خصایص الثقلین (ویژگیهای قرآن و عترت علیهم السلام) جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1393

عنوان و نام پدیدآور:خصائص الثقلین (ویژگیهای قرآن و عترت علیهم السلام) / واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان حجت الاسلام حاج سید مجید نبوی و با تشکر از سید احمد سجادی و دیگر عزیزانی که ما را در این مجموعه یاری کردند.

مشخصات نشر:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1393.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع : اهل بیت (ع) - قرآن

موضوع : مبارک

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

در ادامه ای مبحث ویژگیهای مشترک قرآن و اهلبیت علیهم السلام اینبار به موضوع مبارک اشاره می کنیم .

اما مخاطب ما نوع مردم عامی هستند از این رو بیشتر به بیان مصادیق در قالب داستان پرداخته ایم .

بر همه ی پیروان اهلبیت عصمت و طهارت ثابت است ، همانگونه که قرآن کریم مبارک و دارای برکت است وجود نازنین چهارده معصوم علیهم اسلام نیز مبارک هستند .

از شما دعوت میکنیم بحث را پیگیری بفرمایید :

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

مبارک

لغت مبارک

صفت مبارک، مشتقّ از ریشه ی بَرَکت است. از این ریشه مشتقّات متعدّدی در کلام عرب دیده می شود. دکتر محمد بیستونی(1) در کتاب ارزشمند “لغت شناسی و مفاهیم قرآن کریم” (ص127، ش187) می نویسد:

بَرَکَت: فایده ی ثابت. (البَرَکة: النَّماء و الزِّیادة - لسان العرب).

قاموس (فیروزآبادی) برکت را نُمُو، زیادت، سعادت و بُرُوک را ثبوت معنی کرده و گوید:

«بارِک علیٰ محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ صلی الله علیه و آله »

یعنی: شرف و کَرامَت آنها را همیشگی کن.

پس برکت به معنی ثبوت فایده است، در اثر نُمُوّ و رشد.

محلّ جمع شدن آب را “بِرکَة” گویند، که آب در آن ثابت است.

“تَبارَکَ اللهُ” از آن جهت گفته می شود که فائده های ثابت در نعمتها و الطاف خدا و از جانب خداست، با بلندی مقام:

«تَبارَکَ اللهُ رَبُّ العالَمینَ»(2)

یعنی: «پربرکت و زَوال ناپذیر است خداوند پروردگار جهانیان».


1- رئیس هیئت مدیره ی گروه مؤسسات قرآنی تفسیر جوان
2- اَعراف/54

ص: 16

توضیحی پیرامون آیه ی کریمه

برکت و زوال ناپذیری خداوند، که با تعبیر «تَبارَکَ الله» در آیه ی فوق از آن یاد شده، در تمامی صفات الهی، قابل مشاهده است. مثلاً علم الهی برکت دارد، که از مصادیق برکت آن، وحی خدا به پیامبران و الهام به اوصیای ایشان علیهم السلام جهت هدایت مردمان جهان است.

قدرت خداوند برکت دارد، چنانکه آثار گسترده ی خلقت و آفرینش الهی در کرانه های جهان هستی، هر کدام، حاکی از قدرت خداوند در خلق و آفرینش موجودات شگفت و پر رمز و راز است و این پیچیدگی، خود، عِلاوه بر قدرت، حاکی از صفت علم و دانش بیکران الهی نیز می باشد.

برکت و فراوانیِ رحمت و مهربانی خدا بر بندگان و موجودات جهان هستی، در سرتاسر گیتی، نمود و تجلّی دارد. که این نیز، باز هم به نحوی، مربوط به همان علم و قدرت اوست.

و همینطور، سایر صفاتِ الهی، دارای برکت و فزونی بی حدّ و حصر و اِعجاب آور و شگفت انگیز هستند … و در یک کلام باید گفت: برکت، لازمه ی ذات الهی و صفات اوست.

ص: 17

برخی معانی دیگر برکت

اشاره

سعادت، دعای دسته جمعی پس از ادای نماز، فُزُونی.(1)

توضیح: معانی فوق برای کلمه ی برکت، جملگی در یک وجه معنوی، اشتراک دارند و آن این است که: در سعادت و خوشبختی، نوعی فزونیِ بخت و اقبال، مدّ نظر است؛ در دعای دسته جمعی نیز، نوعی فزونی و شورِ جمعی حاکم است. فزونی ثمرات و چیزهای دیگر نیز محتاج بیان نیست و کاملاً ملموس و مشهود است.

تعریف لُغَوی بَرَکت، مُبارَک، تبارَکَ

مرحوم ملا خلیل قزوینی (متوفّای 1089ق) در کتاب “صافی، در شرح کافی” در شرح حدیث “جنود عقل و جهل”، ذَیل کلمة “البَرَکَة” می نویسد:

“«البَرَکة» حسن تدبیر در اصلاح چیزها و «مُبارَکة» مصدر باب مُفاعَلة، فوق آنست و از آن مأخوذ است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ»(2) که به صیغه اسم زمان یا اسم مفعول همین باب (به معنی شب پر برکت یا مبارک) است و «تَبَارُک» مصدر باب تَفاعُل، فوقِ هر


1- فرهنگ ابجدی عربی فارسی، فؤاد افرام بستانی، ترجمه: استاد رضا مهیار.
2- (دخان/3)

ص: 18

دو است (یعنی بسیار مبارک و بلندمرتبه بودن)، مثل: «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ»(1) و مثل: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»(2)

و از جمله «بَرَکت» است، فعلی که باعث پایداری بهره مندی از مال باشد، مثل کسب آن از مَمَرّ حلال و خرج آن، بی اسراف (ولخرجی) و تقتیر (بُخل)”.(3)

چند نمونه از بکارگیری لفظ یا مفهوم «برکت» در احادیث

1 - دمیدن در غذا برکت آن را می برد

در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:

«النَّفْخُ فِی الطَّعَامِ یَذْهَبُ بِالْبَرَکَةِ»

«دمیدن (فوت کردن) در غذا (برای سرد کردنش)، برکت آن را می برد».(4)

توضیح: ممکن است تعبیر “بردن برکت غذا” به سبب این باشد که دمیدن بر غذا، موجب آلودگی آن به انواع میکروبها و باکتریهای موجود در دهان یا گلوی شخص دمنده و نیز آلوده شدن آن به دی اکسیدکربن (حاصل بازدم تنفس) است و این مسأله سبب می شود که برکت و نیروزایی آن غذا از بین برود یا کمتر شود. شاید هم علّتی معنوی در این نهی باشد.


1- (مُلک/1)
2- (مؤمنون/14)
3- صافی در شرح کافی، ملاّ خلیل قزوینی، نشر دارالحدیث قم، 1/247.
4- مکارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی (ره)، باب7، فصل3، ص146، نشر رضی- قم.

ص: 19

2 - عدس، خوردنی مبارک

امام صادق (علیه السلام ) به نقل از پدران گرامی خود، فرمودند:

«بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَالِسٌ فِی مُصَلَّاهُ إِذْ جَاءَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ التَّیِّهَان فَقَالَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْلِسُ إِلَیْکَ کَثِیراً وَ أَسْمَعُ مِنْکَ کَثِیراً، فَمَا یُرِقُّ قَلْبِی وَ لَا تُسْرِعُ دَمْعَتِی! فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : یَا ابْنَ التَّیِّهَانِ، عَلَیْکَ بِالْعَدَسِ! وَ کُلْهُ؛ فَإِنَّهُ یُرِقُّ الْقَلْبَ وَ یُسْرِعُ الدَّمْعَةَ وَ یُذْهِبُ الْکِبْرِیَاءَ وَ هُوَ طَعَامُ الْأَبْرَارِ وَ قَدْ بَارَکَ فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً».

«یک روز در حالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله در جای نماز خود نشسته بود؛ عبداللَّه بن تَیِّهان آمد و گفت: یا رسولَ اللَّه! من بسیار خدمت شما می نشینم و به سخن شما بسیار گوش فرا می دهم، ولی رقّت قلب پیدا نمی کنم و اشکم نمی آید!

حضرت فرمود: عدس بخور که قلب را رقّت می بخشد و اشک را فرو می ریزد و هفتاد پیغمبر به آن تبرّک جسته اند و یا سبب برکت در آن (به جهت استعمال آن در طعام خود) شده اند».(1)

3 - برکت خرده های نان و غذای سفره

بُورِکَ فیکَ: این تعبیر برای دعا نیست و بلکه برای جواب ردّ به سؤال کننده است و به معنای “خدا بدهد؛ برو روزیت را از جای دیگر بخواه و مانند آن” می باشد.(2)


1- مکارم الأخلاق، شیخ طبرسی، ترجمه میرباقری، ج 1، ص357.
2- فرهنگ ابجدی.

ص: 20

البته، گاهی این تعبیر برای دعا نیز به کار رفته است؛ چنانکه در حدیث آمده است:

“ وَ رَأَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیَّ یَلْتَقِطُ نُثَارَةَ الْمَائِدَةِ؛ فَقَالَ صلی الله علیه و آله :

«بُورِکَ لَکَ وَ بُورِکَ عَلَیْکَ وَ بُورِکَ فِیکَ!»

فَقَالَ أَبُو أَیُّوبَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِغَیْرِی؟ قَالَ:

«نَعَمْ؛ مَنْ أَکَلَ مَا أَکَلْتَ فَلَهُ مَا قُلْتُ لَکَ …»

پیغمبر صلی الله علیه و آله ابوایّوب انصاری را دید که خرده های غذا را - که از سفره [بیرون] افتاده- جمع می کند، حضرت فرمود:

«زندگی تو پر برکت باد! (برای تو، بر تو و در (مال) تو، برکت باشد!)»

ابوایّوب گوید: عرضه داشتم: یا رسولَ اللَّه! این دعا برای دیگری هم هست؟

فرمود: «آری، آنچه را تو خوردی (از خُرده های غذا) هر کس بخورد، همین دعا برای او نیز می باشد».(1)

4 - برکت در زکات و صله ی رحم

در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) آمده است:

«یَا کُمَیْلُ! الْبَرَکَةُ فِی مَالِ مَنْ آتَی الزَّکَاةَ وَ وَاسَی الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصَلَ الْأَقْرَبِینَ»


1- مکارم الأخلاق، شیخ طبرسی، باب7، فصل3، در آداب أکل، ترجمه میرباقری، ج1، ص276.

ص: 21

«ای کمیل! برکت در مال و ثروت کسی است که زکات دهد و اهل ایمان را یاری نماید و صِلَه ی رَحِم کند».(1)

5 - برکت در صدقه

نیز در حدیثی از امام صادق (علیه السلام ) در رابطه با صدقه و آثار آن، آمده است:

«حُسْنُ الصَّدَقَةِ یَقْضِی الدَّینَ وَ یَخْلُفُ عَلَی الْبَرَکَةِ»

«صدقه ی نیکو، دَین و بدهی را ادا می کند و برکت در پی مال از دست رفته، می آورد».(2)

6 - حکایت گردنبند پر برکت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

علامه مجلسی (ره) در بِحارالانوار(3) به نقل از کتاب بشارةالمصطفیٰ صلی الله علیه و آله از جابر بن عبداللَّه انصاری روایت می کند که گفت:

یک روز پیغمبر معظَّم اسلام صلی الله علیه و آله پس از خواندن نماز عصر در میان محراب عبادت نشست و مردم در اطراف آن بزرگوار نشستند؛


1- تُحَف العقول، ابن ابی شُعبَة حَرّانی، ترجمه جعفری، ص156.
2- الکافی، شیخ کلینی، چاپ اسلامیه، عربی، 4 / 10.
3- بِحارالانوار (ج43/ص58)

ص: 22

در آن هنگام پیرمردی از مهاجرین عرب که لباسهای کهنه ای پوشیده بود و از شدّت ضعف و پیری نمی توانست خویشتن را نگاهداری نماید، به حضور آن حضرت وارد شد؛ پیامبر مهربان اسلام متوجه ی وی گردید و از حال او جویا شد.

پیرمرد گفت: یا محمّد! من گرسنه ام، غذا به من بده؛ برهنه ام، لباس می خواهم؛ تهیدست می باشم، مرا بی نیاز گردان!

پیغمبر خدا فرمود: من چیزی ندارم به تو عطا کنم، ولی در عین حال: «الدّالُّ عَلَی الخَیرِ کَفاعِلِهِ» یعنی «راهنمای به سوی خیر، نظیر عامل به آن خیر می باشد»، برخیز به جانب خانه ی آن کسی برو که خدا و رسول او را دوست دارد، و آنها نیز وی را دوست دارند، آن کسی که خدا را بر خویشتن مقدم می دارد، برو به جانب حجره ی فاطمه.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به بِلال فرمود: برخیز و این اعرابی را بر در خانه فاطمه ببر. اعرابی با بلال همراه شد، موقعی که بر در خانه فاطمهی اطهر رسید، با صدای بلند گفت:

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَهْبِطَ جَبْرَئِیلَ الرُّوحِ الْأَمِین بِالتَّنْزِیلِ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِین!»

«سلام بر شما ای خاندان پیامبر! که محلّ آمد و شُدِ فرشتگان و فرود جبرئیل امین برای نازل کردن قرآن از نزد پروردگار جهانیان هستید!»

فاطمه ی اطهر فرمود: وَ عَلَیکَ السَّلام؛ کیستی؟!


1- حجره ی فاطمه ی اطهر علیها السلام با آن حجره ای که پیامبر اسلام جداگانه برای خود انتخاب کرده بودند، متصل بود.

ص: 23

گفت: من پیرمردی از عرب هستم که از راه دور نزد پدر شما آمده ام، ای دختر محمّد! من برهنه ام، گرسنه ام، با من همراهی کن، خدا تو را رحمت کند!

آن موقع، مدَّت سه روز بود که پیغمبر اعظم اسلام صلی الله علیه و آله با علی و فاطمه زهرا علیهما السلام غذا نخورده بودند و رسول خدا از حال علی و زهرا علیهما السلام آگاه بود.

فاطمه ی زهرا علیها السلام آن پوست گوسفندی را که حضرات حَسنَین علیهما السلام روی آن میخوابیدند، برداشت و به اعرابی عطا نمود و به او گفت: بگیر شاید خدای توانا بهتر از این را هم به تو عطا فرماید!

اعرابی گفت: ای دختر محمّد! من از گرسنگی به تو شکایت می کنم، تو یک پوست گوسفند به من عطا می کنی، من این پوست را، با این گرسنگی که دچارم شده ام، برای چه می خواهم!؟

راوی می گوید: وقتی حضرت زهرا علیها السلام این سخن را از اعرابی شنید گردنبند خویشتن را - که فاطمه - دختر حمزة بن عبدالمُطَّلِب - به عنوان هدیه برایش آورده بود، - از گردن خود باز کرد و به اَعرابی عطا نمود و گفت: این گردنبند را بگیر و بفروش، شاید خدایِ مهربان بهتر از این را به تو عطا فرماید!

اَعرابی پس از اینکه آن گردنبند را گرفت، متوجه ی مسجد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شد. پیغمبر خدا در میان اصحاب نشسته بود. اعرابی گفت: یا رسولَ اللَّه! این گردنبند را دخترت - فاطمه – به من عطا کرد و گفت: این گردنبند را بفروش، شاید خدا به تو مرحمتی بفرماید.

ص: 24

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گریان شد و فرمود: چگونه خدا به تو مرحمتی نفرماید، در صورتی که فاطمه - دختر محمّد - بزرگترین دختران حضرت آدم، این گردنبند را به تو عطا کرده است؟!

عمّار بن یاسر برخاست و گفت: یا رسولَ اللَّه! آیا اجازه می فرمائی من این گردنبند را بخرم؟!

فرمود: بخر؛ اگر ثقلین در خریدن این گردنبند شرکت کنند خدا آنان را به آتش عذاب نخواهد کرد.

عمّار گفت: ای اَعرابی! این گردنبند را چند می فروشی؟

گفت: به یک شکم نان و گوشت و یک بُرد یَمانی که عورت خود را به وسیلهی آن بپوشانم و با آن برای خدا نماز بخوانم و یک دینار که مرا به اَهل و عِیال برساند.

عمّار، سهم غنیمت خیبر را که رسول خدا به وی عطا کرده بود، فروخته و چیزی از برایش نمانده بود؛ گفت: مبلغ بیست دینار و دویست درهم هَجَریّه(1) و یک بُرد یَمانی(2) و شتر راهوار خودم را که تو را به وطن برساند و یک شکم نان گندم و گوشت به تو می دهم.

اعرابی گفت: ای مرد! تو چقدر باسخاوتی!

عمّار آنچه را که وعده داده بود، به وی پرداخت.


1- منسوب به هَجَر، در نزدیکی مدینه
2- نوعی جامه ی راه راه پشمی

ص: 25

وقتی اعرابی متوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله شد، آن حضرت به وی فرمود: آیا سیر شدی؟ آیا بدن برهنه ات پوشیده شد؟ گفت: آری! پدر و مادرم به فدای تو، من بی نیاز گردیدم!

رسول خدا صلی الله علیه و آله به اَعرابی فرمود: اکنون نسبت به این عطای فاطمه جبران و تلافی کن!

اعرابی گفت: پروردگارا، تو خدائی هستی ازلی، ما غیر از تو را نمی پرستیم! تو از هر جهت رازق ما می باشی، بار خدایا! به فاطمه ی اطهر عطائی کن که چشمی ندیده باشد و گوشی نشنیده باشد!

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از اینکه آمین گفت، متوجه ی اصحاب خویشتن شد و فرمود: خدا این دعا را در دنیا در حق فاطمه زهرا علیها السلام مستجاب نمود، زیرا من پدر فاطمه هستم که احدی نظیر من نیست؛ علی، شوهر فاطمه می باشد که اگر علی نبود همسر و همانندی ابداً برای فاطمه ی اطهر نبود؛ خدا حسنین را به فاطمه زهرا علیها السلام عطا کرده که نظیر ایشان در عالَم وجود ندارد؛ حَسنَین دو آقای اسباط پیامبران و بزرگ جوانان اهل بهشت هستند؛ آنگاه آن حضرت به مقداد و عمّار و سلمان که در مقابلش بودند گفت: آیا میخواهید بیش از این برای شما بگویم؟

گفتند: آری یا رسولَ اللَّه!

رسول اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت: هنگامی که فاطمه اطهر رحلت نماید و دفن شود دو مَلَک در قبر از وی سؤال می کنند و می گویند: پروردگار تو کیست؟ او خواهد گفت: پروردگار من خدا است. به او می گویند: پیغمبر تو کیست؟ می گوید: پدرم. به وی می گویند: ولیِّ تو کیست؟ می گوید: همین علی بن ابیطالب که بر لب قبرم ایستاده است.

ص: 26

رسول خدا صلی الله علیه و آله اضافه کرد و گفت: متوجه باشید تا بیش از این، از فضائل فاطمه برای شما بگویم! خدای مهربان گروهی از ملائکه را مأمور نموده که فاطمه را از جلو، عقب، راست و چپ حفظ نمایند؛ این ملائکه که در زمان حیات فاطمه و نزد قبر او و موقع رحلت وی با او می باشند، صلوات فراوانی به فاطمه و پدر و شوهر و فرزندانش می فرستند.

کسی که مرا پس از فوت زیارت نماید، گویا مرا در زمان حیات زیارت کرده باشد؛ کسی که فاطمه را زیارت کند مانند این است که مرا زیارت کرده باشد؛ کسی که علی بن ابیطالب را زیارت کند مثل اینکه فاطمه را زیارت کرده باشد؛ کسی که حسن و حسین علیهما السلام را زیارت کند گویا علی بن ابیطالب را زیارت کرده باشد؛ کسی که فرزندان حَسنَین علیهما السلام را زیارت کند، نظیر این است که خود ایشان را زیارت کرده باشد.

عمّار گردنبند فاطمه ی زهرا علیها السلام را با مُشک خوشبو نمود و آن را در میان یک بُرد یمانی پیچید، سپس آن را به غلامی که نامش «سهم»(1) بود، داد و به وی گفت: این گردنبند را بگیر و به حضور پیامبر اعظم اسلام صلی الله علیه و آله تقدیم کن، من تو را نیز به آن حضرت هدیه نمودم!

غلام پس از اینکه گردنبند را گرفت و به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، سخن عمّار را به عرض آن حضرت رسانید؛ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن غلام گفت: برو به جانب دخترم زهرا؛ من تو را با این گردنبند به وی بخشیدم، هنگامی که غلام با آن گردنبند به حضور فاطمه ی اطهر علیها السلام آمد و سخن پیامبر خدا را برای او شرح داد، آن بانو گردنبند را گرفت و آن غلام را در راه خدا آزاد نمود.


1- وی را بدین لحاظ سهم می گفتند که او را از سهم غنیمت خیبر خریده بود.

ص: 27

غلام پس از اینکه آزاد شد، خندید؛ حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: برای چه می خندی، ای غلام؟!

غلام گفت:

«أَضْحَکَنِی عِظَمُ بَرَکَةِ هَذَا الْعِقْدِ؛ أَشْبَعَ جَائِعاً وَ کَسَا عُرْیَاناً وَ أَغْنَیٰ فَقِیراً وَ أَعْتَقَ عَبْداً وَ رَجَعَ إِلَی رَبِّهِ!»

«بزرگی خیر و برکت این گردنبند مرا خندان کرد؛ زیرا گرسنه ای را سیر کرد، برهنه ای را پوشانید، فقیری را بی نیاز کرد، غلام زرخریدی را آزاد نمود و به دست صاحب خویش بازگشت!»(1)

قرآن، کتاب و ذکر مبارک

اشاره

در چند جای قرآن کریم، لقب مبارک برای این کتاب آسمانی به کار رفته است:

«وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»(2)

«این است کتابی مبارک که نازل کرده ایم، تصدیق کننده ی چیزیست که پیش از آن نازل شده است؛ تا با آن، مردم اُمّ القُریٰ (مکّه ی مکرّمه) و مردم اطرافش را بیم دهی؛ کسانی که به روز قیامت ایمان دارند، به آن نیز ایمان دارند. اینان مراقب نمازهای خویشند».


1- زندگانی حضرت زهرا علیهَا السّلام، ترجمه جلد 43 بحار الأنوار، ترجمه ی نجفی، ص69-72.
2- انعام/92

ص: 28

تفسیر

اشاره

دنباله ی بحثی که درباره ی کتاب آسمانی یهود (تورات)، در آیه ی قبل از این آیه ی کریمه عنوان شده، در این آیه به قرآن که یک کتاب دیگر آسمانی (و کاملترین و مبارکترین یا پربرکت ترین آنها) است، اشاره می شود و در حقیقت، ذکرِ تورات مقدمه ای است برای ذکر قرآن تا از نزول یک کتاب آسمانی، بر یک بشر تعجُّب و وحشت نکنند.

نخست می فرماید:

«وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ»

«این کتابیست که ما آن را نازل کردیم»

«مُبارَکٌ»

«کتابیست بسیار پربرکت»

زیرا سرچشمه انواع خیرات و نیکیها و پیروزیهاست.

«مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ»

«به عِلاوَه، کتبی را که پیش از آن نازل شده اند، همگی را تصدیق می کند».

منظور از اینکه قرآن، کتب مقدسه پیشین را تصدیق می کند، آنست که تمام نشانه هایی که در آنها آمده است، بر آن تطبیق می نماید.

ص: 29

و بدین ترتیب، دو نشانه بر حقّانیت قرآن در دو جمله گذشته بیان گردیده: یکی وجود نشانه هایی که در کتب پیشین از آن خبر داده شده و دیگر محتوای خود قرآن که هر گونه خیر و برکت و وسیله ی سعادت در آن آمده است. بنابراین، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارک تاریخی نشانه های حقّانیت در آن آشکار است.

سپس هدف نزول قرآن را چنین توضیح می دهد که:

«وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَها»

«آن را فرستادیم تا اُمُّ القُریٰ (مکّه) و تمام آنها را که گِرد آن هستند، اِنذار کنی و به مسؤولیتها و وظائفشان آگاه سازی».

و از آنجا که “اِنذار” یعنی “توجه دادن به مسؤولیت ها و ترساندن از ترک وظائف”، مهم ترین برنامه ی قرآن - مخصوصاً در برابر اشخاص سرکش و طغیانگر - است، تنها به این قسمت اشاره شده است.

و در پایان آیه می گوید:

«وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»

«کسانی که به روز رستاخیز و حساب و پاداش اعمال ایمان دارند، به این کتاب ایمان خواهند آورد و مراقب نمازهای خود خواهند بود».

در اینجا به دو مطلب باید توجه داشت (تا برکت قرآن بیشتر آشکار شود):

ص: 30

1 - اسلام یک آیین جهانی است
اشاره

آیات مختلف قرآن، به خوبی گواهی می دهد که اسلام یک آیین جهانی است؛ تعبیراتی مانند «هدف من این است که همه شما و کسانی را که سخنم به آنها می رسد با قرآن اِنذار کنم»(1) و «این قرآن وسیله ی تذکّر جهانیان است»(2) و «بگو: ای مردم! من رسول خدا به سوی همه شما هستم»(3) و امثال آن که در قرآن فراوانست، گواه این حقیقت است. جالب اینکه بسیاری از این آیات در مکّه یعنی در آن موقع که هنوز اسلام از محیط این شهر تجاوز نکرده بود، نازل گردیده اند.

اشکال

شاید با توجه به آیه ی مورد بحث، این سؤال پیش آید که: «چگونه هدف بعثت پربرکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انذار و هدایت مردم مکّه و کسانی که پیرامون آن هستند، ذکر شده؟ آیا این با جهانی بودن اسلام منافات ندارد؟»

اتفاقاً این ایراد از بعضی از یهود و بعضی دیگر از پیروان مذاهب دیگر نقل شده است و به گمان خود حربه ی محکمی در برابر جهانی بودن اسلام یافته اند که آن را در منطقه ی خاصی، محدود می سازد (یعنی مکّه و اطراف مکّه).


1- «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (اَنعام/19)
2- «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْریٰ لِلْعالَمِینَ» (اَنعام/90)
3- قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» (اعراف/158)

ص: 31

پاسخ

جواب این ایراد، با توجه به دو نکته کاملاً روشن می شود و نه تنها این آیه منافات با جهانی بودن اسلام ندارد؛ بلکه می توان گفت یکی از دلائل جهانی بودن آن است:

الف) قَریَه در زبان قرآن، به معنی هر گونه آبادیست، اعمّ از اینکه شهر بزرگ باشد و یا کوچک و یا روستا، مثلاً در سوره ی یوسف از زبان برادران او و در مقابل پدر چنین می خوانیم:

«از قریه ای که در آن بودیم، سؤال کن.»(1)

و می دانیم که این سخن پس از بازگشت از پایتخت مصر و ماجرای توقیف برادر آنها “بنیامین” از طرف دستگاه عزیز مصر بوده است و همچنین می خوانیم:

«اگر مردمی که در آبادی های روی زمین زندگی می کنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، برکات را از آسمان و زمین بر آنها خواهیم گشود.»(2)

بدیهی است منظور در اینجا خصوص روستاها نیست؛ بلکه همه ی نِقاط مسکونی جهان را شامل می شود.

از طرف دیگر، در روایات متعددی می خوانیم: خشکیهای زمین از زیر خانه ی کعبه گسترده شدند و از آن به نام “دَحو الاَرض” (گسترش زمین) یاد شده است.

این را نیز می دانیم که در آغاز، بر اثر بارانهای سیلابی، تمام کره زمین از آب پوشیده بود؛ آبها تدریجاً فرو نشستند و در نقاط پست زمین قرار گرفتند و خشکیها تدریجاً از زیر آب، سر برآوردند. طبق روایات اسلامی، نخستین نقطه ای که از زیر آب سر بر آورد، سرزمین مکّه بود و


1- «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها» (یوسُف/82)
2- «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96)؛

ص: 32

اگر ارتفاع این سرزمین در حال حاضر بلندترین ارتفاع زمینهای دنیا نیست، هیچگونه منافاتی با این سخن ندارد؛ زیرا از آن روز صدها میلیون سال می گذرد و تا کنون وضع نقاط روی زمین به کلی دگرگون شده است؛ بعضی از کوه ها در اعماق اقیانوسها قرار گرفته و بعضی از اعماق اقیانوسها تبدیل به قلّهی کوه شده اند و این از مسلّمات علم زمین شناسی و جغرافیای طبیعی است.

ب) کلمه “اُمّ” همانطور که سابق نیز گفتیم به معنی اصل و اساس و ابتداء و آغاز هر چیزی است. با توجه به آنچه گفته شد، روشن می شود که: اگر به مکّه «اُمّ القُریٰ» می گویند به خاطر اینست که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکیهای روی زمین است و بنابراین «وَ مَن حَولَها»(1) تمام مردم روی زمین را شامل می شود.

آیات گذشته پیرامون “جهانی بودن اسلام” نیز این تفسیر را تأیید می کند؛ همچنین نامه های فراوانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای زمامداران بزرگ دنیا مانند کسریٰ و قیصر نوشت،(2) گواه دیگری بر این موضوع می باشد.

2 - اهمیت و برکت نماز
اشاره

در این آیه، از میان تمام دستورات دینی تنها اشاره به نماز شده است و همانطور که می دانیم نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست و به همین دلیل از همه ی عبادات برتر و بالاتر است و به عقیده ی بعضی، هنگام نزول این آیات، تنها فریضه ی اسلامی همین نماز بود.(3)


1- کسانی که پیرامون آن هستند
2- تفسیر نمونه، ج2، ص452)
3- نقل توأم با تصرّف، از: تفسیر نمونه، ج5، ص342-347.

ص: 33

مکّۀ مکرّمه، محلّ آغاز نزول قرآن، مبارک ترین سرزمین جهان:

تصویر شماره (1)

خداوند در قرآن کریم، خانه ی کعبه را اوّلین و برترین خانه ی مبارک، معرّفی می فرماید:

«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدی لِلْعالَمینَ»(1)

«در حقیقت، نخستین خانه ای که برای [عبادت] مردم، نهاده شده، همان است که در مکّه است و مبارک و برای جهانیان [مایهی] هدایت است».

تفسیر الفاظ آیه

راغب اصفهانی می گوید:

«بَکَّة» همان مکّه است(2) و این معنی از مجاهد (منقول) است که می گوید:

مانند “سَبَدَ رأسَهُ و سَمَدَهُ”


1- آل عِمران/96
2- که برخی می گویند: باء در آن به میم مبدّل شده است

ص: 34

،(1) که حرف (ب) به (م) تبدیل شده است؛

و همینطور در “لازب” و “لازم” که هر دو به معنی ثابت و لازم است، که گویند: “ضربة لازم و لازب” و آن ضربتی است که پس از بهبودی هنوز جایش باقی و مُلازِم آن عضو است.

خدای تعالی فرماید:

«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً»(2)

نیز گفته شده: “بکّه” بطن و داخل “مکّه” است و نیز برخی آن را نام مسجدالحرام دانسته اند و همینطور برخی آن را خود کعبه و خانه و آنجایی که طواف می کنند، دانسته اند.

نام “بکّه” از “تَبَاکّ” یعنی ازدحام، مشتق شده است؛ زیرا مردم در طواف ازدحام می کنند و متراکم می شوند.

نیز برخی دیگر، در نامیدن “مکّه” به “بکّه” گفته اند: از این جهت است که در آنجا “تَبُکُّ أعناقَ الجَبابِرَة”، یعنی گردنهای ستمگران ملحد را می کوبد و خُرد می کند.(3)

اهمیت جغرافیائی مکّه ی مکرّمه، نسبت به جهان هستی و انسانها

تحقیقات استاد مرکز ملی تحقیقات خورشید و فضای مصر (مسلم شلتوت)

اشاره

قبلاً اشاره به روایات دَحْو الارض(4) شد. جالب آنکه تحقیقات جغرافیدانان جدید، نشان داده است که شهر مکّه ی مکرّمه دقیقاً در مرکز کره ی زمین قرار گرفته است. روزنامه الریاض، چاپ عربستان به نقل از “مسلم شلتوت” - استاد مرکز ملی تحقیقات خورشید و فضای مصر - نوشته است:


1- سرش را از تکبّر بالا گرفت؛ گردن فرازی کرد
2- آل عِمران/96
3- ترجمه و تحقیق مفردات راغب اصفهانی، غلامرضا خسروی حسینی، ج1، ص300-301.
4- گسترده شدن زمین از زیر خانه ی کعبه

ص: 35

تحقیقات فلکی نشان داده است که ارکان کعبه درست به سمت چهار جهت اصلی (شمال، جنوب، مشرق و مغرب) قرار گرفته است؛ وی افزود:

این تحقیقات تاکید دارد “حجرالاسود” به سمت شرق، “رکن یمانی” به سمت جنوب، “رکن شامی” به سمت شمال و “رکن مقابل حجرالاسود” نیز به سمت غرب قرار گرفته است.

این استاد امور فلکی با بیان اینکه در واقع، ارکان کعبه ی مشرّفه از بَدو خلقت نشانگر چهار جهت اصلی بوده است، اظهار داشت: کعبه، نشان از یک معجزه ی بزرگ در زمینه ی معمّاری و جغرافیا دارد. علم امروزی به شگفتی هایی درباره ی شهر مبارک مکّه دست یافته است:

این موارد در چند عنوان خلاصه می شود:

1 - مکّه ی مکرّمه مرکز کره زمین است

جهان در سال 1977 م به شدت دچار شگفتی گشت، آنگاه که حقیقت علمی جدیدی کشف شد؛ مبنی بر اینکه مکّه ی مکرّمه مرکز خشکی ها در کره زمین است. این کشف نتیجهی تلاش و کاوشهای مستمر چند ساله ای بود که با مطالعات زیاد و با استفاده از ابزارآلات جغرافیایی و رسم جدول و نقشه های جغرافی به دست آمد. دانشمند مسلمان، “دکتر حسین کمال الدین”، داستان این کشف عجیب را چنین نقل می کند:

ص: 36

“بحث و کاوشم را شروع کردم؛ هدفم غیر از این بود و دنبال چیز دیگری بودم؛ هدف من ساختن وسیله ای بود تا به هر انسانی کمک کند تا جهت قبله را به او نشان دهد، زیرا من در مسافرتهایی که داشتم به این مشکل برخورد می کردم و این مشکل برای هر مسلمانی پیش می آید، به خصوص در شهرهایی که در آن مسجدی نیست که جهت قبله را به ما نشان دهد. به فکر افتادم تا نقشه ی جدیدی برای کره زمین رسم کنم و بر روی آن نقشه جهت های قبله را به دست آورم. ابتدا، مدارهای عمودی (شمالی - جنوبی) و افقی (شرقی - غربی) و سپس پنج قاره را کشیدم. ناگهان چیز عجیبی به ذهنم خطور کرد و حیرت زده شدم و آن این بود که مکّه ی مکرّمه در وسط خشکی های جهان قرارگرفته است.

پرگاری برداشتم و نوک آن را بر روی مکّه ی مکرّمه نهادم و نوک دیگر بر روی آخرین نقطهی خشکی در شرق و اندازه گرفتم؛ یک بار دیگر نوک آن را بر روی مکّه ی مکرّمه نهادم و نوک دیگر را بر روی آخرین نقطه ی خشکی در غرب؛ دیدم اندازه ی هر دو با هم برابر است!

به این نتیجه رسیدم خشکی های جهان به طور مساوی اطراف مکّه ی مکرّمه تقسیم شده اند [و شاید مراد خداوند تعالیٰ از تعبیر «اُمّ القُریٰ وَ مَن حَولَها»(1) که قبلاً بحث شد، همین باشد!] و فهمیدم که مکّه ی مکرّمه مرکز خشکی های جهان است.

نقشه ی جهان قدیم - قبل از کشف قارهی آمریکا و استرالیا - را نیز بیرون آوردم و مطالعاتم را ادامه دادم؛ باز هم متوجه شدم که طبق نقشه ی قدیم نیز مکّه ی مکرَّمه مرکز خشکی های جهان است!

ذکر چهار نکته در این مورد لازم است:


1- انعام/92

ص: 37

نکته اول: اینکه مکّه ی مکرّمه در مرکز جهان هستی قرار گرفته، به این معنی است که: مکه ی مکرّمه به منزله ی پایتختی برای کره زمین است و هیچ شکی نیست که بهترین و قویترین و پر برکت ترین پایتخت ها پایتختی است که در وسط کشور و حکومت واقع شده باشد. زیرا در این صورت باعث سهولت ارتباط و رفت و آمد می گردد. در قرآن به این حقیقت علمی اشاره شده است. آنجا که می فرماید:

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً»(1)

«بی گمان شما را ملّتی وسط قرار دادیم».

اسلام، دینی میانه است؛ در منهج و روش، میانه است؛ در منزلت و جایگاه، میانه است و چنانکه دیدیم در مکان و موقعیت جغرافیائی نیز میانه است.

نکته دوم: رحمت و عدل خداوندی اقتضاء می کرده است که مکّه ی مکرّمه در وسط کره ی زمین قرار گیرد، تا از یک طرف، برکت انتشار نور اسلام برای تمام جهان آسان باشد و از طرفی دیگر، این دین به طور مساوی و به اندازه ی لازم در اختیار دیگران قرار گیرد.

نکته سوم: از آنجایی که برکت نُبُوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای تمام مردم جهان است:


1- بقره/143

ص: 38

«ما تو را برای جملگی مردمان فرستاده ایم، تا مژده رسان و بیم دهنده باشی؛ ولیکن اکثر مردم بی خبر هستند!».(1)

حکمت خداوند اقتضا می کرد که مکّه ی مکرّمه، مهد رسالت جهانیان باشد و اینکه مبعث آخِرین پیامبر صلی الله علیه و آله در این نقطه ی جهان - که مرکز خشکیها است - قرار گرفته، خود، اعجازی خداوندی (از حیث دانش جغرافیا) محسوب می گردد.

نکته چهارم: در قرآن کریم، کلمه سِراج (چراغ) فقط در وصف خورشید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کار رفته است. خداوند در وصف خورشید می فرماید:

«و ماه را در میان آسمانها تابان و خورشید را چراغ قرار داده است».(2)

و در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«وَ دَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِیراً»(3)

« (تو را فرستادیم) به عنوان دعوت کننده ای به سوی خدا طبق فرمان او و به عنوان چراغی تابان».

با توجه به آنچه گذشت، می فهمیم که چرا خداوند خورشید و پیامبر صلی الله علیه و آله را به سراج تشبیه کرده است. زیرا خورشید مرکز و منبع برکت منظومه شمسی است و


1- «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ، بَشِیراً وَ نَذِیراً؛ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (سبأ/28)
2- «وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً» (نوح/16)
3- احزاب/46

ص: 39

مکّه ی مکرّمه نیز مرکز و منبع برکات زمین. پس همانگونه که خورشید جهان را روشن می کند، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز زمین را با پرتو فراگیر رسالتش روشن می سازد.

2 - مکّه ی مکرّمه مرکز جاذبه زمین است

دانشمندان علوم جدید کشف کرده اند که مکّه ی مکرّمه مرکز جاذبه ی زمین در جهان است. این چیزی است که یک دانشمند و جغرافیدان آمریکایی به آن رسیده؛ در حالی که هیچ عقیده و ایمانی نسبت به آن نداشته است. او شبانه روز در کارگاهش جلو نقشه های زمین می ایستاد و با استفاده از ابزارآلات جغرافیای به این نتیجه رسید که مرکز جاذبه زمین مکّه ی مکرّمه است. این کشف پرده از یک راز برمی دارد و آن اینکه چرا انسان نه تنها فطرتاً بلکه طبیعتاً به سوی مکّه ی مکرّمه متمایل است و در آنجا احساس امنیَّت، آرامش و آسایش خاطر می کند. زمین، کوه ها، خیابانها و خانه ها و هر آنچه در مکّه ی مکرّمه است انسان را به سوی خود جذب می کند و این احساسی است که از آغاز خلقت زمین و در دوران نُبُوّت انبیاء سلف نیز وجود داشته است.

در اینجا لازم است به دو نکته در رابطه با سرزمین مبارک مکّه اشاره کنیم:

نکته اول: به حکم تجربه، آیا اینگونه نیست که هر کس به مکّه ی مکرّمه می رود، چه برای حج و عمره و چه برای تجارت یا سیاحت، دوست دارد یک بار دیگر یا صد بار دیگر به آنجا برگردد؟! آیا این چیزی نیست که همه آن را تجربه و احساس می کنند؟! این خود مصداق سخن خداوند است آنجا که می فرماید:

ص: 40

«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْناً»(1)

«به یاد آورید آنگاه که خانه کعبه را پناهگاه و مأوای امن برای مردم قرار دادیم».

«مَثابةً» یعنی فطرتاً قلبها به آن تعلق دارد. “یَثوبون” به معنای “یَرجِعون” می آید و این جا منظور این است که مردم اشتیاق بازگشت به سوی این خانه (کعبه) را دارند. «و أمناً» که به معنای آرامش می آید بیانگر اینست که انسان در مکّه احساس آرامش و سکون خواهد داشت. پس کسی که به سوی مکّه می رود، به خاطر این جاذبه، سختی های این راه برایش آسان شده و هماهنگ با میدانهای مغناطیسی به سوی مکّه ی مکرّمه کشیده می شود و این مثل شخصی است که در جهت مسیر رودخانه شنا می کند و احساس راحتی و شادابی می کند؛ بر خلاف کسی که در جهت عکس مسیر رودخانه شنا می کند و احساس سختی و زحمت می کند.

نکته دوم: از آنچه گفته شد، شاید یکی از حکمت های طبیعی و جسمانی سخن پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی نماز و رو به قبله شدن، فهمیده شود؛ آنجا که هنگام وقت نماز، می فرمود:

«أَرِحنَا یَا بِلَالُ!»

«ای بلال! اذان بگو و ما را راحت ساز!»(2)

نماز، فشار روحی، نگرانی و اضطراب را کاهش می دهد و آرامش و سکون را جایگزین آن می کند. هر گاه انسان رو به قبله می ایستد، اولاً از لحاظ مادی و جسمانی، جهتش به سوی مرکز جاذبه ی زمین قرار می گیرد و ثانیاً از لحاظ معنوی، روحش با جاذبه شرعی که همان کعبه است، هماهنگ می گردد.


1- بقره/125
2- بحارالانوار، ج82/ص193.

ص: 41

البته شاید کسی بگوید: من به مکّه ی مکرّمه رفتم ولی احساس راحتی و آرامش نکردم؟!

در جواب باید گفت: این احساس روانیِ شخصی است که از دین خدا و اوامر و نواهی دور شده باشد. به عنوان مثال مردم در زمان حَجّاج بن یوسُف - لعنة الله علیه - در مکّه دچار ترس و نگرانی بودند، در حالی که آنها در شهر امن و آرامش به سر می بردند؛ ولی این احساس اضطراب و ناامنی، به سبب ظلم و ستم خلیفه و دوری خود آنها از فطرت الهی بود. پس اگر طبق شریعت اسلام عمل می شد، دیگر هیچ کس از دیگری نمی ترسید و نگرانی نداشت و روشن است که عوارض روحی و روانی، همچون بی دینی و استرس ها، بر روی آثار طبیعی و جسمانی نیز گاهی اثر منفی می گذارند؛ چنانکه شخص مضطرب، در حال اضطراب، طعم لذیذترین غذاها را نیز حسّ نمی کند؛ یا انسان بدبین، بداعتقاد و بیماردل، هر چه خیر و نیکی از کسی ببیند که مورد نفرت اوست، نه تنها لذّت نمی برد، بلکه بر نفرتش می افزاید! پس طبیعی است که دشمن اسلام یا فرد بی دین، حتی امواج طبیعی میدانهای مغناطیسی مکّه ی مکرّمه را در زمان حضور در آنجا، احساس نکند! او از چنین برکتی محروم است.

3 - مکّه ی مکرّمه و ساعت جهانی

جهان امروز، زمان و ساعتش را با زمان و ساعت شهر گرینویچ – که در جنوب لندن واقع است- تنظیم میکند. در همایش سال 1884 م در واشنگتن آمریکا، به خاطر نفوذ و قدرت انگلیس - چون ابرقدرت آن زمان بود - مقرّر شد که گرینویچ مبدأ شروع زمان در کره زمین باشد. از

ص: 42

آن به بعد آن شهر را نقطه شروع زمان فرض کردند و بعد، خطوط طولی زمین را ترسیم کرده و زمین را به 24 قسمت تقسیم نموده و نصف النهار مبدأ را آنجا قرار دادند. این عمل از دو جهت دارای اشکال است:

اولاً: خط طولی شهر گرینویچ به مقدار 5/8 درجه با خط مغناطیسی زمین زاویه دارد.

ثانیاً: شهر گرینویچ، یک شهر نمونه با ویژگیهای خاص نیست که دیگر کشورهای دنیا ساعتشان را طبق آن تنظیم کنند.

شهر نمونه ای که مردم باید زمانشان را طبق آنجا تنظیم کنند، باید خط مغناطیس شمالی آن بر خط شمال حقیقی (جغرافیایی) قرار گرفته باشد و این جز در مورد شهر مکّه صدق نمی کند. بسیاری از دانشمندان و مردم در این زمانه به این مطلب توجه کردهاند، به طوری که شبکه الجزیره و دیگر شبکههای اسلامی ساعتشان را طبق ساعت و زمان مکّه ی مکرّمه تنظیم می کنند. البته ساعت گرینویچ را نیز به خاطر شهرت آن ذکر می کنند. باید دانست که ساعت مکّه ی مکرّمه دقیقترین زمان را در جهان نشان می دهد.

تصویر شماره (2)

ص: 43

سایر برکات طبیعی منطقه جغرافیایی سرزمین وحی

1 - برکت کویرهای داغ و سوزان عربستان

مدّتها تصوّر می شد که بیابانها و کویرهای بی آب و علف و دشتهای برهوت سوزان، هیچ فائده و منفعتی برای بشر ندارند!

مدّتها این سؤال مطرح بود که چرا خداوند تعالیٰ، حضرت ابراهیم و خانواده ی او علیهم السلام را مأمور به تأسیس و بنیاد خانه ی مقدّس کعبه، در چنین سرزمین لم یزرَع و گرم و خشک و سوزانی کرد!

چگونه می شد تصوّر کرد که روزی همین بیابانها و کویرهای عربستان، توسّط محققان آلمانی - که در انرژی خورشیدی، نِهایت تَجرِبه و تخصّص را دارند - به عنوان بزرگترین منبع تولید انرژی خورشیدی در جهان شناخته شوند؟!

برای روشنتر شدن بحث، از تحقیقاتی پیرامون کویرهای ایران خودمان، شاهد می آوریم:

دکتر پرویز کَردُوانی (متولّد 1310 ش) جغرافیدانی ایرانی است که به دلیل آثارش در زمینه ی شناخت کویر، “پدر کویرشناسی ایران” لقب گرفته است.

از آن جمله، وی می گوید:

“زمانی که در سال 1354 ش پروفسور “پرتر” - شیمیدان انگلیسی - به ایران سفر کرد، در مورد منبع عظیم انرژی بیابان و کویر گفت: نور خورشید در هر متر مربع از کویر و بیابان ایران، می تواند لامپی معادل 250 ولت را روشن کند! ”.

رجوع شود به سایت “کویرها و بیابانهای ایران: ” http://www.irandeserts.com

ص: 44

تصویر شماره (3)

2 – عربستان: 8 سال دیگر بزرگترین صادرکننده انرژی خورشیدی خواهیم بود!

دولت ریاض قصد دارد در سال 2020 م از انرژی خورشیدی برای تولید 10 درصد از نیاز خود به برق استفاده کند. این در حالیست که عربستان سعودی هم اکنون با تولید روزانه بیش از 10 میلیون بشکه نفت، “بزرگترین صادرکننده ی نفت در جهان” است.

عربستان سعودی - با استناد به نظر کارشناسان آلمانی - مدعی است که در سال 2020 م در جایگاه “بزرگترین صادرکننده انرژی خورشیدی در جهان” قرار خواهد گرفت.

همچنین بخش انرژی خورشیدی که جزء صنایع نوپا در عربستان است، باعث تشویق، ایجاد و توسعه مزرعه های خورشیدی، ایجاد کارخانه های تبدیل، تولید مواد خام و دیگر صنایع مرتبط در این کشور می شود.

ص: 45

عربستان سعودی تاکنون بیش از سه میلیارد دلار در زمینه ایستگاه های تولید انرژی خورشیدی، در بندر البولی، در استان مدینه و شهر الجُبَیل در استان الشرقیة سرمایه گذاری کرده است.

رجوع شود به سایت تحلیلی خبری “عصر ایران”: http://www.asriran.com/fa/news/196414

و این است گوشه ای از برکت سرزمین وحی و قرآن، که متاسفانه اکنون در چنگال وهّابیان گرفتار آمده است. به امید روزی که این برکات خداوندی در دستان خلیفه ی بر حقّ خدا، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد و با ظهور خود، بر برکت هر چیز مبارکی بیفزاید.

قرآن کریم، مبارک ترین تنزیل الهی و کتاب آسمانی

اشاره

«وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (اَنعام/155)

«این کتابی است مبارک. آن را نازل کرده ایم. پس، از آن پیروی کنید و پرهیزگار باشید. باشد که مورد رحمت قرار گیرید».

تفسیر

خداوند در این آیه، اشاره به نزول قرآن و تعلیمات آن کرده و بحث آیه ی گذشته را تکمیل می نماید و می فرماید:

“این کتابی است که ما نازل کرده ایم، کتابی است با عظمت و پربرکت

ص: 46

و سرچشمه ی انواع خیرات و نیکی ها؛ (پس چون چنین است) به طور کامل از آن پیروی کنید و پرهیزگاری پیشه نمایید (و از مخالفت با آن بپرهیزید)، شاید مشمول رحمت خدا گردید”

و سپس خداوند در آیه ی بعد، تمام راه های فرار و بهانه جوییها را به روی مشرکان بسته، به آنها می گوید:

“ (ما این کتاب آسمانی را با این برکات و امتیازات نازل کردیم) تا نگویید که تنها بر دو طایفه ی پیشین (یهود و نصاریٰ) کتاب آسمانی نازل شده و ما از بحث و بررسی و مطالعه ی آنها غافل بوده ایم (و اگر از فرمان تو سرپیچی کردیم به خاطر این بوده است که فرمان تو در دست دیگران بود و به دست ما نرسید!)”.(1)

برکت تذکّر به قرآن کریم

اشاره

خداوند در آیه ای دیگر، در وصف قرآن کریم می فرماید:

«وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ؛ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ»(2)

«این کتابی است مبارک که (برای تذکّر) آن را فرو فرستاده ایم؛ چرا شما منکر آن هستید؟!».

تفسیر

خداوند در این آیه، قرآن را در مقایسه با کتب پیشین قرار داده، می فرماید:

“این ذکر مبارکی است که ما بر شما نازل کردیم؛ آیا شما آن را انکار می کنید؟! ”،

یعنی: انکار چرا؟ اینکه ذکر است و مایه ی بیداری و آگاهی و یادآوری شماست، اینکه کانون برکت است و خیر دنیا و آخرت در آن می باشد و سرچشمه ی همه پیروزیها و خوشبختیها است. آیا چنین کتاب


1- تفسیر نمونه، ج6، ص42-43.
2- انبیاء/50

ص: 47

مبارکی، جای انکار دارد؟ کتابی که دلائل حقّانیّتش در خودش نهفته و نورانیّتش آشکار است و رهروان راهش سعادتمند و پیروز.

برای اینکه بدانیم تا چه حد این قرآن موجب آگاهی و مایه ی برکت است کافی است حال ساکنان جزیرةالعرب را قبل از نزول قرآن که در توحُّش و جهل و فقر و بدبختی و پراکندگی زندگی می کردند، با وضعشان بعد از نزول قرآن که اُسوه و الگویی برای دیگران شدند در نظر بگیریم؛ همچنین وضع اقوام دیگر را قبل و بعد از ورود قرآن در میان آنها.(1)

برکت تدبّر و اندیشه در قرآن کریم

اشاره

همچنین، خداوند در آیه ای دیگر، در وصف قرآن می فرماید:

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوْا الْأَلْبابِ»(2)

«این کتابیست مبارک که بر تو نازل کردیم، تا در آیات آن اندیشه کنند و پند گیرند (بدان) صاحِبان اندیشه».

تفسیر

در آخرین آیه از سوره ی صاد، خداوند به مطلبی اشاره می کند که در حقیقت، تأمین کننده ی هدف آفرینش است؛ می فرماید:

“این کتابی پربرکت است که بر تو نازل کرده ایم، تا در آیات آن تدبّر کنند و صاحبان مغز و اندیشه (به تعالیم آن) متذکّر شوند”.


1- تفسیر نمونه، ج13، ص425-426.
2- سوره ی ص/ آیه ی 29

ص: 48

تعلیمات قرآن، جاویدان و دستوراتش عمیق و ریشه دار و برنامه هایش حیاتبخش و راهبر انسان در طریق هدف آفرینش است.

“هدف” از نزول این کتاب بزرگ این نبوده که تنها به تلاوت و لقلقه ی زبان قناعت کنند؛ بلکه هدف این بوده که آیاتش سرچشمه ی فکر و اندیشه و مایه ی بیداری وجدانها گردد و آن نیز به نوبه ی خود حرکت و برکتی در مسیر عمل بیافریند.

تعبیر به “مبارک” چنانکه می دانیم به معنی چیزیست که دارای خیر مُستمِرّ و مداوم باشد و این تعبیر در مورد قرآن اشاره به دوام استفاده ی جامعه ی انسانی از تعلیمات آن است و چون این کلمه به صورت مطلق به کار رفته هر گونه خیر و سعادت دنیا و آخرت را شامل می شود. خلاصه هر خیر و برکتی بخواهید در آنست، به شرط اینکه در آن تدبُّر کنید و از آن الهام بگیرید و به حرکت درآیید.(1)

= در تفسیر قمی (ره)، تأویل (تفسیر باطنی) این آیه چنین روایت شده است:

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ» امیرالمؤمنین وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ «وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوْا الْأَلْبابِ» فَهُمْ أَهْلُ الْأَلْبَابِ الثَّاقِبَةِ، قَالَ: وَ کَانَ امیرالمؤمنین (علیه السلام ) یَفْتَخِرُ بِهَا وَ یَقُولُ: «مَا أُعطِیَ أَحَدٌ قَبْلِی وَ لَا بَعْدِی مِثْلَ مَا أُعْطِیتُ».

«این کتابیست مبارک که بر تو نازل کردیم، تا اندیشه کنند در آیات آن» یعنی امیرالمؤمنین و امامان پس از او، که درود خداوند بر همگی ایشان باد؛ «و تا اینکه پند گیرند (بدان)


1- تفسیر نمونه، ج19، ص267و268.

ص: 49

صاحِبان اندیشه» زیرا که علی و امامان پس از او علیهم السلام صاحِبان اندیشه های تیز، نافذ و درخشانند و همواره امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به داشتن چنین مَوهِبتی افتخار می کرد و می فرمود: «هرگز به کسی - نه قبل از من و نه بعد از من - مثل آنچه که به من عطا شده، داده نشده است».

از تأویل یا تفسیر باطنی فوق، چنین نتیجه گرفته می شود که فقط اهل بیت عصمت علیهم السلام هستند که قابلیّت ادراک کتاب مبارک الهی و مضامین مبارکه ی آن را دارند.

یک سبب آشکار مبارک بودن کتاب خدا (قرآن کریم) نیز با استفاده از قرائن موجود در آیات فوق، همان ذکر یا تذکّر بودن و به عبارت بهتر: مایه ی هدایت بودن برای همگی بشر است.

برکت ثواب مُضاعَف قِرائت قرآن کریم

امام حسین (علیه السلام ) فرمودند:

«مَنْ قَرَأََََ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صَلَاتِهِ قَائِماً، یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ؛ فَإِذَا قَرَأَهَا فِی غَیْرِ صَلَاةٍ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ، عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ إِن اسْتَمَعَ الْقُرْآنَ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ حَسَنَةً وَ إِنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ لَیْلًا، صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ حَتَّی یُصْبِحَ وَ إِنْ خَتَمَهُ نَهَاراً، صَلَّتْ عَلَیْهِ الْحَفَظَةُ حَتَّی یُمْسِیَ وَ کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَةٌ وَ کَانَ خَیْراً لَهُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ».

قُلْتُ: هَذَا لِمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ؛ فَمَنْ لَمْ یَقْرَأْ؟!

قَالَ (علیه السلام ): «یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ؛ إِنَّ اللَّهَ جَوَادٌ مَاجِدٌ کَرِیمٌ إِذَا قَرَأَ مَا مَعَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ ذَلِکَ».

ص: 50

«هر کس یک آیه از کتاب خدای عَزَّ وَ جَلَّ را در نمازش در حال ایستاده بخواند، در برابر هر حرفی خداوند صد حسنه برایش بنویسد و اگر در غیر از نماز بخواند، به هر حرفی ده حسنه برایش بنویسد و اگر قرآن را گوش دهد، به هر حرفی یک حسنه برایش بنویسد و اگر قرآن را شبانه ختم کند، فرشتگان تا صبح برای او رحمت فرستند و اگر روز آن را ختم کند، تا شام فرشتگان نگهبان (در روز) بر او رحمت فرستند و یک دعای مستجاب شده، نزد خداوند دارد، (و این دعا یا ختم قرآن) برای او بهتر است از آنچه میان زمین و آسمان است».

راوی گوید: من عرض کردم: این پاداش آن کسی است که همهی قرآن را بخواند و اگر کسی همهی آن را نخواند (چه پاداشی دارد)؟!

حضرت فرمود: «ای برادر اسدی! خداوند، بخشنده و بزرگوار و کریم است؛ هر چه از قرآن که بداند و بخواند، خداوند پاداش را به او می دهد».(1)

امام باقر (علیه السلام ) فرمودند:

«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ قَائِماً فِی صَلَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةَ حَسَنَةٍ وَ مَنْ قَرَأَهُ فِی صَلَاتِهِ جَالِساً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ خَمْسِینَ حَسَنَةً وَ مَنْ قَرَأَهُ فِی غَیْرِ صَلَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ»


1- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/414-415.

ص: 51

«هر که قرآن در حال ایستاده در نمازش بخواند، خداوند به هر حرفی از آن صد حسنه برای او بنویسد و هر کس آن را در نمازش نشسته بخواند، خداوند به هر حرفی پنجاه حسنه برایش بنویسد و هر که آن را در غیر از نمازش بخواند، خداوند به هر حرفی، ده حسنه برایش بنویسد».(1)

برکت قِرائتِ هر حرف مبارک از قرآن کریم

محمد بن بشیر از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام ) حدیث کند - و (راوی حدیث یعنی منصور) گوید: و این حدیث از حضرت امام صادق (علیه السلام ) نیز روایت شده - که فرمود:

«مَن اسْتَمَعَ حَرْفاً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَیْرِ قِرَاءَةٍ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً وَ مَنْ قَرَأَ نَظَراً مِنْ غَیْرِ صَوْتٍ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً وَ مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُ حَرْفاً ظَاهِراً، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ … لَا أَقُولُ بِکُلِّ آیَةٍ وَ لَکِنْ بِکُلِّ حَرْفٍ: بَاءٍ أَوْ تَاءٍ أَوْ شِبْهِهِمَا … وَ مَنْ قَرَأَ حَرْفاً ظَاهِراً وَ هُوَ جَالِسٌ فِی صَلَاتِهِ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهِ خَمْسِینَ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ خَمْسِینَ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ خَمْسِینَ دَرَجَةً وَ مَنْ قَرَأَ حَرْفاً وَ هُوَ قَائِمٌ فِی صَلَاتِهِ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ مِائَةَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ دَرَجَةٍ وَ مَنْ خَتَمَهُ کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ مُؤَخَّرَةً أَوْ مُعَجَّلَةً. قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، خَتَمَهُ کُلَّهُ؟ قَالَ (علیه السلام ): خَتَمَهُ کُلَّهُ».


1- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/414.

ص: 52

«هر کس فقط یک حرف از قرآن را گوش کند، اگر چه نخواند، خدا برای او یک حسنه بنویسد و یک گناه از او محو کند و یک درجه برایش بالا برد و هر کس با نگاه و بدون صوت و تلفُّظ آن را بخواند، برایش به هر حرفی؛ حسنهای بنویسد و گناهی از او محو کند و یک درجه او را بالا برد و هر کس یک “حرف ظاهر” از آن را بیاموزد، خدا برایش ده حسنه بنویسد و ده گناه از او محو کند و ده درجه برایش بالا برد … نمی گویم به هر آیه، بلکه به هر حرفی چون «باء»، «تاء»، یا مانند اینها و هر کس یک “حرف ظاهر” آن را در نماز در حال نشسته بخواند، خداوند برای او پنجاه حسنه بنویسد و پنجاه گناه از او محو کند و پنجاه درجه برای او بالا برد و هر کس یک حرف از آن را در حال ایستاده در نمازش بخواند، خدا در برابر یک حرف صد حسنه برایش بنویسد و صد گناه از او محو کند و صد درجه برایش بالا برد و هرکس آن را ختم کند یک دعای اجابت شده (نزد خداوند) دارد، چه تأخیر افتد و چه همان زمان به او بدهند.

راوی گوید: عرض کردم: قربانت گردم همهی قرآن را ختم کند؟!

فرمود: [آری] همهی آن را ختم کند.»(1)

توضیح: علامه مجلسی (ره) گوید:

شاید مقصود از “حرف ظاهر” آن حرفی است که ادغام نشود و یا از حروفی نباشد که در درج کلام (مثل همزه ی وصل و حروف “والی”) ساقط گردد.

برکت قرآن برای چشم خواننده و برای پدر و مادرش

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:

«مَنْ قَرَأَ فِی الْمُصْحَفِ نَظَراً، مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیْهِ وَ إِنْ کَانَا کَافِرَیْنِ!»


1- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/416.

ص: 53

«کسی که با نظر کردن به قرآن، آن را قِرائت کند، از چشمش بهره ببرد و به پدر و مادرش تخفیف (در حساب یا عذاب) دهند، اگر چه کافِر بوده باشند!».(1)

قرآن، سبب برکت خانه ها و طرد کننده ی شیاطین از آنها

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآن … فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآن کَثُرَ خَیْرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا»

«خانه های خود را با تلاوت قرآن روشن کنید … زیرا که هر گاه در خانه، بسیار تلاوت قرآن شد، خیر و برکتش زیاد شود و اهل آن به وسعت رسند و آن خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد، چنانچه ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشند».(2)

امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمودند:

«الْبَیْتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ وَ یُضِیءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ الْکَوَاکِبُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ إِنَّ الْبَیْتَ الَّذِی لَا یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ لَا یُذْکَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّیَاطِینُ»


1- ثواب الأعمال، شیخ صدوق ره، ص102.
2- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/413.

ص: 54

«خانه ای که در آن قرآن خوانده شود و ذکر و یاد خدای عَزَّ و جَلَّ در آن بشود، برکتش بسیار گردد و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند و برای اهل آسمان می درخشد، چنانچه ستارگان برای اهل زمین می درخشند و خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و ذکر خدای عَزَّ و جَلَّ در آن نشود، برکتش کم شود و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند».(1)

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:

«إِنَّهُ لَیُعْجِبُنِی أَنْ یَکُونَ فِی الْبَیْتِ مُصْحَفٌ یَطْرُدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الشَّیَاطِینَ»

«هر آینه من خوش دارم که در هر خانه قرآنی باشد که خدای عَزَّ وَ جَلَّ بدان سبب شیاطین را (از آن خانه) دور کند».(2)

برکت قِرائت سوره ی «قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ»

محمد بن مروان از حضرت امام باقر (علیه السلام ) روایت کند که فرمود:

«مَنْ قَرَأَ “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ” مَرَّةً بُورِکَ عَلَیْهِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَیْن بُورِکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِهِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بُورِکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِهِ وَ عَلَی جِیرَانِه …”

«هرکس قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد را یک بار بخواند، بر او مبارک باشد (و برکت به او داده شود) و هر کس دو بار بخواند خودش و خاندانش برکت یابند و هر کس سه بار بخواند خودش و خاندانش و


1- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/413-414.
2- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/417.

ص: 55

همسایگانش برکت یابند و هر کس دوازده بار بخواند، خداوند برایش دوازده قصر در بهشت بنا کند و نگهبانان بهشت گویند:

برویم قصرهای فلان برادرمان را تماشا کنیم!

و هرکس صد بار بخواند، گناهان بیست و پنج سال او - به جز خونها و مالها (که به ناحق ریخته و یا خورده است) - آمرزیده شود؛ هر کس چهارصد بار بخواند، مزد چهارصد شهید دارد که هر یک از آنها اسبش در راه خدا پی گشته و خونش ریخته شده است و هر کس در یک شبانه روز هزار بار آن را بخواند، نمیرد تا جایگاه خویش را در بهشت ببیند یا به او نشان داده شود».(1)

نیز در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:

«مَنْ قَرَأَ “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ” مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یَأْخُذُ مَضْجَعَهُ، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَ خَمْسِینَ سَنَةً»

«هر کس هنگامی که به بستر خواب رود صد بار سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را بخواند، خداوند گناه پنجاه سال او را بیامرزد».(2)

و در حدیثی از امام صادق (علیه السلام )، درباره ی تعقیبات نماز، میخوانیم:

«مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ، فَلَا یَدَعْ أَنْ یَقْرَأَ فِی دُبُرِ الْفَرِیضَةِ بِقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ”؛ فَإِنَّهُ مَنْ قَرَأَهَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ غَفَرَ لَهُ وَ لِوَالِدَیْهِ وَ مَا وَلَدَا»


1- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/425.
2- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی،ص426.

ص: 56

«هرکه ایمان به خدا و روز جزا دارد خواندن “قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد” را دنبال هر نماز واجب از دست ندهد، زیرا هر کس آن را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او فراهم کند و او را و پدر و مادرش را و هر که را که از آن دو متولد شده، بیامرزد».(1)

و نیز آن حضرت (علیه السلام ) فرمود:

پیغمبر صلی الله علیه و آله بر جنازه سعد بن مُعاذ نماز خواند و پس از آن فرمود:

«هفتادهزار فرشته که در آنها جبرئیل (علیه السلام ) نیز بود، آمدند و بر جنازه ی سعد نماز خواندند. من به جبرئیل گفتم:

ای جبرئیل! به چه عملی او سزاوار نماز شما (فرشتگان) شد؟

جبرئیل گفت: برای خواندنش“قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد” را (در همه احوال): ایستاده، نشسته، سواره، پیاده و در هنگام رفتن و آمدنش».(2)

اهل بیت پیامبر (علیهم السلام)، قرآن ناطق مبارک

اهلبیت پیامبر علیهم السلام نیز از آن رو که قرآن ناطق هستند، اطلاق لقب مبارک بر ایشان، در ادعیه و روایات، به چشم می خورد:

= امیرالمؤمنین (علیه السلام ) در حدیثی فرموده اند:

«فَمَا شَذَّ عَنِّی مِنَ الْعِلْمِ شَیْءٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمَنِیهِ الْمُبَارَکُ»


1- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی،ص428.
2- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی،ص429.

ص: 57

«هیچ چیزی از دانش، از من بیگانه نماند، جز آنکه همان را (پیامبر) مبارک صلی الله علیه و آله از پیش به من آموخته بود».(1)

توضیح: روشن است که برکت کتاب آسمانی قرآن کریم، با برکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، هر دو از ریشه ی مبارک و اصل متبرّک و جامع و فراگیر وحی و الهام الهی است، که سبب نجات بشریّت است.

= سید ابن طاووس (ره)، در مصباح الزّائرین، در یکی از صلوات هایی که بر امام حسین (علیه السلام ) فرستاده می شود، چنین آورده است:

« … الْإِمَامِ الصِّدِّیقِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ الطَّیِّبِ الْمُبَارَک …”

« … امام راستین پاک و پاکیزه و نیکو و مبارک …»(2)

= نیز، در دعائی که سید ابن طاووس (ره) آن را از خطّ “رضی موسوی” نقل نموده، در وصف امام حسن عسکری (علیه السلام ) چنین آمده است:

«.. وَ بِالحَسَن المُبارَکِ مِنَ المُبارَکِینَ … »


1- بحارالانوار، علامه مجلسی ره، 39/343.
2- مفاتیح الجِنان، محدّث قمی، ص418، اعمال حرم امام حسین (علیه السلام ) ؛ صلوات فرستادن بر آن حضرت – چهاردهم.

ص: 58

«.. و به حقّ حسن (امام عسکری ع) مبارک از نسل مبارکان …».(1)

= نیز، شیخ طوسی (ره) در تعقیبات نماز صبح، دعائی را نقل نموده که در آن آمده است:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الْمُبَارَکِینَ …».(2)

= نیز، در دعا و صلواتی بر اهل بیت علیهم السلام چنین آمده است:

«… وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الَّذِینَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً أُولَئِکَ الطَّیِّبُونَ الْمُبَارَکُونَ الطَّاهِرُونَ الْمُطَهَّرُونَ …».

«.. و (درود فرست) بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله آنان که تو خود، از ایشان پلیدی را دور کرده ای و پاکشان ساخته ای، پاک ساختنی کامل؛ ایشان پاکیزه و مبارک و پاک و پاک شدهاند».(3)

عبارت دعای فوق را با عبارتی از دعای دیگر، که مشتمل بر صلوات است، تطبیق می دهیم:


1- مُهَجُالدَّعَوات، سید ابن طاووس ره، ص328.
2- مصباح المتهجّد، شیخ طوسی ره، 1/221.
3- بحارالانوار، علامه مجلسی ره، 95/431.

ص: 59

«… اللَّهُمَّ اخْصُصْ أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ الْمُبَارَکِینَ السَّامِعِینَ الْمُطِیعِینَ لَکَ الَّذِینَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِی بَرَکَاتِکَ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».(1)

نتیجه این است که:

لقب “مبارک” برای اهل بیت عصمت علیهم السلام ، توأم با صفات و القابی که ناظر به بحث عصمت و طهارت ایشان از هر رجس و پلیدی است، به کار رفته است.

جالب اینکه، گویا عبارت زیر در دعائی دیگر، نوعی تفسیر و توضیح در همین رابطه است:

«… ثُمَّ أَمَرْتَنَا بِالصَّلَاةِ وَ السَّلَامِ عَلَی مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ حُجَجِکَ عَلَی خَلْقِکَ الْمُبَارَکِینَ الْأَخْیَارِ الْأَئِمَّةِ الْعَادِلِینَ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ الْأَبْرَارِ الَّذِینَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً …»(2)

و آیه ی مبارکه ی تطهیر، این است:

«إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(3)

«خدا چنین می خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما - خانواده ی نُبُوّت - ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزه گرداند».


1- مصباح المتهجّد، شیخ طوسی ره، 2/653.
2- بحارالانوار، علامه مجلسی ره، ج102/ص217.
3- احزاب/33

ص: 60

“ذیل آیه:

موافق اخبار شیعه و اهل سنّت، راجع به شخص پیغمبر و علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام است و اگر راجع به زنان پیغمبر بود بایستی ضمیر مؤنث – عَنکُنَّ - ذکر شود و به سیاق جُمَل صدر آیه باشد.”(1)

و همین عصمت است که راز مبارک بودن اهل بیت علیهم السلام را آشکار می کند. زیرا، عصمت، سبب هدایت غیر معصومین یعنی عمده ی بشریّت است، که مُلزَم به پیروی از امام معصوم هستند.

آیات قرآن کریم، هر یک خزانه ای پر برکت هستند

اشاره

«عَن الزُّهْرِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْن (علیه السلام ) یَقُولُ: آیَاتُ الْقُرْآن خَزَائِنُ فَکُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِیهَا»

«زُهری گوید: از امام زین العابدین (علیه السلام ) شنیدم که میفرمود: هر یک از آیات قرآن گنجینهای است؛ پس هرگاه درب یک گنجینه را گشودی، شایسته است که بدانچه در آنست، نظری بیفکنی».(2)

محرومیت زُهری - راوی این حدیث - از برکت قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)

محمد بن مسلم بن عُبَیدالله، معروف به ابن شِهاب، دارای کُنیه ی ابوبکر و از بنی زهره و ملّقب به “زُهری” است. او از تابعین است، یعنی از کسانی که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار کرده اند.


1- توضیح مرحوم الهی قمشه ای در ترجمه ی آیه.
2- اصول کافی، شیخ کلینی ره، ترجمه ی مصطفوی، 4/412.

ص: 61

وی مُحدِّث بوده و ده تن از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدار کرده و نزدیک به 2000 حدیث از آنان و از مردان و زنان دیگر فرا گرفته است. پدرش مسلم از همراهان مُصعَب بن زبیر - جنایتگر معروف و قاتل مختار - و جدّش عبیدالله از مشرکین در جنگ بدر بوده است.

زُهری در خدمت عبدالمَلِک بن مروان و هِشام بن عبدالملک و یزید بن عبدالملک - خلفاء اموی – بوده است. همچنین معلم فرزندان هِشام بن عبدالملک بوده و چهارصد حدیث برای آنان نقل نموده است، که در میان آنها یک حدیث در فضیلت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) و فرزندانش یافت نمی شود؛ زیرا که زُهری بر راه و روش و سیره ی اُمَویین سلوک می نموده و خواهان دینی و مطیع دنیوی آنان بوده است.

آنچه که از کتب تاریخ بر می آید این است که زُهری مردی مُتَلَوِّن(1) و بدون رأی و استقامت بوده که در مواردی هم به خدمت امام سجاد (علیه السلام ) می رسیده و مشکلات خود را بر آن حضرت عرضه می داشته و حضرت نیز پاسخ مثبت به او می داده اند (تا حجّت بر او تمام شود) و او شاهد کَراماتی از آن حضرت نیز بوده است. ولی متأسفانه هیچ یک از اینها باعث تنبّه و بیداری او نگردید و لذا هیچ یک از علماء او را تأیید نکرده و برای او ارزشی قائل نیستند. امام سجاد (علیه السلام ) نیز نامه ای در توبیخ و تنبیه او نوشته اند که در کتب موجود است. زُهری در ماه رمضان سال 124 هجری از دنیا رفت.


1- رنگ برنگ/ چندچهره/ بوقلمون صفت

ص: 62

او از مصادیق بیبهرگی از برکت قرآن و اهلبیت پیامبر علیهم السلام بود، چون به این سرچشمه ی مبارک دسترسی داشت؛ ولی بدان تبرّک نجُست و محروم ابدی شد.(1)

لیلةالقدر، نقطه ی عطف یا کانون تقاطع دو برکت قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)

شب قدر، شبی مبارک، برای اهل بیتی مبارک

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ ! فِیهَا یُفْرَقُ کلُ أَمْرٍ حَکِیمٍ ! أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا، إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ»(2)

«البتّه ما آن کتاب را در شب مبارک و خجسته و نیکو فرو فرستادیم، مُحَقَّقاً ما بیم دهنده ایم ! در آن شب هر کاری محکم و استوار (از حقّ و باطل) جدا می شود (خدای تعالی آن را مقدّر و معلوم میگرداند) ! در حالی که آن کار، محکم و استوار نزد ما است (موافق حکمت و درستکاری ما می باشد)، البتّه ما (پیغمبران را با کتاب، برای ترسانیدن مردم از عذاب) فرستادگانیم».(3)


1- با استفاده از: دانشنامه ی اینترنتی رشد؛ الامام زَین العابدین، عبدالرَّزّاق مُقرَّم، ص154؛ الأعلام، خیرالدّین زِرِکلی، 2/988، فرهنگ فارسی معین.
2- دخان/3-5
3- ترجمه ی قرآن مرحوم فیض الإسلام.

ص: 63

توضیح: راز مبارک بودن شب قدر، هم نزول دفعی تمام قرآن در آن شب بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و هم کثرت ثواب عبادت و نماز در آن شب و هم استجابت دعاهای بندگان بسیار در آن شب و هم تقدیر امور بندگان در آن سال است.

تلفیق این آیه ی کریمه با سوره ی مبارکه ی قدر، در صحیفه ی سجّادیه

«ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَی لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ وَ سَمَّاهَا لَیْلَةَ الْقَدْرِ، تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْن رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ؛ سَلامٌ دَائِمُ الْبَرَکَةِ إِلیٰ طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ …”.(1)

«پس از آن، (عبادت و بندگی در) شبی(2) از شبهای آن را بر (عبادت در) شبهای هزار ماه برتری داد (چون خیرات و برکات و نیکیها و سودهای دینی و دنیوی در آن است) و آن را شب قدر نامید (شبی که خدای تعالیٰ اجلها و روزیها و هر امری را که حادث می شود، مقدّر می فرماید). در آن شب (بسیاری از) فرشتگان و روح (القُدُس: جَبرَئیل یا وحی یا مخلوقی بزرگتر از فرشتگان) به فرمان پروردگارشان بر هر که از بندگانش بخواهد، با قضا و قدری که محکم و استوار کرده (تغییر و تبدیلی در آن نیست)، برای هر کاری (که خدا مقدّر فرموده) فرود می آیند. آن شب سلام و درود (فرشتگان) است (بر


1- صحیفه ی کامله ی سجادیه (علیه السلام )، دعای 44: دعای حضرت در وقت حلول ماه مبارک رمضان.
2- شب نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سوّم

ص: 64

آنان که برای نماز به پا ایستاده یا در حال رکوع و سجودند، یا آنکه شب سلامتی و رهایی از ضرر و زیان شیاطین است) که برکت و خیر آن تا آشکار شدن روشنی صبح، دائم و همیشه است».(1)

= سید علی خان مدنی شیرازی مشهور به کبیر (متوفّای 1120 ق) در شرح این عبارت گوید:

“وَ البَرَکَةُ: کَثرَةُ الخَیرِ وَ نَماؤُهُ وَ فیهِ تلمیحٌ إلیٰ قَولِهِ تَعالیٰ: «إنّا أنزَلناهُ فی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ - إلی قوله - فیها یُفرَقُ کُلُّ أمرٍ حَکیمٍ»، فَالبَرَکَةُ ثابِتَةٌ مُتَتابِعَةٌ فی هذِهِ اللَّیلَةِ بِدَوامِ السَّلامِ إلیٰ أن یَطلُعَ الفَجرُ؛ فإنَّ المُبارَکَ ما فیهِ نَماءُ الخَیرِ وَ کَثرَتُهُ”.

“بَرَکَت، عبارتست از کَثرت خیر و رشد و فزونی آن و در این عبارتِ دعا، اشاره ای ملیح است به فرموده ی خداوند تعالیٰ: «إنّا أنزَلناهُ فی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ - تا آنجا که فرموده - فیها یُفرَقُ کُلُّ أمرٍ حَکیمٍ»، پس برکت در این شب، چیزی است ثابت و پی در پی، که با ادامه یافتن سلام تا طلوع فجر، دوام می یابد؛ زیرا که مبارک، آن چیزیست که در آن رشد و فزونی خیر و کثرت و فراوانی آن باشد”.(2)

امام محمد تقی جواد الأئمّة (علیه السلام ) فرمود:


1- صحیفه ی سجادیه، ترجمه و شرح مرحوم فیض الإسلام، ص 285.
2- ریاضُ السّالِکینَ فی شَرحِ صَحیفةِ سَیِّدِ السّاجِدینَ، سید علیخان کبیر، چاپ جامعه مدرّسین، ج6، ص33.

ص: 65

“ای گروه شیعه! با سوره ی «اِنّا اَنزَلناه» (با اهل سنت) مباحثه کنید تا پیروز شوید. به خدا که آن سوره پس از پیغمبر صلی الله علیه و آله ، حجت خدای تبارک و تعالیٰ است بر مردم و آن سوره سَروَر دین شما (بزرگترین دلیل مذهب شما) و نِهایت دانش ما است (زیرا کاشف از شب قدر است و در آن شب، مکنونات علمی بیشتری برای ما هویدا می گردد.)

ای گروه شیعه! با آیات «حم ! وَ الْکِتابِ الْمُبِین ! إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ، إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ»(1) [با اهل سنت] مباحثه کنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت است بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله … ”(2)

کور شدن ابن عبّاس به خاطر انکار نزول ملائکه در شب قدر بر امامان (علیهم السلام)

شیخ کلینی (ره) در کافی نقل می کند که امام صادق (علیه السلام ) از پدر گرامی خود، امام باقر (علیه السلام ) نقل فرمودند که آن حضرت جریان مناظره ی خود (در سنین کودکی) با عبدالله بن عبّاس (صحابی معروف و مفسّر قرآن، که در آن هنگام پیر بوده) در رابطه با حکم قصاص و دیه را در حدیثی مفصّل نقل فرموده اند که وقتی انکار و لَجاجَت ابن عباس را می بینند، به وی چنین می فرمایند:

“ … حکم خدا در شبی که امر او نازل شد (شب قدر) چنین است و اگر پس از آنکه آن را خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ای انکار کنی، خدا تو را به دوزخ بَرَد، چنانچه تو را کور کرد، روزی که ولایت علی (علیه السلام ) و حکم الهی را بر او منکر شدی!


1- آیات اوّل تا سوّم سوره ی دُخان
2- اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج1، ص 364، باب شأن نزول سوره ی «إنا انزلناه» حدیث6.

ص: 66

[ابن عباس] گفت:

“[آری!] تو از کجا این را می دانی؟! به خدا چشم من کور نشد مگر از سیلی پَرِ فرشته!”

… [حضرت برای او تعریف کردند]:

… گفتی که: علی بن ابیطالب (علیه السلام ) به تو فرموده است:

“شب قدر در هر سالی هست و در آن شب امور سال نازل می شود و آن امور پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله والیانی دارد، تو گفتی: آنها کیانند و او فرمود: من و یازده تن از صُلب من که همه امام و مُحدَّث(1) هستند”.

تو گفتی: “به رأی من! شب قدر نباشد جز با رسول خدا صلی الله علیه و آله ! ”

پس آن فرشته که با علی (علیه السلام ) حدیث می کرد (به إذن خدا) بر تو ظاهر شد و به تو گفت:

“ای عبدالله! دروغ می گوئی! آنچه را علی (علیه السلام ) باز گفته، من به دو چشم خود دیدم، هر چند او به چشم خود ندیده (نزول ملائکه را) ولی با دل خود دریافته و با گوش خود (الهام ایشان) شنیده است! ”

سپس آن فرشته با پر خود به صورت تو سیلی زد و تو کور شدی!

ابن عباس گفت: “ما در هر چه اختلاف داریم حکمش با خداست! ”

من (امام باقر) گفتم:


1- دریافت کننده ی الهام و حدیث فرشتگان

ص: 67

“آیا حکم خدا موافق حکم کسی است که در یک موضوع دو رأی مختلف دارد؟! ”

جواب گفت: نه!

پس من گفتم: “اینجاست که خود هلاک شدی و دیگران را هم هلاک کردی! ”.(1)

سؤال مرد مسیحی از امام کاظم (علیه السلام)

یعقوب بن جعفر بن ابراهیم گوید:

خدمت موسی بن جعفر (علیه السلام ) بودم که مردی نصرانی نزد آن حضرت آمد … نصرانی گفت: أصلَحَکَ اللَّهُ (خدا خیرت بدهد)؛ من اکنون از شما سؤالی میکنم. حضرت فرمود: بپرس.

گفت: به من خبر ده از کتاب خدای تعالیٰ که آن را بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده و بِدان سخن گفته و آن را به آنچه باید، معرفی کرده و فرموده:

«حم ! وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ ! إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ ! فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ»

«حم ! سوگند به کتاب روشن ! که آن را در شبی مبارک نازل کرده ایم که ما بیمدهنده ایم ! در آن شب هر امر محکمی را فیصل دهند.»(2)


1- اصول کافی، شیخ کلینی (ره)، ترجمه مرحوم کمره ای، ج2، ص261-262؛ الکافی (عربی)، طبع الإسلامیة، ج1، ص247-248، حدیث2 از باب شأن نزول سوره ی إنا انزلناه.
2- دخان/آیات1تا4

ص: 68

فرمود: اما «حم» محمد صلی الله علیه و آله است و آن در کتابی است که بر هود (علیه السلام ) نازل گشته و از حروفش کاسته شده(1) و اما «کتاب روشن» امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) است و اما «شب مبارک» فاطمه علیها السلام است و اما اینکه فرماید:

«در آن شب هر امر محکمی را فیصل دهند»

یعنی آن فاطمه (علیها السلام) خیر بسیاری زاید و بیرون دهد و آن خیر بسیار، مردی حکیم و مردی حکیم و مردی حکیم است (یعنی امام حسن و امام حسین و زین العابدین علیهم السلام هستند و امامان دیگر هم به اینها عطف میشوند).

مرد نصرانی گفت: اولین و آخرین این مردان را معرفی کن.

فرمود: اوصاف به یکدیگر شباهت دارند (و ممکن نیست شخصی را با بیان اوصافش کاملاً مشخص و ممتاز ساخت) ولی من سومی آن قوم (یعنی امام حسین (علیه السلام )) را برای تو معرفی می کنم که چه کسی از نسل او ظاهر می شود(2) و اوصاف او در کتابهایی که بر شما نازل شده هست، اگر تغییرش نداده و تحریفش نکرده و کفر نورزید؛ ولی از قدیم این کار را کرده اید! … (تا آخِر حدیث، که پس از چندین سؤال و جواب، مرد مسیحی مسلمان می شود …).(3)


1- یعنی در کتاب هود (علیه السلام ) از محمد صلی الله علیه و آله به «حم» تعبیر شده و دو حرف “م د” آن، از نظر تخفیف یا جهت دیگری افتاده است
2- مقصود حضرت قائم عَجَّلَ اللهُ فرَجَهُ است
3- اصول کافی، شیخ کلینی، ترجمه مصطفوی، ج2، ص 394، فصل زندگانی امام موسی کاظم (علیه السلام )، حدیث4.

ص: 69

= عبداللَّه بن مُسکان از حضرات باقر، صادق و کاظم علیهم السلام روایت کرده که هر سه امام فرموده اند:

خداوند تمام قرآن را در «لیلة القدر» به بَیت المَعمور (مقابل کعبه در آسمان) نازل کرد. سپس در مدت بیست و سه سال بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل نمود. خداوند در آن شب، هر کار حقّ و باطلی و آنچه را در آن سال روی می دهد، تقدیر فرموده و بَداء (دگرگونی قضاء و قَدَر) و مشیّت الهی در آن راه دارد، آنچه خواهد مقدَّم می دارد و هر چه خواهد، تأخیر می اندازد، از سرنوشتها، روزی ها، امنیت، صلح، سلامت و غیره.

پیغمبر صلی الله علیه و آله آن را به امیرالمؤمنین (علیه السلام ) تلقین فرمود و آن حضرت هم به ائمه ی طاهرین علیهم السلام از اولاد خود رسانید، تا آنکه نوبت به صاحب الزمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برسد.(1)

برکت اهل بیت علیهم السلام مقارن با بی برکتی بنی امیه

مرحوم مجلسی اول (ملاّ محمد تقی) در لَوامِع صاحِبقِرانی(2) که ترجمه ی “مَن لا یحضُرُهُ الفقیه” شیخ صدوق (ره) برای شاه عبّاس دوّم صفوی است، می نویسد:

“منقولست از فُضَیل و زُرارَة و محمد بن مسلم از حُمران، که گفت: سؤال کردم از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام ) از قول - حق سُبحانَه و تعالیٰ - که فرموده است:

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ»(3)


1- مهدی موعود، ترجمه جلد 51 بحار الأنوار علامه مجلسی)، علی دوانی، ص272.
2- لَوامِع صاحِبقِرانی: درخشش های شاهانه.
3- (دخان/3)

ص: 70

«ما فرستادیم قرآن را در شب با برکت»

کدامست این شب؟

حضرت فرمودند:

شب قدر است که در ده روز آخر ماه رمضان هر سال هست و قرآن نازل نشده به بیت المعمور و نه به آسمان اوَّل، مگر در شب قدر؛ و حق سُبحانَه و تعالیٰ دربارهی این شب مبارک فرموده است:

«فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»(1)

«در این شب فصل می شود هر چیزی که با حکمت و اِحکام است»

یعنی مُقدَّر می شود در شب قدر هر چیزی که در سال آینده واقع خواهد شد، تا سال آینده بعدی در همین شب، از نفع و ضرر و یا طاعت و معصیت، یا فرزندی که حق - سبحانَه و تعالیٰ - عطا فرماید، یا عمر یا روزی. پس هر چه در این شب، مقدّر و قضا شود، آن حتم و واجب می گردد که البته واقع شود؛ قطع نظر از اسباب عظیمه که سبب مَشِیّت الهی شود، که به مرتبه[ای] نمی رسد که خِلافش مُحال باشد؛ بلکه خِلافش نادر می شود (یعنی کم رخ می دهد که خداوند، خِلاف آنچه در شب قدر، تقدیر فرموده، مشیَّت بفرماید.)

عرض کردم: چه معنی دارد که:

«لَیلَة القدرِ خَیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ»(2)


1- (دخان/4)
2- (قدر/3)

ص: 71

«شب قدر بهتر از هزار ماه است»؟

حضرت فرمودند:

«اعمال خوبی که در شب قدر کنند از نماز و زکات و انواع خیرات، بهتر است از عمل در هزار ماهی که شب قدر در آن نباشد».

بعضی گفته اند: مراد اینست که در هزار ماه پادشاهی بنی امیه، به تَشَؤُّم(1) کفر و فسق ایشان، شب قدر را از ایشان برداشتند؛ چنانکه ظاهر عبارت حدیث (امام صادق (علیه السلام )، در ابتدای) صحیفه کامله سجّادیه است (که توضیح آن می آید) و اظهر آنست که … هزار ماه - قطع نظر از شب قدر - مراد است … اما ایام پادشاهی بنی امیه، هزار ماه درست است چنانکه مضبوط است نزد اهل تواریخ (83 سال و چهار ماه، به توضیحی که می آید.)

=نقل کرده اند که در خدمت حضرت سَیّد المُرسَلین صلی الله علیه و آله مذکور شد حکایت شمسون عابد، که عمر بسیار یافت و هشتاد سال کارش جِهاد بود که شب تا صبح به عبادت الهی مشغول بود و روزش جهاد می کرد.

صحابه گفتند: یا رسولَ اللَّه، عمرهای ما کوتاه است و به سبب کوتاهی عمر، از این ثوابهای عظیمه محرومیم!

حق سُبحانَه و تعالیٰ بدین منظور این سوره را فرو فرستاد که اگر چه عمر شما کوتاه است، حق - سبحانَه و تعالیٰ - شما را به سبب مُتابَعَت حضرت سَیّدالمُرسَلین صلی الله علیه و آله


1- تَشَؤُّم [یا: تَشاؤُم = شوم بودن]

ص: 72

این قِسم شبی کَرامَت فرمود که یک شبش بهترست از عمل نود سال از عمرهای ایشان و آن افضلیَّت انتهائی ندارد و بعضی را دو برابر می دهند و بعضی را هفتاد و یا هفتصد، تا به مرتبه ای که حصر آن نتواند کرد غیر از حقّ سُبحانَه و تعالیٰ.”(1)

بخشی از متن حدیث امام صادق (علیه السلام) در ابتدای صحیفه ی سجادیه

اشاره

قَالَ: وَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی فِی ذَلِکَ: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ! وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ ! لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(2) تَمْلِکُهَا بَنُو أُمَیَّةَ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ. قَالَ: فَأَطْلَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیَّهُ عَلَیْهِ [الصَّلاةُ و] السَّلامُ، أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ تَمْلِکُ سُلْطَانَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مُلْکَهَا طُولَ هَذِهِ الْمُدَّةِ.

حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود:

و خدای تعالی در این باره (سلطنت بنی امیّه و مدّت آن) فرستاد:

«ما قرآن را در شب قدر یکجا به لوح محفوظ یا به خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله پیش از بعثت «فرستادیم»؛ پس از آن، جبریل در مدّت 23 سال به تدریج و کم کم برای پیغمبر می آورد ! «و چه می دانی که شب قدر چیست! ! شب قدر بهتر از هزار ماه است» که بنیامیّه در آن پادشاهی میکنند و در آن (مدت خلافت) شب قدر نیست.


1- لوامع صاحبقرانی، مشهور به شرح فقیه، علامه مجلسی اول، ج6، ص592-594.
2- (سوره ی قدر/آیات1 - 3)

ص: 73

توضیح مرحوم فیض الإسلام ره:

“به دست آوردن سعادت و نیکبختیها در شب قدر بهتر است از خوشگذرانیهای هزار ماه سلطنت بنیامیّه. سیّد اجلّ سیّد علیخان - رَحِمَهُ اللّه - در شرح صحیفهی خود می نویسد:

ابن اثیر (سنّی مذهب) در “جامع الأصول” گفته:

مدّت سلطنت بنی امیّه هزار ماه است و مراد خدای تعالیٰ به اینکه شب قدر بهتر از هزار ماه می باشد همان است و هزار ماه 83 سال و چهار ماه است و آغاز استقلال بنیامیّه به پادشاهی، هنگام صلح حسن بن علی (علیه السلام ) است با معاویة بن ابی سفیان، در پایان سال چهلم از هجرت و انقراض دولت ایشان به دست ابومسلم خراسانی در سال 132 (قمری) است که 92 سال می شود و خلافت عبداللّه ابن زبیر که هشت سال و هشت ماه است از آن ساقط می شود؛ میماند 83 سال و چهار ماه و آن هزار ماه است).

[سپس] حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود:

پس خدای عزّ و جلّ پیغمبرش را آگاه نمود که بنی امیّه پادشاهی و سروری این امّت را در این مدّت (هزار ماه) به دست می گیرند.(1)

ماه رَمَضان، شَهرُ اللهِ المُبارَک، ماه قدر و قرآن، ماه امیر مؤمنان (علیه السلام) است


1- ترجمه و شرح صحیفه سجادیه، مرحوم فیض الاسلام، ص20 و 21.

ص: 74

علی بن طَیفور بسطامی(1) در مِنهاجُ النَّجاحِ - ترجمه ی مِفتاحِ الفَلاح شیخ بهائی - می نویسد:(2)

“ تَبصِرَۀٌ: رجب ماه ولایت؛ و شعبان، شهر رسول اللَّه و رمضان، شهر اللَّه است و اهل ولایت، در آغاز شهر ولایت، آماده برای ادراک اسرار شهر اللَّه به خصوص لیله ی مبارکه ی قدر می شوند و آن که گفته ایم: رجب شهر ولایت است، در صدور توقیع مبارک از حضرت ولی اللَّه (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و امر آن جناب که: «اُدعُ فی کُلِّ یَومٍ مِن اَیّامِ رَجَبٍ: [اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِک … الخ]» توجّه داشته باش!”.

اختفاء و غَیبَت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)، چون اختفاء لیلة القدر، مبارک و با برکت است

پنهان بودن و اختفاءِ لیلة القدر از علم و آگاهی ما (غیر معصومین)، چیزی از برکت و شأن و مقام آن نمی کاهد. اساساً پنهان بودن و غَیبَت، سبب کاهش ارزش و اعتبار یک چیز گرانبها یا یک شخصیت ارزشمند نیست. وجود مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز اگر چه از ما پنهان و غائب است، ولی این نقص و عیب ما است که لیاقت حضور علنی آن حضرت را نداریم. با این همه، باز هم، از برکات وجود حضرت، بهرهمندیم؛ حتی در دوران غیبت و اختفای ایشان.

= شیخ بهاءالدّین عامِلی، معروف به شیخ بهائی (ره) در رساله ی “نان و حلوا” چنین سروده است:

چون شب قدر از همه مستور شد


1- از علماء حیدرآباد هند – متوفّای 1100 ق
2- مِنهاجُ النَّجاحِ - ترجمه ی مِفتاحِ الفَلاح شیخ بهائی - (مقدّمه ی2/ ص34/ آخِر فصل2

ص: 75

لاجَرَم، از پای تا سر، نور شد

اسم اعظم چون که کس نشناسدش

سَروَری بر کُلِّ اَسما باشدش

تا تو هم از خلق پنهانی، همی

همچو لیل القدر و اسم اعظمی!

برکت عیسیٰ مسیح (علیه السلام)، برکت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است

در مورد حضرت عیسی مسیح (علیه السلام ) نیز، در قرآن کریم، لقب مبارک به کار رفته است:

«وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»(1)

«و هر جا باشم مرا مبارک (با برکت) قرار داده و تا زنده ام به نماز و زکات وصیَّت کرده است».

یک وجه این لقب مبارک و پر برکت، از آن روست که حضرت عیسی (علیه السلام ) دینی جهانی و پیروانی بسیار یافت؛ هر چند اکنون دیگر، دین او تحریف شده و با وجود دین اسلام، دین مسیحیت منسوخ است. اما جالب اینجاست که در احادیث اهل بیت علیهم السلام به این برکت عیسی مسیح (علیه السلام ) در عصر ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره شده است:

=در تفسیر مَنهَج الصّادقین، به نقل از تفسیر قمی (ره) آمده است:


1- (مریم/31)

ص: 76

“علی بن ابراهیم [قمی (ره)] از پدر خود نقل کرده و او از سلیمان بن داود [مِنقَری] و او از ابی حمزه ثُمالی، از شهر بن حَوشَب، که گفت:

روزی حَجّاج بن یوسُف ثقفی - لَعنةُ اللهِ عَلَیه - در واسط بود و عطا می داد؛ یکی از مُلازِمان او بیامد و گفت: امیر تو را می طلبد! من نزد او رفتم با جامه ی کهنه و اسبی لاغر.

چون حَجّاج مرا بدید گفت: ای شهر! این چه رَثاثَت و خَلاقَت (پوسیدگی و نرمی لباس) است و این اسب چیست که بر او سواری؟!

گفتم: اَیُّهَا المَلِک! نشستن من بر این اسب بر سبیل اتفاق است و من او را نخریده ام! و اما خَلاقَت جامه؛ پس بدان که اینچنین جامه مرا کافی است؛ چه، غرض از آن، سَتر عورت است و به آن حاصل می شود!

مرا گفت: تو جامه ی خز نمی پوشی؛ عیب آن کس می کنی که او را پوشد؟!

گفتم: من خز پوشیدن عادت نکرده ام و لیکن عیب نکنم آن را که خز پوشد!

پس جامه از خز در من پوشید؛ چون خواستم که بیرون آیم گفت: مرا آیتی مشکل شده است!

گفتم: چیست؟

این آیه تلاوت نمود که:

«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»(1)

(هیچیک از اهل کتاب نیستند، جز آنکه ایمان می آورند به او قبل از مرگ!


1- (نساء/159)

ص: 77

و گفت: بسیار هست که اُسَرای یهود و ترسا را نزد من آرند و من به قتل ایشان امر کنم و ایشان را نزد من گردن می زنند و از ایشان هیچ کلمهی ایمان نمی شنوم!

من گفتم: اَصلَحَ اللَّهُ الاَمیرَ؛(1) معنی آیه بر این وجه نیست که تأویل کردی! بلکه معنی این است که چون عیسی بن مریم (علیه السلام ) قبل از قیامت از آسمان به زمین آید، هیچ اهل ملّتی نباشد، از یهود و نصرانی و غیر آن، مگر که ایمان آرد به او قبل از موت عیسی (علیه السلام ) (که تا آن زمان زنده است) و نماز گذارد در پسِ مَهدی (علیه السلام ).

من چون این بگفتم، گفت: وَیحَک! این را از کجا می گویی و از کجا به تو رسیده؟!

گفتم: حَدَّثَنی بِهِ مُحمّدُ بنُ علی بن الحُسَین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام (امام باقر).

حَجّاج ساعتی نیک سر در پیش افکند و انگشت بر زمین می زد! پس سر بر آورد و گفت:

“ اَخَذتَها مِن عَینٍ صافِیَةٍ! ”

آن را از چشمه ای گوارا و زلال گرفتهای!

کلبی گوید: من وی (شهر بن حَوشَب) را گفتم:

چرا از محمد بن علی (علیه السلام ) روایت کردی و حال آنکه او (حَجّاج) کارِهِ وی و آبای او (یعنی از آن حضرت و پدرانش بدش می آید!) است و کارِه [است] از هر که از ایشان روایت کند!

[شهر] گفت: قصد آن کردم تا وی را در غضب آورم! ”.(2)


1- خدا به صلاح بدارد امیر را
2- تفسیر مَنهَج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج3، ص153-154.

ص: 78

چنانکه از حدیث فوق آشکار میشود، اکثریت مسیحیان، هنگام ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از آسمان به زیر آمدن حضرت عیسی (علیه السلام ) و نماز گزاردن وی پشت سر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایمان می آورند و این خود از بزرگترین و مبارکترین برکاتی است که از طریق حضرت عیسی (علیه السلام ) برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مقدّر شده است.

آیه ی مبارکه ی «نور»، آیه ای مبارک در شأن اهل بیت (علیهم السلام)

اشاره

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ، الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ، الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ، لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ، یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ، نُورٌ عَلی نُورٍ، یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»(1)

«خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی باشد، آن چراغ درون شیشه ای و آن شیشه چون ستاره ای درخشنده. از روغن درخت مبارک (پربرکت) زیتون، که نه شرقیست و نه غربی، افروخته باشد. روغنش روشنی بخشد، هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نوری افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد، بدان نور راه می نماید و برای مردم مثَلها می آورد، زیرا بر هر چیزی آگاه است».

«شجره ی مبارکه» علی (علیه السلام) و امامان پس از او از نسل ابراهیم (علیه السلام) هستند


1- (نور/35)

ص: 79

سُلَیم بن قَیس هلالی (ره) از سلمان فارسی (علیه السلام ) نقل می کند که در جمع اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام هجوم به خانه ی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام )، در دفاع از آن حضرت سخنانی گفته و از جمله چنین گفته است:

« … خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران (علیه السلام ) را بر همه جهانیان برگزید، نسلی که از یکدیگرند … آل محمد صلی الله علیه و آله فرزندان نوح (علیه السلام ) و آل ابراهیم (علیه السلام ) از ابراهیم و برگزیده و نسلِ اسماعیل (علیه السلام ) و عترت محمد پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. آنان اهل بیت نبوت و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد ملائکه اند. آنان همچون آسمان بلند و کوههای پایدار و کعبهی پوشیده و چشمهی زلال و ستارگان هدایت کننده و درخت مبارک هستند که نورش می درخشد و روغن آن مبارک است …”.(1)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) «شجره ی مبارکه» است

فُضَیل بن یَسار گفت: به حضرت ابی عبداللَّه الصّادق (علیه السلام ) عرض کردم:

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛

فرمود: «خدای عَزَّ وَ جَلّ چنین است».

عرض کردم: «مَثَلُ نورِهِ»؛

فرمود: «آن محمد صلی الله علیه و آله است».


1- أسرار آل محمّد عَلَیهِمُ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ، ترجمه کتاب سُلَیم بن قَیس هِلالی (ره)، ص 235.

ص: 80

عرض کردم: «کَمِشکاةٍ»؛

فرمود: «سینهی محمد صلی الله علیه و آله است».

عرض کردم: «فیها مصباحٌ»؛

فرمود: «در آن مصباح، نور علم است، یعنی پیغمبری».

عرض کردم: «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ»؛

فرمود: «علم رسول خدا صلی الله علیه و آله است که به سوی دل علی (علیه السلام ) صادر شد».

… عرض کردم:

« … یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ، لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ»؛

فرمود: «امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام ) است که نه یهودیست و نه نَصرانی»

عرض کردم:

«یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»؛

فرمود: نزدیک باشد که علم از دهان عالِم آل محمد صلی الله علیه و آله بیرون آید، پیش از آنکه به آن نطق کند.

عرض کردم: «نُورٌ عَلی نُورٍ»؛

فرمود: «امام است در پی امام» یعنی امامی که بعد از امام دیگر باشد.(1)


1- اسرار توحید/ ترجمه ی کتاب التَّوحید شیخ صدوق، میرزا محمدعلی اردکانی، ص156-157.

ص: 81

فاطمه زهرا علیها السلام نیز از «شجره ی مبارکه» است

اشاره

ابن مُغازِلی، سُنّی مالکی (فوت: 483ق) در کتاب مَناقِب علی بن ابیطالب (علیه السلام ) (ص316، حدیث361) به نقل از حسن بَصْری و نیز علامه حِلّی (ره) در کشف الیقین (یا: کشف الحقّ) به نقل از علی بن جعفر (علیه السلام ) از امام کاظم (علیه السلام ) روایت کرده که «مِشکاة» (چراغدان) و «زُجاجَة» (شیشه) حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است و «مِصباح» (چراغ) امام حسن (علیه السلام ) و امام حسین (علیه السلام ) هستند، که همگی از «شجره ی مبارکه ی» نسل ابراهیم (علیهم السلام ) می باشند.

ترجمه ی روایت:

“محمد بن سهل بغدادی، از موسی بن قاسم، از علی بن جعفر (علیه السلام ) نقل کرده است که گفت: از ابو الحسن (امام کاظم) (علیه السلام ) پرسیدم: «مِشکاة» در این آیه چیست؟

امام کاظم (علیه السلام ) در جواب فرمود:

«مشکاة» فاطمة علیها السلام و «مصباح» حسن (علیه السلام ) و حسین (علیه السلام ) می باشند و «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌ» (شیشه ای که در روشنی مانند ستاره درخشان است) و فاطمه (علیه السلام ) آن ستاره درخشان در بین زنان اهل عالَم است؛ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» (که از شجره مبارکه زیتون روشنی می گیرند) و آن، شجره ابراهیم (علیه السلام ) می باشد … ”(1)


1- آینه یقین، ترجمه کشف الیقین علامه حِلّی، سید مجتبی تراکمه ای، ص 385؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، 23/316 – حدیث 23 از باب 18، در اینکه اهل بیت علیهم السلام انوار خدا هستند و تأویل «آیه ی نور» در حقّ ایشان.

ص: 82

مقایسه با روایات دیگر

در روایات مشابه دیگر، که اختلاف لفظی اندکی با این روایت دارند، «مصباح» به امام حسن (علیه السلام ) و «زُجاجَة» به امام حسین (علیه السلام ) تأویل شده و در توضیح و تفسیر «شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ»، عبارت قرآنی «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» چنین تأویل شده:

«یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ بِهَا»

نزدیک است که علم و دانش، آن درخت پر برکت را بشکافد و از درون آن (به آفاق جهان) بدرخشد.

«نُورٌ عَلیٰ نُورٍ» نیز به «إمامٌ بَعدَ إمامٍ» تأویل شده، که باز از آثار برکت آن درخت است.

«یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» نیز به «یَهْدِی اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مَنْ یَشَاءُ»،(1) تأویل شده است.(2)

تأویلی دیگر از «آیه ی نور»، در شأن دوازده امام (علیهم السلام)

از جابر بن عبدالله انصاری (ره) روایت شده که گفت:

داخل مسجد کوفه شدم، دیدم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) با انگشت مبارک خود چیزی می نویسد و تبسّم می فرماید.


1- خدا هدایت می کند به واسطه ی امامان : هر که را بخواهد
2- الکافی، شیخ کلینی ره، چاپ اسلامیه، 1/195- حدیث5 از باب13: در اینکه ائمّه اطهار (علیهم السلام ) نور خدا هستند.

ص: 83

عرض کردم: یا امیرالمؤمنین؛ چه چیز تو را می خنداند؟!

فرمود: تعجّب می کنم از کسی که این آیه را می خواند ولی آن را خوب درک نمی کند!

عرض کردم: کدام آیه، یا امیرالمؤمنین؟!

پس فرمود:

«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ»: المِشکاةُ محمّدٌ؛ «فِیها مِصْباحٌ»: أنا المصباح؛ «[المِصباحُ] فِی زُجاجَةٍ؛ الزُّجاجةُ»: الحسنُ و الحُسَینُ ؛ «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ»: و هو علیُّ بنُ الحُسَین ؛ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ»: محمدُ بنُ علیٍّ؛(1) «زَیْتُونَةٍ»: جعفرُ بنُ محمّدٍ؛ «لا شَرْقِیَّةٍ»: مُوسَی بنُ جعفرٍ ؛ «وَ لا غَرْبِیَّةٍ»: علیُّ بنُ مُوسَی؛ «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ»: محمّدُ بنُ علیٍّ؛ «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»: علیُّ بنُ محمّدٍ؛ «نُورٌ عَلی نُورٍ»: الحسنُ بنُ علیٍّ، «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ»: القائمُ المَهدِیُّ (عَجَّلَ اللهُ فرجَه) «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (و خدا برای مردم، مَثَلهایی می زند و خداوند بر هر چیزی داناست.)(2)


1- شاید از آن جهت که آن حضرت باقرالعلوم و شکافنده ی دانشها و به سان درخت پربار و با برکت علم و دانش بوده
2- بَصائِرُ الدَّرَجات، محمّد بن حسن صفّار، ص200، ح19؛ البرهان، سید هاشم بَحرانی، 4/72.

ص: 84

بقعه ی مبارکه

اشاره

«فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»(1)

«و چون موسی به نزد آتش آمد (که به جای نار، نور الهی بود که از درختی سر برزده بود و از آن نور) ندائی برخاست که ای موسی! هر کس که در آن آتش است (یعنی ملائکه ای که مشغول تسبیح و تقدیس اند) و هر کس که در اطراف آن آتش است (یعنی تو یا موسی که نزدیک به درخت و آن نور هستی) مبارک و مشمول برکت و خیر خداوند شده اید و منزّهست خدای یکتا که پروردگار جهانیانست (از صفاتی که سزاوارش نیست؛ یعنی از آنکه جسمی باشد که محتاج به جهتی باشد، یا عرضی باشد که نیازمند به محل و مکانی باشد، یا کسی باشد دارای صدا، که به وسیله آلتی سخن گوید)»(2)

«فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَن فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسیٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ»(3)

«پس (موسی اهل و عیال خود را در بیابان گذاشت و به جانب آتش رفت) چون بنزدیک آتش آمد از کنار وادی اَیمَن (کرانه ی راست وادی، مسیل بین دو کوه) در آن قطعه زمین مبارک و پر خیر و برکت (که وادی مقدّس و مَعدِن وحی و رسالت و مقام استماع کلام حضرت احدیّت بود) از درختی (که آتش در آن بود) ندا برداشته شد که ای موسی! (این کس که با تو سخن


1- (نمل/8)
2- تفسیر خسروی، 6/302.
3- (قَصَص/30)

ص: 85

می گوید، منم!) من خدایم، پروردگار و مالک جهانیان و آفریننده تمام آفریدگان.»(1)

تطبیق «بُقعَة مبارکه» با کربلاء مقدّسه

در تهذیب شیخ طوسی (ره) روایتی اینچنین آمده است:

قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام ): «شاطِئُ الْوادِ الْأَیْمَنِ» الَّذِی ذَکَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی الْقُرْآن هُوَ الْفُرَاتُ وَ «الْبُقْعَةُ الْمُبارَکَةُ» هِیَ کَرْبَلَاءُ.(2)

که در این حدیث، امام صادق (علیه السلام ) «شاطِئ الْوادِ الْأَیْمَن» (کنار وادی اَیمَن، کرانه ی راست وادی) را به رود فرات و «الْبُقْعَة الْمُبارَکَة» را به کربلای مُعَلّیٰ تأویل فرموده است.

توضیح:

باید دانست که این گونه احادیث شریفه، ناظر به معانی باطنی (تأویل) آیات کریمه قرآنی هستند، که علم آن فقط نزد خود اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) است. در نقشۀ زیر از عِراق، ملاحظه می شود که در جانب راست سرزمین مقدّس کربلا، با فاصله، رود فرات جریان دارد:


1- تفسیر خسروی، 6/361.
2- تهذیب شیخ طوسی (ره) (چاپ اسلامیه، 6/38، ح80-24)

ص: 86

تصویر شماره (4)

اهل بیت علیهم السلام، جلال و کَرامت الهی و مُتبارِک هستند

«تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»(1)

«بزرگوار و مبارک است نام پروردگار تو، که خداوند جلال و عزّت و احسان و کَرامَت است».

امام باقر (علیه السلام ) در تأویل این آیه کریمه فرموده اند:

«نَحنُ جَلالُ اللهِ و کَرامَتُهُ الَّتی أکرَمَ اللهُ - تَبارَکَ وَ تَعالَی - العِبادَ بِطاعَتِنا وَ مَحَبَّتِنا»

«ما جلال خداوند و کَرامَت و بزرگواری او هستیم، که خداوند تبارک و تعالی، به سبب آن، بندگان خود را اِکرام فرموده و به اطاعت و مَحَبَّت ما اهل بیت مورد لطف قرار داده “


1- (الرّحمن/78)

ص: 87

.(1)

قصرهای مبارک بهشتی، برکتی اُخرَوی برای شیعیان علی (علیه السلام)

اشاره

= «تَبارَکَ الَّذی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً»(2)

«بزرگ و بزرگوار (مُتبارِک) است آن کس که اگر خواهد بهتر از آن به تو ارزانی دارد: باغهای بهشت که در آنها نهرها جاری باشد و برایت (آنجا) قصرهای شکوهمند پدید آورد».

= شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد، چنین روایت کرده است:

عَن الْأَصْبَغِ بْن نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ (علیه السلام ) قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله :

«إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی قَضِیباً [أو: قصراً] مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ، لَا یَنَالُهُ إِلَّا نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهُ بَرِیئُونَ»

اَصبَغ بن نُباتَة گفت: علی (علیه السلام ) فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:


1- تفسیر نورُ الثَّقَلَین، حُوَیزی ره، ج5، ص 203.
2- (فرقان/10)

ص: 88

«همانا خدای متعال، شاخساری [یا: قصری] از یاقوت سرخ دارد، که جز ما و شیعیان ما از آن بهره مند نمیشوند و دیگران از آن محرومند».(1)

تذکّر: در دو تفسیر کَنزُالدَّقائق و نورالثَّقَلَین، ذَیل این آیه ی کریمه از سوره ی فرقان، همین روایت با عبارت «قَصراً مِن یاقوتٍ أحمَرَ» آمده است.

= در حدیثی دیگر، فاطمه دختر حضرت رضا (علیه السلام ) از فاطمه و زینب و اُمّ کلثوم دختران حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام ) و آنها از فاطمه دختر حضرت صادق (علیه السلام ) و او از فاطمه دختر حضرت باقر (علیه السلام ) و او از فاطمه دختر حضرت زین العابدین (علیه السلام ) و او از فاطمه و سُکَینه دختران امام حسین (علیه السلام ) و آنها از ام کلثوم دختر حضرت علی (علیه السلام ) از حضرت زهرا علیها السلام دختر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند که فرمود:

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم:

گاهی که مرا به آسمان بردند، وارد بهشت شدم؛ ناگاه کاخی دیدم از دُرّ سفید و آن کاخ دَری داشت که با دُرّ و یاقوت زینت شده بود؛ بر آن در، پرده ای آویزان بود؛ سرم را بالا کردم دیدم به آن در نوشته است:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه؛ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؛ عَلِیٌّ وَلِیُّ الْقَوْمِ»


1- الإرشاد، شیخ مفید، ترجمه ی ساعدی، ص38.

ص: 89

«نیست خدائی جز خدای بزرگ؛ محمّد رسول خداست؛ علی ولی و سرپرست مردم است»

و بر آن پرده نوشته شده بود:

«بَخْ بَخْ! مِنْ مِثْلِ شِیعَةِ عَلِی!»

«به به! از مثل شیعه علی!»

درون کاخ رفتم؛ باز قصری دیدم از عقیق سرخ، که دری از نقره داشت و آن در با زَبَرجَد سبز زینت شده بود و نیز پرده ای داشت؛ سرم را بالا کردم دیدم بر آن در نوشته است:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؛ عَلِیٌّ وَصِیُّ الْمُصْطَفَی»

«محمد رسول خداست؛ علی وصی مصطفی است».

و بر آن پرده نوشته بود:

«بَشِّرْ شِیعَةَ عَلِیٍّ بِطِیبِ الْمَوْلِدِ»

«شیعیان علی (علیه السلام ) را مژده دِه به حلال زاده بودن».

وارد شدم؛ باز کاخی از زمرّد سبز دیدم که زیباتر از او ندیده بودم؛ دری از یاقوت سرخ داشت که با لؤلؤ تزیین شده بود و بر آن در پرده ای بود؛ سرم را بالا کردم دیدم بر آن پرده نوشته است:

«شِیعَةُ عَلِیٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ»

ص: 90

«شیعیان علی همان رستگارانند!».

گفتم: ای دوست من، جبرئیل!این کاخ از کیست؟!

گفت: ای محمد! از آن عموزاده و وصیِّ تو علی بن ابیطالب است. تمام مردم، روز قیامت با پای برهنه و بدن عریان به محشر می آیند، مگر شیعیان علی (علیه السلام ) و مردم را آن روز به نام مادرهایشان می خوانند، مگر شیعهی علی را، که به نام پدرانشان خوانده می شوند.

گفتم: ای جبرئیل! این چگونه می شود؟

گفت: «چون آنها علی (علیه السلام ) را دوست دارند ولادتشان پاکست و حلال زاده اند».

بیان علاّمه مجلسی (رحمه الله)

اینکه فرمود: «فطابَ مَولِدُهُم» (پس ولادتشان پاکست) [یعنی شیطان، در انعقاد نطفه ی ایشان شرکتی نداشته است و لذا خالصانه به اسم پدران خود خوانده میشوند] شاید به این معنی باشد که خداوند چون قبلاً می دانست ارواح شیعیان علی (علیه السلام ) دوستدار آن حضرت هستند و در روز پیمان،(1) به ولایت او اقرار کردند، بدین جهت، ولادت بدنهای آنها را (در این دنیا؛ پس از عالَم ذرّ) پاک قرار داد.(2)


1- روز پیمان با ارواح آدمیان؛ روز اَلَست در عالَم ذَر
2- شیعه در پیشگاه قرآن و اهل بیت (علیهم السلام )، ترجمه جلد 65 بحار الأنوار، ص112، حدیث 136.

ص: 91

بدین ترتیب، می توان گفت:

با توجه به این احادیث شریفه، به این نتیجه می رسیم که اساس خلقت و انعقاد نطفه ی شیعه ی اهل بیت علیهم السلام در این دنیا مبارک و متبرّک است؛ همان گونه که جایگاهی فرخنده و مبارک در آخرت، در انتظار اوست.

دوازده برج، نماد دوازده امام (علیهم السلام) و برکت وجودی هستند

«تَبارَکَ الَّذی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنیراً»(1)

«بزرگ و پر خیر و برکت (مُتبارِک) است خداوندی که در آسمان، برجهائی (دوازده گانه) قرار داد و در آن برجها چراغ نورانی (یعنی خورشید) و ماه درخشان را مستقر ساخت».

= علاّمه سید هاشم بَحرانی (ره) در کتاب الإنصاف، به نقل از الاختصاص شیخ مفید (ره) روایت می کند که:

اَصبَغ بن نُباتَة گوید:

شنیدم از ابن عباس که می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: “ذکر خدا (و یاد کردن او) عبادت است و یاد کردن من عبادت است و یاد کردن علی عبادت است و یاد کردن امامان از فرزندان او عبادت است و سوگند به آنکه مرا به پیغمبری برانگیخته و بهترین مردمان قرارم داده، وصیِّ من بهترین اوصیاء است و به درستی که او حجَّت خدا بر بندگانش و خلیفه ی او بر خلقش می باشد و امامان راهنما - پس از من - از فرزندان


1- (فرقان/61)

ص: 92

او هستند. به خاطر آنها خداوند عذاب را از اهل زمین باز دارد و به وجود ایشان آسمان را نگه دارد از اینکه جز به اذن او بر زمین فرود آید و به سبب آنها کوهها را نگهدارد از اینکه مردم را به اضطراب اندازند و به برکت آنها خلقش را به وسیلهی باران سیراب کند و به واسطهی ایشان گیاه را برویاند. اینان به راستی، اولیای خدا و به درستی، جانشینان من هستند. شماره ی آنها شماره ی ماهها است که 12 می باشد و عددشان به عدد نقیبان موسَی بن عِمران (علیه السلام ) (یعنی همان 12) است”.

سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود:

«وَ السَّماءِ ذاتِ البُروجِ»(1)

«سوگند به آسمانهایی که دارای برجها است».

آنگاه فرمود: “ای پسر عباس! آیا پنداری که خداوند به آسمان دارای برجها سوگند یاد فرموده و مقصودش همین آسمانها و برجها است؟! ”

عرض کردم: ای رسول خدا! پس مقصودش چیست؟

فرمود: اما آسمان منم و اما برجها امامان پس از منند، که اوّل آنها علی و آخِرشان مهدی است، درود خدا بر تمامی ایشان باد”.(2)


1- سوره بروج/آیه 1
2- الإنصافُ فِی النَّصِّ عَلَی الأئِمَّةِ الِاثنَی عَشَرَ مِن آل محمّدٍ صلی الله علیه و آله الأشرافِ، سید هاشم بَحرانی، ترجمه: رسولی محلاتی، ص 483-484، حدیث 321؛ الِاختصاص، شیخ مفید، ص224.

ص: 93

بَرَکَت در رَجعَت اهل بیت علیهِمُ الصَّلاۀُ وَ السَّلامُ

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف/96)

«اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده بودند، برکات آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم، ولی پیامبران را به دروغگویی نسبت دادند. ما نیز به کیفر کردارشان مؤاخذه شان کردیم».

= حُوَیزی در تفسیر نورالثَّقَلَین ذیل این آیه آورده است:(1)

فی “الخرائج و الجَرائِح” عن الحسین بن علی (علیه السلام )، حدیثٌ طویلٌ فِی “الرَّجعَة” و فیه:

«وَ لَتَنزِلَنَّ البَرَکَةُ مِنَ السّماءِ وَ الأرضِ، حَتّی اَنَّ الشَّجَرَةَ لَتُصَیَّفُ بِما یُریدُ اللهُ فیها مِنَ الثَّمَرَةِ وَ لِیُؤکَلَ ثَمَرَةُ الشِّتاءِ فِی الصَّیفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّیفِ فِی الشِّتاءِ وَ ذلِکَ قَولُهُ تَعالیٰ: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا».

قطب راوندی در “خَرائِج و جَرائِح”(2) از امام حسین (علیه السلام ) حدیثی طویل در باب رَجعَت اهل بیت علیهم السلام پس از ظهور، نقل کرده و در آن آمده است:


1- تفسیر نورالثَّقَلَین (2/52 - حدیث199)
2- به معنی معجزات خارج شده از امامان (علیهم السلام ) جهت جذب قلوب مردمان

ص: 94

«و هر آینه نازل خواهد شد برکت از آسمان و زمین، تا آن اندازه که درخت حتی در فصل تابستان، باران می خورد، به سبب آنکه خدا اراده می فرماید که پرثمر باشد و نیز از بهر آنکه میوه ی زمستان در تابستان و ثمر تابستان نیز در زمستان خورده شود و این همان فرموده ی خدای تعالی است [که فرمود]:

«اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده بودند، برکات آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم، ولی پیامبران را به دروغگویی نسبت دادند. ما نیز به کیفر کردارشان مؤاخذه شان کردیم.»

رحمت و برکات خداوند بر اهلبیت (علیهم السلام)

«قالُوا أَتَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ»(1)

«فرشتگان به زن ابراهیم گفتند: آیا از فرمان خدا تعجب می کنی؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل این خانه ارزانی باد. او ستودنی و بزرگوار است».

= در روایتی از امام صادق (علیه السلام ) یا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) چنین آمده است:

« … یُکْرَهُ الْغِرَارُ وَ ذَلِکَ أَنَّ الصَّادِقَ (علیه السلام ) [أو: أمیرَالمؤمنینَ علیاً (علیه السلام )] سَلَّمَ عَلَی رَجُلٍ؛ فَقَالَ الرَّجُلُ: “وَ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ”؛ فَقَالَ: لَا تُجَاوِزُوا بِنَا قَوْلَ الْمَلَائِکَةِ لِأَبِینَا إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام ): «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ، إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».


1- (هود/73)

ص: 95

یعنی: «مکروه است غِرار (بی اندازه جواب سلام را گفتن)؛ برای اینکه امام صادق (علیه السلام ) [یا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام )] به مردی سلام کرد و او در جواب گفت: “وَ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ”؛ پس آن حضرت فرمود: در باره ی ما فراتر نروید از آنچه فرشتگان به پدر ما - ابراهیم (علیه السلام ) - گفتند که: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».(1)

چنانکه مشاهده می شود، حضرت خود را از نسل و دودمان پاک و مبارک حضرت ابراهیم (علیه السلام ) معرفی فرموده و خِطاب “اهلَ البَیت” را شامل اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز می داند.

= ابن منظور در لسان العرب (10/ 395 - 396) می نویسد:

“قالَ الفَرّاءُ فی قَولِهِ «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ [أهلَ البَیتِ]» قالَ: البَرَکاتُ السَّعادَةُ؛ قالَ أبو منصورٍ: وَ کَذلِکَ قَولُهُ فِی التَّشهُّدِ: «السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»، لأَنَّ مَن أسعَدَهُ اللهُ بِما أسعَدَ بهِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَد نالَ السَّعادَةَ المُبارَکَةَ الدّائِمَةَ”.

یعنی: “فَرّاء در تفسیر آیه ی فوق، برکات را سعادت معرّفی کرده است. ابومنصور گفته: همچنین است آنچه در [سلام اول] تشهد آمده: «السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ»، زیرا هر کس (مانند اهل بیت) که خداوند او را سعادت بدهد بدانچه که پیامبر صلی الله علیه و آله را بدان سعادت عطا فرموده، به یقین که به سعادت مبارک و دائمی دست یافته است”.


1- تفسیر البرهان، سید هاشم بَحرانی، 3/125، ح5147؛ نورالثَّقَلَین، حُوَیزی، 2/386-387.

ص: 96

برخی دیگر از مشتقّات «برکت» معانی آنها

=بارَکَ الرَّجُلَ - مُبَارَکَةً

آن مرد را به خیر و برکت دعا کرد، از او راضی و خرسند شد.

=بارَکَ اللّهُ لَکَ و فِیکَ و عَلَیکَ و بَارَکَکَ

خداوند تو را برکت و فراوانی دهد.

=«اللّهُمَّ بارِکْ عَلَی الأنْبِیَاءِ و آلِهِم»

«خدایا بر پیامبران و خاندان آنها، آنچه را که از شرف و مجد و بزرگی داده ای، همواره بدار»(1)

= ابن منظور در لسان العرب (10/395) می نویسد:

“بارَکَ اللهُ الشَّیءَ و بارَکَ فیهِ و عَلَیهِ: وَضَعَ فیهِ البَرَکَةَ”

خداوند در آن برکت قرار داد.

صلوات بر اهل بیت (علیهم السلام) با همین لفظ

شیخ صدوق (ره) روایت کرده که:

 ابن ابی لَیلیٰ گوید: کعب بن عُجرَة به من گفت:

نمی خواهی هدیه ای به تو بدهم؟ به راستی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ما بیرون آمد و گفتیم: یا رسولَ اللَّه! ما دانستیم که چگونه بر تو سلام فرستیم؛ بفرما که صلوات بر تو چگونه است؟

فرمود: بگوئید:


1- فرهنگ ابجدی عربی فارسی، فؤاد افرام بستانی، ترجمه: استاد رضا مهیار، ص182.

ص: 97

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَ بَارِکْ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ»

«بارخدایا! درود فرست بر محمّد همانگونه که بر ابراهیم درود فرستادی؛ به راستی که تو ستایش شده و بزرگواری و خیر و برکت پیوسته بفرست بر آل محمّد همانگونه که پیوسته خیر و برکت فرستادی بر آل ابراهیم ؛ به راستی که تو ستایش شده و بزرگواری».(1)

دعای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای امت خود، به همین لفظ

شیخ صدوق (ره) از امام رضا (علیه السلام ) نقل می کند که فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«اللَّهُمَّ بَارِکْ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا یَوْمَ سَبْتِهَا وَ خَمِیسِهَا»

«بارخدایا! مبارک (پر برکت) بفرما برای امّتم، سحرخیزی را، خصوصاً در شنبه و پنجشنبه».(2)

توضیح: همه میدانند که سحرخیزی، هرچند کمی مشکل است، ولی سبب نشاط در فعالیّت و کسب و کار و رونق زندگی میشود. چون انسان سحرخیز، گذشته از هوای لطیف صبحگاهی که استشمام میکند، بهره ی بیشتری از ساعات روز میبرد و بلکه تمام روز را – از طلوع آفتاب تا غروب آن، بیدار است و از آن بهرهمند می شود.


1- أمالی شیخ صدوق، مجلس61، حدیث5.
2- عُیونُ أخبارِ الرِّضا (علیه السلام )، باب31، حدیث73.

ص: 98

تبریک (مبارک گویی و شادباش)

ابن منظور در لسان العرب (10/395) می نویسد:

“التَّبْریک: الدُّعاءُ للإِنسان أو غَیرِهِ بِالبَرَکَةِ.

یُقالُ: بَرَّکْتُ عَلَیهِ تَبْریکاً؛ أی: قُلتُ لَهُ: بارَکَ اللهُ عَلَیکَ! ”.

تبریک: دعا برای انسان یا غیر اوست به برکت.

گفته میشود: بر او تبریک گفتم؛ یعنی: به او گفتم: بارَکَ الله بر تو! ”.

«تبریک» از نامهای حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است

حسین بن حَمدان خَصیبی یا حُضَینی، از علماء شیعه (فوت: 334ق) از علی بن دَرّاع اسدی نقل می کند(1) که حضرت علی (علیه السلام ) در مسجد جامع کوفه به وی فرمودند:

«لِی ثَلَاثُمِائَةِ اسْمٍ، لَا یُمْکِنُ التَّصْرِیحُ بِهَا لِئَلَّا یَکْبُرَ عَلَی قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ بِفَضْلِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَلَی رَسُولِهِ وَ امیرالمؤمنین وَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ …”


1- کتاب الهِدایة الکُبریٰ (باب دوم - چاپ البلاغ بیروت، ص93)

ص: 99

«برای من 300 اسم است، که تصریح به آنها ممکن نیست، تا مبادا گران آید بر قومی که ایمان نمی آورند به فضل خداوند بزرگ بر رسول خود و امیرمؤمنان و امامان هدایت یافته …”

سپس در ذیل آن روایت می کند:

«.. وَ [اسمُهُ] بِلِسَان الْحَبَشَةِ: تبریک …”

«.. و اسم آن حضرت به زبان حبشه، تبریک است …”.

شبیه این روایت را ابن شهرآشوب (ره) نیز نقل کرده است.(1)

تبریک ملائکه به مناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

در روایت آمده است:

هنگامی که حضرت زهرا علیها السلام متولّد شد نوری از او ساطع گردید و داخل خانه های مکّه شد، به طوری که در شرق و غرب این شهر خانه ای باقی نبود مگر آنکه نور در آن داخل شده بود، آنگاه ده تن از حورالعین در حالی که به دست هر کدامشان یک تشت و اِبریقی (آبریز، آبپاشی) از بهشت که از آب کوثر پر بود، داخل اتاق شدند، آن بانویی که در پایین پاهای خدیجه قرار گرفته بود آن ظرفها را از دست ایشان گرفته و فاطمه علیها السلام را با آب کوثر شستشو داد، سپس طفل را در دو حوله ی سفید و خوشبو پیچید و بعد از آن از او خواست که سخن بگوید، پس فاطمه زبان گشود و فرمود:


1- مناقب آل ابیطالب علیهِمُ السّلام، ابن شهرآشوب، ج3، ص276.

ص: 100

«شهادت می دهم که معبودی جز خدای یگانه وجود ندارد و شهادت می دهم که پدرم رسول خدا و برترین پیامبران است و همسرم علی برترین اوصیاء و فرزندانم برترین بازماندگان و سرور مردمان هستند».

و پس از این گفتار به آن بانوان سلام کرد و هر یک را به نامشان خطاب کرد، پس آنان خندان و شادمان گردیدند و تولّد او را به یکدیگر تبریک گفتند و اهل آسمان نیز ولادت او را به یکدیگر تبریک می گفتند و به واسطه ی تولّد فاطمه علیها السلام در آسمان نیز نور خیره کننده ای ظاهر گردید که ملائکه پیش از آن نظیرش را ندیده بودند. پس آن زنان به خدیجه (علیها السلام) گفتند:

«این مولود پاک و مبارک را بگیر؛ که در خود او و نسل او برکت قرار داده شده است!»

خدیجه (علیها السلام) در حالی که خوشحال و مسرور بود، فاطمه را در آغوش گرفت و پستان خود را در دهان او نهاد و شیر در دهان او جاری نمود و این نوزاد از رشد فوق العاده ای برخوردار بود، به طوری که در هر روز به اندازه یک ماه و در هر ماهی به اندازه یک سال رشد می کرد.(1)

تبریک ملائکه به مناسبت ازدواج حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه علیها السلام

امام صادق (علیه السلام ) از پدرانش از امیرالمؤمنین (علیه السلام ) در یک حدیث طولانی که مربوط به ازدواج حضرت فاطمه علیها السلام است، نقل کرده که:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در میان ملائکه، مُنادی (خداوند) ندا سر می دهد که:


1- زندگانی حضرت زهرا علیها السلام، ترجمه جلد 43 بِحار الأنوار، ترجمه روحانی، ص 35.

ص: 101

«امروز روز ولیمه ی عروسی علی بن ابیطالب می باشد … من شما را گواه می گیرم که فاطمه - دختر محمد را - به علی بن ابیطالب تزویج نمودم، من به این ازدواج راضی هستم».

سپس منادی (خداوند) ندا می کند:

«ای ملائکه ی من! و ای ساکنان بهشت من! به علی فرزند ابوطالب و فاطمه دختر محمد تبریک بگویید، چون من هم به آنها تبریک گفتم(1) آگاه باشید که من بهترین زنان را به ازدواج بهترین مردی که دوستش دارم، درآوردم».

بعد راحیل - یکی از ملائکه ی مُقرَّب - می گوید: خداوندا! غیر از داخل کردن آنان به بهشت، تبریکت بدانها چه گونه است؟

خداوند می فرماید: «ای راحیل! یکی از برکتهای من بر آنان این است که مَحَبّت آنان را با محبت خودم توأم نمودم(2) و آنها را حجّت خودم بر مخلوقاتم قرار دادم.

سوگند به عزّت و جلالم! من از این دو انسان، نسل و دودمانی به وجود می آورم که آنها را خزانه دار علم خود در روی زمین قرار می دهم و آنها را دعوت کننده بر دینم معرفی می نمایم و بعد از پیامبران، وجود آنها را بر خلقم حجت قرار می دهم».(3)


1- بارِکُوا عَلیٰ عَلِیِّ بنِ ابیطالب حَبیبِ مُحَمّدٍ و فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمّدٍ ص، فَقَد بارَکتُ عَلَیهِما.
2- یعنی هرکس آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است
3- الجَواهِرُ السَّنِیَّةُ فِی الأحادیثِ القُدسِیةِ/کلّیات حدیث قدسی، شیخ حُرّ عامِلی (ره)، ترجمه: زین العابدین کاظمی خلخالی، باب12، ص464.

ص: 102

تبریک جبرئیل (علیه السلام) به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

ابو سعید خُدری گفت:

چون پیامبر صلی الله علیه و آله شبانه (از مکّه به مدینه) هجرت کرد و می خواست به غار (ثور) برود، علی بن ابیطالب (علیه السلام ) در بستر او خوابید. پس خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی کرد:

«همانا من شما دو نفر را برادر هم قرار داده ام و عمر یکی از شما را از دیگری طولانی تر کرده ام، پس کدام یک از شما دیگری را به زنده بودن بر می گزیند؟».

هر دو تای آنان زندگی را انتخاب کردند و آن را برای خود خواستند، پس خداوند به آنان وحی کرد که: «چرا شما مانند علی بن ابیطالب نیستید؟ او را با پیامبر خودم - محمد - برادر کردم؛ پس او در بستر محمد خوابید تا او را با جان خود حفظ کند. شما به زمین فرود آیید و او را از دشمنش حفظ کنید».

پس جبرئیل نزد سر علی (علیه السلام ) و میکائیل نزد پاهای او قرار گرفتند و جبرئیل ندا می داد:

«بَخٍ بَخٍ مِن مِثلِکَ یَابنَ ابیطالب! اِنَّ اللّهَ یباهِی بِکَ المَلائِکةَ!»

«تبریک و آفرین به کسی چون تو! که خداوند به سبب وجود تو به فرشتگان مباهات می کند!»

پس خدا این آیه را نازل کرد:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ …(1)

«و بعضی از مردم، از جان خود در راه رضای خدا درگذرند …


1- (بقره/207)

ص: 103

(1)

تبریک ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) توسّط ابوبکر

عمادالدّین طبری گوید:

“روایتست از حارث اَعوَر - صاحِب رایَتِ علیّ (علیه السلام ) - که گفت: به ما رسیده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله - در میان جمعی از اصحاب خود فرمود:

[آیا] به شما نشان دهم آدم (علیه السلام ) را در علمش و نوح (علیه السلام ) را در فهمش و ابراهیم (علیه السلام ) را در حلمش؟

و این سخن را می گفت که امیرالمؤمنین علیّ (علیه السلام ) بیامد.

ابوبکر گفت: یا رسولَ اللّه! قیاس کردی مردی را به سه کس از پیغمبران مرسل؟ خوشا خوشا این مرد را (تبریک به او)! کیست این مرد یا رسول اللّه!؟

پیغمبر [فرمود]: ای ابوبکر! تو او را می شناسی؟

[ابوبکر] گفت: خدا و رسول او عالم ترند!

پیغمبر [فرمود]: این مرد، ابوالحسن علیّ بن ابیطالب است.


1- تفسیر نیشابوری، ج2، ص20؛ این حدیث در منابع دیگری از اهل سنت هم آمده است، از جمله: تذکرة الخواصّ، ابن جَوزی، ص41 و کِفایة الطّالب، گنجی شافعی، ص239؛ نور الابصار، شَبلَنجی، ص86؛ نقل از: سیمای امام علی (علیه السلام ) در قرآن، یعقوب جعفری، ص53.

ص: 104

ابوبکر گفت:

“بَخْ بَخْ لَکَ یَا أبَا الْحَسَن وَ أیْنَ مِثْلُکَ یَا أبَا الْحَسَنِ! ”

“خوشا خوشا تو را (تبریک بر تو) ای ابوالحسن! و مانند تو کجا بوده، ای علی!؟”.(1)

تبریکِ ولایتِ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) توسّط عمر بن خطّاب

حدیث غدیر یا ولایت، به طُرُق مختلف و با تَواتُر لفظی و معنوی در کتب شیعه و سنّی آمده و بخشی از خطبهی تاریخی و مفصّل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حجّةالوِداع است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیام نبوت خویش را در آن تکمیل فرمود و به همین دلیل است که مفسّران و محدّثان شیعه و سنی عقیده دارند که آیهی شریفه:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دِیناً»(2)

درباره ی ولایت و امامت امیرمؤمنان (علیه السلام ) نازل شده است. برخی از این مفسّران و محدثان عبارتند از:

حافظ ابن ابی حاتِم رازی (متوفّای327ق)، از قول ابوسعید خُدری صحابی مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ؛ حافظ ابوعبداللَّه مَحامِلی (م330ق) از ابنعباس؛ حافظ ابوبکر فارسی


1- فضائل اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله و مناقب اولاد بتول علیها السلام، عِمادالدّین حسن بن علی طبری، ج2، ص192-193.
2- (مائده/3)

ص: 105

(م 407 ق)؛ حافظ ابن مَردُویَه (م 416 ق)؛ ابواسحاق ثعلبی نیشابوری (م 427 ق)؛ ابوالحسن واحدی نیشابوری (م 468 ق)؛ ابوسعید سِجِستانی (م 477 ق)؛ حافظ ابونُعَیم اصفهانی و ده ها مفسّر و محدّث دیگر که همه از علمای اهل سنَّت هستند و در این جهت با علمای شیعه وحدت نظر دارند.(1)

در بسیاری از این روایات آمده است:

پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی بن ابی طالب (علیه السلام ) را گرفت و در حضور آن جمع صدهزار نفری به خلافت و امامت معرفی نمود و مردم را به پیروی او فرا خواند و آنگاه این گونه دعا کرد که:

«اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.”

«بارخدایا! هر کس علی را دوست دارد، دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار. ”

سپس به مسلمانان امر فرمود به میثاق ولایت با علی (علیه السلام ) بیعت کنند و خبر آن روز تاریخی و پیام آسمانی را برای مردم دیار خود بگویند.

از جملهی کسانی که دست بیعت به امیرمؤمنان (علیه السلام ) داد و تبریک گفت، عمر بن خَطّاب بود که چنین گفت:

“ بَخٍ بَخٍ [أو: هَنیئاً لَکَ] یَابنَ اَبی طالبٍ! اَصْبَحْتَ مَوْلای وَ مَوْلیٰ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ! ”


1- رجوع شود به: الغدیر، علامه امینی، ج1/ص214-229؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج37/ص157-158.

ص: 106

“ تبریک بر تو باد، ای علی بن ابی طالب! اینک تو مولا و سروَر من و مولا و سروَر هر زن و مرد با ایمان شدی! ”.(1)

در روایتی از ابوسعید خُدری از صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و آله که اهل سنَّت از او بسیار نقل حدیث کرده اند) چنین آمده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از ابلاغ ولایت علی (علیه السلام ) در غدیر خم فرمودند:

«یَا قَوْمِ! هَنِّئُونِی هَنِّئُونِی! إِنَّ اللَّهَ خَصَّنِی بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّ أَهْلَ بَیْتِی بِالْإِمَامَةِ»

«ای مردم، به من تبریک بگویید، به من تبریک بگویید؛ چرا که خداوند مرا به نُبُوّت (خاتمیّت) اختصاص داد و اهلبیت مرا به امامت».

سپس عمر بن خطّاب، آن گونه تبریک گفت: …(2)

سرانجام تبریک مردم به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

بُرَیدَة بن حُصَیب اَسلَمی (از صحابه) گفت:

من و برادرم عمّار (وی غیر از عمّار یاسر است)، در “نَخیل بنینجّار” در خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم. در این موقع علی (علیه السلام ) وارد شد و


1- تفسیر کبیر، فخرالدّین رازی، ج 12، ص 49- 50، از ابن عباس و بَراء ابن عازب و محمد بن علی؛ المِعیار و المُوازَنة، ابوجعفر اِسکافی، ص212- 213؛ شواهدالتّنزیل، ج1، ص200؛ الغدیر، ج1، ص219؛ بحارالأنوار، ج 37، ص 159؛ حدیث غدیر- منشور جاودان ولایت، محمدتقی رهبر، ص20-22؛ حقیقت جاوید، ابو سجّاد اسحاقی، ص100 و 101.
2- مناقب آل ابیطالب علیهِمُ السّلام، ابن شهرآشوب، ج3، ص 35.

ص: 107

سلام کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و ما پاسخ سلام را دادیم، آنگاه فرمود:

یا علی! در آن نقطه بنشین.

سپس گروهی از مردم وارد شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها امر کرد که: به او “امارت مؤمنین” را تبریک گویند. آنها به این فرمان عمل کردند و نزدیک نبودند (یعنی به دلهای خود راغب نبودند که چنین کنند!).

آنگاه دسته دسته مردم و از جمله “ابوبکر” و “عمر” وارد شدند و حضرت به آن دو دستور داد:

«سَلِّمَا عَلیٰ عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ!»

«به علی تبریک بگویید به سبب اِمارت او بر مؤمنان!»

آن دو پرسیدند: آیا این امارت از سوی خدا و رسول صلی الله علیه و آله به او داده شده است؟! فرمود: بلی.

سپس “طلحه” و “سعد بن مالک” وارد شدند و پس از سلام، پیامبر به آنها فرمود: به علی (علیه السلام ) تبریک بگویید. پرسیدند: دستور خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است؟ فرمود: آری. گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم.

پس از آن “سلمان فارسی” و “ابوذرّ غِفاری” وارد شدند و بدون چون و چرا، طبق دستور پیامبر صلی الله علیه و آله ، به علی (علیه السلام ) تبریک گفتند.

در این موقع، “خُزَیمَة بن ثابت” و “ابوالهَیثَم بن تَیَِّهان” وارد شدند و بدون چون و چرا تبریک گفتند.

ص: 108

پس از این دو، “عمّار یاسر” و “مِقداد” به همین ترتیب عمل کردند.

آنگاه “عثمان” و “ابوعُبَیده” وارد شدند و پس از سلام و شنیدن جواب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنها فرمود تا مسألهی امارت را به علی (علیه السلام ) تبریک بگویند. پرسیدند: دستور خدا و رسول است؟ فرمود: آری و بعد تبریک گفتند.

سپس فلان و فلان و گروهی از مهاجرین (اهل مکّه) و انصار (اهل مدینه) آمدند و به همان ترتیب قبل، عمل می شد، تا اتاق و اطراف از جمعیّت پر گشت و برخی وارد می شدند و برخی خارج و در آخر به من (بُرَیده) و برادرم فرمود: امارت را به علی تبریک بگوییم، ما هم برخاستیم و تبریک گفتیم و بعد به جای خود باز گشتیم و نشستیم.

در پایان، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به جانب مردم کرد و فرمود:

این مسأله را بدانید و بشنوید، که من به شما امر کردم، تا به علی تبریک بگویید و برخی از من پرسیدند: “آیا دستور خداست یا پیامبر؟! ”؛ ولی بدانید که محمد از پیش خود چیزی نمی گوید، بلکه فرمان خدا را اجرا می کند؛ سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، اگر کوتاهی و بیعت را نقض کنید، کافر گشته و از رسالت من جدا شده اید، حال هر کس می خواهد ایمان بیاورد و هر کس نمی خواهد کافر شود!

«فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»(1)

بُرَیده گوید:

هنگامی که از مجلس خارج شدیم، برخی از همان گویندگان تبریک، در حالی که جهّال قریش در اطرافشان جمع شده بودند، به دوستانشان می گفتند: دیدی محمد صلی الله علیه و آله چه


1- (کهف/29)

ص: 109

مقامی به پسر عمّ خود داد؟ و اگر می توانست، او را پس از خود پیامبر معرفی می کرد! دوستش گفت: خودت را نگهدار و ناراحت مباش، اگر محمد صلی الله علیه و آله بمیرد، دستوراتش را زیر پا می گذاریم!

حُذَیفه گوید: پس از آن ایّام، بُرَیده مدتی به سفر شام رفت و پس از بازگشت، دید پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفته و مردم با ابی بکر بیعت کردهاند. لذا به مسجد آمد و در این موقع، ابی بکر بر فراز منبر نشسته بود و عمر در پلّه ای پایینتر قرار داشت. پس، از فاصلهی دور فریاد زد: ای ابابکر! و ای عمر!

گفتند: ای بُرَیده! مگر جنزده شده ای؟!

بریده گفت: من جن زده نشده ام اما تبریک دیروز شما به علی (علیه السلام ) چه شد؟!

ابوبکر گفت: ای بُرَیده! مسائل تغییر می کند و تو در مدینه نبودی! و حاضر، مسائلی را می بیند که غایب نمی بیند! (آلودگی دین به سیاست! و تباهی دیانت به حکومت!)

بریده به آن دو گفت: آیا شما چیزی دیده اید که خدا و رسول ندیده بودند؟ آری این کار شما، وفای دوست توست که دیروز می گفت: اگر محمد از دنیا برود، فرمانش را زیر پا می گذاریم! بدانید، پس از این لحظه، مدینه بر من حرامست و تا بمیرم در آن سکونت نمی کنم!

لذا بریده با اهل و عیالش از مدینه خارج شد و به میان قوم خود - بنی اسلم - رفت و گاهی به مدینه سرکشی می کرد. در زمانی که خلافت به امام علی (علیه السلام ) رسید، به او ملحق شد و به عِراق رفت و پس از شهادت امام (علیه السلام ) به خراسان رفت و در آنجا زندگی کرد تا از دنیا رفت.(1)


1- إرشاد القلوب، حسن بن محمد دیلمی، ترجمه: علی سُلگی نهاوندی، ج2، ص222-225.

ص: 110

تبریک گویی ریاکارانه ی ابوسفیان و معاویه به حضرت علی (علیه السلام)

نیز در همان ارشادالقلوب دیلمی(1) در حدیث مفصّلی از “محمد بن حَنَفیه” نقل کرده است که:

بزرگ یهود، در هنگام بازگشت امام علی (علیه السلام ) از جنگ نَهرَوان (با خوارج یا مارِقین)، در مسجد کوفه، خدمت آن حضرت رسید و گفت: می خواهم مسائلی از شما بپرسم، که جز نبی یا وصی، کسی آنها را نمی داند!

حضرت فرمود: هر پرسشی داری، بپرس!

پس یهودی سؤالات خود را می پرسد و جوابهای مفصّل حضرت را می شنود؛ تا آنکه حضرت می فرماید:

«وَ أَمَّا السَّادِسَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ! …”؛

یعنی: «مورد ششم: ای برادر یهودی! این مرحله را مسأله ی تحکیم و جنگ با “فرزند آکِلَة الاَکباد”(2)  و آزادشده فرزند آزاد شده(3) و معاند خدا و رسول او و مؤمنین، تشکیل می دهد. چرا که از هنگام بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله تا روزی که با قدرت اسلام، شهر مکّه به دست مسلمانان افتاد، این پدر و پسر، دشمن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان بودند.


1- باب “مُکالَمَتِهِ مَعَ رَأسِ الیَهُودِ”= مکالمه یا گفتگوی حضرت علی (علیه السلام ) با بزرگ یهودیان
2- یعنی معاویه فرزند هند جگرخوار
3- ابوسفیان که در فتح مکّه همراه زنش هند آزاد شد

ص: 111

در فتح مکّه و سه مورد دیگر، برایم، از این پدر و پسر، بیعت گرفته شد و پدرش (ابوسفیان) دیروز، نخستین کسی بود که به عنوان “امیرالمؤمنین” به من تبریک گفت و مرا به قیام و گرفتن حقّم ترغیب میکرد و هر گاه نزد من می آمد، بیعتش را تجدید می نمود!

عجیب ترین عجایب اینکه: وقتی معاویه دید خداوند حق مرا به من بازگردانده و آن را در جای مناسبش مستقرّ نموده و امیدش به اینکه، چهارمین خلیفه شود، قطع شده و از این امانت الهی محروم گشته، به آن گنهکار (عاصی) فرزند عاص(1) روی آورده و او را به سوی خویش فرا خواند و در طمع حکومت مصر انداخت؛ در نتیجه به ایجاد آشوب در شهرها دست زد و آنها را تاراج کرد، زیرا دریافت که در حکومت من بیش از سهم یک نفر به او داده نمی شود - و اصولاً بر حاکم چنین بخششی حرام است، - لذا به ارضای دوستان و آزار مخالفانش پرداخته و بر ضدّ ما در شهرها به فعالیت روی آورده و بر شرق و غرب و شمال و جنوب بلاد اسلام می تازد، چنانکه گزارشهایش به من می رسد، تا برای خود طَرْفی ببندد و حکومتی دست و پا نماید!».(2)

تبریک تولّد امام حسین (علیه السلام) توسّط ملائک و تبرّک جُستن فُطرُس به بدن او

اشاره

علی بن حسین مسعودی - مورّخ اسلامی معروف نزد شیعه و سنّی – (فوت: 246 ق) در کتاب تاریخی – روائی معروف خود - اثباتالوصیة - نقل می کند:


1- عمرو بن العاص= عمرو عاص
2- إرشاد القلوب دیلمی، ترجمه سُلگی، ج2، ص263-264.

ص: 112

“وقتی که امام حسین (علیه السلام ) متولد شد جبرئیل با هزار مَلَک نازل شد تا بر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تبریک و تهنیت بگویند، در یکی از جزیره های دریا عبور جبرئیل به ملکی افتاد که او را فُطرُس می گفتند. خدای توانا فُطرُس را برای انجام دادن امری از امور فرستاده بود که فُطرُس درباره انجام دادن آن عمل کندی کرده بود، لذا خدای قهّار پر و بال او را شکست و او را از مقام خود محروم کرده، در آن جزیره فرو فرستاده بود؛ مدت (500) سال بود که وی در آنجا بود. فُطرُس قبلاً با جبرئیل دوست بود، لذا به جبرئیل گفت: کجا می روی؟

جبرئیل گفت: در این شب از برای حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نوزادی متولّد شده است، خدا مرا با هزار مَلَک فرستاده که به آن حضرت تبریک و تهنیت بگویم.

فُطرُس به جبرئیل گفت: مرا با خود نزد پیغمبر ببر، شاید که آن حضرت از برای من دعا کند؟ جبرئیل او را با خود آورد، جبرئیل پیغام و تبریک الهی را به رسول اللّه صلی الله علیه و آله رسانید. پیغمبر خدا به فُطرُس نظر کرد و فرمود: جبرئیل، این کیست؟

جبرئیل قصّه ی فُطرُس را به عرض آن حضرت رسانید، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به فُطرُس توجهی کرد و او را دستور داد که پر و بال خود را به بدن امام حسین (علیه السلام ) بساید! همینکه فُطرُس پر و بال خود را به بدن امام حسین (علیه السلام ) سائید، خدای رؤوف او را به حالت اوّلیه ی خود برگردانید.

وقتی که فُطرُس حرکت کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود:

ص: 113

«فَاِنَّ اللّهَ قَد شَفَّعَنی فیکَ، فَالزَم أرضَ کَربلاءَ، فَأخبِرنی بِکُلِّ مَن یَأتِی الحُسَینَ (علیه السلام ) زائِراً اِلیٰ یَومِ القِیامَةِ»

«خدا شفاعت مرا درباره تو قبول کرد؛ تو دائماً به زمین کربلا مُوکَّل باش و تا روز قیامت مرا از هر کسی که به زیارت قبر حسین (علیه السلام ) می آید، خبر بده!».

راوی گوید: آن مَلَک است که “آزادشده حسین (علیه السلام ) ” (عَتیقُ الحُسَین (علیه السلام )) نامیده شده است”.(1)

ابن قولَوَیه در کامل الزّیارات این حدیث را از امام صادق (علیه السلام ) روایت نموده و در آخِر آن اضافه می کند که فُطرُس هنگام پرواز کردن، به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:

«یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَا إِنَّ أُمَّتَکَ سَتَقْتُلُهُ! وَ لَهُ عَلَیَّ مُکَافَاةُ أَنْ لَا یَزُورَهُ زَائِرٌ إِلَّا بَلَّغْتُهُ عَنْهُ وَ لَا یُسَلِّمَ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا بَلَّغْتُهُ سَلَامَهُ وَ لَا یُصَلِّیَ عَلَیْهِ مُصَلٍّ إِلَّا بَلَّغْتُهُ عَلَیْهِ صَلَاتَهُ»

«امّت شما عَنقَریبٍ (به زودی) این مولود را خواهند کشت و در مقابل حقّی که این مولود بر من دارد مُلتزِم هستم هر زائری که او را زیارت کند، زیارتش را به آن حضرت رسانده و هر سلام کننده ای که به حضرتش سلام کند، سلامش را به محضرش ابلاغ نموده و هر کسی که به جَنابَش درود و تهنیت گوید آن را به حضورش عرضه نمایم».

پس برای همینست که خواندن زیارت عاشورا و هر زیارت و سلام و صلوات دیگری، بر امام حسین (علیه السلام )، از دور نیز مستحبّ است؛ زیرا در هر حال، فُطرُس مَلَک، آن را می رساند.


1- اثبات الوصیه، مسعودی، ترجمه ی محمدجواد نجفی، ص300-301.

ص: 114

پاسخ ما به اشکال مترجم بر این حدیث

مترجم اثبات الوصیة (آقای محمدجواد نجفی) گوید:

“بعضی از علماء، این روایت را معتبر نمی دانند و دلیل آنان اینست که ملائکه هیچ وقت نافرمانی و تقصیر نمی کنند؛ چنانکه خدای سبحان (در وصف ایشان) میفرماید:

«لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»(1)

«ملائکه معصیت خدا را انجام نمی دهند و هر مأموریتی که داشته باشند انجام می دهند».

جواب ما اینست که: هیچ استبعادی ندارد که خداوند بخواهد مُبتنی بر حکمت بالغه ی خود، فرشته ای را موقتاً از جبر بیرون آورده و به او اختیار داده و او را آزمایش فرموده و مایه ی عبرت خلایق بگرداند، تا برکت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) را به ایشان بنمایاند.

در شهادت فرزندم به من تبریک بگویید

روایت شده است که “صَلت بن اَشیَم” یکی از رزمندگانی بود که با فرزندش در جنگ اُحُد شرکت داشت. او به فرزندش گفت: پسر عزیزم! تو از من جلوتر به میدان نبرد برو و با کفار و مشرکین بجنگ تا شهید شوی و من تو را به حساب خدا بگذارم. (یعنی تو جلوتر برو تا شهید گردی و من بعد از تو شهید شوم تا دو اجر ببرم: یکی داغ فرزند و دگر اجر شهادت).


1- (تحریم/6)

ص: 115

این فرزند حَسَب الأمر پدر به میدان نبرد شتافت و به دشمنان اسلام حمله کرد تا این که به درجه رفیع شهادت نایل گردید.

وقتی زنها برای تسلیت به نزد مادر این جوان می رفتند مادرش به زنها می گفت: اگر آمدید که به من در شهادت فرزندم تبریک و تهنیت بگویید، مرحبا به شما و خوش آمدید و اگر برای غیر تبریک آمدید، برگردید و بروید!(1)

تبرّک جُستن

اشاره

تَبَرَّکَ بِهِ - تَبَرُّکاً: از آن برکت گرفت، به آن تبرّک جُست.(2)

تعبیر «تبرّک» در احادیث و روایات

اشاره

این تعبیر – به لفظ یا به مفهوم - در احادیث، ادعیه و زیارات، فراوان به کار رفته است. از آن جمله:

1 - تبرّک به نان و احترام آن

امام صادق (علیه السلام ) به یکی از اصحاب خود فرمودند:

«تَبَرَّکْ بِأَنْ تَحْمِلَ الْخُبْزَ فِی سَفَرِکَ وَ زَادَکَ»


1- آرامبخش دل داغدیدگان، ترجمه مُسَکِّنُ الفُؤادِ شهید ثانی، حسین جناتی، ص173، ش11.
2- فرهنگ ابجدی، ص183.

ص: 116

«تبرّک بجوی، به اینکه نان را در سفر و توشه ات با خود حمل کنی!»(1)

2 - تبرّک به آسانگیری در معاملات

ازجمله وصایای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به بازاریان، این بود که می فرمودند:

«… وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ …”

«… و تبرّک بجویید به آسانگیری (در معاملات) …”(2)

توضیح: یعنی برکت معامله را از خداوند بخواهید، نه از مردمی که با ایشان معامله می کنید؛ لذا آسان بگیرید و بر خدا توکّل داشته باشید؛ چون رزق و روزی مقدّر شما از جانب اوست و مردم فقط وسیله و واسطه ی رسیدن آن به شما هستند.

تَجرِبه نیز حاکیست که فروشندگان آسانگیرتر، مشتریان بیشتر و ثابت تری پیدا می کنند.

3 - تبرّک جُستن به اسم خدا (بسم الله)

علامه مجلسی اوّل (ملاّ محمّدتقی مجلسی ره) در رَوضةالمُتّقین در شرح مَن لایحضُرُهُ الفقیه شیخ صدوق ره (2/280) در شرح عبارت شریف «بسم الله» می نویسد:


1- مَحاسِن بَرقی، ج2، ص 360، باب زاد و توشه، حدیث آخِر.
2- تُحَف العُقول، حَرّانی، بخش کلمات قِصار حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام )، ص216.

ص: 117

«بسمِ اللهِ» أی: أستَعینُ أو أتَبَرَّکُ بِاسمِهِ أو بِذاتِ الواجِبِ المُستَجمِعِ لِجَمیعِ الکَمالاتِ الَّتی هِیَ عَینُ ذاتِهِ …

«بسم الله» یعنی: استعانت و کمک می طلبم و یا تبرّک می جُویم به اسم خدا، یا (به واسطه ی اسم او) به ذات آن خدای واجب الوجود، که در بر دارنده ی جمیع صفات کمال است؛ که آن صفات، عین ذات اوست (و جدا از ذات خدا نیست) …

نیز در جای دیگر (12/248)، در تفسیر این آیه ی کریمه می نویسد:

«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها»(1)

أی أستَعینُ بهِ أو أتَبَرَّکُ بِاسمِهِ عِندَ جَریِها وَ عِندَ ثَباتِها عَلَی النَّجرِ أوِ الأعَمِّ …

«(و [نوح (علیه السلام )] گفت: در آن کشتی سوار شوید). به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش»؛

یعنی: استعانت از خدا و یا تبرّک به اسمش می جویم، هنگام جاری شدن کشتی بر آب و هنگام ثابت گشتن آن در لنگرگاه و یا در هر توقفی اعمّ از لنگرگاه …”

4 - تبرّک قریش به نور پیامبر (ص) در پیشانی جدّ گرامیش عبدالمُطَّلِب (علیه السلام)

از جمله علماء شیعه که در قرن پنجم هجری، به ایراد تصویر داستانی از سیره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرداخت، “ابوالحسن احمد بن عبدالله بن محمد بَکری واعظ” است، که رایجترین و


1- (هود/41)

ص: 118

مشهورترین اثرش “ کتابُ الاَنوار” است که مکرّر چاپ شده و یکی از آخرین چاپهای آن در بیروت توسط منشورات اعلمی در سال 1999 م صورت گرفته است.

مرحوم علاّمه ی مجلسی، در بِحارالانوار در ضمن حدیث مفصّلی پیرامون تاریخ خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از او چنین روایت کرده است که:

«قالَ أبو الحَسَن البَکریُّ: حَدَّثَنا أشیاخُنا وَ أسلافُنَا الرُّواةُ لِهَذَا الحدیثِ أنَّهُ لَمّا قَدِمَ المُطَّلِبُ وَ شَیبَةُ إلَی الحَرَمِ وَ کانَ بَینَ عَینَیهِ نورُ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله کانَت قُرَیشٌ تَتَبَرَّکُ بهِ فَإذا أصابَتهُم مُصیبةٌ أو نَزَلَت بِهِم نازِلَةٌ أو دَهِمَهُم طارِقٌ أو نَزَلَ بِهِم قَحطٌ تَوَسَّلُوا بِنُورِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فَیَکشِفُ اللهُ عَنهُم ما نَزَلَ بِهِم …”.(1)

«ابوالحسن بَکری گوید: شیوخ و گذشتگان ما که راویان این حدیث هستند، روایت کرده اند که وقتی مُطَّلِب (همراه برادرزاده اش) شَیبَة(2) وارد حرم شد و بین دو چشمان شَیبَة، نور رسول خدا صلی الله علیه و آله می درخشید و قریش به آن نور (که از بین دو چشم عبدالمُطّلب تابان بود) همواره تبرّک می جُستند، پس هرگاه مصیبتی به ایشان می رسید، یا بلائی بر ایشان نازل می شد، یا حادثه ای سخت بر ایشان دشوار می گشت و یا قحطی بدیشان می رسید، متوسّل به همان نور رسول خدا صلی الله علیه و آله (که از پیشانی جدّش تابان بود) می شدند و خدا به برکت آن نور، گرفتاری ایشان رفع می فرمود …”.

5 - تبرّک جُستن جَبرَئیل (علیه السلام) به سؤر (باقیمانده ی غذا) پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام)

1- بِحارالانوار (ج15/ص65)
2- شَیبَة الحمد: مو سفید ستوده، عبدالمُطَّلِب، جدّ رسول اکرم صلی الله علیه و آله )

ص: 119

حسین بن حَمدان خَصیبی یا حُضَینی، از علماء شیعه (فوت: 334 ق) در کتاب الهِدایة الکُبریٰ، در حدیثی آورده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) بر سر بِساطی از خرما بودند؛ پس علی (علیه السلام ) نصف خرما را می خورد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله نصف دیگر را. پس جَبرَئیل (علیه السلام ) در آن حال می گفت:

«یَا رَسُولَ اللَّهِ! لَوَدِدْتُ أَنِّی مِمَّنْ یَأْکُلُ الطَّعَامَ فَأَسْتَشْفِی اللَّهَ وَ أَتَبَرَّکُ بِفَضْلِ سُؤْرِکَ وَ سُؤْرِ امیرالمؤمنین»(1)

«ای رسول خدا! هر آینه دوست می داشتم که من (فرشته) نیز (مثل انسانها) غذا می خوردم، پس در این صورت استشفاء (طلب شِفا) می کردم از خدا و تبرُّک می جُستم به باقیمانده ی سؤر (باقیماندهی غذا) تو و امیرالمؤمنین».

وَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : «یَا حَبِیبِی! جِبْرِیلُ! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ فَضَّلَکَ عَلَیْنَا».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جواب جبرئیل فرمودند:

«ای دوست من! ای جبرئیل! (این سخن را نگو) که به راستی خداوند تو را بر ما فضیلت داده است» (به سبب زندگی تو در عرش اعلیٰ و زندگی ما در دنیا؛ هر چند، مقام پیامبر و علی و بلکه هر کدام از چهارده معصوم (علیهم السلام ) از همه ی ملائکه و خود جبرئیل هم بالاتر است، زیرا ایشان حجّت و خلیفه ی خداوند هستند و ملائکه فقط واسطه هستند و حجّت و خلیفه ی خدا نیستند و هر چند مقام ایشان در عرش بالاست، ولی مقام روحانی و


1- کتاب الهِدایة الکُبریٰ (آخِر باب اوّل، ص88)

ص: 120

نفسانی حجّت و خلیفه ی خداوند را ندارند. پس پیامبر صلی الله علیه و آله آن تعبیر را برای تعارف و ادب نسبت به جبرئیل فرموده اند، نه آنکه واقعاً مقام جبرئیل را از خود و علی (علیه السلام ) بالاتر بدانند! و در تعارف و ادب، مَجازگویی برای مدح طرف مقابل جایزست).

فَقَالَ جِبْرِیلُ)عَلَیْهِ السَّلَامُ(:

«وَاللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا فَضْلِی إِلَّا بِکُمَا! إِنَّکُمَا أَحَبُّ خَلْقِهِ إِلَیْهِ وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْهُ وَ أَزْلَفُهُمْ لَدَیْهِ».

جبرئیل (علیه السلام ) نیز، خود اعتراف دارد به اینکه هر چه دارد از برکت فضل پیامبر صلی الله علیه و آله و علی (علیه السلام ) است؛ او می گوید:

«به خدا قسم ای رسول خدا! برای من فضیلتی نیست مگر از برکت شما! به راستی که شما دو نفر محبوبترین خلق خدا و نزدیکترین ایشان به او هستید».

6 - تبرّک فلک و ستارگان آسمان، به وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) در حدیثی فرمودند:

« … نَحْنُ نَاشِئَةُ الْقُطْبِ وَ أَعلَامُ الْفَلَکِ …”

معنای این حدیث شریف، که علامه ی مجلسی (ره) در بحارالانوار(1) به نقل از احتجاج شیخ طبرسی (ره) آن را آورده اند، از مشکلات و غرائب معانی احادیث است. ولی، پس از تأمّل در معانی تعبیر «نَاشِئَةُ الْقُطْبِ» و


1- بحارالانوار (ج58/ص221) (حدیث2 از باب 10: علم النّجوم و العمل به … )

ص: 121

جستجوی معنای کلمه ی «نَاشِئَة» در کتب معتبر لغت عرب، به قرینه ی الفاظ و عبارات قبلی و بعدی خود حدیث و نیز به قرینه ی استعمال در موارد مشابه، به این نتیجه رسیدیم که بهتر است این عبارت چنین معنی شود:

« … ما اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منزله ی «ساعات آغازین و مبنای» گردش ستارگان به دور «قطبِ فلکِ گردان» و نشانه های هدایت در آسمان هستیم …”.

یعنی: همه چیز در عالَم خلقت، به عشق و برکت وجود اهل بیت پیامبر، یا چهارده معصوم (علیهم السلام )، در حرکت، جنب و جوش، سیر و گردش است؛ زیرا ایشان اصل و مبنای خلقت هستند و خدا همه چیز را از نور با برکت وجود ایشان آفریده است.

مرحوم علامه مجلسی نیز در “بیان” ذیل این حدیث، می نویسد:

“إنَّهُم قُطبُ الفَلَکِ؛ إذِ الفَلَکُ یَدُورُ بِبَرَکَتِهِم وَ هُم أعلامُ الفَلَکِ بِهِم یَتَزَیَّنُ وَ یَتَبَرَّکُ وَ یَسعَدُ”.

یعنی: “به راستی که ایشان قطب فلک دَوّارند؛ چه، چرخِ فلک به برکت وجود ایشان می گردد و ایشان نشانه های درخشان فلک هستند، که آسمان به یمن و برکت ایشان زینت یافته و مبارک و سعد (مسعود) گشته است”.(1)

توضیح: سبب اینکه خداوند تعالیٰ جهان آفرینش را به برکت نور اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله آفریده، یکی اینست که: نزد عقلاء، احسان و لطف باید تناسب با شخص مورد لطف و احسان داشته باشد و ما انسانهای خطاکار، هرگز قابل این نبوده و نیستیم که خداوند تعالی خواسته


1- بحارالانوار، ج58، ص223.

ص: 122

باشد به افتخار چنین موجودات پر از عیب و نقص و خطا، جهانی با این عظمت و پیچیدگی، با این اندازه نظم دقیق و حیرت آور، بیافریند و پیش روی این چنین موجوداتی بگستراند.

و به تعبیر مرحوم علامه مجلسی در کتاب مِرآة العُقول:

“کَما إذا جاءَ أعرابیٌّ أو کُردیٌّ غیرُ مُستأهِلٍ لِشَیءٍ مِنَ الإکرامِ إلیٰ بابِ سلطانٍ نافذٍ حُکمُهُ فِی الأنامِ، فأمَرَ لَهُ بِبَسطِ المَوائدِ وَ اختَصَّهُ بِأنواعِ العَوائِدِ نَسَبَهُ العُقَلاءُ إلیٰ قِلَّةِ العَقلِ وَ سَخافَةِ الرَّأیِ؛ بِخِلافِ ما إذا أمَرَ بِذلِکَ لِأحَدٍ مِن مُقَرِّبی حَضرَتِهِ وَ اُمَراءِ جُندِهِ أو لِرَسُولِ أحَدٍ مِن سَلاطین عَصرِهِ، فَحَضَرَ هَذَا الأعرابیُّ أوِ الکُردِیُّ تِلکَ المائِدَةَ فَأکَلَ مِنها، یَکونُ مُستَحسَناً، بَل لَو مُنِعَ مِنها یَکُونُ مُستَقبَحاً بِظاهِرِ النَّظَرِ”.(1)

یعنی: “چنانکه هرگاه یک نفر اعرابی (بیابانگرد) یا کُرد، که لایق هیچ گونه اِکرام و تجلیل نیست، به در سرای پادشاهی بیاید که حکم او در میان مردم نافذ و گیراست، پس پادشاه امر کند که برای چنان شخصی، مائدهها (سفره های بزرگ) پهن کنند و هدایا و عطایای گوناگون به او بذل و بخشش کنند، عقلاء چنین پادشاهی را به کمعقلی و سستی اندیشه نسبت میدهند؛ بر خِلاف آنجا که به چنین تشریفاتی امر کند برای یکی از مقرَّبان درگاه خود و امیران لشکرش و یا برای پیک و فرستاده ی یکی از سلاطین همعصرش، پس آنگاه این کُرد یا اَعرابی (بیابان گرد) نیز بر سر آن سفره و تشریفات، حضور یابد و از آن بخورد، که در این فرض، چنین کاری نیکو و مُستحسَن است و بلکه در این فرض، اگر این شخص را از آن بساط منع کنند، بر حَسَب ظاهر، زشت و ناپسند است”.


1- مِرآة العُقول (ج12/ص88)

ص: 123

7 - تبرّک به اسماء ائمّه ی (علیهم السلام) و قرآن، در وقت رؤیت هلال ماه نو

تصویر شماره (5)

شیخ طبرسی (ره) در مکارم الأخلاق، روایت نموده است:

“هنگام دیدن هلال ماه نو، بر دست چپ، با انگشت سبّابه ی دست راست خود، بنویس:

«الله؛ محمد؛ علی؛ فاطمة؛ الحسن و الحسین؛ … تا آخِر ائمّه (علیهم السلام )“

و «سوره توحید» را نیز تا آخِر بنویس و بگو:

«اللَّهُمَّ إِنَّ النَّاسَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی الْهِلَالِ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ یَتَبَرَّکُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ إِنِّی نَظَرْتُ إِلَی أَسْمَائِکَ وَ اسْمِ نَبِیِّکَ وَ وَلِیِّکَ وَ أَوْلِیَائِکَ وَ إِلَی کِتَابِکَ؛ فَأَعْطِنِی کُلَّ الَّذِی أُحِبُّ أَنْ تُعْطِیَنِیهِ مِنَ الْخَیْرِ وَ اصْرِفْ عَنِّی کُلَّ الَّذِی أُحِبُّ أَنْ تَصْرِفَهُ عَنِّی مِنَ الشَّرِّ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

«خداوندا مردم چون به هلال بنگرند به چهره همدیگر نگاه کنند و به هم تبرّک جویند و من به اَسماءِ تو و اسم نبی تو و ولی و اولیاءِ تو و کتاب تو نظر می افکنم (و تبرّک می جویم)؛ پس

ص: 124

خوبیهایی را که دوست دارم، به من عطا کن و بدیهایی را که مورد نظر من است همه را از من بگردان و فضل خودت را بر من زیاد کن، به قدری که شایسته ی مقام توست و هیچ حَول و قوّه ای نیست مگر از جانب خداوند علیِّ عظیم».(1)

توضیح: تبرّک جُستن به نظر در اسماء مقدّسه و قرآن کریم، پس از رؤیت هلال ماه نو، می تواند علل و اسباب و حکمت های گوناگون معنوی داشته باشد؛ چنانکه در ادامه ی همین دعا، طلب هر گونه خیر و رفع هر گونه شرّ و برخورداری از فضل بیکران پروردگار، از آثار این تبرّک محسوب شده است. گویا یک وجه آن این باشد که رؤیت هلال، چون آغاز و مبدأ حلول ماه قمری است، بهتر است که این آغاز ماه، توأم با نظر افکندن در چنین چیزهای مبارک و مقدّسی باشد، که خود، سرمنشأ خیرات و برکات بسیاری هستند.

8 - تبرّک به خاک پای امیرالمؤمنین (علیه السلام)

= سُلَیم بن قیس هلالی (ره) می گوید:

از سلمان شنیدم که می گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود:

«اگر نبود که عده ای از امّتم بگویند آنچه مسیحیان در باره ی عیسی بن مریم گفتند، در باره ی تو سخنی می گفتم که امتم در پی آثار قدمهایت در خاک باشند و آن را ببوسند!».(2)


1- مکارم الأخلاق، ترجمه میرباقری، 2/163.
2- اسرار آل محمد، صلّی الله علیه و آله، ترجمه کتاب سُلَیم، ص592.

ص: 125

= علامه مجلسی (ره) از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده است:

وقتی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) پس از فتح خیبر به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشت آن حضرت به او فرمود:

«اگر نبود که عده ای از امتم در باره تو بگویند آنچه مسیحیان درباره ی عیسی بن مریم گفتند، امروز در بارهی تو سخنی می گفتم، که از کنار هیچ گروهی عبور نکنی مگر آنکه خاک زیر پای تو و اضافه آب وضویت را بردارند و به آن شفا طلب کنند!».(1)

توضیح: تبرّک جُستن به ابدان و اعضاء مطهّر معصومین (علیهم السلام ) از حیث عقلانی نیز لازمه ی خلقت خداوندی است. زیرا آفریننده ی جهان، خداوند است و معصومین نیز خلفاء و حجّتهای خدا در زمین هستند. پس معقول و منطقی است که خاک پایشان نیز متبرّک باشد.

9 - تبرّک جُستن اهل کتاب به خاک پای اولاد انبیاء (علیهم السلام)

از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده که فرمود:

هنگامی که رأس اَنوَر حسین (علیه السلام ) را نزد یزید - لعنة اللَّه علیه - آوردند، او بِساط شراب می گسترد و سر مبارک را می آورد و پیش رویش می نهاد و می گساری می کرد.


1- بحارالانوار، ج68 ص137.

ص: 126

روزی سفیر روم که از اشراف و بزرگان آن مملکت بود، به یزید گفت: ای پادشاه عرب! این سر کیست؟

یزید گفت: تو را با آن چه کار؟

سفیر گفت: چون به نزد پادشاه بازگشتم، او از همه چیز پُرسِشم می کند، دوست دارم قصّهی این سر و صاحبش را گزارش دهم تا در شادمانی تو شریک باشد!

یزید: این سر حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام ) است.

سفیر: مادرش کیست؟

یزید: فاطمه دخت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله .

سفیر: تفو بر تو و دین تو! دین من از دین تو نیکوتر است؛ چه پدرم از اَحفاد (نوادگان) و نسل داوود (علیه السلام ) است و بین من و داوود (علیه السلام ) پدران زیادی فاصله است، ولی نَصاریٰ بزرگم داشته، برای تبرّک از خاکِ قدمم بر می دارند؛ چرا که فقط از احفاد داودم!(1) و شما فرزند دختر پیامبرتان را می کُشید، در حالی که فاصلهی بین او و پیامبرتان فقط یک مادر است؟! این دین شما چه دینی است؟! آنگاه به یزید گفت: ماجرای کلیسای حافر را شنیده ای؟

یزید: بگوی تا بشنوم!


1- النَّصَارَی یُعَظِّمُونِی وَ یَأْخُذُونَ مِنْ تُرَابِ قَدَمِی تَبَرُّکاً بِأَنِّی مِنْ حَوَافِدِ دَاوُدَ (علیه السلام )

ص: 127

سفیر: … آن شهر در دست مسیحیان است و پادشاهش هم مسیحی است. در آن شهر کلیساهای فراوانی هست و بزرگترین کلیسا، کلیسای حافر می باشد. در محراب آن حُقَّه ای (ظرف کوچک) طلایی آویزان است و در آن جای، سُمی می باشد که می گویند: آن سُمِ خر حضرت عیسی (علیه السلام ) است که بر آن سوار می شد و اطراف حقّه را به طلا و دیبا آراسته اند؛ در هر سال جمعیت انبوه نَصاریٰ به زیارتش رفته، طوافش نموده و آن را بوسیده در بارگاهش، حوائج خود را از خدای تعالی می طلبند، این شأن و رسم آنها به سُمِ خر عیسی است که به زعم آنان، جای سم خری است که پیامبرشان حضرت عیسی (علیه السلام ) بر آن سوار می شد و شما فرزند دخت پیامبرتان را می کشید؟! خدا برکت را در شما و در دین شما قرار ندهاد!

یزید عنید گفت: این نصرانی را بکشید تا در کشورش ما را رسوا نکند!

نصرانی چون این را احساس را کرد گفت: آیا ارادهی کشتنم را داری؟

یزید: آری!

نصرانی: بدان که دیشب پیامبرتان را در خواب دیدم که فرمود: ای نصرانی! تو اهل بهشتی، از سخنش به شگفت درآمدم و اکنون: اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَ أنّ مُحمّداً رسولُ اللَّهِ!

و آنگاه به سوی رأس حسین (علیه السلام ) جهید و به سینه چسبانید و شروع به بوسیدن آن کرد و همی ببوسیدش تا به شهادت رسید.(1)


1- لَهُوف، سید بن طاووس، ترجمه میر ابو طالبی، ص194-195.

ص: 128

10 - تبرّک به تربت پاک سیدالشّهداء (علیه السلام)

امام کاظم (علیه السلام )، قبل از شهادت، در وصایای خود به مُسَیب خادم فرمودند:

« … وَ لَا تَأْخُذُوا مِنْ تُرْبَتِی شَیْئاً لِتَتَبَرَّکُوا بِهِ فَإِنَّ کُلَّ تُرْبَةٍ لَنَا مُحَرَّمَةٌ إِلَّا تُرْبَةَ جَدِّیَ الْحُسَیْن بْن عَلِیٍّ (علیه السلام ) فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَعَلَهَا شِفَاءً لِشِیعَتِنَا وَ أَوْلِیَائِنَا …”

« … چیزی از خاک قبر مرا از برای تبرّک بر ندارند؛ زیرا که هر خاکی بر ما حرام است، مگر خاک قبر جدّم حسین بن علی (علیه السلام )؛ چه، حق تعالی در آن خاک، برای شیعه ما و دوستان ما شِفا قرار داده …”.(1)

11 - تبرّک جستن ملائکه به بدن مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

از کنیز امام حسن عسکری (علیه السلام ) نقل شده است:

« … لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَ بَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَ رَأَتْ طُیُوراً بَیْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَ تَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَی رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ وَ سَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِیرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا مُحَمَّدٍ (علیه السلام ) بِذَلِکَ فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ تِلْکَ مَلَائِکَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّکِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَ هِیَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَجَ»

« … چون سیّد (امام زمان) (علیه السلام ) متولّد شد، نوری درخشان دید که از او ظاهر گردید و به افق آسمانها رسید و پرندگان سپیدی دید که از آسمان فرود می آیند و پرهای خود را به سر و صورت و سایر اعضای وی می کشند و سپس پرواز می کنند. این


1- عیون أخبار الرّضا (علیه السلام )، ترجمه آقا نجفی، باب8، ج1، ص67.

ص: 129

مطلب را به امام حسن عسکری (علیه السلام ) خبر دادیم، خندید و فرمود: آنها ملائکه ای هستند که برای تبرّک جُستن به این مولود فرود آمده اند و چون ظهور کند، یاوران وی خواهند بود».(1)

«کوثر» خیر مبارک و بسیار

سوره ی مبارکه ی «کوثر» نماد و مظهر برکت اهل بیت علیهم السلام

«بسمِ اللهِ الرّحمن الرّحیمِ ! إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ! فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ ! إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ».

«ما تو را کوثر(2) بخشیدیم. ! پس تو هم برای خدایت به نماز (و طاعت) و قربانی (و مناسک حج) بپرداز. ! که مُحقَّقاً دشمن بدگوی تو(3) مقطوع النَّسل است (ولی نسل تو از حضرت زهرا) تا قیامت به کثرت و برکت و عزت باقی خواهد بود)».

تفسیر سوره ی مبارکه ی کوثر

فاضل معاصر، استاد علی اکبر قُرَشی، در قاموس قرآن می نویسد:

“کوثر مبالغه (فزونی) در کَثرَت است و به قول زَمَخشری «المُفرِطُ الکَثرَة» یعنی چیزی که کثرت آن فزون از حدّ است.


1- کمال الدّین صدوق، ترجمه پهلوان، ج2، ص157.
2- (خیر کثیر و عطای بسیار، چون کثرت نسل و فرزندان از ذرّیه ی حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام)
3- (عاص بن وائل یا عَمرو بن عاص لعنة الله علیهِما)

ص: 130

=به یک زن بادیه نشین که پسرش از سفر بر گشته بود، گفتند:

“ بِمَ أبَ ابنُکِ؟ ” قالت: “أبَ بِکَوثَرٍ! ”

یعنی: پسرت با چه چیز برگشت؟ گفت: با فائده ی فزون از حدّ!(1)

=راغب (اصفهانی در مفردات) گوید:

«تَکَوْثَرَ الشَّیءُ»

یعنی «شیء تا آخرین حدّ زیاد شد».

=در قاموس و اَقربُ (الموارد) آمده:

«الْکَوْثَرُ: الکَثیرُ مِن کُلِّ شَیءٍ».

=طبرسی - رَحِمَهُ اللّهُ - فرموده:

“کوثر چیزیست که کَثرَت از شأن آنست و کوثر خیر کثیر است”.

معنی آیات (سوره ی کوثر) چنین است:

«ما به تو کثرت عنایت کردیم ! پس به ِشُکرانه ی این مَوهِبَت، نماز بگزار و قربانی کن ! همانا دشمن تو، او بی دنباله و بیدودمان است!».

این سوره کوتاهترین سورهی قرآن و مشتمل بر سه آیه و ده کلمه است؛ غیر از بسمله و در عین حال معجزه است و آوردن نظیر آن غیر ممکن.

[و به قول آقای عباس کوثری در مقاله ی “کوثر قرآن”: نمونه ی آن را در کار یکی از مزدوران استکبار در کتاب “حُسن الایجاز” حویش مشاهده می نماییم. نویسنده به گمان خود به مقابله با سوره «کوثر» برخاسته است … این کتاب از چاپخانهی انگلیسی - آمریکائی بولاق مصر در سال 1912 منتشر شد و مرحوم آیةالله خوئی در ردّ آن، کتاب «نَفَحاتُ الاِعجاز» را نگاشته است.].(2)

=در المیزان می گوید:

روایات در مکّی و مدنی بودن آن مختلف است و ظاهر آنست که مکّی باشد (به جهت مقابله با مشرکین طعن زننده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و به قول بعضی دو بار نازل شده (هم در مکّه و هم در مدینه)، جمعاً بَینَ الرِّوایات.


1- (کشّاف زَمَخشری).
2- نقل از «البیان» آیتالله خوئی، ج 1، ص 108، طبع پنجم

ص: 131

مراد از کوثر چیست؟

=ابن عباس آن را “خیر کثیر” معنی کرده است.

سعید بن جُبَیر گفت: گروهی می گویند:

آن نهری است در بهشت. ابن عباس در جواب گفت: آن نهر هم از جمله خیر کثیر است.

=در روایات شیعه و اهل سنت نقل شده که آن نهری است در بهشت و «حوض کوثر» از آن شهرت یافته است؛ رجوع شود به تفسیر البرهان و غیره.

گفته اند: آن حوض رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

در بهشت یا در محشر؛ به قولی مراد از آن نبوت و قرآن است؛ به قولی مراد، کثرت یاران و پیروان آن حضرت است و به قولی کثرت نسل و ذُرّیّهی آن جناب می باشد و به قولی شَفاعَت است. از بعضی نقل شده که اقوال را تا بیست و شش قول رسانده است. به عقیده ی طبرسی، مانعی ندارد که کوثر شامل همهی اینها باشد؛ زیرا لفظ به همه احتمال دارد و این اقوال، تفصیل «خیر کثیر» است.

ناگفته نماند: باید از آیه ی «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» در مراد از «کوثر» استفاده کرد؛ چون اِعطاء کوثر برای از بین بردن (افتراء و نسبت ناروای) ابتری (به) آن حضرت صلی الله علیه و آله است و مراد از ابتر (بی دنباله)، کسی است که فرزند یا نام نیک پایدار ندارد.

=در مجمع البیان و غیره نقل شده:

چون عبد اللّه پسر آن حضرت صلی الله علیه و آله که از خدیجه بود، از دنیا رفت، عاص بن وائل آن حضرت را دید که از مسجد خارج می شود؛ در همانجا با حضرت مذاکره کرد و چون به مسجد وارد شد، گروهی از صَنادید (بزرگان) قریش که در مسجد بودند به وی گفتند: ای عاص! با که صحبت می کردی؟

گفت: “ذلک الابتر” (با آن بی دنباله).

قریش کسی را که پسر نداشت ابتر می خواندند؛ لذا آن حضرت را نیز ابتر نامیدند.

=در المیزان گوید:

روایات، مُستفیض (بسیار منقول) است در اینکه نزول آیه در جواب کسی است که آن حضرت را ابتر خواند.

ص: 132

ناگفته نماند: عرب بی پسر را ابتر می گفت؛ چرا؟ برای اینکه (وقتی) نسلش منقطع شد دیگر نسلی و در نتیجه نامی و ذکری از او نخواهد ماند؛ پس ماندن نسل توأم با ماندن نام و ذکر شخص است و اگر با ماندن نسل او، نامش نماند، بود و نبود نسل یکسان (و بی اثر) است.

به هر حال، مراد از «کوثر» به قرینه ی آیه ی اخیر، یک کثرت و گسترش فوق العاده است که باید آن را در کثرت نسل، کثرت پیروان، گسترش اسلام، آوازه ی بزرگ آن حضرت و حتی در شفاعت و سیرابی از «حوض کوثر» جستجو کرد.

یعنی: ای پیامبر! این دشمن که می گوید: تو ابتر و بی فرزند و در نتیجه گمنامی؛ بدان: ما پروردگار جهان به تو کوثر داده ایم؛ این موج توحید که تو در صحنه ی جهان ایجاد کرده ای با نام و آوازه ی تو تا ابد در گسترش خواهد بود، هم خودت، بلند آوازه، هم دینت، گسترده، هم پیروانت، نامحدود، هم فرزندانت، بی حدّ و حصر و هم تعلیماتت، عالمگیر خواهد بود و حتی وجود پروسعت و پربرکت، تو شفیع بندگان و ساقی تشنگان از «حوض کوثر» در روز قیامت خواهی بود؛ ولی این دشمن توست که ابتر و بی دودمان و بی نام نیک و منفور است.

این سوره معجزه است و از یک «کوثر» و گسترش عجیبی خبر می دهد. امروز آمار نشان می دهد که تعداد مسلمانان جهان به بیش از یک میلیارد بالغ شده است. قرآن بر پشت بام جهان قدم گذاشته و حتی از رادیوهای دنیای مسیحیّت به گوش می رسد و …

در این میان پای مبارک «فاطمه زهرا علیها السلام» در میان است و در تشکّل و شایع شدن «کوثر» سهم بسزائی دارد. نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله به وسیله ی فاطمه علیها السلام در دنیا باقی ماند و گسترش یافت. دامن پاک زهرا علیها السلام فرزندانی تربیت کرد که هر یک به تنهائی «کوثر» هستند. یازده امام که در حکم ظروف «کوثر قرآن»اند و هنوز هم پس از گذشت بیش از چهارده قرن مردم را از کوثر قرآن و اسلام سیراب میکنند، از دامن پاک فاطمه (علیها السلام) به وجود آمده اند.

ص: 133

این فاطمه - این کوثر پر برکت - حلقه ی اتصال مابین رسول خدا صلی الله علیه و آله و امّت اسلامی گردید، انوار درخشان وحی و اولاد بی حدّ و حصر پیامبر عظیم الشأن از وجود زهرای اطهر علیها السلام سرچشمه گرفتند.

بنی امیّه هشتاد سال اولاد فاطمه را کشتند، بنی عباس پانصد سال اولاد فاطمه را کشتند، زیر دیوارها گذاشتند، قتل عام کردند، با وجود همه ی اینها، وقتی در قرن هشتم (هجری قمری) سادات و فرزندان زهرا علیها السلام را سرشماری کردند به بیست هزار نفر رسیدند و در زمان سلطان سلیم عثمانی (قرن شانزدهم هجری قمری)، شماره آنها به نوزده میلیون رسید! آیا این معجزه نیست؟! «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ».(1)

«کوثر» پر برکت فاطمی، در ایران

مردم شیعه ی ایران (سادات و غیر سادات) همگی به حضرت زهرا علیها السلام مَحرَمند

مرحوم دکتر منوچهر اقبال - رئیس اسبق دانشگاه تهران - در کتابی که در ردّ و نقد زرتشتی گری و ناسیونالیسم ایرانی نوشته و نام آن را “سه هزار سال دروغ در تاریخ ایران” نهاده است، در فصلی که به تاریخچه ی اجمالی تشیّع در ایران و چگونگی استقبال مردم این سرزمین از اهل بیت پیامبر اکرم (علیهم السلام ) و دودمان و اولاد ایشان اختصاص داده است، ثابت می کند که: مردم شیعه ی ایران - اعمّ از سادات و غیر سادات - همگی به حضرت زهرا علیها السلام مَحرَم هستند؛ زیرا داعی و انگیزه ی فراوان در هر خاندانی برای وصلت و ازدواج با سادات از نسل اهل بیت (علیهم السلام ) بوده است و اگر از باب “حساب احتمالات ریاضی” بنگریم، با وجود چنین انگیزه ی فراوان و شیوعی، بیتردید، لاأقل، یک بانو از سادات در شجره ی هر خاندان شیعی ایرانی، در یکی از نیاکان ایشان، موجود بوده است. بنابراین، شیعیان ایران،


1- قاموس قران، سید علی اکبر قُرَشی، ج6، ص: 94-96.

ص: 134

حتی اگر از نسل سادات هم نباشند، باز از طریق مادر، یا یکی از مادران نیاکان خودشان، اولاد حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام هستند و به آن بانوی بزرگوار مَحرَم می باشند. این حقیقت که سبب افتخار ما ایرانیان است، باز هم خود از مصادیق «کوثر» فاطمی است.

«کوثر» قدمگاه مبارک پیامبر و دوازده امام پس از او (علیهم السلام)

سُلَیم بن قَیس هلالی (ره) روایت می کند که حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به مردی که از مسائل دینی سؤال می کرد، ضمن توضیحات خود، فرمودند:

« … کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجّت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را - که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده - نشناسد».

(آن مرد) عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آنان را برایم نام ببر.

فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده و فرموده است:

«أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(1)

«از خدا و پیامبر و صاحِبان امرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمائید.

فرمود: آنان که پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:

«من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به آن دو تمسُّک کرده اید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیر با من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر «حوض کوثر» بر من وارد شوند مانند این دو (و حضرت به دو انگشت سبابه خود اشاره فرمودند) و نمی گویم مثل این دو (و حضرت به انگشت سبابه و وسط اشاره کردند.) زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است. پس به این دو تمسُّک کنید تا


1- نساء/59

ص: 135

گمراه نشوید و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید و از آنان عقب نمانید که متفرّق می شوید و به آنان چیزی یاد ندهید (یعنی به آنها انتقاد و پیشنهاد نکنید) که از شما عالم ترند (زیرا معصوم هستند)».

عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! او (آن حجّت) را برایم نام ببر.

فرمود: کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیارتر از خودشان است(1) و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آن شما هستید؟

فرمود: من اوّل و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مؤمنین صاحب اختیارتر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مؤمنین صاحب اختیارتر از خودشان است و سپس سایر ائمه جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند تا بر سر «حوض کوثر» یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (علیه السلام ) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود، از بین بردی.(2)

«نسیم خوشبو و مبارک کوثر»، شعری از شیخ بهاء الدّین عاملی (شیخ بهائی)

ای نسیم صبح خوشبو! می رسی

از کدامین منزل و کو می رسی؟


1- أَوْلَیٰ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِم
2- أسرار آل محمّد (صلوات الله علیهم)، ترجمه کتاب سُلَیم (ره)، انصاری زنجانی، ص 262.

ص: 136

مرده ی صدساله یابد از تو جان!

تو مگر کردی گذر بر اصفهان؟

می فزاید از تو جانها را طرب!

تو مگر می آیی از مُلک عرب؟

ت_ازه گ_ردد از تو دردِ اشتیاق!

می رس_ی گویا ز اقلیم عِراق!

تازه گ_ردید از ت_و جان مبتلا!

تو مگر کردی گذر از کربلا؟!

می رسد از تو نوید «لا تَخَف!»

می رسی گویا ز درگاه نجف!

ب_ارگ__اه مرقد سلط_ان ِ دی_ن،

حیدرِ صفدر، امیرالمؤمنین

حوضِ کوثر جرعه ای از جام او

عال_َم و آدم ف_ِدای ن_ام او …

ص: 137

حکایات

حکایتی در تبرّک و نورانیت خطوط و کلمات مبارک قرآن کریم

آیت الله شهید دستغیب (ره) در کتاب داستانهای شگفت می نویسد:

“سالها پیش، از جمعی از علمای اَعلام قم و نجف اشرف شنیدم که پیرمرد هفتاد ساله ای به نام کربلایی محمد کاظم کریمی ساروقی (ساروق از توابع فراهان اراک است) که هیچ سوادی نداشته، تمام قرآن مجید به او افاضه شده، به طوری که تمام قرآن را حافظ شده است، به طرز عجیبی که ذکر می شود:

عصر پنجشنبه، کربلایی محمد کاظم، به زیارت امامزاده ای که در آن محل مدفون است می رود. هنگام ورود، دو نفر سید بزرگوار را می بیند و به او می فرمایند:

کتیبه ای که در اطراف حرم نوشته شده بخوان!

می گوید: آقایان! من سواد ندارم و قرآن را نمی توانم بخوانم!

می فرمایند: چرا! می توانی!

پس از التفات و فرمایش آقایان، حالت بیخودی عارضش می گردد و همانجا می افتد تا فردا عصر که اهالی ده برای زیارت امامزاده می آیند او را افتاده می بینند، پس او را بلند کرده به خود می آورند. به کتیبه می نگرد، می بیند سوره ی جمعه است، تمام آن را می خواند و بعد خودش را حافظ تمام قرآن می بیند و هر سوره از قرآن مجید را که از او می خواستند، از حفظ به طور صحیح می خوانده است!

ص: 138

از میرزا حسن - نواده ی مرحوم میرزای حجّت الاسلام شیرازی - شنیدم فرمود:

مکرّر او را امتحان کردم؛ هر آیه ای را که از او می پرسیدم فوراً می گفت از فلان سوره است و عجیب تر آنکه هر سوره ای را می توانست به قهقرا (معکوس) بخواند؛ یعنی از آخِر سوره تا اول آن را می خواند.

و نیز فرمود:

کتاب“تفسیر صافی” در دست داشتم؛ برایش باز کرده، گفتم: این قرآن است و از روی خطّ آن بخوان! کتاب را گرفت؛ چون در آن نظر کرد، گفت: آقا! تمام این صفحه قرآن نیست! و روی آیه ی شریفه دست می گذاشت و می گفت: تنها این سطر قرآن است، یا این نیم سطر، قرآن است و هکذا و مابقی آن قرآن نیست.

گفتم: از کجا می گویی تو که سواد عربی و فارسی نداری؟!

گفت: آقا! کلام خدا نور است، این قسمت نورانیست و قسمت دیگرش تاریکست!

چند نفر دیگر از علمای اَعلام را ملاقات کردم که می فرمودند: همه ی ما او را امتحان کردیم و یقین کردیم امر او خارِق عادت است و از مبدأ فیّاض جَلَّ وَ عَلا به او چنین افاضه شده است.(1)

سالنامه “نور دانش”(2) عکس کربلایی محمد کاظم را چاپ کرده و مقاله ای تحت عنوان “نمونه ای از اشراقات ربانی” نوشته و در آن شهادت عده ای از بزرگان علماء را بر خارق العاده بودن امر او نقل نموده است؛ تا اینکه می نویسد:

“از مجموع دستخط های فوق، مَوهِبَتی بودن حفظ قرآن کربلایی ساروقی به دو دلیل ثابت می شود:

1 – بیسوادی او که عموم همولایتیهای او بر آن شهادت می دهند و احدی خِلاف آن را اظهار ننموده است. نگارنده شخصاً از ساروقی های ساکن تهران تحقیق نمودم و با اینکه موضوع بیسوادی او در جراید کثیرالانتشار چاپ و منتشر شده، مَعَ ذلک (با این وجود) هیچ کس تکذیب نکرده است.


1- داستانهای شگفت (داستان 31)
2- سالنامه “نور دانش” (سال1335ش، ص223)

ص: 139

2 - بعضی از خصوصیّات حفظ قرآن او که از عهده ی تحصیل و درس خواندن خارج است، به شرح زیر:

الف - هرگاه یک کلمهی عربی یا غیرعربی بر او خوانده شود، فوراً می گوید که در قرآن هست یا نیست.

ب - اگر یک کلمه ی قرآنی از او پرسیده شود، فوراً می گوید در چه سوره و کدام جزء است.

ج – هر گاه کلمه ای در چند جای قرآن مجید آمده باشد، تمام آن موارد را بدون وقفه می شمارد و دنباله ی هر کدام را می خواند.

د – هر گاه در یک آیه، یک کلمه یا یک حرکت، غلط خوانده شود، یا زیاد و کم کنند، بدون اندیشه متوجه می شود و خبر می دهد.

ه_ - هر گاه چند کلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شود، محلّ هر کلمه را بدون اشتباه بیان می کند.

و - هر آیه یا کلمه ی قرآنی را از هر قرآنی که به او بدهند، آناً نشان می دهد.

ز – هر گاه در یک صفحه عربی یا غیرعربی یک آیه، مطابق سایر کلمات نوشته شود، آیه را تمیز می دهد، که تشخیص آن برای اهل فضل نیز دشوار است!

این خصوصیّات را خوشحافظهترین مردم، نسبت به یک جزوه بیست صفحهای فارسی نمیتواند دارا شود، تا چه رسد به 6666 آیهی قرآنی! ”.

و پس از نقل شهادت چند نفر از علماء، می نویسد:

مَوهِبَت قرآن “کربلایی کاظم” برای مردمی که فکر خود را در چهاردیواری مادیّات محدود کرده و مُنکِر ماورای طبیعت هستند، اِعجابآور بوده و سبب هدایت عدهای از گمراهان گردیده است؛ ولی این امر، با همهی اهمیتش، در نظر اهل توحید، یک شعاع کوچک از اَشِعَّه ی

ص: 140

بیکران افاضات خداوندی و از کوچکترین مظاهر قدرت حق است. نه تنها امور خارقالعاده به وسیله ی انبیاء و سُفَرای حق به کرّات به ظهور رسیده و در تواریخ ثبت و ضبط است، در عصر حاضر نیز کسانی که به علت ارتباط و پیوند با مبدأ تعالیٰ صاحِب کَراماتی هستند، وجود دارند.

نکته ای که در پاپان این مقاله لازمست تذکر دهم اینکه: در نتیجه ی انتشار شرح حال حافظ قرآن - کربلائی کاظم ساروقی- و معرفی او به مردم تهران، از عدهای از متدیّنین بازار شنیدم که: “

چند سال قبل؛ یعنی در زمان “مرحوم حاج آقا یحیی”، مرد کوری به نام “حاجی عَبود” (بسیار عبادتگر) به مسجد “سیدعزیزالله” رفت و آمد داشت، که در عین کوری، حافظ قرآن با خصوصیّات کربلایی ساروقی بود. او نیز محلّ آیه را در عین کوری نشان می داده و برای مردم با قرآن استخاره می کرده است.

میگویند: روزی کتاب لغت فرانسه به قطر قرآن مجید به او دادند، استخاره کند، فوراً آن را پرت کرد و عصبانی شد و گفت: این قرآن نیست! ”.

در مجلسی که حافظ قرآن حضور داشت، جناب آقای “ابنالدّین” - استاد محترم دانشگاه، - خصوصیات “حاجی عبود” را تأیید و اظهار کردند که نامبرده را در قم در حضور مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری ملاقات و آزمایش کردهاند.

اینها از آثار قدرت حق است که گاهی برای ارشاد مردم و اتمام حجت ظاهری است:

«ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»(1)

تبرّک به قرآن کریم و طلب شِفا

باز، شهید دستغیب (ره) در داستانهای شگفت مینویسد:(2)


1- جمعه/4
2- داستانهای شگفت (حکایت63، استشفاء به قرآن مجید)

ص: 141

“آقای سید محمود حمیدی گفت که: در مرض عمومی آنفلوآنزا که بیشتر اهالی شیراز به آن مبتلا شدند.(1) من و اهل خانهام همه مبتلا شدیم و من از شدت مرض بیهوش شدم. در آن حال (بیهوشی)، سید جلیل - مرحوم آقا سید میرزا، امام جماعت مسجد فتح - را دیدم که در مسجد وکیل پس از نماز جماعت به یک نفر فرمود که:

به مردم بگو:

دست راست خود را بر دو شقیقه ی خود گذارید و آیهی شریفهی «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآن ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً»(2) را هفت مرتبه بخوانید و بر هر که بخوانید خدا او را شفا می دهد.

چون به خود آمدم، آیهی شریفه را هفت مرتبه خواندم، فوراً خدا شفا داد؛ برخاستم و دست بر شقیقهی فرزندم گذاردم و خواندم او هم فوراً خوب شد و از بستر برخاست. خلاصه تمام اهل خانه در همان روز خوب شدند و از آن سال تا به حال به هر کس از خانواده ام سردردی عارضش می شود، همین آیه ی شریفه را بر او می خوانم، فوراً شفا می یابد”.

نورافشانی شمع به برکت نور قرآن کریم

نیز در حکایت 94، با عنوان “روشنایی شمع دوام می یابد” مینویسد:

“شیخ محمد حسن مولوی قندهاری نقل فرمود:

مادرم به تلاوت قرآن مجید علاقهی زیادی داشت و غالباً در شبانه روز هفت جزو تلاوت می نمود و شبهای ماه رمضان را نمی خوابید و مشغول تلاوت قرآن و دعا و نماز بود.

شبی در شمعدان به مقدار یک بند انگشت شمع باقیمانده بود و ما می توانستیم در خارج از منزل، شمع تدارک کنیم، لکن چون از طرف حکومت قدغن شده بود که کسی نباید از خانه خارج شود و اگر کسی را در کوچه و بازار می دیدند او را به زندان می بردند و جریمه می کردند، مادرم به روشنایی همان مقدار از شمع، مشغول تلاوت قرآن مجید شد.


1- محرّم 1337 هجری قمری
2- اِسراء/82

ص: 142

به خدا سوگند! که تا آخر شب که مادرم قرآن و دعا می خواند شمع تمام نشد و از نمازش که فارغ شد، مشغول سحری خوردن شدیم، باز تمام نشد، همینکه صدای اذان صبح بلند گردید رو به خاموشی رفت و تمام شد! و خلاصه، یک بند انگشت شمع، به مقدار نُه ساعت برای ما، به برکت مادرم روشنایی داد.”

باز شدن قفل به برکت اسم مبارک فاطمه ی زهرا علیها السلام

نیز در حکایت83، با عنوان “باز شدن قفل، به نام حضرت فاطمه علیها السلام ” می نویسد:

“سید جلیل، جناب آقا سید علی نقی کشمیری - فرزند صاحب کرامات باهره، حاج سید مرتضی کشمیری - فرمود:

شنیدم از فاضل محترم جناب آقای سید عباس لاری که فرمود:

در اوقات مجاورت در نجف اشرف، برای تحصیل علوم دینیه، روزی از ماه مبارک رمضان، طرف عصر، خوراکی برای افطار خود تدارک کرده، در حجره گذاردم و بیرون آمده در را قفل کردم و پس از ادای نماز مغرب و عشاء و گذشتن مقداری از شب، برگشتم مدرسه برای افطار کردن. چون به دَرِ حجره رسیدم، دست در جیب نموده، کلید را نیافتم. اطراف داخل مدرسه را فحص کردم و از بعض طلاب که مدرسه بودند پرسش نمودم، کلید را نیافتم؛ به واسطهی فشار گرسنگی و نیافتن راه چاره، سخت پریشان شدم، از مدرسه بیرون آمده متحیّرانه در مسیر خود تا به حرم مطهر می رفتم و به زمین نگاه می کردم، ناگاه مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری اَعلَی اللهُ مَقامَه را دیدم؛ سبب حیرتم را پرسید؛ مطلب را عرض کردم؛ پس با من به مدرسه آمدند نزد حجرهام، فرمود:

می گویند نام مادر حضرت موسی (علیه السلام )(1)


1- یوکابد، به عِبری: “یوخِوِد” יוֹכֶבֶד به معنی “یهُوَه (خدا) جلال اوست”

ص: 143

را اگر کسی بداند و بر قفل بسته بخواند باز می شود؛ آیا جدّه ی ما حضرت فاطمه علیها السلام کمتر از اوست؟!

پس دست به قفل نهاد و ندا کرد «یا فاطمه!» قفل باز شد.”

باز شدن قفل به برکت اسم مبارک امام حسین (علیه السلام)

نیز شهید دستغیب (ره) در حکایت 11، با عنوان “عنایت حسین (علیه السلام ) ” چنین می نویسد:

“از زاهد عابد و واعظ مُتّعِظ - مرحوم حاج شیخ غلامرضای طبسی - که تقریبا در 35 سال قبل به شیراز تشریف آورده، چند ماهی در مدرسه آقا باباخان توقف داشتند و بنده هم به فیض ملاقاتشان رسیدم، شنیدم:

با چند نفر از دوستان با قافله به عتبات عالیات مشرف شدیم، هنگام مراجعت برای ایران، شب آخِر که در سحر آن باید حرکت کنیم، متذکر شدم که در این سفر، مَشاهِد مُشرَّفه و مواضع متبرّکه را زیارت کردم جز مسجد بَراثا(1) و حیف است از درک فیض آن مکان مقدس محروم باشیم.

به رفقا گفتم: بیایید به مسجد بَراثا برویم.

گفتند: مجال نیست!

خلاصه نیامدند، خودم تنها از کاظمین بیرون آمدم تا به مسجد رسیدم، دیدم در بسته است و معلوم شد در را از داخل بسته و رفته اند و کسی هم نیست؛


1- مسجدی در بغداد، که متعلّق بشیعیان بود و در زمان تقیّه آنجا گرد می آمدند و آزادانه مراسم خود را انجام میدادند

ص: 144

حیران شدم که چه کنم؟ این همه راه به امیدی آمدم، به دیوار مسجد نگریستم دیدم می توانم از دیوار بالا بروم بالاخره هر طوری بود از دیوار بالا رفته و داخل مسجد شدم و با فراغت مشغول نماز و دعا شدم به خیال اینکه در مسجد را از داخل بسته اند و باز کردنش آسانست، در داخل مسجد هم کسی نبود، پس از فراغت آمدم در را باز کنم، دیدم قفل محکمی بر در زده اند و به وسیله ی نردبان یا چیز دیگر رفته اند. حیران شدم چه کنم؟ دیوار داخل مسجد هم طوری بود که هیچ نمی شد از آن بالا رفت.

با خود گفتم: عمریست دم از حسین (علیه السلام ) می زنم و امیدوارم که به برکت آن حضرت دَرِ بهشت به رویم باز شود، با اینکه درب بهشت یقیناً مهمتر است و باز شدن این در هم به برکت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام ) سهل است، پس با یقین تمام دست به قفل گذاشتم و گفتم:

«یا حسین!»

و آن را کشیدم، فوراً باز گردید، در را باز کردم و از مسجد بیرون آمدم و شکر خدا را به جا آوردم و به قافله هم رسیدم”.

تبرّک جُستن هندوها به شرکت در عزاداری امام حسین (علیه السلام)

نیز در حکایت 45، با عنوان “اثر عزاداری حسینی (علیه السلام ) ” می نویسد:

“سید جلیل، مرحوم دکتر اسماعیل مُجاب (دندانساز) عجایبی از ایام مجاورت در هندوستان - که خود مشاهده کرده بود - نقل می کرد، از آن جمله می گفت:

ص: 145

“عده ای از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهداء (علیه السلام ) معتقد و علاقمندند و برای برکت مالشان با آن حضرت شرکت می کنند؛ یعنی در سال، مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف می کنند. بعضی از آنها روز عاشورا به وسیله ی شیعیان، شربت و پالوده و بستنی درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران می دهند و بعضی آن مبلغی را که راجع به آن حضرت است به شیعیان می دهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند.

یکی از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت می کرد و با آنها به سینه می زد؛ چون مُرد، بنا به مرسوم مذهبی خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه ای از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند:

این دو عضو متعلق به حسین شماست! ”.

جایی که آتش جهنم - که طَرَف نسبت و قابل مقایسه با آتش دنیا نیست – به وسیله ی حضرت امام حسین (علیه السلام ) برای برخی خاموش و «بَرد و سلام» می گردد، پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوی به وسیلهی آن بزرگوار جای تعجب ندارد.

و جماعتی از “هنود” (هندوان) هر ساله شبهای عاشورا در آتش می روند و نمی سوزند و این مطلب، مشهور و مسلَّم است”.

نجات از وبا به برکت صدقه و مبارکی عدد اهل بیت (علیهم السلام)

نجات از وبا به برکت صدقه و مبارکی عدد اهلبیت (علیهم السلام ):(1)

باز، مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” می نویسد:(2)


1- یعنی عدد 14
2- داستانهای شگفت” (حکایت21)

ص: 146

“ … حاج غلامحسین مَلِک التُّجّار بوشهری گفت:

در سفری که به حج مُشرَّف شدم، عالم ربانی مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادی هم مشرَّف بودند و در آن سفر عده ای قُطّاع الطّریق (راهزنان) اموال زیادی از حُجّاج بردند و مرض وبا نیز همه را تهدید می کرد و همگی هراسان بودند. مرحوم حاجی بیدآبادی فرمود:

هر کس بخواهد از خطر وبا محفوظ بماند مبلغ 140 تومان یا 1400 تومان - هر کس به مقدار توانائیش - صدقه بدهد و من ضمانت میکنم سلامتی او را.(1)

مرحوم حاج مَلِک گفت:

برای خودم مبلغ 140 تومان را دادم و همچنین عده ای از حُجّاج پرداختند و چون این مبلغ در آن زمان زیاد بود بسیاری ندادند و آن مرحوم وجوه پرداخته شده را بین حُجّاجی که دزد اموالشان را برده و پریشان بودند، تقسیم فرمود.

پس در آن سفر، هر کس مبلغ مزبور را پرداخته بود، از آن مرض محفوظ و به سلامت به وطن خود برگشت و کسانی که ندادند، همه گرفتار و هلاک شدند.

= تأثیر صدقه در حفظ بدن از مرض و جلوگیری از خطر مرگ(2) و نگهداری مال از هر آفتی، از مُسَلَّمیّات و مُجرَّبات است و اخبار متواتره از اهلبیت (علیهم السلام ) در این باره رسیده و مرحوم محدّث نوری بسیاری از این اخبار را در کتاب “کَلِمَة طَیِّبَه” نقل فرموده است.

خلاصه انسان می تواند بدن و جان و بستگان و دارایی خود را به وسیله ی صدقه، بیمه ی الهی کند و اگر رعایت آداب و شرایط صدقه را به تفصیلی که در کتاب مزبور ذکر شده بنماید،


1- آن مرحوم به مبارکی عدد 12 و 14 سخت معتقد بودند
2- مگر اجل حتمی

ص: 147

یقین بداند خدای تعالی بهترین حفظکنندگان و داناترین و تواناترین یاریکنندگان است و خُلف وعده نخواهد فرمود.

= در اینجا برای زیادتی بصیرت خواننده عزیز یک روایت از کتاب مزبور نقل می گردد:

محدّث نوری (ره) در کلمه طیبه از تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام ) نقل کرده که:(1)

“حضرت امام صادق (علیه السلام ) به راهی تشریف می بردند و جماعتی در خدمتش بودند، در حالی که اموال خود را همراه آورده بودند. به ایشان خبر دادند که در آن راه دزدان و راهزنانند؛ اموال مردم را می برند. ایشان از ترس لرزان شدند.

حضرت فرمود: شما را چه شده است؟

گفتند: اموالمان با ماست؛ می ترسیم از ما بگیرند. آیا شما آنها را از ما می گیرید؟ شاید رعایت حرمت شما را کنند و چون بدانند این اموال از شماست، صرفنظر نمایند.

فرمود: شما چه می دانید؟ شاید ایشان جز من کسی را اراده نکنند و به این کار تمام اموالتان تلف شود!

عرض کردند: آیا آنها را در زمین دفن کنیم؟

فرمود: این بیشتر سبب تلف آنهاست، شاید کسی بر آن وارد شود و آنها را بیابد و برُباید و یا اینکه شما محل پنهان کردن اموال را پیدا نکنید.


1- کلمه طیبه (صفحه 193 - ضمن شرط دهم از آداب و شروط صدقه)

ص: 148

عرض کردند: پس چه کنیم؟

فرمود: آنها را به کسی بسپارید که حفظش کند و آفات را از آن برگرداند و آن را زیاد کند و هر یک را بزرگتر از دنیا و آنچه در اوست گرداند، پس ردّ کند آنها را به شما در حال نهایت احتیاجتان به آن.

عرض کردند: آن شخص کیست؟

فرمود: پروردگار عالَم!

عرض کردند: چگونه اموال خود را به او بسپاریم؟

فرمود: آنها را صدقه دهید بر ضعفاء و مساکین.

گفتند: اینجا فقیر و بیچاره نیست.

فرمود: نیّت کنید ثلث آن را صدقه دهید، تا خداوند باقی را از آنچه می ترسید حفظ فرماید.

گفتند: عزم کردیم.

فرمود: پس در امان خدا بروید.

پس رفتند. چون دزدان پیدا شدند، همه ترسیدند.

حضرت فرمود: چگونه می ترسید و حال آنکه شما در امان خدا هستید؟

ص: 149

دزدها پیش آمدند، پیاده شدند و دست آن حضرت را بوسیدند و گفتند: دوش در خواب حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدیم و به ما امر فرمود که خود را به جناب شما عرضه دهیم. پس ما در محضرت هستیم و همراه شما می آییم تا شما و این جماعت را از شرّ دشمنان و دزدان دیگر حفظ کنیم.

حضرت فرمود: ما را به شما حاجتی نیست؛ زیرا کسی که شما را از ما دفع کرده آنها را نیز دفع می کند.

پس به سلامت رفتند و چون به مقصد رسیدند، ثلث اموال خود را صدقه دادند؛ پس تجارت ایشان برکت کرد و هر درهم ایشان ده درهم سود کرد.

آنگاه گفتند: چقدر برکت حضرت صادق (علیه السلام ) بزرگ بود.

حضرت فرمود: برکت خدا را در معامله با او شناختید؛ پس مداومت کنید به معامله با خداوند”.

= و از عجایب صدقه در راه خدا این است که: نه تنها صدقه سبب کم شدن مال نمی گردد، بلکه سبب برکت و فزونی آن گردیده و چندین برابر نصیب صدقه دهنده میشود و شواهد این موضوع بسیار است. به کتاب مزبور مراجعه شود”.

زکات، موجب برکت مال و دارایی

باز هم شهید دستغیب (ره) در “داستانهای شگفت” (حکایت 62 – اثر زکات دادن) می نویسد:

ص: 150

“جناب حاج مرادخان حسن شاهی ارسنجانی نقل کرده اند:

در سالی که بیشتر نواحی فارس به آفت ملخ مبتلا شده بود، به قوام المُلک (یا: قوام السّلطنه، نخست وزیر دوره ی پهلوی اوّل و دوّم) خبر دادند که مزرعه های شما در نواحی فسا تمام به واسطه ی ملخ از بین رفته است.

قوام گفت: باید خودم ببینم، پس به اتفاق ایشان و مرحوم بَنان المُلک و چند نفر دیگر از شیراز حرکت کردیم و چون به مزرعه های قوام رسیدیم، دیدیم تماماً خوراک ملخ گردیده، طوری که یک خوشه سالم ندیدیم! همینطور که میرفتیم و تماشا می کردیم، به قطعه زمینی رسیدیم که تقریباً وسط مزرعه بود؛ دیدیم محصول آن سالم مانده و حتی یک خوشه اش هم دست نخورده است؛ در حالی که محصول زمینهای چهار طرف آن به کلّی از بین رفته بود. قوام پرسید: اینجا چه کسی بذر پاشیده و متعلق به کیست؟

گفتند: فلان شخصی که در بازار فسا، پاره دوزی میکند.

گفت: می خواهم او را ببینم!

قوام از او پرسید: آیا فلان مزرعه، بذرش از توست و تو کاشته ای؟

گفت: بلی!

قوام پرسید: چه شده که ملخ همهی زراعتها را خورده جز مال تو را؟

گفت: اوّلاً من مال کسی را نخورده ام تا ملخ مال مرا بخورد؛ دیگر آنکه من همیشه زکات آن را سر خرمن خارج می کنم و به مُستحِقّین می رسانم و مابقی را به خانه ام می برم.

ص: 151

قَوام المُلک او را آفرین گفت و از حالش سخت در شگفت شد! ”.

حکایاتی در برکت رزق حلال و دوام یافتن آن

و باز در همان کتاب (حکایت72 – “نجات از اسیری و رسیدن به روزی حلال”) می نویسد:

“مرحوم میرزا محمود شیرازی گفت: شنیدم از مرحوم حاج میرزا حسن ضیاءُ التُّجّار شیرازی، که سالها در شیراز و اخیراً در تهران داروخانه “عمده فروشی” داشت، که:

سالی به قصد زیارت کربلا از طریق کرمانشاه همراه قافله حرکت کردم و الاغی کرایه نمودم و اسباب و لوازم خود را بر آن گذاشته و سوار شدم. تا نزدیک قزوین یک نفر پیاده همراه قافله بود. چون مرا تنها دید، نزدیکم آمد و در کارهایم با من همراهی کرد و با هم غذا صرف نمودیم و با من قرار گذاشت تا کاظمین با من همکاری کند و زودتر به منزل رسیده و جای مناسبی آماده کند تا من برسم و در خوراک شریک شوم. به همین حال بود تا به کاظمین رسیدیم؛ اسم و حالاتش را پرسیدم، گفت:

نامم کربلایی محمد از اهالی قُمشه ی اصفهان هستم، هفت سال قبل به قصد زیارت حضرت رضا (علیه السلام ) با قافله می رفتم تا حدود اِستَرآباد؛ ترکمن ها قافله را غارت کردند و مرا نیز همراه خود بردند و غلام خود قرار دادند؛ روزها مرا به کار وا می داشتند و من سخت ناراحت و در فشار بودم، تا روزی تصمیم گرفتم هر طور هست از دستشان فرار کنم و خود را نجات دهم.

ص: 152

نذر کردم که اگر خداوند مرا یاری فرمود و نجاتم داد که به وطن خود بروم، از همان راه به کربلا مُشرَّف شوم؛ پس به بهانه ای، قدری از آنها دور شدم و چون شب بود و خواب بودند مرا ندیدند؛ پس سرعت کردم تا به محلی رسیدم که یقین کردم از شرّ آنها در امانم، شکر خدای را به جا آورده و از همانجا به قصد کربلا آمده ام.

مرحوم ضیاءالتّجار گفت: من عازم سامرا بودم، گفتم: بیا با هم برویم و بعد با هم کربلا مُشرَّف می شویم؛ هرچه اصرار کردم نپذیرفت و گفت: هرچه زودتر باید به نذرم وفا کنم.

مقداری پول جلوش گرفتم و گفتم هر چه می خواهی بردار!

هیچ برنداشت و چون زیاد اصرار کردم سه ریال ایرانی برداشت و رفت و دیگر او را ندیدم.

هنگامی که به نجف اشرف مُشرَّف شدم، روزی در صحن مقدس از سمت بالای سر عبور کردم، جمعی را دیدم که دور یک نفر جمعند. چون جمعیت را عقب زده نزدیک رفتم، دیدم همان کربلایی محمد قمشه ای، همسفر منست و با پارچه ای گردن خود را به شُبّاک (پنجره ی مُشبَّک) رُواق مطهر بسته و گریه می کند و یک نفر تهرانی به او می گفت: هر چه می خواهی به تو می دهم!

و نقداً صد تومان حاضر شد به او بدهد؛ قبول نکرد.

نزدیکش شدم و گفتم: رفیق! از حضرت امیر (علیه السلام ) چه می خواهی؟ برخیز همراه من به منزل برویم و هر چه لازم داشته باشی به تو می دهم! قبول نکرد و گفت:

به این بزرگوار حاجتی دارم که جز او دیگری بر آن توانا نیست و تا نگیرم از اینجا بیرون نمی روم!

ص: 153

چون در اصرار خود فایده ندیدم او را رها کرده، رفتم. روز دیگر او را در صحن مقدس دیدم، خندان و شادان، گفت: دیدی حاجتم را گرفتم! پس دست در بغل نمود و حواله ای بیرون آورد و گفت: از حضرت گرفتم. پس نقش آن را دیدم طوری است که پشت و رو، پایین و بالای آن مساوی است و از هر طرف خوانده می شود.

از او پرسیدم که: حواله ی چیست و بر عهده کیست؟

گفت: پس از وصول آن، به تو خبر می دهم. آدرس مرا در تهران گرفت و رفت.

پس از چند سال، روزی در تهران وارد مغازه ام شد؛ پس از شناسایی او گله کردم و گفتم:

مگر قول ندادی مرا به آن حواله ای که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) به تو عنایت فرمودند، خبر دهی.

گفت: من چند مرتبه به تهران آمدم و تو به شیراز رفته بودی و الحال آمده ام تو را خبر دهم که حاجت من از آن حضرت، رزق حلالی بود که تا آخر عمرم راحت باشم و آن حضرت حواله ای به یکی از سادات محترم فرمود که قطعه زمین معینی را با بذر زراعت آن، به من دهد.

آن سید هم اطاعت کرد؛ از آن سال تا کنون از زراعت آن زمین در کمال خوشی، معیشت من می گذرد و راحت هستم”.

سرگذشت عجیب و پول اندک، ولی پر برکت

ص: 154

نیز شهید دستغیب (ره) در همان کتاب، حکایت105، با عنوان “سرگذشتی عجیب” می نویسد:

جناب آقای سید حسن برقعی واعظ، ساکن قم می نویسند:

“شخصی به نام “مشهدی محمد جهانگیر” به شغل فرش فروشی و گلیم فروشی به عنوان دوره گرد اشتغال دارد و اکثراً به کاشان می رود و سالهاست او را می شناسم، ولی اتفاق نیفتاده بود که با هم همسفر شویم و در جلسه ای بنشینیم؛ اما کاملاً او را می شناسم، مرد راستگویی است و به صحَّت عمل معروف است. با اینکه خیلی کمسرمایه است و چند روز قبل هم به منزل او رفتم، زندگیش خیلی متوسط است، ولی بیش از صدهزار تومان جنس اگر بخواهد اکثر تجّار به او خواهند داد؛ ولی خودش به اندازهی قدرت مالی جنس می برد.

در هر حال، چندی قبل در سفری که به کاشان می رفتم پهلوی ایشان نشستم؛ در ضمن مطالب و بحث در معجزات ائمه اطهار (علیهم السلام ) گفت:

“آقای برقعی! باید دل بشکند تا انسان حاجت بگیرد! ”

پس شرح حال خود را به طور اجمال بیان کرد و گفت: “وقت دیگری، مفصّل، تمام شرح زندگی خود را بیان می کنم که کتابی خواهد شد؛ ولی به طور اجمال، وضع من خیلی خوب بود و شاید روزی صد تومان یا بیشتر از فرش فروشی و دوره گردی استفاده داشتم، ولی انسان وقتی ثروتمند شد، گناه می کند؛ گاهی آلوده به گناه می شدم؛ تا اینکه ستاره ی اقبال من شروع به افول کرد، سرمایه ام را از دست دادم و مقدار زیادی متجاوز از صد هزار تومان بدهکار شدم و در مقابل، حتی یک تومان نداشتم.

ص: 155

چند ماه از منزل بیرون نمی آمدم؛ شبها گاهی که خسته می شدم با لباس مُبدَّل بیرون می آمدم و خیلی با احتیاط در کوچه می رفتم. یک شب یکی از طلبکارها که از بیرون آمدن من از منزل خبر داشت، پاسبانی را آورده و در تاریکی نگهداشته بود؛ وقتی که آمدم بروم مرا دستگیر کردند. در شهربانی گفتم:

“مرا زندان ببرید! یک شبه پول شما وصول نمیشود، من ده شاهی ندارم! ولی قول می دهم که اگر خدای عَزَّوجَل تمکّنی داد، دین خود را ادا کنم”.

پس مرا رها کردند. یکی دیگر از طلبکارها آمده بود درب منزل، همسرم با بچه کوچک دو ساله رفته بود پشت در، چنان با لگد به در زد که به شکم همسر و بچه رسیده، بچه پس از چند ساعت مرد و همسرم مریض شد و حتی الآن هم مریضست؛ با اینکه متجاوز از بیست سال از این ماجرا می گذرد!

هر چه در منزل داشتیم، همسرم برد، فروخت؛ حتی گاهی برای تهیه نان، استکان و نعلبکی را می فروختیم و نانی می خریدم و می خوردیم!

تا اینکه تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم و به عَتَبات بروم؛ شاید کاری تهیه کنم و از شرّ طلبکارها محفوظ باشم و ضمناً توسلی به ائمه اطهار (علیهم السلام ) پیدا کنم. از راه خرمشهر از مرز خارج شدم، فقط یک خورجین کوچک که اثاثیهی مختصری در آن بود و حتی خوراکی نداشتم، همراهم بود؛ وقتی به خاک عراق رسیدم، تنها بودم و راه را بلد نبودم؛ در میان نخلستان ندانسته به راه افتادم، نمی دانستم کجا می روم و این راه به کجا منتهی می شود! نه کسی بود

ص: 156

راه را از او بپرسم و نه غذا داشتم، بخورم. از گرسنگی و خستگی راه، بی طاقت شدم؛ حتی خرماهایی که از درخت روی زمین ریخته بود نمیخوردم؛ چون خیال می کردم، حرام است.

خلاصه، شب شد؛ میان نخلستان تاریک، تنها نشستم. خورجین خود را روی زمین گذاشتم؛ بی اختیار گریه ام گرفت؛ بلند بلند گریه می کردم. ناگهان دیدم آقایی که خیلی نورانی بودند، رسیدند؛ یک چفیه بدون عِقال روی سرشان بود.(1) با زبان فارسی فرمودند:

“چرا ناراحتی؟ غصه نخور، الآن تو را می رسانم! ”.

گفتم: “راه را بلد نیستم! ”

فرمود: “من تو را راهنمایی می کنم، خورجین خود را بردار همراه من بیا! ”.

چند قدمی رفتم - شاید ده قدم نبود - دیدم جاده شوسه و اتومبیل رو است.

فرمودند: “همینجا بایست؛ الان یک ماشین می آید و تو را می برد”.

تا چراغ ماشین از دور پیدا شد آن آقا رفتند؛ وقتی ماشین به من رسید، خودش توقف کرده و مرا سوار کرد؛ به یک جایی رسیدیم؛ راننده مرا سوار ماشین دیگر کرد و کرایه هم از من مطالبه ننمود! تا کربلا پست به پست مرا تحویل می دادند و نمی گفتند: کرایه بده!

ولی در کربلا هم کاری پیدا نکردم، وضعم بد بود، آمدم در حرم مطهر سَیّدالشّهداء (علیه السلام ) گفتم: آقا آمده ام کار مرا درست کنید! خیلی گریه کردم؛ از حرم مطهر بیرون آمدم


1- چفیه یا کوفیه، دستمالی است که عربها روی سر می اندازند و عِقال، بندیست که معمولاً دور چفیه میبندند

ص: 157

(روز اربعین بود). دوباره همان آقایی را که در میان نخلستان دیده بودم، دیدم. سلام کردم. جواب دادند و ده دینار به من مرحمت کردند، فرمودند: “این ده دینار را بگیر! ”

گفتم: آقا کم است!

فرمود: “کم نیست! اگر کم بود باز به شما می دهم! ”

گفتم: آقا آدرس شما کجاست؟

فرمود: “ما همین جاها هستیم”.

مشهدی محمد می گفت: پول عجیبی بود، بوی عِطری می داد! عجیب که هر چه می خریدم چند برابر استفاده می کردم! مقدار زیادی سود بردم و هر وقت چند هزار تومان به دست می آوردم، می آمدم ایران بین طلبکارها تقسیم می کردم و دوباره برمی گشتم و تمام این درآمدها از همان ده دینار بود!

یک سال دیگر، در روز بیست و هشتم صفر - روز شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام حسن مجتبی (علیه السلام ) - همان آقا را در حرم مطهر امیرالمؤمنین (علیه السلام ) دیدم؛ گفتم: “آقا یک مقدار دیگر هم به من کمک کنید! ”

پنج دینار دیگر هم مرحمت کردند؛ ولی دیگر آن آقا را ندیدم.

یک روز در نجف می رفتم؛ یکی از کسبه بازار مرا صدا زد، جلو رفتم؛ گفت: می آیی درب حجرهی من؟ گفتم آری. گفت: ضامن داری؟ گفتم دو نفر. گفت: کیستند؟

گفتم: یکی خدای عَزَّوجَل و دیگری امیرالمؤمنین (علیه السلام )!

ص: 158

پس قبول کرد و گاهی هزار دینار در اختیار من می گذاشت و می رفتم بغداد جنس می خریدم و برمی گشتم و در سود تجارت شریک بودم، تمام قرضهای خود را دادم. ولی چون خانواده ام در قم بودند، ناچار شدم به قم برگردم.

در حرم مطهر سیدالشهداء (علیه السلام ) فقط دعا کردم، قرضهایم اَداء شود و به قدر کَفاف داشته باشم و زیادتر از آن نخواستم؛ چون آثار بد ثروت را دیده بودم.”

برکت خداوند، پاداش احسان به بنده اش

نیز در حکایت 77، با عنوان “پاداش احسان” می نویسد:

“عالم بزرگوار، آقای حاج معین شیرازی فرمود که:

آقا سید حسین ورشوچی که در بازار تهران ورشوفروشی(1) داشت وقتی سرمایه اش از کف می رود و مقدار زیادی بدهکار می شود.


1- [ورشو: آلیاژی است از مس و نیکل و روی. ورق روشو جلائی مانند نقره دارد. در برابر زنگ زدگی مقاومست. این آلیاژ در اروپا به “نقره نیکلی” یا “نقره آلمانی” معروفست. ظاهراً چون ورشو اولین بار از کشور لهستان به ایران آمد، در ایران به نام پایتخت لهستان “ورشو” نام گرفت. در ایران سماورهایی که از ورشو ساخته می شد، به ویژه نوعی که ساخت بروجرد بود، شهرت داشت و به “سماور ورشو” مشهور بود. امروزه کارگاه های “ورشو سازی” که بهترین نوع آن را در ایران می سازند، در شهرستان های بروجرد و شوشتر قرار دارند – ویکی پدیا].

ص: 159

[القصه، آقا سید حسین ورشوچی، نقل میکند]“روزی دختری وارد مغازه اش می شود و می گوید:

“من یهودیّه ام و پدر ندارم؛ 120 تومان دارم و می خواهم شوهر کنم و شنیده ام تو شخص درستکاری هستی؛ این مبلغ را بگیر و معادل آن، اجناسی را که در این ورق نوشته شده، جهت جهیزیه ام بده”.

قبول کردم و آنچه داشتم دادم؛ بقیه را از مغازه های دیگر تدارک کردم و قیمت مجموع 150 تومان شد. دختر گفت: جز آنچه دادم، ندارم. گفتم: من هم نمیخواهم. دختر سر بالا کرد و به من دعا کرد و رفت، پس اجناس را در گاری گذاردم و چون کرایه را نداشت، بدهد از خودم دادم و به خانه اش رفت.

روزی با خود گفتم که به رفیقم “حاج علی آقا علاقه بند” که از ثروتمندان تهران بود، حالم را بگویم و مقداری پول بگیرم. صبح زود به شمیران رفتم و دو من سیب به عنوان هدیه خریدم؛ در امامزاده قاسم (علیه السلام ) درب باغ او را زدم؛ باغبان آمد، سیب را دادم و گفتم: به حاجی بگویید حسین ورشوچی است.

چون گرفت و رفت به خود آمدم و خود را ملامت کردم که:

“چرا رو به خانه ی مخلوق آوردی و به امید غیر خدا حرکت کردی؟! ”.

فوراً پشیمان شده و فرار کردم و به صحرا رفتم و در خاکها به سجده و گریه مشغول شدم و مرتّباً توبه و از پروردگار خود طلب آمرزش می نمودم.

ص: 160

چون خواستم به شهر برگردم، از راهی که احتمال نمی رفت گماشتگان حاجی مرا ببینند، برگشتم و چون می دانستم دنبال من خواهد فرستاد، تا نزدیک ظهر به مغازه نرفتم. وقتی که مطمئن شدم که دیگر کسی از گماشتگان حاجی را نمی بینم، به مغازه آمدم.

شاگردان گفتند: تا کنون چند مرتبه گماشتگان حاجی علی آقا آمدند و تو نبودی.

بلافاصله نوکر او آمد و گفت: شما که صبح آمدید چرا برگشتید؟! الحال حاجی منتظر شماست!

گفتم اشتباه شده است، رفت؛ پسر حاجی آمد و گفت: پدرم منتظر شماست!

گفتم: من با ایشان کاری ندارم! بالاخره رفت؛ پس از ساعتی دیدم خود حاجی با عصا و حال مرض آمد و گفت چرا صبح برگشتی؟! حتماً کاری داشتی! بگو ببینم حاجت تو چیست؟!

من سخت مُنکِر شدم و گفتم: اشتباه شده است!

خلاصه حاجی با قهر و غیظ برگشت؛ چند روز بعد هنگام ظهر در خانه نان و انگور می خوردم؛ یکی از تجّار که با من رفاقت داشت، وارد خانه شد و گفت: جنسی دارم که به کار تو می خورد و مدّتیست انبار منزل را اشغال کرده و آن “خشت لعاب ورشو” است. گفتم: نمی خواهم!

اما بالأخره به من فروخت، به همان مبلغی که خریده بود، از قرار خشتی هفده تومان نسیه.

طرف عصر تمام آنها را که از هزار متجاوز بود آورد، انبار مغازه ام پر شد. فردا یک خشت را برای نمونه به کارخانه ورشوسازی بردم؛ گفتند از کجا آورده ای؟ مدّتیست این جنس نایاب

ص: 161

شده! بالاخره خشتی پنجاه تومان خریدند و من تمام بدهی خود را پرداختم و سرمایه را نو کردم و شکر خدای را به جا آوردم”.

شهید دستغیب (ره) پس از نقل این داستان می گوید:

“این داستان و نظایر آن، بما می فهماند که: شخص موحّد، هنگام گرفتاری، به غیر خدا باید امیدی نداشته باشد و بداند که اگر از غیر او برید و به او چسبید، به بهترین وجهی کارش را درست خواهد فرمود.

کار خود گر به خدا بازگذاری، حافظ!

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی”

رسیدن پول و دوام آن

نیز در حکایت 101، با عنوان “رسیدن پول و دوام آن” می نویسد:

“شیخ محمد انصاری دارابی از پدرش - شیخ محترم بن شیخ عبدالصّمد انصاری - نقل کرد که:

به اتفاق یک نفر (باجناق او) به نام غلامحسین، شایق کربلا شدیم و هیچ نداشتیم؛ پس دو نفری از سر کوه داراب با دست خالی حرکت کردیم و در هر منزلی یکی دو روز توقف نموده و عملگی می کردیم، تا در مدت پنج ماه، پیاده از طریق کرمانشاه خود را به کربلا رساندیم و در آنجا هم روزها مشغول کار شدیم و معیشت ما اداره می شد؛ ولی در نجف، دو روز برای ما کاری پیدا نشد و هیچ نداشتیم. شب عید غدیر، گرسنه مانده و هیچ راهی نداشتیم؛ گفتیم در

ص: 162

حرم مطهر می مانیم و اگر مُقدَّر ما مرگ باشد، همانجا می میریم. مقداری از شب که گذشت چهار نفر بزرگوار وارد حرم مطهر شدند؛ یکی از آنها نزدیک من آمد، اسم خودم و پدرم و جدم و پدر جدم را برد، تعجب کردم؛ پس مقداری پول سکه ی نقره در دست من گذارد و رفت و چون شماره اش کردم، مبلغ چهار تومان بود. دو ماه در عِراق ماندیم و از آن پول خرج می کردیم و پس از مراجعت به وطن، تا دو ماه از آن خرج می کردیم؛ ناگاه مفقود شد!”

برکت پول، مایه کیسه

نیز در حکایت134، با عنوان “برکت پول، مایه ی کیسه” مینویسد:

“جناب عُمدَة الاَخیار - آقای حاج محمد حسن شرکت - ساکن اصفهان، مرقوم داشته اند که:

یک نفر از بستگان حاج محمد جواد بیدآبادی (ره)، مرد بسیار خوبی بود، برای بنده نقل کرد که: من مدتی مُلازِم خدمت حاجی مرحوم بودم؛ صبحها می فرمودند بروم درب دکان شخصی از رفقای ایشان به نام حاج سیدموسی، که در محله ی بیدآباد(1) دکان عطاری داشت، بعضی روزها صد دینار - که یک دهم ریال بوده است - با پنج پول - که یک هشتم ریال آن موقع بود - بگیرم. پس می گرفتم و می آوردم خدمت حاجی و ایشان آن را می گذاشتند زیر دُشکِ زیر پای مبارکشان و هر کس می آمد از صبح تا قدری از شب گذشته، ایشان دست می بردند زیر همان دُشک و پولهای مختلف در می آوردند و به اشخاص می دادند.

یک روز، همشیره زاده ی ایشان به من گفت که خدمت ایشان عرض کنم: با اینکه من دیر به دیر به خدمت شما می آیم، پولی را که به من می دهید، ملاحظه می کنم و می بینم به دیگران بیشتر داده اید و به من کمتر!


1- اصفهان، حوالی مسجد سید

ص: 163

به ایشان عرض کردم، فرمودند:

من که کم و زیاد نمیکنم؛ دست زیر دشک می کنم، هر چه آمد، برای هر کس، می دهم!

و حقیر از چند نفر که متوجه شده بودند شنیدم: تا موقعی که پول ایشان که به عنوان مایه کیسه، مرحمت می کردند، نگاه می داشتند از برکت پول ایشان، بی پول نمی شده اند! ”.

فرج بعد از شدّت

نیز در حکایت84، با عنوان “فرج بعد از شدّت”، می نویسد:

“ … جناب عَلَم الهدیٰ ملایری فرمود:

در اوقات اقامت در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینیّه، چندی از جهت معیشت سخت در فشار بودم، تا اینکه روزی برای تدارک نان و خوراک عیال هیچ نداشتم؛ از خانه بیرون رفتم و با حالت حیرت وارد بازار شدم و چند مرتبه از اول بازار تا آخِر آن رفت و آمد می کردم و به کسی هم اظهار حال خود ننمودم. پس با خود گفتم: زشت است در بازار این طور آمد و شد کردن! لذا از بازار خارج شده، داخل کوچه شدم تا نزدیک خانه ی حاج سعید. ناگاه مرحوم حاجّ سید مرتضی کشمیری - اَعلَی اللهُ مَقامَه - را دیدم؛ به من که رسید، ابتدا فرمود:

“تو را چه می شود؟! جدّت امیرالمؤمنین (علیه السلام ) نان جو می خورد و گاهی دو روز هیچ نداشت! ”

پس مقداری گرفتاری های آن حضرت را بیان کرد و مرا تسلیت داد و فرمود:

“صبر کن، البته فرج می شود و باید در نجف زحمت کشید و رنج برد.”

پس از آن چند فَلس (پول فلزی رایج آن زمان) در جیبم ریخت و فرمود:

ص: 164

“آن را شماره نکن و به کسی هم خبر مده و از آن هر چه خواهی خرج کن! ”

پس ایشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول نان و خورش گرفته به منزل بردم تا چند روز از آن پول نان و خورش می گرفتم؛ با خود گفتم: حال که این پول تمام نمی شود و هر وقت دست در جیب میکنم پول موجود است، خوبست بر عِیال توسعه دهم!

پس در آن روز گوشت خریدم؛ عیالم گفت: معلوم می شود برایت فرج شده!

گفتم: بلی! گفت: پس مقداری پارچه برای لباس ما تدارک کن.

بازار رفتم و از بزّازی مقدار پارچه ای که خواسته بودند، گرفتم و دست در جیب کرده و مقداری وجه بیرون آورده جلوش گذاردم و گفتم: آنچه قیمت پارچه ها می شود، بردار و اگر کسری دارد تا بدهم.

پس پولها را شمرد؛ مطابق با طلب او بود.

بیش از یک سال، حال من چنین بود که همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج می کردم و به کسی هم اطلاع ندادم؛ تا اینکه روزی لباس را برای شستن بیرون آوردم و غفلت کردم از اینکه پول را از جیب خارج کنم و از خانه بیرون رفتم، پس موقع شستن لباس، یکی از فرزندانم دست در جیب کرد و آن پول را بیرون آورد و آن را به مصرف مخارج همان روز رساندند و تمام شد! ”

مرحوم شهید آیتالله دستغیب، پس از نقل این حکایت می گوید:

ص: 165

“ناگفته نماند که برکت یافتن چیزی و کم نشدن آن به مصرف کردنش، به قدرت الهی امریست ممکن، بلکه واقع و برای آن شواهد بسیاری است که در کتابها ثبت گردیده و چون نقل آنها در اینجا مُنافی وضع این کتاب است، به دو کتاب “کلمه طیّبه” و “دارالسّلام” از مرحوم حاج میرزا حسین محدّث نوری، مراجعه شود”.

سید شَفتی (رحمه الله) و حکایاتی در برکت ثروت حلال و خدادادی او

اشاره

تصویر شماره (6)

ص: 166

حکایت سید شَفتی (رحمه الله)

سید محمدباقر شفتی،(1) ساکن اصفهان و بانی “مسجد سید”، شیخ الاسلام عهد فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار و ملقَّب به “حجّت الاسلام”،(2) متوفّای دوّم ماه ربیع الاوّل سال 1260 هجری قمری (سه سال قبل از شهادت شهیدثالث)، در ابتدای امر، فقیر و بینوا بود؛ امّا به برکت دعای یک حیوان و بچه هایش – که مورد احسان سید واقع شدند – به دولت و ثروت فراوان رسید:

مرحوم میرزا محمد تُنکابنی، در کتاب قِصص العلماء – که آن را پیرامون شرح احوال علماء و فقهاء شیعه تألیف کرده - می نویسد:

“ … فقر و فاقه ی حجة الاسلام در ابتدای کار، به نحوی بود که به تصوّر نیاید! زمانی که در نجف اشرف، خدمت سید بحرالعلوم تلمّذ می نمود … روزی حاجی کلباسی، حاج محمد ابراهیم - صاحب اشارات الاصول - به دیدن سید رفت؛ دید که سید افتاده و معلوم شد که از گرسنگی غش کرده؛ پس حاجی فوراً به بازار رفته و غذای مناسبی برای او تحصیل کرده، به او خورانید؛ پس به حال آمد.

… پس استادش بحرالعلوم، از فقر و فاقه ی سید اطلاع یافته، به سید فرمود که: “تو باید در اوقات غذا به نزد من حاضر آیی” و در این باب، اصرار زیاد نمود. ولی سید در مقام انکار بود. آخِرُالأمر، سید عرض کرد که:

اگر [شما] در این باب، بار دیگر مرا تکلیف فرمایی، البته از نجف بیرون خواهم رفت! و اگر می خواهید که در نجف باشم و در خدمت شما تحصیل


1- منسوب به شَفت گیلان
2- به معنی واقعی کلمه در آن زمان

ص: 167

نمایم، از این قبیل تکلیف دیگر نفرمایید!

پس بحرالعلوم سکوت کرد و از آن تکلیف درگذشت.

و در زمانی که سید شفتی در نزد آقا سید علی طباطبائی صاحِب “ریاض المسائل” در کربلای مُعَلّیٰ درس می خواند، به نحوی فقر داشت که نعلین پایش پاشنه نداشته و پاشنه ی آن هم از کهنگی و کَثرَت استعمال در رفته بود و برای معاش یومیه یکسر معطّل و فاقد و عادِم (ندار) بود و آقا سیدعلی - صاحب ریاض - شخصی را قرار داده بود که هر روز دو قرص نان - یکی در وقت ناهار و یکی در وقت شام - به جهت حجتالاسلام می بُرد و زمانی که در اصفهان وارد شد، جز یک مِندیل که سفره ی نان خوری باشد و کتاب “مَدارک الاحکام” چیزی دیگر نداشت!

و میان مرحوم والد ماجد بزرگوارم - میرزا سلیمان تُنکابنی - با سید شفتی مُصادَقه و مُؤاخات بوده و والد نیز در آن زمان نهایتِ فقر و فاقه داشت. والد می فرمود که: شبی حجت الاسلام از من وعده خواست، به منزل او رفتم … سفره ی نان خود را حاضر ساخت و در آن از پاره های نان خشک که از مال چند روز مانده، موجود بود. پس من و او از آن قطعات نان خشک، آن شب را تعشّی(1) کردیم .

در آخِر ایام فقر و فاقه اش، روزی قلیل تنخواهی (پول نقدی) گیرش آمد؛ به بازار رفته که برای خود و عیال، قوتی تحصیل نماید. چون به بازار داخل شد، با خود خیال کرد چیزی که ارزانتر باشد گرفته، تا خود و عیال با آن سدّ جُوع نمایند؛ لهذا، از قصّاب، جگربند(2) گوسفند گرفت و روانه ی خانه ی خود شد. چون


1- یعنی: عَشاء یا شام خوردیم!
2- جگربند مجموع جگر و شُش و دل

ص: 168

در اَثناء (میان) طریق رسید، خرابه ای به نظرش آمد؛ نگاه کرد دید که سگی گرگین، ضعیف و نحیف و لاغر، خوابیده و بچه های او (توله ها) دورش جمع و همه در نهایت نَقاهَت(1) و ضعف هستند و در پستان مادرشان شیر نمانده و آنها همه مُطالبه ی شیر از مادر دارند و همه به فریاد اشتغال دارند!

سید شفتی را بر آن سگ و بچّگان او رحم آمد و گرسنگی آنها را بر گرسنگی خود و عیال مقدّم داشته، آن جگربند را نزد آنها انداخته؛ به یکبار آن حیوانات هجوم آوردند و آن جگربند را خوردند و سید ایستاده و نگاه می کرد!

پس بعد از انجام کار جگربند، آن سگ گرگین، روی به آسمان کرده، گویا دعا می کرد! (و بنا به نقلی، اشکی نیز از گوشه ی چشم سگ مادر، فروغلتید).

بلی! آنجناب از سُلاله ی همان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) بود که اسیر و فقیر و صغیر را بر خود و عیال خود ترجیح می داد و به گرسنگی شب را به روز آوردند، تا اینکه خلاّق منّان، سوره ی “هَل اَتیٰ” در حقّ ایشان، از آسمان به پیغمبر آخِرالزّمان صلی الله علیه و آله و در مدح ایشان فرو فرستاد:

«وَ یؤثِرُونَ عَلی أنفُسِهِم و لَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ»(2)

و دیگران را بر خود ترجیح می دهند، هر چند خود دارای احتیاج باشند.

مُجمَلاً، از حجت الاسلام سید شفتی نقل نمودند که آن جناب می فرمود که: بعد از آن رفتار من با آن سگ گرگین، بی فاصله، دولت دنیا به من اقبال نمود.


1- بی حالی پس از بیماری یا پس از زایش
2- (حشر/9)

ص: 169

و امّا دولت و ثروت حجّة الاسلام، بعد از انجام (پایان) فقر و فاقه … گویا از اِحصاء گذشته و حضرت آفریدگار، قدرت خود را در آن بزرگوار آشکار ساخته، که مایه ی اعتبار جمیع انظار و عبرت ارباب اعتبار گردید و یکی از خوانین شَفتِ گیلان، تنخواهی جزاف(1) نزد آن جناب فرستاد، که قدر معینی از آن آن جناب باشد و مادامَ الحیاتِ مالِکش آن را به معامله داده؛ آنچه منافع است، مال جناب سید باشد و اصل آن تنخواه را بعد از وفات، در مصارف معیَّنه مصرف نماید و سید آن مال را به معامله و تجارت داد، تا اینکه در اندک زمانی، رنج بسیار (در تجارت) نمود … پس شترخانه و قاطرخانه داشت و محوّطه ی خانه اش خانه ی مرحوم آقا محمّد بیدآبادی بود که از صاحِبان باطن و معروف به دانستن علم کیمیا بود و خانه اش … بیوت(2) بسیار داشت و قُرا و ضِیاع و عِقار(3) بی اندازه داشته. و فقط در شهر اصفهان، گویا چهارصد کاروانسرا و زیاده از دو هزار باب از دکاکین از مال خود داشته و یکی از قُرای او در اصفهان “کَروَند” بود که نهصد خروار برنج، مُقرَّری آنجا بود؛ قطع نظر از گندم و جو و حبوبات دیگر و یک باب آسیاب در نجف آباد داشت که مستمِرّاً روزی یک تومان اجاره ی او بود و هکذا و املاکی که در بروجرد داشت، مَداخل آن هر سالی تقریباً شش هزار تومان بود و املاکی که در یزد داشت، سالی دو هزار تومان بود و دهاتی که در شیراز داشت، سالی چندهزار تومان، مداخل آنها بود. مُجمَلاً، سالی هفده هزار تومان مالیات


1- پول نقد زیادی
2- حجره خانه های اندرونی
3- درخت و آب و باغ و زمین کشاورزی و …

ص: 170

دیوانی دهات آن جناب در اصفهان بود که به دیوان می رسید و … فتحعلی شاه، به سید گفت که: ما از مالیات دهات شما می گذریم … سید فرمود که:

“من راضی به آن نمی شوم که مالیات دهات مرا سرشکن بکنید و مردمان دیگر بدهند و این ظلم است و من بدان راضی نخواهم بود؛ بلکه خودم مالیات دهات خودم را می دهم! ”.

و از بلاد ایران و غیر ایران، وجوه بِر را نقل می کردند به اصفهان و به نزد سید می بردند و او فوراً به فقراء میداد …

مُجمَلاً، دولت و ثروت سید شفتی را در میان علمای امامیّه، از متقدّمین و متأخِّرین کسی نداشته، به جز عَلَمُ الهُدیٰ سید مرتضیٰ (متوفّای 436 ق) که او هم ثروتش بسیار بود؛ ولی به اعتقاد این فقیر - تنکابنی، مؤلف کتاب قصص العلماء - ثروت علم الهدی نیز به حدّ ثروت حجة الاسلام شفتی نبود!

… و آن سالی که حجت الاسلام به مکّه مشرَّف می شد، کتابخانه ی آن جناب را حساب نمودند؛ به قیمت، پنجاه هزار تومان کتاب داشت … از کاغذ تِرمه و جدول طلا و … و تا آخِر عمر، کتاب می خرید … گویند که سید میفرمود که: همه ی کتب در نزد من است!(1)

سخاوت سید شفتی (رحمه الله)، از دیگر آثار برکت مال حلال


1- قصص العلماء، میرزا محمد تُنکابنی، شرح حال27، چاپ تهران: 1383ش، ص179-182.

ص: 171

مرحوم سید محمدباقر شفتی )حجت الاسلام(از آنان نبود که چون خداوند، مال بسیار به ایشان ارزانی فرماید، تکبّر و بُخل و خِسّت در ایشان پدید آید. او عالمی خَیر و سخاوتمند بود.

تُنکابنی در همان بخش از کتاب خود، می نویسد:

“ … ملا علی اکبر خوانساری گفت که: روزی در کتابخانه ی حجةالاسلام وارد شدم، در حالتی که از زر سرخ و سفید، از بابت مال امام (علیه السلام ) آنقدر در پیشِ روی او ریخته بود که آن جناب، از آن طرف که نشسته، نزدیک به آن بود که پیدا نباشد! پس … فقراء و سادات مسکین را خبر کرده، به نحو جمعیت حاضر شدند. سید به هر کس یک چنگ مشت از آن می داد! … آن تنخواه تمام شد! پس من بر سَبیل سُرور و تعجب عرض کردم که:

شما را در اموال امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زیاد تجرّی است!

آن جناب فرمود که:

بلی! پسر در مال پدر، زیاده از این، تصرّفات می نماید! ”.(1)

= “.. و در روز عید غدیر، تجّار اصفهان، هر کسی به فراخور خود، از صد و دویست و کمتر و بیشتر، خدمت آن جناب می دادند که به فقراء بذل کند.

از قضا، در یک روز عید غدیر، به مسجد رفته و بر منبر برآمد و در اطراف او کیسه های تنخواه گذاشتند، از زر سرخ و سفید و از پول سیاه و ده شاهی و هزار دینار. حکم کرد که فقراء یک یک بیایند و از در دیگر بیرون روند و به هر یک، یک مشت از زر می داد،


1- قصص العلماء، میرزا محمد تُنکابنی، شرح حال27، چاپ تهران: 1383ش، ص187.

ص: 172

تا چه مقدار (در مشت او) برآید! به قدر یک ساعت تقریباً آن تنخواه به فقرا بذل نمود و حساب نمودند، هیجده هزار تومان شد … بلکه رؤساء و اَعیان (بزرگان) و تجّار و شاهزادگان را نیز به رسم قرض دادن به ایشان رعایت می کرد!

برکت در مال سید شفتی، هنگام ساختن مسجد سید اصفهان

و در محلّه ی بیدآباد اصفهان، مسجدی بنا کرد مشهور به “مسجد سید” که گویا در عالَم چنین مسجدی بنا نکردند! و بنیان آن مسجد را که تا مقابل زمین آوردند، مبلغ شصت هزار تومان مخارج شد و تا وفاتش ملاحظه کردند، هفتاد هزار تومان هم مخارج باقی داشت و در زمان مرحوم فتحعلی شاه - که به علماء، بارّ و با احسان و تلطّف بود – با سلطان به تماشای مسجد رفتند. سلطان استدعا نمود که:

مرا هم شریک در این مسجد گردان!

سید قبول نکرد. سلطان گفت:

شما را قدرت بر اتمام و انجام این بنا نیست!

سید گفت:

دست من در خزینه ی خداوند عالَمست!

… مخفی نماناد که مسجد حجةالاسلام (مسجد سید)، فی الحقیقة، بیان قابلی برای آن نکردیم؛ زیرا که محتاج به دیدن است و مُشتمِل بر قریب پنجاه درب، مَدرَس است …

ص: 173

.. و (سید شفتی) دو باب دکان از مال خود داشت: یکی نانوایی و یکی قصابی که هر دو را برای فقراء قرار داده بود و این دو باب دکان، به فقرا بَرات (حواله) می کرد از نان و گوشت و گویا یک هزار نفر، بلکه دوهزار خانواده، در نان و گوشت، از آن بزرگوار موظَّف(1) بودند.

… شخصی حکایت داشت که:

وقتی به فقر گرفتار بودم و چند وقت بود که غذا گیرم نیامد. پس شبی از کوچه ای عبور می کردم، دیدم حجت الاسلام از آن کوچه عبور می کند. چون به من رسید (بی آنکه حرفی بزنم و سؤالی بکنم) یک مشت زر سرخ به من داد و گذشت.

و در سال طاعون، در رشت، اموال بِلاوارث و مالک بسیار جمع کرده بودند - که تصرّف در آنها در حیطه ی اختیار و تشخیص فقیه جامع الشّرائط است. - فتحعلی شاه به دیدن سید شفتی رفت و گفت که: “پادشاه - یعنی خودم - صاحب عیال و بسیار فقیر شده است؛ شما از آن اموال که در رشت جمع شده، به ما بَرات (حواله) کرده باشید”. سید مبلغ بیست هزار تومان به شاه برات کرد.. و هر ساله برای فقرای مدینه تنخواهی می داد.(2)

مرگ با عزّت، ثمره ی حیات پر برکت سید شفتی

جریان وفات این سید بزرگوار نیز، خود حاکی از حیاتی پربرکت در راستای إحیای امر دین و اجراء دستورات آن و تقید به حلال و حرام آن است. تنکابنی می نویسد:


1- دارای وظیفه یا جیره و سهم مرتب
2- قصص العلماء، میرزا محمد تُنکابنی، شرح حال27، چاپ تهران: 1383ش، ص189-190

ص: 174

“ … وقتی، سلطان محمدشاه و مُلازِمانش با نَقّاره به در ِسَرای آن جناب آمد. سید برای استقبال سلطان خواست تا به درِ سَرای آید؛ در میان، صدای نقاره به گوشش رسید؛ دستها را به آسمان برداشت و عرض کرد:

“خداوندا، ذلّت اولاد زهرا علیها السلام را بیش از این مخواه! ”

پس به خانه بازگشت … در همان چند روز، دار ِ دنیا را بِدرود گفت و به محاسبه ی حضرت معبود شتافت … سید وضو ساخته، نوافل ظهر و نماز ظهر را ایستاده به جای آورد، پس بی طاقت شد؛ در بالای جانماز، یک حَب از تربت حضرت امام حسین (علیه السلام ) تناول نمود و فِی الف_َور، طایر روحش به آشیان قدس پرواز نمود.

حاجی کلباسی را که از عیادت آن جناب باز میگشت و هنوز به خانه نرسیده بود، خبر دادند که سید به نزد اجداد اشراف اطهارش شتافت. حاجی از این خبر وحشت اثر، بیهوش گردیده، پس از آنکه به هوش آمد، به خانه ی سید شفتی آمد و بر او گریه و زاری نمود … و در جَنب مسجد او جایی ساخته بود و در آنجا حَسَب الوصیة او را دفن نمودند.

رَضِیَ اللهُ عَنهُ وَ ألحَقَهُ بآبائِهِ المَعصُومینَ المُکرَّمینَ”.(1)

«وَ صَلَّی اللهُ عَلیٰ مُحَمّدٍ وَ آلِهِ المَعصُومینَ»

آثار ما به صفحه ی گیتی، نشان ماست

از بعد ما، نگاه به آثار ما کنید


1- قِصَص العلماء، میرزا محمد تُنکابنی، شرح حال27، چاپ تهران: 1383ش، ص209-210.

ص: 175

فهرست مطالب

مقدمه

آخرین توصیه

دو نکته را بایستی مورد توجه قرار داد

جدائی ناپذیری قرآن و عترت

بهترین روش آشنایی با عترت

مرجعیَّت قرآن

روش تحقیق

مبارک

توضیحی پیرامون آیه ی کریمه

برخی معانی دیگر برکت

تعریف لُغَوی بَرَکت، مُبارَک، تبارَکَ

چند نمونه از بکارگیری لفظ یا مفهوم «برکت» در احادیث

1 - دمیدن در غذا برکت آن را می برد

2 - عدس، خوردنی مبارک

3 - برکت خرده های نان و غذای سفره

4 - برکت در زکات و صله ی رحم

5 - برکت در صدقه

6 - حکایت گردنبند پر برکت حضرت فاطمهی زهرا علیها السلام

قرآن، کتاب و ذکر مبارک

تفسیر

1 - اسلام یک آیین جهانی است

اشکال

ص: 176

پاسخ

2 - اهمیت و برکت نماز

تفسیر الفاظ آیه

قرآن کریم، مبارک ترین تنزیل الهی و کتاب آسمانی

تفسیر

برکت تذکّر به قرآن کریم

تفسیر

برکت تدبّر و اندیشه در قرآن کریم

تفسیر

برکت ثواب مُضاعَف قِرائت قرآن کریم

برکت قِرائتِ هر حرف مبارک از قرآن کریم

برکت قرآن برای چشم خواننده و برای پدر و مادرش

قرآن، سبب برکت خانه ها و طرد کننده ی شیاطین از آنها

برکت قِرائت سوره ی «قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ»

اهل بیت پیامبر (علیهم السلام )، قرآن ناطق مبارک

آیات قرآن کریم، هر یک خزانه ای پر برکت هستند

محرومیت زُهری - راوی این حدیث - از برکت قرآن و اهلبیت (علیهم السلام )

اهمیت جغرافیائی مکّه ی مکرّمه، نسبت به جهان هستی و انسانها

تحقیقات استاد مرکز ملی تحقیقات خورشید و فضای مصر (مسلم شلتوت)

1 - مکّه ی مکرّمه مرکز کره زمین است

ص: 177

2 - مکّه ی مکرّمه مرکز جاذبه زمین است

3 - مکّه ی مکرّمه و ساعت جهانی

سایر برکات طبیعی منطقه جغرافیایی سرزمین وحی

1 - برکت کویرهای داغ و سوزان عربستان

2 - عربستان تا سال دیگر بزرگترین صادرکننده انرژی خورشیدی!

لیلةالقدر، نقطه ی عطف یا کانون تقاطع دو برکت قرآن و اهلبیت (علیهم السلام )

شب قدر، شبی مبارک، برای اهل بیتی مبارک

تلفیق این آیه ی کریمه با سوره ی مبارکه ی قدر، در صحیفه ی سجّادیه

کور شدن ابن عبّاس به خاطر انکار نزول ملائکه در شب قدر بر امامان (علیهم السلام )

سؤال مرد مسیحی از امام کاظم (علیه السلام )

برکت اهل بیت علیهم السلام مقارن با بی برکتی بنی امیه

بخشی از متن حدیث امام صادق (علیه السلام ) در ابتدای صحیفه ی سجادیه

توضیح مرحوم فیض الإسلام ره

ماه رَمَضان، شَهرُ اللهِ المُبارَک، ماه قدر و قرآن، ماه امیر مؤمنان (علیه السلام ) است

اختفاء و غَیبَت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چون اختفاء

ص: 178

لیلة القدر، مبارک و با برکت است

برکت عیسی مسیح (علیه السلام )، برکت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است

آیه ی مبارکه ی «نور»، آیهای مبارک در شأن اهل بیت (علیهم السلام )

«شجره ی مبارکه» علی (علیه السلام ) و امامان پس از او (علیهم السلام ) از نسل ابراهیم (علیه السلام ) هستند

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) «شجره ی مبارکه» است

فاطمه زهرا علیها السلام نیز از «شجره ی مبارکه» است

مقایسه با روایات دیگر

تأویلی دیگر از «آیه ی نور»، در شأن دوازده امام (علیهم السلام )

بقعه ی مبارکه

تطبیق «بُقعَة مبارکه» با کربلاء مقدّسه

اهل بیت علیهم السلام، جلال و کَرامت الهی و مُتبارِک هستند

قصرهای مبارک بهشتی، برکتی اُخرَوی برای شیعیان علی (علیه السلام )

بیان علاّمه مجلسی (ره)

دوازده برج، نماد دوازده امام (علیهم السلام ) و برکت وجودی هستند

بَرَکَت در رَجعَت اهل بیت (علیهم السلام )

رحمت و برکات خداوند بر اهلبیت (علیهم السلام )

برخی دیگر از مشتقّات «برکت» معانی آنها

صلوات بر اهل بیت (علیهم السلام ) با همین لفظ

دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امت خود، به همین لفظ

تبریک (مبارک گویی و شادباش)

ص: 179

«تبریک» از نامهای حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) است

تبریک ملائکه به مناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

تبریک ملائکه به مناسبت ازدواج حضرت علی (علیه السلام ) و حضرت فاطمه علیها السلام

تبریک جبرئیل (علیه السلام ) به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام )

تبریک ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) توسّط ابوبکر

تبریکِ ولایتِ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) توسّط عمر بن خطّاب

سرانجام تبریک مردم به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام )

تبریک گویی ریاکارانه ی ابوسفیان و معاویه به حضرت علی (علیه السلام )

تبریک تولّد امام حسین (علیه السلام ) توسّط ملائک و تبرّک جُستن فُطرُس به بدن او

پاسخ ما به اشکال مترجم بر این حدیث

در شهادت فرزندم به من تبریک بگویید

تبرّک جُستن

تعبیر «تبرّک» در احادیث و روایات

1 - تبرّک به نان و احترام آن

2 - تبرّک به آسانگیری در معاملات

3 - تبرّک جُستن به اسم خدا (بسم الله)

4 - تبرّک قریش به نور پیامبر صلی الله علیه و آله در پیشانی جدّ گرامیش عبدالمُطَّلِب (علیه السلام )

5 - تبرّک جُستن جَبرَئیل (علیه السلام ) به سؤر (باقیمانده ی غذا) پیامبر صلی الله علیه و آله و علی (علیه السلام )

6 - تبرّک فلک و ستارگان آسمان، به وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان (علیهم السلام )

ص: 180

7 - تبرّک به اسماء ائمّه ی (علیهم السلام ) و قرآن، در وقت رؤیت هلال ماه نو

8 - تبرّک به خاک پای امیرالمؤمنین (علیه السلام )

9 - تبرّک جُستن اهل کتاب به خاک پای اولاد انبیاء (علیهم السلام )

10 - تبرّک به تربت پاک سیدالشّهداء (علیه السلام )

11 - تبرّک جستن ملائکه به بدن مبارک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

«کوثر» خیر مبارک و بسیار

سوره ی مبارکه ی «کوثر» نماد و مظهر برکت اهل بیت علیهم السلام

تفسیر سوره ی مبارکه ی کوثر

«کوثر» پر برکت فاطمی، در ایران

مردم شیعه ی ایران (سادات و غیر سادات) همگی به حضرت زهرا علیها السلام مَحرَمند

«کوثر» قدمگاه مبارک پیامبر و دوازده امام پس از او (علیه السلام )

«نسیم خوشبو و مبارک کوثر»، شعری از شیخ بهاء الدّین عاملی (شیخ بهائی)

حکایات

حکایتی در تبرّک و نورانیت خطوط و کلمات مبارک قرآن کریم

تبرّک به قرآن کریم و طلب شِفا

نورافشانی شمع به برکت نور قرآن کریم

باز شدن قفل به برکت اسم مبارک فاطمه ی زهرا علیها السلام

باز شدن قفل به برکت اسم مبارک امام حسین (علیه السلام )

تبرّک جُستن هندوها به شرکت در عزاداری امام حسین (علیه السلام )

ص: 181

نجات از وبا به برکت صدقه و مبارکی عدد اهلبیت (علیهم السلام )

زکات، موجب برکت مال و دارایی

حکایاتی در برکت رزق حلال و دوام یافتن آن

سرگذشت عجیب و پول اندک، ولی پر برکت

برکت خداوند، پاداش احسان به بنده اش

رسیدن پول و دوام آن.

برکت پول، مایه کیسه.

فرج بعد از شدّت...

سید شَفتی (ره) و حکایاتی در برکت ثروت حلال و خدادادی او

حکایت سید شَفتی (ره)

سخاوت سید شفتی (ره)، از دیگر آثار برکت مال حلال

برکت در مال سید شفتی، هنگام ساختن مسجد سید اصفهان

مرگ با عزّت، ثمره ی حیات پر برکت سید شفتی

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109