فرهنگ لغت اسپانيايي به فارسي جلد 2

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1390

عنوان و نام پديدآور:فرهنگ لغت اسپانيايي به فارسي (جلد2)/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

مشخصات نشر:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع : فارسي -- واژه نامه ها -- چندزبانه.

موضوع : اسپانيايي -- مكالمه و جمله سازي -- چندزبانه.

موضوع : فارسي -- مكالمه و جمله سازي -- اسپانيايي

M

m dulo

: پيمانه, واحد.

m jol

: شاه ماهي.

m mica

: تقليد, شكلك سازي.

m nimo

: كمترين, كوچكترين, خردترين, اقل, كمين, كمترين, دست كم, حداقل, كمينه, كهين.

m o

: كان, معدن, نقب, راه زير زميني, مين, منبع, مامن, مال من, مرا, معدن حفر كردن, استخراج كردن يا شدن, كندن, مال من, متعلق بمن, مربوط بمن, اي واي.

m quina de afeitar

: تيغ صورت تراشي, با تيغ تراشيدن, تراشنده, صورت تراش, سلماني, رنده.

m rito

: شايستگي, سزاواري, لياقت, استحقاق, شايسته بودن, استحقاق داشتن.

m rmol

: سنگ مرمر, تيله, گلوله شيشه اي, تيله بازي, مرمري, رنگ ابري زدن, مرمرنماكردن.

m s

: افزودن, اضافه كردن, بيشتر, زيادتر, بيش, بيشترين, زيادترين, بيش از همه, بعلا وه, باضافه, افزودن به, مثبت, اضافي.

m s de

: بالا ي, روي, بالا ي سر, بر فراز, ان طرف, درسرتاسر, دربالا, بسوي ديگر, متجاوز از, بالا يي, رويي, بيروني, شفا يافتن, پايان يافتن, به انتها رسيدن, پيشوندي بمعني زيادو زياده و بيش.

m s tarde

: پس ازان, بعدازان, سپس, بعدا, سپس, متعاقبا.

m scara

: تغيير قيافه دادن, جامه مبدل پوشيدن, نهان داشتن, پنهان كردن, لباس مبدل, تغيير قيافه, ريمل مژه وابرو, نقاب, روبند, ماسك, لفافه, بهانه, عياشي, شادماني, خوش گذراني, ماسك زدن, پنهان كردن, پوشاندن, پوشانه.

m sculo

: گوشت, ماهيچه, نيرو, نيروي عضلا ني, صدف دو كپه اي, صدف باريك دريايي ورودخانه اي.

m sico

: خنياگر, موسيقي دان, نغمه پرداز, ساز زن, نوازنده.

m todo

: روش, اسلوب, طريقه.

m ximo

: بيشترين, بيشين, بزرگترين وبالا ترين رقم, منتهي درجه, بزرگترين, بالا ترين, ماكسيمم.

ma z

: غله, دانه (امر.) ذرت, ميخچه, دانه دانه كردن, نمك زدن, ذرت, بلا ل, رنگ ذرتي.

maana

: صبحدم, سحرگاه, بامداد, صبح, پيش از ظهر, فردا, روز بعد, فردا, روز بعد.

macabro

: وابسته برقص مرگ, مهيب, ترسناك, خوفناك.

macarrn

: نان شيريني مركب از شكر و زرده تخم مرغ و بادام, نان بادامي, ماكاروني, ادم لوده و مسخره, ادم جلف و خود ساز.

macarrones

: رشته فرنگي, ماكاروني, جوان خارج رفته, ژيگولو, نوعي پنگوءن يا بطريق.

macarronico

: وابسته به ماكاروني, شعر ملمع.

maceraci n

: لا غري, زجر, خيساندن.

macerar

: لا غر كردن, ظلم كردن بر, زجر دادن, خيساندن, خيس شدن.

machacar

: خيسانده ء مالت, خمير نرم, خوراك همه چيز درهم, درهم وبرهمي, نرم كردن, خردكردن, خمير كردن, شيفتن, مفتون كردن, لا س زدن, دلربايي.

machete

: كارد بزرگ و سنگين.

machismo

: تعصب در وطن پرستي, ميهن پرستي از روي تعصب.

machista

: ميهن پرست متعصب.

macho

: جنس نر, مذكر, مردانه, نرينه, نرين, گشن.

macilento

: نحيف, داراي چشمان فرو رفته, رام نشده.

macintosh

: پالتوي باراني, پارچه باراني.

maciso

: بزرگ, حجيم, عظيم, گنده, فشرده, كلا ن.

macizo

: بزرگ, حجيم, عظيم, گنده, فشرده, كلا ن, جامد, ز جسم, ماده جامد, سفت, سخت, مكعب, سه بعدي, محكم, استوار, قوي, خالص, ناب, بسته, منجمد, سخت, يك پارچه, مكعب, حجمي, سه بعدي, توپر, نيرومند, قابل اطمينان.

macro

: درشت, كلا ن, درشت دستور.

macrocosmo

: جهان, دنيا.

macronucleo

: هسته بزرگتر, هسته سلولي بزرگتر.

macronutriente

: ماده شيميايي كه براي رشد و نمو و تغذيه گياه لا زم است.

madeja

: كلا ف, حلقه, قرقره, ماسوره, كلا فه, نفوذ, تاثير, قلا ب, عادت, زشت, شكار, طعمه شكار, كلا ف كردن.

madera

: چوب, تير, الوار, كنده, درخت الواري, صداي خشك, ناهنجار, طنين دار شبيه صداي زنگ, با الوار و تير پوشاندن, چوب, هيزم, بيشه, جنگل, چوبي, درختكاري كردن, الوار انباشتن.

madera de construccin

: چوب, تير, الوار, كنده, درخت الواري, صداي خشك, ناهنجار, طنين دار شبيه صداي زنگ, با الوار و تير پوشاندن.

maderero

: واقعه نگار.

madrastra

: زن پدر, نامادري, مادر.

madre

: مادري كردن, پروردن, مادر, ننه, والده, مام, سرچشمه, اصل.

madreselva

: پيچ امين الدوله.

madrina

: مادر تعميدي, نام گذار بچه, مادر خوانده روحاني.

madurar

: بالغ, رشد كردن, كامل, سررسيده شده, رسيده كردن ياشدن, عمل امدن, كامل شدن.

madurez

: بلوغ, كمال, سر رسيد.

maduro

: بالغ, رشد كردن, كامل, سررسيده شده, رسيده, پخته, جا افتاده, بالغ, چيدني, پراب.

maestr a

: اربابي, سلطه.

maestra

: اموختار, اموزگار, معلم, مربي, مدرس, دبير.

maestro

: اموزگار, اموزنده, ياد دهنده, اموزشيار, دانشور, چيره دست, ارباب, استاد, كارفرما, رءيس, مدير, مرشد, پير, خوب يادگرفتن, استاد شدن, تسلط يافتن بر, رام كردن, مديراموزشگاه, ناظم مدرسه, مكتب دار, مثل رءيس مدرسه رفتار كردن, اموختار, اموزگار, معلم, مربي, مدرس, دبير.

magestuoso

: بزرگ, باعظمت, باشكوه, شاهانه, خسرواني.

magia

: جادو, سحر, سحر اميز.

magistrado

: رءيس كلا نتري, رءيس بخش دادگاه, دادرس.

magistral

: ماهرانه, استادانه.

magma

: خمير مواد معدني يا الي, درده.

magn tico

: اهن ربايي.

magnate

: نجيب زاده, ادم متنفذ, متشخص, سرمايه دار خيلي مهم, ادم بانفوذ وپولدار.

magnesio

: فلز منيزيم(mg).

magnetismo

: جذبه, كشش.

magnetizar

: مغناطيسي كردن, اهن ربا كردن.

magnfico

: تابناك, روشن, درخشان, تابان, افتابي, زرنگ, باهوش, تابان, مشعشع, زيرك, بااستعداد, برليان, الماس درخشان, نمايش دار, با جلوه, زرق و برق دار, مجلل, بزرگ, عظيم, كبير, مهم, هنگفت, زياد, تومند, متعدد, ماهر, بصير, ابستن, طولا ني, دوست داشتني, دلپذير, دلفريب, باشكوه, مجلل, عالي, باشكوه, باجلا ل, عالي, براق, پرزرق وبرق , ترسناك, هولناك, مهيب, عظيم, فوق العاده.

magnificar

: درشت كردن, زير ذربين بزرگ كردن, بزرگ كردن.

magnificencia

: بخشش, سخاوت, خير خواهي, گشاده دستي, بخشش, بخشندگي, دهش, كرم, كرامت, بذل.

magnitud

: بزرگي, اندازه, مقدار.

magnolia

: ماگنولياسه ها, گياهان ماگنوليا.

mago

: جادوگر, مجوسي, جادو گر, جادو, طلسم گر, نابغه.

magro

: تكيه كردن, تكيه زدن, پشت دادن, كج شدن, خم شدن, پشت گرمي داشتن, متكي شدن, تكيه دادن بطرف, تمايل داشتن, لا غر, نزار, نحيف, اندك, ضعيف, كم سود, بيحاصل , لا غر, نزار, بي بركت, بي چربي, نحيف, ناچيز.

magulladura

: كوبيدن, كبود كردن, زدن, ساييدن, كبودشدن, ضربت ديدن, كوفته شدن, كبودشدگي, تباره.

magullar

: كوبيدن, كبود كردن, زدن, ساييدن, كبودشدن, ضربت ديدن, كوفته شدن, كبودشدگي, تباره.

majestad

: اعليحضرت (بصورت خطاب), بزرگي عظمت وشان واقتدار, برتري, سلطنت.

majo

: تاحدي, قشنگ, شكيل, خوش نما, خوب, بطور دلپذير, قشنگ كردن, اراستن, زرنگ, زيرك, ناتو, باهوش, شيك, جلوه گر, تير كشيدن (ازدرد), سوزش داشتن.

mal

: منحرف, غلط, كج, چپ چپ, بدشكل, بطور مايل, زشت, بطوربد, بطور ناشايسته, اسيب, صدمه, اذيت, زيان, ضرر, خسارت, اسيب رساندن (به), صدمه زدن, گزند, ناخوش, رنجور, سوء, خراب, خطر ناك, ناشي, مشكل, سخت,بيمار, بد, زيان اور, ببدي, بطور ناقص, از روي بدخواهي و شرارت, غير دوستانه, زيان, بدسگالي, موذيگري, اذيت, شيطنت, شرارت.

mal olor

: دود يا بوي قوي, بوي زننده, تعفن, گند.

mal volo

: بدخواه, بدنهاد, نحس, كينه توز, معاند.

mala hierba

: علف هرزه, دراز و لا غر, پوشاك, وجين كردن, كندن علف هرزه.

malagradecido

: ناسپاس, حق ناشناس, ناشكر, بيهوده.

malaria

: مالا ريا, نوبه.

malayo

: مالا يا, ماله.

maldad

: بد, زيان اور, مضر, شريرانه, بدي, زيان.

maldecir

: نفرين, دشنام, لعنت, بلا, مصيبت, نفرين كردن, ناسزا گفتن, فحش دادن.

maldicin

: نفرين, دشنام, لعنت, بلا, مصيبت, نفرين كردن, ناسزا گفتن, فحش دادن.

maleable

: چكش خور, نرم وقابل انعطاف.

malec n

: سياه رنگ, سياه, :بارانداز, اسكله بندر, مجلس پذيرايي, سلا م عام, بارعام دادن, خاكريز, بند, لنگرگاه.

malentendido

: سوء تفاهم.

malestar

: ناراحتي, رنج, زحمت, ناراحت كردن.

maleta

: كيسه, كيف, جوال, ساك, خورجين, چنته, باد كردن, متورم شدن, ربودن, چمدان, شاه سيم.

maleta de mano

: جامه دان, چمدان, كيف, كيسه چرمي, خورجين.

malevolencia

: بدخواهي, بدنهادي, شرارت, بدسگالي.

malfico

: بد انديش, از روي بدخواهي, از روي عناد.

malgastar

: برباد دادن, تلف كردن, ولخرجي, اسراف.

malhecho

: بدكرداري, خلا ف, بزه, جرم, گناه, بدرفتاري, سوء عمل.

malhechor

: بدكار, تبه كار, جاني, جنايت كار, جنايت اميز.

malhumorado

: بد خلق, ترشرو, بد اخلا ق, اخمو, عبوس, ترشرو, بدخلق, ترشرو, كج خلق, عبوس, وسواسي.

malicia

: بدانديشي, بدجنسي, بدخواهي, عناد, كينه توزي, نفرت, قصد سوء, بدسگالي, موذيگري, اذيت, شيطنت, شرارت.

malicioso

: بد انديش, از روي بدخواهي, از روي عناد.

maligno

: ناخوش, رنجور, سوء, خراب, خطر ناك, ناشي, مشكل, سخت,بيمار, بد, زيان اور, ببدي, بطور ناقص, از روي بدخواهي و شرارت, غير دوستانه, زيان, بدطينت, خطرناك, زيان اور, صدمه رسان, كينه جو, بدخواه, متمرد, سركش, بدخيم.

malinas

: تور ظريف ابريشمي و اهاردار كه براي لباس وكلا ه زنانه بكار ميبرند, توري ظريف مخصوص كلا ه وتوري دوزي.

malinterpretar

: بغلط تفسير كردن, درست نفهميدن, تد تعبير كردن, سوء تفاهم كردن.

malla

: سوراخ تور پشه بند, سوراخ, چشمه, شبكه, تور مانند يا مشبك كردن, : بدام انداختن, گير انداختن, شبكه ساختن, تورساختن, جور شدن, درهم گيرافتادن (مثل دنده هاي ماشين).

malo

: زمان ماضي قديمي فعل بءد, : بد, زشت, ناصحيح, بي اعتبار, نامساعد, مضر, زيان اور, بداخلا ق, شرير, بدكار, بدخو, لا وصول, نادرست, پراز غلط, غلط, اشتباه, مغلوظ, بد, زيان اور, مضر, شريرانه, بدي, زيان, ناخوش, رنجور, سوء, خراب, خطر ناك, ناشي, مشكل, سخت,بيمار, بد, زيان اور, ببدي, بطور ناقص, از روي بدخواهي و شرارت, غير دوستانه, زيان, شپشو, كثيف, چركين, اكبيري, نكبت, پست, خطا, اشتباه, تقصير و جرم غلط, ناصحيح, غير منصفانه رفتار كردن, بي احترامي كردن به, سهو.

malsano

: محنت بار, مصيبت بار, غم انگيز.

malta

: جو سبز شده خشك, مالت, ابجو ساختن, مالت زدن, بحالت مالت دراوردن.

maltratamiento

: بد بكار بردن, بد استعمال كردن, سو استفاده كردن از,ضايع كردن, بدرفتاري كردن نسبت به, تجاوز به حقوق كسي كردن, به زني تجاوز كردن, ننگين كردن, بدبكار بردن, بد رفتاري, سوء استفاده.

maltratar

: بد بكار بردن, بد استعمال كردن, سو استفاده كردن از,ضايع كردن, بدرفتاري كردن نسبت به, تجاوز به حقوق كسي كردن, به زني تجاوز كردن, ننگين كردن, بدرفتاري كردن, باخشونت اداره كردن, بدرفتاري كردن, دشنام دادن.

maltrato

: بد بكار بردن, بد استعمال كردن, سو استفاده كردن از,ضايع كردن, بدرفتاري كردن نسبت به, تجاوز به حقوق كسي كردن, به زني تجاوز كردن, ننگين كردن, بدبكار بردن, بد رفتاري, سوء استفاده.

malva

: رنگ بنفش, قفايي, رنگ بنفش مايل به ارغواني سير.

malvado

: بد, زيان اور, مضر, شريرانه, بدي, زيان, نابكار, شرير, بدكار, تبه كار, گناهكار, بد خو, بدجنس

malversacin

: اختلا س, دزدي, حيف وميل, بدكاري, بدكرداري, شرارت, كار خلا ف قانون.

malversar

: اختلا س كردن, دستبرد زدن به, حيف و ميل كردن, دزديدن, بالا كشيدن, اختلا س كردن.

mam fero

: پستاندار.

mamario

: مربوط به پستانداران, مربوط به پستان.

mamifero

: پستاندار.

mampara

: پرده, روي پرده افكندن, غربال, غربال كردن.

mamut

: ماموت, فيل بزرگ دوره ماقبل تاريخ.

man a

: ديوانه كردن, فكر كسي را مختل كردن, ديوانگي, شور, شوق, ترك, شكاف, ديوانگي, شيدايي, عشق, هيجان بي دليل وزياد.

manaco

: ديوانه, مجنون, بي عقل, احمقانه, ديوانه, شيدا.

manada

: رمه, گله, گروه, جمعيت, گرد امدن, جمع شدن, متحد كردن, گروه.

manantial

: بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرك, جست وخيز, حالت فنري, حالت ارتجاعي فنر, پريدن, جهش كردن, جهيدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنري داشتن, ظاهر شدن.

manar

: جريان, رواني, مد (برابر جزر), سلا ست, جاري بودن, روان شدن, سليس بودن, بده, شريدن, ريزش, جريان, فوران, جوش, تراوش, روان شدن, جاري شدن, فواره زدن.

mancha

: لكه دار كردن يا شدن, لك, لكه, بدنامي, عيب, پاك شدگي , لك, نقطه, خال, لكه يا خال ميوه, ذره, لكه دار كردن, خالدار كردن, خال, نقطه, لك, موضع, بجا اوردن, لك, لكه, داغ, الودگي, الا يش, ننگ, لكه دار كردن, چرك كردن, زنگ زدن, رنگ شدن, رنگ پس دادن, زنگ زدگي.

manchar

: لك, لكه, داغ, الودگي, الا يش, ننگ, لكه دار كردن, چرك كردن, زنگ زدن, رنگ شدن, رنگ پس دادن, زنگ زدگي, تيره كردن, كدر كردن, لكه دار كردن.

mandado

: پيغام, ماموريت, فرمان, پيغام بري, پيغام رساني.

mandamiento

: فرمان, حكم, دستور خدا.

mandar

: رءيس كارفرما, ارباب, برجسته, برجسته كاري, رياست كردن بر, اربابي كردن (بر), نقش برجسته تهيه كردن, برجستگي, فرمان, مستقيم, هدايت كردن, اداره كردن, گرداندن, از پيش بردن, اسب اموخته, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله, فرستادن, ارسال داشتن, راندن, بردن, راهنمايي كردن, هدايت كردن, گوساله پرواري, رهبري, حكومت.

mandarina

: مامورين عاليرتبه, نارنگي.

mandatario

: اجباري.

mandato

: وكالت نامه, قيمومت, حكم, فرمان, تعهد, اختيار, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله.

mandbula

: فك, ارواره, گيره, دم گيره, وراجي, تنگنا, هرزه درايي كردن, پرچانگي كردن, استخوان ارواره, استخوان فك.

mando

: فرمان, كنترل, سوق دادن, منجر شدن, پيش افت, تقدم.

mandril

: اشكال مضحك, شكل عجيب و غريب, يكنوع ميمون يا عنتر دم كوتاه.

manejable

: بادست انجام شده, دستي, دم دست, اماده, موجود, قابل استفاده, سودمند, چابك, چالا ك, ماهر, استاد در كار خود, روان, بسهولت قابل استفاده, سهل الا ستعمال, قابل اداره كردن, كنترل پذير, رام.

manejar

: راندن, بردن, عقب نشاندن, بيرون كردن (با out), سواري كردن, كوبيدن(ميخ وغيره), دسته, قبضه شمشير, وسيله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بكار بردن, سرو كارداشتن با, رفتار كردن, استعمال كردن, دسته گذاشتن, اداره كردن, گرداندن, از پيش بردن, اسب اموخته, بفعاليت واداشتن, بكار انداختن, گرداندن, اداره كردن, راه انداختن, داير بودن, عمل جراحي كردن, راندن, رانش, داير بودن, اداره كردن, كار, شغل, وظيفه, زيست, عمل, عملكرد, نوشتجات, اثار ادبي يا هنري, كارخانه, استحكامات, كار كردن, موثر واقع شدن, عملي شدن, عمل كردن.

manejarse

: رفتاركردن, سلوك كردن, حركت كردن, درست رفتار كردن, ادب نگاهداشتن.

manejo

: اداره, ترتيب, مديريت, مديران, كارفرمايي.

manera

: راه, روش, طريقه, چگونگي, طرز, رسوم, عادات, رفتار, ادب, تربيت, نوع, قسم, راه, جاده, طريق, سبك (سابك), طرز, طريقه.

manera diferente

: بطريق ديگر, بطور متفاوت.

manga

: استين, استين زدن به, در استين داشتن.

mangle

: خانواده شاه پسند

mango

: دسته, قبضه شمشير, وسيله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بكار بردن, سرو كارداشتن با, رفتار كردن, استعمال كردن, دسته گذاشتن, درخت انبه, ميوه ء انبه.

manguera

: جوراب, لوله لا ستيكي مخصوص اب پاشي وابياري, لوله اب اتش نشاني, شلنگ.

mani tico

: ادم ديوانه, مجنون, ديوانه وار, عصباني.

maniatar

: بخو, دست بند اهنين, دست بند زدن (به), دست بند (مخصوص دزدان وغيره), قيد, بند, زنجير, بخو, دستبندزدن, زنجيركردن.

manicomio

: تيمارستان.

manicura

: مانيكور, مانيكور زدن, ارايش كردن.

manicuro

: مانيكورزن.

manido

: پر زور وكهنه (مثل ابجو), كهنه, بيات, مانده,بوي ناگرفته, مبتذل, بيات كردن, تازگي وطراوت چيزي را از بين بردن, مبتذل كردن.

manifestacin

: نمايش, اثبات.

manifestante

: رژه رونده, راه پيما.

manifestar

: اثبات كردن(با دليل), نشان دادن, شرح دادن, تظاهرات كردن, بازنمود كردن, بارز, اشكار, اشكار ساختن, معلوم كردن, فاش كردن, اشاره, خبر, اعلا ميه, بيانيه, نامه, اشكار كردن, فاش كردن, معلوم كردن.

manija

: دسته, قبضه شمشير, وسيله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بكار بردن, سرو كارداشتن با, رفتار كردن, استعمال كردن, دسته گذاشتن.

maniobrar

: اسب سوار حرفه اي, چابك سوار, گول زدن, با حيله فراهم كردن, نيرنگ زدن, اسب دواني كردن, سواركار اسب دواني شدن, مانور, تمرين نظامي.

manipulaci n

: دستكاري.

manipular

: رفتار, كردار, عمل, كاربرجسته, شاهكار, :بكار انداختن, استخراج كردن, بهره برداري كردن از, استثمار كردن, مانور, تمرين نظامي, بادست عمل كردن, با استادي درست كردن, بامهارت انجام دادن, اداره كردن, دستكاري كردن.

maniqu

: شخص لا ل وگيج وگنگ, ادم ساختگي, مانكن, مصنوعي, بطورمصنوعي ساختن, ادمك, ادم كوتاه قد, مانكن, ادمك, مانكن, مدل (دختر), مجسمه چوبي, مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ريختن, ساختن, شكل دادن, مطابق مدل معيني در اوردن, نمونه قرار دادن.

mano

: دست, عقربه, دسته, دستخط, خط, شركت, دخالت, كمك, طرف, پهلو, پيمان, دادن, كمك كردن, بادست كاري را انجام دادن, يك وجب.

manojo

: خوشه, گروه, دسته كردن, خوشه كردن, مشت, يك مشت پر, تني چند, مشتي, دسته, طره, منگوله, ريشه پارچه, ته ريش, ريش بزي, كلا له, طره دار يا پرزداركردن.

manosear

: كوركورانه جلورفتن, اشتباه كردن, لكنت زبان پيدا كردن, من من كردن, توپ را از دست دادن, سنبل كردن, كورمالي, اشتباه.

mansedumbre

: فروتني, خونسردي ونرمي.

mansin

: عمارت چند دستگاهي, عمارت بزرگ.

manso

: فروتن, افتاده, بردبار, حليم, باحوصله, ملا يم, بيروح, خونسرد, مهربان, نجيب, رام, رام, اهلي, بيروح, بيمزه, خودماني, راه كردن.

manta

: پتو, جل, روكش, باپتو ويا جل پوشاندن, پوشاندن.

mantaraya

: نوعي ماهي پهن برقي.

manteca

: كره, روغن, روغن زرد, كره ماليدن روي, چاپلوسي كردن, فربه, چاق, چرب, چربي, چربي دار, چربي دار كردن, فربه يا پرواري كردن, چربي خوك, گوشت خوك, چربي زدن, ارايش دادن, چرب زباني.

mantecoso

: ابدارخانه, جاي فروش اذوقه و نوشابه, كره اي, روغني.

mantel

: سفره, روميزي.

mantener

: نگهداشتن, برقرار داشتن.

mantenimiento

: نگهداشت.

mantequilla

: كره, روغن, روغن زرد, كره ماليدن روي, چاپلوسي كردن.

manto

: طاقچه بالا بخاري.

manual

: كتاب دستي, كتاب راهنما, رساله, دستي, وابسته بدست, انجام شده با دست, كتاب دستي, نظامنامه, مقررات, كتاب راهنما, كتاب درسي, كتاب اصلي دريك موضوع, رساله.

manuscrito

: دست خط, نسخه خطي.

manutenci n

: نگاه داشتن, اداره كردن, محافظت كردن, نگهداري كردن,نگاهداري, حفاظت, امانت داري, توجه, جلوگيري كردن, ادامه دادن, مداومت بامري دادن, نگهداري, تعمير, نگهداري كردن, هزينه نگهداري و تعمير, مرمت.

manzana

: سيب, مردمك چشم, چيز عزيز و پربها, سيب دادن, ميوه ء سيب دادن.

manzana de casas

: بنداوردن, انسداد, جعبه قرقره, اتحاد دو ياچند دسته بمنظور خاصي, بلوك, كنده, مانع ورادع, قطعه, بستن, مسدود كردن, مانع شدن از, بازداشتن, قالب كردن, توده, قلنبه.

manzanilla

: بابونه, بابونه معمولي يامعطر.

mapa

: نقشه, نمودار, جدول (اطلا عات), گرافيگ, ترسيم اماري, بر روي نقشه نشان دادن, كشيدن, طرح كردن, نگاره, نقشه, نقشه كشيدن, ترسيم كردن.

m'aquina

: ماشين.

maquina de escribir

: ماشين تحرير.

maquinaci n

: دسيسه, تدبير, طرح.

maquinador

: دسيسه كار, طراح نقسه.

maquinar

: دسيسه كردن, نقشه كشيدن, تدبير كردن.

maquinaria

: ماشين الا ت.

maquinista

: ماشين كار, چرخكار, ماشين ساز.

mar

: دريا.

mar afuera

: از جانب ساحل, دور از ساحل, قسمت ساحلي دريا.

maratn

: مسابقه دو ماراتون, مسابقه دوصحرايي.

maravillar

: متحيرساختن, مبهوت كردن, مات كردن, سردرگم كردن, سردرگم, متحير, متحير كردن, گيج كردن, گيج, متحير, مبهوت كردن.

maravillarse

: چيز شگفت, شگفتي, تعجب, اعجاز, حيرت زده شدن, شگفت داشتن, شگفت, تعجب, حيرت, اعجوبه, درشگفت شدن, حيرت انگيز, غريب.

maravilloso

: متحير كننده, شگفت انگيز, جريمه, تاوان, غرامت, جريمه كردن, جريمه گرفتن از, صاف كردن, كوچك كردن, صاف شدن, رقيق شدن, خوب, فاخر, نازك, عالي, لطيف, نرم, ريز, شگرف, حيرت اور, عجيب, جالب, شگرف, شگفت اور, شگفت انگيز, شگفت, عجيب.

marbete

: برچسب, اتيكت, متمم سند يا نوشته, تكه باريك, لقب, اصطلا ح خاص, برچسب زدن, طبقه بندي كردن.

marca

: ارزه, نمره, نشانه, نشان, علا مت, داغ, هدف, پايه, نقطه, درجه, مرز, حد, علا مت گذاشتن, توجه كردن, برجسته, قلنبه, واريز نشده, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن, علا مت تجارتي, علا مت تجارتي گذاشتن, تعيين ميزان مد اب, علا مت چاپ سفيد در متن كاغذ سفيد, چاپ سفيد يا سايه دار كردن.

marca de calidad

: نشان, عياري كه از طرف زرگر يا دولت روي الا ت سيمين وزرين گذاشته ميشود, انگ.

marca de f brica

: علا مت تجارتي, علا مت تجارتي گذاشتن.

marca registrada

: علا مت تجارتي, علا مت تجارتي گذاشتن.

marcador

: نشانگر, نشانه.

marcapasos

: دستگاه تنظيم كننده ضربان قلب, سرمشق, راهنما, پيشقدم.

marcar

: داغ, داغ ودرفش, نشان, انگ, نيمسوز, اتشپاره, جور, جنس, نوع, مارك, علا مت, رقم, لكه بدنامي, داغ كردن, داغ زدن, خاطرنشان كردن, لكه دار كردن, شماره گرفتن, صفحه شماره گير, ارزه, نمره, نشانه, نشان, علا مت, داغ, هدف, پايه, نقطه, درجه, مرز, حد, علا مت گذاشتن, توجه كردن, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن.

marcar un tanto

: امتياز, امتياز گرفتن, حساب امتيازات.

marcha

: گردش, پياده روي, مبلغ را بالا بردن, راه پيمايي, قدم رو, قدم برداري, گام نظامي, موسيقي نظامي يا مارش, سير, روش, پيشروي, ماه مارس, راه پيمايي كردن, قدم رو كردن, نظامي وار راه رفتن, پيشروي كردن, تاختن بر, راه رفتن, گام زدن, گردش كردن, پياده رفتن, گردش پياده, گردشگاه, پياده رو.

marcha atrs

: وارونه, معكوس, معكوس كننده, پشت (سكه), بدبختي, شكست, وارونه كردن, برگرداندن, پشت و رو كردن, نقض كردن, واژگون كردن.

marchar

: راه پيمايي, قدم رو, قدم برداري, گام نظامي, موسيقي نظامي يا مارش, سير, روش, پيشروي, ماه مارس, راه پيمايي كردن, قدم رو كردن, نظامي وار راه رفتن, پيشروي كردن, تاختن بر.

marcial

: جنگي, لشكري, جنگجو, نظامي.

marciano

: مريخي, اهل كره مريخ.

marco

: قاب, چارچوب, قاب كردن.

marea

: جريان, عيد, كشند داشتن, جزر ومد ايجاد كردن, اتفاق افتادن, كشند.

mareado

: مبتلا بكسالت و بهم خوردگي مزاج در اثر پرواز, گيج, دچار دوران سر, گيج شدن, گيج, بي فكر, دوار, مبتلا به دوار سر, متزلزل, تهوع اور, دريازده, مبتلا به استفراغ وبهم خوردگي حال در سفر دريا.

mareado en avi n

: مبتلا بكسالت و بهم خوردگي مزاج در اثر پرواز.

mareo

: دريا زدگي, تهوع وبهم خوردگي حال در سفر دريا.

marfil

: عاج, دندان فيل, رنگ عاج.

margen

: عرض جغرافيايي, ازادي عمل, وسعت, عمل, بي قيدي, يك ورشدگي كشتي در اثر باد, حركت يك وري, انحراف, مهلت, عقب افتادگي, راه گريز, حاشيه, تفاوت, بازي, نواختن ساز و غيره, سرگرمي مخصوص, تفريح, بازي كردن, تفريح كردن, ساز زدن, الت موسيقي نواختن, زدن, رل بازي كردن, روي صحنه ء نمايش ظاهرشدن, نمايش, نمايشنامه, اتاق, خانه, جا, فضا, محل, موقع, مجال, مسكن گزيدن, منزل دادن به, وسيع تر كردن, حوزه, وسعت, نوسان نما.

marginal

: حاشيه اي, مرزي.

maria

: مريم باكره, اسم خاص مونث.

marida

: زن, زوجه, عيال, خانم.

marido

: شوهر, شوي, كشاورز, گياه پرطاقت, نر, شخم زدن, كاشتن, باغباني كردن, شوهردادن, جفت كردن.

marijuana

: تنباكوي وحشي بياباني, بته شاهدانه, كنف, حشيش, ماري جوانا.

marimacha

: دختر پسروار.

marina

: تفرجگاه ساحلي, لنگرگاه يا حوضچه مخصوص توقف قايق هاي تفريحي, نيروي دريايي, بحريه, ناوگان, كشتي جنگي, منظره دريايي, منظره هوايي دريا, دورنماي دريا.

marinero

: دريا نورد, ملوان, قايق بادباني, ملا ح, ناوي

marino

: دريايي, بحري, وابسته به دريانوردي, تفنگدار دريايي, ملوان, جاشو (كلمه مخالف لاندمان).

marioneta

: عروسك خيمه شب بازي, نوعي مرغابي, عروسك, عروسك خيمه شب بازي, دست نشانده.

mariposa

: پروانه, بشكل پروانه.

marisco

: حلزون صدف دار, نرم تن صدف دار.

mariscos

: غذاهاي مركب از جانوران دريايي (مثل خرچنگ وغيره).

marisma

: مرداب, زمين ابگير, سيل گير, سياه اب, مرداب, سياه اب, لجن زار, باتلا ق, مرداب, باتلا ق, سياه اب, مرداب, باتلا ق, در باتلا ق فرو بردن, دچار كردن, مستغرق شدن.

marital

: شوهري, زوجي, ازدواجي, نكاحي.

marmita

: كتري, اب گرم كن, دهل, نقاره, جعبه قطب نما, ديگچه, ديگ, ديگچه, قوري, كتري, اب پاش, هرچيز برجسته وديگ مانند, ماري جوانا وسايرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در ديگ پختن.

marmota

: موش بزرگ

marqus

: مقام ماركيز, مرزبان

marr n

: قهوه اي, خرمايي, سرخ كردن, برشته كردن, قهوه اي كردن, شاه بلوط اروپايي, رنگ خرمايي مايل بقرمز, درجزيره دورافتاده ياجاهاي مشابهي رها شدن يا گير افتادن.

marrn claro

: اهوبره, رشا, گوزن, حنايي, بچه زاييدن (اهوياگوزن), اظهار دوستي كردن, تملق گفتن.

marroqu n

: مراكشي.

marruecos

: مراكش, كشور مغرب.

marsupial

: جانور كيسه دار.

martes

: سه شنبه.

martillo

: چكش, پتك, چخماق, استخوان چكشي, چكش زدن, كوبيدن, سخت كوشيدن, ضربت زدن.

martillo neum tico

: مته دستي مخصوص سوراخ كردن سنگ.

martillo picador

: مته دستي مخصوص سوراخ كردن سنگ.

martimo

: بحري, دريايي, وابسته به بازرگاني دريايي, وابسته بدريانوردي, استان بحري ياساحلي.

martir

: شهيد, فدايي, شهيد راه خدا كردن.

martirio

: شهادت.

marzo

: راه پيمايي, قدم رو, قدم برداري, گام نظامي, موسيقي نظامي يا مارش, سير, روش, پيشروي, ماه مارس, راه پيمايي كردن, قدم رو كردن, نظامي وار راه رفتن, پيشروي كردن, تاختن بر.

mas

: ولي, اما, ليكن, جز, مگر, باستثناي, فقط, نه تنها, بطور محض, بي, بدون, بعلا وه, باضافه, افزودن به, مثبت, اضافي.

mas alla

: انسوي, انطرف ماوراء, دورتر, برتر از.

masa

: خردكردن, داغان كردن, پي درپي زدن, خراب كردن, خمير(دراشپزي), خميدگي, خميدگي پيداكردن, باخميرپوشاندن, خميردرست كردن, جسم, جثه, لش, تنه, جسامت, حجم, اندازه, بصورت توده جمع كردن, انباشتن, توده, اكثريت, جمعيت, ازدحام, شلوغي, اجتماع, گروه, ازدحام كردن, چپيدن, بازور وفشارپركردن, انبوه مردم, خمير, پول, بسي, بسيار, چندين, قواره, تكه, سهم, بخش, بهره, قسمت, سرنوشت, پارچه, قطعه, توده انبوه, قرعه, محوطه, قطعه زمين, جنس عرضه شده براي فروش, كالا, بقطعات تقسيم كردن (با out), تقسيم بندي كردن, جوركردن, بخش كردن, سهم بندي كردن, قلنبه, كلوخه, گره, تكه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, يكجا, قلنبه كردن, توده كردن, بزرگ شدن , انبوه, توده, جرم, خمير, چسب, سريش, گل يا خمير, نوعي شيريني, چسباندن, چسب زدن به, خمير زدن, حجم, جلد.

masacre

: قتل عام كردن, كشتار.

masaje

: ماساژ, مشت ومال, ماساژ دادن, مشتمال دادن.

masajear

: ماساژ, مشت ومال, ماساژ دادن, مشتمال دادن.

masajista

: مشت ومال دهنده, ماساژ دهنده.

mascar

: جويدن, خاييدن, تفكر كردن.

mascota

: چيز خوش يمن, نظر قرباني.

masculinidad

: تذكير, حالت مردي, مردي.

masculino

: جنس نر, مذكر, مردانه, نرينه, نرين, گشن, نرين, مذكر, نر, نرينه, مردانه, گشن.

mascullar

: زير لب سخن گفتن, من من كردن, من من, غرغر, لند لند, سخن زير لب, من من كردن, جويده سخن گفتن, غرغر كردن.

masivo

: بزرگ, حجيم, عظيم, گنده, فشرده, كلا ن.

masoquismo

: مازوكيسم, لذت بردن از درد, لذت بردن از جور وجفاي معشوق يا معشوقه.

masticable

: جويدني.

masticaci n

: جويدن, چاوش.

masticar

: جويدن, خاييدن, تفكر كردن, چاوش كردن, جويدن, نرم كردن, خمير كردن, بزاقي كردن.

mastodonte

: پستانداري شبيه فيل كه در دوران اليگوسن وپليستوسن ميزيسته.

masturbaci n

: استمناء, جلق.

masturbarse

: جلق زدن.

mat n

: باشلق يا كلا ه مخصوص كشيشان, روسري, روپوش, كلا هك دودكش, كروك درشكه, اوباش, كاپوت ماشين, لوطي محله, اوباش.

mata

: بوته, بته, شاخ وبرگ.

matadero de reses

: كشتارگاه.

matanza

: قتل, توفيق ناگهاني, كشنده (مج.) دلربا, كشتار فجيع, قتل عام, خونريزي, ذبح, كشتار كردن.

matar

: قصاب, ادم خونريز, كشتن, قصابي كردن, كشتن, بقتل رساندن, ذبح كردن, ضايع كردن, تسويه كردن, حساب را واريز كردن, برچيدن, از بين بردن, مايع كردن, بصورت نقدينه دراوردن, سهام, كشتار فجيع, قتل عام, خونريزي, ذبح, كشتار كردن, باخشونت كشتن, بقتل رساندن, كشتاركردن, ذبح كردن.

matasanos

: صداي اردك, قات قات, ادم شارلا تان, چاخان, دروغي, ساختگي, قلا بي, قات قات كردن, صداي اردك كردن, دواي قلا بي دادن.

mate

: تار, تاريك, تيره كردن, :كم نور, تاريك, تار, مبهم, كند, راكد, كودن, گرفته, متاثر, كند كردن, بوريا, حصير, كفش پاك كن, پادري, زير بشقابي, زير گلداني, بوريا پوش كردن, باحصير پوشاندن, درهم گير كردن.

matem ticas

: رياضيات, علوم رياضي, علوم دقيقه.

matemtica

: رياضي دان, عالم علم رياضي.

matemtico

: رياضي.

materia

: ماده, جسم, ذات, ماهيت, جوهر, موضوع, امر, مطلب, چيز, اهميت, مهم بودن, اهميت داشتن.

material

: مفروضات, اطلا عات, سوابق, دانسته ها, تجهيزات, دنده, چرخ دنده, مجموع چرخهاي دنده دار, اسباب, لوازم, ادوات, افزار, الا ت, جامه, پوشش, دنده دار(يادندانه دار) كردن, اماده كاركردن, پوشانيدن, مادي, جسماني, مهم, عمده, كلي, جسمي, اساسي, اصولي, مناسب, مقتضي, مربوط, جسم, ماده, قسمت مادي يا مكانيكي هنر, تكنيك, تجهيزات, ذاتي, جسمي, اساسي, مهم, محكم, قابل توجه.

material stico

: وابسته به ماديات, مربوط به ماده گرايي, اين جهاني, دنيوي, جسماني, مادي, خاكي.

materialismo

: ماديت, ماده گرايي, ماده پرستي.

materialista

: مادي, ماده گراي.

materializar

: ظاهرشدن, پديدار شدن, پديدار شدن, بيرون امدن, مادي كردن, صورت خارجي بخود گرفتن, جامه عمل بخود پوشيدن.

maternal

: مادري, مادروار, مادرانه, امي, از مادري.

maternidad

: مادري, زايشگاه, وابسته به زايمان.

mates

: رياضيات, علوم رياضي, علوم دقيقه.

matine

: نمايش يا برنامه ياجشن بعدازظهر.

matiz

: رنگ, فام, بشره, تغيير رنگ دادن, رنگ كردن, ملون كردن, درجه بندي, سلسله, درجه, تدريج, انتقال تدريجي, ارتقاء, چرده, رنگ, شكل, تصوير, ظاهر, نما, صورت, هيلت, منظر , فرق جزءي, اختلا ف مختصر, نكات دقيق وظريف, سايه, حباب چراغ يا فانوس, اباژور, سايه بان, جاي سايه دار, اختلا ف جزءي, سايه رنگ, سايه دار كردن, سايه افكندن, تيره كردن, كم كردن, زير وبم كردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سايه ء رنگ, داراي ته رنگ ياسايه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت كردن, نوا.

matorral

: بوته, بته, شاخ وبرگ.

matriarca

: رءيسه خانواده, مادر.

matricidio

: مادر كشي, قاتل مادر, مادركش.

matriculacin

: نامنويسي, ثبت نام, دخول يا نام نويسي در دانشگاه, ثبت, نام نويسي, اسم نويسي, موضوع ثبت شده.

matricular

: نامنويسي كردن, ثبت نام كردن, عضويت دادن, درفهرست واردكردن, در دفتر دانشگاه يا دانشكده نام نويسي كردن, نام نويسي كردن, در دانشكده يادانشگاه پذيرفته شدن, قبول كردن, پذيرفتن, دفتر ثبت, ثبت امار, دستگاه تعديل گرما, پيچ دانگ صدا, ليست يا فهرست, ثبت كردن, نگاشتن, در دفتر وارد كردن, نشان دادن, منطبق كردن.

matrimonial

: وابسته به عروسي.

matrimonio

: ازدواج, عروسي, جشن عروسي, زناشويي, يگانگي, اتحاد, عقيد, ازدواج, پيمان ازدواج, زناشويي, عروسي, ازدواج, نكاح, وابلسته بعروسي, نكاحي, عروسي, زفافي.

matriz

: زهدان, رحم, بچه دان, موطن, جاي پيدايش, ابسته, زهدان, بچه دان, رحم, شكم, بطن, پروردن.

matrona

: زن خانه دار, كدبانو, بانو, زن شوهردار, مديره, سرپرستار.

maturaci n

: بلوغ, رسيده شدن.

maullar

: ميوميو كردن, صداي گربه, ياعو, مرغ نوروزي اروپايي, ميوميوكردن, صداي گربه, پر ريختن, موي ريختن, عوض شدن, حبس كردن, در اصطبل نگهداري كردن, اصطبل.

mausoleo

: ارامگاه بزرگ, مقبره.

mayo

: امكان داشتن, توانايي داشتن, قادر بودن, ممكن است, ميتوان, شايد, انشاء الله, ايكاش, جشن اول ماه مه, بهار جواني, ريعان شباب, ماه مه.

mayonesa

: نوعي چاشني غذا وسالا د, مايونز.

mayor

: بزرگتر, ارشد, ارشد كليسا, شيخ كليسا, مسن, سالخورده, اصلي, عمده, مهاد, بزرگ, عمده, متخصص شدن, پير مانند, نسبتا پير, بالا يي, بالا تر, مافوق, ارشد, برتر, ممتاز.

mayor a

: جسم, جثه, لش, تنه, جسامت, حجم, اندازه, بصورت توده جمع كردن, انباشتن, توده, اكثريت, اكثريت, بيشترين, زيادترين, بيش از همه.

maza

: پوست جوز, گل جوز, راف, گرز, كوپال, چماق زدن, گول زدني, فريب, چماق.

mazapn

: شيريني (با خمير ارد بادام وشكر).

mazo

: چوب, چماق, عصا, چوكان زدن, خشت, گل اماده براي كوزه گري, لعاب مخصوص ظروف سفالي, چشمك زدن, مژگان راتكان دادن, بال بال زدن, چوگان, چوگاندار, نيمه ياپاره اجر, ضربت, چوگان زدن, خفاش , چماق, گرز, خال گشنيز, خاج, باشگاه, انجمن, كانون, مجمع(vi.vti):چماق زدن, تشكيل باشگاه يا انجمن دادن, گرز, پتك, چكش, كلوخ كوب, چوگان, زدن, چكش زدن, كوبيدن.

mbar amarillo

: كهربا, عنبر, رنگ كهربايي, كهربايي.

mdem

: تلفيق و تفكيك كننده.

mdico

: پزشك, دكتر, طبابت كردن, درجه دكتري دادن به, پزشك.

mdula

: مغز استخوان, مخ, مغز, قسمت عمده, جوهر.

me

: مرا, بمن, مي, سومين نوت گام دياتونيك موسيقي, خودم, شخص خودم, من خودم.

mear

: شاش, شاشيدن.

meat

: باريكه گوشت كبابي.

mec nica

: مكانيك, مكانيك ماشين الا ت, هنرور, مكانيكي, ماشيني.

mecangrafo

: ماشين نويس.

mecanismo

: ماشين الا ت, مكانيزم, طرزكار, دستگاه.

mecanizaci n

: مكانيره كردن.

mecanizar

: ماشيني كردن.

mecanografiar

: گونه, نوع, حروف چاپ, ماشين تحرير, ماشين كردن.

mecer

: تكان نوساني دادن, جنباندن, نوسان كردن, سنگ, تخته سنگ يا صخره, سنگ خاره, صخره, جنبش, تكان.

mecha

: فتيله مواد منفجره, فيوز, فتيله گذاشتن در, سيم گذاشتن, فيوزداركردن, اميختن, تركيب كردن يا شدن, ذوب شدن, فتيله, چيزي كه بجاي فتيله بكار رود, افروزه.

mechero

: فندك, كبريت, گيرانه, قايق باري, با قايق باري كالا حمل كردن.

mecnico

: مكانيك, مكانيك ماشين الا ت, هنرور, مكانيكي, ماشيني, مكانيكي, ماشيني, غير فكري.

medall n

: قوطي كوچكي براي يادگارهاي خيلي كوچك (مثل طره گيسو) كه بگردن مياويزند, مدال بزرگ, مداليون, با مدال بزرگ زينت دادن.

medalla

: نشان, نشاني شبيه سكه, مدال, شكل, شبيه, صورت.

media

: جوراب زنانه ساقه بلند.

media noche

: نيمه شب, نصف شب, دل شب, تاريكي عميق.

mediacin

: ميانجيگري, وساطت.

mediador

: ميانجي, دلا ل.

medial

: مركزي, مياني, وسطي, مابين, ميانه, متوسط, با, همراه با, نيمه, مياني, وسطي.

mediana

: معدل, حد وسط, ميانه, متوسط, درجه عادي, ميانگين, حد وسط (چيزيرا) پيدا كردن, ميانه قرار دادن, ميانگين گرفتن, رويهمرفته, بالغ شدن, ميانه, متوسط, وسطي, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, ميانه روي, اعتدال, منابع درامد, عايدي, پست فطرت, بدجنس, اب زيركاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معني ومفهوم خاصي داشتن, معني دادن, ميانگين, ميانگين, وسطي, ميانه, حد فاصل, مياني, ميانه, اهل كشور ماد.

mediano

: محيط كشت, ميانجي, واسطه, وسيله, متوسط, معتدل, رسانه.

medianoche

: نيمه شب, نصف شب, دل شب, تاريكي عميق.

mediar

: در ميان امدن, مداخله كردن, پا ميان گذاردن, در ضمن روي دادن, فاصله خوردن, حاءل شدن, مياني, وسطي, واقع درميان, غير مستقيم, ميانجي گري كردن, وساطت كردن, پابميان گذاردن, درميان واقع شدن.

medias

: جامه كش باف, جوراب بافي.

medible

: قابل اندازه گيري.

medicaci n

: تداوي, تجويز دوا, دارو.

medicamento

: دارو, دوا زدن, دارو خوراندن, تخدير كردن, دارو, دوا, پزشكي, طب, علم طب, دارويي, وابسته به داروسازي, دارو.

medicina

: دارو, دوا زدن, دارو خوراندن, تخدير كردن, دارو, دوا, پزشكي, طب, علم طب, دارويي, وابسته به داروسازي, دارو.

medicinal

: دارويي, شفا بخش.

medicinar

: خوراك دوا يا شربت, مقدار دوا, دوا دادن, شفا دادن, مداوا كردن, دارويي كردن.

medicion

: اندازه گيري, اندازه, سنجش.

medida

: اندازه, اندازه گرفتن, سنجدين, اندازه گيري, اندازه, سنجش.

medidor

: اندازه, اندازه گير, اندازه گرفتن.

medieval

: قرون وسطي, قرون وسطايي.

medio

: معدل, حد وسط, ميانه, متوسط, درجه عادي, ميانگين, حد وسط (چيزيرا) پيدا كردن, ميانه قرار دادن, ميانگين گرفتن, رويهمرفته, بالغ شدن, نيم, نصفه, سو, طرف, شريك, ناقص, نيمي, بطور ناقص, محيط كشت, ميانجي, واسطه, وسيله, متوسط, معتدل, رسانه, دل, قلب, قسمت وسط, در وسط, درميان, گزير, علا ج, دارو, درمان, ميزان, چاره, اصلا ح كردن, جبران كردن, درمان كردن, الت, افزار, ابزار, اسباب, الت دست, داراي ابزار كردن, بصورت ابزار دراوردن.

medio ambiente

: محيط, اطراف, احاطه, دور و بر, پرگير, محيط, اجتماع, قلمرو, دور وبر, اطراف.

medio galope

: چهارنعل, گامي شبيه چهارنعل, گردش, سوار اسب (چهارنعل رونده) شدن, سلا نه سلا نه راه رفتن.

mediocre

: حد وسط, متوسط, ميانحال, وسط, معتدل, ملا يم, ارام, ميانه رو, مناسب, محدود, اداره كردن, تعديل كردن, فقير, مسكين, بينوا, بي پول, مستمند, معدود, ناچيز, پست, نامرغوب, دون.

mediocridad

: ميانگي, حد وسط, اندازه متوسط.

mediod a

: نيمروز, ظهر, نيمروز, ظهر, وسط روز.

medir

: اندازه, اندازه گرفتن, سنجدين.

meditacin

: تفكر, تامل, غور, تعمق, عبادت, تفكر, انديشه, تعمق.

meditar

: تفكر كردن, درنظر داشتن, انديشيدن, تفكر كردن, انديشه كردن, قصد كردن, تدبير كردن, سربجيب تفكر فرو بردن, عبادت كردن.

mediterr neo

: وابسته بدرياي مديترانه, درياي مديترانه.

medroso

: ترسان, بيمناك, هراسناك.

medusa

: كاواكان يا توتياء البحر اقيانوس كه بيشتر درسواحل نيو انگلند زندگي ميكند.ستاره دريايي.

meg fono

: بلند گو, با بلند گو حرف زدن.

megahercio

: ميليون هرتز, مگا هرتز.

megavatio

: يك ميليون وات.

mejicano

: مكزيكي, اهل مكزيك.

mejilla

: گونه, لب.

mejilln

: صدف دو كپه اي, صدف باريك دريايي ورودخانه اي.

mejor

: بهترين, نيكوترين, خوبترين, شايسته ترين, پيشترين, بزرگترين, عظيم ترين,برتري جستن, سبقت گرفتن, به بهترين وجه, به نيكوترين روش, بهترين كار, شرط بندي كننده, كسي كه شرط مي بندد, خوب, نيكو, نيك, پسنديده, خوش, مهربان, سودمند, مفيد, شايسته, قابل, پاك, معتبر, صحيح, ممتاز, ارجمند, كاميابي, خير, سود, مال التجاره, مال منقول, محموله, بالا يي, بالا تر, مافوق, ارشد, برتر, ممتاز.

mejoramiento

: بهبود, پيشرفت, بهترشدن, بهسازي, بهبود امكانات, ترفيع.

mejorar

: درست, صحيح, صحيح كردن, اصلا ح كردن, تاديب كردن, بالا بردن, افزودن, زيادكردن, بلندكردن, بزرگ شدن, درشت نشان دادن, اهميت دادن, بهبودي دادن, بهتر كردن, اصلا ح كردن, بهبودي يافتن, پيشرفت كردن, اصلا حات كردن.

melanclico

: افسرده, كدر, رنجيده, ملول, اوقات تلخ, ماليخوليايي, ادم افسرده, سودا زده, ترشرو, كج خلق, عبوس, وسواسي, غمگين, اندوگين, غمناك, نژند, محزون, اندوهناك, دلتنگ, افسرده وملول.

melancol a

: تاريكي, تيرگي, تاريكي افسرده كننده, ملا لت, افسردگي,دل تنگي, افسرده شدن, دلتنگ بودن, عبوس بودن, تاريك كردن, تيره كردن, ابري بودن(اسمان), ماليخوليا, سودا, سودا زدگي, غمگين.

melaza

: شيره قند, شهد, ملا س, شيره.

meldico

: خوش نوا, مليح, دلپذير, خوش اهنگ, داراي ملودي.

melindroso

: با احتياط, امل.

mellado

: دندانه دار, ناهموار.

mellar

: دندانه, گودي, تو رفتگي, جاي ضربت, دندانه كردن, دنداني, شكستگي, شكاف, دندانه, موقع بحراني, سربزنگاه, دندانه دندانه كردن, شكستن, شكاف, بريدگي, شكاف چوبخط, سوراخ كردن, شكاف ايجاد كردن, چوبخط زدن, فرورفتگي.

meln

: گرمك, طالبي, خربزه, هندوانه.

melocotn

: هلوي شيرين و ابدار, شليل, هلو, شفتالو, هرچيز شبيه هلو, چيز لذيذ, زن يا دختر زيبا, فاش كردن.

melod a

: اهنگ شيرين, صداي موسيقي نوا, خنيا, ميزان كردن, وفق دادن, كوك كردن.

melodioso

: مليح, دلپذير, داراي ملودي, خوش اهنگ, شيرين, مليح, خوش الحان, بانوا.

melodram tico

: مربوط به نمايش ملودرام.

melodrama

: نمايش توام با موسيقي واواز كه پاياني خوش داشته باشد, عشق خوش فرجام.

membrana

: ميان پرده, حجاب حاجز, پرده ء دل, ديافراگم, حجاب يا پرده گذاردن, دريچه ء نور را بستن, پوشه, غشاء, شامه, پرده, پوست, پوسته.

memo

: يادداشت, نامه غير رسمي, تذكاريه.

memorable

: پرحادثه, كذايي, حاءز اهميت, جالب, ياد اوردني.

memorando

: يادداشت, نامه غير رسمي, تذكاريه.

memorandum

: يادداشت, نامه غير رسمي, تذكاريه.

memoria

: يادداشت, تاريخچه, سرگذشت, شرح حال, خاطره, حافظه.

memoria de acceso aleatorio

: قوچ, گوسفند نر, دژكوب, پيستون منگنه ابي, تلمبه, كلوخ كوب, كوبيدن, فرو بردن, بنقطه مقصود رسانيدن, سنبه زدن, باذژكوب خراب كردن, برج حمل.

memorizaci n

: حفظ كني.

memorizar

: ياد سپردن, از بر كردن, حفظ كردن, بخاطر سپردن.

men

: فهرست خوراك, صورت غذا.

menaje

: خانواده, صميمي, اهل بيت, مستخدمين خانه, خانگي.

mencin

: ذكر, اشاره, تذكر, ياداوري, نام بردن, ذكر كردن, اشاره كردن.

mencionar

: ذكر كردن, اتخاذ سند كردن, گفتن, ذكر, اشاره, تذكر, ياداوري, نام بردن, ذكر كردن, اشاره كردن.

mendacidad

: دروغگويي, كذب.

mendigante

: گرفتارفقر و فاقه, بگدايي انداختن, بيچاره كردن, گدا , گدا, درويش, دربدر, ساءل, گدايي كننده.

mendigar

: خواهش كردن (از), خواستن, گدايي كردن, استدعا كردن, درخواست كردن.

mendigo

: گرفتارفقر و فاقه, بگدايي انداختن, بيچاره كردن, گدا

menguante

: جزر, فروكش, فرونشيني, زوال, فروكش كردن, افول كردن.

menguar

: كاستن, كاهش, كم شدن, نقصان يافتن, تقليل يافتن, جزر, فروكش, فرونشيني, زوال, فروكش كردن, افول كردن, رو بكاهش گذاشتن, نقصان يافتن, كم شدن, افول, كم و كاستي, وارفتن, به اخر رسيدن.

menopausia

: ياءسگي, بند امدن قاعدگي, ايست طمث, سن ياس.

menor

: اصغر, موخر, كم, زودتر, تازه تر, دانشجوي سال سوم دانشكده يا دبيرستان, كمترين, كوچكترين, خردترين, اقل, كمتر, كوچكتر, اصغر, صغير, كمتر, كوچكتر, پايين رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعي, كهاد, صغري, در رشته ثانوي يا فرعي تحصيل كردن, كماد.

menor de edad

: كمتر, كوچكتر, پايين رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعي, كهاد, صغري, در رشته ثانوي يا فرعي تحصيل كردن, كماد.

menos

: ولي, اما, ليكن, جز, مگر, باستثناي, فقط, نه تنها, بطور محض, بي, بدون, كهتر, اصغر, كوچكتر, كمتر, پست تر, منها.

menoscabar

: خراب كردن, زيان رساندن, معيوب كردن, بازداشتن, مانع شدن, ممانعت كردن.

menospreciar

: عدم وفق, انكار فضيلت چيزي راكردن, كم گرفتن, بي قدركردن, پست كردن, بي اعتباركردن.

menosprecio

: تحقير, اهانت, خفت, خواري.

mensaje

: پيغام, ماموريت, فرمان, پيغام بري, پيغام رساني, پيام, پيغام دادن, رسالت كردن, پيغام.

mensajero

: پيك, قاصد, پيغام اور, پيك, فرستاده, رسول.

menstruaci n

: دشتان, حيض, قاعدگي زنان, طمث.

menstrual

: وابسته به قاعده گي.

menstruar

: دشتان شدن, قاعده شدن, حيض شدن.

mensual

: ماهيانه, هر ماهه, ماهي يكبار, يكماهه.

mensualmente

: ماهيانه, هر ماهه, ماهي يكبار, يكماهه.

menta

: ضرابخانه, سكه زني, ضرب سكه, سكه زدن, اختراع كردن, ساختن, جعل كردن, نعناع, شيريني معطر با نعناع, نو, بكر, نعناع بياباني, قرص نعناع.

mental

: عقلا ني, ذهني, فكري, خردمند, روشنفكر, دماغي, روحي, مغزي, هوشي, فكري, رواني.

mentalidad

: ذهن, قوه ذهني, روحيه, طرز فكر, انديشه.

mentalmente

: فكرا, روحا, از نظر رواني.

mente

: هوش, زيركي, فراست, فهم, بينش, اگاهي, روح پاك يا دانشمند, فرشته, خبرگيري, جاسوسي, فكر, خاطر, ذهن, خيال, مغز, فهم, فكر چيزي را كردن, ياداوري كردن, تذكر دادن, مراقب بودن, مواظبت كردن, ملتفت بودن, اعتناء كردن به, حذر كردن از, تصميم داشتن.

mentira

: دروغ, كذب, سخن دروغ, دروغ, دروغ در چيز جزءي, دروغ گفتن, دروغ گفتن, سخن نادرست گفتن, دروغ, كذب,(.vi.vt): دراز كشيدن, استراحت كردن , خوابيدن, افتادن, ماندن, واقع شدن, قرار گرفتن, موقتا ماندن, وضع, موقعيت, چگونگي.

mentiroso

: فريب اميز, پرنيرنگ, دروغگو, كذاب, كاذب, دروغگو, كاذب.

mentol

: جوهر نعناع خشك, قلم مانتول.

mentor

: رايزن, مشاور, راهنما, رهنمون, ناصح, مربي, مرشد.

menudillo

: احشاء خوراكي مرغ خانگي و غيره (ازقبيل دل و جگر), خرده ريز, جزءي.

menudo

: دقيقه, دم, ان, لحظه, پيش نويس, مسوده,يادداشت, گزارش وقايع, خلا صه مذاكرات, خلا صه ساختن, صورت جلسه نوشتن, پيش نويس كردن, :بسيار خرد, ريز, جزءي, كوچك, كوچك, خرده, ريز, محقر, خفيف, پست, غير مهم, جزءي, كم, دون, كوچك شدن ياكردن, ريز, ريزه, كوچك, ناچيز.

mercachifle

: دوره گرد, دست فروش, ادم مزدور, ادم پست وخسيس, چك وچانه زدن.

mercader

: بازرگان, تاجر, داد وستد كردن, سوداگر.

mercader a

: كالا, مال التجاره, تجارت كردن.

mercado

: بازار, محل داد وستد, مركز تجارت, فروختن, در بازار داد وستد كردن, درمعرض فروش قرار دادن, بازار گاه, ميدان فروش كالا, بازار, بازار, مركز بازرگاني, مركز حراج.

mercanca

: وسيله مناسب, متاع, كالا, جنس, كالا, مال التجاره, تجارت كردن.

mercantil

: تجارتي, بازرگاني.

mercedatario

: صاحب امتياز, گيرنده, انتقال گيرنده.

mercenario

: سرباز مزدور, ادم اجير, پولكي, سرباز, نظامي, سپاهي, سربازي كردن, نظامي شدن.

mercurial

: سيمابي, جيوه دار, چالا ك, تند, متغير, متلون, نااستوار, بي ثبات, بي پايه, لرزان, متزلزل, فرار.

mercurio

: سيماب, جيوه, تير, پيك, پيغام بر, دزدماهر, عطارد, يكي از خدايان يونان قديم.

merecer

: سزيدن, سزاوار بودن, شايستگي داشتن, لا يق بودن, استحقاق داشتن, شايستگي, سزاواري, لياقت, استحقاق, شايسته بودن, استحقاق داشتن.

merendero

: رستوران, كافه, رستوراني كه غذاهاي مختصر واماده دارد.

meridiano

: اوج, ذروه, قله, منتها(درجه ء), سر, مرتفعترين نقطه, بحران, نقطه ء كمال, تاج, كلا له, قله, يال, بالا ترين درجه, به بالا ترين درجه رسيدن, ستيغ, نيم روز, ظهر, خط نصف النهار, دايره طول, اوج, درجه كمال.

meridional

: جنوبي, اهل جنوب, جنوبا, بطرف جنوب.

meritorio

: ستودني.

merluza

: ماهي روغن كوچك, قسمي ماهي, ماهي نرم باله خوراكي اروپايي, پودر گچ.

mermelada

: مربا, فشردگي, چپاندن, فرو كردن, گنجاندن(با زور و فشار), متراكم كردن, شلوغ كردن, شلوغ كردن(با امد و شد زياد), بستن, مسدود كردن, وضع بغرنج, پارازيت دادن, مرباي نارنج, مرباي به, لرزانك.

mero

: دريا, اب راكد, مرداب, محض, خالي, تنها, انحصاري, فقط.

merodeador

: غارتگر, چپاولگر.

mes

: ماه, ماه شمسي, ماه قمري, برج.

mesa

: ميز, ميز تحرير, جدول, ميز, مطرح كردن.

mescla

: اشوره, مخلوط, تركيب, اميزش, اختلا ط, اميزه.

mescolanza

: اميخته, اختلا ط, مختلط, رنگارنگ, زد وخورد, قطعه موسيقي مختلط.

meseta

: فلا ت, زمين مسطح.

met fora

: استعاره, صنعت استعاره, كنايه, تشبيه.

met lico

: پول نقد, وصول كردن, نقدكردن, دريافت كردن, صندوق پول, پول خرد, فلز, ماده, جسم, فلزي, ماده مذاب, :سنگ ريزي كردن, فلزي كردن, با فلزپوشاندن, فلزي.

meta

: بپايان رسانيدن, تمام كردن, رنگ وروغن زدن, تمام شدن, پرداخت رنگ وروغن, دست كاري تكميلي, پايان, پرداخت كار, هدف, مقصد.

metabolismo

: سوخت وساز, دگرگوني, متابوليزم, تحولا ت بدن موجود زنده براي حفظ حيات.

metabolizar

: دگرگون كردن از طريق متابوليزم.

metafrico

: استعاره اي, تشبيهي.

metafsico

: وابسته بعلم ماوراء طبيعي, علوم معقول, روحاني, معنوي, روحي, غير مادي, بطور روحاني.

metal

: فلز, ماده, جسم, فلزي, ماده مذاب, :سنگ ريزي كردن, فلزي كردن, با فلزپوشاندن, سنگ معدن, سنگ داراي فلز.

metano

: متان.حص4

metanol

: الكل متيليك بفرمول.HC3 HO

meteorito

: سنگ اسماني, شخانه.

meteorlogo

: هواشناس.

meteoro

: شهاب, شهاب ثاقب, پديده هوايي, تير شهاب سنگ اسماني.

meteorolog a

: مبحث تحولا ت جوي, علم هواشناسي.

meter

: الحاق كردن, در جوف چيزي گذاردن, جا دادن, داخل كردن, در ميان گذاشتن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقديم داشتن,تعبير كردن,بكار بردن,منصوب كردن, ترغيب كردن,استقرار,پرتاب,سعي,ثابت.

meterico

: شهابي, درخشان وزودگذر.

meticuloso

: دقيق, محتاط, وسواسي, ناشي از وسواس يا دقت زياد.

metilo

: متيل, ريشه يك ظرفيتي هيدروكربن بفرمول.حص3

metrnomo

: ميزانه شمار, اسبابي كه براي تعيين زمان دقيق (مخصوصا در موسيقي) بكار ميرود.

metro

: متر, اندازه گير, سنجنده, اندازه, وسيله اندازه گيري, مقياس, ميزان, كنتور, مصرف سنج, وزن شعر, نظم, سجع وقافيه, متر, با متر اندازه گيري كردن, سنجيدن, اندازه گيري كردن, بصورت مسجع ومقفي در اوردن, زير راه, راه زير زميني, ترن زير زميني, مترو, لا مپ, لوله, راه اهن زير زميني, تشكيلا ت محرمانه و زيرزميني, واقع در زيرزمين, زير زمين.

metropolitano

: وابسته به پايتخت يا شهر عمده, مطراني.

mezcla

: مخلوطي (از چند جنس خوب و بد و متوسط) تهيه كردن (مثل چاي), تركيب, مخلوط, اميختگي, اميزه, اميخته, اختلا ط, مختلط, رنگارنگ, زد وخورد, قطعه موسيقي مختلط, درهم كردن, اشوردن, سرشتن, قاتي كردن, اميختن, مخلوط كردن, اختلا ط, اشوره, مخلوط, تركيب, اميزش, اختلا ط, اميزه.

mezclado

: اميخته.

mezclador

: ماشين مخصوص مخلوط كردن.

mezclar

: مخلوطي (از چند جنس خوب و بد و متوسط) تهيه كردن (مثل چاي), تركيب, مخلوط, اميختگي, اميزه, يكي كردن, ممزوج كردن, تركيب كردن, فرورفتن, مستهلك شدن, غرق شدن, ممزوج شدن, اميختن, بخاطر اوردن, ذكر كردن, مخلوط كردن, درهم كردن, اشوردن, سرشتن, قاتي كردن, اميختن, مخلوط كردن, اختلا ط.

mezcolanza

: كيك كوچك شبيه حلقه, درهم اميختگي, شلوغي, تكان تكان خوردن, سواري كردن, اميخته, اختلا ط, مختلط, رنگارنگ, زد وخورد, قطعه موسيقي مختلط.

mezquino

: ميانه, متوسط, وسطي, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, ميانه روي, اعتدال, منابع درامد, عايدي, پست فطرت, بدجنس, اب زيركاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معني ومفهوم خاصي داشتن, معني دادن, ميانگين, چشم تنگ, خسيس, خسيس, چشم تنگ, خسيسانه, گران كيسه, خسيس, تنك چشم, لليم, ناشي از خست.

mezquita

: مسجد.

mgico

: جادو, سحر, سحر اميز, جادويي, وابسته به سحر و جادو, سحر اميز.

mi

: مال من, متعلق بمن, مربوط بمن, اي واي.

miasma

: بخار بد بو, دم يادمه بد بو, بخار يادمه مسموم كننده.

micha

: چرك دار, چركي, ريم الود, گربه, دخترك, بيدمشك, شبدرصحرايي, گربه وار, مثل پيشي.

micr fono

: ميكروفن, بلندگو, بابلند گو صحبت كردن.

microbio

: زياچه, ميكرب.

microcomputadora

: ريز كامپيوتر.

microfono

: ميكروفن, بلندگو, بابلند گو صحبت كردن.

microonda

: كهموج, موج خيلي كوچك الكترومغناطيسي, ريز موج.

micropastilla

: لپ پريده كردن يا شدن, ژتن, ريزه, تراشه, مهره اي كه دربازي نشان برد وباخت است, ژتون, ورقه شدن, رنده كردن, سيب زميني سرخ كرده.

micropelcula

: فيلم خيلي كوچك براي عكس هاي خيلي ريز.

microprocesador

: ريز پردازنده.

microsc pico

: وابسته به ميكروسكپ, بسيار كوچك, ذره بيني.

microscopio

: ريزبين, ميكروسكپ, ذره بين.

miedo

: هراسان, ترسان, ترسنده, ترسيده, از روي بيميلي, متاسف, ترس, بيم, هراس, ترسيدن(از), وحشت, ترس ناگهاني, هراس, وحشت, ترساندن, رم دادن, ترسو, كمرو, محجوب.

miedoso

: ترسان, بيمناك, هراسناك.

miel

: انگبين, عسل, شهد, محبوب, عسلي كردن, چرب ونرم كردن.

miembro

: عضو, عضو بدن, دست يا پا, بال, شاخه, قطع كردن عضو, اندام زبرين, اندام زيرين, اندام, عضو, كارمند, شعبه, بخش, جزء.

mientras

: در صورتيكه, هنگاميكه, حال انكه, ماداميكه, در حين, تاموقعي كه, سپري كردن, گذراندن, در خلا ل مدتي كه, در حاليكه, درمدتي كه, ضمن اينكه.

mierda

: ريدن, گه, ان, عن.

miga

: خرده نان, خرده, هرچيزي شبيه خرده نان (مثل خاك نرم)

migaja

: خرده نان, خرده, هرچيزي شبيه خرده نان (مثل خاك نرم)

migraa

: مرض سر درد, حمله سر درد, ميگرن.

migraci n

: كوچ, مهاجرت.

migrante

: كوچ كننده, مهاجر, سيار, جانور مهاجر, كوچگر.

mil

: هزار.

mil metro

: ميليمتر.

mila

: مقياس سنجش مسافت (ميل) معادل 53/9061 متر.

milagro

: معجزه, اعجاز, واقعه شگفت انگيز, چيز عجيب, شگفت, تعجب, حيرت, اعجوبه, درشگفت شدن, حيرت انگيز, غريب.

milagroso

: معجزه اسا.

milicia

: جنگجويان غير نظامي, نيروي نظامي (بومي), امنيه, مجاهدين.

militancia

: نزاع طلبي, جنگجويي.

militante

: ستيزگر, اهل نزاع وكشمكش, جنگ طلب.

militar

: نظامي, سربازي, نظام, جنگي, ارتش, ارتشي, خدمت كردن, خدمت انجام دادن, بكار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن, سرباز, نظامي, سپاهي, سربازي كردن, نظامي شدن.

milla

: مقياس سنجش مسافت (ميل) معادل 53/9061 متر.

millaje

: سنجش برحسب ميل (چند ميل در ساعت يا در روز).

milln

: ميليون, هزار در هزار.

millon

: ميليون, هزار در هزار.

millonario

: ميليونر.

mimar

: بچه, كودك, طفل, نوزاد, مانند كودك رفتار كردن, نوازش كردن, بناز پروردن, نازپرورده, متنعم كردن, غنيمت, يغما, تاراج, سودباداورده, فساد, تباهي, از بين بردن, غارت كردن, ضايع كردن, فاسد كردن, فاسد شدن, پوسيده شدن, لوس كردن, رودادن.

mime

: مشرب, خيال, مزاح, خلق, شوخي, خوشمزگي, خوشي دادن, راضي نگاهداشتن, خلط, تنابه, مشرب, خيال, مزاح, خلق, شوخي, خوشمزگي, خوشي دادن, راضي نگاهداشتن, خلط, تنابه.

mimoso

: مهربان, خونگرم, محبوب, پرنوازش, راحت, نوازش كن.

mina

: كان, معدن, نقب, راه زير زميني, مين, منبع, مامن, مال من, مرا, معدن حفر كردن, استخراج كردن يا شدن, كندن, چال, چال دار كردن, گودال, حفره, چاله, سياه چال, هسته البالو و گيلا س و غيره, به رقابت واداشتن, هسته ميوه را دراوردن, در گود مبارزه قرار دادن.

minera

: كان كني, مين گذاري, معدن كاري, استخراج معدن.

mineral

: ماده معدني, كاني, معدني, اب معدني, معدن, سنگ معدن, سنگ داراي فلز.

miniatura

: نقاشي باتذهيب, مينياتور, كوچك, كوتاه.

miniaturista

: مينياتور ساز.

minicomputadora

: كامپيوتر كوچك.

minimizar

: كمينه ساختن.

minimo

: كمترين, دست كم, حداقل, كمينه, كهين.

ministerial

: وابسته به وزير يا كشيش, اداري.

ministerio

: وزارت, تهيه, اجراء, اداره, خدمت, وزارت, وزيري, دستوري, وزارتخانه (باتهع).

ministro

: وزير, وزير مختار, كشيش.(.vtvi): كمك كردن, خدمت كردن, پرستاري كردن, بخش كردن.

minor a

: اقليت.

minoridad

: اقليت.

minorista

: خرده فروش.

minu

: رقص گام اهسته قرون 71 و 81 ميلا دي.

minucioso

: باريك بين, خيلي دقيق, وسواسي, ترسو, كمرو, از اول تا اخر, بطور كامل, كامل, تمام.

minuto

: دقيقه, دم, ان, لحظه, پيش نويس, مسوده,يادداشت, گزارش وقايع, خلا صه مذاكرات, خلا صه ساختن, صورت جلسه نوشتن, پيش نويس كردن, :بسيار خرد, ريز, جزءي, كوچك.

minutos

: صورت جلسه, خلا صه مذاكرات.

mio

: كان, معدن, نقب, راه زير زميني, مين, منبع, مامن, مال من, مرا, معدن حفر كردن, استخراج كردن يا شدن, كندن.

miope

: نزديك بين.

mirada

: خيره نگاه كردن, چشم دوختن, زل زل نگاه كردن, بادقت نگاه كردن, نگاه خيره, برانداز, برانداز كردن, نگاه, نگاه مختصر, نظراجمالي, مرور, نگاه مختصركردن, نظر اجمالي كردن, اشاره كردن ورد شدن برق زدن, خراشيدن, به يك نظر ديدن, نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن.

mirar

: چشم, ديده, بينايي, دهانه, سوراخ سوزن, دكمه يا گره سيب زميني, مركز هر چيزي, كاراگاه, نگاه كردن, ديدن, پاييدن, خيره نگاه كردن, چشم دوختن, زل زل نگاه كردن, بادقت نگاه كردن, نگاه خيره, نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن, ديدن, مشاهده كردن, نگاه كردن, فهميدن, مقر يا حوزه اسقفي, بنگر, خيره نگاه كردن, رك نگاه كردن, از روي تعجب ويا ترس نگاه كردن, خيره شدن, نظر, منظره, نظريه, عقيده, ديد, چشم انداز, قضاوت, ديدن, از نظر گذراندن, پاييدن, ديدبان, پاسداري, كشيك, مدت كشيك, ساعت جيبي و مچي, ساعت, مراقبت كردن, مواظب بودن, بر كسي نظارت كردن, پاسداري كردن.

mirar impdico

: جنبه, قيافه, رنگ قيافه, منظر, نگاه كج, نگاه چپ, نگاه دزدكي, از گوشه چشم نگاه كردن, نگاه كج كردن, خالي, تهي, مجوف, چشم چراني كردن, چشم چراني, نگاه عاشقانه كردن, با چشم غمزه كردن, عشوه.

mircoles

: چهار شنبه, هر چهار شنبه يكبار.

misa

: انبوه, توده, جرم.

misantr pico

: مربوط به انسان گريزي.

miscel nea

: مجموعه اي از مطالب گوناگون, متنوعات.

miscelneo

: گوناگون, متفرقه.

miserable

: پست, فرومايه, سرافكنده, مطرود, روي برتافتن, خوار, پست كردن, كوچك كردن, تحقيركردن, لا غر, نزار, بي بركت, بي چربي, نحيف, ناچيز, بدبخت, تيره روز, تيره بخت, رنجور, بدبخت, بيچاره, ضعيف الحال, پست, تاسف اور.

miseria

: بدبختي, بيچارگي, تهي دستي, نكبت, پستي.

misericordia

: دستگيري, صدقه, خيرات, نيكوكاري, رحمت, رحم, بخشش, مرحمت, شفقت, امان.

misericordioso

: دستگير, سخي, مهربان, خيريه, بخشايشگر, رحيم, كريم, رحمت اميز, بخشنده, مهربان.

misi n

: بماموريت فرستادن, وابسته به ماموريت, ماموريت, هيلت اعزامي يا تبليغي.

misionero

: مبلغ مذهبي, وابسته به مبلغين, وابسته به هيلت اعزامي.

misiva

: نامه, رساله, نامه منظوم, حرف, نويسه, نامه رسمي, ياداشت, تبصره, توجه كردن, ذكر كردن.

misma

: يكسان, يكنواخت, همان چيز, همان, همان كار, همان جور, بهمان اندازه.

mismo

: يكسان, يكنواخت, همان چيز, همان, همان كار, همان جور, بهمان اندازه.

misntropo

: بدبين وعيبجو پيرو مكتب كلبيون, مردم گريز, انسان گريز.

misoginia

: تنفر از زن.

misterio

: رمز, راز, سر, معما, صنعت, هنر, حرفه, پيشه.

misterioso

: وهم اور, ترساننده, گرفته, مكدر, اسرار اميز, مرموز, مبهم, تيره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تيره كردن, تاريك كردن, مبهم كردن, گمنام كردن, خارق العاده, غريب, جادو, مرموز.

misticismo

: تصوف, عرفان, فلسفه درويش ها.

mistificaci n

: گيج سازي, مشكل وپيچيده سازي.

mistificar

: چشم بندي كردن, فريب دادن, اغفال كردن, گيچ كردن, رمزي كردن.

mitad

: نيم, نصفه, سو, طرف, شريك, ناقص, نيمي, بطور ناقص, نيم, نيمه, نصف, نصفه, بخش, قسمت مساوي.

mitigar

: فروكش كردن, كاستن, تخفيف دادن, رفع نمودن, كم شدن, اب گرفتن از(فلز), خيساندن (چرم), غصب يا تصرف عدواني, بزورتصرف كردن, كاهش, تنزل, فرونشستن, سبك كردن, ارام كردن, كم كردن, اساني, سهولت, اسودگي, راحت كردن, سبك كردن, ازاد كردن, سبك كردن, تخفيف دادن, تسكين دادن.

mitn

: دستكش بلند, دستكش بيش بال, دستكش داراي يك جا براي چهار انگشت ويكجا براي انگشت شست.

mito

: افسانه, اسطوره.

mitolog a

: افسانه شناسي, اساطير, اسطوره شناسي.

mitra

: تاج, تاج اسقف, تاج, تاج اسقف.

mltiple

: چند تا, چند برابر, بسيار, زياد, متعدد, گوناگوني, متنوع كردن, چند برابركردن, بسيار, زياد, خيلي, چندين, بسا, گروه, بسياري, چندين, متعدد, مضاعف, چندلا, گوناگون, مضرب, چند فاز, مضروب.

mnem nico

: وابسته به قوه حافظه.

mnimum

: كمترين, دست كم, حداقل, كمينه, كهين.

mobilario

: اثاثه, اثاث خانه, سامان, اسباب, وسايل, مبل.

mocasn

: كفش پوست وزن, مار زهردار.

mochila

: كوله پشتي, توشه دان, كوله بار, پشت واره, چنته, كوله پشتي, بقچه, دسته, گروه, يك بسته(مثل بسته سيگاروغيره), يكدست ورق بازي, بسته بندي كردن, قرار دادن, توده كردن, بزور چپاندن, باركردن, بردن, فرستادن.

moci n

: جنبش, تكان, حركت, جنب وجوش, پيشنهاد, پيشنهاد كردن, طرح دادن, اشاره كردن.

mocoso

: بچه بداخلا ق و لوس, كف شير.

moda

: روش, سبك, طرز, اسلوب, مد, ساختن, درست كردن, بشكل در اوردن, رسم, سبك, اسلوب, طرز, طريقه, مد, وجه, سبك, شيوه, روش, خامه, سبك نگارش, سليقه, سبك متداول, قلم, ميله, متداول شدن, معمول كردن, مد كردن, ناميدن.

modadiente

: خلا ل دندان, دندان كاو.

modal

: كيفيتي, چوني, مقيد, حالت, حوصله, حال, سردماغ, خلق, مشرب, وجه.

modelar

: روش, سبك, طرز, اسلوب, مد, ساختن, درست كردن, بشكل در اوردن, مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ريختن, ساختن, شكل دادن, مطابق مدل معيني در اوردن, نمونه قرار دادن, ريخت, شكل دادن.

modelo

: مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ريختن, ساختن, شكل دادن, مطابق مدل معيني در اوردن, نمونه قرار دادن, الگو, قالب.

moderaci n

: ميانه روي, اعتدال.

moderado

: معتدل, ملا يم, ارام, ميانه رو, مناسب, محدود, اداره كردن, تعديل كردن.

moderador

: ميانجي, مدير, ناظم, تعديل كننده, كند كننده.

moderar

: معتدل, ملا يم, ارام, ميانه رو, مناسب, محدود, اداره كردن, تعديل كردن.

modernista

: نوگرا, نوين گرا.

modernizacin

: نوسازي, نوپردازي, نوين گري.

modernizar

: نوين كردن, بطرز نويني دراوردن, بروش امروزي دراوردن , دوباره رويه انداختن, دوباره وصله يا سرهم بندي كردن, نو نما كردن, وصله پينه كردن, بصورت امروزي در اوردن, جديد كردن.

moderno

: معاصر, همزمان, هم دوره, جريان, رايج, جاري, به پيمانه, نوين, امروزي, كنوني, جديد, مدرن.

modestia

: فروتني, افتادگي, تواضع, حقارت, تحقير, ازرم, شكسته نفسي, عفت, فروتني.

modesto

: زبون, فروتن, متواضع, محقر, پست, بدون ارتفاع, پست كردن, فروتني كردن, شكسته نفسي كردن, فروتن, افتاده, بردبار, حليم, باحوصله, ملا يم, بيروح, خونسرد, مهربان, نجيب, رام, باحيا, افتاده, فروتن, معتدل, نسبتا كم.

modificaci n

: تعديل, تنظيم, تغيير, تبديل, دگرش, دگرگوني, دگرگون كردن ياشدن, دگرگوني, تغيير, پول خرد, مبادله, عوض كردن, تغييردادن, معاوضه كردن, خردكردن (پول), تغيير كردن, عوض شدن, پيرايش, اصلا ح.

modificador

: تعديل كننده.

modificar

: تعديل كردن, تنظيم كردن, تغييردادن, عوض كردن, اصلا ح كردن, تغيير يافتن, جرح و تعديل كردن, دگرگون كردن, دگرگون كردن ياشدن, دگرگوني, تغيير, پول خرد, مبادله, عوض كردن, تغييردادن, معاوضه كردن, خردكردن (پول), تغيير كردن, عوض شدن, تغيير دادن, اصلا ح كردن, تعديل كردن.

modismo

: لهجه, زبان ويژه, اصطلا ح.

modista

: خياط زنانه, كلا ه فروش, زني كه كلا ه زنانه ميدوزد.

modista de sombreros

: كلا ه فروش, زني كه كلا ه زنانه ميدوزد.

modo

: روش, سبك, طرز, اسلوب, مد, ساختن, درست كردن, بشكل در اوردن, راه, روش, طريقه, چگونگي, طرز, رسوم, عادات, رفتار, ادب, تربيت, نوع, قسم, روش, اسلوب, طريقه, رسم, سبك, اسلوب, طرز, طريقه, مد, وجه, شگرد فن, اصول مهارت, روش فني, تكنيك, شيوه.

modo subjuntivo

: وجه شرطي, وابسته بوجه شرطي.

modulacin

: زير وبم, نوسان صدا, نوسان, فركانس.

modular

: پيمانه اي, تعديل كردن,ميزان كردن,بمايه دراوردن, زيرو بم كردن,برابري كردن,يك پرده يا مقام,تحرير دادن,تنظيم كردن,ملايم كردن,نرم كردن,اواز خواندن.

mofar

: تمسخر كردن, بكسي خنديدن, استهزاء كردن, طعنه, طنز, مسخره, ريشخند, استهزاء, طعنه زدن, سخن مسخره اميز گفتن, هو كردن, ساختگي, تقليدي, تقليد در اوردن, استهزاء كردن, دست انداختن, تمسخر, استهزا, ريشخند, تمسخر كردن, دست انداختن, تمسخر, طنز, طعنه, ريشخند, استهزاء, اهانت وارد اوردن, تمسخر كردن, استهزاء, نيشخند, تمسخر, پوزخند, پوزخند زدن, باتمسخر بيان كردن, دست انداختن ومتلك گفتن, سرزنش كردن, شماتت كردن, طعنه زدن, طعنه.

mohair

: موي مرغوز, پارچه موهر.

moho

: پرمك, كپك, بادزدگي, زنگ گياهي, كپك زدن, زنگ, زنگار, زنگ زدن.

mohoso

: خزه مانند, خزه گرفته, باتلا قي, سياه اب, كپك زده, كهنه وفاسد, كپك زده, بوي ناگرفته, پوسيده, كهنه.

moiss

: حضرت موسي.

mojado

: نم, رطوبت, دلمرده كردن, حالت خفقان پيدا كردن, مرطوب ساختن, نمناك, نمدار, تر, گريان, مرطوب, پر از اب, تر, مرطوب, خيس, باراني, اشكبار, تري, رطوبت, تر كردن, مرطوب كردن, نمناك كردن.

mojigato

: رياكار, متظاهر, دورو, باريا.

moka

: قهوه مكا, نوعي چرم نرم.

mol cula

: مولكل.

molar

: دندان اسياب.

molde

: قارچ انگلي گياهان, كپك قارچي, كپرك, كپرك زدن, قالب, كالبد, با قالب بشكل دراوردن.

moldear

: شكل, ريخت, تركيب, تصوير, وجه, روش, طريقه, برگه, ورقه, فرم, تشكيل دادن, ساختن, بشكل دراوردن, قالب كردن, پروردن, شكل گرفتن, سرشتن, فراگرفتن, مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ريختن, ساختن, شكل دادن, مطابق مدل معيني در اوردن, نمونه قرار دادن, قارچ انگلي گياهان, كپك قارچي, كپرك, كپرك زدن, قالب, كالبد, با قالب بشكل دراوردن, ريخت, شكل دادن.

molecular

: مولكولي.

moledor

: له كننده, فشارنده, دندان اسياب, سنگ رويي اسياب, تيز كن, لله, غلتك, بام غلتان, استوانه, نورد.

moler

: فشردن, چلا ندن, له شدن, خردشدن, باصدا شكستن, شكست دادن, پيروزشدن بر, كوبيدن, عمل خرد كردن يا اسياب كردن, سايش, كار يكنواخت, اسياب كردن, خردكردن, تيز كردن, ساييدن, اذيت كردن, اسياب شدن, سخت كاركردن, اسياب, ماشين, كارخانه, اسياب كردن, كنگره دار كردن, ساييدن, نرم كردن, پودر كردن, نرم كوبيدن.

molestar

: دلخوركردن, ازردن, رنجاندن, اذيت كردن, بستوه اوردن, خشمگين كردن, تحريك كردن, مزاحم شدن, دردسر دادن, زحمت دادن, مخل اسايش شدن, نگران شدن, جوش زدن و خودخوري كردن, رنجش, پريشاني, مايه زحمت, اشكال, گير, مختل كردن, مزاحم شدن, بستوه اوردن, عاجز كردن, اذيت كردن, حملا ت پي درپي كردن, خسته كردن, ازاردادن, اذيت كردن, كسي را دست انداختن, سخنان نيشدارگفتن, اذيت, پوش دادن مو, ازار, ازار دادن, رنجه كردن, زحمت دادن, دچار كردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه.

molestar con griterio

: شانه كردن, سخت بازپرسي كردن از, سوال پيچ كردن, بباد طعنه گرفتن, شانه.

molestia

: دلخوركردن, ازردن, رنجاندن, اذيت كردن, بستوه اوردن, خشمگين كردن, تحريك كردن, مزاحم شدن, دلخوري, ازار, اذيت, ممانعت, ازردگي, رنجش, دردسر دادن, زحمت دادن, مخل اسايش شدن, نگران شدن, جوش زدن و خودخوري كردن, رنجش, پريشاني, مايه زحمت, بي ارام كردن, ناراحت كردن, اسوده نگذاشتن, اشفتن, مضطرب ساختن, بي قراري, ناارامي, اختلا ل, مزاحمت, پاگيري, بازماندگي, اذيت, ازار, مانع, سبب تاخير, دخالت, فضولي, ازار, مايه تصديع خاطر, مايه رنجش, اذيت, ازار, ازار دادن, رنجه كردن, زحمت دادن, دچار كردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه, ناارامي, اشوب, اشفتگي, اضطراب, بيقراري, بيتابي.

molesto

: پر دردسر, پرزحمت, مزاحم, ناراحت, ناجور, پرزحمت, سخت, دردسردهنده, مصدع, رنج اور.

molienda

: عمل اسياب كردن, گندم اسيابي, جو اسيابي, ارد كردن جو خيسانده, سود, قسمت.

molinero

: اسيابان, يكجور پروانه.

molino

: اسياب, ماشين, كارخانه, اسياب كردن, كنگره دار كردن.

molino de vento

: اسياب بادي, هر چيزي شبيه اسياب بادي, چرخيدن.

molino de viento

: اسياب بادي, هر چيزي شبيه اسياب بادي, چرخيدن.

molusco

: جانور نرم تن, حلزون.

momentito

: لحظه, دم, ان, هنگام, زمان, اهميت.

momentneo

: اني, زود گذر.

momento

: دقيقه, دم, ان, لحظه, پيش نويس, مسوده,يادداشت, گزارش وقايع, خلا صه مذاكرات, خلا صه ساختن, صورت جلسه نوشتن, پيش نويس كردن, :بسيار خرد, ريز, جزءي, كوچك, لحظه, دم, ان, هنگام, زمان, اهميت.

momia

: موميا, جسد موميا شده.

momificar

: موميايي كردن.

mon logo

: تك سخنگويي, صحبت يك نفري, تك گويي, گفتگو با خود, نمايش يا مقاله يا سخنراني يكنفري.

monarca

: سلطان, پادشاه, ملكه, شهريار, فرمانروا, حكمران, رءيس, سر, خط كش.

monarqu a

: سلطان, پادشاه, ملكه, شهريار, شهرياري, سلطنت مطلقه, رژيم سلطنتي.

monasterio

: صومعه, خانقاه راهبان, دير, رهبانگاه.

monculo

: عينك يك چشمي.

moneda

: دگرگون كردن ياشدن, دگرگوني, تغيير, پول خرد, مبادله, عوض كردن, تغييردادن, معاوضه كردن, خردكردن (پول), تغيير كردن, عوض شدن, سكه, سكه زدن, اختراع وابداع كردن, ضربه سكه, مسكوكات, ابداع واژه, پول رايج, رواج, انتشار.

moneda de diez centavos

: مسكوك ده سنتي(امريكايي).

monedar

: سكه, سكه زدن, اختراع وابداع كردن, ضرابخانه, سكه زني, ضرب سكه, سكه زدن, اختراع كردن, ساختن, جعل كردن, نعناع, شيريني معطر با نعناع, نو, بكر.

monedear

: سكه, سكه زدن, اختراع وابداع كردن, ضرابخانه, سكه زني, ضرب سكه, سكه زدن, اختراع كردن, ساختن, جعل كردن, نعناع, شيريني معطر با نعناع, نو, بكر.

monedero

: كيسه, جيب, كيسه پول, كيف پول, پول, دارايي, وجوهات خزانه, غنچه كردن, جمع كردن, پول دزديدن, جيب بري كردن.

monetario

: پولي.

monitor

: اگاهي دهنده, انگيزنده, گوشيار, به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن, مبصر.

monja

: راهبه, زن تارك دنيا.

monje

: راهب, تارك دنيا.

mono

: ميمون, بوزينه, بوزينه, ميمون, تقليد در اوردن, شيطنت كردن.

monogamia

: داشتن يك همسر, يك زني, يك شوهري, تك گايي.

monograf a

: ويژه نگاشت, رساله درباره يك موضوع, امضاء با يك حرف, تك پژوهش, رساله, مقاله, شرح, دانش نويسه, توضيح.

monolito

: يكپارچه, تكسنگي, داراي يك سنگ.

monoltico

: يك پارچه.

monopolio

: انحصار, امتياز انحصاري, كالا ي انحصاري.

monopolizador

: صاحب انحصار, وابسته بصاحب انحصار, سياست انحصاري, انحصارگراي.

monopolizar

: بخود انحصار دادن, امتياز انحصاري گرفتن.

monosilbico

: يك هجايي.

monoton a

: بي تنوعي, يك اهنگي, بي زير وبم, يكنواختي.

monstico

: رهباني.

monstruo

: دمدمي مزاجي, وسواس, چيز غريب, غرابت, خط داركردن, رگه داركردن, دمدمي بودن, عفريت, هيولا, اعجوبه, عظيم الجثه.

monstruosidad

: هيولا يي, بي عاطفگي, شرارت بسيار, هيولا.

monstruoso

: غول پيكر, هيولا.

mont culo

: تپه, پشته, برامدگي, خرپشته, ماهور, با خاك ريز محصور كردن, خاك ريزساختن.

monta a

: كوه, كوهستان, كوهستاني.

montacargas

: بالا بردن, بلند كردن, بر افراشتن, عمل بالا بردن, عمل كشيدن, مقدار كشش.

montaje

: همگذاري, مجمع, جفت سازي, سوار كني, لوازم, عكسي كه از چند قطعه عكس بهم چسبانده تشكيل شده باشد, قطعه ادبي يا موسيقي مركب از قسمتهاي گوناگون, تهيه عكس هاي بهم پيوسته.

montaoso

: كوهستاني, كوه مانند.

montar

: فراهم اوردن, انباشتن, گرداوردن, سوار كردن, جفت كردن, جمع شدن, گردامدن, انجمن كردن, ملا قات كردن, كوه, تپه, : بالا رفتن (با up ), سوار شدن بر, بلند شدن, زيادشدن, بالغ شدن بر, سوار كردن,صعود كردن, نصب كردن, صعود, ترفيع, مقواي عكس, پايه, قاب عكس, مركوب (اسب, دوچرخه وغيره), سواري, گردش سواره, سوار شدن.

monte

: كوه, تپه, : بالا رفتن (با up ), سوار شدن بر, بلند شدن, زيادشدن, بالغ شدن بر, سوار كردن,صعود كردن, نصب كردن, صعود, ترفيع, مقواي عكس, پايه, قاب عكس, مركوب (اسب, دوچرخه وغيره).

montn

: كنار, لب, ساحل, بانك, ضرابخانه, رويهم انباشتن, در بانك گذاشتن, كپه كردن, بلند شدن (ابر يا دود) بطور متراكم, بانكداري كردن, مقياس وزني است معادل 4 پك (پعثك) و23 كوارتز , پيمانه غله وميوه كه درحدود63 ليتر است, پيمانه, كيل, باپيمانه وزن كردن, توده, كپه, كومه, پشته, انبوه, گروه, جمعيت, توده كردن, پركردن, كپه, توده, پشته, پشته كردن.

montono

: ادم كودن, يكنواختي, ملا لت, مبتذل, يكنواخت, خسته كننده, بطور يكنواخت يا يك وزن خواندن, يك نواخت, يك وزن, اواز, سرود يك نواخت.

montuoso

: پر از تپه.

monumento

: يادگار, يادبود, لوحه يادبود, وابسته به حافظه, مقبره, بقعه, بناي ياد بود, بناي يادگاري, لوحه تاريخي, اثر تاريخي.

monz n

: بادموسمي, موسم بارندگي.

moqueta

: فرش, قالي, زيلو, فرش, مفروش.

mor n

: ابله, كله خر, احمقانه رفتار كردن, سبك مغز, بي كله, كند ذهن, خرفت, ابله, ادم سبك مغز وكم عقل, ادم احمق وابله.

mora

: توت سياه, شاه توت, توت سفيد, توت معمولي, شاه توت.

morado

: رنگ ارغواني, زرشكي, جامه ارغواني, جاه وجلا ل, ارغواني كردن يا شدن, بنفشه, بنفش, بنفش رنگ.

moral

: وابسته به علم اخلا ق, اخلا قي, معنوي, وابسته بعلم اخلا ق, روحيه, اخلا ق, پند, معني, مفهوم, سيرت, دلگرمي, روحيه, روحيه جنگجويان, روحيه افراد مردم, روح, جان, روان, رمق, روحيه, جرات, روح دادن, بسرخلق اوردن, قاءم, راست.

moralidad

: اخلا قي, معنوي, وابسته بعلم اخلا ق, روحيه, اخلا ق, پند, معني, مفهوم, سيرت, سيرت, اخلا قيات, اخلا ق.

moralista

: فيلسوف يا معلم اخلا ق, اخلا قي.

moralizar

: نتيجه اخلا قي گرفتن از, اخلا قي كردن.

moratoria

: مهلت قانوني, استمهال.

morbidad

: ناخوشي, فساد, شيوع مرض, حالت مرض.

mordaz

: گزنده, زننده, تند, تيز, طعنه اميز.

mordaza

: گيره.

mordedura

: گاز گرفتن, گزيدن, نيش زدن, گاز, گزش, گزندگي, نيش.

mordente

: زننده, جگرسوز, گوشه دار, نيشدار, ماده ثابت كننده, ماده ثبات بكار بردن, طعنه اميز, نيشدار, زهرخنده دار.

morder

: گاز گرفتن, گزيدن, نيش زدن, گاز, گزش, گزندگي, نيش.

mordiscar

: خاييدن, گاز گرفتن, كندن (با گاز يا دندان), تحليل رفتن, فرسودن, مانند موش جويدن, ساييدن, لقمه يا تكه كوچك, گاز زدن, اندك اندك خوردن, مثل بز جويدن.

morena

: سبزه, داراي موي مشكي ياخرمايي.

moreno

: قهوه اي, خرمايي, سرخ كردن, برشته كردن, قهوه اي كردن, سبزه, داراي موي مشكي ياخرمايي.

morera

: توت سفيد, توت معمولي, شاه توت.

moretn

: كوبيدن, كبود كردن, زدن, ساييدن, كبودشدن, ضربت ديدن, كوفته شدن, كبودشدگي, تباره.

morgue

: مرده خانه, جاي امانت مردگاني كه هويت انها معلوم نيست, بايگاني راكد.

moribundo

: درحال نزع, در سكرات موت, روبه مرگ.

morillo

: سه پايه, پيش بخاري, سه پايه اي كه كنار بخاري مي گذاشتند.

morir

: جفت طاس.

morisco

: وابسته به اهالي شمال افريقا.

mornico

: ابلهانه.

moro

: زمين باير, دشت, لنگر انداختن, اهل شمال افريقا, مسلمان, وابسته به اهالي شمال افريقا.

morocha

: سبزه, داراي موي مشكي ياخرمايي.

morral

: كيسه پارچه اي, كسه, خورجين.

mortal

: مهلك, كشنده, قاتل, كشنده, مهلك, مصيبت اميز, وخيم, وابسته به مرگ كشنده, مهلك, مرگ اور, فاني, فناپذير, از بين رونده, مردني, مرگ اور, مهلك, مرگبار, كشنده, خونين, مخرب, انسان.

mortalidad

: ميرش, مرگ ومير, متوفيات, بشريت.

mortero

: هاون, هاون داروسازي, خمپاره, شفته, ساروج كردن, باخمپاره زدن.

mortificaci n

: تحقير, احساس حقارت, رياضت, پست كردن, رنج, خجلت, فساد.

mortificar

: پست كردن, تحقير كردن, اهانت كردن به, پست كردن, رياضت دادن, كشتن, ازردن, رنجاندن.

mortifique

: ازردگي, غم وغصه, اندوه, الم, تنگدلي, اندوهگين كردن, ازرده كردن.

mortuario

: مرده شوي خانه, دفن, مرده اي.

mosaico

: وابسته به موسي, موسوي, موزاييك, باموزاييك اراستن, تكه تكه بهم پيوستن, اجر كاشي, سفال, با اجر كاشي فرش كردن.

mosca

: مگس, حشره پردار, پرواز, پرش, پراندن,پرواز دادن, بهوافرستادن, افراشتن, زدن, گريختن از, فرار كردن از, دراهتراز بودن, پرواز كردن, : تيز هوش, چابك وزرنگ, مگس.

mosquete

: تفنگ فتيله اي, شاهين كوچك نر.

mosquito

: پشه, حشره دو بال, پشه.

mostaza

: خردل, درخت خردل.

mostrador

: پيشخوان, بساط, شمارنده, ضربت متقابل, درجهت مخالف, در روبرو, معكوس, بالعكس, مقابله كردن, تلا في كردن, جواب دادن, معامله بمثل كردن با.

mostrar

: اثبات كردن(با دليل), نشان دادن, شرح دادن, تظاهرات كردن, نمايش, نمايش دادن, نماياندن, نشان دادن, نمودن, ابراز كردن, فهماندن, نشان, اراءه, نمايش, جلوه, اثبات.

mostrarse

: نشان دادن, نمودن, ابراز كردن, فهماندن, نشان, اراءه, نمايش, جلوه, اثبات.

mote

: شعار, سخن زبده, پند, اندرز, حكمت, كنيه, نام خودماني, كنيه دادن, ملقب كردن.

motear

: خالخال كردن, چيزي با نقاط رنگارنگ, حيواني كه بدنش خالخال باشد, خال, لكه, ابري, ابرش, خالدار, لكه دار, لكه لكه, ابري, رگه رگه, با خال هاي رنگارنگ نشان گذاردن, لكه دار كردن, نقطه, لكه كوچك, خال, رنگ, نوع, قسم, نقطه نقطه يا خال خال كردن.

motel

: متل.

motete

: سرود, سرودي كه دسته جمعي در كليسا ميخوانند.

motin

: شورش يا طغيان كردن, اظهار تنفر كردن, طغيان, شورش, بهم خوردگي, انقلا ب, شوريدن.

motivaci n

: انگيزش, محرك.

motivacion

: انگيزش, محرك.

motivar

: تشويق كردن, دلگرم كردن, تشجيح كردن, تقويت كردن, پيش بردن, پروردن, در كشيدن نفس, استنشاق كردن, الهام بخشيدن, دميدن در, القاء كردن, تحريك كردن, تهييج كردن, داراي انگيزه شده.

motivo

: سبب, علت, موجب, انگيزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فيه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ايجاد كردن (غالبا بامصدر), انگيزه, موجب, وسيله, مسبب, كشش, انگيزه, محرك, داعي, سبب, علت, انگيختن, موقع, مورد, وهله, فرصت مناسب, موقعيت, تصادف, باعث شدن, انگيختن, دليل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل كردن, دليل و برهان اوردن.

motn

: اشوب, شورش, فتنه, بلوا, غوغا, داد و بيداد, عياشي كردن, شورش كردن.

motocicleta

: موتورسيكلت.

motor

: موتور, ماشين, موتور, محرك.

motora

: قايق موتوري.

motorista

: ماشين سوار.

motorizar

: ماشيني كردن, موتوريزه كردن, موتوري كردن.

mover

: تكان جزءي خوردن, تكان دادن, جم خوردن, حركت, حركت دادن, حركت كردن, نقل مكان, جنبش, حركت, فعاليت, جم خوردن, تكان دادن, به جنبش دراوردن, حركت دادن, بهم زدن, بجوش اوردن, تحريك كردن يا شدن, جنباندن, تكان دادن, تكان خوردن, جنبيدن, تكان.

moverse

: حركت, حركت دادن, حركت كردن, نقل مكان.

movible

: متحرك, قابل حركت, قابل تحرك, سيال, تلقن همراه.

movilidad

: جنبايي, تحرك, پويايي.

movilizaci n

: بسيج.

movilizar

: بسيج كردن, تجهيز كردن, متحرك كردن.

movimiento

: جنبش, تكان, حركت, جنب وجوش, پيشنهاد, پيشنهاد كردن, طرح دادن, اشاره كردن, حركت, جنبش.

moza de taberna

: خادمه ء ميخانه, پيشخدمت ميخانه, گارسون.

mozo

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد, حمالي كردن, حمل كردن, ابجو, دربان, حاجب, باربر, حمال, ناقل امراض, حامل, منتظر, پيشخدمت.

mprobo

: نادرست, متقلب, تقلب اميز, دغل, فاقد امانت, غير منصفانه, نادرست, بي انصاف, نامساعد (درمورد باد), ناهموار.

mquina

: موتور, ماشين, ماشين.

mquina de escribir

: ماشين تحرير.

mrbido

: ناسالم, ناخوش, ويژه ناخوشي, مريض, وحشت اور.

mrshal

: ناظر, ضابط, امين صلح يا قاضي, نگهبان دژ سلطنتي.

mrtir

: شهيد, فدايي, شهيد راه خدا كردن.

ms all de

: گذشته, پايان يافته, پيشينه, وابسته بزمان گذشته, پيش, ماقبل, ماضي, گذشته از, ماوراي, درماوراي, دور از, پيش از.

ms all

: انسوي, انطرف ماوراء, دورتر, برتر از.

ms bien

: سريع تر, بلكه, بيشتر, تا يك اندازه, نسبتا, با ميل بيشتري, ترجيحا, زودتر, بوميان (اوكلا هما) در اتازوني.

ms lejos

: بيشتر, ديگر, مجدد, اضافي, زاءد, بعلا وه, بعدي, دوتر,جلوتر, پيش بردن, جلو بردن, ادامه دادن, پيشرفت كردن, كمك كردن به.

ms uno

: ديو, جن, شيطان.

mscara facial

: مربوط به صورت (مثل عصب صورت).

msica

: موزيك, موسيقي, اهنگ, خنيا, رامشگري.

mstico

: متصوف, اهل تصوف, اهل سر, رمزي.

mstil

: تير, دكل يكپارچه, ديرك, بادكل مجهز كردن.

mtico

: افسانه اميز, اسطوره اي.

mtrico

: علم سجع, مبحث بحر ووزن شعر, اندازه اي, استاندارد يامعيارمتري, متري.

mu eco

: شخص لا ل وگيج وگنگ, ادم ساختگي, مانكن, مصنوعي, بطورمصنوعي ساختن, ادمك, مانكن, مدل (دختر), مجسمه چوبي.

muchacha

: دختر, دختربچه, دوشيزه, كلفت, معشوقه, دختر, زن جوان, دوشيزه يا زن جوان, پيشخدمت مونث, دختر.

muchachez

: بچگي, پسر بچگي.

muchachil

: پسر مانند.

muchacho

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد, پسر بچه, جوانك, نوكر, خدمتكار, خادم, پيشخدمت, بنده.

muchacho travieso

: ترشي, سركه, خيارترشي, وضعيت دشوار, ترشي انداختن.

muchedumbre

: جمعيت, ازدحام, شلوغي, اجتماع, گروه, ازدحام كردن, چپيدن, بازور وفشارپركردن, انبوه مردم.

mucho

: زياد, بسيار, خيلي بزرگ, كاملا رشد كرده, عالي, عالي مقام, تقريبا, بفراواني دور, بسي, بسيار, خيلي, بسي, چندان, فراوان, زياد, حتمي, واقعي, فعلي, خودان, همان, عينا.

mucho tiempo

: دراز, طولا ني, طويل, مديد, كشيده, دير,گذشته ازوقت, : اشتياق داشتن, ميل داشتن, ارزوي چيزي را داشتن, طولا ني كردن, مناسب بودن.

muchos

: بسيار, زياد, خيلي, چندين, بسا, گروه, بسياري.

mucilago

: لعاب, لزوجت گياه, چسب, اب ليز.

mudanza

: حركت, حركت دادن, حركت كردن, نقل مكان.

mudar

: ريختن, انداختن افشاندن, افكندن, خون جاري ساختن, جاري ساختن, پوست انداختن, پوست ريختن, برگ ريزان كردن, كپر, الونك, لجن زار, لجن, باتلا ق, نهر, انحطاط, در لجن گير افتادن, پوست ريخته شده مار, پوست مار, پوسته خارجي,پوست, سبوس, پوست دله زخم, پوسته پوسته شدگي, پوست انداختن, ضربه سنگين زدن.

mudarse

: دگرگون كردن ياشدن, دگرگوني, تغيير, پول خرد, مبادله, عوض كردن, تغييردادن, معاوضه كردن, خردكردن (پول), تغيير كردن, عوض شدن, حركت, حركت دادن, حركت كردن, نقل مكان.

mudo

: زبان بسته, لا ل, گنگ, بي صدا, كند ذهن, بي معني, لا ل كردن, خاموش كردن, گنگ, لا ل, بي صدا, بي زبان, صامت, كسر كردن, خفه كردن

mueblaje

: اثاثه, اثاث خانه, سامان, اسباب, وسايل, مبل.

muebles

: اثاثه, اثاث خانه, سامان, اسباب, وسايل, مبل.

mueca

: ادا و اصول, شكلك, دهن كجي, نگاه ريايي, تظاهر, افسرده بودن, افسرده كردن, دلتنگ كردن.

mueca

: عروسك, زن زيباي نادان, دخترك, شخص لا ل وگيج وگنگ, ادم ساختگي, مانكن, مصنوعي, بطورمصنوعي ساختن, ادمك, عروسك, عروسك خيمه شب بازي, دست نشانده, مچ, مچ دست, قسمتي لباس يا دستكش كه مچ دست را مي پوشاند.

muela

: دندان اسياب.

muellaje

: لنگراندازي, لنگرگاه.

muelle

: بارانداز, لنگرگاه, بريدن, كوتاه كردن, جاخالي كردن, موقوف كردن, جاي محكوم يا زنداني در محكمه, سياه رنگ, سياه, :بارانداز, اسكله بندر, ستون, جرز, اسكله, موج شكن, پايه پل, لنگرگاه, اسكله, ديوار ساحلي, بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرك, جست وخيز, حالت فنري, حالت ارتجاعي فنر, پريدن, جهش كردن, جهيدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنري داشتن, ظاهر شدن, اسكله, جتي, بارانداز, لنگر گاه ساحل رودخانه با اسكله يا ديوار, محكم مهاركردن.

muequitos

: كاريكاتور, تصوير مضحك, داستان مصور.

muerte

: مرگ, درگذشت, فوت.

muerto

: مرده, بي حس, منسوخ, كهنه, مهجور.

muesca

: شكستگي, شكاف, دندانه, موقع بحراني, سربزنگاه, دندانه دندانه كردن, شكستن, شكاف, بريدگي, شكاف چوبخط, سوراخ كردن, شكاف ايجاد كردن, چوبخط زدن, فرورفتگي.

muestra

: نمونه, مسطوره, الگو, ازمون, واحد نمونه, نمونه گرفتن, نمونه نشان دادن, خوردن.

mugir

: خروش, خروشيدن, غرش كردن, غريدن, داد زدن, داد كشيدن

mugre

: چرك, كثافت, لكه, خاك, چرك, كثافت, پليدي, الودگي, هرزه, دوده, چرك سياه كردن, چرك كردن.

mujer

: بانو, خانم, بي بي, كدبانو, مديره, زن, زوجه, عيال, خانم, زن, زنانگي, كلفت, رفيقه (نامشروع), زن صفت, ماده, مونث, جنس زن.

mulato

: زاده اروپايي وزنگي, دورگه.

muleta

: چوب زير بغل, عصاي زير بغل, محل انشعاب بدن انسان (چون زير بغل وميان دوران), دوشاخه, هر عضو يا چيزي كه كمك ونگهدار چيزي باشد, دوقاچ جلو وعقب زين, باچوب زيربغل راه رفتن, دوشاخه زير چيزي گذاشتن.

mullir

: كرك, خواب پارچه, موهاي نرم وكوتاه اطراف لب وگونه, كركدار شدن, نرم كردن, اشتباه كردن, خبط كردن, پف, بادكردگي.

multa

: جريمه, تاوان, غرامت, جريمه كردن, جريمه گرفتن از, صاف كردن, كوچك كردن, صاف شدن, رقيق شدن, خوب, فاخر, نازك, عالي, لطيف, نرم, ريز, شگرف, بليط.

multe

: جريمه, تاوان, غرامت, جريمه كردن, جريمه گرفتن از, صاف كردن, كوچك كردن, صاف شدن, رقيق شدن, خوب, فاخر, نازك, عالي, لطيف, نرم, ريز, شگرف.

multicolor

: رنگارنگ, اميخته, مختلط, لباس رنگارنگ دلقك ها, لباس چهل تكه.

multimillonario

: ميليونري كه ثروتش بچند ميليون برسد.

multiplicaci n

: بس شماري, ضرب, افزايش, تكثير.

multiplicador

: مضروب فيه, ضرب كننده, تكثير كننده.

multiplicar

: ضرب كردن, تكثير كردن.

multitud

: انبوه مردم, جمعيت, غوغا, ازدحام كردن, گروه, گروه بسيار, جمعيت كثير, بسياري.

mundano

: پيش پا افتاده, معمولي, مبتذل, همه جايي, اين جهاني, دنيوي, خاكي.

mundial

: سراسري, جهاني, در سرتاسر جهان.

mundo

: جهان, دنيا, گيتي, عالم, روزگار.

munici n

: مهمات, مهمات, قلعه, دفاع, مهمات, تداركات, جنگ افزار تهيه كردن.

municipal

: وابسته بشهرداري, شهري.

municipalidad

: شهردار, شهريا بخشي كه داراي شهرداري است.

municipio

: انجمن, اجتماع, عوام, شهردار, شهريا بخشي كه داراي شهرداري است.

munificente

: سخي, بخشنده, زياد, بخشنده, كريم.

mural

: ديواري, ديوار نما, واقع بر روي ديوار.

murcilago

: چوب, چماق, عصا, چوكان زدن, خشت, گل اماده براي كوزه گري, لعاب مخصوص ظروف سفالي, چشمك زدن, مژگان راتكان دادن, بال بال زدن, چوگان, چوگاندار, نيمه ياپاره اجر, ضربت, چوگان زدن, خفاش

murdago

: داروش, دارواش

murmullo

: زمزمه, سخن نرم, شكايت, شايعات, زمزمه كردن, نجوا, بيخ گوشي, نجواكردن, پچ پچ كردن.

murmurar

: زمزمه, سخن نرم, شكايت, شايعات, زمزمه كردن, من من, غرغر, لند لند, سخن زير لب, من من كردن, جويده سخن گفتن, غرغر كردن, نجوا, بيخ گوشي, نجواكردن, پچ پچ كردن.

muro

: ديوار, جدار, حصار, محصور كردن, حصار دار كردن, ديوار كشيدن, ديواري.

musa

: انديشه كردن, تفكر كردن, در بحر فكر فرو رفتن, تعجب كردن, در شگفت ماندن, شگفت, الهه شعر وموسيقي, شاعر, چكامه سرا.

muscular

: عضلا ني.

musculoso

: عضلا ني.

muselina

: يكجور پارچه پشت نما كه از ان جامه هاي زنانه و پرده درست ميكنند, چيت موصلي.

museo

: موزه.

musgo

: خزه, باخزه پوشاندن.

musical

: موزيكال, داراي اهنگ, موسقي دار.

muslo

: ران.

mutacin

: جهش, تغيير, دگرگوني, تحول, طغيان, انقلا ب, شورش, تغيير ناگهاني.

mutante

: تغيير پذير, دم دمدمي.

mutilaci n

: قطع عضو, تحريف.

mutilar

: لنگ, چلا ق, زمين گير, عاجز, لنگ كردن, فلج كردن, اندام هاي كسي رابريدن, جداكردن, تجزيه كردن, كسيرا معيوب كردن, معيوب شدن, اختلا ل يا از كارافتادگي عضوي, صدمه, جرج, ضرب و جرح, نقص عضو, چلا ق كردن, معيوب كردن.

mutuo

: دوسره, از دو سره, بين الا ثنين, دو طرفه.

muy

: كاملا, بكلي, تماما, سراسر, واقعا, زياد, بيش از حد لزوم, بحد افراط, همچنين, هم, بعلا وه, نيز, بسيار, خيلي, بسي, چندان, فراوان, زياد, حتمي, واقعي, فعلي, خودان, همان, عينا.

muy inteligente

: بافكر, خوش فكر.

mvil

: انگيزه, فتنه انگيز, اتش افروز, موجب, مشوق, متحرك, قابل حركت, قابل تحرك, سيال, تلقن همراه, انگيزه, محرك, داعي, سبب, علت, انگيختن.

mxima

: پند, مثل, گفته اخلا قي, قاعده كلي, اصل.

mximum

: بيشترين, بيشين, بزرگترين وبالا ترين رقم, منتهي درجه, بزرگترين, بالا ترين, ماكسيمم.

N

n cleo

: مغز ودرون هرچيزي, فروهر, هستي, وجود, ماهيت, گوهر, ذات, اسانس, قلب, سينه, اغوش, مركز, دل و جرات, رشادت, مغز درخت,عاطفه, لب كلا م, جوهر, دل دادن, جرات دادن, تشجيع كردن, بدل گرفتن, مغز, هسته, مغزهسته, خستو, تخم, دانه, هسته, مغز, اساس.

n ctar

: شراب لذيذ خدايان يونان, شهد, شربت, نوش.

n mero

: كنش,فعل,كردار,حقيقت,فرمان قانون,اعلاميه, پيمان, سرگذشت, پرده نمابش(مثل پرده اول), كنش كردن, كار كردن, رفتار كردن, اثر كردن, بازي كردن, نمايش دادن, تقليد كردن, مرتكب شدن, به كار انداختن, سرزدن, بالغ شدن, رسيدن, :مبلغ, مقدار ميزان, انگشت, رقم, عدد, عدد, شماره, رقم, نمره, مقدار, چندي, كميت, قدر, اندازه, حد, مبلغ, اندازه, قد, مقدار, قالب, سايز, ساختن يارده بندي كردن برحسب اندازه, چسب زني, اهارزدن, بر اورد كردن.

n mesis

: الهه انتقام, كينه جويي, انتقام, قصاص.

n tido

: تابناك, روشن, درخشان, تابان, افتابي, زرنگ, باهوش.

n utico

: دريايي, مربوط به دريانوردي, ملواني.

nabo

: شلغم, منداب.

nacer

: زاييده شده, متولد.

nacido

: زاييده شده, متولد.

nacimiento

: زايش, تولد, پيدايش, اغاز, زاد, اغاز كردن, زادن, برخاستن, ترقي كردن, ترقي خيز.

nacin

: ملت, قوم, امت, خانواده, طايفه, كشور.

nacional

: ملي, قومي, وابسته به قوم ياملتي, تبعه, شهروند.

nacionalidad

: مليت, تابعيت.

nacionalismo

: ملت پرستي, ملت گرايي, مليت, ناسيوناليزم.

nacionalista

: ملت گراي, ملت دوست, طرفدار ملت, ناسيوناليست.

nacionalizaci n

: ملي سازي.

nada

: هيچ, عدم, نيستي, صفر, نابودي, بي ارزش, صفر, هيچ, معدوم, هيچ, نيستي, صفر, بي ارزش, ابدا.

nadador

: شناگر, شناكننده.

nadar

: جسم شناور بر روي اب, سوهان پهن, بستني مخلوط با شربت وغيره, شناور شدن, روي اب ايستادن, سوهان زدن, شناكردن, شناور شدن, شنا, شناوري.

nadie

: هركس, هرچيز, هرشخص معين, هيچ كس, هيچ فرد, ادم بي اهميت, ادم گمنام.

nadir

: ته, پايين, تحتاني, نظيرالسمت, حضيض, ذلت, سمت القدم.

nafta

: نفتا, بنزين سنگين.

naipe

: كارت.

nalga

: كپل, كفل.

nalgas

: سرين, كفل, صاغري, كفل انسان, دنبه گوسفند.

nalguear

: راه رفتن اردك وار, اردك وار راه رفتن, كج و سنگين راه رفتن.

nana

: لا لا يي, لا لا يي خواندن.

naranja

: پرتقال, نارنج, مركبات, نارنجي, پرتقالي.

naranjas

: ياوه, مهمل, مزخرف, حرف پوچ, بيمعني, خارج از منطق, بي ارزش, اشغال, زباله, چيز پست و بي ارزش.

narciso

: نرگس زرد.

narcosis

: حالت بي حسي وخواب الودگي, بي حالي.

narctico

: مخدر, مسكن, مربوط به مواد مخدره.

nariz

: بيني, عضو بويايي, نوك بر امده هر چيزي, دماغه, بو كشيدن, بيني ماليدن به, مواجه شدن با, سوراخ بيني, منخر.

narracin

: شمردن, حساب كردن, محاسبه نمودن, حساب پس دادن, ذكر علت كردن, دليل موجه اقامه كردن, تخمين زدن, دانستن, نقل كردن(.n) حساب, صورت حساب, گزارش, بيان علت, سبب, گويندگي, داستان, داستانسرايي, توصيف, افسانه, داستان, قصه, حكايت, شرح, چغلي, خبركشي, جمع, حساب.

narrador

: گوينده, راوي, گوينده داستان.

narrar

: شرح وقايع بترتيب تاريخ, تاريخچه, داستاني را تعريف كردن, داستان سرايي كردن, نقالي كردن, شرح دادن, از برخواندن, با صدايي موزون خواندن, برشمردن, يكايك گفتن, تعريف كردن, شمارش مجدد, باز گفتن, باز گو كردن, گزارش دادن, شرح دادن, نقل كردن, گفتن.

narrativo

: روايت, شرح.

nasal

: وابسته به بيني, وابسته به منخرين, خيشومي.

nata

: سرشير, كرم, هر چيزي شبيه سرشير, زبده, كرم رنگ, سرشير بستن.

natal

: زايشي, مولودي.

natalicio

: زادروز, جشن تولد, ميلا د.

natalidad

: ميزان مواليد, تعداد مواليد, زه وزاد.

nativo

: بومي, اهلي, محلي.

natu

: طبيعت گرايي, فلسفه طبيعي, مذهب طبيعي, سبك ناتوراليسم.

natural

: طبيعي, سرشتي, نهادي, ذاتي, فطري, جبلي, بديهي, مسلم, استعداد ذاتي, احمق, ديوانه.

naturaleza

: طبيعت, ذات, گوهر, ماهيت, خوي, افرينش, گونه, نوع, خاصيت, سرشت, خميره, شخصيت, هويت, وجود, اخلا ق و خصوصيات شخص, صفت شخص.

naturalis

: طبيعي, سرشتي, نهادي, ذاتي, فطري, جبلي, بديهي, مسلم, استعداد ذاتي, احمق, ديوانه.

naturalista

: معتقد به فلسفه طبيعي.

naturalizaci n

: قبول تابعيت, خوگيري.

naturalizar

: بتابعيت كشوري در امدن, پذيرفته شدن (دركشور), جزو زباني وارد شدن (كلمات), بومي شدن (گياه و جانور), طبيعي شدن.

naufragio

: كشتي شكستگي, غرق كشتي, غرق, كشتي شكسته شدن.

nauseabundo

: تهوع اور.

navaja

: چاقوي بزرگ جيبي, قلمتراش, با چاقو بريدن, بدنبال, تا شو, بازو بسته شونده, شيرجه رفتن, چاقو زدن(به), كارد زدن (به), :چاقو, كارد, گزليك, تيغه, تيغ صورت تراشي, با تيغ تراشيدن.

naval

: وابسته به كشتي, وابسته به نيروي دريايي.

nave lateral

: راهرو, جناح.

navegable

: قابل كشتيراني.

navegador

: كشتيران, دريانورد, هدايت گر.

navegar

: كشتيراني كردن, هدايت كردن (هواپيماو غيره), طبيعت, ذات, گوهر, ماهيت, خوي, افرينش, گونه, نوع, خاصيت, بادبان, شراع كشتي بادي, هر وسيله اي كه با باد بحركت درايد, باكشتي حركت كردن روي هوا با بال گسترده پرواز كردن, با ناز وعشوه حركت كردن.

navegar a vela

: كشتيراني, پارچه بادباني, سفر دريايي.

navidad

: جشن ميلا د عيسي مسيح.

nbil

: قابل ازدواج و همسري.

ndice

: راهنما(مثلا در جدول و پرونده), شاخص, جاانگشتي, نمايه, نما, راهنماي موضوعات, فهرست راهنما, :داراي فهرست كردن, بفهرست دراوردن, نشان دادن, بصورت الفبايي (چيزي را) مرتب كردن.

ndulo

: گره, قلنبه كوچك, كلوخه, برامدگي, عقده.

ne n

: گاز نلون, چراغ نلون, شبيه روشنايي نلون.

neblina

: مه, تيرگي, ابهام, تيره كردن, مه گرفتن, مه الود بودن, مه, غبار, تاري چشم, ابهام, مه گرفتن.

nebuloso

: مبهم, مانند مه, مه الود, تيره وتار, مه دار, مبهم, نامعلوم, گيج, مه دار, مبهم, تار, محو, شبيه سحاب, بشكل ابر, تيره, مبهم, غير معلوم, سر بسته وابهام دار.

necesario

: ضروري, واجب, بسيارلا زم, اصلي, اساسي ذاتي, جبلي, لا ينفك, واقعي, عمده.بي وارث را), مصادره كردن, لا زم, واجب, ضروري, بايسته, بايا, لا زم, ضروري, نيازمند, ناگزير, مايحتاج, بايسته, شرط لا زم, لا زمه, احتياج, چيز ضروري.

necesidad

: بدبختي, بيچارگي, تهي دستي, نكبت, پستي, بايستگي, ضرورت, نياز, نيازمندي, لزوم, احتياج, نياز, لزوم, احتياج, نيازمندي, در احتياج داشتن, نيازمند بودن, نيازداشتن, خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نيازمند بودن به, نداشتن, كم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, كسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نياز, نداري.

necesitado

: نيازمند.

necesitar

: مستلزم بودن, شامل بودن, فراهم كردن, متضمن بودن, دربرداشتن, حمل كردن بر, حبس ياوقف كردن, موجب شدن, ايجاب كردن, مستلزم بودن, نياز, لزوم, احتياج, نيازمندي, در احتياج داشتن, نيازمند بودن, نيازداشتن, بايستن, لا زم داشتن, خواستن, مستلزم بودن, نياز داشتن , خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نيازمند بودن به, نداشتن, كم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, كسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نياز, نداري.

necio

: نابخرد, نادان, جاهل, ابله, احمق, ابلهانه, مزخرف, نادان, ابله, سبك مغز, چرند, احمقانه.

necrologa

: مرگ, وفات, مجلس ترحيم, اگهي در گذشت, وابسته به وفات.

neerlands

: هلندي, زبان هلندي, :هركس بخرج خود, دانگي.

nefito

: مبتدي, تازه كار, جديد الا يمان, كاراموز, مبتدي, نوچه, تازه كار, نو اموز, مبتدي, جديدالا يمان, ادم ناشي, نوچه.

negaci n

: منفي, خنثي كردن, منفي كردن.

negar

: رد كردن, انكار كردن, نفي كردن, خنثي كردن, رد كردن, تكذيب كردن, اشتباه كسي را اثبات كردن.

negativa

: منفي, سرپيچي, روگرداني, ابا, امتناع, استنكاف, خود داري, رد.

negativo

: منفي.

neger

: سرباز زدن, رد كردن, نپذيرفتن, قبول نكردن, مضايقه تفاله كردن, فضولا ت, اشغال, ادم بيكاره.

neglig

: لباس توي خانه بانوان.

negligencia

: عمل سوء, سوء اداره, معالجه غلط, فروگذاري, فروگذار كردن, غفلت, اهمال, مسامحه, غفلت كردن, قصور, اهمال, فراموشكاري, غفلت, فرو گذاشت.

negligente

: بي دقت, سر بهوا, مسامحه كار, مسامحه كار, بي دقت, فرو گذار, برناس.

negociable

: قابل مذاكره, قابل تبديل به پول نقد.

negociacin

: مذاكره.

negociador

: مذاكره كننده.

negociante

: دلا ل, دهنده ورق, فروشنده, معاملا ت چي.

negociar

: سودا, معامله, داد و ستد, چانه زدن, قرارداد معامله, خريد ارزان (باا), چانه زدن, قرارداد معامله بستن, گفتگو كردن, مذاكره كردن, به پول نقد تبديل كردن (چك و برات), طي كردن.

negocio

: سوداگري, حرفه, دادوستد, كاسبي, بنگاه, موضوع, تجارت

negocios

: سوداگري, حرفه, دادوستد, كاسبي, بنگاه, موضوع, تجارت

negrita

: بي باك, دلير, خشن وبي احتياط, جسور, گستاخ, متهور, باشهامت.

negro

: سياه, تيره, سياه شده, چرك وكثيف, زشت, تهديد اميز, عبوسانه, سياهي, دوده, لباس عزا, سياه رنگ, سياه رنگي, سياه كردن, زنگي, سياه, كاكا, سياه پوست.

nena

: طفل, نوزاد, كودك, شخص ساده و معصوم.

neptuno

: الهه اقيانوس, نپتون, ستاره نپتون.

nervio

: عصب, پي, رشته عصبي, وتر, طاقت, قدرت, قوت قلب دادن, نيرو بخشيدن.

nervioso

: وحشت زده و عصبي, عصب, پي, رشته عصبي, وتر, طاقت, قدرت, قوت قلب دادن, نيرو بخشيدن, عصبي مربوط به اعصاب, عصباني, متشنج, دستپاچه, عصبي, وابسته بعصب, وابسته به سلسله اعصاب.

neto

: شبكه, تور, خالص.

neumon a

: ششاك, سينه پهلو, ذات الريه, التهاب ريه.

neumtico

: بادي, هوايي, هوادار, پرباد, كار كننده باهواي فشرده, داراي چرخ يا, لا ستيك بادي , خسته كردن, خسته, از پا درامدن, فرسودن, لا ستيك چرخ, لا ستيك, لا ستيك زدن به, لا ستيك اتومبيل.

neur logo

: ويژه گر اعصاب.

neuralgia

: درد اعصاب, درد عصبي, مرض عصبي, پي درد.

neurologa

: عصب شناسي, بحث علمي عصب شناسي, پي شناسي.

neurona

: رشته مغزي و ستون فقراتي, ياخته عصبي.

neurosis

: اختلا ل اعصاب, اختلا ل رواني, نژندي.

neurtico

: ادم عصباني, دچار اختلا ل عصبي, عصبي, نژند.

neutral

: بيطرف, بدون جانبداري, خنثي, بيرنگ, نادر گير.

neutro

: خنثي كردن, اخته كردن, وابسته به جنس خنثي, خنثي, بي طرف, بي غرض, اسم يا صفتي كه نه مذكر و نه مونث است, خواجه, بيطرف, بدون جانبداري, خنثي, بيرنگ, نادر گير.

nevado

: برفي, پوشيده از برف, سفيد همچون برف, سفيد.

nevar

: برف, برف باريدن, برف امدن.

nevera

: يخچال, يخچال برقي.

nevoso

: برفي, پوشيده از برف, سفيد همچون برف, سفيد.

nexo

: پيوند, بهم پيوستن, پيوند دادن.

nfasis

: فشار, تقلا, قوت, اهميت, تاكيد, مضيقه, سختي, پريشان كردن, ماليات زيادبستن, تاكيد كردن.

ngel

: فرشته, مالك.

ngulo

: زاويه.

ni

: نه اين و نه ان, هيچيك, هيچيك از اين دو.

ni a

: بچه, كودك, طفل, فرزند, دختر, دختربچه, دوشيزه, كلفت, معشوقه, كودك, بچه, طفل, بچه كمتر از هفت سال.

ni ez

: بچگي, بچگي, طفوليت, كودكي, خردي.

ni o

: بچه, كودك, طفل, نوزاد, مانند كودك رفتار كردن, نوازش كردن, بچه, كودك, طفل, فرزند, كودك, بچه, طفل, بچه كمتر از هفت سال, بزغاله, چرم بزغاله, كودك, بچه, كوچولو, دست انداختن, مسخره كردن, منگنه, فندق شكن, قند شكن گاز انبري.

nicho

: شاه نشين, الا چيق, تو رفتگي در ديوار, طاقچه, توي ديوار گذاشتن.

nico

: فقط, تنها, محض, بس, بيگانه, عمده, صرفا, منحصرا, يگانه, فقط بخاطر, كف پا, تخت كفش, تخت, زير, قسمت ته هر چيز, شالوده, تنها, يگانه, منحصربفرد, تخت زدن, تنها, مجرد, گوشه نشين, منزوي, پرت, بيتا, بي همتا, بيمانند, بي نظير, يكتا, يگانه, فرد.

nicotina

: نيكوتين.

nido

: اشيانه, لا نه, اشيانه اي كردن.

niebla

: مه, تيرگي, ابهام, تيره كردن, مه گرفتن, مه الود بودن, مه كم, بخار, ناصافي ياتيرگي هوا, ابهام, گرفته بودن, مغموم بودن, روشن نبودن مه, موضوعي (براي شخص), متوحش كردن, زدن, بستوه اوردن, سرزنش كردن, مه, غبار, تاري چشم, ابهام, مه گرفتن.

niera

: پرستار, دايه, مهد, پرورشگاه, پروراندن, پرستاري كردن, شير خوردن, باصرفه جويي يا دقت بكار بردن.

nieta

: نوه, دختر دختر, دختر پسر.

nieto

: نوه, نوه, پسر پسر, پسر دختر.

nieve

: برف, برف باريدن, برف امدن.

nigromancia

: غيبگويي(از طريق ايجاد رابطه با مردگان).

nihilismo

: پوچ گرايي, اعتقاد به تباهي و فساد دستگاههاي اداري و لزوم از بين رفتن انها, انكار همه چيز, عقايد نهيليستي.

nihilista

: منكر همه چيز, پوچ گرا.

nilo

: رود نيل.

nimbo

: نشله و تجلي هر ماده (مثل بوي گل), رايحه, تشعشع نوراني, هاله, حلقه نور, نوراني شدن (انبياء واولياء), هاله, اوهام, ابر باراني, شيد, تابندگي, تشعشع, درخشندگي, پرتو.

nina

: دختر.

ninfa

: حوري, زن بسيار زيبا.

ninfomana

: ميل شديد زن بجماع, حشري بودن زن.

ninguna parte

: هيچ جا, هيچ كجا, در هيچ مكان.

ninguno

: (.No) number= پاسخ نه, منفي, مخالف, خير, ابدا, هيچ كس, هيچ فرد, ادم بي اهميت, ادم گمنام, هيچ, هيچيك, هيچكدام, بهيچوجه, نه, ابدا, اصلا.

ninguno de los dos

: نه اين و نه ان, هيچيك, هيچيك از اين دو.

nino

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد.

nio peque o

: اشغال, عدد, جمع, سرجمع, حاشيه نويسي, يادداشت مختصر, مبلغ, جمع بستن, بچه كوچك.

nitr geno

: ازت, نيتروژن.

nitrato

: نيترات, نمك معدني يا نمك الي جوهر شوره, نيترات سديم يا پتاسيم, شوره, به نيترات تبديل كردن.

nitroglicerina

: تركيب روغني سنگين بفرمول 3(2NO O).C 3H5

nivelacin

: تساوي, برابري.

nivelar

: سطح, ميزان, تراز, هموار, تراز كردن.

nivele

: سطح, ميزان, تراز, هموار, تراز كردن.

nix

: عقيق رنگارنگ, عقيق سليماني, سنگ باباقوري, تاريكي پايين قرنيه.

nmada

: كوچ گر, بدوي, چادر نشين, ايلياتي, خانه بدوش, صحرانشين, چادر نشين, وابسته به كوچ گري.

nmino

: نامزد, كانديد شده, منصوب, تعيين شده, ذينفع.

no

: (.No) number= پاسخ نه, منفي, مخالف, خير, ابدا, نفي, جواب منفي, نقيض, نقض, نفي.

no

: نوح پيغمبر.

no confiable

: نامطملن, غير قابل اطمينان, نامعتبر.

no especializado

: خام دست, غير متخصص, بي تجربه, بي مهارت

no estar

: نا همراي بودن, موافق نبودن, مخالف بودن, ناسازگار بودن, نساختن با, مخالفت كردن با, مغاير بودن.

no estar de acuerdo

: نا همراي بودن, موافق نبودن, مخالف بودن, ناسازگار بودن, نساختن با, مخالفت كردن با, مغاير بودن.

no gustar

: دوست نداشتن, بيزار بودن, مورد تنفر واقع شدن.

no intencional

: غيرعمدي.

no puede

: .

no tengo ni puta idea

: مقررات حكومت نظامي وخاموشي در ساعت معين شب.

noble

: ازاده, اصيل, شريف, نجيب, باشكوه.

nobleza

: نجابت, اصالت خانوادگي, طبقه نجبا.

noche

: غروب, سرشب, شب, غروب, شب هنگام, برنامه شبانه, تاريكي, شب, شبانگاه (يعني ازمغرب تاسپيده دم).

noci n

: انگاره, تصور, انديشه, فكر, خيال, گمان, نيت, مقصود, معني, اگاهي, خبر, نقشه كار, طرزفكر, تصور, انديشه, فكر, نظريه, خيال, ادراك, فكري.

nocivo

: مهلك, كشنده, قاتل, مضر, پرگزند, مضر, مهلك, زيان اور, مضر, كشنده, نابود كننده, مهلك, مهلك, طاعوني, طاعون اور, زهراگين, سم دار, تلخ, تند, كينه جو, بدخيم.

nocturno

: شبانه, هر شب, شبانه, عشايي, واقع شونده در شب, نمايش شبانه.

nodal

: گرهي, واقع درنزديك گره, عقده اي.

nogal

: گردو, گردكان, درخت گردو, چوب گردو, رنگ گردويي.

nombramiento

: تعيين, انتصاب, قرار ملا قات, وعده ملا قات, كار, منصب, گماشت, نام گذاري, كانديد, تعيين, نامزدي (در انتخابات).

nombrar

: تعيين كردن, برقرار كردن, منصوب كردن, گماشتن, واداشتن, نامزد كردن, گماشتن, معين كردن, تخصيص دادن, برگزيدن , ذكر, اشاره, تذكر, ياداوري, نام بردن, ذكر كردن, اشاره كردن, نام, كانديد كردن, ناميدن, معرفي كردن, نامزد كردن, تعيين كردن, معين كردن, معلوم كردن, جنبه خاصي قاءل شدن براي, مشخص كردن, ذكركردن, مخصوصا نام بردن, تصريح كردن.

nombre

: نام, اسم, لقب, نامگذاري, وجه تسميه, نام, اسم, نام, موصوف.

nomenclatura

: فهرست واژه ها و اصطلا حات يك علم يا يك فن, مجموعه لغات, نام, فهرست علا ءم و اختصارات.

nominaci n

: نام گذاري, كانديد, تعيين, نامزدي (در انتخابات).

nominal

: اسمي, صوري, جزءي, كم قيمت.

nominar

: كانديد كردن, ناميدن, معرفي كردن, نامزد كردن.

nonag simo

: نودمين, نودمين درجه يا مرتبه.

noqueada

: با ضربت بيهوش كننده اي حريف رابزمين زدن,ضربه فني, ضربه فني كردن, از پا در اوردن, ويران كردن, ضربت قاطع, ممتاز, عالي.

noquear

: با ضربت بيهوش كننده اي حريف رابزمين زدن,ضربه فني, ضربه فني كردن, از پا در اوردن, ويران كردن, ضربت قاطع, ممتاز, عالي.

nordestal

: شمال شرقي, مربوط به شمال شرقي.

noreste

: شمال خاوري, شمال شرقي, شمال شرق.

norma

: متعارف, معيار, استاندارد, همگون.

normal

: عادي, معمول, طبيعي, ميانه, متوسط, به هنجار, منظم, باقاعده, متعارف, معيار, استاندارد, همگون.

normalidad

: عادي بودن, هنجاري.

normalizacin

: عادي شدن.

normalizar

: هنجار كردن.

noroeste

: شمال باختري, شمال غرب, شمال غربي, شمال غربي.

norte

: شمال, شمالي, باد شمال, رو به شمال, در شمال, شمالي.

norte o

: شمالي, ساكن شمال, باد شمالي, اهل شمال.

noruega

: نروژ.

noruego

: نروژي.

nos

: مال ما, خودمان, مارا, بما, خودمان, نسبت بما.

nosotras

: ما, ضمير اول شخص جمع.

nosotros

: مارا, بما, خودمان, نسبت بما, ما, ضمير اول شخص جمع.

nosotros mismos

: مال ما, خودمان.

nostalgia

: دلتنگي براي ميهن, احساس غربت.

nostlgico

: دلتنگ, بيمار وطن, در فراق ميهن, دلتنگ, غريب.

not sure

: نهان, خفا, خفيه, خفيه كاري, حركت دزدكي.

nota

: نوك, منقار, نوعي شمشير پهن, نوك بنوك هم زدن (چون كبوتران), لا يحه قانوني, قبض, صورتحساب, برات, سند, اسكناس, صورتحساب دادن, تبصره, شرح, يادداشت ته صفحه, زير نگاشت, درجه, نمره, درجه بندي كردن, نمره دادن, ارزه, نمره, نشانه, نشان, علا مت, داغ, هدف, پايه, نقطه, درجه, مرز, حد, علا مت گذاشتن, توجه كردن, ياداشت, تبصره, توجه كردن, ذكر كردن.

nota a pie de pgina

: تبصره, شرح, يادداشت ته صفحه, زير نگاشت.

notable

: شايان, قابل توجه, مهم, شخص بر جسته, چيز برجسته, جالب توجه, قابل توجه, قابل دقت, مورد توجه, باارزش, قابل ملا حضه, برجسته, قابل مراعات, قابل مشاهده, قابل گفتن, قابل توجه, عالي, جالب توجه, قابل ملا حظه, بزرگ, برجسته, قابل توجه, موثر, گيرنده, زننده.

notar

: حاشيه نوشتن, ياداشت, تبصره, توجه كردن, ذكر كردن, ملا حضه كردن, اخطار, اگهي.

noticia

: ملا حضه كردن, اخطار, اگهي.

noticia falsa

: خبردروغ, شايعات.

noticiario

: اخبارراديويي يا تلويزيوني, خبر پراكندن, فيلم اخبار جاري روز.

noticias

: خبر, اخبار, اوازه, تازگي, نوظهوري, چيز تازه, چيز نو.

noticiero

: اخبارراديويي يا تلويزيوني, خبر پراكندن.

notificaci n

: اخطار, اگاه سازي.

notificar

: براورد كردن, تقويم كردن, قيمت كردن, مطلع كردن, اگاهي دادن, اگاهي دادن, مستحضر داشتن, اگاه كردن, گفتن, اطلا ع دادن, چغلي كردن, اموزاندن, اموختن به, راهنمايي كردن, تعليم دادن(به), ياد دادن (به), اگاهي دادن, اعلا م كردن, اخطار كردن, فراخواني, احضار, فراخواستن, فراخواندن, احضار قانوني كردن, گفتن, بيان كردن, نقل كردن, فاش كردن, تشخيص دادن, فرق گذاردن, فهميدن.

notoriedad

: اشكاري, رسوايي, وقاحت, شناعت, زشتي, رسوايي, بدنامي, افتضاح, سابقه بد, ننگ, انگشت نمايي, رسوايي, بدنامي.

notorio

: اشكار, برملا, انگشت نما, رسوا, وقيح, زشت, بدنام رسوا.

novato

: جوجه اي كه هنوز پر درنياورده, شخص بي تجربه وناشي, جديد الورود, دانشجوي سال اول دانشكده, تازه كار, نو اموز, مبتدي, جديدالا يمان, ادم ناشي, نوچه.

novedad

: تازگي, نوظهوري, چيز تازه, چيز نو.

novela

: نو, جديد, بديع, رمان, كتاب داستان.

novela por entregas

: نوبتي, پياپي.

novelista

: رمان نويس.

noveno

: نهمين, نهمين مرتبه, يك نهم, درنهمين درجه.

noventa

: نود, عدد نود, نود نفر, نودچيز.

novia

: عروس, تازه عروس.

noviazgo

: نامزدي, اشتغال, مشغوليت.

novicio

: دوستدار هنر, اماتور, غيرحرفه اي, دوستار.

noviembre

: نوامبر, نام ماه يازدهم سال فرنگي.

novilla

: گوساله ماده, ماده گوساله.

novillero

: چوپان, گله دار, رمه دار, كشيش, روحاني.

novio

: دوست پسر, رفيق, مرد, مهتر, داماد, تيمار كردن, اراستن, زيبا كردن, داماد شدن, معشوقه, دلبر, يار, دلدار, دلا رام, نوعي نان شيريني بشكل قلب.

nquel

: نيكل, ورشو, سكه پنج سنتي, اب نيكل دادن.

nterin

: موقتي, موقت, فيمابين, فاصله, خلا ل مدت.

ntimo

: دنج, راحت, گرم ونرم, مطلبي را رساندن, معني دادن, گفتن, محرم ساختن, صميمي, محرم, خودماني.

ntrico

: داراي نيتروژن با ظرفيت بالا.

nturbiarse

: گل الود, تيره, كدر, درهم وبرهم, مه الود.

nube

: ابر, توده ابرومه, توده انبوه, تيره وگرفته, ابري شدن, سايه افكن شدن.

nublado

: داراي چشمان قي گرفته وخواب الود, تيره وتار, ابري, پوشيده از ابر, تيره, مانند مه, مه الود, تيره وتار, تيره كردن, سايه افكندن ابر, ابر دار كردن, پوشاندن, سايه انداختن, ابري, تيره, پوشيده.

nublar

: ابر, توده ابرومه, توده انبوه, تيره وگرفته, ابري شدن, سايه افكن شدن, تاريك شدن, تاريك كردن, تيره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تيره كردن, تاريك كردن, مبهم كردن, گمنام كردن.

nuca

: پشت گردن, پس گردن, قفا, هيره.

nuclear

: اتمي, تجزيه ناپذير, هسته اي, مغزي, اتمي.

nudillo

: بند انگشت (مخصوصا برامدگي پنج انگشت), قوزك پا يا پس زانوي چهار پايان, برامدگي يا گره گياه, قرحه روده, تن در دادن به, تسليم شدن, مشت زدن.

nudista

: برهنگي گراي, طرفدار برهنگي.

nudo

: گره, بركمدگي, دژپيه, غده, چيز سفت يا غلنبه, مشكل, عقده, واحد سرعت دريايي معادل 01/ 6706 فوت در ساعت, گره زدن, بهم پيوستن, گيرانداختن, گره خوردن, منگوله دار كردن, گره دريايي, قلنبه, كلوخه, گره, تكه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, يكجا, قلنبه كردن, توده كردن, بزرگ شدن , گره.

nudo corredizo

: حلقه, حلقه طناب, گره, پيچ, چرخ, خميدگي, حلقه دار كردن, گره زدن, پيچ خوردن.

nuestras

: مال ما, مال خودمان.

nuestro

: مال ما, مال خودمان, براي ما, مان, متعلق بما, موجود درما, متكي يا مربوط بما.

nuevamente

: از نو, دوباره, دگربار, پس, دوباره, باز, يكبارديگر, ديگر, از طرف ديگر, نيز, بعلا وه, ازنو, بتازگي, اخيرا.

nueve

: عدد نه, نه عدد, نه تا, نه نفر, نه چيز, نه تايي.

nuevo

: تازه, جديد, نو, اخيرا, نوين, جديدا, نو, جديد, بديع, رمان, كتاب داستان.

nuez

: مهره, گردو, گردكان, درخت گردو, چوب گردو, رنگ گردويي.

nuez moscada

: درخت جوز.

nulidad

: چيز غير موجود, جيز وهمي و خيالي, عدم.

nulo

: بي اعتبار, باطل, پوچ, نامعتبر, عليل, ناتوان, :(ءنوالءداتع) ناتوان كردن, عليل كردن, باطل كردن, پوچ, تهي, باطل, عاري, بي اعتبار, باطل كردن.

numerador

: صورت كسر, شمارنده.

numeral

: رقم, نمره.

numeroso

: بيشمار, بسيار, زياد, بزرگ, پرجمعيت, كثير.

numrico

: عددي, نمره اي, عددي.

nunca

: هرگز, هيچگاه, هيچ وقت, هيچ, ابدا, حاشا.

nunca ms

: هرگز ديگر, ديگر ابدا.

nupcial

: عروسي, جشن عروسي, متعلق بعروس.

nusea

: دل اشوب, حالت تهوع, حالت استفراغ, انزجار.

nutrici n

: غذا, قوت, خوراك, تغذيه.

nutrimento

: غذا, قوت, خوراك, تغذيه.

nutrir

: كشت كردن, زراعت كردن (در), ترويج كردن, خورد, خوراندن, تغذيه كردن, جلو بردن, غذا, نسل, بچه سر راهي, پرستار, دايه, غذا دادن, شير دادن, پرورش دادن, قوت دادن, غذا دادن, خوراك دادن, تغذيه, پرورش, تربيت, تغذيه, غذا, بزرگ كردن (كودك), بار اوردن بچه, پروردن.

nutritiva

: مغذي.

nutritivo

: مغذي, مقوي, مغذي, مغذي.

nutrivito

: مغذي, مقوي.

nylon

: نايلون.

O

o

: يا, يا اينكه, يا انكه, خواه, چه.

o do

: شنوايي, سامعه, استماع دادرسي, رسيدگي بمحاكمه, گزارش.

oasis

: واحه, ابادي يا مرغزار ميان كوير.

ob s

: خمپاره انداز, توپ كوتاه لوله.

obedecer

: اطاعت كردن, فرمانبرداري كردن, حرف شنوي كردن, موافقت كردن, تسليم شدن.

obediencia

: اطاعت, فرمانبرداري, حرف شنوي, رامي.

obediente

: فرمانبردار, مطيع, حرف شنو, رام.

obelisco

: ستون هرمي شكل سنگي.

obertura

: سوراخ, شكاف, اغاز عمل, پيش در امد, افشا, كشف, مطرح كردن, باپيش در امداغاز كردن.

obesidad

: فربهي, چربي, بركت, مرض چاقي, فربهي.

obeso

: فربه, تنومند, گوشتالو, جسيم, فربه, گوشتالو, چاق, ستبر, نيرومند, قوي بنيه, محكم, نوعي ابجو.

obesobesa

: فربه, گوشتالو, چاق.

obispado

: اسقفي, مقام اسقفي, طبقه و سلك اسقفان.

obispo

: اسقف, پيل.

obituario

: اگهي در گذشت, وابسته به وفات.

objeci n

: ايراد, اعتراض, مخالفت, استدلا ل مخالف.

objecto

: مقصود, شي ء.

objetar

: مقصود, شي ء.

objetividad

: عيني بودن, ماديت, هستي, واقعيت, بيطرفي و بي نظري.

objetivo

: طرح كردن, قصد كردن, تخصيص دادن, :طرح, نقشه, زمينه, تدبير, قصد, خيال, مقصود, وابسته بواقع امر, حقيقت امري, واقعي, ذره بين, عدسي, بشكل عدسي در اوردن, مقصود, شي ء, مقصود, هدف, عيني, معقول, نشانگاه, هدف, نشان, هدف گيري كردن, تير نشانه.

objeto

: هدف, مقصد, مقصود, شي ء, قصد, عزم, منظور, هدف, مقصود, پيشنهاد, در نظر داشتن, قصد داشتن, پيشنهادكردن, نيت, چيز, شي ء, كار, اسباب, دارايي, اشياء, جامه, لباس, موجود.

oblea

: شيريني پنجره اي, نان فطير.

oblicuidad

: انحراف اخلا قي, گمراهي, كجي.

oblicuo

: با گوشه ء چشم, كج, چپ چپ, اريب وار, مايل, مورب.

obligacin

: قيد, التزام, محظور, وظيفه.

obligacion

: تكميل, اجراء, انجام.

obligar

: مجبوركردن, وادار كردن, نيرو, زور, تحميل, مجبور كردن, در محظور قرار دادن, متعهد و ملتزم كردن, ضامن سپردن, ضروري, مجبور كردن, وادار كردن, مرهون ساختن, متعهد شدن, لطف كردن.

obligatorio

: اجباري, قهري, الزامي, فرضي, واجب, لا زم, الزام اور.

oblongo

: مستطيل, دراز, دوك مانند, كشيده, نگاه ممتد.

obo sta

: قره ني زن, فلوت زن.

oboe

: قره ني.

obra

: كار, شغل, وظيفه, زيست, عمل, عملكرد, نوشتجات, اثار ادبي يا هنري, كارخانه, استحكامات, كار كردن, موثر واقع شدن, عملي شدن, عمل كردن.

obra hecha a mano

: بادست انجام شده, يدي, دستي, دستكاري.

obrero

: كارگر, عمله, عملي, كارگر, موثر, عامل, عمل كننده, عمله, كارگر, ايجاد كننده, از كار در امده, كارگر, مزدبگير, استادكار.

obscenidad

: وقاحت, قباحت, زشتي.

obsceno

: زشت, هرزه, شنيع, مربوط به جاكشي, بي عفت, هرزه, ناشي از هرزگي, شهوت پرست, زشت و وقيح, كريه, ناپسند, موهن, شهوت انگيز.

obscurecer

: پوست, پوست خام گاو وگوسفند وغيره, چرم, پنهان كردن,پوشيدن, مخفي نگاه داشتن, پنهان شدن, نهفتن, پوست كندن, سخت شلا ق زدن, تيره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تيره كردن, تاريك كردن, مبهم كردن, گمنام كردن, كفن, پوشش, لفافه, طناب اتصال بادبان بنوك عرشه كشتي, پوشاندن, در زير حجاب نگاه داشتن, كفن كردن.

obscuridad

: تيرگي, تاري, ابهام, گمنامي.

obscuro

: تيره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تيره كردن, تاريك كردن, مبهم كردن, گمنام كردن.

obsequio

: دست بدست دادن عروس و داماد, بخشيدن, فاش كردن, بذل.

obsequioso

: چاپلوس, متملق, سبزي پاك كن, فرمانبردار.

observacin

: مشاهده, ملا حظه, نظر, ملا حظه, تذكر, تبصره.

observador

: مراعات كننده, مراقب, هوشيار, مشاهده كننده, مراقب, پيرو رسوم خاص.

observancia

: رعايت.

observar

: ياداشت, تبصره, توجه كردن, ذكر كردن, ملا حضه كردن, اخطار, اگهي, رعايت كردن, مراعات كردن, مشاهده كردن, ملا حظه كردن, ديدن, گفتن, برپاداشتن(جشن و غيره), ديدن, مشاهده كردن, نگاه كردن, فهميدن, مقر يا حوزه اسقفي, بنگر, پاييدن, ديدبان, پاسداري, كشيك, مدت كشيك, ساعت جيبي و مچي, ساعت, مراقبت كردن, مواظب بودن, بر كسي نظارت كردن, پاسداري كردن.

observatorio

: رصد خانه, زيچ.

obsesi n

: عقده روحي, فكر داءم, وسواس.

obsesionar

: زياد رفت وامد كردن در, ديدارمكرركردن, پيوسته امدن به, امد وشد زياد, خطور, مراجعه مكرر, محل اجتماع تبه كاران, اميزش, دوستي, روحي كه زياد بمحلي امد وشدكند, تردد كردن, پاتوق, ازار كردن, ايجاد عقده روحي كردن.

obsesivo

: عقده اي, دستخوش يك فكر يا ميل قوي.

obsoleto

: مهجور, غيرمتداول, متروك.

obst trico

: زايماني.

obstculo

: پسين, عقبي, مانع, واقع در عقب, پشتي, عقب انداختن, پاگيرشدن, بازمانده كردن, مانع شدن, بتاخير انداختن, گير, مانع, رداع, سد جلو راه, محظور, پاگير.

obstinacin

: خيره سري, سرسختي, لجاجت.

obstinado

: جسم جامد و سخت, مقاوم, يكدنده, تزلزل ناپذير, سرسخت, يكدنده, لجوج, سخت, ترشرو, سخت دل, بي عاطفه, سرخت, لجوج, سنگدل, كله شق, لجوج, سرسخت, خود راي, خيره سر.

obstrucci n

: مانع, سد, اب بند, بند, سد ساختن, مانع شدن ياايجاد مانع كردن, محدود كردن, حصار, ديوار, پرچين, محجر, سپر, شمشير بازي, خاكريز, پناه دادن, حفظ كردن, نرده كشيدن, شمشير بازي كردن, انسداد, منع, جلو گيري, گرفتگي.

obstructivo

: مسدود كننده, اشكاتراش.

obstruir

: سنگربندي موقتي, مانع, مسدود كردن (بامانع), بنداوردن, انسداد, جعبه قرقره, اتحاد دو ياچند دسته بمنظور خاصي, بلوك, كنده, مانع ورادع, قطعه, بستن, مسدود كردن, مانع شدن از, بازداشتن, قالب كردن, توده, قلنبه, كسي كه قانونگذاري مجلس را با اطاله كلا م و وسايل ديگر بتاخير مي اندازد, مسدود كردن, جلو چيزي را گرفتن, مانع شدن, ايجاد مانع كردن, اشكالتراشي كردن, بستن, مسدود كردن, خوردن.

obtencin

: دست يابي, نيل, حصول, اكتساب.

obtener

: تحصيل شده, كسب كرده, بدست امده, فرزند, بدست اوردن, فراهم كردن, حاصل كردن, تحصيل كردن, تهيه كردن, فهميدن, رسيدن, عادت كردن, ربودن, فاءق امدن, زدن, زايش, تولد, بدست اوردن, فراهم كردن, گرفتن.

obtenible

: بدست اوردني, قابل حصول.

obtuso

: كند, بي نوك, داراي لبه ضخيم, رك, بي پرده, كند كردن , بيحس, كند ذهن, منفرجه, زاويه 09 تا 081 درجه.

obviar

: برگرداندن, گردانيدن, دفع كردن, گذراندن, بيزار كردن, بيگانه كردن, منحرف كردن, مرتفع كردن, رفع كردن, رفع نياز كردن, جلوگيري كردن, پيش گيري كردن, بازداشتن, مانع شدن, ممانعت كردن.

obvio

: پيدا, اشكار, ظاهر, معلوم, وارث مسلم, اشكار, هويدا, معلوم, واضح, بديهي, مريي, مشهود.

oca

: قاز, غاز, ماده غاز, گوشت غاز, ساده لوح واحمق, سيخ زدن به شخص, به كفل كسي سقلمه زدن, مثل غاز يا گردن دراز حمله ور شدن وغدغد كردن, اتو, اتو كردن, هيس, علا مت سكوت.

ocano

: اقيانوس.

ocasin

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقي, اتفاق افتادن , موقع, مورد, وهله, فرصت مناسب, موقعيت, تصادف, باعث شدن, انگيختن.

ocasional

: وابسته به فرصت يا موقعيت, مربوط به بعضي از مواقع يا گاه و بيگاه.

ocasionar

: سبب, علت, موجب, انگيزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فيه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ايجاد كردن (غالبا بامصدر).

ocasione

: موقع, مورد, وهله, فرصت مناسب, موقعيت, تصادف, باعث شدن, انگيختن.

ocaso

: غروب افتاب, مغرب, افول.

occidental

: باختري, غربي, در جهت مغرب, باد غربي, باختري, غربي, وابسته به مغرب يا باختر.

occidente

: باختر, غرب, مغرب, مغرب زمين, اروپا, باختري, باختر, مغرب, غرب, مغرب زمين.

occipucio

: استخوان قمحدوه, استخوان پس سر.

occurir

: روي دادن, رخ دادن اتفاق افتادن, واقع شدن, تصادفا برخوردكردن, پيشامدكردن, رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

ocean a

: اقيانوسيه.

oceanograf a

: شرح اقيانوس ها, شرح درياها, اقيانس شناسي.

ocelote

: پلنگ راه راه امريكايي

ochar

: فشار, ازدحام, جمعيت, ماشين چاپ, مطبعه, مطبوعات, جرايد, وارداوردن, فشردن زور دادن, ازدحام كردن, اتوزدن, دستگاه پرس, چاپ, چنين, : جستجوكردن, علا مت چاپي بمعني عمدا چنين نوشته شده, اصرار كردن, با اصرار وادار كردن, انگيختن, تسريع شدن, ابرام كردن, انگيزش.

ochenta

: هشتاد.

ocho

: عددهشت.

ocio

: تن اسايي, اسودگي, فرصت, مجال, وقت كافي, فراغت.

ocioso

: بيكار, تنبل, بيهوده, بيخود, بي اساس, بي پروپا, وقت گذراندن, وقت تلف كردن, تنبل شدن.

oclusin

: انسداد, بسته شدگي, جفت شدگي(دندانها).

oct gono

: هشت وجهي, هشت گونه, چيز هشت گوشه.

octaedro

: جسم هشت سطحي.

octano

: هيدروكربن هاي مايع و پارافيني ايزومريك بفرومول 81ح8ص, سوخت ماشيني.

octava

: شعر هشت هجايي, نت هاي هشتگانه موسيقي.

octavo

: هشتمين, يك هشتم, اكتاو.

octeto

: هشت بيت (بايت), هشتگانه, دسته خوانندگان يا نوازندگان هشت نفري, اهنگ يا نوت اكتاو.

octogenario

: هشتاد ساله, وابسته به ادم 08 ساله.

octogsimo

: هشتادم, هشتادمين, يك هشتادم.

octubre

: ماه اكتبر.

ocular

: چشمي, بصري, باصره اي, وابسته به ديد چشم, فطري.

oculista

: چشم پزشك, عينك ساز.

ocultar

: پوست, پوست خام گاو وگوسفند وغيره, چرم, پنهان كردن,پوشيدن, مخفي نگاه داشتن, پنهان شدن, نهفتن, پوست كندن, سخت شلا ق زدن.

oculto

: از نظر پنهان كردن, مخفي كردن, پوشيده, نهاني, سري, رمزي, مكتوم, اسرار اميز, مستتر كردن.

ocupaci n

: سوداگري, حرفه, دادوستد, كاسبي, بنگاه, موضوع, تجارت , اشغال, تصرف, سكني, سكونت, اشغال مال, اشغال, تصرف, حرفه.

ocupado

: مشغول, اشغال, نامزد شده, سفارش شده.

ocupante

: ساكن, مستاجر, اشغال كننده.

ocupar

: ساكن شدن(در), مسكن گزيدن, سكني گرفتن در, بودباش گزيدن در, اباد كردن, اشغال كردن, تصرف كرد.

ocurrencia

: رويداد, خطور.

ocurrir

: رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

oda

: قطعه شعر بزمي, غزل, چكامه, قصيده.

odiar

: تنفر داشتن از, بيم داشتن از, ترس داشتن از, ترساندن, ترسيدن, نفرت داشتن از, بيزار بودن, كينه ورزيدن, دشمني, نفرت, تنفر.

odio

: تنفر, بيزاري, انزجار, وحشت, نفرت داشتن از, بيزار بودن, كينه ورزيدن, دشمني, نفرت, تنفر, دشمني, كينه, عداوت, بغض, بيزاري, تنفر, نفرت, نفرت, دشمني, عداوت, رسوايي, زشتي, بدنامي.

odioso

: متنفر, منزجر, بيمناك, ناسازگار, مكروه, زشت, شنيع, مغاير, منفور, گزنداور, مضر, زيان بخش, نفرت انگيز, منفور, كراهت اور, نفرت انگيز.

odorfero

: بدبو, زننده, بودار, داراي بو.

oeste

: باختر, مغرب, غرب, مغرب زمين.

ofender

: بد بكار بردن, بد استعمال كردن, سو استفاده كردن از,ضايع كردن, بدرفتاري كردن نسبت به, تجاوز به حقوق كسي كردن, به زني تجاوز كردن, ننگين كردن, خوش ايند نبودن, رنجانيدن, دلگيرگردن, ازار رساندن, اسيب زدن به, ازردن, اذيت كردن, جريحه دار كردن, خسارت رساندن, اسيب, ازار, زيان, صدمه, اسيب زدن (به), ازار رساندن(به), توهين كردن به, بي احترامي كردن به, خوار كردن, فحش دادن, باليدن, توهين, زودرنج, رنجش, كدورت, قهر, قهر كردن, رنجيدن, پژمرده شدن, تخطي كردن, رنجاندن, متغير كردن, اذيت كردن, صدمه زدن, دلخور كردن, پيچانده, پيچ خورده, كوك شده, رزوه شده.(.vi .vt, .n) زخم, جراحت, جريحه, مجروح كردن, زخم زدن.

ofensa

: اشكارا توهين كردن, روبرو دشنام دادن, بي حرمتي, هتاكي, مواجهه, رودررويي, توهين كردن به, بي احترامي كردن به, خوار كردن, فحش دادن, باليدن, توهين.

ofensiva

: مهاجم, متجاوز, اهنانت اور, رنجاننده, كريه, زشت, يورش, حمله.

ofensivo

: مهاجم, متجاوز, اهنانت اور, رنجاننده, كريه, زشت, يورش, حمله.

oferta

: فرمودن, امر كردن, دعوت كردن, پيشنهاد كردن, توپ زدن,خداحافظي كردن, قيمت خريدرا معلوم كردن, مزايده, پيشنهاد, تقديم داشتن, پيشكش كردن, عرضه, پيشنهاد كردن, پيشنهاد, تقديم, پيشكش, اراءه, منبع, موجودي, تامين كردن, تدارك ديدن.

oficial

: كارگر مزدور, كارگر ماهر, افسر, صاحب منصب, مامور, متصدي, افسر معين كردن, فرماندهي كردن, فرمان دادن, صاحب منصب, عاليرتبه, رسمي, موثق و رسمي.

oficiar

: مراسمي را بجا اوردن, اداره كردن, بعنوان داور مسابقات را اداره كردن.

oficina

: دفتر, دفترخانه, اداره, دايره, ميز كشودار يا خانه دار, گنجه جالباسي, ديوان, دفتر, اداره, منصب.

oficinista

: منشي, دفتردار, كارمند دفتري, فروشنده مغازه.

oficio

: هنردستي, پيشه دستي, صنعت دستي, هنرمند, اشغال, تصرف, حرفه, سوداگري, بازرگاني, تجارت, داد وستد, كسب, پيشه وري,كاسبي, مسير, شغل, حرفه, پيشه, امد ورفت, سفر, ازار,مزاحمت, مبادله كالا, تجارت كردن با, داد وستد كردن.

oficioso

: تطبيق, موافقت, جا, منزل, مناسب, خوش محضر, مفيد, كمك كننده.

ofidio

: شبيه مار, وابسته بمار, ماري.

ofrecer

: فرمودن, امر كردن, دعوت كردن, پيشنهاد كردن, توپ زدن,خداحافظي كردن, قيمت خريدرا معلوم كردن, مزايده, پيشنهاد, تقديم داشتن, پيشكش كردن, عرضه, پيشنهاد كردن, پيشنهاد, تقديم, پيشكش, اراءه, پيشكش, هديه, ره اورد, اهداء, پيشكشي, زمان حاضر, زمان حال, اكنون, موجود, اماده, مهيا, حاضر, معرفي كردن, اهداء كردن, اراءه دادن, قرباني, قرباني براي شفاعت, فداكاري, قرباني دادن, فداكاري كردن, قرباني كردن جانبازي.

ofrecer amistad

: دوستانه رفتار كردن, همراهي كردن با.

oftalm logo

: چشم پزشك, ويژه گر چشم پزشكي.

oftalmologa

: چشم پزشكي, كحالي.

ofuscacin

: مبهم و تاريك كردن.

ofuscacion

: مبهم و تاريك كردن.

ofuscar

: مغشوش شدن, باهم اشتباه كردن, اسيمه كردن, گيج كردن, دست پاچه كردن, خيره كردن, تابش يا روشني خيره كننده, گيج كردن, مبهم و تاريك كردن.

ogro

: غول, ادم موحش.

oido

: شنوايي, سامعه, استماع دادرسي, رسيدگي بمحاكمه, گزارش.

ojal

: سوراخ دكمه, مادگي, مزاحم شدن.

ojalillo

: چشم كوچك, حلقه, چشم, سوراخ, روزنه, مزغل.

ojeada

: برانداز, برانداز كردن, نگاه, نگاه مختصر, نظراجمالي, مرور, نگاه مختصركردن, نظر اجمالي كردن, اشاره كردن ورد شدن برق زدن, خراشيدن, به يك نظر ديدن, نگاه كم, نگاه اني, نظر اجمالي, نگاه سريع, اجمالا ديدن, بيك نظر ديدن, اتفاقا ديدن, نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن.

ojear

: برانداز, برانداز كردن, نگاه, نگاه مختصر, نظراجمالي, مرور, نگاه مختصركردن, نظر اجمالي كردن, اشاره كردن ورد شدن برق زدن, خراشيدن, به يك نظر ديدن.

ojo

: چشم, ديده, بينايي, دهانه, سوراخ سوزن, دكمه يا گره سيب زميني, مركز هر چيزي, كاراگاه, نگاه كردن, ديدن, پاييدن.

ojo de cerradura

: سوراخ كليد.

ojo de la cerradura

: سوراخ كليد.

ola

: موج, خيزاب, فر موي سر, دست تكان دادن, موجي بودن, موج زدن.

olas

: خيزاب درياكنار.

oleaje

: موج بزرگ اب, خيزاب, موج زدن (از اب يا جمعيت يا ابر), بصورت موج درامدن.

oler

: بويايي, شامه, بو, رايحه, عطر, استشمام, بوكشي, بوييدن, بوكردن, بودادن, رايحه داشتن, حاكي بودن از.

oler mal

: بخار, بخار دهان, بخار از دهان خارج كردن, متصاعد شدن, بوي بد دادن, تعفن, گند, بوي بد دادن, بدبو كردن, تعفن داشتن, بد بودن.

olfativo

: وابسته بحس بويايي.

oligarqu a

: حكومت معدودي از اغنيا و ثروتمندان.

oligopolio

: توليد كالا توسط افراد يا شركتهاي معدودي.

olla

: ظرف, محتوي, كانتنينر, كتري, اب گرم كن, دهل, نقاره, جعبه قطب نما, ديگچه, ديگ, ديگچه, قوري, كتري, اب پاش, هرچيز برجسته وديگ مانند, ماري جوانا وسايرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در ديگ پختن.

olmo

: نارون قرمز.

olomina

: ماهي گول بچه زا, ماهي ابنوس.

olor

: ماده ء عطري, بوي خوش عطر, بو, رايحه, مزه وبو, مزه, طعم, چاشني, مزه دار كردن, خوش مزه كردن, چاشني زدن به, معطركردن, بو, رايحه, عطر, عطر و بوي, طعم, شهرت, بو, رايحه, عطر, عطر و بوي, طعم, شهرت, بو, عطر, ردشكار, سراغ, سررشته, پي, رايحه, خوشبويي, ادراك, بوكشيدن, بويايي, شامه, بو, رايحه, عطر, استشمام, بوكشي, بوييدن, بوكردن, بودادن, رايحه داشتن, حاكي بودن از.

oloroso

: خوشبو, معطر, عطر زده, معطر, خوشبو.

olvidadizo

: فراموشكار.

olvidar

: فراموش كردن, فراموشي, صرفنظر كردن, غفلت.

olvidarse

: فراموش كردن, فراموشي, صرفنظر كردن, غفلت.

olvido

: فراموشي, نسيان, از خاطر زدايي, گمنامي.

ombligo

: ناف, سره (مج.) ميان, وسط.

omelete

: املت, خاگينه, كوكوي گوجه فرنگي.

ominoso

: بدشگون, ناميمون, شوم, بديمن.

omisin

: از قلم افتادگي.

omitir

: حذف كردن, ژيگ, قطره, چكه, نقل, اب نبات, از قلم انداختن, افتادن, چكيدن, رهاكردن, انداختن, قطع مراوده, خراب شدن, تصوركردن, موفق نشدن, انداختن, حذف كردن, از قلم انداختن, برداشت كردن, رفع كردن, عزل كردن.

omnipotencia

: قدرت تام, قدرت مطلق, قادر مطلق, همه توانا.

omnipotente

: قادرمطلق, توانا برهمه چيز, قدير, خدا(باتهع), قادر مطلق, قادر متعال.

omnipresente

: حاضر در همه جا.

omnisciente

: واقف بهمه چيز.

omnivoro

: همه چيز خور, وابسته بجانوران همه چيز خور.

once

: يازده, عدد يازده.

onda a rea

: امواج راديو و تلويزيون.

ondulacin

: موج, خيزاب, فر موي سر, دست تكان دادن, موجي بودن, موج زدن.

ondulado

: پرچين و شكن, پرموج, پر تلا طم, جنبش بعقب و جلو, متموج.

ondular

: موج بزرگ اب, خيزاب, موج زدن (از اب يا جمعيت يا ابر), بصورت موج درامدن.

opaco

: مات, غير شفاف, مبهم, كدر, شيشه يا رنگ مات.

opal

: عين الشمس, عين الهر, شيشه شيري رنگ.

opci n

: خيار فسخ, خيار, اختيار, ازادي, اظهار ميل.

open

: باز, ازاد, اشكار, باز كردن, باز شدن.

operable

: عمل كردني, عملي, قابل علا ج و درمان.

operaci n

: اداره, گرداندن, عمل جراحي, عمل, گردش, وابسته به عمل, جراحي, اتاق جراحي, عمل جراحي, تشريح.

operacion

: اداره, گرداندن, عمل جراحي, عمل, گردش, وابسته به عمل.

operacional

: قابل استفاده, موثر, داير.

operador

: گرداننده, عمل كننده, تلفن چي.

operar

: بفعاليت واداشتن, بكار انداختن, گرداندن, اداره كردن, راه انداختن, داير بودن, عمل جراحي كردن.

operativo

: عملي, كارگر, موثر, عامل, عمل كننده.

opereta

: اپراي كوچك.

operstico

: مربوط به اپرا.

opiato

: افيون دار, خواب اور, مخدر, تكسين دهنده.

opinar

: رسيدگي كردن (به), ملا حظه كردن, تفكر كردن, نظر يا عقيده خود را اظهار داشتن, اظهار نظر كردن, نظريه دادن, انديشيدن, فكر كردن, خيال كردن, گمان كردن.

opini n

: نظريه, عقيده, نظر, راي, انديشه, فكر, گمان, نظر, منظره, نظريه, عقيده, ديد, چشم انداز, قضاوت, ديدن, از نظر گذراندن.

opio

: افيون, ترياك.

oponer

: در افتادن, ضديت كردن, مخالفت كردن, مصاف دادن.

oponerse

: در افتادن, ضديت كردن, مخالفت كردن, مصاف دادن.

oportunidad

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقي, اتفاق افتادن , فرصت, مجال, دست يافت, فراغت.

oportunismo

: فرصت طلبي.

oportunista

: فرصت طلب, نان بنرخ روز خور.

oportuno

: بجا, بموقع, بهنگام, درخور, مناسب.

oposicin

: ضديت, مخالفت, مقاومت, تضاد, مقابله.

oposum

: صاريغ.

opresi n

: ستم, بيداد, جور, تعدي, فشار, افسردگي.

opresivo

: ستم پيشه, خورد كننده, ناراحت كننده, غم افزا.

opresor

: ستمگر.

oprima

: تيك, صداي مختصر, صداي حاصله از خوردن سم اسب بزمين, صدا كردن.

oprimido

: ستم پيشه, خورد كننده, ناراحت كننده, غم افزا, شرجي, خيلي گرم ومرطوب, سخت, داغ, خفه.

oprimir

: ذليل كردن, ستم كردن بر, كوفتن, تعدي كردن, درمضيقه قرار دادن, پريشان كردن, ازار كردن, جفا كردن, داءما مزاحم شدن واذيت كردن, تحت انقياد در اوردن, مطيع كردن, منكوب كردن.

optar

: گزيدن, انتخاب كردن, خواستن, پسنديدن, تصميم گرفتن, برگزيدن, انتخاب كردن.

optativo

: اختياري, انتخابي.

optimismo

: فلسفه خوش بيني, نيك بيني.

optimista

: خوش بين, خوش بين, خوش بينانه.

optimizaci n

: بهينه سازي.

optometr a

: ديد سنجي, تعيين ميزان ديد چشم, عينك سازي, عينك فروشي.

opuesto

: بيزار, مخالف, متنفر, برخلا ف ميل, روبرو, مقابل, ضد, وارونه, از روبرو, عكس قضيه.

opulencia

: فراواني, وفور, توانگري, دولتمندي, وفور, سرشار.

opulente

: وافر.

opulento

: فراوان, دولتمند.

or

: شنيدن, گوش كردن, گوش دادن به, پذيرفتن, استماع كردن, خبر داشتن, درك كردن, سعي كردن, اطاعت كردن.

or

: يا, يا اينكه, يا انكه, خواه, چه.

or culo

: سروش, الهام الهي, وحي, پيشگويي, دانشمند.

oracin

: التماس, استدعا, نطق, سخنراني, فصاحت و بلا غت, خطابه, نماز, دعا, تقاضا, جمله, حكم, فتوي, راي, قضاوت, گفته, راي دادن, محكوم كردن, التماس, تضرع, استدعا.

oracion

: نماز, دعا, تقاضا.

orador

: سخن پرداز, سخنران, ناطق, خطيب, مستدعي.

oral

: زباني, شفاهي, دهاني, از راه دهان.

orangutn

: اورانگوتان, بوزينه دست دراز, ميمون درختي برنلو سوماترا.

orar

: سخنراني, خطابه, كنفرانس, درس, سخنراني كردن, خطابه گفتن, نطق كردن, سخنراني كردن, نطق كردن, خواندن, دعا كردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه كردن, خواستارشدن, درخواست كردن.

oratoria

: شيوه سخنراني, فن خطابه, سخن پردازي.

orbe

: جسم كروي, گوي, عالم, احاطه كردن, بدور چيزي گشتن, بدور مدار معيني گشتن, كروي شدن.

ordear

: شير, شيره گياهي, دوشيدن, شيره كشيدن از.

orden

: ارايه, فرمان, روش, اسلوب, طريقه, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله.

orden del d a

: دفتر ثبت دعاوي حقوقي, ثبت كردن.

orden por escrito

: حكم, نوشته, ورقه, سند.

ordenador

: شمارنده, ماشين حساب.

ordenancista

: اهل انضباط, نظم دهنده, انضباطي, ادم با انضباط وسخت گير, سخت گيري وانضباط خشك, منجنيق سنگ انداز.

ordenanza

: فرمان, امر, حكم, مشيت, تقدير, ايين.

ordenar

: مرتب كردن, ترتيب دادن, اراستن, چيدن, قرار گذاشتن, سازمند كردن, قبلا درباره چيزي صحبت كردن, ازپيش سفارش دادن, حاكي بودن از, ترتيب دادن, مقدر كردن, وضع كردن, امر كردن, فرمان دادن, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله.

ordinal

: ترتيبي, وصفي.

ordinario

: عمومي, معمولي, متعارفي, عادي, مشترك, پيش پاافتاده, پست, عوامانه, : مردم عوام, عمومي, مشاركت كردن, مشاع بودن, مشتركا استفاده كردن, معمولي, عادي, متداول, پيش پا افتاده, ساده, عوامانه, عاميانه, پست, ركيك, مبتذل.

oreja

: گوش, شنوايي, هرالتي شبيه گوش يا مثل دسته كوزه, خوشه, دسته, خوشه دار يا گوشدار كردن.

orfanato

: پرورشگاه يتيمان, دارالا يتام, يتيم خانه.

orfebre

: زرگر, طلا ساز.

org a

: مجالس عياشي و ميگساري بافتخار خدايان, ميگساري عياشي.

organismo

: اندامگان, سازواره, تركيب موجود زنده, سازمان.

organista

: نوازنده ارگ.

organizaci n

: سازمان, سازماندهي.

organizar

: مرتب كردن, ترتيب دادن, اراستن, چيدن, قرار گذاشتن, سازمند كردن, سازمان دادن, تشكيلا ت دادن, درست كردن, سرو صورت دادن

organo

: عضو, الت, ارگان.

orgasmo

: شور و هيجان, شور شهواني, اوج لذت جنسي, حالت انزال در مقاربت.

orgia

: مجالس عياشي و ميگساري بافتخار خدايان, ميگساري عياشي.

orgnico

: عضوي, ساختماني, موثر درساختمان اندام, اندام دار, اساسي, اصلي, ذاتي, بنياني, حيواني, الي, وابسته به شيمي الي, وابسته به موجود الي.

orgulla

: مباهات, بهترين, سربلندي, برتني, فخر, افاده, غرور, تكبر, سبب مباهات, تفاخر كردن.

orgullo

: مباهات, بهترين, سربلندي, برتني, فخر, افاده, غرور, تكبر, سبب مباهات, تفاخر كردن.

orgulloso

: گرانسر, برتن, مغرور, متكبر, مفتخر, سربلند.

orientacin

: گرايش, جهت, جهتيابي.

oriental

: از طرف شرق, مانند بادخاوري, بسوي شرق, شرقي, خاوري, ساكن شرق, بطرف شرق, شرقي, مشرقي, اسيايي, خاوري.

orientar

: دريك رديف قرار گرفتن, بصف كردن, درصف امدن, رديف كردن, راهنما, هادي, راهنمايي كردن, خاور, كشورهاي خاوري, درخشندگي بسيار, مشرق زمين, شرق, بطرف خاور رفتن, جهت يابي كردن, بجهت معيني راهنمايي كردن, ميزان كردن, موقعيت, موضع, مرتبه, مقام, جايگاه.

orientarse

: جهت يابي, راهنمايي, توجه بسوي خاور, اشناسازي.

orificio

: روزنه, سوراخ.

origen

: سويه, دودمان, اصل ونسب, اجداد, اعقاب, خاستگاه, اصل بنياد, منشا, مبدا, سرچشمه, علت.

original

: اصلي, بكر, بديع, منبع, سرچشمه.

originalidad

: ابتكار, اصالت.

originar

: زمان ماضي واسم فعول فءند, : برپاكردن, بنياد نهادن, ريختن, قالب كردن, ذوب كردن, ريخته گري, قالب ريزي كردن, سرچشمه گرفتن, موجب شدن, شروع, اغاز, اغازيدن, دايركردن, عازم شدن.

orilla

: كنار, لب, ساحل, بانك, ضرابخانه, رويهم انباشتن, در بانك گذاشتن, كپه كردن, بلند شدن (ابر يا دود) بطور متراكم, بانكداري كردن, سرحد, حاشيه, لبه, كناره, مرز, خط مرزي, لبه گذاشتن (به), سجاف كردن, حاشيه گذاشتن, مجاور بودن, لبه, ساحل دريا, كنار دريا, لب (دريا), كرانه, ساحل, بساحل رتفن, فرود امدن, ترساندن.

orilla del mar

: ساحل دريا, دريا كنار.

orin

: زنگ, زنگار, زنگ زدن.

orina

: پيشاب, ادرار, زهر اب, بول, شاش.

orinal

: ديگ, ديگچه, قوري, كتري, اب پاش, هرچيز برجسته وديگ مانند, ماري جوانا وسايرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در ديگ پختن.

orinar

: جرنگ جرنگ, صداي جرنگ, صداي جرنگ جرنگ كردن, طنين داشتن, داراي طنين كردن, ادرار كردن, شاشيدن, پيشاب كردن.

oriol

: پري شاهرخ طلا يي, مرغ انجير خوار.

orle

: حاشيه, سجاف, كناره, حاشيه دار كردن, ريشه گذاشتن به, چتر زلف, چين, لبه.

ornado

: بيش ازحد اراسته, مزين, مصنوع, پر اب و تاب.

ornamente

: پيرايه, زيور, زينت, اراستن, ارايش, تزءين كردن.

orno

: تنور, اجاق, كوره.

oro

: زر, طلا, سكه زر, پول, ثروت, رنگ زرد طلا يي, اندود زرد, نخ زري, جامه زري.

orquesta

: بند و زنجير, تسمه يا بند مخصوص محكم كردن, نوار, لولا, اركستر, دسته ء موسيقي, اتحاد, توافق, روبان, باند يا بانداژ, نوار زخم بندي, متحد كردن, دسته كردن, نوار پيچيدن, بصورت نوار در اوردن, با نوار بستن, متحد شدن, اركست, دسته نوازندگان, جايگاه اركست.

orquestra

: اركست, دسته نوازندگان, جايگاه اركست.

ortiga

: گزنه, انواع گزنه تيغي گزنده, بوسيله گزنه گزيده شدن, ايجاد بي صبري و عصبانيت كردن, برانگيختن, رنجه داشتن.

ortodoxia

: فريوري, راست ديني, ارتدكسي.

ortodoxo

: فريور, درست, داراي عقيده درست, مطابق عقايد كليساي مسيح, مطابق مرسوم, پيرو كليساي ارتدكس.

ortograf a

: درست نويسي, املا, املا صحيح.

ortografia

: املا ء, هجي.

ortopdico

: وابسته به استخوانپزشكي.

ortopedista

: استخوانپزشك.

oruga

: كرم صدپا, تراكتور زنجيري, بشكل كرم صد پا حركت كردن

os

: شما, شمارا.

osad a

: بي باكي, بي پروايي, جسارت, گستاخي.

osar

: يارا بودن, جرات كردن, مبادرت بكار دليرانه كردن, بمبارزه طلبيدن, شهامت, يارايي.

oscilar

: اونگان شدن يا كردن, تاب خوردن, چرخيدن, تاب, نوسان, اهتزاز, اونگ, نوعي رقص واهنگ ان.

oscuridad

: تاريك, تيره, تيره كردن, تاريك كردن, تاريكي, تيرگي, تاريكي افسرده كننده, ملا لت, افسردگي,دل تنگي, افسرده شدن, دلتنگ بودن, عبوس بودن, تاريك كردن, تيره كردن, ابري بودن(اسمان).

oscuro

: تاريك, تيره, تيره كردن, تاريك كردن, تار, تاريك, تيره كردن, :كم نور, تاريك, تار, مبهم, مركبي, جوهري, تيره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تيره كردن, تاريك كردن, مبهم كردن, گمنام كردن.

oso

: خرس, سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي, لقب روسيه ودولت شوروي, :بردن, حمل كردن, دربرداشتن, داشتن, زاييدن, ميوه دادن, تاب اوردن, تحمل كردن, مربوط بودن.

oso hormiguero

: جانور پستاندار مورچه خوار, اردوارك, پرنده ء مورچه خوار.

oso panda

: پاندا, خرس سفيد و سياه.

ostentacin

: هايهوي, سروصدا, نق نق زدن, اشوب, نزاع, هايهو كردن, ايراد گرفتن, خرده گيري كردن, اعتراض كردن.

ostentar

: به رخ كشيدن, باليدن, خراميدن, جولا ن دادن, خودنمايي, جلوه.

ostra

: صدف خوراكي.

oto al

: پاييزي.

otoo

: پاييز, خزان, برگ ريزان, زمان رسيدن و نزول چيزي, دوران كمال, اخرين قسمت, سومين دوره زندگي, زردي, خزان, پاييز, سقوط, هبوط, نزول, زوال, ابشار, افتادن, ويران شدن, فرو ريختن, پايين امدن, تنزل كردن.

otorgamiento

: اجرا.

otorgante

: اهداء كننده.

otorgar

: اهداء, بخشش, عطا, امتياز, اجازه واگذاري رسمي, كمك هزينه تحصيلي, دادن, بخشيدن, اعطا كردن, تصديق كردن, مسلم گرفتن, موافقت كردن.

otra parte

: درجاي ديگر, بجاي ديگر, نقطه ديگر.

otra vez

: دگربار, پس, دوباره, باز, يكبارديگر, ديگر, از طرف ديگر, نيز, بعلا وه, ازنو, از نو, دوباره, بطرز نوين, از سر.

otro

: ديگر, ديگري, جدا, عليحده, يكي ديگر, شخص ديگر, متمايز, متفاوت, ديگر, جز اين, ديگر, غير, نوع ديگر, متفاوت, ديگري.

otro lado

: سرتاسر, ازاين سو بان سو, درميان, ازعرض, ازميان, ازوسط, ازاين طرف بان طرف.

otro m s

: ديگر, ديگري, جدا, عليحده, يكي ديگر, شخص ديگر.

ovalado

: تخم مرغي, بادامي, بيضي, تخم مرغي شكل.

ovalo

: تخم مرغي, بادامي, بيضي, تخم مرغي شكل.

oveja

: ميش, گوسفندماده, بره, گوشت بره, ادم ساده, گوسفند, چرم گوسفند, ادم ساده ومطيع.

oxgeno

: اكسيژن, اكسيژن دار.

oxidado

: زنگ زده, فرسوده, عبوس, ترشرو.

oxigeno

: اكسيژن, اكسيژن دار.

oyente

: مامور رسيدگي, مميز حسابداري, شنونده, مستمع, مستمع, گوش دهنده, شنونده.

P

p blico

: عمومي, اشكار, مردم.

p caro

: شيطان, بدذات, شرير, نا فرمان, سركش, ادم رذل, شخص پست, ادم حقه باز, پست فطرت.

p gina

: صفحه.

p jaro

: پرنده, مرغ, جوجه, مرغان.

p ker

: سيخ بخاري, سيخ زن, بازي پوكر.

p ldora

: حب, حب دارو, دانه, حب ساختن.

p liza

: سياست, خط مشي, سياستمداري, مصلحت انديشي, كارداني, بيمه نامه, ورقه بيمه, سند معلق به انجام شرطي, اداره ياحكومت كردن.

p mulo

: استخوان گونه.

p rdida

: از دست دادگي, فقدان, زيان, ضرر, جريمه, باخت, زيان, ضرر, خسارت, گمراهي, فقدان, اتلا ف (درجمع) تلفات, ضايعات, خسارات.

p rrafo

: پرگرد, پاراگراف, بند, فقره, ماده, بند بند كردن, فاصله گذاري كردن, انشاء كردن.

p simo

: وحشتناك, وحشت اور, ترسناك, هولناك, بسيار بد, سهمناك,, بدترين, بدتر از همه.(.vt .vi) امتياز اوردن (در مسابقه), شكست دادن, وخيم شدن.

pa al

: پارچه ء قنداق, گل و بوته داركردن, گل و بوته كشيدن, كهنه ء بچه را عوض كردن.

pa era

: پارچه فروشي, ماهوت فروشي, پارچه بافي, تزءينات پرده اي.

pa ero

: پارچه فروش, بزاز, پارچه پشمي باف, ماهوت فروش.

pa o

: پارچه, قماش.

pa uelo de papel

: بافته, بافت, نسج, رشته, پارچه ء بافته.

pabell n

: غرفه نمايشگاه, عمارت كلا ه فرنگي, چادر صحرايي, دركلا ه خيمه زدن, دركلا ه فرنگي جا دادن.

pacer

: چراندن, تغذيه كردن از, چريدن, خراش, خراشيدن, گله چراندن.

pacfico

: ارام, صلح جو, اقيانوس ساكن.

paciencia

: بردباري, شكيبايي, شكيب, صبر, طاقت, تاب.

paciente

: فروتن, افتاده, بردبار, حليم, باحوصله, ملا يم, بيروح, خونسرد, مهربان, نجيب, رام, شكيبا, بردبار, صبور, از روي بردباري, پذيرش, بيمار, مريض.

paciente internado

: بيماري كه در بيمارستان ميخوابد, بيمار بستري.

pacificador

: تسكين دهنده.

pacifico

: ارام, صلح جو, اقيانوس ساكن.

pacifismo

: ارامش طلبي, صلحجويي, ايين احتراز از جنگ.

pacifista

: صلح جو, ارامش طلب, صلح جو, ارامش طلب.

padrastro

: شوهر مادر, پدراندر, ناپدري.

padre

: بابا, باباجان, اقاجان, پدر, والد, موسس, موجد, بوجود اوردن, پدري كردن.

padre espiritual

: معلم, معلم مذهبي.

padres

: بابا.

padrino

: پدر تعميدي, نام گذاردن بر, سرپرستي كردن از, پدر يا مادر تعميدي, والدين تعميدي.

pagado por adelantado

: پيش پرداخت شده.

paganismo

: الحاد.

pagano

: كافر, بت پرست, مشرك, ادم بي دين, كافر, مشرك, بت پرست, غير مسيحي.

pagar

: پرداختن, دادن, كار سازي داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا في كردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهيانه, اجرت, وابسته به پرداخت.

pagina

: صفحه.

pago

: پرداخت, وجه.

painel

: تشك, پالا ن, قطعه, قاب سقف, قاب عكس, نقاشي بروي تخته, نقوش حاشيه داركتاب, اعضاي هيلت منصفه, فهرست هيلت ياعده اي كه براي انجام خدمتي اماده اند, هيلت, قطعه مستطيلي شكل, قسمت جلوي پيشخوان اتومبيل و هواپيماوغيره, قاب گذاردن, حاشيه زدن به.

paisaje

: خاكبرداري وخيابان بندي كردن, دورنما, منظره, چشم انداز, بامنظره تزءين كردن, چشم انداز, منظره, صحنه سازي.

paisano

: شخص غير نظامي, غير نظامي.

paja

: ماشوره, كاه, بوريا, حصير, ني, پوشال بسته بندي, ناچيز.

pajarera

: لا نه مرغ, مرغداني, محل پرندگان.

pala

: خاك انداز, بيل, پارو, كج بيل, بيلچه, بيل زدن, با بيل كندن, انداختن, بيل, بيلچه, خال پيك, خال دل سياه, بيل زدن, با بيل كندن, بابيل برگرداندن.

palabra

: وعده, قول, عهد, پيمان, نويد, انتظار وعده دادن, قول دادن, پيمان بستن, كلمه, لغت, لفظ, گفتار, واژه, سخن, حرف, عبارت, پيغام, خبر, قول, عهد, فرمان, لغات رابكار بردن, بالغات بيان كردن.

palacio

: كاخ, كوشك.

palanca

: اهرم, ديلم, اهرم كردن, بااهرم بلند كردن, بااهرم تكان دادن, تبديل به اهرم كردن, شاهين, ميله, ميله اهرم.

palangana

: لگن, تشتك, حوزه رودخانه, ابگير, دستشويي.

palatinado

: ناحيه قلمرو كنت, كنت نشين, ساكن كنت نشين.

paleta

: لوحه سوراخ دار بيضي يا مستطيل مخصوص رنگ اميزي نقاشي, جعبه رنگ نقاشي.

palillo

: خلا ل دندان, دندان كاو.

palitos chinos

: ميله هاي عاج يا چوبي كه چيني ها براي خوردن برنج از ان استفاده ميكنند.

palma

: نخل, نخل خرما, نشانه پيروزي, كاميابي, كف دست انسان,كف پاي پستانداران, كف هرچيزي, پهنه, وجب, با كف دست لمس كردن, كش رفتن, رشوه دادن.

palmera

: نخل, نخل خرما, نشانه پيروزي, كاميابي, كف دست انسان,كف پاي پستانداران, كف هرچيزي, پهنه, وجب, با كف دست لمس كردن, كش رفتن, رشوه دادن.

palmotear

: كف زدن, صداي دست زدن, ترق تراق, صداي ناگهاني.

palmoteo

: كف زدن, هلهله كردن, تشويق و تمجيد, تحسين.

palo

: عصا يا چوپ صاحب منصبان, چوب ميزانه, باتون ياچوب قانون, عصاي افسران, ني, نيشكر, چوب دستي, عصا, باعصازدن, باچوب زدن, چماق, گرز, خال گشنيز, خاج, باشگاه, انجمن, كانون, مجمع(vi.vti):چماق زدن, تشكيل باشگاه يا انجمن دادن, ميله, استوانه, بدنه, چوبه, قلم, سابقه, دسته, چوب, تير, پرتو, چاه, دودكش, بادكش, نيزه, خدنگ, گلوله, ستون, تيرانداختن, پرتو افكندن, چسبيدن, فرورفتن, گير كردن, گير افتادن, سوراخ كردن,نصب كردن, الصاق كردن, چوب, عصا, چماق, وضع, چسبندگي, چسبناك, الصاق, تاخير, پيچ دركار, تحمل كردن, چسباندن, ترديد كردن, وقفه.

palo

: عين الشمس, عين الهر, شيشه شيري رنگ.

paloma

: كبوتر, محبوبه, دختر جوان, ترسو, ساده وگول خور.

palomitas

: ذرت بو داده, چس فيل.

palpable

: پرماس پذير, پرماسيدني, حس كردني, قابل لمس, اشكار, واضح.

palpar

: احساس كردن, لمس كردن, محسوس شدن.

palpitaci n

: تپش, لرزش.

palurdo

: بچه اي كه پريان بجاي بچه حقيقي بگذارند, بچه ناقص الخلقه, ساده لوح.

pan

: نان, قوت, نان زدن به, قرص نان, كله قند, تكه, وقت را بيهوده گذراندن, ولگردي كردن.

pan tostado

: نان برشته, باده نوشي بسلا متي كسي, برشته كردن (نان), بسلا متي كسي نوشيدن, سرخ شدن.

pana

: مخمل نخي راه راه, مخمل كبريتي, پارچه مخمل نما, مخمل نخي يا ابريشمي.

panadera

: دكان نانوايي يا شيريني پزي.

panadero

: نانوا, خباز.

panal

: پارچه ء قنداق, گل و بوته داركردن, گل و بوته كشيدن, كهنه ء بچه را عوض كردن.

panam

: كشور جمهوري پاناما.

pandeo

: برامدگي, شكم, تحدب, ورم, بالا رفتگي, صعود, متورم شدن, باد كردن.

pandilla

: دسته, گروه, محفل, دسته, جمعيت, گروه, دسته جنايتكاران, خرامش, مشي, گام برداري, رفتن, سفر كردن, دسته جمعي عمل كردن, جمعيت تشكيل دادن, گروه, گروه بندي كردن, مجموعه, نشاندن, دستگاه.

pandillero

: غضو دسته جنايتكاران, كانگستر.

panecillo

: نوعي شيريني ياكلوچه كه گرماگرم باكره ميخورند, بشقاب سفالي كوچك, طومار, لوله, توپ (پارچه و غيره), صورت, ثبت, فهرست,پيچيدن, چيز پيچيده, چرخش, گردش, غلتك, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتك زدن, گردكردن, بدوران انداختن, غلتيدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

panqueque

: نان ساجي, نان شيرين و پهن (مثل كلوچه).

pantal n

: شلوار.

pantalla

: پرده, روي پرده افكندن, غربال, غربال كردن.

pantalones

: شلوار, زير شلواري, تنكه.

pantano

: باتلا ق, سياه اب, گنداب, لجن زار, درباتلا ق فرورفتن, مرداب, سياه اب, لجن زار, باتلا ق, مرداب, باتلا ق, سياه اب, مرداب, باتلا ق, در باتلا ق فرو بردن, دچار كردن, مستغرق شدن.

pantanoso

: باتلا قي.

pantorrilla

: گوساله, نرمه ساق پا, ماهيچه ساق پا, چرم گوساله, تيماج.

paoleta

: دستمال گردن, كاشكل.

pap

: بابا.

papa

: بابا, باباجان, اقاجان, بابا, پاپ پيشواي كاتوليكها, خليفه اعظم, سيب زميني, انواع سيب زميني.

papanatas

: ادم پريشان حواس, ادم كله خشك و احمق.

papel

: كاغذ, روزنامه, مقاله, جواز, پروانه, ورقه, ورق كاغذ, اوراق, روي كاغذ نوشتن, يادداشت كردن, با كاغذ پوشاندن, نوشت افزار, لوازم التحرير.

papel de estao

: ورق قلع, ورق حلب, حلبي, ورقه نازك قلعي.

papel pintado

: پرده قاليچه نما, پرده نقش دار, مليله دوزي, كاغذ ديواري, با كاغذ ديواري تزءين كردن.

papeler a

: نوشت افزار, لوازم التحرير.

paperas

: گوشك.

paquete

: بقچه, بسته, مجموعه, دسته كردن, بصورت گره دراوردن, بقچه بستن, كوله پشتي, بقچه, دسته, گروه, يك بسته(مثل بسته سيگاروغيره), يكدست ورق بازي, بسته بندي كردن, قرار دادن, توده كردن, بزور چپاندن, باركردن, بردن, فرستادن, بسته, عدل بندي, قوطي, بسته بندي كردن, بسته, بسته كوچك, قوطي (سيگار و غيره), بسته بندي كردن, جزءي از يك كل, بخش, قسمت, گره, دسته, بسته, امانت پستي, به قطعات تقسيم كردن, توزيع كردن, بسته بندي كردن, دربسته گذاشتن.

paquidermo

: جانور پوست كلفت(مثل كرگدن).

par

: جفت, برابري, تساوي, تعادل, بهاي رسمي سهم, برابر كردن.

par s

: شهر پاريس, فرزند ' پريام.'

para

: براي, بجهت, بواسطه, بجاي, از طرف, به بهاي, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداري از, مربوط به, مال, براي اينكه, زيرا كه, چونكه, بسوي, سوي, بطرف, روبطرف, پيش, نزد, تا نسبت به, در,دربرابر, برحسب, مطابق, بنا بر, علا مت مصدر انگليسي است.

para que

: ان, اشاره بدور, ان يكي, كه, براي انكه.

para que no

: مبادا, شايد.

para siempre

: براي هميشه, تا ابد, جاويدان, پيوسته, تا ابدالا باد.

parabrisa

: پنجره اتومبيل, شيشه جلو اتومبيل, شيشه جلو اتومبيل.

parabrisas

: شيشه جلو اتومبيل.

parachoques

: ميانگير, استفاده از ميانگير, سپراتومبيل, ضرب خور, چيز خيلي بزرگ, پيش بخاري, حايل, گلگير, ضربت گير.

parada

: رژه, سان, نمايش با شكوه, جلوه, نمايش, خودنمايي, جولا ن, ميدان رژه, تظاهرات, عمليات دسته جمعي, اجتماع مردم, رژه رفتن, خود نمايي كردن, ايست, ايستادن, ايستاندن.

parador

: متل.

paraguas

: چتر, سايبان, حفاظ, چتر استعمال كردن.

paral tico

: لنگ, چلا ق, شل, افليج, لنگ شدن, عاجز شدن.

paralelo

: موازي, متوازي, برابر, خط موازي, موازي كردن, برابر كردن.

paramdico

: دوايي, شفابخش, دارويي, طبيب, پزشك, پزشكي.

parar

: ايست, مكث, درنگ, سكته, ايست كردن, مكث كردن, لنگيدن

pararse

: ايست, مكث, درنگ, سكته, ايست كردن, مكث كردن, لنگيدن , ايست, ايستادن, ايستاندن.

paraso

: ايوان, بالا خانه, بالكن, لژ بالا.

parasol

: چتر, سايبان, حفاظ, چتر استعمال كردن.

parcela

: نقشه, طرح, موضوع اصلي, توطله, دسيسه, قطعه, نقطه, موقعيت, نقشه كشيدن, طرح ريزي كردن, توطله چيدن.

parcial

: جانبدار, طرفدار, مغرض, جزءي, ناتمام, بخشي, قسمتي, متمايل به, علا قمند به.

pardo

: قهوه اي, خرمايي, سرخ كردن, برشته كردن, قهوه اي كردن, خاكستري.

parecer

: ظاهرشدن, پديدار شدن, نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن, نظريه, عقيده, نظر, راي, انديشه, فكر, گمان, بنظر امدن, نمودن, مناسب بودن, وانمود شدن, وانمود كردن, ظاهر شدن, نظر, منظره, نظريه, عقيده, ديد, چشم انداز, قضاوت, ديدن, از نظر گذراندن.

parecido

: همانند, مانندهم, شبيه, يكسان, يكجور, بتساوي, همسان, همانند.

parecido a una m quina

: ماشين وار.

pared

: ديوار, جدار, حصار, محصور كردن, حصار دار كردن, ديوار كشيدن, ديواري.

pareja

: جفت, جفت كردن, جفت شدن, وصل كردن, شريك شدن ياكردن, شريك, همدست, انباز, همسر, يار.

parejo

: زوج.

parentela

: خويش, خويشاوند, قوم و خويشي, وابستگي, اقوام, خويشاوندان, خويشاوندان, قوم و خويشان.

pariente

: وابستگي, نسبت, ارتباط, شرح, خويشاوند, كارها, نقل قول, وابسته به نسبت يا خويشي, منسوب, نسبي, وابسته, خودي, خويشاوند.

parientes

: خانواده.

parir

: خرس, سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي, لقب روسيه ودولت شوروي, :بردن, حمل كردن, دربرداشتن, داشتن, زاييدن, ميوه دادن, تاب اوردن, تحمل كردن, مربوط بودن

parisiense

: پاريسي.

parlamentario

: هواخواه مجلس, مجلسي, پارلماني.

parlamento

: مجلس, مجلس شورا, پارلمان.

parlanchn

: خوش صحبت, وراج, پرحرف, فاقد حس تشخيص, بي تميز, بي احتياط, بي ملا حظه.

parlotear

: جوش, قل قل, سالك, جوش صورت, صداي قل قل (درحرف زدن), اشكال, بي نظمي, درهم وبرهم سخن گفتن, مغشوش كردن, تندتند حرف زدن, تند وناشمرده سخن گفتن, پچ پچ كردن, چهچه زدن (مثل بلبل), پرگويي كردن, حرف مفت زدن, ورزدن, ورور.

parntesis

: قلا ب, كروشه.

parpadear

: چشمك زدن, سوسو زدن, تجاهل كردن, ناديده گرفته, نگاه مختصر, چشمك, لرزيدن, سوسوزدن, پرپرزدن, جنبش, سوسو, در اهتزاز بودن, چشمك زدن (بويژه در مورد ستارگان), برق زدن ياتكان تكان خوردن, چشمك, بارقه, تلا ء لو.

parque

: پارك, باغ ملي, گردشگاه, پرديز, شكارگاه محصور, مرتع, درماندگاه اتومبيل نگاهداشتن, اتومبيل را پارك كردن, قرار دادن.

parque de juegos

: زمين بازي, تفريحگاه.

parra

: درخت انگور, تاك, مو, شايعه, شهرت, درخت مو, تاك, تاكستان ايجاد كردن.

parranda

: عياشي, شراب خواري, ميگساري.

parrilla

: جوشاننده, پزنده, بهم زننده, جوجه يا پرنده كبابي, چارچوب اهني, شبكه, پنجره, تيز و دلخراش, گوشت ريز, ساينده, اهن مشبكي كه روي ان گوشت كباب ميكنند, خطوط يا ميله هاي فلزي مشبك, زمين فوتبال, سيخ شبكه اي, گوشت كباب كن, روي سيخ يا انبر كباب كردن, بريان كردن, عذاب دادن, پختن, بريان شدن.

parroquia

: بخش يا ناحيه قلمرو كشيش كليسا, بخش, شهر, محله, شهرستان, قصبه, اهل محله.

part cula

: رگه رگه كردن, خط خط كردن, نقطه نقطه كردن, نقطه, خال, رگه, راه راه, برفك, دره, خس, ريزه, خال, نقطه, خرده, اتم, لك, نقطه, خال, لكه يا خال ميوه, ذره, لكه دار كردن, خالدار كردن.

parte

: جزء, قطعه, پاره, جدا كردن, جداشدن, تكه, دانه, مهره, وصله كردن, سهم, حصه, بخش, بهره, قسمت, بخش كردن, سهم بردن, قيچي كردن, برش, قاش, تكه, باريكه, باريك, گوه, سهم, قسمت, تيغه گوشت بري, قاش كردن, بريدن.

parte posterior

: پروردن, تربيت كردن, بلند كردن, افراشتن, نمودار شدن, عقب, پشت, دنبال.

parte superior

: سر, نوك, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, كروك, رويه, درجه يك فوقاني, كج كردن, سرازير شدن.

partera

: ماما, قابله.

participacin

: قاعده انصاف, انصاف بي غرضي, تساوي حقوق, جزء, قطعه, پاره, جدا كردن, جداشدن, سهم, حصه, بخش, بهره, قسمت, بخش كردن, سهم بردن, قيچي كردن.

participante

: شركت كننده, شريك, انباز, سهيم, همراه.

participar

: شريك شدن, شركت كردن, سهيم شدن.

particular

: مورد, غلا ف, مخصوص, ويژه, خاص, بخصوص, مخمص, دقيق, نكته بين, خصوصيات, تك, منحصر بفرد, اختصاصي, خصوصي, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلي.

particularidad

: جزء, تفصيل, جزءيات, تفاصيل, اقلا م ريز, حساب ريز, شرح دادن, بتفصيل گفتن, بكار ويژه اي گماردن, ماموريت دادن, صفت عجيب وغريب, حالت ويژگي, غرابت.

partida

: حركت, عزيمت, كوچ, مرگ, انحراف, بازي, مسابقه, سرگرمي, شكار, جانور شكاري, يك دور بازي, مسابقه هاي ورزشي, شوخي, دست انداختن, تفريح كردن, اهل حال, سرحال.

partidario

: زبر دست, ماهر, استاد, مرد زبردست, بهم چسبيده, تابع, پيرو, هواخواه, طرفدار, كسي كه در لشكر كشي شركت ميكند, سرباز كهنه كار, نامزد انتخابات, حامي, پشتيبان, نگهدار.

partido

: دسته بندي, حزب, انجمن, فرقه, نفاق, بازي, مسابقه, سرگرمي, شكار, جانور شكاري, يك دور بازي, مسابقه هاي ورزشي, شوخي, دست انداختن, تفريح كردن, اهل حال, سرحال, حريف, همتا, نظير, لنگه, همسر, جفت, ازدواج, زورازمايي, وصلت دادن, حريف كسي بودن, جور بودن با, بهم امدن, مسابقه, كبريت, چوب كبريت, قسمت, بخش, دسته, دسته همفكر, حزب, دسته متشكل, جمعيت, مهماني, بزم, پارتي, متخاصم, طرفدار, طرف, يارو, مهماني دادن يارفتن, طرف, سو, سمت, پهلو, جنب, طرفداري كردن از, در يكسو قرار دادن.

partir

: راهي شدن, روانه شدن, حركت كردن, رخت بربستن, اجازه, اذن, مرخصي, رخصت, باقي گذاردن, رها كردن, ول كردن, گذاشتن, دست كشيدن از, رهسپار شدن, عازم شدن, ترك كردن, : (لعاف) برگ دادن.

partir por la mitad

: دونيم كردن, دو نصف كردن.

parto

: وضع حمل, زايمان, تحويل.

parto del ingenio

: زاييده افكار, تصوري, خيالي.

pas

: كشور, ديار, بيرون شهر, دهات, ييلا ق, زمين, خشكي, خاك, سرزمين, ديار, به خشكي امدن, پياده شدن, رسيدن, بزمين نشستن.

pasa

: كشمش, رنگ كشمشي, رنگ قرمز مايل به ابي.

pasa de corinto

: كشمش بيدانه, مويز.

pasable

: زيبا, لطيف, نسبتا خوب, متوسط, بور, بدون ابر, منصف, نمايشگاه, بازار مكاره, بي طرفانه.

pasada

: تشكيل دهنده, قالب گير, پيشين, سابق, جلوي, قبل, در جلو, قبلي, اولي, قبلي, از پيش.

pasado

: بازپسين, پسين, اخر, اخرين, اخير, نهاني, قطعي, دوام داشتن, دوام كردن, طول كشيدن, به درازا كشيدن, پايستن, گذشته, پايان يافته, پيشينه, وابسته بزمان گذشته, پيش, ماقبل, ماضي, گذشته از, ماوراي, درماوراي, دور از, پيش از.

pasaje

: گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپري شدن, انقضاء, سفردريا, راهرو, گذرگاه, تصويب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از يك كتاب, رويداد, كاركردن مزاج

pasajero

: گذرگر, مسافر, رونده, عابر, مسافرتي.

pasamano

: نرده ء پلكان, نرده مخصوص دستگيره (مثل نرده پلكان).

pasaporte

: گذرنامه, تذكره, وسيله دخول, كليد.

pasar

: روي دادن, رخ دادن اتفاق افتادن, واقع شدن, تصادفا برخوردكردن, پيشامدكردن, گذشتن, عبور كردن, رد شدن, سپري شدن, تصويب كردن, قبول شدن, رخ دادن, قبول كردن, تمام شدن, وفات كردن,پاس, سبقت گرفتن از, خطور كردن, پاس دادن, رايج شدن,اجتناب كردن, گذر, عبور, گذرگاه, راه, گردونه, گدوك, پروانه, جواز, گذرنامه, بليط, صرف كردن, پرداخت كردن, خرج كردن, تحليل رفتن قوا, تمام شدن, صرف شدن.

pasar por alto

: مسلط يا مشرف بودن بر, چشم پوشي كردن, چشم انداز.

pasar zumbando

: هواپيما را با سرعت وبازاويه تند ببالا راندن, زوم, با صداي وزوز حركت كردن, وزوز, بسرعت ترقي كردن يا بالا رفتن, فاصله عدسي را كم و زياد كردن.

pasarela

: تخته پل, پل راهرو, راهرو, گذرگاه.

pasarse sin

: دريغ داشتن, مضايقه كردن, چشم پوشيدن از, بخشيدن, براي يدكي نگاه داشتن, درذخيره نگاه داشتن, مضايقه, ذخيره, يدكي, لا غر, نحيف, نازك, كم حرف.

pascua

: عيد پاك.

pascua de navidad

: جشن ميلا د عيسي مسيح.

pasear

: قدم زني, گردش, پرسه زني, قدم زدن, راه رفتن, گام زدن, گردش كردن, پياده رفتن, گردش پياده, گردشگاه, پياده رو.

paseo

: گردش, تفرج, سير, گردشگاه, تفرجگاه, گردش رفتن, تفرج كردن, گردش كردن, سواري, گردش سواره, سوار شدن, قدم زني, گردش, پرسه زني, قدم زدن.

paseo en coche

: راندن, بردن, عقب نشاندن, بيرون كردن (با out), سواري كردن, كوبيدن(ميخ وغيره).

pasillo

: راهرو, جناح, راهرو, دالا ن, دهليز, راه سرپوشيده, كريدور, تالا ر ورودي, گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپري شدن, انقضاء, سفردريا, راهرو, گذرگاه, تصويب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از يك كتاب, رويداد, كاركردن مزاج

pasin

: اشتياق وعلا قه شديد, احساسات تند وشديد, تعصب شديد, اغراض نفساني, هواي نفس.

pasivo

: منفعل.

pasmar

: متحيرساختن, مبهوت كردن, مات كردن, سردرگم كردن, سردرگم, متحير, متحير كردن, گيج كردن, گيج, متحير, مبهوت كردن, سراسيمه كردن, گيج كردن, بي حس كردن, حيرت زده كردن, گيجي.

pasmo

: حيرت, شگفتي, سرگشتگي, بهت, شگفتي, سرگشتگي, حيرت, بيهوشي, حيراني.

pasmoso

: متحير كننده, شگفت انگيز.

paso

: دوراهي, محل تقاطع, عبور, جاي پا, ردپا, جاپا, پي, گام, قدم, گام برداري, گام, خرامش, راه رفتن, يورتمه روي, گام برداشتن, قدم زدن, خراميدن, تخته پل, پل راهرو, راهرو, گذرگاه, دروازه, در بزرگ, مدخل, دريجه سد, وسايل ورود, وروديه, حركت, حركت دادن, حركت كردن, نقل مكان, گام, قدم, خرامش, شيوه, تندي, سرعت, گام زدن, با گامهاي اهسته و موزون حركت كردن قدم زدن, پيمودن, با قدم اهسته رفتن, قدم رو كردن, گذشتن, عبور كردن, رد شدن, سپري شدن, تصويب كردن, قبول شدن, رخ دادن, قبول كردن, تمام شدن, وفات كردن,پاس, سبقت گرفتن از, خطور كردن, پاس دادن, رايج شدن,اجتناب كردن, گذر, عبور, گذرگاه, راه, گردونه, گدوك, پروانه, جواز, گذرنامه, بليط, گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپري شدن, انقضاء, سفردريا, راهرو, گذرگاه, تصويب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از يك كتاب, رويداد, كاركردن مزاج , راهرو, غلا م گردش, محل عبور, گذرگاه, گام, قدم, صداي پا, پله, ركاب, پلكان, رتبه, درجه, قدم برداشتن, قدم زدن, گام هاي بلند برداشتن, با قدم پيمودن, گشادگشاد راه رفتن, قدم زدن, قدم, گام, شلنگ زدن.

paso a nivel

: دوراهي, محل تقاطع, عبور.

paso subterr neo

: زير راه, راه زير زميني, ترن زير زميني, مترو.

pasta de dientes

: خمير دندان.

pasta dentfrica

: خمير دندان.

pastar

: چراندن, تغذيه كردن از, چريدن, خراش, خراشيدن, گله چراندن.

pastel

: كيك, قالب, قرص, قالب كردن, بشكل كيك دراوردن, كلا غ زنگي, كلا غ جاره, ادم ناقلا, جانورابلق, كلوچه گوشت پيچ, كلوچه ميوه دارپاي, چيز اشفته ونامرتب, درهم ريختن, ترش مزه, تند, زننده, ترش, مزه غوره, زن هرزه, نان شيريني مربايي.

pasteler a

: كيك, قالب, قرص, قالب كردن, بشكل كيك دراوردن, صنعت شيريني سازي, قنادي, كماج وكلوچه ومانند انها, شيريني پزي, شيريني.

pastelero

: قناد, شيريني فروش.

pastilla

: لوزي, شكل لوزي, قرص لوزي شكل, لوح, لوحه, صفحه, تخته, ورقه, قرص, بر لوح نوشتن.

pastor

: كشيش, روحاني, وزير, وزير مختار, كشيش.(.vtvi): كمك كردن, خدمت كردن, پرستاري كردن, بخش كردن, كشيش بخش, پيشواي روحاني, شبان, چوپان, شباني, شعر روستايي, واعظ, كشيش بخش, رءيس دانشگاه, رهبر, پيشوا, چوپان, شبان, چوپاني كردن.

pastor protestante

: پيشواي روحاني, شبان, چوپان, شباني, شعر روستايي.

pat

: ضربت توپ گلف نزديك سوراخ, زدن توپ.

pata

: پنجه, پا, چنگال, دست, پنجه زدن.

patada

: لگدزدن, باپازدن, لگد, پس زني, تندي.

patan

: بچه اي كه پريان بجاي بچه حقيقي بگذارند, بچه ناقص الخلقه, ساده لوح.

patata

: سيب زميني, انواع سيب زميني, كج بيل, چاقوي كوتاه, بيلچه مخصوص كندن علف هرزه, سيب زميني, بابيل كندن (منهدم كردن).

patear

: لگدزدن, باپازدن, لگد, پس زني, تندي, ضربت توپ گلف نزديك سوراخ, زدن توپ, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن, پايمال كردن, پامال كردن, زير پا لگد ماك ل كردن, لگد

patente

: اشكار, داراي حق امتياز, امتيازي, بوسيله حق امتياز محفوظ مانده, داراي حق انحصاري, گشاده, مفتوح, ازاد,محسوس, حق ثبت اختراع, امتياز نامه, امتياز ياحق انحصاري بكسي دادن, اعطا كردن (امتياز).

patinar

: يارو, ادم پست, اسب مردني, لقمه ماهي, ماهي چهار گوش, كفش يخ بازي, سرخوردن, اسكيت بازي كردن, سرسره بازي كردن, كفش چرخدار, تير حاءل, تير پايه, لغزيدن, غلتگاه, سرخوردن, ترمز ماشين, تخته پل, راه شكست, مسير سقوط, ترمز كردن, سريدن, سرانيدن.

patinete

: روروك مخصوص بچه ها, قايق موتوري ته پهن, روروك سواري كردن.

patio

: بارگاه, حياط, دربار, دادگاه, اظهار عشق, خواستگاري, حياط (محوطه محصور), زمين بازي, تفريحگاه, يارد(63 اينچ يا 3 فوت), محوطه يا ميدان, محصور كردن, انبار كردن(در حياط), واحد مقياس طول انگليسي معادل 4419/0 متر.

patio de recreo

: زمين بازي, تفريحگاه.

patn

: روروك مخصوص بچه ها, قايق موتوري ته پهن, روروك سواري كردن, يارو, ادم پست, اسب مردني, لقمه ماهي, ماهي چهار گوش, كفش يخ بازي, سرخوردن, اسكيت بازي كردن, سرسره بازي كردن, كفش چرخدار.

pato

: اردك, مرغابي, اردك ماده, غوطه, غوض, زير اب رفتن, غوض كردن.

patr n

: رءيس كارفرما, ارباب, برجسته, برجسته كاري, رياست كردن بر, اربابي كردن (بر), نقش برجسته تهيه كردن, برجستگي, كارفرما, استخدام كننده, موجر, مالك, صاحبخانه, ملا ك, دانشور, چيره دست, ارباب, استاد, كارفرما, رءيس, مدير, مرشد, پير, خوب يادگرفتن, استاد شدن, تسلط يافتن بر, رام كردن.

patria

: كشور, ديار, بيرون شهر, دهات, ييلا ق, وطن, كشور, ميهن.

patriarca

: پدرشاه, رءيس خانواده, ريش سفيد قوم, ايلخاني, شيخ, بزرگ خاندان, پدرسالا ر.

patrimonio

: ميراث, ارثيه, ارث, ماترك, تركه غير منقول, مرده ريگ, سهم موروثي, بخش.

patrocinador

: نگهدار, پشتيبان, حامي, كسي كه دراجراي نقشه اي كمك ميكند, حمال, باربر.

patrocinar

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبي, گذشته, پشتي, پشتي كنندگان, تكيه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهي پس افتاده, پشتي كردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چيزي قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چيزي نوشتن, ظهرنويسي كردن, گروه, ازدحام, دسته, سپاه, ميزبان, صاحبخانه, مهمان دار, انگل دار, ضامن, ملتزم, التزام دهنده, حامي, كفيل, متقبل, ضمانت كردن, مسلوليت را قبول كردن, باني, باني چيزي شدن, تحمل كردن, حمايت كردن, متكفل بودن, نگاهداري, تقويت, تاييد, كمك, پشتيبان زير برد, زير بري, پشتيباني كردن.

patrona

: زن مهمانخانه دار, زن صاحب ملك, ميزبان.

patrono

: حافظ, حامي, نگهدار, پشتيبان, ولينعمت, مشتري.

patrulla

: گشت, گشتي, پاسداري, گشت زدن, پاسباني كردن, پاسداري كردن.

patrullar

: گشت, گشتي, پاسداري, گشت زدن, پاسباني كردن, پاسداري كردن.

pauelo

: دستمال, دستمال گردن, چارقد, دستمال, روسري, دستمال سر, زن روسري پوش.

pausa

: انقصال, شكستگي, شكستن, مكث, توقف, وقفه, درنگ, مكث كردن.

pausar

: مكث, توقف, وقفه, درنگ, مكث كردن.

pavesa

: خاكه زغال نيمسوز, اخگر, خاكستر گرم (بيشتر در جمع).

pavimentar

: اسفالت كردن, سنگفرش كردن, صاف كردن, فرش كردن.

pavimento

: سنگفرش, پياده رو, كف خيابان.

pavo

: بوقلمون نر, پرخور, لپ لپ خورنده, طاووس, مزين به پر طاووس, خراميدن, كشور تركيه, بوقلمون, شكست خورده, واخورده.

pavoroso

: مهيب يا ترسناك, ترس, عظمت.

payaso

: لوده, مسخره, مقلد, مسخرگي كردن, دلقك شدن.

paz

: صلح وصفا, سلا متي, اشتي, صلح, ارامش.

pcara

: دختر گستاخ, دختر جسور.

pea

: تخته سنگ, سنگ, گرداله.

peaje

: نشانه, باج, هزينه.

peat n imprudente

: پياده ايكه از وسط مناطق ممنوعه خيابان عبور ميكند.

peatn

: پياده, وابسته به پياده روي, مبتذل, بيروح.

pecado (sin)transgresin

: سرپيچي, تخلف, تجاوز, خطا, گناه, فراروي.

pecado

: گناه, معصيت, عصيان, خطا, بزه, گناه ورزيدن, معصيت كردن, خطا كردن.

pecaminoso

: عاصي, گناهكار.

pecar

: تجاوز كردن از, تخلف كردن از, تخطي كردن از, سرپيچي كردن از.

pecho

: اغوش, سينه, بغل, بر, پيش سينه, بااغوش باز پذيرفتن,دراغوش حمل كردن, رازي رادرسينه نهفتن, داراي پستان شدن (درمورد دختران) , سينه, پستان, اغوش, افكار, وجدان, نوك پستان, هرچيزي شبيه پستان, سينه بسينه شدن, برابر, باسينه دفاع كردن, مجسمه نيم تنه, بالا تنه, سينه, انفجار, تركيدگي, تركيدن (با up ), خرد گشتن, ورشكست شدن, ورشكست كردن, بيچاره كردن, صندوق, يخدان, جعبه, تابوت, خزانه داري, قفسه سينه.

pecio

: كشتي شكستگي, خرابي, لا شه كشتي و هواپيما و غيره, خراب كردن, خسارت وارد اوردن, خرد و متلا شي شدن.

peculiar

: عجيب وغريب, داراي اخلا ق غريب, ويژه.

pedal

: ركاب, جاپايي, پدال, پايي, وابسته به ركاب, پازدن, ركاب زدن.

pedazo

: تكه بزرگ يا كلفت وكوتاه (درمورد سنگ ويخ وچوب), كنده, مقدار قابل توجه, تكه بزرگ, كلوخه, قلنبه, كلوخه, گره, تكه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, يكجا, قلنبه كردن, توده كردن, بزرگ شدن , تكه, دانه, مهره, وصله كردن, تكه, پاره, قراضه, عكس يا قسمتي از كتاب يا روزنامه كه بريده شده, ته مانده, ماشين الا ت اوراق, اشغال, جنگ, نزاع, اوراق كردن.

pedernal

: سنگ چخماق, سنگ فندك, اتش زنه, چيز سخت, سنگريزه.

pedicuro

: متخصص درمان وحفاظت پاها, پزشك پا, مانيكور پا, معالجه امراض دست وپا.

pedido

: راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله.

pedir

: خواهش كردن (از), خواستن, گدايي كردن, استدعا كردن, درخواست كردن, قرض گرفتن, وام گرفتن, اقتباس كردن, بار, هزينه, مطالبه هزينه, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله, خواهش, درخواست, تقاضا, خواسته, خواستار شدن, تمنا كردن, تقاضا كردن, پس نهاد, كنار گذاشتن, پس نهاد كردن, نگه داشتن, اختصاص دادن, اندوختن, اندوخته, ذخيره, احتياط, يدكي, تودار بودن, مدارا.

pedir informes

: پرسش كردن, جويا شدن, باز جويي كردن, رسيدگي كردن, تحقيق كردن, امتحان كردن, استنطاق كردن

pedrisco

: طوفان يا رگبار تگرگ.

pegadizo

: گيرنده, جاذب.

pegajoso

: چسبنده, چسبيده, چسبدار, تروچسبناك, سرد ومرطوب, اهسته رو, بي حرارت, چسبناك, چسبنده, دشوار, سخت, چسبناك كردن.

pegar

: چسبيدن, پيوستن, وفادار ماندن, هواخواه بودن, طرفدار بودن, وفا كردن, توافق داشتن, متفق بودن, جور بودن, بهم چسبيده بودن, پيوستن, ضميمه كردن, اضافه نمودن, چسبانيدن, چسب, سريش, چسباندن, چسبيدن, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقيت, نمايش يافيلم پرمشتري, زدن, خورد

pegar a

: اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقيت, نمايش يافيلم پرمشتري, زدن, خوردن به, اصابت كردن به هدف زدن.

peinado

: ارايش موي زنان بفرم مخصوصي, ارايشگر زنانه.

peinar

: شانه, شانه كردن, جستجو كردن.

peinarse

: شانه, شانه كردن, جستجو كردن.

peine

: شانه, شانه كردن, جستجو كردن.

pel cano

: مرغ سقا, مرغ ماهيخوار.

pel cula de vaquero

: باختري, غربي, وابسته به مغرب يا باختر.

pelar

: پوست انداختن, پوست كندن, كندن, پوست, خلا ل, نرده چوبي, محجر.

pelcula

: پرده نازك, فيلم عكاسي, فيلم سينما, سينما, غبار, تاري چشم, فيلم برداشتن از, سينما.

peldao

: گام, قدم, صداي پا, پله, ركاب, پلكان, رتبه, درجه, قدم برداشتن, قدم زدن.

pelea

: رزم, پيكار, جدال, مبارزه, ستيز, جنگ, نبرد, نزاع, زد و خورد, جنگ كردن, جنگ, نبرد, كارزار, پيكار, زد وخورد, جنگ كردن, نزاع كردن, جنگيدن.

pelear

: جنگ, نبرد, كارزار, پيكار, زد وخورد, جنگ كردن, نزاع كردن, جنگيدن.

peletero

: تاجر خز, خزدوز, خز فروش, پوست فروش.

pelicano

: مرغ سقا, مرغ ماهيخوار.

peligrar

: به مخاطره انداختن, در معرض خطر گذاشتن.

peligro

: خطر, پريشاني, اندوه, محنت, تنگدستي, درد, مضطرب كردن, محنت زده كردن, قمار, مخاطره, خطر, اتفاق, در معرض مخاطره قرار دادن, بخطر انداختن, مخاطره, خطر, مسلله بغرنج, گرفتاري حقوقي, خطر, مخاطره, بيم زيان, مسلوليت, درخطر انداختن, در خطر بودن, خطر, مخاطره, ريسك, احتمال زيان و ضرر, گشاد بازي, بخطر انداختن.

peligroso

: پرخطر, مخاطره اميز, خطرناك.

pellizcar

: نيشگون, گازگرفتن,كش رفتن,مانع رشدونمو شدن,جوانه زدن, صدمه زدن,پريدن,زخم زبان,سرمازدگي, نيشگون گرفتن, قاپيدن, مضيقه, تنگنا, موقعيت باريك, سربزنگاه, نيشگون, اندك, جانشين.

pelmazo

: گمانه, سوراخ كردن, سنبيدن, سفتن, نقب زدن, بامته تونل زدن, خسته كردن, موي دماغ كسي شدن, خسته شدن, منفذ, سوراخ, مته, وسيله سوراخ كردن, كاليبر تفنگ, خسته كننده.

pelo

: مو, موي سر, زلف, گيسو.

pelota

: گلوله, گوي, توپ بازي, مجلس رقص, رقص, ايام خوش, گلوله كردن, گرهك.

peluca

: كاكل ياموي مصنوعي, كلا ه گيس, گيس ساختگي, موي مصنوعي, داراي گيس مصنوعي كردن, سرزنش كردن.

peludo

: پرمو, كركين, پرمو, مويي, پشمالو.

peluquera

: ارايشگر مو, سلماني براي مرد و زن.

peluquero

: متخصص ارايش وزيبايي, مشاطه, ارايشگر مو, سلماني براي مرد و زن.

pelusa

: كرك, خواب پارچه, موهاي نرم وكوتاه اطراف لب وگونه, كركدار شدن, نرم كردن, اشتباه كردن, خبط كردن, پف, بادكردگي.

pelvis

: لگن خاصره, حفره لگن خاصره, لگنچه كليوي

pen

: پياده شطرنج, گرو, گروگان, وثيقه, رهن دادن, گروگذاشتن.

pena

: جزا, كيفر, مجازات, تاوان, جريمه, سوگ, غم, غم واندوه, غصه, حزن, مصيبت, غمگين كردن, غصه دار كردن, تاسف خودن.

penalidad

: جريمه, فقدان, زيان, ضبط شده, خطا كردن, جريمه دادن, هدر كردن.

penar

: دراز, طولا ني, طويل, مديد, كشيده, دير,گذشته ازوقت, : اشتياق داشتن, ميل داشتن, ارزوي چيزي را داشتن, طولا ني كردن, مناسب بودن, سوگواري كردن, ماتم گرفتن, گريه كردن, غم و اندوه, از غم و حسرت نحيف شدن, نگراني, رنج و عذاب دادن, غصه خوردن, كاج, چوب كاج, صنوبر.

pender

: لم دادن, لميدن, اويختن, لم, تكيه, زبان بيرون, بيرون افتادن, ادم بي دست وپا, ادم بي كاره وبي كفايت, تنبل, با سر خميده ودولا دولا راه رفتن سربزير, خميده بودن, اويخته بودن, اويختن, پوست انداختن, زمين باتلا قي, كاهش فعاليت, ركود, دوره رخوت, افت, ريزش, يكباره پايين امدن يا افتادن, يكباره فرو ريختن, سقوط كردن, خميده شدن.

pendiente

: ساحل, دامنه, سرازيري تپه, تپه, گوشواره, حلقه, اويز, شيب, خيز, سطح شيب دار, در خور راه رفتن, شيب دار, سالك, افت حرارت, مدرج, متحرك, معلق, اويخته, لنگه, قرين, شيب, نامعلوم, بي تكليف, ضميمه شده, اويز شده, اويزه, درطي, درمدت, تازماني كه, امر معلق, متكي, شيب دار, زمين سراشيب, شيب, سرازيري, سربالا يي, كجي, انحراف, سراشيب كردن, سرازير شدن.

pendola

: اونگ, جسم اويخته, پاندول, نوسان, تمايل.

pene

: الت مردي, الت رجوليت, ذكر, كير.

penetrante

: گزنده, زننده, تند, تيز, طعنه اميز.

penetrar

: نفوذ كردن در, بداخل سرايت كردن, رخنه كردن.

penicilina

: پني سيلين.

pennsula

: شبه جزيره, پيشرفتگي خاك در اب.

penoso

: خسته كننده, فرساينده, تنبيه كننده.

pensador

: انديشمند, فكر كننده, متفكر, فكور.

pensamiento

: انگاره, تصور, انديشه, فكر, خيال, گمان, نيت, مقصود, معني, اگاهي, خبر, نقشه كار, طرزفكر, گمان, انديشه, فكر, افكار, خيال, عقيده, نظر, قصد, سر, مطلب, چيزفكري, استدلا ل, تفكر.

pensar

: انديشيدن, فكر كردن, خيال كردن, گمان كردن.

pensativo

: انديشمند, باملا حظه, بافكر, فكور, متفكر, انديشناك.

pensi n

: خرجي, نفقه, تخته, تابلو, پانسيون, حقوق بازشنستگي, مقرري, پانسيون, مزد, حقوق, مستمري گرفتن, پانسيون شدن.

pensin alimenticia

: خرجي, نفقه.

pensionista

: شاگرد شبانه روزي, بازنشسته, وظيفه خوار, مستمري بگير.

pentecost s

: عيد گلريزان, عيد پنجاهه, عيد نزول روح القدس بر رسولا ن عيسي (پنجاهمين روز بعداز عيد پاك), عيد گلريزان .

peor

: , بدتر, وخيم تر, بدتري,, بدترين, بدتر از همه.(.vt .vi) امتياز اوردن (در مسابقه), شكست دادن, وخيم شدن.

pepino

: خيار, هربوته يا ميوه خياري شكل, خيار ريز, خيار ترشي.

peque o

: مصغر, خرد, كوچك, حقير, اندك, كم, كوچك, خرد, قد كوتاه, كوتاه, مختصر, ناچيز, جزءي, خورده, حقير, محقر, معدود, بچگانه, درخور بچگي, پست, كمتر, كوچكتر, پايين رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعي, كهاد, صغري, در رشته ثانوي يا فرعي تحصيل كردن, كماد, جزءي, خرد, كوچك, غير قابل ملا حظه, فرعي, كوچك, خرده, ريز, محقر, خفيف, پست, غير مهم, جزءي, كم, دون, كوچك شدن ياكردن, ريز, ريزه, كوچك, ناچيز.

pera

: اپرا, تماشاخانه, اهنگ اپرا.

pera

: گلا بي, امرود.

perca

: نوعي ماهي خارداردريايي, بم, كسي كه صداي بم دارد, نشيمن گاه پرنده, چوب زير پايي, تير, ميل, جايگاه بلند, جاي امن, نشستن, قرار گرفتن, فرود امدن, درجاي بلند قرار دادن.

percance

: حادثه, سانحه, واقعه ناگوار, مصيبت ناگهاني, تصادف اتومبيل, علا مت بد مرض, صفت عرضي(ارازي), شيي ء, علا مت سلا ح, صرف, عارضه صرفي, اتفاقي, تصادفي, ضمني, عارضه (در فلسفه), پيشامد, بدبختي, بيچارگي, بدشانسي, رويداد ناگوار, بدبختي, قضا, حادثه بد.

percebe

: نوعي صدف, پوزه بند يا مهاراسب (هنگام نعلبندي), پوزه بند(براي مجازات اشخاص), سرسخت.

percepcin

: درك, ادراك, مشاهده قوه ادراك, اگاهي, دريافت.

perceptible

: شنيدني, سمعي, قابل ملا حضه, برجسته, قابل درك, ادراك شدني.

percha

: اعلا م كننده, اويزان كننده, معلق كننده, جارختي, چنگك لباس, اسكلت ياچهارچوبه اي كه از سقف اويتخه وداراي بلبرينگ براي حركت دادن ماشين باشد, ميخ, ميخ چوبي, چنگك, عذر, بهانه, ميخ زدن, ميخكوب كردن محكم كردن, زحمت كشيدن, كوشش كردن,درجه, دندانه, پا, :(پعگگعد) دربالا پهن ودر پايين نازك(شبيه ميخ).

percibir

: ديدن, مشاهده كردن, نظاره كردن, ببين, اينك, هان, درك كردن, دريافتن, مشاهده كردن, ديدن, ملا حظه كردن.

perd neme

: متاثر, متاسف, غمگين, ناجور, بدبخت.

perdedor

: بازنده, ورق بازنده, اسب بازنده, ضرر كننده.

perder

: گم كردن, مفقود كردن, تلف كردن, از دست دادن, زيان كردن, منقضي شدن, باختن(در قمار وغيره), شكست خوردن, از دست دادن, احساس فقدان چيزي راكردن, گم كردن, خطا كردن, نداشتن, فاقدبودن(.n): دوشيزه, هرزدادن, حرام كردن, بيهوده تلف كردن, نيازمند كردن, بي نيرو و قوت كردن, ازبين رفتن, باطله, زاءد, اتلا ف.

perder el tiempo

: ويولن, كمانچه, ويولن زدن, زرزر كردن, كار بيهوده كردن.

perdida

: باخت, زيان, ضرر, خسارت, گمراهي, فقدان, اتلا ف (درجمع) تلفات, ضايعات, خسارات.

perdido

: گمشده, از دست رفته, ضايع, زيان ديده, شكست خورده گمراه, منحرف, مفقود.

perdiz

: كبك.

perdn

: بخشش, عفو, گذشت, توفيق, فيض, تاءيد, مرحمت, زيبايي, خوبي, خوش اندامي, ظرافت, فريبندگي, دعاي فيض و بركت, خوش نيتي, بخشايندگي, بخشش, بخت, اقبال, قرعه, جذابيت, زينت بخشيدن, اراستن, تشويق كردن, لذت بخشيدن, مورد عفو قرار دادن, رحمت, رحم, بخشش, مرحمت, شفقت, امان, پوزش, بخشش, امرزش, گذشت, مغفرت, حكم, بخشش, فرمان عفو, بخشيدن, معذرت خواستن.

perdonable

: قابل بخشايش, بخشيدني, بخشش پذير, قابل عفو.

perdonar

: بخشيدن, عفو كردن, امرزيدن, پوزش, بخشش, امرزش, گذشت, مغفرت, حكم, بخشش, فرمان عفو, بخشيدن, معذرت خواستن.

perdurable

: پايدار, پايا, ساكن, وفا كننده, تاب اور, تحمل كننده

perecedero

: نابود شدني, هلا ك شدني, زود گذر, كالا ي فاسد شونده.

perecer

: مردن, هلا ك شدن, تلف شدن, نابود كردن.

peregrinacin

: زيارت, زيارت اعتاب مقدسه, سفر, زيارت رفتن.

peregrino

: زاءر, زوار, مسافر, مهاجر.

perejil

: جعفري.

perezoso

: تنبل, درخورد تنبلي, كند, بطي ء, كندرو, باكندي حركت كردن, سست بودن.

perfecci n

: كمال.

perfeccionamiento

: بهتري, بهبودي, اصلا ح, بهبود.

perfeccionar

: بهينه ساختن, كامل, مام, درست, بي عيب, تمام عيار, كاملا رسيده, تكميل كردن, عالي ساختن.

perfecto

: بي عيب, بي تقصير, كامل, مام, درست, بي عيب, تمام عيار, كاملا رسيده, تكميل كردن, عالي ساختن.

perfume

: عطر, بوي خوش, معطر كردن, بو, عطر, ردشكار, سراغ, سررشته, پي, رايحه, خوشبويي, ادراك, بوكشيدن.

peri dico

: مجله, مجله رسمي, روزنامه, اعلا ن و اگهي, در مجله رسمي چاپ كردن, مجله, مخزن, روزنامه, روزنامه نگاري كردن, كاغذ, روزنامه, مقاله, جواز, پروانه, ورقه, ورق كاغذ, اوراق, روي كاغذ نوشتن, يادداشت كردن, با كاغذ پوشاندن, دوره اي, نشريه دوره اي.

perilla

: ريش بزي.

periodismo

: روزنامه نگاري.

periodista

: روزنامه نگار, روزنامه فروش, خبرنگار, گوينده اخبار.

periodo

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ايست, مكث, نقطه پايان جمله, جمله كامل, قاعده زنان, طمث, حد, پايان, نتيجه غايي, كمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصي.

periquete*

: يك ان, يك لحظه, يك دم.

periscopio

: پريسكوپ, دوربين زير دريايي مخصوص مشاهده اشياء روي سطح اب, پيرامون بين.

perito

: زبر دست, ماهر, استاد, مرد زبردست, خبره, ويژه گر, ويژه كار, متخصص, كارشناس, ماهر, خبره.

perjudicar

: اسيب, صدمه, اذيت, زيان, ضرر, خسارت, اسيب رساندن (به), صدمه زدن, گزند.

perjudicial

: مضر, پرگزند, پر ازار, مضر.

perjuicio

: خسارت, خسارت زدن, اسيب, صدمه, اذيت, زيان, ضرر, خسارت, اسيب رساندن (به), صدمه زدن, گزند.

perjurio

: نقض عهد, سوگند شكني, گواهي دروغ.

perla

: مرواريد, در, لولو, اب مرواريد, مردمك چشم, صدف, بامرواريد اراستن, صدف واركردن, مرواريدي.

permanecer

: در انتظار ماندن, درجايي باقي ماندن, بكاري ادامه دادن, تحمل كردن, بخود همواركردن, ماندن, باقيماندن, ماندن, توقف كردن, نگاه داشتن, بازداشتن, توقف, مكث,ايست, سكون, مانع, عصاء, نقطه اتكاء, تكيه, مهار, حاءل, توقفگاه.

permanente

: پايدار, پايا, ساكن, وفا كننده, تاب اور, تحمل كننده , پايدار, ابدي, ثابت, ماندني, سير داءمي.

permetro

: محيط, محيط دايره, پيرامون, پيرامون, دوره, محيط, حدود.

permisible

: روا, مجاز, قابل قبول.

permisionario

: پروانه دار, صاحب جواز, دارنده پروانه, ليسانسيه.

permiso

: اجازه, اذن, مرخصي, رخصت, باقي گذاردن, رها كردن, ول كردن, گذاشتن, دست كشيدن از, رهسپار شدن, عازم شدن, ترك كردن, : (لعاف) برگ دادن, اجازه, اذن, رخصت, دستور, پروانه, مرخصي, اجازه دادن, مجاز كردن, روا كردن, نديده گرفتن, پروانه, جواز, اجازه.

permitir

: رخصت دادن, اجازه دادن, ستودن, پسنديدن, تصويب كردن, روا دانستن, پذيرفتن, اعطاء كردن, قادر ساختن, وسيله فراهم كردن, تهيه كردن براي, اختيار دادن, اجازه دادن, مجاز كردن, روا كردن, نديده گرفتن, پروانه, جواز, اجازه.

permitirse

: دادن, حاصل كردن, تهيه كردن, موجب شدن, از عهده برامدن, استطاعت داشتن.

perno

: پيچ, توپ پارچه, از جاجستن, رها كردن, :راست, بطورعمودي, مستقيما, ناگهان.

pero

: ولي, اما, ليكن, جز, مگر, باستثناي, فقط, نه تنها, بطور محض, بي, بدون, فقط, تنها, محض, بس, بيگانه, عمده, صرفا, منحصرا, يگانه, فقط بخاطر, بهرحال, باوجود ان, بهرجهت, اگرچه, گرچه, هرچند با اينكه, باوجوداينكه, ولو, ولي, هنوز, تا ان زمان, تا كنون, تا انوقت, تاحال, باز هم, بااينحال, ولي, درعين حال.

perodo

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ايست, مكث, نقطه پايان جمله, جمله كامل, قاعده زنان, طمث, حد, پايان, نتيجه غايي, كمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصي, لفظ, اصطلا ح, دوره, شرط.

perpendicular

: عمودي, ستوني, ستون وار, ايستاده.

perpetuo

: جاوداني, ابدي, ازلي, هميشگي داءمي.

perra

: سگ ماده, زن هرزه, شكايت كردن, قر زدن, سگ, سگ نر, ميله قلا ب دار, گيره, دنبال كردن, مثل سگ دنبال كردن.

perrera

: درلا نه سگ زيستن, درلا نه زيستن, درلا نه قرارقراردادن, لا نه كردن, لا نه سگ يا روباه.

perro

: سگ, سگ نر, ميله قلا ب دار, گيره, دنبال كردن, مثل سگ دنبال كردن.

persa

: فارسي, ايراني.

persecuci n

: تعقيب كردن, دنبال كردن, شكار كردن, واداربه فرار كردن, راندن واخراج كردن, تعقيب, مسابقه, شكار, شكار كردن, صيد كردن, جستجو كردن در, تفحص كردن, شكار, جستجو, نخجير, تعقيب, پيگرد, تعاقب, حرفه, پيشه, دنبال, پيگيري.

perseguidor

: دنبال كننده, مشروبي كه بدرقه نوشابه اي باشد, تعاقب كننده.

perseguir

: تعقيب كردن, دنبال كردن, شكار كردن, واداربه فرار كردن, راندن واخراج كردن, تعقيب, مسابقه, شكار, سگ شكاري, سگ تازي, ادم منفور, باتازي شكار كردن, تعقيب كردن, پاپي شدن, ازار كردن, جفا كردن, داءما مزاحم شدن واذيت كردن, تعقيب قانوني كردن, دنبال كردن پيگرد كردن, تعقيب كردن, تعاقب كردن, تحت تعقيب قانوني قرار دادن, دنبال كردن, اتخاذكردن, پيگيري كردن, پيگرد كردن.

persia

: ايران.

persiana

: كور, نابينا, تاريك, ناپيدا, غير خوانايي, بي بصيرت, : كوركردن, خيره كردن, درز يا راه(چيزي را) گرفتن, اغفال كردن, : چشم بند, پناه, سنگر, مخفي گاه, هرچيزي كه مانع عبور نور شود, پرده, در پوش, پشت پنجره, پشت دري, حاءل, ديافراگم.

persistir

: اصرار ورزيدن, پاپي شدن, سماجت, تكيه كردن بر, پافشاري كردن.

persona

: مرد, شخص, ادم, مردكه, يارو, شخص, نفر, ادم, كس, وجود, ذات, هيكل.

persona enterada

: كارمند داخلي, خودي, خودماني, محرم راز.

persona sospechosa

: بدگمان شدن از, ظنين بودن از, گمان كردن, شك داشتن, مظنون بودن, مظنون, موردشك.

personal

: نيروي انساني, شخصي, خصوصي, حضوري, مربوط به شخص, كاركنان, كارگزيني, اختصاصي, خصوصي, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلي, چوب بلند, تير, چوب پرچم, ستاد ارتش, كارمندان, پرسنل, افسران وصاحبمنصبان, اعضاء, هيلت, با كارمند مجهز كردن وشدن.

personalidad

: شخصيت, هويت, وجود, اخلا ق و خصوصيات شخص, صفت شخص.

personificacin

: تجسم, در برداري, تضمين, درج, جعل هويت, نقش ديگري را بازي كردن.

personificar

: جسم دادن (به), مجسم كردن, دربرداشتن, متضمن بودن, جعل هويت كردن, خود رابجاي ديگري جا زدن, داراي شخصيت كردن, شخصيت دادن به, رل ديگري بازي كردن.

perspectiva

: ديد, بينايي, منظره, چشم انداز, مناظر و مرايا, جنبه فكري, لحاظ, سعه نظر, روشن بيني, مال انديشي, تجسم شي, خطور فكر, ديدانداز, معدن كاوي كردن, دور نما, چشم انداز, انتظار, پيش بيني, جنبه, منظره, اميدانجام چيزي, اكتشاف كردن, مساحي.

perspicacia

: تيز هوشي, تيز فهمي, فراست.

persuadir

: وادار كردن, بران داشتن, ترغيب كردن.

pertenecer

: تعلق داشتن, مال كسي بودن, وابسته بودن.

pertenencia

: مالكيت, دارندگي.

pertinaz

: كله شق, لجوج, سرسخت, خود راي, خيره سر.

pertinencia

: كاربست پذيري.

perturbaci n

: اختلا ل, مزاحمت.

perturbar

: مختل كردن, مزاحم شدن, اشفتن, ناراحت كردن, مزاحم شدن, واژگون كردن, برگرداندن, چپه كردن, اشفتن, اشفته كردن, مضطرب كردن, شكست غير منتظره, واژگوني, نژند, ناراحت, اشفته.

perxido

: اكسيدي كه داراي مقدار زيادي اكسيژن باشد (مخصوصا اب اكسيژنه).

pesa

: نزن, سنگيني, سنگ وزنه, چيز سنگين, سنگين كردن, بار كردن.

pesadilla

: خفتك, كابوس, بختك, خواب ناراحت كننده و غم افزا.

pesado

: گرانبار, سنگين, ناگوار, شاق, غم انگيز, ظالمانه, سنگين, گران, وزين, زياد, سخت, متلا طم, كند, دل سنگين, تيره, ابري, غليظ, خواب الود, فاحش, ابستن, باردار, سنگين, گران, شاق, دشوار, طاقت فرسا.

pesadumbre

: غم, اندوه, غصه, حزن, رنجش.

pesar

: كشيدن, سنجيدن, وزن كردن, وزن داشتن.

pesca

: ماهيگيري, ماهيگيري, حق ماهيگيري.

pescadero

: ماهي فروش.

pescado

: ماهي, انواع ماهيان, ماهي صيد كردن, ماهي گرفتن, صيداز اب, بست زدن (به), جستجو كردن, طلب كردن, غذاهاي مركب از جانوران دريايي (مثل خرچنگ وغيره).

pescado ngel

: نوعي كوسه ماهي, ماهي انجل, فرشته ماهي.

pescador

: ماهي گير, ماهي گير, صياد ماهي, كرجي ماهيگيري.

pescante

: غرش (توپ ياامواج), صداي غرش, غريو, پيشرفت ياجنبش سريع وعظيم, توسعه عظيم(شهر), غريدن, غريو كردن (مثل بوتيمار), بسرعت درقيمت ترقي كردن, توسعه يافتن , بادبان سه گوش جلو كشتي, لب زيرين, دهان, حرف, ارواره, نوسان كردن, واخوردن, پس زني, وقفه.

pescar

: ماهي, انواع ماهيان, ماهي صيد كردن, ماهي گرفتن, صيداز اب, بست زدن (به), جستجو كردن, طلب كردن.

pescar con caa

: زاويه, ماهي, انواع ماهيان, ماهي صيد كردن, ماهي گرفتن, صيداز اب, بست زدن (به), جستجو كردن, طلب كردن.

pescuezo

: گردن, گردنه, تنگه, ماچ و نوازش كردن.

pesebre

: اخور, جاي ايستادن اسب در طويله, اخور, غرفه, دكه چوبي كوچك, بساط, صندلي, لژ, جايگاه ويژه, به اخور بستن, از حركت بازداشتن, ماندن, ممانعت كردن, قصور ورزيدن, دور سرگرداندن, طفره, طفره زدن.

pesimismo

: بدبيني, صفت بد, بدي مطلق, فلسفه بدبيني.

pesimista

: خشن, بي تربيت, مثل خرس, خرس وار, بدبين, بدبين, وابسته به بدبيني.

peso

: بار, وزن, گنجايش, طفل در رحم, بارمسلوليت, باركردن, تحميل كردن, سنگين بار كردن, نزن, سنگيني, سنگ وزنه, چيز سنگين, سنگين كردن, بار كردن.

pespunte

: كوك زيگزاگ, كوك چپ و راست.

pesquera

: محل ماهيگيري, شيلا ت, ماهيگيري.

pesta a

: مژه, مژگان.

pestana

: مژه, مژگان.

pestillo

: پيچ, توپ پارچه, از جاجستن, رها كردن, :راست, بطورعمودي, مستقيما, ناگهان.

petaca

: كيسه, كيسه كوچك, كيف پول, چنته, درجيب گذاردن, بلعيدن.

petardear

: پس زدن تفنگ, منفجر شدن قبل از موقع, نتيجه معكوس گرفتن.

petardeo

: پس زدن تفنگ, منفجر شدن قبل از موقع, نتيجه معكوس گرفتن.

petici n

: دادخواست, عرضحال, عريضه, تظلم, دادخواهي كردن, درخواست كردن.

petirrojo

: سينه سرخ.

petr leo lampante

: نفت چراغ, نفت لا مپا, نفت سفيد.

petrleo

: روغن, چربي, مرهم, نفت, مواد نفتي, رنگ روغني, نقاشي با رنگ روغني, روغن زدن به, روغن كاري كردن, روغن ساختن, نفت خام, نفت, مواد نفتي.

petroleo

: نفت خام, نفت, مواد نفتي.

pez

: ماهي, انواع ماهيان, ماهي صيد كردن, ماهي گرفتن, صيداز اب, بست زدن (به), جستجو كردن, طلب كردن.

pez dorado

: ماهي طلا يي, ماهي قرمز.

pez espada

: اره ماهي, شمشير ماهي.

pez estrella

: ستاره دريايي, نجم البحر

pezn

: نوك پستان, نوك غده, پستانك مخصوص شيربچه, ازنوك پستان خوردن, نوك پستان, ممه, شبيه نوك پستان, پستانك.

pezon

: نوك پستان, نوك غده, پستانك مخصوص شيربچه, ازنوك پستان خوردن.

pezu a

: سم, كفشك, حيوان سم دار, باسم زدن, لگد زدن, پاي كوبيدن, رقصيدن, بشكل سم.

pfano

: ني, ني لبك, ني زن, ني زدن, فلوت زدن.

photographer

: عكاس, عكس بردار.

pia

: اناناس.

pianista

: نوازنده پيانو, پيانو نواز.

piano

: پيانو, ارام بنوازيد, قطعه موسيقي اهسته وارام

pic nic

: گردش دسته جمعي, پيك نيك, به پيك نيك رفتن, دسته جمعي خوردن.

picada

: گاز گرفتن, گزيدن, نيش زدن, گاز, گزش, گزندگي, نيش.

picadura

: گاز گرفتن, گزيدن, نيش زدن, گاز, گزش, گزندگي, نيش, نيش, زخم نيش, خلش, سوزش, گزيدن, تير كشيدن, نيش زدن

picante

: ادويه دار, ادويه زده, تند, معطر, جالب.

picaporte

: قفل كردن, چفت كردن, محكم نگاهداشتن, بوسيله كلون محكم كردن, چفت.

picar

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگي, ريز ريز كردن, بريدن, جدا كردن, شكستن, طاس تخته نرد, بريدن به قطعات كوچك, نرد بازي كردن, خارش, جرب, خارش كردن, خاريدن, ريزه, ريز ريز كردن, قيمه كردن, خردكردن, حرف خود را خوردن, تلويحا گفتن, قيمه, گوشت قيمه, خراش سوزن, نقطه, زخم بقدر سرسوزن, جزء كوچك چيزي, هدف, منظور, نقطه نت موسيقي, چيزخراش دهنده(مثل نوك سوزن), خار, تيغ, نيش, سيخونك, الت ذكور, راست, شق, خليدن, باچيز نوك تيز فروكردن, خراش دادن, با سيخونك بحركت واداشتن, تحريك كردن, ازردن, زرنگ, زيرك, ناتو, باهوش, شيك, جلوه گر, تير كشيدن (ازدرد), سوزش داشتن, نيش, زخم نيش, خلش, سوزش, گزيدن, تير كشيدن, نيش زدن

picazn

: خارش, جرب, خارش كردن, خاريدن.

pich n

: فاخته, قمري, كبوتر, محبوبه, دختر جوان, ترسو, ساده وگول خور.

pico

: رزمي, حماسي, شعر رزمي, حماسه, رزم نامه.

pico

: منقار, پوزه, دهنه لوله, نوك, قله, راس, كلا ه نوك تيز, منتها درجه, حداكثر, كاكل, فرق سر, دزديدن, تيز شدن, بصورت نوك تيز درامدن, به نقطه اوج رسيدن, نحيف شدن, اوج, منتهي درجه, قله نوك تيز, راس, برج, داركوب.

pie

: پا, قدم, پاچه, دامنه, فوت (مقياس طول انگليسي معادل 21 اينچ), هجاي شعري, پايكوبي كردن, پازدن, پرداختن مخارج.

pie de cabra

: اهرم, ديلم.

pie de pgina

: پياده رو, گام زن, ولگرد.

piedad

: دريغ, افسوس, بخشش, رحم, همدردي, حس ترحم, ترحم كردن, دلسوزي كردن, متاثر شدن.

piedra

: تخته سنگ, سنگ, گرداله, سنگ, هسته, سنگ ميوه, سنگي, سنگ قيمتي, سنگسار كردن, هسته دراوردن از, تحجيركردن.

piedra miliar

: فرسخ شمار, مرحله مهمي از زندگي, مرحله برجسته, با ميل خود شمار نشان گذاري كردن.

piedra preciosa

: سنگ, هسته, سنگ ميوه, سنگي, سنگ قيمتي, سنگسار كردن, هسته دراوردن از, تحجيركردن.

piel

: خز, جامه خزدار, پوستين, خزدار كردن, خز دوختن به, باردار شدن (زبان), پوست, پوست خام گاو وگوسفند وغيره, چرم, پنهان كردن,پوشيدن, مخفي نگاه داشتن, پنهان شدن, نهفتن, پوست كندن, سخت شلا ق زدن, پوست انداختن, پوست كندن, كندن, پوست, خلا ل, نرده چوبي, محجر, پوست, چرم, جلد, پوست كندن, با پوست پوشاندن, لخت كردن.

piel de becerro

: پوست گوساله, تيماج.

piel de cerdo

: پوست گراز, توپ فوتبال.

pierna

: ساق پا, پايه, ساقه, ران, پا, پاچه, پاچه شلوار, بخش, قسمت, پا زدن, دوندگي كردن, پنجه, پا, چنگال, دست, پنجه زدن.

pieza

: سكه, سكه زدن, اختراع وابداع كردن, تكه, جزء, قطعه, پاره, جدا كردن, جداشدن, بازي, نواختن ساز و غيره, سرگرمي مخصوص, تفريح, بازي كردن, تفريح كردن, ساز زدن, الت موسيقي نواختن, زدن, رل بازي كردن, روي صحنه ء نمايش ظاهرشدن, نمايش, نمايشنامه.

pijama

: پيژامه (پاي جامه), لباس خواب مردانه.

pila

: باطري, توده, كپه, كومه, پشته, انبوه, گروه, جمعيت, توده كردن, پركردن.

pilar

: ستون, ستون, پايه, جرز, ركن, اركان, ستون ساختن.

pileta

: چاهك, فرو رفتن, فروبردن.

pillo

: ادم رذل, شخص پست, ادم حقه باز, پست فطرت.

piloto

: رهبر, ليدر, خلبان هواپيما, راننده كشتي, اسباب تنظيم وميزان كردن چيزي, پيلوت, چراغ راهنما, رهبري كردن, خلباني كردن, راندن, ازمايشي.

pimienta

: فلفل, فلفل كوبيده, فلفلي, باضربات پياپي زدن, فلفل پاشيدن, فلفل زدن به, تيرباران كردن.

pimiento

: ميوه رسيده فلفل قرمز.

pinchar

: خراش سوزن, نقطه, زخم بقدر سرسوزن, جزء كوچك چيزي, هدف, منظور, نقطه نت موسيقي, چيزخراش دهنده(مثل نوك سوزن), خار, تيغ, نيش, سيخونك, الت ذكور, راست, شق, خليدن, باچيز نوك تيز فروكردن, خراش دادن, با سيخونك بحركت واداشتن, تحريك كردن, ازردن.

pinchazo

: ضربت با چيز تيز, ضربت با مشت, خرد كردن, سك زدن, سيخ زدن, خنجر زدن, سوراخ كردن, سوراخ, پنچر, سوراخ كردن, پنچر شدن.

ping e

: چرب, چربي مانند, روغني, چرب, روغن دار, چاپلوسانه.

pingino

: پنگوين, بطريق.

pinguino

: پنگوين, بطريق.

pino

: غم و اندوه, از غم و حسرت نحيف شدن, نگراني, رنج و عذاب دادن, غصه خوردن, كاج, چوب كاج, صنوبر.

pintar

: رنگ كردن, نگارگري كردن, نقاشي كردن, رنگ شدن, رنگ نقاشي, رنگ.

pintor

: نگارگر, نقاش, پيكرنگار.

pintoresco

: شايان تصوير, زيبا, بديع, خوش منظره, صحنه اي, نمايشي, مجسم كننده, خوش منظر.

pintura

: رنگ كردن, نگارگري كردن, نقاشي كردن, رنگ شدن, رنگ نقاشي, رنگ, نقاشي, عكس, تصوير, مجسم كردن.

pinz n

: سهره وانواع ان, خانواده سهره.

piojo

: شپش, شپشه, شته, هر نوع شپشه يا افت گياهي وغيره شبيه شپش, شپش گذاشتن, شپشه كردن.

pionero

: پيشگام, پيشقدم, پيشقدم شدن.

pipa

: پيپ, چپق, ني, ناي, فلوت, ني زني, لوله حمل موادنفتي, ساقه توخالي گياه, ني زدن, فلوت زدن, با صداي تيز و زير حرف زدن, صفير زدن, لوله كشي كردن, لوله.

piquera

: سوراخ شكم خمره يابشكه, سوراخ مقعد.

pirag ista

: قايق ران.

piragua

: قايق باريك وبدون بادبان وسكان, قايق راني.

piramide

: هرم, اهرام, شكل هرم ساختن, رويهم انباشتن.

pirata

: دزد دريايي, دزد دريايي, دزد ادبي, دزدي دريايي كردن, بدون اجازه ناشر يا صاحب حق طبع چاپ كردن, دزدي ادبي كردن.

piratear

: دزدي هواپيما وساير وساءط نقليه ومسافران ان.

pirul

: اب نبات يا شيريني كه در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا ميمكند, خروسك, اب نبات چوبي.

pisar

: گام, قدم, صداي پا, پله, ركاب, پلكان, رتبه, درجه, قدم برداشتن, قدم زدن.

piscina

: استخر, ابگير, حوض, بركه, چاله اب, كولا ب, اءتلا ف چند شركت با يك ديگر, اءتلا ف, عده كارمند اماده براي انجام امري, دسته زبده وكار ازموده, اءتلا ف كردن, سرمايه گذاري مشترك ومساوي كردن, شريك شدن, باهم اتحادكردن.

piso

: كف, اشكوب, طبقه, حكايت, داستان, نقل, روايت, گزارش, شرح, طبقه, اشكوب, داستان گفتن, بصورت داستان در اوردن.

pista

: گلوله كردن, بشكل كلا ف يا گلوله نخ درامدن, گلوله نخ, گره, گوي, كوچه, راه باريك, گلو, ناي, راه دريايي, مسير كه باخط كشي مشخص ميشود, خط سير هوايي, كوچه ساختن, منشعب كردن, حلقه, زنگ زدن, احاطه كردن, باند فرودگاه, مجرا, راهرو, ردپا, رد پا, اثر, خط اهن, جاده, راه, نشان, مسابقه دويدن, تسلسل, توالي, ردپاراگرفتن, پي كردن, دنبال كردن.

pista de aterrizaje

: باند فرودگاه, باند فرودگاه, مجرا, راهرو, ردپا.

pista de carreras

: اسپريس, دور مسابقه.

pista para carreras

: خط سير مسابقه, مسير مسابقه.

pistn

: سنبه, ميله متحرك, پيستون.

pistola

: تپانچه, هفت تير, تپانچه دركردن.

pistolera

: جلد چرمي هفت تير وتپانجه, جلد, در جلد چرمي قرار دادن (تپانچه).

pistolero

: تفنگدار, توپچي, تفنگساز, دزد مسلح.

pitar

: صداي تيزشيپور وبوق ياسوت, بطور منقطع شيپور زدن.

pitza

: پيتزا (يك نوع غذاي ايتاليايي).

pizarra

: تخته سياه, تخته سنگ, لوح سنگ, ورقه سنگ, تورق, سنگ متورق, سنگ لوح, ذغال سنگ سخت وسنگي شرح وقايع (اعم از نوشته يا ننوشته), فهرست نامزدهاي انتخاباتي, با لوح سنگ پوشاندن, واقعه اي را ثبت كردن, تعيين كردن, مقدر كردن.

pizca

: نيشگون, گازگرفتن,كش رفتن,مانع رشدونمو شدن,جوانه زدن, صدمه زدن,پريدن,زخم زبان,سرمازدگي, نيشگون گرفتن, قاپيدن, مضيقه, تنگنا, موقعيت باريك, سربزنگاه, نيشگون, اندك, جانشين.

pl tano

: موز.

placa

: نشان, نشانه, علا مت, اثر, صورت, ايت, تابلو, اعلا ن, امضاء كردن, امضاء, نشان گذاشتن, اشاره كردن.

placentero

: سازگار, دلپذير, مطبوع, بشاش, ملا يم, حاضر, مايل, شاد, شاد دل, شاد كام, خوش, خوشحال, خوش ايند, دلپذير, خرم, مطبوع, پسنديده, خوش مشرب.

placer

: شوخي, بازي, خوشمزگي, سرگرمي, شوخي اميز, مفرح, باصفا, مطبوع, شوخي كردن, خوشمزگي, ذوق, درك, احساس, مزه, طعم, لذت, دلپذيركردن, خشنود ساختن, كيف كردن, سرگرم كردن, لطفا, خواهشمند است, كيف, لذت, خوشي, عيش, شهوتراني, انبساط, لذت, بخشيدن, خوشايند بودن, لذت بردن.

plaga

: افت, بلا, سرايت مرض, طاعون, بستوه اوردن, ازار رساندن, دچار طاعون كردن.

plan

: زمينه, اساس, پايه, برنامه, طرح, نقشه, تدبير, انديشه, خيال, نقشه كشيدن , نقشه كشيدن, طرح ريزي كردن, برجسته بودن, پيش افكندن, پيش افكند, پرتاب كردن, طرح, نقشه, پروژه.

plancha

: فر كلوچه پزي, كلوچه پز, ماهي تابه, غربال سيمي كارگران, سيخ شبكه اي, گوشت كباب كن, روي سيخ يا انبر كباب كردن, بريان كردن, عذاب دادن, پختن, بريان شدن.

plancha de surf

: تخته مخصوص اسكي روي اب, اسكي ابي بازي كردن.

planchar

: اهن, اطو, اتو, اتو كردن, اتو زدن, اهن پوش كردن, فشار, ازدحام, جمعيت, ماشين چاپ, مطبعه, مطبوعات, جرايد, وارداوردن, فشردن زور دادن, ازدحام كردن, اتوزدن, دستگاه پرس, چاپ.

planeador

: هواپيماي بي موتور.

planear

: قصد داشتن, خيال داشتن, فهميدن, معني دادن, بر ان بودن, خواستن, برنامه, طرح, نقشه, تدبير, انديشه, خيال, نقشه كشيدن

planeta

: سياره, ستاره سيار, ستاره بخت.

planetario

: افلا ك نما, سياره نما, ستاره ديدگاه.

plano

: طرح كردن, قصد كردن, تخصيص دادن, :طرح, نقشه, زمينه, تدبير, قصد, خيال, مقصود, هم اندازه, برابر, مساوي, هم پايه, همرتبه, شبيه, يكسان, همانند, همگن, :برابر شدن با, مساوي بودن, هم تراز كردن, زوج, تخت, پهن, مسطح, سطح, ميزان, تراز, هموار, تراز كردن, نقشه, نقشه كشيدن, ترسيم كردن, برنامه, طرح, نقشه, تدبير, انديشه, خيال, نقشه كشيدن , هواپيما, رنده كردن, با رنده صاف كردن, صاف كردن, پرواز, جهش شبيه پرواز, سطح تراز, هموار, صاف, مسطح, سطح صاف, قسمت صاف هر چيز, هموار, نرم, روان, سليس, بي تكان, بي مو, صيقلي, ملا يم, دلنواز, روان كردن, ارام كردن, تسكين دادن, صاف شدن, ملا يم شدن, صاف كردن, بدون اشكال بودن, صافكاري كردن.

planta

: كارخانه, گياه, مستقر كردن, كاشتن.

plantaci n

: كشت و زرع, مزرعه.

plantar

: كارخانه, گياه, مستقر كردن, كاشتن.

plata

: پول, اسكناس, سكه, مسكوك, ثروت, نقره, سيم, نقره پوش كردن, نقره فام شدن.

plata labrada

: ظروف نقره.

platero

: نقره ساز, نقره كار, سيمگر.

platija

: ماهي ديل, ماهي پهن, ماهي پيچ.

platillo

: نعلبكي, زير گلداني, بشقاب كوچك, در نعلبكي ريختن.

platino

: پلا تين يا طلا ي سفيد.

plato

: دوره, مسير, روش, جهت, جريان, درطي, درضمن, بخشي از غذا, اموزه, اموزگان, :دنبال كردن, بسرعت حركت دادن, چهار نعل رفتن, ظرف, بشقاب, دوري, سيني, خوراك, غذا, در بشقاب ريختن, مقعر كردن, بشقاب, صفحه, اندودن, ديس, بشقاب بزرگ, هر چيز پهن, صفحه گرامافون.

playa

: ساحل, شن زار, كناردريا, رنگ شني, بگل نشستن كشتي, ساحل دريا.

plaza

: ميدان عمومي, ميدان, بازار, ميدان محل معامله, مربع, مجذور, چهارگوش, گوشه دار, مجذور كردن.

plaza de mercado

: بازار گاه, ميدان فروش كالا, بازار.

plaza de toros

: صحنه ياميدان گاوبازي.

plaza fuerte

: دژ, قلعه نظامي, سنگر, پناهگاه, محل امن.

plegar

: خميدن, خمش, زانويه, خميدگي, شرايط خميدگي, زانويي, گيره, خم كردن, كج كردن, منحرف كردن, تعظيم كردن, دولا كردن, كوشش كردن, بذل مساعي كردن, چين, شكن, خط اطوي شلوار, چين دار كردن, چين دار شدن , تا, تا كردن, تسليم كردن, اراءه دادن, تسليم شدن.

pleito

: شكايت, دادخواهي, مرافعه, دعوي, دادخواهي, طرح دعوي در دادگاه.

pleno verano

: نيمه تابستان, چله تابستان.

plica

: سندرسمي كه بدست شخص ثالثي سپرده شده و پس از انجام شرطي قابل اجرايا قابل اجرا ياقابل ابطال باشد, موافقت نامه بين دونفركه بامانت نزدشخص ثالثي سپرده شودوتاحصول شرايط بخصوص بدون اعتبارباشد.

plido

: كند, راكد, كودن, گرفته, متاثر, كند كردن, فروغ, روشنايي, نور, اتش, كبريت, لحاظ, جنبه, اشكار كردن, اتش زدن, مشتعل شدن, ضعيف, خفيف, اهسته,اندك,اسان,كم قيمت,قليل,مختصر,فرار,هوس اميز,وارسته,بي عفت,هوس باز,خل,سرگرم كننده,غيرجدي,باررا سبك كردن,تخفيف دادن,فرودامدن,واقع شدن,وفوع يافتن,سر رسيدن,رخ دادن, كمرنگ, رنگ پريده, رنگ رفته, بي نور, رنگ پريده شدن,رنگ رفتن, در ميان نرده محصور كردن, احاطه كردن, ميله دار كردن, نرده, حصار دفاعي, دفاع, ناحيه محصور, قلمروحدود, درخت بيد, رنگ خاكستري مايل به زرد وسبز, زرد رنگ (مثل مريض), زردرنگ كردن.

pliegue

: چين, شكن, خط اطوي شلوار, چين دار كردن, چين دار شدن , تا, تا كردن.

plomero

: لوله كش.

plomizo

: سربي, مانند سرب, سربي رنگ, كند.

plomo

: سوق دادن, منجر شدن, پيش افت, تقدم.

plpito

: منبر, سكوب خطابه, بالا ي منبر رفتن.

plstico

: قالب پذير, نرم, تغيير پذير, قابل تحول و تغيير, پلا ستيك, مجسمه سازي, ماده پلا ستيكي.

pluma

: پر, پروبال, باپر پوشاندن, باپراراستن, بال دادن, قلم, كلك, شيوه نگارش, خامه, نوشتن, اغل, حيوانات اغل, خانه ييلا قي, نوشتن, نگاشتن, بستن, درحبس انداختن, بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرك, جست وخيز, حالت فنري, حالت ارتجاعي فنر, پريدن, جهش كردن, جهيدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنري داشتن, ظاهر شدن.

plumoso

: پر مانند, پوشيده ازپر, شبيه به پر.

plural

: جمع, صيغه جمع, صورت جمع, جمعي.

plusvala

: قدرداني, تقدير, درك قدر يا بهاي چيزي.

plvora

: باروت.

pnico

: وحشت, اضطراب و ترس ناگهاني, دهشت, هراس, وحشت زده كردن, در بيم و هراس انداختن.

po

: ديندار, پرهيزگار, زاهد, متقي, پارسا, وارسته.

poblaci n

: شهر, مردم, گروه, قوم وخويش, ملت, ملت, قوم, امت, خانواده, طايفه, كشور, جمعيت, نفوس, تعداد مردم, مردم, سكنه, شهرك, قصبه, شهر كوچك, قصبه حومه شهر, شهر.

pobre

: پست, فرومايه, سرافكنده, مطرود, روي برتافتن, خوار, پست كردن, كوچك كردن, تحقيركردن, لا غر, نزار, بي بركت, بي چربي, نحيف, ناچيز, نيازمند, فقير, مسكين, بينوا, بي پول, مستمند, معدود, ناچيز, پست, نامرغوب, دون, رنجور, بدبخت, بيچاره, ضعيف الحال, پست, تاسف اور.

pobreza

: بدبختي, بيچارگي, تهي دستي, نكبت, پستي, تندگستي, فقر, فلا كت, تهيدستي, كميابي, بينوايي.

poca

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ايست, مكث, نقطه پايان جمله, جمله كامل, قاعده زنان, طمث, حد, پايان, نتيجه غايي, كمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصي.

pocas veces

: بسيار كم, بندرت, خيلي كم, ندرتا.

poco

: ذره, رقم دودويي, اندك, كم, كوچك, خرد, قد كوتاه, كوتاه, مختصر, ناچيز, جزءي, خورده, حقير, محقر, معدود, بچگانه, درخور بچگي, پست.

poco a poco

: بتدريج, رفته رفته.

poco aparente

: ناپيدا, نامعلوم, غير برجسته, كمرنگ, نامريي, جزءي, غيرمحسوس, غيرمشخص.

poco prctico

: غير عملي, نشدني.

poco profundo

: كم ژرفا, كم عمق, كم اب, سطحي, كم عمق كردن.

poco tiempo

: اندكي, مدتي, يك چندي.

pocos

: معدود, اندك, كم, اندكي از, كمي از (با ا).

podar

: تلا طم, متلا طم شدن, شاخه هاي خشك را زدن, هرس كردن, چيدن, زدن (موي وغيره), دست ياپاي كسي را بريدن, باتنبلي حركت كردن, شلنگ برداشتن, الو, گوجه برقاني, الوبخارا, اراستن, سرشاخه زدن, هرس كردن, درست كردن, اراستن, زينت دادن, پيراستن, تراشيدن, چيدن, پيراسته, مرتب, پاكيزه, تر وتميز, وضع, حالت, تودوزي وتزءينات داخلي اتومبيل.

podenco

: سگ شكاري, سگ تازي, ادم منفور, باتازي شكار كردن, تعقيب كردن, پاپي شدن.

poder

: قدرت, توانايي, اختيار, اجازه, اعتبار, نفوذ, مدرك يا ماخذي از كتاب معتبريا سندي, نويسنده ء معتبر, منبع صحيح و موثق, اولياء امور, قادربودن, قدرت داشتن, امكان داشتن (ماي), :حلبي, قوطي, قوطي كنسرو, درقوطي ريختن, زندان كردن, اخراج كردن, ظرف, امكان داشتن, توانايي داشتن, قادر بودن, ممكن است, ميتوان, شايد, انشاء الله, ايكاش, جشن اول ماه مه, بهار جواني, ريعان شباب, ماه مه, توانايي, زور, قدرت, نيرو, انرژي, قدرت, توان, برق.

poderoso

: نيرومند, مقتدر.

podrido

: پوسيده, فاسد, خراب, زنگ زده, روبفساد.

podrir

: چركي, باطلا ق, كثافت, سختي, گرفتاري, ادم بي كله, گنديده, فاسد, :ضايع كردن, فاسد كردن, ضايع شدن, فاسد شدن, رسيدن, عمل امدن, گيج كردن, خرف كردن, دلخوركردن, ازردن, رنجاندن, اذيت كردن, بستوه اوردن, خشمگين كردن, تحريك كردن, مزاحم شدن, ازردن, رنجاندن, رنجه دادن, خشمگين كردن.

poema pico

: رزمي, حماسي, شعر رزمي, حماسه, رزم نامه.

poema

: چامه, شعر, منظومه, چكامه, نظم.

poesa

: چامه سرايي, شعر, اشعار, نظم, لطف شاعرانه, فن شاعري

poeta

: شاعر, چكامه سرا.

pol tica

: سياست, خط مشي, سياستمداري, مصلحت انديشي, كارداني, بيمه نامه, ورقه بيمه, سند معلق به انجام شرطي, اداره ياحكومت كردن.

polaco

: قطب, صيقل, جلا, واكس زني, پرداخت, ارايش, مبادي ادابي, تهذيب, جلا دادن, صيقل دادن, منزه كردن, واكس زدن, براق كردن, :لهستاني.

polea

: قرقره.

polen

: گرده, گرده افشاني كردن, دانه گرده.

polica

: اداره شهرباني, پاسبان, حفظ نظم وارامش (كشور يا شهري را) كردن, بوسيله پليس اداره وكنترل كردن, مامور پليس, پاسبان.

poliester

: نمك الي مركبي كه تغليظ شده ودر پلا ستيك سازي مصرف ميگردد, الياف ياپارچه پولي استر.

polilla

: كسيكه علا قه مفرطي به مطالعه كتب دارد, بيد, پروانه, حشرات موذي.

polio

: پوليوميليت, بيماري فلج اطفال

poliomielitis

: پوليوميليت, بيماري فلج اطفال

pollito

: جوجه, بچه, نوزاد, جوجه مرغ, پرنده كوچك, بچه, مردجوان, ناازموده, ترسو, كمرو.

pollo

: جوجه, بچه, نوزاد, جوجه مرغ, پرنده كوچك, بچه, مردجوان, ناازموده, ترسو, كمرو, مرغ, ماكيان, مرغ خانگي.

polonia

: لهستان.

polons

: قطب, صيقل, جلا, واكس زني, پرداخت, ارايش, مبادي ادابي, تهذيب, جلا دادن, صيقل دادن, منزه كردن, واكس زدن, براق كردن, :لهستاني.

poltico

: سياستمدار, اهل سياست, وارد در سياست.

poluci n

: لوث, الودگي, كثافت, ناپاكي.

polvo

: خاك, گرد وخاك, غبار, خاكه, ذره, گردگيري كردن, گردگرفتن از, ريختن, پاشيدن (مثل گرد), تراب, سنگريزه, شن, ريگ, خاك, ماسه سنگ, ثبات, استحكام, نخاله, ساييدن, اسياب كردن, ازردن, پودر, پودر صورت, گرد, باروت, ديناميت, پودر زدن به, گرد زدن به, گرد ماليدن بصورت گرد دراوردن.

polvoriento

: گردوخاكي.

polvos

: پودر, پودر صورت, گرد, باروت, ديناميت, پودر زدن به, گرد زدن به, گرد ماليدن بصورت گرد دراوردن.

pomelo

: درخت تو سرخ, ميوه تو سرخ.

pomo

: دستگيره در, چفت.

ponche

: مشروب مركب از شراب ومشروبات ديگر, كوتاه, قطور, مشت, ضربت مشت, قوت, استامپ, مهر, مشت زدن بر, منگنه كردن, سوراخ كردن, پهلوان كچل.

ponderado

: هوشيار, بهوش, عاقل, ميانه رو, معتدل, متين, سنگين, موقر, ادم هشيار(دربرابرمست), هوشيار بودن, بهوش اوردن, از مستي دراوردن.

ponderar

: رسيدگي كردن (به), ملا حظه كردن, تفكر كردن, ململ نازك, معطر كردن وبعمل اوردن مشروبات, ژرف انديشيدن, سنجيدن, انديشه كردن, تعمق كردن, تفكر كردن, سنجش, كشيدن, سنجيدن, وزن كردن, وزن داشتن.

ponderoso

: سنگين, وزين, موثر, سنجيده, با نفوذ, پربار.

poner

: پيوستن, ضميمه كردن, اضافه نمودن, چسبانيدن, خواباندن, دفن كردن, گذاردن, تخم گذاردن,داستان منظوم, اهنگ ملودي, الحان, : غير متخصص, ناويژه كار, خارج از سلك روحانيت, غير روحاني , جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقديم داشتن,تعبير كردن,بكار بردن,منصوب كردن, ترغيب كردن,استقرار,پرتاب,سعي,ثابت, مجموعه, نشاندن, دستگاه.

poner el paal a

: پارچه ء قنداق, گل و بوته داركردن, گل و بوته كشيدن, كهنه ء بچه را عوض كردن.

poner en dep sito

: سپرده, ته نشست, سپردن.

poner en deposito

: سندرسمي كه بدست شخص ثالثي سپرده شده و پس از انجام شرطي قابل اجرايا قابل اجرا ياقابل ابطال باشد, موافقت نامه بين دونفركه بامانت نزدشخص ثالثي سپرده شودوتاحصول شرايط بخصوص بدون اعتبارباشد.

poner en duda

: جستار, سوال, سوال, پرسش, استفهام, مسلله, موضوع, پرسيدن, تحقيق كردن, ترديد كردن در.

poner pleito a

: تقاضا كردن, تعقيب قانوني كردن, دعوي كردن.

poner sal en

: نمك طعام, نمك ميوه, نمك هاي طبي, نمكدان (سالتسهاكعر), نمكزار(مارسه سالت), نمك زده ن به, نمك پاشيدن, شور كردن.

ponerse en contacto con

: محل اتصال, تماس, تماس گرفتن.

poney

: تاتو, اسب كوتاه وكوچك, ريز, تسويه حساب كردن, پرداختن, خلا صه اخبار.

popa

: كشتيدم, صداي قلپ, صداي كوتاه, قسمت بلند عقب كشتي, صداي بوق ايجاد كردن, قورت دادن, تفنگ دركردن, باد وگاز معده را خالي كردن, گوزيدن, باعقب كشتي تصادم كردن, فريفتن, ادم احمق, از نفس افتادن, خسته ومانده شدن, تمام شدن, سخت گير, عبوس, سخت ومحكم, عقب كشتي, كشتيدم.

popeln

: پوپلين, پارچه زنانه پوپلين.

poporopo

: ذرت بو داده, چس فيل.

popular

: محبوب, وابسته بتوده مردم, خلقي, ملي, توده پسند, عوام, عوامانه, عاميانه, پست, ركيك, مبتذل.

populares

: محبوب, وابسته بتوده مردم, خلقي, ملي, توده پسند, عوام.

populoso

: پرجمعيت, كثيرالجمعيت, بيشمار, زياد, پر.

poquita

: هر چيز ظريف و عالي, گوشت يا خوراك لذيذ, مطبوع.

poquito

: اندك, كم, كوچك, خرد, قد كوتاه, كوتاه, مختصر, ناچيز, جزءي, خورده, حقير, محقر, معدود, بچگانه, درخور بچگي, پست, سريع تر, بلكه, بيشتر, تا يك اندازه, نسبتا, با ميل بيشتري, ترجيحا.

por

: بدست, بتوسط, با, بوسيله, از, بواسطه, پهلوي, نزديك,كنار, از نزديك, ازپهلوي, ازكنار, دركنار, از پهلو, محل سكني, فرعي, درجه دوم, براي, بجهت, بواسطه, بجاي, از طرف, به بهاي, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداري از, مربوط به, مال, براي اينكه, زيرا كه, چونكه, توي, اندر, در ميان, در ظرف, به, بسوي, بطرف, نسبت به, مقارن, با, توسط, بوسيله, در هر, براي هر, از ميان, از وسط, برطبق, ازميان, از طريق, بواسطه, در ظرف, سرتاسر, از راه, از طريق, ميان راه, توسط, بوسيله.

por avion

: پست هوايي.

por cada uno

: براي هرشخص, هرچيز, هريك, هركدام.

por casualidad

: اتفاقي, غير مهم, غير جدي.

por ciento

: بقرار در صد, از قرار صدي, درصد.

por cierto

: براستي, راستي, حقيقتا, واقعا, هر اينه, در واقع, همانا, في الواقع, اره راستي.

por desgracia

: متاسفانه, بدبختانه.

por detrs

: عقب, پشت سر, باقي كار, باقي دار, عقب مانده, داراي پس افت, عقب تراز, بعداز, ديرتراز, پشتيبان, اتكاء, كپل, نشيمن گاه.

por escrito

: نوشتاري, كتبي.

por eso

: براي ان (منظور), از اينرو, بنابر اين, بدليل ان, سپس.

por favor

: دلپذيركردن, خشنود ساختن, كيف كردن, سرگرم كردن, لطفا, خواهشمند است.

por la presente

: بدين وسيله, بموجب اين نامه يا حكم يا سند.

por lo tanto

: براي ان (منظور), از اينرو, بنابر اين, بدليل ان, سپس.

por lo visto

: ظاهرا.

por qu

: چرا, براي چه, بچه جهت.

por separado

: جدا, كنار, سوا, مجزا, غيرهمفكر.

por sopresa

: قهقرايي, به عقب, غافلگير, ناگهان, منزوي, پرت.

por tanto

: چنين, اينقدر, اينطور, همچو, چنان, بقدري, انقدر, چندان, همينطور, همچنان, همينقدر, پس, بنابراين, از انرو, خيلي, باين زيادي.

por toda la nacin

: در سرتاسر كشور.

por todas partes

: درهرجا, درهمه جا, درهرقسمت, در سراسر, سراسر, تماما, از درون و بيرون, بكلي.

por...)

: درهرجا, درهمه جا, درهرقسمت, در سراسر.

porcelana

: كشورچين, چيني, ظروف چيني, چيني, ظروف چيني, پورسلين.

porcentaje

: در صد.

porche

: هشتي, سرپوشيده, دالا ن, ايوان, رواق.

porci n

: كمك, ياري, يك وعده يا پرس خوراك, بخش, سهم.

porciento

: بقرار در صد, از قرار صدي, درصد, در صد.

porcion

: بخش, سهم.

pordiosero

: گرفتارفقر و فاقه, بگدايي انداختن, بيچاره كردن, گدا

porfa

: اصرار, پافشاري.

pormenorizar

: جزء, تفصيل, جزءيات, تفاصيل, اقلا م ريز, حساب ريز, شرح دادن, بتفصيل گفتن, بكار ويژه اي گماردن, ماموريت دادن, جزء به جزء نوشتن, به اقلا م نوشتن.

poro

: سوراخ ريز, منفذ, روزنه, خلل وفرج, در درياي تفكر غوطه ور شدن, بمطالعه دقيق پرداختن, با دقت ديدن.

porqu

: سبب, علت, موجب, انگيزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فيه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ايجاد كردن (غالبا بامصدر), دليل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل كردن, دليل و برهان اوردن.

porque

: چنانكه, بطوريكه, همچنانكه, هنگاميكه, چون, نظر باينكه, در نتيجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند , زيرا, زيرا كه, چونكه, براي اينكه, براي, بجهت, بواسطه, بجاي, از طرف, به بهاي, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداري از, مربوط به, مال, براي اينكه, زيرا كه, چونكه, بعد از, پس از, از وقتي كه, چون كه, نظر باينكه, ازاينرو, چون, از انجايي كه.

porra

: چماق, گرز, خال گشنيز, خاج, باشگاه, انجمن, كانون, مجمع(vi.vti):چماق زدن, تشكيل باشگاه يا انجمن دادن.

porrn

: كوزه, بستو, دركوزه ريختن.

porro

: تراوش, رخنه, تراوش كردن, فاش شدن.

port

: بندر, بندرگاه, لنگرگاه, مامن, مبدا مسافرت, فرودگاه هواپيما, بندر ورودي, درب, دورازه, در رو, مخرج, شراب شيرين, بارگيري كردن, ببندر اوردن, حمل كردن, بردن, ترابردن.

port n

: دروازه, در بزرگ, مدخل, دريجه سد, وسايل ورود, وروديه.

port til

: قابل حمل ونقل, سفري, سبك, ترابرپذير, دستي.

portacarta

: كيسه مراسلا ت پستي.

portador

: حامل, درخت بارور, در وجه حامل.

portafolio

: كيف اسناد, كيف.

portamonedas

: كيسه, جيب, كيسه پول, كيف پول, پول, دارايي, وجوهات خزانه, غنچه كردن, جمع كردن, پول دزديدن, جيب بري كردن, كيف پول, كيف جيبي.

portar

: باربردن, حمل ونقل كردن, سوق دادن, جمع كردن, مجموع, برپشت حمل كردن.

portarse

: رفتاركردن, سلوك كردن, حركت كردن, درست رفتار كردن, ادب نگاهداشتن.

portarse mal

: بدرفتاري كردن, درست رفتار نكردن, بي ادبي كردن.

portavoz

: سخنران, ناطق, سخنگو.

porte

: حمل بوسيله پست, ارسال پست, مخارج پستي, حق پستي, تمبر پستي.

portero

: سرپرست, مستحفظ, سرايدار, دربان, دربازكن , دروازه بان فوتبال, گلر, دربان, سرايدار, فراش مدرسه, راهنماي مدرسه, راهنماي مدرسه, حمالي كردن, حمل كردن, ابجو, دربان, حاجب, باربر, حمال, ناقل امراض, حامل.

portilla

: پنجره كشتي يا هواپيما, دريچه, مزغل, سوراخ برج.

portugus

: اهل كشور پرتقال, زبان پرتقالي.

porvenir

: اينده, مستقبل, بعدي, بعد اينده, اتيه, اخرت.

posada

: مسافرخانه, مهمانخانه, كاروانسرا, منزل, در مسافرخانه جادادن, مسكن دادن, منزل, جا, خانه, كلبه, شعبه فراماسون ها, انبار, منزل دادن, پذيرايي كردن, گذاشتن, تسليم كردن, قرار دادن, منزل كردن, بيتوته كردن, تفويض كردن, خيمه زدن, به لا نه پناه بردن, مسكن, منزل, محل سكونت, اطاق كرايه اي, پناهگاه, جان پناه, محافظت, حمايت, محافظت كردن, پناه دادن.

posadero

: صاحب مسافرخانه.

posar

: مطرح كردن, گذاردن, قراردادن, اقامه كردن, ژست گرفتن, وانمود شدن, قيافه گرفتن, وضع, حالت, ژست, قيافه گيري براي عكسبرداري,سوال پيچ كردن باسلوال گير انداختن.

pose

: مطرح كردن, گذاردن, قراردادن, اقامه كردن, ژست گرفتن, وانمود شدن, قيافه گرفتن, وضع, حالت, ژست, قيافه گيري براي عكسبرداري, سوال پيچ كردن باسلوال گير انداختن.

poseer

: داشتن, دارا بودن, مالك بودن, ناگزير بودن, مجبور بودن, وادار كردن, باعث انجام كاري شدن, عقيده داشتن,دانستن, خوردن, صرف كردن, گذاشتن, كردن, رسيدن به, جلب كردن, بدست اوردن, دارنده, مالك, داشتن, دارا بودن, مال خود دانستن, اقرار كردن, تن در دادن, خود, خودم, شخصي, مال خودم, دارا بودن, داشتن, متصرف بودن, در تصرف داشتن, دارا شدن, متصرف شدن.

poser

: سند عندالمطالبه, گواهي كردن, تضمين كردن, گواهي, حكم

posesin

: تصرف, دارايي, مالكيت, ثروت, يد تسلط.

posibilidad

: امكان, احتمال, چيز ممكن.

posible

: شدني, ممكن, امكان پذير, ميسر, مقدور, امكان.

posici n

: موقعيت, موضع, مرتبه, مقام, جايگاه, محل, مقر.

posicion

: موقعيت, موضع, مرتبه, مقام, جايگاه.

positiva

: عكس چاپي, مواد چاپي, چاپ كردن, منتشر كردن, ماشين كردن.

positivo

: مثبت, يقين.

postal

: پستي, كارت پستال, بوسيله كارت پستال مكاتبه كردن.

poste

: پست, چاپار, نامه رسان, پستچي, مجموعه پستي, بسته پستي, سيستم پستي, پستخانه, صندوق پست, تعجيل, عجله,ارسال سريع, پست كردن, تير تلفن وغيره, تيردگل كشتي وامثال ان, پست نظامي, پاسگاه, مقام, مسلوليت, شغل, اگهي واعلا ن كردن, ستون چوبي يا سنگي تزءيني, ميخ چوبي, گرو, شرط, شرط بندي مسابقه با پول روي ميزدر قمار, بچوب يا بميخ بستن, قاءم كردن, محكم كردن, شرط بندي كردن, شهرت خود رابخطر انداختن, پول در قمار گذاشتن, پايه, تير, ميل, شمع, حاءل, نگهدار, سايبان يا چادر جلو مغازه, مهار يامحدودكردن, تير دار كردن.

poste indicador

: تابلو اعلا ن, تير حامل اعلا ن, تابلو راهنما.

posterior

: ته, پايين, تحتاني, اخر, اخري, عقب تر, دومي, اين يك, اخير, پس ايند, بعدي, بعد, پسين, لا حق, مابعد, ديرتر, متعاقب.

postizo

: شخص لا ل وگيج وگنگ, ادم ساختگي, مانكن, مصنوعي, بطورمصنوعي ساختن, ادمك, دروغ, كذب, كاذبانه, مصنوعي, دروغگو, ساختگي, نادرست, غلط, قلا بي, بدل.

postre

: دندان مز, دسر.

postrero

: عقب ترين, پسين, دورترين.

postura

: فرمودن, امر كردن, دعوت كردن, پيشنهاد كردن, توپ زدن,خداحافظي كردن, قيمت خريدرا معلوم كردن, مزايده, پيشنهاد.

potencia

: گنجايش, ظرفيت, قدرت, توان, برق.

potencia de fuego

: قدرت شليك.

potencial

: قابليت عرضه در بازار.

potente

: نيرومند, توانا, زورمند, قوي, مقتدر, بزرگ.

potranca

: كره ماديان, قسراق, دختر شوخ و جوان.

potro

: كره اسب, شخص ناازموده, تازه كار, نوعي طپانچه.

pozo

: چشمه, جوهردان, دوات, ببالا فوران كردن, روامدن اب ومايع, درسطح امدن وجاري شدن, :خوب, تندرست, سالم, راحت, بسيارخوب, به چشم, تماما, تمام وكمال, بدون اشكال, اوه, خيلي خوب.

ppura

: رنگ ارغواني, زرشكي, جامه ارغواني, جاه وجلا ل, ارغواني كردن يا شدن.

pr ctica

: مشق, ورزش, تمرين, تكرار, ممارست, تمرين كردن, ممارست كردن, پرداختن, برزش, برزيدن.

pr digo

: فراواني, وفور, ولخرجي, اسراف كردن, ولخرجي كردن, افراط كردن.

pr fugo

: فراري.

pr ncipe

: شاهزاده, وليعهد, فرمانرواي مطلق, شاهزاده بودن, مثل شاهزاده رفتار كردن, سروري كردن.

pr spero

: كامياب, موفق, كامكار.

pr stamo

: وام, قرض, قرضه, عاريه, واژه عاريه, عاريه دادن, قرض كردن.

pr ximo

: نزديك, درشرف, اماده اراءه دادن, اينده, نزديك, تقريبا, قريب, صميمي, نزديك شدن, بعد, ديگر, اينده, پهلويي, جنبي, مجاور, نزديك ترين, پس ازان, سپس, بعد, جنب, كنار.

practicable

: گذرپذير, قابل قبول, قابل عبور, عملي, قابل اجرا, صورت پذير, عبور كردني.

practicar

: مشق, ورزش, تمرين, تكرار, ممارست, تمرين كردن, ممارست كردن, پرداختن, برزش, برزيدن.

pradera

: چمن, چمن زار, مرغزار, راغ, علفزار.

prado

: چمن, علفزار, مرغزار, باپارچه صافي كردن, چمن, چمن زار, مرغزار, راغ, علفزار, چراگاه, مرتع, گياه وعلق قصيل, چرانيدن, چريدن در, تغذيه كردن.

prcer

: برجسته, نامي, درخشان, ممتاز, مجلل.

prctico

: بادست انجام شده, دستي, دم دست, اماده, موجود, قابل استفاده, سودمند, چابك, چالا ك, ماهر, استاد در كار خود, روان, بسهولت قابل استفاده, سهل الا ستعمال, رهبر, ليدر, خلبان هواپيما, راننده كشتي, اسباب تنظيم وميزان كردن چيزي, پيلوت, چراغ راهنما, رهبري كردن, خلباني كردن, راندن, ازمايشي, كابردي, عملي, بكار خور, اهل عمل.

pre mbulo

: سراغاز مقدمه كتاب, مقدمه سند, ديباجه, مقدمه وراهنماي نظامنامه يا مقررات, توضيحات, مقدمه نوشتن.

precario

: بحراني, وخيم, منتقدانه, عاريه اي بسته بميل ديگري, مشروط بشرايط معيني, مشكوك, مصر, التماس كن, پرمخاطره.

precaucin

: احتياط, اقدام احتياطي.

precaver

: احتياط, پيش بيني, هوشياري, وثيقه, ضامن, هوشيار كردن, اخطار كردن به.

precaverse

: زنهاردادن, برحذربودن, حذركردن از, ملتفت بودن.

precavido

: هوشيار, محتاط, مواظب.

precedente

: بازپسين, پسين, اخر, اخرين, اخير, نهاني, قطعي, دوام داشتن, دوام كردن, طول كشيدن, به درازا كشيدن, پايستن, قبلي.

preceder

: پيش از تاريخ حقيقي تاريخ گذاشتن, پيش بودن (از), منتظربودن, پيش بيني كردن, جلوانداختن, سبقت, مقدم بودن, جلوتر بودن از, اسبق بودن بر.

preceptor

: اموختار, لله, معلم سرخانه, ناظر درس دانشجويان, درس خصوصي دادن به.

precio

: بار, هزينه, مطالبه هزينه, هزينه, ارزش, ارزيدن, ارزش, قيمت, بها, بها قاءل شدن, قيمت گذاشتن, نرخ, ميزان, سرعت, ارزيابي كردن.

precio del billete

: كرايه, كرايه مسافر, مسافر كرايه اي, خوراك, گذراندن, گذران كردن.

precioso

: دوست داشتني, دلپذير, دلفريب, گرانبها, نفيس, پر ارزش, تصنعي گرامي, : قيمتي, بسيار, فوق العاده.

precipicio

: صخره پرتگاه, پرتگاه, سراشيبي تند.

precipitacin

: شتاب, دستپاچگي, تسريع, بارش, ته نشيني.

precipitadamente

: شتابان, باشتاب, باعجله, باكله, سربجلو, بادست پاچگي, تند, سراسيمه, بي پروا, شيرجه رونده, معلق, عجول.

precipitado

: تند, عجول, بي پروا, بي احتياط, محل خارش يا تحريك روي پوست, جوش, دانه.

precipitarse

: خردكردن, درهم شكستن, ريز ريز شدن, سقوط كردن هواپيما, ناخوانده وارد شدن, صداي بلند يا ناگهاني (در اثر شكستن), سقوط, ني بوريا, بوريا, انواع گياهان خانواده سمار,يك پر كاه, جزءي, حمله, يورش, حركت شديد, ازدحام مردم, جوي, جويبار, هجوم بردن, برسر چيزي پريدن, كاري را با عجله و اشتياق انجام دادن.

preciso

: درست, دقيق, درست, صحيح, صحيح كردن, اصلا ح كردن, تاديب كردن, دقيق, دقيق, شايسته, چنانكه شايد وبايد, مناسب, مربوط, بجا, بموقع, مطبوع, بسيار, خيلي, بسي, چندان, فراوان, زياد, حتمي, واقعي, فعلي, خودان, همان, عينا.

precursor

: پيشرو, منادي, جلودار, قاصد.

predecesor

: اسبق, سابق, قبلي, جد, اجداد, پيشنيان.

predecir

: پيشگويي كردن, قبلا پيش بيني كردن.

predicador

: وزير, وزير مختار, كشيش.(.vtvi): كمك كردن, خدمت كردن, پرستاري كردن, بخش كردن, پيشواي روحاني, شبان, چوپان, شباني, شعر روستايي, واعظ.

predicar

: موعظه كردن, وعظ كردن, سخنراني مذهبي كردن, نصيحت كردن.

predisponga

: پيشقدر.

predominio

: فراز, علو, بالا, تعالي, سلطه, تفوق, مزيت, استيلا.

preferencia

: پسند, انتخاب, چيز نخبه, برگزيده, منتخب, برتري, رجحان, ترفيع, مزيت, اولويت, تقدم, گزين, انتخاب, گزينش

preferible

: مرجح, داراي رجحان, قابل ترجيح, برتر.

preferir

: ترجيح يافتن يادادن, برتري دادن, رجحان دادن, برگزيدن.

prefijo

: پيشوند, پيشوندي.

pregunta

: تحقيق, خبر گيري, پرسش, بازجويي, رسيدگي, سلوال, استعلا م, جستار, جستار, سوال, سوال, پرسش, استفهام, مسلله, موضوع, پرسيدن, تحقيق كردن, ترديد كردن در.

preguntar

: پرسيدن, جويا شدن, خواهش كردن, براي چيزي بي تاب شدن, طلبيدن, خواستن, دعوت كردن, جستار, سوال, سوال, پرسش, استفهام, مسلله, موضوع, پرسيدن, تحقيق كردن, ترديد كردن در.

preguntarse

: شگفت, تعجب, حيرت, اعجوبه, درشگفت شدن, حيرت انگيز, غريب.

prejuicio

: تبعيض, تعصب, غرض, غرض ورزي, قضاوت تبعيض اميز, خسارت وضرر, تبعيض كردن, پيش داوري.

preliminar

: استانه اي, اوليه, مقدمات, مقدماتي, ابتدايي, امتحان مقدماتي.

prematuro

: پيش رس, قبل از موقع, نابهنگام, نارس.

premeditaci n

: پيش انديشيده, عمدي, دور انديشي, مال انديشي, احتياط, انديشه قبلي.

premiar

: جايزه, راي, مقرر داشتن, اعطا كردن, سپردن, امانت گذاردن.

premio

: جايزه, راي, مقرر داشتن, اعطا كردن, سپردن, امانت گذاردن, انعام, جايزه, ممتاز, غنيمت, ارزش بسيار قاءل شدن, مغتنم شمردن.

premio gordo

: برنده تمام پولها, جوايز رويهم انباشته.

premio m ximo

: برنده تمام پولها, جوايز رويهم انباشته.

prenatal

: مربوط به قبل از تولد, قبل از ولا دتي.

prenda

: درگروگان, گرو, وثيقه, ضمانت, بيعانه, باده نوشي بسلا متي كسي, بسلا متي, نوش, تعهد والتزام, گروگذاشتن, بسلا متي كسي باده نوشيدن, متعهد شدن, التزام دادن.

prender

: دريافتن, درك كردن, توقيف كردن, بيم داشتن, هراسيدن, بستن, پيوستن, پيوست كردن, ضميمه كردن, چسباندن, نسبت دادن, گذاشتن, ضبط كردن, توقيف شدن, دلبسته شدن.

prensa

: فشار, ازدحام, جمعيت, ماشين چاپ, مطبعه, مطبوعات, جرايد, وارداوردن, فشردن زور دادن, ازدحام كردن, اتوزدن, دستگاه پرس, چاپ.

preocupacin

: تيمار, پرستاري, مواظبت, بيم, دلواپسي (م.م.) غم, پروا داشتن, غم خوردن, علا قمند بودن, ربط, بستگي, بابت, مربوط بودن به, دلواپس كردن, نگران بودن, اهميت داشتن, ازار, ازار دادن, رنجه كردن, زحمت دادن, دچار كردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه, انديشناكي, انديشناك كردن يابودن, نگران كردن, اذيت كردن, بستوه اوردن, انديشه, نگراني, اضطراب, دلواپسي

preocupado

: دلواپس, ارزومند, مشتاق, انديشناك, بيم ناك.

preocupar

: ذليل كردن, ستم كردن بر, كوفتن, تعدي كردن, درمضيقه قرار دادن, پريشان كردن, ازار, ازار دادن, رنجه كردن, زحمت دادن, دچار كردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه.

preocuparse

: انديشناكي, انديشناك كردن يابودن, نگران كردن, اذيت كردن, بستوه اوردن, انديشه, نگراني, اضطراب, دلواپسي

preparaci n

: پستايش, امادش, تهيه, تدارك, تهيه مقدمات, اقدام مقدماتي, اماده سازي, امادگي.

preparado

: اماده كردن, مهيا كردن, حاضر كردن, اماده.

preparador

: كالسكه, واگن راه اهن, مربي ورزش, رهبري عمليات ورزشي را كردن, معلمي كردن.

preparar

: اشپز, پختن, پستاكردن, مهيا ساختن, مجهز كردن, اماده شدن, ساختن.

preposicin

: حرف اضافه, حرف جر, حرف پيش نهاده.

presa

: سدبندي, رگبارگلوله, بطورمسلسل بيرون دادن, سد, اب بند, بند, سد ساختن, مانع شدن ياايجاد مانع كردن, محدود كردن.

prescribir

: تجويز كردن, نسخه نوشتن, تعيين كردن.

presencia

: توجه, مواظبت, رسيدگي, تيمار, پرستاري, خدمت, ملا زمت, حضور, حضار, همراهان, ملتزمين, پيشگاه, پيش, درنظر مجسم كننده, وقوع وتكرار, حضور.

presentaci n

: مقدمه, ديباچه, معارفه, معرفي, معرفي رسمي, اشناسازي, معمول سازي, ابداع, احداث, معرفي, نمايش, اراءه, عرضه, تقديم.

presentante

: حامل, درخت بارور, در وجه حامل.

presentar

: معرفي كردن, نشان دادن, باب كردن, مرسوم كردن, اشنا كردن, مطرح كردن, تقديم داشتن, پيشكش كردن, عرضه, پيشنهاد كردن, پيشنهاد, تقديم, پيشكش, اراءه, پيشكش, هديه, ره اورد, اهداء, پيشكشي, زمان حاضر, زمان حال, اكنون, موجود, اماده, مهيا, حاضر, معرفي كردن, اهداء كردن, اراءه دادن, قرباني, قرباني براي شفاعت, فداكاري, قرباني دادن, فداكاري كردن, قرباني كردن جانبازي.

presentarse

: ظاهرشدن, پديدار شدن, انجام دادن, كردن, بجا اوردن, اجرا كردن, بازي كردن, نمايش دادن, ايفاكردن, گزارش, گزارش دادن.

presente

: پيشكش, هديه, ره اورد, اهداء, پيشكشي, زمان حاضر, زمان حال, اكنون, موجود, اماده, مهيا, حاضر, معرفي كردن, اهداء كردن, اراءه دادن.

presentir

: پيشگويي كردن, نشانه بودن (از), حاكي بودن از, دلا لت داشتن (بر), شگون داشتن, پيش گويي كردن, تفال بد زدن, قبلا بدل كسي اثر كردن.

preservar

: قرق شكارگاه, شكارگاه, مربا, كنسروميوه, نگاهداشتن, حفظ كردن, باقي نگهداشتن.

presidencia

: رياست.

presidente

: فرنشين, رءيس, رياست كردن, اداره كردن, رءيس, رءيس جمهور, رءيس دانشگاه.

presidir

: صندلي, مقر, كرسي استادي در دانشگاه, بركرسي ياصندلي نشاندن, كرسي رياست را اشغال كردن, رياست كردن بر, رياست جلسه را بعهده داشتن, اداره كردن هدايت كردن, سرپرستي كردن.

presilla

: حلقه, حلقه طناب, گره, پيچ, چرخ, خميدگي, حلقه دار كردن, گره زدن, پيچ خوردن.

presin

: فشار, مضيقه, فشار, تقلا, قوت, اهميت, تاكيد, مضيقه, سختي, پريشان كردن, ماليات زيادبستن, تاكيد كردن.

preso

: مجرم, جاني, محبوس, محكوم كردن, زنداني, اسير.

prestamista

: قرض دهنده, بنگاه رهني, گروگير, وام ده, مرتهن.

prestamo

: وام, قرض, قرضه, عاريه, واژه عاريه, عاريه دادن, قرض كردن.

prestar

: عاريه دادن, قرض دادن, وام دادن, معطوف داشتن, متوجه كردن, متوجه شدن, وام, قرض, قرضه, عاريه, واژه عاريه, عاريه دادن, قرض كردن.

prestar atencin

: ملا حضه كردن, اخطار, اگهي.

prestar juramento

: نذر, پيمان, عهد, قول, شرط, عهد كردن.

prestatario

: قرض كننده.

presteza

: عجله, شتاب, سرعت, عجله كردن.

prestidigitador

: جادوگر, مجوسي.

prestigio

: حيثيت, اعتبار, ابرو, نفوذ, قدر ومنزلت.

presto

: بيدرنگ, سريع كردن, بفعاليت واداشتن, برانگيختن, سريع, عاجل, اماده, چالا ك, سوفلوري كردن.

presumible

: فرض محتمل, قابل استنباط, قابل استفاده.

presumido

: لا ف زن, خودستا, وانمود كن, ژستو, قيافه گير, پرسش دشوار, گستاخ, جسور, مغرور, خود بين.

presumir

: فرض كردن, پنداشتن, گرفتن, خرده الماسي كه براي شيشه بري بكار رود, :لا ف, مباهات, باليدن, خودستايي كردن, سخن اغراق اميز گفتن, به رخ كشيدن, رجز خواندن, جايگاه سر پوشيده تماشاچيان در ميدان اسب دواني يا ورزشگاهها, حضار, شنوندگان.

presuntuoso

: خودپسندي, خودبيني, غرور, استعاره, گستاخ, جسور, مغرور, خود بين.

presupuestar

: بودجه.

presupuestario

: مربوط به بودجه.

presupuesto

: بودجه.

presuroso

: عجول, شتاب زده, دست پاچه, تند, زودرس.

pretensi n

: ادعا, دعوي, مطالبه, ادعا كردن, فرض, احتمال, استنباط, گستاخي, جسارت, وانمودسازي, تظاهر, بهانه, ادعا

pretexto

: بهانه, عذر, دستاويز, مستمسك, بهانه اوردن.

pretina

: كمربند, كمر, كرست, حلقه, احاطه كردن, حلقه اي بريدن.

pretzel

: چوب شور (مزه ابجو وغيره), بيسكويت نمكي.

prevencin

: پرهيز, اجتناب, كناره گيري, احتراز, طفره.

prevenir

: پيش بيني كردن, انتظار داشتن, پيشدستي كردن, جلوانداختن, پيش گرفتن بر, سبقت جستن بر, جلوگيري كردن, پيش گيري كردن, بازداشتن, مانع شدن, ممانعت كردن.

preventivo

: پيش گير, جلوگيري كننده, مانع.

prever

: پيش بيني كردن, انتظار داشتن, پيشدستي كردن, جلوانداختن, پيش گرفتن بر, سبقت جستن بر, خيال بافي كردن, رويايي بودن, دررويا ديدن, قبلا تهيه ديدن, پيش بيني كردن, از پيش دانستن.

previo

: قبلي.

previsin

: پيش بيني, پيش بيني كردن, پيش بيني, دور انديشي, مال انديشي, بصيرت, چشم انداز, دور نما, منظره, چشم داشت, نظريه.

prima

: پسرعمو يا دختر عمو, پسردايي يا دختر دايي, عمه زاده, خاله زاده, حق العمل, اعلا ء.

primario

: ابتدايي, مقدماتي, نخستين, عمده, اصلي.

primavera

: بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرك, جست وخيز, حالت فنري, حالت ارتجاعي فنر, پريدن, جهش كردن, جهيدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنري داشتن, ظاهر شدن, فصل بهار, جواني, شباب, بهار زندگاني.

primer ministro

: مقدم, برتر, والا تر, نخستين, مهمتر, رءيس,رهبر, نخست وزير, نخستين نمايش يك نمايشنامه, هنرپيشه برجسته.

primer plano

: پيش نما, نزديك نما (در برابر دور نما), منظره جلو عكس, زمين جلو عمارت.

primero

: نخست, نخستين, اول, يكم, مقدم, مقدماتي, اولا, درمرحله اول, بهترين, پيش ترين, جلوترين, دردرجه نخست, ابتدايي, مقدماتي, نخستين, عمده, اصلي.

primo

: پسرعمو يا دختر عمو, پسردايي يا دختر دايي, عمه زاده, خاله زاده.

primordial

: ابتدايي, مقدماتي, نخستين, عمده, اصلي.

primoroso

: نفيس, بديع, عالي, دلپسند, مطبوع, حساس, دقيق, شديد, سخت.

princesa

: شاهدخت, شاهزاده خانم, همسر شاهزاده, مثل شاهزاده خانم رفتار كردن.

principal

: كاردينال, عدداصلي, اعداد اصلي, اصلي, اساسي, سهره كاكل قرمز امريكايي, رءيس, سر, پيشرو, قاءد, سالا ر, فرمانده, عمده, مهم, مقدم, پيشتاز, عمده, اصلي, عمده, مهاد, بزرگ, عمده, متخصص شدن, غالب, مسلط, حكمفرما, نافذ, عمده, برجسته, اصلي, عمده, مايه, مدير.

principalmente

: مخصوصا, بطور عمده.

principiante

: مبتدي, تازه كار, يادگيرنده.

principio

: اغاز, ابتدا, شروع, اغاز, جشن فارغ التحصيلي, اصل, قاعده كلي, مرام.

prioridad

: حق تقدم, برتري.

prisa

: عجله, شتاب, سرعت, عجله كردن, شتاب كردن, شتابيدن, عجله كردن, چاپيدن, بستوه اوردن, باشتاب انجام دادن, راندن, شتاب, عجله, دستپاچگي, سرعت.

prisin

: زندان, محبس, زندان, محبس, محل محصور, حبس, زندان, محبس, حبس كردن, زندان, محبس, حبس, وابسته به زندان, زندان كردن.

prisionero

: اسير, گرفتار, دستگير, شيفته, دربند, زنداني, اسير.

privad privada

: اختصاصي, خصوصي, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلي.

privado

: اختصاصي, خصوصي, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلي.

privar

: محروم كردن, داغديده كردن.

privativo

: انتصاري.

privilegio

: امتياز, رجحان, مزيت, حق ويژه, امتياز مخصوصي اعطا كردن, بخشيدن.

prmio

: حق العمل, اعلا ء, انعام, جايزه, ممتاز, غنيمت, ارزش بسيار قاءل شدن, مغتنم شمردن.

pro

: براي, بجهت, بواسطه, بجاي, از طرف, به بهاي, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداري از, مربوط به, مال, براي اينكه, زيرا كه, چونكه.

proa

: خم شدن, تعظيم كردن, مطيع شدن, تعظيم, كمان, قوس.

probabilidad

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقي, اتفاق افتادن

probable

: محتمل, باور كردني, احتمالي, احتمالي, محتمل, باور كردني, امر احتمالي.

probablemente

: محتملا, شايد.

probar

: كوشش كردن, قصد كردن, مبادرت كردن به, تقلا كردن, جستجو كردن, كوشش, قصد, ثابت كردن, در امدن, چشيدن, لب زدن, مزه كردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپي, ذوق, سليقه, ازمون, ازمايش, امتحان كردن, محك, معيار, امتحان كردن, محك زدن, ازمودن كردن, كوشش كردن, سعي كردن, كوشيدن, ازمودن, محاكمه كردن, جدا كردن, سنجيدن, ازمايش, امتحان, ازمون, كوشش.

problema

: مسلله, مشكل.

probo

: راستكار, راد, درست كار, امين, جلا ل, بيغل وغش, صادق, عفيف.

procacidad

: گستاخي, چشم سفيدي, خيره سري.

procedencia

: خاستگاه, اصل بنياد, منشا, مبدا, سرچشمه, علت.

proceder

: پيش رفتن, رهسپار شدن, حركت كردن, اقدام كردن, پرداختن به, ناشي شدن از, عايدات.

procedimiento

: رويه, پردازه, مراحل مختلف چيزي, پيشرفت تدريجي ومداوم, جريان عمل,مرحله, دوره عمل, طرز عمل, تهيه كردن, مراحلي را طي كردن, بانجام رساندن, تمام كردن, فرا گرد, فراشد, روند, فرايند.

procesable

: قابل تعقيب قانوني.

procesador

: عمل كننده, تكميل كننده, تمام كننده.

procesadore

: عمل كننده, تكميل كننده, تمام كننده.

procesar

: احضار نمودن (بمحكمه), با تنظيم كيفر خواست متهمي را بمحاكمه خواندن, تعقيب قانوني كردن, دنبال كردن پيگرد كردن.

procesi n

: حركت دسته جمعي, ترقي تصاعدي, ترقي, بصورت صفوف منظم, دسته راه انداختن, درصفوف منظم پيشرفتن.

proceso

: مرافعه, دعوي, دادخواهي, طرح دعوي در دادگاه, درحال پيشرفت, مداوم, مراحل مختلف چيزي, پيشرفت تدريجي ومداوم, جريان عمل,مرحله, دوره عمل, طرز عمل, تهيه كردن, مراحلي را طي كردن, بانجام رساندن, تمام كردن, فرا گرد, فراشد, روند, فرايند, محاكمه, دادرسي, ازمايش, امتحان, رنج, كوشش.

proceso verbal

: پيوند نامه, مقاوله نامه, موافقت مقدماتي, پيش نويس سند, اداب ورسوم, تشريفات, مقاوله نامه نوشتن.

proclamacin

: اعلا ن, اگهي, انتشار, بيانيه, اعلا ميه, ابلا غيه.

proclamar

: بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره, اعلا ن كردن, علنا اظهار داشتن, جار زدن.

procurar

: مبله كردن, داراي اثاثه كردن, مجهز كردن, مزين كردن, تهيه كردن.

procurarse

: بدست اوردن, حاصل كردن, اندوختن, پيداكردن, دست يافتن, رسيدن, ناءل شدن, موفق شدن, تمام كردن, بدست اوردن, بانتهارسيدن, زدن, بدست اوردن, فراهم كردن, گرفتن, بدست اوردن, تحصيل كردن, جاكشي كردن.

produccin

: ساخت, ساختمان, مايه كاميابي, تركيب, عايدي, ساختن, جعل كردن, توليد كردن, ساخت, مصنوع, توليد, خروجي, برونداد, محصول, فراوري, توليد, عمل اوري, ساخت, استخراج, فراورده.

produccion

: فراوري, توليد, عمل اوري, ساخت, استخراج, فراورده.

producir

: فراوردن, توليد كردن, محصول, اراءه دادن, زاييدن, ثمر دادن, واگذاركردن, ارزاني داشتن, بازده, محصول, حاصل, تسليم كردن يا شدن.

producto

: فراوردن, توليد كردن, محصول, اراءه دادن, زاييدن, حاصلضرب, فراورده, محصول.

producto l cteo

: شير بندي, لبنياتي, قسمتي از مزرعه كه لبنيات تهيه ميكند.

productor

: توليد كننده, مولد.

profano

: وابسته بشخص دنيوي وغير روحاني, شخص كه علم خاصي را نداند, عامي, غير فني, عوام, مردم غير روحاني, ناشي, غير فني وغير علمي, شخص عامي.

profesar

: اقراركردن, اعتراف كردن.

profesin

: دوره زندگي, دوره, مسير, مقام ياشغل, حرفه, پيشه, حرفه, شغل, اقرار, اعتراف, حرفه يي, پيشگاني, پيشه كار.

profesor

: استاد, پرفسور, معلم دبيرستان يا دانشكده, اموختار, اموزگار, معلم, مربي, مدرس, دبير.

profesora

: اموختار, اموزگار, معلم, مربي, مدرس, دبير.

profeta

: پيامبر, پيغمبر, نبي.

profundidad

: گودي, ژرفا, عمق.

profundo

: گود, ژرف, عميق, صداي گاو, مع مع كردن, : پست, كوتاه, دون, فرومايه, پايين, اهسته, پست ومبتذل, سربزير, فروتن, افتاده, كم, اندك, خفيف, مشتعل شدن, زبانه كشيدن, عميق, ژرف.

profuso

: فراواني, وفور, ولخرجي, اسراف كردن, ولخرجي كردن, افراط كردن, فراوان, وافر, سرشار, ساري, لبريز, سرشار ساختن.

programa

: برنامه, دستور, نقشه, روش كار, پروگرام, دستور كار, برنامه تهيه كردن, برنامه دار كردن, برنامه, دستور, نقشه, روش كار, پروگرام, دستور كار, برنامه تهيه كردن, برنامه دار كردن, نرم افزار.

programado

: برنامه ريزي شده, برنامه دار.

programador

: تهيه كننده برنامه, طرح ريز, برنامه ريز.

progresar

: پيشرفت, پيشرفت كردن.

progresista

: مترقي, ترقي خواه, تصاعدي, جلو رونده.

progresivo

: مترقي, ترقي خواه, تصاعدي, جلو رونده.

progreso

: پيشرفت, پيشرفت كردن.

prohibicin

: قدغن كردن, تحريم كردن, لعن كردن, لعن, حكم تحريم يا تكفير, اعلا ن ازدواج در كليسا, ممنوعيت, منع.

prohibido

: ممنوع.

prohibir

: قدغن كردن, تحريم كردن, لعن كردن, لعن, حكم تحريم يا تكفير, اعلا ن ازدواج در كليسا, قدغن كردن, منع كردن, بازداشتن, اجازه ندادن (adj): ملعون, مطرود, منع كردن, ممنوع كردن, تحريم كردن, نهي.

prolongar

: توسعه دادن, تمديد كردن, عموميت دادن.

promediar

: معدل, حد وسط, ميانه, متوسط, درجه عادي, ميانگين, حد وسط (چيزيرا) پيدا كردن, ميانه قرار دادن, ميانگين گرفتن, رويهمرفته, بالغ شدن.

promedio

: معدل, حد وسط, ميانه, متوسط, درجه عادي, ميانگين, حد وسط (چيزيرا) پيدا كردن, ميانه قرار دادن, ميانگين گرفتن, رويهمرفته, بالغ شدن, ميانه, متوسط, وسطي, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, ميانه روي, اعتدال, منابع درامد, عايدي, پست فطرت, بدجنس, اب زيركاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معني ومفهوم خاصي داشتن, معني دادن, ميانگين.

promesa

: پشتگرمي, اطمينان, دلگرمي, خاطرجمعي, گستاخي, بيمه(مخصوصا بيمه عمر), تعهد, قيد, گرفتاري, ضمانت, وثيقه, تضمين, گروي, وعده, قول, عهد, پيمان, نويد, انتظار وعده دادن, قول دادن, پيمان بستن.

prometer

: نامزدكردن, مراسم نامزدي بعمل اوردن, وعده, قول, عهد, پيمان, نويد, انتظار وعده دادن, قول دادن, پيمان بستن.

prometida

: عروس, تازه عروس, نامزد (زن يادختر).

prometido

: نامزد شده, سفارش شده, نامزد (مرد), نامزد گرفتن.

promoci n

: ترفيع, ترقي, پيشرفت, جلو اندازي, ترويج.

promontorio

: دماغه, پرتگاه.

promover

: ترفيع دادن, ترقي دادن, ترويج كردن.

promulgacin

: تصويب, بصورت قانون در امدن.

promulgar

: بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره.

pronombre

: ضمير.

pronombre demonstrativo

: اثبات كننده, مدلل كننده, شرح دهنده, صفت اشاره, ضمير اشاره, اسم اشاره.

pronosticar

: پيش بيني, پيش بيني كردن, پيشگويي كردن, ازپيش اگاهي دادن, از پيش خبر دادن, نبوت كردن, پيش بيني كردن, تشخيص دادن قبلي مرض.

pronstico

: پيش بيني, پيش بيني كردن.

pronto

: تند, تندرو, سريع السير, جلد و چابك, رنگ نرو, پايدار, باوفا, سفت, روزه, روزه گرفتن, فورا, بيدرنگ, سريع كردن, بفعاليت واداشتن, برانگيختن, سريع, عاجل, اماده, چالا ك, سوفلوري كردن, تند, چابك, فرز, چست, جلد, سريع, زنده, بسرعت, تند, بزودي, زود, عنقريب, قريبا, طولي نكشيد.

pronunciaci n

: تلفظ, بيان, اداي سخن, طرز تلفظ, سخن.

pronunciar

: تلفظ كردن, رسما بيان كردن, ادا كردن, مطلق, بحداكثر, باعلي درجه, كاملا, جمعا, حداعلي, غير عادي, اداكردن, گفتن, فاش كردن, بزبان اوردن.

pronunciar mal

: غلط تلفظ كردن.

propaganda

: تبليغ, تبليغات, پروپاگاند.

propenso

: اماده كردن, مهيا كردن, حاضر كردن, اماده.

properidad

: فراواني, وفور.

propicio

: فرخ, فرخنده, خجسته, سعيد, مبارك, بختيار, مساعد.

propiedad

: ملك, املا ك, دارايي, دسته, طبقه, حالت, وضعيت, مالكيت, دارندگي, خاصيت, ويژگي, ولك, دارايي.

propietario

: موجر, مالك, صاحبخانه, ملا ك, مالك, دارنده, مالك, ملا ك, متصرف, صاحب حق طبق كتاب.

propina

: پاداش, انعام, التفات, سپاسگزاري, رايگاني, پول چاي, انعام, اطلا ع منحرمانه, ضربت اهسته, نوك گذاشتن, نوك داركردن, كج كردن, سرازير كردن, يك ورشدن, انعام دادن, محرمانه رساندن, نوك, سرقلم, راس, تيزي نوك چيزي.

propio

: داشتن, دارا بودن, مال خود دانستن, اقرار كردن, تن در دادن, خود, خودم, شخصي, مال خودم, شخصي, خصوصي, حضوري, مربوط به شخص.

proponer

: پيشنهاد كردن, اشاره كردن بر, بفكرخطور دادن, اظهار كردن, پيشنهاد كردن, تلقين كردن.

proporcin

: تناسب, نسبت.

proporcional

: متناسب, به نسبت.

proporcionar

: دادن, حاصل كردن, تهيه كردن, موجب شدن, از عهده برامدن, استطاعت داشتن.

proposici n

: پيشنهاد, طرح, طرح پيشنهادي, اظهار, ابراز, اشاره, تلقين, اظهار عقيده, پيشنهاد, الهام.

propsito

: طرح كردن, قصد كردن, تخصيص دادن, :طرح, نقشه, زمينه, تدبير, قصد, خيال, مقصود, برنامه, طرح, نقشه, تدبير, انديشه, خيال, نقشه كشيدن , نقشه كشيدن, طرح ريزي كردن, برجسته بودن, پيش افكندن, پيش افكند, پرتاب كردن, طرح, نقشه, پروژه, قصد, عزم, منظور, هدف, مقصود, پيشنهاد, در نظر داشتن, قصد داشتن, پيشنهادكردن, نيت, برنامه, طرح, نقشه, ترتيب, رويه, تدبير, تمهيد, نقشه طرح كردن, توطله چيدن.

propuesta

: پيشنهاد, طرح, طرح پيشنهادي, اظهار, ابراز, موضوع, قضيه, كار, مقصود, قياس منطقي, پيشنهاد كردن به, دعوت بمقاربت جنسي كردن.

propulsi n

: راندن, بردن, عقب نشاندن, بيرون كردن (با out), سواري كردن, كوبيدن(ميخ وغيره).

prorrata

: سهميه, سهم, بنيچه.

proseguir

: ادامه دادن, پيش رفتن, رهسپار شدن, حركت كردن, اقدام كردن, پرداختن به, ناشي شدن از, عايدات.

prospecto

: اگهي, اعلا ن, خبر, جزوه, رساله, كتاب كوچك صحافي نشده كه گاهي جلد كاغذي دارد, معدن كاوي كردن, دور نما, چشم انداز, انتظار, پيش بيني, جنبه, منظره, اميدانجام چيزي, اكتشاف كردن, مساحي, اينده نامه, اطلا ع نامه, شرح چاپي درباره شركت يا معدني كه براي ان بايد سرمايه جمع اوري شود.

prosperidad

: موفقيت, كاميابي, كامكاري.

prostituta

: فاحشه, فاحشه شدن, براي پول خود را پست كردن.

prote n

: پروتلين.

proteccin

: حراست, حمايت, حفظ, نيكداشت, تامين نامه.

protector

: حافظ, حامي, نگهدار, پشتيبان, ولينعمت, مشتري.

proteger

: نگهبان, پاسدار, پاسداري كردن, حراست كردن, نيكداشت كردن, نگهداري كردن, حفظ كردن, حمايت كردن.

protena

: پروتلين.

protesta

: اعتراض, پروتست, واخواست رسمي, شكايت, واخواست كردن, اعتراض كردن.

protestante

: عضو فرقه مسيحيان پروتستان.

protestar

: اعتراض, پروتست, واخواست رسمي, شكايت, واخواست كردن, اعتراض كردن.

provecho

: سود, بهره تقويت, حصول, سود, نفع, سود بردن.

provechoso

: سودبخش, مفيد, سوداور.

proveedor

: اذوقه رسان, سورسات چي.

proveer

: اذوقه رساندن, خواربار رساندن, تهيه كردن, فراهم نمودن, تهيه كردن, مقرر داشتن, تدارك ديدن.

provenir

: برخاستن, بلند شدن, رخ دادن, ناشي شدن, بوجود اوردن, برامدن, طلوع كردن, قيام كردن, طغيان كردن.

proverbio

: عبرت, ضرب المثل, گفته اخلا قي, اشاره يانگاه مختصر, مثل, ضرب المثل, گفتار حكيمانه, مثل زدن.

provincia

: استان, ايالت, ولا يت.

provincial

: استاني, ايالت نشين, كوته فكر, ايالتي.

provisional

: چاره, وسيله, چاره موقتي, ادم رذل, موقت, موقتي, شرطي, مشروط, موقت, موقتي.

provisiones

: مقررات, قيود, تداركات.

provocacin

: تحريك, اغوا.

provocar

: طعمه دادن, خوراك دادن, طعمه رابه قلا ب ماهيگيري بستن, دانه, چينه, مايه تطميع, دانه ء دام, سبب, علت, موجب, انگيزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فيه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ايجاد كردن (غالبا بامصدر), برانگيختن, تحريك كردن, وادار كردن, گزنه, انواع گزنه تيغي گزنده, بوسيله گزنه گزيده شدن, ايجاد بي صبري و عصبانيت كردن, برانگيختن, رنجه داشتن, تحريك كردن, دامن زدن, برانگيختن, برافروختن, خشمگين كردن.

proximidad

: بي درنگي, فوريت, بي واسطگي, بي فاصلگي, مستقيم و بي واسطه بودن, اگاهي, حضور ذهن, بديهي, قرب جواز.

proyectar

: تفكر كردن, درنظر داشتن, انديشيدن.

proyectil

: اسلحه پرتاب كردني, گلوله, موشك, پرتابه, جسم پرتاب شونده, مرمي, موشك, پرتابه.

proyecto

: نقشه كشيدن, طرح ريزي كردن, برجسته بودن, پيش افكندن, پيش افكند, پرتاب كردن, طرح, نقشه, پروژه, برنامه, طرح, نقشه, ترتيب, رويه, تدبير, تمهيد, نقشه طرح كردن, توطله چيدن.

proyector

: پرتو افكن, طرح ريز, پروژكتور, پيش افكن, نورافكن, شخصي كه در زير نورافكن صحنه نمايش قرارگرفته, چراغ نورافكن.

prpado

: پلك, پلك چشم, جفن.

prrroga

: توسيع, تمديد, تعميم, تلفن فرعي.

prtico

: گذرگاه طاقدار, طاقهاي پشت سرهم.

prudencia

: احتياط, پيش بيني, هوشياري, وثيقه, ضامن, هوشيار كردن, اخطار كردن به.

prudente

: بادقت, با احتياط, مواظب, بيمناك, هوشيار, محتاط, مواظب, انديشمند, باملا حظه, بافكر, فكور, متفكر, انديشناك, بسيار محتاط, با ملا حظه, هشيار.

prueba

: گواه, مدرك (مدارك), ملا ك, گواهي, شهادت, شهادت دادن, ثابت كردن, ازمايش, تجربه, امتحان سخت براي اثبات بيگناهاي, كار شاق, مسلله, مشكل, دليل, گواه, نشانه, مدرك, اثبات, مقياس خلوص الكل, محك, چركنويس, مسابقه, گردش, دور, دوران, مسير, دويدن, مسابقه دادن, بسرعت رفتن, نژاد, نسل, تبار, طايفه, قوم, طبقه, ازمون, ازمايش, امتحان كردن, محك, معيار, امتحان كردن, محك زدن, ازمودن كردن, نشانه, محاكمه, دادرسي, ازمايش, امتحان, رنج, كوشش.

prurito

: خارش, جرب, خارش كردن, خاريدن.

prvulo

: ساده و بي تكلف, بي ريا, ساده, بي تجربه, خام, كودك تازه براه افتاده, كودك نو پا.

psic logo

: روانشناس.

psicoanalista

: استاد تجزيه, روانكاو, فرگشا, روانكاو.

psicologa

: روان شناسي, معرفه النفس, معرفه الروح.

psiquiatra

: روانپزشك.

psquico

: روحي, رواني, ذهني, واسطه, پديده روحي.

pster

: ديوار كوب, اعلا ن, اگهي, اعلا ن نصب كردن.

ptalo

: گلبرگ, پنج برگ گل.

ptico

: عينك ساز, عينك فروش, دوربين ساز, دوربين فروش.

ptimo

: بهترين, نيكوترين, خوبترين, شايسته ترين, پيشترين, بزرگترين, عظيم ترين,برتري جستن, سبقت گرفتن, به بهترين وجه, به نيكوترين روش, بهترين كار.

pu

: دندانه, كنگره, نوك, برامدگي تيز, بريدگي, خار, سيخونك, سيخطك, دندانه دار كردن, كنگره دار كردن, چاك زدن, ناهموار بريدن.

pu ado

: مشت, يك مشت پر, تني چند, مشتي.

pu o

: سراستين, سردست پيراهن مردانه, دستبند, دستبند اهنين زدن به, دكمه سردست, مشت, مشت زدن, بامشت گرفتن, كوشش, كار.

pubertad

: بچگي, طفوليت, كودكي, خردي.

publicacin

: نشريه, انتشار.

publicar

: چاپ كردن, طبع ونشر كردن, منتشر كردن, اشكار كردن, فاش كردن, معلوم كردن.

publicidad

: اگهي, اعلا ن, خبر, اگاهي, اعلا ن, اگهي, تبليغات.

publicista

: متصدي اعلا نات, اگهي گر.

publicitario

: متصدي اعلا نات, اگهي گر.

publico

: عمومي, اشكار, مردم.

pudn

: دسر محتوي ارد برنج وتخم مرغ شبيه فرني.

pudrir

: چركي, باطلا ق, كثافت, سختي, گرفتاري, ادم بي كله, گنديده, فاسد, :ضايع كردن, فاسد كردن, ضايع شدن, فاسد شدن, رسيدن, عمل امدن, گيج كردن, خرف كردن, دلخوركردن, ازردن, رنجاندن, اذيت كردن, بستوه اوردن, خشمگين كردن, تحريك كردن, مزاحم شدن, ازردن, رنجاندن, رنجه دادن, خشمگين كردن.

pueblecito

: دهكده, دهي كه در ان كليسا نباشد, نام قهرمان ونمايشنامه تراژدي شكسپير, شهرستان, ساكنين قصبه ياشهرستان

pueblo

: مردم, گروه, قوم وخويش, ملت, ملت, قوم, امت, خانواده, طايفه, كشور, مردم, خلق, مردمان, جمعيت, قوم, ملت, اباد كردن, پرجمعيت كردن, ساكن شدن, شهرك, قصبه, شهر كوچك, قصبه حومه شهر, شهر, دهكده, روستا, ده, قريه.

puente

: پل, جسر, برامدگي بيني, سكوبي درعرشه كشتي كه مورد استفاده كاپيتان وافسران قرار ميگيرد, بازي ورق, پل ساختن, اتصال دادن.

puente levadizo

: پل متحرك, دريچه متحرك.

puerco

: ناپاك, پليد, شنيع, ملعون, غلط, نادرست, خلا ف, طوفاني, حيله, جرزني, بازي بيقاعده, ناپاك كردن, لكه دار كردن, گوريده كردن, چرك شدن, بهم خوردن, گيركردن, نارو زدن (در بازي), خوك, گراز, مثل خوك رفتار كردن, خوك زاييدن, ادم حريص وكثيف, قالب ريخته گري, گوشت خوك, خوك, گراز.

puerco esp n

: جوجه تيغي, خارپشت كوهي, تشي, خاردار كردن, خراشاندن.

puerro

: تره فرنگي, گندنا.

puerta

: درب, در, راهرو, دروازه, در بزرگ, مدخل, دريجه سد, وسايل ورود, وروديه, مدخل, دروازه, باب, سر در, دروازه, مدخل, ايوان, سياهرگي.

puerta trasera

: درعقب, وسيله نهايي يا زير جلي, پنهان.

puerto

: لنگرگاه, بندرگاه, پناهگاه, پناه دادن, پناه بردن, لنگر انداختن, پروردن, لنگرگاه, بندرگاه, پناهگاه, پناه دادن, پناه بردن, لنگر انداختن, پروردن, بندر, بندرگاه, لنگرگاه, مامن, مبدا مسافرت, فرودگاه هواپيما, بندر ورودي, درب, دورازه, در رو, مخرج, شراب شيرين, بارگيري كردن, ببندر اوردن, حمل كردن, بردن, ترابردن.

puerto de mar

: بندرساحلي دريا, بندر, شهر ساحلي, دريابندر.

puesta

: شرط (بندي), موضوع شرط بندي, شرط بستن, نذر.

puesta del sol

: غروب افتاب, مغرب, افول.

puesto

: اطاقك, پاسگاه يادكه موقتي, غرفه, جاي ويژه, موقعيت, موضع, مرتبه, مقام, جايگاه, پست, چاپار, نامه رسان, پستچي, مجموعه پستي, بسته پستي, سيستم پستي, پستخانه, صندوق پست, تعجيل, عجله,ارسال سريع, پست كردن, تير تلفن وغيره, تيردگل كشتي وامثال ان, پست نظامي, پاسگاه, مقام, مسلوليت, شغل, اگهي واعلا ن كردن, خال, نقطه, لك, موضع, بجا اوردن, جاي ايستادن اسب در طويله, اخور, غرفه, دكه چوبي كوچك, بساط, صندلي, لژ, جايگاه ويژه, به اخور بستن, از حركت بازداشتن, ماندن, ممانعت كردن, قصور ورزيدن, دور سرگرداندن, طفره, طفره زدن, ايستادن, تحمل كردن, موضع, دكه, بساط, ايستگاه, جايگاه, مركز, جا, درحال سكون, وقفه, سكون,پاتوق, ايستگاه اتوبوس وغيره, توقفگاه نظاميان وامثال ان, موقعيت اجتماعي, وضع, رتبه, مقام, مستقركردن, درپست معيني گذاردن.

puesto de observacin

: مراقب, ديده بان, ديدگاه, چشم انداز, دورنما, ديد, مراقبت, عمل پاييدن, نظريه.

puesto que

: زيرا, زيرا كه, چونكه, براي اينكه, بعد از, پس از, از وقتي كه, چون كه, نظر باينكه, ازاينرو, چون, از انجايي كه.

puetazo

: مشروب مركب از شراب ومشروبات ديگر, كوتاه, قطور, مشت, ضربت مشت, قوت, استامپ, مهر, مشت زدن بر, منگنه كردن, سوراخ كردن, پهلوان كچل.

pulcro

: پاكيزه, تميز, شسته و رفته, مرتب, گاو, منظم, مرتب, باانضباط, گماشته, مصدر, خدمتكار بيمارستان, تر وتميز, مرتب, بطور تر وتميز, بطورمنظم, مرتب, پاكيزه, منظم كردن, اراستن, مرتب كردن.

pulga

: كيك, كك, كك گرفتن.

pulgada

: اينچ, مقياس طول برابر 45/2 سانتي متر.

pulgar

: شست, باشست لمس كردن يا ساييدن.

pulir

: چرم گاوميش, چرم زرد خوابدار, ضربت, گاو وحشي, زردنخودي, محكم, از چرم گاوميش, براق كردن, جلا, پوست انسان, پاك, پاكيزه, تميز, نظيف, طاهر, عفيف, تميزكردن, پاك كردن, درست كردن, زدودن, صيقل, جلا, واكس زني, پرداخت, ارايش, مبادي ادابي, تهذيب, جلا دادن, صيقل دادن, منزه كردن, واكس زدن, براق كردن, :لهستاني.

pulm n

: ريه, جگر سفيد, شش.

pulmonia

: ششاك, سينه پهلو, ذات الريه, التهاب ريه.

pulpo

: چرتنه, روده پاي, هشت پا, هشت پايك, اختپوس.

pulsera

: گلوبند, النگو, دست بند, النگو, بازوبند.

pulso

: نبض, جهند زدن, تپيدن.

pulular

: پر بودن, فراوان بودن, بارور بودن, زاييدن.

pulverizador

: دستگاهي كه عناصري را به ذرات ريز تبديل ميكند مثل عطرپاش.

punta

: دندانه, كنگره, نوك, برامدگي تيز, بريدگي, خار, سيخونك, سيخطك, دندانه دار كردن, كنگره دار كردن, چاك زدن, ناهموار بريدن, نوك, قله, راس, كلا ه نوك تيز, منتها درجه, حداكثر, كاكل, فرق سر, دزديدن, تيز شدن, بصورت نوك تيز درامدن, به نقطه اوج رسيدن, نحيف شدن, نوك, سر, نقطه, نكته, ماده, اصل, موضوع, جهت, درجه, امتياز بازي, نمره درس, پوان, هدف, مسير, مرحله, قله, پايان, تيزكردن, گوشه داركردن, نوكدار كردن, نوك گذاشتن (به), خاطر نشان كردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاري كردن, قله, نوك, اوج, ذروه, اعلي درجه, پول چاي, انعام, اطلا ع منحرمانه, ضربت اهسته, نوك گذاشتن, نوك داركردن, كج كردن, سرازير كردن, يك ورشدن, انعام دادن, محرمانه رساندن, نوك, سرقلم, راس, تيزي نوك چيزي.

puntapi

: لگدزدن, باپازدن, لگد, پس زني, تندي.

puntear

: رگه رگه كردن, خط خط كردن, نقطه نقطه كردن, نقطه, خال, رگه, راه راه, برفك.

punteri

: دانستن, فرض كردن, ارزيابي كردن, شمردن,رسيدن, ناءل شدن(به), به نتيجه رسيدن, قراول رفتن, قصد داشتن, هدف گيري كردن, نشانه گرفتن.(.n) :حدس, گمان, جهت, ميدان, مراد, راهنمايي, رهبري, نشان, هدف, مقصد.

puntero

: اشاره گر.

puntiagudo

: تيز, نوك دار, كنايه دار, نيشدار.

puntilla

: نوعي ميخ كه از وسط پهن شده بياشد, ميخ زيرپهن, ميخ كوب كردن, باميخ كوبيدن, پر از سوراخ, پر از سوراخ كردن.

punto

: نقطه, خال, لكه, نقطه دار كردن, بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره, فقره, اقلا م, رقم, تكه, قطعه خبري, بخش, دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ايست, مكث, نقطه پايان جمله, جمله كامل, قاعده زنان, طمث, حد, پايان, نتيجه غايي, كمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصي, نوك, سر, نقطه, نكته, ماده, اصل, موضوع, جهت, درجه, امتياز بازي, نمره درس, پوان, هدف, مسير, مرحله, قله, پايان, تيزكردن, گوشه داركردن, نوكدار كردن, نوك گذاشتن (به), خاطر نشان كردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاري كردن, كوك, بخيه, بخيه جراحي, بخيه زدن.

punto de control

: نقطه مقابله.

punto de referencia

: نشان اختصاصي, نقطه تحول تاريخ, واقعه برجسته, راهنما.

punto de vista

: چشم انداز, دور نما, منظره, چشم داشت, نظريه.

punto destacado

: نشان اختصاصي, نقطه تحول تاريخ, واقعه برجسته, راهنما.

punto y coma

: ,نقطه و ويرگول بدين شكل.;

puntual

: دقيق, وقت شناس, خوش قول, بموقع, ثابت در يك نقطه, لا يتجزي, نكته دار, معني دار, نيشدار, صريح, معين, مشروح, باذكر جزءيات دقيق, اداب دان.

punzada

: كوك, بخيه, بخيه جراحي, بخيه زدن.

punzante

: تيز, تند وتلخ, زننده, نيشدار, گوشه دار.

punzar

: خليدن, سپوختن, سوراخ كردن (بانيزه وچيز نوك تيزي), سفتن, فروكردن (نوك خنجر وغيره), شكافتن, رسوخ كردن.

pupitre

: ميز, ميز تحرير.

pura sangre

: اصيل, خوش جنس, باتجربه, كارديده.

purgante

: ضد يبوست, ملين.

puro

: مطلق, غير مشروط, مستقل, استبدادي, خودراي, كامل, قطعي, خالص, ازاد از قيود فكري, غير مقيد, مجرد, دايره نامحدود, سيگار, سيگار برگ, پاك, پاكيزه, تميز, نظيف, طاهر, عفيف, تميزكردن, پاك كردن, درست كردن, زدودن, دريا, اب راكد, مرداب, محض, خالي, تنها, انحصاري, فقط, پاكيزه, تميز, شسته و رفته, مرتب, گاو, خالص, پاك, تميز, ناب, ژاو, اصيل, خالص كردن, پالا يش كردن, بيغش, صرف, محض, خالص, راست, تند, مطلق, بطورعمود, يك راست, پاك, بكلي, مستقيما, ظريف, پارچه ظريف, حريري, برگشتن, انحراف حاصل كردن, كنار رفتن, كنار زدن.

purp reo

: رنگ ارغواني, زرشكي, جامه ارغواني, جاه وجلا ل, ارغواني كردن يا شدن.

pus

: چرك, ريم, فساد.

puta

: قايقي كه با قلا ب ماهي ميگيرد, قلا ب انداز, دزد, جيب بر, ولگرد, اسمان جل, خانه بدوش, باصدا راه رفتن, پياده روي كردن, با پا لگد كردن, اوره بودن, ولگردي كردن, اواره, فاحشه, اوارگي, ولگردي, صداي پا, فاحشه, فاحشه بازي كردن, فاحشه كردن.

putrefaccin

: فساد, انحراف, پوسيدگي, فساد, زوال, خرابي, تنزل, پوسيدن, فاسد شدن, تنزل كردن, منحط شدن, تباهي, تباهي, فساد, بداخلا قي, مصيبت, بد نامي, لكه دار كردن, رنگ كردن, الوده شدن, لكه, ملوث كردن, فاسد كردن, عيب.

putt

: ضربت توپ گلف نزديك سوراخ, زدن توپ.

Q

qu

: علا مت استفهام, حرف ربط, چه, كدام, چقدر, هرچه, انچه, چه اندازه, چه مقدار.

qu mica

: علم شيمي.

qu mico

: شيميايي, كيميايي, شيمي دان, داروساز.

que

: چنانكه, بطوريكه, همچنانكه, هنگاميكه, چون, نظر باينكه, در نتيجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند , نسبت به, تا, كه, تا اينكه, بجز, غير از, ان, اشاره بدور, ان يكي, كه, براي انكه, كه, اين (هم), كه اين (هم), كدام, كي, كه, چه شخصي, چه اشخاصي, چه كسي.

que duele

: زخم, ريش, جراحت, جاي زخم, دلريش كننده, سخت, دشوار, مبرم, خشن, دردناك, ريشناك.

que falta

: گم, مفقود, ناپيدا.

que tiene escapes

: سوراخ دار, رخنه دار, نشست كننده, چكه كن.

que vuelve acdo

: ترش كننده, تبديل به اسيد كننده, مايه ء حموضت.

quebradizo

: ترد, شكننده, بي دوام, زودشكن, مجعد شدن, موجداركردن, حلقه حلقه كردن, چيز خشك وترد, ترد, سيب زميني برشته.

quebrado

: ورشكسته, ورشكست كردن و شدن.

quebrantar

: نقض عهد, رخنه, نقض كردن, نقض عهد كردن, ايجاد شكاف كردن, رخنه كردن در, انقصال, شكستگي, شكستن.

quebrar

: انقصال, شكستگي, شكستن, قطاري, پشت سر هم, كاف, رخنه, ترك, شكاف, ضربت, ترق تروق, تركانيدن, را بصدا دراوردن, توليد صداي ناگهاني وبلند كردن, شكاف برداشتن, تركيدن, تق كردن, تصادم, خردشدگي, برخورد, خرد كردن, شكست دادن, درهم شكستن, بشدت زدن, منگنه كردن, پرس كردن, ورشكست شدن, درهم كوبيدن.

quedar

: ماندن, توقف كردن, نگاه داشتن, بازداشتن, توقف, مكث,ايست, سكون, مانع, عصاء, نقطه اتكاء, تكيه, مهار, حاءل, توقفگاه.

quedarse

: ماندن, توقف كردن, نگاه داشتن, بازداشتن, توقف, مكث,ايست, سكون, مانع, عصاء, نقطه اتكاء, تكيه, مهار, حاءل, توقفگاه.

quedarse atr s

: ماندن, باقيماندن.

quedarse dormido

: خواب ماندن, دير از خواب بلند شدن, بيش از حد معمول خوابيدن.

quehacer

: كار, وظيفه, تكليف, امرمهم, وظيفه, زياد خسته كردن, بكاري گماشتن, تهمت زدن, تحميل كردن.

quehaceres

: كاري كه بعنوان وظيفه انجام ميشود, وظيفه, كار معلوم, كارناخوشايند.

queja

: شكايت, دادخواهي, شكايت, اعتراض, پروتست, واخواست رسمي, شكايت, واخواست كردن, اعتراض كردن.

quejarse

: شكايت كردن, غرولند كردن, ناليدن, شكايت, شكوه كردن, نق نق زدن, گله كردن, گله, محكم گرفتن, با مشت گرفتن, ازردن, فهميدن, گير, گرفتن, چنگ, تسلط, مهارت, درد سخت, تشنج موضعي, قولنج, اعتراض, پروتست, واخواست رسمي, شكايت, واخواست كردن, اعتراض كردن.

quejoso

: زورد رنج, كج خلق, تند مزاج, تحريك پذير, زود رنج, كج خلق, زود رنج, نازك نارنجي, حساس, دل نازك.

quemador

: چراغ خوراكپزي ياگرم كن, اتشخان.

quemadura

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگي.

quemadura de sol

: افتاب سوخته كردن, افتاب زدگي.

quemadura del sol

: افتاب سوخته كردن, افتاب زدگي.

quemar

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگي.

quemarse

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگي.

queque

: كيك, قالب, قرص, قالب كردن, بشكل كيك دراوردن.

querer

: گرامي داشتن, تسلي دادن, ميل داشتن, ارزو كردن, ميل, ارزو, كام, خواستن, خواسته, دوست داشتن, مايل بودن, دل خواستن, نظير بودن, بشكل يا شبيه (چيزي يا كسي) بودن, مانند, مثل, قرين, نظير, همانند, متشابه, شبيه, همچون, بسان, همچنان, هم شكل, هم جنس, متمايل, به تساوي, شايد, احتمالا, في المثل, مثلا, همگونه, مهر, عشق, محبت, معشوقه, دوست داشتن, عشق داشتن, عاشق بودن, نمونه, مسطوره, الگو, ازمون, واحد نمونه, نمونه گرفتن, نمونه نشان دادن, خوردن, چشيدن, لب زدن, مزه كردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپي, ذوق, سليقه, كوشش كردن, سعي كردن, كوشيدن, ازمودن, محاكمه كردن, جدا كردن, سنجيدن, ازمايش, امتحان, ازمون, كوشش, خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نيازمند بودن به, نداشتن, كم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, كسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نياز, نداري, خواست, اراده, ميل, خواهش, ارزو, نيت, قصد, وصيت, وصيت نامه, خواستن, اراده كردن, وصيت كردن, ميل كردن, فعل كمكي 'خواهم. ' , خواستن, ميل داشتن, ارزو داشتن, ارزو كردن, ارزو, خواهش, خواسته, مراد, حاجت, كام, خواست, دلخواه.

querer decir

: دانستن, فرض كردن, ارزيابي كردن, شمردن,رسيدن, ناءل شدن(به), به نتيجه رسيدن, قراول رفتن, قصد داشتن, هدف گيري كردن, نشانه گرفتن.(.n) :حدس, گمان, جهت, ميدان, مراد, راهنمايي, رهبري, نشان, هدف, مقصد, ميانه, متوسط, وسطي, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, ميانه روي, اعتدال, منابع درامد, عايدي, پست فطرت, بدجنس, اب زيركاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معني ومفهوم خاصي داشتن, معني دادن, ميانگين, دلا لت كردن بر, حاكي بودن از, باشاره فهماندن, معني دادن, معني بخشيدن.

querida

: بانو, خانم, كدبانو, معشوقه, دلبر, يار.

querido

: محبوب, مورد علا قه, محبوب, عزيز, عزيز, محبوب, گرامي, پرارزش, كسي را عزيز خطاب كردن, گران كردن, عاشق, دوستدار, فاسق, خاطرخواه, معشوقه, دلبر, يار, دلدار, دلا رام, نوعي نان شيريني بشكل قلب.

querir

: خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نيازمند بودن به, نداشتن, كم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, كسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نياز, نداري.

querube

: كروب (كروبيان), فرشتگان اسماني بصورت بچه بالدار, بچه قشنگ.

querubn

: كروب (كروبيان), فرشتگان اسماني بصورت بچه بالدار, بچه قشنگ.

queso

: پنير.

quesontes

: تصريف كلمه, قلب حروف هجايي (با صدا)

quicio

: لولا, بند, مفصل, مدار, محور, لولا زدن, وابسته بودن, منوط بودن بر.

quien

: كي, كه, چه شخصي, چه اشخاصي, چه كسي.

quienquiera

: هركه, هر انكه, هر انكس, هركسي كه.

quieto

: ارامش, بي سروصدايي, اسوده, سكوت, ارام, ساكت, ساكن, : ارام كردن, ساكت كردن, فرونشاندن, ارام كردن, تسكين دادن, ساكت كردن, ارام, خاموش, ساكت, بي حركت, راكد, هميشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلك, : ارام كردن, ساكت كردن, خاموش شدن, دستگاه تقطير, عرق گرفتن از, سكوت, خاموشي.

quietud

: ارامش, بي سروصدايي, اسوده, سكوت, ارام, ساكت, ساكن, : ارام كردن, ساكت كردن, فرونشاندن.

quijada

: استخوان ارواره, استخوان فك, فك, ارواره زيرين پرنده, گونه, كله ماهي.

quilate

: قيراط, واحد وزن جواهرات, عيار.

quilla

: تير ته كشتي, حمال كشتي, صفحات اهن ته كشتي, وارونه كردن (كشتي), وارونه شدن, كشتي زغال كش, عوارض بندري,خنك كردن, مانع سررفتن ديگ شدن, خنك شدن,( مج.) دلسردشدن, واژگون شدن, افتادن.

quimera

: جانوري كه سرشير وبدن ببر ودم مار داشته است, خيال واهي.

quince

: پانزده.

quincena

: دوهفته, چهارده روز, هر دو هفته يكبار.

quincuagsimo

: پنجاهم, پنجاهمين, يك پنجاهم.

quinina

: گنه گنه, جوهر گنه گنه.

quintilla

: شعر غير مسجع پنج بندي, شعر بند تنباني.

quinto

: سرباز وظيفه, مشمول نظام كردن, پنجم, پنجمين.

quiosco

: مشتق از< كوشك فارسي > كلا ه فرنگي, خانه تابستاني, دكه.

quiosco de peridicos

: روزنامه فروشي, دكه روزنامه فروشي.

quisquilloso

: سخت گير, باريك بين, مشكل پسند, بيزار.

quitarse

: راهي شدن, روانه شدن, حركت كردن, رخت بربستن.

quitasol

: سايه, چتر افتابي, سايبان, ساباط, افتاب گردان, چتر, سايبان, حفاظ, چتر استعمال كردن.

quiz

: شايد, احتمالا, گويا, شايد, ممكن است, توان بود, اتفاقا.

quizs

: شايد, احتمالا, گويا, شايد, ممكن است, توان بود, اتفاقا.

qumicamente

: بطورشيميايي.

R

r balo

: نوعي ماهي خارداردريايي, بم, كسي كه صداي بم دارد.

r bano

: تربچه, برگ يا علف تربچه.

r dito

: بهره, تنزيل, سود, مصلحت, دلبستگي, علا قه.(.vi .vt) علا قمند كردن, ذينفع كردن, بر سر ميل اوردن.

r faga

: دميدن, وزيدن, در اثر دميدن ايجاد صدا كردن, تركيدن, تلا لو, تاباندن, سراسيمگي, تپش, بادناگهاني, سراسيمه كردن, اشفتن, طوفان ناگهاني, باريدن ناگهاني, تند باد, باد ناگهاني, انفجار, فوت, خوشي, تفريح, تمايل, مزمزه, چشيدن.

r gimen

: پرهيز, رژيم گرفتن, شورا, دولت, حكومت, فرمانداري, طرز حكومت هيلت دولت, عقل اختيار, صلا حديد, قاعده, دستور, حكم, بربست, قانون, فرمانروايي, حكومت كردن, اداره كردن, حكم كردن, گونيا.

r mel

: ريمل مژه وابرو.

r o

: رودخانه.

r o amazonas

: زناني كه در اسياي صغير زندگي ميكردند و با يونانيان مي جنگيدند, زن سلحشور و بلندقامت, رود امازون در امريكاي جنوبي.

r pido

: تند, تندرو, سريع السير, جلد و چابك, رنگ نرو, پايدار, باوفا, سفت, روزه, روزه گرفتن, فورا, تند, چابك, فرز, چست, جلد, سريع, زنده, تند, سريع, تندرو, سريع العمل, چابك, سريع السير, سريع, چابك, سرعت, سريع, چابك, تندرو, فرز, باسرعت.

r stico

: روستايي, مربوط به دهكده, دهاتي, مسخره.

r tulo

: برچسب, اتيكت, متمم سند يا نوشته, تكه باريك, لقب, اصطلا ح خاص, برچسب زدن, طبقه بندي كردن.

rabano

: تربچه, برگ يا علف تربچه.

rabe

: عربي, عرب, تازي, عربي, زبان تازي, زبان عربي, فرهنگ عربي (عرب آراب).

rabia

: گزيدگي سگ هار, بيماري هاري, ديوانگي, خشم, غضب, خروشيدن, ميل مفرط, خشمناك شدن, غضب كردن, شدت داشتن.

rabiar

: ديوانگي, خشم, غضب, خروشيدن, ميل مفرط, خشمناك شدن, غضب كردن, شدت داشتن.

rabino

: خاخام, عالم يهودي.

rabio

: دم, دنباله, عقب, تعقيب كردن.

rabioso

: ديوانه, عصباني, از جا در رفته, شيفته, عصباني كردن, ديوانه كردن.

raci n

: جيره, مقدار جيره روزانه, سهم, خارج قسمت, سهميه, سهم دادن, جيره بندي كردن.

racial

: نژادي.

racimo

: خوشه.

racist

: گشتگر, جهانگرد, سياح, جهانگردي كردن.

racmara

: خوابگاه, اطاق خواب.

radiador

: دما تاب, رادياتور, گرما تاب, خنك كن بخاري.

radical

: ريشه, قسمت اصلي, اصل, سياست مدار افراطي, طرفدار اصلا حات اساسي, بنيان, بن رست, ريشگي, علا مت راديكال.

radio

: راديو, راديويي, با راديو مخابره كردن, پيام راديويي فرستادن, پره چرخ, ميله چرخ, اسپوك, ميله دار كردن, محكم كردن , بي سيم, تلگراف بي سيم, با بي سيم تلگراف مخابره كردن, راديو.

radio de accin

: شعاع, شعاع دايره, زند زبرين, نصف قطر, برش دادن.

raedura

: خراشيدن, خاراندن, خط زدن, قلم زدن, خراش, تراش.

raer

: ساييدن, خراشيدن زدودن, پاك كردن, حك كردن, سر غيرت اوردن, بر انگيختن, تحريك كردن, پاك كردن, اثارچيزي رااز بين بردن, خراشيدن, تراشيدن, محوكردن, پنجول زدن, با ناخن و جنگال خراشيدن, خاراندن, پاك كردن, زدودن, باكهنه ياچيزي ساييدن يا پاك كردن, تراشيدن, خراشيدن, خراش, اثر خراش, گير, گرفتاري.

raiz

: ريشه, بن, اصل, اصول, بنياد, بنيان, پايه, اساس, سرچشمه, زمينه, ريشه كن كردن, داد زدن, غريدن, از عددي ريشه گرفتن, ريشه دار كردن.

raja

: دندانه, كنگره, نوك, برامدگي تيز, بريدگي, خار, سيخونك, سيخطك, دندانه دار كردن, كنگره دار كردن, چاك زدن, ناهموار بريدن.

rajar

: (معمولا بصورت جمع) اشك, سرشك, گريه, : دراندن, گسيختن, گسستن, پارگي, چاك, پاره كردن, دريدن, چاك دادن.

ralea

: كيفيت, چوني.

rallador

: شبكه اهني, پنجره اهني.

rallar

: رنده, بخاري تو ديواري, شبكه, پنجره, ميله هاي اهني, قفس اهني, زندان, صداي تصادم نيزه و شمشير, رنده كردن, ساءيدن, ازردن, به زور ستاندن.

rama

: شاخه, تركه, تنه درخت, شانه حيوان, شاخه, شاخ, فرع, شعبه, رشته, بخش, شاخه دراوردن, شاخه شاخه شدن, منشعب شدن, گل وبوته انداختن, مشتق شدن, جوانه زدن, براه جديدي رفتن.

ramaje

: برگ درختان, شاخ وبرگ.

ramera

: هرزه, فاحشه, فاسد الا خلا ق.

ramificar

: شاخه, شاخ, فرع, شعبه, رشته, بخش, شاخه دراوردن, شاخه شاخه شدن, منشعب شدن, گل وبوته انداختن, مشتق شدن, جوانه زدن, براه جديدي رفتن.

ramillete

: دسته گل.

ramita

: شاخه كوچك, تركه, :فهميدن, ديدن.

ramo

: دسته گل, خوشه, گروه, دسته كردن, خوشه كردن.

rampa

: سرازيرشدن, خزيدن, صعود كردن, بالا بردن يا پايين اوردن, سكوب سراشيب, سرازير, پله ء سراشيب, پيچ, دست انداز, پلكان, سطح شيب دار.

rana

: غوك, وزغ, قورباغه, قلا ب, خرك ويلن, قورباغه گرفتن.

rancho

: غذا, خوراكي, شام يا نهار, ارد (معمولا غير از ارد گندم) بلغور, يك خوراك (از غذا), يك ظرف غذا, هم غذايي (در ارتش وغيره), :شلوغ كاري كردن, الوده كردن, اشفته كردن.

rancio

: ترشيده, بو گرفته, باد خورده, فاسد, نامطبوع, متعفن.

rango

: طلب شده, ترتيب, نظم, شكل, سلسله, مقام, صف, رديف, قطار, رشته, شان, رتبه, اراستن, منظم كردن, درجه دادن, دسته بندي كردن, انبوه, ترشيده, جلف.

ranura

: منقار, اسكنه جراحي, بزورستاني, غضب, جبر, در اوردن, كندن, با اسكنه كندن, بزور ستاندن, گول زدن, شيار, خياره, خط, گودي, جدول, كانال, خان تفنگ,(مج.) كارجاري ويكنواخت, عادت زندگي, خط انداختن, شيار دار كردن, چاك, شكاف كوچك.

rapantigarse

: لم دادن, لميدن, اويختن, لم, تكيه, زبان بيرون, بيرون افتادن.

rapidamente

: بسرعت, تند.

rapidez

: سرعت.

raptar

: ربودن, دزديدن (شخص), دور كردن, ادم دزديدن, از مركز بدن دور كردن (طب), بچه دزدي كردن, ادم سرقت كردن, ادم دزدي كردن.

rapto

: عمل ربودن (زن و بچه و غيره), ربايش, دورشدگي, دوري از مركز بدن, قياسي, قياس, وجد, خلسه, حظ ياخوشي زياد.

raqueta

: راكت, راكت تنيس, جارو جنجال, سر وصدا, صداي غير متجانس, عياشي و خوشگذراني, مهماني پر هياهو , راكت, راكت تنيس, جارو جنجال, سر وصدا, صداي غير متجانس, عياشي و خوشگذراني, مهماني پر هياهو

raramente

: بسيار كم, بندرت, خيلي كم, ندرتا.

raro

: غريب وعجيب, غير مانوس, ناشي از هوس, خيالي, وهمي, سوگند ملا يم, بخدا, : طاق, تك, فرد, عجيب و غريب, ادم عجيب, نخاله, نادر, كمياب, كم, رقيق, لطيف, نيم پخته, ناشناس, بيگانه, خارجي, غريبه, عجيب, غير متجانس, غير عادي, غير متداول, غيرمعمول, نادر, كمياب, خارق العاده, غريب, جادو, مرموز.

rascacielos

: اسمان خراش, رفيع, بلند.

rascar

: خراشيدن, خاراندن, خط زدن, قلم زدن, خراش, تراش.

rasgar

: شكافتن, پاره كردن, دريدن, شكاف, چاك, (معمولا بصورت جمع) اشك, سرشك, گريه, : دراندن, گسيختن, گسستن, پارگي, چاك, پاره كردن, دريدن, چاك دادن.

rasgn

: (معمولا بصورت جمع) اشك, سرشك, گريه, : دراندن, گسيختن, گسستن, پارگي, چاك, پاره كردن, دريدن, چاك دادن.

rasgo

: خصيصه, ويژگي, نشان ويژه, نشان اختصاصي, خصيصه.

rasgu o

: خراشيدن, خاراندن, خط زدن, قلم زدن, خراش, تراش.

raso

: لخت, عريان, ساده, اشكار, عاري, برهنه كردن, اشكاركردن, اطلس, دبيت, اطلسي, جلا, پرداخت.

raspar

: ساييدن, خراشيدن زدودن, پاك كردن, حك كردن, سر غيرت اوردن, بر انگيختن, تحريك كردن, پنجول زدن, با ناخن و جنگال خراشيدن, خاراندن, پاك كردن, زدودن, باكهنه ياچيزي ساييدن يا پاك كردن, تراشيدن, خراشيدن, خراش, اثر خراش, گير, گرفتاري.

rastrear

: اثر, نشان, رد پا, جاي پا, مقدار ناچيز, ز ترسيم, رسم, ترسيم كردن, ضبطكردن, كشيدن, اثر گذاشتن, دنبال كردن, پي كردن, پي بردن به.

rastrillo

: شيار, اثر, شن كش, چنگك, چنگال, خط سير, جاي پا, جاده باريك, شكاف, خميدگي, شيب, هرزه, فاجر, بد اخلا ق, فاسد, رگه, سفر, با سرعت جلو رفتن, با چنگك جمع كردن, جمع اوري كردن.

rastro

: بدنبال كشيدن, بدنبال حركت كردن, طفيلي بودن, دنباله دار بودن, دنباله داشتن, اثر پا باقي گذاردن, پيشقدم, پيشرو, دنباله.

rasurarse

: تراشيدن, رنده كردن, ريش تراشي, تراش.

rata

: موش صحرايي, ادم موش صفت, موش گرفتن, كشتن, دسته خود را ترك كردن, خيانت.

ratn

: موش خانگي, موش گرفتن, جستجو كردن.

rato

: در صورتيكه, هنگاميكه, حال انكه, ماداميكه, در حين, تاموقعي كه, سپري كردن, گذراندن.

ray n

: پرتو, ابريشم مصنوعي, ريون.

raya

: چين, شكن, خط اطوي شلوار, چين دار كردن, چين دار شدن , برهنه كردن, محروم كردن از, لخت كردن, چاك دادن, تهي كردن, باريكه, نوار.

rayar

: خط, سطر, رديف, رشته, مارك, علا مت, درجه نظامي, پاگون, خط راه راه, يراق, پارچه راه راه, راه راه كردن, تازيانه زدن, زير چيزي خط كشيدن, تاكيد كردن, خط زيرين, خط يا علا متي زيرچيزي كشيدن, تاكيد, زيرين خط.

rayo

: شاهين ترازو, ميله, شاهپر, تيرعمارت, نورافكندن, پرتوافكندن, پرتو, شعاع, شعاع, اشعه.

raz

: ريشه, بن, اصل, اصول, بنياد, بنيان, پايه, اساس, سرچشمه, زمينه, ريشه كن كردن, داد زدن, غريدن, از عددي ريشه گرفتن, ريشه دار كردن.

raza

: پروردن, باراوردن, زاييدن, بدنيااوردن, توليد كردن, تربيت كردن, فرزند, اولا د, اعقاب, جنس, نوع, گونه, مسابقه, گردش, دور, دوران, مسير, دويدن, مسابقه دادن, بسرعت رفتن, نژاد, نسل, تبار, طايفه, قوم, طبقه.

razn

: دليل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل كردن, دليل و برهان اوردن, حواس پنجگانه, حس, احساس, هوش, شعور, معني, مفاد, حس تشخيص, مفهوم, احساس كردن, پي بردن.

razonable

: معقول, مستدل, معقول, محسوس, مشهود, بارز.

razonar

: دليل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل كردن, دليل و برهان اوردن.

rbitro

: داور مسابقات, داور, داوري كردن, داور مسابقات شدن, سرحكم (هاكام), سرداور, داور مسابقات, حكميت, داوري, داوري كردن.

rbol

: محور, چرخ, ميله, اسه, درخت.

rbol de levas

: ميله اي كه بچرخ دنده متصل مي شود, محور بادامك.

rcord

: مدرك, سابقه, ضبط كردن, ثبت كردن.

re rse a socapa

: با خنده اظهار داشتن, با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن, ول خنديدن.

reacci n

: واكنش, انفعال.

reajustar

: دوباره تعديل.

real

: واقعي, حقيقي, وابسته بواقع امر, حقيقت امري, واقعي, راستين, حقيقي, واقعي, موجود, غير مصنوعي, طبيعي, اصل, بي خدشه, صميمي, سلطنتي, شاهانه, ملوكانه, همايوني, شاهوار, خسروانه, ذاتي, جسمي, اساسي, مهم, محكم, قابل توجه, راست, پابرجا, ثابت, واقعي, حقيقي, راستگو, خالصانه, صحيح, ثابت ياحقيقي كردن, درست, راستين, فريور.

realidad

: واقعيت, فعاليت, امرمسلم, حقيقت, واقعيت, هستي, اصليت, اصالت وجود.

realismo

: راستين گرايي, واقع بيني, واقع گرايي, رءاليسم, تحقق گرايي.

realista

: واقع بين, تحقق گراي, راستين گراي, واقع بين, تحقق گراي, راستين گراي.

realizable

: دست يافتني, قابل وصول, قابل تفريق, موفقيت پذير, ناءل شدني, دردسترس, بدست اوردني, شدني, عملي, امكان پذير, ميسر, ممكن, محتمل.

realizacin

: انجام, اجرا, اتمام, كمال, هنر, فضيلت, دست يابي, انجام, پيروزي, كار بزرگ, موفقيت, جهت, سو, هدايت.

realizar

: انجام دادن, بانجام رساندن, وفا كردن(به), صورت گرفتن, دست يافتن, انجام دادن, بانجام رسانيدن, رسيدن, ناءل شدن به, تحصيل كردن, كسب موفقيت كردن (حق.) اطاعت كردن (در برابر دريافت تيول), واقعيت دادن, واقعي كردن, عملي كردن, فراوردن, توليد كردن, محصول, اراءه دادن, زاييدن, تحقق بخشيدن, پي بردن.

realizarse

: رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

realmente

: واقعيت, فعاليت, امرمسلم, واقعا, بالفعل, عملا, در حقيقت, واقعا, راستي.

reanudar

: بازنو كردن, تجديد كردن, نو كردن, تكرار كردن.

reba o

: رمه, گله, گروه, جمعيت, دسته پرندگان, بصورت گله ورمه در امدن, گردامدن, جمع شدن, ازدحام كردن.

rebaja

: كاهش, تخطفيف, فروكش, جلوگيري, غصب, تخفيف, نزول, كاستن, تخفيف دادن, برات را نزول كردن, كاستن, كم كردن, كند كردن, بي ذوق كردن, تخفيف, كاهش , تقليل, كاهش, ساده سازي.

rebajado

: تخفيف, نزول, كاستن, تخفيف دادن, برات را نزول كردن, كاستن, كم كردن, كند كردن, بي ذوق كردن, تخفيف, كاهش , تقليل, كاهش, ساده سازي.

rebajar

: پست كردن, تحقيرنمودن, كم ارزش كردن, تقليل يافتن, كمتر شدن, تخفيف يافتن, كمتر كردن, تقليل دادن, كاستن, كاهش دادن, پايين اوردن, تخفيف دادن, كاستن از, تنزل دادن, فروكش كردن, خفيف كردن, پست تر, پايين تر, :اخم, عبوس, ترشرويي, هواي گرفته وابري, اخم كردن, كم كردن, كاستن (از), تنزل دادن, فتح كردن, استحاله كردن, مطيع كردن.

rebajas

: فروش, حراج.

rebalsa

: استخر, ابگير, حوض, بركه, چاله اب, كولا ب, اءتلا ف چند شركت با يك ديگر, اءتلا ف, عده كارمند اماده براي انجام امري, دسته زبده وكار ازموده, اءتلا ف كردن, سرمايه گذاري مشترك ومساوي كردن, شريك شدن, باهم اتحادكردن.

rebanar

: برش, قاش, تكه, باريكه, باريك, گوه, سهم, قسمت, تيغه گوشت بري, قاش كردن, بريدن.

rebelde

: ياغي, سركش, متمرد.

rebelin

: طغيان, سركشي, شورش, تمرد, شورش يا طغيان كردن, اظهار تنفر كردن, طغيان, شورش, بهم خوردگي, انقلا ب, شوريدن.

reborde

: طاقچه, لبه, برامدگي.

rebotar

: بالا جستن, پس جستن, پريدن, گزاف گويي كردن, مورد توپ وتشرقرار دادن, بيرون انداختن, پرش, جست, گزاف گويي.

rebuznar

: عرعركردن, عرعر.

rec mara

: خوابگاه, اطاق خواب, ته دار كردن, ته تفنگ, ته توپ, كفل.

recado

: پيغام, ماموريت, فرمان, پيغام بري, پيغام رساني.

recaer

: برگشتن, سيرقهقرايي كردن.

recaudar

: بالا بردن, ترقي دادن, اضافه حقوق.

recaudo

: گرداوري, گرداورد, كلكسيون, اجتماع, مجموعه.

recelo

: بدگماني, سوء ظن, ترديد, مظنون بودن.

receloso

: بدگمان, ظنين, حاكي از بدگماني, مشكوك.

recepcin

: پذيرايي, مهماني, پذيرش, قبول, برخورد.

recepcionista

: پذيرگر.

recept culo

: ظرف, محتوي, كانتنينر.

receptivo

: تابع, رام شدني, قابل جوابگويي, متمايل.

receptor

: گيرنده, دريافت كننده.

receta

: صدور فرمان, امريه, نسخه نويسي, تجويز, نسخه, دستورالعمل, دستور خوراك پزي, خوراك دستور.

rechazar

: رد كردن, انكار كردن, قبول نكردن, ترك دعوا كردن نسبت به, منكر ادعايي شدن, از خود سلب كردن, سرباز زدن, رد كردن, نپذيرفتن, قبول نكردن, مضايقه تفاله كردن, فضولا ت, اشغال, ادم بيكاره, رد كردن, نپذيرفتن.

rechinar

: صداي غوك دراوردن, شكوه وشكايت كردن, غژغژ كردن, صداي لولا ي روغن نخورده, جيرجيركفش, دندان قرچه كردن, دندان بهم فشردن (از خشم), بهم فشردن, بهم ساييدن, رنده, بخاري تو ديواري, شبكه, پنجره, ميله هاي اهني, قفس اهني, زندان, صداي تصادم نيزه و شمشير, رنده كردن, ساءيدن, ازردن, به زور ستاندن, جيغ وفرياد شكيدن (مثل جغد يا موش), با صداي جيغ صحبت كردن, با جيغ وفريادافشاء كردن, جير جير.

rechoncho

: خپله, چاق, گوشتالو, پهن رخسار, فربه, چاق, چرب, چربي, چربي دار, چربي دار كردن, فربه يا پرواري كردن.

reci n nacido

: نوزاد, تازه زاييده شده, تازه تولد شده.

recibir

: تحصيل شده, كسب كرده, بدست امده, فرزند, بدست اوردن, فراهم كردن, حاصل كردن, تحصيل كردن, تهيه كردن, فهميدن, رسيدن, عادت كردن, ربودن, فاءق امدن, زدن, زايش, تولد, دريافت كردن, رسيدن, پذيرفتن, پذيرايي كردن از, جا دادن, وصول كردن.

recibo

: رسيد, اعلا م وصول, دريافت, رسيد دادن, اعلا م وصول نمودن, وصول كردن, بزهكاران را تحويل گرفتن, پذيرايي, مهماني, پذيرش, قبول, برخورد, سند, مدرك, دستاويز, ضامن, گواه, شاهد, تضمين كننده, شهادت دادن.

reciente

: تازه, جديد, اخير, متاخر, جديدالتاسيس.

recientemente

: اخيرا, بتازگي.

recin llegada

: تازه وارد, نوايند.

recinto

: زمين دانشكده ومحوطه كالج, پرديزه, فضاي باز.

recipiente de agua

: لگن, تشتك, حوزه رودخانه, ابگير, دستشويي, مخزن, اب انبار, ذخيره, مخزن اب.

recital

: از بر خواني, تك نوازي, رسيتال.

recitar

: از برخواندن, با صدايي موزون خواندن.

reclamante

: مدعي, مطالبه كننده.

reclamar

: ادعا, دعوي, مطالبه, ادعا كردن.

reclamo

: ادعا, دعوي, مطالبه, ادعا كردن.

recluta

: كسيكه وارد خدمت شده, تازه سرباز, كارمند تازه, نو اموز استخدام كردن, نيروي تازه گرفتن, حال امدن.

reclutamiento

: نام نويسي, سربازگيري.

recodo

: خميدن, خمش, زانويه, خميدگي, شرايط خميدگي, زانويي, گيره, خم كردن, كج كردن, منحرف كردن, تعظيم كردن, دولا كردن, كوشش كردن, بذل مساعي كردن.

recoger

: گرداوردن, جمع كردن, وصول كردن, گرد اوري كردن, رسيدن به, سبقت گرفتن بر, رد شدن از, چيدن, كندن, كلنگ زدن و(به), باخلا ل پاك كردن, خلا ل دندان بكاربردن, نوك زدن به, برگزيدن, بازكردن(بقصد دزدي), ناخنك زدن, عيبجويي كردن, دزديدن, كلنگ, زخمه, مضراب, خلا ل دندان خلا ل گوش, هرنوع الت نوك تيز.

recogida

: گرداوري, گرداورد, كلكسيون, اجتماع, مجموعه.

recomendable

: ستودني, قابل توصيه.

recomendaci n

: ستايش, توصيه, سفارش, تقدير, توصيه, نامه پيشنهاد, نظريه.

recomendado

: توصيه, نامه پيشنهاد, نظريه.

recomendar

: سفارش كردن توصيه كردن, توصيه شدن, معرفي كردن.

recomender

: سفارش كردن توصيه كردن, توصيه شدن, معرفي كردن.

recompensa

: جبران كردن, خنثي كردن, انعام, جايزه, ممتاز, غنيمت, ارزش بسيار قاءل شدن, مغتنم شمردن.

recompensar

: تاوان دادن, پاداش دادن, عوض دادن, جبران كردن.

reconciliacin

: اصلا ح, اشتي, مصالحه, تلفيق.

reconciliar

: صلح دادن, اشتي دادن, تطبيق كردن, راضي ساختن, وفق دادن.

reconocer

: قدرداني كردن, اعتراف كردن, تصديق كردن, وصول نامه اي را اشعار داشتن, پذيرفتن, راه دادن, بار دادن, راضي شدن (به), رضايت دادن (به), موافقت كردن, تصديق كردن, زيربار(چيزي) رفتن, اقرار كردن, واگذار كردن, دادن, اعطاء كردن, اقراركردن, اعتراف كردن, تشخيص دادن, شناختن, برسميت شناختن, تصديق كردن.

reconocido

: تصديق شده.

reconociento

: جايزه, راي, مقرر داشتن, اعطا كردن, سپردن, امانت گذاردن.

reconocimiento

: بازرسي كلي, معاينه عمومي, بازشناخت, بازشناسي.

recopilaci n

: گواريدن, هضم كردن, هضم شدن, خلا صه كردن و شدن, خلا صه.

recopilar

: همگرادني كردن, گرد اوري كردن, بهم پيوست, متحد كردن, يكي كردن, متفق كردن, وصلت دادن, تركيب كردن, سكه قديم انگليسي.

recordar

: بخاطراوردن, ياد اوردن, بخاطر داشتن, ياداوري كردن, ياداور شدن, بياد اوردن.

recortar

: درست كردن, اراستن, زينت دادن, پيراستن, تراشيدن, چيدن, پيراسته, مرتب, پاكيزه, تر وتميز, وضع, حالت, تودوزي وتزءينات داخلي اتومبيل.

recproco

: دوسره, از دو سره, بين الا ثنين, دو طرفه.

recreaci n

: پذيرايي, سرگرمي, خلق مجدد, تفريح, سرگرمي.

recreo

: عقب نشيني, پس زني, پس رفت كردن, بازگشت, فترت, دوره فترت, تعطيل موقتي, تنفس, گوشه, كنار, پستي, تورفتگي, موقتا تعطيل كردن, طاقچه ساختن, مرخصي گرفتن, تنفس كردن, خلق مجدد, تفريح, سرگرمي.

recriar

: پروردن, باراوردن, زاييدن, بدنيااوردن, توليد كردن, تربيت كردن, فرزند, اولا د, اعقاب, جنس, نوع, گونه.

rectangular

: مستطيل, بشكل راست گوشه.

rectangulo

: راست گوشه, مربع مستطيل, چهار گوش دراز.

rectificaci n

: تصحيح, اصلا ح, غلط گيري, تاديب.

rectngulo

: مستطيل, دراز, دوك مانند, كشيده, نگاه ممتد, راست گوشه, مربع مستطيل, چهار گوش دراز.

recto

: عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بي طرف, منصفانه, مقتضي, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عينا, الساعه, اندكي پيش, درهمان دم, اخلا قي, معنوي, وابسته بعلم اخلا ق, روحيه, اخلا ق, پند, معني, مفهوم, سيرت, قاءم, راست.

rector

: اصلي, عمده, مايه, مدير, كشيش بخش, رءيس دانشگاه, رهبر, پيشوا.

rectora

: خانه كشيش بخش, درامد كشيش بخش.

recuerdo

: هديه يادگاري يادبود, خاطره, يادگاري, نشان, ياداور, حافظه, تجديد خاطره, تفكر, بخاطر اوردن, ياداوري, تذكر, خاطر, ذهن, يادگاري, يادگار, سوغات, يادبود, خاطره, ره اورد.

recuperaci n

: احيا, تجديد, تمديد, استقرارمجدد, تقويت.

recuperar

: ترميم شدن, بهبود يافتن, بازيافتن.

red

: توري, شبكه, تور, خالص, شبكه.

redactor

: ويراستار, ويرايشگر.

redargir

: رد كردن, اعتراض كردن (به), تكذيب كردن, عيب جويي كردن, مورد اعتراض قرار دادن.

redentor

: فديه دهنده, رهايي بخش, نجات دهنده, باز خريدگر.

redimir

: باز خريدن, از گرو در اوردن, رهايي دادن.

redoble

: ضربه طبل, صداي كوس يا طبل.

redomado

: حيله گر, نيرنگ باز, ماهرانه, صنعتي, مصنوعي, استادانه, ناقلا, ادم تودار, ادم اب زيركاه, موذي, محيل, شيطنت اميز, كنايه دار.

redondeado

: بصورت عدد صحيح, گرد شده, شفاف شده, تمام شده, پر, تمام.

redondel

: پهنه, ميدان مسابقات (در روم قديم), عرصه, گود,, صحنه, ارن, صحنه ياميدان گاوبازي.

redondo

: گرد(گعرد) كردن, كامل كردن, تكميل كردن, دور زدن, مدور, گردي, منحني, دايره وار, عدد صحيح, مبلغ زياد.

reducci n al mnimo

: كم انگاري, كوچك شماري, كمينه سازي.

reduccin

: كاهش, تخطفيف, فروكش, جلوگيري, غصب, تخفيف, نزول, كاستن, تخفيف دادن, برات را نزول كردن, كاستن, كم كردن, كند كردن, بي ذوق كردن, تخفيف, كاهش , تقليل, كاهش, ساده سازي.

reducir

: فروكش كردن, كاستن, تخفيف دادن, رفع نمودن, كم شدن, اب گرفتن از(فلز), خيساندن (چرم), غصب يا تصرف عدواني, بزورتصرف كردن, كاهش, تنزل, فرونشستن, بريدن, گسيختن, گسستن, چيدن, زدن, پاره كردن, قطع كردن, كم كردن, تراش دادن (الماس وغيره), عبور كردن,گذاشتن, برش, چاك, شكاف, معبر, كانال, جوي, تخفيف, بريدگي, كاستن, كاهش, بارانداز, لنگرگاه, بريدن, كوتاه كردن, جاخالي كردن, موقوف كردن, جاي محكوم يا زنداني در محكمه, كم كردن, كاستن (از), تنزل دادن, فتح كردن, استحاله كردن, مطيع كردن.

reembolsar

: باز پرداخت كردن, باز پرداختن, جبران كردن, هزينه كسي يا چيزي را پرداختن, خرج چيزي را دادن.

reembolso

: پس پرداخت, پس دادن, مجددا پرداختن, استرداد.

reemplazar

: جايگزين كردن.

reexpedir

: جلو, پيش, ببعد, جلوي, گستاخ, جسور, فرستادن, رساندن, جلوانداختن, بازي كن رديف جلو.

referencia

: محك, ارجاع, مرجع.

refiner a

: پالا يشگاه, تصفيه خانه.

reflector

: بازتابنده, جسم منعكس كننده, جسم صيقلي, الت انعكاس, نور افكن, اشعه نور افكن.

reflejar

: ايينه, دراينه منعكس ساختن, بازتاب كردن, بازتابيدن, منعكس كردن, تامل كردن, اشكار كردن, فاش كردن, معلوم كردن.

reflejo

: انعكاس, باز تاب, انديشه, تفكر, پژواك.

reflexin

: مشاوره, مشورت, مذاكره, همفكري, رايزني.

reflexionar

: انديشيدن, فكر كردن, خيال كردن, گمان كردن.

reforma

: اصلا ح, تهذيب, اصلا حات.

reformar

: بهسازي, بازساخت, بهسازي كردن, ترميم كردن, اصلا حات, تجديد سازمان.

refrenar

: زنجير, بازداشت, جلوگيري, لبه پياده رو, محدود كردن,داراي ديواره يا حايل كردن, تحت كنترل دراوردن, فرونشاندن.

refrescar

: تازه كردن, خنك كردن, نيرو دادن, تازه كردن, نيروي تازه دادن به, از خستگي بيرون اوردن, روشن كردن, با طراوت كردن.

refrescarse

: تازه كردن, خنك كردن, نيرو دادن.

refresco

: تازه كردن, نيروي تازه دادن به, از خستگي بيرون اوردن, روشن كردن, با طراوت كردن, نيرو بخشي, تازه سازي, رفع خستگي, نوشابه.

refriega

: دادوبيداد, سروصداكردن, نزاع وجدال كردن, جنجال, ستيزه, غوغا, مغلوبه شدن جنگ.

refrigerador

: يخچال, يخچال برقي.

refrigeradora

: يخچال.

refugio

: پناهگاه, بستگاه, گريزگاه, نوانخانه, يتيم خانه, تيمارستان, سنگر وپناهگام زير زميني, انباربزرگ, پرشدن انبار, پوشاندن, تامين كردن, پوشش, سرپوش, جلد, پناه, پناهگاه, ملجا, پناهندگي, تحصن, پناه دادن, پناه بردن, پناهگاه, جان پناه, محافظت, حمايت, محافظت كردن, پناه دادن.

refunfu ar

: ژكيدن, لندلند, غرغر كردن, گله كردن, ناله, گله.

refutar

: ردكردن, اثبات كذب چيزي را كردن, رد كردن, تكذيب كردن, اشتباه كسي را اثبات كردن.

regaar

: سرزنش كردن, سرزنش كردن, گله كردن از, غرغركردن.

regalo

: بخشش, پيشكشي, پيشكش, نعمت, موهبت, استعداد, پيشكش كردن (به), بخشيدن (به), هديه دادن, داراي استعداد كردن, ره اورد, هديه, پيشكش, هديه, ره اورد, اهداء, پيشكشي, زمان حاضر, زمان حال, اكنون, موجود, اماده, مهيا, حاضر, معرفي كردن, اهداء كردن, اراءه دادن.

regalo celestial

: نعمت غير مترقبه, چيز خدا داده, خرابي.

reganar

: اسب كوچك سواري, اسب پير و وامانده, يابو, فاحشه, عيبجويي كردن, نق زدن, ازار دادن, مرتبا گوشزد كردن, عيبجو, نق نقو.

regar

: جوراب, لوله لا ستيكي مخصوص اب پاشي وابياري, لوله اب اتش نشاني, شلنگ, ابياري كردن, اب دادن (به), اب, ابگونه, پيشاب, مايع, اب دادن.

regata

: مسابقه كرجي راني, پارچه نخي سفت بافت.

regatear

: سودا, معامله, داد و ستد, چانه زدن, قرارداد معامله, خريد ارزان (باا), چانه زدن, قرارداد معامله بستن, چانه, چانه زدن, اصرار كردن, بريدن.

regin

: مساحت, فضا, ناحيه, بوم, سرزمين, ناحيه, فضا, محوطه بسيار وسيع و بي انتها, بخش, قلمرو, مدار, مدارات, كمربند, منطقه, ناحيه, حوزه, محات كردن, جزو حوزه اي به حساب اوردن, ناحيه اي شدن.

regional

: منطقه اي.

regir

: حكومت كردن, حكمراني كردن, تابع خود كردن, حاكم بودن, فرمانداري كردن, معيف كردن, كنترل كردن, مقرر داشتن, قاعده, دستور, حكم, بربست, قانون, فرمانروايي, حكومت كردن, اداره كردن, حكم كردن, گونيا.

registrar

: فصل ياقسمتي از كتاب, مجلد, دفتر, كتاب, دركتاب يادفتر ثبت كردن, رزرو كردن, توقيف كردن, امتحان كردن, بازرسي كردن, معاينه كردن, بازجويي كردن, ازمودن, ازمون كردن, سركشي كردن, بازرسي كردن, تفتيش كردن, رسيدگي كردن, ثبت كردن وقايع, مدرك, سابقه, ضبط كردن, ثبت كردن, دفتر ثبت, ثبت امار, دستگاه تعديل گرما, پيچ دانگ صدا, ليست يا فهرست, ثبت كردن, نگاشتن, در دفتر وارد كردن, نشان دادن, منطبق كردن.

registro

: ثبت كردن وقايع, مدرك, سابقه, ضبط كردن, ثبت كردن, دفتر ثبت, ثبت امار, دستگاه تعديل گرما, پيچ دانگ صدا, ليست يا فهرست, ثبت كردن, نگاشتن, در دفتر وارد كردن, نشان دادن, منطبق كردن.

regla

: تنظيم, تعديل, قاعده, دستور, قانون, ايين نامه, قاعده, دستور, حكم, بربست, قانون, فرمانروايي, حكومت كردن, اداره كردن, حكم كردن, گونيا, فرمانروا, حكمران, رءيس, سر, خط كش.

reglamento

: تنظيم, تعديل, قاعده, دستور, قانون, ايين نامه.

reglas

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ايست, مكث, نقطه پايان جمله, جمله كامل, قاعده زنان, طمث, حد, پايان, نتيجه غايي, كمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصي.

regocijado

: خوشحال, شاد.

regocijar

: خوشي, لذت, شوق, ميل, دلشاد كردن, لذت دادن, محظوظ كردن, برافراشته, سربلند, بالا بردن, محفوظ كردن, خوشنود كردن, خرسند كردن, خوشحال كردن, شاد شدن.

regocijo

: شادي, خوشحالي, سرور و نشاط, خوشي, ساز و نواز, اسباب موسيقي, زيبايي, كاميابي, خوشي, سرور, مسرت, لذت, حظ, شادي كردن, خوشحالي كردن, لذت بردن از, خوشي, خوشحالي, نشاط, شادي, عيش, شنگي.

regordete

: گوشتالو, فربه, چاق وچله, فربه ساختن, گوشتالو كردن, چاق شدن, صداي تلپ تلپ, محكم افتادن يا افكندن.

regresar

: بازگشت, مراجعت.

regreso

: بازگشت, مراجعت.

regulabl

: تعديل پذير, تنظيم پذير.

regulacin

: تنظيم, تعديل, قاعده, دستور, قانون, ايين نامه.

regular

: تعديل كردن, تنظيم كردن, منظم, باقاعده, تنظيم كردن, ميزان كردن, درست كردن.

regulares

: منظم, باقاعده.

rehabilitaci n

: نوتواني, نوسازي, توانبخشي, تجديد اسكان, احياي شهرت يا اعتبار.

rehn

: گرو, گروگان, شخص گروي, وثيقه.

rehusar

: رد كردن, انكار كردن, سرباز زدن, رد كردن, نپذيرفتن, قبول نكردن, مضايقه تفاله كردن, فضولا ت, اشغال, ادم بيكاره, رد كردن, نپذيرفتن.

reina

: شهبانو, ملكه, زن پادشاه, بي بي, وزير, ملكه شدن.

reinado

: سلطنت, حكمراني, حكومت, حكمفرمايي, سلطنت يا حكمراني كردن, حكمفرما بودن.

reincidir

: برگشتن, سيرقهقرايي كردن.

reino

: پادشاهي, كشور, قلمروپادشاهي.

reintegrar

: پس پرداخت, پس دادن, مجددا پرداختن, استرداد, پس دادن, بر گرداندن, تلا في, پس دادن به.

reintegro

: پس پرداخت, پس دادن, مجددا پرداختن, استرداد, غرامت, پرداخت مجدد.

reinvindicaci n

: ادعا, دعوي, مطالبه, ادعا كردن.

reir

: ستيزه, چون وچرا, مشاجره, نزاع, جدال كردن, مباحثه كردن, انكاركردن, جنگ, نبرد, كارزار, پيكار, زد وخورد, جنگ كردن, نزاع كردن, جنگيدن, پرخاش, نزاع, دعوي, دعوا, ستيزه, اختلا ف, گله, نزاع كردن, دعوي كردن, ستيزه كردن, ادم بد دهان, زن غرولندو, سرزنش كردن, بدحرفي كردن, اوقات تلخي كردن (به), چوبكاري كردن.

reir

: صداي خنده, خنده, خنديدن, خندان بودن.

reivindicar

: ادعا, دعوي, مطالبه, ادعا كردن.

reja

: مانع, حصار, ديوار, پرچين, محجر, سپر, شمشير بازي, خاكريز, پناه دادن, حفظ كردن, نرده كشيدن, شمشير بازي كردن, دروازه, در بزرگ, مدخل, دريجه سد, وسايل ورود, وروديه, رنده, بخاري تو ديواري, شبكه, پنجره, ميله هاي اهني, قفس اهني, زندان, صداي تصادم نيزه و شمشير, رنده كردن, ساءيدن, ازردن, به زور ستاندن, توري, سيخ شبكه اي, گوشت كباب كن, روي سيخ يا انبر كباب كردن, بريان كردن, عذاب دادن, پختن, بريان شدن, پرده, روي پرده افكندن, غربال, غربال كردن.

rejilla

: توري, سيخ شبكه اي, گوشت كباب كن, روي سيخ يا انبر كباب كردن, بريان كردن, عذاب دادن, پختن, بريان شدن, پنجره مشبك, شبكه, پنجره كوچك بليط فروشها (در سينما و غيره), كار مشبك, شبكه, شبكه بندي, شبكه كاري, پرده, روي پرده افكندن, غربال, غربال كردن.

rel mpago

: تلا لو, تاباندن, اذرخش, برق (در رعد وبرق), اذرخش زدن, برق زدن, اذرخش, صاعقه, صاعقه زدن.

relaci n

: شمردن, حساب كردن, محاسبه نمودن, حساب پس دادن, ذكر علت كردن, دليل موجه اقامه كردن, تخمين زدن, دانستن, نقل كردن(.n) حساب, صورت حساب, گزارش, بيان علت, سبب, بستگي, اتصال, ارجاع, مرجع, وابستگي, نسبت, ارتباط, شرح, خويشاوند, كارها, نقل قول, وابسته به نسبت يا خويشي, گزارش, گزارش دادن, فهم, ادراك, هوش, توافق, تظر, موافقت, باهوش, مطلع, ماهر, فهميده.

relajacin

: سست سازي, تخفيف, تمدد اعصاب, استراحت.

relajar

: لينت دادن, شل كردن, كم كردن, تمدد اعصاب كردن, راحت كردن.

relajarse

: لينت دادن, شل كردن, كم كردن, تمدد اعصاب كردن, راحت كردن.

relamerse

: لا ف زدن, باليدن, فخركردن, باتكبر راه رفتن, بادكردن, لا ف, مباهات, رجز خواندن, نگاه از روي كينه و بغض, نگاه عاشقانه و حاكي از علا قه, نگاه حسرت اميز كردن, خيره نگاه كردن, ذاءقه, مزه, طعم, چاشني, ذوق, رغبت, اشتها, مزه اوردن, خوش مزه كردن, با رغبت خوردن, لذت بردن از.

relampaguear

: تلا لو, تاباندن, سبك كردن, سبكبار كردن, راحت كردن, كاستن, مثل برق درخشيدن, درخشيدن, روشن كردن, تنوير فكر كردن.

relatar

: گزارش, گزارش دادن.

relativo

: تطبيقي, مقايسه اي, نسبي, تفضيلي (بطور اسم), درجه تفضيلي, صفت تفضيلي, منسوب, نسبي, وابسته, خودي, خويشاوند.

relativo a

: عطف به, راجع به, در موضوع.

relato

: شمردن, حساب كردن, محاسبه نمودن, حساب پس دادن, ذكر علت كردن, دليل موجه اقامه كردن, تخمين زدن, دانستن, نقل كردن(.n) حساب, صورت حساب, گزارش, بيان علت, سبب, گزارش, گزارش دادن.

relevar

: خلا ص كردن (از درد و رنج و عذاب), كمك كردن, معاونت كردن, تخفيف دادن, تسلي دادن, فرو نشاندن, بر كنار كردن, تغيير پست دادن, برجستگي, داشتن, بر جسته ساختن, ريدن.

relevo

: تعويض, جانشيني, علي البدلي, كفالت.

relieve

: اسودگي, راحتي, فراغت, ازادي, اعانه, كمك, امداد, رفع نگراني, تسكين, حجاري برجسته, خط بر جسته, بر جسته كاري, تشفي, ترميم, اسايش خاطر, گره گشايي, جبران, جانشين, تسكيني.

religin

: كيش, ايين, دين, مذهب.

religioso

: مذهبي, راهبه, تارك دنيا, روحاني, ديندار.

reliquia

: تركه, دارايي منقولي كه بارث رسيده باشد, اثر, اثار مقدس, عتيقه, يادگار, باستاني.

rellenar

: شكاف وسوراخ چيزي را گرفتن, بتونه گيري كردن, درز گرفتن, اب بندي كردن.

relleno

: پركردن, پرشدگي (دندان), هرچيزيكه با ان چيزيرا پركنند, لفاف, دوباره پركردن, بازپرسازي, لا يي, پركني, قيمه, گيپا, بوغلمه, چاشني.

reloj

: زمان سنج, تپش زمان سنجي, ساعت, پاييدن, ديدبان, پاسداري, كشيك, مدت كشيك, ساعت جيبي و مچي, ساعت, مراقبت كردن, مواظب بودن, بر كسي نظارت كردن, پاسداري كردن, ساعت مچي.

reloj de pulsera

: ساعت مچي.

relojero

: ساعت ساز.

reluciente

: تابناك, روشن, درخشان, تابان, افتابي, زرنگ, باهوش.

relucir

: نور ضعيف, پرتو اني, سوسو, تظاهر موقتي, نور دادن, سوسو زدن, درخشيدن, برق زدن, جسته جسته برق زدن, تابش, تلا لو, درخشندگي, درخشش, براق شدن, برق زدن, درخشيدن.

relumbr n

: تلا لو, تاباندن, درخشندگي زياد, روشنايي زننده, تابش خيره كننده, تشعشع, خيره نگاه كردن, درخشيدن, برق زدن, جسته جسته برق زدن.

remachador

: متمسك شونده, قيچي كننده, قاطع.

remachar

: محكم كردن, ثابت كردن, پرچ كردن, قاطع ساختن, گروه, پرچ بودن (مثل سرميخ).

remache

: خيره سري, سرسختي, لجاجت, پرچ كردن, پر چين كردن, باميخ پرچ محكم كردن, بهم ميخ زدن, محكم كردن.

remanente

: باقي مانده, بقيه, اثر, بقايا(درجمع), اثار.

remanso

: مرداب, باريكه اب, جاي دورافتاده.

remar

: قايق باريك وبدون بادبان وسكان, قايق راني, سطر, رديف.

rematar

: حراج, مزايده, حراج كردن, بمزايده گذاشتن.

remedar

: ميمون, بوزينه, رونوشت, نسخه, نسخه برداري, نواي كسي را در اوردن, تقليد كردن, پيروي كردن, كپيه كردن, تقليد كردن, مسخرگي كردن, دست انداختن تقليدي.

remedio

: گزير, علا ج, دارو, درمان, ميزان, چاره, اصلا ح كردن, جبران كردن, درمان كردن.

remendar

: تعمير كردن, مرمت كردن, درست كردن, رفو كردن, بهبودي يافتن, شفا دادن, وصله, وصله كردن, سرهم كردن, تعمير, مرمت, تعمير كردن.

remero

: پارو زن, پارو زن مسابقات قايقراني.

remesa

: فرستادن پول, پول, پرداخت, تاديه.

remitente

: فرستنده.

remitir

: بخشيدن, امرزيدن, معاف كردن, فرو نشاندن, پول رسانيدن, وجه فرستادن.

remo

: پارو, پارو زدن, بيلچه, پاروي پهن قايقراني, پارو زدن, با باله شنا حركت كردن, دست و پا زدن, با دست نوازش كردن, ور رفتن, با چوب پهن كتك زدن.

remocin

: رفع, ازاله.

remojar

: خيساندن, خيس خوردن, رسوخ كردن, بوسيله مايع اشباع شدن, غوطه دادن, در اب فرو بردن, عمل خيساندن, خيس خوري, غوطه, غوطه وري, غسل.

remolacha

: چغندر.

remolcar

: كشاندن, چيز سنگيني كه روي زمين كشيده ميشود, كشيدن, بزور كشيدن, سخت كشيدن, لا روبي كردن, كاويدن, باتورگرفتن, سنگين وبي روح, باطناب بدنبال كشيدن, پس مانده الياف كتان يا شاهدانه, طناب, زنجير, يدك كش, يدك كشي, بزحمت كشيدن, بازوركشيدن, تقلا كردن, كوشيدن, كشش, كوشش, زحمت, تقلا, يدك كش.

remolino

: گرداب كوچك, چرخ زدن, جريان مخالف.

remolque

: كاروان.

remoto

: دور, دوردست, بعيد.

remover

: برداشت كردن, رفع كردن, عزل كردن.

remuneraci n

: اجر, پاداش.

remunerar

: ياداش دادن به, ترقي كردن, تاوان دادن.

rendicin

: واگذار كردن, سپردن, رهاكردن, تسليم شدن, تحويل دادن, تسليم, واگذاري, صرفنظر.

rendir

: پرداختن, دادن, كار سازي داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا في كردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهيانه, اجرت, وابسته به پرداخت.

rendirse

: واگذار كردن, سپردن, رهاكردن, تسليم شدن, تحويل دادن, تسليم, واگذاري, صرفنظر.

renegado

: بي ايماني, نقض ايمان, بي وفا, بدقول.

renegar

: مالكيت چيزي را انكاركردن, ردكردن, از خود ندانستن, نشناختن, عاق كردن, انكار كردن, سرزنش يا متهم كردن.

rengl n

: خط, سطر, رديف, رشته.

reniego

: كفر, ناسزا (گويي), توهين به مقدسات.

renir

: بحث كردن, گفتگو كردن, مشاجره كردن, دليل اوردن, استدلا ل كردن.

reno

: گوزن شمالي, وابسته بدوران كهنه سنگي اروپا.

renombre

: شهرت, اعتبار, ابرو, خوشنامي, اشتهار, اوازه.

renovar

: بازنو كردن, تجديد كردن, نو كردن, تكرار كردن.

renta

: عايدي, منافع, بازده, درامد, سود سهام.

rentista

: حقوق بگير, وظيفه خور.

renunci

: قبلي, سابقي.

renunciar

: ترك گقتن, واگذاركردن, تسليم شدن, رهاكردن, تبعيدكردن, واگذاري, رهاسازي, بي خيالي, سوگند شكستن, نقض عهد كردن, براي هميشه ترك گفتن, مرتد شدن, رافضي شدن, پيش رفتن, پيش از چيزي واقع شدن, مقدم بودن بر, باسوگند انكار كردن, انكار كردن, انكار كردن, سرزنش يا متهم كردن.

renunciar a

: ول كردن, ترك كردن, چشم پوشيدن, انكار كردن, سرزنش يا متهم كردن, چشم پوشيدن از, از قانون مستثني كردن.

rep blica

: جمهوري.

reparacin

: تعمير, مرمت, تعمير كردن, جبران غرامت, تاوان, تعمير, عوض, اصلا ح.

reparar

: كفاره دادن, جبران كردن, جلب كردن, خشم (كسي را) فرونشاندن, جلب رضايت كردن, كار گذاشتن, درست كردن, پابرجا كردن, نصب كردن, محكم كردن, استواركردن, سفت كردن, جادادن, چشم دوختن به, تعيين كردن, قراردادن, بحساب كسي رسيدن, تنبيه كردن, ثابت شدن, ثابت ماندن, مستقر شدن, گير, حيص وبيص, تنگنا, مواد مخدره, افيون, تعمير كردن, مرمت كردن, درست كردن, رفو كردن, بهبودي يافتن, شفا دادن, تعمير, مرمت, تعمير كردن.

reparo

: مشاهده, ملا حظه, نظر, ملا حظه, تذكر, تبصره, سرزنش, نكوهش, ملا مت, توبيخ ملا يم.

repartir

: مقدار, اندازه, قدر, حد, معامله كردن, سر و كار داشتن با, توزيع كردن, پخش كردن, تقسيم كردن, تعميم دادن, تقسيم كردن, پخش كردن, جداكردن, اب پخشان.

reparto

: درقالب قرار دادن, بشكل دراوردن, انداختن, طرح كردن,معين كردن (رل بازيگر), پخش كردن (رل ميان بازيگران), پراكندن, ريختن بطور اسم صدر), مهره ريزي, طاس اندازي, قالب, طرح, گچ گيري, افكندن, تحويل.

repaso

: بازديد, تجديد نظر, رژه, نشريه, مجله, سان ديدن, بازديد كردن, انتقاد كردن, مقالا ت انتقادي نوشتن, بازبين, دوره كردن.

repelente

: زننده, مانع, دافع, راننده, بيزار كننده.

repentino

: تند, پرتگاه دار, سراشيبي, ناگهان, ناگهاني, بيخبر, درشت, جداكردن.

repercusiones

: عواقب بعدي, پس ايند.

repertorio

: فهرست, مجموعه, انبار, مخزن, كاتالوگ.

repetici n

: باز انجام, باز گويي, باز گو, تكرار, تجديد, اعاده.

repetir

: طنين, پژواك, دوباره گفتن, تكرار كردن, دوباره انجام دادن, دوباره ساختن, تكرار, تجديد, باز گفتن, بازگو كردن, بازگو, باز انجام.

repiqueteo

: سنج, ترتيب زنگهاي موسيقي, سازياموسيقي زنگي, صداي سنج ايجادكردن, ناقوس رابصدا دراوردن.

repitir

: دوباره گفتن, تكرار كردن, دوباره انجام دادن, دوباره ساختن, تكرار, تجديد, باز گفتن, بازگو كردن, بازگو, باز انجام.

repollo

: كلم, دله دزدي, كش رفتن, رشد پيدا كردن (مثل سركلم).

reportero

: روزنامه نگار, صاحب و گرداننده روزنامه, گزارشگر, خبرنگار.

reposado

: پراسايش.

reprender

: سرزنش كردن, گله كردن از, غرغركردن, تقبيح كردن, سخت مورد انتقاد قرار دادن, گوشمالي, توبيخ كردن, ملا مت كردن, ملا مت, زخم زبان, سرزنش كردن, سرزنش و توبيخ رسمي, مجازات, ادم بد دهان, زن غرولندو, سرزنش كردن, بدحرفي كردن, اوقات تلخي كردن (به), چوبكاري كردن.

represa

: سد, اب بند, بند, سد ساختن, مانع شدن ياايجاد مانع كردن, محدود كردن.

representacin

: اجرا, نمايش, ايفا, كاربرجسته, شاهكار, نمايش, نمايندگي, تمثال, نماينده, اراءه, نشان دادن, نمودن, ابراز كردن, فهماندن, نشان, اراءه, نمايش, جلوه, اثبات.

representante

: پيشكار, نماينده, گماشته, وكيل, مامور, عامل.

representar

: نمايش دادن, نماياندن, فهماندن, نمايندگي كردن, وانمود كردن, بيان كردن.

representar con un diagrama

: نمودار.

representar con un grfico

: نمودار, نمايش هندسي, نقشه هندسي, گرافيك, طرح خطي, هجاي كلمه, اشكال مختلف يك حرف, با گرافيك و طرح خطي ثبت كردن, با نمودار نشان دادن.

representativo

: نماينده, حاكي از, مشعربر.

represente

: مجسمه, تمثال, شكل, پنداره, شمايل, تصوير, پندار, تصور, خيالي, منظر, مجسم كردن, خوب شرح دادن, مجسم ساختن.

reprimenda

: گوشمالي, توبيخ كردن, ملا مت كردن, ملا مت, زخم زبان.

reprimir

: موقوف كردن.

reprobable

: مقصر, مجرم, گناهكار, سزاوار سرزنش.

reprobaci n

: انتقاد, سرزنش, سرزنش كردن, محكوميت, عدم تصويب, رد, بي ميلي, تقبيح, مذمت.

reprobar

: محكوم كردن, محكوم شدن, ناپسند شمردن, رد كردن, تصويب نكردن, رد كردن, نپذيرفتن.

reprochar

: مقصر دانستن, عيب جويي كردن از, سرزنش كردن, ملا مت كردن, انتقادكردن, گله كردن, لكه دار كردن, اشتباه, گناه, سرزنش, سرزنش, عيب جويي, توبيخ, رسوايي, ننگ, عيب جويي كردن از, خوار كردن.

reproche

: مقصر دانستن, عيب جويي كردن از, سرزنش كردن, ملا مت كردن, انتقادكردن, گله كردن, لكه دار كردن, اشتباه, گناه, سرزنش, سرزنش, عيب جويي, توبيخ, رسوايي, ننگ, عيب جويي كردن از, خوار كردن, سرزنش كردن, نكوهش كردن, ملا مت كردن.

reproduccin

: نمايش, نمايندگي, تمثال, نماينده, اراءه, هم اوري, تكثير, توالد و تناسل, توليد مثل.

reproducir

: نمايش دادن (بوسيله نقشه و مانند ان), نقش كردن, مجسم كردن, رسم كردن, شرح دادن, نمايش دادن, نماياندن, فهماندن, نمايندگي كردن, وانمود كردن, بيان كردن, دوبار توليد كردن, باز عمل اوردن.

reptil

: حيوان خزنده, ادم پست, سينه مال رونده.

republicano

: جمهوري خواه, جمهوري, گروهي, اجتماعي.

repudiar

: ترك گقتن, واگذاركردن, تسليم شدن, رهاكردن, تبعيدكردن, واگذاري, رهاسازي, بي خيالي.

repuesto

: يدكي, تعويض, دوباره پر كردن.

repugnancia

: بيزار كردن, تنفر, نفرت, بيزاري, انزجار, متنفر كردن , دوست نداشتن, بيزار بودن, مورد تنفر واقع شدن, دل اشوب, حالت تهوع, حالت استفراغ, انزجار.

repugnante

: منزجر كننده, زننده, مانع, دافع, راننده, بيزار كننده.

repugnar

: نفرت كردن, تنفر داشتن از, بيزار بودن از, بيزار كردن, تنفر, نفرت, بيزاري, انزجار, متنفر كردن , نفرت داشتن از, بيزار بودن, بد دانستن, منزجر بودن, بيزار كردن, سبب بيزاري شدن.

repulsivo

: متنفر كننده, دافع, زننده, تنفراور.

reputacin

: شهرت, نام, اوازه, مشهور كردن, شهرت, اعتبار, ابرو, خوشنامي, اشتهار, اوازه.

requerimiento

: دربايست, نيازمندي, تقاضا, احتياج, الزام, نياز, ايجاب, التزام.

requerir

: خواستارشدن, درخواست, مطالبه, طلب, تقاضا كردن, مطالبه كردن, سفارش كردن به, امركردن, مقررداشتن, بهم متصل كردن, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبي,سامان,انجمن,ارايش,مرتبه,سبك,مرحله,دستور,فرمايش,حواله, بايستن, لا زم داشتن, خواستن, مستلزم بودن, نياز داشتن , فراخواني, احضار, فراخواستن, فراخواندن, احضار قانوني كردن.

rer

: قاه قاه, قاه قاه خنديدن, صداي خنده, خنده, خنديدن, خندان بودن.

rerse entre dientes

: بادهان بسته خنديدن, پيش خود خنديدن.

res

: احشام واغنام, گله گاو.

resaca

: جريان تحتاني, عمل پنهاني, زير موج.

resbal n

: قدم اشتباه وغلط, اشتباه در قضاوت.

resbaladizo

: ليز, لغزنده, بي ثبات, دشوار, لغزان.

resbalar

: سر خوردن, خرامش, سريدن, اسان رفتن, نرم رفتن, سبك پريدن, پرواز كردن بدون نيروي موتور, خزيدن, لغزش, خطا, سهو, اشتباه, ليزي, گمراهي, قلمه, سرخوري, تكه كاغذ, زير پيراهني, ملا فه, روكش, متكا, نهال, اولا د, نسل, لغزيدن, ليز خودن, گريختن, سهو كردن, اشتباه كردن, از قلم انداختن.

rescatar

: رهايي دادن, رهانيدن, خلا صي, رهايي.

rescate

: فديه, خونبها, غرامت جنگي, جزيه, ازادي كسي ياچيزي را خريدن, فديه دادن, رهايي دادن, رهانيدن, خلا صي, رهايي.

rescuento

: فسخ, لغو, ابطال.

resea

: بازديد, تجديد نظر, رژه, نشريه, مجله, سان ديدن, بازديد كردن, انتقاد كردن, مقالا ت انتقادي نوشتن, بازبين, دوره كردن.

resentirse por

: منزجر شدن از, رنجيدن از, خشمگين شدن از, اظهار تنفر كردن از, اظهار رنجش كردن.

reserva

: صفت, شرط, قيد, وضعيت, شرايط, صلا حيت, ذخيره, رزرو كردن صندلي يا اتاق در مهمانخانه و غيره, كتمان, تقيه, شرط, قيد, استثناء, احتياط, قطعه زمين اختصاصي (براي سرخ پوستان يامدرسه و غيره)

reservaci n

: ذخيره, رزرو كردن صندلي يا اتاق در مهمانخانه و غيره, كتمان, تقيه, شرط, قيد, استثناء, احتياط, قطعه زمين اختصاصي (براي سرخ پوستان يامدرسه و غيره)

reservacion

: ذخيره, رزرو كردن صندلي يا اتاق در مهمانخانه و غيره, كتمان, تقيه, شرط, قيد, استثناء, احتياط, قطعه زمين اختصاصي (براي سرخ پوستان يامدرسه و غيره)

reservado

: رزرو شده, محتاط, خاموش, كم حرف, اندوخته, ذخيره.

reservar

: فصل ياقسمتي از كتاب, مجلد, دفتر, كتاب, دركتاب يادفتر ثبت كردن, رزرو كردن, توقيف كردن, پس نهاد, كنار گذاشتن, پس نهاد كردن, نگه داشتن, اختصاص دادن, اندوختن, اندوخته, ذخيره, احتياط, يدكي, تودار بودن, مدارا.

resfriado

: سرما, سرماخوردگي, زكام, سردشدن يا كردن.

residencia

: شهر موطن, مزرعه رعيتي, محل اقامت, اقامتگاه.

residencial

: مسكوني, وابسته به اقامت, قابل سكني, محلي.

residenciar

: متهم كردن, بدادگاه جلب كردن, احضار نمودن, عيب گرفتن از, عيب جويي كردن, ترديد كردن در, باز داشتن, مانع شدن, اعلا م جرم كردن.

residente

: مقيم, مستقر.

residir

: مستقر بودن, اقامت داشتن.

residuo

: باقي مانده, بقيه, اثر, بقايا(درجمع), اثار.

resignacin

: استعفا, واگذاري, كناره گيري, تفويض, تسليم.

resignar

: مستعفي شدن, كناره گرفتن, تفويض كردن, استعفا دادن از, دست كشيدن.

resina

: صمغ كاج, انگم كاج, راتيانه, رزين, صمغ, با صمغ پوشاندن.

resistencia

: تحمل, پايداري0 , مقاومت, استحكام.

resistir

: پايداري, پايداري كردن, ايستادگي كردن, استقامت كردن, مانع شدن, مخالفت كردن با.

resolver

: تصميم گرفتن, حل كردن, رفع كردن, گشادن, باز كردن.

resonar

: صداكردن (مثل شيپور), جار زدن, بافرياد گفتن, صدا, اوا, سالم, درست, بي عيب, استوار, بي خطر, دقيق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسيدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, كاملا, ژرفاسنجي كردن, گمانه زدن.

respaldar

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبي, گذشته, پشتي, پشتي كنندگان, تكيه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهي پس افتاده, پشتي كردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چيزي قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چيزي نوشتن, ظهرنويسي كردن.

respaldo

: تكيه گاه, پشتي, متكا, ظهر نويسي, امضا, موافقت, تاييد, حاءل, نگهدار, پايه, تير, شمع (درمعدن), نگهداشتن, پشتيباني كردن, حاءل كردن يا شدن, تحمل كردن, حمايت كردن, متكفل بودن, نگاهداري, تقويت, تاييد, كمك, پشتيبان زير برد, زير بري, پشتيباني كردن.

respectivo

: مربوطه, بترتيب مخصوص خود, نسبي.

respecto a

: درباره, گرداگرد, پيرامون, دور تا دور, در اطراف, نزديك, قريب, در حدود, در باب, راجع به, در شرف, در صدد, با, نزد, در, بهر سو, تقريبا, بالا تر, فرمان عقب گرد, عطف به, راجع به, در موضوع.

respetable

: محترم, قابل احترام, ابرومند.

respetar

: رابطه, نسبت, رجوع, مراجعه, احترام, ملا حظه, احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشت, بزرگداشتن.

respeto

: قدر, اعتبار, اقدام, رعايت ارزش, نظر, شهرت, ارجمندشمردن, لا يق دانستن, محترم شمردم, ملا حظه, مراعات, رعايت, توجه, درود, سلا م, بابت, باره,نگاه, نظر, ملا حظه كردن, اعتنا كردن به, راجع بودن به, وابسته بودن به, نگريستن, نگاه كردن, احترام, رابطه, نسبت, رجوع, مراجعه, احترام, ملا حظه, احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشت, بزرگداشتن.

respetuoso

: مودب, با ادب, پر احترام, ابرومند.

respiraci n

: دم, نفس, نسيم, نيرو, جان, رايحه, دم زني, تنفس, تنفس, دم زني.

respirador

: فرصت, استراحت, مكث.

respirar

: دم زدن, نفس كشيدن, استنشاق كردن, بيرون دادن, زفيركردن, دم براوردن.

resplandecer

: نور ضعيف, پرتو اني, سوسو, تظاهر موقتي, نور دادن, سوسو زدن, تابش, تلا لو, درخشندگي, درخشش, براق شدن, برق زدن, درخشيدن, تابيدن, برافروختن, تاب امدن, قرمز شدن, در تب و تاب بودن, مشتعل بودن, نگاه سوزان كردن, تابش, تاب, برافروختگي, محبت, گرمي, تابيدن, درخشيدن, نورافشاندن, براق كردن, روشن شدن, روشني, فروغ, تابش, درخشش.

resplandeciente

: شعله دار, زرق وبرق دار, وابسته به مكتب معماري گوتيگ, شعله مانند.

resplandor

: تابش, درخشندگي, برق, زيركي, استعداد, درخشندگي زياد, روشنايي زننده, تابش خيره كننده, تشعشع, خيره نگاه كردن, تابيدن, برافروختن, تاب امدن, قرمز شدن, در تب و تاب بودن, مشتعل بودن, نگاه سوزان كردن, تابش, تاب, برافروختگي, محبت, گرمي, شيد, تابندگي, تشعشع, درخشندگي, پرتو.

responder

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت كردن, دفاع كردن (از), جوابگو شدن, بكار امدن,بكاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتياج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع, پاسخ, پاسخ دادن, پاسخ دادن, واكنش نشان دادن, پاسخ.

responder a

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت كردن, دفاع كردن (از), جوابگو شدن, بكار امدن,بكاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتياج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع.

responsabilidad

: جوابگويي, مسلوليت, دين, بدهي, فرض, شمول, احتمال, بدهكاري, استعداد, سزاواري, مسلوليت, عهده, ضمانت, جوابگويي.

responsable

: مسلول, مسلول حساب, قابل توضيح, جوابگو, مسلول, ملتزم, ضامن, جوابگو, پاسخ دار, جواب دار, مسلول, مشمول, مسلول, عهده دار, مسلوليت دار, معتبر, ابرومند.

respuesta

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت كردن, دفاع كردن (از), جوابگو شدن, بكار امدن,بكاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتياج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع, پاسخ, پاسخ دادن.

respuestar

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت كردن, دفاع كردن (از), جوابگو شدن, بكار امدن,بكاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتياج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع, پاسخ دادن, واكنش نشان دادن, پاسخ.

resquicio

: شكاف, رخنه, شكافتن, درزپيدا كردن, درز گرفتن, صداي بهم خوردن فلز, جرنگ جرنگ.

restablecerse

: ترميم شدن, بهبود يافتن, بازيافتن.

restablecimiento

: بهبودي, بازيافت, حصول, تحصيل چيزي, استرداد, وصول, جبران, بخودايي, بهوش امدن.

restar

: منها, كم كردن, كاستن (از), تنزل دادن, فتح كردن, استحاله كردن, مطيع كردن, كاستن, تفريق كردن.

restaurante

: رستوران, كافه.

restaurar

: اعاده كردن, ترميم كردن.

resto

: مانده, باقيمانده, باقي مانده, بقيه, اثر, بقايا(درجمع), اثار, اسايش, استراحت, محل استراحت, اسودن, استراحت كردن, ارميدن, تجديد قوا, كردن, تكيه دادن, متكي بودن به, الباقي, نتيجه, بقايا, سايرين, ديگران, باقيمانده.

restos flotantes

: كالا ي اب اورده, اب اورد.

restriccin

: صفت, شرط, قيد, وضعيت, شرايط, صلا حيت, محدوديت, تحديد.

resuelto

: مصمم, صاحب عزم, ثابت قدم, پا بر جا, مصمم, ثابت, تصويب كردن.

resulta

: پي امد, دست اورد, برامد, نتيجه دادن, ناشي شدن, نتيجه, اثر, حاصل.

resultado

: اثر, نتيجه, اجراكردن, بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره, برامد, پي امد, حاصل, نتيجه, پي امد, دست اورد, برامد, نتيجه دادن, ناشي شدن, نتيجه, اثر, حاصل.

resultar

: از پس امدن, ازدنبال امدن, بعدامدن, ثابت كردن, در امدن, پي امد, دست اورد, برامد, نتيجه دادن, ناشي شدن, نتيجه, اثر, حاصل.

resumen

: كوتاهي, اختصار, خلا صه, مجمل, خلا صه, مختصر, موجز, اختصاري, ملخص, انجام شده بدون تاخير, باشتاب, پيمايش, زمينه يابي, بازديد كردن, مميزي كردن, مساحي كردن, پيمودن, بررسي كردن, بازديد, مميزي, براورد, نقشه برداري, بررسي, مطالعه مجمل, برديد.

retaguardia

: پدافند, دفاع, دفاع كردن, استحكامات, پروردن, تربيت كردن, بلند كردن, افراشتن, نمودار شدن, عقب, پشت, دنبال.

retardar

: تاخير, به تاخير انداختن, به تاخير افتادن.

retener

: كلا ج, نگهداشتن, نگاه داشتن, دردست داشتن, گرفتن, جا گرفتن, تصرف كردن, چسبيدن, نگاهداري.

retina

: شبكيه چشم.

retirar

: پس گرفتن, باز گرفتن, صرفنظر كردن, بازگيري.

reto

: بمبارزه طلبيدن, رقابت كردن, سرپيچي كردن, سرتافتن, متهم كردن, طلب حق, گردن كشي, دعوت بجنگ.

retrasado

: دير, ديراينده, اخير, تازه, گذشته, كند, تا دير وقت, اخيرا, تاديرگاه, زياد, مرحوم.

retrasar

: تاخير, به تاخير انداختن, به تاخير افتادن, عقب انداختن, بتعويق انداختن, موكول كردن, پست تر دانستن, در درجه دوم گذاشتن.

retraso

: تاخير, به تاخير انداختن, به تاخير افتادن, تاخير, كم هوشي, عدم رشد فكري, شتاب منفي.

retratar

: نمايش دادن (بوسيله نقشه و مانند ان), نقش كردن, مجسم كردن, رسم كردن, شرح دادن, نمايش دادن, نماياندن, فهماندن, نمايندگي كردن, وانمود كردن, بيان كردن.

retrate

: توالت, ارايش, بزك, ميز ارايش, مستراح.

retrato

: تصوير, نقاشي, عكس يا تصوير صورت, تصوير كردن, نمايش, نمايندگي, تمثال, نماينده, اراءه.

retrete

: رختدان, رختان, گنجه كشودار, چارپايه زير مستراح دستي, كمد, توالت, ارايش, بزك, ميز ارايش, مستراح.

retrgrado

: برگشت دهنده, انحطاط دهنده, قفايي, تنزل كننده, قهقهرايي, بقهقرا رفتن, پس رفتن.

retroalimentaci n

: باز خورد.

retroceso

: واكنش شديد, كاهش, شيب پيدا كردن, رد كردن, نپذيرفتن, صرف كردن(اسم ياضمير), زوال, انحطاط, خم شدن, مايل شدن, رو بزوال گذاردن, تنزل كردن, كاستن, پس رفت, بازگشت, اعاده, كسادي, بحران اقتصادي.

retrotraer

: رد گم كردن, عدول كردن.

retumbo

: خروش, خروشيدن, غرش كردن, غريدن, داد زدن, داد كشيدن

reumatismo

: مرض رماتيسم, جريان, فلو, ريزش.

reuni n

: همگذاري, مجمع, نقطه اتصال, اتصال, برخوردگاه, جلسه, نشست, انجمن, ملا قات, ميتينگ, اجتماع, تلا قي, همايش, صف ارايي كردن, دوباره جمع اوري كردن, دوباره بكار انداختن, نيروي تازه دادن به, گرد امدن, سرو صورت تازه گرفتن, پشتيباني كردن, تقويت كردن, بالا بردن قيمت.

reunir

: فراهم اوردن, انباشتن, گرداوردن, سوار كردن, جفت كردن, جمع شدن, گردامدن, انجمن كردن, ملا قات كردن, گرد اوري كردن, ليست اسامي, فراخواندن, احضار كردن, جمع اوري كردن, جمع شدن, جمع اوري, اجتماع, ارايش, صف, بهم پيوست, متحد كردن, يكي كردن, متفق كردن, وصلت دادن, تركيب كردن, سكه قديم انگليسي.

reunirse

: متصل كردن, پيوستن, پيوند زدن, ازدواج كردن, گراييدن, متحد كردن, در مجاورت بودن, تقاطع, اشتراك, ملا قات كردن, مواجه شدن.

rev lver

: تفنگ, توپ, ششلول, تلمبه دستي, سرنگ امپول زني و امثال ان, تير اندازي كردن, هفت تير.

revelacin

: فاش سازي, اشكار سازي, افشاء, وحي, الهام.

revelar

: لخت, عريان, ساده, اشكار, عاري, برهنه كردن, اشكاركردن, توسعه دادن, ايجاد كردن, فاش كردن, باز كردن, اشكار كردن, اشكار كردن, فاش كردن, معلوم كردن.

revendedor

: خرده فروش.

revent n

: قطاري, پشت سر هم, انفجار, بيرون ريزي, سروصدا, هياهو.

reventar

: انقصال, شكستگي, شكستن, قطاري, پشت سر هم, كاف, رخنه, ترك, شكاف, ضربت, ترق تروق, تركانيدن, را بصدا دراوردن, توليد صداي ناگهاني وبلند كردن, شكاف برداشتن, تركيدن, تق كردن, محترق شدن, منفجر شدن, تركيدن, منبسط كردن, گسترده كردن, پراندن, پريدن.

reverencia

: خم شدن, تعظيم كردن, مطيع شدن, تعظيم, كمان, قوس, رابطه, نسبت, رجوع, مراجعه, احترام, ملا حظه, احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشت, بزرگداشتن.

reverso

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبي, گذشته, پشتي, پشتي كنندگان, تكيه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهي پس افتاده, پشتي كردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چيزي قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چيزي نوشتن, ظهرنويسي كردن, وارونه, معكوس, معكوس كننده, پشت (سكه), بدبختي, شكست, وارونه كردن, برگرداندن, پشت و رو كردن, نقض كردن, واژگون كردن.

reves

: پشت دستي يا ضربه با پشت راكت(دربازي تنيس و غيره), زشت, ناهنجار, با پشت دست ضربه زدن, باپشت راكت ضربت وارد كردن.

revestir

: اقا, لرد يا نجيب زاده, رءيس يا استاد يا عضو دانشكده, پوشيدن, برتن كردن, لباس پوشيدن, جامه بتن كردن, مزين كردن, لباس, درست كردن موي سر, پانسمان كردن, پيراستن.

revisar

: مميزي, رسيدگي, امتحان كردن, بازرسي كردن, معاينه كردن, بازجويي كردن, ازمودن, ازمون كردن, پياده كردن, پياده كردن و دوباره سوار كردن, سراسر بازديد كردن, پياده سوار كردن و بازديد موتور, تجديد نظر كردن.

revisi n

: مميزي, رسيدگي, تجديد نظر.

revisor

: هادي, رسانا.

revista

: بازرسي, تفتيش, بازديد, معاينه, سركشي, روزنامه, دفتر روزنامه, دفتر وقايع روزانه, مجله, مخزن, ليست اسامي, فراخواندن, احضار كردن, جمع اوري كردن, جمع شدن, جمع اوري, اجتماع, ارايش, صف, دوره اي, نشريه دوره اي, بازديد, تجديد نظر, رژه, نشريه, مجله, سان ديدن, بازديد كردن, انتقاد كردن, مقالا ت انتقادي نوشتن, بازبين, دوره كردن, نمايشنامه انتقادي, جنگ نمايش.

revocar

: بياد اوردن, فراخواندن, معزول كردن.

revolotear

: بال زني دسته جمعي, لرزش, اهتزاز, بال و پر زني, حركت سراسيمه, بال بال زدن(بدون پريدن), لرزيدن, در اهتزاز بودن, سراسيمه بودن, لرزاندن, درحال توقف پر زدن, پلكيدن, شناور واويزان بودن, در ترديد بودن, منتظرشدن.

revoltijo

: كيك كوچك شبيه حلقه, درهم اميختگي, شلوغي, تكان تكان خوردن, سواري كردن.

revolucin

: دور, دوران كامل, انقلا ب.

revolucionario

: انقلا بي, چرخشي.

revolver

: جنبش, حركت, فعاليت, جم خوردن, تكان دادن, به جنبش دراوردن, حركت دادن, بهم زدن, بجوش اوردن, تحريك كردن يا شدن.

revs

: پروردن, تربيت كردن, بلند كردن, افراشتن, نمودار شدن, عقب, پشت, دنبال, وارونه, معكوس, معكوس كننده, پشت (سكه), بدبختي, شكست, وارونه كردن, برگرداندن, پشت و رو كردن, نقض كردن, واژگون كردن.

revuelta

: شورش يا طغيان كردن, اظهار تنفر كردن, طغيان, شورش, بهم خوردگي, انقلا ب, شوريدن.

rey

: پادشاه, شاه, شهريار, سلطان.

rezagado

: ادم كند دست, ادم دست سنگين, عقب مانده, سرگردان, اواره, ولگرد.

rezar

: دعا كردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه كردن, خواستارشدن, درخواست كردن.

rezo

: نماز, دعا, تقاضا.

rezongar

: ژكيدن, لندلند, غرغر كردن, گله كردن, ناله, گله.

rezumar

: تراوش, رخنه, تراوش كردن, فاش شدن, شيره, شهد, چكيده, جريان, جاري, رسوخ, لجنزار, بستر دريا, تراوش كردن, اهسته جريان يافتن, بيرون دادن, لا ي.

rgano

: عضو, الت, ارگان.

ri n

: گرده, كليه, قلوه, مزاج, خلق, نوع.

ria

: نشانوند, استدلا ل, ستيزه, چون وچرا, مشاجره, نزاع, جدال كردن, مباحثه كردن, انكاركردن, جنگ, نبرد, كارزار, پيكار, زد وخورد, جنگ كردن, نزاع كردن, جنگيدن, پرخاش, نزاع, دعوي, دعوا, ستيزه, اختلا ف, گله, نزاع كردن, دعوي كردن, ستيزه كردن.

riada

: سيل, طوفان, رو د, دريا, اشك, غرق كردن, سيل گرفتن, طغيان كردن.

ribera

: كنار, لب, ساحل, بانك, ضرابخانه, رويهم انباشتن, در بانك گذاشتن, كپه كردن, بلند شدن (ابر يا دود) بطور متراكم, بانكداري كردن, كنار دريا, لب (دريا), كرانه, ساحل, بساحل رتفن, فرود امدن, ترساندن.

ribetear

: لبه, درست كردن, اراستن, زينت دادن, پيراستن, تراشيدن, چيدن, پيراسته, مرتب, پاكيزه, تر وتميز, وضع, حالت, تودوزي وتزءينات داخلي اتومبيل.

rico

: فراوان, دولتمند, لذت بخش, لذت بردني, نازنين, دلپسند, خوب, دلپذير, مطلوب, مودب, نجيب, توانگر, دولتمند, گرانبها, باشكوه, غني, پر پشت, زياده چرب يا شيرين, باسليقه تهيه شده, خوش طعم, خوشمزه, گوارا, دارا, توانگر, دولتمند, ثروتمند, چيز دار, غني.

ridculo

: خنده اور, مضحك, مزخرف, چرند, مسخره اميز, مضحك, خنده دار.

ridiculizar

: استهزا, ريشخند, تمسخر كردن, دست انداختن.

rido

: خشك, باير, لم يزرع, خالي, بيمزه, بيروح, بي لطافت, نازا, عقيم, لم يزرع, بي ثمر, بي حاصل, تهي, سترون, خشك, بي اب, اخلا قا خشك, :خشك كردن, خشك انداختن, تشنه شدن.

riego

: ابياري.

riendas

: افسار, زمام, عنان, لجام, افسار كردن, كنترل, ممانعت, لجام زدن, راندن, مانع شدن.

riesgo

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقي, اتفاق افتادن , قمار, مخاطره, خطر, اتفاق, در معرض مخاطره قرار دادن, بخطر انداختن, خطر, مخاطره, ريسك, احتمال زيان و ضرر, گشاد بازي, بخطر انداختن.

riesgoso

: تصادفي, اتفاقي.

rifle

: دزديدن, لخت كردن, تفنگ, عده تفنگدار.

rigido

: سخت, سفت و محكم, نرم نشو, جدي, جامد, صلب, سفت, شق, سيخ, مستقيم, چوب شده, مغلق, سفت كردن, شق كردن.

riguroso

: بي حفاظ, درمعرض بادسرد, متروك, غم افزا, سخت, سخت گير, طاقت فرسا, شاق, شديد.

rimar

: قافيه, پساوند, شعر, سخن قافيه دار, نظم, قافيه ساختن, هم قافيه شدن, شعر گفتن, بساوند.

rimel

: ريمل مژه وابرو.

rinceronte

: پول, كرگدن, اسب ابي, قايق باربر, كرگردن, رده كرگدن ها.

rinoceronte

: كرگردن, رده كرگدن ها.

riqueza

: فراواني, وفور, فراواني, وفور, وسيله ثروتمندي, ثروت, پول, مال, جواهرات, ثروت زياد , توانگري, دارايي, ثروت, مال, تمول, وفور, زيادي.

risa

: صداي خنده, خنده, خنديدن, خندان بودن, خنده, صداي خنده بلند, قاه قاه خنده.

risible

: خنده دار, مضحك.

ristal

: بلور, شفاف, زلا ل, بلوري كردن.

ritmo

: اهنگ موزون, خوش نوا, جهش يا حركت فنري, اهنگ خوش نوا وموزون خواندن, شعرنشاطانگيز خواندن, باسبكروحي حركت كردن, گام, قدم, خرامش, شيوه, تندي, سرعت, گام زدن, با گامهاي اهسته و موزون حركت كردن قدم زدن, پيمودن, با قدم اهسته رفتن, قدم رو كردن, نرخ, ميزان, سرعت, ارزيابي كردن, وزن, سجع, ميزان, اهنگ موزون, نواخت.

rival

: هم اورد, رقيب, حريف, هم چشم, هم چشمي كننده, نظير, شبيه, هم چشمي, رقابت كردن.

rivalidad

: رقابت, همچشمي, هم اوري.

rivalizar

: هم اورد, رقيب, حريف, هم چشم, هم چشمي كننده, نظير, شبيه, هم چشمي, رقابت كردن.

rizado

: داراي زواءد وتزءينات, فرفري, مجعد, فردار, چين دار, حاشيه دار.

rizar

: حلقه كردن, فردادن, پيچاندن, حلقه, فر.

rizo

: حلقه كردن, فردادن, پيچاندن, حلقه, فر.

rmora

: پاگيري, بازماندگي, اذيت, ازار, مانع, سبب تاخير.

ro abajo

: پايين رود.

ro arriba

: بالا ي رودخانه, نزديك به سرچشمه, مخالف جريان رودخانه

robar

: شبانه دزديدن, سرقت مسلحانه كردن, دستبرد زدن, دزديدن, ربودن, چاپيدن, لخت كردن, دستبرد زدن, دزديدن, بسرقت بردن, ربودن, بلند كردن چيزي.

roble

: بلوط, چوب بلوط.

robo

: تجريد, انتزاع, چكيدگي, ورود بخانه اي درشب بقصد ارتكاب جرم, دزدي, دزدي, دستبرد, سرقت, دزدي, سرقت.

robot

: دستگاه خودكار, ادم مكانيكي.

robusto

: قوي هيكل, تنومند, ستبر, هيكل دار, جامد, ز جسم, ماده جامد, سفت, سخت, مكعب, سه بعدي, محكم, استوار, قوي, خالص, ناب, بسته, منجمد, سخت, يك پارچه, مكعب, حجمي, سه بعدي, توپر, نيرومند, قابل اطمينان, نيرومند, قوي, پر زور, محكم, سخت.

roc o

: شبنم, ژاله, شبنم زدن, شبنم باريدن.

roca

: تپه دريايي, جزيره نما, مرض جرب, پيچيدن و جمع كردن بادبان, جمع كردن, تكان نوساني دادن, جنباندن, نوسان كردن, سنگ, تخته سنگ يا صخره, سنگ خاره, صخره, جنبش, تكان.

rocn

: اسب كوچك سواري, اسب پير و وامانده, يابو, فاحشه, عيبجويي كردن, نق زدن, ازار دادن, مرتبا گوشزد كردن, عيبجو, نق نقو.

rocoso

: پرصخره, سنگلا خ, سخت, پرصلا بت.

rodar

: طومار, لوله, توپ (پارچه و غيره), صورت, ثبت, فهرست,پيچيدن, چيز پيچيده, چرخش, گردش, غلتك, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتك زدن, گردكردن, بدوران انداختن, غلتيدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

rodear

: گذرگاه, جنبي, كنار گذاشتن, دايره, محيط دايره, محفل, حوزه, قلمرو, دورزدن, مدور ساختن, دور(چيزي را)گرفتن, احاطه كردن, فرا گرفتن, محاصره كردن, احاطه شدن, احاطه.

rodeo

: انحراف, خط سير را منحرف كردن.

rodilla

: زانو, زانويي, دوشاخه, خم, پيچ, زانو داركردن.

rodillo

: غلتك, بام غلتان, استوانه, نورد.

roer

: خاييدن, گاز گرفتن, كندن (با گاز يا دندان), تحليل رفتن, فرسودن, مانند موش جويدن, ساييدن, لقمه يا تكه كوچك, گاز زدن, اندك اندك خوردن, مثل بز جويدن.

rogar

: پرسيدن, جويا شدن, خواهش كردن, براي چيزي بي تاب شدن, طلبيدن, خواستن, دعوت كردن, خواهش كردن (از), خواستن, گدايي كردن, استدعا كردن, درخواست كردن, دعا كردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه كردن, خواستارشدن, درخواست كردن.

rojo

: قرمز, سرخ, خونين, انقلا بي, كمونيست.

rol

: طومار, لوله, توپ (پارچه و غيره), صورت, ثبت, فهرست,پيچيدن, چيز پيچيده, چرخش, گردش, غلتك, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتك زدن, گردكردن, بدوران انداختن, غلتيدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

rollizo

: گوشت الو, چاق, فربه, خپله وچاق.

rollo

: طومار, لوله, توپ (پارچه و غيره), صورت, ثبت, فهرست,پيچيدن, چيز پيچيده, چرخش, گردش, غلتك, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتك زدن, گردكردن, بدوران انداختن, غلتيدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

rom ntico

: تصوري, خيالي, واهي, غير ممكن, غريب.

romano

: رومي, اهل روم, لا تين, حروف رومي.

romera

: زيارت, زيارت اعتاب مقدسه, سفر, زيارت رفتن.

romnico

: مشتق از زبان لا تين, رومي, وابسته به تمدن رومي, از نژاد رومي, بسبك رومي.

rompecabezas

: گيچ كردن, اشفته كردن, متحير شدن, لغز, معما, چيستان, جدول معما.

romper

: انقصال, شكستگي, شكستن, (معمولا بصورت جمع) اشك, سرشك, گريه, : دراندن, گسيختن, گسستن, پارگي, چاك, پاره كردن, دريدن, چاك دادن.

rompimiento

: نقض عهد, رخنه, نقض كردن, نقض عهد كردن, ايجاد شكاف كردن, رخنه كردن در, فرار, استعفاء, جدايي, هجوم وحشيانه گله گوسفند و گاو, رم.

ron

: عجيب و غريب, بد, عرق نيشكر, رم.

roncar

: خرناس, خروپف, خروپف كردن, خر خر كردن.

ronco

: خشن, گرفته, خرخري (درمورد صدا), پوست دار, خشك, نيرومند ودرشت هيكل.

ronzar

: جويدن, خاييدن, تفكر كردن, صداي خرد كردن يا خرد شدن چيزي زير دندان يا زير چرخ وغيره, خرد شدن, جويدن, چيزهاي جويدني, ملچ ملوچ كردن.

ropa

: رخت, اسباب, اراستن, پوشاندن, جامه, جامه لباس, ملبوس, رخت, پوشاك, لباس.

ropa blanca

: كتان, پارچه كتاني, جامه زبر, رخت شويي.

ropa de cama

: تختخواب و ملا فه ان, لوازم تختواب, بنياد و اساس هر كاري, لا يه زيرين, رشد كننده درهواي ازاد, چادر شب رختخواب, روپوش تختخواب.

ropa de la cama

: تختخواب و ملا فه ان, لوازم تختواب, بنياد و اساس هر كاري, لا يه زيرين, رشد كننده درهواي ازاد.

ropa interior

: زير پوش, زيرجامه, لباس زير.

ropa interior de mujer

: ملبوس كتاني, زير پوش زنانه.

ropa sucia

: رختشوي خانه, لباسشويي, رخت هاي شستني.

rosa

: گل سرخ, رنگ گلي, سرخ كردن, گلگون, سرخ, لعل فام, خوشبو, گل پاشيده, گلي كردن.

rosado

: رنگ صورتي, سوراخ سوراخ كردن يا بريدن.

rosario

: تسبيح, ذكر با تسبيح, گلستان.

rostro

: صورت, نما, روبه, مواجه شدن.

rota

: درخت خون سياوشان, خيزران, باعصاي خيزران تنبيه كردن, چوبدستي.

rotaci n

: چرخش, گردش, چرخشي.

roto

: شكسته, شكسته شده, منقطع, منفصل, نقض شده, رام واماده سوغان گيري, كاملا شك ست خورده, منكوب, ازكارافتاده,, پاره شده, درهم دريده.

rotular

: برچسب, اتيكت, متمم سند يا نوشته, تكه باريك, لقب, اصطلا ح خاص, برچسب زدن, طبقه بندي كردن.

rotundo

: قاطع, حتمي, جزمي, قياسي, قطعي, مطلق, بي قيد, بي شرط.

rotura

: انقصال, شكستگي, شكستن.

rozadura

: سايش, اصطكاك, مالش, اختلا ف, حساسيت, چراندن, تغذيه كردن از, چريدن, خراش, خراشيدن, گله چراندن.

rpidamente

: بسرعت, تند, بزودي, زود, عنقريب, قريبا, طولي نكشيد.

rtula

: كاسه زانو, استخوان كشگك.

rub

: ياقوت, ياقوت سرخ, لعل, رنگ ياقوتي.

rubi

: ياقوت, ياقوت سرخ, لعل, رنگ ياقوتي.

rubio

: بور, سفيدرو, بوري (براي مرد بلوند وبراي زن بور گفته ميشود), زيبا, لطيف, نسبتا خوب, متوسط, بور, بدون ابر, منصف, نمايشگاه, بازار مكاره, بي طرفانه.

ruborizar

: سرخ شدن, شرمنده شدن, سرخي صورت در اثر خجلت.

ruborizarse

: سرخ شدن, شرمنده شدن, سرخي صورت در اثر خجلت.

rudo

: زبر, خشن, درشت, زمخت, ناهموار, ناهنجار, دست مالي كردن, بهم زدن, زمخت كردن, خشن, زمخت, ناهموار, خام, گستاخ, جسور.

rueca

: التي كه گلوله پشم نريشته راروي ان نگاه داشته و پس ازريشتن بدور دوك مي پيچند, نفوذزنان, زن, فرموك, دشكي.

rueda

: چرخ, دور, چرخش, رل ماشين, چرخيدن, گرداندن.

ruedecilla

: چرخ كوچك, چرخك, پرتاب كننده (بساير معاني ثاست مراجعه شود).

ruego

: ميل داشتن, ارزو كردن, ميل, ارزو, كام, خواستن, خواسته, التماس, استدعا, نماز, دعا, تقاضا, خواهش, درخواست, تقاضا, خواسته, خواستار شدن, تمنا كردن, تقاضا كردن, التماس, تضرع, استدعا, خواستن, ميل داشتن, ارزو داشتن, ارزو كردن, ارزو, خواهش, خواسته, مراد, حاجت, كام, خواست, دلخواه.

rugby

: رگبي (يكنوع توپ بازي).

rugido

: صداي شبيه نعره كردن (مثل گاو), صداي گاو كردن, صداي غرش كردن (مثل اسمان غرش وصداي توپ), غريو كردن, خروش, خروشيدن, غرش كردن, غريدن, داد زدن, داد كشيدن

rugir

: خروش, خروشيدن, غرش كردن, غريدن, داد زدن, داد كشيدن

ruibarbo

: ريوند چيني, ريواس, رنگ ليمويي.

ruido

: (كارداشتن) پرمشغله بودن, گرفتاري, جغ جغ يا تلق تلق كردن, صداي بهم خوردن اشيايي مثل بشقاب, صداي بلند, غوغا, طنين بلند, طنين افكندن, خش, اختلا ل, پارازيت, سروصدا, اشوب, شورش, فتنه, بلوا, غوغا, داد و بيداد, عياشي كردن, شورش كردن, صدا, اوا, سالم, درست, بي عيب, استوار, بي خطر, دقيق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسيدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, كاملا, ژرفاسنجي كردن, گمانه زدن, هنگامه, همهمه, غوغا, شلوغ, جنجال, اشوب, التهاب, اغتشاش كردن, جنجال راه انداختن.

ruidoso

: باصداي بلند, بلند اوا, پر صدا, گوش خراش, زرق وبرق دار, پرجلوه, رسا, مشهور, پر سر وصدا.

ruina

: خرابي, ويراني, تخريب, اتلا ف, انهدام, تباهي, نابودي, خرابي, خرابه, ويرانه, تباهي, خراب كردن, فنا كردن, فاسد كردن.

ruinoso

: مخروبه, ويران.

ruiseor

: هزاردستان, بلبل.

ruleta

: اسباب قمار چرخان, رولت, بارولت قمار كردن.

rulo

: دستگاه فرزني.

rumano

: زبان روماني, اهل روماني.

rumba

: رقص سياهان, رقص روميا.

rumbo

: دوره, مسير, روش, جهت, جريان, درطي, درضمن, بخشي از غذا, اموزه, اموزگان, :دنبال كردن, بسرعت حركت دادن, چهار نعل رفتن.

rumor

: شايعه, شايعه گفتن و يا پخش كردن.

rural

: روستايي, رعيتي.

ruso

: روسي, زبان روسي, اهل روسيه.

rustica

: روستايي, مربوط به دهكده, دهاتي, مسخره.

rut

: مستي, شور, شهوت, فحلي, گشن امدن, گرمي, مست شهوت شدن, شور پيدا كردن, فحل شدن, رد جاده, اثر, خط شيار, عادت, روش, شيار دار كردن, خط انداختن.

ruta

: بجاده, راه, معبر, طريق, خيابان, راه اهن, مسير چيزيرا تعيين كردن, خط سير, جاده, مسير, راه, جريان معمولي.

ruta principal

: راه عبور, شارع عام, شاهراه, معبر.

rutina

: روزمره, كار عادي, جريان عادي, عادت جاري.

S

s mismo

: خودش, خود او (درحال تاكيد), خود (ان مرد), خودش (خود ان چيز, خود ان جانور), خود.

s

: بله, بلي, اري, بلي گفتن.

s bana

: ورق.

s bdito

: زيرموضوع, مبتدا, موكول به, درمعرض گذاشتن.

s laba

: هجا, سيلا ب.

s lo

: تنها, يكتا, فقط, صرفا, محضا, عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بي طرف, منصفانه, مقتضي, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عينا, الساعه, اندكي پيش, درهمان دم, فقط, تنها, محض, بس, بيگانه, عمده, صرفا, منحصرا, يگانه, فقط بخاطر.

s misma

: خودش (انزن), خود ان زن, خودش را.

s ndwich

: ساندويچ درست كردن, ساندويچ, در تنگنا قرار دادن.

s ptimo

: هفتم, هفتمين, يك هفتم.

s tano

: طبقه زير, زير زمين, سرداب, زيرزمين, سرداب, انبار, جاي شراب انداختن, گودال سرچاه, پيش چاه, طاق, گنبد, قپه, سردابه, هلا ل طاق, غار, مغاره, گنبد يا طاق درست كردن, جست زدن, پريدن, جهش.

saba n

: سرمازدگي.

sabado

: روز شنبه.

saber

: دانستن, اگاه بودن, شناختن, فراگرفتن, اموختن, چشيدن, لب زدن, مزه كردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپي, ذوق, سليقه.

sabia

: دانست.

sabidura

: فرزانگي, خرد, حكمت, عقل, دانايي, دانش, معرفت.

sabiduria

: فرزانگي, خرد, حكمت, عقل, دانايي, دانش, معرفت.

sabio

: كلمه پسونديست بمعني' راه و روش و طريقه و جنبه' و' عاقل.'

sabor

: مزه وبو, مزه, طعم, چاشني, مزه دار كردن, خوش مزه كردن, چاشني زدن به, معطركردن, چشيدن, لب زدن, مزه كردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپي, ذوق, سليقه.

saborear

: مزه وبو, مزه, طعم, چاشني, مزه دار كردن, خوش مزه كردن, چاشني زدن به, معطركردن, چشيدن, لب زدن, مزه كردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپي, ذوق, سليقه.

sabotaje

: خرابكاري عمدي, كارشكني وخراب كاري, خرابكاري كردن.

saboteador

: خرابكار.

sabroso

: لذيذ, باسليقه تهيه شده, خوش طعم, خوشمزه, گوارا.

sacacorchos

: دربطري بازكن.

sacar

: كشيدن, رسم كردن, بيرون كشيدن, دريافت كردن, كشش, قرعه كشي.

sacarina

: ساخارين.

sacerdotal

: كشيشي, وابسته به كشيشان, درخور كشيشان.

sacerdote

: كشيش, مچتهد, روحاني, كشيشي كردن.

saco

: كيسه, گوني, جوال, پيراهن گشاد و كوتاه, شراب سفيد پر الكل وتلخ, يغما, غارتگري, بيغما بردن, اخراج كردن يا شدن, دركيسه ريختن.

sacrificar

: قرباني, قرباني براي شفاعت, فداكاري, قرباني دادن, فداكاري كردن, قرباني كردن جانبازي.

sacrificio

: قرباني, قرباني براي شفاعت, فداكاري, قرباني دادن, فداكاري كردن, قرباني كردن جانبازي.

sacrilegio

: توهين به مقدسات, سرقت اشياء مقدسه, تجاوز بمقدسات.

sacrilego

: موهن بمقدسات, مربوط به بيحرمتي به شعاءر مذهبي.

sacrist n

: خادم كليسا, تولي, گوركن.

sacudida

: وزش, سوز, باد, دم, جريان هوايا بخار, صداي شيپور, بادزدگي, انفجار, صداي انفجار, صداي تركيدن, تركاندن, سوزاندن, تكان, تكان تند, حركت تند و سريع, كشش, انقباض ماهيچه, تشنج, تكان سريع دادن, زود كشيدن, ادم احمق و نادان, تكان دادن, دست انداز داشتن, تكان خوردن, تكان, تلق تلق, ضربت, يكه, تكان, صدمه, هول, هراس ناگهاني, لطمه, تصادم, تلا طم, ضربت سخت, تشنج سخت, توده, خرمن, توده كردن, خرمن كردن, تكان سخت خوردن, هول وهراس پيدا كردن, ضربت سخت زدن, تكان سخت خوردن, دچار هراس سخت شدن, سراسيمه كردن.

sacudir

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تكان سخت, برامدگي, تكان سخت (در هواپيماو غيره), تكان ناگهاني, ضربت (توام باتكان) زدن, بلوني, كوزه دهن گشاد, سبو, خم, شيشه دهن گشاد, تكان, جنبش, لرزه, ضربت, لرزيدن صداي ناهنجار, دعوا و نزاع, طنين انداختن, اثر نامطلوب باقي گذاردن, مرتعش شدن, خوردن, تصادف كردن, ناجور بودن, مغاير بودن, نزاع كردن, تكان دادن, لرزاندن, تكان, تكان تند, حركت تند و سريع, كشش, انقباض ماهيچه, تشنج, تكان سريع دادن, زود كشيدن, ادم احمق و نادان, تكان اهسته, جنبش, اهسته تكان دادن, تكان دادن, دست انداز داشتن, تكان خوردن, تكان, تلق تلق, ضربت, يكه, ارتعاش, تكان, لرزش, تزلزل, لرز, تكان دادن, جنباندن, اشفتن, لرزيدن.

safari

: سفري, سياحت اكتشافي در افريقا, سياحت كردن.

sagrado

: مقدس, روحاني, خاص, موقوف, وقف شده.

sainete

: نمايش خنده اور, تقليد, لودگي, مسخرگي, كار بيهوده.

sajn

: ساكسون, از نژاد انگلوساكسون.

sal n

: تحميل گري كردن, راهرو, دالا ن, سالن انتظار(در راه اهن و غيره), سالن هتل و مهمانخانه, سخنراني كردن, براي گذراندن لا يحه اي (درسالن انتظارنمايندگان مجلسين) سخنراني وتبليغات كردن, لميدن, لم دادن, محل استراحت ولم دادن, اطاق استراحت, سالن استراحت, صندلي راحتي, تن اسايي, وقت گذراني به بطالت, تالا ر, سالن زيبايي, رستوران, مشروبفروشي.

sala

: سرسرا, تالا ر, اتاق بزرگ, دالا ن, عمارت, اتاق نشيمن, سالن نشيمن, اتاق, خانه, جا, فضا, محل, موقع, مجال, مسكن گزيدن, منزل دادن به, وسيع تر كردن.

sala de ba o

: حمام, گرمابه.

sala de baile

: سالن رقص.

sala de exposiciones

: نمايشگاه كالا, سالن نمايشگاه.

sala estudiantil

: كلا س, كلا س درس.

salada

: نمكين, شور.

salado

: نمكين, شور.

salamandra

: سمندر, يكجور سوسمار يا مارمولك.

salami

: سوسيك نمك زده, گوشت خوك ويا گوشت گاو خشك شده.

salar

: نمك طعام, نمك ميوه, نمك هاي طبي, نمكدان (سالتسهاكعر), نمكزار(مارسه سالت), نمك زده ن به, نمك پاشيدن, شور كردن.

salario

: پرداختن, دادن, كار سازي داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا في كردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهيانه, اجرت, وابسته به پرداخت, حقوق, شهريه, مواجب, حقوق دادن, مزد, دستمزد, اجرت, كار مزد, دسترنج, حمل كردن, جنگ بر پا كردن, اجير كردن, اجر.

salchicha

: سوسيس, سوسيگ, روده محتوي گوشت چرخ شده.

saldar

: تسويه كردن, حساب را واريز كردن, برچيدن, از بين بردن, مايع كردن, بصورت نقدينه دراوردن, سهام, پرداختن, دادن, كار سازي داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا في كردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهيانه, اجرت, وابسته به پرداخت.

saldo

: ترازو, ميزان, تراز, موازنه, تتمه حساب, برابركردن, موازنه كردن, توازن.

salida

: حركت, عزيمت, كوچ, مرگ, انحراف, خروج, خروجي, دررو, خارج شدن, دررو, مخرج, خارج شدن, بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره, شروع, اغاز, اغازيدن, دايركردن, عازم شدن.

salida del sol

: طلوع افتاب, طلوع خورشيد, تيغ افتاب, مشرق, طلوع افتاب.

salino

: شور, مثل اب دريا, نمكين.

salir

: ظاهرشدن, پديدار شدن, راهي شدن, روانه شدن, حركت كردن, رخت بربستن, خروج, خروجي, دررو, خارج شدن, دررو, مخرج, خارج شدن, اجازه, اذن, مرخصي, رخصت, باقي گذاردن, رها كردن, ول كردن, گذاشتن, دست كشيدن از, رهسپار شدن, عازم شدن, ترك كردن, : (لعاف) برگ دادن, شروع, اغاز, اغازيدن, دايركردن, عازم شدن.

saliva

: سيخ كباب, شمشير, دشنه, بسيخ كشيدن, سوراخ كردن, تف انداختن, اب دهان پرتاب كردن, تف, اب دهان, خدو, بزاق, بيرون پراندن.

salmn

: ماهي ازاد, قزل الا.

salmo

: مزمور, سرود روحاني, سرود, سرود مذهبي خواندن.

salmonete

: شاه ماهي.

salmuera

: شوراب, اب شور, اشك, اب نمك.

saln de baile

: سالن رقص.

salobre

: شورمزه, بدمزه.

salpicar

: شتك, صداي ترشح, چلپ چلوپ, صداي ريزش, ترشح كردن, چلپ چلوپ كردن, ريختن (باصداي ترشح), داراي ترشح, داراي صداي چلب چلوب.

salsa

: ابگوشت, شيره گوشت, استفاده نا مشروع, سوس, چاشني, اب خورش, جاشني غذا, رب, چاشني زدن به, خوشمزه كردن, نم زدن.

salsa de tomate

: سوس گوجه فرنگي, چاشني غذا.

saltamonte

: ملخ, اتش بازي كوچك.

saltamontes

: ملخ, اتش بازي كوچك, خرنوب, اقاقيا, ملخ.

saltar

: مانع, سبدتركه اي, چهار چوب جگني, مسابقه پرش از روي مانع, از روي پرچين ياچارچوب پريدن, از روي مانع پريدن, فاءق امدن بر, جستن, پريدن, خيز زدن, جور درامدن, وفق دادن, پراندن, جهاندن, پرش, جهش, افزايش ناگهاني, ترقي, جست, پرش, خيز, جستن, دويدن, خيز زدن, جست, جست زدن, جست بزن, بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرك, جست وخيز, حالت فنري, حالت ارتجاعي فنر, پريدن, جهش كردن, جهيدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنري داشتن, ظاهر شدن, طاق, گنبد, قپه, سردابه, هلا ل طاق, غار, مغاره, گنبد يا طاق درست كردن, جست زدن, پريدن, جهش.

saltear

: يورش, حمله, تجاوز, حمله بمقدسات, اظهار عشق, تجاوز يا حمله كردن.

salto

: بالا جستن, پس جستن, پريدن, گزاف گويي كردن, مورد توپ وتشرقرار دادن, بيرون انداختن, پرش, جست, گزاف گويي, رازك, ميوه رازك رازك زدن به, رازك بار اوردن, ابجو, افيون, لي لي كردن, روي يك پاجستن, جست وخيز كوچك كردن, رقصيدن, پرواز دادن, لنگان لنگان راه رفتن, پلكيدن, جستن, پريدن, خيز زدن, جور درامدن, وفق دادن, پراندن, جهاندن, پرش, جهش, افزايش ناگهاني, ترقي, جست, پرش, خيز, جستن, دويدن, خيز زدن.

salto mortal

: شيرجه, معلق, پشتك, معلق زدن.

salud

: تندرستي, بهبودي, سلا مت, مزاج, حال.

saludable

: سالم, تندرست, مقوي, سالم, تندرست, خوش مزاج, سرحال, سالم و بي خطر.

saludar

: سلا م, درود, برخورد, تلا في, درود گفتن,تبريك گفتن, گريه, داد, فرياد, تاسف, تاثر, تگرگ, طوفان تگرگ, تگرگ باريدن, :سلا م, درود, خوش باش, سلا م برشما باد, سلا م كردن, صدا زدن, اعلا م ورود كردن (كشتي), سلا م, احترام نظامي, سرلا م كردن, سلا م دادن, تهنيت گفتن, درود.

saludo

: احترام, درود, سلا م, سلا م كننده, احترام كننده, تبريك, تبريكات, درود, تهنيت, سلا م, درود, تهنيت, تعارف, سلا م اول نامه.

salvador

: نجات دهنده, ناجي.

salvaje

: ژيان, درنده, شرزه, حريص, سبع, تندخو, خشم الود, سبع, وحشي, رام نشده, غير اهلي, وحشي شدن, وحشي كردن , وحشي, جنگلي, خود رو, شيفته و ديوانه.

salvar

: نگاه داشتن, اداره كردن, محافظت كردن, نگهداري كردن,نگاهداري, حفاظت, امانت داري, توجه, جلوگيري كردن, ادامه دادن, مداومت بامري دادن, رهايي دادن, رهانيدن, خلا صي, رهايي, نجارت دادن, رهايي بخشيدن, نگاه داشتن, اندوختن, پس انداز كردن, فقط بجز, بجز اينكه.

salvavidas

: قايق نجات, نگهبان, گارد, مامور نجات غريق.

salvia

: عاقل, دانا, بصير, بافراست, حكيم.

salvo

: بجز, باستثناء, امن, بي خطر, گاوصندوق.

sanar

: علا ج, شفا, دارو, شفا دادن, بهبودي دادن, شفا دادن, خوب كردن, التيام دادن, خوب شدن, ترميم شدن, بهبود يافتن, بازيافتن.

sanatorio

: اسايشگاه.

sanda

: هندوانه

sandalia

: كفش بي رويه, صندل, سرپايي, كفش راحتي, درخت صندل, صندل پوشيدن.

sandia

: هندوانه

sandwich

: ساندويچ درست كردن, ساندويچ, در تنگنا قرار دادن.

sangrar

: خون امدن از, خون جاري شدن از, خون گرفتن از, خون ريختن, اخاذي كردن, بر جسته كردن, دندانه دار كردن, تو رفتگي, سفارش (دادن), دندانه گذاري.

sangre

: خون, خوي, مزاج, نسبت, خويشاوندي, نژاد, نيرو,خون الودكردن, خون جاري كردن, خون كسي را بجوش اوردن, عصباني كردن.

sangriento

: برنگ خون, خوني, خون الود, قرمز, خونخوار, خوني, لخته شده, جنايت اميز, خونخوار, مهيب, وحشتناك.

sanguijuela

: زالو, حجامت, اسباب خون گيري, خفاش خون اشام, انگل, مزاحم, شفا دادن, پزشكي كردن, زالو انداختن, طبيب.

sanguinario

: تشنه بخون, خونريز, سفاك, بيرحم.

sanitario

: بهداشتي.

sano

: خوش بنيه, نيرومند, بي نقص, سالم, كشيدن, سوي ديگر بردن, روانه كردن, سالم, تندرست, چشمه, جوهردان, دوات, ببالا فوران كردن, روامدن اب ومايع, درسطح امدن وجاري شدن, :خوب, تندرست, سالم, راحت, بسيارخوب, به چشم, تماما, تمام وكمال, بدون اشكال, اوه, خيلي خوب.

santa

: مقدس, 'اولياء ', ادم پرهيز كار, عنوان روحانيون مثل 'حضرت 'كه در اول اسم انها ميايد ومخفف ان ست است, جزو مقدسين واولياء محسوب داشتن, مقدس شمردن.

santo

: خدايي, خدا شناس, با خدا, مقدس, منزه وپاكدامن, وقف شده, خدا, مقدس, روحاني, خاص, موقوف, وقف شده, مقدس, 'اولياء ', ادم پرهيز كار, عنوان روحانيون مثل 'حضرت 'كه در اول اسم انها ميايد ومخفف ان ست است, جزو مقدسين واولياء محسوب داشتن, مقدس شمردن.

santo y sea

: نشاني, اسم شب, اسم عبور.

santuario

: معبد, جاي مقدس, زيارتگاه, درمعبد قرار دادن.

sapo

: غوك, وزغ.

saque

: خدمت كردن, خدمت انجام دادن, بكار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن.

saquear

: غارت, چپاول, تاراج, استفاده نامشروع, غارت كردن (شهري كه اشغال شده), چاپيدن, غارت, تاراج, يغما, غارت كردن, غارت, چپاول, تاراج, يغما, غنيمت, غارت كردن, چاپيدن

saqueo

: گوني, چتايي, درحال يورش وچپاول.

sarampi n

: سرخك, دانه هاي سرخك, سرخچه, خنازير خوك, كرم كدو.

sardina

: ماهي ساردين, ماهيان ريز.

sarna

: گري, گر, جرب, كچلي.

sarten

: كماجدان پايه دار, ديگچه, كتري.

sartn

: ماهي تابه, روغن داغ كن, تغار, كفه ترازو, كفه, جمجمه,گودال اب, خداي مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان, استخراج كردن, سرخ كردن, ببادانتقاد گرفتن, بهم پيوستن, متصل كردن, بهم جور كردن, قاب, پيشوندي بمعني همه و سرتاسر.

sastre

: خياط, دوزندگي كردن.

sat lite

: ماهواره.

sat n

: شيطان, شيطان.

satans

: شيطان, شيطان.

satirizar

: هجو, كنايه, هجو كردن, هجو كردن, مسخره كردن.

satisfaccin

: خوشنودي, خرسندي, رضامندي, رضايت, ارضا ء.

satisfacer

: خرسند كردن, راضي كردن, خشنود كردن, قانع كردن.

satisfecho

: محتوي, مضم?ون.

sauce

: بيد, درخت بيد, دستگاه پنبه پاك كني, پاك كردن(پنبه يا پشم).

sauna

: حمام بخار فنلا ندي.

saxof n

: ساكسوفون, نوعي الت موسيقي بادي.

sayn

: جلا د, دژخيم.

sayuela

: لغزش, خطا, سهو, اشتباه, ليزي, گمراهي, قلمه, سرخوري, تكه كاغذ, زير پيراهني, ملا فه, روكش, متكا, نهال, اولا د, نسل, لغزيدن, ليز خودن, گريختن, سهو كردن, اشتباه كردن, از قلم انداختن.

sbado

: روز تعطيل, شنبه, يكشنبه, روز شنبه.

sbito

: تند, پرتگاه دار, سراشيبي, ناگهان, ناگهاني, بيخبر, درشت, جداكردن, ناگهاني, ناگهان, بي خبر, بي مقدمه, فوري, تند, بطور غافلگير, غير منتظره, سريع.

se

: خودش (انزن), خود ان زن, خودش را, خودش, خود او (درحال تاكيد), خود (ان مرد), اقا, شخص محترم, لرد, شخص والا مقام, خودشان, خودشانرا.

se al

: نشان لا ي كتاب, چوب الف, نشان, اشاره, دلا لت, اشعار, نشانه, نشان, نشانه, علا مت, اثر, صورت, ايت, تابلو, اعلا ن, امضاء كردن, امضاء, نشان گذاشتن, اشاره كردن, علا مت, سيگنال, علا مت دادن, نشانه.

se alar con el dedo

: نوك, سر, نقطه, نكته, ماده, اصل, موضوع, جهت, درجه, امتياز بازي, نمره درس, پوان, هدف, مسير, مرحله, قله, پايان, تيزكردن, گوشه داركردن, نوكدار كردن, نوك گذاشتن (به), خاطر نشان كردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاري كردن.

se or

: اقا (مختصر ان.مر است), اقا, شخص محترم, لرد, شخص والا مقام.

se ora

: لردي, اربابي, اقايي, سيادت, بزرگي.

se orial

: مربوط به بارون, باروني.

sea

: دخشه.

sealar

: تخصيص دادن, سهم دادن, واگذار كردن, ارجاع كردن, تعيين كردن, مقرر داشتن, گماشتن, قلمداد كردن, اختصاص دادن, بخش كردن, ذكر كردن, نشان دادن, نمايان ساختن, اشاره كردن بر, علا مت, سيگنال, علا مت دادن.

seas personales

: زاب, شرح, وصف, توصيف, تشريح, تعريف.

secador

: ماشين خشك كني.

secadora

: ماشين خشك كني.

secante

: جوهر خشك كن, دفتر باطله, دفتر ثبت معاملا ت, دفتر روزنامه.

secar

: خشك, بي اب, اخلا قا خشك, :خشك كردن, خشك انداختن, تشنه شدن.

secci n

: مقطع, بخش.

seco

: خشك, بي اب, اخلا قا خشك, :خشك كردن, خشك انداختن, تشنه شدن.

secrecin

: تراوش, ترشح, دفع, پنهان سازي, اختفا.

secretaria

: دبير, منشي, رازدار, محرم اسرار.

secretario

: منشي, دفتردار, كارمند دفتري, فروشنده مغازه, دبير, منشي, رازدار, محرم اسرار.

secreto

: محرمانه, راز.

secta

: فرقه, مسلك, حزب, دسته, دسته مذهبي, مكتب فلسفي, بخش, قسمت, بريدن, قسمت كردن.

secuaz

: پيرو, هواه خواه سياسي, نوكر.

secuencia

: گلوله, تير, ساچمه, رسايي, پرتابه, تزريق, جرعه, يك گيلا س مشروب, فرصت, ضربت توپ بازي, منظره فيلمبرداري شده, عكس, رها شده, اصابت كرده, جوانه زده.

secuestrador

: ادم دزد, ادم ربا, دور كننده, عضله دور كننده, ادم دزد, دزدانسان, بچه دزد.

secuestrar

: ربودن, دزديدن (شخص), دور كردن, ادم دزديدن, از مركز بدن دور كردن (طب), دزدي هواپيما وساير وساءط نقليه ومسافران ان, بچه دزدي كردن, ادم سرقت كردن, ادم دزدي كردن, بتصرف اوردن, ربون, قاپيدن, توقيف كردن, دچار حمله (مرض وغيره) شدن, درك كردن.

secuestro

: عمل ربودن (زن و بچه و غيره), ربايش, دورشدگي, دوري از مركز بدن, قياسي, قياس.

secundario

: كمتر, كوچكتر, پايين رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعي, كهاد, صغري, در رشته ثانوي يا فرعي تحصيل كردن, كماد, فرعي, كمكي, حاكي از زمان گذشته, ثانوي.

sed

: تشنگي, عطش, ارزومندي, اشتياق, تشنه بودن, ارزومند بودن, اشتياق داشتن.

seda

: ابريشم, نخ ابريشم, نخ ابريشم مخصوص طراحي, پارچه ابريشمي, لباس ابريشمي.

sede

: جا, صندلي, نيمكت, نشيمنگاه, مسند, سرين, كفل, مركز, مقر, محل اقامت, جايگاه, نشاندن, جايگزين ساختن.

sediento

: تشنه, عطش دار, خشك, بي اب, مشتاق.

sedimento

: سپرده, ته نشست, سپردن.

sedoso

: ابريشمي, نرم, ابريشم پوش, حريري, براق, صاف, ابريشم نماكردن.

seducir

: اغوا كردن, گمراه كردن, از راه بدر كردن, فريفتن.

segador

: ماشين چمن زني, علف چين, مسخره, شوخ, درو گر, ماشين درو.

segar

: بريدن, گسيختن, گسستن, چيدن, زدن, پاره كردن, قطع كردن, كم كردن, تراش دادن (الماس وغيره), عبور كردن,گذاشتن, برش, چاك, شكاف, معبر, كانال, جوي, تخفيف, بريدگي, خرمن, محصول, هنگام درو, وقت خرمن, نتيجه, حاصل, درو كردن وبرداشتن, چيدن, علف چيدن, چمن را زدن, توده يونجه يا كاه, درو كردن, جمع اوري كردن, بدست اوردن.

segmento

: قطعه, قطعه قطعه كردن.

segregar

: تقسيم كردن, پخش كردن, جداكردن, اب پخشان.

seguarmente

: مطملنا.

seguestar

: بچه دزدي كردن, ادم سرقت كردن, ادم دزدي كردن.

seguido

: مستقيما, سر راست, يكراست, بي درنگ.

seguidor

: دنبالگر, پيرو.

seguir

: تعقيب كردن, دنبال كردن, شكار كردن, واداربه فرار كردن, راندن واخراج كردن, تعقيب, مسابقه, شكار, پيروي كردن از, متابعت كردن, دنبال كردن, تعقيب كردن, فهميدن, درك كردن, در ذيل امدن, منتج شدن, پيروي, استنباط, متابعت.

segundo

: دوم, دومي, ثاني, دومين بار, ثانوي, مجدد, ثانيه, پشتيبان, كمك, لحظه, درجه دوم بودن, دوم شدن, پشتيباني كردن, تاييد كردن.

seguramente

: همانا, حتما, مطملنا, يقينا, محققا, مسلما, بطور حتم.

seguridad

: ايمني, سلا مت, امنيت, محفوظيت, ايمني, امان, امنيت, اسايش خاطر, اطمينان, تامين, مصونيت, وثيقه, گرو, تضمين, ضامن.

seguro

: بيمه, حق بيمه, پول بيمه, امن, بي خطر, گاوصندوق, ايمن, بي خطر, مطملن, استوار, محكم, درامان, تامين, حفظ كردن, محفوظ داشتن تامين كردن, امن, يقين, خاطر جمع, مطملن, از روي يقين, قطعي, مسلم, محقق, استوار, راسخ يقينا.

seis

: شماره شش, شش, ششمين.

selecci n

: پسند, انتخاب, چيز نخبه, برگزيده, منتخب, گزين, انتخاب, گزينش

seleccionado

: گزيدن, انتخاب كردن.

seleccionar

: گزيدن, انتخاب كردن.

selecto

: گزيدن, انتخاب كردن.

sellar

: مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن.

sello

: خوك ابي, گوساله ماهي, مهر, نشان, تضمين, مهر كردن, صحه گذاشتن, مهر و موم كردن, بستن, درزگيري كردن, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن.

sello de correos

: مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن.

selva

: جنگل, بيشه, تبديل به جنگل كردن, درختكاري كردن, جنگل.

selvoso

: پوشيده شده از درخت, خيلي انبوه.

semana

: هفته, هفت روز.

semanal

: هفتگي, هفته اي يكبار, هفته به هفته.

semanalmente

: هفتگي, هفته اي يكبار, هفته به هفته.

sembrar

: ماده خوك جوان, شلخته وچاق.

semejante

: همانند, مانندهم, شبيه, يكسان, يكجور, بتساوي, دوست داشتن, مايل بودن, دل خواستن, نظير بودن, بشكل يا شبيه (چيزي يا كسي) بودن, مانند, مثل, قرين, نظير, همانند, متشابه, شبيه, همچون, بسان, همچنان, هم شكل, هم جنس, متمايل, به تساوي, شايد, احتمالا, في المثل, مثلا, همگونه, همسان, همانند.

semejanza

: شباهت, تشابه, همانندي, همشكلي, مقايسه, همساني, همانندي.

semen

: نطفه, مني, دانه, تخم.

semestral

: ششماهه, سالي دوبار, دوسال يكبار.

semfora

: چراغ علا مت توقف وساءط نقليه, چراغ ترمز.

semic rculo

: نيمدايره, نيم دايره تشكيل دادن.

semilla

: بذر, دانه, تخم, ذريه, اولا د, تخم اوري, تخم ريختن, كاشتن.

semisalado

: شورمزه, بدمزه.

senado

: مجلس سنا.

senador

: عضو مجلس سنا, نماينده مجلس سنا, سناتور.

sencillo

: پهن, مسطح, هموار, صاف, برابر, واضح, اشكار, رك و ساده, ساده, جلگه, دشت, هامون, ميدان يا محوطه جنگ, بدقيافه, شكوه, شكوه كردن, ساده, راست, درست, بي پرده, رك, سر راست, اسان.

senda

: پياده رو, پايه ستون, پايه مجسمه, پايه, ميسر.

sendero

: پياده رو, پايه ستون, پايه مجسمه, پايه, ميسر, بدنبال كشيدن, بدنبال حركت كردن, طفيلي بودن, دنباله دار بودن, دنباله داشتن, اثر پا باقي گذاردن, پيشقدم, پيشرو, دنباله.

senil

: سالخورده, پير مرد, وابسته به پيري, خرف.

seno

: اغوش, سينه, بغل, بر, پيش سينه, بااغوش باز پذيرفتن,دراغوش حمل كردن, رازي رادرسينه نهفتن, داراي پستان شدن (درمورد دختران) , سينه, پستان, اغوش, افكار, وجدان, نوك پستان, هرچيزي شبيه پستان, سينه بسينه شدن, برابر, باسينه دفاع كردن, مجسمه نيم تنه, بالا تنه, سينه, انفجار, تركيدگي, تركيدن (با up ), خرد گشتن, ورشكست شدن, ورشكست كردن, بيچاره كردن.

senor

: اقا (مختصر ان.مر است).

sensaci n

: احساس, حس, احساس, حس, شور, تاثير, ظاهر.

sensacional

: رنگ پريده, ترسناك, تيره, مستهجن, بطورترسناك ياغم انگيز, موحش, شعله تيره, شعله دودنما, رنگ زرد مايل به قرمز, كم رنگ وپريده, زننده, شورانگيز, مهيج, احساساتي, موثر, حسي.

sensato

: معقول, محسوس, مشهود, بارز.

sensible

: حساس, نفوذ پذير, داراي حساسيت, نازك, حساس, لطيف, دقيق, ترد ونازك, باريك, محبت اميز, باملا حظه, حساس بودن, ترد كردن, لطيف كردن, انبار, اراءه دادن, تقديم كردن, پيشنهاد, پول رايج, مناقصه ومزايده.

sensiblera

: حريره ارد ذرت, خمير نرم, صداي مزاحم, پارازيت, خش خش, حريره اردذرت تهيه كردن, سفر پياده در برف, پياده در برف سفركردن, احساسات بيش از حد.

sensiblero

: اسم خاص مونث, مريم مجدليه, ضعيف وخيلي احساساتي, سرمست, حريره ياخميرمانند, احساساتي.

sensitivo

: حساس, نفوذ پذير, داراي حساسيت.

sentarse

: نشستن, جلوس كردن, قرار گرفتن.

sentencia

: تصميم, داوري, دادرسي, فتوي, راي, جمله, حكم, فتوي, راي, قضاوت, گفته, راي دادن, محكوم كردن, راي, راي هيلت منصفه, فتوي, نظر, قضاوت.

sentenciar

: جمله, حكم, فتوي, راي, قضاوت, گفته, راي دادن, محكوم كردن.

sentido

: دليل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل كردن, دليل و برهان اوردن, حواس پنجگانه, حس, احساس, هوش, شعور, معني, مفاد, حس تشخيص, مفهوم, احساس كردن, پي بردن.

sentimiento

: احساس, حس, احساس, حس, شور, تاثير, ظاهر.

sentir

: احساس كردن, لمس كردن, محسوس شدن, درك كردن, دريافتن, مشاهده كردن, ديدن, ملا حظه كردن, پشيماني, افسوس, تاسف, افسوس خوردن, حسرت بردن, نادم شدن, تاثر, حواس پنجگانه, حس, احساس, هوش, شعور, معني, مفاد, حس تشخيص, مفهوم, احساس كردن, پي بردن.

sentirse

: احساس كردن, لمس كردن, محسوس شدن.

seora

: بانو, خانم, زوجه, رءيسه خانه, بانو, خانم, كدبانو, معشوقه, دلبر, يار.

seorita

: از دست دادن, احساس فقدان چيزي راكردن, گم كردن, خطا كردن, نداشتن, فاقدبودن(.n): دوشيزه.

separaci n

: تقسيم, بخش, قسمت, تيغه, ديواره, وسيله يا اسباب تفكيك, حد فاصل, اپارتمان, تقسيم به بخش هاي جزء كردن, تفكيك كردن, جدا كردن, جدايي, تفكيك.

separadamente

: جدا, كنار, سوا, مجزا, غيرهمفكر.

separado

: جدا, جداگانه, جدا كردن, تفكيك كردن.

separar

: جدا كردن, تقسيم كردن, پخش كردن, جداكردن, اب پخشان, جزء, قطعه, پاره, جدا كردن, جداشدن, جدا, جداگانه, جدا كردن, تفكيك كردن.

separarse

: جزء, قطعه, پاره, جدا كردن, جداشدن.

seperado

: جدا, مجزا, مجرد, مجزاكردن.

septentrional

: شمال, شمالي, باد شمال, رو به شمال, در شمال.

septiembre

: سپتامبر, نهمين ماه تقويم مسيحي.

sepultar

: بخاك سپردن, دفن كردن, از نظر پوشاندن.

sepultura

: قبر, گودال, سخت, بم, خطرناك, بزرگ, مهم, موقر, سنگين, نقش كردن, تراشيدن, حفر كردن, قبر كندن, دفن كردن.

sequa

: خشكي, خشك سالي, تنگي, تشنگي.

ser

: مصدر فعل بودن, امر فعل بودن, وجود داشتن, زيستن, شدن, ماندن, باش, هستي, وجود, افريده, مخلوق, موجود زنده, شخصيت, جوهر, فرتاش, افريده, مخلوق, جانور.

ser anterior a

: پيش از تاريخ حقيقي تاريخ گذاشتن, پيش بودن (از), منتظربودن, پيش بيني كردن, جلوانداختن, سبقت.

ser apto para

: صلا حيت داشتن, واجد شرايط شدن, توصيف كردن.

ser capaz de

: صلا حيت داشتن, واجد شرايط شدن, توصيف كردن.

ser presentado a

: تقاطع, اشتراك, ملا قات كردن, مواجه شدن.

ser suficiente

: كردن, عمل كردن, انجام دادن, كفايت كردن, اين كلمه در ابتداي جمله بصورت علا مت سوال ميايد, فعل معين.

ser suspendido

: خراب شدن, تصوركردن, موفق نشدن.

serenamente

: بطور ارام.

sereno

: ارام, ساكت, باز, روشن, صاف, بي سر وصدا, متين, اسمان صاف, متانت, صافي, صاف كردن.

serie

: انقصال, شكستگي, شكستن, پي رفت, توالي, ترادف, تسلسل, تابعيت, رشته, ترتيب, به ترتيب مرتب كردن, نوبتي, پياپي, دنباله, سري.

seriedad

: سنگيني, ثقل, جاذبه زمين, درجه كشش, وقار, اهميت, شدت, جديت, دشواري وضع.

serio

: جدي, دلگرم, باحرارت, مشتاق, صميمانه, سنگين, علا قه شديد به چيزي, وثيقه, بيعانه, جدي, مهم, خطير, سخت, خطرناك, وخيم,, : متين, موقر, ارام, ثابت, سنگين.

serm n

: موعظه, وعظ, خطبه, خطابه, اندرز, گفتار, وابسته بموعظه, موعظه كردن.

sermonear*

: سخنراني, خطابه, كنفرانس, درس, سخنراني كردن, خطابه گفتن, نطق كردن, اسب كوچك سواري, اسب پير و وامانده, يابو, فاحشه, عيبجويي كردن, نق زدن, ازار دادن, مرتبا گوشزد كردن, عيبجو, نق نقو, موعظه كردن, وعظ كردن, سخنراني مذهبي كردن, نصيحت كردن.

serpear

: پيچ, خم, دور, گردش, راه پر پيچ وخم, پيچ وخم داشتن, مسير پيچيده اي را طي كردن, چماب, مار, داراي حركت مارپيچي بودن, مارپيچي بودن, مارپيچ رفتن, باد, نفخ, بادخورده كردن, درمعرض بادگذاردن, ازنفس انداختن, نفس, خسته كردن ياشدن, ازنفس افتادن, : پيچاندن, پيچيدن, پيچ دان, كوك كردن(ساعت و غيره), انحناء, انحنايافتن, حلقه زدن, چرخاندن.

serpentear

: پيچ, خم, دور, گردش, راه پر پيچ وخم, پيچ وخم داشتن, مسير پيچيده اي را طي كردن, چماب, مار, داراي حركت مارپيچي بودن, مارپيچي بودن, مارپيچ رفتن, باد, نفخ, بادخورده كردن, درمعرض بادگذاردن, ازنفس انداختن, نفس, خسته كردن ياشدن, ازنفس افتادن, : پيچاندن, پيچيدن, پيچ دان, كوك كردن(ساعت و غيره), انحناء, انحنايافتن, حلقه زدن, چرخاندن.

serpiente

: مار, ماربزرگ, ابليس, صورت فلكي حيه, مار, داراي حركت مارپيچي بودن, مارپيچي بودن, مارپيچ رفتن.

serrn

: خاك اره, باخاك اره پوشاندن, پوچ.

server

: خدمتگذار, خدمتكار, كمك كننده, نوكر, بازيكني كه توپ را ميزند.

servicial

: تطبيق, موافقت, جا, منزل, مناسب, خوش محضر, مفيد, كمك كننده.

servicio

: توجه, مواظبت, رسيدگي, تيمار, پرستاري, خدمت, ملا زمت, حضور, حضار, همراهان, ملتزمين, خدمت كردن, خدمت انجام دادن, بكار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن, خدمت, ياري, بنگاه, روبراه ساختن, تعمير كردن.

servicios

: حمام, محل دستشويي, اتاقك توالت.

servidor

: نوكر, خدمتكار, خادم, پيشخدمت, بنده.

servidumbre

: حق ارتفاقي, راحتي, اسايش, راحت شدن از درد, منزل.

servil

: پست, نوكر مابانه, چاكر, نوكر, ادم پست.

servilleta

: دستمال سفره, دستمال, سينه بند, پيش انداز.

servir

: توجه كردن, مواظبت كردن, گوش كردن (به), رسيدگي كردن, حضور داشتن (در), در ملا زمت كسي بودن, همراه بودن (با), درپي چيزي بودن, از دنبال امدن, منتظرشدن, انتظار كشيدن, انتظار داشتن, ظرف, بشقاب, دوري, سيني, خوراك, غذا, در بشقاب ريختن, مقعر كردن, خدمت كردن, خدمت انجام دادن, بكار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن.

sesenta

: شماره شصت, شصت.

sesi n

: جلسه, نشست, مجلس, دوره تحصيلي.

seso

: مغز, مخ, كله, هوش, ذكاوت, فهم, مغز كسي را دراوردن, بقتل رساندن.

sesudo

: داراي قوه قضاوت سليم.

seta

: گياه قارچي, قارچ, سماروغ, قارچ, سماروغ, بسرعت روياندن, بسرعت ايجاد كردن.

setenta

: هفتاد, هفتاد ساله, عدد يا علا مت هفتاد.

seto vivo

: چپر, خارپشته, پرچين, حصار, راه بند, مانع, پرچين ساختن, خاربست درست كردن, احاطه كردن, طفره زدن, از زير (چيزي) در رفتن.

seudnimo

: اسم مستعار, تخلص.

seuelo

: وسيله تطميع, طعمه يا چيز جالبي كه سبب عطف توجه ديگري شود, گول زنك, فريب, تطميع, بوسيله تطميع بدام انداختن, بطمع طعمه يا سودي گرفتار كردن, فريفتن, اغوا كردن.

severo

: تند, درشت, خشن, ناگوار, زننده, ناملا يم, سخت, سخت گير, طاقت فرسا, شاق, شديد.

sexo

: جنس (مذكر يا مونث), تذكير وتانيث, احساسات جنسي, روابط جنسي, جنسي, سكس, سكسي كردن.

sexto

: ششم, ششمين, يك ششم, شش يك, سدس, سادس.

sexual

: توليدي, نسلي, جنسي, تناسلي, وابسته به الت تناسلي و جماع.

sexualidad

: جنس (مذكر يا مونث), تذكير وتانيث, احساسات جنسي, روابط جنسي, جنسي, سكس, سكسي كردن, جنسيت, تمايلا ت جنسي.

si

: اگر, چنانچه, ايا, خواه, چه, هرگاه, هر وقت, اي كاش,كاش, اگر, چنانچه, شرط, حالت, فرض, تصور, بفرض, ايا, خواه, چه, بله, بلي, اري, بلي گفتن.

si bien

: اگرچه, گرچه, هرچند, بااينكه, بهرحال, باوجود ان, بهرجهت, اگرچه, گرچه, هرچند با اينكه, باوجوداينكه, ولو, ولي.

si no

: ديگر, جز اين, طور ديگر, وگرنه, والا, درغيراينصورت.

siberia

: سيبريه.

siberiana

: سيبريه اي.

sidra

: شراب سيب, شربت سيب, اب سيب.

siempre

: همواره, هميشه, پيوسته, همه وقت, هميشه, همواره, هرگز, هيچ, اصلا, درهر صورت.

siempre verde

: بي خزان, هميشه سبز, هميشه بهار, بادوام.

sien

: پرستشگاه, معبد, شقيقه, گيجگاه.

sierra

: مرز, كنار, حاشيه, لبه, برامدگي لبه طبقات سنگ, نوار, تسمه ء اهني, تكه دراز گوشت, بصورت نوار يا تسمه دراوردن, ديد, سخن,لغت يا جمله ضرب المثل, مثال, امثال و حكم, اره, هراسبابي شبيه اره.

sierra para metales

: اره اهن بري.

siesta

: چرت, خواب نيمروز, چرت زدن, خواب, پرز.

siete

: هفت, هفتم, هفتمين, يك هفتم, هفت چيز.

sifn

: زانويي, لوله خميده يا شتر گلو, سيفون, از لوله يا سيفون رد كردن.

siglo

: صدساله, يادبود صدساله, سده, سده, قرن.

significado

: ارش, معني, مفاد, مفهوم, فحوا, مقصود, منظور.

significar

: مطلبي را رساندن, ضمنا فهماندن, دلا لت ضمني كردن بر, اشاره داشتن بر, اشاره كردن, رساندن, ميانه, متوسط, وسطي, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, ميانه روي, اعتدال, منابع درامد, عايدي, پست فطرت, بدجنس, اب زيركاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معني ومفهوم خاصي داشتن, معني دادن, ميانگين, دلا لت كردن بر, حاكي بودن از, باشاره فهماندن, معني دادن, معني بخشيدن.

significativo

: پر معني, معني دار, مهم, معني دار.

signo

: نشان, نشانه, علا مت, اثر, صورت, ايت, تابلو, اعلا ن, امضاء كردن, امضاء, نشان گذاشتن, اشاره كردن.

siguiente

: تعقيب, پيروي, زيرين, ذيل, شرح ذيل, بعد, ديگر, اينده, پهلويي, جنبي, مجاور, نزديك ترين, پس ازان, سپس, بعد, جنب, كنار.

silbar

: صداي خش خش, صداي هيس (مثل صداي مار), هيس كردن, سوت, صفير, سوت زدن.

silbato

: سوت, صفير, سوت زدن.

silbido

: صداي خش خش, صداي هيس (مثل صداي مار), هيس كردن.

silenciador

: شال گردن, صدا خفه كن, نمد, انبار لوله اگزوس, خاموش كننده, فرونشاننده, ساكت كننده, صدا خفه كن.

silencio

: ارام كردن, تسكين دادن, ساكت كردن, خموشي, خاموشي, سكوت, ارامش, فروگذاري, ساكت كردن, ارام كردن, خاموش شدن.

silencioso

: خموش, خاموش, ساكت, بيصدا, ارام, صامت, بيحرف.

silla

: صندلي, مقر, كرسي استادي در دانشگاه, بركرسي ياصندلي نشاندن, زين, پالا ن زدن, سواري كردن, تحميل كردن, زين كردن.

silla de ruedas

: صندلي چرخ دار.

silleta

: لگن بيمار بستري.

silvicultura

: جنگلباني, احداث جنگل, جنگلداري.

simbolo

: نشان, علا مت, نماد, رمز, اشاره, رقم, بصورت سمبل دراوردن.

similar

: همسان, همانند.

simpat a

: همدمي, همدردي, دلسوي, رقت, همفكري, موافقت.

simple

: ساده.

simplemente

: عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بي طرف, منصفانه, مقتضي, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عينا, الساعه, اندكي پيش, درهمان دم, بسادگي, واقعا, حقيقتا.

simptico

: نازنين, دلپسند, خوب, دلپذير, مطلوب, مودب, نجيب, اماده خدمت, حاضر خدمات, مهربان, اجباري, الزامي, خوش ايند, دلپذير, خرم, مطبوع, پسنديده, خوش مشرب.

simular

: وانمود كردن, بخود بستن, جعل كردن, خود را بناخوشي زدن, تمارض كردن, وانمود كردن, بخود بستن, دعوي كردن, صوري, وانمود كردن, بخود بستن, مانند بودن, تقليد كردن, شباهت داشتن به.

simult neo

: همبود, باهم واقع شونده, همزمان.

sin

: برون, بيرون, بيرون از, از بيرون, بطرف خارج, انطرف, فاقد, بدون.

sin aliento

: بي نفس, بي جان, نفس نفس زنان, مشتاق.

sin cansancio

: بي لا ستيك, خستگي ناپذير, نافرسودني.

sin costura

: بي درز.

sin cuidado

: سبكبار, بي خيال, بي دقت.

sin dientes

: بي دندان, بدون دندانه, بچه گانه.

sin domicilio fijo

: منزل, مسكن, رحل اقامت افكندن, اشاره كردن, پيشگويي كردن, بودگاه, بودباش.

sin embargo

: هرچند, اگر چه, هر قدر هم, بهر حال, هنوز, اما, باوجود اينكه, علي رغم, باوجود, بدون توجه, ارام, خاموش, ساكت, بي حركت, راكد, هميشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلك, : ارام كردن, ساكت كردن, خاموش شدن, دستگاه تقطير, عرق گرفتن از, سكوت, خاموشي, بهرحال, باوجود ان, بهرجهت, اگرچه, گرچه, هرچند با اينكه, باوجوداينكه, ولو, ولي, هنوز, تا ان زمان, تا كنون, تا انوقت, تاحال, باز هم, بااينحال, ولي, درعين حال.

sin gas

: ارام, خاموش, ساكت, بي حركت, راكد, هميشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلك, : ارام كردن, ساكت كردن, خاموش شدن, دستگاه تقطير, عرق گرفتن از, سكوت, خاموشي.

sin gusto

: بيمزه, بي سليقه, بي ذاءقه.

sin habla

: صامت, لا ل, گنگ

sin hogar

: دربدر, بي خانمان, اواره.

sin lengua

: بي زبان, گنگ.

sin ms

: بسادگي, واقعا, حقيقتا.

sin plomo

: بي سرب, بدون سرب (دربين حروف چاپ).

sin sentido

: بي معني.

sin techo

: دربدر, بي خانمان, اواره.

sin valor

: بي بها, ناچيز و بي قيمت, بي ارزش, بي اهميت.

sinagoga

: كنيسه, پرستشگاه يهود.

sinceridad

: صدق وصفا, بي ريايي, خلوص, صميميت.

sincero

: راستكار, راد, درست كار, امين, جلا ل, بيغل وغش, صادق, عفيف, باز, ازاد, اشكار, باز كردن, باز شدن, بي ريا, راست نما, مخلص, صادق, صميمي.

sinecura

: هر شغلي كه متضمن مسلوليت مهمي نباشد, جيره خور ولگرد, وظيفه گرفتن وول گشتن, مفت خوري وولگردي.

sinfon a

: سمفوني, قطعه طولا ني موسيقي, هم نوا, هم نوايي.

singular

: عجيب و غريب, غير عادي, خل, خنده دار, مختل كردن, گرفتار شدن, تكين, منفرد.

singularidad

: چيز عجيب و غريب, غرابت, غرابت, شگفتي, يكتايي, منحصر بفردي.

siniestro

: بدشگون, ناميمون, شوم, بديمن, گمراه كننده, بدخواه, كج, نادرست, خطا, فاسد, بديمن, بدشگون, ناميمون, شيطاني.

sinnimo

: كلمه مترادف, كلمه هم معني.

sinsabor

: رنجش, رنجيدگي, ناخشنودي, نارضايتي, خشم, صدمه.

sint tico

: تركيبي, مركب از مواد مصنوعي, همگذاشت.

sinverg enza

: بي وجدان, پست, خدا نشناس, بي دين, رافضي, بدعت گذار, خبيث, ارقه, لا ت, رذل, ناكس, ادم پست, تبه كار, شرير, بدذات, پست.

sirena

: زن ماهي, حوري دريايي, افسونگر, حوري دريايي, زن دلفريب, سوت كارخانه, اژير, حوري مانند.

sirviente

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد, خانگي, خانوادگي, اهلي, رام, بومي, خانه دار, مستخدم يا خادمه.

sismo

: زمين لرزه, زلزله.

sistema

: سيستم, دستگاه, منظومه.

sistemtico

: قاعده دار, با همست, همست دار.

sitiar

: احاطه كردن, مزين كردن, حمله كردن بر, بستوه اوردن, عاجز كردن.

sitio

: محل, مكان, جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, اتاق, خانه, جا, فضا, محل, موقع, مجال, مسكن گزيدن, منزل دادن به, وسيع تر كردن, جا, صندلي, نيمكت, نشيمنگاه, مسند, سرين, كفل, مركز, مقر, محل اقامت, جايگاه, نشاندن, جايگزين ساختن, محاصره, احاطه, محاصره كردن, محل, مقر, خال, نقطه, لك, موضع, بجا اوردن.

situaci n

: محل, مكان, موقعيت, محل, وضع.

situado

: واقع شده در, واقع در, جايگزين.

situar

: جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقديم داشتن,تعبير كردن,بكار بردن,منصوب كردن, ترغيب كردن,استقرار,پرتاب,سعي,ثابت, مجموعه, نشاندن, دستگاه.

slido

: شركت, تجارتخانه, كارخانه, موسسه بازرگاني, استوار, محكم, ثابت, پابرجا, راسخ, سفت كردن, استوار كردن, قوي هيكل, تنومند, ستبر, هيكل دار, جامد, ز جسم, ماده جامد, سفت, سخت, مكعب, سه بعدي, محكم, استوار, قوي, خالص, ناب, بسته, منجمد, سخت, يك پارچه, مكعب, حجمي, سه بعدي, توپر, نيرومند, قابل اطمينان, محكم, ستبر, تنومند, قوي هيكل, خوش بنيه, درشت.

slogan

: خروش, نعره, ورد, تكيه كلا م, شعار, ارم.

small

: كوچك, خرده, ريز, محقر, خفيف, پست, غير مهم, جزءي, كم, دون, كوچك شدن ياكردن.

smbolo

: نشان, علا مت, نماد, رمز, اشاره, رقم, بصورت سمبل دراوردن.

sntoma

: هم افت, نشان, نشانه, اثر, دليل, علا ءم مرض, علا مت.

so ar

: خواب, خواب ديدن, رويا ديدن.

sobaco

: بغل, زير بغل.

soberano

: پادشاه, شهريار, ليره زر, با اقتدار, داراي قدرت عاليه.

soberbio

: عالي, بسيار خوب, باشكوه, باوقار.

sobornar

: رشوه دادن, تطميع كردن, رشوه, بدكند.

soborno

: رشوه دادن, تطميع كردن, رشوه, بدكند, رشاء, ارتشاء, رشوه خواري, پاره ستاني, رشوه, پس زدن (ماشين وغيره), لگدزدن, بازپرداخت.

sobra

: زيادتي, مازاد, زاءد, باقي مانده, اضافه, زيادي.

sobre

: درباره, گرداگرد, پيرامون, دور تا دور, در اطراف, نزديك, قريب, در حدود, در باب, راجع به, در شرف, در صدد, با, نزد, در, بهر سو, تقريبا, بالا تر, فرمان عقب گرد, در بالا, بالا ي, بالا ي سر, نام برده, بالا تر, برتر, مافوق, واقع دربالا, سابق الذكر, مذكوردرفوق, پاكت, پوشش, لفاف, جام, حلقه ء گلبرگ, وصل, روشن, برقرار, بالا ي, روي, بالا ي سر, بر فراز, ان طرف, درسرتاسر, دربالا, بسوي ديگر, متجاوز از, بالا يي, رويي, بيروني, شفا يافتن, پايان يافتن, به انتها رسيدن, پيشوندي بمعني زيادو زياده و بيش, روي, بر, بر روي, فوق, بر فراز, بمحض, بمجرد.

sobreabrigo

: روپوش, پالتو.

sobrecargar

: زيادي بار كردن, بار اضافي.

sobrecargo

: زياد ستاندن, زياد بار كردن, تحميل كردن زياد پر كردن, اضافه كردن, نرخ اضافي ماليات اضافي, جريمه, اضافه بها.

sobrecejo

: اخم كردن, روي درهم كشيدن, اخم.

sobrecubierta

: ژاكت, نيمتنه, پوشه, جلد, كتاب, جلد كردن, پوشاندن, درپوشه گذاردن.

sobredividendo

: انعام, جايزه, حق الا متياز, سودقرضه, پرداخت اضافي.

sobrenivel

: در بالا ي سطح زمين, در قيد حيات.

sobrepeso

: چاق, سنگيني زياد, وزن زيادي, سنگيني كردن, چاقي.

sobreprecio

: بيش از حد قيمت گذاردن.

sobresalir

: برتري داشتن بر, بهتربودن از, تفوق جستن بر, پيش رفتن, پيشرفتگي داشتن, جلو رفتن , پيش رفتگي, پيش امدگي, برامدگي, تاق نما, اويزان بودن, تهديد كردن, مشرف بودن, برامدگي داشتن, جلو امده بودن, تحميل كردن.

sobresaltarse

: شانه خالي كردن, بخود پيچيدن, دريع داشتن, مضايقه كردن, مضايقه, امساك.

sobretodo

: كت, نيمتنه, روكش, پوشاندن, روكش كردن, اندودن, روپوش, پالتو.

sobrevivir

: زنده ماندن, باقي بودن, بيشتر زنده بودن از, گذراندن, سپري كردن, طي كردن برزيستن.

sobrina

: خويش و قوم مونث, دختر برادر يا خواهر و غيره.

sobrino

: پسر برادر, پسر خواهر, پسر برادر زن و خواهر شوهر و غيره.

sobrio

: هوشيار, بهوش, عاقل, ميانه رو, معتدل, متين, سنگين, موقر, ادم هشيار(دربرابرمست), هوشيار بودن, بهوش اوردن, از مستي دراوردن.

sociable

: صميمي, خوش مشرب, يار.

social

: انسي, دسته جمعي, وابسته بجامعه, اجتماعي, گروه دوست, معاشرتي, جمعيت دوست, تفريحي.

socialismo

: سوسياليزم, جامعه گرايي.

socialista

: جامعه گراي, سوسياليست, طرفدار توزيع وتعديل ثروت.

sociedad

: انجمن, اجتماع, عوام, شركت, انجمن, مجمع, جامعه, اجتماع, معاشرت, شركت, حشر ونشر, نظام اجتماعي, گروه, جمعيت, اشتراك مساعي, انسگان.

socio

: هم پيوند, همبسته, اميزش كردن, معاشرت كردن, همدم شدن, پيوستن, مربوط ساختن, دانشبهري, شريك كردن, همدست, همقطار, عضو پيوسته, شريك, همسر, رفيق, شريك شدن ياكردن, شريك, همدست, انباز, همسر, يار.

socorro

: كمك كردن, ياري كردن, مساعدت كردن, پشتيباني كردن, حمايت كردن, كمك, ياري, حمايت, همدست, بردست, ياور.

sof

: نيمكت, نيمكت مبلي نرم وفنري.

sofocante

: خفه, دلتنگ كننده, اوقات تلخ, مغرور, محافظه كار, بد اخم, لجوج.

sofocar

: خفه كردن, بستن, مسدود كردن, انسداد, اختناق, دريچه, ساسات (ماشين).

sofrenar

: ايست, مكث, درنگ, سكته, ايست كردن, مكث كردن, لنگيدن

software

: نرم افزار.

soga

: طناب, رسن, ريسمان, باطناب بستن, بشكل طناب در امدن.

sojuzgar

: زرده تخم مرغ, محتويات نطفه.

sol

: افتاب, خورشيد, درمعرض افتاب قرار دادن, تابيدن, تابش افتاب, نور افتاب.

solamente

: عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بي طرف, منصفانه, مقتضي, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عينا, الساعه, اندكي پيش, درهمان دم, فقط, تنها, محض, بس, بيگانه, عمده, صرفا, منحصرا, يگانه, فقط بخاطر, فقط, منحصرا, بتنهايي.

solamente que

: مگراينكه, جز اينكه, مگر.

solapa

: ضربه, صداي چلپ, اويخته وشل, برگه يا قسمت اويخته, زبانه كفش, بال وپرزدن مرغ بهم زدن, پرزدن, دري وري گفتن, برگردان, برگردان يقه.

solariego

: نيايي, اجدادي.

soldado

: سرباز, نظامي, سپاهي, سربازي كردن, نظامي شدن.

soldador

: جوشكار, ماشين جوشكاري.

soldadura

: درزه, بند گاه, بند, مفصل, پيوندگاه, زانويي, جاي كشيدن ترياك با استعمال نوشابه, لولا, مشترك, توام, شركتي, مشاع, شريك, متصل, كردن, خرد كردن, بند بند كردن, مساعي مشترك, جوشكاري كردن, جوش دادن, پيوستن, جوش.

soldar

: لحيم, كفشير, جوش, وسيله التيام واتصال, لحيم كردن, جوش دادن, التيام دادن, جوشكاري كردن, جوش دادن, پيوستن, جوش.

soleado

: افتابي, روشن, افتاب رو, رو بافتاب, تابناك.

solemne

: رسمي, موقر, جدي, گرفته, موقرانه, باتشريفات.

soler

: تمايل, خواسته, ايكاش, ميخواستم, ميخواستند.

solicitante

: درخواست دهنده, تقاضا كننده, طالب, داوطلب, متقاضي, درخواستگر, پروپاكاندچي انتخابات و غيره, راي جمع كن.

solicitar

: خواهش, درخواست, تقاضا, خواسته, خواستار شدن, تمنا كردن, تقاضا كردن.

solicitar un puesto

: بكار بردن, بكار زدن, استعمال كردن, اجرا كردن, اعمال كردن, متصل كردن, بهم بستن, درخواست كردن, شامل شدن, قابل اجرا بودن.

solicitud

: درخواست, درخواست نامه, پشت كار, استعمال.

solista

: اواز خوان مذهبي.

solitario

: تنها, تك, دلتنگ, مجرد, بيوه, يكه, مجزا ومنفرد, تنها, بيكس, غريب, بي يار, متروك, بيغوله.

solo

: تنها, يكتا, فقط, صرفا, محضا, فقط, تنها, محض, بس, بيگانه, عمده, صرفا, منحصرا, يگانه, فقط بخاطر, واحد, منفرد, تك, فرد, تنها, يك نفري, مجرد, جدا كردن, برگزيدن, انتخاب كردن, كف پا, تخت كفش, تخت, زير, قسمت ته هر چيز, شالوده, تنها, يگانه, منحصربفرد, تخت زدن, تنها, مجرد, گوشه نشين, منزوي, پرت.

soltar

: بروزدادن, از دهان بيرون انداختن, شل كردن, لينت دادن, نرم كردن, سست كردن, از خشكي در اوردن.

solteria

: تجرد, عزبي.

soltern

: بدون عيال, عزب, مجرد, مرد بي زن, زن بي شوهر, مرد يا زني كه بگرفتن اولين درجه ء علمي دانشگاه ناءل ميشود, ليسانسيه, مهندس, باشليه, دانشياب.

soltero

: بدون عيال, عزب, مجرد, مرد بي زن, زن بي شوهر, مرد يا زني كه بگرفتن اولين درجه ء علمي دانشگاه ناءل ميشود, ليسانسيه, مهندس, باشليه, دانشياب, واحد, منفرد, تك, فرد, تنها, يك نفري, مجرد, جدا كردن, برگزيدن, انتخاب كردن.

solterona

: دختر خانه مانده, دختر ترشيده.

soluble

: قابل حل, حل شدني, محلول.

soluci n

: چاره سازي, شولش, حل, محلول, راه حل, تاديه, تسويه.

solucion

: چاره سازي, شولش, حل, محلول, راه حل, تاديه, تسويه.

sombra

: سايه, حباب چراغ يا فانوس, اباژور, سايه بان, جاي سايه دار, اختلا ف جزءي, سايه رنگ, سايه دار كردن, سايه افكندن, تيره كردن, كم كردن, زير وبم كردن, سايه, ظل, سايه افكندن بر, رد پاي كسي را گرفتن, پنهان كردن.

sombreado

: سايه دار, سايه افكن, مشكوك, مرموز.

sombrear

: سايه, حباب چراغ يا فانوس, اباژور, سايه بان, جاي سايه دار, اختلا ف جزءي, سايه رنگ, سايه دار كردن, سايه افكندن, تيره كردن, كم كردن, زير وبم كردن.

sombrerero

: كلا هدوز, كلا ه فروش, كلا ه فروش, زني كه كلا ه زنانه ميدوزد.

sombrero

: قدح ساز, نوعي كلا ه لبه دار, كسي كه باگلوله ياگوي بازي ميكند, مشروب خوارافراطي, داءم الخمر, كلا ه نمدي مردانه, كلا ه, كلا ه كاردينالي.

sombrilla

: چتر, سايبان, حفاظ, چتر استعمال كردن.

sombro

: تاريك, تيره, افسرده, غم افزا.

someter

: زيرموضوع, مبتدا, موكول به, درمعرض گذاشتن.

someterse

: تسليم كردن, اراءه دادن, تسليم شدن.

sonar

: سنج, ترتيب زنگهاي موسيقي, سازياموسيقي زنگي, صداي سنج ايجادكردن, ناقوس رابصدا دراوردن, حلقه, زنگ زدن, احاطه كردن, صدا, اوا, سالم, درست, بي عيب, استوار, بي خطر, دقيق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسيدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, كاملا, ژرفاسنجي كردن, گمانه زدن.

sondar

: (ثانواس=) براي جمع اوري اراء فعاليت كردن, الك يا غربال كردن.

sondear

: (ثانواس=) براي جمع اوري اراء فعاليت كردن, الك يا غربال كردن.

sonido

: صدا, اوا, سالم, درست, بي عيب, استوار, بي خطر, دقيق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسيدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, كاملا, ژرفاسنجي كردن, گمانه زدن.

sonre r

: لبخند, تبسم, لبخند زدن.

sonreir

: نيش وا كردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افكني, خنده نيشي, پوزخند, دندان نمايي, لبخند, تبسم, لبخند زدن.

sonrer abiertamente

: نيش وا كردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افكني, خنده نيشي, پوزخند, دندان نمايي.

sonrisa

: لبخند, تبسم, لبخند زدن.

sonrisa abierta

: نيش وا كردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افكني, خنده نيشي, پوزخند, دندان نمايي.

sonrisa sard nica

: نيش وا كردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افكني, خنده نيشي, پوزخند, دندان نمايي.

sonsacar

: ريشخندكردن, نوازش كردن, چرب زباني كردن, بيرون كشيدن, استخراج كردن, استنباط كردن, فريفتن, اغواكردن, تطميع, بدام كشيدن, جلب كردن, ريشخند كردن, گول زدن, خر كردن.

sooliento

: خواب الود.

sopa

: نوعي ابگوشت, اشامه, ابگوشت, سوپ.

soplador

: دمنده, وزنده, كسي يا چيزي كه بدمد يابوزد, ماشين مخصوص دميدن.

soplar

: دميدن, وزيدن, در اثر دميدن ايجاد صدا كردن, تركيدن.

soplete

: چراغ جوشكاري.

soplo de viento

: روي هوايا اب شناور ساختن, وزش نسيم, بهوا راندن, بحركت در اوردن.

soportar

: خرس, سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي, لقب روسيه ودولت شوروي, :بردن, حمل كردن, دربرداشتن, داشتن, زاييدن, ميوه دادن, تاب اوردن, تحمل كردن, مربوط بودن , تحمل كردن, بردباري كردن دربرابر, طاقت چيزي راداشتن, تاب چيزي رااوردن, احتراز كردن, امساك كردن, خودداري كردن از, صرف نظر كردن, گذشتن از, اجتناب كردن از, گذشت كردن, نگهداشتن, متحمل شدن, تحمل كردن, تقويت كردن, حمايت كردن از.

soporte

: قلا ب, كروشه, حرفط, هر چيزي بشكلط, گوه زير توپ, توپ را روي گوه قراردادن.

sorbo

: جرعه, چشش, مزمزه, خرده خرده نوشي, مزمزه كردن, خرد خرد اشاميدن, چشيدن.

sordo

: كر, فاقد قوه شنوايي.

sorna

: طعنه, وارونه گويي, گوشه و كنايه و استهزاء, مسخره, پنهان سازي, تمسخر, سخريه, طنز.

sorprender

: گرفتن, از هوا گرفتن, بدست اوردن, جلب كردن, درك كردن, فهميدن, دچار شدن به, عمل گرفتن, اخذ, دستگيره, لغت چشمگير, شعار, تعجب, شگفت, حيرت, متعجب ساختن, غافلگير كردن.

sorpresa

: شگفتي, سرگشتگي, حيرت, بيهوشي, حيراني, تعجب, شگفت, حيرت, متعجب ساختن, غافلگير كردن.

sorteo

: كشيدن, رسم كردن, بيرون كشيدن, دريافت كردن, كشش, قرعه كشي.

sosegado

: ارامش, بي سروصدايي, اسوده, سكوت, ارام, ساكت, ساكن, : ارام كردن, ساكت كردن, فرونشاندن, ارام, ملا يم, متين, موقر, جدي, تسكين دهنده.

soso

: بيمزه, بي سليقه, بي ذاءقه.

sospecha

: بدگماني, سوء ظن, ترديد, مظنون بودن.

sospechar

: بدگمان شدن از, ظنين بودن از, گمان كردن, شك داشتن, مظنون بودن, مظنون, موردشك.

sospechoso

: مثل ماهي, ماهي دار, مورد ترديد, مشكوك, بدگمان, ظنين, حاكي از بدگماني, مشكوك.

sost n

: پستان بند, پستان بند, مهار اصلي كه از نوك شاه دگل تا پاي دگل جلو امتداد دارد, تكيه گاه اصلي, وابستگي عمده, نقطه اتكاء, ستون, پايه, جرز, ركن, اركان, ستون ساختن, تحمل كردن, حمايت كردن, متكفل بودن, نگاهداري, تقويت, تاييد, كمك, پشتيبان زير برد, زير بري, پشتيباني كردن.

sosten

: پستان بند.

sostener

: خرس, سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي, لقب روسيه ودولت شوروي, :بردن, حمل كردن, دربرداشتن, داشتن, زاييدن, ميوه دادن, تاب اوردن, تحمل كردن, مربوط بودن, تحمل كردن, حمايت كردن, متكفل بودن, نگاهداري, تقويت, تاييد, كمك, پشتيبان زير برد, زير بري, پشتيباني كردن.

sostn de la familia

: متكفل, كفيل خرج, نان اور.

sostuvo

: گمانه, سوراخ كردن, سنبيدن, سفتن, نقب زدن, بامته تونل زدن, خسته كردن, موي دماغ كسي شدن, خسته شدن, منفذ, سوراخ, مته, وسيله سوراخ كردن, كاليبر تفنگ, خسته كننده.

sota

: رند, ادم رذل, فرومايه, پست و حقير.

sotavento

: سمت پناه دار, انسوي كشتي كه از باد در پناه است, بادپناه, حمايت.

soto

: درختستان, بيشه.

sovietico

: هيلت حاكمه اتحاد جماهير شوروي, شوروي.

soy

: هستم, اول شخص.

spanish

: شكست دادن, هزيمت, مغلوب ساختن.

sperar

: تپيدن, زدن, كتك زدن, چوب زدن, شلا ق زدن,كوبيدن, :ضرب, ضربان نبض وقلب, تپش, ضربت موسيقي, غلبه, پيشرفت, زنش.

spero

: تند, پرتگاه دار, سراشيبي, ناگهان, ناگهاني, بيخبر, درشت, جداكردن, زبر, خشن, زمخت, بي ادب, تند, درشت, خشن, ناگوار, زننده, ناملا يم, زبر, خشن, درشت, زمخت, ناهموار, ناهنجار, دست مالي كردن, بهم زدن, زمخت كردن, سخت, سخت گير, طاقت فرسا, شاق, شديد, سخت, اكيد, سخت گير, يك دنده, محض, نص صريح, محكم.

spid

: افعي, تيره مار, تيرمار, ادم خاءن و بدنهاد, شرير.

sptico

: وابسته به گنديدگي, جسم عفوني, ماده عفوني, گنديده, الوده, چركي.

srdido

: چركين, كثيف, پليد.

sta noche

: امشب.

stand

: ايستادن, تحمل كردن, موضع, دكه, بساط.

starter

: خفه كردن, بستن, مسدود كردن, انسداد, اختناق, دريچه, ساسات (ماشين).

ste

: اين, .

sto

: اين, .

stos

: اينها, اينان.

su

: اورا (مونث), ان زن را, باو, مال او, ضمير ملكي سوم شخص مفردمذكر, مال او (مرد), مال انمرد, مال او, مال ان, شان, خودشان, مال ايشان, مال انها, مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

su ter

: عرق گير, كسيكه عرق ميكند, پلوور, ژاكت.

suave

: مرهم, داراي خاصيت مرهم, خنك كننده, خوشبو, نجيب, با تربيت, ملا يم, ارام, لطيف, مهربان, اهسته, ملا يم كردن, رام كردن, ارام كردن, رسيده, نرم, جا افتاده, دلپذير, مهربان, ملا يم, سست, مهربان, معتدل.

suavizar

: فرو نشاندن, ارام كردن, نرم كردن, تسكين دادن, خواباندن, سطح صاف, قسمت صاف هر چيز, هموار, نرم, روان, سليس, بي تكان, بي مو, صيقلي, ملا يم, دلنواز, روان كردن, ارام كردن, تسكين دادن, صاف شدن, ملا يم شدن, صاف كردن, بدون اشكال بودن, صافكاري كردن, اب دادن (فلز), درست ساختن, درست خمير كردن, ملا يم كردن, معتدل كردن, ميزان كردن, مخلوط كردن, مزاج, حالت, خو, خلق, قلق, خشم, غضب.

subacutico

: زير اب, چير ابي, زير ابزي.

subalterno

: تابع, مادون, مرءوس.

subasta

: حراج, مزايده, حراج كردن, بمزايده گذاشتن.

subastador

: دلا ل حراج, حراجي, حراج كننده.

subestimar

: ناچيز پنداشتن, دست كم گرفتن, تخمين كم.

subida

: سربالا يي, فراز, صعود, ترقي, عروج, فرازروي, بالا رفتن, صعود كردن, ترقي كردن, تپه, پشته, تل, توده, توده كردن, انباشتن, برخاستن, ترقي كردن, ترقي خيز, شيب دار, زمين سراشيب, شيب, سرازيري, سربالا يي, كجي, انحراف, سراشيب كردن, سرازير شدن.

subir

: برخاستن, بلند شدن, رخ دادن, ناشي شدن, بوجود اوردن, برامدن, طلوع كردن, قيام كردن, طغيان كردن, فرازيدن, بالا رفتن, صعود كردن, بلند شدن, جلوس كردن بر, بالا رفتن, صعود كردن, ترقي كردن, بالا بردن, ترقي دادن, اضافه حقوق, برخاستن, ترقي كردن, ترقي خيز.

sublevaci n

: طغيان, سركشي, شورش, تمرد.

sublevar

: شورش يا طغيان كردن, اظهار تنفر كردن, طغيان, شورش, بهم خوردگي, انقلا ب, شوريدن.

submarino

: زير دريايي, تحت البحري, زير دريا حركت كردن, با زير دريايي حمله كردن.

subordinado

: فرعي, كمكي, تابع, مادون, مرءوس.

subrayado

: زير چيزي خط كشيدن, تاكيد كردن, خط زيرين.

subrayar

: زير چيزي خط كشيدن, تاكيد كردن, خط زيرين.

subscripcin

: اشتراك, وجه اشتراك مجله, تعهد پرداخت.

subscriptor

: مشترك روزنامه وغيره, امضا كننده.

subsidio

: اهداء, بخشش, عطا, امتياز, اجازه واگذاري رسمي, كمك هزينه تحصيلي, دادن, بخشيدن, اعطا كردن, تصديق كردن, مسلم گرفتن, موافقت كردن, اعانه, كمك هزينه, كمك مالي.

subsistencia

: نگاه داشتن, اداره كردن, محافظت كردن, نگهداري كردن,نگاهداري, حفاظت, امانت داري, توجه, جلوگيري كردن, ادامه دادن, مداومت بامري دادن.

substancia

: چيز, ماده, كالا, جنس, مصالح, پارچه, چرند, پركردن, تپاندن, چپاندن, انباشتن.

substancial

: قوي, سنگين.

substantivo

: اسم, نام, موصوف, قاءم بذات, متكي بخود, مقدار زياد, داراي ماهيت واقعي, حقيقي, شبيه اسم, داراي خواص اسم.

substituir

: جايگزين كردن, عوض, جانشين, تعويض, جانشين كردن, تعويض كردن, جابجاكردن, بدل.

substituto

: جايگزيني.

subterr neo

: راه اهن زير زميني, تشكيلا ت محرمانه و زيرزميني, واقع در زيرزمين, زير زمين.

suburbano

: اهل حومه شهر, برون شهري.

suburbio

: حومه شهر, برون شهر.

subvencin

: اهداء, بخشش, عطا, امتياز, اجازه واگذاري رسمي, كمك هزينه تحصيلي, دادن, بخشيدن, اعطا كردن, تصديق كردن, مسلم گرفتن, موافقت كردن.

subyugar

: سراسر پوشاندن, غوطه ور ساختن, پايمال كردن, مضمحل كردن, مستغرق درانديشه شدن, دست پاچه كردن, درهم شكستن.

suceder

: در رسيدن, اتفاق افتادن, رخ دادن, روي دادن, روي دادن, رخ دادن اتفاق افتادن, واقع شدن, تصادفا برخوردكردن, پيشامدكردن, رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن, كامياب شدن, موفق شدن, نتيجه بخشيدن, بدنبال امدن, بطور توالي قرار گرفتن.

sucesi n

: پي رفت, توالي, ترادف, تسلسل, تابعيت, رشته, ترتيب, به ترتيب مرتب كردن.

suceso

: رويداد.

suciedad

: چرك, كثافت, لكه, خاك, كود, كودتازه, سرگين, كثافت, پول, الوده كردن, خراب كردن, زحمت كشيدن.

sucinto

: مختصر, موجز, كوتاه, لب گو, فشرده ومختصر.

sucio

: تيره رنگ, چرك, دودي رنگ, چركين, چرك, كثيف, زشت, كثيف كردن, چركين, كثيف, پليد, ناپاك, پليد, شنيع, ملعون, غلط, نادرست, خلا ف, طوفاني, حيله, جرزني, بازي بيقاعده, ناپاك كردن, لكه دار كردن, گوريده كردن, چرك شدن, بهم خوردن, گيركردن, نارو زدن (در بازي), كثيف, سياه, كرم خورده, كرمو, كثيف, شلخته, ناپاك, نجس, غير سالم, الوده.

suculento

: ابدار, شيره دار, شاداب, پر اب, باراني, خوشمزه, لذيذ, شيرين, دلپذير, شهوت انگيز, ابدار, شاداب, پرطراوت.

sucumbir

: از پاي در امدن, تسليم شدن, سرفرود اوردن.

sucursal

: شاخه, شاخ, فرع, شعبه, رشته, بخش, شاخه دراوردن, شاخه شاخه شدن, منشعب شدن, گل وبوته انداختن, مشتق شدن, جوانه زدن, براه جديدي رفتن.

sudar

: تعريق, عرق ريختن, عرق كردن, دفع كردن, خوي, عرق كردن, عرق, عرق ريزي, مشقت كشيدن.

sudor

: عرق بدن, كارسخت, عرق ريزي, خوي, عرق كردن, عرق, عرق ريزي, مشقت كشيدن.

sueco

: اهل سوءد, سوءدي, اهل سوءد.

suegra

: قانون.

suela

: كف پا, تخت كفش, تخت, زير, قسمت ته هر چيز, شالوده, تنها, يگانه, منحصربفرد, تخت زدن.

sueldo

: پرداختن, دادن, كار سازي داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا في كردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهيانه, اجرت, وابسته به پرداخت, حقوق, شهريه, مواجب, حقوق دادن, مزد, دستمزد, اجرت, كار مزد, دسترنج, حمل كردن, جنگ بر پا كردن, اجير كردن, اجر.

suelo

: ته, پايين, تحتاني, خاك, زمين, سطح زمين, كره زمين, دنياي فاني, سكنه زمين, با خاك پوشاندن, كف, اشكوب, طبقه, بنياد, شالوده, تاسيس, زمين, خاك, ميدان, زمينه, كف دريا, اساس, پايه, بنا كردن, برپا كردن, بگل نشاندن, اصول نخستين را ياد دادن(به), فرودامدن, بزمين نشستن, اساسي, زمان ماضي فعل.دنءرگ , خاك, كثيف كردن, لكه دار كردن, چرك شدن, خاك, زمين, كشور, سرزمين, مملكت پوشاندن باخاك, خاكي كردن.

suelto

: شل, سست, لق, گشاد, ول, ازاد, بي ربط, هرزه, بي بندوبار, لوس وننر, بي پايه, بي قاعده, رهاكردن, دركردن(گلوله وغيره), منتفي كردن, برطرف كردن, شل وسست شدن, نرم وازاد شدن, حل كردن, از قيد مسلوليت ازاد ساختن, سبكبار كردن, پرداختن.

sueo

: خواب, خواب ديدن, رويا ديدن, خواب, خوابيدن, خواب رفتن, خفتن.

suero

: اب خون, خونابه, سرم, اب پنير.

suerte

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقي, اتفاق افتادن , سرنوشت, ابشخور, تقدير, نصيب و قسمت, بحث واقبال, طالع, خوش بختي, شانس, مال, دارايي, ثروت, اتفاق افتادن, مقدركردن, گونه, نوع, قسم, جور, جنس, گروه, دسته, كيفيت, جنسي,(درمقابل پولي), غيرنقدي, مهربان, مهرباني شفقت اميز, بامحبت, بسي, بسيار, چندين, قواره, تكه, سهم, بخش, بهره, قسمت, سرنوشت, پارچه, قطعه, توده انبوه, قرعه, محوطه, قطعه زمين, جنس عرضه شده براي فروش, كالا, بقطعات تقسيم كردن (با out), تقسيم بندي كردن, جوركردن, بخش كردن, سهم بندي كردن, شانس, بخت, اقبال, خوشبختي, جور, قسم, نوع, گونه, طور, طبقه, رقم, جوركردن, سوا كردن, دسته دسته كردن, جور درامدن, پيوستن, دمساز شدن

suficiencia

: كفايت.

suficiente

: كافي, بس, باندازه ء كافي, نسبتا, انقدر, بقدركفايت, باندازه, بسنده, بس, بسنده, كافي, شايسته, صلا حيت دار, قانع.

sufragio

: حق راي وشركت در انتخابات, راي.

sufrido

: شكيبا, بردبار, صبور, از روي بردباري, پذيرش, بيمار, مريض.

sufrimiento

: رنج, رنجوري, پريشاني, غمزدگي, مصيبت, شكنجه, درد, سوگ, غم, غم واندوه, غصه, حزن, مصيبت, غمگين كردن, غصه دار كردن, تاسف خودن.

sufrir

: ازار رساندن, اسيب زدن به, ازردن, اذيت كردن, جريحه دار كردن, خسارت رساندن, اسيب, ازار, زيان, صدمه, اسيب زدن (به), ازار رساندن(به), تحمل كردن, كشيدن, تن در دادن به, رنج بردن.

sufrir quemaduras

: افتاب سوخته كردن, افتاب زدگي.

sugerir

: اشاره كردن بر, بفكرخطور دادن, اظهار كردن, پيشنهاد كردن, تلقين كردن.

sugestin

: اشاره, تلقين, اظهار عقيده, پيشنهاد, الهام.

suicidio

: خودكشي, انتحار, خودكشي كردن, وابسته به خود كشي.

suiguente

: تعقيب, پيروي, زيرين, ذيل, شرح ذيل, بعد, ديگر, اينده, پهلويي, جنبي, مجاور, نزديك ترين, پس ازان, سپس, بعد, جنب, كنار.

suizo

: سويسي.

sujetador

: پستان بند, پستان بند, چفت, بست.

sujetar

: بستن, پيوستن, پيوست كردن, ضميمه كردن, چسباندن, نسبت دادن, گذاشتن, ضبط كردن, توقيف شدن, دلبسته شدن, گيره, كلا ج, پيروزي يافتن بر, فتح كردن, تسخير كردن, چنگ زني, چنگ, نيروي گرفتن, ادراك و دريافت, انفلوانزا, گريپ, نهر كوچك, نهر كندن, محكم گرفتن, چسبيدن به, بتصرف اوردن, ربون, قاپيدن, توقيف كردن, دچار حمله (مرض وغيره) شدن, درك كردن.

sujeto

: زيرموضوع, مبتدا, موكول به, درمعرض گذاشتن, موضوع, مطلب, مقاله, فرهشت, انشاء, ريشه, زمينه, مدار, نت, شاهد.

suma

: افزايش, اضافه, لقب, متمم اسم, اسم اضافي, ضميمه, جمع (زدن), تركيب چندماده با هم, سرزدن, بالغ شدن, رسيدن, :مبلغ, مقدار ميزان, جمع كردن, حاصل جمع, مجموع, كل, كلي, تام, مطلق, مجموع, جمع, جمله, سرجمع, حاصل جمع, جمع كردن, سرجمع كردن.

sumamente

: بشدت, بافراط.

sumar

: افزودن, اضافه كردن.

sumario

: دفتر ثبت دعاوي حقوقي, ثبت كردن, خلا صه, مختصر, موجز, اختصاري, ملخص, انجام شده بدون تاخير, باشتاب.

sumergir

: شيب, غوطه دادن, تعميد دادن, غوطه ور شدن, پايين امدن, سرازيري, جيب بر, فرو رفتگي, غسل.

suministrar

: مبله كردن, داراي اثاثه كردن, مجهز كردن, مزين كردن, تهيه كردن, منبع, موجودي, تامين كردن, تدارك ديدن.

suministro

: منبع, موجودي, تامين كردن, تدارك ديدن.

superar

: تپيدن, زدن, كتك زدن, چوب زدن, شلا ق زدن,كوبيدن, :ضرب, ضربان نبض وقلب, تپش, ضربت موسيقي, غلبه, پيشرفت, زنش, تجاوز كردن, متجاوز بودن, بهتر از ديگري انجام دادن, شكست دادن, چيره شدن, پيروز شدن بر, مغلوب ساختن, غلبه يافتن, پيش افتادن از, بهتر بودن از, تفوق جستن.

superficial

: اماتوروار, ناشي, صوري, سطحي, سرسري, ظاهري.

superficie

: مساحت, فضا, ناحيه, صورت, نما, روبه, مواجه شدن, قله, نوك, اوج, ذروه, اعلي درجه, رويه, سطح, ظاهر, بيرون, نما, ظاهري, سطحي, جلا دادن, تسطيح كردن, بالا امدن (به سطح اب), سر, نوك, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, كروك, رويه, درجه يك فوقاني, كج كردن, سرازير شدن.

superfluo

: داراي اطناب, حشو, افزونه, زاءد, زيادي, غير ضروري, اطناب اميز.

superior

: بالا يي, بالا تر, مافوق, ارشد, برتر, ممتاز, سر, نوك, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, كروك, رويه, درجه يك فوقاني, كج كردن, سرازير شدن, بالا يي, فوقاني.

superlativo

: عالي, بالا ترين, بيشترين, درجه عالي, صفت عالي, افضل, مبالغه اميز.

supermarcado

: ابر بازار, فروشگاه بزرگ.

supermercado

: ابر بازار, فروشگاه بزرگ.

superpotencia

: ابر قدرت, ابر نيرو.

supersticin

: موهوم پرستي, خرافات, موهوم, موهومات.

supervisar

: نظارت كردن, برنگري كردن, رسيدگي كردن.

supervisi n

: نظارت, سرپرستي.

supervisor

: ناظر, سرپرست.

supervivencia

: ابقاء, بقا, برزيستي.

suplemento

: متمم, مكمل, ضميمه, الحاق, زاويه مكمل, تكميل كردن, ضميمه شدن به, پس اورد, هم اورد.

suplicar

: سوگند دادن, قسم دادن, لا به كردن, تقاضا كردن, به اصرار تقاضا كردن(از), مصدر فعل بودن, امر فعل بودن, وجود داشتن, زيستن, شدن, ماندن, باش, خواهش كردن (از), خواستن, گدايي كردن, استدعا كردن, درخواست كردن, درخواست كردن از, عجز و لا به كردن به, التماس كردن به, استغاثه كردن از, دعا كردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه كردن, خواستارشدن, درخواست كردن.

supo

: دانست.

suponer

: فرض كردن, پنداشتن, گرفتن, حدس, گمان, ظن, تخمين, فرض, حدس زدن, تخمين زدن, فرض كردن, برانگاشتن, فرض كردن, مسلم دانستن, احتمال كلي دادن, فضولي كردن , فرض كردن, پنداشتن, فرض كنيد, حدس زدن, گمان بردن, حدس, گمان, تخمين, ظن.

suposicin

: فرض, پنداشت.

supositorio

: شياف, شاف, شياف طبي, دواي مقعدي.

supresi n

: كاهش, تخطفيف, فروكش, جلوگيري, غصب.

suprimir

: برانداختن, ازميان بردن, منسوخ كردن, ادامه ندادن, بس كردن, موقوف كردن, قطع كردن.

supurar

: تخليه, خالي كردن, چرك, فساد, چرك كردن, گنديدن.

sur

: جنوب, جنوبي, بسوي جنوب, نيم روز.

surco

: شيار, خياره, خط, گودي, جدول, كانال, خان تفنگ,(مج.) كارجاري ويكنواخت, عادت زندگي, خط انداختن, شيار دار كردن.

surgir

: ظاهرشدن, پديدار شدن, برخاستن, بلند شدن, رخ دادن, ناشي شدن, بوجود اوردن, برامدن, طلوع كردن, قيام كردن, طغيان كردن, پديدار شدن, بيرون امدن, كارگاه بافندگي, دستگاه بافندگي, نساجي, جولا يي, متلا طم شدن(دريا), ازخلا ل ابريا مه پديدارشدن, ازدور نمودار شدن, بزرگ جلوه كردن, رفعت, بلندي, جلوه گري از دور, پديدارازخلا ل ابرها, جوانه زدن, سبز شدن, جوانه, شاخه.

surtido

: جور شده, همه فن حريف, همسر, يار, درخور, مناسب, ترتيب, مجموعه, دسته, دسته بندي, طبقه بندي.

surtidor

: نسخه پيچ, ناظرهزينه, تلگراف, دوافروش, كمك داروساز.

suscripcin

: اشتراك, وجه اشتراك مجله, تعهد پرداخت.

suscrito

: امضاء كننده زير, داراي امضاء (در زير صفحه).

suspender

: اويزان شدن يا كردن, اندروابودن, معلق كردن, موقتا بيكار كردن, معوق گذاردن.

suspensi n

: بي تكليفي, وقفه, تعليق, توقف, وقفه, تعطيل, ايست, تعليق, بي تكليفي, اويزان, اويزاني, اندروا, اونگان, اندروايي, اويزش.

suspicacia

: بدگماني, سوء ظن, ترديد, مظنون بودن.

suspicaz

: بدگمان, بدگمان, ظنين, حاكي از بدگماني, مشكوك.

sustancia

: جان كلا م, ملخص, لب كلا م, نكته مهم, مطلب عمده, مراد, جسم, جوهر, مفاد, استحكام.

sustancial

: ذاتي, جسمي, اساسي, مهم, محكم, قابل توجه.

sustantivo

: اسم, نام, موصوف.

sustento

: وسيله معاش, معاش, اعاشه, معيشت, غذا, قوت, خوراك, تغذيه.

sustituir

: عوض, جانشين, تعويض, جانشين كردن, تعويض كردن, جابجاكردن, بدل.

sustituto

: نماينده, وكيل, جانشين, نايب, قاءم مقام, عوض, جانشين, تعويض, جانشين كردن, تعويض كردن, جابجاكردن, بدل.

susto

: ترس ناگهاني, هراس, وحشت, ترساندن, رم دادن, ترساندن, چشم زهره گرفتن, هراسانده, گريزاندن, ترسيدن, هراس كردن, بيم, خوف, رميدگي, رم, هيبت, محل هراسناك.

sustraer

: منها, كم كردن, كاستن (از), تنزل دادن, فتح كردن, استحاله كردن, مطيع كردن, كاستن, تفريق كردن.

susurrar

: نجوا, بيخ گوشي, نجواكردن, پچ پچ كردن.

susurro

: نجوا, بيخ گوشي, نجواكردن, پچ پچ كردن.

sutil

: ظريف, خوشمزه, لطيف, نازك بين, حساس, جريمه, تاوان, غرامت, جريمه كردن, جريمه گرفتن از, صاف كردن, كوچك كردن, صاف شدن, رقيق شدن, خوب, فاخر, نازك, عالي, لطيف, نرم, ريز, شگرف, بند شيطان, لعاب خورشيد, لعاب عنكبوت, پارچه بسيار نازك, تنزيب, نازك, لطيف, سبك, زيرك, محيل, ماهرانه, دقيق, لطيف, تيز ونافذ.

sutura

: كوك, بخيه, بخيه جراحي, بخيه زدن.

suyo

: مال شما, مال خود شما(ضمير ملكي).

T

t

: تو, توبكسي خطاب كردن, يك هزار دلا ر, شما, شمارا.

t

: چاي, رنگ چاي.

t a

: عمه, خاله, زن دايي, زن عمو.

t cito

: ضمني, ضمنا, مفهوم, مقدر, خاموش, بارامي وسكوت.

t cnico

: فن, شيوه, فن, اصطلا حات و قواعد فني, فني, صناعت, شگردگر, متخصص فني, ذيفن, كارشناس فني, اهل فن, كاردان.

t cticas

: جنگ فن, تدابير جنگي, جنگ داني, رزم ارايي, فنون.

t mido

: خجالتي, كمرو, رموك, ترسو, مواظب, ازمايش, پرتاب, رم كردن, پرت كردن, ازجا پريدن, ترسو, كمرو, محجوب.

t mismo

: خود شما, شخص شما.

t mpano

: پرده گوش, پرده صماخ, نقاره, دهل, كوس.

t mpano de hielo

: توده يخ غلتان, كوه يخ شناور, توده يخ شناور.

t nel

: تونل, نقب, سوراخ كوه, نقب زدن, تونل ساختن, نقب راه

t nica

: مفتاح, راهنما, نطق اصلي كردن.

t pa

: باشلق يا كلا ه مخصوص كشيشان, روسري, روپوش, كلا هك دودكش, كروك درشكه, اوباش, كاپوت ماشين, سرپوش, كلا هك, دريچه, پلك چشم, چفت, كلا هك گذاشتن, دريچه گذاشتن, چفت زدن به.

t pico

: منشي, خيمي, نهادي, نهادين, منش نما, نشان ويژه, صفت مميزه, مشخصات, نوعي.

t tanos

: كزاز, تشنج.

t xico

: زهردار, سمي, زهري, سمي, ناشي از زهر اگيني, زهراگين.

t.v.

: اينده, وارد.

tab

: تابو, حرام, منع يا نهي مذهبي, حرام شمرده.

taba

: استخوان قوزك, كعب.

tabaco

: تنباكو, توتون, دخانيات.

tabaconero

: تنباكو فروش, توتون فروش, توتونچي.

taberna

: ميل, ميله, شمش, تير, نرده حاءل, مانع, جاي ويژه زنداني در محكمه, وكالت, دادگاه, هيلت وكلا ء, ميكده, بارمشروب فروشي, ازبين رفتن(ادعا) رد كردن دادخواست, بستن, مسدودكردن, بازداشتن, ممنوع كردن, بجز, باستنثاء, بنداب, ميخانه ادمي كه از اين ميخانه بان ميخانه برود, خمار(كهامماار), ميخانه.

tabernculo

: خيمه, پرستشگاه موقت, مرقد, جايگزين شدن.

tabique

: تيغه, ديواره, وسيله يا اسباب تفكيك, حد فاصل, اپارتمان, تقسيم به بخش هاي جزء كردن, تفكيك كردن, جدا كردن, ديوار, جدار, حصار, محصور كردن, حصار دار كردن, ديوار كشيدن, ديواري.

tabl n

: قطعه, قسمت, واحد, قسمتي از برنامه, تخته, تخته ميز و پيشخوان مهمانخانه, تخته پوش كردن, تخته تخته كردن

tabla

: تخته, تابلو, نقشه, نمودار, جدول (اطلا عات), گرافيگ, ترسيم اماري, بر روي نقشه نشان دادن, كشيدن, طرح كردن, نگاره, توفال, توفال كوبي كردن, اهن نبشي, قطعه, قسمت, واحد, قسمتي از برنامه, تخته, تخته ميز و پيشخوان مهمانخانه, تخته پوش كردن, تخته تخته كردن , تاقچه, رف, فلا ت قاره, هر چيز تاقچه مانند, در تاقچه گذاشتن, كنار گذاشتن, تخته باريك, لوحه سنگ باريك, توفال, سراشيبي يا نماي بام, ميله, چوب مداد, ميله پشت صندلي, كفل, دنده ها, توفالي, باريك, ميله ميله, زدن, پرتاب شدن, شكافتن, ضربه شديد, جدول, ميز, مطرح كردن.

tabla de ajedrez

: تخته شطرنج.

tabla de surf

: تخته مخصوص اسكي روي اب, اسكي ابي بازي كردن.

tabla para surf

: تخته مخصوص اسكي روي اب, اسكي ابي بازي كردن.

tablero

: تخته, تابلو.

tablero de instrumentos

: داشبورد.

tabletilla

: لوح, لوحه, صفحه, تخته, ورقه, قرص, بر لوح نوشتن.

tablilla

: برامدگي كوچك, توفال, اهن نبشي, خرد وقطعه قطعه كردن,تراشه كردن, تراشه, نوار يا تراشه ايكه براي بستن استخوان شكسته بكار ميرود.

tabulador

: جدول بند.

tabuladora

: جدول بند.

tabular

: جدولي, فهرستي, تخته اي, لوحي, كوهميزي, جدول بندي كردن.

taburete plegable

: عسلي تاشو.

tac n

: پاشنه, پشت سم, پاهاي عقب (جانوران), ته, پاشنه كف, پاشنه جوراب, پاشنه گذاشتن به, كج شدن, يك ور شدن.

taca o

: ادم ارزان خر, شخص خسيس.

tacada

: انقصال, شكستگي, شكستن.

tacano

: گران كيسه, خسيس, تنك چشم, لليم, ناشي از خست.

tachar

: پاك كردن, اثارچيزي رااز بين بردن, خراشيدن, تراشيدن, محوكردن.

tachuela

: ميخ سرپهن كوچك, پونز, رويه, مشي, خوراك, ميخ زدن, پونز زدن, ضميمه كردن.

taciturna

: كم حرف, كم گفتار, كم سخن, خاموش, ارام.

taciturno

: كم حرف, كم گفتار, كم سخن, خاموش, ارام.

tacmetro

: اندازه گير سرعت چرخش.

tacto

: دست زدن به, لمس كردن, پرماسيدن, زدن, رسيدن به, متاثر كردن, متاثر شدن, لمس دست زني, پرماس, حس لا مسه.

taer

: باج, هزينه.

tajada

: برش, قاش, تكه, باريكه, باريك, گوه, سهم, قسمت, تيغه گوشت بري, قاش كردن, بريدن.

tajar

: ريز ريز كردن, بريدن, جدا كردن, شكستن, كلنگ, سرفه خشك وكوتاه, چاك, برش, شكافي كه بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود, ضربه, ضربت, بريدن,زخم زدن, خردكردن, بيل زدن, اسب كرايه اي, اسب پير, درشكه كرايه, نويسنده مزدور, جنده, بريدن, قطع كردن, انداختن (درخت وغيره), ضربت, شقه, ذبح, شكاف ياترك نتيجه ضربه, برش, قاش, تكه, باريكه, باريك, گوه, سهم, قسمت, تيغه گوشت بري, قاش كردن, بريدن.

take

: دستبرد زدن, دزديدن, بسرقت بردن, ربودن, بلند كردن چيزي.

taker

: دزد, مرتكب سرقت.

tal

: چنين, يك چنين, اين قبيل, اين جور, اين طور.

tal n

: پاشنه, پشت سم, پاهاي عقب (جانوران), ته, پاشنه كف, پاشنه جوراب, پاشنه گذاشتن به, كج شدن, يك ور شدن, رسيد, اعلا م وصول, دريافت, رسيد دادن, اعلا م وصول نمودن, وصول كردن, بزهكاران را تحويل گرفتن, كنده, ريشه, ته سيگار, ته چك, ته سوش, ته, ته بليط, كوتوله, از بيخ كندن, تحليل بردن, راندن, كوبيدن, چنگال, ناخن, پنجه, پاشنه پا, پاشنه.

tal vez

: شايد, احتمالا, گويا, شايد, ممكن است, توان بود, اتفاقا.

tala

: سد درختي.

taladradora

: مته دستي مخصوص سوراخ كردن سنگ.

taladrar

: گمانه, سوراخ كردن, سنبيدن, سفتن, نقب زدن, بامته تونل زدن , خسته كردن, موي دماغ كسي شدن, خسته شدن, منفذ, سوراخ, مته, وسيله سوراخ كردن, كاليبر تفنگ, خسته كننده, تمرين, مشق نظامي, مته زدن, مته, تعليم دادن, تمرين كردن.

taladro

: تمرين, مشق نظامي, مته زدن, مته, تعليم دادن, تمرين كردن.

talante

: ظهور, پيدايش, ظاهر, نمايش, نمود, سيما, منظر, نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن, سيما, وضع, قيافه, ظاهر.

talco

: طلق, طلق زدن به, باطلق ساختن.

talento

: استعداد, گنجايش, شايستگي, لياقت, تمايل طبيعي, ميل ذاتي, حالت, مشرب, خو, مزاج, تمايل, استادان دانشكده يا دانشگاه, استعداد, قوه ذهني, استعداد فكري, بخشش, پيشكشي, پيشكش, نعمت, موهبت, استعداد, پيشكش كردن (به), بخشيدن (به), هديه دادن, داراي استعداد كردن, ره اورد, هديه, استعداد, نعمت خدا داده, درون داشت.

talentoso

: استعداد, نعمت خدا داده, درون داشت.

talentudo

: بافكر, خوش فكر.

talismn

: طلسم, تعويذ, جادو, جادوگرانه.

talla

: حكاكي, بريدن.

tallar

: حك كردن, تراشيدن, كنده كاري كردن, بريدن.

taller

: دكان, مغازه, كارگاه, تعمير گاه, فروشگاه, خريد كردن, مغازه گردي كردن, دكه, اتاق كار, كارگاه.

tallo

: ستاك, ساقه, تنه, ميله, گردنه, دنباله, دسته, ريشه, اصل, دودمان, ريشه لغت قطع كردن, ساقه دار كردن, بند اوردن.

talonario

: دفترچه چك (بانك).

tamao

: اندازه, قد, مقدار, قالب, سايز, ساختن يارده بندي كردن برحسب اندازه, چسب زني, اهارزدن, بر اورد كردن.

tamarindo

: تمبر هندي.

tambalear

: بالا وپايين رفتن, الله كلنگ بازي كردن, پس وپيش رفتن, تلوتلو خوردن.

tambalearse

: چرخش ناگهاني كشتي بيك سو, كج شدن, فريب, خدعه, گوش بزنگي, امادگي, شكست فاحش, نوسان, تلوتلو خوردن, نخ پيچيده بدور قرقره, ماسوره, قرقره فيلم, حلقه فيلم, مسلسل, متوالي, پشت سر هم, چرخيدن, گيج خوردن, يله رفتن, تلو تلو خوردن, تلوتلو خوردن, يله رفتن, لنگيدن, گيج خوردن, بتناوب كار كردن, متناوب, ترديدداشتن, ترديد كردن, پس و پيش رفتن, تلو تلو خوردن, متزلزل شدن.

tambi n

: نيز, همچنين, همينطور, بعلا وه, گذشته از اين, زياد, بيش از حد لزوم, بحد افراط, همچنين, هم, بعلا وه, نيز.

tambor

: طبله, طبل.

tamborn

: دايره زنگي, دايره, دايره زنگي زدن.

tamiz

: الك, اردبيز, پرويزن, غربال, الك كردن, غربال كردن.

tamizar

: الك, اردبيز, پرويزن, غربال, الك كردن, غربال كردن, الك كردن, بيختن, وارسي كردن, الك.

tamp n

: دو شاخه, توپي يا كهنه مخصوص گرفتن سوراخي, باكهنه گرفتن (سوراخ), پنبه يا كهنه قاعدگي.

tampoco

: نه اين و نه ان, هيچيك, هيچيك از اين دو.

tan

: چنين, اينقدر, اينطور, همچو, چنان, بقدري, انقدر, چندان, همينطور, همچنان, همينقدر, پس, بنابراين, از انرو, خيلي, باين زيادي, چنين, يك چنين, اين قبيل, اين جور, اين طور.

tanda

: گرد(گعرد) كردن, كامل كردن, تكميل كردن, دور زدن, مدور, گردي, منحني, دايره وار, عدد صحيح, مبلغ زياد.

tangible

: قابل لمس, محسوس, پر ماس پذير, لمس كردني.

tango

: رقص تانگو, رقص چهار ضربي اسپانيولي, تانگو رقصيدن.

tanque

: اب انبار, مخزن اب, قدح بزرگ مسي, منبع, مخزن, حوض.

tanteo

: امتياز, امتياز گرفتن, حساب امتيازات.

tanto

: چنانكه, بطوريكه, همچنانكه, هنگاميكه, چون, نظر باينكه, در نتيجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند

tap n o corcho

: لا يي, كهنه, نمد, استري, توده كاه, توده, كپه كردن, لا يي گذاشتن, فشردن.

tapa

: غذا يا اشاميدني اشتهااور قبل از غذا, پيش غذا, پوشاندن, تامين كردن, پوشش, سرپوش, جلد, سرپوش, كلا هك, دريچه, پلك چشم, چفت, كلا هك گذاشتن, دريچه گذاشتن, چفت زدن به, سر, نوك, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, كروك, رويه, درجه يك فوقاني, كج كردن, سرازير شدن.

tapioca

: نشاسته كاساو يا مانيوك.

tapiz

: پرده قاليچه نما, پرده نقش دار, مليله دوزي.

tapizado

: فرش, مفروش.

tapizar

: مبلمان كردن خانه, پرده زدن, رومبلي زدن.

tapn

: چوب پنبه, بافت چوب پنبه درخت بلوط, چوب پنبه اي, چوب پنبه گذاشتن (در), بستن, راه چيزي (را) گرفتن, در دهن كسي را گذاشتن, چوب پنبه, سربطري, توپي, جلوگيري كننده, بادريچه بستن, باچوب پنبه بستن, توپي يا كهنه مخصوص گرفتن سوراخي, باكهنه گرفتن (سوراخ), پنبه يا كهنه قاعدگي.

taqudermia

: پركردن پوست حيوانات با كاه وغيره, پوست ارايي.

taquicardia

: تند دلي.

taquigraf a

: تند نويسي, مختصر نويسي.

taquigrfico

: وابسته به تند نويسي.

taquilla

: پنجره, روزنه, ويترين, دريچه, پنجره دار كردن.

tarantula

: رطيل.

tararear

: وزوز كردن, همهمه كردن, صدا كردن (مثل فرفره), زمزمه كردن, درفعاليت بودن, فريب دادن.

tard a

: ديركرد, تاخير ورود, دير امدن.

tardanza

: تاخير, به تاخير انداختن, به تاخير افتادن.

tardar

: ماندن, باقيماندن.

tarde

: بعدازظهر, عصر, غروب, سرشب, دير, ديراينده, اخير, تازه, گذشته, كند, تا دير وقت, اخيرا, تاديرگاه, زياد, مرحوم, داراي تاخير, دير, دير اينده, كند, كندرو, تنبل, سست

tardo

: دير, ديراينده, اخير, تازه, گذشته, كند, تا دير وقت, اخيرا, تاديرگاه, زياد, مرحوم.

tarea

: كارهاي عادي و روزمره, كار مشكل, كارسخت وطاقت فرسا, گماشت, وظيفه, تكليف, فرض, كار, خدمت, ماموريت, عوارض گمركي, عوارض, مشق, تكليف خانه, كار, امر, سمت, شغل, ايوب, مقاطعه كاري كردن, دلا لي كردن, كار, وظيفه, تكليف, امرمهم, وظيفه, زياد خسته كردن, بكاري گماشتن, تهمت زدن, تحميل كردن.

tarifa

: كرايه, كرايه مسافر, مسافر كرايه اي, خوراك, گذراندن, گذران كردن, نرخ, ميزان, سرعت, ارزيابي كردن, تعرفه گمرگي, تعرفه بندي كردن.

tarjeta

: كارت.

tarjeta postal

: كارت, كارت پستال, بوسيله كارت پستال مكاتبه كردن.

tarot

: فال.

tarro

: بلوني, كوزه دهن گشاد, سبو, خم, شيشه دهن گشاد, تكان, جنبش, لرزه, ضربت, لرزيدن صداي ناهنجار, دعوا و نزاع, طنين انداختن, اثر نامطلوب باقي گذاردن, مرتعش شدن, خوردن, تصادف كردن, ناجور بودن, مغاير بودن, نزاع كردن, تكان دادن, لرزاندن. , ديگ, ديگچه, قوري, كتري, اب پاش, هرچيز برجسته وديگ مانند, ماري جوانا وسايرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در ديگ پختن.

tarta

: كيك, قالب, قرص, قالب كردن, بشكل كيك دراوردن, كلا غ زنگي, كلا غ جاره, ادم ناقلا, جانورابلق, كلوچه گوشت پيچ, كلوچه ميوه دارپاي, چيز اشفته ونامرتب, درهم ريختن.

tasa

: تشخيص, تعيين ماليات, وضع ماليات, ارزيابي, تقويم, براورد, تخمين, اظهارنظر.

tasaci n

: ارزيابي.

tatuje

: خال كوبي, خال سوزني, خال كوبيدن.

taxi

: تاكسي, جاي راننده كاميون, جاي لوكوموتيوران, كلنگ, سرفه خشك وكوتاه, چاك, برش, شكافي كه بر اثر بيل زدن يا شخم زده ايجاد ميشود, ضربه, ضربت, بريدن,زخم زدن, خردكردن, بيل زدن, اسب كرايه اي, اسب پير, درشكه كرايه, نويسنده مزدور, جنده, باتاكسي رفتن, تاكسي, خودروي (هواپيما), تاكسي.

taxis

: شكسته بندي, واكنش موجود زنده در برابر گرايش, تاكتيسم.

taza

: ناو, ابخوري, ليوان, ساده لوح, دهان, دهن كجي, كتك زدن, عكس شخص محكوم.

taza de t

: فنجان چاي.

tazn

: لگن, تشتك, حوزه رودخانه, ابگير, دستشويي, كاسه, جام, قدح, باتوپ بازي كردن, مسابقه وجشن بازي بولينگ, كاسه رهنما(دستگاه ابزارگيري).

tcita

: ضمني, ضمنا, مفهوم, مقدر, خاموش, بارامي وسكوت.

tcnica

: شگرد فن, اصول مهارت, روش فني, تكنيك, شيوه.

tctica

: جنگ فن, رزم شيوه, جنگ فني, وابسته به رزم شيوه, رزم ارا, ماهردرفنون جنگي, تاكتيك يا رزم ارايي.

te

: خود شما, شخص شما.

te ir

: رنگ, رنگ زني, رنگ كردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سايه ء رنگ, داراي ته رنگ ياسايه رنگ نمودن.

te smo

: اعتقاد بخدا, خدا شناسي, توحيد, يزدان گرايي.

teatro

: درام, نمايش, تاتر, نمايشنامه, تلاتر, تماشاخانه, بازيگر خانه, تالا ر سخنراني, تلاتر, تماشاخانه, بازيگر خانه, تالا ر سخنراني.

techo

: سقف, پوشش يا اندود داخلي سقف, حد پرواز, پوشش, سقف, طاق, بام (م.ل.) خانه, مسكن, طاق زدن, سقف دار كردن.

tecla de retroceso

: پسبرد, پسبردن.

teclado

: صفحه كليد, رديف مضراب, رديف حروف.

tecnicalidad

: رموز فني, اصطلا حات فني, نكته فني.

tecnocracia

: شگرد سالا ري, حكومت اربابان فن, حكومت كارشناسان فني.

tecnologa

: اشنايي باصول فني, فن شناسي, فنون, شگرد شناسي.

teddy

: صورتحساب, هزينه, برگ, باريكه, حساب, شمارش, باريكه دادن به, نوار زدن به, نشاندار كردن, گلچين كردن.

tedioso

: خستگي اور, كسل كننده, متنفر, ازرده, ملا لت اور, خسته كننده, كسل كننده, كج خلق, ناراضي, خسته كننده.

tee

: حرفط, هر چيزي بشكلط, گوه زير توپ, توپ را روي گوه قراردادن.

teja

: اجر كاشي, سفال, با اجر كاشي فرش كردن.

tejado

: پوشش, سقف, طاق, بام (م.ل.) خانه, مسكن, طاق زدن, سقف دار كردن.

tejedor

: بافنده, نساج, جولا.

tejer

: قلا بدوزي, باميل سركج بافتن, قلا بدوزي كردن, بافتن, كشبافي كردن, بهم پيوستن, گره زدن, بستن, فرفره, چرخش (بدور خود), چرخيدن, ريسيدن, رشتن, تنيدن, به درازاكشاندن, چرخاندن, بافتن, درست كردن, ساختن, بافت, بافندگي.

tejido

: محصول (كارخانه و غيره), پارچه, قماش, سبك بافت, اساس , مادي, جسماني, مهم, عمده, كلي, جسمي, اساسي, اصولي, مناسب, مقتضي, مربوط, جسم, ماده, بافته, بافت, نسج, رشته, پارچه ء بافته.

tejn

: دستفروش, دوره گرد, خرده فروش, گوركن, خرسك, شغاره,سربسر گذاشتن, اذيت كردن, ازار كردن.

tejo

: سرخدار.

tel comunicaciones

: ارتباط از دور.

tel n

: پرده, جدار, ديوار, حجاجب, غشاء, مانع.

tela

: پارچه, قماش, محصول (كارخانه و غيره), پارچه, قماش, سبك بافت, اساس , مادي, جسماني, مهم, عمده, كلي, جسمي, اساسي, اصولي, مناسب, مقتضي, مربوط, جسم, ماده.

tela de angora

: موي مرغوز, پارچه موهر.

tela de ara a

: تارعنكبوت.

telar

: كارگاه بافندگي, دستگاه بافندگي, نساجي, جولا يي, متلا طم شدن(دريا), ازخلا ل ابريا مه پديدارشدن, ازدور نمودار شدن, بزرگ جلوه كردن, رفعت, بلندي, جلوه گري از دور, پديدارازخلا ل ابرها, اسياب, ماشين, كارخانه, اسياب كردن, كنگره دار كردن.

telaraa

: تارعنكبوت.

telecurso

: دوره برنامه هاي اموزشي تلويزيوني.

telefilm

: فيلم تلويزيوني.

telefonear

: صوت, اوا, صدا, تلفن, تلفن زدن.

telefonista

: گرداننده, عمل كننده, تلفن چي, تلفنچي.

telefoto

: دستگاه مخابره عكس از مسافات دور.

telefotograf a

: عكسبرداري از مسافات دور.

telefotogrficamente

: عكسبرداري از مسافات دور.

telegrafiar

: كابل, طناب سيمي, تلگراف, دستگاه تلگراف, مخابره تلگرافي.

telegrama

: كابل, طناب سيمي, تلگرام, تلگراف, تلگراف كردن.

teleimpresora

: تله تايپ, ماشين ثبت مخابرات تلگرافي, دور نويس.

telepat a

: ارتباط افكار با يكديگر, دوهم انديشي.

telepr mpter

: اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلويزيون.

teleptico

: وابسته به دورهم انديشي, وابسته به توارد يا انتقال فكر.

telescopio

: دوربين نجومي, تلكسوپ, تلسكوپ بكار بردن.

televidente

: بيننده برنامه تلويزيوني.

televisar

: درتلويزيون نشان دادن, برنامه تلويزيوني ترتيب دادن.

televisin

: دور نشان, تلويزيون, بيننده برنامه تلويزيون, تلويزيون.

televisor

: دور نشان, تلويزيون, بيننده برنامه تلويزيون.

televisual

: تلويزيوني.

telfono

: صوت, اوا, صدا, تلفن, تلفن زدن, دورگو, تلفن, تلفن زدن, تلفن كردن.

teln de fondo

: پرده ء پشت صحنه ء تاتر.

telogo

: متخصص الهيات, حكيم الهي, خداشناس.

telon

: پرده ء پشت صحنه ء تاتر.

tem

: فقره, اقلا م, رقم, تكه, قطعه خبري, بخش.

tem tica

: فرهشتي, ريشه اي, مربوط بموضوع, موضوعي, مطلبي, مقاله اي.

tema

: موضوع, مطلب, مقاله, فرهشت, انشاء, ريشه, زمينه, مدار, نت, شاهد, موضوع, مبحث, عنوان, سرفصل, ضابطه.

temblar

: كتان صحرايي, لرزيدن, تلوتلو خوردن, لرزه, لرز, ارتعاش, لرزيدن, از سرما لرزيدن, ريزه, تكه, خرد كردن, لرزيدن, مرتعش شدن, لرز, لرزه, ارتعاش, ترساندن, لرزاندن, مرتعش ساختن, رعشه.

temblor

: زلزله.

tembloroso

: لرزان, مرتعش, رعشه دار.

temer

: ترس, بيم, وحشت, ترسيدن (از), ترس, بيم, هراس, ترسيدن(از), وحشت.

temerario

: بي پروا, بي باك, متهور, تند, تصادفي.

temor

: ترس, بيم, وحشت, ترسيدن (از), ترس, بيم, هراس, ترسيدن(از), وحشت, بي پروايي, تهور, بيباكي, جسارت.

temperamental

: مزاجي, خلقي, خويي.

temperamento

: مزاج, حالت, طبيعت, خلق, فطرت, سرشت.

temperatura

: دما, درجه حرارت.

tempestad

: كولا ك, توفان, تغيير ناگهاني هوا, توفاني شدن, باحمله گرفتن, يورش اوردن, توفان, تندباد, تندي, جوش وخروش, هيجان, توفان ايجاد كردن, توفاني شدن.

tempestuosidad

: توفاني, تند, پرتوپ وتشر.

tempestuoso

: پر باد, توفاني, توفاني, كولا ك دار, پر اشوب.

templado

: ملا يم, سست, مهربان, معتدل.

temple

: خميره, فطرت, جنس, گرمي, غيرت, جرات.

templo

: كليسا, كليسايي, دركليسامراسم مذهبي بجا اوردن, پرستشگاه, معبد, شقيقه, گيجگاه.

temporada

: فصل, فرصت, هنگام, دوران, چاشني زدن, ادويه زدن, معتدل كردن, خودادن.

temporal

: موقت, موقتي.

temprano

: زود, بزودي, مربوط به قديم, عتيق, اوليه, در اوايل, در ابتدا.

tenacidad

: سختي, سفتي, چسبندگي, اصرار, سرسختي.

tenaz

: سرسخت, محكم, چسبنده, سفت, مستحكم, استوار.

tendencia

: گرايش, تمايل, ميل, توجه, استعداد, زمينه, علا قه مختصر.

tender a

: نگهداري كردن از, وجه كردن, پرستاري كردن, مواظب بودن, متمايل بودن به, گرايش داشتن.

tendero

: عطار, بقال, خواربار فروش, بازرگان, تاجر, داد وستد كردن, سوداگر, دكاندار, مغازه دار, كاسب, سوداگر, دكان دار, افزارمند, پيشه ور.

tendn

: رگ وپي, پي, وتر, تار وپود, رباط, پوره, پي, وتر, زردپي, اوتار.

tenebroso

: تاريك وتيره, تاريكي اور, ظلماني, تاريك كننده.

tenedor

: چنگال, محل انشعاب, جند شاخه شدن.

tenedor de bonos

: داراي صاحب سهام قرضه, دارنده وثيقه ياكفالت, ضمانت دار.

tener xito

: اداره كردن, گرداندن, از پيش بردن, اسب اموخته, كامياب شدن, موفق شدن, نتيجه بخشيدن, بدنبال امدن, بطور توالي قرار گرفتن.

tener

: ميل داشتن, ارزو كردن, ميل, ارزو, كام, خواستن, خواسته, داشتن, دارا بودن, مالك بودن, ناگزير بودن, مجبور بودن, وادار كردن, باعث انجام كاري شدن, عقيده داشتن,دانستن, خوردن, صرف كردن, گذاشتن, كردن, رسيدن به, جلب كردن, بدست اوردن, دارنده, مالك, نگهداشتن, نگاه داشتن, دردست داشتن, گرفتن, جا گرفتن, تصرف كردن, چسبيدن, نگاهداري, نگاه داشتن, اداره كردن, محافظت كردن, نگهداري كردن,نگاهداري, حفاظت, امانت داري, توجه, جلوگيري كردن, ادامه دادن, مداومت بامري دادن, داشتن, دارا بودن, مال خود دانستن, اقرار كردن, تن در دادن, خود, خودم, شخصي, مال خودم, دارا بودن, داشتن, متصرف بودن, در تصرف داشتن, دارا شدن, متصرف شدن.

tener aires de

: نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن.

tener aversin

: دوست نداشتن, بيزار بودن, مورد تنفر واقع شدن.

tener cuidado con

: فكر, خاطر, ذهن, خيال, مغز, فهم, فكر چيزي را كردن, ياداوري كردن, تذكر دادن, مراقب بودن, مواظبت كردن, ملتفت بودن, اعتناء كردن به, حذر كردن از, تصميم داشتن.

tener en existencias

: موجودي, مايه, سهام, به موجودي افزودن.

tener importancia

: ماده, جسم, ذات, ماهيت, جوهر, موضوع, امر, مطلب, چيز, اهميت, مهم بودن, اهميت داشتن.

tener lugar

: رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

tener que

: بايد, بايست, ميبايستي, بايسته, ضروري, لا بد, بايد, بايست, بايستي, فعل معين, زمان ماضي واسم مفعول فعل معين.للاهس

tenga

: ديدن, مشاهده كردن, نظاره كردن, ببين, اينك, هان.

teniente

: ستوان, ناوبان, نايب, وكيل, رسدبان.

tenis

: تنيس.

tensi n

: فشار, مضيقه, كشش, زور, فشار, كوشش, درد سخت, تقلا, در رفتگي يا ضرب عضو يا استخوان, اسيب, رگه, صفت موروثي, خصوصيت نژادي, نژاد, اصل, زودبكار بردن, زور زدن, سفت كشيدن,كش دادن, زياد كشيدن, پيچ دادن, كج كردن, پالودن, صاف كردن, كوشش زياد كردن, كشش, امتداد, تمدد, قوه انبساط, سفتي, فشار, بحران, تحت فشار قرار دادن.

tenso

: سفت, شق, محكم كشيدن, كشيده, مات كردن, درهم پيچيدن, محكم بسته شده (مثل طناب دور يك بسته), كشيده, عصبي وهيجان زده, زمان فعل, تصريف زمان فعل, سفت, سخت, ناراحت, وخيم, وخيم شدن, تشديد يافتن.

tent culo

: شاخك حساس, ريشه حساس, موي حساس جانور (مثل موي سبيل گربه), بازوچه.

tentacin

: دسترس, دراختيار, مصرف, درمعرض گذاري, نهاد, سيرت, طبيعت, تمايل, شيب, انحراف, اغوا, وسوسه, فريب, ازمايش, امتحان, گرايش, تمايل, ميل, توجه, استعداد, زمينه, علا قه مختصر.

tentar

: جلب كردن, جذب كردن, مجذوب ساختن, اشاره, اشاره كردن (باسريادست), بااشاره صدا زدن, فريفتن, اغواكردن, تطميع, بدام كشيدن, جلب كردن, كورمالي, دست مالي, كورمالي كردن, در تاريكي پي چيزي گشتن, ازمودن, وسيله تطميع, طعمه يا چيز جالبي كه سبب عطف توجه ديگري شود, گول زنك, فريب, تطميع, بوسيله تطميع بدام انداختن, بطمع طعمه يا سودي گرفتار كردن, فريفتن, اغوا كردن, اغوا كردن, فريفتن, دچار وسوسه كردن.

tentativa

: كوشش كردن, قصد كردن, مبادرت كردن به, تقلا كردن, جستجو كردن, كوشش, قصد, كوشش كردن, سعي كردن, كوشيدن, ازمودن, محاكمه كردن, جدا كردن, سنجيدن, ازمايش, امتحان, ازمون, كوشش.

tentempi

: خوراك مختصر, خوراك سرپايي, ته بندي, زيرك, سرير, چالا ك, بسرعت.

teolog a

: يزدان شناسي, علم دين, الهيات, حكمت الهي, خدا شناسي

teor a

: نظريه, نگره, فرضيه.

teorema

: قضيه, برهان, مسلله, قاعده, نكره.

ter

: عنصراسماني, اتر, اثير, جسم قابل ارتجاعي كه فضاوحتي فواصل ميان ذرات اجسام را پر كرده و وسيله انتقال روشنايي و گرما ميشود, مايع سبكي كه از تقطير الكل و جوهر گوگردبدست ميايدو براي بيهوش كردن اشخاص بكار مي رود.

terape ta

: متخصص درمان شناسي, درمان شناس.

terape tico

: درماني, وابسته به درمان شناسي, معالج.

terapia

: درمان, معالجه, مداوا, تداوي.

teraputa

: متخصص درمان شناسي, درمان شناس.

tercero

: سوم, سومي, ثالث, يك سوم, ثلث, به سه بخش تقسيم كردن

terciopelo

: مخمل, مخملي, نرم, مخمل نما, مخملي كردن.

terco

: قاطر مانند, چموش, خيره سر, لجوج, كله شق, ترشرو, سخت دل, بي عاطفه, سرخت, لجوج, سنگدل, سمج, خودسر, سرسخت, لجوج, خيره سر, كله شق.

tergiversador

: مرتد, طفره رو.

tergiversar

: كج كردن, تحريف كردن, ازشكل طبيعي انداختن, بدنمايش دادن, بدجلوه دادن, مشتبه كردن, مرتد شدن, از مسلك خود دست كشيدن, پيچ, تاب, نخ يا ريسمان تابيده, پيچ خوردگي, پيچيدن, تابيدن, پيچ دار كردن.

tergiversi n

: برگشت, ارتداد, بي ثباتي, تناقض گويي.

terico

: نظري.

term metro

: گرماسنج, حرارت سنج.

terminacin

: اتمام, تكميل, بپايان رسانيدن, تمام كردن, رنگ وروغن زدن, تمام شدن, پرداخت رنگ وروغن, دست كاري تكميلي, پايان, پرداخت كار.

terminado

: انجام شده, كامل شده, تربيت شده, فاضل,, انجام شده, وقوع يافته, بالا ي, روي, بالا ي سر, بر فراز, ان طرف, درسرتاسر, دربالا, بسوي ديگر, متجاوز از, بالا يي, رويي, بيروني, شفا يافتن, پايان يافتن, به انتها رسيدن, پيشوندي بمعني زيادو زياده و بيش.

terminal

: پايانه, پاياني.

terminar

: فروكش كردن, كاستن, تخفيف دادن, رفع نمودن, كم شدن, اب گرفتن از(فلز), خيساندن (چرم), غصب يا تصرف عدواني, بزورتصرف كردن, كاهش, تنزل, فرونشستن, نزديك بودن, مماس بودن, مجاور بودن, متصل بودن يا شدن, خوردن, انجام دادن, بانجام رساندن, وفا كردن(به), صورت گرفتن, انتها, خاتمه, خاتمه دادن, خاتمه يافتن, بپايان رسانيدن, تمام كردن, رنگ وروغن زدن, تمام شدن, پرداخت رنگ وروغن, دست كاري تكميلي, پايان, پرداخت كار, پايان دادن, پايان يافتن.

terminarse

: سپري شدن, بپايان رسيدن, سرامدن, دم براوردن, مردن.

termitas

: موريانه.

termos

: فلا سك, ترمس, قمقمه, محفظه ياظرف عهايق حرارت.

termostato

: الت تعديل گرما, دستگاه تنظيم گرما, :بوسيله الت تعديل گرماكنترل كردن.

ternera

: گوشت گوساله, گوساله.

ternero

: گوساله, نرمه ساق پا, ماهيچه ساق پا, چرم گوساله, تيماج.

tero

: زهدان, بچه دان, رحم, ابسته, زهدان, بچه دان, رحم, شكم, بطن, پروردن.

terpia

: درمان, معالجه, مداوا, تداوي.

terquedad

: سخت دلي, لجاجت.

terr n

: كلوخ, خاك, لخته, دلمه, قلنبه, كلوخه, گره, تكه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, يكجا, قلنبه كردن, توده كردن, بزرگ شدن

terr queo

: شامل خشكي ودريا, زميني ودريايي.

terrace

: موزاييك سيماني مرمر نما.

terramoto

: زمين لرزه, زلزله.

terrapln

: پشته, ديوار خاكي, خاكريزي.

terrario

: گلخانه, نمايشگاه جانوران خشكي.

terrateniente

: ملا ك, صاحب ملك.

terraza

: بهار خواب, تراس, تراس دار كردن, تختان, تختان دار كردن, موزاييك سيماني مرمر نما.

terrazzo

: موزاييك سيماني مرمر نما.

terremoto

: زمين لرزه, زلزله.

terrenal

: خاكي, گلي, سفالي, مادي, جسماني, خاكي, زميني, زميني, خاكي, اين جهاني, دنيوي.

terreno

: خاك, زمين, سطح زمين, كره زمين, دنياي فاني, سكنه زمين, با خاك پوشاندن, ميدان, رشته, پايكار, زمين, خاك, ميدان, زمينه, كف دريا, اساس, پايه, بنا كردن, برپا كردن, بگل نشاندن, اصول نخستين را ياد دادن(به), فرودامدن, بزمين نشستن, اساسي, زمان ماضي فعل.دنءرگ , زمينه, عوارض زمين, زمين, ناحيه, نوع زمين.

terreno pantanoso

: مرداب, سياه اب, لجن زار, باتلا ق, سياه اب, مرداب, باتلا ق, در باتلا ق فرو بردن, دچار كردن, مستغرق شدن.

terrestre

: خاكي, گلي, سفالي, مادي, جسماني, خاكي, زميني, زميني, خاكي, اين جهاني, دنيوي.

terrible

: مهيب يا ترسناك, ترس, عظمت, ترسناك, شوم, مهلك, وخيم, وحشتناك, بد, ترسناك, مهيب, وحشتناك, مخوف, مهيب, سهمگين, رشت, ناگوار, موحش, وحشتناك, وحشت اور, ترسناك, هولناك, بسيار بد, سهمناك.

territorio

: سرزمين, خاك, خطه, زمين, ملك, كشور, قلمرو.

territorio continental

: قاره, خشكي, بر, قطعه اصلي, قطعه.

terror

: دهشت, ترس زياد, وحشت, بلا, بچه شيطان.

terrorismo

: ارعابگري, ايجاد ترس و وحشت در مردم.

terrorista

: ارعابگر, طرفدار ارعاب وتهديد.

terroriza

: وحشت زده كردن.

terroso

: خاكي, خاك مانند, زميني, دنيوي.

terrstre

: زميني, خاكي, اين جهاني, دنيوي.

terruo

: زمينه, عوارض زمين, زمين, ناحيه, نوع زمين.

tertulia

: قسمت, بخش, دسته, دسته همفكر, حزب, دسته متشكل, جمعيت, مهماني, بزم, پارتي, متخاصم, طرفدار, طرف, يارو, مهماني دادن يارفتن.

tesauro

: گنجينه, خزانه, انبار, مخزن, فرهنگ جامع, قاموس, مجموعه اطلا عات.

tesis

: پايان نامه, رساله دكتري, قضيه, فرض, ضرب قوي.

tesorer a

: خزانه داري, خزانه داري, گنجينه, گنج, خزانه.

tesorero

: خزان دار, گنجور, صندوقدار.

tesoro

: محبوب, عزيز, گنج, گنجينه, خزانه, ثروت, جواهر, گنجينه اندوختن, گرامي داشتن, دفينه.

testa

: يزدان گراي, معتقد بخدا, خدا شناس, موحد, خدا پرست.

testamento

: وصيت نامه, پيمان, تدوين وصيت نامه, عهد, خواست, اراده, ميل, خواهش, ارزو, نيت, قصد, وصيت, وصيت نامه, خواستن, اراده كردن, وصيت كردن, ميل كردن, فعل كمكي 'خواهم. '

testar

: ازمون, ازمايش, امتحان كردن, محك, معيار, امتحان كردن, محك زدن, ازمودن كردن.

testarudo

: سمج, خودسر, سرسخت, لجوج, خيره سر, كله شق.

testculo

: خايه, بيضه, خصيه, تخم.

testificar

: گواهي دادن, شهادت دادن, تصديق كردن.

testigo

: گواهي, شهادت, گواه, شاهد, مدرك, شهادت دادن, ديدن, گواه بودن بر.

testigo de vista

: , شاهد عيني, گواه خودديده, گواهي مستقيم, گواهي چشمي, شاهدبراي العين.

testimoniar

: گواهي دادن, شهادت دادن, تصديق كردن.

testimonio

: گواهي, شهادت, تصديق امضاء, تحليف, سوگند, گواهي نامه, شهادت, تصديق نامه, سفارش وتوصيه, رضايت نامه, شاهد, پاداش, جايزه, گواهي, شهادت, تصديق, مدرك, دليل, اظهار.

teta

: نوك پستان, ممه, شبيه نوك پستان, پستانك, تلا في, ضربه, يابو, دختريازن, نوك پستان, ممه.

tetera

: قوري چاي.

tetraflururo

: فلوريد مركب از چهار اتم فلورين.

textil

: پارچه, پارچه بافته, در (جمع) منسوجات.

texto

: متن, كتاب درسي, كتاب اصلي دريك موضوع, رساله.

textura

: بافندگي, شالوده, بافته, پارچه منسوج, بافت, تاروپود, داراي بافت ويژه اي نمودن.

tez

: رنگ زدن, رنگ چهره, رنگ, بشره, چرده.

tiara

: تارك , كلا ه پادشاهي (در ايران قديم), تاچ پادشاهي, تاچ پاپ, تاج ياكلا ه.

tibio

: نيم گرم, ولرم, ملول, غير صميمي, بي اشتياق, نيم گرم, ولرم, سست.

tiburn

: سگ دريايي, كوسه ماهي, متقلب, گوش بري, گوش بري كردن.

tic

: انقباض غير عادي عضلا ت, حركات غير ارادي اندامها

tiempo

: كشيده, عصبي وهيجان زده, زمان فعل, تصريف زمان فعل, سفت, سخت, ناراحت, وخيم, وخيم شدن, تشديد يافتن, وقت, زمان, گاه, فرصت, مجال, زمانه, ايام, روزگار, مد روز, عهد, مدت, وقت معين كردن, متقارن ساختن, مرور زمان را ثبت كردن, زماني, موقعي, ساعتي, هوا, تغيير فصل, اب و هوا, باد دادن, در معرض هوا گذاشتن, تحمل يابرگزاركردن.

tienda

: دكان, بوتيك, دكان, مغازه, كارگاه, تعمير گاه, فروشگاه, خريد كردن, مغازه گردي كردن, دكه, انباره, انبار كردن, ذخيره كردن.

tienda de campa a

: چادر, خيمه, خيمه زدن, توجه, توجه كردن, اموختن, نوعي شراب شيرين اسپانيولي.

tienda de comestibles

: بقالي, عطاري خواربار فروشي, خواربار.

tienda de comestibles finos

: اغذيه حاضر, مغازه اغذيه فروشي.

tienda de libros

: كتابفروشي.

tienda de ultramarinos

: بقالي, عطاري خواربار فروشي, خواربار.

tierno

: نجيب, با تربيت, ملا يم, ارام, لطيف, مهربان, اهسته, ملا يم كردن, رام كردن, ارام كردن, رسيده, نرم, جا افتاده, دلپذير, مهربان, نرم, لطيف, ملا يم, مهربان, نازك, عسلي, نيم بند, سبك, شيرين, گوارا, لطيف, نازك, حساس, لطيف, دقيق, ترد ونازك, باريك, محبت اميز, باملا حظه, حساس بودن, ترد كردن, لطيف كردن, انبار, اراءه دادن, تقديم كردن, پيشنهاد, پول رايج, مناقصه ومزايده.

tierra

: خاك, زمين, سطح زمين, كره زمين, دنياي فاني, سكنه زمين, با خاك پوشاندن, زمين, خاك, ميدان, زمينه, كف دريا, اساس, پايه, بنا كردن, برپا كردن, بگل نشاندن, اصول نخستين را ياد دادن(به), فرودامدن, بزمين نشستن, اساسي, زمان ماضي فعل.دنءرگ , زمين, خشكي, خاك, سرزمين, ديار, به خشكي امدن, پياده شدن, رسيدن, بزمين نشستن, خاك, كثيف كردن, لكه دار كردن, چرك شدن, خاك, زمين, كشور, سرزمين, مملكت پوشاندن باخاك, خاكي كردن.

tierra firme

: قاره, خشكي, بر, قطعه اصلي, قطعه.

tieso

: سخت, سفت, دشوار, مشكل, شديد, قوي, سخت گير, نامطبوع, زمخت, خسيس, درمضيقه, سفت, شق, سيخ, مستقيم, چوب شده, مغلق, سفت كردن, شق كردن.

tiesto

: گلدان كوزه اي.

tifn

: توفان سخت درياي چين, گردباد.

tifus

: تيفوءيدي, وابسته به تيفوءيد, حصبه, تيفوس, تيفوسي, حصبه اي.

tigre

: ببر, پلنگ.

tigresa

: ببرماده, ماده پلنگ.

tijeras

: قيچي, مقراض, چيز برنده, قطع كننده.

til

: سودمند, مفيد, بافايده.

tilo

: ليموترش, عصاره ليموترش, اهك, چسب, كشمشك, سنگ اهك, اهك زني, چسبناك كردن اغشتن, با اهك كاري سفيد كردن, ابستن كردن.

timbal

: دهل, نقاره, كوس, دمامه, عصرانه مفصل.

timbre

: زنگ زنگوله, ناقوس, زنگ اويختن به, داراي زنگ كردن, كم كم پهن شدن (مثل پاچه شلوار), مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمين كوبيدن, مهر زدن, نشان دار كردن, كليشه زدن, نقش بستن, منقوش كردن, منگنه كردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق كردن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت كردن, نوا.

timidez

: حجب, كمرويي, ترسويي, بزدلي, جبن, حجب, كمرويي, ترسويي, بزدلي, جبن.

timido

: خجالتي, كمرو, رموك, ترسو, مواظب, ازمايش, پرتاب, رم كردن, پرت كردن, ازجا پريدن.

timn

: سكان, اهرم سكان, نظارت, اداره, زمام, اداره كردن, دسته, سكان, سكان هواپيما, وسيله هدايت يا خط سير.

timonero

: سكان گير, راننده, رل دار, مدير.

timoteo

: اسم خاص مذكر, تيموتاوس.

tinieblas

: تاريك, تيره.

tino

: تيز هوشي, تيز فهمي, فراست, عقل, ملا حظه, نزاكت, كارداني, مهارت, سليقه, درايت.

tinta

: مركب, جوهر, مركب زدن.

tinte

: رنگ, فام, بشره, تغيير رنگ دادن, رنگ كردن, ملون كردن, سايه, حباب چراغ يا فانوس, اباژور, سايه بان, جاي سايه دار, اختلا ف جزءي, سايه رنگ, سايه دار كردن, سايه افكندن, تيره كردن, كم كردن, زير وبم كردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سايه ء رنگ, داراي ته رنگ ياسايه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت كردن, نوا.

tintero

: دوات, مركبدان.

tintineo

: صداي جرنگ جرنگ, طنين زنگ, جرنگ جرنگ كردن, طنين زنگ ايجاد كردن, جرنگيدن, جرنگ جرنگ, صداي جرنگ, صداي جرنگ جرنگ كردن, طنين داشتن, داراي طنين كردن.

tintorero

: رنگرز.

tintura

: رنگ, رنگ زني, رنگ كردن.

tio

: عمو, دايي, عم.

tipo

: معامله كردن, انتخاب كردن, شكاف دادن, تركاندن, خشكي زدن پوست, زدن, مشتري, مرد, جوانك, شكاف, ترك, ف ك, كلا س, دسته, طبقه, زمره, جور, نوع, طبقه بندي كردن, رده, هماموزگان, رسته, گروه, مرد, شخص, ادم, مردكه, يارو, شخص, مرد, يارو, فرار, گريز, با طناب نگه داشتن, با تمثال نمايش دادن, استهزاء كردن, جيم شدن, گونه, نوع, قسم, جور, جنس, گروه, دسته, كيفيت, جنسي,(درمقابل پولي), غيرنقدي, مهربان, مهرباني شفقت اميز, بامحبت, گونه, نوع, حروف چاپ, ماشين تحرير, ماشين كردن.

tiqu

: بليط.

tir

: , پرتاب كرد, انداخت.

tir n

: كشيدن, هل دادن, حمل كردن, كشش, همه ماهيهايي كه دريك وهله بدام كشيده ميشوند, حمل ونقل, تكان, تكان تند, حركت تند و سريع, كشش, انقباض ماهيچه, تشنج, تكان سريع دادن, زود كشيدن, ادم احمق و نادان, تازه كار, نو اموز, مبتدي, جديدالا يمان, ادم ناشي, نوچه, كشيدن, بطرف خود كشيدن, كشش, كشيدن دندان, كندن, پشم كندن از, چيدن, بزحمت كشيدن, بازوركشيدن, تقلا كردن, كوشيدن, كشش, كوشش, زحمت, تقلا, يدك كش, مبتدي, تازه كار, نوچه.

tira

: بند و زنجير, تسمه يا بند مخصوص محكم كردن, نوار, لولا, اركستر, دسته ء موسيقي, اتحاد, توافق, روبان, باند يا بانداژ, نوار زخم بندي, متحد كردن, دسته كردن, نوار پيچيدن, بصورت نوار در اوردن, با نوار بستن, متحد شدن.

tira c mica

: كاريكاتور, تصوير مضحك, داستان مصور.

tirada

: بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره.

tirador

: تيرانداز ماهر, نشانه گير.

tiranizar

: ستم كردن, مستبدانه حكومت كردن.

tirano

: ستمگر, حاكم ستمگر يا مستبد, سلطان ظالم.

tirar

: كشاندن, چيز سنگيني كه روي زمين كشيده ميشود, كشيدن, بزور كشيدن, سخت كشيدن, لا روبي كردن, كاويدن, باتورگرفتن, سنگين وبي روح, كشيدن, رسم كردن, بيرون كشيدن, دريافت كردن, كشش, قرعه كشي, اتش, حريق, شليك, تندي, حرارت, اتش زدن,افروختن, تفنگ ياتوپ را اتش كردن, بيرون كردن, انگيختن, كشيدن, هل دادن, حمل كردن, كشش, همه ماهيهايي كه دريك وهله بدام كشيده ميشوند, حمل ونقل, پرتاب, پرت, لگد, پرتاب كردن, پرت كردن, انداختن, كشيدن, بطرف خود كشيدن, كشش, كشيدن دندان, كندن, پشم كندن از, چيدن, دركردن (گلوله وغيره), رها كردن (از كمان وغيره), پرتاب كردن, زدن, گلوله زدن, رها شدن, امپول زدن, فيلمبرداري كردن, عكسبرداري كردن, درد كردن, سوزش داشتن, جوانه زدن, انشعاب, رويش انشعابي, رويش شاخه, درد, حركت تند وچابك, رگه معدن, پرتاب, انداختن, پرت كردن, افكندن, ويران كردن, بزحمت كشيدن, بازوركشيدن, تقلا كردن, كوشيدن, كشش, كوشش, زحمت, تقلا, يدك كش.

tiritar

: لرزه, لرز, ارتعاش, لرزيدن, از سرما لرزيدن, ريزه, تكه, خرد كردن.

tiroide

: سپرديس, سپرمانند, وابسته بغده درقي.

tiroteo

: جنگ با تفنگ يا تپانچه, تير اندازي.

tisana

: داروهاي خيسانده, داروهاي جوشانده.

titilar

: چشمك زدن, سوسو زدن, تجاهل كردن, ناديده گرفته, نگاه مختصر, چشمك, لرزيدن, سوسوزدن, پرپرزدن, جنبش, سوسو, در اهتزاز بودن, چشمك زدن (بويژه در مورد ستارگان), برق زدن ياتكان تكان خوردن, چشمك, بارقه, تلا ء لو.

titubear

: تامل كردن, مردد بودن, بي ميل بودن, متزلزل شدن, فتور پيدا كردن, دو دل بودن, ترديد پيدا كردن, تبصره قانون, نوسان كردن.

titular

: حق دادن مستحق دانستن, لقب دادن, ملقب ساختن, نام نهادن, ناميدن, متصدي, ناگزير, لا زم با, لقبي, ناشي از لقب رسمي, افتخاري, عنواني, لقب دار, صاحب لقب, متصدي, داراي عنواني.

titulo

: كنيه, لقب, سمت, عنوان, اسم, مقام, نام, حق, استحقاق, سند, صفحه عنوان كتاب, عنوان نوشتن, واگذاركردن, عنوان دادن به, لقب دادن, نام نهادن.

tiza

: گچ, نشان, علا مت سفيد كردن, باگچ خط كشيدن, باگچ نشان گذاردن.

tmpano

: تخته يخ شناور.

tnica

: نيام, پيراهن بي استين يا با استين كه مرد وزن ميپوشيده اند, بلوزيا كت كوتاه كمربند دار, كت كوتاه سربازان انگليس, پوشش.

tnico

: شگردگر, متخصص فني, ذيفن, كارشناس فني, اهل فن, كاردان.

tnico

: نيروبخش, مقوي, صدايي, اهنگي.

tnis

: تنيس.

to

: عمو, دايي, عم.

to eat

: اينده, وارد.

toalidad

: رنگ, فام, بشره, تغيير رنگ دادن, رنگ كردن, ملون كردن, سايه, حباب چراغ يا فانوس, اباژور, سايه بان, جاي سايه دار, اختلا ف جزءي, سايه رنگ, سايه دار كردن, سايه افكندن, تيره كردن, كم كردن, زير وبم كردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سايه ء رنگ, داراي ته رنگ ياسايه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت كردن, نوا.

toalla

: ابچين, باحوله خشك كردن, حوله, دستمال كاغذي.

toalla de cocina

: كيسه حمام, ليف حمام.

tobera

: سر لوله اب, بيني, پوزه, دهانك.

tobillo

: قوزك, قوزك پا.

tobogn

: لغزش, سرازيري, سراشيبي, ريزش, سرسره, كشو, اسباب لغزنده, سورتمه, تبديل تلفظ حرفي به حرف ديگري, لغزنده, سرخونده, پس وپيش رونده, لغزيدن, سريدن.

toc logo

: ماما, متخصص زايمان, قابله, پزشك متخصص زايمان.

tocado

: روسري زنانه, پوشاك سر, ارايش مو, ارايش سر.

tocante a

: درباره, درباب, عطف به, راجع به, در موضوع.

tocar

: احساس كردن, لمس كردن, محسوس شدن, دسته, قبضه شمشير, وسيله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بكار بردن, سرو كارداشتن با, رفتار كردن, استعمال كردن, دسته گذاشتن, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقيت, نمايش يافيلم پرمشتري, زدن, خوردن به, اصابت كردن به هدف زدن, كوبيدن, زدن, درزدن, بد گويي كردن از, بهم خوردن, مشت, ضربت, صداي تغ تغ, عيبجويي, بازي, نواختن ساز و غيره, سرگرمي مخصوص, تفريح, بازي كردن, تفريح كردن, ساز زدن, الت موسيقي نواختن, زدن, رل بازي كردن, روي صحنه ء نمايش ظاهرشدن, نمايش, نمايشنامه, دست زدن به, لمس كردن, پرماسيدن, زدن, رسيدن به, متاثر كردن, متاثر شدن, لمس دست زني, پرماس, حس لا مسه.

tocar la bocina

: صداي خوك ياگراز, صداي غاز وحشي يا بوق ماشين وامثال ان, دادزدن, فرياد زدن, جيغ كشيدن, هو كردن,بوق زدن, صداي جغد, :(اسكاتلند وشمال انگليس) فرياد اعتراض و بي صبري مثل عجب و واه وغيره , صداي تيزشيپور وبوق ياسوت, بطور منقطع شيپور زدن.

tocayo

: همنام, هم اسم, كسي كه بنام ديگري نام گذاري شود.

tocino

: گوشت نمك زده ء پهلو و پشت خوك.

toda la vida

: مادام العمري, براي تمام عمر, برابر يك عمر.

todava

: تاكنون, تابحال, تا اينجا, پيش از اين, سابق بر اين, هرچند, اگر چه, هر قدر هم, بهر حال, هنوز, اما, ارام, خاموش, ساكت, بي حركت, راكد, هميشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلك, : ارام كردن, ساكت كردن, خاموش شدن, دستگاه تقطير, عرق گرفتن از, سكوت, خاموشي.

todavia

: ارام, خاموش, ساكت, بي حركت, راكد, هميشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلك, : ارام كردن, ساكت كردن, خاموش شدن, دستگاه تقطير, عرق گرفتن از, سكوت, خاموشي, هنوز, تا ان زمان, تا كنون, تا انوقت, تاحال, باز هم, بااينحال, ولي, درعين حال.

todo

: همه, تمام, كليه, جميع, هرگونه, همگي, همه چيز, داروندار, يكسره, تماما, بسيار, :بمعني (غير) و (ديگر), روي هم رفته, از همه جهت, يكسره, تماما, همگي, مجموع, كاملا, منصفا, تمام, درست, دست نخورده, بي عيب, همه چيز, بالا پوش, لباس كار, رويهمرفته, شامل همه چيز, همه جا, سرتاسر.

todopoderoso

: قادرمطلق, توانا برهمه چيز, قدير, خدا(باتهع), قادر مطلق, قادر متعال.

todos

: همه, تمام, كليه, جميع, هرگونه, همگي, همه چيز, داروندار, يكسره, تماما, بسيار, :بمعني (غير) و (ديگر), هركس, هركسي.

todos los d as

: روزانه, روزبروز, روزنامه يوميه, بطور يوميه.

todos los dias

: روزانه, روزبروز, روزنامه يوميه, بطور يوميه.

todos partes

: درهرجا, درهمه جا, درهرقسمت, در سراسر.

toldo

: سايبان كرباسي, ساباط, پناه, پناهگاه, حفاظ.

tolerable

: تحمل پذير, بادوام, تحمل پذير, قابل تحمل.

tolerancia

: سكني, ايستادگي, دوام, ثبات قدم, رفتار برطبق توافق, قابليت پذيرش, تحمل, تاب.

tolerante

: بامدارا, مدارا اميز, ازادمنش, ازاده, داراي سعه نظر, شكيبا, اغماض كننده, بردبار, شخص متحمل.

tolerar

: ايستادگي كردن, پايدارماندن, ماندن, ساكن شدن, منزل كردن, ايستادن, منتظر شدن, وفا كردن, تاب اوردن, تحمل كردن, برخورد هموار كردن, طاقت داشتن, مدارا كردن.

tolva

: شيب تند رودخانه, ناودان يا مجراي سرازير, مخفف كلمه پاراشوت, سقوط, انحطاط, زوال, هرگونه حشره جهنده, لي لي كننده, جهنده, قيف.

tom

: زمان گذشته فعل.عكات

toma

: روزنه, مجراي خروج, بازار فروش, مخرج.

tomar

: قرض گرفتن, وام گرفتن, اقتباس كردن, گرفتن, از هوا گرفتن, بدست اوردن, جلب كردن, درك كردن, فهميدن, دچار شدن به, عمل گرفتن, اخذ, دستگيره, لغت چشمگير, شعار, اشاميدن, نوشانيدن, اشاميدني, نوشابه, مشروب, غرق كردن در, غوطه ورساختن, توي چيزي فروبردن, فراگرفتن, خروشان كردن, گرفتن, ستاندن, لمس كردن, بردن, برداشتن, خوردن, پنداشتن.

tomar el pelo

: ازاردادن, اذيت كردن, كسي را دست انداختن, سخنان نيشدارگفتن, اذيت, پوش دادن مو.

tomar el sol

: حمام افتاب گرفتن.

tomar prestado

: قرض گرفتن, وام گرفتن, اقتباس كردن.

tomate

: گوجه فرنگي.

tomillo

: اويشن, صعتر.

tomo

: جلد, جلد بزرگ, مجلد, دفتر, كتاب قطور, حجم, جلد.

tomo

: هسته, اتم, جوهر فرد, جزء لا يتجزي, كوچكترين ذره.

tonalidad

: چگونگي صدا, اهنگ, مايه, رنگ پذيري, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت كردن, نوا.

tonel

: بشكه, خمره چوبي, چليك, لوله تفنگ, درخمره ريختن, دربشكه كردن, با سرعت زيادحركت كردن, بشكه, خمره چوبي, چليك.

tonelada

: تن, واحد وزني برابر با 0001 كيلوگرم.

tono

: رنگ, فام, بشره, تغيير رنگ دادن, رنگ كردن, ملون كردن, سايه, حباب چراغ يا فانوس, اباژور, سايه بان, جاي سايه دار, اختلا ف جزءي, سايه رنگ, سايه دار كردن, سايه افكندن, تيره كردن, كم كردن, زير وبم كردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سايه ء رنگ, داراي ته رنگ ياسايه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت كردن, نوا.

tonter a

: شكم بشكه, رخنه پيدا كردن, تراوش كردن, هر چيز زننده ومتعفن, اب ته كشتي, حرف توخالي وبي معني, خوابگاه (دركشتي يا ترن), هرگونه تختخواب تاشو, ياوه, مهمل, مزخرف, حرف پوچ, بيمعني, خارج از منطق, بي ارزش, اشغال, زباله, چيز پست و بي ارزش.

tonterias

: بي ارزش, اشغال, زباله, چيز پست و بي ارزش.

tonto

: لوده, مسخره, مقلد, مسخرگي كردن, دلقك شدن, نادان, احمق, ابله, لوده, دلقك, مسخره, گول زدن, فريب دادن, دست انداختن, نابخرد, نادان, جاهل, ابله, احمق, ابلهانه, مزخرف, نادان, ابله, سبك مغز, چرند, احمقانه, كند ذهن, نفهم, گيج, احمق, خنگ, دبنگ.

top grafo

: مكان نگار, نقشه بردار, مساح.

topacio

: ياقوت زرد, زبرجد هندي, توپاز.

tope

: لبه, كنار, حاشيه, پركردن, شاخ زدن, ضربه زدن, پيش رفتن, پيشرفتگي داشتن, نزديك يامتصل شدن, بشكه, ته, بيخ, كپل, ته درخت, ته قنداق تفنگ, هدف.

topetar

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تكان سخت, برامدگي, تكان سخت (در هواپيماو غيره), تكان ناگهاني, ضربت (توام باتكان) زدن.

topetazo

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تكان سخت, برامدگي, تكان سخت (در هواپيماو غيره), تكان ناگهاني, ضربت (توام باتكان) زدن, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقيت, نمايش يافيلم پرمشتري, زدن, خوردن به, اصابت كردن به هدف زدن.

topetn

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تكان سخت, برامدگي, تكان سخت (در هواپيماو غيره), تكان ناگهاني, ضربت (توام باتكان) زدن.

topiario

: مربوط بارايش وتزءين درختان, درخت ارايي.

topo

: كور موش, خال سياه, خال, خال گوشتي.

topograf a

: نقشه برداري, مكان نگاري, مساحي.

topogrfico

: وابسته بنقشه برداري يا مكان نگاري.

toque

: دست زدن به, لمس كردن, پرماسيدن, زدن, رسيدن به, متاثر كردن, متاثر شدن, لمس دست زني, پرماس, حس لا مسه.

torcedura

: رگ به رگ كردن ياشدن, بدرد اوردن, رگ برگ شدگي, پيچ خوردن.

torcer

: خميدن, خمش, زانويه, خميدگي, شرايط خميدگي, زانويي, گيره, خم كردن, كج كردن, منحرف كردن, تعظيم كردن, دولا كردن, كوشش كردن, بذل مساعي كردن, پيچ, تاب, نخ يا ريسمان تابيده, پيچ خوردگي, پيچيدن, تابيدن, پيچ دار كردن, تار (در مقابل پود), ريسمان, پيچ و تاب, تاب دار كردن, منحرف كردن, تاب برداشتن.

torcerse

: رگ به رگ كردن ياشدن, بدرد اوردن, رگ برگ شدگي, پيچ خوردن.

torcido

: ناراست, كج, نادرست, خشمناك, اتشي, عصباني, متلا طم, متعصب.

tordo

: باسترك, برفك.

toreador

: قهرمان گاو باز سوار بر اسب, گاوباز پياده.

torero

: گاوباز, قهرمان گاو باز سوار بر اسب, گاوباز پياده.

toril

: اغل گاو يا حشم.

tormenta

: كولا ك, توفان, تغيير ناگهاني هوا, توفاني شدن, باحمله گرفتن, يورش اوردن, توفان, تندباد, تندي, جوش وخروش, هيجان, توفان ايجاد كردن, توفاني شدن.

tormenta de granizo

: طوفان يا رگبار تگرگ.

tormento

: زجر, عذاب, شكنجه, ازار, زحمت, عذاب دادن, زجر دادن.

tornado

: توفان, هيجان, گردباد, طغيان.

torneo

: مسابقات قهرماني, تشكيل مسابقات, مسابقه.

tornillo

: پيچ خوردگي, پيچاندن, پيچيدن, پيچ دادن, وصل كردن, گاييدن, پيچ.

torno

: ماشين تراش, چرخ خراطي, تراش دادن.

toro

: گاونر, نر, حيوانات نر بزرگ, فرمان, مثل گاو نر رفتاركردن, بي پرواكاركردن.

toronja

: درخت تو سرخ, ميوه تو سرخ.

torpe

: خامكار, زشت, بي لطافت, ناشي, سرهم بند, غير استادانه, بدتركيب, زمخت, خام دست, ناازموده, خوابيده, سست, بيحال, بي حس.

torpedo

: اژدر, ماهي برق, با اژدر خراب كردن.

torpemente

: ناشيانه, خام دستانه, شلخته وار.

torpeza

: رسوايي, بدنامي, افتضاح, سابقه بد, ننگ.

torpidez

: حالت بيحالي, حالت سستي, ايست, كرختي.

torre

: رخ, كلا غ سياه, كلا غ زاغي, كلا هبردار, كلا هبرداري كردن, برج, قلعه (مثل برج) بلند بودن.

torrente

: سيل, سيل رود, جريان شديد, سيل وار.

torsi n

: پيچش, پيچ خوردگي, انقباض, پيچي, پيچ, تاب, نخ يا ريسمان تابيده, پيچ خوردگي, پيچيدن, تابيدن, پيچ دار كردن.

torso

: پيچ يا تاب خوردن, تاب گشت, خاصيت تاب گشت.

torta

: كيك, قالب, قرص, قالب كردن, بشكل كيك دراوردن, كلا غ زنگي, كلا غ جاره, ادم ناقلا, جانورابلق, كلوچه گوشت پيچ, كلوچه ميوه دارپاي, چيز اشفته ونامرتب, درهم ريختن, ترش مزه, تند, زننده, ترش, مزه غوره, زن هرزه, نان شيريني مربايي.

tortculis

: كجي مادرزادي گردن, گردن كجي.

tortilla

: املت, خاگينه, كوكوي گوجه فرنگي, املت, خاگينه, كوكوي گوجه فرنگي, نان ذرت مكزيكي.

tortuga

: هر نوع لا ك پشت ابي, كبوتر قمري, لا ك پشت, لا ك پشت شكار كردن.

tortuoso

: پيچاپيچ, پيچاندن, چيزي كه پيچ ميخورد, مارپيچي, رود پيچ.

tortura

: شكنجه, عذاب, زجر, عذاب دادن, زجر دادن.

torturar

: شكنجه, عذاب, زجر, عذاب دادن, زجر دادن.

tos

: سرفه, جرقه (درمورد موتور وغيره), سرفه كردن.

tosco

: خشن, بي نزاكت, دهاتي.

toser

: سرفه, جرقه (درمورد موتور وغيره), سرفه كردن, سبحاف اهم (صدايي كه براي صاف كردن سينه دراورند), سينه صاف كردن, تمجمج كردن, لبه, كناره دار كردن, لبه دار كردن, حاشيه دار كردن, احاطه كردن.

tostada

: نان برشته, باده نوشي بسلا متي كسي, برشته كردن (نان), بسلا متي كسي نوشيدن, سرخ شدن.

tostado

: دباغي كردن, برنگ قهوه اي وسبزه دراوردن, باحمام افتاب پوست بدن راقهوه اي كردن, برنزه, مازوي دباغي, پوست مازو, مازويي, قهوه اي مايل به زرد.

tostador

: نوشنده بسلا متي كسي, نان برشته كن, سرخ كننده, برشته كننده.

tostadora

: نوشنده بسلا متي كسي, نان برشته كن, سرخ كننده, برشته كننده.

tostar

: قهوه اي, خرمايي, سرخ كردن, برشته كردن, قهوه اي كردن, نان برشته, باده نوشي بسلا متي كسي, برشته كردن (نان), بسلا متي كسي نوشيدن, سرخ شدن.

total

: بالا پوش, لباس كار, رويهمرفته, شامل همه چيز, همه جا, سرتاسر, كل, كلي, تام, مطلق, مجموع, جمع, جمله, سرجمع, حاصل جمع, جمع كردن, سرجمع كردن, مطلق, بحداكثر, باعلي درجه, كاملا, جمعا, حداعلي, غير عادي, اداكردن, گفتن, فاش كردن, بزبان اوردن, تمام, درست, دست نخورده, كامل, بي خرده, همه, سراسر, تمام, سالم.

totalidad

: تماميت, جمع كل, چيزدرست ودست نخورده, كليت, كلي, مقدار كلي, تماميت, مجموع.

totalismo

: رژيم حكومت متمركز در يك قدرت مركزي.

totalitarianismo

: رژيم حكومت متمركز در يك قدرت مركزي.

totalitario

: يكه تاز, وابسته بحكومت يكه تازي, داراي حكومت مطلقه وديكتاتوري.

totalmente

: روي هم رفته, از همه جهت, يكسره, تماما, همگي, مجموع, كاملا, منصفا, كاملا, تماما, سير, سربسر, جمعا, بطور سرجمع, رويهمرفته, كاملا, كلا, كاملا, بطور اكمل, تمام و كمال, جمعا, رويهم, تماما.

toxina

: زهرابه, تركيب زهردار, داروي سمي.

tozudo

: كله شق, لجوج, سرسخت, خود راي, خيره سر, سمج, خودسر, سرسخت, لجوج, خيره سر, كله شق.

tquigrafia

: تند نويسي, تند نگاري.

tr bol

: شبدر , رنگ سبز شبدري, شبدر ايرلندي.

tr fico

: شد وامد, امد وشد, رفت وامد, عبو ومرور,وساءط نقليه, داد وستدارتباط, كسب, كالا, مخابره, امد وشد كردن, تردد كردن.

tra lla

: سوق دادن, منجر شدن, پيش افت, تقدم.

trabajable

: كاركن, عملي, قابل اعمال, كار كردني.

trabajado

: استادانه درست شده, بزحمت درست شده, به زحمت ساختن, داراي جزءيات, بادقت شرح دادن.

trabajador

: دست, عقربه, دسته, دستخط, خط, شركت, دخالت, كمك, طرف, پهلو, پيمان, دادن, كمك كردن, بادست كاري را انجام دادن, يك وجب, كارگر, عمله, عملي, كارگر, موثر, عامل, عمل كننده, عمله, كارگر, ايجاد كننده, از كار در امده, كارگر, مزدبگير, زحمتكش, از طبقه كارگر, كارگر, مزدبگير, استادكار.

trabajando

: كار كننده, مشغول كار, كارگر, طرزكار.

trabajar

: كار, رنج, زحمت, كوشش, درد زايمان, كارگر, عمله, حزب كارگر, زحمت كشيدن, تقلا كردن, كوشش كردن, كار, شغل, وظيفه, زيست, عمل, عملكرد, نوشتجات, اثار ادبي يا هنري, كارخانه, استحكامات, كار كردن, موثر واقع شدن, عملي شدن, عمل كردن.

trabajo

: سختي, دشواري, اشكال, زحمت, گرفتگيري, كار, امر, سمت, شغل, ايوب, مقاطعه كاري كردن, دلا لي كردن, كار, رنج, زحمت, كوشش, درد زايمان, كارگر, عمله, حزب كارگر, زحمت كشيدن, تقلا كردن, كوشش كردن, كار, شغل, وظيفه, زيست, عمل, عملكرد, نوشتجات, اثار ادبي يا هنري, كارخانه, استحكامات, كار كردن, موثر واقع شدن, عملي شدن, عمل كردن.

trabajo manual

: هنردستي, پيشه دستي, صنعت دستي, هنرمند.

trabar

: لنگيدن, شليدن, لنگ لنگان راه رفتن, دست وپاي كسي را بستن, مانع حركت شدن, زنجير, پابند.

tractor

: تراكتور يا ماشين شخم زني, گاو اهن موتوري.

tradicin

: رسم, سنت, عقيده موروثي, عرف, روايت متداول, عقيده رايج, سنن ملي.

tradicion

: رسم, سنت, عقيده موروثي, عرف, روايت متداول, عقيده رايج, سنن ملي.

tradicionalismo

: سنت گرايي, سنت پرستي, اعتقاد برسوم باستاني.

traduccin

: ترجمه, برگردان, شرح ويژه, ترجمه, تفسير, نسخه, متن.

traducible

: قابل ترجمه, قابل معني كردن, قابل تعبير.

traducir

: ترجمه كردن, برگرداندن.

traductor

: مترجم, برگرداننده.

traer

: اوردن, رساندن به, موجب شدن, اوردن, رفتن واوردن, بهانه, طفره.

traficante

: تاجر, سوداگر, كاسب, دكان دار, پشت هم انداز, دسيسه.

tragar

: غرق كردن در, غوطه ورساختن, توي چيزي فروبردن, فراگرفتن, خروشان كردن, پرستو, چلچله, مري, عمل بلع, فورت دادن, فرو بردن, بلعيدن.

tragedia

: درام, نمايش, تاتر, نمايشنامه, مصيبت, فاجعه, نمايش حزن انگيز, سوگ نمايش.

tragic mico

: مربوط به اثر كمدي وتراژدي, غم انگيز وتفريحي, حاوي حوادث حزن اور وخنده اور.

trago

: قورت, جرعه, لقمه بزرگ, بلع, قورت دادن, فرو بردن, صداي حاصله از عمل بلع, پرستو, چلچله, مري, عمل بلع, فورت دادن, فرو بردن, بلعيدن, جرعه طولا ني نوشيدن, اشاميدن, جرعه.

traicin

: خيانت, افشاء سر, خيانت, پيمان شكني, بي وفايي, غدر.

traicionar

: تسليم دشمن كردن, خيانت كردن به, فاش كردن.

traidor

: خاءن, خيانتكار.

traje

: لباس, جامه, لباس محلي, جامه بلند زنانه, روپوش, لباس شب, خرقه, تجهيز, ساز وبرگ, همسفر, گروه, بنه سفر, توشه, لوازم فني, سازو برگ اماده كردن, تجهيز كردن, درخواست, تقاضا, دادخواست, عرضحال, مرافعه, خواستگاري, يكدست لباس, پيروان, خدمتگزاران, ملتزمين, توالي, تسلسل, نوع, مناسب بودن, وفق دادن, جور كردن, خواست دادن, تعقيب كردن, خواستگاري كردن, جامه, لباس دادن به.

traje de bao

: لباس شنا.

tram

: ترامواي, واگن برقي, باواگن رفتن, واگن شهري, ترامواي.

trama

: كار مشبك, شبكه, شبكه بندي, شبكه كاري, نقشه, طرح, موضوع اصلي, توطله, دسيسه, قطعه, نقطه, موقعيت, نقشه كشيدن, طرح ريزي كردن, توطله چيدن.

tramo

: محدوده, گستردگي, پوشش.

trampa

: گرفتن, از هوا گرفتن, بدست اوردن, جلب كردن, درك كردن, فهميدن, دچار شدن به, عمل گرفتن, اخذ, دستگيره, لغت چشمگير, شعار, دريچه, روزنه, نصفه در, روي تخم نشستن (مرغ), انديشيدن, پختن, ايجاد كردن, تخم گذاشتن, تخم دادن, جوجه بيرون امدن, جوجه گير ي, درامد, نتيجه, خط انداختن, هاشور زدن, زانويي مستراح وغيره تله, دام, دريچ-ه, گير, محوطه كوچك, شكماف, نيرنگ, فريب دهان, بدام انداختن, در تله انداختن.

trampas

: نردبان قابل حمل, اسباب, بنه .

tranquilidad

: ارامش, بي سروصدايي, اسوده, سكوت, ارام, ساكت, ساكن, : ارام كردن, ساكت كردن, فرونشاندن, ارامش, متانت, ملا يمت, ارامش, اسودگي, اسايش خاطر, راحت, ارامش, اسودگي, اسايش خاطر, راحت.

tranquilizante

: مسكن , داروي تسكين دهنده.

tranquilizar

: دوباره اطمينان دادن, دوباره قوت قلب دادن, ارام كردن, اسوده كردن, فرونشاندن.

tranquilo

: ارامش, بي سروصدايي, اسوده, سكوت, ارام, ساكت, ساكن, : ارام كردن, ساكت كردن, فرونشاندن, مسالمت اميز, ارام, صلح اميز, ارام كردن, تسكين دادن, ساكت كردن, ارام, اسوده, بي جنبش, درحال سكون.

transacci n

: مقدار, اندازه, قدر, حد, معامله كردن, سر و كار داشتن با, توزيع كردن, معامله, سودا, انجام.

transaccines

: معاملا ت, شرح مذاكرات.

transatl ntico

: انطرف اقيانوس اطلس.

transbordador

: گذرگاه, معبر, جسر, گذر دادن, ازيك طرف رودخانه بطرف ديگر عبور دادن.

transcontinental

: عبور كننده از سرتاسر قاره.

transcribir

: رونويسي كردن.

transcurrido

: گذشته, پايان يافته, پيشينه, وابسته بزمان گذشته, پيش, ماقبل, ماضي, گذشته از, ماوراي, درماوراي, دور از, پيش از.

transcurrir

: گذشتن, منقضي شدن, سپري شدن, سقوط, گذشتن, عبور كردن, رد شدن, سپري شدن, تصويب كردن, قبول شدن, رخ دادن, قبول كردن, تمام شدن, وفات كردن,پاس, سبقت گرفتن از, خطور كردن, پاس دادن, رايج شدن,اجتناب كردن, گذر, عبور, گذرگاه, راه, گردونه, گدوك, پروانه, جواز, گذرنامه, بليط.

transferencia

: ورابري, ورابردن, انقال دادن, واگذار كردن, منتقل كردن, انتقال واگذاري, تحويل, نقل, سند انتقال, انتقالي.

transferible

: انتقال پذير, قابل واگذاري.

transferir

: ورابري, ورابردن, انقال دادن, واگذار كردن, منتقل كردن, انتقال واگذاري, تحويل, نقل, سند انتقال, انتقالي.

transformacin

: دگرسازي, تغيير شكل, تبديل صورت, دگرگوني, وراريخت.

transformador

: تراديسيدن, مبدل.

transformar

: تغيير شكل يافتن, تغيير شكل دادن, دگرگون كردن, نسخ كردن, تبديل كردن.

transfusi n

: تزريق, نقل وانتقال, رسوخ, تزريق خون.

transgredir

: تخطي كردن, رنجاندن, متغير كردن, اذيت كردن, صدمه زدن, دلخور كردن.

transgresin

: تخلف, تجاوز.

transici n

: انتقال, عبور, تغيير از يك حالت بحالت ديگر, مرحله تغيير, برزخ, انتقالي.

transigir

: تراضي, مصالحه, توافق, مصالحه كردن, تسويه كردن, واريز, تسويه, جا دادن, ماندن, مقيم كردن, ساكن كردن, واريز كردن, تصفيه كردن, معين كردن, ته نشين شدن, تصفيه حساب كردن, نشست كردن.

transitable

: گذرپذير, قابل قبول, قابل عبور, عملي, قابل اجرا, صورت پذير, عبور كردني.

transitivo

: تراگذر, متعدي.

transliteraci n

: نويسه گرداني, نقل عين تلفظ كلمه يا عبارتي از زباني بزبان ديگر.

transliterar

: عين كلمه ياعبارتي را از زباني بزبان ديگر نقل كردن, حرف بحرف نقل كردن, نويسه گرداني كردن.

translocar

: جابجا كردن, از جاي خود برون كردن.

transmisibidad

: فرا فرستادن پذيري, قابليت فرستادن, انتقال پذيري, قابليت سرايت.

transmisible

: فرافرستادني, فرستادني, انتقال پذير, قابل سرايت, مسري, قابل فرا فرستي, قابل پراكني (بوسيله راديو وغيره).

transmisin

: منتشر كردن, اشاعه دادن, رساندن, پخش كردن (از راديو), سخن پراكني, انتقال, عبور, ارسال, سرايت, اسبابي كه بوسيله ان نيروي موتور اتومبيل بچرخهامنتقل ميشود, فرا فرستي, فرا فرستادن, سخن پراكني.

transmitir

: فرا فرستادن, پراكندن, انتقال دادن, رساندن, عبور دادن, سرايت كردن.

transparente

: شفاف, ناپيدا.

transpiraci n

: عرق بدن, كارسخت, عرق ريزي.

transpirar

: تعريق, عرق ريختن, عرق كردن, دفع كردن.

transportador

: برنامه, حامل ميكرب, دستگاه كارير, حامل.

transportar

: ارابه, گاري, دوچرخه, چرخ, باگاري بردن, كشتي, جهاز, كشتي هوايي, هواپيما, با كشتي حمل كردن, فرستادن, سوار كشتي شدن, سفينه, ناو, حمل كردن, حامل.

transporte

: حمل كردن, حامل, ترابري, حمل ونقل, باركشي, تبعيد, انتقال.

transvesti

: كسي كه در لباس ورفتار از جنس مخالف خود تقليد ميكند, زن جامه.

tranva

: ترن اويزان, ريل واحد مخصوص حركت ترن يك چرخه, ترامواي شهري, ترامواي, واگن برقي, باواگن رفتن.

trapezoide

: ذوذنقه, ذوذنقه وار.

trapo

: كهنه, لته, ژنده, لباس مندرس, كهنه شدن, بي مصرف شدن

trascendencia

: برتري, تفوق, وراروي.

trascendental

: متعالي, غير جبري.

trascendentalismo

: فلسفه ماوراء الطبيعه, فلسفه خارج جهان مادي.

trascender

: ورارفتن, برتري يافتن, سبقت جستن, بالا تر بودن.

trasero

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبي, گذشته, پشتي, پشتي كنندگان, تكيه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهي پس افتاده, پشتي كردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چيزي قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چيزي نوشتن, ظهرنويسي كردن, ته, پايين, تحتاني, گوزن ماده, عقبي, پشت پاي گاو.

trasl cido

: صرف, محض, خالص, راست, تند, مطلق, بطورعمود, يك راست, پاك, بكلي, مستقيما, ظريف, پارچه ظريف, حريري, برگشتن, انحراف حاصل كردن, كنار رفتن, كنار زدن.

trasladar

: حركت, حركت دادن, حركت كردن, نقل مكان.

traspapelar

: گم كردن, مفقود كردن, تلف كردن, از دست دادن, زيان كردن, منقضي شدن, باختن(در قمار وغيره), شكست خوردن, گم كردن, جا گذاشتن (چيزي), درجاي عوضي گذاشتن, گم كردن, جا گذاشتن.

trasplantar

: نشاكردن, درجاي ديگري نشاندن, مهاجرت كردن, كوچ دادن, نشاء زدن, پيوندزدن, عضو پيوند شده, فراكاشتن.

trastornado

: واژگون كردن, برگرداندن, چپه كردن, اشفتن, اشفته كردن, مضطرب كردن, شكست غير منتظره, واژگوني, نژند, ناراحت, اشفته.

trastornar

: واژگون كردن, برگرداندن, چپه كردن, اشفتن, اشفته كردن, مضطرب كردن, شكست غير منتظره, واژگوني, نژند, ناراحت, اشفته.

trastos

: تخت روان, كجاوه, محمل, برانكار يا چاچوبي كه بيماران را با ان حمل ميكنند, اشغال, نوزاداني كه جانوري در يك وهله ميزايد, زايمان, ريخته وپاشيده, زاييدن, اشغال پاشيدن.

tratadista

: مفسر, سفرنگ گر.

tratado

: مقاله, انشاء, ازمايش كردن, ازمودن, سنجيدن, عيارگيري كردن(فلزات), تاليف, مقاله نويسي, پيمان, معاهده, قرار داد, پيمان نامه, عهد نامه.

tratamiento

: رفتار, معامله, معالجه, طرز عمل, درمان.

tratar

: دسته, قبضه شمشير, وسيله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بكار بردن, سرو كارداشتن با, رفتار كردن, استعمال كردن, دسته گذاشتن, رفتار كردن, تلقي كردن, مورد عمل قرار دادن.

trato

: مقاربت, اميزش, مراوده, معامله, داد و ستد.

trauma

: ضره, زخم, اسيب, ضربه روحي روان اسيب, روان زخم.

traumar

: دچار روان زخم كردن, با ضرب وجرح مشروب ساختن, معذب كردن.

traumatico

: وابسته به روان زخم, زخمي, جراحتي, ضربه اي.

travesa

: دوراهي, محل تقاطع, عبور, گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپري شدن, انقضاء, سفردريا, راهرو, گذرگاه, تصويب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از يك كتاب, رويداد, كاركردن مزاج

travesao

: دفتركل, سنگ پهن روي گور, تير, تخته.

travesura

: غريب و عجيب, بي تناسب, مسخره, وضع غريب و مضحك, بدسگالي, موذيگري, اذيت, شيطنت, شرارت.

travieso

: زمان ماضي قديمي فعل بءد, : بد, زشت, ناصحيح, بي اعتبار, نامساعد, مضر, زيان اور, بداخلا ق, شرير, بدكار, بدخو, لا وصول, بدسگال, موذي, شيطان, بدجنس, كثيف, نامطبوع, زننده, تند و زننده, كريه, شيطان, بدذات, شرير, نا فرمان, سركش.

trax

: صندوق, يخدان, جعبه, تابوت, خزانه داري, قفسه سينه.

trayectoria

: خط سير, گذرگاه.

trebol

: شبدر .

trece

: سيزده, عدد سيزده.

trecho

: كشيدن, امتداددادن, بسط دادن, منبسط كردن, كش امدن, كش اوردن, كش دادن, گشادشدن, :بسط, ارتجاع, قطعه(زمين), اتساع, كوشش, خط ممتد, دوره, مدت.

tregua

: ارام كردن, فرونشاندن, ساكت شدن, لا لا يي خواندن, ارامش, سكون, ارامي.

treinta

: سي, عدد سي.

tremendo

: مهيب يا ترسناك, ترس, عظمت, وحشتناك, وحشت اور, ترسناك, هولناك, بسيار بد, سهمناك, ترسناك, هولناك, مهيب, عظيم, فوق العاده, شگرف, ترسناك, مهيب, فاحش, عجيب, عظيم.

trementina

: تربانتين, سقز, قندرون, تربانتين زدن به.

tren

: قطار, سلسله, تربيت كردن.

tren de cola

: اشپزخانه كشتي, اطاق كارگران قطار.

trenta

: سي, عدد سي.

trenza

: قيطان, گلا بتون, مغزي, نوار, حاشيه, حركت سريع, جنبش,جهش, ناگهان حركت كردن, جهش ناگهاني كردن, بافتن (مثل توري وغيره), بهم تابيدن وبافتن, موي سر را با قيطان ياروبان بستن, ريسمان چند لا, نخ قند, پيچ, بهم بافتن, دربرگرفتن.

trenzar

: قيطان, گلا بتون, مغزي, نوار, حاشيه, حركت سريع, جنبش,جهش, ناگهان حركت كردن, جهش ناگهاني كردن, بافتن (مثل توري وغيره), بهم تابيدن وبافتن, موي سر را با قيطان ياروبان بستن.

trepador

: بالا رونده, گياه نيلوفري يا بالا رو.

trepar

: بالا رفتن, صعود كردن, ترقي كردن.

tres

: سه, شماره.3

trgico

: حزن انگيز, غم انگيز, محزون, فجيع.

triangular

: سه گوشه, داراي سه زاويه, بشكل مثلث.

triangulo

: مثلث, سه گوش, سه پهلو, سه بر.

trib

: تبار, قبيله, طايفه, ايل, عشيره, قبايل.

tribu

: تبار, قبيله, طايفه, ايل, عشيره, قبايل.

tribulacin

: محنت, رنج, ازمايش سخت, عذاب, اختلا ل.

tribuna

: ايستادن, تحمل كردن, موضع, دكه, بساط.

tribunal

: بارگاه, حياط, دربار, دادگاه, اظهار عشق, خواستگاري, دادگاه, اطاق دادگاه, دادگاه محكمه, ديوان محاكمات.

tributo

: ماليات, باج, خراج, تحميل, تقاضاي سنگين, ملا مت, تهمت, سخت گيري, ماليات بستن, ماليات گرفتن از, متهم كردن, فشاراوردن بر, خراجگزار, فرعي, تابع, شاخه, انشعاب, باج, خراج, احترام, ستايش, تكريم.

triceps

: ماهيچه سه سر.

trig simo

: سي ام, سي امين, يك سي ام.

trigo

: غله, دانه (امر.) ذرت, ميخچه, دانه دانه كردن, نمك زدن, دانه, جو, حبه, حبوبات, دان, تفاله حبوبات, يك گندم(مقياس وزن) معادل 8460/0گرم, خرده, ذره, رنگ, رگه, مشرب, خوي, حالت, بازو, شاخه, چنگال, دانه دانه كردن, جوانه زدن, دانه زدن, تراشيدن, پشم كندن, رگه, طبقه, گندم.

trimestre

: ربع.

trinchar

: حك كردن, تراشيدن, كنده كاري كردن, بريدن.

trinchera

: سنگر بزانو, سوراخ روباه.

trineo

: نوعي سورتمه كوچك, سورتمه, سورتمه راندن, با سورتمه حمل كردن, سورتمه, غلتك, چكش اهنگري, پتك, پتك زدن, سورتمه راندن, درشكه سورتمه, سورتمه راندن.

tringulo

: مثلث, سه گوش, سه پهلو, سه بر.

trinidad

: سه گانگي, معتقد بوجود سه اقنوم در خداي واحد.

trinquete

: دسته, گروه, محفل, گروه هم مسلك, انجمن (ادبي واجتماعي).

tripa

: روده, زه, تنگه, شكم, شكنبه, دل و روده, احشاء, پر خوري, شكم گندگي, طاقت, جرات, بنيه, نيرو, روده در اوردن از, غارت كردن, حريصانه خوردن.

triple

: سه برابر, سه گانه.

tripulaci n

: خدمه كشتي, كاركنان هواپيما وامثال ان.

tripulacin del avi n

: كارمندان و خلبانان هواپيما.

triste

: دلتنگ كننده, پريشان كننده, ملا لت انگيز, غمگين, اندوگين, غمناك, نژند, محزون, اندوهناك, دلتنگ, افسرده وملول.

tristeza

: سوگ, غم, غم واندوه, غصه, حزن, مصيبت, غمگين كردن, غصه دار كردن, تاسف خودن.

triturar

: فشردن, چلا ندن, له شدن, خردشدن, باصدا شكستن, شكست دادن, پيروزشدن بر, كوبيدن, عمل خرد كردن يا اسياب كردن, سايش, كار يكنواخت, اسياب كردن, خردكردن, تيز كردن, ساييدن, اذيت كردن, اسياب شدن, سخت كاركردن, خيسانده ء مالت, خمير نرم, خوراك همه چيز درهم, درهم وبرهمي, نرم كردن, خردكردن, خمير كردن, شيفتن, مفتون كردن, لا س زدن, دلربايي.

triunfante

: پيروز, منصور, فاتحانه, فرياد پيروزي.

triunfar

: پيروزي, فتح, جشن فيروزي, پيروزمندانه, فتح وظفر, طاق نصرت, غالب امدن, پيروزشدن.

triunfo

: انجام, اجرا, اتمام, كمال, هنر, فضيلت, پيروزي, فتح, جشن فيروزي, پيروزمندانه, فتح وظفر, طاق نصرت, غالب امدن, پيروزشدن.

trivial

: پيش پا افتاده, معمولي, مبتذل, همه جايي.

trmino

: پايان, خاتمه, بر امد, پي امد, نشريه, فرستادن, بيرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشي شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, كردار, اولا د, نتيجه بحث, موضوع, شماره, لفظ, اصطلا ح, دوره, شرط.

trnsito

: شد وامد, امد وشد, رفت وامد, عبو ومرور,وساءط نقليه, داد وستدارتباط, كسب, كالا, مخابره, امد وشد كردن, تردد كردن, گذر, عبور.

tro

: سه نفري, بازي سه نفري.

trocar

: تهاتركردن, پاياپاي معامله كردن , دادوستد كالا, دگرگون كردن ياشدن, دگرگوني, تغيير, پول خرد, مبادله, عوض كردن, تغييردادن, معاوضه كردن, خردكردن (پول), تغيير كردن, عوض شدن, معاوضه, ردو بدل كننده, معاوضه, عوض كردن, مبادله كردن, بيرون كردن, جانشين كردن, اخراج كردن.

troje

: انبار غله, انبار كاه و جو و كنف وغيره, انباركردن, طويله.

trombn

: ترومبون, شيپور داراي قسمت مياني متحرك, شيپور, كرنا, بوق, شيپورچي, شيپور زدن.

trompeta

: شيپور, كرنا, بوق, شيپورچي, شيپور زدن.

tronada

: توفان تندري, توفان همراه بااذرخش وصاعقه.

tronar

: تندر, اسمان غرش, رعد, رعد زدن, اسمان غرش كردن, باصداي رعد اسا ادا كردن.

tronco

: ثبت كردن وقايع, ستاك, ساقه, تنه, ميله, گردنه, دنباله, دسته, ريشه, اصل, دودمان, ريشه لغت قطع كردن, ساقه دار كردن, بند اوردن, شاه سيم.

trono

: تخت, سرير, اورنگ, برتخت نشستن.

tropa

: گروه, دسته, عده سربازان, استواران, گرد اوردن, فراهم امدن, دسته دسته شدن, رژه رفتن.

tropezarse

: لغزيدن, سكندري خوردن, سهو كردن, تلوتلوخوردن, لكنت داشتن, اتفاقابرخوردن به.

tropical

: نواحي گرمسيري بين دومدارشمال وجنوب استوا, گرمسيري, مدارراس السرطان, مدارراس الجدي حاره, گرمسير.

tropico

: نواحي گرمسيري بين دومدارشمال وجنوب استوا, گرمسيري, مدارراس السرطان, مدارراس الجدي حاره, گرمسير.

trozo

: ذره, رقم دودويي, تكه بزرگ يا كلفت وكوتاه (درمورد سنگ ويخ وچوب), كنده, مقدار قابل توجه, تكه, لقمه, تكه, يك لقمه غذا, مقدار كم, لقمه كردن, قطعه, تكه فلز.

trrido

: حاره, زياد گرم, حاد, سوزاننده, سوزان, محترق, بسيار مشتاق.

trucha

: ماهي قزل الا, ماهي قزل الا گرفتن.

truco

: اسبابي كه در قمار بازي وسيله تقلب و بردن پول از ديگران شود, حيله, تدبير, حيله, نيرنگ, خدعه, شعبده بازي, حقه, لم, رمز, فوت وفن, حيله زدن, حقه بازي كردن, شوخي كردن.

trueno

: تندر, اسمان غرش, رعد, رعد زدن, اسمان غرش كردن, باصداي رعد اسا ادا كردن.

ttano

: كزاز, تشنج.

ttulo

: عنوان, سرلوحه, عنوان دادن, زينه, درجه, رتبه, پايه, ديپلم يا درجه تحصيل, عنوان گذاري, عنوان, سرصفحه, سرنامه, تاريخ ونشاني نويسنده كاغذ, باسرتوپ زدن, عنوان روي پاكت, عنوان نوشته روي چيزي, توضيح, ادرس, نشاني روي نامه, ظهرنويسي, كنيه, لقب, سمت, عنوان, اسم, مقام, نام, حق, استحقاق, سند, صفحه عنوان كتاب, عنوان نوشتن, واگذاركردن, عنوان دادن به, لقب دادن, نام نهادن.

tuba

: شيپور بزرگ.

tuberculosis

: مرض سل.

tubo

: لا مپ, لوله.

tubo de respiraci n

: لوله دخول وخروج هوا در زير دريايي, لوله مخصوص تنفس در زير اب, با لوله تنفس زير ابي رفتن .

tuerca

: مهره.

tugurio

: كلبه, كاشانه, الونك, دركلبه جا دادن.

tulipn

: لا له, گل لا له.

tumba

: قبر, گودال, سخت, بم, خطرناك, بزرگ, مهم, موقر, سنگين, نقش كردن, تراشيدن, حفر كردن, قبر كندن, دفن كردن, گور, ارامگاه, قبر, در گرو قرار دادن, مقبره, سنگ قبر.

tumbar

: كف, اشكوب, طبقه, تكان دادن, دست انداز داشتن, تكان خوردن, تكان, تلق تلق, ضربت, يكه.

tumbona

: صندلي, مقر, كرسي استادي در دانشگاه, بركرسي ياصندلي نشاندن.

tumor

: رشد, نمود, روش, افزايش, ترقي, پيشرفت, گوشت زيادي, تومور, چيز زاءد, نتيجه, اثر, حاصل, دشپل, تومور, برامدگي, ورم, غده, دشپل, تومور, برامدگي, ورم, غده.

tumulto

: قيل وقال, مزاحمت, زد وخورد, بلوا.

turbar

: دست پاچه كردن, براشفتن, خجالت دادن, شرمسار شدن.

turbina

: توربين.

turborreactor

: هواپيماي جت توربين دار, جت توربيني.

turbulencia

: اشفتگي, اغتشاش, اشوب, گردنكشي, تلا طم.

turco

: ترك, اهل كشور تركيه, تركي, ترك.

turismo

: گشتگري, جهانگردي, سياحت.

turista

: گشتگر, جهانگرد, سياح, جهانگردي كردن.

turno

: طلب شده, ترتيب, نظم, شكل, سلسله, مقام, صف, رديف, قطار, رشته, شان, رتبه, اراستن, منظم كردن, درجه دادن, دسته بندي كردن, انبوه, ترشيده, جلف, سطر, رديف, تغييرمكان, نوبت كار, مبدله, تغييردادن, نوبت, چرخش, گردش (بدور محور يامركزي), چرخ, گشت ماشين تراش, پيچ خوردگي, قرقره, استعداد, ميل, تمايل, تغيير جهت, تاه زدن, برگرداندن, پيچاندن, گشتن, چرخيدن, گرداندن, وارونه كردن, تبديل كردن, تغيير دادن, دگرگون ساختن

turqu a

: كشور تركيه, بوقلمون, شكست خورده, واخورده.

turquesa

: فيروزه, سولفات قليايي الومينيوم.

turrn

: شيريني بادام دار, نان بادامي.

tus

: مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

tutela

: حفاظت, حبس, توقيف.

tutor

: نگهبان, ولي(اولياء), قيم, اموختار, لله, معلم سرخانه, ناظر درس دانشجويان, درس خصوصي دادن به.

tuyo

: مال شما, مال خود شما(ضمير ملكي).

tuyos

: مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

tuza

: لا ك پشت نقب زن, نوعي جونده نقب زن امريكايي, موش كيسه دار, كارگر حفار واستخراج كننده سنگهاي معدني, دزد قفل باز كن.

U

u a

: ناخن, ناخن, سم, چنگال, چنگ, ميخ, ميخ سرپهن, گل ميخ, با ميخ كوبيدن, با ميخ الصاق كردن, بدام انداختن, قاپيدن, زدن, كوبيدن, گرفتن.

ua del dedo del pie

: ناخن انگشت پا.

ubicaci n

: ذكر كردن, اتخاذ سند كردن, گفتن, محل, مكان, موقعيت, محل, وضع.

ubicar

: مكان يابي كردن, قرار دادن, جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقديم داشتن,تعبير كردن,بكار بردن,منصوب كردن, ترغيب كردن,استقرار,پرتاب,سعي,ثابت, واقع در, واقع شده, درمحلي گذاردن, جا گرفتن.

ujier

: ناظر, ضابط, امين صلح يا قاضي, نگهبان دژ سلطنتي.

ulterior

: دورترين, اقصي نقطه, بعيدترين, دورترين نقطه.

ultimo

: بازپسين, پسين, اخر, اخرين, اخير, نهاني, قطعي, دوام داشتن, دوام كردن, طول كشيدن, به درازا كشيدن, پايستن.

ultrajar

: تخطي كردن, رنجاندن, متغير كردن, اذيت كردن, صدمه زدن, دلخور كردن.

ultraje

: تخطي, غضب, هتك حرمت, از جا در رفتن, سخت عصباني شدن, بي حرمت ساختن, بي عدالتي كردن.

ultravioleta

: فرابنفش, ايجاد شده بوسيله اشعه ماورا بنفش يا فرابنفش.

umbral

: استانه, سرحد.

un

: حرف اول الفباي انگليسي, حرف اضافه مثبت, يك, حرف ا در جلو حروف صدادار و جلو حرف ح بصورت ان استعمال ميشود.

un acidente

: حادثه, سانحه, واقعه ناگوار, مصيبت ناگهاني, تصادف اتومبيل, علا مت بد مرض, صفت عرضي(ارازي), شيي ء, علا مت سلا ح, صرف, عارضه صرفي, اتفاقي, تصادفي, ضمني, عارضه (در فلسفه), پيشامد.

un actor

: بازيگر, هنرپيشه, خواهان, مدعي, شاكي, حامي.

un bar prohibido

: محل فروش مشروبات الكلي قاچاق.

un nime

: هم راي, متفق القول, يكدل و يك زبان, اجماعا.

un rato

: اندكي, مدتي, يك چندي.

una

: حرف اول الفباي انگليسي, حرف اضافه مثبت, يك, حرف ا در جلو حروف صدادار و جلو حرف ح بصورت ان استعمال ميشود, ناخن.

una actriz

: هنرپيشه ء زن, بازيگرزن.

una revista

: مجله, مخزن.

una vez

: يكمرتبه, يكبار ديگر, فقط يكبار, يكوقتي, سابقا.

undcimo

: يازدهم, يازدهمين.

ung ento

: روغن, مرهم, پماد, ضماد, مرهم, مرهم تسكين دهنده, داروي تسكين دهنده, ضماد گذاشتن, تسكين دادن.

unguento

: روغن, مرهم, پماد.

uni

: ليموترش, عصاره ليموترش, اهك, چسب, كشمشك, سنگ اهك, اهك زني, چسبناك كردن اغشتن, با اهك كاري سفيد كردن, ابستن كردن.

uni n

: نقطه اتصال, اتصال, برخوردگاه, اتحاد واتفاق, يگانگي وحدت, اتصال, پيوستگي, پيوند, وصلت, اتحاديه, الحاق, اشتراك منافع.

unidad

: واحد, يكه, يگانگي, وحدت, واحد.

unidad central

: عمل كننده, تكميل كننده, تمام كننده.

unido

: درزه, بند گاه, بند, مفصل, پيوندگاه, زانويي, جاي كشيدن ترياك با استعمال نوشابه, لولا, مشترك, توام, شركتي, مشاع, شريك, متصل, كردن, خرد كردن, بند بند كردن, مساعي مشترك.

uniforme

: يكسان, متحد الشكل, يكنواخت.

unir

: پل, جسر, برامدگي بيني, سكوبي درعرشه كشتي كه مورد استفاده كاپيتان وافسران قرار ميگيرد, بازي ورق, پل ساختن, اتصال دادن, اءتلا ف كردن, چسبيدن, رابطه خويشي داشتن, تركيب كردن, بهم پيوست, متحد كردن, يكي كردن, متفق كردن, وصلت دادن, تركيب كردن, سكه قديم انگليسي.

unirse

: استخر, ابگير, حوض, بركه, چاله اب, كولا ب, اءتلا ف چند شركت با يك ديگر, اءتلا ف, عده كارمند اماده براي انجام امري, دسته زبده وكار ازموده, اءتلا ف كردن, سرمايه گذاري مشترك ومساوي كردن, شريك شدن, باهم اتحادكردن.

unirse a

: متصل كردن, پيوستن, پيوند زدن, ازدواج كردن, گراييدن, متحد كردن, در مجاورت بودن.

universal

: عمومي, جامع, همگاني, متداول, كلي, معمولي, همگان, ژنرال, ارتشبد, كلي, عمومي, عالمگير, جامع, جهاني, همگاني.

universidad

: كالج, دانشگاه, دانشگاه.

universitaria

: دانشگاه.

universo

: جهان.

uno

: يك, تك, واحد, شخص, ادم, كسي, شخصي, يك واحد, يگانه,منحصر, عين همان, يكي, يكي از همان, متحد, عدد يك, يك عدد, شماره يك.

uno mismo

: خود, خود شخص, نفس, در حال عادي.

unos

: برخي, بعضي, بعض, ب رخي از, اندكي, چندتا, قدري, كمي از, تعدادي, غالبا, تقريبا, كم وبيش, كسي, شخص يا چيز معيني.

untar

: روغن مالي كردن, تدهين كردن, تر كردن, كهنه را نم زدن, با چيزنرمي كسي رازدن يا نوازش كردن, اندكي, قطعه, تكه, اهسته زدن, ماليدن, سودن, ساييدن, پاك كردن, اصطكاك پيدا كردن, ساييده شدن, لكه, اغشتن, الودن, لكه دار كردن.

unto

: روغن, مرهم, پماد, روغن, خمير, مرهم.

urbano

: شهري, مدني, اهل شهر, شهر نشين.

urgencia

: امر فوق العاده و غيره منتظره, حتمي, ناگه اينده, اورژانس, فوريت, ضرورت, نيازشديد.

urgente

: فشار, فشاراور, مبرم, مصر, عاجل, مبرم.

urogallo

: (ج.ش.) با قرقره, نوعي رنگ قهوه اي.

urologo

: ويژه گر بيماريهاي دستگاه ادرار.

urraca

: كلا غ جاره, زاغي, كلا غ زاغي, ادم وراج, زن بد دهن.

usado

: اسم مفعول فعل wear(بكلمه مزبور رجوع شود).

usar

: بكار بردن, بكار زدن, استعمال كردن, اجرا كردن, اعمال كردن, متصل كردن, بهم بستن, درخواست كردن, شامل شدن, قابل اجرا بودن, استعمال كردن, بكار گماشتن, استخدام كردن, مشغول كردن, بكار گرفتن, شغل, استعمال كردن, بكاربردن, مصرف كردن, بكارانداختن (.n)كاربرد, استعمال, مصرف, فايده, سودمندي, استفاده, تمرين, تكرار, ممارست, پوشيدن, در بر كردن, بر سر گذاشتن, پاكردن (كفش و غيره), عينك يا كراوات زدن, فرسودن, دوام كردن, پوشاك.

uso

: استفاده, كاربرد, استعمال كردن, بكاربردن, مصرف كردن, بكارانداختن (.n)كاربرد, استعمال, مصرف, فايده, سودمندي, استفاده, تمرين, تكرار, ممارست, پوشيدن, در بر كردن, بر سر گذاشتن, پاكردن (كفش و غيره), عينك يا كراوات زدن, فرسودن, دوام كردن, پوشاك.

usted

: شما, شمارا.

usted mismo

: خود شما, شخص شما.

ustedes

: شما, شمارا.

usual

: عمومي, معمولي, متعارفي, عادي, مشترك, پيش پاافتاده, پست, عوامانه, : مردم عوام, عمومي, مشاركت كردن, مشاع بودن, مشتركا استفاده كردن, عادي, مرسوم, هميشگي, معمول, عادي, مرسوم, متداول.

usualmente

: بطور عادي, معمولا.

usuario

: كاربر, استفاده كننده.

usurpador

: كلا ش, اخاذ.

utensilio

: لوازم اشپزخانه, وسايل, اسباب, ظروف.

utensilios de mesa

: لوازم ميز يا سفره, ظروف سفره, كارد و چنگال.

utilidad

: استعمال كردن, بكاربردن, مصرف كردن, بكارانداختن (.n)كاربرد, استعمال, مصرف, فايده, سودمندي, استفاده, تمرين, تكرار, ممارست, سودمندي.

utilizable

: قابل استفاده, مصرف كردني, بكار بردني.

uva

: انگور, مو.

uventud

: بچگي, پسر بچگي.

V

v a

: كوچه, راه باريك, گلو, ناي, راه دريايي, مسير كه باخط كشي مشخص ميشود, خط سير هوايي, كوچه ساختن, منشعب كردن, رد پا, اثر, خط اهن, جاده, راه, نشان, مسابقه دويدن, تسلسل, توالي, ردپاراگرفتن, پي كردن, دنبال كردن.

v lvula

: لا مپ, لوله, شير, دريچه, لا مپ.

v nculo

: كمند, خفت, دام, بند, تله, در كمند انداختن.

v spera

: شب عيد, شب, شامگاه, در شرف, حوا, جنس زن.

va navegable

: ابراه, مسير ابي, راه ابي, مسيردريايي و رودخانه اي.

vac o

: تهي, خالي, تهي, بي مغز, پوچ, چرند, فضاي نامحدود, احمق, خالي, اشغال نشده, بي متصدي, بلا تصدي, بيكار, باطل, عاري, بي اعتبار, باطل كردن.

vaca

: گاوماده, ماده گاو, ترساندن, تضعيف روحيه كردن.

vacaciones

: تعطيل, بيكاري, مرخصي, مهلت, اسودگي, مرخصي گرفتن, به تعطيل رفتن.

vacancia

: محل خالي, پست بلا تصدي, جا.

vacante

: خالي, اشغال نشده, بي متصدي, بلا تصدي, بيكار.

vaciar

: زهكش, ابگذر, زهكش فاضل اب, اب كشيدن از, زهكشي كردن, كشيدن , زير اب زدن, زير اب, تهي, خالي, تعطيل كردن, خالي كردن, تهي كردن, تخليه كردن.

vaciedad

: پوچي, بي مغزي, بيهودگي, كار بيهوده, بطالت.

vacilacin

: درنگ, دودلي, ترديد, تامل, درنگ, دودلي.

vacilante

: حمله اي, غشي, متغير, هوس پرست, دمدمي, دودل, مردد, درنگ كننده, تامل كننده, لرزنده, لزان, متزلزل, سست, ضعيف, متغير, بي ثبات كردن, متزلزل كردن, لرزان, لق.

vacilar

: گيركردن, لكنت زبان پيدا كردن, با شبهه وترديد سخن گفتن, تزلزل يا لغزش پيداكردن, تامل كردن, مردد بودن, بي ميل بودن, متزلزل شدن, فتور پيدا كردن, دو دل بودن, ترديد پيدا كردن, تبصره قانون, نوسان كردن.

vacuna

: واكسن زني, تلقيح, ابله كوبي.

vacunacin

: واكسن زني, تلقيح, ابله كوبي.

vacunar

: تلقيح كردن, مايه كوبي كردن, اغشتن, واكسن زدن به, برضد بيماري تلقيح شدن.

vacuno

: گاوي, شبيه گاو, گاو خوي.

vadear

: به اب زدن, بسختي رفتن, در اب راه رفتن.

vado

: قسمت كم عمق رودخانه اي كه جهت عبورحيوانات وانسان مناسب باشد, گدار, به اب زدن به گدار زدن.

vagabundear

: ادم مفت خور يا ولگرد, ولگردي يا مفت خوري كردن, بحد افراط مشروب نوشيدن, قرص نان, كله قند, تكه, وقت را بيهوده گذراندن, ولگردي كردن, پرسه زدن, تكاپو, گشتن, سير كردن, گرديدن, سرگرداني.

vagabundo

: ادم مفت خور يا ولگرد, ولگردي يا مفت خوري كردن, بحد افراط مشروب نوشيدن, كمارگر دوره گرد, دوره گردي كردن, كسيكه در رفتن تعلل كند, پرسه زن, ولگرد, اسمان جل, خانه بدوش, باصدا راه رفتن, پياده روي كردن, با پا لگد كردن, اوره بودن, ولگردي كردن, اواره, فاحشه, اوارگي, ولگردي, صداي پا, ولگرد, ولگردي كردن, دربدر, خانه بدوش, بيكاره.

vagancia

: اوارگي, ولگردي, دربدري, اوباشي.

vagar

: خطاكردن, دراشتباه بودن, غلط بودن, گمراه شدن, بغلط قضاوت كردن, درنگ كردن, تاخير كردن, ديرپاييدن, پابپاوركردن, معطل كردن, باتنبلي حركت كردن, :كسيكه در رفتن تعلل كند, پرسه زن, سرگردان بودن, اواره بودن, منحرف شدن.

vagina

: مهبل, نيام, غلا ف, مهبلي.

vagn

: نورد, كالسكه, واگن راه اهن, مربي ورزش, رهبري عمليات ورزشي را كردن, معلمي كردن.

vago

: تار, تاريك, تيره كردن, :كم نور, تاريك, تار, مبهم, ضعيف, كم نور, غش, ضعف كردن, غش كردن, بيكار, تنبل, بيهوده, بيخود, بي اساس, بي پروپا, وقت گذراندن, وقت تلف كردن, تنبل شدن, تنبل, درخورد تنبلي, كند, بطي ء, كندرو, باكندي حركت كردن, سست بودن, مبهم, غير معلوم, سر بسته وابهام دار.

vainilla

: درخت وانيل, وانيل, ثعلب.

vajilla

: ظروف چيني.

valent n

: لا فزن, گزافه گو, رجز خوان, قلدر, پهلوان پنبه, گردن كلفت, گوشت, تحكيم كردن, قلدري كردن.

valer

: شايسته, لا يق, شايان, سزاوار, مستحق, فراخور.

valiente

: بي باك, دلير, خشن وبي احتياط, جسور, گستاخ, متهور, باشهامت, دلا ور, تهم, شجاع, دلير, دليرانه, عالي, بادليري و رشادت باامري مواجه شدن, اراستن, لا فزدن, باليدن, دلير, باجرات, پردل, باشهامت, دلير, ترد, شكننده.

valija

: مورد, غلا ف.

valioso

: باارزش, پربها, گرانبها, قيمتي, نفيس.

valle

: دره, وادي, ميانكوه, گودي, شيار.

valor

: دليري, شجاعت, جلوه, جرات, دليري, رشادت, شجاعت, دلا وري, ارزش, قدر, ازرش, قيمت, بها, سزاوار, ثروت, با ارزش.

valorar

: ارزيابي كردن, تقويم كردن, تخمين زدن, نرخ, ميزان, سرعت, ارزيابي كردن, ارزش, قدر.

vals

: موزيك و رقص, والس, والس رقصيدن, وابسته به والس.

valuar

: قدرداني كردن (از), تقدير كردن, درك كردن, احساس كردن, بربهاي چيزي افزودن, قدر چيزي را دانستن, ارزش, قدر.

valuta

: پول رايج, رواج, انتشار.

vanidoso

: بيهوده, عبث, بيفايده, باطل, پوچ, ناچيز, جزيي, تهي, مغرور, خودبين, مغرورانه, بطور بيهوده.

vano

: بيكار, تنبل, بيهوده, بيخود, بي اساس, بي پروپا, وقت گذراندن, وقت تلف كردن, تنبل شدن, بيهوده, عبث, بيفايده, باطل, پوچ, ناچيز, جزيي, تهي, مغرور, خودبين, مغرورانه, بطور بيهوده.

vapor

: كشتي, جهاز, كشتي هوايي, هواپيما, با كشتي حمل كردن, فرستادن, سوار كشتي شدن, سفينه, ناو, بخار, دمه, بخار اب, بخار دادن, بخار كردن, كشتي بخار, ماشين بخار, ديگ بخارپز, بخار, دمه, مه, تبخير كردن يا شدن, بخور دادن, چاخان كردن.

vapor de lnea

: كشتي يا هواپيماي مسافري, استردوز, استري, كسي كه خط ميكشد, خط كش.

vaquero

: گاوچران.

vara

: چوب قانون, باتوم پاسبان.

variable

: تغيير پذير, متغير, بي قرار, بي ثبات.

variaci n

: اختلا ف, دگرگوني, تغيير, ناپايداري, بي ثباتي, تغييرپذيري, وابسته به تغيير و دگرگوني.

variado

: جور شده, همه فن حريف, همسر, يار, درخور, مناسب, داراي رنگهاي گوناگون, رنگارنگ, گوناگون, متنوع.

variar

: تغيير كردن, تغيير داد.

variedad

: واريته, نمايشي كه مركب از چند قطعه متنوع باشد, تنوع, گوناگوني, نوع, متنوع, جورواجور.

vario

: گوناگون, مختلف, متغير, متمايز, رنگارنگ, اميخته, مختلط, لباس رنگارنگ دلقك ها, لباس چهل تكه, داراي رنگهاي گوناگون, رنگارنگ, گوناگون, متنوع.

varios

: چند, چندين, برخي از, جدا, مختلف, متعدد, گوناگون, مختلف, چندتا, چندين, جورواجو.

varn

: جنس نر, مذكر, مردانه, نرينه, نرين, گشن.

varonil

: مردوار, مردانه, جوانمرد.

vaselina

: وازلين.

vasija

: اوند, كشتي, مجرا, رگ, بشقاب, ظرف, هر نوع مجرا يا لوله.

vaso

: شيشه, ابگينه, ليوان, گيلا س, جام, استكان, ايينه, شيشه دوربين, شيشه ذره بين, عدسي, شيشه الا ت, الت شيشه اي, عينك, شيشه گرفتن, عينك دار كردن, شيشه اي كردن, صيقلي كردن, ابخوري, ليوان, ساده لوح, دهان, دهن كجي, كتك زدن, عكس شخص محكوم, ليوان, معلق زن, بازيگر شيرين كار, ظرف, گلدان, گلدان نقره و غيره.

vasto

: پهناور, وسيع, بزرگ, بسيط, كشيده, پهناور, وسيع, بزرگ, زياد, عظيم, بيكران, پهن, عريض, گشاد, فراخ, وسيع, پهناور, زياد, پرت, كاملا باز, عمومي, نامحدود, وسيع.

vatio

: وات, واحد اندازه گيري الكتريسيته.

vbora

: ماشين جمع, افعي, مار جعفري, افعي, تيره مار, تيرمار, ادم خاءن و بدنهاد, شرير.

vctima

: تلفات, تصادفات, قرباني, طعمه, دستخوش, شكار, هدف, تلفات.

vecina

: همسايه, نزديك, مجاور, همسايه شدن با.

vecindad

: مجاورت, همسايگي.

vecindario

: انجمن, اجتماع, عوام, همسايگي, مجاورت, اهل محل.

vecino

: همسايه, نزديك, مجاور, همسايه شدن با, همسايه, نزديك, مجاور, همسايه شدن با.

vegetaci n

: زندگي گياهي, نشو و نماي نباتي, نموياهي.

vegetal

: گياه, علف, سبزه, نبات, رستني, سبزي.

vegetariano

: گياه خوار, گياهخواري.

veh culo areo

: هواپيما, طياره.

vehculo

: وسيله نقليه, ناقل, حامل, رسانه, برندگر, رسانگر.

vehiculo

: وسيله نقليه, ناقل, حامل, رسانه, برندگر, رسانگر.

veinte

: عدد بيست.

vejar

: بستوه اوردن, عاجز كردن, اذيت كردن, حملا ت پي درپي كردن, خسته كردن.

vejiga

: كيسه, ابدان, مثانه, بادكنك, پيشابدان, كميزدان, جوشيدن, قلقل زدن, حباب براوردن, خروشيدن, جوشاندن, گفتن, بيان كردن, حباب, ابسوار, انديشه پوچ.

vela

: شمع, شمع ساختن, بادبان, شراع كشتي بادي, هر وسيله اي كه با باد بحركت درايد, باكشتي حركت كردن روي هوا با بال گسترده پرواز كردن, با ناز وعشوه حركت كردن, شب زنده داري, احيا, دعاي شب.

veleidoso

: بي ثبات, بي وفا.

vellocino

: پشم گوسفند وجانوران ديگر, پارچه خوابدار, خواب پارچه, پشم چيدن از, چاپيدن, گوش بريدن, سروكيسه كردن.

velludo

: پرمو, كركين, پرمو, مويي, پشمالو.

velo

: حجاب, پرده, نقاب, چادر, پوشاندن, حجاب زدن, پرده زدن, مستوريا پنهان كردن.

velocidad

: دنده, چرخ دنده, مجموع چرخهاي دنده دار, اسباب, لوازم, ادوات, افزار, الا ت, جامه, پوشش, دنده دار(يادندانه دار) كردن, اماده كاركردن, پوشانيدن, نرخ, ميزان, سرعت, ارزيابي كردن, سرعت.

velocista

: قهرمان دوسرعت.

velocmetro

: سرعت سنج, كيلومتر شمار ساعتي.

veloz

: سريع, چابك, تندرو, فرز, باسرعت.

vena

: وريد, سياهرگ, رگه, حالت, تمايل, روش, رگ دار كردن, رگه دار شدن.

venado

: اهوي كوهي.

vencedor

: برنده بازي, برنده, فاتح.

vencer

: تپيدن, زدن, كتك زدن, چوب زدن, شلا ق زدن,كوبيدن, :ضرب, ضربان نبض وقلب, تپش, ضربت موسيقي, غلبه, پيشرفت, زنش, پيروزي يافتن بر, فتح كردن, تسخير كردن, شكست دادن, هزيمت, مغلوب ساختن, چيره شدن, پيروز شدن بر, مغلوب ساختن, غلبه يافتن, بردن, پيروز شدن, فاتح شدن, غلبه يافتن بر, بدست اوردن, تحصيل كردن, فتح, پيروزي, برد.

vencimiento

: بلوغ, كمال, سر رسيد.

venda

: بند و زنجير, تسمه يا بند مخصوص محكم كردن, نوار, لولا, اركستر, دسته ء موسيقي, اتحاد, توافق, روبان, باند يا بانداژ, نوار زخم بندي, متحد كردن, دسته كردن, نوار پيچيدن, بصورت نوار در اوردن, با نوار بستن, متحد شدن, نوار زخم بندي, با نوار بستن.

vendaje

: نوار زخم بندي, با نوار بستن.

vendar

: نوار زخم بندي, با نوار بستن, لباس پوشيدن, جامه بتن كردن, مزين كردن, لباس, درست كردن موي سر, پانسمان كردن, پيراستن.

vendedor

: فروشنده.

vendedora

: بانوي فروشنده.

vender

: فروش ومعامله, فروختن, بفروش رفتن, فروختن, داد و ستد كردن, طوافي كردن.

vender al detalle

: خرده فروشي, جزءي, خرد, جز, خرده فروشي كردن.

vendible

: قابل فروش, قابل عرضه در بازار, قابل فروش, فروختني, قابل خريد, معامله اي.

vendimia

: انگور چيني, فصل انگور چيني, محصول.

veneno

: مايه ء هلا كت, زهر(درتركيب), جاني, قاتل, مخرب زندگي, زهر, سم, شرنگ, زهرالود, سمي, مسموم كردن.

venenoso

: زهرالود, مضر, موذي, زهردار, سمي.

venerable

: محترم, معزز, قابل احترام, ارجمند, مقدس.

venerar

: درزيارتگاه گذاشتن, تقديس كردن, ضريح ساختن (مج) مقدس وگرامي داشتن, حرمت كردن, احترام گذارندن, حرمت, احترام, ستايش و احترام كردن, تكريم كردن, پرستش, ستايش, عبادت, پرستش كردن.

vengador

: كين خواه, خونخواه, دادگير, انتقام جو.

venganza

: خونخواهي كردن, كينه جويي كردن, انتقام كشيدن, انتقام, انتقام, كينه, خونخواهي.

vengar

: كينه جويي كردن (از), تلا في كردن, انتقام كشيدن (از), دادگيري كردن, خونخواهي كردن.

venidero

: روي دهنده, پيشامد كننده, اينده, جلو رونده.

venir

: امدن, رسيدن.

venir despu s

: پيروي كردن از, متابعت كردن, دنبال كردن, تعقيب كردن, فهميدن, درك كردن, در ذيل امدن, منتج شدن, پيروي, استنباط, متابعت.

venta

: فروش, حراج.

venta al por mayor

: عمده فروشي, بطور يكجا, عمده فروشي كردن.

ventaja

: فايده, صرفه, سود, برتري, بهتري, مزيت, تفوق, :مزيت دادن, سودمند بودن, مفيد بودن, منفعت, استفاده, احسان, اعانه, نمايش براي جمع اوري اعانه.(.vi .vt) :فايده رساندن, احسان كردن, مفيد بودن, فايده بردن, سوق دادن, منجر شدن, پيش افت, تقدم, سود, نفع, سود بردن.

ventajoso

: سودمند, نافع, باصرفه.

ventana

: پنجره, روزنه, ويترين, دريچه, پنجره دار كردن.

ventana de la nariz

: سوراخ بيني, منخر.

ventanilla

: پيشخوان, بساط, شمارنده, ضربت متقابل, درجهت مخالف, در روبرو, معكوس, بالعكس, مقابله كردن, تلا في كردن, جواب دادن, معامله بمثل كردن با.

ventarrn

: تند باد, باد, طوفان.

ventilaci n

: تهويه.

ventilador

: باد بزن, تماشاچي ورزش دوست, باد زدن, وزيدن بر, دستگاه تهويه, هواكش, بادزن, بادگير.

ventilar

: باد بزن, تماشاچي ورزش دوست, باد زدن, وزيدن بر, بادخور كردن, تهويه كردن, هوا دادن به, پاك كردن.

ventisca

: بادشديد توام بابرف, كولا ك.

ventoso

: باد خيز, پر باد, باد خور, طوفاني, چرند, درازگو.

ver

: نگاه, نظر, نگاه كردن, نگريستن, ديدن, چشم رابكاربردن, قيافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود كردن, ظاهر شدن, جستجو كردن, ملا حضه كردن, اخطار, اگهي, ديدن, مشاهده كردن, نگاه كردن, فهميدن, مقر يا حوزه اسقفي, بنگر.

ver dico

: راستگو, صادق, راست, از روي صدق وصفا.

veranda

: ستاوند, ايوان, بالكن, ايوان جلو و يا طرفين ساختمان.

verano

: تابستان, تابستاني, چراندن, تابستان را بسر بردن, ييلا ق.

verbal

: زباني, شفاهي, لفظي, فعلي, تحت اللفظي.

verbo

: كلمه, لغت, مربوط به صدا, فعل.

verdad

: حقيقت, واقعيت, هستي, اصليت, اصالت وجود, راستي, صدق, حقيقت, درستي, صداقت.

verdaderamente

: واقعا, راستي.

verdadero

: واقعي, حقيقي, راستين, حقيقي, واقعي, موجود, غير مصنوعي, طبيعي, اصل, بي خدشه, صميمي, راست, پابرجا, ثابت, واقعي, حقيقي, راستگو, خالصانه, صحيح, ثابت ياحقيقي كردن, درست, راستين, فريور, بسيار, خيلي, بسي, چندان, فراوان, زياد, حتمي, واقعي, فعلي, خودان, همان, عينا.

verde

: چركين, چرك, كثيف, زشت, كثيف كردن, سبز, خرم, تازه, ترو تازه, نارس, بي تجربه, رنگ سبز,(در جمع) سبزيجات, سبز شدن, سبز كردن, سبزه, چمن, معتدل, نا بالغ, نارس, رشد نيافته, نابهنگام, بي تجربه.

verdor

: سبزي, سبزه, گياهان سبز, گلخانه.

verdoso

: متمايل به سبز.

verdugo

: جلا د, دژخيم, دژخيم, مامور اعدام, دار زن.

verdulero

: سبزي فروش, ميوه فروش.

verdura

: گياه, علف, سبزه, نبات, رستني, سبزي.

verduras

: گياه, علف, سبزه, نبات, رستني, سبزي.

veredicto

: راي, راي هيلت منصفه, فتوي, نظر, قضاوت.

vergenza

: شرم, خجلت, شرمساري, ازرم, ننگ, عار, شرمنده كردن, خجالت دادن, ننگين كردن.

vergonzoso

: شرمسار, خجل, سرافكنده, شرمنده, تحقير اميز, پست سازنده, خفيف كننده.

verificar

: جلوگيري كردن از, ممانعت كردن, سرزنش كردن, رسيدگي كردن, مقابله كردن, تطبيق كردن, نشان گذاردن, چك بانك , سركشي كردن, بازرسي كردن, تفتيش كردن, رسيدگي كردن, بازبيني كردن, تحقيق كردن.

verosmil

: معتبر, باور كردني, موثق.

versar

: فرفره, چرخش (بدور خود), چرخيدن, ريسيدن, رشتن, تنيدن, به درازاكشاندن, چرخاندن.

versi n

: سازواري, انطباق, توافق, سازش, مناسب, تطبيق, اقتباس , شرح ويژه, ترجمه, تفسير, نسخه, متن.

verso

: شعر, نظم, بنظم اوردن, شعر گفتن.

verter

: ابشيب, ابشار كوچك, بشكل ابشار ريختن, ريزش, پاشيدن, تراوش بوسيله ريزش, مقدار ريزپ چيزي, ريزش بلا انقطاع ومسلسل, ريختن, روان ساختن, پاشيدن, افشاندن, جاري شدن, باريدن.

verticales

: عمودي, شاقولي, تاركي, راسي, واقع در نوك.

ves cula

: كيسه, ابدان, مثانه, بادكنك, پيشابدان, كميزدان.

vestbulo

: سرسراي تاتر, مركز اجتماع, راهرو بزرگ, سرسرا, تالا ر, اتاق بزرگ, دالا ن, عمارت, كريدور, تالا ر ورودي, تحميل گري كردن, راهرو, دالا ن, سالن انتظار(در راه اهن و غيره), سالن هتل و مهمانخانه, سخنراني كردن, براي گذراندن لا يحه اي (درسالن انتظارنمايندگان مجلسين) سخنراني وتبليغات كردن.

vestido

: پوشاك, لباس, لباس پوشيدن, جامه بتن كردن, مزين كردن, لباس, درست كردن موي سر, پانسمان كردن, پيراستن, جامه بلند زنانه, روپوش, لباس شب, خرقه, ردا, لباس بلند و گشاد, جامه بلند زنانه, پوشش, جامه دربر كردن.

vestidos

: رخت, اسباب, اراستن, پوشاندن, جامه, جامه لباس, ملبوس, رخت.

vestimenta

: جامه بلند زنانه, روپوش, لباس شب, خرقه.

vestir

: اراستن, ارايش كردن, لباس پوشاندن, لباس, ارايش, پوشاندن, اراستن, لباس پوشيدن, جامه بتن كردن, مزين كردن, لباس, درست كردن موي سر, پانسمان كردن, پيراستن, پوشش, اندود, پوشيدن, زياد بار كردن, رويهم قراردادن, كراوات, پوشيدن, در بر كردن, بر سر گذاشتن, پاكردن (كفش و غيره), عينك يا كراوات زدن, فرسودن, دوام كردن, پوشاك.

vestirse

: لباس پوشيدن, جامه بتن كردن, مزين كردن, لباس, درست كردن موي سر, پانسمان كردن, پيراستن.

vestuario

: جا رختي, قفسه, اشكاف, موجودي لباس.

veterinario

: دامپزشك, بيطار.

vez

: بعنوان مثال ذكر كردن, لحظه, مورد, نمونه, مثل, مثال, شاهد, وهله, وقت, زمان, گاه, فرصت, مجال, زمانه, ايام, روزگار, مد روز, عهد, مدت, وقت معين كردن, متقارن ساختن, مرور زمان را ثبت كردن, زماني, موقعي, ساعتي.

vi huir

: گريختن, فرار كردن, دررفتن, رونشان ندادن, روپنهان كردن, پنهان شدن.

via

: درخت مو, تاك, تاكستان ايجاد كردن, تاكستان, موستان, رزستان.

via

: راه, جاده, طريق, سبك (سابك), طرز, طريقه.

viaducto

: پل راه اهن (كه معمولا از روي راه ميگذرد), پل بتون ارمه روي دره.

viajante

: مسافر, پي سپار رهنورد.

viajar

: تبديل كردن, مسافرت كردن با بليط تخفيف دار, هر روزاز حومه بشهر وبالعكس سفركردن, درنروديدن, سفر كردن مسافرت كردن, رهسپار شدن, مسافرت, سفر, حركت, جنبش, گردش, جهانگردي.

viaje

: سفر, مسافرت, سياحت, سفر كردن, سفر دريا, سفر, سفر دريا كردن.

viaje de novios

: ماه عسل, ماه عسل رفتن.

viajero

: تبديل كردن, مسافرت كردن با بليط تخفيف دار, هر روزاز حومه بشهر وبالعكس سفركردن, مسافر, پي سپار رهنورد, مسافر, پي سپار, رهنورد, سبك رفتن, پشت پا خوردن يازدن, لغزش خوردن, سكندري خوردن, سفر كردن, گردش كردن, گردش, سفر, لغزش, سكندري.

vialado

: بنفشه, بنفش, بنفش رنگ.

vibraci n

: ارتعاش, نوسان.

vibrar

: لرزيدن, مرتعش شدن, لرز, لرزه, ارتعاش, ترساندن, لرزاندن, مرتعش ساختن, رعشه, ارتعاش داشتن, جنبيدن, نوسان كردن, لرزيدن, تكان خوردن.

vicario

: كشيش بخش, جانشين, قاءم مقام, نايب مناب, معاون, خليفه.

vicio

: اعتياد.

vicioso

: بدسگال, بدكار, شرير, تباهكار, فاسد, بدطينت, نادرست

victima

: قرباني, طعمه, دستخوش, شكار, هدف, تلفات.

victoria

: پيروزي, فيروزي, ظفر, فتح, نصرت, فتح و ظفر, غلبه.

vid

: درخت مو, تاك, تاكستان ايجاد كردن.

vida

: جان, زندگي, حيات, عمر, رمق, مدت, دوام, دوران زندگي, موجود, موجودات, حبس ابد, عمر, مدت زندگي, دوره زندگي, مادام العمر, ابد.

vida privada

: خلوت, تنهايي, پوشيدگي, پنهاني, اختفاء.

video

: تلويزيوني, تلويزيون.

vidrio

: شيشه, ابگينه, ليوان, گيلا س, جام, استكان, ايينه, شيشه دوربين, شيشه ذره بين, عدسي, شيشه الا ت, الت شيشه اي, عينك, شيشه گرفتن, عينك دار كردن, شيشه اي كردن, صيقلي كردن.

viejo

: پير, سالخورده, باستاني, ديرينه, قديمي, كهن, كهنه, پير, كهنه, عتيقه, باستاني, پير, سالخورده, كهن سال, مسن, فرسوده, ديرينه, قديمي, كهنه كار, پيرانه, كهنه, گذشته, سابقي, باستاني, پر زور وكهنه (مثل ابجو), كهنه, بيات, مانده,بوي ناگرفته, مبتذل, بيات كردن, تازگي وطراوت چيزي را از بين بردن, مبتذل كردن.

viento

: باد, نفخ, بادخورده كردن, درمعرض بادگذاردن, ازنفس انداختن, نفس, خسته كردن ياشدن, ازنفس افتادن, : پيچاندن, پيچيدن, پيچ دان, كوك كردن(ساعت و غيره), انحناء, انحنايافتن, حلقه زدن, چرخاندن.

vientre

: شكم, بطن, شكم, طبله, شكم دادن وباد كردن, شكم, معده.

viernes

: ادينه, جمعه.

vig simo

: يك بيستم, بيستمين, بيستم.

viga

: شاهين ترازو, ميله, شاهپر, تيرعمارت, نورافكندن, پرتوافكندن, پرتو, شعاع, تير اهن, شاه تير, شاهين ترازو.

viga voladiza

: سگدست, پايه.

vigente

: قوي, سالم, معتبر, قانوني, درست, صحيح, داراي اعتبار, موثر.

vigilante

: نگهبان, گارد, مامور نجات غريق.

vigilar

: نگاه داشتن, اداره كردن, محافظت كردن, نگهداري كردن,نگاهداري, حفاظت, امانت داري, توجه, جلوگيري كردن, ادامه دادن, مداومت بامري دادن, گشت, گشتي, پاسداري, گشت زدن, پاسباني كردن, پاسداري كردن, پاييدن, ديدبان, پاسداري, كشيك, مدت كشيك, ساعت جيبي و مچي, ساعت, مراقبت كردن, مواظب بودن, بر كسي نظارت كردن, پاسداري كردن.

vigor

: بنيه, نيروي حياتي, طاقت, استقامت, پرچم, نيرو, زور, قوت, قوه, توانايي, دوام, استحكام.

vil

: قابل تحقير, خوار, پست, ناپاك, پليد, شنيع, ملعون, غلط, نادرست, خلا ف, طوفاني, حيله, جرزني, بازي بيقاعده, ناپاك كردن, لكه دار كردن, گوريده كردن, چرك شدن, بهم خوردن, گيركردن, نارو زدن (در بازي).

villa

: خانه ييلا قي, ويلا.

villano

: ناكس, ادم پست, تبه كار, شرير, بدذات, پست.

vinagre

: سركه.

vincular

: مقيد كردن, جلد كردن, مستلزم بودن, شامل بودن, فراهم كردن, متضمن بودن, دربرداشتن, حمل كردن بر, حبس ياوقف كردن, موجب شدن, پيوند, بهم پيوستن, پيوند دادن.

vino

: بتونه سربي (براي نگاهداري قاب شيشه), ميله سربي, بتونه سربي, امد, گذشته فعل امدن, شراب, باده, مي, شراب نوشيدن.

viol n

: ويولن, كمانچه, ويولن زدن, زرزر كردن, كار بيهوده كردن, ويولن.

violacin

: هتك ناموس كردن, تجاوز بناموس كردن, بزوربردن يا گرفتن, تخلف, تخطي.

violar

: يورش, حمله, تجاوز, حمله بمقدسات, اظهار عشق, تجاوز يا حمله كردن, هتك ناموس كردن, تجاوز بناموس كردن, بزوربردن يا گرفتن.

violencia

: خشونت, تندي, سختي, شدت, زور, غصب, اشتلم, بي حرمتي.

violento

: ژيان, درنده, شرزه, حريص, سبع, تندخو, خشم الود, زياد, سخت, شديد, قوي, مشتاقانه, شديد, تشديدي, پرقوت, متمركز, مشتاقانه, تند, مفرط, سخت, سخت گير, طاقت فرسا, شاق, شديد, تند, سخت, شديد, جابر, قاهر, قاهرانه.

violeta

: بنفشه, بنفش, بنفش رنگ.

violin

: ويولن.

violoncelo

: ويولون سل.

virgen

: باكره, دست نخورده, پاكدامن, عفيف, سنبله.

virtud

: تقوا, پرهيزكاري, پاكدامني, عفت, خاصيت.

viruelas

: ابله, مرض ابله, جاي ابله.

virus

: ويروس, عامل نقل وانتقال امراض.

visado

: رواديد, ويزا, رواديد گذرنامه, ويزادادن.

visar

: پشت نويس كردن, ظهرنويسي كردن, درپشت سندنوشتن, امضا كردن, صحه گذاردن.

visibilidad

: پيدا, پديداري, قابليت ديدن, ميدان ديد, ديد.

visible

: پيدا, پديدار, مريي, نمايان, قابل رويت, ديده شدني.

visin

: ديد, بينايي, رويا, خيال, تصور, ديدن, يا نشان دادن (دررويا), منظره, وحي, الهام, بصيرت.

vision

: ديد, بينايي, رويا, خيال, تصور, ديدن, يا نشان دادن (دررويا), منظره, وحي, الهام, بصيرت.

visita

: فرا خواندن, فرا خوان, ديدني كننده, صدا زننده, دعوت كننده, ملا قات كننده.

visitaci n

: بازرسي, تفتيش, بازديد, معاينه, سركشي.

visitante

: ديدارگر, ديدن كننده, مهمان, عيادت كننده.

visitar

: توجه كردن, مواظبت كردن, گوش كردن (به), رسيدگي كردن, حضور داشتن (در), در ملا زمت كسي بودن, همراه بودن (با), درپي چيزي بودن, از دنبال امدن, منتظرشدن, انتظار كشيدن, انتظار داشتن, ديدن, مشاهده كردن, نگاه كردن, فهميدن, مقر يا حوزه اسقفي, بنگر, ديدن كردن از, ملا قات كردن, زيارت كردن, عيادت كردن, سركشي كردن, ديد و بازديد كردن, ملا قات, عيادت, بازديد, ديدار.

vislumbrar

: نگاه كم, نگاه اني, نظر اجمالي, نگاه سريع, اجمالا ديدن, بيك نظر ديدن, اتفاقا ديدن, خال, نقطه, لك, موضع, بجا اوردن.

vislumbre

: روشنايي ضعيف, نور كم, درك اندك, خرده, تكه, كور كوري كردن, سوسو زدن, با روشنايي ضعيف تابيدن, نگاه كم, نگاه اني, نظر اجمالي, نگاه سريع, اجمالا ديدن, بيك نظر ديدن, اتفاقا ديدن, امكان, احتمال, چيز ممكن.

visn

: مينك, سمور يا راسو.

vista

: بيروني, خارجي, ظاهري, واقع در سطح خارجي, ديد, بينايي, مراقبت, بينش, بينايي, بينش, باصره, نظر, منظره, تماشا, الت نشانه روي, جلوه, قيافه, جنبه, چشم, قدرت ديد, ديدگاه, هدف, ديدن, ديد زدن, نشان كردن, بازرسي كردن, نظر, منظره, نظريه, عقيده, ديد, چشم انداز, قضاوت, ديدن, از نظر گذراندن.

vistoso

: برجسته, قابل توجه, موثر, گيرنده, زننده.

vitamina

: ويتامين.

vitrina

: ويترين, جعبه اينه, درويترين نمايش دادن.

viuda

: بيوه, بيوه زن, بيوه كردن, بيوه شدن.

viudo

: مرد زن مرده.

vivacidad

: مزه, رغبت, ميل, خوشمزه كردن.

vivaz

: كاري, ساعي, فعال, حاضر بخدمت, داير, تنزل بردار, با ربح, معلوم, متعدي, مولد, كنش ور, كنش گر, باروح, زنده, جالب توجه, سرزنده, از روي نشاط, با سرور وشعف.

vivero

: محل نگاهداري اطفال شير خوار, پرورشگاه, شير خوارگاه, قلمستان, گلخانه, نوزادگاه.

viveza

: تيزي, زنندگي, تلخي, ناگواري, حادي.

vivienda

: خانه, منزل, مرزوبوم, ميهن, وطن, اقامت گاه, شهر, بخانه برگشتن, خانه دادن(به), بطرف خانه, خانه, سراي, منزل, جايگاه, جا, خاندان, برج, اهل خانه, اهل بيت, جادادن, منزل دادن, پناه دادن, منزل گزيدن, خانه نشين شدن, تهيه جا, خانه ها (بطور كلي), مسكن, خانه سازي.

vivir

: اروين, ورزيدگي, كارازمودگي, تجربه, ازمايش, تجربه كردن, كشيدن, تحمل كردن, تمرين دادن, زندگي كردن, زيستن, زنده بودن, :زنده, سرزنده, موثر, داير.

vivo

: زنده, در قيد حيات, روشن, سرزنده, سرشار, حساس, سرزنده وبشاش, تند, چابك, باروح, رايج, چست, تيز, اراسته, پاكيزه, زياد, سخت, شديد, قوي, مشتاقانه, زندگي كردن, زيستن, زنده بودن, :زنده, سرزنده, موثر, داير, باروح, زنده, جالب توجه, سرزنده, از روي نشاط, با سرور وشعف, واقع بين, تحقق گراي, راستين گراي, واقع بين, تحقق گراي, راستين گراي, روشن, واضح, زنده.

vlido

: قوي, سالم, معتبر, قانوني, درست, صحيح, داراي اعتبار, موثر.

vocabulario

: واژگان.

vocal

: صدا, صوتي, خواندني, اوازي, ويژه خواندن, دهن دريده, واكه, صوتي, صدادار, مصوته, واكه دار كردن.

vocalista

: اوازخوان, خواننده, سراينده, نغمه سرا.

vociferar

: پوست درخت, عوعو, وغ وغ كردن, پوست كندن, بانگ, غوغا, سروصدا, غريو كشيدن, مصرانه تقاضا كردن, جيغ زدن, ناگهاني گفتن, جيغ, فرياد, داد, جيغ, فغان, فرياد زدن, جيغ زدن, داد زدن

vodka

: ودكا, عرق روسي.

volando

: پرواز, پرواز كننده, پردار, سريع السير, بال وپر زن, بسرعت گذرنده, مسافرت هوايي.

volante

: نوبت بازي, اعانه, سكان, اهرم سكان, نظارت, اداره, زمام, اداره كردن, دسته, سكان, سكان هواپيما, وسيله هدايت يا خط سير.

volar

: مگس, حشره پردار, پرواز, پرش, پراندن,پرواز دادن, بهوافرستادن, افراشتن, زدن, گريختن از, فرار كردن از, دراهتراز بودن, پرواز كردن, : تيز هوش, چابك وزرنگ.

volatera

: مرغ, ماكيان, پرنده, پرنده را شكار كردن.

volc n

: كوه اتشفشان, اتشفشان.

volcan

: كوه اتشفشان, اتشفشان.

volcar

: واژگون كردن كشتي, واژگون شدن.

volear

: شليك, تيرباران, شليك بطور دسته جمعي, شليك كردن, بصورت شليك دركردن, رگبار.

voltaje

: كشش, امتداد, تمدد, قوه انبساط, سفتي, فشار, بحران, تحت فشار قرار دادن, اختلا ف سطح, ولتاژ.

voltio

: ولت, واحد نيروي محركه برقي.

volumen

: جسم, جثه, لش, تنه, جسامت, حجم, اندازه, بصورت توده جمع كردن, انباشتن, توده, اكثريت, حجم, جلد.

volumen de transacciones

: برگشت, حجم معاملا ت, تغيير و تبديل.

voluminoso

: بزرگ, با عظمت, سترك, ستبر, ادم برجسته, ابستن, داراي شكم برامده, بزرگ, جسيم.

voluntad

: ميل داشتن, ارزو كردن, ميل, ارزو, كام, خواستن, خواسته, خواست, اراده, از روي قصد و رضا, از روي اراده, خواست, اراده, ميل, خواهش, ارزو, نيت, قصد, وصيت, وصيت نامه, خواستن, اراده كردن, وصيت كردن, ميل كردن, فعل كمكي 'خواهم. ' , خواستن, ميل داشتن, ارزو داشتن, ارزو كردن, ارزو, خواهش, خواسته, مراد, حاجت, كام, خواست, دلخواه.

voluntario

: ارادي, اختياري, داوطلبانه, به خواست, داوطلب, خواستار, داوطلب شدن.

volver

: بازگشت, مراجعت, نوبت, چرخش, گردش (بدور محور يامركزي), چرخ, گشت ماشين تراش, پيچ خوردگي, قرقره, استعداد, ميل, تمايل, تغيير جهت, تاه زدن, برگرداندن, پيچاندن, گشتن, چرخيدن, گرداندن, وارونه كردن, تبديل كردن, تغيير دادن, دگرگون ساختن

volver acdo

: اسيد كردن, ترش كردن, حامض كردن.

volverse atr s

: رد گم كردن, عدول كردن.

vomitar

: قي كردن, استفراغ كردن, برگرداندن, هراشيدن.

vosotros

: شما, شمارا.

votacin

: ورقه راي, مهره راي و قرعه كشي, راي مخفي, مجموع اراء نوشته, با ورقه راي دادن, قرعه كشيدن, راي, اخذ راي, دعا, راي دادن.

votar

: راي, اخذ راي, دعا, راي دادن.

voto

: راي, اخذ راي, دعا, راي دادن, نذر, پيمان, عهد, قول, شرط, عهد كردن.

voz

: فرياد زدن, داد زدن, گريه كردن, صدا كردن, فرياد, گريه, خروش, بانگ, بانگ زدن, صدا, ادا كردن.

vrtigo

: سرگيجه, دوران, دوار سر, چرخش بدور.

vuelo

: گريز, پرواز, مهاجرت (مرغان يا حشرات), عزيمت, گريز,پرواز كردن, فراركردن, كوچ كردن, يك رشته پلكان, سلسله.

vuelta

: گرد(گعرد) كردن, كامل كردن, تكميل كردن, دور زدن, مدور, گردي, منحني, دايره وار, عدد صحيح, مبلغ زياد, گشت, سفر, مسافرت, سياحت, ماموريت, نوبت, گشت كردن, سياحت كردن, نوبت, چرخش, گردش (بدور محور يامركزي), چرخ, گشت ماشين تراش, پيچ خوردگي, قرقره, استعداد, ميل, تمايل, تغيير جهت, تاه زدن, برگرداندن, پيچاندن, گشتن, چرخيدن, گرداندن, وارونه كردن, تبديل كردن, تغيير دادن, دگرگون ساختن

vuestros

: مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

vulgar

: عوامانه, عاميانه, پست, ركيك, مبتذل.

vulnerable

: اسيب پذير.

W

whiskey

: وسكي, مثل وسكي, وسكي خوردن.

whiski

: وسكي, مثل وسكي, وسكي خوردن.

whisky

: ويسكي, مثل ويسكي, ويسكي خوردن.

X

xil fono

: زيلوفون, سنتور چوبي.

xito

: دست يابي, انجام, پيروزي, كار بزرگ, موفقيت, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقيت, نمايش يافيلم پرمشتري, زدن, خوردن به, اصابت كردن به هدف زدن, شانس, بخت, اقبال, خوشبختي, موفقيت, كاميابي.

xtasis

: وجد, خلسه, حظ ياخوشي زياد.

Y

y

: و (حرف ربط).

ya

: پيش از اين, قبلا.

ya que

: چنانكه, بطوريكه, همچنانكه, هنگاميكه, چون, نظر باينكه, در نتيجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند

yacer

: دروغ گفتن, سخن نادرست گفتن, دروغ, كذب,(.vi.vt): دراز كشيدن, استراحت كردن , خوابيدن, افتادن, ماندن, واقع شدن, قرار گرفتن, موقتا ماندن, وضع, موقعيت, چگونگي.

yacimiento

: سپرده, ته نشست, سپردن.

yarda

: يارد(63 اينچ يا 3 فوت), محوطه يا ميدان, محصور كردن, انبار كردن(در حياط), واحد مقياس طول انگليسي معادل 4419/0 متر.

yate

: كرجي بادي يا بخاري مخصوص تفرج.

yedra

: پاپيتال, لبلا ب, پيچك.

yegua

: ماديان, بختك, كابوس, عجوزه, جادوگر, ماليخوليا, سودا, تاريكي, دريا.

yelmo

: سكان, اهرم سكان, نظارت, اداره, زمام, اداره كردن, دسته.

yema de huevo

: زرده تخم مرغ, محتويات نطفه.

yema del dedo

: نوك انگشت, سرانگشت.

yen

: واحد پول ژاپن, اصرار, تمايل, رغبت شديد.

yendo

: رفتن, پيشرفت, وضع زمين, مسير, جريان, وضع جاده, زمين جاده, پهناي پله, گام, عزيمت, مشي زندگي, رايج, عازم, جاري, معمول, موجود.

yerba

: علف, سبزه, چمن, ماري جوانا, با علف پوشاندن, چمن زار كردن, چراندن, چريدن, علف خوردن, گياه, علف, رستني, شاخ وبرگ گياهان, بوته.

yermo

: نازا, عقيم, لم يزرع, بي ثمر, بي حاصل, تهي, سترون.

yeso

: گچ, نشان, علا مت سفيد كردن, باگچ خط كشيدن, باگچ نشان گذاردن, گچ, خمير مخصوص اندود ديوار و سقف, ديوار را با گچ و ساروج اندود كردن, گچ زدن, گچ ماليدن, ضماد انداختن, مشمع انداختن روي.

yesoso

: گچي.

yo

: مرا, بمن.

yo mismo

: خودم, شخص خودم, من خودم.

yo tena

: زمان ماضي واسم مفعول فعل.عواه

yo tuve

: زمان ماضي واسم مفعول فعل.عواه

yodo

: يد, عنصر شيميايي كه علا مت ان I ميباشد.

yogur

: ماست, يوقورت, ماست, يوقورت.

yola

: قايق چهار پارويي يا شش پارويي حمل شده در كشتي.

yuca

: درخت يوكاي امريكايي.

yugo

: زرده تخم مرغ, محتويات نطفه.

yugular

: زير گلويي, وابسته بوريد وداجي.

yunque

: سندان, روي سندان كوبيدن, استخوان سنداني.

yuxtaponer

: پيش هم گذاشتن, پهلوي هم گذاشتن.

yuxtaposici n

: پهلوي هم گذاري, مجاورت.

Z

zafiro

: ياقوت كبود, صفير كبود, رنگ كبود.

zalamero

: محبوب, پرنوازش, راحت, نوازش كن.

zanahoria

: هويج, زردك, زردك مانند, موي قرمز.

zanahoriia

: هويج, زردك, زردك مانند, موي قرمز.

zang n

: سرفرود اوردن, ادم بي دست وپا, ادم نادان ونفهم, بيشعور دانستن, ريشخندكردن, نفهمي نشان دادن, ولگردي كردن.

zanhoria

: هويج, زردك, زردك مانند, موي قرمز.

zanja

: خندق, حفره, راه اب, نهراب, گودال كندن, سوراخ, گودال, حفره, نقب, لا نه خرگوش و امثال ان, روزنه كندن, در لا نه كردن, چال, چال دار كردن, گودال, حفره, چاله, سياه چال, هسته البالو و گيلا س و غيره, به رقابت واداشتن, هسته ميوه را دراوردن, در گود مبارزه قرار دادن.

zapatero

: پينه دوز, كفش دوز, كفاش.

zapatilla

: لغزنده, تاشو, ليز, كفش راحتي.

zapato

: كفش, نعل اسب, كفش پوشيدن, داراي كفش كردن, نعل زدن به.

zarzal

: بوته, خار, خاربن, تمشك جنگلي.

zarzamora

: توت سياه, شاه توت.

zarzuela

: موزيكال, داراي اهنگ, موسقي دار.

zatara

: دسته الوار شناور بر اب, دگل, قايق مسطح الواري, با قايق الواري رفتن يافرستادن.

zigzag

: جناغي, منشاري, شكسته, كج و معوج, داراي پيچ و خم كردن, منكسر كردن.

zinc

: روي, فلز روي, روح, قطب پيل ولتا.

zodaco

: زودياك, منطقه البروج, دايره البروج.

zodiacal

: زودياك, منطقه البروج, دايره البروج.

zodiaco

: زودياك, منطقه البروج, دايره البروج.

zologo

: جانور شناس, ويژه گر جانورشناسي.

zona

: مساحت, فضا, ناحيه, بخش, قلمرو, مدار, مدارات, كمربند, منطقه, ناحيه, حوزه, محات كردن, جزو حوزه اي به حساب اوردن, ناحيه اي شدن.

zonzo

: ارام, فروتن, احمق.

zoolog a

: جانور شناسي, حيوان شناسي.

zoologia

: جانور شناسي, حيوان شناسي.

zoom

: هواپيما را با سرعت وبازاويه تند ببالا راندن, زوم, با صداي وزوز حركت كردن, وزوز, بسرعت ترقي كردن يا بالا رفتن, فاصله عدسي را كم و زياد كردن.

zoquete

: بچه اي كه پريان بجاي بچه حقيقي بگذارند, بچه ناقص الخلقه, ساده لوح.

zorrero

: تازي مخصوص شكار روباه.

zorro

: حيله گر, بامهارت, روباه, روباه بازي كردن, تزوير كردن, گيج كردن, روباه صفت, حيله باز, حنايي, ترشيده.

zorruno

: روباه صفت, حيله باز, حنايي, ترشيده.

zote

: نابخرد, نادان, جاهل, ابله, احمق, ابلهانه, مزخرف, كند ذهن, نفهم, گيج, احمق, خنگ, دبنگ.

zueco

: كنده, كلوخه, قيد, پابند, ترمز, :سنگين كردن, كندكردن, مسدودكردن, بستن (لوله), متراكم وانباشته كردن, پابند.

zuma

: مورداستهزاء قراردادن, دست انداختن, شوخي كنايه دار, خوشمزگي.

zumbador

: زنگ اخبار, وزوزكن.

zumbar

: وزوز كردن, ورور كردن, نامشخص حرف زدن, وزوز, ورور, شايعه, همهمه, اوازه, زنبور عسل نر, وزوز, سخن يكنواخت, وزوز كردن, يكنواخت سخن گفتن, وزوز كردن, همهمه كردن, صدا كردن (مثل فرفره), زمزمه كردن, درفعاليت بودن, فريب دادن, صداي وزوز(در اثر حركت سريع), حركت كردن, پرواز كردن, غژغژ كردن.

zumbido

: وزوز كردن, ورور كردن, نامشخص حرف زدن, وزوز, ورور, شايعه, همهمه, اوازه, وزوز كردن, همهمه كردن, صدا كردن (مثل فرفره), زمزمه كردن, درفعاليت بودن, فريب دادن.

zumbon

: ازاردادن, اذيت كردن, كسي را دست انداختن, سخنان نيشدارگفتن, اذيت, پوش دادن مو.

zumo

: اب ميوه, شيره, عصاره, شربت, جوهر, شيره, شيره گياهي, عصاره, خون, شيره كشيده از, ضعيف كردن.

zumoso

: ابدار, شيره دار, شاداب, پر اب, باراني.

zurcir

: رفوكردن, رفو, لعنتي, فحش.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109