تفسير قرآن مهر جلد اول

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر / محمدعلي رضايي اصفهاني ، با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر : قم انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : 50000 ريال ج.1 978-964-2534-21-0 :

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد هجدهم٬ 1388.

يادداشت : پشت جلد به انگليسي : The mehr commentary on the holy Quran .

يادداشت : ج. 1 تا 12، 14 ،٬17 19، 21 و 22 (چاپ اول: 1387).

يادداشت : عنوان روي جلد: تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1.جزء اول : سوره هاي حمد و بقره تا آيه ي141.

عنوان روي جلد : تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

رده بندي كنگره : BP98 /ر6ت66 1300ي

رده بندي ديويي : 297/179

شماره كتابشناسي ملي : 1309484

درآمد

تقديم به

پيشگاه اولين مفسر قرآن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله

و به حضور همه اساتيد و دانشجويان فرهيخته و قرآن دوست

تشكر:

از زحمات اساتيد و دوستان محترم بويژه:

ناظر محترم نوشتار مرحوم حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله

مشاوران علمي تفسير: دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب

همكاران تفسير و ترجمه: شهيد غلامعلي همايي، حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي و محمدرضا احمدي

ويراستاران محترم محمد جواد شريفي و خانم انصاري

تشويق كنندگان وحاميان: حجج اسلام قمي، دكتركلانتري، دكترعلي اكبري

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 15

فصل اول: كليات و مقدمات

مقدمه اول: مباحث نظري تفسير

1. علم تفسير و نظام آن

1. علم تفسير و نظام آن

واژه ي «تفسير» حداقل به سه معنا به كار مي رود:

الف) «فعل مفسّر» كه همان تفسير اصطلاحي است و موضوع اين نوشتار را تشكيل مي دهد.

ب) «كتابي كه در توضيح آيات قرآن نوشته مي شود.» مثل تفسيرهايي كه در طول اعصار گذشته و حال براي قرآن نوشته شده است؛ براي مثال مي گويند: تفسير الميزان، تفسير نمونه و ...

كه در اين جا مقصود مجموعه اطلاعاتي در مورد قرآن است كه نتيجه ي كار مفسر بوده و در كتابي گردآوري مي شود.

اين مجموعه اطلاعات معمولًا اعم از معناي اصطلاحي است، يعني شامل تفسير اصطلاحي (فعل مفسر و نتايج برداشت او از آيات) و نيز مجموعه اي از مباحث علوم قرآن و حتي اطلاعاتي كه به نوعي مرتبط با قرآن است مي شود.

ج) «دانش تفسير»، يعني علمي كه داراي اركان مشهور علم (موضوع، مسائل، مبادي تصوري و تصديقي) است.

يعني تفسير داراي موضوع، تعريف، هدف، فايده، پيش انگاره ها (مباني و مبادي) و ... است؛ «1» بدين معنا، تفسير يكي از علوم مرتبط با قرآن «2» به شمار مي آيد كه بيش از هزار سال عمر دارد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 25

1- 1. تعريف علم تفسير: دانشي كه انسان را با معاني و مقاصد آيات قرآن و منابع، مباني، روش ها، معيارها و قواعد آن آشنا مي سازد.

به عبارت ديگر، دانش تفسير از چند بخش اساسي تشكيل مي شود:

اول: مباني تفسير

دوم: قواعد تفسير

سوم: منابع تفسير

چهارم: شرايط مفسر

پنجم: سنجه هاي فهم تفسير و معيارهاي تفسير معتبر

ششم: روش هاي تفسيري

هفتم: گرايش (مكتب) هاي تفسيري

1- 2. موضوع علم تفسير: آيات قرآن (سخنان الهي كه در قالب وحي قرآني بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده است).

1- 3. هدف دانش تفسير: كسب توان استنباط صحيح از آيات قرآن.

1- 4. فايده ي علم تفسير: فهم مراد استعمالي (معاني آيات) و مراد جدي خدا (مقاصد آيات).

2. مفهوم شناسي تفسير

2. مفهوم شناسي تفسير

واژه ي تفسير يك بار در قرآن به كار رفته است ( «أَحْسَنَ تَفْسِيراً»؛ فرقان، 33) كه به معناي لغوي است و اشاره مي كند كه آيات قرآن در برابر مثال هاي مخالفان، مثال هاي حق و تفسيري زيباتر ارائه مي كند. در احاديث نيز واژه ي «تفسير» به كار رفته است؛ از جمله:

در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه واژه ي ظلم در آيه ي 82 انعام را به شرك «تفسير» فرمودند. ناقل حديث اين گونه حكايت مي كند: «فقالوا ايّنا لم يظلم نفسه، «ففسره» النبي صلي الله عليه و آله بالشرك». «1»

واژه ي تفسير در لغت به معناي «بيان»، «توضيح»، «پرده برداري» و «اظهار معناي معقول» به كار رفته است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 26

برخي برآن اند كه واژه ي «فسر» در اشتقاق كبير، مقلوب «سفر» است؛ «1» و مسافرت را از آن جهت سفر گويند كه اخلاق مردم در آن

آشكار مي شود و مسافر به هنگام سفر از صحنه هاي جديد پرده برمي گيرد و مطلع مي شود.

مفسران و صاحب نظران علوم قرآن نيز واژه ي «تفسير» را به صورت هاي مختلف معنا كرده اند. «2»

با استفاده از معناي لغوي و تعاريف صاحب نظران، مي توان تفسير را اين گونه تعريف كرد: «تفسير كشف و پرده برداري از ابهامات كلمات و جمله هاي قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آنهاست.»

به عبارت ديگر: «مقصود از تفسير، تبيين معناي استعمالي آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدي آن، براساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايي محاوره و با استمداد از منابع و قراين معتبر است.»

3. علل و عوامل نياز به تفسير

3. علل و عوامل نياز به تفسير

قرآن كريم خود را نور، «3» كتاب مبين «4» (روشن و روشنگر)، بيان، «5» تبيان «6» (بيان كننده ي همه چيز) و عربي مبين «7» ... معرفي كرده است؛ پس، به صورت

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 27

طبيعي، بايد قرآن روشن و واضح بوده، نيازمند تفسير نباشد؛ اما در آيات ديگر، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را مبين و مفسر قرآن معرفي كرده است «1» كه اين مطلب به نيازمندي قرآن به تفسير اشاره دارد و نيز مي بينيم كه در طول قرون و اعصار صدها تفسير در مورد قرآن نوشته شده و باز هم نوشته مي شود، ولي نياز ما به تفسير هنوز پابرجاست.

مهم ترين علل و عوامل و زمينه هاي نياز به تفسير عبارت اند از:

3- 1. كمبود علوم و آگاهي هاي لازم در مخاطبان قرآن؛

3- 2. فاصله ي زماني و مكاني مخاطبان با نزول آيات و دورشدن از فضاي نزول قرآن؛

3- 3. ويژگي هاي موجود در قرآن، مثل: معارف زياد در قالب واژگان محدود، محتواي عالي در قالب الفاظ

معمولي عرب، چند چهره بودن قرآن (بطون)، وجود لغات مشكل و غريب، وجود مفاهيم ما فوق بشري، وجود مفاهيم متشابه، مقاصد و اهداف قرآن و آيات آن كه روح حاكم بر آن است و لازم است كشف گردد و جاري شدن قرآن بر موارد و مصاديق جديد در طول اعصار كه لازم است بيان شود.

4. اشاره اي به دوره هاي تفسير

4. اشاره اي به دوره هاي تفسير

علم تفسير از زمان نزول قرآن، يعني عصر رسول اللَّه صلي الله عليه و آله، شروع شد؛ چرا كه قرآن پيامبر صلي الله عليه و آله را مفسر قرآن معرفي كرد. «2» سپس اهل بيت عليهم السلام به تفسير قرآن پرداختند كه نمونه هاي تفسيري پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 28

تفاسير روايي گرد آمده است. «1»

اما تفسير به عنوان يك علم مدون و منسجم، از زمان امام علي عليه السلام شروع شد. بزرگان اين علم، سلسله ي استادان خود را به علي عليه السلام مي رسانند. «2»

با بررسي و تحليل فراز و نشيب هاي تفاسير شيعه و اهل سنت درمي يابيم كه روي كردهاي تفاسير چند دوره داشته است:

4- 1. دوره ي تفاسير روايي اوليه (قرن اول تا سوم هجري): در اين دوره سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام و صحابه و تابعان، محور تفسير بوده و همگي تفسير اثري است و كتاب هاي تفسيري (هم چون عياشي، فرات، طبري ...) نيز شكل نقلي داشته است.

البته در محتواي احاديث گاهي از روش هاي قرآن به قرآن، عقلي و بطني استفاده شده است «3» و حتي برخي تابعين گرايش هاي عقلي در تفسير داشته اند، «4» اما روي كرد غالب در

اين دوره روايي بوده است.

4- 2. دوره ي تفاسير اجتهادي (قرن چهارم تا دهم هجري): در اين دوره مفسران از روش هاي عقلي و اجتهادي در كنار روش هاي نقلي (روايي و قرآن به قرآن) استفاده كردند و تفاسير گران سنگي (هم چون: تبيان، مجمع البيان، مفاتيح الغيب و بيضاوي) نوشته شد و مفسران استنباطها و ديدگاه ها و تحليل هاي خود را در تفسير به صورت گسترده بيان كردند و برخي تفاسير رنگ مذهبي گرفتند و در برخي (مثل: تفسير مفاتيح الغيب) گرايش هاي كلامي و در بعضي (مثل: كشاف زمخشري) گرايش ادبي شكل گرفت.

4- 3. دوره ي تفاسير روايي ثانويه (تقريباً از قرن دهم تا سيزدهم هجري): در اين دوره، تفاسير روايي در شيعه (هم چون: نورالثقلين و البرهان و صافي) و در اهل سنت (هم چون: الدر المنثور) شكل گرفت. البته تفاسير روايي اين دوره با دوره ي اول تفاوت هاي اساسي داشت؛ زيرا منظم تر و كامل تر شده بود.

4- 4. دوره ي تفاسير جديد (قرن چهاردهم و پانزدهم هجري): در اين دوره تفاسير جديدي با روي كردهاي متنوع پيدا شد؛ مثل تفاسير اجتماعي (هم چون: في ظلال القرآن، نمونه، من وحي القرآن و پرتوي از قرآن)؛ تفاسير علمي (هم چون: الجواهر طنطاوي)؛ تفاسير موضوعي (هم چون: پيام قرآن و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 29

منشور جاويد و تفسير قرآن مجيد) و نيز تفاسيري با گرايش هاي اخلاقي، سياسي، تقريبي و ... «1».

يادآوري: در اين نوشتار برآن نيستيم كه تاريخ تفسير و مفسران را بنويسيم، چرا كه اين مطلب موضوع مستقلي است و كتاب خاصي مي طلبد؛ از اين رو به اشاره اي ناقص و زودگذر اكتفا كرديم.

5. منابع تفسير

5. منابع تفسير

و مقصود از منابع تفسير، مستندات و اطلاعاتي است كه معاني و مقاصد

آيات را روشن مي سازد و مفسر براي فهم آيات از آن ها استفاده مي كند.

از اين منابع گاهي به عنوان مأخذ، «2» قراين، ابزارهاي فهم، و مصادر «3» تفسير ياد مي شود.

شيخ طوسي (460 ق) در مقدمه ي تفسير تبيان «4» و علامه طبرسي (548 ق) در مقدمه ي مجمع البيان «5» به منابع تفسير، از جمله سنت و عقل و اجماع اشاره كرده اند.

تقسيمات:

تقسيم هاي مختلفي در مورد منابع تفسير قابل تصور است؛ از جمله:

درون متني: آيات قرآن

عقلي

مستندات و منابع تفسير: سنت

برون متني: نقلي تاريخ

ادبيات

علم تجربي تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 30

نقلي (كتاب، سنت و ...)

منابع و قراين فهم و تفسير قرآن عقلي (منطق، فلسفه و ...)

(براساس تقسيم علوم) علمي (علوم تجربي قطعي)

شهودي (مكاشفات عرفاني)

قرآن

عقل

معتبر سنت (قول وفعل و تقرير پيامبر صلي الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلام)

علم تجربي اطمينان آور

مستندات و منابع شهود

از نظر اعتبار اجماع

اقوال صحابه (مگر در لغت، شأن نزول و نقل غيرمعتبر روايات با شرايط خاص)

اقوال تابعين (مگر در لغت، شأن نزول و نقل روايات با شرايط خاص)

اجتهاد شخصي مفسران

تذكر: در مورد اعتبار و عدم اعتبار منابع تفسير، ديدگاه ها و دلايل و شرايط متعددي ذكر شده كه در اين مختصر جاي ذكر آنها نيست، «1» ولي از نماي كلي فوق، ديدگاه مورد قبول ما روشن مي شود.

6. شرايط مفسر قرآن

6. شرايط مفسر قرآن

مفسر قرآن كسي است كه براساس منابع، مستندات و قراين معتبر و به روش صحيح، به استنباط از متن قرآن مي پردازد، تا معاني و مقاصد خداي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 31

متعال را روشن سازد.

بنابراين، بايد داراي تخصص كافي و علوم و آگاهي هاي لازم و شرايط

روحي و اخلاقي متناسب باشد تا بتواند تفسير معتبري ارائه كند، وگرنه گرفتار تفسير به رأي مي شود و تفسيري غيرمعتبر ارائه مي كند. مفسران و صاحب نظران علوم قرآن از ديرباز به اين ضرورت پي برده و شرايط مفسر قرآن را برشمرده اند؛ از جمله مرحوم طبرسي (م 548 ق) در مقدمه ي مجمع البيان و سيوطي (م 911 ق) در الاتقان في علوم القرآن.

سيوطي شرايط مفسر را برشمرده است؛ از جمله: آشنايي با علم لغت، صرف، نحو، تصريف، اشتقاق، معاني، بيان، بديع، علم قرائات، اصول دين، اصول فقه، ناسخ و منسوخ، فقه، احاديث و علم الموهبة. «1»

برخي از صاحب نظران معاصر نيز شرايط مفسر را برشمرده اند. «2»

به صورت كلي شرايط مفسر به دو قسم تقسيم مي شود:

شرايط ضروري، كه بدون آنها تفسير معتبر ارائه نمي شود. اين شرايط عبارت اند از:

آشنايي با ادبيات عرب، شناخت علوم قرآن، آگاهي هاي تاريخي و جغرافيايي، شناخت فقه و اصول فقه، آشنايي با علوم حديث، شناخت منابع، قواعد، روش ها، مباني و پيش فرض هاي تفسير، رعايت بي طرفي علمي و پرهيز از پيش داوري در تفسير (پرهيز از تفسير به رأي).

شرايط كمال، كه در تعميق و كمال حداكثري تفسير مؤثر است، از جمله:

آگاهي از علم كلام (اصول دين)، ايمان، علم الموهبة، آگاهي از مكاتب و علوم مرتبط با قرآن و مباني و ديدگاه ها در مورد آن ها، ممارست و تمرين تفسير. «3»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 32

7. پيش فرض هاي بنيادين فهم و تفسير قرآن

7. پيش فرض هاي بنيادين فهم و تفسير قرآن

فهم و تفسير قرآن بر نهادهايي اساسي استوار است كه به عنوان پيش فرض در تفسير مطرح مي شود؛ يعني مفسر قرآن در هنگام تفسير، آن ها را مستقيماً مطرح و مستدل نمي سازد، بلكه قبل از ورود به

تفسير اين مطالب را پذيرفته است؛ چون در جاي خود مستدل شده و به صورت مقبولات ذهني درآمده و مفسر ناخودآگاه به آن ها توجه دارد، به طوري كه گاهي در هنگام تفسير از آن ها غفلت مي كند در حالي كه گاهي فهم و تفسير قرآن بدون آن ها ممكن نيست و از اين رو مفسران قرآن لازم است به اين پيش فرض ها توجه داشته باشد.

مهم ترين اين موارد عبارت اند از:

- قرآن وحي الهي است؛ «1» پس همه ي كلمات آن، سخن خداست.

- قرآن تحريف ناپذير است؛ «2» پس هيچ گونه كم يا زيادي در آيات و سوره هاي قرآن راه ندارد.

- مطالب قرآن حكيمانه است، «3» پس كلمات و جملات آن براساس حكمت صادر شده و معقول است و بنابراين اختلافي در آنها نيست و انسجام دروني دارد.

- قرآن هدفمند است و هدايت هدف اصلي آن است «4» و اين مطلب

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 33

هم چون اصل حاكمي برهرگونه تفسير قرآن سايه مي اندازد و به آن جهت مي دهد.

- آموزه هاي قرآن با فطرت انسان هماهنگ است. «1»

- قرآن داراي ساحت هاي فهم و بطون است. «2»

- ظواهر قرآن حجت است؛ چون براساس بناي عقلا، ظاهر كلام هر گوينده اي حجت است.

- قرآن ساختاري منسجم دارد؛ يعني ترتيب و پيوند كلمات و آيات، منطقي است.

- قرآن نه تابع فرهنگ زمانه، يعني فرهنگ جاهليت عرب، شده است و نه همه ي مطالب فرهنگي پيشين را كنار گذاشته است، بلكه عناصر مثبت آن مثل حج و مهمان نوازي را پذيرفته «3» و عناصر منفي آن، مثل شرك، ظهار، دختركشي «4» و ... را مردود اعلام كرده است. «5»

- در آيات قرآن محكم و متشابه وجود دارد و لازم

است با ارجاع دادن متشابهات به محكمات، «6» معناي صحيح آنها فهميده شود.

- قرائات قرآن خبرهاي واحدي است كه بر فرض صحت سند، معتبر نيست و قرآن با آنها اثبات نمي شود و تنها قرائت معتبر، قرائت متواتر مسلمانان است كه نسل به نسل الفاظ قرآن را از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي كنند و غالباً با قرائت حفص از عاصم مطابق است. «7»

- زبان قرآن، زباني معنادار بوده، تركيبي از زبان هاي اخباري، انشايي،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 34

حقيقي و مجازي، رمزي (مثل حروف مقطعه) و تمثيلي، عرفي، ادبي، علمي، و چند لايه (داراي بطون) است، ولي زبان اسطوره اي (سمبليك و تخيلي كه خالي از حقيقت باشد) نيست «1» و واقع نماست.

- تفسير قرآن ممكن و جايز است، و حتي براي تبيين اعتقادات صحيح و احكام الهي واجب مي شود و به صورت طبيعي براي فهم آيات الهي مطلوب و مستحب است.

البته تفسير قرآن داراي مراتب است و بهترين تفسير را معصومان عليهم السلام بيان مي كنند، ولي اين مطلب مانع فهم و تفسير قرآن توسط ديگران نيست. «2»

- صنايع ادبي، مثل مجاز و كنايه، در قرآن وجود دارد و به ويژه در مورد صفات و افعال الهي (مثل: يداللَّه، جاء ربك، الي ربها ناظره) مورد استفاده قرار مي گيرد و با توجه به قراين عقلي و نقلي بر معاني مجازي حمل مي شود.

- قرآن جهاني و جاوداني است؛ «3» يعني كتابي است براي هدايت همه ي افراد بشر در همه ي مكان ها و زمان ها و نيز جامعيت دارد؛ يعني به همه ي ابعاد دنيوي و اخروي زندگي بشر پرداخته و كليات همه چيز را در راستاي هدايت بشر بيان

كرده است. «4»

البته آموزه هاي قرآني در هر عصر با كمك قاعده ي «جري و تطبيق» «5» بر مصاديق و موارد جديد زندگي انسان ها تطبيق مي شود.

- قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام از هم جدا نمي شوند براساس

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 35

آيه ي 44 سوره ي نحل «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»، پيامبر صلي الله عليه و آله مبين قرآن است و بيان او در تفسير حجت است و نيز براساس حديث ثقلين، بيانات اهل بيت عليهم السلام در تفسير، حجت است و اهل بيت عليهم السلام از قرآن جداشدني نيستند.

پس بي توجهي به سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در تفسير جايز نيست و اين يكي از پيش فرض هاي بنيادين تفسير است كه بر كل تفسير آيات سايه مي اندازد.

- قرآن و تفسير مفسران واقع نمايي و حجيت دارند: همان طور كه در مبحث زبان قرآن گذشت، يكي از ويژگي هاي زبان قرآن، واقع نمايي آن است، چون قرآن سخن حق است «1» و باطل (دروغ و امور خلاف واقع و بيهوده) در آن راه ندارد. «2»

اما ما در طول تاريخ شاهد خطاهاي مكرر مفسران در فهم و تفسير قرآن بوده و هستيم و اصولًا خطاپذيري لازمه ي فكر بشري است و منحصر به علم تفسير هم نيست و در تمام علوم بشري جاري است و به جز معصومان عليهم السلام همه ي انسان ها در معرض لغزش و خطا هستند.

پس نمي توان گفت كه همه ي برداشت هاي يك مفسر مطابق واقع و حق و بدون خطاست، ولي نمي توان برداشت و استنباطي را كه طبق ضوابط علمي انجام شده، بدون دليل تخطئه

كرد؛ به صورت طبيعي، دستگاه ذهني انسان به واقع مي رسد، مگر آن كه خطاي او ثابت شود و اين مطلب در تفسير و غير آن جاري است و در همه ي علوم، مبناي عملي است.

برداشت تفسيري مفسر از چند جهت قابل بررسي است:

نسبت به شخص مفسر: هنگامي كه مفسرِ داراي شرايط، بعد از مطالعه ي دقيق قرآن و در نظر گرفتن قراين و ضوابط، اقدام به تفسير كرد، نمي توان او

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 36

را بدون دليل متهم به خطا كرد؛ چون احتمال خطا در همه ي علوم بشري وجود دارد و شيوه ي عقلايي در اين موارد آن است كه دانشمندان به نتايج علمي خود اطمينان نسبي مي كنند، چون علمِ عادي مي آورد.

پس برداشت مفسر براي خودش اطمينان مي آورد و معتبر، بلكه حجت است و اين مطلب براساس كبراي حجيت ظواهر قرآن است كه در اصول فقه مورد بررسي قرار مي گيرد.

يعني اگر مفاد آيه احكام بود لازم است طبق آن عمل شود و اگر مفسر بر خلاف آن عمل كند، مستحق مجازات است و اگر بعداً خطاي او كشف شد معذور است. «1»

اما در مورد آيات متشابه و ناسخ و مسائل پيچيده ي قرآن، راهكارهاي مناسب پيش بيني شده و مفسران مي توانند با دقت و مطالعه در مورد آنها مشكل را حل كنند. بديهي است كه مراتب فهم و قوت استنباط مفسران متفاوت است، همان طور كه مشكلات آيات نيز يكسان نيست، ولي به هر حال بعد از تلاش و اجتهاد اطمينان آور، استنباط هر مفسر براي خودش معتبر است.

نسبت به ديگران: اگر مفسر با رعايت ضوابط تفسير، تفسير معتبري ارائه كرد، منبع خوبي براي مطالعه و استفاده و نقد

و بررسي ديگران مي شود، ولي مفسران ديگر حق ندارند از مفسر قبلي تقليد كنند؛ زيرا تقليد در تفسير حرام است، چون اخذ به غيرعلم در تفسير و نسبت دادن آن به قرآن نوعي افترا بر خداست. پس تفسير مفسران غيرمعصوم بر ديگران حجت نيست.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 37

8. معيارها و ضوابط تفسير معتبر

8. معيارها و ضوابط تفسير معتبر

تفسير قرآن هنگامي معتبر است كه

- براساس منابع، مستندات و قراين معتبر (قرآني، روايي، عقلي، علم قطعي) صورت پذيرد.

- مخالف آيات محكم قرآن نباشد.

- مخالف سنت قطعي پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نباشد.

- مخالف مطالب قطعي عقلي نباشد.

- مخالف مطالب قطعي علوم تجربي نباشد.

- پيش فرض هاي بنيادين تفسير در آن رعايت شود.

- براساس روش صحيح تفسير انجام شود.

- توسط مفسر داراي شرايط انجام شود.

- از پيش داوري و تحميل نظر بر قرآن پرهيز شود.

در بسياري از موارد، تفسير قرآن غيرمعتبر مي گردد و حتي از موارد تفسير به رأي مي شود كه حرام است و در روايات شيعه و اهل سنت در مورد آن وعده ي عذاب داده شده كه «هر كس تفسير به رأي كند، گرفتار عذاب الهي مي شود.» «1»

9. فرايند تفسير (مراحل اجرايي تفسير يك آيه)

9. فرايند تفسير (مراحل اجرايي تفسير يك آيه)

- هدف شناسي؛ يعني شناخت هدف قرآن، سوره و آيه يا مجموعه ي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 38

آيات.

- فضاشناسي؛ يعني بررسي پيشينه ي مطلب آيه در اديان قبلي، عرب جاهلي، نزول و فضاي جغرافيايي و تاريخي نزول آيه (مكي و مدني و شأن نزول آيات).

- كالبد شكافي آيه؛ يعني واژه شناسي آيه، تركيب شناسي (تجزيه و تركيب) و شناخت مجاز و كنايه و ....

- تفسير ظاهري آيه با استفاده از منابع معتبر و قراين درون متني و برون متني و روش هاي معتبر تفسير.

- توجه به تأويل و باطن آيه، براساس قراين نقلي و عقلي.

- تفسير اجتهادي جامع، يعني استفاده از همه ي روش هاي تفسيري و تفكر خلاق در مورد آيه و جمع بندي نهايي.

- پيام گيري از آيه؛ يعني به دست آوردن قاعده ي كلي از آيه براي

تطبيق بر مصاديق جديد در زمان حاضر.

10. روش هاي تفسيري

10. روش هاي تفسيري

روش هاي تفسير قرآن براساس كيفيت استخراج معاني و مقاصد آيات و با توجّه به منبع و ابزار مورد استفاده در تفسير شكل مي گيرد و به دو قسم عمده و اقسام فرعي زير تقسيم پذير است:

الف) روش هاي تفسيري ناقص:

1. تفسير قرآن به قرآن: استفاده از آيات قرآن براي تفسير آيه ي ديگر.

2. تفسير روايي: تفسير آيه براساس سنّت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 39

3. تفسير علمي: تفسير آيه با استخدام علوم تجربي در فهم و توضيح قرآن.

4. تفسير اشاري (: عرفاني، صوفي، باطني، رمزي و شهودي): استفاده از مكاشفه و شهود براي تفسير آيه و يا بيان باطن آيات.

5. تفسير عقلي و اجتهادي: استفاده از عقل به عنوان مصباح يا منبع در تفسير آيه.

6. تفسير به رأي: «1» تفسير آيه براساس نظر شخصي بدون توجه به قراين عقلي و نقلي.

ب) روش تفسير كامل قرآن:

مقصود از روش تفسير كامل قرآن، روشي است كه در آن از همه ي روش هاي صحيح و ممكن در تفسير آيات (روش هاي پنج گانه ي نخست كه در بالا آمد) استفاده شود تا مقصود آيات به طور همه جانبه دريافت و بيان شود. در حقيقت، براي تفسير صحيح و معتبر قرآن بايد از همه ي روش هاي صحيح (پنج گانه) در جاي مناسب آن استفاده كرد.

البته ممكن است برخي روش ها در مورد برخي آيات كاربرد نداشته باشد؛ مثلًا روايتي در مورد آيه ي خاص قرآن وجود نداشته باشد و يا نكته ي علمي (علوم تجربي) در يك آيه يافت نشود.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 40

روش هاي تفسيري را براساس اعتبار و

عدم اعتبار و بطلان و صحّت آنها مي توان به صورت زير تقسيم كرد.

تفسير قرآن به قرآن

صحيح و معتبر تفسير روايي

روش تفسيري تفسير علمي

تفسير عقلي و اجتهادي

تفسير اشاري (باطني)

تفسير كامل

باطل و غير معتبر تفسير به رأي

برخي از شيوه هاي تفسيراشاري و

علمي «1» و ...

11. گرايش هاي تفسير قرآن

11. گرايش هاي تفسير قرآن:

گرايش هاي تفسير قرآن براساس باورها، افكار، جهت گيري ها، سبك پردازش، تخصّص علمي و سليقه هاي مفسّران قرآن شكل مي گيرد و به شيوه هاي فرعي زير تقسيم مي شود.

الف) مذاهب تفسيري: صاحبان مذاهب اسلامي براساس باورهاي خويش به تفسير آيات قرآن پرداخته اند، به طوري كه گاهي يك مذهب، شيوه ي خاصّي در تفسير خويش برگزيده است؛ براي مثال، مفسّران شيعه

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 41

براساس رهنمودهاي اهل بيت عليهم السلام به ظاهر و باطن قرآن و آيات مربوط به اهل بيت عليهم السلام توجّه كرده، عصمت پيامبران را در تفسير آيات رعايت نموده اند و ... از اين رو، شيوه ي خاصّي در تفسير پيدا كرده اند؛ چنان كه اسماعيليه به شيوه ي باطني و رمزي، و خوارج به شيوه ي خاصّ خود به تفسير قرآن پرداخته اند و هر كدام مذهب خاصّي در تفسير دارند.

شايد بتوان تفسيرهاي صوفيه را به مذاهب تفسيري ملحق ساخت.

ب) مكاتب تفسيري (گرايش كلامي): برخي طرفداران مكاتب كلامي، هم چون معتزله و اشاعره و متكلمان شيعه، اقدام به تفسير قرآن بر اساس گرايش فكري خويش نموده اند؛ براي مثال، تفسير كشاف زمخشري با گرايش معتزلي نوشته شده است.

ج) سبك هاي تفسيري (الوان تفسير): مفسّران قرآن بر اساس تخصّص در علم خاص، يا براساس علاقه و ذوقي كه به يك علم يا مبحث خاص داشته اند، در نگارش تفسير به طرف همان مبحث يا علم

رفته اند و مطالب آن را در تفسير خود بيش تر مطرح كرده اند؛ از اين رو گرايش ها و سبك هاي تفسيري متفاوتي به وجود آمده است؛ از جمله: گرايش ها و سبك هاي ادبي، فقهي، اجتماعي، عرفاني، اخلاقي و تاريخي و ...

د) جهت گيري هاي عصري در تفسير (اتجاهات تفسيري): گاهي به خاطر احساس نياز و ضرورت، ذهن و روان مفسّران قرآن در تعامل با شرايط و مسائل عصر خود، به يكي از آنها متمايل شده، سمت و سوي خاصّي پيدا مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 42

گاهي مسائل معنوي و تربيتي و اخلاقي مهم ترين جهت گيري مفسّر است؛ از اين رو، در نگارش تفسير قرآن نيز به آيات اخلاقي و معنوي بيش تر توجّه مي كند (مثل: تفسير في ظلال القرآن).

گاهي هم توجّه و جهت گيري مفسّر، جهادي و سياسي و مبارزه با حكومت ها يا صهيونيست هاست؛ از اين رو، به آيات مربوط به اين مطلب توجّه بيش تري پيدا مي كند (هم چون: تفسير مبين، محمد جواد مغنيه).

و گاهي مفسّر به تقريب بين مذاهب اسلامي و وحدت اسلامي مي انديشد و از اين رو در تفسير خود به آيات مربوط به وحدت توجّه بيش تري مي كند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 43

تفسير اسماعيليه

1- مذاهب تفسيري تفسير شيعه ي اثني عشري

و ...

تفسير معتزله

2- مكاتب تفسيري تفسير اشاعره و ...

تفسير ادبي

تفسير فقهي

تفسير فلسفي

گرايش هاي تفسيري 3- سبك هاي تفسيري تفسير اجتماعي

(الوان) تفسير اخلاقي

تفسير تاريخي

تفسير علمي

تفسير معنوي و تربيتي

تفسير جهادي

4- جهت گيري هاي تفسيري تفسير تقريبي

(اتجاهات) تفسير سياسي

12. اسلوب هاي تفسيري (شيوه هاي نگارش تفسير)

12. اسلوب هاي تفسيري (شيوه هاي نگارش تفسير):

شيوه ي نگارش مفسّران در تفسير يكسان نيست و براساس سليقه و ذوق و يا با توجّه به مخاطب

خاص، اسلوب هاي نگارش و سبك پردازش

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 44

مطلب متفاوت مي شود.

حجم و كميّت تفسيرها متفاوت است؛ گاهي مختصر، گاهي طولاني و گاهي متوسط؛ براي مثال، مرحوم فيض كاشاني سه تفسير الاصفي، مصفّي و صافي دارد و مرحوم شبّر سه تفسير الوجيز، الجوهر الثمين و صفوة التفاسير دارد و مرحوم طبرسي سه تفسير جوامع الجامع، مجمع البيان و الكاف الشاف دارد كه اوّل مختصر و ديگري متوسط و سوّم مفصل است.

گاهي تفسيرها به صورت شرح و متن است؛ يعني آيه را متن، و تفسير را شرح آن قرار داده اند، مثل تفسير الميزان؛ و گاهي تفسير و آيات مخلوط و به صورت مزجي است، مثل تفسير شبّر و نفحات الرحمان از نهاوندي.

گاهي تفسير كامل آيات قرآن است، مثل مجمع البيان و گاهي ناقص و در برگيرنده ي سوره اي يا تعدادي از آيات يا سوره هاي قرآن است، مثل احكام القرآن راوندي كه شامل آيات فقهي قرآن است و تفسير آلاء الرحمن بلاغي كه ناقص است.

و گاهي تفسير جامع (علوم قرآن، قرائات، لغت، ادب، اقوال و روايات) است و گاهي تخصّصي است، مانند تفاسير روايي يا ادبي.

گاهي تفسير ترتيبي است؛ يعني از اوّل قرآن تا آخر به تفسير آيه به آيه مي پردازد، مثل تفسير الميزان، تفسير نمونه و مجمع البيان.

گاهي تفسير موضوعي است؛ يعني يك موضوع را در آيات و سوره هاي مختلف پي مي گيرد و مطالب مربوط به آن را جمع آوري و نتيجه گيري مي كند مثل تفسير پيام قرآن آيةاللّه مكارم شيرازي و منشور جاويد آيةاللّه سبحاني.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 45

اقسام تفسير موضوعي:

تفسير موضوعي، در حقيقت به روش تفسير قرآن به قرآن باز مي گردد.

البته در عصر

ما تفسير موضوعي به چند گونه شده است:

الف) تفسير موضوعي سنتي، يعني انتخاب موضوع درون قرآني و جمع آوري آيات و نتيجه گيري. (مثل: انفاق در قرآن و ...)

ب) ارائه ي سوال و موضوع خارج از قرآن بر قرآن و پاسخ گيري از آن (مثل: سكوراليسم و قرآن، پلوراليسم و قرآن) كه شهيد صدر رحمه الله اين شيوه را مطرح كرده است.

ج) تفسير تطبيقي و مقارنه اي بين شيعه و سني، بين قرآن و عهدين، بين قرآن و علوم؛ يعني طرح موضوع بين رشته اي يا بين مذاهبي يا بين ادياني و بررسي آن در هر دو طرف.

د) تفسير بين رشته اي، يعني بررسي موضوعات و مسائل بين قرآن و علوم انساني يا طبيعي. (مثل: مشروعيت از منظر علوم سياسي و قرآن، قرآن و مديريت، و ...)

تفسير ترتيبي

تفسير موضوعي

اسلوب هاي تفسيري تفسير مختصر، متوسط و مفصل

(شيوه ي نگارش) تفسير جامع و غير جامع

تفسير مزجي (شرح و متن)

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 46

تذكر 1: گاهي برخي شيوه هاي تفسيري از جهتي جزء روش هاي تفسير و از جهت ديگر جزء گرايش هاي تفسيري به شمار مي آيد؛ «1» براي مثال، روش تفسير علمي از آن جهت كه استخدام علوم در فهم قرآن است و نتايج مشخّص و جديد به دنبال دارد و از منبع و ابزار خاص در تفسير استفاده مي كند، از جمله روش هاي تفسيري به شمار مي رود.

و از آن جهت كه برخي مفسّران (مثل طنطاوي در الجواهر) مطالب زياد علوم تجربي را در تفسير نقل كرده اند، گرايش تفسيري به شمار مي آيد.

اين مطلب نسبت به روش تفسير اشاري (عرفاني و باطني) و روش تفسير روايي نيز صادق است.

تذكر 2: روش ها يا گرايش هاي

تفسيري نفي كننده ي هم ديگر نيستند بلكه مكمّل يك ديگرند و پذيرش يكي، مانع از پذيرش روش و گرايش ديگري نيست. بله، روش تفسير به رأي و برخي شيوه هاي فرعي روش تفسير علمي و اشاري و نيز برخي گرايش هاي تفسيري كه براساس تعصب و تحميل نظر شكل گرفته، مردود و تفسير قرآن براساس آنها ممنوع است. «2»

13. تأويل

13. تأويل:

واژه ي «تأويل» از ماده ي «أول» به معناي بازگشت است كه در باب تفعيل،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 47

به معناي بازگشت دادن است. «1»

اين واژه 17 بار در قرآن به كار رفته و در معناي «تفسير» (آل عمران، 7)، «توجيه متشابه» (آل عمران، 7 و كهف، 82)، «تعبير رؤيا» (يوسف، 6)، عاقبت و نهايت چيزي (نساء، 59) و وقوع چيزي (اعراف، 53) استعمال شده است.

تأويل در احاديث به معناي «بطن» (ظهرُه تنزيلُه و بطنُه تأويلُه) «2» «معنا و مقصود متكلم» «3» و «مصاديق آيات» «4» به كار رفته است و معاني ديگري نيز در روايات براي تأويل ذكر كرده اند.

صاحب نظران تفسير و علوم قرآن نيز تأويل را به معناي «تفسير»، «توجيه متشابه»، «برگرداندن لفظ آيه از معناي راجح به معناي مرجوح»، «بطن»، «بيان معاني از طريق اشاره و رمز»، «مراد كلام»، «وجود عيني خارجي» و «حقيقت عيني عنداللَّه» گفته اند. «5»

با توجه به معاني لغوي و كاربردهاي «تأويل» در قرآن و حديث، مي توان گفت كه واژه ي «تأويل» از وجوه و نظاير قرآن است يا مشترك لفظي است؛ يعني يك واژه ي «تأويل» داراي چند معناست كه اگر همگي ريشه در وضع تعييني لغوي نداشته باشد، در اثر كثرت استعمال در طول اعصار به صورت وضع تعينّي درآمده است.

و اكنون با توجه به كاربردهاي

تأويل، معاني مختلفي از آن متبادر مي شود كه وجه مشتركي ندارند يا پيدا كردن وجه مشترك براي آن ها بسيار

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 48

مشكل و تكلّف آميز است؛ بنابراين با توجه به قراين، يكي از معاني در آيه يا روايت متعين مي شود.

پس مهم ترين معاني تأويل عبارت اند از:

1. «تفسير» كه نزد قدماي مفسران مشهور بوده است.

2. برگرداندن ظاهر لفظ از معناي راجح به معناي مرجوح، به خاطر دليلي كه وجود دارد.

3. «بطن» قرآن، براساس كاربرد روايي تأويل كه آية اللَّه معرفت با ديدگاه خاصي كه در مورد بطن داشتند، اين معنا را ذكر كرده اند.

4. «تعبير رؤيا»، كه در قرآن چندين بار به كار رفته است.

5. «عاقبت و نهايت چيزي»، كه در قرآن به كار رفته است.

6. «حقيقت عيني»، كه ابن تيميه و علامه طباطبايي مي پذيرند، هرچند ديدگاه آن ها با هم ديگر اندكي متفاوت است. «1»

7. اشارات و رمز و باطني كه نزد عرفا و صوفيه مشهور است.

البته معاني لغوي تأويل با معناي اول و دوم سازگار است، هر چند برخي معاني لغوي غيرمشهور (مثل سياست) نيز وجود دارد.

و معناي سوم با كاربرد روايي تأويل سازگار است و معناي اول و دوم و چهارم و پنجم با كاربردهاي قرآني تأويل سازگارند.

اما در مورد معناي ششم و هفتم، دليلي از لغت، قرآن و حديث بر آن ها يافت نشده است، مگر آن كه بگوييم با ديدگاه راغب اصفهاني و برخي معاني قرآني (وقوع) سازگار است.

يادآوري: اگر ما معاني تأويل را در نظر بگيريم، متوجه مي شويم كه انحصار علم به تأويل به خدا و معصوم، بدون دليل و بي فايده است؛ چرا كه:

اگر تأويل به معناي تفسير، توجيه متشابه (معناي خلاف

ظاهر با توجه به

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 49

قراين)، بطن (به معناي اخذ قاعده ي كليه از آيه، با الغاي خصوصيت) تعبير رؤيا، عاقبت و نهايت چيز در آيات خاص، و حتي اشارات و رموز باطني عرفا و صوفيه و حقيقت عيني (نزد ابن تيميه) باشد، هيچ كس مدعي نشده است كه اين امور مخصوص خدا و معصومان عليهم السلام است.

و اگر تأويل به معناي حقيقت عيني (براساس نظر علامه طباطبايي) باشد، علم به آن، مخصوص پاكان است، ولي گذشت كه دليلي براصل اين معناي تأويل وجود ندارد تا نوبت به انحصار آن برسد. «1»

البته يادآوري اين نكته لازم است كه علم به تأويل نيز مانند تفسير داراي مراتب است كه راسخان در علم و معصومان عليهم السلام به مراتب بالاتري از آن دست مي يابند.

14. بطن

دلايل وجود بطن

ظاهر، چيزي است كه بر صفحه ي زمين باشد و پنهان نباشد، و بطن، زماني به كار مي رود كه چيزي در عمق زمين و مخفي باشد. «2»

اصل «بطن» عضوي از بدن، يعني «شكم» است كه جمع آن بطون است.

... بطن ضد ظهر است ... و به هر موضوع پيچيده اي «بطن» و به هر موضوع آشكاري «ظهر» گويند ... و به آنچه با حس درك مي شود «ظاهر» و به آن چه از حس پنهان است «باطن» گفته مي شود.» «3»

ابن منظور مي گويد «الظهر من كل شي ء، خلاف البطن «4» ... و البطن من

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 50

كل شي ء، جوفه». «1»

واژه ي «بطن» و مشتقات آن 25 مورد در قرآن كريم به كار رفته است كه در موارد متعددي به معناي عضو خاص بدن (شكم)، «2» و برخي موارد

به معناي گناهان پنهاني «3» و نعمت هاي پوشيده «4» است و در يك مورد نيز به عنوان صفت خدا به كار رفته است. «5»

با دقت در كاربردهاي قرآني «بطن» روشن مي شود كه اين واژه به معناي اصطلاحي «باطن قرآن» به كار نرفته است.

دلايل وجود بطن:

الف) آيات: برخي صاحب نظران در مورد وجود بطن قرآن به آياتي استدلال كرده اند؛ از جمله دكتر ذهبي در آياتي كه دعوت به تدبر، تفكر و تعقل در قرآن مي كند، «6» كه حاكي از لايه هاي ژرف و عميق نهفته در وراي آيات است. مقصود و مراد الهي را همان باطن مي داند. «7»

آلوسي نيز به آياتي هم چون «وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ» (انعام، 154) و «مُا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْ ءٍ» (انعام، 38) استدلال كرده است. «8» تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 51

و نيز در همين راستا به آيات عبرت گيري از داستان هاي پيامبران، هم چون «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاولِي الْأَلْبَابِ» (يوسف، 111) استشهاد شده است. «1»

ب) احاديث:

شيعه و اهل سنت روايات متعددي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت كرده اند كه قرآن داراي ظاهر و باطن است.

علامه مجلسي رحمه الله در جلد 89 بحارالانوار باب مفصلي در مورد بطن قرآن گشوده و روايات را جمع آوري كرده است و نيز سيوطي در الاتقان و فيض كاشاني در مقدمه ي تفسير صافي روايات زيادي در اين مورد جمع آورده اند. «2»

برخي روايات اهل سنت از پيامر صلي الله عليه و آله در مورد بطن عبارت اند از:

«لكل آية ظهر و بطن»، «3»

«القرآن تحت العرش، له ظهر و بطن يحاج العباد»، «4»

«اعطيت القرآن علي سبعة احرف، لكل حرف منها ظهر و بطن»،

«5»

«ما منه آية الا و لها ظهر و بطن»، «6»

«ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الي سبعة ابطن» «7»

ج) دليل عقلي و عقلايي:

خداي متعال هدايت كننده ي انسان هاست و براي هدايت آن ها قرآن را

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 52

نازل كرده است.

قرآن كريم كتابي با حجم اندك است كه براي تمام نسل ها و زمان ها تا پايان تاريخ بشر نازل شده است و به صورت طبيعي تمام معارف و احكام و نيازهاي ديني بشر در ظاهر آيات نمي گنجد و منعكس نشده است.

پس لازم است كه بخشي از معارف قرآن در باطن آن نهفته شده باشد تا ژرف انديشان در طول تاريخ آن ها را استخراج و استنباط و در اختيار بشر قرار دهند؛ و همين مطلب رمز جاودانگي و جهاني بودن قرآن است و اگر بطن قرآن نبود بسياري از آيات قرآن به كتابي تاريخي تبديل مي شد.

بنابراين، دليل عقل و شيوه ي عقلايي در بيان مطالب حكيمانه و پرمحتواي قرآن اقتضا مي كند كه قرآن داراي بطن باشد و اصولًا دلايل ديگر، هم چون آيات و روايات، ارشاد به همين دليل عقلي و عقلايي دارد.

از جمله كساني كه به اين دليل اشاره كرده اند آلوسي است كه مي نويسد:

براي كسي كه سرمايه اي اندك از عقل و اندك بهره اي از ايمان داشته باشد، شايسته نيست كه وجود بطون قرآن را انكار كند.

بطوني كه مبدأ فياض، آن ها را بر دل هاي كساني از بندگان خود- اگر بخواهد- افاضه مي كند. «1»

ايشان در جاي ديگر مي نويسند:

به خدا سوگند! در شگفتم، چه سان براي ديوان متنبي (شاعر معروف عرب) معاني فراواني احتمال مي دهند، ولي براي كلام وحياني الهي كه بر آخرين پيامبر نازل شده

است، معاني نهفته در وراي الفاظ و كلمات را باور ندارند! «2»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 53

د) اجماع مفسران:

دكتر ذهبي مدعي است كه احاديث صحيحي بر بطن قرآن دلالت دارد و جمهور مفسران بدان قائل اند. «1»

ديدگاه ها در مورد بطن قرآن

ديدگاه ها در مورد بطن قرآن:

در طول تاريخ اسلام گروهي فقط به بطون قرآن توجه كرده و ظواهر قرآن را نفي كرده اند، (مثل خطابيه و باطنيه) و گروهي فقط به ظواهر قرآن توجه كرده و باطن را نفي كرده اند (مثل برخي ظاهرگرايان هم چون ابن حزم)، كه هر دو راه خطاست. شيوه ي معتدل كه روش پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در تفسير است، توجه به ظاهر و باطن آيات قرآن است. «2»

در مورد بطن قرآن چند نظريه ارائه شده است:

اول: نظريه ي وجود شناختي:

براساس اين نظريه، قرآن داراي مراتب وجودي است كه عالي ترين مرتبه ي آن در نزد خداي متعال است كه در آن جا سخن از الفاظ و معاني نيست، بلكه حقايق وجودي است كه توسط جبرئيل به پيامبر صلي الله عليه و آله نازل مي شود و به مراتب پايين ترِ الفاظ و معاني تنزل مي يابد و از طريق پيامبر صلي الله عليه و آله به مردم ابلاغ مي شود، كه برخي مفسران قرآن مي توانند با سلوك به سوي خدا به مراتب عالي وجودي قرآن (بطن) دست يابند. براساس اين نظريه، بطن از سنخ الفاظ و معاني نيست، بلكه از سنخ حقايق وجودي است كه در علم الهي موجود است. «3»

دوم: نظريه هاي معناشناختي:

1. بطن قرآن همان هدف آيه است كه با الغاي خصوصيت، به صورت قاعده ي كلي استخراج مي شود و بر مصاديق جديد تطبيق مي گردد.

تفسير قرآن

مهر جلد اول، ص: 54

اين نظريه از برخي نوشته هاي شيخ طوسي «1» (460 ق) شاطبي، «2» نهاوندي، «3» دكتر ذهبي «4» و آية اللَّه معرفت رحمه الله به دست مي آيد.

آية اللَّه معرفت رحمه الله در مورد بطن قرآن مي فرمايد:

«مقصود از بطن آيه، مفهوم گسترده و دامنه داري است كه در پس پرده ي ظهر (يعني ظاهر كه در بند خصوصيات مورد نزول است) نهفته است كه تحت شرايطي اين مفهوم وسيع بايستي از بطن آيه استخراج شود.» «5»

ايشان در جاي ديگر «بطن قرآن» را معناي گسترده و دايمي و هميشگي و جاويد مي داند كه بايد از محتواي آيات يك معناي كلي، همگاني، گسترده، به گستردگي زمان و به پهناي جهان استفاده كرد. «6»

ايشان معتقد است كه مسأله ي اصلي قرآن همين پيام گيري از آيات (به صورت قاعده ي كلي) است. «7»

سپس به آيه ي «فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لَا تَعْلَمُونَ» (نحل، 43) مثال مي زند كه در مورد مشركان نازل شده كه در نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله تشكيك مي كردند و آن ها را به پرسش از اهل ذكر يعني اهل كتاب فرامي خواند، ليكن مطلب آيه عام است و شامل رجوع هر جاهل به عالم در اصول و فروع دين مي شود. اين يك قاعده و رسالت جهاني است؛ «8» يعني لازم است از مورد

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 55

نزول، الغاي خصوصيت شود و هدف آيه به صورت يك قاعده ي كلي در رجوع جاهل به عالم بيان شود كه بر مصاديق جديد در هر زمان تطبيق پذير است.

در ادامه يادآور مي شود كه دلالت آيات بر بطن، از نوع دلالت التزامي غيربيّن است؛ از اين رو فهم باطن نيازمند

ژرف نگري است. «1»

و سپس شيوه ي به دست آوردن بطن (به دست آوردن هدف آيه، الغاي خصوصيت و اخذ قاعده ي كليه، تطبيق بر مصاديق جديد و ...) را بيان مي كند و شرايط آن را برمي شمارد. «2»

البته اين شيوه در روايات تفسيري اهل بيت عليهم السلام بسيار به چشم مي خورد و آية اللَّه معرفت رحمه الله مثال هاي متعددي از اين روايات را در تفسير كلمه ي «ميزان» در آيه هاي 7- 9 سوره ي الرحمن به علي عليه السلام و نيز تفسير عبارت «ماء معين» در آيه ي 30 سوره ي (ملك) به علم امام عليه السلام آورده و توضيح داده اند.

2. بطن قرآن، معناي طولي و نهفته در آيات است. علامه طباطبائي رحمه الله پس از تحليل روايت «بطن» مي نويسند:

ظهر همان معناي ظاهر و ابتدايي است كه از آيه به دست مي آيد و بطن معناي نهفته در زير است؛ چه آن معنا يكي باشد يا بيش تر، نزديك به معناي ظاهري باشد يا دور از آن بوده و بين آن ها واسطه باشد. «3»

البته مانعي ندارد كه هر سه ديدگاه در مورد بطن صحيح باشد و هر كدام به مرتبه اي از باطن قرآن اشاره داشته باشند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 56

دست يابي به باطن قرآن براي غيرمعصومين عليه السلام

دست يابي به باطن قرآن براي غيرمعصومين عليه السلام

در مورد امكان فهم بطون براي معصومان عليهم السلام اختلافي ديده نشده است، ولي در مورد امكان دست يابي به بطن قرآن براي غيرمعصومين، براساس ديدگاه هايي كه در بطن قرآن بيان شده، نظرهاي متفاوتي شكل مي گيرد؛ يعني به طور مثال اگر كسي ديدگاه امام خميني رحمه الله را انتخاب كند كه بطن را حقيقتي عنداللَّه مي داند، به طور طبيعي، نتيجه اش عدم امكان فهم بطون،

جز براي معصومان و مطهرون است و اگر كسي ديدگاه علامه طباطبائي و آية اللَّه معرفت را بپذيرد، به طور طبيعي، نتيجه اش امكان فهم بطون براي دانشمندان است، چون آنان مي توانند با تدبر در آيات، معاني طولي يا قاعده ي كلي را به دست آورند. «1»

براساس ديدگاه آية اللَّه معرفت، مراحل زير براي به دست آوردن بطن قرآن لازم است:

اول: به دست آوردن هدف آيه؛

دوم: الغاي خصوصيت از زمان و مكان و افرادي كه در اصل تحقق هدف دخالت ندارند؛

سوم: استنباط قاعده ي كلي از آيه؛

چهارم: تطبيق قاعده ي كلي مذكور بر مصاديق جديد. «2»

البته ايشان يادآور مي شوند كه قاعده ي كلي مذكور بايد به گونه اي باشد كه مورد خود آيه را شامل شود، وگرنه صحيح نخواهد بود. (كه اين مطلب، نوعي آزمايش براي صحت بطن گيري نيز به شمار مي آيد)؛ سپس ايشان ضوابط تأويل را برمي شمارند كه عبارت اند از:

1. الغاي خصوصيت از آيه و به دست آوردن هدف براساس شيوه ي سبر و تقسيم منطقي باشد؛ يعني تمام احتمالات را در نظر بگيريم، سپس هر

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 57

احتمال را با دليل نفي كنيم تا اين كه يكي باقي بماند و ملاك حكم كشف شود.

2. رعايت دقت كامل در شناخت مطالب فرعي و هدف اصلي آيه، به طوري كه قاعده ي كلي (بطن) كه از آيه استخراج مي شود بر ظاهر قرآن تطبيق پذير باشد؛ يعني قاعده ي كلي به منزله ي كبراي كلي باشد كه صغراي آن مورد نزول و ظاهر آيه است، كه مجموعاً يك استدلال منطقي را تشكيل مي دهند؛ يعني تأويل (بطن) و تنزيل، مثل عام و خاص با هم توافق داشته باشند. «1»

اين شيوه را مي توان در هر

يك از آيات قرآن پياده كرد؛ براي مثال:

قرآن كريم در داستان يوسف بيان مي كند كه برادران يوسف نزد پدر آمدند و گفتند: «أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدَاً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ» (يوسف، 12)؛ يعني از پدر تقاضا كردند كه فردا يوسف را با ما به صحرا بفرست تا خوب بخورد و بازي كند.

ظاهر اين آيه داستان يوسف و يعقوب و نقشه و حيله ي برادران براي به چاه انداختن يوسف است، اما اگر از آيه الغاي خصوصيت كنيم و خصوصيات زمان يعقوب و مكان فلسطين و افراد را كنار بگذاريم، هدف آيه به دست مي آيد كه: «هشدار به پدران در مورد فرزندان است كه مراقب آن ها باشند تا افراد حيله گر آن ها را با نقشه هاي شيطاني و به بهانه ي غذا و بازي گرفتار نسازند و از پدر جدا نكنند».

سپس با ژرف انديشي بيش تر در آيه و الغاي خصوصيت از پدر و فرزند، معناي عميق تري از آن به دست مي آيد كه «هشدار به ملت ها در مورد استعدادهاي درخشان است كه آن ها را به بهانه هاي مختلف از دستشان نربايند.»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 58

اين دو قاعده ي كلي مي تواند در هر زمان و مكان بر مصاديق جديد تطبيق شود و مسلماً شامل مورد خود آيه مي شود؛ چون يوسف استعداد درخشاني بود كه گرفتار حيله گران شد و درس عبرتي براي ديگران گرديد. «1»

15. برخي قواعد مهم تفسير قرآن

ضوابط اعتبار سياق

ضوابط اعتبار سياق

الف) ارتباط صدوري يا پيوستگي در نزول:

مثال: در مورد جمله ي «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» كه در آيه ي 33 احزاب واقع شده است، مي توان گفت كه ارتباط صدوري بين قبل و بعد اين جمله وجود ندارد، چرا كه لحن آيه و خصوصيات الفاظ

و ضماير مذكر و مونث متفاوت است؛ و قبل و بعد آن مربوط به همسران پيامبر و اين بخش از آيه مربوط به افراد ديگري است كه مردان آنها بيش تر از زنانشان است كه براساس احاديث، پيامبر صلي الله عليه و آله، علي،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 63

فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام هستند. «1»

مثال ديگر: جمله ي «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ...» در آيه ي سوم سوره ي مائده است كه سياق قبل و بعد و نيز روايات «2» نشان مي دهد كه اين بخش آيه مربوط به حرمت گوشت ها نيست، بلكه بخش مستقلي در مورد جريان غدير است.

ب) ارتباط موضوعي و محتوايي جملات:

شرط ديگر تحقق سياق آن است كه جمله ها با هم ارتباط موضوعي و مفهومي داشته و همه ي آنها درباره ي يك موضوع و براي افاده ي يك مطلب صادر شده باشند؛ بنابراين اگر يك يا چند جمله ي معترضه بين جمله هاي ديگر قرار گيرند، نمي توان به لحاظ سياق، در معناي ظاهر جمله هاي معترضه تصرف كرد و آنها را بر معنايي متناسب با جمله هاي قبل و بعد حمل نمود.

ج) عدم تعارض سياق با قرينه اي قوي تر:

همان طور كه بيان شد، سياق قرينه اي ظني است كه براساس ظهور كلام استوار است؛ بنابراين اگر قرينه ي نقلي قوي تري (هم چون آيه يا روايت قطعي) و عقلي (هم چون برهان عقلي) وجود داشته باشد، سياق آيه از اعتبار ساقط مي شود؛ چون نمي تواند در مقابل قرينه ي قوي تر ظهوري براي جمله يا كلمه به وجود آورد. تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 64

15- 3. لزوم توجه به پيوستگي و ارتباط بخش هاي قرآن

از امام علي عليه السلام حكايت شده كه

لا تنثره نثر الرمل؛»

(قرآن را) هم چون شن هاي گسسته پراكنده نسازيد.

كتاب اللَّه ... ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعض؛ «2» كتاب خدا ... برخي قسمت هايش با كمك برخي قسمت هاي ديگر سخن مي گويد و برخي قسمت هايش شاهد برخي ديگر است.

بخش هاي مختلف هر متن، قرينه هايي براي فهم آن متن در بردارد؛ گاهي يك قسمت موجب تخصيص و يا تقييد قسمت ديگر مي شود و يا ارتباط يك بخش با بخش قبل نكته اي لطيف را در بردارد.

در قرآن كريم نيز همين گونه است و از همين جاست كه بحث روش تفسير قرآن به قرآن و شيوه ي تفسير موضوعي آيات قرآن مورد توجه مفسران اخير قرار گرفته است. «3»

مثال: در مورد حضرت موسي عليه السلام در سوره هاي مختلف قرآن مطالبي بيان شده است؛ از جمله در سوره هاي بقره، نساء، مائده، انعام، اعراف، يونس، هود، ابراهيم، اسراء، كهف، طه، شعراء، نمل، قصص و ...؛ بنابراين، لازم است براي فهم و تفسير كامل آيات مربوط به موسي عليه السلام مجموعه ي اين آيات در نظر گرفته شود.

از اين قاعده استفاده مي شود كه تفسير موضوعي قرآن، همان طور كه به صورت مستقل لازم است، در ضمن تفسير ترتيبي نيز لازم است؛ به عبارت

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 65

ديگر، كسي كه قرآن را به صورت ترتيبي تفسير مي كند نمي تواند از تفسير موضوعي بي نياز باشد، بلكه براي فهم بهتر آيات و تفسير موضوعات قرآني لازم است به آيات مشابه و مخالف در قرآن مراجعه كند و قراين درون متني و پيوستگي آيات را مد نظر داشته باشد، تا تفسير كامل و معتبري از قرآن ارائه گردد.

15- 4. ممنوعيت كاربرد اسرائيليات در تفسير

اصل لغت «اسرائيل» عبري و به

معناي «غلبه بر خدا» است. «1»

واژه ي «اسرائيليات» در لغت، جمع «اسرائيلية» منسوب به «اسرائيل» است و اسرائيل لقب «يعقوب» پيامبر است كه يهوديان به او نسبت داده مي شوند؛ از اين رو به آنان «بني اسرائيل» مي گويند.

«اسرائيليات» در اصطلاح به معناي مطالبي از فرهنگ يهودي و مسيحي است كه وارد حوزه ي فرهنگ اسلامي شده و جزء مطالب اسلامي (حديث يا تفسير يا تاريخ) تلقي گرديده است.

ممنوعيت كاربرد اسرائيليات در تفسير به خاطر تحريف تورات و انجيل و نيز دلايل قرآني (آل عمران، 118) و احاديثي است كه اين مطلب را ممنوع كرده است. «2»

شيوه هاي مراجعه به اهل كتاب براي استفاده در تفسير قرآن

شيوه هاي مراجعه به اهل كتاب براي استفاده در تفسير قرآن

الف) پرسش از اهل كتاب به عنوان منبع تفسير قرآن: همان طور كه اشاره شد، از آن جا كه تورات و انجيل تحريف شده و برخي مطالب خرافي و غيرواقعي داخل آنها شده است نمي توانند منبع معتبر تفسير قرآن باشند؛ از اين رو صحيح نيست كه از شارحان تورات و انجيل، يعني دانشمندان يهود و مسيحيت، در مورد آيات قرآن پرسيد، چون آنها نيز از منبع غيرمعتبر و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 66

تحريف شده پاسخ مي دهند و در نتيجه، اسرائيليات وارد حوزه ي تفسير مي شود و در همين راستاست كه در روايات پيامبر صلي الله عليه و آله پرسش از اهل كتاب منع شده است. «1»

ب) نقل مطالب تورات و انجيل به عنوان احاديث اسلامي و تفسير قرآن:

اين مورد بارزترين نوع نقل اسرائيليات است و مسلماً جايز نيست.

ج) نقل مطالب تورات و انجيل در تفسير، بدون ذكر منبع: اين شيوه هم منتهي به ورود اسرائيليات در تفسير مي شود؛ بنابراين ممنوع است.

د)

نقل مطالب مستند از تورات و انجيل براي بررسي و نقد و ابطال آنها و اثبات حقانيت قرآن: هر پژوهشگر قرآني در هنگام تفسير برخي آيات قرآن نياز دارد كه به مقايسه ي آنها با تورات و انجيل و حتي كتاب هاي آسماني ديگر بپردازد، تا حقانيت قرآن را اثبات، و بطلان آنها را آشكار سازد و يا احاديث اسرائيلي را بازشناسي و رد كند.

اين نيازِ پژوهشي، مسلماً يكي از موارد ضروري و جايز براي پژوهشگران است و در حقيقت قاعده ي «ممنوعيت كاربرد اسرائيليات در تفسير» شامل اين مورد نمي شود؛ چرا كه هدف و روح ممنوعيت فوق، جلوگيري از راه يابي اسرائيليات در فرهنگ اسلامي و خلط مطالب باطل با مطالب حق است و اين مورد به تنها منتهي به راه يابي اسرائيليات و مطالب باطل به حوزه ي فرهنگ اسلامي نمي شود، بلكه نتيجه ي آن پالايش فرهنگ اسلامي از اسرائيليات و اثبات حقانيت قرآن است.

15- 5. لزوم استفاده از علم در تفسير

تفسير قرآن، كشف معاني و مقاصد آيات و بيان آنها و به عبارت ديگر، بيان مراد استعمالي و جدي خدا در آيات قرآن است. اين كشف و بيان نياز به دليل و قرينه دارد؛ قرينه و دليلي كه مغاير با عقل و شرع نباشد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 67

هر دليل يقيني و علمي قطع آور است و حجيت قطع ذاتي است؛ «1» بنابراين تفسير قرآن براساس آن جايز است.

مصاديق علم عبارت اند از: نصوص آيات قرآن، اخبار متواتر، برهان هاي عقلي و علوم تجربي قطعي.

از آيات و احاديث استفاده مي شود كه اصل اولي درتفسير قرآن و غير آن «علم» است و «ظن» معتبر نيست مگر آن كه دليل قطعي بر اعتبار

«ظنّ خاص» (مثل خبر واحد) حاصل شود. البته آيات و احاديث ياد شده زياد است و ما به نمونه هايي از آنها اشاره مي كنيم:

قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ؛ «2»

بگو: «آيا خدا به شما رخصت داده، يا بر خدا [دروغ مي بنديد؟!»

وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ «3»

و از آنچه هيچ علمي بدان نداري، پيروي مكن.

عن النبي صلي الله عليه و آله: من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار؛ «4» هر كس در مورد قرآن چيزي بدون دانش بگويد، جايگاهي از آتش براي خود فراهم كرده است.

البته ظن به دو قسم تقسيم مي شود:

اول: ظن مطلق: يعني ظني كه دليلي بر اعتبار آن وجود ندارد. دلايل ممنوعيت كاربرد ظن از آيات و روايات، شامل اين نوع ظن مي شود؛ چون دليلي بر اعتبار آن در دست نيست (مگر دليل انسداد كه خود محل بحث و خدشه است). «5»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 68

دوم: ظن معتبر: يعني ظني كه دليل قطعي بر اعتبار آن وجود دارد.

ظنون معتبر، مثل ظواهر قرآن و خبر واحد معتبر، هر كدام دليل خاص خود را دارد و اگر «علم» را «علم عادي» بدانيم كه شامل دلايل علمي (مثل ظنون معتبر) بشود، تفسير قرآن براساس ظنون معتبر نيز جايز است، چون علم است.

اما اگر دايره ي «علم» را محدود به «علم قطعي و يقيني» كنيم، شامل ظنون معتبر نمي شود. از آن جا كه ظنون معتبر داراي مصاديق متعدد و دلايل مختلف است، لازم است هر كدام جداگانه مورد ارزيابي و داوري قرار گيرد.

البته به نظر مي رسد كه واژه ي «علم» در آيات و روايات به معناي علم قطعي

منطقي (دلالت 100%، هم چون برهان عقلي) نيست بلكه علم به معناي عرفي است كه همان اطمينان، يعني ظن قوي نزديك به يقين است.

اقسام ظن معتبر عبارت اند از: ظواهر قرآن، «1» خبر واحد معتبر، «2» اقوال واژه شناسان و اديبان (با شرايطي خاص). «3»

15- 6. لزوم توجه به ظاهر و باطن قرآن

شيوه ي اهل بيت عليهم السلام در تفسير قرآن همين است. توضيح اين قاعده در مبحث بطن قرآن گذشت.

15- 7. لزوم پرهيز از تفسير به رأي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 69

تفسير به رأي به معناي تفسير قرآن بدون توجه به قراين عقلي و نقلي (آيات و روايات) و علوم تجربي قطعي است كه به صورت هاي مختلف ظاهر مي شود؛ گاهي به صورت تحميل نظر بر قرآن و گاهي در مورد اشخاصي كه بدون داشتن شرايط اقدام به تفسير قرآن مي كنند و ... تفسير به رأي در روايات متعدد شيعه و اهل سنت ممنوع و حرام شمرده شده است.

در مبحث روش هاي تفسيري از اين شيوه ياد شد. «1»

15- 8. استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا

يكي از مباحث اصول فقه، مبحث استعمال لفظ در بيش تر از يك معناست كه مورد توجه اصوليين متأخر قرار گرفته است «2» و بين دانشمندان اصول اختلاف نظر جدي در مورد جواز و عدم جواز آن وجود دارد.

از آن جا كه اين قاعده در تفسير برخي آيات قرآن نقش مؤثري دارد، بعضي از مفسران معاصر موضع خويش را در مورد آن روشن ساخته و در تفسير از آن استفاده كرده اند. «3»

البته از كلام برخي نويسندگان قواعد تفسير نيز استفاده مي شود كه در الفاظ مجمل، استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا

را، به شرط عدم تنافي معاني، پذيرفته اند. «4»

براي روشن شدن معناي «استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا» لازم است كه معنا و تفاوت چند اصطلاح هم خوان واضح شود:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 70

الف) مشترك لفظي: به لفظي گفته مي شود كه براي چند معنا وضع شده است؛ مثل لفظ «عين» كه براي «چشم» (مائده، 45)، «العين بالعين» و «چشمه» (كهف، 86)، «في عين حمئة» وضع شده است.

ب) مترادف: به الفاظي گفته مي شود كه هر كدام جداگانه براي معناي واحدي وضع شده است؛ مثل: انسان (حجر، 26 و ...) و بشر (آل عمران، 47). «1»

ج) وجوه: به معناي واژه اي است كه به چند معنا در قرآن به كار رفته است (هر چند براي آنها وضع نشده باشد)؛ مثل واژه ي «فتنه» به معناي امتحان (بقره، 102) و آشوبگري (بقره، 191- 193) .... وجوه در برابر مشترك لفظي است.

د) نظاير: به الفاظ مساوي گفته مي شود كه در يك معنا به كار رفته است.

(هر چند براي آن معنا وضع نشده باشند) مثل: «ابتلاء» (بقره، 155) و «فتنه» (بقره، 102)» كه هر دو در مورد آزمايش افراد به كار مي رود. نظاير در برابر ترادف است. «2»

استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا در مورد «مشترك لفظي» است.

البته اگر مشترك لفظي در دو معنا به كار رود و قرينه اي براي تعيين يكي از دو معنا يا اراده ي هر دو معنا وجود داشته باشد، از محل بحث خارج است.

موضوع بحث در جايي است كه گوينده مشترك لفظي را در دو معنا، در يك استعمال، به كار برده و هر كدام از معاني مقصود گوينده باشد و لفظ بر آن

دو دلالت كند.

با دقت در دلايل موافقان و مخالفان استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا روشن مي شود «3» كه استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا، نه تنها جايز است

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 71

كه در كلام عرب و قرآن واقع شده است؛ و در نظر عقل تفاوتي ندارد كه استعمال لفظ در دو معناي حقيقي يا حقيقي و مجازي يا حقيقي و كنايي، به صورت منفي يا مثبت باشد.

مثال: مفسران در مورد واژه ي «اسلام» در آيه ي: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلَامُ»، «1» معناي لغوي «تسليم» و معناي اصطلاحي «اسلام» را احتمال داده و هر كدام يك معنا را انتخاب كرده اند؛ «2» اما صاحب تفسير نمونه (كه معتقد به جواز استعمال لفظ در بيش تر از يك معناست)، هر دو معنا را ذيل آيه جمع كرده است. «3»

15- 9. لزوم توجه به وجوه و نظاير:

معنا و مثال اين قاعده ذيل قاعده ي قبل بيان شد. اين قاعده در تفسير قرآن كاربردهاي زيادي دارد و كتاب هاي متعددي تحت همين عنوان نوشته شده است؛ مثل وجوه قرآن تفليسي و دامغاني و ...

15- 10. لزوم توجه به اهداف قرآن و سوره ها و آيات

توجه به اهداف نزول قرآن و اهداف سوره ها و آيات نقش زيادي در فهم و تفسير آيات دارد؛ از اين رو برخي از مفسران و نويسندگان قرآني به اين مطلب توجه كرده و كتاب هاي متعددي در اين زمينه نگاشته اند. «4»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 72

اهداف نزول قرآن

اهداف نزول قرآن:

در قرآن كريم اهداف متعددي براي نزول قرآن بيان شده است كه به چند دسته قابل تقسيم است:

الف) اهداف مقدماتي:

1. قرآن نازل شد تا

هشدارگر جهانيان باشد (فرقان، 1).

2. قرآن نازل شد تا بيان كننده ي همه چيز باشد (نحل، 89).

3. قرآن نازل شد تا شما خردورزي كنيد (يوسف، 2).

4. قرآن براي تفكر كردن شما نازل شد (نحل، 44).

5. قرآن بشارت گر و هشداردهنده است (فصلت، 4).

6. قرآن يادآور است (ص، 1).

7. قرآن هدايت و رحمت است (نحل، 89).

ب) اهداف واسطه اي:

1. قرآن براي برپايي عدالت است (حديد، 25).

2. قرآن براي داوري بين مردم است (بقره، 213).

3. قرآن شفاست (يونس، 57؛ فصلت، 44 و اسراء، 82).

ج) هدف نهايي:

قرآن نازل شد تا مردم را از تاريكي ها به سوي نور ببرد (ابراهيم، 1 و حديد، 9).

بنابراين، هدف اساسي و نهايي، هدايت انسان به سوي نور الهي است و همه ي آيات قصص، اشارات علمي به طبيعت و كيهان و آيات اخلاقي در اين راستا معنا و تفسير مي شود.

به عبارت ديگر، قرآن يك كل به هم پيوسته با هدف و روح واحد است كه بي توجهي به اين مطلب موجب مي شود تفسيري ناقص و يا غيرمعتبر پديد آيد.

آري اگر كسي آياتي از قرآن را به طوري تفسير كند كه انسان را از نور الهي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 73

دور سازد و به سوي ظلمت هايي هم چون جهل و شرك و كفر و خرافات سوق دهد، اين تفسير با روح و هدف قرآن سازگار نبوده، اعتباري نخواهد داشت؛ ما نمي توانيم كلام گوينده اي را بر خلاف مقصود نهايي اش تفسير كنيم و اين مطلب منتهي به نوعي تفسير به رأي خواهد شد.

اهداف سوره هاي قرآن:

هر سوره ي قرآن داراي هدف يا اهدافي اساسي است كه همگي در راستاي هدف اصلي قرآن، يعني هدايت به سوي خداست.

هدف سوره، هم چون نخ تسبيح،

آيات سوره را به هم ديگر پيوند مي زند و بي توجهي به آنها موجب از هم گسيختگي تفسير مي شود. اين همان چيزي است كه گاهي از آن با عنوان «پيوستگي آيات» ياد مي شود و بي توجهي به آن قرآن را هم چون شن هاي پراكنده مي سازد. «1»

برخي از نويسندگان، اشاعره و اخباري ها را عامل گسسته شدن تفسير و ترجمه ي آيات معرفي مي كنند. «2»

علامه طباطبايي به اين مطلب توجه كرده و معتقد است كه «اين كه خدا نام «سوره» را در قرآن آورده نشانگر آن است كه هر دسته از كلام الهي كه به نام سوره ناميده مي شود، داراي نوعي وحدت تأليف و هم بستگي است كه در پاره اي از يك سوره يا ميان يك سوره و سوره ي ديگر يافت نمي شود و از اين جا درمي يابيم كه اهداف و مقاصد هر سوره با سوره ي ديگر متفاوت است ... كه سوره به انجام نمي رسد مگر به تمامي آن». «3»

مثلًا: سوره هاي مكي (هم چون يونس، هود، كافرون، نبأ و ...) معمولًا به دنبال سه هدف اساسي اند:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 74

اول: دعوت به توحيد و نفي شرك؛

دوم: دعوت به سوي نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و تثبيت موقعيت ايشان؛

سوم: بيان معاد و هشدار در مورد آن.

البته اهداف فرعي ديگري هم چون بيان مطالب اساسي اخلاق انساني و نفي خرافات را نيز دنبال مي كند.

ولي سوره هاي مدني (هم چون بقره، آل عمران، احزاب، انفال، توبه و ...) معمولًا به دنبال قانونمند كردن جامعه ي اسلامي و سامان دهي آن هستند؛ البته اهداف فرعي ديگري هم چون مبارزه با انحرافات يهود و مسيحيان و هدايت مسلمانان در بحران هاي جنگ، نيز دارند.

اهداف آيه يا مجموعه ي آيات

اهداف آيه يا مجموعه ي آيات

گاهي برخي از آيات قرآن

مجموعه اي را تشكيل مي دهند كه هدفي خاص را دنبال مي كند و گاهي يك آيه ي بزرگ خود هدف خاصي دارد.

تفسير اين گونه آيات بدون توجه به آن هدف (يا اهداف) كامل نبوده، گاهي موجب لغزش در فهم آيه و تفسير آن مي شود.

مثال: خداشناسي هدف اشارات علمي قرآن:

در مجموعه آيات 2- 4 سوره ي رعد به نيروي جاذبه و حركت خورشيد و ماه و زوجيت گياهان اشاره شده است. ممكن است كسي اين مطالب را گزاره هاي علمي قرآن بداند و به تفسير علمي آنها اكتفا كند.

در حالي كه از دو جمله ي «لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» و «لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» استفاده مي شود كه اين مطالب اشارات علمي در راستاي خداشناسي است و هدف اصلي، بيان مطالب علمي نيست بلكه هدف بيان نشانه هاي خداست. پس هر چند در اين آيات اشارات اعجازآميزي وجود دارد و لازم است كه به تفسير علمي آن بپردازيم تا مطالب روشن شود، ولي اگر آن را هدف نهايي آيات بپنداريم تفسير آيه كامل نخواهد شد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 75

15- 11. لزوم توجه به قواعد اصول فقه، منطق، ادبيات، واژه شناسي، قواعد زبان شناسي، معاني و بيان، قواعد قرايي و قواعد علوم قرآني در تفسير. «1»

16. اعجاز قرآن

تناسب معجزه با زمان

16. اعجاز قرآن

در قرآن از معجزه با عنوان «آيه» (انبياء، 5) و بينه (اعراف، 73) و برهان (قصص، 32) و سلطان (ابراهيم، 11) ياد شده است، اما در اصطلاح معجزه (آيه، بينه، برهان) عبارت از چيزي (كار، سخن، شي ء) است كه اين ويژگي ها و عناصر را داشته باشد:

الف) خارق عادت باشد؛ يعني قوانين عادي طبيعت را نقض كند.

البته معجزه به معني انجام دادن محال عقلي نيست بلكه ارتكاب محال عادي

است و نيز معجزه به معني شكستن قانون عليت نيست؛ زيرا تحت قانون عليت عام است با اين تفاوت كه علت آن امري غيرمادي و غيرعادي است.

ب) مدعي منصب الهي و پس از ادعاي آن واقع شود.

پس اگر خرق عادت قبل از ادعاي نبوت واقع شده باشد، نمي تواند دليل ادعاي نبوت باشد و نيز اگر كار خارق عادت بدون ادعاي منصبي از مناصب الهي واقع شود، كرامت خوانده مي شود و معجزه ي اصطلاحي نيست.

پ) همراه با تحدّي و مبارزه طلبي باشد؛ يعني ديگران را دعوت كند كه مثل آن را بياورند.

ت) مغلوب واقع نشود و ديگران نيز از آوردن مثل آن عاجز باشند؛ يعني مثل سحر و اعمال مرتاضان و ... نباشد كه تحت تأثير اراده ي قوي تر نقض شود و يا از بين برود.

ث) براي اثبات امور ممكن باشد؛ پس معجزه نمي تواند براي اثبات محال

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 76

عقلي (مثل ادعاي خدايي) يا محال نقلي (مثل ادعاي نبوت بعد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله) باشد.

ج) از امور شر نباشد كه موجب ضرر به ديگران شود؛ چون با هدف معجزه، يعني هدايت، سازگار نيست.

چ) گواه صدق مدعي باشد؛ يعني آنچه ادعا شده همان واقع شود؛ براي مثال، اگر ادعا كرده كه نابينا را شفا مي دهد به جاي آن ناشنوا شفا پيدا نكند و نيز آن معجزه، آورنده ي خود را تكذيب نكند؛ مثلًا به سخن آيد و بگويد اين مدعي دروغ گو است.

تناسب معجزه با زمان

پيامبران الهي هنگام مبعوث شدن مطابق شرايط زماني و مكاني و سطح علمي مردم، مطالبي در خور فهم آنان مي آوردند و بيان مي كردند. حتي معجزات انبيا متناسب با

علوم پيشرفته ي زمان خودشان بود تا مردم فرزانه زودتر و بهتر معجزات آنان را درك كنند و ايمان آورند.

يعني هر پيامبري با خارق عادتي، از نوع پيشرفته ترين علومِ زمان خويش مجهز بود تا ارتباط او با عالم ماوراي طبيعت روشن تر گردد و دانشمندان عصر در برابر آن خضوع، و به حقانيت آن اعتراف كنند.

در حديثي آمده كه از امام رضا عليه السلام پرسيدند: چرا هر پيامبري نوعي از معجزات داشته است؟ حضرت فرمودند:

در عصر موسي سحر غالب بود و موسي عليه السلام عملي انجام داد كه همه ي ساحران در برابر آن عاجز ماندند.

در زمان مسيح و محيط دعوت او پزشكان مهارت فوق العاده اي در معالجه ي بيماران داشتند و عيسي با درمان بيماران علاج ناپذير، بدون استفاده از وسايل مادي، حقانيت خود را به ثبوت رساند.

و در عصر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله غالب بر اهل زمان، ادبيات

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 77

(خطبه ها، كلام و شعر) بود و پيامبر صلي الله عليه و آله از طرف خدا مواعظ و حكمت هايي آورد كه سخنان آنان را باطل كرد و حجت بر آنها تمام شد. «1»

البته معناي اين حديث اين نيست كه قرآن كريم فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه است، بلكه از آن جا كه معجزه اي جاويدان و براي همه ي زمان ها و مكان ها و مردم تا قيامت است، ابعاد اعجاز قرآن متنوع است و براي هر زمان و مكان و مردمي، جنبه اي از اعجاز آن تبلور مي يابد و درخشش دارد.

ابعاد اعجاز قرآن

ابعاد اعجاز قرآن

در ابعاد اعجاز قرآن آرا و نظريه هاي متفاوتي از زمان هاي قديم مطرح بوده است ولي اين نظريه ها را مي توان

در يازده ديدگاه خلاصه كرد، كه ما به اين ديدگاه ها و صاحبان آنها اشاره مي كنيم و اگر كسي در مورد چند ديدگاه نظر مثبت دارد او را در همه ي موارد ذكر مي كنيم:

اول: فصاحت و بلاغت:

يعني قرآن يك معجزه ي ادبي است و فصيح بودن آن در حد اعلاي فصاحت، و بليغ و رسا بودن آن نيز كامل است، به طوري كه قبل و بعد از ظهور اسلام هيچ شعر يا خطبه و كلام عربي اي به پايه ي آن نرسيده است.

اين نظريه احتمالًا مشهورترين ديدگاه در باب اعجاز قرآن است.

عبد القادر جرجاني (م 471 ق)، «2» سكّاكي (م 567 ق)، «3» فخر الدين رازي (م 606 ق)،»

قاضي عبد الجبار (م 415 ق)، «5» ابن ميثم بحراني (636- 699

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 78

ق) كه اين ديدگاه را به اكثر معتزله نسبت مي دهد، «1» شيخ محمد عبده، «2» شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء (1373 ق) «3» و استاد آية اللَّه سيد ابو الفضل مير محمدي در كتاب تاريخ و علوم قرآن (معاصر) «4» از جمله قايلان به اين ديدگاه هستند.

دوم: سبك و نظم خاص قرآن:

قرآن از حروف و كلمات معمولي زبان عرب تشكيل شده است اما نظم خاص و تأليف منحصر به فرد آن در تركيبات كلامي اش معجزه است، يعني سبك خاص آن نه شعر است، نه نظم، بلكه كلامي خاص است كه قابل تقليد نيست؛ چرا كه خداوند از همه ي حروف و كلمات و تركيبات آگاهي دارد و بهترين آنها را انتخاب كرده است، ولي ما نه علم كامل الهي را داريم و نه قدرت او را و از اين رو، نمي توانيم مثل او سخن

بگوييم.

ابن سليمان خطابي بستي (م 388 ق)، «5» ابن عطيه (م 542 ق)، «6» راغب اصفهاني (م 502 ق)، «7» شيخ طوسي رحمه الله (م 460 ق)، «8» قطب راوندي (573

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 79

ق)، «1» زملكاني (م 651 ق)، «2» شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء، «3» شيخ محمد جواد بلاغي «4» از جمله قايلان به اين نظر هستند و استاد سيد ابوالفضل مير محمدي نيز همين نظر را تقويت مي كند. «5»

سوم: شيريني و جذبه ي خاص يا موسيقي خاص قرآن با روحانيت قرآن:

از همان اوايل بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله تأثير شگرف قرآن در قلوب مردم واضح بود، به طوري كه مشركين عرب، مردم را از گوش دادن به قرآن منع مي كردند تا جذب كلام الهي نشوند و شيريني آن را نچشند.

از اين مطلب امروزه گاهي تحت عنوان «موسيقي قرآن» ياد مي شود كه برخي از متأخران مصر و ايران به آن تمايل دارند و مي گويند اين جنبه از قرآن معجزه است و ديگران از آوردن كلامي كه چنين تأثيري داشته باشد عاجزند.

ابن سليمان بستي (م 388 ق)، «6» سيد قطب، «7» استاد مصطفي محمود، «8» دكتر محمد عبداللَّه دراز، «9» محمد صادق رافعي، «10» استاد محمد فريد وجدي «11» از جمله قايلان به اين نظر هستند.

چهارم: معارف عالي الهي قرآن از زبان يك فرد امّي:

وقتي معارف قرآن در زمينه ي توحيد و صفات خدا با ديگر كتاب هاي آسماني و سخنان فلاسفه و حكما مقايسه مي شود، متوجه مي شويم كه قرآن

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 80

چيزي است كه عقل ها را متحير مي سازد و ديگران از آوردن معارفي مثل آن

عاجزند. اين در حالي است كه همه ي اين معارف توسط يك فرد امّي (بي سواد) بيان شده اند. قايل اين سخن آيةاللَّه خوئي رحمه الله است. «1»

پنجم: قوانين محكم قرآن:

نظام تشريع و قانون گذاري قرآن چنان متين و استوار است كه هيچ كس قادر نيست مثل آن را بياورد. انسان ها هر قانوني كه مي گذارند پس از گذشت چندي اشكالات و سستي اش آشكار مي شود و خود ناچار به تغيير آن مي شوند؛ براي مثال، قرآن به نظام عدل و وسط، برادري و علم دعوت مي كند و در جايي كه به آخرت مي پردازد دنيا را هم فراموش نمي كند. قايل اين سخن نيز آية اللَّه خوئي رحمه الله است. «2»

ششم: برهان هاي عالي قرآن:

قرآن كريم چنان استوار و بر اساس قوانين صحيح فكر (منطق) در مورد توحيد، معاد و نبوت سخن مي گويد كه گويي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ده ها سال منطق و فلسفه خوانده است در حالي كه او يك فرد امّي بود. اين اعجاز قرآن را مي رساند، چرا كه يك فرد امّي هرگز نمي تواند اين گونه سخن بگويد.

از جمله قايلين اين سخن شيخ محمد جواد بلاغي، صاحب تفسير آلاء الرحمن است. «3»

هفتم: خبرهاي غيبي از گذشته و آينده:

قرآن در موارد متعددي از اقوام گذشته كه اثري از آنها نبود، مثل قوم لوط و عاد و ثمود و ... سخن گفته است و اكتشافات بعدي باستان شناسان اين مسائل را اثبات كرده و مي كند؛ و يا در مواردي از مسائل آينده سخن مي راند، مثل پيش بيني شكست ايران از روم كه به وقوع پيوست. اين اخبار غيبي است و بشر عادي از آوردن مثل آن عاجز است.

تفسير قرآن مهر جلد اول،

ص: 81

از جمله قايلين اين ديدگاه، قطب راوندي (م 573 ق)، «1» سيد عبد اللَّه شبر (م 1242 ق)، «2» شيخ آل كاشف الغطاء (م 1373 ق) «3» و آية اللَّه خوئي رحمه الله «4» هستند.

هشتم: اسرار خلقت در قرآن (اعجاز علمي):

يكي از ابعاد اعجاز قرآن كه در چند قرن اخير ظاهر شد و بسياري از متخصصان علوم را به شگفتي واداشت و برخي صاحب نظران علوم قرآن بدان تصريح كرده اند، همان گزاره هاي قرآن در مورد مسائل علمي، مثل زوجيت گياهان و حركت خورشيد و زمين است، در حالي كه انسان ها تا قرن ها بعد از نزول قرآن بدان مطالب علمي دست رسي نداشتند يا به نظريه ي بطلميوسي كه بر خلاف آنهاست، معتقد بودند. از جمله قايلان به اين مطلب، آية اللَّه خوئي رحمه الله (در تفسير البيان) «5» و سيّد عبد اللَّه شبّر (م 1242 ق) هستند «6».

نهم: استقامت بيان (عدم اختلاف در قرآن):

قرآن در طي 23 سال بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد كه گاهي در شرايط جنگ، صلح، سفر و ... بود ولي با اين حال اختلاف و تناقضي در بيانات قرآني وجود ندارد. در حالي كه اگر نوشتن يك نويسنده چند سال طول بكشد، گاهي در

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 82

ابتدا و انتها و مطالب داخل نوشته تناقضاتي به چشم مي خورد.

اين مطلب اعجاز قرآن را مي رساند كه هيچ انساني نمي تواند مثل قرآن اين گونه سخن بگويد. از جمله كساني كه اين نظريه را پذيرفته اند آية اللَّه خوئي رحمه الله در البيان است «1» و نيز شيخ محمد جواد بلاغي كه قبل از ايشان قايل به اين سخن شده اند. «2»

دهم: ايجاد

انقلاب اجتماعي:

برخي از صاحب نظران بر آن اند كه اعجاز قرآن كريم اين است كه تغيير عظيم و جدّي و انقلاب بزرگي در حيات انسان به وجود آورده است كه با قوانين عادي و تجربي بشر در اجتماع و سنن تاريخي سازگار نيست.

ايشان به عنوان نمونه، وضع اجتماعي اعراب جزيرة العرب را مثال مي زند كه قبل از اسلام با تمدن و مدنيت آشنا نبودند ولي كتابي مثل قرآن از آن جا برخاست، در حالي كه هر كتابي آيينه ي فرهنگ و علم جامعه ي خويش است اما قرآن كريم بر خلاف قوانين طبيعي و اجتماعي به وجود آمد و توانست جامعه ي عرب را صاحب فرهنگ و تمدن جديدي كند.» يازدهم: صرفه:

برخي معتقدند كه اعجاز قرآن از آن جهت است كه خداوند اجازه نمي دهد كسي مثل قرآن را بياورد؛ يعني قدرت را از مخالفين سلب مي كند.

البته اين نظريه به سه صورت تصوير شده است: «4»

اول: خداوند انگيزه ي افراد مخالف قرآن را سلب مي كند.

دوم: خداوند علوم لازم آنها را سلب مي كند.

سوم: بعضي ها قصد مخالفت و قدرت بر آوردن مثل قرآن را دارند، اما خداوند جلوي آنها را جبراً مي گيرد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 83

البته به اين ديدگاه جواب هاي متعددي داده شده است «1» و معمولًا استادان و صاحب نظران علوم قرآن اين ديدگاه را نمي پذيرند.

از جمله قايلان به صرفه، ابن اسحاق النظام (م 231 ق) «2» و الشريف المرتضي (سيد مرتضي) (م 436 ق) «3» هستند.

دوازدهم: همه ي اين جهات از اعجاز قرآن است (مگر صرفه):

اين حاصل كلام علامه طباطبايي رحمه الله و آية اللَّه خوئي رحمه الله و نيز استاد معرفت است كه به مطالب آنها اشاره شد. اين ديدگاه در

بين علماي سابق هم طرف داراني مثل سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق) «4» و شيخ محمد جواد بلاغي «5» داشته است.

بنابراين، قرآن كريم داراي ابعاد گوناگوني مثل فصاحت، بلاغت، اخبار غيبي گذشته و آينده، اسرار علمي، موسيقي خاص (جذب نفوس يا روحانيت خاص قرآن)، معارف عالي، قوانين محكم، براهين عالي و استقامت بيان است كه همه ي اين ابعاد از اعجاز قرآن است. اما نظريه ي صرفه باطل است.

اعجاز علمي قرآن «6»:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 84

همان طور كه اشاره شد، يكي از ابعاد اعجاز قرآن، بعد علمي آن است.

مقصود از علم «1» در اين جا، علوم تجربي، «2» اعم از علوم طبيعي «3» (مانند فيزيك، .. شيمي و زيست شناسي) و علوم انساني «4» (مانند جامعه شناسي) است؛ يعني علومي كه بر اساس روش مشاهده و تجربه ي حسّي پايه گذاري شده است، در برابر علوم عقلي، نقلي و شهودي. «5»

معناي اعجاز علمي قرآن:

مقصود از اعجاز علمي قرآن آن است كه آياتي در قرآن وجود دارد كه نوعي رازگويي علمي است؛ يعني مطلبي علمي را كه قبل از نزول آيه كسي از آن اطلاع نداشته، بيان مي كند، به طوري كه مدت ها بعد از نزول آيه دانشمندان علوم تجربي آن را كشف مي كنند، و اين مطلب علمي با وسايل عادي در عصر نزول قابل اكتساب نبود.

پس اگر قرآن در مورد مطلبي علمي خبر داده باشد كه در كتاب هاي آسماني گذشته بدان اشاره شده و يا در مراكز علمي يونان، ايران و ... در لابه لاي كتاب هاي علمي و آراي دانشمندان آمده و احتمالًا از راهي به محيط حجاز عصر نزول راه يافته باشد و يا به طور طبيعي با وسايل آن زمان

و يا به صورت غريزي قابل فهم بوده باشد، اين امور معجزه ي علمي به شمار نمي آيد. «6»

موارد اعجاز علمي در قرآن:

در مورد اعجاز علمي قرآن افراط و تفريط شده است؛ يعني برخي افراد

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 85

اعجاز علمي قرآن را به طور كلي منكر شده اند (همان طور كه گذشت) و برخي افراد در آيات زيادي ادعاي اعجاز علمي كرده اند، كه برخي از اين موارد قابل قبول و برخي قابل نقد است و صاحب نظران آنها را رد كرده اند. «1»

مواردي كه ادعاي اعجاز علمي شده و قابل دفاع شمرده شده است:

1. نيروي جاذبه:

در دو آيه ي قرآن (رعد، 2 و لقمان، 10) بيان شده كه خدا آسمان ها را بدون ستون ديدني برافراشته است. «2»

2. حركت هاي خورشيد:

قرآن در آيات متعددي (يس، 37- 40؛ انبياء، 33؛ رعد، 2؛ فاطر، 13؛ زمر، 5؛ لقمان، 29 و ابراهيم، 33) به حركت هاي خورشيد اشاره كرده و برخي از صاحب نظران اين آيات را اعجاز علمي قرآن دانسته اند؛ زيرا به حركت هاي مختلف خورشيد اشاره دارد كه بر خلاف تصورات رايج در محافل علمي عصر نزول بوده است. آنان مطالب آيات فوق را اشاره به حركت هاي زير مي دانند:

الف) حركت انتقالي مستقيم خورشيد درون كهكشان راه شيري؛ يعني حركت طولي خورشيد به سمت معين يا ستاره اي دور دست. «3» البته در اين

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 86

تفسير در آيه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»؛ (يس، 38) «لام» به معناي «الي» (: به سوي)، و «مستقر» اسم مكان است. «1»

ب) حركت دوراني خورشيد: «فلك» به مجراي كرات آسماني «2» يا مسير دوراني آنها اطلاق مي شود، «3» يعني كرات آسماني در مسيري دوراني شناورند. «4»

البته

اين مطلب قرآن (حركت خورشيد بر مدار) بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسي «5» است كه در عصر نزول در محافل علمي رايج بود و تا هفده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. بر اساس هيئت قديم، افلاك حركت مي كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند ولي از آيه استفاده مي شود كه خورشيد حركت دوراني دارد و در مداري شناور است.

ج) حركت وضعي خورشيد؛ يعني خورشيد به دور خود مي چرخد و در قرارگاه خود جريان دارد. مفسران اين مطلب را از آيه ي 38 سوره ي يس «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» برداشت كرده اند. «6» البته اين معنا در صورتي است كه «لام» به معناي «في» (: در)، و «مستقر» اسم مكان باشد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 87

د) ادامه ي حيات خورشيد تا زمان معين؛ يعني خورشيد بر اثر انفجارات هسته اي و سوخت مواد دروني اش تا چند ميليارد سال ديگر عمرش به پايان مي رسد. «1»

از اين رو برخي مفسران، آيه ي 2 سوره ي رعد «كُلٌّ يَجْرِي لِاجَلٍ مُسَمّيً» را اشاره به همين مطلب علمي دانسته اند. «2»

ه) حركات دروني خروشيد، يعني در خورشيد همواره انفجارات هسته اي صورت مي گيرد تا انرژي، نور و گرما توليد كند، و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد مي شود كه گاهي تا كيلومترها پرتاب مي شود. «3»

برخي نيز از تعبير «تجري» به معناي جريان داشتن و تفاوت آن با «تحرك»، از آيه ي 38 سوره ي يس استفاده كرده اند كه خورشيد نه تنها حركت مي كند بلكه جريان دارد؛ يعني هم چون آبِ در حال حركت، زير و رو مي شود و اين نكته اي لطيف و علمي است كه قرآن بدان اشاره كرده و در عصر

جديد كشف شده است و مي تواند اعجاز علمي قرآن باشد؛ البته اگر «تجري» را كنايه از شناور بودن در فضا ندانيم. «4»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 88

3. زوجيّت:

در آيات متعددي از قرآن به زوجيت ميوه ها و گياهان و انسان ها اشاره شده است (رعد، 2؛ شعراء، 7؛ يس، 36؛ حج، 5؛ لقمان، 10؛ ق، 7؛ طه، 53 و اعراف، 189) و در برخي آيات به زوجيت چيزهايي اشاره مي كند كه انسان اطلاعي از آن ها ندارد (يس، 36) و در برخي آيات سخن از زوجيّت همه ي موجودات است (ذاريات، 49).

بنابراين، مردم عصر نزول قرآن از زوجيّت همه ي گياهان اطلاع نداشتند، ولي قرآن نه تنها به اين مطلب، بلكه به زوجيّت همه ي موجودات اشاره كرد كه تا قرن اخير كسي از آن اطلاع نداشت. «1»

4. لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها توسط بادها):

در برخي آيات قرآن به بادهاي زايا و باردار كننده اشاره شده است؛ مانند آيه ي «وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً» (حجر، 12). مفسران و صاحب نظران آيه ي فوق را به دو صورت لقاح ابرها و لقاح گياهان تفسير كرده اند.

البته اشاره ي علمي قرآن به لقاح ابرها اعجاز علمي قرآن است؛ چرا كه اين مطلب تا سال هاي اخير براي بشر كشف نشده بود. اما اشاره ي قرآن به لقاح گياهان اعجاز علمي قرآن به شمار نمي آيد؛ زيرا انسان هاي صدر اسلام به طور اجمالي از تأثير گرده افشاني برخي گياهان (هم چون خرما)، اطلاع داشتند. «2»

5. چينش مراحل آفرينش انسان:

قرآن كريم در آيات متعددي از آفرينش انسان و مراحل آن ياد كرده است

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 89

(مؤمنون، 12- 14؛ حج، 5؛ غافر، 67؛ قيامت،

37- 39؛ علق، 2؛ طارق، 6؛ دهر، 2؛ سجده، 6- 9 و ...) از اين آيات مي توان استفاده كرد كه مراحل زندگي انسان پانزده مرحله است كه عبارت اند از:

1. خاك (تراب، طين)، (حج، 5؛ مؤمنون، 12 و غافر، 67) «1»

2. آب (ماء، ماء دافق، ماء مهين)، (طارق، 6 و سجده، 6- 9) «2»

3. مني (نطفة من مني)، (قيامت، 37- 39)

4. نطفه ي مخلوط (نطفة امشاج)، (دهر، 2)

5. علقه (مؤمنون، 12- 14؛ حج، 5 و غافر، 67)

6. مضغه (مؤمنون، 12- 14 و حج، 5)

7. تنظيم و تصوير و شكل گيري (سجده، 6- 9)

8. شكل گيري استخوان ها (مؤمنون، 12- 14)

9. پوشاندن گوشت بر استخوان ها (مؤمنون، 12- 14)

10. آفرينش جنس جنين (قيامت، 37- 39)

11. آفرينش روح يا دميدن جان در انسان و پيدايش گوش و چشم (سجده، 6- 9 و مؤمنون، 14)

12. تولد (غافر، 67)

13. بلوغ (مؤمنون، 12- 14، حج، 5 و غافر، 67)

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 90

14. كهن سالي (حج، 5 و غافر، 67)

15. مرگ (همان ها) «1»

البته هر كدام از اين مراحل بر اساس آيات قرآن و علوم پزشكي نياز به شرح و توضيح دارد، ولي اين آيات اشارات علمي ارزنده اي دارد كه برخي پزشكان را به حيرت آورده و آنها را دليل اعجاز علمي قرآن، بلكه اعجاز بلاغي قرآن دانسته اند.» و برخي از صاحب نظران غربي، هم چون دكتر موريس بوكاي، معتقدند كه

بايد همه ي بيانات قرآني را با معلومات اثبات شده ي عصر جديد مقايسه كرد. موافق بودنشان با اين ها واضح است، ليكن هم چنين بي نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومي كه در اين خصوص در جريان دوره ي وحي قرآني شايع بود مواجهه داد تا معلوم گردد

انسان هاي آن زمان تا چه اندازه از نظراتي شبيه آنچه در قرآن درباره ي اين مسائل عرضه شده دور بوده اند.

في الواقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشني از اين مسائل پيدا مي كنيم. در تمام مدت قرون وسطي، اساطير و نظارت صوري بي پايه، منشأ متنوع ترين آرا و تا چندين قرن پس از آن ساري و جاري بود.

آيا مي دانيد كه مرحله اي اساسي در تاريخ جنين شناسي تصديق

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 91

«هاروي» «1» در سال 1651 م بود، مشعر به اين كه «هر چيزي كه مي زايد، در آغاز از تخمي مي آيد.» و اين كه جنين به تدريج، بخشي پس از بخشي درست مي شود؟ [...] اين بيش از هزاره اي پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدي تخيلي شايع بود و انسان ها قرآن را مي شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسي را كه انسان ها قروني چند براي كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است. «2»

اعجاز علمي قرآن

اعجاز علمي قرآن «6»:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 84

همان طور كه اشاره شد، يكي از ابعاد اعجاز قرآن، بعد علمي آن است.

مقصود از علم «1» در اين جا، علوم تجربي، «2» اعم از علوم طبيعي «3» (مانند فيزيك، .. شيمي و زيست شناسي) و علوم انساني «4» (مانند جامعه شناسي) است؛ يعني علومي كه بر اساس روش مشاهده و تجربه ي حسّي پايه گذاري شده است، در برابر علوم عقلي، نقلي و شهودي. «5»

معناي اعجاز علمي قرآن:

مقصود از اعجاز علمي قرآن آن است كه آياتي در قرآن وجود دارد كه نوعي رازگويي علمي است؛ يعني مطلبي علمي را كه قبل از نزول آيه كسي از آن اطلاع

نداشته، بيان مي كند، به طوري كه مدت ها بعد از نزول آيه دانشمندان علوم تجربي آن را كشف مي كنند، و اين مطلب علمي با وسايل عادي در عصر نزول قابل اكتساب نبود.

پس اگر قرآن در مورد مطلبي علمي خبر داده باشد كه در كتاب هاي آسماني گذشته بدان اشاره شده و يا در مراكز علمي يونان، ايران و ... در لابه لاي كتاب هاي علمي و آراي دانشمندان آمده و احتمالًا از راهي به محيط حجاز عصر نزول راه يافته باشد و يا به طور طبيعي با وسايل آن زمان و يا به صورت غريزي قابل فهم بوده باشد، اين امور معجزه ي علمي به شمار نمي آيد. «6»

موارد اعجاز علمي در قرآن
1. نيروي جاذبه

1. نيروي جاذبه:

در دو آيه ي قرآن (رعد، 2 و لقمان، 10) بيان شده كه خدا آسمان ها را بدون ستون ديدني برافراشته است. «2»

2. حركت هاي خورشيد

2. حركت هاي خورشيد:

قرآن در آيات متعددي (يس، 37- 40؛ انبياء، 33؛ رعد، 2؛ فاطر، 13؛ زمر، 5؛ لقمان، 29 و ابراهيم، 33) به حركت هاي خورشيد اشاره كرده و برخي از صاحب نظران اين آيات را اعجاز علمي قرآن دانسته اند؛ زيرا به حركت هاي مختلف خورشيد اشاره دارد كه بر خلاف تصورات رايج در محافل علمي عصر نزول بوده است. آنان مطالب آيات فوق را اشاره به حركت هاي زير مي دانند:

الف) حركت انتقالي مستقيم خورشيد درون كهكشان راه شيري؛ يعني حركت طولي خورشيد به سمت معين يا ستاره اي دور دست. «3» البته در اين

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 86

تفسير در آيه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»؛ (يس، 38) «لام» به معناي «الي» (: به سوي)، و «مستقر» اسم مكان است. «1»

ب) حركت دوراني خورشيد: «فلك» به مجراي كرات آسماني «2» يا مسير دوراني آنها اطلاق مي شود، «3» يعني كرات آسماني در مسيري دوراني شناورند. «4»

البته اين مطلب قرآن (حركت خورشيد بر مدار) بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسي «5» است كه در عصر نزول در محافل علمي رايج بود و تا هفده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. بر اساس هيئت قديم، افلاك حركت مي كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند ولي از آيه استفاده مي شود كه خورشيد حركت دوراني دارد و در مداري شناور است.

ج) حركت وضعي خورشيد؛ يعني خورشيد به دور خود مي چرخد و در قرارگاه خود جريان دارد. مفسران اين مطلب را از آيه ي 38 سوره ي يس «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»

برداشت كرده اند. «6» البته اين معنا در صورتي است كه «لام» به معناي «في» (: در)، و «مستقر» اسم مكان باشد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 87

د) ادامه ي حيات خورشيد تا زمان معين؛ يعني خورشيد بر اثر انفجارات هسته اي و سوخت مواد دروني اش تا چند ميليارد سال ديگر عمرش به پايان مي رسد. «1»

از اين رو برخي مفسران، آيه ي 2 سوره ي رعد «كُلٌّ يَجْرِي لِاجَلٍ مُسَمّيً» را اشاره به همين مطلب علمي دانسته اند. «2»

ه) حركات دروني خروشيد، يعني در خورشيد همواره انفجارات هسته اي صورت مي گيرد تا انرژي، نور و گرما توليد كند، و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد مي شود كه گاهي تا كيلومترها پرتاب مي شود. «3»

برخي نيز از تعبير «تجري» به معناي جريان داشتن و تفاوت آن با «تحرك»، از آيه ي 38 سوره ي يس استفاده كرده اند كه خورشيد نه تنها حركت مي كند بلكه جريان دارد؛ يعني هم چون آبِ در حال حركت، زير و رو مي شود و اين نكته اي لطيف و علمي است كه قرآن بدان اشاره كرده و در عصر جديد كشف شده است و مي تواند اعجاز علمي قرآن باشد؛ البته اگر «تجري» را كنايه از شناور بودن در فضا ندانيم. «4»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 88

3. زوجيّت

3. زوجيّت:

در آيات متعددي از قرآن به زوجيت ميوه ها و گياهان و انسان ها اشاره شده است (رعد، 2؛ شعراء، 7؛ يس، 36؛ حج، 5؛ لقمان، 10؛ ق، 7؛ طه، 53 و اعراف، 189) و در برخي آيات به زوجيت چيزهايي اشاره مي كند كه انسان اطلاعي از آن ها ندارد (يس، 36) و در برخي آيات سخن از زوجيّت همه ي موجودات است

(ذاريات، 49).

بنابراين، مردم عصر نزول قرآن از زوجيّت همه ي گياهان اطلاع نداشتند، ولي قرآن نه تنها به اين مطلب، بلكه به زوجيّت همه ي موجودات اشاره كرد كه تا قرن اخير كسي از آن اطلاع نداشت. «1»

4. لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها توسط بادها)

4. لقاح (زايا كردن گياهان و ابرها توسط بادها):

در برخي آيات قرآن به بادهاي زايا و باردار كننده اشاره شده است؛ مانند آيه ي «وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً» (حجر، 12). مفسران و صاحب نظران آيه ي فوق را به دو صورت لقاح ابرها و لقاح گياهان تفسير كرده اند.

البته اشاره ي علمي قرآن به لقاح ابرها اعجاز علمي قرآن است؛ چرا كه اين مطلب تا سال هاي اخير براي بشر كشف نشده بود. اما اشاره ي قرآن به لقاح گياهان اعجاز علمي قرآن به شمار نمي آيد؛ زيرا انسان هاي صدر اسلام به طور اجمالي از تأثير گرده افشاني برخي گياهان (هم چون خرما)، اطلاع داشتند. «2»

5. چينش مراحل آفرينش انسان

5. چينش مراحل آفرينش انسان:

قرآن كريم در آيات متعددي از آفرينش انسان و مراحل آن ياد كرده است

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 89

(مؤمنون، 12- 14؛ حج، 5؛ غافر، 67؛ قيامت، 37- 39؛ علق، 2؛ طارق، 6؛ دهر، 2؛ سجده، 6- 9 و ...) از اين آيات مي توان استفاده كرد كه مراحل زندگي انسان پانزده مرحله است كه عبارت اند از:

1. خاك (تراب، طين)، (حج، 5؛ مؤمنون، 12 و غافر، 67) «1»

2. آب (ماء، ماء دافق، ماء مهين)، (طارق، 6 و سجده، 6- 9) «2»

3. مني (نطفة من مني)، (قيامت، 37- 39)

4. نطفه ي مخلوط (نطفة امشاج)، (دهر، 2)

5. علقه (مؤمنون، 12- 14؛ حج، 5 و غافر، 67)

6. مضغه (مؤمنون، 12- 14 و حج، 5)

7. تنظيم و تصوير و شكل گيري (سجده، 6- 9)

8. شكل گيري استخوان ها (مؤمنون، 12- 14)

9. پوشاندن گوشت بر استخوان ها (مؤمنون، 12- 14)

10. آفرينش جنس جنين (قيامت، 37- 39)

11. آفرينش روح يا دميدن جان در انسان و پيدايش گوش و چشم (سجده، 6-

9 و مؤمنون، 14)

12. تولد (غافر، 67)

13. بلوغ (مؤمنون، 12- 14، حج، 5 و غافر، 67)

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 90

14. كهن سالي (حج، 5 و غافر، 67)

15. مرگ (همان ها) «1»

البته هر كدام از اين مراحل بر اساس آيات قرآن و علوم پزشكي نياز به شرح و توضيح دارد، ولي اين آيات اشارات علمي ارزنده اي دارد كه برخي پزشكان را به حيرت آورده و آنها را دليل اعجاز علمي قرآن، بلكه اعجاز بلاغي قرآن دانسته اند.» و برخي از صاحب نظران غربي، هم چون دكتر موريس بوكاي، معتقدند كه

بايد همه ي بيانات قرآني را با معلومات اثبات شده ي عصر جديد مقايسه كرد. موافق بودنشان با اين ها واضح است، ليكن هم چنين بي نهايت مهم است كه آنها را با عقايد عمومي كه در اين خصوص در جريان دوره ي وحي قرآني شايع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان هاي آن زمان تا چه اندازه از نظراتي شبيه آنچه در قرآن درباره ي اين مسائل عرضه شده دور بوده اند.

في الواقع اين فقط در جريان قرن نوزدهم است كه ديد تقريباً روشني از اين مسائل پيدا مي كنيم. در تمام مدت قرون وسطي، اساطير و نظارت صوري بي پايه، منشأ متنوع ترين آرا و تا چندين قرن پس از آن ساري و جاري بود.

آيا مي دانيد كه مرحله اي اساسي در تاريخ جنين شناسي تصديق

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 91

«هاروي» «1» در سال 1651 م بود، مشعر به اين كه «هر چيزي كه مي زايد، در آغاز از تخمي مي آيد.» و اين كه جنين به تدريج، بخشي پس از بخشي درست مي شود؟ [...] اين بيش از هزاره اي پيش از آن عصر است، كه در آن عقايدي تخيلي شايع بود

و انسان ها قرآن را مي شناختند. بيانات قرآن در باب توليد مثل انسان، حقايق اساسي را كه انسان ها قروني چند براي كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است. «2»

17. قرآن و علوم تجربي (افق هاي جديد تفسير)

شيوه هاي برداشت علمي از قرآن

17. قرآن و علوم تجربي (افق هاي جديد تفسير)

شيوه هاي برداشت علمي از قرآن

الف) استخراج همه ي علوم از قرآن كريم

طرف داران قديمي تفسير علمي، مانند: ابن أبي الفضل المرسي، غزالي و ... كوشيده اند تا همه ي علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا، آياتي را كه ظاهر آن ها با يك قانون علمي سازگار بود، بيان مي كردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نمي كرد، دست به تأويل مي زدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر داشتند برمي گرداندند و از اين جا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكي، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مي نمودند.

براي مثال، از آيه ي شريفه ي «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» «3»

كه ابراهيم عليه السلام مي گويد وقتي من بيمار شدم، اوست كه مرا شفا مي دهد، علم پزشكي «4» و از حروف مقطعه ي اوايل سوره ها علم جبر را استفاده كردند «5» و از آيه ي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 92

شريفه ي «إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا» زمين لرزه ي سال 702 هجري قمري را پيش بيني كردند. «1»

روشن است كه اين نوع تفسير علمي، منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر و معاني لغوي آن ها مي شود و از همين روست كه بسياري از مخالفان، تفسير علمي را نوعي تأويل و مجازگويي دانسته اند «2» كه البته در اين قسم از تفسير علمي اشكالات وارد است.

ب) تطبيق و

تحميل نظريات علمي بر قرآن كريم

اين شيوه از تفسير علمي، در يك قرن اخير رواج يافته و بسياري از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي سعي كرده اند تا آياتي موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيه اي موافق با آن نمي يابند، دست به تأويل يا تفسير به رأي زده، آيات را بر خلاف معاني ظاهري، حمل مي كنند.

مثال اين گونه تفسير در تفسير آيه ي 189 سوره ي اعراف از عبدالرزاق نوفل بيان شد كه «نفس» به پروتون و «زوج» به الكترون معنا شد و گفته شد كه منظور قرآن اين است كه همه ي شما را از پروتون و الكترون، كه اجزاي مثبت و منفي اتم است، آفريديم. در اين تفسير، حتّي معناي لغوي و اصطلاحي نفس ذكر نشده است.

اين گونه تفسير علمي، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبيني برخي دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمي گرديد و تفسير علمي را به عنوان تفسير به رأي و تحميل نظريات و عقايد بر

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 93

قرآن، كاملًا طرد كردند؛ چنان كه علامه طباطبايي تفسير علمي را نوعي تطبيق اعلام كرد. «1»

البته در مورد اين نوع تفسير علمي، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيش داوري خالي باشد تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر با انتخاب يك نظريه ي علمي، آن را بر قرآن تحميل كند، پا در طريق تفسير به رأي گذاشته كه در روايات وعده ي عذاب به آن داده شده است.

ج) استخدام علوم براي فهم و تبيين بهتر قرآن

در اين شيوه از

تفسير علمي، مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، اقدام به تفسير علمي قرآن مي كند.

يعني مي كوشد با استفاده از مطالب قطعي علوم كه از طريق دليل عقلي پشتيباني مي شود و با ظاهر آيات قرآن، طبق معناي لغوي و اصطلاحي، موافق است، به تفسير علمي بپردازد و معاني مجهول قرآن را كشف كند و در اختيار انسان هاي تشنه ي حقيقت قرار دهد. اين شيوه ي تفسير علمي، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمي است.

ما در مبحث آينده معيار اين گونه تفسير را به طور كامل بيان خواهيم كرد، اما در اين جا تأكيد مي كنيم كه در اين شيوه ي تفسيري بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأي پرهيز كرد و تنها به طور احتمالي از مقصود قرآن سخن گفت؛ زيرا علوم تجربي به خاطر استقراي ناقص و مبناي ابطال پذيري كه اساس آن است، كم تر مي تواند مطلب علمي قطعي بيان كند.

براي مثال، در صدر اسلام كه آيه ي شريفه ي «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»؛ «2» «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.»، نازل شد، مردم همين حركت حسي و روزمره ي خورشيد را مي دانستند و به اين

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 94

ترتيب، از اين آيه همين حركت را مي فهميدند، در حالي كه حركت خورشيد از مشرق به مغرب، كاذب است. در اثر خطاي حس بينايي ما خورشيد را متحرك مي بينيم، در حالي كه در حقيقت، زمين در حركت است همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانه هاي كنار جاده را در حركت مي بيند. با پيشرفت علوم بشري و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خود خورشيد

هم، داراي حركت انتقالي (واقعي نه كاذب) است و تمام منظومه ي شمسي و حتي كهكشان راه شيري هم در حركت است. «1»

پس مي گوييم اگر به طور قطعي اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه ي قرآن هم مي گويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعي (حركت انتقالي و ...) خورشيد است. علاوه بر آن، قرآن از «جريان» خورشيد سخن مي گويد نه حركت آن، و در علوم جديد كيهان شناسي بيان شده كه خورشيد حالت گازي شكل دارد كه در اثر انفجارات هسته اي مرتب زير و زبر مي شود «2» و در فضا جريان دارد و هم چون گلوله اي جامد نيست كه فقط حركت كند، بلكه مثل آب در جريان است. «3»

د) نظريه پردازي هاي علمي و جهت دهي به مباني علوم انساني با استفاده از قرآن:

برخي از آيات قرآن حقايق علمي را بيان مي كند كه علم هنوز بدانها دست نيافته، و از آن جا كه وحي نوعي دانش قطعي و از سرچشمه ي الهي است، در صحيح بودن آن شكي نيست هر چند براي اثبات آنها فعلًا شواهد تجربي در دست نداريم و ممكن است مثل برخي موارد ديگر از پيش گويي هاي علمي قرآن در آينده اثبات شود. اين موارد را مي توان به عنوان نظريه هاي علمي قرآني مطرح نمود، و هم چون ديگر تئوري هاي علمي به دنبال شواهد تجربي آنها بود.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 95

مثال ها:

1. نظريه ي وجود موجودات زنده در آسمان ها: اين نظريه از برخي آيات قرآن هم چون آيه ي 29 سوره ي شوري قابل استفاده است كه مي فرمايد:

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ؛ و از نشانه هاي اوست آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه از

جنبندگان در آنها منتشر ساخته است.

برخي نشانه هاي كيهان شناختي براي وجود موجودات زنده و با شعور در كرات دوردست ادعا شده است، اما كيهان شناسان هنوز نظريه ي قطعي در اين زمينه ابراز نكرده اند و چيزي ثابت نشده است؛ ولي اين مطلب را مي توان به عنوان يكي از نظريه هاي علمي برگرفته از قرآن، مبناي تحقيقات تجربي كيهان شناختي وسيع قرار داد. «1»

2. نظريه ي گسترش آسمان ها: اين ديدگاه از برخي آيات قرآن، هم چون آيه ي 47 سوره ي ذاريات استفاده مي شود كه مي فرمايد:

وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ؛ و ما آسمان را با دست (قدرت) بنا كرديم و همواره آن را گسترش مي دهيم.

در مباحثِ علمي فيزيك كيهاني دو ديدگاه در مورد آسمان ها وجود دارد: يكي ديدگاه انبساط جهان و ديگري ديدگاه انقباض جهان «2» و براي هر كدام شواهدي مطرح گرديده ولي اثبات نشده است. از آيه ي فوق ديدگاه انبساط جهان قابل برداشت است «3» و مي تواند به عنوان يك نظريه ي علمي قرآني مبناي تحقيقات كيهان شناسي قرار گيرد.

3. نظريه ي هفت آسمان: در قرآن كريم بارها از «هفت آسمان» ياد شده است، (بقره، 29؛ اسراء، 44؛ مؤمنون، 17 و 86؛ فصلت، 12؛ طلاق، 12؛ نوح،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 96

15؛ نبأ، 12).

علوم كيهان شناسي از يك آسمان با هزاران كهكشان و ستاره و سياره سخن مي گويند و در مورد آسمان هاي ديگر سكوت مي كنند، چون وسايل ستاره شناسي فعلي بشر و سفرهاي فضايي توانايي كشف بيش از اين را ندارد؛ در حالي كه قرآن كريم مسأله ي هفت آسمان را به صورت قاطع مطرح كرده است و اين مسأله نيز مي تواند به عنوان يك نظريه ي علمي برگرفته از قرآن، مبناي مطالعات كيهان شناختي وسيعي قرار گيرد. البته

در مورد هفت آسمان معاني و ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد كه در تفسير آيات فوق بايد به آنها توجه كرد، و مطلب فوق براساس آن بود كه عدد هفت واقعي و مقصود از آسمان ها، محل كرات باشد. «1»

4. نظريه ي آفرينش مستقيم انسان از خاك: مسأله ي آفرينش نخستين آدم از خاك در كتاب هاي آسماني، به ويژه قرآن كريم (انعام، 98؛ آل عمران، 59؛ الرحمن، 14) مطرح شده است (هر چند برخي آيات دلالت هاي ديگري نيز دارد) و سال هاست كه نظريه ي تكامل توسط لامارك و داروين ابراز شده كه قايل به وجود آمدن انسان از نسل حيوانات قبلي است.

معمولًا دانشمندان و مفسران خود را بين اين دو ديدگاه محصور مي بينند و يكي را انتخاب و ديگري را نفي مي كنند و در اين مورد كتاب هاي متعددي نيز نوشته شده است. «2»

ولي مي توان نظريه ي سومي را كه شايد وجه جمع دو ديدگاه باشد مطرح كرد و آن اين كه تكامل زيستي در موجودات (اگر با شواهد قطعي اثبات شود) پذيرفتني است و حتي ممكن است انسان هايي از نسل ميمون به وجود آمده

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 97

ولي بعداً منقرض شده باشند، ولي حضرت آدم، به عنوان پدر بشر فعلي، به صورت استثنايي به طور مستقيم از خاك (ولو در زمان طولاني) آفريده شده باشد.

البته اين كه بسياري از ويژگي هاي انسان فعلي در ميمون ها موجود نيست، بلكه در نظريه ي تكامل، حلقه ي مفقوده اي بين ميمون و انسان وجود دارد، مي تواند شاهدي براي اين ديدگاه باشد.

اين نظريه را مي توان به عنوان يك نظريه ي علمي قرآني در آفرينش انسان، مبناي پژوهش هاي زيست شناسي قرارداد و در كنار نظريه ي تكامل و فيكسيسم مطرح كرد و

به دنبال شواهد تجربي آن از باستان شناسي و زيست شناسي بود. البته در قرآن كريم در مورد نظريه ي تكامل مباحث مفصلي وجود دارد و آيات موافق و مخالف نظريه ي تكامل و ديدگاه مفسران نيازمند بحث گسترده اي است كه در برخي كتاب ها آمده است. «1»

5. نظريه پردازي هاي قرآن در زمينه ي علوم انساني؛ مثل مباني مديريت در قرآن، مباني و اصول اقتصاد در قرآن، مباني سياست در قرآن و مباني اصول علوم تربيتي در قرآن، كه اگر اين گونه موارد به خوبي مورد توجه و كاوش قرار گيرد، مي تواند انقلابي در جهان علوم انساني پديد آورد و چهره ي جهاني را در قرن بيست و يكم تغيير دهد و به سلطه ي فرهنگي غرب بر شرق پايان بخشد.

براي نمونه، از آيات قرآن، خدا محوري استفاده مي شود؛ يعني خدا سرچشمه و منتهاي سير همه ي موجودات است؛ «إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ»، (بقره، 156) و اصولًا ارزش كارها به رنگ الهي «صبغة اللَّه» (بقره، 135) و در راه خدا بودن است. در حالي كه مبناي علوم انساني جديد، انسان محوري است كه اين مطلب در علوم انساني، به ويژه علوم ترتيبي و علوم سياسي تأثير

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 98

بسياري دارد و جهت خاصي به آنها مي دهد.

مبناي اقتصاد اسلامي نيز اقتصاد بدون ربا است، در حالي كه اقتصاد جديد غرب براساس سيستم ربا، به ويژه در بانك داري، شكل گرفته است. اگر اين مبناي قرآني در بانك داري جاري شود، به سيستم جديدي رهنمون مي شويم.

علوم سياسي جديد نيز در غرب براساس جدايي دين از سياست و امور دنيوي (سكولاريسم) بنيان نهاده شده است، در حالي كه سياست در قرآن، بر مبناي دخالت دين در سياست

پايه گذاري شده است؛ از اين رو بسياري از آيات قرآن، مسائل حكومتي و اصول سياست خارجي و قوانين صلح و جنگ و ... را بيان مي كند.

و هم چنين است لزوم رعايت مباني اخلاقي و اصل عدالت و فقرزدايي در مديريت و توجه به بعد روحاني انسان، علاوه بر بعد جسماني، در روان شناسي و ...

آري، بسياري از آيات قرآن اشارات صريح يا غيرصريح به مباني علوم انساني دارد كه شمارش آنها نگارش مقالات بلكه كتاب هاي متعددي را مي طلبد. «1»

مباني برداشت علمي از قرآن

مباني برداشت علمي از قرآن:

شيوه ي برداشت و روش تفسير علمي قرآن داراي مباني عام تفسيري و روش شناسي است كه در همه ي روش هاي تفسيري جاري است؛ هم چون جواز و امكان تفسير قرآن، ممنوعيت تفسير به رأي و حجيت ظواهر و نصوص قرآني و نيز داراي مباني خاص است كه به آنها اشاره مي كنيم:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 99

الف) قطعي نبودن غالب مطالب علوم تجربي:

در تفسير علمي بين علوم تجربي قطعي و نظريه هاي ظني علوم تجربي تفاوت گذاشته مي شود و استفاده از نوع دوم در تفسير علمي قرآن صحيح نيست؛ چرا كه نظريه هاي ظنّي علوم، گاهي صدها سال در حوزه ي علم مي ماند سپس تغيير مي كند؛ «1» بنابراين نمي توان تفسير قرآن را بر آن ها بنا نهاد.

ب) وجود اشارات علمي در قرآن و لزوم استفاده از علوم تجربي در فهم و تفسير آنها:

در قرآن كريم بيش از 1322 آيه به مطالب علمي و طبيعت و انسان و مواردي از اين قبيل اشاره دارد. «2» اين آيات حداقل سه دسته اند:

اول: اشارات علمي به پديده هاي طبيعي مثل حيوانات و طبيعت «3» كه به ظاهر نكته ي شگفت انگيز يا اعجازآميزي ندارند ولي همين اشارات

علمي توجه بسياري را به طبيعت و كيهان و ... جلب كرده، زمينه ساز پيشرفت علوم تجربي در جهان اسلام شده است.

دوم: اشارات شگفت انگيز علمي قرآن به مطالب علمي ويژه اي كه صدور آنها از يك فرد درس ناخوانده در محيط جزيرة العرب در صدر اسلام بسيار بعيد بوده است؛ براي مثال، اشارات قرآن به حركت زمين «4» كه بر خلاف هيئت بطليموسي و ديدگاه مشهور كيهان شناسي در آن عصر بوده است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 100

البته اين گونه موارد اعجاز علمي قرآن به شمار نمي آيد؛ چرا كه مثلًا ديدگاه حركت زمين به صورت غيرمشهور در يونان قبل از اسلام وجود داشته است. «1»

سوم: اشارات اعجازآميز علمي قرآن، به زوجيت عام موجودات، «2» نيروي جاذبه، «3» حركت هاي خورشيد، «4» مراحل آفرينش انسان «5» و لقاح ابرها «6» كه تا قرن ها بعد از اسلام كسي از اين حقايق علمي با خبر نبود. اين اشارات نوعي رازگويي و اخبار غيبي قرآن به شمار مي آيد. تفسير علمي قرآن شرحي بر همين اشارات و مطالب علمي قرآن است.

ج) همه ي علوم از ظواهر آيات قرآن قابل استفاده نيست:

اشارات علمي زيادي در قرآن كريم وجود دارد و حتي قرآن خود را بيان كننده ي همه چيز معرفي مي كند، «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ»، «7» اما همه ي علوم بشري در ظواهر آن وجود ندارد. چنين ادعايي خلاف بداهت است و آيه ي شريفه نيز قيد لُبي دارد؛ يعني هر چيزي كه دررابطه با هدايت بشر است در قرآن موجود است. «8»

بنابراين، همان طور كه گذشت، استخراج علوم از قرآن صحيح نيست؛

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 101

چون مبناي آن «وجود همه ي علوم در ظواهر قرآن

است» و اين مبنا مخدوش است.

د) رابطه ي سازگارانه بين قرآن و علم:

قرآن كريم بارها انسان ها را به دانش افزايي فراخوانده و يا دانشمندان را تشويق و تمجيد كرده»

و همان طور كه گذشت، در موارد متعددي مطالب اعجازآميز يا شگفت انگيز علمي بيان كرده است. قرآن كريم هيچ گاه سرستيز با علم و عالمان راستين ندارد و رابطه اش با علم، سازگارانه و مثبت است و تفسير علمي قرآن نوعي توضيح همين مبناست.

البته برخي تعارضات ظاهري و ابتدايي بين قرآن و علم ادعا يا توهم شده است كه با تأمل و دقت در آيات و علوم، برطرف مي شود؛ تعارض مستقر و حقيقي بين قرآن و علم وجود ندارد و اين مطلب در ضمن تفسير علمي روشن مي شود.

ه) هدف اصلي قرآن هدايت مردم به سوي خداست:

در قرآن مكرر بيان شده كه اين كتاب براي هدايت مردم «2» و خارج ساختن آنان از تاريكي ها به سوي نور است؛ «3» بنابراين اگر اشارات علمي در قرآن وجود دارد در همين راستاست؛ يعني اشارات علمي قرآن گاهي به عنوان نشانه هاي خدا «4» و گاهي به عنوان شواهد معاد «5» بيان شده است؛ پس نه بيان مطالب علمي هدف اصلي قرآن است و نه قرآن كتاب كيهان شناسي و فيزيك و ... است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 102

18. تحريف ناپذيري قرآن

18. تحريف ناپذيري قرآن

قرآن كريم از طرف خداي متعال بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شد و ايشان همه ي آيات قرآن را به مردم ابلاغ كردند. اين قرآن به صورت متواتر، نسل به نسل به دست ما رسيده است و هيچ آيه و سوره اي بدان افزوده يا از آن كاسته نشده است.

مهم ترين دلايل

تحريف ناپذيري قرآن عبارت اند از تواتر آن در طول اعصار و توجه پيامبر صلي الله عليه و آله و اصحاب و مسلمانان به حفظ قرآن- كه تاريخ بر آن گواهي مي دهد-، مسأله ي اعجاز قرآن كه هيچ كس نتوانسته و نمي تواند مثل آن را بياورد (بقره، 23)، و نيز ضمانت الهي بر سلامت و حفظ قرآن، كه مي فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». «1»

اهل بيت عليهم السلام بر تحريف ناپذيري قرآن تأكيد كرده اند «2» تا آن جا كه قرآن را معيار صحت و عدم صحت روايات قرار داده اند. «3»

علماي بزرگ شيعه و اهل سنت نيز بر تحريف ناپذيري قرآن گواهي داده و حتي كتاب هاي متعددي در اثبات تحريف ناپذيري قرآن نوشته اند. «4»

پس در اين باره به سخنان سست برخي افراد توجه نمي شود؛ «5» چون

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 103

مخالف دلايل و اتفاق محققان اسلامي است.

19. جمع و تدوين قرآن

19. جمع و تدوين قرآن:

قرآن كريم از طرف خداي متعال در طول 23 سال بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد؛ بسياري از اصحاب به حفظ و جمع آيات در ذهن خود پرداختند كه به جمّاع قرآن مشهور شدند (مرحله ي اول جمع قرآن)؛ سپس به دستور ايشان بر روي پوست و مانند آن نوشته مي شد و از اين رو تعدادي از اصحاب، مثل امام علي عليه السلام و ابن مسعود و ... به كاتبان وحي مشهور شدند؛ كم كم يك نسخه از اين نوشته ها در خانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله جمع آوري شد (مرحله ي دوم جمع قرآن)؛ بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله، امام علي عليه السلام به دستور ايشان اقدام به جمع قرآن

كردند «1» و آن را به ترتيب نزول جمع آوري كردند (مرحله ي سوم جمع قرآن)؛ سپس در دوره ي ابوبكر نوشته ها در يك پارچه جمع آوري شد (مرحله ي چهارم جمع قرآن) و در عصر عثمان نيز سوره هاي قرآن به صورت مصحف درآمد و به شهرهاي اسلامي فرستاده شد (مرحله ي پنجم جمع قرآن).

البته برخي دانشمندان اسلامي در مورد «جمع و تدوين» قرآن اختلاف كرده اند كه در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله انجام شده است يا عصر عثمان، «2» ولي همان طور كه ملاحظه شد و از روايات تاريخي جمع قرآن استفاده مي شود، «3» عبارت «جمع» در مصاديق و معاني مختلف استعمال شده است كه مي توان از

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 104

آنها به عنوان مراحل جمع ياد كرد.

ائمه ي اطهار عليهم السلام به ما آموخته اند كه قرآن را همان طور كه همگان قرائت مي كنند و آموخته ايد قرائت كنيد. «1»

براساس اعتقاد شيعه، آنچه به عنوان مصحف در دست ماست، همان قرآن كامل است «2» و هرگز دچار تحريف و تغيير نشده و استناد به نص موجود در تمام موارد درست است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 105

مقدمه ي دوم: مراحل اجرايي و ويژگي هاي اين تفسير

1. مراحل اجرايي:

مفسران قرآن در طي قرون متمادي، صدها تفسير ارزشمند از قرآن ارائه كرده اند، اما با توجه به نياز نسل نو، سال ها بود كه به فكر نگارش تفسيري روان براي جوانان بوديم، تا اين كه در سال 1378 ش. از دروس سطح چهارم حوزه ي علميه ي قم در رشته ي تفسير و علوم قرآن و نيز سطح چهارم فقه و اصول و هم چنين از دغدغه ي پايان نامه ي دكتراي تفسير و علوم قرآن فراغت حاصل شد. و

هم زمان پيشنهادي از طرف دوست عزيز، استاد شريف زاده، از راديو قرآن تهران رسيد كه ترجمه و تفسيري مختصر براي بخش بامدادي تهيه و پخش شود. اين مطلب انگيزه ي خفته را بيدار كرد و ترجمه و تفسير قرآن در طي مراحل زير شكل گرفت.

مرحله ي اول: تشكيل هسته ي اوليه ي تفسير و ترجمه

در عيد غدير 1420 ق (فروردين 1378 ش) توفيق الهي يار شد و گروهي از استادان و فضلاي حوزه و دانشگاه در قم گرد هم آمدند تا كاري قرآني را به صورت جمعي شروع كنيم. دوستاني كه در جلسه ي اول شركت داشتند، حجج اسلام: شهيد غلامعلي همائي، محسن اسماعيلي و بنده بوديم. بعد از مدتي جناب استاد حسين شيرافكن و محمد اميني و محسن ملاكاظمي به جمع ما پيوستند. «1»

نخست پيشنهاد شد كه ترجمه اي جمعي و دقيق همراه با شرح مختصر آيات تهيه شود. متن اوليه را اين جانب تهيه مي كردم و در جلسه مطرح مي شد و بعد از بررسي و اصلاح و تكميل جهت ويرايش و تايپ ارسال

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 106

مي شد. ويرايش نخست اين اثر طي شش سال (1378- 1383 ش) به پايان رسيد.

مرحله ي دوم: توليد صوتي و تصويري

از دوم خرداد 1378 ش. بخش اين متن در راديو قرآن آغاز شد و از ابتداي سوره ي «حمد» تا پايان سوره ي «ناس» طي پنج سال ادامه يافت. «1» و ويرايش نخست اين اثر در سال 1383 ش به پايان رسيد.

سپس تفسير برخي سوره ها در مجالس قرآني بيان شد و توسط سيماي قرآن پخش گرديد.

بازخوردهاي اين مرحله از شنوندگان و بينندگان صدا و سيما گرفته شد و در تفسير اعمال گرديد. البته

استقبال عمومي و تشويق قرآن دوستان و قرآن پژوهان در اين مرحله موجب دل گرمي بيش تر دوستان شد.

مرحله ي سوم: توليد نخستين ترجمه ي جمعي قرآن

از آن جا كه متن كتاب ياد شده شامل دو بخش ترجمه و تفسير بود، دوستان همكار بر آن شدند كه بخش ترجمه ي قرآن را زودتر آماده و به دوست داران قرآن عرضه كنند.

اين تلاش جمعي در سال 1384 ش. به ثمر نشست و براي نخستين بار ترجمه ي گروهي قرآن به عرصه ي قرآن پژوهي عرضه شد. چاپ هاي مكرر اين ترجمه و استقبال قرآن پژوهان و قرآن دوستان از آن موجب دل گرمي دوستان ما و ادامه ي كار شد.

اين ترجمه با روش «جمله به جمله» (هسته به هسته) و به صورت دقيق انجام شد و مرتبه ي اول و دوم توسط انتشارات دارالذكر به چاپ رسيد و مورد توجه آيةاللَّه معرفت رحمه الله قرار گرفت و ايشان تقريظي بر آن نگاشتند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 107

و اكنون در سال 1386 ش. ويرايش دوم آن ترجمه در حال آماده سازي و نشر است.

مرحله ي چهارم: توليد متن درسي و تدريس

پس از اتمام ويرايش نخست تفسير، به تدريس برخي بخش هاي آن همت گمارديم. تفسير سوره ي حجرات آن در دانشگاه فردوسي مشهد در اردوي تابستاني دانشجويان و نيز براي دانش پژوهان حوزه ي دانشجويي شهيد بهشتي تهران و هم چنين طلاب خارجي مركز جهاني علوم اسلامي قم تدريس شد. هم چنين در سال 6- 1384 ش. تفسير سوره ي توبه و يوسف براي طلاب پايه هاي هفتم و هشتم حوزه ي علميه ي قم در مدرسه ي فيضيه تدريس شد.

در اين تدريس ها بازخوردهاي تفسير از مخاطبان مختلف جمع آوري و نظرسنجي ها به صورت علمي استخراج، و نتايج آنها در ويرايش دوم تفسير

اعمال شد. حاصل اين مرحله چندين كتاب بود كه برخي از آنها متن درسي بعضي مراكز علمي در كشور است:

1. تفسير مقدماتي (تفسير سوره هاي حمد، حجرات، جمعه، قدر، كوثر، توحيد) اين كتاب توسط انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي در سال 1384 ش. به چاپ رسيد و متن درسي دوره ي كارشناسي است.

2. تفسير قرآن مهر (سوره ي يوسف)

3. تفسير قرآن مهر (سوره ي توبه)

دو مورد اخير توسط انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن در سال 1385 ش. به صورت آزمايشي و به عنوان متن كمك درسي چاپ شد كه مورد استقبال ويژه ي جامعه ي قرآني، به ويژه جوانان قرار گرفت و در مدت كوتاهي كمياب شد و در جشنواره ي اهل قلم دو جايزه ي كتاب برتر را به خود اختصاص داد و موجب دل گرمي بيش تر نويسندگان و تشويق آنان براي چاپ كل اثر شد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 108

مرحله ي پنجم: استفاده از نظرهاي دانشوران

در اين مرحله به پيشنهاد دوستان نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله نظارت علمي اين تفسير را پذيرفتند و طي سه سال (1383- 1385 ش) تقريباً همه ي دوره ي تفسير را خط به خط ملاحظه كردند و نظرهاي اصلاحي و تكميلي خويش را فرمودند و عمده نظرهاي ايشان در تفسير اعمال شد و در مواردي كه اختلاف نظر بود، مسأله با گفت وگو حل مي شد.

سپس به پيشنهاد دوستان نهاد، برخي مجلدات اين تفسير خدمت قرآن پژوه دانشمند جناب دكتر سيدرضا مؤدب و دانشور محترم جناب دكتر آذربايجاني و برخي استادان ديگر ارائه شد و نظرهاي تكميلي و اصلاحي آنان نيز اخذ و اعمال گرديد؛ البته در اين موارد،

اختلاف نظرها به حضور آية اللَّه معرفت عرضه مي شد و داور نهايي ايشان بودند.

در ضمن، در اين مرحله به پيشنهاد برخي استادان نظرهاي تفسيري و عرفاني امام خميني رحمه الله و شهيد مطهري رحمه الله و نيز برخي اشعار كه مضامين قرآني داشت، به تفسير اضافه شد تا غني تر و زيباتر و براي جوانان جذاب تر گردد.

حاصل اين مرحله، ويرايش دوم اين تفسير بود كه در سال 1385 ش. به پايان رسيد.

مرحله ي ششم: غني سازي منابع و ويرايش صوري

در اين مرحله با كمك برخي دوستان فاضل رشته ي تخصصي تفسير، از جمله حجةالاسلام احمدي، منابع حديثي و تاريخي و شأن نزول ها غني سازي شد؛ يعني احاديث به چند منبع دست اول و متأخر ارجاع شد و ويرايش صوري متن توسط جناب آقاي محمد جواد شريفي و همكارانشان به خوبي انجام شد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 109

مرحله ي هفتم: ترجمه تفسير به زبان هاي ديگر

در سال 1385 ش. اين اثر مورد توجه برخي مترجمان و قرآن پژوهان كشورهاي ديگر قرار گرفت. از اين رو ترجمه برخي مجلدات آن به زبان هاي ديگر آغاز شد؛ از جمله «تفسير مقدماتي» و «تفسير سوره يوسف» به زبان آذري توسط برخي فضلاي آذربايجان آقايان طغرل بابايف و سيد طهماسب جواد زاده به انجام رسيد «1».

2. ويژگي هاي تفسير:

هر تفسير قرآني داراي ساختار، روش، منابع و مخاطبان خاصي است كه ويژگي هاي آن تفسير را شكل مي دهد. شناخت اين موارد مي تواند در استفاده از آن تفسير و داوري در مورد آن مفيد باشد.

اول: ساختار تفسير:

الف) نماي كلّي هر آيه: اين نما به صورت مقدمه اي يك سطري، قبل از هر آيه بيان مي شود كه موضوع يا موضوعات اصلي

آيه را بيان مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 110

ب) ترجمه اي دقيق و برابر از قرآن: ترجمه اي كه براساس روش جمله به جمله (هسته به هسته) و دركمال دقت است و تلاش شده كه حتي حرفي از قرآن بدون ترجمه نماند و درهمان حال، پيام رساني و رواني مطلب حفظ شود. «1» در اين زمينه به حدود 20 ترجمه ي مشهور توجه، و از واژگان آن ها استفاده شده است. «2»

ج) شأن نزول (در صورتي كه آيه شأن نزول داشته باشد): مقصود از شأن نزول (: سبب نزول) واقعه يا حادثه يا پرسشي است كه به دنبال آن، آيه يا آياتي فرود آمده است.

از آن جا كه معمولًا شأن نزول ها سند روايي معتبر ندارد، از آن ها به عنوان مؤيد و شاهد براي روشن شدن فضاي تاريخي و جغرافيايي نزول آيه استفاده مي شود.

البتّه يادآوري اين نكته لازم است كه معمولًا شأن نزول ها موجب انحصار معناي آيه درمورد خاص نمي شود (مگر در مواردي اندك، هم چون آيه ي تطهير)، ولي به فهم و تفسير آيات كمك مي كند.

د) نكات و اشارات: مقصود از اين عنوان، «نكات» استفاده شده از الفاظ و تركيبات آيه با توجه به لغت، سياق، شأن نزول، تاريخ، احاديث، آيات ديگر قرآن، قراين عقلي، علوم قطعي تجربي و علوم قرآن است.

اين عنوان را از حديث امام سجاد عليه السلام و امام صادق عليه السلام الهام گرفتيم كه از ايشان حكايت شده است:

كتاب اللَّه عزوجل علي أربعة أشياء: علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق، فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للأولياء

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 111 والحقائق للأنبياء؛ «1» كتاب خدا (قرآن) بر چهار چيز است: عبارت، اشاره، لطايف، حقايق؛ و

عبارات (قرآن) براي عموم مردم، اشارات (قرآن) براي خواص مردم، لطايف (قرآن) براي اوليا (ي الهي) و حقايق (قرآن) براي پيامبران است.

البتّه در اين مورد به مهم ترين تفاسير شيعه و اهل سنت مراجعه كرده و از نكات و نظرهاي آنها استفاده كرده ايم.

لازم به يادآوري است از آن جا كه مخاطبان ما جوانان و دانش جويان هستند از نكته هاي عرفاني (به ويژه از آثار امام خميني قدس سره) و اشعار متناسب با موضوع آيات استفاده كرده ايم تا بر لطافت و تأثير مطالب تفسيري افزوده شود.

ه) آموزه ها و پيام ها: مقصود از اين عنوان، بيان اهداف اصلي آيه براي نسل هاي بعدي است، كه از سنخ دلالت التزامي كلام است؛ يعني جدا نمودن و مجرد كردن آيه از زمان و مكان و شخصيت ها و مخاطب خود و برداشت قاعده ي كلي از آيه، كه قابل انطباق بر زمان ها و مكان ها و افراد و مصاديق جديد باشد، به طوري كه مخاطب بتواند از آن پيام ها، در زندگي شخصي و اجتماعي خود استفاده كند.

البتّه اين كار با توجه به بطون قرآن (براساس رهنمودهاي اهل بيت عليهم السلام) و قاعده ي «الغاي خصوصيت» صورت گرفته و با تدبّر و تفكر در الفاظ آيه- با توجه به همان نكاتي كه در بند گفته شد و در مقدمه ي اول در مبحث «بطن قرآن» بيان گرديد- به دست آمده است.

همان طور كه از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

ظهره تنزيله و بطنه تأويله، منه قد مضي ومنه ما لم يكن، يجري

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 112

كما تجري الشمس والقمر؛ «1» ظاهر قرآن همان چيزي است كه نازل شده است، اما باطن قرآن تأويل آن است كه

برخي از آن ها گذشته و برخي هنوز نيامده است. قرآن مثل خورشيد و ماه جريان دارد (وهر زمان مصاديق جديد پيدا مي كند).

مقدمه ي دوم: مراحل اجرايي و ويژگي هاي اين تفسير

1. مراحل اجرايي

1. مراحل اجرايي:

مفسران قرآن در طي قرون متمادي، صدها تفسير ارزشمند از قرآن ارائه كرده اند، اما با توجه به نياز نسل نو، سال ها بود كه به فكر نگارش تفسيري روان براي جوانان بوديم، تا اين كه در سال 1378 ش. از دروس سطح چهارم حوزه ي علميه ي قم در رشته ي تفسير و علوم قرآن و نيز سطح چهارم فقه و اصول و هم چنين از دغدغه ي پايان نامه ي دكتراي تفسير و علوم قرآن فراغت حاصل شد. و هم زمان پيشنهادي از طرف دوست عزيز، استاد شريف زاده، از راديو قرآن تهران رسيد كه ترجمه و تفسيري مختصر براي بخش بامدادي تهيه و پخش شود. اين مطلب انگيزه ي خفته را بيدار كرد و ترجمه و تفسير قرآن در طي مراحل زير شكل گرفت.

مرحله ي اول: تشكيل هسته ي اوليه ي تفسير و ترجمه

در عيد غدير 1420 ق (فروردين 1378 ش) توفيق الهي يار شد و گروهي از استادان و فضلاي حوزه و دانشگاه در قم گرد هم آمدند تا كاري قرآني را به صورت جمعي شروع كنيم. دوستاني كه در جلسه ي اول شركت داشتند، حجج اسلام: شهيد غلامعلي همائي، محسن اسماعيلي و بنده بوديم. بعد از مدتي جناب استاد حسين شيرافكن و محمد اميني و محسن ملاكاظمي به جمع ما پيوستند. «1»

نخست پيشنهاد شد كه ترجمه اي جمعي و دقيق همراه با شرح مختصر آيات تهيه شود. متن اوليه را اين جانب تهيه مي كردم و در جلسه مطرح مي شد و بعد از بررسي و اصلاح و تكميل جهت ويرايش و تايپ ارسال

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 106

مي شد. ويرايش نخست اين اثر طي شش سال (1378- 1383 ش) به پايان رسيد.

مرحله ي دوم: توليد صوتي و تصويري

از دوم خرداد 1378 ش. بخش اين متن در راديو قرآن آغاز شد و از ابتداي سوره ي «حمد» تا پايان سوره ي «ناس» طي پنج سال ادامه يافت. «1» و ويرايش نخست اين اثر در سال 1383 ش به پايان رسيد.

سپس تفسير برخي سوره ها در مجالس قرآني بيان شد و توسط سيماي قرآن پخش گرديد.

بازخوردهاي اين مرحله از شنوندگان و بينندگان صدا و سيما گرفته شد و در تفسير اعمال گرديد. البته استقبال عمومي و تشويق قرآن دوستان و قرآن پژوهان در اين مرحله موجب دل گرمي بيش تر دوستان شد.

مرحله ي سوم: توليد نخستين ترجمه ي جمعي قرآن

از آن جا كه متن كتاب ياد شده شامل دو بخش ترجمه و تفسير بود، دوستان همكار بر آن شدند كه بخش ترجمه ي قرآن را زودتر آماده و به دوست داران قرآن عرضه كنند.

اين تلاش جمعي در سال 1384 ش. به ثمر نشست و براي نخستين بار ترجمه ي گروهي قرآن به عرصه ي قرآن پژوهي عرضه شد. چاپ هاي مكرر اين ترجمه و استقبال قرآن پژوهان و قرآن دوستان از آن موجب دل گرمي دوستان ما و ادامه ي كار شد.

اين ترجمه با روش «جمله به جمله» (هسته به هسته) و به صورت دقيق انجام شد و مرتبه ي اول و دوم توسط انتشارات دارالذكر به چاپ رسيد و مورد توجه آيةاللَّه معرفت رحمه الله قرار گرفت و ايشان تقريظي بر آن نگاشتند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 107

و اكنون در سال 1386 ش. ويرايش دوم آن ترجمه در حال آماده سازي و نشر است.

مرحله ي چهارم: توليد

متن درسي و تدريس

پس از اتمام ويرايش نخست تفسير، به تدريس برخي بخش هاي آن همت گمارديم. تفسير سوره ي حجرات آن در دانشگاه فردوسي مشهد در اردوي تابستاني دانشجويان و نيز براي دانش پژوهان حوزه ي دانشجويي شهيد بهشتي تهران و هم چنين طلاب خارجي مركز جهاني علوم اسلامي قم تدريس شد. هم چنين در سال 6- 1384 ش. تفسير سوره ي توبه و يوسف براي طلاب پايه هاي هفتم و هشتم حوزه ي علميه ي قم در مدرسه ي فيضيه تدريس شد.

در اين تدريس ها بازخوردهاي تفسير از مخاطبان مختلف جمع آوري و نظرسنجي ها به صورت علمي استخراج، و نتايج آنها در ويرايش دوم تفسير اعمال شد. حاصل اين مرحله چندين كتاب بود كه برخي از آنها متن درسي بعضي مراكز علمي در كشور است:

1. تفسير مقدماتي (تفسير سوره هاي حمد، حجرات، جمعه، قدر، كوثر، توحيد) اين كتاب توسط انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي در سال 1384 ش. به چاپ رسيد و متن درسي دوره ي كارشناسي است.

2. تفسير قرآن مهر (سوره ي يوسف)

3. تفسير قرآن مهر (سوره ي توبه)

دو مورد اخير توسط انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن در سال 1385 ش. به صورت آزمايشي و به عنوان متن كمك درسي چاپ شد كه مورد استقبال ويژه ي جامعه ي قرآني، به ويژه جوانان قرار گرفت و در مدت كوتاهي كمياب شد و در جشنواره ي اهل قلم دو جايزه ي كتاب برتر را به خود اختصاص داد و موجب دل گرمي بيش تر نويسندگان و تشويق آنان براي چاپ كل اثر شد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 108

مرحله ي پنجم: استفاده از نظرهاي دانشوران

در اين مرحله به پيشنهاد دوستان نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آيةاللَّه

معرفت رحمه الله نظارت علمي اين تفسير را پذيرفتند و طي سه سال (1383- 1385 ش) تقريباً همه ي دوره ي تفسير را خط به خط ملاحظه كردند و نظرهاي اصلاحي و تكميلي خويش را فرمودند و عمده نظرهاي ايشان در تفسير اعمال شد و در مواردي كه اختلاف نظر بود، مسأله با گفت وگو حل مي شد.

سپس به پيشنهاد دوستان نهاد، برخي مجلدات اين تفسير خدمت قرآن پژوه دانشمند جناب دكتر سيدرضا مؤدب و دانشور محترم جناب دكتر آذربايجاني و برخي استادان ديگر ارائه شد و نظرهاي تكميلي و اصلاحي آنان نيز اخذ و اعمال گرديد؛ البته در اين موارد، اختلاف نظرها به حضور آية اللَّه معرفت عرضه مي شد و داور نهايي ايشان بودند.

در ضمن، در اين مرحله به پيشنهاد برخي استادان نظرهاي تفسيري و عرفاني امام خميني رحمه الله و شهيد مطهري رحمه الله و نيز برخي اشعار كه مضامين قرآني داشت، به تفسير اضافه شد تا غني تر و زيباتر و براي جوانان جذاب تر گردد.

حاصل اين مرحله، ويرايش دوم اين تفسير بود كه در سال 1385 ش. به پايان رسيد.

مرحله ي ششم: غني سازي منابع و ويرايش صوري

در اين مرحله با كمك برخي دوستان فاضل رشته ي تخصصي تفسير، از جمله حجةالاسلام احمدي، منابع حديثي و تاريخي و شأن نزول ها غني سازي شد؛ يعني احاديث به چند منبع دست اول و متأخر ارجاع شد و ويرايش صوري متن توسط جناب آقاي محمد جواد شريفي و همكارانشان به خوبي انجام شد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 109

مرحله ي هفتم: ترجمه تفسير به زبان هاي ديگر

در سال 1385 ش. اين اثر مورد توجه برخي مترجمان و قرآن پژوهان كشورهاي ديگر قرار گرفت. از اين

رو ترجمه برخي مجلدات آن به زبان هاي ديگر آغاز شد؛ از جمله «تفسير مقدماتي» و «تفسير سوره يوسف» به زبان آذري توسط برخي فضلاي آذربايجان آقايان طغرل بابايف و سيد طهماسب جواد زاده به انجام رسيد «1».

2. ويژگي هاي تفسير

2. ويژگي هاي تفسير:

هر تفسير قرآني داراي ساختار، روش، منابع و مخاطبان خاصي است كه ويژگي هاي آن تفسير را شكل مي دهد. شناخت اين موارد مي تواند در استفاده از آن تفسير و داوري در مورد آن مفيد باشد.

اول: ساختار تفسير:

الف) نماي كلّي هر آيه: اين نما به صورت مقدمه اي يك سطري، قبل از هر آيه بيان مي شود كه موضوع يا موضوعات اصلي آيه را بيان مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 110

ب) ترجمه اي دقيق و برابر از قرآن: ترجمه اي كه براساس روش جمله به جمله (هسته به هسته) و دركمال دقت است و تلاش شده كه حتي حرفي از قرآن بدون ترجمه نماند و درهمان حال، پيام رساني و رواني مطلب حفظ شود. «1» در اين زمينه به حدود 20 ترجمه ي مشهور توجه، و از واژگان آن ها استفاده شده است. «2»

ج) شأن نزول (در صورتي كه آيه شأن نزول داشته باشد): مقصود از شأن نزول (: سبب نزول) واقعه يا حادثه يا پرسشي است كه به دنبال آن، آيه يا آياتي فرود آمده است.

از آن جا كه معمولًا شأن نزول ها سند روايي معتبر ندارد، از آن ها به عنوان مؤيد و شاهد براي روشن شدن فضاي تاريخي و جغرافيايي نزول آيه استفاده مي شود.

البتّه يادآوري اين نكته لازم است كه معمولًا شأن نزول ها موجب انحصار معناي آيه درمورد خاص نمي شود (مگر در مواردي اندك، هم چون آيه ي تطهير)، ولي به فهم و تفسير آيات

كمك مي كند.

د) نكات و اشارات: مقصود از اين عنوان، «نكات» استفاده شده از الفاظ و تركيبات آيه با توجه به لغت، سياق، شأن نزول، تاريخ، احاديث، آيات ديگر قرآن، قراين عقلي، علوم قطعي تجربي و علوم قرآن است.

اين عنوان را از حديث امام سجاد عليه السلام و امام صادق عليه السلام الهام گرفتيم كه از ايشان حكايت شده است:

كتاب اللَّه عزوجل علي أربعة أشياء: علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق، فالعبارة للعوام والاشارة للخواص واللطائف للأولياء

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 111

والحقائق للأنبياء؛ «1» كتاب خدا (قرآن) بر چهار چيز است: عبارت، اشاره، لطايف، حقايق؛ و عبارات (قرآن) براي عموم مردم، اشارات (قرآن) براي خواص مردم، لطايف (قرآن) براي اوليا (ي الهي) و حقايق (قرآن) براي پيامبران است.

البتّه در اين مورد به مهم ترين تفاسير شيعه و اهل سنت مراجعه كرده و از نكات و نظرهاي آنها استفاده كرده ايم.

لازم به يادآوري است از آن جا كه مخاطبان ما جوانان و دانش جويان هستند از نكته هاي عرفاني (به ويژه از آثار امام خميني قدس سره) و اشعار متناسب با موضوع آيات استفاده كرده ايم تا بر لطافت و تأثير مطالب تفسيري افزوده شود.

ه) آموزه ها و پيام ها: مقصود از اين عنوان، بيان اهداف اصلي آيه براي نسل هاي بعدي است، كه از سنخ دلالت التزامي كلام است؛ يعني جدا نمودن و مجرد كردن آيه از زمان و مكان و شخصيت ها و مخاطب خود و برداشت قاعده ي كلي از آيه، كه قابل انطباق بر زمان ها و مكان ها و افراد و مصاديق جديد باشد، به طوري كه مخاطب بتواند از آن پيام ها، در زندگي شخصي و اجتماعي خود استفاده كند.

البتّه اين كار با توجه به

بطون قرآن (براساس رهنمودهاي اهل بيت عليهم السلام) و قاعده ي «الغاي خصوصيت» صورت گرفته و با تدبّر و تفكر در الفاظ آيه- با توجه به همان نكاتي كه در بند گفته شد و در مقدمه ي اول در مبحث «بطن قرآن» بيان گرديد- به دست آمده است.

همان طور كه از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

ظهره تنزيله و بطنه تأويله، منه قد مضي ومنه ما لم يكن، يجري

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 112

كما تجري الشمس والقمر؛ «1» ظاهر قرآن همان چيزي است كه نازل شده است، اما باطن قرآن تأويل آن است كه برخي از آن ها گذشته و برخي هنوز نيامده است. قرآن مثل خورشيد و ماه جريان دارد (وهر زمان مصاديق جديد پيدا مي كند).

و نيز از آن حضرت حكايت شده كه

ولو أن الآية اذا نزلت في قوم ثم مات اولئك القوم ماتت الآية، لما بقي من القرآن شي ء؛ «2» چنانچه آيه اي درمورد ملتي نازل شود، اگر با مرگ آن مردم، آيه نيز بميرد، چيزي از قرآن باقي نمي ماند.

و امام صادق عليه السلام فرمودند:

لأن اللَّه تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو من كل زمان جديد وعند كل قوم غض الي يوم القيامة؛ «3» امام صادق عليه السلام (درپاسخ پرسشي درمورد قرآن) فرمودند:

«خداي تبارك و تعالي قرآن را براي يك زمان و مردمي خاص قرار نداده است، بلكه آن در هر زماني جديد و نزد هر ملتي تازه و شيرين است».

دوم: روش تفسير: در اين تفسير از روش هاي متعدد و معتبر استفاده كرده ايم؛ يعني تلاش ما اين بوده كه روش تفسير يك «روش

جامع و كامل»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 113

باشد كه شامل «روش قرآن به قرآن، روايي، عقلي، علمي، باطني» مي شود و البتّه از «تفسير به رأي» كاملًا پرهيز شده است. در اين راه براساس مباني تفسير معتبر و ضوابط اصول فقه و قواعد روش هاي صحيح تفسير عمل شده است. «1»

گرايش اين تفسير، اجتماعي است؛ يعني به مباحث معاصر و پيوند قرآن با زندگي اجتماعي مردم توجه شده و استخراج پيام ها و آموزه هاي آيات در همين راستاست.

سوم: منابع تفسير: «2»

مهم ترين تفاسير شيعه و اهل سنّت كه مورد توجه ما بوده عبارت انداز: مجمع البيان، تفسير ابو الفتوح رازي، صافي، نور الثقلين، البرهان، الميزان، نمونه، الدّر المنثور، كشّاف، كشف الاسرار، راهنما، نور، من وحي القرآن و تفاسير امام خميني رحمه الله و شهيد مطهري رحمه الله و ....

در واژه شناسي از مفردات راغب، مقاييس اللغة، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مجمع البحرين و ... استفاده شده است. «3»

تذكر: در تفاسير ديرين ذكر منبع مطالب مرسوم نبود و بسياري از مطالب هر تفسير از تفسيرهاي قبلي گرفته شده بدون آن كه منبع اصلي ذكر شود، ولي ما در اين نوشتار تلاش نموديم كه هر كجا از منبع خاصي، مستقيم يا غيرمستقيم، استفاده كرديم، نشاني آن را در پاورقي بياوريم.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 114

چهارم: مخاطبان تفسير: «1» مخاطب اين تفسير جوانان با سطح علمي حدود ديپلم و كارشناسي هستند؛ بنابراين مطالب با نثري روان و رسا و به دور از اصطلاحات علمي و فني بيان شده است و در ضمن، دقت علمي فداي پيرايه هاي ادبي نشده و مطالب سنگين يا مشكل را به پاورقي منتقل كرده «2» يا

ارجاع داده ايم تا علاقه مندان، مطالب را در منابع ديگري پي گيري كنند.

توجه به ويژگي هاي روان شناختي و جامعه شناختي مخاطب، به اين تفسير رنگ خاصي بخشيده است؛ يعني از ادبيات خاص آنان (به ويژه در حوزه ي شعر و نكات عرفاني و علمي) استفاده كرده ايم.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 115

پنجم: مجموعه هاي موضوعي (آيات و احاديث) در اين تفسير:

رديف جلد تفسير موضوع سوره و آيه 1 اول مقايسه ي ويژگي هاي پارسايان، منافقان و كافران بقره/ 220 اول قرآن و بهداشت روان بقره/ 3112 اول اهداف بعثت پيامبران بقره/ 4119 دوم تفكر در قرآن و حديث بقره/ 5164 دوم قرآن و بهداشت غذايي بقره/ 6173 دوم احباط و تكفير (نابودي اعمال) بقره/ 7217 سوم محبوبان خداآل عمران/ 831 سوم قرآن و پلوراليسم آل عمران/ 985 سوم شهيد در قرآن و حديث آل عمران/ 10166 چهارم زنان از نگاه قرآن نساء/ 111 چهارم قرآن و سكولاريسم نساء/ 1259 چهارم سلام در قرآن و حديث نساء/ 1386 چهارم نظام عدل در قرآن نساء/ 14135 پنجم يهود از نگاه قرآن مائده/ 1582 پنجم شناخت نفس مائده/ 16105 ششم جهانگردي هدفمندانعام/ 1711 ششم ادب در قرآن و حديث انعام/ 18108 ششم غفلت و راهكارهاانعام/ 19131 هفتم دعا و شرايط و آداب آن اعراف/ 2056 هفتم لباس و اقسام و ويژگي هاي آن اعراف/ 2126 هفتم اسرار عدد چهل در قرآن و حديث اعراف/ 22142 هفتم آداب تلاوت قرآن و مراحل استفاده از آن اعراف/ 204

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 116

23 هشتم عبادتگاه در قرآن و حديث توبه/ 24107 نهم هماورد طلبي قرآن و اعجاز آن هود/ 2513 نهم حيوانات در قرآن هود/ 2640 نهم اهداف آفرينش جهان و انسان هود/ 27119 دهم ولايت و اهل بيت عليهم السلام در قرآن رعد/ 287 دهم بهشت در قرآن رعد/ 2923 يازدهم دوزخ در قرآن حجر/ 3043 يازدهم مديريت و قرآن حجر/ 3188 دوازدهم سنت ها و قوانين الهي اسراء/ 3277 دوازدهم انسان در قرآن كهف/ 3354 دوازدهم

معلم و آداب علم آموزي كهف/ 3466 دوازدهم شفاعت مريم/ 3587 سيزدهم امام مهدي عليه السلام در قرآن و حديث انبياء/ 36105 سيزدهم سخن پاك حج/ 3724 چهاردهم ازدواج نور/ 3832 چهاردهم آداب تربيت فرزندنور/ 3958 چهاردهم دوستان خوب و بدفرقان/ 4038 چهاردهم نماز شب و فوايد و موانع آن فرقان/ 4163 پانزدهم بهداشت جنسي در قرآن نمل/ 6- 4255 شانزدهم امتحان و علل و وسايل آن عنكبوت/ 433 شانزدهم اعجازهاي علمي قرآن لقمان/ 4410 شانزدهم پدر و مادر در قرآن و حديث لقمان/ 4514 شانزدهم دنيا در قرآن و حديث لقمان/ 33

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 117

46 شانزدهم قرآن و فرهنگ زمانه احزاب/ 474 شانزدهم ذكر در قرآن و حديث احزاب/ 4841 هفدهم اخلاص ص/ 4983 هيجدهم دانش و دانشمندان زمر/ 509 هيجدهم صفات خردمندان زمر/ 5118 هيجدهم الهي نامه غافر/ 5260 هيجدهم مراحل آفرينش انسان غافر/ 5367 هيجدهم شورا در اسلام شوري/ 5438 نوزدهم قرآن و جنگ محمد/ 554 نوزدهم جامعه ي جهاني مطلوب قرآن (جهاني سازي مهدوي) فتح/ 5628 نوزدهم گناهان زبان حجرات/ 5712 بيستم گناهان كبيره (مهم ترين گناهان) نجم/ 5832 بيستم اهداف نزول قرآن حديد/ 599 بيستم بخشش و انفاق در قرآن حديد/ 6010 بيستم نظام نور در قرآن حديد/ 6112 بيستم عوامل نرمي و سختي دل حديد/ 6216 بيست و يكم نفاق و پيامدها و راهكارهامنافقين/ 8- 637 بيست و دوم سركشي و عوامل آن و راهكارهاعلق/ 646 بيست و دوم عوامل زيانكاري انسان و راهكارهاعصر 65 بيست و دوم خطرهاي شيطان و راهكارهاناس

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 118

ششم: مختصات اين تفسير (به صورت خلاصه):

تفسير قرآن مهر در مجلدات متعدد منتشر مي شود، از اين رو:

الف) مقدمه و شيوه ي تفسير و توضيحات لازم در مقدمه ي جلد اول آورده شد.

ب) فهرست منابع در جلد آخر خواهد آمد.

ج) مهم ترين ويژگي هاي اين تفسير عبارت است از:

1. روان و خوش فهم است.

2. مخاطب تفسير، جوانان، به ويژه دانشجويان هستند. از اين رو نكات

روان شناختي و جامعه شناختي در خور رعايت شده است.

3. از ترجمه اي دقيق و برابر استفاده شده است.

4. نماي كلي و موضوعات هر آيه در يك سطر آمده است.

5. به شأن نزول ها توجه شده است اما معناي آيه در آنها منحصر نگرديده است.

6. نكات و اشارات تفسيري آيه، به صورت كوتاه آمده است.

7. آموزه ها و پيام هاي آيه براساس الغاي خصوصيت بيان شده به طوري كه قاعده اي كلي باشد كه با نيازهاي زمان قابل تطبيق باشد.

8. به ديدگاه مشهور مفسران توجه شده و به اختلافات تفسيري مفسران در مورد ضرورت (و بيش تر در پاورقي ها) اشاره شده است.

9. تفسير براساس آموزه هاي مذهب اهل بيت عليهم السلام سامان يافته است.

10. از روش تفسير قرآن به قرآن، روايي، عقلي، علمي، اشاري و اجتهادي استفاده شده و از تفسير به رأي پرهيز شده است.

11. در برخي موارد آيات يا احاديث به صورت موضوعي گردآوري شده است.

12. واژه هاي مهم در پاورقي (و به ندرت در متن) توضيح داده شده است.

13. از اشعار مناسب با مضامين آيه استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 119

14. از اشارات عرفاني امام خميني قدس سره به مناسبت، بهره برده شده است.

15. در اين ترجمه و تفسير از همكاري استادان حوزه و دانشگاه بهره برده ايم.

16. اين تفسير از نظر قرآن پژوه بزرگ معاصر حضرت آيةاللَّه معرفت گذشته است.

17. برخي از بخش هاي اين تفسير مكرر در دانشگاه و حوزه تدريس، و از صدا و سيما پخش شده و بازخوردگيري شده است.

18. در موارد لزوم از نقشه هاي اطلس براي روشن كردن مطالب تاريخي و جغرافيايي استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 121

فصل دوم: سوره ي حمد (پرستشگري عاشقانه و امداد خواهي روشنگرانه)

سيماي سوره حمد

شمارگان

شمارگان:

سوره ي حمد در مكه

نازل شد و داراي 7 آيه، 29 كلمه و 142 حرف است و در ترتيب فعلي قرآن، اولين سوره به شمار مي آيد.

نام ها

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت اند از: فاتحة الكتاب، حمد، وافيه، شكر، سبع المثاني، نور، امّ الكتاب، اساس، كافيه، الكَنز، امّ القرآن، مناجات، شفاء، دعاء، صلوة.

اين سوره را «فاتحة الكتاب»، به معناي «گشاينده ي قرآن» ناميده اند؛ زيرا آغازگر قرآن است؛ و به خاطر حمد و ستايش خدا در اين سوره و نيز عبارت «الحمدللَّه» كه در آيه ي اول آن آمده، «حمد» ناميده شده است.

فضايل

فضايل:

در مورد فضيلت قرائت سوره ي حمد، از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه: هر مسلماني سوره ي حمد را بخواند، پاداش او به اندازه ي كسي است كه دو سوم قرآن را خوانده باشد. «1»

تذكّر: شايد تعبير «دو سوم قرآن» به خاطر آن است كه در سوره ي حمد،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 124

به مباحث عمده ي قرآن، مثل اصول دين، اشاره شده، ولي احكام بيان نشده است.

ويژگي ها

ويژگي ها:

همه ي سوره هاي قرآن سخن خداست و خطاب آن به طور معمول به مردم است، اما آهنگ اين سوره، از زبان مردم و خطاب به خداست؛ يعني قرآن كريم در اين سوره شيوه ي مناجات و سخن گفتن با خدا را به مردم آموزش داده است.

اهداف

اهداف:

مقاصد و اهداف كلي سوره ي حمد عبارت اند از:

1. بيان اصول اساسي دين، يعني توحيد، نبوت و معاد؛

2. بيان نياز و عشق و دعا؛ اول اين سوره ستايش، وسط آن اخلاص و پايانش نيايش بي واسطه با خدا، و نوعي آموزش سخن گفتن مستقيم با اوست.

محورها و آموزه ها

محورها و آموزه ها:

مهم ترين آموزه هاي اين سوره عبارت اند از:

1. توحيد در عبادت و اطاعت (إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ).

2. در خواست راه نمايي به راه راستِ پيشوايان حق (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ).

3. توجه به معاد و حاكميت مطلق خدا در رستاخيز (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ).

4. نعمت ها و تربيت همه ي موجودات، از ذات مقدس خدا سرچشمه مي گيرد (رَبِّ الْعالَمِينَ).

5. تأكيد بر رحمت و رحمانيت خدا، بخشندگي و بخشايشگري او به عنوان اساس خلقت، تربيت و حاكميت پروردگار (الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ).

6. در اين سوره خط مستقيم از خط غضب شدگان و گمراهان جدا شده است.

سوره ي حمد، هم چون سوره هاي ديگر قرآن، با نام خدا و ياد مهر او آغاز

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 125

مي شود و مي فرمايد:

1. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

اي نام تو بهترين سرآغاز

اي نام تو بهترين سرآغاز نكته ها و اشاره ها:

1. در بين مردم مرسوم است كه هر كار مهم و پرارزشي را با نام بزرگي يا چيزي كه دوست دارند آغاز مي كنند. سوره هاي قرآن كريم نيز با نام خدا آغاز مي شوند كه موجودي پايدار و جاويدان است.

اي نام تو بهترين سرآغاز بي نام تو نامه كي كنم باز (نظامي)

2. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي خوانيم:

هر كار مهمّي كه بدون نام خدا شروع شود، نافرجام است. «1»

گر لبت بوسم زبِسمِل چاره نيست

3. همه ي سوره هاي قرآن با «بسم

اللَّه» آغاز مي شود و آن جزئي از قرآن است «2» ولي سوره ي برائت بدون «بسم اللَّه» شروع شده است؛ شايد به اين دليل كه در آن جا سخن از قهر و اعلان جنگ به مشركان است كه با توصيف خدا به رحمت ناسازگار است.

4. «بسم اللَّه» گفتن در آغاز كار و سوره ها، هم به معناي كمك خواستن از خدا و هم به معناي شروع كار به نام خداست. «3»

به نام آن كه هستي از او نام يافت فلك جنبش زمين آرام يافت 5. «اللَّه» جامع ترين نام خداست «1» و تمام صفات او را در بر مي گيرد «2» ولي نام هاي ديگر او، مثل رحمان و غفور و رازق و ... هر كدام به صفتي خاص اشاره دارند.

به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه برنگذرد (فردوسي)

6. واژه ي «رحمان» و «رحيم»، هر دو از ريشه ي «رحمت» است و مشهور بين مفسّران آن است كه صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خدا دارد «3» كه شامل دوست و دشمن و مؤمن و كافر مي شود؛ زيرا بر وفور و كثرت رحمت و فراگيري آن دلالت دارد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 127

امّا واژه ي «رحيم»، به رحمت خاص خدا نسبت به بندگان شايسته

و با ايمان اشاره دارد؛ چرا كه اين صيغه دلالت بر دوام و ثبات رحمت دارد. «1»

7. در آيه ي «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»- كه 114 بار در قرآن تكرار شده است- بر دو صفت رحمان و رحيم تأكيد شده و صفات ديگر ذكر نشده است، چرا كه بهتر است انسان در آغاز هر كار از صفتي استمداد بجويد كه آثارش بر سراسر جهان پرتو افكن مي شود؛ و رحمت الهي اين گونه است. «2»

به نام خداوند جان آفرين حكيم سخن در زبان آفرين

خداوند بخشنده ي دست گير كريم خطابخش پوزش پذير (سعدي)

8. به نام او آغاز كنيم نه نام ديگران. شهيد مطهري رحمه الله در اين مورد مي نويسند:

انسان كه احساس فطري از خدا دارد و او را به عنوان يك موجود قدّوس و منبع خيرات مي شناسد، وقتي كارش را به نام او ناميد، معنايش اين است كه در سايه ي قدس و شرافت و كرامت او اين عمل نيز مقدس مي گردد ... و مي خواهد عملش را با انتساب به او بركت بخشد؛ لذا كارها را به نام هيچ كس، حتي نام پيغمبر، نمي توان آغاز كرد و اين است معناي تسبيح نام اللَّه. «3»

صد هزاران عاقل اندر وقت درد جمله نالان

پيش آن ديّان فرد

بلكه جمله ي ماهيان در موج ها جمله ي پرندگان در اوج ها

بلكه جمله ي موج ها بازي كنان ذوق و شوقش را عيان اندر عيان (مولوي)

9. درس «بسم اللَّه»:

شهيد مطهري رحمه الله بر آن است كه درس اين آيه آن است كه:

آنچه از خدا به عالم مي رسد دو گونه نيست: خير و شر؛ بلكه آنچه از او مي رسد جمله نيكو و رحمت است و اين رحمت شامل جماد و نبات و حيوان و انسان به تمام اقسامش مي گردد؛ چون اصولًا فاتحه و گشايش هستي با رحمت حق است. «1»

اين جاست كه به خوبي مي توان درك كرد كه چرا «بسم اللَّه» قرآن با «رحمن و رحيم» توأم است، نه مثلًا با «جبار و منتقم»؛ زيرا نمايش هستي از نظر قرآن، نمايش اللَّه رحمان و رحيم است و حتي جباريت و منتقميّت نيز شكل ديگري از رحمانيت و رحيميت است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز سوره ها آن است كه جهت گيري سوره هاي قرآن، توحيدي و جلوه گر رحمت اوست.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 129

2. سخن و كار خويش را با نام خدا شروع كنيد و از او كمك بگيريد.

3. در آغاز هر

كار به ياد مهر و لطف حق باشيد.

***

قرآن كريم در دوّمين آيه ي سوره ي حمد به ستايش خدا و صفت پروردگاري او اشاره مي كند و مي فرمايد:

2. الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ

ستايش مخصوص خدايي است كه پروردگار جهانيان است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «حمد» به معناي ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيكِ آگاهانه و اختياري است. «1» واژه ي «الحمد» اشاره دارد كه اصل حمد و ستايش مخصوص خداست؛ «2» چرا كه خدا سرچشمه ي همه ي نعمت ها و مواهب و هدايت هاست، پس ستايش هر زيبايي و شكر هر نعمتي، در حقيقت ستايش خداست.

مادح خورشيد و مدّاحِ خود است

2. «ربّ» در اصل به معناي صاحب و مالك شئ است كه به تربيت و اصلاح آن مي پردازد؛ از اين رو در فارسي به «پروردگار» ترجمه مي شود. برخي مفسران نيز آن را به «شخص بزرگي كه فرمانش اطاعت مي شود» معنا كرده اند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 130

3. در مورد واژه ي «عالمين» مفسران قرآن دو ديدگاه دارند:

برخي برآن اند كه اين واژه، جمع «عالَم» است؛ يعني مجموعه اي از موجودات مختلف كه داراي صفات يا زمان و مكان مشترك هستند.

پس «عالمين» به مجموعه هاي جهاني، مثل عالم گياهان، عالم حيوانات و عالم انسان ها اشاره دارد؛ «1» هم چنان كه از امام علي عليه السلام در تفسير آيه ي فوق حكايت شده است. «2»

برخي ديگر از مفسران برآن اند

كه «عالمين» به معناي «جهانيان» است؛ چرا كه اين واژه براي صاحبان عقل به كار مي رود؛ «3» همان طور كه در حديثي از امام صادق عليه السلام نيز اين معنا حكايت شده است. «4»

اما با توجه به اين كه واژه ي «عالمين» در قرآن به هر دو معناي «انسان ها» و «كل موجودات» به كار رفته است، «5» مانعي ندارد كه مقصود آيه ي فوق هر دو معنا باشد، «6» هر چند معناي دوم مي تواند مصداقي از معناي اول باشد؛ يعني خدا پرورش دهنده ي كل موجودات، از جمله انسان هاست.

4. تعبير «ربّ العالمين» در حقيقت دليلي است براي «الحمدللَّه»، يعني

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 131

همه ي ستايش ها مخصوص خداست؛ چون پرورش دهنده ي جهانيان است و همه ي نيكي ها و تكامل ها از اوست.

حمدشان چون حمد گلشن از بهار صد نشاني دارد و صد گير و دار (مولوي)

5. خدا موجودات و انسان ها را، از دو طريق پرورش مي دهد: الف) پرورش تكويني، كه همه ي گياهان و حيوانات و انسان ها را به رشد ره نمود مي شود.

ب) پرورش و هدايت تشريعي كه با وحي و توسط رهبران الهي صورت مي گيرد.

اي ياد تو روح بخش جان درويش اي مهرِ جمالِ تو دواي دلِ ريش (امام خميني)

6. اين آيه

را اشاره ي لطيفي به دليل «لزوم سپاس گزاري در برابر نعمت دهنده» «1» مي دانند؛ يعني اولين آيه ي اين سوره، با نام خدا و ياد رحمت فراگير او آغاز شده است و اين مطلب انسان را به ياد مبدء هستي و نعمت هاي او مي اندازد؛ همان نعمت هايي كه راه نماي ما در شناخت پروردگار است كه انگيزه ي ستايش اوست.

چون كه آن خلّاق شكر و حمد جوست آدمي را مدح جويي نيز خوست (مولوي)

7. اين آيه خط بطلاني است بر عقايد خرافي يونانيان، كلدانيان، روميان و بت پرستاني كه براي موجودات اين جهان قايل به «ربّ النوع» بودند و از اين رو براي ماه، خورشيد، جنگ، عقل، عشق و ... به خدايان متعددي اعتقاد داشتند.

اما اين آيه به توحيد اشاره كرده، خدا را پروردگار همه ي جهانيان معرفي مي كند و خط بطلاني بر تمام خدايان و ربّ النوع ها و پروردگارهاي دروغين مي كشد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 132

8. حمد، احساسي دروني با سه عنصر اساسي:

در مفهوم حمد سه عنصر در آنِ واحد دخيل است: ستايش، سپاس و پرستش؛ به عبارت ديگر، حمد، ستايش سپاس گزارانه ي پرستشانه است ...

خلاصه اين كه حمد يك احساس پاك دروني انساني است و از اعماق روح انسان سرچشمه مي گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد؛ و اين است كه سوره ي حمد مستلزم معرفت الهي است؛ يعني تا

انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند، نمي تواند يك سوره ي حمد را درست و صحيح و به صورت واقعي كه لقلقه ي لسان نباشد بخواند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. همه ي جهانيان تحت تربيت الهي قرار دارند.

2. تنها خدا شايسته ي ستايش است.

3. همه ي نعمت ها و تربيت ها را از خدا بدانيد و حمد و شكر او را به جا آوريد و در هر شبانه روز آن را بارها تكرار كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سوّم سوره ي حمد، بار ديگر رحمت فراگير و ويژه ي الهي را يادآور مي شود و مي فرمايد:

3. الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

(همان خدايي) كه گسترده مهرِ مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ذيل آيه ي اول اين سوره در مورد «الرّحمن الرّحيم» توضيحات كافي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 133

داده شد. تكرار اين دو واژه در اين جا، به عنوان تكميل دليل حمد است؛ يعني ستايش مخصوص خداست؛ چرا كه او پرورش دهنده و مهرگستر و مهرورز است و رحمت فراگير او بر تمام موجودات سايه افكنده و رحمت ويژه ي او بر مؤمنان جاري است و همين رحمت اوست كه سزاوار سپاس و ستايش مردم است.

2. مسلمانان اين دو صفت الهي را هر روز بيش از 30 بار در نمازها تكرار مي كنند تا بياموزند كه به ياد رحمت خدا باشند و بيش از هر چيز خود را با اين صفات بيارايند و مظهر رحمت الهي

در ميان مردم گردند.

بندگان حق رحيم و بردبار خوي حق دارند در اصلاح كار (حافظ)

3. فايده ي تكرار ذكر و ياد خدا:

تذكّر نفس و تكرار حق، امر مطلوبي است و از اين جهت در اذكار و اوراد و عبادات و مناسك (: اعمال عبادي)، تكرار، مطلوب است و نكته ي اصلي آن، عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است؛ پس، از تكرار، اي عزيز [ملول مشو و بدان كه تا انسان در قيد اسارت نفس و شهوات آن است و سلسله هاي طولاني شهوت و غضب در گردن اوست، به هيچ يك از مقامات معنوي وروحاني نايل نمي شود. «1»

4. صفت مالكيت و پرورش دهندگي خدا همراه با قدرت اوست؛ و بيان دو صفت «الرحمن» و «الرحيم» بعد از آن، اشاره به آن است كه خدا در همان حال كه مالك و پرورش دهنده ي قدرتمندي است، نسبت به بندگان، رحيم و مهربان نيز هست.

لطف خدا بيش تر از جرم ماست نكته ي سربسته چه داني! خموش! (حافظ)

5. پيامدهاي جهان شناختي و انسان شناختي رحمان و رحيم:

خدا را به صفت رحمان شناختن، به معناي شناختن جهان است به عنوان مظهر تام حكمت بالغه ي الهي و نظام اتّم پروردگار؛ و در هنگام ستايش اللَّه به اين صفت، انسان بايد چنان ديدي داشته باشد كه نظام هستي نظام خير است، نظام رحمت است، نظام نور است؛ و شرّ، نقمت و

ظلمت، امور نسبي و غيرحقيقي مي باشند ...

شناخت اللَّه به اين صفت (رحيم)، مستلزم آن است كه انسان به مقام و موقعيت خودش در ميان موجودات عالم شناخت كامل داشته باشد.

امتيازي كه انسان در ميان موجودات دارد اين است كه فرزند بالغ اين جهان است؛ ... از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسيده كه به او گفته اند بايد خودت راه را انتخاب كني، در حالي كه موجودات ديگر تحت تكفّل جبري عوامل اين عالم اند .... اگر انسان راه راست و صراط مستقيم حق را بپيمايد، آن وقت است كه يك نوع رحمت و عنايت خاصي از ناحيه ي خدا شامل حالش مي گردد ... دلش را نور بخشيده، قلبش را نيرو مي دهد و اسباب و وسايل را براي راهش مهيا مي سازد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 135

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا رحمتي فراگير براي جهانيان و رحمتي ويژه براي دوستانش دارد (از اين رو او را ستايش و سپاس گوييد).

2. خداي شما مهربان است (و دوست دارد او را بدين صفت بشناسيد و بخوانيد).

3. به ياد مهر الهي باشيد و مكرر آن را ياد كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهارم سوره ي حمد به رستاخيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

4. مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ

خداوند روز جزاست.

نكته ها و اشاره ها:

1. «مالِك» كسي است كه صاحب اختيار چيزي است. اين تعبير

در مورد انسان ها به معناي مالكيت اعتباري است كه نوعي قرارداد اجتماعي است و به وسيله ي سند و شاهد ثابت مي شود و يا از بين مي رود، اما مالكيت خدا، ارتباطي حقيقي و تكويني بين او و موجودات است؛ يعني او علت هستي بخش جهان است و پيوسته به آنان فيض مي دهد و اگر يك لحظه اين ارتباط قطع شود آن موجودات نابود مي شوند. «1»

2. مفسران قرآن، تعبير «مالك يوم الدين» را دو گونه معنا كرده اند:

صاحب اختيار روز جزاست و يا صاحب اختيار روز دين است، «2» روزي كه هر

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 136

كس در برابر دين و آيين خود جزا مي بيند. «1»

البته ممكن است مقصود آيه هر دو معنا باشد؛ يعني روز رستاخيز، روز حكومت دين و پاداش دادن هر كس براساس آيين اوست.

3. خدا مالك دنيا و آخرت است اما در اين آيه از مالكيت خدا در روز رستاخيز سخن گفته شده است؛ چرا كه در آن روز همه ي پيوندهاي مادي و مالكيت هاي اعتباري از بين مي رود و كسي مالك چيزي نخواهد بود و مالكيت خدا ظهور بيش تري مي يابد و روشن مي شود كه مالك حقيقي همه چيز خداست.

4. اعتقاد به معاد، عقيده به توحيد را تكميل مي كند؛ يعني همان طور كه توحيد مبدأ هستي را روشن مي كند، معاد فرجام هستي را روشن مي سازد و اين عقيده عامل نيرومندي در كنترل انسان هاست و آنها را از كارهاي زشت و قانون شكني و تجاوز و ستم بازمي دارد.

آن قدر گرم است بازار مكافات عمل گر به دقت بنگري هر روز روز محشر است 5. اين آيه نوعي تكميل دليل اختصاص حمد به خداست؛ يعني از آن جا كه خدا مالك روز جزاست، پس به سراغ ستايش و پرستش غير او نرويد و حمد را مخصوص او گردانيد.

6. هشدار اين آيه آن است كه مواظب رفتار خود باشيد كه صاحب اختيار روز رستاخيز خداست و در آن روز قوانين ديني كاملًا حاكم بر سرنوشت شماست.

آموزه ها و پيام ها:

1. جهان بي فرجام نيست و روز جزا در پيش است.

1. كسي را ستايش كنيد كه در رستاخيز همه كاره است.

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 137

قرآن كريم در آيه ي پنجم سوره ي حمد به توحيد عبادي و افعالي اشاره مي كند و مي فرمايد:

5. إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ

(خدايا) تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم.

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه تا آخر سوره ي حمد، لحن سخن تغيير مي كند و از زبان بنده و خطاب به پروردگار سخن گفته مي شود.

گويا انسان با اعتراف به توحيد و صفات خدا در آيات قبل، پايگاه معرفتي خود را نسبت به خدا محكم مي كند، سپس خود را در حضور ذات پاكش مي يابد و او را مخاطب ساخته،

نخست زبان به پرستش مي گشايد، آن گاه از او امداد مي جويد.

شهيد مطهري رحمه الله مي فرمايند:

آنچه از اول سوره ي حمد تا اين جا آمد مربوط به توحيد نظري است و از اين جا به بعد بيان توحيد عملي است. اين جاست كه انسان به عظمت بي مانند اين سوره ي كوچك پي مي برد و نمونه ي واضحي از اعجاز اين كتاب كريم را در اين سوره ي كوچك درمي يابد. «1»

2. اين آيه به توحيد عبادي اشاره دارد؛ «2» يعني هيچ كس و هيچ چيز غير از خدا را شايسته ي پرستش نمي دانيم و تنها از او اطاعت مي كنيم و از تسليم و بندگي در برابر غير او مي پرهيزيم.

غير از در دوست در جهان كي يابي جز او به زمين و آسمان كي يابي (امام خميني)

3. اين آيه به توحيد افعالي نيز اشاره دارد؛ يعني تنها مؤثر حقيقي در جهان، خداست؛ پس تنها بر او تكيه مي كنيم و از او امداد مي جوييم.

البته اين بدان معنا نيست كه عوامل و اسباب مادي و معنوي تأثيري ندارند، بلكه آنها نيز وجود و تأثير خود را از خدا مي گيرند و اگر در راستاي فرمان خدا از آنها كمك گرفته شود، منافاتي با توحيد ندارد؛ پس مقصود از توحيد افعالي نفي استقلال اسباب و عوامل در تأثير است.

اين شاخه ي توحيد آن قدر مهم است كه بزرگان فرموده اند:

تمام رياهاي افعاليّه و اكثر رياهاي قلبيّه از نقصان توحيد افعالي است. «1»

چون كسي كه غير خدا را مؤثر مي داند، ريا مي كند تا آنها ببينند.

4. اين آيه انسان را از غير خدا

جدا مي كند و تنها به خدا پيوند مي دهد.

انسان اين جملات را در هر صبحگاه و شامگاه تكرار مي كند تا از او نيرو بگيرد و به ياد داشته باشد كه در برابر هواي نفس و ستمگران سر تعظيم فرود نياورد.

خيمه زد چون در دلت سلطان عشق مُلك دل گرديد شهرستان عشق

هم هوي زآن جا گريزد هم هوس جز يكي آن جا نيابي هيچ كس

آنچه او خواهد همي خواهي و بس ني هوي باشد تو را و ني هوس (نراقي)

به عبارت ديگر، معناي «إِيِّاكَ نَعْبُدُ» اين است:

خدايا ما مردم جامعه ي توحيدي، در حركتي هماهنگ، همه با هم، به سوي تو و گوش به فرمان تو روانيم. «1»

5. اين آيه از نظر ادبيات عرب «انحصار» را مي رساند؛ «2» يعني مي گويد:

«تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو امداد مي جوييم.» به طوري كه حتي در بندگي و پرستش خدا نيز از او كمك مي خواهيم تا در عبادت خود گرفتار انحراف و خودبيني نشويم.

رضاي دوست به دست آور و ديگران بگذار هزار فتنه

چه غم باشد ار برانگيزند (سعدي)

6. واژه هاي «نَعبُد» و «نَستعين» در اين آيه به صورت جمع به كار رفته است؛ يعني «ما تو را مي پرستيم» و «ما تو را عبادت مي كنيم». اين تعبيرات به يك نكته ي جامعه شناختي عبادت در اسلام اشاره دارد و آن اين كه اساس عبادت، به ويژه نماز، بر جمع و جماعت استوار است و هرگونه فردگرايي و تك روي و انزواطلبي، مردود است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 140

7. از اين آيات استفاده مي شود كه براي درخواست از خدا بايد زمينه سازي كنيم؛ يعني اول نام او را ببريم و صفات نيكوي او را يادآور شويم و او را ستايش نماييم، سپس از او اطاعت كنيم و آن گاه كه بنده ي او شديم، از او استمداد بطلبيم.

گر مذهب عاشقان عاقل داري يك دوست بسنده كن كه يك دل داري و احتمالًا نكته ي روان شناختي اش اين است كه توحيد عبادي زمينه ساز توحيد افعالي است و با تمرين و استمرار عبادت خالصانه، از جهت رواني آماده مي شويم كه فقط از او مدد جوييم.

8. خودپرستي يا خداپرستي:

مادرِ بت ها، بت نفس شماست ... توجهش به اين بيش تر است و تا اين بت را نشكند نمي تواند الهي بشود. نمي شود هم بت باشد و هم خدا، اين نمي شود هم انانيّت (: خودخواهي) باشد و هم الهيّت باشد. تا از اين بيت (: خانه)

از اين بت خانه، از اين رها نشويم و پشت نكنيم به اين بت، و رو نكنيم به خداي تبارك و تعالي و از اين خانه خارج نشويم، يك موجودي هستيم به حسب واقع بت پرست، ولو به حسب ظاهر خداپرست باشيم. ما خدا را به لفظ مي گوييم و آن كه در دل ماست خود ماست. خدا را هم براي خودمان مي خواهيم. اگر خدا هم بخواهيم براي خودمان. لفظاً مي ايستيم و نماز مي خوانيم: «إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مي گوييم ولي واقعاً عبادت، عبادت نفس است. «1»

گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشي نه در بند دوست

خلاف طريقت بود كاوليا تمنا كنند از خدا جز خدا (سعدي)

و اي خوشا به حال بنده اي كه پروردگارش را به خاطر خود او عبادت كند و خالص براي او شده باشد و به جز او منظورش نباشد و شهوت هاي دنيوي و مقامات اخروي را خريدار نباشد. «1»

غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است (حافظ)

8. عبادت تسليم محض خدا و عصيان محض غيرخداست. شهيد مطهري در اين زمينه سخن جالبي دارد:

در زبان عربي وقتي كه چيزي رام، نرم و مطيع بشود به طوري

كه هيچ گونه عصيان و تعدّي و مقاومتي نداشته باشد، اين حالت را «تعبّد» مي گويند ...

انسانِ عبد و معبّد، يعني كسي كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصياني ندارد. اين حالتي است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد ... كه در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگري اين حالت را نداشته باشد، بلكه نسبت به غيرخدا حالت عصيان و تمرّد داشته باشد. «2»

انسانِ عبد و معبّد، يعني كسي كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصياني ندارد. اين حالتي است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد ... كه در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگري اين حالت را نداشته باشد، بلكه نسبت به غيرخدا حالت عصيان و تمرّد داشته باشد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 142

آموزه ها و پيام ها:

1. هيچ كس را غير از خدا نپرستيد و تنها او را عبادت كنيد.

2. از غير خدا به طور مستقل كمك نخواهيد و تنها از او مدد بجوييد.

3. در دعا جمع گرا باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي ششم سوره ي حمد به راه مستقيم الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

6. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ

ما را به راه راست راه نمايي فرما.

نكته ها و اشاره ها:

1. در پنج آيه ي اول سوره ي حمد به توحيد و معاد پرداخته شد و

در اين آيه به هدايت «1» اشاره شده، كه يكي از ابعاد نبوّت و امامت است؛ بدين ترتيب، سوره ي حمد به اصول اساسي دين اشاره كرده است.

2. هدايت دو قسم است: تكويني و تشريعي؛ يعني گاهي خدا موجودات را با قوانيني كه در طبيعت قرار داده است، به سوي هدف اساسي خود رهنمون مي شود و رشد و تكامل مي بخشد كه اين «هدايت تكويني» است؛ و گاهي انسان ها را با فرستادن پيامبران و امامان راه نمايي مي كند كه اين «هدايت تشريعي» است.

سَرِ خُم باد سلامت كه به من راه نمود ساقي باده به كف جان من آگاه نمود (امام خميني)

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 143

3. در هر شبانه روز بارها از خدا مي خواهيم كه ما را هدايت كند؛ چرا كه از طرفي، هدايت داراي مراحل و درجاتي است «1» و راه تكامل انسان تا بي نهايت ادامه دارد؛ پس ما از خدا مي خواهيم كه درجه ي هدايت ما را بيش از پيش بيفزايد و از همين روست كه پيامبران و امامان نيز از خدا هدايت بيش تر مي طلبند.

و از طرف ديگر، ما انسان ها در معرض لغزش و انحراف هستيم، و به همين دليل بايد از خدا امداد وهدايت مستمر طلب كنيم. «2»

و در برخي از احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز به نكته ي دوم اشاره شده است. «3»

4. مراتب و مقامات هدايت،

از منظري ديگر، عبارت اند از:

1. هدايت به نور فطري؛

2. هدايت به نور قرآن؛

3. هدايت به نور اسلام؛

4. هدايت به نور شريعت؛

5. هدايت به نور ايمان؛

6. هدايت به نور يقين؛

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 144

7. هدايت به نور عرفان؛

8. هدايت به نور محبّت؛

9. هدايت به نور ولايت؛

10. هدايت به نور تجريد و توحيد؛

و براي هر يك، دو طرف افراط و تفريط و غلو و تقصير است. «1» 5. صراط مستقيم «2» در قرآن كريم، همان آيين خداپرستي و دين حق و پايبندي به دستورات خداست. «3» مفسران گاهي آن را به اسلام، قرآن، پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و آيين الهي تفسير كرده اند كه همگي به همان معناي دين الهي و جنبه هاي اعتقادي و عملي آن بازمي گردد. «4»

6. هر كسي در زندگي راهي را انتخاب مي كند، برخي راه هوس و شيطان و طاغوت ها و راه نياكان گمراه و بعضي راه خدا. قرآن مي خواهد ما بهترين وكوتاه ترين راه را انتخاب كنيم تا زودتر به هدف و سعادت برسيم و از راه حق

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 145

منحرف نشويم.

7. در احاديث اسلامي، «صراط مستقيم» به معناي راه پيامبران و ائمه عليهم السلام و امام علي عليه السلام و معرفت ايشان آمده است. «1»

البته اين گونه احاديث مصداق هاي كامل پويندگان راه مستقيم را بيان

مي كنند كه راه آنان همان راه خداپرستي و دين حق است، وگرنه مفهوم راه مستقيم در اين موارد منحصر نمي شود.

يك زماني صحبتي با اوليا بهتر از صد سال طاعت بي ريا (حافظ)

8. راه مستقيم از منظري ديگر:

الف) راه يابي مهم است:

عمده اين است كه انسان در آن راهي كه بايد سير بكند وارد بشود كه پيدا كردن راه، مشكل، ولي بعد از پيدا كردن، پيمودن آن آسان است. «2»

ب) نه شرقي، نه غربي، راه مستقيم الهي:

راه اسلام و خدا را طي كنيد كه صراط انسانيت است. راه همين است. راه مستقيم همين است. آن راهي كه شما در سوره ي حمد مي خوانيد ... كه صراط كمال است كه راه به خداست. سه راه هست، يك راه مستقيم و يك راه شرقي «مغضوب عليهم» و يك راه غربي «ضالين». «3»

ج) راه مستقيم در باطن دنيا:

راه مستقيم، منتهي به خدا مي شود، آن صراطي كه تا جهنّم

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 146

كشيده شده است، اگر مستقيم در اين عالم حركت كنيد، از آن صراط مستقيم رد مي شويد. جهنّم باطن دنياست. اگر مستقيم از اين راه رفتيد و طرف چپ يا طرف راست منحرف نشديد، از صراط در اين عالم هم مستقيم عبور مي كنيد. «1»

9. ويژگي هاي صراط مستقيم:

شهيد مطهري رحمه الله در اين زمينه چند نكته دارند:

الف) در ميان راه ها يكي، راه مستقيم

و شاهراه و راه سعادت و اختياري است؛ يعني راهي است كه انسان بايد آن را برگزيند.

ب) به دليل اين كه انسان آنچه برمي گزيند از نوع راه است، پس نوعي حركت و طي طريق به سوي مقصدي را برمي گزيند و به عبارت ديگر، مي خواهد به سوي كمال خود حركت كند.

ج) راه تكامل كشف كردني است نه اختراع كردني؛ بر خلاف نظريه ي اگزيستانسياليسم كه مدعي است هيچ راه و مقصدي وجود ندارد و انسان خود براي خود مقصد و ارزش و راه مي آفريند ....

از نظر قرآن، مقصد و راه و كمال بودنِ مقصد و ارزش بودنِ ارزش ها در متن خلقت و آفرينش هستي تعّين پيدا كرده و انسان بايد آنها را كشف كند.

د) راه مستقيم راهي است كه از اول جهت مشخص دارد، بر خلاف راه هاي غيرمستقيم.

ه) راه مستقيم هم چون راه هاي مكاني نيست كه قبلًا در خارج از وجود راه رونده جاده اي كشيده شده است و او بايد در آن جاده قدم بگذارد، بلكه در متن وجود راه رونده راهي به سوي كمال حقيقي او كه رسيدن به بارگاه قرب حق است وجود دارد؛ يعني در متن وجود انسان استعداد فطري براي رسيدن به كمال حقيقي وجود دارد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 147

و) انسان در عين اين كه مجهز به استعداد فطري است، نيازمند به راهنما و هادي است؛ چون هم چون موجودات ديگر نيست كه راهشان در طبيعت مشخص شده و هر كدام بيش از يك راه نمي توانند داشته باشند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. همواره

از خدا راه نمايي و هدايت بخواهيد.

2. به راه مستقيم برويد (و از راه هاي انحرافي پرهيز كنيد).

3. راه خدا، مستقيم، يعني كوتاه ترين راه است (و راه هاي انحرافي طولاني است). «2»

***

قرآن كريم در اين آيه ي سوره ي حمد به سه خط و راه متفاوت در زندگي بشر اشاره مي كند و مي فرمايد:

7. صِرَاطَ الَّذِينَ أَ نْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّآ لِّينَ

راه كساني كه به آنان نعمت دادي، (همان كساني كه) بر آنان خشم نشده است و [از] گمراهان نيستند.

نكته ها و اشاره ها:

1. كساني كه نعمت به آنان داده شده، چهار گروه اند: پيامبران، راست گويان، شهيدان و شايستگان. «3»

2. در مورد «گروهي كه خدا بر آنان خشم دارد»، مفسران قرآن چند ديدگاه دارند:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 148

برخي آنان را گمراهان لجوج يا منافقاني مي دانند كه با حق دشمني كردند و به آزار پيامبران پرداختند و مورد خشم و لعنت خدا در قرآن قرار گرفتند. «1»

برخي برآن اند كه مقصود، گمراهاني هستند كه اصرار بر گمراه كردن ديگران دارند.

و برخي گفته اند: مقصود يهوديان منحرف هستند كه به سختي در برابر اسلام ايستادند. در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز به اين مطلب اشاره شده است. «2»

3. در مورد «گمراهان» نيز مفسران گفته اند: مقصود، گمراهان عادي، يا گمراهاني كه درصدد گمراه ساختن ديگران نباشند و يا مسيحيان هستند.

همان طور كه در برخي

احاديث اهل بيت عليهم السلام به معناي اخير اشاره شده است. «3»

البته ممكن است مقصود آيه هر سه معنا باشد، ولي در هر صورت يهوديان و مسيحيان از مصداق هاي آيه هستند و مفهوم آيه منحصر در آنان نيست.

4. اين آيه سه خط را فرا راه انسان به تصوير مي كشد، تا انسان بتواند اين مسيرها و مسافران آن ها را شناسايي، و راه خويش را آگاهانه انتخاب كند؛ يا راه حق را بپويد و به نعمت الهي برسد، و يا راه باطل را برود و در برابر حق بايستد و به خشم خدا گرفتار شود و يا گمراه شود و در وادي سرگرداني بماند.

5. اين آيه علاوه بر روشن كردن خطوط سه گانه ي بشريّت، به الگوها و افرادي كه اين راه را رفته اند اشاره مي كند تا انسان زندگيِ زيباي نمونه هايي هم چون پيامبران، شهدا و شايستگان را مطالعه كند و در هر صبحگاه و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 149

شامگاه به ياد آنان باشد و در مسير آنان گام بردارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيوسته خط رهروان راه مستقيم و پيروان راه هاي انحرافي را مطالعه و خط خود را انتخاب كنيد.

2. از نيكانِ نعمت داده شده الگو بگيريد.

3. از كژراهه ها دوري گزينيد.

4. به راهي نرويد كه گرفتار خشم الهي شويد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 151

فصل سوم: سوره ي بقره «انديشه ي اسلامي، مردم شناسي، تاريخ شناسي، قانونمندي جامعه»

سيماي سوره ي بقره

شمارگان

شمارگان:

سوره ي بقره اولين سوره اي است كه در

مدينه بر پيامبر صلي الله عليه و آله فرود آمد و 286 آيه، 6221 كلمه «1» و 25500 حرف دارد.

نزول

نزول:

در ترتيب نزول سوره ها اين سوره هشتاد و ششمين سوره است، يعني بعد از سوره ي مطفّفين فرود آمد و در ترتيب فعلي قرآن، دومين سوره به شمار مي آيد.

نام ها

نام ها:

اين سوره فسطاط القرآن و سنام القرآن نيز ناميده شده است. نام گذاري اين سوره به «بقره» (گاو ماده) بدين مناسبت است كه در آيات 67- 73 آن، داستان گاو بني اسراييل آمده است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 154

فضايل

فضايل:

از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه هر كس سوره ي بقره را بخواند، درود و رحمت خدا شامل حال او مي شود و در خواندن بقره بركت و در ترك آن حسرت است. «1»

البته اين گونه ثواب ها و آثار براي كساني است كه اين سوره را بخوانند و در آن تفكر كنند و به آن عمل نمايند.

ويژگي ها

ويژگي ها:

اين سوره طولاني ترين سوره ي قرآن كريم است و حدود دو جزء و نيم از سي جزء قرآن را شامل مي شود و مهم ترين آيه ي آن «آية الكرسي»، يعني آيه ي 255 است «2» كه محتواي توحيدي خاصي دارد.

اهداف

اهداف:

اهداف عمده ي سوره ي بقره عبارت اند از:

1. بيان اصول عقايد و دلايل توحيد و معاد.

2. تقسيم بندي مردم در برابر هدايت و روشنگري قرآن، در سه گروه:

مؤمنان، كافران و منافقان.

3. بيان تاريخ پيامبران، به ويژه موسي عليه السلام و مناقشه ي آن حضرت با يهوديان در عقايد و كارهاي آنان.

4. بيان قوانين اسلام در عبادات و معاملات.

5. قانونمند كردن جامعه ي نوپاي اسلام در شهر مدينه و تنظيم روابط آنها با ملت هاي ديگر، مثل يهوديان و مسيحيان كه در جزيرة العرب حضور داشتند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 155

محورها و آموزه ها

عقايد

محورها و آموزه ها:

در اين سوره ي بزرگ قرآن آموزه ها و مطالب متنوعي مطرح شده است كه عبارت اند از:

الف) عقايد:

1. توحيد و خداشناسي از طريق مطالعه ي اسرار آفرينش (در آيات 258 و ...).

2. معاد و زندگي پس از مرگ، همراه با مثال هايي از زندگي ابراهيم عليه السلام و عزير عليه السلام (در آيات 259 و 260).

3. اعجاز قرآن و اهميت اين كتاب الهي (در آيات 23 و 24).

مطالب اخلاقي

ب) مطالب اخلاقي:

دعوت به سخنان شايسته و بخشش و دوري از منّت گذاري و اذيّت (در آيه ي 263).

داستان ها

ج) داستان ها:

1. عملكرد منافقان و كارشكني هاي آنان (در آيات 8- 20).

2. رفتار يهوديان در زمان موسي عليه السلام و موضع گيري ها و كارشكني هاي آنان در برابر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله (در آيات 51- 73).

3. تاريخ پيامبر بزرگ خدا، حضرت ابراهيم عليه السلام و بناي كعبه به دست او (در آيات 123- 133 و 158- 260).

4. گاو بني اسرائيل (در آيات 67- 73).

5. اصحاب السبت يا روز شنبه (در آيه ي 65).

6. عزير پيامبر عليه السلام و مرگ صد ساله ي او (در آيه ي 259).

7. آدم عليه السلام، فرشتگان و ابليس و سرپيچي او (در آيات 30- 38).

8. داود و طالوت و جالوت (در آيات 246- 251).

9. جنگ بدر (در آيات 217 و 218).

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 156

احكام و قوانين

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 156

د) احكام و قوانين:

نماز (در آيات 45 و 238 و ...)، روزه (در آيات 183- 187)، جهاد (در آيات 216- 218 و ...)، حج و عمره (در آيات 189 و 196- 203)، تغيير قبله (در آيات 143- 150)، ازدواج و طلاق (در آيات 227- 232) ازدواج با مشركين (در آيه ي 221)، تجارت و بدهكاري و طريق تنظيم سند مكتوب (در آيه ي 282 و ...)، وام دادن (در آيه ي 282 و ...)، قصاص (در آيات 178- 179)، ممنوعيت گوشت هاي حرام (در آيه ي 173)، قمار و شراب (در آيه ي 219) وصيت (در آيات 180- 182)، اعتكاف (در آيه ي 125)، اجتناب از تصرف ناروا در اموال مردم

(در آيه ي 188 و ...)، سفارش در مورد يتيمان (در آيه ي 220)، عادت ماهيانه ي زنان و احكام آن (در آيه ي 222)، رضاع و شير دادن به كودكان (در آيه ي 233)، سوگندها و كفاره ي مخالفت با آن (در آيه ي 224- 225 و ...)، انفاق در راه خدا (در آيات 215 و 270- 274 و ...)، رباخواري و مبارزه ي شديد با آن (در آيات 275- 279)، رهن و شرايط شهادت يا گواهي دادن (در آيات 282- 284 و ...).

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 157

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

سوره ي بقره با حروف مقطعه آغاز مي شود و مي فرمايد:

1. الم.

الف، لام، ميم.

نكته ها و اشاره ها:

1. حروف مقطعه همان حروف بريده ي الفباست كه در آغازِ 29 سوره آمده است. اين حروف از اسرار قرآن است و مفسران براي آنها تفسيرهاي متعددي بيان كرده اند كه برخي از آنها عبارت اند از:

- اين حروف اسم هر سوره است.

- اين حروف اسم هاي قرآن است.

- حروف مقطعه اشاره به اسم ها و صفات خدا يا اسم اعظم اوست.

- حروفي است كه خدا به آ نها قسم ياد كرده است.

- اشاره به بلاها و نعمت ها و عمر ملت هاست.

- مقصود از اين حروف آن است كه قرآن با آن كه معجزه است، از همين حروف معمولي ساخته شده ولي با اين حال كسي نمي تواند مثل آن بياورد.

- اين حروف به صورت كشيده خوانده مي شد تا كافراني كه در برابر پيامبر صلي الله عليه و آله سر و صدا مي كردند و مانع

سخن گفتن او مي شدند، ساكت شوند.

- اين حروف اشاره به مضمون سوره هاست؛ يعني سوره هايي كه حروف مقطعه ي مشابه دارند، داراي مضمون مشابه هستند.

- اين حروف، رمزي بين خدا و پيامبر او بوده كه ما درك نمي كنيم.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 158

عارفان كه جام حق نوشيده اند رازها دانسته و پوشيده اند

زان گونه پيام ها كه او پنهان داد يك ذرّه به صد هزار جان نتوان داد - اين حروف از متشابهات قرآن است كه كسي جز خدا معنا و تأويل نهايي آن را نمي داند. «1»

- اين حروف، براساس اعداد رياضي، با محتواي سوره در ارتباط است و سوره هايي كه اين حروف در آن ها به كار رفته، نقش اين حروف در آن ها زيادتر است. «2»

- خداوند با اين حروف نحوه ي شروع كار خودش را بيان مي فرمايد؛ يعني قول، سخن و انديشه در نظام هستي، بر ماده، جسم و طبيعت تقدم دارد. «3»

برخي از اين تفسيرها با احاديث اهل بيت عليهم السلام هماهنگ است «4» ولي جالب اين است بعد از 24 مورد از حروف مقطعه ي قرآن، بلافاصله از قرآن و عظمت آن سخن گفته شده است كه شايد اين

مطلب ارتباط بين آن دو را نشان مي دهد.

به هر حال اشكالي ندارد كه مقصود از حروف مقطعه ي قرآن چند مورد از موارد فوق باشد امّا اكثر اين ديدگاه ها دليل معتبري ندارد و برخي از آنها هم قابل ادغام با برخي ديگر است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 159

به هر حال به نظر مي رسد كه احتمال سوم، پنجم و ششم به واقع نزديك تر است و با احاديث اهل بيت عليهم السلام هماهنگي بيش تري دارد. «1»

آموزه و پيام ها

ب براى اشاره به دور به كار مى رود و به معناى «آن» است، در حالى كه قرآن نزديك است؛ اين به خاطر نشان دادن عظمت قرآن است كه گويى در نقطه اى دوردست و در اوج آسمان ها قرار گرفته است.

2. «كتاب» به معناى «نوشته شده» است و در اين جا مقصود، قرآن كريم است كه در صفحه ى علم الهى (لوح محفوظ) نوشته شده، يا منظور بخشى از آن است كه فرود آمده و نوشته شده يا آماده ى نوشته شدن است. «2»

3. «هدايت» و راه نمايى درجات و مراتبى دارد كه برخى براى همه ى مردم و برخى مخصوص مؤمنان، نيكوكاران و پارسايان است؛ «3» يعنى براى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 160

استفاده از برخى مراتب محتواى عالى قرآن نياز به زمينه سازى درونى است و افراد هواپرست و خودبين و متعصب يا لجوج نمى توانند از همه ى مراحل

هدايت قرآن استفاده كنند؛ همانند زمين شوره زارى كه نمى تواند از زلال باران استفاده كند و لاله بروياند.

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد كه دارالملك ايمان را مجرد يابد از غوغا

(سنائى)

4. قرآن هدايت گر است و نور هدايتش مى درخشد و اگر كسى اين نور را دريافت نكند، زمينه و آمادگى دريافت اين نور را نداشته و اشكال از خود اوست و گرنه چراغ نورافشان قرآن مشكل و بخلى در هدايت گرى ندارد.

جمال چهره ى جانان اگر خواهى كه بينى تو دو چشم سرت نابينا و چشم عقل بينا كن

5. «ريب» به معناى «توهّم درباره ى چيزى» است؛ «1» يعنى به كوچك ترين شكى كه ريشه در توهّمات انسان دارد، ريب گفته مى شود. اين تعبير مى رساند كه هيچ ترديدى در مورد قرآن وجود ندارد و آيات و مطالب قرآن خود شاهد راستى و عظمت و استحكام آن است و با گذشت زمان و پيش رفت علوم بشرى، درخشش آيات آن بيش تر مى شود.

6. چگونه در قرآن ترديدى نيست؟

شهيد مطهرى با طرح اين پرسش اين گونه پاسخ مى دهد:

ممكن است كسى در اصالت قرآن شك بكند، ولى تا هنگامى كه دور است، و همين كه با خود قرآن نزديك شد (يعنى قرآن را

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1،

ص: 161

خواند و فهميد و به آن عمل كرد)، ديگر شك نخواهد داشت.

قرآن يك كتاب نظرى صرف نيست، نظر و عمل در آن توأم است؛ پس مى خواهد بفرمايد: اى مردمى كه در قرآن شك داريد و حق داريد شك داشته باشيد، زيرا نه در قرآن نظر نموده و از نزديك آن را مطالعه كرده ايد و نه در عمل آزمايش نموده ايد، اگر شما با قرآن نزديك شويد و آن را لمس نماييد، ديگر در اصالت آن ترديدى نخواهيد داشت. «1»

7. «تقوا» در اصل به معناى حفظ خود از ضرر جسمى و روحى است «2» و از اين رو معناى خودنگه دارى و پارسايى دارد و «متقى» كسى است كه مواظب خويش باشد كه به دام گناه و كارهاى مضرّ نيفتد و در ميان اجتماع بماند ولى خود را گرفتار عذاب الهى ننمايد. «3» تقوا يك نيروى كنترل درونى است كه هم چون ترمز نيرومندى، ماشين وجود انسان را از تندروى و انحرافات حفظ مى كند.

و مراد از «متقين» در اين جا همان هايى هستند كه بر فطرت پاك اوليه باقى مانده اند و اگر كسى چنين باشد اين كتاب او را به سرمنزل مقصود راه نمايى مى كند. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن عظيم هم چون كتاب هاى ديگر نيست كه مورد شك و ترديد واقع شود.

2. مراتب عالى هدايت قرآن، مخصوص پارسايان است كه زمينه هاى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 162

استفاده از هدايت وحى را در خود فراهم ساخته اند.

3. اگر خواستار مراتب عالى هدايت هستيد، پارسا شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى سوم سوره ى بقره سه صفت پارسايان را برمى شمارد و مى فرمايد:

3. الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ

(همان) كسانى كه به (آنچه از حسّ) پوشيده، ايمان مى آورند و نماز را به پا مى دارند، و از آنچه كه روزى آنان كرده ايم (در راه خدا) مصرف مى كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم در آيات نخست سوره ى بقره مردم را به سه گروه تقسيم مى كند:

- از آيه ى سوم تا پنجم ويژگى هاى پارسايان را بيان مى كند؛

- در آيه ى ششم و هفتم حالات كافران را بيان مى كند؛

- و از آيه ى هشتم تا بيستم، حالات منافقانِ دورو را بيان مى كند.

اين آيات نوعى جريان شناسى اجتماعى است؛ يعنى جريان هاى عقيدتى و سياسى صحنه ى اجتماع را به صورت گروهى و با ويژگى هاى گروه آنان معرفى مى كند.

2. «غيب» به معناى چيزى است كه از حسّ پوشيده است؛ يعنى ماوراى محسوسات كه از ما پنهان است، «غيب» است و آنچه براى حواس ما قابل درك است، «شهود» است. «1»

بهترين نمونه ى غيب براى انسان، خود وجود انسان است؛ بدن ما براى خودمان محسوس است و از روان خود نيز آگاه هستيم

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 163

ولى نسبت به ديگران، روان آنها براى ما غيرمحسوس و غيب است ... انسان غيب ديگرى نيز دارد كه حتى بر خودش نيز مخفى است و آن را روان ناخودآگاه مى نامند. «1»

3.

ايمان به «غيب» معناى وسيعى دارد و شامل ايمان به خدا، وحى، معاد، فرشتگان و حتى امام غايب نيز مى شود؛ يعنى همه ى اين موارد از مصاديق غيب و پنهان هستند.

از اين روست كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام، «غيب» در اين آيه بر امام مهدى عليه السلام تطبيق شده است. «2»

4. ايمان به غيب انسان هاى مؤمن را از غير مؤمن جدا مى سازد. پارسايان و مؤمنينِ به غيب، مرزهاى ماده و محسوس را مى شكافند و ديد وسيع ترى پيدا مى كنند.

5. اگر ديد انسان محدود به ماديات و محسوسات نباشد و به غيب و خدا و معاد ايمان داشته باشد، بخشش، جانبازى و فداكارى مى كند و از اين كار خشنود هم مى شود؛ چرا كه به پاداش هاى معنوى و اخروى اميدوار است. امّا كسى كه ايمان به غيب ندارد از اين فضايل دور است و بخشش را از دست دادن ثروت مى داند.

6. ايمان به غيب، زمينه ساز ارتباط با خدا و به پاداشتن نماز است. نماز شست وشوى جان و فكر و عمل، در نهر جارىِ ياد خداست و كسى كه در برابر خدا تسليم شود و سجده كند، ديگر در برابر طاغوت ها و ستمگران سر تسليم فرود نمى آورد.

7. در اين آيه از «اقامه» ى نماز، نه «خواندن» نماز، سخن گفته شده است؛ يعنى پارسايان مؤمن، هم نماز مى خوانند و هم نماز را بر پا مى دارند و عامل

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 164

ترويج نماز در جامعه مى شوند. «1»

8. انفاق يعنى مصرف مال در راه

خدا؛ «2» آرى، پارسايانِ مؤمن، رابطه ى نزديكى با مردم دارند و از اموالشان در راه خدا به آنان انفاق مى نمايند.

9. نكته ى جالب آن است كه در اين آيه نمى گويد: «از اموال خودشان انفاق مى كنند» بلكه مى فرمايد: «از آنچه ما به آنان روزى داديم انفاق مى كنند»؛ تا نشان دهد كه اولًا، آنچه در دست آنهاست تفضّل الهى است و در حقيقت مال آنان نيست، پس، از مواهب الهى در راه خدا مى بخشند؛ و ثانياً، از هرچه روزى آنان شده، مثل مال، قدرت، آبرو، مقام، علم و تمام مواهب مادى و معنوى انفاق مى كنند.

رزق خود انفاق بر مسكين كنند ترك جان در راه شرع و دين كنند

10. در حديثى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه در مورد اين آيه فرمودند:

از علومى كه به آنان آموزش داده ايم، به ديگران مى آموزند و نشر مى دهند. «3»

11. «رزق» به معناى نعمت دايمى است كه براى ادامه ى زندگى، طبق نياز فرد به او داده مى شود «4» و رزقى كه خدا به كسى مى دهد از مال حلال است؛ چون قسمت او از حيات مادى است. اين آيه اشاره دارد به اين كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 165

بخشش ها را از نصيب خود كه حلال است بدهيد.

12. در اين آيه فعل ها به صورت مضارع به كار رفته است كه دلالت بر استمرار دارد؛ يعنى ايمان،

نماز و انفاقى خوب است كه مستمر باشد.

13. فلسفه ى انفاق:

انفاق فلسفه اش تنها پر شدن خلأها نمى باشد بلكه رابطه اى با «ساخته شدن» دارد. اين كه انسان چيزى داشته باشد و از خود جدا كند و مظهر رحمانيت پروردگار بشود، نقش بزرگى در ساختن انسان دارد ... فلسفه ى انفاق انسان سازى است؛ زيرا انسان ها در سايه ى گذشت ها، بخشش ها و ايثارها روحشان روح انسانى مى گردد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. هستى داراى دو بخش پنهان و پيداست و محسوس و غيرمحسوس دارد.

2. عقيده و عمل پارسايان ملازم يكديگر است.

3. آنچه شما مى بخشيد، در حقيقت از خداست كه در راه او مصرف مى كنيد.

4. اگر مى خواهيد پارسا شويد، ايمان به غيب، برپايى نماز و بخشش در راه خدا را فراموش نكنيد.

5. ارتباط با خدا را همراه با ارتباط با مردم حفظ مى كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهارم سوره ى بقره به دو ويژگى ديگر پارسايان اشاره مى كند و مى فرمايد:

4. وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 166

و كسانى كه به آنچه به سوى تو فرو فرستاده شده، و آنچه پيش از تو [بر پيامبران ] فرو فرستاده شده، ايمان مى آورند، و آنان به آخرت يقين دارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. پارسايان، همان گونه كه به قرآن ايمان دارند، به برنامه ها و كتاب هاى الهى پيامبران پيشين نيز ايمان دارند؛ يعنى پيامبران

را معلمان دانشگاه بشريت مى دانند كه هر كدام در يك رتبه و كلاس به آموزش بشر مشغول بوده اند، از اصول و برنامه ى واحدى پيروى مى كرده اند كه مرحله به مرحله بر آنان فرود مى آمده است و كامل ترين اين برنامه ها توسط پيامبر اسلام عرضه شده است و از اين روست كه دين اسلام آخرين حلقه ى تكاملى اديان الهى است.

2. پارسايان همان گونه كه به مبدأ غيبى جهان ايمان دارند، به فرجام هستى و معاد آن نيز يقين دارند؛ چرا كه مى دانند او جهان را بى هدف نيافريده است و جهان فرجامى حسابگرانه دارد.

3. اعتقاد به جاودانگى، مانع پوچ گرايى:

اعتقاد به جاودانگى از امتيازات مكتب هاى الهى است و چنين انديشه اى است كه مى تواند جهان را توجيه كند؛ زيرا لازمه ى مكتب هاى مادى كه به جاودانگى معتقد نيستند و انسان را هم چون حبابى مى دانند كه پس از تركيدن هيچ و فانى مى گردد، پوچى گرايى و بدبينى به هستى است. «1»

4. اعتقاد به معاد، انسان را در برابر مشكلات زندگى و مصيبت ها مقاوم، و به كارهاى نيك براى به دست آوردن پاداش تشويق مى كند و از گناه بازمى دارد؛ يعنى شخصى پارسا و خودنگه دار مى سازد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 167

هم گروهى بر هدايت از رب اند در حساب نفسِ خود، روز و شب اند

رستگاران اند آزاد از قيود فارغ از انديشه ى بود و نبود

آموزه ها و پيام ها:

1. ايمان به كتاب هاى آسمانى و معاد از نشانه هاى پارسايان است.

2. امت اسلام وارث تمام كتاب هايى است كه ريشه در وحى الهى دارند.

3. اگر مى خواهيد با تقوا شويد از ايمان به وحى و معاد غافل نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجم سوره ى بقره به دو ويژگى ديگر پارسايان اشاره مى كند و مى فرمايد:

5. أُولئِكَ عَلَى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

آنان از راه نمايى پروردگار خويش برخوردارند، و تنها آنان رستگارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «هدى» در اين آيه نكره آمده است، يعنى هدايتى كه از خدا به آنان مى رسد بس عظيم است و هم چون مركب راهوارى در اختيار آنهاست «1» كه با آن به سوى سعادت و رستگارى ره سپارند.

2. تنها راه رستگارى و پيروزى، راه پارسايان و خود نگه دارانى است كه به غيب، معاد و كتاب هاى آسمانى ايمان دارند و نماز را به پا مى دارند و انفاق مى كنند و هدايت الهى شامل حال آنان شده است. «2»

3. انسان مؤمن سختى ها را مى شكافد و به «فلاح» مى رسد؛ فلاح دنيوى همان پيروزى و سعادت، و فلاح اخروى همان سعادت و عزت و بقاى اخروى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 168

است. «1»

تانگردى رسته نبوى رستگار در هدايت نيست پايت استوار

4. از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده:

مواظب زيركى مؤمن باشيد، چرا كه او با نور الهى مى بيند. «2»

گوهر آدمى بر مثال آيينه است زنگ گرفته، تا آن زنگ بر روى دارد هيچ صورت در وى پديد نيايد، چون صيقل دادى همه ى صورت ها در آن پديد آيد. اين دل بنده ى مؤمن، تا كدورات معصيت بر آن است، از اسرار ملكوت هيچ چيز در آن پيدا نشود.

چون زنگ معاصى از آن باز شود، اسرار ملكوت و احوال غيبى در آن نمايان گردد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. پارسايانِ خود نگه دار مشمول هدايت عظيم الهى هستند.

2. تنها پارسايانِ خود نگه دارى كه به غيب و معاد و كتاب هاى آسمانى ايمان دارند و نماز به پا مى دارند و انفاق مى كنند و هدايت الهى شامل حالشان شده است، به پيروزى و رستگارى مى رسند.

3. اگر هدايت و رستگارى مى طلبيد صفات پارسايان را برگزينيد و در هر دو بعد نظرى و عملى (باورها و كردارهاى نيك) گام برداريد.

***

قرآن كريم در آيه ى ششم سوره ى بقره به صفت كافران سرسخت اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 169

6. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ

تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ

در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند، بر آنان يكسان است كه هشدارشان بدهى يا هشدارشان ندهى، ايمان نمى آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اوايل سوره ى بقره خطِّ مؤمنان پارسا، كافران و منافقان ترسيم شده است تا همگان با مطالعه ى حالات آنها، راه خود را برگزينند.

2. «كفر» در اصل به معناى پوشاندن است و به منكران و مخالفان توحيد و نبوت و معاد، چون حق را مى پوشانند، كافر گفته مى شود و در اصطلاح، به هر كسى كه اصول دين يا يكى از ضروريات آن را منكر شود، كافر گفته مى شود كه احكام خاصى بر آن مترتب است. «1»

3. اين آيه از كافران سرسخت و لجوجى سخن مى گويد كه حاضر نيستند حق را بپذيرند و هشدارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و قرآن براى آنان بى اثر است؛ از اين رو فرجام آنان عذاب دردناك است.

4. هر چند اين كافران لجوج حاضر به پذيرش حق نيستند، پيامبران آيات الهى را براى آنان مى خوانند و آنها را به سوى خدا دعوت مى كنند تا توده هاى گمراهى كه همراه آنان اند هدايت شوند و هر كسى كه حق را نپذيرفت، حجت بر او تمام شود و به خاطر مخالفت عملى با خدا مجازات گردد.

«كافر» اعم از «مشرك» است؛ يعنى هر كافرى مشرك نيست امّا هر مشركى كافر است.

5. اين آيه فقط از «هشدار» به كافران سخن گفته است، با اين كه پيامبران هم هشداردهنده اند و هم بشارتگر؛ شايد دليلش اين باشد كه معيار اساسى

تفسير قرآن مهر (ويژه

جوانان)، ج 1، ص: 170

براى تشخيص لجاجت كافران، واكنش آنان در برابر هشدارهاست، وگرنه همه ى انسان ها در مورد بشارت ها واكنش روحى مثبت نشان مى دهند.

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران (لجوج) تصميم خود را گرفته اند و تلاش براى نجات آنان بى ثمر است.

2. رهبران و مبلّغان وقت خود را صرف كافران لجوج نكنند.

***

قرآن كريم در آيه ى هفتم سوره ى بقره، به عدم درك حقايق توسط كافران و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

7. خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ

خدا بر دل هاى آنان و بر گوششان مهُر نهاده، و بر چشمانشان پرده ايست و عذاب بزرگى براى ايشان است.

نكته ها و اشاره ها:

1. كافران چشم و گوش معمولى دارند ولى سخنان حق را نمى شنوند و حقايق را نمى بينند، از اين رو دل آنان حقايق را درك نمى كند؛ يعنى ابزار شناخت حقيقت و حسّ تشخيص خود را از دست داده اند.

2. مقصود از «مُهر نهادن بر دل هاى كافران» آن است كه حسّ تشخيص و قدرت درك حقايق را از دست داده اند؛ يعنى دل آنان هم چون نامه ى سربسته اى است كه مُهر بر آن نهاده شده است و چيزى به آن داخل يا از آن خارج نمى شود.

البته اين تعبير براى كافرانى به كار مى رود كه بر اثر گناهان بسيار و لجاجت و دشمنى با حق نفوذناپذير شده، پذيرش قلبى خود را از دست داده اند و گوش آنها به ظاهر مى شنود، در نتيجه، حقيقت را درنمى يابند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 171

3. خدا به خاطر اعمال و رفتار كافران بر دل هايشان مُهر نهاده و حقايق را درك نمى كنند؛ يعنى آنها در اثر كفر، «1» تكبّر، ستمكارى و پيروى از هوس هاى سركش و لجاجت در برابر حق به اين مرحله رسيده اند؛ «2» پس آنها مجبور نيستند كه كافر بمانند و حقايق را درك نكنند و اگر مهر نهادن به خدا نسبت داده شده، به خاطر آن است كه خدا چنين تأثيراتى را در اين اعمال نهاده است.

4. «قلب» در قرآن به معناى بُعد دوم وجود انسان يا شخصيت واقعى او، يعنى روح به كار مى رود «3» و از آن جهت به آن قلب مى گويند كه كانون احساسات و عواطف است و زود منقلب مى شود. «4»

گفت پيغمبر كه دل هم چون پرى است در بيابانى اسير صرصرى است

(مولوى) «5»

البته واژه ى قلب گاهى به معناى جان و عقل و درك نيز به كار رفته است. «6»

5. برخى صاحب نظران برآن اند همان طور كه بين مغز و ادراكات انسانى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 172

رابطه است، بين قلب صنوبرى كه خون را به جريان مى اندازد، با قلبى كه كانون احساسات است رابطه ى تنگاتنگ وجود دارد؛ يعنى واكنش هاى عاطفى روح انسان، هم چون محبت، دشمنى، ترس، آرامش، شادى

و غم، در قلب صنوبرى تأثير مى گذارد. «1»

6. دل، درياى وجود انسان و احساس هستى است.

شهيد مطهرى رحمه الله در مورد «قلب» مى نويسند:

آنچه را دل مى ناميم عبارت است از احساسى بسيار عظيم و عميق كه در درون انسان وجود دارد و گاهى اسم آن را «احساس هستى» مى گذارند، يعنى احساسى از ارتباط انسان با هستى مطلق. «2»

انسان در عين اين كه موجودى واحد است، صدها و هزارها بُعد وجودى دارد. «من» انسانى عبارت است از مجموعه ى بسيارى انديشه ها، آرزوها، ترس ها، اميدها، عشق ها و ... اين ها در حكم رودها و نهرهايى هستند كه همه در يك مركز به هم مى پيوندند.

خود اين مركز، دريايى عميق و ژرف است كه هنوز هيچ بشر آگاهى ادعا نكرده كه توانسته است از اعماق اين دريا اطلاع پيدا كند. آنچه قرآن «دل» مى نامد عبارت است از واقعيت خود آن دريا كه همه ى آنچه ما روح مى ناميم، رشته ها و رودهايى است كه به اين دريا مى پيوندند، حتى خود عقل نيز يكى از رودهايى است كه به اين دريا متصل مى شود. «3»

7. ويژگى هاى قلب:

الف) قلب انسان مى تواند با تزكيه و تقوا به صفا و پاكى و روشنايى برسد و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 173

حق و باطل را متمايز ببيند. «1»

ب) كارهاى ناشايست قلب را تيره و منحرف مى سازد. «2»

ج) گاهى دل انسان در اثر نفاق و كفر و عصيان قساوت مى يابد «3» و بر آن قفل زده مى شود. «4»

دلم رميده شد و غافلم من درويش كه اين شكارى سرگشته را چه آمد پيش

(حافظ)

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران، درك و ديد و شنوايى حقيقى ندارند تا حقايق را بفهمند.

2. سزاى كفر و حق پوشى (و گناهان) از دست دادن ابزار شناخت و فرجام عذاب آلود است.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتم سوره ى بقره به دو گانگى دل و زبان منافقان اشاره مى كند و مى فرمايد:

8. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ

و برخى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: «به خدا و به روز بازپسين ايمان آورده ايم.» در حالى كه آنان مؤمن نيستند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 174

نكته ها و اشاره ها:

1. در اولين آيات سوره ى بقره، دو خطّ مؤمنانِ پارسا و كافران لجوج ترسيم شد و در اين آيه و آيات بعد، خطّ منافقان ترسيم مى شود تا هر كس بتواند راه خود را آگاهانه انتخاب كند.

2. در يك مقطع تاريخى از اسلام و به ويژه در مدينه كه مسلمانان قدرت يافتند، گروهى پيدا شده بودند كه نه با اخلاص ايمان مى آوردند و نه قدرت و جرأت مخالفت داشتند، و از اين رو، ظاهراً مسلمان مى شدند، امّا در باطن كافر بودند.

3. منافقان افرادى دو چهره بودند كه با نفوذ در ميان صفوف مسلمانان

خطر بزرگى براى اسلام به شمار مى آمدند؛ از اين رو قرآن با اين پديده ى شوم برخورد مى كند و نشانه هاى منافقان را به دقت برمى شمارد تا در طول تاريخ و در هر عصر شناخته شوند و نقشه ى شوم آنها خنثى گردد.

4. رابطه ى تمدن و نفاق:

انسان هر چه از نظر تمدن پيش مى رود، قدرت نفاق بيش ترى مى يابد؛ پس هزار سال قبل يك صدم نفاق بشر امروز را نداشته است. بسيارى از الفاظى كه امروز رايج است الفاظ منافقانه است؛ مثل كلمه ى «استعمار». «1»

استعمار، در اصل به معناى آبادانى زمين است ولى به معناى تسلط بر ملت ها به كار مى رود و نيز واژه هاى «دفاع از حقوق بشر، آزادى، دموكراسى و ...» گاهى منافقانه به كار مى روند.

5. ايمان امرى قلبى است و مرحله اى بالاتر از اسلام است. اسلام همان شهادت به يگانگى خدا و نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله است، امّا در مرحله ى ايمان،

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 175

شخص عملًا از دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى مى كند. «1»

6. چهره اى ديگر از نفاق:

بدان اى عزيز! كه يكى از مراتب نفاق و دورويى و دو زبانى، نفاق با خداوند متعال و دورويى كردن با مالك الملوك و ولىّ النعم (: صاحب نعمت ها) است كه ما در اين عالم مبتلاى به آن هستيم و ازآن غافليم، ....

اين دو رويى چنان است كه من و تو در تمام مدّت عمر، اظهار كلمه ى توحيد و دعوى اسلام و ايمان، بلكه محبت

و محبوبيّت مى كنيم. ... اى مدّعى ايمان و خضوع قلب! اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعوايت است، چه شده است كه براى اهل دنيا اين قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را مى كنى؟ جز اين است كه آنها را مؤثر در اين عالم مى دانى و اراده ى آنها را نافذ و زر و زور را مؤثر مى دانى؟ چيزى را كه كاركن در اين عالَم نمى دانى، اراده ى حقّ تعالاست .... پس تو نيز از زمره ى مؤمنانْ خارج و در سلك منافقان و دوزبانان محشورى. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان دو چهره اند و زبان و دل آنها يكسان نيست.

2. منافقان را از دورنگى آنان بشناسيد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 176

3. مواظب خطر نفاق در جامعه باشيد؛ كه هر كسى در جامعه ى اسلامى، خودى به شمار نمى آيد.

***

قرآن كريم در آيه ى نهم سوره ى بقره به خود فريبى منافقان اشاره مى كند و مى فرمايد:

9. يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ

با خدا و كسانى كه ايمان آورده اند، نيرنگ مى بازند، در حالى كه جز برخودشان نيرنگ نمى زنند و (با درك حسّى) متوجه نمى شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به مطلب روان شناختى «خود فريبى» اشاره دارد. آنان مى پندارند كه با نيرنگ و اظهار ايمان دروغين، خدا و مؤمنان را فريب مى دهند، در حالى كه با اين كار

به سوى گمراهى مى روند و خود را از سعادت دنيا و آخرت محروم مى سازند؛ پس خودشان زيان مى كنند و فريب مى خورند؛ هم چون بيمارى كه نسخه ى پزشك را مخفيانه دور مى اندازد و مى پندارد كه پزشك را فريب داده است، در حالى كه با خود نيرنگ كرده است.

2. برخى مطالب، فراحسّى اند و يا به سختى با حواس درك مى شوند؛ هم چون امور معنوى و روان شناختى كه انسان به سادگى متوجه آنها نمى شود. در اين آيه اشاره شده است كه منافقان متوجه نمى شوند كه خودشان را فريب مى دهند (نه خدا و مؤمنان را)، چرا كه اين مطلب با دقت حسّى قابل درك نيست، در حالى كه قلمرو ديد منافقان مطالب حسّى است. «1»

3. هيچ كس نمى تواند خدا را فريب دهد؛ چرا كه او از آشكار و نهان آگاه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 177

پس مقصود از نيرنگ با خدا، همان نيرنگ با پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان است و گويا نيرنگ با مؤمنان نيرنگ با خداست و اين تعبير براى احترام به مؤمنان و دفاع خدا از آنان است كه خود را در صف آنها قرار مى دهد. «1»

البته اين احتمال نيز هست كه مقصود از نيرنگ با خدا، خدعه به احكام خدا و دين او باشد. «2»

4. يكى از نشانه هاى روان شناختى منافقان آن است كه خود را زيرك مى دانند و مى پندارند كه خدا و مؤمنان را فريب داده اند.

5. نتيجه ى نيرنگ بازى با حقيقت، فريب دادن خود است:

هيچ گاه حقيقت و واقعيت را

نمى شود فريب داد و هر كس كه به فكر فريب دادن حقايق بيفتد، در واقع خودش را فريب داده است. طبيب را مى شود فريب داد اما طب را نمى شود فريب داد ....

در اين جا نيز مسلمانان را مى توان گول زد و با آنها از در نيرنگ وارد شد ولى هيچ گاه به خداوند كه عين حق و حقيقت است نمى توان نيرنگ زد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان خودفريب و ناآگاه اند.

2. كسانى كه با خدا و مؤمنان نيرنگ مى بازند، گرفتار خودفريبى شده اند.

3. منافقان را از نيرنگ بازى آنان بشناسيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 178

قرآن كريم در آيه ى دهم سوره ى بقره به بيماردلى منافقان و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

10. فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ

در دل هاى آنان [نوعى ] بيمارى است، و خدا بر بيمارى آنان افزوده، و به خاطر دروغگويىِ هميشگى آنان، عذاب دردناكى بر ايشان است.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه نفاق را نوعى بيمارى مى داند؛ چرا كه انسان سالم يك چهره بيش تر ندارد و دل و زبان و روح و جسم او هماهنگ و مكمل يك ديگرند، امّا انسان منافق گرفتار دوگانگى جسم و روح و دل و زبان است و از اين رو، نوعى تضاد و ناهماهنگى بر شخصيت او حاكم است.

2. از منظر آيات، بيمارى ها دو گونه اند: بيماريهاى جسمى

و بيمارى هاى روحى- روانى؛ و از آن جا كه بيمارى هاى روحى- روانى مهم ترند، قرآن بر آنان تأكيد مى كند و گاهى راه معالجه ى آنها را نشان مى دهد؛ «1» چرا كه هدف اصلى دين، سالم سازى شخصيت و روح و بهداشت روان انسان است هر چند به بيمارى هاى جسمى نيز اهميت مى دهد و دستوراتى در اين باره دارد. «2»

3. مقصود از «قلب» در اين آيه، همان نفس و روح انسان است كه كانون احساسات و عواطف اوست.

چند حسّى هست جز اين چند حسّ آن چو زرِّ سرخ و اين حس ها چو مس

(مولوى)

4. جمله ى «فَزادَهُم اللَّه مَرَضاً» يا نفرين است، يعنى: «خدا بر بيمارى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 179

آنان بيفزايد.» «1» و يا خبرى است، «2» يعنى هر كس خود را آلوده ى بيمارى نفاق كرد و در آن مسير پيش رفت، خدا وسايل گمراهى و بيمارى را در اختيارش مى گذارد تا بيمارى اش افزون گردد، هم چنان كه به ره پويان هدايت كمك مى كند. «3»

5. سرمايه ى اصلى منافقان، دروغ است و به خاطر همين دروغ گويىِ مستمر، گرفتار عذاب دردناكى مى شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. نفاق نوعى بيمارى است كه در دل انسان پيشرفت مى كند.

2. كيفر دروغ گويى، عذاب دردناك است.

3. منافقان را از دروغ گويى آنان بشناسيد.

***

قرآن كريم در آيه ى يازدهم و دوازدهم سوره ى بقره به نشانه ى ديگرى از منافقان، يعنى فريب وجدان و ادعاى اصلاح طلبى اشاره كرده، مى فرمايد:

11. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَاتُفْسِدُوا فِيْ الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ

و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد مكنيد؛» مى گويند: «ما فقط اصلاح گريم.»

12. أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لَا يَشْعُرُونَ

آگاه باشيد كه آنان فقط فسادگرند وليكن (با درك حسّى) متوجه نمى شوند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 180

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به يكى از نشانه هاى منافقان، يعنى فريب وجدان و ادعاى اصلاح طلبى «1» اشاره شده است.

گاهى منحرفان و آلودگان براى رهايى از سرزنش وجدان خويش، آن را فريب مى دهند و كارهاى زشت خود را با عناوين زيبا توجيه مى كنند و كم كم باور مى كنند كه اين اعمال زشت نيست بلكه نوعى اصلاح گرى است و در نتيجه، با خيالى آسوده به اعمال خلاف خود ادامه مى دهند؛ همان طور كه سران آمريكا، بمباران هيروشيما و ناكازاكى و كشتار حدود دويست هزار انسان بى گناه را، با عنوان كمك به صلح جهانى توجيه كردند و يا اشغال عراق و افغانستان را كمك به دموكراسى معرفى مى كنند.

2. در عصر ما استعمارگران غربى، منافقان را كه عوامل سازمان يافته ى آنان هستند و كشورهاى اسلامى را به سوى فساد و انحطاط سوق مى دهند، اصلاح طلب معرفى مى كنند و از آنان حمايت مى نمايند، به طورى كه كم كم خودشان باور مى كنند كه اصلاح طلب اند، در حالى كه فسادگرند و خود متوجّه نيستند.

3. قرآن كريم

بارها مسلمانان را به اصلاح خويش و جامعه فرا مى خواند و اصلاح طلبى را وظيفه ى اسلامى مؤمنان معرفى مى كند. «2»

پس اصلاح طلبان واقعى مؤمنان هستند، امّا منافقان براى پوشاندن فسادگرى خود، از اين عنوان زيبا سوء استفاده مى كنند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 181

آموزه ها و پيام ها:

1. نفاق عامل فساد در جامعه است.

2. منافقان گرفتار فريب وجدان شده اند.

3. منافقان را از انحصارطلبى و ادعاى اصلاح طلبى كاذب بشناسيد. «1»

***

قرآن كريم در آيه ى سيزدهم سوره ى بقره، به يكى ديگر از نشانه هاى منافقان و كم خردى آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

13. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لَا يَعْلَمُونَ

و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانگونه كه مردم ايمان آورند [شما هم ] ايمان آوريد.» مى گويند: «آيا همان گونه كه سبك سران ايمان آوردند، ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد كه فقط آنان سبك سرند و ليكن نمى دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از نشانه هاى منافقان، ادعاى خرد و هوش است و مؤمنان حق طلب را به سفاهت و ساده لوحى و سبك مغزى متهم مى سازند.

چون خدا خواهد كه پرده ى كَس دَرد ميلش اندر طعنه ى پاكان بَرد

(مولوى)

2. منافقان، كم خرد و سفيه هستند؛ چرا كه

نيروى خود را در راه شيطنت

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 182

و تخريب و دورويى به كار مى برند و خود را گرفتار بيمارى نفاق در دنيا و عذاب دردناك آخرت مى كنند.

از سبك مغزى، بشر چون سنگ پيش پا شود

3. منافقان دو مشكل دارند: يكى كم خردى و ديگرى عدم آگاهى؛ يعنى، به نوعى، گرفتار جهل مركب هستند، بدين معنا كه خود را باهوش و زرنگ و عاقل مى پندارند، در حالى كه كم خرد و سفيه هستند. «1»

به عبارت ديگر، آنان تصوّر صحيحى از شخصيت خود ندارند و گرفتار خودبرتربينى كاذب شده اند، كه يك مشكل روانى است.

4. از اين آيه استفاده مى شود كه اگر كسى تبليغات منفى و بدگويى كرد، مى توان به همان اندازه مقابله به مثل كرد، البته در تبليغاتِ ما نبايد سخنان خلاف واقع باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. يكى از نشانه هاى منافقان، تحقير مؤمنان است؛ آنها را از اين نشانه بشناسيد.

2. نفاق از كم خردى سرچشمه مى گيرد.

3. خدا از مؤمنان دفاع مى كند.

***

قرآن كريم در آيه ى چهاردهم سوره ى بقره به دو چهره گى منافقان و كارهاى ريشخندآميز آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

14. وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا

نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 183

و هنگامى كه كسانى را كه ايمان آورده اند ملاقات كنند، مى گويند: «ايمان آورديم.» و هنگامى كه با شيطان (صفت) هاى خود خلوت كنند، مى گويند:

«در حقيقت ما با شماييم ما [آنان را] فقط ريشخند مى كنيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از نشانه هاى منافقان دو چهره داشتن آنهاست، يعنى منافق دو شخصيت دارد و در هر جمعيتى كه قرار مى گيرد هم رنگ آنان مى شود و طبق مذاق و خوشايند آنان سخن مى گويد؛ بنابراين، مسلمانان نبايد فريب چرب زبانى منافقان را بخورند.

2. مقصود از شياطين در اين جا همان رؤسا و رهبران شيطان صفت منافقان است كه پشت صحنه قرار دارند و منافقان را هدايت مى كنند. «1»

3. منافقان جلسات سرّى دارند و سخن دل خود را در انجمن هاى پنهان مى زنند؛ يعنى گروه هاى زيرزمينى و خانه هاى تيمى تشكيل مى دهند تا عليه مؤمنان توطئه كنند.

ناريان مر ناريان را جاذب اند نوريان مر نوريان را طالب اند

(مولوى)

4. منافقان با تظاهر به اسلام، جامعه ى ايمانى و مسلمانان را استهزا مى كنند و در دل به آنان مى خندند و اين مطلب را در جلسات سرّى بيان مى كنند؛ يعنى دل و زبان آنها يكى نيست و هدف ديگرى در پشت كردار و گفتارشان نهفته است كه بايد با زيركى كشف گردد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 184

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان را از دو چهره بودنشان بشناسيد.

2. فريب ايمان ظاهرى منافقان را مخوريد كه آنان در حقيقت ايمان ندارند بلكه شما را ريشخند مى كنند.

3. رهبران منافقان، افرادى شيطان صفت اند.

4. منافقان جلسات سرّى دارند و در آن عليه مؤمنان سخن مى گويند (و توطئه مى كنند، پس مراقب توطئه هاى آنان باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ى پانزدهم سوره ى بقره به كيفر كارهاى ريشخندآميز منافقان و سرگردانى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

15. اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ

خدا آنان را ريشخند مى كند، و آنان را در حالى كه در طغيانشان سرگردان مى شوند فرو مى گذارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اعمال انسان كنشى است كه واكنش متناسب با خود را دارد و كيفر الهى نيز متناسب با گناه افراد است. منافقى كه مؤمنان را ريشخند مى كند، مورد تمسخر قرار مى گيرد تا كيفرى متناسب با جرم خويش ببيند.

اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوى ما آيد نداها را صدا

(مولوى)

2. مى دانيم كه خدا از افعال قبيح منزه است و ريشخند كردن از افعال قبيح است، پس مقصود از اين كه «خدا منافقان را ريشخند مى كند» چيست؟

از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه منظور آن است كه منافقان مجازاتى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 185

متناسب با ريشخند خويش مى بينند. «1»

اين احتمال نيز وجود دارد كه رها كردن منافقان در طغيان و سرگردانى، ريشخند خدا نسبت به آنان باشد. «2»

3. يكى از مجازات هاى الهى آن است كه افراد سركش را رها مى كند و به آنان مهلت مى دهد تا گناه بيش ترى مرتكب شوند و مستحق مجازات سخت ترى گردند. منافقان نيز به خاطر كردار ناپسندشان گرفتار اين نوع مجازات شده اند.

4. رها كردن گناهكاران لجوج و مهلت دادن به آنان امرى مستمر است «3» كه موجب افزايش گناه و سرگردانى آنان مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا مدافع مؤمنان است و ريشخندكنندگان آنان را كيفر مى دهد.

2. مهلت دادن و رهاكردن سركشان نوعى مجازات (و ريشخند) آنان است.

3. منافقان افرادى سركش و سرگردان اند و اين حالات آنان ادامه مى يابد.

4. مجازات الهى متناسب و همگون با جرم خلافكاران است و ريشخندكنندگان را به ريشخند مى گيرد.

5. خلافكاران را متناسب با جرمشان مجازات كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 186

قرآن كريم در آيه ى شانزدهم سوره ى بقره به زيانكارى و گمراهى منافقان اشاره مى كند و مى فرمايد:

16. أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ

آنان كسانى هستند كه «گمراهى» را با «راهنمايى» مبادله كردند، پس داد و ستدشان سودى

نكرد و ره يافته نبودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم زندگى دنيا را به بازارى تشبيه مى كند كه مردم در آن به خريد و فروش مشغول اند؛ آنان سرمايه هاى وجودى خود، هم چون عقل، فطرت، استعدادها و نيروهاى جسمى و روحى را مى فروشند و در برابر كالاهايى هم چون هدايت و سعادت يا گمراهى و شقاوت مى خرند.

2. منافقان در بازار دنيا سرمايه هاى وجودى خود را از دست مى دهند و در برابر آن گمراهى به دست مى آورند، از اين رو، زيان مى كنند. منافقان صدر اسلام مى خواستند با هزينه كردن سرمايه هاى مادى و معنوى خود، به اسلام و مسلمانان ضربه بزنند ولى نه تنها موفق نشدند بلكه سرمايه هاى خود را نيز از دست دادند و زيان كردند.

اكنون نيز منافقان و مخالفان اسلام، همان راه را مى روند وهمان سرنوشت را دارند.

3. در تجارت خانه ى دنيا، سود واقعى همان هدايت يافتن، و زيان واقعى همان گمراه شدن است؛ چرا كه اگر كسى خط راستين و صحيح را پيدا كند، دير يا زود به مقصد مى رسد، اما اگر كسى مسير را گم كند و به كژراهه برود، هيچ گاه به مقصد نمى رسد.

4. در برخى آيات قرآن، تجارت نجات بخش اين گونه معرفى شده است:

اى مؤمنان! آيا شما را به تجارتى راه نمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى بخشد (و به سود وسعادت برساند)؟ به خدا و پيامبرش ايمان آوريد و در راه خدا با اموال و جان هايتان جهاد

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 187

كنيد. «1»

5. ريشه ى كژروى منافقان در ناآگاهى آنهاست.

«2» آنان سود و زيان خود را نشناخته و ره يافته نشده اند از اين رو در بازار دنيا، بهاى هدايت را مى پردازند و در عوض كالاى زيانبارى هم چون گمراهى را مى خرند.

بفروخته دين به دنيا از بى خبرى يوسف كه بر ده درم فروشى چه خرى

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان خريدار «گمراهى» اند و آن كالاى ناچيز را به بهاى وافر «هدايت» مى خرند (پس مراقب باشيد شما اين گونه عمل نكنيد).

2. دنيا بازار است (كه برخى در آن سود مى برند و برخى زيان مى بينند؛ تا شما چه كنيد!).

3. منافقان در بازار دنيا زيان مى كنند (سرمايه هاى وجودى خود را از دست مى دهند؛ پس، از سرنوشت آنان عبرت آموزيد.)

4. به دنيا هم چون بازار بنگريد و مراقب باشيد كه زيان نكنيد (سرمايه ى وجودى خود را به بهاى اندك نفروشيد).

***

قرآن كريم در آيات هفدهم و هجدهم سوره ى بقره با يك مثال جالب، حالات منافقان را به تصوير مى كشد و مى فرمايد:

17. مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَايُبْصِرُونَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 188

مثال آنان همانند مثال كسانى است كه آتشى افروختند و هنگامى كه (آتش) پيرامونشان را روشن ساخت، خدا نورشان را

برد، و در تاريكى ها رهايشان كرد در حالى كه نمى بينند.

18. صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَايَرْجِعُونَ

[آنان ] ناشنوا، گنگ [و] نابينايند و آنان (از راه خطا) باز نمى گردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از روش هاى تربيتى قرآن آن است كه براى بيان حقايق از مثال هاى جالب و گويا استفاده مى كند؛ يعنى مطالب معنوى و معقول را به صورت محسوس بيان مى كند تا مردم بهتر و زودتر حقايق را بفهمند.

2. در اين آيات حالات منافقانى بيان مى شود كه نخست ايمان آوردند و از نور الهى استفاده ى مختصرى كردند ولى ايمانشان پابرجا نبود و به زودى به كژراهه رفتند و منافق شدند؛ «1» از اين رو خدا آنها را در تاريكى هاى جهل و كفر و شرك و نفاق رها كرد و توفيق ايمان راستين را از دست دادند.

3. در اين آيات بيان شده كه منافقان، براى رسيدن به نور، از نار و آتش استفاده كردند، آتشى كه دود و خاكستر دارد و خالص نيست؛ در حالى كه مؤمنان از نور خالص ايمان بهره مى برند.

4. مقصود از نورى كه اطراف منافقان را به طور موقت روشن مى سازد چيست؟

برخى مفسران برآن اند كه اين نور همان فروغ وجدان و فطرت آنهاست و يا نور ايمانِ نخستين آنهاست كه بر اثر تقليد كوركورانه و تعصب و لجاجت، پرده هاى ظلمانى بر آن مى افتد و بى فروغ مى شود. «2» آرى تلاش هاى منافقان

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 189

براى روشن كردن راه و رسيدن به مقصود بى ثمر ونافرجام است. «1»

5. منافقان مانند همه ى

انسان هاى ديگر چشم و گوش و زبان طبيعى دارند، در حالى كه در اين آيات آنان ناشنوا، نابينا و گنگ معرفى شدند؛ اين مطلب اشاره به آن است كه پرده هاى ظلمانى جهل، تعصب، تقليد و كفر بر چشم و گوش آنها سايه افكنده، به طورى كه ابزارهاى شناخت آنان كارآمد نيست و حقايق را درك نمى كنند و به بن بست معرفتى رسيده اند؛ از اين رو باز نمى گردند. آرى، گويا آنان اصلًا حقايق را نمى بينند و نمى شنوند و حتى حقايق را بر زبان جارى نمى كنند، به طورى كه گويا گنگ هستند.

چشم باز و گوش باز و اين عَمى ! حيرتم از چشم بندىِ خدا

(مولوى)

6. در اين آيات واژه ى «نور» مفرد، ولى واژه ى «ظلمات» جمع آمده و در آيات ديگر قرآن نيز چنين است؛ شايد به اين دليل كه راه راست و منبع نور و هدف يكى است، اما راه هاى انحرافى هم چون شرك، كفر، تعصب، جهل و گناه، متعدد است.

7. مقصود از اين كه خدا نور منافقان را از بين مى برد آن است كه منافقان در اثر كردار ناپسند و دورويى و كفر باطنى خودشان، توفيق هاى خود را از دست مى دهند و نمى توانند از نور الهى بهره ى كافى ببرند؛ يعنى خدا به آنان كمك نمى كند و آنها را رها مى سازد. البته اين به معناى جبر نيست، چرا كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)،

ج 1، ص: 190

آنان خودشان اين راه را انتخاب كرده اند و اين از دست دادن توفيق نتيجه ى كارهاى منافقانه ى خودشان است. آرى، يكى ازعذاب هاى الهى آن است كه افراد منحرف و لجوج را به حال خود رها مى كند تا در تاريكى ها سرگردان بمانند.

چون كه بد كردى ز بد ايمن مباش زآن كه تخم است و بروياند خداش

آموزه ها و پيام ها:

1. براى بيان حقايق از مثال هاى گويا و محسوس استفاده كنيد.

2. تلاش هاى منافقان نافرجام است.

3. نفاق مانع استفاده ى مستمر از نور الهى است.

4. خدا به منافقان امدادرسانى نمى كند و آنان را رها مى سازد.

5. راه هاى انحراف و ظلمت زياد است، اما نور الهى يكى است.

6. يكى از نشانه هاى منافقان ناكارآمدى ابزارهاى شناخت و بن بست معرفتى آنان است.

7. منافقان اهل بازگشت و بيان كردن حقايق نيستند.

***

قرآن كريم در آيات نوزدهم و بيستم سوره ى بقره با مثال ديگرى به درماندگى و هراس منافقان اشاره مى كند و مى فرمايد:

19. أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ

يا هم چون (گرفتاران در) رگبارى از آسمان كه در آن تاريكى ها و رعد و برق است؛ بر اثر (صداى) آذرخش ها از بيم مرگ، انگشتانشان را در گوش هاى خود مى گذارند و خدا بر كافران احاطه دارد.

20. يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ

شَاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 191

نزديك است كه برق، چشمانشان را بگيرد؛ هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند؛ و هنگامى كه بر آنان تاريك شود، مى ايستند. و اگر (بر فرض) خدا مى خواست، حتماً گوش آنان و چشم هايشان را [از بين ] مى برد، [چرا] كه خدا بر هر چيز تواناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات نيز قرآن با استفاده از روش تربيتى تشبيه و مثال، حالات منافقان را به كسى تشبيه كرده كه در شبى تاريك در بيابانى پر خطر قرار گرفته است و باران و رعد و برق ضربات خود را هم چون شلاقى بر پيكر او وارد مى سازند؛ او چهره ى وحشتناك مرگ را در برابر خود مى بيند و غرش صاعقه ها بر وحشت او مى افزايد، به طورى كه انگشتان خود را در گوش هاى خويش قرار مى دهد تا حداقل صداى غرش رعد و برق را نشنود؛ او هيچ پناهگاهى ندارد اما هرگاه صاعقه راه او را روشن مى سازد چند گامى به جلو مى رود ولى به زودى همه جا تاريك مى شود و او از حركت بازمى ايستد و بار ديگر درحيرت و وحشت فرو مى رود؛ آرى، حالت منافقان در دنيا اين گونه است.

2. منافقان در ميان سيل خروشان مؤمنان قرار گرفته اند و صاعقه هاى نزول آيات الهى، جهاد مسلمانان و مجازات هاى الهى بر سر آنان فرو مى ريزد و نور آيات الهى و پيشرفت سريع اسلام چشم آنان را مى زند و گاهى انديشه

و فطرت آنان را بيدار مى كند و چند گامى به پيش مى آيند، اما اين حركت استمرار نمى يابد و به زودى به تاريكى كفر و نفاق خود بازمى گردند.

3. در اين آيات فضا و محيط منافقان به تصوير كشيده شده است. آرى، منافقان صدر اسلام، در شهر مدينه، در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله، در وحشت و سرگردانى بودند و لحن كوبنده ى آيات، هم چون صاعقه بر سر آنان فرود مى آمد و هر لحظه احتمال مى دادند كه دستور مجازات يا اخراج آنان از

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 192

مدينه صادر شود.

آرى، سرنوشت منافقان در جوامع اسلامى در طول تاريخ همين گونه است. همان طور كه در عصر خودمان شاهد سرگردانى و آوارگى و ترس آنان هستيم.

4. در اين آيات، بيان شده كه خدا بر هر چيزى تواناست و قدرت او حد و مرز و مكان و زمان ندارد؛ از اين رو، او بر همه چيز، از جمله كافران، تسلّط و احاطه دارد، به طورى كه مى تواند فرمان نابودى چشم و گوش آنان را صادر كند، چرا كه همه ى وجود، جان و اعضاى مردم از خدا و به دست خداست.

5. رعد و برق دو پديده ى طبيعى است كه در اثر برخورد توده هاى ابر پيدا مى شود. هنگامى كه ابرهايى با بار مثبت به ابرهايى با بار منفى برخورد مى كنند، جرقه ها و صاعقه هايى توليد مى شوند كه به آنها برق گفته مى شود و اين صاعقه ها به هر چيزى كه برخورد كنند آن را مى سوزانند و نابود مى كنند.

خطر

اين صاعقه ها در بيابان هايى كه ساختمان و درخت ندارد براى انسان شديدتر است. صداى مهيب حاصل از برخورد ابرها و توليد صاعقه ها، رعد ناميده مى شود كه گاهى بسيار وحشتناك است.

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان در جامعه ى اسلامى درمانده و هراسناك اند.

2. منافقان از مرگ خود و حوادث اطراف خويش سخت بيمناك اند.

3. منافقان تحت قدرت الهى هستند (و راه گريزى ندارند).

4. حركت هاى منافقان نافرجام و ناپايدار است.

5. براى نشان دادن حالات افراد، از مثال هاى ملموس استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 193

مقايسه ى ويژگى هاى پارسايان، كافران و منافقان

پارسايان منافقان كافران خود نگه دارى خود فريبى حق پوشى هدايت پذيرى هدايت نايافتگى هدايت ناپذيرى غيب باورى دو چهره بودن (بى ايمانى درونى و تظاهر به ايمان در برون) بى ايمانى ارتباط با خدا (نماز) فسادگرى بخشش به خلق نيرنگ بازى قرآن باورى تكذيب گرى ايمان به كتاب هاى آسمانى ادعاى اصلاح گرى معادباورى سرگردانى حركت در مسير هدايت سركشى گرفتارى در عذاب بزرگ رستگارى زيانكارى در بازار و تجارت دنيا ناآگاهى (جهل مركب) كرى، كورى، لالى (ناكارآمدى ابزارهاى شناخت) ريشخند و تحقير مؤمنان گرفتارى در تاريكى و محروميت از نور الهى ترس و درماندگى حركت در مسير نافرجام و ناپايداررها شدن در سركشى گرفتار شدن به ريشخند الهى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 194

تذكر: مقايسه ى فوق نشان دهنده ى خطر نفاق از منظر آيات 2- 20 سوره ى بقره است، ولى در قرآن نشانه هاى منافقان، كافران و پارسايان مؤمن در آيات و سوره هاى متعددى بيان شده است. ذيل آيات 7- 8 سوره ى منافقين مجموعه اى از اين موارد را يادآور مى شويم.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 195

روردگارتان را پرستش كنيد، كسى كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريد، تا شايد شما [خودتان را] حفظ كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه با خطاب «اى مردم» آغاز شد. اين تعبير كه بيست بار در قرآن تكرار شده، اشاره به همه ى مردم از هر نژاد و قبيله و از هر دين و آيين است؛ يعنى دعوت به پرستش خدا و توحيد، فراخوانى جهانى و همگانى است.

آرى انسان نمى تواند بدون عبادت زندگى كند. همه ى مردم، به شكلى و به نوعى، عبادت و پرستش دارند و اين پرستش جزء غرايز ذاتى و فطرى بشر است. «1»

2. اين آيه به نعمت آفرينش انسان ها اشاره مى كند «2» تا حسّ شكرگزارى آنان را برانگيزد و زمينه ى پرستش و فروتنى آنان در برابر خدا ايجاد شود.

آرى آفرينش پيچيده و دقيق انسان نشانه اى از علم و قدرت و رحمت پروردگار و نعمتى بزرگ است كه تفكّر در آن انسان را به خداشناسى و خداپرستى سوق مى دهد.

سزد كه روى عبادت نهند بر در حكمش

مُصوِّرى كه تواند نگاشت نقش چنين را

3. در اين آيه به آفرينش نياكان اشاره شده است؛ يعنى همان طور كه خدا

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 196

آفريدگار شماست، آفريدگار پدران شما نيز هست؛ از اين رو اهميت نعمت آفرينش دو چندان مى شود. در ضمن اين تعبير مى تواند اشاره به آن باشد كه به بت پرستى نياكانتان استدلال نكنيد، چرا كه آنان آفريدگار خود را نشناخته اند.

4. در اين آيه به نتيجه و ثمره ى خداپرستى اشاره شده است كه همان تقوا و پارسايى است؛ «1» يعنى عبادت خدا چيزى بر جاه و جلال او نمى افزايد بلكه فايده اش به خود انسان بازمى گردد؛ چون زمينه ساز شناخت خدا و عشق بيش تر به او و اطاعت از دستوراتش مى شود كه در تقوا تبلور مى يابد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. پرستش آفريدگار، كلاس تربيت انسان و آموزش تقواست.

2. توجه به پرورش دهندگى و آفرينندگى خدا، عامل (سپاسگزارى و) پرستش اوست.

3. آفريدگار شما و نياكانتان يكى است (پس در تاريخ بشريت آفريدگار ديگرى را جست وجو نكنيد و شرك نورزيد).

4. پرستشگرى شما هدفمند باشد.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و دوم سوره ى بقره با يادآورى نعمت هاى الهى در صحنه ى زمين و آسمان، به شرك گريزى سفارش مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 197

22. الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

(همان) كسى كه زمين را بسترى و آسمان را بنايى براى شما قرار داد و از آسمان آبى فرو فرستاد، و بوسيله آن از محصولات رزقى براى شما بيرون آورد، پس براى خدا همانندهايى (معبودگونه) قرار ندهيد، در حالى كه شما مى دانيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. زمين با سرعت سرسام آورى حركات وضعى و انتقالى دارد و در همان حال مركبى راهوار و آرام است، به طورى كه انسان ها مى توانند به راحتى بر آن راه بروند، خانه بسازند، استراحت كنند، كشاورزى كنند و به زندگى آرام خود ادامه دهند و هم چون بسترى آرام و گرم و معتدل از زمين استفاده كنند.

بر آن آفرين كو جهان آفريد زمين و زمان و مكان آفريد

كه آرام از اوى است و هم كار ازو هم آغاز از اوى است و انجام ازو

جز او را مَخوان كردگار جهان شناسنده ى آشكار و نهان

2. هدف آفرينش جهان چيست؟

در اين آيه

و آيات ديگر قرآن اشاره شده «1» كه آفرينش نعمت هاى الهى و جهان براى انسان بوده است؛ يعنى انسان گل سرسبد خلقت است كه همه چيز براى او آفريده شده تا از اين نعمت ها در راه تكامل و سعادت خويش استفاده كند و به لقاى الهى برسد.

3. آسمان كه بالاى سر انسان بنا شده و هم چون خيمه اى بر زمين قرار گرفته و محل نظام كيهانى و ستارگان و سيارات است، يكى از نعمت هاى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 198

الهى است و شكر آن لازم است.

4. گاهى در قرآن از آسمان به عنوان سقف محفوظ ياد شده است. «1»

آرى جوّ زمين هوايى به ضخامت ده ها كيلومتر است «2» كه اطراف زمين را احاطه كرده و مردم را در برابر شهاب سنگ ها و اشعه هاى خطرناك حفظ مى كند؛ يعنى بيش تر آنها را قبل از رسيدن به زمين نابود مى كند.

5. گاهى منظور از آسمان در قرآن، جو زمين است؛ همان طور كه در اين آيه به نعمت نزول باران از جوّ زمين و پيدايش گياهان و ميوه ها از زمين اشاره شده است «3» تا حسّ شكرگزارى انسان را برانگيزد و او را به سوى پرستش خدا سوق دهد و از شرك ورزى دور سازد.

برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفترى است معرفت كردگار

(سعدى)

6. مشركان مى پندارند كه بت ها و معبودهاى دروغين شبيه

خدا هستند؛ «4» از اين رو آنها را شريك او قرار مى دهند و مى پرستند؛ در حالى كه به خوبى آگاه اند كه از دست اين بت ها كارى ساخته نيست و آفريدگار و نعمت دهنده فقط خداست و هيچ چيز شبيه گوهر ذات او نيست.

7. در حديثى حكايت شده كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 199

مردى در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى.» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مرا شريك و هم رديف و شبيه خدا قرار دادى؟!» «1»

البته اين گونه احاديث اشاره به آن دارد كه شرك ورزيدن منحصر در شرك جلىّ و آشكار، هم چون بت پرستى نيست، بلكه شرك خفى را نيز شامل مى شود.

8. اقسام شرك:

الف) شرك جلىّ، مثل: بت پرستى، دوگانه پرستى، سه گانه پرستى و ...

ب) شرك خفى، مثل: هواپرستى، «2» دانشمندان و راهبان را ارباب دانستن «3» و بندگى طاغوت ها «4». «5»

9. خطّ توحيد و شرك، حتى براى مشركان روشن است و آنان با توجه به نعمت هاى الهى و وسايل شناختى كه در اختيار دارند، مى دانند كه خدا شريك ندارد، ولى باز هم از روى تعصب، عناد و لجاجت شرك مى ورزند.

10. نعمت ها براى همه ى مردم، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، آفريده شده است و همگان حق استفاده از مواهب طبيعى را دارند. «6»

آموزه ها و پيام ها:

1. به نعمت هاى الهى توجه كنيد (و سپاسگزار و پرستشگر او باشيد) و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 200

شرك نورزيد.

2. به صحنه ى آسمان و زمين و چرخه ى آب و حيات گياهى نظر كنيد و درس توحيد بياموزيد.

3. راه توحيد و شرك براى انسان ها روشن است.

4. خدا شريك و شبيهى ندارد و همتايان دروغين ساخته و پرداخته ى مشركان است.

***

قرآن كريم در آيات بيست و سوم و بيست و چهارم سوره ى بقره با اشاره به اعجاز قرآن، مخالفان را به مبارزه فرا مى خواند و با اعلام شكست آنان، در مورد آتشِ آماده ى دوزخ هشدار مى دهد و مى فرمايد:

23. وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

و اگر از آنچه كه بر بنده خود (: پيامبر) فرو فرستاديم در ترديد هستيد، پس اگر راست گوييد سوره اى از همانندش بياوريد، و گواهانتان را كه جز خدايند، فرا خوانيد.

24. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ

و اگر (چنين) نكرديد- و (هرگز) نخواهيد كرد- پس [خود را] از آتشى حفظ كنيد كه هيزم آن مردم و سنگ هاست در حالى كه براى كافران آماده شده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيامبر شخصى است كه از طرف خدا مى آيد و سخن خدا را حكايت، و دستورات او را ابلاغ مى كند. هر چند پيامبران افرادى معصوم و پاك هستند، ولى از آن جا كه ممكن است شيّادانى به دروغ ادعاى نبوّت كنند، خدا به

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 201

فرستادگانش معجزه مى دهد تا گواه راست گويى و حقّانيّت آنها باشد.

2. پيامبران الهى هر كدام معجزه اى داشتند و معجزه ى پيامبر اسلام قرآن است. آيات فوق منكران و مخالفان را به مبارزه و آوردن يك سوره، همانند سوره هاى آن، فرا مى خواند، اين مبارزه طلبى را «تحدّى» مى نامند.

3. وقتى مخالفان قرآن در مبارزه شكست بخورند و نتوانند سوره اى همانند سوره هاى قرآن بياورند، همين عجز و ناتوانى آنان گواه حقانيّت قرآن و آورنده ى آن است و ثابت مى كند كه قرآن از سنخ كلام بشر نيست و سخن خداست.

4. قرآن كريم از جهات گوناگون معجزه است:

الف) قرآن داراى معارف بلند و عميق و قوانين عالى است كه توسط فردى درس ناخوانده آورده شده است.

ب) قرآن در طول بيست و سه سال در وطن و مسافرت و شهرها و جنگ ها بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد، اما هيچ اختلاف و تناقضى در آن نيست؛ در حالى كه اگر از فكر انسان بود با تكامل علمى و روحى او سخنانش تغيير مى كرد و گرفتار اختلاف مى شد.

ج) بلاغت و فصاحت قرآن در اوج و اعجازآميز است؛ يعنى جملات آن رسا و گوياست، به طورى كه طى هزار و چهارصد سال گذشته، هيچ عربى نتوانسته است مثل آن را بياورد. «1»

د) قرآن شامل اخبار غيبى است و در مواردى از وقايع آينده خبر داده است (مثل خبر پيروزى روميان و داخل شدن پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجدالحرام)؛ «2» هم چنين، اشارات علمى اعجازآميز دارد،

يعنى به مسائل علمى (هم چون زوجيّت عام موجودات، نيروى جاذبه ى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 202

كرات آسمانى، لقاح ابرها، چينش مراحل خلقت انسان و حركت هاى خورشيد) «1» اشاره كرده است كه قرن ها بعد از آن، دانشمندان علوم تجربى توانستند آن را كشف كنند.

ه) قرآن كتابى گويا، جاودانى، جهانى و روحانى است؛ يعنى نياز به معرفى ندارد و خود با مردم سخن مى گويد و زمان و مكان، آن را كهنه نمى سازد و در هر زمان و مكانى سخن تازه و رهنمود دارد و قابل اجراست و معجزه اى روحانى و فرهنگى است و جنبه ى جسمانى و فناپذير و گذرا ندارد. «2»

5. قرآن براى هر گروه از مخاطبان خود، اعجاز خاصى است؛ يعنى براى اديبان اعجازِ ادبى است، براى متخصصان علوم و قانون دانان و سياست مداران، از جهت ويژه اى معجزه است و از نظر اخبار غيبى و عدم اختلاف و ... براى همه ى مردم اعجاز به حساب مى آيد. «3»

6. قرآن كريم گاهى از مخالفان و منكران مى خواهد كه «مثل قرآن» را بياورند «4» و بعد تخفيف مى دهد و مى فرمايد «ده سوره همانند قرآن» بياوريد، باز هم تخفيف مى دهد و در آيات فوق مى فرمايد: «يك سوره همانند قرآن بياوريد.» «5» و حتى از منكران مى خواهد كه گواهان و دوستان خود را به كمك بطلبند و همگى دست به دست هم بدهند تا سوره اى همانند قرآن بياورند.

7. اين آيات نوعى مبارزه طلبى است؛ از اين رو، بارها منكرانِ قرآن را تحريك مى كند؛ يعنى گاهى به آنان مى فرمايد:

«اگر راست مى گوييد يك

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 203

سوره همانند آن بياوريد.» و گاهى مى فرمايد: «قبلًا نتوانستيد مانند قرآن بياوريد.» و باز مى فرمايد: «در آينده هم نمى توانيد همانندش را بياوريد.»

آرى، اين تحريك ها براى آن است كه ناتوانى مخالفان و اعجاز قرآن را بهتر نشان دهد؛ و تاريخ اسلام نشان داده است كه هر گاه كسى اقدام به آوردن مثل قرآن كرده، شكست خورده است. «1»

8. در اين آيات بيان شده كه هيزم آتش دوزخ از انسان ها و سنگ هاست. «2» اين تعبير يا اشاره به شدّت حرارت آتش دوزخ است كه سنگ و انسان را هم چون هيزم شعله ور مى كند و يا اشاره به بت هاست كه در دوزخ مى سوزند و يا اشاره به آتشى است كه از درون انسان و سنگ شعله مى كشد، يعنى انرژى هاى نهفته در درون اتم هاست كه اگر آزاد شود مى تواند همه چيز را بسوزاند و نابود سازد. «3»

البته اين معانى منافاتى با هم ديگر ندارند و مانعى ندارد كه همه ى اين معانى مقصود آيه باشد. «4»

9. در اين آيات اشاره شده كه آتش دوزخ آماده است. اين مطلب يا بدين معنا است كه دوزخ هم اكنون آفريده شده و آماده ى پذيرش كافران است و يا آتش دوزخ در باطن همين جهان آماده است، آتشى كه در ذرّات وجود انسان و سنگ هاست و در حقيقت اين آتش نتيجه ى اعمال زشت انسان است كه درون خود او شكل مى گيرد و سر برمى آورد و دوزخ را تشكيل مى دهد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 204

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن معجزه اى شكست ناپذير است.

2. منكران و مخالفان قرآن را در طول تاريخ به مبارزه بطلبيد.

3. سزاى مخالفت با قرآن، شكست و آتش دوزخ است.

4. آتش دوزخ از وجود خود انسان هاست.

5. قرآن سند زنده ى حقانيت وحى و نبوّت است.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و پنجم سوره ى بقره به مؤمنان شايسته كردار در مورد نعمت هاى بهشتى مژده مى دهد و با بيان ويژگى هاى آنها مى فرمايد:

25. وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

و به كسانى كه ايمان آورده اند، و [كارهاى ] شايسته انجام داده اند، مژده ده، كه باغ هايى [از بهشت ] براى آنان است كه از زير [درختان] ش نهرها روان است. هر گاه ميوه اى از آن، به آنان روزى داده شود، مى گويند: «اين چيزى است كه از پيش به ما روزى داده شده بود.» و از آن (روزى) به آنان داده شده، در حالى كه همگون است؛ و در آن (باغ هاى بهشتى) برايشان همسرانى پاكيزه است در حالى كه آنان در آنجا ماندگارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به دو ويژگى افراد بهشتى اشاره شده است:

اول آن كه آنان مؤمنان به خدا، معاد و پيامبران هستند.

دوم آن كه آنان شايسته كردارند؛

يعنى آثار ايمان در كردار آنها تبلور يافته است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 205

آرى ايمان و عمل صالح شرط ورود به بهشت است و چنين افرادى وارد بهشت مى شوند.

2. در اين آيات به چند نعمت بهشتى و ويژگى هاى خاص آنها اشاره شده است:

الف) بوستان هايى كه آب از زير درختانش جارى است، يعنى بسيار باطراوت، با صفا و روح افزاست.

ب) بهشتيان از ميوه هاى متنوع و مشابه در بهشت برخوردارند كه هر كدام از ديگرى بهتر و زيباتر است.

ج) همسران پاك و پاكيزه در بهشت دارند كه از هرگونه آلودگى به دورند.

د) نعمت هاى بهشتى ماندگار و جاويدان و فناناپذيراند؛ از اين رو بهشتيان با خيالى آسوده از آنها استفاده مى كنند.

3. در اين آيه به يكى از مهم ترين ويژگى هاى زن خوب اشاره شده، كه همان پاكى و پاك دامنى است. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده است كه:

از گياهان سرسبزى كه در مزبله ها مى رويد، بپرهيزيد! برخى افراد عرض كردند: اى پيامبر! مقصود از اين گياهان چيست؟

حضرت فرمود: زن زيبايى كه در خانواده ى آلوده اى پرورش يافته است. «1»

نهال نيك نرويد مگر ز نيك درخت درخت نيك نخيزد مگر ز نيك نهال

4. مقصود از اين جمله ى بهشتيان كه مى گويند: «اين ميوه ها همان است كه از قبل به ما داده شده است.» چيست؟

مفسران در اين مورد سه احتمال داده اند:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 206

الف) مقصود بهشتيان آن است كه اعمال خوب ما در دنيا زمينه ساز اين نعمت ها شده و اكنون بدين صورت ظاهر شده است.

ب) ميوه هاى بهشتى مشابه هم ديگرند، از اين رو، وقتى دوباره ميوه مى آورند، مى پندارند همان ميوه ى قبلى است، در حالى كه طعم آن جديد است.

ج) ميوه هاى بهشتى شبيه ميوه هاى دنياست ولى طعم آن عالى تر است؛ و شباهت به خاطر آن است كه بهشتيان با آن ميوه ها نامأنوس نباشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر مى خواهيد از نعمت هاى بهشتى برخوردار شويد، ايمان آوريد و شايسته كردار باشيد.

2. نعمت هاى بهشتى متنوع، مشابه و جاويدان است.

3. همسر نيكو آن است كه پاك دامن باشد.

4. تربيت جامعه ى اسلامى را بر تشويق (و هشدار «1») بنا نهيد.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و ششم سوره ى بقره به مثال هاى حق قرآن و تأثيرات متفاوت آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

26. إِنَّ اللّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ

در حقيقت خدا شرم نمى كند كه به پشه اى و فراتر از آن مَثَلى بزند، و امّا كسانى كه ايمان آورده اند پس مى دانند كه آن [مَثَل ]، حقيقتى از طرف پروردگارشان است، و امّا كسانى كه كفر ورزيدند،

پس مى گويند: «خدا از اين مَثَل چه اراده كرده است؟ بسيارى را با آن گمراه مى نمايد و بسيارى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 207

را با آن راه نمايى مى كند.» در حالى كه جز نافرمانبرداران را بدان گمراه نمى سازد.

شأن نزول:

داستان نزول آيه ى فوق را اين گونه حكايت كرده اند كه پس از نزول مثال هاى قرآن (در مورد منافقان يا مشركان)، منافقان گفتند «خدا برتر از آن است كه چنين مثال هايى بزند.» و در وحى بودن آيات قرآن ترديد كردند.

آيه ى فوق فرود آمد و به آنان پاسخ داد كه مثال هاى قرآن حق است. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از روش هاى تعليم و تربيت، استفاده از مثال هاى مناسب است.

قرآن كريم مكرر از اين روش براى بيان حقايق و تربيت و هدايت مردم استفاده كرده است.

مثال مناسب چند فايده و نتيجه دارد:

اول آن كه حقايق نامحسوس و علمى را به صورت محسوس مجسّم مى كند، در نتيجه، مطالبى را كه دانش پژوهان به سختى درك مى كنند براى آنان زودفهم و آسان فهم مى سازد، و نيز مطالب علمى پيچيده را براى عموم مردم ساده مى سازد.

دوم آن كه مثال هاى جالب و زيبا تأثير زيادى بر روح و روان انسان دارد و او را به عمل تشويق مى كند و گاهى بهانه تراشى هاى افراد لجوج را خاموش مى سازد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 208

2. قرآن كريم، براى نشان دادن ناتوانى مشركان از مثال

مگس، «1» و براى نشان دادن ضعف تكيه گاه هاى بت پرستان از مثال خانه ى عنكبوت استفاده كرده «2» و براى نشان دادن حيرت و سرگردانى منافقان، به شب تاريك و رعد و برق و رگبار مثال زده است «3» و ...

از اين روست كه در آيه ى فوق مى فرمايد: خدا شرم ندارد كه هر گونه مثالى بزند و حتى به حيوان كوچكى مثل پشه يا ريزتر از آن يا بزرگ تر از آن، «4» تا حقايق را روشن سازد.

آرى بيان حقايق به وسيله ى مثال هاى حق، نه تنها شرم ندارد، بلكه نوعى هنرنمايى در سخن گفتن است.

3. «پشه» موجود ريزى است كه ساختمان بدنش ظرافت هاى زيادى دارد اين حيوان كوچك همان اندام هايى را دارد كه حيوان بزرگى چون فيل دارد، حتى خرطوم او هم چون خرطوم فيل، توخالى، و هم چون سرنگ، باريك و مكنده است. حواس پشه فوق العاده حسّاس است و خطرها را به خوبى درك مى كند. آرى، پشه و اندام ريز و ظريف او نشانه هايى از قدرت و علم خداست كه مثال زدنى است.

4. در اين آيه بيان شده كه مؤمنان مى دانند مثال هاى الهى، حق و از طرف پروردگار است. حق بودن مثال به آن است كه حقايق را به خوبى روشن

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 209

مى سازد و مثال دروغين و غيرمنطبق با واقع نيست، بلكه اگر در آن دقت شود، انسان را به حق مى رساند. «1»

مثال هاى قرآن جلوه اى از «ربوبيت» خداست؛ يعنى وسيله اى براى پرورش و هدايت و راه نمايى انسان هاست.

5. كافران افرادى بهانه جو و بهانه تراش اند،

از اين رو، به جاى آن كه در مثال هاى حقّ خدا دقت كنند و مقصود را دريابند، ايراد مى گيرند و ترديد مى كنند و مى گويند: مقصود خدا از اين مثال ها چيست؟ اين مثال ها براى گروهى هدايت گر و براى گروهى گمراه كننده است. «2»

6. در اين آيه اشاره شده كه هدايت و گمراهى به خود انسان و مسيرى كه انتخاب مى كند بستگى دارد؛ يعنى كردار و عقايد و مسير فكرى و عملى انسان زمينه ساز پذيرش هدايت يا گمراهى است وگرنه كسى در پيمودن راه گمراهى مجبور نيست. اگر انسان مسير ايمان و حق را انتخاب كند، در اثر توجه به آيات قرآن، هدايت بيش ترى مى يابد ولى اگر نافرمانى نمايد و مسير فسق و كفر را انتخاب كند و به كژراهه برود، هر چه بيش تر آيات الهى را بشنود لجاجت بيش ترى مى كند و گمراه تر مى شود.

باران كه در لطافت طبعش ملال نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

7. «فسق» در اصل به معناى خارج شدن هسته از درون خرماست؛ سپس به كسانى كه از مسير حق خارج شدند و به نافرمانى خدا و گناه روى آوردند «فاسق» گفته شد؛ از اين رو كافران، منافقان و گناهكاران، افرادى نافرمانبردار و فاسق هستند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 210

آموزه ها و پيام ها:

1. يكى از روش هاى تربيتى مفيد، استفاده از مثال هاى مناسب است.

2. خدا

از مثال زدن به حق شرم نمى كند (شما نيز از بيان حقايق شرم نكنيد).

3. مثال هاى قرآن، جلوه اى از ربوبيت خداست كه به حق رهنمون مى شود.

4. مثال مناسب آن است كه حق نمون بوده، فايده ى تربيتى و پرورشى داشته باشد.

5. واكنش هاى مردم در برابر مثال هاى قرآنى متفاوت است و كافران در برابر آن بهانه و ايراد مى گيرند.

6. افراد نافرمانبردار زمينه ى بهره ورى از مثال هاى قرآنى را در خود از بين مى برند و گمراه مى شوند.

7. در ظرافت هاى موجودات ريز (هم چون پشه)، دقت كنيد كه مثال زدنى است.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و هفتم سوره ى بقره به ويژگى هاى فاسقان و زيانكارى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

27. الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ

(همان) كسانى كه پيمان خدا را، پس از محكم ساختن آن مى شكنند و آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده، مى گسلند، و در زمين فساد مى كنند تنها آنان زيانكارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به چهار ويژگى فاسقان اشاره شده است كه عبارت اند از:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 211

پيمان شكنى، قطع گرايى، فسادگرى و زيانكارى. البته سرچشمه ى اين ويژگى ها فسق و نافرمانى آنان نسبت به خداست؛ يعنى اگر كسى از دايره ى بندگى خدا دور شد، گرفتار پيمان شكنى، قطع روابط و فساد مى شود و زيانكارى فاسقان نيز نتيجه ى

آن سه ويژگى است.

2. فاسقان كدام پيمان را مى شكنند؟

انسان داراى فطرت توحيدى و عشق به كمال است كه نوعى پيمان تكوينى با خداست؛ يعنى خدا در نهاد او نيرو و شعور مخصوصى قرار داده كه مى تواند راه راست را پيدا كند و خود را با آن هماهنگ سازد؛ اين پيمان به زبان آفرينش است هر كس خلاف آن حركت كند و راه كفر و فسق را در پيش گيرد، در حقيقت پيمان فطرى خود با خدا را شكسته است؛ از اين رو در آيات ديگر قرآن، پيروى نكردن از شيطان را عهد الهى دانسته «1» و در نهج البلاغه نيز از فطرت انسان به عنوان «ميثاق» ياد شده است. «2»

برخى مفسران نيز برآن اند كه مقصود از عهد، همان وحى، كتاب آسمانى و عقل است؛ «3» ولى مانعى ندارد كه همه ى اين ها مقصود باشد.

3. مقصود از چيزى كه انسان بايد وصل كند ولى فاسقان آن را قطع مى كنند چيست؟

معناى آيه وسيع است و شامل همه ى پيوندهاى اجتماعى، ارتباط با رهبران الهى و رابطه با خدا مى شود و رابطه ى خويشاوندى نيز يكى از مصداق هاى آن است. همان طور كه رابطه با امام على و ديگر امامان عليهم السلام نيز از مصداق هاى بارز آن است كه در احاديث به آنها اشاره شده است. «4» آرى هدف خدا، پيامبران و رهبران الهى، وصل است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 212

ز واحدهاى كوچكى هم چون خانواده و عشيره و

امت تشكيل شده است. اسلام براى تقويت مسلمانان و عظمت آنان دستور مى دهد كه روابط خانوادگى، خويشاوندى و رابطه با رهبران الهى را محكم كنيد و نگسليد تا تمام اجزا و واحدهاى اجتماع بشرى با هم مرتبط و هماهنگ باشند.

6. فسادگرى يكى از ويژگى هاى فاسقان نافرمانبردار است. آرى، كسى كه از حوزه ى بندگى خدا خارج شود، به حوزه ى بندگى شيطان و هواى نفس مى رود كه نتيجه اى جز گناه و ستم و تجاوزگرى و فساد ندارد. انسانى كه هدفش كمال انسانى و رسيدن به خدا نيست، به دنبال سود و لذت شخصى است و در اين راه دست به هر كارى مى زند.

7. فاسقان زيانكارند، چرا كه سرمايه هاى مادى و معنوى خود را مصرف مى كنند ولى به كمال و سعادت نمى رسند، آرى، آنان جز زيان درو نمى كنند و در مقايسه ى آنان با مؤمنان، مى بينيم كه فقط فاسقان زيانكارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. فاسقان را از عهدشكنى، قطع گرايى و فسادگرى مستمر بشناسيد.

2. عهدشكنى، قطع روابط اجتماعى و فسادگرى، جز زيانكارى نتيجه اى ندارد و فاسقان به خود ضرر مى زنند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 213

3. پيام دين حفظ و تحكيم روابط اجتماعى و خويشاوندى است.

4. شما پيمانى (فطرى) با خدا داريد كه نبايد آن را بشكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و هشتم سوره ى بقره به مراحل پنج گانه ى سير تكاملى انسان

اشاره مى كند و مى فرمايد:

28. كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَكُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

چگونه خدا را انكار مى كنيد و حال آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد، سپس شما را مى ميراند، سپس شما را زنده مى كند. سپس فقط به سوى او باز گردانده مى شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به پنج مرحله ى سير تكاملى بشر اشاره مى كند كه از نقطه ى صفر شروع مى شود و تا بى نهايت ادامه مى يابد:

الف) انسان ها نخست عناصرى مرده، هم چون خاك و سنگ بودند.

ب) در مرحله ى دوم موجوداتى زنده شدند.

ج) آن گاه در دنيا زندگى مى كنند تا اين كه مى ميرند.

د) آنان در برزخ يا رستاخيز دوباره زنده مى شوند.

ه) آنان فقط به سوى خدا بازگردانده شده، با عذاب يا نعمت هاى الهى روبه رو مى شوند.

2. پديده ى حيات يكى از پيچيده ترين مسائل بشر است كه هنوز علم بشر معماى آن را نگشوده و يكى از نعمت هاى الهى است كه نشان دهنده ى قدرت و علم بى كران خداست.

كسى كه پديده ى حيات انسانى را به خوبى بشناسد، بى ترديد مى فهمد كه اين نعمت از ناحيه ى خود او نيست؛ و به علم و قدرت الهى اعتراف مى كند

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 214

و كفر نمى ورزد، در غير اين صورت نعمت هاى الهى را ناسپاسى كرده و سزاوار سرزنش و توبيخ است. «1»

3. مرگ انسان ها نشان دهنده ى آن است كه انسان جاويدان نيست و حيات او در دست ديگرى است كه هرگاه بخواهد به او جان مى دهد و هرگاه بخواهد جانش را مى گيرد؛ آرى، مرگ انسان نيز نشانه ى

قدرت پروردگار اوست.

4. مرگ انسان به معناى تعطيل سير تكاملى انسان و توقف او نيست.

خدايى كه يك بار انسان را زنده ساخت، مى تواند بار ديگر در برزخ يا رستاخيز او را زنده نمايد و در صحنه ى قيامت حاضر سازد و به حساب او رسيدگى كند و نيكوكاران را به نعمت هاى بهشت، ره نمون شود و بدكاران كافركيش را به عذاب دوزخ بسپارد.

از جمادى مُردم و نامى شدم و ز نما مُردم به حيوان سرزدم

مردم از حيوانى و آدم شدم پس چه ترسم؟ كى زمُردن كم شدم؟

5. در رستاخيز همگان فقط به سوى خدا بازگردانده مى شوند و به ملاقات او مى روند؛ يعنى همه ى انسان ها مسير تكاملى خويش را از صفر شروع مى كنند و به سوى بى نهايت، يعنى ذات پاك پروردگار رهسپارند، ليكن هر گروه، براساس كردار و عقايد خويش، به سوى عذاب الهى يا نعمت هاى بهشتى او مى روند.

6. برخى از مفسران از آيه ى فوق استفاده كرده اند كه قرآن دو مرگ و دو حيات براى انسان برمى شمارد؛ پس اين آيه، تناسخ (بازگشت مكرر ارواح به

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 215

بدن هاى ديگران) را نفى مى كند. «1»

7. برخى از مفسران اين آيه را اشاره به حيات دنيوى

و برزخى مى دانند؛ يعنى انسان يك بار در دنيا زنده مى شود و بار ديگر، پس از مرگ، در برزخ (فاصله ى بين دنيا و رستاخيز) زنده مى شود و صبر مى كند تا رستاخيز بر پا شود و همگى به سوى عذاب يا نعمت هاى بهشتى خدا بازگردانده مى شوند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در مراحل پنج گانه ى سير تكاملى خويش خداشناس شويد.

2. مرگ و حيات از نعمت ها و نشانه هاى خداست.

3. هر كس پاس نعمت هاى الهى را نگاه ندارد و كفر ورزد سزاوار سرزنش و توبيخ است.

4. حركت تكاملى شما از صفر شروع مى شود و به سوى خداى بى نهايت ادامه مى يابد.

5. بازگشت شما فقط به سوى (نعمت ها يا عذاب هاى) خداست (پس خود را براى آن روز آماده سازيد و كفر نورزيد).

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و نهم سوره ى بقره انسان را هدف آفرينش معرفى مى كند و با اشاره به آسمان هاى هفتگانه و علم بى كران الهى مى فرمايد:

29. هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 216

او كسى است كه همه آنچه در زمين است را براى شما آفريد، سپس به آسمان پرداخت، و آنها را [بصورت ] هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيزى داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات زيادى از قرآن اشاره

شده كه خدا روز و شب و دريا و خورشيد و ماه را در خدمت انسان قرار داده است. «1» در آيه ى فوق نيز بر اين مطلب تأكيد شده كه آنچه در زمين است، از معادن، گياهان، حيوانات و انواع نعمت ها، براى انسان آفريده شده است؛ آرى، انسان گل سرسبد هستى و هدف آفرينش جهان است.

2. در نزد خدا انسان ارجمندترين موجود است و همه ى جهان را براى خدمت به او آفريده است. برخى انسان ها اين مقام و ارزش را مى شناسند و خداشناس تر مى شوند و از نعمت هاى الهى در راستاى تكامل خويش استفاده مى كنند اما برخى انسان ها نيز ناسپاسى مى كنند و قدر خود را نمى شناسند و با سوء استفاده از نعمت هاى الهى، به كژراهه مى روند؛ البته هدف نهايى آفرينش، گروه اول هستند نه گروه دوم، هر چند هر دو گروه از نعمت هاى الهى استفاده مى كنند.

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

همه از بهر تو سر گشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى

3. چرا در اين آيه، نخست به آفرينش نعمت هاى زمينى سپس به آفرينش و تدبير آسمان ها اشاره شده است، «2» در حالى كه در آفرينش كرات

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 217

آسمانى و زمين، مقدم بودن زمين معنا ندارد؟ مفسران در تبيين اين مطلب گفته اند تقديم و تأخير هميشه زمانى نيست، بلكه گاهى به معناى تأخير در بيان است. «1»

البته مانعى ندارد كه به معناى تأخير در رتبه يا سامان دهى هم باشد؛ يعنى از آن جا كه مقام زمين، به خاطر وجود انسان، بالاتر از مقام آسمان هاست، زمين را مقدم آورده است.

4. «سماء» در اصل به معناى جهت بالا «2» و «ارض» به معناى جهت پايين است، اما در قرآن واژه ى «سماء» در معانى زير به كار مى رود:

الف) جهت بالا؛ «3»

ب) جوّ اطراف زمين كه از آن جا باران مى بارد؛ «4»

ج) كرات آسمانى و يا جايگاه آنها؛ «5»

د) آسمان معنوى، يعنى مراتب عالى وجود. «6»

اما در آيه ى فوق ممكن است به معناى دوم يا سوم باشد.

5. مقصود از «هفت آسمان» چيست؟

ممكن است «هفت» به معناى كثرت باشد، يعنى در جهان آسمان ها و كرات زيادى وجود دارد؛ و يا عدد واقعى باشد، يعنى هفت آسمان وجود دارد كه آنچه از ستارگان، سيارات و كهكشان ها مى بينيم آسمان اول است و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 218

آسمان هاى ديگرى نيز وجود دارند كه هنوز كشف نشده اند؛ «1» و يا منظور آن است كه جوّ زمين و هواى متراكم آن، از طبقات هفتگانه يا طبقات زيادى تشكيل شده است. «2»

6. خدا از همه چيز آگاه است اما علم او حضورى است؛ يعنى

همه چيز از خدا و معلول اوست، پس در نزد خدا حاضر است و او بر همه چيز احاطه دارد؛ و همين علم او پايه و اساس تدبير و آفرينش اوست.

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف آفرينش جهان، خدمت به انسان است و انسان گل سرسبد هستى است.

2. جهان و آفرينش هدفمند است (و بيهوده و باطل نيست).

3. با مطالعه در آفرينش موجودات در صحنه ى زمين و آسمان، و هدفمندى آنها خداشناس شويد.

4. تدبير و سامان دهى آسمان ها (ى هفتگانه يا كرات و كهكشان هاى زياد) به دست خداست.

5. با مطالعه ى جهان، آفرينشگرى، سامان دهى و تدبير آن، خداشناس شويد و به علم بى كران الهى پى ببريد.

***

قرآن كريم در آيه ى سى ام سوره ى بقره به جايگاه بلند انسان در زمين و پرسش فرشتگان در مورد فسادگرى و خون ريزى او و بيان عبادتگرى خودشان و پاسخ اجمالى خدا به آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

30. وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 219

يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ

(و ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: «در حقيقت من در زمين، جانشينى [: نماينده اى ] قرار مى دهم.» (فرشتگان) گفتند: «آيا در آن كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد كند و

خون ها بريزد؟ در حالى كه ما به ستايش تو تنزيه مى گوييم، و تو را پاك مى شماريم.» (پروردگار) گفت: «در واقع من آنچه را كه [شما] نمى دانيد، مى دانم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى فوق و آيات بعد، ماجراى گفت وگوى پروردگار با فرشتگان و آدم بيان شده است؛ خلاصه ى داستان اين است كه:

خدا موجوداتى به نام فرشته آفريده بود كه به عبادت او مشغول بودند، سپس موجود ديگرى به نام انسان آفريد تا او را جانشين خود در زمين گرداند و جايگاه علمى او را به فرشتگان نشان داد و آنان در برابر او كرنش كردند.

2. در مورد گفت وگوى خدا با فرشتگان چند نكته ى مهم وجود دارد:

اول آن كه اين ماجرا حقيقى است و به صورت خاص و متناسب با ظرف وجودى آنان اتفاق افتاده است و داستانى خيالى يا غير واقعى نيست.

دوم آن كه شخص آدم عليه السلام در اين ماجرا نماينده و الگوى بشريت است، پس، مثلًا كرنش فرشتگان در برابر او به معناى كرنش همه ى فرشتگان در برابر انسانيت است؛ از اين رو، اين ماجرا يك نمونه و الگوست.

3. واژه ى «خليفه» به معناى جانشين است «1» و در اين جا مقصود جانشينى انسان براى خدا در زمين است، يعنى انسان هاى شايسته نماينده

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 220

و جلوه و الگو و حجّت خدا در زمين هستند. «1»

4. انسان همواره در وجود خود اين حقيقت را احساس مى كند كه جانشين و خليفه ى خدا در زمين است و اين مطلب عامل حركت و تلاش

او در جهت كمال و مسير الهى مى شود. «2» آرى، اعلام اين جانشينى به انسان، مى تواند تغييرات مثبتى را در زندگى و روحيات او ايجاد كند و احساس مسئوليت او را بيش تر سازد و توجه به اين مقام الهى و كرامت انسانى، در تربيت اخلاقى انسان بسيار مؤثر است.

تو شاه تخت وجودى چه جاى توست اين جا خليفه زاده ى گلشن نشين و در خاشاك؟

5. فرشتگان از كجا متوجه شدند كه انسان خون ريز و فسادگر است؟

فرشتگان مى دانستند كه انسان در زمين مادى قرار داده مى شود و ماده به خاطر محدوديتى كه دارد محل نزاع و تزاحم است پس موجب فساد و خونريزى مى شود؛ يا از سوابق مخلوقات قبلى كه در زمين مى زيستند به اين مطلب پى بردند و يا اين كه خدا فرشتگان را از سرنوشت و آينده ى انسان ها با خبر ساخت.

6. فرشتگان سه ويژگى براى خودشان برشمردند:

الف) اهل تسبيح «3» هستند، يعنى خدا را از هرگونه نقص منزّه مى شمارند.

ب) اهل حمد و ستايش خدا هستند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 221

ج) اهل تقديس هستند، يعنى خدا را پاك و مقدّس مى شمارند، يا اين كه خود وجامعه و زمين را از فساد و فسادگران پاك مى سازند. «1»

7. فرشتگان دريافته بودند كه هدف آفرينش انسان عبادت است، از اين رو، گفتند ما اهل عبادت هستيم و اهل فساد و خون ريزى هم نيستيم، در حالى

كه برخى انسان ها نه تنها عبادت نمى كنند، اهل فساد و خون ريزى نيز هستند، پس ما فرشتگان براى جانشينى خدا سزاوارتريم.

8. خداى متعال دو پاسخ اجمالى و تفصيلى به فرشتگان داد كه پاسخ تفصيلى در آيات بعد مى آيد، اما پاسخ اجمالى آن بود كه «خدا چيزهايى مى داند كه شما نمى دانيد.» او مى داند كه از نسل اين انسان افرادى هم چون نوح عليه السلام، ابراهيم عليه السلام، موسى عليه السلام، عيسى عليه السلام و محمد صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليهم السلام به وجود خواهند آمد كه گل هاى سرسبد آفرينش اند و افرادى در بين انسان ها تربيت مى شوند كه عاشقانه خدا را مى پرستند و جان و مال خود را در راه او فدا مى كنند و يك ساعت تفكر آنان با سال ها عبادت فرشتگان برابرى مى كند.

او مى دانست كه عبادت فرشتگان در برابر عبادت انسان ها ارزش كم ترى دارد؛ چرا كه فرشتگان شهوت و خشم ندارند و تحت تأثير وسوسه هاى شيطانى قرار نمى گيرند و معصوم و فرمان بردار هستند، اما انسان ها در محاصره ى شهوات و شيطان هستند، پس اگر در اين مبارزه پيروز شوند و به عبادت و بندگى خدا روى آورند ارزش بيش ترى دارد. آرى، اطاعت اين موجودات طوفان زده كجا و عبادت آن ساحل نشينان سبك بار كجا؟!

9. خدا، خود، انسان را از ميان موجودات برگزيده و به مقام خليفة اللّهى نصب كرده است و اين افتخار بزرگى براى انسان است و بايد ارزش آن را درك نمايد و به نحوى زندگى كند و مسيرى را برود كه برتر از فرشتگان گردد تا

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 222

سپاس اين نعمت و لطف الهى را به جاى آورده باشد.

10. خدا مى دانسته كه برخى انسان ها ممكن است به فساد و خون ريزى بپردازند ولى با اين حال مجموع انسان ها را بر مجموع فرشتگان ترجيح داد؛ چرا كه در ميان اين انسان ها افرادى پرورش مى يابند كه شايسته ى مقام خلافت اللهى هستند، پس ارزش آن همه خسارت را دارد.

آرى، باغبانى كه باغچه ى گل پرورش مى دهد، مى داند كه علف هاى هرز و زيان آور نيز از آب و خاك و هواى باغچه استفاده و رشد مى كنند، ولى هدف او گل هاى زيبا و خوش بوست؛ از اين رو، وجود برخى علف هاى هرز را نيز تا مدّتى تحمّل مى كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. شما به مقام جانشينى و نمايندگى خدا در زمين انتخاب شده ايد (پس ارزش و جايگاه خود را پاس بداريد).

2. به ديگران فرصت آزادانديشى، اظهار نظر و گفت وگوى حق طلبانه بدهيد.

3. خدا انسان را بر فرشتگان ترجيح داده و برگزيده است (پس مقام انسان از فرشته برتر است).

4. خدا از فسادگرى و خون ريزى برخى انسان ها اطلاع دارد، ولى به خاطر امتيازات ارزشمندى كه در وجود انسان ها مى بيند، آنها را برموجودات ديگر ترجيح مى دهد.

5. عبادت تنها معيار برترى موجودات نيست، بلكه علم نيز از معيارهاى برترى است. «1»

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1،

ص: 223

قرآن كريم در آيات سى و يكم تا سى و سوم سوره ى بقره به آموزش آدم و آزمايش فرشتگان به وسيله ى آن اشاره مى كند و مى فرمايد:

31. وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

و [خدا] همه نام ها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و گفت: «اگر راست گوييد، نام هاى ايشان را به من خبر دهيد.»

32. قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

(فرشتگان) گفتند: «منزّهى تو! ما هيچ دانشى جز آنچه به ما آموخته اى نداريم، [چرا] كه تنها تو دانا [و] فرزانه اى.»

33. قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ

[خدا] فرمود: «اى آدم! آنان را به نام هايشان خبر ده.» و هنگامى كه [آدم ] آنان را به نام هايشان خبر داد، (خدا) گفت: «آيا به شما نگفته ام كه من نهان آسمان ها و زمين را مى دانم؟! و (نيز) آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را همواره پنهان مى داشتيد، مى دانم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات صحنه اى از امتحان آدم عليه السلام و فرشتگان به تصوير كشيده شده كه آدم عليه السلام در آن پيروز شد، ولى فرشتگان موفق نشدند و بار ديگر برترى انسان بر فرشتگان روشن شد.

2. آزمايش فرشتگان و آدم، يك ارزيابى علمى بود؛ يعنى آنان را در برابر نام ها (و حقايق و اسرار و علوم هستى) قرار دادند و انسان به خاطر ظرف وجودى وسيع خود آنها را آموخت و بيان كرد، ولى فرشتگان به خاطر ظرف وجودى محدود خود نتوانستند

پاسخ پرسش هاى علمى را تهيه كنند و در امتحان شكست خوردند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 224

3. مقصود از «نام ها» در اين آيات چيست؟

در اين مورد چند احتمال داده اند:

الف) در احاديثى آمده است كه مقصود از اين نام ها همان نام هاى رهبران الهى و حجت هاى اوست. «1»

ب) در احاديث ديگرى آمده كه مقصود از نام ها، زمين ها، كوه ها، دره ها و همه ى موجودات است. «2»

ج) منظور از اين نام ها، همان استعداد نام گذارى چيزهاست كه خدا به انسان عطا فرموده است و براساس همين نام گذارى است كه علوم بشر شكل مى گيرد و نسل به نسل منتقل مى شود. «3»

د) منظور اعطاى معانى و مفاهيم و مسمّاى اين نام ها به آدم عليه السلام بوده است كه همان علوم و اسرار مربوط به آفرينش و موجودات است؛ پس مقصود، منابع و خزاين چيزهاست، نه صرف لغات. «4»

ه) آموزش نام ها، كنايه از قدرت شناخت حقايق و آثار چيزهاست كه خدا در نهاد انسان قرار داده و تنها انسان چنين توانى دارد و با استفاده از اين توانايى در اسرار جهان مى انديشد و تمام اكتشافات و اختراعات علمى بشر نيز نتيجه ى همين مطلب است. (م)

و) مقصود همان حقايق غيبى عالم است كه نشانه ى خدا هستند؛ حقايقى كه باشعور و عاقل و خزاين چيزهاى جهان هستند و نزد خدا ذخيره اند. «5»

البته اين معانى با هم ديگر منافاتى ندارند و جمع آنها مشكل نيست و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 225

همه ى اين معانى مى تواند مقصود آيه باشد، هر چند احتمال پنجم جالب تر است.

4. برخى مفسران برآن اند كه خداى متعال اين علوم را به صورت تكوينى به انسان آموخت؛ يعنى در نهاد و وجود او قرار داد و در مدت كوتاهى بارور ساخت؛ «1» همان طور كه بيان را به صورت تكوينى به انسان تعليم داد؛ «2» يعنى استعداد فهم اين نام ها و اسرار و علوم را در فطرت و سرشت انسان قرار داد.

5. آيا اگر خدا آن علوم و نام ها را به فرشتگان ياد مى داد آنها نيز نمى توانستند مثل آدم بياموزند و در آزمايش موفق شوند؟

تفاوت فرشتگان با انسان در اين بود كه انسان ها ظرفيت وجودى بيش ترى داشتند؛ از اين رو اين نام ها و علوم در ظرف وجودى آنان قرار گرفت و بارور شد، ولى فرشتگان چون براى اهداف ديگرى آفريده شده بودند، ظرفيت خاصى داشتند كه آماده ى پذيرش اين همه علوم و اسرار نبود؛ به عبارت ديگر علوم انسان ها با تفكر و خلاقيت افزايش مى يابد، اما علوم فرشتگان مثل رايانه با حافظه ى محدودى است كه هر چه به او مى دهند بازمى گويد و هنگامى كه در اين آزمايش معلوم شد كه آنان ظرفيت علوم و اسرار نام ها را ندارند و از انسان برتر و شايسته تر به خلافت نيستند، به خوبى اين حقيقت را پذيرفتند و تسليم شدند.

6. در اين آيات براى آموزش انسان تعبير «تعليم» به كار رفته، اما براى فرشتگان تعبير «عرضه» به كار رفته است كه بالاتر از آموزش است، همان طور كه نوار آموزشى با فيلم آموزشى تفاوت دارد؛ پس ممكن است

گفته شود كه فرشتگان نتوانستند چيزى را كه به صورت صدا و تصوير به آنان عرضه شد دريابند، در حالى كه انسان با آموزش نازل ترى آنها را دريافت و اين برترى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 226

انسان را نشان مى داد.

7. برخى مفسران برآن اند كه مقصود از «چيزى كه فرشتگان مخفى مى كردند» آن است كه فرشتگان، در دل، خود را شايسته تر از انسان براى جانشينى خدا در زمين مى دانستند و اين مطلبى بود كه در آيه ى قبل بدان اشاره شد، اما تصريح نكردند.

برخى ديگر برآن اند كه آيه به ابليس اشاره دارد كه در صف فرشتگان قرار داشت و تصميم داشت در برابر انسان سجده نكند، ولى اين مطلب را در دل پنهان مى كرد. «1»

اين احتمال نيز هست كه اين آيه به علم وسيع الهى و قلمرو بى كران آن در امور آشكار و پنهان اشاره داشته باشد، همان طور كه به مخاطب خود مى گوييم «ما همه چيز پنهان و آشكار شما را مى دانيم» و لازمه ى اين سخن آن نيست كه حتماً چيز مخفى وجود داشته باشد؛ البته مانعى ندارد كه هر سه مطلب مقصود آيه باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. با ارزيابى علمى، شايستگى و برترى افراد را ثابت كنيد.

2. ظرفيت علمى و معلومات افراد، معيار برترى آنها در انتصاب به پست و مقام است.

3. دانشمندترين افراد را براى جانشينى خدا و رهبرى و خلافت در زمين برگزينيد.

4. ظرفيت علمى انسان از فرشتگان بيش تر است.

5. خدا نام ها (و علوم و اسرارى) را در نهاد انسان

به وديعت نهاده است.

6. در هنگام شكست علمى (تكبّر نورزيد) برترى علمى ديگران را بپذيريد و اعتراف كنيد (كه اين روش فرشته خويان است).

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 227

7. پيام هشدارآميز آيه ى سى و سوم آن است كه علم خدا بى كران است (پس شما نمى توانيد چيزى را از او مخفى سازيد).

***

قرآن كريم در آيه ى سى و چهارم سوره ى بقره به كرنش فرشتگان در برابر آدم و نافرمانى شيطان اشاره مى كند و مى فرمايد:

34. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ

و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان فرموديم: «براى آدم سجده كنيد.» و (همگى) سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد، و تكبّر ورزيد در حالى كه از كافران شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات متعدد قرآن جريان كرنش فرشتگان در برابر آدم بيان شده است. «1» در يك نگاه ابتدايى به آيات سوره ى بقره به نظر مى آيد كه سجده ى فرشتگان در برابر آدم، پس از آزمايش آنان و ظاهر شدن برترى علمى آدم بود، اما از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه فرشتگان بلافاصله پس از آفرينش انسان دستور يافتند كه بر آدم سجده كنند.

2. در اين جا اين پرسش مطرح مى شود كه اگر سجده براى غير خدا جايز نيست، چرا فرشتگان بر آدم سجده كردند؟ بايد گفت كه سجده

بر دو گونه است: اول سجده ى پرستش، يعنى به خاك افتادن به قصد تقرّب كه مخصوص خداست و براى ديگران حرام بلكه شرك است؛ و دوم، سجده ى خضوع كه همان كرنش در برابر ديگران، بدون قصد تقرّب است كه اگر در راستاى دستورهاى الهى باشد مانعى ندارد؛ و سجده ى فرشتگان از نوع دوم

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 228

نافرمانى و كفر است. تفاوت فرشتگان و ابليس در اين جريان آن بود كه فرشتگان پرسش خود را در مورد برترى آدم مطرح كردند و پس از شنيدن پاسخ خدا، تسليم شدند لجاجت و تكبّر و سركشى نكردند، ولى ابليس به تكبّر و سركشى روى آورد و كافر شد. آرى، تكبّر در

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 229

مقابل حق، انسان را به كفر مى كشاند.

6. شيطان قبل از صدور فرمان الهى در مورد سجده بر آدم، راه خود را از مسير فرشتگان جدا كرده بود و شايد در درون، تصميم به نافرمانى و كفر داشت. «1» البته اين احتمال نيز هست كه از لحظه ى صدور فرمان الهى كافر شده باشد؛ «2» چون قبل از آن اهل عبادت بود و به همين سبب هم در صف فرشتگان قرار داشت. «3»

برخى از مفسران نيز نوشته اند كه كفر در اين آيه به معناى كفر عملى است نه كفر اعتقادى. ابليس

روحيه ى كفرآميز داشت؛ يعنى نتيجه ى نافرمانى او در نهايت كفر مى شد. «4»

7. در آيات پيشين بيان شد كه برترى انسان به خاطر علم اوست و در برخى احاديث اشاره شد كه سجده ى فرشتگان بر آدم به خاطر وجود رهبران الهى (هم چون پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام) در نسل اوست. «5»

آرى، هم خود آدم علم به نام ها (و حقايق و اسرار و علوم هستى) داشت و هم فرزندانى خاص از نسل او اين گونه بودند و همين انسان هاى كامل نتيجه ى نيكو و هدف اصلى آفرينش انسان بودند. آرى فرشتگان مى دانستند كه از نسل انسان افرادى شرور و پست تر از حيوان به وجود مى آيند كه شايستگى كرنش و سجده ندارند، پس سجده ى آنان به خاطر

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 230

انسان هاى كامل (پيامبران و رهبران الهى عليهم السلام) در نسل آدم بود.

8. خودبينى، ارث شيطان و عامل فساد، و راهكار مبارزه با آن:

ما از اين جا (داستان آدم و شيطان) مى فهميم كه قضيه ى خودبينى، ارث شيطان است. از صدر عالم اين قضيه بوده است ... تمام فسادهايى كه در عالم واقع مى شود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حكومت ها و چه در اجتماع، تمام فسادها زير سر همين ارث شيطان است ... دردها دوا نمى شود الّا با اين كه اين خصيصه ى شيطانى از بين برود. كسى كه بخواهد درد خودش را شخصاً دوا كند، بايد اين خصيصه را از بين ببرد، بايد رياضت بكشد و خودش را بزرگ حساب نكند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1.

شما انسان ها مسجود فرشتگان هستيد، پس قدر خود را بشناسيد و اين مقام را حفظ كنيد.

2. مقام بلند انسان در ميان موجودات مخالفانى دارد، پس مواظب كارشكنى هاى شيطان باشيد.

3. تكبّر و نافرمانى در برابر حق، زمينه ساز كفر است.

4. هم چون فرشتگان فرمان پذير باشيد و در برابر آنچه خدا دستور داده كرنش كنيد.

5. مخالفت با دستورات الهى، راهى شيطانى است.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و پنجم سوره ى بقره به سكونت آدم به همراه همسرش در بوستان سرسبز و آزمايش آنان به وسيله ى درخت ممنوع اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 231

35. وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتَما وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ

و گفتيم: «اى آدم! تو و همسرت در باغ آرام گيريد؛ و از (نعمت هاى) آن، از هر جا خواستيد، فراوان و گوارا بخوريد؛ و [لى ] نزديك اين درخت نشويد؛ كه از ستمكاران خواهيد شد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. آدم عليه السلام كه براى زندگى معمولى بر روى زمين آفريده شده بود، در آغاز، در يكى از باغ هاى سرسبز و پرنعمت ساكن شد تا كم كم با محيط آشنا شود و اطلاعاتى از آن زندگى به دست آورد و با مسئوليت ها و تكاليف و محدوديت ها و دشمنان خود آشنا شود و نيز در هنگام لغزش ها راه توبه را بياموزد

و با آمادگى كامل بر روى زمين حركت كند؛ به عبارت ديگر، سكونت آدم در اين باغ جنبه ى تمرين و آموزش داشت. «1»

2. در بوستان آدم عليه السلام ميوه هاى گوارا و فراوان وجود داشت و او از نظر غذا كمبودى نداشت و در آن جا كاملًا آرام بود. «2» و به هر كجاى باغ مى توانست برود و از هر ميوه اى مى توانست بخورد.

3. در اين باغ آزمايشى براى آدم در نظر گرفته شد و شرطى براى ماندن او در بوستان قرار داده شد؛ يعنى به او گفته شد كه نزديك آن درخت مخصوص نرود و از ميوه ى آن نخورد «3» وگرنه ستمكار مى شود و به زحمت مى افتد. «4»

اين ممنوعيت نوعى ارشاد و آزمايش بود؛ مثل آن كه پزشك به بيمار خود مى گويد «به فلان غذا نزديك نشو وگرنه به خودت زيان مى رسانى و به

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 232

زحمت مى افتى!» ولى در آيات بعد خواهيم ديد كه آدم در اثر وسوسه هاى شيطان، از آن درخت خورد و به زحمت افتاد و از بوستان اخراج شد.

4. مكان «باغ» يا بهشتِ مخصوصِ آدم كجاست؟

برخى مفسران برآن اند كه آن بوستان يكى از باغ هاى سرسبز زمين بود، چون جاودانى نبود و شيطان بدان جا راه يافت، در حالى كه آلودگان نمى توانند به بهشت موعود قدم بگذارند؛ و در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز بيان شده كه آن بوستان يكى از باغ هاى دنيا بوده است. «1»

و برخى مفسران نيز برآن اند كه آن باغ، بهشتى برزخى بوده كه

بين دنيا و آخرت است. «2»

5. درخت ممنوع، چه نوع درختى بود؟

مفسران قرآن و احاديث احتمالات متعددى مطرح كرده اند؛ «3» برخى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 233

مفسران آن درخت را زندگى دنيا و زحمت هاى آن دانسته اند «1» و برخى آن را حسد يا گياه گندم دانسته اند. «2»

البته مانعى ندارد كه همه ى اين معانى مقصود آيه باشد و جمع آنها نيز ممكن است؛ چون گندم مظهر غذاى دنيوى است و نزديكى به دنيا زحمت ها و صفاتى را به دنبال دارد كه يكى از آنها حسد است.

ولى به نظر مى رسد كه اصل آزمايش آدم به وسيله ى يك درخت مهم بوده است؛ از اين رو قرآن نوع و نام آن را مشخص نساخته است تا از هدف اصلى دور نشود.

6. در اين آيه به همسر آدم اشاره كرده كه از همان روز اول در كنار او بوده و آرامش زندگى او را تكميل مى كرده است. آرى، انسان در درجه ى اول نياز به همدم و همسر دارد، سپس نياز به غذا مطرح مى شود.

به زن گيرد آرام مرد جوان اگر تاج دار است اگر پهلوان

7. در اين آيه به نيازهاى اساسى زندگى انسان اشاره شده است كه عبارت اند از:

الف) محل سكونتى كه بتواند در آن با آرامش زندگى كند؛

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 234

ب) همسر و همدمى كه مونس و مايه ى آرامش او باشد؛

ج) غذاى خوب و فراوان كه انرژى او را تأمين سازد؛

د) برنامه اى الهى كه قوانين زندگى او را بيان كند.

آرى، زندگى عادى بشر، بدون اين چهار ركن، ناقص و پرزحمت است.

آموزه ها و پيام ها:

1. بهره مندى از نعمت هاى الهى را با اطاعت از فرمان هاى الهى همراه سازيد.

2. در برنامه ريزى و قانون گذارى، نخست موارد جواز را بيان كنيد، سپس ممنوعيت ها را برشماريد.

3. مرد و زن از روز نخست در كنار هم بوده اند و آرامش مرد در كنار همسر تأمين مى شود.

4. انسان در زندگى خود چهار نياز اساسى دارد: مسكن، همسر، غذا و برنامه اى الهى.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و ششم سوره ى بقره به فريبكارى شيطان و تبعيد آدم به زمين و پيامدهاى ناگوار آن اشاره مى كند و مى فرمايد:

36. فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ

و شيطان آن دو را از آن (باغ) بلغزانيد؛ و آن دو را از آنچه در آن بودند، بيرون كرد. و [به آنها] گفتيم: « (از مقام خويش) فرو آييد، در حالى كه برخى از شما دشمن برخى [ديگر] هستيد. و براى شما در زمين، تا زمانى [معين ]، قرارگاه و وسيله بهره بردارى است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. آدم و همسرش در باغ سرسبز ساكن شدند، ولى در معرض آزمايش

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 235

بودند و به آنها گفته شد كه به آن درخت ممنوع نزديك نشوند، اما شيطان كه در برابر آدم سجده نكرده بود و دشمن آنان بود به وسوسه گرى مشغول شد و به آدم و حوا گفت: اگر از اين درخت بخوريد از فرشتگان يا از افراد جاويدان مى شويد؛ از اين رو آدم و حوا گرفتار لغزش شدند «1» و از ميوه ى آن درخت ممنوع چشيدند و، در نتيجه، از مقام خود سقوط كردند و از باغ سرسبز اخراج شدند. «2»

2. لغزش آدم و حوا آن بود كه دستور ارشادى خدا را اطاعت نكردند «3» و در نتيجه، گرفتار پيامدهاى آن، مثل اخراج از باغ سرسبز، شدند.

آنان گناه مطلق نكردند، ولى ترك اولى ، يعنى گناه نسبى نمودند و با توبه، لغزش آنان بخشوده شد اما پيامدهاى تكوينى آن (مثل اخراج از باغ) بر طرف نشد؛ «4» همان طور كه ممكن است عذرخواهى از پزشك نيكو باشد، اما آثار غذاى نامناسب را از بدن انسان برطرف نمى كند.

3. پس از جريان لغزش، هر سه نفر سقوط كردند و از باغ سرسبز اخراج شدند؛ يعنى شيطان به خاطر فريبكارى اش و آدم و حوا به خاطر فريب خوردنشان.

4. در اين آيه به ويژگى هاى زندگى زمينى اشاره شده است كه عبارت اند از:

الف) درگيرى و كشمكش دايمى انسان با شيطان صفتان كه نوعى

تفسير قرآن مهر

(ويژه جوانان)، ج 1، ص: 236

آزمايش براى انسان است.

ب) دنيا قرارگاه و مايه ى بهره مندى موقت انسان است، نه محل اسكان دايمى او؛ پس نبايد دل به آن ببندد كه بايد پس از مدتى به سراى ديگر كوچ كند.

5. «شيطان» از ماده ى «شَطَن» به معناى دورى، يا از ماده ى «شاط» به معناى آتش گرفتن از شدّت خشم است. «1» به هر موجود شرورى از انسان ها و جنّيان، شيطان گفته مى شود و در احاديث گاهى به معناى موجودات موذى ذرّه بينى نيز به كار رفته است؛ «2» البته در آيه ى فوق در معناى «ابليس» به كار رفته است، يعنى همان كه آدم عليه السلام را فريب داد.

6. «هبوط» به معناى پايين فرستادن با خوارى است «3» كه در اين جا مقصود پايين آمدن از باغ سرسبز به زمين عادى و كنايه از سقوط از مراتب معنوى و مقامات عالى است.

اين داستان، الگو و نمونه و تمثيلى است براى مقامات و قربى كه انسان مى تواند داشته باشد كه پس از لغزش و نزديكى به دنيا آن را از دست مى دهد. «4»

البته تمثيلى بودن اين داستان به معناى غيرواقعى بودن آن نيست.

صد هزار ابليس و بلعم در جهان هم چنين بوده است پيدا و نهان

اين دو را مشهور گردانيد اله تاكه باشند اين دو بر باقى گواه

اين

دو دزد آويخت بر دار بلند ورنه اندر دهر بس دزدان بُدند

(مولوى)

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان دشمنى لغزاننده است (پس مراقب فريبكارى او باشيد).

2. پيروى از شيطان موجب سقوط انسان مى شود.

3. زمين محل كشمكش و نزاع انسان ها و شيطان صفتان است.

4. زمين قرارگاهى با مواهب موقت براى شماست (پس آن را جاودانى نپنداريد و دل بدان نبنديد).

***

قرآن كريم در آيه ى سى و هفتم سوره ى بقره به توبه ى آدم و پذيرش مهربانانه ى توبه ى او اشاره مى كند و مى فرمايد:

37. فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

و آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود؛ و [خدا] توبه او را پذيرفت، [چرا] كه تنها او بسيار توبه پذير [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «توبه» در اصل به معناى «بازگشت» است و در قرآن كريم در دو معنا به كار رفته است:

الف) «توبه ى مردم» كه در اين صورت به معناى بازگشت گناهكار و ترك گناه و طلب پوزش از خداست.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 238

ب) «توبه ى خدا» كه در اين صورت به معناى بازگشت رحمت خدا به فرد گناهكار و پذيرش توبه ى اوست. «1»

2. آدم عليه السلام در اثر فريبكارى شيطان گرفتار لغزش و ترك اولى و مخالفت در برابر امر ارشادى شد. هر چند

گناه آدم عليه السلام گناه مطلق نبود، اما از فردى هم چون او چنين لغزش كوچكى، بزرگ شمرده مى شود؛ چرا كه او از مقرّبان درگاه الهى بود و مشمول نعمت حق شده بود؛ از اين رو، از گناه نسبى و لغزش خود پوزش خواست و توبه كرد.

3. خوردن از درخت ممنوع اولين لغزش بشر بود و به همين سبب تجربه اى در زمينه ى توبه و بازگشت و كيفيت عذرخواهى نداشت؛ بنابراين پروردگار كلماتى را به او آموزش داد و راه توبه را به او آموخت و وى به سوى خدا بازگشت.

به عبارت ديگر، توبه ى آدم با دو توبه ى خدا همراه بود: نخست خدا با رحمت به سوى آدم بازگشت و توفيق توبه به او داد و روش توبه را به او آموخت، سپس آدم توبه كرد و در پايان، خدا توبه ى او را پذيرفت. آرى هر توبه ى انسان با دو توبه و بازگشت رحمت الهى همراه است. «2»

4. مفسران در مورد كلماتى كه به آدم آموزش داده شد احتمالاتى داده اند و در احاديث نيز مطالبى آمده است كه مهم ترين آنها عبارت است از:

الف) اين كلمات همان سخنانى است كه در جاى ديگر از آدم و حوا نقل شده كه گفتند:

اى پروردگار ما، ما به خودمان ستم كرديم، واگر ما را نيامرزى و بر ما ترحّم ننمايى حتماً از زيانكاران خواهيم بود. «3»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 239

ب) اين كلمات، نام هاى بهترين انسان ها، يعنى محمد صلى الله عليه و آله، على، فاطمه،

حسن و حسين عليهم السلام بود كه با توسل آدم عليه السلام به آن بزرگواران توبه اش پذيرفته شد.

ج) اين كلمات يك سلسله ادعيه و مناجات با خدا بود.

البته مانعى ندارد كه همه ى اين معانى مقصود آيه باشد. «1»

5. اين آيه خدا را با دو صفت «توّاب» (: بسيار توبه پذير) و «رحيم» (: مهرورز و مهربان) ياد كرده است. خدا نسبت به بندگانش از مادر نسبت به فرزند مهربان تر است و اگر لغزشى از آنان سر زند ضمن بخشودن آنها به آنان لطف مى كند و مهر مى ورزد.

در تو تنها عشق و مهر مادرى است شيوه ى تو عدل و بنده پرورى است

(مولوى)

6. توبه در جوانى نيكوست:

پس اى عزيز! هر چه زودتر دامن به كمر بزن و عزم را محكم و اراده را قوى كن و از گناهان تا در سنّ جوانى هستى، يا در حيات دنيايى مى باشى، توبه كن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسويلات (: فريبكارى) شيطانى و مكايد (: نيرنگ هاى) نفس امّاره اعتنا مكن.

پس بهار توبه، ايام جوانى است، كه بار گناهان كم تر و كدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرايط توبه سهل تر و آسان تر است. «2»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 240

آموزه ها و پيام ها:

1. پس از لغزش توبه كنيد و به سوى خدا بازگرديد.

2. راه توبه و توسل را نيز از

خدا بياموزيد.

3. خدا آن قدر مهربان و توبه پذير است كه حتى راه توبه را نيز به گناهكاران آموزش مى دهد.

4. هر توبه ى انسان با دو توبه و بازگشت رحمت الهى همراه است.

***

قرآن كريم در آيات سى و هشتم و سى و نهم سوره ى بقره به اخراج آدميان از باغ بهشتى و دو مسير فرا روى انسان، يعنى راه هدايت و كفر و پيامدهاى آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

38. قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم: «همگى از آن، فرو آييد! و اگر رهنمودى از طرف من براى شما آمد، پس كسانى كه از رهنمود من پيروى كنند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى شوند.

39. وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

و كسانى كه كفر ورزيدند، و نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند آنان اهل آتشند؛ در حالى كه ايشان در آنجا ماندگارند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى سى و ششم سوره ى بقره به هبوط و سقوط آدم، يعنى اخراج او از باغ بهشت نما، قبل از توبه ى آدم، اشاره شد و اينك، در اين آيه نيز، بار ديگر به همان مطلب، بعد از توبه ى آدم، اشاره شده است. اين تكرار و تأكيد، اشاره به آن است كه اگر چه توبه ى آدم پذيرفته و لغزش او بخشوده شد، پيامدها و آثار وضعى و تكوينى كار آدم برطرف نمى شود و در هر حال از باغ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 241

بهشت نما اخراج مى شود؛ «1» هم چون بيمارى كه با دستور پزشك مخالفت مى كند، سپس پوزش مى طلبد و بخشوده مى شود، ولى آثار غذاى نامناسب در بدن او باقى مى ماند، چون از پيامدها و لوازم كار اوست.

2. دنيا محل ماديات، كشمكش و سقوط است ولى چيزى كه انسان را نجات مى دهد همان هدايت ها و ره نمودهاى خداوند است كه به وسيله ى رهبران الهى و كتاب هاى آسمانى به دست بشر مى رسد.

3. انسان مى انديشد و در زندگى دنيا دغدغه دارد، اين آيه درصدد رفع دغدغه ى انسان است، تا او را از روز اول از وحشت بيرون آورد، از اين رو خدا به انسان وعده داد كه با هدايت خويش او را همراه مى سازد. (م)

4. ترس مى تواند منشأ اضطراب (نوعى ترس مبهم و نامعين) باشد و اندوه مى تواند منشأ افسردگى شود. آيه اشاره ى ظريفى به بهداشت روانى دارد و آن اين كه پذيرش هدايت الهى و عمل براساس آن، از اضطراب و افسردگى (دو بيمارى روانى شايع عصر ما) پيش گيرى مى كند. (آ)

5. اين آيات اولين شريعت براى انسان بود و خلاصه ى اديان الهى را در سه ركن هدايت، هدايت پذيرى و ضلالت و كفر براى آدم بيان كرد. «2»

6. مردم در برابر هدايت الهى دو مسير مختلف انتخاب مى كنند:

گروهى در مسير خدا و پيامبران حركت مى كنند و به سعادت مى رسند.

اينان از هيچ چيز نمى هراسند و اندوهناك نيستند چون از عذاب نجات يافته، به بهشت بازمى گردند.

گروه دوم از رهنمودهاى الهى روى بر مى تابند و راه ناسپاسى و

انكار در پيش مى گيرند و حتى آيات و نشانه هاى خدا را دروغ مى شمارند. آنان اند كه بايد بترسند و اندوهناك باشند؛ چرا كه به سوى آتش دوزخ گام برمى دارند و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 242

در آن جا جاودانه مى مانند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامدهاى تكوينى و آثار وضعى گناه با توبه بر طرف نمى شود.

2. گناه موجب سقوط انسان، و هدايت پذيرى موجب صعود و سعادت او مى شود.

3. اگر مى خواهيد از ترس و غم آزاد شويد و بهداشت روانى شما تأمين گردد، از برنامه هاى هدايت گرانه ى الهى پيروى كنيد.

4. فرجام كفر و تكذيب عذاب الهى است.

***

قرآن كريم در آيه ى چهلم سوره ى بقره با يادآورى نعمت هاى الهى، وفاى به عهد الهى را مشروط به وفاى به عهد مردم مى كند و مى فرمايد:

40. يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ

اى بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب) نعمت مرا، كه بر شما ارزانى داشتم به ياد آوريد؛ و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم و فقط از (مخالفت) من بهراسيد!

نكته ها و اشاره ها:

1. سوره ى بقره نخستين سوره اى است كه در مدينه نازل شد و از آن جا كه بسيارى از مردم مدينه يهودى بودند، برخى از آيات اين سوره خطاب به آنان و يا در مورد سرگذشت آنان است.

2. قرآن كريم در اين سوره و در سوره هاى ديگرى سرگذشت

آموزنده ى موسى عليه السلام و بنى اسرائيل را بيان كرده است. «1» اين ماجرا نكات آموزنده اى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 243

براى همه ى مردم دارد و در ضمن آن، بسيارى از قوانين و حقايق الهى بيان شده است كه در زندگى مسلمانان نيز كاربرد دارد.

3. در اين آيه دو سفارش و يك قانون الهى بيان شده است كه براى مسلمانان نيز مفيد است؛ چرا كه اين سه اصل، اساس همه ى برنامه هاى الهى است:

اول آن كه، به ياد نعمت هاى الهى باشيد (و سپاس گزارى كنيد).

دوم آن كه، از (عذاب) خدا بهراسيد (و به مسئوليت هاى خويش عمل كنيد).

سوم آن كه، به تعهدات خويش در برابر خدا عمل كنيد تا خدا نيز به تعهدات خود در مورد شما عمل نمايد.

آرى، اين يك قانون و اصل است كه اگر كسى به پيمان هاى خود در برابر خدا عمل كرد، خدا نيز به تعهدات خويش در مورد او عمل مى كند، وگرنه خدا هيچ تعهدى در مورد افراد بى مسئوليت نخواهد داشت.

4. مقصود از نعمت هاى الهى نسبت به بنى اسرائيل، نعمت هايى هم چون نبوّت موسى، آزادى آنان از چنگال فرعونيان و عبور از نيل و غذاهاى نيكوست.

5. منظور از پيمان خدا با بنى اسرائيل چيست؟

برخى از مفسران با توجه به آيات ديگر قرآن «1»، پيمان خدا با بنى اسرائيل را شامل توحيد، نيكى به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان، سخن گفتن نيكو با مردم، برپاداشتن نماز، پرداختن زكات، خون ريزى نكردن، اخراج ننمودن ديگران از سرزمين، ايمان به پيامبران، انفاق و همانند آن مى دانند.

«2»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 244

6. بنى اسرائيل پيمان بسته بودند كه اين مسائل را رعايت كنند و خدا نيز به آنان وعده داده بود كه داخل بهشت شوند، «1» اما آنان در بسيارى از موارد پيمان خود را شكستند و هنوز هم يهوديان امروز به اين پيمان شكنى ها ادامه مى دهند و هر روز شاهد خونريزى هاى آنان در فلسطين هستيم.

7. در برخى احاديث از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه مقصود از وفاى به عهد مردم، ايمان به ولايت على عليه السلام ومنظور از وفاى به عهد خدا بردن آنان به بهشت است. «2»

البته اين گونه احاديث با الغاى خصوصيت از بنى اسرائيل، به بطن آيه و قانون كلى كه از آيه استفاده مى شود اشاره مى كنند كه يكى از مصاديق آن ميثاق امامت است.

8. انسان فقط بايد از عذاب خدا بهراسد كه در حقيقت هراس از اعمال ناپسند خويش و زمينه ساز تقوا و رستگارى و انجام تعهدات و مسئوليت هاست؛ پس انسان نبايد از غيرخدا بهراسد و مسئوليت هاى خويش را رها سازد.

9. «اسرائيل» يكى از نام هاى يعقوب پيامبر صلى الله عليه و آله است كه به فرزندان او و نيز يهوديان بعدى، «بنى اسرائيل» گفته مى شود.

برخى مفسران قرآن برآن اند كه «اسرائيل» مركب از دو كلمه به معناى «بنده ى خدا» است «3» ولى برخى نويسندگان مسيحى بر آن اند كه يعقوب عليه السلام به خاطر ثبات و استقامت و ايمانش، اسرائيل ناميده شد و يا به خاطر اين كه با خدا كشتى گرفت و

پيروز شد. «4»

البته روشن است كه اين گونه خرافات ساخته و پرداخته ى تحريف گران

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 245

تورات است، وگرنه خدا جسمانى و ناتوان نيست كه با كسى كشتى بگيرد و شكست بخورد.

آموزه ها و پيام ها:

1. سه اصل يادآورى نعمت ها، هراس از (عذاب) خدا و وفاى به پيمان ها، موجب سعادت شما مى شود.

2. انجام وعده هاى الهى مشروط به انجام تعهدات شماست؛ اگر به تعهدات و مسئوليت هاى خويش عمل نكرديد، انتظارى (در مورد تحقق وعده هاى الهى و بهشت) نداشته باشيد.

4. خدا هيچ مسئوليتى در برابر انسان هاى بى مسئوليت ندارد.

5. پاس داشتِ نعمت هاى بزرگ خدا وظيفه ى همگانى است.

6. در راه اداى مسئوليت هاى خويش از غير (عذاب) خدا نهراسيد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و يكم سوره ى بقره با اشاره به رابطه ى قرآن با كتب آسمانى پيشين، چهار فرمان در مورد پاس داشت قرآن مى دهد و مى فرمايد:

41. وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَناً قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ

و به آنچه فرو فرستادم (: قرآن) ايمان آوريد، در حالى كه مؤيد چيزى است كه با شماست. و نخستين انكار كننده آن نباشيد؛ و بهاى اندك را با آيات من مبادله نكنيد؛ و تنها (از عذاب) من (خودتان) را حفظ كنيد.

شأن نزول:

يهوديان براى بزرگان خود هم چون كعب بن اشرف، هر سال مجلس ميهمانى باشكوهى برگزار مى كردند، از اين رو

سران يهود حاضر نمى شدند به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ايمان آورند و چنين منافعى را از دست بدهند و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 246

پيامبر اسلام و كتاب او آمده است «2» و بعد از ظهور اسلام روشن شد كه اين مطالب با قرآن منطبق است؛ از اين رو، قرآن مؤيد و منطبق با كتاب هاى آسمانى قبل به شمار مى آيد. ولى اين مطلب بدان معنا نيست كه قرآن همه ى مطالب تورات و انجيل را تأييد مى كند؛ چون مسلماً اين كتاب ها تحريف شده اند و برخى مطالب آن الهى نيست. «3»

ب) قرآن اصول اساسى كتاب هاى آسمانى پيشين (هم چون: توحيد، نبوت و معاد و بشارت هاى آنان به وجود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله) را تأييد مى كند،

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 247

نه تمام جزئيات و تحريفات خرافى آنها را و حتى گاهى به طور صريح مطالب آنها را رد مى كند؛ همان طور كه اختلافات آنها را در داستان آدم، لوط و عيسى عليهم السلام مى بينيم.

3. كفر به قرآن و انكار آيات الهى ناپسند است اما پيشگامى، در اين راه براى كسى كه از كتاب هاى آسمانى گذشته و حقانيّت اسلام اطلاع دارد، ناپسندتر و عجيب تر است؛ از اين رو قرآن به يهوديان سفارش مى كند كه از نخستين منكران قرآن نباشيد، كه پيشگامى در اين

راه عذاب دردناك ترى را براى شما در پى خواهد داشت.

4. اين آيه به ارزش وحى الهى و ارزان فروختن آن توسط يهوديان اشاره كرده است. سران يهود كه قبل از اسلام، بشارتگر ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بودند، پس از قيام پيامبر صلى الله عليه و آله، او را انكار كردند و آيات الهى تورات را تحريف نمودند تا منافع اندك خويش را حفظ كنند؛ حال آن كه فروختن آيه اى از آيات با ارزش الهى در ازاى تمام دنيا، ارزان فروشى است؛ زيرا دنيا فانى و پست است و آيات الهى جاويدان و هدايت آفرين اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. رابطه ى قرآن با كتاب هاى آسمانى پيشين، سازگارى و تأييد (اصول و بشارت هاى آنها) است.

2. قرآن باورى و تقوا، وظايفى الهى است.

3. پيش گامى در مخالفت با قرآن ناپسندتر است (و عذاب بيش ترى دارد).

4. ارزش آيات الهى را بدانيد و آنها را ارزان نفروشيد.

5. در روابط اجتماعى، براى جلب موافقت ديگران، از يادآورى مشتركات خود با آنها استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 248

قرآن كريم در آيات چهل و دوم و چهل و سوم سوره ى بقره با سفارش در مورد پيوند با خدا و خلق و جمع گرايى به ممنوعيت حق پوشى اشاره مى كند و مى فرمايد:

42. وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

و حق را با باطل نياميزيد؛

و حق را پنهان نكنيد در حالى كه شما مى دانيد.

43. وَأَقِيمُوا الْصَّلَاةَ وَآتُوا الْزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ

و نماز را بر پا داريد، و [ماليات ] زكات را بپردازيد، و با ركوع كنندگان، ركوع كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان بايد حق گرا باشد و حق را آشكار سازد، هر چند منافع زودگذر او به خطر بيفتد؛ كه كتمان حق و آميختن حق و باطل، گناه و جرم است، زيرا موجب گمراهى و به اشتباه انداختن ديگران مى شود. «1»

حق گويى در بيان مطالب دينى و گواهى دادن در دادگاه و حق جويى در پژوهش ها و ابراز حق در برابر ستمكاران، مى تواند از مصاديق مهم حق گرايى باشد.

2. اگر آميختن حق و باطل از سر جهل باشد جرم به شمار نمى آيد؛ چون انسان ناآگاه معذور است. اما اگر كسى آگاهانه حق و باطل را بياميزد و حقايق را كتمان كند، گناهى بزرگ انجام داده است؛ چون بر خلاف علم خود سخن گفته و ديگران را به اشتباه انداخته است. اين قانون كلى شامل يهوديانى كه نشانه ها و صفات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را كتمان كردند و همه ى حق پوشان در

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 249

طول تاريخ، مى شود.

3. برپايى صلوة (نماز) «1» نشانه ى پيوند با خالق است. انسان بايد نماز بگزارد و در جامعه نيز نماز را برپا دارد؛ يعنى زمينه هاى گسترش فرهنگ نماز را فراهم سازد، و نماز را به طور كامل و با حضور قلب به پا دارد تا در روح و جان او

تأثير بگذارد. «2»

4. پرداخت ماليات زكات «3» نوعى ارتباط با بينوايان و پيوند فرد با جامعه ى انسانى است. پرداخت كامل زكات موجب آبادانى شهرها و رفع فقر مى گردد.

5. شكل نماز در بين ملت ها و اديان متفاوت است؛ مثلًا نماز يهوديان بدون ركوع و نماز مسلمانان با ركوع است. شايد آيه ى فوق به همين مطلب اشاره دارد؛ يعنى از يهوديان مى خواهد كه به مسلمانان ملحق شوند و نماز را با ركوع و به صورت جماعت برگزار كنند. «4»

6. در احاديث اسلامى در مورد نماز جماعت بسيار سفارش شده است. از امام صادق عليه السلام حكايت شده:

نماز جماعت بيست و چهار درجه از نماز فردى برتر است. «5»

آموزه ها و پيام ها:

1. حق را ظاهر سازيد كه حق پوشى ممنوع است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 250

2. حق را خالص بگوييد (تا در اثرآميزش حق و باطل مردم گمراه نشوند).

3. پيوند با خدا (نماز) و امدادرسانى به مردم (زكات) از وظايف الهى شماست.

4. در عبادت جمع گرا باشيد (و نماز را به جماعت بخوانيد.)

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و چهارم سوره ى بقره گويندگان بدون عمل را به خاطر خردورزى نكردن سرزنش مى كند و مى فرمايد:

44. أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد، و خودتان را فراموش مى كنيد، در حالى كه شما كتابِ

(خدا) را مى خوانيد؟! پس آيا خردورزى نمى كنيد؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. برخى مفسران حكايت كرده اند كه دانشمندان يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به مردم بشارت ظهور او را مى دادند و آنان را به ايمان به وى فرا مى خواندند، ولى بعد از ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله خودشان به وى ايمان نياوردند «1» و آيه ى فوق كار آنان را سرزنش كرد.

2. اين آيه خطاب به بنى اسرائيل و براى سرزنش عالمان بدون عمل يهود است، اما اين سرزنش مخصوص آنان نيست و شامل همه ى عالمان بدون عمل در طول تاريخ مى شود كه مردم را به كارهاى نيك و اداى امانت دعوت مى كنند ولى خود اهل عمل به آنها نيستند. اين آيه درس عبرتى براى مبلغان مذهبى است كه خود پيش گام عمل به دستورات خويش باشند.

سعديا گرچه سخن گو و مصالح گويى زعمل كار برآيد به سخن رانى نيست

3. ممكن است اين آيه به يك نكته ى روان شناختى اشاره داشته باشد و آن اين كه انسان ممكن است در سخن رانى و موعظه، بيش تر به ديگران توجه كند و دچار خودفراموشى شود؛ و اين هشدارى جدى است و راه درمان آن خردورزى است. (آ)

4. در احاديث اسلامى نيز از امام صادق عليه السلام حكايت شده:

مردم را با اعمالتان (به سوى دين) فرا خوانيد نه با زبان هايتان. «1»

بزرگى سراسر به گفتار نيست دو

صد گفته چون نيم كردار نيست

اگر كسى ديگران را با زبان به شايسته كارى فرا خواند و اعمالش خلاف آن باشد، تأثير چندانى نداشته، حتى گاهى تأثير منفى دارد.

در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام حكايت شده:

از كسانى كه عذابشان در روز رستاخيز شديدتر است كسى است كه به عدالت سخن گويد و خلاف آن عمل كند. «2»

برخى مفسران از امام على عليه السلام حكايت كرده اند كه «آيه ى فوق در مورد خطيبان و داستان سرايان است.» «3» البته روشن است كه اين گونه احاديث مصاديق بارز آيه را بيان مى كنند، ولى منحصر به اين افراد نيستند.

5. در اين آيه براى سرزنش گفتار بدون عمل به دو مطلب استناد شده است:

الف) بنى اسرائيل اهل كتاب بودند و تورات را مى خواندند و از آن پيروى مى كردند و چنين افرادى نبايد گفتار بدون عمل داشته باشند؛ يعنى پيام كتاب هاى الهى و لازمه ى خواندن و پيروى از آنها آن است كه انسان خود به

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 252

آنچه مى گويد عمل كند.

ب) لازمه ى خردورزى و تفكر آن است كه انسان خود به آنچه مى گويد عمل كند؛ پس گفتار بدون عمل نتيجه ى بى خردى است. عقل انسان حكم مى كند كه انسان خود در عمل به سفارش هاى خوب خود پيش گام باشد و اگر بد است آن را بر زبان جارى نسازد.

عالمى را كه گفتار باشد و بس

هر چه گويد نگيرد اندر كس

عالم آن كس بود كه بد نكند نه بگويد به خلق و خود نكند

آموزه ها و پيام ها:

1. گويندگان بدون عمل مستحق سرزنش اند.

2. حكم عقل و نقل آن است كه انسان پيش گام عمل به سخنان خود باشد.

3. الگوى عملى سخنان خويش باشيد.

***

قرآن كريم در آيات چهل و پنجم و چهل و ششم سوره ى بقره به راهكارهاى امدادجويى و استقامت ورزى و صفات راهبردى فروتنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

45. وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ

و بوسيله شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ در حالى كه مسلماً اين (كار) جز بر فروتنان، گران است.

46. الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلَاقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ

(همان) كسانى كه مى دانند كه آنان پروردگارشان را ملاقات مى كنند، و اينكه آنان فقط به سوى او باز مى گردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات و سفارش هاى آن در مورد بنى اسرائيل است، اما در حقيقت

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 253

قوانين و سفارش هايى براى كل بشريت است و بيان آنها در قرآن نوعى تأكيد بر آنهاست.

2. هر انسانى دوست دارد امدادگرى داشته باشد كه با كمك او بر سختى ها پيروز شود. در اين آيات، صبر

و نماز، امدادگران زندگى بشر معرفى شدند.

3. صبر، حالت استقامت و ايستادگى در برابر مشكلات درونى و برونى است؛ يعنى انسان بايد در برابر ميل به گناه و هوس هاى نفسانى و شيطانى، دشمنان خارجى و مصيبت ها و سختى هاى زندگى استقامت ورزد تا پيروزى از راه برسد.

تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر بل ز صد لشكر ظفرانگيزتر

4. نماز و نيايش، راه پيوند انسان با خداست؛ يعنى انسان را به منبع بى كران قدرت الهى وصل مى كند و نيرويى معنوى و روحى به او مى بخشد تا در برابر مشكلات ايستادگى كند و يكى از راه هاى مقابله با فشارهاى روانى و مشكلات است.

5. حكايت شده كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هر گاه با مشكلى روبه رو مى شد كه او را ناراحت مى كرد، از نماز و روزه مدد مى گرفت. «1»

و نيز حكايت شده كه امام على عليه السلام در هنگام مشكلات نماز مى گزارد و آيه ى فوق را مى خواند. «2»

و از امام صادق عليه السلام نيز حكايت شده كه فرمودند:

هر گاه با اندوهى از غم هاى دنيوى روبه رو مى شويد، وضو بگيريد، به مسجد برويد، نماز بخوانيد و دعا كنيد؛ چرا كه خدا فرموده است: از صبر و نماز كمك بجوييد. «3»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 254

6. در برخى احاديث از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه مقصود از صبر، روزه است

و برخى مفسران گفته اند كه منظور از «صلوة» در اين آيه، نمازهاى پنج گانه و نمازهاى مستحبى و نيز صلوات بر محمد و آل محمد است. «1»

البته روشن است كه اين موارد مصاديق صبر و صلوةاند و معنا در اين موارد منحصر نمى شود.

7. عوامل سستى در نماز:

اين سستى ما در امور دينى معلوم مى شود براى چيست. براى آن است كه ايمان به غيب نداريم و پايه ى يقين و اطمينان سست است و وعده ى خدا و انبيا را به جان و دل قبول نكرديم ... «2»

مبادا در امر ديانت و خصوصاً اين نمازهاى پنجگانه، تهاون (: سستى) كنى و آنها را سست شمارى! خدا مى داند كه انبيا و اوليا و ائمه ى هدى عليهم السلام از كمال شفقت بر بندگان خدا اين قدر ترغيب و تخدير (: هشدار) نمودند و الّا ايمان ما نفعى به آنها نرساند و از اعمال ما سودى نبرند.

8. نماز و روزه براى افراد بى ايمان و متكبّر سخت و گران است، اما انسان هاى فروتن مؤمن از نماز لذّت مى برند و آن را دوست دارند؛ چرا كه نماز و روزه و صبر در راه خدا را ذخيره اى براى روز رستاخيز خويش مى دانند، در روزى كه در محضر الهى حاضر مى شوند و او را ملاقات مى كنند.

اين نكته اى راهبردى است كه خشوع و فروتنى، نماز و عبادت را براى انسان آسان و لذت بخش مى سازد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 255

9. در اين آيات دو صفت راهبردى براى فروتنان بيان شده است:

الف) آنان مى دانند

«1» كه پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد؛ از اين رو احساس مسئوليت كرده، فروتن مى شوند و خود را براى آن روز آماده مى كنند و توشه هاى معنوى مى اندوزند.

ب) آنان مى دانند كه در حال حركت و سير به سوى خدا هستند؛ از اين رو در راه خدا و نيكوكارى و انجام عبادات استقامت مى ورزند تا مايه ى رشد و پيش رفت آنان در مسير تكاملى به سوى خدا شود.

10. با توجه اينكه خدا جسمانى نيست ملاقات حسّى با او معنا ندارد پس مقصود از «لقاءاللَّه» و ملاقات با او چيست؟

مفسران قرآن در مورد «لقاء اللَّه» چند تفسير ارائه كرده اند:

الف) منظور از آن، حضور در صحنه ى رستاخيز و مشاهده ى آثار قدرت او و پاداش ها و كيفرهاى قيامت است، همان طور كه در برخى احاديث نيز به اين معنا اشاره شده است. «2»

ب) مقصود از ملاقات خدا، همان شهود باطنى و قلبى است؛ يعنى ممكن است انسان به جايى برسد كه با چشم دل خدا را ببيند. «3» همان طور كه حكايت شده:

شخصى از امام على عليه السلام پرسيد: آيا پروردگارت را ديده اى؟ امام پاسخ داد: آيا چيزى را كه نمى بينم پرستش كنم؟! (سپس اضافه كرد) چشم هاى ظاهرى او را علنى مشاهده نمى كنند ولى دل ها با حقيقت ايمان او را درك مى كنند. «4»

البته مانعى ندارد كه هر دو تفسير در مورد معناى «لقاءاللَّه» صحيح باشد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 256

آموزه ها و پيام ها:

1. استقامت ورزى و پيوند با خدا يارى گر بشر است.

2. معادباورى زمينه ساز فروتنى است.

3. مؤمن فروتن

شويد تا انجام عبادات و تحمّل مشكلات براى شما آسان شود.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و هفتم سوره ى بقره به يادآورى نعمت هاى الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

47. يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ

اى بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب)! نعمت مرا كه بر شما ارزانى داشتم به ياد آوريد، و اينكه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه نيز مانند آيه ى چهلم سوره ى بقره نعمت هاى الهى را به بنى اسرائيل يادآورى مى كند؛ چرا كه يادآوردن نعمت ها موجب شكرگزارى و افزايش نعمت مى شود، اما فراموشى نعمت هاى الهى زمينه ساز ناسپاسى و از دست دادن نعمت هاست.

شكر نعمت نعمتت افزون كند كفر نعمت از كفت بيرون كند

2. خداى متعال نعمت هاى فراوانى به قوم بنى اسرائيل عطا كرد؛ به آنان نعمت بزرگ نبوّت داد، سپس از چنگ فرعونيان نجاتشان داد و از رود بزرگ نيل گذراند و غذاهاى نيكو به آنان بخشيد و در نهايت، بر فلسطين مسلّط ساخت.

3. يكى از نعمت هاى الهى به بنى اسرائيل آن بود كه آنان را بر معاصرانشان برترى بخشيد و بر فرعونيان و كافران مسلّط ساخت. قرآن اين

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 257

گذشته ى افتخارآميز را

به يادشان مى آورد تا سپاس گزار اين نعمت الهى باشند.

البته منظور از برترى بنى اسرائيل بر جهانيان، برترى آنان بر جهانيان عصر خويش بوده، چرا كه بعد از ظهور اسلام، دين يهود نسخ شد وخداى متعال مسلمانان را بهترين امت قرار داد. «1»

4. برترى بنى اسرائيل بر اقوام عصر خويش، بدون دليل وحكمت نبوده است. از آن جا كه بسيارى از اين قوم، در آن عصر، با ايمان و پيرو پيامبران الهى بودند، به طور نسبى از اقوام ديگر برتر بودند و از اين رو، خدا آنان را بر كافران و مستكبران پيروز ساخت، ولى هنگامى كه روش خويش را تغيير دادند و ستمكارى كردند، خدا آنان را خوار ساخت.

آموزه ها و پيام ها:

1. به ياد نعمت هاى الهى باشيد (و سپاس آنها را به جا آوريد تا نعمت شما افزون شود).

2. پاس داشت نعمت هاى الهى، وظيفه ى همگانى است.

3. برخى نعمت هاى تاريخى را به مردم يادآورى كنيد تا با گذشته ى افتخارآميز خود آشنا شوند.

4. برترى شما بر اقوام ديگر به دست خداست.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و هشتم سوره ى بقره با هشدار در مورد تنهايى انسان در رستاخيز، مى فرمايد:

48. وَاتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 258

و [خودتان را] از (عذابِ) روزى حفظ كنيد،

كه هيچ كس به جاى شخص (ديگرى) چيزى (از عذاب) كيفر نمى شود، و از او هيچ شفاعتى پذيرفته نمى شود، و هيچ عوضى از او گرفته نمى شود، و آنان يارى نمى شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيات قبل و بعد از آيه ى فوق، در مورد يهوديان است؛ از اين رو برخى مفسران برآن اند كه اين آيه به عقايد باطل و خرافى يهود اشاره مى كند كه مى پنداشتند: چون نياكان آنها از پيامبران الهى بودند در مورد ايشان شفاعت خواهند كرد، يا مى توانند تاوان و غرامت گناهانشان را بدهند تا بخشوده شوند. حتى برخى مفسران حكايت كرده اند كه يهوديان براى كفاره ى گناهانشان قربانى مى كردند. «1» ولى قرآن كريم خط بطلان بر اين عقايد خرافى آنان كشيد و بيان كرد كه آنان در صحنه ى رستاخيز تنها خواهند بود و شفيع و يارى نخواهند داشت و غرامت آنان پذيرفته نخواهد شد. «2»

2. آيه ى فوق در مورد يهوديان است، ولى يك قانون كلى را در مورد رستاخيز بيان مى كند كه در آيات ديگر قرآن نيز بدان اشاره شده است «3» و آن اين كه در رستاخيز، اموال و فرزندان سودى به حال انسان ندارند و هر كس مسئول اعمال خود است.

3. در دنيا براى نجات خلافكاران از راه كارهاى مختلفى استفاده مى شود؛ از جمله: گاهى ديگران جريمه و غرامت خلافكار را به عهده مى گيرند و مى پردازند، گاهى وساطت و شفاعت او را مى كنند و به يارى اش مى شتابند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 259

از اين رو، برخى از منحرفان و كژانديشان و

خرافه پرستان مى پندارند در رستاخيز نيز همين گونه است، ولى در رستاخيز هيچ يك از اين ها كارساز نيست و هر كس به كيفر اعمال خويش مى رسد.

4. «شفاعت» در اصل به معناى جفت كردن و ضميمه كردن چيزى به چيزى است. «1»

قرآن كريم در برخى آيات، مثل همين آيه، شفاعت را نفى مى كند، «2» ولى در آياتى ديگر شفاعت را براى خدا يا كسانى كه خدا اجازه مى دهد اثبات مى كند «3» و گاهى براى شفاعت گران شرايطى را مشخص مى سازد. «4»

بنابراين روشن مى شود كه خداوند شفاعت بدون شرط را كه نوعى پارتى بازى است، نمى پذيرد، اما شفاعت مشروط كه يك مكتب عالى تربيتى است، پذيرفته مى شود.

5. شفاعت مردود آن است كه شفاعت كننده با استفاده از نفوذ خويش، مجازات خلافكار را تغيير دهد و او را نجات بخشد، بدون اين كه تغييرى در شرايط شفاعت شونده حاصل شود. اين شفاعت غيرعادلانه و نوعى پارتى بازى است كه در مباحث مذهبى جايى ندارد.

شفاعت صحيح آن است كه در اثر ارتباط با شفاعت كننده در شفاعت شونده تغييرى حاصل مى شود و وضع نامطلوبش تغيير مى كند، به طورى كه شايسته ى بخشودگى مى شود. اين نوع شفاعت گناهكاران را به بخشايش خداوند اميدوار مى سازد و از يأس و نااميدى آنها جلوگيرى مى كند و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 260

زمينه ساز تغيير و اصلاح آنها مى شود.

6. شفاعت صحيح با توحيد منافاتى ندارد و در راستاى اجازه و خواست خداست؛ يعنى خداى متعال به كسانى كه راضى است و عهدى با آنان دارد

مقام شفاعت عنايت كرده است «1» تا در مورد كسانى كه ايمان آورده و پيرو حق هستند و از خدا طلب عفو مى كنند شفاعت نمايند. همان طور كه فرزندان يعقوب از پدرشان خواستند كه براى گناهان آنان استغفار كند «2» و نيز قرآن مردم را به استغفار پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سوق مى دهد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. رستاخيز روز تنهايى و بى ياورى است.

2. در مورد رستاخيز اميدهاى واهى نداشته باشيد و به افراد و اموال خود دل نبنديد.

3. در رستاخيز هر كس مسئول كردار خويش است و راهكارى براى فرار از مجازات وجود ندارد.

4. به ياد مشكلات رستاخيز باشيد و خود نگه دارى كنيد و تقواپيشه شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و نهم سوره بقره به نعمت آزادى ملت بنى اسرائيل و آزمايش هاى مشكل آنان و نسل كشى فرعونيان اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 261

49. وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ

و [ياد كنيد] هنگامى را كه شما را از (چنگ) فرعونيان نجات داديم، در حالى كه شما را (با شكنجه و) عذاب بدى مى آزردند؛ پسران شما را سر مى بريدند؛ و زنان شما را زنده نگاه مى داشتند و در اين [ها] آزمايش بزرگى از [جانب ] پروردگارتان بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير

«يَسُومُونَكم» در اصل به معناى جستجوى چيزى است و به معناى تحميل كار بر ديگران نيز مى آيد. «1» اين تعبير اشاره دارد كه فرعونيان بدترين شكنجه ها و عذاب ها را بر بنى اسرائيل تحميل مى كردند.

2. اين آيه روز نجات و آزادى بنى اسرائيل را به آنان يادآور مى شود كه يكى از روزهاى الهى و ايّام اللَّه بوده است. هر ملتى بايد روز آزادى خود را بزرگ بدارد. اين مطلب آثار روان شناختى مهمى دارد؛ يعنى سبب مى شود كه شكر آن را به جا آورند و قدر آزادى خود را بدانند و از ارتجاع و بازگشت به وضع سابق جلوگيرى شود.

3. اين آيه تقريباً با همين عبارات در سوره ى ابراهيم نيز آمده است «2» و تكرار آن براى يادآورى برترين نعمت هاست، و هيچ ملتى بدون استقلال و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 262

آزادى از چنگ طاغوت ها و مستكبران نمى تواند پيشرفت كند؛ چرا كه ملتى كه از نظر اقتصادى، سياسى، فرهنگى و فكرى اسير ديگران باشد، نيروها و ذخايرش به غارت مى روند و فرصت رشد و پيشرفت پيدا نمى كند.

4. فرعونيان نيروهاى فعال جامعه ى بنى اسرئيل را نابود مى كردند؛ و اين روش استعمارگران و مستكبران در طول تاريخ بوده و در عصر ما نيز هست كه با طرح نقشه هاى ماهرانه، مى كوشند جوانان را به فساد و تباهى بكشند تا زمينه ى تضعيف و اسارت ملت ها فراهم شود و از اين روست كه انواع اعتياد، فحشا و فساد را در جهان سوم ترويج مى كنند.

5. برخى مشكلات و گرفتارى هاى بشر

براى امتحان اوست و اين از شئون ربوبيّت و پرورش دهندگى خداست كه از اين راه انسان ها را مى آزمايد تا رشد و تربيت و تكامل پيدا كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. روز نجات و آزادى ملت ها را به آنان يادآورى كنيد (تا قدر آن را بدانند).

2. آزادى و استقلال هر ملت از مهم ترين نعمت هاست.

3. گاهى مشكلات براى آزمايش شماست (پس واكنشى مناسب داشته باشيد و سپاس گزار باشيد).

4. مستكبران جهان در پى نسل كشى و تباه كردن نيروى جوان ملت ها هستند (پس مراقب توطئه ها باشيد!).

5. مستكبران جهان چشم طمع به دختران ملت هاى مستضعف دارند (پس مراقب توطئه ها باشيد!).

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاهم سوره ى بقره به نجات معجزه آساى بنى اسرائيل و هلاكت فرعونيان اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 263نگامى كه فرعونيان وارد اين راه ها شدند، آب ها به هم پيوست و همگى غرق شدند و جسدهاى فرعون و لشكريانش بر آب افتاد و بنى اسرائيل پيروزى و لطف الهى را مشاهده كردند.

آن گذشت از نيل با ياران چو برق وين به خوارى گشت در رودابه غرق

ناظران بينند با چشم شهود

كان كجا رفت، اين كجا ماند از جحود

2. قرآن كريم ماجراى نجات معجزه آساى بنى اسرائيل و غرق شدن فرعونيان را در سوره هاى مختلف يادآورى كرده است، «2» تا دشمنان خدا از اين ماجرا عبرت بياموزند و دوستان او به لطف و يارى خدا اميدوار شوند و فقط به او تكيه كنند و بدانند كه در لحظه ى حسّاس خدا آنان را يارى خواهد كرد.

چو بدين گُهر رسيدى رسدت كه از كرامت بنهى قدم چو موسى گذرى ز هفت دريا

3. در اين آيه نجات بنى اسرائيل و هلاكت دشمنانشان يك نعمت تاريخى شمرده شده است، نعمتى كه بايد به مردم يادآورى كرد تا قدر آن را بدانند و به لطف خدا اميدوار باشند و ناسپاسى نكنند و به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ايمان آورند. اين نعمت نه فقط مخصوص بنى اسرائيل بلكه از آن همه ى ملت ها است.

آموزه ها و پيام ها:

1. نعمت هاى تاريخى را به ملت ها يادآورى كنيد (و روح سپاس گزارى را در آنان زنده سازيد).

2. بنى اسرائيل نعمت نجات خويش و هلاكت دشمنان را به ياد آورند (و با مخالفت با اسلام ناسپاسى نكنند).

3. اگر خدا بخواهد، مى تواند دوستانش را به صورت معجزه آسا نجات دهد (پس بر او تكيه كنيد و به لطف و امداد او اميدوار باشيد).

4. در حقيقت نجات و هلاكت دشمنان شما به اراده ى خداست.

5. خدا دشمنانش را در برابر چشمان دوستانش هلاك مى كند (تا مايه ى عبرت دشمنان و اميدوارى دوستان شود).

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 266

قرآن كريم در آيات پنجاه و يكم و پنجاه و دوم سوره ى بقره به گوساله پرستى بنى اسرائيل و عفو آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

51. وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذاشتيم؛ آنگاه پس از (رفتن) او، گوساله را (به پرستش) گرفتيد، در حالى كه شما ستمكار بوديد.

52. ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

آنگاه بعد از آن از شما در گذشتيم، تا شايد شما سپاسگزارى كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى عليه السلام هنگامى كه با بنى اسرائيل از رود نيل گذشت و به سرزمين سينا و فلسطين رسيد، مأموريت يافت كه سى شب براى مناجات به كوه طور برود تا نوشته هاى تورات را دريافت كند. او برادرش هارون را جانشين خود ساخت و به كوه طور رفت، ولى مأموريتش ده شب تمديد شد و به چهل شب رسيد و اين آزمايشى براى بنى اسرائيل بود. آنان گرد فردى نيرنگ باز به نام سامرى جمع شدند و او از طلاهاى فرعونيان كه نزد بنى اسرائيل بود، گوساله اى ساخت كه صداى مخصوصى داشت و بدين ترتيب اكثر مردم با هارون مخالفت كرده، از توحيد منحرف شدند و به گوساله پرستى روى آوردند.

موسى عليه السلام پس از بازگشت از كوه طور شديداً ناراحت شد و آنها را ملامت كرد «1» و در نهايت، بنى اسرائيل با شيوه اى خاص (كه در آيات بعد بيان مى شود) توبه كردند و خدا آنان را عفو كرد تا شايد سپاس گزار

شوند.

2. ماجراى عبرت آموز انحراف بنى اسرائيل و گوساله پرستى آنان در

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 267

آيه ى فوق و آيات 142 سوره ى اعراف و 83- 97 سوره ى طه بيان شده است تا هشدارى به همه ى ملت ها و پيروان اديان الهى باشد كه در هنگام غايب شدن رهبر الهىِ خويش مراقب فريب كاران باشند كه مبادا آنان را از راه راست منحرف سازند. آرى، حضور رهبران الهى در ميان ملت مانع انحراف آنان و سوء استفاده ى فريبكاران است و دورى رهبر از مردم آنان را در معرض خطر قرار مى دهد.

3. اين آيات، گوساله پرستى را نوعى ستمكارى معرفى كرده است؛ چرا كه اين كار شرك است و شرك ظلم به خويشتن است. «1» كسى كه استعدادها و نيروهاى خويش را در راه رشد و كمال خويش به كار نبرد و به كژراهه ى شرك گام نهد و خود را سزاوار عذاب كند، در حقيقت به خود ستم كرده است.

4. بخشش گناهان، نعمتى الهى است كه بايد به مردم يادآورى كرد تا قدر آن را بدانند و سپاس گزار نعمت هاى الهى باشند و ناسپاسى و نافرمانى نكنند.

5. خدا وعده گاه ها و دوره هاى خاصى براى بندگان خاص خويش دارد كه در اين دوره ها آنان را تربيت مى كند و پرورش مى دهد؛ در اين ميان دوره هاى چهل روزه اهميت ويژه اى دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هر گاه رهبر الهى در ميان شما نيست مراقب باشيد كه فرصت طلبان توطئه و سوء استفاده نكنند.

2. دورى رهبران الهى از مردم، زمينه ساز خطرها و سوء استفاده هاى فرصت طلبان فريبكار

و انحراف جامعه است.

3. شرك و انحراف نوعى ستم به خويشتن است (چون تباه كردن استعدادهاى كمال آفرين خويش است).

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 268

4. عفو و بخشش روحيه ى سپاس گزارى انسان ها را زنده و تقويت مى كند.

5. بنى اسرائيل به ياد انحرافات تاريخى خود باشند (و با مخالفت با اسلام بار ديگر آن انحرافات را تكرار نكنند).

6. با يادآورى انحرافات تاريخى ملت ها و نعمت عفو الهى به آنان، روحيه ى سپاس گزارى را در مردم بيدار و تقويت كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و سوم سوره ى بقره به نعمت هاى علمى كه خدا به موسى عليه السلام داده اشاره مى كند و مى فرمايد:

53. وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه به موسى، كتاب و جدا كننده [حق از باطل ] داديم؛ باشد كه شما راهنمايى شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. نعمت هايى كه خدا به بشر عطا مى كند انواع مختلفى دارد:

الف) نعمت هاى مادى، مانند غذا و آب و هوا؛

ب) نعمت هاى معنوى، هم چون آزادى و عفو الهى؛

ج) نعمت هاى علمى، هم چون كتاب آسمانى.

در آيات پيشين به نعمت هاى مادى و معنوى و در اين آيه به نعمت هاى علمى اشاره شد كه خدا به بنى اسرائيل عطا كرده و به آنان يادآورى مى كند تا قدر اين نعمت ها را بدانند و سپاس گزارى كنند.

2. مقصود از كتاب در اين آيه، كتاب مشهور موسى عليه السلام،

يعنى تورات است كه به صورت الواحى به موسى عليه السلام عطا شد، ولى يهوديان به خوبى از آن محافظت نكردند و در طى اعصار و قرون دست خوش تحريف و تغيير گرديد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 269

3. «فرقان» به معناى جدا كننده ى حق از باطل است «1» كه در اين جا ممكن است اشاره به تورات باشد كه معارفش، حق را از باطل جدا مى ساخت؛ «2» و يا اشاره به معجزات موسى عليه السلام باشد كه مردم به وسيله ى آنها حق را از باطل تشخيص مى دادند و به حقانيّت موسى عليه السلام پى مى بردند. «3»

البته مانعى ندارد كه «فرقان» معناى وسيعى داشته باشد و تورات و معجزات موسى از مصاديق آن باشند. در آيات ديگر به قرآن و نتيجه ى تقوا نيز فرقان گفته شده است، چون به انسان قدرتى مى بخشند كه حق را از باطل تشخيص مى دهد. «4»

4. كتاب الهى و فرقان زمينه ساز هدايت انسان است؛ يعنى نعمت و وسيله اى است كه خدا در اختيار بشر قرار داده تا از آنها براى رشد و سعادت خود استفاده كند. «5»

آموزه ها و پيام ها:

1. نعمت هاى علمى را به مردم يادآورى كنيد (تا قدر آنها را بدانند).

2. كتاب و معجزات روشنگر، راهبردى (به سوى سعادت) است.

3. به ياد كتاب هاى آسمانى باشيد و از آنها رهنمود بگيريد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 270

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و چهارم سوره ى بقره به نعمت رهبرى موسى و برخورد او با انحراف گوساله پرستى بنى اسرائيل و توبه ى خاص آن اشاره مى كند و مى فرمايد:

54. وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه موسى به مردمش گفت: «اى قومِ [من ]؛ در حقيقت شما با انتخاب گوساله (پرستي) تان به خويشتن ستم كرديد؛ پس به سوى آفريدگارتان باز گرديد؛ و (منحرفان) خودتان را بكشيد؛ [كه ] اين [كار] در نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است.» پس (خدا) توبه شما را پذيرفت، [چرا] كه فقط او بسيار توبه پذير [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ذيل آيات 51- 52 سوره ى بقره بيان شد كه برخى از بنى اسرائيل در اثر فريبكارى سامرى از توحيد منحرف شدند و به شرك و گوساله پرستى روى آوردند. در اين آيه بيان شده است كه موسى عليه السلام با اين انحراف بزرگ برخورد كرد و گوساله پرستان را سرزنش نمود و راه توبه ى خاص آن را به آنان آموزش داد و بنى اسرائيل توبه كردند و خدا توبه ى آنان را پذيرفت.

2. از اين آيه استفاده مى شود كه رهبران الهى، كه با انحرافات عقيدتى و اجتماعى برخورد مى كنند، يكى از نعمت هاى الهى اند كه بايد قدر آنان و راهنمايى هايشان را دانست و سپاس گزارى كرد.

3. هر يك از نام هاى خدا معناى خاصى دارد و در

مناسبت ويژه اى به كار مى رود. در اين آيه به نام «بارئ» اشاره شده كه به معناى «آفريدگار جدا كننده» است «1» و با مطالب آيه كاملًا مناسبت دارد؛ چرا كه دستور توبه ى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 271

خاصّ بنى اسرائيل براى جدا كردن افراد توبه گر واقعى بود.

4. در اين آيه بيان شده كه بنى اسرائيل با گوساله پرستى به خود ستم كردند؛ چرا كه آنان شرك ورزيدند و شرك ستم به خويش است «1» و موجب مى شود كه نيروها و استعدادهاى انسان از مسير سعادت و كمالش خارج شود و او را به سقوط و عذاب رهنمون گردد؛ پس انسان مشرك به خود و استعدادهايش جفا و ستم روا داشته است.

5. از آن جا كه اصل اديان الهى توحيد است، انحراف از آن و گوساله پرستى بزرگ ترين انحراف محسوب مى شد و به همين دليل توبه اش مشكل و همراه با آزمايش و دستور خاصى بود؛ يعنى به بنى اسرائيل دستور داده شد كه صورت هاى خود را بپوشانند و با اسلحه در صحنه ى مبارزه حاضر شوند و گوساله پرستان به هم ديگر حمله كنند (و يا خداپرستان به گوساله پرستان حمله كنند و آنان را بكشند). «2»

اين آزمايش سخت انجام شد و بعد از مدتى، به دستور الهى، جنگ متوقف شد و توبه ى آنان پذيرفته شد. «3»

6. اين روش توبه در طول تاريخ در مورد اقوام ديگر حكايت نشده است و اين آزمايش سخت ويژه ى گوساله پرستان بنى اسرائيل بود، تا شرك و گوساله پرستى براى هميشه از ذهن آنان ريشه كن شود. آرى،

براى كسانى كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 272

آن همه نعمت الهى و معجزات موسى عليه السلام را ديده بودند، سزاوار نبود بار ديگر به شرك و گوساله پرستى روى آورند و بايد مجازات شديد و عبرت آموزى مى شدند.

7. عده اى از بنى اسرائيل گوساله پرست نشدند، پس چرا اين آيه ظلم و گناه گوساله پرستى را به همه ى بنى اسرائيل نسبت داده است و توبه و جنگ و كشتار را وظيفه ى همگان معرفى كرده است؟

درست است كه عده اى از مردم مرتكب اين گناه نشدند، ولى اين عده از كار گوساله پرستان راضى بودند، از اين رو اين گناه را به همه ى آنها نسبت داد؛ اما وظيفه ى كشتن و توبه كردن براى افرادى بود كه گوساله پرست شده بودند. «1»

8. در اين آيه تأكيد شده است كه خدا بسيار توبه پذير و مهربان است، به طورى كه راه توبه را توسط پيامبرانش به مردم مى آموزد و خود توبه ى آنان را مى پذيرد و اگر در جايى سخت مى گيرد، به خير و صلاح مردم است.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهى كه با انحرافات مبارزه مى كنند از نعمت هاى الهى هستند (كه بايد قدر آنها را بدانيد و سپاس گزار باشيد).

2. رهبران الهى با انحرافات عقيدتى و اجتماعى جداً مبارزه كنند.

3. رهبران الهى راه بازگشت و توبه را به مردم بياموزند.

4. انحراف از توحيد، گناهى بزرگ است كه توبه ى آن بسيار مشكل است.

5. شرك ورزى، ستم به خويشتن است.

6. خدا آن قدر نسبت به شما مهربان است كه راه توبه را به شما مى آموزد

و خود توبه ى شما را مى پذيرد.

7. راه توبه را از رهبران الهى بياموزيد و بدان عمل كنيد، اگر چه مشكل

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 273

باشد.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و پنجم و پنجاه و ششم سوره ى بقره، به تقاضاى بنى اسرائيل در مورد ديدار حسّى خدا و گرفتارى و مرگ و حيات مجدد آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

55. وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى، به تو ايمان نخواهيم آورد، تا اينكه خدا را آشكارا ببينيم؛» پس در حالى كه شما مى نگريستيد، صاعقه شما را (فرو) گرفت.

56. ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم، تا شايد شما سپاس گزارى كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آن گونه كه از آيات فوق و آيات ديگر قرآن استفاده مى شود، «1» موسى عليه السلام هفتاد نفر از بزرگان بنى اسرائيل را انتخاب كرد و به وعده گاهى كه خدا تعيين كرده بود برد، ولى آنان در آن جا تقاضاى نامعقول ديدن خدا را كردند و گرفتار صاعقه و زمين لرزه شدند و همگى جان باختند. موسى عليه السلام از خدا تقاضا كرد كه آنان را دوباره زنده كند، چرا كه مرگ آنان بهانه اى به دست ماجراجويان بنى اسرائيل مى داد و زندگى و تبليغ

موسى عليه السلام را مشكل مى كرد. خدا تقاضاى موسى را پذيرفت و آنان را حيات مجدد بخشيد تا شايد سپاس گزار شوند.

2. يكى از انحرافات بنى اسرائيل آن بود كه گمان مى كردند مى توان خدا را با چشم سر ديد؛ از اين رو از موسى عليه السلام تقاضاى نامعقولى كردند كه خدا را

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 274

به آنان نشان دهد، در حالى كه خدا جسم نيست و نمى توان او را با چشم سر مشاهده كرد؛ البته موسى عليه السلام قبلًا دلايل ومعجزات الهى را براى بنى اسرائيل آورده بود و آنان هيچ بهانه اى نداشتند. خدا به خاطر اين تقاضاى جاهلانه، نابه جا و نامعقول، تنبيهشان كرد؛ چون به خود و موسى عليه السلام ظلم كرده بودند.

3. هنگامى كه بنى اسرائيل ديدار خدا را تقاضا كردند، صاعقه و زمين لرزه اى شديد آنان را فرو گرفت. «1» اين اتفاق چند ويژگى و پيامد داشت:

اول آن كه بنى اسرائيل متوجه شدند كه تاب و تحمّل ديدن برخى از مخلوقات الهى را ندارند چه رسد به ديدن وجود شديد و با عظمت الهى؛ يعنى تقاضاى آنان همانند وصل كردن برق فشار قوى بود به دستگاهى كه تحمّل برق ضعيف دارد كه البته تحمّل نمى كند و مى سوزد.

فروغ حسن رويت كى تواند ديد هر بيدل دلى چون كوه مى خواهد كه برتابد تجلّى را

دوم آن كه بنى اسرائيل با اين

صاعقه و زمين لرزه مجازات شدند تا ديگر بهانه گيرى نكنند و تقاضاهاى نامعقول و نابه جا و جاهلانه ننمايند و نيز درس عبرتى براى ديگران باشند.

سوم آن كه بزرگان بنى اسرائيل، جز موسى عليه السلام، همگى در اثر صاعقه مردند و دوباره با تقاضاى موسى عليه السلام زنده شدند تا لطف الهى را بر خويش مشاهده كنند و حسّ سپاس گزارى در آنان زنده شود.

4. منظور از مردن و زنده شدن بنى اسرائيل، آن نيست كه آنان بيهوش شدند سپس به هوش آمدند يا اين كه جاهل شدند سپس عالم شدند يا اين كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 275

زندگى آنان به ادامه ى نسل ايشان بود، «1» بلكه ظاهر آيه آن است كه آنان واقعاً مردند و دوباره زنده شدند. اين حادثه، مثال و نمونه اى براى امكان رجعت و معاد است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا با بهانه جويى ها و انحرافات عقيدتى آشكارا برخورد مى كند.

2. از بهانه جويى ها و مجازات هاى تاريخى بنى اسرائيل عبرت آموزيد و راه آنان را نرويد.

3. خدا ديدنى نيست، پس تقاضاى نامعقول ديدار او را نكنيد.

4. خدا قادر است شما را پس از مرگ دوباره زنده سازد.

5. انحرافات عقيدتى و لطف و بخشش الهى را در طول تاريخ به ياد مردم آوريد تا سپاس گزار شوند.

6. بنى اسرائيل به ياد كژروى هاى گذشته ى خود باشند و (با مخالفت با اسلام، بار ديگر) ناسپاسى نكنند.

***

قرآن

كريم در آيه ى پنجاه و هفتم سوره ى بقره به نعمت هاى ديگر خدا بر بنى اسرائيل و ستمكارى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

57. وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

و ابرها را بر شما سايه گستر كرديم؛ و خوراكى [عسل مانند] و مرغان

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 276

[بلدرچين گونه ] را بر شما فرو فرستاديم؛ (و گفتيم:) از [خوراكى هاى ] پاكيزه (از) آنچه به شما روزى داده ايم، بخوريد؛ و [لى آنان با ناسپاسى خود] بر ما ستم نكردند، بلكه همواره بر خودشان ستم مى نمودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. بنى اسرائيل در مسير حركت از مصر به فلسطين، چهل سال در سرزمين سينا ماندند. «1» در اين مدت گروهى به درگاه الهى روى آوردند و خدا بنى اسرائيل را مشمول نعمت خويش ساخت و به آنان غذاهاى نيكو داد، تا شايد سپاس گزار باشند، ولى آنان با ناسپاسى باز هم به خود ستم كردند.

2. در اين آيه به چند نعمت الهى نسبت به بنى اسرائيل اشاره شده است:

الف) ابرهاى سپيد «2» كه به صورت غيرمنتظره در بيابان ها هويدا مى شد و بر سر بنى اسرائيل سايه مى افكند، تا در سايه ى آن بياسايند و خستگى مسافرت هاى طولانى را از تن به در كنند.

ب) غذايى به نام «مَنْ». «مَنْ» در اصل به معناى قطرات كوچك، هم چون قطرات شبنم است كه بر درختان مى نشيند و طعم شيرينى دارد و برخى مفسران احتمال داده اند نوعى عسل طبيعى بوده كه بنى اسرائيل در كوهستان هاى

حواشى بيابان منابعى از آن مى يافتند و از اين غذاى لذيذ مى خوردند. «3»

ج) غذايى به نام «سَلوى». «سلوى» در اصل به معناى آرامش و تسلّى است

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 277

و بسيارى از مفسران آن را نوعى پرنده (بلدرچين گونه) دانسته اند كه در مسير مهاجرت خود به صحراى سينا مى آمدند و به راحتى در دسترس بودند و بنى اسرائيل از گوشت آنها استفاده مى كردند. «1»

3. در اين آيه به شروط استفاده از نعمت هاى غذايى اشاره شده است و آن پاك، حلال و پاكيزه بودن آن است؛ البته اين شروط به سود انسان است و سلامتى او را تأمين مى كند.

4. بنى اسرائيل هنگامى كه ناسپاسى كردند و راه سركشى و كفر و گوساله پرستى و مانند آن را در پيش گرفتند به خدا ستم نكردند، چون خدا نيازى به فرمان بردارى و پرستش مردم ندارد، بلكه به خود ستم روا داشتند كه از نعمت هاى الهى در راه كمال خويش استفاده نكردند و آنها را هدر دادند.

آموزه ها و پيام ها:

1. نعمت هاى الهى را به ياد ملت بياوريد (تا سپاس گزار شوند).

2. اگر لازم باشد خدا غذاى نيكويى روزى شما مى كند. (پس نگران نباشيد و در راه اطاعت او بكوشيد).

3. بهداشت غذايى خود را رعايت كنيد.

4. (با ناسپاسى و كفر)، به خويشتن ستم نكنيد.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و هشتم و پنجاه و نهم

سوره ى بقره به ورود آمرزشگرانه ى بنى اسرائيل به بيت المقدس و نافرمانى برخى افراد ستمكار و مجازات آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

58. وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوْا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 278

و (ياد كنيد) هنگامى را كه گفتيم: «در اين آبادى [: بيت المقدس ] وارد شويد؛ و از (نعمت هاى) آن از هر جا كه خواستيد فراوان و گوارا بخوريد؛ و از در (بيت المقدس) فروتنانه وارد شويد و بگوييد: « [خدايا! گناهان ما را] بريز.» تا خطاهايتان را براى شما بيامرزيم؛ و بزودى [پاداش ] نيكوكاران را خواهيم افزود.

59. فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ

و [لى ] كسانى كه ستم كرده بودند، سخن را به غير آن (سخنى) كه به آنان گفته شده بود، تغيير دادند، پس بخاطر آنكه همواره نافرمانى مى كردند، (عذابى) اضطراب آور از آسمان بر كسانى كه ستم كردند، فرو فرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. سرانجام پس از سال ها بنى اسرائيل به دروازه هاى بيت المقدس رسيدند. «1» به آنان گفته شد كه اين شهر داراى بركات مادى و معنوى است و ورود به آن آداب خاص خود را دارد؛ يعنى هر كس مى خواهد وارد شهر شود، از دروازه ى مخصوصى سجده كنان و با فروتنى بگذرد و بگويد: حِطَّةٌ؛ يعنى خدايا گناهان ما را بريز.

اما برخى افراد بنى اسرائيل كه لجوج و ستمكار بودند، به جاى كلمه ى «حِطّةٌ» «2» كلمه اى مشابه يعنى حِنطه

(: گندم) گفتند، و مقصودشان آن بود

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 279

كه گندم براى ما از اين آداب بهتر است؛ «1» و خدا آنان را به خاطر اين ستمكارى تنبيه كرد.

2. مقصود از سجده، كمال فروتنى و خضوع است. شايد اين شيوه از آداب ورود به بيت المقدس و يا نوعى آزمايش بنى اسرائيل بوده است تا فرمان برداران از غير آنان جدا شوند.

3. ستمكاران بنى اسرائيل كه نافرمانى كردند و سخن آمرزشگرانه را تغيير دادند، گرفتار عذاب الهى شدند؛ عذابى هم چون طاعون كه از بالا (مثلًا به وسيله ى باد و گرد و غبار) بر آنان فرود آمد و ستمكاران را مبتلا ساخت «2» و موجب ضعف و ناتوانى و اضطراب آنان شد. «3»

4. انسان ها در سرنوشت خود نقش دارند و ستمكارى و نافرمانى آنها زمينه ساز نزول عذاب الهى بر مردم است؛ يعنى ظلم و فسق از عوامل عذاب است.

5. اطاعت از دستورات الهى موجب آمرزش، و نيكوكارى موجب افزايش پاداش مى شود.

6. در اين آيات نخست به نيازهاى مادى بنى اسرائيل مثل غذا توجه شده و سپس به نيازهاى معنوى و عبادى؛ اين نشان مى دهد كه هر دو بعد نيازهاى مادى و معنوى انسان مهم است و توجه به معاش، مقدم است.

آموزه ها و پيام ها:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 280

هى و ناسپاسى هاى تاريخى ملت (يهود) را به ياد

آنان آوريد، (تا شايد بيدار و سپاس گزار شوند.)

***

قرآن كريم در آيه ى شصتم سوره ى بقره به نعمت آب هاى معجزه آسا براى بنى اسرائيل اشاره مى كند و از فسادگرى منع مى كند و مى فرمايد:

60. وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه موسى براى قومش آب طلبيد؛ و [به او] گفتيم:

«با عصايت بر سنگ بزن!» و دوازده چشمه از آن بشكافت، كه هر (گروهى از) مردم، آبشخور خود را مى شناختند. (و گفتيم:) از روزىِ خدا بخوريد و بياشاميد؛ و در زمين تبهكارانه فساد مكنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. قوم بنى اسرائيل در بيابان ها حركت مى كردند كه تشنه و بى آب شدند و از رهبر خود، موسى عليه السلام آب خواستند. موسى عليه السلام از خدا طلب آب كرد. «1» خداوند به او دستور داد كه عصاى خود را بر سنگ بزن و به صورت

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 281

معجزه آسايى دوازده چشمه از آن جوشيد و بنى اسرائيل، كه دوازده طايفه بودند، هر كدام از آبشخورى آب برمى داشتند، تا اختلافى بين آنان ايجاد نشود. «1»

2. در سوره ى اعراف بيان شده كه پس از آن كه موسى عليه السلام عصاى خود را به سنگ زد، كم كم آب بيرون آمد «2» و

در آيه ى فوق اشاره شده كه سنگ شكافت و دوازده چشمه جوشيد. اين دو تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه ابتدا آب چشمه كم كم جوشيد، سپس زياد شد و به صورت دوازده چشمه فوران كرد.

چون عصاى عشق او بر دل زنى صد هزاران چشم بينى از خاره اى

3. جوشيدن چشمه هاى دوزاده گانه ى آب از سنگ، يكى از معجزات موسى عليه السلام بود؛ البته معجزه به معناى انجام كارى بر خلاف جريان عادى طبيعت است، نه به معناى انجام محال عقلى؛ يعنى به طور طبيعى از هر سنگى چشمه ى آب خارج نمى شود، ولى اين كار محال عقلى و نقض قانون عليت نيست كه به دستور الهى با ضربه ى عصايى از دل سنگى چشمه اى بيرون جهد.

4. در اين آيه به بنى اسرائيل گفته شده كه از نعمت هاى الهى بخوريد و بياشاميد و سپاس گزارى كنيد و اگر سپاس نمى گزاريد، دست كم ناسپاسى و فسادگرى نكنيد. يادآورى اين ماجرا نيز به همين مطلب اشاره دارد كه نعمت هاى الهى خدا را در طول تاريخ به ياد داشته باشيد و ناسپاسى و فسادگرى نكنيد.

5. در اين آيه اشاره شده كه فسادگرى نكنيد و اين فسادگرى را ادامه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 282

ندهيد. «1» آرى، فساد اخلاقى، اجتماعى، سياسى و فساد اقتصادى، مثل ظلم و اسراف، موجب انحطاط جامعه مى شود و نوعى ناسپاسى در

برابر نعمت هاى الهى است؛ چرا كه خدا اين نيروها و سرمايه ها را به ما عطا كرده تا در راه كمال از آنها استفاده كنيم نه در راه انحطاط و سقوط.

6. نكته ى جالب در اين آيه آن است كه خدا سهم هر گروه از بنى اسرائيل را جدا كرد و به تعداد طوايف بنى اسرائيل چشمه ها را جارى ساخت و مردم نيز آگاه شدند تا به حقوق يكديگر احترام بگذارند و نظم اجتماعى برقرار شود و از اختلافات جلوگيرى گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. نعمت هاى تاريخى خدا را به ياد مردم آوريد تا (سپاس گزار باشند و) فساد نكنند.

2. در مسائل اجتماعى- اقتصادى، سهام هر گروه را مشخص كنيد و آنان را آگاه سازيد (تا از اختلافات اجتماعى جلوگيرى شود.)

3. بنى اسرائيل به ياد نعمت هاى الهى باشند و دست از فسادگرى بردارند.

4. در مشكلات به سوى رهبران الهى برويد تا از خدا براى شما گشايش بطلبند كه خدا دعاى آنان را مستجاب مى كند.

5. رهبران الهى به فكر مشكلات اقتصادى مردم باشند و (اگر از راه طبيعى مشكلات حل نشد)، از خدا بخواهند كه به طور غير عادى آن را حل كند.

6. قدرشناس نعمت آب باشيد (و بعد از نوشيدن آن سپاس گزارى كنيد و فسادگرى و اسراف ننماييد).

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 283

***

قرآن كريم در آيه ى شصت ويكم سوره ى بقره به تنوع طلبى،

بهانه تراشى، ناسپاسى، پيامبركشى يهوديان، و عوامل زمينه ساز اين صفات، يعنى نافرمانى و تجاوزكارى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

61. وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَ لْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَ نَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِمَا عَصَوا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! بر يك غذا شكيبايى نمى كنيم، پس براى ما از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمين مى روياند، از سبزى اش و خيارش و سيرش و عدسش و پيازش، براى ما بيرون آورد.» (موسى) گفت: «آيا چيزى را كه آن پست تر است جايگزين چيزى مى كنيد كه آن بهتر است. در شهرى فرود آييد؛ چرا كه آنچه خواستيد (در آنجا) براى شما هست.» و (نشان) خوارى و بينوايى بر آنان زده شد؛ و باز گرفتار خشمى از جانب خدا شدند؛ اين بخاطر آن است كه آنان همواره به نشانه هاى خدا كفر مى ورزيدند، و پيامبران را به ناحق مى كشتند، اين از آن روى بود كه نافرمانى كردند و همواره [از حدّ] تجاوز مى كردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. بنى اسرائيل، به لطف الهى، توسط موسى عليه السلام از چنگال فرعون مصر نجات يافتند و نعمت هاى فراوانى به آنان داده شد، ولى آنان به جاى سپاس گزارى، بهانه تراشى كردند و راه تجاوزگرى و نافرمانى را در پيش گرفتند و به خاطر همين صفات و كارهاى زشت، ذليل و گرفتار خشم خدا شدند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 284

2. تنوع طلبى يكى از صفات انسان است كه مى تواند سازنده و كمال آفرين باشد، ولى انسان نبايد اهداف اساسى خود را فداى لذت طلبى و تنوع طلبى خويش سازد. تنوع طلبى دام شيطانى است كه در جهان امروز نيز استعمارگران و شركت هاى بزرگ تجارى از آن سوءاستفاده مى كنند و مردم را به سوى محصولات رنگارنگ خويش مى كشند و ثروت هاى آنان را به غارت مى برند.

3. «مَن و سَلوى» دو غذا، مانند عسل و بلدرچين بودند و انرژى و پروتئين داشتند، ولى بنى اسرائيل آنها را رها كردند و به سراغ غذاهاى متنوع عادى و پست رفتند. «1»

البته تنوع طلبى انسان امرى طبيعى است، اما مشكل اصلى بنى اسرائيل بهانه جويى آنها بود، كه مى خواستند در برابر موسى عليه السلام و برنامه هاى او مشكل آفرينى كنند.

4. نكته ى جالب آن است كه بنى اسرائيل به موسى عليه السلام گفتند: «از پروردگار خودت بخواه». از اين تعبير روشن مى شود كه آنان هنوز خدا را كاملًا پروردگار خويش نمى دانستند.

5. اين آيه به يك قانون تاريخى كه بر قوم يهود حاكم شده اشاره مى كند.

يهوديان در طول تاريخ گرفتار ذلت «2» و خشم خدا بودند و هستند و هميشه با خوارى و آوارگى و ناامنى زندگى مى كنند.

البته اين محكوميت تاريخى نتيجه ى صفات زشت آنان است كه مردمى ناسپاس در برابر آيات الهى، پيامبركش، تجاوزپيشه و نافرمان اند. «3» اين

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1،

ص: 285

صفات نه تنها در بنى اسرائيل بلكه در گروه كثيرى از يهوديان عصر ما (يعنى صهيونيست ها در فلسطين اشغالى) نيز ديده مى شود.

6. مقصود از «مصر» در اين آيه مفهوم كلى شهر است؛ يعنى بنى اسرائيل در بيابان در مرحله ى آزمايش و خودسازى و بهره مندى از نعمت هاى الهى بودند، هر چند غذاهاى متنوع نداشتند. در شهرها غذاهاى متنوع وجود داشت، اما برنامه ى خودسازى آنان قطع مى شد؛ «1» از اين رو، در اين آيه از شهرنشينى با لحنى سرزنش آميز سخن گفته شده است.

7. مقصود ازاينكه بنى اسرائيل پيامبران الهى را مى كشتند چيست؟!

بنى اسرائيل سخنان (و اسرار) پيامبران را مى شنيدند و پخش مى كردند و در نتيجه آنان گرفتار جبّاران مى شدند و به قتل مى رسيدند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان افرادى تنوع طلب، بهانه جو، ناسپاس، نافرمان و تجاوزگرند، (پس مراقب تجاوزگرى آنان باشيد).

2. قانون تاريخى خدا در مورد يهود آن است كه (به خاطر صفات زشتشان)، همواره ذليل باشند.

3. ناسپاسى در برابر آيات الهى و پيامبران خدا، انسان را گرفتار خشم الهى و ذلت مستمر مى گرداند.

4. تجاوزگرى و سرپيچى از دستورهاى الهى، ذلّت زاست.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 286

5. قدرشناسى در برابر آيات الهى و پيامبران و پرهيز از گناه و تجاوز، انسان را از ذلّت دور مى سازد (و عزّت آفرين است).

6. شهرنشينى حسّ تنوع طلبى انسان را ارضا مى كند (اما مشكلات و كمبودهايى را نيز به دنبال دارد؛ پس مراقب باشيد!).

***

قرآن كريم در آيه ى شصت و دوم سوره ى بقره به معيارهاى اساسى نجات (ايمان و عمل صالح) اشاره مى كند و مى فرمايد:

62. إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

در حقيقت كسانى كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند، و كسانى كه به (آيين) يهود گرويدند و مسيحيان و صابئان (پيرو يحياى پيامبر)، كسانى (از آنان) كه به خدا و روز باز پسين ايمان آوردند، و [كار] شايسته انجام دادند، پس پاداششان نزد پروردگار آنان براى ايشان است؛ و نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى شوند.

شأن نزول:

برخى از مفسران حكايت كرده اند كه در صدر اسلام اين پرسش براى برخى از مسلمانان مطرح شد كه اگر تنها اسلام راه حق و نجات است، پس تكليف نياكان ما چه مى شود؟ آيا آنان به خاطر عدم حضور در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ايمان نياوردن به او، مجازات مى شوند؟

آيه ى فوق بدين مناسبت نازل شد و اعلام كرد كه هر كس در عصر خويش به پيامبر خويش و كتاب آسمانى او ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده است، اهل نجات است و نگرانى ندارد؛ پس يهوديان و مسيحيان مؤمن و شايسته كردار كه قبل از ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله زندگى كرده و مرده اند اهل نجات هستند. «1»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)،

ج 1، ص: 287

نكته ها و اشاره ها:

1. مشابه آيه ى فوق در سوره ى بقره، آيه ى 112 و سوره ى مائده، آيه ى 69 و سوره ى حج، آيه ى 17 آمده است. اين آيات پاسخى است به كسانى كه راه نجات را در پناه نژاد و مليت خاصى مى جويند. همان طور كه يهوديان دين و نژاد خود را بهتر از ديگران و بهشت را مخصوص خود مى دانستند، ولى قرآن به آنان پاسخ مى دهد كه راه نجات منحصر در ايمان و عمل شايسته است و تنها نام مسلمان، يهودى «1» و مسيحى (: نصارى «2») بر خود نهادن موجب سعادت و نجات نمى شود.

2. مفسران قرآن چند تفسير عمده براى آيه ى فوق ارائه كرده اند:

الف) مقصود آيه، ايمان و اعمال شايسته ى پيروان اديان الهى قبل از اسلام است كه از دنيا رفته اند، كه موجب نجات آنان خواهد شد، همان طور كه در شأن نزول بدان اشاره شد. «3»

ب) مقصود آيه ايمان و اعمال شايسته ى يهوديان و مسيحيان و صابئان در زمان حاضر است، اما منظور ايمان به اسلام و عمل صالح بر طبق دستورات قرآن است؛ يعنى اگر آنان از محتواى كتاب هاى خويش و بشارت هاى پيامبرانشان در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله پيروى كنند، مسلمان

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 288

مى شوند و ايمان و عمل صالح آنها پذيرفته خواهد شد. «1»

البته مانعى ندارد كه هر دو معنا مقصود آيه باشد.

3. ممكن است از آيه ى فوق استفاده شود كه افرادى هم چون اديسون كه پيرو اديان ديگر هستند، ولى آگاهى كافى

از اسلام ندارند (جاهل قاصرند) وبه بشريت خدمت كرده اند، پاداش مناسب عمل خويش را دريافت مى كنند و يا دست كم، از عذاب كفر آنان كاسته مى شود.

4. معناى آيه ى فوق و آيات مشابه، اين نيست كه در عصر حاضر نيز همه ى پيروان اديان الهى اهل نجات هستند و تكثرگرايى و پلوراليسم «2» صحيح است؛ چرا كه آيات قرآن هم ديگر را تفسير مى كنند و در آيات ديگر وعده ى عذاب به غير مسلمانان داده شده است؛ پس اديان ديگر منسوخ شده اند و پيروان آنها وظيفه دارند در مورد حقانيت اسلام تحقيق كنند تا مسلمان شوند. «3»

5. «صابئان» «4» چه كسانى هستند؟

در اين مورد گزارش هاى تاريخى وتفسيرى متفاوتى ارائه شده است ولى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 289

از مجموع گزارش ها و احاديث مى توان استفاده كرد كه آنان پيروان حضرت يحيى عليه السلام هستند ولى دو دسته شدند: گروهى ستاره پرست و مشرك گرديدند و گروهى به خدا و معاد ايمان دارند. عده اى از آنان هم اكنون در خوزستان ايران زندگى مى كنند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. ملاك سعادت و نجات بشر، ايمان و عمل شايسته است، (نه فقط نام و نشان دينى).

2. ايمان به مبدأ و معاد و عمل صالح، با امنيت انسان ارتباط مستقيم دارد.

3. خداباوران معادانديش و شايسته كردار، پاداششان از بين نمى رود.

4. اگر آرامش خيال و زدودن غصه ها را مى طلبيد، خداباور، فرجام انديش و شايسته كردار شويد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و سوم و شصت و چهارم سوره ى بقره به پيمان ويژه ى بنى اسرائيل و پيمان شكنى آنان و آثار عمل و يادآورى آيات الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

63. وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه از شما پيمان محكم گرفتيم؛ و (كوه) طور را بر فراز شما بر افراشتيم؛ (و به شما گفتيم:) آنچه را به شما داده ايم، با توانمندى بگيريد؛ و آنچه را در آن است به خاطر داشته باشيد؛ تا شايد شما (خودتان را) حفظ كنيد.

64. ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ

سپس شما بعد از آن (پيمان)، روى برتافتيد؛ و اگر بخشش خدا و رحمتش

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 290

بر شما نبود، حتماً از زيانكاران بوديد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ى 93 سوره ى بقره و آيه ى 154 سوره ى نساء و آيه ى 171 سوره ى اعراف مشابه آيه ى فوق اند. يادآورى و تأكيد اين پيمان محكم الهى «1» با بنى اسرائيل و پيمان شكنى آنان نشان دهنده ى اهميت، عبرت آموزى و فوايد تربيتى اين جريان است.

2. مفسران قرآن برآن اند كه آيه ى فوق مربوط به هنگامى است كه موسى عليه السلام از كوه طور «2» بازگشت و احكام و دستورات و وظايف تورات را با خود آورد. هنگامى كه مردم اطلاع يافتند، تصور كردند كه عمل به اين قوانين مشكل است و با آن مخالفت كردند؛ به همين دليل اين

قطعه ى عظيم كوه بر فراز آنها قرار گرفت و همگى وحشت زده دست به دامن موسى عليه السلام زدند و با خدا پيمان بستند كه به آن قوانين عمل كنند و پس از آن خطر از آنان بر طرف شد. «3»

3. در مورد قرار گرفتن كوه طور بر فراز بنى اسرائيل، مفسران چند ديدگاه دارند. برخى برآن اند كه قطعه ى عظيمى از كوه به فرمان خدا و بر اثر زلزله يا صاعقه از جاى كنده شد و از بالاى سر آنان گذشت، به طورى كه بنى اسرائيل آن را چند لحظه بر فراز خود ديدند و تصوّر كردند كه بر آنان فرود خواهد آمد.

برخى ديگر از مفسران برآن اند كه كوه به صورت معجزه آسايى بالاى سر آنان قرار گرفت و يا اين كه در اثر زلزله ى شديدى سايه هاى كوه را بر سر خود

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 291

ديدند و ترسيدند. «1»

در هر صورت، اين يك پديده ى خارق العاده براى ترساندن بنى اسرائيل و پيمان گرفتن از آنان بود.

4. از بنى اسرائيل پيمان اجبارى گرفته شد، در حالى كه پيمان گرفتن اجبارى در مسائل عقيدتى معنا ندارد؛ پس معلوم مى شود كه قوانين تورات كه بر آنها پيمان گرفته شد، همان برنامه هاى عملى آيين موسى بود كه اجراى آنها براى سعادت مردم لازم بود و اجبار كردن افراد در مورد برنامه هاى عملى، مثل ترك اعتياد يا دورى از خطر و يا اجراى قوانين مفيد، مثل قوانين راه نمايى و رانندگى، عيبى ندارد.

5. براى اجراى برنامه هاى عملى سعادت آفرين در جامعه،

در صورت مصلحت، مى توان از اهرم فشار استفاده كرد تا افراد سركش و نافرمان مجبور شوند قوانين را رعايت كنند؛ همان طور كه در جهان كنونى پليس براى اجراى قوانين راه نمايى و رانندگى از اهرم جريمه و نظارت حضورى استفاده مى كند.

6. مقصود از پيمانى كه خدا از بنى اسرائيل گرفت چيست؟

از آيات 83 و 84 سوره ى بقره و 12 سوره ى مائده استفاده مى شود كه مفاد پيمانى كه خدا از بنى اسرائيل گرفت عمل به توحيد، نيكى به پدر و مادر، بستگان، كودكان بى سرپرست و بينوايان و نيز گفتار نيك، به جا آوردن نماز و پرداخت زكات و پرهيز از خون ريزى و مانند آنها بوده است.

بى آزارى و سودمندى گزين كه اين است آيين و فرجام دين

آرى آيات و كتاب هاى الهى براى هر امت، پيمانى از طرف خداست كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 292

مردم در مورد عمل به آنها پاسخ گو خواهند بود و بايد نيروى لازم را براى عمل كسب كنند. «1»

7. حكايت شده كه از امام صادق عليه السلام در مورد آيه ى فوق پرسيدند كه آيا مقصود آن است كه قوانين الهى را با قوت بدنى يا روحى و قلبى بگيريم؟

حضرت فرمودند: با هر دو «2» (يعنى با نيروى روحى و قلبى و اراده بگيريد و با قوت اعضاى بدن به آن عمل كنيد).

8. انسان در برابر آيات الهى دو وظيفه ى

اساسى دارد:

اول اين كه با قوّت فكر و بدن، به آنها عمل كند.

دوم آن كه آنها را به خاطر بسپارد و در هنگام عمل به ياد داشته باشد.

9. بنى اسرائيل به پيمان محكم الهى عمل نكردند ولى بار ديگر نعمت الهى شامل حال بنى اسرائيل شد و آنان بخشيده شدند و از زيانكارى شان جلوگيرى شد.

10. عمل نكردن به دستورهاى الهى موجب زيانكارى است؛ چرا كه انسان سرمايه ى عمر و نيروهاى خود را از دست مى دهد ولى در برابر آن چيزى به دست نمى آورد و سعادتمند نمى شود، اما عمل كردن به دستورها و آيات الهى، زمينه ساز پارسايى و خود نگه دارى است كه موجب سعادت انسان مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر مى خواهيد خودتان را حفظ كنيد و با تقوا باشيد، آيات الهى را به خاطر بسپاريد و با جديّت بدانها عمل كنيد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 293

2. (از نظر جسمى و فكرى نيرومند شويد و) به آيات الهى نيرومندانه عمل كنيد.

3. عمل نكردن به پيمان هاى الهى، موجب زيانكارى (و از دست رفتن سرمايه هاى) انسان است.

***

قرآن كريم در آيات شصت و پنجم و شصت و ششم سوره ى بقره به شكست بنى اسرائيل در آزمايش روز شنبه و مجازات عبرت آموز آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

65. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ

و بيقين دانستيد (حال) كسانى از شما را،

كه در (روز) شنبه [از حدّ]، تجاوز كردند و به آنان گفتيم: «ميمون هايى طرد شده باشيد!»

66. فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ

و آن (كيفر) را عبرتى براى (مردم) در پيش رويشان (در آن عصر) و (نسل هاى) پشت سرشان و پندى براى پارسايان (خود نگهدار) قرار داديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. داستان تعطيلى روز شنبه و آزمايش يهوديان در آيات 65 و 66 سوره ى بقره، 60 سوره ى مائده و 163- 166 سوره ى اعراف آمده است كه در سوره ى اعراف كامل تر بيان شده است. اين تكرار و تأكيد قرآن كريم نشان دهنده ى اهميت اين ماجرا و عبرت آموز بودن آن است.

2. براى يهوديان روزهاى شنبه تعطيل اعلام شده بود و به گروهى از بنى اسرائيل كه در شهرى در كنار دريا زندگى مى كردند، «1» دستور داده شد كه روزهاى شنبه صيد ماهى را كنار گذارند.

اما در همان روز ماهى ها بيش تر جلوه گرى مى كردند؛ از اين رو، يهوديان مزّورانه قانون الهى را شكستند؛ يعنى در كنار دريا حوضچه هايى ساختند و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 294

وقتى ماهى ها در روز شنبه داخل آن مى شدند، راه آن را مى بستند و يكشنبه به صيد آنها مى پرداختند و يا شنبه ها قلاب در دريا مى انداختند و يكشنبه ماهى آن را مى گرفتند و يا آن گونه كه در برخى حكايت ها آمده است روزهاى شنبه با بى اعتنايى به فرمان الهى، مشغول صيد ماهى مى شدند.

البته ممكن است همه ى اين حكايت هاى مفسران درست باشد و مرحله به مرحله پيش رفته و بى پروا شده باشند. «1»

3. اين ممنوعيت

صيد در روزهاى شنبه يك دستور آزمايشى بود و گروه كثيرى از بنى اسرائيل در اين امتحان شكست خوردند؛ چرا كه ظاهر قانون را حفظ كردند ولى روح آن را كنار گذاشتند.

4. واژه ى «سَبْت» در لغت به معناى «تعطيل كار براى استراحت» است و روزهاى شنبه را به خاطر تعطيلى كارها، به اين نام مى خواندند. «2»

5. «كُونُوا» به معناى «بوده باشيد»، يك فرمان تكوينى است. «3»

يعنى خدا به آنان گفت ميمون باشيد و آنان ميمون شدند.

6. به «مسخ» به معناى «تغيير شكل انسان به صورت حيوان» است، و در آيه ى فوق از مسخ نافرمانان بنى اسرائيل به صورت ميمون، و در آيه ى 60 مائده از مسخ افراد به صورت ميمون و خوك ياد شده است.

در اين مورد مفسران دو ديدگاه دارند:

برخى برآن اند كه واقعاً آن يهوديان به صورت ميمون درآمدند و سپس هلاك شدند و اين امرى معجزه آسا و عذابى الهى بود.

و برخى از مفسران برآن اند كه «مسخ» در اين جا به معناى مسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى افراد است؛ يعنى آن يهوديان صفاتى همانند

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 295

ميمون يا خوك پيدا كردند كه تقليد كوركورانه و شكم پرستى، از صفات بارز اين حيوانات است. «1»

7. مجازات شديد يهوديان قانون شكن، براى همه ى متجاوزان آن عصر و نسل هاى بعد عبرت آموز است و از تكرار اين نافرمانى ها جلوگيرى مى كند و نيز پندى براى پارسايان است كه هر كس باتقوا باشد و به دستورهاى الهى عمل كند، گرفتار عذاب نخواهد شد.

8. در حديثى از

امام باقر و صادق عليهما السلام حكايت شده كه مقصود از حاضران در اين آيه، مردم آن عصر و منظور از نسل هاى بعدى، ما مسلمانان هستيم؛ يعنى اين درس عبرت مخصوص بنى اسرائيل نبود و همه ى انسان ها را شامل مى شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. سزاى قانون شكنان، مسخ، دگرگونى و طرد و تحقير است.

2. از سرنوشت عذاب آلود قانون شكنان متجاوز پيشين پند و عبرت بياموزيد (و قوانين الهى را محترم شماريد.)

3. در قانون گرايى، پيروى ظاهرى از قانون كافى نيست، بلكه تبعيت از روح قانون مهم است. «3»

***

قرآن كريم در آيه ى شصت و هفتم سوره ى بقره به داستان گاو بنى اسرائيل و برخورد غيرمؤدبانه ى آنان با رهبر خويش اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 296ه آنان دستور مى دهد كه گاوى را بكشند و بخشى از بدن آن را به بدن فرد كشته شده بزنند تا به صورت اعجازآميزى زنده شود و قاتل خود را معرفى كند. «1» ولى بنى اسرائيل در راه انجام اين دستور الهى پرسش هاى بى جا و بهانه جويى مى كردند كه در آيه ى فوق و آيات بعد به آنها اشاره شده است. به مناسبت همين داستان گاو بنى اسرائيل، نام اين سوره را بقره گذاشتند.

2. بنى اسرائيل معرفت كامل به حكمت دستورهاى الهى و مقام معنوى موسى عليه السلام نداشتند و در برابر او ادب را رعايت نمى كردند؛ از

اين رو، وقتى فرمان كشتن گاو را صادر كرد به او گفتند: آيا مى خواهى ما را به ريشخند بگيرى؟!

در حالى كه پيامبران الهى از انجام كارهاى بيهوده و ريشخند و آزار مردم به دورند، و اگر كسى حكمت و فلسفه ى يكى از دستورهاى الهى را متوجه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 297

نشد، حق ندارد آن را انكار كند يا پيام آور آن را متهم سازد.

از خدا خواهيم توفيق ادب بى ادب محروم ماند از لطف رب

3. واژه ى «جهل» گاهى در برابر «علم» است كه به معناى ناآگاهى و بى سوادى است، ولى واژه ى «جهل» گاهى در برابر «عقل» به كار مى رود كه به معناى نابخردى و نادانى است «1» و در آيه ى فوق به معناى دوم است، يعنى ريشخند كردن ديگران، ريشه در نادانى، سبك سرى و نابخردى دارد.

4. ريشخند كردن ديگران كار زشت و جاهلانه اى است كه بايد از آن به خدا پناه برد و اگر ريشخند مؤمنان موجب آزار آنان شود حرام است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در مورد دستورهاى الهى و رهبران دينى زود قضاوت نكنيد و آنها را متهم ننماييد (چون سخنانشان حكمتى دارد كه گاهى شما نمى دانيد).

2. ريشخند كردن ديگران نشانه ى نادانى و سبك سرى است.

3. از كارهاى جاهلانه به خدا پناه ببريد.

4. در برابر تهمت هاى مخالفان، شكيبا باشيد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و هشتم تا هفتاد و يكم سوره ى بقره به بهانه جويى هاى بنى اسرائيل در مورد كشتن گاو و تسليم نهايى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

68. قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانُ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ

گفتند: «براى ما از پروردگارت بخواه تا براى ما روشن بيان كند كه آن (گاو) چگونه است؟» (موسى) گفت كه او مى فرمايد: «در حقيقت آن گاوى است كه نه پير باشد، و نه جوان؛ (بلكه) ميان سالى بين اين [دو]

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 298

باشد. پس آنچه به شما فرمان داده شده انجام دهيد.»

69. قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ

گفتند: «براى ما از پروردگارت بخواه تا براى ما روشن بيان كند كه رنگ آن (گاو) چگونه است؟» (موسى) گفت كه او مى گويد: «در حقيقت آن گاوى زرد است كه رنگش يكدست است، كه بينندگان را شاد سازد.»

70. قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ

گفتند: «براى ما از پروردگارت بخواه تا براى ما روشن بيان كند كه آن (گاو) چگونه است؟ [چرا] كه (چگونگى اين) گاو بر ما مشتبه شده و اگر خدا بخواهد، ما حتماً ره يافته مى شويم.»

71. قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ

تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جَئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ

(موسى) گفت كه او مى فرمايد: «در حقيقت آن گاوى است كه نه رام است كه زمين را شخم زند؛ و كشتزار را آب نمى دهد؛ سالمى است كه هيچ لكه اى در (رنگ) آن نباشد.» گفتند: «اكنون (سخن) حق را آوردى.» پس (آن گاو را پيدا كردند و) آن را سر بريدند؛ در حالى كه نزديك بود انجام ندهند.

نكته ها و اشاره ها:

1. بنى اسرائيل هنگامى كه متوجه شدند مسأله ى كشتنِ گاو جدّى است، بهانه جويى كردند تا از فرمان الهى بگريزند يا آن را به تأخير اندازند.

اين آيات حالات روان شناختى بنى اسرائيل را نشان مى دهد كه اصولًا بهانه گير بودند و مى خواستند به نوعى از تكليف الهى بگريزند.

برخى مفسران احتمال مى دهند كه اين بهانه ها را قاتل واقعى به مردم

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 299

القا مى كرده است تا از رسوايى خود جلوگيرى كند. «1»

2. تعبيرات بنى اسرائيل در برابر موسى عليه السلام غيرمؤدبانه و حاكى از عدم معرفت كامل آنان به خدا و پيامبرشان بود؛ براى مثال، مكرر به موسى عليه السلام مى گفتند: «از پروردگارت بخواه» در حالى كه خداى موسى و بنى اسرائيل يكى بود؛ و نيز در پايان به موسى عليه السلام گفتند: «اكنون حق را آوردى»، در حالى كه همه ى سخنان او وحى الهى و حق بود.

3. پرسش هاى مكرر بنى اسرائيل، پرسش واقعى و علمى نبود، بلكه نوعى بهانه جويى براى گريز از فرمان الهى بود؛ از اين رو در

پايان آيات فوق اشاره شده كه نزديك بود، گاو را نكشند. آرى، پرسش ها كه از حد اعتدال بگذرند، انسان را دچار وسوسه مى كنند و گاهى نشانه ى بهانه تراشى و روحيه ى لجاجت و طفره رفتن است؛ علاوه بر آن كه اين گونه پرسش ها تكليف انسان را زيادتر مى كند. در حديثى از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه اگر بنى اسرائيل هر گاوى را سر مى بريدند كافى بود، ليكن آنان سخت گيرى كردند و خدا هم بر آنان سخت گرفت. «2»

4. در آيات قرآن آمده است: «از چيزهايى پرسش نكنيد كه اگر براى شما آشكار شود شما را ناراحت مى كند و به مشكل مى اندازد.» «3» و حكايت شده هنگامى كه پيامبر در مورد حج سخنرانى مى كرد، شخصى با اصرار و مكرر پرسيد: آيا حج هر سال واجب است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت كردند و سپس فرمودند: چرا اصرار مى كنى؟ اگر بگويم آرى، كار شما مشكل مى شود؛ هر گاه ديديد كه من ساكت شدم، اصرار نكنيد.

سپس فرمودند: يكى از عوامل نابودى ملت هاى گذشته، پرسش هاى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 300

نابه جاى آنان بود. «1»

آرى، دين الهى آسان است ولى گاهى ما با پرسش هاى نابه جاى مردم، آن را مشكل مى سازيم.

5. پرسش هاى علمى نيكوست و پرسش كليد فهم انسان است اما گاهى پرسيدن و اعلام كردن مطالب به مصلحت افراد نيست؛ يعنى مصلحت در پوشاندن مطلب است؛ همان طور كه پزشك، بيمارى هاى سخت را به بيمار خود نمى گويد تا وحشت نكند و يا معلم در جلسه ى امتحان

پرسش كردن را ممنوع مى سازد تا شاگردان را آزمايش كند.

6. رنگ ها در روحيه ى افراد تأثيرات مثبت و منفى دارند؛ مثلًا رنگ زرد موجب شادى و سرور و رنگ سياه موجب غم و اندوه مى شود؛ از اين رو شايد بتوان گفت اين آيه به تأثير روان شناختى رنگ ها اشاره كرده است. «2»

در قرآن كريم، پنج مورد به رنگ زرد اشاره شده و نيز از رنگ قرمز يك بار و از رنگ سفيد دوازده بار و از رنگ سبز، به عنوان رنگ طبيعت و بهشتى، هشت بار و از رنگ آبى و سياه مكرر به عنوان رمز مجرمان، ياد شده است «3» و بهترين رنگ را رنگ خدايى (بى رنگى) معرفى كرده است. «4»

7. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده كه فرمودند:

(بنى اسرائيل بعد از آن همه بهانه جويى «ان شاءاللَّه» گفتند و) اگر آنان ان شاء اللَّه نمى گفتند، (خدا آنان را هدايت نمى كرد و)

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 301

هيچ گاه مسأله را براى آنان روشن نمى كرد. «1»

اين حديث اهميت «ان شاءاللَّه» گفتن وتوجه به خدا در كارها و لطف الهى را مى رساند.

8. در اين آيات بيان شد كه گاوى بكشيد كه شخم زن و آب كش نباشد.

شايد از اين تعبير استفاده شود كه مراقب باشيد در كارها و طرح ها، ابزارها و منابع فعّال اقتصادى منهدم نشود.

9. با روشن شدن مشخصات گاو، معلوم شد كه اين يك گاو منحصر به فرد است كه متعلق به كسى است كه به پدر خود

نيكى كرده و بنى اسرائيل مجبور شدند آن گاو را با قيمت گزافى از او بخرند و بكشند و بدين صورت، نيكى او نسبت به پدرش جبران و دعاى پدر در مورد فرزند مستجاب گشت. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. بنى اسرائيل مردمى بهانه جو و فرمان گريزند.

2. در برابر دستورهاى الهى بهانه هاى بنى اسرائيلى نگيريد «3» و فرمان خدا را سريع اجرا كنيد. «4» (تا خدا بر شما سخت گيرى نكند.)

3. در برابر رهبران الهى غيرمؤدبانه سخن مگوييد.

4. رهبران الهى در برابر بهانه تراشى هاى مردم، شكيبا باشند و بر اجراى دستورهاى الهى پافشارى كنند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 302

5. حتى در هنگام كژروى و بهانه تراشى، رابطه ى خود را با خدا قطع نكنيد (تا زمينه ى هدايت شما باقى بماند).

6. قوانين را دقيق تر كنيد تا راه بر قانون گريزان بسته شود.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و دوم و هفتاد و سوم سوره ى بقره به زنده شدن اعجازآميز مرده، در ماجراى گاو بنى اسرائيل اشاره مى كند و با دعوت به خردورزى، مى فرمايد:

72. وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه شخصى را كشتيد؛ و هر كدام (قتل) او را از خود دور مى كرديد (و به ستيزه برخاستيد) و خدا بيرون آورنده (و فاش كننده) چيزى است كه (آن را) همواره پنهان مى داشتيد.

73. فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ

آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

و گفتيم: «بخشى از آن [گاو] را به آن (كشته) بزنيد (تا زنده شود)» اين گونه خدا مردگان را زنده مى كند، و نشانه هاى (معجزه آساي) ش را به شما مى نماياند؛ تا شايد شما خردورزى كنيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از ويژگى هاى داستان هاى قرآن آن است كه مطالب اساسى آن را بيان مى كند و به جزئيات بى فايده يا كم فايده نمى پردازد. در اين ماجرا نيز به اصل قتل و نزاع بنى اسرائيل در مورد قاتل اشاره مى كند به جزئيات آن نمى پردازد.

2. از احاديث اسلامى استفاده مى شود كه قتل مورد نظر در بنى اسرائيل به خاطر حسادت در مورد ازدواج بوده است؛ يعنى دو پسرعمو خواستگار دخترى بودند و يكى از آنها، كه فردى نيك و دانشمند بود، با او ازدواج كرد و پسر عموى ديگر، كه فردى شرور بود، او را كشت و مسأله را مخفى كرد و حتى جسد او را نزد موسى عليه السلام آورد و خواستار مجازات قاتل او شد. «1»

3. زنده شدن مرده به وسيله زدن قسمتى از گاو مرده به بدن او، مطلبى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 303

اعجازآميز و خارق عادت و نمونه ى عينى معاد و نشانه ى قدرت و علم الهى و حقانيّت موسى عليه السلام بود. جالب آن است كه خدا به مردم دستور مى دهد كه خودشان قسمتى از گاو را به بدن مرده بزنند تا هيچ گونه شكى در اين معجزه پيدا نشود.

4. اين آيه قتل آن جوان را به بنى اسرائيل نسبت مى دهد، در حالى كه قاتل

يك نفر بود؛ اين به خاطر آن است كه هر كس به كار ديگرى راضى باشد، شريك او به شمار مى آيد.

5. يكى ديگر از ويژگى هاى داستان هاى قرآن آن است كه پس از بيان داستان، به نتيجه گيرى معرفتى مى پردازد و با دعوت مردم به تفكر، از آن براى خداشناسى و معادشناسى استفاده مى كند. در اين جا نيز پس از بيان ماجراى گاو بنى اسرائيل و زنده شدن جوان كشته شده، آن را نشانه ى معاد و نشانه ى ديگرى از (قدرت و علم و حكمت) خدا برمى شمارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در قتل انسان ها مخفى كارى نكنيد كه خدا قاتل را افشا مى كند.

2. با مطالعه ى ماجراى گاو بنى اسرائيل و زنده شدن اعجازآميز مقتول، خداشناس و معادشناس تر شويد.

3. در داستان هاى قرآن تفكر كنيد و نشانه هاى خدا را ببينيد.

4. داستان مطلوب آن است كه انسان را به تفكر وادارد و به ياد خدا و معاد اندازد.

***

قرآن كريم در آيه ى هفتاد و چهارم سوره ى بقره با تشبيهى زيبا در مورد سنگدلان، به سخت دلى بنى اسرائيل و آگاهى خدا از كردار آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 304

74. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ

بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

سپس دل هاى شما بعد از آن [واقعه ] سخت شد پس آن [ها] هم چون سنگ (ها)، يا سخت تر (گرديد.) در حالى كه مسلماً برخى سنگ (ها) آنچنان است كه نهرهايى از آن بيرون مى زند، و قطعاً برخى از آنها آنچنانند كه مى شكافد، و آب از آن بيرون مى آيد، و حتماً برخى از آنها آنچنانند كه از هراس خدا فرو مى ريزد، و خدا از آنچه انجام مى دهيد، غافل نيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از روش هاى تربيتى قرآن آن است كه براى توضيح مطالب از مثال هاى مناسب و زيبا استفاده مى كند. در آيه ى فوق نيز براى نشان دادن سخت دلى يهوديان، از مثال سنگ و جوشيدن آب از آن استفاده شده و آمده است: برخى انسان ها چنان سنگ دل هستند كه هيچ جوششى ندارند؛ نه از خدا مى هراسند و نه چشمه ى محبتى در دل آنها جارى مى گردد.

2. «قلب» در قرآن كريم، به معناى قلب صنوبرى كه در سينه قرار دارد نيست، بلكه به معناى بُعد دوم وجود انسان يا شخصيت واقعى (روح) اوست و از آن جهت «قلب» ناميده شده كه كانون احساسات و عواطف است و زود منقلب و دگرگون مى شود. «1»

قلب و دل انسان در برابر آيات الهى دو گونه واكنش نشان مى دهد: گاهى تحت تأثير آيات و نشانه هاى الهى، نرم و آرام مى شود و نسبت به مردم مهربان و در برابر خدا خاضع مى گردد «2» و گاهى در برابر آيات الهى سخت

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 305

مى گردد، «1» به طورى

كه از محبت و عاطفه خالى مى شود و در برابر خدا فروتن نمى شود چرا كه تحت تأثير لجاجت، گناه و كردار ناپسند قرار گرفته است.

باران كه در لطافت طبعش ملال نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

(سعدى)

3. خدا نعمت هاى زيادى به بنى اسرائيل عطا كرد و آنان معجزات زيادى را از موسى عليه السلام ديدند، همان طور كه نسل هاى بعدى آنان، يعنى يهوديان مدينه، معجزات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را ديدند، «2» ولى اين نشانه ها و معجزات نه تنها دل هاى آنان را نرم و فروتن نكرد، بلكه سخت دل شدند.

4. در اين آيه اشاره شده كه جمادات نيز بهره اى از شعور دارند؛ يعنى برخى سنگ ها در برابر خدا فروتن و هراسناك مى شوند. براساس منطق قرآن، همه ى موجودات، زنده و تسبيح گوى حق هستند. «3»

جمله ى ذرات پيدا و نهان با تو مى گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصيريم و هشيم از شما نامحرمان ما خامشيم

نطق آب و نطق خاك و نطقِ گِل هست محسوس حواس اهلِ دل

(مولوى)

آموزه ها و

پيام ها:

1. مراقب دل هاى خود باشيد تا سخت دل نشويد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 306

2. دل خوب آن است كه چشمه سار (محبت) و مملو از فروتنى در برابر خدا باشد.

3. (مراقب كردار خود باشيد كه) شما تحت نظر خدا هستيد.

***

قرآن كريم در آيه هفتاد و پنجم سوره ى بقره به رابطه ى ايمان نياوردن يهود به اسلام با تحريف گرى آگاهانه ى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

75. أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ

و آيا طمع داريد كه [يهوديان ] به (آيين) شما ايمان بياورند؟ در حالى كه دسته اى از آنان، همواره سخنان خدا را مى شنيدند سپس بعد از تعقّل در مورد آن، دگرگونش مى كردند، و حال آنكه آنان مى دانستند!

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ى تحريف به معناى «بردن چيزى به يك طرف» است «1» و به دگرگون كردن كلام و نوشته نيز گفته مى شود. تحريف بر دو نوع است:

الف) تحريف لفظى، يعنى كم و زياد كردن سخنان يا تغيير دادن آنها؛

ب) تحريف معنوى، يعنى تغيير معناى سخن بر خلاف نظر گوينده ى آن.

در اين آيه ممكن است هر دو معنا مقصود باشد؛ چرا كه يهوديان هم الفاظ تورات را تحريف كردند و هم معانى آن را.

2. همه ى يهوديان تحريف گر نبودند. برخى مفسران حكايت كرده اند كه گروهى از يهود هنگامى كه

از (كوه) طور بازمى گشتند، به مردم گفتند: ما شنيديم كه خدا به موسى فرمود: «هر جا مى توانيد دستورات مرا اجرا كنيد و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 307

هر جا نمى توانيد ترك كنيد.» «1» و اين نخستين تحريف يهود بود.

3. تحريف، گناه زشتى است؛ اما براى يهوديان، از دو جهت، زشت تر بود:

الف) سخنان خدا را شنيدند و درك نمودند و جاهل نبودند.

ب) آگاهانه دست به تحريف زدند و غافل نبودند. «2»

4. مسلمانان انتظار داشتند كه يهوديان از نخستين افرادى باشند كه در مدينه به اسلام ايمان مى آورند؛ چرا كه آنان اهل كتاب بودند و نشانه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و بشارت ظهور او را در كتاب هاى خود خوانده بودند.

ولى قرآن به مسلمانان اعلام مى كند كه با توجه به سابقه ى تحريف گرى يهوديان، چنين انتظارى از آنان نداشته باشيد؛ از كسانى كه سخنان حق را بشنوند و آگاهانه تحريفش كنند، چگونه طمع داريد كه آيين حقّ اسلام را بشنوند و ايمان آورند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از دانشمندان تحريف گر انتظار ايمان آوردن نداشته باشيد.

2. تحريف گرى توفيق ايمان آوردن را از انسان مى گيرد.

3. تحريف گرى يهوديان آگاهانه است و آنان جاهل مقصرند؛ از اين رو گناهشان بزرگ تر است.

4. سخنان خدا را بشنويد، درك كنيد (و عمل نماييد) و آگاهانه تحريف نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه هفتاد و ششم و هفتاد

و هفتم سوره ى بقره با اشاره به نفاق يهوديان و سخنان مخفيانه ى آنان، در مورد آگاهى همه ى جانبه ى الهى هشدار مى دهد و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 308

76. وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

و هنگامى كه [يهوديان ] كسانى را كه ايمان آورده اند، ملاقات كنند، مى گويند: «ايمان آورديم.» و هنگامى كه برخى آنان با برخى [ديگر] خلوت كنند، گويند: «آيا آن (مسلمان) ان را خبر مى دهيد از آنچه كه خدا براى شما (در مورد پيامبر) گشوده است، تا بوسيله آن در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث (و استدلال) كنند؟! وآيا خردورزى نمى كنيد؟!»

77. أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ

و آيا نمى دانند كه خدا آنچه را پنهان مى كنند، و آنچه را آشكار مى سازند، مى داند؟!

شأن نزول:

گروهى از يهود در هنگام ملاقات با مسلمانان، اخبار تورات را در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيان مى كردند، اما بزرگان يهود آنان را از اين كار منع مى كردند تا مسلمانان در پيشگاه خدا دليلى بر ضد آنان نداشته باشند.

آيه ى فوق بدين مناسبت فرود آمد و كار آنان را افشا كرد و به آنان هشدار داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان مدينه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتار نفاق شده بودند؛ يعنى در برابر مسلمانان اظهار ايمان مى كردند و به معرفى صفات پيامبر صلى الله عليه و آله در تورات اعتراف مى كردند، اما در

مجالس خصوصى كفر مى ورزيدند. «1» اين يكى از صفات زشت منافقان مدينه بود كه به يهوديان نيز سرايت كرد و هنوز هم

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 309

در آنان يافت مى شود.

بشوى اى خردمند از آن دوست دست كه با دشمنانش بود هم نشست

2. يهوديان تصورى مادّى و عاميانه از خدا داشتند و مى پنداشتند اگر چيزى را از مسلمانان پنهان كنند، خدا از آن اطلاع نمى يابد و ديگر كسى نخواهد بود كه در رستاخيز بدان مطلب استدلال كند، در حالى كه خدا با علم حضورى، از اسرار درون و برون افراد آگاه است و او در همه جا حاضر و شاهد افكار و اعمال همگان است.

3. منظور از چيزهايى كه خدا براى يهوديان گشوده است، همان حكم و فرمان خداست كه در اختيار بنى اسرائيل قرار مى گرفت و يا اسرار آينده و خبرهايى در مورد دين جديد (اسلام) بود كه در كتاب هاى آنان آمده بود. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان منافق صفت اند (پس مراقب گفتار و رفتار آنان باشيد).

2. اخبار دينى را پنهان نكنيد و هم چون يهود حق پوشى ننماييد.

3. خدا از همه چيز شما آگاه است (پس مراقب رفتار و گفتار خود باشيد).

***

قرآن كريم در

آيات هفتاد و هشتم و هفتاد و نهم سوره ى بقره به دو گروه از يهود، يعنى بى سوادان آرزوگرا و دانشمندان تحريف گر اشاره مى كند و مى فرمايد:

78. وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ

و برخى از آن (يهودي) ان، درس ناخواندگانى هستند كه كتاب (خدا) را جز آرزوهايى نمى دانند. و جز آن نيست كه آنان گمانه زنى مى كنند.

79. فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 310

و واى بر كسانى كه، كتاب را با دست هايشان مى نويسند، سپس مى گويند:

«اين، از جانب خداست.» تا بهاى اندك را بدان مبادله كنند؛ پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته؛ و واى بر آنان از آنچه بدست مى آورند.

شأن نزول:

اوصاف پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در تورات آمده بود و هنگام ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله يهوديان اين اوصاف را با او مطابق ديدند، اما گروهى از دانشمندان يهود ترسيدند كه منافع مادى آنان و اموالى كه از مردم به آنها مى رسد به خطر بيفتد، از اين رو صفاتى ديگر در تورات نوشتند و براى مردم خواندند تا قانع شوند كه پيامبر اسلام همان پيامبر موعود نيست. آيات فوق به اين مطلب اشاره كرده و آن را به شدّت مذمّت نموده است. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات به دو گروه عمده ى يهوديان، يعنى عوام آرزوگرا و دانشمندان تحريف گر

اشاره كرده و ويژگى هاى هر كدام را بر شمرده است تا درس عبرتى براى همه ى پيروان اديان الهى باشد.

2. افراد درس ناخوانده ى يهود كه استاد و كلاس نديده و از دانش بهره اى نداشتند، «2» به دنبال آرزوها، گمان ها و پندارهاى غيرعلمى مى رفتند و گاهى امتيازاتى براى خود قايل بودند و مى پنداشتند كه فرزندان و دوستان خدا هستند «3» و علماى منحرف و تحريف گر نيز از همين بى سوادى عوام سوء استفاده مى كردند و سخنان تحريف شده را به عنوان آيات الهى تورات به آنها

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 311

دادند.

5. تنها آيه اى كه سه بار كلمه «واى» در آن به كار رفته است، همين آيه است كه خطر دانشمندان دنياپرست و دين ساز را معرفى مى كند؛ آرى، واى بر آنان از اين هدف و وسيله اى كه برگزيده بودند، چون مسير هر دو به سوى دوزخ است.

6. در حديثى حكايت شده كه

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: آيا عوام يهود و عوام مسلمانان كه از علما تقليد مى كنند تفاوت دارند؟

حضرت فرمود: عوام يهود از دروغ گويى و حرام خورى و تحريف گرى علماى خود آگاه بودند، ولى باز هم احكام خدا را از آنان مى گرفتند و تقليد مى كردند.

و اگر علماى ما نيز گرفتار تعصّب و فسق و حريص بر دنيا و اموال

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 312

حرام شوند، هر كس

از آنان پيروى كند، مثل يهود است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. بى سوادى زمينه ساز آرزوانديشى و گمانه زنى هاست (و علم راه نجات از اين موارد است.)

2. مراقب خطر دانشمندان دين ساز و دين فروش باشيد (و به علماى تحريف گر و دنياطلب اعتماد نكنيد).

3. آيات دروغين و خودنوشته و منافع مادى يهوديان مورد خشم خدا (و بى بركت) است.

4. دنياطلبى از عوامل تحريف گرى دانشمندان است، (پس مراقب باشيد كه حريص بر دنيا نشويد).

5. مطالب خود نوشته را به خدا نسبت ندهيد.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتادم سوره ى بقره به پندار نجات يهود اشاره كرده و بدان پاسخ مى دهد و مى فرمايد:

80. وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ

و گفتند: «آتش [دوزخ ]، جز چند روزى محدود، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيمانى از جانب خدا گرفته ايد؟! و خدا از پيمانش تخلّف نمى ورزد، يا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟!»

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 313

1. يهوديان مردمى نژادپرست اند؛ از اين رو خود را برتر از ديگران مى دانند و امتيازات ويژه اى براى خود قايل اند و همين روحيه باعث پيدايش اسرائيل و ظلم و ستم به فلسطينى ها شده است. آنان اين تعصّب و نژادپرستى خود را به آخرت نيز سرايت مى دهند و خود را اهل بهشت و

نجات مى دانند و مى پندارند كه اگر گناهى مرتكب شوند جز چند روزى عذاب نمى شوند و در نهايت به بهشت مى روند.

2. امتيازطلبى، نژادپرستى ونجات انديشى يهوديان سخنى بدون منطق و دليل است؛ چرا كه همه ى انسان ها مخلوق خدا و در پيشگاه او مساوى هستند و تفاوتى در رسيدگى به اعمال آنها و پاداش و كيفرشان وجود ندارد.

آرى، معيار نجات، ايمان و كردار شايسته است وبهشت را به بها مى دهند نه به بهانه.

3. در اين آيه به ادعاى برترى و نجات يهوديان چنين پاسخ داده شده است: يا شما با خدا پيمانى در اين مورد بسته ايد و يا اين كه به خدا دروغ مى بنديد. روشن است كه شما تافته ى جدا بافته نيستيد و خدا در مورد نجات شما پيمانى نبسته است؛ پس معلوم مى شود كه شما به خدا دروغ بسته ايد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خود را تافته ى جدابافته ندانيد؛ زيرا خدا با كسى پيمان نبسته كه (بدون دليل) اهل نجات باشد.

2. اگر كسى ادعاى نجات از آتش كند، به خدا دروغ بسته است.

3. همه در برابر قانون الهى يكسان هستند و خدا با كسى پيمان نجات نبسته است.

4. هم چون يهوديان، نژادپرست و پندارگرا نباشيد و به خدا نسبت دروغ ندهيد.

***

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 314

قرآن كريم در آيات هشتاد و يكم و هشتاد و دوم سوره ى بقره به

عوامل عذاب و نجات و قانون كلى آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

81. بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

آرى كسانى كه بدى را بدست آورند، و [آثار] خطايشان آنان را فرا گيرد، پس آنان اهل آتشند؛ در حالى كه ايشان در آنجا ماندگارند.

82. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

و كسانى كه ايمان آوردند، و [كارهاى ] شايسته انجام دادند، آنان اهل بهشتند؛ در حالى كه ايشان در آنجا ماندگارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ى اخير به قانون نجات و عوامل آن اشاره و دو چيز را معيار نجات معرفى كرده است: ايمان و كردار شايسته.

يعنى كسى كه مى خواهد اهل بهشت شود، بايد داراى عقيده اى صحيح نسبت به مبدأ و منتهاى هستى باشد و با مردم به نيكى رفتار كند كه بهشت را به بها مى دهند نه به بهانه.

پس معيار نجات افراد، نژاد و امتيازات قومى و پندارها و آرزوها نيست.

2. آيه ى نخست به قانون عذاب و عوامل آن اشاره و معيار عذاب را بدكارى و گناهكارى معرفى كرده است.

3. در اين آيه بيان شده كه گناهكاران بدى ها را كسب مى كنند؛ يعنى با علم و اختيار به سوى گناه مى روند و مى پندارند كه گناه به سود آنهاست، در حالى كه در حقيقت شخص گناهكار زيان مى كند.

4. تعبير «خطا» معمولًا در مورد گناهانى به كار مى رود كه از روى عمد نباشد، اما در اين آيه در معناى گناهان كبيره «1» يا آثار گناه در روح انسان به كار

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 315

رفته است؛ «1» يعنى انسان گناهكار ممكن است در اثر تكرار گناه به جايى برسد كه زندانى گناهان خويش شود و در اين هنگام است كه هيچ راه نمايى و پندى در او اثر ندارد و در آتش گناهان خويش خواهد ماند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام بدكارى، عذاب جاويدان است.

2. فرجام ايمان و نيكوكارى، بهشت جاويدان است.

3. مراقب باشيد كه زندانى آثار گناهان خويش نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و سوم سوره ى بقره به پيمان تنظيم روابط يهود به خدا و مردم و عهدشكنى آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

83. وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَاتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه از بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب) پيمان محكم گرفتيم كه: «جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر، و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و با مردم نيكو سخن گوييد، و نماز را بر پا داريد و [ماليات ] زكات را بپردازيد.» سپس، جز اندكى از شما، روى برتافتيد در حالى كه شما رويگردان بوديد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات متعدد قرآن از پيمان خدا با بنى اسرائيل سخن گفته شده

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 316

است؛ «1» پيمانى

كه براى همه ى زمان ها و نسل ها از يهوديان گرفته شده است؛ از اين رو يهوديان عصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز بايد بدان عمل كنند و حتى آنان را به خاطر ترك پيمان سرزنش مى كند.

2. اكثر مفاد پيمان خدا با بنى اسرائيل، قوانين و اصول ثابت اديان الهى است؛ پس در حقيقت يادآورى اين پيمان، نوعى تذكّر به مسلمانان نيز هست كه خدا اين قوانين و اصول را در دين خود قرار داده و عمل به آنها را مى طلبد.

3. پيمان فوق داراى سه بعد اساسى بوده است:

الف) تنظيم روابط انسان با خدا، با تأكيد بر توحيد و پرستش.

ب) تنظيم روابط انسان با جامعه، با تأكيد بر كردار و گفتار نيك با مردم.

ج) تنظيم روابط اقتصادى مردم با وضع قوانين ماليات زكات.

4. اين آيه بر نيكى به پدر و مادر و خويشاوندان و كودكان بى سرپرست وبينوايان تأكيد كرده تا آن جا كه نيكى به آنان را در رديف توحيد قرار داده است. اين مطلب اهميّت نيكوكارى نسبت به نزديكان و قشرهاى آسيب پذير را روشن مى سازد. «2»

5. نيكى به افراد، شامل كمك هاى مالى، برخوردهاى محبّت آميز، مشورت، تعليم و تربيت و مانند آن است و اگر كسى نمى تواند نيكى كند، حداقل با گفتار نيك دل مردم را به دست آورد و آنان را آزرده خاطر نسازد.

راه بسيار است مردم را به قرب حق ولى راه نزديكش، دل مردم به دست آوردن است

6. در حديثى آمده كه از امام صادق عليه السلام در مورد احسان به

پدر و مادر پرسيدند، حضرت فرمودند:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 317

با آنان به نيكى صحبت كنيد و (چنان زندگى آنان را تأمين كنيد كه) در هنگام نياز به چيزى خود را به زحمت نيندازند كه از شما درخواست كنند، اگر چه توانگر باشند. «1»

ندهد فرصت گفتار به محتاج، كريم گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده است

در حديثى از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه در مورد گفتار نيك با مردم فرمودند:

بهترين چيزى كه دوست داريد مردم با شما بگويند (همان را به آنان بگوييد.) كه خدا افراد لعن كننده و دشنام دهنده وطعن زننده ى بر مؤمنين را دوست ندارد. «2»

7. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده كه

با فضيلت ترين پدران كه حق بيش ترى براى سپاس گزارى دارند، محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام هستند.

در حديث ديگر از آن حضرت حكايت شده كه فرمودند:

من و على پدران اين امت هستيم. «3»

از اين گونه احاديث استفاده مى شود كه مفهوم «پدر» در اسلام وسيع است و شامل پدران جسمى و روحانى مى شود و رهبران الهى پدران روحانى ما هستند كه سپاس گزارى آنان لازم تر است.

8. شرمندگى در برابر پدر و مادر معنوى:

بدان كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين عليه السلام پدر حقيقى امت اند .... و اگر ما را در

محضر ربوبيّت حاضر كنند و حساب كشند در مقابل روى آن بزرگواران و از ما جز زشتى و بدى در نامه ى عمل نباشد، به آن بزرگوارها سخت مى گذرد و آنها در محضر حقّ تعالى و ملائكه و انبيا شرمسار شوند؛ پس ما چه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 318

ظلمى بزرگ كرديم به آنها، و به چه مصيبتى مبتلا شديم و خداى تعالى با ما چه معامله خواهد كرد؟ «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان، مردمى پيمان شكن هستند كه حتّى پيمان با خدا را رعايت نكردند؛ (پس مراقب باشيد كه با شما هم پيمان شكنى مى كنند).

2. روابط خود را با خدا در راستاى توحيد و عبادت تنظيم كنيد.

3. روابط خود را با مردم در چارچوب كردار و گفتار نيك و پرداخت ماليات (زكات) تنظيم كنيد.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و چهارم و هشتاد و پنجم سوره ى بقره، به پيمان شكنى هاى يهود و خون ريزى آنان و عمل گزينشى به برخى آيات الهى اشاره مى كند و با هشدار در مورد پيامدهاى خواركننده و عذاب آلود اين كارها مى فرمايد:

84. وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَاتَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه از شما پيمان محكم گرفتيم كه: «خون همديگر را مريزيد؛ و خودتان [يكديگر] را از خانه هايتان بيرون نكنيد.» سپس (به اين پيمان) اقرار

كرديد؛ در حالى كه شما گواهيد.

85. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ «85»

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 319

سپس شما آنهايى هستيد كه خودتان [يكديگر] را مى كشيد، و دسته اى از [خود] تان را از خانه هايشان بيرون مى رانيد؛ در حالى كه با گناه و تجاوز بر ضد آنان، به يكديگر كمك مى نماييد؛ و اگر (آنان) به اسارت نزد شما آيند، تاوانشان را مى دهيد (و آنان را باز خريد مى كنيد)، در حالى كه بيرون كردن آنان بر شما حرام شده بود. و آيا به برخى [از دستورات ] كتاب [تورات ] ايمان مى آوريد، و به بعضى [ديگر] كفر مى ورزيد؟! و كيفر كسى از شما كه اين [عمل ] را انجام دهد، جز رسوايى در زندگى پست (دنيا) نيست، و روز رستاخيز به شديدترين عذاب بازگردانده مى شوند. و خدا از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. دو طايفه از يهوديان در مدينه ساكن بودند كه با هم ديگر اختلاف پيدا كردند و هر كدام از آنان به يك قبيله از مشركان مدينه پيوستند «1» و (برخلاف دستورهاى تورات) در جنگ ها بر ضد يكديگر شركت مى كردند، اما بعد از جنگ، دست به دست هم مى دادند و تاوان اسيران يهودى را مى پرداختند تا آزاد شوند،

«2» و اين كار را طبق دستورات تورات انجام مى دادند. آرى، يهوديان به برخى آيات و دستورات الهى عمل مى كردند و به برخى ديگر كفر مى ورزيدند و عمل نمى كردند.

2. آيه ى فوق به يهوديان نفرمود كه چرا به برخى دستورات كتاب الهى عمل مى كنيد و به برخى عمل نمى كنيد، بلكه فرمود: چرا به برخى از آنها ايمان مى آوريد و به برخى ايمان نمى آوريد!

مقصود از ايمان و كفر در اين آيه، ايمان و كفر عملى است نه اعتقادى؛ و

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 320

نشانه ى ايمان واقعى آن است كه انسان به دستورات الهى عمل كند.

3. مؤمن و منافق هر دو به احكامى كه به سود آنهاست عمل مى كنند، اما تفاوت آنها در اين است كه منافقان به احكامى كه خلاف ميل آنها يا به زيانشان است عمل نمى كنند، اما مؤمنان راستين هميشه تسليم دستورات الهى هستند، وگرنه اطاعت از دستوراتى كه به سود انسان است، نشانه ى اطاعت از فرمان الهى نيست.

در اين آيات كيفر كسى كه با آيات الهى گزينشى برخورد مى كند، رسوايى و عذاب معرفى شده است؛ يعنى كسى كه به برخى آيات عمل نمى كند، هم چون كسى است كه به تمام آيات عمل نمى كند.

4. اين آيات به يك قانون و سنت الهى اشاره كرده كه در مورد يهوديان و همه ى ملت ها اجرا مى شود؛ يعنى هر ملتى كه فقط به فكر منافع خويش باشد و قانون گريزى نمايد و نسبت به هم كيشان خود گناه و تجاوز روا دارد، پس از مدتى در

چنگ ملتى قوى تر اسير مى شود و در دنيا از قله هاى عزّت به درّه هاى خوارى و رسوايى سقوط مى كند و در رستاخيز نيز گرفتار عذاب الهى مى شود.

5. از منظر آيات فوق، آسيب هاى جامعه شناختى ملت ها عبارت اند از:

الف) پيمان شكنى؛

ب) تجاوزگرى نسبت به هم كيشان و قتل و تبعيد آنان؛

ج) قانون گريزى و عمل نكردن به برخى قوانين الهى.

6. نكته ى جالب آن است كه در اين آيات از تعبير «خودتان را نكشيد!» و «خودتان را تبعيد نكنيد!» استفاده شده است؛ يعنى برادران دينى شما هم چون خودتان هستند و كشتن برادران دينى، نوعى خودكشى است.

بنى آدم اعضاى يك پيكرند كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 321

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان ملتى قانون گريز و پيمان شكن اند كه حتى به هم ديگر رحم نمى كنند؛ (پس شما مسلمانان مراقب خطر آنان باشيد).

2. قانون گريزى فرجامى رسواگر و عذاب آلود دارد.

3. هم كيشان خود را هم چون خودتان محترم بشماريد.

4. ريختن خون هم كيشان و تبعيد آنان ممنوع است كه هم كيش كُشى نوعى خودكشى است.

5. حق حيات و وطن افراد محترم است؛ (پس به جان و سرزمين ديگران تجاوز نكنيد.)

6. به همه ى قوانين

الهى عمل كنيد كه عمل به برخى آيات الهى و ترك برخى ديگر فرجامى عذاب آلود دارد.

7. در دين گزينشى عمل نكنيد كه رسوا مى شويد.

8. كارهاى شما تحت نظر خداست؛ (پس مراقب كردار خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و ششم سوره ى بقره به دنياطلبى و آخرت فروشى يهود و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

86. أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ

آنان كسانى هستند كه زندگى پست (دنيا) را با آخرت مبادله كردند، و عذاب از آنان كاسته نمى شود و آنان يارى نمى شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان مى تواند در برابر دنيا «1» و آخرت «2» چند حالت داشته باشد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 322

الف) فقط دنيا را انتخاب كند و با ظلم و جنايت به جمع آورى ثروت و خوش گذرانى بپردازد و از نيكى هاى اخروى صرف نظر كند، كه فرجام اين گونه افراد عذاب الهى است.

ب) فقط آخرت را انتخاب كند و گوشه نشينى و رهبانيت را برگزيند، كه اين راه نيز از نظر اسلام غلط است.

ج) ترك دنيا و آخرت كند و از لذات هر دو صرف نظر نمايد، كه اين راه افراد شقاوتمند است.

د) هم از لذت هاى حلال دنيوى استفاده كند و هم در فكر آخرت باشد و براى آن روز توشه اندوزد، يعنى دنيا را مقدمه و مزرعه ى

آخرت قرار دهد.

اسلام راه چهارم را پيشنهاد مى كند.

2. در اين آيه از عملكرد يهوديان تحليلى روان شناختى و سبب شناسى شده است كه در واقع ريشه ى ستمكارى، بهانه گيرى، خون ريزى و ... در ميان يهوديان، عامل روانى دنيادوستى و آخرت فروشى است كه خطرى اساسى است و مى تواند پيامدهاى منفى روانى و اخلاقى متعددى داشته باشد، كه عهدشكنى و ستمكارى و ترك دستورات دينى از جمله ى آنهاست.

آرى، هر ملتى كه راه آنان را در پيش گيرد به همين سرنوشت دچار مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. دنيا را بر آخرت ترجيح ندهيد.

2. اگر خواستار امداد در آخرت و تخفيف در مجازات هاى آن هستيد، از

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 323

هم اكنون به فكر رستاخيز باشيد (و آن را به دنيا نفروشيد.)

3. دنياطلبى و آخرت فروشى فرجامى عذاب آلود دارد؛ (پس مراقب باشيد و اين راه را برنگزينيد.)

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و هفتم و هشتاد و هشتم سوره ى بقره، به پيامبران متعدد بنى اسرائيل و واكنش هاى منفى يهوديان در برابر پيامبران اشاره مى كند و با لعنت به آنان مى فرمايد:

87. وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ

و بيقين به موسى كتاب (تورات) داديم، و بعد از او، فرستادگانى را پشت سر هم فرستاديم؛ و

عيسى پسر مريم را دليل هاى (معجزه آسا) داديم؛ و او را بوسيله روح پاك، تأييد كرديم. و آيا هر گاه فرستاده اى چيزى را كه خوشايند (هواى) نفس شما نبود برايتان آورد، تكبّر ورزيديد و دسته اى را دروغگو انگاشتيد، و دسته اى را مى كشيد؟!

88. وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ

و گفتند: «دل ها (و مراكز ادراك) ما پوشش [و مانع ] دارد.» بلكه خدا بخاطر كفرشان، آنها را از رحمت خود دور ساخته است، از اين رو (تعداد) اندكى ايمان مى آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. عواملى كه موجب مى شود پيامبران متعدد براى بشر فرستاده شود عبارت اند از:

الف) مقاومت دين ستيزان هواپرست كه آموزه هاى دينى را در راستاى منافع خويش نمى ديدند، و لزوم هدايت آنان.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 324

ب) فراموشى برخى آموزه هاى پيامبران و نعمت هاى الهى و لزوم آگاهى بخشى مجدد و بيدارگرى.

ج) يادآورى پيمان فطرى انسان و طلب انجام مفاد آن پيمان.

د) آشكار ساختن گنج هاى عقل بشر و فعّال كردن نيروى تفكّر او. «1»

2. مقصود از «روح پاك» (: روح القدس) در آيه ى فوق چيست؟

برخى مفسران قرآن، «روح القدس» (: روح پاك) را اشاره به جبرئيل مى دانند كه روحى پاك بوده و به عيسى عليه السلام كمك مى نموده است. «2»

اما برخى معتقدند، روح القدس نيرويى غيبى است كه عيسى عليه السلام را يارى مى كرد و مردگان را زنده مى ساخت و درجه ى ضعيف ترى از اين نيرو در همه ى مؤمنان وجود دارد كه آنان را در اجراى دستورات الهى يارى مى رساند و از گناه بازمى دارد.

«3» البته مانعى ندارد كه آيه ى فوق اشاره به هر دو معنا باشد.

3. روح القدس، نزد مسيحيان، يكى از سه خداست كه مخترع حيات است؛ «4» و در كنار خدا و مسيح او را مى ستايند.

البته اين همان عقيده ى شرك آلود تثليث است كه قرآن آن را رد كرده است.

4. يهوديان در برابر پيامبران الهى چند واكنش منفى نشان مى دادند:

الف) تكبّر مى ورزيدند و سخنان الهى آنان را نمى پذيرفتند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 325

ب) پيامبران را ريشخند مى كردند و مى گفتند: دل هاى ما در غلاف و پوشش است وسخنان شما را نمى فهمد.

ج) پيامبران را تكذيب مى كردند و سخنان آنها را دروغ مى شمردند.

د) (اگر آن دو روش مؤثر نمى شد) پيامبران را مى كشتند.

5. عوامل انحراف يهوديان چند چيز بود:

الف) آنان پيرو هواى نفس خود بودند و آن دسته از دستورات الهى را كه مخالف نفسشان بود رد مى كردند.

ب) متكبّر و خود برتربين بودند؛ از اين رو به تكذيب و كشتار پيامبران دست مى زدند.

ج) كفرپيشه بودند، از اين رو از رحمت الهى دور شدند و كم تر توفيق ايمان پيدا مى كردند.

6. يهوديان با ريشخند مى گفتند: دل هاى ما در حجاب و پوشش است و نمى تواند چيزهايى را كه پيامبران به سوى آن دعوت مى كنند بشنود؛ «1» از اين رو خدا آنان را لعنت كرد و از رحمت خود دور ساخت.

البته روشن است كه اين سخنان يهوديان و سنگ دلى آنان به خاطر تكبّر و هواپرستى و كفرپيشگى آنان بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. با پيامبران و كتاب هاى آنان برخورد گزينشى نكنيد

(و همه ى دستورات الهى را بپذيريد و عمل كنيد).

2. هم چون يهود در برابر پيامبران الهى واكنش منفى نشان ندهيد.

3. كفرپيشگى عامل دورى از رحمت الهى است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 326

4. پيروى از هواى نفس و استكبار در برابر رهبران الهى، انسان را به كژراهه و پيامبرستيزى مى كشاند.

5. هواپرستى زمينه ساز تكبّر، و استكبار، از عوامل تكذيب گرى است. (آ)

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و نهم سوره ى بقره به تناقض عقيده و عمل يهوديان در مورد انتظارِ آمدن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مخالفت آنان پس از آمدن وى اشاره مى كند و مى فرمايد:

89. وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ

و هنگامى كه از طرف خدا كتاب (قرآن) براى آنان آمد كه مؤيّد آن چيزى (از تورات) بود كه با آنان بود، و پيش از (آن) همواره بر كسانى كه كفر ورزيدند، پيروزى مى خواستند؛ و [لى ] هنگامى كه آنچه را مى شناختند، بر ايشان آمد، بدان كفر ورزيدند. پس لعنت خدا بر كافران باد.

شأن نزول:

يهوديان، براساس اخبار، پيش بينى مى كردند كه در مدينه پيامبرى ظهور مى كند و بر همين اساس در مدينه مستقر شده بودند و هر گاه با طوايف اوس و خزرج مدينه درگير مى شدند،

آنان را تهديد مى كردند كه هنگام ظهور پيامبر جديد شما را از مدينه اخراج مى كنيم، ولى هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمدند، اوس و خزرج ايمان آوردند و يهوديان با وى مخالفت نمودند و كفر ورزيدند. «1» آيه ى فوق يهوديان را براى اين كار سرزنش مى كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 327

بخش نيست، بلكه روحيه ى حق پذيرى نيز لازم است؛ مثلًا اگر ما منتظر آمدن امام مهدى (عج) هستيم و صفات او را مى شناسيم و به او عشق مى ورزيم، بايد خود را براى پذيرش دستورهاى او و پيروى خالصانه از او آماده سازيم.

3. قرآن مؤيّد مطالب حق كتاب هاى آسمانى گذشته است و بيان اين نكته تأثير روانى در جذب پيروان اديان ديگر به اسلام دارد.

4. لعنت خدا، به معناى دور ساختن افراد از رحمت اوست؛ البته اين به معناى جبر نيست، چرا كه مقدمه ى اين دورى را كردار بد انسان به وجود مى آورد.

آموزه ها و پيام ها:

1. انقلابى ماندن مهم تر از انقلابى شدن است.

2. اگر منتظر آمدن رهبر الهى هستيد، خود را براى تسليم در برابر حق و پيروى از آن آماده سازيد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 328

3. مخالفت آگاهانه با رهبران الهى، انسان را از رحمت خدا دور مى سازد.

***

قرآن كريم در آيه ى نودم سوره ى بقره به خود ارزان فروشى يهوديان و ستمكارى حسادت آميز آنان و فرجام عذاب آلودشان اشاره مى كند و مى فرمايد:

90. بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ

(يهوديان) خودشان را به بد [بهايى ] فروختند؛ كه آنچه را خدا فرو فرستاده بود انكار كردند، بخاطر ستم (و حسادت) بر اينكه خدا از بخشش بر هر كس از بندگانش بخواهد [و شايسته بداند آيات خود را] فرو فرستد؟! از اين رو به خشمى (افزون) بر خشم [ديگر] گرفتار شدند. و براى كافران عذابى خواركننده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان كه به انتظار ظهور پيامبر موعود به سرزمين مدينه آمدند، گويا توقع داشتند كه پيامبر موعود از بنى اسرائيل باشد؛ از اين رو هنگامى كه پيامبر اسلام از غير بنى اسرائيل برانگيخته شد نسبت به او حسادت ورزيدند و ستمكارانه كافر شدند. «1» آرى، آنان به خاطر حسادت نسبت به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله، آيات حقّ الهى را انكار كردند.

2. يهوديان با رنج فراوان به مدينه كوچ كردند تا منتظر پيامبر موعود باشند، ولى زحمات خودشان را به بهاى ناچيز و بدى فروختند و در صف مخالفان آن حضرت قرار گرفتند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 329

دنياطلبى و حفظ منافع شخصى، آنان را از هدف اصلى و

بزرگ بازداشت و آنان گرفتار خشم خدا شدند.

3. اين آيه سرمايه ى يهود را وجود خود آنان معرفى مى كند. آنان در اين معامله خودشان را به بهاى بدى فروختند؛ «1» زيرا كافر شدند و كفر، انسان را برده ى هوس و شيطان مى كند و شخصيت او را بى ارزش مى سازد.

4. از امام على عليه السلام حكايت شده كه:

براى وجود شما بهايى جز بهشت نيست، پس خودتان را به غير آن مفروشيد. «2»

5. از منظر قرآن كريم، يهوديان چند بار گرفتار خشم الهى شدند: اول در بيابان سينا، به خاطر كشتن پيامبران و كفرورزى «3» و دوم بعد از ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به خاطر انكار نبوّت او.

آنان به روش كفرآميز نياكان خود بازگشتند و از اين رو، به خشم مجدد الهى گرفتار شدند. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. خودتان را ارزان نفروشيد و با بهاى بدى معامله نكنيد.

2. به خاطر حسادت با افراد در برابر آيات حق الهى موضع گيرى منفى نكنيد.

3. خود ارزان فروشى، ستمكارى و حسادت، انسان را به خشم خدا گرفتار مى سازد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 330

4. فرجام كفرورزى عذاب و خوارى است.

5. كفر نوعى خودارزان فروشى است كه بد معامله اى است.

***

قرآن كريم در آيات نود و يكم و نود و دوم سوره ى بقره به نژادپرستى يهود و برخورد منفى آنان با رهبران الهى و

گوساله پرستى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

91. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

و هنگامى كه به آنان گفته شود: «به آنچه خدا فرو فرستاده ايمان آوريد.» مى گويند: «به چيزى ايمان مى آوريم كه بر (ملت) ما فرو فرستاده شده است.» در حالى كه به آنچه بعد از آن است كفر مى ورزند و حال آنكه آن حق است [و] مؤيّد [همان ] چيزى است كه با آنان است. بگو: «پس اگر مؤمن بوديد، چرا پيش از [اين ]، پيامبران خدا را مى كشتيد؟!»

92. وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ

و بيقين موسى دليل هاى (معجزه آسا) را براى شما آورد، سپس بعد از (رفتن) او، گوساله را (به پرستش) گرفتيد؛ در حالى كه شما ستمكار بوديد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به نژادپرستى يهوديان اشاره شده است. آنان مى گفتند «به آياتى ايمان مى آوريم كه بر قوم ما نازل شده باشد.» و اگر به پيامبرى از اقوام ديگر آيات حقّ الهى فرود مى آمد، ايمان نمى آوردند.

تعصبات نژادى و قومى يكى از عوامل انحراف يهود بود كه هنوز هم در بين آنان ادامه دارد و نژاد يهود را برترين نژادها مى دانند كه ديگران بايد

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 331

خدمت گزار آنها باشند. «1»

2. قرآن كريم مكرر بنى اسرائيل را به خاطر كشتن پيامبران پيشين سرزنش مى كند. «2» آنان اسرار پيامبران را مى شنيدند و

پخش مى كردند و، در نتيجه، پيامبران الهى به دست جبّاران، گرفتار و كشته مى شدند. «3»

3. قرآن كريم مكرر به ماجراى گوساله پرستى يهوديان اشاره كرده است. «4» در هنگام مناجات موسى عليه السلام در كوه طور، كه چهل شب به طول انجاميد، شخصى به نام سامرى آنان را فريب داد و از توحيد منحرف ساخت و موسى عليه السلام، بعد از بازگشت، شديداً با آنان برخورد كرد تا اين كه توبه نمودند.

(ما اين ماجرا را ذيل آيه ى 51 همين سوره بررسى كرديم.)

4. اين آيات به روحيه ى دايمى حق ستيزى يهوديان اشاره مى كند كه در طول تاريخ در برابر پيامبران موضع گيرى منفى مى كردند و حتى به موسى عليه السلام و تعاليم او پشت كردند و گوساله پرست شدند؛ پس تعجّبى ندارد كه به قرآن و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ايمان نمى آورند.

آموزه ها و پيام ها:

1. نژادپرستى، پيامبرستيزى و كفرورزى، شيوه ى تاريخى يهود است، (پس انتظار نداشته باشيد كه در برابر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تسليم شوند.)

2. ارتجاع و شرك ورزى، ستم (به خويشتن و اجتماع) است.

3. در غياب رهبر، به كژراهه نرويد.

4. ايمان با رهبرستيزى ناسازگار است.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 332

5. نژادپرستى نكنيد كه شما را به حق ستيزى مى كشاند.

6. در ايمان آوردن به وحى الهى، گزينشى عمل نكنيد.

***

قرآن كريم در

آيه ى نود و سوم سوره ى بقره، به پيمان شكنى بنى اسرائيل و حب گوساله پرستى و سست ايمانى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

93. وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

و (ياد كنيد) هنگامى را كه از شما پيمان محكم گرفتيم؛ و (كوه) طور را بر فراز شما بر افراشتيم؛ (و به شما گفتيم:) آنچه را به شما داده ايم با توانمندى بگيريد. و (به آنها) گوش فرادهيد. گفتند: «شنيديم؛ و نافرمانى كرديم.» در حالى كه بر اثر كفرشان دل هاى آنان با [محبت ] گوساله آميخته شد، بگو: «اگر ايمان داريد آنچه را ايمانتان، شما را بدان فرمان مى دهد بد (چيزى) است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. محتواى آيات 51 و 63 سوره ى بقره كه بحثش گذشت شبيه همين آيه است. در آن جا بيان شد كه چگونه در غياب موسى عليه السلام، بنى اسرائيل توسط سامرى منحرف شدند و گوساله پرستى در پيش گرفتند و مجازات شدند و نيز بيان شد كه چگونه بنى اسرائيل در مورد اجراى برنامه هاى سعادت بخش، با حركت كوه تهديد شدند و عهد بستند كه به قوانين الهى عمل كنند، ولى باز هم پيمان شكنى كردند. در ضمن، آيه ى 171 سوره ى اعراف نيز شبيه همين آيه است كه خواهيم ديد.

2. تعبير «آبيارى كردن دل هاى آنان با گوساله پرستى» تعبيرى كنايى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 333

است كه به نفوذ شرك و حب گوساله پرستى در قلب بنى اسرائيل

اشاره دارد. «1»

آرى، سرزمينى كه با شرك آبيارى شود محصولى جز قتل و ظلم و گناه نمى آورد.

3. بنى اسرائيل پيمان بستند كه به دستورات الهى عمل كنند، اما پيمان را نقض كردند؛ يعنى در عمل گفتند: «ما شنيديم ولى نافرمانى كرديم.» و اين جمله ى قرآن يك تعبير كنايى زيباست؛ «2» البته با توجه به روحيات يهوديان، بعيد نيست كه هم اين سخن را گفته باشند و هم در عمل نافرمانى كرده باشند.

4. نكته ى جالب اين است كه اين آيات خطاب به يهوديان عصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است، ولى نافرمانى، از جانب يهوديان عصر موسى عليه السلام است.

اين گونه تعبيرات به خاطر آن است كه يهوديان عصر اسلام، ادامه دهنده ى راه يهوديان گذشته بودند، همان طور كه در عصر ما نيز صهيونيست ها ادامه دهنده ى راه پيمان شكنان و ستمكاران يهود صدر اسلام هستند.

5. در آيات قبل بيان شد كه بنى اسرائيل مى گفتند: «ما به چيزى ايمان مى آوريم كه به سوى ما نازل شده باشد»، و اكنون در اين آيه آنان را سرزنش مى كند كه اگر به دستورات تورات ايمان داريد، پس چرا پيمان شكنى كرديد؟

آيا ايمان شما دستور داده بود كه پيامبركشى، گوساله پرستى و پيمان شكنى كنيد؟ چه بد دستوراتى به شما مى دهد! ايمان، با اين انحرافات سازگارى ندارد و اين گونه دستور نمى دهد، پس چگونه ادعاى ايمان مى كنيد!

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان، پيمان شكن و عصيانگرند (پس مراقب خطر آنان باشيد).

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 334

2. اگر ادعاى ايمان مى كنيد، به لوازم آن

پاى بند باشيد (و به عهد الهى وفا كنيد و فرمان پذير گرديد).

3. (از نظر جسمى و فكرى نيرومند شويد و) به آيات الهى نيرومندانه عمل كنيد.

***

قرآن كريم در آيات نود و چهارم و نود و پنجم سوره ى بقره به ادعاى پوچ يهوديان و مرگ گريزى آنان و عوامل آن اشاره مى كند و مى فرمايد:

94. قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

بگو (اى يهوديان): «اگر در نزد خدا، سراى آخرت يكسر به شما اختصاص دارد، نه ساير مردم، پس اگر راست مى گوييد؛ آرزوى مرگ كنيد.»

95. وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ

و [لى ] آنان، به سبب دستاوردى كه از پيش فرستاده اند، هرگز آن [مرگ ] را آرزو نخواهند كرد؛ و خدا به [حال ] ستمگران داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان ادعا مى كردند كه فرزندان و دوستان خدا هستند و بهشت مخصوص آنان است و مسلمانان را به بهشت راهى نيست «1» و آخرت نيز مخصوص نژاد يهود است.

آيات فوق اين ادعاى يهوديان را به آزمايش مى گذارد و به آنها اعلام مى كند كه اگر شما راست گو هستيد، مرگ «2» را طلب كنيد تا به بهشت و نعمت هاى اخروى برسيد؛ و اگر آرزوى مرگ نكرديد، معلوم مى شود كه

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 335

دروغ گو هستيد.

2. يهوديان مرگ گريزند؛ چرا كه از اعمال

گناه آلود و ستمكارانه ى خود آگاه اند و مى دانند كه اگر بميرند گرفتار مجازات الهى مى شوند.

آنان در طول تاريخ به پيامبركشى، گوساله پرستى و عهدشكنى مشغول بودند و هم اكنون نيز در فلسطين و برخى نقاط ديگر دنيا آدم كشى و ظلم و ستم مى كنند.

3. مرگ آگاهى و فرجام انديشى از عوامل كنترل كننده ى انسان در برابر گناهان است؛ بنابراين زمينه ساز سعادت بشر است و، از اين رو، در فرهنگ اسلامى سفارش شده كه به ياد مرگ باشيد.

البته نترسيدن از مرگ بدان معنا نيست كه انسان براى زنده ماندن و نجات از بيمارى ها و افزايش عمر تلاش نكند. انسان بايد طولانى عمر كند و در زندگى دنيا به ياد آخرت باشد تا بتواند خود را كنترل كند.

4. مرگ گريزى عوامل متعددى دارد؛ از جمله:

الف) افرادى كه به معاد ايمان ندارند مرگ را نابودى مى دانند، از اين رو از آن وحشت دارند و گريزانند.

ب) گناه يكى از عوامل ترس از مرگ است. انسان ستمكار و گُنه پيشه مى داند كه پس از مرگ گرفتار عذاب الهى مى شود، از اين رو از مرگ مى گريزد.

هر سر موى تو را با زندگى پيوندهاست با چنين دل بستگى از خود بريدن مشكل است

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان افرادى نژادپرست، خود محور و مرگ گريزند.

2. (نعمت هاى) اخروى انحصارى نيست.

3. چنان زندگى كنيد كه مرگ گريز نباشيد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 336

4. ستمكارى و اعمال ناپسند،

از عوامل مرگ گريزى است.

***

قرآن كريم در آيه ى نود و ششم سوره ى بقره به آزمندى يهود اشاره مى كند و مى فرمايد:

96. وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ عَلى حَيَوةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ العَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ

و حتماً آنها را آزمندترين مردم- و [حتى آزمندتر] از كسانى كه شرك ورزيدند- بر زندگى [دنيا] خواهى يافت. هر يك از ايشان عمر هزار ساله آرزو دارد، در حالى كه [چنين ] عمر كردنى، او را از عذاب نجات نخواهد داد. وخدا به آنچه انجام مى دهند بيناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان نسبت به ماديات حرص و ولع شديدى دارند. آنها در اندوختن مال و ثروت، قبضه كردن دنيا و انحصار طلبى حريص هستند و آن چنان به دنيا علاقه مندند كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر به او داده شود تا ثروت بيش ترى بيندوزد و يا از مجازات الهى فرار كند.

گر يكى بر ديگرى شد دوست دار سال عمرش را ز حق خواهد هزار

شد نشان حرص اين بر زندگى وين بود دور از خصال بندگى

2. استفاده از دنيا و نعمت هاى آن ممنوع نيست اما حريص بودن

نسبت به آن صفتى ناپسند است. علاقه ى زياد به دنيا باعث دور شدن انسان از علم، معنويات و دوستى خدا مى شود.

3. مقدار عمر مهم نيست، كيفيت و محتواى عمر مهم است. به عبارت ديگر طول عمر مهم نيست بلكه عرض عمر مهم است. نكته ى اساسى اين است كه انسان چه استفاده اى از عمر خويش بكند، چه بسا افرادى با عمرى

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 337

كوتاه كارهاى بزرگ و ماندگار انجام دهند و عمر طولانى برخى افراد ثمره ى مهمى برايشان نداشته باشد.

4. از امام سجاد عليه السلام حكايت شده كه:

خدايا اگر عمر من وسيله ى خدمت در راه اطاعت تو باشد، آن را طولانى كن، و چنانچه عمرم چراگاه شيطان شد، آن را قطع كن. «1»

5. «هزار سال عمر»، كنايه از عمر طولانى است؛ «2» يعنى يهوديان آرزو دارند عمر بسيار طولانى داشته باشند تا كاملًا از زندگى دنيا بهره مند شوند و هيچ گاه نميرند و مجازات اعمال خويش را نبينند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان و يهوديان آزمندترين مردم دنيا هستند (پس مراقب خطر آزمندى آنان باشيد).

2. به كيفيت عمر بينديشيد، نه كميت آن، كه عمر طولانى عامل نجات و سعادت بشر نيست.

3. خدا اعمال انسان را تحت نظر دارد (و به موقع آن ها را محاسبه و مجازات مى كند).

***

قرآن كريم در آيات نود و هفتم و نود و هشتم سوره ى

بقره به ويژگى هاى قرآن و خطر دشمنى با خدا، فرشتگان و پيامبران اشاره مى كند و مى فرمايد:

97. قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدىً وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 338

بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل باشد پس (دشمن خداست چرا) كه او با رخصت (و فرمان) خدا آن [قرآن ] را بر دل تو فرود آورد، در حالى كه مؤيّد آنچه از [كتاب هاى الهى ] پيش از آن بوده، و رهنمود و مژده براى مؤمنان است.

98. مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ

كسى كه دشمن خدا و فرشتگانش و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است؛) و در واقع خدا دشمن كافران است.

شأن نزول:

پس از ورود پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه، روزى يكى از علماى يهود، به نام «ابن صوريا» با جمعى از يهوديان فدك خدمت ايشان آمدند و پرسش هاى متعددى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كردند و نشانه هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جست وجو نمودند و در آخر ابن صوريا گفت «يك پرسش باقى مانده است كه اگر پاسخ آن صحيح باشد، به تو ايمان مى آوريم.» و آن گاه پرسيد: نام آن فرشته اى كه بر تو نازل مى شود چيست؟

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: نام آن جبرئيل است.

ابن صوريا گفت: جبرئيل دشمن ما يهوديان است. او دستورات مشكلى درباره ى جهاد و جنگ مى آورد، اما ميكائيل

دستورهاى ساده و راحتى مى آورد، اگر فرشته ى وحى تو ميكائيل بود، به تو ايمان مى آورديم. «1»

اين داستان بهانه جويى هاى يهوديان زمان حضرت موسى عليه السلام را به ياد انسان مى آورد.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 339

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، «جبرئيل» «1» را پيام آور قرآن معرفى كرده است. نام جبرئيل سه بار در قرآن آمده است «2» و در برخى آيات از او با عنوان «روح الامين» «3» و «روح القدس» «4» ياد شده است. جبرئيل به صورت هاى مختلفى بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمده است؛ از جمله به صورت جوان زيبايى به نام دحيه ى كلبى، و دو بار نيز پيامبر صلى الله عليه و آله او را به صورت اصلى مشاهده كرد. «5»

2. در كتاب هاى اسلامى از چهار فرشته به عنوان فرشتگان مقرب الهى ياد شده است كه عبارت اند از: جبرئيل (: جبريل) پيام آور وحى، ميكائيل (: ميكال)، اسرافيل كه در صور رستاخيز مى دمد و عزرائيل كه همان فرشته ى مأمور مرگ است.

از آيات فوق استفاده مى شود كه جبرئيل و ميكائيل از فرشتگان با عظمت درگاه الهى هستند كه دشمنى با آنان دشمنى با خداست.

3. يهوديان ميكائيل را حامى قوم يهود مى دانند ولى دشمن جبرئيل هستند؛ چرا كه دستورات مشكل، هم چون جهاد، مى آورد و مغلوب كننده ى رئيس شياطين است. «6»

يهوديان بهانه جويى مى كنند، وگرنه فرشتگان مأموران الهى هستند و به دستورات الهى عمل مى كنند «7» و تفاوت مأموريت هاى آنان، از قبيل تقسيم

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 340

ژده دهنده ى مؤمنان به سعادت و بهشت است.

نقش قرآن چون كه بر عالم نشست نقش هاى پاپ و كاهن را شكست

فاش گويم آنچه در دل مضمر است اين كتابى نيست چيز ديگر است

چون كه در جان رفت، جان ديگر شود جان چو ديگر شد جهان ديگر شود

(اقبال)

5. مخاطب هاى قرآن:

در قرآن، تعبيراتى نظير «هدايت براى پارسايان»، «1» «هدايت و بشارت براى مؤمنان»، «2» «هشدار براى كسى كه زنده باشد» «3» زياد آمده است، و از سوى ديگر، قرآن خود را «مايه ى بيدارى همه ى جهانيان» «4» معرفى مى كند.

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 341

در آياتى كه خطاب قرآن به همه ى مردم عالم است، در واقع مى خواهد بگويد قرآن اختصاص به قوم و دسته ى خاصى ندارد و هر كس به سمت قرآن بيايد نجات پيدا مى كند، اما در آياتى كه از كتاب هدايت بودن براى مؤمنين

و متقين مى گويد، مى خواهد اين نكته را روشن كند كه در نهايت چه كسانى رو به سوى قرآن خواهند آورد و چه گروه هايى از آن دورى خواهند گزيد. «1»

البته علاوه بر آنچه استاد شهيد فرمودند، همان طور كه بيان شد، ممكن است اين آيات به مراتبِ استفاده از قرآن نيز اشاره داشته باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمنى با يك فرشته دشمنى با دستگاه الهى است.

2. ايمان آوريد تا از رهنمودهاى (عالى) قرآن و مژده هاى آن بهره مند شويد.

3. پيام آور قرآن تحت كنترل خداست (پس مصون از خطاست).

***

قرآن كريم در آيه ى نود و نهم سوره ى بقره، به آيات روشن الهى و عامل مخالفت با آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

99. وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ

و بيقين نشانه هاى روشنى به سوى تو فرو فرستاديم، و جز نافرمانبرداران (كسى) آنها را انكار نمى كند.

شأن نزول:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 342

ابن صوريا، دانشمند معروف يهود، از روى دشمنى و لجاجت به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گفت: تو چيزى كه براى ما مفهوم باشد نياورده اى! و خدا نشانه ى روشنى بر تو نازل نكرده است تا ما از تو پيروى كنيم. «1»

آيه ى فوق به اين مناسبت فرود آمد و به اين گفته ى ابن صوريا پاسخ داد كه: دليل هاى كافى و نشانه هاى روشنى در اختيار پيامبر اسلام صلى

الله عليه و آله گذاشته شده است و آنها كه انكار مى كنند، در حقيقت، به حقانيت دعوت او پى برده اند، ولى به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته اند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «نزول قرآن» فرود آمدن آن از مكان بالا به سوى زمين نيست، بلكه مقصود نزول مقامى است؛ يعنى قرآن از مقام و مرتبه ى بلند وجود، از نزد خدا، به سوى بشر فرود آمد و در حد فهم ما قرار گرفت.

2. مقصود از «آيات روشن»، آيات قرآن يا نشانه هاى نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله است كه راه سعادت را براى بشريت روشن كرد.

3. «فسق» در لغت عرب، به حالتى گفته مى شود كه خرما از پوست خود بيرون مى زند؛ و در اصطلاح، به معناى خروج از حق و نافرمانى است و از اين رو، به گناهكار، «فاسق» مى گويند؛ «2» زيرا كه با ارتكاب گناه از مدار حق خارج مى شود و به كفر تمايل پيدا مى كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. فسق و نافرمانى و گناه، زمينه ى پيدايش كفر است.

2. نشانه هاى روشن الهى را انكار نكنيد كه نوعى كفر است.

***

قرآن كريم در آيات صدم و صد و يكم سوره ى بقره به پيمان شكنى يهود و برخورد منفى آنان با كتاب آسمانى اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 343

100. أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ

أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ

و آيا [چنين نيست كه يهوديان ] هرگاه پيمانى بستند، دسته اى از ايشان آن را (شكستند و) دور افكندند؟ بلكه بيشترشان ايمان نمى آورند.

101. وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَ نَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ

و آنگاه كه فرستاده اى از جانب خدا به سراغشان آمد، كه مؤيّد آن چيزى [از نشانه ها] بود كه نزد آنان بود، دسته اى از كسانى كه به آنها كتاب (الهى) داده شده بود، كتاب خدا را پشتِ سرشان افكندند؛ چنانكه گويى آنان [هيچ ] نمى دانند!

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به يكى از صفات بسيار بد گروهى از يهوديان، يعنى پيمان شكنى اشاره مى كند؛ صفتى كه گويا با تاريخ يهود همراه است.

آرى، از آنان پيمان گرفته شد كه به فرمان هاى تورات عمل كنند و نيز از آنان پيمان گرفته شد كه به پيامبر موعود (يعنى حضرت محمد صلى الله عليه و آله كه بشارت آن در تورات آمده بود) ايمان آورند، ولى به هيچ كدام عمل نكردند.

شايد تأكيد قرآن بر عهد شكنى يهود به چند دليل باشد: اول توجه دادن به آثار عهدشكنى، كه گاهى موجب كفر انسان مى شود؛ و دوم اين كه عهدشكنى چنان منفور است كه قرآن آن را بارها به رخ يهوديان مى كشد تا درس عبرتى براى آيندگان باشد؛ و سوم آن كه مسلمانان مواظب باشند كه در آينده فريب عهد و پيمان هاى دروغين يهود را نخورند؛ زيرا گروهى از آنان عهدشكنانى هستند كه بر پيمان خود استوار نمى مانند، همان گونه كه امروزه شاهد پيمان شكنى هاى اسرائيل و يهوديان صهيونيست با برخى كشورهاى مسلمان هستيم.

3. يهوديان، پيامبر اسلام صلى الله عليه و

آله را مى شناختند، چون نشانه هايى كه در

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 344

كتاب هاى آسمانى پيشين براى آنان بيان شده بود، با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مطابقت داشت، اما آنان به خاطر حفظ منافع مادى، آيات كتاب آسمانى خود را كنار گذاشتند و هم چون نادانان با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مخالفت كردند.

4. در فرهنگ قرآن، اگر انسان به علم خويش عمل نكند، آن علم همانند جهل است، يعنى دانستن و ندانستن آن مساوى است؛ از اين رو به دانشمندانى كه علم خود را ناديده مى گيرند و حقايق را كتمان مى كنند، مى فرمايد: «مثل آن كه نمى دانند».

علم چندان كه بيش تر خوانى چون عمل در تو نيست نادانى

(سعدى)

5. انسان بايد كتاب خدا را مقتداى خود قرار دهد و از دستوراتش پيروى كند، نه اين كه پشت سر اندازد و بدان عمل نكند؛ يعنى محور حركت و هدايت، بايد كلام خدا باشد، نه خود انسان؛ انسان بايد تابع كتاب خدا باشد، نه كتاب تابع انسان.

چه سود كه كتب خانه ى جهان از توست زعلم آنچه عمل مى كنى، همان از توست

آموزه ها و پيام ها:

1. عهد شكنى صفت تاريخى و دايمى گروهى از يهوديان است، (پس به پيمان هاى آنان اعتماد نكنيد).

2.

به خاطر غرض ورزى با اشخاص، كتاب خدا را ناديده نگيريد.

3. تابع كتاب خدا باشيد و آن را پشت سر نيندازيد و تابع خود نسازيد.

4. دانشمندى كه براساس علم خود عمل نكند، هم چون جاهلان است.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و دوم سوره ى بقره به ماجراى جادوگران شهر

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 345

بابل و خود ارزان فروشى آنان اشاره كرده و با دفاع از سليمان عليه السلام و فرشتگان معلم مى فرمايد:

102. وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيَمانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمانُ وَلكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي ا لْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ

و (يهود) پيروى كردند از آنچه افراد شرور (جادوگر) در دوران فرمانروايى سليمان بر مردم مى خواندند (و پيروى مى كردند)؛ و سليمان كفر نورزيد وليكن افراد شرور كفر ورزيدند؛ [كه ] به مردم سحر مى آموختند. و (نيز يهود پيروى كردند) از آنچه بر دو فرشته «هاروت و ماروت» در بابِل فرو فرستاده شده بود. و به هيچ كس [چيزى ] ياد نمى دادند، مگر اينكه [از

پيش به او] مى گفتند: «ما فقط [وسيله ] آزمايشيم، پس [مواظب باش،] كافر نشو!» و [لى آنها] از آن دو (فرشته)، چيزهايى را مى آموختند كه بوسيله آن، ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند؛ و [هر چند] آنها بوسيله آن [مطالب ] به كسى ضرر نمى رسانند مگر با رخصت خدا [باشد.] و [آنها] آنچه را مى آموختند كه به ايشان زيان مى رسانيد و سودى برايشان نمى بخشيد؛ و بيقين (يهوديان) مى دانستند كه هر كس خريدار آن [مطالب ] باشد، در آخرت بهره اى برايش ندارد. و چه بد بود آنچه خودشان را در مقابل آن فروختند، اگر (بر فرض) مى دانستند!

نكته ها و اشاره ها:

1. از احاديث چنين برمى آيد كه در زمان حضرت سليمان عليه السلام گروهى در

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 346

كشور او به سحر و جادو مى پرداختند. سليمان عليه السلام اين عمل را ممنوع كرد و دستور داد تا تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع و در محل مخصوصى نگه دارى كنند.

پس از وفات سليمان عليه السلام گروهى از افراد شرور و شيطان صفت «1» آنها را بيرون آوردند و به تعليم و ترويج سحر پرداختند و حتى در اين موقعيت برخى گفتند: سليمان اصلًا پيامبر نبود، جادوگر بود. گروهى از يهوديان از اين سخن تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند تا آن جا كه دست از تورات برداشتند.

اين سخنان علاوه برآن كه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به حضرت سليمان عليه السلام به شمار مى رفت، لازمه اش كافر دانستن آن حضرت بود.

آيه ى فوق، اين فصل مهم از زندگى

يهوديان را مطرح مى كند و از حضرت سليمان عليه السلام دفاع مى كند و مى فرمايد: سليمان هرگز اقدام به سحر نكرد و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نكرد. «2»

2. بخش دوّم اين آيه مربوط به داستان دو فرشته ى الهى، يعنى هاروت و ماروت است كه در شهر بابل «3» فرود آمدند. خلاصه ى داستان از اين قرار است كه اين دو فرشته زمانى كه بازار سحر رونق داشت و مردم گرفتار چنگال ساحران بودند، به ميان مردم بابل آمدند.

آنان مأمور بودند تا مردم را با راه باطل كردن سحر ساحران آشنا كنند، ولى از آن جا كه لازمه ى خنثى كردن يك مطلب (مثل خنثى سازى يك

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 347

بمب) آگاهى انسان از خود آن مطلب است، آن دو فرشته ناچار بودند ابتدا اسرار و فنون سحر را براى آن مردم شرح دهند. در اين ميان برخى از مردم يهود از اين آموزش سوء استفاده كردند و آن را وسيله ى ترويج سحر قرار دادند. «1»

يهوديان از اين آزمايش الهى پيروز بيرون نيامدند و با سوء استفاده از برنامه ى سازنده ى الهى از آن دو فرشته مطالبى آموختند تا بتوانند بين زن و شوهر جدايى بيفكنند. آرى، آنان به جاى آن كه از آن به عنوان وسيله ى اصلاح و مبارزه با سحر استفاده كنند، آن را وسيله ى فساد و ضرر قرار دادند.

3. سحر در لغت به دو معنا به كار مى رود: «حيله و نيرنگ» و نيز «امورى كه اسباب آن مرموز و مخفى» است؛

«2» و شامل گستره ى وسيعى از كارهاى حيرت انگيز ساحران مى شود كه با تصرف در حس بينايى بينندگان يا به كمك شياطين و ... انجام مى دهند. اين اعمال در اسلام ممنوع و حرام است. «3»

4. تفاوت سحر و معجزه در آن است كه سحر قابل تعليم است و مى توان با سحر قوى ترى برآن غلبه كرد و عارى از حقيقت است و معمولًا موجب زيان انسان است، اما معجزه قابل تعليم نيست و مغلوب و مقهور واقع نمى شود و تغييراتى كه ايجاد مى كند واقعى و حقيقى «4» و به نفع بشريت است.

5. از مجموع آيات قرآن در مورد سحر و جادو چنين برمى آيد كه قرآن كريم اين امور را مطالبى خيالى مى داند كه عارى از حقيقت است «5» هر چند

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 348

تأثيرات روانى و خيالى آن گاهى پيامدهايى دارد؛ براى مثال، سحر زبان، در سخن چينى و ايجاد فتنه بين زن و شوهر، موجب از هم پاشيدگى خانواده مى شود و يا حيله هاى ساحران موجب تعجب بينندگان مى شود.

6. سحر به دو بخش تقسيم مى شود:

الف) اعمال سحرآميزى كه حقيقت و تأثير واقعى ندارند و نوعى چشم بندى و فريب مردم اند، همانند ريسمان ها و عصاهاى جادوگران عصر موسى عليه السلام كه به نظر مى آمد حركت مى كنند، «1» كه غالب اين كارها با استفاده از خواص فيزيكى و شيميايى اجسام يا تردستى انجام مى گيرد.

ب) اعمال سحرآميزى كه آثار واقعى دارد و موجب جدايى مرد از همسرش مى شود، همان طور كه در آيه ى فوق بدان اشاره

شد؛ و ممكن است اين كار با سحر بيان و سخن چينى باشد.

البته اين تأثيرات نيز ممكن است از نوع جسمانى خارجى و يا فقط نوعى تأثير روانى باشد؛ از اين رو، برخى معتقدند سحر فقط تأثيرات روانى دارد. «2»

7. در اين آيه به چند پيامد مهم جادوگرى اشاره شده است:

الف) سحر و جادو زيان آور است؛ چون در مجموع جامعه ى بشرى را به سوى انحطاط مى برد.

ب) جادوگرى نه در دنيا سود دارد و نه در آخرت و انسان را گرفتار عذاب الهى مى سازد.

ج) جادوگرى نوعى خودارزان فروشى است.

8. دنيا بازار بزرگى است كه هر كس در برابر عمر و استعداد خود چيزى از

تفسير قرآن مهر (ويژه جوانان)، ج 1، ص: 349

آن مى خرد، ولى جادوگران خود را ارزان مى فروشند و با كالاى بدى معامله مى كنند؛ چرا كه سرمايه هاى وجودى و عمر خود را مى دهند و در مقابل زيانكارى و عذاب الهى را به دست مى آورند.

9. در آيه ى فوق به يك قانون كلى اشاره شده كه بر تمام فعل و انفعالات هستى حاكم است، يعنى توحيد افعالى؛ بدين معنا هيچ كار نيك و بدى بدون رخصت الهى انجام نمى گيرد، پس هيچ ساحرى نمى تواند بدون اجازه ى خدا به كسى زيان برساند.

البته اين قانون به معناى جبر نيست و انسان ها اراده دارند و مختارند كه راه نيك يا بد را انتخاب كنند، ولى بايد دانست كه همه ى اسباب و عوامل، مخلوق خداست و همه ى نيروها از او سرچشمه مى گيرند، پس هيچ كس بدون اجازه ى او نمى تواند كارى را به

انجام رساند. «1»

آنچه دلم خواست نه آن مى شود هر چه خدا خواست همان مى شود

آموزه و پيام ها:

1. جادوگري نوعي كفر است.

2. مواظب باشيد در آزمايش هاي الهي (كه از قبل اعلام شده)، شكست نخوريد.

3. خدا مدافع رهبران الهي است و تهمت ها را از آنان دفع مي كند.

4. به دنبال سحر نرويد كه پيامدي جز زيانكاري در دنيا و آخرت ندارد.

5. هم چون يهود براي توجيه خلافكاري خود، دامن پيامبران عليهم السلام را آلوده نسازيد.

6. از دانش (به سود بشريت استفاده كنيد و از آن) سوء استفاده نكنيد.

7. معلمان هنگام آموزش علوم، در مورد كاربردهاي منفي آن هشدار،،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 350

دهند.

8. خود را ارزان و (به بهاي) بد نفروشيد.

9. به اختلافات خانوادگي دامن نزنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سوم سوره ي بقره به پيامدهاي مثبت ايمان و پارسايي اشاره مي كند و مي فرمايد:

103. وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ

و اگر (بر فرض) آنها ايمان مي آوردند و خود را حفظ مي كردند، حتماً پاداشي كه از نزد خدا [مي يافتند] بهتر بود، اگر (بر فرض) مي دانستند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه ايمان و تقوا همراه هم آورده شده است؛ يعني پاداش الهي بر هر دو مترتب است و ايمان به تنهايي كافي نيست، بلكه خود نگه داري، پارسايي و تقوا نيز لازم است.

2. انسان هاي ظاهربين به منافع زودگذر دنيوي مي انديشند و آنها را بهتر و نقد مي دانند، در حالي كه انسان هاي آگاه، حقايق را به طور كامل ملاحظه مي كنند و

دنيا و آخرت را با هم مي نگرند، از اين رو ثواب اخروي را از منافع زودگذر دنيوي بهتر مي دانند.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر ثواب الهي را مي طلبيد، ايمان آوريد و تقوا پيشه سازيد.

2. افراد آگاه به عظمت ثواب الهي پي مي برند (و آن را بر منافع زودگذر دنيوي ترجيح مي دهند).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهارم سوره ي بقره به مؤمنان سفارش مي كند كه با سخنان خود بهانه به دست دشمنان ندهند و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 351

104. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ

اي كساني كه ايمان آورده ايد، نگوييد: «راعنا» (كه به دو معناي «ما را مهلت ده» و «ما را احمق كن» است) و بگوييد: «انظرنا» (كه به معناي «ما را مهلت ده» است.) و (اين توصيه را) بشنويد. وبراي كافران عذابي دردناك است.

شأن نزول:

هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله احكام الهي را براي مردم بيان مي كرد، گاهي برخي مسلمانان از او مي خواستند كه آرام تر و با تأنّي سخن بگويد تا بتوانند مطالب ايشان را بهتر درك كنند و پرسش هاي خود را مطرح نمايند.

مسلمانان صدر اسلام براي بيان اين درخواست خود، از واژه ي «راعنا» استفاده مي كردند كه از ريشه ي «الرعي» و به معناي مهلت دادن است، ولي يهوديان همين واژه را از ريشه ي «الرعونه» به معناي حماقت، استعمال مي كردند و معناي واژه را تغيير مي دادند.

اين واژه در صورت اول يعني: «به ما مهلت بده» ولي در صورت دوم يعني:

«ما را احمق كن».

يهوديان اين واژه را دست آويزي قرارداده بودند براي مسخره كردن مسلمانان و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله.

آيه ي

فوق براي جلوگيري از اين سوء استفاده ي يهوديان فرود آمد و به مسلمانان دستور داد كه به جاي جمله ي «راعنا» جمله ي «انظرنا» را به كار ببرند كه همان مفهوم مهلت دادن را مي رساند ولي دو ريشه ي لغوي ندارد، تا دستاويزي براي يهوديان شود. «1»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 352

نكته ها و اشاره ها:

1. مسلمانان بايد در برنامه هاي خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند؛ حتي از به كار بستن يك جمله ي كوتاه كه ممكن است موضوعي براي سوء استفاده ي دشمنان گردد، احتراز جويند، يعني به انعكاس سخن خويش توجه داشته باشند؛ زيرا ممكن است، افرادي با حسن نيت سخني بگويند يا عملي را انجام دهند ولي بازتاب بيروني آن براي اسلام و مسلمانان خوب نباشد. دشمن تمام حركات ما را زير نظر دارد و از هر فرصتي براي ضربه زدن بهره مي برد.

امروزه نيز گاهي اعمالي از مسلمانان سر مي زند كه دشمنان داخلي و يا محافل بين المللي با سوء استفاده از آن عليه اسلام و مسلمانان تبليغ مي كنند. وظيفه ي ما اين است كه از اين گونه كارها جداً بپرهيزيم و بهانه به دست دشمنان ندهيم.

2. نكته ي جالب آيه اين است كه خدا به كلماتي كه مسلمانان بر زبان مي آورند نيز توجه مي كند و وقتي كاربرد واژه اي را ممنوع مي كند، واژه ي ديگري به جاي آن مي نشاند. به كار بستن اين روش براي اصلاح فرهنگ و گويش جامعه بسيار مفيد و كارساز است.

3. اين اولين آيه اي است كه (در ترتيب فعلي قرآن كريم) از خطاب «ياايها الذين آمنوا» استفاده كرده است. اين خطاب بيش از هشتاد مورد در قرآن تكرار شده و مخصوص آياتي

است كه در مدينه نازل شده اند و به اين نكته اشاره دارد كه ايمان شما ايجاب مي كند كه دستورات بعد از اين خطاب را اجرا كنيد.

4. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه

خدا در هيچ آيه اي از قرآن «يا ايها الذين آمنوا» نازل نكرد، مگر

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 353

اين كه علي عليه السلام رئيس و امير آن است. «1»

البته اين گونه احاديث مصداق كامل آيه را بيان مي كند؛ يعني علي عليه السلام اولين مؤمن به اسلام و در رأسِ مؤمنان و اميرِ مؤمنان است و در هر آيه اي كه خطاب به مؤمنان مي شود، اولين مخاطب آن علي عليه السلام است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمن واقعي كسي است كه بهانه به دست كافران ندهد.

2. كافران با بهانه جويي و ريشخند مؤمنان، فرجامي عذاب آلود خواهند داشت.

3. مراقب گفتار (و كردار) خود باشيد و از الفاظي استفاده كنيد كه بهانه به دست دشمن ندهد.

4. براي اصلاح فرهنگ گفتاري مردم، كلمات نيكو پيشنهاد و جاي گزين كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجم سوره ي بقره در مورد كينه توزي دشمنان اسلام هشدار مي دهد و مي فرمايد:

105. مَا يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرواْ مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ وَ لَا المُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الفَضْلِ العَظِيمِ

كساني كه از اهل كتاب كفر ورزيدند و مشركان، آرزو ندارند كه از جانب پروردگارتان نيكي بر شما فرود آيد، در حالي كه خدا، رحمتش را به هر كس (شايسته بداند و) بخواهد، اختصاص مي دهد؛ و خدا داراي بخشش بزرگ است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 354

نكته ها و اشاره ها:

1. دشمن شناسي

براي هر ملتي لازم است. ملتي كه دشمن خود را از لحاظ روان شناختي و جامعه شناختي تحليل نكند و كنش ها و واكنش هاي احتمالي اش را نشناسد، در مبارزه فريب مي خورد و مغلوب مي شود.

قرآن كريم در آيه ي فوق با بيان روحيات دشمنان اسلام، آنان را به مسلمانان مي شناساند.

2. يهوديان و مسيحيان و مشركان، همگي نسبت به مسلمانان حسادت و كينه مي ورزند و حاضر نيستند كه ببينند پيامبري بزرگ و قرآني عظيم از سوي خدا به مسلمانان داده شده است.

3. كينه توزي و حسادت دشمنان تأثيري در اراده ي الهي ندارد و او داراي فضل و بخشش بزرگي است و به هر كس بخواهد و او را شايسته ببيند، از رحمت «1» خود مي دهد و خير خود را بر او نازل مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمن شناس شويد.

2. كافران و مشركان دشمنان كينه توز شما هستند و اگر بتوانند، مانع رسيدن هر گونه خيري به شما مي شوند (پس مواظب خطر آنان باشيد).

3. كسي نمي تواند مانع اراده و رحمت الهي شود.

***

قرآن كريم در آيات صد و ششم و صد و هفتم سوره ي بقره به نسخ و جاي گزيني آيات و قدرت بي كران و مالكيت مطلق الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 355

106. مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَي ءٍ قَدِيرٌ

هر نشانه اي را كه تغيير مي دهيم (و نشانه ديگري جانشين آن مي كنيم و) يا به فراموشي مي سپاريم، بهتر از آن، يا همانندش را مي آوريم. آيا ندانسته اي كه خدا بر هر چيزي تواناست؟

107. أَلَمْ تَعلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍ

وَ لا نَصِيرٍ

آيا ندانسته اي كه خدا، فرمانروايي آسمان ها و زمين، فقط براي اوست؟ و جز خدا، هيچ سرپرست و ياوري براي شما نيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. نسخ، از نظر لغت به معناي از بين بردن و زايل نمودن است و در اصطلاح ديني به معني تغيير دادن حكمي است كه زمان آن به پايان رسيده و جانشين ساختن حكمي ديگر به جاي آن. آيه ي فوق ممكن است اشاره به جاي گزيني احكام و يا جاي گزيني معجزات و نشانه هاي خدا باشد.

2. در مورد آيه ي فوق چند ديدگاه عمده در بين مفسران قرآن وجود دارد:

الف) مضمون آيه ي فوق مربوط به يهوديان و تورات است؛ زيرا در آيات قبلي نيز سخن از آنها بود. پس مقصود تغيير آيات تورات و فراموشي آنها توسط اهل كتاب است. «1»

ب) مضمون آيه ي فوق مربوط به قرآن كريم و مسلمانان است؛ زيرا در اسلام برخي احكام به صورت موقت وضع شد و پس از پايان مدّت آن، حكم

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 356

ديگري جاي گزين آن شد؛ مثل تغيير قبله از بيت المقدس به طرف كعبه كه در آيه ي 144 سوره ي بقره بيان شده است. «1»

ج) آيه ي فوق مربوط به تغيير و جاي گزيني معجزات يا نشانه هاي الهي در بين مردم، يعني شخصيت ها و رهبران الهي است كه گاهي يكي مي رود و ديگري همانند او يا بهتر از او جاي گزين مي شود. در برخي احاديث نيز اشاره شده كه مقصود آيه وفات امام و جانشين شدن امام ديگر است. «2»

البته مانعي ندارد كه اين آيه به هر سه معنا اشاره داشته باشد.

3. نسخ، در احكام يعني تغيير قانون، كه بر اثر تغيير نيازهاي انسان

و شرايط جديد مكان و زمان انجام مي شود؛ به عبارت ديگر، قانون نسخ شده، قانوني موقت است كه در ظرف زماني خود داراي مصلحت است، اما پس از تغيير شرايط، مصلحت قوي تري پيدا مي شود كه قانون جديدي مي طلبد.

همان طور كه يك ماده ي درسي براي امسال دانش آموز مفيد است، اما براي سال ديگر درس ديگري مورد نياز اوست و يا قوانين عادي كشور كه در شرايط جنگي كارساز نيست؛ «3» از اين رو، برخي احكام اسلام با تغيير شرايط تغيير مي كنند. اسلام بن بست قانوني ندارد و در كنار احكام ثابت و فطري، احكام متغير را پيش بيني كرده است تا در شرايط جديد سياسي، اجتماعي، نظامي و اقتصادي به مردم ابلاغ شود.

4. واژه ي «آيه» در اصل به معناي نشانه و علامت آشكار است و در قرآن به معناي بخشي از قرآن، معجزات الهي، نشانه هاي خدا و نيز به معناي چيزهاي بزرگ به كار رفته است «4» و در آيه ي فوق ممكن است به هر يك از اين

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 357

معاني باشد كه ممكن است با اراده ي الهي تغيير كند و آيه ي ديگري جاي گزين آن شود.

5. در اين آيات، بيان شده كه هر گاه خدا آيه و نشانه اي را تغيير مي دهد بهتر از آن يا همانندش را مي آورد؛ يعني اگر به خاطر شرايط جديد، آيه، قانون يا شخصيت ديگري مي آورد، حداقل آثار و فوايد مورد قبلي را دارد.

6. در اين آيات به قدرت بي كران الهي و فرمانروايي و مالكيت مطلق او بر جهان و ياري گري و ولايت او بر انسان ها اشاره شده است، تا به مؤمنان گوشزد كند كه بايد به قدرت و

حكومت او تكيه كنند و به سخنان مغرضانه ي دشمنان و بهانه جويي آنان در مورد نسخ توجه نكنند كه ياور و تكيه گاهي جز خدا ندارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. تغيير آيات، قوانين (و رهبران الهي) از جانب خدا، شما را نگران نسازد (كه اين نشانه ي بن بست نداشتن اسلام است).

2. به قدرت بي كران و حكومت مطلق خدا توجه كنيد (و بر او تكيه نماييد).

3. به دنبال مولا و امدادگري غير از خدا نباشيد كه يافت نمي شود.

4. تغييرات و اصطلاحات قانون گذاران و فرمان روايان تكامل آفرين يا حداقل، همانند ساز باشد (نه زيان آفرين).

5. به اصل جايگزيني توجه كنيد و اگر چيزي را نسخ مي كنيد چيز مناسبي به جاي آن در نظر بگيريد تا خلاء قانوني و شخصيتي در جامعه به وجود نيايد.

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 358

قرآن كريم در آيه ي صد و هشتم سوره ي بقره درخواست هاي بهانه جويانه ي بني اسرائيل و مردم صدراسلام را مقايسه كرده و با هشدار در اين مورد مي فرمايد:

108. أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَي مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الكُفْرَ بالإيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ

بلكه آيا مي خواهيد از پيامبرتان، همان تقاضا (ي نا معقول) را بكنيد كه پيش [از اين ، از موسي خواسته شد؟! و كسي كه كفر را با ايمان عوض كند، پس بيقين از راه درست گمراه شده است.

شأن نزول:

برخي از مردم صدراسلام از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست هاي نامعقول، هم چون ديدن خدا يا قراردادن بت براي آنان و ... كردند و آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و به آنان هشدار داد كه درخواست هاي كفرآميز نكنند كه موجب گمراهي آنان مي شود. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1.

در اين آيه به درخواست هاي بهانه جويانه و نامعقول بني اسرائيل از موسي عليه السلام اشاره شده است. كه از او مي خواستند خدا را برايشان آشكار سازد «2» يا براي آنان معبود و بتي هم چون معبود بت پرستان قرار دهد، «3» در حالي كه خدا جسم نيست تا بتوان او را ديد و قراردادن معبود و شريك براي خدا معقول نيست و درخواستِ نشاندن كفر به جاي ايمان است و بني اسرائيل به خاطر همين درخواست هاي نابه جا مجازات شدند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 359

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 359

2. برخي مشركان عرب يا مسلمانان «1» سست ايمان نيز تقاضاهايي مشابه درخواست هاي بني اسرائيل داشتند، «2» و از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله درخواست ديدن خدا يا قرار دادن بت براي خود كردند. در حالي كه اين درخواست ها نامعقول و كفرآميز بود و موجب گمراهي مي شد.

آري، اگر مسلمانان راه بهانه جويان بني اسرائيل را بپويند، همان مجازات ها در انتظار آنان است.

3. تقاضاي معجزه از پيامبران الهي كاري معقول است و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز معجزه ي جاويدان قرآن را به ارمغان آورد، ولي برخي افراد تقاضاي انجام كارهاي غيرمعقولي (هم چون قراردادن بت براي آنان) را داشتند كه بر گمراهي افراد مي افزود و به كفر منتهي مي شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. درخواست هاي نامعقول از رهبران الهي، انسان را به كفر و گمراهي سوق مي دهد.

2. مسلمانان راه بهانه جويان بني اسرائيل را نپيماييد (كه همانند آنان گرفتار خواهند شد).

3. مسلمانان از سرنوشت بهانه جويان بني اسرائيل عبرت بياموزند و كژراهه ها را دوباره تجربه نكنند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و نهم سوره ي بقره، مسلمانان را به دشمن شناسي و مدارا با

اهل كتاب فرا مي خواند و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 360

109. وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهلِ الكِتابِ لَوْ يَرُدُّنَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيْمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الحَقُّ فَاعْفوا وَ اصْفَحوا حَتَّي يأتِيَ اللَّهُ بِأمْرِهِ إنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ

بسياري از اهل كتاب، بعد از آنكه حق برايشان آشكار شد- از روي حسدي كه در جانشان بود- آرزو مي كردند كه شما را بعد از ايمان آوردنتان، به [حال كفر بازگردانند؛ پس [آنها را] ببخشيد و در گذريد؛ تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر چيزي تواناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. بسياري از كافران، به ويژه يهوديان، به كفر خودشان قناعت نمي كردند و اصرار داشتند كه مؤمنان نيز از ايمانشان باز گردند. قرآن در اين آيه با اشاره به اين امر، انگيزه ي اين اصرار كافران را، همان حسادت «1» دروني آنها معرفي مي كند.

2. قرآن در اين آيه از طرفي مسلمانان را به عفو و گذشت توصيه مي كند و از طرف ديگر كافران را به نوعي تهديد مي كند كه در آينده فرمان شديدي در مورد ايشان صادر خواهد شد؛ يعني عفو خدا از موضع قدرت است.

3. قرآن در آيه ي 105 همين سوره دشمن شناسي را مطرح كرد و فرمود كه كافران نمي خواهند خيري بر شما نازل شود و اينك در آيه ي 109 خطر بالاتري را گوشزد و مرحله ي ديگري از دشمن شناسي را مطرح مي سازد و آن اين كه گروهي از دشمنان مي خواهند شما را از ايمانتان برگردانند. اين توجه قرآن به دشمنان، هشداري است كه موجب بيداري و هوشياري مسلمانان در مقابل نقشه هاي آنان مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد

اول، ص: 361

4. قرآن دستور عفو و بخشش «1» در مقابل تلاش هاي انحرافي كفار مي دهد. اين مطلب ممكن است اشاره به آن باشد كه هرگاه مسلمانان از سوء نيت، حسادت و مقاصد دشمن اطلاع يافتند، نبايد در برخورد با آنان عجله كنند، بلكه عفو و گذشت داشته و منتظر فرصت مناسب باشند. البته اين عفو و بخشش فايده ي روان شناختي دارد؛ يعني موجب سبك بالي و جلوگيري از فشار رواني به مسلمانان مي شود.

الا تا نخواهي بلا بر حسود كه آن بخت برگشته خود در بلاست

چه حاجت كه با او كني دشمني كه او را چنين دشمني در قفاست 5. مقصود از «فرمان خدا» در اين آيه، همان فرمان جهاد است. در آن زمان هنوز فرمان جنگ با دشمنان صادر نشده بود؛ زيرا شرايط عمومي مسلمانان براي اين فرمان مهيا نبود و يا اميد اصلاح مخالفان وجود داشت؛ از اين رو به صورت موقت و تاكتيكي دستور مدارا و گذشت داده شد. «2»

6. حسادت و رشك ورزي يهوديان و مسيحيان با اسلام و مسلمانان از روي غفلت نبود و آنان آگاهانه مي خواستند مانع پيشرفت اسلام شوند و حسادت آنان ريشه در انحرافات دروني آنان داشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمن شناس شويد اما در مبارزه با او عجله نكنيد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 362

2. انگيزه ها و اطلاعات دشمنان را تحليل كنيد ولي تا حد امكان با آنان مدارا نماييد.

3. از موضع قدرت عفو كنيد (تا دشمن سوء استفاده نكند).

4. مراقب خطر دشمنان رشك ورز (از ميان يهوديان و مسيحيان) باشيد.

5. دشمنان اسلام اگر دست از توطئه برندارند، بايد منتظر فرمان عذاب آلود خداي توانا باشند.

6. حسادت انسان را

به مخالفت با حق مي كشاند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دهم سوره بقره مسلمانان را به پيوند با خدا و خلق فرا مي خواند و با اشاره به تجسم اعمال مي فرمايد:

110. وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَكوةَ وَ مَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيرٍ تَجِدوهُ عِندَ اللَّهِ إنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلونَ بَصِيرٌ

و نماز را بر پا داريد و [مالياتِ زكات را بپردازيد؛ و هر نيكي كه پيشاپيش براي خود مي فرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت؛ كه خدا به آنچه انجام مي دهيد، بيناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه دو سفارش سازنده بيان شده است:

الف) نماز را به پا داريد كه رابطه ي محكمي ميان انسان و خدا ايجاد مي كند.

ب) ماليات زكات را بپردازيد كه رمز هم بستگي اجتماعي و هم ياري است.

اين دو نكته براي پيروزي بر دشمن لازم است.

2. معمولًا دستور به نماز همراه با دستور پرداخت ماليات زكات در قرآن آمده است؛ يعني توجه خدا با توجه به خلق خدا همراه است. آري، پرواز روح انسان با امداد به جسم ديگران همراه است.

3. اين آيه اشاره مي كند كه تصور نكنيد كارهاي نيك شما و اموالي كه در

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 363

راه خدا مي بخشيد، از بين مي روند، بلكه همان كارهاي نيك را در نزد خدا مي يابيد. اين اشاره اي به تجسّم اعمال در قيامت است، كه همه ي كارهاي شما در حساب بانكي رستاخيز ذخيره مي شود.

رازها را مي كند حق آشكار چون بخواهد رُست، تخم بد مكار

در بهاران رازها پيدا شود هر چه خوردست اين زمين رسوا شود 4. اين آيه با بيان تجسم اعمال، مسلمانان را به كارهاي نيك تشويق مي كند و با

يادآوري علم و بينايي خدا، به آنان اطمينان مي دهد كه هيچ كاري از شما، از نظر خدا پنهان نمي ماند و همه ي كارها ثبت مي شوند و در رستاخيز حاضر مي گردند و پاداش آنها داده مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. با دو بال پيوند با خالق و خلق حركت كنيد.

2. در حال توجه به خدا از امدادگري به مردم غافل نشويد.

3. اعمال شما در حساب بانكي رستاخيز ذخيره مي شود.

4. شما تحت نظر خدا هستيد (پس مراقب اعمال خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و يازدهم سوره ي بقره به آرزو انديشي مخالفان اسلام اشاره كرده با بيان معيار صحت ادعاها مي فرمايد:

111. وَ قَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الجَنَّةَ إلَّا مَنْ كَانَ هُوداً أَوْ نَصارَي تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتوا بُرْهانَكُمْ إنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ

و (آنها) گفتند: «جز كسي كه يهودي يا مسيحي است، داخل بهشت نخواهد شد.» اين آروزهاي آنهاست. بگو: «اگر راست مي گوييد، دليل روشنتان را بياوريد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين ادعاي اهل كتاب، نوعي انحصارطلبي در مورد بهشت برين و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 364

ادعايي بدون دليل است؛ بنابراين، خداي متعال در آيه ي فوق با اين ادعا به شدت برخورد مي كند واشاره مي كند كه: ادعاي انحصاري بودن بهشت، تنها آرزو و خيالي است كه در سر مي پرورانند و هيچ دليلي بر اين مدعا ندارند.

2. درس بزرگي كه اين آيه به انسان ها مي دهد اين است كه از مخالفان خود دليل بخواهيد و ادعاي بدون دليل را نپذيريد تا تفكر منطقي بر جامعه حاكم شود.

و اين آموزه ي بزرگي براي گفت وگوي دانشمندان جهان است و مي تواند زيربناي هر گونه گفت وگو بين افراد، مذاهب، اديان، كشورها و تمدن ها باشد.

يعني، نژاد پرستي، تقليد كوركورانه

از پدران و آرزوانديشي هاي خام، نمي تواند محور گفت وگوها و معيار سعادت انسان باشد؛ محور اصلي، حق است كه با دليل روشن، يعني برهان، ثابت مي شود. «1»

آري، علم نخيزد مگر به حجّت و برهان.

3. «اماني» جمع «امنيه» به معناي آرزوهايي است كه انسان به آن ها نمي رسد. جمع آوردن اين كلمه اشاره به اين نكته است كه آرزوي انحصار بهشت، خود ريشه در آرزوهاي متعدد ديگر دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. آرزوانديشي، انسان را به انحصارطلبي و ادعاهاي بدون دليل

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 365

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 365

مي كشاند.

2. معيار صحت ادعاها، برهان و دليل است.

3. ادعاي بدون دليل محكوم است.

4. از مخالفان، دليل بخواهيد و تابع منطق و دليل باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دوازدهم سوره ي بقره به معيارهاي نجات و عوامل بهداشت رواني اشاره مي كند و مي فرمايد:

112. بَلَي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

آري، كسي كه چهره [وجود] ش را براي خدا تسليم كند در حالي كه او نيكوكار باشد، پس پاداش او نزد پروردگارش فقط براي اوست؛ و هيچ ترسي بر آنان نيست و نه آنان اندوهگين مي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه شبيه آيه ي 62 همين سوره است كه دو معيار اساسي نجات را بيان مي كند كه عبارت اند از:

الف) ايمان به خدا و تسليم همه جانبه در برابر او؛

ب) نيكوكاري و شايسته كرداري.

2. در مورد تفسير اين آيه دو احتمال وجود دارد:

الف) منظور از آيه آن است كه اگر كسي در همه ي ابعاد وجودي خود تسليم خدا شود «1» و نيكوكار گردد، اهل نجات مي شود؛ زيرا

لازمه ي اين دو، تسليم در برابر دين حق، يعني اسلام است. پس اين آيه شامل يهوديان و مسيحيان لجوج نمي شود، بلكه نفي ادعاي نجات آنهاست كه در آيه ي قبل

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 366

بدان اشاره شد.

ب) اين آيه به يك قانون كلي نجات اشاره كرده كه شامل همه ي مؤمنان واقعي و نيكوكاران مي شود؛ بنابراين اگر پيروان اديان ديگر نيز مؤمن واقعي و نيكوكار باشند، پاداش اعمال خود را دريافت مي كنند؛ البته در صورتي كه جاهل قاصر باشند، نه مقصّر، يعني اطلاعي از اسلام و حقانيّت آن نداشته باشند؛ امّا اگر به حقانيت اسلام پي بردند و لجاجت كردند، مشمول اين قانون نمي شوند، چون ايمان آنان واقعي نيست و تسليم خدا و حق نشده اند.

البته جمع بين دو معنا ممكن است و مانعي ندارد كه اين آيه به هر دو معنا اشاره داشته باشد. در هر صورت اين آيه دليلي براي اثبات پلوراليسم و تكثرگرايي نخواهد بود؛ چرا كه قرآن بارها به حقانيت اسلام در عصر حاضر و بطلان اديان ديگر و مجازات كافران اشاره كرده است.

3. نيكوكاري مؤمنان واقعي مستمر و با دوام است «1» و در حقيقت مكمّل ايمان آنهاست؛ يعني ايمان سرچشمه ي اميد به خدا و رستاخيز و زمينه ساز اعمال نيك است؛ همان طور كه نيكوكاري درخت ايمان را آبياري و تنومند مي سازد.

4. نيكوكاران از داوري و عدالت خدا نمي هراسند، چرا كه از عقايد خرافي و كارهاي زشت به دور بوده اند. آنان به خاطر ايمان و كردار شايسته وارد بهشت خواهند شد و هيچ اندوهي نخواهند داشت.

5. ترس، از مسائل ناشناخته ي آينده است و اندوه، در مورد ناكامي هاي گذشته است و احساس

امنيت و اندوه نداشتن، دو عامل اساسي در بهداشت رواني انسان است. كسي كه در برابر حق موضع بگيرد و به خلافكاري و گناه رو آورد، هميشه نگران و ناراحت است، اما مؤمنان شايسته كردار از آرامش خاطر و بهداشت رواني برخوردارند؛ زيرا خدا را پروردگار خويش مي دانند و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 367

در برابر او تسليم هستند و مي گويند: «هر چه آن خسرو كند شيرين بود»، پس ديگر جايي براي ترس و اندوه نخواهد بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. معيار نجات و سعادت انسان، تسليم در برابر حق و نيكوكاري است (نه آرزوها و ادعاهاي بدون دليل).

2. اگر پاداش الهي، امنيت و آرامش را مي طلبيد، تسليم حق شويد و به نيكوكاري روي آوريد.

3. اخلاص و نيكوكاري، زمينه ساز بهداشت رواني است.

4. بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه.

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 368

قرآن و بهداشت رواني

قرآن و بهداشت رواني

الف) عوامل فشار رواني (استرس ها):

1. بر هم خوردن تعادل حياتي بدن (دغدغه بيماري و ...)؛

2. نقش سازماني (دغدغه ي مقام)؛

3. بحران هاي خانوادگي (طلاق، سوگ نزديكان و ...)؛

4. محيط (آلودگي صوتي و هوا، مهاجرت و ...)؛

5. سياست (جنگ رواني و شايعه پراكني، رابطه ي سلطه گري و سلطه پذيري و ...)؛

6. شخصيت (بدبيني، وسواس، دودلي و ...)؛

7. احساس خلأ اخلاقي (احساس گناه، حسادت، تهمت ...)؛

8. احساس خلأ معنوي (خلأ وجودي، احساس تنهايي، نداشتن تكيه گاه و پشتيبان، خرافات ...)؛

9. باورهاي اعتقادي (فشار مسئوليت، ترس از مرگ ...). «1»

ب) قرآن شفا است:

1. قرآن را نازل مي كنيم كه شفا و رحمت براي مؤمنان است (سوره ي اسراء، آيه ي 82).

2. در حقيقت از سوي پروردگارتان پند و شفا دهنده ي دل ها به سوي شما آمد.

3.

بگو آن (قرآن) مايه ي رهنمود و شفا براي مؤمنان است (سوره ي فصلت، آيه ي 44).

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 369

از امام علي عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

از قرآن براي بيماري هاي خود شفا بخواهيد و براي حل مشكلاتتان از آن ياري بجوييد كه در اين كتاب، درمان بزرگ ترين بيماري هاست و آن درد كفر و نفاق و گمراهي است. «1»

ج: جلوه هايي از تأثير آموزه هاي قرآن در بهداشت رواني انسان:

1. دعوت به فطرت، عامل آرامش رواني (سوره ي روم، آيه ي 30).

2. ايمان موجب آرامش روحي (سوره ي انعام، آيه ي 82).

3. توكّل و تكيه كردن بر خدا موجب آرامش رواني (سوره ي غافر، آيه ي 44 و ...).

4. ياد خدا موجب آرامش دل است (سوره ي رعد، آيه ي 28).

5. امنيت اخلاقي و اجتماعي مطلوب، و بدبيني، غيبت و ... نامطلوب است (سوره ي حجرات و ...).

6. خانواده محل آرامش است (سوره ي روم، آيه ي 21).

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 370

قرآن كريم در آيه ي صد و سيزدهم سوره ي بقره به اختلافات و ادعاهاي بدون دليل يهوديان و مسيحيان اشاره مي كند و با هشدار به آنان مي فرمايد:

113. وَ قالَتِ اليَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَي عَلي شَئٍ وَ قَالَتِ النَّصارَي لَيْسَتِ اليَهُودُ عَلي شَئٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الكِتابَ كَذلِكَ قَالَ الَّذينَ لا يَعْلَمونَ مِثْلَ قَولِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَومَ القِيامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ

و يهوديان گفتند: «مسيحيان بر چيز (حقّي استوار) نيستند.» و مسيحيان (نيز) گفتند: «يهوديان بر چيز (حقّي استوار) نيستند.» در حالي كه آنان كتاب (خدا) را مي خوانند. كساني كه نمي دانند نيز، همانند سخن آنان گفتند! پس خدا، روز رستاخيز، درباره آنچه همواره در آن اختلاف مي كردند، ميان آنها داوري مي كند.

شأن نزول:

گروهي از مسيحيان

و علماي يهود خدمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله رسيدند و در محضر پيامبر صلي الله عليه و آله به مشاجره پرداختند.

«رافع» كه يكي از يهوديان بود، به مسيحيان گفت: «آيين شما پايه و اساسي ندارد.» و نبوت حضرت عيسي عليه السلام و انجيل را انكار كرد. مردي از مسيحيان نيز مشابه آن سخنان را در پاسخ آن مرد يهودي تكرار كرد. در اين هنگام آيه ي فوق فرود آمد و هر دو گروه را به سبب گفتار نادرستشان سرزنش كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در فضايي كه تعصب و خودخواهي بر آن حاكم باشد، عالم و جاهل همسان مي انديشند؛ تلاوت كنندگان تورات و انجيل همان حرف هايي را

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 371

مي گفتند كه مشركان جاهل مي گفتند.

2. ادعاي بدون دليل، مثل تفنگي است كه از دو سو شليك مي كند؛ يعني كسي كه ادعاي بدون دليل مي كند، خود نيز در معرض چنين ادعاهايي قرار مي گيرد، همان طور كه يهوديان و مسيحيان گرفتار آن شدند.

3. در اين آيه اشاره شده كه آشنايان با كتاب هاي آسماني و دانشمندان نبايد هم چون جاهلان سخن بگويند و ادعاي بدون دليل كنند، بلكه آگاهانه و براساس منطق و دليل سخن گويند.

4. رستاخيز روزي است كه حقايق آشكار مي شود و خدا بين مردم داوري مي كند و حق و باطل مشخص و همه ي اختلافات برطرف مي شوند.

فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد (حافظ)

5. اين آيه موجب دل گرمي مسلمانان است كه از سخنان بدون دليل يهوديان و مسيحيان نگران نباشند؛ كه آنان خودشان نيز اختلاف دارند و عقايد هم ديگر را نفي مي كنند؛ يعني اگر ادعاهاي آنان

صحيح باشد، هر دو دسته باطل هستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمن شناس شويد تا با شناخت اختلافات داخلي آنان، به سستي ادعاهايشان پي ببريد.

2. آشنايان با كتاب هاي آسماني، جاهلانه و بدون دليل سخن نگويند.

3. يهوديان و مسيحيان منتظر داوري خدا در رستاخيز باشند تا به ادعاهاي بدون دليل آنان رسيدگي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهاردهم سوره ي بقره با دفاع از مساجد، به ويرانگران آنها هشدار مي دهد و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 372

114. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيها اسْمُهُ وَ سَعَي فِي خَرَابِها أُوْلئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ

و كيست ستمكارتر از كسي كه نگذارد در مساجد خدا، نام او ياد شود، و در ويراني آنها بكوشد؟! آنان برايشان سزاوار نيست كه جز ترسان، وارد آن (مساجد) شوند. براي آنان در دنيا رسوايي، و در آخرت، عذاب بزرگي برايشان خواهد بود.

شأن نزول:

اين آيه يا در مورد مسيحياني است كه بيت المقدس را اشغال و ويران كردند و يا در مورد مشركان است كه از ورود پيامبر صلي الله عليه و آله به مكه و مسجدالحرام جلوگيري نمودند و يا اشاره به ويراني مكان هاي نماز مسلمانان در مكه، پس از هجرت است؛ «1» البته مانعي ندارد كه به هر سه جريان اشاره داشته باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق يك قانون عمومي را بيان كرده است و در حقيقت هر عملي كه نتيجه اش تخريب مساجد و از رونق افتادن آن باشد، مشمول همين حكم است؛ يعني خراب كردن مساجد تنها به خرابي ساختمان نيست، و شامل هر

برنامه اي كه از رونق مساجد بكاهد، مي شود.

2. ستمگران، منحرفان و طاغوت ها، مساجد «2» را مانعي در راه اميال و اهداف خود مي دانستند؛ زيرا مساجد سنگرهاي مبارزه با كفر، ستم و انحراف اند.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 373

در طول تاريخ بارها ستمگران مساجد را تخريب كرده و يا مانع رونق آنها شده اند؛ آتش زدن بيت المقدس، ممانعت قريش از ورود مسلمانان به مسجد الحرام و، در سال هاي اخير، ويراني مسجد بابري در هندوستان توسط بت پرستان، نمونه اي از اين نوع اعمال است كه همگي حكايت از روحيه ي كفرآلود و جاهلانه ي آنها دارد كه از طنين نام و ياد خدا وحشت دارند.

3. در اين آيه اشاره شده كه مسلمانان و موحّدان جهان بايد چنان محكم بايستند و مساجد را پرجمعيت و پرمحتوا كنند كه ستمگران بترسند و دست آنها از اين مكان هاي مقدس كوتاه شود. آري، در نهايت تخريب گران موفق نمي شوند مراكز عبادت مسلمانان را تصرف كنند و همانند مشركان مكه، شكست مي خورند و وحشت زده از آن جا دور مي شوند.

4. كفار و مشركان حق ورود به مساجد مسلمانان را ندارند؛ پس اگر خواستند در مورد اسلام تحقيق كنند، بايد بيرون از مساجد اين كار را انجام دهند.

5. تعطيل و خراب كردن مساجد از بزرگ ترين ستم هاست؛ چرا كه تعطيل مراكز توحيد، مردم را از دين جدا مي كند و شرك را رواج مي دهد و شرك ستم بزرگي به بشريت است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا مدافع مسجد است و با مخالفان مسجد برخورد مي كند.

2. مسجدستيزي فرجامي جز خواري و عذاب ندارد.

3. به مسجدستيزان اجازه ندهيد آزادانه و با امنيت به آن جا رفت و آمد كنند.

4. هر گونه تلاش براي تعطيلي و

تخريب مساجد، نوعي (ترويج بي ديني و) ستم به بشريت است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 374

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پانزدهم سوره ي بقره به حضور خدا در همه جا اشاره مي كند و مي فرمايد:

115. وَ لِلَّهِ المَشْرِقُ وَ المَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُولُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ

و خاور و باختر، تنها از آنِ خداست. و به هر سو رو كنيد، پس ذات خدا آنجاست. كه خدا گشايشگر (بي نياز و) داناست.

شأن نزول:

داستان نزول آيه ي فوق به چند صورت حكايت شده است؛ از جمله اين كه: پس از تغيير قبله ي مسلمانان از بيت المقدس به كعبه، برخي يهوديان اعتراض كردند كه مگر مي توان قبله را تغيير داد؟ و آيه ي فوق به آنان پاسخ داد كه سرتاسر جهان از آنِ خداست.

و نيز حكايت شده كه آيه ي فوق در مورد نمازهاي مستحبي است كه در حال سير و سواري قبله ي خاصي ندارد.

هم چنين آيه در مورد گروهي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله است كه در شبي تار در ميدان جنگ نتوانستند قبله را بشناسند و هر گروهي به سويي نماز خواندند. «1»

البته ممكن است شأن نزول آيه جهت قبله باشد و بر نماز مستحبي و مانند آن تطبيق شده باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مشرق و مغرب در آيه ي فوق، كنايه از همه ي جهات است، نه دو سمت خاص (در برابر شمال و جنوب)؛ كه ذات خدا در همه جا حاضر و ناظر است. «2»

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم به هر جا بنگرم كوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بينم (باباطاهر)

2. انسان به

هر طرف رو كند خدا آن جاست؛ از اين رو دعا كردن و نماز مستحبي در حال راه رفتن و سواري كردن، «1» به هر طرف جايز است، اما در شريعت در مواردي مثل نمازهاي واجب و نمازهاي مستحبي در حال ايستاده، دستور داده شده كه به طرف قبله باشد.

3. در قبله قرار دادنِ كعبه، دلايل و مصالح خاصي وجود داشته است؛ از جمله اينكه كعبه تجلّي وحدت مسلمانان است، باعث تجديد خاطره ي ايثارگري و شرك ستيزي ابراهيم عليه السلام مي شود، قديمي ترين پايگاه توحيد است و ...؛ و گر نه خدا مكان ندارد و در همه جا حاضر است و تعيين قبله به معناي محدود كردن ذات پاك خدا در سمت معيّني نيست.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه توسعه در قبله ي مسلمانان براساس علم و گشايشگري خدا بوده است؛ يعني او مي دانست كه اگر در دعا و نمازهاي مستحبيِ سواره يا در مورد قبله بودن بيت المقدس سخت گيري كند، مشكلاتي براي مردم ايجاد مي شود، از اين رو به لطف خود، در اين موارد توسعه و تغيير ايجاد كرد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 376

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا در همه جا حضور دارد و مكان خاصي ندارد.

2. در هر جا مي توانيد به خدا توجه كنيد و جهت خاصي (در دعا) شرط نيست.

3. خدا براساس علم و گشايشگري خود قبله ي شما را توسعه داد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و شانزدهم سوره ي بقره به خرافه زدايي در مورد فرزند داشتن خدا و دلايل نفي آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

116. وَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمواتِ وَ الأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ

و

گفتند: «خدا، فرزندي [براي خود] گزيده است.»- او منزّه است- بلكه آنچه در آسمان ها و زمين است، فقط از آنِ اوست؛ [و] همه براي او [فروتن و] فرمان پذيرند.

نكته ها و اشاره ها:

1. بسياري از مسيحيان و بخشي از يهود و مشركان خرافه پرست، معتقد بودند كه خداوند فرزند دارد؛ مسيحيان، حضرت عيسي را، يهوديان عُزير را و مشركان فرشتگان را فرزندان خدا مي دانستند. «1»

قرآن كريم اين عقيده ي باطل را رد مي كند. خدايي كه همه ي آسمان ها و زمين تسليم اويند «2» كمبودي ندارد تا با فرزند گرفتن آن را جبران كند.

2. انسان نيازمند فرزند است؛ زيرا، از طرفي، عمر انسان محدود است و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 377

براي ادامه ي نسل محتاج تولد فرزند است؛ از طرف ديگر، قدرت انسان محدود است و در هنگام پيري و ناتواني محتاج كسي است كه به او كمك كند؛ هم چنين جنبه هاي عاطفي انسان و نياز او به محبت ايجاب مي كند كه مونس و فرزندي در محيط زندگي خود داشته باشد.

اما هيچ يك از اين امور در مورد خداوند صادق نيست؛ او آفريننده ي عالم هستي و قادر بر همه چيز و ازلي و ابدي است. علاوه بر آن كه لازمه ي داشتن فرزند، جسم بودن است و خداي سبحان، جسم ندارد و از اين صفت مُنزّه است.

آموزه ها و پيام ها:

1. با عقيده ي خرافيِ «فرزند داشتن خدا» به طور منطقي مبارزه كنيد.

2. خدا كمبود و نقصي ندارد تا با «فرزند داشتن» آن را جبران كند.

3. با تسبيح و منزّه دانستن خدا، تهمت ها و خرافات را از ساحت قدس او دور سازيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفدهم سوره ي بقره به قدرت بي كران الهي

و شيوه ي ايجاد موجودات اشاره مي كند و مي فرمايد:

117. بَدِيعُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ إِذا قَضَي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

پديد آورنده آسمان ها و زمين [اوست ؛ و هنگامي كه چيزي را اراده كند، پس فقط به آن مي گويد: «باش» پس [فوراً موجود] مي شود.

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا خالق همه ي موجودات است و آنها را بدون سابقه ابداع كرده است. او خدايي است كه هرگاه بخواهد چيزي به وجود آيد، بلا فاصله ايجاد مي شود؛ پس خداوند احتياج به چيزي ندارد تا فرزندي برگزيند.

2. اراده ي خدا تكويني و ايجادي است و هر چه را اراده كند بلا فاصله واقع

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 378

مي شود «1» و حتي احتياج به لفظ و گفتن ندارد. البته اراده ي خدا گاهي به اموري تعلق مي گيرد كه يك باره به وجود مي آيند و گاهي اراده ي او به امور تدريجي (مثل خلقت آسمان ها و زمين در شش دوره) تعلق مي گيرد.

اي هر چه رميد و آرميده در كن فيكون تو آفريده آموزه ها و پيام ها:

1. به قدرت بي كران الهي توجه كنيد (و به او تهمت فرزند داشتن نزنيد.) «2»

2. آفرينش هستي ابداعي است و تحقق يافتن اراده ي خدا نياز به زمان ندارد (پس او نيازي ندارد تا فرزندي بخواهد).

3. خداشناسي، انسان را از عقايد خرافي (و تهمت به خدا) دور مي سازد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هيجدهم سوره ي بقره به بهانه جويي نادانان در برابر رهبران الهي در طول تاريخ اشاره مي كند و مي فرمايد:

118. وَ قَالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنا اللَّهُ أَوْ تَأتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الآياتِ

لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ

و كساني كه نمي دانند، گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمي گويد؟! يا نشانه [معجزه دار براي خودِ] ما نمي آيد؟!» كساني كه پيش از اينان بودند نيز، همانند سخن آنان گفتند؛ دل ها [و افكار] شان مشابه يكديگر است؛ بيقين (ما) نشانه ها رابراي گروهي كه يقين پيدا مي كنند، روشن ساخته ايم.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 379

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه سخن از بهانه جويان كافري است كه خداوند با تعبير «افراد بي اطلاع» از آنان ياد مي كند. «1» آنها دو درخواست داشتند: سخن گفتن خدا با آنها و آمدن نشانه و معجزه اي براي آنان.

هر دو خواسته ي آنها بهانه جويي بود؛ از اين رو خدا اعتنايي به خواسته ي آنان ندارد و مي فرمايد: اين سخنان از روي جهل و بي اطلاعي است و پيشينيان آنان نيز مشابه همين سخنان را مي گفتند، در حالي كه ما نشانه هاي خود را بيان كرده بوديم. اگر به راستي منظور آنان درك حقيقت است، همين قرآن كه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرود آمده است، نشانه ي روشني بر صدق گفتار اوست، پس چه لزومي دارد كه بر هر يك از اين افراد مستقيماً و مستقلًا نشانه هايي نازل شود.

2. سخن گفتن خدا با افراد بشر احتياج به مقدماتي دارد؛ از طرفي نزول فرشته ي وحي بر هر دلي ممكن نيست و شخص حكيم، شربت زلال و گوارا را در هر ظرفي نمي ريزد.

و از طرف ديگر، همه ي انسان ها طاقت روبه رو شدن با تجلّيات خدا را ندارند و حتي فردي هم چون حضرت موسي عليه السلام در اثر ديدن تجلّي خدا به كوه بي هوش شد. «2»

3. سنت خدا، اتمام حجت و بيان دليل است و لازم نيست

كه به همه ي بهانه جويي ها و خواهش هاي نفساني افراد پاسخ مثبت دهد.

4. نادانان در طول تاريخ موضع گيري مشابهي در برابر رهبران الهي دارند

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 380

در حالي كه پيامبران زيادي آمده و روشنگري كرده و معجزه آورده اند؛ پس نسل هاي بعدي نبايد همان كارها را تكرار كنند، حال آن كه جهل و ناآگاهي آنان موجب مي شود كه سهمي از تكامل بشري نبرند و باز سخنان قبلي را تكرار كنند.

5. يكي از عوامل مخالفت و بهانه جويي در برابر دين و رهبران الهي، جهل و ناآگاهي است، پس هر چه بر دانش افراد افزوده شود و حقايق روشن تر شود و افراد نادان كم تر شوند، اين گونه مخالفت ها كم تر مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. آيات و نشانه هاي الهي را براي مردم روشن سازيد (و اتمام حجّت كنيد) و به بهانه جويي هاي مخالفان توجه نكنيد.

2. روش تاريخي افراد نادان، بهانه تراشي در برابر رهبران و اديان الهي است.

3. يكي از عوامل مخالفت و بهانه جويي در برابر دين، ناداني است (پس مردم را آگاه سازيد تا دين دار شوند و يا كم تر مخالفت ورزند).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و نوزدهم سوره ي بقره به دو هدف تربيتي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و مسئول نبودن او در برابر دوزخيان اشاره مي كند و مي فرمايد:

119. إنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لَا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ

در واقع ما تو را به حق، بشارتگر و هشدارگر فرستاديم، و درباره اهل دوزخ، از تو پرسشي نخواهد شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. بشارت و تشويق نيكوكاران با تهديد و بيم دادن بدكاران مفيد است.

اين دو اصل تربيتي، بايد هم چون دو كفه ي ترازو در حالت تعادل باشند،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 381

وگرنه، يا موجب غرور و غفلت و يا نااميدي و يأس مي شوند.

2. همه ي معلمان ديني و مربيان بشريت، وظيفه دارند به اين دو اصل مهم تربيتي يعني مژده دهي و هشدار، با هم، توجه كنند.

3. پيامبران الهي مأمور به انجام وظيفه هستند، نه ضامن نتيجه؛ يعني هر پيام آور الهي طبق مسئوليت خويش مردم را به سوي حق فرا مي خواند، ولي چنانچه برخي مردم لجوج، مخالفت ورزند و راه جهنم در پيش گيرند، پيام آوران الهي مسئول گمراهي آنان نيستند.

گر نيايد به گوش رغبت كس بر رسولان پيام باشد و بس (سعدي)

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران و مبلغان الهي مأمور به وظيفه اند، نه ضامن نتيجه.

2. مبلغان ديني، نگران كفرپيشگان و كژروان دوزخي نباشند كه مسئوليتي در مورد آنان ندارند.

3. مژده رساني (به نيكوكاران) و هشداردهي (به بدكاران) از اهداف دين و رهبران ديني است.

4. در برنامه هاي تربيتي خود به دو اصل مژده دهي و هشدار توجه كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 382

اهداف بعثت پيامبران در قرآن

اهداف بعثت پيامبران در قرآن

اهداف نبوّت از منظر قرآن عبارت اند از:

الف) هدف اساسي: فراخواندن مردم به سوي خدا (احزاب، 46)

ب) اهداف فرعي و مقدماتي:

1. آزادي مردم (اعراف، 157)؛

2. برپايي عدالت (حديد، 25)؛

3. آموزش مردم (جمعه، 2)؛

4. خواندن آيات بر مردم (جمعه، 2)؛

5. تزكيه و پاك كردن و رشد دادن مردم (جمعه، 2)؛

6. بشارتگري و تشويق مردم به كارهاي نيك (بقره، 119 و احزاب، 45)؛

7. هشدار به مردم در مورد كارهاي بد (بقره، 119 و احزاب، 45)؛

8. گواه بودن بر مردم (احزاب، 45)؛

9. چراغ روشنگر بودن (احزاب، 46)؛

10. حيات بخشي معنوي (انفال، 24).

اهداف بعثت از منظر امام عارفان

اهداف بعثت از منظر امام عارفان

«عمده بعثت رسل و انزال كتب براي مقصد شريف معرفة اللَّه بوده كه تمام سعادات دنياويّه و اخراويّه در سايه ي آن حاصل آيد، ولي افسوس كه انسان تا در اين عالم است در حجاب هاي گوناگوني واقع است كه نمي تواند

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 383

طريق سعادت خود را تشخيص دهد.» «1»

«همه ي انبيا آمده اند براي اين كه دست انسان را بگيرند و او را از اين چاه عميقي كه در آن افتاده است، چاهي كه از همه عميق تر است كه چاه نفسانيّت است بيرون بياورند و جلوه ي حق را به او نشان بدهند تا اين كه، همه چيز را نسيان بكند و خداوند ان شاء اللَّه نصيب همه مان بكند.» «2»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 384

قرآن كريم در آيه ي صد و بيستم سوره ي بقره به آشتي ناپذيري يهوديان و مسيحيان با پيامبر و اسلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

120. وَلَنْ تَرْضي عَنْكَ اليَهُودُ وَ لا النَّصري حتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الهُدَي وَ

لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ العِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ

و يهوديان و مسيحيان از تو راضي نخواهند شد، تا از آيين آنان، پيروي كني. بگو: «براستي راهنمايي خدا، تنها راه نمايي (حقيقي) است.» و اگر بعد از دانشي كه به تو رسيد، از هوس هاي آنان پيروي كني، هيچ سرپرست و ياوري، از سوي خدا، براي تو نخواهد بود.

شأن نزول:

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي كوشيدند كه يهوديان و مسيحيان را راضي كنند تا شايد اسلام را بپذيرند. آيه ي فوق نازل شد و به پيامبر صلي الله عليه و آله اعلام كرد كه از اين فكر درگذر؛ چرا كه آنان به هيچ قيمتي راضي نخواهند شد، مگر آن كه از آيين آنها پيروي كني. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. جذب ديگران به اسلام، آري، اما عقب نشيني از اصول مكتب و پيروي از آنان هرگز؛ يعني نبايد دعوت ديگران به قيمت صرف نظر كردن از اصول تمام شود، و گرنه، ياري و ولايت خدا را از دست مي دهيد. پيروي از تمايلات و هوس هاي كفار، به قطع الطاف الهي منتهي مي شود.

2. يهوديان و مسيحيان به كم تر از تغيير دين «2» پيامبر و مسلمانان راضي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 385

نمي شوند؛ يعني دشمنان اسلام فقط به سقوط كامل و محو مكتب و متلاشي شدن اهداف آن رضايت مي دهند.

پس هر چه شما عقب نشيني كنيد، همان قدر دشمن پيش مي آيد؛ همان طور كه در عصر كنوني در فلسطين و برخي كشورهاي اسلامي ديده مي شود.

3. ممكن است اين سؤال مطرح شود كه با توجه به اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله معصوم است، آيا ممكن است از

هوس هاي يهوديان و مسيحيان پيروي كند؟

پاسخ آن است كه:

اولًا، اين جمله ها شرطي است و دليل بر وقوع مفاد آن نيست.

ثانياً، عصمت به معناي محال بودن انحراف و گناه و سلب اختيار از معصوم نيست؛ علم و تقواي معصوم به حدّي است كه به سراغ گناه نمي رود.

ثالثاً، اين گونه جملات كه به پيامبر صلي الله عليه و آله گفته مي شود، در حقيقت خطاب به همه ي مسلمانان است.

4. هدايت و راه نمايي واقعي تنها از آن خداست؛ زيرا بر علم كامل و حكمت استوار است، ولي هدايت هاي بشري هر قدر تكامل يابد، باز هم ناقص و گاهي ناآگاهانه است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 386

آموزه ها و پيام ها:

1. به دنبال جلب رضايت يهوديان و مسيحيان نباشيد كه دشمني آنان با اسلام پايان ناپذير است.

2. هر كس به دشمنان اسلام دل بست به ياري خدا دل نمي بندد.

3. اگر اهل دانش شديد (حجت بر شما تمام مي شود و) از خطاهاي هوس آلود شما چشم پوشي نمي شود.

4. راه نمايي واقعي را تنها در ره نمودهاي الهي جست وجو كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و يكم سوره ي بقره به دو واكنش متفاوت مردم در برابر كتاب هاي آسماني و پيامدهاي آن ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

121. الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُوْلئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ

كساني كه كتاب [الهي به آنها داده ايم [و] آن را چنان كه شايسته آن است مي خوانند [و پيروي مي كنند]؛ ايشانند كه بدان ايمان مي آورند؛ و كساني كه بدان كفر ورزند، پس فقط آنان زيانكارند.

شأن نزول:

بر اثر فشار مشركان در مكه، جعفر بن ابي طالب با عده اي از مسلمانان به حبشه هجرت و مدتي در

آنجا اقامت كردند و زماني كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به مدينه مهاجرت كردند، جعفر و سي و دو نفر از اهل حبشه و هشت نفر از راهبان شام كه به جعفر پيوسته بودند، به مدينه آمدند كه بحيرا، راهب معروف، نيز جزء آنان بود. آيه ي فوق در مورد آنان نازل شد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 387

از آن جا كه اين گروه از اهل كتاب، يعني حق طلبان مسيحي (يا يهودي) دعوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را لبيك گفتند و آيين اسلام را پذيرفتند، قرآن از آنها به نيكي ياد مي كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. داستان و شأن نزول آيات قرآن معمولًا موجب انحصار آيه در آن مورد نمي شود و ممكن است آيه اي به مناسبتي نازل شود، ولي معناي آن عام و فراگير باشد؛ پس مانعي ندارد كه آيه ي فوق در مورد برخي مسيحيان باشد، اما مفاد آن شامل همه ي مسلمانان نيز بشود. «1»

2. تلاوت كتاب خدا به معناي قرائت كردن همراه با عمل به محتواي آن است؛ «2» پس تلاوت اخص از قرائت است. تعبير پر معناي «حق تلاوت»، خط روشني را در برابر قرآن مجيد و كتاب هاي آسماني براي ما مشخص مي سازد؛ چرا كه مردم در برابر آيات الهي چند گروه اند:

الف) گروهي فقط الفاظ آيات را مي خوانند.

ب) گروه ديگري از الفاظ فراتر مي روند و در معاني دقت مي كنند.

ج) گروه سوم، قرآن را به عنوان يك برنامه ي كامل زندگي مي پذيرند؛ يعني خواندن الفاظ و درك مفاهيم را مقدمه اي براي عمل مي دانند و اين حق تلاوت است.

3. در اين آيه به دو خطّ اساسي در برابر آيات الهي اشاره شده

است:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 388

الف) خطّ كساني كه آيات الهي را مي خوانند و از آن پيروي مي كنند و سود مي برند و نهال ايمان از سبزه زار دل آنان سر بر مي آورد.

ب) خطّ كساني كه به آيات الهي كفر مي ورزند و زيان مي كنند؛ زيرا سرمايه ي عمر و استعداد خود را از دست مي دهند و عذاب را به دست مي آورند.

4. از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مورد «حقّ تلاوت» حكايت شده كه فرمودند:

از آن تبعيت مي كنند، به طوري كه حقّ تبعيت آن را به جا مي آورند. «1»

از امام صادق عليه السلام در مورد تفسير اين آيه حكايت شده كه فرمودند:

منظور اين است كه آيات آن را به دقت بخوانند و حقايق آن را درك و به احكام آن عمل نمايند؛ به وعده هاي آن اميدوار و از ترساندن آن بيمناك شوند و از داستان هاي آن عبرت گيرند؛ به دستوراتش عمل كنند و ممنوعيت هاي آن را بپذيرند؛ به خدا سوگند منظور، حفظ كردن آيات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها وياد گرفتن اجزا و تقسيمات قرآن نيست. آنها حروف قرآن را حفظ كردند اما حدود آن را ضايع ساختند؛ منظور تنها اين است كه در آيات قرآن بينديشند و به احكامش عمل كنند. «2»

5. تلاوت واقعي كلام الهي:

انسان كه مي خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيّه، قلب قاسيِ (: سخت دل) خود را مداوا كند و با كلام جامعه ي الهي شفاي امراض قلبيّه ي خود را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح منير (: چراغ نوراني) غيبي و اين نور علي نور آسماني

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص:

389

طريق وصول به مقامات اخرويّه و مدارج كماليّه را دريابد بايد، اسباب ظاهريّه و باطنيّه را فراهم كند و آداب صوريّه و معنويّه ي آن را فراهم كند، نه مثل ما كه اگر گاهگاهي هم تلاوت قرآن مي كنيم علاوه بر آن كه از معاني و مقاصد آن و اوامر و نواهي و وعظ و زجر (: پند و منع) آن به كلّي غافليم، .... ما هر وقت مي خواهيم صوت حسن و آواز نيكوي خود را به مردم ارائه دهيم، قرآن يا اذان را وسيله قرار مي دهيم و مقصد ما تلاوت قرآن نيست. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. با خواندن آيات الهي و پيروي كردن از آنها، نهال ايمان را در دل خود آبياري كنيد.

2. هر كس به آيات الهي كفر ورزيد، (سرمايه ز كف داد و متاعي نخريد و) زيانكار شد.

3. از خواندن كتاب هاي آسماني فراتر رويد و بدان عمل كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و دوم سوره ي بقره به لزوم پاس داشتِ نعمت هاي الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

122. يَا بَنِي إسْراءِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي العَالَمِينَ

اي بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب)! نعمت مرا كه بر شما ارزاني داشتم، ياد كنيد، و اينكه من شما را بر جهانيان، برتري بخشيدم.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 390

اشارات و پيام ها

اشارات و پيام ها:

آيه ي 47 سوره ي بقره مشابه اين آيه است كه بحث آن گذشت و شايد تكرار آن در اين جا به خاطر تأكيد بر مطلب و يادآوري اهميت موضوع است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و سوم سوره ي بقره در مورد تنهايي و بي ياوري انسان ها در رستاخيز هشدار مي دهد

و مي فرمايد:

123. وَ اتَّقُوا يَوْمَاً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ

و [خودتان را] از (عذاب) روزي حفظ كنيد، كه هيچ كس به جاي شخص [ديگري چيزي (از عذاب) كيفر نمي شود؛ و از او هيچ عوضي پذيرفته نمي شود؛ و شفاعت، او را سود نمي دهد؛ و آنان ياري نمي شوند.

اشارات و پيام ها

اشارات و پيام ها:

آيه ي 48 سوره ي بقره نيز مشابه اين آيه است كه تفسيرش ذكر شد و شايد تكرار آن براي تأكيد بر مطلب و يادآوري اهميت و هشدار آن باشد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و چهارم سوره ي بقره به آزمايش هاي ابراهيم (ع) و عظمت مقام امامت و محروميت ستمكاران از اين مقام اشاره مي كند و مي فرمايد:

124. وَ إذْ ابْتَلَي إبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إنّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَامَاً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالمِينَ

و (ياد كنيد) هنگامي كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتي آزمايش كرد، و (او به خوبي كارِ) آزمايش ها را تمام كرد، [خدا به او] فرمود: «در واقع من تو را امام [و پيشواي مردم قرار دادم.» [ابراهيم گفت: «و از نسل من (نيز اماماني قرار بده.)» [خدا] فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمي رسد.»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 391

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت ابراهيم عليه السلام از بزرگ ترين پيامبران الهي است و نام ايشان 69 مرتبه و در 25 سوره ي قرآن آمده است. در اين آيه به مهم ترين دوره ي زندگي قهرمان توحيد، يعني امامت ايشان، اشاره شده است. حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آزمايش هاي گوناگون، هم چون انداختن ايشان

در آتش، و موفقيت در آنها، از جانب خدا به مقام امامت و پيشوايي مردم برگزيده شد و از خدا خواست كه مقام پيشوايي و رهبري، براي فرزندان او موروثي شود.

ولي اين درخواست فقط در مورد فرزندان معصوم او پذيرفته شد، نه در مورد همه ي فرزندانش، چرا كه همه ي افراد نسل ابراهيم عليه السلام معصوم نبودند و امامت به افراد ستمگر و گناهكار نخواهد رسيد.

2. مقصود از «كلماتي» «1» كه ابراهيم عليه السلام به وسيله ي آنها آزموده شد، يك سلسله وظايف سنگين و مشكل بود كه خدا بر دوش او گذاشت. همچون:

بردن فرزندش اسماعيل به قربانگاه و آمادگي جدّي براي قرباني كردن او، گذاشتن زن و فرزند در سرزمين خشك و بي آب مكه، قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بت هاي آنها و دفاع شجاعانه در محاكمه ي تاريخي آنان و قرار گرفتن در دل آتش و مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگي عادي خود.

3. مقام امامت بالاتر از مقام نبوت و رسالت است؛ زيرا مقام امامت پس از نبوت ابراهيم عليه السلام و موفقيت وي در آزمون هاي مختلف به او بخشيده شد.

آري مقام امامت آخرين سيرتكاملي ابراهيم عليه السلام بود و رسيدن به اين مقام نيازمند شايستگي فراوان در همه ي جهات است كه ابراهيم عليه السلام پس از نبوت و اثبات شايستگي به اين مقام نايل شد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 392

منصب امامت چنان مقام بلندي است كه خود خدا افراد را به اين مقام نصب مي كند و رسيدن به اين منصب الهي بستگي به شايستگي افراد دارد و منشأ آن وراثت نيست؛ همان طور كه لازم نيست هر

امامي پيامبر نيز باشد.

4. به طوري كه از آيات و احاديث به دست مي آيد، نبوت، رسالت و امامت هر سه مأموريت ها و مقاماتي هستند كه از طرف خدا به برخي افراد داده مي شوند و تفاوت هايي با هم دارند:

الف) مقام نبوت، يعني دريافت وحي از جانب خدا، بنابر اين «نبي» كسي است كه وحي بر او نازل مي شود.

ب) مقام رسالت، يعني ابلاغ وحي و تبليغ و نشر احكام خدا وتربيت مردم از طريق آموزش و آگاهي بخشي؛ بنابراين «رسول» وظيفه دارد در حوزه ي مأموريت خود انقلابي فرهنگي، فكري و عقيدتي به وجود آورد.

ج) مقام امامت، يعني رهبري و پيشوايي خلق؛ بنابراين «امام» كسي است كه با تشكيل يك حكومت الهي مي كوشد تا احكام خدا و عدالت را اجرا كند؛ به عبارت ديگر، وظيفه ي امام اجراي دستورهاي الهي است.

البته امامت معناي بالاتري هم دارد كه عبارت است از تربيت و پرورش افراد در ظاهر و باطن و تحقق بخشيدن به اهداف دين و رساندن ديگران به هدف مطلوب، كه اعم از هدايت تكويني و تشريعي است. امام هم چون خورشيدي است كه نورش موجودات را پرورش مي دهد. «1»

5. از مهم ترين شرايط رهبري، «عدالت و حسن سابقه» است؛ از اين رو «عهد خدا»، يعني امامت، به «ظالم» نمي رسد. بر اين اساس، آيه ي فوق يكي از پشتوانه هاي فكري شيعه در امامت است و در احاديث متعددي براي اثبات امامت و برتري امام علي عليه السلام بدان استناد شده است. «2» چون او سابقه ي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 393

بت پرستي و شرك- كه نوعي ستم به خويش است- «1» نداشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. مقام امامت از نبوّت بالاتر و نيازمند

نصب الهي است.

2. امامت مقامي با عظمت است كه ستمكاران شايستگي آن را ندارند.

3. امامت و رهبري ديني، براساس شايستگي هاست، نه وراثت.

4. پيامبران عليهم السلام نيز در معرض امتحان هستند (پس شما هم آماده ي امتحان باشيد).

5. افرادي را براي مقام رهبري انتخاب كنيد كه آزمايش خود را داده (و لياقت خويش را در صحنه هاي سخت نشان داده باشند).

6. تلاش كنيد هم چون ابراهيم عليه السلام در امتحانات الهي موفق شويد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و پنجم سوره ي بقره به عظمت كعبه و ويژگي هاي آن و وظايف مردم و رهبران الهي در مورد آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

125. وَ إذْ جَعَلْنَا البَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبْراهِيمَ مُصَلَّيً وَ عَهِدْنا إلي إبْراهِيمَ وَ إسْماعِيلَ أنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ العاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ

و (ياد كنيد) هنگامي كه خانه [كعبه را براي مردم محل بازگشت [و پاداش و أمن [و امان قرار داديم. و (فرموديم:) از مقام ابراهيم، نمازخانه اي (براي خود) برگزينيد. و با ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه:

«خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگانِ سجده گر، پاك و پاكيزه كنيد.»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 394

نكته ها و اشاره ها:

1. كعبه، قبله ي عبادت مسلمانان، محلي است كه خداپرستان به آن روي مي نمايند و نه تنها از نظر جسماني كه از نظر روحاني نيز، بازگشت به توحيد و فطرت نخستين مي كنند و در آن جا ثواب مي برند. «1»

2. در اين آيه، كعبه پناهگاه و كانون امن و امان اعلام شده است. در اسلام مقررات شديدي براي اجتناب از هرگونه كشمكش و جنگ و خون ريزي در

اين سر زمين مقدس وضع شده است، به طوري كه نه تنها انسان ها، بلكه حيوانات و پرندگان نيز در آن جا در امن و امان اند.

3. مقام ابراهيم عليه السلام جايگاهي است با فاصله ي تقريبي 13 متري كعبه كه بر حاجيان لازم است، پس از طواف خانه ي كعبه، پشت آن مقام قرار گيرند و نماز طواف را به جا آورند. در آن جا سنگي قرار دارد كه حكايت شده حضرت ابراهيم عليه السلام براي بالا بردن ديوارهاي كعبه بر روي آن مي ايستاده است. آن سنگ فعلًا در محفظه اي در مقام ابراهيم نگه داري مي شود. «2»

4. خدا جسم نيست تا نيازمند خانه باشد؛ پس مقصود از واژه ي «بيتي» (خانه ي من) كه در آيه آمده است، همان اضافه ي تشريفي است؛ بدين معنا كه براي بيان شرافت و عظمتِ چيزي، آن را به خدا نسبت مي دهند، همان طور كه به ماه رمضان «شهر اللَّه» (ماه خدا) مي گويند.

5. خدا، ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام، يعني دو پيامبر بزرگ خود را خادم كعبه گردانيد و به آنان دستور داد كه آن جا را از وجود آلودگي هاي ظاهري و معنوي پاك سازند. از اهميتي كه خدا به پاكي خانه ي كعبه مي دهد مي آموزيم كه ما نيز بايد در پاكي خانه ي خدا بكوشيم. آري، مكان هاي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 395

مقدس، هم چون كعبه و مسجد، بايد پاك و پاكيزه و رغبت انگيز باشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. كعبه را محل عبادت قرار دهيد و در پاكي آن بكوشيد.

2. طواف كنندگان، عبادتگران و مجاوران كعبه را، محترم بشماريد و به آنان خدمت كنيد.

3. كعبه بسيار عظيم است، به طوري كه رهبران بزرگ الهي خادم آن مي شوند.

4. كعبه حرم امن الهي

است (پس امنيت آن را پاس بداريد).

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 397

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و ششم سوره ي بقره به دعاي اقتصادي و امنيتي ابراهيم عليه السلام براي مكه و محروميت نسبي كافران از اين بركات اشاره مي كند و مي فرمايد:

126. وَ إذْ قَالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ اليَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَي عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ المَصِيرُ

و (ياد كنيد) هنگامي را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا! اين (مكه) را سرزمين أمن قرار ده؛ و مردمش را- هر كس از آنان به خدا و روز بازپسين، ايمان آورد- از محصولات روزي ده.» [پروردگارش گفت:

« (دعاي تو را اجابت كردم) و [لي هر كس كفر بورزد پس اندكي برخوردارش مي كنم، سپس او را به سوي عذابِ آتش مي كشانم؛ و [چه بد فرجامي است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به اين حقيقت اشاره شده كه تا امنيت در شهر و كشور برقرار نباشد، فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست؛ به عبارت ديگر، بهره مندي از نعمت هاي اقتصادي وقتي گواراست كه در فضاي آرام و امن باشد.

آري امنيت و اقتصاد دو اصل مهم زندگي مردم است كه مورد توجه انبياي الهي بوده است.

2. نكته ي جالب اين جاست كه حضرت ابراهيم عليه السلام براي «مؤمنان» درخواست رزق كرد، اما خداوند فرمود به «كافران» نيز رزق خواهم داد. سنت الهي آن است كه به همه ي مردم، اعم از مسلمان و كافر روزي دهد و در واقع اين تجلّي صفت رحمانيّت، يعني رحمت عام خداست.

3. واژه ي «قليلًا»،

كه در مورد رزق كافران به كار رفت، نشان مي دهد كه

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 398

كام يابي مادي كافران در دنيا، هر اندازه باشد، نسبت به نعمت هاي مؤمنان در دنيا و آخرت اندك است.

4. ابراهيم عليه السلام كه الگوي مؤمنان است، در هنگام دعا ديگران را فراموش نمي كند؛ بنابراين ما نيز ديگران را در دعاي خود شريك كنيم.

5. مقصود از «ثمرات» در اين آيه، هرگونه نعمت مادي و معنوي است؛ يعني با اين كه مكه سرزمين خشكي است، اما اهل مكه از انواع ميوه و محصولات مادي برخوردارند، همان طور كه بركات معنوي نيز بر آن سرزمين مي بارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمنان مكه مورد عنايت ويژه ي خدا هستند.

2. رحمت خدا وسيع است و رزق او شامل تمام مردم، از مؤمن و كافر مي شود.

3. كافران به نعمت هاي اندك دنيوي خود دلشاد نباشند كه فرجامي عذاب آلود دارند.

4. به فكر مؤمنان باشيم و براي آنان دعا كنيم.

5. رهبران الهي در فكر امنيت و اقتصاد مردم باشند و براي آنها دعا (و تلاش) كنند.

6. امنيت اجتماعي زمينه ساز شكوفايي اقتصادي است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و هفتم سوره ي بقره به بازسازي كعبه توسط ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و دعاي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

127. وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيْتِ وَ إِسْمعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 399

و (ياد كنيد) هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاي خانه [كعبه را بالا مي بردند؛ (و مي گفتند:) [اي پروردگار ما! از ما بپذير، كه در حقيقت تنها تو شنوا [و] دانايي.

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيات قرآن «1» و

احاديث «2» و كتب تاريخ اسلام به خوبي استفاده مي شود كه خانه ي «3» كعبه در زمان آدم عليه السلام برپا شده بود و سپس در طوفان نوح عليه السلام فرو ريخت و بعد به دست ابراهيم و فرزندش اسماعيل عليهما السلام تجديد بنا شد و از تعبيري كه در اين آيه آمده نيز، همين مطلب استفاده مي شود؛ چرا كه مي فرمايد: «ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه ي كعبه را بالا بردند.» اين تعبير مي رساند كه شالوده هاي خانه ي كعبه وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام آن پايه ها را بالا بردند. «4»

2. درخواست ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام از خدا كه گفتند: «پروردگارا از ما بپذير!» نشان مي دهد كه كارهاي عادي، مثل ساخت و ساز و بنّايي نيز، اگر در مسير اهداف الهي قرار گيرند، مورد قبول خدا واقع مي شوند و عبادت به شمار مي آيند.

3. هر عبادتي دو مرحله دارد:

نخست، صحيح انجام گرفتن آن كه شرايط و اجزاي آن درست انجام شود.

و دوم، قبول شدن آن توسط خدا كه بستگي به شرايط روحي و معنوي، مثل اخلاص، دارد.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 400

4. در اين آيه بيان شده كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام شخصاً در ساخت و ساز كعبه شركت كردند. اين مطلب علاوه بر نشان دادن عظمت كعبه، اهميت مشاركت افراد در كارهاي نيك، مثل مسجدسازي را گوشزد مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. كعبه چنان با عظمت است كه پيامبران الهي عليهم السلام به ساخت و ساز آن پرداخته اند.

2. هم كار كنيد و هم دعا.

3. به فكر تجديد بناي كعبه (و مساجد) باشيد كه اين روش و كار پيامبران است.

4. در ساختن خانه ي خدا (و مساجد)

شخصاً مشاركت كنيد.

5. فرزندان و نوجوانان را در كارهاي نيك شركت دهيد.

6. بيش تر به فكر كيفيت كار و قبولي عمل نزد خدا باشيد تا كميت آن.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و هشتم سوره ي بقره به دعاهاي پرمحتواي ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام در مورد خود و دودمانشان اشاره مي كند و مي فرمايد:

128. رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

[اي پروردگار ما! و ما را تسليم خود قرار ده؛ و از نسل ما، امتي فرمانبردار خود (پديد آر)؛ و [راه و رسم عبادتمان را به ما نشان ده؛ و توبه ما را بپذير، كه تنها تويي بسيار توبه پذير [و] مهرورز.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه چهار دعاي ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام حكايت شده است:

اول: درخواست تسليم در برابر حق مي كنند كه بالاترين مقام هاست.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 401

دوم: درخواست مقام تسليم و مسلمان شدن براي فرزندان و نسل خويش مي كنند.

سوم: از خدا مي خواهند كه راه و رسم پرستش و عبادت خود را به ايشان نشان دهد. «1»

چهارم: از خدا تقاضاي توبه و بازگشت مي كنند؛ يعني از او مي خواهند كه توبه ي ايشان را بپذيرد و رحمت خود را بر آنان فرو ريزد.

2. ابراهيم عليه السلام كه الگوي مؤمنان است، بارها در مورد نسل خود دعا مي كند.

تفكيك دعا براي خود و نسل آينده، مي تواند اشاره ي ظريفي به اختلاف نسل ها و لزوم جلوگيري از گسل نسل ها باشد، و چون نسل بعدي ممكن است از روش هاي نسل قبل پيروي نكند، نيازمند تربيت و برنامه ي مربوط به

خود است.

آري، توجه به فرزندان و نسل آينده در دعاها، نوعي دورنگري عاقلانه و خداپسندانه است، كه حاكي از وسعت نظر و عشق دروني است و چه نيكوست كه ما هم به ابراهيم عليه السلام اقتدا كنيم.

3. دعاي ابراهيم عليه السلام در مورد آموزش راه و رسم عبادت، به ما مي آموزد كه عبادت و بندگي خدا راه و روش خاصي دارد كه بايد آن را از خود خدا آموخت، وگرنه، ممكن است انسان گرفتار انواع خرافات و انحرافات شود.

پير را بگزين كه بي پير اين سفر هست بس پر آفت و خوف و خطر (مولوي)

4. توبه به معناي باز گشت است. توبه ي بندگان به سوي خدا به معناي باز گشت از گناه است و توبه ي خدا به سوي بندگان، به معناي باز گشت رحمت

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 402

خدا و توجه او به بنده است، به طوري كه به بنده ي خود توفيق توبه مي دهد و توبه اش را مي پذيرد و او را مي بخشد. «1»

5. پيامبران الهي معصوم هستند و گناهي ندارند تا توبه كنند، اما درخواست توبه ي آنان به ما مي آموزد كه انسان در هر مقامي نيازمند توبه و رحمت خداست.

6. در پايان آيه ي قبل و اين آيه و آيه ي بعد برخي از صفات خدا آمده است. اين نام ها و صفات با دعاهاي ابراهيم متناسب و در استجابت دعا مؤثر است و اصولًا نام ها و صفات آخر هر آيه، با محتواي آيه تناسب دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در هنگام دعا، نسل آينده را فراموش نكنيد.

2. تسليم بودن در برابر خدا، نعمتي است كه بايد توفيق آن را از خدا خواست.

3. مراسم عبادي خود را

از وحي بگيريد (تا گرفتار انحرافات و خرافات نشويد).

4. خدا مهربان است و توبه ي شما را مي پذيرد.

5. در هر مقامي هستيد، از خدا رحمت و توفيق توبه بخواهيد.

6. در هنگام دعا نام هاي نيكوي خدا را به زبان جاري سازيد (كه در استجابت دعاي شما مؤثر است).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و نهم سوره ي بقره به اهميت تعليم و تربيت نسل آينده و دعاي ابراهيم در اين مورد اشاره مي كند و مي فرمايد:

129. رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتبَ وَ الحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 403

[اي پروردگار ما! و در ميان آنان فرستاده اي از [خود] شان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند [و خود پيروي كند]، و كتاب و فرزانگي به آنان بياموزد، و آنها را رشد دهد [و پاك كند؛ زيرا] كه تنها تو شكست ناپذير [و] فرزانه اي.

نكته ها و اشاره ها:

1. آخرين دعاي ابراهيم در اين جا اين است كه: خدايا مربّي الهي از ميان نسل آينده «1» براي آنان قرار ده تا آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد.

اين دعا نشان دهنده ي عظمت روحي و بيانگر سوز دروني ابراهيم عليه السلام است. با آن كه خود ابراهيم عليه السلام در حال حيات است و از پيامبران برجسته ي الهي است، براي نسل هاي آينده دعا مي كند و درخواست پيامبر مي كند.

آري دعاي ابراهيم عليه السلام مستجاب شد و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود:

من نتيجه ي دعاي پدرم ابراهيم هستم. «2»

2. ابراهيم عليه السلام، پيامبري از ميان خود مردم درخواست مي كند؛ چرا

كه رهبران و مربيان انسان بايد از نوع خودش باشند و غرايز و صفات بشري را داشته باشند تا بتوانند از نظر عملي، الگوي شايسته اي براي ديگران باشند.

بديهي است كه اگر پيامبران از جنس بشر نباشند، نمي توانند دردها، نيازها، مشكلات و گرفتاري هاي مختلف انسان را درك كنند و از اين رو انسان نيز نمي توانند از آنها سرمشق بگيرند.

3. نياز جامعه ي بشري به راه نما و رهبر الهي از اساسي ترين نيازهاست و اگر از قرن ها قبل براي آن دعا مي شود نشان دهنده ي اهميت و نقش مهم آن

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 404

است.

4. در دعاي ابراهيم عليه السلام تعليم همراه با تزكيه و حكمت آمده است. برخي آيات ديگر قرآن نيز چنين است.

آري تعليم و ياد دادن مطالب كتاب هنگامي نتيجه ي مطلوب دارد كه همراه با بينش، حكمت، تزكيه و پاكي روح و رشد معنوي باشد.

5. دعاهاي ابراهيم عليه السلام در قرآن بازگو شده تا هم روش دعا كردن را به ما بياموزد و دعاهاي مهم را به ما گوشزد كند.

آري، دعا كردن براي تعليم و تربيت نسل آينده و اهميت دادن به آن، روش پيامبران بزرگ خداست.

دعاي صبح و آه شب كليد گنج مقصود است بدين راه و روش مي رو كه با دلدار پيوند است (حافظ)

6. رهبر مردم بايد دستورات الهي را بر مردم بخواند و خود نيز بدان عمل كند؛ «1» يعني الگوي عملي مردم باشد، تا سخنان او در عمل اثر كنند.

7. مقصود از حكمت در اين آيه چيست؟

حكمت به معناي فرزانگي است و در اين جا، منظور دانش ها، اسرار و نتايج احكام و قوانين الهي است كه رهبران الهي براي مردم

بيان مي كنند. «2»

8. در اين آيه به برخي اهداف علمي و عملي پيامبران الهي اشاره شده است:

الف) خواندن آيات بر مردم و پيروي از آن (ارائه ي الگوي عملي)؛

ب) آموزش كتاب هاي آسماني به مردم؛

ج) بيان فلسفه ي احكام و علوم و علل و اسرار قوانين الهي؛

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 405

د) پاك كردن جان مردم و رشد دادن آنها «1» (تربيت).

9. در اين آيه به تعليم، قبل از تزكيه اشاره شده است. شايد اين آيه به ترتيب طبيعي اشاره مي كند، كه معمولًا آموزش قبل از تربيت است. و آيات ديگر به اهميت تربيت و هدف بودن آن اشاره دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. به فكر تعليم و تربيت نسل آينده باشيد و در مورد آنها دعا كنيد.

2. الگودهي، تربيت و آموزش كتاب و دانش از اهداف پيامبران الهي است.

3. معلمان به هر دو جنبه ي تعليم و تربيت توجه كنند.

4. معلمان به سخنان خود عمل كنند و الگوي عملي به شاگردان بدهند.

5. معلم و مربي، بايد خودي باشد (تا بتواند با مخاطب هم دلي و هم دردي كند).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي ام سوره ي بقره به ويژگي هاي ابراهيم (ع) و معيار بودن مكتب او و سبك سري مخالفانش اشاره مي كند و مي فرمايد:

130. وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنهُ فِي الدُنْيَا وَ إِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ

و چه كسي- جز كسي كه خودش را سبك سر نمايد- از آيين ابراهيم روي بر مي تابد؟! و بيقين او را در دنيا برگزيديم؛ و قطعاً او در آخرت، از شايستگان است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 406

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه و

مجموع بحث هايي كه در مورد ابراهيم عليه السلام شد، به خوبي استفاده مي شود كه مكتب اين پيامبر بزرگ مي تواند به عنوان يك مكتب انسان ساز مورد استفاده ي همگان قرار گيرد؛ مكتبي كه بر اساس توحيد پايه گذاري شده و دنيا و آخرت انسان را تأمين مي كند.

آيا اين سفاهت نيست كه انسان چنين آييني را رها سازد و به سراغ برنامه اي برود كه با عقل و فطرت سازگار نيست و تباه كننده ي دين و دنياست!

2. سفاهت به معناي جهالت، حماقت و سبكي عقل به كار رفته است «1» و در فرهنگ قرآن به افرادي كه حقايق را ناديده انگاشته و كفران نعمت كنند، سفيه گفته مي شود. آري، سفيه، كسي است كه منطق، مكتب، رهبر و راه حق را ناديده بگيرد و به دنبال هوس هاي خود يا ديگران برود.

3. يكي از امتيازات ويژه ي ابراهيم عليه السلام اين است كه در آخرت از بندگان شايسته و صالح خداست. «2» ابراهيم عليه السلام در دنيا شايسته كردار بود، از اين رو در آخرت از شايستگان است؛ زيرا كارها و روحيات انسان در دنيا، در آخرت تبلور مي يابد.

آموزه ها و پيام ها:

1. يكي از معيارهاي عقل مداري، انتخاب آيين ابراهيم عليه السلام است.

2. جدا شدن از راه توحيدي ابراهيم عليه السلام، سبك سري است.

3. پيرو (الگوي) ابراهيمِ شايسته و برگزيده ي خدا باشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 407

قرآن كريم در آيات صد و سي و يكم و صد و سي و دوم سوره ي بقره به تسليم ابراهيم و وصيت ديني او به فرزندانش اشاره مي كند و مي فرمايد:

131. إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ

(ياد كنيد) هنگامي كه پروردگارش به او

فرمود: «تسليم شو!» [او] گفت:

«تسليم پروردگار جهانيان شدم.»

132. وَوَصَّي بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلِّا وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ

و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به آن [آيين ، سفارش كردند؛ (و هر كدام گفتند:) اي پسران من! در حقيقت خدا براي شما اين دين را برگزيده است؛ پس نميريد مگر در حالي كه شما مسلمانيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در پايان آيه ي قبل و در اين آيه به چند ويژگي اساسي حضرت ابراهيم عليه السلام اشاره شده است:

نخست اين كه، او از برگزيدگان الهي در دنياست؛

دوم آن كه، ابراهيم عليه السلام در آخرت از شايستگان است، همان طور كه در دنيا فردي شايسته بود؛

و سوم آن كه، او بنده ي تسليم خدا بود، كه اين صفت سرچشمه ي صفات نيك ابراهيم عليه السلام بود.

2. مقامات و الطاف الهي، بي دليل به كسي واگذار نمي شود. اگر خدا، ابراهيم عليه السلام را برمي گزيند به خاطر تسليم او در برابر خدا و شايسته كرداري اوست.

3. اسلام و تسليم در مقابل خدا مراتبي دارد:

اول: قبول ظاهري آن با گفتن شهادتين؛

دوم: قبول اعتقادات حق و تسليم قلبي؛

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 408

سوم: تسليم همه ي قواي نفس انسان در مقابل خدا، كه نتيجه ي آن پيدا كردن اخلاق با ارزش است؛

چهارم: عنايت الهي، كه انسان به مقام شهود ملكوت الهي برسد و بفهمد كه غير از او پروردگار و مالكي ندارد. «1»

4. وصيت كردن براي نسل آينده، روش پيامبران بزرگ الهي بوده و در اسلام نيز بر وصيت بسيار تأكيد شده است. وصيت در پاره اي موارد (هم چون اداي بدهكاري ها)، واجب، و در برخي موارد مستحب است.

5. وصيت و سفارش ابراهيم و

يعقوب عليهما السلام ظاهراً خطاب به پسرانشان بود، ولي در واقع خطاب به همه ي مردم است؛ «2» البته شايد بتوانيم از اين آيه استفاده كنيم كه پسران بيش از دختران نيازمند سفارش هاي ديني هستند.

6. راه حق همان راه اسلام و تسليم در مقابل خداست و پيامبران بزرگ نيز همين راه را سفارش كرده اند و تسليم در برابر حق سرچشمه ي صفات نيكوست و اين همان آيين ابراهيم عليه السلام و روح اسلام است.

7. تسليم خدا بودن و مسلمان شدن مهم است، ولي مهم تر از آن مسلمان ماندن است. در اين وصيت، پيامبران الهي به فرزندان خود سفارش مي كنند كه تا هنگام مرگ مقاومت كنيد و مسلمان بمانيد.

8. وصيت كردن به فرزندان، به ويژه هنگام مرگ، لازم است اما معمولًا وصيت ها منحصر در امور مادي است، در حالي كه ابراهيم عليه السلام به فكر آينده ي فكري و معنوي فرزندان خود بود و سفارش ها و وصيت هاي ديني مي نمود.

آري، شايسته است كه وصيت انسان جامع و كامل باشد.

9. تأكيد بر وصيت ابراهيم و يعقوب عليهما السلام و پافشاري بر تسليم، شايد براي آن باشد كه يهوديان و مسيحيان خود را پيروان اين پيامبران الهي مي دانند؛

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 409

از اين رو قرآن يادآور مي شود كه اگر شما پيرو واقعي آنها هستيد، از توحيد فاصله نگيريد و در برابر حق تسليم و مسلمان شويد.

آموزه ها و پيام ها:

1. گوهر اساسي دين و آيين ابراهيم عليه السلام، تسليم در برابر خداست.

2. هم چون ابراهيم عليه السلام، تسليم حق باشيد.

3. در وصيت تنها به فكر مسائل مادي نباشيد، بلكه به فكر عقايد نسل آينده باشيد.

4. تا آخر عمر تسليم خدا باشيد (كه

مسلمان مردن مهم است).

5. هم چون ابراهيم و يعقوب عليهما السلام به فرزندان خود سفارش هاي ديني بنماييد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و سوم سوره ي بقره با اشاره به گفت وگوي ديني يعقوب عليه السلام با فرزندانش، به پندارهاي يهوديان پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

133. أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ المَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمعِيلَ وَ إِسْحقَ إِلهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

آيا هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد، (شما) شاهد بوديد؟! وقتي كه به پسرانش گفت: «پس از من، چه چيز را مي پرستيد؟» گفتند: «معبود تو، و معبود نياكانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق- معبود يگانه- را مي پرستيم، و ما تنها تسليم او هستيم.»

شأن نزول:

جمعي از يهوديان معتقد بودند كه يعقوب پيامبر عليه السلام، به هنگام مرگ، فرزندانش را به ديني كه هم اكنون يهود به آن معتقدند- با تمام تحريفاتش-

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 410

توصيه كرد.

آيه ي فوق در ردّ اين ادعاي بدون دليل نازل شد و فرمود: «مگر شما به هنگام مرگ يعقوب حاضر بوديد؟» نسبتي كه شما به يعقوب مي دهيد درست نيست. سخن آنها در مورد پرستش خداي يگانه و تسليم در برابر خدا بود. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اسماعيل و اسحاق، فرزندان ابراهيم بودند و يعقوب فرزند اسحاق بود (علي نبينا و عليهم السلام).

2. از لحن اين آيه استفاده مي شود كه يهوديان مطالب ناروايي به يعقوب عليه السلام نسبت مي دادند؛ از اين رو قرآن كريم از او دفاع مي كند و با حكايت گفت وگوي يعقوب و فرزندانش روشن مي سازد كه آنها اهل توحيد و تسليم در برابر

حق بودند، پس كساني كه امروز خود را پيرو آنان مي دانند بايد همين گونه باشند.

3. يعقوب پيامبر عليه السلام نسبت به آينده ي ديني فرزندانش احساس مسئوليت مي كرد؛ از اين رو از آنان پرسش كرد تا از عقايدشان مطمئن شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. پدران بايد بر آينده ي ديني فرزندان خويش نظارت داشته باشند و از اعتقادات آنها پرسش كنند (تا اگر انحرافي در آن عقايد وجود دارد اصلاح گردد).

2. نسبت به رهبران ديني ادعاي بدون دليل ننماييد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و چهارم سوره ي بقره به اصل كلي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 411

مسئوليت پذيري انسان ها در برابر كردار خود اشاره مي كند و مي فرمايد:

134. تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ

آنان گروهي بودند كه درگذشتند، دستاورد آنان فقط براي آنان، و دستاورد شما فقط براي شماست؛ و از آنچه همواره انجام مي دادند، بازخواست نخواهيد شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكي از اشتباهات يهوديان اين بود كه به نياكان و پيشينيان خويش بسيار مباهات و افتخار مي كردند و مي پنداشتند كه آلودگي هايشان به خاطر كمالات گذشتگان، بخشوده خواهد شد.

اين آيه به آنان هشدار مي دهد كه شما خودتان مسئول اعمال خويش هستيد، هم چنان كه آنان مسئول كرده هاي خويش اند. «1»

2. اگر چه ظاهر آيه ي فوق در مورد اهل كتاب است، اما ما مسلمانان نيز مشمول مفاد آن هستيم. انسان به جاي مباهات و افتخار نسبت به نياكان، بهتر است در اصلاح عقيده و عمل خويش بكوشد.

3. از حضرت علي عليه السلام حكايت شده كه

شرافت و بزرگي به همت هاي عالي و بلند بستگي دارد، نه به استخوان هاي پوسيده ي

نياكان و گذشتگان. «2»

هر كه را بنگري زدشمن و دوست قيمت او به قدر همت اوست 4. در اين آيه به اصل كلي مسئوليت انسان ها در برابر اعمالشان اشاره شده است؛ يعني ما مسئول اعمال خود هستيم، نه مسئول كردار نياكانمان و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 412

نياكان ما نيز مسئول اعمال خودشان هستند. همه ي انسان ها آزادند و با اراده ي خود راه صحيح يا ناصحيح را انتخاب مي كنند و در برابر آن مسئول اند و بازخواست مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. آينده ي هر كس در گرو اعمال خود اوست. هر كس آن چيزي را درو مي كند كه كاشته است.

2. شما مسئول اعمال نياكانتان نيستيد (وآنان نيزمسئول اعمال شما نيستند).

3. در انديشه ي كار خود باشيد (نه به اميد نياكان).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و پنج سوره ي بقره به پندارهاي اهل كتاب و حقّانيّت آيين توحيدي ابراهيم عليه السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

135. وَ قَالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصرَي تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

و [اهل كتاب گفتند: «يهودي يا مسيحي شويد، تا راه نمايي شويد.» بگو:

«بلكه [بر] آيين ابراهيم حق گرا [باشيد؛] و [او] از مشركان نبود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. خودپرستي و خودمحوري معمولًا سبب مي شود كه انسان حق را در خودش منحصر بداند و ديگران را باطل بينگارد و بكوشد تا ديگران را به رنگ خود درآورد. در حالي كه بايد حق محور بود و همگان را به حق دعوت كرد.

آيه ي فوق همگان را به سوي آيين حق ابراهيم عليه السلام فرا مي خواند كه مورد قبول مسلمانان، يهوديان و مسيحيان است.

2. واژه ي «يهود» از ريشه ي «هُود» و

به معناي «باز گشت به خدا و توبه»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 413

است و به پيروان حضرت موسي عليه السلام نيز يهودي مي گويند. «1»

3. واژه ي «حنيف» ده بار در قرآن به كار رفته و از ريشه ي «حَنَف» به معناي «ميل به حق» است.

حنيف كسي است كه بر دين راست، ثابت باشد. «2» ابراهيم عليه السلام اين گونه بود و به پيروان او نيز حنفاء گفته مي شد.

4. آيين ابراهيم عليه السلام، توحيدي و همگون با فطرت انسان و حق، و معيار صحّت عقايد و هدايت پيروان اديان الهي است و همگان بايد پيرو اين آيين توحيدي باشند؛ البته اين مطلب منافاتي با حقّانيّت اسلام در عصر حاضر ندارد، چرا كه اسلام كامل ترين دين است و اصول اساسي آيين ابراهيم عليه السلام را در بر دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. معيار هدايت (و نجات) ملت ها آيين توحيد است.

2. هدايت به نام و ادعا نيست (پس خودمحور نباشيد).

3. اگر نجات و هدايت مي خواهيد، از اصول توحيدي ابراهيمي پيروي كنيد و از شرك بپرهيزيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و ششم سوره ي بقره به وحدت هدف پيامبران و لزوم ايمان به مفاد دعوت آنها اشاره مي كند و مي فرمايد:

136. قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ مَا أُنْزِلَ إِلي إِبْرهِيمَ وَ إِسْمعِيلَ وَ إِسْحقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الأسْباطِ وَ مَا أُوتِيَ مُوسَي وَ عِيسَي وَ مَا أُوتِيَ النَبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 414

بگوييد: «به خدا و آنچه بر ما فرود آمده، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و (پيامبران از) فرزندان

(او) فرود آمده، و (نيز) آنچه به موسي و عيسي داده شده، و آنچه به پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ايم؛ ميان هيچ يك از ايشان فرق نمي گذاريم؛ و ما تنها تسليم او هستيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به مسلمانان دستور مي دهد كه به مخالفان خود بگويند: ما به همه ي پيامبران قبلي و كتاب هاي آنها ايمان داريم و فرقي بين آنها نمي گذاريم؛ زيرا هدف همه ي آنها يكي، و آن هدايت بشر در پرتو توحيد خالص و حق و عدالت است.

2. مسلمان واقعي كسي است كه به مفاد دعوت همه ي پيامبران الهي ايمان داشته باشد و اين ايمان لازمه ي تسليم در برابر خداست؛ زيرا همه ي آنها را خدا فرستاده است.

3. ما فرقي بين پيامبران نمي گذاريم؛ چرا كه همه ي آنها داراي اصول مشترك اند، هر چند هر يك از آنان در مقطع زماني خاص خود، وظايف و ويژگي هايي داشته اند؛ يعني اديان الهي كلاس هاي بشر در طول تاريخ، و پيامبران، معلمان اين كلاس ها بودند و كامل ترين دين و بالاترين كلاس، اسلام است.

هر «ولي» را نوح و كشتيبان شناس صحبت اين خلق را طوفان شناس (مولوي)

4. ابراهيم عليه السلام دو فرزند به نام اسماعيل و اسحاق عليهما السلام داشت و يعقوب عليه السلام فرزند اسحاق عليه السلام بود كه دوازده فرزند داشت كه منشأ پيدايش دوازده قبيله ي بني اسرائيل بودند. در ميان اين قبايل پيامبراني بودند كه

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 415

آيات الهي بر آنان فرود مي آمد؛ بنابراين مقصود از «اسباط» «1» در آيه ي فوق پيامبران اين قبايل هستند كه از نسل يعقوب عليه السلام بودند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف پيامبران و كتاب هاي آسماني آنان

يكي است.

2. ايمان به وحي الهي در طول تاريخ بشر، ملازم با ايمان به خداست.

3. به مفاد همه ي اديان الهي باور داشته باشيد و بين پيامبران فرق نگذاريد.

4. در برابر پيروان اديان الهي، عقايد حقّ خود را ابراز و پيامبران الهي را تأييد كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و هفتم سوره ي بقره با يادآوري تفرقه هاي دروني اهل كتاب، به مسلمانان دل گرمي داده، مي فرمايد:

137. فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ

و اگر آنان ايمان آورند همانند آنچه (شما) بدان ايمان آورده ايد، پس بيقين رهنمون مي شوند؛ و اگر روي بر تافتند، پس آنان فقط در جدائي (و ستيز) هستند. و بزودي خدا [شرّ] آنان را از تو كفايت خواهد كرد، و او شنوا [و] داناست.

نكته ها و اشاره ها

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 416

1. اين آيه به معيار هدايت اشاره مي كند كه در آيه ي قبل بيان شد؛ يعني ايمان به خدا و همه ي پيامبران و كتاب هاي آسماني آنان. آري، اگر كسي هم چون مسلمانان به اين امور ايمان داشته باشد، اهل نجات و هدايت است، وگرنه گمراه شده است.

2. يهوديان و ميسحيان خودشان عقيده ي واحدي ندارند و اختلافاتي در مورد نبوت عيسي عليه السلام و نيز اختلافات درون گروهي دارند؛ بنابراين مسلمانان از آنان نهراسند كه به زودي خدا شر آنان را از مسلمانان دفع مي كند.

3. اين آيه نوعي دل داري به مسلمانان است كه از بي ايماني و رويگرداني اهل كتاب نهراسند و از توطئه ي آنان زياد نگران نباشند كه خداي شنوا و دانا كارهاي آنان را تحت نظر دارد

و شرآنان را دفع خواهد كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مسلمانان الگوي هدايت يافتگان جهان هستند و عقايد آنان معيار است.

2. مسلمانان نگران بي ايماني دشمنان اسلام نباشند كه دفع شرّ آنان با خداست.

3. دشمن شناس شويد و اختلافات دروني آنان را پي جويي كنيد تا خدا شرّ آنان را از شما دفع كند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و هشتم سوره ي بقره همگان را به رنگ خدايي فرا مي خواند و مي فرمايد:

138. صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ

رنگ خدايي (بپذيريد.) و خوش رنگ تر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستش كنندگان اوييم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در ميان مسيحيان معمول بود كه فرزندان نوزاد خود را «غسل تعميد» مي دادند و گاهي ادويه ي مخصوصي كه زرد رنگ بود به آب اضافه مي كردند و

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 417

مي گفتند اين غسل، به ويژه با اين رنگ خاص، باعث تطهير نوزاد از گناه ذاتي اش مي شود كه از آدم به ارث برده است. «1»

قرآن بر اين مطلب بي اساس خط بطلان مي كشد و با تعبيري بسيار لطيف و زيبا و كنايي مي فرمايد: تنها رنگ خدايي را بپذيريد كه همان رنگ ايمان، توحيد خالص و اسلام است.

2. خداوند جسم نيست تا رنگ داشته باشد؛ منظور از رنگ خدا رنگ بي رنگي، رنگ مساوات و عدالت، رنگ برابري و برادري، رنگ وحدت، رنگ پاكي، رنگ توحيد و اخلاص است كه در پرتو آن، همه ي رنگ هاي نژادي، خرافات، نفاق و شرك حذف مي شود. پذيرش رنگ خدايي، روح و جان را از آلودگي ها پاك مي كند و در حقيقت، اين همان بي رنگي و حذف همه ي رنگ هاست.

3. انسان ناچار است در زندگي رنگي

را بپذيرد و بهترين رنگ آن است كه ارزان، چشم نواز، باصفا و بادوام و زودياب باشد، يعني در هر مكان و زماني يافت شود. و رنگ خدايي اين گونه است؛ يعني رنگي است هم رنگ با فطرت و منطق كه چشم اولياي خدا را نوازش مي دهد و خريدار آن، خدا و بهاي آن بهشت است؛ پس، از ميان رنگ ها، رنگ خدايي بهترين و زيباترين رنگ است؛ البته تا انسان رنگ هوس ها، نژادها و قبيله ها را كنار نگذارد، نمي تواند رنگ وحدت، برادري و تسليم را بپذيرد و رنگ خدايي پيدا كند.

رنگ او بَركن مثال او شوي در جهان عكس جمال او شوي 4. در احاديث متعددي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه مقصود از رنگ خدايي، همان آيين پاك اسلام است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 418

آموزه ها و پيام ها:

1. رنگ الهي (توحيد، عدالت، وحدت و بي رنگي) خوش رنگ ترين رنگ هاست.

2. (رنگ هاي خرافات، شرك و نژادپرستي را كنار بگذاريد و) رنگ الهي را بپذيريد.

3. پرستش گر و ستايش گرِ كسي باشيد كه از همه خوش رنگ تر است.

4. همگان را به رنگ الهي (و بي رنگي و وحدت) فراخوانيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و سي و نهم و صد و چهلم سوره ي بقره با بيان اصل مسئوليت پذيري، به ادعاهاي واهي اهل كتاب در مورد خدا و پيامبران اشاره مي كند و با هشدار به آنان مي فرمايد:

139. قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنَا أَعْملُنا وَ لَكُمْ أَعْملُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ

بگو: «آيا درباره خدا با ما بحث مي كنيد؟! حال آنكه او، پروردگار ما و پروردگار شماست؛ و كردارهاي ما فقط براي ماست، و كردارهاي شما

فقط براي شماست. و ما فقط مخلص اوييم.»

140. أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرهِيمَ وَ إِسْمعِيلَ وَ إِسْحقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الأَسْبَاطَ كَانُوا هُوداً أَوْ نَصرَي قُلْ ءَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

يا مي گوييد كه: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و (پيامبران از) فرزندان (او)، يهودي يا مسيحي بودند؟!» بگو: «آيا شما داناتريد يا خدا؟!» و چه كسي ستمكارتر است از كسي كه گواهي خدا را در نزد خويش پنهان مي كند؟ و خدا از آنچه انجام مي دهيد، غافل نيست.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 419

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات اشاره شده كه اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) در مورد كارهاي خدا به بحث و جدال مي پرداختند؛ چون به نبوّت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اعتراض داشتند و مي گفتند: تمام پيامبران از نژاد ما بوده اند، اگر محمد پيامبر است پس چرا از ميان ما انتخاب نشده است؟

قرآن كريم بر اين بحث ها و اعتراض هاي نژادپرستانه خط بطلان كشيد.

2. در اين آيه به اين قانون كلي درباره ي مسئوليت اعمال اشاره شده كه هر كس مسئول اعمال خود است و نتيجه ي آنها را مي بيند و معيار اساسي، اعمال ماست، نه ادعاها و شعارها.

3. از نظر تاريخي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او عليهما السلام همگي قبل از حضرت موسي و عيسي عليهما السلام زندگي كرده اند و به وسيله ي اين دو، دين يهود و مسيحيت به وجود آمد پس اگر كسي ادعا كند كه پيامبران پيشين، يهودي يا مسيحي بوده اند حقايق تاريخي را تحريف كرده است.

4. پنهان كردن

مطالب ديني و گواهي ندادن بر آن حقايق و تحريف واقعيت هاي تاريخي بزرگ ترين ظلم بر بشريت است؛ اين كار به فكر، عقيده و فرهنگ مردم ضربه مي زند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس مسئول اعمال خويش است و نتايج آنها را دريافت مي كند.

2. در مورد خدا، (مباحث بيهوده مطرح نكنيد و) به جدال نپردازيد.

3. مخلص خدا باشيد (و از شرك دوري گزينيد).

4. تحريف حقايق ديني و تاريخي از بزرگ ترين ستم هاست.

5. در مورد پيامبران پيشين ادعاهايي بر خلاف مسلّمات تاريخي نكنيد.

6. اعمال شما تحت نظر خداست (پس مراقب اعمال خودتان باشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 420

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و يكم سوره ي بقره به اصل كلي مسئول بودن انسان ها در برابر كردار خود اشاره مي كند و مي فرمايد:

141. تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ

آنان گروهي بودند كه درگذشتند، دستاورد آنان فقط براي آنان و دستاورد شما فقط براي شماست؛ و از آنچه همواره انجام مي دادند، باز خواست نخواهيد شد.

نكته ها و اشاره ها:

مطالب اين آيه ذيل آيه ي 134 همين سوره آمده بود و شايد تكرار آن به خاطر اهميت مطلب و تأكيد بر آن است و يا اشاره به اين مطلب است كه حتي اگر ادعاي مخالفان بر يهودي يا مسيحي بودن ابراهيم عليه السلام درست باشد- كه البته درست نيست- باز هم هر كس مسئول اعمال خويش است و شايستگي پيامبران الهي گذشته براي شما سودي ندارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 421

منابع

منابع

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خميني، موسسه تنظيم و نشر آثار

امام خميني، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائي با قرآن (ده جلدي)، مرتضي مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابي، بي نا، بي تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

5. ارشاد القلوب الي الصواب، ديلمي، حسن بن ابي الحسن، انتشارات شريف رضي، چاپ اول، 1412 قمري.

6. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستاني، مطبعة الغري في النجف، بي تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقي ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلي الله عليه و آله، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بي تا.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 422

15. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد في

معرفة حجج اللَّه علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمري.

20. الامالي، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمي، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالي، شيخ طوسي، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمري.

22. الامالي، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئي، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365 ش.

25. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولي، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الي الامام الحسن بن علي العسكري عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، 1409 ق، 1 جلدي.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمي، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدي.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبي، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1418 ق.

30. التمهيد في علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ دوم، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 423

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمري (1357 شمسي).

32. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول في اعراب القرآن

و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوي الحديثة، تهران، بي نو، بي تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمري.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغني، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشري، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتي عطائي، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمري.

39. البرهان في علوم القرآن، الزركشي، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادي، 1376 قمري.

41. الصراط المستقيم الي ستحقي التقديم، علي بن يونس نباطي بياضي، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمري.

42. الضوء و اللون في القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير في الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1378 ق.

44. الكافي، ثقة الاسلام كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

45. المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

47. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 424

المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد

رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

50. اهل البيت في الكتاب المقدس، احمد الواسطي، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

52. بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد صلي الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، چاپ دوم، 1404 قمري.

53. بوكاي، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خميني، سيد احمد فهري، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، حسيني استر آبادي، سيد شرف الدين علي، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمري.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بي تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، حراني حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمري.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفي، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدي.

62. تفسير اثني

عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، (م 1384 ق)،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 425

تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدي، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 12 جلدي، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدي، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكري عليه السلام، منسوب به امام عسكري عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدي عليه السلام، قم، اول، 1409 قمري.

66. تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 10 جلدي، 1409 ق.

68. تفسير الجديد في تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزواري النجفي (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدي، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدي، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر في تفسير القرآن، طنطاوي جوهري، بي جا، دارالفكر، بي تا، 13 جلدي.

71. تفسير الحبري، ابو عبداللَّه الكوفي الحسين بن الحكم بن مسلم الحبري، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدي، 1408 ق.

72. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي قندي المعروف بالعياشي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقي تهراني، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 30 جلدي، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و

التوزيع، 1 جلدي، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 4 جلدي، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدي، 1366 ش.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 426

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدي، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولي نورالدين محمد بن مرتضي كاشاني (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، بي تا، 3 جلدي.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز في تفسير القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدي، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسيني الهمداني، تهران، كتابفروشي لطفي، 18 جلدي، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة في مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذي ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدي، 1344 ش.

85. تفسير پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) تهران، شركت سهامي انتشار، 6 جلدي، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الي الاذهان، سيد محمد الحسيني الشيرازي، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدي در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبي (الكشف و البيان)، احمد

بن محمود ثعلبي (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردي، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدي، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدي، 1337 ش.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 427

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، سيد عبدالحجة بلاغي، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدي، 1345 ش.

93. تفسير خسروي، شاهزاده عليرضا ميرزا خسرواني (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدي، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفي تهراني، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بي تا، 5 جلدي.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوي، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدي، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 14 جلدي، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجي، بهاءالدين محمد شيخ علي الشريف اللاهيجي، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 4 جلدي، 1363 ش.

100. تفسير صافي، فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله

قرآن، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسرو شاهي، قم، مؤسسه ي امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، مشهد، كتاب فروشي باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدي، 1363 ش.

103. تفسير علي بن ابراهيم القمي، قمي، علي بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمري، كتاب حاضر نسخه عكسي از چاپ دوم نشر مكتبه المهدي نجف مي باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

105. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر قرن سوم

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 428

هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410 ق.

106. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصاري)، احمد بن محمد ميبدي، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم، 2 جلدي، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 14 جلدي، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن

الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدي، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلي الحائري الطهراني (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدي، 1327 ش.

116. تفسير من وحي القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشاني (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدي، 1344 ش.

118. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرس، بي جا، دارالهدي، 18 جلدي، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن في تفسير القرآن، سيد عبدالاعلي الموسوي السبزواري، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدي، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسيني)، حسين واعظ كاشفي (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشي اقبال، چاپ اول، 4 جلدي، 1317 ش.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 429

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي حويزي، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتي، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن الحسن الشيباني، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابي فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسي از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمري است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدي سيد مرتضي، انتشارات شريف رضي، قم، بي نو، 1250 قمري.

127. تهذيب

الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1364 شمسي.

129. جامع الاخبار، شعيري، تاج الدين محمد، انتشارات رضي قم، چاپ دوم، 1363 شمسي.

130. جواهر القرآن غزالي، بيروت- دمشق، المركز العربي الكتاب، بي تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خميني، بي جا، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، بي تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني بهشتي، انتشارات بعثت، تهران، بي تا.

134. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين علي الصغير، تهران مكتبة الاسلامي، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه علي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 430

چراغي، انتشارات حفظي بي تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، سيد محمود الآلوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفاني روح اللَّه، محمدرضا رمزي اوحدي، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآني، 1378 ش.

140. روزه درمان بيماري هاي روح و جسم، سيد حسين موسوي راد لاهيجي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364 ش.

141. روش شناسي تفسير قرآن؛ بابائي و ديگران، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاي تفسيري؛ حسين

علوي مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحاني، يد اللّه، شركت سهامي انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح دعاي سحر، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

149. شواهدي التنزيل، حاكم حسكاني (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضي، تحقيق:

محمدباقر محمودي، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1411 قمري.

150. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، چهار جلدي، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 431

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعي، ابن فهد حلي، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلي، انتشارات دارد الكتاب الاسلامي، چاپ اول، 1407 قمري.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات مكتبة الداوري، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمري است.

155. علم و دين، ايان باربوي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جهان،

بي جا، بي نو، 1378 قمري.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمري.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چهار جلدي، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسي، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشي نجفي، قم، چاپ دوم، 1405 قمري.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ي بهروز بيضائي، تهران، انتشارات قدياني، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بي آزار شيرازي، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا.

166. قرب الاسناد، حميري عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوي، تهران، (چاپ فعلي سنگي است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد،

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 432

بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس روضي، چاپ اول، 1409 قمري.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، اربلي علي بن عيسي، انتشارات مكتبة بني هاشمي، تبريز، بي نو 1381 قمري.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراساني، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمري.

172. كنزالفوائد، كراجكي، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410

قمري.

173. گلستان سعدي، كتاب فروشي برادران علمي، بي جا، 1366 ش.

174. لباب النقول في اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مباني فلسفه علي اكبر سياسي، تهران، دانشگاه تهران.

177. مباني و روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملي مازندراني، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمري.

179. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوري، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمري.

181. تكامل در قرآن، مشكيني اردبيلي، آية اللَّه علي، بي تا، ترجمه حسيني نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معاني الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 433

قمي، مؤسسه انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمري.

185. معاني الاخبار، محمد بن علي ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسي (فرزند صاحب مجمع البيان) رضي الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضي، چهارم، 1412 قمري.

187. منطق ترجمه قرآن، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1386 ش.

188. منطق تفسير قرآن (2)، روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني

علوم اسلامي، قم، 1385 ش.

189. منطق تفسير قرآن (1) مباني و قواعد تفسير، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1387 ش.

190. من لايحضره الفقيه، التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1413 قمري.

191. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجري، مسيح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ش.

192. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 ق.

193. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

194. نخستين ترجمه گروهي قرآن كريم، محمد علي رضائي اصفهاني و همكاران، قم، دار الذكر، 1384 ش.

195. جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، نژاد، محمد، انتشارات بنياد، چاپ هفتم، 1374 ش.

196. نگاهي به اديان زنده جهان، حسين توفيقي، قم، مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1377 ش.

197. دانش عصر فضا، نوري، آية اللّه حسين، نشر مرتضي، قم، 1370 ش.

198. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، تدوين، سيد رضي، انتشارات دارالهجرة، قم (نسخه صبحي صالح).

199. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، ترجمه محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

200. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1391 ق.

201. هفت آسمان، بهبودي، محمد باقر، تهران، كتابخانه مسجد جعفري قيطريه.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 434

فهرست كتاب هاي منتشر شده دكتر محمد علي رضائي اصفهاني

رديف نام كتاب انتشارات سال 1 درآمدي بر تفسير علمي قرآن (دو چاپ) سوره 21375 شيوه هاي تحصيل و تدريس در حوزه هاي علميه دفتر تبليغات اسلامي حوزه قم (بوستان كتاب) 31376 رابطه علم و دين در غرب پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي 41379 پژوهشي در اعجاز علمي قرآن

(چهار چاپ) (دو جلد) كتاب مبين- انتشارات تفسير و علوم قرآن 51380 آموزه هاي تربيتي عاشورا (دو چاپ) شهيد مسلم 61380 انس با قرآن (دو چاپ) شهيد مسلم 71380 روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن (دو چاپ) مركز جهاني علوم اسلامي 81382 مناهج و اتجاهات للتفسير القرآن مركز جهاني علوم اسلامي 91383 شگفتي هاي اعجازآميز قرآن نشر معارف 1383 10 نخستين ترجمه گروهي قرآن كريم دار الذكر 111384 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 1 ترنم مهر) تفسير و علوم قرآن 121384 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 2 شميم مهر) تفسير و علوم قرآن 131384 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 3 باران مهر) تفسير و علوم قرآن 141384 تفسير مقدماتي مركز جهاني علوم اسلامي 151384 تفسير قرآن مهر (سوره ي يوسف) تفسير و علوم قرآن 161385 تفسير قرآن مهر (سوره ي توبه) تفسير و علوم قرآن 171385 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 5) علوم مهرتفسير و علوم قرآن 181385 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 6) دانش مهرتفسير و علوم قرآن 191385 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 7) روابط دختر و پسر (1) تفسير و علوم قرآن 201385 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 8) روابط دختر و پسر (2) تفسير و علوم قرآن 211385 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 9) پيامبر مهر (1) تفسير و علوم قرآن 221385 پرسش و پاسخ هاي قرآني (ج 10) پيامبر مهر (2) تفسير و علوم قرآن 231385 منطق ترجمه قرآن مركز جهاني علوم اسلامي 241386 شگفتي ها و اعجازهاي علمي قرآن تفسير و علوم قرآن 1386

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 435

فهرست ترجمه كتاب هاي دكتر محمد علي رضائي اصفهاني

رديف نام كتاب زبان مترجم 1 منطق تفسير (2) روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن عربي قاسم بيضاوي (كعبي) 2

منطق تفسير (2) روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن اردوغلام محمد 3 انس با قرآن تايلندي محمد شريف 4 آموزه هاي تربيتي عاشوراتايلندي محمد شريف 5 انس با قرآن اردوسيد باقر رضا كاظمي 6 شگفتي هاي و اعجازهاي علمي قرآن آذري مقصود سائل اف 7 تفسير قرآن مهر (سوره ي يوسف) آذري سيد طهماسب جواد زاده 8 روابط دختر و پسر (1 و 2) آذري راميل عظيم اف 9 تفسير مقدماتي آذري طغرل بابايف 10 منطق تفسير قرآن (1) مباني و فواعد تفسير عربي ابوخمسين و ازرقي 11 پژوهشي در اعجاز علمي قرآن (1 و 2) عربي ساعدي 12 آموزه هاي تربيتي عاشورااردوهندي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 436

انتشارات تفسير و علوم قرآن تقديم مي كند:

الف: كتاب هاي منتشر شده:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. پرسش هاي قرآني جوانان (4) شبنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

5. پرسش هاي قرآني جوانان (5) دانش مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

6. پرسش هاي قرآني جوانان (6) علوم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

8- 7. پرسش هاي قرآني جوانان (7 و 8) روابط دختر و پسر (1 و 2)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

10- 9. پرسش هاي قرآني جوانان (9 و 10) پيامبر مهر (1 و 2)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

11. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

12. آموزه هاي عاشورا- محمدعلي رضايي اصفهاني

13. تفسير قرآن مهر، سوره يوسف عليه السلام- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

14. تفسير قرآن مهر، سوره توبه- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

15. مراحل انس با قرآن- دكتر محمد فاكر ميبدي

17- 16. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن (جلد 1 و 2)- دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني

18. مستشرقان و تاريخگذاري قرآن، دكتر محمدجواد اسكندرلو

19. قرآن و هنر، دكتر علي نصيري

20. قرآن و بهداشت روان، دكتر احمد صادقيان

21. اعجازها و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

22. قرآن و رياضيات، سيد مرتضي علوي

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 437

ب: كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (11)، مهدويت در قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (12)، مهر مهدوي، محمد علي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (13)، قرآن و خاورشناسان، دكتر محمد حسن زماني

4. فلسفه احكام (1) حكمت ها و اسرار احكام بهداشتي اسلام- احمد اهتمام

5. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

6. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

7. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

8. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

9. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

10. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

11. تفسير جوان، محمد علي رضايي اصفهاني

12. امام حسين پيشواي روشنايي ها، دكتر علي نصيري

يادآوري

يادآوري:

مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

تفسير قرآن مهر جلد اول، ص: 438

شيوه هاي خريد كتاب هاي انتشارات

الف: خريد حضوري:

به مراكز پخش كه در شناسنامه كتاب موجود است مراجعه فرماييد.

ب: خريد غيرحضوري:

1. از طريق فاكس: 7730365- 0251 و

7739002- 0251

2. خريد اينترنتي:

www.mashhuor.com

www.quransc.com

3. بوسيله نامه: با آدرس هاي مراكز پخش، موجود در شناسنامه كتاب مكاتبه فرماييد.

تذكرات

تذكرات:

1. كتاب هاي فوق جهت ترويج فرهنگ قرآني و ديني آماده سازي شده است، از اين رو با حداقل قيمت در اختيار قرآن دوستان قرار مي گيرد.

2. براي هر يك از اين كتاب ها مسابقه علمي طراحي شده كه در جلسات، مدارس و ... قابل اجراست.

3. در صورتي كه مايل به خريد كتاب هاي فوق هستيد مبلغ آن را به شماره حساب جاري 1531101053 بانك تجارت شعبه صفائيه قم به نام آقاي نصراللَّه سليماني و يا بانك ملي شعبه حجتيه قم، كد شعبه 2711 حساب جاري 2708 يا جاري سيبا 0101342908006 به نام آقاي ابراهيم خانه زرين واريز و فيش آن را براي ما ارسال كنيد تا كتاب ها به آدرس شما پست شود. (هزينه پست به عهده مركز است)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109