين جا ممكن است به همين معنا «1» و يا به معناي لغت عربي باشد. «2»

2. در اين آيه به يكي از حكمت هاي عربي بودن قرآن اشاره شده است، ولي در مجموع مي توان دلايل زير را براي نزول قرآن به زبان عربي بيان كرد:

الف- زبان عربي گستره لغات و ژرفاي زيادي دارد، به گونه اي كه به خوبي مي تواند مفاهيم و ريزه كاري هاي اعجازآميز وحي الهي را بنماياند، ولي زبان هاي ديگر در برابر چنين رسالتي ناتوان اند.

ب- پيامبر هر قومي وقتي مي تواند به خوبي مردم را به آيين خود جذب كند كه به زبان همان مردم سخن گويد و چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در جزيرة

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 24

العرب و بين مردم عرب زبان به رسالت برانگيخته شد لازم بود وحي الهي به زبان عربي فرود آيد تا هسته اصلي ملت اسلام را گرد پيامبر گردآورد و زمينه نفوذ آن را به كشورهاي ديگر آماده سازد.

ج- نزول قرآن به زبان عربي با آن همه ظرفيت زباني و ريزه كاري ها و زيبايي هاي رساي قرآن، زمينه ساز تفكّر و تعقّل در قرآن است «1».

هرچه در الفاظ

آيات بيشتر دقت كنيم، مطالب بيشتري به دست مي آيد، و هرچه تفسيرهاي جديدي براي قرآن نگاشته شود، باز هم تفسيرهاي تازه تري مي طلبد. «2»

3. از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه شخصي به امام صادق عليه السلام عرض كرد:

چرا هرچه قرآن درس داده مي شود و نشر مي يابد، باز هم تازه است؟ حضرت فرمود: «زيرا خداي تبارك و تعالي قرآن را براي يك زمان خاص و مردم يك دوران قرار نداده است، بلكه قرآن تا روز رستاخيز در هر زماني جديد و نزد هر گروهي تازه است.» «3»

4. قرآن به زبان عربي است و خدا از ما خواسته در آيات آن تدبّر و تفكر كنيم؛ از اين رو، زبان عربي زبان دوم هر مسلمان است كه بايد آن را بياموزد، تا كليد فهم وحي و حقايق قرآن را به دست آورد.

5. در قرآن كريم ده بار بر عربي بودن آن تأكيد شده، و اين پاسخي است به كساني كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را متهم مي كردند كه قرآن را از يك فرد غير عرب فرا گرفته است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 25

6. آيه فوق به اين مطلب مهم اشاره دارد كه هدف نزول قرآن تنها روخواني، قرائت و حفظ آيات آن نيست، بلكه هدفي والاتر دارد كه همه اين ها مقدمه هاي آن است؛ يعني هدف نهايي، تعقّل و درك آيات قرآن است؛ دركي نيرومند كه انسان را با تمام وجود به سوي عمل فرا خواند.

آموزه ها و پيام ها

1. نزول قرآن به زبان عربي زمينه ساز خردورزي انسان است.

2. زبان عربي، زبان قرآن (و زبان رسمي دين مسلمانان) است.

3. زبان عربي را بياموزيد كه مقدمه

فهم قرآن و خردورزي است.

***

قرآن كريم در آيه سوم سوره يوسف، به بهترين قصه هاي قرآن اشاره كرده و مي فرمايد:

3. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هذَا الْقُرْءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغفِلِينَ؛

ما نيكوترين حكايت ها (و روش قصه گويي) را به سبب اين قرآن كه به سوي تو وحي كرديم، براي تو حكايت مي كنيم؛ و مسلّماً پيش از اين، از بي خبران بودي.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «قَصَص» در اصل به معناي جستجو از آثار چيزي يا پشت سر هم قرار گرفتن چيزي است، و از آن جا كه در قصه گويي، واژه ها و جمله ها پي در پي بيان مي شود، به آن قصه گويند «1».

2. واژه «قَصَص» در اين جا يا اسم مصدر و به معناي قصه است؛ يعني ما بهترين قصه ها را براي تو بازگو كرديم كه همان قصه يوسف است، و يا مصدر و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 26

به معناي قصه گويي است؛ يعني خدا در جريان بازگو كردن قصه يوسف، بهترين روش قصه گويي را پي گيري كرده است. «1»

3. برخي مفسران برآنند كه مقصود از بهترين قصه در اين آيه، قصه حضرت يوسف عليه السلام است و برخي ديگر معتقدند از همه قرآن با عنوان بهترين قصه ياد شده است؛ «2» البته جمع بين اين دو قول نيز مانعي ندارد، ولي ظاهر آيه همان معناي اول است.

4. قصه يوسف، سرگذشت دلدادگي يك انسان به خدا و پشت پا زدن به تمام زيبايي هاي دلفريب مادي است. در اين داستان، از عالي ترين و ژرف ترين معاني استفاده شده و در مناسب ترين قالب ها و واژه ها و با زيباترين و رساترين شرح، بيان گرديده است؛ از اين رو، قصه

يوسف نيكوترين قصه است.

5. قرآن كريم در بيان داستان حضرت يوسف عليه السلام (و نيز در بيان سرگذشت پيامبران ديگر) از روشي خاص پيروي مي كند، يعني مطالب مهم داستان را بزرگ مي كند و زير ذره بين مي گذارد، ولي از بيان بسياري مطالب حاشيه اي، غير مهم و ملال آور چشم مي پوشد. در بيان داستان، مطالب را به صورت كنايي و غيرمستقيم بيان كرده است؛ براي مثال، براي بيان زيبايي يوسف، چهره او را ترسيم نمي كند بلكه تعجّب زنان مصر و بريدن دست هايشان را به نمايش مي گذارد كه نشان دهنده اوج زيبايي آن حضرت است. «3»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 27

در اين داستان مطالب خلاف عفّت عمومي، با الفاظي مؤدبانه و عفت آميز بيان شده است.

در قصه هاي قرآن، در هر بخش از سخن نتيجه اي تربيتي ارائه شده و هدف اصلي، يعني عبرت آموزي، فراموش نشده است، و از اين رو است كه قرآن از بهترين روش قصه گويي برخوردار است.

6. قصه گويي روشي تربيتي و مورد توجه دانشمندان علوم تربيتي است.

داستان در زندگي انسان نقش و آثار مهمي دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

الف- داستان هاي تاريخي، نمايشگاه و آزمايشگاه مطالب ذهني بشر است، و ر اين مجموعه، با ارزش ترين تجربيات بشر وجود دارد كه مي توان از آن ها استفاده كرد، و استفاده از اين آئينه سبب چند برابر شدن عمر انسان مي شود؛ همان گونه كه امام علي عليه السلام در حديثي به اين مطلب اشاره فرموده است «1».

ب- داستان ها جاذبه هاي فراواني دارند كه همه انسان ها را به خود جلب مي كنند و از اين رو است كه سهم بزرگي از ادبيات و آثار نويسندگان و شعراي هر ملت به داستان هاي

آنان اختصاص دارد.

ج- به ياري داستان مي توان مطالب و دلايل عقلي را به صورت محسوس و ملموس در آورد تا فهم آن ها ساده تر شود «2».

د- با بازگو كردن داستان ها مي توان انسان ها را راهنمايي و تربيت كرد، و از انحراف ها جلوگيري نمود و به آنان الگو داد، و اين يكي از بهترين راه هايي است كه قرآن در تعليم و تربيت انسان ها پيموده است.

7. واژه «غفلت» به معناي آگاهي نداشتن و پوشيده بودن حقيقت موجود

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 28

از انسان است. غفلت گاهي عمدي است كه به نام «تغافُل» خوانده مي شود «1» و مورد سرزنش است، و گاهي سهوي است كه امري طبيعي مي باشد. اين واژه در اين آيه به معناي دوم، يعني آگاهي نداشتن و بي خبري است.

8. از اين آيه استفاده مي شود كه خدا نيز داستان مي گويد و در قرآن، داستان زيباي يوسف را بيان كرده است.

9. معيار بهترين داستان چيست و چرا داستان حضرت يوسف عليه السلام بهترين داستان است؟ از اين آيه استفاده مي شود كه مهم ترين معيار آن است كه: «قصه بر اساس وحي قرآني باشد.»

10. داستان هايي كه بر اساس وحي قرآني است:

اولًا: واقعي و صادق مي باشد؛ زيرا آن ها را خداي دانا بيان كرده است.

ثانياً: دور از خرافات و تحريفات مي باشد؛ زيرا قرآن تحريف نشده است.

ثالثاً: بيدار كننده غافلان است؛ همان گونه كه در آيه فوق بدان اشاره شده است.

آموزه ها و پيام ها

1. از روش قصه گويي براي رفع غفلت ها استفاده كنيد.

2. در هنگام قصه گويي، بهترين قصه ها و بهترين روش قصه گويي را انتخاب كنيد.

3. بهترين قصه ها آن است كه در وحي ريشه داشته باشد و روش قرآن بهترين شيوه قصه گويي است.

***

تفسير

قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 29

در آيه چهارم، به خواب نويدبخش يوسف اشاره شده و آمده است:

4. «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَآ أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سجِدِينَ؛

(ياد كن) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: «اي پدر [م ، براستي من در خواب يازده سياره، و خورشيد و ماه را ديدم، آن ها را ديدم در حالي كه براي من فروتن بودند.»

نكته ها و اشاره ها

1. حضرت ابراهيم عليه السلام فرزندي به نام اسحاق داشت كه يعقوب پيامبر صلي الله عليه و آله فرزند او بود، و يعقوب دوازده پسر داشت كه يوسف و بنيامين دو فرزند او از يك زن و ده پسر ديگر از زن ديگري بودند.

2. رؤياي صادق يوسف در حقيقت نخستين فراز زندگي پرتلاطم او به شمار مي رود و فصل جديدي در زندگي اين كودك خردسال مي گشايد؛ «1» از اين رو، داستان با يادآوري خواب يوسف آغاز شده است. «2»

3. تكرار تعبير «ديدم» در اين آيه، نشان مي دهد حضرت يوسف عليه السلام خواب خود را به روشني ديده بود و شكي در آن نداشت و بر آن تأكيد مي كرد.

4. ضمير «هُم» و «ساجدين» براي جمع مذكر عاقل به كار مي رود. اين تعبير اشاره دارد كه فروتني و سجده ستارگان، ماه و خورشيد، اتفاقي نبوده بلكه همچون افراد عاقل عمل مي كردند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 30

5. مقصود از «سجده» در اين آيه، فروتني و خضوع است؛ زيرا سجده معمولي انسان ها براي ماه، خورشيد و ستارگان بي معناست.

6. از آيه 100 سوره يوسف كه به رؤياي او اشاره دارد، استفاده مي شود مقصود از يازده ستاره، برادران

يوسف و منظور از خورشيد و ماه، پدر و مادر يا نامادري وي مي باشند. «1»

آموزه ها و پيام ها

1. رؤياي صادق يكي از راه هاي معرفت است.

2. فرزندان خواب هاي خود را براي پدرانشان حكايت كنند و پدران نيز به آن ها توجه نمايند. كه اين خود مي تواند يكي از راه هاي تربيت فرزندان باشد.

3. خواب هاي شفاف را نبايد دست كم گرفت؛ زيرا بهره اي از حقيقت دارند و بايد به دنبال فهمِ تأويل و تعبير آن ها رفت.

***

در آيه پنجم به توصيه ها و هشدارهاي حضرت يعقوب به فرزندش يوسف عليهما السلام اشاره شده و آمده است:

5. «قَالَ يَا بُنَيَّ لَاتَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَي إِخْوَتِكَ فَيَكيدُواْ لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطنَ لِلْإِنسنِ عَدُوُّ مُّبِينٌ؛

(يعقوب) گفت: «اي پسركم، خوابت را براي برادرانت حكايت مكن، پس براي تو نقشه نيرنگ آميز مي كشند! [چرا] كه شيطان، دشمني آشكار براي انسان است.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 31

نكته ها و اشاره ها

1. خواب راستين يوسف، بشارتگر بود؛ يعني سجده ستارگان، خورشيد و ماه، نشانه اي از بالا رفتن مقام يوسف بود و اين مژده بزرگ سبب حسادت برادران را فراهم مي كرد؛

از اين رو بود كه حضرت يعقوب نگران شد و به وي هشدار داد كه خوابش را براي برادرانش بازگو نكند؛ زيرا ممكن است شيطان آنان را تحريك كند و در نتيجه به دشمني و توطئه بپردازند.

2. حضرت يعقوب با روحيات فرزندانش آشنا بود؛ از اين رو نگفت:

«مي ترسم برادرانت براي تو قصد بدي كنند.» بلكه با قاطعيت گفت: «آنان حتماً براي تو نقشه مي كشند.» زيرا از سويي آنان با يوسف از يك مادر نبودند و تعداد آنان نيز زيادتر و سن آن ها بيشتر بود و به طور طبيعي سروري يوسف را نمي پذيرفتند؛ و از سوي ديگر، تعبير خواب روشن يوسف چندان پيچيده نبود؛ و

همين مطلب آتش حسد آنان را شعله ور مي ساخت.

3. در قرآن كريم بارها از خواب ديدن و رؤياي انسان ها سخن گفته شده است:

- رؤياي حضرت ابراهيم عليه السلام درباره بريدن سرفرزندش اسماعيل كه يك فرمان الهي نيز بود «1».

- خواب ديدن پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد پيروزي و ورود به مسجد الحرام «2».

- رؤياي زندانيان هم بند يوسف كه در آيه 36 همين سوره آمده است.

- خواب ديدن عزيز مصر درباره سال هاي قحطي كه در آيه 43 همين سوره آمده است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 32

- رؤياي حضرت يوسف عليه السلام كه در آيه قبل بيان شد و در آيه صدم همين سوره تأويل و تعبير آن آمده است.

4. رؤيا را از جهت هاي گوناگوني تقسيم كرده اند؛ از جمله:

الف- برخي رؤياها مربوط به گذشته و آرزوهاي انسان است.

ب- برخي رؤياها پريشان و نامفهوم و خيالي است.

ج- برخي رؤياها به آينده مربوط است كه خود به دو بخش تقسيم مي شود:

بخش نخست، خواب هاي صريح و روشن است كه تعبير نمي خواهد و بدون هيچ تغييري در آينده رخ مي دهد، و بخش دوم، خواب هايي است كه بر اثر عوامل خاص روحي، تغيير شكل داده و چيزهايي به صورت نماد در آمده اند؛ همان گونه كه ماه و خورشيد در خواب حضرت يوسف نماد پدر و مادر او بودند. اين خواب ها به تعيبر نيازمندند «1».

5. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آمده است: رؤيا بر سه گونه است:

- يك قسم آن مژده از جانب خداست.

- قسم دوم آن از ناحيه شيطان و براي ناراحت كردن انسان است.

- و قسم سوم، آن است كه انسان در فكر خود

مي پروراند و در خواب آن را مي بيند «2».

6. در تحليل روان كاوانه از خواب، برخي برآنند كه خواب ها، نتيجه ضمير ناخودآگاه و آرزوهاي برآورده نشده، يا ترس از چيزها، يا مجسّم شدن كارهاي روزانه، «3» و يا نشان دهنده نيازهاي غذايي بدن است «4». اما اين

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 33

نظريه فقط برخي اقسام خواب ها را توجيه و تفسير مي كند كه در اصطلاح به آن ها «اضْغاثِ احلام» يا خواب هاي پريشان مي گويند، ولي اقسام ديگر خواب ها را توجيه و تفسير نمي كند؛ رؤياهايي صادق كه بسياري از مردم مي بينند و به همان صورت در آينده اتفاق مي افتد و يا بشارت هايي كه در خواب به مؤمنان داده مي شود و آن ها را از رخ دادهاي آينده آگاه مي سازد. آري، برخي در خواب چيزهايي مي بينند كه ديگران در بيداري نمي بينند و نمي فهمند.

7. در اين آيه، حضرت يعقوب به فرزندش درس حفظ اسرار مي دهد و به او اشاره مي كند كه برخي اسرار را بايد از برادر نيز پنهان كرد تا در آينده، خود و جامعه در معرض خطر قرار نگيرد. آري، حفظ اسرار يكي از نشانه هاي وسعت روح و قدرت اراده انسان است.

گر خود رقيب شمع است اسرار از او بپوشان

كان شوخ شر بريده بند زبان ندارد (حافظ)

8. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است: «اسرار تو همچون خون تو است، تنها بايد در رگ هاي خودت جريان يابد.» «1»

و به گفته سعدي شيرين سخن: «انديشه كردن كه چه گويم به از پشيماني خوردن كه چرا گفتم.»

سخن كان گذشت از زبان دو تن

پراكنده شد بر سر انجمن 9. در اين آيه و

آيه قبل، چيزي كه جلب توجه مي كند ادب گفتار حضرت يوسف نسبت به پدر، و ادب و گفتار محبت آميز پدر نسبت به فرزندش است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 34

كه با تعبير «يا بُنيّ؛ اي پسركم» ابراز مي شود.

آموزه ها و پيام ها

1. به فرزندان خود، طبقه بندي اطلاعات و حفظ اسرار را بياموزيد.

2. بشارت هايي كه در رؤيا به شما داده مي شود، براي هر كسي بازگو نكنيد.

3. فرزندان خود را از خطرها و نقشه هاي ديگران آگاه سازيد.

4. شيطان «1» دشمن آشكار انسان است؛ تا آن جا كه حتي مي كوشد برادران را با يكديگر درگير سازد.

***

در آيه ششم، به تعبير خواب حضرت يوسف و علم تعبير خواب اشاره شده و آمده است:

6. «وَكَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَي ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرهِيمَ وَإِسْحقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛

و اينگونه پروردگارت تو را بر مي گزيند؛ و از تعبير خواب ها به تو مي آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مي كند، همان گونه كه آن را پيش از [اين،] بر دو پدرت، ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ كه پروردگارت داناي فرزانه است.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «تأويل» در اصل به معناي «بازگشتن و بازگشت دادن چيزي» است و هرگاه كار يا سخني به هدف نهايي برسد، به آن نيز تأويل مي گويند و تحقق خارجي رؤيا نيز مصداق تأويل مي باشد؛ «2» زيرا برگشت عناصر رؤيا به واقعيت خارجي و تحقق نهايي آن است «3».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 35

2. «احاديث» جمع حديث و به معناي حكايت يك ماجراست و چون انسان رؤياهاي خود را براي ديگران بازگو مي كند، به آن ها احاديث گفته شده است؛ بنابراين، تعبير «تأويل الأحاديث» به معناي تعبير خواب هاست.

3. «تعبير رؤيا» از ماده «عَبَر» به معناي عبور از ظواهر و نمادهاي رؤيايي (مانند ماه و خورشيد) به سوي امور واقعي است؛ يعني تعبير كننده رؤيا

از نمادها مي گذرد و حقايق خارجي پشت صحنه آن را بيان مي كند. «1»

4. در اين آيه، يعقوب پيامبر عليه السلام خواب فرزندش را تعبير كرد و به او گفت كه تو برگزيده خدا خواهي شد و خدا نعمتش را بر تو و خاندان ما تمام مي كند، و اين مطلب از سجده و خضوع ستارگان و ماه و خورشيد در خواب يوسف، قابل استفاده است.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه برخي مژده ها در خواب به انسان داده مي شود، ولي يك معبّر قوي مي خواهد تا بتواند حقايق پشت پرده و تأويل و تعبير آن را درك كند و بيان نمايد.

6. در پايان آيه، به علم و حكمت الهي اشاره شده تا نشان دهد انتخاب پيامبران بر اساس علم و حكمت الهي است. «2»

آموزه ها و پيام ها

1. مقام نبوّت نعمتي الهي است و انتخاب پيامبران از سوي خداست و آنان تحت آموزش الهي قرار مي گيرند «3».

2. پيام ديگر اين آيه آن است كه علم تعبير خواب، موهبتي الهي است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 36

3. آموزه آيه آن است كه علم تعبير خواب نياز به آموزش دارد.

***

در آيه هفتم اين سوره به درس ها و آموزه هاي سرگذشت يوسف و برادرانش اشاره شده است:

7. «لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ ءَايتٌ لِّلسَّآئِلِينَ؛

بيقين در (سرگذشت) يوسف وبرادرانش، نشانه هايي براي پرسشگران است.»

نكته ها و اشاره ها

1. به باور برخي مفسران، مقصود از «پرسشگران» در اين آيه، گروهي از يهوديان مدينه است كه در مورد سرگذشت يوسف از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسش مي كردند «1»، ولي با توجه به اين كه سوره يوسف مكي است، اين احتمال بعيد مي نمايد؛ اما به هر حال ظاهر آيه اطلاق دارد و همه پرسشگران را شامل مي شود.

2. سرگذشت حضرت يوسف عليه السلام و برادرانش درس ها و آموزه هاي بسياري براي افراد جستجوگر دارد. خدا اين كودك پاك را از دست برادران حسود و حوادث تلخ روزگار نجات مي دهد و به حكومت مصر مي رساند تا نشان دهد اگر خدا بخواهد مؤمني را رهايي بخشد و همه جهانيان بخواهند او را نابود كنند، نقشه آنان را خنثي مي سازد و اراده خود را تحقق مي بخشد و در واقع، قصه يوسف نشانه اي از نجات مؤمنان و شكست حيله گران و حسودان و نشانه اي از عشق يك انسان به خدا و پشت پا زدن به تمام مظاهر فساد و پيروزي پاكي بر ناپاكي است؛ قصه يوسف نشانه اي از جوانمردي و بخشش يوسف در برابر ناجوانمردان و صبر يعقوب و

نتيجه هاي شيرين اين شكيبايي است.

3. روش قصه گويي قرآن در داستان يوسف عليه السلام آن است كه نخست، ذهن شنونده را تحريك و تشنه شنيدن و درس آموزي مي كند و سپس اصل ماجرا را بيان مي نمايد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 37

آموزه ها و پيام ها

1. درس ها، آموزه ها و نشانه هاي الهي، در سرگذشت يوسف بسيار است.

2. پرسشگر و جستجوگر باشيد تا از نشانه هاي الهي قصه هاي قرآن بهره ببريد.

***

خداي متعال در آيه هشتم اين سوره به گفتمان رشك آميز برادران يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

8. «إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَي أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَللٍ مُّبِينٍ؛

هنگامي كه (برادران) گفتند: «در واقع يوسف و برادرش [: بنيامين نزد پدرمان، از ما محبوب ترند؛ درحالي كه ما گروهي پيوسته هستيم؛ مسلّماً پدرِ ما، در گمراهي آشكاري است.»

نكته ها و اشاره ها

1. حضرت يعقوب عليه السلام دوازده پسر داشت كه دو نفر آن ها، يعني يوسف و بنيامين، از يك مادر بودند، كه در برخي منابع نام وي «راحيل» گزارش شده است. ده برادر ديگر از مادري ديگر بودند. حضرت يعقوب به يوسف و برادرش بيشتر محبت داشت؛ زيرا:

اولًا: آن دو كوچك تر بودند؛ بنابراين، طبيعي است كه به محبت و حمايت بيشتري نياز داشتند.

ثانياً: بر طبق برخي احاديث، مادر آن ها از دنيا رفته بود.

ثالثاً: با توجه به خواب بشارتگر يوسف و آينده درخشان او لازم بود توجه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 38

بيشتري به او شود. ده برادر كه محبت هاي طبيعي پدر را نسبت به يوسف و برادرش مي ديدند، سخت ناراحت شدند و دور هم نشستند و سخناني رشك آميز بر زبان جاري كردند «1».

2. برادران يوسف خود را «عُصْبَه» «2» ناميده بودند؛ زيرا تعدادشان زياد بود و همگي از يك مادر بودند و اين گروه نيرومند، زندگي پدر را به خوبي اداره مي كردند. آري، آنان گرفتار تكبّر و حسادت شدند و همين امر زمينه ساز كژروي آنان گرديد.

به دولت كساني سرافراختند

كه تاج تكبّر بينداختند

تكبّر كند مردِ حشمت پرست

نداند كه حشمت به حلم اندر است (سعدي)

3. برادران يوسف پدر خود را «گمراه» ناميدند، البته منظور آن ها گمراهي مذهبي نبود؛ زيرا به نبوت پدر عقيده داشتند؛ بنابراين، مقصودشان كجروي و گمراهي در زمينه معاشرت با فرزندان بود.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه پدر بايد در رفتار با فرزندان بسيار دقت كند تا ابراز محبت هاي طبيعي او به برخي فرزندان، سبب احساس تبعيض و شعله ور شدن حسد در ميان ديگران نشود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 39

آموزه ها و پيام ها

1. فرزندان محبت طلب اند، و از پدر انتظار دارند به طور مساوي محبت خود را ابراز كند.

2. در ابراز محبت به فرزندان تفاوت نگذاريد؛ زيرا موجب حسادت آن ها به يكديگر مي شود.

***

در آيه نهم سوره به توطئه برادران يوسف اشاره شده و آمده است:

9. «اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْماً صلِحِينَ؛

(برخي از برادران گفتند:) يوسف را بكشيد! يا او را به سرزميني [دور دست بيفكنيد، تا روي [توجه پدرتان تنها به طرف شما باشد؛ و پس از آن، گروهي شايسته باشيد.»

نكته ها و اشاره ها

1. در اين آيه نشان داده شده كه چگونه حسادت برادران يوسف آن ها را به توطئه براي قتل يوسف كشانيد.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه ميل به محبوب شدن در نظر پدر و ارضا نشدن آن و محبت زياد پدر به برخي فرزندان، ممكن است رابطه برادران را به دشمني تبديل كند.

3. درباره آخرين جمله آيه كه از زبان برادران يوسف عليه السلام مي فرمايد: «پس از انجام (توطئه) گروهي شايسته و صالح خواهيد بود.» دو احتمال در تفسير مطرح شده است: نخست آن كه مقصود آنان توبه كردن و صالح شدن پس از قتل يوسف است. و ديگر آن كه منظور آن ها اين است كه پس از دوري يوسف،

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 40

روابط برادران با پدر اصلاح مي شود؛ البته تفسير اول با ظاهر آيه تناسب بيشتري دارد «1».

4. مقصود برادران يوسف از توبه كردن و شايسته شدن پس از انجام توطئه، آن بود كه خود را از عذاب وجدان و احساس گناه رهايي بخشند. البته روشن است كه حقيقت توبه همان پشيماني

پس از انجام گناه است، ولي گفتگوي پيش از وقوع جرم، توبه به شمار نمي آيد، بلكه نوعي نقشه شيطاني براي فريب خود است.

5. واژه «وَجْهُ ابيكُم» بدين معناست كه برادران يوسف در صدد بودند توجه صورت پدر را به سوي خود جلب كنند؛ يعني آنان مي دانستند كه قلب پدر با آنان نيست و به زودي يوسف را فراموش نمي كند، اما آنان توجه ظاهري پدر را نيز كافي مي دانستند «2».

6. اين آيه اشاره مي كند پدران هيچ گاه نمي توانند در درون خويش بين فرزندانشان در محبت تساوي برقرار كنند، ولي همان توجه ظاهري به فرزندان نيز مي تواند خطر حسد را برطرف و فرزندان را قانع كند.

7. در حديثي از امام باقر عليه السلام، روايت شده است: «من گاهي نسبت به برخي فرزندانم اظهار محبت مي كنم ...، در حالي كه مي دانم حق با ديگري است؛ اما اين كار را بدين جهت مي كنم كه عليه ديگر فرزندانم تحريك نشود و همچون برادران يوسف رفتار نكند.» «3»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 41

8. انسان در برخورد با نعمت پنج حالت مي تواند داشته باشد:

الف: غبطه بخورد؛ يعني آرزو كند آنچه را ديگران دارند، او نيز داشته باشد غبطه در روايات مطرح گرديده و براي مؤمنان نيكو است «1».

ب: بخل بورزد؛ يعني آرزو كند خودش از نعمت برخوردار باشد و ديگران از آن محروم باشند.

ج: حسادت كند؛ يعني آرزو كند نعمت از ديگران سلب شود و در اين راستا كوشش كند و نقشه بكشد.

د: انفاق نمايد؛ يعني نعمت را به ديگران ببخشد و خود نيز از آن استفاده كند.

ه: ايثار نمايد؛ يعني نعمت را به ديگران بدهد و خودش در

محروميت بسر ببرد. «2»

آموزه ها و پيام ها

1. حسادت، انسان را تا مرز برادركشي پيش مي برد.

2. توجه به يكي از فرزندان از ديگران زيادتر نباشد؛ زيرا كمبود توجه و محبت پدر، آنان را به حسادت و توطئه عليه يكديگر مي كشاند.

3. ميل به شايسته كاري (و شلاق وجدان) انسان هاي توطئه گر را نيز رها نمي كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 42

***

در آيه دهم، مخالفت يكي از برادران يوسف با توطئه قتل برادر و پيشنهاد وي مطرح گرديده و آمده است:

10. «قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لَاتَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فعِلِينَ؛

گوينده اي از ميان آن (برادر) ان گفت: «يوسف را نكشيد؛ و [لي اگر مي خواهيد كاري انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد؛ تا برخي مسافران او را برگيرند.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «جُبْ» به معناي چاهي است كه آن را سنگ چين نكرده اند. و «غَيابات» به معناي نهانگاه داخل چاه است كه از نظر پنهان مي باشد. اين تعبير به چاههاي بياباني اشاره دارد كه در بدنه چاه، نزديك سطح آب سكوي كوچكي مي سازند تا هر كس به قعر چاه برود، بتواند بر روي آن بنشيند و ظرف خود را از آب پر كند «1».

2. هدف پيشنهاد كننده اين طرح آن بود كه يوسف زنده بماند و دستشان به خون او آلوده نشود. از اين آيه روشن مي شود كه يكي از برادران، از بقيه باوجدان تر و باهوش تر بوده است، و از تعبير مشروط او كه گفت: «اگر چنين كاري مي خواهيد بكنيد» استفاده مي شود كه اصلًا با اصل نقشه عليه يوسف موافق نبوده است.

3. برخي مفسران نام اين برادر يوسف را «رُوبين»، برخي «يَهُودا» و برخي «لاوي» ثبت كرده اند. «2»

او از جمله كساني بود كه اگر در جريان توطئه اي قرار

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 43

گرفتند (و نتوانستند جلوي آن را بگيرند) هر اندازه كه بتوانند، از آثار مخرّب آن مي كاهند؛ يعني در توطئه گري نيز با احتياط و عاقلانه رفتار مي كنند.

آموزه ها و پيام ها

1. خدا وقتي بخواهد مؤمني را نجات دهد، راه حل آن را به ذهن دشمنانش مي اندازد.

2. در هنگام حسدورزي و توطئه گري، با پيشنهاد و راهكاري ديگر، از تندروي و قتل جلوگيري كنيد.

***

در آيه يازدهم و دوازدهم اين سوره، به صحنه سازي برادران براي جداسازي يوسف از پدر و بهانه هاي آن ها اشاره شده و آمده است:

11 و 12. «قَالُواْ يأَبَانَا مَالَكَ لَاتَأْمَنَّا عَلَي يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنصِحُونَ* أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحفِظُونَ؛

(برادران) گفتند: «اي پدر ما، تو را چه شده است، كه ما را بر يوسف امين نمي داري؟! در حالي كه ما قطعاً خيرخواهان او هستيم؛* فردا او را به همراه ما بفرست، تا (در صحرا خوب بخورد و) بگردد و بازي كند؛ در حالي كه ما حتماً پاسداران او هستيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيات پيشين گذشت كه برادران يوسف طرح نهائي را براي انداختن او به لبه دروني چاه، تصويب كردند، و اينك در اين آيات نشان داده شده كه چگونه با صحنه سازي، يوسف را از پدر جدا كردند تا نقشه خود را عملي سازند.

2. برادران يوسف براي جداكردن او از پدر، از روش تحريك رواني

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 44

استفاده و پدرشان را به صورت غير مستقيم متّهم كردند كه به آنان اعتماد ندارد، و آن ها را امين يوسف نمي داند، تا پدر مجبور شود واكنش نشان دهد و در موضعي دفاعي، تسليم خواسته آن ها گردد.

3. برادران چند دليل و شاهد براي تقاضاي خود آوردند:

الف- ما خيرخواه يوسف هستيم.

ب- او به بازي و گردش نياز دارد و ما اين نياز او را تأمين مي كنيم.

ج- ما در برابر

خطرهاي احتمالي، او را حفظ مي كنيم.

4. نقشه برادران چنان ماهرانه تنظيم شده بود كه از سويي، پدر را در بن بست قرار داد و از سوي ديگر، يوسف كودك را تحريك مي كرد كه براي بازي و رفتن به صحرا پدر را تحت فشار قرار دهد «1».

5. اين آيات اشاره دارد كه گاهي دشمنان گرگ صفت از راهي دوستانه و فريبنده وارد مي شوند تا نقشه هاي خود را جامه عمل بپوشانند، و اين روش در صحنه خانواده، جامعه و سياست هاي بين المللي اجرا مي شود؛ همان گونه كه مي بينيم استعمارگران و قدرت هاي جهاني براي غارت منابع كشورهاي جهان سوم، نقشه هاي خود را تحت عنوان پيمان هاي دفاعي و حمايت از حقوق بشر و حتي كمك هاي دارويي و غذايي، دنبال مي كنند و جاسوسان خود را در لباس ديپلمات و كارشناس به كشورهاي ديگر اعزام مي نمايند.

6. يكي از نيازهاي فطري و طبيعي بشر، سرگرمي هاي سالم است كه برادران يوسف عليه السلام با استفاده از اين نياز، يوسف را از پدر دور كردند. و يعقوب نيز در برابر آن اعتراض نكرد و عملًا آن را پذيرفت.

7. در حديثي از امام علي عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «زندگي فرد با ايمان در سه قسمت خلاصه مي شود: بخشي را به معنويات اختصاص مي دهد و با

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 45

پروردگارش مناجات مي كند، و در بخشي به فكر تأمين معاش است، و بخشي را نيز براي لذت هاي حلال و نيكو آزاد مي گذارد.» «1»

در برخي احاديث نيز اضافه شده: «سرگرمي و تفريح سالم، كمكي براي برنامه هاي ديگر است.» «2»

8. در اسلام به تفريح هاي سالم و ورزش اهميت داده شده و حتي شرطبندي در

برخي مسابقات، همچون اسب سواري و تيراندازي، مجاز دانسته شده است؛ البته در اسلام بر عنصر «سالم بودن و حلال بودن» سرگرمي ها تأكيد شده است؛ زيرا تفريح هاي ناسالم نه تنها خستگي و مشكلات كار را كم نمي كند، بلكه روح و اعصاب انسان را خسته كرده و از بازده كارهاي بعدي مي كاهد.

9. برادران يوسف از علاقه يوسف عليه السلام به تفريح سوء استفاده كرده و او را از پدر جدا كردند؛ در جهان امروز نيز گاهي استعمارگران از مسئله ورزش و تفريح هاي سالم براي ايجاد انحراف در نسل جوان سوء استفاده مي كنند و با سرگرم كردن جوانان كشورهاي جهان سوم به مسابقات افراطي، نقشه هاي خود را در غارت منابع آن ها اجرا مي كنند و مردم را از اهداف اصيل خود و توجه به مسايل سياسي و اجتماعي باز مي دارند؛ بنابراين، جوانان مسلمان بايد هشيار باشند و در حالي كه از ورزش و تفريح هاي سالم استفاده مي كنند، مراقب نقشه هاي مستكبران جهانخوار نيز باشند و با افزايش آگاهي هاي سياسي و اجتماعي و مذهبي خويش، نقشه هاي آنان را خنثي نمايند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 46

10. از اين آيه استفاده مي شود يعقوب به عنوان يك پدر دلسوز، حتي بر تفريح هاي فرزندش نظارت مي كرد، آن گونه كه بدون اجازه او به صحرا و بازي نمي رفت.

آموزه ها و پيام ها

1. به تبليغات دشمنان توجه نكنيد؛ زيرا آنان نقشه هاي خود را در لباس خيرخواهي و محافظت انجام مي دهند.

2. حسادت و توطئه گري، انسان را به دروغ گويي و نقشه هاي فريبنده ديگر سوق مي دهد.

3. ورزش و تفريح نياز طبيعي انسان است.

4. دشمنان و توطئه گران، فرزندان شايسته شما را به بهانه امكانات رفاهي و تفريحات فريب مي دهند.

5. مراقب

استعدادهاي درخشان خود باشيد كه آن ها را از شما نگيرند.

***

در آيه سيزدهم به پاسخ دردمندانه و هشدار دهنده يعقوب عليه السلام به فرزندانش اشاره شده و آمده است:

13. «قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غفِلُونَ؛

(پدر) گفت: «اين كه او را ببريد، قطعاً مرا اندوهگين مي سازد، و مي ترسم كه گرگ او را بخورد، در حالي كه شما از او غافليد.»

نكته ها و اشاره ها

1. حضرت يعقوب عليه السلام با اين كه از حسادت برادران نسبت به يوسف آگاهي داشت و حتي دستور داده بود كه خواب يوسف از آنان پنهان بماند، هرگز حاضر نشد آنان را پيش از وقوع جنايت، متهم سازد، و در پاسخ خود عذر آورد كه تحمّل دوري او را ندارم، يا از گرگان بيابان مي ترسم.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 47

2. اصول اخلاقي و انساني و اصل برائت و پاكي افراد ايجاب مي كند تا نشانه هاي كار خلاف از كسي ظاهر نشده، او را متهم نسازند، و يعقوب پيامبر به عنوان يك پيامبر عادل اين گونه رفتار كرد و برادران يوسف را پيش از جنابت متّهم نساخت.

3. مقصود حضرت يعقوب عليه السلام از اين كه فرمود: «مي ترسم گرگ يوسف را بخورد.» يا كنايه از اين بود كه گرگ صفتاني همچون برادرانش به او حمله مي كنند و يا منظور آن بود كه بيابان هاي كنعان، گرگ خيز بود و بيشترين خطر، از اين حيوان متوجه كودكان مي شد «1».

آموزه ها و پيام ها

1. قبل از وقوع جرم، كسي را متّهم نسازيد.

2. پيامبران، پدران دلسوز و متعهد و نسبت به فرزندان خود عاطفي بوده اند؛ (بنابراين، ديگران نيز شايسته است چنين باشند)

3. در مسافرت ها، خطرهاي

احتمالي را كه براي فرزندان شما تهديد به شمار مي روند، در نظر آوريد.

***

در آيه چهاردهم به پاسخ فرزندان يعقوب و تضمين امنيت يوسف از سوي آنان اشاره شده و آمده است:

14. «قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّآ إِذاً لَّخسِرُونَ؛

(برادران) گفتند: «اگر گرگ او را بخورد، در حالي كه ما گروه پيوسته اي هستيم، در آن صورت قطعاً ما زيانكاريم.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 48

نكته ها و اشاره ها

1. حضرت يعقوب عليه السلام براي جلوگيري از خروج يوسف دو دليل آورد:

نخست آن كه دوري او مرا غمگين مي سازد و ديگر اين كه خطر گرگ براي او وجود دارد.

برادران يوسف به دليل اول يعقوب اعتنايي نكردند و به آن پاسخي ندادند؛ زيرا فرزند خواه ناخواه روزي از پدر جدا مي شود تا به درس يا كار و رشد خود ادامه دهد. و استقلال يابد؛ بنابراين، اندوه يعقوب علاجي نداشت. «1»

2. برادران درباره خطر حمله گرگ ها پاسخ دادند و امنيت يوسف را تضمين و اشاره كردند كه ما گروهي هماهنگ هستيم و گرگ ها بر ما تسلط نمي يابند.

3. برادران در مورد غافل شدن از يوسف، گفتند كه اگر چنين شود و گرگ ها بر يوسف بتازند، اين، زيانكاري و از دست دادن سرمايه، آبرو و حيثيت اجتماعي آنان است كه تحقق نخواهد يافت.

آموزه ها و پيام ها

1. تبليغات فريب كارانه و تضمين هاي دشمن، شما را از خطرها غافل نكند.

2. هر كس مسئوليتي را پذيرفت و خوب انجام نداد، زيانكار خواهد بود.

(چون حداقل سرمايه آبرويي خود را از دست مي دهد.)

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 49

در آيه پانزدهم، به اجراي توطئه برادران يوسف و مژده خدا به او اشاره شده و آمده است:

15. «فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيبَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا وَهُمْ لَايَشْعُرُونَ؛

و هنگامي كه او را بردند، و تصميم جمعي گرفتند كه وي را در نهانگاه چاه قرار دهند، (چنين كردند)؛ و به سوي او وحي فرستاديم كه حتماً آنان را از اين كارشان با خبر خواهي ساخت؛ در حالي كه آن (برادر) ان (با درك حسّي) متوجه نمي شوند.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «اجْمَعُوا» به معناي جمع كردن است و در اين جا، جمع كردن آرا و افكار مي باشد. اين تعبير نشان مي دهد كه در آن لحظه همه برادران در مورد قرار دادن يوسف در نهان گاه چاه اتفاق نظر داشته اند.

2. در اين آيه اشاره شده كه در آن زمان غم انگيز و گرفتاري، به يوسف مژده داده شد كه روزي تو قدرتمند مي شوي و برادرانت به سوي تو مي آيند و حتي تو را نمي شناسند و تو به آنان مي گويي" با برادر كوچكتان، يوسف، چه كرديد؟" و آنان شرمنده مي شوند «1».

3. مقصود از وحي به يوسف در اين آيه، يا وحي نبوت بوده است، «2» و يا الهامي است از سوي خدا بر قلب يوسف، تا نور اميد در وجود او روشن شود. «3»

چاه شد بر وي بدان بانگ جليل

گلش و بزمي چو

آتش بر خليل

هر جفا كه بعد از آنش مي رسيد

او بدان قوّت به شادي مي كشيد (مولوي)

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 50

4. از تعبير «يَجْعَلُوه» استفاده مي شود كه يوسف را در چاه نيفكندند، بلكه او را با وسيله اي مانند طناب به قعر چاه پايين بردند و در محل سكو مانندي قرار دادند. و برخي روايات نيز اين مطلب را تأييد مي كند «1»؛ البته پيشنهاد و طرح اوليه برادران، افكندن او بود «2»، ولي شايد پس از حضور در صحنه، محبت برادري مانع چنين كاري شد.

آموزه ها و پيام ها

1. مژده و امداد الهي، در لحظات سخت به ياري دوستانش مي آيد.

2. نوجوانان نيز مي توانند شايسته دريافت وحي و الهام الهي شوند.

3. هر گاه دشمنان عليه شما اجتماع كردند، باز هم اميدوار باشيد؛ زيرا امداد الهي به ياري خواهد آمد.

***

در آيه شانزدهم و هفدهم اين سوره به صحنه سازي و دروغ پردازي برادران يوسف اشاره شده و آمده است:

16 و 17. «وَجَآءُو أَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ* قَالُواْ يأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صدِقِينَ؛

و (برادران) عصرگاهان در حالي كه مي گريستند، نزد پدرشان آمدند،* گفتند: «اي پدر ما، در حقيقت ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را نزد وسايلمان رها كرديم، و گرگ او را خورد! و [لي تو ما را تصديق نمي كني، هر چند راست گو باشيم.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 51

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف پس از اجراي نقشه و قراردادن يوسف در چاه، لازم بود غيبت او را به گونه اي توجيه كنند؛ از اين رو تصميم گرفتند با صحنه سازي و دروغ گويي، يعقوب را فريب دهند و قانع كنند كه توطئه اي در كار نبوده و يوسف را گرگ خورده است.

2. از اين آيه استفاده مي شود گاهي فريب كاران به دروغ گريه كرده و با مظلوم همدردي مي نمايند؛ بنابراين، نبايد فريب هر گريه اي را بخوريم؛ هر گريه اي نشانه صداقت نيست.

3. سخنان برادران يوسف بسيار حساب شده بود؛ آنان يعقوب را با تعبير عاطفي «اي پدر ما» مخاطب ساختند و بهانه آوردند كه به مسابقه و تفريح سرگرم بوده اند؛ زيرا بسيار طبيعي بود يوسف نتواند در مسابقه آنان شركت كند و در نتيجه نزد اثاث

نگهباني دهد و در همين هنگام، گرگي از راه برسد و او را بخورد.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه مسابقه هايي همچون اسب سواري و تيراندازي، در ملت هاي پيشين نيز بوده و در ميان خاندان نبوت انجام مي شده است.

آموزه ها و پيام ها

1. دشمنان از تحريك احساسات براي فريبكاري و توجيه اعمال خود استفاده مي كنند.

2. خائنان ترسو و نگران باور ديگران هستند.

3. به قصه پردازي دشمنان دروغ گو اطمينان نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 52

در آيه هجدهم اين سوره، به دليل تراشي برادران در مورد مفقود الاثر شدن يوسف عليه السلام و پاسخ افشاگرانه يعقوب عليه السلام و شكيبايي او اشاره شده و آمده است:

18. «وَجَآءُو عَلَي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ؛

و خوني دروغين با پيراهن او (آغشته كردند و) آوردند؛ (يعقوب) گفت:

«بلكه نفس شما كاري (بد) را براي شما آراسته است، و (صبر من) شكيبايي نيكوست؛ و در برابر آنچه وصف مي كنيد، تنها خداست كه (از او) ياري خواسته مي شود.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف كه او را در چاه قرارداده بودند، و ادعا كردند او را گرگ خورده است، براي آن كه شاهدي بر مدعاي خود بياورند، حيواني همچون گوسفند را سر بريدند و پيراهن يوسف را با خون آن حيوان آغشته كردند، و آن را به عنوان شاهد راست گويي خود نزد پدر آوردند؛ اما به طبق گزارش هاي تاريخي برخي مفسران، برادران يوسف پيراهن را به صورت سالم از تن او در آورده بودند، و از اين نكته غافل شدند كه گرگ مي بايست پيراهن يوسف را پاره كرده باشد تا او را بخورد، و همين نكته سبب شد يعقوب به دروغ گويي آنان پي ببرد «1» و با كنايه به آنان بگويد: هوس هاي نفساني شما اين كار را برايتان آراسته است.

2. يعقوب پيامبر عليه السلام با اين كه جانش در فراق يوسف مي سوخت، بي تابي و جزع نكرد،

بلكه با صبري زيبا به خدا پناه برد و از او ياري خواست تا بتواند در برابر اين طوفان عظيم پايداري كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 53

3. يعقوب گفت: «در برابر آنچه شما توصيف مي كنيد، از خدا كمك مي خواهم.» و نگفت: در برابر مرگ يوسف از خدا كمك مي خواهم؛ زيرا متوجه شده بود كه يوسف زنده است. او مي خواست پرده دري نكرده و خانواده را متلاشي نسازد، بلكه صبر كند تا فرزندانش به اشتباه خود پي برده، توبه كنند.

4. تعبير «سَوَّلَت» در اصل به معناي تزيين، آراستن و يا ترغيب آمده است و آن را به معناي وسوسه كردن نيز تفسير كرده اند، و مقصود آن است كه هواهاي نفساني ده برادر بر آنان غالب شد و اين كار زشت را در نظر آنان زيبا جلوه داد.

5. آيه به اين اصل كلي رواني اشاره دارد كه تمايلات افراطي نسبت به يك مطلب، به ويژه همراه با رذايل اخلاقي، سبب مي شود پرده اي بر قوّه تشخيص انسان افكنده و حقايق در نظرش دگرگون شود تا كارهاي زشتي همچون توطئه و قتل را زيبا، مقدس و ضروري بپندارد.

6. صحنه سازي و دليل تراشي برادران يوسف و رسوايي بزرگي كه براي آنان رخ داد، اين حقيقت را به اثبات مي رساند كه دروغ گو نمي تواند هميشه چهره خود را مخفي سازد و از آن جا كه هر حادثه عيني، با حوادث و واقعيات زيادي مرتبط است، هر صحنه سازِ دروغ گويي نمي تواند هميشه تمام اين ريزه كاري ها را محاسبه كند و در نهايت، يكي از اين پيوندها به فراموشي سپرده شده و حقايق فاش مي شود.

7. مقصود از «صَبر جَميل» آن است كه حضرت يعقوب هم

شكيبا و هم سپاس گزار نعمت هاي الهي بود و در هنگام مفقود الاثر شدن يوسف، ناسپاسي و بي تابي نكرد و سخني ناشايست بر زبان جاري نساخت و صبري

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 54

زيبا پيشه كرد؛ البته گريه كردن و غصه خوردن يعقوب و هر پدر ديگري در هنگام مصيبت زدگي، واكنشي طبيعي و عاطفي است كه با صبر جميل منافاتي ندارد.

آموزه ها و پيام ها

1. صحنه سازي ها و دليل تراشي هاي منافقان شما را فريب ندهد.

2. ريشه توطئه گري و دروغ پردازي، جلوه گري و وسوسه هاي نفساني است. (پس مراقب باشيد)

3. در برابر مصيبت ها از خدا كمك بخواهيد و صبري زيبا پيشه كنيد.

***

خداي متعال در آيه نوزدهم اين سوره به يافتن يوسف توسط كاروان مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

19. «وَجَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَي دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَي هذَا غُلمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ؛

و مسافراني آمدند، و آبرسانشان را فرستادند، و دَلْوش را [در چاه افكند، (ناگهان) گفت: «اي مژده باد! اين پسري است!» و او را به عنوان كالايي پنهان كردند؛ و خدا به آنچه انجام مي دادند، داناست.»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف را برادرانش در نهان گاه چاه قرار دادند و دو يا سه روز از اين ماجرا گذشت كه كارواني در آن نزديكي توقف كرد و مأمور آب رساني آن به سراغ چاه آمد؛ يوسف از درون چاه متوجه سر و صداي فراز چاه شد و هنگامي كه دلو با طناب پايين آمد، از فرصت استفاده كرد و از چاه نجات يافت و مأمور آب رساني با تعجب فرياد كشيد و كم كم گروهي از كاروانيان متوجه اين

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 55

مطلب شدند، ولي آن را از ديگران پنهان كردند «1» تا يوسف را به عنوان غلامي در مصر بفروشند «2».

2. مفسران درباره اين آيه دو ديدگاه دارند:

برخي بر اين باورند كه كاروانيان خبر يوسف را پنهان كردند و برخي ديگر معتقدند، منظور برادران يوسف هستند كه در آن نزديكي براي سركشي آمده بودند و هنگامي كه كاروانيان يوسف را يافتند، آن ها برادري خود با يوسف را كتمان كردند

و گفتند او غلامي فراري است؛ البته تفسير اول با سياق آيه سازگارتر است.

آموزه ها و پيام ها

1. خدا بندگان خالصش را تنها نمي گذارد و آن ها را نجات مي دهد.

2. همه چيز را تحت قدرت خدا بدانيد (و نگران نباشيد)

***

خداي متعال در آيه بيستم به ارزان فروختن، يوسف عليه السلام اشاره كرده، مي فرمايد:

20. «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزهِدِينَ؛

و او را به بهاي اندك، چند درهمي (ستمكارانه) فروختند؛ و نسبت به او، بي ميل بودند.»

نكته ها و اشاره ها

1. مفسران در باره فروشندگان يوسف دو ديدگاه دارند؛ برخي برآنند كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 56

كاروانيان يوسف را در مصر فروختند و شاهد اين سخن، آيه بعد است كه خريدار را فردي مصري معرفي مي كند. برخي نيز احتمال داده اند برادران يوسف او را به كاروانيان فروخته باشند، ولي تفسير اول با ظاهر و سياق آيات تناسب بيشتري دارد. «1»

2. واژه «بَخْس» در اصل بدين معناست كه چيزي را با ستمگري كم كنند، و در اين جا مقصود آن است كه يوسف را به بهاي ناچيز و در برابر اندكي درهم به عنوان برده فروختند كه اين نوعي ستمكاري در حق يوسف بود.

3. اين آيه گزري بر تاريخچه پول نيز دارد؛ زيرا واژه «دَراهم» جمع دِرْهم مي باشد كه واحد پول مردم مصر در آن عصر بوده است و مفسران بهاي فروش يوسف را از هجده تا چهل درهم گفته اند. «2»

4. در اين آيه اشاره شده كه فروشندگان، يوسف را به بهاي اندكي فروختند و نسبت به او بي ميل بودند؛ زيرا او را ارزان به دست آورده بودند، يا مي ترسيدند رازشان فاش شود و مدعياني جديد پيدا كنند، و يا آثار آزادگي در سيماي يوسف ديدند و به همين دليل نه فروشندگان

مايل به فروش بودند و نه خريداران ميل به خريد داشتند.

5. اين آيه به قانون عرضه و تقاضا در زمينه اقتصاد اشاره دارد؛ يعني چون كاروانيان تمايلي به يوسف و تقاضايي در مورد او نداشتند، او را به بهاي اندكي فروختند.

6. اين آيه اشاره دارد كه نظام برده داري و برده فروشي سابقه اي طولاني دارد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 57

آموزه ها و پيام ها

1. هر كس چيز گران بهايي را آسان به دست آورد و ارزش آن را نداند، زود از دست مي دهد.

2. اگر يوسف فروشي مي كنيد، ارزان فروشي نكنيد.

***

در آيه بيست و يكم، به خريد يوسف و ورود او به كاخ عزيز مصر اشاره شده و آمده است:

21. «وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَيهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَيهُ عَسَي أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَي أَمْرِهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ؛

و كسي كه او را از (كشور) مصر خريد به زنش گفت: «جايگاه وي را گرامي دار، اميد است كه براي ما سودمند باشد! يا او را به عنوان فرزند بگيريم.» و اينچنين يوسف را در آن سرزمين امكانات داديم. (تا او را بزرگ داريم) و تا از تعبيرِ خواب ها به او بياموزيم؛ و خدا بر كارش چيره است، و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.»

نكته ها و اشاره ها

1. كاروانيان حضرت يوسف عليه السلام را پس از نجات دادن از چاه به عزيز مصرف فروختند. عزيز كه در مقام وزارت يا نخست وزيري مصر بود، فرزندي نداشت و هنگامي كه چشمش به يوسف نوجوان و زيبا افتاد، اشتياق پيدا كرد كه او را به فرزندي برگزيند «1»، و خدا نيز خواست كه با ورود يوسف به كاخ عزيز مصر او را به مقام هاي عالي علمي و دنيوي برساند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 58

2. واژه «مَكّنّا» اشاره به متمكن و صاحب اختيار شدن يوسف عليه السلام است كه با گام نهادن در كاخ عزيز مصر، مقدمات قدرت و مقام وي در آينده فراهم شد «1».

3. واژه «تأويل الاحاديث» در اين جا يا

به معناي علم تعبير خواب است كه يوسف از آن راه مي توانست بسياري از اسرار آينده را بفهمد، و يا منظور از آن وحي الهي است؛ «2»

البته معناي اول با لغت سازگارتر است «3».

4. واژه «مَثواه» به معناي مقام، موقعيت و منزلت است. اين تعبير اشاره لطيفي به روش تربيت كودكان است؛ يعني كودكي كه بخواهد برده وار رشد نكند و شايستگي فرزندي انسان را داشته و براي خانواده مفيد باشد، لازم است مقامي در خانه براي او در نظر گرفته و به او شخصيت داده شود و موقعيت و منزلت او رعايت گردد.

5. در اين آيه بيان شده كه خدا بر كار خود مسلّط است و يكي از مظاهر آن، فراهم آوردن وسايل پيروزي و نجات مومنان در بسياري موارد به دست دشمنان است؛ چنان كه حضرت يوسف عليه السلام را به دست بيگانگان نجات داد و تا كاخ عزيز مصر برد.

6. در اين آيه با «لام» غايت اشاره شده كه آموزش تأويل الاحاديث يا تعبير خواب به يوسف، نتيجه حضور او در كاخ عزيز مصر بود؛ به بيان ديگر، يوسف در اين مكان قرار مي گيرد تا براي مقاومت او در برابر گناه، جايزه اي در نظر گرفته شود كه همان دانش ويژه «تعبير خواب» است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 59

آموزه ها و پيام ها

1. هر گاه خدا بخواهد، حوادث را آن گونه طراحي مي كند كه كودكي چاه نشين، كاخ نشين شود.

2. شخصيت كودكان را محترم بشماريد؛ زيرا احترام به آن ها تربيتشان مي كند و براي خانواده مفيد مي سازد.

3. علم و قدرت دو بال لازم براي مسئوليت پذيري است.

4. بيشتر مردم از طرح هاي الهي و سير و هدف نهايي

حوادث، بي خبرند.

***

در آيه 22 اين سوره، به پاداش نيكوكاري هاي يوسف اشاره شده وآمده است:

22. «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛

و هنگامي كه به حدّ رشدش رسيد، حُكم و علم به او داديم؛ و اينگونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «اشُدَّ» در اصل به معناي گره محكم است، و در اين جا به معناي استحكام جسماني و روحاني است. اين واژه در قرآن گاهي به معناي سن بلوغ و گاهي به معناي چهل سالگي و گاهي به معناي قبل از پيري آمده است «1». اختلاف در تعبير شايد بدين جهت باشد كه انسان براي رسيدن به استحكام روحي و جسمي، مراحلي را مي پيمايد كه از بلوغ آغاز شده و تا چهل سالگي ادامه مي يابد، ولي در اين جا منظور همان مرحله بلوغ جسمي و روحي حضرت يوسف عليه السلام است كه در جواني از آن برخوردار شد. «2»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 60

2. مقصود از «حُكم» كه به يوسف بخشيده شد، مقام نبوت، يا عقل، فهم و قدرت بر داوري صحيح، يا حكمت، و يا اشاره به خويشتن داري در برابر هوس ها و مقام نفس مطمئنه است؛ همان گونه كه برخي آن را اشاره به حكمت عملي دانسته اند؛ البته همه اين احتمالات وجود دارد، ولي آنچه با ظاهر آيات سازگارتر مي باشد، همان مقام داوري است.

3. علمي كه به يوسف عليه السلام داده شد، دانشي است كه جهل در آن راه ندارد كه برخي آن را «علم دين» يا «دانش نظري» و يا «انوار قدسي عالم ملكوت» دانسته اند كه بر قلب انسان پرتو افكن مي شود؛ «1»

البته ظاهر آيه مطلق دانش است

و مواردي كه مفسران گفته اند، مصاديق اين دانش مي باشد.

4. از اين آيه استفاده مي شود علم و حكمي كه به پيامبران داده مي شود، بي حساب نيست و در حقيقت پاداش نيكوكاري آنان است.

5. نام عزيز مصر در اين آيه نيامده و در آيه 30 آمده است. و اين همان روش پيشرفته قصه گويي قرآن مي باشد كه داستان را از يك نقطه سربسته شروع مي كند تا حس كنجكاوي خواننده را برانگيزد.

آموزه ها و پيام ها

1. خدا به نيكوكاران علم و حكمت مي بخشد.

2. بخشش هاي الهي بر اساس تلاش نيكوي افراد است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 61

3. رشد جسمي و روحي، زمينه ساز دريافت علم و حكمت الهي است.

***

در آيه 23 سوره به توطئه هوس آلود همسر عزيز مصر و مقاومت جوانمردانه يوسف اشاره شده و آمده است:

23. «وَروَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَايُفْلِحُ الظلِمُونَ؛

و آن [زني كه آن (: يوسف) در خانه اش بود، از وجودش تمنّاي كامجويي كرد؛ و همه درها را محكم بست و گفت: «بيا (كه من آماده) براي توام!» (يوسف) گفت: «پناه بر خدا! در حقيقت او پرورش دهنده من است؛ جايگاه مرا نيكو داشت؛ (پس خيانت به او ستمكاري است و) قطعاً ستمكاران رستگار نمي شوند.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «راوَدَتْهُ» در اصل به معناي جستجوي چراگاه است، و برخي مشتقات آن به معناي «طلب كاري با ملايمت» است «1». اين تعبير نشان مي دهد همسر عزيز مصر براي رسيدن به منظور خود، نخست از راه مسالمت آميز و اظهار محبت وارد شد.

2. واژه «غَلَّقت» معناي «بستن در» را با مبالغه بيان مي كند؛ يعني آن زن توطئه گر، همه درها را محكم به روي يوسف بست و يوسف را به جايي از كاخ برد كه درهاي متعدد (و تو در تو) داشت تا يوسف راهي براي فرار نداشته باشد و در ضمن مطمئن باشد كه اسرار خيانت او فاش نخواهد شد.

3. همسر عزيز مصر، كه نام او «زليخا» بود، «2» عاشق يوسف شده بود، و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 62

چند عامل به

اين عشق هوس آلود دامن مي زد: نخست اين كه فرزندي نداشت، و ديگر اين كه در زندگي اشرافي و پر تجمّل غوطه ور بود، و سوم اين كه در دربار مصر بي بند و باري حاكم بود، و چهارم آن كه اين زن از ايمان و تقوا بهره اي نداشت، و از اين رو، به دام وسوسه هاي شيطاني گرفتار شد «1».

4. يوسف عليه السلام خواسته آن زن توطئه گر را با قاطعيت رد كرد و سه جمله مهم بر زبان جاري كرد:

نخست گفت: «پناه بر خدا»، يعني تنها راه نجات از چنگال وسوسه هاي شيطاني پناه بردن به خداست؛ خدايي كه در همه جا حضور دارد.

دوم، از راه سپاس گزاري و حق شناسي وارد شد و اشاره كرد كه همسر تو، يعني عزيز مصر، مرا در خانه خود پرورش داده و مقام مرا گرامي داشته است و من بر سر سفره او غذا خورده ام؛ بنابراين، چگونه به او خيانت كنم؟!

سوم، يادآور شد كه اقدام به گناه و خيانت به مربي نوعي ظلم به خويشتن و ديگران است و ستمكاران رستگار نمي شوند، در حالي كه من در پي رستگاري هستم.

5. يوسف گفت: «مَعاذَ اللَّه؛ پناه بر خدا» و نگفت: «من به خدا پناه مي برم»؛ يعني در اين جمله حتي خود را نديد و تمام وجودش استعاذه و پناه جويي به خدا شد.

6. در مورد واژه «رَبّي» كه در اين آيه آمده است، مفسران دو ديدگاه دارند:

بيشتر آن ها بر اين باورند كه مقصود از واژه «ربّ» در اين جا مربّي و پرورش دهنده است كه گاهي در قرآن نيز به اين معنا آمده، «2» و در اين آيه مراد از آن،

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 63

عزيز مصر مي باشد

كه يوسف را در خانه خود پرورش مي داد. شاهد اين تفسير عبارتي است كه در آيه 21 آمده و مي فرمايد: عزيز مصر سفارش كرد مقام يوسف را گرامي بدارد، و در اين آيه، يوسف عليه السلام به همان مطلب اشاره دارد كه عزيز پرورش دهنده من است و مقام مرا گرامي داشت.

اما برخي مفسران عقيده دارند واژه «ربّ» در اين آيه به معناي خداست؛ يعني من به خدايي پناه مي برم كه پروردگار من است و مقام مرا گرامي داشت «1».

7. از اين آيه استفاده مي شود كه احترام به كودكان و بزرگداشت شخصيت آنان و پرورش خوب آن ها سبب حق شناسي و مانع خيانت آنان مي گردد.

8. در اين آيه مي خوانيم يوسف و زليخا در خانه اي قرار مي گيرند كه كسي آن جا حضور نداشت و در پي آن، وسوسه هاي شيطاني شدت مي گيرد و شايد از اين رو باشد كه در احاديث اسلامي تأكيد شده، مرد و زن نامحرم در يك محل تنها نمانند و حتي اگر محل به گونه اي باشد كه كسي نتواند در آن جا وارد شود، ماندن در آن حرام است «2».

آموزه ها و پيام ها

1. در هنگام وسوسه گري شيطان صفتان و در برابر توطئه هاي هوس آلود، به خدا پناه ببريد كه توجه به خدا عامل بازدارنده از گناه است.

2. حق شناس باشيد و به مربيان خود خيانت نكنيد.

3. حق ناشناسي، گناه و خيانت، ظلم است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 64

***

در آيه 24 به امدادهاي الهي براي نجات يوسف اشاره شده و آمده است:

24. «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهنَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ؛

و بيقين (آن زن) آهنگ

او كرد؛ و (يوسف نيز) اگر دليل روشن پروردگارش را نديده بود، آهنگ وي مي نمود! اينچنين (كرديم) تا بدي و زشتي را از او بر گردانيم، [چرا] كه او از بندگان خالص شده ما بود.»

نكته ها و اشاره ها

1. مفسران در مورد بخش اول اين آيه چند تفسير ارائه كرده اند:

الف- زليخا قصد داشت از يوسف كامجويي كند و يوسف نيز اگر برهان و دليل روشن پروردگار نمي بود، بر اساس مقتضاي جواني مي بايست قصد او كند؛ بنابراين يوسف چنين قصدي نكرد؛ زيرا روح ايمان، تقوا و عصمت مانع آن شد.

ب- زليخا تصميم گرفت در برابر شكستش از يوسف انتقام بگيرد و او را بزند، و يوسف نيز تصميم گرفت از خود دفاع كند، ولي چون برهان پروردگار را ديد، از اين كار منصرف شد «1».

البته به نظر مي رسد تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر باشد و در حديثي از امام رضا عليه السلام نيز همين تفسير آمده است»

.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 65

2. واژه «برهان» در اصل به معناي «سفيد شدن» است؛ سپس به هرگونه دليل محكم و نيرومند كه موجب روشن شدن هدف شود، برهان گفته شده است؛ بنابراين، برهاني كه سبب عصمت يوسف و نجات او شد، يك نوع دليل روشن الهي بوده است.

3. درباره تفسير «برهان» گوناگوني وجود دارد:

الف- مقصود از علم، ايمان، تربيت انساني و صفات برجسته است.

ب- منظور از آن آگاهي از قانون ممنوعيت زنا است.

ج- مقصود، مقام نبوت و معصوم بودن از گناه است.

د- مقصود نوعي امداد الهي است كه در اثر اعمال نيك، در لحظات حساس به سراغ او آمد.

ه- منظور از آن، بيداري، شرم و حيايي كه در

اثر عمل زليخا در يوسف به وجود آمد؛ يعني هنگامي كه زليخا پارچه اي بر روي بت خويش انداخت تا صحنه خيانت آميز را نبيند، اين منظره طوفاني در دل يوسف پديد آورد كه اگر او از بتي بي شعور شرم مي كند، من چگونه از پروردگارم حيا نكنم «1».

موارد ياد شده مي تواند از مصاديق برهان و دليل روشن باشد و مانعي ندارد كه همه آن ها نيز مقصود باشند؛ همان گونه كه واژه برهان در قرآن و احاديث به بسياري از اين معاني گفته شده است «2».

4. در اين آيه، يوسف عليه السلام در زمره بندگان «مُخلَص» معرفي شده است. در

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 66

قرآن كريم گاهي سخن از «مُخلِص» است؛ «1» يعني فردي كه خود را براي خدا خالص مي كند، و اين بيشتر در مورد افرادي است كه در مراحل نخستين تكامل هستند؛ اما واژه «مُخلَص» به كساني گفته مي شود كه به مراحل عالي اخلاص رسيده اند و پس از مدتي مبارزه با نفس، خالص شده اند و شيطان نيز از آنان مأيوس شده است «2».

5. يوسف عليه السلام بدليل اين كه «مُخلَص» يعني بنده اي خالص شده بود، خدا به او لطف كرده، بدي و فحشا را از او دور ساخت.

نكته مهم اين كه از تعبير اين آيه استفاده مي شود چنين لطفي از سوي خدا يك قانون و سنت الهي است و خدا به همه بندگان خالص شده خودش لطف مي كند و در لحظات حساس، كمك هاي معنوي خويش را به سوي آنان سرازير مي نمايد و آن ها را از لغزش ها نگاه مي دارد و در حقيقت، اين پاداش اخلاص آن هاست.

6. يكي از شگفتي هاي سوره يوسف و به ويژه اين آيه،

متانت و عفت بيان آن است. در اين آيات، در حالي كه عشقي سوزان را به تصوير مي كشند، از هيچ تعبير ركيك و زننده و به دور از عفت بيان استفاده نشده است و حال آن كه اين سخنان از زبان پيامبري درس ناخوانده بيان گرديده كه در محيط او سخنان مبتذل رواجي فراوان داشته است، و حتي برخي مفسران برآنند كه اين مطلب يكي از نشانه هاي اعجاز (بياني) قرآن است كه دقت در بيان ماجراي خلوتگاه را با متانت و عفت به هم آميخته است «3».

7. اين آيات صحنه هاي سخت مبارزه و جهاد با نفس را به تصوير مي كشد

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 67

و شايد به جهت همين سختي و حساسيت آن باشد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آن را جهاد اكبر خوانده است.

آري يوسف از اين صحنه ها پيروز و روسفيد بيرون آمد؛ زيرا:

اولًا: خود را به خدا سپرد؛

ثانياً: حق شناس بود؛

و ثالثاً: با اخلاص بود.

آموزه ها و پيام ها

1. اگر امداد الهي نباشد، پاي هر كس مي لغزد.

2. بنده خالص خدا باشيد تا خدا شما را از لغزش ها حفظ كند.

***

در آيه 25 به فرار يوسف و حيله زليخا براي نجات از رسوايي اشاره شده و آمده است:

25. «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَي الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّآ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛

و [هر دو] به سوي در، [بر يكديگر] پيشي گرفتند؛ و (آن زن) پيراهن او را از پشت چاك زد؛ و در آستانه در، آقاي آن [زن را بطور ناگهاني يافتند؛ [زن گفت: «كيفر كسي كه نسبت به خانواده

تو قصد بدي كرده چيست؟ جز زنداني شدن يا عذابي دردناك است؟»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «استِباق» به معناي سبقت گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است «1». از اين تعبير استفاده مي شود كه يوسف و زليخا هر دو به سوي در مي دويدند، آن گونه كه گويي يك مسابقه دو ميداني در بين بوده است؛ يوسف مي دويد كه فرار كند و زليخا مي دويد كه مانع او شود. يوسف خود را به در رسانيد و آن را گشود كه ناگهان شوهر آن زن عزيز مصر- را در آستانه در يافتند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 68

2. زليخا تلاش كرد از فرار يوسف جلوگيري كند و از اين رو پيراهن او را از پشت سر گرفت و به عقب كشيد و به همين سبب پيراهن او پاره شد. خداي متعال اين مطلب را با واژه «قَدَّتْ» بيان كرده است، يعني پارگي پيراهن از طول و از بالا به پايين بود و اين نشان مي داد يوسف در حال فرار بوده و شخص ديگري به او حمله كرده است.

3. واژه «سَيّد» به معناي «آقا» است و عرف و عادت مردم مصر آن بوده كه زن ها شوهر خود را «سيّد» خطاب مي كردند «1».

4. در اين آيه اشاره شده كه زليخا خود را نباخت و فوري باقيافه اي حق به جانب به نيرنگ روي آورد و اشاره كرد كه يوسف قصد بدي نسبت به من داشته است. او مي خواست براي حضور خود با يوسف در خلوت گاه عذري بتراشد و از رسوايي فرار كند و يوسف مظلوم و پاك را گرفتار سازد.

5. نكته جالب آن است كه زليخا گفت: «اگر كسي به

خانواده و همسر تو قصد بدي كند، سزاي او چيست؟» و با به كار بردن تعبير «اهلَك» خواست كه غيرت عزيز مصر را تحريك كند تا يوسف را مجازات نمايد، و اين در حالي بود كه لحظاتي قبل فراموش كرده بود، همسر او است.

6. نكته جالب ديگر آن است كه زليخا نگفت يوسف نسبت به من قصد بدي داشته است، بلكه اين امر را مسلم گرفت و از ميزان كيفر او سخن گفت كه آيا زندان يا عذابي دردناك همچون شكنجه و اعدام.

7. از اين آيه استفاده مي شود كه برخورد شديد با تجاوز ناموسي، در تاريخ بشر سابقه اي طولاني دارد، به گونه اي كه اين چنين افراد را زندان مي كردند و يا به كيفر سختي مي رساندند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 69

در اسلام نيز كيفر عمل منافي عفت با زن شوهردار، با شرايطي، اعدام است.

8. در ذيل آيات پيشين گذشت «1» كه اگر مرد و زني نامحرم در يك مكان باشند، به گونه اي كه شخص سومي نتواند به آن جا وارد شود، ماندن در آن جا حرام است؛ زيرا شيطان آن دو را وسوسه خواهد كرد؛ در اين جا نيز مي بينيم يوسف عليه السلام از اين صحنه خطرناك فرار مي كند تا به گناه نيفتد.

آموزه ها و پيام ها

1. از محل گناه فرار كنيد.

2. فريب مظلوم نمايي و شكايت هر كسي را نخوريد، شايد شاكي خود مجرم باشد.

3. عشق هاي هوس آلود زمينه ساز حيله گري، انتقام و مجازات بي گناهان است.

***

در آيات 26 و 27 اين سوره به دفاع يوسف از خود و شاهد حقانيّت او اشاره شده است:

26 و 27. «قَالَ هِيَ روَدَتْنِي عَن نَفْسَي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ

قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكذِبِينَ* وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصدِقِينَ؛

(يوسف) گفت: «او نسبت به من از وجودم تمنّاي كامجويي كرد!» و شاهدي از خانواده آن (زن) گواهي داد كه: «اگر پيراهن او از پيش چاك خورده، پس (آن زن) راست مي گويد، و او از دروغ گويان است؛* و اگر پيراهنش از پشت چاك خورده، پس (آن زن) دروغ مي گويد، و او از راست گويان است.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 70

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف عليه السلام فردي عفيف و حق شناس بود و از اين رو، در رويارويي با عزيز مصر ابتدا سخن نگفت و زليخا را رسوا نكرد، ولي در برابر تهمت زليخا سكوت را جايز ندانست و پرده از كار او برداشت، و اين در حقيقت دفاع از خود بود.

2. صحنه دويدن و رويارويي يوسف و زليخا با عزيز مصر و پاره بودن پيراهن يوسف عليه السلام، آن قدر مبهم بود كه با توجه به جوان بودن يوسف كم تر كسي سخن او را باور مي كرد كه زني با شخصيت، گناهكار و جواني نوخاسته، بي گناه باشد؛ «1» از اين رو، كار به دادگاه خانوادگي كشيد و داوري از خانواده زن آوردند تا داوري كند.

3. داور خانوادگي، با انصاف و با استفاده از قراين سخن گفت؛ زيرا كسي شاهد ماجرا نبود تا به حقيقت مطلب گواهي دهد.

اين داور به پيراهن پاره يوسف توجه كرد و گفت: اگر پيراهن از جلو پاره شده باشد، او حمله برده و زليخا دفاع كرده است، و اگر پيراهن از پشت پاره شده باشد، زليخا حمله كرده و حق با يوسف است؛ نتيجه اين داوري

حقانيّت و پاكي يوسف را به اثبات رسانيد.

4. مقصود از «شاهد» در اين آيه، فردي حكيم و باهوش بوده است كه از خانواده زليخا انتخاب شد. به باور برخي مفسران، او از مشاوران عزيز مصر و در آن ساعت همراه او بوده است «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 71

5. اين كه داور را از خانواده زن انتخاب كردند، دو نكته داشته است:

نخست آن كه داور خانوادگي اسرار را حفظ و از آبروريزي اجتماعي جلوگيري كند.

دوم آن كه اگر زن محكوم شد، خانواده او به راحتي مطلب را بپذيرند و شوهر يا داور به دشمني، جانبداري و توطئه متهم نشود و اين روشي عاقلانه براي رسيدگي به دعواهاي خانوادگي است.

6. پيراهن يوسف، در تاريخ، پيراهن حادثه سازي بوده است؛ يك بار پيراهن خونين يوسف برادرانش را در برابر پدر رسوا كرد؛ «1» بار ديگر او را از توطئه زليخا نجات داد؛ و بار سوم سبب بينايي پدرش يعقوب شد «2». آري، گاهي خدا به وسيله چيزي كم ارزش صحنه هاي تاريخ را دگرگون و توطئه ها را خنثي مي كند تا نشان دهد او بر هر چيزي تواناست.

آموزه ها و پيام ها

1. متّهم مي تواند از خود دفاع كند، اگر چه سخن او پرده از اسرار ديگران بردارد.

2. در داوري، به قراين با دقت ويژه اي بنگريد تا در شناسايي مجرم موفق تر باشيد.

3. داور مي تواند بر اساس آثار جرم حكم كند.

4. در اختلاف هاي درون خانه از داور خانوادگي استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 72

در آيه 28 به رسوايي زليخا اشاره شده و آمده است:

28. «فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ؛

و هنگامي كه

(قاضي يا عزيز مصر) ديد پيراهنِ او [: يوسف از پشت چاك خورده گفت: «در حقيقت اين از نيرنگ شما [زنان است؛ واقعاً نيرنگ شما [زنان ، بزرگ است!»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيه قبل بيان شد كه داور خانوادگي گفت: اگر پيراهن يوسف از پشت پاره شده باشد، حق با يوسف و زليخا دروغ گو است، «1» و اينك در اين آيه اشاره مي كند كه شواهد را بررسي كردند و متوجه شدند پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده است؛ بنابراين، او در حال فرار بوده؛ از اين رو حق را به يوسف دادند.

2. در اين آيه دو احتمال وجود دارد: نخست اين كه عزيز مصر شواهد را بررسي كرد و نتيجه گرفت كه حق با يوسف است و دوم اين كه داور خانودگي اين بررسي را انجام داد و به دو طرف توصيه هايي كرد. «2»

3. مقصود از «كَيدَكُنَّ» نقشه هاي برخي زنان هوسران و منحرف همچون زليخاست كه پس از رسوايي در برابر عزيز مصر، با مهارت خاصي خواستار مجازات يوسف شد و خود را پاك جلوه داد «3».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 73

آموزه ها و پيام ها

1. نيرنگ زنان (ناپاك) را بشناسيد و مراقب باشيد كه نيرنگ آن ها بزرگ و خطرناك است.

2. سرانجام، حقانيّت افراد پاكدل آشكار مي شود و مجرمان رسوا مي گردند.

3. داور هنگامي كه حق را دريافت، اعلام كند.

***

در آيه 29 سفارش هاي عزيز مصر يا قاضي پرونده به يوسف و زليخا انعكاس يافته است:

29. «يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ؛

[اي يوسف، از اين (موضوع،) صرف نظر كن؛ و (اي زن تو نيز) براي پيامد (گناه) خود آمرزش طلب؛ [چرا] كه تو از خطاكاران بودي.»

نكته ها و اشاره ها

ممكن است گوينده مطالب اين آيه عزيز مصر باشد كه براي جلوگيري از آبروريزي بيشتر به يوسف سفارش مي كند از مطلب صرف نظر نمايد

و به همسرش نيز تذكر داد كه توبه كند.

همچنين امكان دارد گوينده اين سخنان قاضي خانوادگي باشد كه به پرونده اختلاف يوسف و زليخا رسيدگي مي كرد و حكم نهايي را در مورد خطاكار بودن زليخا صادر كرد، تلاش كرد كار پرونده را با آبرومندي و سفارشات اخلاقي تمام كند «1».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 74

آموزه ها و پيام ها

1. تلاش كنيد، اختلاف هاي خانوادگي فاش نشود، تا سبب شيوع فحشا نگردد.

2. داوران ضمن بيان قاطعانه حكم، خطاكاران را به استغفار تشويق كنند.

3. خطاكاران استغفار كنند و پيروزمندان ميدان داوري، از ديگران درگذرند.

***

در آيه 30 به افشاگري زنان مصر در مورد زليخا اشاره شده و آمده است:

30. «وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُروِدُ فَتهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَيهَا فِي ضَللٍ مُّبِينٍ؛

و زنان در شهر گفتند: «زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمنّاي كامجويي از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاي گرفت! قطعاً ما او را در گمراهي آشكاري مي بينيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «شَغَف» در اصل به معناي گره بالاي قلب يا پوسته نازك قلب است. و در اين جا به عشق شديد زليخا نسبت به يوسف كه به درون قلب او نفوذ كرده بود، اشاره دارد. «1»

2. از آيه قبل استفاده مي شد كه عزير مصر يا قاضي پرونده اصرار داشتند كه مسئله زليخا تمام شده تلقي شود و مخفي بماند؛ اما از اين آيه استفاده مي شود كه اين راز خانوادگي مخفي نماند و به بيرون از كاخ راه يافت.

3. گويندگان اين سخنان درباره عشق زليخا، زنان اشراف مصر بودند كه خود فتنه و نيرنگ را دنبال مي كردند؛ زيرا در آيات بعد مي خوانيم كه نيرنگ كرده و مهمان دربار شدند و زليخا از آنان پذيرايي كرد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 75

4. از اين آيه روشن مي شود كه خبر عشق زليخا به درون دستگاه حكومتي و سرا پرده درباريان راه يافته بود و رفته رفته به سطح شهر كشيده شد؛ البته اين گونه افشاگري ها، در قصرهاي پر فساد پادشاهان

مطلبي عادي است.

آموزه ها و پيام ها

1. گناه و خيانت نكنيد كه در اين دنيا نيز رسوا مي شويد و انگشت نماي خاص و عام مي گرديد.

2. روابط نامشروع نوعي گمراهي و مستحقّ سرزنش است.

3. زنان نقش موثري در افشاگري دارند؛ بنابراين، مراقب باشيد.

***

در آيه 31 به صحنه سازي زليخا و غافل گير شدن زنان مصر درباره زيبائي يوسف اشاره شده و آمده است:

31. «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَئاً وَءَاتَتْ كُلَّ وحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّيناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حشَ لِلَّهِ مَا هذَا بَشَراً إِنْ هذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ؛

و هنگامي كه (زليخا) فريبكاري آن (زن) ان را شنيد، به سراغشان فرستاد، و براي آنان بالش (و ميوه) فراهم ساخت؛ و به هر يك از آنان كاردي داد، و (به يوسف) گفت: «بر آنان در آي.» و هنگامي كه (زنان) او را ديدند، وي را بزرگ شمردند، و (چنان از زيبايي او متحيّر شدند كه) دستانشان را بريدند؛ و گفتند: «منزه است خدا! اين بشر نيست؛ اين جز فرشته اي ارجمند نيست!»

نكته ها و اشاره ها

1. به باور برخي مفسران، زنان مصري كه به افشاگري و شايعه پراكني عليه زليخا دست مي زدند، قصد تحريك او را داشتند، تا به بهانه اثبات

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 76

بي گناهي زليخا، به كاخ او بروند و يوسف را ببينند و با او دوست شوند «1» و اين مطلب با تعبير «مَكرِهنّ» كه در اين آيه آمده، سازگار است.

2. واژه «مُتَّكأً» به معناي چيزي است كه بر آن تكيه مي كنند؛ مانند بالش، تخت و صندلي كه در قصرهاي آن زمان نيز معمول بوده است «2». البته برخي اين واژه را به معناي

«اترُج» «3» (يا تُرَنج) گرفته اند كه از خانواده مركبات است؛ «4»- «5» در هر صورت، اين تعبير نشان مي دهد زليخا براي زنان مجلس پذيرايي فراهم ساخت «6» و در آن جا ميوه اي آورد كه به كارد نياز داشت.

3. تعبير «اخرُج» كه در اين آيه آمده، به معناي «خارج شو» است؛ يعني زليخا به غلامش يوسف گفت: خارج شو، و نگفت داخل شو. اين تعبير نشان مي دهد كه يوسف را در اطاق هاي دروني كاخ سرگرم ساخته بود. تا از در ورودي وارد نشود. و ورودش غير منتظره باشد.

4. واژه «حاشا» به معناي طرف و ناحيه و «تحاشي» به معناي كناره گيري است و اين تعبير يعني «خدا منزّه است.» و اشاره مي كند كه يوسف نيز بنده اي پاك و منزّه است.

5. از اين آيه استفاده مي شود زنان مصر چون جمال بي مثال يوسف را ديدند، متحيّر شده و به نوعي خود فراموشي يا از خود بيگانگي دچار گرديدند و دست هاي خود را كاملًا بريدند؛ زيرا در آيه به «قطع دست» تعبير شده است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 77

6. از اين آيه استفاده مي شود كه مردم مصر در عصر يوسف، به فرشتگان الهي عقيده داشتند و زيبايي يوسف را به زيبايي فرشته تشبيه كردند.

7. از اين آيه استفاده مي شود كه زليخا زن سياستمداري بوده است، آن گونه كه توانست رقباي خود را غافل گير كرده و حيله آنان را از ميان بردارد.

8. يكي از زيبايي هاي شيوه داستان گويي قرآن در اين است كه از زيبايي يوسف به طور مستقيم هيچ سخني نمي گويد، ولي صحنه را به گونه اي گزارش مي كند كه زيبايي يوسف در ذهن ها نقش مي بندد.

آموزه ها و پيام ها

1. اگر زمان امتحان

فرا رسد، نيرنگ بازان رسوا مي شوند.

2. يوسف عليه السلام با آن همه زيبايي پاك ماند و اين درسي است براي همگان تا به او اقتدا كنند.

3. مدعيان سرزنشگر را با امتحان رسوا كنيد.

***

در آيه 32 به عذرتراشي و بي پروايي زليخا اشاره شده و آمده است:

32. «قَالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ روَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُوناً مِنَ الصغِرِينَ؛

(زليخا) گفت: «و اين كسي است كه مرا در مورد او سرزنش مي كرديد؛ و در واقع از او تمنّاي كامجويي وجودش را كردم؛ و [لي خود را حفظ كرد، و اگر آنچه را فرمانش مي دهم انجام ندهد، قطعاً زنداني خواهد شد؛ و مسلّماً از كوچك شدگان خواهد بود.»

نكته ها و اشاره ها

1. هنگامي كه مجلس بزم زنان مصر، به مجلس بريدن دست ها و حيرت در زيبايي يوسف تبديل شد، زليخا فرصت را غنيمت شمرد و اشاره كرد كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 78

شما در يك صحنه يوسف را ديديد و اين گونه شيدا شديد، پس من كه هر روز او را مي بينم، حق دارم عاشق او شوم و مستحق سرزنش نيستم. اين سخنان زليخا در حقيقت نوعي عذرتراشي و توجيه خلاف كاري خود بود.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه صحنه ميهماني زنان مصر سرآغاز بي پروايي آنان بود، به گونه اي كه زليخا بي باكانه و بدون حيا به تمنّاي هوس آلود خود از يوسف اشاره كرد.

اين نكته روشن مي كند كه آن مجلس از حالت عادي خارج شده و برخي زنان شيداي يوسف از زليخا حمايت كردند و همان گونه كه در برخي احاديث اشاره شده، برخي زنان نيز خواستار ارتباط با يوسف شدند

«1»- «2» و در اين جا بود كه زليخا اسرار خود را فاش كرده، حتي يوسف را به زندان تهديد كرد.

3. اين آيه شاهدي بزرگ بر عصمت و پاكي يوسف پيامبر صلي الله عليه و آله است كه حتي دشمن او نيز به پاكدامني او گواهي مي دهد.

4. مقايسه اين آيه با آيه 25 همين سوره نكته اي جامعه شناختي و روان شناختي را به ما مي آموزد.

در آيه 25 آمده بود كه زليخا درها را بست تا كسي متوجه گناه او نشود و حتي گناه خود را به گردن يوسف مي انداخت، و در حقيقت هنوز بي پروا نشده بود و رسوايي خود را نمي پذيرفت؛ ولي پس از شايعه پراكني و افشاگري زنان مصر و هنگامي كه در آن مجلس همراهان و رقيباني براي گناه خود پيدا كرد، بي پروا شد، آن گونه كه به گناه خود اعتراف و حتي تلاش كرد با تهديد يوسف را به گناه وادارد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 79

آري، پرده دري و افشاگري در مورد گناهان ديگران از نظر رواني سبب بي پروايي افراد و از نظر اجتماعي سبب گسترش گناه و از بين رفتن زشتي آن در جامعه مي شود.

آموزه ها و پيام ها

1. فرآيند بزم خطاكاران، پرده دري و شيوع گناه است.

2. ديگران را بر كاري كه خود مايل به آن هستيد، سرزنش نكنيد.

3. عشق گناه آلود انسان را به رسوايي مي كشد.

4. عاشق شكست خورده به تهديد و تحقير روي مي آود.

5. اعمال زشت ديگران را فاش نسازيد كه بر پرده دري آن ها مي افزايد.

***

درآيه 33 به مقاومت همراه باپاكي ومناجات يوسف اشاره شده و آمده است:

33. «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ

إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجهِلِينَ؛

(يوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه (زنان) مرا به سوي آن مي خوانند؛ و اگر نيرنگ آن (زن) ان را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل مي شوم و از نادانان خواهم بود.»

نكته ها و اشاره ها

1. از تعبير «يَدعُونني» و «كَيدَهُنّ» استفاده مي شود كه پس از ماجراي مجلس زنان دربار مصر، بسياري از آن ها براي يوسف نقشه كشيدند، ولي يوسف در برابر همه آن ها مقاومت نمود. «1»

2. در آيه پيش گذشت كه زليخا يوسف را در معرض تماشاي زنان

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 80

هوس باز دربار قرار داد، به گونه اي كه همگي به يوسف فشار آورند، ولي در اين آيه اشاره شده كه چگونه يوسف با شجاعت تصميم خود را گرفت و در برابر هوس هاي آلوده آنان ايستادگي كرد و زندان را بر خواسته شان ترجيح داد.

3. رفتار يوسف عليه السلام به ما مي آموزد كه در لحظات بحراني راهي جز پناه بردن به خدا نيست و همين وابستگي مطلق به خداست كه زمينه استقامت و استفاده از الطاف خاص و پنهان پروردگار را فراهم مي سازد.

4. يوسف مي دانست كه زندان نوعي گرفتاري جسم است، ولي براي آزادي اراده و روح خود اهميت بيشتري قائل بود؛ از اين رو، حاضر نشد كه بيرون از زندان بماند و اسير شهوت هوس هاي آلوده شود، بلكه به زندان رفت و از آلودگي ها آزاد گرديد.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه هر آزاد بودني ارزش نيست و هر زندان رفتني عيب نيست.

آموزه ها و پيام ها

1. براي مؤمنان واقعي زندان بهتر از آلوده شدن به گناه است.

2. اگر لطف خدا نباشد، انسان در برابر نيرنگ هاي زنان آلوده گرفتار مي شود.

3. راه نجات از آلودگي جنسي، پناه بردن به خدا و استمداد از او است.

4. انحراف و گناه نوعي بي خردي و ناداني است.

***

در آيه 34 به پذيرفته شدن دعاي يوسف اشاره شده و آمده است:

34. «فَاسْتَجَابَ لَهُ

رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛

و پروردگارش (دعاي) او را پذيرفت؛ و نيرنگ آن (زن) ان را از او بگردانيد؛ [چرا] كه در حقيقت تنها او شنوا [و] داناست.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 81

نكته ها و اشاره ها

1. از واژه «فاء» در اين آيه استفاده مي شود كه دعاي يوسف بي درنگ پذيرفته شد و نيرنگ زنان از او دفع گرديد.

2. اين آيه اشاره دارد كه خدا نيايش هاي بندگان را مي شنود و از درون آنان آگاه است و مشكلات آنان را مي داند.

آموزه ها و پيام ها

1. خدا دعاي پناه جويان و امداد خواهان را مي پذيرد و آنان را در لحظات بحراني مقابله با گناه، امداد مي رساند و نجات مي دهد.

2. راه نجات از نيرنگ زنان گنهكار، پناه بردن به خداست.

***

در آيه 35 به زنداني شدن يوسف به جهت پاكدامني اش، اشاره شده و آمده است:

35. «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الْآيتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّي حِينٍ؛

آنگاه، پس از اين كه نشانه هاي (پاكي يوسف) را ديدند، به نظرشان آمد، كه قطعاً او را تا مدّتي زنداني كنند.»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيات پيشين ديديم كه زليخا نخست پيشنهاد زنداني كردن يوسف را مطرح كرد «1»، ولي با رسوائي او در دادگاه خانوادگي، عزيز مصر يوسف را زنداني نكرد. زليخا بار ديگر در مجلس زنان مصر، يوسف را تهديد كرد كه اگر خواسته هاي شهواني او را بر آورده نسازد، زنداني خواهد شد «2» و آنگاه بود كه يوسف در مناجات خود عرض كرد: «زنداني براي من بهتر از آلودگي به گناه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 82

است.» و اين دعاي او مستجاب شد و از آلودگي نجات يافت ولي به زندان افتاد.

2. واژه «بَدا» به معناي پيدا شدن رأي جديد است؛ يعني قبلًا تصميم زنداني كردن يوسف را نداشتند، ولي اين عقيده بعداً براي عزيز مصر و مشاورانش پيدا شد؛ زيرا همگان خبرجلسه عجيب زنان دربار و پاكدامني يوسف را شنيده بودند كه رسوايي زليخا را در پي داشت و اين مطلب براي درباريان بسيار ناگوار بود و تنها چاره اي كه براي اين كار يافتند، زنداني كردن يوسف بود، تا در بين مردم اين گونه وانمود شود كه مجرم اصلي يوسف بوده است.

«1»

3. يوسف به سبب پاكي و بي گناهي به زندان افتاد، ولي آنان جسم يوسف را زنداني كردند، امّا روح و اراده او آزاد و پاك باقي ماند.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف را در دربار مصر به زندان محكوم كردند، و اين كار با مشورت يا دادگاهي تشريفاتي و پنهاني همراه بود؛ زيرا با وجود دلايل و نشانه هاي روشن به نفع يوسف، باز محكوم شد و به صورت موقت روانه زندان گرديد.

5. از اين كه يوسف را به صورت بازداشت موقت زنداني كردند، استفاده مي شود كه آنان مي خواستند سر و صدا و شايعات و رسوايي زليخا كم تر جلوه كند و يوسف و قضاياي او به فراموشي سپرده شود تا بعد تصميم نهايي درباره يوسف گرفته شود.

آموزه ها و پيام ها

1. كاخ نشينان هوس باز، بي گناهان را به جرم پاكي به زندان افكندند تا از رسوايي خود بكاهند، ولي در طول تاريخ همواره رسوا شده اند.

2. هر گاه نشانه هاي بي گناهي كسي ظاهر شد، او را مجازات نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 83

در آيه 36 به دو نفر زنداني همراه يوسف و رؤياي عجيب آنان اشاره شده و آمده است:

36. «وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّي أَرَينِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَينِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَيكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ؛

و دو غلام جوان، همراه او داخل زندان شدند؛ يكي از آن دو (به يوسف) گفت: «براستي من در خواب، خودم را مي بينم كه (انگور براي) شراب مي فشارم.» و ديگري گفت: «براستي من در خواب خودم را مي بينم كه بر سرم ناني حمل مي كنم، كه پرندگان از آن مي خورند! ما

را از تعبير آن (خواب ها) آگاه ساز، [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مي بينيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. مفسران نوشته اند كه اين دو جوان زنداني، دو مأمور دربار بوده اند؛ يكي آبدار و ديگري آشپز، و به سبب بدگويي دشمنان و وارد شدن تهمت مسموم كردن پادشاه به آن ها، روانه زندان شده بودند. «1»

2. اين دو جوان زنداني از سيماي ملكوتي يوسف يا از اخلاق نيك و مشكل گشاي او و يا از سخنان او متوجه شدند درباره تعبير خواب آگاهي هاي وسيعي دارد؛ «2» از اين رو، به او رجوع كردند.

3. در اين آيه، واژه «فَتي براي معرفي آن دو نفر زنداني به كار رفته است.

اين واژه به معناي «جوان» بوده و به جاي واژه «عبد» و «برده» به كار رفته است كه نوعي احترام به آن دو زنداني است و اين، رعايت ادب را به همگان مي آموزد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 84

4. يكي از آن دو جوان زنداني در خواب ديده بود انگور را براي شرابسازي مي فشارد، يا انگوري را كه تخمير شده، براي صاف و خارج كردن شراب آن مي فشرد، و يا انگور را مي فشرد تا آب انگور براي شاه تهيه كند، در حالي كه هنوز شراب نشده بود؛ ولي از آن جا كه مي توانسته به شراب تبديل شود، به آن «خَمْر» گفته شده است.

5. تعبير «انّي اراني» به معناي «من در خواب مي بينم»، به جاي جمله «من در خواب ديدم» به كار رفته است. اين تعبير شايد به جهت حكايت حال باشد»

و يا اين كه آن جوان زنداني بارها اين خواب را ديده است.

6. واژه «تأويل» در اين جا به معناي تعبير خواب به

كار رفته است؛ همانگونه كه در آيه ششم اين سوره به كار رفته بود.

آموزه ها و پيام ها

1. رؤيا را ساده نپنداريد، كه برخي رؤياها اسراري را بيان مي كند.

2. براي تعبير خواب به سراغ نيكوكاران برويد.

3. احترام زندانيان را حفظ كنيد.

***

در آيه 37 به تعبير كردن يوسف و كار فرهنگي او در زندان اشاره شده و آمده است:

37. «قَالَ لَايَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كفِرُونَ؛

(يوسف) گفت: «غذايي كه بدان روزي داده شويد، براي شما نمي آورند، مگر اين كه، قبل از آوردن (غذا) براي شما، از تعبير آن شما را باخبر

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 85

سازم؛ اين، از چيزهايي است كه پروردگارم به من آموخته است؛ در واقع من آيين گروهي را ترك كردم، كه به خدا ايمان نمي آورند، و آنان همان منكران آخرتند.»

نكته ها و اشاره ها

1. در اين آيه اشاره شده كه يوسف پيش از هر چيز از آن دو جوان زنداني استقبال كرد و به آنان اطمينان داد كه قبل از رسيدن وقت غذا، تعبير خوابشان را بيان خواهد كرد؛ «1» سپس از اين تأخير و فرصت ايجاد شده براي ارشاد آن دو جوان استفاده كرد.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه پيامبران الهي، از هر فرصتي براي ارشاد و هدايت مردم استفاده مي كردند، و حتي از مراجعه دو زنداني جوان، براي بيان مطالب مذهبي بهره مي بردند.

3. يوسف عليه السلام اشاره كرده كه من هيچ از خود ندارم و حتي دانش تعبير خواب من از خداست و آن هم به دليل ايمان به خدا و رستاخيز و ترك كفرپيشه گان به من داده شده است.

4. مقصود يوسف از گروهي كه به

خدا ايمان نداشتند و آخرت را انكار مي كردند، يا مردم بت پرست مصر و يا بت پرستان كنعان بوده است. «2»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 86

آموزه ها و پيام ها

1. مبلغان مذهبي، در زندان هم، از تلاش فرهنگي فروگذار نكنند.

2. هر كس ظلمت هاي كفر را رها سازد، به نور علم مي رسد. «1»

3. دانش تعبير خواب، هديه اي الهي است.

***

در آيه 38 به معرفي يوسف و زمينه سازي تبليغات ديني او در زندان اشاره شده و آمده است:

38. «وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِي إِبْرهِيمَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْ ءٍ ذلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَشْكُرُونَ؛

و از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروي كردم. براي ما شايسته نبود، كه هيچ چيزي را شريك خدا قرار دهيم؛ اين از بخشش خدا بر ما و بر مردم است؛ و ليكن بيشتر مردم سپاسگزاري نمي كنند.»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف عليه السلام محيط زندان و حضور دو جوان را فرصتي مناسب براي زمنيه سازي دعوت به توحيد مي دانست، از اين رو، به معرفي خود و آيين توحيدي حضرت ابراهيم عليه السلام پرداخت.

2. يوسف عليه السلام در اين آيه شرك و بت پرستي را نكوهش كرد، ولي به طور مستقيم به شرك دو جوان زنداني اشاره ننمود.

3. براساس اين آيه، يوسف عليه السلام فضل و موهبت الهي را كه از جهت فطرت، خاندان ابراهيم عليه السلام و همه مردم را در بر مي گيرد و آنان را به توحيد رهنمون مي شود، يادآور شد و حسّ سپاس گزاري را در آن دو جوان زنداني تقويت كرد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 87

4. در اين آيه از «اسحاق عليه السلام» كه جدّ يوسف است، با عنوان «پدر» ياد شده است؛ بنابراين، استفاده مي شود كه در قرآن واژه «اب» به پدر و جد هر دو گفته مي شود؛ مانند «آزر»

كه عمو يا جد مادري ابراهيم عليه السلام بوده است.

5. اصالت خانوادگي، از فضيلت هاي مورد توجه قرآن است؛ از اين رو، يوسف عليه السلام پدران خود را معرفي مي كند و اين روشي است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، امام حسين عليه السلام و امام سجاد عليه السلام نيز براي معرفي خود به كار برده اند؛ البته اصالت خانوادگي در اسلام اصل نيست بلكه در كنار فضيلت هايي چون علم، تقوا، جهاد و بصيرت مطرح است.

6. واژه «ملّة» در اين آيه به معناي «آيين» است و از تعبير «آيين ابراهيم و اسحاق و يعقوب» استفاده مي شود كه پيامبران الهي از اصول مشتركي در آيين خود پيروي مي كردند.

آموزه ها و پيام ها

1. آيين توحيد، موهبتي الهي براي همه انسان هاست.

2. شرك در تمام ابعادش مردود است.

3. پيامبران الهي در اصل آيين و هدف همراه اند «1».

4. بيشتر مردم در برابر موهبت الهي ناسپاسند؛ (ولي ما تلاش كنيم كه جزو سپاس گزاران باشيم.)

5. موهبت توحيد را يادآوري كنيد و سپاس گزار آن باشيد.

6. از فرصت زندان براي بيان معارف الهي و تاريخ پيامبران استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 88

در آيه 39 به استدلال يوسف براي توحيد اشاره شده و آمده است:

39. «يصحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوحِدُ الْقَهَّارُ؛

اي دو زنداني همراهِ من! آيا پروردگاران پراكنده بهترند، يا خداي يگانه چيره؟!»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف زندان را به كانون تربيت تبديل و در سخنان پيشين خود، دل هاي دو جوان زنداني را براي پذيرش حقيقت توحيد آماده كرد و در اين آيه، يكي از دلايل خود را براي توحيد بيان نمود.

2. برخي مفسران حكايت كرده اند كه مردم مصر در آن زمان سه چيز مي پرستيدند؛ گروهي فرشتگان را به عنوان صفات خدا كه منشأ خيرات هستند، مي پرستيدند و گروهي جنيان را به عنوان اين كه منشأ امور شرّ هستند، مي پرستيدند و گروهي برخي افراد بشر مانند فرعون را مي پرستيدند، و اين ها را ارباب و پروردگارهاي متفرق خود مي دانستند. «1»

3. «الواحد» يعني خدا يكي است، ولي واحد عددي نيست كه قابل دو يا سه شدن باشد، بلكه يكتايي است كه دوّمي ندارد.

4. خدا «قهّار» است؛ يعني او بر هر چيزي تسلّط دارد و چيره است و چيزي بر او مسلّط نيست؛ پس او همه تفرقه ها را باطل مي كند و اساساً غير ذات خدا هيچ چيز وجودي مستقل ندارد و صفات

او نيز عين ذات او است؛ بنابراين، تفرقه اي در عبادت او نخواهد بود. «2»

5. اين آيه دليلي بر تعيين خدا به عنوان تنها معبود است؛ از اين رو، واژه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 89

«خَير» به كار رفته كه معناي افعل تَفضيل دارد؛ يعني آيا پروردگارهاي متفرق براي عبادت بهترند يا خدا؟ «1»

اين پرسش كه براي تعيين يكي از دو طرف (ارباب يا خدا) است، در آيه بدون پاسخ مانده و در حقيقت، پاسخ روشن آن بر عهده وجدان و عقل بشر قرار گرفته است و اين همان روش مقايسه مي باشد كه در قرآن از آن زياد استفاده شده و يك روش تربيتي نيكو است.

6. حاصل اين استدلال يوسف عليه السلام بر توحيد عبادي، آن است كه پرستش معبود اگر براي الوهيت و وجود واجب او است، خدا واحد قهّار است و اصلًا براي او دوّمي تصور نمي شود؛ پس معبودها و پروردگارهاي متعدد بي معناست «2».

7. برخي مفسران، اين آيه را اشاره به پراكندگي هاي اجتماعي دانسته اند كه از اثر شرك و بت هاي متفرق سرچشمه مي گيرد؛ همان اموري كه سبب چيره شدن طاغوت ها بر مصر شده بود و در حقيقت، يوسف عليه السلام مشركان را دعوت مي كند كه زير پرچم توحيد گرد آيند تا خودكامگان ستمگر را از جامعه خود برانند و از زندان نجات يابند. «3»

آموزه ها و پيام ها

1. انسان هاي صالح زندان را نيز به كانون تربيت تبديل مي كنند.

2. مبلغان ديني با مخاطبان خود، با محبت و احترام برخورد كنند تا تبليغات ديني آن ها آثار بيشتري بر جاي گذارد.

3. از روش «پرسش و مقايسه» براي ارشاد مردم استفاده كنيد. «4»

***

تفسير قرآن مهر

(ويژه جوانان)، ج 24، ص: 90

در آيه 40 نشان داده شده كه يوسف زندان را به يك كانون آموزشي تبديل كرده و «توحيد» را تبيين نمود:

40. «مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّآ أَسْمَآءً سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ؛

غير از خدا (معبودي) را نمي پرستيد، جز نام هايي كه شما و پدرانتان آن ها را نامگذاري كرده ايد، [و] خدا هيچ دليلي براي آن [ها] فرو نفرستاده است؛ حكم جز براي خدا نيست؛ فرمان داده كه جز او را نپرستيد. اين دين استوار است؛ و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.»

نكته ها و اشاره ها

1. اين آيه دليل ديگري براي اثبات توحيد عبادي است كه مي گويد: اگر عبادت معبودان براي آن است كه اين ها شريك خدايند و براي شما نزد او شفاعت مي كنند، بدانيد كه اين معبودها، نام هاي بي محتوا و بي مسمّا و ساخته پندار شماست و دليلي براي اثبات آن ها وجود ندارد؛ بنابراين، خدا تنها معبود واقعي است. «1»

2. واژه «سُلطان» به معناي برهان و دليلي است كه بر عقل ها تسلّط مي يابد «2» و اين آيه اشاره دارد كه شرك و بت پرستي نه تنها دليل عقلي ندارد (زيرا دلايل عقلي توحيد را اثبات مي كند) بلكه دليل نقلي نيز براي اثبات شرك وجود ندارد و خدا چيزي در اين مورد نازل نكرده است.

3. در اين آيه آمده است كه: «هيچ حكمي جز براي خدا نيست»؛ زيرا كسي حق فرمان دادن دارد كه مالك همه تصرفات و تدبير چيزي باشد و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 91

هيچ كس جز خدا مالك مطلق و مدبّر جهان و

مردم نيست؛ پس تنها او است كه فرمان مي راند. «1»

البته دستورهاي پيامبر و جانشينان معصوم او در حقيقت به حكم الهي باز مي گردد و از اين رو معتبر است.

4. جمله «هيچ حكمي جز براي خدا نيست» در حقيقت دليل جمله هاي بعدي و قبلي آيه است؛ زيرا اگر تنها خدا مالك حقيقي است و تنها او فرمان مي دهد، پس حجّت نيز از ناحيه او صادر مي شود و عبادت هم تنها مخصوص او است. «2»

5. «قيّم» يعني چيزي كه بر پاي خود ايستاده و مي تواند امور را تدبير كند و منظور از «الدينُ القيّم» توحيد در همه ابعاد آن است كه پا بر جا بوده و قادر است جامعه انساني را به سر منزل سعادت برساند و اين دين استوار و آيين مستقيم الهي است كه تزلزل و انحرافي در آن راه ندارد. «3»

6. از اين آيه استفاده مي شود كه بيشتر بت پرستان، جاهل اند و از حقايق دين الهي و استواري آن آگاهي ندارند.

آموزه ها و پيام ها

1. هيچ معبودي، غيرخدا، واقعي نيست بلكه ساخته پندارهاست.

2. عقايد بايد مبتني بر دلايل استوار باشد.

3. فرمان حقيقي (كه ناشي از مالكيت حقيقي است) تنها از آن خداست.

4. جز خدا را نپرستيد و توحيد عبادي خود را كامل كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 92

در آيه 41 به تعبير خواب دو جوان زنداني اشاره شده و آمده است:

41. «يصحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ؛

اي دو زنداني همراه من! امّا يكي از شما (دو نفر، آزاد مي شود؛) پس به ارباب خود شراب مي نوشاند؛ و امّا ديگري پس به

دار آويخته مي شود؛ و پرندگان از سرِ او مي خورند. چيزي كه درباره آن پرسيديد، (تقدير آن) پايان يافته است.»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيه 36 بيان شد كه به همراه يوسف دو نفر جوان نيز زنداني بودند، و آنان هر كدام رؤيايي ديدند و تعبير خوابشان را از يوسف خواستند. يكي از آن دو زنداني خواب ديده بود كه انگور را براي شرابسازي مي فشارد؛ يوسف خواب او را اين گونه تعبير كرد كه آزاد مي شود و ساقي شراب ارباب (يا شاه) مي شود.

2. زنداني ديگر در خواب ديد كه نان بر سر خود حمل مي كند و پرندگان از آن مي خورند؛ يوسف خواب او را اين گونه تعبير كرد كه به دار آويخته مي شود و پرندگان از سر او مي خورند.

3. يوسف عليه السلام در هنگام بازگو كردن تعبير خواب به صورت مبهم گفت:

«يكي از شما» و مشخص نكرد كه كدام تعبير خواب از چه كسي است. چراكه نمي خواست خبر ناگوار به دارآويخته شدن را صريح تر از اين بيان كند.

4. آخرين جمله يوسف عليه السلام كه فرمود: اين تعبير خواب قطعي است، يا براي تأكيد مطلب بود كه بفهماند در مورد سخنانش قاطع است؛ نوعي اخبار غيبي به آموزش الهي است و يا در پاسخ يكي از دو زنداني بود كه خواب خود را انكار مي كرد تا از تعبير آن فرار كند. «1»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 93

5. برخي مفسران احتمال داده اند كه اين آيه و تعبير خواب آن دو نفر اشاره باشد كه در محيطهاي فاسد و رژيم هاي ستمگر، انسان هاي فاسد و شراب خوار آزاد مي شوند، ولي كساني كه براي كمك به اجتماع قدم بر مي دارند تا نان

مردم تأمين كنند، حق حيات ندارند و به مرگ محكوم مي شوند «1».

7. در احاديث از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است: «رؤياهاي نيك از بشارت هاي الهي و يك هفتادم نبوّت است.» و بر اين مطلب در خصوص مؤمنان، به ويژه در آخر الزمان، تأكيد شده است «2».

اين احاديث اشاره دارد كه برخي مژده ها يا خبرهاي بد، در خواب به انسان القا مي شود، هرچند كه تعبير اين خواب ها به فراست و دانش خاصي نياز دارد.

8. اين كه يوسف عليه السلام ابتدا «فشردن انگور براي شراب سازي» را تعبير كرد، يا به جهت رعايت نوبت بود؛ زيرا ابتدا او خوابش را بيان كرده بود، و يا بدين جهت بود كه خواب او از آزادي و زندگي خبر مي داد؛ از اين رو، آن را بر تعبير خواب دوم كه به اعدام صاحبش تعبير شد، مقدم داشت.

9. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف از غيب خبر داشت و با استفاده از دانش تعبير خواب حوادث آينده را به صورت قطعي پيش گويي مي كرد.

آموزه ها و پيام ها

1. رؤياهاي انسان ها، گاهي حامل خبرهاي غيبي است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 94

2. (اگر مي توانيد،) خواب ديگران را تعبير كنيد.

***

در آيه 42 به تلاش يوسف براي رهايي ونقش آفريني شيطان در حافظه افراد و طولاني شدن زندان او اشاره شده و آمده است:

42. «وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسهُ الشَّيْطنُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ؛

و (يوسف) به آن كسي از آن دو نفر، كه مي دانست كه او نجات مي يابد، گفت: «مرا نزد اربابت ياد كن.» و [لي شيطان يادآوري به اربابش را، از

ياد او برد، پس چند سالي در زندان درنگ كرد.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «بِضْع» به معناي «كم تر از ده» است. پس يوسف كم تر از ده سال در زندان باقي مانده است؛ «1» البته به گفته برخي مفسران، يوسف قبل از اين ماجرا پنج سال در زندان بود و بعد از اين نيز هفت سال باقي ماند. «2»

2. واژه «ظنّ» در اين جا به معناي اعتقاد و اطمينان است و امكان دارد مقصود آيه، اعتقاد يوسف به آزادي آن جوان و يا اعتقاد آن جوان به آزادي خودش باشد. «3»

3. منظور از كسي كه «شيطان او را به فراموشي انداخت كه اربابش را ياد كند.» همان زنداني آزاد شده مي باشد كه ساقي پادشاه گرديد «4»، ولي شيطان يوسف را از ياد او برد و در نتيجه مدتي طولاني بر زنداني او افزوده شد.

4. تلاش كردن يوسف عليه السلام براي نجات خويش و استفاده از وسايل عادي براي اثبات بي گناهي اش در نزد سران مصر، امري طبيعي و معقول است و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 95

اين بدان معنا نيست كه انسان اسباب را مستقل بداند، بلكه همه اين وسايل را خدا فراهم كرده كه انسان از آن ها استفاده كند.

5. اين سخن كه يوسف عليه السلام، خدا را فراموش كرده و به طور مستقل به اسباب طبيعي روي آورد و ترك اولايي مرتكب شد و از اين رو، تأديب و زنداني او طولاني تر شد، مخالف نص قرآن كريم است؛ زيرا قرآن يوسف را خالص شده معرفي مي كند و شيطان در افراد خالص شده نفوذي ندارد. «1»

6. از اين آيه استفاده مي شود كه امكان دارد شيطان در حافظه انسان ها تأثير

گذاشته و با وسوسه و سرگرم كردن انسان به برخي كارها، ذهن او را از مطالبي ديگر منحرف سازد و او را به فراموشي اندازد.

آموزه ها و پيام ها

1. پيامبران نيز از راه هاي معمولي براي حلّ مشكلات خود استفاده مي كردند «2» (هر چند كه مؤثر واقعي را خدا مي دانستند و بر او توكّل مي كردند).

2. شيطان، مخالف آزادي پيامبران است و در اين راه مانع تراشي مي كند.

3. اگر به زندان افتاديد از درون زندان نيز براي آزادي خود تلاش كنيد.

***

در آيه 43 به رؤياي عجيب سلطان مصر اشاره شده و آمده است:

43. «وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَي سَبْعَ بَقَرتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِستٍ يأَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْييَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبُرُونَ؛

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 96

و سلطان (مصر) گفت: «براستي من [در خواب ديدم، هفت گاو فربه را كه هفت [گاو] لاغر آن ها را مي خورند؛ و (نيز) هفت خوشه سبز و [هفت خوشه خشكيده ديگر را (در خواب ديدم.) اي اشراف! اگر تعبير خواب مي نماييد، درباره خواب من پاسخ مرا بدهيد!»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيات پيشين بيان شد كه يوسف به جرم پاكدامني به زندان افتاد و با دو جوان زنداني آشنا شد و تلاش او براي نجات به جايي نرسيد و سال ها در زندان ماند و شايد به خودسازي، ارشاد و كمك به زندانيان مي پرداخت.

2. اين آيه و آيات بعد به خواب پادشاه مصر اشاره مي كند؛ حادثه اي كه سرنوشت يوسف و مردم مصر را دگرگون مي سازد. برخي نام اين پادشاه را كه فرعون مصر در زمان يوسف عليه السلام بود، «وَليد بن رَيّان» گفته اند. عزير مصر نيز وزير او بود. «1» البته به احتمال برخي مفسران، پادشاه ياد شده همان عزيز مصر است. «2»

3. واژه «تَعبُرُون» در اصل به معناي «عبور» و در اين جا

به معناي «تأويل» و «تعبير خواب» است؛ يعني همانگونه كه عابر از محلي عبور مي كند، معبّر خواب نيز از ظاهر خواب به ماورا و حقايق آن عبور مي كند و از آن ها خبر مي دهد. «3»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 97

آموزه ها و پيام ها

1. اگر خدا بخواهد و مصلحت بداند، سرنوشت ملتي را با يك رؤيا تغيير مي دهد.

2. براي تعبير رؤيا به نزد متخصصان، يعني معبّران برويد.

3. خواب هاي پادشاهان غيرالهي نيز ممكن است در بردارنده خبري سرنوشت ساز باشد.

***

در آيه 44 به ناتواني اشراف مصر از تعبير خواب پادشاه اشاره شده و آمده است:

44. «قَالُواْ أَضْغثُ أَحْلمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ اْلْأَحْلمِ بِعلِمِينَ؛

(اشراف) گفتند: « [اينها] يك دسته خواب هاي پريشان است؛ و ما از تعبير اين (گونه) خواب ها آگاه نيستيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «اضْغاث» به معناي «بسته اي از هيزم يا گياه» است و واژه «احْلام» به معناي «رؤياها» است؛ در نتيجه اين دو واژه در كنار هم به معناي خواب هاي پريشان است. «1»

2. اين كه اشراف دربار مصر رؤياي سلطان را تعبير نكردند، يا بدين جهت بود كه واقعاً نمي توانستند خواب هاي پيچيده را تعبير كنند، و يا از اين رو بود كه اين خواب را نشانه اي از حوادث دردناك مي دانستند و نمي خواستند با گفتن آن پادشاه را آزرده خاطر كنند. «2»

3. از اين آيه استفاده مي شود كه اشراف دربار مصر، انسان هاي ناآگاهي بودند كه مي خواستند جهل خود را توجيه كنند و از اين رو، رؤياي پادشاه را

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 98

پريشان و پيچيده معرفي كردند، در حالي كه همين رؤيا را يوسف عليه السلام به خوبي تعبير كرد و ملت مصر را نجات داد.

4. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه: «رؤيا بر سه قسم است:

- قسم اول مژده اي از خدا براي افراد مؤمن است.

- قسم دوم خواب هاي شيطاني است كه انسان را مي ترساند.

- و قسم سوم اضغاث احلام (: خواب هاي پريشان)

است.» «1»

5. از احاديث استفاده مي شود كه خواب هاي پريشان در اثر پر خوابي يا خيالات امور روزانه بر انسان عارض مي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها

1. نبايد ناآگاهي خود را با بي ارزش كردن كارهاي ديگران توجيه كنيم.

2. يك دسته از خواب هاي پريشان تعبير ندارد.

***

در آيه 45 به راهنمايي جوان نجات يافته از زندان اشاره شده و آمده است:

45. «وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ؛

و آن كسي از آن دو (جوان زنداني) كه نجات يافته بود، و بعد از مدتي (يوسف را) به خاطر آورد، گفت: «من تعبير آن (خواب) را به شما خبر مي دهم؛ پس مرا (به سراغ يوسف زنداني) بفرستيد.»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيات 36 تا 42 سرگذشت دو غلام جوان بيان شد كه با يوسف در زندان بودند و هر دو خواب ديدند و يوسف رؤياي آنان را تعبير كرد و يكي اعدام شد و ديگري نجات يافت و ساقي پادشاه شد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 99

يوسف از اين غلام آزاد شده خواسته بود داستانش را به پادشاه يادآوري كند تا موضوع بازداشت او بار ديگر بررسي شود، ولي غلام خواسته يوسف را فراموش كرد، و اينك پس از آن كه پادشاه خواب ديد و اشراف در تعبير او فرو ماندند، اين جوان به ياد يوسف افتاد و به درباريان و پادشاه خبر داد مردي روشن ضمير و با ايمان وجود دارد كه معبّري قوي است و مي تواند خواب پادشاه را تعبير كند.

2. ممكن است از اين آيه استفاده شود كه يوسف در زندان ممنوع الملاقات بوده و از اين رو است كه آن غلام اجازه خواست تا به ملاقات يوسف برود. «1»

3. از اين آيه و مطالب آيه بعد استفاده مي شود كه سخنان غلام وضع مجلس دربار را دگرگون

كرد و به او اجازه ملاقات يوسف داده و از او خواسته شد هر چه زودتر نزد يوسف رفته و تعبير خواب را بپرسد.

4. واژه «امّة» به معناي عدّه اي است كه براي كاري جمع مي شوند و معمولًا در مورد انسان ها به كار مي رود؛ اما در اين جا مقصود سال هايي است كه آن غلام يوسف را فراموش كرده بود. «2»

آموزه ها و پيام ها

1. نيكي ها در دراز مدت اثر مي كند و سبب نجات انسان مي شود.

2. كارشناسان منزوي را به جامعه معرفي كنيد تا مردم از آنان بهره مند شوند.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 100

در آيه 46 به درخواست تعبير خواب از يوسف اشاره شده و آمده است:

46. «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعِ سُنبُلتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِستٍ لَعَلِي أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ؛

(و او به زندان آمد، و گفت: اي) يوسف، اي (مرد) بسيار راست گو! درباره (خواب) هفت گاو فربه اي كه هفت [گاو] لاغر آن ها را مي خورند؛ و هفت خوشه سبز، و [هفت خوشه خشكيده ديگر، به ما پاسخ ده. باشد كه من به سوي مردم باز گردم، تا شايد آنان آگاه شوند.»

نكته ها و اشاره ها

1. غلامي كه پيش تر با يوسف آشنا شده بود، به سراغ دوست قديمي خود در زندان آمد، تا از بزرگواري و راست گويي او بهره مند شود و خواب پادشاه مصر را تعبير نمايد.

2. تعبيرهايي كه در اين آيه درباره هفت گاو لاغر و چاق و هفت خوشه گزارش شده، همان محتواي رؤياي پادشاه مصر است كه در آيه 43 همين سوره بيان گرديد.

3. در حالي كه غلام، مأمور پادشاه بود و تعبير خواب را براي درباريان مي خواست، در اين آيه اشاره شد كه او مي خواهد به وسيله تعبير خواب پادشاه، مردم را آگاه سازد و از ناراحتي بدر آورد. اين مطلب شايد از اين رو بوده كه رؤياي پادشاه در شهر بين مردم بخش و سبب نگراني آنان شده بود، «1» يا اين كه غلام مي خواست با استفاده از فايده عمومي تعبير خواب، يوسف را به

اين كار ترغيب كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 101

4. واژه «صِدّيق» به كسي گفته مي شود كه گفتار و كردارش يكديگر را تصديق كنند و آن غلام كه رفتار يوسف را در زندان ديده و تعبير خواب صادق او را مشاهده كرده، با وصف «صديق» از او ياد كرد. «1»

گفتني است واژه «صديق» لقب اميرالمومنين علي (ع) است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به وي اعطا فرمود. «2»

آموزه ها و پيام ها

1. تعبير خواب را از انسان هاي صدّيق بپرسيد.

2. از متخصصان زنداني در زمينه تخصص آن ها استفاده كنيد.

3. در هنگام پرسش از تعبير خواب، رؤيا را به صورت كامل نقل كنيد.

4. گاهي برخي رؤياها براي مردم آگاهي بخش و مفيد است.

***

در آيه 47 و 48 به تعبير خواب پادشاه و برنامه هاي هفت ساله اقتصادي اشاره شده و آمده است:

47 و 48. «قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ* ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ؛

(يوسف) گفت: «هفت سال بر شيوه (سابق و با جدّيت) زراعت مي كنيد، و آنچه را درو كرديد، پس جز اندكي از آنچه مي خوريد، آن را در خوشه هايش واگذاريد؛* آنگاه پس از آن، هفت (سال) سختِ (خشكسالي) مي آيد، كه آنچه را براي آن (سال) ها از پيش نهاده ايد، مي خورند، جز اندكي از آنچه ذخيره مي كنيد؛»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 102

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف عليه السلام بدون هيچ قيد و شرطي خواب پادشاه را تعبير كرد؛ تعبير خوابي كه در حقيقت يك برنامه ريزي پانزده ساله، شامل دو برنامه هفت ساله و يك برنامه يك ساله براي اقتصاد مصر بود كه زندگي مردم آن سرزمين را از قحطي نجات مي داد. بيان اين مطالب قدرت مديريت و برنامه ريزي يوسف را به همگان نشان داد.

2. تعبير خوابي كه يوسف ارائه كرد، بسيار حساب شده و متناسب با رؤياي پادشاه بود. او در رؤيايش هفت گاو چاق ديده بود كه نشان از هفت سال فراواني و نعمت است. در رؤياي او، هفت گاو لاغر گاوهاي چاق را

مي خورند كه اين نشانه هفت سال خشك سالي است كه در آن سال ها مردم مي بايست از ذخيره هاي قبلي استفاده كنند.

او در رؤيايش هفت خوشه سبز و خشك ديده بود كه تأكيدي ديگر بر خشك سالي و رهنمودي براي ذخيره سازي غلّات با خوشه هاي آن بود تا زود فاسد نشود و براي هفت سال بعدي قابل استفاده باشد. «1»

3. خواب هاي متعددي كه در اين سوره بيان شده است، يعني رؤياهاي يوسف، دو جوان زنداني و پادشاه مصر، نشان مي دهد در عصر يوسف عليه السلام، دانش تعبير خواب از علوم پيشرفته بوده است و شايد به همين دليل خدا به يوسف بهره اي عالي از اين دانش عطا فرمود؛ به گونه اي كه تعبير خواب معجزه او به شمار مي آمد؛ زيرا يوسف، پيامبر آن عصر بود و معجزه هر پيامبري متناسب با پيشرفته ترين علوم آن عصر مي باشد، تا وقتي دانشمندان آن عصر از مقابله با آن عاجز بمانند، يقين حاصل شود كه اين مطلب سرچشمه اي الهي دارد، «2» و بدين ترتيب، گواه صدق نبوت شود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 103

4. اين آيات اشاره دارند كه برنامه ريزان، براي مقابله با حوادث طبيعي طرح هاي كوتاه مدت و بلند مدت ارائه كنند كه اين، لازمه مديريت صحيح و كلان كشور است، يعني از ذخاير به درستي استفاده كرده تا در آينده به ديگران نيازمند نباشند.

آموزه ها و پيام ها

1. صرفه جويي و ذخيره سازي براي مقابله با بحران هاي اقتصادي لازم است.

2. مديريت و كنترل توليد و توزيع در شرايط بحران اقتصادي، يك ضرورت است.

3. برنامه هاي كوتاه مدت و بلند مدت لازمه اقتصادي سالم و آينده نگر است.

4. برنامه ريزي وتدبير براي آينده، با توكّل وتسليم دربرابر خدا

منافاتي ندارد. «1»

5. خدا چنان قدرتي دارد كه مي تواند با يك رؤيا، پيامبري را از زندان و ملتي را از قحطي نجات بخشد.

6. گاهي رؤياها آگاهي بخش است و مي تواند بازگو كننده رخدادهاي آينده و نشان دهنده راه نجات باشد؛ البته با راهنمايي تعبير كننده هاي توانا و صادق.

***

در آيه 49 به پيش بيني يوسف براي سال بعد از خشك سالي اشاره شده و آمده است:

49. «ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ؛

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 104

آنگاه بعد از آن (خشكسالي)، سالي فرا مي رسد كه در آن باران بر مردم باريده مي شود؛ و در آن (سال ميوه ها) مي فشرند.»

نكته ها و اشاره ها

1. از اين پيش بيني يوسف استفاده مي شود كه او تنها تعبير خواب نمي كرد، بلكه رهبري توانمند بود كه از گوشه زندان براي كشور مصر برنامه ريزي مي كرد و از وضعيت آينده آنان خبر مي داد.

2. واژه «يُغاث» در اين آيه يا از ريشه «غَوْث» به معناي كمك است، يعني خدا در سال پس از خشك سالي به مردم كمك مي كند و مشكلات برطرف مي شود، يا از ريشه «غِيْث» است؛ يعني در سال بعد از خشك سالي باران مي بارد و وضع مردم به گشايش مي گرايد، و يا به معناي رويش گياهان در آن سال است. «1»

3. منظور از «يَعصِرُون» در اين آيه، يا فشردن ميوه ها و آبميوه گيري است، يا روغن گيري از دانه هاي گياهان و يا دوشيدن شير حيوانات است كه همه از فراواني نعمت حكايت دارند. «2» برخي نيز اين واژه را به معناي «نتيجه گيري» و «نجات» دانسته اند. «3»

آموزه ها و پيام ها

1. با هر سختي آساني است (بلكه با هر سختي دو آساني است: «4» يكي آساني هفت سال فراواني نعمت و دوم آساني بعد از خشك سالي).

2. در هنگام فراواني نعمت، خوراكي ها را به صورت مايعات درآوريد و مصرف كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 105

در آيه 50 سوره به دستور پادشاه براي آزادي يوسف و نپذيرفتن او اشاره شده و آمده است:

50. «وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَي رَبِّكَ فَسْئَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ التِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ؛

و سلطان (مصر) گفت: «آن (: يوسف) را نزد من آوريد.» و هنگامي كه فرستاده (سلطان) نزد او آمد، (يوسف) گفت: «به سوي اربابت برگرد، و از او بپرس كه حال آن زناني كه

دست هايشان را بريدند چگونه است؟

براستي كه پروردگار من به نيرنگ آن (زن) ان داناست.»

نكته ها و اشاره ها

1. از اين آيه استفاده مي شود كه تعبير ارائه شده از سوي يوسف عليه السلام مورد توجه سلطان قرار گرفت و او را مجذوب يوسف كرد؛ به گونه اي كه خواست اين زنداني ناشناس و دانشمند را ببيند، تا از علم و مديريت او بيشتر استفاده شود.

2. يوسف درخواست شاه براي بيرون رفتن از زندان را ردّ كرد؛ زيرا نمي خواست به سان يك متّهم يا مجرم، مشمول عفو سلطاني قرار گيرد، بلكه مي خواست درباره پرونده او تحقيق شود و بي گناهي او و فساد سازمان حكومتي مصر اثبات گردد تا سربلند از زندان آزاد شود. «1»

3. يوسف در هنگام درخواست تجديد نظر در پرونده خود، با بزرگواري از زليخا- همسر عزيز مصر- نامي نبرد، در حالي كه او عامل اصلي زنداني شدن او بود، بلكه به صورت كلي به گروهي از زنان مصر اشاره كرد كه با ديدن يوسف به جاي ميوه دست هاي خود را بريدند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 106

آموزه ها و پيام ها

1. دفاع از آبرِو و شرف، بيش از آزادي از زندان اهميت دارد.

2. در هنگام پيغام رساني و درخواست تجديد نظر قضايي، تا آن جا كه ممكن است آبرو ريزي نكنيد.

***

در آيه 51 به بازخواست پادشاه مصر از زنان نيرنگ باز و اثبات بي گناهي يوسف اشاره شده و آمده است:

51. «قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ روَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ روَدتُّهُ عَن نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصدِقِينَ؛

(سلطان مصر به زنان) گفت: «هنگامي كه از يوسف تمنّاي كامجويي از وجودش كرديد، [جريان كار شما چه بود؟» گفتند: «خدا منزّه است،

ما هيچ بدي از او نمي دانيم!» زن عزيز (مصر) گفت: «الآن حق آشكار شد؛ من از او تمنّاي كامجويي از وجودش كردم؛ و قطعاً او از راست گويان است.»

نكته ها و اشاره ها

1. هنگامي كه فرستاده سلطان نزد يوسف آمد و او با مناعت طبع حاضر نشد چونان متهمي مورد عفو قرار گيرد و خواستار تجديد نظر در پرونده او و زنان مصر شد، اين مطالب پادشاه را تحت تأثير قرار داد و در نتيجه، بي درنگ از زناني كه در محفل زليخا شركت كرده بودند و نيز از زليخا بازخواست كرد كه در نتيجه آن، پاكدامني يوسف بار ديگر اثبات شد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 107

2. زليخا كه عامل اصلي زنداني شدن يوسف بود، پس از سال ها كه پرونده يوسف بار ديگر مطرح شد، نزد وجدانش شرمنده شده، با شهامت به پاكي يوسف و خطاكاري خود اعتراف كرد.

3. زليخا در حقيقت در عشق و زندگي خود شكست خورد، ولي مأيوس نشد و با بيداري و اعتراف خود، اين شكست را به يك پيروزي معنوي تبديل كرد و پرده هاي غفلت و غرور را دريد و نقطه عطفي در زندگي خود ايجاد كرد و رفتار ناهنجار خود را اصلاح نمود.

آموزه ها و پيام ها

1. لازم است رهبري، شخصاً به پرونده هاي سنگين و تنش زا رسيدگي كند.

2. بازپرسي و فرجام خواهي متهمان زنداني از ديرباز وجود داشته و در قرآن آمده است.

3. شجاعانه به حقيقت اعتراف كنيد و راضي نشويد كه بي گناهان گرفتار بمانند.

4. پايان تلخي ها و سختي هاي مؤمنان، شيريني و نجات است.

5. از شكست ها عبرت بگيريد و با هشياري، اعتراف و اصلاح اشتباهات خود، راهي درست در زندگي بر گزينيد.

***

در آيه 52 به ناكامي خيانت كاران اشاره شده و آمده است:

52. «ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَايَهْدِي كَيْدَ الْخَآئِنِينَ؛

اين (مطلب براي آن بود) تا بداند كه

من در نهان به او خيانت نكردم؛ و براستي كه خدا نيرنگ خيانتكاران را هدايت نمي كند، (و به مقصد نمي رساند).»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 108

نكته ها و اشاره ها

1. در تفسير اين آيه دو ديدگاه وجود دارد كه عبارت اند از:

- به باور برخي مفسران، اين آيه و آيه بعد از سخنان حضرت يوسف است، و او مي خواست عزيز مصر بداند كه در پنهان به او خيانت نكرده است و اين مطلب با اعتراف هاي زليخا و زنان مصر اثبات شد؛ «1» آري:

مرا چون بود دامن از جرم پاك

نباشد زخبث بد انديش باك (سعدي)

- به باور برخي ديگر، اين آيه و آيه بعد از سخنان زليخاست؛ يعني زليخا براي اعتراف هاي خود دو دليل اقامه مي كند؛ نخست اين كه وجدان او اجازه نمي دهد بيش از اين به يوسف خيانت كند و او را همچنان در زندان نگاه دارد و ديگر اين كه گذشت زمان و حوادث آن به او آموخته است كه خدا از خائنان حمايت نمي كند «2»- «3».

2. واژه «هدايت» گاهي به معناي هدايت تشريعي يعني راهنمايي و گاهي

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 109

به معناي هدايت تكويني و راهبردي است؛ يعني رساندن افراد به مقصد و مطلوب آن ها، كه در اين آيه ظاهراً مقصود همين معناي دوم است.

آموزه ها و پيام ها

1. نيرنگ خيانت كاران به نتيجه نمي رسد.

2. خيانت به ديگران، به ويژه در پنهان، روا نيست.

3. به گونه اي سخن بگوييد و رفتار كنيد كه تهمت خيانت را از دامن خود بزداييد.

***

درآيه 53 به سركشي نفس انسان و رحمت پروردگار اشاره شده و آمده است:

53. «وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛

و نفس خود را تبرئه نمي كنم، [چرا] كه قطعاً نفس، بسيار به بدي ها فرمان مي دهد، مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. براستي كه پروردگارم بسيار آمرزنده

[و] مهرورز است.»

نكته ها و اشاره ها

1. همان گونه كه در تفسير آيه قبل گذشت، مفسران درباره اين آيه نيز دو ديدگاه دارند؛ يعني برخي آن را ادامه سخن زليخا و برخي ادامه سخن يوسف مي دانند.

2. دانشمندان علم اخلاق مراحلي را براي نفس انسان بيان كرده اند كه به برخي از آن ها در قرآن اشاره شده است:

الف- «نفس امّاره» يا نفس سركش كه انسان را به بدي ها فرمان مي دهد.

در اين مرحله هنوز نفس تحت كنترل عقل و ايمان قرار نگرفته و انسان تحت نفوذ هواهاي نفساني است.

در آيه فوق به اين مرحله از نفس اشاره شده بود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 110

ب- «نفس لَوّامه» يا نفس سرزنشگر؛ در اين مرحله انسان ممكن است خطاهايي مرتكب شود، ولي بي درنگ پشيمان مي شود و نفس خود را سرزنش مي كند؛ يعني در اين مرحله انسان به جايي از تربيت نفس مي رسد كه گاه عقل و گاه هواي نفس پيروز مي شوند.

خداي متعال در برخي آيات قرآن به نفس لوّامه يا سرزنشگر، سوگند ياد كرده است. «1»

ج- «نفس مُطْمَئِنّه» و آن مرحله اي از نفس مي باشد كه به صورت كامل تربيت و تزكيه شده است. در اين مرحله، نفس انسان در برابر ايمان و عقل رام شده و انسان به آرامش و اطمينان دست يافته است.

خدا در سوره «فجر» به نفس مطمئنه خطاب كرده و به سوي خويش فرامي خواند. «2»

البته مراحلي ديگر نيز براي نفس بيان شده است كه در جاي خويش خواهد آمد. «3»

3. واژه «امّاره» صيغه مبالغه است؛ يعني نفس انسان زياد او را به بدي فرمان مي دهد تا انسان را منحرف سازد؛ آري، انسان نمي تواند خود را از خطا برهاند، در

حالي در چنگال نفس اماره اسير است.

4. واژه «ربّ» در اين آيه تكرار گرديده تا نشان دهد ربوبيّت و تربيت الهي مانع سقوط انسان در دام نفس امّاره است.

دام سخت است مگر يار شود لطف خدا

ورنه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم (حافظ)

آموزه ها و پيام ها

1. نفس انسان گرايشي به بدي (نيز) دارد و اگر در مدار لطف حق قرار نگيرد، سقوط مي كند.

2. خطر نفس امّاره جدي است؛ بنابراين، نبايد آن را ساده گرفت.

3. خدا رحمت و آمرزش دارد پس مأيوس نشويد.

***

در آيه 54 به جايگاه ويژه يوسف نزد پادشاه اشاره شده و آمده است:

54. «وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ؛

سلطان (مصر) گفت: «آن [يوسف را نزد من آوريد، تا او را ويژه خودم گردانم.» و هنگامي كه با وي صحبت كرد، گفت: «براستي تو امروز نزد ما داراي جايگاه، و درستكار هستي.»

نكته ها و اشاره ها

1. در آيات پيشين بيان شد كه يوسف رؤياي پادشاه مصر را به درستي تعبير كرد و دو برنامه هفت ساله براي اقتصاد كشور مصر ارائه نمود؛ سپس پادشاه خواست او را از زندان آزاد كند كه يوسف عليه السلام نپذيرفت، تا اين كه پرونده او با زنان مصر بار ديگر بررسي و بي گناهي يوسف اثبات شد.

اينك با اين پيشينه ذهني، پادشاه شيفته ديدار يوسف گرديد و نماينده اي ويژه به همراه پيامي به زندان فرستاد تا به يوسف خبر دهند كه زنان مصر به بي گناهي او اعتراف كرده اند، و از يوسف دعوت كرد تا مشاور ويژه او شود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 112

2. در اين آيه اشاره شده كه پادشاه با يوسف سخن گفت و از سخنان پر محتوايش به دانش و درايتش پي برد و به امانت داري او اطمينان كامل يافت و در نتيجه، مقام و اختيارات وسيعي به او پيشنهاد كرد؛ آري، تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد.

3.

واژه «اليَوم» بدين جهت است كه مي خواهد بگويد ما از امروز به تو اعتماد كرده و مقام مي دهيم، و يا اين تعبير بر اساس عادت رهبران كشورهاست كه درباره هر كس در همان زمان و مكان و با توجه به حال و موقعيت او در آن روز اظهار نظر مي كنند؛ يعني اشاره مي كنند كه اين عنايات معلوم نيست در آينده ادامه يابد مگر آن كه وفادار بماني.

4. تعبير «استَخلِصه» نشان مي دهد كه پادشاه مصر يوسف را محرم اسرار خود گردانيد و در امور خويش دخالت داد. «1»

5. از اين آيه استفاده مي شود كه رهبران جامعه براي انتخاب مديران ارشد، لازم است:

اولًا: به امانت داري آنان اطمينان كامل داشته باشند، تا گرفتار خيانت آن ها نشوند.

ثانياً: براي گزينش آنان مصاحبه حضوري ترتيب دهند و عقل، درايت و علاقه آنان را بررسي نمايند.

ثالثاً: هرگاه به كسي اطمينان پيدا كردند، به او اختياراتي بدهند.

آري، موارد ياد شده از اصول و لوازم مديريت است كه قرآن به ما آموزش مي دهد.

6. سلطان مصر با اين كه مي دانست يوسف مردي الهي است كه در مسير ستمكاري و استثمار مردم گام بر نمي دارد، به او پيشنهاد مقام و اختيارات

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 113

كرد؛ زيرا از بحران اقتصادي هفت ساله اي كه در پيش رو بود، مي هراسيد و براي رهايي خود و كشور لازم مي ديد كه روش عادلانه يوسف را تحمّل كند.

آموزه ها و پيام ها

1. امانت داري از مهم ترين شاخص هاي انتخاب مديران است.

2. انسان هاي پاكدامن و امين را براي مديريت ها برگزينيد.

3. پيش از نصب مديران، با آن ها گفتگو كنيد.

4. اگر بي گناهي زندانيان اثبات شد، آنان را به جايگاهي كه سزاوارند، برسانيد.

***

درآيه 55 به درخواست

يوسف براي خزانه داري مصر اشاره شده وآمده است:

55. «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَي خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ؛

(يوسف) گفت: «مرا بر منابع (اقتصادي) اين سرزمين بگمار [چرا] كه نگهباني دانايم.»

نكته ها و اشاره ها

1. پيشنهاد پادشاه مصر به يوسف درباره پذيرش يك مقام حكومتي بود، ولي يوسف خود به سراغ وزارت اقتصاد، دارايي و معادن مصر رفت و آن را درخواست كرد؛ زيرا مي دانست خشك سالي هفت ساله و بحران اقتصادي در پيش است كه جان توده مردم را به خطر مي اندازد؛ بنابراين، لازم است يوسف جوانمردانه، ايثارگرانه و خردمندانه به نجات مردم و اقتصاد مصر اقدام كند.

2. پذيرش مقامات حكومتي از جانب پادشاه غير الهي حرام است، ولي يوسف براي نجات جان مردم در خشك سالي و قحطي لازم ديد مقام خزانه داري و اقتصاد مصر را بپذيرد؛

آري، همان گونه كه پذيرش مقامات حكومتي از طاغوت ها حرام است، گاهي براي حفظ جان مردم و امور مهم تر، پذيرش مقام هاي آنان جايز يا واجب مي شود «1».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 114

3. يوسف در ميان تمام مقامات حكومتي، وزارت اقتصاد و دارايي را انتخاب كرد و اين مطلب اهميت بُعد اقتصادي جامعه را نشان مي دهد؛ زيرا بسياري از نابساماني ها و بي عدالتي ها از همين ناحيه شروع مي شود.

احاديث اسلامي نيز بر موضوع اقتصاد تأكيد كرده و آن را يك عبادت به شمار آورده است. در جهان امروز نيز بسياري از مشكلات جوامع اسلامي به جهت نابساماني ها و توجه نكردن به برنامه ريزي صحيح اقتصادي است.

آري، توجه به مسايل اقتصادي و كنترل مصرف و دارايي هاي كشور و توزيع عادلانه ثروت ركن اساسي عدالت اجتماعي و مورد توجه اسلام است.

4. تعبير «حفيظ» و «عليم» اشاره به دو ركن اساسي

مديريت اقتصادي است؛ يعني اگر وزيران يا مديران اقتصادي جامعه، آگاهي و تخصص كافي نداشته باشند، نمي توانند وظايف خود را به درستي انجام دهند و اگر تخصص داشته باشند، ولي امانت دار و پاسدار بيت المال نباشند، منحرف و گرفتار بي عدالتي مي شوند.

5. هر چند خودستايي در اسلام مذموم شمرده شده، از اين آيه استفاده مي شود انسان گاهي لازم است علوم و توانايي هاي خود را به جامعه معرفي كند تا سرمايه هاي وجودي او به صورت گنجي متروك باقي نماند «1» و از اين رو بود كه يوسف خود را به عنوان «نگاهدارنده اي دانا» معرفي كرد كه مناسب مقام وزارت دارايي و اقتصاد است.

6. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است: انسان مي تواند هرگاه ناگزير شود، خود را معرفي كرده، و به پاكي بستايد؛ سپس حضرت به آيه فوق استناد كردند «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 115

از حديث و آيه ياد شده استفاده مي شود كه خودستايي دو گونه است:

نوعي از آن كه براي فخرفروشي به ديگران است، مذموم و نوعي از آن كه براي معرفي خود در مواقع لزوم است، جايز مي باشد.

آموزه ها و پيام ها

1. هرگاه لازم بود، داوطلب مسئوليت ها و مقامات حكومتي شويد «1».

2. در موارد ضرورت، پذيرش مقام حكومتي از دستگاه طاغوت جايز است.

3. در مواقع ضروري مي توانيد به معرفي و مدح خويش بپردازيد.

4. كارگزاران اقتصادي بايد به كار خود آگاه بوده (و متخصص) و پاسدار اموال مردم باشند.

***

در آيه 56 و 57 به پاداش هاي نيكوكاري يوسف در دنيا و آخرت اشاره شده و با بيان دو قانون كلي در اين باره، آمده است:

56 و 57. «وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ

يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَآءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَآءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ* وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ؛

و اين گونه يوسف را در سرزمين (مصر) امكانات داديم، كه هر كجا مي خواهد در آن جاي گزيند؛ رحمتمان را به هر كس بخواهيم (و شايسته بدانيم) مي رسانيم؛ و پاداش نيكوكاران را تباه نخواهيم كرد.

* و [لي پاداش آخرت حتماً بهتر است، براي كساني كه ايمان آورده و همواره خودنگهداري (و پارسايي) مي كردند.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 116

نكته ها و اشاره ها

1. اين آيه به يك قانون كلي و سنّت الهي در نظام اجتماعي انسان اشاره دارد و آن اين كه هر كس نيكوكار شد، خدا پاداش دنيوي و اخروي او را به طور كامل خواهد داد.

2. اين آيه اشاره مي كند كه يوسف به جهت پاكدامني، پارسايي، شكيبايي و نيكوكاري خود، پاداش مادي خويش را در همين جهان دريافت كرد و اگر انساني آلوده بود، خداوند پيروزي و سعادتي اين چنين نصيب او نمي كرد.

3. آيه دوم اشاره دارد كه پاداش اخروي بهتر است؛ پس اگر نيكوكاري در دنيا به پاداش خود نرسيد، ناراضي نباشد؛ زيرا مقدمات يا ظرفيت هاي لازم براي اين كار در دنيا وجود نداشته، و پاداش بهتري در انتظار او است «1».

4. در اين دو آيه به سه صفت يوسف يعني نيكوكاري، ايمان و پارسايي اشاره گرديده و در حقيقت، عوامل سعادت، پيروزي و بهره مند شدن از رحمت الهي بيان شده است.

5. در نظر برخي افراد پاداش نقد دنيوي مهم است، ولي در اين آيه بيان شده كه براي افراد با ايمان و تقوا پيشه، پاداش هاي اخروي بهتر و شايسته تر است.

6. در اين آيه اشاره

شده كه حوزه اختيارات يوسف گسترده بود و هرگونه كه اراده مي كرد، عمل مي نمود.

7. در اين آيه اشاره شده كه تقواي پايدار ارزشمند است؛ يعني استمرار تقوا خود يك ارزش است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 117

آموزه ها و پيام ها

1. خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمي سازد.

2. پاداش نيكوكاران در دنيا داده خواهد شد و بر طبق رحمت الهي، به امكانات ويژه اي دست خواهند يافت.

3. ايمان و ملازمت بر تقوا، شرط بهره مندي از پاداش هاي اخروي است «1».

***

در آيه 58 به آمدن برادران يوسف به مصر اشاره شده و آمده است:

58. «وَجَآءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ؛

و برادران يوسف (به هنگام خشك سالي به مصر) آمدند، و بر او وارد شدند، و وي آنان را شناخت؛ و [لي آنان او را نشناختند، (و بيگانه شمردند).»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف عليه السلام پس از آزادي به مقام وزارت اقتصاد و دارايي مصر منصوب شد، و هفت سال پي در پي وضع كشاورزي مصر خوب بود و همه انبارها پر شد؛ سپس هفت سال دوم كه سال هاي خشك سالي بود، آغاز گرديد. مردم مصر و كشورهاي اطراف مانند كنعان كه گرفتار مشكلات اقتصادي شده بودند، و به سوي يوسف مي آمدند و با برنامه اي منظم، آذوقه مورد نياز را دريافت مي كردند. ده برادر يوسف نيز كه در كنعان زندگي مي كردند، براي خريد غلّات به مصر آمدند و خبر ورودشان به يوسف رسيد، او آنان را به مجلس خود دعوت كرد و برادرانش را شناخت، ولي آنان يوسف را نشناختند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 118

2. برادران يوسف از سويي حدود سي سال بود كه يوسف را نديده بودند «1»، و از سوي ديگر، يوسف لباس مردم مصر را پوشيده بود، و گذشته از اين ها، برادران احتمال نمي دادند كه يوسف به مقام وزارت مصر رسيده باشد و از اين رو بود كه او را نشناختند.

3. مفسران قرآن

درباره اين كه چرا يوسف خودش را به برادران معرفي نكرد و پيكي به كنعان نفرستاد، پاسخ هاي متعددي داده اند؛ از جمله اين كه يوسف از طرف پروردگار اجازه اين كار را نداشت؛ زيرا يعقوب در آزمايش الهي بود و مي بايست اين آزمايش را به پايان ببرد، و ديگر اين كه اگر يوسف خود را به برادران معرفي مي كرد، آنان وحشت مي كردند و از ترس انتقام او ديگر باز نمي گشتند «2».

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف رفت و آمدهاي مردم به مصر را زير نظر داشت و آمار و اسامي را بررسي و كنترل مي كرد و از اين رو، برادران را شناخت.

5. از اين آيه استفاده مي شود يوسف با اين كه يك وزير و مدير ارشد حكومتي بود، ولي مردم و حتي بيگانگان به راحتي به حضور او مي رسيدند.

آموزه ها و پيام ها

1. خدا مي تواند افراد قدرتمند ديروز را نيازمندان امروز و مظلومان را بر آنان حاكم گرداند.

2. با خطاكاراني كه نيازمند شما شده اند، با بزرگواري رفتار كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 119

در آيه 59 و 60 به سخنان يوسف و هشدار او درباره آوردن بنيامين اشاره شده و آمده است:

59 و 60. «وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ* فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندي وَلَا تَقْرَبُونِ؛

و هنگامي كه (يوسف) آن (برادر) ان را با بارهايشان مُجهَّز ساخت، گفت:

«برادرتان را كه از پدر شماست، نزد من آوريد. آيا نمي بينيد كه من پيمانه را تمام مي دهم، و من بهترين ميهماندارانم؟* و اگر او را نزد من نياوريد، پس هيچ پيمانه اي براي شما در

نزد من نخواهد بود؛ و [به من نزديك نشويد.»

نكته ها و اشاره ها

1. از اين آيه و سخنان مفسران استفاده مي شود هنگامي كه برادران يوسف به نزد او آمدند، با آنان سخن گفت و از وضع خانوادگي آنان پرسيد و برادران بيان كردند كه پدرشان يعقوب با برادر پدري آنان (بنيامين) در كنعان مانده اند، و يوسف كه با بنيامين از يك مادر بودند، بدون آن كه خود را معرفي كند، خواستار ديدار بنيامين شد، و شايد آوردن او را نشانه صداقت فرزندان يعقوب دانسته و يا دادن سهم پدر و بنيامين را مشروط به آوردن او كرده باشد.

2. از اين آيات استفاده مي شود كه يوسف مي خواست از هر طريقي كه شده برادرش بنيامين را نزد خود آورد و از اين رو، گاهي از راه تشويق وارد مي شد و مهمان نوازي و پيمانه هاي آذوقه را يادآوري مي كرد و گاهي برادرانش را تهديد مي نمود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 120

3. اصرار يوسف براي آمدن بنيامين يا براي آن بود كه مي خواست رفته رفته زمينه آمدن خانواده اش و جلب توجه پدر به مصر فراهم شود و يا اين كه بر جان بنيامين مي ترسيد و مي خواست او را از دست برادران نجات دهد.

4. از اين آيات استفاده مي شود كه خريد و فروش غلّات در مصر با پيمانه بوده است نه با سنجش وزن، «1» البته پيمانه را به طور كامل ادا مي كردند.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف بسيار مهمان نواز بوده و اين يكي از ويژگي هاي اخلاقي پيامبران است.

6. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف خود بر توزيع كالا در مصر نظارت داشت، به گونه اي كه بر بارگيري كاروان ها

نيز نظارت مي كرد.

7. از آيه دوم استفاده مي شود كه يوسف برادران را به تحريم اقتصادي و قطع روابط تهديد كرد؛ يعني از دو عامل اقتصادي و رواني براي تسليم كردن برادران ستمكار استفاده نمود.

آموزه ها و پيام ها

1. در زمان قحطي نيز كالاي مردم را به صورت كامل بپردازيد (و كم فروشي نكنيد.)

2. پيامبران الهي مهمان نواز بوده اند (واين آموزه اي براي همه انسان هاست.)

3. زمامداران حق طلب مي توانند از تهديد تحريم اقتصادي و قطع روابط، براي تسليم كردن ستمكاران جهان استفاده كنند.

4. در مديريت، هم تشويق و هم تهديد لازم است.

5. در هنگام قحطي، اگر كشور يا منطقه ديگري از شما كمك خواست، به آنان ياري رسانيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 121

در آيه 61 به وعده آوردن بنيامين اشاره شده و آمده است:

61. «قَالُواْ سَنُروِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفعِلُونَ؛

(برادران) گفتند: «بزودي درباره او از پدرش تمنّا خواهيم كرد، و حتماً ما (اين كار را) انجام مي دهيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران در برابر اصرار يوسف براي آوردن بنيامين ناگزير شدند آوردن او را به يوسف وعده دهند.

2. از تعبير قاطعانه برادران كه گفتند: «حتماً اين كار را انجام مي دهيم.» استفاده مي شود كه آنان اطمينان داشتند مي توانند پدر را راضي كنند و بنيامين را به مصر آورند؛ آري، آنان كه با نقشه اي جديد توانستند يوسف را از پدر جدا كنند، حتماً مي توانند برادر او را نيز از پدر جدا سازند.

3. برادران به جاي آن كه بگويند اجازه آمدن بنيامين را از «پدرمان» مي گيريم، گفتند: از «پدرش» اجازه مي گيريم. اين تعبير يا به خاطر حسادت آن ها به بنيامين بود كه فكر مي كردند پدر او را بيشتر دوست دارد و يا مي خواستند به يوسف بگويند اجازه بنيامين به دست پدرش است و نه آن ها.

4. واژه «سَنُراوِدُ» در اصل به معناي طلب چيزي به آرامي است و در اين جا، به معناي تلاش آرام براي تغيير نظر يعقوب

مي باشد. «1» البته به باور برخي مفسران، اين واژه به مراجعه پي در پي و همراه با التماس و خدعه اطلاق مي شود «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 122

آموزه ها و پيام ها

1. اين آيه به فرزندان مي آموزد كه بدون اجازه پدر، در حدود اختيارات او تصميم نگيرند.

2. اگر چيزي بر خلاف ميل پدر مي خواهيد، با تمنّا و نرمي از او درخواست كنيد.

***

در آيه 62، به باز پس دادن كالاهاي فرزندان يعقوب اشاره شده وآمده است:

62. «وَقَالَ لِفِتْينِهِ اجْعَلُواْ بِضعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَآ إِذَا انقَلَبُواْ إِلَي أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛

و (يوسف) به غلامان جوانش گفت: «كالاهاي آنان را در بارهايشان بگذاريد، تا شايد هنگامي كه به سوي خانواده- شان باز گشتند، آن را بشناسند، باشد كه آنان بازگردند.»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف عليه السلام، وجوهي را كه برادران در برابر آذوقه و غلات پرداخته بودند، به آنان بازگرداند تا به بزرگواري و گذشت وي آگاهي يافته، بتوانند بار ديگر به مصر باز گردند و از آوردن برادر كوچك خود هراسي به دل راه ندهند. «1»

2. يوسف دستور داد وجوه برادران را پنهاني در بارهاي آنان بگذارند تا منّتي بر آنان نباشد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 123

3. مفسران درباره اين كه چرا يوسف اموال بيت المال را به برادران خود داد، چند پاسخ داده اند:

نخست آن كه او وزير دارايي مصر بود و از حقوق شخصي خود آن مبلغ را پرداخت كرد، و ديگر آن كه برادران يوسف در آن زمان قحطي، افرادي مستضعف به شمار مي آمدند و به همين دليل، او مي توانست از بيت المال به آنان بدهد «1».

و در هر صورت يوسف مخلص، پارسا و نيكوكار هيچ گاه بيت المال را بدون حساب به كسي نمي بخشد.

آموزه ها و پيام ها

1. بدي هاي ديگران را با نيكي پاسخ دهيد.

2. براي به دست آوردن خانواده خويش، سرمايه گذاري كنيد.

3. هديه و گذشت سبب جلب محبت و اطمينان افراد مي شود.

***

در آيه 63 به سخنان فرزندان يعقوب و نقشه جداسازي بنيامين از پدر اشاره شده و آمده است:

63. «فَلَمَّا رَجَعُواْ إِلَي أَبِيهِمْ قَالُواْ يأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَآ أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحفِظُونَ؛

و هنگامي كه به سوي پدرشان باز گشتند، گفتند: «اي پدر ما! پيمانه (مواد غذايي) از ما منع شد، پس برادرمان را با ما بفرست، تا پيمانه بگيريم، و قطعاً ما نگهبان او هستيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. اين آيه صحنه اي را تصوير مي كند كه برادران يوسف پس از بارگيري آذوقه، از مصر به كنعان آمده و خدمت پدرشان يعقوب رسيدند و شرط وزير دارايي مصر را كه آوردن بنيامين بود، مطرح كردند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 124

2. از اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب عليه السلام بر خانواده خود مديريت مي كرد و بدون اجازه او نمي توانستند، بنيامين را بيرون ببرند.

3. در اين آيه ديده مي شود كه برادران يوسف از عوامل رواني و عاطفي براي جلب موافقت يعقوب به خوبي استفاده كردند؛ يعني نخست او را با لفظ «پدر ما» خطاب كردند و ديگر، از بنيامين با لفظ «برادرمان» ياد نمودند و سوم، قول دادند از بنيامين حفاظت كنند.

آموزه ها و پيام ها

1. فرزندان درباره مسائل خانوادگي از پدر اجازه بگيرند.

2. هرگاه چيزي از پدر مي خواهيد، با محبت با او سخن گوييد.

***

در آيه 64 پاسخ يعقوب به درخواست فرزندانش و سابقه بد آنان اشاره شده و آمده است:

64. «قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَآ أَمِنتُكُمْ عَلَي أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حفِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرحِمِينَ؛

(يعقوب) گفت: «آيا شما را بر او امين سازم، جز همانگونه كه قبل از [اين شما را بر برادرش (يوسف) امين كردم؟! پس خدا بهترين پاسدار و او مهرورزترين مهرورزان است.»

نكته ها و اشاره ها

1. فرزندان از پدر خواستند بنيامين را به آنان بسپارد تا همراه خود به مصر ببرند، ولي يعقوب عليه السلام يادآور شد كه آن ها سابقه بدي درباره جدا كردن يوسف از پدر دارند؛ بنابراين، آيا باز هم انتظار دارند به آن ها اطمينان كند و برادرشان را به آن ها بسپارد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 125

2. بخش دوم سخن يعقوب كه مي فرمايد: «خدا بهترين حافظ و رحم كننده ترين افراد است.» يا بدين جهت است كه يعقوب به ياد يوسف گمشده افتاد و از آن جا كه اجمالًا مي دانست او زنده است، براي او دعا كرد كه هر كجا هست خدايا به سلامت دارش، و يا به بنيامين اشاره دارد كه يعقوب او را با فرزندان بد سابقه نمي فرستد و اگر هم بفرستد، به خدا مي سپاردش «1»- «2».

آموزه ها و پيام ها

1. براي واگذار كردن كار به افراد، سابقه آن ها را در نظر بگيريد.

2. تا مي توانيد به افراد بد سابقه اطمينان نكنيد.

3. در حوادث به رحمت بي نظير الهي و حفاظت نيكوي او توجه كنيد و بر او توكل نماييد.

4. بهترين نگاه دارنده خداست؛ (پس بر او توكل كنيد).

***

در آيه 65 به كمك مخفيانه يوسف به خانواده و اصرار برادران براي جداكردن بنيامين از يعقوب اشاره شده و آمده است:

65. «وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتعَهُمْ وَجَدُواْ بِضعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُواْ يأَبَانَا مَا نَبْغِي هذِهِ بِضعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ؛

و هنگامي كه وسايل شان را گشودند، دريافتند كه كالاي آنان به سويشان باز گردانده شده؛ گفتند: «اي پدر ما (ديگر) چه مي خواهيم؟! اين كالاي

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 126

ماست [و] به

ما باز گردانده شده است؛ و (اگر برادر ما را با ما بفرستي) براي خانواده خويش موادّ غذايي مي آوريم؛ و برادرمان را نگهباني مي كنيم، و يك پيمانه (بار) شتر مي افزاييم؛ اين پيمانه (بار براي عزيز مصر) آسان است.»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف هنگامي كه آذوقه و غلّات به برادرانش فروخت، دستور داد بهائي كه پرداخته بودند، مخفيانه در كالاهاي آنان جاسازي كنند تا پس از بازگشت متوجه بزرگواري و بخشش او بشوند و بار ديگر به مصر باز گردند.

هنگامي كه برادران در كنعان كالاهاي خود را گشودند و بهاي پرداختي را در آن جا يافتند، اين مطلب را شاهد صدق خود گرفتند و براي پدر استدلال كردند كه لازم است بنيامين را نزد حاكم بخشنده مصر بفرستد و نگران نباشد.

2. اين كه برادران گفتند: «اين پيمانه ناچيزي است»، يا اشاره به آن است كه حاكم مصر مرد سخاوتمندي است و اين كه يك بار شتر براي بنيامين بدهد، برايش ناچيز است، و يا اشاره مي كند آنچه ما پيش تر از مصر آورديم، چيز كمي است و اگر بنيامين همراه ما بيايد، آذوقه بيشتري مي آوريم؛ «1» البته احتمال اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

آموزه ها و پيام ها

1. هديه و بخشش آبرومندانه، توجه ديگران را به سوي انسان جلب مي كند.

2. به فكر غذا و امنيت خانواده خويش باشيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 127

در آيه 66 به سخنان يعقوب درباره موافقت مشروط با رفتن بنيامين اشاره شده و آمده است:

66. «قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّي تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّآ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ؛

(يعقوب) گفت: «من او را با شما نخواهم فرستاد، تا پيمان محكم الهي [به من بدهيد، كه او را حتماً نزد من خواهيد آورد؛ مگر اين كه (حوادث) شما را احاطه كند؛ و هنگامي كه پيمان محكم شان را به او دادند، (يعقوب) گفت: «خدا، نسبت به

آنچه مي گوييم، گواه و نگهبان است!»

نكته ها و اشاره ها

1. از اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب حاضر نبود، فرزندش بنيامين را همراه فرزندانش به مصر بفرستد، ولي اصرار آنان و دلايل و شواهدي كه مي آوردند، سبب شد به طور مشروط موافقت كند.

2. شايد سبب موافقت يعقوب عليه السلام با رفتن بنيامين، اهميت مسائل اقتصادي در آن سال قحطي و نيز اصرار همراه با دلايل و شواهد منطقي فرزندان بود؛ االبته گذشت حدود سي سال از داستان يوسف عليه السلام فرزندان يعقوب را كار آزموده تر كرده بود و احتمال خيانت آن ها با توجه به عبرتي كه از حضرت يوسف عليه السلام گرفته بودند، كم بود. «1»

3. مقصود از «وثيقه الهي» كه يعقوب از فرزندانش مي خواست، همان عهد و پيمان يا سوگندي بوده كه با نام خدا همراه است؛ «2» البته اين سوگند به تنهايي براي تضمين سلامت بنيامين كافي نبود، ولي نوعي محكم كاري به شمار مي رفت.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 128

4. در اين آيه اشاره شده كه يعقوب يك مورد را استثنا كرد و گفت: اگر رخ دادهايي مانند مرگ همه شما را احاطه كرد و گرفتار شديد و نتوانستيد بنيامين را بر گردانيد، اشكالي ندارد. اين مطلب اشاره دارد كه تكليف به چيزي كه مقدور انسان نيست، درست نمي باشد. «1»

آموزه ها و پيام ها

1. هرگاه كسي بد قولي كرد، در مراحل بعدي قرارداد او را محكم تر كنيد.

2. در قراردادها حوادث غير مترقبه را در نظر بگيريد «2».

3. افراد را به چيزي كه از قدرت آنان خارج است، مجبور نكنيد.

4. نخست محكم كاري سپس برخدا توكل كنيد.

5. در روابط اجتماعي و خانوادگي خود، وثيقه هاي الهي (همچون سوگند) را معتبر بدانيد.

***

در آيه 67

به سفارش يعقوب به فرزندانش و توكل او اشاره شده و آمده است:

67. «وَقَالَ يبَنِيَّ لَاتَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوبٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَآ أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ؛

و گفت: «اي پسران من، از يك در وارد نشويد، و از درهاي مختلف وارد شويد؛ و هيچ چيزي را كه از طرف خدا (حتمي شده) است از شما دفع نمي كنم. حكم، جز براي خدا نيست؛ تنها بر او توكّل كرده ام؛ و همه توكّل كنندگان پس بايد تنها بر او توكّل كنند.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 129

نكته ها و اشاره ها

1. با موافقت مشروط يعقوب، برادران موفق شدند بنيامين را به همراه خود به مصر ببرند؛ هنگام حركت، پدرشان سفارش هايي كرد كه در اين آيه آمده است.

2. درباره اين كه چرا يعقوب به فرزندان دستور داد از چند دروازه وارد شوند، مفسران قرآن چند ديدگاه دارند:

الف- برادران يوسف جمالي زيبا و قامت هايي رشيد داشتند و يعقوب مي خواست آنان را از چشم زخم ديگران حفظ كند.

ب- ورود هم زمان يازده برادر رشيد به مصر، توهم انگيز، خطرآفرين و حسادت برانگيز بود و از اين رو، دستور داد از چند دروازه وارد شوند «1».

ج- يعقوب عليه السلام با علم الهي مي دانست و از اشارات سخنان فرزندانش دريافته بود كه يوسف در مصر است؛ بنابراين، دستور داد از چند دروازه وارد شوند تا يوسف و بنيامين فرصت ملاقات پيدا كنند.

البته با توجه به آيات بعدي و اشاره به علم يعقوب و تحقق ملاقات خصوصي يوسف و بنيامين، به نظر مي رسد احتمال سوم قوي تر است «2».

3. مقصود از توكّل آن است كه انسان

تلاش و برنامه ريزي كرده و از اسباب عادي استفاده نمايد، ولي همه تأثيرها را از آن ها نداند بلكه تنها بر قدرت بي كران الهي تكيه و اعتماد كند و همه تأثيرها را از او بداند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 130

آموزه ها و پيام ها

1. در كارها و سفرها محاسبه گر بوده و برنامه ريزي نماييد؛ سپس بر خدا توكّل كنيد.

2. تنها به خدا تكيه و اعتماد كنيد.

3. حاكم مطلق هستي خداست و اگر اراده اي حتمي كرد كه كاري انجام دهد، هيچ چيز نمي تواند مانع آن شود.

***

در آيه 68 به ورود فرزندان يعقوب به مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

68. «وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْ ءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَيهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنهُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛

و هنگامي كه از همان جايي كه پدرشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، هيچ چيزي را كه از طرف خدا (حتمي شده) است از آنان دفع نمي كرد، جز اين كه خواسته اي در دل يعقوب بود، كه انجامش داد؛ و قطعاً او بخاطر آموزشي كه بدو داده بوديم، دانشمند بود؛ و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.»

نكته ها و اشاره ها

1. در اين آيه بيان شده كه فرزندان يعقوب طبق دستور پدر از چند دروازه وارد مصر شدند و خواسته باطني يعقوب (ملاقات خصوصي يوسف و بنيامين) تحقق يافت.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه اطاعت از پدر آن قدر نيكو است كه خدا در قرآن كار فرزندان يعقوب را با آن توصيف مي كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 131

3. در اين آيه بيان شده كه يعقوب با عالم غيب در ارتباط بود و خدا علومي را به وي آموزش مي داد؛ بنابراين، شايد او از همين راه مي دانست كه يوسف در مصر است و با دستور خود زمينه ملاقات يوسف و بنيامين را فراهم ساخت.

آموزه ها و پيام ها

1. پيامبران الهي از سوي خدا داراي علوم غيبي هستند.

2. بيشتر مردم مطالب پشت پرده حوادث را نمي دانند (از اين رو خطا مي كنند.)

3. توصيه هاي پدر را انجام دهيد (كه در نهايت به نفع شماست.)

***

در آيه 69 به ملاقات يوسف با برادرش (بنيامين) اشاره شده و آمده است:

69. «وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُفَ ءَاوَي إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَاْ أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛

و هنگامي كه (برادران)، بر يوسف وارد شدند، برادرش (بنيامين) را در آغوش خود گرفت، (و) گفت: «در حقيقت من، خود برادر تو هستم! پس از آنچه (برادران) همواره انجام مي دادند، اندوهگين مَباش!»

نكته ها و اشاره ها

1. بر طبق معمول وقتي برادران به مصر رسيدند و به ملاقات يوسف عليه السلام رفتند، گزارش دادند چگونه پدرشان يعقوب را راضي كرده اند تا برادر كوچكشان بنيامين را با آنان به مصر بفرستد، و اينك به وعده خود وفا كرده اند. يوسف نيز كه انسان مهمان نوازي بود، از آنان پذيرايي كرد

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 132

و صحنه مهماني و شام و خواب را طوري ترتيب داد كه بنيامين در نزد او جاي بگيرد.

2. از آن جا كه بنيامين براي تنها برادر مادري خود يعني يوسف ناراحت بود، يوسف او را دلداري داد و در خلوت، حقيقت را براي او بازگو كرد.

3. واژه «لا تَبتَئِس» در اصل به معناي «ضرر» و «شدّت» است، و در اين جا به اين معناست كه اندوهگين مباش «1».

4. مقصود از كارهاي برادران كه بنيامين را ناراحت مي كرد، بي مهري ها و نيرنگ هاي آنان بود كه همگي به زيان خود آنان تمام شد.

5. از اين آيه و آيات بعد استفاده مي شود كه يوسف اين بار

نيز خود را به برادرانش غير از بنيامين معرفي نكرد، و اين بدين جهت بود كه خدا مي خواست آزمايش يعقوب كامل و صبر او در برابر از دست دادن فرزند دوم نيز امتحان شود و او به آخرين حلقه تكامل خويش دست يابد.

آموزه ها و پيام ها

1. يوسف از روش طبقه بندي اطلاعات استفاده كرد و برخي اسرار را كه به بنيامين گفت، براي برادران ديگر ابراز نكرد. (شما نيز از اين شيوه در زندگي استفاده كنيد)

2. مظلومان از اعمال خطاكاران خيلي ناراحت نباشند؛ زيرا عاقبت نيك براي آنان است.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 133

در آيه 70 به نقشه جداكردن بنيامين از برادرانش اشاره شده و آمده است:

70. «فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسرِقُونَ؛

و هنگامي كه آن (برادر) ان را با بارهايشان مجهّز ساخت، جام (سلطان) را در بارِ برادرش (بنيامين) گذاشت، سپس ندا دهنده اي بانگ زد: «اي كاروان [يان ، قطعاً شما دزد هستيد.»

نكته ها و اشاره ها

1. بر طبق گزارش مفسران يوسف به برادرش گفت: آيا دوست داري نزد من بماني؟ پاسخ داد: آري، ولي برادرانم راضي نمي شوند؛ زيرا به پدر قول داده اند مرا باز گردانند. يوسف گفت: غصه مخور كه من نقشه اي مي كشم تا آنان ناگزير شوند تو را نزد من گذارند «1».

يوسف هنگامي كه براي هر يك از برادران يك بار غلّه آماده مي كردند، دستور داد ظرف مخصوص پادشاه را در بار برادرش بنيامين بگذارند تا بتواند او را در مصر بازداشت كند و نزد خود نگهدارد.

2. مأموران جيره بندي مواد غذايي هنگامي كه مشاهده كردند پيمانه سلطان گم شده است، يكي از آنان فرياد زد: شما اهل قافله دزد هستيد. «2»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 134

3. در مورد اين كه چگونه بي گناهان به سرقت متهم شدند، چند پاسخ داده شده است:

يكم، اين كار با توافق بنيامين و متّهم اصلي نيز او بود؛ زيرا پيمانه در

بار او پيدا شد؛ پس در نظر يوسف و بنيامين اين تنها يك صحنه سازي بود و تهمتي نيز به ساير برادران وارد شد و آن ها تنها به مدت كوتاهي نگران شدند.

دوم، گوينده اين سخن در قرآن مشخص نيست و امكان دارد گوينده از كارگزاران يوسف باشد كه مي پنداشتند فرزندان يعقوب پيمانه را سرقت كرده اند و از اين رو، به همه آن ها نسبت دزدي دادند؛ البته چنين نسبتي به آنان درست نبود، ولي كارگزاران آگاهي نداشتند.

سوم، به باور برخي مفسران، مقصود از نسبت دزدي در اين جا همان دزيده شدن يوسف توسط برادران در گذشته بوده است و از اين رو، فرياد زدند پيمانه سلطان گم شده است، ولي نسبت دزدي را به طور مستقيم به آنان ندادند.

البته اين احتمال در صورتي است كه يوسف اعلام كننده باشد «1» و اين با ظاهر آيه چندان سازگاري ندارد.

4. واژه «سِقايه» به معناي ظرف آبخوري است و در اين آيات از آن به «پيمانه» نيز تعبير شده است و به نظر مي رسد در آن سال خشك سالي و كمبود مواد غذايي، پادشاه دستور داده بود مواد غذايي را با ظرف گران قيمت آبخوري خودش پيمانه كنند تا مردم به اهميت كار پي ببرند «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 135

آموزه ها و پيام ها

1. صحنه سازي براي مصلحت مهم، و نسبت دادن دزدي به كسي كه پيش تر توجيه شده، جايز است.

2. براي رسيدن به اهداف حق، نقشه بكشيد و با زيركي عمل كنيد.

***

در آيات 71 تا 73 به گفتمان برادران يوسف با مأموران دولتي مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

71- 73. «قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ* قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن

جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ* قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سرِقِينَ؛

(برادران) در حالي كه رو به سوي آن (مأمور) ان كردند، گفتند: «چه چيزي گم كرده ايد؟!»* گفتند: « (جام:) پيمانه سلطان را گم كرده ايم، و براي كسي كه آن را بياورد، يك بارِ شتر (جايزه) است؛ و من ضامن آن (جايزه) هستم.»* (برادران) گفتند: «به خدا سوگند، يقيناً مي دانيد كه (ما) نيامده ايم تا در اين سرزمين فساد كنيم؛ و ما دزد نبوده ايم!»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف از نسبت دزدي كه به آنان داده شد، سخت ناراحت شدند و وحشت كردند و تلاش نمودند تا بي گناهي خود را اثبات كنند و از مصر رهايي يابند.

2. پيمانه پادشاه يا بسيار گرانقيمت بوده يا اهميت زيادي داشته است و معمولًا حكومت ها در مورد دزديده شدن اموال حكومتي، به ويژه اگر

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 136

منسوب به شخص پادشاه باشد، بسيار حسّاس هستند و از اين رو بود كه يك بار شتر جايزه براي يابنده پيمانه تعيين كردند.

3. از آن جا كه برادران يوسف به «اللَّه» ياد كردند، روشن مي شود كه آنان افرادي دين دار و معتقد به خدا بوده اند.

4. در اين آيات اشاره شده كه دستگاه حكومتي مصر سابقه فرزندان يعقوب را مي دانست كه يك بار ديگر نيز براي خريد آذوقه به مصر آمده اند، ولي اهل سرقت و فسادگري نبوده اند.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه «جُعاله» در اقوام پيشين نيز وجود داشته است؛ زيرا براي گم شده خود جايزه اي تعيين كردند و قرار شد هر كس پيمانه پادشاه را بياورد، يك بار شتر جايزه بگيرد.

آموزه ها و پيام ها

1. متّهم مي تواند از مورد اتهام خود بپرسد و بخواهد كه به او تفهيم اتّهام كنند.

2. براي پيدا كردن گم شده ها مي توان جايزه تعيين كرد و ضمانت پرداخت گذاشت.

3. قصد سوء نداشتن و حُسن سابقه، شاهدي براي بي گناهي به شمار مي آيد.

***

در آيه 74 و 75 به تعيين كيفر دزدي پيمانه اشاره شده و آمده است:

74 و 75. «قَالُواْ فَمَا جَزؤُهُ إِن كُنتُمْ كذِبِينَ* قَالُواْ جَزؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظلِمِينَ؛

(مأموران) گفتند: «اگر دروغ گو باشيد، پس كيفرش چيست؟»* (برادران) گفتند:

«كيفرش (آن است كه) هر كس (پيمانه) در بارِ او پيدا شود، پس (بندگي) وي، كيفر آن خواهد بود؛ (ما) ستمكاران را اينگونه كيفر مي دهيم.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 137

نكته ها و اشاره ها

1. از اين آيات استفاده مي شود مأموران دولتي مصر در پي آن بودند كه مقدار كيفر دزد را در نزد برادران يوسف، يعني در سرزمين كنعان، بدانند تا كيفر را بر اساس قانون خودشان در نظر بگيريد.

2. مجازات سرقت در نزد مصريان، زدن و به زندان افكندن بوده است، ولي مجازات سرقت در نزد مردم كنعان اين بود كه دزد را (به طور موقت به مدت يك سال بازداشت «1» يا) به بردگي مي گرفتند.

3. اگر قانون مجازات سرقت مصر درباره بنيامين اجرا مي شد و بنيامين زنداني مي گشت، يوسف به هدف خود نمي رسيد، ولي اگر قانون مجازات سرقت كنعان اجرا مي شد، يوسف مي توانست بنيامين را به بهانه بردگي نزد خود نگهدارد. يوسف نقشه خود را به گونه اي طراحي كرد كه قانون كنعان اجرا شود، و از اين رو، نخست دستور داد از برادرانش اعتراف بگيرند و سپس آنان را به اجراي آن ملزم كرد.

4. از اين آيه استفاده نمي شود كه بردگي كيفر دزدي در اديان آسماني گذشته مي باشد، بلكه اين مطلب عادت مردم كنعان بوده است؛ همان گونه كه در تاريخ مي خوانيم برخي اقوام خرافي نيز بدهكاراني را كه نمي توانستند بدهي خود را بپردازند، به بردگي مي گرفتند «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 138

آموزه ها و پيام ها

1. حاكم در صورتي كه صلاح بداند، مي تواند بيگانگان را بر طبق قوانين كشور خودشان محاكمه كند.

2. دزدي نوعي ستمكاري است.

***

در آيه 76 به بازرسي اموال فرزندان يعقوب و پيدا شدن پيمانه سلطان اشاره شده و آمده است:

76. «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّآ

أَن يَشَآءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجتٍ مَّن نَشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ؛

پس (يوسف) قبل از ظرف برادرش، به (كاوش) ظرف هاي آن (برادر) ان پرداخت؛ سپس آن را از ظرف برادرش بيرون آورد؛ اين گونه براي يوسف نقشه كشيديم! در آيين سلطان (مصر جايز) نبود كه برادرش را (به گرو) بگيرد، جز آنكه خدا بخواهد. رتبه هاي هر كس را بخواهيم (و شايسته بدانيم) بالا مي بريم؛ و برتر از هر دانشمندي، دانايي است.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف به دزدي پيمانه پادشاه متّهم شده بودند؛ از اين رو، لازم بود كه بارها و اموال آنان جستجو شود، و يوسف كه مي دانست پيمانه در بار بنيامين است، براي آن كه نقشه او معلوم نشود، نخست بارهاي برادران را جستجو كرد و در نهايت، پيمانه را از بار بنيامين بيرون آورد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 139

2. هنگامي كه پيمانه سلطان در بار بنيامين پيدا شد، همه برادران تعجب كردند و زبان به سرزنش او گشودند؛ زيرا بر طبق ظاهر، بنيامين آن را سرقت كرده بود و مايه سر شكستگي آنان نزد عزيز مصر شده بود.

3. در اين آيه اشاره شده كه يوسف بر طبق آيين و قوانين پادشاه مصر نمي توانست بنيامين را نزد خود نگهدارد (زيرا كيفر سرقت در مصر، زدن و زندان بود.) مگر آن كه طبق نقشه اي كه خدا به يوسف الهام كرد، عمل مي كرد. «1»

4. واژه «دين» در اين جا به معناي آيين و قوانين پادشاه مصر است، و واژه «كيد» در اين جا به معناي طرح و نقشه است.

5. از اين آيه استفاده مي شود مقامات معنوي نيز درجات و سلسله مراتب دارد و هر كس همچون يوسف از

آزمايش سربلند بيرون آيد، درجه او بالاتر مي رود.

6. از اين آيه استفاده مي شود كه دانش بشري محدوديت و مراتب و درجاتي دارد، (و داناي مطلق خداست و تنها او از همه چيز آگاه است)

آموزه ها و پيام ها

1. نقشه هاي يوسف، همگي الهامات الهي بوده است.

2. مأموران اطلاعاتي و بازرسي به گونه اي عمل كنند كه موجب شك متّهمان نشود. «2»

3. در هر كشوري بايد در چهارچوب قوانين همان كشور عمل شود.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 140

در آيه 77 به تهمت برادران به يوسف و پاسخ اجمالي او اشاره شده و آمده است:

77. «قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرُّ مَّكَاناً وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ؛

(برادران) گفتند: «اگر [بنيامين دزدي كند، پس تحقيقاً برادرش (يوسف نيز) قبل از [او] دزدي كرد.» و يوسف آن (ناراحتي) را در درون خودش پنهان داشت، و آن را براي آن (برادر) ان آشكار نكرد؛ (و) گفت:

«شما از نظر منزلت بدترين (مردم) هستيد! و خدا به آنچه وصف مي كنيد، داناتر است.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران براي تبرئه خود و توجيه كار بنيامين، يوسف را به دزدي متّهم كردند و حساب بنيامين و يوسف را كه از يك مادر بودند، از حساب خودشان جدا نمودند.

2. مفسران احتمال داده اند كه دستاويز تهمت دزدي به يوسف اين بوده است كه يوسف بعد از وفات مادرش نزد عمه اش زندگي مي كرد و او سخت به يوسف علاقمند بود، هنگامي كه يعقوب عليه السلام خواست او را از عمه اش باز گيرد، او شالي را بر كمر يوسف بست و ادعا كرد كه آن را دزديده است و در نتيجه، طبق قانون كنعان توانست يوسف را تا مدتي ديگر نزد خود نگه دارد «1».

يوسف كمربند را ندزديده بود، ولي اين مطلب دستاويزي براي برادران او شد كه نزد عزيز مصر

يوسف را به دزدي متّهم كنند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 141

3. يوسف صدّيق عليه السلام براي جدا كردن بنيامين از برادران خلاف كار، حاضر شد تهمت آنان را تحمّل كند و در برابر سخنان نيشآلود آنان هيچ نگويد، در حالي كه عزيز مصر بود و مي توانست برادرانش را به جرم دروغ گويي تنبيه كند، و اين شكيبايي فوق العاده يوسف و بزرگواري او را نشان مي دهد.

4. يوسف به برادران خلاف كار گفت: «شما بدتريد.» و مقصود او يا آن بود كه شما در نزد من از نظر مقام بدترين مردم هستيد، و يا منظور او اين بود كه شما از آن كسي كه اين نسبت را به او مي دهيد، بدتريد «1». البته احتمال اول با ظاهر آيه و حال يوسف مناسب تر است.

آموزه ها و پيام ها

1. براي رسيدن به هدف لازم است تهمت ها (سختي هاي راه) را تحمّل كنيد.

2. خدا به سخنان انسان ها آگاه است؛ پس مراقب گفتارها و نسبت هايي كه مي دهيد، باشيد.

***

در آيه 78 به تلاش برادران يوسف براي نجات بنيامين اشاره شده و آمده است:

78. «قَالُواْ يأَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَيكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ؛

(برادران) گفتند: «اي عزيز! در واقع او پدر پير كهنسالي دارد، پس يكي از ما را به جاي او بگير؛ [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مي بينيم.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 142

نكته ها و اشاره ها

1. برادران به پدر قول داده و سوگند ياد كرده بودند كه بنيامين را باز گردانند، ولي ديدند طبق قانون خودشان بايد نزد عزيز مصر بماند؛ از اين رو، تلاش كردند با تحريك عواطف يوسف كه هنوز او را به عنوان عزيز مصر مي شناختند، بنيامين را نجات داده و بازگردانند؛ بنابراين، با يادآوري كهنسال بودن پدر بنيامين و نيكوكاري عزيز تلاش كردند او را به رها كردن بنيامين ترغيب كنند.

2. احتمالًا برادران يوسف دريافته بودند كه عزيز مصر بي گناهي را به جاي گناهكاري بازداشت نمي كند؛ از اين رو، پيشنهاد كردند يكي از آن ها به جاي او بازداشت شود، تا به واسطه اين فداكاري، عواطف عزيز مصر تحريك شده، بنيامين را آزاد سازد.

احتمال نيز مي رود كه اين جمله را به جهت پيمان با پدر گفته باشند؛ يعني يكي از آن ها به واقع مي خواست به جاي بنيامين بازداشت شود.

احتمال دوم با توجه به آيه 80 همين سوره كه برادر بزرگ تر در مصر تحصّن كرد، قوي به نظر مي رسد، ولي يادآوري نيكوكاري عزيز مصر

و آيه بعد احتمال اول را تقويت مي كند و بعيد نيست كه هر دو مطلب مقصود برادران بوده باشد.

آموزه ها و پيام ها

1. براي به انجام رساندن پيمان، گاه فداكاري لازم است.

2. براي آزادي اسيران از عوامل رواني استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 143

در آيه 79 پاسخ يوسف به برادرانش انعكاس يافته است:

79. «قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتعَنَا عِندَهُ إِنَّآ إِذاً لَظلِمُونَ؛

گفت: «پناه بر خدا كه جز كسي كه وسايلمان را نزد او يافته ايم، (گرو) بگيريم؛ كه در اين صورت، قطعاً ما از ستمكارانيم.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف كه هنوز او را به عنوان عزيز مصر مي شناختند، از او خواستند يكي از آن ها را به جاي بنيامين بازداشت كند، ولي يوسف اين درخواست را با شدّت ردّ كرد.

2. يوسف با پناه بردن به خدا، اشاره مي كند كه اگر بي گناهي را به جاي گناهكاري بازداشت كند، خلاف انصاف و شأن الهي او است؛ زيرا اين كار ظلم است و يوسف صدّيق، ستمكار نمي باشد.

3. جالب اين است كه يوسف با دقت كلمات را بيان كرده است، به گونه اي كه برادرش بنيامين را به دزدي متهم نمي كند، بلكه فقط مي گويد: «ما كالاي خود را نزد او يافته ايم.» «1»

4. يوسف فداكاري برادرانش را درباره اين كه يكي از آنان به جاي بنيامين بازداشت شود، نپذيرفت؛ زيرا اگر چنين مي كرد، نقشه نگهداري بنيامين به هم مي خورد و ممكن بود برادران، بنيامين را به خاطر دزدي اذيّت كنند «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 144

آموزه ها و پيام ها

1. بي گناه را به جاي گناهكار بازداشت نكنيد كه ستمكاري است «1».

2. ستمكاري با شأن الهي پيامبران ناسازگار است.

***

در آيه 80 به گفتگوي پنهاني برادران يوسف و تحصّن يكي از آنان در مصر اشاره شده و آمده است:

80. «فَلَمَّا اسْتَيْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِيّاً قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقاً مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّي يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحكِمِينَ؛

و هنگامي كه (برادران) از او نااميد شدند، رازگويان خلوت كردند، (و برادر) بزرگشان گفت: «آيا نمي دانيد كه پدرتان از شما پيمان محكم الهي گرفته؛ و پيش از [اين درباره يوسف كوتاهي كرديد؟! و

از اين سرزمين جدا نمي شوم، تا پدرم به من رخصت دهد؛ يا خدا درباره من حكم كند، كه او بهترين داوران است.»

نكته ها و اشاره ها

1. در اين آيه، صحنه نااميدي برادران يوسف ترسيم شده است؛ از سويي بنيامين محكوم شده بود و از سوي ديگر، عزيز مصر پيشنهاد بازداشت فرد ديگري به جاي او را نپذيرفت، از اين رو، از آزادي بنيامين و لطف عزيز مصر

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 145

مأيوس شدند و روي بازگشت به نزد پدر را نيز نداشتند؛ زيرا با او عهد كرده بودند كه بنيامين را باز گردانند؛ پس جلسه خصوصي تشكيل داده، به مشورت پرداختند.

2. واژه «خَلَصُوا» به معناي خالص شدن است و در اين جا كنايه از جدا شدن از ديگران و تشكيل جلسه خصوصي است «1».

3. واژه «نَجيّاً» در اصل به معناي سرزمين مرتفع است كه از اطراف خود جدا مي باشد، و از آن جا كه جلسات سرّي و سخنان در گوشي، از اطرافيان جداست، به آن «نَجوي گفته مي شود.

4. واژه «فُرُوط» به معناي مقدم شدن است و اگر به باب تفعيل برود (تفريط) به معناي كوتاهي در تقدّم است و هرگاه كه به باب افعال برود (افراط) به معناي اسراف و تجاوز در تقدّم است «2».

5. برادري كه دست به تحصّن زد و به كنعان نرفت، از نظر سنّ از ديگران بزرگ تر بود و نام او را «رُوبين» (يا روبيل) و يا «شَمعُون» و يا «يَهُودا» گفته اند «3».

6. از اين آيه استفاده مي شود كه روحيه برادران يوسف متفاوت بود و برخي عاقل تر و دلسوزتر و باحياتر بودند، ولي برخي اين گونه نبودند.

7. مقصودِ برادر بزرگ تر از اين گفته كه:

«از اين سرزمين جدا نمي شوم تا اين كه خدا فرمان دهد»، يا «مرگ» است يا «راه چاره» و يا «عذر موجّهي» است كه بتواند با آن نزد پدر باز گردد «4». اين احتمال نيز وجود دارد كه مقصودش اين باشد كه خدا تحصّن او را در دل عزيز مصر مؤثر كند تا بتواند بنيامين را آزاد نمايد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 146

آموزه ها و پيام ها

1. به هنگام نااميدي، كارها را با مشورت پيش برانيد.

2. در مشكلات، شوراي محرمانه تشكيل دهيد و مسئله را بررسي كنيد.

3. به ياد پيمان ها و سوابق خود باشيد و از كارهاي ناپسند خود شرمنده شويد.

4. تحصّن، يكي از شيوه هاي قديمي در روابط اجتماعي انسان هاست.

***

در آيه 81 و 82 به سفارش برادر بزرگ تر درباره گزارش سفر مصر و شواهد خطاكاري بنيامين اشاره شده و آمده است:

81 و 82. «ارْجِعُواْ إِلَي أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يأَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حفِظِينَ* وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصدِقُونَ؛

به سوي پدرتان بازگرديد و بگوييد: «اي پدر ما، در واقع پسرت دزدي كرد؛ و جز به آنچه مي دانستيم گواهي نداديم؛ و مراقب (امور) پنهان نبوديم.* و از (مردم) آن آبادي كه در آن بوديم و از (اهل) كاروان كه با آن آمديم بپرس؛ و قطعاً ما راست گوييم.»

نكته ها و اشاره ها

1. پس از گرفتاري بنيامين در مصر، يكي از برادران يوسف كه از همه بزرگ تر و عاقل تر بود، در مصر ماند و به برادران كوچك تر آموزش داد كه چگونه با پدرشان سخن بگويند و جريان بنيامين را گزارش دهند.

2. برادر بزرگ تر بنيامين را به صورت ظاهري به سرقت متّهم كرد و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 147

يادآور شد كه ما بر طبق علم ظاهري خود سخن مي گوييم و از غيب خبر نداريم؛ يعني اشاره كرد كه ممكن است بنيامين گناهكار نباشد و پشت صحنه خبري باشد كه ما از آن آگاهي نداريم.

همچنين ممكن است مقصود او اين باشد كه به پدر بگوييد: اگر ما تعهدي درباره باز گرداندن بنيامين

داديم، بر اساس ظواهر بوده و از باطن كار آگاهي نداشتيم «1».

نيز ممكن است مراد او اين باشد كه اگر ما نزد عزيز مصر در مورد حكم بازداشت دزد (از نظر كنعانيان) شهادت داديم، بدين جهت بود كه ما از نقشه پنهاني آنان براي بازداشت بنيامين آگاهي نداشتيم و مراقب آن نقشه نبوديم.

3. واژه «قريه» به معناي هر گونه شهر و آبادي و واژه «عير» به معناي كارواني است كه با حيوانات مواد غذائي حمل مي كنند «2».

4. برادر بزرگ تر شواهدي بر راست گويي برادران فراهم كرد:

نخست اين كه خودش در مصر ماند تا پدر بداند او واقعاً مي خواسته بنيامين را بياورد و توطئه اي از سوي برادران در كار نبوده است.

دوم، به گواهي مردم مصر استناد كرد.

و سوم، به گواهي اهل كارواني كه با آنان همراه بودند، استشهاد كرد.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه گواهي و شهادت شاهد بايد بر اساس علم باشد و علم ظاهري در اين مورد كفايت مي كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 148

آموزه ها و پيام ها

1. بر اساس ظواهر امور، قاطعانه قضاوت نكنيد و احتمال هاي ديگر را نيز در نظر آوريد.

2. شهادت بر اساس علم ظاهري كافي است.

3. گواهي شهود راهي معتبر براي اثبات مدعاست.

***

در آيه 83 به پاسخ يعقوب و شكيبايي او اشاره شده و آمده است:

83. «قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛

(يعقوب) گفت: «بلكه نفس هاي شما كاري (بد) را براي شما آراسته است؛ و (صبر من) شكيبايي نيكوست؛ اميد است كه خدا همه آنان را براي من (باز) آورد؛ [چرا] كه تنها او دانا [و] فرزانه

است.»

نكته ها و اشاره ها

1. فرزندان يعقوب پس از گرفتاري بنيامين در مصر و تحصّن برادر بزرگ ترشان در آن جا، به سوي كنعان حركت كرده، خدمت پدر رسيدند، و گزارش سفر خود را ارائه كردند؛ حضرت يعقوب عليه السلام ناراحت شد و به آنان همان جمله اي را گفت كه هنگام گم شدن يوسف گفته بود.

2. مفسران درباره اين گفته يعقوب عليه السلام: «نفس شما مسئله را در نظرتان چنين منعكس كرد.» چند احتمال داده اند:

الف- يعقوب مي خواست به فرزندان خود گوشزد كند كه ديده شدن پيمانه سلطان درون بار بنيامين به تنهايي دليل منطقي سرقت آن نبوده است؛ پس چرا در برابر اين حادثه تسليم شدند؟!

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 149

ب- يعقوب عليه السلام به فرزندانش اعتراض داشت كه چرا از نفس خود پيروي كرده و به عزيز مصر گفته اند كه جزاي سرقت بردگي است، در حالي كه اين يك قانون الهي نبود، بلكه سنّت مردم كنعان بود.

ج- يعقوب عليه السلام به فرزندانش اعتراض داشت كه چرا همچون برادر بزرگتان مقاومت نكرديد و پيمان خود را با من فراموش كرديد، و تابع هواي نفس شديد «1».

د- يعقوب عليه السلام اشاره داشت كه گم شدن اين دو فرزند نتيجه عمل كرد نفس شما درباره يوسف است «2».

3. از اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب از زنده بودن فرزندانش آگاه و به بازگشت آنان اميدوار بود.

4. منظور از «صبر جميل» شكيبايي همراه با سپاس گزاري است كه در آن سخني بر خلاف رضايت الهي گفته نشود «3».

5. در پايان اين آيه به علم و حكمت خدا اشاره شده است؛ يعني خدا از حوادث گذشته و آينده خبر دارد و هيچ كاري

را بدون حكمت انجام نمي دهد؛ پس دورماندن اين سه فرزند حكمتي دارد كه خدا از آن آگاه است.

آموزه ها و پيام ها

1. نفس انسان كارهاي زشت را براي انسان توجيه مي كند.

2. توجه به علم و حكمت الهي انسان را از نااميدي نجات مي دهد و او را شكيبا مي سازد.

3. صبر زيبا و اميدواري را در حوادث فراموش نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 150

در آيه 84 به اندوه جانكاه يعقوب اشاره شده و آمده است:

84. «وَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقَالَ يأَسَفَي عَلَي يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ؛

و (يعقوب) از آن (فرزند) ان روي برتافت، و گفت: «اي دريغا بر يوسف!» و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لي وي خشم شديد (خود) را فرو برد.»

نكته ها و اشاره ها

1. از اين آيه استفاده مي شود كه ماجراي گرفتاري بنيامين و جدا شدن فرزند بزرگ تر از پدر سبب شد يعقوب عليه السلام دو باره به ياد يوسف بيفتد و داغ او تازه شود و گريه و غم وجود او را فرا گيرد.

2. مقصود از سفيدي چشم، حالتي است كه اشكي سياه آن را مي پوشاند و بينايي چشم كم سو يا نابينا مي شود، ولي با توجه به آيه 93 همين سوره، به دست مي آيد كه يعقوب آن قدر در فراق يوسف گريه كرد كه چشمان او سفيد و نابينا شد.

گفتني است اين عواطف پدري امري طبيعي و خارج از اختيار يعقوب عليه السلام بود و با صبر او منافات نداشت «1».

3. يعقوب پس از دورماندن از سه فرزندش باز هم براي يوسف گريه مي كرد و ناراحت بود و اين نشان مي دهد او توجه داشت كه برادران بر بنيامين و فرزند بزرگش ظلم نكرده اند، و نيز نشان دهنده محبت شديد پدر نسبت به يوسف عليه السلام بود.

تفسير

قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 151

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب با همه ناراحتي ها، باز هم شكيبا بود و خشم خود را كنترل كرده، سخني خلاف رضاي حق بر زبان جاري نكرد، و خشم خود را بر فرزندان فرو نريخت.

5. واژه «اسف» به معناي ناراحتي همراه با خشم بوده «1» و به هنگام مصيبت گفته مي شده است؛ اما در احاديث اسلامي آمده است كه به جاي آن در هنگام مصيبت «انّا للَّه و انا اليه راجعون» بگوييد «2».

6. فرزندان يعقوب در ابتدا مي خواستند توجه پدر را به خود جلب كنند و با همين هدف يوسف را مفقود الاثر كردند، ولي حسادت و نيرنگ آنان نتيجه عكس داد و در نهايت، يعقوب از آنان روي بر تافت.

آموزه ها و پيام ها

1. گريه پدر بر فرزند امري طبيعي است كه با شكيبايي و كنترل خشم خود منافات ندارد.

2. گريه و ناراحتي بر فراق عزيزان جايز است «3».

3. افراد مصيبت زده، چونان يعقوب، خشم خود را كنترل كنند.

***

درآيه 85 به سخنان اعتراض آميز فرزندان يعقوب اشاره شده وآمده است:

85. «قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهلِكِينَ؛

(فرزندان) گفتند: «به خدا سوگند، پيوسته يوسف را ياد مي كني تا بيمار مشرف به مرگ شوي يا هلاك گردي!»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 152

نكته ها و اشاره ها

1. نُه فرزند يعقوب كه به كنعان بازگشته بودند، سخت ناراحت بودند؛ زيرا از سويي وجدانشان از داستان يوسف عليه السلام در عذاب بود و از سوي ديگر، به خاطر بنيامين و برادر بزرگشان نگران بودند و از سوي سوم، ناراحتي پدر بر آنان سنگين بود؛ و از اين رو، يوسف يوسف گفتن پدر را تحمل نداشتند.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه فرزندان يعقوب در همان حال كه براي سلامتي پدر نگران بودند، به نوعي به او اعتراض مي كردند كه اين قدر يوسف يوسف نگويد.

3. عوامل روانشناختي و ناراحتي هاي روحي در جسم انسان تأثير كرده، سبب ضعف ديد چشم يا نابينايي آن و ضعف جسم و يا مرگ مي شود. «1»

4. اگر كسي يوسف شناس باشد، هميشه به ياد او است و به اندوهي جانكاه مبتلا مي شود (و از همين رو است كه هر كس يوسف زهرا عليه السلام را بشناسد، سر از پا نمي شناسد و در فراق او سيل اشك جاري دارد.)

آموزه ها و پيام ها

1. يوسف نشناسان به عاشقان بي تاب يوسف خرده مي گيرند.

2. در فراق عزيزان، مواظب سلامت خويش باشيد.

***

در آيه 86 به پاسخ دردمندانه يعقوب اشاره شده است:

86. «قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ؛

(يعقوب) گفت: «غم طاقت فرسايم و اندوهم را تنها نزد خدا شِكوه مي كنم! و چيزي را كه [شما] نمي دانيد از (جانب) خدا مي دانم.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 153

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «بَثّ» به معناي اندوهي شديد است كه انسان نمي تواند آن را پنهان كند؛ اندوهي كه آشكار و پراكنده مي شود «1».

2. مقصود از حصر «انّما» در اين آيه آن است كه من شكوه خود را نزد شما فرزندان و مردم نمي آورم كه حوصله شما زود بسر آيد، بلكه اندوهم را با خدا در ميان مي گذارم كه از گفتارم ملول نمي شود «2».

جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع

كه حكم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي (حافظ)

3. مقصود از علم يعقوب نسبت به خدا، آگاهي او از لطف و كرم اوست و يا آگاهيهائي است كه در مورد آينده امور به يعقوب داده شده است.

آموزه ها و پيام ها

1. در مصيبت ها به خدا شِكوه كنيد. (و از او كمك، راهنمايي و صبر بخواهيد.)

2. مردان الهي از مطالبي آگاه مي شوند كه ديگران از آن آگاه نيستند.

***

در آيه 87 به فرمان يعقوب در مورد جستجوي گمشدگان و نفي نااميدي اشاره شده است:

87. «يبَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكفِرُونَ؛

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 154

اي پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد؛ و از [گشايش و] رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه جز گروه كافران، (كسي) از رحمت خدا نااميد نمي شود.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «تَحَسَّسُوا» به معناي جستجو در كارهاي نيك از طريق حسّ است، به خلاف تَجسُّس كه جستجو در كارهاي شرّ و بد است. «1»

2. واژه «رَوْح» در اصل به معناي جان و تنّفس است و به معناي رحمت و گشايش نيز مي آيد (زيرا در هنگام گشايش مشكلات روح و جان تازه اي در انسان دميده مي شود و نَفَس او آزاد مي شود.) و در اين جا به معناي رحمت، راحت و گشايش كار است «2».

3. يأس از رحمت و لطف خدا در گشايش كارها، نشان دهنده عدم اعتماد به قدرت او است و از اين كه نا اميدي از رحمت الهي از صفات كافران دانسته شده و نيز از احاديثي كه در اين زمينه وارد گرديده، استفاده مي شود كه يأس و نا اميدي از رحمت خدا از گناهان كبيره مي باشد «3».

گر براني و گرم بنده مخلص خواني

روي نوميديم از حضرت سلطاني نيست

نا اميد از درِ لطف تو كجا شايد رفت

تو

ببخشاي كه درگاه تو را ثاني نيست (سعدي)

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 155

آموزه ها و پيام ها

1. در پي گمشده خويش باشيد و نا اميد نشويد.

2. نا اميدي از لطف و رحمت خدا، از هيچ انسان دين داري پذيرفته نيست.

3. نا اميد شدن از خدا نشانه كفر است.

***

در آيه 88 به سفر سوم برادران يوسف به مصر و درخواست هاي آنان از عزيز مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

88. «فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضعَةٍ مُّزْجَيةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ؛

و هنگامي كه (برادران يوسف) بر او وارد شدند، گفتند: «اي عزيز (مصر)، ما و خاندان ما را زيان رسيده، و كالاي ناچيزي آورده ايم؛ پس پيمانه را براي ما تمام بده، و بر ما بخششي صادقانه نما؛ كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مي دهد.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف يك بار براي خريد مواد غذايي به مصر رفتند و به سلامت بازگشتند و بار دوم كه به مصر رفتند، بنيامين گرفتار شد و برادر بزرگ ترشان در مصر تحصّن كرد، و اينك براي بار سوم به دستور پدر به مصر مي رفتند تا به جستجوي يوسف بپردازند و بنيامين را بازگردانند و در ضمن، مواد غذايي نيز تهيه كنند.

2. برادران يوسف در حالي وارد مصر شدند كه گرفتار مشكلات و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 156

ناراحتي هاي فراوان بودند؛ از يك سو گم شدن يوسف، و از سوي ديگر گرفتاري بنيامين، و از سوي سوم ناراحتي پدر آنان را در فشار قرار داده بود؛ از اين رو، به يوسف (كه او را نمي شناختند) گفتند: اي عزيز مصر، ناراحتي و بلا ما را فرا گرفته است.

3. يعقوب پيامبر عليه السلام به فرزندانش سفارش كرد كه به

جستجوي يوسف و برادرانش بپردازند، ولي آنان هنگامي كه به مصر وارد شدند، نخست به دنبال گرفتن مواد غذايي برآمدند؛ شايد اين مطلب بدان سبب باشد كه به پيدا شدن يوسف اميدي نداشتند و يا فكر مي كردند اگر در چهره خريداران مواد غذايي با عزير مصر روبه رو شوند، سپس تقاضاي آزادي بنيامين را مطرح كنند، بيشتر تأثير خواهد داشت. «1»

4. مقصود برادران يوسف از «صدقه» دادن عزيز مصر به آنان همان آزادي بنيامين بود؛ زيرا آنان مواد غذايي را در برابر كالا مي خريدند و بدون عوض نمي خواستند تا صدقه به شمار آيد. «2»

5. در برخي احاديث آمده است كه يعقوب پيامبر عليه السلام براي عزيز مصر نامه اي نوشت و به فرزندانش داد تا به او برسانند و در اين نامه، خود و خاندان نبوت را معرفي كرد كه هيچ گاه آنان اهل سرقت نبوده اند و خواستار آزادي

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 157

بنيامين شده بود. هنگامي كه نامه پدر را به يوسف دادند، آن را گرفت و بوسيد و بر چشم نهاد و اشك او سرازير شد «1» (و همين امر بود كه برادرانش را مشكوك كرد.)

آموزه ها و پيام ها

1. نيازمندان با ادب تقاضاي كمك كرده و شرح حال خود را بيان نمايند و هر چه مي توانند به عنوان بهاي كالا بپردازند.

2. خدا پاداش صدقه دهندگان را خواهد داد.

***

در آيه 89 به انتقاد بزرگوارانه يوسف از برادرانش اشاره شده و آمده است:

89. «قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جهِلُونَ؛

(يوسف) گفت: «آيا دانستيد، آنگاه كه شما ناآگاه بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟!»

نكته ها و اشاره ها

1. از اين سخنان يوسف استفاده مي شود كه برادران افزون بر به چاه انداختن او، برادرش بنيامين را نيز آزارداده بودند و شايد بنيامين در مدتي كه نزد يوسف بود، اين وقايع را بازگفته باشد.

2. اين آيه انتقاد يوسف را بيان مي كند كه با بزرگواري تمام با برادران خطاكار برخورد مي كند، آن گونه كه اولًا، گناه آنان را صريح بيان نمي كند و به صورت سربسته مي گويد آنچه با يوسف انجام داديد و ثانياً، راه عذرخواهي را به آنان نشان مي دهد و اشاره مي كند كه اين كارهاي شما از روي ناداني بوده است «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 158

3. بزرگواري ديگر يوسف، به گفته روايات، آن كه او اين سخنان انتقاد آميزش را با لبخندي به پايان برد «1»، تا برادرانش زياد ناراحت نشوند و از خطر انتقام او نهراسند.

4. واژه «جهل» همان گونه كه در برابر علم به كار مي رود، در برابر عقل نيز به كار مي رود؛ يعني انسان كم خرد كه هواي نفس بر او غلبه مي كند، از او كار جاهلانه سر مي زند، هر چند به گناه خود آگاه باشد.

آموزه ها و پيام ها

1. با خطاكاران خوار شده، با جوانمردي و بزرگوارانه برخورد كنيد.

2. جهل، ريشه برخي گناهان است.

***

در آيه 90 به شناسايي شدن يوسف و سخنان حكمت آميز او اشاره شده و آمده است:

90. «قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ وَهذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ؛

(برادران) گفتند: «آيا تو قطعاً خودت يوسفي؟!» گفت: «من يوسفم، و اين (بنيامين) برادر من است! خدا بر ما منّت گذارد؛ [چرا] كه هر كه خودنگهداري (و پارسايي)

كند، و شكيبايي نمايد، پس براستي خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمي كند.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 159

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف با چند قرينه متوجه شدند كه عزيز مصر همان يوسف است؛

از يك سو ديدند عزيز مصر از بلاهايي سخن مي گويد كه بر سر يوسف آورده اند، در حالي كه كسي جز يوسف از آن ها خبر نداشت، و از سوي ديگر، واكنش يوسف در برخورد عاطفي با نامه يعقوب ترديد آفرين بود، و از طرف سوم، رفتار و قيافه يوسف آن ها را به شك انداخت؛ از اين رو، با احتياط و ترديد پرسيدند كه آيا تو يوسفي؟ «1»

2. واژه «مِنّت» در اصل از ريشه «مَنْ» است كه وزنه مخصوص وزن كردن است. اين واژه در مورد انسان ها به معناي يادآوري فخر فروشانه و سرزنش آميز نعمتي است كه به ديگران داده اند؛ اما مِنّت درباره خدا به معناي نعمت نيكو دادن است.

آموزه ها و پيام ها

1. تقوا و صبر پيشه سازيد كه زمينه ساز پاداش نيكويي همچون عزّت است.

2. خدا پاداش نيكوكاران را (در دنيا و آخرت مي دهد و آن را) تباه نمي كند.

***

در آيات 91 و 92 به اعترافات برادران يوسف و بخشش بزرگوارانه او اشاره شده و آمده است:

91 و 92. «قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخطِئِينَ* قَالَ لَاتَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرحِمِينَ؛

(برادران) گفتند: «به خدا سوگند، بيقين خدا تو را بر ما برگزيد (و برتري داد)؛ و (ما) حتماً خطاكار بوديم!»* (يوسف) گفت: «امروز

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 160

سرزنشي بر شما نيست؛ خدا شما را مي آمرزد؛ و او مهرورزترين مهرورزان است؛»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف پس از سال ها او را يافته بودند، ولي در همان حال شرمنده اعمال گذشته خويش شدند؛ از اين رو، عذر آورده و گفتند: ما اشتباه كرديم و تو را به ناحق در چاه انداختيم و اذيت نموديم.

2. برادران يوسف، هنگامي كه ديدند يوسفي را كه در چاه انداختند، خدا نجات داده و به عزيزي مصر رسانده است، برايشان روشن شد كه اين يك جريان عادي نيست و از اين رو گفتند: خدا تو را (از نظر علم، عقل و حكومت) بر ما برتري داده و مقدم داشته است.

3. يوسف بزرگوارانه از برادران درگذشت، و براي آن كه گمان نكنند او در مقام انتقام جويي است، فرمود: امروز پرده هاي گناهان شما كنار زده نمي شود و توبيخ و سرزنش نمي شويد.

4. يوسف عليه السلام نه تنها از حق خود درگذشت، بلكه به آنان اطمينان داد كه خدا شما را مي آمرزد و حتي به رحمت بي مانند الهي براي

آنان استدلال كرد «1».

5. واژه «تَاللَّه» يكي از صيغه هاي قسم است كه مخالفت با مضمون آن گناه مي باشد و كفّاره دارد، و برادران يوسف چندين بار در اين سوره از اين تعبير استفاده كرده اند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 161

6. همه محبت ها و رحم ها و مهرباني ها از خدا سرچشمه مي گيرد؛ پس خدا مهربان ترين مهربانان است.

7. در تاريخ اسلام مي خوانيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله پس از فتح مكه به مردم فرمود: من همچون برادرم يوسف مي گويم: امروز سرزنشي بر شما نيست «1».

8. در حديثي از امام علي عليه السلام حكايت شده كه فرمودند: «هنگامي كه بر دشمن پيروز شدي، عفو را شكرانه پيروزي قرار ده.» «2»

آموزه ها و پيام ها

1. حسودان، روزي به فضايل ديگران و خطاكاري خويش اعتراف خواهند كرد.

2. خدا و پيامبر آمرزنده هستند و خطاكاراني را كه آگاه شوند و عذر آورند، مي بخشند.

3. سعه صدر، جوانمردي و بخشش در اوج قدرت را بايد از يوسف آموخت «3».

4. شكرانه قدرتمندي و پيروزي، بخشش است نه انتقام.

***

در آيه 93 به پيام يوسف براي پدر، يعني پيراهن او و دعوت خانوداه به مصر اشاره شده و آمده است:

93. «اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هذَا فَأَلْقُوهُ عَلَي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ؛

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 162

اين پيراهن مرا بِبريد، و آن را بر صورت پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود؛ و همه خاندانتان را نزد من آوريد.»

نكته ها و اشاره ها

1. هنگامي كه يوسف برادران را بخشيد، آنان هنوز براي پدر ناراحت بودند؛ زيرا او بر اثر دوري فرزندانش غمناك و نابينا شده بود. يوسف براي حلّ اين مشكل پيراهن خود را داد كه به عنوان پيام زنده بودنش به سوي كنعان ببرند.

2. از برخي احاديث استفاده مي شود كه يوسف پيشنهاد كرد، پيراهنش را همان كسي ببرد كه پيراهن خون آلود او را براي پدر برده بود، تا همان گونه كه يك بار او را ناراحت كرده بود، اين بار او را خوشحال كند و اين كار را به «يَهُودا» سپردند «1».

3. درباره تأثير پيراهن يوسف عليه السلام بر بينايي يعقوب عليه السلام در ذيل آيه 96 سخن خواهيم گفت؛ اما از اين آيه استفاده مي شود كه برخي اشيا كه به اولياي الهي منسوب مي باشد، ممكن است تأثيرات فوق العاده اي بر ديگران داشته باشد.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف آگاهي هايي از غيب داشت

و مي دانست كه پيراهن او تأثيراتي بر چشم پدر خواهد داشت.

5. امكان دارد دعوت يوسف از تمام خاندان پدر و برادرانش براي آمدن به مصر اين باشد كه بدي هاي برادران را با نيكي پاسخ دهد، و به پدر

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 163

كهنسال و رنج ديده خود خدمت كند و خانواده آنان را از كمبود و قحطي نجات بخشد.

آموزه ها و پيام ها

1. پيام روان شناختي آيه اين است كه پيام گمشده براي خانواده اش تاثير روان درماني و شفابخشي دارد.

2. اولياي الهي اگر اراده كنند با يك پيراهن كارهاي معجزه آسايي مي كنند.

3. هرگاه به امكانات بهتري رسيديد، خانواده و بستگان را فراموش نكنيد و (عادلانه) از همه آنان پذيرايي نماييد.

***

در آيه 94 اشاره شده كه يعقوب عليه السلام بوي يوسف را از دور استشمام كرد:

94. «وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لَاأَن تُفَنِّدُونِ؛

و هنگامي كه كاروان (برادران از مصر) جدا شد، پدرشان [: يعقوب گفت: «قطعاً من بوي يوسف را مي يابم! اگر [مرا] به كم خردي نسبت ندهيد.»

نكته ها و اشاره ها

1. هنگامي كه برادران، يوسف را شناختند و پيراهن او را به عنوان پيام زنده بودن و راست گويي خود از او گرفتند، به سوي كنعان حركت كردند و در همين لحظات بود كه در كنعان و در خانه ماتم زده يعقوب اتفاقي افتاد كه همه را در حيرت فرو برد؛ يعقوب ناگهان صدا زد: بوي يوسف به مشام من مي رسد و احساس مي كنم به زودي دوران غم پايان مي يابد و روزگار وصل مي رسد.

گر نسيم سحر از زلف تو بويي آرد

جان فشانيم به سوغات نسيم تو، نه سيم

بوي محبوب كه بر خاك احبا گذرد

نه عجب دارم اگر زنده كند عظم رميم «1»

(سعدي)

2. واژه «فَصَلت» به معناي فاصله گرفتن است. از اين آيه استفاده مي شود كه به مجرد حركت كاروان، اين احساس براي يعقوب پيدا شد.

اين رخداد را برخي مفسران قرآن معجزه يعقوب دانسته اند؛ زيرا بوي پيراهن يوسف را از صدها فرسنگ فاصله درك كرد؛ از اين رو، اين

مطلب را به وسعت علم پيامبران مربوط مي دانند؛ اما برخي ديگر از مفسران معاصر اين آيه را نشانه اي از انتقال فكر از دور دست مي دانند كه گاهي بين والدين و فرزند پيدا مي شود و حوادث يكديگر را از فاصله دور درك مي كنند؛ «2» يعني ممكن است پيوند شديد يعقوب با يوسف و عظمت روحي او سبب شده باشد احساسي را كه از حمل پيراهن يوسف به برادران دست داده بود، از آن فاصله دور در مغز خود جذب «3» و به عنوان خبري از يوسف اعلام كند، و شايد از اين رو باشد كه در اين آيه بر پدر بودن يعقوب تأكيد شده است.

3. حضرت يعقوب هنگامي كه يوسف را در چاه انداختند، نفرمود من بوي او را استشمام مي كنم و جاي او را در چاه معرفي نكرد، ولي زماني كه يوسف از مصر حركت كرد، بوي او را احساس كرد؛ بنابراين، اين مطلب به علم

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 165

لدني پيامبران مربوط مي باشد كه حدود آن در اختيار خداست و هرگاه خدا بخواهد، آنان با علم غيب از دورترين نقاط جهان و حوادث آن آگاه مي شوند و هرگاه مصلحت نباشد، از نزديك ترين مسائل خود آگاهي نمي يابند و همچون انساني عادي زندگي مي كنند.

يكي پرسيد از آن گم كرده فرزند

كه اي روشن گهر پير خردمند

ز مصرش بوي پيراهن شنيدي

چرا در چاه كنعانش نديدي

بگفت احوال ما برق جهان است

دمي پيدا و ديگر دم نهان است

گهي بر طارم اعلي نشينم

گهي بر پشت پاي خود نبينم (سعدي)

4. تعبير «تُفَنِّدُون» در اصل به

معناي فساد و در اين جا به معناي ناتواني فكر، سفاهت و فساد عقل است، و از اين تعبير استفاده مي شود كه گروهي از اطرافيان يعقوب پيامبر عليه السلام شناخت كافي از او نداشتند، و هنگامي كه حقايقي را خودشان درك نمي كردند، در مورد درك ديگران نيز ترديد روا مي داشتند.

آموزه ها و پيام ها

1. ارتباط عاشق و معشوق به گونه اي است كه از صدها كيلومتر، حالات او را احساس و بوي او را استشمام مي كند.

2. اگر خود حقايق را درك نمي كنيد، انكار نيز ننماييد.

***

در آيه 95 به سخنان جاهلانه اطرافيان يعقوب اشاره شده و آمده است:

95. «قَالُواْ تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَللِكَ الْقَدِيمِ؛

(اطرافيان) گفتند: «به خدا سوگند، قطعاً تو در همان كژ راهي ديرينه ات هستي!»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 166

نكته ها و اشاره ها

1. در آيه هشتم اين سوره آمده بود كه فرزندان يعقوب گفتند: «پدر ما در گمراهي است.» و اينك كه اين فرزندان در راه مصر هستند نيز مي بينيم كه گروهي در خانواده يعقوب مي گويند: «تو در گمراهي قديمي هستي» و اين نشان مي دهد كه اين مطلب در خاندان يعقوب شايع بوده و سخنان برادران يوسف به ديگر اعضاي خانواده (زن و فرزندان آن ها) سرايت و آنان را نسبت به يعقوب پيامبر عليه السلام گستاخ كرده است.

2. منظور آنان از گمراهي قديم، همان محبت يعقوب به يوسف و ناراحتي او در فراق فرزند است؛ يعني اينان به يعقوب اشاره مي كردند كه تو هنوز در عالم خيالات غوطه وري و آن ها را واقعيت مي پنداري، و مي گويي بوي يوسف را از مصر مي شنوم؛ بنابراين، مراد از ضلالت در اين آيه گمراهي در عقيده نيست، بلكه گمراهي در تشخيص مسائل مربوط به يوسف است «1».

آموزه ها و پيام ها

1. كار نيكان را قياس از خود مگير. (و در مورد كارهاي عجيب آنان شتاب زده داوري نكنيد.)

2. در برابر پدر گستاخي نكنيد كه ديگران از شما فرا گرفته و به بزرگ ترها توهين مي كنند.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 167

در آيه 96 به آوردن پيراهن يوسف و تأثير معجزه آساي آن در بينا شدن يعقوب اشاره شده و آمده است:

96. «فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِيرُ أَلْقَيهُ عَلَي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ؛

و هنگامي كه بشارتگر آمد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند، پس بينا شد! (يعقوب) گفت: «آيا به شما نگفتم در واقع من چيزي را كه [شما] نمي دانيد، از (جانب) خدا مي دانم!»

نكته ها و اشاره ها

1. هنگامي كه كاروان از مصر حركت كرد، و پيراهن يوسف را با خود آورد يعقوب بوي آن را استشمام كرد و حدود ده روزي كه كاروان در راه بود «1»، شكيبايي دشواري پيشه كرد، تا اين كه روزي ندا دادند كاروان كنعان از مصر آمد و فرزندان يعقوب بر خلاف گذشته، شادمان وارد شهر شدند و همگي به سوي خانه پدر حركت كردند، ولي قبل از هر كس مژده دهنده و آورنده پيراهن يوسف خود را به پدر رساند و پيراهن را بر صورت او افكند. يعقوب كه بوي آشناي يوسف را استشمام كرد، يك لحظه احساس كرد تمام وجودش روشن شده و گرد اندوه از چهره اش رخت بر بسته است و ناگهان دريافت چشمان بي فروغش جان تازه اي يافته و همه جا را مي بيند.

2. از آيات قرآن استفاده مي شود «2» كه يعقوب نابينا شده بود و به

تفسير قرآن مهر (ويژه

جوانان)، ج 24، ص: 168

گونه اي معجزه آسا بينا گرديد. برخي مفسران احتمال داده اند كه چشم او ضعيف شده بود و با هيجاني كه به او دست داد، ديد چشمانش به حالت قبلي باز گشت «1».

3. از اين آيه استفاده مي شود كه لباس و چيزهاي مربوط به پيامبران و اولياي الهي، مي توانند تأثيرات فوق العاده اي داشته باشند و از اين رو است كه شيعيان در حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام و اولياي الهي تبرّك مي جويند.

آموزه ها و پيام ها

1. پايان شب سيه سفيد است.

2. عاشق را با بوي معشوق درمان كنيد.

3. سرچشمه علم پيامبران، علم الهي است.

***

در آيه 97 و 98 به توسّل جستن برادران يوسف به يعقوب پيامبر و پاسخ مثبت او اشاره شده و آمده است:

97 و 98. «قَالُواْ يأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خطِئِينَ* قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛

(فرزندان) گفتند: «اي پدر ما! آمرزش پيامدهاي (گناهان) مان را براي ما بخواه، كه ما خطاكار بوديم.»* (يعقوب) گفت: «در آينده از پروردگارم، براي شما طلب آمرزش مي كنم؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 169

نكته ها و اشاره ها

1. هنگامي كه برادران يوسف از سفر سوم مصر بازگشتند و پيراهن يوسف را براي پدر آوردند و چشمان او فروغ تازه اي يافت، همگي شادمان شدند، ولي فرزندان يعقوب به ياد گذشته خود و آزارهايي افتادند كه نسبت به يوسف و پدر روا داشته بودند؛ از اين رو، به فكر توبه و اصلاح خود افتادند و از يعقوب پيامبر عليه السلام خواستند كه براي آنان طلب آمرزش كند.

2. برادران يوسف با آن كه مي توانستند خودشان استغفار كنند، ولي از پدر خواستند براي آنان آمرزش بخواهد و پدر نيز اين خواسته آنان را پذيرفت.

3. از اين آيات استفاده مي شود كه تقاضاي استغفار از ديگري با توحيد منافات ندارد، بلكه توسّل به پيامبران الهي راهي براي رسيدن به آمرزش و لطف خداست، «1» و از اين رو است كه شيعيان به پيامبر و اهل بيت عليهم السلام توسل مي جويند و از آنان مي خواهند كه براي گناهانشان آمرزش بخواهند.

4. از اين آيه استفاده مي شود

كه يعقوب پيامبر عليه السلام روحي همچون اقيانوس داشت كه نه تنها از فرزندانش انتقام نگرفت و آنان را سرزنش نكرد، بلكه به آنان وعده داد كه به زودي براي آن ها از خدا آمرزش بخواهد.

5. در احاديث متعددي از امامان معصوم عليهم السلام آمده است كه حضرت يعقوب عليه السلام استغفار و دعا براي فرزندان را تا سحر روز جمعه تأخير انداخت؛ از اين رو، از قول پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده است: «سحرگاهان وقت مناسبي براي دعا و استغفار است.» «2»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 170

آموزه ها و پيام ها

1. براي آمرزش بهتر گناهان، به اولياي الهي و پدر خويش توسّل جوييد و از آنان بخواهيد كه براي شما طلب آمرزش كنند.

2. شايسته است پدر نسبت به فرزندانش گذشت داشته باشد و براي خطاهاي آنان در وقت مناسب (سحر) دعا كند.

3. طلب دعا و توسّل به اولياي الهي جايز است.

***

در آيه 99 به ورود خاندان يعقوب به مصر و استقبال يوسف اشاره شده و آمده است:

99. «فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُفَ ءَاوَي إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ؛

و هنگامي كه بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را در آغوش گرفت، و گفت: «اگر خدا بخواهد با امنيت وارد مصر شويد.»

نكته ها و اشاره ها

1. برادران يوسف چهار بار به مصر سفر كردند؛ نخست براي تهيه آذوقه بدون حضور بنيامين و بار ديگر، با همراهي بنيامين و براي تهيه آذوقه كه به گرفتار شدن بنيامين انجاميد و بار سوم، براي يافتن يوسف و بنيامين آمدند كه به شناسايي او انجاميد. و بار چهارم كه خاندان يعقوب به همراه پدر به مصر آمدند و يوسف در خارج از شهر از آنان استقبال كرد.

2. واژه «آوي در اصل به معناي انضمام چيزي به چيزي ديگر و در اين جا، كنايه از به آغوش كشيدن است؛ يعني يوسف پس از سالها دوري، پدر و مادرش را در آغوش گرفت.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 171

3. از اين كه در اين آيه آمده است: «يوسف گفت: داخل مصر شويد.» روشن مي شود كه يوسف براي استقبال از پدر و مادر تا بيرون دروازه شهر آمده بود و پذيرايي مقدماتي را در آنجا انجام داد.

4. يوسف هنگام استقبال، از

ميان تمام نعمت ها به مسئله امنيت اشاره كرد؛ زيرا امنيت شرط بهره مندي از همه نعمت هاست؛ به سخن ديگر، اگر امنيت از بين برود، ديگر مواهب مادي و معنوي نيز به خطر مي افتد و تلاش هاي فردي و اجتماعي كم نتيجه يا بي نتيجه مي ماند.

5. مسئله امنيت آن قدر حساس است كه يوسف با «ان شاء اللَّه» از آن سخن گفت؛ يعني اشاره مي كند كه امنيت هست، ولي مشروط به خواست خداست.

6. يوسف با يادآوري امنيت مصر، اشاره كرد كه مصر امروز، مصر فرعون ها و طاغوت هاي خودكامه و جنايتكار نيست، بلكه با آمدن يوسف محيطي امن به وجود آمده است.

7. از ظاهر اين آيه و برخي احاديث استفاده مي شود كه پدر و مادر يوسف هر دو وارد مصر شدند، ولي از برخي احاديث به دست مي آيد «1» كه مادر يوسف در كودكي از دنيا رفته و يعقوب با خاله يوسف ازدواج كرده بود، و خاله اش به عنوان نامادري همراه پدر به مصر آمد «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 172

آموزه ها و پيام ها

1. اگر در اوج قدرت قرار گرفتيد، احترام به پدر و مادر را فراموش نكنيد.

2. «امنيت» شرط مهم يك منطقه مسكوني است.

***

در آيه 100 به احترام متقابل خاندان يعقوب، و سخنان نغز يوسف كه با يادآوري تعبير خواب و گذشته سخت خويش همراه است، اشاره شده و آمده است:

100. «وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يأَبَتِ هذَا تَأْوِيلُ رُءْييَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَزَغَ الشَّيْطنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛

و

پدر و مادرش را بر تخت بر نشانيد؛ و به خاطر او (براي شكر خدا) سجده كنان (بر زمين) افتادند؛ و (يوسف) گفت: «اي پدر [من اين تعبير خواب من است كه از پيش (ديده بودم) كه پروردگارم آن را تحقّق بخشيد؛ و به من نيكي كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت، و شما را از بيابان (كنعان به مصر) آورد، بعد از آنكه شيطان، بين من و بين برادرانم فساد كرد! در حقيقت پروردگارم نسبت به آنچه مي خواهد [پيوسته لطف كننده است؛ [چرا] كه تنها او دانا [و] فرزانه است.»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف بزرگوارانه از مشكلات گذشته خود سخن گفت؛ او مشكل زندان مصر را بيان كرد، ولي سخني از چاه كنعان به ميان نياورد و فقط به صورت سربسته گفت: «شيطان ميان من و برادرانم فسادانگيزي كرد.» يعني مقصّر را معرفي نكرد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 173

2. واژه «نَزَغَ» به معناي وارد شدن در كاري به قصد فساد است. اين تعبير در آيه نشان مي دهد كه وسوسه هاي شيطاني، در اختلافات خانوادگي نقشي مهم برعهده دارد؛ البته وسوسه هاي شيطان انسان را مجبور نمي كند، و تصميم گيرنده نهايي خود انسان است «1».

3. در اين آيه از «كنعان» كه محل زندگي حضرت يعقوب و خاندانش بود، با عنوان «بيابان» ياد شده است تا نشان دهد تفاوت تمدن مصر با كنعان بسيار است «2».

4. واژه «سجده» معناي وسيعي دارد و شامل هر گونه خضوع و تواضع مي شود و در اصطلاح، به معناي بر خاك افتادن است. سجده براي پرستش، مخصوص خداست و براي هيچ كس ديگر جايز نيست.

5. مفسران درباره سجده پدر و مادر

يوسف چند ديدگاه دارند:

الف- برخي برآنند كه سجده آنان به جهت عظمت موهبت يوسف و براي شكر خدا بوده است.

ب- برخي ديگر بر اين باورند كه سجده آنان همان تعظيم و احترام به يوسف بوده است «3».

ج- برخي نيز معتقدند سجده آنان براي خدا بود، ولي يوسف را همچون قبله اي قرار دادند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 174

به نظر مي رسد ديدگاه اول كه در برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام به آن اشاره شده، «1» مناسب تر باشد.

6. يوسف با اشاره به سجده پدر و مادرش گفت: اين تعبير خواب من است كه پيش تر ديده بودم (منظور سجده كردن يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او مي باشد كه در آيه 4 آمده است).

7. از اين آيه استفاده مي شود كه گاهي تعبير خواب، پس از چهل سال (يا بيشتر يا كم تر) واقع مي شود.

8. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف پيامبر عليه السلام هنگامي كه به حكومت مصر رسيد، بر تخت مي نشست، اين از آن رو است كه معمولًا مردم اطراف فرمان روا جمع مي شوند و لازم است او بر محل بلندي برود تا همه او را ببينند و از سخنانش بهتر استفاده كنند؛ البته در دستگاه هاي حكومتي طاغوتيان و پادشاهان، تخت هاي زرين و باشكوه مي سازند و بر مردم فخرفروشي مي كنند، ولي به طور مسلم يوسف اين گونه نبوده است.

آموزه ها و پيام ها

1. در هر مقامي هستيد به پدر و مادر خود احترام كنيد.

2. احترام به حاكمان الهي و بر حق، نيكو است.

3. براي سپاس گزاري از نعمت ها، سجده شكر به جا آوريد.

4. تعبير برخي خواب ها، ديرياب است.

5. با خطاكاران جوانمردانه سخن گوييد.

6. شيطان به دنبال فسادانگيزي بين برادران

است.

7. كارها با لطف خدا سامان مي گيرد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 175

در آيه 101 به سخنان يوسف درباره يادآوري نعمت هاي الهي و دعاهاي او اشاره شده و آمده است:

101. «رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّموتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِّيِ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصلِحِينَ؛

پروردگارا! بيقين (بهره اي) از فرمانروايي (مصر) را به من دادي، و از (دانش) تعبير خواب ها به من آموختي، [اي آفريننده و] شكافنده آسمان ها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست مني؛ مرا مسلمان بميران؛ و مرا به شايستگان ملحق نما!»

نكته ها و اشاره ها

1. يوسف در ميان نعمت هاي الهي كه خدا به او داده بود، بر دانش تعبير خواب تكيه كرد و آن را در كنار حكومت مصر قرار داد، و اين نشان دهنده اهميت دانش در نظر پيامبران الهي است.

2. جالب اين است كه يوسف از خدا نمي خواهد حكومت او استمرار يابد، بلكه از او مي خواهد نيك فرجام بوده و مسلمان بميرد و با شايستگان باشد و اين عاقبت نگري يوسف را نشان مي دهد.

3. البته يوسف از خدا تقاضاي مرگ نكرد، بلكه از خدا خواست حالت او در هنگام مرگ نيكو باشد و با حالت تسليم به خدا از دنيا برود. «1»

4. از اين آيه استفاده مي شود كه حكومت از شئون ربوبيّت خداست؛ «2» يعني خدا براي پرورش و تربيت بندگان، حكومت را به بندگان شايسته خود عطا مي كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 176

آموزه ها و پيام ها

1. به ياد نعمت هاي الهي باشيد و حكومت و دانش خود را از خدا بدانيد.

2. فرمان روايان به ياد داشته باشند كه خدا سرپرست و مولاي آنان است.

3. قبل از دعا كردن، خدا را با نام هاي نيكوي مناسب ستايش كنيد.

4. به فكر فرجام كار خويش باشيد.

5. مسلمان مردن و با شايستگان بودن ارزش است.

***

در آيه 102 به وحياني بودن و نكات غيبي سرگذشت يوسف اشاره شده و آمده است:

102. «ذلِكَ مِنْ أَنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ؛

اين [مطالب از خبرهاي بزرگ غيب است كه آن را به سوي تو وحي مي كنيم؛ و نزد آن (برادر) ان نبودي، هنگامي كه تصميم جمعي بر كارشان گرفتند، در حالي كه آنان فريب كاري مي كردند.»

نكته ها و اشاره ها

1. اين آيه اشاره دارد كه داستان يوسف عليه السلام ريشه وحياني دارد؛ زيرا نكته هاي ظريفي را بيان كرده كه اگر خداي متعال بيان نمي كرد، هيچ كس از آن ها آگاهي نداشت.

2. اين آيه اشاره دارد كه داستان يوسف عليه السلام در تورات و تاريخ به صورت كامل بيان نشده است؛ زيرا برخي ريزه كاري هاي مجالس خصوصي آنان، مانند تصميم جمعي برادران يوسف را جز خود آنان كسي نمي دانست، و طبيعي است كه آن ها نيز براي حفظ آبروي خود، آن را براي كسي بيان نكرده بودند و در هيچ كتاب تاريخي ثبت نشده بود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 177

آموزه ها و پيام ها

1. پيامبران از راه وحي با غيب آشنا مي شوند.

2. قصه هاي قرآن را اخبار غيبي بدانيد (نه داستان هاي غيرواقعي و اساطيري)

***

در آيه 103 به اشتياق پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و بي ايماني بيشتر مردم اشاره شده و آمده است:

103. «وَمَآ أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ؛

و بيشتر مردم مؤمن نمي شوند، و گرچه (بر ايمان آوردنشان) حريص باشي.»

نكته ها و اشاره ها

1. تعبير «حَرَصْتَ» اشاره دارد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حرص و علاقه شديدي به ايمان آوردن مردم داشت. «1»

2. اين آيه اشاره دارد كه گاهي برنامه و راهنما وجود دارد، ولي زمينه و قابليت در برخي مردم وجود ندارد؛ از اين رو، تلاش و علاقه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز بي ثمر مي ماند و بيشتر مردم ايمان نمي آورند.

3. از اين آيه و آيات مشابه استفاده مي شود كه در نظر قرآن، اكثريت، ميزان حقانيّت نيست، بلكه اكثريت مردم معمولًا مورد انتقاد قرآن هستند؛ البته در اين جا اكثريت بي ايمان جامعه بشري مقصود است.

4. اين آيه نوعي دلداري براي پيامبر صلي الله عليه و آله است كه اگر اكثر مردم ايمان نياوردند، ناراحت و مأيوس نشود.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 178

آموزه ها و پيام ها

1. اكثريت مردم، بي ايمان خواهند ماند.

2. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دلسوز مردم بود.

3. آموزه سوم اين آيه براي مبلغان ديني آن است كه در هدايت مردم زيادتر از حد حريص نباشند، زيرا هيچ گاه همه آن ها ايمان نخواهند آورد.

***

در آيه 104 به خدمات رايگان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به بشريت اشاره شده و آمده است:

104. «وَمَا تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعلَمِينَ؛

و هيچ پاداشي بر اين (رسالت) از آنان نمي خواهي؛ اين (قرآن) جز يادآوري براي جهانيان نيست.»

نكته ها و اشاره ها

1. قرآن كريم بارها درباره پيامبران الهي يادآور شده كه آنان پاداشي از مردم نخواسته اند، و اينك در اين آيه بر رايگان بودن هدايت قرآن و دعوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تأكيد شده است.

2. اين كه پيامبران الهي پاداشي از مردم نمي خواهند، شاهد حقانيّت و راستي آنان است؛ زيرا معمولًا مدعيان دروغين مقامات الهي براي جلب منافع يا كسب مقامات اجتماعي دست به قيام مي زنند؛ اما پيامبران راستين پاداش خدمات خود را تنها از خدا مي خواهند.

3. در اين آيه يادآور شده كه پيامبران الهي به عنوان مبلّغان دين مناعت طبع داشتند و از مردم درخواستي نمي كردند، ولي اين بدان معنا نيست كه مردم وظيفه اي در برابر مبلّغان دين ندارند و يا سهمي از بيت المال به آن ها نمي رسد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 179

4. يكي از نام هاي قرآن كريم، «ذِكْر» است؛ زيرا قرآن يادآور آيات الهي است و بشريت را به گذشته و آينده تاريخ خود مي برد و عوامل سقوط و عزّت انسان ها را يادآور مي شود. قرآن يادآور صفات الهي و عظمت هستي

است و نعمت هاي الهي در دنيا و صحنه هاي رستاخيز را به ياد انسان مي آورد. «1»

5. از اين آيه استفاده مي شود كه پيام قرآن براي همه مردم جهان است و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مخصوص جزيرة العرب يا نژاد عرب نيست، بلكه رسالت او جهاني است كه از نقطه اي خاص و با كمك تعدادي اندك آغاز شد و تا قيامت براي همه مردم ادامه مي يابد.

آموزه ها و پيام ها

1. مبلّغان مذهبي در برابر خدمت هاي فرهنگي خود به مردم، از آن ها مزدي نمي خواهند.

2. پيام قرآن و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله جهاني است.

***

در آيه 105 به بي توجهي مردم به نشانه هاي الهي در پهنه هستي اشاره شده و آمده است:

105. «وَكَأَيِّن مِّنْ ءَآيَةٍ فِي السَّموتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ؛

و چه بسيار نشانه اي (از خدا) در آسمان ها و زمين است كه بر آن ها مي گذرند، در حالي كه آنان از آن ها روي گردانند.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 180

نكته ها و اشاره ها

1. اگر انسان به غوغاي حيات و زندگي در گياهان، حيوانات، انسان ها و ستاره ها و اين همه نقش شگفت آور بر در و ديوار وجود توجه كند، هر يك را معلول و نشانه اي از كردگار هستي خواهد يافت؛ آري!

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود

هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار (سعدي)

2. اين آيه با توجه به آيات قبل اشاره دارد كه اگر بيشتر مردم به آيات قرآن و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايمان نمي آورند، تعجب ندارد؛ زيرا آنان به اين همه آيات و نشانه هاي آفرينش نيز توجهي نمي كنند «1».

3. اين آيه به لجاجت برخي انسان ها اشاره دارد؛ آنان كه از نشانه هاي خدا غافل نيستند، بلكه مي دانند و مي بينند، ولي از آن ها روي بر مي تابند و اعراض مي كنند و اين از غفلت خطرناك تر است.

4. مقصود از مرور بر نشانه هاي الهي در آسمان ها، يا كنايه از مشاهده آن هاست و يا منظور مرور واقعي انسان ها از راه حركت زمين است؛ يعني ما بر اساس ديد كاذب خود گمان مي كنيم كه آسمان ها و

ستاره ها بر ما عبور مي كنند، در حالي كه بر اثر حركت وضعي و انتقالي زمين، ما بر ستاره ها و آسمان ها مرور و عبور مي كنيم؛ از اين رو است كه برخي مفسران، اين آيه را اشاره به حركت زمين دانسته اند «2».

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 181

آموزه ها و پيام ها

1. با مطالعه در آسمان ها و زمين، جلوه ها و نشانه هاي خدا را ببينيد.

2. انسان هاي لجوج نسبت به آيات الهي در پهنه هستي، بي توجه اند.

***

در آيه 106 به شرك مخفي بيشتر مؤمنان اشاره شده و آمده است:

106. «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُّشْرِكُونَ؛

و بيشترشان به خدا ايمان نمي آورند، جز در حالي كه آنان مشركند.»

نكته ها و اشاره ها

1. مقصود از «مُشركون» در اين آيه يا برخي مشركان هستند كه به ظاهر ايمان آورده اند و منافقانه عمل مي كنند «1»، و يا منظور «شرك خفي» است؛ يعني كساني كه برخي مراتب ضعيف ايمان و برخي مراحل خفي شرك را با هم دارند؛ البته اين احتمال نيز هست كه هر دو معنا مقصود آيه باشد.

2. واژه «شِرْك» به معناي شريك قرار دادن براي چيزي، گاه به صورت شرك جَليّ و روشن است، مانند دوگانه پرستان كه آشكارا براي خدا شريك قرار مي دهند،- و اين گونه افراد كافر به شمار مي روند- و يا به صورت شرك خَفي و غير آشكار است كه مؤمنان، گرفتار اين گونه شرك مي شوند، ولي از حوزه اسلام خارج نشده و كافر به شمار نمي آيند.

3. مؤمن خالص كسي است كه غير خدا هيچ معبودي در دل او نباشد، و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 182

گفتار و اعمال او براي خدا باشد و تنها از خدا فرمان برد و بنده طاغوت و هواي نفس خود نگردد، ولي «شرك خفي» آن است كه انسان، غير خدا را مؤثر حقيقي بداند و از غير او اطاعت كند (در حالي كه فرمان او در راستاي دستورهاي الهي نيست.)

4. در رواياتي از امام صادق عليه السلام آمده است: «شرك از حركت مورچه نيز

پنهان تر است.» «1»

و در برخي احاديث «رياكاري» نوعي شرك كوچك قلمداد شده است. «2»

5. در رواياتي ديگر آمده است: منظور از شرك در اين جا آن چنان نيست كه به حد كفر برسد، و براساس برخي احاديث، منظور شرك نعمت است؛ يعني از خدا موهبتي به انسان برسد، ولي او بگويد اين نعمت از فلان كس به من رسيده است و اگر او نبود من درمانده مي شدم «3».

6. در تفسير اين آيه، در روايتي از امام باقر عليه السلام آمده است: «منظور از اين آيه شرك در اطاعت است نه شرك در عبادت، و گناهاني كه مردم مرتكب مي شوند، شرك اطاعت است؛ زيرا در آن ها از شيطان پيروي مي كنند و بدين جهت، در اطاعت خدا شريكي قائل مي شوند.» «4»

آموزه ها و پيام ها

1. بيشتر مؤمنان به شرك خفي گرفتار مي شوند.

2. مواظب باشيد به دام شرك خفي كه ناخواسته و نادانسته انسان را در خود گرفتار مي كند، نلغزيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 183

در آيه 107 با يادآوري رستاخيز و عذاب الهي، به مردم چنين هشدار داده شده است:

107. «أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيَهُمْ غشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ؛

و آيا در امانند از اين كه عذاب فراگير خدا به آنان در رسد، يا ساعت [قيامت ناگهان برايشان فرا رسد، در حالي كه آنان (با درك حسّي) متوجه نمي شوند؟!»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «غاشيه» به معناي «پوشنده و پوشش» است، و در اين جا مقصود بلا و مجازاتي است كه همه بدكاران را فرا مي گيرد.

2. واژه «ساعة» به معناي مقداري از زمان است، ولي در قرآن اغلب به معناي رساخيز مي آيد. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه «ساعة» كنايه از حوادث هولناك قيامت همچون زلزله و صاعقه باشد «1».

آموزه ها و پيام ها

1. ممكن است عذاب الهي يا رستاخيز، به صورت ناگهاني آغاز شود.

2. هيچ كس خود را از عذاب الهي در امان نداند.

***

درآيه 108 به راه توحيدي وآگاهانه پيامبر صلي الله عليه و آله و پيروانش اشاره شده است:

108. «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُواْ إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحنَ اللَّهِ وَمَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛

(اي پيامبر) بگو: «اين راه من است! كه من و هر كس مرا پيروي مي كند، با شناخت، (مردم را) به سوي خدا فرا مي خوانيم؛ و خدا منزّه است و من از مشركان نيستم.»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 184

نكته ها و اشاره ها

1. اين آيه، خط مشي پيامبر صلي الله عليه و آله و پيروان او را مشخص مي سازد كه همان توحيد و دعوت به سوي خداست و پيامبر صلي الله عليه و آله وظيفه دارد اين خط مشي را به صراحت اعلام كند.

2. يكي از ويژگي هاي رهبران راستين آن است كه با صراحت برنامه و هدف خود را بيان مي كنند، بر خلاف رهبران دروغين كه اهداف و برنامه هاي خود را با ابهام بازگو مي نمايند تا بتوانند انحراف هاي خود را پوشانيده و توجيه كنند «1».

3. از اين آيه استفاده مي شود كه هر مسلماني بايد همچون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ديگران را با گفتار و كردارش به سوي خدا فرا خواند.

4. واژه «بصيرت» در اصل به معناي بينايي و در اين جا شناخت همراه با يقين است كه اساس دعوت پيامبران الهي را تشكيل مي دهند؛ يعني فراخوان پيامبران بر اساس تقليد نيست، بلكه با آگاهي و شناخت و يقين به سوي خدا دعوت مي كنند، و حقانيّت اين راه

براي پيامبر و رهروان راستين او روشن شده است و از اين رو است كه به باور برخي مفسران، منظور آيه همه پيروان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيستند، بلكه تنها پيروان خالص و با بصيرت را شامل است «2».

5. در برخي روايات از امام باقر عليه السلام آمده است: مقصود از پيروان پيامبر صلي الله عليه و آله در اين آيه، امام علي عليه السلام و جانشينان آن حضرت هستند. «3»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 185

البته اين گونه روايات مصداق هاي كامل پيروان پيامبر صلي الله عليه و آله را بيان مي كند، ولي مفهوم آيه منحصر به اين موارد نيست.

آموزه ها و پيام ها

1. رهبران الهي به سوي خدا دعوت مي كنند (نه به سوي خود).

2. راه و هدف رهبران الهي روشن است و با صراحت اعلام مي شود.

3. راه پيامبران و رهروان آنان، آگاهانه و بابصيرت است.

4. رهروان پيامبران وظيفه دارند مردم جهان را به سوي خدا فرا خوانند.

***

در آيه 109 به رادمردان عرصه وحي و فوايد جهان گردي اشاره شده و آمده است:

109. «وَمَآ أَرْسَلْنِا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْاْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛

و پيش از تو نفرستاديم، جز مرداني از اهل آبادي ها كه به سوي آنان وحي مي كرديم؛ پس آيا در زمين گردش نكرده اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كساني كه پيش از آنان بودند؟ و حتماً سراي آخرت براي كساني كه خودنگهداري (و پارسايي) كردند بهتر است؛ پس آيا خردورزي نمي كنيد؟!»

نكته ها و اشاره ها

1. در اين آيه اشاره شده كه پيامبران قبلي نيز همچون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرشته نبوده اند، بلكه رادمرداني از جنس انسان بوده اند. تا بتوانند براي

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 186

بشريت الگوي عقيدتي و رفتاري خوبي باشند.

2. در قرآن آمده است كه به زنان بزرگي همچون مريم عليهما السلام و مادر حضرت موسي عليهما السلام وحي شده است، «1» ولي در اين آيه اشاره شده كه رسولان الهي، مرد بوده اند نه زن.

اين تعبير يا اشاره به آن است كه آنان، زنانِ ناشناخته نبودند بلكه مرداني بودند كه با شما زندگي مي كردند و آن ها را مي شناختيد، «2» و يا اشاره به آن است كه وظيفه خطير رسالت و مشقّت هاي

آن تنها بر عهده مردان گذاشته مي شده كه امكان مبارزه و هجرت براي آنان فراهم بوده است.

3. واژه «القُري در لغت به معناي هرگونه شهر و آبادي است. اين تعبير شايد اشاره باشد به اين كه پيامبران الهي برخاسته از مردم شهرها و روستاها و به فرهنگ، تمدن و علم نزديك تر بوده اند «3».

4. قرآن كريم در آيات متعددي از جهان گردي سخن گفته و مردم را تشويق كرده است كه بروند و آثار باستاني گذشتگان و ويراني قصرها و فرجام گردنكشان تاريخ را ببينند و درس عبرت بگيرند «4».

5. در اين آيه بيان شده كه سراي آخرت براي پارسايان و خويشتن داران بهتر است؛ زيرا سراي دنيا با مشكلات و دردها آميخته و ناپايدار است، ولي اما سراي آخرت از هرگونه رنج خالي و همراه لذّت هاي بهشتي است.

آموزه ها و پيام ها

1. در عرصه وحي، رادمرداني (از جنس بشر) گام نهاده اند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 187

2. جهان گردي كنيد و از سرنوشت گذشتگان عبرت بگيريد.

3. خردورزي و تفكر كنيد.

4. سراي آخرت براي پارسايان از (دنيا) بهتر است.

***

در آيه 110 به لحظات حساس مبارزات پيامبران و امدادهاي الهي اشاره شده و آمده است:

110. «حَتَّي إِذَا اسْتَيْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَشَآءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ؛

(فرستادن پيامبران ادامه يافت) تا آنگاه كه فرستادگان (الهي از ايمان آوردن مردم) نااميد شدند و دانستند كه آنان تكذيب شده اند، (در اين حال) ياري ما بديشان رسيد؛ پس هر كس را كه خواستيم، نجات داده شد؛ و [لي سختي (مجازات) ما از گروه خلافكاران بازگردانده نشود.»

نكته ها و اشاره ها

1. اين آيه به يكي از سنت ها و قوانين الهي اشاره كرده و مي فرمايد: امداد الهي به ياري فرستادگان خدا مي آيد؛ ولي مجرمان لجوج راه نجاتي ندارند؛ زيرا پس از اتمام حجت، درهاي هدايت بسته شده و مجازات الهي حتمي گرديده است.

2. درباره اين آيه چند ديدگاه تفسيري وجود دارد:

نخست آن كه پيامبران گمان بردند حتي گروه اندك مومنان نيز به آنان دروغ گفته و آن ها را تكذيب مي كنند و از اين رو، مأيوس شدند. «1»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 188

براساس دومين تفسير، مومنان در وعده پيروزي پيامبران ترديد كردند؛ خلاف باشد از اين رو، پيامبران از ايمان آوردن آنان نااميد شدند. «1»

تفسير سوم آن است كه پيامبران يقين كردند مخالفان خواهان حق نيستند و آنان را تكذيب مي كنند؛ در نتيجه از اين مردم نااميد شدند.

به نظر مي رسد تفسير سوم با معناي

لغوي آيه و سياق آن تناسب بيشتري داشته باشد؛ زيرا واژه «ظن» در اين مورد به معناي «يقين» است. «2»

3. از اين آيه استفاده مي شود كه پيامبران با آن همه مقاومت و تلاش مستمر، باز از برخي افراد لجوج، نااميد مي شدند.

آموزه ها و پيام ها

1. هر گاه رسولان الهي از مردم نااميد شوند، امداد الهي فرا مي رسد.

2. سنت الهي در حمايت از رهبران الهي و مجازات خلافكاران است.

***

در آخرين آيه سوره يوسف، به عبرت آموزي از سرگذشت پيامبران (و اقوام آنان) اشاره شده و آمده است:

111. «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي وَلكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَي ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛

بيقين در حكايت هاي آنان براي خردمندان عبرتي بود! (اينها) سخني نبود

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 189

كه به دروغ نسبت داده شود؛ و ليكن مؤيد آنچه (از كتاب هاي الهي) كه پيش از آن است، مي باشد؛ و شرح هر چيزي (كه مايه سعادت) است؛ و رهنمود و رحمتي براي گروهي است كه ايمان مي آورند.»

نكته ها و اشاره ها

1. واژه «عبرت» در اصل به معناي عبور است؛ عبور از صحنه اي به صحنه اي ديگر؛ عبور از ديدني ها و شنيدني ها به ناديدني ها و ناشنيدني ها!

2. اين آيه به تمام بحث هاي گذشته اين سوره اشاره دارد و فشرده اي از آن ها را بيان مي كند و محتواي اين سوره و سرگذشت يوسف و پيامبران ديگر را مايه عبرت و درس آموزي براي خردمندان مي داند.

3. سرگذشت پيامبران از آن جهت عبرت آموز است كه آيينه خوشبختي و بدبختي انسان ها و عوامل شكست و پيروزي آن هاست.

اين سرگذشت ها عصاره تمام تجربيات رهبران الهي و اقوام پيشين است؛ آيينه است كه مشاهده آن عمر كوتاه بشر را به اندازه عمر بشريت طولاني مي كند. «1»

تو نيز از قصه هاي روزگار باستان گردي

بخوان از بهر عبرت قصه هاي باستاني (پروين)

4. در اين آيه چند ويژگي براي آيات قرآن و قصه هاي آن بيان شده است كه

عبارت اند از:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 190

الف- سخناني دروغين و ساختگي نيستند، يعني سرگذشت هاي واقعي بشر هستند نه افسانه هاي ساختگي و خيالي.

ب- كتاب هاي الهي پيشين را تأييد مي كنند؛ پس قرينه صدق دارند.

ج- بيان كننده همه مسائل مربوط به هدايت و سعادت انسان هستند.

د- مايه هدايت انسان ها به راه راست مي باشند.

ه- رحمت الهي را براي مومنان به ارمغان مي آورند.

5. در اين آيه بيان شده كه قرآن مايه هدايت و رحمت است، ولي تنها كساني كه بدان ايمان دارند، از هدايت و رحمت آن بهره مند مي شوند؛ البته اين به معناي استفاده از مراتب عالي هدايت قرآني است كه بدون ايمان امكان پذير نمي باشد.

6. در اين آيه به رمز تأثيرگذاري و عبرت آموزي و جذابيت داستان يوسف و داستان هاي ديگر قرآن اشاره و بيان شده است كه اين ها داستان هايي خيالي نيست، بلكه داستان هايي واقعي است كه انسان را با حقايق آشنا مي كند و به همين جهت تاثيرگذارتر و جذاب تر است.

7. در اين آيه اشاره شده كه قرآن شرح هر چيزي است؛ البته مقصود آن نيست كه تمام فرمول هاي علوم و فنون در قرآن آمده است، بلكه مراد آن است كه قرآن كليات مربوط به هدايت بشر را بيان كرده است كه ايمان و عمل به آن ها سبب سعادت دنيوي و اخروي بشر مي شود. «1»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 191

آموزه ها و پيام ها

1. از سرگذشت يوسف و پيامبران الهي درس عبرت بگيريد.

2. خردمندان و اهل انديشه، از قصه هاي قرآن پند مي گيرند.

3. قصه هاي قرآن، واقعي، هدايت گر، مايه رحمت و مؤيد كتاب هاي الهي پيشين است. «1»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 193

منابع

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسة التمهيد، قم، 1383 ش، الطبعة الاولي.

2. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

3. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

4. تفسير بيان السعادة في مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذي ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، مطبعه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1344 ش، 4 جلدي.

5. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلي الحائري الطهراني (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1327 ش، 12 جلدي.

6. تفسير الجديد في تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزواري النجفي (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1402 ق، 7 جلدي.

7. تفسير تقريب القرآن الي الاذهان، سيد محمد الحسيني الشيرازي، بيروت، موسسه الوفاء، 1400 ق، 30 جلدي در 10 مجلد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 194

8. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقي تهراني، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1406 ق، 30 جلدي.

9. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 1981 م، 7 جلدي.

10. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمي، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدي.

11. تفسير مواهب الرحمن في تفسير القرآن، سيد عبدالاعلي الموسوي السبزواري، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 1404 ق، 4 جلدي.

12. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرس، بي جا،

دارالهدي، 1406 ق، 18 جلدي.

13. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1362 ش، 4 جلدي.

14. تفسير المعين، مولي نورالدين محمد بن مرتضي كاشاني (م بعد 1115 ق) قم.

15. نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، بي تا، 3 جلدي.

16. تفسير رومن الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي 1374 ش، 14 جلدي.

17. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 1337 ش، 10 جلدي.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 195

18. تفسير مواهب عليه (تفسير حسيني)، حسين واعظ كاشفي (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشي اقبال، چاپ اول، 1317 ش، 4 جلدي.

19. تفسير منهج الصادقين ي الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشاني (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ دوم، 1344 ش، 10 جلدي.

20. تفسير شريف لاهيجي، بهاءالدين محمد شيخ علي الشريف اللاهيجي، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 1363 ش، 4 جلدي.

21. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، (م 1384 ق)، تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 1364 ش، 14 جلدي.

22. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسيني الهمداني، تهران، كتابفروشي لطفي، 1380 ق، 18 جلدي.

23. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردي، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 1341 ش، 7 جلدي.

24. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، سيد عبدالحجة بلاغي، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 1345 ش، 10 جلدي.

25. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج

عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم 1396 ق، 2 جلدي.

26. تفسير خسروي، شاهزاده عليرضا ميرزا خسرواني (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 1397 ق، 8 جلدي.

27. تفسير پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) تهران، شركت سهامي انتشار، 1366 ش، 6 جلدي.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 196

28. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361 ش، 10 جلدي.

29. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفي، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدي.

30. تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، مشهد، كتاب فروشي باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 1363 ش، 8 جلدي.

31. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفي تهراني، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بي تا، 5 جلدي.

32. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 1366 ش، 12 جلدي.

33. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 1366 ش، 14 جلدي.

34. تفسير انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 1375 ش، 9 جلدي.

35. تفسير روشن، حسن مصطفوي، تهران، انتشارات سروش، 1374 ش، 2 جلدي.

36. التفسير المنسوب الي الامام الي محمد الحسن بن علي العسكري عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، 1409 ق، 1 جلدي.

37. تفسير الحبري، ابو عبداللَّه الكوفي الحسين بن الحكم بن مسلم الحبري، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليه السلام لاحياء التراث، 1408 ق، 1 جلدي.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 197

38. درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن (منطق تفسير قرآن)، محمدعلي

رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1382 ش.

39. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر قرن سوم هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410 ق.

40. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

41. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ق، 10 جلدي.

42. تفسير جوامع الجامع، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

43. تفسير نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن الحسن الشيباني، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1412 ق، 1 جلد.

44. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 1366 ش، 7 جلدي.

45. تفسير الوجيز في تفسير القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1413 ق، 1 جلد.

46. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش، 14 جلدي.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 198

47. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1412 ق، 1 جلدي.

48. تفسير الجواهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 1407 ق، 6 جلدي.

49. آشنائي با قرآن (1)، مرتضي مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم،

1382 ش.

50. آشنائي با قرآن (2)، مرتضي مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هفدهم، 1382 ش.

51. تفسير تسنيم تفسير قرآن كريم، عبداللَّه جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

52. اطلس القرآن، دكتر شوقي ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

53. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 ق.

54. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني بهشتي، انتشارات بعثت، تهران، بي تا.

55. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

56. المسند، 1415 ق، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 199

57. الغدير في الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1378 ق.

58. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

59. تفسير ثعلبي (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبي (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق.

60. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

61. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

62. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

63. علم و دين، ايان باربوي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374 ش.

64. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خميني، سيد احمد فهري، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

65. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلي الله عليه و آله، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن،

1361 ش.

66. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، 1362 ش.

67. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 200

68. تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

69. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئي، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

70. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365 ش.

71. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1418 ق.

72. التمهيد في علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامي، 1415 ق، چاپ دوم.

73. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

74. الضوء و اللون في القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

75. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

76. تفسير الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، چاپ دوم.

77. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1350 ش.

78. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 201

79. اهل البيت في الكتاب المقدس، احمد الواسطي، مطبعة الصدر 1997 م.

80. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، المطبعة الاسلامية، بي تا، چاپ دوم.

81. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

82. تأثير قرآن در ادب فارسي

83. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوي خميني (قدس سره)، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بي تا، چاپ دوم.

84. تفسير راهنما،

اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1379 ش، چاپ سوم.

85. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوي خميني (قدس سره)، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1381 ش، چاپ هفتم.

86. تفسير صافي، فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1402 ق، چاپ دوم.

87. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي قندي المعروف بالعياشي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

88. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

89. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

90. تفسير نور، محسن قرائتي، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 202

91. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

92. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1375 ش.

93. چهل حديث، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول.

94. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

95. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

96. الدرّ المنثور في تفسير الماتور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

97. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، سيد محمود الآلوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

98. روح عرفاني روح اللَّه، محمدرضا رمزي اوحدي، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآني، 1378 ش.

99. روزه درمان بيماري هاي روح و جسم، سيد حسين موسوي راد لاهيجي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364

ش.

100. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 203

101. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

102. شرح دعاي سحر، روح اللَّه خميني، سيد احمد فهري زنجاني، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

103. صحيفه نور، روح اللَّه موسوي خميني (قدس سره)، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.

104. طب در قرآن، دكتر دياب و دكتر قرقوز، ترجمه علي چراغي، تهران، انتشارات حفظي، بي تا.

105. غررالحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد آمدي (گردآورنده)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380 ش.

106. فرهنگ خاص علوم سياسي، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

107. في ضلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الخامسة.

108. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

109. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

110. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا.

111. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361 ش.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 204

112. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، 1987 م، چاپ دوم.

113. كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصاري)، احمد بن محمد ميبدي، تهران، اميركبير، 1376 ش.

114. گلستان سعدي، كتاب فروشي برادران علمي، بي جا، 1366 ش.

115. لباب النقول في اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1423 ق.

116. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375 ش.

117. تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي

الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

118. معاني الاخبار، محمد بن علي ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

119. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران، المكتبة الرضويه، 1332 ش.

120. تفسير من وحي القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

121. نگاهي به اديان زنده جهان، حسين توفيقي، قم، مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1377 ش.

122. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 205

123. تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي حويزي، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

124. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، ترجمه محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

125. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1391 ق.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 206

صفحه سفيد

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 24، ص: 207

انتشارات تفسير و علوم قرآن تقديم مي كند:

الف: كتاب هاي منتشر شده:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. پرسش هاي قرآني جوانان (5) دانش مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

5. پرسش هاي قرآني جوانان (6) علوم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

6. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

7. آموزه هاي عاشورا- محمدعلي رضايي اصفهاني

8. تفسير قرآن مهر، سوره توبه- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

9. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

ب: كتاب هاي

در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109